بانک جامع مقالات انقلاب اسلامي ايران

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1390 عنوان و نام پدیدآور:بانک جامع مقالات انقلاب اسلامي ايران/ جمعی از نویسندگان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1390. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:مقالات

انقلاب اسلامي، چرايي و علل

علل و عوامل انقلاب اسلامي (1)

علل و عوامل انقلاب اسلامي (1) مقدمه انقلاب اسلامي ايران با سطح وسيع و ريشه هاي عميق و تمام ويژگيهاي خود بعنوان يك پديده اجتماعي، معلول و محصول عوامل بسياري است.هر گروهي با توجه به ملاكات فكري و منافع تشكيلاتي خويش، علتي را برجسته تر مي نمايد و سعي مي كند سلسله علل را به آن علت اصلي برگرداند، با توجه به اين مطلب است كه تبيين زمينه ها و عوامل انقلاب اسلامي مبحث بنيادي و پر مجادله اين نوشتار مي باشد. ماركسيست ها شرايط اقتصادي و مرحله تاريخي هر جامعه را زمينه و علت انقلاب مي دانند و بطور كلي اينها هستند كه نظريات مدوني در باب انقلاب دارند كه به انحاء مختلف اين تئوريها تاثير خود را بر تحليل اغلب نظريه پردازان انقلابها گذارده است. غربيها و فرد گرايان شرايط فكري و فرهنگي را مهم دانسته و براي افراد و نخبگان نقش زيادي در متحول كردن جامعه قائلند. براي شكل گيري و پيروزي انقلاب اسلامي ايران نيز علل زيادي ذكر مي شود برخي آنرا عمدتا محصول شرايط بين المللي و خارجي مي دانند، بعضي ديگر شرايط و عوامل داخلي و دروني را عمده مي كنند، دسته اي بر عوامل سياسي پاي مي فشارند، جمعي عوامل فرهنگي را مهم مي دانند، گروهي عوامل اقتصادي را پيش مي كشند و عده اي مثلا ايده حقوق بشر كارتر و اختلافات

صوري او با شاه را مهم مي دانند.افزايش درآمد نفت و بهم ريختگي اقتصاد ايران.وابستگي شاه به سياست ابر قدرت ها رواج فساد، ظلم و ديكتاتوري و...اينها نيز عواملي هستند كه در كنار عوامل فوق مطرح باشند. مهمترين علت براي ايجاد انقلاب فكر و اراده انسان مي باشد.خداوند انسان را با اراده آزاد آفريده است.در نهايت اين انسان است كه با اختيار خود نظام زندگيش را سامان مي دهد.در اين راه به لحاظ قانونمنديهاي طبيعت و قانونبنديها و سنتهاي اجتماعي، انسان نمي تواند اراده و خواسته اش را در عمل صد در صد پياده كند. غالب تئوريها و نظريات مختلف درباره انقلابها نهايتا انديشه ها و خواستها و نيازهاي انسان را به انحاء مختلف عامل انقلاب و تحول مي دانند و به ساير عوامل، شرايط و زمينه ها نقش فرعي و درجه دوم مي دهند كه در كم و كيف و شدت و ضعف انقلابها مي توانند تاثيرهائي داشته باشند. ما به عنوان مسلمان با توجه به اعتقادات و در چارچوب جهان بيني توحيدي و استدلالهاي عقلي و تجربيات، در تحليل نهائي به يك سري از علل و عوامل ديگر نيز اعتقاد داريم و بر اين باوريم كه اراده تكويني خداوند بر سراسر جهان هستند و منجمله بر تغييرات و تحولات و انقلابهاي اجتماعي حاكم است، چنانكه اراده تشريعي او نيز در چارچوب مكتب اسلام و نظام سياسي آن از كانال اراده و اختيار انسان در تحول ارزشهاي منفي حاكم بر جامعه به ارزشهاي مثبت و ايجاد انقلاب اسلامي تاثير خود را مي گذارد. بنابراين، در تئوري انقلابمان وارد كردن نقش عوامل غير انساني و

فوق جريانات عادي بشري فصل مميزي است با كليه تئوريهاي ديگر. با توجه به آنچه گفتيم مي توان علل و عوامل انقلاب را بصورت زير، دسته بندي كرد: 1. اقسام علل و عوامل چنانكه در نمايه فصل نيز آورده ايم مي توان علل و عوامل انقلاب را به دو دسته كلي تقسيم نمود: الف) علل و عوامل بشري (عادي و طبيعي) ب) علل و عوامل فوق بشري (غير عادي) الف) علل و عوامل بشري بدون شك، انسان علت اساسي انقلابها و تحولات اجتماعي است و با اختيار و اراده خود خواهان براندازي نظم موجود غير مطلوب و پديد آوردن نظم مطلوب غير موجود مي شود و به اين منظور دست به انقلاب مي زند.ساير علتهاي اجتماعي و محيطي زمينه را براي فعاليت فراهم كرده و از كانال اراده و اختيار انسان غير مستقيم تاثير خود را بر تحولات اجتماعي مي گذارند. علل انساني بر دو دسته علل فردي و علل اجتماعي تقسيم مي شوند:

1. علل فردي (نقش رهبري در انقلاب) در اينجا بايد بررسي شود كه انسانها با خصيصه هاي فردي و به عنوان اشخاص معين چه سهمي در دگرگون كردن قالبهاي فكري و رفتاري داشته اند و چگونه موجد انقلاب شده اند.اينجاست كه بايد روي شخصيتهاي تاريخ انقلاب اسلامي متمركز شويم و سران و نخبگان را مورد تحقيق قرار بدهيم قدم اول توجه روي شخص امام به عنوان رهبر انقلاب مي باشد.ايشان چه افكار و رفتاري از اسلام ارائه دادند؟ اين مسائل در شكل گيري و پيروزي انقلاب ايران چقدر مؤثر بود؟ قدم بعدي اينست كه ليستي از ديگر افراد شخصيتهائي كه در انقلاب

اسلامي مؤثر بوده اند را در بياوريم سپس افكار و رفتارشان را مورد شرح و ارزياب قرار دهيم. پيشينيان امام: براي اينكه اهميت و كاربرد اين بخش از بحث ما روشنتر شود نگاهي به نقش شخصيتها در تاريخ معاصر ايران مي افكنيم و آندسته از افراد را كه در پرورش و تداوم اسلام در بعد نظري و عملي مؤثر بوده اند را مورد بررسي قرار مي دهيم.سيد جمال الدين اسد آبادي دو بعدي است يعني هم افكار و ايده هائي درباره اسلام دارد و هم عملا در اجراي آن آرمانها قدم برداشت. البته نقش اجرائي و تشكيلاتي او خيلي بالاست.امثال ميرزاي شيرازي، بهبهاني و طباطبائي بيشتر مرد عمل هستند. آقايان آخوند خراساني و ميرزا خليل الله مازندراني و ميرزاي نائيني با تاييدي كه از مشروطيت كردند و شخصيتهائي چون كاشف القطا و ملا احمد نراقي با طرح و بررسي مسائل ديني سياسي بيشتر در حوزه انديشه گام برداشته اند. شيخ فضل الله نوري با تاكيد و تكيه بر مسئله مشروطه مشروعه جايگاه رفيعي در انديشه اسلامي دارد ضمن آنكه در انقلاب مشروطيت و سپس پا فشاري بر سر مشروعيت تا پاي چوبه دار، مرد عمل هم بوده است. ميرزا كوچك خان، شيخ محمد خياباني، شهيد مدرس عمدتا مردان عمل هستند.آية الله كاشاني نيز پا در صحنه مبارزات ضد استبدادي و ضد استعماري ملي شدن نفت مي گذارد و عملا موجب تحولات و دگرگوني هاي زيادي در جامعه مي شود.نواب صفوي گرچه تا حدودي در وادي انديشه قدم گذاشته و در منشور فدائيان اسلام، براي حكومت اسلامي طرح مي دهد.اما جنبه مبارزاتي، تشكيلاتي، اجرائي و عملياتي

او فوق العاده چشمگيرتر است.آية الله حائري يزدي با تاسيس حوزه علميه قم و آية الله بروجردي با فعال كردن و سر و سامان دادن به آن در زنده كردن اسلام و پرورش شخصيتهايي نظير امام نقش مؤثرتري دارند. امام خميني: امام خميني كه طي 60 سال در محيط جامعه و حوزه علميه مشغول نشو و نما بود و در هر دو صحنه نظر و عمل بدرجات عالي رسيده بود، در سال 41 طي برخورد با لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، در كنار مرجعيت بعنوان رهبر سياسي جامعه در بين اقشار وسيع مردم و روحانيون متجلي شد.از اين به بعد تا زمان رحلتش بطور موازي در هر دو وادي نظر و عمل، انقلاب اسلامي را سكانداري كرد. مردي در اوج اجتهاد و مرجعيت، مدرس فلسفه و دانا به علم كلام و اخلاق و...در عين حال مردي مبارز و واقف به اصول مخفي كاري و كار دستجمعي و...در گفته ها و نوشته هايش هندسه سياسي اجتماعي اسلام را با زباني بسيار همه فهم و در عين حال دقيق ترسيم مي كند. مدينه فاضله و جامعه مطلوبي را كه منبعث از اصول اعتقادات و جهان بيني اسلامي است ترسيم مي كند، سپس جامعه موجود شاهنشاهي را با اطلاعات و اخبار وسيعي كه دارد بعنوان جامعه اي فاسد مي كوبد و غير قابل تداوم مي داند. آنگاه «راهها» ، مراحل و روشهاي نيل به وضع مطلوب را بدست مي دهد. در اين رابطه به عنوان نمونه به بخشي از سخنان ايشان اشاره مي كنيم. ...اسلام دين افراد مجاهدي است كه بدنبال حق و عدالتند.دين كساني است كه آزادي

و استقلال مي خواهند.مكتب مبارزان و مردم ضد استعماري است.اما اينها اسلام را طور ديگري معرفي كرده اند و مي كنند.تصور نادرستي كه از اسلام در اذهان عامه بوجود آورده و شكل ناقصي كه در حوزه هاي علميه عرضه مي شود براي اين منظور است كه خاصيت انقلابي و حياتي اسلام را از آن بگيرند و نگذارند مسلمانان در كوشش و جنبش و نهضت باشند، آزاديخواه باشند، دنبال اجراي احكام اسلام باشند، حكومتي بوجود بياورند كه سعادتشان را تامين كند و چنان زندگي داشته باشند كه در شان انسان است. مثلا تبليغ كرده اند كه اسلام دين جامعي نيست، دين زندگي نيست، براي جامعه نظامات و قوانين ندارد، طرز حكومت و قوانين حكومتي نياورده است، اسلام فقط احكام حيض و نفاس است اخلاقياتي هم دارد اما راجع به زندگي و اداره جامعه چيزي ندارد. تبليغات سوء آنها متاسفانه مؤثر واقع شده است.الان گذشته از عامه مردم، طبقه تحصيل كرده چه دانشگاهي و چه بسياري از محصلين روحاني، اسلام را درست نفهميده اند و از آن، تصور خطائي دارند همانطور كه مردم افراد غريب را نمي شناسند اسلام را هم نمي شناسند و در ميان مردم دنيا بوضع غربت زندگي مي كند. چنانچه كسي بخواهد اسلام را آنطور كه هست معرفي كند مردم باين زوديها باورشان نمي آيد بلكه عمال استعمار در حوزه ها هياهو و جنجال مي كنند.... آنروز كه در غرب هيچ خبري نبود و ساكنانش در توحش بسر مي بردند...دو مملكت پهناور ايران و روم محكوم استبداد و اشرافيت و تبعيض و تسلط قدرتمندان بودند و اثري از حكومت مردم و قانون در

آنها نبود، خداي تبارك و تعالي بوسيله رسول اكرم (ص) قوانيني فرستاد كه انسان از عظمت آن ها بشگفت مي آيد.براي همه امور قانون و آداب آورده است. امام خميني، ولايت فقيه، ص 6. او در جاي ديگر مي گويد: ما موظفيم ابهامي را كه نسبت به اسلام بوجود آورده اند برطرف سازيم، تا اين ابهام را از اذهان نزدائيم هيچكاري نمي توانيم انجام دهيم.ما بايد خود و نسل آينده را وادار كنيم و به آنها سفارش كنيم كه نسل اتيه خويش را نيز مامور كنند اين ابهامي را كه بر اثر تبليغات سوء چند ساله نسبت به اسلام در اذهان حتي بسياري از تحصيلكرده هاي ما پيدا شده رفع كنند، جهان بيني و نظامات اجتماعي اسلام را معرفي كنند، حكومت اسلامي را معرفي نمايند تا مردم بدانند اسلام چيست و قوانين آن چگونه است. امروز حوزه قم حوزه مشهد و حوزه هاي ديگر موظفند كه اسلام را ارايه بدهند و اين مكتب را عرضه كنند.مردم اسلام را نمي شناسند. امام خميني، ولايت فقيه، ص 154. در اين جملات، امام اسلام و نظام سياسي آنرا مطرح كرده و به عنوان ايده آل و مطلوب شرحش مي كنند.اينكه ايشان مي گويد «مردم اسلام را نمي شناسند» از بعد نظري و فكري يك شوك است.جامعه اي كه هزار و چهار صد سال اسلامي شده و بعنوان كشوري اسلامي شناخته مي شود چرا اسلام را نمي شناسد؟ اصولا معني اين جمله چيست؟ اولا به اين ترتيب مردم مي دانند كه اسلام ديني جامع است كه بايد از قوه به الفعل بيايد ثانيا مردم به اشتباه تصور نكنند كه

حكومت و رژيم شاهنشاهي اسلامي است و بدان رضايت بدهند. اين تبليغات امام باعث مي شود كه مردم طور ديگري درباره اسلام فكر كنند. نكته ظريف اينست كه ايشان همراه با طرح اسلام حقيقي مي كوشد تا ساير طرحهاي بدلي اسلامي را نيز بشناساند. اينك توجه كنيم كه وي چگونه مانند يك جامعه شناس به تشريح وضع موجود پرداختند، آنرا طرد و لزوم انقلاب و دگرگوني را در جامعه مطرح مي كند و مي گويد: و اكنون ملت محروم ايران كه بسيارشان از لوازم اوليه زندگي محروم بودخ و بنا بر نوشته بعضي از روزنامه هاي وابسته به دستگاه، فقط در تهران يك ميليون نفر فاقد آب و برق و بهداشت و ديگر ضروريات اوليه زندگي مي باشند، ملتي كه بسياري از فقر و تهيدستي نمي توانند فرزندان خود را به مدرسه بفرستند و اطفال معصوم را از گرسنگي به چرا مي برند و يا سر راه ها به اميد خدا رها مي سازند، ملتي كه بسيارشان براي مراجعه به دكتر و خريدن دارو تمكن مالي ندارند و از بي دكتري و بي دوائي تلف مي شوند و بنا بنوشته بعضي از روزنامه هاي ايران، در بسياري ايز شهرستانهاي ايران و استانداريهاي بزرگ براي هر 35 هزار نفر فقط يك دكتر وجود دارد ملتي كه در همين سال گذشته از قحطي و گرسنگي خانه و كاشانه خود را رها ساخته براي بدست آوردن لقمه نان بهر سو آواره شدند بايد چنين مبلغ سرسام آوري از بودجه كشور آنها صرف همچو امر سفيهانه اي شود. پس از تشريح وضع موجود و بيان مظالم و مفاسد آن

و ريشه يابي آنها، امام ضرورت براندازي وضع موجود و لزوم استقرار وضع مطلوب و چگونگي نيل به آن را بدست مي دهد، و مي گويد: شرع و حق، حكم مي كند كه بايد نگذاريم وضع حكومتها بهمين صورت ضد اسلامي يا غير اسلامي ادامه پيدا كند. دلائل اين كار واضح است، چون برقراري نظام سياسي غير اسلامي، نظامي شرك آميز است چون حاكمش طاغوت است و ما موظفيم آثار شرك را از جامعه مسلمانان و از حيات آنان دور كنيم و از بين ببريم.باز به اين دليل كه موظفيم شرايط اجتماعي مساعدي براي تربيت افراد مؤمن و با فضيلت فراهم سازيم و اين شرايط درست ضد شرايط حاكميت طاغوت و قدرتهاي نارواست. شرايط اجتماعي كه ناشي از حاكميت طاغوت و نظام شرك آميز است لازمه اش همين فسادي است كه مي بينيد اين همان «فساد في الارض » است كه بايد از بين برود و مسببين آن بسزاي اعمال خود برسند. ما چاره نداريم جز اين كه دستگاههاي حكومتي فاسد و فاسد كننده را از بين ببريم وهيئت هاي حاكمه خائن و فاسد و ظالم و جائر را سرنگون كنيم.اين وظيفه اي است كه همه مسلمانان در يكايك كشورهاي اسلامي بايد انجام بدهند و انقلاب سياسي اسلامي را به پيروزي برسانند.

2. علل و عوامل اجتماعي جامعه، ميدان و بستر اصلي انقلاب است.جامعه مجموعه روابط منظم و پايداري است كه افراد عقلا و جبرا براي رفع نيازها و تحقق اهدافشان در آن محصور مي باشند. روابط اجتماعي بطور نظري و تحليلي از سه دسته روابط نهادي كه در عمل، غير قابل انفكاك و اسقاط مي

باشند تشكيل شده است.دو ركن اصلي و اوليه آن روابط و ساختارهاي فرهنگي و اقتصادي هستند.با اولي نيازها و اهداف معنوي انسان محقق و با دومي نيازهاي مادي و معيشتي او بر آورده مي شود.اين دو دسته، روابط احتياج به ظوابط و قانون دارند، زيرا اگر قرار باشد هر كس هر كار دلش خواست انجام دهد هرج و مرج پديد مي آيد و انسانها از وصول به اهداف باز مي مانند.ضابطه و قانون، محتاج واضع، مجري و قاضي است. پس اين ضرورت موجب پيدايش ركن فرعي و ثانويه يا سازمان سومي بنام حكومت مي شود.در هر برهه از تاريخ و زمان و در هر نقطه از مكان كه جامعه اي وجود دارد بايد سه ركنش، يعني فرهنگ، اقتصاد و حكومت و سياست هم خوان و همساز باشند. عدم هماهنگي اين اركان، خود زمينه ساز دگرگوني است.با توجه به استدلال فوق حال ببينيم هر يك از سازمانهاي فوق چگونه زمينه را براي تحول اجتماعي و انقلاب اسلامي ايران فراهم مي آوردند.

علل و عوامل سياسي پس از سقوط رضاخان و در زير چكمه هاي متفقين اشغالگر، در صحنه سياسي ايران بصورت ظاهر يكدوره آزادي و دموكراسي بروز مي كند كه پس از دوازده سال با كودتاي 28مرداد سال 32 اين آزادي هم محو مي شود.شاه در دوره اول حكومتش محلي از اعراب نداشت و تصميم گيري در واقع با ديگران بود اما حكومت واقعي او در دوره دوم، يعني، پس از كودتا شروع مي شود كه بساط ديكتاتوري را پهن مي كند.قوه مقننه دست نشانده قوه مجريه و خود قوه مجريه و نيز با نخست وزيراني مطيع،

آلت دست شاه مي شود و قوه قضاييه هم در آن رژيم معمولا محلي از اعراب نداشت. اين دوره نيز با بحرانهاي 43- 39 دستخوش تزلزل مي شود.با سركوب قيام 15 خرداد 42 و تبعيد حضرت امام در آبان 43 دوره واقعي حكومت و ديكتاتوري مطلقه شاه مجددا آغاز ميشود.تمام نهادها و ابزارهاي دموكراسي و آزادي همانند: مطبوعات، انجمنها، احزاب صنفي و سياسي، راديو و تلويزيون، كتب و مجالس تعطيل، كاناليزه يا آلت دست ميشوند.اركان و منابع قدرت شاه، يعني حمايت خارجي، پول نفت، توسعه و تجهيز ارتش و ساواك روز به روز بيشتر مي شود پايگاههاي قدرت مخالفان همچون حوزه و دانشگاه به شكلهاي مختلف سركوب و آزادي هاي فردي و اجتماعي مانند آزادي بيان و عقيده و...از مردم گرفته مي شود. در سياست خارجي نيز، شاه به هم پيمان تمام عيار آمريكا تبديل شده و عملا حامي اسراييل بوده و عاملي براي تضعيف و تشتت اعراب مي باشد. با آغاز دهه پنجاه روند ديكتاتوري شاه تشديد شده و در برابر سازمانهاي مسلح و گروههاي سياسي مخالف، به شديدترين وجه عكس العمل نشان داده مي شود.با اين اعمال و رفتار، نارضايتي مردم و روشنفكران از سياست رژيم اوج مي گيرد، اما بدلايلي نشانه ها و شاخص هاي آن چندان ظاهر نيست، زيرا از يكطرف به مدد درآمدهاي روز افزون نفت و عليرغم تمام سوء استفاده ها، ميزان واردات و توليد كالاهاي مونتاژ داخلي رو به تزايد و قدرت خريد مردم بالاست.اين مسائل چشم و زبان خيلي ها را مي بست، يعني بمدد دلارهاي نفتي و يك اقتصاد وابسته و مصرفي كه در دراز مدت

سقوطش محرز بود، در كوتاه مدت يك رضامندي اقتصادي و مصرفي وجود داشت و اين عاملي براي جلوگيري از بروز و ظهور گسترده نارضايتي هاي سياسي بود.از طرف ديگر شاه بمدد نيروهاي سركوبگرش روزبروز اقدامات انتقامجويانه خود را وسعت و عمق مي بخشيد و هر گونه ابراز نارضايتي از سوي ملت را با وضع فجيعتر و وحشيانه تري پاسخ مي داد. در نتيجه اين برخورد، نمود نارضايتي هر روز دامنه اش محدودتر مي گرديد و به قشرهاي پيشاهنگ و پيشتاز و از جان گذشته اي از روشنفكران، دانشجويان، بازاريان و روحانيون اختصاص مي يافت.تشكيل حزب فراگير رستاخيز در اوائل سال 54 اوج ديكتاتوري و اختناق شاه بود كه براي عضو گيري و وادار كردن مردم به شركت در آن از تحقير و توهين و تكبر به هيچ قشري فروگذار نكرد. شاه در اين مسير حتي از اطرافيان و دست نشانده هاي خود نيز حاضر نبود هيچ انتقادي را درباره كوچكترين و پيش پا افتاده ترين برنامه هايش بشنود و عليرغم وجود دستگاههاي برنامه ريزي، سياستگذاري و اجرائي كه بظاهر طرحي را با چارچوبهائي آماري و تحقيقي ارائه مي دادند، درباره همه چيز دستور مي داد. (27) شاه كه راه سلطنت خود و پسرش را بسيار هموار مي ديد در سال 55 جشنهاي پنجاه سال سلطنت پهلوي را برگذار كرد و حرفهاي ماليخوليائي زيادي زد. (28) در اين سال مقاومت هاي مسلحانه، تقريبا ريشه كن شده بود و اكثر مخالفان سرشناس اعم از روحاني و بازاري و دانشگاهي و...در زندان بودند و به خيال حكومت، اكثريت مردم نيز در حزب فراگير رستاخيز عضو شده بودند.در اوج

اين خواب و خيالها بود كه از اوايل سال 56 نشانه هاي بسيار قوي از نارضايتي سياسي و آزادي خواهي در گوشه و كنار ايران بروز كرد كه سرانجام، در قم و پشت سر روحانيت و حضرت امام جمع شد و انرژي عظيمي براي انفجار و بر اندازي فراهم كرد و انقلاب را به پيروزي رساند.

علل و عوامل فرهنگي فرهنگ، معاني و تعاريف بسيار زيادي دارد.در اينجا مراد از اين واژه عمدتا قالب هاي رفتاري و اعتقادي است كه در بين اعضاء يك جامعه بصورت مشترك رواج دارد و بر آورنده نيازهاي معنوي و كيفي آنان مي باشد.بنا بر اين، فرهنگ، محصول فرآيند دير پاي ديني، تاريخي و جغرافيائي يك جامعه مي باشد.دگرگوني اين قالب ها بصورت بنيادي زمينه ساز انقلاب است.

1. عوامل و عناصر فرهنگ ايران مهمترين عناصر و عوامل فرهنگ ايران عبارتست از: 1- جغرافياي ساسي اجتماعي ايران (5000 سال) 2- تاريخ ايران (2500 سال) 3- دين اسلام (1400 سال) 4- زبان و ادبيات فارسي (1000 سال) فلات ايران با چهار چوب و حدود طبيعيش حداقل از ده هزار سال پيش آثار تمدن از خود بجاي گذاشته است و از حدود 5 هزار سال پيش دولت عيلام در بخش وسيعي از آن تشكيل شده است و فرهنگ و تمدن يعني، قالب هاي فكري و رفتاري معيني را ايجاد و رواج داده است اقوام مهاجر و آريائي در هزاره اول قبل از ميلاد; يعني، سه هزار سال پيش و در طي كوچهاي چند هزار ساله بصورت جمعيتهائي مسلط در اين فلات ظاهر شدند و دولت هاي بوميان را بتدريج در خود هضم كردند. سرانجام،

در حدود دو هزار و پانصد سال پيش، كورش هخامنشي كه يك آريائي از قوم پارس است نخستين امپراطوري فراگير ايران را پي مي ريزد و به دنبال آن قالب هاي فكري و رفتاري تمدن پارسي و ايراني متجلي مي شود. دين اسلام با قالب هاي اعتقادي و رفتارهاي جامع در هزار و چهار صد سال پيش طلوع مي كند و ايرانيان از جاذبه آن و دافعه نظام شاهنشاهي، سر در قدمش مي گذارند.اين تغيير و تحول، انقلابي تمام عيار بود و اسلام بصورت جوهر ايرانيت در آمد.پس از 400 سال با تدوين شاهنامه فردوسي، هويت ايراني كه با عنصر اسلامي عجين شده بود در قالب نوي متولد شد.از اين به بعد بطور كلي اسلام، روح و مغز فرهنگ ايران است و آن سه عامل ديگر نيز در اين عامل محصور و متجسم مي شود. اين روح فرهنگي از آن به بعد در بستر تاريخ و جغرافياي ما جلو آمده و رشد كرده است و عليرغم تهاجماتي كه طي دو قرن اخير فرهنگ و تمدن غربي بر آن داشته و با وجود تاثيرات شديد، فرهنگ ايراني با آن محتوائي كه ذكر شد، هويت و استقلال خود را از دست نداده است.اين فرهنگ اسلامي با تمام صفت ها و پيرايه ها و خرافاتي كه از داخل بر آن عارض شده بود، همواره در مقابل استبداد داخلي و استعمار خارجي عاملي بازدارنده بود.بنا بر اين آنان براي هموار كردن زمينه نفوذ و سلطه شان، به انحاء مختلف در صدد حذف و يا تضعيف اين فرهنگ بودند. براي نمونه ديديم كه رضا شاه با پشت گرمي حاميانش خيلي

گستاخانه و آشكار با اسلام و مظاهر روشن آن نظير: حجاب، منابر و مجالس عزاداري براي امام حسين (ع) و روحانيت در افتاد و تلاش مي كرد لباس هاي اروپائي را جايگزين لباسهاي ملي كند.

2. عناصر فرهنگي شاه محمد رضا شاه از سالهاي 39 و 40 و با طرح لوايح ششگانه آمريكايي انقلاب سفيد در 19 دي و برگزاري رفراندوم ششم بهمن سال 1341 در تاييد آن و بمدد حاميان خارجيش بطور حسابشده تر و ظريفتري مبارزه را آغاز و به دنبال آن، تلاش كرد تا فرهنگ جديدي هماهنگ و همساز با حكوما و سياستش خلق كند.فرهنگ شاه ملقمه اي از دو عنصر بود. 1- فرهنگ غربي 2- فرهنگ ايران باستان. جشن هاي دو هزار و پانصد ساله و جشن هاي تاجگذاري و نظائر آنها ابزارها و روشهائي براي جا انداختن فرهنگ ايران باستان بود و فيلمهاي سينمائي و رمانهاي غربي و جشن هنر شيراز و همانند آنها براي توسعه و ترويج فرهنگ غربي بود و از عناصر چهارگانه فرهنگ ايراني، تحت عنوان ميهن پرستي، به جغرافياي سياسي و طبيعي ايران تكيه مي شد.از تاريخ 2500 ساله، عمدتا به تاريخ ايران باستان و هخامنشيان و ساسانيان و دين زرتشتي تكيه مي شد. دين اسلام كه عنصر اصلي فرهنگ ما بود آماج اصلي تهاجمات وي قرار گرفت.بزرگترين و آشكارترين تجاوز او به فرهنگ اسلامي مردم ايران تغيير مبدا هجري تاريخ و تبديل آن به مبدا شاهنشاهي بود. در ارتباط با اصلاح و تغيير و تحول در ادبيات فارسي موضع اسلامزدائي داشت و تلاش مي كرد آثار و علائم ديني و مذهبي را از درون آن محو

كند و با ابزارها و روش هاي گوناگون، فرهنگ واقعي و اصيل، را مي كوبيد و در عوض فرهنگ باستاني و وارداتي را تحميل مي كرد. بنا بر اين نارضايتي مردم به اين خاطر روز به روز تشديد مي شد مثلا حجاب كه يك قالب رفتاري اساسي در اسلام و ايران مي باشد، در زمان رضا شاه با زور سرنيزه برداشته شد و در زمان محمد رضا شاه از طريق پخش فيلمهاي سينمائي فاسد، داستانهاي عشقي، تاسيس انواع و اقسام مراكز فساد و فحشاء برنامه هاي تلويزيوني و راديوئي و غيره بي حجابي را تشويق و ترويج و زمينه براي گسترش روابط بي بند و بار دختران و پسران فراهم مي شد. مدلهاي لباس، الگوي مصرف، رواج اشياء لوكس، ادبيات و موسيقي مبتذل و بسياري از مسائل ديگري كه ترويج مي شد چيزهايي نبود كه با روح فرهنگي اصيل ما سازگار باشد و عليرغم اينكه طي اين دوران، ظاهرا افراد و جامعه بطور دلخواه استعمار و استبداد، مسخ شده بود، روح فرهنگي ما در عمق وجدانها متراكم بود و بغض كرده بود. هنگامي كه در جشن شيراز در آبان 56 زمان را براي آخرين حمله مناسب مي ديدند و به عنوان اوج هنر، نمايش آميزش زن و مرد را در ملاعام روي صحنه آوردند و يا رقاصان زن آفريقائي را نيمه عريان در تلويزيون ظاهر كردند، انرژي سركوب شده و متمركز روح فرهنگ ديني منفجر شد و مردم آزادي و شخصيت پايمال شده را طلب كردند. منابع مقاله:

چارچوبي براي تحليل و شناخت انقلاب اسلامي در ايران، حشمت زاده، محمد باقر؛

علل پيروزي انقلاب اسلامي و سقوط رژيم پهلوي

علل پيروزي انقلاب اسلامي و

سقوط رژيم پهلوي انقلاب ايران، در نوع خود، و نيز در مقايسه با ديگر انقلابهاي جهان، از لحاظ تكوين، حركت، روند و نتيجه آن داراي ويژگيهاي كم نظيري بود.وجه مشترك پيدايش همه انقلابها، كم و بيش يكسان است.همگي ريشه طبقاتي و اجتماعي دارند، هنگامي كه ظلم و فساد و بي كفايتي نظام حاكم تحمل ناپذير شد، توده ها به حركت در مي آيند، طغيان مي كنند، نمايندگان سنتي خود را كنار مي زنند و موانعي را كه بر سر راهشان قرار دارد، درهم مي كوبند تا رژيم حاكم را بر اندازند و به جاي آن نظام جديدي كه اميال و خواستهاي آنها را تامين كند، بر پا سازند. كمتر انقلابي است كه صرفا ملي يا ميهني باشد.صرف وجود محروميتهاي اقتصادي در جامعه، براي برانگيختن شورش و انقلاب، بسنده نيست.هيچ انقلابي موفق نمي شود مگر آنكه بر نيروهاي مسلح تسلط پيدا كند، يا توان روحي و كارايي آن نيروها را تضعيف نمايد و يا اينكه، آن نيروها، به انقلابيون بپيوندند.عواملي كه انقلاب را شتاب مي بخشد، بيزاري از اشرافيت، ناسازگاريهاي اجتماعي و اقتصادي و شدت محروميتهاي تحمل ناپذير، ميان آنچه مردم مي خواهند و آنچه به دست مي آورند، مي باشد. انقلاب، بالفعل يك رويداد غير مترقبه است.در يك انقلاب اصيل، همه قشرهاي جامعه شركت دارند، هدفهاي انقلاب، در برگيرنده خواستهاي اكثريت جامعه است، در آغاز، توده ها با يك برنامه مدون و از پيش تهيه شده، براي ساختار نظام و جامعه جديد، به عرصه انقلاب نمي روند.انگيزه توده ها، در آغاز، براندازي نظامي است كه ديگر قادر به تحمل آن نيستند.رهبران و پيشتازان انقلاب، برنامه

بازسازي جامعه را، در نظام آينده تهيه مي كنند و پس از تاييد مردم آن را به اجرا مي گذارند. ملت ايران طي يك قرن گذشته، دو انقلاب، يك جنبش و دو كودتا را تجربه كرده است، انقلاب مشروطيت سال 1285 (1906 ميلادي)، جنبش ملي شدن صنعت نفت 32- 1329 (53- 1950 ميلادي) و انقلاب سال 1357 (79- 1978)، كودتاها، يكي 3 اسفند 1299 به رهبري سيد ضياء الدين طباطبائي و رضاخان ميرپنج، ديگري، كودتاي انگليسي - آمريكايي 28 مرداد 1332. در انقلاب مشروطيت، اولين قانون اساسي، با الهام از ايدئولوژي ناسيوناليسم، ليبراليسم و سوسياليسم غرب تهيه و تصويب شد. روشنفكران اميدوار بودند نظام كشور و ساختار جامعه را همانند جوامع اروپايي كنند، اما عمر اين مشروطه كوتاه بود و پس از چهارده سال، با كودتاي اسفند 1299 از ميان رفت. جنبش ملي سال 1329، يك جنبش ناسيوناليسي و ضد استعماري اصيل بود.هدف عمده آن طرد استعمار كهن بريتانياي كبير، احياي دموكراسي، از طريق اجراي كامل قانون اساسي سال 1285 و تامين همه آزاديهاي فردي و اجتماعي بود.هر چند جنبش، با ملي شدن صنعت نفت در سراسر ايران و خلع يد از شركت نفت انگليسي و اخراج انگليسيها از ايران، به پيروزيهاي بزرگي ست يافت، ولي با كودتاي 28 مرداد 1332 شكست خورد. انقلاب سال 1357 با قيام قشرهاي وسيع مردم ايران شروع شد و به رهبري آيت الله روح الله خميني به پيروزي رسيد.در همه پرسي فروردين 1358 رژيم جمهوري اسلامي، جايگزين نظام سلطنتي گرديد.قانون اساسي جديد در مجلس «خبرگان » كه بيش از 90 درصد اعضاي آن را روحانيون و فقها تشكيل مي

دادند، به تصويب رسيد.سپس در همه پرسي روزهاي 11 و 12 آذرماه همان سال، قانون اساسي و نيز مقام مرجعيت و رهبري آيت الله خميني، با اكثريت قاطع مردم تصويب و پذيرفته شد.

شخصيت امام خميني مطالعه و تحليل علل پيروزي سريع انقلاب سال 1357 بدون بررسي شخصيت آيت الله خميني دشوار و حتي ناممكن است.امام خميني در پيروزي انقلاب اسلامي، همان نقشي را ايفا كرد كه لنين در انقلاب كبير روسيه، مائوتسه تونگ در انقلاب چين و فيدل كاسترو، در انقلاب كوبا.با اين تفاوت كه لنين حزب كمونيست را پشت سر خود داشت و پس از پيروزي انقلاب فوريه 1917 وارد لنينگراد شد.مائو رهبر حزب كمونيست چين بود و به نيروهاي مسلح و مجهزي كه ماهها با ارتش چيانكايچك در بخشهائي از خاك چين جنگيده بودند، فرماندهي داشت، فيدل كاسترو نيز، با هزاران چريك و هواخواه، تجربه سه سال (59 - 1956) مبارزه مسلحانه دشواري را با رژيم باتيستا پشت سرگذاشته بود.در صورتي كه امام خميني هيچ نوع سازمان سياسي و نيروهاي نظامي در اختيار نداشت، ستاد رهبري او، در خارج از ايران بود، از «مسجد» به عنوان سنگر مقاومت و مبارزه استفاده كرد و در اوج انقلاب، وارد ايران شد. چه عواملي موجبات موفقيت امام خميني را در جلب و بسيج توده ها، تا بدان حد تامين كرد كه با صدور يك پيام، از چند هزار كيلومتري ايران، توده هاي مردم، به خيابانها مي ريختند و سينه خود را در برابر آتش مسلسل ها قرار مي دادند؟ با اتكاء به چه نيرويي، رهبران كشورهاي غربي و شرقي را، به اتهام مداخله در امور ايران

و پشتيباني از محمد رضا شاه به باد انتقاد و حمله مي گرفت، جيمي كارتر، رئيس جمهوري آمريكا را مي كوبيد و به گفته خود، به او «سيلي » مي زد! در مذاكرات با نمايندگان سران دولتهاي ايالات متحده و فرانسه، در نوفل لوشاتو، درباره آينده ايران و سرنوشت شاه، يك قدم از موضع هميشگي خود، عقب ننشست و حرف هميشگي خود را كه «شاه بايد برود!» تكرار مي كرد؟ برجسته ترين خصيصه امام خميني، صراحت بيان، بي پروايي و شجاعت فوق العاده و كم نظيرش بود، تا بدان حد، كه در ميان روحانيون و سياستگران دو قرن اخير ايران، هيچ كس به پاي او نرسيد.در دوراني كه محمد رضا شاه، همه مخالفان، اعم از مليون، چپ گرايان، توده ايها، مالكان بزرگ و نخبگان سنتي را سركوب كرده و يا از صحنه خارج نموده بود، امام خميني، يكه و تنها، عليه او قد علم كرد.وي در سخنراني خرداد 1342 (عاشورا 1383) محمد رضا شاه را با چنان شدت و حدتي به باد سرزنش و حمله گرفت، كه تا آن روز سابقه نداشت.در آن سخنراني تاريخي امام خميني شاه را «بدبخت!» ، «بيچاره!» ، «نوكر اسرائيل!» و «فرمانبر آمريكا!» خواند. زيركي، هشياري، موقع شناسي، از خصايص برجسته ديگر ايشان بود.در دوراني كه مال اندوزي، تجمل گرايي، فساد و نادرستي، در ميان طبقه بالاي جامعه، حتي ميان برخي از روحانيون، رواج يافته بود، آيت الله خميني، همان زندگي بسيار ساده و بدون تكلف گذشته را حفظ كرد.در شناسايي جامعه ايران، تبحر خاصي داشت و زمان شروع مبارزه و حمله را به خوبي تشخيص داد.در دوران چهارده ساله

تبعيد، با ايراد سخنرانيها، ارسال پيامهاي كتبي و شفاهي به وسيله كاست، مردم ايران و جهان را از نقاط ضعف شاه و فساد و بيدادگري رژيم او، آگاه ساخت، همكاري دولت ايران با اسرائيل غاصب، وابستگي اقتصادي، سياسي و نظامي ايران به غرب، بالاخص به آمريكا، غارت بيت المال، خريد روز افزون جنگ افزار، نابودي كشاورزي، بالا رفتن قيمتها، كمبود مسكن، تباهي فرهنگ، ثروتمندتر شدن اغنيا و فقيرتر شدن مستضعفان، نقض قوانين حقوق بشر، پايمال كردن قانون اساسي، سانسور مطبوعات، محو آزاديهاي مردم، سركوب مخالفان، اوجگيري فساد در همه شئون كشور و....از مواردي بود كه در بيانات و پيامهاي امام خميني بدان استناد مي شد و شاه را عامل همه نابسامانيها، مي دانست و لزوم اتحاد همه قشرهاي جامعه را براي ادامه مبارزه تاكيد مي كرد. گفته هاي امام خميني، انعكاس خواسته ها و نظريات همه احزاب، گروههاي سياسي، با افكار و عقايد گوناگون، از جمله جبهه ملي، نهضت آزادي، گروههاي ماركسيستي، حزب توده و گروههاي چريكي بود.تامين عدالت اجتماعي، آزاديهاي فردي و اجتماعي، آزادي مطبوعات، حكومت مردم بر مردم از طريق انجام انتخابات آزاد....خواسته هايي بود كه نيروهاي اپوزيسيون، پس از سقوط دولت مصدق در سال 1332، سالها براي تحقق آن، مبارزه كرده و به نتيجه نرسيده بودند.

نيروهايي كه آتش انقلاب را روشن كردند در سالهاي آخر دهه 1340، همه گروههاي سياسي مخالف رژيم، سركوب شده بودند.تنها كانون مقاومتي كه در فضاي خفقان ايران آن زمان باقي مانده بود، حملات كوبنده آيت الله خميني در نجف به شاه و رژيم او، سخنرانيهاي دكتر علي شريعتي در حسينيه ارشاد و صفير گلوله چريكها، در مبارزه

مسلحانه شان بود.هر يك از اين سه كانون، در برگيرنده خواسته و تمايلات بخشي از قشرهاي جامعه بود. شريعتي، به عنوان يك انديشمند برجسته سياسي - مذهبي، اسلام شناس مترقي و معلم راديكاليسم اسلامي، در سخنرانيها و نوشته هاي خود، تعريف تازه اي از اسلام شيعه و «شهادت » عنوان كرد و هزاران پسر و دختر جوان دانشجو را با فلسفه سياسي اش، كه تركيبي از سنتهاي اسلامي، با افكار انقلابي بود، آشنا ساخت.چريكها، با مبارزه مسلحانه خود، فضاي سياسي تازه اي ايجاد كردند و با فداكاري و جانفشاني خود، ارزشها و مفاهيم نويني را مطرح ساختند.آيت الله خميني، با مهارت و درايت خاص، عمليات اين سه پايگاه را هماهنگ ساخت و در مبارزه عليه رژيم شاه، از آن بهره برد. طبقه متوسط جامعه، بازرگانان سطح پايين، كسبه، و بازاريان، آيت الله را دشمن آشتي ناپذير رژيم استبدادي، حامي الكيت خصوصي و ارزشهاي اسلامي و سنتي مي دانستند.روشنفكران، تحصيل كردگان، و دانشجويان، او را رهبري روحاني مي شناختند كه قصد دارد مملكت را از وابستگي به انحصارات غرب، و نيز ظلم و ستم و فساد برهاند و عدالت و آزادي را به كشور بازگرداند.كاركنان دولت و كارگران كارخانه ها، آيت الله خميني را روحاني مي دانستند كه از ميان ملت برخاسته و قصد دارد با پيروي از تعاليم اسلام، قدرت را از اغنيا و زورمندان گرفته و به ملت بازگرداند و عدالت اجتماعي را در سراسر ايران برقرار كند.از ديدگاه كشاورزان، آيت الله شخصيت روحاني مبارز و سختكوشي است، كه پيوسته از منافع قشر زحمتكش دفاع مي كند و براي آنها، زمين، آب، مدرسه، جاده

و مراكز بهداشت فراهم مي سازد.بدين سان قشرهاي وسيعي از مردم ايران، آيت الله خميني را، منادي حق و عدالت، مدافع محرومان و الهامبخش اميدها و آرزوهاي خود و احيا كننده آزادي و برابري مي دانستند. ستون فقرات جنبشي كه رهبري آن را، امام خميني به عهده داشت، روحانيون جوان در نهادهاي مذهبي، بازاريان و بخشي از قشرهاي محروم و متوسط جامعه بودند.اينان در قيام 15 خرداد 1342 وفاداري بي چون و چراي خود را نسبت به رهبر مذهبي خود، به اثبات رسانيده بودند.به نظر آنها، خميني تجسمي از جرئت، جسارت و مقاومت امام علي (ع) در مبارزه عليه معاويه بود.پس از كشتار 15 خرداد، مخالفان ميانه رو مذهبي رژيم، و شماري از علما كه موافق مداخله روحانيون در امور سياسي نبودند، به تدريج به سوي او، روي آوردند.بازاريان نيز با دادن كمكهاي مالي به ياريش شتافتند و با توسعه شبكه هاي مخفي، و از طريق مساجد، پيامها و دستورهايش را دريافت و اجرا مي كردند. هر چند بازار و بخشي از روحانيون و نهادهاي مذهبي در قم، مشهد، اصفهان و شيراز، به عنوان يك سازمان مخالف رژيم، سالها فعاليت داشتند، اما، طبقه روشنفكر دانشگاهي، در سالهاي اول دهه پنجاه، مبارزه را از سر گرفتند.نخست نويسندگان، هنرمندان، حقوقدانان، قضات، با انتشار نامه هاي سرگشاده و اعلاميه هايي، در اعتراض به نبودن آزادي و دموكراسي، خواستار فضاي باز سياسي و اجراي قانون اساسي شدند و جمعيت طرفدار حقوق بشر را سازمان دادند.دانشجويان را به تظاهرات دانشگاهي وا داشتند و بدين سان فرياد اعتراض خود را نسبت به مظالم و ستمگريهاي رژيم شاه، بلند و بلندتر كردند.

انتشار نامه اهانت آميز نسبت به آيت الله خميني در زمستان 1356 در روزنامه اطلاعات، اعتراض شديد مردم و مقتول و مجروح شدن گروهي در شهرستان قم به وسيله نيروهاي انتظامي، سپس گسترش دامنه اعتراضها، در شهرهاي ديگر و برخورد مسلحانه نيروهاي امنيتي با مردم، جنبش مخالفت مردمي را وسعت و تداوم بخشيد.كارمندان دولت، كاركنان بانكها، گمركات، سپس كارگران كارخانه ها و صنعت نفت، با اعتراض و اعتصاب خود، اقتصاد كشور را فلج كردند.آنگاه، دانشجويان، دانش آموزان، و نيز مردان و زنان از قشرهاي مختلف جامعه با برپايي تظاهرات در شهرها و برخوردهاي خياباني با نظاميان، آتش انقلاب را برافروختند و طي مدت كوتاهي به چنان پيروزيهايي رسيدند كه همه را شگفت زده كرد. اگر طبقات متوسط مذهبي، بازاري و تحصيل كرده، ديوار استوار انقلاب بودند، طبقه كارگر و دهها هزار تن كشاورزان بدون زمين و بيكار، كه در حومه شهرها، با محروميت زندگي مي كردند، نقش نيروي «ضربت » را به عهده داشتند.اينان، همراه با جوانان و نوجوانان ساكنان محلات فقيرنشين جنوب تهران، اكثريت تظاهر كنندگان خياباني را تشكيل مي دادند.بسياري از كساني كه در زد و خورد با نظاميان، شهيد يا زخمي شدند، همين جوانها بودند. در آغاز بحران، خواسته و هدف تظاهركنندگان براندازي رژيم سلطنت و استقرار نظام جمهوري اسلامي نبود، معترضين خواستار مهار كردن قدرت مطلقه شاه و اجراي قانون اساسي سال 1288 بودند.در آن دوران تظاهر كنندگان عليه شخص محمد رضا شاه شعار نمي دادند، حتي شركت كنندگان در راهپيمايي بزرگ بعد از نماز عيد فطر (13 شهريور 1357) در قيطريه، در شعارهاي خود، به شاه حمله نكردند. حادثه روز

17 شهريور ميدان ژاله و كشتار صدها تن تظاهر كنندگاني كه بي خبر، يا با خبر از اعلام حكومت نظامي در آن محل و خيابانهاي اطراف، در اعتراض به منع تظاهرات از سوي دولت، اجتماع كرده بودند، خشم مردم را عليه شاه، كه او را مسئول و آمر قتل عام آن روز مي دانستند، برانگيخت.از آن پس، در تظاهرات و راهپيماييهاي خياباني، شعارهاي ضد شاه، به عنوان شعار اصلي به كار گرفته شد.

فلسفه سياسي امام خميني افكار و انديشه سياسي امام خميني، بر خلاف ادعاي برخي از محافل اپوزيسيون و نيز، بسياري از روشنفكران داخل و خارج از كشور، ناشناخته و مجهول نبود.سالها پيش از انقلاب، آيت الله خميني در دوران اقامت در عراق و تدريس در نجف، پيرامون فلسفه سياسي و حكومت اسلامي و ولايت فقيه، بحث و سخنراني كرده بود.شعار «حكومت اسلامي » ، در تظاهرات و راهپيماييها و اجتماعات، عنوان شده بود.دكتر كريم سنجابي، رهبر جبهه ملي نيز، در ديدار 14 آبان ماه 1357 با امام خميني در پاريس، بيانيه سه ماده اي معروف را تهيه و امضا كرده بود. (1) آيت الله خميني، در جلسه درس مورخ چهارشنبه 13 ذيقعده 1389 (1 بهمن 1348) در نجف، پيرامون چگونگي تدوين قانون اساسي سال 1288 چنين گفته است: «...گاهي گفته مي شود كه احكام اسلام ناقص است.مثلا احكام قضا در اسلام آن طور كه بايد و شايد نيست.انگليس به دست عمال خود اساس مشروطه را به بازي گرفت و ما را هم - طبق شواهد و اسنادي كه در دست است - بازي داد.وقتي مي خواستند قانون بنويسند كتابي كه مال بلژيكي ها

بود از سفارت بلژيك قرض كردند (...) و قانون مشروطه را از روي آن نوشتند و براي تعميه لت بعض احكام اسلام را ضميمه كردند، لكن اساس قوانين را از آنها اخذ كردند و به خورد ما دادند...» آيت الله خميني در تشريح كيفيت حكومت اسلامي و چگونگي اجراي قوانين اسلام مي گويد: «...اينها (استعمارگران) به نظر ما آوردند كه اسلام حكومتي ندارد، تشكيلات حكومتي ندارد.بر فرض اينكه احكامي داشته باشد مجري ندارد و خلاصه اسلام قانونگزار است.اين مطلب را عرض كنم، ما كه مي گوييم پيغمبر اكرم (ص) بايد خليفه تعيين كند آيا براي بيان احكام است؟ بيان احكام خليفه نمي خواهد، خود آن حضرت بيان احكام مي كرد، همه احكام را مي نوشتند و در دست مردم مي دادند تا عمل كنند.اينكه لازم است خليفه تعيين كند، براي حكومت است.ما خليفه مي خواهيم تا اجراي قوانين كند. قانون مجري لازم دارد.در همه ممالك عالم اين طور است (...) قانون تنها سعادت بشر را تامين نمي كند، پس از تشريع قانون بايد قوه مجريه باشد.در يك تشريع، يا در يك حكومت اگر قوه مجريه نباشد نقص وارد است. اسلام همان طور كه جعل قوانين كرده، قوه مجريه هم قرار داده است، ولي امر قوه مجريه قوانين است.اگر پيغمبر اكرم خليفه تعيين نكند (ما بلغ رسالة) رسالت خود را به پايان نرسانيده است.نصف امر را زمين گذاشته است.... زمان رسول الله، صلي الله عليه و آله و سلم اين طور نبود كه فقط قانون بگذرانند.دست مي بريدند، «حد مي زدند» رجم مي كردند (...) و خليفه هم براي اين امور است.خليفه جاعل احكام نيست، خليفه

براي آن است كه احكام اسلامي را كه رسول اكرم (ص) آورده است و خداي تبارك و تعالي فرستاده است اجرا كند...» آيت الله خميني پيرامون معرفي اسلام و لزوم تشكيل حكومت اسلامي تاكيد دارد و مي گويد: «درست توجه كنيد، همان طور كه آنان بر ضد شما اسلام را بد معرفي كردند، شما هم اسلام را آن طور كه هست معرفي كنيد. فوايدش را بنويسيد و منتشر كنيد، خودتان را درست كنيد.شما بايد حكومت اسلامي تاسيس كنيد.خيال نكنيد ما نمي توانيم.آنها (استعمارگران) از سيصد چهارصد سال پيش زمينه را تهيه كردند.از صفر شروع كردند تا به اينجا رسيدند.شما هم از صفر شروع كنيد.» آيت الله خميني تفكيك دين از سياست را نغمه استعمارگران مي داند و در توجيه رد اين نظريه چنين اظهار مي كند: «اسلام را به مردم معرفي كنيد تا بچه هاي ما گمان نكنند كه اين آخوندها در گوشه نجف يا قم دارند احكام حيض و نفاس مي خوانند.به سياست چكار دارند! دين از سياست بايد جدا باشد! بي دينها اين را مي گويند.آنها (استعمارگران) گفتند كه بايد دين از سياست جدا باشد! زمان پيغمبر اكرم (ص) سياست از دين جدا بود؟ زمان خلفاي حق يا غير حق، زمان خلافت حضرت امير، سياست از ديانت جدا بود؟ اين حرفها را از آنها درست كردند تا دين را از تصرف امور دنيا كنار بزنند.آنها دنيا را مي خواهند.اگر ما مسلمين جز نماز خواندن، دعا خواندن و ذكر گفتن كاري نداشته باشيم، آنها هيچ كاري به ما ندارند (...) آن مردك (نظامي انگليسي در اشغال عراق) گفت: اينكه در بالاي ماذنه اذان مي

گويد، براي سياست انگليس ضرردارد؟ گفتند نه.گفت هر چه مي خواهد بگويد! (...) شما هر چه مي خواهيد نماز بخوانيد، آنها نفت شما را مي خواهند.به نماز شما چكار دارند؟ آنها مي خواهد ما آدم نباشيم، از آدم مي ترسند (...) هر وقت آدمي پيدا شد، يا كشتند، يا از بينش بردند، يا لكه دارش كردند كه سياسي است! اين آخوند سياسي است... پيغمبر (ص) هم سياسي بود.اين تبليغ سوئي است كه آنها كردند تا شما را از سياست كنار بگذارند.از دخالت در امور دولتي كنار بگذارند و خودشان هر كاري مي خواهند انجام دهند، هر غلطي مي خواهند بكنند..» . (2) آيت الله خميني در سخنرانيهاي خود، اهميت تبليغات را در بيدار ساختن مردم و شناساندن حكومت اسلامي تاكيد مي كند و خطاب به طلاب و روحانيون مي گويد: «آن مطلبي كه در اول بحث (حكومت اسلامي) عرض كردم كه شما موظفيد براي تشكيل حكومت اسلامي جديت كنيد، راه آن در اولين قدم تبليغات است.از راه تبليغات پيش بياييد.در همه عالم هميشه همينطور بوده است كه دو نفر، چهار نفر، كمتر يا بيشتر با هم مي نشستند قرار مي گذاشتند و دنبال آن تبليغات مي كردند.كم كم، بر نفرات افزوده مي شد و در نتيجه در يك حكومت بزرگ رخنه كرده و آن را ساقط مي كردند.محمد علي ميرزا را از بين مردم مي بردند و حكومت مشروطه تشكيل مي دادند. هميشه از اول قشون و قدرتي در كار نبوده است و فقط از راه تبليغات پيش مي رفته اند، قلدري ها و زورگوئي ها را محكوم مي كردند. ملت را آگاه مي ساختند

و به مردم مي فهماندند كه اين قلدري ها غلط است.كم كم، دامنه تبليغات توسعه مي يافت و همه طبقات جامعه را فرا مي گرفت.مردم بيدار مي شدند و به نتيجه مي رسيدند. شما الآن نه كشوري داريد و نه لشكري، و نه كاري از شما مي آيد.ليكن تبليغات دست شماست و در اطراف شما دور مي زند.مسائل عبادي را البته ياد بدهيد، ليكن مهم، مسائل اسلامي است، مسائل اقتصادي و حقوقي اسلام است، اينها را ديگران محور كار خود قرار داده اند، ما هم بايد اين مسائل را محور قرار دهيم.ما موظفيم از هم اكنون براي شالوده ريزي يك دولت حقه اسلامي كوشش كنيم، همفكر پيدا كنيم، تبليغ كنيم تا آنجا كه موجب پيدا كند و موجها پديد آيد و كم كم، امتي آگاه و وظيفه شناس به وجود آيد تا اينكه يك نفر آدم پيدا شود قيام كند و حكومت اسلامي تشكيل دهد» . (3) آيت الله در تشريح حكومت اسلامي به عنوان حكومت قانون مي گويد: «...اسلام در هر مرتبه اي از مراتب، حكومتي است كه تبعيت از قانون دارد و قانون حاكم بر جامعه است آنجا هم كه اختياراتي به رسول اكرم (ص) و ولايت داده شده از طرف خداوند است.هر جا حضرت رسول مطلبي را بيان يا حكمي را تعيين فرموده اند به پيروي از قانون الهي بوده است.پس اسلام عبارت از يك سلسله قوانيني است كه تمام بشر موظفند به آن عمل كنند و حكومت اسلام نه مشروطه، نه استبداد و نه جمهوري است و نه كسي مي تواند در آن دخالتي كند.برابر رئيس و مرئوس حكم الهي متبع

است و لزوم تبعيت از رسول اكرم (ص) هم به حكم الهي است كه مي فرمايد: و اطيعوا الرسول..» . (4)

شتاب روند فساد و استبداد در بهار سال 1357 روند اعتراضها، در حدي نبود كه به انقلاب منجر شود.در بسياري از كشورهايي كه رژيم استبداد و ديكتاتوري بر آنها حاكم است، تظاهرات اعتراض آميز رفاهي - سياسي روي مي دهد، بي آنكه به شورش و انقلاب منتهي گردد. رژيمهاي خودكامه و دست نشانده، عموما داراي دو خصلت «استبداد و فساد» مي باشند.استبداد و فساد، لازم و ملزوم يكديگرند.اما هنگامي كه «فساد» از «استبداد» پيشي گرفت، و خواسته هاي مشروع و منطقي قشرهاي وسيعي از جامعه، با بي اعتنائي روبه رو شد، فرياد اعتراض توده ها، به حركت تبديل مي شود و چنانچه اين «حركت » به وسيله مردان شايسته و مورد اعتماد مردم رهبري گردد، به پيروزي منتهي مي گردد. تظاهرات مردم ايران، در ماههاي اول سال 1357 نخست جنبه اعتراض به روش كلي رژيم شاه داشت، سپس به خواسته هاي رفاهي - سياسي تبديل شد، آنگاه به حركت توده اي درآمد و با رهبري آيت الله خميني به شورش و انقلاب انجاميد و با چنان شتابي به پيروزي رسيد كه مردم ايران و جهانيان را شگفت زده كرد. رژيم شاه، در اوايل دهه 1350 ظاهر استوار و نيرومندي داشت، ولي از درون خراب بود و بسان سد خاكي مي ماند، كه دير يا زود در برابر فشار امواج دريا، فرو مي ريخت.فساد، با ابعاد وحشتناكي در آن ريشه دوانده بود.انتقاد، نارضائي و سرخوردگي حتي در ميان نخبگان سياسي و دست اندركاران اداره مملكت ظاهر

شده بود. پرويز راجي، سفير «شاهنشاه آريامهر» در لندن، در گفتگو با امير اصلان افشار، كه او نيز سالها در آمريكا و كشورهاي اروپا سفير بوده است، از بيدادگري رژيم انتقاد مي كند و مي گويد: «...چرا هر جا، نام ايران به ميان مي آيد، بلافاصله كلماتي مانند «ساواك » ، «شكنجه » و «فساد» به دنبال آن گفته مي شود.من از مشاهده اين اوضاع احساس حقارت مي كنم و نمي دانم تا چه حد در مقابل اين گونه انتقادها، مي توان خاموش ماند...» پرويز راجي، در جاي ديگر مي گويد: «شايع است شاه هفته اي سه بار، بعد از ظهرها به منزل يكي از دوستان نزديك خود مي رود و ترياك مي كشد..» . (5) امير عباس هويدا، وزير دربار، در ديدار خصوصي كه روز 12 مرداد 1357 با پرويز راجي داشته است، با لحني تنفرانگيز، از گستردگي فساد در ميان طبقه سطح بالاي ساواك، امراي ارتش و بعضي از افراد خانواده سلطنتي ياد مي كند و مي گويد: «...با مشاهده اين وضع، گاه احساس مي كنم كه مقاومتم به پايان رسيده و ديگر توان ادامه كار ندارم...» (6) اوري لوبراني (7) نماينده سياسي اسرائيل در تهران، پس از ملاقاتي كه با محمد رضا شاه در جزيره كيش داشت داستان زير را نقل كرده است: «پس از ملاقات شاه، با يكي از بلند پايگان رژيم، كه مشاور نزديك شاه نيز بود، برخورد كردم.وي از من پرسيد: از ديدار اعليحضرت مي آييد؟ گفتم: آري. گفت: آيا به درستي سمبل زوال و انحطاط ايراني را در آنجا ديدي؟ آنچه از زبان او شنيدم، برايم باور كردني

نبود، منظور وي اشاره به وضع درون و ريشه دستگاه فاسدي بود كه شاه بر آن تكيه داشت.» (8)

فساد از استبداد پيشي گرفت در سال 50- 1349 درآمد نفت 1200 ميليون دلار بود.اين درآمد در سالهاي 56- 1353 ناگهان افزايش يافت و به 38 ميليارد دلار بالغ گرديد كه تنها 20 ميليارد دلار از اين درآمد مربوط به سال 55 - 1354 مي باشد و با مقايسه درآمد دهساله 1343 تا 1353 كه جمعا 13 ميليارد دلار بود اين افزايش چشمگير مشخص مي شود.به بيان ديگر طي 13 سال درآمد نفت صادراتي دولت ايران 51 ميليارد دلار بوده كه 38 ميليارد آن طي سه سال 1353 تا 1356 بوده است. (9) بخش عمده اين درآمد، صرف اجراي برنامه هاي رفورم «انقلاب شاه و مردم » گرديد.محمد رضا شاه، با ابداع طرحهاي جاه طلبانه، قصد داشت ظرف مدت كوتاهي ايران را به يك قدرت صنعتي مدرن تبديل كند، بي آنكه در صحنه سياسي و آزادسازي قدم بردارد. در اين دوران، همه قدرتها در دست شاه بود، توسعه و پيشرفت، تمايل و امر شخصي شمرده مي شد و «رسالت » يك فرد بود.طرحها و برنامه ها، تابع خواسته ها و هوسهاي او قرار داشت.مشاورانش تكنوكراتهايي بودند كه اوامر «ارباب » را، بي چون و چرا، اجرا مي كردند.به نظر «شاهنشاه آريامهر» جامعه ايران ابزاري بود كه بايد در دستهاي او، به عنوان يك «شخصيت تاريخي » شكل مي گرفت و در جهت «تمدن بزرگ » براي او و رژيمش، افتخار ابدي تضمين مي كرد.خواسته و نظر مردم و مشاركت آنها در امور مملكت و برنامه توسعه و

پيشرفت، اهميت نداشت.ملت را بايد به «زور» در جهتي كه او انتخاب كرده بود، پيش راند.هر چند بخشي از درآمدهاي حاصل از فروش نفت، صرف اجراي برنامه توسعه و پيشرفت شد و در زمينه توليدات صنعتي و رشد اقتصادي، خدمات، نوسازي و آموزش و پرورش و ايجاد مدارس عالي، موفقيتهايي به دست آمد، ولي بخش عمده آن به مصرف خريد جنگ افزارهاي مدرن، كه تهيه آن براي برخي از كشورهاي عضو «ناتو» دشوار بود، رسيد.صدها ميليون دلار نيز حيف و ميل شد و يا به جيب دست اندركاران رفت. از دستگاه برنامه ريزي كشور يك خوان يغما ساخته شده بود، هر كسي به شاه و دربار، دسترسي بيشتري داشت، بيشتر از آن برخوردار بود.مجريان و دست اندركاران برنامه ها، منابع مالي مملكت را، دارايي شخصي خود مي دانستند.خيل مقاطعه كاران خارجي و داخلي، دلالان و رابطين آنها، كه با افراد خانواده سلطنتي و مقامات ذينفع ارتباط برقرار كرده بودند، از اين خوان يغما، بهره فراوان بردند.تعجب نداشت كه بزرگترين موارد فساد، سواي اعضاي خانواده سلطنتي، در ميان كساني ديده مي شد، كه به شاه و دربار نزديكتر بودند.فساد، از استبداد سبقت گرفته بود! حدود يك دهه و نيم پس از اعلام «انقلاب سفيد» در ايران طبقه اي ثروتمند، حريص، بي عاطفه، و فاسد به وجود آمد كه تنها هدف آن نزديك شدن به مركز قدرت و مال اندوزي، تا حد غارت مملكت بود.اين طبقه، تخم فساد، بي ايماني و نادرستي را در ميان جامعه پراكنده و بارور ساخت و در نهايت، رژيمي را كه به آن وابسته بود، بيش از پيش ضعيف و بي اعتبار

كرد.

ضعف و بي كفايتي شاه بسياري از آگاهان به مسائل سياسي ايران معتقدند كه محمد رضا شاه، بر خلاف پدرش مرد ضعيف، زبون و نامصمم بود.اينان براي اثبات ادعاي خود و ارائه شخصيت شاه، كودتاي سال 1332 و فرارش را از كشور و چگونگي بازگشت وي را مثال مي آورند و مي گويند محمد رضا در سايه قدرت و شايستگي پدرش به سلطنت رسيد ولي در طي دوران پادشاهي، همواره در برابر بحرانها، ضعف نشان داد.اين گروه، بر خورد او را با رويدادهاي سالهاي 1356 و 1357، كه منجر به شورش و انقلاب گرديد، نشانه بارز ضعف و بي كفايتي او مي دانند. گري سيك، معاون برژينسكي، در شوراي امنيت ملي كاخ سفيد مي گويد: «...من از بي اعتمادي شاه نسبت به خود در سال 1977، هنگام آخرين ديدارش از آمريكا، شگفت زده شدم.» (10) ويليام سوليوان نيز شاه را مردي ضعيف و ناتوان معرفي مي كند.نظريه آخرين سفير آمريكا در رژيم پيشين درباره او، بدين شرح است: «....شاه در بحران سال 1953 (1332) در برابر نخست وزير وقت، دكتر مصدق، ضعف و بي ارادگي از خود نشان داد (...) از نظر من، كه در ماههاي بحراني آخر سلطنتش هفته اي چند بار او را ملاقات مي كردم، چهره واقعي شاه، بكلي با چهره يك سلطان مقتدر و مستبد، كه درباريان، يا مخالفان از او ساخته بودند، متفاوت بود.خلاصه آنكه، او زمامداري نبود كه توانايي و قابليت رهبري كشورش را در شرايط بحراني داشته باشد....» (11) 1 محمد رضا شاه، با چنين نهاد و شخصيتي، سعي داشت خود را مقتدر و مصمم بنماياند.او، چند بحران

سياسي را پشت سر گذاشته بود، از دو سوء قصد جان به در برده بود.در مبارزه عليه مالكان بزرگ و مخالفان سياسي، و نيز گروههاي اپوزيسيون، مانند جبهه ملي، نهضت آزادي و حزب توده، با توسل به زور، پيروز شده بود.قيام 15 خرداد 1342 و جنبش چريكي را با خشونت سركوب كرده بود، و با چنين شيوه اي و برخورداري از پشتيباني آمريكا مدت سي و هفت سال سلطنت كرده بود، اما، از اوايل دهه پنجاه علائم آشكاري از پيچيدگي و مشكلات در اجراي برنامه هاي رفورم اقتصادي و اجتماعي، كه انتظار آن را نداشت، ظاهر شده بود، تحقق اهداف «انقلاب شاه و مردم » و سپس رؤياي «تمدن بزرگ » در معرض تهديد قرار گرفته بود.فرمان ايجاد حزب رستاخيز ملي، به منظور باز كردن «دريچه اطمينان » نشانه بارز نابساماني اوضاع سياسي و درماندگي رژيم بود.از آن پس همه تلاشها، صرف تبليغات نمايشي، وعده و فريب همراه با تهديد، براي جلوگيري از «بن بست » كامل گرديد. عامل مهم ديگري كه در ضعف و ناتواني شاه، در جريان بحران ماههاي آخر سلطنتش تاثير داشت، وضع سلامتي او بود، خود خواهي، خود بزرگ بيني و سماجت نابخردانه اش در ادامه فرمانروائي، موجب شد كه بيماري مهلكي را كه از سال 1353 دچار آن شده بود، از همه، حتي همسرش مخفي نگاه دارد. همه شخصيتهاي سياسي خارجي و نيز نزديكان و مشاوران شاه كه در دو سه سال آخر سلطنتش با او ديدار و ملاقات داشته اند و يا در تماس بوده اند، متوجه تغيير حال و رفتار او شده بودند.وي در گفتگو با وزيران، بر

سر مسائل مملكتي، اغلب خشمگين مي شد، آنها را به سختي ملامت مي كرد، تا جايي كه به آنها مي گفت: «شماها، مثل «يابو» هستيد! اگر ركاب بزنم از جاي مي كنيد، اگر آرام بمانم، حركت نمي كنيد.» (12) 1 يكبار، هنگامي كه عبد الحسين مجيدي، رئيس سازمان برنامه و بودجه، مسئله كاهش عوايد نفت و صورتحسابهاي مربوط را در حضور شاه عنوان كرد، پاسخ «خفه شو!» تحويل گرفت. (13) 1 شاه مخلوع، در روزهاي آخر زندگي، با يادآوري گذشته ها، به اشتباهات دوران سلطنتش اعتراف مي كند و مي گويد: «...در اين روزها نيز، در انديشه رويدادهاي گذشته و حال ميهنم بودم.در آن دوران به طور قطع اشتباهاتي مرتكب شده بودم، اما باور نداشتم كه آن خطاها، اساس و پايه سقوط مرا فراهم سازد...» (14) 1

آمريكا و انقلاب ايران گري سيك مي گويد: «هيچ كس آماده مواجه شدن با انقلاب ايران نبود.دولت كارتر نيز در برابر اوجگيري انقلاب و فروپاشي سريع رژيم شاهنشاهي ايران غافلگير شد (...) شاه و اطرافيانش نيز از آنچه در ماههاي آخر سال 1978 (1357 شمسي) در ايران روي داد، تصور درستي نداشتند، حتي تا چند هفته پس از پيروزي انقلاب، نتوانستند درباره علل سقوط رژيم، تحليل منطقي به عمل آورند (...) براي ما، قبول اين نكته، كه در برابر انقلاب غافلگير شديم، محتملا دشوار است.تعارض عميق، بين واقعيت وانتظارات ما، بر پايه گزارشات، برآورد و تحليلهايي بود كه معمولا بدان متكي بوديم...» (15) 1 آمريكايي ها، عدم موفقيت سازمانهاي «سيا» ، «موساد» را در بر آورد صحيح از اوضاع ايران يكي از عوامل غافلگير ماندن خود مي دانند.همچنين ناتواني

آژانسهاي اطلاعاتي ايالات متحده، در برقراري تماس با اپوزيسيون، بي خبر ماندن از فعاليتهاي مدارس مذهبي و مساجد و ضبط و مطالعه سخنرانيهاي آيت الله خميني در دوران تبعيد، از عوامل مهم ديگر اين غافلگيري به حساب آمده است. به روايت سيك: «حتي پس از آنكه معلوم شد سازماندهي جنبش، در مساجد به نام (آيت الله) خميني صورت مي گيرد و انقلاب توده ها را در بر گرفته است، ناظران پيش بيني مي كردند كه هدف نيروهاي مذهبي، بركناري شاه است و پس از آن فعاليت آنها در قلمرو سياسي بسيار محدود خواهد شد و اهميت نقش «مسجد» كه به منزله «تسمه انقلاب » بود، كاهش خواهيد يافت...» (16) 1 در پيام نوامبر 1978 (آذر 1357) سوليوان به واشينگتن، تحت عنوان «فكر كردن به آنچه فكر نكردني است » گفته شده بود كه آيت الله خميني پس از بازگشت به ايران، نقشي نظير «گاندي » را خواهد داشت و توجه چنداني به امور سياسي و اينكه چه كسي قدرت را به دست گيرد، نخواهد نمود. (17) 1 جميز بيل، نويسنده و محقق آمريكايي در آذر 1357 (دسامبر 1978) در مقاله اي تاكيد كرده بود كه «روحانيون مستقيما در ساختار دولت، مشاركت نخواهند كرد» وي در تحليل 20 صفحه اي خود پيرامون انقلاب ايران و روند آن، تنها يك بار، از آيت الله آن هم در مورد تبعيد وي در سال 1343، نام برده بود و اشاره اي به جمهوري اسلامي نكرده بود. (18) 1 ريچارد فالك، استاد سرشناس دانشگاه آمريكايي پرينستون، يكي از فعالان سازمان حقوق بشر، كه در اوايل ژانويه 1979 به ايران سفر

كرده بود و سپس در پاريس با امام خميني ملاقات نمود (19) 1 در مقاله اي كه در نيويورك تايمز انتشار يافت آيت الله خميني و جنبش او را مورد ستايش قرار داد و بر اين نكته تاكيد كرد كه آيت الله و اطرافيانش افراد ميانه رو و مترقي هستند.بخصوص در زمينه اصول و حقوق بشر و پيشرفتهاي اقتصادي و اجتماعي ايران علاقه و توجه خاص دارند.فالك در پايان گفته بود «انتظار مي رود ايران به صورت يك رژيم نمونه مردمي در ميان كشورهاي جهان سوم درآيد.» (20) سه سال بعد، ريچارد فالك در يك گفت و شنود دانشگاهي، رژيم جمهوري اسلامي را، بدترين رژيم تروريستي بعد از دوران هيتلر دانست. (21) 2

تحليلهاي عوام پسندانه پس از رفتن شاه و برقراري رژيم جمهوري اسلامي، بسياري از تحصيل كردگان و روشنفكران، بخصوص ايرانياني كه به عناوين مختلف به كشورهاي غربي و بخصوص آمريكا مهاجرت كردند، در تحليلهاي مربوط به سقوط رژيم سلطنت و پيروزي انقلاب و ايجاد جمهوري اسلامي، همان نغمه پيشين را، مبني بر اينكه هيچ نوع تغيير و تحولي در ايران بدون خواسته و نظر خارجيان انجام شدني نيست، ساز كردند و رفتن شاه و تغيير رژيم ايران را، طرح و نقشه از پيش تهيه شده انگليس و آمريكا دانستند و اين فكر پوچ و بي محتوا را در ميان عوام الناس تبليغ كردند. اشرف پهلوي، خواهر شاه، در يك مصاحبه راديويي گفت: «من مطمئن هستم كه ملاها تنها نبودند.اين حركت هماهنگ شده اي بود كه خارجيان نيز در آن دست داشتند.همين وضع درباره پدرم صدق مي كند.با برادرم نيز به همين منوال عمل

كردند.بيگانگان مي ديدند كه ايران دارد خيلي قدرتمند مي شود (...) ده سال ديگر، ايران ژاپن ديگري مي شد، آنها نمي توانستند ژاپن ديگري را در آسيا تحمل كنند.» (22) 2 براي اشرف و بسياري ديگر، القاء اين انديشه بين مردم، كه انقلاب ايران ساخته وپرداخته بيگانگان مي باشد، آسانتر است از اينكه درصدد درك و علل فروپاشي رژيم پهلوي و پيروزي انقلاب برآيند، دوستان و دشمنان واقعي خود را بشناسند، و ميليونها مردم ايران را تحقير نكنند. اگر باور داشته باشيم كه بيگانگان در تعيين سرنوشت ما، و تغيير رژيم ايران دست داشته اند و بنا بر گفته اشرف قدرتمند شدن ايران به زيان خارجيان بود و سقوط شاه، در راستاي منافع آنها قرار داشت، بلافاصله اين سئوال مطرح مي شود كه غرب با ساقط كردن رژيمي كه از جنبه هاي اقتصادي، سياسي و نظامي با آن وابستگي تام و تمام داشت و متحد نيرومند نظامي و سياسي و حافظ منافع استراتژيكي او، در خاورميانه و خليج فارس بود، چه سودي مي برد و با حذف شاه و برقراري نظام جمهوري اسلامي چه نتيجه اي به دست آورد؟ پاسخ اين سئوال را مي توان به آساني، با بررسي پيامدهاي بعد از پيروزي انقلاب و نتايج دراز مدت آن بر منافع غرب و ايالات متحده آمريكا به دست آورد، خارج شدن ايران از جرگه متحدين آمريكا، قطع روابط سياسي، اقتصادي و نظامي با آن كشور، برچيده شدن پايگاههاي اطلاعاتي آمريكا از شمال ايران، گروگانگيري، درگيري نظامي در خليج فارس....اهم نتايج سقوط شاه و برقراري رژيم جمهوري اسلامي بود. سايروس ونس وزير خارجه دولت كارتر مي

گويد: «خارج شدن ايران از جرگه متحدين آمريكا و اداره كشور به وسيله رژيمي كه دوست ما نيست، به منافع سياسي، امنيتي و استراتژيكي ما، در جنوب غربي آسيا، سخت لطمه وارد ساخت....» (23) 2 زبيگنيو برژينسكي، مشاور امنيتي كارتر، سقوط شاه را براي رئيس جمهوري آمريكا، مصيبت بزرگي دانسته كه نتايج سياسي موافقت نامه كمپ ديويد (قرارداد صلح مصر و اسرائيل) را خنثي كرد.كوششهاي او را در عادي ساختن روابط آمريكا با چين بي اثر ساخت و به شخصيت سياسي پرزيدنت كارتر به عنوان يك رهبر جهاني، در اواسط اولين دوره رياست جمهوري او لطمه وارد كرد و سرانجام به گروگان گرفته شدن آمريكاييها، موجبات شكست سياسي او را فراهم نمود. (24) پرزيدنت جيمي كارتر، رئيس جمهوري آمريكا پس از شكست در مبارزان انتخاباتي دور دوم چنين مي گويد: «اين نكته بسيار جالب توجه است كه سرنوشت يك رئيس جمهوري در مبارزات سخت انتخاباتي، با رقيب آمريكايي اش نه در ميشيگان يا پنسيلوانيا و يا در نيويورك، بلكه در ايران، تعيين شود!» (25) 2 آمريكاييها، شاه را بيش از هر كس مسئول وخيمتر شدن بحران ايران مي دانند و در توجيه ادعاي خود مي گويند، او هر نوع تغيير و تصحيح در روند سياسي را مشكل مي پنداشت.وي با سي و هفت سال تجربه، سرنوشت آينده كشورش را در معرض «قمار» گذاشته بود و همه اميد و آرزوهايش را در توسعه و پيشرفت سريع و قدرتمند كردن بنيه نظامي خلاصه كرده بود.در نتيجه، شكست اين سياست به حساب او گذاشته شد و به بهاي نارضايتي شديد مردم و سقوط او انجاميد... (26) 2 شاه،

در اوايل سال 1355 دريافت كه برنامه «انقلاب » او با مشكل روبه رو شده و كارها «روبه راه » نيست.در اين موقع سعي كرد روند طرحهاي پيشرفت اقتصادي را كند نمايد و در زمينه ايجاد فضايي باز سياسي اقداماتي انجام دهد، اما انجام اين كارها، نياز به تجديد نظر كلي در استراتژي بود كه طي بيست سال براي آن سرمايه گذاري كرده بود، از سوي ديگر بيمار بود و بنيه و توانايي او، براي مقابله با مشكلات، به پايان رسيده بود.بررسي اقدامات و تصميم گيريهاي ضد و نقيض شاه طي پانزده ماه آخر زمامداريش نشان مي دهد كه براي انتخاب سياست جديدي در جهت تغيير ساختار سياسي كشور توانايي نداشت.وي در چهار ديوار كاخ نياوران، در محاصره مشاوران ناصالح و مطيع و بله قربان گويي بود كه با احساس خطر، در صدد انتقال اموال و دارايي خود، به خارج، و فرار از كشور بودند. به رغم تظاهرات گسترده در بهار و تابستان 1357 شواهد موجود حاكي است كه شاه پس از فاجعه 17 شهريور در ميدان ژاله به عمق نارضايي و مخالفت عمومي عليه رژيم خود پي برد، ولي در آن موقع فرصت براي حل بحران سياسي از دست رفته بود، و كنترل زد و خوردهاي خياباني، به شيوه معمول، به وسيله نيروهاي انتظامي نيز، كاربرد نداشت.در اين موقع شاه با مسئله بسيار دشواري روبه رو بود، يا بايد در ساختار سياسي كه طي بيست و پنج سال گذشته، براي ايجاد آن بهاي گزافي پرداخته بود، به كلي تجديد نظر كند و يا براي حفظ آن به خونريزي متوسل شود.شاه در آن موقع توانايي

و تمايل به انتخاب هيچ يك از اين دو راه حل را نداشت، در نتيجه، چند ماه آخر را، به اميد تغيير اوضاع به دفع الوقت و مانورهاي ضد و نقيض پرداخت. بحران، ابعاد وسيعتري پيدا مي كرد و كل سيستم را در بر گرفته بود.ادعاي كساني كه مي گويند سياست حقوق بشر دولت كارتر، قدرت مانور شاه را در مقابله با بحران فلج كرده بود، وارد نيست، هر چند او از مطرح كردن و به كارگيري سياست حقوق بشر ناراضي و ناراحت بود، ولي در هيچ يك از مصاحبه ها و گفتگوهايش، اين موضوع را، عامل سقوط رژيم خود ندانست.

راهي كه به بن بست مي رسيد واكنش واشينگتن در برابر بحران ايران ناچيز نبود، حفظ و دفاع از منافع امنيتي در خليج فارس، از مسائل مهم و مورد توجه پرزيدنت كارتر و مشاوران سياسي او به شمار مي رفت، ولي آنها به تدريج وسعت و عمق خطر را درك كردند و هنگامي كه به اهميت آن پي بردند، روش تصميم گيري آنها، هماهنگي و نظم و ترتيب نداشت. اين مسئله ناشي از چند عامل به شرح زير بود: 1. دولت كارتر، وارث سياست دولتهاي گذشته بود، تصميمات ريچارد نيكسون و هنري كيسينجر در سال 1351 (1972) در سپردن مسئوليت حفظ منافع امنيتي آمريكا در خليج فارس به شاه، امري بي سابقه، مهم و غير قابل توجيه بود.به بيان ديگر، آزادي عمل دولت ايالات متحده، در اين بخش از جهان، با اوضاع و تحولات داخلي ايران و قوت و ضعف رژيم شاه ارتباط داشت.اين سياست، ميراث پنج سال گذشته بود و تا انتقال حكومت به

كارتر، بدون برخورد با مشكل قابل توجهي ادامه يافت. 2. اعتماد به شاه، ايالات متحده را از كسب اطلاعات سرويسهاي مستقل اطلاعاتي آمريكا، و در نتيجه اوضاع داخلي ايران محروم كرده بود، همچنين درگيري واشينگتن با مسائل سياسي جهاني، بخصوص، مذاكرات صلح مصر و اسرائيل در كمپ ديويد، موجب غافل ماندن دولت آمريكا، از چگونگي بحران ايران گرديد. 3. اختلاف نظر وزارت امور خارجه، با شوراي امنيت ملي در كاخ سفيد، بر سرتصميم گيري درباره ايران و نيز، گزارشات خوشبينانه ويليام سوليوان سفير آمريكا، تا دو ماه پيش از رفتن شاه از عوامل ديگر ناهماهنگي در تصميم گيريها بود. برژينسكي تحت تاثير نظريات اردشير زاهدي، سفير ايران در واشينگتن بود، زاهدي و پدرش سرلشكر فضل الله زاهدي، از عوامل اصلي كودتاي خائنانه انگليسي - آمريكايي 28 مرداد 1332، در براندازي دولت ملي مصدق بودند.اردشير زاهدي، در اوج انقلاب ايران، رؤياي كودتاي ديگري را در سر داشت و تا بدان حد از واقعيات دور بود كه محمد رضا شاه نيز او را مردي نادان و سبكسر دانست و در يك مورد به سوليوان توصيه كرد به واشينگتن اطلاع دهد كه زاهدي اوضاع داخلي ايران را درك نمي كند و با واقعيات، ميانه اي ندارد. (27) 2 زاهدي طرفدار حل بحران ايران از طريق نظامي يا دولت نظامي، و در صورت لزوم، كودتاي نظامي بود.در ميان فرماندهان و سران ارتش ايران، افسراني بودند كه اگر به آنها «چراغ سبز» نشان داده مي شد، از اعمال خشونت و خونريزي ابا نداشتند، ارتشبد غلامعلي اويسي و سرلشكر منوچهر خسروداد، از اين گروه بودند.زاهدي در اواخر پاييز 1357 با موافقت

برژينسكي به تهران آمد و پيوسته شاه را به اجراي سياست سركوب تشويق مي كرد و با برژينسكي ارتباط تلفني منظم داشت. پس از رفتن شاه (26 دي 1357) بحث درباره كودتا، همچنان ادامه داشت.برژينسكي با تكيه بر گزارشهاي خوشبينانه نسبت به ارتش ايران از جنبه قابليت تاكتيكي، حتي پس از پيروزي انقلاب، اصرار در راه حل نظامي داشت!

كارتر و بحران ايران به طوري كه گفتيم، پرزيدنت كارتر طراح روابط استراتژيكي ايالات متحده و ايران نبود.او، وارث سياستي بود كه سالها پيش آمريكا از جنبه استراتژيكي با رژيم شاه مربوط كرده بود.وي همواره نسبت به اين سياست ناخشنود بود.كارتر، نتايجي را كه با سقوط شاه، نصيب ايالات متحده گرديد، پذيرفت.اما در همان زمان، تعهدي را كه در پشتيباني از انورسادات رئيس جمهوري مصر به عهده گرفته بود، نسبت به حفظ شاه نداشت.به گفته گري سيك «روش كارتر در طول بحران ايران، بيشتر جنبه وظيفه و تكليف داشت تا احساس تعهد.» (28) 2 كارتر ذاتا مردي صلح جو، ترقيخواه و اصلاح طلب بود و در اين راه، از هيچ كوششي دريغ نمي كرد.مسئله بحران ايران، براي ايالات متحده آمريكا، موضوع استراتژي نظامي و موازنه قدرت بود، موضوعي كه رئيس جمهوري تمايل درگير شدن با آن را نداشت. تلاش طراحان استراتژي نظامي در دولت، مانند برژينسكي و شلزينگر براي متقاعد ساختن او، در حمايت از موضع آمريكا در قبال ايران و قبول خطر، بي ثمر ماند. پرزيدنت كارتر، در طول بحران ايران، آن طور كه مسائل ديگر سياسي را رسيدگي مي كرد مسائل ايران را، به طور جدي، و روزانه پيگيري نمي كرد.وي در چند مورد با

صراحت خاطرنشان ساخت كه نقش ايالات متحده، كمك به شاه براي نجات او مي باشد ولي از قبول مسئوليت در تصميم گيريهايي كه شاه، آماده براي انجام آن نبود، امتناع داشت، همچنين با سياستهايي كه منجر به مداخله نظامي ايالات متحده مي گرديد، مخالف بود. (29) ايالات متحده آمريكا، از نتايج سقوط رژيم شاه آسيب فراوان ديد.ماهيت ضد آمريكايي انقلاب ايران، بحران گروگانگيري و برخوردهاي نظامي در خليج فارس در جنگ تحميلي از جمله پيامدهاي ناشي از روابط گذشته دو كشور بود.بدون ترديد، نتايج انقلاب ايران ساليان دراز بر منافع آمريكا و غرب خودنمايي خواهد كرد. پي نوشت ها: 1. متن مواد 2 و 3 بيانيه اي كه كريم سنجابي امضا كرد و جبهه ملي آن را منتشر ساخت، بدين شرح بود: بند (2) - جنبش ملي اسلامي ايران نمي تواند با وجود بقاء نظام سلطنتي غير قانوني، با هيچ تركيب حكومتي موافقت بنمايد. بند (3) - نظام حكومت ملي ايران بايد بر اساس موازين اسلام و دموكراسي و استقلال، به وسيله مراجعه به آراء عمومي تعيين گردد. 2. درسهايي از مرجع معظم جامعه شيعه، پيرامون مسئله ولايت فقيه، 13 ذيقعده 1389 (1 بهمن 1348)، صفحات 1 تا 9. 3. درسهايي از مرجع معظم جامعه شيعه، پيرامون ولايت فقيه، درس پنجم، 19 ذيقعده 1389 (7 بهمن 1348)، صفحات 34- 33. 4. همان، درس سوم 17 ذيقعده 1389 (5 بهمن 1348)، صفحه 180. 5. RadJi,parviz;in the Service of the peacock Throne (London,Hamish Hamilton,1983) ,pp.52 and 118. 6. RadJi;Ibid.,p.47. 7. Uri Lubrani. 8. مصاحبه در برنامه راديو بي.بي.سي، تحت عنوان: سقوط شاه كه در تاريخ 16 و

23 مارس 1983 اجرا شد. 9. سازمان برنامه و بودجه 1356 و بانك توسعه صنعتي و معادن، گزارش سالانه، 1356. 10. Sick;op.cit.,p.163. 11. Sullivan;op.cit.,p.44 -57. 12. چهل سال در صحنه، خاطرات دكتر جلال عبده، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1368، صفحه 604. 13. پرويز راجي، در خدمت تخت طاووس، دوشنبه 20 دي 1355 (10 ژانويه 1977) اين كتاب زير عنوان، خدمتگذار تخت طاووس به وسيله ح.ا.مهران، در سال 1364 به فارسي ترجمه شده است. 14.pahlavi;op.cit.,p.34. 15. Sick;Ibid.,pp.157 -162. 16. Sick;ibid.,p.164. 17. Sick;p.165. 18. Foreign Affairs,winter 1978 -1979,pp.323 -324. 19. شرح اين ملاقات در بخش ديدار شخصيتهاي خارجي با امام خميني آمده است. 20. trusting Khomeini,New York Times,Feb.16,1979. 21. Sick;Ibid.,p.166. 22. نقل از مصاحبه اشرف در راديو بي.بي.سي، 16 و 23 سپتامبر 1982. 23. vance;Hard choices.p,374. 24. Brzezinski;power and principle,p.398. 25. Hamilton Jordan;crisis.p.362. 26. Sick;op.cit.,p.169. 27. Sullivan;op.cit.,p,193. 28. Sullivan;op.cit.,p.193. 29.Sick;Ibid.,174. منابع مقاله:

تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ايران، ج 2، نجاتي، غلامرضا؛

علل، شرايط و عوامل پيروزي انقلاب اسلامي

علل، شرايط و عوامل پيروزي انقلاب اسلامي مقدمه انقلاب اسلامي ايران مهم ترين و بنيادي ترين رويداد در طول تاريخ معاصر اسلام است. اثر اين رويداد به روشهاي گوناگون و در اندازه هاي مختلف تقريبا در تمام كشورهاي اسلامي مشاهده شده است. اين انقلاب بزرگ تحت هدايت و رهبري فعال آيت الله خميني و ديگر علمايي كه از وي پيروي مي كردند به دست مردم ايران خلق شد. وقوع اين حادثه باعث سرنگوني معجزه آساي خاندان پهلوي و شاه قدرتمند آن گرديد و به تشكيل جمهوري اسلامي ايران منتهي شد. ايران به طور بنيادين از نظر سياسي و فرهنگي از يك كشور غربمدار و غربگرا

به يك كشور اسلامي مبدل شد. بي اغراق بايد گفت كه اين رويداد تاريخي بدون بصيرت، استقامت، فداكاري و زمامداري و همچنين اراده خلل ناپذير رهبر روحاني آن براي پيروزي، شايد امكان به وقوع پيوستن آن وجود نداشت. رهبري و هدايت انقلاب اسلامي به دست حضرت آيت الله خميني در تاريخ جهان معاصر اسلام بي نظير است. توانايي حضرت امام خميني در درك ضرورت آمادگي نظامي و آمادگي دائمي مردم ايران در جهت وقف خويش براي كشورشان را مي توان يك مثال در حد اعلاء براي بيان احساسات عميق ناسيوناليستي در نظر گرفت. تاريخ انقلاب از آغاز تا كنون را مي توان به منزله يك پديده عبرت آموز براي تمام مستضعفان و ستمديدگان و مسلماناني دانست كه سرنوشت خود را اسير دستان استكبار جهاني مي بينند; استكباري كه دين را از زندگي مردم جدا كرده و اسلام را در حد اجراي مراسم عبادي تنزيل داده است. اين نهضت بر خلاف تمام انتظارات و پيش بيني ها و در مراحل پاياني كه پس از 15 سال تلاش و مبارزه خستگي ناپذير به پيروزي نائل آمد تمام معيارهاي بين المللي استكبار را مختل كرد. اين نهضت تمام طبقات اجتماع، بخشها، گروههاي زيرزميني و احزاب را تحت الشعاع خويش قرار داد. بعضي از اين گروههاي سياسي در باطن به انقلاب اعتقادي نداشتند. ولي مجبور بودند به علت مقتضيات زمان و واقعيات موجود به آن گردن نهند. پايگاه اين نهضت كه خود موضوع شگفت انگيزي است مسجد بود يعني مكان مقدس عبادت.

نقش حضرت آيت الله خميني در انقلاب براي پي بردن و ادراك نقش حضرت آيت الله خميني در

انقلاب، در ابتدا ما بايد ضمن درك و پذيرش اين موضوع كه نقش حضرت امام خميني در پيروزي انقلاب بيشتر مسبوق به شخصيت روحاني و پارساي ايشان و نشاءت گرفته از دستورات اسلامي بود. تطابق اين نقش با تئوريهاي سياسي براي اضمحلال شرايط اجتماعي روز چندان صحيح نيست. امام خميني وقتي كه ديدند درخواستهاي مكرر ايشان براي همكاري و اتحاد بين كشورهاي اسلامي به جايي نرسيد، ايشان خود زمام امور را بدست گرفتند و يك تنه به هدايت انقلاب پرداختند و الگويي ساختند تا مردم ديگر كشورهاي اسلامي از آن الهام بگيرند. اگر ما به شخصيت حضرت امام خميني و دستاورد ايشان يعني انقلاب اسلامي بنگريم، در مي يابيم كه او در مرتفع ترين مكان در بين علماي شيعه در ايران قرار مي گيرد. اين اعتبار صرفا در راستاي نقش جامع و بنيادين و غيرمعمول كه در صحنه سياسي و اجتماعي ايران از خود نشان داد ختم نمي شود بلكه اين اعتبار در رابطه با جايگاه علمي و فقهي امام نيز كاملا واضح و بديهي است. تمايل و رغبت جهان غرب در جهت بد معرفي كردن امام خميني به عنوان يك چهره مبارز كه داعيه قدرت سياسي داشت با هدف تحت الشعاع قرار دادن و بي اهميت جلوه دادن دستاوردهاي او به عنوان يك فقيه، فيلسوف و عارف است. او توانست بر تمامي مشكلات به واسطه سجاياي اخلاقي و روحاني خود فائق شود. علي رغم زندگي در تبعيد، او كمر همت به تربيت پيرواني از نسل جوان علما بست و با تعليم علوم حوزوي به آنها، آنها را در راه وظايف و مبارزات سياسي و

ارشاد ياري داد. اميد شاه اين بود كه با تبعيد امام خميني بر نفوذ و مقبوليت همگاني او خط پاياني بكشد. اين اقدام به شكست انجاميد. حضرت امام در تبعيد به انتشار اعلاميه ها ادامه دادند و در آنها از مردم ايران خواستند تا پيروزي نهايي به مبارزه خود ادامه دهند. اين اعلاميه ها اثر بسيار زيادي بر روي بيدارسازي افكار عمومي مردم ايران داشت. در اوايل سال 1963 ميلادي امام خميني به لت سرسپردگي شاه به قدرتهاي بيگانه كه حاميان اصلي ديكتاتوري رژيم پهلوي بودند، به خصوص امريكا و اسرائيل حمله نمودند و خطر ادامه اين روند را گوشزد كردند. در آن روزها در ايران انتقاد از خاندان سلطنتي و اسرائيل مطلقا ممنوع بود. اما امام خميني با توجه به ويژگي شخصيتي ايشان كه سازش ناپذير بودند اين ممنوعيت را ناديده گرفتند و به رابطه بسيار نزديك نظامي، سياسي، امنيتي و اقتصادي كه بين اسرائيل و رژيم پهلوي وجود داشت اشاره كردند و به آن حمله نمودند. امام خميني همچنين ادامه نقض قانون اساسي توسط شاه را محكوم كردند و با يادآوري سوگندي كه او هنگام رسيدن به سلطنت در مورد تعهدش به حفاظت و حمايت از اسلام خورده بود و آن را ناديده گرفته بود، شاه را مورد حمله قرار دادند. امام خميني كه خود يك فقيه اسلام شناس بود اعتقاد داشت كه جوهره يك كشور اسلامي بايد بر مبناي حاكميت احكام الهي باشد. او حكومت ديني را يكي از راههاي نزديك سازي انسان به خداوند مي دانست و هدف از تشكيل حكومت اسلامي را ادامه نبوت و حفاظت و صيانت از دين

و تمشيت امور دنيايي انسان مي دانست. به عبارت ديگر او سياست را از ديانت جدا نمي دانست و حفاظت از اسلام و اجراي احكام الهي را از اهداف اوليه يك كشور اسلامي مي دانستند. امام خميني اعتقاد داشتند كه قلمرو فعاليت در يك كشور اسلامي هم معطوف به امور دنيايي انسانها است و هم در برگيرنده مسائل جهان اخروي. بدين صورت مسئوليت يك كشور اسلامي نسبت به اتباعش اين است كه در رساندن آنها به كسب رضاي خداوند آنها را ياري دهد. ايشان مسئوليت رهبر يك كشور اسلامي را در اين مي ديدند كه تمام آحاد ملت را به تبعيت از اهداف شريعت رهنمون سازند. اما شاه از تمام اين احكام تخطي كرد. كاملا آشكار بود كه دشمني رژيم پهلوي با اسلام تنها از اميال يك ديكتاتور براي رسيدن به قدرت نشاءت نگرفته بود بلكه اين دشمني بخشي از يك استراتژي جامع براي حذف اسلام به عنوان يك نيروي عظيم و پويا در سرتاسر جهان اسلام از عرصه هاي اجتماعي و سياسي بود. اين توطئه در مراكز عظيم امپرياليسم طراحي شده بود و به سرسپردگان و عوامل محلي امپرياليسم در مناطق مختلف محول شده بود. نقش حضرت امام خميني در انقلاب ايران از اين جهت كليدي و بارز است كه خاستگاه سلسله حوادثي كه باعث بوجود آمدن اولين جرقه هاي انقلاب شدند به طور مستقيم با زنداني شدن ايشان تنگاتنگ در ارتباطند. به علاوه امام خميني در مقام يك رهبر انقلابي نه تنها روحا و جسما به انقلاب متعهد بودند بلكه اين انقلاب نيز با ايشان هويت خويش را باز مي يافت. امام خميني

عميقا معتقد بودند كه احكام صادره توسط رژيم شاه روزي ملعن خواهند شد و فقط قانون خداي بزرگ باقي خواهد ماند. امام در كشف الاسرار مي نويسند كه: «تمام دستورات و احكام صادره در رژيم ديكتاتوري رضاخان سرباز، هيچ ارزشي ندارند، قوانين وضع شده در مجلس بسان كاغذپاره اي مي مانند كه بايد سوزانده شوند تمام مزخرفاتي كه از مغز اين سرباز بي سواد تراوش كرده اند همه پوسيده هستند و فقط قانون خدا باقي خواهد ماند و گذر زمان را در آن تصرفي نيست. » اين نوع صراحت لهجه سازش ناپذيرانه كه حاكي از عمق بصيرت امام خميني از واقعيات است علاوه بر آن كه باعث افزايش ترس و بيمناكي رژيم پهلوي شد و در يك سري از روحانيون نيز كه در وهله اول مانند هر تشكيلات ديگري به حفظ موقعيت و مقام خود و ارتقاي منافع حزبي خود مي انديشيدند ايجاد رعب و وحشت كرد. به زعم آنها اين نوع صراحت لهجه خطرآفرين بود. به هر تقدير اين فضاء و محيط ضد اسلامي قادر به برآوردن خواسته مردم ايران نبود. از اينرو پيروزي آيت الله خميني بدون منابع مادي، حزب سياسي و راه انداختن جنگ و بدون كمك قدرتهاي خارجي بسان يك معجزه مي ماند و همگي اين عوامل باعث شده اند كه او به عنوان رهبر بي چون و چراي يك نهضت بزرگ و موفق انقلابي شناخته شود. يكي از دستاوردهاي قابل ملاحظه انقلاب اسلامي اين بود كه توانست از مردمي كه در آن زمان بسياري از آنها از تواناييهاي مكتب خود غافل بودند اين امكان را بدهد كه به بازشناسي اسلام

بپردازند و در اين بين سجاياي اخلاقي و جذبه هاي معنوي امام خميني نيز به عنوان يك الگوي بزرگ نقش بسيار مثبتي در راه متعهد شدن مردم ايران به اسلام داشت. در اينجا مردي بپاخاست كه به هيچ وجه در فكر اكتساب منافع فردي و فرقه اي نبود. حضرت امام خميني به حق جلوه گاه متعالي ترين آرمانهاي ملت ايران بود.

انقلاب اسلامي براي درك اين كه چه چيزي مردم را بسوي انقلاب سوق مي دهد، مايلم از كتاب علي جا علي عزت بگوويچ تحت عنوان «از اسلام بين شرق و غرب » فرازهايي را براي شما نقل كنم. او در اين كتاب مي نويسد: «انقلاب هرگز صرفا رويدادي در حوزه فرهنگ، اقتصاد، جامعه و سياست نبوده است. هر انقلاب واقعي بخش از ايمان، تجليل، عدالت، آرزو، فداكاري و مرگ است. يعني احساساتي كه در وراي منافع مادي و زندگي هستند. هر كسي كه در يك انقلاب شركت كرده باشد يا از نزديك شاهد توسعه اين انقلاب بوده باشد مي تواند وجود اين ويژگيهاي اخلاقي را تصديق كند. اگر از درون به يك انقلاب نگاه كنيم و آن را نه به عنوان يك پروسه بلكه به عنوان بخشي از زندگي در نظر بگيريم، انقلاب به صورت درامي ظاهر مي شود كه همانند دين بر انسان اثر مي گذارد. يك جامعه فاقد دين جامعه اي است ناتوان از خلق انقلاب. در كشورهاي كه شور انقلابي وجود دارد، كشورهايي هستند كه در آنها احساس مذهبي نيز زنده است، احساس برادري، همبستگي و عدالت كه در جوهره و اساس مذهبي هستند در انقلاب تبديل به عدالت جهاني مي شوند

و همچنين بهشت اين جهان. دين و انقلاب متولدين درد و رنج هستند و در رفاه و آسايش مي ميرند» . سلسله حوادثي كه در ژانويه 1978 شروع شدند بعد از يك سال با محو نهايي تمام آثار رژيم شاه در ايران به سرانجام رسيدند. در آن زمان دولت موقت انقلاب اسلامي جايگزين رژيم شاه شده نهضت اسلامي و مبارزات خستگي ناپذير مردم ايران به رهبري حضرت آيت الله خميني فروپاشي مهم ترين، امن ترين و مورد اعتمادترين پايگاه امپرياليسم آمريكا در منطقه را به دنبال داشت و منجر به تشكيل حكومت اسلامي گرديد كه بي توجه به نفوذ شرق و غرب بود. اين انقلاب بارقه اي از اميد در قلوب مسلمين و مستضعفين جهان ايجاد كرد و به آنها ثابت نمود كه بدون اتكاء به شرق و غرب آنها نيز مي توانند در شكل گيري سرنوشت خويش سهيم شوند و حكومت مورد نظر خود را تشكيل دهند. با عنايت به آنچه گفته شد تمييز انقلابهاي آمريكا و فرانسه از يك طرف و انقلاب اسلامي ايران از سوي ديگر، آسان خواهد بود در انقلابهاي آمريكا و فرانسه مردم كوشيدند تا گذشته خويش را نفي كنند در صورتيكه در انقلاب اسلامي مردم بعكس با تداوم و اوج يك بخش مهمي از ميراث اسلامي ايران كه ثمره سالهاي زيادي از تكامل سياسي، روحاني و فكري بود، انقلاب اسلامي را خلق كردند. در طول سالهاي ديكتاتوري شاه، علائم بسياري از نارضايتي را مي توان به وضوح در اين ماءمن به اصطلاح با ثبات (ايران) در منطقه پرآشوب خاورميانه مشاهده كرد. علائم نارضايتي بسيار زياد شدند و نتيجه اين

نارضايتيها انقلاب اسلامي بود. اولين دليل اين نارضايتي را بايد در تئوري سياسي اسلام جستجو كرد كه در آن رژيم شاهنشاهي نامشروع شناخته شده است. از نظر اسلام اين موضوع كه قدرت پادشاهي از طرف خداوند وضع شده است مردود است. بنابراين وقتي كه اعتماد امام خميني ديگر از شاه از بين رفت و علماء به عدم كفايت شاه راي دادند، ديگر حكومت او مشروعيتي نداشت. نفوذ پيوسته غرب باعث تسريع روند جدايي بين روحانيت و شاه شد. عدم كفايت شاه براي تامين و استمرار اسلام در راه هدايت و راهنمايي امور جامعه و سياست كشور آهنگ نهضت اسلامي را سريع تر كرد. اتحاد روزافزون دستگاه سلطنت و غرب علاوه بر اين كه اجازه ادامه سلطنت غيرقانوني شاه را ممكن ساخته بود او را نيز در نقض مستمر اصول اسلامي گستاخ تر كرده بود و همچنين عاملي بود كه شاه به عنوان مزدور بيگانه شناخته شود. زيرا امكان تسلط هر چه بيشتر آنان را براي استثمار منابع ايران فراهم كرده بود. شاه دستگاه سلطنتي سنتي را تبديل به يك رژيم ديكتاتوري مدرن كرد و از آن به عنوان وسيله سركوب سود جست. تلاشهاي او در راستاي گسترش يك فرهنگ ناسيوناليستي قوي (پان ايرانيسم) حاوي طرحهايي براي دامن زدن به گسترش احساس تنفر نسبت به اعراب، طرد ميراث اسلامي و همچنين شامل تلاش براي محدود كردن ورود لغات عربي به زبان فارسي بود. البته به رغم اين تلاشها مردم ايران از اسلام و فروع آن به طور مؤثر و مستمر دفاع مي كردند و به آن وفادار بودند. اشتياق ايرانيان براي تشكيل حكومت اسلامي بر اساس

خواست خدا، آنها را مهياي نفي سلطه و شهادت كرده بود. شعار «هر روز عاشوراست و هر مكان كربلاست » ناشي از تراوش ذهنيت مردم ايران است. به عبارت ديگر هر كجا كه مسلماني وجود داشته باشد، آنجا جبهه اي است كه در آن حق و باطل به مبارزه با يكديگر برمي خيزند. هر روز زندگي يك مسلمان روز نبردي است كه در آن يا پيروزي و يا شهادت نصيب او مي شود. اين ميل به پيروزي يا شهادت ايرانيان را مهيا كرده بود تا يك ربع قرن با قتل و سركوب دست و پنجه نرم كنند. وسيله شاه براي كنترل و به وحشت انداختن مردم از افعال و افكار ضد سلطنتي ظلم بي حد و شكنجه بود و به موازات آن به استثمار وسيع منابع مردم ايران پرداخته بود. صنعت كشاورزي از بين رفته بود و اين خود عاملي بود كه روستاها را از معيت خالي مي كرد و روستائيان مجبور بودند براي پيدا كردن كار به شهرهاي بزرگ كوچ كنند. فقر و تهيدستي توده هاي عمومي مردم در تضاد كامل با رفاه و كاميابي طبقه اعيان طرفدار سلطنت بود. طبقه ملاكين سابق تبديل به دلالان ارضي شهرها شده بودند و به صادرات و واردات كالا مي پرداختند و بدين گونه با توجه به زبان و اصطلاح مالي سود آنها از اين تغيير بيشتر از زيان آنها بود. اما در مورد داعيه هاي طرفداري از حقوق زنان بايد گفت كه اين داعيه بيشتر اقدامي براي موجه جلوه دادن رژيم در چشم كشورهاي خارجي بود تا اينكه اهداف داخلي را دنبال كند. مشاوران خارجي شاه

كه از ديدگاه متعصب غرب نسبت به سنت اسلامي حجاب كاملا آگاه بودند به او توصيه كرده بودند كه داعيه طرفداري از حقوق زنان يك راهكار عالي براي روشنفكر و خيرانديش جلوه دادن شاه است. اما زنان ايراني نه تنها زير سلطه اقدامات ديكته شده به شاه براي كشف حجاب نرفتند بلكه با تحمل توهين، شكنجه، زندان و شهادت در راه مبارزه با رژيم گامهاي جدي و استوار برداشتند. از اين رو مطبوعات آمريكا و انگليس آشكارا مردم ايران را محافظه كار ناميدند و با ارتجاعي خواندن مسلمانان، آنها را متهم كردند كه به علت مخالفت با اصلاحات ارضي شاه و رغبت آنها به پس گرفتن زمينهاي اوقاف و همچنين تمايل آنها به پوشش سراسري زنان به مبارزه با شاه برخاسته اند. به علاوه اين شرايط، فساد در تمام سطوح رخنه كرده بود و باعث شده بود تا عده اي به اكتساب و جمع آوري ثروتهاي هنگفت بپردازند. در واقع رژيم با فروش ارزشهاي معنوي اسلام به غرب در ازاي آن حمايت از سلطنت و حكومت را از غرب مي طلبيد. اين شرايط مستعد بودند كه انقلاب را به وجود بياورند. خواسته ملت ايران در اصل اسلام بود و متمركز به حصول ثوابهاي اخروي و كاملا در تضاد با ارزشهاي جاري در دنيا كه اكتساب منافع مادي و قدرت است. خواسته مردم نشاءت گرفته از فرهنگي بود كه خاستگاه آن اسلام بود. از اين رو ايرانيان اين مفهوم را كه پيشرفت را به هر قيمتي بايد به دست آورد پس زدند و نيز فلسفه ماكياولي را كه بر طبق آن، هدف وسيله را توجيه مي

كند و هردوي اين ديدگاهها به وسيله غرب حمايت مي شدند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، هر آلترناتيوي براي بازگشت به وضع سابق قابل قبول بود براي مثال طرفداران مصدق و نهضت آزادي كه از حمايت آمريكا برخوردار بودند و آمريكا از آنها به عنوان ذخيره در مواقع بحراني سود مي جست در اين شرايط بحراني به كار گرفته شدند. بعضي از طرفداران مصدق و گروه نهضت آزادي در آمريكا در حال تبليغ و ترويج خود بودند و اميدوارانه چشم به راه بودند تا روزي فرا برسد كه از آنها براي تشكيل دولت موقت و دعوت شود. يك گروه ديگر از طرفداران مصدق در اروپا و به خصوص در انگلستان، فرانسه و آلمان غربي به فعاليت ادامه مي دادند و آنها براي حضور در صحنه سياست و اذهان به عنوان پژوهش درباره مصدق و سياستهاي او و نهضت آزادي به فضاسازي ذهني مي پرداختند. گروه ديگري از آنها در ايران زندگي مي كردند و با استفاده از نام مصدق گروههاي انشعابي ديگري را تشكيل داده بودند. به عبارت ديگر گروه نهضت آزادي و طرفداران مصدق به عنوان يك آلترناتيو مطرح بودند و از طرف آمريكا ماموريت يافته بودند تا موقتا قدرت را به دست بگيرند و مقدمات بازگشت شاه و تثبيت مجدد او را فراهم كنند. اما تبليغات و سخنان آنها براي مردم ايران بي اعتبار بود و مؤثر واقع نشد. علت امر اين بود كه مردم در آرزوي تشكيل يك حكومت بر اساس قوانين اسلامي بودند. امام خميني با توجه به شرايط موجود در بدو امر در اين مورد فرمودند: اساس و پايه اين

انقلاب اسلام است و مردم خواهان تشكيل جمهوري اسلامي هستند. امام خميني بعد تاكيد كردند كه گروههاي سياسي كه داعيه چيزي غير از حكومت اسلامي را داشته باشند بايد حساب خود را از قاطبه مردم جدا كنند. اما كساني كه مي خواهند در اين انقلاب شركت كنند بايد خواسته خود را با ملت هماهنگ كنند و اسم و عنوان حزب خود را كنار بگذارند و به توده مردم ملحق شوند. علاقه امام خميني به رهبري نهضت اسلامي كاملا متفاوت از حب رياست و رهبري در انقلابهاي ديگر بود. براي اينكه مراد ديگر رهبران از حكمراني كسب قدرت بود. انقلاب اسلامي ايران فصل كهنه حكومت چند هزارساله شاهان را بست و گشايشگر فصلي نوين با ويژگيهاي مختص به خود در خاورميانه بود. اين نهضت نام انقلاب اسلامي را كسب كرد و استانداردها و معيارهاي جديدي را به جهان ارائه نمود.

جمعبندي انقلاب كه بر ضد حكومت ديكتاتوري شاه به رهبري امام خميني هدايت مي شد به سرنگوني رژيم شاه منتهي شد. انقلاب اسلامي ايران پس از 15 سال جرح، كشتار، دستگيري، شكنجه و تصفيه حسابهايي كه بر عليه مردم ايران اعمال مي شد در تاريخ 11 فوريه 1979 ميلادي به پيروزي رسيد. انقلاب اسلامي ايران سرانجام با تشكيل جمهوري اسلامي ايران به مهمترين هدف الهي خويش كه عبارت از تشكيل حكومت بر اساس دستورات و ارزشهاي اسلامي و نفي سلطه و ظلم و فساد و تبعيض بود نائل گرديد. ايران بعد از انقلاب اسلامي، اعلام حكومت جمهوري اسلامي كرد. در اين حكومت قدرت در دستان مردم قرار دارد. اسلام به يك آيين زندگي تبديل شده است و

ديگر صرفا يك ايدئولوژي براي تدريس نيست. قانون اساسي ايران متضمن حمايت و پاسداري از اسلام است. زنان در ايران از جايگاه و شان در خور خويش برخوردارند و ديگر مساله استثمار و استفاده ابزاري از آنها منتفي شده است. تبعيت و فرمان برداري از قدرت خارجي بويژه قدرتهاي غربي الآن يك چيز قديمي و مربوط به دوران گذشته است. سياستگذاري ايران مستقل از فشار كشورهاي خارجي صورت مي گيرد و سياستگذاري تنها بر مبناي كسب رضايت خدا صورت مي گيرد. امروز ايران يك كشور پيشرفته در ميان كشورهاي در حال توسعه است و آهنگ توسعه در دوره بعد از انقلاب خيلي سريع تر شده است. انقلاب تمام جنبه هاي زندگي مردم ايران را تغيير داده است. تاءليف كتابي كه حاوي تمام واقعيات و اصلاحات انجام شده در ايران باشد اقدامي بس مشكل و طاقت فرساست، زيرا بيان واقعيات و اصلاحات با تغيير دادن يك سري آمار و ارقام و افزايش جدول تاريخ وقايع امري ناممكن است. اصلاحات انجام شده در انقلاب تاثير زيادي هم به صورت كيفي و هم كمي بر روي روش زندگي و متن زندگي ايرانيان گذاشته است. واقعيت بزرگ اين تغييرات اين است كه اصلاحات انجام شده توسط انقلاب به طور گسترده تمام كشور را در بر مي گيرد و تنها نشانگر يك بخش از جمعيت كه در شهرهاي بزرگ زندگي مي كنند نيست. نه تنها مسئوليت بزرگي بر دوش رهبران مسلمانان و مسلمانان گذاشته شده است تا از درسهاي انقلاب اسلامي ايران عبرت بگيرند، بلكه رهبران انقلاب ايران نيز متقابلا وظيفه دارند تا تجربيات خود را در اختيار جهان اسلام

بگذارند. با اين وجود شكي نيست كه آنچه در ايران تا كنون اتفاق افتاده است را بايد به عنوان غير منتظره ترين و شادي بخش ترين پيروزي امت اسلام در قرن اخير به شمار آورد. كوتاه سخن اينكه براي نتيجه گيري از اين مبحث مي توان صريحا اذعان داشت كه انقلاب ايران در اصل يك حركت مردمي بود. انقلاب الگويي از حضور سياسي توده مردم بود و اين در زمان ما منحصر به فرد بود. يك ساختار ساده تشكيلاتي كه بر اساس رهنمودهاي آيت الله خميني پايه گذاري شده بود توانست پيشرفته ترين و پيچيده ترين ماشين جنگي شاه را غافلگير كند. پيروزي حاصل فداكاريها و تلاشهاي مردم ايران از جانب خدا بود. سپتامبر 1999

چرا انقلاب اسلامي موفقيت آميز بود

چرا انقلاب اسلامي موفقيت آميز بود مقدمه مترجم "ديگر دروغها درباره ايران كافيست" روايتي است از تاريخ سراسر حماسه و قيام انقلاب اسلامي در ايران كه به قلم "چيف موسي مالي نانگولي" به رشته تحرير درآمده است. "نانگولي" تبلوري از نسل هاي مظلوم و ستم كشيده آفريقاست كه هستي و سرمايه و زندگيشان را اربابان زر و زور و تزوير به يغما برده اند. بدون شك پايگاه مستحكم انقلاب اسلامي در آفريقا بر دلهاي محرومان اين ديار استوار است و روز به روز رو به استحكام مي رود. "نانگولي" شيفته انقلاب اسلامي و امام است! و چنان مشتاقانه از انقلاب و امام مي گويد كه اگر كسي او را نشناسد تصور خواهد كرد كه سالها از نزديك; در ميان نسل انقلاب زيسته است. و ترديد نيست كه اين يك تحفه الهي و هديه غيبي بوده كه از جانب خداوند بر

اين ملت مظلوم غارت زده عنايت شده است (1) ". كتاب "ديگر دروغها درباره ايران كافيست" داراي يازده فصل مي باشد فصل پنجم اين كتاب به بررسي انقلاب اسلامي و علل موفقيت آن مي پردازد كه ترجمه كامل آن را در اين شماره، ملاحظه خواهيد نمود . اين روايت اگرچه مكرر است اما از هر زبان ديگر كه بشنويم; نامكرر خواهد نمود. نويسنده، كتاب حاضر را به شهيداني كه خون گرانبهايشان را نثار كردند تا ايران آزاد باشد تقديم كرده است من نيز سلام و درود خالصانه خود را به شهيدان انقلاب و دفاع مقدس و به پدرم بسيجي شهيد شعبان حبيبي نثار مي كنم و از خداوند توفيق ادامه راه شهيدان را خواهانم. . . نادر حبيبي

"مقدمه نويسنده" No more lies about IRAN برگرفته از مقدمه كتاب "ديگر دروغها درباره ايران كافيست" نويسنده: چيف موسي مالي نانگولي " Chief Musamaali Nangoli " "به نام خداوند بخشنده مهربان" ايران كشور بي همتايي است. در مجاورت مردمان قفقاز در شمال، آسيايي ها در شرق و اعراب در غرب و جنوب بسر مي برد ولي بي شباهت با همسايگان فيزيكي اش است. . . عزم راسخ مردم در ايجاد كردن تغيير براي رسيدن به استقلال و كرامت، نظيري در تاريخ معاصر نداشته است. در تاريخچه انقلابها هيچ انقلابي بنيادهاي ارزشهاي غربي و نيات شيطاني آنان را همانند انقلاب ايران در خليج فارس تكان نداده است و اتحاد نامقدس (در جنگ تحميلي) ميان عراق، كويت، عربستان سعودي و شرق و غرب در مقابل ايران، آزمايش نهايي براي استحكام و عزم راسخ يك ملت بود. . . از زمان

تاسيس سازمان ملل متحد در دهه چهل ميلادي، هيچ كشوري در دوران معاصر، همانند جمهوري اسلامي ايران، تحت فشارهاي ديپلماتيك و در انزوا نبوده است. تحريم هاي اقتصادي، مجازات ها، خرابكاريها، انسداد اموال در كشورهاي خارجي و فشارهاي سمت اقتصادي، هر كدام از آنها (عليه ايران) مورد استفاده قرارگرفتند اما اين ملت به حيات خود ادامه داد! كوشش براي تمسخر ايران توسط غرب و مدافعانش بوسيله رسانه هاي ارتباط جمعي، آخرين كاري بود كه مي توانستند انجام دهند. بنابراين، پويايي اين كشور بزرگ و طبيعت بي نظير انقلاب (اسلامي) و درسهاي آن براي مظلومان بود كه تاليف اين كتاب را به من الهام كرد! امروز ايران، در محل اتهام بزرگترين حامي تروريزم جهاني قرار گرفته است و اين اتهامات توسط غرب و مشخصا انگليس و آمريكا هدايت مي شود. اين دو كشور مواظب خواهند بود كه (مبادا) بياد آورده شود كه به روايت تاريخ خودشان بزرگترين نمونه هاي تروريزم هستند. چه كسي مردمان آفريقا را در خانه هايشان ترور كرد؟ چه كسي به ويتنام حمله كرد و بيرحمانه مردم بيگناه آنجا را قتل عام كرد؟ چه كسي ايرلندي ها را در 600 سال گذشته، به قتل رسانده است؟ چه كسي 6 ميليون يهودي را كشته است؟ چه كسي "گازهاي شيميايي اعصاب" را به صدام حسين عرضه كرد؟ چه كسي سلاحهاي كشنده اي توليد كرده است كه مي تواند در مدت (چند ثانيه) چهره زمين را دگرگون كند؟ نه، آن كشور ايران نيست! اكنون من ايستاده ام تا مورد قضاوت و انتقاد قرار گيرم. اما اگر من در معرض تمجيد قرار مي گيرم، اجازه بدهيد كه

خداوند ستايش شود! "سبحان الله"

فصل پنجم: چرا انقلاب اسلامي موفقيت آميز بود در كوشش براي درك انقلاب بزرگي كه در ايران اتفاق افتاد; پيش از همه آن مهم است كه بشر را از نقطه نظر تاريخي مورد مطالعه قرار دهيم. و همچنين مهم است كه بشر را در ارتباط با محيطي كه او خود را در آن يافته است بشناسيم. بشر در تمام موقعيت ها فقط با دو انتخاب در مواجه با بدبختي; روبرو بوده است; يا تسليم و يا مبارزه و تغيير چيزها بوسيله هر وسيله اي كه در دسترس دارد. در بيشتر موارد بشر مورد دوم يعني مبارزه را انتخاب كرده است. بنابراين تاريخ جهان مملو از انقلاباتي است كه در يك يا چند مرحله، اتفاق افتاده اند و نشان دهنده تمايل انسان براي تغيير دادن عوامل محيطي مي باشند. اما تغييرات هميشه فقط از راه انقلاب واقع نشده اند. بعضي تغييرات از راه تحول يا حتي تغيير تدريجي بوجود آمده اند. به هر حال اكنون ما مخصوصا خودمان را مورد خطاب قرار مي دهيم به چيزهايي كه به وسيله انقلاب تغيير مي يابند. انقلابي كه در كشور بزرگ ايران به وقوع پيوست يعني انقلاب اسلامي! و توجه تمام جهان را تسخير كرد و زندگاني ميليونها انسان را در ايران و جهان، تحت تاثير قرار داد. و بر خلاف همه وقايع تاريخ معاصر جهان، بنيادهاي غرب و اقمارش را در سرتاسر كره خاك تكان داد! يك موضوع را مورد توجه بشر قرارداد; خير و شر و تصوير اسلام را تغيير داد و همانند چيزي كه تا آن زمان مشاهده نشده بود! دين شريف

(اسلام) را به جايگاه مركزي امور جهاني براي يك تغيير اساسي به ارمغان آورد و از همان ابتدا بطور كلي سياست منطقه خليج (فارس) و خاورميانه را تغيير داد. و اتحادهاي جديدي را ايجاد كرد در حاليكه قبل آن چنين چيزي وجود نداشت. و در نهايت نهاد و سيرت و عزم راسخ يك ملت را مورد آزمايش قرار داد و مرزهاي جديدي را گشود و مرزهاي قديمي را بست. (انقلاب) توطئه چيني ها و مانورهاي آمريكا را در منطقه خليج فارس، فلج كرد و تقريبا اين كشور قدرتمند را به زانو درآورد و به فراموشي سپرد. و در پي آن نقاط ضعف سياست خارجي آمريكا در خاورميانه را افشا و سازمان مركزي جاسوسي آمريكا (CIA) را رسوا كرد; آنگونه كه پيش از اين اتفاق نيفتاده بود. انقلاب سبب وقوع اين وقايع و ديگر حوادث شد. انقلاب براي چه بود؟ چه چيزي را مي خواست كه تغيير دهد؟ چرا در اين مورد بي نظير بود؟ چرا موفقيت آميز بود؟ چگونه (انقلاب اسلامي) با ساير انقلابها كه در جهان روي داده اند مقايسه مي شود؟ من قصد دارم كه پاره اي از اين دسته سئوالات را در اين كتاب، پاسخ دهم. انقلاب چيست؟ به منظور درك حجم و شدت انقلابي كه در ايران اتفاق افتاد، اجازه بدهيد كه نخست معناي انقلاب را بدانيم؟ انقلاب، تغييري كامل و شديد است از يك اوضاع و احوال به وضع و حالتي ديگر. در مورد يك كشور، انقلاب، (به معناي) سرنگوني كامل يك نظام است و ظهور نظامي ديگر. اين دقيقا همان چيزي است كه در ايران اتفاق افتاد; يك سلسله

ريشه دوانده و قديمي 2500 ساله فرو ريخت و به جاي آن طريقه زندگي اسلام - محور قرار گرفت.

چرا انقلاب ايران به پيروزي رسيد؟ نخست بايد گفت، نوع انقلابي كه در ايران اتفاق افتاد، با انقلاب هايي كه در نقاط ديگر جهان اتفاق افتاده اند، بسيار تفاوت دارد. براي مثال در مورد انقلاب 1789 فرانسه، آن انقلاب صرفا سبك و اسلوب دولت را تغيير داد نه طريقه معنوي (زندگي) مردم را. به بيان ديگر، يك فرانسوي در علايق و عاداتش فرانسوي باقي ماند و شيوه زندگانيش دست نخورده (بدون تغيير) باقي ماند. اين موضوع در مورد آنچه كه بعد از انقلاب در ايران رخ داد، صدق نمي كند. جنگ هاي استقلال آمريكا كه در قرن هجدهم توسط جرج واشينگتن رهبري شد درصدد برآمد كه آزادي سياسي را كه توسط قدرت استعمارگر "بريتانيا" از بين رفته بود، به سفيد پوستان آمريكا برگرداند اما بزرگ بيني آمريكايي تغيير نكرد. انقلاب 1917 روسيه كه بلشويك ها را بعد از بركنار كردن تزار به قدرت رسانيد; آنكه انقلابي عميق بود ولي صرفا يك شيوه رهبري را به ديگري تغيير داد. نظام امپراتوري سلطنتي به يك نظام كمونيستي آرمانگرايانه تغيير يافت. به بيان ديگر آن انقلابي بود كه تنها مخاطب خود را، حوزه هاي سياسي و اقتصادي روسيه قرار داد و نه چيز ديگر و آن صرفا انقلاب نظري و كاملا خالي از هرگونه واقعيات زندگي بود و در صدد برآمد كه بهشتي بر روي زمين فقط بر مبناي فرضيات و اميد ايجاد كند. و مردمش را با ايده هاي خاصي كه توسط لنين و همدستان خيالبافش طرح مي شد

- جهت ايجاد مدينه فاضله اقتصادي سياسي بر روي زمين - تغذيه كند. و شگفت نيست كه دقيقا پس از 74 سال، تمام روياهاي دروغين (كمونيزم) به خاكروبه ريخته مي شود! روسها امروز خود را در معرض مرحمت هاي نه چندان ملايم دشمن قديمي اشان - آمريكا - يافته اند. انقلابي كه در ايران به وقوع پيوست، در تاريخ به عنوان تنها انقلابي كه در صدد برآمد كه طرز تفكر يك ملت را صرفا از ديدگاه معنوي تغيير دهد، ثبت خواهد شد. اين انقلاب از يك مذهب الهام گرفته است و كاملا از نقطه نظر مذهب - يعني اسلام - اجرا شده است. و فقط به همين دليل، اين انقلاب در رتبه اي بالاتر از ديگر انقلابهايي كه در نقاط ديگر اتفاق افتاده اند، قرار مي گيرد. طرح ريزي انقلاب (اسلامي) به طرف روح بشر نشانه رفته است نه عقل او! هنگامي كه نداي امام براي انقلاب (اسلامي) رسيد، اين پيام با غيرت مذهبي مردم آميخته شد و هيچ قدرتي بر روي زمين نتوانست آنرا متوقف كند. اين بزرگترين سلاح براي انقلاب بود. رويه قاطع (انقلاب) كمترين مقاومت و بيشترين پذيرش را توسط توده مردم، تضمين كرد موفقيت انقلاب تنها در اين حقيقت نهفته است كه (انقلاب) فطري و كاملا بر مبناي اصول اسلامي بود. انقلاب هيچ اهميتي براي عقايد غرب و اصول شرق قايل نيست - كه معمولا بر نظريات ساده انديشانه انساني بنيان نهاده شده اند - تئوريهايي كه معمولا عميق نيستند و كاملا با نوسانات روشنفكري و ملاحظات مادي آميخته شده اند. تئوريهايي كه قدرت را متمركز كرده اند و يك طبقه

حاكم برخوردار از امتياز را از ميان گروه اندكي ايجاد كرده اند، كه بر اكثريت بدبخت اعمال قدرت مي كنند. نظرياتي كه انسان را از جامعه جدا كرده است و فرد را با كوشش هاي خودخواهانه اش در زندگي شخصي - از همنوعانش جدا كرده ست بنابراين انقلاب (اسلامي) ، قدرت را اسطوره زدايي و غير متمركز كرد و به مردم سپرد و اين هرگز در هيچ جاي تاريخ جهان اتفاق نيفتاده بود! براي اولين بار، افراد معمولي و تا بحال غير متمايز و مستضعف جامعه توانستند به اربابان قدرت تنه بزنند! طبيعتا انقلاب مجبور بود كه با مخالفان هم از درون و هم از بيرون مواجه بشود. مخالفتها از درون عمدتا از معدودي طبقه مرفه ناشي مي شد كه بيم داشتند كه ثروتهاي ماديشان را كه اغلب آنها را با ابزارهاي مشكوك به دست آورده بودند - از دست بدهند. مخالفت ها از خارج و عمدتا هم از غرب و هم از شرق ناشي مي شد و اقمارشان در داخل نيز بسيار زياد احساس خطر مي كردند از آنجا كه اربابانشان احساس خطر مي كردند و آنها نيز به دليل مجاورت فيزيكي با ايران، بيشتر اين احساس خطر را داشتند. جريان پيوند شرق و غرب (عليه انقلاب اسلامي) ، فلسفه روشن انقلاب را تصريح كرد. تفكر اروپا - مدار به كفايت احساس خطر كرد و به همين جهت به كوشش هاي خرابكارانه نامحدود براي از بين بردن انقلاب و تمامي ارزشهاي آن، دست يازيد. ايران مي بايستي با هر وسيله ضروري و ممكن متوقف مي شد! شكست غرب در قدرداني از اشتياق هم نوعان

بشر، براي تغيير و كرامت شخصي، در ذهن انسان غربي وحشت و ترسي را موجب شد كه پيامد آن اينست كه غرب خود اولين قرباني است و اين خسارت غرب خيلي بيشتر از خساراتي است كه آنها به انقلاب اسلامي وارد آورده اند. خوشبختي براي انقلاب و معمار اصلي آن (امام) . آنست كه رهيافت ساده ولي يقينا الهي انقلاب موفق شد كه دشمن را در ميان اميدهاي باطل براي شكست انقلاب ذليل نمايد. رهبر تسليم ناپذير انقلاب سالهاي زندگي خود را صرف نقش بر آب كردن اميدهاي باطل دشمن كرد و از اينرو موفقيت براي انقلاب، از همه جهات حاصل شد و مبارزه و جنبش از آغاز هرگز متزلزل نشد. اهداف رهبري انقلاب كاملا روشن بود، امام، رهبري مصمم بود. او بطور الهي الهام بخشيده مي شد. او نترس بود. او درستكار بود. او كاملا وقف اسلام شده بود، او استوار بود و تباهي ناپذير و مطلقا تحت تاثير قدرت نفوذ و زراد خانه نظامي دشمن قرار نگرفت. او دشمن را به مبارزه طلبيد ولي هرگز از او نترسيد. او با عزم راسخ و تصميم مطلق درصدد غافلگير كردن دشمن برآمد. او دشمن را مي شناخت، او نيرومندي ها و ضعف هاي (دشمن) را مي شناخت. او از همه اينها براي رسيدن به حقوق كامل بهره برد. موفقيت همچنين در اين اقعيت بود كه رهبري انقلاب، به همان اندازه امام، نه علاقه اي به قدرت مركزي داشت و نه در پي آن بود. هيچكدام از دور و بر انقلاب در جستجوي قدرتمند كردن خود نبود، آنگونه كه در ساير انقلابات معمول است. امام خميني

از جنبه معنوي، انسان بسيار بزرگي بود. بزرگ نمايي شخصي هرگز جزيي از دستور كار (او) نبود، در حقيقت آن هرگز وجود نداشت. رهبري انقلاب خود را با طبقه مستضعف يكسان مي پنداشت و هرگز در جستجوي امتيازات ويژه براي خود نبود. اين موضوع سبب حمايت بيشتر (مردم) از انقلاب شد. رهبري بي همتاي (انقلاب) سبب پيدايش انگيزه "فدا كردن خود به خاطر اسلام" در ميان توده ها شدند. خود امام هر جائيكه مي زيست بسادگي زندگي مي كرد. او هرگز در هيچ زماني در برابر لذات دنيوي تسليم نفس نشد. او كم مي خورد، كم مي خوابيد، خيلي سخت كار مي كرد، بسيار نماز مي خواند، بسيار تفكر مي كرد، بسيار مطالعه مي كرد; هر دوي مردان و زنان ملتش را خيلي دوست داشت او مخاطبين خود را تمام مستضعفان جهان - صرف نظر از تمايلات ديني كه داشتند - قرار داد. او خدماتش را در دسترس تمام مستضعفان جهان - هر جائيكه آنها زندگي مي كردند - قرار داد. او به اختلافات شيعه و سني خاتمه بخشيد. قرآن كريم تنها راهنما و منبع معرفت و الهام امام بود فراگيري او از قرآن كريم، به عنوان يكي از بزرگترين دستاوردهاي شخصي و فردي در تاريخ ثبت خواهد شد. موفقيت براي انقلاب همچنين در اين واقعيت است كه قدرت زنان شناخته شد و آنان نقش صحيح خود را ايفا كردند. (امام) خميني همانند معدودي از هم عصران خود، زن را به عنوان يك عضو كامل جامعه مي ديد. نقش زنان هرگز براي او در ابهام نبود و (آن نقش) هرگز در چارچوب زيستي آن، كه

معمولا نقش زن را در غرب و ديگر جوامع عقب مانده تعيين مي كند، نبود. نقش زن، بخصوص در انقلاب، برحسب توانائيهاي انساني، عقلايي و فيزيكي مشاهده شده بود. (امام) يكبار گفت: بطور آشكار، زنان با مردان برابر نيستند اما هيچ كدام از مردان نيز، برابر زنان نمي باشند. بدين ترتيب انقلاب هيچ كس را بي نصيب نگذاشت. انقلاب يك طريقه كاملا جديد از زندگي را مطرح كرد كه به خدمت خدا و بندگانش، اختصاص مي يافت. انقلاب، بازگشت به ارزشهاي اخلاقي را اعلام داشت كه پيش از اين، بوسيله ارزشهاي منفي و قوي غربي و تاثيراتي كه يك طريقه زندگي در ايران شده بود، فرسوده گشته بود. بنابراين اسلام مجبور بود كه مقام مركزي را بپذيرد، آنرا بنيادگرايي بخوانيد يا هر چه دلتان مي خواهد، اما يك جنبش آغاز شده بود و هيچ چيزي كمتر از پيروزي مطلق نمي توانست آنرا فرو بنشاند. انقلاب با مهارت، ترتيب يافته بود و پيروزمندانه اجرا شده بود. هرگز تا قبل از اين زمان، در تاريخ انقلابات، هيچ جنبشي، منحصرا توسط نيروي معنوي حركت داده نشده بود. اين همان چيزي است كه بسياري از دشمنان از فهم آن عاجز ماندند. آنها يا بايد مي فهميدند يا مي مردند. امام خميني و معنويت او پيامي را الهام بخشيدند كه هيچ چيزي تا قبل از آن، به روح دروني اكثر ايرانيان نفوذ نكرده بود. امام با مردم هم زبان بود. او همان سركوفتي را در دستان شاه و طرفدارانش تجربه كرده بود كه مردم از آن رنج مي بردند. امام با زندان آشنا بود، با شكنجه آشنا بود; او ساواك

وحشت انگيز را مي شناخت; او با تبعيد آشنا بود; با گرسنگي آشنا بود. او با خودبيني و تكبر شرق و غرب آشنا بود. او با سلطه جويي و دسيسه كاريهاي آنها آشنا بود. او نيات شيطاني آنها را در خليج فارس و جاهاي ديگر مي دانست. مجهز با اين شناخت، امام آماده نبرد بود. امام با صلابت ملتش را بدون سلاح و مهمات به طرف تله هاي مين گذاري شده، رهبري كرد و با دشمني كه تا دندان مسلح بود، مواجه شد. شاه كه از طرف قويترين كشورهاي روي زمين يعني آمريكا و شوروي حمايت مي شد، ديگر بهتر از آن نمي توانست احساس ايمني بكند. دعوت امام، از تمام مستضعفان و سركوب شدگان جهان بود كه بپاخيزند و حقوق حقه طبيعي خود را مطالبه كنند. امام به جاي دوري نمي نگريست چرا كه مردمان زيادي در نزديكي او يعني در ايران بودند. تمام جهان، سوق داده شده بودند كه باور كنند كه ايران در زمان حكومت شاه - بهشتي بر روي زمين - بود. معدودي افراد كه در ايران نبوده اند، مي توانستند از جهات ديگر باور كرده باشند. بخصوص، رسانه هاي تبليغاتي غرب در زمان رژيم پهلوي، يقين حاصل كرده بودند كه بهترين اخبار فقط از تهران خارج مي شود. بطور محرمانه، غرب توطئه چيده بود تا ايران را به "سگ نگهبان دايمي" خود در خاورميانه تبديل كند. سازمان سيا (CIA) ، همانگونه كه بعدا خواهيم ديد، كارش را با دقت و ظرافت انجام داده بود; اما (سازمان سيا) براي "نيروي معنوي" سرمايه گذاري نكرده بود! آنچه كه در پايان، پيروزي انقلاب

اسلامي كه در ايران به وقوع پيوست را تضمين كرد، نيروي معنوي بود. اگرچه (پيروزي) به بهاي گراني تمام شد. توده مردم خودشان را به خواست خداوند تسليم كرده بودند. آنها نگراني هاي خود را رها كرده بودند و بطور كلي به خدا توكل مي كردند. اگر آنها در حين مبارزه كردن كشته مي شدند، همانند امام حسين شهيد بودند. اگر آنها مجروح و زخمي مي شدند، بخاطر آرمان گرانبهاي اسلامي بود و اثر زخم ها بر بدنهايشان، همواره يادآور آن بود كه آنان سربازان خداوند براي عدالت بوده اند و هنگاميكه دعوت براي مبارزه به خاطر آرمان اصيل اسلام آمد، آنها به آن جواب دادند; همانند ياري رساندن به حسين در كربلا! (مردم ايران) آماده و مشتاق بوده اند تا گرانبهاترين ثروت خودشان - يعني زندگيشان - را نثار كنند تا ايران بتواند آزاد باشد. شهادت، در اين زمان، نشان اختصاصي و علامتي از انقلاب اسلامي در ايران شده است تا پيش از اين زمان - در حيات بشري هرگز چنين جانفشاني هايي كه مردان و زنان و شهيدان ايراني به خاطر آرمانشان انجام داده اند; انجام نشده است. جوان و پير، روشنفكران و عوام، روحانيون و معلمان، دكترها و كارمندان، كارگران كارخانه و دانش آموزان و دانشجويان، توده هاي معمولي و نظامي. . . همه خون گرانبهايشان را به خاطر اسلام و عدالت نثار كردند. اين است علت موفقيت انقلاب اسلامي در ايران!

- آنچه كه امام خميني مي خواست نهايتا امام خميني چه چيزهاي ديگري مي خواست؟ امام خميني مي خواست كه اقتصاد ايران دگرگون شود. شاه ايران را به وثيقه شرق و

غرب گذاشته بود. عليرغم ثروت افسانه اي كشور، ايران هيچ چيزي جز يك كشور دايما در حال رشد نبود. امام خميني مي خواست كه ايران جزيي از دوران تكنولوژي و علمي بشود. "يك روز چاههاي نفت خشك خواهد شد، در آنوقت ما چه بايد بكنيم؟ "، او (امام) يكبار به ملتش هشدار داده بود. او مي خواست ايرانيها در جستجوي تكنولوژي اختراع و توليد كالاهاي مصرفي باشند كه در بازارهاي جهاني به فروش مي روند - به عنوان تنها راهي كه (ايرانيان) بوسيله آن نه تنها اقتصادشان را تحكيم كنند بلكه شهرت جهاني را به دست آورند - مانند ژاپن -. ذهنيت مصرف گراي نو استعماري محصولات غربي، كه بسياري از كشورهاي به اصطلاح در حال توسعه را پريشان نموده است - اصلا براي امام جالب نبود. امام همچنين مورد استدلال قرار داد كه تقويت اقتصاد از راه تكنولوژي، تنها راهي است كه ايران (بوسيله آن) مي تواند، نه تنها آزادي بسختي كسب شده اش - را محفوظ نگاه دارد بلكه ارزشهاي فرهنگي غني اش را نيز حفظ كند. بنابراين، انقلاب (اسلامي) تنها شعارهاي خالي و وعده هاي ساخته شده از افكار واهي و پوچ نبود; آن هم در كاربرد و هم در دورنما، عملي بود. امام مي خواست كه ايران بر مبناي فايده متقابل با جهان تجارت كند ولي نمي خواست كه ايرانيان در روند كار مقلد بيگانگان باشند. امام، بخصوص انحطاط اخلاقي غرب را به عنوان بزرگترين تهديد براي فرهنگ هاي ملل ضعيف تر مي ديد. امام خميني استدلال كرد كه فقط عاليترين معيارهاي اخلاقي كه بر مبناي تعلميات قرآن كريم استوار هستند،

مي توانند با اين تهديد مقابله كنند. پي نوشت ها: 1. وصيت نامه سياسي الهي امام خميني (ره) 2. منشور روحانيت به پيام حضرت امام به روحانيون سراسر كشور (در سال 67)

علل سياسي - مذهبي وقوع انقلاب اسلامي

علل سياسي - مذهبي وقوع انقلاب اسلامي در وقوع انقلاب، و بويژه پيروزي نسبتا سهل و سريع آن، عوامل سياسي - مذهبي بالاترين نقش را بر عهده داشتند، چنانچه متفكرين و انديشمندان خارجي ناظر بر اوضاع ايران در زمان حكومت پهلوي نيز بر اين نكته وقوف كامل داشته و چنين اظهار نظر كرده اند كه، «انقلاب ايران از اين جهت بوقوع پيوست كه شاه در سطح اقتصادي - صنعتي به پيشرفت و نوسازيهائي دست زد، اما در جهت نوسازي در سطح سياسي ناكام ماند» ، (1) و يا اين سخن فيشر محقق آمريكايي كه مي گويد، «دلايل انقلاب و زمان وقوع آن به خاطر مسائل اقتصادي و سياسي بود، اما شكل انقلاب و سرعت اجراي آن مديون سنت اعتراض مذهبي مردم بود» . (2) قبلا از قول خانم نيكي كدي مورخ آمريكايي، گفتيم كه به زعم ايشان، «عدم تقسيم درآمدها كه به نحو آشكار و گسترده اي غير عادلانه بود احتمالا بيشتر به نارضايي رو به رشد مردم دامن مي زد تا عامل استانداري كه در غرب گفته مي شود، يعني صنعتي كردن سريع جامعه ايران توسط رژيم » ، (3) اما اكنون مي خواهيم بر اين گفته ايشان بيفزايم كه از نظر ما، و بسياري ديگر از تحليلگران اوضاع ايران در زمان پهلوي، اگر استبداد مطلق سياسي و از آن بدتر، روحيه اسلام ستيزي رضاخان و پسرش محمد رضا وجود نمي داشت

شايد هرگز در ايران، انقلابي بوقوع نمي پيوست. چون در اين زمينه سردمداران ايراني انقلاب، و بويژه شخص امام خميني (ره) رهبر كبير انقلاب، به تفصيل سخن گفته اند اجازه بفرماييد بسط مقال را صرفا از زبان محققين و انديشمندان خارجي دنبال كنيم تا شائبه دفاع يكجانبه از ناحيه طرفداران انقلاب در ذهن كسي بوجود نيايد و از ناحيه طرفداران احتمالي رژيم گذشته نيز به تعصب و زياده روي متهم نشويم. تقريبا همه نويسندگان خارجي انقلاب، بلا استثناء، وجود سركوب و اختناق شديد سياسي در دوران شاه را به صراحت مورد تاكيد قرار داده اند. (4) همچنين آنان به تفصيل از دو پديده شوم شكنجه (5) و زير پا گذاشتن مستمر حقوق بشر (6) سخن به ميان آورده اند. البته شخص شاه، تا آخرين روزهاي حيات خويش، وجود هرگونه شكنجه در دوران حكومتش را نفي مي كرد (7) ، اما اين ادعاي بي پايه اي است كه از ناحيه هيچ فرد عاقلي قابل پذيرش نيست، چرا كه علاوه بر صدها و هزاران نمونه شاهد عيني بر اين قضيه كه خيلي از آنها هنوز هم در قيد حيات مي باشند، از جمله راقم اين سطور كه در سالهاي دهه 1350 شمسي در زندان كميته شاهد اين مطلب بوده ام، گستردگي مطلب در حدي بود كه حتي حاميان خارجي و داخلي شاه و دربار پهلوي نيز حقيقتا قادر به كتمان آن نبودند. (8) در مورد نيات و عملكرد ديني - مذهبي رژيم پهلوي، اعم از دوران حكومت پهلوي پدر و يا پسر، نيز وضع تقريبا بهمين منوال است. بدين معنا كه همه ناظران و پژوهشگران خارجي بر

مقاصد ايشان در زمينه اسلام زدايي (9) و مخالفت جدي با نهادهاي ديني - مذهبي جامعه مهر تاييد زده اند (10) مطلي، كه از فرط آشكار بودن، تلويحا مورد تاييد شخص شاه نيز قرار گرفته است. (11) هر چند براي كساني كه با تاريخ معاصر ايران در دوران پهلوي و بخصوص تاريخ انقلاب از پانزدهم خرداد 1342 به اينطرف تا حدودي آشنا هستند بيان علل و عوامل مذهبي انقلاب اسلامي ايران ممكن است تكراري و ملالت آور بنمايد، از آنجائيكه يقينا بخش عمده اي از خوانندگان اين مقالات را نسل جوان و معاصر ميهن اسلامي تشكيل خواهند داد كه به اقتضاي سن و جواني در كوران اقدامات ضد مذهبي پهلوي ها - پدر و پسر - نبوده اند، و مسلما چيزي از واقعه مسجد گوهرشاد، كشف حجاب، حمله به صحن مقدس حضرت معصومه (س) در قم در زمان رضاخان، و يا واقعه 15 خرداد و حمله به مدرسه فيضيه قم در زمان محمد رضا و يا برگزاري جشن تولد زرتشت در دربار پهلوي در ظهر رمضان را در ياد و خاطره خويش ندارند، شايد تكرار مختصر بعضي از اين حوادث - آن هم صرفا به استناد منابع خارجي كه ما را در مظان اتهام مبالغه و زياده گويي قرار ندهد، خالي از پند و عبرت نباشد. چنانچه مي دانيم شاه عادت داشت علماي مذهبي را «مرتجع » و مبارزه اسلامي را «ارتجاع سياه » بخواند و ادعا كند كه اين «ارتجاع سياه » با «ارتجاع سرخ » - كه منظورش همان كمونيستها بود - همدست و همداستان شده تا جلوي نوسازيهاي او را بگيرد. (12)

اتهامي كه از بس تكرار شده بود مورد توجه و بيان ناظران خارجي اوضاع آن روز ايران نيز قرار گرفته بود. (13) از همين جهت هم آيت الله العظمي خميني كه در آن زمان عملا رهبري نهضت ديني مبارزه بر عليه شاه را در دست داشت به مناسبتهاي مختلف مكررا مي فرمود: «ما مخالف هيچگونه پيشرفت و يا نوسازي جامعه نيستيم، بلكه مخالف استبداد سياسي، شكنجه و قتل و اعدامها مي باشيم » . (14) و يا اينكه، «ما به دنبال آزادي، دموكراسي، و اجراي واقعي قانون اساسي هستيم و از اين جهت است كه ما را مرتجعين سياه مي خوانند» . (15) و يا اينكه، «ما مخالف استعمار هستيم و نه مخالف تمدن » . (16) اما اين اتهام بي اساس نه تنها در داخل ايران چندان كساني را گول نمي زد، بلكه خارجيان نيز با امام خميني همداستان بودند و جملگي در آثار خويش اينگونه اقدامات ضد مذهبي شاه را نكوهش مي كردند. چنانچه ميكائيل فيشر، محقق آمريكايي كه آثار متعددي را در زمينه انقلاب ايران به رشته تحرير در آورده، مي نويسد: «مخالفت مذهبي مردم با حكومت صرفا تمسك متعصبانه آنها به يك سلسله اصول و عقايد قديمي مردم به گذشته ها نبود - آن طوري كه شاه مي خواست به همگان بقبولاند - و بلكه در اين مخالفت حرفها و مطالب منطقي بسياري خوابيده بود» . (17) نويسندگان خارجي نيز به نوبه خود، رويدادهاي ضد مذهبي چون حمله رضا شاه به مسجد گوهر شاد و در نتيجه كشتار صدها نفر از مردم بي دفاع و بيگناه، (18) غير قانوني اعلام كردن

حجاب توسط حكومت رضاشاه و در نتيجه كشف حجاب در ايران پس از اينكه اينكار توسط آتا تورك در تركيه انجام شده بود، (19) و بسياري مخالفتهاي ديگر با علماي ديني و سنتهاي مذهبي را مورد توجه قرار داده اند، (20) بطوريكه اكثر ايشان معتقدند رضا شاه فردي به غايت ضد آخوند بود كه بي ميلي خويش را از طايفه وحانيت بهيچوجه كتمان نمي كرد. (21) در زمان حكومت پهلوي پسر نيز وضع بهيچوجه از گذشته بهتر نبود. او كه مثل پدر، بشدت مخالف اسلام و روحانيت بود (22) و در اين راه افراد خارجي و يا اقليتهاي مذهبي و بويژه بهائيان را بر هموطنان مسلمان خويش ترجيح مي داد، (23) در زمان كومت خويش فشار زيادي بر مدارس علوم ديني وارد ساخته (24) ، بمنظور تضعيف سابقه ديني جامعه و جشنهاي مهمل و پر هزينه دو هزار و پانصدمين سال شاهنشاهي را علم كرده، (25) و از همه بدتر اينكه در كمال كژ فهمي و بي توجهي تقويم اسلامي ملي ايرانيان را كه بر مبدا هجري شمسي قرار داشت به مبداي موهومي - زمان سلطنت كوروش كبير پادشاه هخامنشي بر ايران كه تاريخ دقيق آن بهيچوجه معلوم نيست - برگردانيد. كاري كه بنا بر سخن آنتوني پارسونز، اقدام نامعقول و سبكسرانه ديگري عليه معتقدات مذهبي مردم ايران زمين بود. (26) و چنان ناپخته و نسنجيده بود كه تقريبا همه مردم را مجاب ساخت كه شاه در صدد ريشه كن كردن اسلام مي باشد. (27) آبراهاميان مي نويسد: «در دوران معاصر، كمتر رژيمي در سر تا سر عالم تا آن حد احمق بوده است كه

تقويم مذهبي مردم خويش را به دور افكند» . (28) پي نوشت ها: 1. آبراهاميان، ايران: در فاصله دو انقلاب، ص 427. Harvard Universituy Press, 1980, p . 190 2 .Fischer, Michael M ., Iran : From Religious Dispute to Revoluton, 3. كدي: ريشه هاي انقلاب، متن انگليسي، ص 177. 4. فيشر، كتاب سابق الذكر، ص 5، نيكي كدي، ريشه ها. . . ، صص 94، 98، 143، آبراهاميان، ايران. . . ص 138، و غيره. 5. كدي، كتاب فوق الذكر، ص 94، آنتوني پارسونز، كتاب سابق الذكر، صص 31 به بعد. 6. نگاه كنيد به گزارش سال 1975 سازمان عفو بين المللي، و يا پارسونز، كتاب سابق، ص 3. 7. Pahlavi, Mohammad Roz, Answer to Histoty, Stein and Day Publishers,1980.p.20. 8. مثلا نگاه كنيد به كتاب پارسونز، ص 31 به بعد، كتاب پرويز راجي، خاطرات. . . ، 45، 58، و غيره. 9. به عنوان نمونه نگاه كنيد به كتاب سابق الذكر كدي، ريشه هاي. . . ، ص 94. 10. نگاه كنيد به فيشر، كتاب سابق الذكر، ص 90، سوليوان، ماموريت در ايران، متن انگليسي، ص 90، نيكي كدي، كتاب سابق، ص 1. 11. محمد رضا پهلوي، پاسخ به تاريخ، نسخه انگليسي، صص 42، 50، 56، و غيره. 12. نگاه كنيد: به پرويز راجي، خاطرات آخرين. . . ، ص 163، محمد رضا پهلوي، پاسخ به تاريخ، ص 103. 13. آنتوني پارسونز، غرور و سقوط، ص 25. 14. نگاه كنيد به صحيفه نور، جلد 1، صص 68- 67. 15. همان، صص 72، 70. 16. همان، ص 76. 17. فيشر، از منازعه مذهبي. .

. ، ص 9. 18. آبراهاميان، ايران: در فاصله دو انقلاب، ص 152. 19. كدي، ريشه. . . ص 108. 20. پارسونز، كتاب سابق الذكر: ص 54، آبراهاميان، كتاب سابق، صص 140 به بعد. 21. علاوه بر منابع قبلي نگاه كنيد به كدي ريشه. . . ص 6، پاسخ به تاريخ، ص 55، طاهري، روح خدا، ص 82، و آبراهاميان، ص 135. 22. هر چند كه بظاهر اين مخالفت خود را كتمان مي كرد، چنانچه در كتاب پاسخ به تاريخ، ص 55، 57، 143 و غيره مدعي مي شود. 23. كدي، ريشه. . . ، ص 342. 24. فيشر، كتاب فوق الذكر، صص 9 به بعد. 25. كدي، ريشه. . . ، ص 241. 26. پارسونز، كتاب سابق الذكر، ص 64. 27. كدي، ريشه. . . ، ص 241. 28. آبراهاميان، ايران. . . ص 444.

منابع مقاله:

جرعه جاري، گواهي، عبد الرحيم؛

فساد سياسي و اجتماعي حاكم بر رژيم پهلوي

فساد سياسي و اجتماعي حاكم بر رژيم پهلوي از سوي ديگر بخش اعظم درباريان در بخش خصوصي فعاليت مي كردند.حمايت مالي دربار، شاه را قادر مي ساخت تا از راه پرداخت حقوق و مزاياي هنگفت و فراهم ساختن مشاغل بي درد سر و پر در آمد، تلاش ها و خدمات پيروان و پشتيبانان خود را تلافي كند. دارايي هاي دربار از چهار منبع عمده به دست مي آمد: منبع اصلي آن، زمين هاي كشاورزي تصرف شده در زمان رضا شاه بود. قسمت عمده اين زمين ها با توسل به كشت مكانيزه پس از اصلاحات ارضي هم چنان در دست دربار باقي ماند. دومين منبع ثروت دربار، نفت بود.بنا به نوشته يك اقتصاد دان غربي

در سال هاي پاياني عمر رژيم، پول هاي هنگفتي به طور مستقيم از محل در آمدهاي نفتي به حساب هاي مخفي اعضاي خاندان سلطنتي در بانك هاي خارجي منتقل شده است. تجارت، سومين منبع در آمد دربار بود.اعضاي خاندان سلطنتي مبالغ هنگفتي را با شرايط مناسب از بانك هاي دولتي وام گرفتند و در حوزه هاي گسترده تجاري و صنعتي سرمايه گذاري كردند. آخرين منبع ثروت دربار، بنياد پهلوي بود.بنا به گفته بانك داران غربي اين بنياد سالانه بيش از 40 ميليون دلار كمك مالي دريافت مي كرد و به منزله خزانه مالياتي مطمئن بخشي از املاك و دارايي هاي خانواده پهلوي بود.به نوشته نيويورك تايمز اين بنياد خيريه در سه راه مورد استفاده قرار مي گرفت، منبع مالي براي خانواده سلطنتي، وسيله اي براي نفوذ در بخش هاي كليدي اقتصادي و راهي براي پاداش دادن به پشتيبانان رژيم. (1) پي نوشت: 1.آبراهاميان، پيشين، صص 537 و 538 و مجموعه اسناد لانه جاسوسي، از ظهور تا سقوط، ج 1، صص 140- 15. منابع مقاله:

انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، جمعي از نويسندگان ؛

مبارزه رژيم با مذهب و روحانيون

مبارزه رژيم با مذهب و روحانيون بي توجهي به ارزشها و معتقدات جامعه و مقابله با ارزشهاي اسلامي، مشخصه ديگري از سلطنت شاه در دوره 57 1342 است.در جامعه اي مانند ايران كه 98 درصد جمعيت آن مسلمان و بيش از 90 درصد آنها پيرو مذهب شيعه هستند، (1) اولين و مهمترين ارزش مشترك ملت، اسلام است و هيچ دولتي نمي تواند اين عامل وحدت بخش را ناديده بگيرد.اما رژيم شاه با گستاخي خود عليه مذهب و روحانيت، (2) مصداق

اين بي توجهي شده، مورد خشم و نفرت مردم قرار گرفت.بر همين اساس گفته مي شود كه يكي از عوامل عمده بروز انقلاب اسلامي، تلاش شاه در زير پا گذاشتن ارزشها و سمبلهاي ديرين اجتماعي بود كه ريشه عميقي در مذهب داشتند. (3) اين حركت و تلاش شاه، از سالهاي 1340 به بعد بسيار واضح تر شد و بخش بزرگي از مخالفين رژيم شاه با تمسك به اسلام و مذهب به مقابله با وي برخاستند. تقليد و اقتباس شاه از سكولاريسم، نفي ميراث اسلامي، نفرت از اعراب و تجليل از گذشته پيش از اسلام، تأكيد بيش از حد برناسيوناليزم قومي و نژادي، پيرايش زبان فارسي از واژه هاي عربي، تغيير تاريخ اسلامي به تاريخ شاهنشاهي و جستجوي پايه هاي نظري و تاريخي براي مشروعيت سلطنت، تغيير در قوانين و مقررات و حذف مواد مربوط به اسلام در آنها و...مسايلي بودند كه واكنش اقشار و طبقات مذهبي را برمي انگيخت. ايدئولوژيهاي ناسيوناليستي رسمي، بخصوص در دهه 1350، دست كم در ظواهر زندگي ايرانيان نفوذ و سلطه پيدا كرده بود، تا آنجا كه عده كثيري از ناظران غربي از اين بابت كه ايران را ديگر در زمره يكي از كشورهاي جهان اسلامي قلمداد نمي كردند، بسيار خوشحال بودند و به تكرار اين جمله از مقامات ايراني مي پرداختند كه: «درست است كه ما مسلمانيم، ولي فراموش نكنيد كه ما عرب نيستيم» . (4) شاه طي يك برنامه حساب شده به سمتي مي رفت كه دين را هم، به عنوان بخشي از مدرنيزاسيون جامعه، غربي كند و در يك جامعه بشدت مذهبي، نقش دين را همانند جهان غرب

تنزل دهد، بدون اين كه به تفاوت زمينه هاي فرهنگي و تاريخي دو جامعه و دو دين توجه داشته باشد.جمشيد آموزگار به صراحت اعلام مي كرد كه: «دنياي امروز دنياي ايدئولوژي نيست، دنياي تكنولوژي است» . (5) يكي از دلايل اقبال گسترده مردم به اسلام در دهه آخر سلطنت شاه، اصرار بيش از حد رژيم در محو ارزشهاي اسلامي بوده است، هر چه رژيم بيشتر تلاش مي كرد، مردم بيشتر حساس مي شدند .اين موج گسترده، در سالهاي آخر سلطنت شاه به طور كامل بر روند انقلاب و اعتراضات مردم حاكم شد و همه شعارها و پيرايه ها را تحت الشعاع قرار داد و انقلاب به طور عملي در قالب اسلام و سمبلها و شعائرهاي مذهبي قرار گرفت و به تعبيري «انقلاب به نام خدا» (6) انجام شد. به همين دليل در اين دوره، سخنرانيهاي سياسي اسلامي به مساجد و منابر و حسينيه ها كشيده شد و مردم از مراسم و شعائر مذهبي همانند نماز جماعت، نماز عيد فطر، شهادت، اربعين، تاسوعا و عاشورا به عنوان وسيله پوششي براي تحرك خوداستفاده نموده، همه چيز را از دست رژيم شاه خارج ساخته بودند.محملهاي اسلامي و مذهبي در مبارزه ملت عليه شاه، بخصوص در سالهاي آخر سلطنت وي در اغلب منابع مربوط به انقلاب اسلامي آمده و مورد انكار هيچ محقق بي طرفي نيست. ملت ايران، علاقه و اعتقاد خود به اسلام و مذهب را با علاقه به روحانيت و در رأس آن، امام پيوند زده بود و در آن شرايط، فقط روحانيت را منادي اسلام مي دانست و به نداي آن پاسخ مي داد.به همين سبب،

علاوه بر اين كه هتك مذهب و ارزشهاي اسلامي را نمي پذيرفت، در مقابل هتك حرمت ساحت روحانيت، بخصوص امام (ره)، و نيز شخصيتهاي اسلامي و روشنفكران مسلمان واكنش نشان مي داد.عكس العمل مردم در مقابل درگذشت مرموز و مبهم دكتر شريعتي، شهادت فرزند امام و نيز توهين روزنامه اطلاعات به شخص امام در سال 1356 در همين چارچوب قابل توضيح است.مقاله توهين آميز روزنامه اطلاعات در 17 دي ماه 1357 به نظر برخي از محققين، عامل شتاب در سقوط نهايي رژيم شاه به شمار مي رود، (7) زيرا اين توهين جاهلانه، محرك مردم شد و با تظاهرات و كشتارها و اربعين هاي متوالي، يك برنامه زنجيره اي سراسري را به راه انداخت كه بدون اين مقاله، امكان آن بعيد بود. پي نوشت ها: 1.منوچهر محمدي، پيشين، ص .74 2.عبارت از مهندس بازرگان است.رجوع شود به: انقلاب ايران در دو حركت، ص .21 3.همان، ص .76 4.حامد الگار، پيشين، ص .32 5.رجوع شود به: روزنامه رستاخيز، مورخه 27/1/ .1356 6.بخشي از عنوان كتاب كلربرير و پيربلانشه است كه بلافاصله پس از پيروزي انقلاب اسلامي نوشته شده است و مشخصات كامل آن را پيش از اين آورده ايم. 7.منوچهر محمدي، پيشين، ص 127 و نيز بازرگان، پيشين، ص .24 منابع مقاله:

مدخلي بر انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، شفيعي فر، محمد؛

استبداد سياسي شاه

استبداد سياسي شاه در زمان محمد رضا شاه، قانون اساسي به طور كامل مورد سوء استفاده وي قرار مي گرفت و در عمل از استقلال قوا خبري نبود.هر چند سلطه شاه بر سياست هاي نظامي و خارجي آشكارتر بود، ولي همه تصميمات مهم، مانند انتصاب

و بر كناري نخست وزير، وزرا، صاحبان پست هاي بالا و استانداران، به وسيله او گرفته مي شد. در اين دوران، شاه با تفرقه انداختن ميان افراد و سازمان هاي داراي وظايف متداخل و ايجاد و تحريك دشمني و حسادت ميان آن ها حكومت مي كرد. (1) سازمان هايي مانند بازرسي شاهنشاهي، ساواك، نيروهاي مسلح شاهنشاهي، دادگاه هاي نظامي، افراد ذي نفوذ خاص و قدرت اقتصادي و سياسي خانواده سلطنتي در راستاي هدايت نهادهايي چون دفتر نخست وزيري، وزراي مجلس و مطبوعات در جهت منافع و خواسته شاه عمل مي كردند.گاه خود، وظايف اين ها را انجام مي دادند.كابينه هيچ تصميم مهمي نمي گرفت.حداكثر اين كه وزرا براي اجراي تصميمات شاه مشورت مي كردند.شاه يك نخست وزير تشريفاتي مي خواست و هويدا، كه از سال 1355- 1344 اين سمت را در اختيار داشت، به خوبي اين نقش را ايفا مي كرد. يكي از نتايج استبداد شاه اين بود كه وزرا براي باقي ماندن بر سر كار، هميشه مي كوشيدند وزارتخانه آن ها نظر موافق شاه را جلب كند.بنابر اين، هر گونه كه مي خواستند در آمار و حقايق دست مي بردند و آن را تغيير مي دادند.با وجود اين، هر وقت شاه به قرباني نياز داشت، گناه سياست هايش را به گردن نخست وزير يا وزرا مي انداخت و آن ها را بر كنار مي كرد، براي مثال هويدا مسؤول شكست هاي متوالي برنامه عمراني پنجم، مانند خاموشي هاي برق در بهار و تابستان سال 1356، معرفي شد. از سوي ديگر، نخست وزير و وزيران، بيش تر از ميان افراد وابسته به سازمان هاي جاسوسي

شاه، امريكا و فراماسونري برگزيده مي شدند.بر اساس يكي از نوشته ها: آماري كه از وابستگي هاي افراد شناخته شده هيات وزيران، هويدا، آموزگار، شريف امامي، و ازهاري به دست آمده، ...حكايت از آن دارد كه 38%فراماسون، 24%عضو سيا و 21%عضو ساواك بوده اند. (2)

3. استخدام و كنترل نخبگان در زمان محمد رضا شاه، حدود 40 خانواده ويژه، كه از نظر سياسي و ثروت اقتصادي بسيار نيرومند بودند، وجود داشت و بيش ترين تعداد اليت (Elite) يا نخبگان سياسي از اين خانواده ها برگزيده مي شدند.يك بررسي نشان مي دهد كه 75%نخبگان سياسي، دست كم يك خويشاوندي ذي نفوذ داشته اند. البته استخدام سياسي (Political recruitment) نخبگان به اعضاي خانواده هاي فوق محدود نبود، بلكه گروه كوچكي از تكنوكرات هاي طبقه متوسط نيز به همكاري پذيرفته شدند. نخبگان سياسي مهم تر، به دليل احساس عدم امنيت شاه و بي اعتمادي او، بدون توجه به كيفيت دست چين مي شدند و تعداد آن ها به كساني كه مي شد كنترل شوند و تهديدي براي رژيم نباشند، كاهش مي يافت.به همين دليل براي مثال، ملكه فرح، رييس 26 سازمان و آژانس حكومتي بود و هزاران تصميم معمولي حكومتي، به جاي رسته هاي پايين تر، به وسيله شاه گرفته مي شد.از سوي ديگر، روش هاي كنترل نخبگان با انواع مختلفي از مجازات براي نخبگان «خطاكار» ، تغيير متناوب افراد براي جلوگيري از بروز حمايت مردمي از آن ها و ايجاد تفرقه بين آنان، مانند گماردن افراد رقيب به رياست سازمان هاي حكومتي و به عهده گرفتن نقش موازنه بين آنها به وسيله شاه، تكميل مي شد.عدم امنيت شغلي

نخبگان، آن ها را به سمت فساد و جمع آوري پول براي روز مبادا مي كشاند. به دليل تحولات اقتصادي ناشي از گران شدن قيمت نفت، كه به يك بوروكراسي متخصص و ماهر نياز داشت، درها به روي روشنفكران، كه به دليل افزايش تعدادشان يك بوروكراسي حكومتي غول پيكر پديد آوردند، گشوده شد.هم زمان با آغاز و پيشرفت انقلاب، توقف خدمات كشوري پشت رژيم را شكست. شاه در سخنان خود به طور مكرر روي موضوعات خاصي نظير رسيدن به دروازه هاي تمدن بزرگ، انقلاب سفيد، اصلاحات ارضي و صنعتي شدن كشور مانور مي داد.در سال ها و ماه هاي پاياني، شنيدن اين سخنان براي مردم كه نتايج برنامه هايش را مي ديدند، خسته كننده و تنفر انگيز به نظر مي رسيد.به قول يكي از نويسندگان: وعده رسيدن به دروازه هاي تمدن بزرگ به قدري ابلهانه و بلند پروازانه بود كه نه فقط امديد بر نمي انگيخت، بلكه هر شنونده اي را خشمگين و از آينده نوميد مي كرد. (3) اين تنفر و خستگي هنگام بازگو شدن القابي مانند آريا مهر و بزرگ ارتش داران، كه فراوان از دستگاه هاي تبليغاتي شنيده مي شد نيز به چشم مي خورد. شاه با دادن وعده هاي بسيار مي كوشيد بر استحكام قدرتش بيفزايد، اما، بر خلاف اين انديشه ماكياولي كه «وعده ها - بدقولي - سبب ثبات تاج و تخت هستند» ، اين سخنان در نهايت آثار معكوس بخشيد. مجموعه ويژگي ها و اقدامات سياسي دولت كه پيش از اين آمد در ايجاد و تقويت نارضايتي هاي عمومي مؤثر افتاد ولي نبايستي مانند برخي از منابع كه به

پديده انقلاب عميق نمي نگرند. (4) نقش عامل سياسي را مطلق يا مسلط نمود.در اين رابطه بايد به اقدامات و عوامل اقتصادي، اجتماعي و به ويژه به اقدامات و عوامل فرهنگي نيز توجه نمود. پي نوشت ها: 1. مثلا هويدا به نفوذ هوشنگ انصاري، وزير دارايي و جمشيد آموزگار، وزير كشور كه قرار بود رهبران جناح حزب رستاخيز باشند، حسادت مي ورزيد، خود او دبير كل موقت حزب شده بود. 2. پرهام، پيشين، ص 26. اين واژه به فارسي «نخبه » ترجمه شده است.اليت هم به معني كساني است كه در رده هاي بالاتر سياسي، اقتصادي، اداري، فكري و فرهنگي اداره امور را در دست دارند.بنابر اين در مورد قضايا فكر مي كنند و هم در بر گيرنده متفكران، روشنفكران، دانشمندان و... مي باشد. 3. مهدي پرهام، فرهنگ سكوت، مجموعه سي مقاله، صص 12- 11. 4. See Mohsen Nodjomi, Dictatorship and Rise of political Movement : The case of Iran,pp 178 -179. منابع مقاله:

انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، جمعي از نويسندگان ؛

استبداد شاه و نارضايتي مردم

استبداد شاه و نارضايتي مردم شاه طي دوران حكومت 37 ساله خود به طور دايم كنترل خود را بر جامعه و سياست ايران افزايش داد.گاري سيك (عضو شوراي امنيت ملي آمريكا و كارشناس مسايل ايران) مي گويد: عامل مهم ديگري كه زمينه را براي آغاز حركت هاي انقلابي در ايران فراهم ساخت، عدم توجه به تغيير ساختار سياسي كشور و ايجاد تناسبي بين رشد سياسي و اقتصادي جامعه بود.تمام قدرت ها در شخص شاه تمركزيافته و ابزار حكومت او گروه كوچكي از درباريان و تكنوكرات ها بودند كه بقاي آنان

در مقامات سياسي و دولتي به وفاداري مطلق آنان به شخص شاه و پيروي بي چون و چرا از افكار و خواست هاي او بستگي داشت. (1) شاه با ايجاد سيستم اقتدارگراي تك حزبي تلاش مي كرد كه در همه شؤونات جامعه دخالت نموده و همه افراد و طبقات اجتماعي را به اطاعت خود درآورد.اراده حاكم، فقط اراده شاه بود.همه چيز را تحت كنترل خود در آورده و يك شبكه پليسي مقتدر براي سركوب ناراضيان ايجاد كرد.سازمان امنيت شاه (ساواك) با فشار بي رويه و بازداشت هاي غير ضروري كسانيكه در واقع خطر زيادي براي رژيم نداشتند، خود بر موج نارضايي در طبقات مختلف مردم مي افزود.اغلب افرادي كه توسط ساواك دستگير شده و به زندان مي افتادند به مخالفان سرسخت رژيم تبديل شده و بستگان آنان نيز به صف ناراضيان و مخالفان مي پيوستند.گسترش احساس عدم امنيت در ميان مردم سبب شده بود كه ايشان هيچ گونه علاقه اي به رژيم نداشته و هميشه در آرزوي بدست آوردن امنيت فردي و اجتماعي بسر برند.اين وضعيت رواني در زمان ايجاد بحران، عليه حكومت به كار گرفته شد. اين موضوع وقتي روشن تر شد كه شاه با اعطاي آزادي محدودي در قالب سياست آزادسازي يا فضاي باز سياسي، در حالي كه تصور مي كرد تا حد زيادي بتواند مخالفان و ناراضيان را آرام نمايد، حركت هاي اعتراض آميز گسترده اي را، كه رژيم در برخورد با آن به طور كامل مستاصل گرديده بود، مشاهده نمود.در سال 56 هزاران زنداني آزاد شدند، اما با آزادي آنان اعلام ضديت با رژيم و حتي خود دربار پهلوي اوج گرفت.اگر

چه مي توان گفت اجراي آزادي هاي سياسي نتيجه فشار مستقيمي بود كه از طرف دولت كارتر به شاه وارد مي شد، به گونه اي كه كارتر، شاه را تهديد مي كرد كه اگر وضعيت حقوق بشر در ايران بهبود نيابد، آمريكا از وي حمايت نخواهد كرد، (2) اما اين سياست كارتر نيز تحت تاثير شرايطي بود كه براي سياست خارجي آمريكا بوجود آمده بود. پي نوشت ها: 1- حسين بشيريه، انقلاب و بسيج سياسي، ج 1، تهران، دانشگاه تهران، 1372، ص 47. 2- همان، ص 71. منابع مقاله:

انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن (مجموعه مقالات 2)، سمينار انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن ؛

تبعيض و بي عدالتي

تبعيض و بي عدالتي در زمان ما اين مسئله-تكيه بر روي منشا طبقاتي انقلاب ها -رواج بسيار پيدا كرده و حتي كساني هم كه از مفاهيم اسلامي سخن ميگويند و دم از فرهنگ اسلامي ميزنند، خيلي زياد روي مسئله مستضعفين،استضعافگري و استضعاف شدگي تكيه ميكنند. بطوري كه اين افراط بنوعي تحريف و انحراف كشيده شده است. پيروان نظريه دوم ميگويند،بخلاف آنچه معتقدان نظر اول ادعا ميكنند،همه انقلاب ها ريشه مادي صرف ندارد.البته ممكن است ريشه پاره اي از انقلابها دو قطبي شدن جامعه از نظر اقتصادي و مادي باشد،و يك شاهد مثال در اينمورد تعبير حضرت امير(ع) است در خطبه اي كه بمناسبت آغاز خلافت ايراد فرمود. (1). امام عليه السلام در اين خطبه از كظه ظالم-سيري و اشباع ظالم-و سغب مظلوم-گرسنه ماندن مظلوم-نام ميبرد.يعني دو قطبي شدن جامعه و تقسيم آن بمعدودي افراد سير و كثيري افراد گرسنه.سيري كه از شدت پرخوري ثقل كرده و باصطلاح تخمه (سوء هاضمه)پيدا

ميكند و گرسنه اي كه از شدت محروميت شكمش به پشتش مي چسبد. بر طبق نظر دوم درباره انقلاب ها،تقسيم جامعه از نظر اجتماعي و اقتصادي به دو قطب محروم و مرفه شرط ضروري پيدايش انقلاب نيست.بسا ممكن است انقلابي خصلت انساني محض داشته باشد.طغيان به جهت گرسنگي،اختصاص بانسان ندارد. حيوان هم اگر خيلي گرسنه بماند بسا هست كه عليه انسان يا حيوانهاي ديگر و يا حتي عليه صاحبش طغيان ميكند.حال آنكه در بسياري موارد انقلابها صرفا خصلت انساني داشته اند.انقلاب هنگامي مي تواند انساني باشد كه ماهيتي آزاديخواهانه و ماهيتي سياسي داشته باشد نه ماهيتي اقتصادي.چون اين امكان هست در جامعه اي شكم ها را سير بكنند و گرسنگي ها را تا حدي و يا بطور كلي از بين ببرند،ولي بمردم حق آزادي ندهند،حق دخالت در سرنوشت خود و حق اظهار نظر و اظهار عقيده را از آنها سلب بكنند.مي دانيم كه هيچ كدام از اين مسائل به عوامل اقتصادي مربوط نيستند. در چنين جامعه اي،مردم براي كسب اين حقوق از دست رفته قيام ميكنند و انقلاب براه مياندازند و به اين ترتيب انقلابي نه با ماهيت اقتصادي بلكه با ماهيتي دمكراتيك و ليبرالي بوجود ميآورند. پي نوشت: 1- اگر آن جمعيت انبوه حاضر نمي شدند و ياري نميدادند تا حجت تمام شود،و اگر نبود عهدي كه خداي تعالي از علما و از دانايان گرفته تا راضي نشوند،بر سيري ظالم و گرسنه ماندن مظلوم...(خطبه شقشقيه) منابع مقاله:

پيرامون انقلاب اسلامي ، مطهري، مرتضي؛

تكيه گاه هاي واهي رژيم يكي از علل سقوط آن

تكيه گاه هاي واهي رژيم يكي از علل سقوط آن در اين مقاله به بررسي اين موضوع مي پردازيم كه برداشت محمد

رضا شاه، از دموكراسي و آزادي چگونه بود، و به رغم فقدان پايگاه مردمي، با اتكاء به چه قدرتي حكومت مي كرد، چه عناصري تكيه گاه رژيم او بودند، و تا چه حد، به استواري اين تكيه گاهها، اطمينان داشت؟ نظريه محمد رضا شاه از دموكراسي و برداشت او از حكومت مردم بر مردم، مانند همه ديكتاتورها بود.وي، در هر دوره از لطنت خود، دموكراسي و آزادي را به نحوي تعبير مي كرد، در اوايل دهه 1340، همزمان با ابداع انقلاب سفيد، از پدرش رضا خان، كه در شب سوم اسفند 1299 با شبيخون به تهران عليه قانون اساسي قيام كرد و نظام مشروطه را برانداخت، به عنوان كسي كه در استقرار مباني دموكراسي در ايران سهم بزرگي داشته ياد مي كند.محمد رضا شاه براي اثبات اين ادعاي خود، «تضعيف قدرت مجلس » را يكي از نشانه هاي مباني دموكراسي مي داند و مي گويد: «...هنگامي كه پدرم رياست هيئت وزيران را داشت، و پس از آنكه سلطنت سلسله پهلوي را تاسيس نمود، قدرت مجلس را تضعيف كرد و از طرف ديگر، در استقرار مباني دموكراسي در ايران سهم بزرگي داشت (....) اعليحضرت فقيد به وسيله اصلاح تشكيلات دولتي، اساس دموكراسي را در ايران تقويت نمود..» . (1) برداشت و تعبير محمد رضا شاه، در دهه 1350 درباره دموكراسي و ابداع «تمدن بزرگ » نوع ديگري است.وي در اين دوران، بر خلاف دهه 1340 از سيستم دو حزبي هواخواهي مي كند و مي گويد: «در كشوري كه بر موازين دموكراسي اداره مي شود، مردم بايد در سرنوشت خود مداخله كنند» . (2) چندي بعد، لزوم

ايجاد حزب واحد «رستاخيز» را شرط دموكراسي مي داند.مخالفان را تهديد به اخراج از مملكت مي كند.وي، در كتاب «به سوي تمدن بزرگ » در تشريح دموكراسي و رژيم سلطنت در ايران مي گويد: «...وضع خاص شاهنشاهي ايران ايجاب مي كند كه به گفته كريستين سن يك پادشاه واقعي در اين كشور، نه تنها رئيس مملكت، بلكه يك مرشد و در عين حال يك معلم براي ملت خود باشد» . (3) در رژيم دموكراسي محمد رضا شاه، اختيار عزل و نصب وزيران، سفيران و همه كاركنان دستگاه دولت از آن او بود.وي به عنوان رهبر، مرشد و معلم، به خود اجازه مي داد به وزيرانش، كه اغلب بي شخصيت ترين افراد مملكت بودند، و خود را غلام جان نثار و چاكر او مي دانستند، توهين و فحاشي كند و به آنها بگويد: «شماها، مانند «يابو» هستيد، اگر ركاب بزنم، از جاي خود مي كنيد، اگر آرام بمانم، از جا حركت نمي كنيد!» (4) تكيه گاه محمد رضا شاه طي پانزده سال آخر حكومتش (از سال 1342 تا 1357) با استفاده از پشتيباني آمريكا و متحدين غربي آن كشور، بر روي چهار عنصر زير بود: - نيروهاي مسلح - ساواك و سازمانهاي اطلاعاتي - دربار و حاميان رژيم - حزب رستاخيز ارتش و نيروهاي انتظامي، حافظ تاج و تخت سلطنت و عامل پرتوان اجراي مقاصد رژيم و نيروي سركوبگر مخالفان بود.محمد رضا شاه، تقويت و قدرتمند شدن هر چه بيشترنيروهاي مسلح را وجهه همت خود قرار داده بود، در تجديد سازمان ارتش، تعداد افراد يگانها از 000،200 تن در سال 1342، به 000،410 تن در سال

1356 رسيد، تعداد افراد ژاندارمري از 000،25 تن، به 000،60 تن افزايش يافت، ناوگان جديد خريداري و سفارش داده شد و سازمان يگانهاي گارد شاهنشاهي توسعه يافت، بودجه ارتش از 293 ميليون دلار در سال 1342 به 1800 ميليون دلار در سال 1352 رسيد، و پس از چهار برابر شدن قيمت نفت، بودجه ارتش در سال 1356 بالغ بر 3/7 ميليارد دلار گرديد. (5) بين سالهاي 1349 تا 1352 بيش از 12 ميليارد دلار جنگ افزار خريداري شد.سفارشهاي تسليحاتي ايران در سال 1356 بالغ بر 12 ميليارد گرديد.در سال 1356 ايران صاحب بزرگترين نيروي دريايي، بين كشورهاي خاورميانه، در خليج فارس بود.نيروي هوايي ايران پس از اسرائيل، قدرتمندترين نيروي هوايي خاور ميانه و خاور نزديك به شمار مي رفت.در زمينه تهيه انرژي اتمي ايران مبلغ 20 ميليارد دلار، براي احداث 12 طرح، طي 10 سال بعد در نظر گرفته شده بود. علاقه و توجه محمد رضا شاه، تنها به سفارش و خريد تسليحات مدرن، محدود نمي شد، وي به كليه امور ارتش، آموزش، زندگي افسران و درجه داران، ايجاد تاسيسات بهداشتي، منازل مناسب، فروشگاههاي متعدد و ترفيع افسران، بخصوص در درجات بالا نظارت داشت، برخي از مشاغل و مسئوليتهاي غير نظامي نيز به افسران واگذار شد.به آن گروه نظامياني كه در سال 1332 در كودتا شركت كرده و موجبات بازگشت او را فراهم ساخته بودند، پاداش و ترفيع داد.افسران مورد نظر را، حتي پس از بازنشستگي، به نظارت و سرپرستي سازمانهاي دولتي منصوب مي كرد.شاه سرنوشت و آينده كشور و سلطنت را در وجود و قدرت نيروهاي مسلح مي دانست.وي، در مصاحبه با يكي از

استادان دانشگاههاي ايالات متحده آمريكا گفته بود «من مانند لوئي 14 پادشاه فرانسه نيستم كه مي گفت: دولت منم! من مي گويم: ارتش منم!» (6) تكيه گاه دوم شاه، سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك) بود.اين سازمان در سال 1336 با همكاري «سيا» و ياري «موساد» (سازمان اطلاعاتي اسرائيل) تشكيل شد، ساواك 5300 مامور تمام وقت و تعداد نامشخصي مامور نيمه وقت داشت.ساواك «چشم و گوش » و مشت محكم شاه محسوب مي شد.وظيفه اصلي ساواك حراست از شاه در برابر گروههاي مخالف، بخصوص چريكهاي مسلح، و ارائه اطلاعات در مورد رويدادهاي داخلي و خارجي بود.سپهبد نعمت الله نصيري رئيس ساواك، معاون نخست وزير بود، ولي مستقيما گزارشهاي خود را به شاه تسليم مي كرد.ساواك، از چنان بودجه عظيمي برخوردار بود كه مي توانست تمام طرحهاي مورد نظر شاه را اجرا كند.ساواك به روزنامه ها و مجلات در مورد درج اخبار و مقالاتشان، رهنمود مي داد، در مورد همه كساني كه قرار بود به مقاماتي برسند، از جمله نمايندگان مجلس تحقيق مي كرد. بازجويي و محاكمه افرادي را كه عليه رژيم مخاطره انگيز بودند، به عهده مي گرفت، راديو و تلويزيون را زير سانسور داشت. صلاحيت استخدام همه داوطلبان براي كار در ادارات دولتي، و حتي در مواردي، بخش خصوصي را تعيين مي كرد.از همه امكانات لازم براي تعقيب و دستگيري، بازداشت، و شكنجه مخالفان برخوردار بود. (7) ساواك طي 22 سال عمر خود، جنايات زيادي مرتكب شد، دهها تن از مردم ايران زير شكنجه ماموران ساواك جان باختند و يا به دست دژخيمان آن سازمان جهنمي، سر به نيست شدند. (8) گذشته از ساواك،

سازمانهاي ديگري به نامهاي: بازرسي شاهنشاهي، ركن دوم ستاد ارتش، و دفاتر ضد اطلاعات، از نهادهاي امنيتي رژيم بودند.حسين فردوست رئيس سازمان بازرسي شاهنشاهي بود و از دوستان دوران كودكي محمد رضا شاه محسوب مي شد.وي مراقب عمليات ساواك و توطئه هاي احتمالي در ارتش، عليه شاه بود; حتي گزارشهاي مربوط به خانواده سلطنتي را به او اطلاع مي داد. سومين اهرمي كه شاه بر آن تكيه داشت، خانواده سلطنتي و وابستگان آن بودند.اين گروه ثروت كلاني در اختيار داشت كه به طور دقيق ميزان آن مشخص نشده است.دارايي خانواده سلطنتي و وابستگان آن، از چهار منبع گرد آمده بود، نخست املاك رضا شاه بود كه با كناره گيري اجباري او از سلطنت در سال 1320 در اختيار دولت قرار گرفت ولي پس از كودتاي 28 مرداد 1332 محمد رضا شاه دوباره آن را تصاحب كرد.بخشي از آن به عنوان كمك به زارعين واگذار گرديد، ولي بهاي آن را دولت به شاه برگرداند.در جريان اجراي برنامه اصلاحات ارضي، خانواده سلطنتي قسمت عمده املاك را نگاه داشتند.بدين سان خواهران و برادران شاه، و نيز فرزندانشان، ثروتمندترين مالكان ايران بودند. منبع ديگر درآمد شاه و خانواده سلطنتي نفت بود، لازم به يادآوري است كه عوايد حاصل از فروش نفت ايران، به حساب مخصوص شركت ملي نفت ايران در شعبه بانك «چيس » در نيويورك ريخته مي شد و از آنجا دلارها به حسابهاي ديگر شركت ملي در شعبات «چيس » در سراسر جهان انتقال مي يافت، بدين ترتيب هر ماه بانك مركزي ايران و بانكهاي «چيس » ، محاسبات پرداختهاي شركت ملي نفت را در دفاتر خود

ثبت مي كردند. به لحاظ دقت خاص شركت ملي نفت ايران، در حفظ اسرار محاسبات بانكي خود، محتملا دو سه تن از مقامات دفتر مخصوص شاه، دسترسي به دفاتر و محاسبات مربوط را داشتند و مي توانستند بفهمند شركت ملي نفت چه مبلغ از درآمد نفت را به بانك مركزي و يا به حسابهاي محرمانه واريز كرده است. (9) سفارت آمريكا در تهران، براي اطلاع از ميزان درآمد نفت ايران و مبالغي كه به حسابهاي محرمانه ريخته شده، تحقيقاتي به عمل آورده است; در گزارش سفير آمريكا در ايران به وزارت خارجه ايالات متحده در تاريخ 5 آوريل 1976 گفته شده است كه در يك مورد شركت ملي نفت ايران، بابت صدور نفت بين مارس 1975 و ژانويه 1976 مبلغ 7/1 ميليارد دلار دريافت كرده ولي فقط 8/558 ميليون دلار از اين مبلغ، به حساب درآمد منظور شده و بقيه، يعني مبلغي بيش از يك ميليارد دلار، ناپديد شده است. (10) در يك مورد ديگر، سفارت آمريكا به اختلاف فاحشي در محاسبات شركت ملي ايران در پايان سال مالي 1977 (1356) برخورد كرد، بدين ترتيب كه شركت ملي بابت نفتي كه مستقيما فروخته بود مبلغ 4 ميليارد دلار ارز خارجي به دست آورده بود.سفارت آمريكا در گزارش به وزارت خارجه ايالات متحده مي گويد «از اين مبلغ ارز خارجي، اقلا يك ميليارد دلار كمتر به بانك مركزي ايران تحويل شده است » . (11) سومين منبع درآمد خانواده سلطنتي، عمليات بازرگاني بود، با درآمد ناگهاني حاصل از فروش نفت و توسعه فعاليتهاي اقتصادي، اعضاي خانواده سلطنتي وامهاي كلاني از بانكها گرفتند و در امور مختلف

تجاري و صنعتي سرمايه گذاري كردند.در طي دهه 1950 پهلويها ثروتمندترين سوداگران ايران محسوب مي شدند، شاه شخصا مالك چند كارخانه و معدن بود.بستگان وي در يكصد و پنجاه شركت، شامل بانكها، كارخانه آلومينيوم سازي، هتل سازي و كازينو و قمارخانه ها سهيم بودند.شهرام، پسر اشرف به تنهايي سهامدار عمده هشت شركت ساختماني، بيمه، سيمان، پارچه بافي و حمل و نقل بود. (12) آخرين منبع درآمد پهلويها، بنياد پهلوي بود.به ادعاي بانكداران غربي، اين بنياد، سالانه بيش از 40 ميليون دلار كمك مالي دريافت مي كرد و محل مناسب و امني براي زد و بند و فرار از ماليات برخي از اعضاي خانواده سلطنتي بود.بنياد پهلوي در 207 شركت سهم داشت كه عمده ترين آنها 8 شركت معدني، 10 شركت سيمان، 17 بانك و شركتهاي بيمه، 25 هتل و كازينو، 25 ركت ساختمان فلز، 25 واحد كشاورزي تجاري و 45 شركت ساختماني بودند.به نوشته نيويورك تايمز، بنياد پهلوي، به عنوان فعاليتهاي خيريه و به نفع عامه، سه منبع مهم براي بهره برداري بود، منبع پولي براي خانواده پهلوي، منبع اعمال نفوذ در بخشهاي مهم اقتصادي كشور و منبع پاداش به حاميان رژيم. (13) بنياد پهلوي مدعي بود كه درآمدهاي آن صرف امور خيريه مي شد ولي، به استناد گزارش سري ژوئن 1972 سفارت آمريكا در تهران، رقمي در حدود 20 تا 40 درصد درآمدهاي بنياد، به اعضاي خانواده سلطنتي مي رسيد. (14)

حزب رستاخيز در سال 1353 محمد رضا شاه، نهاد ديگري را به اركان سه گانه فوق افزود و آن ايجاد حزب واحد دولتي «رستاخيز» بود.پيش از آن، يعني در دوره حكومت منوچهر اقبال، سيستم

دو حزبي مليون و مردم برقرار شد، سپس در دوره نخست وزيري منصور، حزب ايران نوين ايجاد گرديد.پس از كشته شدن منصور، امير عباس هويدا، حزب ايران نوين را زير كنترل خود گرفت. طي دوراني كه سيستم دو حزبي مليون و مردم برقرار بود، محمد رضا شاه، در چند مورد خود را هواخواه تعدد احزاب در كشور دانست و گفت قصد ندارد سيستم يك حزبي برقرار كند.وي در كتاب ماموريت براي وطنم به اين نكته اشاره كرده و گفته است: «...من چون شاه كشور مشروطه هستم، دليلي نمي بينم كه مشوق تشكيل احزاب نباشم و مانند ديكتاتورها، تنها از يك حزب دست نشانده خود پشتيباني نمايم..» . (15) در سال 1354 شاه از گفته هايش در مورد لزوم تشكيل احزاب عدول كرد.به دستور وي، حزب ايران نوين منحل شد و وجوديت حزب رستاخيز اعلام گرديد.شاه گفت: «در آينده يك حزب وجود خواهد داشت (....) آنهايي كه از پيوستن به حزب رستاخيز امتناع كنند، بايد به طور پنهاني هواخواه حزب توده باشند» . (16) در جاي ديگر، با اخطار به كساني كه در ابراز وفاداري نسبت به اصول سلطنت و قانون اساسي خودداري كنند گفت «اين خائنان يا بايد به زندان بروند، يا همين فردا از كشور خارج شوند.» وقتي روزنامه نگاران خارجي يادآور شدند كه اين سخن شاه، با گفته هاي گذشته اش، كه از سيستم دو حزبي هواخواهي مي كرد، مغاير است گفت: «آزادي عقيده! آزادي فكر! دموكراسي! ....با پنج سال سن، اعتصاب و نمايش در خيابانها! ...اين دموكراسي و آزادي است! معناي اين حرفها چيست؟ ..» . (17) فكر ايجاد يك حزب واحد

«فراگير» از سوي چند تن ايرانياني كه در دانشگاههاي آمريكا علوم سياسي - اجتماعي فرا گرفته بودند و در سلك مشاوران سياسي مورد اعتماد شاه درآمده بودند، به شاه القا شد.اينان، تحت تاثير نظريات ساموئل هانتينگتون (18) استاد علوم سياسي دانشگاه هاروارد قرار داشتند و بر اين عقيده بودند كه راه رسيدن به ثبات سياسي و پيشرفت، در كشورهاي در حال توسعه، ايجاد يك حزب نيرومند و منسجم و فراگير است كه به صورت عامل پيوند بين دولت و جامعه عمل خواهد كرد و در نهايت پشتيبان هيئت حاكم در اجراي برنامه هاي سياسي و اجتماعي او خواهد بود.اين نظريه، از سوي شاه كه درگير آشفتگيهاي سياسي و اجتماعي بود و به يك مركز قدرت نيرومند سياسي نياز داشت، مورد قبول قرار گرفت. ايدئولوگهاي مشاور شاه، از اين نكته غافل بودند كه يك حزب، آن هم دولتي و «شاهنشاهي » در كشوري چون ايران، كه مردم، بخصوص روشنفكران، اقدامات هيئت حاكم را با ترديد و سوء ظن مي نگريستند، وسيله و ابزار كنترل توده ها و به حركت درآوردن آنها در جهت مورد نظر نيست، بلكه بسان تسمه اي است كه سنگيني «بار» جامعه و نارضايتي آنها را به هيئت حاكم منتقل مي كند. براي پاسخ به فرمايشي بودن سيستم يك حزبي، براي آن، دو جناح محافظه كار و ترقيخواه ايجاد كردند، كه هوشنگ انصاري و جمشيد آموزگار، رهبران دو جناح مزبور بودند.هدف اساسي حزب رستاخيز در يك جمله خلاصه مي شد، تبديل ديكتاتوري نظامي از كار افتاده شاه، به سيستم استبدادي تك حزبي دولتي! حزب رستاخيز موجوديت خود را با سر و صداي زياد

اعلام كرد، برنامه حزب، پيشرفت و تعالي ايران و مردم به سوي تمدن بزرگ بود.در نشريه «فلسفه انقلاب ايران » گفته شده بود شاهنشاه آريامهر، انديشه «طبقه » را از جامعه ايران ريشه كن ساخته و همه مسائل طبقاتي و تضادهاي اجتماعي را حل و فصل كرده است (....) شاهنشاه تنها يك رهبر سياسي ايران نيست (....) او، رهبر روحي، فكري و قلبي ملت خود مي باشد (!)» (19) محمد رضا شاه ضمن مصاحبه به يك خبرنگار انگليسي گفت: «فلسفه حزب رستاخيز بر اساس ديالكتيك اصول انقلاب سفيد بنا شده و در هيچ جاي جهان چنين رابطه و وابستگي بين رهبر و ملت وجود ندارد» . (20) شاه به رغم اين ادعاها، مردم را تهديد مي كرد كه يا در حزب رستاخيز او نامنويسي كنند يا حق زندگي در ميهن آباء و اجدادي خود ندارند.وي در يك مورد گفت: «كسي كه وارد حزب جديد سياسي نشود، دو راه در پيش دارد، چنين شخصي يا وابسته به يك سازمان غير قانوني است، يا به حزب غير قانوني توده، و به بيان ديگر يك خائن است.اين چنين فردي جايش در يكي از زندانهاي ايران است، يا اگر مايل باشد مي تواند همين فردا كشور را ترك كند، بي آنكه عوارض خروج بدهد و هر جا بخواهد برود، زيرا ايراني نيست، جزء ملت نيست و فعاليتهاي او، طبق قانون غير قانوني و مستوجب مجازات است » . (21) حزب رستاخيز در سال 1354 سازمان خود را در تهران و شهرستانها توسعه داد.كميته مركزي حزب، هويدا، نخست وزير را به دبيركلي برگزيد، تقريبا همه نمايندگان عضو حزب شدند.در وزارتخانه

ها و ادارات دولتي، عضويت در حزب رستاخيز اجباري بود. پنج روزنامه: رستاخيز يوميه، رستاخيز كارگران، رستاخيز كشاورزان، رستاخيز جوانان و انديشه رستاخيز، ارگان حزب بودند. كميته مركزي تهديد كرد كساني كه از قبول عضويت در حزب خودداري كنند، بايد پاسخگوي حزب باشند. (22) هنگام تشكيل حزب رستاخيز، همه نيروهاي مخالف در ايران سركوب شده بود، ولي در خارج از كشور، نيروهاي اپوزيسيون حزب را محكوم كردند.آيت الله خميني نيز طي اعلاميه اي، آن را مخالف مصالح ايران و اسلام دانست. (23)

آخرين انتخابات انتخابات دوره 24 مجلس شوراي ملي، آخرين انتخابات دوران حكومت پهلوي بود.نامزدهاي نمايندگي، زير نظر ساواك و تاييد رئيس با اطلاعات شاه، سپهبد حسين فردوست انتخاب شدند.براي هر يك از كرسيهاي مجلس، چند تن نامزد شده بودند كه همه آنها را شوراهاي استاني حزب رستاخيز، و مقامات امنيتي تاييد كرده بودند. (24) بيش از 000،10 تن خود را نامزد 268 كرسي مجلس شورا و 30 كرسي سنا كرده بودند.صلاحيت 841 تن از اين عده كه از غربال ساواك گذشته بودند، براي مبارزه انتخاباتي تاييد شد.هيچ نماينده اي اجازه زير سؤال كشيدن موضوع نفت، سياست خارجي و انقلاب شاه و مردم را نداشت.ثبت نام براي راي دادن، بخصوص براي حقوق بگيران دولتي، تقريبا اجباري بود.امير عباس هويدا، دبير كل حزب رستاخيز اعلام كرد كه عدم حضور در حوزه هاي انتخاباتي براي راي دادن، بي توجهي به حزب تلقي مي شود.در شناسنامه راي دهندگان مهر زده مي شد.بدين ترتيب حدود 8/6 ميليون تن براي راي دادن ثبت نام كردند.در پايان انتخابات دولت اعلام كرد كه تعداد 1/5 ميليون تن به كانديداهاي نمايندگي مجلس راي

داده اند.بدين ترتيب معلوم شد به رغم سختگيريها، تعداد 5/1 ميليون تن از ثبت نام كنندگان، در راي گيري شركت نكرده اند. (25) اسناد سفارت آمريكا حاكي است كه لا اقل 10 درصد انتخابات از طريق نفوذ علم، وزير دربار «دستكاري » شده بود.در همين گزارش آمده است «به هر حال، تغيير در روند انتخاباتي، هيچ گاه اين واقعيت را تغيير نمي دهد، كه پارلمان هيئتي است فاقد نفوذ در فرمول بندي و اجراي سياستها و تنها به صورت يك «مهر پلاستيكي » عمل مي كند..» . (26) با همه تلاشي كه رژيم براي استحكام ساختار حزب رستاخيز ملي به عمل آورد، دفاتر و شعبه هاي حزب نخستين هدفهايي بودند كه در سال 1357 مورد حمله مردم قرار گرفتند.حزب رستاخيز، زودتر از ديگر نهادهاي رژيم انحلال خود را اعلام كرد. پي نوشت ها: 1. محمد رضا شاه پهلوي آريامهر، ماموريت براي وطنم، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، چاپ چهارم، 1348، صفحات 322 و 323. 2. همان كتاب، صفحه 335. 3. محمد رضا شاه پهلوي، به سوي تمدن بزرگ، صفحه 7. 4. دكتر جلال عبده، خاطرات، چهال سال در صحنه، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1368، صفحه 604. 5. Ervand Abrahamian; Iran Between Two Revolutions, pp. 433 -434. 6. B.Bayne, Persian Kingship in Transition (New York, 1968) ,p.186. 7. از ظهور تا سقوط، اسناد سفارت آمريكا (لانه جاسوسي) تنظيم دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، 1366، صفحات 164 و 165. 8. New York Times, Sep. 21, 1972, Newsweek Apr.28, 1972. 9. Supplemental Affidavit in Support of Motion for Preliminary Ingection.by Alan Delsman. The Chase Manhattan Bank N.A.,vs.The State

of Iranet al., beforeSouthern District court of New York, Jan. 23, 1980, Docket Number 79 Civ.6644, Paragraphs 21

-38. 10. United States Department Airgram (Iran gold andForeign Exchange Holdi

- 0231, Apr. 8, 1976, (Interlock, Mark Hulbert,pp.66 -67). 11. United States Airgram, (Iran Blance of Payments - Nin Months, Year 25

ndForecast 2536) CERP - 0102, Feb.10. 1977, (Ibid;p.67). منابع مقاله:

تاريخ بيست و پنج ساله ايران، ج 1، نجاتي، غلامرضا؛

مخالفت مردم با نفوذ و حاكميت بيگانگان

مخالفت مردم با نفوذ و حاكميت بيگانگان يكي ديگر از مشخصات مهم دوره 57 1342، نفوذ و سلطه قدرتهاي خارجي بخصوص آمريكا و انگليس در ايران است.شاه كه در داخل كشور با نمايش يك ديكتاتوري مطلقه و استبداد خشن، همه اختيارات را قبضه كرده بود، در مقابل بيگانگان بسيار خوار و ذليل و تسليم بود.از اين نظر، استعمار و استيلاي خارجي قرينه استبداد داخلي است و انقلاب اسلامي ايران به همان اندازه كه انقلابي عليه استبداد و ديكتاتوري بود، يك جنگ استقلال عليه نفوذ قدرتهاي بيگانه هم بود. دوره 25 ساله 57 1332، دوران حاكميت كامل آمريكا بر ايران و به تعبير حامد الگار دوره استثمار شديد ذخاير و منابع ايران توسط آمريكاست. (1) به نظر وي، دوام سلطنت شاه، به مقدار زيادي به نفوذ آمريكا مربوط مي شد و شاه در سايه حمايت آمريكا، قادر شده بود كه به مردم و قانون اساسي بي اعتنايي كند. (2) اگر به روند تحولات و وقايع سالهاي 57 1342 نگاه كنيم، ملاحظه مي كنيم كه يكي از محلهاي اساسي مبارزه با رژيم شاه، چه از سوي مذهبيها (و در رأس آن امام خميني (ره) و چه از

سوي ليبرالها و چپي ها، مسأله آمريكا و تبعيت شاه از آمريكا بوده است.امام به طور مكرر در اعلاميه هاي خود، به سرسپردگي شاه در مقابل آمريكا و اسرائيل تمسك جسته و با نفي نفوذ و سلطه اجانب بر كشور اسلامي، به تحريك احساسات مردم پرداختند.اين موضوع به قدري مهم بود كه مردم نسبت به آن بشدت واكنش نشان مي دادند و رژيم شاه هم در مقابل، هرگونه انتقاد نسبت به آمريكا و اسرائيل را ممنوع اعلام كرده بود. البته قصد ما اين نيست كه شاه را يك مهره بي اراده در برابر ابر قدرتها، بخصوص آمريكا، قلمداد كنيم، همانطور كه نظريه استقلال او از غرب نيز مطرود است.واقعيت اين است كه مجموعه اي از عوامل مثل حمايت غرب از شاه، اعتقاد شخصي شاه به غرب، ترس و نفرت شاه از گرايشهاي راديكال، از او و رژيمش شخصيتي ساخته بود كه متحد اصلي و استراتژيك غرب در منطقه خليج فارس بود و با وجود او غرب نگران صف آرايي با شرق در اين منطقه نبود. (3) موضوع ديگري كه در اين دوره حادث شد و بر شدت احساسات ضد آمريكايي افزود، كاپيتولاسيون و اعطاي معافيتها و مصونيتهاي سياسي به اعضاي مستشاري نظامي آمريكا در ايران بود، با تصويب لايحه كاپيتولاسيون، حدود 40 هزار نفر از آمريكاييهاي مقيم ايران از شمول قوانين ايران معافيت كامل مي يافتند (4) و اين امر بوضوح نقض استقلال قضايي و حاكميت سياسي ايران به شمار مي آمد و مايه ننگ و تحقير ملت ايران بود.امام (ره) با توسل به همين مسأله كه ايران را تحت اسارت آمريكا قرار داد، بر

رژيم شاه حمله كرد و از ارتش و مردم خواستند كه اين ننگ و تحقير را قبول نكرده، عليه آن اقدام كنند. (5) از سوي ديگر، دوره حاكميت آمريكا بر ايران، دوره استثمار شديد ذخاير و منابع ايران توسط آمريكاست كه در كنار سلطه سياسي، سلطه اقتصادي آمريكا را نيز نشان مي دهد.تحميل انواع اصلاحات و برنامه هاي اقتصادي بر ايران، نمودي از اين حاكميت اقتصادي است كه آمريكا سعي داشت هر چه بيشتر اقتصاد ايران را به اردوگاه سرمايه داري پيوند بزند.موضوع لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي و يا تصويب نامه ملي و انقلاب باصطلاح سفيد، همه و همه طرحهاي آمريكا بودند و اتفاقا يكي از دلايل مخالفت امام خميني (ره) و گروههاي سياسي و نيز مردم با اين طرحها، اين بود كه آنها را «آمريكايي» و ديكته شده از سوي آمريكا مي دانستند و نفوذ و سلطه آمريكا را در وراي آنها مي ديدند. بنابر اين ادعايي گزاف نيست اگر گفته شود يكي از عواملي كه موجب معارضه و ستيز ملت ايران با سلطنت مطلقه شاه شد، اتحاد و اتفاق روز افزون سلطنت مطلقه ايران با قدرتهاي خارجي بود.حامد الگار معتقد است كه اگر دخالتهاي مستمر قدرتهاي خارجي، بخصوص روسيه، انگليس، آمريكا، و اسرائيل نبود، ايران به جاي اين همه مبارزات و جنگ و گريز مي توانست بيش از يك قرن حكومت مشروطه واقعي و پارلماني را تجربه كند. (6) پي نوشت ها: 1.حامد الگار، نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت، ص .35 2.همان، ص .37 3.زيبا كلام، مقدمه اي بر انقلاب اسلامي، ص 119 .117 4.مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ص .81

5.رجوع شود به: سخنراني امام به اين مناسبت در آبان ماه 1343 كه به تبعيد ايشان منجر شد. 6.حامد الگار پيشين، ص .32 منابع مقاله:

مدخلي بر انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، شفيعي فر، محمد؛

دو حادثه سرنوشت ساز در فروپاشي رژيم پهلوي

دو حادثه سرنوشت ساز در فروپاشي رژيم پهلوي در فاصله يك هفته، بين روزهاي 11 تا 17 دي ماه 1356 (31 دسامبر 1977 تا 7 ژانويه 1978) دو واقعه در ايران روي داد كه با واكنش شديد قشرهاي وسيعي از مردم ايران روبرو گرديد و دامنه آن، از اعتراض، مبارزه، مقاومت و شورش، به انقلاب كشيده شد و پس از سيزده ماه، منجر به فروپاشي رژيم پهلوي گرديد.اين دو رويداد، يكي اظهارات جيمي كارتر رئيس جمهوري آمريكا در آغاز سال 1978 (11 ديماه 1356) در كاخ نياوران، در ستايش از محمد رضا شاه و ديگري مقاله 17 دي روزنامه اطلاعات، عليه آيت الله روح الله خميني بود.

بازديد كارتر از ايران شش هفته پس از سفر شاه به واشينگتن، پرزيدنت كارتر، ضمن بازديد از چند كشور در اروپا و آسيا، در سر راه خود به دهلي، در شب اول ژانويه 1978 به تهران آمد و طي اقامت 18 ساعته اش مذاكراتي در تعقيب گفتگوهاي واشينگتن با شاه به عمل آورد.رئيس جمهوري آمريكا، در مورد فروش نيروگاههاي اتمي به ايران به طور شفاهي موافقت كرد.همچنين قرار شد شاه، فهرستي از سلاح و تجهيزات مورد نياز ارتش ايران را طي پنج سال آينده، تسليم دولت آمريكا كند. (1) موضوع ديگر مورد بحث، اختلافات اعراب و اسرائيل بود.ايران با برخورداري از موقعيت خاص نظامي و دوستي شاه با انورسادات و ملك حسين، و روابط

نزديك با اسرائيل، در مذاكرات صلح خاورميانه، كه قرار بود به زودي در واشينگتن آغاز شود، مي توانست نقش مهمي ايفا كند. پذيرايي از رئيس جمهوري آمريكا و همراهان در كاخ نياوران انجام گرفت. ملك حسين، پادشاه اردن نيز به دعوت شاه به تهران آمده بود.پير سالينجر (2) روزنامه نگارمعروف آمريكايي كه از مدعوين يافت شام آن شب بود، چگونگي برگزاري مراسم را بدين گونه نقل كرده است: «...در سر ميز شام، ابتدا شاه به عنوان ميزبان چنين گفت: در كشور ما، بر اساس سنتهاي ديرين، ديدار اولين ميهمان در سال نو را «شگون » سال جديد مي دانند.هر چند سال نو ما مقارن با آغاز بهار است، ولي امشب، حضور اين ميهمان برجسته، با حسن نيت و موفق را در كشورمان به نحو شايسته تري به فال نيك مي گيريم...» آنگاه شاه از ملت بزرگ آمريكا و مشي آزاديخواهانه مردم آن ستايش كرد و بخصوص از نقش «فراموش نشدني » دولت ايالات متحده، در بحران گذشته ايران سپاسگزاري نمود. «چه بسا منظور او، از اين كلام، بازگشت وي به قدرت در سال 1953 با كمك «سيا» بود» . (3) سپس نوبت كارتر رسيد.گفته هاي او نيز عاري از محتواي واقعي و بر خلاف انتظار ميليونها تن مردم آمريكا و نيز تحليل گران سياسي بود: «ايران، مرهون شايستگي شاه در رهبري كشور مي باشد زيرا توانسته است ايران را به صورت جزيره اثبات در يكي از پرآشوب ترين نقاط جهان در آورد.اين تحليلي است از شما اعليحضرت و رهبري شما و احترام و ستايش و عشقي كه ملت به شما دارد.امروز، همراه شاه، هنگام عبور

از خيابانهاي زيباي تهران، شاهد خوشامدگويي هزاران ايراني بوديم كه در طرفين خيابانها، دوستانه به ما خوشامد گفتند.همچنين صدها و شايد هزاران آمريكايي را ديديم كه آنها نيز به رئيس جمهوري خود، در كشوري كه آنها را با صميميت پذيرفته اند و با احساس اينكه در خانه خود هستند، خوشامد گفتند.» آنگاه رئيس جمهوري آمريكا، موضوع حقوق بشر و مسائل مربوط به امنيت نظامي متقابل و قدرداني از دوستي با شاه را عنوان كرد و گفت: «حقوق بشر موضوع مورد علاقه عميق ملتهاي ما و رهبران دو كشور ما است (....) نظريات ما، در مسائل مربوط به امنيت نظامي متقابل، با هيچ كشوري به اندازه ايران نزديك نيست و من نسبت به هيچ رهبري مانند شاه، اين همه احساس حق شناسي عميق و دوستي صميمانه ندارم.» پس از پايان يافتن سخنان كارتر، شاه به پا خاست، ديگر ميهمانان نيز از جاي برخاستند و همراه او به كف زدن پرداختند.آنگاه شاه با دو دست، دست راست رئيس جمهوري را گرفت و به شدت فشرد و تكان داد.وي، شاد و خرسند به نظر مي رسيد، زيرا، هيچ يك از رؤساي جمهوري آمريكا، با چنين گرمي از او ستايش نكرده بود. پير سالينجر در ادامه شرح اين روايت مي گويد: «ديپلماتهاي آمريكايي حاضر در آن ضيافت، از سخنراني كارتر شگفت زده شده بودند.آنها حق داشتند كه از گفته هاي او حيرت كنند، زيرا جيمي كارتر، در مبارزات انتخاباتي رئيس جمهوري با صراحت به سياست حقوق بشر، تكيه كرده بود و ايران، به دليل نقض موارد متعدد حقوق بشر به وسيله عفو بين الملل محكوم شده بود.بر فرض كه

رئيس جمهوري گزارش عفو بين الملل را تاييد نمي كرد، از گزارشهاي ديپلماتهاي آمريكا، در مورد شكنجه ايرانيان مخالف شاه كه به طور معمول رواج داشت، آگاه بود» . (4) سالينجر، رئيس دفتر مطبوعاتي دوران رياست جمهوري جان كندي، نظريه خود را در مورد سخنان كارتر بدين نحو بيان كرده است: «من به نوبه خود، از آن همه اغراق گويي كارتر در سخنانش شگفت زده شده بودم.اين حيرت من، به خاطر پشتيبانيش از شاه نبود، روزي كه پرزيدنت، سياست حقوق بشر خود را اعلام كرد، من بر اين باور بودم زماني فرا خواهد رسيد كه اجراي اين سياست با منافع ملي ما، تعارض پيدا خواهد كرد.من با تجارب شخصي مي دانستم هر زمان اين تعارض روي دهد، سياست مزبور را، ولو آنكه صادقانه عنوان كرده باشيم، به خاطر منافع ملي مان، كنار خواهيم گذاشت.بدين ترتيب، سخنان شب 31 دسامبر كارتر، تعارضي بود ميان سياست حقوق بشر و نياز ايالات متحده آمريكا در حفظ متحد قدرتمندي در خاورميانه، و اين متحد قدرتمند، ايران بود. اهميت ايران، در طرح استراتژي غرب نيز يك واقعيت انكار ناپذير بود.براي ايالات متحده آمريكا و متحدينش، وجود ايران مستقل، ضامن تامين نفت و نيز حافظ منافع غرب در خاورميانه بود (....) گذشته از مسائل استراتژيكي و امنيتي، موضوع داد و ستد بازرگاني در ميان بود.ايران سالانه بالغ بر دو ميليارد دلار امتعه از آمريكا وارد مي كرد.فروش تكنولوژي و نيروگاههاي اتمي آمريكا به ايران، طي ده سال آينده متجاوز از 12 ميليارد دلار پيش بيني شده بود.از لحاظ موازنه پرداختها، هيچ رئيس جمهوري نمي توانست اهميت روابط ايران را با ايالات

متحده آمريكا، ناديده بگيرد» . (5) محتمل است كارتر بدين لحاظ در ستايش از شاه، مبالغه كرد كه مي دانست او نسبت به حمايت دموكراتها، كمتر از جمهوريخواهان اطمينان دارد.وي، در حكومت آيزنهاور، از حزب جمهوريخواه در سال 1953 (1332 شمسي) دوباره به سلطنت بازگشت.ارتش ايران در دوره حكومت ريچارد نيكسون و بعد از آن قدرتمند شد و طي سالهاي 1973 تا 1977 (1352 تا 1357) دولت ايران حدود 20 ميليارد دلار سلاح و تجهيزات نظامي از آمريكا خريداري كرد.از سوي ديگر دموكراتها، از علاقه مندي و اصرار شاه در تهيه جنگ افزار، رضايت نداشتند و همواره او را براي ايجاد دموكراسي زير فشار قرار مي دادند و درباره مسائل حقوق بشر، وي را زير سؤال مي كشيدند. در پايان مراسم رسمي، كارتر، ملك حسين و شاه به اطاق ديگري رفتند و به مذاكره پرداختند.شاه اميدوار بود بتواند در مذاكرات صلح خاورميانه نقش مؤثري ايفا كند.وي براي رفع اختلافات اردن و اسرائيل، به طور محرمانه اقداماتي انجام داده بود و حضور پادشاه اردن در ميهماني آن شب، و مذاكراتشان با كارتر، به همين منظور بود. شب اول ژانويه 1978 آخرين شام رسمي بود كه شاه در كاخ نياوران ترتيب داد.صبح روز بعد، همراه كارتر به فرودگاه مهرآباد رفت تا رئيس جمهوري را كه عازم هندوستان بود بدرقه كند.يك هفته بعد، انتشار مقاله اي در روزنامه اطلاعات عليه آيت الله خميني، كشور را به آشوب كشانيد.طوفان نزديك مي شد، طوفاني كه يك سال بعد - 26 دي 1357 (16 ژانويه 1979) - اعليحضرت، شاهنشاه آريامهر را به مردي شكست خورده، آواره، تنها و بيمار، كه بزرگترين

آرزوي او يافتن پناهگاهي در يكي از كشورهاي جهان بود، تبديل ساخت.

مقاله روزنامه اطلاعات سخنان ستايش آميز كارتر در شب اول ژانويه 1978 در كاخ نياوران، قوت قلب و اعتماد به نفس محمد رضا شاه را تقويت كرد. پشتيباني بي قيد و شرط آمريكا، او را بدين فكر انداخت كه مي تواند سياست فشار و سركوب را ادامه دهد و رهبران مخالف، بخصوص آيت الله خميني را كه همچنان در نجف عليه رژيم فعاليت مي كرد از صحنه خارج كند.انتشار مقاله اطلاعات، يك هفته پس از بازديد رئيس جمهوري آمريكا از ايران، بزرگترين اشتباه تاكتيكي محمد رضا شاه بود. عصر روز 17 ديماه 1356 (7 ژانويه 1977) در روزنامه اطلاعات، مقاله اي تحت عنوان «ايران و استعمار سرخ و سياه » به قلم احمد رشيدي مطلق انتشار يافت كه در آن به شدت آيت الله خميني، مورد حمله و اهانت قرار گرفته بود.متن مقاله مزبور بدين شرح است:

ايران و استعمار سرخ و سياه «اين روزنامه به مناسبت ماه محرم و عاشوراي حسيني بار ديگر اذهان متوجه استعمار سياه و سرخ يا به تعبير ديگري اتحاد استعمار كهن و نو شده است.استعمار سرخ و سياهش، كهنه و نويش روح تجاوز و تسلط و چپاول دارد و با اينكه خصوصيت ذاتي آنها همانند است، خيلي كم اتفاق افتاده است كه اين دو استعمار شناخته شده تاريخ با يكديگر همكاري نمايند، مگر در موارد خاصي، كه يكي از آنها همكاري نزديك و صميمانه و صادقانه هر دو استعمار در برابر انقلاب ايران بخصوص برنامه مترقي اصلاحات ارضي در ايران است.سرآغاز انقلاب شاه و ملت در روز ششم بهمن

ماه 2520 شاهنشاهي استعمار سرخ و سياه ايران را كه ظاهرا هر كدام در كشور ما برنامه و نقش خاصي داشتند با يكديگر متحد ساخت، كه مظهر اين همكاري صميمانه در بلواي روزهاي 15 و 16 خرداد ماه 2522 (منظور 1342) در تهران آشكار شد. پس از بلواي شوم 15 خرداد كه به منظور متوقف ساختن و ناكام ماندن انقلاب درخشان شاه و ملت پايه ريزي شده بود، ابتدا كساني كه واقعه را مطالعه مي كردند دچار يك نوع سرگيجي عجيبي شده بودند، زيرا در يك جا رد پاي استعمار سياه و در جاي ديگر اثر انگشت استعمار سرخ در اين غائله به وضوح ديده مي شد.از يكسو عوامل توده اي كه با اجراي برنامه اصلاحات ارضي همه اميدهاي خود را براي فريفتن دهقانان و ساختن (انجمن هاي دهقاني) نقش بر آب مي ديدند در برابرانقلاب دست به آشوب زدند و از سوي ديگر مالكان بزرگ كه ساليان دراز ميليونها دهقان ايراني را غارت كرده بودند و به اميد شكستن اين برنامه و رجعت به وضع سابق است، و پول در دست عوامل توده اي و ورشكستگان ديگر سياسي گذارده بودند و جالب اينكه اين دسته از كساني كه باور داشتند مي توانند چرخ انقلاب را از حركت باز دارند و اراضي واگذار شده به دهقانان را از دست آنها خارج سازند دست به دامن عالم روحانيت زدند زيرا مي پنداشتند كه مخالفت عالم روحانيت كه در جامعه ايران از احترام خاصي برخوردار است، مي تواند نه تنها برنامه انقلاب را دچار مشكل سازد، بلكه همانطور كه يكي از مالكان بزرگ تصور كرده بود (دهقانان

زمين ها را به عنوان زمين غصبي پس بدهند!) ولي عالم روحانيت هوشيارتر از آن بود كه عليه انقلاب شاه و ملت كه منطبق با اصول و تعاليم اسلامي و به منظور اجراي عدالت و موقوف شدن استثمار فرد از فرد توسط رهبر انقلاب ايران طراحي شده بود برخيزد.مالكان كه براي ادامه تسلط خود همواره از ژاندارم تا وزير، از روضه خوان تا چاقوكش را در اختيار داشتند وقتي با عدم توجه عالم روحانيت و در نتيجه مشكل ايجاد هرج و مرج عليه انقلاب روبرو شدند و روحانيون برجسته حاضر به همكاري با آنها نشدند درصدد يافتن يك (روحاني) برآمدند كه مردي ماجراجو و بي اعتقاد و وابسته و سرسپرده به مراكز استعماري و بخصوص جاه طلب باشد و بتواند مقصود آنها را تامين نمايد و چنين مردي را آسان يافتند.مردي كه سابقه اش مجهول بود و به قشري ترين و مرتجع ترين عوامل استعمار وابسته بود و چون در ميان روحانيون عالي مقام كشور با همه حمايتهاي خاص موقعيتي بدست نياورده بود در پي فرصت مي گشت كه به هر قيمتي هست خود را وارد ماجراهاي سياسي كند و اسم و شهرتي پيدا كند. روح الله خميني عامل مناسبي براي اين منظور بود و ارتجاع سرخ و سياه او را مناسبترين فرد براي مقابله با انقلاب ايران يافتند و او كسي بود كه عامل واقعه ننگين روز 15 خرداد شناخته شد. روح الله خميني معروف به (سيد هندي) بود درباره انتصاب او به هند هنوز حتي نزديكترين كسانش توضيحي ندارند، به قولي او مدتي در هندوستان بسر برده و در آنجا با مراكز استعماري

انگليس ارتباطاتي داشته است و به همين جهت به نام (سيد هندي) معروف شده است قول ديگر اين بود كه او در جواني اشعار عاشقانه مي سروده و به نام (هندي) تخلص مي كرده است و به همين جهت به نام هندي معروف شده است و عده اي هم عقيده دارند كه چون تعليمات او در هندوستان بوده فاميل هندي را از آن جهت انتخاب كرده است كه از كودكي تحت تعليمات يك معلم بوده است آنچه مسلم است شهرت او به نام غائله ساز 15 خرداد به خاطر همگان مانده است، كسي كه عليه انقلاب ايران و به منظور اجراي نقشه استعمار سرخ و سياه كمر بست و بدست عوامل خاص و شناخته شده عليه تقسيم املاك، آزادي زنان، ملي شدن جنگلها وارد مبارزه شد و خون بيگناهان را ريخت و نشان داد، هستند هنوز كساني كه حاضرند خود را صادقانه در اختيار توطئه گران و عناصر ضد ملي بگذارند. براي ريشه يابي از واقعه 15 خرداد و نقش قهرمان آن، توجه به مفاد يك گزارش و يك اعلاميه و يك مصاحبه كمك مؤثر خواهد كرد، چند هفته قبل از غائله 15 خرداد گزارشي از طرف سازمان اوپك منتشر شد كه در آن ذكر شده بود (درآمد دولت انگليس از نفت ايران چند برابر مجموع پولي است كه در آن وقت عايد ايران مي شد) ...چند روز قبل از غائله اعلاميه اي در تهران فاش شد كه يك ماجراجوي عرب به نام (محمد توفيق القيسي) با يك چمدان محتوي ده ميليون ريال پول نقد در فرودگاه مهرآباد دستگير شده كه قرار بود اين پول

در اختيار اشخاص معيني گذارده شود.چند روز پس از غائله نخست وزير وقت، در يك مصاحبه مطبوعاتي فاش كرد (بر ما روشن است كه پولي از خارج مي آمده و بدست اشخاص مي رسيده و در راه اجراي نقشه هاي پليد بين دستجات مختلف تقسيم مي شده است) خوشبختانه انقلاب ايران پيروز شد آخرين مقاومت مالكان بزرگ و عوامل توده اي در هم شكسته شد و راه براي پيشرفت و تعالي و اجراي اصول عدالت اجتماعي هموار شد.در تاريخ ايران روز 15 خرداد به عنوان خاطره اي دردناك از دشمنان ملت ايران باقي خواهد ماند و ميليونها مسلمان ايراني به خاطر خواهند آورد كه چگونه دشمنان ايران هر وقت منافعشان اقتضا كند با يكديگر همدست مي شوند حتي در لباس مقدس و محترم روحاني.احمد رشيدي مطلق.» محافل سياسي و مطبوعاتي ايران و خارج، تهيه اين مقاله را به داريوش همايون، وزير اطلاعات كابينه آموزگار نسبت مي دهند. (6) برخي، فرهاد نيكخواه را نويسنده آن مي دانند.داريوش همايون در يادداشتهايي كه بعدها، در خارج از ايران، درباره علل فروپاشي رژيم پهلوي منتشر كرد مدعي است كه مقاله به دستور شاه در دفتر هويدا تهيه شده است. (7)

اعتراض به مقاله روزنامه اطلاعات انتشار مقاله روزنامه اطلاعات با واكنش فوري محافل مذهبي قم روبرو شد.روز 18 دي، طلاب حوزه هاي علميه قم درس را تعطيل كردند و با بر پايي تظاهرات در خيابانها و سر دادن شعارهايي به سود آيت الله خميني و عليه دولت به طرف منازل مراجع و روحانيون رفتند.عصر آن روز، روزنامه اطلاعات را در روزنامه فروشي ها پاره كردند و عليه مدير و نويسندگان

آن شعار دادند.فرداي آن روز (19 دي) طلاب و گروهي از مردم قم در خيابانها به تظاهرات پرداختند.بازار تعطيل شد.در چند نقطه بين مردم و مامورين انتظامي زد و خورد روي داد.مردم به محل حزب رستاخيز حمله كردند.پليس براي متفرق كردن تظاهر كنندگان نخست چند تير هوايي شليك كرد.سپس به روي آنها آتش گشود و در پايان زد و خورد، چهارده تن كشته و عده زيادي مجروح شدند.شماري از روحانيون دستگير و تبعيد گرديدند. (8) روز 20 دي نيز، برخوردهاي پراكنده بين مامورين انتظامي و مردم روي داد.خبر كشتار قم، با اعتراض مردم در ديگر شهرها، بخصوص تبريز، اصفهان و مشهد روبرو شد.حادثه قم، علي رغم قتل و مجروح شدن گروهي از مردم و دستگيري و تبعيد شماري از روحانيون و طلاب، پايان نيافت و دامنه اعتراض عليه رژيم و ناآرامي به شهرهاي ديگر در سراسر ايران كشيده شد.پليس و نيروهاي ارتش، در مقابله با ناآرامي هاي فزاينده به زور متوسل شدند، ولي دامنه تظاهرات منجر به برخوردهاي تازه و در نهايت خونريزي بيشتر گرديد. اعتراض به مقاله روزنامه اطلاعات، منحصر به محافل مذهبي قم و طلاب حوزه هاي علميه قم نبود و قشرهاي وسيعي از مردم ايران را برانگيخت.مراجع و روحانيون، مدرسين و گروهي از طلاب علوم ديني در سراسر ايران، با صدور اعلاميه هايي به مطالب اهانت آميز روزنامه اطلاعات اعتراض كردند و اقدام دولت را در كشتار مردم قم محكوم نمودند.در اعلاميه اي كه بيش از يكصد تن روحانيون آن را امضا كرده بودند (9) گفته شده بود: «...مطلب اهانت آميز روزنامه اطلاعات در صفحه 7 روز شنبه 17 دي 1356 مطابق

27 محرم 1398 به مقام شامخ روحانيت و مراجع عاليقدر تقليد، مخصوصا آيت الله العظمي آقاي خميني دام ظلالهم موجب تاسف عميق قاطبه مسلمانان گرديد.اقدامات آقايان مراجع عظام و مدرسين و طلاب علوم دينيه در قم به تعطيل دروس و اقدام در خور تحسين مردم متدين و غيور قم، به تعطيل عمومي به عنوان ابراز انزجار از مندرجات روزنامه و تجليل از مقام شامخ روحانيت و مراجع شيعه، موجب كمال قدرداني است.جاي كمال تاسف است كه مقامات مسئول به جاي اقدام جدي براي تنبيه توهين كنندگان، جسورانه به روي مردم مسلمان و بي پناهي كه براي اداي وظيفه ديني و وجداني خود در قم اقدام كرده اند، آتش گشوده و جمعي بي گناه را مقتول و مجروح و متاسفانه مطلب در جرايد تحريف و به گونه ديگري وانمود شده است.ما ضمن محكوم كردن اين عمل وحشيانه و ضد انساني، اين حوادث ناگوار را به پيشگاه مقدس حضرت بقية الله الاعظم ارواحنا فداه و مراجع عاليقدر و عموم مسلمين بخصوص مردم مسلمان و غيور قم و بالاخص خانواده هاي داغديده تسليت عرض مي نمائيم والي اله المشتكي.بتاريخ سلخ محرم الحرام 98.» كميته ايراني دفاع از حقوق بشر در نامه اي به تاريخ 21 دي 1356 خطاب به نخست وزير، كه رونوشت آن به دبير كل سازمان ملل فرستاده شد، به مقاله مندرج در روزنامه اطلاعات و اهانت به آيت الله خميني اعتراض كرد.قسمتهايي از نامه مزبور بدين شرح است: «جناب آقاي نخست وزير، در صفحه 17 شماره 15506 روزنامه اطلاعات مورخ 17 ديماه 1356 مقاله اي تحت عنوان «ايران و استعمار سرخ و سياه » به

قلم احمد رشيدي مطلق (كه به نظر مي رسد نامي مجعول و مستعار است) انتشار يافت كه طي آن ساحت ارجمند پيشواي معظم و مورد علاقه خاص شيعيان، حضرت آقاي روح الله خميني مورد افترا و اهانت و هتك حرمت قرار گرفته بود، به طوري كه براي تمامي مردم مسلمان ايران، بسي طاقت فرسا و گران آمده و نفرت و انزجار عمومي را برانگيخت. در شهرستان قم، كه از مراكز مهم روحانيت شيعه و محل تجمع و تربيت طلاب و علماي دين است و آيت الله خميني يكي از مراجع و اساتيد آن بوده اند، مقاله مذكور موجب تحريك و تنفر بيشتر مردم گرديد.مجالس درس و بحث علمي و مذهبي روزهاي 18 و 19 ديماه به عنوان اعتراض تعطيل شد (....) مردم، عصر روز 19 ديماه براي دعا و عقده گشايي به حالت اجتماع و با كمال متانت و آرامش به سمت حرم و خانه يكي از آقايان علما، به حركت درآمدند ولي در مسير خود از جنوب به شمال شهر، بدون هرگونه علت موجهي با ممانعت خشونت آميز افراد پليس مواجه شدند (...) پليس بدوا به ايراد ضرب با چوب و باتون متوسل مي گردد و سپس بيرحمانه به روي مردم بي پناه و بي گناه آتش مي گشايد كه در همان لحظه هاي اول هشت نفر در مقابل مدرسه حجت كشته مي شوند و سپس طي مدت تيراندازي كه هدف آن ايجاد رعب و ترس و سركوبي مردم بودند، دهها نفر به خاك و خون كشيده مي شوند و سطح خيابانها از عده زيادي كشته و مجروح پوشيده مي شود....» در بخش ديگري

از نامه گفته شده بود: «آقاي نخست وزير، در كشوري كه با اجازه قانون اساسي و اعلاميه جهاني حقوق بشر، هر كس حق زندگي، آزادي و امنيت شخصي دارد و مي تواند آزادانه مجامع و اجتماعات مسالمت آميز تشكيل دهد و به عنوان عضو اجتماع از حق امنيت اجتماعي برخوردار شود، چرا از يك حركت مسالمت آميز جلوگيري مي كنند؟ در كشوري كه هيئت حاكمه و حزب واحد دولتي آن مدعي هستند كه ملت ايران پشت و پناه آنهاست، چرا مقامات دولتي از كمترين حركت و اجتماع مردم چنان دستخوش وحشت و اضطراب مي گردند كه به چوب و چماق و مسلسل متوسل مي شوند؟ در پايان نامه، كميته دفاع از آزادي و حقوق بشر از دولت خواستار تعقيب و مجازات نويسنده مقاله و عمال كشتار مردم قم شده بود. دكتر علي اصغر حاج سيد جوادي، در اعلاميه اي به تاريخ 27 دي 1356 تحت عنوان «داستان يك توطئه » مقاله روزنامه اطلاعات را نوشته اي مبتذل، غير انساني، كينه توزانه، نامردانه و عاري از نشانه شرافتمندي و اخلاق دانست، اهانت به آيت الله خميني را تقبيح نمود، قتل عام علني و آشكار مردم را محكوم كرد، به مراجع بين المللي در پايمال كردن حقوق و آزاديهاي مردم ايران هشدار داد. صداقت و صميميت رئيس جمهوري آمريكا را نسبت به اصول مربوط به حقوق بشر، زير سؤال كشيد و دولت را مسئول همه بي عدالتي ها و نابساماني هاي ايران معرفي كرد.قسمتهائي از اين اعلاميه 12 صفحه اي به شرح زير است: «...روز 17 ديماه، مقاله اي در نهايت ابتذال و حاكي از نهايت حقد

و كينه غير انساني در حمله به بزرگترين مرجع جهان شيعه، آقاي خميني در روزنامه اطلاعات منتشر مي شود كه اين مقاله از هيئت تحريريه روزنامه اطلاعات نبود و هيچ يك از اعضاي هيئت تحريريه از محتواي شوم و سراپا نامردانه و عاري از كوچكترين علامت شرافتمندي و اخلاق آن، اطلاع نداشت (....) آيا دولت آموزگار و وزير اطلاعات آن و تبليغات چيهاي رژيم استبدادي ايران از فاجعه اي كه به دنبال چاپ اين نوشته بروز خواهد كرد اطلاع نداشتند و يا اينكه اين مقاله وسيله انفجار توطئه اي از پيش ساخته بود؟ (....) آيا كسي مي تواند باور كند كه دولت آموزگار و وزير اطلاعات آن از فاجعه اي كه چاپ اين مقاله ايجاد خواهد كرد و دهها كشته و صدها زخمي از مردم بي گناه و تحريك شده و هيجان زده در معركه هجوم پليس مسلح به سوي مردم بي دفاع بجاي خواهد گذارد، بي خبر بود؟ (...) خبر اين فاجعه، در روزنامه هاي دولتي اطلاعات و كيهان و آيندگان و رستاخيز، به صورت يكسان به وسيله وزارت اطلاعات به روزنامه ها داده مي شود و در آن همه حقايق اين جنايت در جهت متهم كردن مردم و كتمان حقيقت و قانوني بودن عمل مامورين مسلح در قتل عام مردم بي گناه واژگون مي شود...» سپس نويسنده اعلاميه، مجلس و قوه قضائي را زير سؤال مي كشد و در مورد مشروعيت نمايندگان ابراز ترديد مي كند و براي اثبات نظريه خود چنين مي گويد: «...آيا نمايندگان مجلس، اگر منتخب واقعي مردم هستند و طبق قانون اساسي بايد در كار دولت و اعمال آن

نظارت و تفحص و پرسش كنند، قادرند از دولت در مورد فاجعه قم و علت و چگونگي آن و ميزان كشته ها و مجروحين سئوال كنند و ازدولت و مخصوصا از وزارت دادگستري بخواهند كه گزارشي از حقيقت اين فاجعه جنايتبار، به اطلاع آنها برساند؟ ....» آنگاه نويسنده به شيوه تازه دولت در سركوب روشنفكران، در آستانه سفر كارتر رئيس جمهوري آمريكا مي پردازد و آن را نشانه بي اعتنايي نسبت به حقوق بشر مي داند، همچنين به صداقت كارتر نسبت به اصل مربوط به حقوق بشر ابراز ترديد مي كند: «...در آستانه سفر آقاي كارتر رئيس جمهوري آمريكا، نمايش بسيار مهيجي از احترام ايران نسبت به حقوق بشر به صحنه آورده شد و اكنون زندانهاي ايران، نه اينكه از وجود هزاران بي گناه زنداني و محكوم خالي نشده، بلكه صدها زنداني بي گناه ديگر بدانها اضافه گرديده است. (...) دولت آموزگار، نظير دولت قبلي و بر خلاف ادعاي خود هيچ گونه احترامي براي آزادي قلم و بيان قائل نيست. تشكيل مجالس شعرخواني و سخنراني در مراكز فرهنگي را بكلي تعطيل كرد.و اين چنين است كه مجالس فحاشي و ناسزاگويي و تهمت زني و تهديد، در كنار حملات پليسي با چماق و چوب و شليك گلوله و كتك زدن روشنفكران و زنداني كردن آنها كاملا آزاد و مجاز است (...) آدمي مبهوت مي ماند كه آقاي كارتر رئيس جمهوري آمريكا، چگونه حرفهايي را كه بايد در زمينه دموكراسي و حقوق بشر در ايران ميزند، در هندوستان ادا مي كند؟ آيا صداقت و صميميت نسبت به اصول مربوط به حقوق بشر حكم نمي كرد كه آقاي

كارتر، اين حرف را بجاي پارلمان هند، در پارلمان ايران بزند؟ ....» اتحاد نيروهاي جبهه ملي ايران در اعلاميه شماره 4 مقاله روزنامه اطلاعات را محكوم كرد و آن را ياوه سرايي دانست كه موجب فراگيري خشم و نفرت مردم در سراسر ايران گرديد.در اين اعلاميه كه روز 21 ديماه 1356 انتشار يافت گفته شده بود: «...روز شنبه 17 ديماه، ناگهان روزنامه معلوم الحال اطلاعات، با انتشار مقاله اي اهانت آميز، زير عنوان «ايران و استعمار سرخ و سياه » به گمان خود خواست تا دريا را آلوده سازد! به دنبال اين ياوه سرايي، موج خشم و نفرت، سراسر ايران بويژه شهرهايي را كه داراي مراكز آموزشي مذهبي است فرا گرفت. حوزه هاي علميه يكي پس از ديگري تعطيل شد و آيات عظام از اقامه نماز جماعت و گويندگان از رفتن به منبر خودداري كردند و بدين وسيله بار ديگر، همبستگي خويش را با حضرت آيت الله العظمي خميني، مرجع تقليد شيعيان جهان و نارضايي شديدشان را از جسارتهايي كه به اين پيشواي بزرگ روحاني شده بود، نشان دادند (....) روزنامه هاي اجير شده دستگاه استبداد، احمقانه مي كوشند تظاهرهاي اين چند روزه مردم را به سابقه روزهاي 17 و 19 ديماه ارتباط دهند و واقعيت هدفهاي جامعه روحانيت را، كه با اعتقاد كامل به آزادي و استقلال ايران همواره پيشگام مبارزان ملي بوده است، واژگون جلوه دهند. 21 ديماه 1356- اتحاد نيروهاي جبهه ملي ايران جامعه بازرگانان و پيشه وران بازار تهران در اعلاميه اي، مقاله روزنامه اطلاعات و اهانت به آيت الله خميني را محكوم كرد و از بازاريان درخواست نمود به نشانه

اعتراض به دولت در كشتار مردم قم، روز 29 ديماه تعطيل كنند.در بخشي از اين اعلاميه گفته شده بود: «....بازار تهران كه در به ثمر رساندن نهضتهاي بزرگ مشروطيت و ملي شدن صنعت نفت كوششهاي ارزشمندي داشته و همواره پشتيبان جامعه روحانيت بوده، در شرايط خطير و حساس كنوني، بجاست يك بار ديگر نقش فعالانه اي را كه در خور سابقه درخشان آن باشد به عهده بگيرد (...) ما از همه بازاريان آگاه مي خواهيم كه اين تعطيل عمومي با نظم كامل و دور از هرگونه تظاهر انجام گيرد...» 27 ديماه 1356- جامعه بازرگانان و پيشه وران بازار تهران

تظاهرات تبريز روز 29 بهمن، به مناسبت چهلم شهداي قم، مردم تبريز تظاهرات وسيعي ترتيب دادند.در اين روز آيت الله شريعتمداري و آيت الله قاضي طي اعلاميه هايي مردم را به تعطيل عمومي و برگزاري مجلس ختم دعوت كردند.اجتماع اهالي شهر از فاتحه خواني در مساجد شروع شد و به راهپيمائي، تظاهرات و شورش بزرگي منتهي گرديد.هزاران تن در خيابانها به راه افتادند و با سر دادن شعارهاي طرفداري از آيت الله خميني و عليه رژيم، سينماها و مشروب فروشي ها را درهم كوبيدند.به بانكها و چند ساختمان دولتي حمله كردند و خساراتي بر آنها وارد ساختند.چند قرارگاه پليس و محل حزب رستاخيز مورد تهاجم قرار گرفت.با شدت يافتن تظاهرات، تانكهاي ارتش به صحنه آمدند و در زد و خورد بين مردم و نيروهاي انتظامي كه تا نيمه شب ادامه يافت، عده زيادي كشته و مجروح شدند.دولت (آموزگار) طغيان مردم تبريز را تحريك بيگانگان شمرد و اعلام نمود كه در ميان آشوبگران يك تن تبريزي واقعي نبوده

است! محمد رضا شاه شورشهاي قم و تبريز را نتيجه «اتحاد نامقدس سرخ و سياه » دانست. (10) كنسول آمريكا در تبريز در گزارش خود بيشتر تظاهر كنندگان 29 بهمن تبريز را جوانان و بيكاران دانسته است كه به اماكن دولتي، سينماها و مشروب فروشيها حمله كردند.همچنين اعتراف نمود كه نيروهاي ملي و مذهبي چنان سريع عمل كردند كه جلوگيري از عمليات آنها دشوار بود. (11) واكنش شاه در برابر شورش مردم تبريز، تغيير استاندار آذربايجان (سپهبد اسكندر آزموده) و توبيخ و تنبيه ماموران ساواك و پليس بود. به دنبال تظاهرات و شورش مردم تبريز، تظاهرات ديگري به مناسبت چهلم شهداي تبريز در شهرهاي يزد، قم، مشهد، خمين، اصفهان، نجف آباد، ميانه، رضائيه و چند شهر ديگر بر پا شد.در جريان اين تظاهرات برخوردهايي بين مردم و نيروهاي انتظامي روي داد كه منجر به كشته و زخمي شدن عده اي ديگر و برپايي مراسم چهلم در شهرها، توام با تظاهرات خونين گرديد.طي بهار 1357 در چند شهر بزرگ ايران، از قبيل مشهد، اصفهان، تبريز، اهواز، خرمشهر، يزد، زنجان، تظاهرات عليه رژيم به شورش انجاميد و گروه زيادي كشته و مجروح شدند.با گذشت زمان، ادامه اعتراض مردم در شهرهاي ايران بالا گرفت و به نافرماني و شورش و انقلاب تبديل گرديد.

غافلگيري تهران - واشينگتن بررسي حوادث سه ماهه آخر سال 1356 و بهار 1357، حاكي از غافلگيري شاه در برابر حوادث آن دوران و نيز بي خبري دولت آمريكا از واقعيتهاي داخلي ايران و ارزيابي غلط در شناسايي ماهيت رژيم شاه بود.به طوري كه در جريان مذاكرات شاه - كارتر، در آمريكا و نيز طي بازديد

رئيس جمهوري آمريكا از تهران، گفتگوهاي سران دو كشور، محدود به تحكيم روابط ايران و آمريكا و مسائل بين المللي بود.كارتر، در نطق خودشايستگي رهبري محمد رضا شاه را ستود و از اهميت دوستي دو ملت ياد كرد و ايران را جزيره ثبات ناميد. شاه نيز از مذاكرات با رئيس جمهوري آمريكا در تهران، راضي و خوشنود بود.وي در كتابي كه دو سال بعد انتشار يافت، نوشت: «مذاكرات با رئيس جمهوري موفقيت آميز بود، روابط ايران و ايالات متحده و دوستي ما طي دوران حكومت سه رئيس جمهوري گذشته، به حدي توسعه يافته بود كه ادامه همكاريمان طبيعي به نظر مي رسيد (....) كارتر، مردي هوشمند مي نمود.اين احساس من نسبت به رئيس جمهوري آمريكا، هنگامي كه از تهران بازديد كرد، بيشتر و عميق تر گرديد.» (12) سوليوان، سفير ايالات متحده آمريكا در ايران، در گزارش خود به وزارت امور خارجه آمريكا، رضايت و خرسندي شاه را پس از بازديد كارتر از تهران، تاييد كرده است. (13) به رغم اوج گيري تظاهرات و ناآرامي در تهران و ديگر شهرهاي ايران، شاه با پشت گرمي به حمايت آمريكا و تكيه بر قدرت ارتش و نيروهاي انتظامي، قصد عقب نشيني نداشت، وي پايه هاي رژيم خود را محكم و استوار مي پنداشت.شاه در مصاحبه با يكي از خبرنگاران گفت «هيچ قدرتي نمي تواند مرا بركنار كند.000، 700 تن نيروهاي مسلح، از من پشتيباني مي كند، همه كارگران و اكثريت مردم پشت سرم هستند.من قدرتمندم.» (14) روزنامه نگاران خارجي اين گونه سخنان شاه را در روزنامه ها منعكس مي كردند. در بهار سال 1357 واشينگتن پست در مقاله

اساسي خود نيز زير عنوان: شاه، به رغم موج اعتراضهاي تازه كاملا بر اوضاع مسلط است، نوشت: «بيشتر ناظران سياسي و مخالفان بر اين باورند كه قدرت و توانائي شاه، براي دفع هر نوع تهديد عليه رژيمش بيش از اندازه است. به عقيده جواناتان راندال، گزارشگر واشينگتن پست، ايران به طور قاطع در كنترل شاه است.» (15) مطبوعات ايالات متحده، به دليل نداشتن ارتباط با گروههاي اپوزيسيون، درك درستي از عمق و روند شورش مردم ايران نداشتند، حتي در ايران نيز بسياري از مخالفان شاه در بهار و اوايل تابستان 1357 شكست شاه را بعيد مي دانستند و تنها معدودي فروپاشي رژيم را حتمي مي پنداشتند. پي نوشت ها: 1. هيچ يك از دو موضوع مورد توافق، به علت رويدادهاي سال 1357 به صورت اجرا در نيامد. 2.pierre salinger. 3. pierre salinger;america Held Hostage.Doubleday and company.INC.Garden city,new york,1981,pp.4 -5. 4. pierre salinger,p.5. 5. salinger;Ibid,p.5. 6. stample, (inside the iranian Revolution) ,p.90,and Rubin,paved With good lntentions,p.206. 7. داريوش همايون در توضيح ادعاي خود، در زيرنويس صفحه 92 و 93 كتاب «ديروز و فردا» چنين نوشته است: «من شخصا اين پانويس را به تاريخ نويسان مديونم.مقاله روزنامه اطلاعات، كه نه نخستين و نه آخرين اشتباه در يك سلسله دراز اشتباهات بود و در آن به خميني به عنوان نماينده ارتجاع سياه و داراي اصل و نسب غير ايراني (هندي) اشاره شده بود، به دستور شاه و در دفتر مطبوعاتي هويدا، وزير دربار، كه قبلا در نخست وزيري بود تهيه گرديد، كه مرتبا از سالها پيش مقالاتي براي انتشار در مطبوعات تهيه مي كرد و به چاپ ميرساند.متن

اوليه مقاله، به دستور خود شاه تغيير يافت و تندتر نوشته شد.مطالب اساسي مقاله همانها بود كه خود شاه چند سالي پيش در مصاحبه اي با يك مجله آمريكايي درباره خميني گفته بود. مقاله از دفتر وزير دربار، پس از مذاكره تلفني خود او براي من، در يك كنگره حزبي فرستاده شد و من، در شرايطي كه امكان خواندن مقاله هم نبود، آن را تقريبا بلافاصله به خبرنگار اطلاعات، كه اتفاقا در آن نزديكيها بود دادم.روزنامه اطلاعات كه نگران موقعيت خود در قم بود، پس از تماس گرفتن با وزير اطلاعات و جهانگردي و نخست وزير و تاييد مطلب (كه با توجه به دستور شخص شاه، امري طبيعي و خودبخود بود) دست به انتشار مقاله زد.هيچ فشار خاصي بر روزنامه نيامد و همين حقيقت، كه مقاله مانند مقالات بيشمار پيش از آن از سوي وزارت دربار و نخست وزير پيشين فرستاده شده بود، براي چاپ آن كفايت كرد، علاوه بر آنكه به تاييد مقامات بالاي دولت هم رسيده بود. مقاله، در گوشه اي از روزنامه اطلاعات چاپ شد و عده كمي (از جمله خود من) آن را خواندند.بيشتر مطالبي كه درباره آن مقاله بر زبانها افتاد، اغراق آميز است.شرحي هم كه چند روزي پس از استعفاي كابينه آموزگار توسط يكي از نويسندگان روزنامه اطلاعات در آن روزنامه نوشته شد و همه مسئوليت را به گردن وزير اطلاعات و جهانگردي وقت (اين نويسنده) انداخت، پر از مطالب غير واقعي بود.خود آن نويسنده، بعدا با توجه به آگاهي دست اول خود و استناد به حقايقي كه از دادرسيهاي دادگاه انقلاب فاش شده بود، مقاله اي در روزنامه

جمهوري اسلامي نوشت و واقعيت را كم و بيش، چنانكه در اينجا آمده است بيان كرد - علت آن بود كه دشمنانش خود او را مسئول آن مقاله قلمداد كرده بودند.در خود روزنامه اطلاعات نيز، چند هفته اي پس از روي كار آمدن حكومت جمهوري اسلامي، نويسنده ديگري موضوع مقاله مورد بحث را، به همين صورت كه در اينجا آمده، شرح داد. در دوران پيش از سقوط رژيم، هرگونه توضيحي از اين دست، مايه ناتواني بيشتر رژيم و لطمه خوردن به خود شاه مي شد.از اين رو، من هيچ پاسخي به اتهامات اطلاعات ندادم و به رئيس دفتر مخصوص شاه نيز گفتم كه خاطر شاه را از اين بابت مطمئن سازد كه واقعيات مربوط به چاپ آن مقاله محفوظ خواهد ماند.اكنون ديگر آن ملاحظات در ميان نيست.» (نقل از: ديروز و فردا، يادداشتهاي داريوش همايون، 1360) . 8. برخي از تبعيد شدگان اين افراد بودند: فهيم كرماني، ناصر مكارم، حسين نوري، گرامي، محمد يزدي، (آيت الله) سيد علي خامنه اي، شيخ علي تهراني، محمد جواد حجتي كرماني، رباني املشي، خلخالي، رباني شيرازي، معاديخواه. 9. اين افراد، جمعي از امضا كنندگان اعلاميه بودند: سيد علي اصغر خوئي، محمد باقر آشتياني، احمد الحسيني شهرستاني، مرتضي مطهري، محي الدين انواري، سيد عبد الكريم موسوي اردبيلي، محمد رضا مهدوي كني، محمد امامي كاشاني، مصطفي ملكي، محمد علي موحدي كرماني، سيد محمد موسوي خوئيني، سيد مهدي امام جماراني، صادق خلخالي، سيد مهدي لاله زاري. ... 10. Answer to History,p.154. 11. مايكل ميرنكو Michel Merinco از معدود كارشناسان امور ايران در وزارت خارجه آمريكا بود.وي، چندي بعد به سفارت آمريكا در

تهران منتقل شد و در نوامبر 1979 در جريان گروگان گيري دستگير گرديد و مدت 444 روز بازداشت بود. 12. answer to History,p.9. 13. Viliam H.Sullivan;Mission to Iran,new York,norton,1981,p.10, 14. Washington post,March 6,1978. 15. Washington post,MaY 29,1978. منابع مقاله:

تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ايران، ج 2، نجاتي، غلامرضا ؛

علل انقلاب ايران از ديدگاههاي مختلف

علل انقلاب ايران از ديدگاههاي مختلف بسياري از تحليلگران انقلاب اسلامي بر آنند كه اين رويداد نتيجه تقارن عوامل مختلف با يكديگر در طول محورهاي اقتصادي، سياسي، و فرهنگي - ايدئولوژيك بوده است.البته در آثاري كمتر تمايل به تاكيد بر يك علت خاص به عنوان عامل تبيين انقلاب وجود دارد و عملا نويسندگان به علل مختلف اشاره مي كنند.اما برخي بر لزوم توجه به مجموعه اي از عوامل كه تقارن آنها با يكديگر به وقوع انقلاب شكل داده، تاكيد بيشتري دارند. مايكل فيشر در كتاب ايران از اختلاف مذهبي تا انقلاب با وجودي كه بخش اعظم تحليل خود را به بررسي فرهنگ مذهبي ايران اختصاص داده و شايد بتوان اثر او را نيز در ميان آثاري قرار داد كه بر اهميت علل فرهنگي و وقوع انقلاب اسلامي تاكيد دارند، اما خود بر آن است كه «علل انقلاب و زمان (وقوع) آن اقتصادي و سياسي بودند، (درمقابل) شكل انقلاب و محل (وقوع) آن تا حد زيادي نتيجه سنت اعتراض مذهبي بود» . نيكي آر.كدي در كتاب ريشه هاي انقلاب ايران، تحولات در سطح مختلف را براي تبيين انقلاب اسلامي مطرح مي كند: انجام اصلاحات همراه با رشد و شكوفايي اقتصادي و در عين حال تاثير منفي آن بر گروهها و طبقات مختلف اجتماعي از يك سو،

و سركوب گروههاي سياسي و فقدان آزادي از سوي ديگر زمينه ساز انقلاب بودند، اما در عين حال تحول در انديشه و جنبه انقلابي و راديكال يافتن تشيع كه آن را به ايدئولوژي انقلاب تبديل كرد حايز اهميت است.علاوه بر اين زمينه هاي سياسي - اجتماعي و فكري - ايدئولوژيك به وجود حالت كلاسيك قبل از انقلابها يعني بروز مشكلات اقتصادي پس از يك دوره از رشد و شكوفايي و در نتيجه شكاف ميان انتظارات و واقعيات را نيز مورد توجه قرار مي دهد. اما تحليل او كلا تاريخي و فاقد ديد نظري خاص است. فرد هاليدي نيز در مقاله اي تحت عنوان «انقلاب ايران: توسعه ناموزون و مردم گرايي مذهبي » علت اصلي وقوع انقلاب ايران را در تقارن بروز تضاد و تعارض در توسعه سرمايه داري و «وجود نهادهاي ارتجاعي و ايستارهاي مردمي مقاوم در مقابل فرايند تحول » جستجو مي كند.وي پنج علت اصلي را در انقلاب ايران شناسايي مي كند كه عبارتند از: توسعه ناهماهنگ و سريع اقتصاد سرمايه داري در ايران، ضعف سياسي رژيم شاهنشاهي، ائتلافات گسترده نيروهاي مخالف، نقش اسلام در بسيج نيروها، زمينه متغير و نامعلوم محيط بين المللي. (73) با وجود اهميت غير قابل انكار اين عوامل، لازم است به لحاظ نظري و تاريخي مشخص شود كه منشا اين عوامل چيست و چگونه مي توان آنها را در يك چهار چوب كلي ادغام كرد. فريده فرهي در مقاله «فروپاشي دولت و بحران انقلابي در شهرها: تحليل مقايسه اي ايران و نيكاراگوا» مفهوم استقلال دولت از طبقات اجتماعي - چه به معناي تماميت و منطق خاص آن و

چه به معناي امكان تعقيب منافع خاص خود جدا از منافع طبقه مسلط - را از اسكاچپول اخذ كرده، آسيب پذيري دولت در مقابل طبقات اجتماعي و بازيگران خارجي را مطرح مي سازد.اما با افزودن دو عامل ديگر مي كوشد از چهار چوب نظري اسكاچپول فراتر رود: 1) موازنه متغير نيروهاي طبقاتي بر اثر توسعه ناموزون سرمايه داري در سطح جهاني براي درك پويشهاي داخلي دولت و فشارهاي خارجي وارد بر آن، 2) درك وسيعتري از ايدئولوژي. دولت اقتدار طلب و شخصي ايران از يك سو در ساخت اقتصادي بين المللي به عنوان كشور پيراموني با استخراج مازاد روبرو بود و به اين علت كه با مداخله خارجي شكل گرفته بود، نمي توانست پاسخگوي احساسات ملي باشد و از سوي ديگر، از طبقات اجتماعي داخلي مستقل بود.ساختار خاص اجتماعي ايران به عنوان جامعه پيراموني باعث رشد طبقات واسط (سنتي و جديد) به عنوان «طبقات متفوق » (Prominent classes) شد كه نظام ارزشي كاملا مجزايي از نظام ارزشي مسلط (يعني جهان بيني اسلامي) را اخذ كردند.علما نيز تكيه بر اجتماعات مذهبي به بسيج گروههاي مختلف شهري دست زدند و توانستند رهبري انقلاب را به دست گيرند. (74) با وجودي كه فرهي مي كوشد با تاكيد بيشتر بر نقش ايدئولوژي و نيز ساختار نظام جهاني از نظريه اسكاچپول فراتر رود، اما در كل چهار چوب رهيافت ساختاري او را رها نمي كند. به علاوه به نظر فورن، فرهي با تاكيد زياد بر دولت، به ساختارهاي اجتماعي چندان بها نمي دهد و تحليل ساختاري جامعي ارايه نمي كند و ساختار اجتماعي را بيشتر بر اساس دولت تحليل مي

كند تا بر مبناي موقعيت وابستگي در ساختار جهاني. (75) والنتين مقدم بر آن است كه موفقيت انقلاب اسلامي را بايد در تقارن چندين عامل جست و جو كرد: بحران اقتصادي و مهاجرت انبوه زمينه لازم را براي بسيج فراهم كرد، شبكه مركب از هشتاد هزار مسجد و نهادهاي ديگر مذهبي بنيان سازماني را تامين نمود، رهبري امام خميني و تاكيد بر تقاضاهايي كه براي همه گروههاي اجتماعي جاذبه داشت زمينه مناسب بسيج مردمي بود، بازار پول و منابع مالي لازم را براي تداوم جنبش در اختيار آن قرار مي داد، و اعتصاب عمومي رژيم را فلج كرد.اما او در عين حال به ريشه هاي فرهنگي و سياسي انقلاب ايران نيز مي پردازد و نشان مي دهد كه گفتمان سياسي از اواخر قرن نوزدهم تحت تاثير گفتمانهاي سوسياليستي - كمونيستي، آزاديخواهي و ليبراليسم، استقلال طلبي اقليتها و نيز گفتمان اسلامي بود.اين گفتمانها هيچيك يكپارچه نبودند و شامل قرائتهاي مختلفي مي شدند.براي مثال گفتمان اسلامي خود شامل چهار قرائت راديكال، ستيزه جو، ليبرال و سنتي بود كه هر يك براي بخشهاي خاصي از جامعه جاذبه داشتند.اما گفتمان اصلي انقلاب از ديد او يك گفتمان مردم گرا حول محور مردم و عليه شاه به شكل گفتماني ضد ديكتاتوري و ضد امپرياليستي بود كه در كنار ساير گفتمانها به محور جذب همه گروهها و بخشهاي جامعه تبديل شد.مقدم نيز مانند برنز بر ابهام و چند معنايي بودن اين گفتمان تاكيد دارد و همين خصيصه را عامل جذب قشرهاي مختلف به آن و در نتيجه شكل گرفتن يك ائتلاف وسيع انقلابي مي داند. منصور معدل در كتاب طبقه، سياست،

و ايدئولوژي در انقلاب ايران تلاش مي كند علتها و فرايندهاي انقلاب ايران و نيز نتايج آن را بر اساس تعامل ميان طبقه، سياست و ايدئولوژي در دوره بعد از كودتاي 1953 تحليل كند.او بر آن است كه همه تحليلهاي انقلاب موضعي تقليل گرا براي ايدئولوژي قابل هستند و آن را بر اساس عوامل ديگري چون كاركردهاي روانشناختي آن براي افراد يا بر اساس پوياييهاي مبارزه سازمان يافته براي قدرت يا تضاد طبقاتي تبيين مي كنند.حال آنكه به نظر او بايد به ايدئولوژي - يعني تشيع در انقلاب اسلامي - به عنوان عاملي كه انقلاب اسلامي را تعريف مي كند نگريست. انقلاب شكل خاصي از كنش تاريخي است كه ايدئولوژي به آن شكل داده است.او ايدئولوژي را به عنوان گفتمان تعريف مي كند و آن را مركب از مجموعه اي از اصول و مفاهيم عام، نهادها و مناسك مي داند كه كنشگران اجتماعي از آنها براي پرداختن به مشكلاتي كه در يك دوره خاص تاريخي با آن روبرو مي شوند، استفاده مي كنند.طبقه از ديد معدل يك مفهوم ساختاري تاريخي است كه در يك زمان به عنوان يك هويت جمعي به وجود مي آيد و بر اساس روابط اجتماعي توليد تعريف مي شود.دولت از يك سو موضوع مبارزه انقلابي است و از سوي ديگر به عنوان زمينه ساز بحران (با تعيين راهبرد توسعه، ايجاد طبقات جديد، توزيع در آمد و ثروت و...) مطرح است و در تعيين محتواي جنبش انقلابي نيز نقش دارد.اما مشكلات اقتصادي و نارضايتيهاي اجتماعي به تنهايي بحران انقلابي را توضيح نمي دهند و بحران وقتي روي مي دهد كه گفتماني انقلابي

(در انقلاب ايران، تشيع) به كنشهاي گروههاي ناراضي شكل دهد.اين گفتمان تحت تاثير وحدت طبقاتي كه پايگاه اجتماعي علما را تشكيل مي دادند، ايدئولوژي دولتي كه با تكيه بر ميراث سلطنت پيش از اسلام در واقع خود هويت اوپوزيسيون را تعريف كرد و نيز افول ايدئولوژيهاي رقيب نظير ليبراليسم و كمونيسم شكل گرفت و رشد كرد. در كل اين اثر به نسبت تحليل قبلي معدل به دليل توجه به عوامل بيشتر و به ويژه نقشي كه براي دولت و همچنين ايدئولوژي در تحليل خود قايل شده، قابل قبول تر است.البته آنچه در تحليل او ديده نمي شود توضيح پيروزي انقلاب است و اين ناشي از كم بها دادن به فرايند بسيج منابع و قدرت نيروهاي مخالف در برهم زدن توازن قدرت به سود خود است. جان فورن نيز مي كوشد با ارايه هم نهادي از رهيافتها و نظريه هاي مختلف به تبييني از انقلاب اسلامي ايران دست يابد.البته رهيافت نظري او بسيار شبيه به فرهي است.در سطح ساختاري او تاكيد بيشتر بر ساختار اجتماعي دارد و آن را بر اساس تعامل ميان شيوه هاي توليد ما قبل سرمايه داري و نيروهاي سياسي، نظامي، و اقتصادي خارجي - قدرتهاي مركز در نظام جهاني - مفهوم بندي مي كند.نتيجه اين تعامل در ايران، ساختار اجتماعي پيچيده اي مركب از طبقات جديد و ماقبل سرمايه داري بود. فرايند انباشت خاص «توسعه وابسته » مستلزم وجود دولت سركوبگر «شخصي، اقتدار طلب و بسته اي » بود كه كنترل اجتماعي را حفظ كند.عوامل تقارني و كارگزار (agent) ، فورن توجه به عامل فرهنگ را تحت عنوان «فرهنگهاي سياسي مخالفت و

مقاومت » لازم مي بيند كه در سطح ايدئولوژي به اشكال مختلف (مذهب، ناسيوناليسم، سوسياليسم، و پوپوليسم) ظهور كرد و در سطح احساسات مشترك شامل خشم و نارضايتي بود.به علاوه او بر آن است كه تقارن افول اقتصادي در داخل و آنچه او «گشايش در نظام جهاني » (World systemic opening) مي نامد، به وقوع انقلاب منتهي شد.بنابراين وجود چهار عامل توسعه وابسته، دولت بسته و سركوبگر، گشايش در نظام جهاني و افول اقتصادي باعث ظهور بحران شد و وجود فرهنگهاي سياسي مخالفت بازيگران مختلف را به درون ائتلاف ضد دولتي هدايت كرد و به پيروزي انقلاب منتهي شد. با وجودي كه محمد هادي سمتي در مقاله نظريه بسيج منابع و انقلاب اسلامي ايران الگوي اصلي تحليلي خود را نظريه بسيج منابع چارلز تيلي قرار مي دهد، اما با تعديلاتي كه در آن ايجاد مي كند عوامل توضيح دهنده بيشتري را وارد تحليل خودمي نمايد و به اين ترتيب رهيافتي چند علتي به انقلاب ايران ارايه مي دهد.او در بحث ساختاري خود با ارايه نوعي تلفيق از تحليلهاي آبراهاميان و اسكاچپول به آسيب پذيريهاي دولت را نتيه اي كه با يك ديوانسالاري گسترده، با اتكا به در آمدهاي نفتي، در شرايط استقلال از جامعه مدني و آسيب پذيري در مقابل نظام جهاني سرمايه داري دست به نوسازيهاي اقتصادي و اجتماعي زد اشاره مي كند و تاثير سياستهاي دولت بر ساختار قشر بندي جامعه را نيز نشان مي دهد.اما اين زمينه ساختاري را براي فروپاشي رژيم در مقابل شورشهاي اجتماعي كافي نمي داند و با استفاده از مدل جامعه سياسي و بسيج تيلي به توضيح فرايند

كنش جمعي مي پردازد.در بحث درباره پنج گروه اصلي مبارز عليه رژيم به منابع اصلي بسيج و شبكه هاي ارتباطي كه در اختيار اين گروهها قرار داشت و ائتلافهايي كه ميان آنها شكل گرفت اشاره مي كند و نقش ايدئولوژي را كه نظريه بسيج منابع به آن كمتر بها مي دهد، پر رنگ مي كند. بحث درباره حاكميت چندگانه - دعاوي متعارض گروههاي چالشگر نسبت به انحصار مشروعيت سياسي - كه تيلي شكل گرفتن آن را در خود فرايند بسيج جست و جو مي كند، سمتي نشان مي دهد كه چگونه عواملي چون ايدئولوژي و كاريزما كه تيلي به آنها اهميت لازم نمي دهد، مي توانند به شكل گرفتن دعوي مشروعيت مطلق قدرت سياسي از سوي چالشگران حتي پيش از فرايند بسيج منجر شوند.سرانجام عامل ديگري كه در فرايند انقلابي و فرپاشي نهايي رژيم مؤثر بود فروپاشي نيروهاي مسلح رژيم به دليل بافت نيروهاي تشكيل دهنده بدنه آن، تلاش عمدي مخالفان براي تضعيف روحيه ارتش، توان بالاي بسيج در طول انقلاب، شخصيت مذبذب شاه، و آسيب پذيري ناشي از وابستگي دولت به ايالات متحده بود. مي توان تحليل سمتي را با توجه به عنايت آن به سطوح تحليل خرد و كلان (از افراد و گروههاي اجتماعي تا ساختار اجتماعي و سياسي و ساختار نظام بين الملل) و به عبارت ديگر تعامل ميان عوامل ساختاري و كارگزاري و نيز عوامل فرهنگي - ايدئولوژيك و قرار دادن آنها در يك چارچوب نظري تلاشي موفق براي تبيين علي و نيز توضيح فرايند انقلابي در انقلاب اسلامي دانست. منابع مقاله:

حديث انقلاب، جمعي از نويسندگان ؛

علل پيروزي انقلاب اسلامي و سقوط رژيم پهلوي

علل پيروزي انقلاب اسلامي

و سقوط رژيم پهلوي انقلاب ايران، در نوع خود، و نيز در مقايسه با ديگر انقلابهاي جهان، از لحاظ تكوين، حركت، روند و نتيجه آن داراي ويژگيهاي كم نظيري بود.وجه مشترك پيدايش همه انقلابها، كم و بيش يكسان است.همگي ريشه طبقاتي و اجتماعي دارند، هنگامي كه ظلم و فساد و بي كفايتي نظام حاكم تحمل ناپذير شد، توده ها به حركت در مي آيند، طغيان مي كنند، نمايندگان سنتي خود را كنار مي زنند و موانعي را كه بر سر راهشان قرار دارد، درهم مي كوبند تا رژيم حاكم را بر اندازند و به جاي آن نظام جديدي كه اميال و خواستهاي آنها را تامين كند، بر پا سازند. كمتر انقلابي است كه صرفا ملي يا ميهني باشد.صرف وجود محروميتهاي اقتصادي در جامعه، براي برانگيختن شورش و انقلاب، بسنده نيست.هيچ انقلابي موفق نمي شود مگر آنكه بر نيروهاي مسلح تسلط پيدا كند، يا توان روحي و كارايي آن نيروها را تضعيف نمايد و يا اينكه، آن نيروها، به انقلابيون بپيوندند.عواملي كه انقلاب را شتاب مي بخشد، بيزاري از اشرافيت، ناسازگاريهاي اجتماعي و اقتصادي و شدت محروميتهاي تحمل ناپذير، ميان آنچه مردم مي خواهند و آنچه به دست مي آورند، مي باشد. انقلاب، بالفعل يك رويداد غير مترقبه است.در يك انقلاب اصيل، همه قشرهاي جامعه شركت دارند، هدفهاي انقلاب، در برگيرنده خواستهاي اكثريت جامعه است، در آغاز، توده ها با يك برنامه مدون و از پيش تهيه شده، براي ساختار نظام و جامعه جديد، به عرصه انقلاب نمي روند.انگيزه توده ها، در آغاز، براندازي نظامي است كه ديگر قادر به تحمل آن نيستند.رهبران و پيشتازان انقلاب،

برنامه بازسازي جامعه را، در نظام آينده تهيه مي كنند و پس از تاييد مردم آن را به اجرا مي گذارند. ملت ايران طي يك قرن گذشته، دو انقلاب، يك جنبش و دو كودتا را تجربه كرده است، انقلاب مشروطيت سال 1285 (1906 ميلادي)، جنبش ملي شدن صنعت نفت 32- 1329 (53- 1950 ميلادي) و انقلاب سال 1357 (79- 1978)، كودتاها، يكي 3 اسفند 1299 به رهبري سيد ضياء الدين طباطبائي و رضاخان ميرپنج، ديگري، كودتاي انگليسي - آمريكايي 28 مرداد 1332. در انقلاب مشروطيت، اولين قانون اساسي، با الهام از ايدئولوژي ناسيوناليسم، ليبراليسم و سوسياليسم غرب تهيه و تصويب شد. روشنفكران اميدوار بودند نظام كشور و ساختار جامعه را همانند جوامع اروپايي كنند، اما عمر اين مشروطه كوتاه بود و پس از چهارده سال، با كودتاي اسفند 1299 از ميان رفت. جنبش ملي سال 1329، يك جنبش ناسيوناليسي و ضد استعماري اصيل بود.هدف عمده آن طرد استعمار كهن بريتانياي كبير، احياي دموكراسي، از طريق اجراي كامل قانون اساسي سال 1285 و تامين همه آزاديهاي فردي و اجتماعي بود.هر چند جنبش، با ملي شدن صنعت نفت در سراسر ايران و خلع يد از شركت نفت انگليسي و اخراج انگليسيها از ايران، به پيروزيهاي بزرگي ست يافت، ولي با كودتاي 28 مرداد 1332 شكست خورد. انقلاب سال 1357 با قيام قشرهاي وسيع مردم ايران شروع شد و به رهبري آيت الله روح الله خميني به پيروزي رسيد.در همه پرسي فروردين 1358 رژيم جمهوري اسلامي، جايگزين نظام سلطنتي گرديد.قانون اساسي جديد در مجلس «خبرگان » كه بيش از 90 درصد اعضاي آن را روحانيون و فقها تشكيل

مي دادند، به تصويب رسيد.سپس در همه پرسي روزهاي 11 و 12 آذرماه همان سال، قانون اساسي و نيز مقام مرجعيت و رهبري آيت الله خميني، با اكثريت قاطع مردم تصويب و پذيرفته شد.

شخصيت امام خميني مطالعه و تحليل علل پيروزي سريع انقلاب سال 1357 بدون بررسي شخصيت آيت الله خميني دشوار و حتي ناممكن است.امام خميني در پيروزي انقلاب اسلامي، همان نقشي را ايفا كرد كه لنين در انقلاب كبير روسيه، مائوتسه تونگ در انقلاب چين و فيدل كاسترو، در انقلاب كوبا.با اين تفاوت كه لنين حزب كمونيست را پشت سر خود داشت و پس از پيروزي انقلاب فوريه 1917 وارد لنينگراد شد.مائو رهبر حزب كمونيست چين بود و به نيروهاي مسلح و مجهزي كه ماهها با ارتش چيانكايچك در بخشهائي از خاك چين جنگيده بودند، فرماندهي داشت، فيدل كاسترو نيز، با هزاران چريك و هواخواه، تجربه سه سال (59 - 1956) مبارزه مسلحانه دشواري را با رژيم باتيستا پشت سرگذاشته بود.در صورتي كه امام خميني هيچ نوع سازمان سياسي و نيروهاي نظامي در اختيار نداشت، ستاد رهبري او، در خارج از ايران بود، از «مسجد» به عنوان سنگر مقاومت و مبارزه استفاده كرد و در اوج انقلاب، وارد ايران شد. چه عواملي موجبات موفقيت امام خميني را در جلب و بسيج توده ها، تا بدان حد تامين كرد كه با صدور يك پيام، از چند هزار كيلومتري ايران، توده هاي مردم، به خيابانها مي ريختند و سينه خود را در برابر آتش مسلسل ها قرار مي دادند؟ با اتكاء به چه نيرويي، رهبران كشورهاي غربي و شرقي را، به اتهام مداخله در امور

ايران و پشتيباني از محمد رضا شاه به باد انتقاد و حمله مي گرفت، جيمي كارتر، رئيس جمهوري آمريكا را مي كوبيد و به گفته خود، به او «سيلي » مي زد! در مذاكرات با نمايندگان سران دولتهاي ايالات متحده و فرانسه، در نوفل لوشاتو، درباره آينده ايران و سرنوشت شاه، يك قدم از موضع هميشگي خود، عقب ننشست و حرف هميشگي خود را كه «شاه بايد برود!» تكرار مي كرد؟ برجسته ترين خصيصه امام خميني، صراحت بيان، بي پروايي و شجاعت فوق العاده و كم نظيرش بود، تا بدان حد، كه در ميان روحانيون و سياستگران دو قرن اخير ايران، هيچ كس به پاي او نرسيد.در دوراني كه محمد رضا شاه، همه مخالفان، اعم از مليون، چپ گرايان، توده ايها، مالكان بزرگ و نخبگان سنتي را سركوب كرده و يا از صحنه خارج نموده بود، امام خميني، يكه و تنها، عليه او قد علم كرد.وي در سخنراني خرداد 1342 (عاشورا 1383) محمد رضا شاه را با چنان شدت و حدتي به باد سرزنش و حمله گرفت، كه تا آن روز سابقه نداشت.در آن سخنراني تاريخي امام خميني شاه را «بدبخت!» ، «بيچاره!» ، «نوكر اسرائيل!» و «فرمانبر آمريكا!» خواند. زيركي، هشياري، موقع شناسي، از خصايص برجسته ديگر ايشان بود.در دوراني كه مال اندوزي، تجمل گرايي، فساد و نادرستي، در ميان طبقه بالاي جامعه، حتي ميان برخي از روحانيون، رواج يافته بود، آيت الله خميني، همان زندگي بسيار ساده و بدون تكلف گذشته را حفظ كرد.در شناسايي جامعه ايران، تبحر خاصي داشت و زمان شروع مبارزه و حمله را به خوبي تشخيص داد.در دوران چهارده

ساله تبعيد، با ايراد سخنرانيها، ارسال پيامهاي كتبي و شفاهي به وسيله كاست، مردم ايران و جهان را از نقاط ضعف شاه و فساد و بيدادگري رژيم او، آگاه ساخت، همكاري دولت ايران با اسرائيل غاصب، وابستگي اقتصادي، سياسي و نظامي ايران به غرب، بالاخص به آمريكا، غارت بيت المال، خريد روز افزون جنگ افزار، نابودي كشاورزي، بالا رفتن قيمتها، كمبود مسكن، تباهي فرهنگ، ثروتمندتر شدن اغنيا و فقيرتر شدن مستضعفان، نقض قوانين حقوق بشر، پايمال كردن قانون اساسي، سانسور مطبوعات، محو آزاديهاي مردم، سركوب مخالفان، اوجگيري فساد در همه شئون كشور و....از مواردي بود كه در بيانات و پيامهاي امام خميني بدان استناد مي شد و شاه را عامل همه نابسامانيها، مي دانست و لزوم اتحاد همه قشرهاي جامعه را براي ادامه مبارزه تاكيد مي كرد. گفته هاي امام خميني، انعكاس خواسته ها و نظريات همه احزاب، گروههاي سياسي، با افكار و عقايد گوناگون، از جمله جبهه ملي، نهضت آزادي، گروههاي ماركسيستي، حزب توده و گروههاي چريكي بود.تامين عدالت اجتماعي، آزاديهاي فردي و اجتماعي، آزادي مطبوعات، حكومت مردم بر مردم از طريق انجام انتخابات آزاد....خواسته هايي بود كه نيروهاي اپوزيسيون، پس از سقوط دولت مصدق در سال 1332، سالها براي تحقق آن، مبارزه كرده و به نتيجه نرسيده بودند.

نيروهايي كه آتش انقلاب را روشن كردند در سالهاي آخر دهه 1340، همه گروههاي سياسي مخالف رژيم، سركوب شده بودند.تنها كانون مقاومتي كه در فضاي خفقان ايران آن زمان باقي مانده بود، حملات كوبنده آيت الله خميني در نجف به شاه و رژيم او، سخنرانيهاي دكتر علي شريعتي در حسينيه ارشاد و صفير گلوله چريكها، در

مبارزه مسلحانه شان بود.هر يك از اين سه كانون، در برگيرنده خواسته و تمايلات بخشي از قشرهاي جامعه بود. شريعتي، به عنوان يك انديشمند برجسته سياسي - مذهبي، اسلام شناس مترقي و معلم راديكاليسم اسلامي، در سخنرانيها و نوشته هاي خود، تعريف تازه اي از اسلام شيعه و «شهادت » عنوان كرد و هزاران پسر و دختر جوان دانشجو را با فلسفه سياسي اش، كه تركيبي از سنتهاي اسلامي، با افكار انقلابي بود، آشنا ساخت.چريكها، با مبارزه مسلحانه خود، فضاي سياسي تازه اي ايجاد كردند و با فداكاري و جانفشاني خود، ارزشها و مفاهيم نويني را مطرح ساختند.آيت الله خميني، با مهارت و درايت خاص، عمليات اين سه پايگاه را هماهنگ ساخت و در مبارزه عليه رژيم شاه، از آن بهره برد. طبقه متوسط جامعه، بازرگانان سطح پايين، كسبه، و بازاريان، آيت الله را دشمن آشتي ناپذير رژيم استبدادي، حامي الكيت خصوصي و ارزشهاي اسلامي و سنتي مي دانستند.روشنفكران، تحصيل كردگان، و دانشجويان، او را رهبري روحاني مي شناختند كه قصد دارد مملكت را از وابستگي به انحصارات غرب، و نيز ظلم و ستم و فساد برهاند و عدالت و آزادي را به كشور بازگرداند.كاركنان دولت و كارگران كارخانه ها، آيت الله خميني را روحاني مي دانستند كه از ميان ملت برخاسته و قصد دارد با پيروي از تعاليم اسلام، قدرت را از اغنيا و زورمندان گرفته و به ملت بازگرداند و عدالت اجتماعي را در سراسر ايران برقرار كند.از ديدگاه كشاورزان، آيت الله شخصيت روحاني مبارز و سختكوشي است، كه پيوسته از منافع قشر زحمتكش دفاع مي كند و براي آنها، زمين، آب، مدرسه،

جاده و مراكز بهداشت فراهم مي سازد.بدين سان قشرهاي وسيعي از مردم ايران، آيت الله خميني را، منادي حق و عدالت، مدافع محرومان و الهامبخش اميدها و آرزوهاي خود و احيا كننده آزادي و برابري مي دانستند. ستون فقرات جنبشي كه رهبري آن را، امام خميني به عهده داشت، روحانيون جوان در نهادهاي مذهبي، بازاريان و بخشي از قشرهاي محروم و متوسط جامعه بودند.اينان در قيام 15 خرداد 1342 وفاداري بي چون و چراي خود را نسبت به رهبر مذهبي خود، به اثبات رسانيده بودند.به نظر آنها، خميني تجسمي از جرئت، جسارت و مقاومت امام علي (ع) در مبارزه عليه معاويه بود.پس از كشتار 15 خرداد، مخالفان ميانه رو مذهبي رژيم، و شماري از علما كه موافق مداخله روحانيون در امور سياسي نبودند، به تدريج به سوي او، روي آوردند.بازاريان نيز با دادن كمكهاي مالي به ياريش شتافتند و با توسعه شبكه هاي مخفي، و از طريق مساجد، پيامها و دستورهايش را دريافت و اجرا مي كردند. هر چند بازار و بخشي از روحانيون و نهادهاي مذهبي در قم، مشهد، اصفهان و شيراز، به عنوان يك سازمان مخالف رژيم، سالها فعاليت داشتند، اما، طبقه روشنفكر دانشگاهي، در سالهاي اول دهه پنجاه، مبارزه را از سر گرفتند.نخست نويسندگان، هنرمندان، حقوقدانان، قضات، با انتشار نامه هاي سرگشاده و اعلاميه هايي، در اعتراض به نبودن آزادي و دموكراسي، خواستار فضاي باز سياسي و اجراي قانون اساسي شدند و جمعيت طرفدار حقوق بشر را سازمان دادند.دانشجويان را به تظاهرات دانشگاهي وا داشتند و بدين سان فرياد اعتراض خود را نسبت به مظالم و ستمگريهاي رژيم شاه، بلند و بلندتر

كردند. انتشار نامه اهانت آميز نسبت به آيت الله خميني در زمستان 1356 در روزنامه اطلاعات، اعتراض شديد مردم و مقتول و مجروح شدن گروهي در شهرستان قم به وسيله نيروهاي انتظامي، سپس گسترش دامنه اعتراضها، در شهرهاي ديگر و برخورد مسلحانه نيروهاي امنيتي با مردم، جنبش مخالفت مردمي را وسعت و تداوم بخشيد.كارمندان دولت، كاركنان بانكها، گمركات، سپس كارگران كارخانه ها و صنعت نفت، با اعتراض و اعتصاب خود، اقتصاد كشور را فلج كردند.آنگاه، دانشجويان، دانش آموزان، و نيز مردان و زنان از قشرهاي مختلف جامعه با برپايي تظاهرات در شهرها و برخوردهاي خياباني با نظاميان، آتش انقلاب را برافروختند و طي مدت كوتاهي به چنان پيروزيهايي رسيدند كه همه را شگفت زده كرد. اگر طبقات متوسط مذهبي، بازاري و تحصيل كرده، ديوار استوار انقلاب بودند، طبقه كارگر و دهها هزار تن كشاورزان بدون زمين و بيكار، كه در حومه شهرها، با محروميت زندگي مي كردند، نقش نيروي «ضربت » را به عهده داشتند.اينان، همراه با جوانان و نوجوانان ساكنان محلات فقيرنشين جنوب تهران، اكثريت تظاهر كنندگان خياباني را تشكيل مي دادند.بسياري از كساني كه در زد و خورد با نظاميان، شهيد يا زخمي شدند، همين جوانها بودند. در آغاز بحران، خواسته و هدف تظاهركنندگان براندازي رژيم سلطنت و استقرار نظام جمهوري اسلامي نبود، معترضين خواستار مهار كردن قدرت مطلقه شاه و اجراي قانون اساسي سال 1288 بودند.در آن دوران تظاهر كنندگان عليه شخص محمد رضا شاه شعار نمي دادند، حتي شركت كنندگان در راهپيمايي بزرگ بعد از نماز عيد فطر (13 شهريور 1357) در قيطريه، در شعارهاي خود، به شاه حمله نكردند. حادثه

روز 17 شهريور ميدان ژاله و كشتار صدها تن تظاهر كنندگاني كه بي خبر، يا با خبر از اعلام حكومت نظامي در آن محل و خيابانهاي اطراف، در اعتراض به منع تظاهرات از سوي دولت، اجتماع كرده بودند، خشم مردم را عليه شاه، كه او را مسئول و آمر قتل عام آن روز مي دانستند، برانگيخت.از آن پس، در تظاهرات و راهپيماييهاي خياباني، شعارهاي ضد شاه، به عنوان شعار اصلي به كار گرفته شد.

فلسفه سياسي امام خميني افكار و انديشه سياسي امام خميني، بر خلاف ادعاي برخي از محافل اپوزيسيون و نيز، بسياري از روشنفكران داخل و خارج از كشور، ناشناخته و مجهول نبود.سالها پيش از انقلاب، آيت الله خميني در دوران اقامت در عراق و تدريس در نجف، پيرامون فلسفه سياسي و حكومت اسلامي و ولايت فقيه، بحث و سخنراني كرده بود.شعار «حكومت اسلامي » ، در تظاهرات و راهپيماييها و اجتماعات، عنوان شده بود.دكتر كريم سنجابي، رهبر جبهه ملي نيز، در ديدار 14 آبان ماه 1357 با امام خميني در پاريس، بيانيه سه ماده اي معروف را تهيه و امضا كرده بود. (1) آيت الله خميني، در جلسه درس مورخ چهارشنبه 13 ذيقعده 1389 (1 بهمن 1348) در نجف، پيرامون چگونگي تدوين قانون اساسي سال 1288 چنين گفته است: «...گاهي گفته مي شود كه احكام اسلام ناقص است.مثلا احكام قضا در اسلام آن طور كه بايد و شايد نيست.انگليس به دست عمال خود اساس مشروطه را به بازي گرفت و ما را هم - طبق شواهد و اسنادي كه در دست است - بازي داد.وقتي مي خواستند قانون بنويسند كتابي كه مال بلژيكي

ها بود از سفارت بلژيك قرض كردند (...) و قانون مشروطه را از روي آن نوشتند و براي تعميه لت بعض احكام اسلام را ضميمه كردند، لكن اساس قوانين را از آنها اخذ كردند و به خورد ما دادند...» آيت الله خميني در تشريح كيفيت حكومت اسلامي و چگونگي اجراي قوانين اسلام مي گويد: «...اينها (استعمارگران) به نظر ما آوردند كه اسلام حكومتي ندارد، تشكيلات حكومتي ندارد.بر فرض اينكه احكامي داشته باشد مجري ندارد و خلاصه اسلام قانونگزار است.اين مطلب را عرض كنم، ما كه مي گوييم پيغمبر اكرم (ص) بايد خليفه تعيين كند آيا براي بيان احكام است؟ بيان احكام خليفه نمي خواهد، خود آن حضرت بيان احكام مي كرد، همه احكام را مي نوشتند و در دست مردم مي دادند تا عمل كنند.اينكه لازم است خليفه تعيين كند، براي حكومت است.ما خليفه مي خواهيم تا اجراي قوانين كند. قانون مجري لازم دارد.در همه ممالك عالم اين طور است (...) قانون تنها سعادت بشر را تامين نمي كند، پس از تشريع قانون بايد قوه مجريه باشد.در يك تشريع، يا در يك حكومت اگر قوه مجريه نباشد نقص وارد است. اسلام همان طور كه جعل قوانين كرده، قوه مجريه هم قرار داده است، ولي امر قوه مجريه قوانين است.اگر پيغمبر اكرم خليفه تعيين نكند (ما بلغ رسالة) رسالت خود را به پايان نرسانيده است.نصف امر را زمين گذاشته است.... زمان رسول الله، صلي الله عليه و آله و سلم اين طور نبود كه فقط قانون بگذرانند.دست مي بريدند، «حد مي زدند» رجم مي كردند (...) و خليفه هم براي اين امور است.خليفه جاعل احكام نيست،

خليفه براي آن است كه احكام اسلامي را كه رسول اكرم (ص) آورده است و خداي تبارك و تعالي فرستاده است اجرا كند...» آيت الله خميني پيرامون معرفي اسلام و لزوم تشكيل حكومت اسلامي تاكيد دارد و مي گويد: «درست توجه كنيد، همان طور كه آنان بر ضد شما اسلام را بد معرفي كردند، شما هم اسلام را آن طور كه هست معرفي كنيد. فوايدش را بنويسيد و منتشر كنيد، خودتان را درست كنيد.شما بايد حكومت اسلامي تاسيس كنيد.خيال نكنيد ما نمي توانيم.آنها (استعمارگران) از سيصد چهارصد سال پيش زمينه را تهيه كردند.از صفر شروع كردند تا به اينجا رسيدند.شما هم از صفر شروع كنيد.» آيت الله خميني تفكيك دين از سياست را نغمه استعمارگران مي داند و در توجيه رد اين نظريه چنين اظهار مي كند: «اسلام را به مردم معرفي كنيد تا بچه هاي ما گمان نكنند كه اين آخوندها در گوشه نجف يا قم دارند احكام حيض و نفاس مي خوانند.به سياست چكار دارند! دين از سياست بايد جدا باشد! بي دينها اين را مي گويند.آنها (استعمارگران) گفتند كه بايد دين از سياست جدا باشد! زمان پيغمبر اكرم (ص) سياست از دين جدا بود؟ زمان خلفاي حق يا غير حق، زمان خلافت حضرت امير، سياست از ديانت جدا بود؟ اين حرفها را از آنها درست كردند تا دين را از تصرف امور دنيا كنار بزنند.آنها دنيا را مي خواهند.اگر ما مسلمين جز نماز خواندن، دعا خواندن و ذكر گفتن كاري نداشته باشيم، آنها هيچ كاري به ما ندارند (...) آن مردك (نظامي انگليسي در اشغال عراق) گفت: اينكه در بالاي ماذنه اذان

مي گويد، براي سياست انگليس ضرردارد؟ گفتند نه.گفت هر چه مي خواهد بگويد! (...) شما هر چه مي خواهيد نماز بخوانيد، آنها نفت شما را مي خواهند.به نماز شما چكار دارند؟ آنها مي خواهد ما آدم نباشيم، از آدم مي ترسند (...) هر وقت آدمي پيدا شد، يا كشتند، يا از بينش بردند، يا لكه دارش كردند كه سياسي است! اين آخوند سياسي است... پيغمبر (ص) هم سياسي بود.اين تبليغ سوئي است كه آنها كردند تا شما را از سياست كنار بگذارند.از دخالت در امور دولتي كنار بگذارند و خودشان هر كاري مي خواهند انجام دهند، هر غلطي مي خواهند بكنند..» . (2) آيت الله خميني در سخنرانيهاي خود، اهميت تبليغات را در بيدار ساختن مردم و شناساندن حكومت اسلامي تاكيد مي كند و خطاب به طلاب و روحانيون مي گويد: «آن مطلبي كه در اول بحث (حكومت اسلامي) عرض كردم كه شما موظفيد براي تشكيل حكومت اسلامي جديت كنيد، راه آن در اولين قدم تبليغات است.از راه تبليغات پيش بياييد.در همه عالم هميشه همينطور بوده است كه دو نفر، چهار نفر، كمتر يا بيشتر با هم مي نشستند قرار مي گذاشتند و دنبال آن تبليغات مي كردند.كم كم، بر نفرات افزوده مي شد و در نتيجه در يك حكومت بزرگ رخنه كرده و آن را ساقط مي كردند.محمد علي ميرزا را از بين مردم مي بردند و حكومت مشروطه تشكيل مي دادند. هميشه از اول قشون و قدرتي در كار نبوده است و فقط از راه تبليغات پيش مي رفته اند، قلدري ها و زورگوئي ها را محكوم مي كردند. ملت را آگاه مي

ساختند و به مردم مي فهماندند كه اين قلدري ها غلط است.كم كم، دامنه تبليغات توسعه مي يافت و همه طبقات جامعه را فرا مي گرفت.مردم بيدار مي شدند و به نتيجه مي رسيدند. شما الآن نه كشوري داريد و نه لشكري، و نه كاري از شما مي آيد.ليكن تبليغات دست شماست و در اطراف شما دور مي زند.مسائل عبادي را البته ياد بدهيد، ليكن مهم، مسائل اسلامي است، مسائل اقتصادي و حقوقي اسلام است، اينها را ديگران محور كار خود قرار داده اند، ما هم بايد اين مسائل را محور قرار دهيم.ما موظفيم از هم اكنون براي شالوده ريزي يك دولت حقه اسلامي كوشش كنيم، همفكر پيدا كنيم، تبليغ كنيم تا آنجا كه موجب پيدا كند و موجها پديد آيد و كم كم، امتي آگاه و وظيفه شناس به وجود آيد تا اينكه يك نفر آدم پيدا شود قيام كند و حكومت اسلامي تشكيل دهد» . (3) آيت الله در تشريح حكومت اسلامي به عنوان حكومت قانون مي گويد: «...اسلام در هر مرتبه اي از مراتب، حكومتي است كه تبعيت از قانون دارد و قانون حاكم بر جامعه است آنجا هم كه اختياراتي به رسول اكرم (ص) و ولايت داده شده از طرف خداوند است.هر جا حضرت رسول مطلبي را بيان يا حكمي را تعيين فرموده اند به پيروي از قانون الهي بوده است.پس اسلام عبارت از يك سلسله قوانيني است كه تمام بشر موظفند به آن عمل كنند و حكومت اسلام نه مشروطه، نه استبداد و نه جمهوري است و نه كسي مي تواند در آن دخالتي كند.برابر رئيس و مرئوس حكم الهي

متبع است و لزوم تبعيت از رسول اكرم (ص) هم به حكم الهي است كه مي فرمايد: و اطيعوا الرسول..» . (4)

شتاب روند فساد و استبداد در بهار سال 1357 روند اعتراضها، در حدي نبود كه به انقلاب منجر شود.در بسياري از كشورهايي كه رژيم استبداد و ديكتاتوري بر آنها حاكم است، تظاهرات اعتراض آميز رفاهي - سياسي روي مي دهد، بي آنكه به شورش و انقلاب منتهي گردد. رژيمهاي خودكامه و دست نشانده، عموما داراي دو خصلت «استبداد و فساد» مي باشند.استبداد و فساد، لازم و ملزوم يكديگرند.اما هنگامي كه «فساد» از «استبداد» پيشي گرفت، و خواسته هاي مشروع و منطقي قشرهاي وسيعي از جامعه، با بي اعتنائي روبه رو شد، فرياد اعتراض توده ها، به حركت تبديل مي شود و چنانچه اين «حركت » به وسيله مردان شايسته و مورد اعتماد مردم رهبري گردد، به پيروزي منتهي مي گردد. تظاهرات مردم ايران، در ماههاي اول سال 1357 نخست جنبه اعتراض به روش كلي رژيم شاه داشت، سپس به خواسته هاي رفاهي - سياسي تبديل شد، آنگاه به حركت توده اي درآمد و با رهبري آيت الله خميني به شورش و انقلاب انجاميد و با چنان شتابي به پيروزي رسيد كه مردم ايران و جهانيان را شگفت زده كرد. رژيم شاه، در اوايل دهه 1350 ظاهر استوار و نيرومندي داشت، ولي از درون خراب بود و بسان سد خاكي مي ماند، كه دير يا زود در برابر فشار امواج دريا، فرو مي ريخت.فساد، با ابعاد وحشتناكي در آن ريشه دوانده بود.انتقاد، نارضائي و سرخوردگي حتي در ميان نخبگان سياسي و دست اندركاران اداره مملكت

ظاهر شده بود. پرويز راجي، سفير «شاهنشاه آريامهر» در لندن، در گفتگو با امير اصلان افشار، كه او نيز سالها در آمريكا و كشورهاي اروپا سفير بوده است، از بيدادگري رژيم انتقاد مي كند و مي گويد: «...چرا هر جا، نام ايران به ميان مي آيد، بلافاصله كلماتي مانند «ساواك » ، «شكنجه » و «فساد» به دنبال آن گفته مي شود.من از مشاهده اين اوضاع احساس حقارت مي كنم و نمي دانم تا چه حد در مقابل اين گونه انتقادها، مي توان خاموش ماند...» پرويز راجي، در جاي ديگر مي گويد: «شايع است شاه هفته اي سه بار، بعد از ظهرها به منزل يكي از دوستان نزديك خود مي رود و ترياك مي كشد..» . (5) امير عباس هويدا، وزير دربار، در ديدار خصوصي كه روز 12 مرداد 1357 با پرويز راجي داشته است، با لحني تنفرانگيز، از گستردگي فساد در ميان طبقه سطح بالاي ساواك، امراي ارتش و بعضي از افراد خانواده سلطنتي ياد مي كند و مي گويد: «...با مشاهده اين وضع، گاه احساس مي كنم كه مقاومتم به پايان رسيده و ديگر توان ادامه كار ندارم...» (6) اوري لوبراني (7) نماينده سياسي اسرائيل در تهران، پس از ملاقاتي كه با محمد رضا شاه در جزيره كيش داشت داستان زير را نقل كرده است: «پس از ملاقات شاه، با يكي از بلند پايگان رژيم، كه مشاور نزديك شاه نيز بود، برخورد كردم.وي از من پرسيد: از ديدار اعليحضرت مي آييد؟ گفتم: آري. گفت: آيا به درستي سمبل زوال و انحطاط ايراني را در آنجا ديدي؟ آنچه از زبان او شنيدم، برايم باور

كردني نبود، منظور وي اشاره به وضع درون و ريشه دستگاه فاسدي بود كه شاه بر آن تكيه داشت.» (8)

فساد از استبداد پيشي گرفت در سال 50- 1349 درآمد نفت 1200 ميليون دلار بود.اين درآمد در سالهاي 56- 1353 ناگهان افزايش يافت و به 38 ميليارد دلار بالغ گرديد كه تنها 20 ميليارد دلار از اين درآمد مربوط به سال 55 - 1354 مي باشد و با مقايسه درآمد دهساله 1343 تا 1353 كه جمعا 13 ميليارد دلار بود اين افزايش چشمگير مشخص مي شود.به بيان ديگر طي 13 سال درآمد نفت صادراتي دولت ايران 51 ميليارد دلار بوده كه 38 ميليارد آن طي سه سال 1353 تا 1356 بوده است. (9) بخش عمده اين درآمد، صرف اجراي برنامه هاي رفورم «انقلاب شاه و مردم » گرديد.محمد رضا شاه، با ابداع طرحهاي جاه طلبانه، قصد داشت ظرف مدت كوتاهي ايران را به يك قدرت صنعتي مدرن تبديل كند، بي آنكه در صحنه سياسي و آزادسازي قدم بردارد. در اين دوران، همه قدرتها در دست شاه بود، توسعه و پيشرفت، تمايل و امر شخصي شمرده مي شد و «رسالت » يك فرد بود.طرحها و برنامه ها، تابع خواسته ها و هوسهاي او قرار داشت.مشاورانش تكنوكراتهايي بودند كه اوامر «ارباب » را، بي چون و چرا، اجرا مي كردند.به نظر «شاهنشاه آريامهر» جامعه ايران ابزاري بود كه بايد در دستهاي او، به عنوان يك «شخصيت تاريخي » شكل مي گرفت و در جهت «تمدن بزرگ » براي او و رژيمش، افتخار ابدي تضمين مي كرد.خواسته و نظر مردم و مشاركت آنها در امور مملكت و برنامه توسعه

و پيشرفت، اهميت نداشت.ملت را بايد به «زور» در جهتي كه او انتخاب كرده بود، پيش راند.هر چند بخشي از درآمدهاي حاصل از فروش نفت، صرف اجراي برنامه توسعه و پيشرفت شد و در زمينه توليدات صنعتي و رشد اقتصادي، خدمات، نوسازي و آموزش و پرورش و ايجاد مدارس عالي، موفقيتهايي به دست آمد، ولي بخش عمده آن به مصرف خريد جنگ افزارهاي مدرن، كه تهيه آن براي برخي از كشورهاي عضو «ناتو» دشوار بود، رسيد.صدها ميليون دلار نيز حيف و ميل شد و يا به جيب دست اندركاران رفت. از دستگاه برنامه ريزي كشور يك خوان يغما ساخته شده بود، هر كسي به شاه و دربار، دسترسي بيشتري داشت، بيشتر از آن برخوردار بود.مجريان و دست اندركاران برنامه ها، منابع مالي مملكت را، دارايي شخصي خود مي دانستند.خيل مقاطعه كاران خارجي و داخلي، دلالان و رابطين آنها، كه با افراد خانواده سلطنتي و مقامات ذينفع ارتباط برقرار كرده بودند، از اين خوان يغما، بهره فراوان بردند.تعجب نداشت كه بزرگترين موارد فساد، سواي اعضاي خانواده سلطنتي، در ميان كساني ديده مي شد، كه به شاه و دربار نزديكتر بودند.فساد، از استبداد سبقت گرفته بود! حدود يك دهه و نيم پس از اعلام «انقلاب سفيد» در ايران طبقه اي ثروتمند، حريص، بي عاطفه، و فاسد به وجود آمد كه تنها هدف آن نزديك شدن به مركز قدرت و مال اندوزي، تا حد غارت مملكت بود.اين طبقه، تخم فساد، بي ايماني و نادرستي را در ميان جامعه پراكنده و بارور ساخت و در نهايت، رژيمي را كه به آن وابسته بود، بيش از پيش ضعيف و بي

اعتبار كرد.

ضعف و بي كفايتي شاه بسياري از آگاهان به مسائل سياسي ايران معتقدند كه محمد رضا شاه، بر خلاف پدرش مرد ضعيف، زبون و نامصمم بود.اينان براي اثبات ادعاي خود و ارائه شخصيت شاه، كودتاي سال 1332 و فرارش را از كشور و چگونگي بازگشت وي را مثال مي آورند و مي گويند محمد رضا در سايه قدرت و شايستگي پدرش به سلطنت رسيد ولي در طي دوران پادشاهي، همواره در برابر بحرانها، ضعف نشان داد.اين گروه، بر خورد او را با رويدادهاي سالهاي 1356 و 1357، كه منجر به شورش و انقلاب گرديد، نشانه بارز ضعف و بي كفايتي او مي دانند. گري سيك، معاون برژينسكي، در شوراي امنيت ملي كاخ سفيد مي گويد: «...من از بي اعتمادي شاه نسبت به خود در سال 1977، هنگام آخرين ديدارش از آمريكا، شگفت زده شدم.» (10) ويليام سوليوان نيز شاه را مردي ضعيف و ناتوان معرفي مي كند.نظريه آخرين سفير آمريكا در رژيم پيشين درباره او، بدين شرح است: «....شاه در بحران سال 1953 (1332) در برابر نخست وزير وقت، دكتر مصدق، ضعف و بي ارادگي از خود نشان داد (...) از نظر من، كه در ماههاي بحراني آخر سلطنتش هفته اي چند بار او را ملاقات مي كردم، چهره واقعي شاه، بكلي با چهره يك سلطان مقتدر و مستبد، كه درباريان، يا مخالفان از او ساخته بودند، متفاوت بود.خلاصه آنكه، او زمامداري نبود كه توانايي و قابليت رهبري كشورش را در شرايط بحراني داشته باشد....» (11) 1 محمد رضا شاه، با چنين نهاد و شخصيتي، سعي داشت خود را مقتدر و مصمم بنماياند.او، چند

بحران سياسي را پشت سر گذاشته بود، از دو سوء قصد جان به در برده بود.در مبارزه عليه مالكان بزرگ و مخالفان سياسي، و نيز گروههاي اپوزيسيون، مانند جبهه ملي، نهضت آزادي و حزب توده، با توسل به زور، پيروز شده بود.قيام 15 خرداد 1342 و جنبش چريكي را با خشونت سركوب كرده بود، و با چنين شيوه اي و برخورداري از پشتيباني آمريكا مدت سي و هفت سال سلطنت كرده بود، اما، از اوايل دهه پنجاه علائم آشكاري از پيچيدگي و مشكلات در اجراي برنامه هاي رفورم اقتصادي و اجتماعي، كه انتظار آن را نداشت، ظاهر شده بود، تحقق اهداف «انقلاب شاه و مردم » و سپس رؤياي «تمدن بزرگ » در معرض تهديد قرار گرفته بود.فرمان ايجاد حزب رستاخيز ملي، به منظور باز كردن «دريچه اطمينان » نشانه بارز نابساماني اوضاع سياسي و درماندگي رژيم بود.از آن پس همه تلاشها، صرف تبليغات نمايشي، وعده و فريب همراه با تهديد، براي جلوگيري از «بن بست » كامل گرديد. عامل مهم ديگري كه در ضعف و ناتواني شاه، در جريان بحران ماههاي آخر سلطنتش تاثير داشت، وضع سلامتي او بود، خود خواهي، خود بزرگ بيني و سماجت نابخردانه اش در ادامه فرمانروائي، موجب شد كه بيماري مهلكي را كه از سال 1353 دچار آن شده بود، از همه، حتي همسرش مخفي نگاه دارد. همه شخصيتهاي سياسي خارجي و نيز نزديكان و مشاوران شاه كه در دو سه سال آخر سلطنتش با او ديدار و ملاقات داشته اند و يا در تماس بوده اند، متوجه تغيير حال و رفتار او شده بودند.وي در گفتگو با وزيران،

بر سر مسائل مملكتي، اغلب خشمگين مي شد، آنها را به سختي ملامت مي كرد، تا جايي كه به آنها مي گفت: «شماها، مثل «يابو» هستيد! اگر ركاب بزنم از جاي مي كنيد، اگر آرام بمانم، حركت نمي كنيد.» (12) 1 يكبار، هنگامي كه عبد الحسين مجيدي، رئيس سازمان برنامه و بودجه، مسئله كاهش عوايد نفت و صورتحسابهاي مربوط را در حضور شاه عنوان كرد، پاسخ «خفه شو!» تحويل گرفت. (13) 1 شاه مخلوع، در روزهاي آخر زندگي، با يادآوري گذشته ها، به اشتباهات دوران سلطنتش اعتراف مي كند و مي گويد: «...در اين روزها نيز، در انديشه رويدادهاي گذشته و حال ميهنم بودم.در آن دوران به طور قطع اشتباهاتي مرتكب شده بودم، اما باور نداشتم كه آن خطاها، اساس و پايه سقوط مرا فراهم سازد...» (14) 1

آمريكا و انقلاب ايران گري سيك مي گويد: «هيچ كس آماده مواجه شدن با انقلاب ايران نبود.دولت كارتر نيز در برابر اوجگيري انقلاب و فروپاشي سريع رژيم شاهنشاهي ايران غافلگير شد (...) شاه و اطرافيانش نيز از آنچه در ماههاي آخر سال 1978 (1357 شمسي) در ايران روي داد، تصور درستي نداشتند، حتي تا چند هفته پس از پيروزي انقلاب، نتوانستند درباره علل سقوط رژيم، تحليل منطقي به عمل آورند (...) براي ما، قبول اين نكته، كه در برابر انقلاب غافلگير شديم، محتملا دشوار است.تعارض عميق، بين واقعيت وانتظارات ما، بر پايه گزارشات، برآورد و تحليلهايي بود كه معمولا بدان متكي بوديم...» (15) 1 آمريكايي ها، عدم موفقيت سازمانهاي «سيا» ، «موساد» را در بر آورد صحيح از اوضاع ايران يكي از عوامل غافلگير ماندن خود مي دانند.همچنين

ناتواني آژانسهاي اطلاعاتي ايالات متحده، در برقراري تماس با اپوزيسيون، بي خبر ماندن از فعاليتهاي مدارس مذهبي و مساجد و ضبط و مطالعه سخنرانيهاي آيت الله خميني در دوران تبعيد، از عوامل مهم ديگر اين غافلگيري به حساب آمده است. به روايت سيك: «حتي پس از آنكه معلوم شد سازماندهي جنبش، در مساجد به نام (آيت الله) خميني صورت مي گيرد و انقلاب توده ها را در بر گرفته است، ناظران پيش بيني مي كردند كه هدف نيروهاي مذهبي، بركناري شاه است و پس از آن فعاليت آنها در قلمرو سياسي بسيار محدود خواهد شد و اهميت نقش «مسجد» كه به منزله «تسمه انقلاب » بود، كاهش خواهيد يافت...» (16) 1 در پيام نوامبر 1978 (آذر 1357) سوليوان به واشينگتن، تحت عنوان «فكر كردن به آنچه فكر نكردني است » گفته شده بود كه آيت الله خميني پس از بازگشت به ايران، نقشي نظير «گاندي » را خواهد داشت و توجه چنداني به امور سياسي و اينكه چه كسي قدرت را به دست گيرد، نخواهد نمود. (17) 1 جميز بيل، نويسنده و محقق آمريكايي در آذر 1357 (دسامبر 1978) در مقاله اي تاكيد كرده بود كه «روحانيون مستقيما در ساختار دولت، مشاركت نخواهند كرد» وي در تحليل 20 صفحه اي خود پيرامون انقلاب ايران و روند آن، تنها يك بار، از آيت الله آن هم در مورد تبعيد وي در سال 1343، نام برده بود و اشاره اي به جمهوري اسلامي نكرده بود. (18) 1 ريچارد فالك، استاد سرشناس دانشگاه آمريكايي پرينستون، يكي از فعالان سازمان حقوق بشر، كه در اوايل ژانويه 1979 به ايران

سفر كرده بود و سپس در پاريس با امام خميني ملاقات نمود (19) 1 در مقاله اي كه در نيويورك تايمز انتشار يافت آيت الله خميني و جنبش او را مورد ستايش قرار داد و بر اين نكته تاكيد كرد كه آيت الله و اطرافيانش افراد ميانه رو و مترقي هستند.بخصوص در زمينه اصول و حقوق بشر و پيشرفتهاي اقتصادي و اجتماعي ايران علاقه و توجه خاص دارند.فالك در پايان گفته بود «انتظار مي رود ايران به صورت يك رژيم نمونه مردمي در ميان كشورهاي جهان سوم درآيد.» (20) سه سال بعد، ريچارد فالك در يك گفت و شنود دانشگاهي، رژيم جمهوري اسلامي را، بدترين رژيم تروريستي بعد از دوران هيتلر دانست. (21) 2

تحليلهاي عوام پسندانه پس از رفتن شاه و برقراري رژيم جمهوري اسلامي، بسياري از تحصيل كردگان و روشنفكران، بخصوص ايرانياني كه به عناوين مختلف به كشورهاي غربي و بخصوص آمريكا مهاجرت كردند، در تحليلهاي مربوط به سقوط رژيم سلطنت و پيروزي انقلاب و ايجاد جمهوري اسلامي، همان نغمه پيشين را، مبني بر اينكه هيچ نوع تغيير و تحولي در ايران بدون خواسته و نظر خارجيان انجام شدني نيست، ساز كردند و رفتن شاه و تغيير رژيم ايران را، طرح و نقشه از پيش تهيه شده انگليس و آمريكا دانستند و اين فكر پوچ و بي محتوا را در ميان عوام الناس تبليغ كردند. اشرف پهلوي، خواهر شاه، در يك مصاحبه راديويي گفت: «من مطمئن هستم كه ملاها تنها نبودند.اين حركت هماهنگ شده اي بود كه خارجيان نيز در آن دست داشتند.همين وضع درباره پدرم صدق مي كند.با برادرم نيز به همين منوال

عمل كردند.بيگانگان مي ديدند كه ايران دارد خيلي قدرتمند مي شود (...) ده سال ديگر، ايران ژاپن ديگري مي شد، آنها نمي توانستند ژاپن ديگري را در آسيا تحمل كنند.» (22) 2 براي اشرف و بسياري ديگر، القاء اين انديشه بين مردم، كه انقلاب ايران ساخته وپرداخته بيگانگان مي باشد، آسانتر است از اينكه درصدد درك و علل فروپاشي رژيم پهلوي و پيروزي انقلاب برآيند، دوستان و دشمنان واقعي خود را بشناسند، و ميليونها مردم ايران را تحقير نكنند. اگر باور داشته باشيم كه بيگانگان در تعيين سرنوشت ما، و تغيير رژيم ايران دست داشته اند و بنا بر گفته اشرف قدرتمند شدن ايران به زيان خارجيان بود و سقوط شاه، در راستاي منافع آنها قرار داشت، بلافاصله اين سئوال مطرح مي شود كه غرب با ساقط كردن رژيمي كه از جنبه هاي اقتصادي، سياسي و نظامي با آن وابستگي تام و تمام داشت و متحد نيرومند نظامي و سياسي و حافظ منافع استراتژيكي او، در خاورميانه و خليج فارس بود، چه سودي مي برد و با حذف شاه و برقراري نظام جمهوري اسلامي چه نتيجه اي به دست آورد؟ پاسخ اين سئوال را مي توان به آساني، با بررسي پيامدهاي بعد از پيروزي انقلاب و نتايج دراز مدت آن بر منافع غرب و ايالات متحده آمريكا به دست آورد، خارج شدن ايران از جرگه متحدين آمريكا، قطع روابط سياسي، اقتصادي و نظامي با آن كشور، برچيده شدن پايگاههاي اطلاعاتي آمريكا از شمال ايران، گروگانگيري، درگيري نظامي در خليج فارس....اهم نتايج سقوط شاه و برقراري رژيم جمهوري اسلامي بود. سايروس ونس وزير خارجه دولت كارتر

مي گويد: «خارج شدن ايران از جرگه متحدين آمريكا و اداره كشور به وسيله رژيمي كه دوست ما نيست، به منافع سياسي، امنيتي و استراتژيكي ما، در جنوب غربي آسيا، سخت لطمه وارد ساخت....» (23) 2 زبيگنيو برژينسكي، مشاور امنيتي كارتر، سقوط شاه را براي رئيس جمهوري آمريكا، مصيبت بزرگي دانسته كه نتايج سياسي موافقت نامه كمپ ديويد (قرارداد صلح مصر و اسرائيل) را خنثي كرد.كوششهاي او را در عادي ساختن روابط آمريكا با چين بي اثر ساخت و به شخصيت سياسي پرزيدنت كارتر به عنوان يك رهبر جهاني، در اواسط اولين دوره رياست جمهوري او لطمه وارد كرد و سرانجام به گروگان گرفته شدن آمريكاييها، موجبات شكست سياسي او را فراهم نمود. (24) پرزيدنت جيمي كارتر، رئيس جمهوري آمريكا پس از شكست در مبارزان انتخاباتي دور دوم چنين مي گويد: «اين نكته بسيار جالب توجه است كه سرنوشت يك رئيس جمهوري در مبارزات سخت انتخاباتي، با رقيب آمريكايي اش نه در ميشيگان يا پنسيلوانيا و يا در نيويورك، بلكه در ايران، تعيين شود!» (25) 2 آمريكاييها، شاه را بيش از هر كس مسئول وخيمتر شدن بحران ايران مي دانند و در توجيه ادعاي خود مي گويند، او هر نوع تغيير و تصحيح در روند سياسي را مشكل مي پنداشت.وي با سي و هفت سال تجربه، سرنوشت آينده كشورش را در معرض «قمار» گذاشته بود و همه اميد و آرزوهايش را در توسعه و پيشرفت سريع و قدرتمند كردن بنيه نظامي خلاصه كرده بود.در نتيجه، شكست اين سياست به حساب او گذاشته شد و به بهاي نارضايتي شديد مردم و سقوط او انجاميد... (26) 2

شاه، در اوايل سال 1355 دريافت كه برنامه «انقلاب » او با مشكل روبه رو شده و كارها «روبه راه » نيست.در اين موقع سعي كرد روند طرحهاي پيشرفت اقتصادي را كند نمايد و در زمينه ايجاد فضايي باز سياسي اقداماتي انجام دهد، اما انجام اين كارها، نياز به تجديد نظر كلي در استراتژي بود كه طي بيست سال براي آن سرمايه گذاري كرده بود، از سوي ديگر بيمار بود و بنيه و توانايي او، براي مقابله با مشكلات، به پايان رسيده بود.بررسي اقدامات و تصميم گيريهاي ضد و نقيض شاه طي پانزده ماه آخر زمامداريش نشان مي دهد كه براي انتخاب سياست جديدي در جهت تغيير ساختار سياسي كشور توانايي نداشت.وي در چهار ديوار كاخ نياوران، در محاصره مشاوران ناصالح و مطيع و بله قربان گويي بود كه با احساس خطر، در صدد انتقال اموال و دارايي خود، به خارج، و فرار از كشور بودند. به رغم تظاهرات گسترده در بهار و تابستان 1357 شواهد موجود حاكي است كه شاه پس از فاجعه 17 شهريور در ميدان ژاله به عمق نارضايي و مخالفت عمومي عليه رژيم خود پي برد، ولي در آن موقع فرصت براي حل بحران سياسي از دست رفته بود، و كنترل زد و خوردهاي خياباني، به شيوه معمول، به وسيله نيروهاي انتظامي نيز، كاربرد نداشت.در اين موقع شاه با مسئله بسيار دشواري روبه رو بود، يا بايد در ساختار سياسي كه طي بيست و پنج سال گذشته، براي ايجاد آن بهاي گزافي پرداخته بود، به كلي تجديد نظر كند و يا براي حفظ آن به خونريزي متوسل شود.شاه در آن موقع

توانايي و تمايل به انتخاب هيچ يك از اين دو راه حل را نداشت، در نتيجه، چند ماه آخر را، به اميد تغيير اوضاع به دفع الوقت و مانورهاي ضد و نقيض پرداخت. بحران، ابعاد وسيعتري پيدا مي كرد و كل سيستم را در بر گرفته بود.ادعاي كساني كه مي گويند سياست حقوق بشر دولت كارتر، قدرت مانور شاه را در مقابله با بحران فلج كرده بود، وارد نيست، هر چند او از مطرح كردن و به كارگيري سياست حقوق بشر ناراضي و ناراحت بود، ولي در هيچ يك از مصاحبه ها و گفتگوهايش، اين موضوع را، عامل سقوط رژيم خود ندانست.

راهي كه به بن بست مي رسيد واكنش واشينگتن در برابر بحران ايران ناچيز نبود، حفظ و دفاع از منافع امنيتي در خليج فارس، از مسائل مهم و مورد توجه پرزيدنت كارتر و مشاوران سياسي او به شمار مي رفت، ولي آنها به تدريج وسعت و عمق خطر را درك كردند و هنگامي كه به اهميت آن پي بردند، روش تصميم گيري آنها، هماهنگي و نظم و ترتيب نداشت. اين مسئله ناشي از چند عامل به شرح زير بود: 1. دولت كارتر، وارث سياست دولتهاي گذشته بود، تصميمات ريچارد نيكسون و هنري كيسينجر در سال 1351 (1972) در سپردن مسئوليت حفظ منافع امنيتي آمريكا در خليج فارس به شاه، امري بي سابقه، مهم و غير قابل توجيه بود.به بيان ديگر، آزادي عمل دولت ايالات متحده، در اين بخش از جهان، با اوضاع و تحولات داخلي ايران و قوت و ضعف رژيم شاه ارتباط داشت.اين سياست، ميراث پنج سال گذشته بود و تا انتقال حكومت

به كارتر، بدون برخورد با مشكل قابل توجهي ادامه يافت. 2. اعتماد به شاه، ايالات متحده را از كسب اطلاعات سرويسهاي مستقل اطلاعاتي آمريكا، و در نتيجه اوضاع داخلي ايران محروم كرده بود، همچنين درگيري واشينگتن با مسائل سياسي جهاني، بخصوص، مذاكرات صلح مصر و اسرائيل در كمپ ديويد، موجب غافل ماندن دولت آمريكا، از چگونگي بحران ايران گرديد. 3. اختلاف نظر وزارت امور خارجه، با شوراي امنيت ملي در كاخ سفيد، بر سرتصميم گيري درباره ايران و نيز، گزارشات خوشبينانه ويليام سوليوان سفير آمريكا، تا دو ماه پيش از رفتن شاه از عوامل ديگر ناهماهنگي در تصميم گيريها بود. برژينسكي تحت تاثير نظريات اردشير زاهدي، سفير ايران در واشينگتن بود، زاهدي و پدرش سرلشكر فضل الله زاهدي، از عوامل اصلي كودتاي خائنانه انگليسي - آمريكايي 28 مرداد 1332، در براندازي دولت ملي مصدق بودند.اردشير زاهدي، در اوج انقلاب ايران، رؤياي كودتاي ديگري را در سر داشت و تا بدان حد از واقعيات دور بود كه محمد رضا شاه نيز او را مردي نادان و سبكسر دانست و در يك مورد به سوليوان توصيه كرد به واشينگتن اطلاع دهد كه زاهدي اوضاع داخلي ايران را درك نمي كند و با واقعيات، ميانه اي ندارد. (27) 2 زاهدي طرفدار حل بحران ايران از طريق نظامي يا دولت نظامي، و در صورت لزوم، كودتاي نظامي بود.در ميان فرماندهان و سران ارتش ايران، افسراني بودند كه اگر به آنها «چراغ سبز» نشان داده مي شد، از اعمال خشونت و خونريزي ابا نداشتند، ارتشبد غلامعلي اويسي و سرلشكر منوچهر خسروداد، از اين گروه بودند.زاهدي در اواخر پاييز 1357 با

موافقت برژينسكي به تهران آمد و پيوسته شاه را به اجراي سياست سركوب تشويق مي كرد و با برژينسكي ارتباط تلفني منظم داشت. پس از رفتن شاه (26 دي 1357) بحث درباره كودتا، همچنان ادامه داشت.برژينسكي با تكيه بر گزارشهاي خوشبينانه نسبت به ارتش ايران از جنبه قابليت تاكتيكي، حتي پس از پيروزي انقلاب، اصرار در راه حل نظامي داشت!

كارتر و بحران ايران به طوري كه گفتيم، پرزيدنت كارتر طراح روابط استراتژيكي ايالات متحده و ايران نبود.او، وارث سياستي بود كه سالها پيش آمريكا از جنبه استراتژيكي با رژيم شاه مربوط كرده بود.وي همواره نسبت به اين سياست ناخشنود بود.كارتر، نتايجي را كه با سقوط شاه، نصيب ايالات متحده گرديد، پذيرفت.اما در همان زمان، تعهدي را كه در پشتيباني از انورسادات رئيس جمهوري مصر به عهده گرفته بود، نسبت به حفظ شاه نداشت.به گفته گري سيك «روش كارتر در طول بحران ايران، بيشتر جنبه وظيفه و تكليف داشت تا احساس تعهد.» (28) 2 كارتر ذاتا مردي صلح جو، ترقيخواه و اصلاح طلب بود و در اين راه، از هيچ كوششي دريغ نمي كرد.مسئله بحران ايران، براي ايالات متحده آمريكا، موضوع استراتژي نظامي و موازنه قدرت بود، موضوعي كه رئيس جمهوري تمايل درگير شدن با آن را نداشت. تلاش طراحان استراتژي نظامي در دولت، مانند برژينسكي و شلزينگر براي متقاعد ساختن او، در حمايت از موضع آمريكا در قبال ايران و قبول خطر، بي ثمر ماند. پرزيدنت كارتر، در طول بحران ايران، آن طور كه مسائل ديگر سياسي را رسيدگي مي كرد مسائل ايران را، به طور جدي، و روزانه پيگيري نمي كرد.وي در چند مورد

با صراحت خاطرنشان ساخت كه نقش ايالات متحده، كمك به شاه براي نجات او مي باشد ولي از قبول مسئوليت در تصميم گيريهايي كه شاه، آماده براي انجام آن نبود، امتناع داشت، همچنين با سياستهايي كه منجر به مداخله نظامي ايالات متحده مي گرديد، مخالف بود. (29) ايالات متحده آمريكا، از نتايج سقوط رژيم شاه آسيب فراوان ديد.ماهيت ضد آمريكايي انقلاب ايران، بحران گروگانگيري و برخوردهاي نظامي در خليج فارس در جنگ تحميلي از جمله پيامدهاي ناشي از روابط گذشته دو كشور بود.بدون ترديد، نتايج انقلاب ايران ساليان دراز بر منافع آمريكا و غرب خودنمايي خواهد كرد. پي نوشت ها: 1. متن مواد 2 و 3 بيانيه اي كه كريم سنجابي امضا كرد و جبهه ملي آن را منتشر ساخت، بدين شرح بود: بند (2) - جنبش ملي اسلامي ايران نمي تواند با وجود بقاء نظام سلطنتي غير قانوني، با هيچ تركيب حكومتي موافقت بنمايد. بند (3) - نظام حكومت ملي ايران بايد بر اساس موازين اسلام و دموكراسي و استقلال، به وسيله مراجعه به آراء عمومي تعيين گردد. 2. درسهايي از مرجع معظم جامعه شيعه، پيرامون مسئله ولايت فقيه، 13 ذيقعده 1389 (1 بهمن 1348)، صفحات 1 تا 9. 3. درسهايي از مرجع معظم جامعه شيعه، پيرامون ولايت فقيه، درس پنجم، 19 ذيقعده 1389 (7 بهمن 1348)، صفحات 34- 33. 4. همان، درس سوم 17 ذيقعده 1389 (5 بهمن 1348)، صفحه 180. 5. RadJi,parviz;in the Service of the peacock Throne (London,Hamish Hamilton,1983) ,pp.52 and 118. 6. RadJi;Ibid.,p.47. 7. Uri Lubrani. 8. مصاحبه در برنامه راديو بي.بي.سي، تحت عنوان: سقوط شاه كه در تاريخ 16

و 23 مارس 1983 اجرا شد. 9. سازمان برنامه و بودجه 1356 و بانك توسعه صنعتي و معادن، گزارش سالانه، 1356. 10. Sick;op.cit.,p.163. 11. Sullivan;op.cit.,p.44 -57. 12. چهل سال در صحنه، خاطرات دكتر جلال عبده، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1368، صفحه 604. 13. پرويز راجي، در خدمت تخت طاووس، دوشنبه 20 دي 1355 (10 ژانويه 1977) اين كتاب زير عنوان، خدمتگذار تخت طاووس به وسيله ح.ا.مهران، در سال 1364 به فارسي ترجمه شده است. 14.pahlavi;op.cit.,p.34. 15. Sick;Ibid.,pp.157 -162. 16. Sick;ibid.,p.164. 17. Sick;p.165. 18. Foreign Affairs,winter 1978 -1979,pp.323 -324. 19. شرح اين ملاقات در بخش ديدار شخصيتهاي خارجي با امام خميني آمده است. 20. trusting Khomeini,New York Times,Feb.16,1979. 21. Sick;Ibid.,p.166. 22. نقل از مصاحبه اشرف در راديو بي.بي.سي، 16 و 23 سپتامبر 1982. 23. vance;Hard choices.p,374. 24. Brzezinski;power and principle,p.398. 25. Hamilton Jordan;crisis.p.362. 26. Sick;op.cit.,p.169. 27. Sullivan;op.cit.,p,193. 28. Sullivan;op.cit.,p.193. 29.Sick;Ibid.,174. منابع مقاله:

تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ايران، ج 2، نجاتي، غلامرضا؛

علل صنعتي - اقتصادي انقلاب اسلامي ايران

علل صنعتي - اقتصادي انقلاب اسلامي ايران (در بعد علل و عوامل صنعتي - اقتصادي انقلاب اسلامي ايران بطور كلي دو نظر عمده در مغرب زمين ابراز شده است: يكي اينكه وقوع انقلاب در ايران به خاطر سرعت بيش از حد و غير قابل تحمل صنعتي كردن جامعه توسط شخص شاه و رژيم پهلوي بوده است، (1) و ديگري اينكه، سواي ساير مسائل و مشكلات فرهنگي، اجتماعي، سياسي، و مذهبي، حتي خود اين صنعتي كردن و يا به اصطلاح امروزي نوسازي (2) صنعت ايران و به تبع آن رشد و شكوفايي اقتصادي كشور در دوران حكومت پهلوي دستخوش مشكلات و چالشهاي جدي بوده است.

طبيعي است كه ما با نظر اول، هر چند معدود طرفداراني هم در بين علماء و متفكرين مغرب زمين دارد، بهيچوجه نمي توانيم موافقت داشته باشيم.چرا كه وقتي نويسنده اي مثل امين سيكل (Amin Saikal) مي نويسد: «در نتيجه، به خوبي روشن شد كه سياستهاي كلي شاه در زمينه توسعه اقتصادي/صنعتي و نظامي در حدي است كه بالاتر از قدرت جذب ايرانيان، در آن سطح كه شاه پيش بيني كرده بود قرار دارد» . (3) پذيرش سخن وي بدين معناست كه تصور كنيم در آن زمان عموم و يا اكثريت مردم ايران افرادي عقب مانده و غير آشنا به مفاهيم نوين صنعتي سازي و توسعه اقتصادي بوده اند و لذا از درك ماهيت سياستهاي مثبت رژيم عاجز مانده و در مقابل آن به مقاومت و مخالفت برخاسته اند.در حالي كه حقيقتا چنين نبوده و بلكه بطوريكه ذيلا خواهيم ديد برنامه هاي مزبور بشدت توام با مفاسد و نا بهنجاريهاي متعدد بوده اند و همين نيز زمينه مخالفت و بالمآل انقلاب مردم را فراهم آورده است.و اما اشكالات عمده اي كه در نگاه اول در برنامه هاي توسعه صنعتي - اقتصادي شاه بچشم مي خورند عبارتند از:

1. سوء استفاده هاي كلان مادي: بنظر مي رسد دامنه سوء استفاده هاي مالي درباره اطرافيان شاه، و صاحبان قدرت و نفوذ در دستگاه پهلوي از كل پروژه هاي صنعتي، كشاورزي، ساختماني، راهسازي و نظامي زمان رژيم گذشته تا آن حد گسترده و وسيع بوده است كه نه تنها از ديد هيچ يك از پژوهشگران خارجي كه علل و عوامل انقلاب اسلامي ايران را بررسي كرده اند پنهان نمانده است،

بلكه حتي خواص اطرافيان و نزديكان شاه سابق نيز اجبارا به آن اعتراف كرده اند، چنانچه اشرف پهلوي در كتاب «چهره ها در آيينه » (4) (ص 103) و پرويز راجي در كتاب «خاطرات آخرين سفير شاه در لندن » (صص 186، 230، 269، و غيره) بدان اشاره كرده اند.علاوه بر اين، خود شاه نيز در كتاب «پاسخ به تاريخ » (5) چنين مطلبي را اذعان مي كند.آنتوني پارسونز سفير كبير انگليس نيز در خاطرات دوران سفارت خود در ايران كه مصادف با سالهاي انقلاب بوده است در ذكر عوامل سقوط رژيم پهلوي از استبداد، فساد مالي، سركوب، و خشونت رژيم نام مي برد (6) و در جاي ديگر (ص 28 كتاب فوق الذكر) مي گويد كه بيشترين موارد فساد مالي مربوط به خانواده پهلوي و دربار شاه بود.

2. اسراف و تبذير: از جمله نارسائيهاي اقتصادي كه ناظران و پژوهشگران خارجي در مورد نحوه اجراي پروژه هاي صنعتي دوران رژيم گذشته ذكر كرده اند.يكي هم مساله اسراف و تبذير در هزينه انجام پروژه ها و يا بعضي از برنامه هاي دربار پهلوي نظير برگزاري جشنهاي دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي (7) و نظاير آنها مي باشد به گونه اي كه بنابر نقل يكي از اين منابع مطالعاتي، گاهي هزينه صوري اجراي يك طرح و يا پروژه صنعتي به چندين برابر هزينه منابع مطالعاتي، گاهي هزينه صوري اجراي يك طرح و يا پروژه صنعتي به چندين برابر هزينه واقعي آن بالغ مي گرديد.بديهي است وقتي هيچگونه بازرسي و رسيدگي حقيقي نسبت به در آمد و مخارج و در نتيجه ثروت هنگفت دربار پهلوي وجود نداشت

و سيستم حكومتي و سياسي آن روز ايران به كسي اجازه نمي داد تا در اين زمينه ها اظهار نظر، چه رسد به تحقيق و تفحص، نمايد و سر رشته مصرف در آمد كشور و بيت المال عمومي يكسره در دست شاه و درباره وعده اي از وزراء و وكلاي مطيع آنها بود، بايد هم انتظار داشت كه از محل اينگونه درآمدها، دربار پهلوي و بويژه شخص رضاخان و بعدها پسرش محمد رضا صاحب ثروتهاي باد آورده كلاني شده باشند كه تعجب همه ناظران خارجي اوضاع ايران در زمان پهلوي ها را برانگيخته است. (8)

3. اختلاف طبقاتي: از موارد ديگري كه پژوهشگران غربي راجع به نارسائيهاي اقتصادي و اجتماعي حاصل از برنامه هاي نوسازي و صنعتي شدن جامعه ايران در دوران پهلوي ذكر كرده اند مساله ايجاد فاصله عميق طبقاتي در جامعه ايران در عهد پهلوي است، بطوري كه در هر دو كتاب «ريشه هاي انقلاب » و «ايران در فاصله دو انقلاب » ، يكي از دلايل عمده نارضايتي مردم در زمان حكومت پهلوي شكاف و اختلاف عظيم طبقاتي بين معدودي اقشار بسيار غني و مرفه جامعه و اكثريت عظيم توده مردم ذكر مي شود، چرا كه - به زعم ايشان - نحوه توزيع در آمدهاي ملي در دوران رژيم پهلوي آشكارا غير عادلانه بوده است. (9) خانم پروفسور كدي استاد تاريخ دانشگاه لوس آنجلس آمريكا در اين زمينه بيان مي دارد: «بنظر مي رسد هيچگونه شكي وجود نداشته باشد كه اصلاحات رضاشاه عمدتا از جيب طبقات محروم و به نفع يك طبقه برگزيده كوچك بود» . (10) ناگفته نگذاريم كه در بعضي از

آثاري كه اخيرا از طرف بعضي از وابستگان رژيم پهلوي در غرب انتشار يافته ادعا شده كه فاصله طبقات فقير و غني در زمان حكومت اسلامي از گذشته بدتر شده است، (11) اما از آنجا كه سخن ايشان بر هيچ گزارش آماري قابل اعتمادي مبتني نشده و صرفا بطور مبهمي گفته شده «طبق گزارشات وزارت برنامه و بودجه » ، لذا بنظر ما چندان قابل اعتنا نمي باشد.

4. وابستگي صنعتي - اقتصادي: از جمله ايردات عمده اي كه مي توان به برنامه هاي توسعه صنعتي - اقتصادي رژيم گذشته گرفت اين واقعيت است كه بيشتر پروژه هاي بزرگ اجرا شده نوعا طوري نبودند كه بينه و بنيانهاي صنعتي - اقتصادي ايران را تقويت و در طول زمان، اين مملكت را از نظر صنعتي و پروژه هاي زيربنايي مستقل و خود كفا سازند، كاري كه كشورهايي مثل ژاپن دردهه سالهاي 1950 ميلادي (پس از پايان جنگ و در حقيقت شكست فاحش ژاپن در جنگ) و كره جنوبي در دهه سالهاي 1970 ميلادي (به تقليد از ژاپن) و مالزي و اندونزي در دهه سالهاي 1980 ميلادي (به تقليد از كره) انجام دادند و از بسياري جهات خود را در زمره كشورهاي صنعتي و نيمه صنعتي قرار دادند (در صنايع سنگين، كشتي سازي، هواپيما سازي، خودروسازي، ساخت ماشين آلات سنگين صنعتي، سواري و غيره) كاري كه بحمد الله پس از پيروزي انقلاب اسلامي تا حدود زيادي در جمهوري اسلامي شروع شده و سرمايه گذاري روي تحقيقات صنعتي و اجراي پروژه هاي بزرگ ملي نظير ساخت ماشين آلات صنعتي، طراحي ساخت خودرو، كشتي سازي، ساخت تسليحات سنگين دفاعي، هواپيما

سازي و غيره آغاز شده است.به هر تقدير با ضرس قاطع مي توان گفت كه بجهت وابستگي شديد حكومت پهلوي به قدرتهاي استعماري غربي، و از طرفي وابستگي آن قدرتها به صهيونيسم بين الملل و جانبداري كامل از اسرائيل، غربيان هرگز نمي گذاشتند و نگذاشتند هم كه ايران زمان شاه به يك قدرت مستقل صنعتي، نظامي، و...منطقه تبديل شود و از اين لحاظ، هر چند بطور بالقوه، روزي بتواند به عنوان يك كشور مسلمان در برابر اسرائيل قد علم كند، هدفي كه هنوز هم بشدت بدنبال آن هستند.لذا، به قول خانم نيكي كدي مورخ مشهور آمريكايي و استاد دانشگاه كاليفرنيا در لوس آنجلس (UCLA) پروژه هاي صنعتي - اقتصادي زمان شاه طرحهاي بي جهت بزرگي بودند كه چندان مطابق شرايط ايران طراحي نشده بودند و در حد اسراف گران و پرخرج بودند، و به طور عمده نيز جز ناكامي اقتصادي ببار نمي آوردند. (12) لازم به ياد آوري نيست كه اين درست همان كاري است كه امروزه قدرتهاي غربي و در راس آن آمريكا با سرمايه گذاريهاي صنعتي كشورهايي مثل كويت، قطر، عربستان، امارات و غيره مي كنند و متاسفانه برادران عرب ما هم متوجه مطلب نيستند و ارز و سرمايه هاي داخلي خود را عملا دور مي ريزند، و يا حداقل اينكه بصورتي مصرف مي كنند كه هرگز آنان را مثل هند، ژاپن، چين و يا كره جنوبي يك كشور صنعتي نخواهد كرد، چنانچه خانم كدي منصفانه اذعان مي نمايد كه پروژه هاي صنعتي زمان شاه بيشتر جنبه نمايشي داشته و به همراه اسلحه هاي فوق پيچيده و گراني كه خريداري مي شد (13)

و نيز كالاهاي لوكس و تجملي مصرفي، اتكاي اقتصادي ايران به غرب را بشدت افزايش مي داد و منافع آنها عمدتا به جيب شركتهاي آمريكايي مي رفت. (14) در جمعبندي اين بحث اجازه بفرماييد بازهم از كلام اين انديشمند غربي استمداد بگيريم كه مي گويد: «عدم تقسيم در آمد كه به نحو آشكار و وسيعي غير عادلانه بود، احتمالا بيشتر به نارضايتي رو به رشد مردم دامن مي زد تا عامل استانداري كه در غرب گفته مي شود، يعني صنعتي كردن سريع جامعه » . (15) پي نوشت ها: 1. keddie,nikkir., roofs of Revolution, Yale University. 1981, p. 53; Parsonsp.. anthony,the pride and the fall : Iran 1974 -1979,1984, London, pp.151 -156. 2. Modernization. 3. Saikal, Amin, The Rise andFall of the shah,Princeton University Press,1980, P. 183. 7. 4. Faces in a Mifror, 1980. 5. Answer to History. 6. نگاه كنيد به كتاب سابق الذكر از پارسونز، ص 15. 7. در مورد هزينه هاي سرسام آور برگزاري جشنهاي مزبور نگاه كنيد به محمد رضا حكيمي، تفسير آفتاب، ص 114 به بعد. 8. در مورد ثروت رضاخان به هنگام ترك سلطنت نگاه كنيد به كتاب نيكي كدي، ريشه هاي انقلاب، متن اصلي، صص 104 و 149، و در مورد ثروت محمد رضا به هنگام خلع از سلطنت نگاه كنيد به كتاب آبراهاميان، ايران در فاصله دو انقلاب ص 437. 9. ر.ك: ريشه هاي انقلاب، صص 148، 170، ايران: در فاصله دو انقلاب، صص 447 به بعد. 10. همان، ص 112. 11. ر.ك: طاهري، روح خدا، خميني و انقلاب اسلامي. 12. ريشه هاي انقلاب، صص 148، 102.

13. سرمايه گذاريهاي جنون آميز نظامي شاه كه از آنجمله پيش پرداخت براي هواپيماهايي بود كه هنوز در آمريكا در مرحله طراحي قرار داشت مقوله اي است كه تفصيل آن در اين مقاله مختصر نمي گنجد.در اين مورد مي توانيد نگاه كنيد به استمپل (Stempel) ، «درون انقلاب ايران، (Inside, the Iranian Revolution) ، ص 70- 68، و كتاب راجي «خاطرات آخرين سفير شاه در لندن » ، ص 93. 14. كدي، ريشه هاي انقلاب، صص 143، 172. 15. همان، صص 93، 111، آبراهاميان، ايران: در فاصله دو انقلاب، صص 103، 149. منابع مقاله:

جرعه جاري، گواهي، عبد الرحيم ؛

وضعيت سياسي ايران در آستانه انقلاب اسلامي

وضعيت سياسي ايران در آستانه انقلاب اسلامي وضعيت سياسي ايران در آستانه وقوع انقلاب اسلامي را در دو موضوع كلي زير بررسي مي كنيم:

الف) استبداد و روش ها، ابزار و نتايج آن استبداد شديد شاه و به تبع او دولتمردان ايراني، امري آشكار و زبانزد همگان بود.وي به جز قدرت خويش قدرت ديگري برايش قابل تحمل نبود.هرگاه احساس مي كرد فردي از مقداري نفوذ مردمي برخوردار شده است، اگر مقامي رسمي داشت بلادرنگ او را بر كنار مي كرد و چه از مقامات باشد چه از مردم، حتي او را نابود مي نمود. (1) شاه تا مي توانست در مقابل فشارهاي داخلي يا خارجي - منجمله فشار نهادهاي بين المللي - براي كاهش استبداد ايستادگي مي كرد. شاه حتي مغرور به اين بود كه تمام كساني را كه در برابرش مقاومت به خرج داده بودند، تصفيه كرده و بدون ريا و نيرنگ اعتراف مي كرد كه از دموكراسي متنفر است. (2)

سوء استفاده شاه از قدرت و

روش هاي او در زمان محمد رضا شاه، قانون اساسي كاملا مورد سوء استفاده وي قرار مي گرفت و عملا از استقلال قوا خبري نبود و تمام تصميمات مهم - و از جمله انتصاب و بركناري نخست وزير و وزراء، صاحبان پست هاي بالا، استانداران و غيره - توسط شاه اخذ مي شد.البته سلطه شاه بر سياستهاي نظامي و خارجي كشور از بقيه آشكارتر بود. در اين دوران، شاه با تفرقه انداختن بين افراد و سازمانهاي داراي وظايف متداخل و ايجاد و تحريك دشمني و حسادت بين آنها حكومت مي كرد. (3) همچنين نهادهايي مانند بازرسي شاهنشاهي، ساواك، نيروهاي مسلح شاهنشاهي، دادگاههاي نظامي و افراد ذينفوذ خاص و قدرت اقتصادي و سياسي خانواده سلطنتي در راستاي هدايت نهادهايي مانند دفتر نخست وزيري و وزراء، مجلس، مطبوعات و غيره و در جهت منافع و خواسته شاه، عمل مي كردند و گاه خود، وظايف اينها را انجام مي دادند.كابينه هيچ تصميم مهمي نمي گرفت و حد اكثر اينكه وزرا براي اجراي تصميمات شاه مشورت مي كردند.شاه يك نخست وزير تشريفاتي مي خواست و هويدا - كه از سال 1344 تا 1355- اين سمت را در اختيار داشت، بخوبي اين نقش را ايفا نمود. يكي از نتايج استبداد شاه اين بود كه وزرا براي باقي ماندن بر سركار هميشه تلاش مي كردند وزارت خانه آنها نظر موافق شاه را جلب كند و بنابراين آمار و حقايق قلب مي شد.با اين وجود، شاه هر وقت به قرباني نياز داشت، گناه سياستهاي خود را به گردن نخست وزير با وزرا مي انداخت و آنها را بر كنار مي كرد.مثلا هويدا

مسئول شكست هاي متوالي برنامه عمراني پنجم - مانند خاموشي هاي برق در بهار و تابستان سال 1356- معرفي گرديد. از سوي ديگر، انتخاب نخست وزير و وزيران عمدتا از بين افراد وابسته به سازمانهاي جاسوسي شاه و آمريكا و فراماسونري صورت مي گرفت.در كتاب انقلاب ايران و مباني رهبري امام خميني، كه در گرماگرم درگيري هاي زمان انقلاب بصورت پاورقي در يكي از روزنامه ها منتشر مي شد، در اين رابطه آمده است: «آماري كه از وابستگي هاي افراد شناخته شده هيئت وزيران هويدا، آموزگار، شريف امامي، و ازهاري به دست آمده...حكايت از آن دارد كه 38%فراماسون، 24%عضو سيا و 21%عضو ساواك بوده اند» . (4)

استخدام و كنترل نخبگان (5) در ايران پيش از انقلاب، حدود 40 خانواده ويژه - كه از نظر سياسي و ثروت خيلي نيرومند بودند - وجود داشت.اكثريت بالايي از نخبگان سياسي از اين خانواده ها برگزيده مي شدند و يك بررسي نشان مي دهد كه 75%نخبگان سياسي، حد اقل يك خويشاوند ذينفوذ داشته اند.البته استخدام سياسي نخبگان محدود به اعضاي خانواده هاي فوق نبود، بلكه گروه كوچكي از تنكوكراتهاي طبقه متوسط نيز به همكاري پذيرفته شدند.نخبگان سياسي مهم تر بدليل احساس عدم امنيت شاه و بي اعتمادي او، بدون توجه به امر كيفيت دست چين مي شدند و تعداد آنها به كساني كه مي شد كه كنترل شوند و تهديدي براي رژيم نباشند كاهش ميافت.به همين دليل به عنوان مثال: همسر شاه، فرح، رئيس 26 سازمان حكومتي بود و هزاران تصميم معمولي حكومتي به جاي رسته هاي پايين تر توسط شاه اخذ مي شد. از سوي ديگر، روش هاي

كنترل نخبگان با انواع مختلفي از مجازات براي نخبگان «خطاكار» ، تغيير متناوب افراد براي جلوگيري از بروز حمايت مردمي براي آنها، و ايجاد تفرقه بين آنان مانند گماردن افراد رقيب به رياست آژانس هاي حكومتي و بعهده گرفتن نقش موازنه بين آنها توسط شاه، تكميل مي شد.عدم امنيت شغلي نخبگان باعث فساد و جمع آوري پول توسط آنها براي روز مبادا مي شد.

نخبگان اداري و نقش آنها به دليل تحولات اقتصادي ناشي از گران شدن قيمت نفت كه به يك بوروكراسي متخصص و ماهر نياز داشت، درها به سوي روشنفكران - كه بدليل افزايش تعدادشان يك بوروكراسي حكومت غول پيكر پديد آورده بر آن مسلط گرديدند - باز شد.وقتي انقلاب آغاز شد و همراه با پيشرفت انقلاب، توقف خدمات كشوري پشت رژيم را شكست.

سخنان تكراري و خستگي مردم شاه در سخنان خود به طور مكرر روي موضوعات خاصي مانند رسيدن به دروازه هاي تمدن بزرگ، انقلاب سفيد، اصلاحات ارضي و صنعتي شدن كشور مانور مي داد.در سالها و ماههاي پاياني، شنيدن اين سخنان براي مردم كه نتايج برنامه هاي او را مي ديدند، خسته كننده و تنفر انگيز به نظر مي رسيد.به قول يكي از نويسندگان «وعده رسيدن به دروازه هاي تمدن بزرگ بقدر ابلهانه و بلند پروازانه بود كه نه فقط اميدي بر نمي انگيخت، بلكه هر شنونده اي را خشمگين و از آينده نوميد مي كرد» . (6) اين تنفر و خستگي، به هنگام بازگو شدن القابي كه به شاه داده شده بود - مانند آريا مهر يا بزرگ ارتشتاران - كه اين القاب مكرر و فراوان از دستگاههاي تبليغاتي شنيده مي

شد نيز به چشم مي خورد. شاه با دادن وعده هاي بسيار تلاش مي كرد بر استحكام قدرتش بيفزايد.اما بر خلاف اين انديشه ماكياولي - كه وعده ها (بدقولي) باعث ثبات تاج و تخت هستند - اين سخنان در نهايت اثرات معكوس بخشيد.

سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك) در شكل گيري ساواك، كه از اواخر سال 1335 كار خود را آغاز كرد، آمريكا و اسرائيل نقش عمده اي داشتند. (7) اين سازمان بويژه در زمان حاكميت نصيري (دوره نخست وزيري هويدا) با هزاران مامور رسمي و تعداد بسيار زيادي خبرچين و بهره گيري از شيوه هاي متنوع در شكنجه و سركوبي، كار كنترل تمامي محافل، سازمانها، نهادها، مراكز و افراد مظنون را به عهده داشت.بدينوسيله، ساواك كه در تمام روزنامه ها حضور داشت.براي آنها سر مقاله مي نوشت يا مطالب را ديكته مي كرد.در ادارات همه تحت مراقبت بودند.در ضيافتها هر كس به فرد مجاور خود بدگمان بود.در اطاقهاي هتل ها، ميكروفون كار گذاشته شده بود. كتابها و حتي نامه هايي كه از خارج مي رسيد كنترل مي شد.نامه ها با بي دقتي زياد باز و بعد با سنجاق دوخته مي شد. ساواك گاه براي دستگيري يك گروه كوچك به منظور اينكه فرد يا افراد مورد نظر فرار نكنند، دهها نفر را دستگير مي كرد. رژيم شاه علاوه بر بهره گيري از نيروهاي گارد (مانند گارد شاهنشاهي و گارد دانشگاه) در سركوبي ها از نيروهاي ارتش، ژاندارمري و شهرباني نيز بهره مي برد. (8) علاوه بر اين، ساواك براي حضور دائمي در افكار مردم و القاي ترس (مثلا با مصاحبه هاي مقام امنيتي - ثابتي)

تلاش مي كرد. ايجاد «كميته مشترك ضد خرابكاري » با كمك شهرباني در سال 1350 به ساواك حضور آشكار بيشتري مي بخشيد. بدين ترتيب، ساواك توانسته بود به جز تعدادي از رهبران مذهبي و برخي از روشنفكران و تبعيدشدگان به خارج همه را بترساند. همچنين ساواك در راستاي كنترل مخالفين در خارج از كشور، پول هاي هنگفتي براي رؤساي ساواك در خارج ارسال مي كرد و به اشخاص داخلي يا سياستمداران خارجي و از جمله يكصد روزنامه و نشريه خارجي مبالغ بسياري حق السكوت مي داد. (9) مجموعا 4 نفر - كه عبارت بودند از تيمور بختيار، پاكروان، نصيري و مقدم - به ترتيب به عنوان رياست ساواك منصوب شدند: نفر اول در سال 1340 به دليل احساس خطر شاه از وي، بر كنار شد و سپس بدست يكي از مامورين ساواك در عراق به قتل رسيد. جاي وي را پاكروان گرفت.بدنبال حمله به شاه در 21 فروردين 1344 در كاخ مرمر، پاكروان نيز عزل شد و نصيري كه قبلا مامور بركناري مصدق، فرماندار نظامي تهران در جريان قيام 15 خرداد و از مهره هاي مطمئن شاه بود، به رياست ساواك رسيد.نصيري در جريان انقلاب كه شاه به قرباني نياز داشت، قرباني شاه شد و مقدم به جايش منصوب شد.اين هر سه نفر اخير، با پيروزي انقلاب دستگير شده و توسط دادگاههاي انقلاب اسلامي محاكمه و اعدام شدند. (10) بطور كلي، القاي ترس مفرط باعث تنفر سركوب شده گرديده بود، هنگامي كه با تحولات انقلابي در سال 1356 و 1357 در اين ترس تزلزل ايجاد شد و روحيه انقلابي پديد آمد، ساواك مهاجم به هدف

حملات انقلابيون تبديل شد و افشاي گسترده اعمال و شكنجه هاي روحي و جسمي ساواك دهان به دهان نقل شده بر طغيان هاي عمومي مي افزود.مجموعه تحولات و اوضاع سياسي كه تا كنون تشريح شد، در ايجاد و تقويت زمينه هاي نارضايتي مؤثر افتاد.اما نمي توان همچون بعضي از منابع (11) نقش عامل سياسي را مطلق نمود و ريشه انقلاب اسلامي ايران را تنها در استبداد و ديكتاتوري رژيم گذشته دانست.

ب) وابستگي به بيگانگان رژيم شاه عميقا در جنبه هاي مختلف سياسي، اقتصادي، نظامي و غيره...به آمريكا و كشورهايي كه در اردوي اين كشور بودند، پيوند خورده بود.اين پيوند يك رابطه سالم دو جانبه نبود، بلكه در بسياري از موارد به وابستگي گسترده اين رژيم به بيگانگان - كه اين وابستگي به طور مكرر مورد انتقاد مخالفين قرار مي گرفت - انجاميده بود. مبارزه با نفوذ بيگانه در ايران به پايان قرن 19- زماني كه علما با اعطاي امتياز رويتر به مقابله برخاستند - بر مي گردد.اين بدبيني و مخالفت با نفوذ خارجي در ايران، از پس از سقوط دكتر مصدق و جايگزيني آمريكا به جاي انگليس - و به اين دليل كه ايرانيان به آمريكا به عنوان حاكم نامرئي كشور مي نگريستند و با شعار شاه آمريكايي - عليه آمريكائيان ادامه يافت و در انقلاب اسلامي به اوج خود رسيد. پس از جنگ دوم جهاني و همزمان با تشديد جنگ سرد بين شرق و غرب، آمريكا در راستاي جلوگيري از توسعه شوروي و كمونيزم و حفظ منافع خود، ابتدا دست به كمكهاي سياسي (مثلا كمك در خروج نيروهاي روسيه از كشور) زد و سپس

همراه با اين كمكها، كمكهاي اقتصادي و نظامي خود به رژيم شاه را به كشور سرازير ساخت.در اين رابطه، بر اساس يك پيمان نظامي دو جانبه در سال 1947 يك ماموريت نظامي آمريكايي - تحت عنوان رشد كارايي ارتش ايران - بر عهده رژيم شاه قرار گرفت.اين قرار داد تا پايان سلطنت محمد رضا شاه ادامه يافت.آمريكا همچنين، در سرنگوني حكومت دكتر مصدق مداخله داشت.پس از اين سرنگوني تا سال 1967، آمريكا حدود يك ميليارد دلار به رژيم شاه كمك اقتصادي نمود، تا به گفته آنها ضعف اقتصادي باعث نفوذ كمونيزم و روسها در ايران نگردد.آمريكا، همچنين در راستاي سياست سد بندي در اطراف اتحاد شوروي، ايران راوارد پيمان بغداد - كه بعدا به نام پيمان مركزي يا سنتو (CENTO) مشهور شد - نمود. علاوه بر اين، منابع به امضاي يك قرارداد سري نظامي بين آمريكا و ايران در سال 1959 اشاره دارند كه بر اساس آن آمريكا در صورت وقوع تجاوز به ايران به ياري ايران مي شتافت. (12) اما هر چند تلاش هاي آمريكائيان در زمينه ايران، ظاهرا تحت عنوان كمك صورت مي گرفت، عملا ايران را به آمريكا وابسته كرد. همراهي و خود باختگي شاه و دولتمردان ايراني نيز اين روند را تشديد كرد.آمريكا از اين وابستگي در زمينه هاي مختلف سياسي، اقتصادي، نظامي و استراتژيك از ايران بهره مي برد: بر اساس دكترين نيكسون، ايران به ژاندارم آمريكا در منطقه تبديل شد.قصد اين دكترين ايجاد قدرتهاي منطقه اي براي حمايت از منافع بين المللي آمريكا و ساير كشورهاي غربي در مقابل روسها بود.در نتيجه، رئيس جمهور آمريكا - نيكسون - با

فروش هر نوع تسليحات مرسوم به ايران موافقت نمود.تا اواسط دهه 1350 ايران به بزرگترين خريدار تسليحات آمريكايي تبديل شده بود.از سال 1950 تا زمان سقوط شاه، ايران قرار دادهاي خريد تجهيزات و خدمات نظامي به ارزش حدود 20 ميليارد دلار با آمريكا امضا كرد.از سوي ديگر، آمريكا 40%سهام كنسرسيوم نفتي را بدست آورد و به اقسام سرمايه گذاري ها در ايران اقدام نمود.روابط اقتصادي بين ايران و آمريكا نيز اين برداشت ايراني ها را كه روابط ايران - آمريكا ماهيتا امپرياليستي است، تاييد مي كرد.بعنوان مثال، براي هر دلاري كه ايران از تجارت با آمريكا بدست مي آورد دو دلار براي كالاهاي آمريكايي مي پرداخت. علاوه بر اينها، آمريكا و ساير كشورهاي اردوگاه غرب دست شاه را در زمينه سركوبي مخافين نيز باز گذاشته، كمكهاي خود در اين زمينه را نيز به عمل مي آوردند. از ميان تلاشهاي آمريكا در زمينه ايران - كه ايرانيان را به وابستگي شاه به آمريكا بيشتر از پيش معتقد مي ساخت - مي توان از درخواست آمريكا براي كسب مصونيت ديپلماتيك براي اتباع آمريكايي در ايران و تصويب آن كه مقابله شديد امام خميني «ره » را به دنبال داشت، ورود هزاران متخصص نظامي آمريكايي و تنفر مردم از ارزش هاي جديدي كه اين افراد به كشور تزريق مي كردند و مداخله شاه در عمان (ظفار)، ارسال تجهيزات نظامي توسط شاه به مراكش، اردن، زئير، درگيري نظامي ايران در سومالي، عمليات نظامي عليه ناراضيان بلوچ در پاكستان و ارسال جتهاي فانتوم براي حفظ رئيس جمهور ويتنام جنوبي - و ان تيو - نام برد كه همه اين مداخلات

و درگيريهاي نظامي يا تجهيزات ارسالي به دستور آمريكا و در راستاي منافع بين المللي اين كشور صورت مي گرفت.بدين ترتيب، به شاه به عنوان يك عنصر آمريكايي نگريسته مي شد.

روابط با اسرائيل و آفريقاي جنوبي روابط شاه و اسرائيل يكي از عوامل مخالفت عمومي با رژيم شاه بود، بر خلاف نظر عموم مردم ايران و افكار عمومي در جهان عرب كه خواستار نابودي رژيم اسرائيل بودند، رژيم شاه روابطي گسترده با اسرائيل داشت.در يكي از منابع طرفدار رژيم شاه آمده بود: «هدف كنوني ناسيوناليسم عرب...نابود ساختن اسرائيل، گسترش پان عربيسم در منطقه خليج فارس و سوسياليزم راديكال است. ناسيوناليسم عرب اغلب مخالفت با بيگانگان خصوصا بريتانيا و ايالات متحده را در بردارد.هيچيك از اين مسائل با دكترين كنوني ايران...مطابقت ندارد» . (13) بدين ترتيب، شاه 65%نفت مورد نياز اسرائيل را تامين مي كرد.كالاهاي اسرائيلي به سوي ايران سرازير بود.ساواك و موساد همكاري گسترده اي داشتند و آژانس يهود كه فعاليت عمده اش مهاجرت يهوديان به فلسطين است در تهران دفتر نمايندگي باز كرده بود.همچنين، مشهور است كه در جنگ سال 1967 هواپيماهاي آمريكايي در ايران فرود آمده، پس از تغيير رنگ و آرم به اسرائيل مي رفتند. شاه عليرغم مخالفت هاي داخلي و جهاني و از آن جمله انتقاد نيم ميليارد نفر سكنه آفريقا، با رژيم نژاد پرست (آپارتايد) آفريقاي جنوبي نيز روابط حسنه داشت و 95%نفت مورد نياز اين رژيم را تامين مي كرد. (14) بطور كلي، متهورانه ترين حملات عليه آمريكا و اسرائيل از طرف امام خميني «ره » صورت مي گرفت.ايشان شديدا و به طور مكرر در سخنراني ها و اعلاميه

هاي خود رژيم شاه را به دليل وابستگي سياسي، اقتصادي و نظامي به آمريكا و رابطه با اسرائيل مورد نكوهش قرار مي دادند (15). پي نوشت ها: (×) عضو هيئت علمي دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران. 1. نظر عمومي مردم بر اين است كه مرگ مشكوك بسياري از افراد صاحب نام مانند تختي، حاج آقا مصطفي خميني و دكتر شريعتي توسط شاه صورت گرفته است.وزرا نيز اگر مي خواستند در قدرت بمانند بايد از نظر فكري خود را بي تفاوت مي كردند. 2. كلربرير، پير بلانشه، ايران: انقلاب به نام خدا، ترجمه قاسم صنعوي (تهران: كتاب سحاب)، ص 121. 3. مثلا هويدا به نفوذ هوشنگ انصاري وزير دارايي و جمشيد آموزگار وزير كشور كه قرار بود رهبران دو جناح حزب رستاخيز باشند، حسادت مي ورزيد.خود او دبير كل موقت حزب شده بود. 4. سيروس پرهام، انقلاب ايران و مباني رهبري امام خميني (تهران: انتشارات امير كبير، 1357)، ص 26. 5. كلمه نخبه اصطلاحا درباره مفهوم حژخدب بكار مي رود كه در اينجا به معني كساني است كه اداره امور را بر عهده دارند.اين واژه در معناي كلي خود روشنفكران و گروهاي فكري را نيز شامل مي شود. 6. مهدي پرهام، فرهنگ سكوت، مجموعه سي مقاله (تهران، بي تا، 1357) ص ص 12- 11. 7. براي كسب اطلاعات مشروح درباره چگونگي تشكيل و سازماندهي ساواك و نقش آمريكا، انگليس و اسرائيل در ايجاد آموزش آن رجوع كنيد به حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي (2 جلد، تهران: انتشارات روزنامه اطلاعات، 1370) جلد 1، ص ص 476- 381. 8. گارد شاهنشاهي كه در مركز

آن سازمان افسران قرار داشت و مطمئن ترين نيروي نظامي شاه بود، بطور اخص حفاظت از شاه را بر عهده داشت. 9. حسين ارژنگي، غارتگري در ايران (تهران: ناشر نويسنده، 1358) ص ص 26- 18 و 42- 40. 10. حاتم قادري، تحليلي از انقلاب اسلامي ايران (تهران: دفتر تحقيقات و برنامه ريزي درسي وزارت آموزش و پرورش، 1366)، ص ص 54- 53. 11. See Mohsen Nodjomi,Deictaorship and rise of popular Movement :the case of iran (ann arbor :u.m.i,1986) ,p p.178 -179. 12. سيد جلال الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران (2 جلد، قم: دفتر انتشارات اسلامي، 1361)، جلد 1، ص 176. 13. حافظ فرمانفرمائيان، تحليل تاريخي سياست خارجي ايران از آغاز تا امروز، ترجمه اسماعيل شاكري (تهران: انتشارات مركز مطالعات عالي بين المللي دانشگاه تهران، 1355)، ص 62. 14. گ.ل.بوندارفسكي، تاريخ توسعه طلبي آمريكا در ايران (تهران: انتشارات آلفا، 1358)، ص 112. 15. به عنوان مثال رجوع كنيد به: فلسطين و صهيونيزم (كلام امام)، دفتر نوزدهم (تهران: انتشارات امير كبير، 1363)، ص ص 63- 41. حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني (2 جلد، تهران: انتشارات راه امام، 1360)، ج 1، صفحات 413، 457، 692، 716، 726 و... منابع مقاله:

جرعه جاري، ملكوتيان، مصطفي ؛

علل و عوامل مؤثر بر انقلاب

علل و عوامل مؤثر بر انقلاب به زبان رياضي، انقلاب از جنبه زمينه ها و علل و عوامل وقوع، بردار حوادث و دگرگوني هاي مختلف تاريخي يك كشور است. در وقوع اين پديده، مجموعه تحولات و شرايط فكري، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي مداخله دارد. بي ترديد هر تحليل و رهيافتي كه اين واقعيت را ناديده گرفته، آن را

پديده اي تك عاملي يا خلق الساعه بينگارد، از منطق علمي دور است. البته در هر انقلابي ممكن است يك يا تعدادي از تحولات و شرايط نقش اصلي يا نقش بارز داشته باشند، با اين حال آنچه در نهايت وقوع انقلاب را گريزناپذير مي سازد، عواملي اندك است كه در سايه تأثير و تأثر تحولات و شرايط فوق پديد آمده و گسترش مي يابد. بنابراين، با توجه به موقعيت و تحولات كشورها، مسيرهاي متفاوتي در رسيدن به اين عوامل وجود دارد. اين عوامل، كه در هر انقلابي ديده مي شود، عبارت است از: نارضايتي عميق از شرايط حاكم، پذيرش انديشه يا انديشه هاي جديد جايگزين، روحيه انقلابي و ساختار اجتماعي سياسي بر اين اساس در صورت: ناخشنودي تمام يا بخشي از جامعه، وجود ساختارهاي مؤثر، واحد بودن آرمان همگان، شديد و فراگير بودن روحيه انقلابي، توان اقتصادي نظامي بالا و برخورداري از حمايت بين المللي نيز در بيشتر موارد نمي تواند از وقوع انقلاب جلوگيري كند. و اگر عوامل چهارگانه ياد شده از نيرومندي لازم برخوردار نباشند، آينده رژيم و انقلابيان را توان عمومي دو طرف مشخص مي كند. توان عمومي نيز از طريق عناصر مادي و محسوس (تعداد همراهان، قدرت اقتصادي و نظامي، حمايت خارجي و..). و عناصر غير مادي و نامحسوس (قدرت مديريت دو طرف، ويژگي ها و توان رهبر، ويژگي هاي ايدئولوژي حاكم بر اذهان طرفين و..). قدرت تعيين مي گردد. البته سنجش توان عمومي طرفين، در يك وضعيت انقلابي، با مشكلات متعددي همراه است. با توجه به اين كه عناصر غير مادي و نامحسوس قدرت مشكل سنجش توان عمومي را مضاعف

مي كند و اين امر از محدوديت هاي عمده بهره گيري از روش مورد بحث ما شمرده مي شود، به منظور شناخت بهتر اين عناصر بايد در راستاي شناخت عناصر مادي و محسوس قدرت تلاش ها و پژوهش هاي علمي بيشتري به انجام رسد. هر انقلابي از يك سو با نارضايتي عميق از شرايط حاكم همراه است. اين نارضايتي وقتي پديد مي آيد كه افراد از بهبود شرايط موجود نااميد شده، آن را غير قابل تحمل بيابند. از سوي ديگر، در هر انقلابي انديشه يا انديشه هاي جديد جايگزين، ذهن انقلابيان را تسخير و بر رفتار آن ها سلطه مي يابد. هيچ انقلابي بدون گسترش انديشه هاي جديد روي نداده است. تلاطم انديشه ها بخشي از وضع پيش از انقلاب را شكل مي دهد. افزون بر اين، هر انقلابي با گسترش روحيه انقلابي همراه است. منظور از اين روحيه وضعي است كه در سبب اعتماد به نفس در افراد مي شود، آنها، بي توجه به اقدامات سركوبگرانه يا رفرميستي رژيم ها، تنها به پيشبرد انقلاب مي انديشند و در راستاي هدف خود، كه واژگوني رژيم موجود و بناي ساختار سياسي نوين است، گام برمي دارند. هر انقلابي با ساختارهاي اجتماعي سياسي نيز همراه است. اين ساختارها، كه ممكن است مدت ها پيش از پيدايش وضعيت انقلابي وجود داشته باشد، در گسترش ناخشنودي از موقعيت حاكم، ارائه و تبليغ انديشه هاي جديد و ايجاد و گسترش روحيه انقلابي در جامعه نقش دارد. انقلاب اسلامي ايران چهار عامل ياد شده را در نوع نيرومند آن نشان داد: 1 نارضايتي ويژه از وضع موجود در انقلاب اسلامي با

شاخص هايي مانند تظاهرات، درگيري ها و اعتصاب هاي عمومي، تنفر همگاني از رژيم و سقوط پايه هاي اقتدار آن، شعارهاي انقلابيان در طرد نظام، گسست و گريز عمومي روشنفكران و كادرهاي اداري و... آشكار بود، بر خلاف همه يا بيشتر انقلاب هاي معاصر، كه تنها گروه هاي خاصي در آن ها شركت داشتند، در ايران اكثر قريب به اتفاق جمعيت كشور از رژيم پهلوي ابراز تنفر مي كردند. اگر بپذيريم كه شدت و عمق ناخشنودي به ميزان نزديك بودن آن به جنبه هاي فكري و عقيدتي و در اين گستره نيز به ارتباط آن با افكار داراي اصالت فرهنگي قوي وابسته است، مي توان گفت نارضايتي در ايران از ديگر انقلاب هاي معاصر شديدتر و عميق تر بود. 2 انديشه سياسي جايگزين در انقلاب اسلامي نيز با شاخص هايي مانند شعارهاي انقلابيان در بيان آرمان جديد مشخص مي شود. مراسم بي نظير استقبال از امام خميني قدس سره و رفراندم هاي جمهوري اسلامي و قانون اساسي نيز مي توانند شاخص هاي آرمان جديد انقلاب اسلامي شمرده شوند. تعداد جمعيت پذيرنده آرمان هاي انقلاب اسلامي نيز، برخلاف انقلاب هاي معاصر، بسيار بود، به گونه اي كه مي توان گفت، جز بخشي از روشنفكران كه با عقايد ماركسيستي يا ليبرالي در انقلاب شركت داشتند، عموم مردم از اسلام و انديشه هاي امام خميني قدس سره طرفداري مي كردند. از سوي ديگر، پيوند ايدئولوژي انقلاب ايران با فرهنگ عمومي كشور و به عبارت ديگر اصالت فرهنگي آن از نكات عمده تفاوت انقلاب اسلامي با ديگر انقلاب هاي معاصر است . 3 در انقلاب اسلامي ساختارهاي داراي نقش

نيز وجود داشت كه از آن ميان بايد از نهاد روحانيت، شبكه مساجد و انجمن هاي اسلامي نام برد. پيوند ويژه تاريخي روحانيت و مردم و نيز رهبري هوشمندانه و قاطع امام خميني قدس سره وضعي استثنايي پديد آورد و به موفقيت سريع در برانگيختن نارضايتي، گسترش آرمان انقلاب اسلامي، ايجاد و گسترش روحيه انقلابي و در نتيجه بسيج عمومي و به صحنه آوردن مردم انجاميد. 4 روحيه انقلابي در انقلاب اسلامي با شاخص هايي چون عدم تسليم انقلابيان در برابر اقدامات رفرميستي رژيم (تغيير نخست وزيران، آزادي زندانيان سياسي و آزادي هاي كنترل شده مطبوعات) بي توجهي به شيوه هاي سركوب و وجود روحيه شهادت طلبي و فداكاري در راه آرمان مشخص مي شود. اين روحيه در انقلاب هاي ديگر نيز شديد بود، اما در ايران به نحو بارزتري مشاهده مي شد و آشكارا غير قابل برگشت مي نمود. پي نوشت ها: .1 واژه انقلاب معادل كلمه Revolution است كه ابتدا از اصطلاحات اخترشناسي به معني چرخش دوراني و بازگشت افلاك و ستارگان به جاي اول بوده است. بسياري از نويسندگان بر اين باورند كه هر چند در معني امروزين واژه انقلاب آغاز داستاني سراسر نو و آغاز ناگهاني و جديدي از تاريخ نهفته است، اما اين تصور تا پيش از انقلاب هاي پايان قرن 18 ناشناخته بود. البته مردم روزگار باستان با دگرگوني ها و خشونت همراه انقلاب به خوبي آشنا بودند، اما اين دگرگوني ها در نظر آن ها چيز تازه اي به وجود نمي آورد . آن ها معتقد بودند كه تاريخ هرگز از مبدأ نو آغاز نمي گردد، بلكه باز

در مرحله اي ديگر از دور خود قرار مي گيرد. هر چند تفكر درباره پديده انقلاب و بحث از آن در گذشته و حتي در جوامع باستاني نيز وجود داشته است، اما تا كنون درباره معناي اين پديده توافقي حاصل نشده است. برخي از نويسندگان، بر اساس ميزان تغييراتي كه انقلاب پديد مي آورد، انقلاب ها را به سياسي و اجتماعي تقسيم كرده اند. به رغم فقدان يك تعريف مورد توافق، انقلاب را مي توان با ويژگي هايي مانند نارضايتي عميق از شرايط حاكم، گسترش ايدئولوژي (هاي) جديد، روحيه انقلابي، ساختارهاي اجتماعي سياسي داراي نقش و بسيج گر، مشاركت مردمي (هر چند بخشي از مردم)، مبارزه خشونت بار و جانشيني ناگهاني گروهي با ايدئولوژي جديد به جاي گروه ديگر همراه دانست. علاقمندان مي توانند درباره معناي واژه انقلاب در گذشته و حال به: هانا آرنت، پيشين، ص .36 و در زمينه ويژگي هاي اساسي انقلاب از جمله به منبع زير: حسين بشيريه، انقلاب و بسيج سياسي، انتشارات پگاه، تهران، 1372، صص 10 1، رجوع كنند . cambridge university press, 1979, p.33 : 2. theda skocpol, states and social revolutions , combridge منابع مقاله:

انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، ويراست اول، جمعي از نويسندگان ؛

عوامل پيروزي انقلاب اسلامي در كلام امام خميني(ره)

عوامل پيروزي انقلاب اسلامي در كلام امام خميني(ره)

اين «مقاومت مردم ايران در دنيا بي نظير است مردم ايران براي از بين بردن استبداد جهنمي چنان دلاورانه مبارزه كردند كه موجب حيرت غرب و شرق شد، مبارزات خونيني كه بالاخره به استقلال و آزادي منجر خواهد شد.»(1) و اين پيروزي ره آورد عواملي است كه با الهام از سخنان امام

راحل (ره) به آن مي پردازيم:

ايمان رمز پيروزي

رمز پيروزي ايمان بود. آن وحدت كلمه را، ايمان آورد. ايمان، وحدت كلمه آورد كه سرتاسر اين مملكت همه باهم، همه با هم فرياد زدند و يك مطلب را خواستند. اجتماع كردند از مركز تا هر جا شعاع مملكت است رفت صدا و فرياد زدند جمهوري اسلامي ... . شهادت را براي خودشان فوز دانستند. آنهايي كه فرار مي كردند از همه چيز، حمله كردند بر تانك ها و توپ ها، غلبه كردند بر لشكر شيطان، بر طاغوت . اين رمز را حفظ كنيد، اين نهضت را حفظ كنيد، اين وحدت كلمه را حفظ كنيد.(2)

اين ايمان راسخ كه در اين ملت شكوفا شد، اين تبدلي كه پيدا شد و تحولي كه در نفوس مسلمين اينجا پيدا شد، رمز پيروزي بود.(3)

وحدت كلمه و هم پيوستگي

ما همه برادر هستيم و همه با هم بايد باشيم . رمز پيروزي ما همين وحدت كلمه و هم پيوستگي ما به هم بود . رمز پيروزي ما توجه به خداي تبارك و تعالي و پاسداري اسلام بود. اين رمز را حفظ كنيد، اين وحدت را حفظ كنيد، اين همبستگي را حفظ كنيد.(4)

اتكاي به اسلام و عشق به شهادت

مردم براي اسلام خون مي دهند، نه براي سياست، براي سياست اسلامي . ملت ما به واسطه اتكاء به اسلام اين نهضت را پيش برد. ملت ما عاشق شهادت بود با عشق به شهادت پيش رفت اين نهضت، اگر چنانچه اين عشق و علاقه نبود هرگز ما در مقابل آنهمه قدرت پيروز نمي شديم . پيروزي ما دنبال اين بود كه همه اسلامي بوديد همه توجه به

ديانت داشتيد.(5)

نترسيدن از مرگ

رمز پيروزي ملت ما همين بود كه ديگر نمي ترسيدند از اينكه بروند توي خيابان بكشندشان، مي رفتند، خيلي هم كشته مي شدند، بالاخره هم با همين فريادها و دادها والله اكبرها پيروز شدند.(6)

اتكا به خدا و معنوي بودن نهضت

رمز پيروزي امروز ما اين است كه اتكاء به خداي تبارك و تعالي داشتيم . رمز پيروزي ما اين است كه جنبه فقط سياسي نبود، فقط براي نفت و امثال اينها نبود، جنبه، جنبه معنوي بود، اسلامي بود، جوانان ما آرزوي شهادت مي كردند، جوانان ما شهادت را استقبال مي كردند همانطور كه در صدر اسلام سربازهاي اسلام شهادت را استقبال مي كردند. سربازان ما از شهادت باك ندارند براي اينكه مردن را يك چيز فنا شدن نمي دانند. سربازان ما شهادت را سعادت مي دانند و براي اين سعادت كوشش مي كنند. رمز پيروزي، اتكاء به قرآن و اين شيوه شيعه مقدس كه شهادت را استقبال مي كردند، بوده، خوف در دل آنهانبود، در عين حال كه تانك ها و مسلسل ها به روي آنها آتش مي گشود آنهااستقبال مي كردند، خوف نداشتند. مشت بر تانك غلبه كرد، مشت بر مسلسل غلبه كرد مشت بر ابرقدرتها غلبه كرد. اين رمز را حفظ كنيد، اين رمز پيروزي را تاحفظ كنيد پيروز هستيد. ملت ما تا با خداست پيروز است . ملت ما تا پناهگاه او اسلام است پيروز است . پرچم قرآن تا برفراز سر ملت ماست پيروز است . اين رمز را حفظ كنيد، توجه داشته باشيد كه نهضت سابق نهضت هايي بود كه يا سياسي بود يا نيمه اسلامي . نهضت

امروز تمام اسلامي است، نهضت امروزبراي خداست، همه فرياد مي زنند اسلام، همه فرياد مي زنند جمهوري اسلام اين رمز است كه ما را پيروز كرد و شما هم اين رمز را حفظ كنيد.(7)

عنايت خدا و قدرت معنوي

اسلام بود كه شما را راه انداخت و به شما همچو قدرتي داد كه در مقابل اين قدرت هاي شيطاني بزرگ ايستاديد و نترسيديد، اين غيرتي بود كه خدا به شما داد و الاما كه بندگان ضعيفي هستيم و چيزي نداريم ...

...اين قدرت خدا بود، اين چيزي بود كه خدا به شما عنايت كرد و بايد اين عنايت خدا را حفظ كنيد. حفظ اين عنايت خدا كه منشاء همه پيروزي هاست به اين است كه قدمهاي ديگري هم برداريد، همه با هم پشتيباني كنيم، همانطوري كه در اول، اين نهضت با ايمان پيش رفت و اجتماع همه شما به واسطه ايماني كه د ردلتان بود سبب شد كه يك همچو قدرت شيطاني را درهم كوبيديد. اين يك عنايتي بود، عنايت خاصي بود از خداي تبارك و تعالي ... آن روزي كه شما راه افتاديد به ميدان و توي خيابان ها، آنها با ابزار غول پيكر و شما با مشت، هيچ به فكر آن نبوديد كه حقوقم كم است، حقوق مطرح نبود، جان مطرح نبود. اين روحيه شمارا غلبه داد، اين چيزي كه شما را غلبه داد مادامي كه او هست شما پيروزيد.(8)

تحول روحي - معنوي

و آن تحولي كه در حال نهضت، در آن وقتي كه مشغول به انقلاب بودند و مشغول به اقدام بودند، يك تحول روحي پيدا شده بود از براي همه قشرها كه آن تحول خيلي

اهميت داشت و به نظر من آن تحول روحي كه براي ملت حاصل شد از آن تحولي كه ايجاد كردند و رژيم را بيرون كردند، آن اهميتش بيشتر است براي اينكه آن يك تحول معنوي بود، مردم همه نسبت به هم محبت مي كردند. از قراري كه به من كرارا اطلاع داده اند اينكه وقتي كه آن اشخاص مي آمدند توي خيابان تظاهر مي كردند، يك حس تعاوني در مردم پيدا شده بود كه اين حسن تعاون مورد نظر خدا بود و خداي تبارك و تعالي به اين ملت مرحمت فرمود كه يك ملتي كه دست خالي بود، بريك قدرتي كه همه چيز داشت غلبه كرد. اين نبود الااينكه اين ملت يك روح تعاون پيدا كرده بود، يك ايمان پيدا كرده بود. اين ايمان بود كه شما را پيروز كرد.(9)

پيروزي مرهون تحول روحي در مردم

مسلما مادامي كه نيت ما خالص است و براي خداست، خداي تبارك و تعالي با ماست و پيروز خواهيم شد، چنانچه در اين راه قدرت بزرگي كه در مقابل مابود و پشتيبان او تمام قدرت ها اعم از ابرقدرتها و غيره بودند لكن چون حسن نيت بود و مردم متحول شده بودند به آن مردمي كه در صدر اسلام بود... ازاين جهت اين پيروزي مامرهون همچو تحول روحي است كه در مردم پيدا شد و الا ما كه نه اسلحه داشتيم و نه نظام بود در كار و نه يك كارهايي داشتيم كه مطابق اصول جنگي و اينها باشد، فقط چيزي كه بود ايمان در مردم بود و بحمدالله وحدت كلمه و من مي خواهم ازخداي تبارك و تعالي كه اين

وحدت كلمه محفوظ بماند وانشاء الله تمام مشكلاتمان حل شود.(10)

غلبه قوت ايمان بر جنود شيطاني

آن قوت روح و قوت ايمان بود كه شما را غلبه داد بر جنود شيطاني و بر طاغوت و بايد آن قوت ايمان و قوت باطني، شما را غلبه بدهد بر جنود شيطاني كه در باطن انسان، انسان را مي خواهد اغوا كند.(11)

قدرت ايمان در برابر قدرت شيطان

شما ديديد كه يك ملتي كه عددش كم و هيچ اسلحه نداشت و هيچ ابزار جنگي نداشت و هيچ نظاميگري نداشت ابزار ايمان داشت و با ابزار ايمان غلبه كرد بر يك قدرت شيطاني كه همه قدرت ها دنبال او بودند، نه همان ابر قدرت ها، همه قدرت ها دنبال او بودند اين قدرت ايمان بود كه يك مشت مردم را كه هيچ نداشتند غلبه داد، اين همان قدرتي بود كه در صدر اسلام با يك ابزار كم و يك عدد كم غلبه كردند بر روم با آن بساط بر امپراطوري ايران با آنهمه ابزار و با آن چيز، آنها تهي بودند از ايمان و اينها دست پر بودند در ايمان، غلبه كردند.(12)

اراده خدا و پيوستن همه گروهها به ملت

شما ملاحظه كرديد كه در اين انقلاب، شما همه قلوبتان برگشت به طرف ملت واين را خداي تبارك وتعالي اين قلب ها را برگرداند والا يك ارتشي كه در طرف ديگري بود، بايد به حسب آن وضعي كه ارتش دارد، بايد بر خلاف مسير مقابل خودش باشد، لكن شما ملاحظه كرديد كه دل هايتان برگشت به اين طرف و اسباب اين شد كه گروه هاي مختلف پيوستند به ملت وبا ملت همقدم شدند، همصداشدند و

اين موجب پيروزي ملت شد، ملتي كه هيچ نداشت و آن طرف همه چيز داشت . اين اراده خدا بود كه ما را پيروز كرد و ما بايد طوري عمل كنيم كه اين عنايت الهي محفوظ بماند براي ما.(13)

وحدت كلمه و اسلامي بودن مقصد

آنكه ما را تا اينجا رساند و پيروز كرد اين بود كه با هم قشرها اختلاف نداشتند، همه با هم فرياد مي كردند كه جمهوري اسلامي مي خواهيم، فرقي مابين شهر و ده نبود، مركز و سرحدات نبود، همه دست به هم دادند و فرياد كردند كه ما جمهوري اسلامي مي خواهيم و اين دو جهت كه يكي وحدت كلمه همه بود، اكثرا با هم بودند و يكي هم مقصد، مقصد اسلامي بود، شما را پيروز كرد.(14) آنچه كه ملت ما با اينكه در حال ضعف و تشتت بود دريافت، همين مطلبي بود كه در صدر اسلام مسلمين دريافته بودند، اتكاء به ايمان و اسلام و وحدت كلمه . جوانهاي ما در حال انقلاب و حالا هم باز تقاضا مي كنند كه ما دعا كنيم تا آنها شهيد بشوند. اين تحول بزرگي كه به اراده خداي تبارك و تعالي در اين ملت پيدا شد، موجب پيروزي آنها بر يك قدرت شيطاني بزرگ كه پشتيبان او همه ابرقدرتها بودند گرديد.(15)

اسلام انگيزه انقلاب و رمز پيروزي

بر هيچ يك از آنان كه از انقلاب اسلامي ايران اطلاع دارند، پوشيده نيست كه انگيزه اين انقلاب و رمز پيروزي آن اسلام بود.(16) الهي بودن مقصد، ايمان و وحدت

اين پيروزي كه نصيب ملت ما شد دو چيز مؤ ثر بود، يكي كه از همه چيز بالاتر است اينكه

مقصد همه مقصد الهي بود، انگيزه اسلام بود.(1) . صحيفه نور جلد:22 صفحه :168 تاريخ سخنراني :25/10/57

(2) . صحيفه نور جلد:7 صفحه :118 تاريخ سخنراني :25/3/58

(3) . صحيفه نور جلد:5 صفحه :174 تاريخ سخنراني :16/12/57

(4) . صحيفه نور جلد:5 صفحه :213 تاريخ سخنراني :7/1/58

(5) . صحيفه نور جلد:5 صفحه :244 تاريخ سخنراني :16/1/58

(6) . صحيفه نور جلد:8 صفحه :126 تاريخ سخنراني :24/4/58

(7) . صحيفه نور جلد:6 صفحه :17 تاريخ سخنراني :26/1/58

(8) . صحيفه نور جلد:7 صفحه :143 تاريخ سخنراني :28/3/58

(9) . صحيفه نور جلد:7 صفحه :238 تاريخ سخنراني :10/4/58

(10) . صحيفه نور جلد:9 صفحه :244 تاريخ سخنراني :10/7/58

(11) . صحيفه نور جلد:7 صفحه :255 تاريخ سخنراني:12/4/58

(12) . صحيفه نور جلد:10 صفحه :93 تاريخ سخنراني :10/8/58

(13) . صحيفه نور جلد:8 صفحه :158 تاريخ سخنراني :26/4/58

(14) . صحيفه نور جلد:8 صفحه :45 تاريخ سخنراني :15/4/58

(15) . صحيفه نور جلد:8 صفحه :235 تاريخ سخنراني :25/5/58

(16) . صحيفه نور جلد:8 صفحه :255 تاريخ سخنراني :28/5/58

مي ديديم كه در شعارهايشان، در فريادهايشان شعارهاي اسلامي بود، فريادهاي «الله اكبر» مقصد اين بود كه آنها را كه مخالف اسلام مي دانستند بروند كنار و بعد از آن انشاء الله آن مقصد حقيقي كه آن مقدمه اين است تحقق پيدا بكند پس يك جهت، جهت اين بود كه همه تان فريادتان اين بود كه ما اسلام را خواهيم و شاهنشاهي و اينها را نمي خواهيم . جهت ديگرش هم كه به تبع آن آمده بود وحدت همه قشرها بود يعني ملت سرتاسر اين كشور بپاخاستند و باهم مقاصد خودشان را كنار گذاشتند مطالبي كه مال شخص بود كنار گذاشتند و همه به

يك مقصد متوجه شدند. پس رمز پيروزي ماوحدت كلمه قشرهاي مختلف و ايمان بود، ايمان به خداي تبارك وتعالي . با اين رمز شما پيروز شديد و پيروزيي كه معجزه آسا بود، نه پيروزي يك پيروزي آساني، يك پيروزي كه بشود حساب كرد، يعني پيروزيي بود كه جز با اراده خداي تبارك و تعالي هيچ امكان تحقق نداشت .(1)

اسلام خواهي مردم و اتحاد همه قشرها

و از مسائلي كه لازم است من تذكر بدهم، اين است كه اين انقلابي كه در ايران حاصل شد، اين انقلاب پيروزيش در اثر دو مطلب بود يك مطلب مهمش كه از همه مطالب بالاتر بوداين بود كه مردم بااسلام پيش رفتند، يعني سرتاسر اين مملكت فريادشان، فرياد اين بود كه ما اسلام را مي خواهيم از آن رژيم سابق كه يك رژيم فاسد بود، مردم بدي ديدند در طول عمرشان، جوان هاي ما در تمام عمرشان از آن وقت كه چشم باز كردند، بدي ديدند و اين رژيم را فاسد مي دانستند، و از آن طرف مسلمان بودند، به اسلام عقيده داشتند از اين جهت ... . ما هر مطلبي را از يك ملتي بخواهيم اخذ بكنيم، بايد ببينيم كه زبان ملت چيست تا بفهميم كه اين ملت چه مي خواهد ... . بايد ببينيم كه زبان ملت چيست تا بفهميم كه اين ملت چه ميخواهد، خودمان بخواهيم حكم بكنيم كه اين ملت ما فلان چيز را مي خواهد، اين حرف غلطي است، حرف صحيح اين است كه ما مطالعه كنيم در حال ملت، گوش بدهيم به صداي ملت ببينيم چه مي خواهد؟ يك ملتي كه همه فرياد مي زنند

كه ما جمهوري اسلامي مي خواهيم، نه شرقي و نه غربي ... . ما ديگر حق نداريم كه بنشينيم بگوييم كه نه، اين ملتي كه قيام كرده اند، براي اين قيام كرده اند كه دموكراسي باشد، در اسلام همه چيز هست به معناي سالمش، اما ما مي بينيم كه همه مردم دارند مي گويند كه ما جمهوري اسلامي مي خواهيم، ما حق نداريم كه تأويل كنيم و بنشينيم خودمان هر چه دلمان مي خواهد بگوييم كه نخير، مردم كه اين حرف ها را دارند مي زنند، يك چيز ديگر را ما گردنشان بگذاريم اين خلاف واقع است .

امر دومي كه بود، اين بود كه همه قشرها با هم متحد شدند، در اين مساءله همه متحد بودند، اگر يك اشخاصي هم بودند كه يك انحرافي داشتند، در اين شوري كه مردم داشتند، آنها ساكت بودند، كارشكني نمي كردند، همه با هم مجتمعا عمل كردند و پيش رفتند و همه با هم اسلام را مي خواستند، اين دو تا مطلب اساس پيروزي اين مملكت بود.(2)

وحدت و همبستگي بين اقشار

رمز موفقيت ما كه قدرت هاي بزرگ دنيا را عقب نشاند و يك قدرت شيطاني مثل قدرت خاندان پهلوي را فرو ريخت، اين رمز موفقيت همين وحدت اقشار و وحدت كلمه بود. اگر بنا بود كه قشر روحاني تنها مي خواست به جنگ اينها برود خفه مي كردند او را، نويسنده مي خواست به جنگ آنها برود آنها را از بين مي بردند.، دانشگاهي مي خواست اين كار را بكند نمي توانست، بازاري مي خواست اين كار را تنها بكند نمي شد، دهقان خواست بكند نمي شد. اينكه همه

چيز را ما بدست آورديم و انشاء الله بعد هم بدست مي آوريم، اين براي همين هم پيوستگي است كه بين اقشار ملت حاصل شد و ما بايد اين همبستگي را نگه داريم .(3)

از خود گذشتن و به خدا پيوستن

... حقيقت اين است كه ملت ما به خودش پشت كرد به خدا رو آورد، آن چيزهايي كه نفسش خواهش داشت توجه به آن نداشت، همه توجهش به اين بود كه جمهوري اسلامي را ايجاد كند، اين توجه به خدا بود، از خود گذشته بود به خدا پيوسته بود اين رمز بود، اين رمز، رمز پيروزي است .(4)

قيام براي خدا

ديديد كه دو جهت در اين ملت بود كه رمز پيروزي ملت ما بود، يكي اينكه از آن چيزهايي كه خودشان مي خواستند ابدا آن وقت مطرح نبود همه با هم گفتند «الله اكبر» همه با هم جمهوري اسلامي ... . هيچ كس در آن روز دنبال اين نبود كه من وضعم چه جوري است، اگر يك كسي پيش رفيقش هم فرض كنيد شكايت مي كرد رفيقش به او مي خنديد كه حالا وقت اين حرفها نيست . اينطور شده بود وضع، يك جهت هم اينكه همه اينها كه با هم مجتمع شدند، براي خدا بوده شاهد اينكه هي مي آمدند و هر جا فرياد مي كردند كه ما مي خواهيم شهيد بشويم، يك مطلبي بود كه براي خداست .

پس دو جهت در اين پيروزي بود: يكي اينكه براي خدا فرياد الله اكبر و ما براي خدا كار را مي خواهيم بكنيم، جمهوري اسلامي مي خواهيم، يكي هم اينكه با هم مجتمع بودند، يكصدا بودند ... و

دشمن هاي ما اين دو تا سنگر را هدف كردند. از اولي كه اين سد رژيم سابق شكست دشمن ها سر در آوردند و يك دسته شان راجع به جهت اسلامي شروع كردند كارشكني، درست توجه كنيد كه دو تا مطلب هر دويش شهود ماست كه مورد حمله واقع شده بود، جهت اسلاميتش مورد حمله واقع شد، گفتند، اين حمله به جهت اسلاميتش بود كه زيربار اسلامش مي خواستند بروند، براي اينكه آن كارشكن ها فهميده بودند كه اين پيروزي از اسلام است مردم براي جمهوري نمي آيند به شهادت برسند، مردم براي اسلام مي گويند ما شهيد مي خواهيم بشويم الان هم مي گويند، كفن مي پوشند براي اسلام، نه كفن براي جمهوري، براي جمهوري دموكراتيك .(5)

همراهي خداوند با قيام مردم

بايد همه متذكر اين معنا باشند كه اين پيروزي انقلاب ما پيروزي بود كه به بركت اسلام و گرايش به اسلام و با فرياد الله اكبر اين پيروزي به دست آمد. كسي گمان نكند كه اشخاصي يا گروه هايي پيروزي را براي ما تحصيل كردند. خير، اين خداي متعال بود كه وقتي ديد مردم در راه او قيام كرده اند، با آنها همراهي كرد.(6)

انقلاب باطني مردم با عنايت خداوند

انقلاب دروني اين ملت موجب شد كه اين انقلاب پيدا شد و همان انقلاب دروني آنها و شناخت آنها از اسلام و توجه آنها به خداي تبارك و تعالي موجب شد كه در تمام اين دوره اي كه ما در آن هستيم، از اولي كه قيام شد و بعد اين انقلاب مبدل شد و بعد پيروز شد و تا الان، روز به روز مي بينيد كه

حضور ملت و تعهد ملت رو به افزايش است . اين نه براي انقلاب است، براي انقلاب دروني است . انقلاب همه جا بوده است، بسياري از جاها بوده است . اين انقلاب دروني است كه پيدا شد در اين كشور و در اين مملكت، و نيست الابه عنايات خداي تبارك و تعالي . ما از خود چيزي نداريم، هر چه بود عنايات او بود كه اين عنايات موجب شد كه اين انقلاب باطني پيدا بشود و از آن حالتي كه همه خود ملت ما مي دانند در سابق بود، به اين حالت كه حالا مي بينند متحول شده است، اين موجب شد كه انقلاب پيروز شد. پيروزي را ما بايد از انقلاب دروني ... . مردم جستجو كنيم و تا اين معنا حاصل نشود، انقلاب ها يك انقلاب هاي تحويل قدرت از او به قدرت ديگر و وضع براي ملت همان جور كه بود باشد.(7)

وحدت كلمه در انگيزه و مقصد

بي ترديد رمز بقاء انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي است و رمز پيروزي را ملت مي داند و نسل هاي آينده در تاريخ خواهند خواند كه دو ركن اصلي آن؛ انگيزه الهي و مقصد، عالي حكومت اسلامي و اجتماع ملت در سراسر كشور با وحدت كلمه براي همان انگيزه و مقصد (مي باشد).(8)

(1) . صحيفه نور جلد:9 صفحه :163 تاريخ سخنراني:28/6/58

(2) . صحيفه نور جلد:10 صفحه :12 تاريخ سخنراني :29/7/58

(3) . صحيفه نور جلد:5 صفحه :010 تاريخ سخنراني :30/11/57

(4) . صحيفه نور جلد:11 صفحه :73 تاريخ سخنراني :1/10/58

(5) . صحيفه نور جلد:11 صفحه :110 تاريخ سخنراني :10/8/65

(6) . صحيفه نور جلد:12 صفحه :16 تاريخ سخنراني

:29/12/58

(7) . صحيفه نور جلد:19 صفحه :269 تاريخ سخنراني:21/11/64

(8) . صحيفه نور جلد:21 صفحه :176 تاريخ سخنراني :14/3/68

مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني - تحولات اجتماعي و انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني(ره)

سير مبارزات تاريخي امام و پيروزي انقلاب اسلامي

سير مبارزات تاريخي امام و پيروزي انقلاب اسلامي

مبارزه تاريخي امام

اين نوشتار مهمترين سرفصلهاي مبارزات امام خميني - قدس سره - و قيام اسلامي حاصل از آن را تا مقطع ارتحال امام در بردارد.

تا سال 1963 نام آيت الله روح الله خميني به عنوان يك مخالف برجسته رژيم شاه بر سر زبانها افتاده بود. جلسات درس ايشان در قم، انبوه دانشجويان (علوم ديني) را كه مجذوب انتقادهايش از رژيم شاه مي شدند، جلب مي كرد. در مارس 1963 (اسفند 1342) فيضيه قم در سالگرد شهادت امام جعفر صادق (ع)، امام ششم مورد حمله نيروهاي ساواك و چتربازان قرار گرفت و عده اي از دانشجويان (علوم ديني) كشته شدند ... .

امام در سالگرد شهادت امام حسين (ع) بازداشت شد. وقتي اين خبر به مردمي كه در خيابانها براي امام حسين (ع) عزاداري مي كردند، رسيد، تظاهراتي براي آزادي وي در تهران، اصفهان، مشهد، شيراز و كاشان برگزار شد.

نيروهاي امنيتي به 15هزار نفر شليك كردند. امام خميني تا ماه اوت زنداني شد ... .

70 - 1964: آيت الله خميني در مه 1964 (خرداد1343) از زندان آزاد شد. در اكتبر، مجلس با تصويب لايحه اي به مشاوران نظامي امريكايي مصونيت ديپلماتيك داد و راي به پذيرفتن يك وام 200 ميليون دلاري امريكا براي خريد تجهيزات نظامي داد. امام خميني با صدور اعلاميه اي به اين اقدامات مجلس حمله كرد و كمي بعد به تركيه تبعيد

شد كه در سال 1965 از آنجا به عراق رفت.

طي سيزده سال بعد، شهر مقدس نجف خانه وي بود و در آنجا خود را به عنوان يك شخصيت مذهبي برجسته تثبيت كرد. انتقادهاي او از رژيم پهلوي مخفيانه در ايران انتشار مي يافت و پيامهايش براي مسلمانان جهان در مراسم حج در مكه پخش مي شد.

انتقادهاي او از سياستهاي دولت ايران، اساسي بود. اصلاحات ارضي فاجعه از آب در آمد، باغهاي ميوه، مراتع، چراگاهها و كشاورزي مكانيزه را از قانون اصلاحات ارضي معاف كرده بودند و به مالكان بزرگ فرصت داده شده بود املاك خود را به طور غيرقانوني به اقوام خويش انتقاد دهند يا با تبديل وضعيت آنها را در گروه زمينهاي معاف از تقسيم قرار دهند. فقط 9 درصد كشاورزان ايران صاحب زمين شدند، و دولت حتي به همين عده هم براي افزايش توليد كمك نكرد.

گندم و ساير مواد غذايي از خارج وارد مي شد، اما به كشاورز ايراني كمك نمي شد. سيل مهاجرت روستاييان بيكار و بي زمين به نسبت 8 درصد در سال، در جستجوي كار به شهرها روان شد. استفاده از درآمدهاي نفت، ثروتي بي حساب به ثروتمندان داد و اين در شرايطي بود كه اكثريت عظيم مردم با فشار روزگار مي گذراندند و نارضايتيها افزايش يافت. در اين حال، پس از شكست اعراب در جنگ سال 1967 از اسرائيل و امريكا، آيت الله خميني براي احتمال آغاز تلاش مشترك عليه اسرائيل با آيت الله باقر صدر به مشورت پرداخت.

77-1970: با افزايش شديد قيمت نفت شاه اعلام كرد كه ايران به زودي يكي از پنج قدرت بزرگ جهان خواهد شد!

او و واقعيت كمبود مواد غذايي، راه بنديهاي شديد و زيادي جمعيت در تهران را ناديده مي گرفت، جهان غرب دلارهاي نفتي شاه را به اسلحه تبديل مي كرد، به طوري كه ايران بيش از انگليس، تانكهاي "چيفتن" انگليسي داشت و امريكا هواپيماهاي جنگي خود را قبل از اين كه به خط توليد بيفتد يا كارساز بودن آنها تاييد شود، به شاه مي فروخت. فروشندگان تسليحات امريكا داراي موقعيت مهم در اقتصاد ايران بودند، سيمان و مصالح ساختماني صرف ساختن پايگاههاي نظامي مي شد و براي ساختن خانه، مردم با كمبود مصالح روبرو بودند. نفت، بانكداري و تسليحات ايران به شدت تحت كنترل امريكا بود، (مراسم سالروز) تاجگذاري در سال 1971 (1350) و مراسم پر خرج براي خيال پردازيهاي شاه در زمينه اثبات اين قضيه كه تاريخ شاهنشاهي ايران به 2500 سال پيش برمي گردد، شكاف عظيم بين فقير و غني را در ايران علني تر كرد. آيت الله خميني از اين اقدامات به شدت انتقاد مي كرد.

سركوب هرگونه آزادي بيان، مطبوعات و حتي مخالفت بالقوه به تمركز مخالفان در خارج از كشور منجر شد. توزيع پيامهاي آيت الله خميني به شكل نوار كاست، اين مخالفان را تشويق مي كرد. امام خميني از علما در ايران خواست خفقان سياسي و برباد دادن منابع ايران را محكوم كنند. شاه وقتي در 1977 براي ديدار با كارتر به واشنگتن رفت با تظاهرات خصومت آميز عظيمي مواجه شد. در ايران زنان دانشجو مجددا شروع به استفاده از حجاب كردند و يك مخالفت مذهبي شروع به خودنمايي كرد. در اكتبر 1977 (1356) ماموران ساواك (آقا) مصطفي پسر امام خميني

را به شهادت رساندند.

سال 1978: در ژانويه به تحريك شاه، مقاله اي در روزنامه اطلاعات انتشار يافت كه در آن به شدت به آيت الله خميني حمله شده بود.

روز بعد طلبه ها در قم يك اعتراض مسالمت آميز ترتيب دادند و اقدام به تحصن كردند، ماموران امنيتي با خشونت واكنش نشان دادند و عده اي را شهيد كردند. تظاهرات به سراسر كشور انتشار يافت. آيت الله خميني از مردم خواست براي سرنگوني شاهنشاهي براي يك دولت اسلامي مبارزه كنند.

در هر يك از مراسم چهلم شهدا، عده بيشتري به وسيله ماموران امنيتي شهيد مي شدند. مردم در تظاهرات خود در مقابل سربازان مسلح خواستار بازگشت آيت الله خميني شدند.

سپتامبر: شاه به اين اميد كه نداشتن يك پايگاه موجب نابودي قدرت رهبري امام خميني خواهد شد از عراق خواست آيت الله را اخراج كند. آيت الله خميني گفت آماده است به كشوري برود كه تحت نفوذ شاه نباشد، اما هيچ دولتي پيشنهاد پذيرفتن و تضمين ادامه فعاليت وي را نداد.

اكتبر: امام خميني وارد "نوفل لوشاتو" در نزديكي پاريس شد.

سپتامبر: در پايان ماه رمضان يك تظاهرات اعتراض آميز عظيم منجر به اعلام حكومت نظامي در ايران شد. صبح روز بعد وقتي مردم بي خبر از اعلام حكومت نظامي در ميدان ژاله اجتماع كردند، نيروهاي امنيتي به روي آنها شليك كردند و هزاران نفر را كشتند. يك ملت وحشت زده عليه شاه قيام كرد و اعتصابها، بازارها، مدارس، دانشگاهها، ادارات، كارخانه ها و حوزه هاي نفت را به تعطيل كشاند و اقوام و دوستان ثروتمند شاه، طي سه ماه با 5/1 ميليارد دلار به غرب گريختند.

آيت الله خميني از

پاريس پيامهاي خود را براي پخش به ايران مي فرستاد.

10و11 دسامبر (9و10 محرم) : تقريبا چهار ميليون نفر به خيابانها آمدند و خواستار تشكيل يك دولت اسلامي تحت رهبري امام خميني شدند. هزاران نفر از تظاهر كنندگان غير مسلح كشته شدند. بازداشت شدگان شكنجه مي شدند، و مجروحان را در تختهاي بيمارستانها قتل عام مي كردند. فشار تحمل ناپذير و بي پايان افكار عمومي، امريكا را وادار كرد تا شاه را تشويق به انتخاب يك نخست وزير (شاپور بختيار) براي خنثي كردن نفوذ امام خميني كند.

16 ژانويه 1979: شاه از ايران فرار كرد و به مصر رفت و يك دولت بي قدرت و مردمي بپاخاسته را در خيابانها رها كرد.

اول فوريه: امام خميني با استقبالي بي سابقه به ايران آمد. امام دستور داد دولت موقت اسلامي تشكيل شود. پس از اين كه صدها نفر از اعضاي نيروي هوايي از امام حمايت كردند، يك پادگان نظامي تهران ناگهان مورد هجوم گارد شاهنشاهي قرار گرفت. انبوه مردم بي سلاح به تقاضاي كمك نيروي هوايي پاسخ دادند و گارديها را مجبور به بازگشت به سربازخانه هايشان كردند ... و بعد از آن كليه پاسگاههاي پليس، زندانها، پايگاههاي ارتش و ادارات دولتي به تصرف انقلابيان در آمد.

11 فوريه: سرانجام رژيم شاه سقوط كرد.

اول مارس: امام خميني تشكيل دولت اسلامي را اعلام كرد.

اول آوريل: هويدا نخست وزير شاه اعدام شد.

5 ژوئيه: صنايع بزرگ خصوصي ملي شد.

و سرانجام پيروزي انقلاب اسلامي

9 ژوئيه: امام به استثناي جنايتكاران و شكنجه گران، ديگران را عفو كرد.

23 اكتبر: شاه سابق در يك بيمارستان نيويورك بستري شد.

4 نوامبر: دانشجويان ايراني در نيويورك عليه حضور شاه مخلوع

در امريكا تظاهرات كردند.

سفارت امريكا در تهران، معروف به "لانه جاسوسي" به وسيله دانشجويان پيرو خط امام تصرف شد. آنها 52 امريكايي را مدت 444 روز در مقابل تحويل شاه و برگرداندن داراييهاي دزديده شده ايران، گروگان نگه داشتند.

6 نوامبر: بازرگان از نخست وزيري استعفا داد.

23 نوامبر: وزارت خارجه و اقتصاد، كليه بدهيهاي خارجي ايران را "كان لم يكن" اعلام كرد.

4 دسامبر: به دنبال رفراندوم، قانون اساسي تصويب شد.

15 دسامبر: شاه سابق پس از اين كه نتوانست به مكزيك برود، از امريكا عازم تبعيد در پاناما شد.

4 ژانويه 1980: "كورت والدهايم" دبيركل سازمان ملل به دنبال عدم موافقت با تقاضايش براي ملاقات با گروگانهاي امريكايي، ماموريتش را در ايران ناتمام گذاشت.

17 فوريه: دبيركل سازمان ملل تشكيل كميسيوني براي بررسي فعاليتهاي شاه سابق را تكميل كرد.

10 مارس: يك سخنگوي خط امام گفت وقتي كميسيون سازمان ملل نتايج بررسيهاي خود را انتشار داد و نشان داد كه طرفدار ايران و درستكار است مي تواند به ايران برگردد و با گروگانها ملاقات كند.

مارس، مه: اولين انتخابات مجلس.

23 مارس: شاه سابق درست 24 ساعت قبل از اين كه قرار بود، ايران استرداد او را تقاضا كند، از پاناما به قاهره رفت.

9 آوريل: روابط ديپلماتيك امريكا با ايران قطع شد.

25 آوريل: حمله كوماندويي امريكا براي نجات گروگانها در يك طوفان شكست خورد. امام خميني گفت اين ماموريت اقدامي احمقانه بود.

30 آوريل: مردان مسلح عرب، بيست ايراني را در سفارت ايران در لندن گروگان گرفتند.

5 مه: نيروهاي امنيتي انگليس به سفارت ايران در لندن حمله كردند و چهار نفر از پنج مرد مسلح را كشتند.

11 مه: گور رضاخان پدر شاه سابق

در نزديكي تهران ويران شد.

27 ژوئيه: شاه سابق در قاهره مرد.

11 اوت: محمد علي رجايي نخست وزير شد.

22 سپتامبر: عراق علي رغم تعهد اعلام شده اش به منشور سازمان ملل و برخلاف عبارت اول ماده 33 منشور فوق كه به حل مسالمت آميز اختلافات بين دولتها اشاره كرده است، به ايران حمله كرد.

24 سپتامبر: عراق به آبادان و خرمشهر حمله كرد و پالايشگاه نفت آبادان را به آتش كشيد.

2 نوامبر: مجلس چهار شرط پيشنهادي امام را براي آزادي گروگانهاي امريكايي تصويب كرد.

2 ژانويه 1981: در آخرين روز رياست جمهوري كارتر گروگانهاي امريكايي آزاد شدند.

10 ژوئن: امام خميني بني صدر را از فرماندهي كل قوا خلع يد كرد.

20 ژوئن: استيضاح بني صدر آغاز شد.

21 ژوئن: بني صدر از رياست جمهوري عزل شد.

28 ژوئن: 72 مقام برجسته كشور در انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي در تهران شهيد شدند.

24 ژوئيه: محمدعلي رجايي به رياست جمهوري انتخاب شد.

29ژوئيه: بني صدر به فرانسه فرار كرد.

30 اوت: انفجار بمب، محمدعلي رجايي و جواد باهنر نخست وزير او را به شهادت رساند.

29 سپتامبر: چهار تن از فرماندهان نظامي ايران در سقوط هواپيما كشته شدند.

اكتبر: آيت الله علي خامنه اي به رياست جمهوري انتخاب شد و ميرحسين موسوي را به نخست وزيري منصوب كرد.

28 مارس 1982: ايران در شديدترين نبردهاي جنگ به پيروزيهاي با ارزشي دست يافت.

24 مه: نيروهاي انقلابي وارد خرمشهر شدند. بيشتر قسمتهاي ايران كه در مراحل اوليه جنگ به تصرف عراق در آمده بود، بازپس گرفته شد.

14 ژوئيه: امام خميني در پيامي از مردم عراق خواست قيام كنند و صدام را سرنگون نمايند. نيروهاي ايران به عراق حمله كردند و

تا حدود پانزده كيلومتري بصره پيش رفتند.

2 اكتبر: در يك انفجار تروريستي در تهران 60 نفر كشته و 700 نفر مجروح شدند.

11 ژوئن: عملياتي براي آزادي قسمتهاي ديگري از خاك ايران آغاز و 50 هزار سرباز عراق به اسارت در آمدند

22 ژوئيه: حمله ايران نيروهاي عراق را از حاج عمران در كردستان بيرون كرد.

آوريل 1984: انتخابات مجلس دوم انجام شد. حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني 5/1 ميليون راي آورد.

12 ژوئن: "پرز دكوئيار" دبيركل سازمان ملل از عراق خواست حمله به مناطق مسكوني ايران را قطع كند.

18 مارس 1985: نيروهاي ايران در حمله اي در شمال بصره از خطوط نيروهاي عراقي گذشته و جاده بغداد را به خطر انداختند.

14 اوت: آيت الله علي خامنه اي براي بار دوم به رياست جمهوري انتخاب شد.

19 فوريه 1986: نيروهاي ايران در يك حمله يازده روزه شبه جزيره فاو را گرفتند. عراق در اين حمله از گاز خردل استفاده كرد.

2 ژوئيه: ايران شهر مرزي مهران را پس گرفت.

4 نوامبر: رسوايي ايران گيت، معامله امريكا براي تبادل اسلحه در برابر آزادي گروگان هاي آمريكايي در لبنان برملا شد.

18 ژانويه 1987: نيروهاي ايران به بصره رسيدند.

17 ژوئيه: سفارت فرانسه در تهران تعطيل شد.

20 ژوئيه: شوراي امنيت سازمان ملل با قطعنامه اي خواهان آتش بس فوري شد اما ايران كه خواهان معرفي عراق به عنوان متجاوز بود، آن را نپذيرفت.

31 ژوئيه: بيش از 400 زاير كه 275 نفرشان ايراني بودند، در مراسم حج به شهادت رسيدند.

29 سپتامبر: به دنبال رهگيري هليكوپترهاي امريكايي در تنگه هرمز و بازرسي كشتي ايران اجر؛ ايران كشتيهاي خود را در تنگه هرمز افزايش داد.

18 اكتبر: چهار ناوشكن امريكايي دو

سكوي نفتي ساحلي ايران را با شليك هزار گلوله به آتش كشيدند و خسارات سنگيني به آنها وارد كردند.

28 فوريه 1988: جنگ شهرها با شليك 135 موشك به تهران تشديد شد.

17مارس: بمباران شيميايي عراق بيش از پنج هزار نفر را در حلبچه كشت و متجاوز از هشت هزار نفر ديگر را به شدت مجروح كرد.

18آوريل: امريكا چند كشتي ايران را در خليج فارس غرق كرد، هليكوپترهاي توپدار امريكا در حمله عراق به فاو به كمك عراقيها رفتند.

2 ژوئن: هاشمي رفسنجاني رئيس مجلس، جانشين فرماندهي نيروهاي مسلح (فرماندهي كل قوا) شد.

3 ژوئيه: ناو امريكايي به هواپيماي ايرباس مسافربري ايران حمله كرد و 290 سرنشين آن را به شهادت رساند.

18 ژوئيه: ايران با بي ميلي قطعنامه 598 را پذيرفت. امام خميني گفت براي او اين تصميم كشنده تر از سركشيدن زهر است.

20 اوت: آتش بس در جبهه ها و مذاكره بين ايران و عراق شروع شد. موسوي نخست وزير گفت درهاي ايران به روي بازرگاني و نفوذ غرب بسته خواهد ماند.

15 فوريه 1989: امام خميني اعلام كرد "سلمان رشدي" به خاطر كفرگويي در كتاب " آيه هاي شيطاني" خود، بايد كشته شود.

7 مارس: روابط ديپلماتيك انگليس و ايران قطع شد.

19 مارس: رفسنجاني نامزد رياست جمهوري شد.

24 آوريل: اعضاي كميته اصلاح قانون اساسي انتخاب شدند.

23 مه: امام خميني به علت خونريزي داخلي تحت عمل جراحي قرار گرفت.

3 ژوئن: امام خميني درگذشت.

Imam-khomeini.com

عوامل پيروزي انقلاب اسلامي در كلام امام خميني(ره)

عوامل پيروزي انقلاب اسلامي در كلام امام خميني(ره)

اين «مقاومت مردم ايران در دنيا بي نظير است مردم ايران براي از بين بردن استبداد جهنمي چنان دلاورانه مبارزه كردند كه موجب حيرت غرب و شرق شد، مبارزات خونيني

كه بالاخره به استقلال و آزادي منجر خواهد شد.»(1) و اين پيروزي ره آورد عواملي است كه با الهام از سخنان امام راحل (ره) به آن مي پردازيم:

ايمان رمز پيروزي

رمز پيروزي ايمان بود. آن وحدت كلمه را، ايمان آورد. ايمان، وحدت كلمه آورد كه سرتاسر اين مملكت همه باهم، همه با هم فرياد زدند و يك مطلب را خواستند. اجتماع كردند از مركز تا هر جا شعاع مملكت است رفت صدا و فرياد زدند جمهوري اسلامي ... . شهادت را براي خودشان فوز دانستند. آنهايي كه فرار مي كردند از همه چيز، حمله كردند بر تانك ها و توپ ها، غلبه كردند بر لشكر شيطان، بر طاغوت . اين رمز را حفظ كنيد، اين نهضت را حفظ كنيد، اين وحدت كلمه را حفظ كنيد.(2)

اين ايمان راسخ كه در اين ملت شكوفا شد، اين تبدلي كه پيدا شد و تحولي كه در نفوس مسلمين اينجا پيدا شد، رمز پيروزي بود.(3)

وحدت كلمه و هم پيوستگي

ما همه برادر هستيم و همه با هم بايد باشيم . رمز پيروزي ما همين وحدت كلمه و هم پيوستگي ما به هم بود . رمز پيروزي ما توجه به خداي تبارك و تعالي و پاسداري اسلام بود. اين رمز را حفظ كنيد، اين وحدت را حفظ كنيد، اين همبستگي را حفظ كنيد.(4)

اتكاي به اسلام و عشق به شهادت

مردم براي اسلام خون مي دهند، نه براي سياست، براي سياست اسلامي . ملت ما به واسطه اتكاء به اسلام اين نهضت را پيش برد. ملت ما عاشق شهادت بود با عشق به شهادت پيش رفت اين نهضت، اگر چنانچه اين عشق و علاقه نبود

هرگز ما در مقابل آنهمه قدرت پيروز نمي شديم . پيروزي ما دنبال اين بود كه همه اسلامي بوديد همه توجه به ديانت داشتيد.(5)

نترسيدن از مرگ

رمز پيروزي ملت ما همين بود كه ديگر نمي ترسيدند از اينكه بروند توي خيابان بكشندشان، مي رفتند، خيلي هم كشته مي شدند، بالاخره هم با همين فريادها و دادها والله اكبرها پيروز شدند.(6)

اتكا به خدا و معنوي بودن نهضت

رمز پيروزي امروز ما اين است كه اتكاء به خداي تبارك و تعالي داشتيم . رمز پيروزي ما اين است كه جنبه فقط سياسي نبود، فقط براي نفت و امثال اينها نبود، جنبه، جنبه معنوي بود، اسلامي بود، جوانان ما آرزوي شهادت مي كردند، جوانان ما شهادت را استقبال مي كردند همانطور كه در صدر اسلام سربازهاي اسلام شهادت را استقبال مي كردند. سربازان ما از شهادت باك ندارند براي اينكه مردن را يك چيز فنا شدن نمي دانند. سربازان ما شهادت را سعادت مي دانند و براي اين سعادت كوشش مي كنند. رمز پيروزي، اتكاء به قرآن و اين شيوه شيعه مقدس كه شهادت را استقبال مي كردند، بوده، خوف در دل آنهانبود، در عين حال كه تانك ها و مسلسل ها به روي آنها آتش مي گشود آنهااستقبال مي كردند، خوف نداشتند. مشت بر تانك غلبه كرد، مشت بر مسلسل غلبه كرد مشت بر ابرقدرتها غلبه كرد. اين رمز را حفظ كنيد، اين رمز پيروزي را تاحفظ كنيد پيروز هستيد. ملت ما تا با خداست پيروز است . ملت ما تا پناهگاه او اسلام است پيروز است . پرچم قرآن تا برفراز سر ملت ماست پيروز است . اين

رمز را حفظ كنيد، توجه داشته باشيد كه نهضت سابق نهضت هايي بود كه يا سياسي بود يا نيمه اسلامي . نهضت امروز تمام اسلامي است، نهضت امروزبراي خداست، همه فرياد مي زنند اسلام، همه فرياد مي زنند جمهوري اسلام اين رمز است كه ما را پيروز كرد و شما هم اين رمز را حفظ كنيد.(7)

عنايت خدا و قدرت معنوي

اسلام بود كه شما را راه انداخت و به شما همچو قدرتي داد كه در مقابل اين قدرت هاي شيطاني بزرگ ايستاديد و نترسيديد، اين غيرتي بود كه خدا به شما داد و الاما كه بندگان ضعيفي هستيم و چيزي نداريم ...

...اين قدرت خدا بود، اين چيزي بود كه خدا به شما عنايت كرد و بايد اين عنايت خدا را حفظ كنيد. حفظ اين عنايت خدا كه منشاء همه پيروزي هاست به اين است كه قدمهاي ديگري هم برداريد، همه با هم پشتيباني كنيم، همانطوري كه در اول، اين نهضت با ايمان پيش رفت و اجتماع همه شما به واسطه ايماني كه د ردلتان بود سبب شد كه يك همچو قدرت شيطاني را درهم كوبيديد. اين يك عنايتي بود، عنايت خاصي بود از خداي تبارك و تعالي ... آن روزي كه شما راه افتاديد به ميدان و توي خيابان ها، آنها با ابزار غول پيكر و شما با مشت، هيچ به فكر آن نبوديد كه حقوقم كم است، حقوق مطرح نبود، جان مطرح نبود. اين روحيه شمارا غلبه داد، اين چيزي كه شما را غلبه داد مادامي كه او هست شما پيروزيد.(8)

تحول روحي - معنوي

و آن تحولي كه در حال نهضت، در آن وقتي كه مشغول

به انقلاب بودند و مشغول به اقدام بودند، يك تحول روحي پيدا شده بود از براي همه قشرها كه آن تحول خيلي اهميت داشت و به نظر من آن تحول روحي كه براي ملت حاصل شد از آن تحولي كه ايجاد كردند و رژيم را بيرون كردند، آن اهميتش بيشتر است براي اينكه آن يك تحول معنوي بود، مردم همه نسبت به هم محبت مي كردند. از قراري كه به من كرارا اطلاع داده اند اينكه وقتي كه آن اشخاص مي آمدند توي خيابان تظاهر مي كردند، يك حس تعاوني در مردم پيدا شده بود كه اين حسن تعاون مورد نظر خدا بود و خداي تبارك و تعالي به اين ملت مرحمت فرمود كه يك ملتي كه دست خالي بود، بريك قدرتي كه همه چيز داشت غلبه كرد. اين نبود الااينكه اين ملت يك روح تعاون پيدا كرده بود، يك ايمان پيدا كرده بود. اين ايمان بود كه شما را پيروز كرد.(9)

پيروزي مرهون تحول روحي در مردم

مسلما مادامي كه نيت ما خالص است و براي خداست، خداي تبارك و تعالي با ماست و پيروز خواهيم شد، چنانچه در اين راه قدرت بزرگي كه در مقابل مابود و پشتيبان او تمام قدرت ها اعم از ابرقدرتها و غيره بودند لكن چون حسن نيت بود و مردم متحول شده بودند به آن مردمي كه در صدر اسلام بود... ازاين جهت اين پيروزي مامرهون همچو تحول روحي است كه در مردم پيدا شد و الا ما كه نه اسلحه داشتيم و نه نظام بود در كار و نه يك كارهايي داشتيم كه مطابق اصول جنگي و اينها باشد،

فقط چيزي كه بود ايمان در مردم بود و بحمدالله وحدت كلمه و من مي خواهم ازخداي تبارك و تعالي كه اين وحدت كلمه محفوظ بماند وانشاء الله تمام مشكلاتمان حل شود.(10)

غلبه قوت ايمان بر جنود شيطاني

آن قوت روح و قوت ايمان بود كه شما را غلبه داد بر جنود شيطاني و بر طاغوت و بايد آن قوت ايمان و قوت باطني، شما را غلبه بدهد بر جنود شيطاني كه در باطن انسان، انسان را مي خواهد اغوا كند.(11)

قدرت ايمان در برابر قدرت شيطان

شما ديديد كه يك ملتي كه عددش كم و هيچ اسلحه نداشت و هيچ ابزار جنگي نداشت و هيچ نظاميگري نداشت ابزار ايمان داشت و با ابزار ايمان غلبه كرد بر يك قدرت شيطاني كه همه قدرت ها دنبال او بودند، نه همان ابر قدرت ها، همه قدرت ها دنبال او بودند اين قدرت ايمان بود كه يك مشت مردم را كه هيچ نداشتند غلبه داد، اين همان قدرتي بود كه در صدر اسلام با يك ابزار كم و يك عدد كم غلبه كردند بر روم با آن بساط بر امپراطوري ايران با آنهمه ابزار و با آن چيز، آنها تهي بودند از ايمان و اينها دست پر بودند در ايمان، غلبه كردند.(12)

اراده خدا و پيوستن همه گروهها به ملت

شما ملاحظه كرديد كه در اين انقلاب، شما همه قلوبتان برگشت به طرف ملت واين را خداي تبارك وتعالي اين قلب ها را برگرداند والا يك ارتشي كه در طرف ديگري بود، بايد به حسب آن وضعي كه ارتش دارد، بايد بر خلاف مسير مقابل خودش باشد، لكن شما ملاحظه كرديد كه دل

هايتان برگشت به اين طرف و اسباب اين شد كه گروه هاي مختلف پيوستند به ملت وبا ملت همقدم شدند، همصداشدند و اين موجب پيروزي ملت شد، ملتي كه هيچ نداشت و آن طرف همه چيز داشت . اين اراده خدا بود كه ما را پيروز كرد و ما بايد طوري عمل كنيم كه اين عنايت الهي محفوظ بماند براي ما.(13)

وحدت كلمه و اسلامي بودن مقصد

آنكه ما را تا اينجا رساند و پيروز كرد اين بود كه با هم قشرها اختلاف نداشتند، همه با هم فرياد مي كردند كه جمهوري اسلامي مي خواهيم، فرقي مابين شهر و ده نبود، مركز و سرحدات نبود، همه دست به هم دادند و فرياد كردند كه ما جمهوري اسلامي مي خواهيم و اين دو جهت كه يكي وحدت كلمه همه بود، اكثرا با هم بودند و يكي هم مقصد، مقصد اسلامي بود، شما را پيروز كرد.(14) آنچه كه ملت ما با اينكه در حال ضعف و تشتت بود دريافت، همين مطلبي بود كه در صدر اسلام مسلمين دريافته بودند، اتكاء به ايمان و اسلام و وحدت كلمه . جوانهاي ما در حال انقلاب و حالا هم باز تقاضا مي كنند كه ما دعا كنيم تا آنها شهيد بشوند. اين تحول بزرگي كه به اراده خداي تبارك و تعالي در اين ملت پيدا شد، موجب پيروزي آنها بر يك قدرت شيطاني بزرگ كه پشتيبان او همه ابرقدرتها بودند گرديد.(15)

اسلام انگيزه انقلاب و رمز پيروزي

بر هيچ يك از آنان كه از انقلاب اسلامي ايران اطلاع دارند، پوشيده نيست كه انگيزه اين انقلاب و رمز پيروزي آن اسلام بود.(16) الهي بودن مقصد،

ايمان و وحدت

اين پيروزي كه نصيب ملت ما شد دو چيز مؤ ثر بود، يكي كه از همه چيز بالاتر است اينكه مقصد همه مقصد الهي بود، انگيزه اسلام بود.(1) . صحيفه نور جلد:22 صفحه :168 تاريخ سخنراني :25/10/57

(2) . صحيفه نور جلد:7 صفحه :118 تاريخ سخنراني :25/3/58

(3) . صحيفه نور جلد:5 صفحه :174 تاريخ سخنراني :16/12/57

(4) . صحيفه نور جلد:5 صفحه :213 تاريخ سخنراني :7/1/58

(5) . صحيفه نور جلد:5 صفحه :244 تاريخ سخنراني :16/1/58

(6) . صحيفه نور جلد:8 صفحه :126 تاريخ سخنراني :24/4/58

(7) . صحيفه نور جلد:6 صفحه :17 تاريخ سخنراني :26/1/58

(8) . صحيفه نور جلد:7 صفحه :143 تاريخ سخنراني :28/3/58

(9) . صحيفه نور جلد:7 صفحه :238 تاريخ سخنراني :10/4/58

(10) . صحيفه نور جلد:9 صفحه :244 تاريخ سخنراني :10/7/58

(11) . صحيفه نور جلد:7 صفحه :255 تاريخ سخنراني: 12/4/58

(12) . صحيفه نور جلد:10 صفحه :93 تاريخ سخنراني :10/8/58

(13) . صحيفه نور جلد:8 صفحه :158 تاريخ سخنراني :26/4/58

(14) . صحيفه نور جلد:8 صفحه :45 تاريخ سخنراني :15/4/58

(15) . صحيفه نور جلد:8 صفحه :235 تاريخ سخنراني :25/5/58

(16) . صحيفه نور جلد:8 صفحه :255 تاريخ سخنراني :28/5/58

مي ديديم كه در شعارهايشان، در فريادهايشان شعارهاي اسلامي بود، فريادهاي «الله اكبر» مقصد اين بود كه آنها را كه مخالف اسلام مي دانستند بروند كنار و بعد از آن انشاء الله آن مقصد حقيقي كه آن مقدمه اين است تحقق پيدا بكند پس يك جهت، جهت اين بود كه همه تان فريادتان اين بود كه ما اسلام را خواهيم و شاهنشاهي و اينها را نمي خواهيم . جهت ديگرش هم كه به تبع آن آمده بود وحدت همه قشرها بود

يعني ملت سرتاسر اين كشور بپاخاستند و باهم مقاصد خودشان را كنار گذاشتند مطالبي كه مال شخص بود كنار گذاشتند و همه به يك مقصد متوجه شدند. پس رمز پيروزي ماوحدت كلمه قشرهاي مختلف و ايمان بود، ايمان به خداي تبارك وتعالي . با اين رمز شما پيروز شديد و پيروزيي كه معجزه آسا بود، نه پيروزي يك پيروزي آساني، يك پيروزي كه بشود حساب كرد، يعني پيروزيي بود كه جز با اراده خداي تبارك و تعالي هيچ امكان تحقق نداشت .(1)

اسلام خواهي مردم و اتحاد همه قشرها

و از مسائلي كه لازم است من تذكر بدهم، اين است كه اين انقلابي كه در ايران حاصل شد، اين انقلاب پيروزيش در اثر دو مطلب بود يك مطلب مهمش كه از همه مطالب بالاتر بوداين بود كه مردم بااسلام پيش رفتند، يعني سرتاسر اين مملكت فريادشان، فرياد اين بود كه ما اسلام را مي خواهيم از آن رژيم سابق كه يك رژيم فاسد بود، مردم بدي ديدند در طول عمرشان، جوان هاي ما در تمام عمرشان از آن وقت كه چشم باز كردند، بدي ديدند و اين رژيم را فاسد مي دانستند، و از آن طرف مسلمان بودند، به اسلام عقيده داشتند از اين جهت ... . ما هر مطلبي را از يك ملتي بخواهيم اخذ بكنيم، بايد ببينيم كه زبان ملت چيست تا بفهميم كه اين ملت چه مي خواهد ... . بايد ببينيم كه زبان ملت چيست تا بفهميم كه اين ملت چه ميخواهد، خودمان بخواهيم حكم بكنيم كه اين ملت ما فلان چيز را مي خواهد، اين حرف غلطي است، حرف صحيح اين است

كه ما مطالعه كنيم در حال ملت، گوش بدهيم به صداي ملت ببينيم چه مي خواهد؟ يك ملتي كه همه فرياد مي زنند كه ما جمهوري اسلامي مي خواهيم، نه شرقي و نه غربي ... . ما ديگر حق نداريم كه بنشينيم بگوييم كه نه، اين ملتي كه قيام كرده اند، براي اين قيام كرده اند كه دموكراسي باشد، در اسلام همه چيز هست به معناي سالمش، اما ما مي بينيم كه همه مردم دارند مي گويند كه ما جمهوري اسلامي مي خواهيم، ما حق نداريم كه تأويل كنيم و بنشينيم خودمان هر چه دلمان مي خواهد بگوييم كه نخير، مردم كه اين حرف ها را دارند مي زنند، يك چيز ديگر را ما گردنشان بگذاريم اين خلاف واقع است .

امر دومي كه بود، اين بود كه همه قشرها با هم متحد شدند، در اين مساءله همه متحد بودند، اگر يك اشخاصي هم بودند كه يك انحرافي داشتند، در اين شوري كه مردم داشتند، آنها ساكت بودند، كارشكني نمي كردند، همه با هم مجتمعا عمل كردند و پيش رفتند و همه با هم اسلام را مي خواستند، اين دو تا مطلب اساس پيروزي اين مملكت بود.(2)

وحدت و همبستگي بين اقشار

رمز موفقيت ما كه قدرت هاي بزرگ دنيا را عقب نشاند و يك قدرت شيطاني مثل قدرت خاندان پهلوي را فرو ريخت، اين رمز موفقيت همين وحدت اقشار و وحدت كلمه بود. اگر بنا بود كه قشر روحاني تنها مي خواست به جنگ اينها برود خفه مي كردند او را، نويسنده مي خواست به جنگ آنها برود آنها را از بين مي بردند.، دانشگاهي مي خواست

اين كار را بكند نمي توانست، بازاري مي خواست اين كار را تنها بكند نمي شد، دهقان خواست بكند نمي شد. اينكه همه چيز را ما بدست آورديم و انشاء الله بعد هم بدست مي آوريم، اين براي همين هم پيوستگي است كه بين اقشار ملت حاصل شد و ما بايد اين همبستگي را نگه داريم .(3)

از خود گذشتن و به خدا پيوستن

... حقيقت اين است كه ملت ما به خودش پشت كرد به خدا رو آورد، آن چيزهايي كه نفسش خواهش داشت توجه به آن نداشت، همه توجهش به اين بود كه جمهوري اسلامي را ايجاد كند، اين توجه به خدا بود، از خود گذشته بود به خدا پيوسته بود اين رمز بود، اين رمز، رمز پيروزي است .(4)

قيام براي خدا

ديديد كه دو جهت در اين ملت بود كه رمز پيروزي ملت ما بود، يكي اينكه از آن چيزهايي كه خودشان مي خواستند ابدا آن وقت مطرح نبود همه با هم گفتند «الله اكبر» همه با هم جمهوري اسلامي ... . هيچ كس در آن روز دنبال اين نبود كه من وضعم چه جوري است، اگر يك كسي پيش رفيقش هم فرض كنيد شكايت مي كرد رفيقش به او مي خنديد كه حالا وقت اين حرفها نيست . اينطور شده بود وضع، يك جهت هم اينكه همه اينها كه با هم مجتمع شدند، براي خدا بوده شاهد اينكه هي مي آمدند و هر جا فرياد مي كردند كه ما مي خواهيم شهيد بشويم، يك مطلبي بود كه براي خداست .

پس دو جهت در اين پيروزي بود: يكي اينكه براي خدا فرياد الله اكبر و

ما براي خدا كار را مي خواهيم بكنيم، جمهوري اسلامي مي خواهيم، يكي هم اينكه با هم مجتمع بودند، يكصدا بودند ... و دشمن هاي ما اين دو تا سنگر را هدف كردند. از اولي كه اين سد رژيم سابق شكست دشمن ها سر در آوردند و يك دسته شان راجع به جهت اسلامي شروع كردند كارشكني، درست توجه كنيد كه دو تا مطلب هر دويش شهود ماست كه مورد حمله واقع شده بود، جهت اسلاميتش مورد حمله واقع شد، گفتند، اين حمله به جهت اسلاميتش بود كه زيربار اسلامش مي خواستند بروند، براي اينكه آن كارشكن ها فهميده بودند كه اين پيروزي از اسلام است مردم براي جمهوري نمي آيند به شهادت برسند، مردم براي اسلام مي گويند ما شهيد مي خواهيم بشويم الان هم مي گويند، كفن مي پوشند براي اسلام، نه كفن براي جمهوري، براي جمهوري دموكراتيك .(5)

همراهي خداوند با قيام مردم

بايد همه متذكر اين معنا باشند كه اين پيروزي انقلاب ما پيروزي بود كه به بركت اسلام و گرايش به اسلام و با فرياد الله اكبر اين پيروزي به دست آمد. كسي گمان نكند كه اشخاصي يا گروه هايي پيروزي را براي ما تحصيل كردند. خير، اين خداي متعال بود كه وقتي ديد مردم در راه او قيام كرده اند، با آنها همراهي كرد.(6)

انقلاب باطني مردم با عنايت خداوند

انقلاب دروني اين ملت موجب شد كه اين انقلاب پيدا شد و همان انقلاب دروني آنها و شناخت آنها از اسلام و توجه آنها به خداي تبارك و تعالي موجب شد كه در تمام اين دوره اي كه ما در آن هستيم، از

اولي كه قيام شد و بعد اين انقلاب مبدل شد و بعد پيروز شد و تا الان، روز به روز مي بينيد كه حضور ملت و تعهد ملت رو به افزايش است . اين نه براي انقلاب است، براي انقلاب دروني است . انقلاب همه جا بوده است، بسياري از جاها بوده است . اين انقلاب دروني است كه پيدا شد در اين كشور و در اين مملكت، و نيست الابه عنايات خداي تبارك و تعالي . ما از خود چيزي نداريم، هر چه بود عنايات او بود كه اين عنايات موجب شد كه اين انقلاب باطني پيدا بشود و از آن حالتي كه همه خود ملت ما مي دانند در سابق بود، به اين حالت كه حالا مي بينند متحول شده است، اين موجب شد كه انقلاب پيروز شد. پيروزي را ما بايد از انقلاب دروني ... . مردم جستجو كنيم و تا اين معنا حاصل نشود، انقلاب ها يك انقلاب هاي تحويل قدرت از او به قدرت ديگر و وضع براي ملت همان جور كه بود باشد.(7)

وحدت كلمه در انگيزه و مقصد

بي ترديد رمز بقاء انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي است و رمز پيروزي را ملت مي داند و نسل هاي آينده در تاريخ خواهند خواند كه دو ركن اصلي آن؛ انگيزه الهي و مقصد، عالي حكومت اسلامي و اجتماع ملت در سراسر كشور با وحدت كلمه براي همان انگيزه و مقصد (مي باشد).(8)

(1) . صحيفه نور جلد:9 صفحه :163 تاريخ سخنراني:28/6/58

(2) . صحيفه نور جلد:10 صفحه :12 تاريخ سخنراني :29/7/58

(3) . صحيفه نور جلد:5 صفحه :010 تاريخ سخنراني :30/11/57

(4) . صحيفه نور

جلد:11 صفحه :73 تاريخ سخنراني :1/10/58

(5) . صحيفه نور جلد:11 صفحه :110 تاريخ سخنراني :10/8/65

(6) . صحيفه نور جلد:12 صفحه :16 تاريخ سخنراني :29/12/58

(7) . صحيفه نور جلد:19 صفحه :269 تاريخ سخنراني: 21/11/64

(8) . صحيفه نور جلد:21 صفحه :176 تاريخ سخنراني :14/3/68

مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني- تحولات اجتماعي و انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني(ره)

علل پيروزي انقلاب اسلامي و سقوط رژيم منحوس پهلوي

علل پيروزي انقلاب اسلامي و سقوط رژيم منحوس پهلوي نويسنده:غلامرضا نجاتي

انقلاب ايران، در نوع خود، و نيز در مقايسه با ديگر انقلابهاي جهان، از لحاظ تكوين، حركت، روند و نتيجه آن داراي ويژگيهاي كم نظيري بود.وجه مشترك پيدايش همه انقلابها، كم و بيش يكسان است.همگي ريشه طبقاتي و اجتماعي دارند، هنگامي كه ظلم و فساد و بي كفايتي نظام حاكم تحمل ناپذير شد، توده ها به حركت در مي آيند، طغيان مي كنند، نمايندگان سنتي خود را كنار مي زنند و موانعي را كه بر سر راهشان قرار دارد، درهم مي كوبند تا رژيم حاكم را بر اندازند و به جاي آن نظام جديدي كه اميال و خواستهاي آنها را تامين كند، بر پا سازند.

كمتر انقلابي است كه صرفا ملي يا ميهني باشد.صرف وجود محروميتهاي اقتصادي در جامعه، براي برانگيختن شورش و انقلاب، بسنده نيست.هيچ انقلابي موفق نمي شود مگر آنكه بر نيروهاي مسلح تسلط پيدا كند، يا توان روحي و كارايي آن نيروها را تضعيف نمايد و يا اينكه، آن نيروها، به انقلابيون بپيوندند.عواملي كه انقلاب را شتاب مي بخشد، بيزاري از اشرافيت، ناسازگاريهاي اجتماعي و اقتصادي و شدت محروميتهاي تحمل ناپذير، ميان آنچه مردم مي خواهند و آنچه به دست مي آورند، مي باشد.

انقلاب، بالفعل يك رويداد غير مترقبه است.در يك انقلاب اصيل، همه قشرهاي جامعه شركت

دارند، هدفهاي انقلاب، در برگيرنده خواستهاي اكثريت جامعه است، در آغاز، توده ها با يك برنامه مدون و از پيش تهيه شده، براي ساختار نظام و جامعه جديد، به عرصه انقلاب نمي روند.انگيزه توده ها، در آغاز، براندازي نظامي است كه ديگر قادر به تحمل آن نيستند.رهبران و پيشتازان انقلاب، برنامه بازسازي جامعه را، در نظام آينده تهيه مي كنند و پس از تاييد مردم آن را به اجرا مي گذارند.

ملت ايران طي يك قرن گذشته، دو انقلاب، يك جنبش و دو كودتا را تجربه كرده است، انقلاب مشروطيت سال 1285 (1906 ميلادي)، جنبش ملي شدن صنعت نفت 32- 1329 (53- 1950 ميلادي) و انقلاب سال 1357 (79- 1978)، كودتاها، يكي 3 اسفند 1299 به رهبري سيد ضياء الدين طباطبائي و رضاخان ميرپنج، ديگري، كودتاي انگليسي - آمريكايي 28 مرداد 1332.

در انقلاب مشروطيت، اولين قانون اساسي، با الهام از ايدئولوژي ناسيوناليسم، ليبراليسم و سوسياليسم غرب تهيه و تصويب شد. روشنفكران اميدوار بودند نظام كشور و ساختار جامعه را همانند جوامع اروپايي كنند، اما عمر اين مشروطه كوتاه بود و پس از چهارده سال، با كودتاي اسفند 1299 از ميان رفت.

جنبش ملي سال 1329، يك جنبش ناسيوناليسي و ضد استعماري اصيل بود.هدف عمده آن طرد استعمار كهن بريتانياي كبير، احياي دموكراسي، از طريق اجراي كامل قانون اساسي سال 1285 و تامين همه آزاديهاي فردي و اجتماعي بود.هر چند جنبش، با ملي شدن صنعت نفت در سراسر ايران و خلع يد از شركت نفت انگليسي و اخراج انگليسيها از ايران، به پيروزيهاي بزرگي ست يافت، ولي با كودتاي 28 مرداد 1332 شكست خورد.

انقلاب سال 1357 با قيام قشرهاي وسيع مردم ايران شروع شد و به

رهبري آيت الله روح الله خميني به پيروزي رسيد.در همه پرسي فروردين 1358 رژيم جمهوري اسلامي، جايگزين نظام سلطنتي گرديد.قانون اساسي جديد در مجلس «خبرگان كه بيش از 90 درصد اعضاي آن را روحانيون و فقها تشكيل مي دادند، به تصويب رسيد.سپس در همه پرسي روزهاي 11 و 12 آذرماه همان سال، قانون اساسي و نيز مقام مرجعيت و رهبري آيت الله خميني، با اكثريت قاطع مردم تصويب و پذيرفته شد. شخصيت امام خميني رحمت الله عليه

مطالعه و تحليل علل پيروزي سريع انقلاب سال 1357 بدون بررسي شخصيت آيت الله خميني دشوار و حتي ناممكن است.امام خميني در پيروزي انقلاب اسلامي، همان نقشي را ايفا كرد كه لنين در انقلاب كبير روسيه، مائوتسه تونگ در انقلاب چين و فيدل كاسترو، در انقلاب كوبا.با اين تفاوت كه لنين حزب كمونيست را پشت سر خود داشت و پس از پيروزي انقلاب فوريه 1917 وارد لنينگراد شد.مائو رهبر حزب كمونيست چين بود و به نيروهاي مسلح و مجهزي كه ماهها با ارتش چيانكايچك در بخشهائي از خاك چين جنگيده بودند، فرماندهي داشت، فيدل كاسترو نيز، با هزاران چريك و هواخواه، تجربه سه سال (59 - 1956) مبارزه مسلحانه دشواري را با رژيم باتيستا پشت سرگذاشته بود.در صورتي كه امام خميني هيچ نوع سازمان سياسي و نيروهاي نظامي در اختيار نداشت، ستاد رهبري او، در خارج از ايران بود، از «مسجد» به عنوان سنگر مقاومت و مبارزه استفاده كرد و در اوج انقلاب، وارد ايران شد.

چه عواملي موجبات موفقيت امام خميني را در جلب و بسيج توده ها، تا بدان حد تامين كرد كه با صدور يك پيام، از چند هزار كيلومتري ايران،

توده هاي مردم، به خيابانها مي ريختند و سينه خود را در برابر آتش مسلسل ها قرار مي دادند؟ با اتكاء به چه نيرويي، رهبران كشورهاي غربي و شرقي را، به اتهام مداخله در امور ايران و پشتيباني از محمد رضا شاه به باد انتقاد و حمله مي گرفت، جيمي كارتر، رئيس جمهوري آمريكا را مي كوبيد و به گفته خود، به او «سيلي مي زد! در مذاكرات با نمايندگان سران دولتهاي ايالات متحده و فرانسه، در نوفل لوشاتو، درباره آينده ايران و سرنوشت شاه، يك قدم از موضع هميشگي خود، عقب ننشست و حرف هميشگي خود را كه «شاه بايد برود!» تكرار مي كرد؟

برجسته ترين خصيصه امام خميني، صراحت بيان، بي پروايي و شجاعت فوق العاده و كم نظيرش بود، تا بدان حد، كه در ميان روحانيون و سياستگران دو قرن اخير ايران، هيچ كس به پاي او نرسيد.در دوراني كه محمد رضا شاه، همه مخالفان، اعم از مليون، چپ گرايان، توده ايها، مالكان بزرگ و نخبگان سنتي را سركوب كرده و يا از صحنه خارج نموده بود، امام خميني، يكه و تنها، عليه او قد علم كرد.وي در سخنراني خرداد 1342 (عاشورا 1383) محمد رضا شاه را با چنان شدت و حدتي به باد سرزنش و حمله گرفت، كه تا آن روز سابقه نداشت.در آن سخنراني تاريخي امام خميني شاه را «بدبخت!» ، «بيچاره!» ، «نوكر اسرائيل!» و «فرمانبر آمريكا!» خواند.

زيركي، هشياري، موقع شناسي، از خصايص برجسته ديگر ايشان بود.در دوراني كه مال اندوزي، تجمل گرايي، فساد و نادرستي، در ميان طبقه بالاي جامعه، حتي ميان برخي از روحانيون، رواج يافته بود، آيت الله خميني، همان زندگي بسيار ساده و بدون تكلف گذشته را حفظ

كرد.در شناسايي جامعه ايران، تبحر خاصي داشت و زمان شروع مبارزه و حمله را به خوبي تشخيص داد.در دوران چهارده ساله تبعيد، با ايراد سخنرانيها، ارسال پيامهاي كتبي و شفاهي به وسيله كاست، مردم ايران و جهان را از نقاط ضعف شاه و فساد و بيدادگري رژيم او، آگاه ساخت، همكاري دولت ايران با اسرائيل غاصب، وابستگي اقتصادي، سياسي و نظامي ايران به غرب، بالاخص به آمريكا، غارت بيت المال، خريد روز افزون جنگ افزار، نابودي كشاورزي، بالا رفتن قيمتها، كمبود مسكن، تباهي فرهنگ، ثروتمندتر شدن اغنيا و فقيرتر شدن مستضعفان، نقض قوانين حقوق بشر، پايمال كردن قانون اساسي، سانسور مطبوعات، محو آزاديهاي مردم، سركوب مخالفان، اوجگيري فساد در همه شئون كشور و....از مواردي بود كه در بيانات و پيامهاي امام خميني بدان استناد مي شد و شاه را عامل همه نابسامانيها، مي دانست و لزوم اتحاد همه قشرهاي جامعه را براي ادامه مبارزه تاكيد مي كرد.

گفته هاي امام خميني، انعكاس خواسته ها و نظريات همه احزاب، گروههاي سياسي، با افكار و عقايد گوناگون، از جمله جبهه ملي، نهضت آزادي، گروههاي ماركسيستي، حزب توده و گروههاي چريكي بود.تامين عدالت اجتماعي، آزاديهاي فردي و اجتماعي، آزادي مطبوعات، حكومت مردم بر مردم از طريق انجام انتخابات آزاد....خواسته هايي بود كه نيروهاي اپوزيسيون، پس از سقوط دولت مصدق در سال 1332، سالها براي تحقق آن، مبارزه كرده و به نتيجه نرسيده بودند. نيروهايي كه آتش انقلاب را روشن كردند

در سالهاي آخر دهه 1340، همه گروههاي سياسي مخالف رژيم، سركوب شده بودند.تنها كانون مقاومتي كه در فضاي خفقان ايران آن زمان باقي مانده بود، حملات كوبنده آيت الله خميني در نجف به شاه و رژيم او،

سخنرانيهاي دكتر علي شريعتي در حسينيه ارشاد و صفير گلوله چريكها، در مبارزه مسلحانه شان بود.هر يك از اين سه كانون، در برگيرنده خواسته و تمايلات بخشي از قشرهاي جامعه بود.

شريعتي، به عنوان يك انديشمند برجسته سياسي - مذهبي، اسلام شناس مترقي و معلم راديكاليسم اسلامي، در سخنرانيها و نوشته هاي خود، تعريف تازه اي از اسلام شيعه و «شهادت عنوان كرد و هزاران پسر و دختر جوان دانشجو را با فلسفه سياسي اش، كه تركيبي از سنتهاي اسلامي، با افكار انقلابي بود، آشنا ساخت.چريكها، با مبارزه مسلحانه خود، فضاي سياسي تازه اي ايجاد كردند و با فداكاري و جانفشاني خود، ارزشها و مفاهيم نويني را مطرح ساختند.آيت الله خميني، با مهارت و درايت خاص، عمليات اين سه پايگاه را هماهنگ ساخت و در مبارزه عليه رژيم شاه، از آن بهره برد.

طبقه متوسط جامعه، بازرگانان سطح پايين، كسبه، و بازاريان، آيت الله را دشمن آشتي ناپذير رژيم استبدادي، حامي الكيت خصوصي و ارزشهاي اسلامي و سنتي مي دانستند.روشنفكران، تحصيل كردگان، و دانشجويان، او را رهبري روحاني مي شناختند كه قصد دارد مملكت را از وابستگي به انحصارات غرب، و نيز ظلم و ستم و فساد برهاند و عدالت و آزادي را به كشور بازگرداند.كاركنان دولت و كارگران كارخانه ها، آيت الله خميني را روحاني مي دانستند كه از ميان ملت برخاسته و قصد دارد با پيروي از تعاليم اسلام، قدرت را از اغنيا و زورمندان گرفته و به ملت بازگرداند و عدالت اجتماعي را در سراسر ايران برقرار كند.از ديدگاه كشاورزان، آيت الله شخصيت روحاني مبارز و سختكوشي است، كه پيوسته از منافع قشر زحمتكش دفاع مي كند و براي آنها، زمين، آب، مدرسه، جاده و مراكز بهداشت فراهم مي سازد.بدين

سان قشرهاي وسيعي از مردم ايران، آيت الله خميني را، منادي حق و عدالت، مدافع محرومان و الهامبخش اميدها و آرزوهاي خود و احيا كننده آزادي و برابري مي دانستند.

ستون فقرات جنبشي كه رهبري آن را، امام خميني به عهده داشت، روحانيون جوان در نهادهاي مذهبي، بازاريان و بخشي از قشرهاي محروم و متوسط جامعه بودند.اينان در قيام 15 خرداد 1342 وفاداري بي چون و چراي خود را نسبت به رهبر مذهبي خود، به اثبات رسانيده بودند.به نظر آنها، خميني تجسمي از جرئت، جسارت و مقاومت امام علي (ع) در مبارزه عليه معاويه بود.پس از كشتار 15 خرداد، مخالفان ميانه رو مذهبي رژيم، و شماري از علما كه موافق مداخله روحانيون در امور سياسي نبودند، به تدريج به سوي او، روي آوردند.بازاريان نيز با دادن كمكهاي مالي به ياريش شتافتند و با توسعه شبكه هاي مخفي، و از طريق مساجد، پيامها و دستورهايش را دريافت و اجرا مي كردند.

هر چند بازار و بخشي از روحانيون و نهادهاي مذهبي در قم، مشهد، اصفهان و شيراز، به عنوان يك سازمان مخالف رژيم، سالها فعاليت داشتند، اما، طبقه روشنفكر دانشگاهي، در سالهاي اول دهه پنجاه، مبارزه را از سر گرفتند.نخست نويسندگان، هنرمندان، حقوقدانان، قضات، با انتشار نامه هاي سرگشاده و اعلاميه هايي، در اعتراض به نبودن آزادي و دموكراسي، خواستار فضاي باز سياسي و اجراي قانون اساسي شدند و جمعيت طرفدار حقوق بشر را سازمان دادند.دانشجويان را به تظاهرات دانشگاهي وا داشتند و بدين سان فرياد اعتراض خود را نسبت به مظالم و ستمگريهاي رژيم شاه، بلند و بلندتر كردند.

انتشار نامه اهانت آميز نسبت به آيت الله خميني در زمستان 1356 در روزنامه اطلاعات، اعتراض شديد مردم و مقتول

و مجروح شدن گروهي در شهرستان قم به وسيله نيروهاي انتظامي، سپس گسترش دامنه اعتراضها، در شهرهاي ديگر و برخورد مسلحانه نيروهاي امنيتي با مردم، جنبش مخالفت مردمي را وسعت و تداوم بخشيد.كارمندان دولت، كاركنان بانكها، گمركات، سپس كارگران كارخانه ها و صنعت نفت، با اعتراض و اعتصاب خود، اقتصاد كشور را فلج كردند.آنگاه، دانشجويان، دانش آموزان، و نيز مردان و زنان از قشرهاي مختلف جامعه با برپايي تظاهرات در شهرها و برخوردهاي خياباني با نظاميان، آتش انقلاب را برافروختند و طي مدت كوتاهي به چنان پيروزيهايي رسيدند كه همه را شگفت زده كرد.

اگر طبقات متوسط مذهبي، بازاري و تحصيل كرده، ديوار استوار انقلاب بودند، طبقه كارگر و دهها هزار تن كشاورزان بدون زمين و بيكار، كه در حومه شهرها، با محروميت زندگي مي كردند، نقش نيروي «ضربت را به عهده داشتند.اينان، همراه با جوانان و نوجوانان ساكنان محلات فقيرنشين جنوب تهران، اكثريت تظاهر كنندگان خياباني را تشكيل مي دادند.بسياري از كساني كه در زد و خورد با نظاميان، شهيد يا زخمي شدند، همين جوانها بودند.

در آغاز بحران، خواسته و هدف تظاهركنندگان براندازي رژيم سلطنت و استقرار نظام جمهوري اسلامي نبود، معترضين خواستار مهار كردن قدرت مطلقه شاه و اجراي قانون اساسي سال 1288 بودند.در آن دوران تظاهر كنندگان عليه شخص محمد رضا شاه شعار نمي دادند، حتي شركت كنندگان در راهپيمايي بزرگ بعد از نماز عيد فطر (13 شهريور 1357) در قيطريه، در شعارهاي خود، به شاه حمله نكردند.

حادثه روز 17 شهريور ميدان ژاله و كشتار صدها تن تظاهر كنندگاني كه بي خبر، يا با خبر از اعلام حكومت نظامي در آن محل و خيابانهاي اطراف، در اعتراض به منع تظاهرات

از سوي دولت، اجتماع كرده بودند، خشم مردم را عليه شاه، كه او را مسئول و آمر قتل عام آن روز مي دانستند، برانگيخت.از آن پس، در تظاهرات و راهپيماييهاي خياباني، شعارهاي ضد شاه، به عنوان شعار اصلي به كار گرفته شد. فلسفه سياسي امام خميني رحمت الله عليه

افكار و انديشه سياسي امام خميني، بر خلاف ادعاي برخي از محافل اپوزيسيون و نيز، بسياري از روشنفكران داخل و خارج از كشور، ناشناخته و مجهول نبود.سالها پيش از انقلاب، آيت الله خميني در دوران اقامت در عراق و تدريس در نجف، پيرامون فلسفه سياسي و حكومت اسلامي و ولايت فقيه، بحث و سخنراني كرده بود.شعار «حكومت اسلامي ، در تظاهرات و راهپيماييها و اجتماعات، عنوان شده بود.دكتر كريم سنجابي، رهبر جبهه ملي نيز، در ديدار 14 آبان ماه 1357 با امام خميني در پاريس، بيانيه سه ماده اي معروف را تهيه و امضا كرده بود. (1)

آيت الله خميني، در جلسه درس مورخ چهارشنبه 13 ذيقعده 1389 (1 بهمن 1348) در نجف، پيرامون چگونگي تدوين قانون اساسي سال 1288 چنين گفته است:

«...گاهي گفته مي شود كه احكام اسلام ناقص است.مثلا احكام قضا در اسلام آن طور كه بايد و شايد نيست.انگليس به دست عمال خود اساس مشروطه را به بازي گرفت و ما را هم - طبق شواهد و اسنادي كه در دست است - بازي داد.وقتي مي خواستند قانون بنويسند كتابي كه مال بلژيكي ها بود از سفارت بلژيك قرض كردند (...) و قانون مشروطه را از روي آن نوشتند و براي تعميه لت بعض احكام اسلام را ضميمه كردند، لكن اساس قوانين را از آنها اخذ كردند و به خورد ما دادند...»

آيت

الله خميني در تشريح كيفيت حكومت اسلامي و چگونگي اجراي قوانين اسلام مي گويد:

«...اينها (استعمارگران) به نظر ما آوردند كه اسلام حكومتي ندارد، تشكيلات حكومتي ندارد.بر فرض اينكه احكامي داشته باشد مجري ندارد و خلاصه اسلام قانونگزار است.اين مطلب را عرض كنم، ما كه مي گوييم پيغمبر اكرم (ص) بايد خليفه تعيين كند آيا براي بيان احكام است؟ بيان احكام خليفه نمي خواهد، خود آن حضرت بيان احكام مي كرد، همه احكام را مي نوشتند و در دست مردم مي دادند تا عمل كنند.اينكه لازم است خليفه تعيين كند، براي حكومت است.ما خليفه مي خواهيم تا اجراي قوانين كند. قانون مجري لازم دارد.در همه ممالك عالم اين طور است (...) قانون تنها سعادت بشر را تامين نمي كند، پس از تشريع قانون بايد قوه مجريه باشد.در يك تشريع، يا در يك حكومت اگر قوه مجريه نباشد نقص وارد است.

اسلام همان طور كه جعل قوانين كرده، قوه مجريه هم قرار داده است، ولي امر قوه مجريه قوانين است.اگر پيغمبر اكرم خليفه تعيين نكند (ما بلغ رسالة) رسالت خود را به پايان نرسانيده است.نصف امر را زمين گذاشته است....

زمان رسول الله، صلي الله عليه و آله و سلم اين طور نبود كه فقط قانون بگذرانند.دست مي بريدند، «حد مي زدند» رجم مي كردند (...) و خليفه هم براي اين امور است.خليفه جاعل احكام نيست، خليفه براي آن است كه احكام اسلامي را كه رسول اكرم (ص) آورده است و خداي تبارك و تعالي فرستاده است اجرا كند...»

آيت الله خميني پيرامون معرفي اسلام و لزوم تشكيل حكومت اسلامي تاكيد دارد و مي گويد:

«درست توجه كنيد، همان طور كه آنان بر ضد شما اسلام را بد معرفي كردند، شما هم اسلام را آن طور كه

هست معرفي كنيد. فوايدش را بنويسيد و منتشر كنيد، خودتان را درست كنيد.شما بايد حكومت اسلامي تاسيس كنيد.خيال نكنيد ما نمي توانيم.آنها (استعمارگران) از سيصد چهارصد سال پيش زمينه را تهيه كردند.از صفر شروع كردند تا به اينجا رسيدند.شما هم از صفر شروع كنيد.»

آيت الله خميني تفكيك دين از سياست را نغمه استعمارگران مي داند و در توجيه رد اين نظريه چنين اظهار مي كند:

«اسلام را به مردم معرفي كنيد تا بچه هاي ما گمان نكنند كه اين آخوندها در گوشه نجف يا قم دارند احكام حيض و نفاس مي خوانند.به سياست چكار دارند! دين از سياست بايد جدا باشد! بي دينها اين را مي گويند.آنها (استعمارگران) گفتند كه بايد دين از سياست جدا باشد! زمان پيغمبر اكرم (ص) سياست از دين جدا بود؟ زمان خلفاي حق يا غير حق، زمان خلافت حضرت امير، سياست از ديانت جدا بود؟ اين حرفها را از آنها درست كردند تا دين را از تصرف امور دنيا كنار بزنند.آنها دنيا را مي خواهند.اگر ما مسلمين جز نماز خواندن، دعا خواندن و ذكر گفتن كاري نداشته باشيم، آنها هيچ كاري به ما ندارند (...) آن مردك (نظامي انگليسي در اشغال عراق) گفت: اينكه در بالاي ماذنه اذان مي گويد، براي سياست انگليس ضرردارد؟ گفتند نه.گفت هر چه مي خواهد بگويد! (...) شما هر چه مي خواهيد نماز بخوانيد، آنها نفت شما را مي خواهند.به نماز شما چكار دارند؟ آنها مي خواهد ما آدم نباشيم، از آدم مي ترسند (...) هر وقت آدمي پيدا شد، يا كشتند، يا از بينش بردند، يا لكه دارش كردند كه سياسي است! اين آخوند سياسي است...

پيغمبر (ص) هم سياسي بود.اين تبليغ سوئي است كه آنها كردند تا شما را از سياست كنار بگذارند.از

دخالت در امور دولتي كنار بگذارند و خودشان هر كاري مي خواهند انجام دهند، هر غلطي مي خواهند بكنند..» . (2)

آيت الله خميني در سخنرانيهاي خود، اهميت تبليغات را در بيدار ساختن مردم و شناساندن حكومت اسلامي تاكيد مي كند و خطاب به طلاب و روحانيون مي گويد:

«آن مطلبي كه در اول بحث (حكومت اسلامي) عرض كردم كه شما موظفيد براي تشكيل حكومت اسلامي جديت كنيد، راه آن در اولين قدم تبليغات است.از راه تبليغات پيش بياييد.در همه عالم هميشه همينطور بوده است كه دو نفر، چهار نفر، كمتر يا بيشتر با هم مي نشستند قرار مي گذاشتند و دنبال آن تبليغات مي كردند.كم كم، بر نفرات افزوده مي شد و در نتيجه در يك حكومت بزرگ رخنه كرده و آن را ساقط مي كردند.محمد علي ميرزا را از بين مردم مي بردند و حكومت مشروطه تشكيل مي دادند. هميشه از اول قشون و قدرتي در كار نبوده است و فقط از راه تبليغات پيش مي رفته اند، قلدري ها و زورگوئي ها را محكوم مي كردند. ملت را آگاه مي ساختند و به مردم مي فهماندند كه اين قلدري ها غلط است.كم كم، دامنه تبليغات توسعه مي يافت و همه طبقات جامعه را فرا مي گرفت.مردم بيدار مي شدند و به نتيجه مي رسيدند.

شما الآن نه كشوري داريد و نه لشكري، و نه كاري از شما مي آيد.ليكن تبليغات دست شماست و در اطراف شما دور مي زند.مسائل عبادي را البته ياد بدهيد، ليكن مهم، مسائل اسلامي است، مسائل اقتصادي و حقوقي اسلام است، اينها را ديگران محور كار خود قرار داده اند، ما هم بايد اين مسائل را محور قرار دهيم.ما موظفيم از هم اكنون براي شالوده ريزي يك دولت حقه اسلامي كوشش كنيم، همفكر پيدا كنيم، تبليغ كنيم تا آنجا كه موجب پيدا كند

و موجها پديد آيد و كم كم، امتي آگاه و وظيفه شناس به وجود آيد تا اينكه يك نفر آدم پيدا شود قيام كند و حكومت اسلامي تشكيل دهد» . (3)

آيت الله در تشريح حكومت اسلامي به عنوان حكومت قانون مي گويد:

«...اسلام در هر مرتبه اي از مراتب، حكومتي است كه تبعيت از قانون دارد و قانون حاكم بر جامعه است آنجا هم كه اختياراتي به رسول اكرم (ص) و ولايت داده شده از طرف خداوند است.هر جا حضرت رسول مطلبي را بيان يا حكمي را تعيين فرموده اند به پيروي از قانون الهي بوده است.پس اسلام عبارت از يك سلسله قوانيني است كه تمام بشر موظفند به آن عمل كنند و حكومت اسلام نه مشروطه، نه استبداد و نه جمهوري است و نه كسي مي تواند در آن دخالتي كند.برابر رئيس و مرئوس حكم الهي متبع است و لزوم تبعيت از رسول اكرم (ص) هم به حكم الهي است كه مي فرمايد: و اطيعوا الرسول..» . (4) شتاب روند فساد و استبداد

در بهار سال 1357 روند اعتراضها، در حدي نبود كه به انقلاب منجر شود.در بسياري از كشورهايي كه رژيم استبداد و ديكتاتوري بر آنها حاكم است، تظاهرات اعتراض آميز رفاهي - سياسي روي مي دهد، بي آنكه به شورش و انقلاب منتهي گردد.

رژيمهاي خودكامه و دست نشانده، عموما داراي دو خصلت «استبداد و فساد» مي باشند.استبداد و فساد، لازم و ملزوم يكديگرند.اما هنگامي كه «فساد» از «استبداد» پيشي گرفت، و خواسته هاي مشروع و منطقي قشرهاي وسيعي از جامعه، با بي اعتنائي روبه رو شد، فرياد اعتراض توده ها، به حركت تبديل مي شود و چنانچه اين «حركت به وسيله مردان شايسته و مورد اعتماد مردم رهبري گردد،

به پيروزي منتهي مي گردد.

تظاهرات مردم ايران، در ماههاي اول سال 1357 نخست جنبه اعتراض به روش كلي رژيم شاه داشت، سپس به خواسته هاي رفاهي - سياسي تبديل شد، آنگاه به حركت توده اي درآمد و با رهبري آيت الله خميني به شورش و انقلاب انجاميد و با چنان شتابي به پيروزي رسيد كه مردم ايران و جهانيان را شگفت زده كرد.

رژيم شاه، در اوايل دهه 1350 ظاهر استوار و نيرومندي داشت، ولي از درون خراب بود و بسان سد خاكي مي ماند، كه دير يا زود در برابر فشار امواج دريا، فرو مي ريخت.فساد، با ابعاد وحشتناكي در آن ريشه دوانده بود.انتقاد، نارضائي و سرخوردگي حتي در ميان نخبگان سياسي و دست اندركاران اداره مملكت ظاهر شده بود.

پرويز راجي، سفير «شاهنشاه آريامهر» در لندن، در گفتگو با امير اصلان افشار، كه او نيز سالها در آمريكا و كشورهاي اروپا سفير بوده است، از بيدادگري رژيم انتقاد مي كند و مي گويد:

«...چرا هر جا، نام ايران به ميان مي آيد، بلافاصله كلماتي مانند «ساواك ، «شكنجه و «فساد» به دنبال آن گفته مي شود.من از مشاهده اين اوضاع احساس حقارت مي كنم و نمي دانم تا چه حد در مقابل اين گونه انتقادها، مي توان خاموش ماند...» پرويز راجي، در جاي ديگر مي گويد:

«شايع است شاه هفته اي سه بار، بعد از ظهرها به منزل يكي از دوستان نزديك خود مي رود و ترياك مي كشد..» . (5)

امير عباس هويدا، وزير دربار، در ديدار خصوصي كه روز 12 مرداد 1357 با پرويز راجي داشته است، با لحني تنفرانگيز، از گستردگي فساد در ميان طبقه سطح بالاي ساواك، امراي ارتش و بعضي از افراد خانواده سلطنتي ياد مي كند و مي گويد:

«...با مشاهده اين

وضع، گاه احساس مي كنم كه مقاومتم به پايان رسيده و ديگر توان ادامه كار ندارم...» (6)

اوري لوبراني (7) نماينده سياسي اسرائيل در تهران، پس از ملاقاتي كه با محمد رضا شاه در جزيره كيش داشت داستان زير را نقل كرده است:

«پس از ملاقات شاه، با يكي از بلند پايگان رژيم، كه مشاور نزديك شاه نيز بود، برخورد كردم.وي از من پرسيد: از ديدار اعليحضرت مي آييد؟

گفتم: آري.

گفت: آيا به درستي سمبل زوال و انحطاط ايراني را در آنجا ديدي؟

آنچه از زبان او شنيدم، برايم باور كردني نبود، منظور وي اشاره به وضع درون و ريشه دستگاه فاسدي بود كه شاه بر آن تكيه داشت.» (8) فساد از استبداد پيشي گرفت

در سال 50- 1349 درآمد نفت 1200 ميليون دلار بود.اين درآمد در سالهاي 56- 1353 ناگهان افزايش يافت و به 38 ميليارد دلار بالغ گرديد كه تنها 20 ميليارد دلار از اين درآمد مربوط به سال 55 - 1354 مي باشد و با مقايسه درآمد دهساله 1343 تا 1353 كه جمعا 13 ميليارد دلار بود اين افزايش چشمگير مشخص مي شود.به بيان ديگر طي 13 سال درآمد نفت صادراتي دولت ايران 51 ميليارد دلار بوده كه 38 ميليارد آن طي سه سال 1353 تا 1356 بوده است. (9)

بخش عمده اين درآمد، صرف اجراي برنامه هاي رفورم «انقلاب شاه و مردم گرديد.محمد رضا شاه، با ابداع طرحهاي جاه طلبانه، قصد داشت ظرف مدت كوتاهي ايران را به يك قدرت صنعتي مدرن تبديل كند، بي آنكه در صحنه سياسي و آزادسازي قدم بردارد.

در اين دوران، همه قدرتها در دست شاه بود، توسعه و پيشرفت، تمايل و امر شخصي شمرده مي شد و «رسالت يك فرد بود.طرحها

و برنامه ها، تابع خواسته ها و هوسهاي او قرار داشت.مشاورانش تكنوكراتهايي بودند كه اوامر «ارباب را، بي چون و چرا، اجرا مي كردند.به نظر «شاهنشاه آريامهر» جامعه ايران ابزاري بود كه بايد در دستهاي او، به عنوان يك «شخصيت تاريخي شكل مي گرفت و در جهت «تمدن بزرگ براي او و رژيمش، افتخار ابدي تضمين مي كرد.خواسته و نظر مردم و مشاركت آنها در امور مملكت و برنامه توسعه و پيشرفت، اهميت نداشت.ملت را بايد به «زور» در جهتي كه او انتخاب كرده بود، پيش راند.هر چند بخشي از درآمدهاي حاصل از فروش نفت، صرف اجراي برنامه توسعه و پيشرفت شد و در زمينه توليدات صنعتي و رشد اقتصادي، خدمات، نوسازي و آموزش و پرورش و ايجاد مدارس عالي، موفقيتهايي به دست آمد، ولي بخش عمده آن به مصرف خريد جنگ افزارهاي مدرن، كه تهيه آن براي برخي از كشورهاي عضو «ناتو» دشوار بود، رسيد.صدها ميليون دلار نيز حيف و ميل شد و يا به جيب دست اندركاران رفت.

از دستگاه برنامه ريزي كشور يك خوان يغما ساخته شده بود، هر كسي به شاه و دربار، دسترسي بيشتري داشت، بيشتر از آن برخوردار بود.مجريان و دست اندركاران برنامه ها، منابع مالي مملكت را، دارايي شخصي خود مي دانستند.خيل مقاطعه كاران خارجي و داخلي، دلالان و رابطين آنها، كه با افراد خانواده سلطنتي و مقامات ذينفع ارتباط برقرار كرده بودند، از اين خوان يغما، بهره فراوان بردند.تعجب نداشت كه بزرگترين موارد فساد، سواي اعضاي خانواده سلطنتي، در ميان كساني ديده مي شد، كه به شاه و دربار نزديكتر بودند.فساد، از استبداد سبقت گرفته بود!

حدود يك دهه و نيم پس از اعلام «انقلاب سفيد» در ايران طبقه اي ثروتمند، حريص،

بي عاطفه، و فاسد به وجود آمد كه تنها هدف آن نزديك شدن به مركز قدرت و مال اندوزي، تا حد غارت مملكت بود.اين طبقه، تخم فساد، بي ايماني و نادرستي را در ميان جامعه پراكنده و بارور ساخت و در نهايت، رژيمي را كه به آن وابسته بود، بيش از پيش ضعيف و بي اعتبار كرد. ضعف و بي كفايتي شاه

بسياري از آگاهان به مسائل سياسي ايران معتقدند كه محمد رضا شاه، بر خلاف پدرش مرد ضعيف، زبون و نامصمم بود.اينان براي اثبات ادعاي خود و ارائه شخصيت شاه، كودتاي سال 1332 و فرارش را از كشور و چگونگي بازگشت وي را مثال مي آورند و مي گويند محمد رضا در سايه قدرت و شايستگي پدرش به سلطنت رسيد ولي در طي دوران پادشاهي، همواره در برابر بحرانها، ضعف نشان داد.اين گروه، بر خورد او را با رويدادهاي سالهاي 1356 و 1357، كه منجر به شورش و انقلاب گرديد، نشانه بارز ضعف و بي كفايتي او مي دانند.

گري سيك، معاون برژينسكي، در شوراي امنيت ملي كاخ سفيد مي گويد: «...من از بي اعتمادي شاه نسبت به خود در سال 1977، هنگام آخرين ديدارش از آمريكا، شگفت زده شدم.» (10)

ويليام سوليوان نيز شاه را مردي ضعيف و ناتوان معرفي مي كند.نظريه آخرين سفير آمريكا در رژيم پيشين درباره او، بدين شرح است:

«....شاه در بحران سال 1953 (1332) در برابر نخست وزير وقت، دكتر مصدق، ضعف و بي ارادگي از خود نشان داد (...) از نظر من، كه در ماههاي بحراني آخر سلطنتش هفته اي چند بار او را ملاقات مي كردم، چهره واقعي شاه، بكلي با چهره يك سلطان مقتدر و مستبد، كه درباريان، يا مخالفان از او ساخته بودند، متفاوت بود.خلاصه

آنكه، او زمامداري نبود كه توانايي و قابليت رهبري كشورش را در شرايط بحراني داشته باشد....» (11) 1

محمد رضا شاه، با چنين نهاد و شخصيتي، سعي داشت خود را مقتدر و مصمم بنماياند.او، چند بحران سياسي را پشت سر گذاشته بود، از دو سوء قصد جان به در برده بود.در مبارزه عليه مالكان بزرگ و مخالفان سياسي، و نيز گروههاي اپوزيسيون، مانند جبهه ملي، نهضت آزادي و حزب توده، با توسل به زور، پيروز شده بود.قيام 15 خرداد 1342 و جنبش چريكي را با خشونت سركوب كرده بود، و با چنين شيوه اي و برخورداري از پشتيباني آمريكا مدت سي و هفت سال سلطنت كرده بود، اما، از اوايل دهه پنجاه علائم آشكاري از پيچيدگي و مشكلات در اجراي برنامه هاي رفورم اقتصادي و اجتماعي، كه انتظار آن را نداشت، ظاهر شده بود، تحقق اهداف «انقلاب شاه و مردم و سپس رؤياي «تمدن بزرگ در معرض تهديد قرار گرفته بود.فرمان ايجاد حزب رستاخيز ملي، به منظور باز كردن «دريچه اطمينان نشانه بارز نابساماني اوضاع سياسي و درماندگي رژيم بود.از آن پس همه تلاشها، صرف تبليغات نمايشي، وعده و فريب همراه با تهديد، براي جلوگيري از «بن بست كامل گرديد.

عامل مهم ديگري كه در ضعف و ناتواني شاه، در جريان بحران ماههاي آخر سلطنتش تاثير داشت، وضع سلامتي او بود، خود خواهي، خود بزرگ بيني و سماجت نابخردانه اش در ادامه فرمانروائي، موجب شد كه بيماري مهلكي را كه از سال 1353 دچار آن شده بود، از همه، حتي همسرش مخفي نگاه دارد.

همه شخصيتهاي سياسي خارجي و نيز نزديكان و مشاوران شاه كه در دو سه سال آخر سلطنتش با او ديدار و ملاقات

داشته اند و يا در تماس بوده اند، متوجه تغيير حال و رفتار او شده بودند.وي در گفتگو با وزيران، بر سر مسائل مملكتي، اغلب خشمگين مي شد، آنها را به سختي ملامت مي كرد، تا جايي كه به آنها مي گفت: «شماها، مثل «يابو» هستيد! اگر ركاب بزنم از جاي مي كنيد، اگر آرام بمانم، حركت نمي كنيد.» (12) 1

يكبار، هنگامي كه عبد الحسين مجيدي، رئيس سازمان برنامه و بودجه، مسئله كاهش عوايد نفت و صورتحسابهاي مربوط را در حضور شاه عنوان كرد، پاسخ «خفه شو!» تحويل گرفت. (13) 1

شاه مخلوع، در روزهاي آخر زندگي، با يادآوري گذشته ها، به اشتباهات دوران سلطنتش اعتراف مي كند و مي گويد:

«...در اين روزها نيز، در انديشه رويدادهاي گذشته و حال ميهنم بودم.در آن دوران به طور قطع اشتباهاتي مرتكب شده بودم، اما باور نداشتم كه آن خطاها، اساس و پايه سقوط مرا فراهم سازد...» (14) 1 آمريكا و انقلاب ايران

گري سيك مي گويد:

«هيچ كس آماده مواجه شدن با انقلاب ايران نبود.دولت كارتر نيز در برابر اوجگيري انقلاب و فروپاشي سريع رژيم شاهنشاهي ايران غافلگير شد (...) شاه و اطرافيانش نيز از آنچه در ماههاي آخر سال 1978 (1357 شمسي) در ايران روي داد، تصور درستي نداشتند، حتي تا چند هفته پس از پيروزي انقلاب، نتوانستند درباره علل سقوط رژيم، تحليل منطقي به عمل آورند (...) براي ما، قبول اين نكته، كه در برابر انقلاب غافلگير شديم، محتملا دشوار است.تعارض عميق، بين واقعيت وانتظارات ما، بر پايه گزارشات، برآورد و تحليلهايي بود كه معمولا بدان متكي بوديم...» (15) 1

آمريكايي ها، عدم موفقيت سازمانهاي «سيا» ، «موساد» را در بر آورد صحيح از اوضاع ايران يكي از عوامل غافلگير ماندن خود

مي دانند.همچنين ناتواني آژانسهاي اطلاعاتي ايالات متحده، در برقراري تماس با اپوزيسيون، بي خبر ماندن از فعاليتهاي مدارس مذهبي و مساجد و ضبط و مطالعه سخنرانيهاي آيت الله خميني در دوران تبعيد، از عوامل مهم ديگر اين غافلگيري به حساب آمده است.

به روايت سيك:

«حتي پس از آنكه معلوم شد سازماندهي جنبش، در مساجد به نام (آيت الله) خميني صورت مي گيرد و انقلاب توده ها را در بر گرفته است، ناظران پيش بيني مي كردند كه هدف نيروهاي مذهبي، بركناري شاه است و پس از آن فعاليت آنها در قلمرو سياسي بسيار محدود خواهد شد و اهميت نقش «مسجد» كه به منزله «تسمه انقلاب بود، كاهش خواهيد يافت...» (16) 1

در پيام نوامبر 1978 (آذر 1357) سوليوان به واشينگتن، تحت عنوان «فكر كردن به آنچه فكر نكردني است گفته شده بود كه آيت الله خميني پس از بازگشت به ايران، نقشي نظير «گاندي را خواهد داشت و توجه چنداني به امور سياسي و اينكه چه كسي قدرت را به دست گيرد، نخواهد نمود. (17) 1

جميز بيل، نويسنده و محقق آمريكايي در آذر 1357 (دسامبر 1978) در مقاله اي تاكيد كرده بود كه «روحانيون مستقيما در ساختار دولت، مشاركت نخواهند كرد» وي در تحليل 20 صفحه اي خود پيرامون انقلاب ايران و روند آن، تنها يك بار، از آيت الله آن هم در مورد تبعيد وي در سال 1343، نام برده بود و اشاره اي به جمهوري اسلامي نكرده بود. (18) 1

ريچارد فالك، استاد سرشناس دانشگاه آمريكايي پرينستون، يكي از فعالان سازمان حقوق بشر، كه در اوايل ژانويه 1979 به ايران سفر كرده بود و سپس در پاريس با امام خميني ملاقات نمود (19) 1 در مقاله اي كه

در نيويورك تايمز انتشار يافت آيت الله خميني و جنبش او را مورد ستايش قرار داد و بر اين نكته تاكيد كرد كه آيت الله و اطرافيانش افراد ميانه رو و مترقي هستند.بخصوص در زمينه اصول و حقوق بشر و پيشرفتهاي اقتصادي و اجتماعي ايران علاقه و توجه خاص دارند.فالك در پايان گفته بود «انتظار مي رود ايران به صورت يك رژيم نمونه مردمي در ميان كشورهاي جهان سوم درآيد.» (20)

سه سال بعد، ريچارد فالك در يك گفت و شنود دانشگاهي، رژيم جمهوري اسلامي را، بدترين رژيم تروريستي بعد از دوران هيتلر دانست. (21) 2 تحليلهاي عوام پسندانه

پس از رفتن شاه و برقراري رژيم جمهوري اسلامي، بسياري از تحصيل كردگان و روشنفكران، بخصوص ايرانياني كه به عناوين مختلف به كشورهاي غربي و بخصوص آمريكا مهاجرت كردند، در تحليلهاي مربوط به سقوط رژيم سلطنت و پيروزي انقلاب و ايجاد جمهوري اسلامي، همان نغمه پيشين را، مبني بر اينكه هيچ نوع تغيير و تحولي در ايران بدون خواسته و نظر خارجيان انجام شدني نيست، ساز كردند و رفتن شاه و تغيير رژيم ايران را، طرح و نقشه از پيش تهيه شده انگليس و آمريكا دانستند و اين فكر پوچ و بي محتوا را در ميان عوام الناس تبليغ كردند.

اشرف پهلوي، خواهر شاه، در يك مصاحبه راديويي گفت:

«من مطمئن هستم كه ملاها تنها نبودند.اين حركت هماهنگ شده اي بود كه خارجيان نيز در آن دست داشتند.همين وضع درباره پدرم صدق مي كند.با برادرم نيز به همين منوال عمل كردند.بيگانگان مي ديدند كه ايران دارد خيلي قدرتمند مي شود (...) ده سال ديگر، ايران ژاپن ديگري مي شد، آنها نمي توانستند ژاپن ديگري را در آسيا تحمل كنند.»

(22) 2

براي اشرف و بسياري ديگر، القاء اين انديشه بين مردم، كه انقلاب ايران ساخته وپرداخته بيگانگان مي باشد، آسانتر است از اينكه درصدد درك و علل فروپاشي رژيم پهلوي و پيروزي انقلاب برآيند، دوستان و دشمنان واقعي خود را بشناسند، و ميليونها مردم ايران را تحقير نكنند.

اگر باور داشته باشيم كه بيگانگان در تعيين سرنوشت ما، و تغيير رژيم ايران دست داشته اند و بنا بر گفته اشرف قدرتمند شدن ايران به زيان خارجيان بود و سقوط شاه، در راستاي منافع آنها قرار داشت، بلافاصله اين سئوال مطرح مي شود كه غرب با ساقط كردن رژيمي كه از جنبه هاي اقتصادي، سياسي و نظامي با آن وابستگي تام و تمام داشت و متحد نيرومند نظامي و سياسي و حافظ منافع استراتژيكي او، در خاورميانه و خليج فارس بود، چه سودي مي برد و با حذف شاه و برقراري نظام جمهوري اسلامي چه نتيجه اي به دست آورد؟

پاسخ اين سئوال را مي توان به آساني، با بررسي پيامدهاي بعد از پيروزي انقلاب و نتايج دراز مدت آن بر منافع غرب و ايالات متحده آمريكا به دست آورد، خارج شدن ايران از جرگه متحدين آمريكا، قطع روابط سياسي، اقتصادي و نظامي با آن كشور، برچيده شدن پايگاههاي اطلاعاتي آمريكا از شمال ايران، گروگانگيري، درگيري نظامي در خليج فارس....اهم نتايج سقوط شاه و برقراري رژيم جمهوري اسلامي بود.

سايروس ونس وزير خارجه دولت كارتر مي گويد:

«خارج شدن ايران از جرگه متحدين آمريكا و اداره كشور به وسيله رژيمي كه دوست ما نيست، به منافع سياسي، امنيتي و استراتژيكي ما، در جنوب غربي آسيا، سخت لطمه وارد ساخت....» (23) 2

زبيگنيو برژينسكي، مشاور امنيتي كارتر، سقوط شاه را براي

رئيس جمهوري آمريكا، مصيبت بزرگي دانسته كه نتايج سياسي موافقت نامه كمپ ديويد (قرارداد صلح مصر و اسرائيل) را خنثي كرد.كوششهاي او را در عادي ساختن روابط آمريكا با چين بي اثر ساخت و به شخصيت سياسي پرزيدنت كارتر به عنوان يك رهبر جهاني، در اواسط اولين دوره رياست جمهوري او لطمه وارد كرد و سرانجام به گروگان گرفته شدن آمريكاييها، موجبات شكست سياسي او را فراهم نمود. (24)

پرزيدنت جيمي كارتر، رئيس جمهوري آمريكا پس از شكست در مبارزان انتخاباتي دور دوم چنين مي گويد:

«اين نكته بسيار جالب توجه است كه سرنوشت يك رئيس جمهوري در مبارزات سخت انتخاباتي، با رقيب آمريكايي اش نه در ميشيگان يا پنسيلوانيا و يا در نيويورك، بلكه در ايران، تعيين شود!» (25) 2

آمريكاييها، شاه را بيش از هر كس مسئول وخيمتر شدن بحران ايران مي دانند و در توجيه ادعاي خود مي گويند، او هر نوع تغيير و تصحيح در روند سياسي را مشكل مي پنداشت.وي با سي و هفت سال تجربه، سرنوشت آينده كشورش را در معرض «قمار» گذاشته بود و همه اميد و آرزوهايش را در توسعه و پيشرفت سريع و قدرتمند كردن بنيه نظامي خلاصه كرده بود.در نتيجه، شكست اين سياست به حساب او گذاشته شد و به بهاي نارضايتي شديد مردم و سقوط او انجاميد... (26) 2

شاه، در اوايل سال 1355 دريافت كه برنامه «انقلاب او با مشكل روبه رو شده و كارها «روبه راه نيست.در اين موقع سعي كرد روند طرحهاي پيشرفت اقتصادي را كند نمايد و در زمينه ايجاد فضايي باز سياسي اقداماتي انجام دهد، اما انجام اين كارها، نياز به تجديد نظر كلي در استراتژي بود كه طي بيست سال براي آن سرمايه گذاري كرده بود، از سوي ديگر

بيمار بود و بنيه و توانايي او، براي مقابله با مشكلات، به پايان رسيده بود.بررسي اقدامات و تصميم گيريهاي ضد و نقيض شاه طي پانزده ماه آخر زمامداريش نشان مي دهد كه براي انتخاب سياست جديدي در جهت تغيير ساختار سياسي كشور توانايي نداشت.وي در چهار ديوار كاخ نياوران، در محاصره مشاوران ناصالح و مطيع و بله قربان گويي بود كه با احساس خطر، در صدد انتقال اموال و دارايي خود، به خارج، و فرار از كشور بودند.

به رغم تظاهرات گسترده در بهار و تابستان 1357 شواهد موجود حاكي است كه شاه پس از فاجعه 17 شهريور در ميدان ژاله به عمق نارضايي و مخالفت عمومي عليه رژيم خود پي برد، ولي در آن موقع فرصت براي حل بحران سياسي از دست رفته بود، و كنترل زد و خوردهاي خياباني، به شيوه معمول، به وسيله نيروهاي انتظامي نيز، كاربرد نداشت.در اين موقع شاه با مسئله بسيار دشواري روبه رو بود، يا بايد در ساختار سياسي كه طي بيست و پنج سال گذشته، براي ايجاد آن بهاي گزافي پرداخته بود، به كلي تجديد نظر كند و يا براي حفظ آن به خونريزي متوسل شود.شاه در آن موقع توانايي و تمايل به انتخاب هيچ يك از اين دو راه حل را نداشت، در نتيجه، چند ماه آخر را، به اميد تغيير اوضاع به دفع الوقت و مانورهاي ضد و نقيض پرداخت.

بحران، ابعاد وسيعتري پيدا مي كرد و كل سيستم را در بر گرفته بود.ادعاي كساني كه مي گويند سياست حقوق بشر دولت كارتر، قدرت مانور شاه را در مقابله با بحران فلج كرده بود، وارد نيست، هر چند او از مطرح كردن و به

كارگيري سياست حقوق بشر ناراضي و ناراحت بود، ولي در هيچ يك از مصاحبه ها و گفتگوهايش، اين موضوع را، عامل سقوط رژيم خود ندانست. راهي كه به بن بست مي رسيد

واكنش واشينگتن در برابر بحران ايران ناچيز نبود، حفظ و دفاع از منافع امنيتي در خليج فارس، از مسائل مهم و مورد توجه پرزيدنت كارتر و مشاوران سياسي او به شمار مي رفت، ولي آنها به تدريج وسعت و عمق خطر را درك كردند و هنگامي كه به اهميت آن پي بردند، روش تصميم گيري آنها، هماهنگي و نظم و ترتيب نداشت.

اين مسئله ناشي از چند عامل به شرح زير بود:

1. دولت كارتر، وارث سياست دولتهاي گذشته بود، تصميمات ريچارد نيكسون و هنري كيسينجر در سال 1351 (1972) در سپردن مسئوليت حفظ منافع امنيتي آمريكا در خليج فارس به شاه، امري بي سابقه، مهم و غير قابل توجيه بود.به بيان ديگر، آزادي عمل دولت ايالات متحده، در اين بخش از جهان، با اوضاع و تحولات داخلي ايران و قوت و ضعف رژيم شاه ارتباط داشت.اين سياست، ميراث پنج سال گذشته بود و تا انتقال حكومت به كارتر، بدون برخورد با مشكل قابل توجهي ادامه يافت.

2. اعتماد به شاه، ايالات متحده را از كسب اطلاعات سرويسهاي مستقل اطلاعاتي آمريكا، و در نتيجه اوضاع داخلي ايران محروم كرده بود، همچنين درگيري واشينگتن با مسائل سياسي جهاني، بخصوص، مذاكرات صلح مصر و اسرائيل در كمپ ديويد، موجب غافل ماندن دولت آمريكا، از چگونگي بحران ايران گرديد.

3. اختلاف نظر وزارت امور خارجه، با شوراي امنيت ملي در كاخ سفيد، بر سرتصميم گيري درباره ايران و نيز، گزارشات خوشبينانه ويليام سوليوان سفير آمريكا، تا دو ماه پيش از

رفتن شاه از عوامل ديگر ناهماهنگي در تصميم گيريها بود.

برژينسكي تحت تاثير نظريات اردشير زاهدي، سفير ايران در واشينگتن بود، زاهدي و پدرش سرلشكر فضل الله زاهدي، از عوامل اصلي كودتاي خائنانه انگليسي - آمريكايي 28 مرداد 1332، در براندازي دولت ملي مصدق بودند.اردشير زاهدي، در اوج انقلاب ايران، رؤياي كودتاي ديگري را در سر داشت و تا بدان حد از واقعيات دور بود كه محمد رضا شاه نيز او را مردي نادان و سبكسر دانست و در يك مورد به سوليوان توصيه كرد به واشينگتن اطلاع دهد كه زاهدي اوضاع داخلي ايران را درك نمي كند و با واقعيات، ميانه اي ندارد. (27) 2

زاهدي طرفدار حل بحران ايران از طريق نظامي يا دولت نظامي، و در صورت لزوم، كودتاي نظامي بود.در ميان فرماندهان و سران ارتش ايران، افسراني بودند كه اگر به آنها «چراغ سبز» نشان داده مي شد، از اعمال خشونت و خونريزي ابا نداشتند، ارتشبد غلامعلي اويسي و سرلشكر منوچهر خسروداد، از اين گروه بودند.زاهدي در اواخر پاييز 1357 با موافقت برژينسكي به تهران آمد و پيوسته شاه را به اجراي سياست سركوب تشويق مي كرد و با برژينسكي ارتباط تلفني منظم داشت.

پس از رفتن شاه (26 دي 1357) بحث درباره كودتا، همچنان ادامه داشت.برژينسكي با تكيه بر گزارشهاي خوشبينانه نسبت به ارتش ايران از جنبه قابليت تاكتيكي، حتي پس از پيروزي انقلاب، اصرار در راه حل نظامي داشت! كارتر و بحران ايران

به طوري كه گفتيم، پرزيدنت كارتر طراح روابط استراتژيكي ايالات متحده و ايران نبود.او، وارث سياستي بود كه سالها پيش آمريكا از جنبه استراتژيكي با رژيم شاه مربوط كرده بود.وي همواره نسبت به اين سياست ناخشنود بود.كارتر، نتايجي

را كه با سقوط شاه، نصيب ايالات متحده گرديد، پذيرفت.اما در همان زمان، تعهدي را كه در پشتيباني از انورسادات رئيس جمهوري مصر به عهده گرفته بود، نسبت به حفظ شاه نداشت.به گفته گري سيك «روش كارتر در طول بحران ايران، بيشتر جنبه وظيفه و تكليف داشت تا احساس تعهد.» (28) 2

كارتر ذاتا مردي صلح جو، ترقيخواه و اصلاح طلب بود و در اين راه، از هيچ كوششي دريغ نمي كرد.مسئله بحران ايران، براي ايالات متحده آمريكا، موضوع استراتژي نظامي و موازنه قدرت بود، موضوعي كه رئيس جمهوري تمايل درگير شدن با آن را نداشت. تلاش طراحان استراتژي نظامي در دولت، مانند برژينسكي و شلزينگر براي متقاعد ساختن او، در حمايت از موضع آمريكا در قبال ايران و قبول خطر، بي ثمر ماند.

پرزيدنت كارتر، در طول بحران ايران، آن طور كه مسائل ديگر سياسي را رسيدگي مي كرد مسائل ايران را، به طور جدي، و روزانه پيگيري نمي كرد.وي در چند مورد با صراحت خاطرنشان ساخت كه نقش ايالات متحده، كمك به شاه براي نجات او مي باشد ولي از قبول مسئوليت در تصميم گيريهايي كه شاه، آماده براي انجام آن نبود، امتناع داشت، همچنين با سياستهايي كه منجر به مداخله نظامي ايالات متحده مي گرديد، مخالف بود. (29)

ايالات متحده آمريكا، از نتايج سقوط رژيم شاه آسيب فراوان ديد.ماهيت ضد آمريكايي انقلاب ايران، بحران گروگانگيري و برخوردهاي نظامي در خليج فارس در جنگ تحميلي از جمله پيامدهاي ناشي از روابط گذشته دو كشور بود.بدون ترديد، نتايج انقلاب ايران ساليان دراز بر منافع آمريكا و غرب خودنمايي خواهد كرد. پي نوشت: 1. متن مواد 2 و 3 بيانيه اي كه كريم سنجابي امضا كرد و جبهه

ملي آن را منتشر ساخت، بدين شرح بود:

بند (2) - جنبش ملي اسلامي ايران نمي تواند با وجود بقاء نظام سلطنتي غير قانوني، با هيچ تركيب حكومتي موافقت بنمايد.

بند (3) - نظام حكومت ملي ايران بايد بر اساس موازين اسلام و دموكراسي و استقلال، به وسيله مراجعه به آراء عمومي تعيين گردد.

2. درسهايي از مرجع معظم جامعه شيعه، پيرامون مسئله ولايت فقيه، 13 ذيقعده 1389 (1 بهمن 1348)، صفحات 1 تا 9.

3. درسهايي از مرجع معظم جامعه شيعه، پيرامون ولايت فقيه، درس پنجم، 19 ذيقعده 1389 (7 بهمن 1348)، صفحات 34- 33.

4. همان، درس سوم 17 ذيقعده 1389 (5 بهمن 1348)، صفحه 180.

5. RadJi,parviz;in the Service of the peacock Throne (London,Hamish Hamilton,1983) , pp.52 and 118.

6. RadJi;Ibid.,p.47.

7. Uri Lubrani.

8. مصاحبه در برنامه راديو بي.بي.سي، تحت عنوان: سقوط شاه كه در تاريخ 16 و 23 مارس 1983 اجرا شد.

9. سازمان برنامه و بودجه 1356 و بانك توسعه صنعتي و معادن، گزارش سالانه، 1356.

10. Sick;op.cit.,p.163.

11. Sullivan;op.cit.,p.44 -57.

12. چهل سال در صحنه، خاطرات دكتر جلال عبده، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1368، صفحه 604.

13. پرويز راجي، در خدمت تخت طاووس، دوشنبه 20 دي 1355 (10 ژانويه 1977) اين كتاب زير عنوان، خدمتگذار تخت طاووس به وسيله ح.ا.مهران، در سال 1364 به فارسي ترجمه شده است.

14.pahlavi;op.cit.,p.34.

15. Sick;Ibid.,pp.157 -162.

16. Sick;ibid.,p.164.

17. Sick;p.165.

18. Foreign Affairs,winter 1978 -1979,pp.323 -324.

19. شرح اين ملاقات در بخش ديدار شخصيتهاي خارجي با امام خميني آمده است.

20. trusting Khomeini,New York Times,Feb.16,1979.

21. Sick;Ibid.,p.166.

22. نقل از مصاحبه اشرف در راديو بي.بي.سي، 16 و 23 سپتامبر 1982.

23. vance;Hard choices.p,374.

24. Brzezinski;power and principle,p.398.

25. Hamilton Jordan;crisis.p.362.

26. Sick;op.cit.,p.169.

27. Sullivan;op.cit.,p,193.

28. Sullivan;op.cit.,p.193.

29.Sick;Ibid.,174.

منبع: تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ايران، ج

2

رمز وقوع انقلاب اسلامى و تحقق پيروزى (1)

رمز وقوع انقلاب اسلامي و تحقق پيروزي (1) ( قسمتي از وصيت نامه امام خميني - ره - )

1: ما مي دانيم كه اين انقلاب بزرگ كه دست جهان خواران و ستمگران را از ايران بزرگ كوتاه كرد با تأييدات غيبي الهي پيروز گرديد. اگر نبود دست تواناي خداوند امكان نداشت يك جمعيت سي وشش ميليوني با آن تبليغات ضد اسلامي و ضد روحاني خصوص در اين صدسال اخير و با آن تفرقه افكني هاي بي حساب قلم داران و زبان مزدان در مطبوعات و سخنراني ها و مجالس و محافل ضداسلامي و ضد ملي به صورت مليت و آن همه شعرها و بذله گويي ها و آن همه مراكز عيّاشي و فحشاء و قمار و مسكرات و مواد مخدره كه همه و همه براي كشيدن نسل جوان فعّال كه بايد در راه پيشرفت و تعالي و ترقي ميهن عزيز خود فعّاليّت نمايند به فساد و بي تفاوتي در پيشامدهاي خائنانه كه به دست شاه فاسد و پدر بي فرهنگش و دولتها و مجالس فرمايشي كه از طرف سفارتخانه هاي قدرتمندان بر ملت تحميل مي شد و از همه بدتر وضع دانشگاه ها و دبيرستان ها و مراكز آموزشي كه مقدّرات كشور به دست آنان سپرده مي شد با به كار گرفتن معلمان و استادان غرب زده يا شرق زده صددرصد مخالف اسلام و فرهنگ اسلامي بلكه ملي صحيح با نام ملّيت و ملّي گرايي گرچه در بين آنان مرداني متعهد و دلسوز بودند لكن با اقليت فاحش آنان و در تنگنا قرار دادنشان كار مثبتي نمي توانستند انجام دهند و با اين همه

و دهها مسائل ديگر از آن جمله به انزوا و عزلت كشيدن روحانيان و با قدرت تبليغات به انحراف فكري كشيدن بسياري از آنان ، ممكن نبود اين ملت با اين وضعيت يكپارچه قيام كنند و در سرتاسر كشور با ايده واحد و فرياد اللّه اكبر و فداكاريهاي حيرت آور و معجزه آسا تمام قدرتهاي داخل و خارج را كنار زده و خود مقدرات كشور را به دست گيرد. بنابراين شك نبايد كرد كه انقلاب اسلامي ايران از همه انقلابها جداست ، هم در پيدايش و هم در كيفيت مبارزه و هم در انگيزه انقلاب و قيام . و ترديد نيست كه اين يك تحفه الهي و هديه غيبي بوده كه از جانب خداوند منّان بر اين ملت مظلوم غارت زده عنايت شده است .

2: اسلام و حكومت اسلامي پديده الهي است كه با به كاربستن آن سعادت فرزندان خود را در دنيا و آخرت به بالاترين وجه تاءمين مي كند و قدرت آن دارد كه قلم سرخ بر ستمگريها و چپاول گريها و فسادها و تجاوزها بكشد و انسانها را به كمال مطلوب خود برساند و مكتبي است كه برخلاف مكتبهاي غير توحيدي در تمام شئون فردي و اجتماعي و مادي و معنوي و فرهنگي و سياسي و نظامي و اقتصادي دخالت و نظارت دارد و از هيچ نكته ولو بسيار ناچيز كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادي و معنوي نقش دارد فروگذار ننموده است و موانع و مشكلات سر راه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها كوشيده است . اينك كه به توفيق و

تاءييد خداوند، جمهوري اسلامي با دست تواناي ملت متعهد پايه ريزي شده و آنچه در اين حكومت اسلامي مطرح است اسلام و احكام مترقّي آن است ، بر ملت عظيم الشاءن ايران است كه در تحقق محتواي آن به جميع ابعاد و حفظ و حراست آن بكوشند كه حفظ اسلام در راءس تمام واجبات است ، كه انبياء عظام از آدم عليه السلام تا خاتم النبيين صلي اللّه عليه و آله وسلم در راه آن كوشش و فداكاري جان فرسا نموده اند و هيچ مانعي آنان را از اين فريضه بزرگ باز نداشته و همچنين پس از آنان اصحاب متعهد و ائمّه اسلام عليهم صلوات اللّه با كوششهاي توان فرسا تا حدّ نثار خون خود در حفظ آن كوشيده اند و امروز بر ملّت ايران خصوصا و بر جميع مسلمانان عموما واجب است اين امانت الهي را كه در ايران به طور رسمي اعلام شده و در مدتي كوتاه نتايج عظيمي به بار آورده با تمام توان حفظ نموده و در راه ايجاد مقتضيات بقاء آن و رفع موانع و مشكلات آن كوشش نمايند و اميد است كه پرتو نور آن بر تمام كشورهاي اسلامي تابيدن گرفته و تمام دولتها و ملتها با يكديگر تفاهم در اين امر حياتي نمايند و دست ابرقدرتهاي عالم خوار و جنايتكاران تاريخ را تا ابد از سر مظلومان و ستمديدگان جهان كوتاه نمايند.

اينجانب كه نفس هاي آخر عمر را مي كشم به حسب وظيفه ، شطري از آنچه در حفظ و بقاء اين وديعه الهي دخالت دارد و شطري از موانع و خطرهايي كه آن را تهديد مي كنند

براي نسل حاضر و نسل هاي آينده عرض مي كنم و توفيق و تأييد همگان را از درگاه پروردگار عالميان خواهانم .

الف : بي ترديد رمز بقاء انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي است و رمز پيروزي را ملت مي داند و نسل هاي آينده در تاريخ خواهند خواند كه دو ركن اصلي آن انگيزه الهي و مقصد عالي حكومت اسلامي و اجتماع ملت در سراسر كشور با وحدت كلمه براي همان انگيزه و مقصد.

اينجانب به همه نسل هاي حاضر و آينده وصيّت مي كنم كه اگر بخواهيد اسلام و حكومت اللّه برقرار باشد، و دست استعمار و استثمارگران خارج و داخل از كشورتان قطع شود اين انگيزه الهي را كه خداوند تعالي در قرآن كريم بر آن سفارش فرموده است از دست ندهيد و در مقابل اين انگيزه كه رمز پيروزي و بقاء آن است ، فراموشي هدف و تفرقه و اختلاف است . بي جهت نيست كه بوقهاي تبليغاتي در سراسر جهان و وليده هاي بومي آنان تمام توان خود را صرف شايعه ها و دروغ هاي تفرقه افكن نموده اند و ميلياردها دلار براي آن صرف مي كنند.

بي انگيزه نيست سفرهاي دائمي مخالفان جمهوري اسلامي به منطقه ومع الا سف در بين آنان از سردمداران و حكومتهاي بعض كشورهاي اسلامي كه جز به منافع شخص خود فكر نمي كنند و چشم و گوش بسته تسليم آمريكا هستند ديده مي شود و بعض از روحاني نماها نيز به آنان ملحقند. امروز و در آتيه نيز آنچه براي ملت ايران و مسلمانان جهان بايد مطرح باشد و اهميّت آن را در نظر گيرند، خنثي كردن

تبليغات تفرقه افكن خانه برانداز است . توصيه اينجانب به مسلمين و خصوص ايرانيان به ويژه در عصر حاضر آن است كه در مقابل اين توطئه ها عكس العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود به هر راه ممكن افزايش دهند و كفّار و منافقان را مأيوس نمايند.

ادامه دارد ......

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سايت با نام كاربري : hamedeh

رمز وقوع انقلاب اسلامى و تحقق پيروزى (2)

رمز وقوع انقلاب اسلامي و تحقق پيروزي (2) ( قسمتي از وصيت نامه امام خميني - ره - ) توطئه بزرگ قرن

ب : از توطئه هاي مهمي كه در قرن اخير، خصوصا در دهه هاي معاصر و به ويژه پس از پيروزي انقلاب آشكارا به چشم مي خورد، تبليغات دامنه دار با ابعاد مختلف براي ماءيوس نمودن ملتها و خصوص ملت فداكار ايران از اسلام است، گاهي ناشيانه و با صراحت به اينكه احكام اسلام كه هزاروچهارصد سال قبل وضع شده است نمي تواند در عصر حاضر كشورها را اداره كند يا آنكه اسلام يك دين ارتجاعي است و با هر نوآوري و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمي شود كشورها از تمدن جهاني و مظاهر آن كناره گيرند ، و امثال اين تبليغات ابلهانه و گاهي موذيانه و شيطنت آميز به گونه طرفداري از قداست اسلام كه اسلام و ديگر اديان الهي سر و كار دارند با معنويات و تهذيب نفوس و تحذير از مقامات دنيايي و دعوت به ترك دنيا و اشتغال به عبادات و اذكار و ادعيه كه انسان را به خداي تعالي نزديك و از دنيا دور مي كند و حكومت و سياست و سررشته

داري بر خلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوي است چه اينها تمام براي تعمير دنيا است و آن مخالف مسلك انبياء عظام است و مع الا سف تبليغ به وجه دوم در بعض از روحانيان و متديّنان بي خبر از اسلام تاءثير گذاشته كه حتي دخالت در حكومت و سياست را به مثابه يك گناه و فسق مي دانستند و شايد بعضي بدانند و اين فاجعه بزرگي است كه اسلام مبتلاي به آن بود.

گروه اول كه بايد گفت از حكومت و قانون و سياست يا اطلاع ندارند يا غرضمندانه خود را به بي اطلاعي مي زنند زيرا اجراء قوانين بر معيار قسط و عدل و جلوگيري از ستمگري و حكومت جائرانه و بسط عدالت فردي و اجتماعي و منع از فساد و فحشاء و انواع كجروي ها و آزادي بر معيار عقل و عدل و استقلال و خودكفايي و جلوگيري از استعمار و استثمار و استعباد و حدود و قصاص و تعزيرات بر ميزان عدل براي جلوگيري از فساد و تباهي يك جامعه و سياست و راه بردن جامعه به موازين عقل و عدل و انصاف و صدها از اين قبيل ، چيزهايي نيست كه با مرور زمان در طول تاريخ بشر و زندگي اجتماعي كهنه شود.

اين دعوي به مثابه آن است كه گفته شود قواعد عقلي و رياضي در قرن حاضر بايد عوض شود و به جاي آن قواعد ديگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت ، عدالت اجتماعي بايد جاري شود و از ستمگري و چپاول و قتل بايد جلوگيري شود، امروز چون قرن اتم است آن روش كهنه شده و

ادعاي آنكه اسلام با نوآوردها مخالف است همان سان كه محمدرضا پهلوي مخلوع مي گفت كه اينان مي خواهند با چارپايان در اين عصر سفر كنند، يك اتهام ابلهانه بيش نيست .

زيرا اگر مراد از مظاهر تمدّن و نوآوردها، اختراعات و ابتكارات و صنعتهاي پيشرفته كه در پيشرفت و تمدّن بشر دخالت دارد، هيچگاه اسلام و هيچ مذهب توحيدي با آن مخالفت نكرده و نخواهد كرد بلكه علم و صنعت مورد تاءكيد اسلام و قرآن مجيد است و اگر مراد از تجدّد و تمدّن به آن معني است كه بعضي روشنفكران حرفه اي مي گويند كه آزادي در تمام منكرات و فحشاء حتي هم جنس بازي و از اين قبيل ، تمام اديان آسماني و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند گرچه غرب و شرق زدگان به تقليد كوركورانه آن را ترويج مي كنند.

و اما طايفه دوم كه نقشه موذيانه دارند و اسلام را از حكومت و سياست جدا مي دانند بايد به اين نادانان گفت كه قرآن كريم و سنّت رسول اللّه صلي اللّه عليه و آله آن قدر كه در حكومت و سياست احكام دارند در ساير چيزها ندارند بلكه بسيار از احكام عبادي اسلام ، عبادي سياسي است كه غفلت از آنها اين مصيبتها را به بار آورده . پيغمبر اسلام (ص ) تشكيل حكومت داد مثل ساير حكومتهاي جهان لكن با انگيزه بسط عدالت اجتماعي و خلفاء اول اسلامي حكومتهاي وسيع داشته اند و حكومت علي بن ابي طالب عليه السلام نيز با همان انگيزه به طور وسيع تر و گسترده تر از واضحات تاريخ است و پس از آن به

تدريج حكومت به اسم اسلام بوده و اكنون نيز مدّعيان حكومت اسلامي به پيروي از اسلام و رسول اكرم صلي اللّه عليه و آله بسيارند.

اينجانب در اين وصيّت نامه با اشاره مي گذرم ولي اميد آن دارم كه نويسندگان و جامعه شناسان و تاريخ نويسان ، مسلمانان را از اين اشتباه بيرون آورند. و آنچه گفته شده و مي شود كه انبياء عليهم السلام به معنويات كار دارند و حكومت و سررشته داري دنيايي مطرود است و انبياء و اولياء و بزرگان از آن احتراز مي كردند و ما نيز بايد چنين كنيم ، اشتباه تاءسف آوري است كه نتايج آن به تباهي كشيدن ملتهاي اسلامي و باز كردن راه براي استعمارگران خونخوار است زيرا آنچه مردود است حكومتهاي شيطاني و ديكتاتوري و ستمگري است كه براي سلطه جويي و انگيزه هاي منحرف و دنيايي كه از آن تحذير نموده اند جمع آوري ثروت و مال و قدرت طلبي و طاغوت گرايي است و بالاخره دنيايي است كه انسان را از حق تعالي غافل كند. و اما حكومت حق براي نفع مستضعفان و جلوگيري از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعي همان است كه مثل سليمان بن داوود و پيامبر عظيم الشّاءن اسلام صلي اللّه عليه و آله و اوصياء بزرگوارش براي آن كوشش مي كردند از بزرگترين واجبات و اقامه آن از والاترين عبادات است ، چنانچه سياست سالم كه در اين حكومتها بوده از امور لازمه است . بايد ملت بيدار و هشيار ايران با ديد اسلامي اين توطئه ها را خنثي نمايند و گويندگان و نويسندگان متعهّد به كمك ملت برخيزند

و دست شياطين توطئه گر را قطع نمايند. مقايسه عملكرد انقلاب اسلامي با ساير انقلاب ها

ج : و از همين قماش توطئه ها و شايد موذيانه تر شايعه هاي وسيع در سطح كشور و در شهرستانها بيشتر بر اينكه جمهوري اسلامي هم كاري براي مردم انجام نداد. بيچاره مردم با آن شوق و شعف فداكاري كردند كه از رژيم ظالمانه طاغوت رهايي يابند، گرفتار يك رژيم بدتر شدند، مستكبران مستكبرتر و مستضعفان مستضعف تر شدند زندان ها پر از جوانان كه اميد آتيه كشور است مي باشد و شكنجه ها از رژيم سابق بدتر و غير انساني تر است ، هر روز عدّه اي را اعدام مي كنند به اسم اسلام ، و اي كاش اسم اسلام روي اين جمهوري نمي گذاشتند اين زمان از زمان رضاخان و پسرش بدتر است مردم در رنج و زحمت و گراني سرسام آور غوطه مي خورند و سردمداران دارند اين رژيم را به رژيمي كمونيستي هدايت مي كنند، اموال مردم مصادره مي شود و آزادي در هرچيز از ملت سلب شده و بسياري ديگر از اين قبيل امور كه با نقشه اجراء مي شود و دليل آنكه نقشه و توطئه در كار است آنكه هرچند روز يك امر در هر گوشه و كنار و در هر كوي و برزن سر زبان ها مي افتد.

در تاكسي ها همين مطلب واحد و در اتوبوسها نيز همين و در اجتماعات چند نفره باز همين صحبت مي شود و يكي كه قدري كهنه شد يكي ديگر معروف مي شود و مع الا سف بعض روحانيون كه از حيله هاي شيطاني بي خبرند

با تماس يكي دو نفر از عوامل توطئه گمان مي كنند مطلب همان است و اساس مسئله آن است كه بسياري از آنان كه اين مسائل را مي شنوند و باور مي كنند اطلاع از وضع دنيا و انقلابهاي جهان و حوادث بعد از انقلاب و گرفتاري هاي عظيم اجتناب ناپذير آن ندارند. چنانچه اطلاع صحيح از تحولاتي كه همه به سود اسلام است ندارند و چشم بسته و بي خبر امثال اين مطالب را شنيده و خود نيز با غفلت يا عمد به آنان پيوسته اند.

اينجانب توصيه مي كنم كه قبل از مطالعه وضعيت كنوني جهان و مقايسه بين انقلاب اسلامي ايران با ساير انقلابات و قبل از آشنايي با وضعيت كشورها و ملتهايي كه در حال انقلاب و پس از انقلابشان بر آنان چه مي گذشته است و قبل از توجه به گرفتاري هاي اين كشور طاغوت زده از ناحيه رضاخان و بدتر از آن محمدرضا كه در طول چپاولگري هايشان براي اين دولت به ارث گذاشته اند، از وابستگي هاي عظيم خانمان سوز تا اوضاع وزارتخانه ها و ادارات و اقتصاد و ارتش و مراكز عيّاشي و مغازه هاي مسكرات فروشي و ايجاد بي بندوباري در تمام شئون زندگي و اوضاع تعليم و تربيت و اوضاع دبيرستان ها و دانشگاه ها و اوضاع سينماها و عشرتكده ها و وضعيت جوان ها و زن ها و وضعيت روحانيون و متديّنين و آزادي خواهان متعهّد و بانوان عفيف ستمديده و مساجد در زمان طاغوت و رسيدگي به پرونده اعدام شدگان و محكومان به حبس و رسيدگي به زندان ها و كيفيت عملكرد متصديان و

رسيدگي به مال سرمايه داران و زمين خواران بزرگ و محتكران و گران فروشان و رسيدگي به دادگستري ها و دادگاه هاي انقلاب و مقايسه با وضع سابق دادگستري و قضات و رسيدگي به حال نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و اعضاء دولت و استاندارها و ساير ماءمورين كه در اين زمان آمده اند و مقايسه با زمان سابق و رسيدگي به عملكرد دولت و جهاد سازندگي در روستاهاي محروم از همه مواهب حتي آب آشاميدني و درمانگاه و مقايسه با طول رژيم سابق با در نظر گرفتن گرفتاري به جنگ تحميلي و پيامدهاي آن از قبيل آوارگان ميليوني و خانواده هاي شهدا و آسيب ديدگان در جنگ و آوارگان ميليوني افغانستان و عراق و با نظر به حصر اقتصادي و توطئه هاي پي در پي آمريكا و وابستگان خارج و داخلش ، اضافه كنيد فقدان مُبلغ آشنا به مسائل به مقدار احتياج و قاضي شرع و هرج و مرج هايي كه از طرف مخالفان اسلام و منحرفان و حتي دوستان نادان در دست اجرا است و ده ها مسائل ديگر.

تقاضا اين است كه قبل از آشنايي به مسائل به اشكال تراشي و انتقاد كوبنده و فحاشي برنخيزيد و به حال اين اسلام غريب كه پس از صدها سال ستمگري قلدرها و جهل توده ها امروز طفلي تازه پا و وليده اي است محفوف به دشمن هاي خارج و داخل رحم كنيد و شما اشكال تراشان به فكر بنشينيد كه آيا بهتر نيست به جاي سركوبي به اصلاح و كمك بكوشيد و به جاي طرفداري از منافقان و ستم گران و سرمايه داران و محتكران بي

انصاف از خدا بي خبر، طرفدار مظلومان و ستمديدگان و محرومان باشيد و به جاي گروه هاي آشوب گر و تروريستهاي مفسد و طرفداري غير مستقيم از آنان توجهي به ترورشدگان از روحانيون مظلوم تا خدمتگزاران متعهد مظلوم داشته باشيد.

اينجانب هيچگاه نگفته و نمي گويم كه امروز در اين جمهوري به اسلام بزرگ با همه ابعادش عمل مي شود و اشخاصي از روي جهالت و عقده و بي انضباطي برخلاف مقررات اسلام عمل نمي كنند، لكن عرض مي كنم كه قوّه مقنّنه و قضائيه و اجرائيه با زحمات جان فرسا كوشش در اسلامي كردن اين كشور مي كنند و ملت ده ها ميليوني نيز طرفدار و مددكار آنان هستند و اگر اين اقليّت اشكال تراش و كارشكن به كمك بشتابند تحقق اين آمال آسان تر و سريع تر خواهد بود و اگر خداي نخواسته اينان به خود نيايند، چون توده ميليوني بيدار شده و متوجه مسائل است و در صحنه حاضر است آمال انساني اسلامي به خواست خداوند متعال جامعه عمل به طور چشم گير خواهد پوشيد و كجروان و اشكال تراشان در مقابل اين سيل خروشان نخواهند توانست مقاومت كنند.

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سايت با نام كاربري : hamedeh

بازنگري ريشه هاي انقلاب

بازنگري ريشه هاي انقلاب نويسنده : مظفر شاهدي

انقلاب مشروطيت ايران (1285 ش / 1906 م / 1324 ق) كه به هدف پايان استبداد داخلي و در درجه دوم به منظور كاهش فشارهاي خارجي در بيش از يكصد سال قبل به پيروزي رسيد، خيلي زود دچار بحران هاي عديده سياسي، اجتماعي و اقتصادي داخلي و مشكلات روز افزون خارجي شده در تحقق اهدفي كه انقلابيون

به دنبال آن بودند، با ناكامي مواجه شد. كودتاي سوم اسفند 1299 و سپس صعود رضاخان به سرير سلطنت و حكومت، تقريباً به عمر نظام مشروطه پايان داد. ديكتاتوري 16 ساله رضا شاه، مجلس شوراي ملي (به عنوان سنبل و نماد اصلي نظام مشروطه) و ديگر دستاوردهاي آزاديخواهانه مردم ايران را به سخره گرفته و با حاكم شدن رعب و وحشتي مثال زدني در عرصه سياسي _ اجتماعي، مردم كشور از تمام حقوق سياسي، اجتماعي، اقتصادي خود (مصرح در قانون اساسي مشروطيت محروم شدند. عزل رضاخان از سلطنت (هر چند با اشغال نظامي كشور از سوي متفقين متجاوز همراه بود) بارقه اميدي براي بازگشت دوباره روش دموكراتيك و انساني تر حكومت در دل بسياري از مردم و فعالان سياسي كشور ايجاد كرد. اين روند، برغم تمام مشكلات سياسي و اجتماعي داخلي، مدت زماني طولاني پايدار نماند و در حالي كه ملت ايران با ملي كردن صنعت نفت ايران در واپسين روزهاي دهه 1320 پيشگام تحول نويني در عرصه داخلي و بين المللي شده بود، تحركات و توطئه هاي عديده داخلي و خارجي پس از ماهها نخست وزيري پر تنش و بحران زاي دكتر محمد مصدق، كودتاي بد فرجام 28 مرداد 1332 را رقم زد. با پيروزي كودتاگران دور تازه اي از سركوب و منزوي ساختن مخالفان سياسي، اجتماعي حكومت از اقشار مختلف (حزب توده و گروههاي چپ، گروه هاي مختلف تشكيل دهنده جبهه ملي، اسلامگرايان و علما و غيره) با شدت و حدت هر چه تمامتر آغاز شده و در تمام سالهاي دهه 1330ش. تداوم يافت و بدين ترتيب رژيم برآمده ازكودتا كه به سرعت روش استبداد سراسر گسترش يابنده اي را در

پيش گرفته بود، شكاف و فاصله خود را با مردم كشور از اقشار و گروه هاي مختلف به گونه اي روز افزون گسترش داد و بالاخص با حمايت و پشتيباني قدرت هاي خارجي (دردرجه اول امريكا و سپس انگلستان) حقوق سياسي، اجتماعي و فرهنگي (و حتي فردي) مردم ايران را بازيچه اميال و خواست هاي خلاف قاعده خود قرار داد و در حالي كه در واپسين سالهاي دهه 1330 بحران سياسي، اجتماعي و اقتصادي گسترده اي دامنگير حكومت شده بود، موضوع اصلاحات امريكايي (كه بعدها به پروژه انقلاب سفيد شاه و ملت موسوم گرديده و چنين وانمود شد كه گويا شخص شاه مبدع و مبتكر آن بوده است) بحران و تنش تازه اي را ميان حكومت و مردم ايران از اقشار و گروه هاي مختلف رقم زد. هنوز مدت زماني كوتاه (در اواسط سال 1341 ش) از اعلام برخي از مواد اصلاحي مذكور (كه متضمن نايده گرفتن قانون اساسي مشروطيت بود) سپري نشده بود كه افراد و گروههاي سياسي و مذهبي بسياري (كه عمدتاً علما و روحانيون در رأس آن قرار داشتند) آشكارا با آن به مخالفت پرداختند و حكومت همزمان با گسترش فضاي رعب و وحشت در عرصه سياسي و اجتماعي كشور و دستگيري بسياري از مخالفان درصدد تحميل نظرات و ديدگاههاي خود برآمد. اما مخالفت ها، اساساً با محوريت، رهبري و هدايت علما و روحانيون با حكومت تداوم پيدا كرد و به ويژه امام خميني، كه اينك آشكار شده بود در رأس تمام مخالفان حكومت جاي دارد، مجموعه حاكميت را با صراحت و شجاعت به چالش و مبارزه طلبيد. قيام معروف 15 خرداد 1342 كه با سركوبگري و دهشت آفريني هاي باز هم

بيشتر حكومت توأم بود به زودي به نقطه عطفي مهم در تاريخ مبارزات مردم ايران بر ضد نظام استبدادي وخودكامه حكومت و سلطه خارجي تبديل شد و به دنبال آن فاصله ميان حكومت با مردم كشور به وضعيتي التيام ناپذير و غيرقابل بازگشت رسيد. مخالفان حكومت به تدريج بر اين باور درست رسيدند كه نظام استبدادي حاكم بر كشور هيچگونه حقوقي را براي مخالفان و منتقدان از خود به رسميت نمي شناسد و توسل به حربه خشونت و زور را به عنوان آخرين چاره برخورد با معارضان و منتقدان برگزيده است. به همين دليل بسياري از مخالفان حكومت بر اين اعتقاد دست يافتند كه در شرايط افسار گسيختگي پايان ناپذير حكومت كه با سلطه روز افزون خارجي نيز توأم شده بود، امكان هرگونه راه حل مسالمت آميز و آشتي جويانه ميان طرفين كاملاً منتفي شده است و بنابراين چاره اي جز مبارزه و مخالفت علني و رو در رو با حكومت (تا به سقوط كشانيدن نهايي آن) وجود ندارد. بروز و ظهور گروه هاي چريكي و مسلح بالاخص از اواسط دهه 1340 و قهر اميز شدن برخورد ميان حكومت و اقشاري از مخالفان نشان مي داد كه حكومت قصد ندارد حقوق مخالفان و منتقدان را مورد توجه قرار دهد. هر چند روش چريكي و مبارزه مسلحانه با حكومت في نفسه تأثيري جدي در تزلزل موقعيت رژيم پهلوي بر جاي ننهاد اما موجب شد حكومت مخالفان و منتقدان از خود را با شدت و حدت بيشتري سركوب و منزوي سازد. بدين ترتيب در طول دهه 1340 بسياري از گروه هاي سياسي نظير نهضت آزادي ايران، جبهه ملي و احزاب و گروه هاي وابسته به آن، حزب توده و

ديگر گروه هاي چپ تقريباً به طور كامل از تأثير گذاري در عرصه سياسي و اجتماعي كشور حذف شده و به كناري نهاده شدند و نيروهاي امنيتي و اطلاعاتي حكومت سيطره قابل توجهي بر مجموعه تحركات و فعاليت هاي آنان به دست آوردند. در حالي كه رعب و وحشت روز افزوني در اقصي نقاط كشور حاكم مي شد، گروه هايي از مخالفان حكومت به ناچار به خارج از كشور رفتند. در اين ميان علما و روحانيون و ديگر گروه هاي اسلامگرا كه اساساً از سوي امام خميني رهبري و هدايت مي شدند، در طول سالهاي پس از قيام 15 خرداد 1342 به انحاء گوناگون و برغم تمام فشارها و ددمنشي هاي ساواك و غيره به مخالفت و مبارزه با حكومت ادامه دادند. امام خميني هم كه پس از اعتراض صريح به تصويب لايحه موسوم به كاپيتولاسيون در مجلسين شوراي ملي و سنا، در 13 آبان 1343 به تركيه و سپس عراق (نجف) تبعيد شده بود، در طول سالهاي دهه 1340 و 1350 ارتباط نزديك و هماهنگي با علما و اسلامگرايان مخالف حكومت در داخل و خارج از ايران داشت. در حاليكه حكومت به غلط بر اين تصور بود كه با سركوب و منزوي ساختن مخالفان، دوراني طولاني از ثبات و آرامش را براي خود رقم زده است، مخالفان از هر فرصت و امكاني ولو اندك جهت به چالش كشيدن حكومت بهره مي بردند و اين در حالي بود كه روند سركوب، شكنجه و برخوردهاي ضد بشري حكومت با مخالفان در تمام سالهاي دهه 1340 و اوايل دهه 1350 تداومي سراسر گسترش يابنده داشت.

شواهد و قراين موجود نشان مي دهد كه برغم تصور باطل حكومت، روحانيون و

علما و اسلامگرايان كه به دلايل عديده در ميان مردم مسلمان ايران در اقصي نقاط كشور در پيوند و ارتباطي نزديك بودند، در رأس مخالفان جاي داشتند و همواره رقم قابل توجهي از دستگير شدگان سياسي آن روزگار را اسلامگرايان و علماي مخالف تشكيل مي داد. در همان حال حكومت كه در تمام سالهاي دهه 1340 بي محابا مخالفان خود را به گونه اي اساساً قهر آميز سركوب مي كرد، با آغاز دهه 1350بر شدت سركوبگري هاي البته كمتر ثمر بخش خود افزود. در اين ميان شاه كه به ويژه پس از افزايش روز افزون عايدات سرشار نفت و حمايت هاي كمتر محدود شونده امريكا و غرب دچار نخوت و خودبزرگ بيني فزاينده شده بود، با اين توهم كودكانه كه در آينده اي نه چندان دور كشور را به اصطلاح به دروازه هاي «تمدن بزرگ» رسانيده و در رديف چند كشور درجه اول جهان قرار خواهد داد، در سركوب، توهين، افترا و ناديده گرفتن حقوق و خواست هاي مخالفان و منتقدان حكومت، كه به گونه اي روز افزون بر شمارشان اضافه مي شد، از هيچ كوششي فروگذار نمي كرد. اين در حالي بود كه آگاهان به امور در همان روزگار، برغم آنچه ظاهر امر نشان مي داد، به درستي بحران هاي پيدا و پنهان (و در عين حال گسترده و روز افزون) عديده سياسي، اجتماعي و اقتصادي دامنگير كشور و حكومت را درك مي كردند و از فساد روز افزون و عميقي كه اركان حاكميت را در خود فرو برده بود آگاهي داشتند اما حاكميت و در رأس همه آنها شخص شاه، وقع چنداني بر اين موضوع نمي نهادند. درحالي كه به دلايل عديده مجموعه حاكميت بالاخص از اوايل دهه 1350 به

گونه اي تدريجي ولي مداوم (بدون اعتقاد جدي به اصالت و ماندگاري حكومت) در فسادي گسترده دست و پا مي زدند و توهم قدرت و ثبات سياسي، حكومت را از هرگونه نگرش انتقادي به موقعيت موجود مانع مي شد، مخالفان پرشمار و روز افزون حكومت آرام آرام انسجام دروني بيشتري را تجربه مي كردند.

شاه كه با تأسيس و تداوم فعاليت احزاب فرمايشي و حكومت ساخته مردم، مليون و سپس ايران نوين عملاً نظام مشروطه و پارلماني حكومت را به مسخره گرفته بود، با انحلال همين احزاب دست آموز و تأسيس يكباره حزب رستاخيز بيش از پيش در راه و روش خودكامه و استبدادي گام نهاد و مخالفت و نارضايتي عمومي از مجموعه حاكميت را، كه با فساد و ناكارآمدي باز هم بيشتر اركان حكومت همراه بود، به نهايت رسانيد.

بدين ترتيب علاوه بر مخالفان سياسي حكومت، دستگاه ناكارآمد و فاسد و زورگوي حكومت هم نقش بدون بديلي در گسترش هر چه فزون تر نارضايتي و مخالفت سازي ايفا كرد. علاوه بر استبداد سياسي، ناديده گرفته شدن شعائر و آموزه هاي ديني و اسلامي از سوي حكومت و بي توجهي آشكار به خواست ها و علايق ديني و فرهنگي مردم ايران از اقشار و گروه هاي مختلف از اقصي نقاط كشور، بيش از پيش بر دامنه مخالفت ها و گسترش مخالفان حكومت افزود. روابط سلطه پذير رژيم پهلوي با جهان غرب و نيز همراهي و نزديكي آن با رژيم منفور اسرائيل باز هم موقعيت اين رژيم (پهلوي) را در نزد مردم ايران متزلزل مي كرد. در نيمه دهه 1350 بر خلاف آنچه ظاهر نشان مي داد رژيم پهلوي موقعيت سخت شكننده اي پيدا كرده بود و در همان حال مخالفان آن به تدريج

در كانون هاي متمركز تري سازماندهي مي شدند. در اين ميان برخي تحولات داخلي و بين المللي و از جمله پيروزي دموكرات ها در انتخابات رياست جمهوري امريكا و نيز فشاري كه ازسوي مخالفان سياسي حكومت در داخل و خارج از كشور وارد مي شد، شاه را بر اين اعتقاد سوق داد كه با اعلام نوعي فضاي سياسي باز و معتدل و كاهش سركوبگري و خشونت ورزي، موقعيت متزلزل و شكننده خود را در عرصه داخلي و خارجي ترميم كرده تحكيم بخشد. اما بر خلاف انتظار شاه، مجموعه حاكميت و تصميم گيرندگان حكومت هيچگونه آمادگي و توانايي مديريت فضاي جديد و مورد دلخواه شاه را نداشتند و بدين ترتيب و در حالي كه مجموعه حكومت مأيوسانه مي كوشيدند فضاي جديد اعلام شده را بر حسب خواست ها و انتظارات شاه مديريت و هدايت كنند، مخالفان پرشمار و روز افزون حكومت آرام آرام ولي مداوم آماده مي شدند تا برخلاف توقع و انتظار رژيم پهلوي (و در حالي كه ديگر اميد چنداني به مصالحه و آشتي سياسي با حكومت نداشتند) مخالفت و مبارزه با آن را در روندي كارآمدتر و عملي تر سوق دهند. در اين ميان حاميان خارجي شاه البته چنانكه مطلوب حكومت او بود هرگز نتوانستند روند تحولات سياسي _ اجتماعي سريعي كه مي رفت اركان حاكميت را به طور جدي و بنيادي مورد حمله و تزلزل قرار دهد، پيش بيني به هنگامي كرده و احياناً اقدامي عملي و مؤثردر جلوگيري از آن به عمل آورند. بدين ترتيب هنگامي كه تحركات انقلابي مردم ايران (تحت رهبري هاي تقريباً مطلق و غير قابل انكار امام خميني آغاز و تداومي سريع و مهار نشدني پيدا كرد، كشورهاي حامي رژيم پهلوي (بالاخص

امريكا _ انگلستان واسرائيل) سخت غافلگير شدند و برغم وعده هاي پرشمار و در حالي كه شاه و حكومت او مأيوسانه و همواره چشم به كمك هاي آنان دوخته بود، هيچگاه نتوانستند در روند تحركات انقلابي مردم ايران مانعي قابل اعتنا ايجاد كنند.

در حالي كه تحولات سياسي _ اجتماعي جاري در كشور طي ماههاي نيمه دوم سال 1355 و اوايل سال 1356 آشكارا از گسترش روز افزون مخالفت هاي سياسي با حكومت حكايت مي كرد، شهادت آيت الله سيدمصطفي خميني در آبان 1356 و موضعگيري هاي صريح امام خميني در قبال روند خلاف قاعده و غير انساني حكومت در ايران موجبات واكنش هاي آشفته و غير اصولي شخص شاه و مجموعه حكومت او را فراهم آورد تا مهمترين نقطه عطف در آغاز تحركات انقلابي مردم ايران بر ضد رژيم پهلوي شكل بگيرد و آن انتشار مقاله توهين آميز «ايران و استعمار سرخ و سياه» به قلم مستعار احمد رشيدي مطلق در روز 17 دي 1356 در يكي از ستون هاي صفحات مياني روزنامه اطلاعات بود. اين مقاله كه حاوي مطالبي اهانت آميز نسبت به امام خميني رهبر انقلاب و روحانيت بود، بر خلاف انتظار شاه و حكومت (كه هنوز تصور مي كردند از موقعيت تثبيت شده اي برخوردار هستند) به سرعت با واكنش مردم روبرو شد و بالاخص مردم قم در 19 دي 1356 به تظاهرات و قيام خونين بر ضد دستگاه حكومت دست زدند و به دنبال آن موج مخالفت ها در ديگر شهرها و مناطق كشور نيز بالا گرفت و در همان حال حكومت بر مجموعه اقدامات امنيتي خود افزود. تا شايد بار ديگر كنترل اوضاع را به دست گيرد. اما اين واقعه آشكارا از انسجام

دروني انقلابيون (بالاخص اسلامگرايان و علما) در اقصي نقاط كشور و ارتباط نزديك و هماهنگشان با رهبري انقلاب، آيت الله امام خميني، در عراق نويد مي داد. بر همين اساس هم بود كه قيام گسترده مردم تبريز و آذربايجان به مناسبت چهلم شهداي قم در 29 بهمن 1356 حكومت را به تدريج بر گستره وسيع مخالفتهاي انقلابي مردم كشور واقف ساخت. اما برغم تلاش هاي مأيوسانه حكومت جهت قدرت نمايي در برابر مخالفان، شواهد و قراين موجود آشكارا نشان مي داد كه تحركات انقلابي مردم ايران وارد مرحله نوين و در عين حال غير قابل بازگشتي شده و تحركات و مانورهاي سياسي، نظامي حكومت هم نخواهد توانست آرامش دوباره اي را كه رژيم پهلوي آرزومند آن بود، بازگرداند. هر چه زمان بيشتري سپري مي شد ارتباط سياسي و تشكيلاتي مخالفان حكومت با يكديگر گسترده تر و نقش رهبري و هدايت گرانه امام خميني در تحركات انقلابي ملموس تر و كارآمدتر مي شد. مردم كشور از اقشار مختلف به گونه اي روز افزون تر به صف انقلابيون مي پيوستند و پيام ها، سخنراني ها، عكس ها و تصاوير و ديگر آثار و خواست هاي هدايتگرانه و انقلابي امام خميني با سهولت و كارآمدي بيشتري در اختيار پيروان پرشمار او در داخل كشور قرار مي گرفت. در همان حال دستگاه حكومت (نظير دولت، ارتش، ساواك، حزب رستاخيز، گروه هاي چماقدار و مجلسين شوراي ملي و سنا و غيره) ناتوان تر از قبل در برابر مخالفان و انقلابيون روزافزون و پرشمار به اصطلاح خلع سلاح مي شد. تا جايي كه اين روند تا اواسط سال 1357 موقعيت مخالفان و انقلابيون را در برابر مجموعه حاكميت سخت برتري بخشيد.

واقعه تأسفبار آتش سوزي در سينما ركس آبادان در واپسين روزهاي مرداد 1357

كه به استعفاي جمشيد آموزگار از نخست وزيري و جايگزيني شريف امامي (در 5 شهريور 1357) در اين مقام شد، موقعيت حكومت را باز هم در برابر مخالفان وخيم تر كرد. شريف امامي با شعار دولت آشتي ملي، بر آن بود كه روند شتاب آلود تحركات انقلابي را به تأخير اندازد، اما با دست يازيدن به كشتار مردم در روز جمعه 17 شهريور 1357 مجموعه حاكميت راچند گام بزرگ ديگر به سوي نيستي و زوال سقوط داد و واقعه 17 شهريور نقطه عطف ديگري در تاريخ تحركات انقلابي مردم ايران بر ضد رژيم پهلوي شد. در حالي كه انقلابيون و مخالفان تحت رهبري هاي سرنوشت ساز و غير قابل انكارا امام خميني (كه از مهر 1357 و به دنبال آزارها و فشار حكومت بعثي عراق به محل نوفل لوشاتو در حومه پاريس مهاجرت كرده و انقلاب را رهبري مي كردند) آشكارا و به سرعت سنگرهاي حكومت را يكي پس از ديگري فتح كرده توان مقاومت و ددمنشي هاي آن را به حداقل مي رسانيدند، برخي اقدامات شاه نظير تعويض نخست وزيران؛ انحلال حزب رستاخيز؛ لغو تدريجي سانسور؛ آزادي زندانيان سياسي؛ اعتراف شاه مبني بر شنيدن صداي انقلاب مردم ايران؛ برقراري حكومت نظامي در شهرهاي مختلف و راه اندازي برنامه كشتار مردم انقلابي در اقصي نقاط كشور؛ بهره گيري از مشاوران و رايزني هاي نمايندگان و فرستادگان كشورهاي خارجي؛ و دهها اقدام ديگر، موقعيت حكومت و رژيم پهلوي را در جامعه متزلزل و بي اعتبار ساخت و اين نشان جدي ديگري از پيروزي قريب الوقوع انقلاب مردم در برابر حكومت بود. مخالفان با نيرنگ و خدعه خواندن بسياري از اقدامات حكومت، آن را به تمسخر گرفتند و در حالي كه انقلابيون،

گروههاي سياسي و اجتماعي متعددي را در بر مي گرفتند، با اين احوال هيچكس ترديدي نداشت كه بخش اعظمي از تحركات انقلابي از سوي اسلامگرايان و علما و روحانيون هدايت و سازماندهي مي شود و رهبري بلامنازع و مطلق امام خميني از سوي تمام گروه هاي سياسي مورد قبول و پذيرش واقع شده است. مجموعه قراين و شواهد موجود نشان مي داد كه جنبش انقلابي مردم ايران اساساًً رنگ و بويي ديني و اسلامي دارد و هرگونه تحرك سياسي ديگري را تحت الشعاع قرار خواهد داد.

بدين ترتيب دوران چند ماه نخست وزيري شريف امامي و غلامرضا ازهاري پروژه ناتوان سازي و استيصال رژيم پهلوي در برابر انقلابيون را به كمال رسانيده و در حالي كه هم حكومت و هم حاميان خارجي آن ديگر ترديد بسيار كمي در پيروزي نه چندان دور انقلابيون داشتند، انتصاب شاپور بختيار به نخست وزيري و رأي اعتماد مجلس شوراي ملي به دولت او و خروج فرارگونه شاه از كشور در 26 دي 1357 واپسين نقطه هاي پازل به منتها رسيدن نظام شاهنشاهي حكومت را در ايران تكميل كرد. شاپور بختيار كه مأيوسانه مي كوشيد با طرح هايي مانند انحلال ساواك؛ لغو سانسور؛ دفاع از قانون اساسي و نظاير آن در ميان مخالفان حكومت علي الظاهر جايگاهي كسب كنند، به سرعت مورد بي اعتنايي و مضحكه انقلابيون قرار گرفت و با اعلام خبر بازگشت آيت الله امام خميني به كشور موقعيت او و مجموعه حاكميت در برابر انقلابيون سخت متزلزل و بي اعتبار شد. ورود پيروزمندانه امام خميني به تهران در روز 12 بهمن 1357 و اعلام تشكيل دولت موقت در روز 16 بهمن 1357، دولت بختيار و نيروهاي نظامي و غير وفادار به شاه و

رژيم پهلوي را كاملاً مأيوس كرد. روز هاي منتهي به روز 22 بهمن 1357، كه با اعلام تسليم و بي طرفي ارتش و نيروهاي نظامي و نيز اختفاي بختيار و پيروزي نهايي انقلاب اسلامي همراه بود، برغم آن كه سخت حساس و سرنوشت ساز مي نمود، به سرعت سپري شد. پيروزي انقلاب اسلامي نويد بخش پايان دوراني طولاني از روش استبدادي، خودكامانه و خلاف قاعده حكومت در ايران و آغاز دوراني جديد براي مردم ايران بود. منابع و مآخذ مورد استفاده در مقاله : مظفر شاهدي حزب رستاخيز اشتباه بزرگ، 2 جلد، چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1382.

مظفر شاهدي، مردي براي تمام فصول: اسدالله علم و سلطنت محمد رضا پهلوي، چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1379.

حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، قم، دارالفكر و دارالعلم، 1356.

حميد روحاني، نهضت امام خميني تهران، واحد فرهنگي بنياد شهيد، 1364.

علي دواني، نهضت روحانيون ايران، 11 جلد، تهران، مؤسسه فرهنگي امام رضا، 1360.

مارك. ج. گازيوروسكي، سياست خارجي امريكا و شاه، ترجمه فريدون فاطمي، تهران، نشر مركز، 1371.

جيمز .ا. بيل، شير و عقاب، ترجمه فروزنده برليان، تهران، نشر فاخته، 1371.

نيكي. ر. كدي، ريشه هاي انقلاب ايران، ترجمه عبدالرحيم گواهي، تهران، قلم، 1369.

حسين فردوست، خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست: ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، تهران، مؤسسه اطلاعات، 1367.

غلامرضا نجاتي تايخ سياسي بيست و پنج ساله ايران، 2 جلد، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1371.

غلامرضا نجاتي، جنبش ملي شدن صنعت نفت ايران و كودتاي 28 مرداد 1332، تهران، انتشار، 1364.

مصطفي تقوي، فراز و فرود مشروطه، چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1384.

سقوط: مجموعه مقالات نخستين همايش بررسي علل

فروپاشي سلطنت پهلوي، چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1384.

ع. باقي، بررسي انقلاب ايران، جلد اول، چاپ اول، قم، نشر تفكر، 1370.

محمد علي سفري، قلم و سياست 4 جلد، تهران، نامك، (1371 تا 1380).

منبع:موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي

ماهيت و عوامل پيروزي انقلاب اسلامي ايران

ماهيت و عوامل پيروزي انقلاب اسلامي ايران ماهيت انقلاب اسلامي:

تمايلات سياسي، بينشهاي اجتماعي و مذهبي افراد درون و برون حاكميت سبب گريده تا نسبت به سؤال دلايل وقوع انقلاب اسلامي، پاسخهاي متفاوتي بيان شود. انقلابي كه تحولات آن نه در داخل جامعه ايران، بلكه بر اوضاع سياسي منطقه ي خاورميانه و سياست بين الملل تغييرات ژرفي پديد آورد.

آن چه كه مهم است اين انقلاب انقلابي الهي بود چنان كه شهيد مطهري تئوري مذهب، عامل انقلاب را در تحليل انقلاب اسلامي ارائه نموده اند. آقاي دكتر محمدي در كتاب تحليلي بر انقلاب اسلامي در صفحه 88 مي نويسد: «علت اصلي و اساسي قيام مردم اين بود كه شاه نسبت به نابودي ارزش هاي مسلط جامعه آنها كه از مذهب و آئين آنها سرچشمه گرفته بود قيام كرد و به همين دليل بود كه باجريحه دار شدن احساسات مذهبي امت ايران ديگر مجالي براي صبر و تحمل و شكيبايي در مقابل ساير ناملايمات اجتماعي وجود نداشت». آقاي عميد زنجاني نيز با تأكيد بر عامل مذهبي در وقوع انقلاب اسلامي معتقد است كه شاه كه متكي بر استكبار بود و چون اسلام مخالف وابستگي امت به چنين قدرت هايي مي باشد لذا رژيم به ستيز با اسلام پرداخت و اين مبارزه شاه با اسلام سبب اعتراضات مردمي به رهبري امام خميني (ره) و در نتيجه وقوع انقلاب اسلامي ايران

در سال 1357 شد. آقاي عميد زنجاني مي نويسد: «شاه با پوشش اصلاحات از سال 1340 پا به ميدان مبارزه نهاد و از آنجا كه كشور و ملت مسلمان و پايبند به اسلام، وابسته به روحانيت حامي اسلام بود. در همان گام اول با مقاومت روحانيت كه زمان اسلام و بيانگر خواسته هاي ملت مسلمان ايران بودند مواجه شد. و در جايي اگر ما به جستجوي علل و عواملي كه خارج از ماهيت انقلاب اسلامي و آرمانها و ريشه هاي تاريخي آن است بپردازيم. تنها عاملي كه به عنوان علت اصلي و عامل اول مي توان از جريان انقلاب از تولد تا پيروزي آن استنباط نمود. اعمال سياست اسلام زدايي توسط شاه بود.»

بنابراين پر واضح است نهضت انقلاب اسلامي، نهضتي است كه بسياري از معيارها و موازين جهاني را به هم ريخت، چرا كه پايگاه اين نهضت جايگاهي خدايي و عبادي بنام مسجد بود. مردم با قدرت ايمان و اعتقاد راسخ در آن شركت داشتند. رهبري بنام امام خميني «ره» داشتند كه رسالتش همچون پيامبران بود. زيرا انديشه ي پيروزي نهايي حق و صلح و عدالت بر نيروي باطل و ستيز و ظلم، گسترش جهاني ايمان اسلامي، استقرار كامل و همه جانبه ي ارزش هاي انساني، تشكيل مدينه فاضله و جامعه اي ايده آل اسلامي جزء آرمانهاي رهبر كبير انقلاب بود كه از سنخ آرمانهاي پيامبران و ائمه ي اطهار است. انقلاب اسلامي تحول ژرف در فكر و عقيده بود كه خواهان رساندن جامعه ي ايراني به مقصد نهايي است. (حركت به سوي الله) كه البته اين مهم ميسر نخواهد شد مگر در سايه ي

رهبري مطلقه ولي فقيه تا از يكسو جامعه را بر اساس موازين اسلامي جامعه ي نمونه (اسوه) بنا نمايد و از سويي ديگر ضامن عدم انحراف سازمان هاي مختلف، گروهها و ... از وظايف اصلي اسلامي باشد. بنابراين همزمان با قرار گرفتن حضرت امام در موضع رهبري و مرجعيت، ايشان در سراسر كشور در جهت افشاي فساد و خيانت دستگاه حكومتي ستم شاهي به مبارزه پرداخت. ايشان در آغاز 1341 با انتشار كتاب كشف الاسرار ضمن تعليم شيوه هاي مبارزاتي اسلام، ديانت را عين سياست معرفي مي كنند و مسلمين را به منظور مبارزه با استكبار جهاني دعوت و حمايت مي نمايند. ايشان با زبان قرآن پيام انقلابي اسلام را بيان مي دارند و مي فرمايند: «... اي بي خردان! اسلامي كه مي گويد و قاتلو المشركين كافه كما يقاتلونكم كافه (1) آيا مي گويد بنشينيد تا طعمه ي ديگران شويد؟ اسلامي كه مي گويد: واقتلوهم حيث تقفتموهم و اخرجوهم من حيث اخرجوكم، آيا مي گويد دست روي دست بگذاريد تا ديگران بر شما چيره شوند؟ اسلامي كه مي گويد: و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم (2)، مي گويد خود را تسليم ديگران كنيد؟ و.... »(3)

اين عباران نشان مي دهد كه امام همچون پيامبران خواهان مبارزه با طاغوت تا زمان پيروزي نهايي است. زيرا در سايه ي اين پيروزي و غلبه است كه استقلال و عظمت مسلمين بر مي گردد و زندگي سراسر ذلت و خواري نصب جهانخواران مي گردد. عوامل پيروزي انقلاب اسلامي ايران:

براي درك علل پيروزي انقلاب اسلامي بايد به دو مسئله ي اساسي توجه كرد:

اول: سابقه ي تاريخي مبارزات مردم ايران:

مانند جنبش تنباكو و نهضت مشروطه

دوم: حضور همزمان، هماهنگ و در حد كمال مطلوب سه ركن اصلي و مهم انقلاب (رهبري، مردم و ايدئولوژي) در انقلاب اسلامي ايران. الف- رهبري:

هر كس از نزديك با امام محشور بوده است متوجه مي شود كه اين روحاني عظيم الشأن يك انسان ايده آل با همه ي صفات، با ويژگي هاي حسنه مي باشد. تركيبي از توانائيهاي خداداده روحي، سياسي، فكري و اخلاقي اين شخصيت استثنائي را در موقعيتي قرار داده كه توانست چنين نقش عظيمي را در ايران بر عهده بگيرد. امام داراي هوش و استعداد سرشاري بود، نوع برخورد ايشان با رژيم رويه اي كاملا غير سازش كارانه و شيوه ي راديكال بود. شيوه ي مبارزه امام بسيار ساده بود و از ابتدا هدف اصلي خود را در اجراء و اداي تكليف شرعي قرار داده بود.

حضرت امام «ره» در پاسخ به سؤال: بعضي از دول غربي ادعا مي كنند كه شاه بايستي بماند براي اين كه مخالفين برنامه مشخصي كه بتواند مملكت را اداره كنند، ندارند، نظر حضرتعالي چيست؟ مي فرمايند: اين ها تبليغات طرفداران شاه است كه مي خواهند مملكت در اين هرج و مرجي كه هست باقي باشد و شاه يك حكومت استبدادي غير قانوني بر مردم بكند. ايران رجال برجسته و كارشناس هاي متعهد و مسئول دارد كه اداره مملكت را بر عهده مي گيرند. ولي اين اداره اي كه شاه مي كند كه تمامش مبني بر خيانت و جسارت ملت مي باشد، هيچ دردي را دوا نمي كند اصولا شاه در اين سي و چند سال چه دردي را دوا كرده است؟ (4)

هم

چنين امام بيان مي دارد كه حتي به لحاظ اقتصادي نيز ما برنامه داريم. زيرا اسلام برنامه دارد. (5)

دوران رهبري امام (ره) به چهار مرحله ي متفاوت مي توان تقسيم كرد: دوره ي اول؛

ظهور امام به عنوان رهبر سياسي - مذهبي كسب مقبوليت ايشان از طرف توده هاي تشنه مردم بود. اين دوران با اعلاميه مخالفت با قانون انجمن هاي ايالتي و ولايتي آغاز و اوج شكوفايي آن در سخنراني معروف ايشان در روز عاشوراي ماه محرم و دستگيري و قيام 15 خرداد بود كه با تبعيد ايشان به تركيه به پايان رسيد. دراين دوره از مبارزه امام، چهار اقدام اساسي انجام دادند:

1. با تحريم تقيه كه در طول ساليان متمادي مهم ترين مانع در راه مبارزات مستقيم مردم با رژيمهاي خود كامه بود، اين مانع را از سر راه حكومت و مبارزه اسلامي برداشتند.

2. امام با كشاندن مبارزه به كانون اصلي فعاليت هاي مذهبي يعني حوزه علميه قم براي هميشه خط بطلان بر تز جدايي دين از سياست كشيد.

3. با متوجه كردن لبه حملات خود به لانه و كانون فساد يعني سلطنت و شخص شاه به شيوه محافظه كارانه ي تبليغي پايان داد.

4. با حمله مستقيم به همه قدرت هاي بزرگ خارجي (آمريكا) هر نوع ملاحظه كاري سياسي را كه در گذشته و در دوران نهضت مشروطه و ملي شدن صنعت نفت رايج بود، مطرود دانسته و شيوه اي كاملا نو در مبارزه انتخاب كرد. دوره دوم:

شامل يك دوره ي فترت طولاني پانزده ساله است كه با تبعيد امام به تركيه و با عزيمت ايشان از نجف به پايان مي رسد، در اين دوره

با انتشار اطلاعيه ها و فتاوي و انجام سخنرانيها مبارزه با رژيم ادامه داشت، يكي از كارهاي اصلي و مهمي كه امام انجام دادند اين بود كه عنوان ايدئولوگ انقلاب با آغاز يك سري دروس حوزوي كه به حكومت اسلامي يا ولايت فقيه معروف است طرح اصلي حكومت بعد از انقلاب را ريخته و براي كساني كه تا آن زمان برايشان حكومت اسلامي نامفهوم و در ابهام بود روشن كردند كه در صدد ايجاد چه نوع جامعه و حكومتي مي باشند. دوره سوم:

رهبري امام از زماني آغاز شد كه اولين جرقه هاي انقلاب در ديماه 1356 در قم موجب شعله ور شدن آتش زير خاكستر گرديده و ديري نگذشت كه خرمن هستي نظام مستبد ستم شاهي بر ايران را سوزاند.

شيوه هاي امام در اين دوره براي رهبري و نهايتا به پيروزي رساندن انقلاب عبارتند از:

1. امام با قاطعيت تمام تلاش بسياري از ليبرال ها و ميانه روها را براي وادار كردن امام به اتخاذ سياست معتدلتر و به اصطلاح گام به گام خنثي نمودند.

2. امام از موقعيت نسبتا مناسبي كه در پاريس از نظر دسترسي به رسانه هاي گروهي دنيا داشتند حداكثر استفاده را براي رساندن پيام انقلاب به گوش مردم كردند. دوره ي چهارم:

كه حساسترين و مشكلترين دوره انقلاب و رهبري بود. دوره اي كه رهبر انقلاب هم به عنوان رهبر اجتماعي و هم به عنوان رئيس حكومت مي بايست كشتي هيجان زده ي انقلاب را به ساحل آرامش هدايت نمايد. رهبر انقلاب مي بايست با قدرت و توانايي فوق العاده ضمن كنترل هيجان و احساسات عمومي توده هاي مردم و جلوگيري از هرج

و مرج همچون معماري توانا ساختمان جديد حكومت اسلامي را بر ويرانه هاي حكومت ساقط شده بنا نمايد. در اين دوره هر گونه غفلت و بي دقتي مي توانست انقلاب را از مسير اصلي و ترسيم شده اش خارج نمايد. امام در طول يكسال پايه ي نظام اسلامي را با انجام انتخابات متعدد از جمله رفراندم جمهوري اسلامي، انتخابات مجلس خبرگان و مجلس شوراي اسلامي، انتخاب رياست جمهوري و به رفراندم گذاشتن قانون اساسي، تثبيت و تحكيم نمود. ب- مردم:

يكي از مسائل مهمي كه اغلب تحليل گران انقلاب اسلامي و ناظرين خارجي را به حيرت انداخته، حضور ناگهاني تمام مردم به صورت همزمان و هماهنگ و هم صدا كه خواستار تحول و تغيير اساسي يعني سقوط رژيم شاه و برقراري حكومت اسلامي بودند، مي باشد. در ايران (بر خلاف ساير انقلابات) تمام اقشار و طبقات مختلف جامعه (كشاورز، كارگر، اصناف، كارگران دولتي، دانشجويان، شهري، روستايي و ...) همه و همه با هم تحت رهبري امام خميني (ره) قيام كردند و بدون آنكه ائتلاف يا تفاهمي بر سر خواسته هاي متفاوتشان كنند با هم همصدا شدند و قيام كردند. تبلور عيني اين وحدت و يكپارچگي را مي توان درتظاهرات روزهاي عيد فطر، تاسوعا و عاشوراي سال 57 در تهران ديد. ج- ايدئولوژي:

يكي از وظايف مهم رهبري تدوين و ارائه ايدئولوژي انقلاب است. ايدئولوژي انقلاب براي برخورداري از مقبوليت وسيع اجتماعي بايد در برگيرنده ي طرد و نفي نظام و ارزش هاي موجود بوده و آينده مطلوبي را در پيش روي انقلابيون ترسيم نمايد.

از ديرباز در ايران سه نوع ايدئولوژي مطرح بوده كه عبارتند از: الف- ناسيوناليسم

يا ملي گرايي:

ناسيوناليسم در تعريف عبارتست از وجود يك احساس مشترك يا وجدان و شعور در ميان عده اي از انسان ها كه يك واحد سياسي يا ملت را مي سازند. اين ايده از جامعه ي ليبراليستي غرب الهام گرفته شده و در كشورهاي خاورميانه وسيله اي براي مبارزه با نفوذ و سلطه ي استعمارگران و بيگانگان شده بود، اين مكتب تا حدودي توانست طبقات روشنفكر و تحصيل كرده و طبقات متوسط شهري را بخود جلب كنند و در نهضت مشروطيت و ملي شدن صنعت نفت موفقيتهاي ناچيزي را كسب نمايد. اما اين مكتب هچگاه در ميان توده هاي مذهبي مردم ايران نتوانست پايگاه محكمي به دست آورد؛ زيرا از يك طرف ناسيوناليسم با اعتقادات مذهبي مردم مغايرت داشت و از طرفي ديگر ويژگي هاي خاص جامعه ي ايراني با معيارهاي ناسيوناليسم تطبيق نمي كرد. ب- ماركسيسم - لنينيسم؛

كه بعد از تحقق انقلاب اكتبر روسيه توجه نيروهاي انقلابي راديكال و جوان را به خود جلب كرد، و در ايران هم به خاطر مجاورت با روسيه، تبليغات وسيع و ايجاد تشكيلات مخفي رواج و تأثير گذاشت، تبلور اين حركت و تلاش در تشكيل حزب توده مشاهده مي شود: اين حركت (فعاليت حزب توده) به دو دليل ناموفق تر از ناسيوناليسم بود:

1- ماهيت الحادي و اساس ماديگري ماركسيسم - لنينيسم با طبيعت و اعتقادات مذهبي مردم ايران در تضاد بود و نمي توانست مقبوليت عام داشته باشد.

2- وابستگي شديد ماركسيستها به مسكو با توجه به سوابق تلخ روابط ايران و روسيه موجب مي شد كه نه تنها آنها را گروهي غيرمستقل و وابسته به بيگانه شناخته شوند

بلكه خود نيز بازيچه دست سياست هاي بين المللي روسيه تلقي شوند. ج- اسلام؛

كه به عنوان يك مذهب و مكتب الهي در اعماق قلبها و روحهاي اقشار وسيع جامعه نفوذ داشت. جامعه اي اسلامي كه مردمش به كتاب آسماني قرآن اعتقاد داشته و به احكام آن عمل مي كنند آمادگي زيادتري براي پذيرش آن به عنوان يك ايدئولوژي انقلابي داشت. ويژگي هاي ايدئولوژي اسلام:

1. واقعيت و هستي مساوي با ماده و طبيعت نيست.

2. جهان مادي پديده ايست كه از هستي و واقعيت مطلق سرچشمه مي گيرد و داراي مبدأ و مديري مدبر و عالم و ... مي باشد كه بر تمام روابط و عوامل طبيعي حاكم است.

3. در جهان بيني الهي، جهان هستي تحت سرپرستي و ولايت الهي قرار دارد و بازگشت همه به سوي اوست.

4. انسان موجودي ابدي و جاوداني است كه با مرگ فاني و نابود نمي شود.

5. انسان موجودي آزاد و مسئول و با اختيار است.

6. زندگي در اين جهان مرحله اي است كه انسان در آن تحصيل كمال مي كند و با عمل خود زندگي ابدي خود را تأمين مي كند. و صدها ويژگي برجسته ديگر همچون ظلم ستيزي و جهاد، ايثار و شهادت و ... كه اسلام به عنوان يك ايدئولوژي الهي از ساير ايدئولوژي هاي مادي متمايز مي سازد. جنگ تحميلي:

پيروزي انقلاب اسلامي ايران تغييرات بنيادي در موقعيت آمريكا در منطقه خاورميانه بوجود آورد كه مهم ترين آنها، از دست دادن شاه به عنوان ژاندارم منطقه و يكي از طرفين دكترين دو پايه نيكسون كسينجر، انحلال كامل پيمان سنتو، از دست دادن منابع نفتي ايران بخطر افتادن امنيت خليج

فارس و در نهايت بهم ريختن تمامي بلوك بنديها و معاملات سياسي منطقه. لذا آمريكا از همان ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي سعي در متوقف ساختن حركت انقلاب كرد. بسرعت بر نفوذ و حضور خود در كشورهاي عربي و منطقه خليج فارس افزود و با تحريم هاي اقتصادي كه در اين ميان همكاري اروپا را نيز به همراهي خود داشت، سعي كرد ايران را تحت فشار قرار دهد. در ادامه نيز سعي در اقدام نظامي كرد. شكست طبس آمريكا را به برانگيختن كشور عراق كه داراي يكي از قويترين ارتش هاي عرب بود وادار ساخت. عراق حمله را آغاز كرد و ارتش متجاوز آن، شهرهاي جنوبي كشور را به اشغال خود درآورد اما طولي نكشيد كه با فتح خرمشهر در سال 1361 توسط سلحشوران ايراني بار ديگر شكست سياست هاي آمريكا در قبال ايران نمايان شد. نتيجه گيري:

پر واضح است كه امروز بيش از گذشته مسئوليت ما فرزندان انقلاب در پاسداري از دستاوردهاي جاودانه ي رهبر كبير انقلاب اسلامي و شهيدان والا مقام اين آب و خاك، سنگين تر شده است. ايران اسلامي كه با سياست نه شرقي و نه غربي، بدون هراس در برابر سياست هاي خصمانه دشمنان اسلام ايستادگي كرده و تا امروز تنها كشور حامي محرومين و مستضعفين جهان است، لذا چشم اميد همگان بدان دوخته شده است. خصوصا امروز كه امپرياليسم جهاني به سركردگي شيطان بزرگ براي حفظ قدرت خود از هيچ جنايتي روي گردان نيست و به هر وسيله اي متوسل مي شود تا هم چنان بر منابع ثروت مسلط باقي بماند و ميليونها انسان را در فقر و فلاكت نگه

دارد . بنابراين ما وارثان انقلاب اسلامي كه مي بينيم از يكسو با هزاران توطئه و صف بندي هاي خصمانه مواجه هستيم و از سويي ديگر در داخل كمبودها و نارسائيهايي مطرح است تكليف است تا ضمن حفظ استقلال و نگه داشتن پرچم پر توان و هميشه پايدار اسلام از گذشته ي خود درس بگيريم تا با دانستن زير و بم تاريخ خود، اولا از هرگونه رسوخ و نفوذ بيگانگان جلوگيري نمائيم، ثانيا به منظور داشتن آينده اي پر افتخار مشكلات را حل و اشتباهات را به حداقل برسانيم تا انشاءا... بدون تزلزل اين انقلاب اسلامي تا زمان ظهورش استوار ماند و اين امانت الهي را به دست با كفايت حضرت ولي عصر (عج) بسپاريم. چنان كه در مقدمه نيز آورديم غرض از ذكر اين دورنماي تاريخي، كسب تجربه ي لازم از گذشته به منظور تهيه ي راه كارهاي نظري و عملي در برقراري نظم اجتماعي مي باشد. فرض نموده ايم كه برقراري نظم و انضباط اجتماعي كه همواره مورد تأكيد مقام معظم رهبري در سالهاي اخير نيز بوده است، يك اقدام و سياست عملي براي اصلاح امور است. بنابراين براي آنكه بخواهيم به اين مهم نائل آئيم مي بايست از نكات مثبت و منفي تاريخ پند گيريم، چرا كه هم فرصت اندك است و هم دشمنان فعال. لذا در اين قسمت فهرست وار به نتايج به دست آمده از اين بخش اشاره مي نمائيم:

1. پيروي از شرع انور اسلام و خاصه ولايت مطلقه ي فقيه به منظور حفظ وحدت و جلوگيري از رسوخ افكار منحرف.

2. رسيدن به تعريفي مشخص و واحد از اصلاحات، از

آن جهت كه تفاهم مقدم بر توافق است. چنان كه رهبر معظم انقلاب اسلامي مي فرمايند: «اصلاحات بايد تعريف بشود (كه) اصلاحات چيست؟ اولا براي خود ما كه مي خواهيم اصلاحات بكنيم، تعريف بشود و مشخص باشد كه مي خواهيم چكار كنيم، ثانيا براي مردم تعريف بشود كه منظور ما از اصلاحات چيست؟ تا هر كسي نتواند به ميل خودش اصلاحات را معنا كند ... اين جزء كارهايي است كه مجموعه اي از مسئولان دولتي، دستگاه قضايي و مجلس و ... مي توانند انجام دهند» (6)

3. اجتناب از الگوبرداري كوركورانه از ديگران؛ مقام معظم رهبري در اين مورد مي فرمايند: «... اگر تعريف از اصلاحات مشخص نشوند الگوهاي تحميلي غلبه خواهند كرد. همان اتفاقي كه در شوروي افتاد، چون نمي دانستند سراغ تقليد ناشيانه ي اصلاحات در الگوها و مدلهاي غربي رفتند و به آنها پناه بردند امام بزرگوار ما هوشمندانه اين ضعف را در آنها تشخيص دادند ...» (7)

4. اصلاحات يك ضرورت واقعي و حقيقي است. چنان كه مقام معظم رهبري مي فرمايند: «... بنده معتقدم كه اصلاحات يك حقيقت ضروري است و بايد در كشور ما انجام گيرد. اصلاحات در كشور ما از سر اضطرار نيست كه فلان حاكمي مورد مطالبات سخت قرار بگيرد و مجبور بشود گوشه و كناري را اصلاح كند. نخير، اصلاحات جزء ذات هويت انقلابي و ديني ماست، اگر اصلاح به صورت نو به نو انجام نگيرد، نظام فاسد خواهد شد و به بيراهه خواهد رفت. اصلاحات يك فريضه است.» (8)

5. در اصلاحات بايد مصاديق معضلات و مشكلات كشور مورد امعان نظر قرار گيرد نه منافع گروهي و يا

شخصي. مقام معظم رهبري در اين مورد مي فرمايد: «ما احتياج داريم كه دستگاه اداريمان مقرراتي داشته باشد كه براي همه يكسان باشد و در آن تبعيض نباشد، اگر بود نقطه ي فاسدي است كه بايد اصلاح شود. بايد رشوه و ارتشاء وجود نداشته باشد. اگر بود فساد است و بايد اصلاح شود. راههاي كسب ثروت بايد مشروع باشد. اگر كساني از راههاي نامشروع كسب ثروت كردند، اين فساد است و بايد اصلاح بشود. اگر كساني از امتيازات بي جا استفاده كردند، ثروتهاي باد آورده پيدا كردند ... اين فساد است و بايد اصلاح بشود ...» (9)

6. در اصلاحات بايد وحدت رويه همياري و هم دلي همه ي گروهها و آحاد مردم باشد و نه اختلاف.

7. وجود برنامه ريزي در انجام اصلاحات ضروري است. زيرا طبق برنامه ريزي چگونگي انجام اصلاحات از زمان شروع تا زمان اخذ نتيجه ي مطلوب پيش بيني مي شود. تعجيل به معناي شتاب زدگي و بي برنامه گي از آفات مهم هر اقدام اصلاحي است. مقام معظم رهبري در اين مورد ضمن تأكيد بر انجام اصلاحات و لوازم آن معتقدند كه انجام درست اصلاحات در ايران منوط به قاطعيت و اقدام از سوي مسئولان نظام است. (10) 1- تعيين اولويتهاي اصلاحاتي:

اولويت بندي درباره ي اصلاحات چنان مهم است كه در اين باره مقام معظم رهبري بارها اولويتهاي اصلاحات را از جمله مبارزه با فقر، فساد و تبعيض بيان نموده اند. (11) 2- مقابله ي جدي با دخالت خارجيان و نفوذ عناصر بيگانه:

رهبر معظم انقلاب مي فرمايند: «مقابله ي جدي با دخالت خارجيها و غربيها و سوءظن به آنهاست. البته بحث

ديپلماسي و بحث ارتباطات خارجي بحث ديگري است. انسان در مقام ديپلماسي، مي دهد، مي گيرد، قرارداد مي بندد و همه كار مي كند؛ اما در مسائل اساسي نظام بايستي انگشت اشاره آنها را با سوءظن مورد ملاحظه قرار داد ...» (12) 3- مقابله ي جدي با هر گونه تند روي در روند اصلاحات:

مقام معظم رهبري مي فرمايند: «مقابله ي جدي با هر گونه تند رويي و تند رواني است كه جاده صاف كن دشمنند. يعني مدل يلتسيني! همه ي دستگاهها بايد با مدل يلتسيني به شدت مقابله كنند، نگذارند يك جاه طلب، يك فريب خورده، يك مغرض و يك غافل بيايد و حركت را از حالت صحيح خودش خارج كند.» (13) 4- حفظ ساختار قانون اساسي:

ساختار قانون اساسي بايستي به طور دقيق حفظ بشود. زيرا قانون اساسي منبعث از اسلام مي باشد. پي نوشت ها: 1. سوره توبه /36

2. سوره بقره 19/02

3. كشف الاسرار ص 289 به نقل از كتاب بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني ص 84

4. تاريخ معاصر ايران از ديدگاه حضرت امام خميني «ره» ص 449

5. همان منبع، ص 449

6. اصول و مبادي اصلاحات از ديدگاه مقام معظم رهبري، معاونت فرهنگي ستاد كل نيروهاي مسلح، ص 8

7. همان منبع، صفحه 9

8. اصول و مبادي اصلاحات از ديدگاه مقام معظم رهبري، معاونت فرهنگي ستاد كل نيروهاي مسلح، صفحه 13

9. اصول و مبادي اصلاحات از ديدگاه مقام معظم رهبري، معاونت فرهنگي ستاد كل نيروهاي مسلح، صفحه 54

10. همان منبع، صفحه 16

11. همان منبع، صفحه 49

12. اصول و مبادي اصلاحات از ديدگاه مقام معظم رهبري، معاونت فرهنگي ستاد كل نيروهاي مسلح، صفحه 57

13.

همان منبع، صفحه 54

منبع: كتاب طرح تحقيقاتي شهر اسوه

نقش خواص انقلاب در انحراف يا هدايت جامعه

نقش خواص انقلاب در انحراف يا هدايت جامعه 1. مقدمه بحث

در بخش هاي پيشين به برخي از ويژگي هاي انقلاب اسلامي ايران و امتياز آن بر حركت هاي ديگر سياسي جهان اشاره شد . پس از آن ، با توجه به آسيب هاي تهديد كننده ي نظام، درصدد ارائه ي راهكارهايي براي پيش گيري از اين آسيب ها يا درمان آنچه واقع شده است، برآمديم . سرانجام نيز براي منقح ساختن بحث ، برخي از مباحث مقدماتي ذكر ، و بر اين نكته تأكيد شد كه از نظر اسلام ، بايد دو عامل كنار هم حضور داشته باشد تا فرد را از فساد و جنايت باز دارد : يك عامل ، شناخت و بينش براي تشخيص خوب و بد ، و عامل ديگر ، كنترل هوس ها و غرايز . بدين ترتيب، نظريات ارائه شده از سوي دانشمندان گوناگون كه هر يك از آن ها به بخشي از اين مسأله توجه داشتند نمي تواند در زدودن فساد و شروري كه دامنگير افراد و گروه هايي از جامعه شده است ، كمك شاياني نمايد . در اين بخش ، اين مباحث ادامه خواهد يافت تا اذهان براي ارائه ي بحث اصلي كاملا آماده شود . 2. بررسي نقش عوام و خواص در ايجاد آسيب هاي اجتماعي

طي مباحث پيشين ، برخي از زواياي آسيب هاي اجتماعي كه نظام جمهوري اسلامي ايران را تهديد مي كند ، بررسي شد . يكي ديگر از زوايايي كه مي توان در زمينه ي انقلاب اسلامي مورد توجه قرار داد ، اين است

كه آسيب هايي كه متوجه نظام مي شود ، گاهي از طرف توده هاي مردم و گاهي از سوي نخبگان و خواص جامعه است . در تقسيم مشابهي گفته مي شود كه گاهي اين آسيب ها از طرف ملت و گاهي از طرف دولت متوجه نظام مي شود ؛ البته بايد به اين نكته توجه داشت كه بين اين دو نوع تقسيم بندي ، رابطه ي عموم و خصوص من وجه وجود دارد و آن دو به طور دقيق بر يكديگر منطبق نمي شوند ؛ زيرا اين گونه نيست كه هر كس از خواص شد ، حتما مسئووليتي را در اداره ي كشور خواهد داشت و اين گونه نيست كه هر كس دست اندركار مديريت كشور شد ، از خواص شمرده شود ؛ اما در غالب موارد ، اعضاي دولت از نخبگان و خواص جامعه هستند و ديگران ، به گونه اي آن ها را حمايت ، پشتيباني و تأييد مي كنند . اين امر سبب مي شود تا در جامعه ، طبقه ي حاكم در مقايسه با طبقات عموم مردم نوعي امتياز داشته باشد.

آسيب هايي كه متوجه نظام مي شود، گاهي ، از طرف توده هاي مردم است كه در اين صورت ، اكثريت افراد جامعه مستقيما به اين آسيب ها دچار مي شوند وگاهي ، از سوي گروه محدودي از خواص است كه در اين صورت ، آسيب هاي ايجاد شده به وسيله ي آنان به كل جامعه سرايت مي كند و كل جامعه آفت زده مي شود ؛ اما اين نكته بايد مورد ملاحظه قرار گيرد كه آنچه از ناحيه ي توده

هاي مردم پديد مي آيد ، با آنچه از طرف نخبگان حاصل مي شود ، تفاوتي ريشه اي دارد؛ زيرا ويژگي آسيب هايي كه از ناحيه ي عموم مردم متوجه نظام مي شود ، اين است كه سازماندهي شده نيست و به طور طبيعي، اين آفت ها ميان توده هاي مردم يافت مي شود ولي آسيب هايي كه از طرف خواص و نخبگان متوجه نظام مي شود، اغلب سازماندهي شده است و افراد خاص و معدودي كه افكار خاصي دارند ، در پي آنند تا در جامعه تحولي نامطلوب را پديد آورند و جامعه را بر اساس انگيزه هاي شخصي و گروهي خويش ، تحت تأثير قرار دهند . اين افراد مي كوشند تا با برنامه ريزي هاي دقيق ، آن جهت انحراف و فساد را به جامعه منتقل كنند . گاهي كار به جايي خواهد رسيد كه تعداد انگشت شماري از افراد، منشأ فساد و انحراف جامعه اي مي شوند كه دهها ميليون نفر را در خود جاي داده است ؛ بنابراين ، تقسيم مذكور بي جا نخواهد بود و هر جامعه اي ممكن است از سوي يكي از اين دو گروه ، آسيب پذيرد ؛ گاهي فساد از خود توده هاي مردم و گاهي از نخبگان سرچشمه مي گيرد . آسيبي كه از طرف توده هاي مردم ، جامعه را تهديد مي كند ، سه ويژگي دارد : 1. عمومي بودن آن بدين معنا كه اين نوع فسادها و انحراف ها ، از فرد ، گروه ، شهر يا قشر خاصي آغاز نمي شود ، بلكه كمابيش در قشرها ، گروه ها ،

شهرها ، ايالت ها و مناطق گوناگون پديد مي آيد ؛ 2. طبيعي بودن آن بدين معنا كه اين گونه رفتارها سازماندهي و طراحي شده نيست ؛ بلكه تقريبا طبيعي رخ مي دهد ؛ 3. با توجه به دو ويژگي گذشته مي توان اين ويژگي را نيز از آن دو استنتاج كرد كه اين فسادها به تنهايي ، خود ، منشأ فساد جامعه نمي شوند ؛ بلكه بستري را براي فساد فراهم مي سازند . اين فسادها زمينه را فراهم مي كند تا افراد مغرض و نخبگان منحرف بتوانند از اين موقعيت سوء استفاده كرده، انحرافي را در جامعه پديد آورند .

براي روشن شدن اين مطلب ، مناسب است مقدمه اي آورده شود و ضمن آن ، به بيان آرايي پرداخته شود كه از سوي صاحب نظران و انديشه وران ، درباره ي به مديريت جامعه و سياست ارائه ، منشأ ايجاد مكاتبي شده است. 3. بررسي آراي گوناگون درباره ي مديريت جامعه و سياست

نظريات و مكاتبي را كه در زمينه ي مديريت جامعه و سياست مطرح شده اند مي توان به دو دسته ي كلي تقسيم كرد:

الف - دسته اي از انديشه وران ، از آغاز ، اين فكر را در ذهن خود داشته اند كه ميان افراد جامعه ، افرادي ممتاز ، نابغه و نخبه وجود دارند كه از نظر فكر ، قدرت مديريت و بعضي امتيازهاي ديگر كه مديريت جامعه را تحت تأثير خود قرار مي دهد، بر ديگران برتري دارند . اين افراد را بايد شناخت و زمينه را براي فعاليت آنان فراهم ساخت، به طوري كه بتوانند مديريت جامعه را

بر عهده گيرند ؛ البته خود اين طرز فكر كلي ، مكاتب گوناگوني را در خود جاي داده است ؛ اما مي توان براي تمام آن ها نام حكومت اليگارشي يا حكومت نخبگان را برگزيد . افلاطون ، يكي از كساني است كه ميان نظريه پردازاني كه در اين باره سخن گفته اند ، از همه شفاف تر و روشن تر به اين بحث پرداخته است . از نظر او ، حكومت را بايد حكيمان عهده دار شوند ؛ زيرا براي داشتن توانايي بيشتر براي مديريت جامعه ، بايد افرادي در رأس قدرت قرا رگيرند كه جامع علوم گوناگون ، و از لحاظ تربيتي و اخلاقي ممتاز باشند. به عبارت ديگر ، حاكمان جامعه بايد هم از لحاظ حكمت علمي و هم از لحاظ حكمت عملي از برجستگان جامعه باشند . چنين كساني بهتر از همه مي دانند چه راهي را بايد برگزينند و از آن جا كه به اخلاق نيكو نيز آراسته هستند ، مصلحت جامعه را رعايت مي كنند و مصالح عموم مردم را فداي مصالح شخصي خويش نمي نمايند .(1) نظريات مشابه نظريه ي افلاطون را گروه ها و مكاتب ديگري هم مطرح ساخته اند ، ليكن شاخص ترين اين نظريات و در واقع ، قطب اين طيف از نظريات ، همان نظريه ي افلاطون مي باشد .

ب. در برابر اين طيف ، طيف ديگري قرار داشتند كه يا نظريه ي قبل را نمي پذيرفتند يا آن را عملي نمي دانستند . بر خلاف نظر افلاطون كه معتقد بود فقط افراد ممتاز جامعه كه تعداد آن ها نيز بسيار اندك است ،

بايد اداره ي جامعه را بر عهده گيرند ، اين طيف معتقدند كه تمام افراد جامعه اين حق را دارند كه عهده دار مناصب حكومتي شوند و نبايد دايره ي اين افراد را به قدري تنگ كرد كه فقط كساني شايستگي زمامداري بر ديگران را داشته باشند كه داراي حكمت علمي و عملي باشند .(2) بر اساس اين نظريه ، يافتن اين دو ويژگي در افراد بسيار مشكل است و به ندرت مي توان افرادي را يافت كه جامع اين دو خصوصيت باشند ؛ البته قائلان اين نظريه كه زادگاه آن يونان باستان است ، شرط سني را براي متصديان اين امر در نظر مي گيرند. بدين ترتيب ، كساني كه اين شرط را دارا باشند ، در به دست گرفتن مديريت جامعه با هم برابرند و تفاوتي بين آن ها وجود ندارد .

قائلان اين نظريه نيز افرادي را از به دست گرفتن اين امور منع مي كردند . برخي از آنان ، بردگان و برخي ديگر ، زنان را از اين قاعده استثنا كردند. اين نظريه ، همراه با استثنائاتي كه درباره ي آن وجود داشت ، در يونان قديم ، نام « دمكراسي » را به خود گرفت كه به معناي « حكومت مردم » بود . بنابراين نظر ، شخص بي سواد كه در زمينه ي مديريت جامعه اطلاعاتي ندارد يا از نظر استعداد ذاتي و خدادادي ، كودن است و از نظر مهارت هاي عملي نيز تخصصي ندارد ، با فردي كه از نظر علم ،تقوا ، مديريت و صلاحيت اظهار نظر در شوون گوناگون جامعه، جايگاه رفيعي دارد ، در

تعيين سرنوشت جامعه ، هيچ تفاوتي با يك ديگر ندارند.

هر يك از اين دو نظريه ، در دوران هايي از تاريخ، كمابيش رواج يافتند و اين امكان را فراهم ساختند كه درباره ي نظريه ي برتر داوري شود؛ اما همواره ، در طول تاريخ اين مشكل وجود داشته است كه نظريات ، اغلب بر روي كاغذ باقي مي ماند و در محافل علمي و آكادميك مدفون مي شود در اين باره نيز بايد به اين حقيقت اذعان كرد كه نظريه ي افلاطون هيچ گاه فرصت مناسبي نيافت تا در يك دوره ي تاريخي تجربه شود ؛ زيرا شرط تحقق حكومت مطلوب او اين بود كه حاكمان همواره از حكيمان باشند و احراز چنين صلاحيتي اغلب دشوار بود، و افراد اندكي اين ويژگي ها را داشتند ، بنابراين ، از طرح افلاطون همچنان به صورت مدينه ي فاضله يا « ناكجاآباد » ياد مي شود ؛ زيرا با طرح فقط در مرحله ي نظري مطرح مي شود و وجود خارجي ندارد .

از سوي ديگر، افرادي چون ارسطو نيز كه معتقد بودند تمام مردم يكسان بوده ، حق تعيين سرنوشت خويش را دارند ، فقط سخن و نوشته بسنده كردند و در عمل ، از اثبات نظريات خود ناتوان ماندند ، زيرا توده هاي مردم در دوران هاي گوناگون تاريخ ، بازيچه ي دست عده اي از نخبگان بوده اند آن هم نه آن نخبگان و حكيماني كه افلاطون بر آن پاي مي فشرد ؛ بلكه نخبگاني كه هوش ، فراست و توان خود را در راه ارضاي مقاصد شخصي و گروهي خويش به كار مي گرفتند

. اين چنين نيست كه همواره ، نخبگان ، افراد منزه و شايسته اي باشند كه بتوانند به بهترين وجه جامعه را اداره كنند ؛ بلكه گاهي ، نخبگان جامعه ، توانايي خود را در راه فساد به كار مي گيرند و باعث ايجاد انحراف هايي ميان افراد جامع مي شوند . حتي پديد آمدن مذاهب و اديان ساختگي و انحرافي در جامعه به دست نخبگان است .

يكي از مباحثي كه به حوزه ي كار جامعه شناسان مربوط مي شود ، مسائل مربوط به نقش نخبگان در جامعه است . اينان معتقدند كه بيشترين نقش را در تحولات جوامع انساني نخبگان ، و نه توده هاي مردم ، ايفا مي كنند و غالب توده هاي مردم نقش انفعالي دارند ؛ خواه حركت نخبگان در جهت صلاح ، ترقي وكمال خواه در جهت فساد ، تنزل و انحطاط باشد ؛ بنابراين ، منشأ تمام حركت ها كه در جامعه رشد كرده ، آن را تحت تأثير قرار مي دهد ، طرز تفكر نخبگان است . هر فردي از نخبگان مي تواند صدها و هزارها و گاهي ميليون ها نفر را تحت تأثير قرار داده ، آن ها را در جهت خاصي هدايت كند و در عمل ، تحول و گاهي حركت اصلاحي وگاهي انقلابي را پديد آورد ؛ پس وظيفه ي جامعه شناس است كه تحولات پديد آمده در جامعه را بررسي كند و درباره ي كيفيت و راه كارهاي نقش نخبگان بر توده هاي مردم ، به تحقيق بپردازد . بر اساس چنين مطالعاتي مي توان آينده را پيش بيني كرد و حتي راه كارهايي

را چه در جهت صلاح و چه در جهت فساد ، ارائه داد. 4. نظريه ي مورد قبول اديان الاهي

پس از آن كه نظريات مربوط به مديريت جامعه بررسي و ارزيابي شود ، مسأله ي مهم اين است كه اديان الاهي ، از جهت نظري و فكري ، در كدام طيف قرار مي گيرند يا كدام يك از اين نظريات ، به ديدگاه انبياي الاهي نزديك تر است . مسأله ي ديگر نيز اين خواهد بود كه در عمل ، چه كساني در حكومت ها و جوامع گوناگون ، در جهت حركت هاي ديني ، خواه حركت هاي مثبت و ايجابي و خواه حركت هاي منفي و سلبي گام برداشته اند ؛ بنابراين ، اين جا به دو گونه مي توان به بحث نگريست : يك نوع از اين مباحث ، مباحث نظري است كه فيلسوفان عهده دار آنند و بخش ديگر ، مباحث عيني و واقعي است كه جامعه شناسان بدان مي پردازند .

همان گونه كه پيش تر بدان اشاره شد ، متون ديني معتبري كه از اديان ديگر به ما رسيده باشد و بتوان بدان ها اعتماد كرد ، بسيار كم است . ميان كتب هاي آسماني ، به جز قرآن كريم ، فقط دو كتاب ديگر به نام تورات و انجيل وجود دارد كه به نام كتاب انبيا شناخته مي شود . درباره ي انجيل ، حتي خود مسيحيان نيز بر اين باورند كه به حضرت مسيح عليه السلام تعلق ندارد . تورات نيز كه به اعتقاد يهوديان از آن حضرت موسي عليه السلام است ، شواهد بسياري دال بر تحريف هاي

فراوان در آن وجود دارد ؛ از اين رو نمي توانيم به اين كتاب ها ، به صورت كتاب هاي آسماني و الاهي اطمينان كنيم ؛ پس يگانه كتابي را كه يقين داريم از سوي خداوند متعال بر بندگانش نازل شده و هيچ تحريفي نيز در آن واقع نشده ، قرآن كريم است ؛ بنابراين ؛ هرگاه در اين مباحث ، از دين نامي برده مي شود ، مقصود از آن ، اسلام است ؛ اما اين بدن معنا نيست كه مطالب درستي نيز كه حتي از وحي الاهي سرچشمه مي گيرد ؛ در اين كتاب ها وجود ندارد . از آن جا كه احتمال تحريف در هر يك از اين كتاب ها هست ؛ اگر چه مطالب درستي هم در آن باشد ؛ نمي توان به مطالب آن ها به صورت مطالبي يقين آور و برخاسته از وحي الاهي اعتماد كرد ،مگر آن كه مؤيدي از قرآن كريم براي آن وجود داشته باشد .

با تدبر در آيات قرآن و منابع اسلامي كه تفسيري از قرآن كريم از سوي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام است ، مي توان به اين نتيجه دست يافت كه اداره كردن جامعه فقط با گروه معدودي از افراد به نام حكيمان و نخبگان شايسته ي ديگر ، عملي نيست. در اين امر ترديدي وجود ندارد كه انديشه در مديريت جامعه بايد از كسي باشد كه داراي عقل و تجربه ي بيشتري است و همچنين در مرحله ي عمل نيز بايد مديريت به وسيله ي كساني انجام گيرد كه مهارت ، تجربه ، صلاحيت

، هوش ، فراست و مطالعات بيشتري دارند ؛ اما بايد به اين امر نيز توجه داشت كه وقوع خارجي چنين نظامي فقط با وجود حكيمان و نخبگان سامان نمي گيرد. آيات قرآن و شواهد تاريخي از آن حكايت دارد كه ميان هر امتي ، پيامبري وجود داشته است . بر اساس آيات شريفه ي و ان من أمه الا خلا فيها نذير ؛ (3) و هيچ امتي نبوده ، مگر اين كه در آن هشدار دهنده اي گذشته است و لقد بعثنا في كل أمه رسولا ؛ (4) و در حقيقت ، ميان هر امتي فرستاده اي بر انگيختيم ، هيچ جامعه اي را نمي توان يافت كه پيامبري براي آن وجود نداشته باشد .

متأسفانه فقط تاريخ زندگي تعداد معدودي از پيامبران براي ما مشخص است و حتي در متون ديني ما نيز نام، شرح زندگي ، محل اقامت و برنامه هاي پيامبران كمتر منعكس شده است. مطالعه در احوال همين عده ي اندكي كه نام و شرح مختصري از آنان و قومشان در قرآن آمده است ، نشان مي دهد كه جز تعداد اندكي از آنان به تشكيل جامعه ي مطلوب خود موفق نشدند. مطابق آيات شريفه ي قرآن كريم ، يگانه جامعه اي كه قبل از اسلام ، حكومت آن به دست انبيا اداره مي شد ، حكومت بني اسرائيل ، در دوران كوتاهي از زندگاني حضرت داوود و سليمان عليه السلام بوده است . به جز اين مورد نمي توان مورد ديگري را در قرآن يافت كه در آن ، انبيا به طور رسمي در رأس حكومت قرار گرفته باشند و

تمام امور در اختيار آنان باشد تا از اين طريق بتوانند در تمام قشرهاي جامعه و نهادهاي حكومتي و مديريتي جامعه ، برنامه ي خويش را اجرا كنند ؛ بلكه غالب انبيا، همواره در فشار ، شكنجه، تبعيد و زندان بوده اند و در مواردي نيز به دست برخي از افراد كشته مي شدند ؛ البته قابل ذكر است كه عامل قتل انبيا افراد معدودي بوده اند ؛ اما توه هاي مردم نيز از روي ناداني از آنان پيروي يا دست كم سكوت مي كردند .

آنچه به مباحث جامعه شناختي اين مسأله مربوط مي شود، اين است كه هيچ گاه در عمل ، همه ي شوون حكومت به دست حكيمان و شايستگان و رهبران ممتازي كه نقص و عيبي در كارشان نباشد ، واگذار نشده است . شايان ذكر است كه در اين زمينه ، قرآن كريم آينده را پيش بيني كرده ، و وعده داده است كه در آينده ، چنين حكومتي محقق خواهد شد . (5) اميد است كه آن روز دور نباشد و اين امت فداكار بتواند چنين روزي را درك كند و شايستگي مشاركت كنار حضرت براي اصلاح كل جامعه جهاني را داشته باشد .

بررسي سرگذشت انبيا نشان مي دهد كه حتي در يك زمان واحد يا حتي در يك شهر يا يك كشور ، چندين پيامبر ميان مردم زندگي مي كردند ؛ اما هيچ يك به تشكيل حكومت صالح موفق نشدند . بر اساس برخي از آيات سوره ي مباركه ي « يس » ، براي ساكنان يكي از مناطق كه مطابق برخي از روايات شهر انطاكيه بوده است ،

(6) چندين پيامبر نازل شد و آنان يكي پس از ديگري براي هدايت مردم بر انگيخته شدند :

و اضرب لهم مثلا أصحاب القريه اذ جاءها المرسلون . اذ أرسلنا اليهم اثنين فكذبوهما فعزرنا بثالث فقالوا انا اليكم مرسلون.(7)

( داستان ) مردم آن شهري را كه رسولان بدان جا آمدند ، براي آنان مثل زن ، آن گاه كه دو تن سوي آنان فرستاديم ؛ و ( لي ) آن دو را تكذيب كردند؛ پس با سومين ( فرستاده ) ( آنان را ) تأييد كرديم ؛ پس ( رسولان ) گفتند : ما به سوي شما به پيامبري فرستاده شده ايم .

ولي مردم با اين حركت همراهي نكردند و در نتيجه ، انبياي الاهي نتوانستند حتي يك شهر را بر اساس برنامه هاي الاهي خود اداره كنند . مشخص است كه در برنامه هاي انبيا نقصي وجود نداشته است ؛ بلكه وضعيت جامعه به گونه اي نبود كه بتوانند حكومت مطلوب خود را تشكيل داده ، بر اساس برنامه هاي صحيح اداره كنند . سر اصلي اين مطلب هم اين بود كه انبيا هيچ گاه درصدد نبودند تا از طريق زور و اجبار برنامه هاي خود را بر ديگران تحميل كنند ؛ زيرا در آن صورت ، فلسفه ي اصلي آفرينش انسان ، يعني انتخاب آزادانه ، مورد سؤال قرار مي گرفت و ديگر سعادت و شقاوت دنيا و آخرت معنايي نمي داشت .

از آنچه بيان شد ، به دست مي آيد كه در عمل ، نخبگان صالح نمي توانند تمام امور مربوط به جامعه را به دست گيرند . با توجه به اين واقعيت

، نبايد چنين پنداشت كه حكيمان ، شايستگان ، صالحان ، انبيا ، امامان ، اوصيا و پيروان شايسته ي ايشان ، بايد از جوامع خود دوري گزيده ، عمر خود را در گوشه ي عزلت سپري سازند ؛ پرهيزگاراني كه دعاي هميشگي آنان اين است كه خداوند ، آنان را امام و راهبر پرهيزگاران قرار دهد :

واجعلنا للمتقين اماما.(8)

و ما را پيشواي پرهيزگاران كن .

چنين كساني با مشاهده ي وضع موجود و عدم پيروي بيشتر مردم از آنان ، هرگز جامعه را به حال خود رها ، و از وظيفه شانه خالي نمي كنند ، البته كساني بودند كه برخلاف اين مي انديشيدند و با مشاهده ي فساد در جامعه به ديرها و صومعه ها پناه مي بردند و با اين استدلال كه اصل در انسان ها فساد و شر است ، هيچ گاه درصدد اصلاح جامعه بر نمي آمدند و در نتيجه ، هرگز حركتي اصلاحي از سوي آنان پديد نمي آمد ؛ اما اسلام اين انديشه را نمي پذيرد و چنين افرادي را ترغيب مي كند از انزوا خارج شده ، براي اصلاح جامعه گام بردارند . رواياتي نيز در اين زمينه وارد شده كه اين ديدگاه را رد مي كند و اهتمام به امور مربوط به جامعه را توصيه مي فرمايد . در بخشي از روايت منسوب به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله آمده است :

لا رهبانيه في الاسلام. (9)

گوشه گيري در اسلام وجود ندارد.

در روايت ديگري نيز پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله ، رهبانيت امت خود را جهاد دانسته است :

انما رهبانيه أمتي الجهاد في سبيل

الله . (10)

همانا رهبانيت امت من جهاد در راه خداست .

البته قابل ذكر است كه بايد كوشيد تا الگوي مطلوبي كه انبيا ارائه مي دهند يا الگويي كه افلاطون براي جامعه ي آرماني ارائه مي داد ، مورد نظر باشد و تلاشها در جهت تحقق آن انجام گيرد. به عبارت ديگر، بايد همواره به آن الگوي كامل و مطلوب توجه كرد؛ ولي نبايد انتظار داشت كه آن الگو به صورت كامل تحقق يابد و اگر در اين روند ، نقصي پديد آمد و انحرافي پديدار شد ، نبايد جامعه را رها كرد و به گوشه اي پناه برد. آن گونه كه از سخنان و سيره ي انبيا عليهم السلام و ساير حكيمان شايسته ، آگاه و دلسوز جامعه برمي آيد ، آنان الگوي مطلوب را ارائه مي دادند ؛ اما توقع نداشتند اين الگو در زمان كوتاهي به طور كامل عينيت يابد ؛ بلكه مي كوشيدند هر روز و هر چه بيشتر به آن الگو نزديك تر شوند . اميد مي رود كه هم با پيشرفت علوم و معارف و هم با فراهم شدن اسباب و فن آوري ، راه هاي درست بهتر ارائه شود و با تجربه هاي عيني كه افراد و جوامع در طول زندگي و در طول تاريخ انجام مي دهند ، زمينه اي فراهم آيد كه آن الگو ي آرماني امكان تحقق يابد .

حاصل آن كه : فساد موجود در جوامع ، تا حدي ، خلاف انتظار نبوده و قابل پيش بيني بوده است . حتي مي توان گفت كه پيش از آفرينش انسان نيز اين امر قابل پيش بيني بوده

است . هنگامي كه خداوند متعال به ملائكه فرمود:

اني خالق بشرا من طين ، فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين . (11)

من بشري را از گل خواهم آفريد ، پس چون او را ( كاملا ) درست كردم و از روح خويش در آن دميدم ، سجده كنان براي او ( به خاك ) بيفتيد.

فرشتگان از خداوند پرسيدند:

أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و تقدس لك . (12)

آيا در آن ، كسي را مي گماري كه در آن فساد انگيزد و خون ها بريزد ؛ حال آن كه ما با ستايش تو ، ( تو را ) تنزيه مي كنيم و به تقديست مي پردازيم .

مطابق اين قسمت از آيات شريفه ي قرآن كريم، در آن زمان كه هنوز هيچ انساني آفريده نشده بود ؛ فرشتگان پيش بيني مي كردند كه پيدايش چنين موجودي و تشكيل چنين جامعه اي ، بدون فساد و خونريزي نخواهد بود . خداوند نيز در پاسخ به آنان ، اين امر را نفي نفرمود: بلكه حتي با گفتن : اني أعلم ما لا تعلمون ؛ (13) همانا من چيزي را مي دانم كه شما از آن بي اطلاعيد ، به طور ضمني اين پيش بيني آنان را تأييد كرد ؛ ولي با همين عبارت به آنان فهماندكه در عين وجود فسادهايي كه با آفرينش انسان ، دامنگير موجودات جهان مي شود ، انسان هايي تربيت خواهند شد كه مصالح و حكمت وجود آن ها بر آن فسادها غلبه خواهد يافت ؛ از اين رو ، اميد مي رود كه در

آينده ، جامعه ي صالحي تحقق يابد كه به آن آرمان مطلوب ، بسيار نزديك باشد . پي نوشت ها: 1.افلاطون ، جمهور ، ص 315.

2. ارسطو ، سياست ، ص 165.

3. فاطر (35) ، 24.

4. نحل ( 16) ، 36.

5. انبياء (21) ، 105، نور (24) ، 55 و قصص (28)، 5.

6. محمد باقر المجلسي ، بحار الانوار ، ج 14، ص 240، ح 20.

7. يس (36) ، 13 و 14.

8. فرقان (25) ، 74.

9. نعمان بن محمد التميمي المغربي ، دعائم الاسلام ، ج 2، ص 193، ح 701.

10. المحقق النوري الطبرسي ، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ، ج 2، ص 401، باب احتساب موت الاولاد و الصبر عليه ، ح 42.

11. ص (38)، 71.

12. بقره (2)، 30.

13. همان .

منبع: كتاب انقلاب اسلامي جهشي در تحولات سياسي تاريخ

علما و پيروزي انقلاب اسلامي

علما و پيروزي انقلاب اسلامي انقلاب به معني دگرگوني كامل اجتماعي به طوريكه تمام نهادهاي اجتماعي و سياسي و فرهنگي تحت تأثير وقوع آن عوض شود.

مرحوم شهيد مطهري (رضوان الله عليه) انقلاب را به طغيان و عصيان مردم عليه نظام حاكم تعريف نموده اند. - اهميت انقلاب اسلامي:(1)

از دو جهت به اهميت انقلاب اسلامي مي پردازيم:

الف) اهميت جهاني:

در طول تاريخ انقلابهاي زيادي به وقوع پيوسته و تحولات سياسي و اجتماعي در كشورهاي مختلف جهان انجام پذيرفته اند طبعاً اين انقلابها تأثيرات جانبي نيز داشته اند فرضاً، در اقتصاد و تبادلات بازرگاني و تجاري جهاني، و روابط سياسي دولتها تأثيرگذار بوده اند. انقلابهايي نظير انقلاب، ژاپن، روسيه، فرانسه و....(2) اما انقلاب اسلامي كه در ايران به رهبري حضرت آيت الله العظمي امام خميني به وقوع پيوست به لحاظ برخورداري از

امتيازات، از ويژگي و اهميت خاص جهاني برخوردار مي باشد با وقوع اين انقلاب اغلب تحولات جهاني تغيير جهت داده شد، روابط تجاري كشورهاي مرتبط با منطقه و خاورميانه تحت تأثير قرار گرفت.(3)

اهميت جهاني انقلاب اسلامي را در پيامدهاي آن مي توان درك نمود.

1 . بيداري جهاني در برابر استعمارگران از سوي ملتهاي تحت استعمار متأثر از انقلاب ايران.

2 . زنده شدن و فعاليت مجدد نهضتهاي آزاديبخش جهان با الهام از انقلاب ايران و حمايتهاي انقلاب ايران مانند نهضت انتفاضه مردم فلسطين.

3 . احياي مجدد انديشه اسلامي و احياي اسلام در جهان معاصر با الگوي حكومتي مردم سالاري ديني.

4 . انديشه استقلال خواهي و استبداد گريزي و نفي هرگونه سلطه خارجي (كه هدف غارت ذخاير و منابع كشورهاي جهان خصوصاً كشورهاي اسلامي را تعقيب مي نمودند.)

5 . رويارويي و موفقيت انديشه اسلامي با انديشه هاي كمونيستي، ليبراليستي و امپراليستي و صهيونيستي، با احياي انديشه اسلامي بزرگترين مانع رشد اين انديشه ها در جهان به وجود آمد.(4)

ب) اهميت داخلي؛

استقلال، آزادي، و مردم سالاري ديني از دستاوردهاي مهم انقلاب اسلامي در ايران است كه با تكيه بر انديشه ولايت فقيه به رهبري امام خميني بوجود آمد، و با اين تحول مهم مردم ايران كه هزاران سال در زيرسلطه استبداد بودند رهايي يافته و توانستند با اكثريت قاطع (98%) حكومتي را كه دلخواه شان بود پايه گذاري كنند اهميت انقلاب اسلامي ايران در اين ويژگي نهفته است كه بر اساس محوريت ارزشها و مباني ديني بنيانگذاري شده، اگر انقلابهاي جهاني بر اساس ايدئولوژيهاي مادي بنيان گذاري شده اند، انقلاب اسلامي بر اساس ايدئولوژي و جهان بيني توحيدي تأسيس شده كه براساس خواست اكثريت قاطع مردم ايران بوده است.(5)

در ايران براي انقلاب

اهميت هاي بي شماري وجود دارد، كه در طول تاريخ ايران چنين اهتمامي وجود نداشته است، استقلال سياسي، اجتماعي، خودكفايي اقتصادي، تكنولوژي، و نظامي، و زنده شدن ارزشهاي فرهنگي، و احياي غرور ديني و ملي كه توسط بيگانگان پايمال شده بود. از جمله موارد مهمي است كه به انقلاب اسلامي اهميت مي دهد.

از نظر سياسي: قدرت سياسي و حاكميت از طرف بيگانگان تعيين و حمايت مي شود يعني استبداد نماينده بي اراده و استعمار و حافظ منافع آنها بود كه با مبارزات مردم ايران اين سيستم حاكميت فرو پاشيد.

از نظر نظامي: فرماندهان نظامي تحت نظر كامل استعمارگران بودند و ارتش ايران هيچ گونه اختيار تصميم گيري نداشت، از طرفي تمام تجهيزات نظامي ارتش ايران از كشورهاي خارج و استعماري تأمين مي شد و ايران بازار فروش شركتهاي غربي بود و هيچ نوع فن آوري و تكنولوژي پيشرفته در گذشته ارتش ايران كه چشمگير باشد،وجود نداشت ولي با پيروزي انقلاب دست بيگانگان استعمارگر از نفوذ در ارتش و نيروهاي نظامي قطع و پيشرفتهاي قابل ملاحظه اي بوجود آمد.

از نظر اقتصادي: كشور ايران و ساير كشورهاي اسلامي به عنوان تأمين كننده مواد نفتي و سوخت و ذخاير معدني ديگر شركتها و كمپانيهاي غربي بودند بطوريكه از نظر تأمين سوخت خود نيز كاملاً وابسته به آنها بوده و به كشور «تك محصولي» تبديل شده بود چون با توجه به صنعت نفت و صدور آن تمام صنايع ايران از جمله كشاورزي و صنايع دستي از رونق افتاده و در شرف نابودي قرار گرفته بود كه با وقوع انقلاب اسلامي تجديد حيات يافتند.(6)

با تأمل در تمام امورسياسي و اجتماعي داخلي ايران مي توان به اهميت انقلاب اسلامي ايران پي برد.

- علل پيروزي انقلاب اسلامي:

1 . ساختار اجتماعي و بافت فرهنگي جامعه ايران: ساختار ايران از لحاظ اجتماعي و بافت فرهنگي با ساختار فرهنگي كشورهاي ديگر از جهاتي متمايز است جامعه ايران به لحاظ برخورداري از فرهنگ اصيل اسلامي شيعه، از انسجام و وحدت و يكدلي بي نظيري برخوردار است، فرهنگ حيات بخش شيعه و اعتقاد به اصل امامت و ولايت از امتيازات برجسته جامعه ايراني است كه به نوبه خود عناصر و اقوام اجتماعي را در كنار هم متحد و يكدست در برابر توطئه ها بيدار و منسجم نگه مي دارد.(7)

2 . رهبري: يكي از اساسي ترين عوامل پيروزي انقلابها رهبران انقلابها هستند، رهبراني كه با هدايت ارگانيسم، نيروهاي اجتماعي و احزاب سياسي را با برنامه ريزي منظم به سوي اهداف مشخص شده سوق مي دهند كه در نهايت اين هدايتهاي پيشروانه منجر به پيروزي انقلاب مي گردد.(8)

در ميان رهبران تمامي انقلابها قدرت و نفوذ معنوي امام خميني كه از آن به نيروهاي «كاريزما» تعبير مي نمايند يكي از مهمترين عوامل پيروزي انقلاب اسلامي بوده است كه در طول تاريخ انقلابها اين نفوذ بسيار كم نظير بوده است.(9)

3 . نارضايتي عمومي در اجتماع ايران، بطوريكه تمام طبقات اجتماعي و احزاب سياسي را بر آن مي داشت كه با تشكيلات خاص خود مردم ار در رسيدن به اهداف و خواسته هايشان تهييج نموده و در قالبهاي مختلف مبارزاتي به مبارزه دعوت مي نمايند و در نتيجه مردم نيز با صفوف مستحكم در مبارزه عليه استبداد دير پاي كوشيده و در پيروزي انقلاب اسلامي نقش مهمي را ايفاء نمودند، رفتار ظالمانه استبداد نيز مخالفت مردم و مبارزات مردمي را بر عليه فضاي حاكم شديدتر مي نمودند، بطوريكه تمام آزاديهاي تعريف

شده مردم از جمله آزادي آنها در مراسم مذهبي و عزاداري ناديده گرفته شده بود و سلولهاي زندانهاي بزرگ مملو از جوانان بود. كه عزت و آزادي مردم را جريحه دار نموده و مردم را در مقابل اين رژيم مستبد وابسته به استعمار به مبارزه مي كشانيد.(10)

عوامل ديگري نيز در پيروزي انقلاب اسلامي دخيل بودند كه زير مجموعه اي از عوامل فوق محسوب مي شوند كه در نقش گروهاي مختلف تبيين خواهند شد.(11) - نقش علماء و بزرگان:

علماي شيعه چونان حلقه هاي محكم زنجيرهاي آهنين به همديگر متصل بوده و شبكه وسيع فرهنگي را بوجود آورده بودند. ابزاري كه در ميان علماي شيعه وجود دارد در اختيار هيچ گروه اجتماعي نبوده است، طبقات مختلف علماء اعم از علماي مذهبي و بزرگان فرهنگي كشور اجزاي يك پيكري محسوب مي شدند كه پيوسته با محور اصلي هدايتگر انقلاب يعني، رهبري مرتبط بوده و برنامه هاي مورد تأييد او را در ميان تمام اقشار اجتماعي اعم از بازاري و كسبه و كشاورز و دانشگاهي و طبقات ديگر اعلام نموده و نقش ابزار ارتباطي را ايفاء نموده و مردم را با اهداف رهبري هماهنگ مي نمودند اساتيد متعهد دانشگاهي و روحانيون مستقر در مساجد سراسر كشور كه از شهرهاي كلان گر فته تا دور افتاده ترين نقاط روستايي حضور داشتند به طور منظم و سيستماتيك با مردم مرتبط بوده و آگاهيهاي فرهنگي را به مردم القاء مي نمودند، مراجع تقليد حوزه هاي علميه قم و نجف و شهرهاي بزرگ ديگر چون مشهد و اصفهان و تبريز و... مردم را با بيانه هاي شرعي در صحنه و در جريان مبارزات نگه مي داشتند بزرگاني از تجار و بازرگانان و كشاورزان و عشاير و

تمام طبقات در پيروزي انقلاب اسلامي و بسيج مردم نقش مهمي داشتند.(12) - ارتباط متقابل علماء با مردم:

چنانچه گفته شد علماء، در ميان مردم نفوذي بسيار ديرپا و مستحكم داشتند چون خاستگاه علماء از ميان اقشار مختلف بوده است، و هرگز علماء و روحانيون از يك قشر برنخواسته اند كه مُنقطع از اقشار مردم باشند، بلكه علماي شيعه و طلاب علوم ديني و اقشار مختلف جذب حوزه هاي ديني شده و به درجات علمي نائل شده و پس از كسب مدارج علمي به ميان مردم برگشته و همواره به تبليغ و ارشاد مردم اقدام كرده اند، اين سنت ديرپاي حوزه هاي ديني شيعه است، چون علماء و مردم در فرصتهاي مختلف به علت ساختار اجتماعي و بافت فرهنگي اجتماع ايران ارتباط بسيار نزديك داشته اند، و منازل علماء يكي از پناهگاه هاي حل مشكلات مردم بوده است. حسينيه ها، تكاياي مذهبي و مساجد سراسر كشور از جمله مراكز ارتباط دهنده مردم با علماء بوده است.(13)

براساس فرهنگ اصيل اسلام، مردم مسلمان روزانه سه بار در مساجد حضور يافته و روزهاي جمعه در نماز جمعه حاضر شده و با روحانيت مرتبط بودند. برگزاري هيأت مذهبي و مراسم عزاداري در ايام محرم و صفر و ساير مناسبتهاي مذهبي و اعياد نيز از جمله ابزارهاي ارتباطي ميان اقشار مردم و علماء بوده است، اين ارتباط به خاطر عوامل متعدد بسيار ناگسستني است كه در طول تاريخ شيعه در ايران به وضوح ديده مي شود. پي نوشت ها: (1) . شهيد مطهري پيرامون انقلاب اسلامي، ص29، و ر.ك: نجف لكزايي و ميراحمدي، زمينه هاي انقلاب اسلامي، قم، ائمه 77، ص19 ، و ر.ك: حسين بشريه، انقلاب و بسيج سياسي،

چ دوم، دانشگاه تهران 74، ص 1، مفهوم انقلاب.

(2) . جمعي از نويسندگان (تدوين نهاد نمايندگي ولي فقيه) انقلاب اسلامي، چاپ هجدهم، قم، معارف،1381، ص178.

(3) . نامه پژوهش، فصلنامه تحقيقات فرهنگي شماره 10 و 11 پاييز و زمستان 1377، تأثيرات انقلاب اسلامي در گستره جهاني (ديدگاه نويسندگان خارجي) دكتر اصغر افتخاري، ص215 الي 255.

(4) . جمعي از نويسندگان پيشين ص182-194، و شهيد مطهري در پيرامون انقلاب اسلامي، چ هشتم، تهران صدرا، 71، ص124.

(5) . اقتباس جمعي از نويسندگان «پيشين» ص 19، و اقتباس از: لكزايي و مير احمدي «پيشين»، ص192-187 و اقتباس از شهيد مطهري «پيشين» ص156.

(6) . اقتباس از: جمعي از نويسندگان پيشين ص 19 و ص 137 و شهيد مطهري «پيشين» ص 158 و حسين فردوست، سقوط و ظهور سلطنت پهلوي، چ سوم، تهران اطلاعات، 70 ج اول، ص 283 و ص535 و ر.ك نامه پژوهش «پيشين» مقاله (بحران سياسي غير ديني و ظهور اسلامي سياسي در ايران ترجمه معصومه خالقي ص 103 و همان ص 163 و ص187-188. نظام سياسي انگليس و انقلاب اسلامي، و دكتر ايرج ذوقي، نفت ايران، چاپ سوم، تهران، پاژنگ 75، ص 43 (امتيازات نفتي ايران) ص 1530 و ص1090.

(7) . جمعي از نويسندگان «پيشين»، ص 19

(8) . اقتباس از مصطفي ملكوتيان، سيري در نظريه هاي انقلاب، چاپ سوم، تهران، قوس، 1380، ص26 ص151، و شهيد مطهري، «پيشين» ص 29 و ص50-51 و ص48. و ر.ك: كتاب نقد شماره 13 مقاله حداد عادل، زمستان 78، ص26(شخصيت امام خميني رضوان الله عليه).

(9) . پرفسور حامد الگار، ايران و انقلاب اسلامي، ترجمه، ص 58 و ص79 (درباره نقش رهبري امام).

(10) . اقتباس از

سيدجلال الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر، چاپ سوم، قم، جامعه مدرسين، بي تا، ج2، فصل 32، ص317 و ص287 و شهيد مطهري، «پيشين» ص 55 (بروز نارضايتي و خشم از وضع حاكم زمينه ساز انقلاب است.)

(11) . همان، ج2، ص 8، و جمعي از نويسندگان، «پيشين» ص 19.

(12) . ر.ك: مدني «پيشين» ج 2، ص 444، ص366، ص336 و شهيد مطهري «پيشين» ص 49-48.

(13) . نقش مساجد در پيروزي انقلاب اسلامي، مشهد، سپاه پاسداران 1360،

درآمدي بر شكل گيري انقلاب اسلامي

درآمدي بر شكل گيري انقلاب اسلامي نويسنده:عباس عبدي چكيده:

چكيده: چهارچوب مفهومي يا ابعاد نظريه پژوهشي درباره انقلاب مي تواند در حوزه اي بسيار گسترده و وسيع مطرح شود، اما در اين مقاله درصدد طرح چهارچوب مفهومي گسترده و وسيع انقلاب نيستيم، بلكه به طور مختصر عواملي كه باعث شكل گيري انقلاب اسلامي شده است مورد بررسي قرار مي گيرد. به اين دليل تنها تا حدودي به بررسي تئوريهاي مربوط به انقلاب ايران و علت بروز آن مي پردازيم. در اين زمينه به ويژگيها و استراتژي انقلاب و نقطه مقابل آن يعني رژيم شاهنشاهي، نقش امام خميني و عملكرد شاه، وابستگي رژيم به غرب و... مي پردازيم. البته مطالعه حاضر صرفاً توصيفي است و نيازمند ابعاد نظري به مفهوم رايج در پژوهشهاي اجتماعي نيست و اين مطلب نيز جهت تشحيذ ذهن و ورود مناسبترآن به بحث ارائه شده است.

كليدواژگان: درآمدهاي نفتي، استراتژي انقلاب، وابستگي، نهادهاي مذهبي، تحولات اجتماعي اقتصادي. مقدمه

براي درك واقعيت رخ داده در سال 1357 بايد تحولات ايجاد شده در مقطع زماني 1332 به بعد را در ساختار رژيم و ساختار اجتماعي جامعه و جريان مذهبي به خوبي واكاوي كرد تا از خلال آن به درك نسبتاً روشني

از انقلاب و فهم نظريات امام خميني به عنوان رهبر انقلاب نايل آمد. در تحليل انقلاب اسلامي هميشه با اين مشكل مواجه هستيم كه صاحب نظران برحسب عادت به گذشته كوشيده اند كه اين واقعه را در قالبهاي تئوريك كلاسيك تحليل و ارزيابي كنند، و از اين رو است كه به درك واقعيت آن نايل نيامده اند. ميلاني اين مشكل را بدين صورت بيان مي كند:

بسياري از فرضيه هاي كوته بينانه (تأكيد بر مدلهاي غربي توسعه و يا مدلهاي ماركسيستي) بر مطالعات ايران شناسي نيز تأثير گذاشته بود. به عنوان نمونه، در سال 1972 جيمز بيل در همنوايي با بسياري از ديگر كارشناسان اعلام كرد كه طبقه مياني، بزرگترين تهديد براي رژيم پهلوي به شمار مي رود و رسم بر اين شده بود كه چپ گرايان و گروههاي ملي گرا را به عنوان كارگزاران اصلي ايجاد تغييرات انقلابي در ايران به شمار آورند. اسلام، به ندرت به عنوان يك نيروي سياسي، مطرح مي گرديد (ميلاني 1381: 42 _ 41).

برخي از صاحب نظران هم، مثل اسكاچيول، در تحليل انقلاب ايران مجبور شده اند كه از قواعد تحليل مرسوم عدول كرده و آن را تحت عنوان «مورد منحصر بفرد» از شمار تئوريهاي كلاسيك خارج كنند (فوران 1377: 532). بنابراين، در اين نوشتار تلاش مي شود كه ابعاد انقلاب اسلامي، فارغ از الگوهاي مسلط تئوريك در تحليل انقلابها، مورد بررسي قرار گيرد و از اين ابعاد تنها در حد محدود سخن به ميان آيد. اهم اين ابعاد عبارتند از: 1. وابستگي

وابستگي رژيم گذشته به دو مقوله در سرنوشت آن تأثيري تعيين كننده داشت. وابستگي اول رژيم به غرب (به طور عام) و به ايالات متحده امريكا (به طور خاص) بود. اين وابستگي كه

پس از كودتاي 28 مرداد روز به روز افزايش مي يافت در سالهاي قبل از انقلاب به حدي رسيد كه مقامات امريكايي هم آن را بالقوه خطرناك دانستند. اين وابستگي را كدي چنين توصيف مي كند: اولين تحولي كه پس از كودتاي 28 مرداد سال 1332 رخ داد و همچنان در 25 سال حكومت ديكتاتوري شاه اهميت خود را حفظ كرد، اين بود كه ايالات متحده كه در سالهاي اول پس از جنگ دوم در امر كنترل و نفوذ بر ايران با انگليسي ها مشاركت چندان با ثباتي نداشت، اكنون به قدرت خارجي حاكم در ايران تبديل شده بود. از نظر كدي دومين تحول عمده هم مرتبط با تحول اول بود، زيرا مشاركت ايالات متحده در سرنگوني مصدق و حمايت دائمي آن دولت از شاه، اين اميد را كه ايالات متحده ممكن است از فكر ايجاد يك دولت مردمي تر در ايران حمايت كند، تضعيف مي نمود. (كدي 1377: 218-217). روند اين وابستگي در دهه هفتاد ميلادي به سرعت اوج گرفت. در اين راستا كافي است كه به روند تحول آمار و ارقام معاملات نظامي دو طرف و نيز تعداد امريكاييهايي كه در ايران زندگي مي كردند توجه شود:

1. فروش و كمكهاي نظامي ايالات متحده به ايران (ميليون دلار):

سال فروش اهدايي جمع

1965 0 1/49 1/49

1970 7/128 5/0 2/129

1975 1006 0 1006

1977 2425 0 2425

1978 1907 0 1907

1979 925 0 925

( استمپل 1377: 102)

2.تعداد امريكاييان در ايران:

سال تعداد

1971 9087

1975 19134

1977 42145

1978 53941

(استمپل 1377: 111)

واضح است كه اين ارقام نشان دهنده رشد سريع وابستگي ايران به ايالات متحده است. اين تحول در دهه هفتاد به دليل وابستگي ديگر ايران به درآمدهاي نفتي بوجود آمد

و آثار و عوارض خاص خود را ايجاد كرد. اين واقعيت را كاتوزيان بدين صورت توضيح مي دهد:

با اتكا به درآمدهاي نفتي سياست توسعه اقتصادي كشور مبتني بر فعاليتهاي سرمايه بر شد كه با كمبود نهاده هاي داخلي از جمله نيروي كار ماهر مواجه شد و با تأمين اين نيروها از خارج در كشورهايي چون ايران اين باور بوجود آمد كه كشور به دست قدرتهاي غربي افتاده است (كاتوزيان 1377: 105).

بنابراين مي توان گفت كه وابستگي رژيم گذشته به ايالات متحده به شكلي منجر به تضعيف آن در داخل هم شد. زيرا شاه به دليل اين اتكا نوعي مصونيت براي خود تصور مي كرد. اما، وي حساسيتهاي داخلي را نسبت به اين واقعيت ناديده گرفته بود. همچنين، مشكل ديگر اين وابستگي وقتي نمايان شد كه وضعيت شاه وابسته به تغييرات سياست در داخل امريكا شد و از اين رو وقتي كه كارتر در انتخابات پيروز شد، به ناچار شاه نيز تحت تأثير اين تغيير قرار گرفت و مجبور شد سياست داخلي خود را تغيير دهد. در حالي كه اگر چنين وابستگي را نداشت، قضيه به نحو ديگري رقم مي خورد.

وابستگي ديگر رژيم شاه كه از اهميت بسزايي برخوردار بود وابستگي آن رژيم به درآمدهاي نفتي بود. اين وابستگي، بويژه، در دهه پاياني حكومت اين رژيم نقش برجسته اي يافت و موجب تشديد وابستگي قبلي نيز شد. آمار، بيان كننده چنين امري است:

3. درآمدهاي نفتي در ساختار توليد و بودجه رژيم شاه

سال ارزش افزوده نفت (ميليارد ريال) درصد درآمدهاي نفتي از كل درآمدهاي دولت درصد از توليد ناخالص داخلي

1338 29 - 7/9

1342 7/43 7/47 0/12

1346 4/86 1/44 9/15

1350 1/197 5/57 6/21

1354 7/1264 1/77

3/38

1356 7/1619 5/72 3/31

(سازمان برنامه، 1373)

مشاهده مي شود كه با گذشت زمان سهم نفت و درآمدهاي مربوط به آن به سرعت رو به فزوني مي نهاد. اتكاي به نفت و درآمدهاي سرشار آن، نوعي نظام غنيمتي را بر جامعه ايران حاكم كرد. چنين نظامهايي از نظر برخي افراد داراي سه وجه به هم پيوسته است: وجه اول آن نوع خاصي از درآمد است كه در اين مورد رانت نفت مدّ نظر است. وجه دوم شيوه خاص در مصرف اين درآمد است كه در عمل انواع بخششها را شامل مي شود. وجه سوم عقلانيت همراه آن دو است. عقلانيتي كه رانتينه است و در تضاد با عقلانيت توليدي است (جابري 1384: 73). اين عقلانيت رانتينه در تصميمات شاه به خوبي هويدا بود، و كليت استراتژي توسعه، طي دهة منتهي به انقلاب، از درآمدهاي نفتي و عقلانيت متناظر با آن متأثر بود. به بيان دقيق تر مي توان گفت كه توسعه كشور متغيري وابسته از درآمدهاي نفتي بود، زيرا:

از آنجا كه دولت، دريافت كننده و هزينه كننده درآمدهاي نفتي است، تمامي سياستها و متغيرهاي عمده اقتصادي __ يعني استراتژي توسعه، مصرف بخش عمومي و بخش خصوصي، سرمايه گذاري بخش عمومي و بخش خصوصي، تكنولوژي انتخابي، توزيع درآمد، تغيير ساختاري، ساختار اشتغال و دستمزدها، نرخ تورم و غيره _ _ بستگي به اندازه و تركيب هزينه كرد درآمدهاي نفتي داشته است (كاتوزيان، 1377: 104 _103).

البته در همان زمان عده اي خوش بينانه تصور مي كردند كه بهبود وضع اجتماعي و اقتصادي، در نهايت، زمينه ساز تحول دموكراتيك خواهد شد، اما هانتينگتون با نقد اين عقيده در مورد توسعه اقتصادي متكي به درآمدهاي نفتي معتقد است كه:

برخي معتقد بودند كه افزايش درآمدهاي ايران

به مرور موجب دموكراتيك شدن ساختار سياسي هم خواهد شد، اما روشن است كه اين افزايش درآمد وقتي كه از فروش نفت (يا احتمالاً ديگر منابع طبيعي) بدست مي آيد چنين خاصيتي ندارد، و درآمدهاي نفتي عايد دولت مي شود. در نتيجه بر قدرت بوروكراسي دولت مي افزايد، زيرا نياز آن را به گرفتن ماليات از ميان مي برد و يا آن را كاهش مي دهد. افزون بر آن دولت احتياج پيدا نمي كند به مايحتاج ضروري مردم كشورش ماليات ببندد. هر قدر سطح اخذ ماليات پايين تر باشد اعتراض مردم كمتر خواهد بود. يك شعار سياسي مي گويد: «هيچ مالياتي بدون اعتراض نيست» (هانتينگتون 1373: 75).

طبيعي است كه چنين وضعي به انفعال مردم و قطع رابطه كاركردي مردم و حكومت __ كه شرط لازم دموكراتيزاسيون است __ منجر شد و آن انتظار خوش بينانه را برآورده نكرد.

نكته مهمي كه به ذهن خطور مي كند اين است كه علت روي گرداني و نارضايتي مردم از رژيمي كه متكي به ماليات نيست چه مي تواند باشد. برخي بر اين عقيده اند كه احتمال دارد اينگونه رژيمها به دليل عدم اخذ ماليات، نارضايتي كمتري را فراهم كنند، اما دو دليل ديگر باعث ايجاد نارضايتي __ حتي به صورت انفجاري __ مي شود: دليل اول اينكه اينگونه رژيمها به دليل مستغني بودن از ملت، رفتار تحقيرآميزي نسبت به آنان دارند و اين تحقير منشأ نارضايتي مردم مي شود. دليل ديگر آنكه درآمدهاي مذكور دائمي و ثابت نيست و در مقاطعي كه اين درآمدها كم مي شود، مردم فشار زيادي را تحمل مي كنند و نارضايتي به انفجاري عظيم تبديل مي شود.

در مجموع مي توان گفت كه درآمدهاي نفتي در بودجه دولت اثرات مخرب خود را بر جاي

گذاشت. از يك سو، مانع شكل گيري جامعه مدني به ويژه طبقه متوسط شد و از سوي ديگر، به تضاد ميان نوسازي اقتصادي و سياسي، بالا بردن انتظارات عمومي، وابستگي به بازار جهاني، برون زا شدن اقتصاد، تشديد فاصله طبقاتي و حجيم شدن دولت، ناكارآمد شدن صنايع و توليد ... و در نهايت، نيز به بيماري هلندي منجر شد. از نظر فوران درآمدهاي نفتي در كنار ماشين سركوب، ديوان سالاري و نظام حزبي، يكي ديگر از نهادهاي ديكتاتوري سلطنت پهلوي بود:

اهميت آن (نفت) وقتي است كه متوجه شويم درآمد نفت ايران در سال 1322 فقط 5/22 ميليون دلار بود ولي در سالهاي پايان سلطنت پهلوي يعني سال 1356 با هزار برابر افزايش به 20 ميليارد دلار رسيد. (فوران 1377: 462 _ 463).

در اين سال نفت 38 درصد توليد ناخالص ملي، 77 درصد درآمد دولت و 87 درصد ارز خارجي كشور را تأمين مي كرد. ايران به مفهوم واقعي كلمه به درآمد نفت وابسته بود و اقتصاد نيز تا حدود زيادي به دولت وابسته بود (فوران 1377: 464).

در مجموع، به دليل اين دو وابستگي (به نفت و به امريكا و غرب) بود كه شاه خود را بي نياز از مردم خويش حس كرد و هر روز بيش از گذشته از بنيانهاي دروني جامعه و مردم فاصله گرفت و خودكامه تر شد. دكتر كاتوزيان مي كوشد كه با نوعي تقسيم بندي از 25 سال (1357-1332) پاياني رژيم شاه سازوكار تحول را بيشتر توضيح دهد:

به طور معمول فاصله سالهاي 1332 تا 1357 يعني از كودتا تا آغاز انقلاب را دوره ديكتاتوري مي خوانند، اما در واقع بايد اين دوران را به دو دوره كوچكتر تقسيم كرد: سالهاي

1342-1332 كه حكومت هرچه ديكتاتور تر يا اقتدارگراتر مي شد و سالهاي 1357-1342 كه حكومت سرشتي خودكامه داشت. در ده ساله نخست پس از كودتا نه دموكراسي وجود داشت و نه هرج و مرج سياسي حاكم بود، بلكه شكل محدودي از حكومت قانون و مجلس _ هرچند منتخب آزاد مردم نبود _ كه هنوز نمايندگي برخي بخشهاي جامعه را برعهده داشت و از اختيارات مشخصي برخوردار بود و هنوز نشانه هايي از آزادي بيان و مطبوعات و بحث و گفتگوي همگاني به چشم مي خورد. علت همه اينها آن بود كه رژيم هنوز پايگاهي اجتماعي مركب از زمين داران، دستگاه روحانيت، بلندپايگان ديوان سالاري، و بيشتر بخش كوچك ولي رو به رشد تجار نو، داشت... (در دوره دوم) حكومت سرشتي هرچه خودكامه تر يافت، حكومت فردي جاي ديكتاتوري معمولي را گرفت و طبق سنّت تاريخي، از جمله دوره دوم حكومت رضا شاه، دولت عملاً فاقد هرگونه پايگاه اجتماعي بود _ حتي به رغم اين واقعيت كه انفجار درآمد نفت بر شمار گروههاي وابسته به دولت افزوده بود. (كاتوزيان، 1380: 203 _ 202).

اين چنين بود كه وابستگي به نفت و غرب منجر به بي نيازي و استقلال از مردم و حتي طبقات اجتماعي شد. 2. تحولات اجتماعي و اقتصادي

پرداختن به تمامي تحولات اجتماعي و اقتصادي دوران منتهي به انقلاب مستلزم بحث مفصلي است، اما برخي ابعاد اين تحولات به لحاظ درك مسائل منتهي به انقلاب اهميت دارد.

طي سالهاي 1338 تا 1356 توليد ناخالص ملّي ايران به قيمت ثابت 6 برابر افزايش يافت. اين افزايش به قيمت جاري حدود 5/17 برابر است. اما طي اين مدت هزينه جاري دولت 41 و هزينه هاي عمراني آن حدوداً

65 برابر شد كه از حجيم شدن دولت حكايت مي كند. اين اتفاق، بزرگتر شدن طبقه متوسط جديد را كه از چند دهه قبل آغاز شده بود، شدت بخشيد. طبقه اي كه در نتيجه پديده نوسازي پا به عرصه وجود مي نهاد و جامعه روشنفكري هسته اصلي آن را تشكيل مي داد.

يكي از آثار درآمدهاي نفتي گسترش آموزش نسبت به قبل بود، گرچه ايران به لحاظ سواد در پايان حكومت رژيم گذشته هنوز وضعيت نامطلوبي داشت و فقط47 درصد مردم باسواد بودند، اما گسترش تحصيلات متوسطه و دانشگاهي و رايگان شدن آنها موجب حضور افراد و گروههاي جديد در نظام آموزشي و عالي كشور شد كه تبعات خاص خود را در جريان انقلاب بوجود آورد.

رشد جمعيت موجب تغيير ساختار سنّي جمعيت كشور شد، به طوري كه درصد گروههاي سنّي جوان را در كل جمعيت افزايش داد. از سوي ديگر، افزايش جمعيت مذكور عموماً در نقاط شهري رخ داد، به طوري كه جمعيت شهري طي يك دوره ده ساله قبل از انقلاب حدوداً 60 درصد افزايش يافت. اين رشد عمدتاً به شهرهايي با جمعيت بزرگتر تعلق داشت و قابل ذكر است كه در همان زمان، جمعيت روستايي بر جمعيت شهري تفوق عددي داشت و اندكي بيش از 50 درصد جمعيت ايران را روستاييان تشكيل مي دادند. در مجموع مي توان گفت كه وضعيت متغيرهاي اصلي اجتماعي (سواد، شهرنشيني، ساخت سنّي) در آستانه انقلاب به گونه اي بود كه حدوداً در حداكثر واريانس خود قرار داشت و همين امر موجب كم ثباتي جامعه مي شد (ر.ك. عبدي 1378).

مجموعه شرايط مذكور، موجب بروز پديده حاشيه نشيني در شهرها شد، به ويژه آنكه درآمدهاي نفتي بيشتر به جيب افراد

ثروتمندتر مي رفت و باعث توزيع نابرابر درآمد مي گرديد. اين نابرابري ابعاد متعددي داشت، طبق محاسبات بانك مركزي ايران كه توسط هاشم پسران در همان زمان انجام شد، ابعاد اين نابرابري به شرح زير بود:

الف) ناهمساني درآمدها در مناطق روستايي و شهري طي تمام سالها رو به افزايش بوده است. (از سال 1338 به بعد)

ب) درآمدها در مناطق شهري با نابرابري بيشتري نسبت به مناطق روستايي توزيع شده است.

ج) ميان هزينه خانوارهاي روستايي و شهري فاصله بسيار وجود دارد كه اين شكاف در طي دوره مورد بحث عميق تر شده است. به طوري كه نسبت مصرف سرانه يك شهري به يك روستايي از 2/2 برابر در سال 1341 به 2/3 برابر در سال 1353 افزايش يافته است.

د) ميان نقاط مختلف كشور از لحاظ برابري درآمدي فاصله بسياري وجود دارد... در سال 1351 توليد سرانه ناحيه مركزي كشور در حدود 6 برابر توليد سرانه ناحيه ساحلي و درآمد سرانه در تهران بيش از سه برابر متوسط ساير نواحي كشور شد (پيرامون ساخت و نقش رسانه ها 1356: 354).

اين ساختار درآمدي شديداً نابرابر كه ضريب جيني آن در سال 1347 برابر 4701/0 بود __ و به خودي خود گوياي نابرابري زياد بود __ در سال 1356 به رقم 5144/0 رسيد (سازمان برنامه و بودجه 1360: 15) كه معرف تشديد نابرابري بود. سياستهاي اقتصادي رژيم شاه در تشديد نابرابري به گونه اي بود كه يك بررسي آماري نشان داد كه هزينه هاي دولتي در سال 1351 در مورد آموزش، تأمين اجتماعي، كشاورزي، بهداشت و غيره، در نهايت، به نفع گروههاي بالاي درآمدي بوده است. به طوري كه مثلاً در اين سال ميزان استفاده

پايين ترين گروه درآمدي از كليه برنامه هاي آموزشي معادل 1913 ريال در سال بوده است. در حالي كه اين رقم براي خانوارهاي بالاترين گروه درآمدي بيش از ده برابر بوده است (سهرابي 1360: 23). بنابر يك گزارش منتشر نشده اداره بين المللي كار، در سال 1972 / 1351، چنين توزيع نامناسبي باعث شده بود كه ايران در رديف كشورهايي با بيشترين ميزان نابرابري در جهان قرار گيرد (آبراهاميان 1377: 551).

هنگامي كه اين مجموعه تحولات در كنار توسعه نامتوازن و بي برنامه شاه قرار گرفت مجموعه اي عوارض و تبعات جدّي براي جامعه ايجاد كرد كه كمبود مواد غذايي، تورم، آلودگيهاي زيست محيطي، اغتشاش در زندگي شهري، كاستيهاي مهم زيربنايي چون جاده ها و خاموشيهاي برق و... از آن جمله اند. تورم در ميان ساير مشكلات مذكور ملموس تر و داراي آثار فوري تري بود. در دهه چهل، متوسط تورم سالانه كمتر از 2 درصد بود، اما از سال 1350 رشد فزاينده تورم را شاهديم، كه ابتدا به 5/5 و سپس به 5/6 و در سال 1352 به 13 و در سال 1353 به 5/16 درصد رسيد و در ادامه به رقم 25 درصد هم بالغ گشت. تورم كه پاشنه آشيل سياستهاي شاه بود، موجب واكنش وي گرديد و سياست تثبيت قيمتها و بگير و ببند بازاريها و كسبه را آغاز كرد. در حالي كه ريشه اين تورم در حجم نقدينگي بود كه در فاصله سالهاي 1350 تا 1356 از رقم 296 ميليارد ريال با 7 برابر افزايش به 2097 ميليارد ريال رسيد (سازمان برنامه 1373: 32). از سوي ديگر، هنگامي كه در سال 1356 اقدامات اقتصادي براي مهار تورم از سوي دولت آموزگار

به اجرا گذاشته شد، اين امر زمينه ساز افزايش بيكاري شد و معضلي بر معضلات قبلي افزود.

شاه كوشيده بود كه با تقويت كمّي و كيفي طبقة متوسط جديد، طبقة متوسط سنّتي را تضعيف كند. به همين دليل مخالفتهاي طبقه متوسط سنّتي را پيشاپيش مسجل كرده بود، اما به دليل سياستهاي غلط اقتصادي و مشكلات پيش گفته و نيز به دليل عدم توسعه سياسي كافي (كه حتي پسرفت سياسي بود) نتوانست طبقه متوسط جديد را با خود همراه كند. از سوي ديگر، طبقه بالاي جامعه را نيز نسبت به خود بي اعتماد و بدبين كرد، زيرا هنگامي كه در مواجهه با گران فروشي قرار گرفت براي خوشايند افكار عمومي، برخي از افراد اين طبقه را «فئودالهاي صنعتي» ناميد و افرادي چون القانيان و وهاب زاده را بازداشت كرد و در ساختار سياسي نيز با بركناري هويدا و نصيري تير خلاصي را بر هم پيماني اين طبقه با رژيم خودش شليك نمود.

طبقه پايين شهري شامل كارگران و مزدبگيران نيز به نحو ديگري دچار مشكل شدند. تورم و سپس بيكاري بيش از هر طبقه ديگري بر آنان فشار وارد مي كرد، ضمن اينكه آنان نمي توانستند خود را با تحولات پيش روي انطباق دهند. به همين دليل، برخلاف تصور شاه اين گروه به ويژه كارگران كه قرار بود از نظر شاه به دليل برخورداريهاي متعدد مثل بالا رفتن سطح دستمزدها، سهيم شدن در سود سهام كارخانجات و غيره، حامي رژيم باشند، بر اثر مواجهه با مشكلات جامعه به طور طبيعي در صف مخالفان رژيم قرار گرفتند.

در روستاها هم وضع همين طور بود، اصلاحات ارضي مالكان و خوانين را تضعيف كرده بود و به جاي آنان دو

گروه جديد در روستا نفوذ پيدا كرده بودند. از يك سو، دولت جايگزين شده بود و از سوي ديگر، روستاييان كه قبلاً تحت نفوذ مالكين و خوانين بودند از حوزة نفوذ آنان خارج شده و اين امر راه را براي حضور بيشتر روحانيون در ميان مردم باز كرد. روستاييان (اعم از خرده مالك، كم زمين و خوش نشين) نيز در حمايت از رژيم دچار مشكل شدند. اگرچه برخي از آنان، به دليل تملك زمين، در ابتدا نگرش مثبتي داشتند، اما در ادامه با عدم حمايت حكومت از سرمايه گذاري و توسعه كشاورزي و نيز باز كردن دروازه هاي كشور بر واردات كشاورزي (طي يك دهه متوسط رشد سالانه 12 درصد در مصرف كالاي كشاورزي) به جرگة ناراضيان پيوستند چرا كه نفعي از توسعه اقتصادي نصيب كشاورزان صاحب زمين نشد. در مجموع، به دليل سياست حمايت از كشت و صنعتهاي بزرگ، كشاورزان سنّتي و دامپروران و عشاير ضربه خوردند و اين نيز موجب مخالفت آنان شد. البته روستاييان به يك دليل كلي ديگر كه همان توسعه نامتوازن به نفع شهرها و بي بهره بودن آنان از عوامل زير ساختي بود از وضعيت موجود ناراضي بودند. 3. ابعاد شخصيتي شاه

هنگامي كه از نظامي استبدادي و خودكامه سخن مي گوييم كه انقلاب درصدد نفي و طرد آن است، به ناچار مي بايست به عقايد، گرايشها و رفتارهاي شخصي فرد حاكم نيز توجه كافي مبذول داشت. زيرا اگرچه زمينه اصلي بروز بحران در يك جامعه عناصر ساختاري است، اما نبايد فراموش كرد كه افراد قدرتمند نيز مي توانند در تشديد يا تخفيف روندهاي بحران زا نقش تعيين كننده داشته باشند و اينجاست كه شناخت ويژگيهاي رواني و رفتاري حكّام مثمر

ثمر واقع مي شود.

به طور خلاصه مي توان گفت كه شاه فردي بسيار مغرور و متكبر بود. اما اين خصلت در شاه روي ديگري هم داشت. دكتر كاتوزيان در اين مود چنين مي گويد:

برخي به ويژگيهاي شخصي شاه نيز اشاره مي كنند، و اين كه بعضاً تكبر ظاهري اش را پوششي براي مخفي كردن فقدان اعتماد به نفس او مي دانند، يا عناصري از خودشيفتگي مفرط را در شخصيت او مي بينند كه در اوضاع و احوال آثار خوب و بد خود را نشان مي دهد. (كاتوزيان 1380: 253-252).

تركيب عدم اعتماد به نفس و غرور تبعات متعددي را در رفتار شاه ايجاد مي كرد، از جمله اينكه تمامي قدرت را در خود متمركز مي كرد و مسئوليت را به دوش ديگران مي گذارد. اكثر مقامات رژيم به اين نكته اشاره مي كردند، حتي خلعتبري، وزير خارجه شاه، به مقامات خارجي تأكيد مي كرد: «او صرفاً يك پيام آور است و در تمام موارد مهم و غالب امور كم اهميت شخص اعليحضرت تصميم مي گيرند» (استمپل 1377: 37). اين ويژگي موجب شد كه نظام اداري و سلسله مراتب مبتني بر رابطه سالاري شود و در برابر برتري جوييهاي شاه واكنشي نشان نمي داد و همين امر موجب از كار افتادن اين نظام مي شد (استمپل 1377: 39). وابستگي تصميمات به يك فرد نظام را در مواقع بحراني انعطاف ناپذير و منفعل مي كرد كه كرد. همچنين، افرادي اطراف او جمع مي شدند و باقي مي ماندند كه مشخصه اصلي آن عامليت فساد اداري و تبعيت كامل بود. خود بزرگ بيني شاه به آنجا انجاميد كه خود را از مشورت و گفتگو با ديگران بي نياز مي دانست. چنانچه پدرش افتخار خود را اين مي دانست كه هيچ گاه با ديگران مشورت نكرده است، او

نيز به همين سياق عمل مي كرد و هويدا اين خصلت وي را در گفتگو با سفير انگليس چنين خلاصه مي كند كه تعريف شاه از گفتگو اين است كه من حرف مي زنم شما گوش كنيد. خود بزرگ بيني شاه به نحوي بود كه اطرافيان نيز عظمت وي را (صادقانه يا غيرصادقانه) باور كرده بودند. از اين روست كه وزير دربار مي گويد:

تنها تقصير شاه اين است كه در واقع به مردمش بيش از حد خوبي مي كند. ايده ها و انديشه هاي وي آنقدر بزرگ و متعالي است كه قادر به دركشان نيستيم (آبراهاميان 1377: 515).

با اين حال، خصلت ضعف شاه و عدم اعتماد به نفس وي نيز در مقاطع مهم، از جمله انقلاب، خود را نشان داد به طوري كه با اولين موج انتقاد امريكايي ها قافيه را باخت و تصور كرد كه تصميم به حذفش گرفته اند.

ويژگي ديگر شاه اين بود كه كل كشور و حتي مردم را مايملك خود مي دانست، و به قول ابتهاج، رئيس سازمان برنامه، شاه هميشه مي گفت: من، پول من، نفت من، درآمدهاي من و معتقد نبود كه اين درآمدها مال مردم است (كاتوزيان 1377: 251) پدر شاه هم چنين ويژگي را داشت. او با دزدي مقامات مخالفت مي كرد و حتي شديداً آن را سركوب مي كرد، اما غصب اموال مردم و هزاران روستا را از جانب خود دزدي نمي دانست.

فقدان اعتماد به نفس شاه موجب مي شد كه از دو چيز پرهيز كند: يكي قدرتمند شدن نهادها و ديگر قدرتمند شدن افراد. به اين دليل، شاه مي كوشيد به موازات هر نهادي، نهادي ديگر تأسيس كند تا قدرت در يك نهاد جمع نشود، و طبعاً اين امر موجب موازي كاري مي شد.

در خصوص افراد نيز مي كوشيد كه ميان آنان اختلاف بيندازد و خود به عنوان پدر ملت و شاه بر فراز آن اختلاف به حل اختلاف اقدام كند و حلّال مشكلات معرفي شود. وي از طريق اين دو سياست تلاش مي كرد بين نخبگان اداري و نظامي و نيز نهادهاي اداري موازنه قوا برقرار نمايد و از اين طريق سطح نهادمندي سياسي در كشور پايين ماند و صرفاً انحصار سياسي وي و شاه مداري اصل پايه اي رژيم گرديد.

يكي ديگر از ويژگيهاي شاه كه او را در وضعيت بحران بي ياور نمود، لحن تهاجمي و تحقيركننده و گزنده وي بود كه عليه روشنفكران، روحانيون، بازاريها و حتي در اين اواخر عليه سرمايه داران به كار مي برد كه موجب شكل گيري نفرتي بزرگ از وي نزد منتقدان و مخالفانش و حتي توده مردم شد. 4. تحولات مذهبي

تحولات مذهبي در سالهاي منتهي به انقلاب اهميت زيادي دارد، زيرا انقلاب اسلامي دو وجه سلبي و ايجابي داشت: وجه سلبي آن در نفي شاه بود و اگر تنها همين وجه در جامعه شكل مي گرفت، شايد لزوماً به انقلاب منجر نمي شد. اما، وجه ايجابي آن كه جايگزين كردن ارزشهاي اسلامي بود واجد اهميت فراوان است. اين تحول در دو بعد مفهومي و نهادي رخ داد كه هر كدام بخشي از مفهوم اسلام را در جامعه تقويت كردند.

در بعد نهادي، گسترش منابع مالي طبقه متوسط سنّتي موجب تقويت منابع مالي نهادهاي مذهبي چون حوزه و روحانيت و مساجد و... شد. از سوي ديگر، اصلاحات ارضي برخلاف تصور اوليه رژيم، موجب تقويت حضور نهاد روحانيت در روستاها شد. به علاوه، مهاجرت از روستاها به شهرها و حاشيه هاي شهري وسيع

و گسترده بود، اما آنچه عموماً اين مهاجرين را به يكديگر و به مردم مبدأ مهاجرت متصل مي كرد، نهادهاي مرتبط با مذهب چون هيأتهاي مذهبي بود. در واقع، برخلاف بسياري از كشورهاي ديگر كه مهاجرت گسترده روستا به شهر موجب ذره اي و حتي بي هويت شدن افراد و جذب بسياري از آنان در باندهاي خلاف و... مي شود، در ايران به دليل وجود نهادهاي مذهبي مهاجرت به شهر كمتر موجب قطع ارتباط فرد با ديگران شد و فرد در شبكه اي از روابط و نظارت اجتماعي مرتبط با ديگران باقي مي ماند. به عنوان مثال:

انجام يك تحقيق در ايام محرم و رمضان سال 1353 نشان داد كه بيش از 12300 هيأت مذهبي تنها در تهران تشكيل شده است كه غالب آنها از سال 1344 به بعد تشكيل يافته اند و ابعاد گستردگي اين هيأتها به نحوي است كه بسياري از اصناف و گروههاي اجتماعي را در برگرفته است و تنها 1821 هيأت مذهبي و عزاداري در تهران از عناويني برخوردارند كه قابل توجه مي باشند: (اسدي 1355: 161).

اسامي اين هيأتها در چهار مقوله مي گنجد: گروه اول اصناف (مثل آهن فروشان و...)، گروه دوم همشهري ها و هم ولايتي ها كه از اسامي روستاها تا شهرها و استانها را شامل مي شد (مثل بيرجندي هاي مقيم تهران)، گروه سوم دستجاتي بودند كه اسامي مذهبي مثل فاطميه، محبان حسين (ع) و... را انتخاب كرده بودند. دسته چهارم هم محلهايي بودند كه نام محل را بر خود نهاده بودند (مثل جوانان نازي آباد و...) كه در واقع مردم شهرها و حاشيه شهري در اين نهادهاي مذهبي كه محل تشكيل آنها مسجد، حسينيه يا منزل يا حتي كنار خيابان در چادرهاي موقتي بود

متشكل و با يكديگر مرتبط مي شدند و از اين طريق هويتي يگانه كسب مي كردند، ضمن اينكه اين افراد به ياري و كمك يكديگر نيز مي شتافتند و حتي در امور عمراني محل يا مبدأ مهاجرت خود (مثل روستاها) فعال بودند و نوعي پيوستگي ميان شهر و روستا از خلال مذهب و نهادهاي مذهبي فراهم كرده بودند.

تعداد مساجد نيز طي اين دوره افزايش يافت. تعداد مساجد كه در سال 1341 برابر 3653 باب بود در سال 1352 فقط در محدوده 233 شهر كشور برابر 5389 باب شد. در شهري چون تهران اين تعداد در سال 1340 برابر 293 باب بود ولي در سال 1351 به 700 باب رسيد. گرچه در بررسي ديگر در پايان سال 1354 تعداد 1140 باب مسجد شناسايي شده بود (اسدي 1355: 154).

براي آنكه معلوم شود بهبود اوضاع اقتصادي چگونه موجب تقويت مالي نهادهاي مذهبي شد مي توان از يك قرينه استفاده كرد. درآمد آستان قدس رضوي از نذورات مردم در طي سالهاي 1345 تا 1351 كه كمتر از 2 برابر افزايش يافته بود، از سال 1351 تا 1354 حدوداً 5/5 برابر شد (اسدي 1355: 158-157). تعداد طلاب قم در سال 1354 به حدود 18000 نفر، يعني سه برابر اين تعداد در سال 1340، رسيد. (اسدي 1355: 159). تكنولوژي نيز به كمك مذهب آمد و بلندگو و ضبط صوت و نوار، به ويژه نوارهاي قرآن و سخنراني و مداحي اهل بيت بازار گرمي را به خود اختصاص داد و حتي پاي آن به روستاها نيز باز شد. يكي ديگر از نهادهاي مذهبي كه در اين مقطع شكل گرفت و نقش قابل توجهي در پيوستگي مذهبي

مردم داشت، صندوقهاي قرض الحسنه بود كه در آن وانفساي تورم و مشكلات مالي مردم، وامهايي هرچند اندك ولي بدون سود را به مردم مي داد و نوعي مقايسه با وضعيت بانكهاي حكومت كه براساس بهره وام مي دادند، ايجاد كرد.

مجموعه اين نهادها موجب به هم پيوستگي طبقات متوسط سنّتي و پايين شهري و روستايي از خلال مذهب شد. اما طبقه متوسط جديد از طريق ديگري به مذهب رو كرد، گو اينكه آنها نهادهاي خاص خود را داشتند، اما از خلال نهادهاي مذكور نيز با طبقات سنّتي و پايين شهري نيز در ارتباط قرار گرفتند. ضمن اينكه تداخل اين دو طبقه كه عموماً هم درون خانواده هاي مشابه بودند، به نزديكي بيشتر آنان انجاميد.

پس از قيام 15خرداد سال 1342، بي اعتمادي و بي اعتقادي نسبت به نگرشهاي پيشين در مبارزه با رژيم، نوعي گرايش جديد نسبت به اسلام بوجود آورد، گرايشي كه هم ميان طبقات سنّتي و روستايي مشهود بود و هم ميان طبقه متوسط شهري به چشم مي خورد. گرچه برداشتهاي اين دو طبقه تا حدودي متفاوت از يكديگر بود. گروه جديد از خلال انجمنهاي اسلامي دانشگاهي و كتاب و نشريات و برخي اماكن چون حسينيه ارشاد به تبليغ انديشه خود پرداخت كه در ميان آنان افراد معمم و مكلا چون مرحوم مطهري و طالقاني و نيز بازرگان و شريعتي وجود داشتند.

به عنوان نمونه، در كل دهه 1342-1332 تعداد 567 عنوان كتاب مذهبي در ايران منتشر شده بود، در حالي كه اين تعداد در پنج سال 1346-1342 به 765 عنوان و در سه سال 1350-1348 به 755 عنوان و در سه سال 1352-1350 به تعداد 1695 عنوان بالغ شد. فارغ از

قدر مطلق، سهم نسبي كتب مذهبي نيز افزايش يافت و از 1/10 درصد كل كتب منتشره در دهه 1342-1332 به 7/33 درصد در سال 1352 رسيد كه بالاترين عنوان در ميان كتابها در سالهاي 1351 تا 1354 مربوط به كتب مذهبي بود. در حالي كه در دهه 1342-1332 كتابهاي مذهبي داراي رتبه چهارم بودند. در پايان سال 1354، تنها در شهر تهران حدود 48 ناشر كتب مذهبي شناسايي گرديد كه از ميان آنها 26 ناشر فعاليت انتشاراتي خود را در ده سال اخير (1353-1345) با انتشار كتب مذهبي آغاز كرده بودند (اسدي 1355: 152-151) و اينها غير از كتابهاي زيادي بود كه به صورت قاچاق چاپ و منتشر مي شد.

بنابراين اگر از منظري تحليلي تر به قضيه نگاه شود، از يك سو، برخلاف تصور قبلي مبتني بر سست شدن پيوندهاي سنّتي در روستاها، به ويژه پس از اصلاحات ارضي، راه براي ورود و نفوذ روحانيون در روستاها هموارتر شد. آبراهاميان اين امر را چنين توضيح مي دهد:

در دوره پس از مشروطه، قدرت و حوزه عملي روحانيون نه تنها از جانب روشنفكران شهري، بلكه توسط بزرگان روستايي كه مي توانستند رعايا، اعضاي ايل و طايفه و اطرافيان خودشان را همچون گله هاي گوسفند به محلهاي رأي گيري بياورند، محدود شده بود. اما پس از انقلاب اسلامي (و علي القاعده اندكي قبل از آن نيز) زمينه مناسبي براي فعاليت روحانيون وجود داشت، زيرا توسعه اقتصادي _ اجتماعي اخير، پيوندهاي سنتّي ميان بزرگان و اطرافيان آنها، زمين داران و رعاياي آنها و اعضاي عادي و رؤساي قبايل را از ميان برده بود (آبراهاميان 1377: 661).

همچنين، سركوب نهادهاي مرتبط با طبقه متوسط شهري از سوي رژيم موجب

مساعدتر شدن زمينه براي تأثيرگذاري بيشتر نهادهاي مذهبي در جامعه شد.

اگر در دوره قبل از كودتا، گروهها و صداهاي مخالف براي ابراز مخالفت، نهادهاي دموكراتيكي چون اتحاديه ها، احزاب و وسايل ارتباط جمعي را مي يافتند، در شرايط پس از كودتا و زير فشار سنگين دولتي اقتدارگرا، فضاي جديد سياسي براي ابراز مخالفت، در مساجد، مدارس علميه، بازار، دانشگاهها، سازمانهاي زيرزميني و گروههاي خارج از كشور شكل گرفت.

اين تغيير مكاني كه در حوزه فعاليت سياسي پديد آمد، موجب غيرسكولار شدن سياست و حيات عمومي در دوره پس از كودتا شد. (ميرسپاسي 1384: 124).

از سوي ديگر، در جامعه اي كه به شدت متحول بود، نياز به همبستگي گروهي و اجتماعي بيشتري وجود داشت و مذهب قالب بسيار مناسبي براي تحقق اين هدف بود:

مذهب، احساس همبستگي گروهي و اجتماعي موردنياز جمعيت مناطق فقيرنشين و حلبي آبادها را فراهم كرد؛ همان احساسي كه آنها پس از ترك روستاهاي كاملاً همبسته و منسجم خود و وارد شدن به فضاي بي هنجار حلبي آبادهاي جديد بي در و پيكر از دست داده بودند... ساكنان اينگونه محلات شهري __ كه همگي دهقانان تازه بي زمين شده بودند__ مذهب را جانشين جوامع از دست رفته شان قلمداد مي كردند، زندگي اجتماعي خود را با مساجد مربوط مي ساختند و با اشتياق به سخنان روحانيون محلي گوش مي دادند... هجوم ناگهاني و بدون برنامه به شهرها در دهه 1350 نيز پايگاه اجتماعي روحانيون ايران را تقويت كرد. بدين ترتيب، نوسازي موقعيت يك گروه سنتي را بهبود بخشيد (آبراهاميان 1377: 660).

عامل ديگري كه موجب تقويت گرايش به اسلام به ويژه در طبقه متوسط جديد شد، افول گرايشهاي چپ غيراسلامي است، زيرا ايدئولوژي چپ غيراسلامي در دهة 1350

با بحران جدّي مواجه شد و بر اثر بهبود روابط شوروي و چين با ايران، جذابيت گروههاي چپ در ايران از دست رفت (كدي1377: 273).

پس از قيام سال 1342 و اصلاحات ارضي شاه تصور مي كرد كه نهاد مذهب و روحانيت در سراشيبي قرار گرفته اند، اما علي رغم اينكه شاه مي خواست نهادهاي مذهبي را حذف و حتي تضعيف كند موافق به انجام چنين كاري نشد. تصوير و تحليلي را كه فريد زكريا از جهان عرب امروز ارائه مي دهد تقريباً مي توان براي نظام شاه هم صادق دانست:

جهان عرب يك كوير سياسي است، سرزمين بدون احزاب سياسي واقعي، بدون مطبوعات آزاد، و امكان اندك براي دگرانديشي، در نتيجه مسجد مكاني شد براي بحث سياسي. مسجد كه در جوامع اسلامي تنها مكاني است كه نمي توان جلوي آن را گرفت، جايي است كه تمام نفرت از حكومت و مخالفت با آن در آن انباشته شد و فزوني يافت. زبان مخالفت سياسي در اين سرزمينها زبان دين شد. اين تركيب دين و سياست در عمل به سرعت شعله ور مي شود (زكريا 1384: 168).

وي در مقدمه علت گرايش به اسلام در منطقه را توخالي تر، بي اعتناتر و سركوبگرتر شدن حكومتها دانسته و اينكه اسلامگرايان در اين دنياي متلاطم متغير به مردم احساس هدف و معنا مي دهند. چيزي كه هيچ رهبري در خاورميانه در پي آن نبود. در زمانه اي كه آينده نامشخص است اسلامگرايي، مردم را به سنّتي پيوند مي دهد كه از سردرگمي آنها مي كاهد (زكريا 1384: 167). با همه اين احوال شاه مي كوشيد كه مذهبي ها را واپسگرا معرفي كرده و از اين طريق در تضعيف آنها بكوشد. اما اينكه عده اي مي كوشيدند كه آگاهانه يا

ناآگاهانه حركت اسلامي را جنبشي واپسگرا بنامند __ و شاه در اين راه بيش از بقيه اصرار مي كرد __ ناشي از عدم شناخت واقعي از حركت جامعه بود. ميرسپاسي تعبير خود را از واقعيت اين جنبش و در نقد ديدگاه مذكور به اين شرح خلاصه مي كند:

به دنبال هويت اسلامي بودن، تداوم همان كوشش ملي براي همسازي با مدرنيته است؛ اين بار اما، از طريق اصلاح گري اسلامي (ميرسپاسي 1384: 124).

اين تحليل پاسخ به يك معضل تاريخي ديگر در ارزيابي وضعيت ايران هم هست زيرا صعود فرهنگ و گرايش اسلامي در ايران و در ربع پاياني قرن بيستم و پس از يك دوره تحول اقتصادي و اجتماعي در ايران موضوعي بود كه بسياري را دچار مشكل نظري كرد. اين مسأله را آبراهاميان به اين شكل صورت بندي مي كند:

نقش مهمي كه اسلام در انقلاب 1357 برعهده داشت، نه تنها تناقضي در تاريخ ايران بوجود آورد، بلكه در نگاه نخست به نظر مي رسد كه خط بطلاني بر اين نظريه رايج مي كشد كه نوسازي به دين زدايي و گسترش شهرنشيني به تقويت طبقات جديد و تضعيف طبقات سنتي مي انجامد. بنابراين پژوهشگر با دو پرسش مرتبط رو به رو مي شود: چگونه مي توان اين تناقض را تبيين كرد؟ و آيا انقلاب اسلامي اين نظريه مرسوم را كه نوسازي لزوماً به غير ديني سازي جامعه مي انجامد، رد مي كند؟ اين دو پرسش را مي توان به گونه ديگري مطرح كرد: چرا انقلاب 1357 كه بيشتر محتوايي اجتماعي، اقتصادي و سياسي داشت، شكل ايدئولوژيكي كاملاً مذهبي به خود گرفت؟ و آيا عواملي كه شكل اسلامي به انقلاب دادند زودگذرند يا پايدار؟ (آبراهاميان 1377: 655-654).

بخشي از پرسش هاي فوق را ميرسپاسي

از اين منظر پاسخ مي دهد:

جنبش هاي توده اي كه بر گفتمان بازگشت به اصل استوار بودند، معمولاً در شرايط زير _ _ كه شرايط بيشتر انقلابهاي قرن بيستم است __ پديد آمدند؛ مدرنيزاسيون سريع و از بالا، رواج شهرنشيني و از بين رفتن سبكهاي سنتّي زندگي و بالاخره مغلوب سلطه نيرومند خارجي شدن. به هر حال اين جنبشها اغلب خود را در قالب يك هويت فرهنگي عرضه كردند. بايد به اين جنبشهاي «فرهنگي» به مثابه اشكال مهمي از مدرنيته، كه در زمانه ما پديد آمده اند نگاه كرد. بي آنكه لازم باشد به گفتمانهاي ساده انگارانه اي در باب «احياي انگيزه هاي قديمي» يا «فناتيسم مذهبي» متوسل شد، بايد سعي كرد جنبشهاي مزبور و علل پيدايش آنها را شناخت. (ميرسپاسي 1384: 222).

از منظر ديگري هم به موضوع بيداري اسلامي پرداخته شده است. برتراند بديع هم بيداري اسلامي را اين طور توضيح مي دهد كه در زماني كه همه ايدئولوژيهاي وارداتي كه از تجربه اروپا به وام گرفته شده، با شكست مواجه شده اند، در مقابل توده ها چيزي جز اسلام باقي نمي ماند و در برابر دعوت گران نيز چيزي جز اسلام براي بسيج توده ها وجود ندارد (به نقل از جابري 1384: 23).

درواقع، اين وجه انقلاب ايران (يعني اسلامي بودن آن) به تعبيري مهمتر از اصل وقوع انقلاب بود. به همين دليل، انقلاب ايران نه تنها در داخل بلكه در سطح بين المللي هم علاوه بر تأثيرات سياسي و ژئوپليتيك، تأثيرات فرهنگي و فكري نيز داشت. از همين روست كه ميشل فوكو معتقد است كه «در سال 1978 اسلام افيون توده ها نبود، به اين خاطر كه روح يك جهان بي روح بود» و اين واقعه به لحاظ نظري و تئوريك

عده اي از جمله خانم اسكاچپول را به تجديدنظر در ديدگاه خود مجبور كرد تا آن را مورد منحصر به فرد تلقي كند و براي توضيح آن به مكانيسمهاي موردي گوناگوني متوسل گردد و اين مكانيسمها را در ماهيت دولت موجر و وجود ايدئولوژي بسيج گرانه و شبكه شهري اسلام شيعي جستجو كند و در اين راه، از الگوي دولتها و انقلابهاي اجتماعي بسي دور مي شود و نتيجه مي گيرد كه اين تنها انقلابي بود كه به طور عمد و به شيوه اي منسجم «ساخته شد» و اضافه مي كند كه در تعريف انقلاب اجتماعي، بايد دگرگوني ايدئولوژيهاي مسلط نيز گنجانده شود (فوران 1377: 532). 5. رهبري انقلاب

در اينكه ويژگيهاي شخصي و جايگاه مذهبي امام خميني عامل مؤثري در پيروزي انقلاب هم در بعد سلبي يعني براندازي شاه و هم در بعد ايجابي يعني جمهوري اسلامي بود، تقريباً نوعي اتفاق نظر وجود دارد. اولين نكته در مورد امام خميني مسأله حركت از جايگاه مرجعيت شيعه است. وي به معناي واقعي از سالهاي قبل از دهه چهل فعاليت سياسي داشت. ايشان اولين پيام خود را در سال 1323 خطاب به ملت ايران تحت موضوع «دعوت به قيام براي خدا» در حدود چهل سالگي صادر كرد و در همان زمان نيز كتاب كشف الاسرار را در پاسخ به كتاب اسرار هزار ساله نوشت كه در واقع نوع جهت گيري سياسي را نشان مي داد، اما از اين تاريخ به بعد و با آمدن آيت الله بروجردي به قم هيچ اقدام علني و آشكار و حتي مكتوب سياسي را تا زمان حيات آيت الله بروجردي از وي مشاهده نمي كنيم. اين مسأله دقيقاً به معناي پذيرش زعامت مرحوم بروجردي از

سوي ايشان بود. اما هنگامي كه مرحوم بروجردي فوت كرد، ايشان وارد ميدان سياست شد، و همواره دو تجربة جنبش مشروطيت و جنبش ملّي شدن نفت را مدّنظر داشت. اولين درس اين بود كه به تصور آيت الله خميني تداخل بيش از حدّ فعاليت روحانيت و روشنفكران در جنبش مشروطيت و كم رنگ شدن مرزبنديها و احياناً تبعيت برخي از روحانيون از آنان، موجب بروز مشكل در سير جنبش مشروطيت شد. درس بعدي از جنبش ملّي شدن نفت و فعاليتهاي آيت الله كاشاني بود كه به تصور وي اين فعاليتها بدون ارتباط وثيق با حوزه و روحانيت بود و در نهايت به بيراهه و انحراف كشيده مي شد، و شايد يكي از علل مخالفت حوزه و مرحوم بروجردي با دخالت در سياست همين اقدامات سياسي روحانيون بي توجه به مرجعيت قم بود. (ر.ك. رهنما 1384، فصول 2، 4، 5، 6 و 23 و...). اين نگرش آيت الله خميني را مي توان عكس العملي نسبت به آيت الله كاشاني دانست كه امام بيشتر ترجيح دادند در مورد آن سكوت كنند و حتي بعد از انقلاب نيز از تأييد ايشان خودداري كردند.

به نظر مي رسد كه در خط مشي كلي آيت الله خميني اين دو ويژگي بسيار بارز و قابل توجه است. در واقع بايد توجه كرد كه اين نگرش آيت الله خميني از جهت خنثي سازي فضاي عمومي در حوزه ها نسبت به سياست نيز اهميت داشت، زيرا نبايد فراموش كرد كه در سال 1327 در حوزه اعلام كردند كه دين از سياست جداست و افرادي كه وارد سياست شوند خلع لباس مي شوند. (رهنما 1384: 69) و حتي دخول در سياست را حرام دانستند (رهنما 1384: 73). نكته

اين بود كه كاشاني برخلاف مرحوم مدرس از موضع ديگري در سياست وارد شده بود، و صريحاً خود را رهبر مسلمانان جهان معرفي مي كرد، در حالي كه در واقع امر مرجع هم نبود، اما اين دوگانگي را نمي پذيرفت. بنابراين آيت الله خميني تنها وقتي كه پا به ميدان مرجعيت گذاشت فعاليتهاي سياسي خود را آغاز كرد، و اين در حالي بود كه دهها سال در حوزه هاي علميه نسبت به سياست سكوت پيشه كرده بود. به قول الگار، علي رغم آنكه در سراسر قرن بيستم مناسبات ميان علما و دولت حاد بود، اما بسياري از علماي برجسته اين قرن سكوت پيشه كردند. از سوي ديگر، گو اينكه هيچ گاه جامعه ايران در اين قرن خالي از امكان بالقوه يك قيام اسلامي نبود، اما فقط اين آيت الله خميني بود كه توانست مضمونهاي از قبل موجود شهادت، نارضايتي مذهبي و آرزوي يك حكومت عادلانه را در چهارچوبي نيرومند و جامع هماهنگ كند (الگار 1375: 324). مقايسه امام خميني با سياستمداران ديگر نيز موجب بارز شدن وجه كاريزماتيك وي بود. همچنان كه آبراهاميان بيان مي كند:

در دهه اي كه به داشتن سياستمداراني بدگمان، سست عنصر، فاسد، بدبين و ناسازگار معروف بود، وي (امام خميني) همچون فردي درستكار، مبارز، پويا، ثابت قدم و مهمتر از همه فسادناپذير پا به ميدان گذاشت (آبراهاميان 1377: 655).

يكي ديگر از ويژگيهاي مهم امام خميني وارد نشدن در مسائل اختلافي و كوشش براي جمع كردن همه نيروها زير چتر مبارزه با شاه بود. خودداري وي از ورود به مسائل تجزيه كننده صفوف جامعه براي اتحاد بيشتر همه نيروها از خصوصيات بارز ايشان است و ايشان آنقدر به اين موضوع توجه داشت كه

حتي در صحبتهاي خصوصي نيز مي كوشيد كه هيچ حمله و مطلبي دال بر محكوم و رد كردن يكي از افراد يا اقشاري كه بالقوه مي تواند در صف مبارزه قرار گيرد، به زبان نياورد. اين خصلت امام، برخلاف خصلت شاه بود كه كاري جز دور كردن مردم و گروهها و اقشار از خودش نمي كرد. وارد شدن در مسائلي چون ديدگاههاي شريعتي، قشر متحجر حوزه، جناح غيرانقلابي مرجعيت، و حتي غيرمذهبي ها و كمونيست ها، هر كدام مي توانست در اتحاد و يكپارچگي مردم رخنه ايجاد كند كه ايشان از آن به طور جدّي پرهيز مي كرد. اين سياست به حوزه مسائل فكري هم تعميم داده شد. آبراهاميان اين سياست را بدين صورت خلاصه مي كند كه:

دومين عامل تبيين كننده جايگاه برجسته امام خميني، هوشياري او به ويژه در رهبري طيف گسترده اي از نيروهاي سياسي و اجتماعي است. او طي پانزده سالي كه در تبعيد بود از اظهارنظر عمومي به ويژه دادن اعلاميه درباره مسائلي كه مي توانست به رنجش و دوري بخشها و اقشار مختلف منجر شود، محتاطانه خودداري كرد، مسائلي مانند اصلاحات ارضي، نقش روحانيون، و برابري زن و مرد. بنابراين در انتقاد از رژيم بر مسائل و موضوعاتي انگشت مي گذاشت كه عامل نارضايتي همه جانبه بود... . از ديدگاه خرده بورژوازي وي نه تنها دشمن قسم خورده ديكتاتوري بلكه حافظ مالكيت خصوصي، ارزش هاي سنتي و بازاريان به شدت تحت فشار بود. طبقه روشنفكر نيز تصور مي كرد كه وي با وجود روحاني بودنش، ناسيوناليست مبارز و سرسختي است كه با رها كردن كشور از شر امپرياليسم خارجي و فاشيسم داخلي، رسالت مصدق را كامل خواهد كرد. به ديده كارگران شهري او يك رهبر مردمي

علاقه مند به برقراري عدالت اجتماعي، توزيع مجدد ثروت و انتقال قدرت از ثروتمندان به فقرا بود. به نظر توده هاي روستايي او مردي بود كه مي خواست آنان را از منفعت زمين، آب، برق، راه، مدرسه و درمانگاه __ همان چيزهايي كه انقلاب سفيد نتوانسته بود تأمين كند _ برخوردار نمايد (آبراهاميان 1377: 656-655). 6. شكل گيري انقلاب و سياستهاي دو طرف

وجه ايجابي انقلاب از سال 1342 آغاز شد. وجهي كه انتقال رهبري سياسي مخالفان از تهران به قم و سپس نجف بود، اما در عين حال وجه سلبي انقلاب هم عملاً از همين دوره متولد شد. اين نقطه آغاز، معلول تغيير سياستهاي شاه است كه آبراهاميان آن را چنين خلاصه مي كند كه تا سال 1342 سياست كلي رژيم جذب طبقات سنتي و نظارت شديد بر طبقات جديد بود (آبراهاميان 1377: 518) اما اين سياست پس از اصلاحات ارضي و انقلاب سفيد و رو در رويي با مذهبيها تغيير كرد و به طرد و سركوب طبقات سنتّي تبديل شد، بدون اينكه گشايشي در وضعيت طبقات جديد فراهم شود زيرا همان طور كه ميرسپاسي توضيح مي دهد:

برنامه هاي مدرنيزاسيون شاه، شامل تحول در ساختار قدرت سياسي نمي شود و از مدرنيته فرهنگي و سياسي نيز خبري نيست بلكه برعكس، به واسطه فرآيندهاي مدرنيزاسيون، دولت استبدادي از اقتداري ساختاري تر و قوي تر برخوردار مي شود. از منظر شاه، برنامه هاي اصلاح، به منزله طرح و سياست «او»ست و درست به همين دليل بسياري از مردمي كه تحت تأثير اين برنامه و سياست هستند، با آن احساس بيگانگي مي كنند و در موارد كثيري يا عليه آن مقاومت مي كنند و يا در برابر آن مي جنگند... برنامه مدرنيزاسيون شاه،

به خاطر مدرن بودن آن نيست كه نقد مي شود، بلكه به خاطر ناتواني آن در نيل به مدرنيته، به معناي واقعي كلمه است كه مورد انتقاد قرار دارد. ...جنبش ضد مدرنيزاسيون ايران در دهه هاي 1340 و 1350، آشكارا كوششي است براي سازگار كردن مدرنيته با بافت «ايراني» و «اسلامي»(ميرسپاسي 1384: 138 و 144).

علمداري هم به طور خلاصه معتقد است كه شاه پس از دهه سي و از ابتداي دهه چهل به نيروهاي طرفدار آمريكا پيوست و نيروهاي سنّتي را به كنار نهاد، و فئوداليسم در جريان انقلاب سفيد و به نفع سرمايه داري وابسته كنار زده شد. مذهبيها نيز به صف مخالفان پيوسته و نيروهاي سكولار نيز علي رغم تأييد ضمني اصلاحات با ديكتاتوري مخالف بودند، اقدامات شاه شكاف عميقي در اقتصاد و فرهنگ ايجاد كرد، و در ادامه اصلاحات ارضي ناموفق ماند، كشاورزي عملاً ورشكسته شد، و رشد سرمايه داري وابسته موج بزرگ مهاجرت روستاييان به شهرها را باعث شد كه شهرها را روستازده كرد و نهايتاً مهاجران به نيروهاي انقلاب عليه شاه بدل شدند. باقي ماندن بخش بزرگ جامعه در سنت، موجب شكاف فرهنگي و بروز بحران هويت و سپس تضاد با فرهنگ غرب زده نوگرايي شد. و اين بخش از جامعه كه سهمي از نوگرايي نمي برد، دچار بحران هويت هم بود، به مقابله با عامل آن يعني رژيم شاه پرداخت. (علمداري 1380: 497-496). البته شاه براي حل بي هويتي چاره اي انديشيد و كوشيد كه در حوزه فرهنگ تحولي ايجاد كند و در اين راه ارزشهاي مورد توجه رژيم در حوزه فرهنگ عمدتاً متوجه: 1) حفظ و اشاعه فرهنگ و هنر باستاني با هدف فراهم آوردن زيرساخت فرهنگي

ايرانيت جديد؛ 2) همگاني شدن فرهنگ؛ 3) گسترش فرهنگ و هنر مدرن غربي؛ 4) شناساندن فرهنگ و هنر باستاني ايران به جهانيان بود (اكبري 1382: 258-254). اين ارزشها عموماً در برنامه ريزي فرهنگي رژيم كه از سال 1347 شروع شد، ديده مي شود. اما روشن بود كه چنين سياستي در ايران جواب نمي دهد، و واقعيت عرصه فرهنگي در مسيري متفاوت از آنچه شاه و رژيم برنامه ريزي و اجرا مي كردند پيش مي رفت. به ويژه آنكه برخي از اين اقدامات چون جشنهاي 2500 ساله و تغيير تاريخ رسمي كشور از هجري به شاهنشاهي و محدوديت براي زنان باحجاب و... بيش از آنكه در فرهنگ سازي موردنظر رژيم مؤثر باشد، موجب واكنشهاي شديد و ضد رژيم مي شد. به همين دليل هم با شروع عقب نشيني از سياستهاي قبلي، اولين اقدامات تغيير تاريخ به هجري خورشيدي و سپس حذف پست «وزير مشاور در امور زنان» از كابينه بود كه به دستور شخص شاه به كابينه اضافه شده بود (استمپل 1377: 36).

پس از اصلاحات ارضي و سركوب طبقات سنّتي، سياستهاي مدرنيزاسيون شاه موجب گسترش طبقه متوسط جديد شد، اما اين طبقه همزمان با رشد خود، نيازمند فضاي دموكراتيك نيز هست، و مطالبات بيشتري را در حوزه سياست و اجتماع مطرح مي كند. اما رژيم شاه به موازات اين تغيير، آنان را كمتر تحمل مي كرد و به همين دليل خواهان اعمال محدوديت بيشتري بر اين طبقه بود و همين امر مانع روند نوسازي كاملي بود كه رژيم ادعاي آن را داشت.

از زاويه ديگري هم مي توان تحليل كرد كه چرا رژيم شاه دموكراتيك نمي شد، زيرا علي رغم توسعه نسبي صنعتي و اجتماعي، فاقد پيش شرطهاي لازم بود. در ايران

دوران پهلوي و پيش از آن شرايط براي توسعه دموكراتيك مشهود نبود، اهمّ اين شرايط، «رشد مفهوم مصونيت گروههاي اجتماعي و يا افراد از قدرت خودكامه حكام و هم چنين مفهوم حق مقاومت در برابر قدرت جابر بود. اين مفاهيم و نيز مفهوم قرارداد ميان افراد آزاد، كه تعهدي متقابل ايجاد مي كرد» (مور 1369: 10). پيش شرطهاي مشهود توسعه دموكراتيك در اروپا بود كه در ايران دوران پهلوي وجود نداشت و چون به نحو دموكراتيكي توسعه نيافت، رژيمي ناكارآمد و ضعيف بود كه نقاط ناكارآمدي و ضعف خود را از طريق رانت نفت مي پوشاند. ناكارآمدي چنان واضح بود كه استمپل كه وابسته سياسي امريكا در ايران است و دوران اوج انقلاب را در سفارت امريكا در تهران فعال بود، آغاز تحول سياسي در ايران را در كتاب خود با اين پاراگراف شروع مي كند:

ساده انگاري است اگر تصور كنيم در دوران پيش از انقلاب يك نظام كارآمد سياسي در ايران وجود داشته است. بين سالهاي 1978-1974، هنگامي كه دولت از انجام توقعات درماند، ابتدا به تدريج و سپس به طور ناگهاني، همه چيز از هم فرو پاشيد. در سالهاي 1960 رژيم شاه بيشتر به سوي ديكتاتوري گراييده يك مرد بر جريان امور مخفي و سياسي و حركت نوسازي كشور حاكم شد، همه سازمانها __ حتي مجلس و يا دادگستري __ قدرت و استقلال خود را از دست دادند.(استمپل 1377: 35).

اين نحوه عملكرد انواع بحرانها را براي رژيم به ارمغان آورد و در نهايت اين بحرانهاي دروني به همراه انسجام مخالفان موجب فروپاشي رژيم شد، مجموعه عوامل دروني و بيروني را كه در فروپاشي رژيمها برشمرده مي شود، تقريباً در رژيم

شاه قابل مشاهده است. بشيريه فروپاشي رژيمهاي غير دموكراتيك را معلول دو دسته از عوامل مربوط به ساختار قدرت و جامعه يا نظام اجتماعي مي داند. كه در سطح اول چهار پايه اصلي قدرت دولتي يعني، ايدئولوژي و مشروعيت؛ تأمين خدمات و كاركردهاي عمومي؛ تضمين منافع طبقات مسلط؛ و سلطه و استيلا مي تواند موجد چهار بحران مشروعيت، كارآمدي، همبستگي طبقه حاكم و بحران سلطه و استيلا شود.

از سوي ديگر، در سطح جامعه چهار عامل مي تواند به عنوان عوامل فروپاشي رژيمهاي غير دموكراتيك عمل كند: 1) ميزان چشمگيري از نارضايتي عمومي؛ 2) ساماندهي به ناراضي ها؛ 3) رهبري جنبش مقاومت؛ 4) ايدئولوژي مقاومت. در مجموع تحقق هشت عامل موردنظر به درجات مختلف لازمه پيدايش شرايط فروپاشي رژيمهاي غير دموكراتيك بوده است. (بروكر، 1383، صص 15 و 16 از مقدمه بشيريه) و بررسي انقلاب نشان مي دهد كه رژيم شاه تقريباً با هر چهار بحران مواجه شد و چهار عامل موثر در سطح جامعه نيز به خوبي ديده مي شود.

رژيم گذشته با مجموعه بحرانهاي متصور مواجه شد. اما اگرچه رژيم گذشته به نحوي با هر پنج بحران مشروعيت، نفوذ، هويت، نقشها و ارتباطات و بحران توزيع مواجه بود، ولي در نهايت تمامي بحرانها به تشديد بحران مشروعيت منجر شد و سپس اين بحران به نوبه خود قوام دهنده بحران هاي قبلي گرديد. اين واقعيت را لوسين پاي چنين شرح مي دهد:

بحران مشروعيت داراي آن چنان اهميتي است كه پنج بحران ديگر نيز در نهايت به آن ختم مي شود... بروز هر يك از بحرانهاي پنجگانه به نحوي مشروعيت نظام را مورد نقد قرار مي دهد. در اين ميان بحران مشروعيت قوام دهنده بحرانهاي ديگر است (عيوضي 1382:

197-196).

چون نظام شاه به دليل نزديكي با الگوي «سلطاني» از رژيمهاي غير دموكراتيك قادر نبود كه از پَسِ بحران مشروعيت برآيد و به بازسازي خود اقدام كند، لذا هنگامي كه قدرت تعديل كننده اي (آيت الله خميني) در برابر شاه شكل گرفت ابتدا آن را محدود و سپس حذف كرد. در گونه شناسي رژيم گذشته مي توان برحسب تقسيم بندي وبر و بسط دهندگان نظريه وي، رژيم شاه را نوع خاصي از پاتريمونياليسم يعني «سلطاني» معرفي كرد كه در واقع نوع شديداً متمركز حكومت شخصي است كه در آن حاكم از حداكثر اختيارات و قوه صلاح ديد امور برخوردار است، و مبناي حاكميت شخصي نيز وفاداري فردي و در پيوند با پاداشهاي مادي است. در اين نوع نظامها، فقدان نهادهاي سياسي كارآمد منجر به تفوق قدرت و اقتدار شخصي مي شود كه تنها يك قدرت تعديل كننده مي تواند آن را محدود گرداند (بروكر 1383: 95-92). اما حذف رژيم شاه فقط معلول خطاها و سياستهاي غلط رژيم گذشته و شاه نبود، بلكه تحولي هم در طرف مقابل بوجود آمد. چنانچه ميلاني توضيح مي دهد كه: در خصوص علل بروز انقلاب هر ايده يا عقيده اي را كه بپذيريم در نهايت بايد به اين نكته بديهي توجه كرد كه تحولات و واقعيات عيني به تنهايي موجب بروز انقلاب نمي شوند، بلكه در عمل استنباط ذهني از واقعيات است كه مردم را براي ايجاد تغييرات آماده مي كند. بنابراين براي حدوث هر انقلابي تشخيص اين امر از جانب توده ها ضروري است كه تغييرات زيربنايي در ساختار قدرت، امري ممكن و مطلوب است و رسيدن به چنين نقطه اي مستلزم وجود يك ايدئولوژي انقلابي در حد فهم توده ها و دربردارنده يك عنصر اتوپيايي است

(ميلاني 1381: 51). و اين ويژگي در طول سالهاي 1357-1342 به مرور در ذهن مردم نمودار شد.

اما نكته مهم اين است كه در كنار ايدئولوژي انقلابي، رهبري بسيج كننده نيز لازم است كه گاه اين نوع رهبري در قالب تشكيلات حزبي و سازماندهي متمركز است (مثل انقلاب 1917) و گاه مثل انقلاب اسلامي ايران تشكيلات به معناي مذكور وجود ندارد، اما ويژگي كاريزماتيك رهبري در آنها چنان قوي است كه نوعي تشكيلات سيال و غير متمركز را با قدرت جذب به كاريزما ايجاد مي كند كه اتفاقاً مبارزه با اين نوع تشكيلات و سازماندهي، براي حكومت حاكم سخت تر است، و انقلاب اسلامي داراي اين ويژگي يعني تفوق وجه كاريزمايي رهبري بر سازماندهي و تشكيلات است و اين چنين بود كه انقلاب شكل گرفت. انقلابي متفاوت از انقلابهاي پيشين، هم به لحاظ مضمون ديني آن و هم به لحاظ استراتژي پرهيز از خشونت آن كه وجه اخير (كاربرد خشونت) در انقلابهاي پيشين كمابيش و به درجاتي وجود داشت، گرچه هانتينگتون پرهيز از بكارگيري روشهاي خشونت آميز براي سرنگون كردن رژيمها را ويژگي عمده جريانهاي سياسي عليه نظامهاي ديكتاتوري در سالهاي بعد از 1975 كه به موج سوم دموكراسي مشهور شده است، مي داند (هانتينگتون 1373: 227-211). اما احتمالاً روش مبارزاتي ايرانيان در انقلاب خود در تحكيم و توسعه اين شيوه مبارزه و دوري از بكارگيري سلاح براي رسيدن به هدف تغيير نظام ها موثر بوده است.

شاه كه هر يك از طبقات اجتماعي را به دليل خاص خودشان از خود رانده بود به يك باره با موج عظيم مردمي عليه خودش مواجه شد. طبقه متوسط سنّتي نگران بقا و هويت خود بود.

طبقه متوسط جديد، توسعه نيافتگي و فقدان دموكراسي را مسأله مي دانست. كشاورزان هم منفعتي از نفت و توسعه نبرده بودند. تورم، بيكاري و فقر نيزكارگران و طبقات پايين شهري را محاصره كرده بود و حتي طبقات بالاي جامعه هم به دليل حساسيت نسبت به سرنوشت خويش و گره خوردن آن با بقاي شاه و بي اعتمادي به وي، او را رها كردند. از طرفي، اسلامي بودن چنين جنبشي با مردمي بودن آن ارتباط مستقيم داشت. الگار اهميت هر دو بعد اين انقلاب را متذكر مي شود كه: در انقلاب سال 9-1978/8-1357 دو جنبه وابسته به يكديگر به چشم مي خورد: مشاركت وسيع مردم در اين جنبش، كه در ميان خيزشهاي انقلابي قرن بيستم بي سابقه بود، و ماهيت اسلامي آن از حيث ايدئولوژي، سازماندهي و رهبري (الگار 1375: 322).

منابع

- آبراهاميان، يرواند. (1377). ايران بين دو انقلاب: درآمدي بر جامعه شناسي سياسي ايران معاصر. ترجمه احمد گل محمدي و محمدابراهيم فتاحي. تهران: نشر ني.

- استمپل، جان دي. (1377). درون انقلاب ايران. ترجمه منوچهر شجاعي. تهران: مؤسسه خدمات فرهنگي رسا.

- اسدي، علي و مهرداد هرمز. (1355). نقش رسانه ها در پشتيباني توسعه فرهنگي. (ويراسته اكبر فريار). تهران: پژوهشكده علوم ارتباطي و توسعه ايران.

- اكبري، محمدعلي.(1382). دولت و فرهنگ در ايران (1357-1304). تهران: روزنامه ايران. مؤسسه انتشاراتي.

- الگار، حامد. (1375). «نيروهاي مذهبي در ايران قرن بيستم». ترجمه عباس مخبر در سلسله پهلوي و نيروهاي مذهبي به روايت تاريخ كمبريج. چاپ سوم. تهران: طرح نو.

- بروكر، پل. (1383). رژيم هاي غيردموكراتيك. ترجمه عليرضا سميعي اصفهاني. تهران:كوير.

- پيرامون ساخت و نقش رسانه ها، همايش شيراز. (1356). ويرايش جمشيد اكرمي. زير نظر مجيد تهرانيان. تهران: سروش.

- جابري، محمدعابد. (1384). عقل

سياسي در اسلام. ترجمه عبدالرضا سواري. تهران: گام نو.

- رهنما، علي. (1384). نيروهاي مذهبي بر بستر حركت نهضت ملي. تهران: گام نو.

- زكريا، فريد. آينده آزادي، اولويت ليبراليسم بر دموكراسي. ترجمه اميرحسين نوروزي. تهران: طرح نو.

- سازمان برنامه و بودجه (1373). مجموعه اطلاعاتي (سري زماني آمار حسابهاي ملي، پولي و مالي)، معاونت امور اقتصادي، دفتر اقتصاد كلان. تهران: سازمان برنامه و بودجه. مركز مدارك اقتصادي _ اجتماعي و انتشارات.

- سهرابي، حميد، مويك سلماني آقاجان زاده. (1360). الگوي توزيع درآمد در مناطق شهري و روستايي ايران. تهران: معاونت برنامه ريزي و ارزشيابي دفتر برنامه ريزي اجتماعي و نيروي انساني سازمان برنامه و بودجه.

- شاخص هاي توزيع درآمد در ايران 1359-1346. (1360). تهران: معاونت برنامه ريزي و ارزشيابي دفتر برنامه ريزي اجتماعي و نيروي انساني سازمان برنامه و بودجه.

- عبدي، عباس و محسن گودرزي. (1378). تحولات فرهنگي در ايران. تهران: روش.

- علمداري، كاظم. (1380). چرا ايران عقب ماند و غرب پيش رفت؟ چاپ پنجم. تهران: نشر توسعه.

- عيوضي، محمدرحيم. (1382). تئوري هاي ساخت قدرت و رژيم پهلوي. تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي.

- فوران، جان. (1377). مقاومت شكننده، تاريخ تحولات اجتماعي ايران از صفويه تا سالهاي پس از انقلاب اسلامي. ترجمه احمد تدين. تهران: مؤسسه خدمات فرهنگي رسا.

- كاتوزيان، محمدعلي. (1377). نه مقاله در جامعه شناسي تاريخي ايران، نفت و توسعه اقتصادي. ترجمه عليرضا طيب. تهران: نشر مركز.

- ___________ . (1380). تضاد دولت و ملت: نظريه تاريخ و سياست در ايران. تهران: نشر ني.

- كدي، نيكي آر. (1377). ريشه هاي انقلاب ايران. ترجمه عبدالرحيم گواهي. تهران: انتشارات قلم، چاپ دوم.

- مجيدي، عبدالمجيد. (1380). خاطرات عبدالمجيدي وزير مشاور و رييس سازمان برنامه و بودجه (1356-1351)، ويراستار حبيب لاجوردي؛

(تهيه و تنظيم) مركز مطالعات خاورميانه دانشگاه هاروارد. تهران: گام نو.

- مور، برينگتن. (1369). ريشه هاي اجتماعي ديكتاتوري و دموكراسي. ترجمه حسين بشيريه. تهران: مركز نشر دانشگاهي.

- ميرسپاسي، علي. (1384). تأملي در مدرنيته ايراني: بحثي درباره گفتمانهاي روشنفكري و سياست مدرنيزاسيون در ايران. مترجم جلال توكليان. تهران: طرح نو.

- ميلاني، محسن. (1381). شكل گيري انقلاب اسلامي. ترجمه مجتبي عطارزاده. تهران: گام نو.

- هانتينگتون، ساموئل. (1373). موج سوم دموكراسي در پايان سده بيستم. ترجمه احمد شهسا. تهران: روزنه

ويژگي ها و امتيازات انقلاب اسلامي

نقش ويژه و برجسته امام خميني در ايجاد انقلاب اسلامي

نقش ويژه و برجسته امام خميني در ايجاد انقلاب اسلامي يكي از عوامل مهم در روند انقلاب اسلامي ايران، امام (ره) بود كه به واسطه نفوذ كلام و نيز مقام روحاني و معنوي اش تأثير فوق العاده اي بر عكس العملهاي مردم داشت.امام علاوه بر اين كه يك مرجع تقليد بود كه به لحاظ شرعي و ديني مطاع اكثريت ملت ايران بود، يك مقتداي سياسي و فرمانده انقلاب بود كه همه نيروهاي مبارز و انقلابي، حتي آنهايي كه به مقام مذهبي امام بي توجه بودند، از ايشان تبعيت مي كردند.مجموعه اين دو، از امام شخصيت بانفوذ و مقتدري ساخته بود كه قادر بود در عرض چند دقيقه ميليونها ايراني را به خيابانها و تظاهرات بكشاند. به همين دليل شخصيت و نفوذ امام خميني، و جايگاهش در ايران براي دولت هم به طور كامل شناخته شده بود و نفس وجود و حضور ايشان مهمترين خطر براي رژيم به حساب مي آمد.در سخنراني عصر روز عاشورا (13 خرداد 1342)، اين موقعيت به طور كامل برجسته شد و شاه تصميم گرفت كه ايشان را بازداشت كند، اما پخش خبر دستگيري امام موج عظيم

15 خرداد را به وجود آورد .شخصيت امام به قدري مهم و كليدي و براي مردم مورد احترام بود كه يك قيام ملي اسلامي به عظمت 15 خرداد، فقط به خاطري دستگيري امام انجام شد و رژيم شاه بعد از آن چند ماه حكومت نظامي در تهران اعلام كرد. رژيم شاه وقتي مواجه با قيام عظيم 15 خرداد شد، بخوبي دريافت كه وزنه اساسي قيام، امام است و بايد رضايت امام را جلب نموده، او را ساكت كند.اين بود كه امام را آزاد كرده، وزير كشور را به ديدار امام فرستاد و براي دلجويي از امام دست به برخي اقدامهاي مسخره زد، (1) به اميد اين كه امام با اصول انقلاب سفيد موافقت كند، براي رژيم خيلي مهم بود كه امام با انقلاب سفيد همراه شود و اين امر فقط به خاطر نفوذ و موقعيت امام بود. به هنگام تصويب لايحه كاپيتولاسيون نيز امام يك تنه در مقابل آن ايستاد و مردم را به مقاومت عليه آن دعوت كرد، تنها راهي كه در مقابل رژيم وجود داشت، اين بود كه ايشان را تبعيد كند.هدف شاه از تبعيد امام، بي شك كاستن از نفوذ و شهرت و اعتبار امام و فراموش شدن ايشان از سوي مردم بود. (2) شاه فقط بدين طريق مي توانست از مزاحمت امام راحت شود، محاكمه و اعدام ايشان براي رژيم به مصلحت نبود.اما باز هم محاسبه شاه درست از آب درنيامد و با وجود تبعيد، امام همچنان به عنوان شخصيت طراز اول مطرح بود و هيچ كس نمي توانست جاي ايشان را بگيرد. همه تحقيقات و مطالعاتي كه پيرامون انقلاب اسلامي

انجام شده است، بدون استثنا به نقش برجسته امام اشاره و اذعان كرده اند، به طوري كه مي توان ادعا نمود كه اگر ايشان در اين دوره از تاريخ معاصر ايران وجود نداشتند، سرنوشت انقلاب اسلامي بسيار مبهم بود و بعيد بود كه اين تحول عظيم در ايران رخ بدهد. پي نوشت ها: 1.مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ص .70 2.الگار، نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت، ص .70 منابع مقاله:

مدخلي بر انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، شفيعي فر، محمد ؛

نقش امام خميني در رهبري انقلاب اسلامي (1)

نقش امام خميني در رهبري انقلاب اسلامي (1) بنابر اين از نظر رهبري اينطور نبود كه روز اول كسي خود را كانديدا بكند و بعد مردم به او رأي بدهند و او را به رهبري انتخاب كنند و بدنبال آن، رهبر براي مردم تعيين خط مشي كند.واقعيت اينست كه گروههاي زيادي از آنها كه احساس مسئوليت مي كنند تلاش كردند كه رهبري نهضت را بعهده بگيرند ولي تدريجا همه عقب رانده شدند و رهبر خود به خود انتخاب شد.شما در نظر بگيريد كه چه تعداد از قشرهاي مختلف، مثلا از روحانيون چه از مراجع و يا غير مراجع و يا از غير روحانيون چه گروههاي اسلامي و چه غير اسلامي، در اين انقلاب شركت داشتند.در اين نهضت افراد تحصيلكرده، افراد عامي، دانشجو، كارگرها، كشاورزان، بازرگانان همه و همه شركت داشتند ولي از ميان همه اين افراد مختلف، تنها يك نفر، به عنوان رهبر انتخاب شد، رهبري كه همه گروهها او را برهبري پذيرفتند.اما چرا؟ آيا بدليل صداقت رهبر بود؟ بيشك اين رهبر صداقت داشت ولي آيا صداقت منحصر بشخص امام خميني بود و

كسي ديگر صداقت نداشت؟ البته مي دانيم كه چنين نيست و صداقت منحصر به ايشان نبود.آيا بدليل شجاعت رهبر بود و اينكه تنها ايشان فرد شجاعي بودند و غير از ايشان رهبر صديق و صادق و شجاع ديگري وجود نداشت؟ البته كسان شجاع ديگري نيز بودند.آيا به اين دليل بود كه ايشان از يك نوع روشن بيني برخوردار بودند و ديگران فاقد اين روشن بيني بودند؟ آيا بدليل قاطعيت رهبر بود و ديگران فاقد قاطعيت بودند؟ ميدانيم كه قاطعيت منحصر به ايشان نبود.درست است كه همه اين مزايا باعلي درجه در ايشان جمع بود، ولي چنين نيست كه اين مزايا لا اقل با شدت و گسترش كمتر در ديگران نبود، پس چه شد كه جامعه خودبخود ايشان را، و فقط ايشان را به رهبري انتخاب كرد و هيچ فرد ديگري را در كنار ايشان به رهبري نپذيرفت؟ پاسخ اين سؤال برمي گردد به يك سؤال اساسي كه در فلسفه تاريخ مطرح مي شود و آن اين است كه آيا تاريخ شخصيت را ميسازد و يا شخصيت تاريخ را، آيا نهضت رهبر را مي سازد و يا رهبر نهضت را؟ اجمالا ميدانيم كه نظريه صحيح در اين مورد اينست كه، يك اثر متقابل ميان اين دو، يعني ميان نهضت و رهبر است.ميبايد از يك طرف يك سلسله مزايا و امتيازات در رهبر باشد و از طرف ديگر نيز خصوصياتي در نهضت وجود داشته باشد. مجموع اين شرايط است كه فرد را بمقام رهبري مي رساند.امام خميني به اين علت رهبر بلا منازع و بلا معارض اين نهضت شد كه علاوه براينكه واقعا شرايط و مزاياي يك

رهبر در فرد ايشان جمع بود، ايشان در مسير فكري و روحي و نيازهاي مردم ايران قرار داشت.حال آن كه ديگران آنها كه براي كسب مقام رهبري نهضت تلاش مي كردند به اندازه ايشان در اين مسير قرار نداشتند. معني اين سخن اين است كه امام خميني با همه مزايا و برتريهاي شخصي كه دارد اگر اهرمهائي كه روي آنها دست مي گذاشت و فشار ميداد و جامعه را به حركت درميآورد، از نوع اهرمهائي بود كه ديگران روي آن فشار مي آوردند و اگر منطقي كه ايشان بكار ميبرد نظير منطق ديگران بود، امكان نداشت ايشان در بحركت درآوردن جامعه موفقيتي كسب كند (1). اگر امام عنوان پيشوائي مذهبي و اسلامي را نمي داشت و اگر مردم ايران در عمق روحشان يك نوع آشنائي و انس و الفتي با اسلام نداشتند و اگر عشقي كه مردم ما با خاندان پيامبر دارند وجود نمي داشت و اگر نبود كه مردم حس كردند كه اين نداي پيامبر و نداي حضرت علي (ع) و يا نداي امام حسين (ع) است كه از دهان اين مرد بيرون مي آيد، محال بود نهضت و انقلابي به اين وسعت در مملكت ما بوجود آيد. رمز موفقيت رهبر در اين بود كه مبارزه را در قالب مفاهيم اسلامي به پيش برد.ايشان با ظلم مبارزه كرد ولي مبارزه با ظلم را با معيارهاي اسلامي مطرح كرد، امام از طريق القاي اين فكر كه يك مسلمان نبايد زير بار ظلم برود، يك مسلمان نبايد تن به اختناق بدهد، يك مسلمان نبايد به خود اجازه دهد كه ذليل باشد، مؤمن نبايد زير دست و

فرمانبر كافر باشد (2) ، با ظلم و ستم و استعمار و استثمار مبارزه كرد، مبارزه اي تحت لواي اسلام، و با معيارها و موازين اسلامي. از جمله اقدامات اساسي اين رهبر، مخالفت جدي و دامنه دار با مسئله جدائي دين از سياست بود.شايد فضل تقدم در اين زمينه با سيد جمال باشد.سيد جمال شايد نخستين كسي بود كه احساس كرد اگر بخواهد در مسلمانان جنبش و حركتي ايجاد كند بايد به آنها بفهماند كه سياست از دين جدا نيست، اين بود كه او اين مسئله را بشدت در ميان مسلمين مطرح كرد، بعدها استعمار گران تلاش زيادي كردند تا در كشورهاي مسلمان رابطه دين و سياست را قطع كنند. از جمله اين تلاشها، طرح مسئله ايست بنام «علمانيت» (3) كه بمعني جدائي دين از سياست است.بعد از سيد جمال در كشور هاي عربي و بخصوص در مصر افراد زيادي پيدا شدند كه با تكيه بر قوميت و در لباس ملي گرائي، عربيزم، و پان عربيزم به تبليغ فكر جدائي دين از سياست پرداختند.اخيرا هم شاهد بوديد كه انور سادات همين مسئله را باز بار ديگر مطرح كرد، انور سادات در نطقهاي اخيرش بخصوص بر اين نكته تأكيد مي كرد كه دين مال مسجد است و بايد كار خود را در آنجا انجام دهد، مذهب اصولا نبايد كاري به مسائل سياسي داشته باشد. در جامعه ما نيز اين مسائل زياد مطرح شده بود بطوريكه مردم تقريبا آن را پذيرفته بودند، اما همه ديديم كه وقتي از زبان يك مرجع تقليد، از زبان كسي كه مردم، با وسواس كوشش مي كنند تا كوچكترين آداب مذهبي خود

را با دستورهاي او منطبق بكنند، در كمال صراحت بيان شد كه دين از سياست جدا نيست و به مردم خطاب شد كه اگر از سياست كشور دوري كرده ايد، در واقع از دين دوري كرده ايد، مردم چگونه به جنب و جوش افتادند و بنوعي بسيج عمومي اقدام كردند .و يا در نظر بگيريد كه مسئله آزادي و آزادي خواهي در جامعه با شدت مطرح بود، با اين حال چندان تأثيري در حال مردم نداشت.ولي وقتي همين مسئله از زبان رهبر مطرح شد، يعني كسي كه رهبر ديني و مذهبي است، مردم براي اولين بار دريافتند كه آزادي يك موضوع صرفا سياسي نيست، بلكه بالاتر از آن يك موضوع اسلامي است و اين نكته روشن شد كه يك نفر مسلمان بايد آزاد زيست كند و بايد آزاديخواه باشد. در چند سال اخير مسائلي در ايران بوجود آمد كه از جنبه هاي اقتصادي و سياسي اهميت چنداني نداشت، ولي از جنبه مذهبي آنهم از نظر شعائر مذهبي مهم بود و خود اين مسائل در اوج دادن به نهضت نقش مؤثري داشتند.مثلا يكي از اشتباهات بسيار بزرگ عوامل رژيم اين بود كه بدليل غرور فوق العاده اي كه برايشان حاصل شده بود در اواخر سال 55 تصميم گرفتند كه تاريخ هجري را به تاريخ به اصطلاح شاهنشاهي تبديل كنند.اينكه تاريخ هجري باشد يا شاهنشاهي، از نظر اقتصادي و سياسي تأثير چنداني در حال مردم نداشت.ولي همين مسئله بشدت عواطف مذهبي مردم را جريحه دار كرد و وسيله خوبي براي كوبيدن رژيم بدست رهبر داد.رهبر بلافاصله با طرح اين شعار كه چنين عملي دشمني با پيغمبر و

دشمني با اسلام است و معادل است با قتل عام هزاران نفر از عزيزان اين مردم، موفق شد در مردم عصيان ايجاد كند و از تحريك وجدان اسلامي آنها به بهترين نحو در جهت پيشبرد نهضت بهره برداري نمايد. بنابراين با بررسي مسئله رهبري و كيفيت و نحوه آن، و با در نظر گرفتن اينكه مردم در ميان افراد زيادي كه صلاحيت رهبري داشتند كدام رهبر را انتخاب كردند (4) و با بررسي و تحليل مسيري كه اين رهبر طي كرد و اهرمهائي كه روي آنها تكيه نمود و منطقي كه به كاربرد، به اين نتيجه روشن و آشكار ميرسيم كه نهضت ما واقعا يك نهضت اسلامي بوده است.با آنكه نهضت از سوئي خواهان عدالت بود و از سوئي ديگر در جستجوي آزادي و استقلال، ولي عدالت را در سايه اسلام ميخواست و استقلال و آزادي را در پرتو اسلام جستجو ميكرد، و به عبارت بهتر نهضت ما همه چيز را با رنگ و بوي اسلامي طلب ميكرد اين، همان جهت مورد خواست و ميل ملت بود. (5) پي نوشت ها: 1 ...مثلا اگر مسئله وارد كردن تضادهاي طبقاتي در خود آگاهي مردم و يا مفاهيمي نظير آزاديخواهي و عدالت طلبي با معيارهاي مكاتب شرق و غرب از طرف ايشان عرضه مي گرديد، بازتابي در جامعه ما نمي داشت.حال آنكه ايشان همين مفاهيم را با معيارهاي اسلامي و با استفاده از فرهنگ بارور اسلامي به جامعه عرضه كرد و جامعه نيز با حسن تلقي با آنها برخورد نمود . 2 لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا (نساء 141) خدا هرگز براي كافران نسبت به

اهل ايمان راه تسلط باز نخواهد نمود. 3 اين كلمه ترجمه لغت«~ Secularism ~»است. 4 و به خصوص بايد توجه داشت كه اين رهبر زوري نداشت تا بخواهد خود را بر مردم تحميل كند و كسي نيز او را منصوب نكرد و او خود را كانديدا نكرده بود، بلكه انتخابش بطور طبيعي و خودبخود صورت گرفت. 5 يك نمونه ذكر كنم، دوستي دارم كه در تمام زندگيش همواره در حال مبارزه با رژيم بوده است و در اين زمينه از بذل جان و مال واقعا دريغ نداشته.او بدليل روحيه خاصش، نسبت به مجاهدين كه آنها هم موضعي مخالف رژيم داشتند، علاقه و گرايش عجيبي داشت.بعد از اينكه جريان به اصطلاح اپورتونيستي سازمان مجاهدين پيش آمد، من به شدت نگران حال اين دوستم شدم.با خودم فكر كردم نكند كه وقتي با اين جريان برخوردميكند بگويد اينكه اينها آمده اند و ماركسيست شده اند، مسئله مهمي نيست چون فعلا بايد مبارزه كرد و مسئله مهم مبارزه است .اما بعد در جلسه اي كه با او ملاقات كردم و نظرش را درباره ماركسيست شدن سازمان سؤال كردم، در جوابم جمله اي گفت كه هرگز فراموش نميكنم.گفت حقيقت اين است كه ما عدالت را هم در سايه خدا ميخواهيم اگر بنا باشد عدالت باشد اما از نام خدا اثري نباشد.ما از چنين عدالتي بيزاريم.با چنين روحيه هائي بود كه ملت ما موفق به بر پا كردن قيامي با اين عظمت شد. منابع مقاله:

پيرامون انقلاب اسلامي، مطهري، مرتضي؛

رهبري امام خميني

رهبري امام خميني تحليل ماهيت اين انقلاب از تحليل رهبري انقلاب جدا نيست و اين مسئله در ارتباط با مسئله خوديابي ملت

ما مطرح ميشود.بايد پرسيد كه چه شد امام خميني رهبر مطلق شد،آن چنان كه حتي آنهائيكه از نظر ايده و هدف در قطب مخالف ايشان جاي داشتند،چاره اي جز اذعان به رهبري ايشان نداشتند.چرا سخنان امام اينهمه موج ميآفريد؟چرا اعلاميه هاي ايشان با نبودن امكانات و وسائل و با بودن اختناقها و شكنجه ها و خطر مرگها به سرعت در سراسر كشور پخش ميشد؟ بي شك از جان گذشتگي و مبارزه خستگي ناپذير با ظلم و ظالم و دفاع سرسختانه از مظلوم،و صداقت و صراحت و شجاعت و سازش ناپذيري اين رهبر در انتخاب او به مقام رهبري نقش داشته است،اما مطلب اساسي چيز ديگري است،و آن اينكه نداي امام خميني از قلب فرهنگ و از اعماق تاريخ و از ژرفاي روح اين ملت برميخاست، مردميكه در طول چهارده قرن حماسه محمد،علي،زهرا، حسين،زينب،سلمان،ابو ذر...و صدها هزار زن و مرد ديگر را شنيده بودند و اين حماسه ها با روحشان عجين شده بود،بار ديگر همان نداي آشنا را از حلقوم اين مرد شنيدند.علي را و حسين را در چهره او ديدند،او را آينه تمام نماي فرهنگ خود كه تحقير شده بود،تشخيص دادند.

امام چه كرد؟ او به مردم ما شخصيت داد.خود واقعي و هويت اسلامي آنها را به آنان بازگرداند. آنها را از حالت خود باختگي و استسباع (1) خارج كرد اين بزرگترين هديه اي بود كه رهبر به ملت داد،او توانست ايمان از دست رفته مردم را به آنها بازگرداند و آنها را به خودشان مؤمن كند.او با صراحت اعلام كرد كه تنها اسلام نجات بخش شماست.او جهاد اسلامي را مطرح كرد، امر بمعروف و نهي

از منكر را مطرح كرد،وظيفه نوعي و ديني و بالاخره اجر و پاداش شهيدان را مطرح كرد،و مردمي كه سالها اين آرزو را كه در زمره ياران امام حسين باشند در سر ميپروراندند و هر صبح و شام تكرار ميكردند يا ليتني كنت معكم فافوز فوزا عظيما بناگاه خود را در صحنه اي مشاهده كردند آنچنانكه گويي حسين را بعينه ميديدند. مردم ما صحنه هاي كربلا،حنين،بدر،احد،تبوك،خيبر،و...را در جلوي خويش ميديدند و همين باعث شد كه به پا خيزند و از سرچشمه عشق به خدا،وضو بسازند و يك سره بانك تكبير بر هر چه ظلم و ستمگري است بزنند. پي نوشت: 1- فلاسفه و حكما اصطلاحي دارند به نام استسباع كه به فارسي آن را«شيرگير»ترجمه كرده اند. ميگويند بعضي از حيوانات كوچك وقتي با حيوانات درنده اي روبرو ميشوند-مثلا وقتي خرگوش با شير مواجه ميشود-حالت استسباع پيدا ميكنند يعني اراده فرار از آنها سلب ميشود.قدرت تصميم گيري را از دست ميدهند.خودباخته و مفتون ميشوند.نقطه مقابل استسباع،ايمان به خود پيدا كردن است.داستان آن صحابي فقير را در زمان پيامبر(ص)شنيده ايد كه از شدت فقر نزد آنحضرت رفت تا درخواست كمك كند،پيامبر در ميان جمع سخن ميگفت،در ضمن صحبت اشاره كرد به اينكه اگر كسي از ما كمك بخواهد به او ميدهيم،ولي هر كس بخدا توكل كند و تلاش شايسته نشان بدهد خدا به او كمك خواهد كرد.صحابي فقير اينرا كه شنيد از محضر پيامبر بيرون آمد.روز بعد باز گرسنگي فشار آورد و اين بار تصميم گرفت كه درخواست خود را با پيامبر در ميان بگذارد.باز هم مثل روز گذشته پيامبر در ميان جمع همان مسئله را مطرح

كرد.مرد همانجا تصميم گرفت كه هر طوري شده كاري پيدا كند.به خانه برگشت و از همسايه ها مقداري طناب و تيشه امانت گرفت و به عزم هيزم كني به بيابان رفت.تا چند روز متوالي اين كار را ادامه داد تااينكه به تدريج درآمدي پيدا كرد و توانست زندگي خود را از سختي و عسرت بيرون بياورد.بعد از مدتي دوباره به سراغ پيامبر رفت و پيامبر به او فرمود: گفتم اگر كسي از ما كمك بخواهد به او ميدهيم،ولي طلب كمك از خدابهتر است و ديدي كه خدا نيز دعوت تو را اجابت كرد و از فقر نجاتت داد. پيامبر به اين ترتيب توانست او را به ياد نيرو و امكان و استعداد خودش بياندازد،و از اين طريق او را به حركت و تلاش وادار كند.در مورد جوامع نيز همين وضع برقرار است.گاهي افراد ملتها در مقابل افراد ملل ديگر حالت خود باختگي و استسباع پيدا ميكنند.ملت خود ما در دوران رژيم شاه چنين حالتي را داشت.ملتي كه به حال استسباع ميافتد تمام كرامتهاي خود را فراموش ميكند تا جائي كه حتي به نوكري بيگانه و تقديم كردن ثروتهاي خود به او افتخار ميكند.گاهي نيز ملتها ايمان به خود را بدست مي آورند،تاريخ پيروزي ملتها،سرشار از اين نمونه هاست. حماسه پرشور مردم وطن ما،در اين زمينه شاهد بسيار خوبي است.ملت ما به همت و درايت امام خميني توانست ايمان و اعتقاد به خود را دوباره بدست آورد و همين امر ضامن پيروزيش گرديد.

منابع مقاله:

پيرامون انقلاب اسلامي ، مطهري، مرتضي؛

نقش رهبري و مرجعيت امام خميني (ره)

نقش رهبري و مرجعيت امام خميني (ره) از ويژگيهاي مهم اين انقلاب كه ناشي از همان ويژگي

نخست مي باشد، نقش دين، علماء دين و رهبري و هدايت انقلاب است.در حاليكه انقلابات ديگر به نوعي در مقابل دين و مذهب و ارباب كليسا بود، اين انقلاب با رهبري و هدايت عالمان ديني آغاز شد.در راس اين رهبري شخص امام خميني قرار داشت كه بالاترين جايگاه ديني يعني مرجعيت را دارا بود.مردان ديني ما در جنبش هاي اجتماعي و سياسي معاصر هميشه نقش آفرين بوده اند اما اينكه يك مرجع دين بصورت يك رهبر سياسي و اجتماعي جلودار باشد كمتر ديده شده است.رهبري ايشان ويژگيهاي زياد و برجسته اي داشت كه بخصوص در مقايسه با ساير انقلابها ملموس مي باشد. اولا: به عنوان يك مرجع ديني امام پايگاه وسيع و عميق مردمي داشت. ثانيا: به عنوان باني قيام پانزده خرداد و شجاعت و مديريت بي مانندش در آن جريانات و ايام تبعيد، به عنوان يك رهبر سياسي و انقلابي شناخته مي شد. ثالثا: رهبري او قاطع و تام بود و فاصله ايشان تا رهبران رده بعدي بسيار مشخص بود. رابعا: ايشان هم طراح و ايدئولوژيگ انقلاب بود و هم مدير و مجري آن شد. منابع مقاله:

چارچوبي براي تحليل و شناخت انقلاب اسلامي در ايران، حشمت زاده، محمد باقر ؛

رهبري امام خميني (ره) 1

رهبري امام خميني (ره) 1 آدمي كه باميد خدا و براي خدا حركت كرده،از تهديد آمريكا، حتي اگر شوروي را هم ضميمه اش كنند،هيچ ترسي بدل راه نخواهد داد.در مورد اين مرد بزرگ يكي ديگر از خصوصياتش را بگويم،شايد شما باورتان نشود اين مردي كه روزها مينشيند و اين اعلاميه هاي آتشين را ميدهد،سحرها اقلا يك ساعت با خداي خودش راز و نياز ميكند

و آنچنان اشك هائي ميريزد كه باورش مشكل است. اين مرد درست نمونه علي(ع)است.درباره علي گفته اند كه در ميدان جنگ به روي دشمن لبخند ميزند و در محراب عبادت از شدت زاري بيهوش ميشود.و ما نمونه او را در اين مرد ميبينيم. منابع مقاله:

پيرامون انقلاب اسلامي ، مطهري، مرتضي؛

رهبري امام خميني (ره) 2

رهبري امام خميني (ره) 2 از نظر رهبري اينطور نبود كه روز اول كسي خود را كانديدا بكند و بعد مردم به او راي بدهند و او را به رهبري انتخاب كنند و بدنبال آن،رهبر براي مردم تعيين خط مشي كند.واقعيت اينست كه گروههاي زيادي-از آنها كه احساس مسئوليت مي كنند- تلاش كردند كه رهبري نهضت را بعهده بگيرند ولي تدريجا همه عقب رانده شدند و رهبر خود به خود انتخاب شد.شما در نظر بگيريد كه چه تعداد از قشرهاي مختلف،مثلا از روحانيون-چه از مراجع و يا غير مراجع-و يا از غير روحانيون چه گروههاي اسلامي و چه غير اسلامي،در اين انقلاب شركت داشتند.در اين نهضت افراد تحصيلكرده،افراد عامي،دانشجو،كارگرها،كشاورزان، بازرگانان همه و همه شركت داشتند ولي از ميان همه اين افراد مختلف،تنها يك نفر،به عنوان رهبر انتخاب شد،رهبري كه همه گروهها او را برهبري پذيرفتند.اما چرا؟آيا بدليل صداقت رهبر بود؟بيشك اين رهبر صداقت داشت ولي آيا صداقت منحصر بشخص امام خميني بود و كسي ديگر صداقت نداشت؟ البته مي دانيم كه چنين نيست و صداقت منحصر به ايشان نبود.آيا بدليل شجاعت رهبر بود و اينكه تنها ايشان فرد شجاعي بودند و غير از ايشان رهبر صديق و صادق و شجاع ديگري وجود نداشت؟ البته كسان شجاع ديگري نيز بودند.آيا به اين دليل بود كه ايشان

از يك نوع روشن بيني برخوردار بودند و ديگران فاقد اين روشن بيني بودند؟ آيا بدليل قاطعيت رهبر بود و ديگران فاقد قاطعيت بودند؟ ميدانيم كه قاطعيت منحصر به ايشان نبود.درست است كه همه اين مزايا باعلي درجه در ايشان جمع بود،ولي چنين نيست كه اين مزايا-لا اقل با شدت و گسترش كمتر-در ديگران نبود،پس چه شد كه جامعه خودبخود ايشان را،و فقط ايشان را به رهبري انتخاب كرد و هيچ فرد ديگري را در كنار ايشان به رهبري نپذيرفت؟ پاسخ اين سؤال برمي گردد به يك سؤال اساسي كه در فلسفه تاريخ مطرح مي شود و آن اين است كه آيا تاريخ شخصيت را ميسازد و يا شخصيت تاريخ را،آيا نهضت رهبر را مي سازد و يا رهبر نهضت را؟اجمالا ميدانيم كه نظريه صحيح در اين مورد اينست كه، يك اثر متقابل ميان اين دو،يعني ميان نهضت و رهبر است.ميبايد از يك طرف يك سلسله مزايا و امتيازات در رهبر باشد و از طرف ديگر نيز خصوصياتي در نهضت وجود داشته باشد. مجموع اين شرايط است كه فرد را بمقام رهبري مي رساند.امام- خميني به اين علت رهبر بلا منازع و بلا معارض اين نهضت شد كه علاوه براينكه واقعا شرايط و مزاياي يك رهبر در فرد ايشان جمع بود،ايشان در مسير فكري و روحي و نيازهاي مردم ايران قرار داشت.حال آن كه ديگران-آنها كه براي كسب مقام رهبري نهضت تلاش مي كردند-به اندازه ايشان در اين مسير قرار نداشتند. معني اين سخن اين است كه امام خميني با همه مزايا و برتريهاي شخصي كه دارد اگر اهرمهائي كه روي آنها دست مي گذاشت

و فشار ميداد و جامعه را به حركت درميآورد،از نوع اهرمهائي بود كه ديگران روي آن فشار مي آوردند و اگر منطقي كه ايشان بكار ميبرد نظير منطق ديگران بود،امكان نداشت ايشان در بحركت درآوردن جامعه موفقيتي كسب كند (1). اگر امام عنوان پيشوائي مذهبي و اسلامي را نمي داشت و اگر مردم ايران در عمق روحشان يك نوع آشنائي و انس و الفتي با اسلام نداشتند و اگر عشقي كه مردم ما با خاندان پيامبر دارند وجود نمي داشت و اگر نبود كه مردم حس كردند كه اين نداي پيامبر و نداي حضرت علي(ع)و يا نداي امام حسين(ع)است كه از دهان اين مرد بيرون مي آيد،محال بود نهضت و انقلابي به اين وسعت در مملكت ما بوجود آيد. رمز موفقيت رهبر در اين بود كه مبارزه را در قالب مفاهيم اسلامي به پيش برد. ايشان با ظلم مبارزه كرد ولي مبارزه با ظلم را با معيارهاي اسلامي مطرح كرد، امام از طريق القاي اين فكر كه يك مسلمان نبايد زير بار ظلم برود،يك مسلمان نبايد تن به اختناق بدهد،يك مسلمان نبايد به خود اجازه دهد كه ذليل باشد، مؤمن نبايد زير دست و فرمانبر كافر باشد (2) ،با ظلم و ستم و استعمار و استثمار مبارزه كرد،مبارزه اي تحت لواي اسلام،و با معيارها و موازين اسلامي. پي نوشت ها: 1- ...مثلا اگر مسئله وارد كردن تضادهاي طبقاتي در خود آگاهي مردم و يا مفاهيمي نظير آزاديخواهي و عدالت طلبي با معيارهاي مكاتب شرق و غرب از طرف ايشان عرضه مي گرديد،بازتابي در جامعه ما نمي داشت.حال آنكه ايشان همين مفاهيم را با معيارهاي اسلامي

و با استفاده از فرهنگ بارور اسلامي به جامعه عرضه كرد و جامعه نيز با حسن تلقي با آنها برخورد نمود. 2- لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا (نساء-141) خدا هرگز براي كافران نسبت به اهل ايمان راه تسلط باز نخواهد نمود. منابع مقاله:

پيرامون انقلاب اسلامي ، مطهري، مرتضي؛

رهبري امام خميني (ره) 3

رهبري امام خميني (ره) 3 امام خميني در روز 30 شهريور 1281 ه.ش - 24 سپتامبر 1902 م. - در شهرستان خمين به دنيا آمد.پدرش آيت الله سيد مصطفي موسوي، از معاصرين آيت الله ميرزاي شيرازي، پس از آن كه سالياني چند در نجف اشرف، علوم اسلامي را فرا گرفته و به درجه اجتهاد نايل آمده بود به ايران بازگشت و در خمين، پيشوايي اهالي آن ديار را بر عهده گرفت.در حالي كه بيش از پنج ماه از ولادت «روح الله » نمي گذشت، سيد مصطفي موسوي به علت مبارزه و مقاومت عليه زورگويي هاي اشرار منطقه، به قتل رسيد. امام خميني در دوران نوجواني، قسمتي از معارف متداول روز و علوم مقدماتي و سطح حوزه هاي دينيه را نزد علماي آن ديار فرا گرفت و در سال 1298 ه.ش عازم حوزه علميه اراك شد.اندكي پس از هجرت آيت الله حاج شيخ عبد الكريم حائري يزدي از اراك به قم - نوروز 1300 ه.ش - امام خميني نيز رهسپار حوزه علميه قم گرديد و به سرعت مراحل تحصيلات تكميلي علوم حوزوي را نزد استادان حوزه قم، از جمله ميرزا محمد علي اديب تهراني، آيت الله سيد محمد تقي خوانساري، سيد علي يثربي كاشاني و آيت الله حائري يزدي، طي كرد.هم زمان با فراگيري فقه و

اصول، به فراگيري رياضيات، هيئت، فلسفه اسلامي و غرب، اخلاق و عرفان، نزد اساتيد مشهور آن زمان پرداخت. امام خميني در شرايطي ديده به جهان گشود كه ايران يكي از سخت ترين ادوار تاريخ خويش را تجربه مي كرد.شكست نهضت مشروطيت، كودتاي رضا خان، جنگ جهاني اول و دوم، نهضت ملي شدن صنعت نفت ايران، از جمله حوادث و وقايع مهمي بودند كه امام خميني تا پيش از آغاز نهضت در سال 42 تجربه كرده است.در دوران اقتدار رضا شاه، امام خميني از نزديك با مخالفان روحاني رضا خان، يعني حاج آقا نور الله اصفهاني، (1) مجتهد بافقي (2) و سيد حسن مدرس، (3) آشنا و درباره مسايل سياسي آن دوره به گفت و گو مي پرداخت. در سال هاي پاياني حكومت رضا شاه، امام در مدرسه فيضيه درس فلسفه، عرفان و اخلاق مي گفت و ضمن آن مسائل سياسي را نيز مورد توجه قرار مي داد.لكن شرايط اختناق آميز آن دوره به گونه اي بود كه ايشان براي تعطيل كردن درس خود تحت فشار قرار گرفت و ناگزير از تغيير مكان درس و تدريس در خفا گرديد.محصول اين تلاش ها، پرورش افرادي هم چون شهيد مرتضي مطهري بود. امام خميني در اولين متن سياسي خود - كشف الاسرار در سال 1322 ه.ش. - كه در پاسخ به شبهات كتاب اسرار هزار ساله حكمي زاده منتشر كرد، فجايع سلطنت 20 ساله پهلوي را افشا كرد و با دفاع از اسلام و روحانيت به پاسخگويي به شبهات پرداخت و در همين كتاب ايده حكومت اسلامي و ضرورت قيام براي تشكيل آن را مطرح ساخت. يك سال

بعد - ارديبهشت 1323 ه.ش - امام خميني نخستين بيانيه سياسي (4) خود را صادر كرد.اين بيانيه، ضمن فراخواندن عالمان مذهبي و جامعه اسلامي به قيام عمومي، بر اين نكته تاكيد مي كند كه قيام پيامبران براي تغيير شرايط سياسي و اجتماعي مردم، قيام براي خدا بود اما هنگامي كه قيام براي نفس باشد، نتيجه اي جز حاكميت بيگانگان و عوامل آن ها مانند رضا شاه بي سواد ندارد. در آغاز دهه 30، امام خميني ضمن درس هاي فقه خود، به مساله ولايت فقيه نيز پرداخت.ايشان در بحث اجتهاد و تقليد، در تبيين وظيفه مجتهد، فرمودند: يكي از مقامات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمانروا بودن است.اين منصب در زمان غيبت از آن فقيه جامع الشرايط است. پس از رحلت آيت الله حائري، - 1315 ه.ش - آيات عظام حجت، صدر و خوانساري به مدت هشت سال سرپرستي حوزه علميه قم را به عهده گرفتند.امام خميني بر اين باور بود كه مرجعيت بايد داراي اقتدار و نفوذ باشد و از آن جا كه تنها آيت الله بروجردي را بر اين امر توانا مي دانست.براي اقامت آن فقيه وارسته در قم و تثبيت مرجعيت وي بسيار كوشيد. امام خميني با درك نقش و اهميت حوزه هاي علميه، چنان مي انديشيد كه حوزه علميه قم براي تضمين حيات و پرهيز از مشي مصلحت گرايي در برابر حكومت هاي وقت، به تحول ساختاري نيازمند است.وي، در تعقيب اين اهداف، در سال 1328 ه.ش با همكاري آيت الله مرتضي حائري - فرزند آيت الله شيخ عبد الكريم حائري، مؤسس حوزه علميه قم - طرح اصلاح اساسي ساختار

حوزه علميه را تهيه و به آيت الله بروجردي ارائه كرد.اين طرح از سوي شاگردان امام و طلاب روشن ضمير مورد استقبال و حمايت قرار گرفت، ولي با كارشكني و جو سازي مخالفان دخالت حوزه در سياست رو به رو شد و جامه عمل نپوشيد. آيت الله بروجردي در موارد بسيار، از امام به عنوان يكي از مشاوران بر جسته خود، بهره مي برد.هنگامي كه زمزمه تشكيل مجلس مؤسسان - 1328 ه.ش - براي تغيير موادي از قانون اساسي - دادن حق انحلال مجالس به شاه - مطرح شد، شاه براي جلب موافقت و كسب اطمينان از عدم مخالفت آيت الله بروجردي، وزير كشورش دكتر اقبال را به قم فرستاد.امام از سوي آيت الله بروجردي به طور رسمي با دكتر اقبال به مذاكره پرداخت و در نهايت با لحني تند و قاطع به وزير كشور گفت: ما به شما هرگز اجازه چنين تغيير و تبديلي در قانون اساسي را نمي دهيم، زيرا اين گونه تغيير، افتتاحيه اي جهت دستبرد اساسي به قوانين موضوعه اين كشور خواهد شد و به دولت فرصت خواهد داد كه هر وقت و هر طور كه سياست و منافع او اقتضا مي كند در قانون اساسي دست ببرد و طبق اغراض و اميال خود، قانوني را ملغي و قانون ديگري را جعل نمايد. (5) سيد احمد خميني فرزند امام خميني در اين باره مي گويد: بر اثر قضاياي سياسي كه در زمان آقاي بروجردي اتفاق افتاده بود، امام از طرف مرحوم آقاي بروجردي و علما مامور شد با شاه صحبت كند.نظر مراجع و علما اين بود، نماينده اي برود و حرف

ما را صريح و پوست كنده به شاه منتقل كند و اين كار از كسي غير از حاج آقا روح الله (خميني) بر نمي آيد و ايشان طي دو ملاقاتي كه با شاه انجام دادند، حسابي بر نقطه نظرات مراجع و علما تاكيد كردند و به شاه درباره عاقبت سياست هايش هشدار دادند. (6) در سال 1340 دو حادثه ناگوار اتفاق افتاد.آيت الله بروجردي در دهم فروردين رحلت كرد و آيت الله كاشاني در اسفند همان سال سراي خاكي را وداع گفت.با فقدان آن ها رژيم شاه تحركات تازه اي را آغاز كرد.تلاش براي تجزيه مرجعيت و انتقال كانون آن به خارج از ايران بخشي از تحركات دربار بود كه در كنار شتاب گرفتن روز افزون اجراي رفرم ها و تغييرات مورد نظر امريكا تحقق يافت.

2. انديشه سياسي امام خميني (ره) چنان چه پيش تر اشاره شد امام در اولين كتاب خود - كشف الاسرار - ضمن حمله اي شديد به سياست هاي رضا شاه، به طرح اجمالي ولايت فقيه پرداخت.امام در اين كتاب نهاد سلطنت را مشروط بر آنكه شاه به وسيله مجمعي از مجتهدان واجد شرايط و پيروان فقه اسلامي انتخاب شود و فقط تا زماني كه امكان جاي گزين كردن نظام بهتري پديد آيد مجاز شناخته است. (7) و 35 سال بعد، خود او اعلام كرد كه چنين امكاني فراهم آمده است. ديگر عناصر اساسي انديشه سياسي حضرت امام را در كتاب ولايت فقيه يا حكومت اسلامي ايشان مي توان يافت كه به صورت سلسله درس هايي در سال 1349 در نجف ارايه شده است.هدف اين كتاب، روشن ساختن اين آموزه است

كه علما وارثان اقتدار سياسي دوازده امام عليهم السلام هستند. به طور كلي اين كتاب را مي توان در سه سطح عمده معرفي كرد: 1.اين كه سلطنت به طور اساسي و بنيادي محكوم است.حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله و امام حسين عليه السلام هر دو خواهان بر چيده شدن نظام هاي سلطنتي روم و ساساني و اموي بودند. 2.قوانين اسلام شامل همه دستورات و احكامي است كه بشر براي سعادت و كمال خود نياز دارد.اين قوانين عادلانه اند و از منافع مستضعفان در مقابل قوانين ظلم و جور حمايت مي كنند.قوه مقننه و اختيار تشريع در اسلام تنها به خداوند متعال اختصاص دارد.از اين جهت در حكومت اسلامي بايد به جاي قانون گزاري، مجلسي براي پياده كردن احكام اسلامي داشت.جامعه اسلامي، براي پياده كردن اين قوانين و جلوگيري از انحرافات، نيازمند به وجود رسول اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه گرامي عليهم السلام بود.پس از آن ها اين وظيفه فقهاي اسلامي است كه جانشين آن ها باشند. 3. اسلام به واسطه مرام هاي انحرافي كه در ايران به وسيله قدرت هاي امپرياليستي تشويق مي شود در معرض خطر جدي است. علما وظيفه دارند كه اسلام را از انحرافات پاك كنند و جنبه هاي سياسي و اقتصادي پيام الهي قرآن را بر مردم عرضه كنند.اسلام را بايد، به خصوص بين طبقه تحصيل كرده و دانشگاهي معرفي كرد. (8)

3. تحليلي بر رفتار سياسي امام پيش از آغاز نهضت براي بسياري از پژوهش گران تاريخ معاصر ايران، اين پرسش مطرح است كه چرا امام خميني پيش از سال 41 و در زمان مرحوم آيت

الله بروجردي نهضت خود را آغاز نكرد؟ براي پاسخ بدين پرسش، سه عنصر اساسي مؤثر بر رفتار سياسي امام بايد مورد بررسي قرار گيرد.اين عناصر عبارت است از: اعتقاد به حركت از طريق مرجعيت عامه، امام بر اين باور بود كه بايد زمينه را براي حاكميت مراجع ديني فراهم آورد و از اقتدار مرجعيت حمايت كرد.بر همين اساس، چه در زمان آيت الله حاج شيخ عبد الكريم حائري و چه در زمان آيت الله بروجردي، بر خلاف كساني كه لب به انتقاد از اين دو مرجع بزرگ مي گشودند، پيوسته از آنان حمايت مي كرد.او مي دانست اگر موقعيت مرجعيت تخريب شود، در حقيقت ديواري كه مي شد براي كنترل دولت ها پشت آن پناه گرفت، تخريب شده است.در نگاه وي اصلاح امور مسلمانان تنها از دست كسي بر مي آمد كه بر مسند مرجعيت عامه تكيه زده، بيش تر مردم ولايتش را پذيرفته باشند. هر چند برخي از مراجع، به دليل محدوديت هاي موجود، تحرك سياسي قابل توجهي نشان نمي دادند، ولي امام معتقد بود كه تضعيف مراجع، فرصت بيش تري در اختيار رژيم هاي حاكم قرار مي دهد تا سياست هاي ضد ديني خود را دنبال كنند.امام خميني، در پرتو شناخت عميق از منابع اقتدار در جامعه ايران و تجربه هاي كاميابي و شكست جنبش ها و حركت هاي اصلاحي، بر اين اعتقاد بود كه وادي اصلاح امر مسلمانان و سرفراز ساختن اسلام و امت اسلامي را بدون مركب مرجعيت نمي توان پيمود. بيگانگي حوزه هاي علميه با سياست، فضاي آن روز حوزه، فضايي بيگانه با مسائل سياسي بود و بر چسب خطرناك

آخوند سياسي ابزاري براي منزوي كردن روحانيان آگاه به شمار مي آمد. رژيم و وابستگان آن، كه حضور قدرتمند مراجع را مانع اقدامات سياسي خود مي ديدند، شعار جدايي دين از سياست را تبليغ مي كردند.اين اقدام در حوزه و روحانيت مؤثر افتاده بود، چنان كه امام مي فرمايد: مهم ترين حركت، القاي شعار جدايي دين از سياست است كه متاسفانه اين حربه در حوزه و روحانيت تا اندازه اي كارگر شده است تا جايي كه دخالت در سياست دون شان فقيه و ورود در معركه سياسيون، تهمت وابستگي به اجانب را به همراه مي آورد...عده اي مقدس نماي واپسگرا همه چيز را حرام مي دانستند...خون دلي كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است، هرگز از فشارها و سختي هاي ديگران نخورده است. (9) بر اين اساس، امام شكستن اين جو در درون حوزه را گام نخست مبارزه تشخيص داد، زيرا اگر سد افرادي كه به آميختگي دين و سياست اعتقاد نداشتند، شكسته نمي شد، مبارزه با خود كامگي دربار معنايي جز نبرد هم زمان در دو جبهه دشوار نداشت.امام خميني، در كتاب حكومت اسلامي، از آن دوران چنين ياد مي كند: روزي مرحوم آقاي بروجردي، مرحوم آقاي حجت، مرحوم آقاي صدر و مرحوم آقاي خوانساري - رضوان الله عليهم - براي مذاكره در يك امر سياسي در منزل ما جمع شده بودند.به آنان عرض كردم كه شما قبل از هر كار تكليف اين مقدس نماها را روشن كنيد.با وجود آن ها مثل اين است كه دشمن به شما حمله كرده و يك نفر هم محكم دست هاي شما را گرفته باشد.اين هايي

كه اسمشان «مقدسين » است - نه مقدسين واقعي - و متوجه مفاسد و مصالح نيستند، دست هاي شما را بسته اند و اگر بخواهيد كاري انجام بدهيد، حكومتي را بگيريد، مجلسي را قبضه كنيد كه نگذاريد اين مفاسد واقع شود، آن ها شما را در جامعه ضايع مي كنند. (10) ضرورت تربيت نيروهاي متفكر و انقلابي، امام خميني با درك اين ضرورت كه هر گونه تحول و انقلاب، نخست بايد از حوزه روحانيت آغاز شود، براي ايجاد تحول و اصلاح در درون حوزه و ايجاد بستري مناسب براي شكل گيري مبارزه اي عميق و فراگير، به تربيت نيروهاي آگاه، متفكر و انقلابي پرداخت.يكي از پژوهشگران تاريخ انقلاب اسلامي در اين باره مي گويد: ايشان در كلاس هاي درس فقه خود كه معمولا مهمترين موضوع در برنامه ي درسي حوزه ها محسوب مي شد، الهام بخش و تعليم دهنده نسل كاملي از علما بود كه بعدا به سازمان دهندگان انقلاب تبديل شدند.مشخصه بارز درس هاي او، توانايي عجيب او در ارتباط دادن فقه با عرفان و ملاحظات عقلاني و سياسي بود. (11) نتيجه تربيت نيروهاي متفكر، انقلابي و كار آمد در سال هاي 56 و 57 آشكار شد.در اين سال ها كه اوج درگيري نيروهاي انقلابي و رژيم سلطنتي بود، امام توانست، با بهره برداري از نيروهاي تربيت يافته، پيش از پيروزي انقلاب، نهضت را از انحرافات احتمالي حفظ كند و پس از پيروزي، راه نفوذ بيگانگان در ساختار شكل گرفته جديد را ببندد.

4. روش هاي مبارزاتي امام خميني (ره) امام خميني در جريان مبارزه، روش هاي مبارزاتي ويژه اي را به نمايش گذارد كه

به بخشي از آن ها اشاره مي شود: اعتقاد به حركت و بسيج مردمي، امام با اعتقاد راسخ به نقش كليدي مردم در سرنگوني نظام شاهنشاهي، به طور مستقيم با آن ها سخن مي گفت و آنان را به مبارزه تا پيروزي فرا مي خواند.وي با توجه به رابطه معنوي شيعيان و مرجعيت، آحاد ملت را عليه وضع موجود بسيج كرد. برخورد قاطع و اعتماد به نفس كامل، امام در جريان انقلاب، با قاطعيتي منحصر به فرد، بر نابودي رژيم و پديد آوردن نظامي مبتني بر شعارهاي انقلاب تاكيد مي ورزيد، به گونه اي كه همگان باور داشتند وي به هيچ وجه و با هيچ فشاري كوتاه نمي آيد. (12) اين رفتار الگوي مردم قرار گرفت و در تشكيل و تشديد روحيه انقلابي در آن ها سودمند افتاد.امام در جريان انقلاب پيوسته وعده پيروزي مي داد، در برابر نغمه هاي ناسازگار با مواضع اعلام شده مي ايستاد و هشدار مي داد. (13) جذب ارتش، امام چنان باور داشت كه بدنه ارتش، افسران و درجه داران آن، به مردم مسلمان كشور تعلق دارند.بنابر اين از درگيري ملت و ارتش جلوگيري مي كرد و ارتشيان را به سر پيچي از فرمان سران و پيوستن به ملت فرا مي خواند.بدين ترتيب، مردم به پاي ارتش گل مي ريختند و شعار ارتش برادر ماست سر مي دادند و ارتشيان نيز گروه گروه ارتش را ترك مي گفتند. سرانجام با پيوستن همافران نيروي هوايي به انقلاب، نهضت به پيروزي نزديك شد. عدم همگرايي با جريان هاي انحرافي، امام با توجه به عملكرد گذشته نيروهاي چپ، مي گفت: ما با ماركسيست

ها كار نمي كنيم.ما به آن ها اعتماد نداريم.آن ها از پشت به ما خنجر مي زنند.ما اسلام را مي خواهيم، آن ها دشمن اسلامند. (14) خيانت هاي حزب توده، وابستگي اين حزب به اتحاد شوروي، وابستگي گروه هاي ديگر چپ به بيگانگان و بيگانگي ايدئولوژي و انديشه آنان با فرهنگ مردم ايران همواره سبب سوء ظن عمومي و طرد آنان از سوي مردم شده است.البته انقلاب، آن ها را تحمل كرد و تا زماني كه عليه مردم دست به اسلحه نبرده بودند يا جاسوسي شان براي بيگانگان، فاش نشده بود به آن ها فرصت عاليت سياسي و فرهنگي داد. شناخت و خنثي سازي توطئه ها، امام خميني در شناخت و خنثي سازي توطئه ها بسيار توانا بود. پيام سرنوشت ساز وي در برابر نقشه شوم دشمن در 21 بهمن 57 بر درستي اين سخن گواهي مي دهد. برابر اسناد موجود، در آن روز دولت ساعت منع عبور و مرور را 5/4 بعد از ظهر اعلام كرد تا در خلال آن، ارتش در نقاط حساس شهر مستقر شود و با دستگيري و اعدام سران انقلاب، نهضت را سركوب كند. (15) اين توطئه با فرمان تاريخي امام كه به سرعت به اطلاع مردم تهران رسيد، خنثي شد. پيام چنين بود: اعلامه امروز حكومت نظامي خدعه و خلاف شرع است و مردم به هيچ وجه به آن اعتنا نكنند. (16) پي نوشت ها: 1. در سال 1306 علماي اصفهان به رهبري آيت الله حاج آقا نور الله اصفهاني در اعتراض به اقدامات رضا شاه، دست به هجرت به قم و تحصن در اين شهر زدند، هجرت و

تحصن 105 روزه علما در قم، سرانجام با عقب نشيني ظاهري رضا شاه و شهادت مشكوك آقا نور الله اصفهاني به پايان رسيد. 2. وي در اعتراض به ورود غير محجبه خانواده رضا شاه به حرم حضرت معصومه عليها السلام توسط رضا شاه به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت و زنداني شد.مجتهد بافقي با وساطت آيت الله حائري از زندان آزاد و به شهر ري تبعيد گرديد. 3. امام خميني در سنين جواني به تهران مي رفت و با شركت در مجلس شوراي ملي، مذاكرات مجلس و سخنان مرحوم مدرس را پي گيري مي كرد. 4. متن اين بيانيه كه در كتابخانه وزيري شهرستان يزد نگاه داري مي شود در مجله حضور، ش 9 و صحيفه نور، ج 1، ص 3 و 4، چاپ شده است. 5. روحاني، پيشين، ج 1، ص 102. 6. مجله حضور، ش 1، ص 9. 7. امام خميني، كشف الاسرار، ص 176. 8. امام، حكومت اسلامي، صص 33، 53، 60 و 177. 9. كوثر، ص 38. 10. امام خميني، حكومت اسلامي، ص 172. 11. سلسله پهلوي و نيروهاي مذهبي به روايت تاريخ كمبريج، پيشين، ص 304. 12. در اين جا ذكر نمونه اي از قاطعيت امام سودمند مي نمايد: «امام از ملاقات با هر شخصي كه مسؤوليت سياسي داشت، قبل از آنكه از آن پست استعفا دهد، خودداري مي كرد.تقاضاي بختيار براي ملاقات به همين دليل رد شد، اما سيد جلال تهراني، رييس شوراي سلطنت كه براي ديدار با امام به پاريس رفته بود، پس از اين كه به او گفته شد بايد استعفا دهد و شوراي سلطنت

را غير قانوني بخواند و چنين كرد، توانست با امام ملاقات كند.استعفاي سيد جلال تهراني از شوراي سلطنت، پيروزي بزرگي براي ملت ايران بود» . 13. براي مثال «بازرگان كه از خطر درگيري و كودتاي نظامي بيمناك بود در آذر 57 شخصا راهي پاريس شد تا آيت الله خميني را به مصالحه راضي كند.او مي گويد: من تصوير وحشتناكي از آن چه در نظر خود مجسم مي كردم، خطر جنگ داخلي و كشتار بي حد و حساب را براي آيت الله خميني تشريح كردم.ولي آيت الله در پاسخ من گفت: حركت انقلاب به نقطه اوج خود رسيده و آتش انقلاب روشن شده...وقتي كه من از آيت الله سؤال كردم آيا شما به پيروزي مردم بي سلاح در برابر ارتشي كه تا دندان مسلح است، اطمينان داريد؟ آيت الله با اطمينان خاطري سري به علامت تصديق تكان داد و گفت: بهتر است شما به جاي اين حرف ها صورتي از اسامي كساني كه مي توانيم براي تصدي امور به آن ها اعتماد كنيم، تهيه كنيد» . (محمود طلوعي، داستان انقلاب، ص 548) 14. آئين انقلاب اسلامي، (آراء برگزيده امام خميني)، ص 386. 15. مدني، پيشين، ص 467. 16. احمد خميني، آن روزهاي خدايي (يادمان هجدهمين سالگرد پيروزي انقلاب)، ص 12. منابع مقاله:

انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، جمعي از نويسندگان ؛

تحليلي تطبيقي از قيام امام حسين (ع) و قيام امام خميني (س)

تحليلي تطبيقي از قيام امام حسين (ع) و قيام امام خميني (س) مقدمه:

تاريخ زندگي بشر حاكي از آن است كه هر هنگام كه جوامع را نابساماني فرهنگي و اجتماعي فراگرفته است، پيامبران و مصلحان به دستور خداوند در جهت هدايت مردم و نجات

و اصلاح جامعه اهتمام ورزيده اند. اسلام به عنوان كاملترين دين الهي بر محمد (ص) نازل شد تا هم جامعه زمان وي اصلاح گردد و هم حاوي اصول دستورهايي باشد كه براي آحاد بشر قابل اجرا در هر زمان پس از وي باشد و موجب هدايت و نجات جامعه گردد. در نوشته حاضر سعي بر آن است تا در يك بررسي تطبيقي از ديدگاه جامعه شناسي - تاريخي نشان دهيم كه علت اساس قيام امام حسين (ع) تداوم و تجديد اسلام پيامبر (ص) است و قيام امام خميني (ره) نيز با الهام از قيام امام حسين (ع) و در جهت تحقق اهداف آن به وقوع پيوسته است. امام خميني (ره) خود نيز فرموده اند: "انقلاب اسلامي ايران پرتوي از عاشورا و انقلاب عظيم الهي آن است". فرض اساسي ما در اين پژوهش اين است كه هر دوي اين قيامها با عنايت از دستورهاي كلي اسلام درباره اصلاح و تغيير جامعه به وقوع پيوسته اند و اين دستورها براي همه زمانها قابل پيروي و تطبيق است. در اين بررسي ما از روشي كه توماس اسپريگن در كتاب "فهم نظريه هاي سياسي" (1) پيشنهاد كرده است بهره برده ايم و بنابراين در بخش اول از ديدگاه جامعه شناسي - تاريخي آسيب هاي جامعه اسلامي را در زمان هر يك از دو رهبر بزرگ الهي مورد بررسي قرار مي گيرد و در بخش دوم به راههاي اصلاح و شيوه هايي كه اين دو رهبر براي درمان آسيبها و اصلاح جامعه پيشنهاد مي كنند اشاره شده است. بخش اول

آسيبهاي جامعه اسلامي در زمان قيام امام حسين (ع) و امام

خميني (ره)

هر مصلحي با توجه به تصوري كه از وضع مطلوب جامعه دارد بر وضع موجود جامعه زمان خويش ايرادات و اشكالاتي وارد مي داند و به نواقص و امراض خاصي در آن جامعه اشاره مي كند و اينك به اختصار به آسيبها و ايرادات عمده جامعه اسلامي در زمان قيام امام حسين (ع) و قيام امام خميني (ره) اشاره مي شود. الگوي مطلوب جامعه در اين نوشته جامعه اسلامي زمان پيغمبر (ص) در نظر گرفته شده است. 1- آسيبهاي اعتقادي و مذهبي

بررسي نحله هاي فكري وانديشه هاي ديني نشان مي دهد كه مهمترين علل انحطاط و سقوط جامعه اسلامي بعد از رحلت حضرت رسول (ص) برداشت نادرست از دين و فهم غلط معارف اسلامي بوده است. عواملي كه به بروز كژانديشيها و گرايشهاي قبيله اي منتهي گرديد موجباتي را فراهم آورد تا كساني كه به مصادر خلافت دست مي يافتند دين را وسيله توجيه حكومت و اهداف فردي و قومي خويش قرار دهند و جامعه اسلامي را براي مدت طولاني از مناديان واقعي توحيد وانديشه هاي اصيل مكتب اسلام بدور نگهدارند. تحقق چنين امري وقتي ميسر گرديد كه افرادي همچون علي (ع)، سلمان فارسي، عمار ياسر و ابوذر غفاري كنار گذاشته شدند. و افرادي همانند كعب الاحبار يهودي و ابوحريره ادعاي مسلماني كردند و مفتي اعظم جامعه اسلامي گشتند و حكم بر تكفير و تسفيق افرادي چون صحابه نستوه رسول الله (ص)، ابوذر غفاري دادند و با جعل احاديث و تفاسير وارونه سعي كردند تا اذهان مردم را نسبت به حقيقت دين و سيره پيامبر (ص) مغشوش نمايند. علاوه بر علماي درباري فرصت طلبان

و زراندوزاني چون طلحه و زبير براي حفظ منافع مادي و اقتصادي خويش علي (ع) را متهم به كفر مي نمودند و مقدس مآباني چون خوارج نهروان با تاويل آيات خدا بر علي (ع) شمشير مي كشيدند و همه اينها نشانگر اين مطلب است كه در آن زمان قشر عظيمي از مردم مسلمان در درك حقيقت دين و فهم معارف اسلامي با مشكل روبرو بوده اند و در چنين شرايطي بني اميه حاكميت در جامعه اسلامي را به دست مي گيرند و براي توجيه حكومت خود به ترويج نوعي انديشه تقديري و جبرگرايانه مي پردازند.انديشه اي كه احساس هرگونه مسئوليت اجتماعي را از انسان سلب مي كرد و چون با استناد به نام خدا و اراده الهي صورت فريبنده اي داشت در ظاهر صحيح به نظر مي آمد و در آستانه قيام امام حسين (ع) كه با القائات علماي درباري و احاديث جعل پرورش يافته بودند به راحتي مي پذيرفتند كه اگر علي (ع) شكست خورد خدا نمي خواسته تا او بر مسند حكومت باقي بماند و اگر حزب اموي زمام امور مسلمين را در دست دارد خدا چنين موهبتي به آنان عطا كرده است و بنابراين هرگونه اعتراض و انتقاد بر عليه وضع موجود و حكومت اموي انتقاد و اعتراض بر قدرت و مشيت الهي است. در اين زمان دين در امور فردي و عبادي خلاصه مي گردد و بر صورت ظاهر جمعه و جماعات بيش از هر چيز ديگر تاكيد مي شود و بينش و روحيه مذهبي در ميان اكثر قريب به اتفاق مردم به گونه اي مسموم و فلج شده است كه

نه تنها عاملي براي اصلاح و سازندگي جامعه به حساب نمي آيد بلكه موجبات سكوت و تسليم را نيز فراهم مي سازد و صبر و سكوت تخدير كننده اي را بر سرتاسر شبه جزيره عرب مستولي مي گرداند. چنين اعتقادي مطلوب امام حسين (ع) نيست و امام با قيام خود تاكيد بر اين امر كه مي خواهند به اصلاح امت پيامبر (ص) و احياي سيره محمد (ص) و علي (ع) بپردازند اولين اعتراض را برانديشه ديني رايج در جامعه زمان خود روا مي دارند. قبل از قيام امام خميني (ره) هم ملاحظه مي شود كه جامعه در زمينه عقايد الهي و مذهبي دچار آسيبهاي جدي است. برداشتهاي ديني رايج به گونه اي است كه دين به هيچ يك از امور سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه كاري ندارد و فقط امري است كه به برخي از عبادات و اعمال فردي ختم مي گردد و چنين برداشتي از دين همواره مطلوب طبقات حاكم بر جامعه بوده است و به وسيله حكومتهاي باطل در ميان مردم رواج يافته است. در آستانه قيام ايشان با توجه به وابستگي جامعه به جوامع بيگانه شرق و غرب، مسئله جدايي دين از امور سياسي و اجتماعي شدت يافت و با توجه به خودباختگي و الگو قرار گرفتن جوامع غربي براي حكومت و زمامداران امور چهره جديدتري به خود گرفت. به نظر امام خميني (ره) جامعه اسلامي از صدر اسلام به اين آسيب دچار بوده است و اين مسئله در دوره اخير به اوج خود رسيده است چنانچه مي فرمايد: "اين يك نقشه شيطاني بوده است كه از زمان بني اميه و بني

عباس طرح ريزي شده است و بعد از آن هم هر حكومتي كه آمده است، تاييد اين امر را كرده است و اخيرا هم كه راه شرق و غرب به دولتهاي اسلامي باز شده، اين امر در اوج خودش قرار گرفت كه اسلام يك مسئله شخصي بين بنده و خداست و سياست از اسلام جداست و نبايد مسلمان در سياست دخالت كند و نبايد روحانيون وارد سياست بشوند". (2) رواج انديشه جدايي دين از سياست به دليل اينكه هرگونه مسئوليت اعتقادي و اجتماعي را از افراد سلب مي كرد با روحيه تسامح و راحت طلبي نيز سازگاري داشت و بسياري از افراد براي حفظ منافع شخصي خود از هرگونه انديشه اي كه به تغيير وضع موجود منتهي گردد احتراز مي كردند و لذا نقشه هاي شيطاني حكومت از يك سو و تسامح و راحت طلبي از سوي ديگر موجب شد تا اعتقادات ديني نقش موثري در اعمال اجتماعي - سياسي مردم نداشته باشند و از قيام براي خدا در جامعه اسلامي غفلت گردد. امام خميني (ره) در اين زمينه مي فرمايد: "خودخواهي و ترك قيام براي خدا ما را به روزگار سياه رساند و همه جهانيان را بر ما چيره كرده و كشورهاي اسلامي را زير نفوذ ديگران در آورد". (3) 2- آسيبهاي سياسي و اجتماعي جامعه اسلامي

بعد از رحلت پيامبر (ص) از نظر سياسي و اجتماعي معيارها و ضوابط اسلامي تحت الشعاع ارزشهاي قومي و نژادي قرار مي گيرد و مهاجر بر انصار و قريش بر غير قريش ترجيح داده مي شود و به لياقت و شايستگي افراد در تصاحب مناصب سياسي و اجتماعي

عنايتي نمي شود امام حسين (ع) اينك وارث جامعه اي است كه بعد از پيامبر بسياري از ارزشهاي دوران جاهليت در آن نضج گرفته است، بني اميه آنچنان بر جان و مال مردم مسلط شده است كه خود را آقا و ارباب و مردم را بنده و نوكر خود قلمداد مي كنند. عرب را بر عجم ترجيح مي دهند و روحيه برابري و برادري را در جامعه زايل مي نمايند، روشنفكران و اهل بصيرت را از بين مي برند. معاويه علي رغم اينكه خلفاي قبل از او زندگي ساده اي داشته اند يك حكومت سلطنتي پر از تجملات ايجاد كرده است و به پيروي از دوران جاهليت كه بعد از مرگ شيخ قبيله به حكم وراثت فرزندش جاي او را مي گرفت تصميم مي گيرد تا حاكميت اسلامي را براي خاندان بني اميه موروثي گرداند و به خلاف سيره پيامبر (ص) و خلفاي بعد از او پسرش يزيد را كه هيچ گونه لياقت و شايستگي نداشت به جانشيني خود منصوب كند و به اين ترتيب تخطي از معيارهاي سياسي و اجتماعي اسلامي و احياي ارزشهاي جاهلي و نژادي بود كه "زمامداري از قريش به مداخله تيره اموي و زمامداري اموي به سلطنت موروثي و سلطنت موروثي به استبداد مطلق كشيده شد". (4) امام خميني (ره) يكي از ديرپاترين آسيبهاي جامعه اسلامي را "عدم تشكيل حكومت حق" مي داند و در زماني قيام خود را آغاز مي كند كه جامعه تحت سلطه يك حكومت فاسد شاهنشاهي قرار گرفته است كه جز منافع فردي و خانوادگي خود هيچ معيار ديگري را نمي شناسد و حتي براي ارضاي

نفسانيات خود حاضر است سلطه بيگانگان را نيز بر سر مردم مسلمان گسترش دهد، مردم در اين حكومت هيچ نقشي ندارند و حق و حقوق محرومان جامعه پايمال مي گردد و افراد روشنفكر و با بصيرت نيز مورد هتك و آزار قرار مي گيرند و هيچ يك از ضوابط و معيارهاي اسلامي بر امور سياسي و اجتماعي جامعه حاكم نيست و همه امور جامعه در خدمت نفسانيات طبقه حاكم قرار گرفته است. در نظر امام خميني (ره) غلبه حكومت باطل يك آسيب اساسي است و از اين رو درباره غلبه رضاخان مي فرمايد: "قيام براي شخص است كه يك نفر مازندراني بي سواد را بر يك گروه چند ميليوني چيره مي كند كه حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود كند". (5) 3- آسيبهاي اقتصادي و غارت بيت المال

در جامعه اسلامي پيامبر با توجه به اصول و موزانه هايي كه بر مالكيت و نظام اقتصادي حاكم شد ثروتمندان و اشراف نمي توانستند به استثمار و تكاثر ثروت بپردازند و عدالت اجتماعي و اقتصادي از عمده ترين اصول جامعه اسلامي به شمار مي آمد. اما اينك امام حسين (ع) پس از پنجاه سال كه از رحلت پيامبر مي گذرد با يك جامعه كاملا نابرابر مواجه است كه در آن از يك سو قريش و وابستگان به دستگاه خلافت به ويژه بني اميه به ثروتهاي كلان دست يافته اند و از سوي ديگر اكثر آحاد مردم جامعه در فقر و محروميت به سر مي برند. جنگهايي كه بين سپاه اسلام و دو امپراطور بزرگ ايران و روم چند سال بعد از رحلت پيامبر به وقوع پيوست

غنائم و اموال فراواني را نصيب حكومت اسلامي ساخت و اما اين غنايم با رعايت رتبه ها و امتيازاتي خاص نظير سبقت در اسلام بين مسلمانان تقسيم شد و زمينها نيز به تملك سربازان فاتح درآمد. اكثر اين گروه كه به ثروتهاي كلان دست مي يافتند از قبيله قريش بودند كه از دوران جاهليت به بازرگاني و تجارت آگاهي داشتند و همين كه در نظام اسلامي اموال و ثروت بيشتري نصيب آنان گرديد شيوه زندگي پيشين خود را از سر گرفتند و روحيه مال اندوزي و جمع ثروت در آنها زنده شد با اين ترتيب نوعي از اشرافيت معنوي (نظير سبقت در اسلام) معياري شد براي كسب ثروت و مال بيشتر و ايجاد اشرافيت مادي و پس از آن طبقه جديدي از ثروتمندان و اشراف با رنگ و لعاب اسلامي در جامعه به وجود آمده و به دنبال آن اصل عدالت اجتماعي و موازنه هاي اقتصادي اسلام در معرض تهديد و نابودي قرار گرفت. (6) قريش و به ويژه بني اميه هنگامي كه توانستند نفوذ و قدرت بيشتري در دستگاه خلافت اسلامي به دست آورند تحت عنوان "هبه" و "جايزه" به چپاول و غارت بيت المال پرداختند. افرادي همانند طلحه دويست هزار درهم و زبير ششصدهزار درهم از دستگاه خلافت اسلامي دريافت نمودند. اينك طبقه اي مقتدر و ثروتمند در جامعه اسلامي به وجود آمده بود، بين امويان و وابستگان آنها كه داراي ثروتهاي فراوان بودند از يك سو و اكثر مردم كه در فقر و محروميت به سر مي بردند از سوي ديگر شكافي عظيم پيدا گشت و با اين سيطره مالي و سياسي

بود كه حزب اموي به تطميع و خريد افراد ذي نفوذ پرداخت و معاويه بناي "كاخ سبز" را در منطقه شام ايجاد كرد و به قدرت خود تحكيم بخشيد. تصاحب و غارت بيت المال از مهمترين عواملي بود كه حزب اموي در جهت اغفال مردم و تهيه و تجهيز "سپاه شام" از آن استفاده كرد. ايجاد نظام طبقاتي و تبعيض و نابرابريهاي اجتماعي، سبب شد تا نظام عقيدتي و اخلاقي جامعه نيز متحول شود و پذيرش معيارها و اصول اقتصادي مكتب اسلام براي مردم ميسر نگردد. ثروتمندان كه وضع فعلي جامعه را از نظر مادي به نفع خويش مي ديدند اولين گروهي بودند كه در مقابل حكومت علي به مخالفت و آشوب دست زدند و چون ديدند كه عدالت و ايجاد نظام اقتصادي اسلام بيش از هر چيز ديگر منافع آنها را تهديد مي كند به اردوگاه بني اميه پيوستند و مقدمات شكست خلافت امام را فراهم ساختند. معاويه همانند پادشاهان ايران و روم با تشريفات و تجملات بر مردم حكومت مي كرد و با سوء استفاده از بيت المال براي استمرار سلطنت اموي و جانشيني يزيد رشوه هاي كلاني مي پرداخت و گروههاي زيادي از مردم كوفه را با پول و ثروت فريب مي داد و به تطميع آنان مي پرداخت. از جمله وقتي "مغيرة بن شعبه" از طرف معاويه ماموريت يافت تا مردم كوفه را به بيعت با يزيد وادار كند مال فراواني به هواداران حزب اموي در اين شهر بخشيد و گروهي از مردم كوفه را به سركردگي پسر خود نزد معاويه فرستاد تا با اعلام طرفداري از ولايت عهدي يزيد وراثت

سلطنتي امويان را مشروعيتي مردمي بخشند چون اين گروه به دربار حكومت رسيدند معاويه از پسر مغيرة پرسيد: پدرت دين اين مردم را به چند خريده است؟ وي جواب داد: هر يك را به سي هزار درهم. (7) در نتيجه اين حقيقت روشن مي شود كه اگر چه عوامل متعدد در سقوط ارزشها و معيارهاي اسلامي در جامعه نقش داشته اند اما هيچ يك از آنها به اندازه رواج روحيه دنياطلبي و رغبت به مال اندوزي موثر نبوده است به گونه اي كه امام حسين (ع) در آستانه قيام مقدس خويش ماهيت اين مردم را چنين بيان مي كند : "الناس عبيدالدنيا و الدين لعق السنهم يحوطونه مادرت به معائشهم فاذا محصوا بالبلاء اقل الديانون" مردم بنده دنيا هستند دين را تا آنجا مي خواهند كه با آن زندگي خود را سر و سامان دهند و چون آزمايش شوند دينداران واقعي بسيار كم خواهند بود. يكي از آسيبهاي مهم جامعه در آستانه قيام امام خميني (ره) فاصله طبقاتي و بهره كشي سرمايه داران و طبقه ثروتمند جامعه از طبقات محروم و مستضعف مي باشد. ايجاد هسته هاي سرمايه داري در ايران به وسيله نظام شاهنشاهي سبب شد تا وابستگان به دربار و ايادي دست نشانده شركتهاي چندمليتي با استفاده از پول نفت و فروش منابع طبيعي كشور به ثروتهاي كلان دسترسي پيدا كنند و به اين وسيله به چپاول ثروتها و استثمار اقشار ضعيف جامعه بپردازند در مقابل اين عده محدود اكثر آحاد مردم در شهرها و روستاها در فقر و مسكنت به سر مي بردند و هر روز به تعداد زاغه ها و بيغوله

هاي اطراف شهرهاي بزرگ افزوده مي گشت. امام خميني (ره) با اشاره به تحليل نظام اقتصادي از سوي دولتهاي بيگانه مي فرمايد: "استعمارگران به دست عمال سياسي خود كه بر مردم مسلط شده اند نكات اقتصادي ظالمانه اي را تحميل كرده اند و بر اثر آن مردم به دو دسته تقسيم شده اند. ظالم و مظلوم. در يك طرف صدها ميليون مسلمان گرسنه و محروم از بهداشت و فرهنگ قرار گرفته است و در طرف ديگر اقليتهايي از افراد ثروتمند و صاحب قدرت سياسي كه عياش و هرزه گردند. مردم گرسنه و محروم كوشش مي كنند كه خود را از ظلم حكام غارتگر نجات دهند تا زندگي بهتري پيدا كنند و اين كوشش ادامه دارد، لكن اقليتهاي حاكم و دستگاههاي حكومتي جابر مانع آنهاست. ما وظيفه داريم مردم مظلوم و محروم را نجات دهيم. پشتيبان مظلومين و دشمن ظالم باشيم". (8) و تاريخ انقلاب اسلامي به خوبي نشان مي دهد كه محرومين و مستضعفين كه از اين آسيب ويرانگر (تسلط و بهره كشي اغنيا از فقرا) به شدت رنج مي بردند اولين اقشاري بودند كه به نداي امام خميني (ره) لبيك گفتند و به كمك نهضت اسلامي شتافتند. 4- آسيبهاي فرهنگي و اخلاقي

در زمان حيات پيامبر (ص) خصلتهاي پست فرهنگ بدوي و قبيله اي از جامعه محو شد و كينه توزي به برادري مبدل گشت. بي بندوباريهاي اخلاقي از بين رفت و زنان كه موجوداتي پست به شمار مي آمدند در جامعه مسلمين از مرتبه والايي برخوردار شدند و شخص پيامبر به دختر خويش مباهات مي كرد. اسلام به جامعه بشري و به ويژه اعراب

كه در غرقاب فساد و تباهي به سر مي بردند شخصيت و هويت انساني داد و با ارزشهاي متعالي از عرب عصر جاهليت جامعه اي ساخت كه ايمان به خدا، عدالت اجتماعي و برابري، آزادي انسان از سلطه ديگران مهمترين ويژگيهاي آن به شمار مي آمد. با گسترش همين معيارها بود كه دين الهي توانست در درون انسانها و همچنين در محيط اجتماعي آنان تحول ايجاد كند و از يك طرف قبايل پراكنده عرب را متحد سازد و با ايجاد يك حكومت مركزي در مقابل دو امپراطور روم و ايران بايستد و از طرف ديگر جذبه و كشش دروني و فطري انسانها را برانگيزد و از مناطق دور ونزديك انسانها را گروه گروه به سوي اسلام حقيقي فراخواند. اما بعد از رحلت رسول اكرم با بروز فرهنگ بدوي و هواهاي نفساني مجددا روحيه برتري جويي و مال اندوزي و راحت طلبي بر جامعه اسلامي مستولي شد و هنگامي كه بني اميه بر شبه جزيره عرب حاكميت يافتند به تدريج ارزشها و اصول اخلاقي اسلام از جامعه حذف مي شد و قيام امام حسين (ع) وقتي آغاز مي شد كه امويان آشكارا و بدون هيچ ملاحظه اي به هتك حرمتهاي الهي مي پرداختند و روحيات و اخلاق اعراب دوران جاهليت را احيا مي كردند و روحيه تملق و ذلت را در بين مردم گسترش مي دادند. معاويه براي اينكه بتواند از فردي همانند زيادبن ابيه در حاكميت خود استفاده كند مجلسي برپا مي كند و در انظار مسلمين او را برادر نسبي خود مي خواند و يزيد در حضور مردم به ميگساري مي پردازد و فسق

و فجور را در بين مردم رواج مي دهد و در هنگامي كه در كربلا فرزندان رسول خدا را به شهادت مي رساند و خاندان نبوت را به اسارت مي كشاند كينه توزي بدوي و قبيله اي خود را در نعره اي جاهلانه نمايان مي سازد كه اي كاش آنان كه از قبيله من (بني اميه) در جنگ با محمد به قتل رسيده اند مي بودند و آگاه مي شدند كه چگونه انتقام آنها را از بني هاشم گرفتم. شرايط اخلاقي و فرهنگي جامعه در آستانه قيام امام خميني (ره) نيز به گونه اي بود كه هيچ تناسب با ضوابط و اصول اخلاقي اسلام نداشت. حكومت فاسد و وابسته شاهنشاهي با توجه به نوعي از خودباختگي فرهنگي و فرنگي مآبي كه دچار آن شده بود در تخريب ارزشهاي اخلاقي و فرهنگي جامعه از هيچگونه تلاشي مضايقه نمي كرد و جامعه را لهو و لعب و هرزگيها فراگرفته بود. (9) جوانان مسلمان از اخلاق اسلامي تهي مي گشتند و به مراكز فساد كشانده مي شدند زن به گونه اي جديد ملعبه اي بود براي بازيگران صحنه هاي تجارت و اشاعه فساد در جامعه. روحيه ذلت و سلطه پذيري و بي تفاوتي در جوانان تقويت مي شد و به انحاء مختلف زمينه هايي فراهم مي شد تا نيروي انساني از بين برود و جوانهاي ما تلف شوند. امام خميني (ره) اين را يك آسيب اساسي مي داند و مي فرمايد: "اينها نيروهاي انساني ما را خراب كردند نگذاشتند رشد كنند، خرابيهاي مادي جبرانش آسانتر از خرابيهاي معنوي است، اينها نيروهاي انساني را از بين بردند". (10) بخش

دوم

راههاي اصلاح جامعه از نظر امام حسين (ع) و امام خميني (ره)

در بخش اول به آسيبهاي جامعه اسلامي در زمان قيام امام حسين (ع) و قيام امام خميني (ره) اشاره شده و اينك راههاي اصلاح جامعه از نظر اين دو رهبر بزرگ الهي مي پردازيم تا بدانيم كه براي رسيدن به جامعه مطلوب اسلامي چه راه حلهايي را ارائه كرده اند. براي درمان آسيبهاي جامعه اسلامي چه شيوه هايي را در پيش گرفته اند. 1- اصلاح انديشه ديني و تغيير نگرش مردم نسبت به دين

دين يكي از سرچشمه هاي اصلي فرهنگ در جوامع بشري است و صلاح و فساد هر جامعه به صلاح و فسادانديشه ديني در آن جامعه وابسته است. در بخش اول ملاحظه شد كه جامعه اسلامي هم در زمان حسين (ع) و هم در عصر امام خميني (ره) به شدت از نظر عقايد وانديشه هاي ديني دچار آسيب شده است و نگرش مردم نسبت به دين يك نگرش سطحي است و در اين دوره هاي بحراني حكام جور از دين به عنوان وسيله اي براي توجيه حكومت و خلافت خود استفاده مي كنند و آنرا عاملي مي دانند براي سكوت و سكون توده هاي مردمي كه همه چيز را به قضا و قدر سپرده اند و از هرگونه مسئوليت اجتماعي پرهيز مي كنند. امام حسين (ع) به عنوان مظهر اسلام محمدي با قيام خود عزم آن دارد تا بر تفسيرها و برداشتهاي رايج دين خط بطلان كشد و با احيا دين حقيقي وجوه پويا، سازنده و جهت دهنده اين را براي مردم نمايان سازد لذا مي فرمايد: "انا خرجت لطلب اصلاح في

امة جدي اريد ان امر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي ابن ابيطالب". پرواضح است كه عامل اصلي انسجام امت اسلامي دين است و اصلاح امت ممكن نيست مگر با اصلاح دين و اصلاح دين نيز به نظامي از كنترل و پيشرفت وابسته است كه عنوان امر به معروف و نهي از منكر به خود گرفته است و بعد از فهم صحيح از دين اين اصل انسان را در هر لحظه از زندگي موظف به بازآفريني و احياي ارزشهاي ديني مي كند و اين بازگشت مجدد و مكرر به معيارها و ضوابط ديني هم متوجه خود فرد است و هم به جامعه اي كه در آن زندگي مي كند منوط مي شود. بنابراين امر به معروف و نهي از منكر براي انسان مسئوليت اجتماعي مي آفريند و او را دچار نوعي از بيقراري مي سازد تا نسبت به آنچه در امور مختلف سياسي و اجتماعي و فرهنگي در جامعه مي گذرد بي تفاوت و بي تحرك نباشد. امر به معروف و نهي از منكر هنگامي كه مبتني بر فهم صحيح از دين باشد و از سيره نبوي و علوي يعني معيارهاي خالص اسلام سرچشمه بگيرد جامعه را از حالت سكون و ايستايي خارج مي سازد و منجر به بالندگي و سازندگي آن مي گردد. امام حسين (ع) كه خود عصاره اسلام محمدي است قيام مي كند تا نشان دهد كه آنچه بني اميه حكومت خود را به وسيله آن توجيه مي كند دين نيست بلكه نوعي فريب و نيرنگ است كه به اسم دين عرضه مي شود و دين

فقط در عبادات فردي و جمعه و جماعات بدون تحرك خلاصه نمي شود و اسلام حقيقي با وجود چنين حكومتي سازگار نيست. امام خميني (ره) اصلاح انديشه هاي ديني را سرلوحه نهضت اسلامي قرار مي دهد و با طرح مسئله جدايي دين از سياست تغييرها و برداشتهاي رايج از دين را طرد مي كند و اسلام را يك دين اجتماعي و همه جانبه معرفي مي نمايد كه بايد در عرصه هاي مختلف سياسي، اجتماعي و اقتصادي متجلي گردد. ايشان نگرش مردم نسبت به دين را مبهم مي داند و مي فرمايد: "ما موظفيم ابهامي را كه نسبت به اسلام به وجود آورده اند برطرف سازيم تا اين ابهام را از اذهان نزداييم هيچ كاري نمي توانيم انجام بدهيم". (11) با رفع اين ابهام از دين است كه بزرگترين انقلاب ديني جهان در جامعه اسلامي ايران به وجود مي آيد و امر به معروف و نهي از منكر در جامعه احيا مي گردد و جامعه از حالت ايستايي به تحرك در مي آيد و نظام سياسي و اجتماعي جهان را تحت تاثير خود قرار مي دهد. 2- نفي سازش با حكومت جور

سكوت در مقابل حكومت باطل و بي تفاوت بودن نسبت به وضع موجود جامعه موجب نهادينه شدن و ثبات هرچه بيشتر معيارها و ارزشهاي ضد دين مي گردد و به قدرتهاي جابر مشروعيت اجتماعي و سياسي مي بخشد. آنچه در قيام امام حسين (ع) و امام خميني (ره) ملاحظه مي گردد اين است كه هر دو نهضت از ابتدا با "نه" گفتن به وضع موجود و عدم پذيرش حكام جور شروع مي شوند. هنگامي كه

بني اميه با توسل به معيارهاي نژادپرستانه و استثمار و اغفال مردم سعي مي نمود كه تسلط خود را با حاكميت معاويه بر جامعه اسلامي گسترش دهد امام حسين (ع) به اين امر اعتراض نمودند و در نامه اي خطاب به وي چنين فرمودند: "اني لا اعلم فتنة اعظم علي هذه الامة من ولايتك عليها" و هنگامي كه معاويه بر خلاف سيره رسول الله از امام براي خلافت موروثي خاندان بني اميه و جانشيني فرزندش يزيد يعت خواست با مخالفت ايشان روبرو شد و محال است شخصيتي كه اسوه اسلام محمدي است به چنين ذلتي تن دهد و بر اسلام تقلبي مهر تاييد نهد. امام حسين (ع) با توجه به دستورات كلي مكتب اسلام تسليم حكومت جور نمي شود و در مقابل آن واكنش از خود نشان مي دهد. استاد شهيد مطهري درباره اين وجه قيام امام حسين (ع) مي گويد: "تا اينجا اين نهضت ماهيت عكس العملي آنهم عكس العمل منفي در مقابل يك تقاضاي نامشروع دارد و به تعبير ديگر ماهيتش ماهيت تقوا است، ماهيت قسمت اول لااله الاالله; يعني لااله است در مقابل تقاضاي نامشروع "نه" گفتن است. منظور اينكه نهضت از سنخ تقواست از سنخ اين است كه هر انساني در جامعه خودش مواجه مي شود با تقاضاهايي كه به شكلهاي مختلف به صورت شهوت، به صورت مقام، به صورت ترس و به صورت ارعاب از او مي شود و بايد در مقابل همه آنها بگويد نه". (12) امام خميني (ره) نيز با اقتدا به امام حسين (ع) چنين كردند و در مقابل حكومت جابر همه مصيبتها را تحمل كردند و

با ايستادگي و سازش ناپذيري خود مشروعيت اجتماعي و سياسي نظام شاهنشاهي را براي اولين بار در تاريخ ايران زير سئوال بردند و براي هميشه جور آن را از سر مردم كم كردند. آزادگي و ظلم ستيزي راه امام حسين (ع) بود كه در وجود امام خميني (ره) دوباره متجلي گشت و خود ايشان مي فرمايند: "حضرت سيدالشهدا به همه آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد".. (13) "امام مسلمين به ما آموخت كه در حالي كه ستمگران زمان به مسلمين حكومت جائرانه مي كنند در مقابل او اگرچه قواي شما ناهماهنگ باشد به پا خيزيد و استنكار كنيد. اگر كيان اسلام را در خطر ديديد فداكاري كنيد و خون نثار نماييد". (14) 3- اهميت دادن به نقش مردم

نهضتهاي انقلابي و اصلاحي معمولا ثبات نظام اجتماعي را برهم مي زنند و افكار و آراء مردم را تحت تاثير خود قرار مي دهند. امام حسين (ع) و امام خميني (ره) هر دو به نقش مردم و مشاركت آنها در قيام اسلامي اهميت داده اند ولي با توجه به تفاوتهاي اساسي كه از نظر زماني و شرايط اجتماعي بين دو قيام وجود دارد مشاركت و استقبال از دو نهضت با يكديگر قابل مقايسه و تطبيق نيستند. در سال شصت هجري كه امام حسين (ع) نهضت را شروع كردند شرايط خاص بر جامعه حاكم بود و مردم كوفه وقتي از قيام امام اطلاع يافتند از ايشان به بوسيله نامه هاي فراوان دعوت كردند. امام حسين (ع) هم به اين استقبال مردم با همه شرايطي كه بر جامعه حاكم بود پاسخ

دادند تا نشان دهند كه براي مشاركت مردم ارزش و اهميت قائل هستند. دعوت مردم كوفه خود يك پديده اجتماعي است كه از قيام امام ناشي شده است و در شكل و هيات قيام تاثير داشته است و امام براي اتمام حجت به طرف آن شهر حركت كرد تا به نداي مردم كه ايشان را به ياري طلبيدند پاسخ گفته باشد. امام خميني (ره) در جامعه اي متفاوت از جامعه زمان امام حسين (ع) قيام خود را آغاز نمودند و مردم در قيام امام خميني (ره) نقش ويژه اي دارند و شرط اساسي اصلاح جامعه را آگاهي مردم مي دانند و در يك دوره طولاني براي آگاه نمودن و مشاركت دادن مردم در قيام فعاليت مي كنند تا آنجا كه مي فرمايند : "اگر ما بتوانيم... مردم را بيدار و آگاه سازيم... حتما او را با شكست مواجه خواهيم ساخت. بزرگترين كاري كه از ما ساخته ست بيدار كردن و متوجه كردن مردم است. آن وقت خواهيد ديد كه داراي چه نيروي عظيمي خواهيم بود كه زوال ناپذير است. در عين حال راه دشوار خطرناكي در پيش داريم". (15) ايشان بارها تاكيد فرموده اند كه براي اصلاح جامعه بايد يك موج تبليغاتي و فكري به وجود بياوريم تا يك جريان اجتماعي پديد آيد. (16) 4- تشكيل حكومت اسلامي

نقش حكومتها در اصلاح و فساد جوامع بر كسي پوشيده نيست. اسلام دين جامعي است و اجراي اصول اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي آن بدون تشكيل حكومت ممكن نيست. برخي از علماي اسلامي بر اين عقيده اند كه مهمترين انگيزه امام حسين از انجام اين قيام ايجاد حكومت اسلامي

بوده است. (17) امام خميني (ره) در اين زمينه مي فرمايند: "زندگي سيدالشهدا، زندگي حضرت صاحب سلام الله عليه، زندگي همه انبياء عالم، همه انبياء از اول، از آدم تا حالا همه شان اين معنا بوده است كه در مقابل حكومت جور، حكومت عدل را مي خواستند درست كنند". (18) ايشان كه "عدم تشكيل حكومت حق" را از مهمترين و ريشه دارترين آسيبهاي جامعه اسلامي مي دانند اظهار مي دارند: "اگر گذاشته بودند كه حكومتي كه اسلام مي خواهد، حاكمي را كه خداي تبارك وتعالي امر به تعيينش فرموده است، رسول اكرم تعيين فرموده; اگر گذاشته بودند كه آن تشكيلات پيش بيايد حكومت اسلامي باشد آن وقت مردم مي فهميدند كه اسلام چيست و معني حكومت اسلامي چيست". (19) و لذا بهترين راه تصحيح جامعه از نظر ايشان اين است كه: "توده هاي آگاه وظيفه شناس و ديندار اسلامي متشكل شده، قيام كنند و حكومت اسلامي تشكيل دهند". (20) 5- تبيين و تصريح ارزشهاي اسلامي

نظام اجتماعي در هر يك از جوامع بشري به واسطه ارزشها، هنجارها و احساسات مشترك بين اعضاي آن جامعه انسجام مي يابد و جوامع مختلف را از يكديگر متمايز مي سازد. اسلام حاوي ارزشها و هنجارهايي است كه در صورت بروز و اشاعه آنها اعضاي جامعه از درون متحول مي گردند و هر يك از اعمال فردي و اجتماعي آنها معاني خاص و شيوه هاي ويژه اي پيدا مي نمايند. امام خميني (ره) و امام حسين (ع) كه وجودشان مظهر چنين ارزشهايي بود در اعتقاد و عمل به احياي آنها پرداختند و اشتياقي در دل انسانها برانگيختند كه وجودشان را دچار

بيقراري و پويايي دائمي ساخت. اين ارزشها و هنجارها منشا الهي دارند و پويايي و تحرك آفريني آنها تابع هيچ زمان و مكان خاصي نيست و با آنچه در ساير جوامع مشاهده مي گردد متفاوت است. قيام امام حسين (ع) در سال شصت هجري جولانگاه و نمايشگاه اين ارزشهاي متعالي بود و فرزند پيامبر با چنين نهضتي، پويايي و تحرك آفريني دين حضرت محمد را براي هميشه تاريخ ثبت كرد. امام خميني (ره) نيز با اقتداي به امام حسين (ع) توانست اين نهضت عظيم را به ثمر رساند و مجددا به احياي اين ارزشها در جامعه اسلامي بپردازد. نمونه هايي از ارزشهاي مشترك كه اين دو نهضت مقدس به آنها صراحت بخشيد عبارتند از: 1- ايمان به جهاد في سبيل الله و احياي روح مجاهده و مبارزه كه بر حسب آيه شريفه "قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله" سرلوحه قيام امام خميني (ره) قرار گرفت و خلقي را براي جهاد در راه خدا برانگيخت. 2- احياي روحيه شهادت طلبي (21) و برترين مراحل عرفان عملي. "ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا" 3- مقاومت و پايداري و پشتكار در مبارزه. "فاستقم كماامرت" 4- احياي روحيه آزادگي و ذلت ناپذيري. "هيهات مناالذلة" 5- شجاعت و شهامت و پرهيز از مصلحت انديشي و راحت طلبي و توجيه گري. "اني لااري الموت الا السعادة و الحياة مع الظالمين الا برما" 6- احياي روحيه برادري و برابري و تساوي حقوق زن و مرد. 7- احياي امر به معروف و نهي از منكر و ساير امور عبادي نماز، روزه، دعا. 8- احياي جنبه هاي اخلاقي، مروت، ايثار و... پي

نوشت ها: 1- اسپريگن، توماس "فهم نظريات سياسي" ترجمه فرهنگ رجايي، انتشارات آگاه، چاپ اول 1365 2- اورعي، غلامرضا،انديشه امام خميني (ره) درباره تغيير جامعه، موسسه انتشاراتي سوره، تهران، 1373، به نقل از صحيفه نور جلد شانزدهم، صفحه 232 3- امام خميني (ره)، صحيفه نور، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول، جلد اول، ص 165 4- شهيدي، سيد جعفر، قيام حسيني (ع)، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، چاپ دوازدهم، 1367 5- امام خميني (ره)، صحيفه نور، جلد اول ص 4- 3 6- شهيدي، سيد جعفر، همان، ص 52- 46 و ص 85 7- پيشين. 8- امام خميني (ره)، ولايت فقيه، انتشارات اميركبير تهران، 1360 (افست نسخه نجف)، ص 42 و 43. 9- شهيدي، سيد جعفر، همان ص 46- 33 10- امام خميني (ره)، صحيفه نور، جلد هفتم، ص 23 11- امام خميني (ره)، ولايت فقيه، ص 177 12- مطهري، مرتضي "حماسه حسيني" انتشارات صدرا، جلد اول، 1363، 189- 186 13- امام خميني (ره)، قيام عاشورا در كلام و پيام امام خميني (ره)، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، چاپ اول، بهار1373، ص 55 14- پيشين 15- امام خميني (ره)، در جستجوي راه از كلام امام، انتشارات اميركبير، دفتر دهم، ص 46 16- امام خميني (ره)، ولايت فقيه، ص 173 17- براي اطلاع بيشتر مراجعه كنيد به كتاب "شهيد جاويد" نوشته آقاي صالحي نجف آبادي و كتاب "چرا حسين قيام كرد؟ " نوشته مرحوم استاد محمد تقي شريعتي، نگارنده مقاله حاضر تاملاتي را بر اين نظريه وارد داشته است كه براي اطلاع از آن مي توانيد به مقاله تحليلي از قيام امام حسين

(ع) كه در روزنامه "سلام" در مرداد ماه 1370 شمسي به نام "وحيد سلامي" به چاپ رسيده است مراجعه فرماييد. 18- امام خميني (ره)، قيام عاشورا، ص 38 19- امام خميني (ره)، صحيفه نور، جلد اول، ص 167 20- امام خميني (ره)، ولايت فقيه، 173 21- برخي از صاحبنظران با توجه به تحليلي كه از اوضاع و احوال جامعه اسلامي در زمان قيام امام حسين ارائه مي كنند و با استناد به روايات متعددي همان "ان الله شاء ان يراك قتيلا" و امثال آن را با ديدگاههاي مختلفي كه نسبت به هم دارند، همانند مرحوم دكتر شريعتي در كتاب "حسين وارث آدم" و آقاي لطف الله صافي گلپايگاني در كتاب "شهيد آگاه"انگيزه و يا هدف اصلي قيام امام حسين را شهادت آن حضرت دانسته اند، نگارنده به تامل و تحليل اين نكته در مقاله اي كه در پاورقي شماره 17 به آن اشاره شد پرداخته است.

عاشوراي حسيني سرچشمه انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره)

عاشوراي حسيني سرچشمه انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره) آنچه در عاشوراي سال شصت و يك هجري اتفاق افتاد گرچه به ظاهر يك حادثه مي نمود، اما حماسه اي عظيم و تكان دهنده بود كه وجدانهاي خفته را بيدار كرد و خون رشادت و آگاهي را در رگهاي امت اسلامي دوانيد . در واقع عاشورا به مكتبي تبديل گرديد كه ستمديدگان را بر ضد ظلم شورانيد . از اين رو ائمه هدي عليهم السلام بر حادثه كربلا به عنوان برنامه اي تحول آفرين، احياگر و بسيج كننده تاكيد داشتند و همواره مي كوشيدند تا آن را زنده و سازنده نگه دارند . امام خميني رحمه الله كه به

حق در سخن و رهنمود، در قيام و عمل و در حفظ ميراث عاشورا اسوه بي بديلي در تاريخ معاصر تشيع بود، مي فرمود: «دستور آموزنده كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا بايد سرمشق امت اسلامي باشد . قيام همگاني در هر روز و در هر سرزمين . عاشورا قيام عدالتخواهان با عددي قليل و ايمان و عشقي بزرگ در مقابل ستمگران كاخ نشين و مستكبران غارتگر بود و دستور آن است كه اين برنامه سر لوحه زندگي امت در هر روز و در هر سرزمين باشد .» (1) آن رهبر فرزانه در عمل اين ديدگاه خود را پياده كرد و با الهام از عاشوراي حسيني در مقابل يزيديان زمان ايستاد و بساط ظلم و ستم را از سرزمين ايران برچيد . رهبر كبير انقلاب، پيوستگي انقلاب اسلامي با عاشورا را خودش اينگونه بيان مي فرمايد: «روزهايي كه بر ما گذشت عاشوراي مكرر بود و ميدانهاو خيابانها و كوي و برزنهايي كه خون فرزندان اسلام در آن ريخت كربلاي مكرر، . . . هفده شهريور مكرر عاشورا و ميدان شهدا مكرر كربلا كاخ ستمگري را با خون درهم كوبيد . كربلاي ما كاخ سلطنت شيطاني را فرو ريخت .» (2)

تاثيرپذيري انقلاب اسلامي از حماسه حسيني امام خميني رحمه الله با تاثيرپذيري از سرمشقهاي نهضت امام حسين عليه السلام توانست مسلمانان را رهبري كرده و انقلاب اسلامي را به پيروزي برساند . در واقع انقلاب اسلامي ايران در پيروي از اين سرمشقها متاثر از قيام امام حسين عليه السلام است . در اين مقاله به صورت مختصر ضمن ترسيم برخي از سرمشقهاي نهضت امام حسين

عليه السلام، تاثيرپذيري انقلاب اسلامي از آنها با رهبري امام خميني را تبيين خواهيم كرد .

سرمشقهاي نهضت امام حسين عليه السلام

1- سازش ناپذيري با باطل و ستم امام خميني رحمه الله بر ترسيم دو جناح حق و باطل و مبارزه قاطع با اهل فساد و ستم به معناي عام آن و سازش ناپذيري با آن تاكيد مي ورزيد و در هدف خويش در اين راستا از قاطعيت، عزم راسخ و تغيير ناپذيري برخوردار بود . امام خميني رحمه الله اين سخن استوار امام حسين عليه السلام را به ياد داشت كه خطاب به برادرش محمد حنفيه فرمود: «يا اخي والله لو لم يكن في الدنيا ملجا و لا ماوي لما بايعت يزيد بن معاوية (3) ; برادرم! به خدا سوگند اگر در دنيا پناه و پناهگاهي وجود نداشته باشد، هرگز با يزيد بيعت نمي كنم .» بدين جهت فرياد زد: «(. . . آيا) خميني مي تواند تفاهم كند با ظلم . خميني آنجا هم كه بود مجد اسلام را حفظ مي كرد، (آيا) مي تواند حفظ نكند؟ اسلامي كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله اين قدر زحمت كشيده است (. آيا) خميني و امثال خميني مي توانند يك چيزي بگويند كه بر خلاف مصالح اسلام باشد؟» (4) امام حسين عليه السلام در منزل بيضه فرصتي بدست آورد تا با سپاهيان حر سخن گويد و حقايقي را با آنان در ميان بگذارد و دليل قيام و انگيزه مبارزه خود را اعلام كند . آن حضرت در آنجا فرمود: «ايها الناس ان رسول الله قال من راي سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناكثا عهده

مخالفا لسنة رسول الله يعمل في عباد الله بالاثم والعدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقا علي الله ان يدخله مدخله; (5) اي مردم! رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هر كس سلطان زورگويي را ببيند كه حرام خدا را حلال نموده و پيمان الهي را در هم مي شكند، با سنت پيامبر خدا از در مخالفت برآمده، در ميان بندگان خدا راه گناه و عداوت در پيش مي گيرد، ولي او در مقابل چنين فرد جائري با عمل و يا گفتاري اظهار مخالفت ننمايد، بر خداوند است كه او را به محل همان سلطان زورگو (آتش جهنم) داخل كند .» امام خميني رحمه الله نيز هشدار مي داد: «اينهايي كه به امور جامعه و مصيبتهاي مردم اهتمام ندارند و از جناياتي كه در كشور اسلامي مي شود غافلند و ساكتند و سرگرم خوردن و لذت بردن و زندگي مادي خود هستند، مصداق همان آيه شريفه اند: «يتمتعون و ياكلون كما تاكل الانعام و النار مثوي لهم » (6) ; «بهره مي برند و مي خورند چنانكه حيوانات مي خورند و جايشان جهنم است .» (7)

2- فداكاري براي احياء حق زنده نگاه داشتن عاشورا به معني زنده ماندن تمام ارزشهاي والاي الهي و انساني است; يعني مصونيت جامعه در برابر تمام سلطه گريها، استبدادها و جهالتها و تلاش در جهت احياي فضايل و فداكاري در اين راه . حضرت امام حسين عليه السلام انگيزه قيام خود را در اين موضوع مهم و اساسي چنين بيان مي دارد: «الا ترون الي الحق لايعمل به و الي الباطل لايتناهي عنه ليرغب المؤمن

في لقاء الله فاني لا اري الموت الا سعادة والحياة مع الظالمين الا برما; (8) آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل رو گرداني وجود ندارد . شايسته است (در چنين وضعي) انسان با ايمان به سوي ديدار پروردگار بشتابد . پس من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز ملال و دلتنگي نمي دانم .» امام خميني رحمه الله نيز بر رويش فضيلت و محو رذائل اهتمام مي ورزيد و در اين راستا از هر گونه مجاهدت مضايقه نمي نمود . او براي رسيدن به چنين مقصد مقدسي قيام عاشورا را تذكر مي داد و مي فرمود: «سيد الشهداء عليه السلام براي اسلام خودش را به كشتن داد .» (9) و مي فرمود: «حضرت سيدالشهداء عليه السلام را كشتند اما (اين كشته شدن) اطاعت خدا بود، براي خدا بود، تمام حيثيت براي او بود . از اين حيث هيچ شكستي در كار نبود .» (10) امام خميني رحمه الله درباره حركت خودش در راه احياي حق مي فرمايد: «من مصمم هستم كه از پاي ننشينم تا دستگاه فاسد را به جاي خودشان بنشانم و يا در پيشگاه مقدس حق تعالي با عذر وفود كنم .» (11) و در جاي ديگر آمادگي خود را براي شهادت در راه پيروزي انقلاب اعلام نموده و مي فرمايند: «اگر با كشتن من انقلاب به نتيجه كامل خود برسد چرا به چنين امري راضي نباشم؟» (12) امام در جهت محو عواملي كه فضيلتها را از بين برده اند و نيز براي مبارزه با رژيم پهلوي به عنوان عامل رذالت و مانع

احياي ارزشها فرياد مي زند: «من هرگز حتي براي يك لحظه هم موضع خود را تغيير نمي دهم . اين تكليف الهي است و در صورت سكوت مسئول خواهم بود .» (13)

3- تحول روحي حضرت امام حسين عليه السلام در ياران و اصحاب خويش آنچنان تحول روحي و فكري ايجاد نمودند كه هر كدام در فداكاري و ايثار بر يكديگر سبقت مي گرفتند، مثل اينكه به يك كانون نور وصل شده بودند . همه مي گفتند با قلب و سينه هايمان از تو دفاع خواهيم كرد: گر بر كنم دل از تو و بر دارم از تو مهر اين مهر بر كه افكنم آن دل كجا برم امام حسين عليه السلام خود، ياران خويش را چنين معرفي مي كند: «اما بعد فاني لا اعلم اصحابا اوفي و لا خيرا من اصحابي و لا اهل بيت ابر و لا اوصل و لا افضل من اهل بيتي فجزاكم الله عني خيرا; (14) اما بعد، من ياراني با وفاتر و بهتر از اصحاب خود و اهل بيتي نيكوتر و بهتر از اهل بيت خود سراغ ندارم . پس خداوند از طرف من به شما پاداش خير دهد .» نمونه هاي وارستگي، ايثار و پايداري ياران و اهل بيت امام حسين عليه السلام را مي توان در محورهاي ذيل مشاهده كرد: الف) وقتي آن حضرت در شب عاشورا فرمود: «الا و اني قد اذنت لكم فانطلقوا جميعا في حل ليس عليكم مني ذمام; (15) آگاه باشيد كه به همه شما اجازه دادم، پس همه شما بدون اين كه هيچ بيعتي از من بر شما باشد، برويد» ، حضرت عباس

عليه السلام، ديگر برادران امام، پسران برادرش و دو فرزند عبدالله بن جعفر نخستين كساني بودند كه سخن گفتند و خاطر نشان ساختند كه ما چنين نخواهيم كرد . ما بعد از تو نخواهيم ماند و خداوند ما را بعد از تو زنده ندارد . ب) در همين ماجرا، مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: «والله لو علمت اني اقتل ثم احيي ثم احرق حيا ثم اذري - يفعل ذلك بي سبعين مرة - ما فارقتك حتي القي حمامي دونك فكيف لا افعل ذلك و انما هي قتلة ثم هي الكرامة التي لا انقضاء لها ابدا; (16) به خدا سوگند اگر بدانم كه كشته مي شوم، سپس زنده مي شوم، آنگاه زنده زنده سوزانده شوم و دوباره زنده ام كنند و به بادم دهند و هفتاد بار اين كار تكرار شود، دست از تو بر ندارم تا مرگ خويش را درياري تو دريابم . چگونه اين كار را نكنم با اينكه جز يك كشتن نيست، سپس براي آن كرامتي است كه هرگز پايان نمي پذيرد .» ج) در همان لحظات حساس به محمد بن بشر حضرمي كه از اصحاب امام بود گفتند: پسرت در سرحدات ري اسير شده است . گفت: به خدا جان او و جان خود را در راه خدا حساب مي كنم . آيا من بعد از حسين عليه السلام زنده بمانم؟ وقتي كه امام حسين عليه السلام سخن او را شنيد فرمود: خدايت رحمت كند . برو او را از اسارت برهان . جواب داد: چگونه شما را رها كنم؟ د) در لحظات واپسين شب عاشورا دو نفر از ياران امام

با هم شوخي مي كردند . برير از زهاد و پارسايان و عارفان وارسته، در آن موقع حساس از شدت شادماني در پوست خويش نمي گنجيد و مدام لبخند بر لبهايش جاري بود و مزاح مي كرد، به نحوي كه حالت سرور او اعتراض و انتقاد عده اي از اصحاب را برانگيخت و موجب تعجب آنان شد . ه) در شب عاشورا، وقتي امام حسين عليه السلام فرمود هر كس از اصحاب و ياران بماند فردا شهيد مي شود، قاسم كه اين سخنان را شنيد، عرض كرد: آيا من هم از كشته شدگان خواهم بود؟ امام عليه السلام به او پاسخ مثبت داد، اما قبل از آنكه به پرسش قاسم پاسخ گويد از وي پرسيد: «يا بني كيف الموت عندك; فرزندم! مرگ نزد تو چگونه است؟» قاسم جواب داد: «يا عم احلي من العسل; (17) عموجان! از عسل شيرين تر است .» و) عقبة بن سمعان كه از ياران و همراهان كاروان امام عليه السلام بود مي گويد: در منزل قصر بني مقاتل امام را خواب سبكي فرا گرفت در حالي كه سوار بر اسب بود . بزودي ديدگانش را باز فرمود و دو يا سه بار آيه استرجاع را بر زبان جاري كرد . حضرت علي اكبر - كه پشت سر پدرش در حال حركت بود - چون شنيد كه بر زبان مبارك امام كلمه استرجاع جاري شده است، علتش را پرسيد . حضرت فرمود: فرزند عزيزم، اندكي به خواب رفتم كه سواري عنان اسب مرا كشيد و گفت: «القوم يسيرون و المنايا تسري اليهم; اين جمعيت حركت مي كنند و بلاها (و مرگ)

به سوي آنان حركت مي كند .» علي اكبر عليه السلام عرض كرد: «او لسنا علي الحق; آيا ما بر حق نيستيم؟» امام فرمود: «بلي والذي اليه مرجع العباد; سوگند به آنكه بازگشت بندگان به سوي اوست، اينچنين است .» علي اكبر عليه السلام عرض كرد: فاذا لانبالي، نموت محقين; (18) پس باكي نداريم، ما در حالي كه بر حق هستيم مي ميريم .»

قويترين عامل تحول امام خميني رحمه الله براي ايجاد تحول اساسي و بنيادي در امت اسلامي ايران به سراغ قويترين عامل تحول روحي امت اسلامي رفت و با درك صحيح و عميق از مكتب امام حسين عليه السلام و توانايي ارائه برنامه اي رشد دهنده، سوژه كربلا را به كار گرفت; زيرا مي دانست هيچ موضوعي مانند آن در اعماق جان شيعيان نفوذ نكرده است . آنان در هيچ واقعه اي به اين ميزان اشك نريخته و سوگواري نكرده و در هيچ مراسمي اينگونه به ميدان نيامده اند . به علاوه اين قيام آيينه تمام نماي ارزشهاي انساني و معنوي است و اوج ايثار، حماسه، عبادت و شوق ملكوتي را به نمايش مي گذارد . امام كه در مكتب تربيتي حضرت سيدالشهداء رشد كرده بود، با تعاليم عاشورايي خويش مردم را متحول نمود . او مي فرمود: «حضرت سيدالشهداء به همه آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم و در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد .» (19) «سيدالشهداء و اصحاب و اهل بيت او آموختند تكليف را، فداكاري در ميدان، تبليغ در خارج ميدان . آنها به ما فهمانيدند كه در مقابل حكومت جور نبايد زنها بترسند . نبايد مردها

بترسند .» (20) سرانجام امام در بسيج مردم عليه حكومت جور و محو اسباب ستم و تعدي، موفق به تحول روحي در مردم با استفاده از چشمه جوشان كربلا گرديد . امام خود به اين دگرگوني دروني مردم اشاره دارند و مي فرمايند: «من خدا را شكر مي كنم كه . . . يك تحول اساسي در ملت ما پيدا شد . تحولهاي معنوي پيدا شد كه اين تحولها را نمي توانيم اسمي رويش بگذاريم، الا اين كه به دست خدا بود .» (21) حتي امام اين تحول را از پيروزي بر رژيم استبدادي مهمتر مي داند و مي فرمايد: «تحول در ايران پيدا شده، تحول روحي كه از غلبه اي كه بر طاغوت بود و او را عقب زد مهمتر و تمام دنيا متحير شدند از تحول روحي كه در ملت پيدا شد .» (22) امام از اينگونه تحول روحي و استقامت و مقاومت مردم در برابر ستم و تجاوز تقدير مي نمايد و مي فرمايد: «اينجانب از فداكاري ملت ايران تشكر كرده و قدرت و عظمت او را در پناه قرآن و احكام اسلام از خداوند متعال با تضرع خواهانم .» (23)

4- امر به معروف و نهي از منكر در قيام حضرت امام حسين عليه السلام سه موضوع نقش اساسي دارند: 1- بيعت: عوامل حكومت اموي اصرار داشتند كه از امام حسين عليه السلام بيعت بگيرند، اما آن حضرت با شدت در مقابل اين تقاضا مقاومت نمود و به هيچ وجه حاضر به بيعت با يزيد نگرديد . همين امتناع از بيعت مشعل عاشورا را روشن كرد . 2- دعوت مردم كوفه: گرچه

امام حسين عليه السلام بر حسب آگاهيهاي مختص امامت و پيشگوئيهاي جدش رسول اكرم صلي الله عليه و آله به فراخواني مردم كوفه خوشبين نبود و به لحاظ مسائل اجتماعي - سياسي اين شهر را بخوبي مي شناخت، با اين وجود موضوع اتمام حجت مطرح مي گردد و امام حسين عليه السلام دعوت كوفيان را مي پذيرد . 3- سومين عامل كه نيروي محركه قيام عاشوراست، موضوع امر به معروف و نهي از منكر مي باشد . (24) حضرت امام حسين عليه السلام در وصيت به برادرش محمد حنفيه پس از شهادت به يگانگي خداوند و رسالت حضرت محمد صلي الله عليه و آله و روز جزا، فرمودند: «و اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي; اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي بن ابي طالب; (25) من براي تفريح و تكبر و فساد و ستم قيام نكردم، بلكه خروج من براي اصلاح امت جدم مي باشد . من مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و به سيره و سنت جد و پدرم علي بن ابي طالب عليهما السلام رفتار كنم .» امام خميني رحمه الله نيز مي فرمود: «ما كه تابع حضرت سيدالشهداء هستيم بايد ببينيم ايشان چه وضعي در زندگي داشت . قيامش، انگيزه اش نهي از منكر بود كه هر منكري بايد از بين برود من جمله قضيه حكومت جور، حكومت جور بايد از بين برود .» (26) همچنين رهبري انقلاب اسلامي در اين خصوص به

حماسه حسيني توجه كرده و به مبلغان و خطيبان اصرار مي كند كه با استفاده از عاشورا ريشه ستم و خيانت را - كه منكرات بزرگي هستند - قطع كنند: «اكنون كه ماه محرم است، چون شمشيرهاي الهي در دست سربازان اسلام و روحانيون معظم و خطباي محترم و شيعيان عالي مقام سيدالشهداست، بايد حد اعلاي استفاده از آن را بنمايند و با اتكا به قدرت الهي ريشه هاي باقي مانده اين درخت ستمكاري را قطع نمايند .» (27) امام خميني رحمه الله در جاي ديگر مي گويد: «سيدالشهداء چه كرد و چه بساط ظلمي را بهم زد و ما هم چه كرده ايم . . . ما محمدرضا را از اين مملكت بيرون كرديم . . . آن همه مفاسد و غيره وجود ندارد . اين يك نعمت بزرگي است .» (28)

5- عزت آفريني و شكست ناپذيري در مكتب امام حسين عليه السلام كرامت و شرافت انسان ارزش دارند و سربلندي و عدم تسليم در برابر دنياطلبان و ستمگران اصل مهم و استواري مي باشد . آن امام همام وقتي در محاصره كامل سپاه پليدي قرار گرفت فرمود: «لا والله لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد; (29) نه به خدا سوگند، من دست ذلت به شما نخواهم داد و هرگز مانند بردگان فرار نمي كنم .» روز عاشورا، امام حسين عليه السلام خطاب به اراذل و تبهكاران اموي فرمود: «الا و ان الدعي بن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة يابي الله ذلك لنا و رسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت; (30)

آگاه باشيد كه زناكار پسر زناكار مرا ميان مرگ و ذلت قرار داده است، ولي ذلت از ما دور است . خدا و رسولش و انسانهاي با ايمان و دامنهاي پاك و پاكيزه از قبول آن براي ما امتناع مي كنند .» امام خميني رحمه الله كه از نسل آن اسوه حماسه آفرينان بود همچون اجداد طاهرينش هرگز زير بار ذلت نرفت . او رنج تبعيد و آوارگي را پذيرفت و براي خطرات جاني مهيا گشت ولي حسرت يك سازش جزئي را بر دل طاغوت و استكبار نهاد . او در مسير مبارزه با ستم و تجاوز، و رهبري انقلاب اسلامي كرارا آموزه هاي عزت آفرين عاشورا را مورد تاكيد و درس آموزي قرار مي داد . امام خميني رحمه الله در يكي از بيانات خود خطاب به كارگزاران طاغوت فرمود: «من اكنون قلب خود را براي سر نيزه هاي مامورين شما حاضر كرده ام ولي براي قبول زورگوئيها و خضوع در مقابل جباريهاي شما حاضر نخواهم كرد .» (31) آن روح قدسي در هيچ شرايطي از مواضع اصولي خود دست بر نداشت و در مقابل استكبار و اهل شرك و نفاق فرياد برآورد: «هيهات كه خميني در برابر تجاوز ديو سيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا و امت محمد و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظاره گر صحنه هاي ذلت و حقارت مسلمانان باشد . من خون و جان ناقابل خويش را براي اداي واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم . قدرتها و

ابرقدرتها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خميني يكه و تنها بماند، به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت پرستي است ادامه مي دهم و به ياري خدا در كنار بسيجيان جهان اسلام خواب را از ديدگان جهانخواران و سرسپردگاني كه به ستم و ظلم خويش اصرار مي نمايند سلب خواهم كرد .» (32) امام خميني رحمه الله با تاثيرپذيري از حماسه عاشورا و خطبه هاي پرهيجان امام حسين عليه السلام به دنياي استكبار چنين هشدار مي دهد: «من به تمام دنيا با قاطعيت اعلام مي كنم كه اگر جهانيان بخواهند در مقابل دين ما بايستند، ما در مقابل آنان خواهيم ايستاد و تا نابودي آنان از پاي نخواهيم نشست; يا همه آزاد مي شويم و يا به آزادي بزرگتري كه شهادت است مي رسيم . . . و از مرگ شرافتمندانه استقبال مي كنيم ولي در هر حال پيروزي و موفقيت با ماست .» (33) پي نوشت ها: 1) صحيفه نور، ج 9، ص 57 . 2) همان . 3) بحار الانوار، ج 44، ص 329; مقتل عوالم، ص 54 و مقتل خوارزمي، ج 1، ص 188 . 4) صحيفه نور، ج 1، ص 70 . 5) الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج 3، ص 208; انساب الاشراف، ج 3، ص 171 . 6) محمد/12 . 7) در جستجوي راه از كلام امام، دفتر شانزدهم، ص 498 . 8) مثيرالاحزان، ابن نماحلي، ص 22; تحف العقول، ص 174 و لهوف، ص 69 . 9) تبيان (آثار موضوعي)، دفتر يازدهم، ص 212 . 10) همان . 11)

در جستجوي راه از كلام امام، دفتر ششم، ص 55 . 12) همان . ص 60 . 13) همان . ص 61 . 14) تاريخ طبري، ج 5، ص 418; كامل ابن اثير، ج 3، ص 285 و نفس المهموم، ص 227 . 15) نفس المهموم، صص 228- 227 . 16) همان . 17) مدينة المعاجز، ج 4، ص 214، حديث 295; نفس المهموم، ص 230 و موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، پژوهشكده باقر العلوم عليه السلام، ص 402 . 18) ابصار العين، ص 86; مثير الاحزان، جواهري، ص 33 و الفتوح، ابن اعثم، ص 873 . 19) صحيفه نور، ج 3، ص 225 . 20) همان، ج 17، ص 59 . 21) روزنامه اطلاعات، 20/2/1358 . 22) در جستجوي راه از كلام امام، دفتر نهم، ص 224 . 23) مجموعه اي از مكتوبات امام خميني رحمه الله، ص 370 . 24) با استفاده از بحثهاي شهيد مطهري رحمه الله در كتاب عنصر امر به معروف و نهي از منكر در نهضت حسيني . 25) مقتل عوالم، ص 54; مقتل خوارزمي، ج 1، ص 188 و ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 602 . 26) صحيفه نور، ج 20، ص 189 . 27) در جستجوي راه از كلام امام، دفتر دهم، ص 224 . 28) همان، دفتر شانزدهم، صص 549- 548 . 29) الارشاد، شيخ مفيد، ج 2، صص 101- 100 . 30) نفس المهموم، ص 149; شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص 302 . 31) كلمات قصار (پندها و اندرزها)، امام خميني رحمه الله، ص 228 . 32) فرازهاي فروزان،

از نگارنده، به نقل از صحيفه نور، ج 20، ص 227 . 33) صحيفه نور، ج 20، ص 118 .

تئوري هاي مختلف درباره انقلاب اسلامي

تئوري هاي مختلف درباره انقلاب اسلامي انقلاب اسلامي ايران در سال 1979/1357 يكي از تحولات شگرف و عظيم قرن بيستم به شمار مي رود و بسياري از تئوري پردازان پديده انقلاب را شگفت زده كرده است.امروزه پس از گذشت بيست سال از پيروزي انقلاب هنوز علل عوامل، ابعاد و ويژگيهاي آن روشن نگشته است.چرا نهضت مشروطيت (1285/1960) با كودتاي رضاخان در سال 1299 و نهضت ملي شدن نفت در سالهاي پايان دهه 1320 با كودتاي 28 مرداد 1332 با شكست روبرو شد، همچنانكه حركت پرشور مردم به رهبري امام خميني (رضوان الله تعالي عليه) در سالهاي 1342 به بعد نيز سركوب گرديد ولي اين تحول عظيم در سال 1357 تحقق يافت؟ چه عوامل و عللي اين پيروزي را به ارمغان آورد؟ البته پديده هاي اجتماعي زاييده يك عامل نيستند ولي مي توان از اساسي ترين و اصلي ترين عامل سخن گفت و اهميت شناخت علت اصلي انقلاب به عنوان علت محدثه در بقا و استمرار آن مؤثر است.آيا از ميان متغيرهاي انقلاب، عدم توسعه سياسي، مشكلات اقتصادي، بحرانهاي ديني و مذهبي اساسي ترين علت اين پديده اجتماعي است يا اينكه عوامل ديگر مؤثر بوده است؟ جالب توجه اينكه محمد رضا پهلوي در آذر سال 1356 در مراسم فارغ التحصيلي دانشگاه افسري اعلام كرد: «كسي نمي تواند مرا سرنگون كند من از حمايت كارگران، كشاورزان و بخش وسيعي از مردم عادي و روشنفكران به علاوه از پشتيباني بي چون و چراي نيروهاي مسلح هفتصد هزار نفري

ايران برخور دارم » (1) سازمان تحليل اطلاعات دفاعي كه وزارت دفاع و نيروهاي مسلح آمريكا را تغذيه اطلاعاتي مي نمايد در ارزيابي از موقعيت رژيم پهلوي اظهار مي كند: «انتظار مي رود شاه در ده سال آينده نيز همچنان به صورت فعال در قدرت بماند» . (2) حيرت در اين بود كه چگونه امور ناممكن به ممكن بدل گشت و مردم با دست خالي بر رژيم نيرومند غالب شدند و رژيم مقتدر و با ثبات محمد رضا پهلوي را پاشيدند؟ چگونه او مقبوليت و كار آمدي خود را از دست داد؟ به طور كلي تئوري هاي چرايي انقلاب اسلامي ايران در پنج دسته ذيل خلاصه مي شود: 1- گروهي تئوري توطئه را منشا زايش انقلاب دانسته اند و طرح ريزي از پيش تعيين شده خارجي ها خصوصا آمريكا و انگلستان را مؤثر اين پديده شمرده اند، زيرا پيشرفت هاي همه جانبه اقتصادي ايران در توليدات صنعتي، معدني و كشاورزي در بازارهاي بين المللي و نيز افزايش بهاي نفت در نيمه اول دهه 1350، منافع قدرت هاي غربي را به خطر انداخت. (3) 2- دسته ديگري با تئوري مدرنيزاسيون علت چرايي انقلاب اسلامي را تفسير كرده اند و شتاب رژيم شاه در اصلاحات مدرن اجتماعي و اقتصادي و ناسازگاري آن با بافت سنتي جامعه و در نتيجه پيدايش بحران هويت را منشا پيدايش انقلاب دانسته اند.اين گروه اقتران زماني اصلاحات شاه و ريشه هاي طغيان در سال 1342 را مؤيد اين نظريه دانسته اند. (4) خانم نيكي كدي در مقام نقد هر دو تئوري و پيرامون پروژه هاي صنعتي و تجاري رژيم محمد رضا پهلوي

بر اين باور بود كه اجراي پروژه هاي ياد شده طرحهاي بزرگي بودند كه مطابق شرايط ايران طراحي نشده و بي اندازه گران و پر خرج بودند و ناكامي اقتصادي و عدم تقسيم عادلانه وفساد و اسراف مالي به بار آورد. (5) 3- طايفه ديگري همچون خانم كدي بر اساس مطالب فوق معضلات و ناهنجاري هاي اقتصادي را عامل اصلي بروز انقلاب اسلامي ايران معرفي مي كند. (6) 4- گروه ديگري از محققان واقع بينانه به عوامل اجتماعي، سياسي، فرهنگي و به خصوص مذهبي توجه دادند.آبراهاميان در اين راستا چنين استدلال مي كند: «انقلاب از اين جهت به وقوع پيوست كه شاه در سطح اجتماعي - اقتصادي به نوسازي هايي دست زد، اما در جهت نوسازي در سطح سياسي ناكام ماند» . (7) برخي از محققان برآنند كه: «علت اصلي و اساس قيام مردم اين بود كه شاه نسبت به نابودي ارزشهاي مسلط جامعه آنها كه از مذهب و آئين آنها سرچشمه گرفته بود، قيام كرده و به همين دليل بود كه با جريحه دار شدن احساسات مذهبي امت مسلمان ايران، ديگر مجالي براي صبر و تحمل و شكيبايي در مقابل ساير ناملايمات اجتماعي و اقتصادي وجود نداشت » . (8) پاره اي ديگر از تئوري پردازان انقلاب اسلامي ايران در تعيين عامل اصلي سقوط و شكست رژيم شاه مي نويسند: «اگر ما به جستجوي علل و عواملي كه خارج از ماهيت انقلاب اسلامي و آرمان ها و ريشه هاي تاريخي آن است بپردازيم، تنها عاملي كه به عنوان علت اصلي و عامل اول مي توان از جريان انقلاب، از تولد تا پيروزي آن استنباط

نمود، اعمال سياست اسلام زدايي توسط شاه بود كه ادامه رژيم خود را به منظور هر چه بيشتر جلب نمودن حمايت خارجي و تحكيم هر چه عميق تر سلطنت و ديكتاتوري در داخل كشور، در گرو آن مي ديد. (9) 5- تئوري ديگر بر جامعيت اسلام تاكيد مي كند و نقش تعاليم اسلام را در پيدايش انقلاب اسلامي ايران پررنگ تر مي نمايد.استاد مطهري چنين عقيده اي را ابراز مي كند و در تفسير اسلامي بودن، معنايي اعم از معنويت درج مي كند و نوعي جامعيت از دين اسلامي را كه متضمن مسايل اقتصادي، سياسي و اجتماعي است ارايه مي نمايد و حريت و آزادي، عدالت، نبودن تبعيضهاي اجتماعي و شكاف هاي طبقاتي را در متن تعليمات اسلامي قرار مي دهد.استاد در ادامه مي فرمايد: راز موفقيت نهضت ما نيز در اين بوده است كه نه تنها به عامل معنويت تكيه داشته بلكه آندو عامل ديگر مادي و سياسي را نيز با اسلامي كردن محتواي آنها، در خود قرار داده است.في المثل، مبارزه براي پر كردن شكافهاي طبقاتي، از تعاليم اسلامي محسوب مي شود، اما اين مبارزه با معنويتي عميق توام و همراه است.از سوي ديگر روح آزادي خواهي و حريت در تمام دستورات اسلامي به چشم مي خورد. (10) تفسير جامع نگرانه از دين اسلام و تبيين ابعاد مختلف اجتماعي، سياسي و فرهنگي آن مهمترين تلاش علمي انديشوران و متفكران معاصر همچون علامه طباطبايي، شهيد مطهري و دكتر شريعتي بود كه منشا شكل گيري انقلاب اسلامي ايران شد. پي نوشت ها: 1. ر.ك به روزنامه رستاخيز، 14 آذر 1356. 2. ويليام سوليوان، ماموريت در

ايران، ترجمه محمود مشرقي، انتشارات هفته، چاپ سوم، تهران 1361، فصل پنجم. 3. ريشه هاي انقلاب، ج 1. 4. آنتوني پارسونز، غرور و سقوط...ترجمه دكتر منوچهر راستين، انتشارات هفته، تهران 1363. 5. نيكي كدي، ريشه هاي انقلاب ايران، ترجمه دكتر عبد الرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، صص 177 و 148 و 111 و 102. 6. همان. 7. آبراهاميان، ايران در فاصله دو انقلاب، ص 427. 8. منوجهر محمدي، تحليلي بر انقلاب اسلامي ايران، انتشارات امير كبير، چاپ سوم تهران 1370، ص 88. 9. عباسعلي عميد زنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ دوم، تهران 1368، ص 572. 10. پيرامون انقلاب اسلامي، صص 41- 42. منابع مقاله:

جرعه جاري، خسرو پناه، عبد الحسين ؛

حضور يكپارچه مردم در انقلاب اسلامي

حضور يكپارچه مردم در انقلاب اسلامي يكي از مسائل مهمي كه نظر اغلب تحليل گران انقلاب اسلامي ايران را به خود جلب كرده و ناظرين خارجي را به حيرت انداخته بود، اين واقعيت بود كه چگونه در اين انقلاب به ناگهان تمامي مردم تقريبا «همزمان و هماهنگ سربرداشته و قيام كردند و همصدا خواستار تحول و تغيير اساسي يعني سقوط رژيم شاه و برقراري حكومت اسلامي شدند.» در ايران به جز عده معدودي كه وابستگي بسيار نزديك به رژيم شاه داشته و منافع و بقاي آنها بستگي به دوام رژيم شاه داشت ديگر اقشار و طبقات جامعه از كشاورز، كارگر، اصناف، كاركنان دولت، و دانشجويان و دانش آموزان شهري و روستايي، در همه نقاط كشور، با هم قيام كرده و بدون آنكه به ائتلاف يا تفاهم بر سر خواسته هاي متفاوت گروهها نيازي پيدا شود

همه همصدا با شعارهاي واحد پرچم مبارزه بر عليه رژيم را برداشتند. تبلور عيني اين وحدت و يكپارچگي را مي توان در تظاهرات سال 1357 در روزهاي عيد فطر، تاسوعا، و عاشورا در تهران ديد. به ناگهان مردم تهران، شهري كه در اثر حركتهاي شاه چهره مذهبي خود را از دست داده و نمونه شهرهاي اروپايي ساخته و تزيين شده بود و به آن شهرها بيشتر شباهت داشت تا به يكي از شهرهاي ممالك اسلامي، قيام نموده و آرمانهاي خود را در روحانيت و مذهب باز مي شناسند. همه با هم، حتي آنهايي كه چندان مذهبي نبودند، همراه با تمام ملت فرياد «الله اكبر» سر داده و هويت مدفون شده خود را در مذهب مي يابند. در روز عيد فطر تهران در آستانه حركتي قرار مي گيرد كه سرتاسر كشور را در برگرفته و در تب و تابي عرفاني هويت خود را باز يافته و آنچه را كه جزء نظم عادي جوامع امروزي است همچون سرابي به دور مي افكند. در تظاهرات عاشورا اگر كودكان و ناتوانها و پيرها و قسمتي از زنها را كه در خانه مي مانند كنار بگذاريم، تمام تهران در خيابانها بوده و شعار «مرگ بر شاه » را فرياد مي زد همه (به استثناي آنهايي كه وابستگي بسيار نزديك به رژيم شاه داشته و از قبل او زندگي و تغذيه مي كردند) حتي افرادي كه مدتهاي طولاني همراه رژيم بوده و تا چندي پيش طرفدار سلطنت مشروطه بودند، فرياد مرگ بر شاه مي كشيدند. اصولا حركتهاي انقلابي توده هاي مردم اراده اي مطلقا دسته جمعي را آشكار مي كند و

در تاريخ ملتهاي دنيا كمتر چنين موقعيتي پيدا مي شود. اراده جمعي اسطوره اي سياسي است كه به كمك آن حقوقدانان يا فلاسفه مي كوشند تا تشكيلات و سازماندهي آن را تحليل يا توجيه كنند. اين اراده جمعي يك جنبه تئوريك دارد كه كمتر به چشم ديده شده است و به قول ميشل فوكو مانند خدا يا روح شايد هرگز به چشم ديده نشود. اما در تهران و در تمام ايران چنين اراده جمعي ملتي مشاهده شده و يك عينيت مطلقا (1) روشن و ثابت باقي ماند و به اين ترتيب وحدتي ناگهاني در تاريخ ملت ايران و بر پايه احساسات قوي مذهبي به وجود آمد. اين احساسات در مسائلي شكل گرفته كه سالها ملت از آن در رنج بود، رنج از سلطه و نفوذ بيگانگان، احساس نفرت از غارت و چپاول منابع و سرمايه هاي ملي، سياست خارجي وابسته، و نفوذ در همه جا آشكار آمريكا خواسته ملت را نه تنها بر طرد مسائل فوق مطرح كرد بلكه طرد همه ارزشهاي مسلط كه از سالها و قرنها پيش سرنوشت سياسي آنها را پديد آورده و بدبختيها و حقارتها را به دنبال داشته است.ايجاد چنين اراده دسته جمعي و اتحاد مردم نتيجه اتحاد ميان گروههاي مختلف سياسي نبوده است و همچنين نتيجه سازش ميان طبقات اجتماعي متفاوت نبوده است كه بالاخره هر كدام در موارد مربوط به خواسته هاي گوناگون خود سازش نموده و در مواردي تعديل كنند يا تسليم شوند. آنچه كه شدت و عمق انقلاب را در ايران مشخص مي كرد دو عامل بود: يكي اراده جمعي مردم كه از نظر سياسي شكل

گرفته و مورد ترديد هيچ كس حتي دشمنان و شاه هم نبود و ديگري خواست و اراده آنها در تغيير اساسي و بنيادين در نظام سياسي اجتماعي و ارزشهاي حاكم بر جامعه بود. پي نوشت: 1. كلوبرير، پير بلانشه، «ايران انقلاب بنام خدا» ، ترجمه قاسم صنعوي، انتشارات سحاب، ص 255. منابع مقاله:

انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلابهاي فرانسه و روسيه، محمدي، منوچهر ؛

رهبري امام خميني و نقش مردم در انقلاب اسلامي

رهبري امام خميني و نقش مردم در انقلاب اسلامي نهضتي كه روستائي و شهري، كارگر و كشاورز، دانشجو و استاد، وكيل و كارمند، همه و همه در آن شركت دارند.اساسا غير از مذهب و آن هم مذهبي مانند اسلام، كدام نيرو ميتواند اينچنين انقلابي را بوجود بياورد؟ من بتدريج اين اميد در دلم زنده ميشود كه اين انقلاب به ايران محدود نميماند، هفت صد ميليون مسلمان را در بر خواهد گرفت و چه افتخاري براي ايران خواهد بود كه يك انقلاب اسلامي از ايران شروع بشود و تمام كشورهاي اسلامي را زير نفوذ خودش بگيرد، كه مطمئنا خواهد گرفت. از قراري كه به من اطلاع داده اند چند روز پيش، كارتر به آيت الله خميني راجع به بختيار اخطار كرد كه هر دو ابرقدرت بر روي اين دولت توافق دارند و شما حساب كار خودتان را بكنيد . اما اين مرد بزرگ اعتنائي باين تهديد نكرد. من كه قريب دوازده سال در خدمت اين مرد بزرگ تحصيل كرده ام، باز وقتيكه در سفر اخير به پاريس به ملاقات و زيارت ايشان رفتم، چيزهائي از روحيه او درك كردم كه نه فقط بر حيرت من، بلكه بر ايمانم نيز اضافه كرد.وقتي برگشتم،

دوستانم پرسيدند چه ديدي؟ گفتم چهار تا «آمن» ديدم. آمن بهدفه، بهدفش ايمان دارد.دنيا اگر جمع بشود نميتواند او را از هدفش منصرف كند. آمن بسبيله، براهيكه انتخاب كرده ايمان دارد.امكان ندارد بتوان او را از اين راه منصرف كرد.شبيه همان ايمانيكه پيغمبر بهدفش و براهش داشت. آمن بقوله، در ميان همه رفقا و دوستانيكه سراغ دارم احدي مثل ايشان به روحيه مردم ايران ايمان ندارد.بايشان نصيحت ميكنند كه آقا كمي يواشتر، مردم دارند سرد ميشوند، مردم دارند از پاي در ميآيند، ميگويد نه مردم اينجور نيستند كه شما ميگوئيد.من مردم را بهتر ميشناسم .و ما همگي ميبينيم كه روز به روز صحت سخن ايشان بيشتر آشكار ميشود. و بالاخره بالاتر از همه آمن بربه، در يك جلسه خصوصي ايشان بمن ميگفت فلاني اين ما نيستيم كه چنين ميكنيم.من دست خدا را بوضوح حس ميكنم.آدميكه دست خدا و عنايت خدا را حس ميكند و در راه خدا قدم برميدارد، خدا هم بمصداق ان تنصروا الله ينصركم بر نصرت او اضافه ميكند .يا آنچنان كه در داستان اصحاب كهف مطرح ميشود، قرآن ميگويد آنها جوانمرداني بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و باو اعتماد و تكيه كردند، خدا هم بر ايمانشان افزود (1).آنها براي خدا قيام كردند و خدا هم دلهاي آنها را محكم كرد (2). اين چنين هدايت و تأييدي را من بوضوح در اين مرد ميبينم.او براي خدا قيام كرده و خداي متعال هم قلبي قوي باو عنايت كرده است كه اصلا تزلزل و ترس در آن راه ندارد.اطباء فرانسه كه اخيرا اين پير مرد هشتاد و چند ساله را كه لا اقل پانزده

سال است دچار جنگ اعصاب و ناراحتي روحي است و اخيرا هم جواني آنچنان برومند را از دست داده، معاينه كردند، نظر دادند قلب او نظير قلب يك جوان بيست ساله است.او كه در راه خدا قدم برداشته آنچه را قرآن وعده داده است به تجربه دريافته. قرآن وعده داده است كه براي خدا قيام كنيد، براي خدا عمل كنيد، آن وقت عنايت خدا را ميبينيد.اگر توي خانه ات بنشيني خدا را نميبيني.اگر ساكت باشي، عنايت خدا را نميبيني. براي خدا حركت كن آنوقت است كه خدا را و عنايت او را ميبيني . آدمي كه باميد خدا و براي خدا حركت كرده، از تهديد آمريكا، حتي اگر شوروي را هم ضميمه اش كنند، هيچ ترسي بدل راه نخواهد داد.در مورد اين مرد بزرگ يكي ديگر از خصوصياتش را بگويم، شايد شما باورتان نشود اين مردي كه روزها مينشيند و اين اعلاميه هاي آتشين را ميدهد، سحرها اقلا يك ساعت با خداي خودش راز و نياز ميكند و آنچنان اشك هائي ميريزد كه باورش مشكل است. اين مرد درست نمونه علي (ع) است.درباره علي گفته اند كه در ميدان جنگ به روي دشمن لبخند ميزند و در محراب عبادت از شدت زاري بيهوش ميشود.و ما نمونه او را در اين مرد ميبينيم . پي نوشتها: 1 انهم فتيه آمنوا بربهم و زدناهم هدي. كهف .13 2 و ربطنا علي قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السموات و الأرض .كهف 14 منابع مقاله:

پيرامون انقلاب اسلامي، مطهري، مرتضي؛

مردمي و همگاني بودن انقلاب اسلامي

مردمي و همگاني بودن انقلاب اسلامي اين عنصر در انقلابهاي ديگر هم كم و بيش وجود دارد ولي در

انقلاب اسلامي ايران بسيار برجسته تر مي باشد، همه شاهد بودند اكثريت قريب به اتفاق اين ملت به صحنه آمدند و خواستار واژگوني نظام شاهنشاهي و برقراري نظام اسلامي شدند.نظامي، كارگر، كارمند، كشاورز، روحاني، دانشجو، معلم، شهري، روستائي، همه و همه در آن سهيم بودند.مردم بصورت راهپيمائي و تظاهرات و اعتصابات و در نهايت نيز طي دو سه روز نبرد مسلحانه مردمي رژيم را ساقط كردند.اين وجه از مردمي بودن انقلاب شاخص مي باشد در حاليكه در اكثر انقلابهاي ديگر عنصر اصلي مبارزه، نيروهاي متشكل حزبي و شبه نظامي بودند كه از طريق جنگ مسلحانه كار را تمام كردند و نقش مردم بيشتر حمايت و پشتيباني از آنها بوده است اما در انقلاب ما همه مردم نقش داشتند و در سراسر كشور تقريبا با يك شدت و قدرت، در حاليكه انقلاب فرانسه و شوروي شايد عمدتا در مركز و در پايتخت در جريان بوده است حال چگونه است كه خصيصه مردمي بودن و سراسري بودن اين انقلاب به نسبت ديگر انقلابات برجستگي بيشتري دارد؟ پاسخ اين سؤال تا حدود فراواني به خصيصه اولي و اصلي اين انقلاب باز مي گردد.بدين معني كه چون اين انقلاب، الهي و مكتبي بود و چهارده قرن اسلام در عمق وجدان اجتماعي و فردي اين ملت خانه كرده بود و اسلام مكتبي است جامع و فراگير كه با تمام ابعاد انسان و جامعه كار دارد و ناظر بر درون و بيرون انسان است و هم مبناي فكري و هم منشاء عمل مي باشد از اين رو، با اتكاء به چنين دين و مكتبي منجر به آنچنان خيزش عظيمي شد كه

براي دنيا مبهوت كننده بود. منابع مقاله:

چارچوبي براي تحليل و شناخت انقلاب اسلامي در ايران، حشمت زاده، محمد باقر ؛

رهبري امام خميني

رهبري امام خميني تحليل ماهيت اين انقلاب از تحليل رهبري انقلاب جدا نيست و اين مسئله در ارتباط با مسئله خوديابي ملت ما مطرح ميشود.بايد پرسيد كه چه شد امام خميني رهبر مطلق شد،آن چنان كه حتي آنهائيكه از نظر ايده و هدف در قطب مخالف ايشان جاي داشتند،چاره اي جز اذعان به رهبري ايشان نداشتند.چرا سخنان امام اينهمه موج ميآفريد؟چرا اعلاميه هاي ايشان با نبودن امكانات و وسائل و با بودن اختناقها و شكنجه ها و خطر مرگها به سرعت در سراسر كشور پخش ميشد؟ بي شك از جان گذشتگي و مبارزه خستگي ناپذير با ظلم و ظالم و دفاع سرسختانه از مظلوم،و صداقت و صراحت و شجاعت و سازش ناپذيري اين رهبر در انتخاب او به مقام رهبري نقش داشته است،اما مطلب اساسي چيز ديگري است،و آن اينكه نداي امام خميني از قلب فرهنگ و از اعماق تاريخ و از ژرفاي روح اين ملت برميخاست، مردميكه در طول چهارده قرن حماسه محمد،علي،زهرا، حسين،زينب،سلمان،ابو ذر...و صدها هزار زن و مرد ديگر را شنيده بودند و اين حماسه ها با روحشان عجين شده بود،بار ديگر همان نداي آشنا را از حلقوم اين مرد شنيدند.علي را و حسين را در چهره او ديدند،او را آينه تمام نماي فرهنگ خود كه تحقير شده بود،تشخيص دادند.

امام چه كرد؟ او به مردم ما شخصيت داد.خود واقعي و هويت اسلامي آنها را به آنان بازگرداند. آنها را از حالت خود باختگي و استسباع (1) خارج كرد اين بزرگترين هديه اي

بود كه رهبر به ملت داد،او توانست ايمان از دست رفته مردم را به آنها بازگرداند و آنها را به خودشان مؤمن كند.او با صراحت اعلام كرد كه تنها اسلام نجات بخش شماست.او جهاد اسلامي را مطرح كرد، امر بمعروف و نهي از منكر را مطرح كرد،وظيفه نوعي و ديني و بالاخره اجر و پاداش شهيدان را مطرح كرد،و مردمي كه سالها اين آرزو را كه در زمره ياران امام حسين باشند در سر ميپروراندند و هر صبح و شام تكرار ميكردند يا ليتني كنت معكم فافوز فوزا عظيما بناگاه خود را در صحنه اي مشاهده كردند آنچنانكه گويي حسين را بعينه ميديدند. مردم ما صحنه هاي كربلا،حنين،بدر،احد،تبوك،خيبر،و...را در جلوي خويش ميديدند و همين باعث شد كه به پا خيزند و از سرچشمه عشق به خدا،وضو بسازند و يك سره بانك تكبير بر هر چه ظلم و ستمگري است بزنند. پي نوشت: 1- فلاسفه و حكما اصطلاحي دارند به نام استسباع كه به فارسي آن را«شيرگير»ترجمه كرده اند. ميگويند بعضي از حيوانات كوچك وقتي با حيوانات درنده اي روبرو ميشوند-مثلا وقتي خرگوش با شير مواجه ميشود-حالت استسباع پيدا ميكنند يعني اراده فرار از آنها سلب ميشود.قدرت تصميم گيري را از دست ميدهند.خودباخته و مفتون ميشوند.نقطه مقابل استسباع،ايمان به خود پيدا كردن است.داستان آن صحابي فقير را در زمان پيامبر(ص)شنيده ايد كه از شدت فقر نزد آنحضرت رفت تا درخواست كمك كند،پيامبر در ميان جمع سخن ميگفت،در ضمن صحبت اشاره كرد به اينكه اگر كسي از ما كمك بخواهد به او ميدهيم،ولي هر كس بخدا توكل كند و تلاش شايسته نشان بدهد خدا به او كمك

خواهد كرد.صحابي فقير اينرا كه شنيد از محضر پيامبر بيرون آمد.روز بعد باز گرسنگي فشار آورد و اين بار تصميم گرفت كه درخواست خود را با پيامبر در ميان بگذارد.باز هم مثل روز گذشته پيامبر در ميان جمع همان مسئله را مطرح كرد.مرد همانجا تصميم گرفت كه هر طوري شده كاري پيدا كند.به خانه برگشت و از همسايه ها مقداري طناب و تيشه امانت گرفت و به عزم هيزم كني به بيابان رفت.تا چند روز متوالي اين كار را ادامه داد تااينكه به تدريج درآمدي پيدا كرد و توانست زندگي خود را از سختي و عسرت بيرون بياورد.بعد از مدتي دوباره به سراغ پيامبر رفت و پيامبر به او فرمود: گفتم اگر كسي از ما كمك بخواهد به او ميدهيم،ولي طلب كمك از خدابهتر است و ديدي كه خدا نيز دعوت تو را اجابت كرد و از فقر نجاتت داد. پيامبر به اين ترتيب توانست او را به ياد نيرو و امكان و استعداد خودش بياندازد،و از اين طريق او را به حركت و تلاش وادار كند.در مورد جوامع نيز همين وضع برقرار است.گاهي افراد ملتها در مقابل افراد ملل ديگر حالت خود باختگي و استسباع پيدا ميكنند.ملت خود ما در دوران رژيم شاه چنين حالتي را داشت.ملتي كه به حال استسباع ميافتد تمام كرامتهاي خود را فراموش ميكند تا جائي كه حتي به نوكري بيگانه و تقديم كردن ثروتهاي خود به او افتخار ميكند.گاهي نيز ملتها ايمان به خود را بدست مي آورند،تاريخ پيروزي ملتها،سرشار از اين نمونه هاست. حماسه پرشور مردم وطن ما،در اين زمينه شاهد بسيار خوبي است.ملت ما به همت و

درايت امام خميني توانست ايمان و اعتقاد به خود را دوباره بدست آورد و همين امر ضامن پيروزيش گرديد. منابع مقاله:

پيرامون انقلاب اسلامي ، مطهري، مرتضي؛

رهبري امام خميني (ره)

رهبري امام خميني (ره) چند روز پيش،كارتر به آيت الله خميني راجع به بختيار اخطار كرد كه هر دو ابرقدرت بر روي اين دولت توافق دارند و شما حساب كار خودتان را بكنيد. اما اين مرد بزرگ اعتنائي باين تهديد نكرد. من كه قريب دوازده سال در خدمت اين مرد بزرگ تحصيل كرده ام،باز وقتيكه در سفر اخير به پاريس به ملاقات و زيارت ايشان رفتم،چيزهائي از روحيه او درك كردم كه نه فقط بر حيرت من، بلكه بر ايمانم نيز اضافه كرد.وقتي برگشتم،دوستانم پرسيدند چه ديدي؟گفتم چهار تا«آمن »ديدم. آمن بهدفه،بهدفش ايمان دارد.دنيا اگر جمع بشود نميتواند او را از هدفش منصرف كند. آمن بسبيله،براهيكه انتخاب كرده ايمان دارد.امكان ندارد بتوان او را از اين راه منصرف كرد.شبيه همان ايمانيكه پيغمبر بهدفش و براهش داشت. آمن بقوله،در ميان همه رفقا و دوستانيكه سراغ دارم احدي مثل ايشان به روحيه مردم ايران ايمان ندارد.بايشان نصيحت ميكنند كه آقا كمي يواشتر،مردم دارند سرد ميشوند،مردم دارند از پاي در ميآيند،ميگويد نه مردم اينجور نيستند كه شما ميگوئيد.من مردم را بهتر ميشناسم.و ما همگي ميبينيم كه روز به روز صحت سخن ايشان بيشتر آشكار ميشود. و بالاخره بالاتر از همه آمن بربه،در يك جلسه خصوصي ايشان بمن ميگفت فلاني اين ما نيستيم كه چنين ميكنيم.من دست خدا را بوضوح حس ميكنم.آدميكه دست خدا و عنايت خدا را حس ميكند و در راه خدا قدم برميدارد،خدا هم بمصداق ان تنصروا الله ينصركم بر

نصرت او اضافه ميكند.يا آنچنان كه در داستان اصحاب كهف مطرح ميشود، قرآن ميگويد آنها جوانمرداني بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و باو اعتماد و تكيه كردند، خدا هم بر ايمانشان افزود (1).آنها براي خدا قيام كردند و خدا هم دلهاي آنها را محكم كرد (2). اين چنين هدايت و تاييدي را من بوضوح در اين مرد ميبينم.او براي خدا قيام كرده و خداي متعال هم قلبي قوي باو عنايت كرده است كه اصلا تزلزل و ترس در آن راه ندارد.اطباء فرانسه كه اخيرا اين پير مرد هشتاد و چند ساله را كه لا اقل پانزده- سال است دچار جنگ اعصاب و ناراحتي روحي است و اخيرا هم جواني آنچنان برومند را از دست داده،معاينه كردند،نظر دادند قلب او نظير قلب يك جوان بيست ساله است.او كه در راه خدا قدم برداشته آنچه را قرآن وعده داده است به تجربه دريافته. پي نوشت ها: 1- انهم فتيه آمنوا بربهم و زدناهم هدي. كهف-13. 2- و ربطنا علي قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السموات و الارض .كهف-14 منابع مقاله:

پيرامون انقلاب اسلامي، مرتضي، مطهري؛

رهبري امام خميني (ره) در مراحل مختلف نهضت

رهبري امام خميني (ره) در مراحل مختلف نهضت امام در سال 1281 شمسي در يك خانواده مذهبي در خمين به دنيا آمد وي 5 ماهه بود كه پدرش توسط يكي از ملاكين به قتل رسيد. و از آن پس سرپرستي امام را مادرشان بر عهده داشت. امام تحصيلات مقدماتي را پيش برادرش آقاي پسنديده خواند و در سال 1298 به اراك عزيمت كرد و از شاگردان آقاي حائري (مؤسس حوزه علميه قم) شد. سال بعد به همراه ايشان وارد قم شد

و در سال 1306 در درس خارج آقاي حائري به تحصيل ادامه داد و در سال 1315 به مقام اجتهاد نائل آمد. (1) امام در عنفوان جواني ضمن پرداختن به تهذيب نفس در كنار تحصيل و تدريس علوم معقول و منقول، در مسائل سياسي نيز به مطالعه پرداخته و در شرايط آن روز ايران و حوزه، اوضاع سياسي داخلي و بين المللي را دنبال مي كردند و در موقعيتهاي مناسب، حتي در قالب تدريس اخلاق در حوزه علميه، به ترويج انديشه سياسي و انقلابي و افشاگري چهره كريه استبداد و استعمار مي پرداختند. (2) بهر تقدير، نهضت امام خميني از آغاز تا فرجام و تا امروز چندين مرحله را طي كرده است كه به طور اجمال به بيان آن مي پردازيم.

الف مرحله نظريه پردازي و تكون نهضت: امام تا پيش از آغاز رسمي و علني نهضت (سالهاي 41 43) به طور زير بنايي به انجام چند كار مهم سياسي فرهنگي مبادرت كردند.

1 تلاش در جهت كسب آمادگيهاي علمي و اخلاقي: امام اعتقاد داشتند انسان پيش از آنكه وارد صحنه اجتماع و سياست شود بايد پيشاپيش خود را از هر لحاظ آماده كند. در غير اين صورت نه تنها تأثير مثبت نخواهد داشت، چه بسا آثار تخريبي او براي خود و جامعه بيشتر هم باشد. كسب معرفت و تقوي، تواضع و فروتني، زهد و ساده زيستي و تلاش در نيل به مقامات عاليه علمي و معنوي بخشي از اين آمادگيها بودند تا جايي كه در سنين جواني يكي از پر جنب و جوش ترين كرسي تدريس را امام اداره مي كردند .

2 افشاي چهره پهلوي اول

و قلم به مزدان خائن: امام با تأليف كتاب ارزشمند كشف اسرار در سالهاي پس از 1320 (3) و در پاسخ به شبهات نويسنده كتاب اسرار هزار ساله، ضمن پاسخگويي به شبهات مربوطه، در جاي جاي كتاب مشكلات كشور و جهان اسلام را مطرح كرده و در صدد ارائه راه حل برآمد. امام در بخشي از اين كتاب با اشاره به خيانت قلم به مزدان خائن و مطبوعاتي كه مروج بي ديني در كشور بودند مي نويسد: برخي از روزنامه ها و مجلات كه به صورت اسف باري مركز و كانون پخش فساد اخلاق و فحشا هستند بايد اصلاح شوند چرا كه براي نشر بي عفتي ها و افسار گسيختگي ها هيچ چيز بيشتر از اين اوراق ننگين كمك نمي كند، اين اوراق ننگين كه در آن روز نشر افكار و الفاظ بيخردانه رضاخان را مي كردند و امروز نيز به نام ترقي دست از اين كشف حجاب ننگين برنمي دارند ضررشان از صدها احمدي و مختاري براي توده و كشور بيشتر است. اينها احساسات شرف آميز يك توده را خفه مي كنند نوك قلم اينها صدها بار مسموم تر و بدتر از نوك سوزن آمپول احمديها است. (4) امام در بخش ديگر از كتاب با اشاره به جنايات رضا شاه و حمايتهاي قلم بدستان مزدور و روشنفكران حامي او مي نويسد: ما مي گوئيم دولتي كه براي پيشرفت كلاه لگني نيم خورده اجانب چندين هزار افراد مظلوم كشور را در معبد بزرگ مسلمين و جوار امام عادل مسلمانان با شصت تير و سر نيزه سوراخ سوراخ و پاره پاره كند اين دولت دولت كفر

و ظلم است و اعانت آن عديل كفر و بدتر از كفر است. ما مي گوئيم دولتي كه برخلاف قانون كشور و قانون عدل يك گروه ديوان آدم خوار را به نام پاسبان شهرباني در هر شهر و ده به جان زنهاي عفيف بي جرم مسلمانان بريزد و حجاب عفت را با زور سر نيزه از سر آنها بربايد و بغارت و چپاول ببرد و محرمات بي سرپرست را در زير لگد و چكمه خورد كند و بچه هاي مظلوم آنان را سقط نمايد اين دولت دولت ظالمانه و اعانت بر آن عديل كفر است.» (5) امام در ادامه مي فرمايند: ما از رضاخان چندان توقعي نداريم او با وضع سربازي بزرگ شده بود و گوشت و خون او با اين فجايع تربيت شده بود، او نمي توانست بفهمد كه عفت و پاكدامني و امانت و درستي براي يك سرباز اهميتش بيشتر است تا براي ديگر افراد توده، و سرباز به دينداري نيازمندتر است از ديگران، لكن با قانونگذارها كه خود را دانشمند به حساب مي آورند سخن داريم...» (6)

3 ارائه راه حل (سقوط رژيم پهلوي و تشكيل حكومت اسلامي) : امام در مقام ارائه راه حل مشكلات كشور فرمودند: «جمله آنكه اين زمامداران خائن يا بي خرد بايد عوض شوند تا كشور عوض شود و گرنه از اين روزگار بدتري خواهيد ديد. تنها حكومتي كه خرد و شرع آن را حق مي داند حكومت خدا، يعني حكومت قانون الهي است و اگر قوانين اسلام در اين مملكت جريان پيدا كند روزي مي رسد كه پيشقدم در تمدن جهان باشد و اين نوع حكومت اگر

بدست فقيه هم نباشد بدون نظارت فقها هم امكان ندارد.» (7) امام در پايان با بيان آيات مربوط به جهاد فرمودند: آيا چنين قرآن و آييني هيچگاه به پيروان خود اجازه مي دهند زير بار ذلت بروند؟ بنابراين تنها راه رهايي جهاد رهايي بخش است كه جز با آموزش نظامي همه طبقات (بسيج عمومي) امكان پذير نيست. (8)

4 تشكيل هسته مركزي: امام مي دانستند شروع يك نهضت فراگير و اداره آن نيازمند تشكيل هسته مركزي و نيروهاي زبده است كه در مراكز حساس كشور حلقه اتصالي ميان رهبري و ملت باشند، امام اين هدف را با تشكيل كرسي درس، بويژه درس اخلاق، و تربيت دهها و صدها انسان وارسته و ايثارگر تأمين كردند تا جائيكه همين گروه عظيم بعدها در سمت نمايندگي امام در مراكز استانها و پس از انقلاب در مراكز حساس سياسي، علمي و نظامي به كمك نهضت و انقلاب شتافتند و بسياري از آنان نيز توسط عوامل استكبار جهاني به شهادت رسيدند و گروهي نيز در حال حاضر يا در كرسي مرجعيت و يا تدريس علوم حوزوي جزو پاسداران ارزشهاي انقلاب هستند.

ب آغاز شكل گيري نهضت به صورت آرام با آنكه انديشه ضد ظلم و ستم و مبارزه با استكبار و استعمار خارجي و استبداد داخلي و تشكيل حكومت اسلامي از آغاز جواني و در قالب تدوين كتاب كشف اسرار براي امام مطرح بود با اين حال، آن مرد خدا تا زمان رحلت آية الله بروجردي (بسال 1340) عملا و علنا علم مبارزه را در دست نگرفتند، اين در حالي بود كه بزرگاني همچون نواب صفوي و آية الله كاشاني نهضتهاي فدائيان

اسلام و ملي شدن نفت را رهبري مي كردند و مورد اذيت و آزار قرار گرفته و بعضا به شهادت رسيدند، بهر تقدير، عدم واكنش صريح و قاطع از سوي امام تا پيش از تاريخ ياد شده معلول عواملي است از قبيل وجود مرد قدرتمند و مرجع مطلق همچون آية الله بروجردي كه از يك سو، رژيم مبارزه با اسلام را به طور علني انجام نمي داد و از جانب ديگر، امام نيز به دليل رابطه استاد و شاگردي و نيز تبعيت از ولايت آقاي بروجردي بر خويش روا نمي دانستند دست به كار شوند مضافا بر اينكه كار فرهنگي سياسي نياز به زمان و بيداري مردم دارد چنانچه هر نهضتي از يك سري زمينه هايي كه يك طرف آن به عملكرد خصم مربوط مي شود، نياز دارد و اين زمينه ها بعدا بوجود آمده بود از همه مهمتر اينكه امام معتقد بودند قيام و نهضت، چون آتشفشاني مايه و مواد مي خواهد و نيز قدرتي كه آن را به خروش مي آورد و مايه قيام دو عنصر مكتب و مردم هستند، رهبري مي تواند قيام و انقلاب اسلامي را به ثمر برساند كه از ژرفاي مكتب و اراده توده هاي مردم برخاسته باشد. و اين كار از دست فقيهي عادل برمي آيد كه در مسند مرجعيت عامه ولايت او مقبول همگان يا اكثريت قابل توجه جامعه اسلامي باشند. رسيدن به اين جايگاه رفيع كه ريشه در عمق مكتب و ايمان و اراده امت دارد، بي شك احتياج به زمان، شرايط و امكانات بالقوه و بالفعل فراوان دارد كه بايد در يك فرايند خاصي شكل

بگيرد و به ثمر بنشيند.

1 تصويب لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي و واكنش امام: اولين رويارويي سياسي علني ميان امام و رژيم در ارتباط با تصويب لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي است. تشكيل انجمن مذكور كه به موجب اصول 91 و 92 متمم قانون اساسي مصوب 1285 ش اولين دوره مجلس مشروطيت پيش بيني شده بود همچنان مسكوت مانده بود. شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان طبق مادتين 7 و 9 نظامنامه انجمن نيز به شرح زير به تصويب مجلس اول رسيده بود. اولا بايد متدين به دين حنيف اسلام باشند و فساد عقيده نداشته باشند ثانيا هنگام سوگند بايد به قرآن مجيد اتيان سوگند كنند ثالثا بانوان از انتخاب كردن و انتخاب شدن محرومند. از سال 39 كه به دلايل خاص داخلي و خارجي رژيم در صدد برخي اقدامات به ظاهر اصلاحي ديكته شده از سوي رئيس جمهور وقت آمريكا برآمده بود با استفاده از خلأ مرجعيت متمركز در قم و نيز به منظور آزمودن نيروي روحانيت براي اقدامات آتي، لايحه مذكور را ابتدا در دولت اميني مطرح كردند ولي با استعفاي اميني و تشكيل دولت توسط اسدالله علم كه مجلس نيز با پيش شرط ايشان براي تشكيل دولت، توسط شاه منحل شده بود، (لايحه مذكور) به جريان افتاد، در متن جديد هر سه شرط مذكور در نظامنامه قبلي حذف شد.

1 1 دلايل رژيم براي تغيير قانون: رژيم با انجام اين كار در آن مقطع زماني خاص، اولا مي خواست با روحانيت كه در شرايط بحران رهبري بسر مي بردند زورآزمايي كند ثانيا به گروههاي صاحب نفوذ غير معتقد به اسلام و

قرآن كه عملا سياست كشور را در اختيار داشتند فرصت دهد تا موجوديت خود را اعلام كنند، ثالثا با عنوان كردن آزادي زنان دليل عقب ماندن و محروميت گذشته آنها را به عهده اسلام بگذارد و بالاخره آخرين مانعي را كه در راه پيوستگي كامل به غرب است از بين بردارد. (9)

1 2 عكس العمل امام: امام كه منتظر فرصت بودند تا يك تحول بنيادي را آغاز كنند و همه مردم و علما را وارد صحنه سياست و مبارزه نمايند و در ضمن جلوي اعتراض مقدس مآبهاي روحاني نما را هم بگيرند بلافاصله دست به كار شدند و اعلام داشتند دولت با حذف اسلام و قرآن، به جنگ با اسلام برخاسته است و مبارزه با آن يك تكليف شرعي است و در مورد انتخاب بانوان فرمود: ما با ترقي زنان مخالف نيستيم ما با اين فحشا مخالفيم. با اين كارهاي غلط مخالفيم، مگر مردها در اين مملكت آزادي دارند كه زنها داشته باشند؟ مگر آزاد مرد و آزاد زن با لفظ درست مي شود؟ (10) با دعوت امام جلسه اي در منزل آية الله حائري و با حضور مراجع وقت تشكيل شد تا در اين مورد تصميم مقتضي و هماهنگ اتخاذ گردد. (11) نهايتا مراجع در اجراي تصميم متخذه طي تلگرافي و با لحن ملايم و خيرخواهانه از شاه خواستند تا در الغاي تصويبنامه اقدام كند. شاه پس از يك هفته به صورت مزورانه و اهانت آميز پاسخ مي دهد كه در آن اولا مراجع را با عبارت «حجة الاسلام» مخاطب قرار مي دهد تا صريحا بگويد آنها را در حد مرجعيت نمي شناسد (چنانچه

در فوت آقاي بروجردي نيز پيام تسليت به نجف براي آقاي حكيم مخابره كرده و مراجع قم را مورد بي اعتنايي قرار داده بود). ثانيا با عبارت «توفيقات جناب مستطاب عالي را در هدايت افكار عوام خواهانيم» به آنها مي گفت كه وظيفه شما هدايت عوام است نه دخالت در امور سياسي كشور. ثالثا با عبارت «توجه جنابعالي را به وضعيت زمانه و تاريخ و همچنين به وضع ساير ممالك اسلامي دنيا جلب مي نماييم» مي خواست بگويد شما ارتجاعي هستيد و از دنيا بي خبريد و چرا اسلامي غير از كشورهاي اسلامي مي خواهيد . بالاخره در پايان جوابيه اظهار داشت لايحه توسط دولت تصويب شده و دولت بايد اقدام كند و از اين طريق خواست بگويد من سلطنت مي كنم نه حكومت و لذا هيچ مسؤوليتي ندارم. (12) پاسخ شاه نه تنها قانع كننده نبود بلكه اهانت آميز نيز بود لذا مراجع قم در نشست جديدي كه به دعوت امام انجام شده بود تصميم گرفتند از علم بخواهند در لغو تصويبنامه اقدام كند. (13) امام در پيامشان به علم بي آنكه ايشان را با عنوان نخست وزير خطاب نمايند بسيار تند و تهديد آميز مطالب را بيان كردند. (14) علم پس از چهل روز جواب مراجع قم را با عنوان آية الله مي دهد و نسبت به دو بند اول لايحه (حذف شرط اسلام و سوگند به قرآن) قول مساعد مي دهد اما تصميم گيري در مورد انتخاب بانوان را به نظر نمايندگان مجلس موكول مي كند و در عين حال پاسخ تلگراف امام را نمي دهد تا به زعم خود در ميان

مراجع قم تفرقه ايجاد كند، غافل از اينكه همين اقدام او امام را به نحو بارزي از ديگران ممتاز ساخت سيل تلگرافها و استفتائات حوزه ها و بازاريان به سوي امام سرازير شد. مردم شهرها، بويژه تهران، به اعتراض برخاستند، كشور حالتي اعتراض آميز به خود گرفت.

2 گسترش دامنه نهضت يا يك گام به پيش: مراجع با اين تصور كه خواسته هايشان برآورده شد اقدام ديگري را ضروري ندانستند و برخي اعلام پيروزي كردند اما امام با دعوت مجدد از آنان متذكر شد اولا احاله كار به مجلس در شرايطي كه مجلس تعطيل است، به منزله فرار از مسؤوليت است ضمن آنكه اگر اصل كار خلاف شرع و قانون اساسي باشد مجلس هم حق تصويب آنرا ندارد. ثانيا لايحه اي كه دولت تصويب كرد بايد رسما الغاي آن را اعلام كند نه آنكه قول همكاري بدهد، مجددا مراجع طي ارسال پيامي خواستار الغاي كامل و علني تصويبنامه شدند اما امام در اين مرحله خواسته هاي خود را محدود به لايحه مزبور نكرد لذا در پاسخ سؤال اصناف قم در مورد واكنش علم دايره مبارزات را گسترده تر كرده فرمودند: «اينجانب حسب وظيفه شرعي به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مي كنم، قرآن كريم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملكت و تمام اقتصاد آن در معرض قبضه صهيونيسم است و مدتي نخواهد گذشت كه با اين سكوت مرگبار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملكت را با تأييد عمال خود قبضه مي كنند و ملت مسلمان را از هستي در تمام شؤون، ساقط مي نمايند.» (15) بهر تقدير، با تلاشهاي پيگير امام و مراجع

عظام قم و پشتيباني همه جانبه مردم لايحه اي كه در مهرماه سال 41 به تصويب دولت رسيده بود در آذرماه همان سال لغو شد. (16)

3 باز هم زورآزمايي و پاسخ دندان شكن: به دنبال شكست مفتضحانه دولت در جريان لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي، رژيم تصميم گرفت به مناسبت 17 دي سالروز كشف حجاب توسط رضاخان در سال 1314 از زنان بي حجاب براي رژه خياباني و تظاهرات، كه بطور غير مستقيم عليه اسلام و روحانيت تمام مي شد بهره برداري كند تا زخم خود را هر چند محدود التيام بخشد. امام پس از آگاهي از ماجرا، طي ارسال پيامي به دولت هشدار داد كه در صورت وقوع چنين حادثه اي، علماي اسلام متقابلا همان روز را به مناسبت فاجعه مسجد گوهر شاد (كه توسط رضاخان انجام گرفته بود) عزاي ملي اعلام نموده و از عموم ملت خواهند خواست كه دست به تظاهرات بزنند و نسبت به عاملين آن ابراز انزجار نمايند، با اين تهديد امام، رژيم به ناچار از موضع خود عقب نشيني كرد بدين ترتيب، پيروزي دوم در حال شكل گيري نهضت به دست آمد كه خود آغازي براي حوادث بعدي بود.

4 تبليغات عليه روحانيت و موضعگيري امام: بدنبال شكستهاي مكرر رژيم در مصاف با روحانيت و عصبانيتي كه از اين طريق براي رژيم به وجود آمده بود، جرايد را وادار كردند تبليغات گسترده اي را عليه روحانيت به راه انداختند . امام پس از گفتگو با علما و مراجع قم، آنان را به اعتراض دسته جمعي در اين مورد تشويق كرد. در اين اعتراض كه به صورت تجمع گسترده در

مسجد اعظم قم به عمل آمد، يكي از وعاظ معروف تهران به سخنراني پرداخت و تأكيد كرد در صورت عدم اقدام در جلوگيري از تبليغات مسموم مطبوعات عليه اسلام و روحانيت و عدم اجازه به روحانيت به رد و پاسخگويي، ناگزير مبارزات قبلي را مجددا ادامه خواهند داد. اين سخنراني و جلسه اعتراض آميز كه از طرف مراجع قم و با پيشنهاد امام شكل گرفت بازتاب گسترده اي در ميان مردم داشته و موجب وحشت دولت گشت لذا معاون نخست وزير راهي قم شده ضمن اظهار تأسف از نوشته هاي برخي از جرايد، به مراجع اطمينان داد كه مسأله را تعقيب كرده و ديگر اجازه انتشار اكاذيب عليه روحانيت را نمي دهد.

5 رفراندوم لوايح ششگانه و موضعگيري امام: رژيم شاه پس از تحمل چندين شكست متوالي، سرانجام دست خود را رو كرد و آخرين ترفند خويش را كه همان طرح آمريكايي انقلاب سفيد بود براي فريب ملت و اسارت كشور در معرض افكار عمومي قرار داد. در اين لوايح موضوعاتي از قبيل اصلاحات ارضي، سپاه دانش، فروش سهام كارخانجات و سهيم بودن كارگران از سهام ياد شده ... مطرح شد. امام با صدور بيانيه ها و انجام سخنرانيهاي خود فرمود: اولا بايد روشن شود چه مقامي صلاحيت برگزاري رفراندوم را دارد ثانيا اصولي كه براي مردم نامفهوم است چگونه مي تواند مورد تصويب قرار گيرد ثالثا شرط اصلي يك رفراندوم آزادي است كه اكنون وجود ندارد، رابعا اگر اينها براي اجراي اصلاحات حسن نيت دارند و مي خواهند براي ملت كاري انجام دهند چرا به برنامه اسلام و كارشناسان آن مراجعه نمي كنند؟ خامسا به

نظر مي رسد كه اين رفراندوم اجباري مقدمه اي براي از بين بردن اصول اسلامي است. (17) رژيم نيز به طور ناجوانمردانه انقلابيون را مرتجع، مخالف آزادي و نهايتا عمال ملاكين معرفي مي كرد. بهر تقدير، رفراندوم تحريم شد و مردم براي شركت در آن استقبال چنداني نشان ندادند. شاه در آستانه رفراندوم (4 بهمن 41) به قم سفر كرد و در ميدان آستانه سخنراني كرد ولي نه مردم و نه علما استقبالي از او به عمل نياوردند و شهر به صورت ماتم زده يكپارچه تعطيل بود و كسي در آن تردد نمي كرد. شاه عصباني شده و همچون افعي زخم خورده در صدد انتقام برآمد. در همان ايام در پايگاه وحدتي دزفول ضمن ايراد سخنراني روحانيون و مراجع قم را تهديد به سركوب و مرگ كرد!

ج آغاز دوباره يا مرحله خونين نهضت هر چند در سال 41 نهضت با جديت آغاز شده بود اما با خونريزي همراه نبود البته به خاطر پيروزيهاي بدست آمده، رژيم عصباني شده و در صدد انتقام برآمده بود كه اين تراژدي در سال 42 به اجرا در آمد. نوروز سال 42 مصادف بود با ايام شهادت امام صادق (ع) . و امام طي ارسال پيامهاي جداگانه خطاب به علماي بلاد فرمود ما امسال عيد نداريم و عيد را عزاي عمومي اعلام كرده از آنان خواست از فرصت بدست آمده استفاده كرده مردم را در جريان جنايات و خلافكاريهاي شاه قرار دهند. (18) دوم عيد مصادف با شهادت امام صادق (ع) مراسمي در مدرسه فيضيه برگزار شد. مزدوران رژيم با لباس مبدل وارد جلسه شده و مجلس را بر هم

زدند مردم وحشت زده مدرسه را ترك كردند شامگاه كماندوها به حجره ها ريختند جمع زيادي از طلاب را شهيد و مجروح نمودند و اين جنايت را در روز بعد نيز تكرار كردند. (19) با اين حمله و كشتار رعب و وحشت شهر قم را فرا گرفت شاه در صدد گسترش اين جو وحشت به سراسر كشور برآمد متقابلا امام نيز تصميم گرفت تا در قالب برگزاري مراسم هفتم و چهلم شهدا، قيام را به نقاط مختلف كشور گسترش بدهد كه سرانجام امام موفق به انجام اين كار شدند. امام به مناسبت چهلم شهداي فيضيه با صدور بيانيه اي شخص شاه را به شدت مورد حمله و تهديد قرار داد و همه تبليغات شومي را كه در مدت چهل روز عليه مراجع و روحانيت انجام گرفته بود بي اثر كرد. در ايام محرم سال 42 (پس از 65 روز از فاجعه خونين فيضيه) روحانيون و متصديان برگزاري مراسم مأموريت ويژه اي يافتند تا به نحو شايسته اي از آن بهره برداري كنند. عمال رژيم از روحانيون اعزامي تعهد مي گرفتند عليه شاه و اسرائيل چيزي نگويند و نگويند كه اسلام در خطر است. امام نيز در عصر عاشورا سخنراني تاريخي خود را ايراد كرده و شاه و اسرائيل (20) را مورد حمله قرار داده و اضافه كرد: آخر شاه و اسرائيل چه رابطه اي با هم دارند، مگر شاه يهودي است؟ امام در پايان فرمودند: «من نمي خواهم تو (در سرنوشت) مثل پدرت بشي، اين ها مي خواهند تو را يهود معرفي كنند كه من بگويم كافري، تا از ايران بيرونت كنند و به تكليف

تو برسند.» (21) پس از اين سخنراني بود كه مأموران رژيم نيمه هاي شب به منزل امام ريختند و با دستگيري امام، ايشان را به تهران برده و مدت ده ماه در زندان يا در محاصره نگه داشتند. با انتشار خبر دستگيري امام، تمام شهرهاي ايران، بويژه قم و تهران و ورامين به اعتراض عمومي و خروش ملي تبديل شد مردم با فريادهاي كوبنده و اعتراض آميز خواهان آزادي مرجع خود شدند، مردم ورامين به صورت كفن پوش به حركت در آمدند دژخيمان رژيم مردم را به رگبار بستند و در نتيجه هزاران انسان بي گناه را در ماه خون و شهادت (محرم) و در نيمه خرداد سال 42 به شهادت رساندند. مراجع قم و نجف و روحانيون شهرهاي مختلف عراق به انقلاب پيوستند و فرياد اعتراض و ماهيت قيام مردم و جنايات شاه را به سران كشورهاي عربي و سازمانهاي بين المللي اعلام كردند. بالاخره امام پس از نزديك به يك سال بازداشت آزاد شده و به قم مراجعت مي كردند. مراسم مراجعت امام همراه با قيام و انقلابي ديگر شد. سالگرد شهداي فيضيه و پانزده خرداد بار ديگر شور آفريد، امام خود به سخنراني پرداخت، 15 خرداد را براي هميشه عزاي عمومي اعلام كرد. (22) مهرماه سال 43 قرارداد ننگين «كاپيتولاسيون» تصويب شد كه به موجب آن نظاميان آمريكايي از مصونيت قضايي برخوردار شدند امام اعتراض خود را در قالب سخنراني معروفشان مطرح كردند . رژيم پس از اين به گمان خود مانع را از سر راه برداشت و امام را به تركيه و سپس به نجف تبعيد كرد. اما امام حتي لحظه

اي از فعاليت و هدايت نهضت دريغ نكردند.

د رشد و شكوفايي نهضت (46 57) پس از تبعيد امام تا سال 46 ظاهرا رژيم نفس راحتي كشيد و مشكلي را احساس نمي كرد در حالي كه در همين ايام امام با ارسال بيانيه ها و پيامها اوضاع كشور را زير نظر داشتند و در عين حال با تدريس خارج فقه در نجف تحت عنوان حكومت اسلامي و ولايت فقيه آينده نهضت را از لحاظ فكري تغذيه مي كردند. از سالهاي 46 به بعد به دليل شرايط بوجود آمده از قبيل: جشن تاجگذاري شاه و فرح، جشن مبتذل 2500 ساله شاهنشاهي، تغيير متمم قانون اساسي و تعيين فرح به عنوان نايب السلطنه، قتل مشكوك جهان پهلوان تختي، جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل، آتش زدن مسجد الاقصي، شهادت آية الله سعيدي و آية الله غفاري، طرح حزب رستاخيز، حمله به مدرسه فيضيه در سال 54 و شهادت حاج آقا مصطفي در سال 56، امام با ارسال پيام، ايراد سخنراني و پاسخ به نامه هاي دانشجويان ايراني مقيم اروپا به هدايت و رهبري نهضت ادامه دادند و اصل پيوستگي را در رهبري مردم حفظ كردند (بر خلاف كساني كه تا هوا را پس مي ديدند به دنبال عياشي مي رفتند و همينكه اوضاع بر وفق مراد شد به ميان ملت آمده و با پررويي تمام ملت را از صحنه بيرون كرده، طلبكار شدند) . به مناسبت شهادت حاج آقا مصطفي در سال 56 مراسمي در سراسر كشور برگزار شد و پس از 15 سال نام امام به طور علني بر منابر و مجالس برده شد و مردم نيز

با ذكر صلوات از آن استقبال كردند. مراسم ياد شده كه تا چهلم ادامه داشت تأثير بسزايي بر اوضاع سياسي كشور داشت اما پس از اتمام مراسم چهلم و آرام شدن اوضاع، روزنامه اطلاعات با نام مستعار رشيدي مطلق طي مقاله اي امام را مورد اهانت قرار داد كه اين امر موجب اعتراض عمومي طلاب حوزه علميه قم و مراجع شد. طلاب به عنوان اعتراض و اعلام انزجار به منازل مراجع و فقها رفتند تا آنكه در غروب روز 19 ديماه 56 در ميدان شهداي قم مأموران شاه جمعيت را به رگبار بستند در نتيجه گروه زيادي را شهيد و تعدادي را مجروح ساختند. با شهادت طلاب مجددا مراسمي در قم و ساير نقاط كشور برگزار شد در مراسم چهلم شهداي قم، مردم تبريز توسط دژخيمان به رگبار بسته شدند، بمناسبت اربعين شهداي تبريز مراسم با شكوهي در مسجد اعظم قم برگزار شد، يكي از سخنرانان به نمايندگي از سوي آقاي شريعتمداري اعلام داشت رعايت احترام همه مراجع لازم است لذا اگر بنابر ذكر صلوات است بايد با شنيدن نام هر يك از اين بزرگان تكرار شود. در پي آن، يكي ديگر از روحانيون با قرار گرفتن در جايگاه بيان داشت احترام مراجع لازم است اما امام جايگاه ويژه اي دارد لذا اگر بناست با شنيدن نام همه مراجع صلوات فرستاده شود براي نام امام سه بار صلوات مي فرستيم كه انبوه جمعيت با صلوات از اين پيشنهاد استقبال كردند (بالاخره سه صلوات به احترام نام امام همچنان گرمابخش مجالس است) . (23) به هر تقدير، هر چه زمان مي گذشت بر دامنه نهضت افزوده

مي شد و چهلم هاي فراواني به يكديگر گره خوردند تا در سال 57 علي رغم همه وحشيگريها و كشتار خونين و تضييق بر امام در نجف و تبعيد ايشان به پاريس و تغيير دولتها و تعويض مهره ها نه رژيم و نه اربابان او نتوانستند در برابر سيل طوفنده و خروشان ملت دوام بياورند و نهايتا شاه رفت و امام باز آمد. «ديو چو بيرون رود فرشته درآيد.» با ورود موفقيت آميز امام به ميهن اسلامي بركات الهي نيز بر اين ملت نازل شد و بار ديگر از آب حيات اقيانوس بيكران اسلام بهره مند شدند. (24) با پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن سال 57 كه رهين رهبريهاي خردمندانه امام، فداكاريهاي ملت باوفاي ايران و اتحاد همه اقشار، اعم از روحاني، دانشگاهي، كارمند، كارگر، كشاورز، شهري و روستايي، زن و مرد و... و در رأس همه امدادهاي خداوند متعال و توجهات امام عصر (عج) بود، مرحله جديدي در تاريخ ايران آغاز شد، ملت طعم پيروزي و آزادي را چشيد مستضعفان از الطاف پدري دلسوز برخوردار شدند. مردم حاضر شدند هر چه دارند در طبق اخلاص بگذارند تا پير و مرادشان موفق به اجراي قوانين اسلام گردد. در مقابل، دشمنان قسم خورده انقلاب پيوند نامقدس خود را عليه انقلاب شكل دادند. جنگهاي داخلي، ترور برجستگان انقلاب، ترور شخصيتها با انواع تهمتهاي ناجوانمردانه، آتش زدن مزارع، طرح كودتا، محاصره اقتصادي، حمله آمريكائيها به ايران، تحميل جنگ خانمانسوز بر نظام نوپاي اسلامي و موارد بيشماري ديگر نمونه هايي از نتايج اين اتحاد شوم است. اما در همه اين مقاطع دست مدد الهي بالاي سر ملت و

امام بود. با تسخير لانه جاسوسي توسط دانشجويان خط امام بسياري از عناصر فاسد و نقشه هاي دشمنان رو شدند. آمريكائيها در آتش عذاب الهي سوختند، صداميان در نيل به اهداف خود ناكام ماندند، ليبرالها از صحنه سياست منزوي شده اند... پي نوشتها: 1 كدي، نيكي آر، ريشه هاي انقلاب ايران، ص .352 2 ر. ك: نهضت امام خميني در ايران، سيد حميد روحاني (زيارتي) ج 1، 1361، ص ص 24 .84 3 در خصوص تاريخ تدوين اين كتاب اختلاف است، خانم كدي آن را به سال 1323 مربوط مي داند ولي بعضي تاريخ آن را به دوران حكومت رضاخان مربوط مي دانند. اما از متن كتاب استنباط مي گردد كه پس از عزل رضاخان توسط انگليسيها، اين كتاب تدوين شده است. 4 كشف اسرار، امام خميني (ره) بي تا، بي م، ص .283 5 همان، ص .239 6 همان، ص .243 7 همان، ص 222 و .238 8 همان. 9 مدني، جلال الدين، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1، ص 375 .376 10 صحيفه نور، ج 1، ص 32 و .53 11 عميد زنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، ص .442 12 مدني، جلال الدين، ج 1 ص .377 13 صحيفه نور، ج 1، ص .29 14 همان، ص .30 15 همان مدرك، ص 176 و 177 و صحيفه نور، ج 1، ص .33 16 امام پس از لغو لايحه با ارسال پيام تشكر آميز از مردم، آنان را عملا در اين نهضت شريك كرده و ادامه آن را به خود مردم واگذار كرد. (همان مدرك، ص 22) 17 مدني، پيشين، ج 2،

ص 12 .13 18 ر. ك: همان مدرك، ص 20 .21 19 بدين ترتيب اولين شهداي نهضت امام خميني در سالروز شهادت امام صادق از ميان شاگردان آن امام و در مركز تحصيل علوم آن امام همام به ديار حق شتافتند و به تناسب حكم و موضوع راه آينده را مي توان به راحتي حدس زد. 20 امام با اين سخنراني خواست ثابت كند شاه و صهيونيستها پشت و روي يك سكه اند. ر . ك: پيشين، ص 38 .43 21 همان، ص .40 22 همان، ص 44 .62 23 آنچه در اين قسمت و پس از اين تا پايان نقل مي شود مشاهدات عيني نويسنده اين سطور است هر چند در كتابهاي مربوطه نيز كم و بيش بيان شده است. 24 در اين قسمت به توضيحات كلاس در مورد حوادث واپسين روزهاي رژيم شاه توجه شود منابع مقاله:

پژوهشي نو پيرامون انقلاب اسلامي، دهقان، حميد ؛

رهبري امام خميني (ره) و روحانيت در انقلاب اسلامي

رهبري امام خميني (ره) و روحانيت در انقلاب اسلامي در انقلاب اسلامي از 15 سال قبل از پيروزي آن تنها با يك چهره شاخص و بارز برخورد مي كنيم كه به اعتراف دوست و دشمن رهبري بلا منازع انقلاب را در سقوط نظام سلطنتي در دست داشته و تا زمان رحلت هم از اين موقعيت ويژه برخوردار بود و ساير رهبران انقلاب اعم از روحاني و غير روحاني مقبوليت و موقعيت خود را در سايه حمايت و تاييد ايشان به دست آورده و بدون تبعيت و تاييد رهبر انقلاب از صحنه خارج شدند. علي هذا نيازي به ذكر موقعيت آنها در انقلاب و به صورت مستقل از امام خميني

نمي رود و در اينجا سعي خواهد شد صرفا سير تكويني زندگي سياسي ايشان را در دوران رهبري انقلاب و آن هم به اختصار مورد بررسي قرار دهيم. ما در اين جا بر آن نيستيم كه راجع به آن چه رهبر انقلاب انجام داده يا مي دهد، صحبت كنيم. بلكه راجع به آنچه او هست و ويژگيها و اوصاف او صحبت مي كنيم. هر كس از نزديك با امام محشور بوده، متوجه مي شد كه اين مرد يك انسان ايده آل با همه صفات و ويژگيهاي حسنه مي باشد. تركيبي از تواناييهاي خداداد روحي، سياسي، فكري، و اخلاقي اين شخصيت استثنايي را در موقعيتي قرار داد كه توانست چنين نقش عظيمي را در ايران امروز بر عهده بگيرد. قدرت و توانايي او بي ترديد به مراتب از يك حد مرجع تقليد تجاوز مي كرد. نمونه و آيينه تمام نماي مفهوم كامل خود شناسايي بازگشت به خود (به عنوان يك مسلمان واقعي) شده بود - حتي مسلمانان غير ايراني هم در او نمونه بسيار با ارزشي از انسان ايده آل اسلامي مي ديدند. با اين ويژگيها و با وجود آن كه او كسي بود كه مي توانست ظرف چند دقيقه ميليونها ايراني را در خيابانها به تظاهرات بكشاند مع هذا وقتي كه زندگي او و محل كار و سكونت او را مشاهده مي كنيد، چيزي جز سادگي و بي پيرايگي مشاهده نمي كنيد. او روي زمين پشت ميز كوچك تحرير خود مي نشست كه كل تجهيزات اطاق كار وي همان ميز كوچك مي بود. وقتي كه ما امام و شخصيت وي را مورد بررسي قرار مي

دهيم، مشاهده مي كنيم كه او در حقيقت تبلور سنتي علماي شيعه مي باشد و اين امر نه تنها به خاطر نفوذ و قدرت فوق تصور كامل و جامع و وسيع در امور سياسي و اجتماعي مي باشد بلكه همچنين با توجه به بعد علمي خالص سنتي ايشان هم بوده است. امام خميني علاوه بر مقام ممتاز فقاهت در علوم هيئت، فلسفه، حكمت، و عرفان، داراي مهارتي ويژه و تخصصي كامل مي بود كه در نزد اساتيدي همچون آيت الله شيخ محمد علي شاه آبادي فرا گرفته بود. از نظر تهذيب نفس و خودسازي از همان آغاز جواني علم و عمل را همراه نموده و همزمان با تحصيل علوم اسلامي در مقام اجراي آنها به ويژه از نظر كسب فضايل انساني و روحاني پرداخت و از اين جهت نيز در ميان شخصيتهاي بزرگ علمي و روحاني محافل مذهبي، و عامه مردم قم مقام و منزلت ويژه و پر ارجي كسب نمود و موفق شد تا از خصلتها و شيوه هاي ناموزوني كه دامنگير بعضي از مقامات روحاني مي گردد، دور بماند. از نظر نظم و انضباط هم زندگي خود را تحت نظم و ديسيپلين خاص قرار داده و اصولا از اين لحاظ نمونه اي در ميان رجال مذهبي نمي توان يافت. زمان استراحت، عبادت، مطالعه، تدريس، قدم زدن، و همه و همه روي نظم خاصي بود، به طوري كه ساير اعضاي خانواده برنامه خود را روي برنامه هاي امام تنظيم مي كردند. يكي از ويژگيهاي جالب توجه درباره ايشان اين است كه نقش رهبري ايشان از نظر سياسي در انقلاب در تاريخ سابقه ندارد، موفقيتهاي

برجسته ايشان را به عنوان يك استاد ممتاز، يك فيلسوف، و يك عارف تحت الشعاع قرار داده بود. اغلب در ميان مسلمانان مدرن اين طور برداشت شده كه فكر و مغز يك فيلسوف و عارف از واقعيات جامعه دور مي گردد و كلا از قبول هر نوع نقش سياسي و اجتماعي خود را كنار مي كشد، با اين تصور كه مسائل مذهبي ارتباط عيني با مسائل موجود مسلمانان و جهان اسلام ندارند، زندگي امام بر عكس دليل واضحي بر ارتباط مسائل فوق بوده و نشانگر اين واقعيت است كه برنامه او صرفا يك حركت سياسي و استراتژيكي نبود بلكه در عين حال يك ديدگاه درست الهي مي باشد. از نظر عرفاني مي توان گفت كه در حقيقت خصوصيات اخلاقي و روحي امام بود كه از او يك انسان والا مجموعه اي از خصوصيات بارز يك مسلمان ايده آل ساخت. امام يكي از رهبران انقلابي نادر الوجودي است كه با ساده ترين شيوه و بدون هيچ گونه تجمل و تشريفات زندگي كرده و با غذاي بسيار ساده اي به سر مي برد. در دوره رضاخان ايشان كتابي به نام «كشف الاسرار» در انتقاد از ديكتاتوري پهلوي نوشته اند. در اين كتاب با شجاعت هر چه تمامتر رژيم رضاخان را مورد انتقاد قرار داده و در آن به خصوص مسئله تسليم پذيري وي در مقابل قدرتهاي خارجي مورد حمله قرار گرفته است. نوع برخورد امام با رژيم رويه اي كاملا غير سازشكارانه و شيوه اي راديكال بود. در دوره اي كه آيت الله بروجردي مرجعيت تامه را داشت. امام از نزديكان و طرف مشورت ايشان به حساب

مي آمد ولي اين موضوع لزوما بدان معني نبود كه نظرات ايشان در حلقه مشاورين مرحوم بروجردي نظرات مسلطي باشد. تا زماني كه مرحوم بروجردي در قيد حيات بودند، امام مستقيما و به عنوان يك چهره سياسي مذهبي شناخته نشده بود تا اينكه در سال 1341 به دنبال درگذشت مرحوم بروجردي و سال بعد مرحوم كاشاني، شاه چهره خود را آشكارتر نشان داد و خواست با استفاده از خلاء موجود در رهبري مذهبي اقداماتي بكند كه با موازين شرعي و مذهبي تطبيق نمي كرد. در اين لحظات حساس امام وارد صحنه شده و ضمن مخالفت با قانون انجمنهاي ايالتي و ولايتي مبارزه اي بي امان را با رژيم آغاز كرد و با حمله مستقيم و انتقادات بي واسطه از رژيم شاه سنت تقيه را شكستند و فتواي تاريخي خود را، در اينكه تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب «ولو بلغ ما بلغ »، صادر كردند. (1) از اين زمان امام چهره بارز رهبري سياسي خود را آشكار نموده و با برخورد خاص كه همانا قاطعيت و عدم سازش با دشمن بود، راه خود را از سايرين جدا نمودند و به سرعت افكار عامه مردم را، كه تشنه چنين رهبري بودند، به خود جلب كردند. مسير حوادث بعدي نشان داده كه در صحنه تحولات سياسي - اجتماعي ايران با ظهور امام به عنوان رهبر، صفحه جديدي نه تنها در تاريخ ايران بلكه روحانيت مبارز شيعه مفتوح گرديد. اگر يك قرن به عقب برگرديم، به روشني مي توانيم سير تكاملي حركت روحانيت مبارز را با يك هدف ولي با شيوه هاي متفاوت و آن هم تحت

تاثير اوضاع و احوال زمان خود مشاهده كنيم. هدف همه آنها اجراي احكام شريعت اسلام، برقراري حكومت عدل الهي، و كوتاه كردن دست بيگانگان و استعمارگران بوده است. سيد جمال الدين اسدآبادي براي رسيدن به اين هدف تلاش خود را در نصيحت، هدايت، و تشويق حكام كشورهاي اسلامي در ايجاد وحدت جهان اسلام قرار داده بود و بيهوده تلاش مي كرد كه شاهان ايران و امپراتوران عثماني و مصر را نصيحت نموده و آنها را وادار نمايد كه در مقابل سيل بنيان كن فرهنگ و تمدن غربي مجددا به دژ مستحكم فرهنگ و تمدن اسلامي پناه برند. روحانيت صدر مشروطيت كه از شاهان بريده بودند به دو دسته تقسيم شده; دسته اي همچون مرحوم بهبهاني و طباطبايي در صدد محدود كردن قدرت پادشاهان خودكامه و كسب و تضمين برقراري نظامي دمكراتيك با دادن حق «وتو» به مجتهدين بودند، بدين اميد كه از وضع و اجراي قوانين خلاف شرع اسلام جلوگيري گردد. ولي در همان حال ميدان را به ليبرالها و غرب زده ها سپرده و خود كناره گرفتند دسته ديگر چون مرحوم شيخ فضل الله نوري كه از حاكميت ليبراليسم وحشت داشته و نگران بود، تلاش مي كرد تا حاكميت شرع اسلام برقرار شده و عاقبت نيز بر سر آن جان خود را فدا كرد. مرحوم آيت الله كاشاني راه را در همراهي و مساعدت با ليبرالها براي كسب آزادي و كوتاه كردن دست بيگانگان ديده، به اين اميد كه با نظارت و تلاش خود متعاقبا در ايجاد حكومت با قوانين اسلامي موفق گردد ولي غافل از آن كه ليبرالها ديگر فرصتي به او و

فدائيان اسلام نخواهند داد تا به خواسته خود برسند و از روحانيت صرفا به عنوان نردباني براي رسيدن به رهبري مردم و قبضه كردن قدرت استفاده خواهند كرد. امام كه تاريخ پر از تجربه روحانيت مبارز را پشت سر گذاشته بود، در اين زمان خود راسا رهبري را به دست گرفت و اجازه نداد كه ديگران از جمله ليبرالها در رهبري و بهره برداري از ثمره مبارزات مردم شريك شوند. شيوه مبارزه امام بسيار ساده و دور از هر نوع پيچ و خم سياسي كاريهاي امروزه بود. او از ابتدا هدف خود را نه در پيروزي و تحقق خواسته هاي خود و مردم بلكه در اجرا و اداي تكليف شرعي قرار داد. او مي گفت كه ما صرفا به تكليف الهي و شرعي خود عمل مي كنيم يا پيروز مي شويم يا كشته مي شويم كه در هر صورت پيروزيم. اين شيوه مبارزه براي كساني كه به روشهاي سياسي ماكياولي عادت كرده بودند و اعمال تاكتيكهاي سياسي غربي را در مبارزات اجتماعي و معادلات سياسي خود مي پسنديدند، بسيار ناخوشايند بود و نه تنها دولتيها و مخالفين ايشان را به خشم مي آورد بلكه براي نزديكان و همراهان ايشان نيز شگفت آور بود. مهندس بازرگان و ياران ليبرالش از كساني بودند كه بيش از همه از اين شيوه برخورد امام عصباني و گيج بودند. (2) امام به همين دليل و با همين شيوه يك حزب و تشكيلات منسجم با كادر منضبط به وجود نياورد و همچنين يك برنامه از پيش تنظيم شده اي نداشت. او تنها با استفاده از نبوغ و جاذبيت خويش و تكيه

بر شعارها و معيارهاي روشن اسلامي و قاطعيت خاص خود، تاكتيكهاي لازم را در جهت پيشبرد اهداف خود براي رسيدن به يك جامعه ايده آل اسلامي به كار مي گرفت. امام در ايجاد ارتباط با اقشار و توده هاي مردم نبوغ خاصي داشت كه از كمتر كسي مشاهده گرديده است. او با كلامي بسيار ساده و قابل درك براي همه حتي بيسوادترين انسانها، پيچيده ترين مسائل سياسي - اجتماعي را مطرح مي كرد و با بيان خود در اعماق قلوب انسانهاي معتقد و مؤمن نفوذ مي نمود. بايد در نظر داشت كه شيوه رهبري و مبارزه امام در انقلاب اسلامي نتيجه يك سنت تاريخي طولاني از صدر اسلام مي باشد. امام با درك و شناخت عميق از قرآن و سنت پيغمبر اكرم (ص) و ائمه طاهرين (س) و بررسي سير تاريخي تحولات سياسي اجتماعي جهان اسلام و به خصوص ايران و همچين مطالعه اوضاع و احوال سياسي اجتماعي زمان معاصر، شيوه مبارزه خود را انتخاب كرد. ابتدا موانعي كه بر سر راه مبارزه بود و از جمله تقيه را مرتفع كرد. آنگاه هدف اوليه خود را كه مبارزه و حمله بي امان به كانون فساد جامعه يعني سلطنت، با طرح عدم مشروعيت آن، قرار داد و سپس با اعلام هدف نهايي، كه برقراري حكومت اسلامي بود، علي رغم همه فشارها و تلاش براي سازش و مصالحه قاطعانه در موضع خود ايستاد و تا نيل به پيروزي مقاومت نمود. دوران رهبري امام را به چهار مرحله متفاوت مي توان تقسيم نمود:

دوره اول: ظهور امام خميني به عنوان رهبري سياسي - مذهبي و كسب مقبوليت سريع ايشان

از طرف توده هاي تشنه مردم بود. اين دوران با اعلاميه مخالفت با قانون انجمنهاي ايالتي و ولايتي آغاز و اوج شكوفايي آن در سخنراني معروف در روز عاشوراي ماه محرم و دستگيري امام و قيام 15 خرداد بود كه با تبعيد ايشان و خيانت بعضي از روحانيون از جمله شريعتمداري به پايان رسيد. در اين دوره از مبارزه امام امت چهار اقدام اساسي انجام داد: 1. با تحريم تقيه، مسئله اي كه در طول سالها مهمترين مانع در راه مبارزات مستقيم و خشونت آميز مردم، با رژيمهاي خودكامه و در عين حال دستاويز سازشكاران بود از سر راه حركت و مبارزه اسلامي برداشت. 2. امام با كشاندن مبارزه به كانون اصلي فعاليتهاي مذهبي، يعني حوزه علميه قم، براي هميشه خط بطلان بر تز جدايي دين از سياست كه در جهت جا انداختن آن تبليغ و تلاش زيادي مي شد كشيد. و حتي كساني را كه از ورود به فعاليتهاي سياسي اكراه داشتند وادار به اتخاذ موضع كرد. و بدين وسيله سنت ديرينه حاكم بر حوزه علميه قم را شكستند. 3. با متوجه كردن لبه تيز حملات خود به كانون اصلي فساد، يعني سلطنت و شخص شاه، به شيوه محافظه كارانه قبلي در مبارزه پايان داد. در گذشته مبارزين و مخالفين رژيم به ويژه ليبرالها و حتي بعضي از مبارزين مذهبي سعي مي كردند. از حمله مستقيم به سلطنت و شاه خودداري كنند و با حمله به اطرافيان شاه، از جمله نخست وزيران و هيات دولت، دربار را از دخالت در جرايم و خطاها مبرا و مصون بدارند. امام امت ضمن به زير سؤال كشيدن

مشروعيت و قدرت سلطنت هر نوع محافظه كاري رايج زمان را در اين زمينه كنار گذارده و محور اصلي مبارزه را در حمله به عامل اصلي همه مفاسد يعني سلطنت، درباريان، و شاه قرار داده و به ديگران هم جرات و جسارت بخشيد تا چنين كنند. «فقط خدا مي داند كه سلطنت ايران از آغاز پيدايش خود چه جنايتها كرده است، جنايات پادشاهان تمام تاريخ ما را سياه كرده است. مگر پادشاهان نبودند كه به قتل عام خلايق فرمان مي دادند و بدون كمترين وسواس دستور سر بريدن مي دادند. از نظر پيغمبر اسلام كلمه ملك الملوك نفرت انگيزترين كلمات در نزد خداوند است. اصول اسلامي با سلطنت مخالف است. كاخهاي استبدادي شاهنشاهي ايران را ويران كنيد. سلطنت يكي از شرم آورترين و پست ترين ارتجاعها است...» . (3) 4. با حمله مستقيم به همه قدرتهاي بزرگ خارجي و در راس آنها آمريكا هر نوع ملاحظه كاري سياسي را كه در گذشته و به ويژه در دوران نهضت مشروطه و ملي شدن صنعت نفت رايج بود، مطرود دانسته و شيوه اي كاملا نو در مبارزه انتخاب كردند. در دوران مشروطه، مشروطه خواهان با تحصن در سفارت انگليس سعي در جلب پشتيباني دولت به اصطلاح «فخيمه » انگلستان مي كردند و نتيجه آن حاكميت فراماسونري بر سرنوشت ملت ايران و به نام مشروطيت شد. در دوران نهضت ملي شدن نفت به قول دكتر مصدق از تضاد منافع دو قدرت بزرگ بهره بردند، يعني با كمك دولت آمريكا نفت را ملي كردند و چند صباحي نگذشت كه در اثر تفاهم دولت انگليس و آمريكا با كودتاي كذايي

خود اين دو كشور براي 25 سال نه تنها بر صنايع نفت بلكه بر همه امور كشور ايران سلطه يافتند. امام امت با شناخت دقيق از تجربيات گذشته در سال 1343 با بيان معروف «آمريكا از انگليس بدتر، انگليس از آمريكا بدتر و شوروي از هر دو بدتر و همه از هم پليدتر. اما امروز سر و كار ما با اين خبيثها است، با آمريكا است » . (4) راه هر نوع نفوذ و اميد را بر وابستگان به سياستهاي خارجي براي شركت در مبارزه و دزديدن ثمره مبارزات مردم بستند. و بدين شيوه بود كه امام توانست با درك صحيح آلام و دردهاي مردم و با استفاده از موقعيت خاص خود يعني مرجعيت كه به گفتار و نظرات ايشان مشروعيت مذهبي مي داد علي رغم تلاش رژيم كه سعي مي كرد بعد از مرحوم آيت الله بروجردي مقام مرجعيت تامه را به خارج از كشور منتقل نمايد، به سرعت اين مقام را با كسب مقبوليت عام به خود اختصاص دادند و به عنوان رهبر مذهبي - سياسي جديد ايران در دوره اي از ياس و نااميدي بارقه اي از نور و اميد در دل و روح انسان تشنه مبارزه تاباند. مردم هم گم گشته خود را در ايشان يافته و آمال و آرزوهاي خود را در كلام و نوشته هاي رهبر جديد خويش يافتند.

دوره دوم: اين دوره رهبري امام امت دوره فترت طولاني پانزده ساله است كه با تبعيد ايشان به تركيه آغاز و با عزيمت ايشان از نجف به پايان مي رسد. در اين دوره اگر چه گاه گاهي به مقتضاي زمان و

با توجه به حوادث و اتفاقاتي كه در ايران رخ مي داده با انتشار اعلاميه ها و فتاوي و انجام سخنرانيها، نه تنها به مخالفت و مبارزه با رژيم ادامه مي دادند بلكه ارتباط معنوي خود را با مردم حفظ كرده و آنها را در اين دوره ارشاد و راهنمايي مي كردند، لكن كار اصلي و مهمي كه امام در اين دوره انجام دادند اين بود كه به عنوان ايدئولوگ انقلاب با آغاز يك سري دروس حوزه اي كه به حكومت اسلامي و يا ولايت فقيه معروف است طرح اصلي حكومت بعد از انقلاب را ريخته و براي كساني كه تا آن زمان برايشان حكومت اسلامي نامفهوم و در ابهام بود، روشن كردند كه در صدد ايجاد چه نوع جامعه و حكومتي مي باشند. همان طور كه در فصل اول مطرح شد رهبري انقلاب به سه صورت ظاهر و متجلي مي گردد كه عبارتند از رهبر به عنوان ايدئولوگ انقلاب، به عنوان فرمانده يا قهرمان انقلاب، و نهايتا به عنوان معمار يا رئيس حكومت انقلابي. امام در اين دوره نقش ايدئولوگ انقلاب را به نحوي شايسته بر عهده گرفته و اجرا كردند. اگر چه ايدئولوژي انقلاب بر پايه مكتب اسلام و بر اساس ماخذ و منابع اصلي آن يعني قرآن سنت، و احاديث مورد ترديد و شك نبود ولي از آنجا كه چهارده قرن از زماني كه حكومت اسلامي واقعي به صورت عيني و عملي برقرار بوده، مي گذشت و به ويژه در غيبت امام مهدي (ع) و با توجه به تحولات عظيم اجتماعي كه در طول چهارده قرن رخ داده است بر مردم روشن

نبود كه آن حكومت اسلامي كه مي بايست بر خرابه هاي رژيم سلطنتي پايه ريزي شود، چگونه حكومتي است و با مسائل مختلف و به خصوص پديده هاي نوين عصر حاضر چگونه رفتار خواهد كرد. و معلوم نبود شيوه انتخاب رهبري و ساختار حكومت و تقسيم بندي مسئوليت بر چه پايه اي است. آيا نوعي از حكومت تئوكراسي يا دموكراسي غربي يا توتاليتريانيسم مي باشد. در چنين شرايطي بود كه امام با طرح اصول حكومت ولايت فقيه چارچوبه اصلي حكومت اسلامي را مشخص نموده و به مردم ارائه داد.

دوره سوم: دوره سوم رهبري امام از زماني آغاز شد كه اولين جرقه هاي انقلاب در دي ماه 1356 در قم موجب شعله ور شدن آتش زير خاكستر گرديده و ديري نگذشت كه با شعله هاي خود خرمن هستي نظام حاكم بر ايران را سوزاند و براي هميشه به نظام طولاني 2500 ساله شاهنشاهي خط بطلان كشيد. در اين دوره امام امت با تشخيص موقعيت مناسب و با بيداري و حركت مردم درنگ و تامل را جايز ندانسته و پرچم رهبري و فرماندهي انقلاب را بر دوش گرفت و بدون هيچ گونه سازش و مصلحت طلبي و با درك صحيح از خواسته و اراده و توان مردم كه با شور و احساسات و ايثار جان و فداكاري در صحنه هاي تظاهرات و درگيري با مامورين دولتي به منصه ظهور مي رساندند، عزم قاطع و خلل ناپذير خود را در ادامه مبارزه بي امان تا سرنگوني رژيم شاه اعلام و دنبال كردند. با عزيمت امام به فرانسه و امكان دسترسي بيشتر مشتاقان و عاشقان به ايشان «نوفل لوشاتو»

، محل اقامت امام در پاريس نه تنها زيارتگاه ايرانيان براي ديدار رهبر انقلاب بود بلكه براي مدتي اين محله به صورت پايتخت دوم ايران، يا به عبارتي بهتر، پايتخت واقعي ايران در آمد و در اينجا بود كه انقلاب اسلامي از مرحله حرف به عمل درآمد. و رژيم شاه را از بنيان بركند. شيوه اي كه در اين دوره امام امت براي رهبري و نهايتا به پيروزي رساندن انقلاب به كار گرفتند عبارت بود از: 1. از رخنه و نفوذ همه كساني كه با شامه قوي خود پيروزي قريب الوقوع را احساس كرده و سعي در نزديك شدن به مقام رهبري مي كردند، جلوگيري كردند. «امام سخنگو ندارد. ما با كسي ائتلاف و تفاهم نكرده ايم. هر كس حرف ما را بزند، با ما و با مردم است » و ... بدين وسيله امام از هر نوع سوء استفاده از موقعيت ايشان و دستاوردهاي انقلاب جلوگيري كرد. 2. برخورد قاطع ايشان با مسائل و عدم سازش و گذشت در راه تحقق اهداف مبارزه، تلاش بسياري از ليبرالها و ميانه روها را براي وادار كردن امام به اتخاذ سياست معتدلتر، و به اصطلاح گام به گام، يا در كلام مهندس بازرگان سنگر به سنگر، خنثي نمود. امام با قاطعيت همه آنها را رد كرده و همواره اعلام مي كرد كه شاه بايد برود و به جاي او و با راي مردم جمهوري اسلامي برقرار گردد. 3. با موقعيت مناسبي كه در پاريس از نظر دسترسي به رسانه هاي گروهي دنيا به دست آمده بود، امام از اين موقعيت براي رساندن پيام انقلاب به گوش مردم

جهان حداكثر استفاده را نمود به طوري كه علي رغم عدم اقتضاي سن، خود روزانه در چندين مصاحبه مطبوعاتي و تلويزيوني شركت كرده و به سئوالات گوناگون خبرنگاران پاسخ مي داد. بدين وسيله امام موفق شدند وسع جهاني به اهداف انقلاب داده و باب ديگري در سطح بين المللي براي مبارزه با شاه و حاميانش بگشايد. بدين ترتيب امام توانست شور و هيجان و اراده مردم را آنچنان رهبري و هدايت نمايد كه در كوتاهترين مدت ممكن بدون ست يازي به اسلحه و اعمال خشونت، به اهداف انقلاب تحقق بخشد. هر چه آهنگ حركت مردم سريعتر مي شد، تنوع و قدرت امام در رهبري بيشتر ظاهر مي گرديد و اوج اين دوره زماني بود كه با خروج شاه از ايران و بازگشت ظفرمندانه امام به آغوش مردم ضربان نبض و طپش قلب انقلاب به شدت رو به فزوني گرفت و روز شنبه 21 بهمن كه امام دستور استنكاف از رعايت حكومت نظامي را صادر كرد، ديگر آخرين ساعات عمر رژيم شاه و پيروزي انقلاب رسيده بود.

دوره چهارم: دوره چهارم كه حساسترين و مشكلترين دوره رهبري انقلاب بود، دوره اي كه رهبر انقلاب هم به عنوان رهبر اجتماعي و هم به عنوان رئيس حكومت مي بايست كشتي هيجان زده انقلاب را به ساحل آرامش و سكون هدايت نمايد. و در حالي كه قدرت سياسي و نظام طاغوتي سقوط كرده و ميليونها انسان كه در بند اسارت و رقيت رژيم وابسته به بيگانه بود، از بند آزاد شد و امكان هر نوع هرج و مرج و خارج شدن حركت از كنترل رهبري وجود داشت. رهبر انقلاب مي

بايست با قدرت و توانايي فوق العاده ضمن كنترل هيجان و احساسات عمومي، توده هاي مردم و جلوگيري از هرج و مرج همچون معماري قابل و توانا ساختمان جديد حكومت اسلامي را كه طرح و ايده آن را قبلا داده است، بر ويرانه هاي حكومت ساقط شده بنا نمايد. در اين دوره بود كه هر گونه غفلت و بي دقتي مي توانست موجبات سوء استفاده از آزاديهاي داده شده، رخوت و فتور در شور و هيجان مردم كه حرارت و موتور انقلاب بود، دزديده شدن دستاوردهاي انقلاب و انحراف آن از مسير اصلي و ترسيم شده اش، فراهم نمايد. ولي امام امت شيوه ساده و روشني در نحوه مبارزه با رژيم شاه به كار برده بود و از هر نوع سياسي كاري به سبك امروز خودداري ورزيده بود و اين توهم را براي بسياري از تحليل گران ايجاد كرده بود كه روحانيت و امام ممكن است توانايي مبارزه با رژيم و سرنگوني او را داشته باشند ولي از ساختن و اداره جامعه و حكومت بعد از آن عاجز بوده و معمولا كار را به كارشناسان و تكنوكراتها خواهند سپرد. لكن اين بار نيز امام با نبوغ و توانايي خاص خود اميد بسياري از روشنفكران و تكنو كراتها را به ياس تبديل كرده و مهارت و توانايي خود را در ادامه رهبري حركت و مبارزه مردم براي تعقيب و شكست بقاياي رژيم سابق و ضد انقلابيون جديد و هم چنين مبارزه بي امان و قاطع با توطئه هاي متعدد و گوناگون داخلي و خارجي به ويژه ابرقدرتها از يك طرف، و اداره رهبري سياسي نظام نوپاي

جمهوري اسلامي از طرف ديگر، نشان داد. او با حوصله اي وصف ناپذير و با استفاده از موقعيتها و آمادگيهاي مردم و با سرعتي كه در انقلابهاي دنيا بي سابقه است، در طول يك سال پايه نظام اسلامي را با انجام انتخابات متعدد از جمله رفراندوم جمهوري اسلامي، انتخابات مجلس خبرگان، انتخابات رياست جمهوري و مجلس شوراي اسلامي، و تدوين و به رفراندوم گذاردن قانون اساسي تثبيت و تحكيم نمود و بدين وسيله قابليت و توان بي نظير خود را در سازندگي و اداره جامعه بعد از انقلاب نشان داد. پي نوشت ها: 1. صحيفه نور، جلد اول، ص 40. 2. در اين زمينه مراجعه شود به مصاحبه مهندس بازرگان با حامد آلگار در «مواضع نهضت آزادي در برابر انقلاب اسلامي » انتشارات نهضت زنان مسلمان، ص 124. 3. «ايران: انقلاب بنام خدا» ص 13. 4. صحيفه نور، جلد اول، ص 105. منابع مقاله:

انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلابهاي فرانسه و روسيه، محمدي، منوچهر ؛

رهبري امام خميني الهام از امامان معصوم (ع)

رهبري امام خميني الهام از امامان معصوم (ع) در حدود سي ميليون نفر از سي و پنج ميليون نفر ايراني، شيعه هستند. ايران را خوب نمي شناختيم. گاهي فئودال با دهكده هايي كه در آن ها هنوز چشمه ها و قدرتهاي نيكوكار طبيعت مورد بزرگداشت قرار مي گيرد، ايران قبايل ياغي، مانند كردها، بلوچ ها، قشقائي ها و بختياري ها. گاهي ايران مدرن با ارتش لوكس خود، نفتي كه موج وار جاري است، با سدهاي بزرگ، و تحت حكومت پادشاهي كه مي خواسته غربي باشد و همراه جت سوسايتي در سن موريتس به اسكي روي آورده است. دو تصوير روي

هم قرار گرفته دو كليشه. با اين همه، فرهنگ عميق، از جمله فرهنگ ايران مدرن، از شيعه ايراني قدرت و الهام گرفته است. اساس طغيان خود را هم از آن گرفته است. طغياني مذهبي و فرهنگي. يك روشنفكر چپ ادعا مي كند: ما شيعه هستيم. يك آشناي دربار تاكيد مي كند: ما شيعه هستيم. و پيوند روز عاشورا اين بود: ما ايراني هستيم براي اين كه شيعه ايم. در سال 634، عمر كه به عنوان خليفه، صاحب شبه جزيره عربي، سوريه و بين النهرين جنوبي، جانشين محمد شده بود، پارس را تسخير كرد. از آن پس، پارس كه جزء مكمل امپراتوري عرب شده بود به تسلط خلفا، رهبران روحاني (امير المومنين) و رهبران سياسي - بنابراين موقتي - خطه گسترده اسلامي تن سپرد. عثمان در سال 644 خليفه شد و سپس علي، داماد پيامبر، شوهر فاطمه دختر پيغمبر در سال 656 به خلافت رسيد پنج سال بعد، علي به ضرب خنجر از پاي درآمد. خانواده بني اميه، حكام سوريه، بر خلافت دست يافتند. فرزندان علي، يعني حسن و حسين، ادعاي جانشيني كردند. هر دو به دست امويان به قتل رسيدند. از آن هنگام شيعه علي يعني طرفدار علي پديد آمد. در برابر برداشت اهل تسنن كه بنابر آن خليفه رهبر جامعه است و از او فقط بايد توقع احترام به قوانين قرآن، پشتيباني از نظم اجتماعي، قانون گذاري، اداره و رهبري سپاه را داشت، شيعيان مذهبي پيامبرانه، پنهاني و مخفي را قرار مي دهند. امام ها كه نخستين تن از ميان آنها علي است، به صورت رهبر يك جامعه مذهبي درمي آيد كه راز امانت

الهي را به اين جامعه ابلاغ مي كند، و اين جامعه در اطراف رازي كه بايد حفظ كند خود را باز مي شناسد گرد مي آيد. امام ششم، جعفر صادق مي گويد: در حقيقت ما از پروردگار رازي مي گيريم، رازي كه خداوند سنگيني آن را بر كسي جز ما ننهاد. سپس به ما فرمان داد كه اين راز را ابلاغ كنيم. و ما آن را ابلاغ مي كنيم.

امامان روشنايي و راز در سلسله امام ها، از طريق علي و فرزندانش حسن و حسين خون پيامبر، زندگي مي كند. سپس از طريق جانشينان مستقيم حسين تا امام دوازدهم، محمد القائم المهدي، مسيح كسي كه انتظارش كشيده مي شود، امام غائب. او در سامره در سال 869 متولد شده و در همان روز مرگ پدر ناپديد شده است. اين همان ستر و غيبت است اخفاي مسيح، كه در پايان كار جهان باز مي گردد. امام غائب، در مدت هفتاد سال، چهار نماينده دارد كه توسط آن ها، شيعيان مي توانند با امام ارتباط پيدا كنند. او به آخرين نماينده دستور مي دهد كه ديگر جانشيني برنگزيند زيرا دوران غيبت كبري فرا رسيده است. از اين پس، ماجراي پنهاني امام دوازدهم آغاز مي شود كه معناي خود را به سنت شيعه مي دهد كه سري و در عين حال عرفاني است. آن جا كه اسلام سني، كه به عنوان مذهب كشوري اشغالگر آشكار مي شود، بر سلسله پيامبران ختم مي نهد، زيرا كه محمد خاتم الانبيا است، شيعيان به عكس، سلسله تازه اي، سلسله امامان را آغاز مي كنند. اسلام كه به يك وسيله مقاومت فرهنگي تبديل

شده، در قالب سنت كهن پارس جاي مي گيرد. اين توانايي ايجاد يگانگي در ميان آئين ها، از خصوصيت هاي ديرين پارس است. حداقل به روزگار اسكندر باز مي گردد. اسكندر، قهرمان جوان يوناني كه براي تسخير پارس به راه مي افتد... و در فرجام ايراني مي شود. در كتاب هاي تاريخ مي نويسند كه اسكندر خود را گم كرد، به سبب درخشش شوش و تخت جمشيد خيره شد. اشغالگران ديگري همان سرنوشت او را پيدا كردند: مغولهاي هولناك چنگيزخان و جنگجويان خشن وي شهرهاي ايران را غارت كردند، هلاكو، برادر كوچكتر خان بزرگ، متمدن شد يعني ايراني گرديد جانشينان او شهرنشين شدند و در سر راه چين، ايران يك امپراتوري ميانه گرديد كه تبريز پايتختش بود. اعتقاد به ظهور يك مسيح در پارس هزار ساله، از اعماق قرون منبع تشيع را تغذيه كرده است. ابتدا آئين مزدا، كه بنابر آن در دوران حكمروايي آخرين قهرمان خوني، دنيا با رستاخيز زمان ها مواجه خواهد شد. مزدا پرستي زرتشتي، يكي از قديمي ترين مذاهب ايران زمين، الهام بخش بسياري از وجوه فرهنگي و مذهبي شيعه اسلامي بوده است. اهورا مزدا، خداي خوبي و روشنايي، بر زرتشت كه تولدش بر اثر پيشگوئي هايي اعلام شده است، آشكار مي گردد و مدت هفت سال دانش خود را به او اعطا مي كند. بايستي عليه اهريمن، اصل بدي و ظلمات به مبارزه پرداخت و ديوهايش را طرد كرد! در پرستش مزدا، بايد آتش مقدس را حفظ كرد، ادعيه اوستا يعني نخستين نوشته ها را خواند. در يزد، در دل كوهساران سختي كه شهر كويري را احاطه مي كند، هنوز

انبوه ترين جامعه مزدايي به دور شعله مقدسي كه مي گويند از سه هزار سال پيش در ظرفي بزرگ از مفرغ نگهداري مي شود و تنها موبدان بدان دسترسي دارند، زندگي مي كند. زندگي در راه راست، بيش از آن چه آيين هاي پيچيده، مزدائيسم را به مذهبي دروني بدل مي كنند. از اين روشنائي، از اين نيكي مزدايي، امام هاي شيعه، قسمتي را به ارث مي برند. با توجه به اين كه به هنگام فتح اعراب، مزدائيسم زرتشتي، به عنوان مذهب ملي استقرار يافته است. از زمان ساسانيان (226 تا 638) . و با بخت و اقبالي كه بنا بر پادشاهان تغيير مي كند. هر قدر كه دوران پادشاهي شاپور دوره گذشت و اغماض است، به همان اندازه، دوران جانشين او، وحشيانه مي شود: آزار و مصلوب كردن ماني، پيامبر ماني گري. بعدها مزدك آئين تازه اي را تبليغ مي كند: ترويج تقسيم دارائي، از جمله زنان. روحانيون آئين مزدا، مقامات مذهبي مغ كه به شدت مستبد و داراي سلسله مراتب هستند، خستگي و وارستگي ايرانيان را برمي انگيزند. ساكنان ايران زمين، از آئين مزدك كه مورد تعقيب و آزار قرار گرفته دفاع نمي كنند، ولي بعضي خصوصيات فرهنگي، چون انتقال خوني تازه، روشنايي و آتش را در مذهب جديد اسلامي جاري مي كند. تعداد امام ها دوازده است، همچون دوازده ماه سال، همچون دوازده صورت فلكي منطقه البروج. تمام علم تكوين علم كه از اعصار قديم پارس به ميراث رسيده است. امام ها مكان ديدار فرشته ها ، راهنمايان و فروغ مؤمنان هستند. امام از طرف خداي پاكي بي آلايش منصوب شده است.

امام يك آشناي راز است، آشناي راز ماوراء الطبيعه الهي، كسي كه در امور ناشناخته الهي شركت دارد. و احساس اين امر ناشناخته چون ستيزه جويي ابدي است و به بهترين نحو در شخص امام دوازدهم، امام غائب، متجلي است. بايد خصوصيت ديگري را برون كشيد كه بخصوص در ايران مورد پرورش قرار گرفته است و درباره آن سخن بسيار گفته شده و مطلب فراوان نوشته شده است: خصوصيت زبان دوگانه، يا كتمان. به طور دقيق تر، خصوصيت تقييد ذهني كه در زبان مذهبي تقيه يا پنهان داشتن اعتقاد خوانده مي شود. من آشكار و پنهانم. من نخستين و واپسينم. من چهره خداوندم، من دست خداوندم، من پهلوگاه خداوندم..... من آنم كه راز فرستاده خدا را نگاه مي دارد. علي، نخستين امام، اين موعظه را در كوفه ايراد كرده بود. شارحان و شيعيان ديگر در آن سفارشي را كه به رازداري فرمان مي دهد مي يابند امام ها، در اختيار دارندگان معناي پنهان، تقيه را بنياد مي گذارند كه يكي از شروط حفظ خويش و در عين حال اساس ايمان شيعه است: آدمي شرح يا فرمان الهي را پوشيده و در پرده كشف مي كند. تسليم كردن آن به كسي كه اهليت دريافت آن را ندارد، مواجه شدن با غضب قانون الهي است. اصل كتمان عموما و به قصد نتايج متعدد، متضاد و گاه كفرآميز به كار گرفته شده است. فايده اي ندارد به درستي، به يك روشنفكر ايراني، خاطر نشان كنيد كه در حرف هاي امروز خود، عكس حرف هاي شب گذشته خود را مي زند. او در جواب شما خواهد گفت كه فلسفه

دكارت هوش و زيركي را محدود كرده است. ما تحت قوانين رياضي نمي انديشيم، اين شيوه هاي شما غربي ها است. شما هميشه موافق يا مخالف هستيد. هر حقيقت فقط مي تواند در مقابل يك حقيقت ديگر قرار گيرد و از اين هنگام يك خواهد بود. ما ايرانيها قادريم در آن واحد به دو چيز متضاد فكر كنيم، يا پشت سر هم، بسته به لحظه يكي از دو وجه تعقل ما غالب خواهد بود. يك وجه هرگز. اما در دهه 1960 خميني اعلام مي دارد كه انسان نمي تواند اعتقادهاي خود را پنهان بدارد و بايد به كتمان و تقيه پايان داد. حتي در سال 1963 در اين باره يك فتواي مذهبي مي دهد و تقيه را ممنوع مي كند. كاملا به عكس شريعتمداري كه به عنوان استاد هنر پاسخ گويي در دو يا سه سطح يا در هنر گريز زدن كه گاهي سخني درازتر از يك عبارت ماهرانه نمي گويد، شناخته شده است. در تبريز، واقع در آذربايجان، گروهي از بازاريها تفاوت موجود ميان دو آيت الله را در اواخر ماه سپتامبر مورد تفسير قرار داده بودند. همه سياهپوش، بازرگان هاي استاد و مذهبي، و مورد احترام تمام اهالي شهر بودند، آن ها به بعضي سؤالهاي خيلي مستقيم فقط به شيوه ايراني ، يعني با قصه ها و افسانه ها جواب مي دادند كه بعضي از آن ها كه خيلي آزادانه بودند آن ها را قاه قاه به خنده مي انداخت. آن ها در حالي كه چشم هايشان مي درخشيد مي گفتند: حالا برايتان داستاني تعريف مي كنيم. كسي كه حرف مي زد، مردي

با مو و ريش سفيد و شبكلاه سياه كوچكي بود كه چهره كاملا آذربايجاني اش را مي پوشاند، خنده و آب و هواي كوهستاني بر صورتش چين افكنده بود، او شروع به صحبت كرد: ما بيمارستاني داريم كه خود بازاري ها آن را درست كرده اند و هر روز در آن بيمارهايي را مي پذيريم كه خودمان به آن ها كمك مي كنيم. ده روز پيش بيماري، مردي، را به آن جا آوردند كه پاي چپش به بيماري سختي دچار شده بود. يكي از اطباي شهر تبريز كه با او مشورت مي كنيم نظريه قاطعي ابراز داشت: بايد پا را قطع كرد. اما پزشك ديگري آمد و به بيمار ما توصيه كرد به تهران برود زيرا اعتقاد داشت امكان دارد در تشخيص بيماري اشتباهي صورت گرفته باشد و در تهران راديولوژيست هاي عالي خيلي مجهز و مدرن پيدا مي شود بيمار ما به تهران رفت و پزشك به او اطمينان داد: با يك عمل خوب پاي شما معالجه خواهد شد. در مراجعت از تهران، پزشكي او را مورد عمل جراحي طولاني قرار داد. درست نه ساعت طول كشيد. چنين عملي سي هزار تومان خرج دارد، اما من آن را مجانا انجام دادم. پس از چند هفته حال بيمار خوب شد و حالا به طور طبيعي راه مي رود. قصه گوي پير اين طور نتيجه گيري مي كرد: خوب، دكتر اول مثل خميني است و پزشك ديگر مثل شريعتمداري: يكي قطع مي كند و ديگري معالجه. قطع كردن بهتر است يا درمان؟ گاهي اين، گاهي آن. به هر حال كتمان نمرده است. جامعه مذهبي كه سر

به طغيان برداشته باز هم اختلاف ها و تفاوت هايي دارد. بعضي آيت الله ها، بعضي ملاها، كه معتدل تر هستند و از سنت بازرگاني بازار و سنت تقيه شيعه ريشه گرفته اند، به طور قطع خيلي تزهاي افراطي را دوست ندارند. آن ها سازش را ترجيح مي دهند. مواظب بودن را بر خون ريختن در يك جنگ مقدس ترجيح مي دهند. درباره دسته اخير، به شيوه كاملا ايراني گفته مي شود كه اين ها حسني يعني اهل صلح و آشتي و صيانت ذات هستند، لذات زندگي را دوست مي دارند، درست مانند حسن امام دوم، برادر حسين، كه بر اثر مسموميت درگذشت. علامت حسن فيروزه است. اما مردها بيشتر عقيق، سنگ سرخ، سنگ حسين جنگجو را اختيار مي كنند. و از اين پس اين سنگ خميني است و او در شب اول ماه محرم، سيزده قرن پس از امام بزرگي كه مردم به او شبيه مي شوند، اعلام داشت: پرچم خون حسين، پرچم شهدا را به اهتزاز درآوريد. اين آخرين مرحله است.

سرور شهيدان حسين، سيد الشهدا (حسين، سرور شهيدان) . حسين، امام سوم، با نشان عقيق و خون، سيماي مركزي تاريخ شيعه باقي مي ماند قبل از هر چيز به سبب رابطه خوني، حسين، پسر علي كه پيكر خود را با پيكر فاطمه دختر پيامبر درآميخت، سرور سروران است. مطمئنا علي محترم است، او نخستين خليفه و نخستين امام است بنيانگذار امامت و كسي است كه مستقيما از خود محمد تعليم گرفت امام ديگري هم مورد احترام زياد است: رضا، امام هشتم، براي اين كه در خاك ايران، در مشهد، يعني يكي از والاترين

نقاط زيارتي مدفون است. شمايل هاي علي و رضا كه در بازارهاي ايران فروخته مي شود، ديدني است، موهاي بلند نرم، ريش بلند نرم، با هاله اي از نور. در نقاط ديگر، چنين شمايلي ممكن است تصوير مسيح جلوه كند. در بازار تبريز، مي توان رضا را چون عيسي در روز سربرآوردن از گور مشاهده كرد: پاها از زمين جدا شده، آسماني و داراي هاله. اما حسن، فقط پيكر شهيد شده در صحراي كربلاست. تصويري ندارد. هرگز. حسين همان كربلا است. در خانه يك آماتور كه مجموعه قابل توجهي از شمشيرها و زره هاي ساساني، كلاه خودهاي صفوي، كاشي هاي عصر درخشان اصفهان، ظرف هاي مفرغ و مرمر و مينياتورهاي نادر گردآوري كرده بود، يك كپي از كربلا، در راس قرار داشت. سؤالي كه در سكوت به عمل آمد چنين جوابي داشت: اين قطعه باارزشترين قسمت مجموعه است. يك نقاشي رنگي بد است اما صاحب مجموعه، با غرور، به كمك ذره بين، سي هزار سوار يزيد را كه با دقت تمام نقاشي شده اند، مورد تحسين قرار مي دهد. و يزيد، پسر خليفه اموي، فرد غاصب، كه بي رحمانه حسين را به محاصره افكند. حسين، كه سرنوشتش در اينجا، در شكنجه تشنگي به فرجام رسيد. حسين، اين سيماي نمونه، حيرت انگيز و كامل، يادآور شهيدان، كه با رنجهاي شديد درگذشت. جلجتاي او سر از گور برآوردن نداشت. مراسمي كه يادآور سوگ او است، مراسم ماه محرم، مراسم واقعي خاص مردگان، خاص مرگ او است. هرگز عيد فصحي به دنبال نخواهد آمد. حسين بالاتر از زينت تاج خداوند است. بالاتر از كسي است كه اشك از

چشم ها روان مي كند، او سرور مردگان يا تجسم دلتنگي و رنج است. حسين نخستين قهرمان ملي ايران در عصر اسلامي است بر اثر نوعي رقابت است كه پدرش علي، به عنوان نخستين امام تقدس مي پذيرد. حسين با دختر آخرين پادشاه ساساني يعني يزدگرد سوم كه در سال 651 درگذشت و در آن حال پسر تبعيد شده اش به چين مي گريخت، ازدواج كرد. حسين كه خون پيامبر را در عروق داشت آن را با خون ايراني، با خوني سلطنتي درآميخت در ملتقاي سلسله او كمال مي پذيرفت. و شهادت او، حسين، قهرمان شيعه، قهرمان مالي را والا مي گرداند. نصراني مامور بريدن سر حسين در كربلا، مي نالد: اي شاه، اي بزرگ، مرا به درگاه خود بپذير او هرگز نخواهد توانست به اين عمل شنيع دست زند. حسين سرور، سلطان، شاه شده است، اوجي تاكنون دور از دسترس. تظاهر كنندگان در تمام شهرهاي ايران تقطيع كنان بانگ برداشته اند: ما به دنبال حسين مي رويم، ما راه حسين را دنبال مي كنيم. خميني وارث حسين است. مرگ بر شاه، مرگ بر يزيد شاه فقط اصل معكوس حسين است، نه فقط اصل ابدي و زشتي بل ضد قهرمان ملي كه خارجي نگهدار او است (شاه سگ زنجيري آمريكا) و بخصوص غاصب است: لعن و تكفير بارها و بارها از طرف خميني ادا شده است. غاصب بر حق بودن، مذهبي بودن و ملي بودن حسين را در مقابل او قرار مي دهند. مردم هنوز فرياد مي زنند: حرام زاده. اين ها فقط با روشنايي اصول دوگانه سلسله اي كه امام سوم معرف آن است

مي تواند توجيه شود. حسين به سنت ديگري متعلق به تشيع مربوط مي شود: خشونت مرگ بر اثر شهادت، كه خود از خشونت افشاي راز ناشي مي شود. اين موضوع كه توسط شارحان شيعه گسترش يافته، يكي از تم هاي مورد علاقه آنان است: ما امانت رازهايمان را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه داشتيم. همه از پذيرفتن آن سر باز زدند، همه از پذيرفتن آن به لرزه درآمدند، لكن انسان پذيرفت آن را. انسان خشن و ناآگاه است. (1) ترجمه ديگري مي گويد: انسان ظالم و نادان گرديده. شيعيان و امامان، عظمت و علو جنون انسان مسلمان را بر اساس اين آيه بنيان نهاده اند: ياراي پذيرفتن امانت الهي را داشتن و به وسيله رمز و راز به رمز و راز الهي مربوط شدن. اگر آدمي ظالم و ناآگاه نبود به درستي نمي توانست اين امانت را بپذيرد. اما اين ظلم و ناداني آدمي است كه او را بر آن داشته كه به اين امانت خيانت روا دارد. از اين ظلم فاحش است كه در نظر شيعيان، ماجراي غم انگيز سرنوشت بشري زاده مي شود. يكي از سرنوشت هاي بشري، سرنوشت امامان، شهادت است. علي، به ضرب خنجر، حسن با زهر، حسين با شكنجه. به طوري كه نقل شده، امام ها تا قرن دوازدهم با زهر نابود گرديدند. افتخار و سلام بر تو اي حسن، پسر فرستاده خدا، پسر امير مؤمنان، پسر فاطمه رخشان امام اميد... كه بدي، محنت و درد را كشف كردي. و براي رضا در يك زيارتنامه ذهني طولاني كه توسط نصير طوسي در قرن سوم به افتخار

چهارده معصوم تدوين گرديده چنين آمده است: اي خداي من افتخار و سلام ... بر سلطان بسيار مطهر، امام ستمديده، شهيد بر اثر زهر از پاي درآمده. اين ظلم، اين جنگ، بخصوص جنگ و فتح مسلحانه براي ايجاد امپراتوري خدا نيست، بل بيشتر دفاع، دفاع از ايمان تحت تسلط قرار گرفته، دفاع از جامعه دچار تهديد گشته از آن آشكار مي شود و در اين زمينه، اهل تشيع و اهل تسنن، همه از منابع قرآني يكساني بهره مي گيرند. پسر يكي از آيت الله ها مي گفت: قرآن، قبل از هر چيز كتاب جنگ است. جنگ مسلمانان شيعه عليه نامسلمان. عليه شاه ولو اين كه جنگي با دست خالي باشد. علي شيخ الاسلام رئيس سابق دانشگاه تهران اضافه مي كند: جهادي كه تظاهركنندگان از آن سخن مي راندند از فتح و تسخير ناشي نمي شد، بل از اعتقاد سرچشمه مي گرفت. حسين، براي همه شيعيان تا پايان جهان، شهادت داده است. وظيفه بزرگ هر مسلمان دقيقا اين است كه در زندگي سياسي و اجتماعي به دخالت بپردازد. خميني در جهت همين سنت شيعيان عمل مي كند. ملايي كه در خاطرات خود به جست و جو مي پردازد تعريف مي كند: جزو سنت مسجد، از جمله در نماز روز جمعه و بيش از آن در ماه محرم، اين بود كه واعظ، تفنگ زير بغل، البته به شكلي كاملا سمبوليك، به روي منبر برود. سمبولي كه ايرانيها در وراي تعليمات اكيد قرآن در آن غرق شده اند. جنگ مقدس، ولي بدون اسلحه، بدون تفنگ و شمشير. دفاع از اسلامي كه مورد تهديد قرار گرفته، با تسليم پيكر

خود به شكنجه ها، با عرضه زندگي خود. تمام تفاوت شيعيان، كه قوي ترين استعاره آن حسين است، همين است. يك نويسنده ايراني چنين به تفسير مي پردازد: يك فرهنگ خاص كه عمر كشور ما را دارد. بعضي ها مي خواهند تاثير چشم اندازهاي خشك، بي حاصل، معدني، و درخشش وحشي و بي حركت خود را در اين بجويند. زمين هاي سوزان، كوهستان هاي سوخته، ناپذيرا، برهوت، صاف، تركيده، سفيد از نمك. خانمي از دوستان مي گويد: ما اين ها را از هزارها سال تماشا مي كنيم... من خيال نمي كنم هيچ ايراني حتي كمترين صوفي روزي احساس اضطراب آور شكنندگي خود در قبال پايداري اين طبيعت هولناك را حس نكرده باشد. در روزنامه هاي ايراني به طور فراوان مي توان اعلاني خطاب به پسري كه پنج سال پيش درگذشته است خواند: تو ما را ترك كردي، قلب ما پيوسته گريان است، ما هم به زودي به تو خواهيم پيوست. ايراني ها به جاي آن كه مردگان خود را پنهان كنند، آن ها را در خيابان، پياده رو، مقابل مغازه ها و خانه ها اعلام مي كنند. در شمال و جنوب شهر به طور يكسان، بناهاي يادبودي به شكل تاج گل يا گنبدهاي بزرگ، پر از لامپ هاي سرخ و سفيد و سبز، گل و شاخه هاي سبز، شب ها در خيابان ها مي درخشد. آيا اين ها براي ازدواجي، براي جشني است؟ نه، اين ها حجله هستند، بناهايي از نور هستند كه به ياد جواني مرده ساخته شده اند حجله دقيقا اتاق زفاف او است كه عكسي از جوان مرده نيز بالايش گذاشته شده

است. سال ايراني از سوگ به سوگ ادامه مي يابد. رحلت علي، سالگرد رحلت حسن. سالگرد رحلت فاطميه (2) خواهر امام رضا كه مقبره اش در زير گنبدهاي قم پنهان شده است. سالگرد رحلت رضا كه در فضايي در مشهد كه ورودش بر غير مسلمان ممنوع است مدفون شده. رمضان. اين راه دراز مرگ را فقط چند عيد مشخص مي كند: عيد فطر، به مناسبت پايان رمضان، عيد قربان يا جشن گوسفند و نوروز، جشن سال نو. نقل مي كنند كه بعضي خانواده ها هرگز از عزا بيرون نمي آيند آن ها را به نامي كه معنايش تقريبا خورندگان خاك گورستان مي شود مي خوانند. يك روز عزاي مذهبي است، پس از آن روز سوم، روز هفتم، روز چهلم سنتي، مراسمي برپا مي شود. عزاها تند مي رسند. عزاي پسر عمويي كه سه سال پيش مرده، عزاي عمويي كه سال قبل درگذشته. شاهدي دندان روي هم مي فشارد و مي گويد: مرگبار مي شود. مرگ و شهادت با هم درمي آميزند. در ديار ما، يك مرده عادي هم اگر زندگي نمونه اي داشته باشد، شهيد در نظر گرفته مي شود. مگر خود زرتشت قديمي ترين شهيد ايراني نبود؟ مي گويند كه او به دست توراني ها به قتل رسيده است. باز افسانه مي گويد: ولي بذر او كه در اعماق درياچه اي باقي مانده است در آن جا دختركان باكره اي ببار مي آورد كه در آن غوطه مي خورند. براي آن كه آب، زمين و آتش - آتشي كه خود عامل پاك كننده است - از آلودگي مصون بمانند، مزدائيان اجساد مردگان خود را

در برج هاي خاموشي مي گذارند. برج هاي غول آسايي كه بر قله كوه ها بنا شده اند.

اي شاه بي سپاه كه همه رهايت كرده اند... مرگ با شكوه، مصيبت درخشان حسين است. نمونه است، زيرا قهرمان جوان، كه حمايت ياران و برادران را دارد، مي دانسته كه به سوي سرنوشتي غم انگيز در حركت است. محمد، علي و فاطمه را از موضوع آگاه كرده است. و فاطمه در بستر مرگ خود، آخرين خواسته خود را بيان مي دارد، او به علي مي گويد: صندوقچه دربسته اي خواهي يافت... سرخ رنگ است. سرخ خون رنگ. وقتي درگذشتم اين جعبه را به خاطر بياور روي سينه ام بگذار. زيرا مي خواهم در روز قيامت قراردادي را كه قيمت خون پسرم، خون حسين است و به ياري آن، تمام افراد قومم، حتي گناهكارترين آن ها بخشيده خواهند شد، در پاي تخت خداوند بگذارم. حسين كه سرنوشتش پيشاپيش تعيين شده، همراه با افراد خانواده و ياران خود به سوي كربلا به راه مي افتد. آن ها هفتاد تن هستند، هفتاد تن در مقابل سي هزار سواران يزيد بي رحم كه گروه كوچك امام سوم را در محاصره مي گيرند و ده شب و ده روز، هولناك ترين شكنجه ها، شكنجه تشنگي را به او تحميل مي كنند ده روز شكنجه كربلا، جنگي بي اهميت از نظر واقعيت تاريخي، به افسانه اي عالي و باشكوه، به بزرگترين تراژدي دنياي شرق بدل گشته است. عباس، همراه حسين، مي خواهد براي تسكين عطش دوست خود، آب بياورد. مشك را در چشمه فرو مي برد ولي يكي از افراد يزيد دست راست

او را قطع مي كند. هنگامي كه عباس مي خواهد شمشير بكشد، دشمن بلافاصله دست چپ او را هم قطع مي كند زينب با حسين كه در حال احتضار است وداع مي كند. ياران او كه مرده اند در اطراف او بر خاك خفته اند. زينب همراه با استغاثه اي هيجان آور بر او مي گريد: اي شاه بي سپاه كه همه رهايت كرده اند، آه هاي تو چون آتشي است كه جان مرا مي سوزاند... جان من بر لبانم است. خواهر دلاور، خواهر شيفته. در ميان شنهاي صحراي كربلا عشق و مرگ از لب هاي خشكيده آن ها برمي خيزد. زينب: اي برادر گرامي، اي شاه دين... اي صبا، هياهوكنان از ميان صحرا بگذر و به نجف برو و به پدرم، علي، به اين شير درنده بگو كه لحظه اي به اين دشت شوم بيايد و نگاهي به حسين بيفكند... اي عزيز، اي شاه تبعيدي و بي تكيه گاه، مي خواهم گونه هاي غرق در روشنايي ترا، پيكر خوشبوي ترا ببوسم. بگذار باز هم هيبت با شكوه ترا نظاره كنم و جان در پايت بيفشانم... بگذار عطر گلوي ترا ببويم. حسين: اي فروغ ديدگان من، اي خواهر بينوا من اكنون نه ياوري دارم و نه ياري، و نه برادري، تو امروز هم قاسم من و هم اكبر من هستي. و فاطمه، دختر پيامبر، سياهپوش، از آسمان ها به زير مي آيد تا بر پسر خود حسين كه در زير ضربات تقديري ظالمانه از پاي درخواهد آمد زار زار بگريد. در خلال نه روز اول محرم، جلسات روضه، پيشگويي ها، اشعار شكوه آميز، از پس

هم مي آيند: مؤمنان به اين ترتيب، روز به روز، پيشروي به سوي احتضار را شاهد مي مانند. در روز دهم، روز عاشورا، حسين كشته مي شود، مراسم مرگباري كه همراه تظاهرات عاشورا است قبلا توصيف شده است. درگذشته مردم فرياد مي زنند: شاه حسين. تظاهر كنندگان به هنگام عزاداري محرم در دسامبر 1978، تقطيع كنان مي گويند: شاه خميني. تصاوير او در همه بازارها، آمل و تهران، در كردستان سني مذهب، در سنندج همه جا زده شده، در كرمان، با قامت بلند، از بالاي مسجد، بر شهر سايه گسترده است. تصوير خميني كه به صورت مهر بر ديوارها نقش مي بندد يا با عجله با مداد نقاشي مي شود، كاملا وارث حسين لقب مي گيرد: امام خميني.

خميني يا وظيفه طغيان شاه ايران، در مصاحبه اي كه در اكتبر 1971 صورت مي گرفت با اين كلمات از آيت الله خميني كه از هفت سال پيش به عراق تبعيد شده بود بدگويي مي كرد: ملت ايران شخصي مانند خميني را كه اصل و نسب خارجي دارد، زيرا در هند بزرگ شده است، و گذشته از اين به ميهني كه پذيرفته جنايت روا مي دارد، تحقير مي كند حتي گفته مي شود كه او مامور خريداري شده انگلستان است. او اجير عراق هم هست. اما غرب، حيرت زده، در سال 1978 كشف مي كند كه ايران كشوري مسلمان است. دقيقا روز هفتم ژانويه. روزي كه روزنامه بزرگ اطلاعات نامه اي به قلم داريوش همايون چاپ مي كند كه كلمه به كلمه حرف هاي هفت سال پيش شاه را بازگو مي كند. روز نهم ژانويه در قم، شهر

مقدس، آيت الله روحاني، اطلاعات را در وسط مسجد پاره مي كند، ملاها و مردم شهر، به عنوان اعتراض خاموش، در ميان شهر قد علم مي كنند. پليس تيراندازي مي كند و نخستين كشتار سال را به راه مي اندازد. شهداي دوره اي را كه بيش از پيش در خون فرو مي رود، بر جاي مي گذارد. از اين پس، چهل روز به چهل روز، شهرهاي ايران عزاداري مي كنند و برپا مي ايستند. باز هم تيراندازي مي شود. آهنگ تذكر شهدا و قرباني دادن، از اين هنگام به مخالفان رژيم جسم و خون مي دهد. دستكش دعوت به مبارزه پرتاب شده است (3). شخصيت داراي موهبت الهي، مردي كه مي غرد و تكفير مي كند، مردي كه اسمش در تمام كوچه ها و خيابان هاي ايران به فرياد ادا شده است، بر اثر تقاص شگفت تاريخ، همان آيت الله خميني است. براي توجيه اين ورق برگرداني كه هيچ كس منتظرش نبوده، بايد به سال هاي 1963- 1962 برگشت. در ماه ژوئيه 1963، در دوازدهمين روز محرم، پس از ده سال سكوت، آشوب هايي در خيابان هاي تهران درگرفت. شوفرهاي تاكسي، كه تمام شيشه هاي خود را پايين كشيده بودند به مردم خبر مي دادند: خميني را گرفتند. خميني را گرفتند. آن وقت تهراني ها در چندين نقطه شهر: خيابان ري، مقابل مجلس، ميدان ارك، خيابان شاهرضا، جلوي وزارت دادگستري اجتماع كردند... روز بعد هم در اطراف دانشگاه. بازار مي سوخت، ده ها حريق راه افتاده بود. خميني در ماه محرم، در مساجد وعظ كرده بود: مرگ بر يزيد. مرگ بر شاه، مرگ بر ديكتاتور

در حدود پنجاه هزار نفر تظاهر كننده عكس هاي خميني را سر دست گرفته بودند. ساختمان راديو نزديك بود تسخير شود. آن وقت شاه به گارد سلطنتي، واحد برگزيده اش دستور شليك داد. ارابه ها و زره پوش ها به سوي تظاهر كنندگان به حركت درآمدند. خمپاره شليك شد. توده نوميد شده، به آتش سوزي دست زد و باز هم آتش زد. آسمان تهران غرق در دود شد. حكومت نظامي اعلام گرديد. قلع و قمع، شديد، بخصوص در حدود بازار و پارك شاه (4) عنان گسيخته آغاز شد. در قم، مشهد، كاشان و شيراز، تظاهركنندگان با همين سرنوشت مواجه شدند. شاهدي اطمينان مي دهد كه تعداد چهار تا پنج هزار نفر بوده. فرقي نمي كند وحشيانه بوده است. بنابراين، اعبار آيت الله خميني، محبوبيت او، از پانزده سال پيش استوار مي شده از زمان مرگ آيت الله بروجردي كه در آن ايام قدرت بزرگ مذهبي در ايران بود، همه چيز به تزلزل افتاد. اين آيت الله مخالف نبود، و مي گويند كه حكومت هم براي او احترام قائل بوده است. (براي وضوح بيشتر بايد بگوييم كه افسانه خميني از سال 1953، زمان مصدق آغاز مي شود. تعريف مي كنند كه روزي در ماه اوت آن سال، شاه كه آماده فرار به رامسر و رم مي شده، به ديدار بروجردي مي رود كه با او مشورت كند. در حدود چهل ملا كه به عادت ايراني ها روي قالي نشسته و به پشتي تكيه داده بودند، سرگرم صحبت با او بوده اند. با رسيدن شاهنشاه، آيت الله بروجردي و ملاهايش برخاسته و تعظيم كرده اند: سلام ...

به استثناي يكي، كه در آن زمان ناشناخته هم بوده، با سماجت، همانطور نشسته باقي مانده است: او خميني بوده او اين گونه توضيح داده: اين شاه غاصب است. احترام گذاشتن به او كاري برخلاف مذهب است. خميني كه پس از تحصيلات مذهبي مدت ها در كشمير اقامت داشته، در آن هنگام فقط يك ملاي معمولي بود.) در سال 1960 بروجردي به شدت بيمار بود - او در سال 1961 درگذشت. آن وقت نبرد بر سر جانشين آغاز شد و جانشيني يكي از علماي بزرگ پنج يا شش سال طول مي كشد. از فرداي روز درگذشت، تمام شهرها عزادار مي شوند. در حدود ظهر، علما و مردم در زير گنبد مسجد بزرگ گرد مي آيند. آن وقت مؤمنان با روحانيون به مشورت مي پردازند: از چه كسي بايد تبعيت كرد؟ اگر انتخاب يك صدا باشد، ملا بالاي منبر مي رود و اسمي را اعلام مي كند. اين كار هميشه اين قدر ساده و مستقيم نيست. و در اين صورت مردم شيعه، محله به محله، شهر به شهر، با ملاها يا علمايي كه عادت دارند از آن ها دستور بگيرند، مشورت مي كنند. و انتظار مي كشند كه موافقت كلي نسبي حاصل شود. مؤمنان به رفتار بزرگان مذهبي چشم مي دوزند تا نظر بدهند كدام ملا شايسته عنوان مرجع تقليد است. روشي بين انتصاب و به رسميت شناختن مستقيم است. زيرا رهبران مذهبي به سهم خود اقتدار بسياري براي پذيرفتن فرد جديد در ميان خود دارند. و اين امر، در مواردي مي تواند به آتش رقابت ها دامن بزند. در ميان جانشينان ممكن بروجردي، كسي كه

هنوز هم امتيازهاي هوش و ظرافت و فرهنگ او گرامي داشته مي شود شريعتمداري است. در سال هاي 1960 او جوان ترين، فاضل ترين تطابق يافته ترين فرد با ضروريات جامعه اي است كه به سوي مدرنيسم مي رود. شريعتمداري كه تا سال 1946 رهبر مذهبي تبريز است و از طرف آذربايجاني ها مورد احترام و مداهنه قرار دارد، عالي ترين نمونه آيت الله هاي شهري است كه زيركي و هوشياري اش با عالم ذهني بازاري ها درمي آميزد. او در سال 1960 آشكارا اظهار تمايل مي كند كه يك مدرسه مدرن تاسيس كند و يك هفته نامه مذهبي انتشار دهد او پس از سالهاي جنگ دانشجويان مدرسه هاي قرآني را بر آن مي دارد كه در دانشگاه هم درس بخوانند. شريعتمداري آن چنان كه هست، هنوز هم سيمايي از يك ملاي روشن عرضه مي كند. او به همان اندازه كه مذهبي است، فيلسوف هم هست، فربهي او، ريش سفيد او، نگاه هوشيارانه او، يادآور نمايش سنتي فرزانگان در مينياتورهاي ايراني است. پس از آن نوبت به آيت الله حكيم مي رسد كه به نوعي شماره 2 است. اما او خيلي پير است و به شاه نزديك مي شود. در آن ايام او در نجف واقع در عراق اقامت دارد. سپس روحي (5) كه ديناميك تر است و در همان ايام اعلام مي كند: شاه از دين بيرون است. از دين طرد شده است. در مقابل همين آيت الله است كه در اواخر سال 1978 شهبانو فرح مي آيد و سر فرود مي آورد تا دست او را ببوسد و دعا كند. در اين فاصله

روحي بر اثر فشار حكومت عراق و اطرافيان خود بر سر عقل آمده است. پس از او، ميلاني، آيت الله بزرگ مشهد، آزاديخواه و اهل سياست است. او پس از آن كه يكي از مسؤولان جنبش مشروطه 1906 مي شود، در سال 1953 طرفدار پرحرارت مصدق مي گردد. ميلاني نزد ياران صميمي خود اعتراف مي كند كه دلبستگي او به اسلام اصلا فلسفي است. او در خلال صحبت هاي كاملا خصوصي تاييد مي كند كه به تدريج مي توان با چادر سركردن مبارزه كرد و دانشكده هاي مختلط را مجاز شمرد. عده اي هم مدعي نقش والاي آيت الله گلپايگاني (كه خيلي در بازار آن زمان نفوذ دارد) و آيت الله نجفي مرعشي هستند. از خميني چندان صحبتي نمي شود، او در رديف ششم و هفتم قرار مي گيرد. هنگامي كه اين مسائل جانشيني مطرح است، دو واقعه در قم روي مي دهد و شهر را به آشوب مي كشاند. براي نخستين بار دولت از انتخابات انجمن هاي ولايات سخن مي گويد. و طرح قانون در اين زمينه شركت زن ها را پيش بيني كرده است. ميلاني نظر مساعد دارد. بروجردي و گلپايگاني مخالفت مي كنند. خميني موضعي انتخاب نكرده است. به طرح اول، طرح دومي درباره محدود كردن مالكيت زمين افزوده مي شود. پس از آن مدتي دراز درباره موضع مذهبي ها راجع به اصلاحات ارضي كه از طرف علي اميني تدوين شده بحث مي شود. رهبران مذهبي، سالها از طرف دولت متهم مي شوند كه موضع ارتجاعي انتخاب كرده اند از فئودال ها دفاع مي كنند. در عوض مخالفان، در اين موضع، سركشي

شيعيان در مقابل رژيم را تميز مي دهند. در آن هنگام، مساله با عبارات خاصي مورد بررسي قرار مي گيرد: اراضي حرم وجود دارد كه تابع اساسنامه خاصي است و توليت آن ها از هفت قرن پيش به يك خانواده واگذار شده است و منافع آن ها به حفظ مكان مقدس فاطميه (6) خواهر امام هشتم، رضا، كه در مشهد مدفون است - و نيز به صدقات همگاني و حفظ مدارس مذهبي اختصاص يافته است. حرم نوعي زمين مقدس است كه محصول آن، به نحوي سمبوليك، از طرف پاك ترين فرد فاطميه توزيع مي شود. دربار، مانند رضا شاه پدر، ميل دارد ايران را غير مذهبي كند و اين مناطق تاريك را كه مكان هاي مقدس، معرف آن ها هستند، محدود گرداند. شهر قم سر به شورش برمي دارد. دكانها و بازار براي دو يا سه روز تعطيل مي كنند. بروجردي تلگرام اعتراض آميزي به عنوان شاه مخابره مي كند و در مي گذرد. آن وقت دولت وضع قاطعانه اي اختيار مي كند و بر خلاف سنت كاملا معمول - مشورت با آيت الله اول - يك رئيس پليس، يك فرماندار جديد تعيين مي كند، خانواده متولي حرم را بدون نوعي محاكمه خلع مي كند تا بر املاك فاطميه يك مدير غير روحاني وفادار به شاه بگمارد. اعتراض قم گسترش مي پذيرد و به اعتراض دانشجويان پايتخت پيوند مي خورد. خميني ربط دهنده اين ماجرا است. پس از آن كه پليس به مسجد (7) فيضيه هجوم مي برد و هجده ملاي جوان را مي كشد خميني دو تلگرام براي شاه مي فرستد. در تلگرام اول

استرداد زمينهاي حرم را به متوليان چند قرنه اش طلب مي كند. در تلگرام دوم، رئيس پليس قم را آشكارا متهم مي كند و او را به عنوان مسئول آدم كشي در نظر مي گيرد آن وقت واقعه اي حيرت آور روي مي دهد: براي نخستين بار دانشجويان مخالف دانشگاه تهران اعلاميه يك ملا را تكثير مي كنند. در دويست هزار نسخه ولي دانشگاه براي افراد مذهبي جوان كه در مدارس قرآني قم يا مشهد هستند احساسي جز تحقير ندارد. در عوض ملاهاي جوان، فرو رفته در خود، با عقده حقارت واقعي سر مي كنند. افسانه ناچيزي نبوده: افراد مذهبي را لاابالي يا انگل مي خواندند. رياكار هم. آن ها با تاييد خشونت هاي رضا شاه كه در اوايل دهه 1930 تصميم گرفته بود پارس را به زور مدرن كند، فاصله زيادي ندارند. در حدود سال هاي 1928- 1925 رضا شاه پوشيدن لباس اروپايي را به مردان تحميل كرده بود ايراني ها شلوار گشاد، لباس ملي واقعي را كه در زمان مصدق دوباره آشكار شد، رها كردند. و نيز عمامه و شبكلاه را. مخالفان شاپو، كه روحانيون در راس آن ها بودند، اعتراض كردند. در مشهد دولت به صراحت رفتار كرد، ملاها را گرد آورد و به زور لباس روحانيون را از تنشان كند. پس از آن رضاشاه به قسمت دشوارتري روي آورد: چادر. و در خلال يك مراسم افتتاحيه رسمي، خودش سرمشق شد. شاه با زن و دختران سر برهنه اش حضور يافت. عكس رسمي برداشته شد و دستور داده شد كه همه ايراني ها از آن ها تقليد كنند. با دست خود يكي

از علما را كه در قم اعتراض كرده بود كتك زد. در تهران زنهاي چادري در اتوبوس ها و بعد در تاكسي ها و در درشكه ها جايي نداشتند. سينما و دكان بر آن ها ممنوع شد. بالاخره پليس در وسط خيابان آن ها را مي زد و چادر از سرشان برمي داشت. بعضي زن ها تعريف مي كنند كه دو يا سه سال نتوانستند از خانه بيرون بروند. مردي كه امروزه كامل مردي است تعريف مي كند كه در سال هاي 1960 در ساعات نماز در دانشگاه هدف چه خفت ها و كنايه ها قرار گرفته است. به همين جهت او عادت كرده بود در تهران راه درازي طي كند تا مخفيانه و در حالي كه مراقب اطراف است، به مسجدي برسد. اما اكنون براي نخستين بار پس از مصي پير، يعني مصدق در مقابل شاه مقاومت صورت مي گيرد و صاعقه خميني ناميده مي شود. دانشجويان تهران، دسته دسته به قم مي روند و از او ديدن مي كنند مي گويند چشم هاي ملاها از تعجب مثل بشقاب گرد شد. از اين پس، مدارس قرآني، بخصوص مدارس قم، پر از دانشجوياني مي شود كه تحقيقات و مطالعات مذهبي مي كنند بازاري ها هم كه ناراضي هستند سخنگوي خود را يافته اند وضع اقتصادي در اين زمان با فاجعه فاصله اي ندارد. در شب دهم محرم يا عاشورا، در ژوئيه 1963 خميني در مقابل صد هزار نفر زير گنبد قم وعظ مي كند. كلمات او چنان تند و خالي از احترام است كه صاعقه خشم حكومت. شاه را برمي انگيزد. او وقتي از شاهنشاه

صحبت مي كند چنين مي گويد: اين فرد معمولي كوچك گمان مي كند به هر كاري مجاز است و خود را صاحب مملكت مي داند. يك اشاره انگشت ما كافي است تا ملت او را جارو كند. در همان شب عاشورا، پليس به اقامتگاه خميني هجوم مي برد تيراندازي مي كند و بيست و چهار نفر از اطرافيان او را مي كشد آيت الله توقيف مي شود. اين رشته باروتي است. در روز دوازدهم محرم، تهران غرق آتش و خون است. در قم، خاطره خلق مي خواهد بگويد كه ملاهايي از هليكوپترها به درون درياچه نمك واقع در چند كيلومتري شهر مقدس افكنده شده اند. هيچ ايراني، حتي غير مذهبي، وجود ندارد كه از اين جاده بگذرد و اين را برايتان تعريف نكند. خميني در زندان است، شورش ها با خون به شكست انجاميده تهران يك بار ديگر تحت حكومت نظامي است. رهبران مذهبي، به هدايت ميلاني، به راه مي افتند. آن ها سه ماه در تهران مي مانند تا خواهان آزادي خميني شوند. در حقيقت آن ها خشمگين هستند. آن ها چنين قضاوت مي كنند كه صحبت هاي مسجد قم ناشي از تحريك بوده است. بالاخره، حكومت آيت الله جوشي را آزاد مي كند. به يك شرط فوري: او سكوت كند. اين شرطي است كه با علماي ديگر هم شده است. خميني، خشمگين از ميلاني و شريعتمداري كه، خيلي راه مسالمت در پيش گرفته اند. عازم قم مي شود. ولي او تقديس يافته است. يك ساعت پس از آزادي اش، هزاران مؤمن، خانه اي در داوديه (8) را كه او در آن به سر

مي برد محاصره مي كند. دو يا سه ماه بعد، دولت قراردادي با آمريكا منعقد مي كند. بنابراين قرارداد، آمريكايي هاي مقيم ايران از موافقتنامه 1928 وين استفاده مي كنند. و اين امر به معناي اعطاي مصونيت سياسي به آن ها است و از جمله مزاياي ديگر، يكي هم اين است كه اگر آن ها مرتكب جرمي شوند، محاكم ايراني آن ها را مجازات نمي كنند. خميني بار ديگر در مسجد قم به غرش درمي آيد: اگر فردا يك نفر ايراني يك سگ آمريكايي را كشت ممكن است محاكمه شود. اما اگر يك نفر آمريكايي شاه را كشت نمي توان او را محاكمه كرد. اين بار او تبعيد مي شود. دولت او را به تركيه تبعيد مي كند و در آنجا وي را نامطلوب مي خوانند: بالاخره در نجف عراق مستقر مي شود. در جوار آرامگاه علي. او چهارده سال در آن جا مي ماند. در ابتدا ساير رهبران مذهبي زندگي را بر او دشوار مي كنند. در درجه اول حكيم كه به رژيم وفادار است و پس از حوادث 1963 هيات و شكوهي يافته است.روحي نيز زندگي جهنمي براي خميني ترتيب مي دهد. از او متنفر است دانشجوياني وجود دارند كه از مرز مي گذرند تا از خميني كه در تئوري تخصص دارد (او حقوقدان نيست) تعليم بگيرند و ملا شوند. اما افراد مذهبي منابر و مدارسي را كه از صدقات اسلامي بهره مي گيرند در اختيار دارند. به محض اين كه طلبه اي بخواهد در كلاس خميني شركت جويد، آيت الله هاي ديگر هزينه تحصيلي اش را قطع مي كنند. از حدود 1965

صداي خميني كمتر شنيده مي شود.در ايران بهبود وضع اقتصادي آغاز شده. و آن طور كه خيلي از ايراني ها تعريف مي كنند شعار روز هر كس يك پيكان مي شود. سال هاي بعد از 1963 سال هاي سكوت هولناكي است. سكوت سانسور و فشار، و نيز سكوت مصرف. خلاء سياسي وجود دارد كه چريك هاي نوميد را به نبرد مسلحانه مي كشند. گاه به گاه، خميني از نجف، صدايش را به گوش ها مي رساند. عليه اعدام هاي 1970 و در بسياري از اعلاميه ها، از جمله در 1971، 1973 و 1975 مي گويد: سكوت به سقوط و خودكشي ملتي بزرگ منتهي مي شود. او تقيه را كه مترادف عدم، فاعليت شده است مورد استفاده قرار مي دهد. او عقيده دارد كه وقت آن رسيده كه رو در روي مبارزه كرد، و جامعه در خطر است. او نداي بزرگ، حكم را كه فقط آيت الله اول، آيت الله عظمي مي تواند ادا كند، بر زبان آورده است. او نقش خود را با امام، رهبر و حامي جامعه، يكي گردانده است. روح الله موسوي خميني، رهبر شيعيان شده است. از بس براي ما تكرار كرده اند كه نبايد در كارهاي دولت دخالت كرد به ما قبولانده اند كه اين وظيفه ما است و اين يگانه مسؤوليت ما است و ما نبايستي عليه دولت مبارزه كنيم، در حالي كه از ابتدا ماموريت علما اين بوده كه طغيان كنند و با نظام هاي استبدادي بجنگند. مرد تبعيدي، در سال 1977 آخرين عناوين اصيلزادگي را دريافت مي دارد: عنوان شهيد را. پسرش در شرايط مشكوكي مي ميرد سرگذشتي

كه شاهدي تعريف مي كند چنين است: تا ساعت ده و يازده شب او با ما صحبت مي كرد. در عين سلامت بود.بعد به كتابخانه رفت، و در آن جا هم او را كاملا عادي ديدم. روز بعد، فقط جسدي در كتابخانه يافتيم - به همان اندازه مي توانم تصور كنم مرگ شريعتي، هر چند كه ساواك او را شهيد كرده، طبيعي بوده كه مرگ پسر خميني را طبيعي بدانم، اعتقاد قلبي من اين است كه او كشته شده. خميني هرگونه تشريح را رد كرده، براي اين كه اسلام مخالف آن است. اما اين پسر چه به عنوان مشاور پدر و چه اداره كننده دارائي او در سال هاي تبعيد، نقش مهمي داشت. دولت با هدف قرار دادن او، درست عمل مي كرد. او خيلي باهوش و مؤثر بود. در سال 1977، خميني نه تنها فرد خيلي پاك، مانند امام ها است، بل مانند امام حسين، آزارهاي مرگ اعمال شده از طرف عوامل بدي، ظالم ها و كافرها را نيز شناخته است. پي نوشت ها: 1. اين سطور ترجمه آيه 72 از سوره 33 (سوره الاحزاب) است كه ذيلا نقل مي شود: «انا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا.» (مترجم) 2. در اصل به همين صورت ذكر شده است. 3. اشاره به دوئل اروپايي هاي قرون گذشته است كه شخص براي دعوت رقيب به مبارزه، دستكش خود را به صورت او مي افكند. 4. تصور مي رود مراد نويسندگان كتاب پارك شهر بوده است. 5. تصور مي رود مراد نويسندگان

آيت الله خويي باشد و ذكر روحي اشتباهي بيش نباشد. 6. در اصل به همين صورت ذكر شده. 7. در اصل مسجد فيضيه ذكر شده است. 8. در اصل «قيطوريه » ذكر شده كه درست به نظر نمي رسد. منابع مقاله:

ايران، انقلاب به نام خدا، كلر برير پير بلانشه؛

نقش امام خميني در رهبري انقلاب اسلامي (1)

نقش امام خميني در رهبري انقلاب اسلامي (1) بنابر اين از نظر رهبري اينطور نبود كه روز اول كسي خود را كانديدا بكند و بعد مردم به او رأي بدهند و او را به رهبري انتخاب كنند و بدنبال آن، رهبر براي مردم تعيين خط مشي كند.واقعيت اينست كه گروههاي زيادي از آنها كه احساس مسئوليت مي كنند تلاش كردند كه رهبري نهضت را بعهده بگيرند ولي تدريجا همه عقب رانده شدند و رهبر خود به خود انتخاب شد.شما در نظر بگيريد كه چه تعداد از قشرهاي مختلف، مثلا از روحانيون چه از مراجع و يا غير مراجع و يا از غير روحانيون چه گروههاي اسلامي و چه غير اسلامي، در اين انقلاب شركت داشتند.در اين نهضت افراد تحصيلكرده، افراد عامي، دانشجو، كارگرها، كشاورزان، بازرگانان همه و همه شركت داشتند ولي از ميان همه اين افراد مختلف، تنها يك نفر، به عنوان رهبر انتخاب شد، رهبري كه همه گروهها او را برهبري پذيرفتند.اما چرا؟ آيا بدليل صداقت رهبر بود؟ بيشك اين رهبر صداقت داشت ولي آيا صداقت منحصر بشخص امام خميني بود و كسي ديگر صداقت نداشت؟ البته مي دانيم كه چنين نيست و صداقت منحصر به ايشان نبود.آيا بدليل شجاعت رهبر بود و اينكه تنها ايشان فرد شجاعي بودند و غير از ايشان رهبر صديق

و صادق و شجاع ديگري وجود نداشت؟ البته كسان شجاع ديگري نيز بودند.آيا به اين دليل بود كه ايشان از يك نوع روشن بيني برخوردار بودند و ديگران فاقد اين روشن بيني بودند؟ آيا بدليل قاطعيت رهبر بود و ديگران فاقد قاطعيت بودند؟ ميدانيم كه قاطعيت منحصر به ايشان نبود.درست است كه همه اين مزايا باعلي درجه در ايشان جمع بود، ولي چنين نيست كه اين مزايا لا اقل با شدت و گسترش كمتر در ديگران نبود، پس چه شد كه جامعه خودبخود ايشان را، و فقط ايشان را به رهبري انتخاب كرد و هيچ فرد ديگري را در كنار ايشان به رهبري نپذيرفت؟ پاسخ اين سؤال برمي گردد به يك سؤال اساسي كه در فلسفه تاريخ مطرح مي شود و آن اين است كه آيا تاريخ شخصيت را ميسازد و يا شخصيت تاريخ را، آيا نهضت رهبر را مي سازد و يا رهبر نهضت را؟ اجمالا ميدانيم كه نظريه صحيح در اين مورد اينست كه، يك اثر متقابل ميان اين دو، يعني ميان نهضت و رهبر است.ميبايد از يك طرف يك سلسله مزايا و امتيازات در رهبر باشد و از طرف ديگر نيز خصوصياتي در نهضت وجود داشته باشد. مجموع اين شرايط است كه فرد را بمقام رهبري مي رساند.امام خميني به اين علت رهبر بلا منازع و بلا معارض اين نهضت شد كه علاوه براينكه واقعا شرايط و مزاياي يك رهبر در فرد ايشان جمع بود، ايشان در مسير فكري و روحي و نيازهاي مردم ايران قرار داشت.حال آن كه ديگران آنها كه براي كسب مقام رهبري نهضت تلاش مي كردند به اندازه

ايشان در اين مسير قرار نداشتند. معني اين سخن اين است كه امام خميني با همه مزايا و برتريهاي شخصي كه دارد اگر اهرمهائي كه روي آنها دست مي گذاشت و فشار ميداد و جامعه را به حركت درميآورد، از نوع اهرمهائي بود كه ديگران روي آن فشار مي آوردند و اگر منطقي كه ايشان بكار ميبرد نظير منطق ديگران بود، امكان نداشت ايشان در بحركت درآوردن جامعه موفقيتي كسب كند (1). اگر امام عنوان پيشوائي مذهبي و اسلامي را نمي داشت و اگر مردم ايران در عمق روحشان يك نوع آشنائي و انس و الفتي با اسلام نداشتند و اگر عشقي كه مردم ما با خاندان پيامبر دارند وجود نمي داشت و اگر نبود كه مردم حس كردند كه اين نداي پيامبر و نداي حضرت علي (ع) و يا نداي امام حسين (ع) است كه از دهان اين مرد بيرون مي آيد، محال بود نهضت و انقلابي به اين وسعت در مملكت ما بوجود آيد. رمز موفقيت رهبر در اين بود كه مبارزه را در قالب مفاهيم اسلامي به پيش برد.ايشان با ظلم مبارزه كرد ولي مبارزه با ظلم را با معيارهاي اسلامي مطرح كرد، امام از طريق القاي اين فكر كه يك مسلمان نبايد زير بار ظلم برود، يك مسلمان نبايد تن به اختناق بدهد، يك مسلمان نبايد به خود اجازه دهد كه ذليل باشد، مؤمن نبايد زير دست و فرمانبر كافر باشد (2) ، با ظلم و ستم و استعمار و استثمار مبارزه كرد، مبارزه اي تحت لواي اسلام، و با معيارها و موازين اسلامي. از جمله اقدامات اساسي اين رهبر، مخالفت

جدي و دامنه دار با مسئله جدائي دين از سياست بود.شايد فضل تقدم در اين زمينه با سيد جمال باشد.سيد جمال شايد نخستين كسي بود كه احساس كرد اگر بخواهد در مسلمانان جنبش و حركتي ايجاد كند بايد به آنها بفهماند كه سياست از دين جدا نيست، اين بود كه او اين مسئله را بشدت در ميان مسلمين مطرح كرد، بعدها استعمار گران تلاش زيادي كردند تا در كشورهاي مسلمان رابطه دين و سياست را قطع كنند. از جمله اين تلاشها، طرح مسئله ايست بنام «علمانيت» (3) كه بمعني جدائي دين از سياست است.بعد از سيد جمال در كشور هاي عربي و بخصوص در مصر افراد زيادي پيدا شدند كه با تكيه بر قوميت و در لباس ملي گرائي، عربيزم، و پان عربيزم به تبليغ فكر جدائي دين از سياست پرداختند.اخيرا هم شاهد بوديد كه انور سادات همين مسئله را باز بار ديگر مطرح كرد، انور سادات در نطقهاي اخيرش بخصوص بر اين نكته تأكيد مي كرد كه دين مال مسجد است و بايد كار خود را در آنجا انجام دهد، مذهب اصولا نبايد كاري به مسائل سياسي داشته باشد. در جامعه ما نيز اين مسائل زياد مطرح شده بود بطوريكه مردم تقريبا آن را پذيرفته بودند، اما همه ديديم كه وقتي از زبان يك مرجع تقليد، از زبان كسي كه مردم، با وسواس كوشش مي كنند تا كوچكترين آداب مذهبي خود را با دستورهاي او منطبق بكنند، در كمال صراحت بيان شد كه دين از سياست جدا نيست و به مردم خطاب شد كه اگر از سياست كشور دوري كرده ايد، در واقع از

دين دوري كرده ايد، مردم چگونه به جنب و جوش افتادند و بنوعي بسيج عمومي اقدام كردند .و يا در نظر بگيريد كه مسئله آزادي و آزادي خواهي در جامعه با شدت مطرح بود، با اين حال چندان تأثيري در حال مردم نداشت.ولي وقتي همين مسئله از زبان رهبر مطرح شد، يعني كسي كه رهبر ديني و مذهبي است، مردم براي اولين بار دريافتند كه آزادي يك موضوع صرفا سياسي نيست، بلكه بالاتر از آن يك موضوع اسلامي است و اين نكته روشن شد كه يك نفر مسلمان بايد آزاد زيست كند و بايد آزاديخواه باشد. در چند سال اخير مسائلي در ايران بوجود آمد كه از جنبه هاي اقتصادي و سياسي اهميت چنداني نداشت، ولي از جنبه مذهبي آنهم از نظر شعائر مذهبي مهم بود و خود اين مسائل در اوج دادن به نهضت نقش مؤثري داشتند.مثلا يكي از اشتباهات بسيار بزرگ عوامل رژيم اين بود كه بدليل غرور فوق العاده اي كه برايشان حاصل شده بود در اواخر سال 55 تصميم گرفتند كه تاريخ هجري را به تاريخ به اصطلاح شاهنشاهي تبديل كنند.اينكه تاريخ هجري باشد يا شاهنشاهي، از نظر اقتصادي و سياسي تأثير چنداني در حال مردم نداشت.ولي همين مسئله بشدت عواطف مذهبي مردم را جريحه دار كرد و وسيله خوبي براي كوبيدن رژيم بدست رهبر داد.رهبر بلافاصله با طرح اين شعار كه چنين عملي دشمني با پيغمبر و دشمني با اسلام است و معادل است با قتل عام هزاران نفر از عزيزان اين مردم، موفق شد در مردم عصيان ايجاد كند و از تحريك وجدان اسلامي آنها به بهترين نحو در

جهت پيشبرد نهضت بهره برداري نمايد. بنابراين با بررسي مسئله رهبري و كيفيت و نحوه آن، و با در نظر گرفتن اينكه مردم در ميان افراد زيادي كه صلاحيت رهبري داشتند كدام رهبر را انتخاب كردند (4) و با بررسي و تحليل مسيري كه اين رهبر طي كرد و اهرمهائي كه روي آنها تكيه نمود و منطقي كه به كاربرد، به اين نتيجه روشن و آشكار ميرسيم كه نهضت ما واقعا يك نهضت اسلامي بوده است.با آنكه نهضت از سوئي خواهان عدالت بود و از سوئي ديگر در جستجوي آزادي و استقلال، ولي عدالت را در سايه اسلام ميخواست و استقلال و آزادي را در پرتو اسلام جستجو ميكرد، و به عبارت بهتر نهضت ما همه چيز را با رنگ و بوي اسلامي طلب ميكرد اين، همان جهت مورد خواست و ميل ملت بود. (5) پي نوشت ها: 1 ...مثلا اگر مسئله وارد كردن تضادهاي طبقاتي در خود آگاهي مردم و يا مفاهيمي نظير آزاديخواهي و عدالت طلبي با معيارهاي مكاتب شرق و غرب از طرف ايشان عرضه مي گرديد، بازتابي در جامعه ما نمي داشت.حال آنكه ايشان همين مفاهيم را با معيارهاي اسلامي و با استفاده از فرهنگ بارور اسلامي به جامعه عرضه كرد و جامعه نيز با حسن تلقي با آنها برخورد نمود . 2 لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا (نساء 141) خدا هرگز براي كافران نسبت به اهل ايمان راه تسلط باز نخواهد نمود. 3 اين كلمه ترجمه لغت«~ Secularism ~»است. 4 و به خصوص بايد توجه داشت كه اين رهبر زوري نداشت تا بخواهد خود را بر مردم تحميل

كند و كسي نيز او را منصوب نكرد و او خود را كانديدا نكرده بود، بلكه انتخابش بطور طبيعي و خودبخود صورت گرفت. 5 يك نمونه ذكر كنم، دوستي دارم كه در تمام زندگيش همواره در حال مبارزه با رژيم بوده است و در اين زمينه از بذل جان و مال واقعا دريغ نداشته.او بدليل روحيه خاصش، نسبت به مجاهدين كه آنها هم موضعي مخالف رژيم داشتند، علاقه و گرايش عجيبي داشت.بعد از اينكه جريان به اصطلاح اپورتونيستي سازمان مجاهدين پيش آمد، من به شدت نگران حال اين دوستم شدم.با خودم فكر كردم نكند كه وقتي با اين جريان برخوردميكند بگويد اينكه اينها آمده اند و ماركسيست شده اند، مسئله مهمي نيست چون فعلا بايد مبارزه كرد و مسئله مهم مبارزه است .اما بعد در جلسه اي كه با او ملاقات كردم و نظرش را درباره ماركسيست شدن سازمان سؤال كردم، در جوابم جمله اي گفت كه هرگز فراموش نميكنم.گفت حقيقت اين است كه ما عدالت را هم در سايه خدا ميخواهيم اگر بنا باشد عدالت باشد اما از نام خدا اثري نباشد.ما از چنين عدالتي بيزاريم.با چنين روحيه هائي بود كه ملت ما موفق به بر پا كردن قيامي با اين عظمت شد. منابع مقاله:

پيرامون انقلاب اسلامي، مطهري، مرتضي؛

نقش امام خميني در رهبري انقلاب اسلامي (2)

نقش امام خميني در رهبري انقلاب اسلامي (2) تحليل ماهيت اين انقلاب از تحليل رهبري انقلاب جدا نيست و اين مسئله در ارتباط با مسئله خوديابي ملت ما مطرح ميشود.بايد پرسيد كه چه شد امام خميني رهبر مطلق شد، آن چنان كه حتي آنهائيكه از نظر ايده و هدف در قطب مخالف ايشان جاي داشتند،

چاره اي جز اذعان به رهبري ايشان نداشتند.چرا سخنان امام اينهمه موج ميآفريد؟ چرا اعلاميه هاي ايشان با نبودن امكانات و وسائل و با بودن اختناقها و شكنجه ها و خطر مرگها به سرعت در سراسر كشور پخش ميشد؟ بي شك از جان گذشتگي و مبارزه خستگي ناپذير با ظلم و ظالم و دفاع سرسختانه از مظلوم، و صداقت و صراحت و شجاعت و سازش ناپذيري اين رهبر در انتخاب او به مقام رهبري نقش داشته است، اما مطلب اساسي چيز ديگري است، و آن اينكه نداي امام خميني از قلب فرهنگ و از اعماق تاريخ و از ژرفاي روح اين ملت برميخاست، مردميكه در طول چهارده قرن حماسه محمد، علي، زهرا، حسين، زينب، سلمان، ابو ذر...و صدها هزار زن و مرد ديگر را شنيده بودند و اين حماسه ها با روحشان عجين شده بود، بار ديگر همان نداي آشنا را از حلقوم اين مرد شنيدند .علي را و حسين را در چهره او ديدند، او را آينه تمام نماي فرهنگ خود كه تحقير شده بود، تشخيص دادند. امام چه كرد؟ او به مردم ما شخصيت داد.خود واقعي و هويت اسلامي آنها را به آنان بازگرداند.آنها را از حالت خود باختگي و استسباع (1) خارج كرد اين بزرگترين هديه اي بود كه رهبر به ملت داد، او توانست ايمان از دست رفته مردم را به آنها بازگرداند و آنها را به خودشان مؤمن كند.او با صراحت اعلام كرد كه تنها اسلام نجات بخش شماست.او جهاد اسلامي را مطرح كرد، امر بمعروف و نهي از منكر را مطرح كرد، وظيفه نوعي و ديني و بالاخره اجر

و پاداش شهيدان را مطرح كرد، و مردمي كه سالها اين آرزو را كه در زمره ياران امام حسين باشند در سر ميپروراندند و هر صبح و شام تكرار ميكردند يا ليتني كنت معكم فافوز فوزا عظيما بناگاه خود را در صحنه اي مشاهده كردند آنچنانكه گويي حسين را بعينه ميديدند. مردم ما صحنه هاي كربلا، حنين، بدر، احد، تبوك، خيبر، و...را در جلوي خويش ميديدند و همين باعث شد كه به پا خيزند و از سرچشمه عشق به خدا، وضو بسازند و يك سره بانك تكبير بر هر چه ظلم و ستمگري است بزنند. پي نوشت: 1 فلاسفه و حكما اصطلاحي دارند به نام استسباع كه به فارسي آن را «شيرگير» ترجمه كرده اند . ميگويند بعضي از حيوانات كوچك وقتي با حيوانات درنده اي روبرو ميشوند مثلا وقتي خرگوش با شير مواجه ميشود حالت استسباع پيدا ميكنند يعني اراده فرار از آنها سلب ميشود.قدرت تصميم گيري را از دست ميدهند.خودباخته و مفتون ميشوند.نقطه مقابل استسباع، ايمان به خود پيدا كردن است.داستان آن صحابي فقير را در زمان پيامبر (ص) شنيده ايد كه از شدت فقر نزد آنحضرت رفت تا درخواست كمك كند، پيامبر در ميان جمع سخن ميگفت، در ضمن صحبت اشاره كرد به اينكه اگر كسي از ما كمك بخواهد به او ميدهيم، ولي هر كس بخدا توكل كند و تلاش شايسته نشان بدهد خدا به او كمك خواهد كرد.صحابي فقير اينرا كه شنيد از محضر پيامبر بيرون آمد.روز بعد باز گرسنگي فشار آورد و اين بار تصميم گرفت كه درخواست خود را با پيامبر در ميان بگذارد.باز هم مثل روز گذشته

پيامبر در ميان جمع همان مسئله را مطرح كرد.مرد همانجا تصميم گرفت كه هر طوري شده كاري پيدا كند.به خانه برگشت و از همسايه ها مقداري طناب و تيشه امانت گرفت و به عزم هيزم كني به بيابان رفت.تا چند روز متوالي اين كار را ادامه داد تااينكه به تدريج درآمدي پيدا كرد و توانست زندگي خود را از سختي و عسرت بيرون بياورد.بعد از مدتي دوباره به سراغ پيامبر رفت و پيامبر به او فرمود: گفتم اگر كسي از ما كمك بخواهد به او ميدهيم، ولي طلب كمك از خدابهتر است و ديدي كه خدا نيز دعوت تو را اجابت كرد و از فقر نجاتت داد. پيامبر به اين ترتيب توانست او را به ياد نيرو و امكان و استعداد خودش بياندازد، و از اين طريق او را به حركت و تلاش وادار كند .در مورد جوامع نيز همين وضع برقرار است.گاهي افراد ملتها در مقابل افراد ملل ديگر حالت خود باختگي و استسباع پيدا ميكنند.ملت خود ما در دوران رژيم شاه چنين حالتي را داشت .ملتي كه به حال استسباع ميافتد تمام كرامتهاي خود را فراموش ميكند تا جائي كه حتي به نوكري بيگانه و تقديم كردن ثروتهاي خود به او افتخار ميكند.گاهي نيز ملتها ايمان به خود را بدست مي آورند، تاريخ پيروزي ملتها، سرشار از اين نمونه هاست.حماسه پرشور مردم وطن ما، در اين زمينه شاهد بسيار خوبي است.ملت ما به همت و درايت امام خميني توانست ايمان و اعتقاد به خود را دوباره بدست آورد و همين امر ضامن پيروزيش گرديد. منابع مقاله:

پيرامون انقلاب اسلامي، مطهري، مرتضي؛

نقش رهبري و مرجعيت امام خميني (ره)

نقش رهبري و

مرجعيت امام خميني (ره) از ويژگيهاي مهم اين انقلاب كه ناشي از همان ويژگي نخست مي باشد، نقش دين، علماء دين و رهبري و هدايت انقلاب است.در حاليكه انقلابات ديگر به نوعي در مقابل دين و مذهب و ارباب كليسا بود، اين انقلاب با رهبري و هدايت عالمان ديني آغاز شد.در راس اين رهبري شخص امام خميني قرار داشت كه بالاترين جايگاه ديني يعني مرجعيت را دارا بود.مردان ديني ما در جنبش هاي اجتماعي و سياسي معاصر هميشه نقش آفرين بوده اند اما اينكه يك مرجع دين بصورت يك رهبر سياسي و اجتماعي جلودار باشد كمتر ديده شده است.رهبري ايشان ويژگيهاي زياد و برجسته اي داشت كه بخصوص در مقايسه با ساير انقلابها ملموس مي باشد. اولا: به عنوان يك مرجع ديني امام پايگاه وسيع و عميق مردمي داشت. ثانيا: به عنوان باني قيام پانزده خرداد و شجاعت و مديريت بي مانندش در آن جريانات و ايام تبعيد، به عنوان يك رهبر سياسي و انقلابي شناخته مي شد. ثالثا: رهبري او قاطع و تام بود و فاصله ايشان تا رهبران رده بعدي بسيار مشخص بود. رابعا: ايشان هم طراح و ايدئولوژيگ انقلاب بود و هم مدير و مجري آن شد. منابع مقاله:

چارچوبي براي تحليل و شناخت انقلاب اسلامي در ايران، حشمت زاده، محمد باقر ؛

نقش ويژه و برجسته امام خميني در ايجاد انقلاب اسلامي

نقش ويژه و برجسته امام خميني در ايجاد انقلاب اسلامي يكي از عوامل مهم در روند انقلاب اسلامي ايران، امام (ره) بود كه به واسطه نفوذ كلام و نيز مقام روحاني و معنوي اش تأثير فوق العاده اي بر عكس العملهاي مردم داشت.امام علاوه بر اين كه يك مرجع تقليد

بود كه به لحاظ شرعي و ديني مطاع اكثريت ملت ايران بود، يك مقتداي سياسي و فرمانده انقلاب بود كه همه نيروهاي مبارز و انقلابي، حتي آنهايي كه به مقام مذهبي امام بي توجه بودند، از ايشان تبعيت مي كردند.مجموعه اين دو، از امام شخصيت بانفوذ و مقتدري ساخته بود كه قادر بود در عرض چند دقيقه ميليونها ايراني را به خيابانها و تظاهرات بكشاند. به همين دليل شخصيت و نفوذ امام خميني، و جايگاهش در ايران براي دولت هم به طور كامل شناخته شده بود و نفس وجود و حضور ايشان مهمترين خطر براي رژيم به حساب مي آمد.در سخنراني عصر روز عاشورا (13 خرداد 1342)، اين موقعيت به طور كامل برجسته شد و شاه تصميم گرفت كه ايشان را بازداشت كند، اما پخش خبر دستگيري امام موج عظيم 15 خرداد را به وجود آورد .شخصيت امام به قدري مهم و كليدي و براي مردم مورد احترام بود كه يك قيام ملي اسلامي به عظمت 15 خرداد، فقط به خاطري دستگيري امام انجام شد و رژيم شاه بعد از آن چند ماه حكومت نظامي در تهران اعلام كرد. رژيم شاه وقتي مواجه با قيام عظيم 15 خرداد شد، بخوبي دريافت كه وزنه اساسي قيام، امام است و بايد رضايت امام را جلب نموده، او را ساكت كند.اين بود كه امام را آزاد كرده، وزير كشور را به ديدار امام فرستاد و براي دلجويي از امام دست به برخي اقدامهاي مسخره زد، (1) به اميد اين كه امام با اصول انقلاب سفيد موافقت كند، براي رژيم خيلي مهم بود كه امام با انقلاب سفيد همراه

شود و اين امر فقط به خاطر نفوذ و موقعيت امام بود. به هنگام تصويب لايحه كاپيتولاسيون نيز امام يك تنه در مقابل آن ايستاد و مردم را به مقاومت عليه آن دعوت كرد، تنها راهي كه در مقابل رژيم وجود داشت، اين بود كه ايشان را تبعيد كند.هدف شاه از تبعيد امام، بي شك كاستن از نفوذ و شهرت و اعتبار امام و فراموش شدن ايشان از سوي مردم بود. (2) شاه فقط بدين طريق مي توانست از مزاحمت امام راحت شود، محاكمه و اعدام ايشان براي رژيم به مصلحت نبود.اما باز هم محاسبه شاه درست از آب درنيامد و با وجود تبعيد، امام همچنان به عنوان شخصيت طراز اول مطرح بود و هيچ كس نمي توانست جاي ايشان را بگيرد. همه تحقيقات و مطالعاتي كه پيرامون انقلاب اسلامي انجام شده است، بدون استثنا به نقش برجسته امام اشاره و اذعان كرده اند، به طوري كه مي توان ادعا نمود كه اگر ايشان در اين دوره از تاريخ معاصر ايران وجود نداشتند، سرنوشت انقلاب اسلامي بسيار مبهم بود و بعيد بود كه اين تحول عظيم در ايران رخ بدهد. پي نوشت ها: 1.مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ص .70 2.الگار، نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت، ص .70 منابع مقاله:

مدخلي بر انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، شفيعي فر، محمد ؛

اسلامي بودن

اسلامي بودن كجايند آنهائيكه ميگويند مذهب فقط مال پيرمردها و پيرزنها و جنوب شهري هاست. نهضتي كه روستائي و شهري،كارگر و كشاورز،دانشجو و استاد،وكيل و كارمند،همه و همه در آن شركت دارند.اساسا غير از مذهب و آن هم مذهبي مانند اسلام، كدام نيرو

ميتواند اينچنين انقلابي را بوجود بياورد؟ من بتدريج اين اميد در دلم زنده ميشود كه اين انقلاب به ايران محدود نميماند،هفت صد ميليون مسلمان را در بر خواهد گرفت و چه افتخاري براي ايران خواهد بود كه يك انقلاب اسلامي از ايران شروع بشود و تمام كشورهاي اسلامي را زير نفوذ خودش بگيرد،كه مطمئنا خواهد گرفت. منابع مقاله:

پيرامون انقلاب اسلامي، مطهري، مرتضي؛

جامعيت اسلام

جامعيت اسلام امروزه هنگامي كه درباره انديشه يا آموزه اي اسلامي سخن به ميان مي آيد كه پسوند اسلامي بر آن نهاده شود پرسش رايجي بلافاصله مطرح مي گردد كه كدام اسلام و كدام قرائت و تفسير از اسلام؟ و گاه با تحليل معرفت شناسانه نسبي گرا و تفكيك نومن از فنومن، بجاي سخن گفتن از وحي و كلام شارع مقدس، از تعدد قرائت ها و برداشت هاي متفاوت سخن به ميان مي آورند.صرف نظر از اين نكته كليدي و توضيح در باب نادرستي نسبيت معرفت ديني، دو نگرش كاملا متفاوت در روزگار گذشته و حال در باب اسلام رواج داشته و دارد. نگرش «اسلام جامع نگر» كه در قرون متمادي توسط انديشمندان و متفكران اسلامي مورد توجه و بازسازي قرار گرفته و نگرش «اسلامي گزينش گر» كه در دهه اخير رواج يافته است. اسلام جامع نگر با پيش فرضهاي كلامي در باب حجيت كلام خدا و پيشوايان دين، مجموعه آيات و روايات پيامبر و امامان معصوم را پس از وثوق به صدور و جهت آن در دايره متون دين قرار مي دهد و از هيچ آيه و روايت صحيح السند و موثقي فروگذار نمي كند. در مقابل آن اسلام گزينش گر است

كه به دلايل سست و واهي نسبت به پاره اي از آموزه هاي ديني بي مهري نشان مي دهد و بخش مهمي از روايات را از دايره متون دين خارج مي سازد. مفسران جامع نگر در مقام فهم گزاره هاي ديني به قواعد زبان شناسي و مفاهيم الفاظ و مقدمات و مبادي قطعي تمسك مي جويند و در كسب معرفت ديني قطعي از پيش فرضهاي ظني بهره نمي گيرد به همين دليل از تفسير دين حداقلي در امان اند و لكن مفسران گزينش گر بدون رعايت احتياط و توجه به روش صحيح فهم دين، تمام دستاوردهاي علوم تجربي و ظني را در تفسير متون دين ريزش مي دهند و بر اين اساس انتظارات محدود خويش را از دين درك مي كنند و بدون توجه به ناتواني خود از درك كامل نيازهاي ديني بشر به محدود كردن قلمرو دين مي پردازند.طرفداران اسلام گزينش گر، معارف ديني را كاملا متاثر از خصلتهاي دروني مفسران و قائم به رنگ و شخصيت آنها مي دانند به گونه اي كه معيار تشخيص صحت و سقم سره از ناسره را از داوران مي ستانند و در مقابل مدافعان اسلام جامع نگر دقيقا پذيراي معيار صحت و سقم معارف ديني اند و فهم ديني را عيني و واقعي نه ذهني و شخصي مي شناسند.در اسلام گزينش گر سكولاريزم را بر پيوند دين با دنيا ترجيح مي دهند و آن را تنها نسخه درمان دردهاي جوامع مي دانند و ايدئولوژي كردن دين را نمي پذيرند و همچون باطني گرايان دوران اوليه و ثانويه اسلام، تنها به چهره عبادي و شخصي دين توجه مي

نمايند. و لكن اسلام جامع نگر ميان دين و دنيا، دين و سياست، دين و مسايل اجتماعي، دين و توسعه، دين و امنيت، دين و اقتصاد، پيوندي ناگسستني قايل است. اسلام جامع نگر به حس و عقل بي مهري نشان نمي دهد و براي پاسخ هر پرسشي به جستجوي درون ديني نمي پردازد، رشد و تكامل علمي و عقلاني را سودمند مي داند، «علم و دين » و «عقل و ايمان » را دو بال براي توسعه دنيا و سعادت آخرت مي شمارد ولي تئوري پردازان اسلام گزينش گر به پاره اي از آموزه هاي ديني ادبار نشان مي دهند و بدون توجه به بنيادهاي فكري و نظري غرب، تابع دربست ابعاد فرهنگي، اجتماعي و سياسي آن روزگار مي گردند. حال براي تبيين دقيق اين مطلب كه اسلام جامع نگر منشا پيدايش انقلاب اسلامي ايران شده است ناچاريم به شاخصه هاي اصلي آن دو نقش آنها در شكل گيري انقلاب اشاره اي گذرا داشته باشيم.

1- دين به مثابه ايدئولوژي اسلام به عنوان يك دين، علاوه بر ايمان به خدا و آخرت با ارايه قوانين و دستورات ديني در راستاي تنظيم حيات دنيوي مطالب ارزشمندي را بيان نموده است كه با ساماندهي آن آموزه هاي نظري و دستورات عملي مي توان به نظام حقوقي اسلام، نظام تربيتي اسلام، نظام سياسي اسلام، مكتب اقتصادي اسلام و...دست يافت شايان ذكر است كه منظور از ايدئولوژي، دستگاه سيستمي و منظمي است كه از اهداف و اصول اسلامي تشكيل شده و نيازهاي فرهنگي و اجتماعي و تربيتي بشر را به استمداد عقل و تجربه پاسخ مي دهد.

1- 1. دين اسلام

و اقتصاد استاد مطهري در باب پيوند اسلام با اقتصاد مي نويسد: اسلام دو پيوند با اقتصاد دارد: مستقيم و غير مستقيم.پيوند مستقيم اسلام با اقتصاد از آن جهت است كه مستقيما يك سلسله مقررات اقتصادي درباره مالكيت، مبادلات، ماليات، حجرها، ارث، هبات، صدقات، وقف، مجازاتهاي مالي در زمينه ثروت و غيره دارد...پيوند غير مستقيم اسلام با اقتصاد از طريق اخلاق است.در اين هت برخي مذاهب ديگر نيز كم و بيش چنين مي باشند.اسلام مردم را توصيه مي كند به امانت، عفت، عدالت، احسان، ايثار و منع دزدي، خيانت، رشوه، همه اينها در زمينه ثروت است. (1) مكتب اقتصاد اسلامي جهت تحقق خود، اهداف خاصي را بيان كرده است كه چگونگي اجراي اين اهداف به مقتضيات زمان و مكان و تغيير اوضاع و شرايط، تفاوت پيدا مي كند. آيات و روايات، اهداف اقتصاد اسلامي را به دو جنبه سلبي و ايجابي تقسيم مي كنند: آياتي كه به جنبه سلبي توجه دارند به نفي داشتن مال و ثروت به عنوان هدف نهايي اشاره دارند و آياتي كه بيانگر جنبه ايجابي مي باشند به استقلال، خود كفائي، اقتدار، رشد و توسعه اقتصادي، عدالت اجتماعي، تحكيم ارزشهاي معنوي و اخلاقي، عنايت مي ورزند.- 1- 1) آيات مربوط به جنبه سلبي اهداف مكتب اقتصاد اسلامي المال و البنون زينة الحيوة الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خيرا املا .(كهف، 46) مال و پسران زيور زندگي دنيايند و نيكيهاي ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر اميد بهتر است. يا ايها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله و من

يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون. (منافقون، 9) اي كساني كه ايمان آورده ايد اموال و اولادتان شما را از ياد خدا مشغول نسازد و كسي كه چنين كند زيانكار است. 2- 1- 1) آيات مربوط به جنبه ايجابي اهداف مكتب اقتصاد اسلامي

الف: توازن و تعادل اقتصادي و لا تجعل يدك مغلولة الي عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا (اسراء، 9) و دستت را بسته به گردن قرار نده و نه، به تمامي، آنرا باز نگه دار، پس آن وقت تهي دست به حالت ملامت بنشين.

ب: استقلال و عدم وابستگي اقتصادي و لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا (نساء، 141) و هرگز خدا راهي براي كافران عليه مؤمنان قرار نمي دهد.

ج: عدالت لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط (حديد، 25) ما پيامبران را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم به عدالت قيام نمايند.

د: توسعه اقتصادي امام باقر (ع) مي فرمايد: من طلب الرزق من الدنيا استعفافا عن الناس و توسيعا علي اهله و تعطفا علي جاره لقي الله عز و جل يوم القيامه و وجهه مثل القمر ليلة البدر (فروع كافي، ج 5، ص 78) كسي كه دنيا را براي بي نيازي خود از مردم و گشايش بر خانواده اش و ابراز محبت به همسايه اش طلب كند خداوند عز و جل را در روز قيامت ملاقات مي كند در حاليكه چهره او همچون قرص كامل ماه نوراني است. 3- 1- 1) و اما در باب اصول اقتصادي، اسلام هم به آزادي فعاليت اقتصادي قايل است و

هم به محدوديتهايي از جمله جلوگيري از احتكار و اجحاف در نرخ گذاري، مكاسب محرمه و حرمتهاي اخلاقي تاكيد مي ورزد. براي نمونه: و لقد مكناكم في الارض و جعلنا لكم فيها معايش قليلا ما تشكرون (اعراف، 10) شما را در زمين مكان داديم و براي شما در آنجا معيشتها قرار داديم ولي اندك سپاس مي گذاريد. لا تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل الا ان تكون تجارة عن تراض منكم (نساء 29) اموال همديگر را به ناروا مخورد مگر آنكه داد و ستدي با تراضي يكديگر از شما اطفال (انجام گرفته) باشد. 4- 1- 1) با توجه به آموزه هاي ديني مذكور روشن مي گردد كه بي عدالتيهاي اقتصادي، فاصله طبقاتي، كاهش دستمزد كارگران، تنزل ارزش قيمت نقره و پول كه جملگي مورد نهي شارع مقدس واقع شده است، در نارضايتي اقتصادي مردم مؤثر مي افتد.خانم كدي در اين باره مي نويسد: جا به جاييهاي اقتصادي و سياسي كه در اثر تماس با غرب در ايران به وجود آمد از جمله شامل زوال اكثر صنايع دستي ايران، تبديل بافندگان فرش به كارگراني كه براي دستمزد ناچيزي كار مي كردند، تنزل بهاي صادرات ايران در مقابل بهاي واردات از اروپا و افت وحشتناك قيمت نقره، كه پول رايج ايران بود.اين پديده ها، به همراه مشكل ايجاد يك بازرگاني مستقل از اروپا و نيز عدم امكان ايجاد كارخانه هاي تحت حمايت دولت، نارضايتي روز افزون اقتصادي مردم و در نتيجه ناخشنودي نسبت به رقباي اروپايي را موجب شد. (2) نمونه ديگر تاثير آموزه هاي مكتب اقتصاد اسلامي بر حركتها و جنبشهاي انقلابي، مربوط به سومين مسافرت ناصر الدين

شاه به اروپا در سال 1889 مي باشد.اين مسافرت به تشويق وزير مختار انگليس در ايران، سر هنري درومند ولف انجام گرفت.هدف ولف از تشويق شاه به اين سفر گسترش هر چه بيشتر منافع مالي انگلستان در ايران بود كه تا حدود زيادي به موفقيت رسيد.يكي از امتيازاتي كه شاه در انگلستان امضا كرد اعطاي حق ايجاد يك بنگاه بخت آزمايي و يا قرعه كشي در ايران بود كه ملكم خان نيز از آن جانبداري مي كرد.وقتي شاه به ايران مراجعت كرد با مخالفت وسيعي در مورد اعطاي امتياز بخت آزمايي رو به رو شد كه بعضا از طرف افراد متديني بود كه قمار بازي را به حسب دستورهاي قرآن حرام مي دانستند.شاه امتياز مزبور را لغو كرد. (3) قصه تحريم تنباكو نمونه ديگري از نگرش جامع نگرانه به دين اسلام بود.شاه در بهار 1890 امتياز، توليد، فروش و صادرات تنباكو ايران را به ترغيب و لف به يك تبعه انگليس واگذار كرد در بهار سال 1891 زماني كه مامورين شركت تنباكو، به ايران وارد شده و زمانهاي معيني را براي فروش تمام تنباكوي توليدي به شركت اعلام داشتند، اعتراضات عمومي به امتياز مزبور شروع شد.در دسامبر 1891 جنبش تنباكو به نحو اعجاز انگيزي اوج گرفت و به يك تحريم عمومي بر ضد فروش و استعمال اين محصول انجاميد. تحريم مزبور را حتي همسران شاه و غير مسلمان نيز مراعات مي كردند تحريم فوق بنا بر فتوايي بود كه شخص ميرزاي شيرازي صادر كرده بود. دولت در اوايل 1892 مجبور شد كل امتياز مزبور را لغو كند. (4)

2- 1) دين و سياست ادغام دين و

سياست در اسلام از زمان شخص حضرت محمد (ص) آغاز شد و با قوانين سياسي و حقوقي جهت خاصي پيدا كرد. پس از هجرت پيامبر از شهر مكه و ورود به مدينه، سياست عملي پيامبر به صورت حكومت ظاهر گشت و او رهبري سياسي و در عين حال ديني جامعه خويش را بر عهده داشت. (5) تاريخ اسلام شاهد جنبشها و حركتهاي سياسي فراواني بوده است كه منشا ديني و اسلامي داشته است.قبل از بيان نمونه هاي تاريخي به مباني تفكر سياسي در متون ديني اسلام توجه مي كنيم.

1- 2- 1) خلافت الهي انسان وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض (نور 55) خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند وعده داده است كه حتما آنان را در اين سرزمين جانشين (خود) قرار دهد.

2- 2- 1) امامت و رهبري و جعلنا هم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة و كانوا لنا عابدين (انبياء 73) : و آنان (پيامبران) را امامان (و پيشواياني) قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مي كردند و به ايشان انجام دادن كارهاي نيك و بر پا داشتن نماز و دادن زكات را وحي كرديم و آنان پرستنده ما بودند. امام حسين (ع) در مقام تبيين امامت و حاكميت سياسي مي فرمايد: فلعمري ما الامام العامل بالكتاب و القائم بالقسط و الدائن بدين الحق (6) بر جانم سوگند امام جز كسي كه به كتاب خدا عمل مي كند، و به قسط و عدالت قيام مي نمايد و راه حق را مي پيمايد، نيست.

حضرت علي بن موسي الرضا (ع) نيز چنين به توصيف امامت مي پردازد: ان الامامة خلافة الله و خلافة رسوله...ان الامام زمام الدين و نظام المسلمين و صلاح الدنيا و عز المؤمنين، الامام اس الاسلام الناهي و فرعه السامي...الامام عالم بالسياسة، مستحق للرئاسة، مفترض الطاعة، قائم بامر الله، ناصح لعباد الله (7) امامت، خلافت و جانشيني خدا و پيامبرش است...امام زمامدار دين است و نظام بخش مسلمين اوست كه دنياي مردم را آباد مي كند و به مؤمنين عزت مي بخشد.امام بنيان اساسي دين، رشد دهنده و فزاينده، شاخه ها و ثمرات دين به وسيله امام ظاهر مي شود، امام آگاه به سياست و شايسته زمامداري است اطاعت از او واجب است و بپادارنده امر خدا و دلسوز بندگان اوست. احاديث فراواني در باب رهبري و حاكميت علماي اسلام تاكيد داشته اند از جمله احاديث ذيل: قال رسول الله: اللهم ارحم خلفائي (ثلاث مرات) و قيل يا رسول الله من هم خلفائك؟ قال الذين ياتون من بعدي و يروون حديثي و سنتي و يعلمونها الناس من بعدي (8) درود خدا بر جانشينان من باد سؤال شد اي رسول خدا چه كساني اند جانشينان شما فرمود آنان كه پس از من مي آيند و حديث و سنت مرا روايت كنند و مردم را تعليم مي دهند. امام علي (ع) فرمودند: العلماء حكام علي الناس (9) علماء حاكمان بر مردمند. امام حسين (ع) فرمودند: مجاري الامور بيد العلماء بالله الامناء علي حلاله و حرامه زمام امور مردم به دست عالماني است كه علمشان از سرچشمه وحي گرفته شده باشد و امين بر حلال و حرام خدا باشند.

(10) امام صادق (ع) فرمود: ينظر ان من كان منكم ممن قد روي حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فليرضوا به حكما فاني قد جعلته عليكم حاكما (11) مردم بايد دقت كنند و از ميان كساني كه احاديث ما را روايت كنند و در حلال و حرام ما دقت كنند و احكام ما را بشناسند به حكم او راضي باشند من او را بر شما حاكم قرار دادم. امام عصر (عج) در توقيع شريف فرمودند: و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الي رواة حديثنا (احاديثنا) فانهم حجتي عليكم و انا حجة الله (12) در حوادث و پيشامدها به روايان حديث ما رجوع كنيد زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدايم.

3- 2- 1) مسئوليت انسان ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم و اذا اراد الله بقوم سوءا فلا مرد له و مالهم من دونه من وال (رعد 11) در حقيقت خدا حال قومي را تغيير نمي دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند و چون خدا براي قومي آسيبي بخواهد هيچ برگشتي براي آن نيست و غير از او حمايتگري براي آنان نخواهد بود.

4- 2- 1) اصل مشورت و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل علي الله ان الله يحب المتوكلين (آل عمران، 159) مؤمنان را در امر (اجتماعي) به مشورت بگير پس آنگاه كه اراده كردي بر خدا توكل كن كه خداوند متوكلان را دوست دارد.

5- 2- 1) ظلم زدايي لا تظلمون و لا تظلمون (بقره، 279) نه ستم مي كنيد و نه ستم مي بينيد.

و لا تركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار

و ما لكم من دون الله من اولياء ثم لا تنصرون (هود 113) و به كساني كه ستم كرده اند متمايل مشويد كه آتش به شما مي رسد و در برابر خدا براي شما دوستاني نخواهد بود و سرانجام ياري نخواهيد شد.

6- 2- 1) تحقق و گسترش عدالت ان الله يامركم ان تؤدوا الامانات الي اهلها و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل (نساء، 58) خدا به شما فرمان مي دهد كه سپرده ها را به صاحبان آنها رد كنيد و چون ميان مردم داوري مي كنيد، به عدالت داوري كنيد. ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذي القربي و ينهي عن الفحشاء و المنكر و البغي يعظكم لعلكم تذكرون (نحل 90) در حقيقت، خدا به دادگري و نيكوكاري و بخشش به خويشاوندان فرمان مي دهد و از كار زشت و ناپسند و ستم باز مي دارد به شما اندرز مي دهد.باشد كه پند گيريد.

7- 2- 1) مبارزه حق عليه باطل بل نقذف بالحق علي الباطن فيدمغه فاذا هو زاهق، و لكم الويل مما الويل مما تصفون (انبياء، 18) بلكه حق را بر باطل فرو مي افكنيم، پس آن را درهم مي شكند و بنا گاه آن نابود مي گردد.واي بر شما از آنچه وصف مي كنيد.

8- 2- 1) نفي استكبار و قال الذين لا يرجون لقاءنا لو لا انزل علينا الملائكة او نري ربنا لقد استكبروا في انفسهم و عتوا عتوا كبيرا (فرقان، 21) و كساني كه به لقاي ما اميد ندارند، گفتند «چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند يا پروردگارمان را نمي بينيم؟» قطعا در مورد خود تكبر ورزيدند و

سخت سركشي نمودند.

9- 2- 1) استضعاف ان الذين توفيهم الملائكة ظالمي انفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين في الارض قالوا الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها فاولئك ماويهم جهنم و ساءت مصيرا (نساء، 97) كساني كه بر خويشتن ستمكار بوده اند (وقتي) فرشتگان جانشان را مي گيرند، مي گويند در چه (حال) بوديد؟ پاسخ مي دهند: ما در زمين از مستضعفان بوديم مي گويند مگر زمين خدا وسيع نبود تا در آن مهاجرت كنيد پس آنان جايگاهشان دوزخ است و دوزخ بد سرانجامي است.

10- 2- 1) حكومت و زمامداري ما انزل الله بها من سلطان ان الحكم الا الله امر الا تعبدوا الا اياه (يوسف، 40) خداوند دليلي بر (حقانيت) آنها نازل نكرده است فرمان و حكم راني جز از آن خدا نيست دستور داده جز او را نپرستيد. و من لم يحكم بما انزل الله فهو اولئك هم الكافرون...هم الظالمون...هم الفاسقون (مائده، 44 و 45 و 47) و كسانيكه به موجب آنچه خداوند نازل كرده داوري و حكم نكنند آنان كافرانند...آنان ستمگرانند...آنان نافرمانند.

11- 2- 1) حاكميت خداوند و انبياء قل اللهم مالك الملك تؤتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير انك علي كل شي ء قدير (آل عمران، 26) بگو بار خدايا، تويي كه فرمانفرمايي، هر آن كس را كه خواهي، فرمانروايي بخشي و از هر كه خواهي، فرمانروايي را بازستاني و هر كه را خواهي، عزت بخشي و هر كه را خواهي، خوار گرداني همه خوبيها به دست توست و تو بر همه چيز توانايي. و اتاه الله الملك

و الحكمه و علمه مما تشاء (بقره، 251) و خداوند به او (داود) پادشاهي و حكمت ارزاني داشت و از آنچه مي خواست به او آموخت.

12- 2- 1) مقابله با دشمنان خدا و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم و آخرين من دونهم لا تعلمونهم الله يعلمهم (انفال، 60) و هر چه در توان داريد از نيرو و اسبابهاي آماده بسيج كنيد تا با اين (تداركات) با دشمن خدا و دشمن خودتان و (دشمنان) ديگري را جز ايشان كه شما نمي شناسيد و خدا آنان را مي شناسد - بترسانيد.

13- 2- 1) جهاد در راه خدا ان الذين امنوا و الذين هاجروا و جاهدوا في سبيل الله اولئك يرجون رحمت الله و الله غفور رحيم (بقره، 218) آنان كه ايمان آورده و كساني كه هجرت كرده و در راه خدا جهاد نموده اند آنان به رحمت خدا اميدوارند و خداوند آمرزنده و مهربان است. انما المؤمنون الذين امنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل الله اولئك هم الصادقون (حجرات، 15) در حقيقت، مؤمنان كساني اند كه به خدا و پيامبر او گرويده و شك نياورده و با مال وجانشان در راه خدا جهاد كرده اند اينانند كه راست كردارند.

14- 2- 1) تاكيد بر تشكيلات ديني و من يتول الله و رسوله و الذين امنوا فان حزب الله هم الغالبون (مائده، 56) و هر كس خدا و پيامبر او و كساني را كه ايمان آورده اند ولي خود بداند (پيروز است چرا كه) حزب خدا همان پيروز مندانند.

15- 2-

1) نفي تسلط بيگانگان و لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا (نساء 141) و خداوند هرگز بر زيان مؤمنان، براي كافران راه تسلطي قرار نداده است.

16- 2- 1) استقامت سياسي و اجتماعي و كاين من نبي قاتل معه ربيون كثير فما وهنوا لما اصابهم في سبيل الله و ما ضعفوا و ما استكانوا و الله يحب الصابرين (آل عمران، 146) و چه بسيار پيامبراني كه همراه او توده هاي انبوه، كارزار كردند و در برابر آنچه در راه خدا بديشان رسيد، سستي نورزيدند و ناتوان نشدند، و تسليم (دشمن) نگرديدند و خداوند شكيبايان را دوست دارد. يا ايها الذين امنوا ان تطيعوا الذين كفروا يردوكم علي اعقابكم فتنقلبوا خاسرين (آل عمران، 146) اي كساني كه ايمان آورده ايد اگر از كساني كه كفر ورزيده اند اطاعت كنيد شما را از عقيده تان باز مي گردانند و زيانكار خواهيد گشت.

17- 2- 1) صلح خواهي اسلام فان اعتزلوكم فلم يقاتلوكم و القوا اليكم السلم فما جعل الله لكم عليهم سبيلا (نساء، 90) پس اگر از شما كناره گيري كردند و با شما نجنگيدند و با شما طرح صلح افكندند، ديگر خدا براي شما راهي (براي تجاوز) بر آنان قرار نداده است.

18- 2- 1) اجراي حدود الهي الذين ان مكنهم في الارض اقاموا الصلوة و آتو الزكوة و امرو بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور (حج، 41) همان كساني كه چون در زمين به آنان توانايي دهيم نماز بر پا مي دارند و زكات مي دهند و به كارهاي پسنديده وامي دارند و از كارهاي ناپسند باز مي دارند و فرجام همه كارها از

آن خداست.

19- 2- 1) نفي تبعيض ان فرعون علا في الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفة منهم ابناءهم و يستحيي نساءهم انه كان من المفسدين (آل عمران، 4) فرعون در سرزمين (مصر) سر برافراشت و مردم آن را طبقه طبقه ساخت طبقه اي از آنان را زبون مي داشت: پسرانشان را سر مي بريد و زنانشان را (براي بهره كشي) زنده بر جاي مي گذاشت كه وي از فساد كاران بود.

20- 2- 1) وظايف مردم در نظام اسلامي يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم فان تنازعتم من شي ء فردوه الي الله و الرسول ان كنتم تؤمنون بالله و اليوم الاخر ذلك خير و احسن تاويلا (نساء، 59) اي كساني كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را (نيز) اطاعت كنيد پس هرگاه در امري اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز باز پسين ايمان داريد آن را به خدا و پيامبر عرضه بداريد اين بهتر و نيك فرجام تر است. امام علي (ع) در باب پذيرش و بيعت مردم مي فرمايد: و لعمري لان كانت الامامة لا تنعقد حتي يحضرها عامة الناس فما الي ذلك سبيل و لكن اهلها يحكمون علي من غاب عنها ثم ليس للشاهدان يرجع و لا للغائب ان يختار (13) سوگند به جانم كه امامت منعقد نمي شود تا اينكه همه مردم حضور يابند و بيعت نمايند، پيداست كه براي چنين كاري راه عملي وجود ندارد و لكن آنها كه اهل نظر و تشخيص هستند قضاوت و انتخاب مي كنند و انتخاب آنها حكمي

درباره غايبان خواهد بود و از آن پس ديگر آنها كه حاضر بوده اند حق رجوع دارند و نه آنها كه غايب بوده اند. امير مؤمنان در مقام بيان حقوق متقابل امام و امت مي فرمايد: ايها الناس ان لي عليكم حقا و لكم علي حق فاما حقكم علي فالنصيحة لكم و توفير فيئكم عليكم و تعليمكم كيلا تجهلوا و تاديبكم كيما تعلموا و اما حقي عليكم فالوفاء بالبيعة و النصيحة في المشهد و المغيب و الاجابة حين ادعوكم و الطاعة حين آمركم (14) اي مردم مرا بر شما و شما را بر من حقي است اما حق شما بر من آن است كه از خير خواهي شما دريغ نورزم و بيت المال شما را در راه شما صرف كنم و شما را تعليم دهم تا از جهل و ناداني نجات يابيد و تربيتتان كنم تا فرا گيريد.و اما حق من بر شما اين است كه در بيعت خويش با من وفادار باشيد و در آشكار و نهان خيرخواهي را از دست ندهيد.هر وقت شما را بخوانم اجابت نمائيد و هر گاه فرمان دادم اطاعت كنيد. پس از بيان اجمالي از برخي آموزه هاي سياسي و اجتماعي اسلام و مطالعه گذرا از نهضتهاي اسلامي در تاريخ سياسي قرن اخير ايران به خوبي رابطه انديشه سياسي اسلام و تحولات اخير اين سرزمين آشكار مي شود و اينك به نمونه هاي تاريخي ذيل اشاره مي شود. 1- سلطنت استبدادي ناصر الدين شاه و راهگشايي دول استعمارگر غرب خصوصا انگلستان، مخالفت مراجع و علماي شيعي از جمله ميرزاي شيرازي، ملا محمد كاظم خراساني، ميرزاي نائيني، ميرزاي آشتياني، سيد

محمد طباطبائي، سيد عبد الله بهبهاني و ديگران را بر آشفت و با اينكه در اين دوران جناح روشنفكر سكولار و غربي مآب همچون ميرزا ملكم خان، ميرزا فتحعلي آخوندزاده، ميرزا حسين خان مشير الدوله و طالبوف وجود داشت و در ترويج ايدئولوژي غربي و تفكر سياسي اروپا تلاش فراوان نمودند ولي مردم به بيانيه ها و اعلاميه هاي جناح روحانيت اعتماد بيشتري نمودند و به سخنان احساس برانگيز و تبليغات جناح سكولار توجه ننمودند و علت اساسي اقبال مردم، نگرش جامع نگري آنها به اسلام بود.جنبش تنباكو به رهبري ميرزاي بزرگ شيرازي كه در صفحات قبل از آن ياد شد مؤيد اين نظريه است. 2- همچنين نهضت مشروطيت در دوران حكومت استبدادي مظفر الدين شاه و تحصن مردم در سال 1323 ه.ق در حرم حضرت عبد العظيم جهت اجراي قوانين اسلام و تاسيس عدالت خانه و سپس تخلف دولت از وعده هاي خود و گسترش قيامهاي مردم در تهران و ديگر شهرستانها و تحصن مردم در حرم حضرت معصومه و عزل عين الدوله از مقام صدراعظمي و تسليم شاه در 16 جمادي الثاني 1324 ه.ق و تشكيل مجلس شوراي اسلامي و نيز مخالفت مردم با استبداد صغير در تبريز، رشت، اصفهان، و تهران در تاييد دستور العملهاي مراجع و علماي بزرگ نجف و قم و ديگر بلاد ايران انجام گرفت. (15) 3- خلع محمد علي شاه پس از استبداد صغير و افتتاح دومين مجلس شوراي ملي در تاريخ 24 فروردين ماه 1228 برابر با دوم ذيقعده 1327 هجري قمري نيز متاثر از آموزه هاي دين اسلام و بيانيه هاي علماي بزرگ اسلام بود و

حضور جناح روشنفكر سكولار چون حسن تقي زاده و استخدام مستشاران خارجي خصوصا مستر مورگان شوستر آمريكايي و نفوذ و مداخله دولت سوم خارجي يعني امريكا در كنار دو دولت استعماري انگلستان و روسيه زمينه انحلال مجلس در سوم ديماه 1289 برابر با 29 ذيحجه 1329 ه.ق فراهم آمد. (16) 4- مبارزه مجدد روحانيت كه با دادن قربانيها از جمله بدار آويخته شدن روحاني مبارز و معروف تبريز مرحوم ثقة الاسلام در ايام عاشوراي حسيني و مقاومت شكوهمند ملت منجر به سقوط دولت وقت در تاريخ 30 تير ماه 1293 برابر با 27 شعبان 1332 و انتخابات مجلس سوم در تاريخ 14 آذرماه 1293 مطابق 17 محرم 1333 افتتاح گرديد. 5- انگليس در خلال سالهاي (21- 1918) (1300- 1279) قدمهايي در جهت تحكيم كنترل خود بر ايران برداشت، دولت انگلستان و به خصوص وزير خارجه وقت آقاي كرزون (Corzon) اميدوار بودند تا با امضاي معاهده اي كه ايران را به صورت يك كشور تحت الحمايه انگليس در مي آورد و ايران به سبب معادن نفت و نيز براي مقابله با روسها، براي انگلستان نقش مفيدي داشت در سال 1919 عكس العمل ايرانيها نسبت به معاهده ياد شده رشد پيدا كرد.در آذربايجان قيام شيخ محمد خياباني پايه گذاري شد و در آوريل 1920، ارديبهشت 1299 توانست عمال حكومت مركزي را از تبريز اخراج كند خياباني دولت محلي خود مختار را تشكيل و نام آن ايالت را به آزادستان تغيير داد.در ژوئن 1920، خرداد 1299 نيروهاي نهضت جنگل به رهبري ميرزا كوچك خان جنگلي كنترل همه ايالت گيلان را در دست گرفتند.قيام تنگستانيها نيز به رهبري شيخ

حسين معروف به سالار اسلام اتفاق افتاد جمله اين نهضت ها زاييده نگرش اسلام جامع نگر بود. (17) - حضور روحاني بزرگ و مجاهد خستگي ناپذير مرحوم سيد حسن مدرس در مجلس چهارم و مخالفت وي با نفوذ ياست شوروي و انگلستان در مقابل رعب و وحشت ساير نمايندگان روشنفكر چپ و راست و نيز مخالفت اين روحاني نستوه با عملكرد رضاخان وزير جنگ وقت نمونه ديگري از تاثير اسلام جامع نگر بر حركتهاي سياسي اخير است. (18) 7- مخالفت آيت الله كاشاني و حركتهاي ضد استبدادي و استعماري و تلاش وي در ملي كردن نفت و ايجاد وحدت و يكپارچگي ملت در مقابل سياست تفرقه برانگيز استعمار (19) و همچنين نهضت فدائيان اسلام به رهبري سيد مجتبي نواب صفوي در راستاي ملي شدن صنعت نفت و حركتهاي مسلحانه براي رسيدن به اهداف اسلامي دقيقا زاييده پيام پيوند دين و سياست بود كه از آيات قرآن و روايات پيشوايان دين نشات گرفته بود. (20) 8- نهضت سياسي، فرهنگي امام خميني كه در سال 1342 آغاز گرديد و همچنين انتشار كتاب كشف الاسرار در دهه بيست با افشاي سياست اسلام زدايي در ايران و تبيين اسلام جامع نگر و مقابله با اسلام گزينش گر و كفر خواندن اعانت بر دولت ظلم و ارايه انديشه سياسي اسلام و تاكيد بر حكومت اسلامي نيز برخاسته از پيوند وثيق دين و سياست مي باشد امام خميني در تلگراف اعتراضيه خود به شاه در تاريخ 15 آبان 1341 مي نويسد: به شما نصيحت مي كنم كه با اطاعت خداوند متعال گردن نهيد و از عواقب و خيمه تخلف از قرآن

و احكام علماي ملت و زعماي مسلمين بترسيد و بدون موجب، مملكت را به خطر نياندازيد و الا علماي اسلام درباره شما از اظهار عقيده خودداري نخواهند كرد. (21) و همچنين به استفتاي اصناف شهرستان قم در مورد تلگراف جوابيه و مصاحبه دولت چنين پاسخ مي دهند: «اينجانب حسب وظيفه شرعي به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مي كنم.قرآن كريم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملكت و تمام اقتصاد آن در معرض قبضه صهيونيسم است و مدتي نخواهد گذشت كه با اين سكوت مرگبار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملكت را با تاييد عمال خود قبضه مي كنند و ملت مسلمان را از هستي در تمام شئون، ساقط مي نمايند» . (22) مقابله امام با رژه زنان بي حجاب به مناسبت 17 دي و موضع گيري معظم له در جريان فاجعه خونين مدرسه فيضيه در دوم فروردين مصادف با بيست و پنجم شوال سالروز شهادت امام صادق عليه السلام و همچنين قيام 15 خرداد و كشتارهاي قم، تهران، مشهد و ساير شهرستانها و مخالفت امام با لايحه مصونيت مستشاران و تبعه آمريكا در ايران در سيزدهم مهر ماه 1343 در دوران كابينه علم در مجلس شوراي ملي، از آثار ديگر نگرش اسلام جامع نگر مي باشد. 2- علاوه بر جامع نگري اسلام، شاخصه هاي ديگري در فرهنگ اسلامي ايرانيان نقش موثري در پيدايش و شكل گيري انقلاب اسلامي ايران داشته است كه به نكات ذيل مي توان اشاره داشت: 1- 2: ايام مقدسي همچون عاشورا، تاسوعا، اربعين، عيد قربان، عيد فطر و بيش از همه سنت اربعين پس از شروع نهضت در

19 دي 1356 كه موجب تداوم و گسترش نهضت و بالاخره سقوط رژيم شاه گشت. (23) 2- 2: نقش مساجد در طول حيات سياسي اسلام و روند فعاليتهاي اجتماعي پيشوايان دين چشمگير است.مساجد در صدر اسلام و پس از آن محل ارشاد خلفاء، نهاد دولتي، پايگاه قضاء، كانون ارتباط جمعي، مركز مددكاري اجتماعي و آغاز حركتهاي جهادگرانه گرديد.ستون هاي سرير و غيره در مسجد النبي نشان دهنده فعاليتهاي سياسي و اجتماعي و بين المللي پيامبراند. امام خميني نيز در سخنرانيهاي متنوع، مردم را به اهميت مسجد اين كانون الهي توجه داده است. (24) 56) 3- 2: روحيه ايثار و شهادت طلبي محرك حركتهاي جهادگرانه مجاهدان اسلامي بود و پيدايش و استمرار انقلاب اسلامي در ابعاد مختلف اجتماعي، سياسي، اقتصادي و نظامي مرهون اين دو ويژگي مي باشد. (25) 4- 2: عنصر امر به معروف و نهي از منكر و نقش آن در قيام ابي عبد الله الحسين نيز در شكل گيري انقلاب اسلامي ايران تاثير فراواني داشته است. پي نوشت ها: 1. شهيد مرتضي مطهري، نظري به نظام اقتصادي اسلام، انتشارات صدرا، صص 16- 17. 2. نيكي كدي، صص 119- 120. 3. همان، ص 120. 4. همان ص 125. 5. ر.ك به نيكي كدي، ص 26. 6. الارشاد شيخ مفيد، ص 183. 7. تحف العقول، صص 323 و 324. 8. وسائل الشيعه، ج 18، ص 65. 9. غرر الحكم و درر الكلم 10.تحف العقول، ص 172. 11. وسايل الشيعه، ج 18، ص 99. 12. همان، ص 101. 13. نهج البلاغه خطبه 173 14. نهج البلاغه، خطبه 34. 15. ناظم الاسلام كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، ص

90- 330 16. همان مدرك. 17. ر.ك به نيك كدي ص 149- 153 و ابراهيم فخرايي سردار جنگل ص 56 و منشور گرگاني سياست شوروي در ايران ص 370. 18. ر.ك به حسين مكي، مدرس قهرمان آزادي، ج 1، ص 102 و 474 و نيز سيد صدر الدين طاهري زندگي سياسي مدرس ص 298. 19. ر.ك به روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت ص 49. 20. ر.ك به سيد مجتبي صفوي انديشه ها، مبارزات و شهادت او از انتشارات منشور برادري ص 83. 21. سيد حميد روحاني نهضت امام خميني ج 1 ص 158 و ص 179. 22. همان 23.نيكي كدي، ص 243. 24. ر.ك به صحيفه نور ج 2 ص 84، ج 9 ص 136، ج 12 ص 149 و ص 217، ج 1 ص 148، ج 7 ص 127، ج 15 ص 158 و ج 18 ص 286. 25. ر.ك به انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن ص 29. منابع مقاله:

جرعه جاري، خسرو پناه، عبد الحسين ؛

نقش مذهب در انقلاب اسلامي

نقش مذهب در انقلاب اسلامي اما اسلام به عنوان يك مذهب و مكتب الهي در اعماق قلبها و روحهاي اقشار وسيع جامعه نفوذ تاريخي داشت. مذهبي كه در روستاها و شهرها در ميان طبقات فقير و غني كارگر، كشاورز، كارمند، دانشجو، و روشنفكر حداقل به راه و رسم زندگي افراد و احوال شخصيه آنها حاكم بود. جامعه اي كه حداقل 98 درصد به صورت سنتي مسلمان هستند و اكثر آنها به دستورات كتاب آسماني اعتقاد داشته و به صورت احكام آن عمل مي كنند، آمادگي زيادتري براي پذيرفتن ايدئولوژي مزبور به عنوان ايدئولوژي تحول و

تغيير سياسي - اجتماعي و از جمله انقلاب داشتند. ويژگيهايي كه ايدئولوژي اسلام را از ساير مكاتب سياسي جدا مي نمايد و به آن امتياز و جلوه خاصي مي دهد، در جهان بيني اسلام نهفته است كه خطوط مشخصه آن عبارت است از: 1. واقعيت و هستي مساوي با ماده و طبيعت نيست (ماده پرتوي از واقعيت مطلق غير مادي است.) 2. جهان مادي پديده اي است كه از هستي و واقعيت مطلق سرچشمه مي گيرد و داراي مبدا و مدبري عالم، حكيم، و قادر مي باشد كه بر تمام روابط و عوامل طبيعي حاكم است و همه عامل و عوامل طبيعي و حركتها و فعل و انفعالات در ماده، فعل خداوند و مظهر و تجلي گاه اراده اوست. 3. در جهان بيني الهي، جهان هستي تحت سرپرستي و ولايت الهي قرار دارد و موجودات مادي با ولايت و تدبير خداوند از نقص به سوي كمال در حركتند و بازگشت همه به سوي اوست. 4. در اين جهان بيني انسان تنها داراي بعد مادي نيست بلكه بعد معنوي هم دارد و اين انسان به سوي كمال مطلق، يعني آفريننده هستي، در حركت است و كمالش در لقاء الله است. 5. انسان موجودي ابدي و جاوداني است و با مرگ فاني و نابود نمي شود و عوالم ديگري در پيش دارد كه در آن عوالم آثار و نتايج اعمال و زندگي اين جهان خود را خواهد يافت. 6. انسان موجودي است آزاد و مسئول كه با اختيار حركت تكاملي خود را به پايان مي رساند و چون آزاد است، گاهي حركت به سوي او را انتخاب

مي كند و گاهي به سوي شيطان حركت مي كند. 7. زندگي اين جهان مرحله اي است كه انسان در آن تحصيل كمال مي كند و با عمل خود زندگي ابدي و حيات جاوداني را تامين مي نمايد. (1) بزرگترين موانع و مشكلات در به كارگيري اين ايدئولوژي به عنوان ايدئولوژي انقلاب مسائل زير بود: 1. ساليان دراز در اثر تبليغ استعمار غرب با تكيه بر مكتب ليبراليسم تلقين شده بود كه مذهب از سياست جداست و مذهب ارتباطي به مسائل سياسي - اجتماعي ندارد و نسخه و دارويي براي حل معضلات پيچيده سياسي - اجتماعي روز در اختيار ندارد و اين تبليغ در ميان طبقات مختلف و حتي بعضي از روحانيون و علماي مذهبي نيز تاثير گذارده بود. 2. جامعه كمال مطلوبي كه اسلام مي خواست نشان بدهد متعلق به چهارده قرن قبل بود كه براي بسياري تصور نمي رفت كه امكان پياده كردن احكام آن در جوامع صنعتي پيشرفته و عصر به اصطلاح اتم حاضر عملي بوده و پاسخگوي مسائل پيچيده امروز باشد. 3. با تكيه بر بعضي از اصول اسلامي از جمله اصل تقيه و انتظار فرج در ميان تشيع و اصل اطاعت از ولي امر در ميان اهل سنت، اين تصور كه اسلام مي تواند به عنوان ايدئولوژي انقلاب و در جهت دگرگوني ارزشهاي حاكم مورد استفاده قرار گيرد، براي بسياري از مردم حتي بعضي از مسلمانان معتقد هم وجود نداشت. مكتب اسلام كه از 1400 سال قبل به ايران وارد شده و با مردم مانوس بوده و قاطبه مردم به آن اعتقاد داشته و با آن زيست كرده و در

تار و پود زندگي آنها نفوذ و رسوخ كرده بود نه تنها تعارضي با ارزشهاي جامعه نداشت بلكه با توجه به جهان بيني الهي خود افق بسيار وسيعي را براي پيروان خود فراهم كرده علاوه بر آنكه سعادت اخروي را به همه معتقدين خود نويد مي داد براي همين دوره كوتاه مدت زندگي نيز در اين دنيا دستورالعملها و راهنماييهاي لازم را براي امور روزمره زندگي فردي و اجتماعي و اداره جامعه در جهت تامين سعادت دنيوي فراهم كرده بود و در مقايسه با دو مكتب ديگر از عظمت ويژه اي برخوردار است. موفقيت ايدئولوژي انقلابي اسلام همچون امري ارزشمند و علامت مميزه جهان بيني انقلاب اسلامي در ايران بود. اين ايدئولوژي پاسخي قدرتمند به خواسته هاي سياسي شده معاصر و در عين حال مايوس شده از مكاتيب مادي بود. اين ايدئولوژي در عين بهره برداري از همه امتيازات تكنولوژيكي و تجربه نهضتهاي ايدئولوژيكي و سياسي غرب به كار گرفته شد. به عبارت ديگر اين ايدئولوژي امتياز قابل توجهي بر كمونيسم كه با مذهب در تعارض است، دارد. به جاي اينكه يك جايگزيني جديدي براي مذهب خلق كنند همان طور كه كمونيستها كردند، انقلاب اسلامي مذهب پر تلاش و تهاجمي را كه وجود داشت به كار گرفته و با ابزار ايدئولوژيكي مورد نياز براي جنگ در صحنه سياست مردمي مجهز گرديد. با اين عمل آنها كمك بزرگ و ممتازي به تاريخ جهان كردند. تجربه تاريخ به ما نشان مي دهد كه انقلاب اسلامي، در حقيقت نقطه اتصال و پيوند دو حركت عظيم در تاريخ بشريت مي باشد. يكي حركت انبيا و اولياي الهي است كه

به فرمان خدا و براي تحقق سعادت بشر در دنيا و اخري مكتبهاي الهي را پايه گذاري كرده و در هر عصر و زماني موجب نجات بشريت از سقوط در منجلاب تباهي و فساد در عين حال از شر ظلم و جور طواغيت زمان شده اند كه آخرين و تكامل يافته ترين آنها مكتب حيات بخش اسلام است. انقلاب اسلامي با تكيه بر مكتب الهي - آسماني اسلام تداوم بخش اين حركت تاريخساز مي باشد. از طرف ديگر بشر بدون تكيه بر مكاتيب الهي در چند قرن اخير حركتي را بر عليه بي عدالتيها، استبداد، و ظلم و جور حكام بر پايه مكتبهاي فلسفي - سياسي ساخته و پرداخته فكر انساني و با جهان بيني خاص خود كه نويد جامعه كمال مطلوب را در همين دنيا مي داد، آغاز كرد كه به انقلابهاي سياسي - اجتماعي معروف هستند. انقلاب اسلامي در عين حال كه تداوم بخش مكتبهاي الهي و آسماني است، دستاورد قيامي مردمي بوده و موجبات سرنگوني نظام سياسي حاكم و برقراري جامعه كمال مطلوب را فراهم كرده است، تداوم بخش انقلابهاي سياسي اجتماعي و در عين حال تكامل يافته ترين آنها مي باشد. اين پيوند بي نظير و در عين حال عجيب مقام و موقعيت خاصي به انقلاب اسلامي داده است كه در خور كمال توجه و مطالعه است. پي نوشت: 1. ولايت فقيه يا حاكميت ملت (طاهري خرم آبادي) 18- 19. منابع مقاله:

انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلابهاي فرانسه و روسيه، محمدي، منوچهر ؛

ماهيت مردمي انقلاب اسلامي

ماهيت مردمي انقلاب اسلامي 3 شموليت و گستردگي انقلاب: انقلاب اسلامي ايران برخلاف انقلابها و جنبشهاي معاصر ايران،

انقلابي فراگير و شامل بود و اين از دو جنبه قابل اشاره است، هم به لحاظ هدفها و آرمانها و هم به لحاظ شركت آحاد مردم در آن كه حول يك هدف بلندو همه جانبه گرد آمده بودند. (1) همان گونه كه انقلاب اسلامي ناشي از همكاري علل و عوامل گوناگون بود، هدف و آرمان آن نيز فراگير و گسترده بود، يعني در عين اهداف سياسي، اقتصادي، فرهنگي و انساني، داراي هدفهاي اسلامي و مذهبي نيز بوده است. بر اين اساس، مبارزه ملت ايران تنها قيام عليه استيلاي سياسي، استعمار اقتصادي، استبداد داخلي، فقدان توسعه، جدايي دين از سياست، نظام طبقاتي و فرهنگ و ايدئولوژيهاي غربي نبود، بلكه انقلابي عليه همه اينها و به منظور استقرار نظام مستقل، اسلامي، مردمي و ملي بود و مردم در شعارهاي خود، همه هدفها و آرمانهاي خود را مشخص كرده، مهر فرهنگ و هويت خود را به آن مي زدند.انقلاب اسلامي، در پي عدالتخواهي، آزاديخواهي، استقلال طلبي، اثبات هويت خودي، تثبيت ارزشها و معيارهاي مكتبي، استقرار نظام حكومتي اسلام و...بود. در راستاي همين شمول هدفها و آرمانها، هيچ قشر و طبقه خاصي به طور مشخص انقلاب را منحصر به خود نكرد و مردم به طور يكپارچه و فراگير در آن دخيل بودند.علاوه بر همه قشرهاي مردم، همه جريانها و گروههاي سياسي با سليقه ها و گرايشهاي مختلف در آن شركت فعال داشتند. (2) چنان وحدت كلمه اي در جريان انقلاب اسلامي ايجاد شده بود كه در هيچ ائتلاف حزبي و مصلحت انديشيهاي سياسي قابل تصور نيست.نمايش ميليوني مردم در روزهاي عيد فطر، تاسوعا و عاشوراي سال 1357 در تهران

نمونه اي كوچك از اين همدلي و همبستگي بود.بر همين اساس انقلاب اسلامي را مردمي ترين انقلاب جهان خوانده اند. وحدت و همدلي چنان فراگير بود كه سه مركز عمده و متمايز هدايت كننده مبارزه، كاملا هماهنگ و يكسان ضمن آگاهي بخشي به مردم، هدف واحدي را مد نظر داشتند و با وجود ظاهر متفاوت و مختلف، در يك راستا قرار گرفتند.در همين راستا مسجد، حوزه علميه و دانشگاه سه پايگاه اصلي انقلاب بودند كه در يك ائتلاف استراتژيك حول محور واحدي گرد آمدند (3) و يك پيام و يك رسالت را به مردم دادند. همين وحدت پيام و هماهنگي و همدلي اقشار مردم و مراكز آگاهي بخش سد مهمي در مقابل انحراف و خدشه دار شدن انقلاب اسلامي بود. اين سه ويژگي، مهمترين شاخصه هاي انقلاب اسلامي است كه حتي به عنوان عوامل پيروزي انقلاب اسلامي در آن شرايط خاص نيز قلمداد مي شوند. (4) در كنار اين خصيصه ها مي توان ويژگيهاي ديگري را نيز اضافه كرد كه به نحوي به همين سه خصوصيت برمي گردند. (5) پي نوشت ها: 1.مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص .35 2.عميد زنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، ص .26 3.براي مطالعه بيشتر پيرامون نقش اين سه پايگاه مراجعه شود به: همان، ص ص 42 .28 4.ر.ش.به: منوچهر محمدي، تحليلي بر انقلاب اسلامي، ص 82 .114 5.براي مطالعه بيشتر در زمينه ويژگيها و خصايص انقلاب اسلامي.ر.ش.به: عميد زنجاني، پيشين، ص 23 .56 منابع مقاله:

مدخلي بر انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، شفيعي فر، محمد ؛

ويژگيهاي كلي انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلابهاي روسيه و فرانسه

ويژگيهاي كلي انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلابهاي روسيه و فرانسه

مقايسه پديده هاي مشابه مي تواند در شناخت هر چه بيشتر آنها مفيد واقع شود در تاريخ جهان انقلابهائي رخ داده و ممكن ست بين اين انقلابها تشابهات فراواني وجود داشته باشد.بحث مراحل يا روند انقلاب در قرن بيستم و پس از انقلاب روسيه، مطرح شد.در اين ميان برخي از محققين غربي كه پديده، انقلاب را بررسي مي كردند متوجه شدند كه بين انقلاب روسيه و انقلابهاي فرانسه، انگلستان، هلند و...شباهتهايي وجود دارد كه اين موجب پيدايش مكتبي بنام تاريخ طبيعي انقلاب گرديد. نويسندگان اين مكتب معتقدند كه انقلابهاي گذشته كم و بيش روند مشابهي را طي كرده اند و اين روند بر آيندي طبيعي و اجتناب ناپذير است. از مهمترين نويسندگان اين مكتب «كرين برينتون » و «ادواردبتي » مي باشند.اما انقلاب اسلامي خط بطلان بر نظريات اين مكتب كشيد، اگر چه در بعضي موارد انقلاب اسلامي با ديگر انقلابها وجه تشابه دارد، در عين حال شرايط و اوضاع و احوال سياسي، اجتماعي آنها تفاوتهاي اساسي را نشان مي دهد و از آنجا كه كثرت پديده هاي مورد مقايسه كار سنجش و تطبيق را مشكل و پيچيده مي سازد ما در اين نوشتار انقلاب فرانسه و روسيه را به عنوان دو سمبل از دو نظام غرب و شرق و دو ايده ئولوژي متفاوت شناخته شده، براي مقايسه با انقلاب اسلامي كه آرمانهاي مذهبي و حاكميت جهاني اسلام و حاكميت مستضعفين و مستكبرين را نويد مي دهد برگزيده ايم. بايد توجه داشت كه مقايسه اين دو انقلاب با انقلاب اسلامي نياز به يك تحقيق وسيع و مشروح دارد كه در اين نوشتار مختصر نمي توان

به اين مهم دست يافت.از اين رو مي خواهيم يك چهار چوب كلي براي مقايسه اين سه انقلاب با يكديگر ارائه دهيم. 1- ميزان مشاركت سياسي در انقلاب فرانسه جز جمعيت محدودي از طبقه اشراف و بورژواها با نظام همكاري نكردند و فقط در منطقه جغرافيايي پاريس فعال بودند.در انقلاب روسيه نيز عده محدودي از كارگران كارخانجات و سربازان فعال بودند و گروههاي شركت كننده همان كارگران و سربازان و حزب بلشويك بود و فقط در منطقه جغرافيايي پطرزبورگ - مسكو فعال بودند، اما انقلاب اسلامي ايران تمام اقشار ملت اعم از كارگران، كارمندان، دانشگاهيان، بازاريان، روحانيون و...در تمام نقاط كشور همزمان ولي بطور عمده در شهرها مشاركت فعال داشتند و بر اين اساس مي توان گفت: يكي از مشخصه هاي انقلاب اسلامي شركت وسيع مردم در آن مي باشد كه در مقايسه با ديگر انقلابها بسيار چشمگيرتر و فراگيرتر بوده است. پروفسور حامد الگار در اين زمينه مي گويد: «يكي از مميزات انقلاب اسلامي ايران شركت وسيع توده هاي مردم بود.در انقلاب هاي فرانسه، روسيه و چين انقلاب هميشه با جنگ داخلي همراه بود...» فرد هاليدي نيز معتقد است كه از لحاظ به صحنه كشاندن اقشار وسيع مردم، انقلاب اسلامي عظيم ترين انقلاب تاريخ است. 2- رهبري در انقلاب فرانسه رهبران اصلي انقلاب بطور خلق الساعة در اين مقام قرار گرفتند و وابستگي طبقاتي داشتند و در انقلاب روسيه نيز در فوريه 1917 نام هيچ رهبري به چشم نمي خورد و در اكتبر 1917 نام لنين، تروتسكي، استالين، بوخارين و...به چشم مي خورد كه اينان هم مانند رهبران انقلاب فرانسه پايگاه مردمي چنداني نداشتند

و توده هاي مردم لنين را نمي شناختند. ولي در انقلاب اسلامي ايران رهبر انقلاب از يك پايگاه وسيع و عميق مذهبي و بلا منازع برخوردار بود.او هم طراح، هم ايدئولوگ و هم معمار، مدير و مجري انقلاب بود كه در همه مراحل انقلاب چه قبل و چه بعد از پيروزي به اين عنوان شناخته شد..ايدئولوژي در انقلاب فرانسه اساس ايدئولوژي، ليبراليسم بود كه هر چند در پيشبرد انقلاب نقشي نداشت ولي در شكل گيري نظام بعد از انقلاب نقش اساسي داشته است و در واقع شاخه اي از اومانيسم و انسان محوري است كه آزادي خواهي را تبليغ مي كند. ليبراليسم گر چه در پيشبرد ابعاد اقتصادي و سياسي در ظاهر تا حدودي موفق بوده ولي در ترويج ارزشهاي مثبت اخلاقي و فضائل انساني با شكست مواجه شده است كه همين امر موجب نوعي ايجاد سر در گمي روحي و توسعه بيماريهاي رواني و افزايش روز افزون خودكشي در جوامع پيشرفته صنعتي گرديده است تا آنجا كه امروزه اين بحران عظيم اجتماعي رواني، ذهن بسياري از انديشمندان غربي را به خود مشغول كرده تا به اميد رهايي از اين بن بست راه حلي ارائه دهند.برخي چون آرنولد توين بي، اريك فروم، پدل فورد، و تا حدودي هربرت ماركوزه، چاره آن را در احياء عنصر مذهب بر اساس مقتضيات زمان مي دانند و برخي ديگر چون ژان پل سارتر معتقدند درمان جدي و اساسي براي اين بحران انسان وجود ندارد و تنها راه علاج، دادن فرصتها و امكانات لازم به فرد فرد انسانهاست كه طبق مصالح و خواسته هاي فردي خود آنچنان كه لازم بدانند

خود را با شرايط موجود تطبيق دهند. اساس ايدئولوژي در روسيه ماركسيسم - لنينيسم بود كه اين ايدئولوژي نيز در انقلاب نقشي نداشت ولي در شكل گيري نظام بعد از انقلاب و تحولات بعدي نقش اساسي را به عهده داشته است.ولي انقلاب اسلامي ايران همانند انقلاب كبير فرانسه براي كسب آزادي تنها و يا مثل انقلاب اكتبر روسيه يك انقلاب كارگري نبود بلكه در انقلاب اسلامي تاكيد بر ايدئولوژي اسلام با تكيه بر تعاليم مكتب تشيع بود كه در تهييج و تشكل مبارزات مردمي و نهايتا سقوط نظام شاهنشاهي و نيز در شكل گيري تحولات بعد از انقلاب با تكيه بر اصل ولايت فقيه نقش زير بنايي داشته است.در انقلاب اسلامي آزادي به آن معني كه در غرب مطرح است وجود ندارد.در اسلام انسان موجودي آزاد است اما نه بمعني رها و لا قيد و بي بند و بار بلكه به معني مختار و انتخابگر.در اين مكتب انسان موجودي است كه آزادانه درسرنوشت خويش بايد تصميم گيري نمايد. در جمهوري اسلامي افراد جامعه در محدوده قوانين اسلامي و با توجه به مصالح جامعه هم آزادي مذهبي وجود دارد و هم آزادي سياسي، هم آزادي بيان و هم آزادي عقيده...در نظام اسلامي اقليت ها و پيروان ديگر مذاهب آزادند به آئين و معتقدات خويش پاي بند باشند و به برنامه و راه و روش خود عمل نمايند.در انقلاب فرانسه رهبران انقلاب گامهايي در جهت جدايي كامل سياست از دين يعني سكولاريسم برداشتند و در انقلاب روسيه با عناد و ضديت شديد با دين برخورد كردند و دين را افيون توده ها معرفي نمودند، ولي در انقلاب

اسلامي ايران بازگشت به دين و اسلام روح و اساس انقلاب است و در واقع يكي از شگفت انگيزترين و در عين حال پيچيده ترين ويژگيهاي انقلاب اسلامي بعد ديني آن است. و همين ويژگي يعني بازگشت به دين يكي از مهمترين فصول مميز انقلاب اسلامي از تمامي جهان است. آقاي حامد الگار در اينباره مي نويسد: مهمترين وجه تمايز بين انقلاب ايران و انقلابهاي روسيه و فرانسه، ريشه مذهبي آن است كه هيچگونه شباهتي به دو انقلاب ديگر ندارد در ايران مذهب قوه محركه اصلي انقلاب به شمار مي رفت و آتش انقلاب از درون مساجد زبانه كشيد و سرانجام منجر به پيروزي انقلاب اسلامي ايران شد. تمام نويسندگان نيز به مذهب به عنوان عاملي در جهت تحريك و تهييج توده هاي ميليوني نگاه مي كنند و سياست اسلام زدايي شما را به عنوان عامل اصلي و تعيين كننده سقوط رژيم شاه مي دانند. آقاي حامد الگار مي نويسد: انقلاب اسلامي ايران بر عكس همه انقلابها تداوم و توالي بخش مهمي از ميراث اسلامي است به يك معني آغاز اين ميراث به قرن هفتم ميلادي و گشوده شدن ايران به روي اسلام بر مي گردد و يكي از عوامل مهمي كه انقلاب اسلامي ايران را از تمامي انقلابهاي دگرگون ساز ديگر متمايز مي سازد همين ريشه هاي عميقي است كه اين انقلاب در گذشته تاريخي دارد. امروزه مي بينيم كه به اعتقاد صاحب نظران آنچه فرهنگ غربي را مورد تهديد قرار مي دهد همين سكولاريسم است كه ملهم از انقلاب فرانسه مي باشد و امروزه تنها راه رهايي از اين بحران را در احياء

عنصر مذهب مي دانند. آقاي برژينسگي مي گويد: سكولاريسم عنان گسيخته حاكم بر نيمكره غربي، در درون خود نقطه ويراني فرهنگ غربي را مي پرورد از اينرو آنچه ابر قدرتي آمريكا را در معرض زوال قرار مي دهد همين سكولاريسم است. پس مي توان نتيجه گرفت كه مساله توجه به عنصر مذهب به عنوان نقطه اتكايي براي بسياري از انديشمندان غربي و اركسيست شده است و تنها راه چاره را در احياء عنصر مذهب مي دانند. يكي از اصول ديگر انقلاب فرانسه ناسيوناليسم بود و ناسيوناليسم قرن نوزدهم از انقلاب فرانسه زاييده شده و از آن پس يكي از شرايط و اصول اساسي حكومت هاي ملي قلمداد گرديد و به عنوان يك نهضت سياسي، همراه با افكار و عقايد ويژه اي در اروپا رواج پيدا نمود.انقلاب فرانسه ابتدا مفهوم حكومت ملي را شور و حركت بخشيد و سپس آنرا به عنوان الگو و سر مشق معرفي كرد كه تا دو قرن نفوذش ادامه يافت و وقتي ناپلئون كه خود عامل توقف جريان انقلاب فرانسه بود مروج مفاهيم جديد سياسي در سراسر اروپا شد و آميزه اي از آرمانگرايي، ناسيوناليسم و سكولاريسم را عرضه داشت.انقلاب روسيه نيز خواستار استقرار نظام انتر ناسيونال سوسياليسم بود و آنرا به عنوان هدفي كاملا جهانشمول تبليغ و تجويز مي كرد.اما انقلاب اسلامي نه با ناسيوناليسم و ملي گرائي ميانه اي دارد و نه با انتر ناسيوناليسم كمونيستي و بي فرهنگي سرمايه داري، بلكه بدين معني است كه ما با عالمي كه ناسيوناليسم در آن پديد آمده و امكان بسط و گسترش يافته است مخالفيم و بايد توجه داشت كه در

اسلام هيچ شخصي و يا طايفه اي بر ديگران حكومت نمي كند ناسيوناليسم، ليبراليسم، سوسياليسم، انتر ناسيوناليسم و هيچ ايسم ديگري را در آن جائي نيست. امام خميني قدس سره با توجه به پيامدهاي ناشي از ملي گرايي و تعصبات مي فرمايند: اساس بدبختي مسلمين ملي گرايي است زيرا او خوب مي داند كه چه ضربه ها و خسارتهاي جبران ناپذير بر پيكر اسلامي از راه ملي گرايي وارد شده است. 4- اهداف ماهيت و هدف انقلاب اسلامي يك پديده منحصر به فرد است چرا كه تمام انقلابها از جمله انقلاب فرانسه و روسيه مي خواستند يك جامعه بهتر از نظر مادي براي انسان بسازند و هدف آنها توليد ثروت بيشتر و توزيع اين ثروت در ميان مردم بود ولي انقلاب ايران داراي اهدافي متعالي تر مي باشد و هدف انقلاب ايران برقراري نظام الله و حاكميت خدا مي باشد. در واقع اهداف انقلاب اسلامي عبارتند از: 1- احياء و زنده كردن احكام اسلام و اجراي آن 2- استقرار عدالت اجتماعي 3- استقرار نظام سياسي اسلام 4- تقويت عملي و فرهنگي جامعه آقاي احمد هوبر در اين باره مي گويد: تمام انقلابهاي ديگر مي خواستند يك نظام انساني را در زمين استقرار دهند، يعني نظام ژان ژاك روسو را يا نظام ماركس، لنين را، در صورتيكه انقلاب اسلامي مي خواهد نظام الله را در زمين مستقر كند و...و معتقد است كه انقلاب اسلامي راه خود را به سوي تمام دنياي اسلام باز خواهد كرد و بر روي جهان غير اسلام نيز تاثير خود را خواهد گذارد و... امام خميني (ره) مي فرمايند: انقلاب ما متكي

بر معنويات و خداست و آنهايي كه با ما موافقند آنهايي هستند كه با خط توحيدي موافقند 5- هويت يكي از تفاوتهاي ديگر انقلاب اسلامي ايران با انقلابهاي روسيه و فرانسه اين است كه انقلاب فرانسه يك انقلاب ليبرال بورژواري و از نتائج آن واژگوني نظام سلطنتي و برقراري يك جمهوري پارلماني بود و انقلاب روسيه يك انقلاب سوسياليستي و از نتائج آن سرنگوني حكومت تزاري و نهايتا تسلط نظام سوسياليسم بود ولي انقلاب اسلامي يك انقلاب ديني و ضد استكباري است كه تنها به واژگوني كامل استبداد اكتفا نكرده و در واقع انقلابي در فرهنگ انقلابهاي جهان بوجود آورد انقلاب اسلامي رژيم شاهنشاهي را سرنگون و حكومت اسلامي را برقرار كرد و بخاطر ماهيت ضد استكباري خود از همان ابتدا با دشمني تمام ابرقدرتها روبرو بوده است.آقاي حامد الگار مي نويسد: انقلاب اسلامي راه ديگري را پيموده است و از همان اول با دشمني مشترك تمام ابرقدرتها مواجه بوده است 6- آزادي و عدالت در انقلابهاي ليبراليستي غربي، آزادي افراد به قيمت فدا كردن عدالت اجتماعي مطرح مي شود و در انقلابهاي ماركسيستي عدالت اجتماعي را با اعمال خشونت و ديكتاتوري و به قيمت از دست دادن آزاديهاي فردي نويد مي دهند ولي در سيستم سياسي اسلامي عدالت اجتماعي همراه آزادي فردي بطور متوازن و تا آنجا كه ممكن است بطور هماهنگ مطرح مي شوند. اسلام آزادي ليبراليستي را كه به بي عدالتيها و فاصله هاي زياد طبقاتي منتهي مي شود نفي مي كند چنانكه مساوات و برابري بدون توجه به خصوصيات و استعدادهاي فردي را نيز كه حالت تحميلي دارد و همراه با

زور و ديكتاتوري است نمي پذيرد.روح برادري را ترويج وامتيازات بي جا و تبعيض طبقاتي را تكذيب مي كند و از اين رو، مورد توجه بسياري از مردم محروم دنيا قرار گرفته است. نهرو مي گويد: مساله مساوات اسلامي روي افكار هندوها، خصوصا طبقه محرومشان تاثير عميق بخشيده است زيرا اسلام بساط اختلافات طبقاتي و امتيازات نژادي را از ميان برده است و ميان ملل مختلف روابط حسنه بر اساس عدل و مساوات برقرار مي سازد. در پايان بايد متذكر شويم همين ويژگيهاي برجسته انقلاب اسلامي بود كه توجه بسياري از مردم دنيا بويژه قشر روشنفكر و باسواد را به خود جلب نمود انقلاب اسلامي نيامد تا برنامه هاي انقلاب دموكراتيك فرانسه را با برنامه هاي سوسياليستي انقلاب روسيه را پياده كند بلكه آمد تا محيطي را براي رشد و شكوفائي ايده هاي نوين و مناسب با ربع آخر قرن بيستم فراهم سازد و سعي دارد اين مكتب جامع پويا و سازنده بر اساس اصول اسلام بر پا نماند. اسكاچ پل كه مطالعات وسيعي در زمينه بررسي تطبيقي انقلابها انجام داده است مي گويد: جاي ترديد نيست كه علل بروز انقلاب ايران با آنچه در انقلابهاي فرانسه، روسيه و چين رخ داد، متفاوت بوده و اختلافات فاحش دارد، انقلاب ايران پديده اي كاملا خلاف طبيعت بود اين انقلاب محققا يك انقلاب اجتماعي است مع ذالك پروسه انقلاب مخصوصا حوادثي كه منجر به سقوط شاه شد، علتهايي را كه در مطالعه تطبيقي خود از انقلابهاي فرانسه، روسيه و چين مطرح كرده بود، زير سؤال برد.انقلاب ايران آشكارا آنقدر مردمي بود و آنقدر روابط اساسي و پايه

فرهنگي - اجتماعي و اقتصادي - اجتماعي را در ايران تغيير داد كه حقيقتا از نمونه هاي انقلابهاي اجتماعي - تاريخي بزرگ مي باشد... در پايان بايد اين فراز از وصيتنامه سياسي امام خميني را متذكر شويم كه مي گويد: ...شك نبايد كرد كه انقلاب اسلامي از همه انقلابها جداست هم در پيدايش و هم در كيفيت مبارزه و هم در انگيزه انقلاب و قيام... كوتاه سخن اينكه ويژگيهايي كه انقلاب ايران را از ساير انقلابها متمايز مي سازد عبارتند از: 1- حاكميت الله 2- نفوذ و قدرت معنوي رهبر 3- وحدت و همبستگي تمام اقشار ملت 4- ارتباط بين دين و سياست 5- روحيه ايثار و شهادت طلبي مردم 6- استقلال طلبي 7- آزادي خواهي 8- سازش ناپذيري 9- عدم وابستگي به شرق و غرب 10- حفظ اصول انقلاب حتي در شرايط دشوار 11- رسيدن به پيروزي با كمترين خسارت و خونريزي 12- تغييرات بنيادي و پرهيز از رفوريسم 13- تلاش براي خود كفائي اقتصادي 14- پايگاه مردمي انقلاب و پذيرش آن از سوي ملل آزاده جهان 15- دنبال كردن اهداف عميق انساني و معنوي در كنار اهداف مادي و اقتصادي 16- همراه بودن انقلاب با مشروعيت ديني 17- تفاهم و يگانگي ميان دولت و ملت 18- جامعيت انقلاب اسلامي نسبت به همه ابعاد انساني اجتماعي. منابع مقاله:

چارچوبي براي تحليل و شناخت انقلاب اسلامي در ايران، حشمت زاده، محمد باقر ؛

انقلاب اسلامي الگويي براي جهانيان

انقلاب اسلامي الگويي براي جهانيان الف) بر هم زدن تعادل منطقه و جهان - با پيروزي انقلاب اسلامي، تعادل قواي منطقه حساس خليج فارس و خاور ميانه به هم خورد.شعار اسلام خواهي در

قلب كشورها و ملتهاي مسلمان با قدرت هر چه بيشتر مطرح ميشد.و مسلمانان بر محور آن بصورت يك نيروي متراكم و فشرده در آمده بودند كه با پيروزي انقلاب اسلامي ايران اين نيروي متراكم، نمود وسيعتر و آشكارتري يافت.و ميرفت كه بسياري از نظامهاي منطقه با الهام از ايران بدست مردمشان ساقط شوند.در ارتجاعي ترين كشورهاي منطقه يعني عربستان، شورش هاي چشمگيري بوقوع پيوست و عظيمترين آنها برخورد مسلحانه و نبرد خونين بود كه در اوائل انقلاب در داخل مسجد الحرام اتفاق افتاد و ارتش عربستان به كمك نيروهاي غربي، انقلابيون مسلمان را كه به مسجد الحرام پناه برده بودند در همانجا سركوب كرد.در عراق مردم مسلمان همپاي مردم مسلمان ايران در شادي سقوط شاه پايكوبي كردند و صدام و حزب بعث از ديدن اين وضع بر آينده خود بيمناك شدند.و منطقه ما كه در همسايگي ابر قدرت شرق قرار دارد، بعلت موقعيت ژئوپلتيكي و منابع نفت از حساسيت خاصي برخوردار بود.و با بر هم خوردن تعادل اين منطقه، انقلاب اسلامي مي توانست تاثير مهمي در بر هم زدن تعادل جهان داشته باشد بدين علت بود كه شوروي فرصت طلبانه به افغانستان حمله كرد و مسلمانان و مجاهدين افغاني كه در دفاع از آب و خاك خويش در برابر مهاجمان روسي انگيزه قوي داشتند، متاثراز انقلاب اسلامي ايران براي مبارزه دو چندان شد و نزديك دهسال درگيري مستقيم نظامي شوروي در افغانستان به اضافه ناكاميها و عوامل ديگر، فرو پاشي و اضمحلال بلوك شرق و جهان كمونيست را بدنبال داشت.از سوي ديگر حكام منطقه در مقابل انقلاب اسلامي كاملا ماهيتشان را نشان دادند و بهانه

كافي براي حضور آمريكا در منطقه را فراهم آوردند و پس از جنگ ويتنام، آمريكا بزرگترين لشگر كشي را در جريان جنگ تحميلي و جنگ نفت به اين منطقه انجام داد.ممكن است عده اي اين وضع را اوج هيبت، قدرت و عظمت آمريكا بدانند، ولي در واقع بايد بگوئيم بر عكس اين هم اغاز سقوط و اضمحلال اين ابر قدرت است، زيرا قبل از انقلاب، آمريكا بصورت غير مستقيم و صرفا از راه ديپلماسي، همه مهره ها را بدلخواه خود مي چيد، اما چون خودشان صدام را براي كوبيدن انقلاب اسلامي بيش از اندازه تجهيز و تقويت كرده بودند، پس از پذيرش قطعنامه و آتش بس لازم بود انرژي عراق را تخليه كرده و به نوعي مجددا تعادل را به منطقه برگردانند و اين جز در سايه حضور نظامي آمريكا مقدور نبود.بنا بر اين، كاري را كه آمريكا قبلا با نيروي سياسي انجام مي داد حالا بايد با اهرم نظامي تمام عيار و دخالت مستقيم انجام دهد و اين بجاي آنكه نشانه قدرت باشد نه تنها دليل بر وجود ضعف فعلي بلكه تجربه نشان مي دهد كه اينگونه برخورد زمينه ساز ضعفهاي بيشتر و در نهايت سقوط و اضمحلال خواهد بود. ب - رشد و گسترش نهضتهاي رهائي بخش - پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، در بسياري از نقاط جهان ملتهاي در بند بويژه محرومان و مستضعفان جاني تازه گرفتند و براي آزادي و رهايي خويش تلاشها، مبارزات و حركتهاي گوناگوني را آغاز كردند. ولي اوج و فراز اين مبارزات در منطقه خاور ميانه و كشورهاي مسلمان بود كه نه تنها در مجاورت

و همسايگي ايران انقلابي قرار داشتند بلكه، با اين ملت از هماهنگي عميق و وسيع ديني و فرهنگي نيز برخوردار بودند كه اين خود مي توانست تاثير عميقي در گسترش و توسعه انقلاب اسلامي داشته باشد و بارزترين نمونه هاي اين حركتها و مبارزات انقلابي و رهائي بخش را در لبنان، فلسطين، افغانستان، الجزاير و مصر و غيره مي توان مشاهده كرد.در هم شكستن صولت و ابهت ابر قدرتها، رشد وحدت و اخوت در ميان مسلمانان و فرقه هاي مختلف اسلامي، فرو پاشي بلوك شرق و جهان كمونيست و آزاد شدن جمهوري هاي مسلمان نشين از تحت سلطه و ديكتاتوري اين ابر قدرت و نمونه هاي ديگري از اين قبيل نيز در زمره آثار انقلاب اسلامي به شمار مي روند و اين انقلاب در تحقق آنها تاثير چشمگيري داشته است. منابع مقاله:

چارچوبي براي تحليل و شناخت انقلاب اسلامي در ايران، حشمت زاده، محمدباقر ؛

امام خميني احياگر انديشه حكومت اسلامي

امام خميني احياگر انديشه حكومت اسلامي

انديشه، عنصر اساسي در اركان اصلي هر جامعه است. اقتصاد، سياست و فرهنگ كه سه ضلع در كنار هم قرار گرفته هستند و در اداره اجتماعات انساني از جايگاه بالايي برخوردارند، بدون انديشه ممكن نخواهند بود. با انديشه است كه انسان كار مي كند، زندگي مي كند و از ميان انبوه طرق، مسيري را برمي گزيند و بر اساس آن رفتار مي كند. اينك اگر توجه كنيم كه چهره عمده زندگي انسان، زندگي سياسي و زندگي در جامعه است، به اين نكته خواهيم رسيد كه مقوم زندگي سياسي انديشه سياسي است.

جامعه انساني اگر از يك نوع زندگي سياسي ناخشنود شد، در پي ايجاد زندگي سياسي جديدي

برمي آيد و چنانكه گفته شد، بنياد هر زندگي سياسي يك انديشه سياسي است. بنابراين پايگاه عمده و اصلي در تغيير و تحولات سياسي و يا به سخن ديگر در انقلابها و تغيير و تحولات جوامع بشري از آن انديشه است. مخالفين يك نظام سياسي هميشه تلاش مي كنند تا فلسفه سياسي جديدي را رو در روي فلسفه سياسي ارائه كنند، بديهي است كه اين فلسفه سياسي جديد اگر قبول عام بيابد تغيير و تحولاتي را، و حتي انقلابي را، به ثمر خواهد رساند. طبيعي است كه هر فلسفه سياسي، اقتصاد، سياست، و فرهنگ متناسب با خويش را ارائه كند.(1)

يكي از اموري كه بايسته است نسبت به آن پژوهشها و تحقيقات گسترده و عميقي صورت گيرد، فلسفه سياسي اسلام است. فلسفه سياسي به معني اعم و انديشه سياسي بطور اخص، به ويژه از اين نظر كه اگر درست عرضه شود و مورد قبول جامعه قرار گيرد، مي تواند موجد و موجب نظم سياسي مطلوب باشد، از اهميت بسيار زيادي برخوردار است. با توجه به اين نكته، مقاله حاضر عهده دار ارائه وجوهي از انديشه سياسي كه توسط امام خميني (ره) احيا شده است و در سرانجام به ايجاد حكومت اسلامي منجر گشته است، خواهد بود.

فرضيه مهم نگارنده در اين مقاله آن است كه بنيانگذار جمهوري اسلامي حضرت امام خميني (ره) ، قيام و نهضت اسلامي خويش را با احياي انديشه سياسي اسلام، به ويژه احياي تئوري حكومتي اسلام، آغاز كرد و اين در واقع يكي از تفاوتهاي اساسي نهضت بيدارگرانه و حيات بخش آن امام راحل (ره) نسبت به ديگر نهضتهاي اسلام خواهانه قرون اخير

در جهان است و همين تفاوت اساسي يكي از عوامل مهم موفقيت و پيروزي انقلاب اسلامي شد. امام خميني (ره) علاوه بر مبارزه براي نفي استعمار و استبداد به ارائه فلسفه سياسي اسلام پرداخت و در واقع به اين دو پرسش اساسي مهم فلسفه سياسي كه چه كسي بايد حكومت كند؟ و چگونه بايد حكومت كند؟ ، پاسخهاي صريح و روشني داد و در عمل نيز به پياده كردن اين انديشه اهتمام ورزيد. آزمون ادعاي فوق را در ادامه اين مقاله پي مي گيريم.

انديشه سياسي امام خميني (ره)

امام خميني (ره) تجربه بيش از يك قرن شكست و ناكامي مسلمانان در مقابله با جهانخوران را به خوبي تحليل و تبيين كرد. مشكلات و معضلات اساسي را دريافت و در يك تحليل دقيق، شيوه و روشي بديع در تبيين مسايل فقهي، كلامي و فلسفي - عرفاني اسلام را در پيش گرفت، در حالي كه در اين راه جو غالب از آن تفكر جدايي دين از سياست، گريز از حكومت و بي توجهي به مسايل جهاني و منطقه اي بود و چه فريادها و دردها كه امام از جو و محيط داشت و. . .

آري، امام خميني (ره) انديشه سياسي اسلام را، در وضعيتي دشوار، در خلال مباحث فقهي مطرح كرد. اما اينگونه نبود كه از چارچوب فقه و اصول فقه خارج نشوند، بلكه ضرورت ايجاد حكومت اسلامي به رهبري ولي فقيه را در كلام ثابت كرد و آنگاه فقه را با اين انديشه مشروب ساخت. در اين مورد آيه الله جوادي آملي نظر روشني دارند كه به لحاظ اهميت آن عينا نقل مي شود.

ابتكار امام خميني در

دين و فقه شناسي نه مانند اخباريون بود كه از روزنه زبون تحجر و ثقبه روزنه كم نور جمود و خموشي به آن مي نگرند و نه مانند ساير اصوليون بود كه از تنگناي مباحث الفاظ و اصول عمليه در آن نظر مي نمايند و نه همتاي ساير حكيمان و عارفان بود، . . . بلكه دين شناسي او در فقه اصغر (فقه مصطلح در حوزه ها) و اوسط و اكبر تابع دين شناسي امامان معصوم (ع) بوده است، كه آن ذوات مقدس دين را در همه زاوياي غيب و شهودش مي شناختند و درصدد اجراي همه آن بودند و تنها راه عملي نمودن آن تاسيس حكومت اسلامي است.(2)

كاري كه امام (ره) كرد، اين بود كه بحث ولايت فقيه مظلوم را از قلمرو فقه بيرون آورد و به جايگاه اصليش كه مساله كلامي است نشاند. آنگاه با براهين عقلي و كلامي اين مساله را شكوفا كرد. و سراسر فقه را در تابش شعاع آن قرار داد.(3)

امام خميني (ره) با نگارش كشف الاسرار در سال 1323 ش، ضمن پاسخگويي به اتهاماتي كه نويسنده اسرار هزار ساله و ديگران به اسلام زده بودند، حمله به رژيم پهلوي را نيز به نحو بارزي آغاز كرد.(4) در همين كتاب آورده بودند:

خداي عادل هرگز تن دادن به حكومت ظالمان را نمي پذيرد. تنها حكومتي كه خرد و شرع آن را حق مي داند، حكومت خدا، يعني حكومت قانون الهي است؛ و اين نوع حكومت اگر به دست فقيه هم نباشد، بايد حكومت با اساس و قانون الهي كه صلاح كشور و مردم در آن است، اداره شود و چنين حكومتي

بدون نظارت فقها امكان پذير نيست.(5)

به اين ترتيب، انديشه تاسيس حكومت اسلامي از آغاز مبارزات مورد نظر حضرت امام (ره) بود، ولي اولويت با ساختن و تربيت عناصر آگاه و ياران همدل بود. كاري كه در جو آن روز هم شجاعتمي خواست و هم نياز به زمان داشت. بعد از حادثه فيضيه، در 22 فروردين 1342، ضمن معرفي دولت به عنوان تشكيلاتي كه اساسا مخالف اسلام است و براي دشمني با قرآن با اسرائيل و ايالات متحده وحدت كرده است.(6) فرمود: بايد اين راه ادامه يابد، هر چه مي شود بشود ولو بلغ ما بلغ. (7)

فكر تاسيس حكومت اسلامي اولا امام (ره) و پيروانش را در مقابل نظام ستم شاهي پهلوي قرار مي داد و ثانيا مانع از آن مي شد تا شكستهايي نظير آنچه در نهضت مشروطه و غير آن اتفاق افتاد، دوباره تكرار شود. اين همه، در كنار لزوم ارائه يك فلسفه سياسي در مقابل فلسفه سياسي نظام حاكم، سبب شد تا از سوي حضرت امام خميني (ره) در اول بهمن سال 1348، در اثناي بحث فقهي مكاسب موضوع ولايت فقيه محور تدريس قرار گيرد. در اين درس بود كه فرمود: بر تمام مسلمانان و پيشاپيش آنان بر علماي روحاني و طلاب حوزه هاي علميه اسلامي واجب است كه عليه سمپاشي هاي دشمنان اسلام، به هر وسيله ممكن، قيام كنند، تا اينكه بر همگان آشكار شود كه اسلام براي اقامه حكومتي عدل گستر آمده است. (8)

انتشار اين دروس در قالب كتاب ولايت فقيه و يا حكومت اسلامي و يا عناوين ديگر مبارزات را وارد مرحله جديدي كرد و در سطح وسيعتر تحول عميقي

در حوزه انديشه سياسي اسلام به وجود آورد و زمينه را براي طرح هاي مختلف در ابعاد مختلف حكومتي فراهم آورد.

براي پرهيز از تفصيل، به چند نكته اساسي كه در اين درسها مطرح شد، به اختصار اشاره مي كنيم. در مورد لزوم برپايي حكومت اسلامي متذكر شده بودند كه: احكام اسلامي، اعم از قوانين اقتصادي و سياسي و حقوقي، تا روز قيامت باقي و لازم الاجرا است. . . . اين بقا و دوام هميشگي احكام، نظامي را ايجاب مي كند كه اعتبار و سياست اين احكام را تضمين كرده، عهده دار اجراي آنها شود، چه، اجراي احكام الهي جز از رهگذر برپايي حكومت اسلامي امكان پذير نيست. (9)

درباره اهداف حكومت فرموده اند: لزوم حكومت به منظور بسط عدالت و تعليم و تربيت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهاي كشور و جلوگيري از تجاوز بيگانگان، از بديهي ترين امور است، بي آنكه بين زمان حضور و غيبت امام و اين كشور و آن كشور فرقي باشد. (10)

و نتيجه مي گيرند كه:

پس اقامه حكومت و تشكيل دولت اسلامي بر فقيهان عادل، واجب كفايي است. (11)

و بدينگونه بود كه در انديشه امام (ره) فقها مكلف بودند براي تحصيل حكومت تلاش كنند و البته اگر يكي از فقيهان زمان به تشكيل حكومت توفيق يافت، بر ساير فقها لازم است كه از او پيروي كنند. (12)

در مقابل انديشه سياسي حضرت امام (ره) ، كه با قيام 15 خرداد زمينه هاي فراگير شدن آن فراهم شده بود، رژيم غيرقانوني و فاقد مشروعيت پهلوي، با توسل به انواع و اقسام راهها و حيله ها، درصدد حفظ سلطنت

خويش بود. تاسيس و تقويت ساواك، گسترش واحدهاي پليسي و اطلاعاتي، وابستگي هرچه بيشتر و بيشتر به امريكا، عوام فريبي و اتكاء بر ناسيوناليسم افراطي از اهم اين شيوه ها بود.

پهلوي در همان حال كه به منظور فريب توده مردم مي گفت: نيروئي كه ديگران نمي بينند مرا همراهي مي كند، يك نيروي عرفاني، وانگهي من پيامهايي دريافت مي كنم! پيامهاي مذهبي، من خيلي مذهبي هستم. بخدا باور دارم و همواره گفته ام كه اگر هم خدا وجود نمي داشت بايد اعتراف مي كرديم. . . من از پنج سالگي با خدا زندگي مي كنم از زمانيكه الهاماتي به من شده. . . من حضرت قائم را ديدم من دچار يك حادثه شدم. . . او خود را ميان من و صخره جاي داد. . . كسي كه همراهم بود او را نديد.(13) در همين حال جشنهاي 2500 ساله را برگزار كرد، تاريخ هجري را به تاريخ شاهنشاهي برگرداند و با احياء تاريخ نويسي پادشاهي و تعويض نامها و قانونگذاريها درصدد بود تا ضمن يافتن فلسفه سياسي قابل اتكايي براي حكومت خود، اسلام را از سر راهش بردارد و هر چه زودتر به چيزي كه وي آن را دروازه تمدن مي ناميد، برسد.(1) . آيه الله جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن مجيد، ج 4، مركز نشر فرهنگي رجاء، 1366، صص: 111 - 93. ايشان در نتيجه گيري از بحث آورده اند كه: پس دو طرز تفكر در افراد و جوامع بشري وجود دارد؛ يكي خدمت به اسلام را غرامت مي داند، ديگري خدمت به دين را غنيمت.

نيز نگاه كنيد به: فرهنگ رجائي، فلسفه سياست و

مشكله ما، ماهنامه اطلاعات سياسي، اقتصادي، شماره 62 - 61، صص: 10 - 4.

(2) . آيه الله جوادي آملي، آواي توحيد، ص 23.

(3) . آيه الله جوادي آملي، نقش امام خميني در تجديد بناي نظام امامت، كيهان انديشه، ش 24، ص 8.

(4) . سلسله پهلوي و نيروهاي مذهبي به روايت تاريخ كمبريج، ترجمه عباس مخبر، صص: 304 - 303.

(5) . عباسعلي عميد زنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، نشر طوبي، ص 435.

(6) . سلسله پهلوي و نيروهاي مذهبي، همان، ص 306.

(7) . كيهان انديشه، همان، ص 16.

(8) . آيه الله العظمي امام خميني، شئون و اختيارات ولي فقيه (ترجمه مبحث ولايت فقيه از كتاب البيع) ، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ص 20.

(9) . همان، ص 23.

(10) . همان، ص 24.

(11) . همان، ص 33.

(12) . همان، ص 33.

(13) . سيد جلال الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 2، انتشارات اسلامي، ص 122.

در اين نبرد نور و ظلمت، حق و باطل و اسلام و كفر، انديشه اسلام پيروز گشت و 22 بهمن 57 شاهد اين پيروزي شد.

تاثيرات انديشه سياسي امام خميني

همانگونه كه پيدايش اصل انقلاب اسلامي با احياي انديشه سياسي اسلام، توسط رهبر كبير انقلاب حضرت امام خميني (ره) بود، استمرار آن نيز با تداوم اين انديشه خواهد بود و چنانكه بيداري مردم مسلمان ايران با رهبري ديني آغاز شد، بيداري و قيام مردم خارج از اين مرز و بوم نيز با هدايت ديني انجام پذير است و اين همان معناي صدور انقلاب است. بنابراين صدور انقلاب به معناي پاسخ دادن به سئوالهاي فكري بشر تشنه معارف الهي است.(1) و اين

چيزي غير از تداوم، پويايي و بالندگي انديشه اسلامي به ويژه انديشه سياسي اسلام، كه امام راحل (ره) احياگر آن بود، نيست.

در ادامه اين مقال، تاثيرات و روند اين انديشه را، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در سه سطح (ايران، جهان اسلام و نظام بين الملل) مورد اشاره قرار مي دهيم.

1- ايران

اگر قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، برخورد و رويارويي انديشه اسلامي عمدتا با سلطنت بود، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، مسائل ديگري روياروي انديشه اسلامي بويژه، انديشه سياسي اسلام، قرار گرفت. اين رويارويي سبب احياء و گسترش انديشه سياسي اسلامي در حوزه هاي كلامي، فلسفي، اجتماعي و فقهي گرديد. (بررسي مسئله در همه اين حوزه ها نياز به بحثهاي مستقل و مفصل دارد، بر همين اساس در اين نوشته تاكيد بر حوزه فقهي خواهد بود. ) گامهايي كه در اين گرايشها برداشته شده، بسيار اساسي است و مي شود گفت زمينه را براي مطالعات و پژوهشهاي بعدي در اين حوزه ها، فراهم كرده است.

تدريس فلسفه و يادگيري زبان خارجي اگر روزي كفر به حساب مي آمد، امروزه اينگونه نيست. اگر روزي جو غالب از آن گرايش جدايي دين از سياست بود و به تعبير امام راحل (ره) آخوند سياسي لقبي نابخشودني بود، امروز چنين نيست. سخن امام خميني (ره) در اين مورد سندي است كه هر پژوهشگري را از تفصيل بي نياز مي كند. وقتي شعار جدايي دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احكام فردي و عبادي شد. . . حماقت روحاني در معاشرت با مردم فضيلت شد. بزعم بعضي افراد، روحانيت زماني قابل احترام و تكريم

بود كه حماقت از سرو پاي وجودش ببارد والا عالم سياسي و روحاني كاردان و زيرك كاسه اي زير نيم كاسه داشت. و اين از مسايل رايج حوزه ها بود كه هر كس راه مي رفت، متدين تر بود. ياد گرفتن زبان خارجي كفر و فلسفه و عرفان گناه و شرك. به شمار مي رفت. (2)

يكي از تحولات مهمي كه امام (ره) آن را به وجود آورد، تحول در حوزه فقه بود ايشان با اين كه در مورد روش تحصيل و تحقيق در حوزه ها. . . معتقد به فقه سنتي و اجتهاد جواهري بود و تخلف از آن را جايز نمي دانست ولي معتقد بود كه اين بدان معني نيست كه فقه اسلام پويا نباشد.(3) بر همين اساس بر نقش دو عنصر زمان و مكان توجه داد: زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند. مساله اي كه در قديم داراي حكمي بوده است به ظاهر، همان مساله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام، ممكن است حكم جديدي پيدا كند. بدان معني كه با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي، همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است، واقعا موضوع جديدي شده است كه قهرا حكم جديدي مي طلبد.(4) و از همه مهمتر اينكه حكومت را فلسفه عملي تمامي فقه دانست: حكومت، در نظر مجتهد واقعي، فلسفه عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است. حكومت نشان دهنده جنبه عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است.(5) و ويژگيهاي مجتهد واقعي را اينگونه برشمرد:

آشنايي به روش برخورد با حيله ها و تزويرهاي فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادي، شناخت سياستها و حتي سياسيون و فرمولهاي ديكته شده آنان و درك موقعيت و نقاط ضعف. . . از ويژگيهاي يك مجتهد جامع است. (6)

با اين همه در صورتي كه سخن استاد مطهري را به ياد داشته باشيم كه فرموده بود: حق اين است كه در برابر هر يك رساله عمليه. . . دهها رساله عمليه و فكريه و اصوليه و اجتماعيه و اقتصاديه و سياسيه بر طبق احتياج و درك و قبول مردم و شان زمان. . . نيز نوشته شود.(7) بايد بپذيريم كه هنوز در ابتداي راهيم و تا رسيدن به آنچه آرزوي امام (ره) بود فاصله زيادي داريم.

2- جهان اسلام:

با پيروزي انقلاب اسلامي، چراغ اميدي در قلب امت اسلام روشن شد و مسلماناني كه تا آن هنگام فكر مي كردند براي رهايي از يك ابرقدرت بايد به ابرقدرت ديگري روي آورند و يا بعضي كه گمان مي كردند، امكان برقراري حكومت اسلامي در اين عصر و زمانه نيست، انديشه و فكرشان بطور كلي متحول شد. شاهد اين ادعا اين است كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي از نفوذ انديشه هاي ماركسيستي و غير آن در ميان مسلمانان كاسته شد و در عوض اسلام به عنوان راهنماي عمل انتخاب گرديد. بدينگونه فرياد اسلام خواهي مردم لبنان و سودان و الجزاير و مصر و افغانستان و كشمير و اقصي نقاط جهان متاثر از انقلاب اسلامي و انديشه امام خميني (ره) به حساب مي آيد.

آنچه گفته شد چيزي نيست كه بر كسي پوشيده باشد. در اين مورد

حتي بيگانگان نيز به اين حقيقت اعتراف كرده اند. اشاره به يك مورد خالي از فايده نيست:

اسلام تولد مجدد خود را از امام خميني دارد و او بود كه با احياي ارزشهاي فراموش شده ميليونها انسان، تعجب رهبران غرب و جهانيان را برانگيخت. (8)

بدينگونه، پژواك انديشه انقلاب اسلامي در سطح جهان اسلام، احياء مذهب و به راه انداختن جنبشهاي اسلامي بود. چيزي كه به نفوذ اين انديشه كمك كرد، آرزوهاي امام (ره) در جهت آزادي جهان اسلام از زير يوغ استعمارگران و طاغوتيان، مجد و عزت مسلمانان، از بين رفتن تفرقه هاي سياسي، مذهبي، ملي و قومي در جهان اسلام، آگاهي بخشي به مسلمانان جهان، بازسازي و نجات تفكر ديني و در يك كلام نجات مسلمين بود. در ميان فرمايشات ايشان كم نداريم از اين قبيل كه: ما اميد واثق داريم كه ملل اسلامي، در آتيه نزديكي بر استعمار چيره شود.(9) و نيز بايد بسيجيان جهان اسلام، در فكر ايجاد حكومت اسلامي باشند و اين شدني است؛ چرا كه بسيج، تنها منحصر به ايران اسلامي نيست. بايد هسته هاي مقاومت را در تمامي جهان به وجود آورد. (10)

ثمرات عميق نفوذ و تاثير انديشه امام (ره) در حمايت همه جانبه مسلمانان جهان از حكم اعدام سلمان رشدي، كه توسط امام خميني (ره) صادر شد، به خوبي روشن گشت و دشمنان اسلام را بيش از پيش از قدرت جهان اسلام به وحشت انداخت.

3- نظام بين الملل:

اگر تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي گفته مي شد كه دين افيون توده هاست. ، پس از پيروزي انقلاب اسلامي و انديشه ديني در ايران، اين سخن به موزه هاي تاريخ

انديشه سپرده شد. به نظر مي رسد يكي از علل عمده غافلگير شدن تحليلگران غربي و شرقي در پيش بيني وقوع انقلاب اسلامي، تصورات غلط آنها از دين و انديشه ديني بود. يكي از روزنامه نگاران غربي طي تحقيقي به بررسي رويدادهاي ايران در فاصله زماني دهسال مانده به انقلاب تا وقوع انقلاب، در 12 روزنامه مشهور جهاني كه در سطح بين المللي منتشر مي شوند، پرداخته است. وي در پايان به اين نتيجه رسيده است كه هيچ كدام از اين روزنامه ها نتوانسته بودند خوانندگانشان را براي اعلام خبر وقوع انقلاب آماده كنند. (11)

يكي از عواملي كه به نفوذ انديشه سياسي اسلام (علاوه بر دين اسلام) در سطح نظام بين الملل قوت بخشيد و قرآن را به صورت يك انديشه جهاني، كه تمام جهان را به سوي خويش دعوت مي كند درآورد، نامه امام (ره) به گورباچف بود، نامه اي كه يادآور نامه هاي پيامبر اسلام (ص) به پادشاهان جهان بود؛ در اين نامه به صراحت مشكل اصلي كشور شوروي سابق عدم اعتقاد واقعي به خدا معرفي شده بود و امام (ره) از گورباچف مي خواست كه درباره اسلام به طور جدي تحقيق كند.

آقاي گورباچف! . . . بايد به حقيقت روي آورد. مشكل اصلي كشور شما، مساله مالكيت و اقتصاد و آزادي نيست، مشكل شما عدم اعتقاد واقعي به خداست؛ همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشيده و يا خواهد كشيد. . . اكنون از شما مي خواهم درباره اسلام، به صورت جدي تحقيق و تفحص كنيد؛ و اين نه بخاطر نياز اسلام و مسلمين به شما، كه

به جهت ارزشهاي والا و جهان شمول اسلام است كه مي توان وسيله راحتي و نجات همه ملتها باشد و گره مشكلات اساسي بشريت را باز كند. (12)

به اين ترتيب، طرح انديشه ديني و مذهبي در جهان امروز، يكي از ثمرات مهم انقلاب و انديشه بنيانگذار آن مي باشد، چيزي كه تا قبل از انقلاب در رديف مسائل فراموش شده و بلكه تخدير كننده جوامع به حساب مي آمد. گفتني و قابل توجه است كه مطرح شدن انديشه اسلامي در سطح جهان از چنان جديتي برخوردار است كه نظام موجود جهاني را به اعمال واكنش مجبور ساخته است. طرح تئوريهايي همچون رويارويي تمدنها در اين راستا قابل تحليل است. (13)

نتيجه

با تامل در آنچه گذشت به اين نكته مي رسيم كه انديشه و به يك تعبير فرهنگ، اساس هرگونه تحول و دگرگوني است. به تعبير بسيار زيباي شاعر:

از يك انديشه كه آيد درون صد جهان گردد به يك دم سرنگون

خلق بي پايان ز يك انديشه بين گشته چون سيلي روانه بر زمين (14)

بدين سان تبيين ابعاد مختلف انديشه اسلامي، كه انديشه اي حياتبخش و نجات دهنده و پاسخگوي معضلات جهان معاصر است، از اولويت بسيار بالايي برخوردار است.(1) . آواي توحيد، ص 21.

(2) . از پيام امام به روحانيت، 3/12/67.

(3) . حوزه، ش 38 - 37، ص 9.

(4) . همان، ص 10.

(5) . همان، ص 12.

(6) . همان، ص 11.

(7) . گزيده مقاله ها (مجموعه مقاله هاي تحقيقي و پيشنهادي مجله حوزه درباره مسائل حوزه هاي علميه) ص 26.

(8) . يك روزنامه آرژانتيني، به نقل از حوزه، ش 58، ص 94.

(9) . حوزه، ش 32، ص

13.

(10) . همان، ص 41.

(11) . مارتين واكر، قدرتهاي جهان مطبوعات، ترجمه م. قائد. روزنامه هايي كه مولف اين كتاب مورد بررسي قرار داده است از اين قرارند: تايمز، لوموند، دي ولت، كوريه ره دلاسرا، پراودا، الاهرام، آساهي شيمبون (با 35 ميليون ميليون خواننده! ) ، نيويورك تايمز، واشنگتن پست، گلوب اندميل، ايج ملبورن و راند ديلي ميل. وي به اين نتيجه مي رسد كه اگر بررسيهاي اين كتاب نكته اي ناگوار داشته باشد اين است كه جوامع بشري روزنامه هايي درخور شايستگي شان ندارند. ص 42. و اين اعتراف، از يكروزنامه نگار غربي بسيار گويا است.

(12) . از پيام امام (ره) به گورباچف، 11/10/67.

(13) . براي مطالعه نظريه رويارويي تمدنها اثر ساموئل هانتينگتون ر. ك. به: مجتبي اميري، ماهنامه اطلاعات سياسي - اقتصادي، شماره 70 - 69 و 74 - 73.

(14) . گفتار فلسفي، جوان از نظر عقل و احساسات، ص 122.

با توجه به اينكه تبيين انديشه اسلامي به عهده حوزه هاي علميه و نسل متعهد جامعه است، وظيفه بسيار سنگيني كه امروزه بر دوش حوزه ها و انديشمندان مسلمان قرار دارد، قابل كتمان نيست. خوب است اين وظيفه را از زبان امام راحلمان بشنويم كه فرمود:

حوزه ها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهياي عكس العمل مناسب باشند. چه بسا شيوه هاي رايج اداره امور در سالهاي آينده تغيير كند و جوامع بشري براي حل مشكلات خود به مسائل جديد اسلام نياز پيدا كند. علماء بزرگوار اسلام، از هم اكنون بايد براي اين موضوع فكري كنند.

(1)

حوزه امروز براي اينكه بتواند به چنين وظيفه اي عمل كند بايد عالماني آگاه به سياست، فرهنگ و اقتصاد جهاني و. . . تربيت كند؛ عالماني كه با اشراف بر مكتب نجاتبخش اسلام، تداوم دهنده اصل دعوت، كه توسط امام خميني (ره) احيا شده باشند و بدانيم كه اصل دعوت با تكيه بر موعظه، حكمت و جدال احسن، استقلال فرهنگي را به بار مي آورد. چيزي كه بدون آن به تعبير استاد مطهري حتي با اين فرض كه استقلال سياسي و استقلال اقتصادي را به دست آوريم، اگر به استقلال فرهنگي دست نيابيم، شكست خواهيم خورد و نخواهيم توانست انقلاب را به ثمر برسانيم.(2) و بديهي است كه اين يكي از بهترين راههاي مبارزه با تهاجم فرهنگي دشمن است. به اين ترتيب به ميزان نفوذ انديشه اسلامي، كه با نهضت فكري امام خميني (ره) زمينه بسط آن فراهم آمده است، قلمرو اسلامي خواهيم داشت.

(1) . حوزه، شماره 42، ص 20.

(2) . مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 130. نجف لك زايي - imam-khomeini.com (با اندكي تلخيص)

ماهيت و ويژگي انقلاب اسلامي در كلام امام خميني(ره)

ماهيت و ويژگي انقلاب اسلامي در كلام امام خميني(ره)

فراگير بودن انقلاب يك برنامه الهي

شما اگر تاريخ را ملاحظه كنيد، آنقدر انقلاباتي بوده است، لكن به اين صورت كه از آن طرف جنود ابليسي به جان مردم بيفتند و از اين طرف ملت كشته بدهد، جوان بدهد و مقاومت كند نبوده. الان وضع ايران اين طور است كه هر جايش را كه ملاحظه بكنيد انقلاب است، بايد گفت كه انقلاب ايران هرجا كه برويد ... يك برنامه الهي در كار بوده است. دست بشر چنين قدرت ندارد كه اين طور

مردم را بيدار كند كه همه طبقات و همه بچه ها و بزرگ ها، اينها با هم به يك راه بروند.(1)

نهضت الهي و جوشيده از متن ملت

نهضت جوشيده است از متن ملت ... نمي تواند كسي بگويد كه مال من است، هيچ كس حق ندارد.... هيچ دستي نمي تواند اين جور ملتي را تغيير بدهد، خداست اين كار كرده است، اين دست خداست ... . از تحول و تبديلي كه در مملكت ما، در ملت ما حاصل شده است، كه راه صد سال رفته، يعني 2500 سال را زير پا گذاشته، نمي شود كه با دست زيد و عمر باشد . اين نمي شود، نمي شود گفت كه روحانيون اين كار را كرده اند، نمي شود گفت مردم بازار اين كار را كرده است . خير، دست خداست و اين به امر خدا، ولهذا اميد بخش است . چون الهي است، اميد بخش است .(2)

هدف و ثمره نهضت مقدس

برداران محترم ! در اين نهضت مقدس كه تشكيل حكومت اسلامي سرلوحه اهداف آن است و ضمانت از آزادي و استقلال از ثمرات آن، صبور باشيد.(3)

حركت برخاسته از متن جامعه و فطرت انساني

اين حركت ازمتن جامعه و فطرت انسانها برخاسته است و متكي به شخص يا اشخاصي نيست و از روحيه قوي تشكيلات سياسي آشنا با فهم مردم جامعه ايران برخوردار است و اين عامل، خود تضمين كننده جايگزيني يك تشكيلات سياسي نيرومند به جاي رژيم شاه مي باشد.(4)

تغييرات اساسي در همه ابعاد جامعه

يكي ديگر از خصايص اين نهضت اين است كه خواستار تغييراتي اساسي در همه ابعاد جامعه ايراني مي باشد كه عبارت است از سقوط

شاه، برچيده شدن نظام شاهنشاهي و استقرار حكومت اسلامي .(5)

ايجاد تحول فكري و جنبش همگاني

اما سازمان دادن نهضت اسلامي همگاني ملت ايران، اين نهضت، جنبشي است كه همه مردم را شامل مي شود و از آنها و مردم سرچشمه مي گيرد و اعتقادش به اين است كه اين نهضت را تا به ثمر رسيدن بايد ادامه داد البته ما روحانيون مردم را هدايت كرديم و تمام جرائم رژيم را افشاء كرديم و روشنگري روحانيون، بحمدالله مفيد واقع شد و مردم روشن شدند و يك تحول فكري براي جامعه ايران به وجود آمد، به طوري كه همه با هم يك صدا به دنبال يك راه و مقصد در حركتند و آن نابودي اين دودمان و برچيده شدن نظام شاهنشاهي و برقراري حكومت اسلامي است و اين هدف در سراسر ايران حكم فرماست در مركز، همين مطلب را مي خواهند، در شمال و جنوب و شرق و غرب هم همين موضوع را طالبند همه فرياد استقلال، آزادي، حكومت اسلامي را سر داده اند و مي خواهند، چرا نخواهند.(6)

اسلامي و انساني بودن انقلاب

بايد ملت ايران بداند كه اين انقلاب ايران با ساير انقلاباتي كه در دنيا واقع شده است فرق دارد. اين انقلاب از باب اينكه انقلاب اسلامي و انساني بود ضايعات كمي به بار آورد. در انقلاباتي كه در دنيا واقع شده است ضايعات بسيار زياد بوده است و مابحمدالله با كمي ضايعات به پيروزي بزرگ نايل شديم . يك شاهنشاهي ظالم دو هزار و پانصد ساله را شما ملت ايران با مشت و با همتي بزرگ و ايماني راسخ سرنگون كرديد و توجه به پشتيباني هايي

كه از او مي شد نكرديد.(7)

حفظ نظم در انقلاب اسلامي انساني

درود بر ملتي كه در انقلابش چنان حفظ نظم كرد كه چشم هاي دنيا را خيره كرد. انقلاباتي كه در دنيا واقع شده است به قدري شديد است و به قدري خون ريزي در آن شده است كه نمي توان ناديده گرفت . در اين انقلاب مذهبي شما، در اين انقلاب اسلامي انساني شما بحمد الله ضايعات بسيار كم بود براي اينكه حفظ ايمان شما را وادار كرده بود با ظلم مخالفت كنيد، شيطان از اين عمل شما دور بود، نظر خداي تبارك و تعالي با شما بود، نظر امام زمان - سلام الله عليه - با شما بود.(8)

احياي اسلام در نهضت الهي ايران

اسلام داشت منسي (فراموش) مي شد، اسلام را داشتند منهدم مي كردند قرآن را داشتند زير چكمه هااز بين مي بردند، قيام شما جوانهاي ايران، قيام شما ملت ايران كه قيام الهي بود، نهضت الهي بود، قرآن را زنده كرد، اسلام را زنده كرد، حيات تازه به اسلام بخشيد.(9)

وحدت در مقصد

بحمدالله در ايران در اين سنوات اخير يك نهضتي، يك نهضت الهي پيدا شد كه من نمي توانم اسمي رويش بگذارم الا اينكه اين نهضت الهي بود، نهضتي كه بچه هاي صغيرش با پيرمردهاي كبير با هم بودند، همه با هم بودند و همه با هم طرد كردند اين طاغوت را. رمز پيروزي ايران همين بود كه اتكال به خدا، براي خدا و وحدت كلمه، وحدت كلمه و وحدت غرض، مقصد، از هر كس مي پرسيدند، مقصد اين بود كه حكومت اسلام باشد، مقدمه اين بود كه حكومت طاغوت نباشد، مقصد اين

بود كه استقلال و آزادي در پناه حكومت اسلامي باشد.(10)

قوه ايمان عامل بسيج سراسري

اين شعار بايد محفوظ باشد كه اين قيام، قيام ملي نيست، اين قيام، قيام قرآني است، اين قيام، قيام اسلامي است . يك ملت ضعيفي كه هيچ نداشت، در مقابل ابرقدرتها و در مقابل اين قدرت شيطاني كه همه چيز داشتند و تا دندان مسلح بودند، به قوه مليت نمي تواند غلبه كند. ملتي كه غلبه كرد براي اينكه شهادت آرزو ي او بود. بعضي جوانها ي من، از من شهادت را طلب مي كردند و مرا قسم مي دادند كه دعا كن كه شهيد بشويم، زن هايي كه جوانهاي خودشان را دادند، افتخار براين كردند كه شهيد داده ايم و آن كه يك پسر از او باقي مانده بود باز مي گفت اين را هم اهداء مي كنم . اين قدرت مليت نيست اين قدرت ايمان است، اين قدرت اسلام است، خبط نكنند، اشتباه نكنند. اين اسلام است كه غلبه كرد بر ابر قدرت ها، اين اسلام است كه فرزندان او به شهادت راغب هستند. اين قوه ايمان است كه مردم را سرتاسر ايران بسيج كرد.(11)

الهي بودن نهضت عامل پيروزي

اين نهضت چون يك نهضت الهي بود، نه يك نهضت مادي گرايي (يا) نهضت ملي، يك نهضت الهي، يك نهضت اسلامي بود از اين جهت پيروز شد.(12)

اسلام انگيزه قيام ملت

اين يك نهضتي الهي بود. نهضت مثل نهضت هاي آنهايي كه به خدا اعتقاد ندارند يا آنهايي كه نهضت هايشان نهضت هاي جهت مادي بوده است . نبوده است نهضت ايران نهضتي بود كه خداي تبارك و تعالي در آن نقش داشت و

مردم به عنوان جمهوري اسلامي، به عنوان اسلام، به عنوان احكام اسلام درخيابان ها ريختند و همه گفتند ما اين رژيم را نمي خواهيم و حكومت عدل اسلامي و جمهوري اسلامي مي خواهيم . اين چيزي كه انگيزه اين ملت بود، انگيزه همه قشرها الابعضي ها. زن ها در خيابان ها ريختند، مردها درخيابان ريختند، بچه ها آمدند ... . اين تحول عظيمي كه در اين ملت پيدا شد، يك تحولي بود كه فقط براي اين معنا كه مثلا رژيم نباشد؟ يا دنباله داشت ؟ رژيم نباشد، حكومت اسلامي باشد، اساس او بود، اساس آن بود كه مي خواستند قرآن حكومت كند در اين كشور. موانع را برداشتند كه حكومت، حكومت اسلامي باشد(13)

قيام اسلامي با عنايت خداوند

اگر اين يك نهضت ملي بود، نه شما اينقدر فعاليت مي كرديد و نه ما و نه ساير ملت . ملت اسلام را مي خواهد، ملت كشور خودش را هم كه مي خواهد براي اسلام است . از بچه هاي كوچك تا پيرمردها همه فرياد اسلام مي زدند و اين نهضت براي همين صيغه اسلاميش و براي همين كه مقصد اسلام بود و (قيام بر ضد طاغوت، قيام بر ضد كساني كه اسلام را مي خواستند بشكنند و كارهايي كردند كه اسلام را مي خواستند به فراموشي بسپارند، يك قيامي بود كه خداي تبارك و تعالي مدد فرمود كه شما جمعيتي كه همه متفرق بوديد، همه از هم جدا بوديد، همه با هم مجتمع شديد، ارتشي ها كه بر ضد ما بودند، متصل شدند آنهايي كه اصلش كاري به اين مسائل نداشتند وارد شدند)، آن يك مسأله الهي بود،

خدايي بود. يعني خدا تاءييد كرد شما را، و اين را خيلي براي خودتان و براي خودمان افتخار مي دانيم كه در يك مرحله اي كه رو به نابودي داشت يك مملكتي مي رفت، اسلام رو به فراموشي مي خواست برود، در يك چنين مرحله اي خداوند عنايت كرد و دست رحمتش را دراز كرد به طرف ملت و ملت همه با هم هر كس از هر جا مي آمد داد مي زد اسلام، طاغوت نه، رژيم نه، اين يك مطلبي نبود كه يك كسي بتواند خودش درست كند اين را خدا درست كرده (است) .(14)

نزديكي همه اقشار به هم و الهي بودن مقصد

در اين نهضت، يكي از بركات اين نهضت اين بود كه اين قشرها را به هم نزديك كرد، قشر دانشگاهي با قشر روحاني و طبقه جوان روحاني، اينها با هم نزديك شدند، همكار شدند و همه با ساير طبقات مردم نزديك شدند، همكار شدند و همه اينها در اين كلمه «رژيم طاغوتي نبايد باشد و بايد يك جمهوري عدل اسلامي باشد»، همه با هم مشترك شدند. اين غرض همه بود و مقصود همه اين معنا بود.

اين نزديك شدن اين قشرها به هم، متحد شدن اين قشرهايي كه از هم جدا بودند، با تأييد خداي تبارك و تعالي و با اينكه همه مقصدشان يك مقصد الهي بود، اين سد، عظيم كه همه ممكن نمي دانستند كه اين سد شكسته بشود، اين سد را شكست .(15)(1) . صحيفه نور جلد:2 صفحه :116 تاريخ سخنراني :17/7/57

(2) . صحيفه نور جلد:22 صفحه :138 تاريخ سخنراني :10/8/57

(3) . صحيفه نور جلد:3 صفحه :2 تاريخ سخنراني :14/8/57

(4) .

صحيفه نور جلد:3 صفحه :210 تاريخ سخنراني :20/8/57

(5) . صحيفه نور جلد:4 صفحه :23 تاريخ سخنراني :14/9/57

(6) . صحيفه نور جلد:4 صفحه :40 تاريخ سخنراني :16/9/57

(7) . صحيفه نور جلد:5 صفحه :75 تاريخ سخنراني :23/11/57

(8) . صحيفه نور جلد:5 صفحه :81 تاريخ سخنراني :26/11/57

(9) . صحيفه نور جلد:5 صفحه :140 تاريخ سخنراني :14/12/57

(10) . صحيفه نور جلد:5 صفحه :173 تاريخ سخنراني :16/12/57

(11) . صحيفه نور جلد:5 صفحه :184 تاريخ سخنراني :18/12/57

(12) . صحيفه نور جلد:7 صفحه :44 تاريخ سخنراني :11/3/58

(13) . صحيفه نور جلد:7 صفحه :60 تاريخ سخنراني :16/3/58

(14) . صحيفه نور جلد:7 صفحه :66 تاريخ سخنراني :20/3/58

(15) . صحيفه نور جلد:7 صفحه :216 تاريخ سخنراني :6/4/58

جنبه الوهيت نهضت

تمام گروه ها ادغام شد در يك گروه و تمام قول ها و تمام فريادها ادغام شد دريك فرياد و آن فرياد مرگ بر اين رژيم و - عرض بكنم كه - جمهوري اسلامي مي خواهيم . آن ادغام گروه ها در هم و توجه به اسلام بود كه اين سد بزرگ شيطاني را شكست و همه حساب ماديين را باطل كرد، آنها حساب عالم طبيعت و ماده را مي كردند حساب جنبه الوهيت آن را نمي كردند، ايمانش را حساب نمي كردند كه ايمان چه قدرتي دارد، آن را نمي توانند حساب كنند و ايمان نمي دانند چه است .(1)

انقلاب انساني

بحمدالله اين انقلابي كه در ايران پيدا شد كه من اين انقلاب را خيلي به آن خوشبين هستم، نه از اين باب كه محمدرضا را شكست داد، اين هم زياد بود، خيلي عظيم بود، و نه از اين باب كه غرب و شرق را شكست

داد، از اين باب كه يك انقلاب انساني پيدا شد، خودشان را شناختند.(2)

الهي بودن مقصد

مقصد همه مقصد الهي بود، انگيزه اسلام بود. مي ديديم كه در شعارهايشان، در فريادهايشان شعارهاي اسلامي بود، فريادهاي «الله اكبر». مقصد اين بود كه آنها را كه مخالف اسلام مي دانستند بروند كنار و بعد از آن انشاء الله آن مقصد حقيقي كه اين مقدمه آن است تحقق پيدا بكند.(3)

نهضت تمام قشرها براي مطالبه حق

من بايد به شما عرض بكنم كه نهضت ما با پيروزي آمده است و با پيروزي جلو مي رود و هيچ نگران اين معنا نباشيد براي اينكه يك ملتي وقتي كه يك مطلبي را خواست آن هم مطلبي كه حق است، حق ملتهاست، يك ملتي كه تمام قشرهايش نهضت كرد و بپا خاست و اين قيام هم قيامي بود كه حق خودش را مطالبه كرد، آزادي را مطالبه مي كرد، استقلال را مطالبه مي كرد ... . يك همچو ملت بپاخاسته براي مطالبه حق خودش، همين اسباب اين شد (كه نتوانستند اين ابرقدرتها سالهاي دراز اين حق را از اين ملت سلب كرده بودند و آزادي به هيچ وجه نبود، استقلال نبود، رژيم، رژيم غير قانوني سلطنتي بود،) نتوانستند كه حفظ كنند آن رژيم را و نتوانستند آن اختناقي كه سابق بود و سابقه داشت در اين مملكت، باز نگهش دارند و نتوانستند وابستگي ما را به غير حفظ كنند.(4)

بي نظير بودن انقلاب اسلامي در عالم

ما مدعي هستيم كه انقلاب ما در عالم نظير نداشته است براي اينكه اسلامي بوده است و چون اسلامي بود و تمام افراد ملت شركت در اين امر داشتند، يك انقلابي

نبود كه يك حكومتي بيايد و حكومتي را ببرد، يا يك نظامي بيايد و يك حكومتي را ساقط كند، آنطور نبود يك ملتي قيام كرد و ملتي كه اسلامي بود، ملتي كه خودش را پايبند اخلاق و پايبند اسلام مي دانست و مي داند، اينها قيام كردند و حريف خودشان را بيرون كردند و غلبه كردند.(5)

انقلاب بزرگ ايران متمايز از ديگر انقلابها

انقلاب ما انقلاب بزرگي بوده است و در حد خودش بالاترين انقلاب بوده است، با وضعي كه حاضر است و ما شاهد بوديم و پشت سر آن آشفتگي هايش ناچيز است . آن طوري كه انقلاب هاي ديگر بودند كه بعد از پنجاه سال، شصت سال، بعد از چند سال باز گرفتار هستند ما آن گرفتاري ها را نداريم و مهم هم اين است كه انقلاب ما اسلامي است و ملي، ملت مسلم قيام كرده است براي اسلام و هر قيامي كه اينطور باشد پشت سرش آن طور خونريزي ها، آن طور وحشيگري ها پيدا نمي شود. (6)

غلبه اسلام بر كفر

پيروزي اي كه شما جوان ها با اتحاد با ساير قشرهاي ملت به دست آورديد در طول تاريخ اين طور پيروزي با اين كيفيت پيدا نشده بود. پيروزي يك ملت مسلم بدون اتكاء به غير خدا، بدون تجهيزات نظامي، بدون تعليمات نظامي، بر يك قدرت هاي مجهز، داراي تجهيزات نظامي، داراي تعليمات نظامي، علاوه بر آن يك ملتي، يك قدرتي كه همه قدرت ها هم دنبال او بودند. اينطور غلبه غلبه اسلام بود بر كفر، غلبه متن اسلام بر متن كفر.(7)

انسجام ملت با صداي ملكوتي

شما مي دانيد كه ما نه قدرت نظامي داشتيم و

نه ملت ما تعليمات نظامي، شما جوانان عزيز مشغول تحصيل دانش بوديد و ساير قشرها هم مشغول كارهاي مخصوص خودشان بودند. روحانيون هم مشغول تحصيل علوم خودشان بودند، ما نداشتيم يك جمعيتي كه تعليمات نظامي ديده باشد و نه يك تجهيزاتي داشتيم لكن يك چيز داشتيم و دنبال آن يك چيز ديگر، عقيده به اسلام، ايمان به خدا، قيام براي خدا كه دنبال آن جمع شدن همه قشرها در زير بيرق اسلام بود. اين دو نيروي عظيم را ما داشتيم كه يكي اصيل و يكي دنبال او نيروي اصيل، نيروي ايمان، توجه به خدا، اتكال به ذات مقدس حق از همه زبان ها ذكر خدا بيرون مي آمد، با الله اكبر جلو رفتند و دنبال اين مطلب اصيل همه قشرها با هم مجتمع شدند و همه اغراض كنار رفت يك صدا و آن اينكه ما جمهوري اسلامي مي خواهيم، اين يك صدا كه از حلقوم شما فرزندان اسلام درآمد و اين صداي اسلام بود. صداي ملكوت بود، صداي عالم غيب بود و اين صدا همچو اين ملت را منسجم كرد و همچو قدرتي به ملت داد كه با دست خالي بر قدرت بزرگ غلبه كردند. از اين به بعد هم ما، احتياج به اين صداي ملكوتي الهي داريم و احتياج به اين انسجام .(8)

انقلاب جوشيده از متن مردم با قدرت معنوي

شما شايد در طول تاريخ كم پيدا كنيد يك انقلابي كه از متن خود مردم جوشيده باشد و هيچ اتكايي به قوه نظامي، به قدرت خارجي نداشته باشد، اسلحه نداشته باشد، تعليمات نظامي در كار نباشد، همين توده مردم، دانشگاهي كه شغلش تحصيل بوده، طلبه

كه شغلش تحصيل بوده، بازاري كه شغلش كسب بوده، كشاورز كه شغلش معلوم بوده است و آنهايي كه در كارخانه كار مي كردند، همه يك شغل هاي خاصي داشتند و اصل نظامي در كار نبوده، نه تعليمات نظامي ديده بودند، نه ساز و برگ نظامي داشتند، با يك قدرت معنوي يك تبديل از انسان مادي به انسان معنوي شد.(9)

انقلاب ما انقلاب اسلامي

... انقلابات ديگر دنيا اسلامي نبوده دنبالش هزار جور فسادها بوده است اما انقلاب ما انقلاب اسلامي است، همه شما به جمهوري اسلامي رأي داديد يك عده معدودي نه، رأي ندادند اما ملت رأي داد به جمهوري اسلامي، يعني پذيرفت كه نظام، نظام اسلامي باشد، اين را ملت پذيرفته است و رأي به آن داده است .(10)

تحول الهي در ملت

اين نهضت براي اينكه اسلامي بود و براي خدا بود، خداي تبارك و تعالي كمك كرد در همه مراحلش، كمك كرد در مراحل ابتدايي راجع به شكست دشمنتان، اين تاييد خدا بود ... . ملت ما بي تعليمات نظامي و بي ساز و برگ، با قدرت ايمان به ميدان رفت و در مرحله اول آنها را شكست داد و اين نبود جز تاييد خداي تبارك و تعالي و قدرت اسلام .

يعني آن تحولي كه در ملت پيدا شد كه از حال خوف برگشت به حال قدرت، از حال ضعف برگشت به حال قدرت، اين تحول، تحول الهي بود.(11)

متفاوت بودن انقلاب اسلامي با كودتا

انقلاب ما با كودتا فرق دارد، ايران مثل افغانستان نيست، مردم ايران بايد بدانند كه حتي فكر كودتا در مغز احدي امكان ندارد وارد شود زيرا به محض اينكه اين خيال در سرش

بيايد اول خودش نابود مي شود. مگر ملت ما خواب است ؟ كودتا مقدماتي مي خواهد كه يكي از آنها خواب بودن ملت است و ديگر اينكه ارتشي مي خواهد كه آلت دست باشد، نه ارتش ايران كه اكثريت قريب به اتفاقش همراه و همدل ملت است .(12)

انقلاب و مردمي و مكتبي

انقلابهايي كه در دنيا واقع شده يا پس از اين واقع مي شود، يا از طريق ملتها بوده است و يا از طريق حكومت ها كه به يك نحو كودتا يك انقلابي انجام مي دادند. اكثرا انقلابات كودتايي بوده، آن انقلاب هم كه از قبيل ملت بوده است شايد كم انقلابي پيدا بشود كه به هدايت احزاب و دستجات معين واقع نشده باشد. شما اگر بگرديد در تمام انقلاباتي كه واقع شده است، نخواهيد پيدا كرد انقلابي كه اين دو خاصيت را داشته باشد، يكي اينكه از ملت واقع شده باشد بدون دخالت احزاب و گروه ها و دستجات سياسي و امثال اينها و يكي ديگر اينكه مكتبي باشد و آن هم يك مكتب الهي . در همه انقلاباتي كه در دنيا واقع شده است، مثل انقلاب ايران پيدا نخواهيد كرد. انقلاب ايران يك جهت اسلامي داشت و حالا هم دارد و آن اينكه سرتاسر ايران كه مسلمان هستند (مگر نادري ) اينها به همان ايده اسلامي قيام كردند.اين انقلاب تبع ايده اسلامي بود. اسلام همه چيز دارد لكن اينطور نبود كه ملت ما بريزند بيرون و بگويند كه ما مثلا فلان رژيم كذايي را مي خواهيم . همه گفتند ما اسلام را مي خواهيم . همه اجتماع داشتيد در كلمه اسلام و جمهوري

اسلامي و هيچ يك از گروه هاي ديگر چه سياسي و چه غير سياسي هيچ دخالتي در اين نهضت نداشت و اينكه به طور معجزه آسا پيشرفت كرد همين قضيه اسلامي بودن بود. وقتي يك ملت همه شان قيام كردند و همه هم نظرشان خدا بود اين ملت پيش مي برد براي اينكه خوف از مرگ ندارد، الهي است .(13)

مردمي بودن ويژگي مهم انقلاب

ويژگي مهم اين انقلاب اين است كه مردم خودشان انقلاب كردند، يك كسي نيامده انقلاب را بكند، يك كسي لشكركشي نكرده براي انقلاب، خود مردم همين كوچه وبازارو همين مردم عادي و خصوصا طبقه مستضعف به اصطلاح آنها و طبقه اعلا، به نظر ما، خود اينها بودند كه انقلاب را كردند و كار را انجام دادند، نه من ميتوانم يك همچو كاري بكنم، نه افراد ديگر مي توانند يك همچو كاري بكنند، خداست كه دل اينها را قوي كرد و آنها را دلشان را ضعيف كرد.(1) . صحيفه نور جلد:7 صفحه :229 تاريخ سخنراني :7/4/58

(2) . صحيفه نور جلد:9 صفحه :31 تاريخ سخنراني :12/6/58

(3) . صحيفه نور جلد:9 صفحه :163 تاريخ سخنراني :28/6/58

(4) . صحيفه نور جلد:10 صفحه :130 تاريخ سخنراني :13/8/58

(5) . صحيفه نور جلد:10 صفحه :246 تاريخ سخنراني :8/9/58

(6) . صحيفه نور جلد:11 صفحه :51 تاريخ سخنراني :28/9/58

(7) . صحيفه نور جلد:11 صفحه :68 تاريخ سخنراني :30/9/58

(8) . صحيفه نور جلد:11 صفحه :72 تاريخ سخنراني :1/10/58

(9) . صحيفه نور جلد:11 صفحه :166 تاريخ سخنراني :11/10/58

(10) . صحيفه نور جلد:11 صفحه :170 تاريخ سخنراني :11/10/58

(11) . صحيفه نور جلد:11 صفحه :176 تاريخ سخنراني :10/1258

(12) . صحيفه نور جلد:12 صفحه :96 تاريخ

سخنراني :28/2/59

(13) . صحيفه نور جلد:12 صفحه :186 تاريخ سخنراني :27/3/59

آنها ترسيدند از شما با همه ساز و برگي كه داشتند و شما نترسيديد از آنها با مشت خالي، انقلاب واقع شد.(1)

خودجوش بودن نهضت

خاصيت يك نهضت اسلامي كه از خود توده ها و خود ملت برخاسته همين هايي است كه در ايران واقع شد. يكدفعه سرتاسر ايران بعد از اينكه انقلاب به پيروزي تا حدودي رسيد سرتاسر كشور بدون اينكه يك نظمي در كار باشد و يك اشخاصي بخواهند مردم را آگاه كنند، خودشان برداشتند و سازمان هايي درست كردند و گروه هايي درست كردند. سرتاسر ايران خود ملت دادگاه درست كرد و در هر شهري، در هر ناحيه اي يك ملايي قاضي شد و چند نفري هم دادستان و امثال ذلك بدون اينكه از مركز يك تعيين شده باشد و سرتاسر كشور نهادهاي مختلف پيدا شد، جوشيد.(2)

انقلاب متكي به خود مردم

مهم اين است كه انقلاب اسلامي ما انقلابي است كه به دست مردم صورت گرفته، مردم انقلاب كرده اند و مردم بايد آن را به آخر برسانند . مردم قيام كرده اند، شاه را بيرون كرده و رژيم او را سرنگون نموده و نظام اسلامي را كه به نفع مستضعفين است جايگزين آن كرده اند، پس، مردم بايد پاي كاري كه كرده اند بايستند. هر چه عمل بزرگ باشد، دشمنش بيشتر و بزرگتر است .

امروز كه تمام بوق هاي تبليغاتي بر ضد اسلام و ايران است، بدين خاطر است كه ايران را به سازش و تسليم بكشند. انقلاب ما عظيم است و متكي به هيچ قدرتي نيست، نه قدرت شرق و نه قدرت

غرب انقلاب هايي كه در دنيا مي شود، به يكي از اين دو ابرقدرت متكي است ولي انقلاب مردم ما انقلابي است متكي به خود مردم، پس مردم بايد از پيامدهاي انقلابشان گله نداشته باشند. امروز كشور ايران روي پاي خودش ايستاده است، لذا زحمت ها و توطئه ها را هم بايد تحمل كند.(3)

اسلامي بودن نهضت مانع از آسيب پذيري

متوجه باشيد كه امروز آن چيزي كه اهميتش بيشتر از چيزهاي ديگر است اين است كه ما حفظ اسلاميت اين نهضت را بكنيم . اين نهضت از اولش اسلامي بود و تا اينجا هم اسلامي هست و انشاء الله تا آخر هم اسلامي باشد و همه ما و همه شما و همه ملت و ... . دولت و همه بايد همشان اين باشد كه نهضت را اسلامي پيش ببرند. اگر اسلامي بودن نهضت محفوظ باشد، ديگر آسيب نمي بينيد.(4)

شكست ناپذيري در انقلاب مردمي با ايده اسلامي

آنها نمي دانند كه وقتي انقلاب مردمي باشد، آن هم با ايده اسلامي، با انقلاباتي كه گروهي و يا اشخاص مي كنند، با هم فرق هاي زياد دارد در انقلاب مردمي، همه مردم بر اثر فشارهايي كه در ساليان دراز ديده اند، كم كم براي نجات خود و كشورشان انقلاب مي كنند كه در انقلاب ما روحانيون و خطبا در بيداري مردم نقش اساسي داشتند وقتي انقلاب از متن مردم باشد نمي شود با گروهي يا دسته اي و يا حتي لشكرهايي آن را شكست داد مثلا آمريكا و يا يك قدرت بزرگ ديگر مي تواند ايران را اشغال كند، ولي نمي تواند انقلاب را شكست دهد چنانكه در افعانستان، شوروي

با شكست روبرو شد و به نظر مي رسد كه پشيمان است آمريكا مي تواند با هواپيماهايش شهرهاي ما را بمباران كند، ولي وقتي وارد ايران شد چه ؟ مردم آنها را با چنگ و دندان از بين مي برند آناني كه خيال كردند مي توانند انقلاب ما را شكست دهند، از باب اين است كه نه اسلام را شناخته اند و نه مردم ايران را.(5)

مكتب اسلام عامل پيشبرد انقلاب

اينها نمي توانند ببينند اين انقلاب اسلامي شما را، و وقتي تحليل مي كنند كه خوب، چه شد، آدم اينجا با آدم جاهاي ديگر كه هر دو آدمند، همه جا هم يكي دعوي رهبري مي كند و مي گويد من رهبر، همه جا يك حزبي پيدا مي شود و مي گويد كه من حزب، لكن ايران چه بود كه به اين سرعت، به اين سرعت معجزه آسا پيشبرد كرد؟ وقتي تحليل مي كنند همه چيزها را مي بينند كه مكتب بود كه اين كار را كرد، اين مكتب اسلام است كه اين كار را كرد. مردم براي خدا اين كار را كردند.(6)

مشابهت با قيام انبياء و ائمه هدي

ملتي كه براي خدا و اسلام قيام كرده است، اين ملت تا اسلام هست به جاي خودش ايستاده است و خدمت مي كند. اين ملت براي دنيا قيام نكرده است كه اگر چنانچه جوانش گرفته شد رو برگرداند. اين ملت قيامش نظير قيام انبيا و قيام ائمه هدي است، نظير قيام حضرت ابي عبدالله سيدالشهد است . ملتي كه انگيزه قيامش اسلام و ايمان است ... . همه قدرت هاي عالم هم كه بر ضدش قيام بكنند و قيام

كرده اند، اينها را از مقصد خودشان و انگيزه خودشان نخواهند برگرداند.(7)

قيام ملت در مقابل همه قدرتها

انقلاب اسلامي از باب اينكه از اول اسلامي بوده اينطور نبوده است كه يك نفر فرض كنيد كه غربزده يا شرق زده آمده باشد و انقلاب كرده باشد و مردم را دعوت به انقلاب كرده باشد، كودتا كرده باشد مساءله كودتا نبوده است، مساءله قيام يك ملت براي اينكه از دست ظلم داخل و خارج به تنگ آمده است قيام يك ملت است در مقابل همه قدرت ها، مهيا هم بايد باشد براي اينكه همه قدرت ها به او تهاجم كنند و هيچ توقع ما نداريم كه آمريكا با ما سر مصالحه داشته باشد يا شوروي همه اينها مي بينند كه اگر اين انقلاب در ايران انشاء الله به ثمر برسد و آنطوري كه خواست اسلام است تحقق پيدا بكند، ناچار اين انقلاب به خارج صادر مي شود، هيچ احتياجي به اين نيست كه كسي هم برود اين كار را بكند البته تكليف است كه دعوت بشود همه جا.(8)

هدف انقلاب همان هدف پيامبر (ص) است

...اين انقلاب چون مردمي و اسلامي است، از همه انقلاب هاي جهان پرثمرتر و كم ضايعه تر است و مردم انقلابي ما بايد بدانند كه براي حفظ اسلام و انقلاب و نگهباني از ثمرات آن و پاس خون شهيدان لازم است از خود بردباري انقلابي نشان دهند... هدف انقلاب ماهمان هدف پيامبر عظيمالشان است با صبر و تحمل انقلابي به پيش تا گسترش عدل الهي و اسلام عزيز.(9)

انقلاب اسلامي مقدمه ظهور

ما براي خاطر خداي تبارك و تعالي اين نهضت را و اين ادامه نهضت را

دنبال كرديم و ملت ما بحمدالله با رشد ايمان و با قدرت الهي اين انقلاب را به پيش برد اميدواريم كه اين انقلاب يك انقلاب جهاني بشود و مقدمه براي ظهور حضرت بقيه الله - ارواحناله الفداء - باشد.(10)

انقلاب براي نجات اسلام

ما اين انقلابي كه كرديم و ملت ما كرد، اين را به حسب آن طوري كه از اول نداي او بلند شد و الان هم اين ندا بلند است، اين انقلاب براي اسلام بوده است نه براي كشور، نه براي ملت، نه براي به دست آوردن يك حكومت براي اين كه اسلام را از شر ابرقدرتها و جنايتكارهاي خارجي و از شر سليقه هاي كج داخلي داخل اسلامي نجات بدهد.(11)

پرتو افكني انقلاب در همه عالم

ملت ما بحمدالله با عنايت حق تعالي و عنايت اولياي خداي تبارك و تعالي كه به آنها ايمان داد، به آنها قدرت داد، اين ملت دست رد به سينه همه زد و ايستاد و گفت استقلال را ما مي خواهيم . آزادي را ما مي خواهيم و اگر به همين وضع پيش برود، مطمئن باشيد كه پرتوش همه عالم را خواهد گرفت .(12)

موج انقلاب در عالم

اگر نهضت شما و قيام شما و اينها مثل قيام هاي ديگر بود كه براي رسيدن به يك چيزهاي دنيوي بود، قيام كرده بوديد كه فراواني باشد، قيام كرده بوديد كه ارزاني باشد، قيام كرده بوديد كه رفاه باشد، قيام كرده بوديد كه مجالس لهو و لعب باشد، اگر براي اينها قيام كرديد، خوب حق داريد كه آنهايي كه مي خواهند شكوه كنند، شكوه كنند البته توده مردم شكوه ندارند، آني كه دارد، آنهايي است

كه از آن مجالس لهو و لعب بازمانده اند، لكن توده اي كه قيام كرده است و از اول هم غير از اينكه ما براي اسلام و جمهوري اسلامي قيام كرديم، ديگر آمال و آرزويي نداريم اين ملت خسته نمي شود اين ملت اينطور نيست كه بگويد حالا كه نرسيديم به آن، پس برويم سراغ كارمان اين ملت ميبينند رسيده به آن الان موج اين نهضت ... . در عالم اين موج رفته است، در همه جاي دنيا اين موج پيروزي شما سايه افكن است .(13)

مهار هرج و مرج و بي نظمي در كوتاهترين مدت

شما اگر به بررسي انقلاب و حالاتي كه لازمه انقلاب يك ملت است بپردازيد و با تعمق و بي طرفي و بي نظري به آن نظر اندازيد، خواهيد ديد كه چه هرج و مرج و گسيختگي هايي در سراسر كشور انقلابي بوجود مي آيد، كه رسيدن به حداقل نظم و مهار نمودن آن سالهاي طولاني به درازا مي كشد و لااقل در مدتي طولاني با قحطي ها و مرض هاي پيگير و درگيري هاي در سطح كشور و چپاول ها و قتل و غارت ها و دزدي ها و فسادهاي اخلاقي و گرفتاري هاي بسيار ديگر دست به گريبان است و اين در حالي است كه انقلاب متكي به يك يا چند قدرت بزرگ باشد. ولي كشور ايران با بافتي كه انقلاب اسلامي داشت كه اسلام برنامه همگاني بود و انقلاب مردمي و مستقل بود، قبل از آنكه به پيروزي نهايي برسد با آنكه دولت رژيم سابق برقرار بود، با عده اي قليل از افراد متعهد، شوراي انقلاب را تشكيل داد

و همچنين دولت موقت انتقالي را و در مدت بسيار كوتاه چندين رفراندم و انتخابات انجام گرفت و نظام جمهوري برقرار شد و از قحطي هيچ خبري نبود، مراكز فساد اخلاق و ميخانه ها و عشرتكده ها و قمارخانه ها و امور غير مشروع به سرعت برق برچيده شد و آنچه كه گروهك ها، خصوصا منافقين با چهره اي موافق، خود را وارد انقلاب نمودند و به جمع آوري و دزدي اسلحه و مهمات و اموال بي حساب مردم به صورتي رياكارانه دست زدند و با همان سلاح ها خود را مقابل مردم قرار دادند، بوجود آوردند، در مدتي نه چندان زياد در هم شكسته شد و كارهاي باقيمانده آنان همان چيزي است كه كشورهاي بزرگ و كوچك درحال آرامش دنيا با اين نوع درگيري ها و انفجارها دست و پنجه نرم مي كنند و روزي نيست كه در كشوري از كشورهاي به اصطلاح متمدن اروپا و آمريكا و ساير قاره انفجاري صورت نگيرد و كشور ايران هم در اين امور مشابه آنهاست، البته با حجمي بسيار كمتر اين پيروزي معنوي و مادي مرهون اسلامي بودن انقلاب و مردمي بودن و توجه مردم به اسلام و تحول روحي عظيمي است كه خداوند در اين ملت، معجزه آسا ايجاد فرمود.(14)(1) . صحيفه نور جلد:15 صفحه :91 تاريخ سخنراني :19/5/60

(2) . صحيفه نور جلد:12 صفحه :187 تاريخ سخنراني :27/3/59

(3) . صحيفه نور جلد:19 صفحه :58 تاريخ سخنراني :18/6/63

(4) . صحيفه نور جلد:12 صفحه :191 تاريخ سخنراني :1/4/59

(5) . صحيفه نور جلد:16 صفحه :26 تاريخ سخنراني :14/11/60

(6) . صحيفه نور جلد:12 صفحه :195 تاريخ سخنراني :4/4/59

(7) . صحيفه

نور جلد:15 صفحه :195 تاريخ سخنراني :26/7/60

(8) . صحيفه نور جلد:16 صفحه :10 تاريخ سخنراني :30/10/60

(9) . صحيفه نور جلد:16 صفحه :45 تاريخ سخنراني :22/11/60

(10) . صحيفه نور جلد:16 صفحه :88 تاريخ سخنراني :1/1/61

(11) . صحيفه نور جلد:20 صفحه :64 تاريخ سخنراني :21/11/65

(12) . صحيفه نور جلد:20 صفحه :178 تاريخ سخنراني :21/11/66

(13) . صحيفه نور جلد:17 صفحه :63 تاريخ سخنراني :25/7/61

(14) . صحيفه نور جلد:17 صفحه :188 تاريخ سخنراني :21/11/61

ايستادگي در مقابل شرق و غرب

چنانچه اين انقلاب اسلامي يك انقلاب عادي نيست و متكي به هيچ يك از دو قطب شرق و غرب نمي باشد از اين جهت ويژگي هاي خاص خود را داشته و دارد و با پيمودن صراط مستقيم لا شرقيه و لا غربيه در مقابل هر دو قطب ايستاده است و از هيچ يك از قدرت هاي افسانه اي نهراسيده است كه همين موجب پيروزي هاي معجزه آسايش گرديد، گرچه موجب توطئه ها و آتش افروزي هاي فراوان عليه خودش هم شد لكن در هيچ مرحله اي عقب گرد نكرد.(1)

انقلاب دروني

اين انقلاب با انقلاب هاي ساير كشورها و انقلاب هايي كه در دنيا اتفاق افتاده است، فرق دارد. انقلاب هايي كه در دنيا تاكنون اتفاق افتاده است، قدرت را از دست يك قدرتمند، يك جابر، به دست يك جابر ديگري كه يا مثل اين يا بالاتر از اين است منتقل كردند. شما مطالعه كنيد در حال انقلاب هايي كه در دنيا پيدا شده است يا كودتاهايي كه هر روز واقع مي شود و شده است، ببينيد كه آيا وضع آن جا چطور است، جز اين است كه با اغفال مردم يك

انقلاب پيدا شده است و يك قدرتي را كنار گذاشته اند، يك قدرت مشابه او يا بدتر از او را سر كار آورده اند . هيچ در حال ملتها فرق حاصل نشده است يا حال ملتها بدتر شده است . اين انقلاب فرانسه، آن انقلاب شوروي، مطالعه كنند اشخاص ببينند كه آيا قبل از اين انقلاب ها چه بوده است و حالاچي هست و آيا به حال ملتها يك اثري حاصل شده است، فكري براي ملتهاشان كرده اند يا همه اش اعمال زور است و قدرت ؟ انقلابي كه در ايران واقع شد ... يك انقلابي در باطن مردم حاصل شد، (آن انقلاب گرايش اقشار ملت به اسلامي كه تا اين عصر خصوصا در اين سده هاي آخر به طاق نسيان سپرده شده بود و از اسلام جز يك آداب خشك كه هيچ به حال ديگران ضرري نداشت و هيچ در فكر ملتها نبودند، همين باقي مانده بود). اين ملت به خواست خداي تبارك و تعالي و با عنايات خاصه او اول منقلب شد در معنويات، جوان (ها) از آن حال سابق برگشتند به يك حال اسلامي و فهميدند كه اسلام چه بايد باشد و چه بايد بكند، دنبال او اين انقلاب حاصل شد. اگر اين مساءله حاصل نشده بود، انقلاب اين جا هم مثل يكي از انقلاب هاي ديگري بود كه حالشان را مي بينيد و ديديد. آن چيزي كه در اين جا حاصل شد و بايد او را جزء معجزات ما حساب بكنيم، همان انقلاب دروني اين ملت بود.(2)

جدايي از همه انقلابها در پيدايش، كيفيت مبارزه و انگيزه

ما مي دانيم كه اين انقلاب

بزرگ كه دست جهانخواران و ستمگران را از ايران بزرگ كوتاه كرد. با تاييدات غيببي الهي پيروز گرديد. اگر نبود دست تواناي خداوند (امكان نداشت يك جمعيت سي و شش ميليوني با آن تبليغات ضد اسلامي و ضد روحاني، (به) خصوص در اين صد سال اخير و با آن تفرقه افكني هاي بي حساب قلمداران و زبان مردان در مطبوعات و سخنراني ها و مجالس و محافل ضداسلامي و ضدملي به صورت مليت و آن همه شعرها و بذله گويي ها و آن همه مراكز عياشي و فحشاء و قمار و مسكرات و مواد مخدره كه همه و همه براي كشيدن نسل جوان فعال كه بايد در راه پيشرفت و تعالي و ترقي ميهن عزيز خود فعاليت نمايند، به فساد و بي تفاوتي در پيش آمدهاي خائنانه كه به دست شاه فاسد و پدر بي فرهنگش و دولت ها و مجالس فرمايشي كه از طرف سفارتخانه هاي قدرتمندان بر ملت تحميل شد و از همه بدتر وضع دانشگاه ها و دبيرستان ها و مراكز آموزشي كه مقدرات كشور به دست آنان سپرده مي شد، با به كار گرفتن معلمان و استادان غرب زده يا شرق زده صد در صد مخالف اسلام و فرهنگ اسلامي بلكه ملي صحيح، با نام مليت و ملي گرايي گرچه در بين آنان مرداني متعهد و دلسوز بودند لكن با اقليت فاحش آنان و در تنگنا قراردادنشان كار مثبتي نمي توانستند انجام دهند و با اين همه و ده ها مسائل ديگر از آن جمله به انزوا و عزلت كشيدن روحانيان و با قدرت تبليغات به انحراف فكري كشيدن بسياري از

آنان)، ممكن نبود اين ملت با اين وضعيت، يكپارچه قيام كنند و در سرتاسر كشور با ايده واحد و فرياد الله اكبر و فداكاري هاي حيرت آور و معجزه آسا تمام قدرت هاي داخل و خارج را كنار زده و خود مقدرات كشور را به دست گيرد بنابراين شك نبايد كرد كه انقلاب اسلامي ايران از همه انقلاب ها جداست، هم در پيدايش و هم در كيفيت مبارزه و هم در انگيزه انقلاب و قيام و ترديد نيست كه اين يك تحفه الهي و هديه غيببي بوده كه از جانب خداوند منان بر اين ملت مظلوم غارت زده عنايت شده است .(3)

(1) . صحيفه نور جلد:19 صفحه :5 تاريخ سخنراني :7/3/63

(2) . صحيفه نور جلد:19 صفحه :269 تاريخ سخنراني :21/11/64

(3) . صحيفه نور جلد:21 صفحه :175 تاريخ سخنراني :14/3/68

مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني- تحولات اجتماعي و انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني(ره)

ايستادگي مقابل زورگويان درس انقلاب اسلامي

ايستادگي مقابل زورگويان درس انقلاب اسلامي مترجم: محمد معرفي

30 سال قبل ايران خود را براي يك دگرگوني كامل آماده مي كرد و برضد رژيم محمدرضا شاه پهلوي به پا خاست. مردم ايران با راهپيمايي هاي اعتراض آميز توانستند طي يك سال شاه را ساقط كنند.

سال 1978 نه تنها براي ايرانيان فراموش شدني نبود، بلكه در ذهن جواناني كه اكنون پا به سن گذاشته اند، نيز نقش بسته است.

مقاطع مختلف انقلاب مردمي ايران در جهان اسلام كه به مدت 70 سال با رنج و سختي در زير سلطه استعمار زندگي مي كردند، بي سابقه بود. از همه عجيب تر نحوه رهبري آن انقلاب بود؛ يك مرد روحاني در دوران 80 سالگي با

محاسن سفيد و عمامه سياه كه در يكي از خانه هاي نجف عراق زندگي مي كرد و در شرايطي كه دستگاه هاي پيشرفته فاكس و اينترنت، و ايستگاه هاي تلويزيوني با پوشش گسترده ماهواره اي وجود نداشت توانست با استفاده از نوار كاست و بيانيه ها انقلاب را هدايت كند.

در آن 12 ماه سرنوشت ساز در ايران كه جهان آن را از طريق رسانه هاي جمعي و پيشرفته دنبال مي كرد، روزهاي انقلابي با تظاهرات گسترده همراه شد. انقلاب با طلبه ها آغاز شد و به وسيله كارگران شركت نفت ادامه يافت. سپس به نيروهاي مسلح و نيروي هوايي كشيده شد.

تجربه بي نظيري بود كه رخ مي داد و حرف نو و تازه اي در زمينه اسلام سياسي در دنيا حادث مي شد كه بر سياست بين الملل تاثيرگذار بود و اين تجربه قابل تكرار نبود. اين تجربه ديگر تكرار نشد چرا كه رژيم هاي مختلف سياسي كه در جهان اسلام حكومت مي كنند توانستند، خشم ملت ها را با وسايل گوناگون از جمله سركوب، و با نيرنگ و خوار كردن آنها و خريد افراد فرو بنشانند.

حاكمان مانند گذشته ديگر فقط به دستگاه هاي امنيتي بسنده نكردند، چرا كه هر چه از كارشناسان خارجي بهره برداري كنند، مشكلات امنيتي و سياسي آنها نيز افزايش مي يافت و از طرف ديگر اين كار افراط گرايي را بيشتر و از ابزار زور به عنوان مانعي در مقابل حكومت ها توسط مخالفان بهره برداري مي شد.

30 سال از آن زمان گذشته است، همچنان حيات انقلابي در زندگي روزمره ايرانيان جاري است و ايراني ها كه بر پايه ولايت

فقيه حكومت خود را برپا كردند، توانستند سياست هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي را بر مبناي آن قرار دهند و به شعارهاي انقلاب وفادار باشند.

آنها، هرگونه توطئه غرب براي تن دادن به خواسته هاي شان را رد كردند و به خاطر اين موضوع بود كه همانند گذشته با موانع بزرگ داخلي و خارجي مواجه شده اند. اين توطئه ها با ترور بزرگان سياسي و ديني آغاز شد و جنگ تحميلي كه رژيم عراق آغاز كرد دنباله آن بود كه غرب در ادامه يافتن آن سهيم بود. تا اينكه به موضوع انرژي هسته اي وصل شد و محاصره اقتصادي و سياسي دنباله آن آمد.

در پنج سال اول بعد از پيروزي انقلاب جمع زيادي از رهبران نظام از جمله محمدعلي رجائي رئيس جمهور و محمدجواد باهنر نخست وزير در كاخ رياست جمهوري در اوت 1981 كشته شدند و همچنين بيش از 70 نفر از اعضاي حزب جمهوري كه ستون هاي انقلاب محسوب مي شدند بر اثر يك انفجار بزرگ در 1981 به شهادت رسيدند و ديگران از جمله فقها و علما نيز ترور شدند.

بحران ديپلمات هاي سفارت آمريكا نيز در سال 1979 آغاز شد و آن هنگامي بود كه دانشجويان 44 ديپلمات آمريكايي سفارت آمريكا را به مدت 444 روز گروگان گرفتند.

از ديد آمريكا اين موضوع بزرگترين علت براي دشمني با ايران است چرا كه حكومت آمريكا به رياست جيمي كارتر احساس كرد اين نوعي تحقير براي آمريكا است كه قبلاً بي سابقه بوده است.

اين احساس زماني براي آنها عميق تر شد كه عمليات نظامي آمريكا براي نجات گروگان ها در صحراي طبس با نابودي دو هواپيما

در آوريل 1980 رخ داد و طي آن 8 نفر از نيروهاي آمريكايي به هلاكت رسيدند.

از آن حادثه به بعد، روابط ايران و آمريكا بهبود نيافت تا اينكه جيمي كارتر جاي خود را به ريگان داد و با وساطت الجزاير موضوع گروگان هاي آمريكايي حل و فصل شد.

ايراني ها نيز از روز اول، آمريكا را حامي شاه مي دانستند چرا كه در سال 1953 سيا با كودتا عليه حكومت مصدق دوباره او را روي كار آورد. آنها سپس در سياست كشور ايران از طريق كارشناسان نظامي كه تعداد آنها به 40 هزار نفر مي رسيد در امور داخلي ايران دخالت كردند.

از جمله سلطه آمريكا بر ايران، دور كردن اين كشور از نزاع فلسطين و اسرائيل بود و حكومت شاه از نظر سياسي با رژيم اشغالگر روابط برقرار كرد و به او نفت صادر مي كرد، همچنانكه با رژيم نژادپرست آفريقاي جنوبي در آن زمان شاه روابط خوبي داشت. علاوه بر اين، قانون كاپيتولاسيون بود كه آمريكايي ها را در مقابل قانون قضايي ايران مصون مي داشت. قانون كا پيتولاسيون، موضوعي شد كه امام خميني نهضت خود را در سال 1964 با آن آغاز كند. از آن پس بود كه دشمني آمريكا با انقلاب آغاز شد و ايراني ها اعتقاد دارند كه آمريكا بايد سياست خود را در مقابل (انقلاب اسلامي) ايران تغيير دهد.

آمريكا نيز با اختصاص ساليانه 75 ميليون دلار بودجه براي مخالفان نظام، سعي در براندازي جمهوري اسلامي ايران د ارد.

حكومت آمريكا معتقد است كه جمهوري اسلامي ايران از نيروهاي مقاومت مانند حزب الله، حماس و جهاد حمايت مي كند.و رژيم صهيونيستي را به

رسميت نمي شناسد و از همه مهم تر خود حكومت ايران است كه باعث ايجاد نهضت هاي اسلامي در منطقه شده است.

از جمله اين تحولات، به خصوص تاكيد ايران بر هويت اسلامي است و موضع گيري در مقابل اشغالگران كه همين امر نشان دهنده عدم تغييرات در روابط دو كشور ايران و آمريكا است و در نتيجه، اختلافات ايران و امريكا براي مدت طولاني ادامه خواهد يافت، علاوه بر آن موضوع عراق است كه دو كشور به آن توجه خاصي نشان مي دهند.

ايران مخالف اشغالگري است و از همكاري خوب بازيگران در سياست آن كشور (عراق) بهره مي برد. در مقابل امريكا هر جا كه جاي پاي ايران را مشاهده كند، آن را مردود مي شمارد و با همه توانايي سعي در مقابله با آن را دارد. اما آيا در انجام آن توانايي خواهد داشت؟

بدون مبالغه بايد گفت عراق در حال حاضر به ميداني تبديل شده است كه دو نيروي متضاد تهران و واشنگتن در مقابل هم قرار دارند.

امريكا پس ازاشغال عراق تلاش مي كند براي طولاني مدت بر اين كشور عربي بزرگ هم از نظر سياسي و هم از لحاظ انرژي (نفت) تسلط يابد. همه اين مسائل مخالف موضع ايران است كه خواستار خروج نيروهاي خارجي و آزادي عراق از سلطه امريكا است.

به طور مثال عراقي ها معتقدند كه بايد سازمان مجاهدين خلق از خاك عراق اخراج شود، در حالي كه امريكا اصرار دارد از وجود آنها به عنوان اهرم فشار بر ضد ايران سود ببرد.

در مقابل، همه مسئولان و دولتمردان عراق بارها از ايران ديدن كردند و از رئيس جمهور احمدي نژاد براي

سفر به عراق دعوت به عمل آوردند كه اين باعث ناخشنودي فراوان واشنگتن شده است.

جمهوري اسلامي ايران پس ا ز 30 سال از آغاز انقلاب همچنان با موانع داخلي و خارجي مواجه است، اكنون نيز تنش با امريكا به عنوان يك موضوع اصلي در سياست خارجي است.

اما روابط ايران با كشورهاي همجوار و بين المللي شاهد تحولات زيادي بوده است. در گام نخست ايران سعي در بهبود روابط خود با كشورهاي همسايه مانند شوراي خليج فارس، پاكستان، افغانستان و تركيه دارد. مضاف بر اينكه ايران داراي روابط استراتژيك با كشور سوريه است، ثانياً ايران تلاش مي كند كه روابط خود را با اتحاديه اروپا به رغم مواضع منفي برخي كشورها (مانند فرانسه، انگليس و آلمان) در مورد موضوع هسته اي بهبود بخشد.

ايران از روابط دوستانه خود با چين و روسيه بهره مي برد، چرا كه اين دو دولت با اتحاديه اروپا و امريكا در مورد وارد كردن فشار به تهران از طريق تحريم مخالفت مي كنند.

اين موضوع اهميت خود را از زماني پيدا مي كند كه گزارش سازمان هاي جاسوسي امريكا در مورد صلح آميز بودن فعاليت هاي هسته اي ايران از سال 2003 اعلام شد.

روسيه نيز طي هفته هاي قبل سوخت مورد نياز نيروگاه هسته اي بوشهر كه پيش بيني مي شود در سالجاري فعاليت خود را آغاز كند به ايران ارسال كرد. ايران نيز اين موضوع را درك مي كند كه كشورهاي غربي داراي اهرم هايي براي فشار هستند كه نبايد از آن غافل بود.

به طور مثال «باب دهوپ شيفر دبيركل ناتو در ابوظبي گفته بود كه فعاليت در جهت غني سازي اورانيوم

و برنامه موشكي ايران منبع نگراني دايم براي ماست. وي افزود: يك پاسخ فقط وجود دارد و آن دنبال كردن ابزارهاي جديد براي همكاري امنيتي.

اين نگراني به عنوان ركن اساسي از سوي دبيركل ناتو هنگامي بيان شد كه وي گفت: براي ما انرژي و امنيت آن جداي از اينكه ما وارد كننده يا مصرف كننده باشيم اهميت دو چندان دارد.

سعيد جليلي رئيس تيم مذاكره كننده و دبير شوراي عالي امنيت ملي ايران نيز در سخنراني خود در پارلمان اروپا در بروكسل در پاسخ به اين تهديدات پيشنهاد جديدي براي بهبود روابط دو طرف ارائه كرد.

وي اين روابط جديد را برمبناي 4اصل، دموكراسي، انرژي، امنيت و ثروت هاي طبيعي عنوان كرد.

اين طرح به دو دليل امكان پذير نيست :1- غرب زيربار اين مسئله نخواهد رفت كه به طور مساوي با جهان اسلام همكاري كند. 2- اروپا هنوز هم نمي تواند بدون ديكته آمريكا درمورد پرونده ايران كه بسياري مواقع صهيونيست ها در آن نقش ايفا مي كنند، عمل كند.

اما در زمينه داخلي در ايران درمورد نحوه و چگونگي پيشرفت و سازندگي و حتي در زمينه عقيدتي و سياسي راه طولاني وجود دارد.

در آنجا نبردي وجود دارد كه گاهي ظاهر و پنهان مي شود مبني بر اينكه راه امام خميني و برنامه هاي سياسي و اسلامي ادامه داشته باشد يا خير. اما رهبر كنوني انقلاب آيت الله العظمي آقاي خامنه اي از مهم ترين طرفداران اصولگرايي اسلامي است و از اين بابت نگراني وجود ندارد. از اين نظر نيز تاكنون طرف مخالف نتوانسته است در خط مشي داخلي و خارجي ايران تأثير اساسي بگذارد.

اما به هرحال طرف

مخالف جرياني قوي و تأثيرگذاري است و در جامعه ايران و به خصوص نسل جديد كه دوران انقلاب، مسائل و تفكر آن را درك نكرده است، تأثير دارد.

اين چيزي است كه غربي ها به وسيله آن سعي دارند كه تصوير مبهمي با هدف تضعيف اسلام گرايي و رسيدن به هدف خود دنبال مي كنند.

ايران امروز با موانعي مواجه است كه زياد با اوايل انقلاب اين موانع فرق نكرده است كه در آن زمان شوروي در افغانستان و در مرزهاي شرقي ايران مي جنگيد و سعي داشت كه از سقوط رژيم نجيب الله و تأسيس يك رژيم اسلامي جلوگيري كند.

امروز نيز ايران در مرزهاي غربي خود با نيروهاي آمريكايي مواجه است كه تلاش دارد بر عراق تسلط يابد و آن كشور را از جهان عرب و اسلام جدا كند.

ايران هيچ طمعي در عراق ندارد ولي همانند عراق، سوريه و تركيه و بقيه كشورهاي همجوار داراي منافع طبيعي است.

پس از گذشت 30سال از انقلاب، ايران به كدامين سو خواهد رفت؟ همچنانكه ذكر كرديم، مبارزه مخفي بين جناح اصولگرا و ملي گرا در كشور وجود دارد كه در انتخابات خود را نشان مي دهد.

در بيشتر مواقع نيز جناح ملي گرا خود را در پشت مسائل معيشتي پنهان مي كند.

آمريكا خواستار اين است كه جمهوري اسلامي در مرزهاي جغرافيايي و مذهبي خود محصور و از مسائل جهان اسلام و نگراني هاي آنها به دور باشد. اما به عنوان نمونه، موضع ايران درمورد شكستن محاصره غزه واشنگتن را كه از اسرائيل حمايت مي كند، آزرده خاطر كرده است.

جرج بوش نيز در سفر اخير خود به منطقه، نيز از اين آزرده

شده بود كه سياست خاورميانه اي او نتيجه ملموسي براي كشورش و اسرائيل نداشته است.

به اين خاطر بود كه خشم و نفرت خود را متوجه ايران و آن را حامي تروريسم و خشونت عنوان كرد، اما چه كسي تروريست است و دفاع مشروع چگونه است؟

اين مسئله اي اساسي است كه آمريكا آمادگي پاسخگويي به آن را در خود احساس نمي كند. آمريكا اين را مي خواهد كه در منطقه كسي نگويد سياستش در خاورميانه غيرمؤثر است. از سه دهه پيش اما فقط ايران بود كه اين موضع را تكرار مي كرد و به اين خاطر مورد كينه آمريكا قرار گرفته است.

دلايل موجود از تغييرات اساسي در هويت نظام ايران در زمينه اسلاميت و سياست خارجي حكايت نمي كند. حتي در زمينه مواضع مختلف يا همراهي با مسائل استراتژيك منطقه مانند اشغالگري (به خصوص در فلسطين و عراق) تغيير خاصي در سياست ايران ديده نمي شود و همانند سياست ثابت و پابرجاي گذشته انقلاب است.

از همين جا است كه تهاجم غرب به ايران از قبل شروع شده و سه دهه است كه ادامه دارد و تا آينده اي نامعلوم ادامه خواهد يافت.

اما آنچه كه مسلم است ايران قدرتمند خواهد بود و رهبران آن، همانند امام خميني از استقلال و اصولگرايي محافظت خواهند كرد.

منبع: روزنامه القدس العربي

انقلاب اسلامي در كلام شهيدان

انقلاب اسلامي در كلام شهيدان «انقلاب اسلامي ايران نتيجه 1400 سال رنج و زحمت ومشقت و تبعيد و زندان و شكنجه ها و جنگها و شهادتها مي باشد.

افرادي چون مطهري ها و... جان عزيز خود را فدا كرده اند تا اين انقلاب به اينجارسيده است و ما امروز وارث چنين انقلابي هستيم. شما

مي دانيد حفظ هر چيزي از به دست آوردن آن دشوارتر است.»

آموزگار شهيد محمد خالوئي از : تهران

«شجره انقلاب اسلامي احتياج مبرمي به خون جوانان عاشق و خدمتگزار به خداوند سبحان دارد. از آن طرف، خداوند متعال هم جوانان برومند و شايسته و باتقوا را به وسيله (شهادت)

گلچين مي كند.»

دانش آموز شهيد داود سهرابي از : تهران

«در اول وصيتنامه به امام عزيز سلام عرض مي كنم كه ما را ياري و رهبري كرد كه از نظام كثيف طاغوت خارج شويم و در فضاي سالم انقلاب اسلامي زندگي كنيم. نمي دانم شكر اين نعمت را چگونه بجا آورم كه اگر انقلاب نمي شد، حالا در اين مكان مقدس كه خداوند عنايت كامل داردنبودم بلكه در بدترين و كثيف ترين جاها مشغول معصيت خداوند بودم و از خدا آنقدردور بودم كه هيچ فكرش را هم نمي توان كرد.»

دانش آموز شهيد احسان كشاورز محمدي از : تهران

«وقتي انقلاب كرديم و آمريكا را كه مظهر شيطان است به رهبري امام ازخاك اسلامي خود بيرون كرديم بايد پذيراي مصايب و دشواريها نيز باشيم. وقتي خواستيم كه سربلند باشيم و حق بگوييم و به حق دعوت كنيم بايد رنج و مشقت فراواني را تحمل و مبارزه كنيم.»

دانش آموز شهيد حميد رزاقي از : تهران

«من يك جان دارم و آن هم مال انقلاب اسلامي است.»

بسيجي شهيد محمد قاسم رياحي از : بندر گز

«اميدوارم اين انقلاب كه يك انقلاب اسلامي است يك انقلاب جهاني شود ومقدمه براي حضور حضرت بقيه الله ارواحنا لتراب مقدمه الفداء باشد.»

دانشجوي شهيد علي رفيق دوست از : تهران

«اين مردم بدون سلاح، فقط با اسلحه ايمان برمدرنترين سلاحها پيروز شدند و يك بار ديگر تاريخ اثبات كرد كه قرآن پيروز است ومشرك و كفار نابود و جايشان در

زباله دان تاريخ خواهد بود.»

مهندس شهيد منوچهر مهاجراني از : خمين

«اين انقلاب مانند درختي است جوان كه احتياج به خون داردمي روم تا با خون خود كه مقدار ناچيزي است اين درخت را آبياري كنم تا از محصول آن آيندگان استفاده ببرند.»

كارگر شهيد رسول رفيعي از : سبزوار

«اي دولتمردان كه در نظام جمهوري اسلامي ايران مسووليتي به عهده داريد بايد به فكر مردم باشيدبايد براي مردم زندگي ساده را به هر نحوي كه شده تهيه نماييد انقلاب، انقلاب محرومان است بايد در خدمت مردم باشيد و خدمت كنيد. »

شهيد محمد رضا مرادي از : خرمشهر

«نگهداري انقلاب بزرگترين وظيفه و سخت ترين مسووليتها است، انقلابي كه هم اكنون چشم اميد مستضعفان، گرسنگان و پابرهنگان است... اگر مي خواهيد روح من درآرامش قرار گيرد به امور مردم رسيدگي كنيد.»

پاسدار شهيد احمد رضا سعيدي از : تهران

روحانيت مبارز و هدايت فكري - سياسي ملت ايران در انقلاب اسلامي

روحانيت مبارز و هدايت فكري - سياسي ملت ايران در انقلاب اسلامي

بررسي و مطالعه تحولات سياسي - اجتماعي پس از شهريور 1320 ما را به اين اصل رهنمون مي شود كه جريان اسلامي به رهبري روحانيت بزرگ ترين و عميق ترين نقش را در هدايت ملت ايران براي دست زدن به انقلاب عليه رژيم استبدادي پهلوي داشته است.

با جرأت بايد گفت كه بدون رهبري نايب امام زمان (عج)، مرجع تقليد بزرگ عالم تشيع، امام روح الله موسوي خميني (ره) و ايثار و از خودگذشتگي روحانيت مبارز و همراهي اقشار مختلف مردم، اعم از دانشگاهي، دانش آموزي، بازاري، كارگري و ديگران، هيچ يك از جريانهاي ماركسيستي، ملي گرا و التقاطي توان شكست رژيمي تا دندان مسلح را نداشتند؛ به ويژه آنكه از سوي ابرقدرتها و به خصوص آمريكا حمايت مي

شد.

روشن است كه راه انداختن يك انقلاب عظيم نيازمند رهبري هوشمند، مكتبي غني، كادر انقلابي آگاه و شجاع و مردمي فداكار است. همچنين تشكيلاتي وسيع و سراسري مي طلبد تا كل جامعه را از پايتخت تا دورترين روستاها عليه رژيم بسيج كند و مهم تر آنكه پشتوانه ي مالي قدرتمندي تمنا دارد.

از ميان جريانهاي مختلف سياسي- فكري در ايران پس از شهريور 1320تنها جريان اسلامي بود كه از همه ي امتيازات فوق نصيب داشت:

1- رهبري داشت همچون امام خميني (ره) با شخصيتي پرجاذبه و زندگي ساده و بي آلايش همانند مردم عادي. او مبارزي بود كه با طاغوت سر سازش نداشت، اسلام شناسي بود بي بديل و سياستمداري هوشمند و در يك كلام «مرد خدا».

2- از مكتبي ناب، ظلم ستيز و دشمن استبداد و استعمار و جامع يعني تشيع برخوردار بود كه ريشه در اعماق وجود مردم ايران داشت.

3- كادر اصلي رهبري آن را روحانيون مبارز و شجاعي تشكيل مي دادند كه بي اعتنا به دنيا، دلسوزانه خود را وقف خدمت به مردم كردند. رهبر عظيم الشأن انقلاب اسلامي حضرت آيت الله العظمي خامنه اي (مدظلله) در اين باره مي گويد:

ما با يك لا قبا، مثلا چه چيزي داشتيم كه موجب بشود مردم با حرف روحانيت و حرف امام، آن طور حركت كنند، پانزده سال مبارزه نمايند و بعد با فداكاري آن را به پيروزي برسانند و سپس ده سال دوران مبارك حضرت امام، در مقابل اين همه توطئه ايستادگي كنند و بعدش همينطور: آيا جز معنويت و جز اين اعتقاد در دل مردم كه روحانيت براي خودش كار نمي كند بلكه براي خدا و

خير مردم است و امر خدا را اجر مي كند، چيز ديگري بوده است؟چند سال پيش...خدمت امام رفتم و به ايشان عرض كردم كه اين انقلاب به پشتوانه ي هزار سال نفوذ معنوي روحانيت شيعه به پيروزي رسيد. (1)

4- مردمي فداكار و معتقد به مباني انقلاب، پشتيباني اش مي كردند كه حاضر بودند همه ي هستي خود را براي اعتلاي اسلام قرباني كنند.

5- جريان اسلامي از تشكيلات وسيع و فعالي در سراسر كشور برخوردار بود كه هيچ يك از سازمان ها و احزاب از آن برخوردار نبودند.

نقش آيت الله عبدالكريم حائري يزدي در تأسيس حوزه ي علميه قم و مراجع عظام بعدي، از جمله آيت الله بروجردي در حفظ و گسترش حوزه ي علميه بدون شك پشتوانه ي عظيمي براي انقلاب اسلامي بود كه از سال 1341 نمايان گشته بود.

همين حوزه بود كه بستر لازم براي تربيت طلاب فداكار و مخلص از جمله امام خميني (ره) را فراهم ساخت و آموزش هاي مورد نياز كادرهاي طراز اول انقلاب اسلامي را سامان داد. آيت الله العظمي اراكي در اشاره به اين نقش مي گويد:

آقاي خميني از قم مبعوث شد، در اثر حوزه ي علميه اي كه آقاي حائري منعقد كرده بود و اين يكي از نتايج آن حوزه بود. (2)

آيت الله علي اكبر هاشمي رفسنجاني درباره ي تشكيلات گسترده روحانيت و نقش آن در هدايت مردم براي انقلاب اسلامي مي گويد:

در جريان اين مبارزه عملا روشن شد كه روحانيت شيعه در ايران ويژگي هاي يك حزب تمام عيار را دارد و فاقد عيوب احزاب است. زيرا معلوم شد كه يك شبكه گسترده اي - كه به

طور طبيعي در همه ي مملكت هست - پايگاهش در مساجد و حسينيه ها و اماكن مذهبي پراكنده است و زمان هاي مناسبش هم، ماه رمضان و محرم و اعياد و وفيات بود كه مردم به طور طبيعي جمع مي شدند. روح حاكم بر اين اجتماعات، عاشوراي امام حسين (ع) بود. فكر مبارزه با طاغوت در قيام تاريخي امام حسين (ع) نهفته است. در سخنان امام حسين (ع) و حضرت زينب (س) الهاماتي وجود داشت كه اين افكار را زنده نگه مي داشت. اين تشكيلاتي بود كه بودجه اش توي خودش بود. نه تنها بودجه اي نمي برد بلكه بودجه اي هم مي داد. اصلا حوزه ها را همين مجالس روضه اداره مي كرد. براي اينكه هر طلبه اي كه به تبليغ مي رفت در بازگشت از سفر يك مقدار سهم امام مي آورد كه در مجموع يك رقم درشتي بود. از طرفي نقطه ي بسيار قوي اين تشكيلات آن بود كه افكار و خواسته هاي مردم از اعماق جامعه به حوزه منتقل مي شد. در هر ماه رمضاني كه به تبليغ مي رفتيم در مراجعت تازه ترين مسايل جامعه را كه بيانگر روحيه و نيازهاي مردم بود، به حوزه وارد مي كرديم. حوزه علميه قم بويژه مدرسه ي فيضيه - مثل شوراي مركزي يك حزب - مكاني بود براي جمع آوري امكانات مالي و تبادل نيازها و مسايل فكري مردم. همه ي اينها واقع بيني طلبه ها را افزايش مي داد و بر رشد فكري آنها مي افزود. ضمنا طلبه ها در بازگشت به مراكز تبليغي، افكار حوزه را دوباره در سراسر كشور پخش

مي كردند، طبعا اگر يك مسئله سياسي قوي توي حوزه مطرح بود بعد از پنج - شش ماه به همه ي كشور مي رسيد. (3)

6- پشتوانه ي مالي مبارزات انقلابي از خمس مؤمنان يعني سهم امام، صندوق هاي قرض الحسنه ي خود جوش و كمك هاي بازاريان مسلمان تأمين مي شد نه از سرقت بانكها كه برخي جريانهاي غير اسلامي بدان دست مي يازيدند.

بسيار يادكردني است كه علماي مبارز با فعاليت در شهرهاي مختلف كشور هر يك همچون يك گروه سياسي و تشكيلات قوي كار آمد بودند.

به عنوان نمونه مي توان از مبارزات آيت الله طالقاني، منتظري، رباني شيرازي، مهدوي كني، هاشمي رفسنجاني، و نيز آيت الله خامنه اي و ديگران نام برد. حمايت و همراهي مردم از اين روحانيون موج انقلاب اسلامي را به هر سوي كشانيد. چون اين تشكل ها عنوان گروه سياسي نداشتند، بسياري از فعاليتهاي آنها ثبت و ضبط نشده است.

بسياري از مساجد در سراسر كشور كانون مبارزه عليه رژيم و هدايت مردم به سوي انقلاب اسلامي بود. به عنوان نمونه، از نقش آفريني «مسجد هدايت» (با سخنراني آقايان طالقاني، باهنر، هاشمي رفسنجاني، امامي كاشاني و مرتضي مطهري)، مسجد جامع نارمك (با سخنراني آقايان آيت الله خامنه اي و خزعلي)، مسجد جاويد (با سخنراني شهيد مفتح)، مسجد جليلي (آيت الله مهدوي كني)، كانون توحيد (آيت الله موسوي اردبيلي)، مسجد الجواد (شهيد مطهري از سال 1350به بعد) (4) و هزاران نمونه آن در سراسر كشور بايد ياد كرد. جامعه مدرسين حوزه ي علميه قم

از تشكل هاي فعال حوزه ي علميه قم «جامعه ي مدرسين» بود، كه جمعي از علما و اساتيد بزرگ

حوزه در سال 1340 آن را پايه گذاري كردند. جامعه ي مدرسين، نخست يك يك تشكيلات مخفي بود و با آغاز قيام ملت مسلمانان دعوت امام خميني (ره) را لبيك گفته، با تمام توان در چاپ، تكثير و پخش اطلاعيه هاي امام خميني (ره) و سايرعلما، ارسال اطلاعيه ها به شهرستانها و اعزام سخنران مي كوشيد. از جمله فعاليتهاي اعضاي جامعه ي مدرسين همراهي با مراجع در تأييد مرجعيت امام خميني (ره) در سال 1342 پس از دستگيري بود. چون مراجع تقليد طبق قانون اساسي مصونيت داشتند، اين اقدام مانع از محاكمه امام (ره) در دادگاه نظامي و اعدام شد.(5) پس از تبعيد امام (ره) به تركيه در سال 1343 و سپس به عراق، اعضاي جامعه ي مدرسين همگام با ديگر علماي مبارز و دانشگاهيان كوشيدند تا دايره ي مرجعيت امام خميني (ره) را بگسترانند و نام او را زنده نگاه دارند و عليه رژيم افشاگري كنند.

مهم ترين فعاليت هاي جامعه ي مدرسين از زمان تبعيد امام (ره) تا پيروزي انقلاب عبارت بود از:

- تماس با امام خميني (ره) به هر طريق ممكن و اخذ رهنمود؛

- تماس با فقها و مراجع قم و علماي بلاد و تقاضاي حمايت از مبارزات؛

- تهيه ي اعلاميه در فرصتهاي مناسب؛

- تكثير و پخش اعلاميه ها در شهرستانها؛

- ايراد سخنراني در مواقع لازم؛

- اعزام طلاب به شهرستان ها براي سخنراني؛

- دعوت مردم به تعطيلي و شركت در تظاهرات؛

- پخش عكس و رساله امام خميني و ترويج مرجعيت ايشان؛

- رسيدگي به اعتصاب كنندگان و خانواده زندانيان و تبعيد شدگان و شهدا؛

- صدور اعلاميه مبني بر خلع محمدرضا شاه پهلوي از سلطنت

و پيشنهاد تأسيس حكومت اسلامي در تاريخ 1357/9/21. (6)

اين تشكيلات برجسته ي روحاني پس از پيروزي انقلاب اسلامي با پذيرفتن مسئوليتهاي كليدي در تثبيت نظام جمهوري اسلامي نقش خود را در دفاع از اسلام، انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي ايفا مي كند. جامعه روحانيت مبارز

بخشي از عالمان مبارز و روحانيون انقلابي تهران در نيمه ي دوم سال 1356 با توجه به تجربيات گذشته و با هدف مبارزه ي سازمان يافته تر با رژيم استبدادي پهلوي و تأسيس حكومت اسلامي گرد هم آمدند و تشكيلات «جامعه ي روحانيت مبارز» را بنيان نهادند. آنان عبارت بودند از آيات شهيد بهشتي، شهيد مطهري، شهيد مفتح، شهيد باهنر، شهيد محلاتي، مقام معظم رهبري آيت الله خامنه اي، موسوي اردبيلي، مهدوي كني، هاشمي رفسنجاني، امامي كاشاني، موحدي كرماني و عباسعلي عميد زنجاني. (7)

پس از پيروزي انقلاب اسلامي با توجه به اختلاف نظر بين اعضاي جامعه روحانيت مبارز، جناحي از آن انشعاب يافت و «مجمع روحانيون مبارز» را در فروردين 1367 تشكيل داد. اعضاي اين انشعاب عبارت بودند از: حجج اسلام مهدي كروبي، سيد محمود دعايي و حيدر علي جلالي خميني. (8)

پس از انشعاب، امام خميني (ره) هر دو جناح را تأييد فرمود؛ چون به تعبير ايشان، در اصول با هم مشترك بودند؛ ولي هر يك براي رشد اسلام و خدمت به مسلمانان طرح و نظري داشتند كه به عقيده ي خود موجب رستگاري است. (9)

بار ديگر بر اين نكته پاي مي فشريم كه جريان اسلامي به رهبري عارف و اصل امام خميني (ره) و روحانيت انقلابي بزرگ ترين و عميق ترين نقش را در هدايت مردم براي سرنگوني نظام

كهنه ي 2500 ساله شاهنشاهي و بر پايي نظام جمهوري اسلامي داشته است؛ اما بسياري از زواياي اين فعاليت هنوز بر مردم و تاريخ مخفي مانده است.

تشكلهاي بي نام و نشان شخصيتهاي روحاني مسلمان و چهره هاي مبارز فراواني از اقشار مختلف كشور در جامعه ي شهري و روستايي در پيشبرد انقلاب اسلامي نقش داشتند كه شرح فعاليت آنها تحقيقات گسترده اي مي طلبد. از اين رو مؤلف حاضر اعتراف مي كند آن سان كه شايسته است، حق مطلب را ادا نكرده است. تشكل هاي اسلامي عصر جمهوري اسلامي

در عصر جمهوري اسلامي نهاد روحانيت، جامعه مدرسين، جامعه ي روحانيت مبارز، جمعيت مؤتلفه اسلامي، گروه مهدي هاشمي و انجمن حجتيه كه از پيش از انقلاب فعال بودند، همچنان كما بيش به استمرار حركت خود پرداختند. اما در فواصل زماني مختلف گروه هاي ديگري نيز پديد آمدند كه اينك آنها را به اختصار معرفي مي كنيم.

در سال 1357- 1367 ش. سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، حزب جمهوري اسلامي و مجمع روحانيون مبارز - از گروه هاي عمده ي جريان اسلامي - پا به عرصه وجود نهادند. سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي

سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، فراهم آمده از هفت گروه كوچك مسلح مسلمان بود كه پيش از پيروزي انقلاب اسلامي عليه نظام شاهنشاهي با مشي مسلحانه عمل مي كردند.

اين گروه ها عبارت بودند از: گروه منصورون، امت واحده، موحدين، فلاح، بدر، توحيدي صف و توحيدي فلق. اين گروه ها به صورت نيمه مخفي در فروردين 1358ش. سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را تأسيس كردند. هدف آنها در آن مقطع دفاع مسلحانه از انقلاب اسلامي بود. پس از تشكيل سازمان، آيت الله

حسين راستي كاشاني به نمايندگي امام خميني مأموريت هدايت اعضاي آن را بر عهده گرفت؛ اما سرانجام سازمان به سه جناح تقسيم شد: 1- جناح آيت الله راستي كاشاني كه بر حاكميت رأي نماينده ي امام تأكيد مي كرد؛ 2- جناح مخالف كه حكم سازمان را بر حكم نماينده ي ولايت ترجيح مي داد؛ 3- جناح ميانه كه به دليل شدت اختلافات خواستار انحلال سازمان شد. اختلاف داخلي سازمان بيشتر بر سر ديدگاه هاي اقتصادي بود و چون براي حل آن به نتيجه اي نرسيدند، سازمان در مهر 1365منحل گرديد. مهم ترين اشكال وارد بر سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي فقدان اطاعت پذيري بخشي از اعضاي آن از ولي فقيه بود.

در سال 1370چند نفر از اعضاي گذشته ي سازمان به رهبري محمد سلامتي و بهزاد نبوي بار ديگر با مشي آشكار و غير نظامي و با افزودن كلمه ايران بر عنوان آن، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران را تأسيس كردند. (10) سازمان جديد، كه هم اكنون نيز فعال است، از هويتي بسيار متفاوت نسبت به سازمان گذشته برخوردار است. سازمان امروزي متشكل از همان جناحي است كه با ديدگاه هاي نماينده ي امام در سازمان مخالف بودند. همچنين سازمان با وجود حمايت از رئيس جمهوري سابق سيدمحمد خاتمي و ايفاي نقش مهم در جبهه ي دوم خرداد، به توصيه هاي او نيز توجهي نكرد. (11) شايان ذكر است كه در پي سخنان اهانت آميز هاشم آغاجري در سال 1381 درباره ي روحانيت و مرجعيت و دفاع سازمان از سخنان او، جامعه ي مدرسين حوزه ي علميه قم طي اطلاعيه اي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران را

نامشروع اعلام كرد. (12) حزب جمهوري اسلامي

حزب جمهوري اسلامي، در سال 1358 به وسيله شهيد بهشتي، شهيد باهنر، حضرت آيت الله خامنه اي، آيت الله موسوي اردبيلي و آيت الله هاشمي رفسنجاني تأسيس شد. اين حزب به دبير كلي شهيد بهشتي در تثبيت نظام در سال هاي بحران و خنثي كردن توطئه هاي دشمنان انقلاب، افشاي ماهيت ليبرال ها و گروه هاي برانداز بسيار مؤثر بود. (13) رهبران اين حزب مسئوليت هاي كليدي را در نظام جمهوري اسلامي بر عهده داشتند. از مهم ترين مباني فكري اين حزب اطاعت از ولايت فقيه، تلاش براي استقرار حكومت اسلامي و دفاع از نظام جمهوري اسلامي بود. حزب جمهوري اسلامي، سرانجام پس از بروز يك سري اختلافات داخلي از جمله درباره ي بند ج قانون زمين شهري، قانون كار، قانون تعاوني هاي توليدي، حدود مالكيت، نخست وزيري مهندس مير حسين موسوي (14) و فرصت نكردن رهبران حزب براي رسيدگي به امور آن به دليل مشاغل مهم سياسي و اجرايي، در سال 1366 با موافقت امام خميني (ره) به فعاليت هاي خود پايان داد. (15) گروه مهدي هاشمي

گروه انحرافي ديگري كه علاوه بر انجمن حجتيه به نوعي در نهاد روحانيت نفوذ داشت، با عنوان «باند سيد مهدي هاشمي» و هواداران آيت الله منتظري شناخته مي شود.

مهدي هاشمي پيش از پيروزي انقلاب به جرم قتل مرحوم شمس آبادي امام جماعت مسجد سيد اصفهان دستگير و زنداني شد، اما پس از پيروزي انقلاب آزاد گشت. اين باند با نفوذ در بيت آيت الله منتظري - از مبارزان پيش از پيروزي انقلاب اسلامي - و سوء استفاده از موقعيت او دست به

اعمال خلاف شرع و قانون مي زد. با دستور امام خميني (ره) به وزير اطلاعات وقت، مهدي هاشمي و گروهش دستگير شدند (16) و سرانجام در سال 1366 مهدي هاشمي پس از اعتراف به قتل چند چهره ي مذهبي، سازماندهي و رهبري گروه هاي ترور و آدم ربايي، رابطه با ساواك، خارج كردن غير قانوني سلاح و مهمات از سپاه، ايجاد شبكه نفوذ در ارگان ها و سرقت اسناد، افشاگري عليه كشور و اقدام عليه سياست هاي خارجي جمهوري اسلامي، شايعه پراكني و ايجاد اختلاف در بين مسئولان به اعدام محكوم شد. (17)

دستگيري و بازداشت مهدي هاشمي كه از همان ابتدا با مخالفت آقاي منتظري روبرو شده بود، سرانجام بزرگترين ضربه را به او زد. امام خميني (ره) آقاي منتظري را نصيحت كرد و به او درباره ي عوامل نفوذي تذكر داد و خواستار محاكمه عادلانه ي مجرم در هر مقامي بود؛ اما آقاي منتظري نپذيرفت و رهبر انقلاب نيز به دليل ياد شده و نفوذ منافقان و ليبرال ها در بيت او و براي حفظ انقلاب در تاريخ 1368/1/6 طي نامه اي وي را از قائم مقامي رهبري عزل كرد. (18)

اعضاي اين گروه علاوه بر انحرافات فكري همچون توجه افراطي به سياست، مطلق انديشي در باره ي ديدگاه هاي خود و رابطه با گروه هاي انحرافي مانند منافقين و نهضت آزادي، از دو انحراف بزرگ ديگر نيز برخوردار بودند: يكي انحرافات عملي و اقدامات خودسرانه ي خلاف قانون و شرع و ديگري، اطاعت نكردن از ولي فقيه و رهبر انقلاب اسلامي. اين كژروي ها را مي توان آشكارا از اعترافات و سخنان خود مهدي

هاشمي نيز بازيافت. (19) مجمع روحانيون مبارز

مجمع روحانيون مبارز، در سال 1367ش. به دنبال اختلاف نظر اعضاي جامعه ي روحانيت مبارز و انشعاب آن پديد آمد. اين انشعاب مورد تأييد امام خميني (ره) نيز قرار گرفت. بنيانگذار انقلاب اسلامي بر اشتراك در هدف اين دو تشكل مهم روحاني پاي فشرد و اختلاف اين دو شعبه را در سليقه، راهكارها و چگونگي وصول به اهداف دانست، امام خميني (ره) فرمود:

...و اين مسئله روشن است كه بين افراد و جناح هاي موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف نظر هم باشد. صرفا سياسي است ولو اينكه شكل عقيدتي هم به آن داده شود. چرا كه همه در اصول با هم مشتركند و به همين خاطر است كه من آنها را تأييد مي نمايم. آنها نسبت به اسلام و قرآن وفادارند و دلشان براي مردم و كشور مي سوزد و هر كدام براي رشد اسلام و خدمت به مسلمين طرح و نظري دارند كه به عقيده ي خود موجب رستگاري است. (20)

پس از تشكيل مجمع روحانيون مبارز، دو جناح اساسي در كشور شكل گرفت كه هر يك تشكل هاي همفكر و همسو را با خود همراه كردند.(21) اين تشكل پس از پيروزي آقاي سيدمحمد خاتمي در رياست جمهوري 1376 ش. و تشكيل جبهه دوم خرداد، از اركان مهم اين جبهه به شمار مي رفت. حزب كارگزاران سازندگي

از 1367تا 1376 مهم ترين گروهي كه پا به ميدان سياست نهاده است، حزب كارگزاران سازندگي است. انگيزه ي تشكيل حزب تداوم سياست هاي آقاي هاشمي رفسنجاني رئيس جمهور وقت در رابطه با دوران سازندگي پس از جنگ و ماندن بر سر قدرت

بود. هنگامي كه در آستانه ي انتخابات مجلس پنجم شوراي اسلامي، جامعه ي روحانيت مبارز حاضر نشد پنج نفر از طرفداران آقاي هاشمي را در فهرست مشترك قرار دهد، شانزده نفر مركب از ده وزير، چهار معاون رئيس جمهور، رئيس كل بانك مركزي و شهردار تهران، با نام «جمعي از كارگزاران سازندگي» با شعار عزت اسلامي، تداوم سازندگي و آباداني ايران، اعلام موجوديت كردند. با مخالفت مقام معظم رهبري و افكار عمومي به دليل احتمال نفوذ در انتخابات ده وزير ناچار به كناره گيري شدند و افراد باقي مانده، حزب كارگزاران سازندگي را تشكيل دادند و حزب در سال 1378 با مجوز رسمي وزارت كشور رسميت يافت. (22) مهم ترين مبناي فكري اين گروه، تكنوكراسي يا فن سالاري است و بر توسعه ي اقتصادي پاي مي فشارد. اعضاي حزب هر چند بر اصل نظام جمهوري اسلامي، جمهوريت و اسلاميت و ولايت فقيه نيز تأكيد دارند، اما در عمل نشان داده اند كه بيشتر به توسعه اقتصادي مي انديشند. مهم ترين اشكال وارد بر اين گروه رويكرد شبه سرماي داري در توسعه اقتصادي و عدم توجه به توسعه همه جانبه است. همچنين اختيارات ولي فقيه را محدود به قانون اساسي مي دانند.

عدم اعتقاد به ولايت مطلقه ي فقيه در بين برخي از افراد حزب، در پيش گيري سياست تساهل و تسامح فرهنگي و نداشتن موضع ثابت در انتخابات مختلف از جمله موارد ديگر اشكال بر حزب كارگزاران است. (23) جبهه ي دوم خرداد

از مقطع زماني خرداد 1376 ش. به بعد - يعني از پيروزي آقاي خاتمي در هفتمين دوره ي انتخابات رياست جمهوري - مهم ترين

تشكل ايجاد شده جبهه ي دوم خرداد است. اين جبهه، كه حول محور رئيس جمهور خاتمي تشكيل شده بود و از سياست هاي توسعه ي سياسي و جامعه ي مدني ايشان حمايت مي كرد، مركب از هجده گروه بود كه مجمع روحانيون مبارز، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران، خانه ي كارگر، حزب اسلامي كار، حزب همبستگي ايران اسلامي، دفتر تحكيم وحدت، جمعيت زنان جمهوري اسلامي و حزب مشاركت ايران اسلامي از گروه هاي معروف آن بودند.

جبهه ي دوم خرداد يك تشكيلات نامتجانس و داراي تشتت ايدئولوژيك بود. در ميان گروه ها ي آن از نيروهاي ارزشي و اصول گرا گرفته تا نيروهاي ملي - مذهبي و ضد نظام جمهوري اسلامي يافت مي شد. بر همين اساس برخي اعضاي اين جبهه به ولايت فقيه اعتقادي نداشتند. (24)

مهم ترين نقش را در جبهه ي دوم خرداد، حزب جبهه ي مشاركت ايران اسلامي بر عهده داشت. اين حزب، كه فراهم آمده از اعضاي فعال ستادهاي انتخاباتي رئيس جمهور خاتمي بود، با هدف ايجاد تشكلي سياسي كه گرايش ها و سليقه هاي مختلف هوادار آقاي خاتمي را حفظ نمايد و براي حمايت از دولت وي، در 1377/9/14اعلام موجوديت كرد. (25) دبير كلي اين حزب بر عهده ي محمدرضا خاتمي برادر رئيس جمهور سابق است.

اساسي ترين اشكالات جبهه مشاركت عبارتند از:

- عبور از خط قرمزهاي نظام جمهوري اسلامي؛

- حضور برخي نيروهاي مخالف نظام جمهوري اسلامي در آن؛

- تأثير پذيري از فلسفه ي سياسي ليبرال غرب؛

- پاي فشاري بر مشروعيت مردمي ولي فقيه به جاي مشروعيت الهي و مقبوليت مردمي؛

- عدم تجانس ايدئولوژيك و اختلاف آراي اعضا؛

- راه دادن تساهل و

تسامح به قلمرو ارزش هاي اسلامي؛

- گذار از مباني فكري امام خميني (ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران.

- شايان ذكر است گروه ها، احزاب و تشكل هايي كه در جريان اسلامي جاي گرفته اند، تا زماني اطلاق عنوان اسلامي بر آنها صحيح است كه به مباني فكري اين جريان التزام اعتقادي و عملي داشته باشند. پي نوشت : 1.آيت الله خامنه اي، حديث ولايت، ج 5، ص302 - 304.

2. نك: فصلنامه ي ياد، بنياد تاريخ انقلاب اسلامي ايران، سال اول، شماره 4، پاييز 1365، ص 23 - 30.

3. فصلنامه ي ياد، ش 12، سال سوم، پاييز 1367، ص 49 - 50.

4. نك: جريان و جنبش هاي مذهبي - سياسي ايران، ص 335 - 337.

5. نك: تاريخچه ي فعاليت جامعه ي مدرسين حوزه ي علميه قم، سايت اينترنت

File: //A: jameeh - files / moarfi. htm.

6. پيشين.

7. نك: صادق سليمي بني، جامعه شناسي سياسي احزاب، ش 1، جامعه روحانيت مبارز، ص 62.

8. همان، ص 63.

9. امام خميني، صحيفه ي نور، ج 21، ص 46 - 47.

10. براي اطلاع بيشتر نك: لطف علي لطيفي، جامعه شناسي سياسي احزاب شماره 4، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي.

11. به عنوان نمونه پايان دادن به تحصن در اواخر مجلس ششم.

12. نك: به سايت جامعه مدرسين در اينترنتwww. jameeh. com.

13. نك: مهدي نظرپور، جريان شناسي سياسي، ص 50.

14. نك: عباس شادلو، احزاب و جناح هاي سياسي، ص 70 - 71.

15. امام خميني (ره)، صحيفه ي ء نور، ج 20، ص 92 - 93.

16. امام خميني (ره)، صحيفه ي نور، ج 20، ص 145؛ نك: محمد محمدي ري شهري، خاطرات سياسي، ص 52 - 59.

17. نك:

محمد محمدي ري شهري، خاطرات سياسي، ص 135- 141.

18. همان، ص 283 - 290.

19. همان، ص 245 - 280.

20. امام خميني، صحيفه نور، ج 21، ص 46 - 47.

21. نك: حجت مرتجي، جناح هاي سياسي در ايران امروز، ص 11-23.

22. نك: عبدالله شمسي، جامعه شناسي سياسي احزاب 5، حزب كاگزاران سازندگي، ص 18- 32.

23. همان، ص 45 - 48 و63 -71.

24. نك: مهدي نظرپور، جريان شناسي سياسي، ص 80 - 81.

25. همان، ص 77.

منبع: كتاب جريان شناسي سياسي ايران معاصر

نگاهى به نظريه هاى انقلاب

نگاهي به نظريه هاي انقلاب نويسنده: محمد فولادي مقدمه

مطالعه انقلاب هاي سياسي و اجتماعي از مهم ترين حوزه هاي پژوهشي در علوم اجتماعي است. وقوع انقلاب ها در جوامع، زمينه مناسبي براي تحقيقات علمي، طرح، آزمون و اصلاح نظريه هاي انقلاب به وجود آورد. تا چند دهه پيش، توجه نظريه پردازان انقلاب به مطالعه انقلاب هاي كبير معطوف بود، اما ظهور انقلاب اسلامي در ايران و در پي آن، وقوع ناآرامي ها، شورش ها و در نهايت، انقلاب ها در كشورهاي گوناگون، بويژه جهان سوم، زمينه ارزيابي مجدد نظريه هاي موجود در باب انقلاب را فراهم آورد. بي ترديد، خيزش گسترده مردمي در سال هاي 1356-1357 ، كه منجر به شكل گيري انقلاب اسلامي و تشكيل جمهوري اسلامي در ايران شد، نظريه هاي موجود در باب انقلاب را در هاله اي از ابهام فرو برد. اين نوشتار، مروري اجمالي بر رهيافت ها و نظريه هاي گوناگون در باب انقلاب دارد.

به اجمال، عمده ترين نظريه هاي انقلاب را مي توان به نظريه هاي جامعه شناختي و روان شناختي تقسيم نمود. (1)

پيش فرض اساسي همه نظريات موجود در باب انقلاب اين است كه آيا اصل در جوامع بشري ثبات است و تغيير، تحول و تضاد امري عارضي است يا بعكس، تضاد اصل است و ثبات

امري عارضي؟ ماركس از جمله كساني است كه محرك جوامع بشري را تضاد مي داند و در نتيجه، از نظر او، ثبات امري است كه بر جوامع بشري عارض مي شود. عموما ديگر نظريه - پردازان، ثبات را در جوامع بشري اصل مي دانند و تضاد را خلاف آن. (2)

از جمله نظريات مطرح شده در زمينه انقلاب نظريه «جامعه توده وار» است كه در اين مقال به شرح و تفصيل آن مي پردازيم: نظريه جامعه توده وار

نظريه جامعه توده وار (Theory of Mass Society) به وسيله خانم هانا آرنت و آقاي ويليام كورن هاوزر ارائه شده است. اين نظريه از نظريه هاي كاركردگرايانه است. به طور كلي، از نگاه نظريه پردازان كاركردگرا، ساختارهاي معيني در جامعه موجب ثبات دايمي آن مي شود و تا زماني كه اين ساختارها و به اصطلاح، ترتيبات ساختاري خاصي بر جامعه حاكم است مشكلي در جامعه به وجود نخواهد آمد. اما زماني كه اين ترتيبات ساختاري جامعه از ميان برود، احتمال بروز حادثه انقلاب از نوع توده اي در جامعه افزايش مي يابد و در پي آن، احتمال تاسيس حكومت و رژيمي توده اي (totaliter) افزايش مي يابد.

ويليام كورن هاوزر، نظريه پرداز جامعه توده وار، در كتاب سياست جامعه توده اي (3) چنين جامعه اي را نظامي اجتماعي مي داند كه در آن گروه هاي برجسته و نخبگان (elites) به آساني، در معرض نفوذ توده ها قرار مي گيرند و توده ها نيز مستعد بسيج به وسيله گروه هاي برجسته اجتماعي هستند. بسيج پذيري توده ها در گرو اين است كه اعضاي جامعه فاقد همبستگي و تعلق تا چه حد به گروه هاي مستقل، جماعات محلي، جمعيت ها و انجمن هاي آزاد، احزاب و گروه هاي شغلي وابسته اند. گسستگي روابط شخصي افراد و نيز گسترش سازمان هاي اداري و ديواني و گروه هاي

واسطه ميان فرد و دولت از ديگر ويژگي هاي جامعه توده وار است. در چنين شرايطي احتمال وقوع جنبشي توده اي افزايش مي يابد.

طبقات اجتماعي پايين جامعه نيز به شدت از جنبش هاي توده اي حمايت مي كنند. اينها طبقاتي هستند كه داراي كم ترين روابط اجتماعي در ميان اعضاي خود مي باشند. با اين حال، از آنجا كه طبقات اجتماعي موجود در جامعه از هم گسسته اند و همبستگي و انسجام اجتماعي خويش را از دست داده اند، بنابراين، تقريبا از ميان اقشار گوناگون جامعه در ميان شركت كنندگان در جنبش توده اي افرادي يافت مي شوند، مانند روشنفكران غير وابسته يا بازرگانان و كشاورزان حاشيه اي و كارگران منزوي، كه به هيچ يك از طبقات موجود در جامعه وابسته نيستند. اينان در دوران بحران، در جنبش توده اي درگيرند. ذره گونگي افراد، كه نتيجه از دست دادن وابستگي و تعلق خاطر گروهي و همبستگي اجتماعي افراد است، آنان را براي پذيرش ايدئولوژي هاي جديد، كه جانشين همبستگي گروهي از دست رفته است، آماده مي كند.

از مفاهيم اساسي اين نظريه «توده است. آرنت «توده را جمعيت بي شكلي مي داند كه از افراد جدا از هم تشكيل شده و فاقد هويت مشترك، احساس منافع و آگاهي هاي فردي است. آرنت جامعه توده اي را جامعه اي مي داند كه در آن توده ها حول محور هيچ مصلحت عمومي يا طبقاتي يا گروهي گرد نمي آيند; زيرا توده ها چيزي بيش از مجموعه اي از افراد بي هويت و بي تفاوت نيستند. به نظر او، آنچه موجب پيدايش جامعه توده اي مي شود فروريختگي مرزهاي طبقاتي است. به همين دليل، آرنت گاه به جاي اصطلاح جامعه توده اي، از اصطلاح جامعه بي طبقه استفاده مي كند. (4) پيشينه نظريه جامعه توده وار

نظريه جامعه توده وار پس از به قدرت رسيدن نازي ها در آلمان به سال 1933

ميلادي به وجود آمد. موفقيت سريع و چشمگير آلمان نازي در عرصه بين المللي براي جهانيان، بويژه جهان غرب، اعجاب انگيز و غير قابل تصور بود; زيرا درك اين مطلب براي آنان بسيار دشوار بود كه كشوري صنعتي و پيشرفته و به اصطلاح، طرفدار آزادي بتواند خود را تسليم رهبري توده كند. جنبش توده اي - نازي ها كه خود را عوام مي ناميد، درمدت زمان كوتاهي، به پيشرفت هاي بزرگي درعرصه جهاني نايل آمد.

از ديگر نمونه هاي جنبش توده اي، فاشيسم (Fascism) در ايتاليا بود. هورو ويتز معتقد است كه فاشيسم تنها جنبش توده اي معتبر و منحصر به فرد در قرن بيستم است كه موفق از كار درآمده است. فاشيسم در سراسر اروپا نمايانگر تركيب بي همتايي از احساسات توده ها و به بازي گرفتن آنان توسط نخبگان بود كه اگر ساختار اجتماعي سرمايه دارانه موجود را براي هميشه شكوفا نساخت، دست كم، آن را قادر ساخت كه دوام پيدا كند. (5)

بنابراين، رگه هاي پيدايش جنبش هاي توده اي را بايد در ميان جنبش هايي چون نازيسم، فاشيسم و نيز استالينيزم جستجو كرد. ويژگي هاي نظريه جامعه توده وار

به لحاظ اهميتي كه انديشه آزادي كثرت گرا براي نظريه جامعه توده وار دارد، داشتن برخي انديشه ها در مورد ماهيت آزادي كثرت گرا حايز اهميت است و به همين دليل، نظريه جامعه توده وار از الگوي كثرت گرايانه جامعه استنتاج گرديده است. بنابراين، از مهم ترين ويژگي هاي نظريه توده وار تاكيد خاصي است كه آنان بر آزادي (دموكراسي) دارند. اين نظريه مبتني بر كثرت گرايي (Pluralism) است، به گونه اي كه بدون مراجعه به اصول آزادي كثرت گرا، درك درست و كامل اين نظريه ممكن نيست; بدين بيان كه در جوامع، گروه هاي گوناگوني وجود دارند كه براي كسب موقعيت ها و مناصب موجود در جامعه با يكديگر رقابت

مي كنند. رقابت اين گروه ها بدين صورت است كه تعدادي از شهروندان، خواه اكثريت و يا اقليت، به دليل برخي انگيزه هاي مشترك و يا منفعتي، كه مغاير با حقوق ساير شهروندان و يا منافع دايمي و جمعي جامعه باشد، متحد مي شوند. علل اين دسته بندي ها و صف بندي ها مي تواند دو چيز باشد: از بين بردن آزادي و يا قبول اين نكته كه همه راي واحد دارند. بنابراين، علل پنهان اين دسته بندي ها در طبيعت بشر نهاده شده است. اين امر از اصول اساسي مكتب كثرت گرايي است.

در اين نظريه، حكومت جمهوري فدرال به عنوان راه حل پيشنهادي مشكل فوق مطرح شده است. بدين ترتيب، تداوم برخوردها، همراه با محدوديت هاي حساب شده اي كه مانع از پيروزي هميشگي گروهي درمنازعات است، اجازه داده مي شود; زيرا اين حكومت، كه مبتني بر نمايندگي است، از سويي، رفتار خشن و افراط آميز گروه ها را نظارت و از سوي ديگر، امكان مشاركت مردم را در انتخاب نمايندگان فراهم مي كند. (6)

در حكومت كثرت گرا، اصل بر نفي قدرت مطلقه هيئت حاكمه و نيز نفي حكومت مطلق مردم است; يعني به جاي مركز واحد تصميم گيري داراي قدرت مطلقه حاكم، بايد مراكز متعدد قدرت وجود داشته باشد كه هيچ كدام حاكميت مطلق و كامل ندارند. بنابراين، هرچند حاكم واقعي و مشروع در اين حكومت مردم هستند، اما در چشم انداز كثرت گرا، حتي مردم نيز هرگز نبايد حاكم مطلق باشند. (7)

از ديگر ويژگي هاي نظريه جامعه توده وار، ذره اي (اتميزه) شدن اجتماعي است; يعني هنگامي كه وفاداري هاي گروهي به دلايلي از بين برود جامعه توده وار پديد مي آيد. نكاتي چند در ذره اي شدن توده ها حايز اهميت است: (8)

1- زماني كه افراد پيوستگي گروهي خود را از دست مي دهند ذره اي شدن افراد يا حس

فقدان اجتماع به آنان دست مي دهد.

2- ذره اي شدن موجب پيدايش حالتي در افراد مي شود كه آنان را آماده پذيرش ايدئولوژي هاي جديد و نيز جستجوي جامعه اي جديد به جاي جامعه از دست رفته مي كند.

3- توتاليتاريانيزم (9) يا جامعه كاذب به وجود مي آيد كه در آن گروهي از نخبگان بر جامعه سلطه كامل دارند.

جنبش هاي توده اي در جايي به وجود مي آيند كه توده هاي عظيمي ازمردم پديد آمده باشند كه به دليل بي تفاوتي و بي تمايلي نتوانند در گروه هاي سنتي و احزاب جذب شوند و تشكيل حزب يا گروه دهند; زيرا تشكل فوق مبتني بر آگاهي و تمايل در مقاصد معيني است كه آنان فاقد اين آگاهي و تمايل هستند.

حاصل آنكه، عمدتا ويژگي جامعه توده وار را مي توان چنين ترسيم نمود:

1- فقدان و يا تضعيف همبستگي و انسجام اجتماعي اعم از قومي، ملي، محلي، طبقاتي و ديني;

2- تضعيف پيوند افراد با نهادهاي جامعه و سنت هاي اجتماعي;

3- فقدان و يا تضعيف تشكل هاي متنوع سياسي و صنفي، كه افراد يك صنف يا طبقه را كنار هم جمع مي كند;

4- فقدان و يا تضعيف ساختار اجتماعي و تمايزات اجتماعي و طبقاتي;

5- احساس سرگشتگي و انزواي افراد جامعه;

6- دسترسي بي واسطه نخبگان و رهبران سياسي به توده ها. شرط لازم براي بروز جنبش توده اي

نكته اساسي در اين نظريه اين است كه براي تحقق جامعه توده وار بايد وفاق جمعي و گروه بندي هاي اجتماعي و به اصطلاح، وفاداري گروهي از بين برود; يعني دسته ها، گروه ها و احزاب در چنين جامعه اي عمدتا وجود نداشته باشند و با سقوط گروه بندي هاي اجتماعي و طبقاتي، وفاداري هاي سنتي نسبت به احزاب از ميان برداشته شود و حاميان بي تفاوت و خموشي كه هرگز علاقه مند به سياست نبوده اند، به نظام موجود و سياست

و حضور در صحنه هاي سياسي علاقه مند شوند. بدين ترتيب، رهبران جنبش توده اي (توتاليتر) را افراد حاشيه اي و منزوي در رژيم سابق تشكيل مي دهند. در نگاه اين نظريه پردازان، شرط لازم بروز جنبشي توده اي در جامعه سقوط اقتدار و مرجعيت سياسي و عدم پذيرش آنان توسط مردم است. با آماده شدن گروهي متشكل از ميان افراد حاشيه اي، براي به دست گرفتن رهبري جامعه جديد، زمينه تحقق و به اصطلاح، شرط كافي انقلاب توده اي فراهم مي شود.

در واقع، الگو و مدل نظريه جامعه توده وار بدين گونه ترسيم مي شود:

از دست رفتن پذيرش نظام حاكم در اثر فساد هيات حاكمه سقوط اقتدار و مرجعيت سياسي (شرط لازم) + وجود عده اي كافي، متفق، آماده و متشكل براي به دست گرفتن رهبري توده ها انقلاب و جنبش توده اي ارزيابي نظريه جامعه توده وار

هرچند در ظاهر، اين نظر از اعتدال نسبي برخوردار است; زيرا اين جنبش با شعار طرفداري توده هاي حاشيه اي و منزوي و محروم پديده آمده، اما با كمي دقت و با نگاهي گذرا به تاريخچه و پيشينه آن، در مي يابيم كه اين نظريه مطالعه و تجربه عيني يك يا چند نمونه از جنبش هاست. ظهور نازي ها در آلمان، استالين در شوروي (سابق) و نيز فاشيسم در ايتاليا از جمله مصاديق عيني اين نظريه است. انقلاب هاي مزبور الگوي عيني جنبش توده وار است. اما سؤال اساسي اين است كه جامعه توده وار از كجا مقدم بر ظهور جنبش توده اي بوده است؟

چنين احتمال مي رود كه جامعه توده وار حاصل نوعي كثرت گرايي لجام گسيخته باشد، نه ظهور جنبشي توده اي و همان گونه كه خواهيم گفت، پس از پيروزي، بر خلاف شعار اوليه، توده ها حكومت نمي كنند، بلكه يك گروه يا طبقه و يا حزبي از ميان توده ها -

نظير حزب نازي در آلمان - به تشكيل حكومت اقدام خواهد كرد.

اشكال عمده اي كه بر اين نظريه و ديگر نظريه هاي مشابه در باب انقلاب وارد مي باشد اين است كه اينها در تحليل نهايي، در پي تبيين مساله دگرگوني اجتماعي نيستند، بلكه بعكس، توجه شان به اين مساله معطوف است كه چرا توده ها در مقطع زماني خاصي، عليه نخبگان سياسي، به ابزارهاي خشونت بار متوسل مي شوند؟ اين سخن پاسخ آن سؤال را نمي دهد كه «چرا انقلاب صورت مي گيرد؟» (10) اين گونه نظريه ها به بررسي علل بروز انقلاب ها و زمينه و بستري اجتماعي، كه موجب پيدايش انقلاب ها مي شود، نمي پردازند، بلكه تنها در پي بررسي علل رفتار خشونت آميز توده هاي مردم در زماني خاص و در محيطي خاص عليه حاكمان و نخبگان سياسي اند.

در نگاه نظريه پردازان جنبش توده اي، راه جلوگيري از بروز انقلاب در جوامع، جلوگيري از گسستن پيوندهاي گروهي و متفرد شدن گروه ها و ذره اي گشتن توده هاست و براي جلوگيري از جنبش، بايد وفاداري گروهي را تقويت كرد و از اين طريق، اقدام به بسيج مردم نمود و از ذره اي شدن آنان جلوگيري نمود.

در واقع، اين نظريه پيش از آنكه يك نظريه در مورد بيان علل تغييرات اجتماعي و انقلاب ها باشد، يك نظريه ثبات است; زيرا اينان معتقدند كه عواملي كه ثبات اجتماعي را در يك جامعه افزايش مي دهد، مي تواند در جوامع ديگر نيز مؤثر باشد و ثبات اجتماعي آنجا را نيز افزايش دهد و فقدان عوامل ثبات اجتماعي فوق، موجب بي ثباتي جامعه مي شود.

از سوي ديگر، از جمله اهداف و شعارهاي اوليه و اصلي اين نظريه پردازان، اين است كه مشروعيت و حاكميت مردم و به اصطلاح، توده ها را به اثبات برسانند و

به جاي يك مركز تصميم گيري قدرت، امكان مشاركت همه توده ها در سياست فراهم آيد. در نتيجه، پيشنهاد ايجاد مراكز متعدد تصميم گيري را مي دهند كه هيچ يك داراي حاكميت مطلق نباشند; يعني از نظر اينها تنها حاكم مشروع، مردم هستند. اما آيا واقعا چنين هدفي جامه عمل مي پوشد؟ يعني آيا حاكم واقعي مردم هستند؟! بنابه تعبير آقاي رابرت دال (R.Daul) ، در چشم انداز كثرت گرايي نوع امريكايي، حتي مردم هم هرگز نبايد حاكم مطلق باشند. (11) و اين امر با اهداف اوليه آنان منافات دارد.

افراد و توده ها به دليل ناسازگاري با هيات حاكم و بي علاقگي به آنان، اقدام به گسستن پيوندهاي سنتي مي كنند و ارتباط خود را با نظام حاكم قطع مي نمايند و دست به اقدام خشونت آميز مي زنند. اين رفتار و عمل خشن موجب انحلال احزاب سياسي مي شود. آيا پس از گسستن وفاداري گروهي و ذره اي شدن افراد و در نهايت، پس از پيروزي، به ظهور مجدد عده اي نخبه نياز مي باشد كه اقدام به تشكيل حكومت كنند و به اصطلاح، طبقه اي ميان توده هاي انقلابي به وجود آيد كه به اداره امور سياسي مردم و توده هاي انقلابي بپردازد؟ و آيا اين طبقه نوظهور، پس از انقلاب، باز هم هواخواه و طرفدار توده ها خواهد بود يا اينكه خود وابسته و طرفدار گروهي خواهد بود كه بدان تعلق دارد؟ اين مطلب با اساس نظريه جامعه توده وار و جنبش توده اي ناسازگار است. رهيافت روان شناسانه انقلاب

رهيافت روان شناسانه نسبت به انقلاب، به فرد و برداشت هاي وي از وضعيت اجتماعي يا شخصيت خاص يك فرد، كه مي تواند موجب عصيان او يا موجب تبديل شدن وي به يك فرد انقلابي و فعال شود، توجه دارد. عمدتا، رهيافت روان شناسانه را

مي توان به چهار گروه زير تقسيم كرد: (12)

1- مطالعاتي كه به پيشنه آحاد انقلابيان مي پردازند;

2- نظريه توقعات فزاينده;

3- نظريه محروميت نسبي;

4- نظريه سركوب غرايز.

شرح سه نظريه ماركس،جانسون،آرنت وهاوزرازجمله نظريات جامعه شناسانه در زمينه انقلاب گذشت. (13) در ادامه، نگاهي گذرا به نظريات روان شناسانه در باب انقلاب خواهيم داشت: الف نظريه توقعات فزاينده

الكسي دوتوكويل (1805-1859)، انديشمند فرانسوي، اين نظريه را در باب انقلاب ارائه كرده است. او مي پرسد: چرا در شرايطي كه مجموعه نهادهاي نظام سنتي و قديم در اروپا در حال فروپاشي و ويراني اند، در فرانسه انقلاب رخ مي دهد با توجه به اينكه فرانسه جزوي از اروپاست؟ او در پي تبيين نمودهاي اصلي تبيين كننده رخدادها در فرانسه برمي آيد. تحليل وي از جامعه پيش از انقلاب فرانسه، به عنوان جامعه اي فاقد آزادي و عدالت است كه دولت آن به شدت ضعيف شده و فرانسوي ها در موقعيتي نبودند كه بتوانند براي حل مشكلات خود چاره جويي كنند. نخبگان و كارگزاران جامعه فرانسه نيز در عين آنكه با يكديگر تفاهم نداشتند، درباره شيوه اداره حكومت در كشور نيز اختلاف نظر داشتند. اين امر در پرتو فقدان آزادي سياسي در جامعه فرانسه، حس همبستگي را از آنان سلب نمود و به دليل وجود نهادهاي سنتي در جامعه فرانسه، آنان قادر به تطبيق خود با شرايط اجتماعي جديد نبودند. بنابراين، وجود جنبش هاي دموكراتيك نوين از يك سو و مقاومت نهادهاي سنتي از سوي ديگر و عدم تطبيق آنان با شرايط جديد اجتماعي، فرانسه را با خطر بحران انقلاب مواجه نمود. (14)

در نظريه دوتوكويل، نكته جالب توجه در مورد افزايش گسترده احساس سعادتمندي، وجود قوانين و سنت هاي كهني بود كه مانع از رشد اقتصادي جامعه جديد فرانسه بودند.

بنابراين، دستگاه حكومت غير كارآمد و قديمي بود، ولي چون قادر به برآورده ساختن دو وظيفه اساسي خود بود، توانست به حيات خود ادامه دهد:

اولا، حكومت در عين حال كه مستبد نبود، باز هم توانايي حفظ نظم در سراسر كشور را داشت.

ثانيا، كشور هم داراي طبقه بالايي بود كه عالي ترين و روشن ترين طبقه عصر خويش محسوب مي شد و هم نظمي اجتماعي داشت.

اما علي رغم افزايش سعادتمندي و گرايش حكومت به تخفيف محدوديت هاي مردم، آنان راضي و يا قانع نبودند و بعكس، به نحو فزاينده اي، نسبت به رژيم خصومت مي ورزيدند; زيرا رژيم را قديمي و قرون وسطايي مي دانستند. (15) از ديگر زمينه هاي بروز انقلاب در جامعه فرانسه، وضعيت رو به بهبود اقتصادي مردم آن ديار بود; هر قدر وضعيت مادي و اقتصادي مردم به طور نسبي بهبود مي يافت، آنان به سهم خويش و به اين وضعيت راضي نبودند و خواهان وضعيت مطلوب تر و بهتري بودند. از سوي ديگر، نهادها و قوانين سنتي و كهن جامعه فرانسه، مانع از رشد و توسعه اقتصادي بيشتر و بهبود وضعيت اقتصادي مردم بود. دستگاه حكومت نيز غير كارآمد بود و روز به روز بر خصومت مردم نسبت به حكومت افزوده مي شد. در واقع، دليل اصلي و شرط لازم بروز انقلاب در جامعه فرانسه، درخواست بهبود وضعيت اقتصادي از سوي مردم بود.

همراه با بهبود اقتصادي و به طور كلي زندگي مردم، افراد جامعه انتظار دارند كه روند بهبود همچنان ادامه يابد، به گونه اي كه اگر مردم احساس كنند حكومت غير كارآمد مي تواند روند بهبود مزبور را آهسته تر كند يا احتمالا آن را متوقف سازد، در اين صورت، براي از بين بردن اين مانع بالقوه در راه پيشرفت،

دست به كار خواهند شد و حتي اگر مانع مزبور حكومت باشد، سعي مي كنند آن را از ميان بردارند.

به نظر دوتوكويل، اين چنين نيست كه انقلاب ها هميشه زماني رخ دهند كه امور از بد بودن به سمت بدتر شدن برود، بلكه بعكس غالبامردمي كه طي دوره اي طولاني، بدون هيچ اعتراضي حكومتي سركوبگر و مستبد را تحمل كرده اند، زماني كه ناگهان احساس كنند حكومت از فشار خود كاسته است، به مخالفت و ضديت باآن برمي خيزند.به تعبير كوهن،معمولا مخاطره آميزترين لحظه براي يك حكومت لحظه اي است كه آن حكومت در صدد اصلاح شيوه كار خود برآيد. آن هنگام كه پادشاهي پس از دوره اي طولاني از حكومت سركوبگرانه، تصميم به بهتر كردن سرنوشت اتباع خود بگيرد فقط كمال هنر سياستمداري است كه مي تواند وي را قادر به حفظ تاج و تخت خود سازد. (16)

از آنجا كه اين نظريه به واقع، تجربه اي عيني در انقلاب فرانسه است، بجاست زمينه ها و بستر اجتماعي پيش از انقلاب فرانسه را بيان كنيم. به اختصار، مي توان چند عامل را در زمينه بروز انقلاب فرانسه برشمرد: (17)

1- دهقانان آزاد شده فرانسوي در عمل با دشواري هاي بسياري مواجه بودند; قدرت قضايي اربابان تا حدي باقي بود و دهقانان مجبور بودند مقادير بسياري از توليدات و حاصل دسترنج خود را به مالكان بدهند.

2- گرچه حكومت بر امور تسلط مطلق داشت، ولي هرگز نتوانسته بود روح فرانسويان را درهم بشكند.

3- در سده هاي پياپي، اشراف فرانسه به طور رو به تزايدي، فقير مي شدند كه اين امر ناشي از قطعه قطعه شدن مستغلات ملكي آنها بود.

4- گرچه نابرابري مالياتي در سراسر اروپا رواج داشت، اما كمتر كشوري بود كه مانند فرانسه در آن چنين آشكارا، نابرابري مورد نفرت باشد.

5- افكار عصر نوزايي (رنسانس) نيز به

تدريج در ادعاهاي روستاييان فرانسوي رخنه كرده بود.

6- كوشش هاي دولت در زمينه افزايش رفاه ملي بر بودجه كشور فشار وارد مي كرد. از سوي ديگر، درآمدها نيز كافي نبود.

نظريه توقعات فزاينده به وسيله محققان و نظريه پردازان پس از دوتوكويل نيز ازجمله كرين برينتون دركتاب كالبدشكافي چهار انقلاب مورد تاييد قرار گرفت. وي معتقد است كه انقلاب ها در جوامعي رخ نمي دهند كه از لحاظ اقتصادي داراي سير قهقرايي باشند، بلكه بعكس انقلاب ها در جوامعي پديد مي آيند كه از لحاظ اقتصادي رو به پيشرفت دارند. (18)

در واقع، زماني كه مردمي طي دوره اي توقعاتشان افزايش مي يابد، منحني مربوط به ميزان توقع ارضاي نيازها همچنان سير صعودي دارد. به موازات افزايش منحني تقاضا و در مجاورت آن، منحني مربوط به ميزان واقعي ارضاي نيازها قرار دارد. تا زماني كه مردم دست كم، بخش قابل ملاحظه اي از آنچه را انتظار دارند، به دست مي آورند احتمال وقوع انقلاب كم است. ولي چنانچه ميزان واقعي نيازها شروع به تنزل كند و در عين حال، ميزان مورد توقع ارضاي نيازها همچنان سير صعودي داشته باشد، در اين صورت، بين اين دو، (داشته و خواسته) شكاف وسيعي شروع به گسترش مي كند. وقتي شكاف ميان آنچه مردم مي خواهند و آنچه به دست مي آورند غير قابل تحمل شود، آنان براي از ميان برداشتن هر آنچه در سر راه خواسته هايشان باشد، به قيام و انقلاب متوسل خواهند شد. و هرچه شكاف ميان سطح واقعي نيازها و سطح مورد توقع ارضاي نيازها وسيع باشد، احتمالا انقلاب عظيم تر خواهد بود. (19)

حاصل آنكه مي توان الگوي نظريه «توقعات فزاينده را چنين ترسيم كرد:

وجود دوره اي از رفاه و رشد اقتصادي در جامعه شكل گيري فزاينده

انتظارات شكاف بين داشته و خواسته عدم توان دولت در پاسخ به انتظارات فزاينده انقلاب ارزيابي نظريه توقعات فزاينده

به طوركلي، نظريه توقعات فزاينده رامي توان چنين ارزيابي كرد:

1- خلاصه اين نظريه آن است كه اگر حكومتي سركوبگر و مستبد طي دوره اي طولاني به استبداد و سركوب خود ادامه دهد، جامعه داراي ثبات سياسي است و بحران انقلاب در آن رخ نخواهد داد، در حالي كه اولا، عوامل ثبات يك جامعه غير از سركوب است. عواملي از جمله تامين رفاه و نيازهاي مردم و پاسخ به موقع به انتظارات آنان از جمله عوامل ثبات يك جامعه است. ثانيا، تجربه تاريخ جوامع بشري بيانگر اين نكته است كه معمولا حكومت هاي سركوبگر و مستبد دوام ندارند و دير يا زود سرنگون خواهند شد.

2- در پاسخ ديويس كه مي گويد: «اگر در يك جامعه اي ابتدا انتظارات رخ دهد، سپس مردم از آن محروم شوند، اين امر موجب بحران انقلاب مي شود»، به نظر مي رسد چنين چيزي كليت ندارد، بلكه صرفا بي توجهي به خواست مردم و نيازهاي آنان و عدم اهتمام بدان زمينه پيدايش انقلاب است.

3- اينان معتقدند كه كاهش فشارهاي رژيم، در پي دوراني طولاني از سركوب، موجب تضعيف حكومت مي شود. اين قضيه هميشه صادق نيست; زيرا آنچه حكومت را سر پا و پايدار و با ثبات نگه مي دارد بالا بودن توان آن در مقابله با شورش هاست، نه سركوب طولاني. بله، در يك صورت كاهش فشار رژيم اگر ناشي از افزايش توان و قدرت شورشيان باشد، زمينه پيدايش انقلاب به وجود خواهد آمد، ولي بسياري اوقات كاهش فشار حكومت وابسته به عوامل ديگري غير از توان بالاي شورشيان و يا تضعيف رژيم است كه

در اين صورت، احتمال بروز انقلاب بعيد است. (20) ب نظريه محروميت نسبي

اين نظريه پس از اغتشاشات مدني در آمريكا در اوايل و اواسط دهه 1960 به وجود آمد. نظريه پردازان بنام اين نظريه آقايان: گار، آيوو، فرايند (Fierabend) ، نسولد (Nesvold) هستند كه در پي تبيين عوامل پيدايش كشمكش مدني و تغييرات اجتماعي برآمده اند. اين نظريه پردازان محروميت نسبي را، كه علت اصلي پيدايش ستيز و كشمكش و انقلاب خشونت بار مدني است، ناشي از شكاف و اختلاف ميان توقعات ارزشي (Expectations Value) با قابليت هاي ارزشي جمعي (capabilities Value) مي دانند. بنابر نقل كوهن، گار توقعات ارزشي را آن دسته از كالاها و شرايط زندگي مي داند كه مردم، خود را به طور موجهي مستحق آن مي بيند. قابليت هاي ارزشي نيز اشاره به اموري دارند كه عمدتا در محيط اجتماعي و فيزيكي بايد آن را جستجو كرد: شرايطي كه شانس تصوري مردم را در زمينه تحصيل يا حفظ ارزش هايي تعيين مي كنند كه افراد به طور قانوني و مشروع انتظار به دست آوردن آن را دارند. (21)

در واقع، زماني كه مردمي در يك محيط و بستر اجتماعي خاص قانونا حق استفاده از امكانات خاص را داشته باشند، در عين حال،به هر دليلي از آن محروم شوند، در اين صورت، آنان دست به ستيزخشونت بار مدني مي زنند. بنابراين،اين ستيز خشونت بار ناشي از شكاف ميان خواسته و انتظارات با داشته آنان است.

نظريه «محروميت نسبي مبتني بر يك اصل روان شناسي است: فرضيه ناكافي - پرخاشجويي. ناكامي فرد از چيزي منجر به پرخاشگري وي مي شود. بعكس، بروز رفتار پرخاشجويانه فرد همواره مستلزم وجود ناكامي وي است. بنابراين، ميزان رفتار پرخاشجويانه مبتني بر ميزان ناكامي است; هر چه

ميزان ناكامي بيشتر باشد، بروز رفتار پرخاشجويانه بيشتر خواهد بود.

در سطح كلان و در جامعه نيز اين اصل ثابت است. همان گونه كه مردم هنگام ناكامي دست به واكنشي پرخاشجويانه مي زنند، به همان ترتيب، وقوع خشونت و رفتار خشن مدني مستلزم وجود محروميت نسبي در ميان جمعيت بسياري از افراد اجتماع است و به همان ميزان كه محروميت نسبي شديدتر باشد، احتمال شدت خشونت مدني بيشتر خواهد بود و در مقابل، خشونت مدني شديد بيانگر وجود محروميت نسبي زياد است.

بنابراين، علت اصلي ستيز و كشمكش مدني از نظر گار محروميت نسبي است. اما در عين حال، او عواملي نظير مشروعيت سهولت اجتماعي و ساختاري را بي تاثير در فرضيه خود نمي داند. (22)

نظريه توقعات فزاينده مصداقي از محروميت نسبي است. بر اساس اين نظريه اگر كسي طالب چيزي باشد و آن را به دست نياورد، ناكام مي شود و به واكنش خشونت بار متوسل مي گردد. انقلاب نيز يكي از مصاديق خشونت مدني است. بنابر اين، مي توان گفت كه نظريه «توقعات فزاينده يكي از مصاديق محروميت نسبي است; زيرا بر اساس نظريه «توقعات فزاينده ، پس از به وجود آمدن شرايط رونق اقتصادي، وضع اقتصادي افراد رو به بهبودي مي رود و اندك اندك در افراد توقع و انتظار وضع بهتر پيدا مي شود و اين فرايند رو به افزايش مي گذارد. به موازات افزايش توقع و انتظار افراد، اگر رونق اقتصادي با روند ثابتي پيش رود و يا اندكي آهسته تر شود و يا با ركود همراه گردد بين سطح انتظار و توقع با سطح برخورداري واقعي، شكاف و فاصله به وجود مي آيد. وقتي شكاف بين (داشته و خواسته) افزايش يابد محروميت و ناكامي شدت مي گيرد و منجر

به بروز رفتار پرخاشگرانه و خشونت بار و در نتيجه، انقلاب مي شود.

محروميت دوگونه است:نسبي ومستمر (دايمي). محروميت نسبي محروميتي است كه از مقايسه در دو مقطع زماني به دست مي آيد; مانند: افزايش ميزان بيكاري سال 1376 در مقايسه با سال 1375 و يا افزايش ميزان تورم در مقطع زماني فوق. اما محروميت مستمر و دايمي ناشي از عواملي از جمله: تبعيض اقتصادي،سياسي،وابستگي كشور به سرمايه هاي خارجي، فقدان فرصت هاي شغلي و درگيري هاي مذهبي و مانند آن است. (23)

اين نظريه، صرفا تحليل پديده اي به نام انقلاب نيست، بلكه علاوه بر شمول پديده فوق، در سطح كلان نيز پديده اي و جنگ داخلي (internal war) را در بر مي گيرد. آشوب، كه خودانگيخته ترين نوع قيام ها و شورش هاست، مي تواند شامل حوادثي همچون اعتصابات، شورش ها و يا تظاهرات شود. توطئه هرچند خود زمينه انقلاب است، اشاره به فعاليت هاي سازمان يافته اي مانند كودتا، ترور، و يا جنگ هاي كوچك چريكي دارد. جنگ داخلي، كه مي تواند بالقوه موجب انقلاب شود، كشمكش هاي مدني عظيم سازمان يافته و متمركزي را در بر دارد كه تقريبا با خشونت شديد از جمله تروريسم و جنگ هاي عظيم چريكي داخلي و شورش هاي بزرگ همراه است.

بدين ترتيب، از نظر گار براي تعيين عظمت يك انقلاب و يا جنگ چريكي پرداختن به سه جنبه مهم كشمكش حايز اهميت است:

اولا، بايد حجم يا فراگيري كشمكش معين و تعداد افرادي را كه در آن شركت دارند مورد بررسي قرار داد.

ثانيا، بايد ديد كشمكش چه مدت به طول انجاميده است.

ثالثا، بايد شدت كشمكش را از نظر ميزان ضايعات بشري در نظر داشت.

اجمالا، الگوي نظري اين نظريه را مي توان چنين بيان كرد:

حق استفاده قانوني مردم از امكانات و شرايط زندگي + انتظار استفاده

از آن محروميت نسبي خشونت و ستيز مدني (انقلاب) ارزيابي نظريه محروميت نسبي

به عنوان ارزيابي مي توان چنين نتيجه گرفت كه پيش فرض اساسي ما اين است كه خشونت، پيش درآمد بروز انقلاب است; البته نه هر نوع خشونتي، بلكه خشونت گسترده و در سطح كلان، زمينه بروز انقلاب در جامعه را فراهم مي كند. اما آنچه در اين نظريه بيان شده شامل رفتار و عكس العمل خشن فردي به دليل محروميت از چيزي است كه قانونا انتظار رسيدن به آن را داشته; مانند فرزندي كه در منزل حق استفاده يكسان - همچون ساير خواهران و يا برادران - از امكانات را دارد، ولي به دليل تبعيض والدين ومحروميت از آن امكانات،دست به رفتاري خشن مي زند.

نكته قابل توجه ديگر اينكه اين نظريه چيزي جز نظريه «توقعات فزاينده نيست. لذا، نظريه جديدي محسوب نمي شود، بلكه به بيان كاركردگرايي، نظريه «محروميت نسبي بيان ديگري از عدم تعادل ساختي چالمرز جانسون و بيان عدم تعادل نظام ارزشي با شرايط محيطي است كه مردم دست به كشمكش خشونت بار مدني مي زنند و بالاخره، به نظر مي رسد پديده هاي اجتماعي كلان همچون انقلاب كه موجبات بحران هاي عظيم اجتماعي را فراهم مي آورد، نمي توان با عامل رواني، فردي و جزئي همچون محروميت تبيين كرد.

اين اشكال نسبت به همه نظريات روان شناختي مطرح است كه چگونه سرخوردگي افراد ناهماهنگ به تهاجمي جمعي و گسترده عليه صاحبان قدرت تبديل مي شود. به بيان ديگر، در همه جوامع، افراد سرخورده فراوانند، اما اينكه چگونه اين سرخوردگان دست به خشونت دسته جمعي مي زنند، در اين نظريه مبهم است. (24) پي نوشت ها 1- در نگاهي ديگر، مي توان نظريات موجود در باب انقلاب را به نظريات كلاسيك و جديد و نيز توصيفي و تبييني

تقسيم نمود. نظريه ماركس، توكويل، دوركيم و وبر از جمله نظريات كلاسيك است. اثر كرين برينتون در كالبدشكافي چهار انقلاب شوروي (سابق)، فرانسه، انگليس و آمريكا ره آورد توصيفي در باره انقلاب است. و عمدتا بقيه نظريات، تبييني است. به طور كلي، نظريات موجود در باره انقلاب به دو سطح خرد و كلان تقسيم مي شوند كه نظرات روان شناختي در سطح خرد و نظريات جامعه شناختي در سطح كلان قرار دارد. ر. ك. به: مجموعه مقالات 1، حميرا مشيرزاده، «انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن ، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، ص 35

2- ر. ك. به: مجله معرفت، «نگاهي به تئوريهاي انقلاب ، اثر نگارنده، ش 10 ، ص 56

3- ر. ك. به: حسين بشيريه، انقلاب و بسيج سياسي، دانشگاه تهران، تهران، 1372، ص 95

4- هانا آرنت، توتاليتاريسم، ترجمه محسن ثلاثي، چ دوم، جاويدان، تهران،1366 ، ص 42-43

5-6و7- ر. ك. به: استانفورد كوهن، تئوريهاي انقلاب، ترجمه عليرضا طيب، چ سوم، پيك ايران، تهران، 1370، ص 153; ص 160

8- مصطفي ملكوتيان، سيري در نظريه هاي انقلاب، قومس، تهران، 1372، ص 115

9- اين جنبش ها در قرن بيستم در انواع سه گانه نازيسم، فاشيسم و استالينيزم ظاهر شدند كه توتاليتاريسم - به معناي سيطره مطلق دولت بر شهروندان - از طريق خشونت و سركوب و نفي حقوق طبيعي تعريف شده است. نازيسم آلمان بر مبناي «نژاد برتر آلمان و فاشيسم ايتاليا بر مبناي «ادامه مليت رومي و احياي روم باستان و استالينيزم نيز بر مبناي «ديكتاتوري پرولتاريا» بنا نهاده شده است. (ر. ك. به: مصطفي ملكوتيان، پيشين، ص 113)

10 و 11-12- كوهن، همان، ص 18 و 158;183

13- براي شرح دو نظريه ماركس و جانسون، به مجله معرفت 10

اثر نگارنده مراجعه كنيد.

14- ر. ك. به: مجموعه مقالات 1، پيشين، ص 39

15- كوهن، همان، ص 200

16- ر. ك. به: كوهن، همان، ص 200 و 210

17- مصطفي ملكوتيان، همان، ص 129

18- ر.ك.به:كرين برينتون، كالبد شكافي چهار انقلاب، ترجمه محسن ثلاثي، نشر نو، تهران، 1370

19- ر. ك. به: كوهن، همان

20- ر. ك. به: مصطفي ملكوتيان، همان، ص 129

21 و 22 و23- كوهن، همان، ص 205 و207

24- مجموعه مقالات 1، پيشين، ص 56

فصلنامه معرفت شماره 21

/الف

انقلاب اسلامى در ميان انقلابهاى بزرگ جهان

انقلاب اسلامي در ميان انقلابهاي بزرگ جهان نويسنده: دكتر منوچهر محمدي اشاره :

مقاله به مقايسه انقلاب اسلامي ايران با انقلاب فرانسه و روسيه كه بزرگترين انقلابات معاصر اروپا و جهان خوانده شده و منشاء رواج گفتمان ليبراليستي و سوسياليستي در قرن گذشته شدند، پرداخته و نشان مي دهد كه چگونه انقلاب اسلامي ايران، از جهات متعدد،عميق تر، جدي تر و مردمي تر از آن دو بوده و گفتمان سومي را به بشريت معاصر عرضه كرده است.

در اين مقاله سعي شده كه انقلاب اسلامي با انقلابهاي فرانسه و روسيه كه از بزرگترين و معروفترين انقلابهاي جهان مي باشند در وجوه اقتصادي، سياسي و اجتماعي مقايسه شود. ء1. موقعيت اقتصادي رژيم هاي پيش از انقلاب:

در فرانسه در دوران قبل از انقلاب 1789 نشانه هاي روشني دال بر وخامت موقعيت اقتصادي از هر لحاظوجود داشته و اين كشور از پنجاه سال قبل از انقلاب، دچار مشكلات و بحرانهاي مالي و اقتصادي فراواني بودكه روزبروز بر دامنه و ابعاد آن افزوده مي گشت. (1)

شرايط اقتصادي در روسيه نيز قبل از انقلاب، از آغاز دهه اول قرن بيستم وضع مطلوبي نداشت. دو جنگ خارجي كه در اين دوره اتفاق افتاد بر شدت نابسامانيهاي اقتصادي افزود، ركود اقتصادي كه تا سال 1909دوام داشت شرايط ناگواري را براي

كاركنان و دهقانان ايجاد كرده بود، از يك سو بيكاري را سخت دامن مي زد واز سوي ديگر شرايط كار و ميزان درآمد اين دو طبقه را طاقت فرسا و غير قابل تحمل ساخته بود اعتصاباتي كه در اين دوران كارگران راه مي انداختند عمدتا ماهيت اقتصادي داشت و مرتبا بر تعداد اعتصابات و شماره شركت كنندگان در اعتصابات افزوده مي گشت. (2)

حال آنكه در ايران، در اواخر حكومت شاه رژيم، ايران در مطلوبترين سطح از قدرت اقتصادي كه در تمام سلطنت 57 ساله رژيم پهلوي بي سابقه بود به سر مي برد. با افزايش سريع و غير قابل پيش بيني درآمد نفت ،رژيم ايران نه تنها تبديل به يكي از دولتهاي ثروتمند شده بود بلكه جامعه ايراني را به يك جامعه كاملامصرفي تبديل كرده بود. (3) بدين ترتيب ملاحظه مي گردد در حالي كه دولتهاي فرانسه و روسيه از نظراقتصادي در بدترين شرايط بودند و در حقيقت در مرحله ورشكستگي نهايي قرار داشتند دولت ايران با توجه به افزايش ناگهاني و غير قابل پيش بيني قيمت نفت از نظر ذخائر ارزي و توانائيهاي مالي در مطلوبترين ومناسبترين شرايط اقتصادي در تاريخ خود بوده است.

2. اقتدار نظامي رژيمهاي پيش از انقلاب :

از مهمترين و در عين حال محسوسترين ابزار قدرت و اعمال حاكميت هر رژيم سياسي به ويژه نظامهايي كه با بحرانها و فشارهاي داخلي مواجه مي باشند و نياز به تهديد و ارعاب و احيانا سركوب حركتهاي معارض ومخالف خود را دارند قدرت نظامي آنها مي باشد. هر گاه در يك نظام سياسي، قدرت نظامي از انسجام لازم برخوردار نباشند و روحيه خود را در اثر شكستيهاي پي در پي از دست بدهد و همچنين دولت بخاطرمشكلات اقتصادي امكان تامين تداركات و خواسته هاي

آنها را نداشته باشد و در نهايت قدرت نظامي اعتقاد وايمان خود را به رژيم سياسي از دست بدهد نه تها قدرت سياسي قادر به بهره برداري از چنين نيروي نظامي براي سركوب قدرت اجتماعي معارض نخواهد بود، بلكه خود بصورت يك مدعي خطرناك درآمده و احيانا به گروههاي اجتماعي مخالف خواهد پيوست و احتمال سقوط قدرت سياسي را شديدا افزايش خواهد داد.

فرانسه در طول پنجاه سال قبل از انقلاب مدت 26 سال در جنگ و منازعات مهم بين المللي بوده است ودر اين منازعات جز يك ايالت، نه تنها چيزي بدست نياورده، بلكه شكستها و خسارتهاي عظيم مالي، جاني وارضي به همراه داشته و قابل پيش بيني بود كه افسران ارتش نسبت به سركوب مقاومت در دوره اي كه بحران برعليه مقامات دولتي افزايش يافته بود بي علاقه باشند و اين امر موجب اختلاف و تضاد سياسي و اجتماعي شد به طوري كه نهايتا هر حركت محدودي را براي سركوب مخالفين پادشاه و طبقات محافظه كار مسلط غيرممكن مي ساخت و زمينه را براي پيروزي انقلاب فرانسه مهيا كرد.

موقعيت نظامي روسيه نيز در اروپا بدليل جنگهاي كريمه و جنگ 1905 تغيير كرده بود. كشوري كه در1815 تنها قدرت قوي قاره اروپا بود و بعد از 1848 به نظر مي رسيد كه هنوز فاصله زيادي با ساير قدرتهاي اروپايي داشت بعد از جنگ كريمه به حد يكي از چند قدرت مساوي، تنزل يافت و تا زماني كه تزار در سن پطرزبورگ حاكم بود هرگز موقعيت 1815 را پيدا نكرد. جنگ جهاني اول از نظر وسعت و مدت و نزديكي به مرزهاي روسيه از جنگ روس و ژاپن به مراتب مهمتر بود و تاثير بيشتري در داخل كشور بر جاي گذاشت بطوريكه قواي نظامي

اين كشور را كاملا به تحليل برده و سربازان كست خورده و بازگشته از جبهه را بصورت مدعياني براي قدرت سياسي حاكم درآورد و به همين علت بود كه انقلاب روسيه در اوج اشتعال جنگ جهاني اول بوجود آمد.

با اين ترتيب ملاحظه مي گردد كه نظام سياسي حاكم بر روسيه قبل از انقلاب نه تنها نيروي نظامي و قواي مسلح نيرومند و وفادار به قدرت سياسي با خود نداشتند بلكه ارتشي شكست خورده، روحيه از دست داده وعاصي شده از نظام با پيوستن به كارگران اعتصابي نقشي مهم در پيروزي انقلاب بازي كردند.

اما ارتش شاهنشاهي ايران بر خلاف فرانسه و روسيه در طول حداقل 57 سال قبل از پيروزي انقلاب درهيچ جنگ خارجي مهمي شركت نكرده بود. بيش از هر پادشاهي در ايران محمدرضا شاه به نيروهاي مسلح توجه داشت. او بعنوان فرمانده نيروهاي مسلح، احساس مي كرد كه يك ارتش قوي و نيرومند و در عين حال وفادار به پادشاه، نه تنها مي تواند نظام سياسي او را در قبال مخالفين داخلي حفظ كند بلكه با توجه به جاه طلبيهايش مي تواند ابزار و اهرم لازم را براي دخالت در امور منطقه و همسايگانش و پيشبرد اهداف بين المللي او فراهم نمايد.

مي توان با قاطعيت ادعا كرد در فرانسه و روسيه از نظر نظامي با توجه به شكستهاي پي در پي در جنگهاي متعدد ضعيف ترين و نامطمئن ترين وضعيت بوده و ارتشهاي آنها نه تنها حمايت لازم را از نظام سياسي حاكم نمي كردند بلكه نسبت به انقلابيون گرايش نشان داده و بعضا به آنها مي پيوستند، در حاليكه ارتش ايران دربهترين شرايط از نظر نيرو و تجهيزات بوده و جز در موارد استثنايي و آن هم به صورت پراكنده، تا آخرين لحظات عمر رژيم شاه نسبت به نظام

وفادار باقي مانده و اكثرا در سركوب انقلابيون نيز كوتاهي نكردند. (4)

كشورهاي مورد بررسي ما هر سه از جمله كشورهايي هستند كه نه تنها داراي موقعيت استراتژيكي مهم وحساس مي باشند بلكه بعنوان قدرتهاي بالفعل يا بالقوه بزرگ محسوب مي شوند و در طول تاريخ نقش فعالي در روابط بين الملل جهاني و منطقه اي بازي كرده و مي كنند. بديهي است كه در قبال تحولات انقلابي اين كشورها چه قبل از پيروزي و چه بعد ازپيروزي كشورهاي ديگر بويژه كشورهاي همسايه و ذينفع عكس العمل نشان داده و به نفع قدرت سياسي حاكم و يا بالعكس در جهت حمايت ازگروههاي اجتماعي معارض فعال مي گردند. در نتيجه مسئله واكنش بين المللي از جمله عوامل مهمي است كه در بررسي قدرت و توانائيهاي رژيم سياسي حاكم قبل از انقلاب ضرورت دارد كه مورد توجه و دقت كافي قرار گيرد.

در فرانسه قرن 18 با توجه به جنگهاي طولاني كه لويي پانزدهم وشانزدهم با كشورهاي همسايه خود منجله اترش، روسيه، انگليس واسپانيا داشت نه تنها در شرايط بحراني دوران انقلاب از حمايت آنهابرخوردار نبود بلكه همه اين دول همسايه در جهت تضعيف لويي شانزدهم تلاش كرده و متقابلا به حمايت از گروههاي معارض و مخالف برخواستند.

روسيه نيز از اين نظر تفاوت چنداني با فرانسه نداشت بدين معنا كه جنگ جهاني اول و درگيري مستقيم روسيه تزاري در جنگ با آلمان،عثماني و ژاپن دشمني اين دولتها بويژه دولت قدرتمند و نوپاي آلمان رابرعليه خود داشت به طوريكه لنين با حمايت و امكانات فراهم شده اين دولت توانست به انقلابيون روسيه ملحق شده، و پايه انقلاب بلشويكي اكتبر 1917 را بريزد. از طرف ديگر با توجه به اينكه دولتهاي روسيه تزاري يعني فرانسه و انگليس خود مستقيما با آلمان و متحدينش درگير بودندامكان

هيچ نوع حمايتي از تزار روسيه در شرايط بحراني نداشتند.

اما دولت ايران و رژيم شاه از حداقل يك دهه قبل ازسقوط خود عليرغم وجود شرايط دو قطبي با توجه به پايان جنگ سرد و آغاز دوره آرامش (5) و همزيستي مسالمت آميز از حمايت كامل دو ابرقدرت، و قدرتهاي بزرگ و منطقه اي، تا آخرين روزهاي حكومتش برخورداربود و متقابلا انقلابيون ايران از هيچگونه حمايت بين المللي برخوردار نبودند.

با اين ترتيب در حاليكه دولتين فرانسه و روسيه ازنظر حمايت بين المللي در شرايط نامناسب به سرمي بردند و دول اروپايي اغلب نسبت به رژيمهاي اين دوكشور در شرايط قبل از انقلاب نظر مساعدي نداشته وبعضا تخاصم بودند و نه تنها هيچگونه حمايتي ازنظامهاي سياسي در آن شرايط نكردند بلكه در مواردي به حمايت از انقلابيون پرداختند دولت ايران از اين نظر درشرايط مطلوبي به سر مي برد.

3. پيچيدگي و استحكام رژيم هاي قبل از انقلاب :

در هر نظام و سيستم سياسي وجود ابزارهاي قدرت از جمله قدرتهاي اقتصادي، نظامي و حمايت بين المللي بالقوه و في نفسه نمي تواند در جهت تحكيم و تثبيت قدرت سياسي حاكم كارساز و مفيد باشد بلكه توانايي،مهارت و مديريت مطلوب در نظام سياسي است كه مي تواند در مواقع بحراني ابزارهاي قدرت را از قوه به فعل درآورده و به بهترين وجه و در مناسبترين زمان و مكان مورد استفاده قرار دهد در نبردهاي نظامي اغلب اين امر به اثبات رسيده است كه فرماندهي لايق و كارآمد مي تواند با كمترين امكانات، تجهيزات و نيرو برفرماندهي نالايق و ناتوان و در عين حال با امكانات وسيع پيروز شود. در حاليكه نظامهاي سياسي فرانسه وروسيه عليرغم وجود استبداد حاكم به خاطر بي كفايتيهاي پادشاهان و نفوذ افراد ناصالحي كه در دربار حضورداشتند، هرگز نتوانستند منافع خود

را تشخيص داده و در جهت حفظ ثبات و موقعيت رژيم خود مديريت مناسب و توانايي برقرار نموده و تغييرات لازم را اعمال كنند. رژيم شاه بعد از گذراندن دوره پرتلاطمي از تاريخ 38 ساله حكومت خود تدريجا به مرحله اي از اعتماد به نفس و حاكميت مطلقه رسيده و با برخورداري ازمستشاران ورزيده داخلي و خارجي به ويژه برخورداري از پليس مخفي خشني همچون ساواك از توانايي لازم براي حفظ و تداوم قدرت مستبده خود برخوردار بوده است. (6)

در تئوري نظام دولتهاي مستبده مي بايست ضعيف شده باشد تا اينكه حركتهاي انقلابي مردمي بتواندتوفيقي كسب كند يا حتي بروز كند. در حقيقت از نظر تاريخي، شورشهاي مردمي به خودي خود قادر نبوده انددولتهاي مستبده را واژگون كنند. در عوض فشار نظامي از خارج اغلب با تضادها و انشعابهاي سياسي ميان طبقه مسلط و دولت به موازات هم مي بايست وجود داشته باشد تا استبداد را تضعيف كرده و راه را براي شورشها و نهضتهاي انقلابي باز كنند.

به خاطر همين ضعفها بود كه در انقلاب فرانسه نظام سياسي حاكم نه به علت مخالفت نيروهاي مردمي بلكه تنها به علت استيصال كامل در حل معضلات اقتصادي و سياسي - اجتماعي كشور به مجلس طبقات سه گانه روي آورد و خود را تسليم آنها كرد و آنگاه بود كه حركتهاي مردمي و تركيب گروههاي اجتماعي شكل گرفت و به روند انقلاب شتاب فزاينده اي داد.

و همين طور در انقلاب روسيه نيز اگرچه نيروهاي مخالف وجود داشتند، دسته بنيها و احزاب سياسي مختلف كه با آرمانها و اهداف خاص و متفاوت خود از اوائل قرن بيستم شكل گرفته بودند، نه تنها هيچگونه نقشي در سقوط نظام رومانوفها نداشتند بلكه تصور هم نمي كردند كه بدين سادگي نظام امپراتوري

روسيه سقوط كند. البته دولت تزار روسيه عليرغم استيصال و فشار زيادي كه تحمل مي كرد داوطلبانه و راسا خود را تسليم ملت نكرد ولي در مقابل اولين حركت و شورش مردمي كه ناشي از انفجار و وجود بحران اقتصادي بود وبه صورت تظاهرات و اعتصابات كارخانجات و صنايع در شهر پتروگراد متبلور شد، تسليم گرديده و همچون كوه يخي ذوب گرديد.

در حاليكه انقلاب ايران در شرايطي پيروز شد كه نظام شاهنشاهي خود را در اوج قدرت و استحكام وتثبيت شده مي ديد و در مقابل مخالفتها و معارضه ها تا آخرين حد توان خود مقاومت مي كرد و گروههاي اجتماعي براي به زانو درآوردن چنين نظامي مي بايست بر اساس برنامه ريزي و بسيج تمام نيروها و قرباني كردن بسياري از انسانها نظام قدرتمند حاكم را سرنگون سازد. قدرت اجتماعي

قدرت اجتماعي متشكل از گروههاي اجتماعي فعالي است كه بر پايه ارزشها و باورهاي مسلط و مشترك به هم نزديك شده اند و زماني كه قدرت سياسي توانايي تامين ارزشها و خواسته هاي آنها را نداشته باشد يانخواهد اين ارزشها و خواسته ها را تامين كند گروههاي اجتماعي مايوس شده به دنبال رهبر يا رهبراني كه مي توانند خواسته ها و نظرات آنها را تعقيب و تامين نمايند حركت خواهند كرد در ايجاد و تشكل قدرت اجتماعي سه ركن اساسي قابل تفكيك هستند: مردم، رهبري و ايدئولوژي. الف - مشاركت مردمي

در حالي كه در فرانسه و روسيه ميزان مشاركت مردم در براندازي رژيمهاي مستبده حاكم بسيار اندك بوده و حتي در فرانسه همانطور كه گفته شد، نقشي نداشته اند (7) و رژيم فرانسه به خاطر ضعفهاي خود الزاماتسليم شده و در روسيه تعداد محدودي از كارگران كارخانجات پطرزبورگ و سربازان پادگان همان شهر سر به شورش برداشته و موجبات

سقوط خانواده رومانوفها را فراهم كردند (8) در انقلاب اسلامي ايران به استثناي اقليت محدودي و بخش اعظم ارتش كه وابسته به نظام بودند همه اقشار مردم از همه طبقات و گروههاي اجتماعي و در سراسر كشور اعم از شهرها و روستاها، كارگران، كارمندان، كشاورزان، اصناف و ... همه و همه چرخهاي اقتصادي و اداري كشور را از كار انداخته و در مقابل رژيم تا دندان مسلح آن هم با دست خالي ايستادند و آن را ساقط كردند.

مطالعات بعدي هم نشان داد كه حتي بعد از پيروزي انقلاب كه زنجيرهاي استبداد و ديكتاتوري گسسته شده و زمينه مناسب براي ايجاد آگاهي سياسي و مشاركت توده هاي مردم فراهم شده بود به تدريج و به علت بي ميلي حاكميتهاي بعد از انقلاب اعم از ميانه روها و راديكالها در دو انقلاب فرانسه و روسيه، اين مشاركت روبه كاهش نهاده است. تاريخ و آمار مشاركت مردم در انتخابات بعد از انقلاب اين نظريه را ثابت مي كند.

در مقابل توده هاي ملت ايران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در انتخابات هاي مكرر و پي در پي شركت كرده اند و حتي در شرايط بحراني و بمباران شهرها هيچيك از انتخابات لازم براي تداوم فعاليتهاي سياسي نظام جمهوري اسلامي متوقف نشده يا به تاخير نيافتاد. در طول ده سال گذشته مردم كشور ما در بيش ازبيست انتخابات (هشت انتخاب رياست جمهوري، پنج انتخاب مجلس شوراي اسلامي، سه انتخاب مجلس خبرگان، يك انتخابات نوع حكومت، و دو انتخابات رفراندوم قانون اساسي و دو انتخابات شوراهاي اسلامي)شركت كرده اند. آمار مشاركت روزافزون مردم در اين انتخابات چشمگير و جالب توجه است. و از همه مهمترحضور همه ساله مردم در اجتماعات و تظاهرات ميليوني كه به خاطر سالگرد انقلاب صورت

مي گيرد نشانه حضور، بيداري و حمايت مردم از انقلابشان مي باشد. ب - رهبري

نقش و شخصيت رهبر به ويژه زماني روشن تر و برجسته تر مي شود كه توسلات ايدوئولوژيكي گروههاي انقلابي پراكنده و غير منسجم باشد يا سازماندهي آن ضعيف باشد در اين صورت نقش و اهميت رهبري درپروسه انقلابي و در طول زمان توسعه مي يابد. از طرف ديگر نقش رهبران انقلاب را در سه بعد مهم مي توان مشاهده كرد كه عبارت است از رهبر بعنوان ايده ئولوگ انقلاب، رهبر بعنوان فرمانده و نهايتا رهبر بعنوان معمار نظام بعد از پيروزي انقلاب.

در بررسي و مقايسه اجمالي ميان نقش رهبران در سه انقلاب مورد بحث مشاهده خواهيم كرد كه در اين ركن از انقلاب نيز مانند ركن مردم انقلاب اسلامي داراي قدرت، امتيازات و ويژگيهايي فوق العاده و استثنايي بوده است كه دو انقلاب فرانسه و روسيه از آن بي بهره بوده اند.

1- در انقلابهاي فرانسه و روسيه رهبران انقلاب از طبقات متوسط و بالاي جامعه بوده اند در حاليكه درانقلاب اسلامي ايران رهبران انقلاب وابسته و متعلق به طبقات محروم و فقير جامعه بوده اند.

2- در انقلابهاي فرانسه و روسيه به ويژه در انقلاب روسيه رهبران مدافع و نماينده طبقه اي بودند كه خودمتعلق به آن طبقه نبودند در حاليكه در انقلاب اسلامي رهبران انقلاب دقيقا مدافع طبقه اي بودند كه از آن طبقه برخاسته بودند.

3- در انقلابهاي فرانسه و روسيه طبقه روشنفكر و تحصيل كرده رهبري انقلاب را بر عهده داشته و اشراف و روحانيون نقش ضد انقلاب را داشتند در حاليكه در انقلاب اسلامي رهبري ضد انقلاب را روشنفكران وابسته به چپ و راست بر عهده داشتند.

4- در انقلاب فرانسه و روسيه ما به چهره شاخصي كه همه ويژگيهاي سه گانه رهبري را در

خود جمع داشته و از نظر ارائه ايدئولوژي، فرماندهي انقلاب و سازندگي بعد از انقلاب داراي استعداد، نبوغ و قدرتي همچون رهبري در انقلاب اسلامي باشد برخورد نمي كنيم. در انقلاب فرانسه چهره هايي مانند لافايت،روبسپير، دوك د. اورلئان مطرح هستند كه هيچكدام رهبري انقلاب را در تمام دوران شكل گيري و پيروزي آن بطور جامع در دست نداشتند.

در انقلاب روسيه چهره لنين از چهره هاي شاخص و برجسته تاريخ اين انقلاب مي باشد وي در واقع داراي امتيازات و استعدادها و نبوغ مشخصي بود كه در جهت به مرحله عمل درآوردن آنچه را كه به انقلاب اكتبر1917 معروف است نقش اصلي و محوري داشت. در حاليكه در سقوط رژيم رومانوفها در فوريه همان سال مطلقا نقشي نداشت چهره هايي مانند زينوويف، كامنف، استالين، تروتسكي و كرنسكي هم از شهرت ويژه اي برخوردار هستند ولي آنها هم دخالتي در سقوط رژيم نداشتند. در حقيقت سقوط رژيم تزاري در اثر يك حركت خودجوش و بدون رهبري صورت گرفت.

بطور خلاصه مطالعات ما نشان مي دهد نه در انقلاب فرانسه و نه در انقلاب روسيه به چهره اي با ويژگيهاي ايدئولوگ و فرمانده انقلاب برخورد نمي كنيم آنهايي را كه نام برديم هيچكدام نه ايدئولوگ انقلاب بودند و نه فرمانده آن بلكه سازندگان و معماران دولتهاي بعد از انقلاب بودند. آنها اشخاصي بودند كه بر اسب سركش تحولات بعد از سقوط نظام سوار شده و در سير تحولات بعدي اثر گذاردند. در حاليكه در انقلاب اسلامي رهبرانقلاب حضرت امام خميني(ره) بويژه با برخورداري از جايگاه مرجعيت ديني و با نبوغ، قدرت و ويژگيهاي خاصي كه داشتند كه در نوع خود بي نظير بود نقش ايدئولوگ، فرمانده و معماري انقلاب را به نحو احسن و درطول ربع قرن از حيات پربركت خود بر عهده گرفته

و ايفاء كردند. ج - ايدئولوژي

با توجه به اينكه تنها عامل مشروعيت و انسجام در جامعه و نظام قبلي در هر سه كشور نهادهاي پادشاهي بوده كه در موقعيت انقلابي بي اعتبار شده بودند بنابراين ايدئولوژيهاي انقلاب مطرح مي شوند تا آنكه تجديدبنا و اعمال قدرت دولتي را بر مبناي جديدي توجيه و استدلال كنند. ضمنا مكاتب مطرح شده به نخبگان انقلابي كمك مي كند تا انسجام و تشكل لازم را براي حركت توده ها در جهت مبارزات و فعاليتهاي سياسي تحقق بخشند.

با بررسي اجمالي از ايدئولوژيهاي حاكم بر انقلابهاي مورد نظر درمي يابيم در حالي كه مكتبهاي ليبراليسم و ماركسيسم در فرانسه و روسيه با برداشتهاي مادي خود افق محدودي را براي پيروان خود در همين دنيا وتنها از يك زاويه فراهم مي كردند، نقش مهمي هم در ايجاد انگيزه لازم در براندازي رژيمهاي پادشاهي فرانسه و روسيه نداشته اند و حتي در پياده كردن ارزشها و معيارهاي خود بعد از سقوط نظامهاي مطرود با مشكل مواجه شده و الزاما تغييرات زيادي بر نظريات تئوريكي خود اعمال كردند. از طرف ديگر هر دو مكتب براي مردم فرانسه و روسيه نامانوس بود و با بنيانهاي عقيدتي عامه مردم كه غالبا مذهبي بود در تعارض بود لذا اين ايدئولوژيها هرگز نتوانستند خميرمايه لازم را در ايجادتشكل، انسجام، و وحدت اقشار و توده هاي جوامع خودفراهم كنند و تنها به عنوان ايدئولوژي طبقه خاص روشنفكر و با تعابير متفاوت باقي ماندند.

در حالي كه مكتب اسلام كه از 1400 سال قبل به ايران وارد شده بود و با مردم مانوس بوده و قاطبه مردم به آن اعتقاد داشته و با آن زيست كرده و در تاروپود زندگي آنها نفوذ و رسوخ كرده بود و با توجه به جهان بيني الهي

افق بسيار وسيعي براي پيروان خود فراهم كرده علاوه بر آنكه سعادت اخروي را نويد مي داد براي همين دوره كوتاه زندگي در اين دنيا نيز دستورالعملها و راهنماييهاي لازم براي امور روزمره زندگي فردي و اجتماعي و اداره جامعه در جهت تامين سعادت دنيوي فراهم كرده بود و در مقايسه با دو مكتب ديگر از عظمت ويژه اي برخوردار است. بويژه آنكه در مكتب تشيع با برخورداري از جوهره هاي لازم انقلابي زمينه هاي كاملا مساعدي براي بهره مندي از يك مكتب قدرتمند در پروسه انقلاب اسلامي در ايران فراهم بود.

انقلابهاي فرانسه و روسيه نه تنها برعليه دولت بلكه برعليه روحانيت و كليسا بود. كليسا در فرانسه فرانسوي شده، از حيطه اقتدار پاپ در واتيكان خارج گرديد و در روسيه مطرود و مقهور شد در حالي كه درانقلاب اسلامي تمام وحانيت شيعه برعليه دولت قيام كرد و انقلاب را رهبري نمود.

موفقيت ايدئولوژي انقلابي اسلام همچون امري ارزشمند و علامت مميزه انقلاب اسلامي در ايران بود.اين ايدئولوژي پاسخي قدرتمند به خواسته هاي سياسي شده معاصر و در عين حال مايوس شده از مكاتب مادي بود. اين ايدئولوژي در عين بهره برداري از همه امتيازات تكنولوژيكي و تجربه نهضتهاي ايدئولوژيكي وسياسي غرب به كار گرفته شد. به عبارت ديگر اين ايدئولوژي امتياز قابل توجهي بر كمونيسم كه با مذهب درتعارض است، داشت. به جاي اينكه يك جايگزيني جديدي براي مذهب خلق كند همان طور كه كمونيستهاكردند، انقلاب اسلامي مذهب پرتلاش و تهاجمي را كه وجود داشت به كار گرفته و با ابزار ايدئولوژيكي موردنياز براي جنگ در صحنه سياست مردمي مجهز گرديد. با اين عمل آنها كمك بزرگي و ممتازي به تاريخ جهان كردند. بنا به گفته زاگورين، نويسنده آمريكايي، اگر امروز كسي بپرسد

كه در تئوري انقلاب ماركس چه چيزي معتبر و چه چيز بي اعتبار مي باشد، جواب بايد اين باشد كه آن تئوري ديگر به گذشته و تاريخ تعلق دارد. عدم تناسب نظريه ماركس آنگاه آشكار شد كه برخلاف پيش بيني ماركس انقلابها در پيشرفته ترين كشورهاي غربي تحقق نيافت و در عوض سوسياليسم در عقب افتاده ترين جوامع كشاورزي روسيه و چين به مرحله اجرادرآمد. با رشد تحقيق روي بسياري از انقلابها اين امر به اثبات رسيد كه مدل ماركس به خاطر ساده انگاري بيش از حد آن غير قابل بهره برداري است و در حقيقت مانعي براي درك بيشتر انقلابها است. (9)

بدين ترتيب ملاحظه مي گردد كه رمز پيروزي انقلاب اسلامي را تنها مي توان در عظمت و مديريت وميزان اعمال گسترده سه ركن انقلاب يعني مردم، رهبري و مكتب جستجو كرد كه توانست برخلاف پيش بينيها و محاسبات تحليل گران و حيرت جهانيان نظام قدرتمند و كهن شاهنشاهي را به زانو درآورده و آن را سرنگون سازد.

پيروزي انقلابهاي فرانسه و روسيه نه ناشي از انسجام، استحكام، و قدرت نيروهاي انقلابي بوده است بلكه به خاطر ضعف بنيادين رژيمهاي حاكم بود كه ساختار حكومتي را شديدا پوسانده و بحرانهاي نظامي اقتصادي و فشارهاي بين المللي اين ضعيف را تشديد كرده بودند به طوريكه سقوط نظام سياسي را امري اجتناب ناپذير ساخت. در واقع گروههاي اجتماعي رقيب در جو ناشي از خلاء قدرت و حاكميت سياسي به عنوان و وارثان نظام از هم پاشيده و دور از صحنه شده و به عنوان نيروهاي انقلابي به تلاش و رقابت برخاسته و قدرت را به دست گرفتند. بر اساس همين مقايسه ها است كه ملاحظه مي گردد كه انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلابهاي فرانسه و روسيه از عظمت به مراتب بيشتري برخوردار است.

پيروزي انقلاب اسلامي بيشتر در كانونهاي

سياسي و دانشگاهي موجب حيرت شد كه بر اساس مطالعات خود از انقلابهاي گذشته هرگز نمي توانستند تصور كنند كه چنين حادثه اي در ايران اتفاق افتد. مطالعات سازمانهاي اطلاعاتي آمريكا آپ ا و آپ ا چهار ماه قبل از سقوط رژيم شاه به اين جمع بندي رسيده بود كه ايران نه در شرايط انقلابي و نه پيش از انقلاب است و براي ده سال آينده رژيم شاه پابرجا است. تداسكاچيل در اين زمينه مي گويد:

«سقوط رژيم شاه، آغاز نهضت انقلابي ايران مابين 1977 تا 1979، به عنوان يك شگفتي ناگهاني براي ناظرين خارجي اعم از دوستان شاه تا روزنامه نگاران و دانشمندان علوم سياسي و اجتماعي از جمله آنهايي كه همچون من به اصطلاح از كارشناسان انقلابهاي هستيم، بود. همه ما حوادث انقلاب را با حيرات و ناباوري نظاره مي كرديم. بالاتر از همه انقلاب ايران پديده اي كاملا خلاف قاعده و طبيعت بود. اين انقلاب محققا يك انقلاب اجتماعي است. معذالك پروسه انقلاب مخصوصا حوادثي كه منجر به سقوط شاه بود،علتهايي را كه در مطالعه تطبيقي خود از انقلابهاي فرانسه، روسيه و چين مطرح كرده بود، زير سئوال برد.انقلاب ايران آشكارا آن قدر مردمي بود و آن قدر روابط اساسي و پايه فرهنگي - اجتماعي و اقتصادي -اجتماعي را در ايران تغيير داد كه حقيقتا از نمونه انقلابهاي اجتماعي - تاريخي بزرگ مي باشد.» (10)

اينك اين سئوال مطرح مي گردد كه اگر انقلابهاي فرانسه و روسيه را انقلابهاي كبير بناميم، انقلاب اسلامي را چه بناميم و اگر انقلاب اسلامي، انقلابي واقعي و تمام عيار است، آنچه را كه در فرانسه و روسيه رخ داده است چه بايد ناميد؟ به همين جهت است كه گفته اسكاچيل صدق مي كند كه انقلابهاي فرانسه و روسيه آمدند وساخته

نشدند ولي انقلاب اسلامي ايران نيامد بلكه با توجه به شرايط موجود ساخته شد آن هم نه به سادگي بلكه با تجهيز همه امكانات مردمي سراسر كشور و از همه اقشار و طبقات اجتماعي و با رهبري قوي و پرداخت بهايي گزاف كه همانا قرباني كردن چند صد هزار انسانهاي عاشق انقلاب بود، و به همين دليل بوده كه ظهورپيروزي انقلاب اسلامي حيرت و شگفتي همگان بر برانگيخت. و به يقين مي توان ادعا كرد كه انقلاب اسلامي انقلابي بي نظير در تاريخ بشريت مي باشد. پي نوشتها: 1. از جمله انقلابهاي موفق مي توان از انقلاب 1789 فرانسه، 1917 روسيه، 1949 چين، 1959 كوبا و 1979 و ايران نام برد.

2. دوك داورلئان (نايب السلطنه) در 1715 در اين زمينه مي گويد "ديناري وجه نقد در خزاين سلطنتي و صندوقهاي عايدات نداريم كه لازمترين مصارف را بتوان پرداخت چون به امور مالي رسيدگي مي كنم، مي بينم خالصجات دولتي فروخته شده،عوايد دولتي تقريبا معدوم گرديده و عايدات عادي نيز بعنوان مساعده به مصرف رسيده و انواع و اقسام اسناد تعهدآور مالي دولتي در دست مردم است كه به مبالغ هنگفت بالغ شده و حتي محاسبه و تعيين ميزان آن نيز از امكان خارج است."(آلبرماله و ژوال ايزاك، "تاريخ قرن هيجدهم و انقلاب فرانسه"/ جلداول/ انتشارات ابن سينا/ ص 9)

3. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه به كتاب انقلاب ناتمام روسيه نوشته ايزاك دويچر همچنين كتاب تاريخ روسيه شوروي/انتشارات بيگوند/ جلد اول مراجعه كنيد.

4. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه به كتاب مقايسه سه انقلاب فرانسه، روسيه و ايران نوشته نگارنده مراجعه كنيد.

5. كاترين چورلي در سال 1943 با يقين ادعا مي كند "زماني كه ارتشي همه قدرتهاي خود را در مقابل خيزش

يا شورش به كارگيرد، هيچ انقلابي به پيروزي نخواهد رسد." به نقل از

6. Detence d> Revelution" Theory Society. USA,1982 Voi, 11 NO3, 284

فصلنامه كتاب نقد شماره 13

/الف

نقش اسلام در تكوين و پيروزى انقلاب ايران

نقش اسلام در تكوين و پيروزي انقلاب ايران نويسنده: حجة الاسلام محمدجواد نوروزي

مقدمه

تحقق انقلاب ايران در سال (1979 م/1357 ش) از تحولات شگرف محسوب مي شود. وقوع اين حادثه در سال هاي پاياني قرن بيستم، بسياري از نظريه پردازان انقلاب را شگفت زده كرد. اكنون علي رغم گذشت دو دهه، هنوز بسياري از ابعاد آن براي مردم جهان و حتي مسلمانان اين مرز و بوم ناشناخته است. آثاري را كه درباره اين رخداد مهم نگاشته شده است مي توان در يك نگرش كلي به دو دسته تقسيم كرد:

الف - آثار توصيفي - تاريخي: بخش عمده اي از آثار مربوط به انقلاب ايران را اين آثار تشكيل مي دهد. خاطرات كارگزاران رژيم پيشين و ماموران خارجي از جمله آثار مربوط به اين دسته است. اين آثار ارزش علمي ندارد، ولي دربردارنده برخي مواد خام و اسنادي مي باشد كه در تحليل انقلاب مفيد فايده است.

ب آثار علمي - تحليلي: در اين بخش پديده انقلاب از زواياي گوناگون مورد بحث و مطالعه قرار مي گيرد. هر نويسنده بر اساس سابقه و پيش فرض هاي ذهني خود اين پديده را مورد ارزيابي قرار مي دهد.

در يك رويكرد كلي، آثار مكتوب در اين زمينه را مي توان در چند رده دسته بندي كرد. برخي آثار مربوط به انقلاب به عامل اقتصاد و توسعه، برخي به نقش عوامل روان شناختي، برخي به نقش بيگانگان و برخي به نقش فرهنگ و ايدئولوژي در تكوين انقلاب اشاره كرده اند.

با توجه به آنچه گفته شد، آنچه در اين مقام حايز اهميت بوده و اين

نبشتار در صدد پاسخ و تبيين آن است پاسخ به اين سؤال مي باشد كه عامل اصلي پيروزي انقلاب در سال 1357 چيست؟ به عبارت ديگر، آيا در ميان عواملي كه براي تبيين انقلاب اسلامي بيان مي شود، اسلام نقش تعيين كننده اي داشته است؟

در پاسخ به اين سؤال، با توجه به آثار مكتوب در اين زمينه، فرضيه هاي متعددي مي توان ذكر كرد. اما فرضيه اي كه نگارنده در اين مقال در صدد بررسي و بيان آن مي باشد اين است كه «اسلام در شكل گيري و تكوين انقلاب نقش اساسي و تعيين كننده داشته است.» منظور از «اسلام در اين مقاله «مكتب تشيع است كه مذهب رسمي جامعه ايران قلمداد مي شود و مشتمل بر جهان بيني و نظام فقهي، حقوقي، سياسي و اخلاقي خاص خود مي باشد. مقصود از «انقلاب نيز تعريفي است كه استاد شهيد مرتضي مطهري رحمه الله از اين واژه ارائه مي دهند. ايشان در تعريف انقلاب آن را «طغيان و عصيان مردم يك ناحيه و يا يك سرزمين عليه نظام حاكم موجود براي ايجاد نظمي مطلوب معرفي مي كنند. (1)

با توجه به آنچه گفته شد، به منظور تبيين فرضيه فوق، بحث را در محورهاي ذيل پي مي گيريم: الف - سرشت دين و انقلاب

گفتگو پيرامون موضوع اين نوشتار مبتني بر يك سلسله فرض هاست; از جمله پذيرش اين مطلب كه اسلام با سياست آميخته است و اين دو يكي هستند. مساله ديگر بحث قلمرو دين است. بحث در اين است كه سرشت و ماهيت دين سبت به تغييرات اجتماعي و انقلاب چيست به ديگر سخن، آيا قلمرو و گستره دين شامل پديده هايي چون انقلاب نيز مي شود؟ و آيا دين مانع انقلاب است يا برانگيزاننده آن؟

ديدگاه هاي متعددي پيرامون اين

مساله وجود دارد. برخي مذهب را صرفا براي پاسخگويي به نيازهاي روحي و فردي قلمداد مي كنند. بر اساس اين پندار، دين يك سلسله تعاليم اخلاقي و پند و اندرز است. در اين رويكرد، دين نظامي از باورها و ايده هاي مجزا و فارغ از موقعيت هاي اجتماعي و سياسي جامعه است. اين تلقي بيشتر با آيين تحريف شده مسيحيت و تحولات پس از رنسانس، كه منجر به جدايي دين از سياست شد، منطبق است. اسلام با اين نگرش به شدت مخالف مي باشد.

ديدگاه ديگر نسبت به دين نگرش محافظه كارانه دارد. تحليل ماركسيستي از دين در اين چارچوب قابل ارزيابي است. بر اساس اين رويكرد، دين تنها در خدمت برخي از اقشار جامعه مي باشد. يكي ديگر از ديدگاه ها نگرش مثبت و خلاق سبت به دين است. (2)

بر اساس اين رهيافت، دين كاركردهاي مؤثري از خود در عرصه اجتماع باقي مي گذارد و دربردارنده راهبردهايي به منظور تاثيرگذاري بر همبستگي و يكپارچگي اجتماعي و تنظيم زندگي انسان در عرصه اجتماع است. بر اساس اين ديدگاه، مذهب مي تواند ميزان خشونت در جريان انقلاب را افزايش دهد. انقلاب فرانسه با هدف جدايي دين از سياست صورت گرفت. لذا، در تكوين اين انقلاب، آيين مسيحيت نقشي نداشت و رهبران اين انقلاب نه تنها دخالت مذهب را در امور سياسي منع مي كردند، بلكه بر اساس فرهنگ منتج از تحولات پس از عصر نوزايي، مذهب را صرفا در قلمرو مسائل شخصي قلمداد كردند. (3)

همچنين در صدد تبيين اين مساله هستيم كه انقلاب اسلامي نقطه مقابل انقلاب فرانسه است. ريشه اين انقلاب از اسلام است و با هدف احياي دين و حاكميت ارزش هاي ديني در عرصه اجتماع شكل گرفت. ب -

خطوط كلي اسلام و انقلاب اسلامي

اسلام مبتني بر يك نظام ارزشي است. در اين نظام ارزشي، ويژگي ها و مشخصه هاي جامعه سياسي آرماني عرضه شده است. رهبران ديني بر اساس نظام ارزشي، شيوه ها و راهكارهاي عملي دگرگون سازي جامعه در جهت دستيابي به جامعه آرماني را ارائه مي دهند. اسلام در كارپردازي روش ها و شيوه ها، در مقايسه با ساير مكاتب، ملاك ها و معيارهاي ويژه اي دارد كه با آنچه امروزه در جهان متداول است، متفاوت مي باشد. حركت در چارچوب اسلام و حاكميت اخلاق و اينكه اسلام استفاده از هر وسيله در جهت دستيابي به هدف را مجاز نمي شمرد، از خطوط كلي حاكم بر اين شيوه هاست.

قرآن كريم بسياري از ابعاد نظام آرماني اسلام را مشخص كرده است. تاريخ سراسر مبارزه شيعه نيز الهام بخش جامعه ايراني در خلق انقلاب اسلامي بود. ارائه درك صحيح، دقيق و سازنده از تاريخ اسلام و تحول، موجب دگرگوني فكر و انديشه مردم است. به اعتقاد برخي از محققان، محرك اصلي ايجاد انقلاب در ايران روح حاكم بر تفكر و جهان بيني اسلامي بود. پيش از ايجاد انقلاب جمعي در عرصه اجتماع، انقلاب فردي در درون رخ مي دهد. (4) قرآن كريم مي فرمايد: مردم و جامعه تغيير نمي كنند، مگر آنكه خود افراد يكايك تغيير و تحول يابند. (5) ازآنجا كه در جهت ايجاد انقلاب در انديشه، بايد در جهان بيني و وضعيت روحي جامعه تحول ايجاد شود، از رسالت هاي مهم پيامبران و رهبران الهي عليهم السلام دگرگوني فكر و انديشه است.

نظام اعتقادي اسلام نقش مهمي در موضع گيري انسان در عرصه اجتماع دارد. هر چه اعتقادات و باورهاي جامعه از استحكام منطقي بيشتري برخوردار باشد نقش فعال تري در مواجهه با مشكلات و

مصايب ايفا مي كند، روح حقيقي توحيد نفي فراعنه و طواغيت را در پي دارد و در رويارويي و مبارزه با شرك و ظلم قدرت مقاومت و پايداري مي دهد. يكي از نويسندگان خارجي معتقد است كه عقايد تشيع به گونه اي است كه عناصر مبارزاتي و نيروي انقلابي به نحو چشمگيري در آن وجود دارد و مقاومت عليه مقتدرترين ظالم هاراتوجيه مي كند. (6)

اعتقاد به حيات اخروي، الهام بخش مبارزه در چارچوب آرمان شهادت طلبي و رسيدن به فوز عظيم و يا پيروزي و اجراي حدود الهي در جهان است. نبوت و امامت نيز گوياي سيره رفتاري و گفتاري رهبران ديني به عنوان اسوه و راهنماي مردم به شمار مي رود. زندگي سراسر مبارزه و جهاد ائمه اطهارعليهم السلام در تاريخ پرافتخار تشيع، درس بزرگي براي پيروان آنان در طول تاريخ است. از اين رو، تحولات انقلاب در طول تاريخ پس از عصر غيبت ريشه در قيام عاشورا و موضع گيري سياسي - مبارزاتي ائمه عليهم السلام دارد.

نظام حقوقي اسلام، ضرورت حاكميت الهي در جامعه و ايجاد حكومت، عنصر اجتهاد و نهاد مرجعيت، ابوابي چون جهاد، امر به معروف و نهي از منكر نقش مهمي در اتخاذ روش هاي انقلابي در مواجهه با حكام غيرديني دارد. در نظام تربيتي اسلام نيز عناصر مهمي براي مواجهه با طواغيت وجود دارد. استاد شهيد مطهري رحمه الله معتقد است كه نفي روحيه تمكين و سازش و در مقابل، واجد روحيه پرخاشگري بودن، طرد و انكار از زمينه هاي مهم عصيان و مقاومت عليه رژيم هاي ضد ديني به شمار مي رود. (7) شعارهاي آرماني اسلام از قبيل آزادي، برابري، برادري و عدالت خواهي از ملاك هاي مهم نظام تربيتي اسلام است كه با اهداف مشخص، افراد جامعه را در گسستن زنجيرهاي

اسارت و بردگي ياري مي دهد.

در يك نگرش كلي كاركردهاي مهم ايدئولوژيك دين از سويي، به چالش طلبيدن وضع موجود جامعه و از سوي ديگر، ترسيم آينده اي مطلوب و آرماني و ارائه راهكارهايي براي حركت از وضع موجود به وضع مطلوب است. ج اسلام زدايي رژيم گذشته وواكنش نيروهاي مذهبي

در روند شكل گيري انقلاب در ايران، اسلام زدايي رژيم گذشته به مثابه يكي از شاخص هاي متمايز كننده آن به شمار مي رود. بر اساس انديشه شيعي، حكام سياسي، فاقد مشروعيت حكمراني مي باشند. با شكل گيري جنبش ها و نهضت هاي اصلاح و احياي ديني، طي صد سال اخير، اسلام از موانع عمده در مقابله با استعمار و استبداد به شمار مي رفته است. در عصر حاكميت پهلوي، اين رژيم، كه با مساعدت استعمارگر انگليس روي كار آمده بود، اسلام زدايي و سنت ستيزي از اصول ثابت سياسي اش محسوب مي شد. محورهاي عمده اسلام زدايي رژيم گذشته را مي توان در موضوع هاي ذيل برشمرد:

1- ملي گرايي

از آنجا كه دين در جامعه عامل همبستگي به شمار مي رفت و با اميال رژيم گذشته سازگار نبود، لذا، درصدد برآمد با تاكيد بر ملي گرايي (ناسيوناليسم)، آرمان ديگري را كه در همبستگي ملي، كاركردهايي مشابه دين اسلام ايفا مي كند جايگزين آن نمايد. از اين رو، فلسفه سياسي آن رژيم بر اساس ملي گرايي استوار گردسده بود. ملي گرايي داراي دو جنبه داشت: از سويي، اسلام زدايي را وجهه همت خود قرار مي داد و از سوي ديگر، به تبليغ باستان گرايي مي پرداخت. محورهاي مهم باستان گرايي، كه در جهت اسلام ستيزي مطرح شده است، بر سياست هاي ذيل استوار بود:

الف اسطوره سازي ملي: تكيه بر پيشينه تاريخي، راهي در جهت كسب مشروعيت رژيم تلقي مي شد و شاه به عنوان مظهر وحدت ملي و حافظ ايران زمين معرفي مي گرديد. (8)

ب برگزاري جشن ها و يادبودهاي واهي: در عصر

پهلوي اول، يادبود هزاره فردوسي با هدف تاكيد بر زبان فارسي، مليت ايراني و آيين زرتشتي و شاهنشاهي در مقابل ديانت اسلام مورد تاكيد قرار گرفت و در عصر پهلوي دوم، جشن هاي 2500 ساله با تبليغات فراوان داخلي و خارجي و با هزينه هنگفت در تخت جمشيد برگزار شد كه منجر به واكنش شديد حضرت امام خميني رحمه الله و مجامع و محافل مذهبي در داخل و خارج گرديد. (9)

ج بازنويسي تاريخ باستان: رژيم گذشته در جهت فراموشي و تحقير فرهنگ و تمدن اسلامي، به بازنويسي آثار تاريخ باستان اقدام كرد و كوشيد تاريخ 2500 ساله به گونه اي نوشته شود كه دوره اسلامي كمرنگ، حقير و عامل عقب ماندگي جامعه قلمداد گردد.

د تاكيد بر زبان فارسي و حذف واژه هاي عربي: يكي از ابعاد باستان گرايي احياي زبان فارسي كهن و حذف واژه هاي عربي بود. هدف از اين اقدام، انقطاع فرهنگي جامعه با پيشينه ديني آن بود. اين سياست در بسياري از كشورهاي اسلامي و از جمله تركيه اعمال شد، اما در ايران با مقاومت انديشمندان ديني و مردم مواجه گرديد و به شكست انجاميد.

2- تخريب عقايد و تضعيف ايمان مردم

القاي شبهه با هدف تضعيف فرهنگ ديني يكي از اقدامات رژيم گذشته بود. رژيم با استخدام نويسندگان، احكام ديني را در قالب مكتوباتي چون رمان و داستان به استهزا مي گرفت و با انتشار كتاب هايي، كه توسط مستشرقان و غربزدگان نوشته مي شد، در القاي بي ديني، پوچ گرايي و شبهه تلاش داشت. از ديگر اقدامات رژيم، تضعيف انديشمندان ديني و مراجع بود. نگارش مقاله «رشيدي مطلق در حمله به رهبر انقلاب در سال 1351 از جمله اين اقدامات مي باشد. نگارش اين مقاله موجب

واكنش مردمي و رخداد قيام 19 دي و شتاب گرفتن انقلاب در ايران گشت.

جايگزيني قوانين عرفي به جاي قوانين اسلامي در محاكم قضايي، از ديگر اقدامات رژيم در جهت اسلام زدايي بود كه از سال 1305 آغاز گرديد و تا پيروزي انقلاب تداوم و تعميق يافت. (10) دامن زدن به فساد و فحشا از ديگر اقدامات رژيم قبل در اين جهت بود كه با هدف بي تفاوت سازي و انفعال نسل جوان جامعه شكل مي گرفت. (11) تقويت اديان ساختگي و تحريك اقليت هاي ديني از ديگر مظاهر اسلام زدايي آن رژيم به شمار مي رفت. گسترش روابط با اسرائيل و حمايت از بهاييان نيز از سياست هاي مهم آن رژيم بود كه موجب اعتراض شديد حضرت امام خميني قدس سره قرار گرفت.

3- وابستگي و غربزدگي

در حالي كه در منابع ديني بر نفي سلطه كفار بر مسلمانان تاكيد شده است و در قرآن كريم، مسلمانان از روابطي كه منجر به نفوذ و استيلاي كفار بر جوامع اسلامي باشد برحذر داشته شده اند، (12) رژيم پيشين با حمايت دول استعماري روي كار آمد. از اين رو، به آنها وابسته بود و فرهنگ غرب را در ايران رواج مي داد. تصويب قانون كاپيتولاسيون در سال 1343، كه موجب اعتراض گسترده امام خميني رحمه الله و مردم شد، از نمونه هاي مهم اين امر به شمار مي رود.

د - رهبري

رهبري از ديگر شاخص هاي اسلام در انقلاب ايران محسوب مي شود. رهبري اين انقلاب در شخصيت امام خميني رحمه الله تبلور يافته بود. رهبري در حركت انقلابي، نقش هماهنگ كننده اصلي نيروهاي درگير را ايفا مي كند. در رويكرد نظري، درباره نقش رهبري در انقلاب ها ديدگاه هاي متفاوتي وجود دارد. برخي آن را از جنبه روان شناختي مورد ارزيابي قرار مي دهند كه متاثر از

روانكاوي فرويد است.

ريمون آرون مردم جامعه را از نظر فكري به سه دسته كلي تقسيم مي كند:

دسته اول: توليدكنندگان انديشه و نظريه پردازان انقلابي;

دسته دوم: انتشاردهندگان آن و كساني كه به اشاعه، ترويج و توزيع انديشه هاي ديگران مي پردازند.

دسته سوم: مصرف كنندگان آن.

رهبر، نظريه پرداز انقلاب است و ويژگي هاي شخصيتي او، قدرت ونفوذكلامش ازعوامل مهم جلب وفاداري مردم مي باشد. (13)

ضرورت وجود رهبري در مباني انديشه سياسي اسلام، امري انكارناپذير است. حكومت و پيشوا، هر دو، از ضرورياتي اند كه صرف نظر كردن از آن ممكن نيست. از بين بردن موانع استفاده از شيوه هاي مشروع (نه تحميلي و قهري) و پيشبرد مبارزات در قالب مفاهيم اسلامي براي افراد جامعه قابل درك است. (14)

از ويژگي هاي رهبري انقلاب ايران آن بود كه مبارزه و انقلابش بر پايه دين و معنويت بود و عمل به وظيفه به عنوان يك اصل حاكم اصالت داشت. قدرت رهبري بر اتكال به خداوند و پذيرش عميق مردمي استوار بود. پايان دادن به افسانه «جدايي دين از سياست از ديگر ويژگي هاي رهبري بود كه مبارزه را به كانون اصلي يعني شاه معطوف كرد. مخاطبان رهبري، توده هاي مسلمان انقلابي بودند، نه احزاب و گروه هاي خاص. امام خميني قدس سره از روزهاي آغازين انقلاب در سال 1342، آمريكا و اسرائيل را اساس بدبختي هاي جامعه برشمردند و تا پايان نهضت بر آن پافشاري نمودند. در مقايسه با نهضت هاي پيش از انقلاب، از جمله مشروطه و ملي شدن نفت، امتياز انقلاب سال 1357 آن بود كه از موضع فقاهت و مرجعيت برخوردار بود.

رهبر انقلاب و شاگردان فكري ايشان با ترسيم تصويري واقعي از دين، نقش مهمي در احياي فكر ديني و انقلاب ايجاد كردند. رهبري در جهت ايجاد انقلاب، در جهان بيني و نظام ارزشي حاكم تاثير

مهمي از خود بر جاي گذاشت. بسياري از مفاهيم ديني، كه مورد سوء استفاده رژيم واقع مي شد - وجهه اي از دين كه پاسخگوي مشكلات عصر و از امعيت برخوردار بود - مورد بازنگري واقع گرديد و تلقي صحيح و جديدي از آن ارائه شد. از سوي ديگر، از ميان بردن موانع احتمالي، كه ممكن است در پيشبرد حركت انقلابي ايجاد سد كند، از سوي رهبري كنار زده شد. در اين راستا، تمسك به «تقيه براي كند كردن حركت انقلابي در سال هاي آغاز نهضت تحريم گرديد. از ديگر كارهاي ويژه رهبري دميدن روح اعتماد به نفس و مقابله با خودباختگي در مردم بود.

با ارتباطي كه رهبري انقلاب ايران با روحانيت داشت، شبكه وسيعي از نيروهايي كه مروج و بيان كننده انديشه و فكر رهبري در نقاط گوناگون كشورند، شكل گرفت و به مثابه يك حزب سياسي در ايران عمل كرد، در حالي كه ويژگي هاي ظاهري حزب را نداشت. تجربه تاريخي يكصد سال گذشته ايران نيز نشانگر نقش انديشمندان ديني و روحانيت در تحولات اجتماعي است. پيام هاي رهبري در قالب مفاهيم اسلامي نقش مهمي در بسيج مردمي در طول شكل گيري انقلاب داشته است. تحليل محتواي اين پيام ها و موجي كه توسط آن در بين مردم ايجاد مي شد بيانگر ماهيت و محتواي فكري اين انقلاب است. مهم ترين هدفي كه رهبري در بسياري از اعلاميه ها بدان پاي مي فشرد اعلاي كلمه حق و استحكام مباني ديني بود كه رژيم گذشته در صدد محو و نابودي آنها مي كوشيد. (15)

با نگاهي به مواضع رهبري در روند شكل گيري نهضت، مشاهده مي كنيم كه نخستين مخالفت ها از سوي امام خميني قدس سره، كه در آن قيد اسلام و

سوگند به قرآن كريم حذف شده بود، در اعتراض به لايحه «انجمن هاي ايالتي و ولايتي آغاز شد. در جريان همه پرسي آن نيز اعتراضات وسيعي از سوي رهبري آغاز شد كه منجر به اعتراضات وسيع مردم درشهرهاي گوناگون گرديد.

فاجعه كشتار مدرسه فيضيه در سال 1342 و قيام 15 خرداد، كه منجر به شهادت صدها تن شد، نتيجه واكنش رهبري در قبال سياست هاي ضد اسلامي رژيم بود. شهادت فرزند امام راحل رحمه الله در سال 1356 و اعتراض رهبر انقلاب به شاه در همان سال از نقاط عطف حوادثي به شمار مي رود كه در نهايت، منجر به سقوط رژيم شاه در سال 1357 گرديد.

ه- نقش مساجد

نقشي كه مساجد در جريان انقلاب ايفا كردند يكي ديگر از مشخصه هاي اسلام در تكوين انقلاب به شمار مي رود. مساجد يكي از كانون هاي مهم تجمع و تبادل پيام هاي انقلاب و تعميق جريان انقلاب محسوب مي شدند. در رويكرد نظري، سازماندهي و تشكل از عناصري است كه برخي از نظريه پردازان انقلاب بر آن تاكيد كرده اند. از منظر اينان، بدون يك چارچوب سازماني براي مبارزه، گروه هاي انقلابي در نوعي سرگشتگي و تحير به سر خواهند برد. چارلز تيلي، از جمله نظريه پردازان انقلاب، معتقد است كه انقلاب ها بر اساس گسيختگي اجتماعي به وجود نيامده اند. وي بر نقش سازماندهي در ايجاد انقلاب تاكيد بسياري دارد. (16)

سازمان بايد قادر باشد كه ارتباط منظمي ميان انقلابيان با يكديگر، انقلابيان با توده مردم و اين دو با رهبري ايجاد كند. رسالت ديگر سازمان، اطلاع رساني و ابلاغ پيام هايي است كه دسترسي بهنگام به آنها، نقش مهمي در برنامه ريزي و هدايت توده مردم دارد. به هر ميزان كه رهبر از كميت و كيفيت نيروهاي انقلابي و وسعت و

دامنه اقدامات آنان و از بازتاب رژيم نيز اطلاعات كافي داشته باشد، دقيق تر عمل خواهد كرد و ضريب خطاي كمتري خواهد داشت.

در تكوين انقلاب اسلامي، نهادهايي چون مساجد نقش سازماندهي نيروهاي درگير با رژيم را ايفا مي كردند. مساجد، كه يكي از تجليات فرهنگ اسلامي محسوب مي شوند، در بقاي اوليه آنها در صدر اسلام نيز، علاوه بر آنكه به مثابه كانوني براي عبادات محسوب مي شدند، مركز فعاليت هاي اجتماعي نيز به حساب مي آمدند. از سوي ديگر، در حملات دشمنان به جهان اسلام نيز مساجد از اولين كانون هايي بوده اند كه مورد تخريب و هتك حرمت قرار گرفته اند. (17) مسجد در طول تاريخ اسلام از همان آغاز، كانون عبادت، آموزش، پايگاه قضايي و داوري منازعات، كانوني براي ارتباط جمعي و تبادل اخبار و پايگاه جهاد و حركت هاي انقلابي بوده است.

با رواج خرافه ها و تغيير در مفاهيم ديني و به دنبال افول تمدن اسلامي، كاركردهاي مسجد نيز دچار دگرگوني شد. البته تحولات فرهنگي پس از عصر نوزايي در غرب نيز منجر به دين ستيزي در عرصه اجتماع گرديد. مسجد در چند قرن اخير، صرفا كانوني در جهت عبادت تلقي مي شده است. نهضت احياگري حضرت امام خميني رحمه الله، كه موجب احياي مفاهيم، نمادها و تحليل هاي اسلامي بود، موجب تحول در كاركرد دين و ايفاي همان نقش هاي اوليه اي گرديد كه مسجد داشت. امام راحل قدس سره در اين زمينه فرمودند: «مسجد در صدر اسلام هميشه مركز جنبش حركت هاي اسلامي بوده است. از مسجد تبليغات اسلامي شروع مي شده است و از مسجد قواي اسلامي براي سركوبي كفار و وارد كردن آنها در زير بيرق اسلام (حركت مي كرده است) و هميشه در صدر اسلام، مسجد مركز

حركات و مركز جنبش ها بوده است.» (18)

از ديدگاه رهبري، مساجد به منزله سنگرند كه بايد از آنجا به دشمن شبيخون زد، (19) محلي براي انقلاب فردي; يعني مركز تجمعي براي نمازهاي جماعت، كه نمايشي از وحدت و همدلي مؤمنان است، (21) و محلي براي تبادل اخبار جامعه و تعميق بينش سياسي - فرهنگي و مذهبي مردم. امام امت رحمه الله در اين زمينه در سال 1357 در پيامي اعلام مي كنند كه گويندگان در مساجد وظيفه دارند مصايب رژيم را در طول پنجاه سال سلطنت پهلوي به اطلاع مردم برسانند و آنها را آگاه كنند. (22)

امروزه در جهان اسلام مساجد محل تجمع انقلابيان است. از اين رو، رژيم هاي حاكم بر كشورهايي نظير مصر، الجزاير و ساير كشورها مي كوشند مساجد را تحت كنترل خود درآورند و سخنرانان مساجد را از طريق دولت منصوب نمايند. نتيجه آن كه نقشي كه مساجد در شعله ور ساختن و گرم نگه داشتن انقلاب تا پيروزي آن به عهده داشتند و تعرضي كه رژيم به برخي مساجد داشت، كه منجر به تعطيلي و بستن برخي حسينيه ها و مساجد و آتش زدن بعضي از آنها گرديد، نشان دهنده ماهيت انقلاب و به عبارت ديگر، نقش اسلام در تكوين و شكل گيري انقلاب است. در سال هاي پيش از انقلاب، برخي از مساجد به دليل برخورداري از سخنرانان انقلابي و حضور انقلابيان در آنها، از شهرت ويژه اي برخوردار بودند. در شهرها و مراكز استان ها مساجد خاصي كانون اصلي و مركز تجمع انقلابيان بود و مساجد كوچك تر نقش پايگاه هاي نيمه فعال را ايفا مي كرد.

و نمادهاي اسلامي

نمادهاي اسلامي نشانه همبستگي جامعه محسوب مي شوند. تاسوعا، عاشورا و اعياد اسلامي از جمله اين نمادها هستند. رژيم پيشين

مي خواست روزهايي چون جشن تاجگذاري را به عنوان جايگزين معرفي كند و اين نمادها را، كه ريشه در اسلام و فرهنگ ايران داشت، كمرنگ جلوه دهد و از بين ببرد. نمادهاي اسلامي از ديگر شاخص هايي است كه بيانگر نقش اسلام در تكوين انقلاب است. بزرگترين اعتراضات مردمي در طول انقلاب در تاسوعا و عاشوراي حسيني شكل گرفته است. قيام 15 خرداد نيز مصادف با ايام عاشورا بود. در سال 1357، بيش از دو ميليون نفر در تهران در راهپيمايي اين روز شركت كردند كه موجب شگفتي ناظران خارجي شد. (23)

برگزاري مراسم يادبود براي شهدا از ديگر نمادهاي ديني است كه موجب تداوم حركت انقلاب شد. اين كار از سال 1356 شروع گرديد. يك نويسنده خارجي در اين زمينه مي نويسد: «برگزاري مراسم چهلم از بهترين نمونه هاي استفاده از سنت هاي شيعي در جهت اهداف سياسي بود.» (24)

حضرت امام خميني رحمه الله با توجه به نقشي كه محرم و صفر در تكوين و تداوم انقلاب داشت، بر حفظ سنت هاي آن تاكيد فراواني داشتند و آن را ضامن حفظ و تداوم انقلاب مي شمردند. (25) حميد عنايت نيز در اين زمينه مي نويسد: «امام خميني شايد بيش از هر متاله شيعه، كه داراي منزلتي قابل قياس با وي باشد، خاطره كربلا را با احساس جاري از ضرورت سياسي به كار گرفت.» (26)

به اين ترتيب، مي توان نتيجه گرفت كه نقطه آغاز انقلاب، موقعيت ها و ايامي بود كه در آن انقلاب شتاب فزاينده اي به خود مي گرفت. ايام و موقعيت هاي مذهبي متعلق به اسلام نظير تاسوعا، عاشورا و اربعين امام حسين عليه السلام از اين قبيل بود.

ح - روحيه شهادت طلبي و ايثار

اسلام در مواجهه با ظلم و دفاع از

حق و حقيقت، پيروان خود را به جهاد با جان و مال دعوت مي كند. پايداري در جهاد گاه منجر به پيروزي و گاه منجر به مرگ مي گردد كه در فرهنگ اسلامي، از آن به «شهادت تعبير مي شود. تاريخ اسلام سرشار از قيام شيعيان در جهت حاكميت خود و دفاع از آن بوده است. در سايه مكتب حيات بخش اسلام، مرگ و كشته شدن، كه همواره امري دردناك تلقي مي شد، رهيافتي خوشايند گرديد و شهادت فوزي عظيم تلقي گرديد.

در طول جريان انقلاب، آثار مهمي درباره «جهاد» و «شهيد» به منصه ظهور رسيد; از جمله آنها مي توان از كتاب شهيد مطهري رحمه الله در اين باره ياد كرد، در حالي كه پيش از اين، در اين زمينه كمتر اثري مي توان يافت. اين امر نشانگر تاثير نهضت احياگر امام خميني رحمه الله و ديگر انديشمندان اسلامي است. انقلاب اسلامي ترجمان بسياري از آيات و روايات، بخصوص در زمينه «شهادت و «جهاد»، است. از سوي ديگر، تحليل محتواي پيام هاي رهبري درباره شهيد و شهادت طلبي، خود، انگيزه و محرك تداوم حركت انقلابي است. وصيت نامه شهداي انقلاب و دعوت آنان از مردم براي حفظ تداوم انقلاب نيز از عوامل مؤثر در حركت زايي و تداوم انقلاب بود. اين وصيت نامه ها، كه زبان قلب و روح شهداي انقلاب بودند، از اسلام مايه مي گرفت; از شهادتين آغاز مي شد و مؤمنان را به ثبات عقيده و پيروي از رهبري در جهت احياي اسلام دعوت مي كرد.

به لحاظ تاريخي، نمونه بارز شهادت طلبي را مي توان در زندگي و شهادت مظلومانه امام حسين عليه السلام، پيشواي سوم شيعيان، يافت. بسياري از حركت هاي انقلابي و جنبش ها و نهضت هاي اسلامي ملهم از قيام عاشوراست. در طول انقلاب، شهادت برخي

از انقلابيان موجي از تحرك و قيام ايجاد مي كرد. شهادت فرزند امام خميني رحمه الله در سال 1356 يكي از همين موارد است. يكي از كارگزاران رژيم پيشين نيز در تحليل انقلاب اسلامي به عنصر شهادت طلبي اشاره كرده است. وي مي نويسد: «توجه به آميخته اي كه از مذهب و نيروي جوانان در ايران به وجود آمده سر اصلي سقوط شاه را مكشوف مي كند. در اين ميان، اگر كسي به اهميت نقش شهادت طلبي در مذهب شيعه نيز آگاهي داشته باشد حتما به خوبي مي داند كه در اين مذهب، اگر كسي كشته شود قدرتش از كسي كه او را كشته است به مراتب افزون تر خواهد بود.» (27)

روند حوادث سال هاي انقلاب نشان مي دهد كه رهبري انقلاب در مواضع متعدد بر شهادت، صبر، استقامت و اعتقاد به اصل «احدي الحسنيين تاكيد مي كنند. بر اساس اصل انجام تكليف الهي، امام امت رحمه الله اعلام كردند كه ما تكليف الهي خود را ادا مي كنيم و به احدي الحسنيين نايل خواهيم شد.

ط - شعارهاي انقلاب

شعارها همواره برخاسته از باورها و آرمان هاي والاي جامعه است. در يك جمع بندي و تجزيه و تحليل، مي توان گفت: شعارهايي كه در طول درگيري با رژيم ارائه مي شد حكايت از ماهيت فكري انقلاب داشت. انقلابيان با شعار نان، سكس و رفاه به ميدان نيامدند، بلكه دل نگراني و دل مشغولي آنان فرهنگ دين اسلام بود. قريب به اتفاق شعارهاي انقلابيان طي سال هاي شكل گيري انقلاب برخاسته از اسلام و مهم ترين خواسته آنها ايجاد حكومت اسلامي و احياي دين بود.

يك تحليل آماري كه از ديوار نوشته هاي سال 1357 تهيه شده است، نشان مي دهد كه از مجموع 1077 مورد، بيش از 90 درصد شعارها در حمله به رژيم پيشين و كارگزاران آن،

حمايت از امام، تاييد اسلام، حكومت اسلامي، شهداي اسلام و تلاش در جهت وحدت مردم براي تداوم مبارزه است. از 10 درصد بقيه، 8/5 درصد شعارهاي متفرقه است كه محور خاصي ندارد و با اين وصف، از سويي، در جهت تخريب رژيم است. (28) نتيجه گيري

انقلاب ايران از ديدگاه هاي متفاوتي مورد ارزيابي قرار گرفته است. در اين مقاله، درصدد تبيين نقش اسلام و فرهنگ ديني برآمديم. يكي از مسائل مهم در شكل گيري انقلاب ايران آن است كه انقلاب ايران بر اساس اراده ملت مسلمان كه دل نگران فرهنگ اسلام بودند، ايجاد شد. به قول يكي از نظريه پردازان انقلاب، انقلاب ايران ساخته شد، چنين نبود كه برخي القا مي كنند كه انقلاب ايران همچون ساير انقلاب ها حركتي بود كه در يك مقطع تاريخي به سراغ جامعه آمد و در اين رهگذر، شعار صدور انقلاب امري پوچ و بي معني است و اصولا به عنوان يك الگو قابل توصيه به ديگر ملل مسلمان نيست. البته اين سخن ناشي از حاكميت نگرش ساختارگرايي جامعه شناختي است كه بر برخي نظريه پردازان مسلط است. بر اساس اين نگرش و به قول يكي از آنان، انقلاب ها مي آيند و مي روند. (29) انقلاب اسلامي استثنايي بر اين قاعده است، چنانچه نويسنده مزبور نيز اعتراف مي كند كه در ايران، انقلاب به گونه اي بي نظير ساخته شد. اينكه ماهيت اين انقلاب فرهنگي است و اسلام در آن نقش تعيين كننده دارد موجب نفي عوامل ديگر نمي شود، ولي فرهنگ ديني عاملي اساسي بود و عوامل ديگر ضميمه اي، حاشيه اي و فرعي. براي تبيين اين نظريه شش شاخص مطرح ساختيم: اسلام زدايي، رهبري، نقش مساجد، نمادهاي ديني، روحيه ايثار و شهادت طلبي و شعارهاي انقلاب كه هر يك

با توجه به داده هاي تاريخي، نشانگر نقش اسلام در ايجاد اين تحول تاريخي است.

اينك جاي اين شبهه وجود دارد كه اگر اسلام عامل انقلاب است چرا با وجود نورافشاني آن، در طي چهارده قرن گذشته در ايران، انقلابي صورت نپذيرفته است؟ پاسخ اين سؤال را به گونه هاي مختلفي مي توان بيان كرد: از سويي، پس از زوال تمدن اسلامي، شاهد نضج جنبش اصلاح ديني هستيم. در ايران، طي دهه هاي سي به بعد، اسلام تجديد حيات يافت. جامعه ايراني پس از محك زدن حركت هاي انقلابي در دهه هاي پيش و آشنايي عميق با ملي گرايي غربي و اجتماع گرايي (سوسياليسم) شرقي به هويت اصلي خود بازگشت. در اين راستا، فرهيختگاني در جامعه ايران ظهور كردند; از جمله مرحوم علامه طباطبائي رحمه الله و پس از وي، شاگردان ايشان و حضرت امام خميني رحمه الله كه نقاب از چهره فرهنگ رايج در جامعه برگرفتند. تحليل هاي نادرست از مفاهيم ديني طرد شد و بر جنبه هايي از اسلام تاكيد گرديد كه تحرك آفرين و انقلاب زا بود. بنابراين، جامعه پس از پشت سر گذاشتن يك دوره تعارض فرهنگي، كه حاصل برخورد با فرهنگ غرب و غربزدگان بود، منتهي به بحران «هويت گرديد. ارائه چهره صحيح اسلام موجب شد كه اين بحران منتهي به بازگشت به فرهنگ ديني گردد و اين فرهنگ ديني عصاره اصلي ايجاد حركت در ايران شد.

نكته ديگري كه در ايجاد انقلاب نبايد از آن غفلت كرد اين است كه جامعه ديني ايران به دنبال حضور استعمار غرب و استبداد داخلي، طي سده اخير، هرگاه فرصت يافته و زمينه را مهيا ديده به صحنه آمده است; جنگ هاي ايران و روسيه در عصر قاجاريه تا قضيه گريبايدوف، نهضت تنباكو، نهضت

مشروطيت، نهضت جنگل، قيام خياباني، واقعه مسجد گوهرشاد، نهضت ملي شدن نفت و قيام سال 1342 همه نشانگر نقش دين در حركت آفريني اجتماعي است.

نكته پاياني اين كه در تكوين هر انقلاب، مجموعه عواملي به طور منظم دخيل اند كه فقدان يكي از آنها علي رغم وجود عوامل ديگر، منتهي به عدم شكل گيري و يا شكست انقلاب مي گردد. اين عوامل را در اين مقاله بر مبناي نظري، چهار عنصر برشمرديم: ايدئولوژي يا دين اسلام، رهبري، سازماندهي و توده هاي مردم. فقدان يكي از اين عوامل، كه در اين نبشتار با خميرمايه اسلام مورد بررسي قرار گرفت، ممكن بود منجر به عدم شكل گيري و يا شكست انقلاب گردد. پي نوشت ها 1- مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، قم، صدرا، بي تا، ص 29

2- ر. ك. به: پروس لينكلن، مذهب و انقلاب، ترجمه حميد عضدانلو، «اطلاعات سياسي اقتصادي ، ش 87-88 (دي وبهمن 1374)، ص 23

3- ر. ك. به: م. محمدي، انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلابهاي روسيه و فرانسه، تهران، سعيد، بي تا، ص 327

4- ر. ك. به: سيد محمدباقر صدر، سنت هاي تاريخي در قرآن/ جلال الدين فارسي، فلسفه انقلاب اسلامي، تهران، اميركبير، 1368، ص 350/ محمدتقي مصباح، جامعه و تاريخ، سازمان تبليغات اسلامي، 1372، ص 242

5- «ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم (رعد: 11)

6- Theda skocpul, Reihter state and shiؤ Islam in the Iranianrevolution, theory and society, vol. 11, 1982, pp. 265

7- مرتضي مطهري، همان، ص 55

8) حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، تهران، اطلاعات، 1368، ص 57 و ص 72

9- سيد حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، تهران، راه امام، 1365، ص 18

10- ر. ك. به: محمدحسن رجبي، زندگي سياسي امام خميني، تهران،

قبله، 1374، ج 4، ص 36

11- براي آگاهي بيشتر ر. ك. به: فخر روحاني، اهرمها، سقوط شاه و پيروزي انقلاب اسلامي، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1370، ص 137

12- در اين زمينه آيات بسياري در قرآن كريم وجود دارد; از جمله، آيه نفي سبيل (لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا)

13- شجاع احمدوند، فرايند بسيج سياسي در انقلاب اسلامي، «انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن (مجموعه مقالات)، تهران ، نهاد نمايندگي ولي فقيه، 1374، ص 72

14- استاد محمدتقي مصباح، 1370

15- سيد حميد روحاني، همان، ج 1، ص 417

16- شجاع احمدوند، همان، ص 75

17- عباس سعيد رضواني، بينش اسلامي و پديده هاي جغرافيايي، مشهد، آستان قدس رضوي، 1368، ص 35

18- حضرت امام خميني (ره)، صحيفه نور، ج 18، ص 276

19- پيشين، ج 1 ، ص 148 ، ص 190 و ج 15 ، ص 158

20- پيشين، ج 12 ، ص 217

21- پيشين، ج 12، ص 149 و ج 9، ص 136

22- پيشين، ج 2، ص 84

23- كلر بريد و پير بلانشر، ايران: انقلاب به نام خدا، ترجمه قاسم صنعوي، تهران، سحاب، 1358، ص 41

24- نيكي. ار. كدي. ريشه هاي انقلاب ايران، ترجمه عبدالرحيم گواهي، تهران، قلم،1369، ص 243

25- حضرت امام خميني(ره)، پيشين، ج 15، ص 204

26- حميد عنايت، انديشه سياسي در اسلام معاصر، تهران، خوارزمي، 1361، ص 245

27- فريدون هويدا، اسرار سقوط شاه، ترجمه مهران، تهران، اطلاعات، 1371، ج 1، ص 110

28- مهدي محسنيان راد، بررسي ديوارنوشته هاي دوران انقلاب، «فصلنامه رسانه ، ش 4 (زمستان 1369)، ص 24

29- Theda skocpul, Ibid. P. 265

فصلنامه معرفت شماره 21

/الف

ويژگي هاي انقلاب اسلامي ايران

ويژگي هاي انقلاب اسلامي ايران نويسنده:محمد نصر اصفهاني -علي نصر اصفهاني

يكي از وقايع مهم و شگفت انگيز تاريخ معاصر ايران كه نقش گسترده اي در

تغيير مناسبات سياسي جهان داشت، پديده انقلاب اسلامي ايران در نيمه دوم قرن بيستم بود. اهميت انقلاب اسلامي ايران در سطح جهان باعث شد تا پژوهشگران و نظريه پردازان عالم سياست، متفكران علوم سياسي، متخصصان تحولات اجتماعي، فرهنگ شناسان، دين شناسان، جامعه شناسان و بازيگران صحنه هاي سياست جهاني، هر يك به تحليل و تفسير اين پديده بپردازند و عوامل پيدايش و نتايج آن را مورد بررسي قرار دهند. انتشار صدها كتاب و مقاله در زمينه ي انقلاب اسلامي ايران گوياي همين واقعيت است.

انقلاب اسلامي ايران هم از نظر پيدايش، هم از نظر انگيزه و هم در كيفيت مبارزه در مقايسه با ديگر انقلاب هاي جهان تمايز اساسي دارد.(1) تمايزي كه آگاهي از آن كمك مؤثري در شناخت توانايي هاي فرهنگي و سياسي جامعه ايران دارد و بهره برداري از آن درجهت اصلاحات اساسي در كشور داراي اهميت بسيار است. براي واضح تر شدن اين تمايز و اهميت آن به برخي از ويژگي هاي مهم انقلاب اسلامي ايران اشاره مي كنيم:

الف- مذهبي بودن: اين انقلاب هنگامي اتفاق افتاد كه انجام انقلاب با ماهيت مذهبي به دليل فرهنگ سياسي حاكم بر جهان ناممكن مي نمود. انديشه هاي لائيك و سكولار، انديشه هاي فراگير جهان سياست بود. جهان دراين عصر با وجود اينكه عصر «تقابل ايدئولوژِ ي ها» ناميده شد ولي اين وفاق و وحدت نظريه وجود داشت كه مذهب نمي تواند و نبايد در سياست دخالت نمايد. اين تفكر محصول نوگرايي اروپا بود كه بعدها به كشورهاي جهان سوم نيز سرايت كرد. در ابتدا، اكثر حركت هاي اصلاح طلبانه در جهان قبل و بعد از جنگ

جهاني اول تحت تأثير ناسيوناليسم و ليبراليسم غربي بود. جنبش هاي سياسي در آمريكاي جنوبي، شاخ آفريقا و آفريقاي مركزي و خاور ميانه همه از اين دست بودند.

مطرح شدن انديشه ي ماركسيسم و طرح جنايات استعمارگران غربي و استثمار صنعتي امپرياليسم غرب در كشورهاي جهان سوم از يك سو و پيروزي انقلاب بلشويكي در روسيه و به دنبال آن انقلاب سرخ چين از سوي ديگر باعث شد تا بسياري از ملت ها براي رهايي خود متوجه ماركسيسم، ماركسيسم لنينيسم و مائوئيسم شوند با اين تفاوت كه جريان نو با مذهب ضديت داشت و با شعار «دين افيون توده هاست» به ميدان آمده و ماترياليسم و مادي گري را شعار خود ساخته بود. اين چنين جهان به دو قطب شرق و غرب تقسيم شد. نظام هاي محافظه كار، خواستار حفظ وضع موجود، متمايل به بلوك غرب و كشورها و نهضت هاي ترقي خواه و تحت ستم، به بلوك شرق متوجه شدند.

اما در جهان اسلام، ظلم و ستم دولت عثماني و ناتواني شيوه ها و دسيسه هاي استعمار غرب، دست به دست هم داد و انديشه سياسي و قديمي خلافت اسلامي را از كار انداخت. تلاش هاي نوگرايانه و اصلاح طلبانه سيد جمال الدين اسد آبادي در جهت مبارزه با استعمار انگليس و طرح بازگرداندن وحدت به مسلمانان وتلاش شاگردان او چون محمد عبده، رشيد رضا، عبدالرحمن كواكبي وعبدالرازق كم كم بي فروغ مي گشت.

مخالفت با حضور مذهب در جريان هاي سياسي - اجتماعي منحصر به تفكرات حاكم در غرب نبود بلكه اين روند به جهان اسلام نيز سرايت كرد. همان بلايي كه سقوط كليسا بر ديانت

سياسي مسيحي وارد كرد، سقوط حكومت عثماني در جهان اسلام بر مسلمانان اهل سنت وارد نمود. يأس و نااميدي از اصلاحات به طريق مذهبي باعث شد تا گرايش هاي سياسي ناسيوناليستي و ماركسيستي در بين مسلمانان رشد كند. شكست اعراب از اسرائيل جدايي نيروها از حركت اسلامي را تشديد كرد. جنبش مذهبي اهل سنت كه روزگاري الهام بخش حركت هاي مذهبي - سياسي شيعه بود، در زمان انقلاب اسلامي ايران به ضعيف ترين حد خود رسيده بود.

در ايران تفكر سياسي مغرب زمين نقش مهمي در تحولات قبل و بعد از نهضت مشروطه داشت. بسياري از روشنفكران به دليل فقدان فكر بومي متحول، در اين دوران متأثر از فرهنگ غرب بودند. اساس مبارزات سياسي پس از مشروطه در ايران، غالبا مبتني بر اين فرهنگ بود اما كم كم ياس از كارآيي جنبش ناسيوناليستي و ليبرالي، بخش زيادي از نيروهاي جوان مبارز را به ماركسيسم متمايل ساخت. بخشي از گروه هاي مسلمان مبارز نير علي رغم تضاد شديد ايدئولوژيك بين اسلام و ماركسيسم به جريان هاي چپ ماركسيستي روي آوردند. براي مثال درسال 54 كادر مركزي سازمان مجاهدين خلق رسما تغيير ايدئولوژي داد و آيه ي قرآن را از آرم سازمان حذف نمود.

ماده گرايي در بسياري از نوشته ها و سخنراني ها حتي تفاسير قرآن موج مي زد. نشريات گروه فرقان نمودي كامل از اين ماده گرايي بود. شهيد مطهري در كتاب «علل گرايش به مادي گراي» به بررسي علل و دلايل اين نوع گرايشها پرداخته و مي نويسد:

امروز كم و بيش اين چنين در مغز جوانان فرو رفته است كه يا بايد خداپرست بود و مسالمت

جو و يا عافيت طلب و ساكت و ساكن و بي تفاوت و يا بايد ماترياليست بود و پرخاشگر و دشمن استعمار و استثمار و استبداد.(2)

شهيد مطهري پس از اظهار تعجب از اين وضعيت، يكي از عوامل مهم را پيشوايان دروغين دين مي داند:

اين سنگر از طرف خداپرستان آنگاه خالي شد كه در مدعيان پيشوايي ديني، روح عافيت طلبي پديد آمده و به عبارت صحيح تر، اين پديده از آن وقت رخ داد كه مردمي عافيت طلب و اهل زندگي روزمره و به تعبير خود دين، اهل دنيا به جاي پيامبران و پيشوايان ديني نشستند و مردم به غلط اينها را كه روحيه اي بر ضد روحيه ي پيامبران و امامان و تربيت شدگان واقعي آنها داشتند و اگر تشابهي در كار بود اندكي در قيافه و لباس بود، نماينده و مظهر و جانشين آنها دانستند.(3)

اينها مفاهيم ديني را آن چنان توجيه كرده و مي كنند كه تكليفي براي خودشان ايجاد و ايجاب نكند و باعافيت طلبي كوچك ترين تضاد و تصادمي نداشته باشد، دانسته يا ندانسته مفاهيمي را تغيير دادند و عليه خود دين بكار بردند.(4)

ايشان عامل دوم را تفسير غلط از اسلام و خالي شدن مفاهيم ديني از حماسه و مبارزه دانسته و بي توجهي جوانان به اسلام را ناشي از همين تفسير غلط از اسلام مي داند و مي نويسد:

فكر ديني ما بايد اصلاح شود. تفكر ما درباره دين غلط است، غلط. به جرأت مي گويم از چهار مسئله فروع، آن هم در عبادات، چند تايي هم از معاملات، از اينها كه بگذريم ديگر فكر درستي درباره ي اسلام نداريم... ما مسلمان

هايي هستيم كه فكرمان درباره ي اسلام غلط است... دين ترياك اجتماع است اما كدام دين؟ آن معجوني كه ما امروز ساخته ايم.(5) بايد اعتراف كنم كه مفاهيم ديني در عصر ما از هر گونه حماسه اي تهي گشته است.(6)

بنابراين اوضاع جهاني، منطقه اي و كشوري كه شرايط ناشايست عيني از حركت مذهبي را فراهم نموده بود از يك سو، و از سوي ديگر، ذهنيت نادرست بسياري از جوانان انقلابي كه دين را فاقد گزاره هاي پرشور و انقلابي مي دانست، احتمال انجام يك انقلاب مذهبي را در كشور ما بعيد مي نماياند.

ب- رهبري كارآمد: يكي ديگر از ويژگي هاي شگفت انقلاب اسلامي ايران رهبري مؤثر و كارآمد آن بود. امام خميني رهبري با اخلاص، متقي، قاطع و مردم دوست بود. او سياستمداري آگاه و مردم شناسي بي نظير بود كه صراحت بيان و شجاعتي فوق العاده داشت. ساده زيستي و سازش ناپذيري از ديگر ويژگي هاي ايشان بود. امام با احياي اسلام اصيل و نشان دادن روح عدالت طلبي و حماسي آن، جاني تازه در جسم بي رمق اسلام و مسلمانان دميد. او بر خلاف ديگر انقلاب ها، بدون داشتن سازمان سياسي و نيروهاي نظامي و پارتيزاني، تنها با اتكاء به خداو نيروهاي مردمي بر بزرگ ترين قدرت نظامي و تسليحاتي منطقه پيروز شد. امام خميني ايدئولوگ انقلاب بود و با طرد ارزش هاي ناصواب به ارائه ارزش هاي جديد پرداخت. او با طرح استراتژي و تبيين تاكتيك هاي لازم، انقلاب را تا پيروزي و سرنگوني نظام شاهنشاهي هدايت نمود. امام نه تنها رهبري دوران انقلاب را برعهده داشت بلكه در تكوين ساختار نظام

اسلامي نيز نقش برجسته اي برعهده داشت.

شيوه مبارزه ي امام ساده و دور از پيچيدگي و سياسي كاري هاي معمول بود. او تنها با استفاده از نبوغ و جاذبيت خويش و تكيه بر شعارها و معيارهاي روشن اسلامي و قاطعيت خاص خود انقلاب را رهبري نمود. امام ابتدا موانعي را كه بر سر راه مبارزه بود مرتفع نمود و با توجه به ناخرسندي مشترك عمومي مردم، وحدت لازم را براي مبارزات همگاني فراهم ساخت. او هدف اصلي را مبارزه و حمله ي بي امان به كانون فساد يعني سلطنت قرار داد و با طرح عدم مشروعيت نظام شاهنشاهي آن را بي اعتبار نمود.(7) امام با اعلام هدف نهايي كه بر قراري حكومت دين سالار مردمي بود به بسيج ملت پرداخت و علي رغم فشارها و تلاش ها براي به سازش كشاندن مبارزه، به كمك توده هاي مردم انقلاب را به پيروزي رسانيد. او در دوراني كه شاه توانسته بود رهبران مخالف سياسي را سركوب يا مطيع سازد، يك تنه قدبرافراشت و همه را به حركت در آورد و زبان گوياي مردم، احزاب و گروه هاي سياسي شد.

شهيد مطهري در بازگشت از ديدار امام در پاريس، درباره شخصيت امام مي گويد: ايشان را شخصيتي ديدم كه به هدفش ايمان دارد.دنيا اگر جمع بشود نمي تواند او را از هدفش منصرف كند... به راهي كه انتخاب كرده ايمان دارد. امكان ندارد بتوان او را از اين راه منصرف كرد... احدي مثل ايشان به روحيه مردم ايران ايمان ندارد... بالاخره بالاتر از همه او براي خدا قيام كرده و خداي متعال هم قلبي قوي به او عنايت كرده

است كه اصلا تزلزل و ترس ر آن راه ندارد...(8)

يراوندا آبراهاميان در مورد شخصيت امام مي نويسند:

در دهه اي كه به داشتن سياستمداراني بدگمان، سست عنصر، فاسد، بدبين و ناسازگار معروف بود، وي همچون فردي درستكار، مبارز، پويا، ثابت قدم و مهم تر از همه فاسدناپذير پاي به ميدان گذاشت در جامعه اي كه رهبران سياسي آن هزار چهره و اهل زد و بند و خويشاوندپرستي اصلاح ناپذير بودند همچون مردان خدا كه نه در جستجوي قدرت ظاهري بلكه در پي اقتدار معنوي هستند عمل مي كرد.(9)

درهمين مورد «ميشل فوكو» فيلسوف مشهور فرانسوي و مبتكر نظريه پست مدرنيسم مي نويسد:

شخصيت آيت الله خميني پهلو به پهلوي افسانه مي زند. هيچ رئيس دولتي و هيچ رهبر سياسي، حتي به پشتيباني همه رسانه هاي كشورش نمي تواند ادعا كند كه مردمش با او پيوندي چنين شخصي و چنين نيرومند دارند.(10)

ج- مشاركت مردمي: يكي از مشخصه هاي انقلاب اسلامي كه اكثر تحليل گران و متخصصين تحولات اجتماعي را متحير نمود اين واقعيت بود كه چگونه در ايران به ناگهان تقريباً شاهنشاهي شدند. چنين امري در انقلابهاي ديگر بي سابقه بود. براي مثال درانقلاب كبير فرانسه كه در سال 1789 به پيروزي رسيد مردم نقش قاطعي در سقوط رژيم «بوربونها» نداشتند. گروهي از محققين مانند «گيزو» و «ژوره» انقلاب فرانسه را به بورژوازي منتسب مي كنند كه در آن زمان حدود 1/5% جمعيت كشور فرانسه بودند. برخي ديگر مانند «ماتيز» اين انقلاب را نتيجه شورش طبقه اشراف و نجبا مي دانند كه حدود 1% جمعيت فرانسه را تشكيل مي دادند. در سقوط رژيم «بوربونها» در انقلاب فرانسه حتي يك

نفر هم كشته نشد.(11)

در روسيه نظام سياسي «رومانوفها» در اثر شكست هاي پي در پي در جنگ جهاني اول و مشكلات و بحران هاي اقتصادي آن چنان ضعيف و شكننده شده بود كه با اولين حركت كارگران كارخانه ها در شهر «پتروگراد» و عدم تمكين سربازان پادگان اين شهر براي سركوبي قيام كارگران و پيوستن سربازان به كارگران معترض، رژيم 300ساله «رومانوفها» با استعفاي نيكلاي دوم سقوط كرد. تروتسكي از رهبران انقلاب روسيه در اين مورد مي گويد: اغراق نيست اگر بگوئيم كه انقلاب فوريه توسط پتروگراد تحقق يافت وبقيه مملكت از آن تبعيت و پيروي كردند ومبارزه در جاي ديگر به جز پتروگراد تحقق يافت و بقيه مملكت از آن تبعيت و پيروي كردند و مبارزه در جاي ديگر به جز پتروگراد نبود... انقلاب با حركت و ابتكار و قدرت يك شهر صورت گرفت كه حداكثر 1/75 جمعيت كشور را تشكيل مي داد. تمام كشور در مقابل عمل انجام شده قرار گرفت.(12) تعداد كشته شدگان در اين دگرگوني و انقلاب 1400 نفر بود. اما در ايران بجز عده معدودي كه وابستگي نزديك به رژيم شاه داشتند و يا منافع آنان با موجوديت رژيم به هم گره خورده بود ديگر اقشار و طبقات جامعه ازفقير و غني، شهري و روستائي، فارس و ترك، كردو لر، مسلمان و غيرمسلمان زن و مرد، پير وجوان گوئي روحي واحد يافته بودند. تبلور عيني اين همبستگي را مي توان در روزهاي عيد فطر، تاسوعا و عاشوراي 1357 در تهران و ديگر شهرهاي ايران سراغ گرفت. اين اراده جمعي براي مفسران و تحليل گران سياسي قابل هضم نبود و به

قول «ميشل فوكو» چنين اراده اي «مانند خدا يا روح، شايد هرگز به چشم ديده نشود اما در تهران و در تمام ايران چنين اراده جمعي مشاهده شد.»(13)

د- سرعت پيروزي: انقلاب اسلامي ايران با چنان سرعتي تحقق يافت كه براي هيچ يك از دست اندركاران و تحليل گران سياسي قابل پيش بيني نبود. شاه در آذر ماه سال 1356 يعني حدود يك سال قبل از پيروزي انقلاب در مراسم فارغ التحصيلي دانشگاه افسري با اطمينان و غرور اعلام نمود:

كسي نمي تواند مرا سرنگون كند.من از حمايت كارگران، كشاورزان و بخش وسيعي از مردم عادي و روشنفكران، به علاوه از پشتيباني بي چون و چراي نيروهاي مسلح هفتصد هزار نفري ايران برخوردارم.(14)

يك ماه بعد «كارتر» در سفر خود به تهران، از ايران به عنوان «جزيره ثبات» ياد كرد و در اين امر به شاه ايران تبريك گفت.(15) سازمان جاسوسي آمريكا (سيا) در شهريور 57 گزارش داد:

«ايران نه تنها در يك موقعيت انقلابي قرار ندارد بلكه حتي آثار و علائمي از نزديك بودن انقلاب هم در آن به چشم نمي خورد.»(16)

سازمان تحليل اطلاعات دفاعي آمريكا يك ماه بعد اعلام مي كند:

«انتظار مي رود شاه در ده سال آينده نيز همچنان به صورت فعال در قدرت بماند.»(17)

برژنيسكي مشاور امنيتي كارتر بعد از پيروزي انقلاب مي گويد: بحران ايران در سراسر سال در حال رشد و نما كردن بود اما آمريكا آن را آن طور كه بايد نشناخت. سازمان اطلاعاتي آمريكا تا سقوط 1978 تداوم حيات سياسي را در ايران پيش بيني مي كرد. (18) اين اعتقاد كه شاه در داخل مملكت با قدرت حكومت مي كند و مخالف

جدي ندارد، در محافل سياسي بين المللي مسلم بود و اين باور نسبت به مخالفين مذهبي حادتر بود. بسياري از ايرانيان حتي كساني كه به مسائل سياسي آسيا بودند در محافل خصوصي مي گفتند: يك روحاني مسن كه نه تشكيلاتي دارد و نه ارتش و سازمان نظامي و هيچ قدرت خارجي نيز از او حمايت نمي كند، چگونه مي تواند با رژيمي تا دندان مسلح و داراي سازمان هاي متعدد نظامي همچون ارتش، ژاندارمري، شهرباني، گارد جاويدان و ساواك مخوف با شبكه وسيع تبليغاتي چون راديو و تلويزيون و مطبوعات مقابله كند؟!

نويسنده كه خود در متن جريان انقلاب بود و حوادث آن را تعقيب مي كرد به خوبي به ياد دارد كه شبي مفسر راديوB.B.C به دنبال تحليل از گروه هاي اپوزسيون ايران و بيان ناتواني همه آنها در مقابله با رژيم شاه گفت: اما نيروهاي مذهبي ايران، آنها نيروي خطرناك و قابل توجهي براي رژيم شاه ايران محسوب نمي شوند.

حتي رهبران انقلاب نيز تحقق پيروزي انقلاب را با چنين سرعتي پيش بيني نمي كردند. عدم آمادگي رهبران انقلاب براي اداره حكومت و عدم پيش بيني نهادهاي جديد انقلاب و بيان عباراتي چون «انقلاب زودرس» يا «انقلاب سزارين شده» در سخنراني ها، گوياي اين واقعيت است كه آنها هم فكر نمي كردند كه رژيم شاه تا اين حد پوشالي و پوسيده باشد.

شناخت و فهم عميق اين انقلاب و مباني آن، به خصوص براي نسلهاي بعد از انقلاب از جهت هاي گوناگون ضروري است. ضرورت اين موضوع براي نسل تحصيل كرده جوان، بويژه دانشجويان كه پرسشگري و آرمان خواهي خصيصه ي آنها و پاسداري از سنن

علمي، فرهنگي و سياسي جامعه در كنار تعليم و پژوهش وظيفه ي آنها و مديريت و سياست گزاري كشور آينده ي آنهاست، بيشتر قابل درك است؛ چرا كه شناخت وضع موجود و انجام تعهدات و مسؤوليت هاي اجتماعي و سياسي در حال و آينده در كشور فقط در پناه تحليلي آگاهانه و پژوهشگرانه از انقلاب و عوامل مؤثر در آن امكان پذير است. ما در مطالعه جامعه شناسانه از انقلاب اسلامي ايران در صدد هستيم كه عوامل و نيروهايي كه انقلاب اسلامي ايران را به وجود آوردند بشناسيم و مورد تحليل و ارزيابي قرار دهيم لذا اين نوشتار سعي در تبيين چيستي و چرايي «انقلاب» و چگونه به وجود آمدن انقلاب اسلامي در ايران دارد. پي نوشت: 1- وصيتنامه امام خميني: شك نبايد كرد كه انقلاب اسلامي ايران از همه انقلاب ها جداست. هم در پيدايش و هم در كيفيت مبارزه و هم در انگيزه انقلاب و قيام. صحيفه ي انقلاب، وصيتنامه امام خميني، سازمان چاپ و انتشارات 1369، ص 7.

2- مرتضي مطهري، علل گرايش به ماديگري، قم، نشر دفتر انتشارات اسلامي، ص 120.

3- مرتضي مطهري، علل گرايش به ماديگري، ص 123.

4- مرتضي مطهري، علل گرايش به ماديگري، ص 123.

5- مرتضي مطهري، ده گفتار، انتشارات صدرا، ص 150 - 147.

6- مرتضي مطهري، علل گرايش به ماديگري، ص 120.

7- صحيفه نور، ج2، ص 257، 267، 268، 274 و...

8- شهيد مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، تهران، دفتر نشر اسلامي، ص 17 و 18.

9- يراوند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ص 655.

10- ميشل فوكو، ايراني ها چه رؤيايي در سر دارند؟ ترجمه حسين معصومي همداني، ص 64.

11- منوچهر محمدي،

انقلاب اسلامي ايران در مقايسه با انقلاب فرانسه و روسيه، چاپ دوم، تهران، مؤلف، 1374، ص 119 - 901.

12- منوچهر محمدي، انقلاب اسلامي ايران در مقايسه با انقلاب فرانسه و روسيه، ص 128.

13- كلوبربر، پيربلامنبع:بنيان هاي انقلاب اسلامي ايران منبع:بنيان هاي انقلاب اسلامي ايران نشه، «ايران انقلاب بنام خدا» ترجمه قاسم صنعوي، انتشارات سحاب، ص 255.

14- روزنامه رستاخيز 14 آذر ماه 1356.

15- ويليام سوليوان، مأموريت در ايران، ترجمه محمود شرقي، انتشارات هفته، ص 96.

16- انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، مجموعه مقالات، صادق زيبا كلام، معاونت امور اساتيد دروس معارف اسلامي، مقايسه تطبيقي پيرامون نظريه هاي مختلف، ص 86.

17- همان ص 87.

18- برژنيسكي، اسرار سقوط شاه، ترجمه حميد احمدي، تهران، جامي، ص 21.

بنيان هاي انقلاب اسلامي ايران

منبع : سايت راسخون (www.rasekhoon.net)

ماهيت انقلاب

ماهيت انقلاب نويسنده: محمد نصر اصفهاني -علي نصر اصفهاني

انقلاب از قلب به معني دگرگوني، زيرو رو شدن، تحول و تغيير است. (1)واژه انقلاب در معناي سياسي آن معادل revolution است، كاربرد جديدي دارد.در ابتدا اين واژه براي حركت دوراني اجرام آسماني و گردش ستاره ها به دور كره ي زمين به كار مي رفت.«انقلاب شكوه مند» 1668 در انگلستان كه منجر به تسلط پارلمان بر مقام سلطنت گرديد باعث شد كه لفظ انقلاب وارد زبان سياست شود(2)و اين واژه استعاره به تغييرات بنيادي در ساخت و سازه هاي نظام اجتماعي، سياسي يا اقتصادي اطلاق شود.

واژه انقلاب در زبان فارسي نيز كاربردهاي متفاوت داشته است.در فقه به معناي استحاله و دگرگوني ظاهري و محسوس، در فلسفه به معناي دگرگوني ذات و حقيقت شيء، در عرفان به معناي تغييرات اساسي حالات روحي و در زبان

عاميانه به معناي تغيير و دگرگوني حالات جسمي به كار مي رفته است.

لفظ «انقلاب»با اينكه واژه اي عربي است اما در زبان فارسي با بار سياسي و معناي جديد خود استعمال مي شود و در زبان عربي اين معنا را با واژه «الثوره»نشان مي دهند.

واژه انقلاب در قرآن نيز آمده است اما نه با محتوا و بارسياسي.آنجا كه مي فرمايد:«افأئن مات او قتل انقلبتم علي اعقابكم و من ينقلب علي عقبيه فلن يضرالله شيئا؛ (3)آيا اگر پيامبر بميرد و يا كشته شود به دين اجداد خود بر مي گرديد؟ كسي كه به آن بر گردد به خداوند هيچ ضرري نمي رساند.» و «يا ايها الذين آمنوا ان تطيعوا الذين كفروا يردوكم علي اعقابكم فتنقلبوا خاسرين؛(4)اي مؤمنين در صورتي كه از كفار اطاعت كنيد شما را به دين اجدادتان باز مي گردانند، پس بازگشتي زيانبار خواهيد داشت.» انقلاب سياسي

انقلاب كه در معناي امروزي آن پديده اي جديد است، در فرهنگ گذشته غالب جوامع امر نامطلوبي قلمداد مي شد و آن را با قيام،طغيان و شورش بر ضد حكام برابر مي دانستند.اگر بحث تئوريك نيز درباره آن مي شد، بيشتر اخلاق و هنجاري بود.اين نگرش منفي به انقلاب در تمام دوران تاريخي «تقابل حكام» كه هنوز توده هاي مردم وارد جريان هاي سياسي نشده بودند يعني تا قبل از قرن نوزدهم در اغلب جوامع وجود داشت.

از اواخر قرن هيجدهم، با شكل گيري انقلاب فرانسه كه سخن از حق بشر در برابر حكومت ها به ميان آمد تكليف اطاعت از حكومت زير سؤال رفت و برخي انديشمندان هوادار حقوق طبيعي، حق شورش مردم را به صراحت تأييد نمودند.(5)

با وجودي كه عده اي از انديشمندان محافظه كار چون «ادموند برك» و «توماس هابز» با احتياط بيشتري در اين خصوص سخن مي گفتند و «هابز» ستمگرترين حكومت ها را بهتر از هرج و مرج ناشي از انقلاب مي دانست و انقلاب را به هر حال ناموجه تلقي مي نمود.

«پليب» از جمله نخستين انديشمنداني بود كه مفهوم انقلاب را به معني بازگشت امور به وضع متعادل و درست گذشته تفسير كرد. (6) در قرن نوزدهم «كارل ماركس» براي نخستين بار انديشه ي تبيين علمي پديده انقلاب را پيش كشيد و انقلاب را وسيله اصلي دگرگوني بنيادي تاريخ خواند.(7) از آن پس بحث انقلاب يكي از مباحث عمده علم سياست شد. در قرون جديد انقلاب هاي كوچك و بزرگ سياسي كه در كشورهاي جهان سوم رخ مي داد، موضوع انقلاب را بسيار بحث انگيز نمود. (8)

پيچيدگي پديده ي انقلاب موجب گرديد تا در مورد معني ومفهوم انقلاب همچون ديگر مفاهيم مهم سياسي و اجتماعي در بين انديشمندان اجتماعي اختلاف نظر ايجاد شود. علت اصلي اين اختلاف نظر را مي بايد در تأكيد نويسندگان بر ابعاد متفاوت پديده انقلاب جستجو كرد.

برخي تنها تحولات سياسي كه موجب ورق خوردن تاريخ، پيدايش يا توسعه ي نگرش ها و ارزش هاي كاملا متفاوت با نظم سنتي مي گردد را انقلاب به شمار مي آورند. بعضي بين انقلاب سياسي و انقلاب اجتماعي تفاوت قائل هستند (9) و انقلاب به معناي فوق را تنها نوع خاصي از انقلاب يعني انقلاب اجتماعي مي خوانند ولي تحولات مهم سياسي كه به دنبال برخي تحولات ديگر به وجود مي آيد و باعث تغيير در سياست

ها و پايگاه هاي اجتماعي و ايدئولوژي گروه حاكمه مي گردد را انقلاب سياسي مي دانند. تعريف انقلاب

مفهوم انقلاب مانند بسياري از پديده هاي اجتماعي ديگر داراي تعريف واحد و متفق ميان همه نيست.شايد به تعداد انديشمنداني كه درباره ي آن به بحث پرداخته اند، از انقلاب تعريف ارائه شده است.تعاريفي كه از انقلاب ارائه شده است را مي توان در سه دسته جاي داد:گروهي از تعاريف، انقلاب را بر اساس نيات انقلابيون تعريف كرده اند. گروه دوم، انقلاب را بر اساس نتايج و پيامدهاي آن شناسايي كرده اند و از نظر گروه سوم، انقلاب به عنوان يك فرايند، مورد بررسي و تعريف قرار مي گرفته است.(10)

براساس نيات انقلابيون:از آنجا كه اقدام انقلابي هميشه با موفقيت همراه نيست، گروهي از انديشمندان در عين حال كه مي كوشند انقلاب را از ساير اشكال تحولات خشونت آميز متمايز سازند، سعي دارند تعريف انقلاب را به گونه اي مطرح كنند كه شامل انقلاب هاي ناموفق نيز بشود لذا بر نيات انقلابيون به همراه اهداف آنها تأكيد مي كنند.«آرتورباوئر»انقلاب ها را عبارت از تلاش هاي موفق يا ناموفقي مي داند كه به منظور ايجاد تغييراتي در ساخت جامعه از طريق اعمال خشونت انجام مي گيرد.»(11) شهيد مطهري نيز معتقد است:«انقلاب نوعي عصيان و طغيان است عليه نظم موجود و وضع حاكم به منظور برقراري نظمي و نظمي مطلوب»(12).

اين تعريف از آنجا كه دامنه تغييرات را مشخص نمي كند، مي تواند شامل انقلاب هاي سياسي و تغيير در سطح نخبگان يا سياستها، انقلاب اجتماعي و يا تغييرات عميق در كليه ساختارهاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي باشد و از آن

جا كه به گستره ي مشاركت يا عناصر اقدام كننده نمي پردازد، تحولاتي چون كودتا را نيز شامل مي شود.

بر اساس پيامدها: اين گروه تعاريف انقلاب را بر اساس نتايج و پيامدهاي آن تعريف مي كنند.يكي از معروف ترين اين تعاريف از آن «ساموئل هانتينگتون»است. به نظر او:«انقلاب يك دگرگوني سريع، بنيادين و خشونت آميز داخلي در ارزشها، اسطوره هاي مسلط جامعه، نهادهاي سياسي، ساختار اجتماعي، رهبري، فعاليت هاي حكومتي و سياست هاي آن است.»(13)

در اين تعريف اولاً ريشه هاي كوتاه مدت يا دراز مدت اين «تحول سريع» را مورد توجه قرار نداده است.ثانيا به سادگي نمي توان عمق يك تحول را روشن كرد كه آيا بنيادين هست يا نه؟ و يا انيكه اين دگرگوني در بسياري از انقلابات در همه ي ابعاد نبوده و انقلابيون معمولا موفق به تغيير در ابعاد مختلف نمي شوند.

براساس مدل سياسي: تأكيد اين تعاريف بر مسئله چگونگي انتقال قدرت سياسي با تكيه بر كاربرد زور و خشونت است. «نئوتروتسكي» و «فريدريش انگليس» معتقد هستند:انقلاب با تجزيه اقتدار حكومتي در يك سرزمين به يك يا چند بخش كه هر يك ادعاي مشروعيت دارند، شروع مي شود و هنگامي خاتمه مي يابد كه يك گروه يا ائتلاف با پيروزي به قدرت انحصاري با ثبات برسد.براساس اين برداشت آغاز حاكميت چندگانه وقتي است كه صاحبان قدرت، در خواست مبارزان سياسي بسيج شده را براي شركت در اقتدار رد مي كنند.در اين مبارزه، حاكميت شناسائي رسمي بخش وسيعي از مردم را در مورد خود از دست مي دهد. تا قبل از اين، انحصار حاكميت كاربرد خشونت، قدرت و اخذ ماليات در دست يك

گروه بوده است ولي گروه دوم از اين زمان نظم موجود را نمي پذيرد.اين مقدمه فروپاشي موقتي يا طولاني مدت انحصار قدرت دولت است كه با پايداري به نتيجه مي رسد. در اين تعريف بيان وضعيت انقلابي با مجموعه اي از سه روند برابر گرفته شده است: 1- ويراني اقتدار سابق 2- دوراني از بي نظمي و تعدد مراكز قدرت3- دوران ايجاد نظم نوين.(14)

چنانچه ملاحظه شد اين تعريف بشتر به روند كوتاه مدت پيروزي انقلاب و كشمكش سياسي توجه دارد و علل دراز مدت انقلاب را مورد توجه قرار نمي دهد، پيامدهاي انقلاب و نتايج آن نيز به درستي تبيين نمي شود.

بر اساس آنچه بيان شد نيات انقلابيون به تنهايي تبيين كننده ي پديده ي انقلاب نيست و قائل شدن به آثار و نتايج مطلق براي تحولات انقلابي با واقعيت انقلاب هاي جهان هم خواني ندارد.به نظر مي رسد تلقي فرايند در تعريف انقلاب ها گامي واقعي تر براي تبيين مفهوم انقلاب است، به شرطي كه علل دراز مدت و تحولات عميق در فرايند انقلاب نيز در آن لحاظ شود. بنابراين انقلاب تحول در ذهنيت توده هاي مردم نسبت به مشروعيت نظام حاكم است كه باعث گسست از نظام حاكم و مقابله اي خشونت بار گشته و تحولاتي چشمگير را در ساختار هايي از نظام موجب شود. ويژگي هاي اساسي انقلاب

بر اساس آنچه بيان شدعناصر اصلي و مميز پديده انقلاب از ديگر تحولات اجتماعي را مي توان به اين گونه بيان كرد: 1- خشونت و طغيان:

از آنجا كه در چهارچوب قانون حاكم مردم نمي توانند به خواسته هاي خود دست يابند و چاره اي جز

اعمال قدرت سياسي غيرقانوني عليه حكومت ندارند، مشخصه اصلي انقلاب را خشونت دانسته اند.(15) در منازعه انقلابي، نه حكومت بدون مقاومت تسليم انقلابيون مي شود و نه انقلابيون در صورت لزوم ازاعمال خشونت پرهيز مي كنند.لذا انقلاب مبارزه اي خشونت بار و كم و بيش طولاني براي قبضه كردن قدرت است كه درصورت موفقيت موجب دگرگوني در ساخت و نهادهاي سياسي و گروه حاكمه مي گردد. 2- مردمي بودن:

منازعه ي انقلابي، منازعه اي است كه در آن بخش عمده اي از جمعيت به صورتي موثر بسيج مي شوند. ويژگي مشاركت توده اي در منازعه انقلابي موجب تميز انقلاب از منازعات ديگر است. منظور از توده در اين جا كليه گروه ها و يا طبقاتي است كه جزو گروه يا طبقه حاكمه بشمار نمي آيد و يا به عبارتي ديگر فاقد قدرت سياسي هستند. 3- رهبري و سازمان:

رهبر نقش بسيج كننده دارد و بسيج توده ها نيازمند وجود شرايط نامطلوب اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي ويژه اي است. رهبري با طرح اين ناهنجاري ها مي تواند عمل بسيج را صورت دهد.(16) 4- ايدئولوژي:

تعبير و تفسير شرايط موجود جهت تقبيح آن و ترسيم جامعه اي بهتر كه معمولا توسط رهبران انقلابي تدوين مي گردد عناصر اساسي ايدئولوژي انقلابي را تشكيل مي دهد. (17) ايدئولوژي ولو مبهم به منازعه انقلابي جهت و معني مي بخشد و دورنماي آينده انقلاب را تبين مي كند.(18)

با توجه به ويژگي هاي بيان شده از انقلاب، مي توان تفاوت هاي اساسي بين انقلاب، كودتا، شورش، قيام، نهضت، جنبش و اصلاح را مشخص نمود. كودتا

كودتاي نظامي موفقيت آميز، موجب اخراج ناگهاني هيئت حاكمه بوسيله

گروهي توطئه گر عليه حكومت است كه شيوه ي «معمولا پنهان كارانه است. پس از وقوع كودتا بر خلاف انقلاب، بازگشت به وضع عادي به صورتي سريع انجام مي شود. در كودتا موضوع مقبوليت مورد توجه نيست چون در آن مشاركت عمومي وجود ندارد. كودتا گاه با تحريك خارجي و گاه با تحريك داخلي صورت مي گيرد. در حالي كه تحريك خارجي انقلاب دشوار است. كودتاي 28 مرداد 1332 در ايران نمونه اي از كودتاهايي است كه تحريك خارجي در آن چشمگير بوده است. شورش

به هر حركت خشونت باري كه توسط جمعي با اهدافي محدود عليه حاكميت سياسي انجام شود شورش مي گويند.شورش ممكن است از جانب نظاميان يا گروهي از مردم يا مشاركت بسياري از مردم صورت گيرد. قيام

قيام شورشي اجتماعي و اعتراض خشونت آميز اقشاري از جامعه نسبت به وضعيت موجود است. اين اعتراض ها معمولا شخصي است است و جنبه ي ملي ندارد و طرحي براي آينده ندارد. شورشي ها تنها مي خواهند كاستي ها، مشكلات و عوامل آن را از ميان بردارند لذا در غالب موارد در شكل تقاضا براي رعايت قانون اساسي و اعاده امتيازات گروه هاي اجتماعي خاص ظاهر مي گردد. قيام آذربايجان، قيام 30 تير 1331 و قيام 15 خرداد 1342 نمونه هايي از قيام هاي تاريخ معاصر ايران است. نهضت

نهضت شورش هاي ملي هستند كه نيازمند بسيج اجتماعي و نوعي ايدئولوژي و گاه كاربرد خشونت هستند.شورش هاي ملي اساسا بخشي از تاريخ مبارزه با پديده ي استعمار بوده اند. شورش هاي ملي گرچه انقلاب نيستند ولي معمولا عنصر بومي گرايي در ايدئولوژي آن دخيل است. نهضت تنباكو،

نهضت مشروطه و نهضت ملي شدن صنعت نفت نمونه هايي از نهضت هاي تاريخ معاصر ايران است. جنبش

جنبش هاي استقلال طلبانه معمولا مبارزاتي است كه مردم يك سرزمين عليه استعمار براي استقلال كشور خود انجام مي دهند. مانند مبارزات مردم الجزاير، هندوستان، عراق، و... اصلاح

رفرم يا اصلاح به كوشش هاي محتاطانه اي گفته مي شود كه جهت تغيير در ساخت سياسي و اجتماعي كشور با اجتناب از خشونت انجام مي شود. اصلاحات بر خلاف انقلاب، گام به گام و روبنايي است و معمولا از داخل بلوك قدرت و توسط هيئت حاكم انجام مي گيرد و نيازمند مشاركت و پشتيباني مردمي است.

تلقي از اصلاحات با توجه به كاستي هاي وضعيت موجود متفاوت است. برخي اصلاحات را تجديد نظر در رفتار ناپسند يا ضعيف گذشته مي دانند و عده اي ديگر اصلاحات را بازگشت به وضع مطلوب گذشته اي كه به مرور زمان اهميت خود را از دست داده است اطلاق مي كنند و گروهي اصلاحات را بازسازي ابعاد مختلف جامعه بر اساس مواد خام مطلوب گذشته مي دانند. از نظر بعضي اصلاحات فقط سرعت بخشيدن به حركت كند رشد و توسعه اجتماعي در سير تكاملي جامعه است.

مرحوم شهيد مطهري معتقد است؛ اگر خواسته باشيم واژه اي را كه بار اجتماعي، سياسي انقلاب را داشته باشد در فرهنگ ديني مثال بزنيم هيچ واژه اي مناسب تر از واژه اصلاح نيست.(19) شاهد گفتار ايشان كاربرد آن در كتاب و سنت است. قرآن كريم كلام حضرت شعيب را اينگونه نقل مي كند كه: «من تا حد توان تصميمي جز انجام اصلاحات ندارم. از خداوند توفيق مي طلبم و به

او توكل مي كنم كه بازگشت من به سوي اوست.»(20) اميرالمؤمنين (ع) هدف نظام سياسي خود را اصلاح اعلام مي كند و مي فرمايد: خدايا قيام ما براي كسب قدرت و فزون طلبي نبود بلكه براي اين بود كه سنن تو را كه نشانه هاي راه تو هستند باز گردانيم و اصلاح آشكار و چشمگير در شهرهاي تو به عمل آوريم تا بندگان مظلوم و محروم امان يابند و مقررات زمين مانده تو به پا داشته شوند.» (21) سيدالشهداء (ع) نيز در جريان كربلا همين تعبير را بكار مي برند و انگيزه قيام خويش را اينگونه ترسيم مي دارند: قيام من در جهت اصلاح كار امت جدم انجام مي پذيرد. اراده كرده ام امر به معروف و نهي از منكر كنم و به سيره جد پو پدرم رفتار نمايم.(22)

چنانچه ملاحظه شد اصلاح قرآني مفهومي وسيع دارد و با اصلاح در فرهنگ سياسي امروز كه معادل رفرم و مقابل انقلاب است متفاوت است. اصلاح قرآني، اعم از حركت انقلابي و اصلاحات محافظه كارانه، قانوني و سطحي است و در مقابل مطلق افساد مورد استفاده قرار مي گيرد.(23) پي نوشت: 1- دكتر معين، فرهنگ فارسي، ج1، تهران، اميركبير، 1360.

2- غلام رضا علي بابايي، فرهنگ علوم سياسي، تهران، نشر ويس، 1369، ص 36.

3- سوره آل عمران - آيه ي 144.

4- سوره آل عمران - آيه ي 149.

5- بحث مفصل حقوق طبيعي و تاريخچه آن را از كتاب حقوق طبيعي و تاريخ نوشته لئواسترادي، ترجمه باقر برهام نشر آگاه و فلسفه سياسي آنتوني كوئينتن، ترجمه: مرتضي اسعدي مقاله: آيا هيچگونه حقوق طبيعي وجود دارد؟ص 105 انتشارات بين المللي المهدي

و مجله فرهنگ شماره 12، فلسفه سياسي چيست، لئواسترادي ترجمه فرهنگ رجائي، ص7، مطالعه كنيد.

6- ر.ك، حسين بشريه، انقلاب و بسيج سياسي، انتشارات دانشگاه تهران، ص 1.

7- حسين بشريه، انقلاب و بسيج سياسي، ص 2.

8- عبدالحميد ابوالحمد، مباني سياست، ج نخست ص 358.

9- براي توضيح بيشتر رجوع كنيد: حسين بشريه، انقلاب و بسيج سياسي، ص 5 -4.

10- حميرا مشيرزاده، «نگرشي اجمالي به نظريه هاي انقلاب در علوم اجتماعي، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن»، مجموعه مقالات (1)، معاونت امور اساتيد، قم، ص 15.

11- چالمرز جانسون، تحول انقلابي، حميد الياسي، امير كبير 1363، ص 17.

12- مرتضي مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، انتشارات صدرا، 1368، ص 141.

13- حميرا مشيرزاده، «نگرشي اجمالي به نظريه هاي انقلاب در علوم اجتماعي، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن»، مجموعه مقالات (1)، ص 19.

14- حميرا مشيرزاده، «نگرشي اجمالي به نظريه هاي انقلاب در علوم اجتماعي، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن»، مجموعه مقالات (1)، ص 21 - 20.

15- بين معناي عرفي خشونت و معناي اصطلاحي آن تفاوت وجود دارد. در معناي عرفي به اعمال قدرت آزار دهنده خشونت گفته مي شود ولي در اصطلاح سياسي فقط به اعمال قدرت سياسي غيرقانوني خشونت اطلاق مي شود.

16- ر.ك. گي روشه، تغييرات اجتماعي، منوجهر وثوقي، ص 145 به بعد.

17- ر.ك. گي روشه، تغييرات اجتماعي، ص 118 - 95.

18- ر.ك. انقلاب و بسيج سياسي، ص 6 و 7. گي روشه تغييرات اجتماعي.

19- مرتضي مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، انتشارات صدرا، 1374، ص6.

20- «ان اريد الا الاصلاح ما استعطت و ما توفيقي الا بالله، عليه توكلت و اليه انيب.(سوره هودآيه ي 88)

21- «اللهم انك تعلم... و نظهر الاصلاح في

بلادك فيأمن المظلومون من عبادك، و تقام المعطلة من حدودك؛». (نهج البلاغه، خطبه - 131)

22- «انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي، اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي» مقتل خوارزمي. ص 188.

23- «والله يعلم المفسد من المصلح.» سوره بقره، آيه ي 220.

منبع: بنيان هاي انقلاب اسلامي ايران

سايت راسخون(www.rasekhoon.net)

آخرين انقلاب قرن

آخرين انقلاب قرن نويسنده: عباس زارع

منبع: سايت باشگاه انديشه

هر تفسيري از انقلاب در ذيل نظريه اي خاص و در چارچوب تئوري ويژه اي قرارمي گيرد. آگاهي از مسبوق بودن تحليل رخداد انقلاب به نظريه ها و تئوري هايي ويژه،ضرورت تأمل در نظريه پردازي در باب انقلاب را باز مي نماياند. چه آن كه غفلت از اينبعد، تفسيرگر و تحليل كننده پديده انقلاب را به غلتيدن در وادي نظريه هاي متعارض وتئوري هاي ناهمگون پديده انقلاب، در تفسيري واحد دچار خواهد نمود; گرچه استفادهآگاهانه و روشمند از نظريه هاي مختلف به صورتي تلفيقي، در تحليلي واحد امري قابلدفاع است. در اين كتاب، نخست مروري بر مشخصه هاي تئوري و تئوري پردازي در خصوصانقلاب ها و از جمله انقلاب اسلامي و مسئله امكان وصول به «نظريه اي جامع» و كاملدر اين باب صورت خواهد گرفت، و در اين راستا دو ديدگاه «پوزيتيويستي» و «معرفت شناسانه» علم مورد ارزيابي واقع مي شود. همچنين دو حوزه مطالعات علوم طبيعيو علوم اجتماعي و تفاوتها و تمايزات آن مورد تأمل قرار گرفته، به مشكلات پيش رويحوزه علوم اجتماعي اشاره مي شود. تبيين دو نظريه «تدااسكاچپل» و «چارلزتيلي» بهعنوان دو داستان انقلاب، در مقام تطبيق با انقلاب اسلامي و نقد و بررسي آن ها فصلديگر اين

گفتار است كه در ضمن آن با مروري بر زمينه هاي فروپاشي رژيم گذشته و عواملپيروزي انقلاب، منحصر به فرد بودن انقلاب ها، مشكلات تعريف انقلاب به پيامدهاي آن،هدفمندي در انقلاب ايران، دليل مند بودن رفتار انقلابيون، عنصر معنويت و محاسبه سودو زيان در انقلاب ايران و... گفتگو خواهد شد. و در خاتمه بحث از فايده و كاربردنظريه پردازي در باب انقلاب از منظر پوزيتيويستي علم و از ديدگاه معرفت شناسانه آنسخن به ميان خواهد آمد.

بحث از انقلاب را مي توان با بررسي «علل» و «دلايل» انقلاب پي گرفت; و علل را به «عوامل عيني» و خارجي بازگردانيد و دلايل را به «عوامل ذهني»، و بدين سان عواملعيني و ذهني انقلاب را مورد تفسير و بازشناسي قرار داد. گرچه پاره اي از محققان،عوامل ذهني را نيز جزئي از علت ها مي شمارند و آن را به علل ساختاري فرو مي كاهند ويا پاره اي ديگر، همه علل و دلايل انقلاب را تنها در عوامل ذهني جستجو مي نمايند وجايي براي عوامل عيني باقي نمي گذارند.

كتاب حاضر با مطالعه انقلاب به مثابه «پديده اي فرهنگي» و از منظر دلايل و «انگيزه هاي ديني»، آغاز بحث را به تأمل در «حكومت ديني» مي نشيند و با تلقي نمودنهمه نظام هاي حكومتي در طول تاريخ به عنوان حكومت هاي ديني، حكومت در اسلام را درمفهوم «ولايت» (به مثابه مفهومي عرفاني) متجلي مي بيند. و ضمن تفسير شخصيت امامخميني به عنوان «عارفي شيعي» با تفكيك مفهوم ولايت به «رحماني» و «شيطاني» اينمفهوم را منتشر و موجود در همه اشكال حكومت در دنياي معاصر مي شناسد. آنگاه با بحثاز حكومت

«صفويه» به عنوان «حكومت مركزي و فراگير» شيعه و نيز تفسير «مشروطه» بهمثابه «رسوخ جريان لائيسيسم» غربي و سكولاريسم به ايران، عوامل توقف و ركود ايراندر سده هاي اخير را در «هرج و مرج» و ناامني صدساله و «رواج اخباريگري» در ميانروحانيت باز مي شناسد.

بررسي زمينه ها و علل انقلاب در سطوح «نظام سياسي»، «جامعه» و نيروهاي اجتماعيكه مطالعه ساخت ها و روابط ميان «دولت» و «جامعه» را در دهه هاي پيش از انقلابدنبال مي كند، به كاوش در روابط اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي بسط و تفصيلمي يابد. پژوهش در «زمينه ها و علل اقتصادي انقلاب» يكي از سطوح مهم تحليل است كهبا نگرش ها و رهيافت هاي گوناگوني صورت پذيرفته است. تمركز اصلي گفتگو در اين دفتر،مطالعه «وضعيت اقتصادي ايران» از سال هاي 1335 تا 1355 _ سال هاي اجراي برنامه دومتا پنجم توسعه _ از منظر «اقتصاد سياسي» و كاركرد دولت در اقتصاد و نيز بررسيتأثيرگذاري تحولات اقتصادي بر فرآيندهاي اجتماعي سياسي است. بر اين اساس، «انشقاق» ميان حكومت و جامعه و از دست رفتن پايگاه طبقاتي دولت، ظهور «نظام دو قطبي» و اهميتيافتن ايران براي غرب، وقوع فرآيند «نوسازي اقتصادي» در راستاي اهداف بين المللي،انجام «اصلاحات ارضي» و بحران هاي اجتماعي ناشي از آن موضوع تأمل اين دفتر مي باشد. همچنين در ادامه، «انفجار در آمد نفتي» و اجراي پروژه هاي بزرگ صنعتي در دهه پنجاه،بروز گسيختگي هاي فرهنگي و بحران «جستجوي اصالت»، «ناهمفازي» توسعه اقتصادي باتوسعه سياسي و پيدايش شكاف ساختاري، پيروي از الگوهاي اقتصادي برون زا و بروز بحران «توزيع درآمد»، ظهور «آگاهي عميق» مذهبي و سياسي شدن جامعه،

مقولات ديگري است كه دراين دفتر، موضوع تحليل و بررسي فرآيندهاي اقتصادي _ سياسي منتهي به انقلاب اسلاميرا به توضيح خواهد كشيد.

فهرست مطالب كتاب به شرح زير است:

? پيش گفتار

? سرآغاز: انقلاب بهمن از كدام نگاه؟

? دفتر اول: انقلاب بهمن؛ نظريه پردازي

گفتار اول: انقلاب ايران در ساحت نظريه پردازي/ گفت و گو با محمدهادي سمتي و ناصر هاديان

گفتار دوم: انقلاب ديني، چالشي در نظريه پردازي كلاسيك/ گفت و گو با حسين كچوييان

گفتار سوم: تأملاتي در تحليل نظري انقلاب/ گفت و گو با حسين عظيمي

? دفتر دوم: انقلاب بهمن؛ زمينه هاي فكري و فرهنگي

گفتار اول: انقلاب ايران؛ پاسخ به كدام پرسش نظري، واكنش به كدام مسئله فرهنگي/ گفت و گو باحاتم قادري

گفتار دوم: انقلاب؛ پديده اي قدسي و جلوه اي رحماني/ گفت و گو با محمد مددپور

? دفتر سوم: انقلاب بهمن؛ زمينه هاي داخلي؛ دولت، جامعه و نيروهاي انساني

گفتار اول: بستر اقتصادي انقلاب ايران (از منظر اقتصاد سياسي)/ گفت و گو با حسين عظيمي، فرشاد مومني و عليرضا ناصري

گفتار دوم: ساخت اقتدار نظام پهلوي، زمينه هاي بروز بحران/ گفت و گو با سعيد حجاريان و سهراب رزاقي

گفتار سوم: ايدئولوژي انقلاب اسلامي ايران/ گفت و گو با سعيد حجاريان، سهراب رزاقي و داوود فيرحي

گفتار چهارم: بستر اجتماعي رويداد انقلاب (از منظر جامعه شناختي)/ گفت و گو باغلامعباس توسلي پي نوشت ها: نقش رهبري در انقلاب اسلامي (از منظر جامعه شناسي رهبري انقلاب(1))/ گفتگو با سعيد حجاريان

عناصر محوري نهضت امام خميني(رضوان الله تعالي عليه)

عناصر محوري نهضت امام خميني(رضوان الله تعالي عليه)

اكنون ،تحليل برخي از عناصر محوري نهضت امام راحل (رضوان الله تعالي عليه) ، درضمن چند نكته ارايه مي گردد: يكم: هدف و اهتمام امام

خميني (رضوان الله تعالي عليه)

امام راحل(رضوان الله تعالي عليه) ، درهَدْم جاهليت طاغوت و كشف نقاب از چهره ي ملكوتي اسلام ناب محمّدي (صلي الله عليه وآله وسلّم) ، به چهار امر ذيل اهتمام داشتند:

1- هدف امام راحل (رضوان الله تعالي عليه) ، جز رضاي خدا واحياي كلمه ي علياي الهي چيز ديگر نبود؛ زيرا رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) چنين فرمود : (( من أصبح من أ ُمّتي وهمّته غير الله فليس من الله))1 ؛ هر فردي از امّت اسلامي، اگر همّت روزانه واهتمام هر بامدادش ، چيزي غير از خداوند باشد، از خدا بيگانه است و چنين شخصي ، الهي نمي انديشد و براي خدا كار نمي كند ودر نتيجه، حشر او نيز با انگيزه ي موهوم غيرخدايي خواهد بود.

2- اهتمام به امور مسلمين ،اعمّ از ساكنان ايران و غير ايران ، مهم ترين شاغل فكري آن حضرت بود؛ زيرا رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله وسلّم) چنين فرمود: (( مَنْ أصبح لايهتمّ بأ ُمور المسلمين فليس بمسلم))2 ؛ يعني هركسي براي حل دشواري هاي جامعه ي اسلامي يا آحاد آنان همّت نورزد، از قلمرو مسلمين خارج است و اسلام او كامل نيست.

3- اهتمام به امور جامعه انساني، اعمّ از مسلمان و غير مسلمان ، براي امام راحل(رضوان الله تعالي عليه) جاذبه ي فراواني داشت؛ پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين باره مي فرمايد: ((من يسمع رجلاً ينادي يا للمسلمين فلم يُجِبْه فليس بمسلمٍ))3 ؛ هركس نداي مظلوميت فردي را بشنود كه از جامعه ي اسلامي كمك طلب مي نمايد- چه آن استغاثه ي كننده مسلمان باشد و

چه غيرمسلمان- و جواب مثبت و سودمندي به او ندهد، از حوزه ي اسلام كامل بيرون است.

4- حفظ استقلال و عزّت در برابر دولت طغيانگر وحاكم جبّار، چه داخلي و چه خارجي، از ويژگي هاي نهضت امام خميني (قدّس سرّه) بود؛ چرا كه رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) دراين باره چنين مي فرمايد: (( مَن أقرّ بالذلّ طائعاً فليس منّا أهل البيت))4؛ يعني هركس در برابر ظالم، اظهار مَذِلّت كند و با طَوْع و رغبت در برابر ستم تسليم گردد، با خاندان عصمت و طهارت (عليهم السلام) بيگانه است؛ زيرا آن ذوات نوراني، مَثَل اعلاي عزّت خواهي و ستم ستيزي اند، و فرموده اند: ضَيم و خواري را جز فرومايه كسي تحمل نمي كند: ((لايَمنع الضَيْمَ الذليلُ)) 5 .

همان گونه كه درنظام تكوين، توحيد الهي ،آغاز و انجام و زير وروي هرچيزي است: ? هو الأوّل والاخر والظاهر والباطن?6 ، محور اصلي نظام تشريع احكام و هم چنين تعليم و تربيت و جهاد و اجتهاد و صلاح خود و اصلاح ديگران نيز اعتقاد به توحيد خداوند است و بنابراين ، عنصر اصلي در اركان چهارگانه ي گذشته، همان اهتمام براي خدا و جلب رضاي اوست كه در سايه ي آن، عناصر سه گانه ي ديگر يعني حل دشواري هاي امّت اسلامي، رفع نيازهاي جامعه ي انساني، اعمّ از مسلمين و غيرمسلمين، وحفظ عزّت در برابر حاكم طاغي تأمين مي شود ولذا تأثير عناصر چهارگانه ي مزبور، ((طولي)) است نه ((عَرْضي)) ؛ زيرا در منطقه ي تشريع، چيزي همتاي جلب رضاي خدا نيست؛ چه اين كه در نظام تكوين، چيزي شريك خدا نخواهد بود:

?ليس كمثله شيءٌ?7 و در نتيجه : ((ليس كمثل الإهتمام لرضائه شيءٌ)).

اوّل كساني كه براي اقامت مكتب و تماميّت دين حنيف الهي قيام نمودند و ديگران را اقامه كردند، خود اهل بيت(عليهم السلام) وبه ويژه سالار شهيدان، حضرت حسين بن علي (عليهما السلام) بودند. آن حضرت كه نه همّتي غير از خدا داشت و نه از اهتمام به امور مسلمين تعلّل مي ورزيد و نه از همّت گماردن به حلّ دشواري هاي جامعه ي انساني، اعم از مسلمان و غير مسلمان، سهل انگاري را روا مي داشت ونه در برابر حاكم طاغي تسليم مي شد.

شعار دلپذير حضرت اباعبدالله (عليه السّلام) : (( هيهات منّا الذّل_ةُ، يابَي الله لنا ذلك و رسولُه والمؤمنون و حجور طابت وطهرت))8 ونداي دل انگيز ايشان كه فرمود : (( لا ولله لا أ ُعطيكم بيدي إعطاءَ الذليل ولا أفِرّ فِرارِ العبيد))9 ، درباره ي عزّت و حفظ استقلال است. در انحصار اهتمام آن حضرت به توحيد الهي نيز همين بس كه درمسأله شناخت خداوند چنين فرموده است: (( به توصيف الصفات و به تعرف المعارف لا بها يُعرف))10 ؛ يعني خداوند به وسيله ي اوصاف، وصف نمي شود وبه وسيله معروفي شناخته نمي شود، بلكه هرمعروفي، توسط ذات اقدس خداوند شناخته مي گردد. اگر انسان صالح سالكي به بارگاه رفيع معرفت توحيدي باريافت، به گونه اي كه همّت او دراصل شناخت، فقط معطوف خداوند شد ودر پرتو عرفان الهي ، غير او را شناخت ، هرگز غير او را وجهه ي همّت خويش قرار نمي دهد.

امام راحل (رضوان الله تعالي عليه) در اين امر مهمّ توحيدي، به سرور آزادگان جهان

سيّدالشهداء (عليه السّلام) اقتدا نمود و چهره ي هستي خويش را متوجّه جلب رضاي الهي كرد و خشنودي غير او را معيار قيام خود قرار نداد واين بينش توحيدي، در تمام مراحل اقدام خالصانه ي ايشان، چه درغربت و چه در قربت، چه در سَرّاء و چه در ضَرّاء ، چه در كُرْبَت وچه درعزّت ، چه در اسارت و چه در امارت و بلكه، دراوج واقعي و هم درحضيض ظاهري ، خلوص عمل براي خدا مشهود بود. دوم: دوري امام خميني(رضوان الله تعالي عليه) از دنيا گرايي

انگيزه ي نهضت امام راحل (قدس سره) كه مطيع و تابع امام معصوم (عليه السّلام) بود، همان است كه درسخنان گهربار اميرالمؤمنين (عليه السّلام) و بيانات سودمند سيّد الشهداء (عليه السلام) در تبيين قيام آن ذوات نوراني بيان شده است: (( اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافساً في سلطان ولا التماساً من فضول الحطام ولكن لنري المعالم من دينك و نظهر الا صلاح في بلادك ويأمن المظلمون من عبادك و يُعمل بفرائضك و سننك و احكامك))11؛ پروردگارا! تو ميداني كه قيام و اقدام مجاهدانه ي ما، براي رغبت در سلطنت مادّي و بهره برداري از متاع زائد و پوسيده و پژمرده ي دنيا نبود، بلكه براي ديدن ونشان دادن و برگرداندن علامت هاي دين تو و براي اصلاح درشهرهاي توبود؛ وبراي آن كه بندگان ستمديده ات در امان باشند و به فرائض و سنن و احكام تو عمل شود. آنگاه حضرت سيد الشهداء (عليه السّلام) چنين فرمود: ((فان تنصُرُونا و تُنصِفونا قَوِيَ لظلم_ة عليكم وعَمِلوا في إطفاء نور نبيّكم. وَ حسبُنا الله و عليه

توكّلنا و إليه انبنا وإليه المصير))12؛

پس اگر شما ما را ياري نكرديد و با ما به عدل و انصاف رفتار ننموديد ، ظالمان برشما چيره مي شوند واوّلين خطر آنان اين است كه درخاموش كردن نور وحي و چراغ نبوّت مي كوشند. البته حسين بن علي (عليهما السلام) ، خود بدون مساعدت مردمي قيام نمود؛ چرا كه خداوند را حسيب و كافي دانست و براو توكّل كرد و به او رجوع نمود كه صَيْرورت و تحول همه ي اشياء ، به سوي خداست.

براي آشنايان به برنامه هاي مبارزاتي امام خميني (رضوان الله تعالي عليه) از صدر نهضت تا ساقه ي آن، از آغاز مهاجرت تا پايان مراجعت، از بدء قيام تا ختم ظَفَر، در خلوت و جلوت، در خوف و رجاء، و در خَصب و قحط و رخص و غلا، در كَرْب و فَرَج، ودرهَزْم و فتح، هرگونه تنافس در جاه و مقام را مطرود مي دانست و هر گونه اسراف و اِتراف و رفاه طلبي را محكوم مي كرد و از عُطْله ي احكام و حدود الهي رنج مي برد و دراجراي آنها از هيچ مساعدتي دريغ نمي كرد واز محرومان و مستضعفان حمايت كامل مي نمود و رنج ديدگان عصر جاهليت پهلوي و مجاهدان نستوه زمان انقلاب و دفاع مقدّس را ولي نعمتان انقلاب اسلامي مي دانست و هماره، ازخطر استكبار جهاني و صهيونيست بين الملل كه در اِطفاء نور وحي و چراغ رسالت سعي بليغ داشته و دارند، سخن به ميان مي آورد و راه ستم ستيزي را چونان اجداد كرام خود مي پيمود و آن را با تحريك قيادي خويش ،به

ديگران مي آموخت. سوم : خلوص نهضت و ياوران امام خميني (رضوان الله تعالي عليه)

امام راحل (قدّس سرّه) نه تنها در نهان خود هدفي جز تحصيل حدود مُعَطّل و تحريك احكام راكد و ساكن اسلام نداشت، كساني را به ياري مي طلبيد يا پيشنهاد مساعدت آنان را مي پذيرفت كه هم چون خود، مقصدي جز جذب جمال الهي نداشتند و هرگز فرد يا گروهي را كه در براندازي نظام طغيان و سلطه و يا برقراري نظام قسط و عدل، هوس مدارانه مبارزه مي كردند يا خودخواهانه مي انديشيدند، به ياري نمي پذيرفت و پيشنهاد شركت چنين افرادي را درنهضت اسلامي طرد مي نمود واجازه نمي داد قيام خالصانه ي مسلمين، با حضور برخي افراد كه انحراف فكري يا التقاط عقيدتي يا فساد اخلاقي داشتند مَشوب و آلوده گردد. البته دخالت نا خواسته ي برخي افراد در سيل ميليوني و توفنده مسلمين به رهبري امام (رضوان الله تعالي عليه) كه مي رفت تا بنيان طَغوا را بركَنَد و اساس مرصوص تقوا را طرّاحي نمايد، خارج از قلمرو قدرت و نيز بيرون از منطقه ي بحث است وآنان ، چون حُبابِ عُباب، و زَبَد روي سيل، با خروش آب فَوّار امّت اسلامي از ميان مي رفتند كه خداي سبحان از كيفيت زوال آنان با واژه ي ((جُفاء)) ( آب بُرد ) ياد مي كند: ?فامّا الزبد فيذهب جُفاءً?13 .

نكته ي مهم آن است كه امام راحل (رضوان الله تعالي عليه) همان گونه كه اصل قيام بر ضد طاغوت را از سالار شهيدان، حضرت حسين بن علي بن ابي طالب(عليهما السلام) آموخت، نحوه ي خلوص مردمي آن را

نيز از امام معصوم خود فرا گرفت؛ زيرا وجود نوراني سيد الشهداء (عليه السّلام) در هنگام پيشنهاد عبيدالله بن حُرّ براي پذيرش كمك مالي و اعتذار از حضور در صحنه ي دفاع مقدس كربلا، چنين فرمود : ((وما كنتُ متخذ المُضلّين عَضداً))14 ؛ يعني من آن نيستم كه گمراهان را به عنوان عَضُد و بازو قرار دهم وبه آنان اعتضاد نمايم و از معاضدت آنان سود جويم. اصل اين سخن، فرموده ي خداي سبحان در سوره ي كهف است كه فرمود: من در آفرينش ، ازگمراهان كمك نمي گيرم15.

سرّ دوري جستن از ياري گروه هاي منحرف آن است كه براي وصول به حق، وسيله اي جز صراط مستقيم حقيقي وجود ندارد؛ زيرا ميان هدف و وسيله ، ومقصد و راه ، ربط خاص وجودي برقرار است؛ يعني با هر وسيله و راهي نمي توان به هر هدف و مقصدي وصلت يافت وبه آن رسيد؛ هدف معين، راه مشخّص مي طلبد و راه معين، به هدف مشخص مي رسد و هدف، هرگز نمي تواند وسيله را تبريز و توجيه كند.

اين مطلب عميق را، از سخنان گهربار سالار شهيدان (عليه السّلام) مي توان دريافت نمود كه فرمود : ((من حاول أمرا بمعصي_ة الله كان أفوت لما يرجو وأسرع لمجيء ما يحذر))16 ؛ اگر كسي بخواهد با معصيت پروردگار به چيزي نايل آيد، چنين رخداد تلخي سبب مي شود كه آن چه مورد اميدواري وي است، زودتر از ميان برود وآن چه مورد هراس اوست، زودتر فرا رسد.

همين خط مشي حضرت حسين بن علي (عليهما السلام) ، درموضع گيرهاي سياسي حضرت امام(قدس سره) مشهود بود؛ به گونه اي

كه هرگز اجازه نمي داد براي نيل به هدف مقدس، از ترفندهاي سياست بازانه استمداد شود و از وسيله ي ناصواب، براي رسيدن به هدف صائبْ استفاده شود. چهارم: امام خميني (رضوان الله تعالي عليه) ، عقلِ برتر زمانه

همان گونه كه درجات بهشت عدن، به عدد آيات قرآن كريم است و معارف قرآن حكيم، براي هركسي به اندازه ي سعه ي وجودي وي تجّلي دارد، تكاليف الهي نيز براي هركس، به اندازه ي قلمرو معرفت اوست؛ اگر چه همگان در يك سطح خاص با يكديگر مشتركند و نصاب لازم براي اصل تكليف مشترك، همان عقل متعارف است كه در توده ي عقلاء وجود دارد و مايه ي صحّت بعث و زجر در امر و نهي الهي است.

در ايثارهاي تاريخي و نثارهاي محيّرالعقول ، تنها ((عقل متعارفِ)) اوساط مردم است كه متحيّر مي شود و از فتوا باز مي ماند يا دستور ارتجاع، سكوت، تقيّه، و مانند آن مي دهد- البته خصوصيّت هاي نفساني از قبيل جَبان بودن و احساس وحشت كردن نيز در نحوه ي ارزيابي و محاسبه ي موارد، سهم بسزايي دارد- امّا ((عقل بالغ)) به قلّه ي عشق وشوق ، درعين محاسبه ي دقيق و ارزيابي كامل، هرگز وَهْم و نيز عقل متعارفِ محدود و مدار بسته را به مشورت نمي گيرد ؛ چه اين كه خصوصيت هاي نفساني انسان عاشقِ مشتاق، همانا شوق شهامت و سلحشوري است نه هراس و تقيّه پروري، ونه تهور و بي باكي.

مَثَل اعلاي چنين فضيلتي ، سالار شهيدان (عليه السّلام) بود كه اصل كمال مزبور، به نحو((حقيقت)) دراو يافت شد و (( رقيقت)) آن، درپيرو راستين او

يعني امام امت(رضوان الله تعالي عليه) پديد آمد كه وي درمَصاف عقل متعارف با عقل بالغ به قلّه ي عشق، جانب عقل برين را برگزيد و بطلان تقيّه را با نداي ((تقيّه حرام است ولو بَلَغَ ما بَلَغ)) ، آشكار ساخت و چنين نواي گوش نوازي كه از صاحبدل عاشقِ مشتاق برخواست، در همه آنان كه مصداق كريمه ي?لمن كان له قلب أو ألقي السّمع وهو شهيد?17 بودند، اثر مثبت نهاد. پنجم: مردمي بودن نهضت امام خميني(رضوان الله تعالي عليه)

اگر چه ظفر و پيروزي انقلاب، بدون رهبري امام عادل و مصمّم ميسر نيست، ولي حضور امّت عازم و ملّت آگاه نيز شرط ضروري آن مي باشد و حق شناسي از آنان نيز لازم است. خداي سبحان درباره ي مؤمنين راستين چنين مي فرمايد: ?إنّما المؤمنون الّذين امنوا بالله و رسوله و إذا كانوا معه علي أمرٍ جامع لم يذهبوا حتي يستأذنوه?18 ؛ مردان با ايمان و مؤمنان راستين كساني اند كه از حيث اعتقاد ، به خدا وپيامبر او ايمان آورده باشند و ازحيث عمل، هرگاه مطلب مهمّ اجتماعي و حكم جامع امّت اسلامي فرا رسيد، هرگز صحنه را ترك ننموده و حتي اگر معذور هم باشند، بدون تحصيل اذن رهبر مسلمين، ازصحنه ي اجتماع خارج نمي شوند.

امّت اسلامي ايران، با عمل به اين آيه ي كريمه، هرگز صحنه مبارزه را ترك نكرد و با بذل نَفْس و نفيس خود، از اسلام ناب محمّدي (صلي الله عليه وآله وسلم) حمايت نمود و در طرد و طَعن طاغيان، هرگز غفلت نكرد و با بذل مُهجَت خويش، حجّت را بر ديگران تمام نمود و با نثارسَر، سرافراز

گشت و با ارايه ي كارنماي انقلاب اسلامي و دفاع مقدّس، شايسته ي تحسين شد ولذا همان گونه كه قرآن كريم از ايثار انصار مدينه تجليل نمود : ? يحبّون من هاجر إليهم ولا يجدون في صدورهم حاج_ةَ ممّا أ ُوتوا و يوثرون علي أنفسهم ولو كان بهم خصاص_ة?19، بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، حضرت امام خميني (قدس سره) نيز مكرّراً از مردم فداكار ايران تقدير مي فرمودند.

حضرت امام خميني(رضوان الله تعالي عليه)، همه ي اين حمايت ها و هدايت ها و حراست ها را مرهون لطف ويژه خداوند سبحان مي دانست كه: ?لله جنود السّموات و الأرض?20 والبته اَرْج و اَجْر شهيدان شاهد، جانبازان مخلص، آزادگان سرافراز، و مفقودان واجد، نزد خداي منان هم چنان محفوظ است؛ چه اين كه حرمت و كيان خاندان گرانقدر آنان،نزد خدا و بندگان صالح اومصون خواهد بود.

توفيق الهي كه فرا راه رهبر عظيم الشأن و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران قرارگرفت، گذشته از حمايت همه جانبه ي مردمي، پشتيباني گسترده ي مراجع گرانقدر تقليد و فطاحِل علمي حوزه هاي ديني و تأييد و تسديد و تقويت و تشييد انكارناپذير پرچمداران فقاهت و نايبان حضرت وليّ عصر(ارواحنا فداه) بود كه امام راحل(قدّس سرّه) ، هماره از آن بزرگان حق شناسي مي فرمود. پي نوشت: 1. بحار،ج70،ص243،ح12. 2.بحار؛ج71،ص337،ح116. 3. همان؛ ج71،ص 339، ح120.

4.همان؛ج74،ص 162، ح181. 5. نهج البلاغه، خطبه ي29،بند3. 6.سوره ي حديد،آيه ي3.

7.سوره ي شوري، آيه ي 11. 8.تحف العقول،ص241. 9.بحار؛ج44،ص191،ج4.

10. تحف العقول،ص 245. 11. همان، ص239.(اين جملات با تفاوت مختصري در خطبه ي 131 نهج البلاغه نيز آمده است كه بيانگر وحدت هدف آن بزرگواران است).

12.تحف العقول، ص 239. 13.

سوره ي رعد، آيه ي17. 14. بحار؛ج44،ص315،باب37.

15. سوره ي كهف،آيه ي51. 16. بحار؛ج75،ص116،ح2. 17. سوره ي ق،آيه ي37.

18.سوره ي نور،آيه ي62. 19. سوره ي حشر، آيه ي9. 20. سوره ي فتح، آيه ي4. نويسنده:آيت الله جوادي آملي

منبع:ولايت فقيه (ولايت فقاهت و عدالت)

تاملي در ابعاد انقلاب اسلامي ايران

تاملي در ابعاد انقلاب اسلامي ايران صالح زماني

?_ بي شك وقوع انقلاب اسلامي ايران در زمره يكي ازحوادث منحصر به فرد تاريخ سياسي جهاني آكنده از ايدئولوژي هاي ماركسيستي و كاپيتاليستي به شمار مي آمد كه ضمن در انداختن طرحي نو با محوريت شعار "نه شرقي،نه غربي" نگاه همگان را به خود خيره ساخت.اگرچه انقلاب اسلامي ايران در زماني رخ داد كه ما در گوشه اي ديگر از اين جهان شاهد تحولات سياسي ديگري هم بوديم اما تجربه تاريخي به خوبي نشان مي دهد كه مركز ثقل تحليل هاي سياسي و استراتژيك دنيا همگي معطوف به تحولات سياسي ايران بوده است.اين خود مدعاي كوچكي براي عظمت سياسي انقلاب اسلامي مي باشد.تلاش مي كنيم تا در اين يادداشت به به عمده آرمان هاي محقق شده انقلاب اسلامي كه توليد و تقويت مفاهيمي همچون اصول گرايي،مردم سالاري ديني و نقش رهبري،صدور انقلاب،كارايي انديشه سياسي شيعه و استقلال طلبي ملت ايران مي باشد،اشاره داشته باشيم و نقش كارساز ترين شخصيت سياسي تاريخ معاصر ايران حضرت امام خميني را بهتر بشناسيم. ?__ انقلاب اسلامي پيش از آن كه يك تغيير سياسي بنيادين محسوب شود،موجب توليد مفاهيم نويني در عرصه سياست و اجتماع در ايران شد كه در ساير انقلاب هاي سياسي نظير انقلاب فرانسه و يا روسيه اين گونه مفاهيم سياسي به چشم نمي خورد.ريشه اجتماعي

رويارويي كنشگران انقلاب در ايران و همينطور توده هاي مردم به تقابل با مفاهيم نظام هاي متجدد و مدرن قرن بيستم باز مي گردد.مفهوم اصول گرايي و يا به تعبيري بنيادگرايي يكي از مفاهيمي است كه دقيقا به همين جنبه از ريشه هاي انقلاب اسلامي اشاره دارد.اگر كمي به يك تحليل جامعه شناختي پيرامون مسئله نفوذ مولفه هاي نظام هاي مدرن غربي به ايران توجه كنيم در مي يابيم كه هيچ راهي براي مردم ايران قابل تصور نبوده است جز تقويت يك رويكرد اصول گراي احياطلبانه و ايده بازگشت به خويشتن در زمينه هاي اجتماعي،فرهنگي و سياسي ملت ايران كه اين مسئله از جنبه هاي موثر در شكل گيري انقلاب اسلامي مي باشد.حداقل در حوزه تجربيات داخلي مي توان از انقلاب مشروطه و كودتاي 28 مرداد به عنوان كنش هاي سياسي ناموفق ايرانيان ياد كرد.بنابراين با قاطعيت مي توان ابراز نمود كه مفهوم بنيادگرايي در اواخر قرن بيست از دايره معناي مذهبي خود خارج شد و با وقوع انقلاب اسلامي جهش گفتماني جديدي به سمت حوزه سياست پيدا كرد و امروزه اين مفهوم بيشتر صورت سياسي به خود گرفته است تا معناي افراطي گري در حوزه مذهب كه بعضا به جنبش هاي مذهبي آيين مسيحيت و جنبش هاي اسلامي در جهان اسلام اطلاق مي شود و بي گمان اين چرخش مفهومي ناشي از تاثير پذيري از انقلاب اسلامي ايران است. ?__ مولفه ديگر به نقش رهبري و مردم سالاري ديني باز مي گردد.آنچه در مديريت نظام هاي سياسي تا پيش از وقوع انقلاب اسلامي ايران به شكل يك چارچوب غالب مطرح بوده است مبتني بر

يك مكانيسم ناقص و غير دموكراتيك و بعضا حزب سازي هاي مقطعي و تاكتيكي براي انتخاب عناصر فعال در عرصه سياست بود كه اين روش ها همچنان به صورت دموكراسي هاي ليبرال و يا سوسياليستي در بسياري از كشورها دنبال مي شود اما وقوع انقلاب اسلامي ايران سبب شد تا شكل نويني از يك ابزار سياسي براي انتخاب نخبگان سياسي ارائه شود كه مردم سالاري ديني شاكله اين ابتكار را تكميل كرد.حتي كشورهاي به اصطلاح سابقه دار در انقلاب هاب سياسي با بسياري از شعارهاي خود پس از انقلاب نتوانستند انطباق منطقي پيدا كنند،چراكه انقلابيون به نادرست انقلاب را صرفا جنبشي تمام عيار در جهت زدودن مذهب از زندگي اجتماعي و ساير حوزه ها تلقي مي كردند و رسيدن به برابري و آزادي را منوط به امحاي مظاهر ديني مي دانستند كه سال ها پس از انقلاب دريافتند اتفاقا مذهب در بستر جامعه نه تنها موجب واماندگي نمي شود كه البته موجبات بالندگي را فراهم آورده است و اين نگاه افراطي انقلابيون آنها را از بخش عمده واقعيت هاي اجتماعي غافل ساخت. در اين زمينه مي توانيم ادعا كنيم كه انقلاب اسلامي به حق نمونه جامع تغييرات همه جانبه و منطقي در حوزه هاي مختلف زندگي انساني محسوب مي شود كه بسياري از نظريات مسلط در جامعه شناسي سياسي نسبتي با آن ندارند و براي شناخت آن به ناگزير بايد ابزار تحليل را تغيير دهيم.انقلاب اسلامي توانست با به كارگيري يك ايده تئوريك براي مديريت نظام سياسي در قالب نظريه ولايت فقيه و همينطور جمهوري اسلامي و يك پشتوانه مردمي و رهبري ديني نظريه اي

بديع را به جهانيان ارائه كند كه مدل جمهوري اسلامي و مردم سالاري ديني جز در سايه وقوع يك انقلاب اسلامي مردمي تحقق نمي يافت.امام خميني به عنوان پايه گذار اين نظام سياسي بارها تاكيد بر جمهوريت و اسلاميت نظام را مد نظر داشتند و اين دو عنصر را توامان به مدد گرفتند.برساختن اين چارچوب سياسي در جهان معاصري كه برخي نخبگان هر گونه چالش سياسي را يا ناشي از طغيان فاشيسم عليه مظاهر مدرنيته و يا ناشي از واكنش نيروهاي كمونيستي نسبت به نهادهاي سرمايه داري مي دانستند،ايرانيان توانستندبا اتكا به قدرت خداوند و رهبري ديني و مردمي تجربه سياسي نوين ديگري را براي جهانيان به نمايش بگذارند . تلفيق مشروعيت مدني و الهي در كاربست نظريه انقلاب اسلامي حتي در اوايل انقلاب و در داخل ايران هم براي بسياري افراد مسئله اي عجيب و در برخي موارد غير كاربردي تلقي مي شد اما تيز بيني و روشن بيني نگاه سياسي امام سبب شد تا اولا شالوده اي جاودان براي رشد و توسعه سياسي ايران در سايه يك رهبري مذهبي _ سياسي و يك دولت مدرن مبتني بر جمهور مردم را طراحي نمايد و ثانيا تلاش نظري بسياري از فقهاي ديني براي تشكيل حكومت اسلامي به مرحله اجرايي برسد.در نهايت در اين مورد مي توانيم به يك ابتكار سياسي در باب سازوكارهاي مديريت سياسي و البته تجديد حيات ديني در عمل سياسي اشاره داشته باشيم كه در واقع حفظ و تداوم يك نظام سياسي، وابسته به نهادهاي دموكراتيكي است كه پايه هاي مشروعيت خود را همزمان از منابع الهي و مدني كسب مي كند

و اين روش راهگشا پس از پيروزي انقلاب اسلامي توانست به رشد و گسترش دموكراسي در منطقه و برخي كشورهاي مسلمان كمك كند. ?__ موضوع ديگر در حوزه مفاهيم انقلاب اسلامي معطوف به پروژه صدور انقلاب است.صدور انقلاب مفهومي است كه في نفسه از گستره وسيعي برخوردار است كه شامل عناصر جزئي تر در پيشبرد جريان انقلاب اسلامي نظير ايثار،فداكاري،ايمان به خدا،حمايت از رهبري،اخلاص،ساده زيستي و ... مي باشد.اما آنچه در اين مسئله بيش از بيش، از انقلاب اسلامي تاثير پذيرفته است علاوه بر عناصر ذكر شده،متمركز بر رشد جنبش هاي اسلامي و آزادي خواهانه در سراسر دنيا مي باشد.انقلاب اسلامي نشان داد كه مي توان با تكيه بر نيروهاي مردمي بنيان رژيم هاي اقتدارگرا و ضد مردمي را به لرزه در آورد و در هم فرو ريخت و در اين مسير بايد در دستيابي به عزت و سربلندي تلاش هاي خستگي ناپذير را به جان بخريم.مرحوم مطهري در نهضت هاي اسلامي در صد سال اخير تصريح مي كنند كه انقلاب و نهضت اسلامي ناشي از يك خودآگاهي است كه ريشه اش در اعماق فطرت بشر است. با اين منطق به نتيجه مي رسيم كه حركت مردم ايران داراي يك مفهوم فرا ايراني و اسلامي است و كوشش جمعي در جهت رشد كرامت انساني و اخلاقي بشراست كه گمشده اي تاريخي براي نوع بشر است چرا كه ضمير پاك و فطرت حقيقت جوي انسان همواره آزادي خواه و عدالت طلب است.اساسا با اين نظريه بحث صدور انقلاب جنبه اي جهاني به خود مي گيرد كه ملت هاي آزاده جهان مي توانند از آن الگو برداري

نمايند.همانطور كه امام فرمودند:ما امروز دورنماي صدور انقلاب را در جهان مستضعفان و مظلومان مي بينيم و جنبشي كه از طرف مستضعفان و مظلومان عليه مستكبران شروع شده در حال گسترش است.(صحيفه نور ج??) تعبير مقام معظم رهبري مبني بر مفهوم "بيداري اسلامي"ثمره اي ديگر از مفهوم صدور انقلاب است كه در همين راستا مي توان به تحليل آن پرداخت.جريان بيداري اسلامي حركتي نوين و الهام گرفته از آرمان هاي ضد استكباري انقلاب اسلامي است كه امروزه در بسياري از كشورهاي جهان اعم از مسلمان و غير مسلمان در حال شكل گيري است و اين حركت خودجوش خود را به شكل يك مسئله سياسي و اجتماعي براي دولت ها نمايان ساخته است. اين همان جنبشي است كه در قالب سازمان انقلاب اسلامي عربستان،جبهه نجات اسلامي الجزاير، مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق،جنبش شيعيان يمن،جبهه اسلامي براي آزادي بحرين، حزب الله لبنان،حماس و جهاد اسلامي فلسطين در طول اين سه دهه متبلور شده است.آنچه ما امروز در جريان مقاومت گروههاي اسلامي مي بينيم بخشي از تقويت خودآگاهي و بيداري در ملت هاي مسلمان است كه جز به بركت انقلاب اسلامي حاصل نمي شده است. ? __ يكي ديگر از ابعاد زير بنايي پروژه انقلاب اسلامي كه در واقع دورنما و بازتاب آرمان هاي انقلاب در خارج از ايران و خصوصا كشورهاي اسلامي مطرح است،بحث فلسفه سياسي تشيع و كارايي اين مفهوم در جامعه سياسي مي باشد.عملا تا پيش از پيروزي انقلاب اسلامي ايران نمونه موفقي از احياي مفاهيم تعالي بخش شيعه نظير جهاد،اطاعت،ولايت،رهبري،شهادت و ... سراغ نداريم و انقلاب اسلامي به راستي بستر مناسبي را براي رشد

و بازآفريني اين مفاهيم فراهم ساخت.الهام گيري انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني از آغاز نهضت تا پيروزي انقلاب از اسطوره هاي مقاومت شيعه و ارزش هاي عزت آفرين قيام عاشورا و مظاهر آن و شناختن امام زمان و همينطور يزيد دوران، راه را براي گسترش و اشاعه آرمان هاي نهضت هموار ساخت.تجربه كسب كنش سياسي از انديشه پوياي تشيع در انقلاب اسلامي نشان داد كه هنوز هم مي توان راه راستين ائمه معصومين و پيامبر مكرم اسلام را پيش گرفت و در جهان سياست هاي غير اخلاقي،منادي استقلال،آزادي و عدالت طلبي بود و اين بار فرزندي از سلاله اين خاندان كه پرچمدار حقانيت شيعه بود،به عمق اين نظر معناي واقعي بخشيد. ? __ جنبه تكميلي آرمان هاي انقلاب اشاره با استقلال طلبي ملت ايران دارد.پيش از توجه به ابعاد متعدد اين مفهوم و همينطور روحيه ضد استعماري مردم ايران بايد كمي به شخصيت امام در تزريق اين روحيه به ملت توجه كنيم.شجاعت و جسارت ايشان در بيان حقايق و افشا گري نقشه هاي استعمار براي تسخير موجوديت سياسي،اقتصادي و فرهنگي ايران نقش مهمي درپختگي و بلوغ ملت ايران داشت.سخنراني تاريخي حضرت امام در پانزدهم خرداد و حساسيت ايشان در مورد مسئله كاپيتولاسيون تنها نمونه هاي كوچكي از بيان بي پرده و بي پرواي امام بزرگوار است.همين منش قاطعانه ايشان در طول نهضت پيامي جز حس استقلال طلبي براي مردم نداشت.نكته اي كه در اين مورد مي توان به آن توجه نمود،مسئله تاريخي دستيابي ايرانيان به استقلال سياسي،اقتصادي و فرهنگي بوده است.حتي جنبش هاي صد ساله اخير ايرانيان نتوانست روزنه اميدي براي استقلال مردم ايران

ايجاد نمايد. اگرچه خاك ايران هيچ گاه مستعمره قدرت هاي سياسي نشد اما كيان مديريتي و سياسي كشور از دخالت استعمار و خصوصا نيروهاي انگليس و ايالات متحده(پس از كودتاي ??مرداد) در امان نماند و عملا استقلال ملت ايران به روياي تاريخي اين كشور مبدل گشت.در ميان اين ناكامي تاريخي، انقلاب اسلامي مسير قاطعانه خود را به رهبري امام خميني در معارضه و تقابل جدي با حاكميت سياسي وقت در پيش گرفت و حتي براي لحظه اي هم حاضر به گفتگو و مصالحه نشد و سرانجام پس از طي اين دوران،ارمغان تاريخي استقلال طلبي را به مردم ايران ارزاني داشت.انقلاب اسلامي هم راه هاي استعمار اقتصادي و سياسي را به روي قدرت طلبان عالم مسدود ساخت و هم با به خدمت گرفتن يك ايدئولوژي ديني _ سياسي نقشه دشمنان ملت را در قالب استعمار فرهنگي در همان سال هاي اوليه انقلاب در نطفه خاموش كرد و امروز پس از گذشت سه دهه از حيات با عزت و پر صلابت خود همچنان پيگير آرمان ها و ارزش هاي انقلابي امام راحل عظيم الشان است و تا ظهور مهدي آل محمد در اين مسير طي طريق مي نمايد.

*منبع : www.ayandenews.com ، يكشنبه 29 دي 1387

تاريخ انقلاب قبل از پيروزي

دلايل تبعيد امام

دلايل تبعيد امام بسمه تعالي حضور: شرايط سياسي و اجتماعي كه موجب شد رژيم شاه حضرت امام را تبعيد كند چه بود؟ چرا براي تبعيد ابتدا تركيه و سپس عراق را انتخاب كردند؟ - در سال 1343 شرايط اجتماعي و فشارهاي مردمي و پشتكار پيروان و ياران امام و روحانيت اسلام و طلاب و مدرسين حوزه علميه قم سبب شد كه

حضرت امام را پس از ده ماه زندان و حصر در تهران و شهر قم آزاد كردند و چنان تصور مي كردند كه معظم له پس از آزادي از زندان و حصر نهضت و حركت اسلامخواهانه را ادامه نخواهند داد، ولي ايشان در بدو ورود به قم و در فرصت جشنهاي مردمي چند روزه در قم كه روزنامه اطلاعات آن روز در مقاله اي تفاهم علما و مراجع را با مقامات سبب آزادي ايشان قلمداد كرده بودند كه حضرت امام با صراحت تمام موضعگيري كردند و دستور دادند كه در منبر چنين تفاهمي رد شود وخواسته شود كسي كه با آنها تفاهم كرده است اعلام كنند وگرنه مردم چنين روزنامه اي را تحريم خواهند كرد و اضافه بر آن خود معظم له در شروع درس سخنراني صريح و كوبنده اي در رد تفاهم ادعايي فرمودند: "تفاهم با مقامات! ؟ چه تفاهمي؟ ! چه كساني با شما تفاهم كرده اند؟ اعلام كنيد. . . خميني با شما تفاهم كند؟ امكان ندارد اين معنا! ! و اگر هم خميني با شما تفاهم كند وضع شما آنطوري است كه ملت اسلام تحمل نمي كنند و بيرونش مي كنند. " و اين آغاز سال 1343 بود و هر روز كه مي گذشت بر شدت مبارزات حضرت امام با رژيم فاسد و جبار افزوده مي شد تا در مهرماه 1343 كه مصونيت مستشاران نظامي امريكا از تصويب مجلس گذشت و حضرت امام آن سخنراني معروف را بر ضد آن قانون در روز تولد حضرت زهرا (س) كه برابر با چهارم آبان 1343 بود فرمودند و تنظيم كننده لايحه و تصويب

كنندگان و توشيح كننده و اجرا كنندگان را خائن به اسلام و كشور دانستند و شديدترين حملات را به رژيم شاه و امريكا بويژه به رئيس جمهور امريكا داشتند و متن پياده شد. سخنراني را نيز به صورت اعلاميه به توسط موتلفه اسلامي و به صورت گسترده دستور پخش دادند كه شرايط سياسي و اجتماعي را سبب شد كه جز تبعيد حضرت امام (رضوان الله تعالي عليه) هيچ راه گريزي براي حفظ رژيم و شاه و استمرار سلطه بي قيد و شرط و ننگين آمريكا نمانده بود و انتخاب تركيه نيز به دليل وابستگي افراطي نظاميان حاكم آن روز تركيه به امريكا بود و چون مردم تركيه، امريكا را مايوس كردند حاكمان عراق آن روز براي هدف محدود كردن امام براي امريكا اطمنيان آورتر بود! و هم اوضاع سياسي آن روز فرهنگ حاكم بر حوزه و روحانيت مشكلات جدي در راه استمرار مبارزات حضرت امام پديد مي آورد. حضور: دولتهاي استكباري بخصوص امريكا در قضيه تبعيد حضرت امام چه نقشي داشتند؟ جواب: از پاسخ به پرسش اول، نقش امريكا در تبعيد حضرت امام (س) روشن است و نيازي به توضيح نيست، ولي نقش دولتهاي استكباري ديگر نظير شوروي و دولتهاي اروپايي از سكوت نكبتباري كه در اين باره داشتند به خوبي قابل درك است و خصوصا درباره شوروي شايد امكان دستيابي به سازش محرمانه سردمداران آن روز شوروي با حاكمان سلطه طلب امريكا در شرايط كنوني باشد و معلوم شود چه سازش خيانتكارانه اي عليه ملل منطقه و ملت ايران به طور اخص انجام گرفت كه رهبر بيدارگر و بنيانگذار اسلامخواهي در چه توطئه و

نيرنگهايي از موطن خود تبعيد شد. حضور: چرا رژيم شاه به جاي ترور يا حبس ترجيح داد حضرت امام را تبعيد كند؟ - ترور امام براي رژيم شاه آسان نبود بلكه در ذهنيت مقامات اطلاعاتي و امنيتي اطراف شاه، هرگونه حمله و ترور ايشان، نهضت اسلامي را تبديل به انقلاب مي كرد و از اين جهت سخت هراس داشتند و چه بسا از جانب امريكا هم به دليل همين خطر منع مي شدند كه مقدمات حمله به امام يا طرح ترور را اجرا كنند، زيرا در بيت و ياران و اطرافيان حضرت امام هيچ نفوذي براي خودشان امكان فرضي نداشت تا توطئه هاي داخلي را سامان دهند. اما نقشه حبس كردن امام در سال 1342 تجربه شده بود كه در اثر همان بازداشت در شب پانزدهم خرداد قيام مردمي پانزدهم خرداد و ادامه آن تا آزاد كردن حضرت امام تجربه اي نزديك و ملموس بود كه تكرار آن براي رژيم قابل پيش بيني نبود كه مردم تجربه ديده در سال گذشته بازداشت جديد را چگونه عكس العمل نشان خواهند داد، لذا ترور و حبس هر دو خطرناك مي نمود و تبعيد با آهنگ محدود كردن و به فراموشي سپردن ايشان را تنها راه علاج دانستند، غافل از اينكه هر كس خود را در پرتو نور خدا قرار دهد چون نور خدا خاموش شدني نيست و هر كس خود را لايق نور گرفتن كند خاموش شدني و فراموش شدني نيست. و امام - قدس سره الشريف - در تركيه با تمام سفارشها و محدوديتهاي پديد آمده با توكل بر خداوند و توسل بر پيامبر (ص) و

اهل بيت (ع) بويژه حضرت صاحب الامر (س) به كار و تلاش مناسب پرداختند و در آماده كردن ملحقات مسائل فقهيه امر به معروف ونهي از منكر و دفاع و. . . تلاش فرمودند و در هر چه مردمي تر كردن بحث ولايت فقيه همت گماشته و بحثي كه صدها سال در حوزه هاي علميه شيعه سامان داشت چنان ساماني دادند كه براي اسلامخواهان حقجو برنامه حكومت اسلامي شد و خداوند جل و علا چنان به اين حركت بركت داد كه نه تنها تبعيدها سبب فراموش شدن ايشان نشد بلكه هر روز درخشندگي نور خدا بر جبين ايشان فزوني يافت تا آنجا كه مردم تركيه زبان به اعتراض گشودند و تعدادي از نمايندگان مجلس تركيه، ارتش تركيه و مقامات امنيتي تركيه را مورد سئوال و استيضاح قرار دادند . حتي بنا به نقل برخي خبرگزاريها تعدادي از نمايندگان مجلس تركيه رئيس ستاد ارتش تركيه را در مجلس تركيه كتك زدند و در ايران اسلاميمان هم منصور، اعدام انقلابي شد و از جانب برادران شهيد بخارايي، اماني، نيك نژاد و صفا هرندي به صورتهاي گونه گون در مراحل بازجويي و بازپرسي و محكمه اعلام شد تا مرجع تقليد شيعيان جهان در تبعيد است هر روز بايد منتظر اعدام مزدوران تبعيد كننده و توهين كننده به ايشان باشيد كه پس از محاكمه و شهادت اين اسوه هاي جهاد و شهادت حضرت امام - رضوان الله تعالي عليه - را از تركيه بيرون بردند.

وضع حوزه ها در زمان تبعيد حضرت امام

وضع حوزه ها در زمان تبعيد حضرت امام بسم الله الرحمن الرحيم با درود فراوان به روح پر فتوح حضرت امام (س) بنيانگذار حمهوري

اسلامي ايران و با تشكر از موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام (س) مجله پر محتواي حضور كه حضور خود را در صحنه مطبوعات عرضه نموده در رابطه با سئوال اول كه چه شرايطي موجب شد كه رژيم شاه حضرت امام را تبعيد كند. بعد از آنكه حضرت امام را در تاريخ 18 فروردين 43 از زندان و حصر آزاد نمودند به توهم اينكه قائد اعظم اسلام از كار خود پشيمان است و در بعضي از جرايد هم جملاتي از قبيل تفاهم بين دولت و روحانيت حاصل شد اين امور بود كه موجب شد: 1- حضرت امام در اولين نطق بعد از مراجعت تكذيب جملات روزنامه ها نمودند و تاكيد بر اينكه "اگر خميني هم با شما سازش كند ملت اسلام با شما سازش نمي كند. " 2- حضرت امام حملات عليه ارتباط با اسرائيل غاصب را شروع كردند: "اي مردم، اي عالم بدانيد ملت ما مخالف است با پيمان با اسرائيل، اين ملت ما نيست، اين روحانيت ما نيست" 3- به مناسبت فرا رسيدن اولين سالگرد خونين 15 خرداد اعلاميه اي از طرف امام با امضاي بعضي از علماي ديگر صادر گرديد كه آن روز، روز عزاي ملي اعلام شد و اين اولين اعلاميه امام پس از آزادي بود و علاوه بر اين روز 12 محرم را كه سالروز 15 خرداد 42 بود مراسم عزاداري در بيت خودشان اعلام فرمودند. 4- مسئله ديگر كه براي دستگاه جبار بسيار اهميت داشت پيشنهاد امام مبني بر گردهمايي روحانيين سالي يك مرتبه در مركز حوزه علميه قم، گرچه اين پيشنهاد مهم با مخالفت بعضي از آقايان

روبرو گشت و عملي نشد ولي امام پيشنهاد هفته اي يك بار جلسه را در قم با روحانيون طراز اول قم تشكيل دادند و به تمامي شهرها دستور دادند كه در هر شب يكشنبه در مركز هر شهري علماي بلاد گردهمايي داشته باشند. البته اين جلسه در بسته بدون آنكه خبر آن منتشر شود مدتي ادامه داشت كه براي دستگاه رژيم شاه غيرقابل تحمل بود. از طرفي آمريكا وقتي احساس كرد كه شاه در انقلاب اصطلاح سفيد خود در مملكت موفق نبوده و افراد انقلابي دست از انقلاب و نهضت برنداشته اند به فكر افتاد پيشنهادي را كه در سال 40 به دولت ايران داده است به مرحله عمل در آورد و آن خواستار احياي كاپيتولاسيون و تحت فشار قرار دادن رژيم شاه براي تصويب آن در مجلسين سنا و شوراي ملي. لهذا دولت منصور در تاريخ مرداد 43 به تصويب وكلاي سنا رسانيد. چون در كابينه علم در تاريخ 13 مهر 42 به تصويب رسيده بود، در تاريخ 21/7/43 به مجلس شوراي ملي برد و با يك قيام و قعود به تصويب رسانيد. بعد از چند روز مجله داخلي مجلس كه متن كامل سخنرانيها و گفتگوها را درج كرده بود به ست حضرت امام رسيد امام از اين باد رفتن حيثيت ملي ايران سخت برآشفت و منقلب گرديد و اضطراب و نگراني شديدي در ايشان پيدا شد، لهذا تصميم گرفت كه اين ننگ را براي ملت ايران برملا كند. كم كم در بين مردم شايع شد كه امام بناي ايراد سخنراني مهمي دارد، لهذا در روز 20 جمادي 84، (4آبان 43) كه روز جشن

تولد شاه بود، امام سخنراني مهمي ايراد نمودند. به ياد دارم هواي آن روز ابري بود، گذشته از اينكه حياط منزل امام پر از جمعيت بود و تا باغهاي اطراف هم پر از ازدحام جمعيت بود بلندگوهاي متعدد نصب شده بود. ساعت 5/8 بود كه امام با چهره برافروخته و قيافه جذاب ولي چشماني پر از خشم كه مردم با ديدن چهره امام و شنيدن كلمه شريفه انالله و انااليه راجعون" صداي شيون و گريه در فضا طنين افكنده شد. اولين جمله امام اين بود". . . . قلب من در فشار است . . . ايران ديگر عيد ندارد، عيد ايران را عزا كردند . . . ما را فروختند . . . عزت ما پايكوب شد . . . اگر من به جاي اينها بودم اين چراغانيها را منع مي كردم . . . عظمت ايران از بين رفت، عظمت ارتش ايران را پايكوب كردند، قانوني در مجلس بردند . . . تمام مستشاران آمريكايي و خانواده هايشان . . . اينها از هر جنايتي كه در ايران بكنند مصون هستند. " با اينكه قبلا وقتي كه متوجه شدند كه امام بناي سخنراني در اين موضوع دارند شخصي را روانه قم نمودند كه بلكه بتوانند امام را از حمله مستقيم به آمريكا بر حذر دارد و چون نتوانست با امام ملاقات كند با مرحوم شهيد حاج آقا مصطفي ملاقات نمود و اظهار داشت كه حمله به آمريكا خطرناكتر از شخص شاه است و قطعا با عكس العمل آنان مواجه خواهيد شد. امام با درك صحيح نقطه ضعف دستگاه را متوجه شد و فهميد

نقطه ضعف شاه شوراندن مردم عليه آمريكاست" لهذا امام قسمتي از سخنان خود را درباره نفوذ روحانيت و اينكه اينها با هم هستند و اين جمله تاريخي را امام فرمود: "من باز تمام روحانيين را تعظيم مي كنم، دست تمام روحانيون را مي بوسم. آن روز اگر دست مراجع را بوسيدم امروز دست طلاب را هم مي بوسم. من امروز دست بقال را هم مي بوسم (1) آقا من اعلام خطر مي كنم. اي ارتش ايران من اعلام خطر مي كنم . . . اي علماي ايران، اي مراجع اسلام من اعلام خطر مي كنم، اي فضلا اي طلاب اي نجف اي قم اي مشهد اي تهران اي شيراز من اعلام خطر مي كنم. " خدا مي داند كه الان گويا صداي آن قائد راحل در گوش من است كه با اين جملات چه ولوله اي در جمعيت ايجاد شد. پيرمرد هشتاد ساله روحاني را به ياد دارم كه در كنار من نشسته بود به قدري فرياد و ناله مي زد، بخصوص در موقعي كه امام فرمود: " اي سران اسلام به داد اسلام برسيد، اي علماي نجف به داد اسلام برسيد، اي علماي قم به داد اسلام برسيد، رفت اسلام. " بعد فرمود: "رئيس جمهور آمريكا بداند، بداند اين معنا را كه منفورترين افراد دنياست پيش ملت ما، امروز منفورترين افراد بشر است پيش ملت ما، يك همچو ظلمي به دولت اسلامي كرده است، امروز قرآن با او خصم است. " گذشته از اين نطق اعلاميه هم در اين زمينه صادر فرمودند كه در مدت كوتاهي در تهران و ساير شهرستانها همزمان پخش شد

و با اين جمله آغاز شد آيه " لن يجعل الله . . . آيا ملت ايران مي داند در اين روزها در مجلس چه گذشت؟ . . . مجلس به پيشنهاد دولت مستبد بردگي ملت ايران را امضا كرد" تا آنجا كه "وكلاي مجلسين وكيل ملت نيستند. " رژيم شاه كه هرگز انتظار چنين واكنشي را نداشت و فكر نمي كرد مي تواند اين خيانت را از نظر مردم پنهان دارد و فهميد كه امام همان امام قبل از 15 خرداد است و با اين نطق و اين اعلاميه ملت ايران براي چندمين بار روح تازه در آنها دميده و چاره نديد جز اينكه امام راتبعيد كند، اما چرا امام به تركيه تبعيد شد و چرا تبعيد را ترجيح داد؟ ترجيح تبعيد امام - مرجعيت حضرت امام بعد از غائله 15 خرداد تثبيت شده بود و هر روز نفوذ مقدس معظم له در دلهاي توده مردم روزافزون بود، نه فقط در قشر مردم متدين بلكه در اقشار مختلف ملت از دانشجو و طبقه روشنفكر تا طبقه دهقان و كارگر به حدي بود كه براي رژيم امكان تحمل اين معنا نبود. لهذا بهترين راه براي آنها انتخاب تبعيد بود. اما تركيه اولا از همپيمانان ايران بود و ثانيا همان طور كه ايران زير نفوذ امريكا بود تركيه هم محل پايگاه آمريكا و كشوري بود گرچه مردم آنجا اكثرا مسلمان ولي از آثار مذهب و دين هيچ خبري نبود و تسلط آمريكا بر آنجا از همه كشورهاي همجوار بيشتر بود. جاي شبهه نبود كه تبعيد امام به خواست و دستور امريكا انجام گرفت. بعد از تبعيد،

شعله هاي سوزان انقلاب و طرفداري از امام كاسته نشد. در حوزه هاي علميه و مردم رشيد تهران هر روز به عنوان طرفداري از امام و درخواست آزادي امام بيشتر شعله ور مي گشت. بخصوص سكوت عده اي از روحانيون كه انتظار مي رفت دنبال حركت امام را گرفته وقتي مردم مايوس از ديگران شد سيل تلگرامات از ايران به سوي تركيه و آگاه شدن مردم مسلمان تركيه از تبعيد قائد اعظم به آنجا شايد كم كم براي دولت تركيه هم موجبات حركت در ميان توده مردم مسلمان فراهم گردد، رژيم جبار فكر كرد كه امام را اگر به عراق تبعيد كند با وسايلي كه هميشه در حوزه هاي علميه داشته مي تواند با فرستادن امام به عراق كه مركز حوزه روحانيت شيعه بوده و فحول از علماي اسلام در آنجا هستند اگر امام وارد آنجا شود نمي تواند در بين علماي آنجا حضور چشمگيري داشته باشد، قهرا بعد از مدتي به دست فراموشي سپرده مي شود. ولي اين نقشه رژيم هم نقش بر آب شد. چون بعد از ورود امام به نجف و استقبال باشكوهي كه از امام به عمل آمد و درايت خاصي كه امام در آن حوزه از خود نشان داد در قلوب طلاب جوان نجف جاي خاصي باز كرد. البته در تحليل رژيم شايد موجه بود، چون آنها روحانيت را كساني مي دانستند كه با آنها در ارتباط بودند، ولي غافل از اين مسئله بودند كه ولو اينكه عده معدودي وابسته به آنها بودند و مي توانستند عامل نفوذي در بيت مراجع بزرگ باشند و نظريه آنها را نسبت به ساحت

مقدس حضرت امام غير واقع جلوه دهند كه بحمدالله پرونده آنها در مركز اسناد انقلاب اسلامي موجود است. وليكن هميشه در حوزه ها اينگونه افراد در اقليت هستند و افراد وارسته و دردآشناي به زمان خود وجود دارد، بخصوص از نسل جوان طلاب همان طور كه از ابتداي نهضت امام اينگونه افراد ارتباط خودشان را با قائد اعظم قوي كردند و تا آخرين مرحله هم اينها استقامت كردند در حوزه علميه نجف هم وقتي مشي صحيح و متانت و بي هوي و هوس بودن و قدرت علمي همه جوانب را مشاهده كردند چنان فريفته شدند كه بعضي از افرادي كه در اثر تبليغات مسموم نسبت به امام ارادتي نداشتند آنها را وادار كرد كه بعد از فوت مرحوم آقاي حكيم معظم له را به عنوان اعلم و اتقاي علماي نجف معرفي كنند. اينكه رژيم و ساير اربابان آنها قضايا را از ديد مادي تحليل مي كردند آنها به مسائل پشت پرده اين عالم هيچگاه اعتقاد ندارند. شايد از نظر مادي آنها مسئله تبعيد امام همان گونه مي شد و مي خواستند ولي افرادي مثل حضرت امام كه انجام تكاليف الهي را در نظر دارند نتيجه را به غير از خود مي دانند. همانطوري كه قرآن اشاره دارد "چه بسا چيزي را شما ناخوشايند مي دانيد ولي او براي شما بهتر است" تبعيد حضرت امام گرچه براي مخلصين ناخوشايند بود ولي حوزه علميه نجف هم امام را شناخت و نفوذ معنوي امام در عراق بود كه استكبار جهاني از ترس نتوانست بودن امام را در نجف تحمل كند فرمايش امام راحل كه " امور در دست

ديگري است و من هيچ قصد فرانسه را نداشتم. " و تمام اينها بايد مقدمه باشد براي رفتن رهبر به كشور فرانسه و نهضت زودتر به ثمر برسد و هضت شتاب فراوان تري پيدا كند. اما وضع حوزه هاي علميه در زمان تبعيد حضرت امام: در اثر اين نهضت اوضاع حوزه ها كمي اميدواركننده تر از حوزه هاي قبل بود، ولي نه آنچنان كه بايد و از ديرزمان در اثر تبليغات زشت كه قطعا بيگانگان دخالت در اين معني داشتند وارد شدن روحاني و عالم دين در سياست از نظر عده اي شايد از گناهان هم بدتر بود و لهذا اگر عالمي صحبت از سياست مي كرد اين عالم كمتر مورد توجه متدينين بود و شايد او را سزاوار و لايق براي حتي امام جماعت هم نمي دانستند. حوزه علميه نجف آن روز هم در نظر جمعي به اين درد مبتلا بود و اين قدرت معنوي امام بود كه توانست در حوزه علميه نجف بحث حكومت اسلامي را عنوان كند و چندين ماه راجع به حكومت اسلامي سخن بگويد كه پايه و اساسي براي جمهوري ايران باشد. لهذا خون دل امام بيشتر از اين افراد متحجر بدون بصيرت بود. البته جمع قليلي هم بودند كه به اين مسائل آشنا بودند، ولي جرئت اظهار اين معاني براي آنها نبود كه يكي از آثار و فوايد بودن امام در نجف جرئت پيدا كردن افرادي در وارد شدن به مسائل اساسي اسلام بود.

زمينه و انگيزه هاي تسخير لانه جاسوسي يكي از اقشاري كه در حركتهاي ضداستكباري شركت فعالانه داشتند دانشجويان بودند، چه در زمان نهضت امام، چه در

دورانهاي قبل هميشه دانشگاه مركز فعاليت عليه حكومت شاه بود ولي از آنجايي كه متاسفانه مديريت روحانيون در آنها كمتر بود در مسيرهاي غيراسلامي حركتها آغاز مي شد ولي بعد از شروع نهضت و اقبال جوانان دانشگاهي به امام و توجه به آثار شوم سيطره امريكا در ايران بخصوص بعد از تصويب لايحه كاپيتولاسيون هميشه جوانان دانشجو نسبت به حضور آمريكاييها در ايران حساس بودند. ولي بعد از پيروزي انقلاب ايران و پيوند محكم حوزه و دانشگاه و سخنرانيهاي امام در موارد مختلفي كه دانشجوها به خدمت امام مي رسيدند و روشنگريهاي امام در راستاي اينكه "بدبختي ملتهاي مسلمان زير سر آمريكاست" ملت مسلمان ايران نسبت به شيطان بزرگ حساسيت خاصي پيدا كرده بود، بويژه آنكه در مدت كوتاهي بعد از انقلاب توطئه هاي آمريكا در كردستان و در خوزستان ظاهر گشت و با تماسهاي پنهاني بعضي از دولتمردان آن زمان، دانشجويان پيرو خط امام احساس كردند كه ريشه اين توطئه ها در سفارت امريكاست و فهميدند كه اگر انقلاب بخواهد باقي بماند بايد ريشه هاي توطئه را خشكانيد. بعد از تسخير لانه جاسوسي اسنادي كه به دست اين عزيزان منتشر شد نشان دهنده عمق توطئه براي اين انقلاب بود، بي جهت نبود كه امام راحل آنجا را تعبير به لانه فساد نمودند، حضرت امام در جمع دانشجويان دانشكده اقتصاد در تاريخ 16/8/58 فرمودند: "شما مي بينيد كه الان مركز فساد آمريكا را جوانها رفته اند و امريكائيها هم كه در آنجا بودند گرفتند و آن لانه فساد را به دست آوردند و آمريكا هم هيچ غلطي نمي تواند بكند. " البته براي عده اي

از دولتمردان آن روز اين كار نادرستي بود، بخصوص كساني كه وعده ارتباط محكم ايران با امريكا را داده بودند و لهذا دولت موقت به فاصله دو روز بعد از تسخير لانه جاسوسي استعفاي خودش را تقديم امام نمود. عمق حركت دانشجويان در تسخير لانه جاسوسي از كلام امام معلوم مي شود كه فرمودند: " اين انقلاب دوم است. " چون تكميل كننده انقلاب اول بود و اگر اين حركت انجام نمي گرفت از اسناد به دست آمده معلوم گرديد چه نقشه هاي خائنانه در اين لانه فساد طرحريزي مي شد كه ممكن بود تمام دستاوردهاي انقلاب بكلي از بين برود و بيجهت نبود كه امام در صحبتهاي 17/8/58 فرمودند: "اسنادش را آني كه مهم بوده است در نظر آنها بعد از چهار پنج ساعت، آن چند ساعتي كه اينها نتوانستند به آنها دستيابي كنند از بين بردند، يك مقدارش هم كه مجال نشده و به نظر آنها ديگر خيلي مهم نبود باقي مانده. " و باز فرمودند: "مفسده جوها شروع كردند به سمپاشي و مي خواهند چهره اين جوانها و چهره نوراني اين جوانها را پيش ملت لكه دار كنند. " و در جاي ديگر فرمودند: "و از آنهايي كه الان در آن لانه جاسوسي براي افشاگري خائنين هستند بسيار تشكر مي كنم. "امام همانطور كه بارها بعد از پيروزي انقلاب از همه اقشار مردم در اثر فداكاريهايشان تشكر كردند در اين تسخير لانه جاسوسي از اين دانشجويان تشكر كردند و مردم را متوجه عمق مسئله نمودند. و از دستاوردهاي مهم اين انقلاب دوم شكستن ابهت دولت امريكا در دنيا بود. آمريكايي كه براي

نوع مردم آن روز غيرقابل باور كردن بود كسي بتواند در مقابل او عرض اندامي كند يكمرتبه عده اي از جوانهاي از خود گذشته با وجود تفنگداران كذايي در سفارت، محل مزبور را به تصرف خود درآوردند. دنبال اين هياهو راه انداختند كه ممكن است مداخله نظامي كند و امام فرمودند "آمريكا هم هيچ غلطي نمي تواند بكند. " و چنانچه بخواهيم روح استكبار ستيزي را در نسلهاي آينده استمرار دهيم چاره اي جز اينكه راه امام و انديشه هاي تابناك امام راحل را در ميان قشرهاي مختلف مردم دنيا حفظ نموده و نگذاريم اين انديشه ها از بين برود و چنانچه خداي ناكرده در فكر كمرنگ نمودن آنها باشيم زماني طولاني نخواهد كشيد كه برگشت به زمان قبل از انقلاب را عملا مشاهده خواهيم نمود و از اين جهت امام در روز بعد از تسخير لانه جاسوسي فرمودند: "امروز روزي نيست كه ما بنشينيم و نگاه كنيم . . . امروز خيانتهاي زيرزميني است، يك توطئه هاي زيرزميني است كه توطئه هاي زيرزميني در همين سفارتخانه ها كه هستش دارد درست مي شود كه مهمش و عمده اش مال شيطان بزرگ است. " و چون امريكا اين ضربه مهم را از امام خورده است بيكا رنمي نشيند و ممكن است با دستهاي پنهاني و مرموزي دارد به وسيله خودي اين كار را انجام دهد و خدا نياورد آن روزي را كه صبح كنيم در حالي كه آن روح ضدآمريكايي و ضداستكباري ملت از بين رفته باشد و ملت در اين مسئله مهمي كه سالياني دراز امام راحل در رابطه با آن پافشاري داشت بي

تفاوت بماند. پي نوشت: 1) غرض حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه از اين تواضع، شكستن ديوار ضخيم بين روحانيت و مردم است كه حاصل قرنها تلاش استكبار بود و امام امت با همين بيان چنان در دلها جايگير شد و برعكس صولت و ابهت شاه را شكستند كه رژيم هرگز نتوانست حتي بعد از تبعيد حضرت امام اين شكست را كه شكست اركان سلطنت بود التيام بخشد، به همين دليل رژيم كه از تبعيد امام امت به نتيجه مطلوب نرسيده بود با نام و ياد امام و عكس امام و حتي رساله عمليه امام هم همانگونه رفتار مي كرد كه با خود امام. چرا كه رژيم مي دانست كه هرچه رنگ و بوي امام را دارد الهام بخش، حركتزا و خلاصه مبارزه بي امان با رژيم ستمشاهي است.

مبارزه تاريخي امام و پيروزي انقلاب اسلامي

مبارزه تاريخي امام و پيروزي انقلاب اسلامي مبارزه تاريخي امام اين نوشتار مهمترين سرفصلهاي مبارزات امام خميني - قدس سره - و قيام اسلامي حاصل از آن را تا مقطع ارتحال امام در بردارد. تا سال 1963 نام آيت الله روح الله خميني به عنوان يك مخالف برجسته رژيم شاه بر سر زبانها افتاده بود. جلسات درس ايشان در قم، انبوه دانشجويان را كه مجذوب انتقادهايش از رژيم شاه مي شدند، جلب مي كرد. در مارس 1963 (اسفند 1342) فيضيه قم در سالگرد شهادت (امام) جعفر صادق (ع) ، امام ششم مورد حمله نيروهاي ساواك و چتربازان قرار گرفت و عده اي از دانشجويان كشته و آيت الله خميني توقيف شد. وي پس از يك بازداشت كوتاه آزاد شد و به انتقاد از كنترل امريكا

بر ايران ادامه داد. امام بار ديگر در سالگرد شهادت امام حسين (ع) بازداشت شد. وقتي اين خبر به مردمي كه در خيابانها براي امام حسين (ع) عزاداري مي كردند، رسيد، تظاهراتي براي آزادي وي در تهران، اصفهان، مشهد، شيراز و كاشان برگزار شد. نيروهاي امنيتي به 15هزار نفر شليك كردند. امام خميني تا ماه اوت زنداني شد. وي پس از آزادي به پيروانش گفت انتخابات اكتبر را تحريم كنند و دوباره توقيف شد. 70 - 1964: آيت الله خميني در مه 1964 (خرداد1343) از زندان آزاد شد. در اكتبر، مجلس با تصويب لايحه اي به مشاوران نظامي امريكايي مصونيت ديپلماتيك داد و راي به پذيرفتن يك وام 200 ميليون دلاري امريكا براي خريد تجهيزات نظامي داد. امام خميني با صدور اعلاميه اي به اين اقدامات مجلس حمله كرد و كمي بعد به تركيه تبعيد شد كه در سال 1965 از آنجا به عراق رفت. طي سيزده سال بعد، شهر مقدس نجف خانه وي بود و در آنجا خود را به عنوان يك شخصيت مذهبي برجسته تثبيت كرد. انتقادهاي او از رژيم پهلوي مخفيانه در ايران انتشار مي يافت و پيامهايش براي مسلمانان جهان در مراسم حج در مكه پخش مي شد. انتقادهاي او از سياستهاي دولت ايران، اساسي بود. اصلاحات ارضي فاجعه از آب در آمد، باغهاي ميوه، مراتع، چراگاهها و كشاورزي مكانيزه را از قانون اصلاحات ارضي معاف كرده بودند و به مالكان بزرگ فرصت داده شده بود املاك خود را به طور غيرقانوني به اقوام خويش انتقاد دهند يا با تبديل وضعيت آنها را در گروه زمينهاي معاف از تقسيم قرار دهند.

فقط 9 درصد كشاورزان ايران صاحب زمين شدند، و دولت حتي به همين عده هم براي افزايش توليد كمك نكرد. گندم و ساير مواد غذايي از خارج وارد مي شد، اما به كشاورز ايراني كمك نمي شد. سيل مهاجرت روستاييان بيكار و بي زمين به نسبت 8 درصد در سال، در جستجوي كار به شهرها روان شد. استفاده از درآمدهاي نفت، ثروتي بي حساب به ثروتمندان داد و اين در شرايطي بود كه اكثريت عظيم مردم با فشار روزگار مي گذراندند و نارضايتيها افزايش يافت. در اين حال، پس از شكست اعراب در جنگ سال 1967 از اسرائيل و امريكا، آيت الله خميني براي احتمال آغاز تلاش مشترك عليه اسرائيل با آيت الله باقر صدر به مشورت پرداخت. 77-1970: با افزايش شديد قيمت نفت شاه اعلام كرد كه ايران به زودي يكي از پنج قدرت بزرگ جهان خواهد شد! او و واقعيت كمبود مواد غذايي، راه بنديهاي شديد و زيادي جمعيت در تهران را ناديده مي گرفت، جهان غرب دلارهاي نفتي شاه را به اسلحه تبديل مي كرد، به طوري كه ايران بيش از انگليس، تانكهاي "چيفتن" انگليسي داشت و امريكا هواپيماهاي جنگي خود را قبل از اين كه به خط توليد بيفتد يا كارساز بودن آنها تاييد شود، به شاه مي فروخت. فروشندگان تسليحات امريكا داراي موقعيت مهم در اقتصاد ايران بودند، سيمان و مصالح ساختماني صرف ساختن پايگاههاي نظامي مي شد و براي ساختن خانه، مردم با كمبود مصالح روبرو بودند. نفت، بانكداري و تسليحات ايران به شدت تحت كنترل امريكا بود، تاجگذاري در سال 1971 (1350) و مراسم پر خرج براي خيالپردازيهاي

شاه در زمينه اثبات اين قضيه كه تاريخ شاهنشاهي ايران به 2500 سال پيش برمي گردد، شكاف عظيم بين فقير و غني را در ايران علني تر كرد. آيت الله خميني از اين اقدامات به شدت انتقاد مي كرد. سركوب هرگونه آزادي بيان، مطبوعات و حتي مخالفت بالقوه به تمركز مخالفان در خارج از كشور منجر شد. توزيع پيامهاي آيت الله خميني به شكل نوار كاست، اين مخالفان را تشويق مي كرد. امام خميني از علما در ايران خواست خفقان سياسي و برباد دادن منابع ايران را محكوم كنند. شاه وقتي در 1977 براي ديدار با كارتر به واشنگتن رفت با تظاهرات خصومت آميز عظيمي مواجه شد. در ايران زنان دانشجو مجددا شروع به استفاده از حجاب كردند و يك مخالفت مذهبي شروع به خودنمايي كرد. در اكتبر 1977 (1356) ماموران ساواك (آقا) مصطفي پسر امام خميني را به شهادت رساندند. سال 1978: در ژانويه به تحريك شاه، مقاله اي در روزنامه اطلاعات انتشار يافت كه در آن به شدت به آيت الله خميني حمله شده بود. روز بعد طلبه ها در قم يك اعتراض مسالمت آميز ترتيب دادند و اقدام به تحصن كردند، ماموران امنيتي با خشونت واكنش نشان دادند و عده اي را شهيد كردند. تظاهرات به سراسر كشور انتشار يافت. آيت الله خميني از مردم خواست براي سرنگوني شاهنشاهي به سود يك دولت اسلامي مبارزه كنند. در هر يك از مراسم چهلم شهدا، عده بيشتري به وسيله ماموران امنيتي شهيد مي شدند. مردم در تظاهرات خود در مقابل سربازان مسلح خواستار بازگشت آيت الله خميني شدند. سپتامبر: شاه به اين اميد كه

نداشتن يك پايگاه موجب نابودي قدرت رهبري امام خميني خواهد شد از عراق خواست آيت الله را اخراج كند. آيت اللهخميني گفت آماده است به كشوري برود كه تحت نفوذ شاه نباشد، اما هيچ دولتي پيشنهاد پذيرفتن و تضمين ادامه فعاليت وي را نداد. اكتبر: امام خميني وارد "نوفل لوشاتو" در نزديكي پاريس شد. سپتامبر: در پايان ماه رمضان يك تظاهرات اعتراض آميز عظيم منجر به اعلام حكومت نظامي در ايران شد. صبح روز بعد وقتي مردم بي خبر از اعلام حكومت نظامي در ميدان ژاله اجتماع كردند، نيروهاي امنيتي به روي آنها شليك كردند و هزاران نفر را كشتند. يك ملت وحشتزده عليه شاه قيام كرد و اعتصابها، بازارها، مدارس، دانشگاهها، ادارات، كارخانه ها و حوزه هاي نفت را به تعطيل كشاند و اقوام و دوستان ثروتمند شاه، طي سه ماه با 5/1 ميليارد دلار به غرب گريختند. آيت الله خميني از پاريس پيامهاي خود را براي پخش به ايران مي فرستاد. 10و11 دسامبر (9و10 محرم) : تقريبا چهار ميليون نفر به خيابانها آمدند و خواستار تشكيل يك دولت اسلامي تحت رهبري امام خميني شدند. هزاران نفر از تظاهر كنندگان غير مسلح كشته شدند. بازداشت شدگان شكنجه مي شدند، و مجروحان را در تختهاي بيمارستانها قتل عام مي كردند. فشار تحمل ناپذير و بي پايان افكار عمومي، امريكا را وادار كرد تا شاه را تشويق به انتخاب يك نخست وزير (شاپور بختيار) براي خنثي كردن نفوذ امام خميني كند. 16 ژانويه 1979: شاه از ايران فرار كرد و به مصر رفت و يك دولت بي قدرت و مردمي بپاخاسته را در خيابانها رها كرد.

اول فوريه: امام خميني با استقبالي بي سابقه به ايران آمد. امام دستور داد دولت موقت اسلامي تشكيل شود. پس از اين كه صدها نفر از اعضاي نيروي هوايي از امام حمايت كردند، يك پادگان نظامي تهران ناگهان مورد هجوم گارد شاهنشاهي قرار گرفت. انبوه مردم بي سلاح به تقاضاي كمك نيروي هوايي پاسخ دادند و گارديها را مجبور به بازگشت به سربازخانه هايشان كردند. با پذيرفتن رهبري امام خميني از طرف بيشتر نيروهاي امنيتي، كليه پاسگاههاي پليس، زندانها، پايگاههاي ارتش و ادارات دولتي به تصرف انقلابيان در آمد. 11 فوريه: سرانجام رژيم شاه سقوط كرد. 16 فوريه: چهار نفر از محافظان شاه سابق تيرباران شدند. اول مارس: امام خميني تشكيل دولت اسلامي را اعلام كرد. اول آوريل: هويدا نخست وزير شاه اعدام شد. 5 ژوئيه: صنايع بزرگ خصوصي ملي شد.

پيروزي انقلاب اسلامي 9 ژوئيه: امام به استثناي جنايتكاران و شكنجه گران، ديگران را عفو كرد. 23 اكتبر: شاه سابق در يك بيمارستان نيويورك بستري شد. 4 نوامبر: دانشجويان ايراني در نيويورك عليه حضور شاه مخلوع در امريكا تظاهرات كردند. سفارت امريكا در تهران، معروف به "لانه جاسوسي" به وسيله دانشجويان پيرو خط امام تصرف شد. آنها 52 امريكايي را مدت 444 روز در مقابل تحويل شاه و برگرداندن داراييهاي دزديده شده ايران، گروگان نگه داشتند. 6 نوامبر: بازرگان از نخست وزيري استعفا داد. 23 نوامبر: وزارت خارجه و اقتصاد، كليه بدهيهاي خارجي ايران را "كان لم يكن" اعلم كرد. 4 دسامبر: به دنبال رفراندم، قانون اساسي تصويب شد. 15 دسامبر: شاه سابق پس از اين كه نتوانست به مكزيك برود، از امريكا عازم تبعيد

در پاناما شد. 4 ژانويه 1980: "كورت والدهايم" دبيركل سازمان ملل به دنبال عدم موافقت با تقاضايش براي ملاقات با گروگانهاي امريكايي، ماموريتش را در ايران ناتمام گذاشت. 17 فوريه: دبيركل سازمان ملل تشكيل كميسيوني براي بررسي فعاليتهاي شاه سابق را تكميل كرد. 10 مارس: يك سخنگوي خط امام گفت وقتي كميسيون سازمان ملل نتايج بررسيهاي خود را انتشار داد و نشان داد كه طرفدار ايران و درستكار است مي تواند به ايران برگردد و با گروگانها ملاقات كند. مارس، مه: اولين انتخابات مجلس. 23 مارس: شاه سابق درست 24 ساعت قبل از اين كه قرار بود، ايران استرداد او را تقاضا كند، از پاناما به قاهره رفت. 9 آوريل: روابط ديپلماتيك امريكا با ايران قطع شد. 25 آوريل: حمله كوماندويي امريكا براي نجات گروگانها در يك طوفان شن كست خورد. امام خميني گفت اين ماموريت اقدامي احمقانه بود. 30 آوريل: مردان مسلح عرب، بيست ايراني را در سفارت ايران در لندن گروگان گرفتند. 5 مه: نيروهاي امنيتي انگليس به سفارت ايران در لندن حمله كردند و چهار نفر از پنج مرد مسلح را كشتند. 11 مه: گور رضاخان پدر شاه سابق در نزديكي تهران ويران شد. 27 ژوئيه: شاه سابق در قاهره مرد. 11 اوت: محمد علي رجايي نخست وزير شد. 22 سپتامبر: عراق علي رغم تعهد اعلام شده اش به منشور سازمان ملل و برخلاف عبارت اول ماده 33 منشور فوق كه به حل مسالمت آميز اختلافات بين دولتها اشاره كرده است، به ايران حمله كرد. 24 سپتامبر: عراق به آبادان و خرمشهر حمله كرد و پالايشگاه نفت آبادان را به آتش كشيد.

2 نوامبر: مجلس چهار شرط پيشنهادي امام را براي آزادي گروگانهاي امريكايي تصويب كرد. 2 ژانويه 1981: در آخرين روز رياست جمهوري كارتر گروگانهاي امريكايي آزاد شدند. 10 ژوئن: امام خميني بني صدر را از فرماندهي كل قوا خلع يد كرد. 20 ژوئن: استيضاح بني صدر آغاز شد. 21 ژوئن: بني صدر از رياست جمهوري عزل شد. 28 ژوئن: 72 مقام برجسته كشور در انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي در تهران شهيد شدند. 24 ژوئيه: محمدعلي رجايي به رياست جمهوري انتخاب شد. 29ژوئيه: بني صدر به فرانسه فرار كرد. 30 اوت: انفجار بمب، محمدعلي رجايي و جواد باهنر نخست وزير او را به شهادت رساند. 29 سپتامبر: چهار تن از فرماندهان نظامي ايران در سقوط هواپيما كشته شدند. اكتبر: آيت الله علي خامنه اي به رياست جمهوري انتخاب شد و ميرحسين موسوي را به نخست وزيري منصوب كرد. 28 مارس 1982: ايران در شديدترين نبردهاي جنگ به پيروزيهاي با ارزشي دست يافت. 24 مه: نيروهاي انقلابي وارد خرمشهر شدند. بيشتر قسمتهاي ايران كه در مراحل اوليه جنگ به تصرف عراق در آمده بود، بازپس گرفته شد. 14 ژوئيه: امام خميني در پيامي از مردم عراق خواست قيام كنند و صدام را سرنگون نمايند. نيروهاي ايران به عراق حمله كردند و تا حدود پانزده كيلومتري بصره پيش رفتند. اول اكتبر: با شروع سومين سال جنگ، ايران حمله عليه عراق را آغاز مي كند. 2 اكتبر: در يك انفجار تروريستي در تهران 60 نفر كشته و 700 نفر مجروح شدند. 11 ژوئن: عملياتي براي آزادي قسمتهاي ديگري از خاك ايران آغاز و 50 هزار سرباز عراق به

اسارت در آمدند 22 ژوئيه: حمله ايران نيروهاي عراق را از حاج عمران در كردستان بيرون كرد. آوريل 1984: انتخابات مجلس دوم انجام شد. حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني 5/1 ميليون راي آورد. 12 ژوئن: "پرز دكوئيار" دبيركل سازمان ملل از عراق خواست حمله به مناطق مسكوني ايران را قطع كند. 18 مارس 1985: نيروهاي ايران در حمله اي در شمال بصره از خطوط نيروهاي عراقي گذشته و جاده بغداد را به خطر انداختند. 14 اوت: آيت الله علي خامنه اي براي بار دوم به رياست جمهوري انتخاب شد. 19 فوريه 1986: نيروهاي ايران در يك حمله يازده روزه شبه جزيره فاو را گرفتند. عراق در اين حمله از گاز خردل استفاده كرد. 2 ژوئيه: ايران شهر مرزي مهران را پس گرفت. 4 نوامبر: رسوايي ايران گيت، معامله امريكا براي تبادل اسلحه در برابر آزادي گروگانه برملا شد. 18 ژانويه 1987: نيروهاي ايران به بصره رسيدند. 17 ژوئيه: سفارت فرانسه در تهران تعطيل شد. 20 ژوئيه: شوراي امنيت سازمان ملل با قطعنامه 598 خواهان آتش بس فوري شد اما ايران كه خواهان معرف عراق به عنوان متجاوز بود، آن را نپذيرفت. 31 ژوئيه: بيش از 400 زاير كه 275 نفرشان ايراني بودند، در مراسم حج به شهادت رسيدند. 29 سپتامبر: به دنبال رهگيري هليكوپترهاي امريكايي در تنگه هرمز و بازرسي كشتي ايران اجر; ايران كشتيهاي خود را در تنگه هرمز افزايش داد. 18 اكتبر: چهار ناوشكن امريكايي دو سكوي نفتي ساحلي ايران را با شليك هزار گلوله به آتش كشيدند و خسارات سنگيني به آنها وارد كردند. 28 فوريه 1988: جنگ شهرها با شليك 135 موشك

به تهران تشديد شد. 17مارس: بمباران شيميايي عراق بيش از پنج هزار نفر را در حلبچه كشت و متجاوز از هشت هزار نفر ديگر را به شدت مجروح كرد. 18آوريل: امريكا چند كشتي ايران را در خليج فارس غرق كرد، هليكوپترهاي توپدار امريكا در حمله عراق به فاو به كمك عراقيها رفتند. 2 ژوئن: هاشمي رفسنجاني رئيس مجلس، كفيل فرماندهي نيروهاي مسلح شد. 3 ژوئيه: ناو امريكايي به هواپيماي ايرباس مسافربري ايران حمله كرد و 290 سرنشين آن را به شهادت رساند. 18 ژوئيه: ايران با بي ميلي قطعنامه 598 را پذيرفت. امام خميني گفت براي او اين تصميم كشنده تر از سركشيدن زهر است. 20 اوت: آتش بس در جبهه ها و مذاكره بين ايران و عراق شروع شد. موسوي نخست وزير گفت درهاي ايران به روي بازرگاني و نفوذ غرب بسته خواهد ماند. 15 فوريه 1989: امام خميني اعلام كرد "سلمان رشدي" به خاطر كفرگويي در كتاب " آيه هاي شيطاني" خود، بايد كشته شود. 7 مارس: روابط ديپلماتيك انگليس و ايران قطع شد. 19 مارس: رفسنجاني نامزد رياست جمهوري شد. 24 آوريل: اعضاي كميته اصلاح قانون اساسي انتخاب شدند. 23 مه: امام خميني به علت خونريزي داخلي تحت عمل جراحي قرار گرفت. 3 ژوئن: امام خميني درگذشت. مسلم مديا - چاپ لندن

سه دست خط منتشر نشده از حضرت امام خميني (س) در اولين روزهاي هجرت

سه دست خط منتشر نشده از حضرت امام خميني (س) در اولين روزهاي هجرت آنچه كه تقديم خوانندگان محترم مجله حضور مي شود متن كامل اولين و دومين نامه اي است كه حضرت امام به محض ورود به تركيه براي خانواده گراميشان به ايران فرستاده اند. طبق گزارشهاي ساواك حضرت

امام، روز 13 آبان وارد آنكارا شده اند و مستقيما به هتل پالاس طبقه چهارم اتاق 514 هدايت شده و در آنجا اقامت گزيده اند; اما پس از 24 ساعت اقامت، به علت ترس ماموران و مشكوك تلقي كردن محيط، ايشان را به محلي ديگر منتقل مي نمايند. سومين نامه، دست خطي است از آن امام راحل كه در پشت يك عكس مرقوم فرموده اند.

دست خط اول نور چشمي مصطفي خميني ايران - قم با سلامت وارد آنكاراي تركيه شدم به هيچ وجه نگران نباشيد، حالم خوب و راحت هستم خميني

دست خط دوم شب شنبه نهم صفر است بسم الله الرحمن الرحيم نور چشم محترم مصطفي ايدهم الله تعالي و اعزه من اكنون در بورسا تركيه بحمدالله با سلامت زندگي مي كنم و حالم خوب است نگران من نباشيد. آنچه مقدر است از جانب خداي تعالي جميل و مورد تشكر است و قبلا تلگرافي كردم و كاغذي نوشتن شمابه وسيله سازمان از سلامت خودتان مطلعم نماييد و در صورت موافقت آنها كتاب مكاسب و حواشي آن را با وسيله حاشيه و وسائل را بفرستيد. اگر عباي زمستاني را هم بفرستيد با چند پيراهن و شلوار بد نيست. لازم به تذكر نيست كه بايد با مادر و متعلقين با كمال مهرباني و عطوفت رفتار نماييد مخصوصا خدمت كنيد به مادر كه رضاي خداي تعالي در آن است. هواي اينجا از ايران بهتر است. در هر صورت براي من به هيچ وجه نگران نباشيد و راضي نيستم به هيچ كس تشبث نماييد. خداوند تبارك و تعالي حاكم است و نعم الحكم وصيت من همان است كه در

وصيت نامه نوشتم. اثاث منزل هم مال مادر است. كتب هم مال شما است. براي من پس از فوت، چند (10) سال روزه و دو سه سال نماز استيجار نماييد. از خداوند تعالي توفيق شما و تاييدتان را خواستارم روح الله الموسوي الخميني

دست خط سوم بسمه تعالي - اين عكس در عشر آخر شعبان المعظم 1384 در شهر استانبول در موقعي كه به واسطه حوادثي به آنجا منتقل شده بودم برداشته شد. از خداوند تعالي صلاح حال مسلمين و عظمت اسلام را خواستارم. به تاريخ 29 شرعي شهر رمضان المبارك 1384 روح الله الموسوي الخميني

شعر منتشر نشده اي از حضرت امام خميني (س) انتظار فرج از نيمه خرداد كشم از غم دوست در اين ميكده فرياد كشم دادرسي نيست كه در هجر رخش داد كشم داد و بيداد كه در محفل ما رندي نيست كه برش شكوه برم داد ز بيداد كشم شاديم داد غمم داد و جفا داد و وفا با صفا منت آن را كه به من داد كشم عاشم عاشق روي تونه چيز دگري بار هجران و وصالت به دل شاد كشم مردم از زندگي بي تو كه با من هستي طرفه سري است كه بايد بر استاد كشم سالها مي گذرد حادثه ها مي آيد انتظار فرج از نيمه خرداد كشم

بازگشت امام خميني به ايران

بازگشت امام خميني به ايران مسئله بازگشت امام خميني به ايران، از ابتداي اقامت او در پاريس مورد بحث محافل سياسي و مطبوعات بود، ولي پس از رفتن شاه اين سئوال در بيشتر مصاحبه ها عنوان مي شد، و پاسخ امام به همه مصاحبه كنندگان اين بود: «در اولين فرصت

» . در روزهاي آخر دي 1357 خبر بازگشت قريب الوقوع امام خميني در رسانه هاي خبري انتشار يافت.روز 2 بهمن يگانهاي گارد شاهنشاهي، براي نمايش قدرت خود، در حضور خبرنگاران خارجي رژه رفتند.فرداي آن روز دولت و ارتش فرودگاههاي كشور را بستند و پرواز تمامي هواپيماها به ايران و از ايران به خارج متوقف شد.از همين موقع تظاهرات مردم تهران و شهرستانها در اعتراض به بسته شدن فرودگاهها شدت يافت و روز 4 بهمن جمعيت كثيري به سوي فرودگاه مهرآباد روي آوردند و خواهان بازگشت امام خميني به وطن شدند. به رغم بسته شدن فرودگاهها و متوقف ماندن پرواز هواپيماها، چند تن از خلبانان شركت هواپيمايي ملي ايران اعلام كردند كه به پاريس خواهند رفت و امام خميني را با هواپيماي 707 به تهران خواهند آورد. در همين اوان، سران ارتش در گردهمايي روز 3 بهمن، با حضور ژنرال هايزر، مسئله جلوگيري از بازگشت امام خميني را مورد بحث قرار مي دهند: «...ژنرال ربيعي طرفدار اقداماتي به منظور جلوگيري از فرود هواپيماها در تهران بود او، سه راه پيشنهاد كرد: جلوگيري از پرواز هواپيما در هوا و منحرف ساختن آن، سعي كنيم كشور ديگري راه را بر هواپيما ببندد و آن را نابود كند، راه سوم مسدود كردن باند فرودگاه (....) به نظر من (هايزر) مسدود كردن باند فرودگاه راه عاقلانه تري بود، زيرا نشان مي داد كه دولت بر فرودگاه كنترل دارد و مي تواند قدرت و حاكميت خود را نشان دهد...» علاوه بر اخبار و اطلاعات مربوط به تغيير مسير هواپيماي امام خميني، گزارشاتي درباره سوء قصد عليه جان او، انتشار يافت.هايزر

نيز در مذاكراتش با سران ارتش به اين موضوع اشاره كرده و مي گويد: «مطبوعات خبر مي دادند كه پس از تهديدهاي جديد عليه جان (امام) خميني، تعداد محافظان اقامتگاهش در پاريس دو برابر شده است.فرانسويها گله مي كردند كه اين كار براي آنها بسيار گران تمام مي شود.من ژنرالها را زير فشار گذاشتم تا بدانم آيا اقداماتي عليه جان خميني شروع كرده اند، كناياتي دريافت كردم، ولي پاسخ روشني نشنيدم.آنها گفتند گروهي در سوئيس وجود دارد كه اين نوع اعمال را انجام مي دهد، اما من نمي توانم قضاوت كنم كه آن گروه با افسران تماس داشتند» . (1) يادداشتهاي برژينسكي مشاور امنيتي پرزيدنت كارتر نيز موضوع توطئه عليه امام خميني را تاييد مي كند.وي در اين مورد مي گويد: «...در 22 ژانويه براون گزارش كرد، هايزر به او اطلاع داده كه بختيار آماده مقابله با خميني، هنگام بازگشت وي مي باشد، هواپيماي او، از مسير پرواز منحرف و پس از فرود اجباري، بازداشت خواهد شد.سئوال ما اين بود كه آيا ما، آمادگي داريم كه بختيار را در انجام اين عمل تشويق كنيم و تصميم او را قوت بخشيم.اين موضوع طي دو روز بعد، ميان ونس، براون و من مورد بحث و بررسي قرار گرفت... روز 23 ژانويه پيامي از سوي هايزر و سوليوان دريافت كرديم.در اين پيام خواسته شده بود دستور العملهاي قبلي را تغيير دهيم و به آنها اجازه دهيم براي امكان برقراري ائتلاف ميان نظاميان و عناصر مذهبي اقدام كنند.اين پيشنهاد كارمان را پيچيده تر كرد. ونس، قويا موافق اين كار بود و من سخت مخالف بودم.ما، حتي بين خودمان در

زمينه چگونگي پاسخ به تصميم بختيار در مورد جلوگيري از بازگشت (آيت الله) خميني، اختلاف نظر جدي داشتيم.ونس عقيده داشت بايد به بختيار و خميني توصيه كنيم آيت الله به ايران مراجعت نكند، زيرا برخورد و درگيري براي هر دو طرف، فاجعه به بار خواهد آورد.من و براون بر اين عقيده بوديم حالا كه بختيار تصميم به ايستادگي دارد، بايد از او حمايت كنيم. روزهاي 23 و 24 ژانويه (3 و 4 بهمن 1357) جلسات متعددي براي بحث و گفتگو در اين مورد، بين خودمان و نيز با حضور رئيس جمهوري داشتيم.هنگامي كه من پرزيدنت را از طرح بختيار آگاه ساختم، واكنش اوليه اش بسيار مثبت بود و گفت «عالي » است.اما ونس به شدت مخالفت كرد و گفت نتايج اين امر منجر به اختلال و بي نظمي وسيعي خواهد شد و حتي محتمل است (امام) خميني به قتل برسد، و حوادث غير قابل انتظاري پيش آمد كند. ما تمام آن روز به گفتگو ادامه داديم.براون و من گفتيم اگر بختيار قصد دارد خميني را توقيف كند، بايد بدين كار تشويق شود و افزودم: هرگونه اشاره مخالفي عليه آن از سوي ما، اشتباه بزرگي خواهد بود.سرانجام به دليل عدم توافق درباره اين موضوع، نتوانستيم پيش نويس دستور العمل مشخصي را تهيه كنيم و من ناگزير، چند راه حل مختلف به رئيس جمهوري پيشنهاد كردم. رئيس جمهور با پيش نويس پيشنهاد ونس مبني بر اجرا نكردن طرح بختيار موافقت نكرد و طرح پيش نويس من و براون را با مختصر تغييراتي انتخاب نمود، در حقيقت به بختيار، براي اجراي پيشنهادش، چراغ سبز داده شد. متاسفانه، خميني

بازگشت خود را به تاخير نينداخت، هر چند بختيار در كشمكشهاي اوليه به پيروزي رواني محدودي دست يافت، اما موضوع همچنان لا ينحل باقي ماند» . (2) در حالي كه واشينگتن و تهران درباره نحوه جلوگيري از ورود آيت الله خميني به ايران بحث و مذاكره مي كردند، امام خميني، آماده بازگشت به ايران بود و با تصميم گيري متهورانه و سرعت عمل، قصد داشت حريف را «مات » كند.به گفته ژنرال هايزر «حركات و اقدامات جناح خميني به حدي هوشمندانه انجام مي گرفت كه من متحير بودم چه كسي برنامه ريزي آنها را انجام مي دهد و هنوز هم پاسخ اين سئوال را پيدا نكرده ام » . (3) به رغم بسته بودن فرودگاهها و پخش خبرهاي مربوط به سوء قصد به جان امام خميني و نيز منحرف ساختن هواپيماي حامل وي، امام اعلام كرد، هر زمان بخواهد به ايران مراجعت مي كند.كميته استقبال، برنامه مفصلي براي استقبال از او تهيه ديده بود. روز 9 بهمن ناگهان بختيار اعلام كرد كه فرودگاه براي ورود آيت الله خميني باز است.بختيار در توجيه تغيير تصميم خود مي گويد: «...من قضيه را به اين شكل مي ديدم، اين ملا، كه در ايراني بودنش شكي نيست، مي تواند به ايران بازگردد، ولي اگر خلافي از او سر بزند، توسط دادگاههاي صالح و طبعا با تمام تضمينهايي كه قانون پيش بيني كرده است به محاكمه كشانده خواهد شد (...) به من ايراد گرفته اند كه چرا گذاشتم او به ايران بازگردد.آيا مي توانستم نگذارم؟ (....) به علاوه از قديم و نديم گفته بودم كه تمام ايرانيان بدون اجازه دولت

حق ورود به ايران را دارند.به اين اصل اعتقاد داشتم و امروز هم به آن معتقدم كه جزو حقوق طبيعي هر شهروندي است..» . (4) واقعيت اين است كه بختيار نمي توانست به طور نامحدود فرودگاهها را بسته نگه دارد.بستن فرودگاهها، كنجكاوي ده ها تن خبرنگاران خارجي را كه در اطراف اقامتگاه امام، در انتظار دريافت خبر بودند، بيشتر كرده بود.به گفته بختيار، او نمي توانست مانع بازگشت يك تبعه ايراني به كشورش شود.مسئله بستن فرودگاهها يك وسيله تبليغاتي به نفع امام خميني و به ضرر بختيار بود، از سوي ديگر اعلام آمادگي براي بازگشت به ميهن و ممانعت دولت بختيار، مردم ايران را به هيجان درآورد و ابعاد ناآراميها را وسيعتر ساخت. سرانجام مبارزه تبليغاتي، با عقب نشيني بختيار و باز شدن فرودگاهها پايان يافت و برنامه بازگشت امام خميني براي روز 12 بهمن اعلام شد.

بازگشت پيروزمندانه روز 12 بهمن 1357 (1 فوريه 1979) امام خميني پس از 14 سال و چند ماه تبعيد با هواپيماي 747 شركت هواپيمايي فرانسه (ايرفرانس) عازم ايران گرديد.150 تن خبرنگار خارجي كه عمده ترين شبكه خبري دنيا را تشكيل مي دادند، همراه امام در «پرواز انقلاب » حضور داشتند.در فرودگاه پاريس، امام ضمن پيامي به ملت فرانسه، از ميهمان نوازي مردم و دولت و اهالي نوفل لوشاتو، تشكر كرد، سپس به چند سئوال خبرنگاران پاسخ داد.در مورد دولت بختيار، مواضع قبلي خود را تكرار كرد و گفت «ملاقات را نمي پذيرم، مگر آنكه استعفا بدهد و كنار برود» در مورد ارتش، ضمن تاييد تماسهايي كه در تهران با ارتش بوده است گفت «اگر مقتضي بدانيم، باز هم تماس

حاصل خواهيم كرد» و افزود: «ما از ارتش مي خواهيم كه هر چه زودتر به ما متصل شود.ما مي خواهيم ارتش مستقل باشد، و از قيد اجانب خارج شود، آزاد شود. آنها فرزندان ما هستند، ما به آنها محبت داريم بايد به دامن ملت بيايند و ارتش و ملت از همديگر هستند.ارتش بايد از دولت غاصب كنار برود، تا مردم تكليفشان را با او معين كنند...» شانزده روز پيش، محمد رضا شاه، در حالي كه يگانهاي گارد شاهنشاهي، فرودگاه مهرآباد را محاصره كرده بودند، طي مراسم غير رسمي، با شتاب ايران را براي هميشه ترك كرد و اكنون، امام خميني با حضور و محتملا تهديد ارتش نيم ميليون نفري رژيم، همراه با پنجاه تن همراهانش، به ايران باز مي گشت.كميته استقبال مسئوليت امور انتظامي را به عهده داشت. (5) استقبال از امام، در تاريخ معاصر ايران بي سابقه بود.مراسم ورود آيت الله، به طور زنده از راديو و تلويزيون پخش شد. هواپيماي ايرفرانس حامل آيت الله و همراهان در ساعت 30/9 صبح در فرودگاه مهرآباد به زمين نشست.امام خميني، پس از ابراز تشكر از مستقبلين، طي سخنان كوتاهي، با تكرار برنامه سياسي خود، دولت بختيار را غير قانوني و غاصب دانست و گفت: «...ما اين دولت را نمي توانيم بپذيريم.ملت ايران راي بر سقوط سلطنت داده است.بنابراين، ما نه مجلس را قبول داريم و نه حكومت را قانوني مي دانيم.بايد دولت كنار برود.شوراي انقلاب حكومت را تعيين خواهد كرد.حكومت موقت موظف خواهد بود كه مقدمات رفراندوم را تهيه كند.قانون اساسي كه تدوين شد، به آراء عمومي گذاشته مي شود، كه اگر مردم قبول كنند، رژيم

جمهوري و قانون جمهوري خواهد بود... من، اعلام مي كنم كه دولت فعلي غاصب است و غير قانوني است و اگر زيادتر از اين لجاجت كند مسئول خواهد بود....» (6) در بهشت زهرا، امام خميني، با تاكيد بر حاكميت ملي و نقش مردم در تعيين سرنوشت خود، غير قانوني بودن مجلسين را مطرح كرد و گفت: چنانچه حكومت و سلطنت دولتي و فردي، در يك مرحله با راي مردم بوده باشد و آن حكومت و دولت مشروعيت قانوني داشته باشد، اين امر، حق آن مردم و نسلهاي بعدي را از بين نمي برد كه هر زمان آن تصميم را نادرست ديدند، آن را لغو كنند. امام خميني، در توجيه اين نظريه اظهار داشت: «...ما فرض مي كنيم كه يك ملتي تمامشان راي دادند كه يك نفري سلطان باشد، بسيار خوب، اينها از باب اينكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند، راي آنها براي آنها قابل عمل است.لكن اگر چنانچه ملتي راي دادند، ولو تمامشان، به اينكه اعقاب اين سلطان هم سلطان باشد، به چه حقي ملت پنجاه سال پيش از اين سرنوشت ملت بعد را معين مي كند؟ سرنوشت هر ملتي به ست خودش است (....) مگر پدرهاي ما، ولي ما هستند، مگر آن اشخاصي كه در صد سال پيش از اين، هشتاد سال پيش از اين بودند، مي توانند سرنوشت يك ملتي را كه بعدها وجود پيدا مي كنند، آنها تعيين بكنند؟» در مورد راي مجلسين در تاييد دولت بختيار گفت: «...اين ملت حرفي را كه داشتند گفتند، حالا هم مي گويند ما اين وكلا را غير قانوني مي دانيم، اين مجلس سنا را غير

قانوني مي دانيم.اين دولت را غير قانوني مي دانيم.آيا كسي كه خودش از ناحيه مجلس، از ناحيه مجلس سنا، و از ناحيه شاه منصوب است و همه اينها غير قانوني هستند، مي شود كه قانوني باشد؟ ما مي گوييم شما غير قانوني هستيد و بايد برويد...» امام خميني درباره تعيين دولت آينده به جاي دولت بختيار گفت: «من توي دهن اين دولت مي زنم، من، به پشتيباني اين ملت، دولت تعيين مي كنم.من به واسطه اينكه اين ملت مرا قبول دارد (...) اين آقا، كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقايش هم قبول ندارند.ملت هم قبولش ندارند.ارتش هم قبولش ندارند.فقط آمريكا از او پشتيباني كرده و فرستاده و به ارتش دستور داده كه از او پشتيباني بكنند، انگليس هم از اين پشتيباني كرده و گفته كه بايد از او پشتيباني بكنيد.» امام در برابر اين سخن بختيار كه گفته بود كه در مملكت دو تا دولت نمي شود، اظهار داشت: «مي گويد كه در يك مملكت كه دو تا دولت نمي شود، خوب، اين واضح است، اين يك مملكت دو تا دولت ندارد.لكن دولت غير قانوني بايد برود.تو، غير قانوني هستي، دولتي كه ما مي گوييم دولتي است كه متكي به آراء ملت است، متكي به حكم خداست.تو بايد يا خدا را انكار كني، يا ملت را.» (7) آنگاه امام خميني خطاب به ارتش و افسران آن گفت: «مي خواهيم كه ارتش ما مستقل باشد.آقاي ارتشبد! شما نمي خواهيد؟ شما نمي خواهيد كه مستقل باشيد؟ آقاي سرلشكر، شما نمي خواهيد مستقل باشيد؟ شما مي خواهيد نوكر باشيد؟ من به شما نصيحت مي كنم كه

بياييد در آغوش ملت، همان كه ملت مي گويد، بگوييد ما بايد مستقل باشيم (...) اسلام براي شما بهتر از كفر است.ملت براي شما بهتر از اجنبي است.ما براي شما مي گوييم اين مطلب را، شما هم براي خودتان اين كار را بكنيد، رها بكنيد اين را.خيال نكنيد كه اگر رها كرديد، ما مي آييم شما را به دار مي زنيم.اين چيزهايي است كه ديگران درست كرده اند...» (8)

موضع واشينگتن پس از بازگشت امام يك روز پيش از بازگشت آيت الله خميني به ايران، ژنرال هايزر، با ارتشبد قره باغي رئيس ستاد مشترك ملاقات كرد.قره باغي به فرستاده رئيس جمهوري آمريكا گفت: «ارتش از دكتر بختيار حمايت مي كند و دستورات او را اجرا خواهد نمود و افزود: اگر بختيار در مذاكراتش با (امام) خميني به سازش برسند، ارتش براي پايان يافتن بن بست موجود و تامين صلح و آرامش، از بختيار پشتيباني مي كند ولي اگر خميني از مذاكره براي رسيدن به تفاهم امتناع كند و در صدد تعيين يك دولت رقيب برآيد، ارتش به منظور حمايت از دولت و جلوگيري از سقوط آن، موضع دفاعي خواهد گرفت.» (9) سفير آمريكا در تهران درباره موضع دولت آمريكا نسبت به جناحهاي سياسي ازوزارت خارجه، كسب تكليف كرد.پاسخ واشينگتن پشتيباني از روند قانون اساسي و مشاوره نزديك با دولت بختيار بود «اگر بختيار از او (سفير) خواست با خميني ملاقات و مذاكره كند، او بايد اين كار را انجام دهد.اگر خميني خواستار ديدار با او (سفير) شد، بايد ابتدا با بختيار مشورت كند. به سوليوان دستور داده شد، نبايد با شوراي انقلاب مذاكره نمايد، زيرا اين

امر به نشانه شناسايي شورا به عنوان يك سازمان و يا يك دولت تلقي خواهد شد، با اين حال سفير بايد تماس خود را با عناصر اپوزيسيون، كه قبل از بازگشت خميني با آنها تماس داشت همچنان حفظ كند.» (10) اين دستور العمل جديد، در دوم فوريه - روز بعد از بازگشت امام خميني به تهران - به سوليوان ابلاغ شد.روز بعد، جان استمپل (11) مقام سياسي سفارت آمريكا، با يكي از اعضاي نهضت آزادي ايران تماس گرفت.اين شخص به استمپل گفت كه اعضاي نهضت شب پيش با بختيار ملاقات و مدت دو ساعت مذاكره كرده اند در نتيجه بختيار با دو شرط، حاضر براي مصالحه شده است: 1) بختيار به عنوان نخست وزير باقي بماند و هر چه زودتر ترتيب يك همه پرسي را فراهم كند.در اين همه پرسي مردم رژيم سلطنت يا جمهوري اسلامي را انتخاب خواهند كرد. 2) بختيار از نخست وزيري استعفا كند ولي تا پايان همه پرسي عهده دار اداره امور كشور باشد.به گفته گاري سيك، آيت الله خميني به رغم اصرار و توصيه فراوان مشاورانش، هر دو شرط پيشنهادي را رد كرد و گفت «بختيار بايد برود، زيرا فرمان نخست وزيري او را شاه صادر كرده است.شوراي سلطنت نيز غير قانوني است.تنها راه حل، تعيين يك نخست وزير موقت براي نظارت بر اجراي رفراندوم است.ارتش نيز بايد خود را كنار بكشد.» (12) 1 آيت الله خميني، حتي در دوراني كه در پاريس اقامت داشت، پيشنهاد و توصيه «مذاكرات با دولت را براي حصول توافق » از سوي ياراني، كه در ايران بودند و انقلاب را اداره مي كردند قويا

رد كرد و تنها كناره گيري شاه را راه حل بحران مي دانست.بديهي است كه پس از بازگشت پيروزمندانه اش به ايران، هيچ گونه راه حلي را جز تعيين دولت از سوي خود، نمي پذيرفت و حتي، مقابله با ارتش را، با اعتقاد به عدم موفقيت نيروهاي مسلح و پيروزي انقلاب، قطعي مي دانست و اين پيش بيني واقع بينانه، ده روز بعد (22 بهمن) به ثبوت رسيد.

بازرگان در مسند نخست وزيري آيت الله خميني چهار روز پس از ورود به تهران (15 بهمن 1357) مهندس مهدي بازرگان را به نخست وزيري منصوب كرد.امام خميني هنگام معرفي نخست وزير دولت موقت انقلاب گفت: «براي اينكه خاتمه بدهيم به اين وضع هر چه زودتر، به اتكاء آراء عمومي كه بر ماست و ما، به احتساب آراء عمومي، و شما مي بينيد كه آراء عمومي كه با ماست و ما را به عنوان وكالت و يا به عنوان رهبري قبول دارند، يك دولتي را معرفي مي كنم.رئيس دولتي را معرفي مي كنم، موقتا دولتي را تشكيل بدهيد كه هم به آشفتگيها خاتمه بدهد و هم اين مسائل كنوني كه مجلس مؤسسان است، يعني ترتيب انتخابات مجلس مؤسسان را بدهد و مقدمات آن را درست كند و مجلس مؤسسان تاسيس بشود و انتخابات مجلس هم انجام بشود و آنها دولت قانوني را انتخاب بكنند و مجلس مؤسسان كه تشكيل شد، جمهوري اسلامي را به رفراندوم بگذارد (...) لهذا، دولت موقت را تعيين كرديم.» (13) سپس امام خميني درباره شخصيت مهندس بازرگان و سوابق سياسي او، و دلايل انتصابش به نخست وزيري گفت: «و چون جناب آقاي مهندس بازرگان

را سالهاي طولاني است كه از نزديك مي شناسم، مردي است فاضل، متدين از لحاظ رياست و امين به ملت و ملي و بدون گرايش به چيزي كه خلاف مقررات شرع است.من ايشان را معرفي مي كنم كه ايشان رئيس ولت باشد.ايشان واجب الاتباع است، ملت بايد از او اتباع كند، يك حكومت عادي نيست، يك حكومت شرعي است، بايد از او اتباع كند، مخالفت با اين حكومت مخالفت با شرع است....» (14) معرفي مهندس بازرگان به نخست وزيري دولت موقت، با استقبال وسيع مردم و راهپيماييهاي عظيم روبه رو شد.دكتر بختيار، در واكنش نسبت به تشكيل دولت موقت گفت: «هرگونه تغيير حكومت بايد از طريق انتخابات آزاد صورت گيرد، نه توسط گروهي مردم هيجان زده كه در خيابانها به راه مي افتند (....) اگر او (آيت الله خميني) مي خواهد چنين دولتي در شهر مقدس قم تشكيل دهد اجازه خواهم داد.اين جذاب خواهد بود.ما، واتيكان كوچك خود را خواهيم داشت، اما به طور جدي بگويم كه به آيت الله خميني اجازه تشكيل يك دولت واقعي نخواهم داد و او نيز، اين را مي داند. (....) آيت الله خميني بايد درك كند كه من قانون هستم و دولت من تنها دولت ايران است.من در تمام عمر در راه دموكراسي مبارزه كرده ام و در اصول و عقايدم، نه با آيت الله خميني سازش خواهم كرد و نه با كسي ديگري...» (15) متن فرمان نخست وزير مهندس بازرگان بدين شرح بود: 14/6/1399 15/11/1357 بسم الله الرحمن الرحيم جناب آقاي مهندس بازرگان بنا به پيشنهاد شوراي انقلاب بر حسب حق شرعي قانوني ناشي از آراء اكثريت قاطع

قريب به اتفاق ملت ايران كه طي اجتماعات عظيم و تظاهرات وسيع و متعدد در سراسر ايران نسبت به رهبري جنبش ابراز شده است و به موجب اعتمادي كه به ايمان راسخ شما به مكتب مقدس اسلام و اطلاعاتي كه از سوابقتان در مبارزات اسلامي و ملي دارم، جنابعالي را بدون در نظر گرفتن روابط حزبي و بستگي به گروهي خاص مامور تشكيل دولت موقت مي نمايم تا به ترتيب اداره امور مملكت و خصوصا انجام رفراندوم و رجوع به آراء عمومي ملت درباره تغيير نظام سياسي كشور به جمهوري اسلامي و تشكيل مجلس مؤسسان از منتخبين مردم جهت تصويب قانون اساسي نظام جديد و انتخاب مجلس نمايندگان ملت بر طبق قانون اساسي جديد را بدهيد.مقتضي است كه اعضاي دولت موقت را هر چه زودتر با توجه به شرايطي كه مشخص نموده ام تعيين و معرفي نماييد.كارمندان دولت، ارتش و افراد ملت با دولت موقت شما همكاري كامل نموده و رعايت انضباط را براي وصول به اهداف مقدس انقلاب و سازمان يافتن امور كشور خواهند نمود.موفقيت شما و دولت موقت را در اين مرحله حساس تاريخي از خداوند متعال مسئلت مي نمايم. روح الله الموسوي الخميني روز بعد بختيار، ماهيت جمهوري اسلامي عنوان شده از سوي امام خميني را زير سئوال كشيد و گفت: «هيچ كس نمي داند كه جمهوري اسلامي او چيست؟ او، نه كثرت گرايي سياسي و نه دموكراسي را مي پذيرد.او مي خواهد روحانيون، قانون الهي را اجرا كنند و همه حرف آنها همين است.مي گويند شما فرمانتان را از ايشان (شاه) گرفته ايد.بنده مي توانم بگويم كه دكتر مصدق ها، مستوفي

الممالك ها، و خيلي اشخاص كه از ما بزرگتر بوده اند، همين كار را كرده اند و تمام اين وزراي جبهه ملي و تمامي اين قضات پاك دامن هم، همين فرامين را داشته اند.بنده نمي توانم ببينم چرا اين فرمان وقتي به دست من رسيد، اين قدر ارزشش كاسته شده، يا منفور تلقي مي شود.» (16) 1 دكتر بختيار، در توجيه مشروعيت نخست وزيري خود، نخواست يا نتوانسته بود، اختلاف شرايط و اوضاعي را كه منجر به نخست وزيري دكتر محمد مصدق، در ارديبهشت 1330 گرديد، با شرايط دي ماه 1357 كه او فرمان نخست وزيري گرفت درك كند، دكتر مصدق به عنوان رهبر نهضت ضد استعماري ملت ايران، براي ملي كردن صنعت نفت به ميدان آمده بود، و نيروي عظيم مردمي از او پشتيباني مي كرد.به اعتراف محمد رضا شاه هيچ قدرتي در داخل ايران، توان مقابله با او را نداشت (17) و پس از كسب راي تمايل مجلس، شاه ناگزير به زمامداري او، تن در داد، در صورتي كه دي ماه 1357، رژيم ايران، در برابر طوفان عظيم انقلاب، در شرف فروپاشي بود، شاه سفر خود را به خارج از كشور تدارك مي ديد، و بختيار ابتدا فرمان نخست وزيري را گرفت و بعد مجلس به او راي اعتماد داد. بختيار در مجلس شوراي ملي، لزوم احترام به قانون اساسي و دفاع از ديگر قوانين مملكت را تاكيد كرد و يادآور شد كه به حكم قانون در مقام نخست وزيري خواهد ماند: «من با داد و فرياد و هو و جنجال حكومتهايي كه در تخيل مردم به وجود آيد، تسليم نمي شوم.بايد حكومتي

با قانون بيايد و با قانون برود.آن كه با راي نمايندگان مجلس آمده، فقط با راي نمايندگان مجلس خواهد رفت.شما نمايندگان نيز آزاد هستيد كه يا از نمايندگي صرفنظر كنيد و استعفا دهيد و يا در سنگر پارلمان بمانيد.ولي من در مقام نخست وزير قانوني مملكت مي مانم تا انتخابات آزاد آينده را انجام بدهم.» (18) طي هفت روز، بين انتصاب مهندس بازرگان و پيروزي انقلاب، بختيار همچنان از مشروعيت و قانوني بودن نخست وزيري خود دفاع مي كرد و بازرگان را تهديد مي نمود، وي روز 18 بهمن گفت: «تا زماني كه اين شوخيها ادامه دارد.با آنها كاري ندارم، اما اگر پا را از اين فراتر نهند، به قدرت قانون پاسخ آنها داده خواهد شد.» (19) وي در جاي ديگر مدعي شد كه: «آيت الله خميني حق تعيين نخست وزير را ندارند (...) آنها در جستجوي هياهوي خياباني و شعارهاي بي معني، كه با فريادهاي گوش خراش تكرار مي شود، هستند.آنها به اين ترتيب مي خواهند بگويند ما اكثريت داريم، در حالي كه اكثريت بايد متين، آرام و خاموش باشد.» (20) مهندس بازرگان در روز 20 بهمن 1357 طي نطقي در حضور دهها هزار تن از مردم تهران كه در دانشگاه تهران اجتماع كرده بودند، پيرامون نظريات بختيار و ادعاي قانوني بودند نخست وزيري او به تفصيل پاسخ داد و گفت: «...آنچه مورد اشكال و ايراد و اختلاف است، ايراد قانوني بودن دولت ايشان و نشستنشان و گفتنشان سر جاي همان غاصبين و دشمنان ملت و تمكين كامل نكردن به خواسته ملت و انقلاب است.خودش را دولت قانوني مي داند، به دليل اينكه او

را شاه به اين مقام برگزيده است و ثانيا مجلس راي اعتماد به ايشان داده اند.تعجب از اين است كه آقاي دكتر بختيار، كه تا همين اواخر اعتراف و اعتراض به پايمال شدن قانون اساسي مي كرد، حزب رستاخيز و مجلس سنا و مجلس شوراي ملي را تحميلي و فرمايشي و ساواكي مي دانست، حالا دو دستي به آنها مي چسبد.اختلاف اينجاست، اشكال اينجاست...» (21) روز بعد، از ساعت چهار بعد از ظهر حكومت نظامي اعلام شد.امام خميني از مردم خواست به دستور دولت اعتنا نكنند.به دنبال اين اخطار و اعلاميه دولت موقت، مردم به خيابانها ريختند.همان شب درگيري همافران، با افراد گارد سلطنتي در پادگان دوشان تپه شروع شد.فرداي آن روز (22 بهمن) ارتش اعلام بي طرفي كرد، چند ساعت بعد، بسياري از پاسگاههاي پليس و چند پادگان و پايگاه نظامي به دست مردم افتاد، و بدين ترتيب، دولت 37 روزه بختيار سقوط كرد... پي نوشت ها: 1. General Robert E.Huyser;Mission to Tehran,p.182. 2. Zbigniew Brezinski;power and principle,pp.388 -389. 3. Huyser;op.cit.,p,184. 4. يكرنگي، صفحات 213- 212. 5. اسامي اعضاي كميته استقبال و وظايف هر يك بدين شرح بود: آقايان علي اصغر تهرانچي، مسئول انتظامات، محمد توسلي، تبليغات، صباغيان، برنامه ريزي، حسين شاه حسيني، تداركات، حجت الاسلام محمد مفتح، سخنگو، حجت الاسلام شيخ فضل الله محلاتي رابط روحانيت، آيت الله مطهري، سرپرست. 6. روزنامه ها، 12 بهمن 1357. 7. صحيفه نور، جلد 4، 283- 280. 8. روزنامه ها، مورخ 12 بهمن 1357. 9. Sick;op.cit.,p.150. 10. Sick;Ibid.,p.150. 11. John Stempel. 12. Sick,Ibid,p.150. 13. آخرين تلاشها، در آخرين روزها، صفحات 195- 192. 14. همان، صفحات 195- 192.

15. روزنامه كيهان، 15 بهمن 1357. 16. روزنامه كيهان، 16 بهمن 1357. 17. محمد رضا شاه، پاسخ به تاريخ، صفحه 84 (از متن انگليسي) . 18. روزنامه كيهان، 16 بهمن 1357. 19. روزنامه كيهان، 18 بهمن 1357. 20. روزنامه كيهان، 21 بهمن 1357. 21. روزنامه كيهان، 20 بهمن 1357. منابع مقاله:

تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ايران، ج 2، نجاتي، غلامرضا ؛

روند شكلگيري رهبري امام خميني(ره) در انقلاب اسلامي ايران

روند شكلگيري رهبري امام خميني(ره) در انقلاب اسلامي ايران چكيده مقاله حاضر، به بررسي روند شكلگيري رهبري امام خميني(ره) در انقلاب اسلامي ايران مي پردازد، اين نوشتار در پي آن است؛ تا با مقايسه اي اجمالي ميان نهضتها و حركتهاي اخير، عوامل مهم ناكامي اين نهضتها و جنبشها را در سطح منطقه اي و يا ملي بيان نمايد، و در اين زمينه نيز اشاراتي هم به انقلاب مشروطه و جريان ملي شدن صنعت نفت دارد. بنابراين، نويسنده قصد دارد تا با تفسيري جامع درباره تدريجي بودن روند شكلگيري رهبري امام(ره) به خصوصيات بارز مشي امام بپردازد و عوامل مؤثر در به رهبري رسيدن امام خميني(ره) را ذكر نمايد. وي در اين نوشته، در جست وجوي اثبات و تأييد ويژگيهاي شيوه امام خميني(ره) و نفوذ ايشان در به بار نشاندن انقلاب است و در اين چارچوب نيز از جريانات متفاوت حزبي، كه همزمان با فعاليت امام در عرصه مبارزات اجتماعي به چشم مي خورد، هم ياد مي كند؛ جرياناتي كه براي نهضت روحانيت به نوعي، رقيب محسوب مي شدند. نگارنده با توضيحي اجمالي درباره اين گروهها، اين هدف را تعقيب مي كند كه در برابر عملكردهاي گوناگون اين احزاب، ويژگيهاي استراتژي و رهبري امام(ره)

را بيان نمايد. اين مقاله، در پايان با برشمردن مهمترين ويژگيهاي رهبري امام خميني(ره)، چنين نتيجه مي گيرد؛ كه شيوه امام بنابر دلايلي نظير؛ حقانيت و منطقي بودن مواضع، صداقت و خلوص سياسي امام، قاطعيت و استواري وي در رفتار سياسي و همچنين تدابير بسياري از اين قبيل، خط مشي موفق و كارسازي به همراه داشته است. در نهايت نيز، ذكر اين نكته ضروري است كه خصوصيات معنوي امام و تأسي وي بر الطاف الهي، از مؤثرترين نكات رهبري امام(ره) محسوب مي شده است. مقدمه از مهم ترين و اساسي ترين عوامل شكل گيري و كاميابي يك جنبش اجتماعي، رهبري آن جنبش است. مقوله «رهبري» در جريان شكل گيري يك جنبش، هيچگاه تعييني و از پيش طراحي شده نيست، بلكه زمينه ها و عوامل گوناگوني در برجسته سازي يك گروه، حزب، سازمان و يا يك شخص براي پيشتازي و هدايت آن جنبش، تأثيرگذار هستند. از سوي ديگر، رفتار سياسي رهبري و ميزان ظرفيت و توانمندي آن در مواجهه با چالش هاي نو به نو و پيش بيني نشده فراروي جنبش، نقش اساسي در استمرار و استقرار رهبري يا جايه جايي و جايگزيني آن ايفا مي كند. اگر اين جنبش اجتماعي، به يك انقلاب تبديل شود آن هم انقلابي فراگير، همه جانبه و بنيادين حساسيت و اهميت نفش رهبري و تعامل تدريجي و فزاينده ميان آن و نيروي اصلي جنبش؛ بر روند حركت و آينده انقلاب، به عنصري سرنوشت ساز تبديل مي شود و مرگ و حيات آن انقلاب به اين عنصر پيوند مي خورد. در حركت هاي سياسي و جنبشهاي اجتماعي صد ساله اخير كشورمان،

دامنه تأثيرات مثبت و منفي عنصر رهبري را آشكارا ملاحظه مي كنيم. تا پيش از شكل گيري انقلاب اسلامي، همواره نقاط ضعف عنصر رهبري، از عوامل مهم ناكامي نهضت ها و جنبش هاي منطقه اي يا ملي در كشور بوده است. هم در جريان نهضت مشروطه و هم در جريان جنبش ملي شدن صنعت نفت كه دو خيزش و حركت اساسي و فراگير ضد استبدادي و ضد استعماري در تاريخ كشور ماست همين كاستي، در عدم كاميابي جنبش، نقش اساسي و انكارناپذير داشته است. بنابراين در تحليلي تطبيقي از اين دو جنبش، در مقايسه با جنبش اسلامي سالهاي 41 تا 43 به رهبري روحانيت و هدايت حضرت امام خميني(ره) كه به انقلاب اسلامي سال 57 منتهي شد، عنصر رهبري و نقاط قوت و ضعف آن، قابل توجه است كه بايد در ترازوي نقد و بررسي، ارزيابي گردد. البته اين نكته از نگاه محققان و تحليل گران انقلاب اسلامي دور نمانده و غالباً در تحليل هاي آنان نقش برجسته، رهبري امام خميني(ره) و تأثير انكارناپذير آن بر روند موفقيت آميز انقلاب اسلامي، صريحاً مطرح شده است. آنچه در اين ميان بيشتر مورد توجه قرار گرفته، عبارتست از: زمينه هاي فرهنگ ديني، عناصر اعتقادي تشيع، خاستگاه حوزوي امام خميني، جايگاه برجسته مرجعيت و بالاخره خصوصيات شخصي امام(ره)؛ بخصوص در ابعاد معنوي و عرفاني. بنابراين آنچه كمتر بدان پرداخته شده، زمينه ها و عواملي است كه در متن واقعيات جامعه در حال انقلاب، و نيز در عرصه رقابت هاي فشرده سياسي و فضاي پيچيده مبارزاتي سالهاي 40 تا 57، رهبري امام(ره) را تثبيت كرد و علي رغم بسياري

از موانع و توطئه ها، امام را به مسند رهبري مقتدر و بلامنازع انقلاب نشاند. عدم تأمل و طرح بايسته اين مسئله، موجب شده كه گاه تحت تأثير ديدگاههاي جامعه شناختي وِبِري، توفيق امام (ره) در رهبري انقلاب، به گونه اي ساده انديشانه و سطحي نگرانه به ويژگي هاي كاريزماتيك منحصرشود و روند منطقي و عقلايي تكوين رهبري امام(ره) ناديده انگاشته شود. در اين مجال برآنيم كه اشاراتي به اين موضوع داشته باشيم. تدريجي بودن روند شكل گيري رهبري امام(ره): از آغاز نهضت روحانيت در سال 40 تا 19 دي ماه 56 نقطه آغازين ظهور و بروز طوفان سهمگين انقلاب اسلامي شبكه گسترده روحانيت انقلابي و پيرو امام با تلاش هاي گسترده و غالباً خودجوش، توانسته بود منطق و انگيزه مبارزاتي امام خميني(ره) را به اقشار مختلف مردم مؤمن و متدين انتقال دهد و نگرش و كنش انقلابي ستيز با رژيم ديكتاتور فاسد و وابسته پهلوي را در جامعه ايجاد كند. البته تلاش هاي ديگر جريان هاي فكري و سياسي در ايجاد فضاي مبارزه در اقشار مختلف جامعه، تأثير فراواني داشت و رقابت هاي فكري و سياسي پنهان در جامعه، خواه ناخواه زمينه شكل گيري مبارزه اي همگاني را عليه رژيم مساعد مي ساخت. شكل گيري تدريجي گروه هاي خودجوش مبارز در ميان اصناف و بازاريان، دانشجويان، معلمان و حتي نظاميان با اعتقاد به جنبه هاي اجتماعي و سياسي اسلام و انديشه هاي امام(ره) و نيز با توجه روزافزون اقشار مؤثر جامعه به انديشه و تفكر اسلامي و تعميق ايمان و آگاهي نسبت به آموزه هاي اجتماعي اسلام حيطه نفوذ رهبري امام(ره) را گسترش مي

داد و در ميان جريان هاي رقيب، قدرت اجتماعي برتر را در مقابله با رژيم پهلوي براي پيروان راه امام(ره) رقم مي زد. تجربه سرنوشت ساز 15 خرداد 42 كه پرده رياكاري و نيرنگ را از چهره رژيم كنار زده بود، حقانيت و درستي گفتمان مبارزاتي امام را در صحنه عمل به اثبات رسانده بود. در اين دوران تشديد خفقان، تحكيم پايه هاي نفوذ همه جانبه استعمار نوپاي آمريكا، گسترش فرهنگ ابتذال و انحطاط، تعميق بي عدالتي ها و تبعيض هاي آشكار اقتصادي و سياسي، رشد خودكامگي و استبداد و اقدامات همه جانبه در جهت اسلام ستيزي و اسلام زدايي در جامعه، همگي از علائم درستي راهي بود كه امام خميني(ره) در مقابله با نظام سلطنتي حاكم بر كشور، در پيش گرفته بودند. صرف نظر از علايق و اعتقادات ديني مردم كه پايگاه توده اي گسترده اي را براي نفوذ و تأثير كلام امام(ره) ايجاد مي كرد، و نيز زمينه ها و عوامل نارضايتي عميق و فراگير در جامعه كه بستر مناسب حركتي انقلابي را فراهم مي ساخت اين پرسش مطرح است كه چه خصوصيات و ويژگي هايي در گفتمان مبارزاتي امام(ره) وجود داشت كه در عرصه رقابت جريان هاي سياسي، راه را براي شكل گيري رهبري بلامنازع ايشان در انقلاب، هموار مي ساخت؟ بررسي اين ويژگي ها، نشان مي دهد كه رهبري امام(ره) در يك چارچوب كاملاً منطقي و عقلاني شكل گرفته است و در شرايطي كه جريانها و چهره هاي برجسته، سابقه دار و شناخته شده اي خود را براي رقابت با جريان مبارزه اسلامي و رهبري امام خميني(ره) مطرح مي كردند، توده

و نخبگان جامعه، روي از آنان برگرداندند و به تدريج رقبا را هم در موضع گفتمان امام و رهبري ايشان قرار دادند! ملاقات برخي رهبران معروف جريان هاي رقيب با امام خميني(ره) در پاريس در اوج انقلاب و يا چند ماه مانده به پيروزي و پذيرش رسمي استراتژي و برنامه سياسي و انقلابي امام و اذعان عملي به رهبري ايشان، آخرين حلقه هاي تكميلي رهبري بلامنازع امام خميني(ره) بود. اين اقدام چه ناشي از پذيرش واقعي مشي و رهبري امام بوده باشد و چه برخاسته از مصلحت انديشي هاي ملي و يا حتي صلاحديدهاي حزبي و شخصي، نشان دهنده احراز همان ويژگي ها و خصوصيات در رهبري امام (ره) توسط اين چهره ها بوده است و تدريجي بودن تكوين رهبري بلامنازع امام(ره) را ثابت مي كند. البته پيوستن نخبگان جامعه به مشي و رهبري سياسي امام نيز تدريجاً شكل گرفته است. درخواست پيام از امام(ره) توسط انجمن هاي اسلامي دانشجويان در خارج از كشور براي گردهمايي هاي سالانه يا مكاتبات و ملاقات هاي برخي چهره هاي برجسته در طول تبعيد امام در عراق و ملاقات هاي فراواني كه امام خميني(ره) در دوره اقامت حدود چهار ماهه خود در پاريس با شخصيت هاي مؤثر و يا فرستادگان گروهها و سازمانهاي مختلف داشتند حكايت از اين حقيقت دارد؛ كه اولا: در پيوند امام با امت و توده مردم، نخبگان و متعهدان جامعه هم نقش قابل ملاحظه اي داشته اند و به طور طبيعي نظر آنان براي جامعه مطرح و مورد توجه بوده است، و ثانياً اعتقاد آنان به امام(ره) و پيوستن به جرگه پيروان ايشان، با تامل

و ارزيابي پس از رسيدن به باوري اطمينان بخش نسبت به آينده روشن و موفق مشي و رهبري ايشان بوده است. نبايد گمان كرد كه تنها مرجعيت و پايگاه حوزوي و فقاهتي امام، موقعيت رهبري را براي ايشان فراهم ساخت. اگرچه اين جايگاه بسيار مؤثر بود، ولي هم تجربه هاي تاريخي نهضت ها و جنبش هاي اجتماعي در تاريخ ما و هم واقعيات دوران انقلاب اين نكته را تاييد مي كند، كه اين ويژگي اگر جداي از خصوصيات و ويژگي هاي ديگر ملاحظه شود، هيچ تاثيري در احراز رهبري يك انقلاب و جنبش اجتماعي نخواهد داشت. همزمان با شكل گيري انقلاب در كشور ما، مراجع بزرگوار ديگري نيز در عرصه فقاهت و فتوي حضور داشتند كه گستره مقلدان برخي از آنان، كمتر از امام نبود، و شماري از آنان نيز در ميدان انقلاب كم و بيش حضور داشتند، ولي هيچگاه ذهن و دل جامعه را به عنوان رهبري به خود جلب نكردند. حتي برخي چهره هاي موجّه و فرهيخته كه از شاگردان و ياران ديرين امام بودند، پس از حصول اعتماد و اطمينان به درستي راه امام (ره)، به ياري ايشان مي شتابند و امكانات خود را در تحقق اهداف انقلاب، در اختيار ايشان مي نهند. اين نكات همگي بر اين واقعيت دلالت دارد كه تحقق رهبري بلا منازع حضرت امام (ره) نتيجه منطقي و طبيعي ويژگي ها و خصوصيات مشي سياسي ورهبري ايشان بوده است، نه ناشي از پيوندهاي مريد و مرادي بي منطق و متعصبانه و يا برخاسته از ويژگيهاي جسماني و نفوذ معنوي از نوع صوفيانه و متكي بر جاذبه هاي كارفرمايي

از نوعي كه در ديدگاههاي ماكس و بر مطرح شده است و كشش هاي غير ارادي و غير منطقي!! البته تأييدات و امدادهاي خاص الهي در شكل گيري اين پديده كه در جاي خود بايد بررسي و تحليل شود واقعيتي است انكارناپذير، ولي توجه به اين واقعيت، هرگز به معني ناديده گرفتن عوامل و زمينه هاي طبيعي موضوع نيست. رقباي سياسي امام در عرصه احراز رهبري نهضت اگر چه امام (ره) هرگز به مقوله سياست از زاويه ديدگاههاي دنيا مدارانه و قدرت طلبانه نمي نگريست و در عرصه حضور انقلابي خود نيز نسبت به هيچ شخص يا گروهي احساس رقابت نمي كرد و اساسا از چهارچوب پا را دايم هاي معمولي و شناخته شده سياست كاملاً منزه بود، ولي اين مانع نمي شد كه جريان ها، احزاب و شخصيت هاي مطرح سياسي با او احساس رقابت نكنند. در روند رو به رشد نهضت اسلامي، و به خصوص از نيمه دوم سال 56 كه خيز حركت انقلابي، به صورت جهشي رشد مي كرد، چهره ها يا تشكل هايي وجود داشته كه باتكيه بر تجربيات و سابقه مبارزاتي، تكيه گاه گروهي و حزبي، انديشه ها و نظريات نوگرايانه، حمايت هاي بين المللي و خاستگاه طبقاتي خود، سهم قابل توجهي رادر ايفاي نقش رهبري مبارزات مردم براي خود قائل بودند و نه تنها نقشي اساسي براي امام (ره) در اين عرصه تصور نمي كردند، حتي گاه به صراحت از رهبري روحانيت به دليل «سنتي بودن» آشكارا، انتقاد مي كردند و نقش آن را حداكثر به عنوان حلقه رابط و عوامل بسيج كننده توده ها با نهضت ارزيابي مي

نمودند. مروري بر فهرست رقباي امام (ره) براي احراز رهبري نهضت، حداقل اين نكته را براي اهل نظر روشن مي سازد كه شكل گيري رهبري بلامنازع و مقتدرانه امام (ره) در جريان انقلاب، امري ساده و سهل نبوده و بدون وجود برجستگي ها و نقاط قوت آشكار در مباني نظري، اصول رفتاري و شيوه هاي مديريتي امام (ره) و نيز توفيق كامل ايشان در تعامل رهبري با مردم و نخبگان، نمي توانست تحقق يابد. در آستانه حضور سياسي فعّال و بارز امام(ره) در عرصه مبارزات اجتماعي، سه رقيب عمده براي نهضت روحانيت مشاهده مي گردد: 1) جريان چپ الحادي و كمونيستي به نمايندگي حزب توده ايران. 2) جريان راست ليبرالي و ملي گرا به نمايندگي جبهه ملي ايران. 3) جريان مدعي روشنفكري ديني به نمايندگي نهضت آزادي ايران . جريان چپ الحادي و ماركسيست لنينيستي حزب توده، باسابقه دو دهه حضور فعال و گسترده در صحنه تحولات سياسي و با پشتوانه بلوك شرق به سركردگي اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي (سابق)، اساسا براي مذهب و روحانيت در عرصه حركت سياسي اجتماعي، نقش و جايگاهي قائل نبوده و بنابر آموزه هاي ايدئولوژيك خود، مذهب را عامل فريب و تخريب توده ها و نيز روحانيت را قشري واپس گرا و رو به اضمحلال تلقي مي كرد. گر چه حزب توده پس از كودتاي 28 مرداد 1332، به علت افشاي خيانت هاي آن از درون دچار فرو پاشي شده بود، ولي سران و رهبران آن در دامان حمايت هاي كشورهاي سوسياليستي براي ايفاي نقش رهبري جامعه در جهت تحقق جامعه اي سوسياليستي در انتظار فرصتي مناسب به سر مي

بردند. مهم تر از آن هواداران فكري و ايدئولوژيك اين جريان كه اكثرا با مواضع و عملكرد حزب توده هم مخالفت نشان مي دادند تلاش مي كردند جنبش اجتماعي و سياسي مردم ايران را به سمت و سوي باورها و تحليل هاي خود سوق دهند. حوادث پس از پيروزي انقلاب وافشاي چهره رياكارانه حزب توده نشان داد كه چگونه اين حزب هم چنان در سوداي نقش آفريني در سرنوشت سياسي ملت ما بوده است. جريان راست ليبرالي و ملي گرا، با تكيه بر تجربيات عيني خود در سالهاي 28 تا 32 و استفاده از شهرت و محبوبيت دكتر مصدق، خود را متولي جنبش مي دانست و رهبران آن با همه اختلافات و رقابتهاي دروني، تلاش مي كردند نقش جبهه ملي را همچنان حفظ كنند.گرايش اين جريان به غرب، اميد و باور آنان به وعده ها و روش هاي ليبراليستي و محافظ كارانه براي ايجاد تحوّلي مثبت در اوضاع جامعه و روابط برخي از سران آن با عناصر سفارتخانه هاي غربي، موجب جلب حمايت هاي تبليغاتي و سياسي براي آنان مي شد، كه اين حمايت تبليغاتي در سال هاي 56 و 57 در تحليل ها و گزارش هاي خبري رسانه هاي بيگانه بخصوص راديو بي بي سي بروز و ظهور مي يافت و تلاش اين رسانه ها براي بزرگنمايي رهبران جبهه ملي مشهود بود. پذيرش پست نخست وزيري رژيم پهلوي در آخرين روزهاي حيات آن توسط يكي از چهره هاي برجسته جبهه ملي، در راستاي تحقق آرزوي رهبري جنبش بود، گرچه رهبران جبهه ملي سعي كردند آن را يك اقدام مشخص و مستقل از جبهه ملي

نشان دهند. جريان مدعي روشنفكري ديني ك در نظر و عمل، تز «اسلام منهاي روحانيت» را دنبال مي كرد، با اين گمان كه روحانيت آنچنان ظرفيت و توان ندارد كه بتواند اقشار تحصيلكرده را جذب جنبش كند، و برتر از آن، رهبري جنبش اگر در اختيار روحانيت باشد، آينده آن مبهم خواهد بود و به خاطر «سنتي بودن رهبري»، توفيقي نصيب جنبش نخواهد شد، خود را بهترين گزينه براي احراز رهبري مي دانست. يكي از عناصر برجسته اين جريان كه اولين رئيس جمهور پس از انقلاب شد در سالهاي اخير منتهي به پيروزي انقلاب صريحاً به نقد رهبري روحانيت پرداخت و البته با مستثني كردن يكي دو نفر از چهره هاي برجسته انقلابي، محرمانه نغمه كنار نهادن روحانيت را از رهبري جنبش، ساز كرد. تلاش چهره هاي شاخص اين جريان در اوج پيروزي انقلاب و در قالب دولت موقت، براي جهت دهي مطلوب نظر خود به روند جامعه و عدم التزام به مشي امام راحل(ره) در مديريت جامعه، دليلي آشكار بر رقابت آنان با رهبري امام است. البته اين سه جريان، اصلي ترين جريان هايي بودند كه در آستانه نهضت روحانيت و ابتداي راه انقلاب، با رهبري رو به تكوين امام خميني(ره) رقابت مي ورزيدند و تا آستانه انقلاب اسلامي پس از آن هم به اين رقابت ادامه مي دادند. اما علاوه بر اينها در طول 15 سالِ رشد و گسترش و تعميق نهضت امام خميني(ره)، رقباي ديگري هم در صحنه رقابت به ظهور پيوستند. اين رقباي جديد را هم مي توان در سه جريان خلاصه كرد. 1 جريان سازشكار و متحجرانه در روحانيت، به

سردمداري برخي چهره هاي شاخص در سطح مدعي مرجعيت. 2 جريان راديكال و انقلابي به ظاهر اسلامي به نمايندگي سازمان مجاهدين خلق ايران. 3 جريان راديكال و انقلابي الحادي و كمونيستي به نمايندگي سازمان چريك هاي فدايي خلق ايران. اگرچه جريان اخير از نظر مباني بينشي و نيز خاستگاه مبارزاتي، به ترتيب فرزندان جريان مدعي روشنفكري ديني و جريان چپ الحادي به شمار مي آمدند كه تحت تأثير شرايط پس از قيام 15 خرداد 42 به تدريج شكل گرفته بود ولي به لحاظ استراتژي مبارزه با رژيم فاسد، سفاك و وابسته پهلوي، به اسلاف خود پشت كرده و با توصيف آنان به عنوان سازش كاران و مبارزان سنتي فسيل شده در زدو بندهاي حزبي و محافظه كارانه، با ارائه تحليل هاي عمدتا سطحي و احساساتي و با الهام از جنبش هاي مسلحانه چپ گرا، مدعي پايه گذاري راه نويني در مسير مبارزه سياسي ملت ايران شدند. البته نمي توان مشي مبارزه مسلحانه و قهرآميز را به اين دو جريان منحصر دانست. از دو دهه قبل جمعي جوانِ پرشور و شوق و متكي به آموزه ها و انگيزه هاي صددرصد ديني و مرتبط با روحانيت و حوزه هاي علميه، براي برپايي حكومت اسلامي به اين شيوه ها روي آورده بودند و به برخي از اقدامات مهم آنان، راه را براي پيشبرد مبارزات ضد استعماري ملت در دوران نهضت ملي شدن صنعت نفت هموار ساخته بود. همچنين از اواخر دهه 40، برخي جوانان متدين و خودجوش كه انحرافات فكري سازمان مجاهدين خلق را دريافته بودند به اين شيوه روي آوردند و براي مبارزه با رژيم پهلوي، فداكارانه

وارد صحنه مبارزه مسلحانه شدند، ولي اينها همه خود را مقلد امام خميني(ره) و بخشي از جريان جنبش اسلامي تلقي مي كردند. اگرچه سازمان مجاهدين خلق ايران، در اوايل فعاليت خود، حمايت بخشي از مبارزان روحاني پيرو امام(ره) را جلب كرده بود و در مواضع و اظهارات خود، اين سازمان را در مسير مبارزات امام(ره) وانمود مي كرد، ولي انحرافات فكري و بينشي و نيز ضعف هاي اخلاقي و معنوي برخي سردمداران آن، بالاخره به استحاله رسمي سازمان و تغيير صريح مواضع اعتقادي آن منجر شد و پرده از نفاق حاكم بر آنان برداشت. اين دو سازمان راديكال و پيرومشي مسلحانه، در يك نكته با يكديگر اشتراك داشته؛ بدين معني كه آنها تنها خود را براي در دست گرفتن زمام مبارزه مردمي و خلق عليه رژيم شاه، شايسته مي دانستند و بنابر تحليل هاي شعاري و سطحي و به ظاهر تند و انقلابي، هرگونه استراتژي ديگري را براي مبارزه، محكوم مي نمودند، چرا كه آن شيوه هاي ديگر از نظر آنان به ساده انگاري و محافظه كاري متهم بود. بنابراين به طور طبيعي، از ديدگاه اين دو جريان مبارزاتي، جايي براي رهبري كسي همچون امام(ره) در صحنه مبارزه سياسي وجود نداشت. اما جرياني كه از نظر كمّي و كيفي، به مراتب از اين دو جريان نام برده قوي تر و گسترده تر در صحنه رقابت حضور داشت، جريان سازشكارانه و متحجرانه اي بود كه در حوزه هاي علميه و روحانيت شكل گرفت و در طول 15 سال پس از آغاز نهضت اسلامي تا پيروزي انقلاب، با حمايتهاي پنهان و آشكار رژيم پهلوي، در مقابل نهضت

امام(ره) قرار داشت. اين جريان با ظاهري كاملاً ديني و حوزوي، و گاه با اتخاذ شيوه هاي روشنفكرانه و متجددمآبانه و متناسب با اقتضائات زمان، در خدمت اهداف رژيم پهلوي قرار داشت و تا پيروزي انقلاب و حتي تا سالها پس از آن خود را دوشادوش رهبري امام خميني(ره) مطرح مي ساخت. اشاره اي كه امام(ره) به خون دل خوردن خود، براي جريان تحجر فكري در حوزه ها نموده اند، نشانگر عمق چالش اين جريان با مشي امام(ره) در عرصه مبارزه سياسي و اجتماعي، پي برد. به عنوان نمونه، زماني كه امام راحل(ره) استراتژي «سرنگوني رژيم پهلوي» را مطرح مي ساخت، سردمداران اين جريان، سخن از «اجراي قانون اسلامي مشروطه» را به بيان مي آوردند!! علاوه بر اينها رژيم پهلوي با در اختيار داشتن همه ابزارهاي تبليغي، فرهنگي و هنري و با اتكا به منابع عظيم ثروت ملي و پشتوانه سياست و حمايت ابرقدرت ها و در پناه سرسپردگي به آمريكا، از همه شگردها و روشها، براي انزواي امام(ره) در صحنه سياست و قدرت، استفاده مي كرد و طبعا با تمام توان براي عدم شكل گيري جريان انقلاب اسلامي، همه تلاش خود را به كار مي برد. در اين ميان، جريان هاي از پيش گفته شده، عمدتا به عنوان ابزاري براي اغراض رژيم پهلوي و تحقق اهداف استعماري آمريكا مورد استفاده يا سوءاستفاده رژيم پهلوي قرار مي گرفتند. اسناد و مدارك ساواك نشان مي دهد كه طراحان تبليغاتي رژيم پهلوي، چگونه تلاش مي كردند كه از هر موضوعي براي برانگيختن اين رقابت ها استفاده كنند و در جهت تضعيف رهبري امام و روحانيت، بهره برداري

نمايند. بديهي است كه نمي توان اينگونه تلقي كرد كه همه چهره ها و شخصيت هاي به كارگرفته شده براي اين هدف با انگيزه سوء و آگاهانه در اين دام مي افتادند، ولي به هرحال نتيجه يكي بود. اين رقابت هاي فشرده و حاد، در آستانه انقلاب و شرايط پيچيده و دشوار سال هاي 56 و 57، مي توانست حركت اسلامي مردم را با ناكامي مواجه سازد. اما چه عوامل و زمينه هايي در رهبري امام خميني(ره) نهفته بود كه در اين ميدان، رهبري بلامنازع و مقتدرانه امام(ره) را رقم زد. ويژگيهاي استراتژي و رهبري امام خميني(ره) 1 حقانيت و منطقي بودن مواضع: مواضع سياسي و شعارهاي انقلابي امام خميني(ره) در هر مقطعي، برخاسته از متن نياز جامعه و كاملا مستدل و قابل قبول بود. در اتخاذ اين مواضع، آنچه براي امام(ره) مهم بود، مباني مسلم شرعي در چارچوب مستدل و منطقي آن مواضع و شعارها بود، نه ملاحظات محافظه كارانه يا راديكال مآب. نخبگان جامعه نمي توانستند در برابر استدلال هاي محكم، شفاف و مبتني بر بديهيات عيني، نقض يا نقصي بر آن وارد سازند. وجدان عمومي جامعه و توده مردم هم منطقي بودن اين مواضع و درستي آن را تشخيص مي داد. هنگامي كه امام(ره) برخلاف بسياري از جريان ها و سردمداران رقيب، شاه و آمريكا را منشاء همه مفاسد و مشكلات معرفي نمودند و شعار «شاه بايد برود» را مطرح ساختند، اين شعار، براي نخبگان جامعه مستدل و منطقي بود و براي مردم نيز، پذيرفتني و قابل درك. همه مي ديدند كه موضعگيري هاي ديگران، در برابر اين شعار ناشي از ترس

و محافظه كاري است. همانگونه كه در برابر استراتژي مبارزه مسلحانه برخي گروهها، كه برخاسته از تحليل هاي سطحي و انگيزه هاي غيرمنطقي و احساساتي بود، امام(ره) از هرگونه تأثيري خودداري ورزيد و هيچگاه تحت تأثير توصيه ها و فشارهاي حاميان آنان قرار نگرفت؛ دريافت عمومي جامعه نيز از موضع گيري ها و روش سياسي امام(ره) چنين بود كه اين مواضع، پخته، جدي، منطقي، مبتني بر استدلال، دور از هياهو زدگي و جوزدگي و كاملا منطبق با نياز و مصلحت عمومي انقلاب و جامعه و همچنين متكي بر اصول، مباني و ارزش هاي اسلامي است. 2 صداقت و خلوص سياسي: آنچه امام(ره) را از ديگران جدا مي ساخت و حتي براي كساني هم كه با مشي ايشان موافق نبودند نيز احترام و تحسين به همراه داشت، خلوص سياسي و عدم شائبه هاي قدرت طلبانه در ايشان بود. اساساً فضاي بينشي امام (ره) درباره مقوله سياست، با آنچه در ذهن و دل بسياري از فعالان برجسته و مشهور سياسي وجود داشت، متفاوت بود. انگيزه امام از ورود در عرصه سياست و برعهده گرفتن مسئوليت و رهبري يك انقلاب بزرگ، تنها انجام تكليف الهي بود. البته اين انگيزه، هرگز با تدبير، دورانديشي و آينده نگري منافات ندارد. برخلاف برخي برداشت هاي ناقص و غلط درباره «تكليف مداري» كه موجب نقد و رد موضوع مي شود وجود اين انگيزه در امام خميني(ره) با توجه به معني درست آن، عميق ترين دورانديشي ها و آينده نگري ها را در تصميمات و روش سياسي ايشان، ايجاد مي كرد. امام در انديشه انجام تكليف الهي خود بود و همين انگيزه نيز

بسياري از آفات و آسيب هايي را كه تهديدگر رهبران جنبش ها و نهضت هاي مردمي است را رفع مي كرد. افراط و تفريط، ملاحظه جوسازي ها و فضاسازي هاي مصنوعي تبليغاتي در داخل يا خارج از كشور، فروافتادن در دام زدو بندها و بده و بستان هاي رايج سياسي، جمود ورزيدن بر تصميم يا تشخيص خاصي، پس از احساس ضرورت تغيير آن، تأثيرگذاري منافع شخصي در تصميم گيري ها، خودمحوري و خودكامگي، تلاش براي خروج رقبا از صحنه به هر قيمت، زنداني شدن در حصار حزب و گروه و جريان خاص، فراموش كردن اهداف، يأس و دلزدگي و احساس بن بست در فراز و نشيب ها،... و آفات و آسيب هايي از اين قبيل، براي كسي كه تلاش سياسي خود را به عنوان وظيفه اي ديني و در چارچوب ارزش هاي الهي، تعريف و تنظيم كرده است، تهديدي بسيار كم بها و بي ارزش محسوب مي گردد. البته صداقت سياسي، هرگز به معني ساده لوحي و ساده انديشي نيست، و هوش سرشار و فراست الهي امام(ره) هيچگاه اجازه نمي داد صداقت و خلوص سياسي، به ساده لوحي و زودباوري و ساده انديشي تبديل شود. وجود همين ويژگي در امام بود كه تغيير مواضع بخش قابل توجهي از افرادي كه در خدمت رژيم پهلوي بودند را به دنبال داشت، و در نتيجه توطئه آمريكايي كودتا عليه انقلاب و رودررو كردن ارتش و انقلابيون را خنثي ساخت. 3 قاطعيت و استواري در رفتار سياسي: نتيجه طبيعي منطقي بودن مواضع و تصميمات و نيز تكليف مداري، استواري و ايستادگي براي رسيدن به اهداف و تحقق برنامه هاست.

امام خميني(ره) در مقاطع حساس و سرنوشت سازي به خصوص در دوران اوج گيري و شتاب انقلاب بر سر راه انقلاب قرار مي گرفت و با استواري و قاطعيت آنچه را تشخيص داده بود، بي پروا و شجاعانه دنبال مي كرد و از آنجا كه متكي بر پشتوانه قوي ايمان و انگيزه الهي بود، هرگز دچار سستي و ترديد نمي شد. در شرايطي كه برخي گروهها و جريان هاي سياسي، با تغيير روش هاي رژيم شاه يا عقب نشيني هاي تاكتيكي و يا تهديدهاي خارجي، به پيدا كردن راههاي مياني و مذاكره و مصالحه با عوامل رژيم رضايت مي دادند، نهيب و هشدار قاطعانه امام بود كه مردم را به حركت در مي آورد و راه را باز مي كرد. نمونه هاي بارزي از اين استحكام و قاطعيت وجود دارد كه تحليل و بررسي موشكافانه هر كدام با توجه به همه شرايط و واقعيات آن دوران انسان را به شگفتي وا مي دارد. اين ويژگي در رهبري امام خميني(ره)، گاهي براي ياران و شاگردان نزديك ايشان هم شگفت انگيز مي نمود. تصميم تاريخي امام براي بازگشت به كشور و نيز اعلام لغو حكومت نظامي در 21 بهمن 57 كه در تحقّق پيروزي انقلاب نقش اساسي داشت دو نمونه از دهها نمونه اي است كه ناشي از استواري و قاطعيت امام بود و در پيشبرد انقلاب و عبور آن از گردنه ها و پرتگاه هاي فراوان نيز تأثير بارزي داشت. 4 ارائه طرح براي آينده: پس از اوج گيري نهضت روحانيت و قيام 15 خرداد 42 و در شرايطي كه نيروهاي انقلابي و مبارز، ضرورت تحولي

اساسي را در جامعه احساس مي كردند، يكي از مهم ترين دغدغه ها، «طرح آينده» بود. حداقل دو تجربه ناكام در ذهن عمومي جامعه وجود داشت كه هر طرحي براي مبارزه را به چالش مي كشيد. مبارزات دوره مشروطيت و انحراف آن به نفع استعمار انگليس و استقرار رژيم پهلوي و نيز مبارزات ملي شدن صنعت نفت و عدم مديريت موفق آن در نيل به اهداف كه عملاً ديكتاتوري و وابستگي بي قيد و شرط شاه را به آمريكا در پي داشت استراتژي مبارزه و هدف آن را مواجه با دشواري مي ساخت. از طرفي مبارزه با استبداد و وابستگي شاه در چارچوب قانون اساسي و رژيم سلطنتي، ناموفق مي نمود و از سوي ديگر، طرح هرگونه جايگزيني در شرايط حاكميت نظام دو قطبي در ساختار سياسي بين الملل و همسايگي ديوار به ديوار ايران با شوروي و نفوذ عميق آمريكا در لايه هاي مختلف اقتصاد و سياست و فرهنگ كشور بسيار حسّاس و خطير تلقي مي شد. در اين ميان نظريه سياسي امام خميني(ره) در قالب كتاب «ولايت فقيه يا حكومت اسلامي»، در سال 49 مخفيانه منتشر شد و خلاء طرح جايگزين را پر كرد. اين كتاب كه مطالب درسهاي امام در نجف اشرف بود دور از چشم مأموران ساواك و دست به دست بين نيروهاي مؤمن و انقلابي مي گشت و انديشه استوار نظام سياسي اسلام را القاء مي كرد. اهميت انتشار اين كتاب در آن زمان براي جهت دار كردن مبارزه و برانگيختن مباحث تحقيقاتي و علمي پيرامون چگونگي تشكيل يك حكومت ديني، با توجه به اقتضائات زمان و تجربه هاي بشري،

و قابل عمل نشان دادن اين هدف، و نيز تشديد و تقويت انگيزه هاي اسلامي مبارزه، انكارناپذير است. البته اين كتاب حاوي استدلال هاي فقهي براي اثبات مسئله و اركان و كليات آن بود، ولي همين اصول و اركان، در ارائه دورنمايي از آينده دورنمايي كه از پشتوانه اي ديني و اعتقادي و تاكيد و تأييد مرجع تقليدي برجسته برخوردار است بسيار موفق و مؤثر بود و نشان مي داد استراتژي مبارزه امام، استراتژي اي آينده نگر، واقع بينانه و درازمدت است و حركت امام(ره) فراتر از جنبه سلبي، داراي جنبه اثباتي و ايجابي هم هست. اين عامل قطعاً در شكل گيري رهبري بلامنازع امام مؤثر بود و چشم انداز روشني را براي مبارزه ترسيم مي كرد. 5 شيوه رهبري امام (ره): از آنجا كه انگيزه، بينش و روش سياسي امام(ره) برخاسته از ايمان و معرفت عميق ديني و الهي وي بود، شيوه رهبري ايشان نيز مختصات ويژه اي داشت، كه اعمال همين شيوه ها، موجب گسترش چتر رهبري ايشان و جذب و جلب اقشار و نيروهاي انقلابي مي شد و حتي به تدريج رقباي ايشان را هم به همكاري و همراهي وا مي داشت. گرچه واقعيات پس از انقلاب، پرده از روي انگيزه هاي بسياري از اين همراهي ها برداشت، ولي نفس همراهي نشان دادن اين چهره ها، حكايت از توفيق شيوه رهبري ايشان داشت. تأمل و تدبير در تصميم گيري ها، مشورت با اهل نظر و شنيدن همه ديدگاهها، سعه صدر در برخورد با مخالفان تا جايي كه به اصول و آرمان ها لطمه اي وارد نسازد صراحت در ميان نظرات، امانتداري و

حفظ اسرار ياران و همراهان، استفاده و بهره برداري از همه نيروهاي داراي حداقل صلاحيت، در سپردن امور به آنان، برخورد متواضعانه، عاطفي و اخلاقي با همراهان و همكاران، رعايت حيثيت و حرمت اجتماعي دست اندركاران، اعمال شيوه هاي تربيتي و اخلاقي بيش از شيوه هاي اداراي و حكومتي؛ از مهم ترين نكاتي است كه در روش رهبري امام ملاحظه مي شود. البته هيچكدام از اين امور، مانع عمل امام به آنچه آن را «تكليف» تشخيص مي دادند، نمي شد و چه بسا چه قبل و چه پس از شكل گيري نظام جمهوري اسلامي نظر و عقيده ديگران را مي شنيدند و مشورت هاي لازم را انجام مي دادند، ولي در مواردي نيز به تشخيص و تصميمي، برخلاف نظر مشاوران مي رسيدند و با توجه به اقتضائات و مصالح، همان را عملي مي ساختند. اين اصول و شيوه رهبري همواره به تحكيم و افزايش اعتماد به ظرفيت و توان رهبري امام(ره) كمك مي كرد و در شكل گيري رهبري بلامنازع ايشان مؤثر بود. 6 موفقيت تدابير امام (ره) در صحنه عمل: رهبري يك انقلاب، آنگاه موفق است كه در صحنه عمل و ميدان تجربه، كارآمدي و توفيق خود را بنماياند، و اين كارآمدي واقعيتي است كه توده مردم و اقشار انقلابي بخصوص نخبگان و چهره هاي شاخص جامعه قادرند تا آن را لمس كنند و دريابند. امام خميني(ره) در طول شكل گيري انقلاب اسلامي، و در تعامل و پيوند متقابل با انقلابيون و نيروهاي مبارز، درستي استراتژي و تصميمات خود را نيز به منصه ظهور مي رساندند. همان گونه كه پس از پيروزي انقلاب هم،

هشدارها و رهنمودهاي ايشان، در مدت زماني كوتاه يا بلند ؛ اتقان و درستي خود را مي نماياند. البته در اين عرصه، غالباً اجماع و اتفاق نظر حقيقي بين اقشار و آحاد جامعه به وجود نمي آيد، زيرا مخالفان و رقبا هرگز موفقيت ها را بر نمي تابند، ولي حقيقت بالاخره خود را نشان مي دهد. در جريان شكل گيري و رشد يك انقلاب، موفقيت گام هايي كه رهبري در پيشبرد انقلاب بر مي دارد و درستي تحليل ها، هشدارها و رهنمودهاي او، خود به خود در تكوين و تحكيم رهبري، نقشي اساسي داشته و بتدريج، اعتماد عمومي را به او جلب مي نمايد و عملاً نيز برجستگي و شايستگي او را نشان خواهد داد. نتيجه گيري رهبري يك جنبش اجتماعي بويژه هنگامي كه به يك انقلاب واقعي تبديل شود از مهم ترين عناصر و عوامل توفيق يا ناكامي آن جنبش و انقلاب است. در جريان شكل گيري و گسترش انقلاب اسلامي، كه از سال 40 با نهضت روحانيت آغاز شد، گرچه گروه ها، شخصيت ها و چهره هاي موجه و سابقه دار سياسي كم و بيش حضور داشتند و جريان هاي ديگري هم در اين دوره 15 ساله به وجود آمد كه همه خود را شايسته رهبري حركت مردم ايران مي دانستند و حتي با برخورداري از پشتوانه هاي حزبي و گروهي و يا حمايت هاي تبليغاتي خارجي، به رقابت با جريان اسلامي و رهبري امام خميني(ره) برانگيخته شدند، ولي در يك مسير تدريجي روبه شتاب، رهبري بلامنازع انقلاب، به شكلي بارز و برجسته، در شخص امام خميني متبلور شد. در اين پديده قطعاً

جايگاه فقهي و شأن مرجعيت امام(ره) و نيز خصوصيات معنوي ايشان بي تأثير نبوده است، ولي هرگز نمي توان پيدايش اين اجماع نخبگان و توده مردم را در چارچوب نظريه رهبري كاريزماتيك به همين عوامل منحصر ساخت؛ بلكه عواملي همچون حقانيت و منطقي بودن مواضع سياسي، صداقت و خلوص، قاطعيت و استواري، ارائه طرحي براي آينده، شيوه رهبري و توفيق عملي استراتژي مبارزه، در تكوين اين رهبري مؤثر بوده و تحليل واقع بينانه اين روند تدريجي، نشان مي دهد كه شكل گيري رهبري بلامنازع امام(ره)، مسيري كاملاً منطقي و عقلاني داشته است. البته اين روند بدون تأييدات و الطاف الهي كه در مجموعه روند انقلاب اسلامي تا به امروز همواره به طور معجزه آسايي پشتوانه اين انقلاب بوده است تحقق نمي يافت. والحمدللّه والسلام منابع مقاله:

مجله انديشه انقلاب اسلامي، شماره 2، ذوعلم، علي؛

بازگشت امام خميني به ايران

بازگشت امام خميني به ايران مسئله بازگشت امام خميني به ايران، از ابتداي اقامت او در پاريس مورد بحث محافل سياسي و مطبوعات بود، ولي پس از رفتن شاه اين سئوال در بيشتر مصاحبه ها عنوان مي شد، و پاسخ امام به همه مصاحبه كنندگان اين بود: «در اولين فرصت » . در روزهاي آخر دي 1357 خبر بازگشت قريب الوقوع امام خميني در رسانه هاي خبري انتشار يافت.روز 2 بهمن يگانهاي گارد شاهنشاهي، براي نمايش قدرت خود، در حضور خبرنگاران خارجي رژه رفتند.فرداي آن روز دولت و ارتش فرودگاههاي كشور را بستند و پرواز تمامي هواپيماها به ايران و از ايران به خارج متوقف شد.از همين موقع تظاهرات مردم تهران و شهرستانها در اعتراض به بسته شدن فرودگاهها شدت يافت و

روز 4 بهمن جمعيت كثيري به سوي فرودگاه مهرآباد روي آوردند و خواهان بازگشت امام خميني به وطن شدند. به رغم بسته شدن فرودگاهها و متوقف ماندن پرواز هواپيماها، چند تن از خلبانان شركت هواپيمايي ملي ايران اعلام كردند كه به پاريس خواهند رفت و امام خميني را با هواپيماي 707 به تهران خواهند آورد. در همين اوان، سران ارتش در گردهمايي روز 3 بهمن، با حضور ژنرال هايزر، مسئله جلوگيري از بازگشت امام خميني را مورد بحث قرار مي دهند: «...ژنرال ربيعي طرفدار اقداماتي به منظور جلوگيري از فرود هواپيماها در تهران بود او، سه راه پيشنهاد كرد: جلوگيري از پرواز هواپيما در هوا و منحرف ساختن آن، سعي كنيم كشور ديگري راه را بر هواپيما ببندد و آن را نابود كند، راه سوم مسدود كردن باند فرودگاه (....) به نظر من (هايزر) مسدود كردن باند فرودگاه راه عاقلانه تري بود، زيرا نشان مي داد كه دولت بر فرودگاه كنترل دارد و مي تواند قدرت و حاكميت خود را نشان دهد...» علاوه بر اخبار و اطلاعات مربوط به تغيير مسير هواپيماي امام خميني، گزارشاتي درباره سوء قصد عليه جان او، انتشار يافت.هايزر نيز در مذاكراتش با سران ارتش به اين موضوع اشاره كرده و مي گويد: «مطبوعات خبر مي دادند كه پس از تهديدهاي جديد عليه جان (امام) خميني، تعداد محافظان اقامتگاهش در پاريس دو برابر شده است.فرانسويها گله مي كردند كه اين كار براي آنها بسيار گران تمام مي شود.من ژنرالها را زير فشار گذاشتم تا بدانم آيا اقداماتي عليه جان خميني شروع كرده اند، كناياتي دريافت كردم، ولي پاسخ روشني نشنيدم.آنها گفتند

گروهي در سوئيس وجود دارد كه اين نوع اعمال را انجام مي دهد، اما من نمي توانم قضاوت كنم كه آن گروه با افسران تماس داشتند» . (1) يادداشتهاي برژينسكي مشاور امنيتي پرزيدنت كارتر نيز موضوع توطئه عليه امام خميني را تاييد مي كند.وي در اين مورد مي گويد: «...در 22 ژانويه براون گزارش كرد، هايزر به او اطلاع داده كه بختيار آماده مقابله با خميني، هنگام بازگشت وي مي باشد، هواپيماي او، از مسير پرواز منحرف و پس از فرود اجباري، بازداشت خواهد شد.سئوال ما اين بود كه آيا ما، آمادگي داريم كه بختيار را در انجام اين عمل تشويق كنيم و تصميم او را قوت بخشيم.اين موضوع طي دو روز بعد، ميان ونس، براون و من مورد بحث و بررسي قرار گرفت... روز 23 ژانويه پيامي از سوي هايزر و سوليوان دريافت كرديم.در اين پيام خواسته شده بود دستور العملهاي قبلي را تغيير دهيم و به آنها اجازه دهيم براي امكان برقراري ائتلاف ميان نظاميان و عناصر مذهبي اقدام كنند.اين پيشنهاد كارمان را پيچيده تر كرد. ونس، قويا موافق اين كار بود و من سخت مخالف بودم.ما، حتي بين خودمان در زمينه چگونگي پاسخ به تصميم بختيار در مورد جلوگيري از بازگشت (آيت الله) خميني، اختلاف نظر جدي داشتيم.ونس عقيده داشت بايد به بختيار و خميني توصيه كنيم آيت الله به ايران مراجعت نكند، زيرا برخورد و درگيري براي هر دو طرف، فاجعه به بار خواهد آورد.من و براون بر اين عقيده بوديم حالا كه بختيار تصميم به ايستادگي دارد، بايد از او حمايت كنيم. روزهاي 23 و 24 ژانويه (3 و 4

بهمن 1357) جلسات متعددي براي بحث و گفتگو در اين مورد، بين خودمان و نيز با حضور رئيس جمهوري داشتيم.هنگامي كه من پرزيدنت را از طرح بختيار آگاه ساختم، واكنش اوليه اش بسيار مثبت بود و گفت «عالي » است.اما ونس به شدت مخالفت كرد و گفت نتايج اين امر منجر به اختلال و بي نظمي وسيعي خواهد شد و حتي محتمل است (امام) خميني به قتل برسد، و حوادث غير قابل انتظاري پيش آمد كند. ما تمام آن روز به گفتگو ادامه داديم.براون و من گفتيم اگر بختيار قصد دارد خميني را توقيف كند، بايد بدين كار تشويق شود و افزودم: هرگونه اشاره مخالفي عليه آن از سوي ما، اشتباه بزرگي خواهد بود.سرانجام به دليل عدم توافق درباره اين موضوع، نتوانستيم پيش نويس دستور العمل مشخصي را تهيه كنيم و من ناگزير، چند راه حل مختلف به رئيس جمهوري پيشنهاد كردم. رئيس جمهور با پيش نويس پيشنهاد ونس مبني بر اجرا نكردن طرح بختيار موافقت نكرد و طرح پيش نويس من و براون را با مختصر تغييراتي انتخاب نمود، در حقيقت به بختيار، براي اجراي پيشنهادش، چراغ سبز داده شد. متاسفانه، خميني بازگشت خود را به تاخير نينداخت، هر چند بختيار در كشمكشهاي اوليه به پيروزي رواني محدودي دست يافت، اما موضوع همچنان لا ينحل باقي ماند» . (2) در حالي كه واشينگتن و تهران درباره نحوه جلوگيري از ورود آيت الله خميني به ايران بحث و مذاكره مي كردند، امام خميني، آماده بازگشت به ايران بود و با تصميم گيري متهورانه و سرعت عمل، قصد داشت حريف را «مات » كند.به گفته ژنرال

هايزر «حركات و اقدامات جناح خميني به حدي هوشمندانه انجام مي گرفت كه من متحير بودم چه كسي برنامه ريزي آنها را انجام مي دهد و هنوز هم پاسخ اين سئوال را پيدا نكرده ام » . (3) به رغم بسته بودن فرودگاهها و پخش خبرهاي مربوط به سوء قصد به جان امام خميني و نيز منحرف ساختن هواپيماي حامل وي، امام اعلام كرد، هر زمان بخواهد به ايران مراجعت مي كند.كميته استقبال، برنامه مفصلي براي استقبال از او تهيه ديده بود. روز 9 بهمن ناگهان بختيار اعلام كرد كه فرودگاه براي ورود آيت الله خميني باز است.بختيار در توجيه تغيير تصميم خود مي گويد: «...من قضيه را به اين شكل مي ديدم، اين ملا، كه در ايراني بودنش شكي نيست، مي تواند به ايران بازگردد، ولي اگر خلافي از او سر بزند، توسط دادگاههاي صالح و طبعا با تمام تضمينهايي كه قانون پيش بيني كرده است به محاكمه كشانده خواهد شد (...) به من ايراد گرفته اند كه چرا گذاشتم او به ايران بازگردد.آيا مي توانستم نگذارم؟ (....) به علاوه از قديم و نديم گفته بودم كه تمام ايرانيان بدون اجازه دولت حق ورود به ايران را دارند.به اين اصل اعتقاد داشتم و امروز هم به آن معتقدم كه جزو حقوق طبيعي هر شهروندي است..» . (4) واقعيت اين است كه بختيار نمي توانست به طور نامحدود فرودگاهها را بسته نگه دارد.بستن فرودگاهها، كنجكاوي ده ها تن خبرنگاران خارجي را كه در اطراف اقامتگاه امام، در انتظار دريافت خبر بودند، بيشتر كرده بود.به گفته بختيار، او نمي توانست مانع بازگشت يك تبعه ايراني به

كشورش شود.مسئله بستن فرودگاهها يك وسيله تبليغاتي به نفع امام خميني و به ضرر بختيار بود، از سوي ديگر اعلام آمادگي براي بازگشت به ميهن و ممانعت دولت بختيار، مردم ايران را به هيجان درآورد و ابعاد ناآراميها را وسيعتر ساخت. سرانجام مبارزه تبليغاتي، با عقب نشيني بختيار و باز شدن فرودگاهها پايان يافت و برنامه بازگشت امام خميني براي روز 12 بهمن اعلام شد.

بازگشت پيروزمندانه روز 12 بهمن 1357 (1 فوريه 1979) امام خميني پس از 14 سال و چند ماه تبعيد با هواپيماي 747 شركت هواپيمايي فرانسه (ايرفرانس) عازم ايران گرديد.150 تن خبرنگار خارجي كه عمده ترين شبكه خبري دنيا را تشكيل مي دادند، همراه امام در «پرواز انقلاب » حضور داشتند.در فرودگاه پاريس، امام ضمن پيامي به ملت فرانسه، از ميهمان نوازي مردم و دولت و اهالي نوفل لوشاتو، تشكر كرد، سپس به چند سئوال خبرنگاران پاسخ داد.در مورد دولت بختيار، مواضع قبلي خود را تكرار كرد و گفت «ملاقات را نمي پذيرم، مگر آنكه استعفا بدهد و كنار برود» در مورد ارتش، ضمن تاييد تماسهايي كه در تهران با ارتش بوده است گفت «اگر مقتضي بدانيم، باز هم تماس حاصل خواهيم كرد» و افزود: «ما از ارتش مي خواهيم كه هر چه زودتر به ما متصل شود.ما مي خواهيم ارتش مستقل باشد، و از قيد اجانب خارج شود، آزاد شود. آنها فرزندان ما هستند، ما به آنها محبت داريم بايد به دامن ملت بيايند و ارتش و ملت از همديگر هستند.ارتش بايد از دولت غاصب كنار برود، تا مردم تكليفشان را با او معين كنند...» شانزده روز پيش، محمد رضا شاه،

در حالي كه يگانهاي گارد شاهنشاهي، فرودگاه مهرآباد را محاصره كرده بودند، طي مراسم غير رسمي، با شتاب ايران را براي هميشه ترك كرد و اكنون، امام خميني با حضور و محتملا تهديد ارتش نيم ميليون نفري رژيم، همراه با پنجاه تن همراهانش، به ايران باز مي گشت.كميته استقبال مسئوليت امور انتظامي را به عهده داشت. (5) استقبال از امام، در تاريخ معاصر ايران بي سابقه بود.مراسم ورود آيت الله، به طور زنده از راديو و تلويزيون پخش شد. هواپيماي ايرفرانس حامل آيت الله و همراهان در ساعت 30/9 صبح در فرودگاه مهرآباد به زمين نشست.امام خميني، پس از ابراز تشكر از مستقبلين، طي سخنان كوتاهي، با تكرار برنامه سياسي خود، دولت بختيار را غير قانوني و غاصب دانست و گفت: «...ما اين دولت را نمي توانيم بپذيريم.ملت ايران راي بر سقوط سلطنت داده است.بنابراين، ما نه مجلس را قبول داريم و نه حكومت را قانوني مي دانيم.بايد دولت كنار برود.شوراي انقلاب حكومت را تعيين خواهد كرد.حكومت موقت موظف خواهد بود كه مقدمات رفراندوم را تهيه كند.قانون اساسي كه تدوين شد، به آراء عمومي گذاشته مي شود، كه اگر مردم قبول كنند، رژيم جمهوري و قانون جمهوري خواهد بود... من، اعلام مي كنم كه دولت فعلي غاصب است و غير قانوني است و اگر زيادتر از اين لجاجت كند مسئول خواهد بود....» (6) در بهشت زهرا، امام خميني، با تاكيد بر حاكميت ملي و نقش مردم در تعيين سرنوشت خود، غير قانوني بودن مجلسين را مطرح كرد و گفت: چنانچه حكومت و سلطنت دولتي و فردي، در يك مرحله با راي مردم بوده باشد و

آن حكومت و دولت مشروعيت قانوني داشته باشد، اين امر، حق آن مردم و نسلهاي بعدي را از بين نمي برد كه هر زمان آن تصميم را نادرست ديدند، آن را لغو كنند. امام خميني، در توجيه اين نظريه اظهار داشت: «...ما فرض مي كنيم كه يك ملتي تمامشان راي دادند كه يك نفري سلطان باشد، بسيار خوب، اينها از باب اينكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند، راي آنها براي آنها قابل عمل است.لكن اگر چنانچه ملتي راي دادند، ولو تمامشان، به اينكه اعقاب اين سلطان هم سلطان باشد، به چه حقي ملت پنجاه سال پيش از اين سرنوشت ملت بعد را معين مي كند؟ سرنوشت هر ملتي به ست خودش است (....) مگر پدرهاي ما، ولي ما هستند، مگر آن اشخاصي كه در صد سال پيش از اين، هشتاد سال پيش از اين بودند، مي توانند سرنوشت يك ملتي را كه بعدها وجود پيدا مي كنند، آنها تعيين بكنند؟» در مورد راي مجلسين در تاييد دولت بختيار گفت: «...اين ملت حرفي را كه داشتند گفتند، حالا هم مي گويند ما اين وكلا را غير قانوني مي دانيم، اين مجلس سنا را غير قانوني مي دانيم.اين دولت را غير قانوني مي دانيم.آيا كسي كه خودش از ناحيه مجلس، از ناحيه مجلس سنا، و از ناحيه شاه منصوب است و همه اينها غير قانوني هستند، مي شود كه قانوني باشد؟ ما مي گوييم شما غير قانوني هستيد و بايد برويد...» امام خميني درباره تعيين دولت آينده به جاي دولت بختيار گفت: «من توي دهن اين دولت مي زنم، من، به پشتيباني اين ملت، دولت تعيين مي

كنم.من به واسطه اينكه اين ملت مرا قبول دارد (...) اين آقا، كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقايش هم قبول ندارند.ملت هم قبولش ندارند.ارتش هم قبولش ندارند.فقط آمريكا از او پشتيباني كرده و فرستاده و به ارتش دستور داده كه از او پشتيباني بكنند، انگليس هم از اين پشتيباني كرده و گفته كه بايد از او پشتيباني بكنيد.» امام در برابر اين سخن بختيار كه گفته بود كه در مملكت دو تا دولت نمي شود، اظهار داشت: «مي گويد كه در يك مملكت كه دو تا دولت نمي شود، خوب، اين واضح است، اين يك مملكت دو تا دولت ندارد.لكن دولت غير قانوني بايد برود.تو، غير قانوني هستي، دولتي كه ما مي گوييم دولتي است كه متكي به آراء ملت است، متكي به حكم خداست.تو بايد يا خدا را انكار كني، يا ملت را.» (7) آنگاه امام خميني خطاب به ارتش و افسران آن گفت: «مي خواهيم كه ارتش ما مستقل باشد.آقاي ارتشبد! شما نمي خواهيد؟ شما نمي خواهيد كه مستقل باشيد؟ آقاي سرلشكر، شما نمي خواهيد مستقل باشيد؟ شما مي خواهيد نوكر باشيد؟ من به شما نصيحت مي كنم كه بياييد در آغوش ملت، همان كه ملت مي گويد، بگوييد ما بايد مستقل باشيم (...) اسلام براي شما بهتر از كفر است.ملت براي شما بهتر از اجنبي است.ما براي شما مي گوييم اين مطلب را، شما هم براي خودتان اين كار را بكنيد، رها بكنيد اين را.خيال نكنيد كه اگر رها كرديد، ما مي آييم شما را به دار مي زنيم.اين چيزهايي است كه ديگران درست كرده اند...» (8)

موضع واشينگتن پس از

بازگشت امام يك روز پيش از بازگشت آيت الله خميني به ايران، ژنرال هايزر، با ارتشبد قره باغي رئيس ستاد مشترك ملاقات كرد.قره باغي به فرستاده رئيس جمهوري آمريكا گفت: «ارتش از دكتر بختيار حمايت مي كند و دستورات او را اجرا خواهد نمود و افزود: اگر بختيار در مذاكراتش با (امام) خميني به سازش برسند، ارتش براي پايان يافتن بن بست موجود و تامين صلح و آرامش، از بختيار پشتيباني مي كند ولي اگر خميني از مذاكره براي رسيدن به تفاهم امتناع كند و در صدد تعيين يك دولت رقيب برآيد، ارتش به منظور حمايت از دولت و جلوگيري از سقوط آن، موضع دفاعي خواهد گرفت.» (9) سفير آمريكا در تهران درباره موضع دولت آمريكا نسبت به جناحهاي سياسي ازوزارت خارجه، كسب تكليف كرد.پاسخ واشينگتن پشتيباني از روند قانون اساسي و مشاوره نزديك با دولت بختيار بود «اگر بختيار از او (سفير) خواست با خميني ملاقات و مذاكره كند، او بايد اين كار را انجام دهد.اگر خميني خواستار ديدار با او (سفير) شد، بايد ابتدا با بختيار مشورت كند. به سوليوان دستور داده شد، نبايد با شوراي انقلاب مذاكره نمايد، زيرا اين امر به نشانه شناسايي شورا به عنوان يك سازمان و يا يك دولت تلقي خواهد شد، با اين حال سفير بايد تماس خود را با عناصر اپوزيسيون، كه قبل از بازگشت خميني با آنها تماس داشت همچنان حفظ كند.» (10) اين دستور العمل جديد، در دوم فوريه - روز بعد از بازگشت امام خميني به تهران - به سوليوان ابلاغ شد.روز بعد، جان استمپل (11) مقام سياسي سفارت آمريكا، با يكي از

اعضاي نهضت آزادي ايران تماس گرفت.اين شخص به استمپل گفت كه اعضاي نهضت شب پيش با بختيار ملاقات و مدت دو ساعت مذاكره كرده اند در نتيجه بختيار با دو شرط، حاضر براي مصالحه شده است: 1) بختيار به عنوان نخست وزير باقي بماند و هر چه زودتر ترتيب يك همه پرسي را فراهم كند.در اين همه پرسي مردم رژيم سلطنت يا جمهوري اسلامي را انتخاب خواهند كرد. 2) بختيار از نخست وزيري استعفا كند ولي تا پايان همه پرسي عهده دار اداره امور كشور باشد.به گفته گاري سيك، آيت الله خميني به رغم اصرار و توصيه فراوان مشاورانش، هر دو شرط پيشنهادي را رد كرد و گفت «بختيار بايد برود، زيرا فرمان نخست وزيري او را شاه صادر كرده است.شوراي سلطنت نيز غير قانوني است.تنها راه حل، تعيين يك نخست وزير موقت براي نظارت بر اجراي رفراندوم است.ارتش نيز بايد خود را كنار بكشد.» (12) 1 آيت الله خميني، حتي در دوراني كه در پاريس اقامت داشت، پيشنهاد و توصيه «مذاكرات با دولت را براي حصول توافق » از سوي ياراني، كه در ايران بودند و انقلاب را اداره مي كردند قويا رد كرد و تنها كناره گيري شاه را راه حل بحران مي دانست.بديهي است كه پس از بازگشت پيروزمندانه اش به ايران، هيچ گونه راه حلي را جز تعيين دولت از سوي خود، نمي پذيرفت و حتي، مقابله با ارتش را، با اعتقاد به عدم موفقيت نيروهاي مسلح و پيروزي انقلاب، قطعي مي دانست و اين پيش بيني واقع بينانه، ده روز بعد (22 بهمن) به ثبوت رسيد.

بازرگان در مسند نخست وزيري

آيت الله خميني چهار روز پس از ورود به تهران (15 بهمن 1357) مهندس مهدي بازرگان را به نخست وزيري منصوب كرد.امام خميني هنگام معرفي نخست وزير دولت موقت انقلاب گفت: «براي اينكه خاتمه بدهيم به اين وضع هر چه زودتر، به اتكاء آراء عمومي كه بر ماست و ما، به احتساب آراء عمومي، و شما مي بينيد كه آراء عمومي كه با ماست و ما را به عنوان وكالت و يا به عنوان رهبري قبول دارند، يك دولتي را معرفي مي كنم.رئيس دولتي را معرفي مي كنم، موقتا دولتي را تشكيل بدهيد كه هم به آشفتگيها خاتمه بدهد و هم اين مسائل كنوني كه مجلس مؤسسان است، يعني ترتيب انتخابات مجلس مؤسسان را بدهد و مقدمات آن را درست كند و مجلس مؤسسان تاسيس بشود و انتخابات مجلس هم انجام بشود و آنها دولت قانوني را انتخاب بكنند و مجلس مؤسسان كه تشكيل شد، جمهوري اسلامي را به رفراندوم بگذارد (...) لهذا، دولت موقت را تعيين كرديم.» (13) سپس امام خميني درباره شخصيت مهندس بازرگان و سوابق سياسي او، و دلايل انتصابش به نخست وزيري گفت: «و چون جناب آقاي مهندس بازرگان را سالهاي طولاني است كه از نزديك مي شناسم، مردي است فاضل، متدين از لحاظ رياست و امين به ملت و ملي و بدون گرايش به چيزي كه خلاف مقررات شرع است.من ايشان را معرفي مي كنم كه ايشان رئيس ولت باشد.ايشان واجب الاتباع است، ملت بايد از او اتباع كند، يك حكومت عادي نيست، يك حكومت شرعي است، بايد از او اتباع كند، مخالفت با اين حكومت مخالفت با شرع است....»

(14) معرفي مهندس بازرگان به نخست وزيري دولت موقت، با استقبال وسيع مردم و راهپيماييهاي عظيم روبه رو شد.دكتر بختيار، در واكنش نسبت به تشكيل دولت موقت گفت: «هرگونه تغيير حكومت بايد از طريق انتخابات آزاد صورت گيرد، نه توسط گروهي مردم هيجان زده كه در خيابانها به راه مي افتند (....) اگر او (آيت الله خميني) مي خواهد چنين دولتي در شهر مقدس قم تشكيل دهد اجازه خواهم داد.اين جذاب خواهد بود.ما، واتيكان كوچك خود را خواهيم داشت، اما به طور جدي بگويم كه به آيت الله خميني اجازه تشكيل يك دولت واقعي نخواهم داد و او نيز، اين را مي داند. (....) آيت الله خميني بايد درك كند كه من قانون هستم و دولت من تنها دولت ايران است.من در تمام عمر در راه دموكراسي مبارزه كرده ام و در اصول و عقايدم، نه با آيت الله خميني سازش خواهم كرد و نه با كسي ديگري...» (15) متن فرمان نخست وزير مهندس بازرگان بدين شرح بود: 14/6/1399 15/11/1357 بسم الله الرحمن الرحيم جناب آقاي مهندس بازرگان بنا به پيشنهاد شوراي انقلاب بر حسب حق شرعي قانوني ناشي از آراء اكثريت قاطع قريب به اتفاق ملت ايران كه طي اجتماعات عظيم و تظاهرات وسيع و متعدد در سراسر ايران نسبت به رهبري جنبش ابراز شده است و به موجب اعتمادي كه به ايمان راسخ شما به مكتب مقدس اسلام و اطلاعاتي كه از سوابقتان در مبارزات اسلامي و ملي دارم، جنابعالي را بدون در نظر گرفتن روابط حزبي و بستگي به گروهي خاص مامور تشكيل دولت موقت مي نمايم تا به ترتيب اداره امور

مملكت و خصوصا انجام رفراندوم و رجوع به آراء عمومي ملت درباره تغيير نظام سياسي كشور به جمهوري اسلامي و تشكيل مجلس مؤسسان از منتخبين مردم جهت تصويب قانون اساسي نظام جديد و انتخاب مجلس نمايندگان ملت بر طبق قانون اساسي جديد را بدهيد.مقتضي است كه اعضاي دولت موقت را هر چه زودتر با توجه به شرايطي كه مشخص نموده ام تعيين و معرفي نماييد.كارمندان دولت، ارتش و افراد ملت با دولت موقت شما همكاري كامل نموده و رعايت انضباط را براي وصول به اهداف مقدس انقلاب و سازمان يافتن امور كشور خواهند نمود.موفقيت شما و دولت موقت را در اين مرحله حساس تاريخي از خداوند متعال مسئلت مي نمايم. روح الله الموسوي الخميني روز بعد بختيار، ماهيت جمهوري اسلامي عنوان شده از سوي امام خميني را زير سئوال كشيد و گفت: «هيچ كس نمي داند كه جمهوري اسلامي او چيست؟ او، نه كثرت گرايي سياسي و نه دموكراسي را مي پذيرد.او مي خواهد روحانيون، قانون الهي را اجرا كنند و همه حرف آنها همين است.مي گويند شما فرمانتان را از ايشان (شاه) گرفته ايد.بنده مي توانم بگويم كه دكتر مصدق ها، مستوفي الممالك ها، و خيلي اشخاص كه از ما بزرگتر بوده اند، همين كار را كرده اند و تمام اين وزراي جبهه ملي و تمامي اين قضات پاك دامن هم، همين فرامين را داشته اند.بنده نمي توانم ببينم چرا اين فرمان وقتي به دست من رسيد، اين قدر ارزشش كاسته شده، يا منفور تلقي مي شود.» (16) 1 دكتر بختيار، در توجيه مشروعيت نخست وزيري خود، نخواست يا نتوانسته بود، اختلاف شرايط و

اوضاعي را كه منجر به نخست وزيري دكتر محمد مصدق، در ارديبهشت 1330 گرديد، با شرايط دي ماه 1357 كه او فرمان نخست وزيري گرفت درك كند، دكتر مصدق به عنوان رهبر نهضت ضد استعماري ملت ايران، براي ملي كردن صنعت نفت به ميدان آمده بود، و نيروي عظيم مردمي از او پشتيباني مي كرد.به اعتراف محمد رضا شاه هيچ قدرتي در داخل ايران، توان مقابله با او را نداشت (17) و پس از كسب راي تمايل مجلس، شاه ناگزير به زمامداري او، تن در داد، در صورتي كه دي ماه 1357، رژيم ايران، در برابر طوفان عظيم انقلاب، در شرف فروپاشي بود، شاه سفر خود را به خارج از كشور تدارك مي ديد، و بختيار ابتدا فرمان نخست وزيري را گرفت و بعد مجلس به او راي اعتماد داد. بختيار در مجلس شوراي ملي، لزوم احترام به قانون اساسي و دفاع از ديگر قوانين مملكت را تاكيد كرد و يادآور شد كه به حكم قانون در مقام نخست وزيري خواهد ماند: «من با داد و فرياد و هو و جنجال حكومتهايي كه در تخيل مردم به وجود آيد، تسليم نمي شوم.بايد حكومتي با قانون بيايد و با قانون برود.آن كه با راي نمايندگان مجلس آمده، فقط با راي نمايندگان مجلس خواهد رفت.شما نمايندگان نيز آزاد هستيد كه يا از نمايندگي صرفنظر كنيد و استعفا دهيد و يا در سنگر پارلمان بمانيد.ولي من در مقام نخست وزير قانوني مملكت مي مانم تا انتخابات آزاد آينده را انجام بدهم.» (18) طي هفت روز، بين انتصاب مهندس بازرگان و پيروزي انقلاب، بختيار همچنان از مشروعيت و قانوني

بودن نخست وزيري خود دفاع مي كرد و بازرگان را تهديد مي نمود، وي روز 18 بهمن گفت: «تا زماني كه اين شوخيها ادامه دارد.با آنها كاري ندارم، اما اگر پا را از اين فراتر نهند، به قدرت قانون پاسخ آنها داده خواهد شد.» (19) وي در جاي ديگر مدعي شد كه: «آيت الله خميني حق تعيين نخست وزير را ندارند (...) آنها در جستجوي هياهوي خياباني و شعارهاي بي معني، كه با فريادهاي گوش خراش تكرار مي شود، هستند.آنها به اين ترتيب مي خواهند بگويند ما اكثريت داريم، در حالي كه اكثريت بايد متين، آرام و خاموش باشد.» (20) مهندس بازرگان در روز 20 بهمن 1357 طي نطقي در حضور دهها هزار تن از مردم تهران كه در دانشگاه تهران اجتماع كرده بودند، پيرامون نظريات بختيار و ادعاي قانوني بودند نخست وزيري او به تفصيل پاسخ داد و گفت: «...آنچه مورد اشكال و ايراد و اختلاف است، ايراد قانوني بودن دولت ايشان و نشستنشان و گفتنشان سر جاي همان غاصبين و دشمنان ملت و تمكين كامل نكردن به خواسته ملت و انقلاب است.خودش را دولت قانوني مي داند، به دليل اينكه او را شاه به اين مقام برگزيده است و ثانيا مجلس راي اعتماد به ايشان داده اند.تعجب از اين است كه آقاي دكتر بختيار، كه تا همين اواخر اعتراف و اعتراض به پايمال شدن قانون اساسي مي كرد، حزب رستاخيز و مجلس سنا و مجلس شوراي ملي را تحميلي و فرمايشي و ساواكي مي دانست، حالا دو دستي به آنها مي چسبد.اختلاف اينجاست، اشكال اينجاست...» (21) روز بعد، از ساعت چهار بعد از

ظهر حكومت نظامي اعلام شد.امام خميني از مردم خواست به دستور دولت اعتنا نكنند.به دنبال اين اخطار و اعلاميه دولت موقت، مردم به خيابانها ريختند.همان شب درگيري همافران، با افراد گارد سلطنتي در پادگان دوشان تپه شروع شد.فرداي آن روز (22 بهمن) ارتش اعلام بي طرفي كرد، چند ساعت بعد، بسياري از پاسگاههاي پليس و چند پادگان و پايگاه نظامي به دست مردم افتاد، و بدين ترتيب، دولت 37 روزه بختيار سقوط كرد... پي نوشت ها: 1. General Robert E.Huyser;Mission to Tehran,p.182. 2. Zbigniew Brezinski;power and principle,pp.388 -389. 3. Huyser;op.cit.,p,184. 4. يكرنگي، صفحات 213- 212. 5. اسامي اعضاي كميته استقبال و وظايف هر يك بدين شرح بود: آقايان علي اصغر تهرانچي، مسئول انتظامات، محمد توسلي، تبليغات، صباغيان، برنامه ريزي، حسين شاه حسيني، تداركات، حجت الاسلام محمد مفتح، سخنگو، حجت الاسلام شيخ فضل الله محلاتي رابط روحانيت، آيت الله مطهري، سرپرست. 6. روزنامه ها، 12 بهمن 1357. 7. صحيفه نور، جلد 4، 283- 280. 8. روزنامه ها، مورخ 12 بهمن 1357. 9. Sick;op.cit.,p.150. 10. Sick;Ibid.,p.150. 11. John Stempel. 12. Sick,Ibid,p.150. 13. آخرين تلاشها، در آخرين روزها، صفحات 195- 192. 14. همان، صفحات 195- 192. 15. روزنامه كيهان، 15 بهمن 1357. 16. روزنامه كيهان، 16 بهمن 1357. 17. محمد رضا شاه، پاسخ به تاريخ، صفحه 84 (از متن انگليسي) . 18. روزنامه كيهان، 16 بهمن 1357. 19. روزنامه كيهان، 18 بهمن 1357. 20. روزنامه كيهان، 21 بهمن 1357. 21. روزنامه كيهان، 20 بهمن 1357. منابع مقاله:

تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ايران، ج 2، نجاتي، غلامرضا ؛

عزيمت امام خميني (ره) به پاريس

عزيمت امام خميني (ره) به پاريس پس از شكست مانورهاي

شريف امامي به منظور جلب حمايت جناحهاي سياسي و مذهبي، فعاليتهاي سياسي براي ساكت كردن آيت الله خميني و يا اخراج او از نجف آغاز گرديد.رژيم عراق نيز با توجه به نفوذ روزافزون آيت الله به عنوان بارزترين خصيت برجسته مبارز مذهبي در عراق، كه اكثريت جمعيت آن را شيعيان تشكيل مي دهند و نيز مشاهده آثار انقلاب در ايران و نقش آيت الله در به حركت درآوردن توده ها، نگران شده بود.توافق بر سر ساكت كردن آيت الله خميني و يا اخراج ايشان از نجف در مذاكراتي كه بين وزراي خارجه ايران و عراق، كه براي شركت در اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل به نيويورك رفته بودند صورت گرفت. (1) سپس هيئتي از تهران به بغداد رفت و مذاكراتي با مقامات عراقي در زمينه هماهنگ ساختن سياست دولتين ايران و عراق درباره آيت الله خميني به عمل آمد.متعاقب اين اقدامات، محدوديتهايي براي امام فراهم ساختند و حتي، ماموران امنيتي، منزل آيت الله را محاصره كردند.سرانجام چون آيت الله حاضر به تبعيت از نظريات دولت عراق نشد، تصميم به ترك خاك آن كشور گرفت. (2) آيت الله خميني ابتدا در نظر داشت به سوريه برود، ولي چون روابط عراق و سوريه به شدت تيره شده بود و محتملا دولت عراق اجازه خروج نمي داد، عزيمت به سوريه، از طريق كويت در نظر گرفته شد، اقدامات مربوط به خروج به وسيله آقاي دعائي به ترتيب خاصي فراهم گرديد.ويزاي كويت را سيد احمد مهري، از كويت گرفت.شب قبل از حركت دكتر ابراهيم يزدي وارد نجف شد و صبح روز 13 مهر، آيت الله خميني و همراهان با

اتومبيل عازم كويت گرديدند. (3) با آنكه امام خميني داراي ويزاي معتبر بود، دولت كويت از ورود او و همراهان به داخل خاك كويت جلوگيري كرد.دولت عراق نيز اجازه بازگشت آنها را به عراق نداد.بدين سان اين قافله كوچك مدتي در مرز كويت سرگردان بود.سرانجام چون آيت الله و همراهان تصميم گرفتند به پاريس مسافرت كنند اجاز داده شد به بغداد بروند و روز بعد، عازم فرانسه شوند. (4) به گفته گري سيك، معاون برژينسكي رئيس شوراي امنيت ملي كاخ سفيد، هنگامي كه آيت الله در مرز كويت و عراق بود، ريچارد كاتم، كارشناس امور خاورميانه و ايران، به او تلفن و توصيه كرده است تا دولت آمريكا براي رفع مشكل مسافرت آيت الله مداخله كند، ولي گري سيك گفته بود «ما مداخله نمي كنيم » . (5) روز 15 مهرماه آيت الله خميني و همراهان با هواپيما وارد فرودگاه پاريس شدند.دولت فرانسه پس از مشورت با دولت ايران، با ورود ايشان به خاك فرانسه موافقت كرد.محتمل است توافق دولت ايران و شاه با اقامت آيت الله خميني در فرانسه، به دلايل دورتر شدن آيت الله از ايران و مشكلتر شدن مسافرت روحانيون و طرفداران بوده است.در صورتي كه اين محاسبه اشتباه بود، به رغم مسافت چهار هزار كيلومتري بين ايران و فرانسه، آيت الله خميني با استفاده از تلفني كه در نوفل لوشاتو (6) محل اقامت خود در حومه پاريس در اختيار داشت، به طور منظم با تهران در ارتباط بود. (7) والري ژيسكاردستن (8) چگونگي ورود آيت الله خميني را به پاريس، همچنين تصميم دولت فرانسه را در زمينه موافقت با اقامت او،

بدين شرح نقل كرده است: «ورود آيت الله خميني به فرانسه غير منتظره بود.وي روز 6 اكتبر 1978 گذرنامه قانوني خود را به ماموران پليس فرودگاه روآسي، مجاور بغداد، ارائه كرده بود.آيت الله از سال 1966 به عنوان پناهنده در عراق به سر مي برد.دولت صدام حسين، به دلايل سياسي و به منظور به حالت عادي درآوردن روابطش با ايران، آيت الله را اخراج كرد.گفته شد وي ابتدا براي عزيمت به الجزاير يا پاريس ترديد داشت و سرانجام عازم فرانسه گرديد (....) دولت فرانسه، بر اساس اصول و قواعد معمول، به همه كساني كه به علل سياسي در كشورشان مورد ظلم و ستم قرار مي گيرند پناهندگي اعطا مي كند و در دوران هفت ساله رياست جمهوري من، به تعداد زيادي از مردم شيلي، در درجه اول و نيز از ويتنام و كامبوج پناهندگي سياسي داده شده است، ولي دولت فرانسه به افرادي كه قصد مبارزه ستيزگرانه دارند، اجازه اقامت نمي دهد (....) صبح روز بعد، سفير دولت شاهنشاهي ايران، به طور رسمي به وزير امور خارجه فرانسه اطلاع مي دهد كه دولت ايران خواستار هيچ گونه مخالفت و محدوديتي براي اقامت آيت الله خميني در فرانسه، نمي باشد. روز 15 اكتبر سفير ما در ايران، در گزارش تلگرافي اطلاع داد، در ديداري كه با نخست وزير ايران داشته به او، گفته شده است با حضور و اقامت (آيت الله) خميني در فرانسه، با رعايت قوانين و مقررات معمول در آن كشور، هيچ گونه مخالفتي ندارد، تنها تقاضاي نخست وزير ايران اين است كه اخبار و اطلاعات مربوط به فعاليتهاي آيت الله را به اطلاع

او برسانيم، و ما نيز به همين نحو عمل كرديم.» (9) سپس رئيس جمهوري فرانسه تصميم دولت فرانسه را در اخراج آيت الله خميني ازپاريس به علت فعاليتهاي ضد رژيم ايران و مخالفت شاه بدين شرح روايت كرده است: «....در اواخر نوامبر، سفير ايران به ما اطلاع داد كه كاست هاي پيام آيت الله، همچنان به ايران فرستاده مي شود.من به آقاي شايه (10) متصدي امور قراردادها، در وزارت خارجه دستور دادم به نوفل لوشاتو برود و رسما اخطار كند كه «دولت فرانسه اين وضع را تحمل نخواهد كرد» .روز 4 دسامبر اين دستور اجرا شد.... روز دوشنبه، كاست هاي تازه اي، حاوي پيام آيت الله به تهران ارسال و پخش شد، در اين پيامها، حتي قتل شاه توصيه شده بود. تحمل اين وضع ديگر امكان نداشت، در اينجا، مسئله تنها مربوط به ايران نبود، احترام به قوانين پناهندگي فرانسه و نيز حيثيت كشورمان در ميان بود. بي درنگ وزير كشور را به اليزه (كاخ رئيس جمهوري) احضار كردم و از او خواستم، اقدامات و پيش بيني مقتضي به عمل آورد و در صورت صحت موضوع، ترتيب اخراج آيت الله را از كشورمان فراهم نمايد.من تاكيد كردم مقدمات مربوط به اخراج او را تا پايان هفته فراهم سازد.وزير كشور، احتمال واكنش و خطر ناشي از اين تصميم و نتايج آن را در تهران، در رابطه با هموطنانمان در ايران و نيز منافع فرانسه تشريح كرد (....) من به او گفتم: تصميم خود را گرفته ام و خاطرنشان ساختم كه نمي توانم اجازه بدهم فرانسه صحنه آشوب و ناآرامي شود.... چهارشنبه، ترتيبات مربوط به اخراج، براي

صبح روز جمعه، به من گزارش شد.آيت الله به الجزاير فرستاده مي شد، زيرا در گذشته نيز قصد عزيمت به آن كشور را داشت.همه اقدامات لازم براي عزيمت او انجام شده بود و من آن را تصويب كرده بودم. (11) آخرين اقدامات ضروري، آگاه ساختن شاه بود، توصيه كردم از طريق سفيرمان در ايران، تصميم ما در روز پنج شنبه به شاه اطلاع داده شود.اين كار نيز انجام گرفت.كمي بعد به من گفته شد كه بايد با تلفن فوري اليزه صحبت كنم.تلفن كننده شخص شاه بود.وي از اينكه او را در جريان تصميم خود گذاشته بوديم تشكر كرد و گفت: «تصميم به اخراج آيت الله، مربوط به فرانسه است و دولت ايران هيچ گونه مسؤليتي به عهده نمي گيرد، ولي اگر پس از اخراج او، چگونگي امر از وي سئوال شود خواهد گفت با اين اقدام موافق نبوده است.» آنگاه رئيس جمهوري فرانسه به بررسي علل و انگيزه شاه در مخالفت با اخراج آيت الله خميني مي پردازد و بدين نتيجه مي رسد كه «شاه نگران بالا گرفتن آشوب در تهران بود و قصد داشت مسئوليت اخراج آيت الله را به عهده نگيرد، يا اينكه او (رئيس جمهور فرانسه) را از تصميمي كه اتخاذ كرده بود، منصرف سازد. سرانجام رئيس جمهوري بدين نتيجه مي رسد كه «فرانسه نبايد به تنهايي خطر انجام كار را به عهده گيرد.از سوي ديگر، توجيه اين اقدام دولت فرانسه، در اخراج آيت الله خميني، بدون درخواست تهران در مقابل افكار عمومي، ناممكن بود.بدين ترتيب دستور مربوط به اخراج لغو شد.» (12) 1 پي نوشت ها: 1.آخرين تلاش ها، در آخرين

روزها، صفحه 25. 2.حجت الاسلام محمود دعائي كه سالها از همراهان نزديك آيت الله خميني در نجف بوده، چگونگي عزيمت امام را از عراق به كويت، بدين شرح نقل كرده است: «...عراقيها مي خواستند امام را در موضع سكوت داشته باشند، اما امام در هيچ شرايطي حاضر به اين كار نبود و حتي تماس با نزديكان امام فايده نداد (...) سعدون شاكر رئيس سازمان امنيت عراق مرا احضار كرد (....) سعدون با لحن ملتمسانه و موذيانه از من خواست كه امام يك ماه سكوت كند و مي گفت: بالاخره ما هم نسبت به رژيم شاه تعهداتي داريم و اين صحيح نيست كه ايشان از عراق خارج شوند (...) سعدون شاكر از من خواست كه به نحوي از امام بخواهم كمتر فعاليت كنند (....) اعلاميه صادر كنند، ولي در خارج از عراق توزيع شود.گفتم با شناختي كه من از امام دارم اجازه نخواهند داد حتي يك لحظه هم فعاليتهايشان زير فشار يك رژيم يا جناحي به نفع يك قدرت جبار محدود شود يا اينكه در روششان تجديد نظر كنند (....) من تصريح و التماس آنها را نزد امام بيان كردم (....) امام به اين نتيجه رسيدند كه ديگر ماندنشان در عراق صلاح نيست و تصميم گرفتند از عراق خارج شوند...» (نقل از روزنامه جمهوري اسلامي، مورخ 14 مهر 1359 و مصاحبه مؤلف با حجت الاسلام محمود دعائي) . 3.مسئولين كويتي هنگام صدور ويزا براي آيت الله خميني، متوجه هويت ايشان نشدند، زيرا در آن موقع، در كشورهاي عربي اعلام نام فاميل ضرورت نداشت و براي معرفي درخواست كننده، نام و نام پدر كفايت مي كرد.ويزاي كويت

براي آيت الله و همراهان را سيد احمد مهري در كويت گرفت و به نجف آورد.مشخصات آيت الله خميني با عنوان: روح الله فرزند مصطفي اعلام شد.براي ديگران نيز، به همين نحو (نام و نام پدر) ويزا، و پروانه خروج گرفته شد.به گفته حجت الاسلام دعائي (مسئول امور مربوط به تهيه پروانه اقامت و اجازه خروج براي كساني كه از ايران به منظور ديدار آيت الله به نجف وارد مي شدند)، ترتيب اخذ پروانه خروج آيت الله به نحوي صورت گرفت كه مقامات عراقي، هشت ساعت قبل از حركت آيت الله و همراهان به كويت از خبر مسافرت ايشان آگاه شدند (مصاحبه حجت الاسلام محمود دعائي با مؤلف، شنبه 25 خرداد 1370، تهران) . 4.در آن موقع ايرانيان بدون رواديد (ويزا) مي توانستند به فرانسه وارد شوند. 5.Sick;All fall Down,p.57. 6.Nauphel - le - chateau 7.چگونگي مسافرت آيت الله خميني از عراق به پاريس بدين نحو بوده است: روز 13 مهر 1357 آيت الله خميني و همراهان (حجت الاسلام احمد خميني، دكتر ابراهيم يزدي، برادران مهري و آقايان فردوسي پور و املائي) با اتومبيل عازم كويت مي شوند، پس از رسيدن به مرز كويت، از ورود آيت الله خميني، به داخل خاك كويت - به رغم داشتن رواديد (ويزا)، تا كسب اجازه از مقامات دولتي جلوگيري مي شود.مقارن ساعت يازده شب به آيت الله اطلاع مي دهند كه به دستور دولت كويت اجازه ورود به آن كشور را ندارد.در همين اوان، ماموران مرزي و گمرك عراق در شهر مرزي صفان به آيت الله اطلاع مي دهند كه مراجعت ايشان به نجف بلامانع است.آيت الله خميني

از بازگشت به نجف امتناع مي كند، استفاده از اتومبيل دولت عراق را براي مسافرت به بصره، نمي پذيرد و با اتومبيل مهري، و سه تن همراهان (سيد احمد خميني، فردوسي پور و املائي) به بصره مي روند و شب را در هتل مي گذرانند.يكي از برادران مهري، كه مقيم كويت بود، به كويت بر مي گردد.ماموران دولت عراق دكتر يزدي را در صفان نگاه مي دارند و صبح روز بعد، به بصره مي برند.آيت الله خميني در بصره تصميم به عزيمت به پاريس مي گيرد، عراقيها نيز از اين تصميم استقبال مي كنند. بعد از ظهر روز 14 مهر مسافران با هواپيماي عراقي به بغداد برده مي شوند و در هتل دار السلام استقرار مي يابند.همان شب آيت الله براي زيارت به كاظمين مي روند، در حرم، زوار، آيت الله را مي شناسند و جمعيت انبوهي دور ايشان جمع مي شوند.ماموران عراقي، با شتاب ايشان را به بغداد بر مي گردانند. پيش از ظهر روز 15 مهر آيت الله خميني و همراهان (حجت الاسلام سيد احمد خميني، دكتر ابراهيم يزدي و آقايان فردوسي پور و املائي) با هواپيماي عراقي، عازم فرانسه مي شوند.به كاروان پنج نفره در قسمت فوقاني هواپيماي جت، دور از ديد ساير مسافران جا داده مي شود.در توقف كوتاه هواپيما در ژنو، دكتر ابراهيم يزدي به دكتر حسن حبيبي در پاريس تلفن مي كند و مي گويد «آيت الله و همراهان تا يك ساعت ديگر بايد در فرودگاه پاريس باشند.اگر تاخير طولاني شد، گرفتاري پيدا كرده ايم...» در فرودگاه پاريس، دكتر حبيبي، دكتر غضنفر پور، دكتر بني صدر و احمد سلامتيان

و آيت اللهي از آيت الله استقبال مي كنند، آيت الله خميني مايل نيستند ميهمان كسي باشند ولي اقامت در هتل هم مناسب تشخيص داده نمي شود و به منزل دكتر غضنفرپور مي روند.پس از چند روز، دكتر عسگري (از دوستان دكتر سامي) منزل سه اطاقه اي در نوفل لوشاتو، حومه پاريس، اجاره مي كند و در آنجا اقامت مي كنند. (مصاحبه با دكتر ابراهيم يزدي، تهران، خرداد 1370) . 8.valery Giscardd|Estaing (ترجمه از متن فرانسوي) 9.valery Giscardd|Estaing,Le pouvoir et la vie,paris,compagnie 12,1988.|pp.113 -115. 10.Chayet 11.تصوير حكم اخراج آيت الله خميني از فرانسه پيوست است. 12.Le pouvoir et la vie,op.cit,p.115 -116. منابع مقاله:

تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ايران، ج 2، نجاتي، غلامرضا ؛

مأموريت مخفي هايزر در تهران

مأموريت مخفي هايزر در تهران نويسنده : عباس سليمي نمين

... هارولد براون وزير دفاع آمريكا مي خواست بداند كه در صورت وقوع كودتا در ايران ميزان خونريزي چقدر است؟ گفتم به نظرم بالاست و اضافه كردم براي نجات جان يك ميليون انسان شايد مرگ 10 هزار نفر، ضروري باشد... از اظهارات ژنرال هايزر فرستاده ويژه آمريكا به تهران _ زمستان 1357

براي پي بردن به اهميت و عظمت انقلاب اسلامي، از زواياي مختلف مي توان به اين پديده شگرف در ربع پاياني قرن بيستم نگريست و به تحليل و تفسير وقايع، رويدادها و دستاوردهاي مختلفي كه پيرامون اين واقعه شكل گرفته يا حاصل آمده اند، پرداخت. در اين ميان بي شك بررسي خاطرات شخصيتهايي كه به نحوي از انحاء در جريان اين نهضت بزرگ بوده يا قرار گرفته اند نيز مي تواند منبع بسيار خوبي براي ارزيابي انقلاب اسلامي به شمار آيد، هرچند همواره در مرور خاطرات

شخصيتهاي مختلف، بايد دقت نظر لازم را داشت تا مبادا برخي بزرگنمايي ها و كوچك نمايي ها، يا كم و زيادهاي عمدي يا سهوي در بيان مسائل، موجب نقش بستن تصويري غيرواقعي در ذهن ما شوند. «خاطرات ژنرال روبرت ا.داچ هايزر» از جمله منابعي است كه در آن مي توان از يك سو نهايت تلاش آمريكا براي مهار نهضت مردم ايران در سال 57 و از سوي ديگر قدرت عظيم انقلاب اسلامي را به نظاره نشست؛ به همين دليل بايد گفت ارزش خاطرات ژنرال هايزر و امثال آن، در زمان نگارش و انتشار مشخص نگرديده است، امّا پس از فاصله گرفتن از مقطع حركت و پيروزي انقلاب، در شرايطي كه غبار فراموشي بر اذهان مي نشيند و همزمان با فعاليت گسترده دستگاه تبليغاتي قدرتمند بيگانگان براي شائبه آفريني در افكار عمومي - بويژه نسل جوان كه خود از نزديك شاهد قضايا نبوده است - اين خاطرات مي تواند روشنگر ابهامات و پاسخگوي سؤالات و شائبه ها باشد. قبل از آن كه به متن خاطرات اين ژنرال چهارستاره آمريكايي بپردازيم و از درون آن، نقبي به سوي حقايق انقلاب اسلامي بزنيم، جا دارد به شخصيت و موقعيت نگارنده خاطرات توجه لازم را بنماييم؛ هايزر بنا به آنچه خود در ابتداي خاطراتش بيان مي دارد، پس از بيست سال شركت مستمر در مأموريتهاي نظامي در نقاط مختلف جهان در چارچوب سياستهاي سلطه گرانه دولت آمريكا، از سال 1972 با كسب درجه سرلشكري، فعاليت جديدش را در پنتاگون كه عبارت بود از «نظارت بر برنامه هاي فروش تجهيزات نظامي نيروي هوايي به كشورهاي مختلف»، آغاز كرد. اين سالها، اوج دوران جنگ سرد ميان آمريكا و شوروي بود، لذا براحتي

مي توان دريافت كه هايزر در موقعيت جديد خود، ناگزير ارتباط تنگاتنگي نيز با سياست بين الملل و همچنين مسائل و تحولات سياسي و اجتماعي در كشورهاي مختلف پيدا مي كند و از اين پس نمي توان وي را صرفاً يك چهره نظامي به شمار آورد. از طرفي، ارتقاي درجه هايزر در سال 1975 به ژنرال چهارستاره توسط رئيس جمهور و سپس انتصاب وي به معاونت فرماندهي كل نيروهاي آمريكايي در اروپا و در واقع معاونت ژنرال الكسا ندر هيگ(فرماندهي كل ناتو)، حاكي از قابليتهاي شخصي اين ژنرال آمريكايي در انجام مأموريتهاي محوله بود. هايزر حوزه مسئوليت خود را در اين پست چنين بازگو مي كند: «علاوه بر نظارت و اداره بيش از 320 هزار پرسنل آمريكايي، مسئوليت تمام فروش هاي نظامي خارجي و برنامه هاي كمك نظامي به 44 كشور را هم به عهده داشتم. در خلال تصدي اين پست حدود 85 درصد فروش هاي نظامي خارجي آمريكا در محدوده اروپا صورت گرفت. تقريباً سالانه حدود 12 ميليارد دلار با كشورهاي تحت مسئوليت من معامله مي كرديم. اين كار ابعاد سياسي و ديپلماتيك وسيعي داشت.» (ص29) به اين ترتيب پيداست كه ژنرال هايزر به دليل مسئوليت خاص خود، به يك عنصر ورزيده نظامي- سياسي تبديل مي شود. براي درك بهتر اين مسئله بايد به اين نكته توجه شود كه فرمانده وي - ژنرال هيگ - در سالهاي بعدي، مسئوليتهاي بسيار مهم سياسي از جمله وزارت امور خارجه را در هيئت حاكمه اين كشور برعهده گرفت.

نكته ديگري كه در مورد هايزر بايد به آن توجه داشت، آشنايي وي با مسائل نظامي و سياسي ايران است؛ چرا كه از سالهاي پس از كودتاي 28 مرداد 32، شاه بر

مبناي سياستهاي كلان بين المللي ايالات متحده به يكي از عوامل وابسته درجه اول اين كشور و در نتيجه به يكي از خريداران اصلي تسليحات آمريكايي تبديل مي شود، بويژه پس از ارائه دكترين نيكسون، همراه با افزايش درآمدهاي نفتي ايران، سيل تجهيزات نظامي روانه كشور ما مي گردد تا آن را به پايگاه اصلي آمريكا در منطقه حساس خليج فارس و خاورميانه مبدل سازد. قاعدتاً در چارچوب اين برنامه، هايزر بنا به مسئوليت خويش داراي ارتباطات گسترده با ايران در عاليترين سطوح نظامي و سياسي بود: «در اوايل سال 1978 شاه از آمريكا خواست تا او را براي ايجاد يك سيستم كنترل و فرماندهي و ايجاد دكترين و اصول و وظايف عملياتي سازمان نيروهاي مسلح كمك كند... در اواسط آوريل 1978 وزارت دفاع مرا براي همكاري با اعليحضرت به ايران اعزام داشت.» (ص31) آنچه شاه در ملاقات با هايزر به وي بيان مي دارد، حاوي نكته پراهميتي است كه توجه به آن در ادامه اين بحث كاملاً ضروري است: «شاه به من گفت كه از اين كه سرپرستي اين پروژه را به عهده دارم خوشحال است زيرا فكر مي كند من شيوه حكومت و نيروهاي مسلح او را دريافته و تفاوت بين سيستم آمريكايي و سلطنت در ايران را درك كرده ام. گفت كه يكي از نيازمنديهاي اصلي او در طراحي سيستم كنترل فرماندهي اين است كه او كنترل كامل و مطلق (استبدادي) خود را بر نيروها حفظ نمايد. او يك سيستمي مي خواست كه او را صددرصد در برابر كودتا حفظ كند.» (ص32)

نتيجه اين ماموريت براي هايزر، آن بود كه وي را بيش از پيش بر امور نظامي و نيز سياسي

و اجتماعي ايران واقف ساخت؛ چرا كه به منظور كسب اطلاعات لازم براي طراحي اين سيستم، گروهي عازم ايران شده، كليه اطلاعات لازم را جمع آوري كرده و در اختيار وي قرار داده بودند. به دنبال آن هايزر شخصاً «دكترين و مفاهيم عملياتي» مناسب براي نيروهاي نظامي ايران را تدوين مي كند. پذيرش تام و تمام اين طرح از سوي تمامي فرماندهان عاليرتبه ارتش شاهنشاهي و سرانجام محمدرضا (كه با حساسيت فوق العاده اي امور نظامي را پيگيري مي كرد و خواستار حاكميت مطلق خويش بر آن بود)، گذشته از مهارتهاي برنامه ريزي نظامي و عملياتي هايزر، حكايت از احاطة كامل وي بر زواياي مسائل سياسي ايران نيز داشت: «قضاوت شاه، روي گزارش من هنوز هم تا امروز مرا شگفت زده كرده است. او آن را به طور كلي و بدون هرگونه تغييري پذيرفت. اين اتفاق به ندرت براي كسي كه با شاه كار مي كرد، مي افتاد.» (ص36)

علاوه بر اين، هايزر در طول ارتباطات خود با مقامات بلندپايه نظامي شاه، توانسته بود ارتباطات كاري و عاطفي عميقي نيز با آنها برقرار سازد تا جايي كه به گفته خودش، سپهبد ربيعي (فرمانده نيروي هوايي) خود را «برادر» كوچكتر او قلمداد مي كرد: «فرمانده نيروي هوائي دوست قديمي من تيمسار اميرحسين ربيعي بود. او مدت دو سال بود كه عهده دار اين پست بود. پيوند بسيار نزديكي بين ما وجود داشت و او خود را برادر كوچكتر من مي دانست.» (ص61) ارتشبد طوفانيان، معاون وزير جنگ و مسئول كل خريدهاي نظامي ايران نيز احساساتي مشابه نسبت به هايزر داشت: «او با من به صورت يك دوست قديمي سلام و احوالپرسي كرد و به سبك ايراني مرا در

آغوش گرفته و گونه هايم را بوسيد.» (ص66)

با در نظر گرفتن مجموع اين مسائل - از توانمنديهاي شخصي هايزر گرفته تا روابط او با شاه و فرماندهانش و نيز آشنايي وسيعش با مسائل سياسي و نظامي ايران- به قطعيت مي توان اظهار داشت كه انتخاب او براي انجام يك مأموريت بسيار حساس در ايران، كاملاً دقيق و حساب شده بود و بدون شك او كارآمدترين و مجرب ترين فرد براي انجام مأموريت جلوگيري از وقوع انقلاب اسلامي و تداوم بخشي به سلطه آمريكا بر ايران، محسوب مي شد. از طرفي انتخاب چنين فردي، بيانگر اوج اهتمام كاخ سفيد براي مقابله با نهضت انقلابي موجود در ايران نيز بود. هايزر در روز چهاردهم دي ماه 1375، در شرايطي كه كشور در التهاب روزافزوني به سر مي برد و سررشته كارها از كف دولتمردان شاهنشاهي خارج شده بود، به ايران آمد. اعزام چنين مقام بلندپايه اي به درون يك موقعيت بحراني با در نظر داشتن خطراتي كه ممكن بود متوجه جان وي شود، نشان از اهميت فوق العاده مسئله براي كاخ سفيد دارد. حتي اگر اين نكته را هم در نظر داشته باشيم كه هايزر به طور پنهاني با رعايت كليه مسائل امنيتي و حفاظتي وارد ايران شد تا به انجام مأموريت خود بپردازد (ص53) اما به فاصله اندكي خبر حضور اين ژنرال بلندپايه آمريكايي در ايران، به مطبوعات درز پيدا كرد و حتي درباره مأموريت وي نيز حدس و گمانهايي زده شد. (ص89)

جالب اين كه حضور هايزر و مأموريت او از نظر مقامات مسكو نيز داراي آنچنان اهميتي است كه گويا بخشي از دستگاه جاسوسي و عوامل وابسته آنها در ايران، فعاليت خود را بر

تعقيب و مراقبت جدي از مأمور ويژه آمريكا متمركز مي سازند و سايه به سايه او را دنبال مي كنند تا بتوانند در اسرع وقت دقيق ترين اخبار را راجع به مأموريت او در ايران كسب كنند و آنچه را كه مصلحت مي بينند به طرق مختلف منتشر سازند. اما به نظر مي رسد برخلاف اصول و قواعد حفاظتي در اين موارد كه ايجاب مي كند تا مأمور به اصطلاح «سوخته» از ميدان خارج و فرد ديگري جاي او را بگيرد، كاخ سفيد همچنان بر حضور هايزر در ايران تأكيد دارد؛ چرا كه مهار انقلاب اسلامي از چنان اهميتي براي آمريكا برخوردار است كه بقيه مسائل در مقابل آن رنگ مي بازند.

البته ناگفته نماند كه طرحها و برنامه هاي هايزر در تهران براي جلوگيري از وقوع انقلاب اسلامي، از چنان دقت و مهارتي برخوردار است كه بر درستي انتخاب وي از سوي كاخ سفيد مهر تأييد مي زند. درست است كه مأموريت هايزر در مقابل موج عظيم انقلاب اسلامي ناكام ماند، اما اين نبايد باعث شود ما (فارغ از علائق خود به انقلاب اسلامي)، كيفيت كار هايزر را در مدت مأموريت يك ماهه اش در تهران ناديده بگيريم. براي آن كه بتوانيم به ارزيابي اين اقدامات بپردازيم، نگاهي به اوضاع و احوال عمومي كشور و نيز وضعيت نيروهاي مسلح و دربار و دولت در آن برهه ضروري است:

هايزر تقريباً در سالگرد حركت انقلابي مردم مسلمان ايران، وارد كشور شد. يك سال پيش از اين، در شب ژانويه سال 1978، جيمي كارتر مطالب اغراق آميزي نسبت به شاه بر زبان آورد. در همين سخنراني بود كه وي از شاه به عنوان رهبر محبوب ملتش نام برد و ايران

را يك جزيره ثبات در منطقه خواند. (خاطرات دو سفير، ترجمه محمود طلوعي، چاپ سوم، 1375، تهران، نشر علم، ص128) تنها به فاصله چند روز پس از آن، به دنبال انتشار مقاله اي توهين آميز دربارة امام خميني در يك روزنامه، حركتي اعتراض آميز و انقلابي از بطن جامعه در مقابل نظام استبدادي، فاسد و وابسته پهلوي آغاز شد. رفتار و رويه دربار و نظاميان وابسته به آن در قبال اين حركت، ابتدا سركوب شديد و كشتار معترضان بود. همزمان با اوج گيري تظاهرات و اعتراضات، برشدت سركوب نيز افزوده شد كه در هفدهم شهريور ماه پس از اعلام حكومت نظامي در ده شهر بزرگ كشور به اوج خود رسيد. اما برخلاف آنچه شاه، درباريان، نظاميان و مسئولان امنيتي تصور مي كردند، اين كشتارها نه تنها نتوانست از گستره اعتراضات بكاهد بلكه برعمق و شدت آن نيز افزود. تغيير و تبديل نخست وزيران و دولتها نيز كوچكترين اثري در پي نداشت و دستگيري و بازداشت جمعي از مقامات سياسي و امنيتي رژيم به جرم فساد اقتصادي هم از نگاه مردم جز يك فريبكاري نبود، زيرا اعضاي خاندان سلطنتي و مهره هاي نورچشمي آنها كه بزرگترين و مؤثرترين عوامل فساد اقتصادي و سياسي و اخلاقي در كشور به شمار مي رفتند، آزاد و رها بودند و با اوج گيري حركت مردمي، هر يك در انديشه انتقال اموال و داراييهاي به يغما برده از خزانه ملت به خارج از كشور به سر مي بردند. سپردن حكومت به نظاميان كه پيرامون آن جنجال و هياهوي بسياري به راه افتاده بود و چنين وانمود مي شد كه در صورت قدرت يابي نظاميان، همه مسائل به ضرب و زور گلوله و آتش،

حل خواهد شد نيز داروي كاملاً بي اثري بود كه دردي از پيكر آفت زده رژيم پهلوي نكاست. به اين ترتيب، به تعبير ارتشبد قره باغي در خاطرات خويش، «آخرين تير تركش» محمدرضا نيز به سنگ خورد: «طرز عمل ارتشبد ازهاري نخست وزير (با وجود تشكيل دولت نظامي) و ادامه روش نامعلوم حكومت نظامي در كشور سبب شدند عملاً به مردم ايران و مخالفين و همچنين به تمام دنيا نشان داده شود كه حتي آخرين اقدام نظامي سياسي مهم اعليحضرت يعني تشكيل دولت نظامي به نخست وزيري رئيس ستاد بزرگ و با عضويت فرماندهان نيروها هم نمي تواند جلو اغتشاشات، اعتصابات و آشوب هاي مخالفين و آشوبگران را بگيرد.» (اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره باغي، چاپ سوم، 1365، تهران، نشرني، ص65)

بنابراين واضح است كه شاه تمام تيرهاي تركش خود را در طول نزديك به يك سال انداخته بود؛ از سركوب شديد مردم تا بيان «شنيدن صداي انقلاب آنها» و حتي اعلام پشتيباني از آن؛ «انقلاب شما نمي تواند مورد پشتيباني من نباشد.» (همان) از طرفي او پس از كشته و زخمي شدن هزاران نفر، در نهايت به اين نكته پي برده بود كه امكان سركوب اين جنبش ازطرق خشونت آميز وجود ندارد و مردم نه تنها از گلوله باكي ندارند بلكه به استقبال شهادت نيز مي روند: «در اين موقع شاه كه گوئي ناگهان به وخامت اوضاع پي برده باشد، با حالتي منفعل و تسليم شده، به سمت من خم شد و گفت: «با اين تظاهركنندگاني كه از مرگ هراسي ندارند، چه كار مي توان كرد، حتي انگار، گلوله آنها را جذب مي كند.» (احسان نراقي، از كاخ شاه تا زندان اوين، ترجمه سعيد آذري، چاپ

پنجم، 1382، انتشارات موسسه خدمات فرهنگي رسا، ص154)

ژنرال هايزر در شرايطي كه شاه و درباريان و نظاميان از مهار و سركوب انقلاب عاجز مانده بودند، وارد تهران شد، امّا مردم اگرچه متحمل خسارات و تلفات فراواني شده بودند، پراميدتر و پرنشاط تر از قبل به حركت خود ادامه مي دادند و پيروزي بر رژيم وابسته استبدادي را در نزديكي خود احساس مي كردند. بايد اذعان كرد كه هايزر مأموريت سختي برعهده داشت.

ورود هايزر به تهران تقريباً همزمان با معرفي بختيار از سوي شاه به مجلس به عنوان نخست وزير جديد است. در اين زمان اتفاق مهمي بر اوضاع و احوال كشور تأثير مي گذارد؛ شاه تصميم به خروج از كشور گرفته است. اين مسئله با توجه به شرايط زمان، معناي مشخصي براي درباريان و نظاميان داشت و لذا روحيه و اراده آنها را بشدت تحت تأثير قرار داد. پيش از اين نيز البته دورنماي وقايع كشور چندان ناپيدا نبود، به همين دليل موج خروج وابستگان رژيم از كشور به همراه سرمايه هاي كلان، از مدتها پيش شروع شده بود و هرزمان شدت بيشتري مي گرفت. آنچه در اين ميان بخصوص بر روحيه مقامات ارشد نظامي شاه تأثير گذارد، فرار برخي همتايان آنها از كشور به بهانه هاي گوناگون بود. تيمسار ازهاري كه سالها رياست «ستاد بزرگ ارتشتاران» را برعهده داشت و دولت نظامي هم به نخست وزيري او تشكيل شده بود، پس از كناره گيري از اين منصب، عارضه قلبي اش را بهانه كرد و راهي آمريكا شد. اما واقعه اي كه قبل از اين، بشدت روحيه نظاميان را تضعيف كرد، فرار ارتشبد غلامعلي اويسي - فرماندار نظامي تهران - بود كه چه بسا به دليل قساوت

قلب و بي پروايي در كشتار مخالفان رژيم و سركوب گسترده مردم، نقطه اميدي براي شخص شاه و ديگر نظاميان به شمار مي آمد. وي كه در نخستين اعلاميه فرمانداري نظامي خود نوشته بود: «من تا آخرين لحظات حيات به سوگندي كه... ياد كرده ام وفادار خواهم بود و تا آخرين لحظه حيات براي برقراري نظم در تهران و حومه تلاش خواهم كرد» پس از آن كه جنايت 17 شهريور را مرتكب شد و در ادامه به بي نتيجه بودن سركوب و حتي نتيجه معكوس دادن آن پي برد، با به يغما بردن 280 ميليون تومان، و با كسب موافقت محمدرضا از كشور خارج شد. (اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره باغي، ص107) اگرچه قره باغي از اين مسئله به عنوان واقعه اي كه «لطمه شديدي به حيثيت ارتش و بخصوص به نيروي زميني شاهنشاهي وارد آورد» (همان) ياد مي كند، اما بايد گفت بيشترين تأثير آن بر «روحيه» پرسنل ارتش - از بالاترين مقامات تا پايين ترين رده ها – بود؛ به همين دليل هايزر به محض ورود به تهران، اولين و ضروري ترين اقدام را تلاش براي جلوگيري از فرار و خروج فرماندهان عاليرتبه ارتش شاهنشاهي در پي شخص شاه مي بيند: «اولين مسئله اي كه بايد به آن فكر مي شد رفتن شاه بود. ما مي بايستي حدس مي زديم كه در صورت چنين اتفاقي هر يك از رهبران چه مي كنند. واشنگتن ارزيابي صحيحي از اوضاع داشت. اولين كار ما براساس تعليمات رئيس جمهوري اين بود كه جلوي ترك آنها را بگيريم.» (ص85) سخناني كه در اولين جلسه ملاقات هايزر با اين فرماندهان به ميان مي آيد، حاكي از ترس شديد حاكم بر آنها و درخواست عاجزانه شان براي خروج از

كشور به همراه محمدرضا يا در اولين فرصت پس از اوست و بخوبي وضعيت وخيمي را كه هايزر با آن مواجه بود، تصوير مي كند: «قره باغي گفت كه نخواهد توانست انسجام ارتش را در صورت ترك كشور توسط شاه آن هم با اين سرعت حفظ كند... و گفت اگر اعليحضرت كشور را ترك كند من نيز به همراه او خواهم رفت.» (ص91) طوفانيان نيز در ملاقات با هايزر به چيزي جز رفتن نمي انديشد: «نگراني اصلي من اين است كه اگر (امام) خميني به كشور بازگردد كار ما تمام است. او اين مطلب را با اضطراب و وحشت مي گفت و ادامه داد هيچ راهي براي زنده ماندن وجود ندارد. بايد برنامه ترك كشور را بريزيم.» (ص102) سپهبد ربيعي فرمانده نيروي هوايي شاهنشاهي نيز در ترس و وحشتي فوق العاده به سر مي برد: «وقتي كه گوشي را گذاشت با صدايي لرزان به من گفت اعليحضرت به من دستور داد كه برنامه عزيمت او را فراهم كنم. ربيعي به مرز جنون رسيده بود. با تاكيد گفت كه او هم بايد برود. اگر مي خواست بماند مي بايست از جانش مي گذشت.» (ص78)

ارتشبد طوفانيان در خاطراتش موضوع اصرار براي ترك كشور را به صراحت عنوان داشته است: «گفتم اعليحضرت من هيچ وظيفه ميهني ندارم ديگر. وقتي كه من يك عمر گفتم اعليحضرت فرمانده كل قوا، اگر اعليحضرت برويد بيرون من نمي مانم تو اين مملكت، من هم بايد بروم.» (خاطرات ارتشبد حسن طوفانيان، طرح تاريخ شفاهي ايران، دانشگاه هاروارد، 1381، انتشارات زيبا، ص81) اما در كنار اين مسئله طرح جلوگيري از خروج شاه نيز به طور جدي در دستور كار مقامات نظامي قرار داشت. قره باغي

در خاطراتش از تلاش مكرر خود براي انصراف محمدرضا از مسافرت به خارج سخن مي گويد: «از زماني كه مسئله مسافرت اعليحضرت به خارج از كشور مطرح شد در هر فرصتي كه مقدور بود در جهت انصراف ايشان از مسافرت مطلبي عرض مي كردم... در يكي از شرفيابي هاي روزهاي اول پس از شرح مشكلاتي كه در صورت خروج اعليحضرت از ايران، نيروهاي مسلح با آن روبرو خواهند بود عرض كردم... معلوم نيست وضع روحي نيروهاي مسلح شاهنشاهي با اين كيفيت بعد از مسافرت اعليحضرت به چه وضعي خواهد بود و استدعا كردم كه از مسافرت صرفنظر نمايند. با تعجب فرمودند: چه مي گوييد الان سفير آمريكا و ژنرال هويزر اينجا بودند و منظورشان از ملاقات اطلاع از روز و ساعت مسافرت ما بود و با ناراحتي اضافه كردند: نمي فهميم منظور اينها چيست و چه مي خواهند.» (اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره باغي، صص155-154) البته محمدرضا خود بهتر از هركسي مي دانست كه وجود و حضور او در ايران نه تنها هيچ كمكي به بهبود اوضاع نمي كند، بلكه باعث اوج گيري اعتراضات مردمي خواهد شد و اين نكته اي بود كه سياستمداران آمريكايي و اروپايي نيز به آن رسيده بودند، بنابراين طرح خروج محمدرضا از كشور نه تنها گامي برضد او محسوب نمي شد بلكه اقدامي در جهت نجاتش از وضعيت وخيم موجود و جلوگيري از افتادن وي به دست مردم و محاكمه به خاطر سالها خيانت به كشور و ملت خويش بود. از طرفي، خروج از كشور در آن شرايط، در انطباق كامل با روحيه ترسو و بزدل محمدرضا قرار داشت، كما اين كه در واقعه كودتاي 28 مرداد نيز وي بلافاصله پس

از شكست موج اول كودتا در 25 مرداد و بحراني شدن وضعيت، فرار را برقرار ترجيح داد و راهي خارج از كشور شد. بنابراين تمامي آنچه تحت عنوان فشار آمريكا و اروپا بر شاه براي خروج از كشور مطرح مي شود، در نهايت جز تحت پوشش قرار دادن آن روي چهره «خدايگان پهلوي» نيست: «(احسان) نراقي: يه روزي من مي رفتم پيش شاه، برخوردم به پاكروان، آدم روشن و واردي بود، دست منو گرفت گفت مي روي پيش شاه؟ گفتم آره، گفت نذارين بره ها، اين آدم ترسوئيه در مي ره ها، نذارين بره، اين بايد بمونه تا درست كنه (او شاه را) مي شناخت بنابراين ميلش به رفتن بود...» (تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي ايران، مجموعه برنامه داستان انقلاب از راديو بي بي سي، به كوشش: ع.باقي، 1373، نشر تفكر، ص399) علي اميني نيز در گفتگو با بي بي سي بر ترس و خودباختگي شاه در مواقع بحراني تاكيد مي ورزد: « آدم باهوشي بود با فهم بود ولي واقعاً ضعف كاراكتر (شخصيت) داشت، يه آدمي بود در مواقع آرامش براي مملكت ايده آل بود ولي به محض اينكه به يه مشكلي بر مي خورد، خودشو مي باخت، كما اين كه در همون سالهاي مصدق و اين ترتيبات خودشو باخت و بعد فرار كرد. در اين روزهاي آخر هم واقعاً ناخوش هم بود خودشو باخت.» (همان، ص396)

گام نخست مأموريت ژنرال هايزر آن بود كه ضمن فراهم آوردن مقدمات خروج چنين شخصيت ترسويي از كشور، از فرار سران ارتش كه دست كمي از شاه نداشتند جلوگيري به عمل آورد و در نهايت او توانست به اين امر موفق شود؛ بنابراين مي توان ادعا كرد چنانچه هايزر از سوي رئيس جمهور آمريكا به ايران

اعزام نشده بود، بلافاصله پس از خروج شاه، فرماندهان ارتش نيز به هر نحو در صدد خروج از كشور برمي آمدند و حكومت بختيار با از دست دادن پشتوانه نظامي خويش، بسرعت فرو مي پاشيد. هايزر در حقيقت فرصت بقاي حكومت بختيار - به عبارت بهتر نظام سلطنتي – را پس از فرار شاه فراهم آورد.

در اين فرصت، دو خط و جريان، بجد حفظ منافع آمريكا را دنبال كردند؛ خط نخست توسط ويليام سوليوان از مدتي پيش فعاليت خود را آغاز كرده و خط دوم به رهبري هايزر گام در اين راه نهاده بود. آنچه مشهور است اين كه اين دو خط اگرچه براي يك هدف- حفظ منافع نامشروع ايالات متحده- تلاش مي كردند، اما هماهنگ با يكديگر نبودند و بلكه در تضاد با هم قرار داشتند. ويليام سوليوان با اشاره به تماسهاي هر روز خود و هايزر با مقامات ارشدشان در واشنگتن مي گويد: «هريك پاي يكي از دو خط تلفن اختصاصي به واشنگتن مي نشستيم. در يكي از اين دو خط من با مقامات وزارت امور خارجه صحبت مي كردم و با خط تلفني ديگر هايزر گزارشات روزانه خود را به رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح آمريكا «ديويد جونز» يا وزير دفاع «هارولد براون» مي داد و دستورات لازم را از آنها مي گرفت... بعضي اوقات دستوراتي كه به من و هايزر داده شده بود به قدري با هم متفاوت بود كه گويي ما با دو شهر مختلف و يا مقامات دو كشور مختلف صحبت كرده ايم» (خاطرات دو سفير، ص208)

اگرچه مي توان وجود چنين اختلاف نظرهايي را پذيرفت، اما چنانچه از وراي اين اختلافات، نگاهي كلان به كليت ماجرا بيندازيم مي توان يك حركت

همه جانبه را از سوي آمريكا و نمايندگانش براي مهار انقلاب اسلامي مشاهده كرد. هايزر هما ن گونه كه بيان داشته است پيش از هركاري، جلوگيري از فرار فرماندهان ارتش را در دستور كار خود قرار داد و بالاخره موفق به انجام آن شد. سپس در جهت حمايت از دولت بختيار به سه مسئله اصلي پرداخت: «شكستن اعتصابات، مستحكم نمودن رابطه ارتش و بختيار، اتخاذ اقدامات احتياطي در صورت شكست دولت غيرنظامي» (ص127) از سوي ديگر سوليوان نيز اگرچه براساس دستورالعملهاي صادره از سوي كاخ سفيد وظيفه حمايت از شاه و سپس دولت بختيار را برعهده داشت اما با توجه به اين كه در متن حوادث و رويدادها بود، مي دانست كه دولت بختيار توان ايستادگي در برابر موج خروشان و پرقدرت انقلاب اسلامي را ندارد: «در آن گزارش نوشتم كه بختيار به نظر من دون كيشوتي بيش نيست و نمي داند كه پس از بازگشت آيت الله خميني به ايران، سيل انقلاب، او و دولتش را با خود خواهد برد. پس از مخابره اين پيام يك مقام ارشد وزارت خارجه آمريكا تلفني به من گفت كه كاخ سفيد از نظرات من استقبال نكرده و سياست رسمي دولت آمريكا همچنان مبتني بر حمايت از حكومت بختيار است.» (خاطرات دو سفير، ص215) براساس اين ارزيابي، سوليوان بهترين راه را براي حفظ منافع دراز مدت آمريكا در ايران، تلاش براي نفوذ به درون بافت نيروهاي مخالف رژيم پهلوي و برقراري نوعي رابطه با آنها مي دانست تا پس از سرنگوني محتوم آن رژيم كمترين ضربه و آسيب به جايگاه و موقعيت آمريكا وارد آيد. حال اگر برنامه هايزر و برنامه سوليوان را در كنار

يكديگر قرار دهيم ملاحظه مي كنيم از مجموع آن دو، برنامه اي جامع به دست مي آيد كه قدرت مانور زيادي را براي آمريكا در حالات گوناگون فراهم مي آورد. اگر هايزر موفق به اجراي موفقيت آميز برنامه خود مي شد، طبعاً حكومت بختيار بر سر كار باقي مي ماند و با برخورداري از نيروي ارتش بتدريج بر اعتصابات و تظاهرات فائق مي آمد و حاكميت از دست رفته را دوباره احيا مي كرد. اين چيزي نبود كه سوليوان هم با آن مخالفتي داشته باشد. اما اگر برنامه هايزر شكست مي خورد- كه خورد- آن گاه براساس برنامه ريزيها و فعاليتهاي پيشين سوليوان، راههاي ارتباطي نسبتاً مناسبي با دولت تازه استقرار يافته، از پيش تدارك ديده شده بود كه امكانات و راهكارهايي براي دستگاه ديپلماتيك آمريكا به منظور فعاليت در جهت حفظ منافع اين كشور فراهم مي آورد. واقعيتها حاكي از آنند كه ارتباطات و فعاليتهاي سوليوان در اين دوره، دستاوردهاي بسياري را براي ايالات متحده به دنبال داشت. به عبارت ديگر اگر تمام تخم مرغ هاي آمريكا در سبد هايزر و تز كودتاي نظامي و سركوب و حمايت مطلق از بختيار چيده شده بود، پس از پيروزي انقلاب، كاخ سفيد هيچ حرفي براي گفتن به دولتمردان جديد نداشت، اما دقيقاً برمبناي اين گونه ارتباطات پيش از پيروزي انقلاب است كه سوليوان در مقاطع بعدي مي تواند با دولت موقت ارتباط نسبتاً دوستانه اي برقرار كند و شوروي را به عنوان خطر اصلي براي ايران جلوه گر سازد: «من بازرگان رئيس دولت موقت را قانع كردم كه نگاهداري اين پست هاي مراقبت و ادامه كار آنها به نفع ايران است، زيرا اطلاعاتي كه به وسيله اين دستگاهها درباره نقل و انتقال نيروهاي نظامي شوروي و

آزمايشات موشكي آنها دريافت مي شود براي امنيت ايران مفيد است.» (خاطرات دوسفير، ص244) وي سپس برمبناي همين گونه تحليلها، البته با توجه به ديدگاه نخست وزير و همكاران او درباره مسائل بين المللي، قادر به تثبيت موقعيت مستشاران نظامي آمريكا در شرايط انقلابي جديد، البته در مقياسي محدودتر از قبل مي گردد: «ما مي بايست خود را با واقعيت ها و نتايج حاصله از انقلاب تطبيق دهيم و به ايفاي نقش محدودتري در ايران اكتفا كنيم. درباره سياست كلي آمريكا در ايران من بر اين اعتقاد باقي بودم كه بايد همكاري و اعتماد متقابلي بين گروه حاكم جديد و نيروهاي مسلح ايران به وجود آورد و رهبران جديد ايران را قانع كرد كه براي مبارزه با خطر كمونيسم به يك ارتش قوي احتياج دارند... مسئله اي كه براي من اولويت داشت تعيين تكليف هيئت مستشاري ما در ايران و امكان محدوديت فعاليت آنها با توجه به از هم پاشيده شدن نيروهاي مسلح ايران بود... پس از مباحثات بسيار سرانجام ما در مورد تقليل تعداد اعضاي هيئت نظامي خود در ايران به بيست و پنج نفر به توافق رسيديم و قرار شد رئيس اين هيئت هم نسبت به رئيس فعلي درجه پايين تري داشته باشد.» (همان، ص246-245)

بنابراين برخلاف آنچه سعي مي شود شكست آمريكا در برابر انقلاب اسلامي از طريق بزرگنمايي غيرواقعي تضاد و تخالف رويه ها و برنامه هاي هايرز و سوليوان در ايران و نيز برژينسكي و ونس در كاخ سفيد، عنوان و بدين طريق عظمت انقلاب اسلامي حتي المقدور مكتوم نگاه داشته شود، بايد گفت هيچ راه و روش و هيچ امكان و برنامه اي براي مقابله با حركت انقلابي مردم ايران به رهبري امام خميني

از نظر سياستمداران و نظاميان آمريكايي دور نماند. اگر اين همه، با شكست مواجه شد، دليلش را بايد در جاي ديگري جستجو كرد و نه پاره اي اختلاف روشها و بينشهاي مقامات آمريكايي. در واقع اگر سوليوان به ناپايداري موقعيت شاه و پس از او بختيار اعتقاد داشت، بدان معنا نبود كه در ابلاغ حمايتهاي بيدريغ كاخ سفيد از محمدرضا و نخست وزيرش كوتاهي كند يا در مسير تزلزل بيشتر موقعيت آنها بكوشد. همان گونه كه در خاطرات وي مشهود است، سوليوان بارها حمايت قاطع آمريكا از محمدرضا را شخصاً به وي ابلاغ نمود و به او اطمينان خاطر بخشيد كه كاخ سفيد در حفظ دست نشانده خود از هيچ اقدامي فرو گذار نخواهد بود. اما مسئله اينجا بود كه شاه و دربار و حكومت وي به حدي از تزلزل و سستي رسيده بودند كه امكان حفظ آن وجود نداشت، لذا سوليوان را به تعبير خود وي، وامي داشت مقامات واشنگتن را راضي به «فكر كردن به آنچه فكر نكردني است» بكند. در دوران حكومت سي و هفت روزه بختيار نيز ديدگاه سوليوان مبني بر دون كيشوتي بودن تفكرات و سست بودن پايه هاي حكومت وي، به معناي ايجاد اختلال در مأموريت هايزر نبود، بلكه تمامي كمكها و مساعدتهاي لازم نيز به اين ژنرال آمريكايي براي موفقيت در مأموريتش شد، كما اين كه در خاطرات هايزر نيز بوضوح اين مسئله مشاهده مي شود، بنابراين بايد دقت كرد تا مبادا اظهارات و ادعاهاي پس از هزيمت و فرار شكست خوردگان، واقعيات را مخدوش سازد.

در همين چارچوب، يكي از مسائلي كه بايد به آن پرداخته شود، اظهاراتي است كه تلويحاً يا صريحاً، مخالفت

شاه با كشتار مردم را مطرح مي سازد و سعي دارد چهر ه اي انساني و مردم دار از كسي كه 25 سال در نهايت استبداد و سركوب و خشونت بر ايران حكم راند، ارائه دهد. به عنوان نمونه، فرح ديبا در خاطرات خود مي گويد: «روز يكشنبه 14 آبان هزاران نفر در خيابان هاي تهران به تظاهر پرداختند. پادشاه كه از كشتار دو ماه پيش ميدان ژاله سخت متاثر و منقلب شده بود، ضمن دستور جلوگيري از تظاهرات تأكيد نمود كه از تيراندازي مگر در نهايت لزوم، خودداري شود.» (كهن ديارا، خاطرات فرح پهلوي، 2004، پاريس، انتشارات فرزاد، ص278) يا ارتشبد قره باغي يكي از آخرين توصيه هاي محمدرضا را هنگام خروج از كشور چنين بيان مي دارد: «ضمناً اعليحضرت مجدداً به موضوع حل مشكل مملكت به وسيله دولت از طريق سياسي اشاره فرموده و در مورد جلوگيري از خونريزي تأكيد نمودند و اوامري كه قبلاً فرموده بودند، تكرار كردند: مواظب باشيد كه فرماندهان يك وقت ديوانگي نكنند و به فكر كودتا نيفتند.» (اعترافات ژنرال، ص181)

درباره اين دست اظهارات بايد گفت اگر «اعليحضرت»! براستي مايل به كشتار و خونريزي نبود بايد همان ابتداي سركوب خونين حركت مردم در قم يعني 19 دي 1356، بلافاصله پس از اطلاع از اين واقعه، چنين دستوراتي را صادر مي كرد، اما نه تنها چنين نشد بلكه هر روز بر شدت سركوبها و كشتارها افزوده گشت به اين اميد كه سكوت و سكون بر جامعه تحميل گردد. از سوي ديگر، اگر وي مخالف كشتار مردم بود، دستكم تني چند از مسئولان اين كشتارها را دستگير و مجازات مي كرد، اما در اين زمينه نيز هيچ اقدامي نشد و جالب اين كه

ارتشبد اويسي، قصاب 17 شهريور، براحتي و با كسب اجازه از «اعليحضرت» توانست با 280 ميليون تومان پول – كه در آن زمان رقم هنگفتي به شمار مي آمد- از كشور خارج شود.

اما مهمتر از همه اين كه حتي اگر بپذيريم محمدرضا پهلوي چنين اظهاراتي هم داشته است، اين گونه توصيه ها در زماني صورت مي گرفت كه اولاً براي همه و خود وي به اثبات رسيده بود كشتار و خونريزي ثمري ندارد و بر وخامت اوضاع مي افزايد، ثانياً اتخاذ سياستهاي مدبرانه از سوي امام و انقلابيون براي ايجاد پيوند عاطفي با ارتش، تأثيرات جدي بر روحيه بخش عظيمي از آنها گذارده بود. در ضمن به هيچ وجه، امكان كودتا وجود نداشت و توصيه محمدرضا به قره باغي در واقع جز «روغن ريخته را نذر امام زاده كردن نبود».

خاطرات هايزر در مورد ميزان توانايي ارتش براي كودتا نيز، نكته هاي درخور توجهي دارد. هنگامي كه ارتشبد طوفانيان شرط خود را براي ماندن در كشور پس از فرار محمدرضا، دست زدن ارتش به يك كودتا عنوان مي كند، تنها با يك سئوال ساده هايزر مشخص مي شود كه زيربناي چنين ادعا و درخواست بزرگي تا چه حدي از استحكام برخوردار است: «تنها راه ماندن من اين است كه روز رفتن شاه، ارتش كودتا كند. بلافاصله پرسيدم آيا رهبران ارتش آماده چنين كاري هستند؟ او به آرامي و با صداقت مخصوص به خود پاسخ داد خير، هيچ برنامه اي براي كودتا وجود ندارد.(ص103) اين پاسخي است كه ديگر فرماندهان ارتش نيز علي رغم برخي سخنان احساسي و پر حرارت درباره ضرورت دست زدن به كودتا، در مقابل سؤال ساده هايزر بيان مي دارند و مشخص مي گردد كه نه تنها

هيچ برنامه اي براي كودتا وجود ندارد بلكه مقامات عاليرتبه ارتش شاهنشاهي حتي معنا و مفهوم كودتا را نيز بدرستي نمي دانند.

چندان بعيد به نظر نمي رسد كه اعزام مأمور عاليرتبه و كارشناسي مانند هايزر به ايران نيز مبتني برشناختي بوده است كه مقامات آمريكايي از فرماندهان شاهنشاهي داشته اند. در واقع اگر اين افراد از سطح دانش و مهارت بالايي در امور نظامي و سياسي برخوردار بودند، شايد يك ژنرال معمولي آمريكايي هم به عنوان هماهنگ كننده و نيز رابط اين گروه با مسئولان مربوطه آمريكايي مي توانست هدف مورد نظر رئيس جمهوري ايالات متحده را برآورده سازد، اما ويژگيهاي شخصيتي، سطح مهارتهاي نظامي و ميزان دانش سياسي اين فرماندهان به حدي نازل و اندك بود كه چاره اي جز اعزام يك «معمار كودتا» نبود. به اين ترتيب هايزر مي بايست در فرصتي كه براي ادامه بقاي دولت بختيار از طريق راضي كردن فرماندهان نيروها به ماندن در كشور و اعلام پشتيباني آنها از دولت فراهم آورده بود ترتيبات يك كودتا را (از مسائل زيربنايي تا عمليات اجرايي آن) فراهم مي آورد.

هايزر در خاطرات خود به تفصيل درباره چگونگي پي ريزي يك كودتاي موفق سخن گفته و گردهم آوردن فرماندهان عاليرتبه ارتش و تشكيل يك گروه را نخستين گام در اين زمينه بر شمرده است: «پيشنهاد كردم كه اين گروه به صورت يك شورا مركب از رياست ستاد ارتش و فرماندهان نيروهاي سه گانه درآيد و اين فكر را پسنديد... چيزي كه من در واقع دنبالش بودم اين بود كه نهادي شبيه ستاد مشترك خودمان ايجاد كنم كه همه با هم درآن كار كنند.» (ص85) اين كاري بود كه محمدرضا در طول دوران سلطنت خويش

بشدت از آن جلوگيري كرده و ارتباط هر يك از فرماندهان نيروها و مقامات ارشد نظامي را صرفاً با خود مجاز مي دانست. البته ارتشبد قره باغي نيز در خاطراتش مدعي است كه او پس از انتصاب به رياست مشترك، همزمان با نخست وزيري بختيار، اقدام به تشكيل «كميته بحران» كرده است: «پس از بررسي و مشورت با فرماندهان نيرو، شورايي به نام كميته بحران به منظور ايجاد هم آهنگي بين نيروها تشكيل دادم كه كليه مسائل مربوط به ارتش شاهنشاهي و مشكلات حاصله از اغتشاشات و اعتصابات عمومي كشور در ارتش را در اين كميته مطرح (مي كرديم) تا پس از تجزيه و تحليل، تصميمات لازم اتخاذ گردد.» (اعترافات ژنرال، ص126)

البته با توجه به رويه موجود در ايران و تبعيت فرماندهان ارشد از ديسپلين حاكم، بعيد به نظر مي رسد كه قره باغي شخصاً مبدع اين گروه بوده باشد زيرا زماني كه وي به رياست ستاد مشترك منصوب مي شود، شاه همچنان در كشور حضور داشته و بسيار بعيد و بلكه غيرممكن به نظر مي رسد كه در اين حالت قره باغي حتي به خود جرئت دهد تا اقدامي برخلاف رويه 25 سال گذشته را در پيش گيرد. از طرفي قره باغي تا آخرين لحظات خروج محمدرضا از كشور بي آن كه اساساً به شرايط و وضعيت موجود فكر كند بشدت در پي اجراي ترتيبات و رويه هاي گذشته در مورد اختيارات «رئيس ستاد بزرگ ارتشتاران» در زمان عدم حضور شاه در كشور است، در حالي كه محمدرضا خود بخوبي واقف است كه در شرايط جديد، اساساً بازگشتي در كار نيست تا نيازي به اتخاذ رويه گذشته باشد: «در شرفيابي همان روز، بعد از اتمام گزارشات به

اعليحضرت عرض كردم كه فرمان اختيارات رئيس ستاد تا به حال ابلاغ نگرديده است. فرمودند: «فكر نمي كنيم كه احتياج داشته باشيد»! من كه فكر مي كردم اعليحضرت در اين وضعيت بحراني علاوه بر اختيارات معمول هميشه، راهنمايي هايي نيز خواهند فرمود، انتظار چنين جوابي را نداشتم بنابراين خيلي متعجب شدم.» (اعترافات ژنرال، ص159) بديهي است از چنين شخصيت و ذهنيتي برنمي آيد كه يكي از اصول و قواعد محكم و مسلم «اعليحضرت»! را زير پاگذارد و گامي در مسير نقض آن بردارد.

به اين ترتيب به نظر مي رسد پذيرفتن سخن هايزر كه براي به دست گيري سكان عمليات نجات رژيم شاهنشاهي و جلوگيري از پيروزي انقلاب اسلامي، وارد ايران شده بود در مورد تشكيل گروه مشترك فرماندهان نظامي در زمان حضور محمدرضا، پذيرفتني باشد. اما نكته اي كه از وجه مشترك اظهارات هايزر و قره باغي به دست مي آيد- تشكيل گروه كاري فرماندهان، همزمان با نخست وزيري بختيار- اين است كه دستكم تا قبل از اين زمان، هرگونه ادعايي در مورد كودتا يا توصيه هاي شاه و ديگران به ضرورت جلوگيري از كودتا و مسائلي از اين قبيل، صرفاً جز يك ادعا يا توصيه توخالي بيش نيست؛ چرا كه اساساً تا پيش از اين فرماندهان ارشد حتي يك جلسه مشترك با يكديگر براي هماهنگي درباره ساده ترين مسائل نظامي و سياسي ندارند تا چه رسد به انجام كودتا كه نيازمند برنامه ريزيها و هماهنگي هاي بسيار دقيق و حساب شده است.

در پي تشكيل اين گروه به عنوان يك اقدام زيربنايي، هايزر با جديت در پي طرح ريزي و اجراي ديگر بخشهاي مأموريت خود برمي آيد كه به طور خلاصه عبارتند از: جلب حمايت ارتش از بختيار پس از خروج

محمدرضا (ص112)، شكستن اعتصابات و به دست گيري كنترل مراكز حساس اقتصادي و صنعتي به منظور تثبيت حاكميت دولت بختيار (ص92)، حل مسائل و مشكلات ارتش از جمله كمبود سوخت (ص167)، تقسيم وظايف بين نيروهاي سه گانه براي مقابله با جريان انقلاب و آمادگي براي كودتا (ص147) و نيز طراحي اقدامات لازم تبليغاتي و رواني و سپردن رهبري آن به يك افسر آمريكايي (ص185). هايزر در چارچوب اقدامات خود و با توجه به شرايط عيني جامعه، حتي ضرورت يك برخورد خشن نظامي و دست زدن به يك كشتار بزرگ را نيز از نظر دور نداشته بود: «براون مي خواست برآورد را از ميزان خونريزي در صورت وقوع كودتا بداند. گفتم كه به نظرم نسبتاً بالاست. اضافه كردم كه اين نكته را بايد براي آينده در نظر داشت. فدا كردن جان يك انسان تصميم بسيار سختي است اما وقتي صحبت از يك جنگ مي شود بايد خسارات را با خسارتهاي ديگر مقايسه كنيم. شايد مرگ ده هزار تن بتواند جان يك ميليون را نجات دهد.» (ص237)

اين سخنان هايزر دقيقاً در قالب همان ادبياتي قرار دارد كه هرگاه دولتمردان آمريكايي قصد دست زدن به يك جنايت بزرگ و توجيه آن را دارند، از آن بهره مي گيرند. در واقع با منطقي كه در اين سخن نغز! هايزر وجود دارد، مي توان هر تعداد از انسانها را كشت و سپس چنين توجيه كرد كه اگر اين عده كشته نمي شدند، چه بسا در آينده دهها برابر آن مي بايست نابود شوند. مبناي توجيهات مقامات كاخ سفيد براي صدور مجوز بمباران اتمي دو شهر هيروشيما و ناكازاكي ژاپن را همين كلام بي منطق! و پوچ تشكيل مي داد؛ بنابراين

هنگامي كه هايزر به وزير دفاع آمريكا چنين توضيحي را ارائه مي دهد، در حقيقت هر دو بخوبي معناي نهفته در پشت آن را درك و توافق مي كنند كه به منظور جلوگيري از پيروزي انقلاب اسلامي، كشتار مردم ايران به هر ميزان، مجاز است.

بنابراين طرح و برنامه هايزر در مقام يك متخصص بلندپايه امور نظامي، براي دستيابي به هدف، ظاهراً از همه جانبه نگري برخوردار بود و هرچند مشكلاتي در سر راه اجرايي كردن آن به چشم مي خورد، اما قابليت پياده شدن و كسب موفقيت را داشت. در اين ميان آنچه آمريكا و مامور ويژه آن هايزر را با شكست مواجه ساخت، پديده اي بود به نام «روح الله خميني» كه حركتي را به نام خدا آغاز كرده بود و اين حركت به هيچ وجه در قالب هاي متعارف و معلوم براي آمريكا، مقامات آن و تحليلگرانش نمي گنجيد.

همان گونه كه هايزر در خاطراتش بيان مي دارد، پس از خروج شاه از كشور، مهمترين و حساس ترين مسئله براي او و تيم فرماندهي تحت نظرش، «زمان» بود تا بتوانند طبق برنامه، به آمادگيهاي لازم دست يابند. اين نكته اي بود كه امام خميني با فراست خاص خود كه مبتني بر ايمان و اتكال به خداوند بود، بخوبي دريافت و بازگشت به ايران را در رأس برنامه هايش قرار داد.

اين در حالي بود كه تا همين مرحله از پيروزي - يعني خروج شاه از كشور - نيز در تصور غالب شخصيتهاي سياسي و انقلابي نيز نمي گنجيد و چه بسا كه همين مقدار را حد نهايت پيروزي ممكن به حساب مي آوردند؛ بنابراين اگرچه خواهان بازگشت امام به ايران بودند، اما تعجيل در آن را ضروري نمي دانستند. همچنين كم

نبودند كساني كه به دليل خطرات موجود در آن شرايط بحراني، چه بسا از سر دلسوزي و ارادت به امام و به خاطر حفظ جان ايشان، ورود ايشان به كشور را مستلزم فراهم آمدن تمهيدات و مقدمات ويژه اي مي دانستند. هايزر در خاطرات خود اشاره اي به برخي از اين مسائل دارد: «براون- وزير دفاع- در اين مورد خبر خوشحال كننده اي داشت. در اثر تلاش هاي آمريكا كه از طريق فرانسه انجام شده بود، يكي از افراد (امام) خميني (كه به نظر من ابراهيم يزدي بود) او را تشويق كرده بود كه مراجعت خود را لااقل چند روز به تأخير بياندازد... گفتم همكاران ايراني من از شنيدن اين خبر خوشحال خواهند شد.» (ص 207) از سوي ديگر اقدام بختيار به بستن فرودگاههاي كشور در چارچوب تصميمات كلي اتخاذ شده ازسوي مقامات سياسي و نظامي، عملاً امكان بازگشت امام به كشور را از بين برده بود و مسئله زمان را به نفع خود و گروه هايزر به پيش مي برد. در چنين شرايطي عزم امام و تأكيد مكرر ايشان بر بازگشت به كشور، فشار داخلي بر دولت بختيار را از طريق تظاهرات گسترده، درگيريهاي خشونت آميز و سرانجام تهديد جدي انقلابيون به مقابله مسلحانه با دولت به حدي افزايش داد كه چاره اي براي بختيار جز دستور بازگشايي فرودگاه باقي نماند. البته قره باغي در خاطرات خود در قبال اين تصميم بختيار به نوعي موضعگيري مي كند كه گويي وي در اين زمينه خودسرانه عمل كرده و قصد همراهي با جريان انقلاب را داشته است: «آقاي بختيار بدون اين كه با شوراي سلطنت، ارتش و شواري امنيت ملي مشورتي نمايد در مصاحبه مطبوعاتي مورخه 9

بهمن ماه 1357 خود با خبرنگاران داخلي و خارجي اظهار داشت: «فرودگاه مهرآباد امروز بازخواهد شد و هيچ ممانعتي براي بازگشت حضرت آيت الله خميني به عمل نخواهد آمد...» (اعترافات ژنرال، ص277) قره باغي اين را نيز مي افزايد كه بختيار در پاسخ به سؤال او درباره علت اين تصميم، ضمن اشاره به مشورت با سفراي آمريكا و انگليس، ورود امام به ايران را موجب كاهش محبوبيت ايشان در بين مردم ارزيابي مي كرد: «مردم حالا خيال مي كنند كه ايشان واقعاً امام است، اما وقتي آمد خواهند ديد كه خبري نيست و مثل ساير آيات است، شور و غليان خواهد خوابيد.» (همان، ص278)

به هر حال، ورود امام به كشور به دنبال تصميم قاطع ايشان، در حقيقت برنامه ضدكودتا را در مقابل بختيار، هايزر و فرماندهان ارتش كليد زد و علي رغم تمامي تلاشهاي قبلي و برنامه هاي در حال اجراي آنها، امكان دستيابي به موفقيت را از آنها ستاند.

خروج هايزر از ايران پيش از به ثمر رسيدن برنامه هاي وي، بي ترديد تحت تأثير تحولات ناشي از حضور امام در كشور و ايجاد اختلالات جدي در برنامه ريزيهاي آمريكا صورت گرفت. به عبارت ديگر، چنانچه امام- به هر دليل- اقامت در پاريس را ادامه مي داد و وارد كشور نمي شد، بي ترديد هايزر تا به ثمر رسيدن طرح هايش خاك ايران را ترك نمي كرد. هايزر البته سعي داشت وانمود كند كه خروجش از ايران پس از انجام تمام آنچه لازم بود و نيز به خاطر كاستن از حساسيتها، به دستور مقامات كاخ سفيد صورت گرفته است؛ بدين ترتيب او چهره شكست خورده خود را پس از ورود امام به ايران در پشت اين عبارات پنهان مي سازد و

از سوي ديگر مسئوليت شكست را به عهده فرماندهاني مي اندازد كه علي رغم مهيا بودن مقدمات لازم، توان و تدبير لازم را براي وارد آوردن ضربه نهايي نداشتند: «ژنرال جونز سپس پرسيد آيا ارتش بدون حضور من قادر به كودتاي نظامي هست يا خير؟ گفتم هركس مي تواند حدسي بزند، اما من فكر مي كنم كه قادر به اين كار هستند و اگر بختيار به آنها دستور بدهد به اين كار اقدام خواهند كرد.» (ص419) وي همچنين بر اين نكته تأكيد مي ورزد كه اگرچه قره باغي را فرد ضعيفي براي انجام اين كار تشخيص مي داده است، اما به هر حال در بين فرماندهان اشخاص ديگري بوده اند كه از عهده اين كار برآيند: «تيمسار ربيعي كه سالها مرا برادر خطاب مي كرد، يك مرتبه دهان باز كرد و گفت برادرم (!) اگر چنين اتفاقي بيافتد و لازم باشد كشور را نجات دهيم من اقدام لازم را انجام خواهم داد و مسئوليت كار را به عهده خواهم گرفت... احساس مي كردم كه تيمسار طوفانيان و تيمسار بدره اي نيز آماده بودند هر كاري كه لازم باشد، انجام دهند.» (ص428) اما علي رغم اين گونه ادعاها، از اظهارات آقاي سوليوان سفير آمريكا در تهران بخوبي برمي آيد كه هايزر پس از ورود امام به ايران از آنجا كه ديگر اميد چنداني به پيروزي طرح هاي خود نداشت، چاره اي جز خروج هرچه سريعتر از ايران نديد: «با تشديد بحران، هايزر هم براي بازگشت از ايران بيقراري مي كرد و در گزارشات روزانه خود به واشنگتن درخواست مي كرد با خاتمه ماموريت وي در ايران موافقت كنند. من هم فكر مي كردم كه ديگر حضور هايزر در تهران مثمر ثمر نيست ولي كاخ سفيد

هنوز معتقد بود كه او مي تواند كارها را در تهران سرپرستي كند... هايزر و فن ماربود سرانجام موافقت واشنگتن را براي خروج از ايران به دست آوردند و بي سروصدا از تهران رفتند.» (صص225 -222)

به اين ترتيب معمار كودتا علي رغم تمامي سوابق و تجربياتش در امور سياسي و نظامي و حوزه اختيارات وسيعي كه در ايران به وي داده شده بود در برابر معمار انقلاب، شكست سختي را متحمل شد و او نيز فرار را بر قرار ترجيح داد. البته ناگفته نماند كه پس از خروج هايزر در 14 بهمن ماه و اوج گيري روند انقلاب با حضور امام خميني در داخل كشور، هرچند كه امكان انجام كودتا بر طبق طرح ها و برنامه هاي هايزر فراهم نيامد، اما به هر حال حركتي در روزهاي آخر عمر رژيم پهلوي با هدف سركوب شديد و كشتار مردم صورت گرفت كه اگرچه به شهادت جمعي از مردم و نظاميان پيوسته به انقلاب انجاميد، اما به دليل هوشياري حضرت امام و صدور فرمان حضور مردم در خيابانها و بي اعتنايي به حكومت نظامي اعلام شده از ساعت 4 بعداظهر روز 21 بهمن 57، اين طرح نيز با شكست مواجه شد و فرماندهان ارشد ارتش چاره اي جز صدور بيانيه اعلام بيطرفي در روز 22 بهمن در پيش روي خود نديدند. (ر.ك به اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره باغي، بخش هفتم، صفحات 293 الي 387)

در پايان اين نوشتار، هرچند كه به مسائل ريز و درشت مختلفي در خاطرات هايزر مي توان پرداخت اما به منظور پرهيز از تطويل بيش از حد مطلب به دو مورد به طور مختصر اشاره مي شود:

يكي از مسائلي كه در اين خاطرات، جلب توجه

مي نمايد ماموريت اريك فن ماربد در شرايط حساس و بحراني اواخر عمر رژيم پهلوي است كه هدف از آن تأمين منافع آمريكا در فروشهاي تسليحاتي به ايران بود: «دستورات واشنگتن به اريك كاملاً واضح بود: تهيه و انعقاد يك يادداشت تفاهم با ايران. او با بررسي مجدد برنامه ها و مشخص كردن پروژه هايي كه قابل توقف بود و به كاهش هزينه منجر مي شد يك كار بسيار عالي كرده بود. اما از اين نگران بودم كه كسي اين يادداشت را امضاء نكند.» (ص337) اين رويه آمريكا به حدي منفعت طلبانه بود كه نه تنها صداي اعتراض فرماندهان ارتش را هم بلند كرد بلكه نارضايتي خود هايزر را نيز در پي داشت: «از آنها خواستم كه در مورد انعقاد يادداشت تفاهم براي برنامه هاي فروش نظامي، كوتاه بيايند. در اين مورد گفتم مثل اين است كه بعضي ها در واشنگتن متوجه نيستند كه دولت ايران چگونه فلج و درمانده شده است.» (ص368) هنگامي كه دولت آمريكا در زمان درماندگي و بحران زدگي رژيم پهلوي، همچنان بر كسب حداكثر منافع خود اصرار دارد، مي توان دريافت در زمان سكون و استقرار اين رژيم و كسب درآمدهاي هنگفت نفتي، چه بر سر اين كشور آمده است.

نكته قابل توجه ديگر، نحوه تعامل بدنه ارتش با حركت انقلاب است. اگرچه فرماندهان ارشد ارتش در هماهنگي با هايزر در انديشه خونريزي و كشتار مردم بودند، اما مسلماً در بدنه ارتش حركت معكوسي وجود داشت كه هر روز بر شدت و گستره آن افزوده مي شد. اشاراتي كه هايزر در خاطرات خود به نحوه رفتار همافران با مستشاران نظامي آمريكا در پايگاه هوايي اصفهان مي كند، گوشه اي از اين واقعيت

را به نمايش مي گذارد: «پيام ديگر حكايت از بروز مشكلات و حوادث بيشتري در پايگاه خاتمي مي كرد. وقتي كه افراد ما پايگاه را ترك مي كردند همافران آنها را بازرسي كرده بودند تا مبادا وسيله يا قطعه اي همراه خود ببرند.» (ص395) وجود اين روحيه در بين قشري از نيروهاي ارتش كه عمدتاً دوره هاي آموزشي خود را در آمريكا گذرانده و از حقوق و مزاياي بهتري نسبت به ديگر نيروهاي ارتشي برخوردار بودند، حاكي از عمق نفوذ تفكر، انديشه و انگيز ه هاي انقلابي به درون بدنه ارتش در آن هنگام است.

به طور كلي «خاطرات هايزر» مي تواند گوشه هايي از عظمت انقلاب اسلامي را بويژه براي نسلهايي كه خود از نزديك شاهد اين واقعه بزرگ نبوده اند، به تصوير كشد، زيرا نشان مي دهد آمريكا هرآنچه در توان داشت براي سد كردن راه انقلاب به كار گرفت، اما در نهايت، شكست خورد.

منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي

اعترافات يك ديپلمات آمريكائي (1)

اعترافات يك ديپلمات آمريكائي (1)

«هنري پرچت»، مدير بخش ايران در وزارت امور خارجه امريكا، بين سال هاي 1980 _ 1978، در جريان انقلاب ايران، پُستي كليدي داشت. پيش از آن، بين سالهاي 1972 تا 1976 در مقام مأمور سياسي _ نظامي در سفارت امريكا در تهران انجام وظيفه كرده بود. در اين جا گزيده اي از مصاحبه وي با چارلز استوارت كندي، مورخ شفاهي انجمن آموزش و مطالعات ديپلماتيك از نظرتان مي گذرد.

شما در ماه ژوئن 1978 مديريت بخش ايران (در وزارت امور خارجه امريكا) را بر عهده گرفتيد آيا مي توانيد وضعيت آن زمان ايران را توصيف كنيد؟

* مشكلات ايران (در آن زمان هنوز كسي از لفظ انقلاب استفاده نمي كرد) در ماه ژانويه شروع شد، يعني زماني

كه آدم ها و روزنامه هاي شاه به آيت الله (امام) خميني (ره) توهين كردند، و طلاب حوزه علميه قم دست به راهپيمايي زدند. تعدادي از آنها به ضرب گلوله كشته شدندو همين امر موجب شد كه عزاداران به خيابانها بريزند. اين واقع در ماه ژانويه شروع شد و در روز سوم و چهلم بزرگداشت قربانيان، عزاداران در تهران، تبريز و شهرهاي ديگر دست به راهپيمايي زدند. هر بار نيروهاي ضد شورش به مردم حمله مي كردند (و عده اي را مي كشتند) و مراسم بيشتري براي بزرگداشت كشته شدگان برگزار مي شد. كشور داشت از كنترل خارج مي شد

و شاه نيز عصبي شده بود. او سپس وعده رژيمي ليبرال تر (اعطاي آزادي هاي بيشتر) به مردم داد، ولي متأسفانه مردم ديگر به حرفهايش گوش نمي دادند.

من نگران وقايع ايران بودم. سفارت (امريكا) نيز در اين مورد ابراز نگراني مي كرد، اما مطبوعات (امريكا) كه در آن زمان هيچ خبرنگاري در تهران نداشتند، وقايع را كم اهميت جلوه مي دادند. روزنامه هاي امريكايي داراي خبرنگاراني محلي (منطقه اي) بودند و ما هميشه فكر مي كرديم از يك جاي ديگر هم مزد مي گيرند يعني از ساواك، يا همان پليس مخفي (شاه).

بنابراين، سطح نگراني ها چندان شديد نبود. زماني كه در ماه ژوئن به مديريت بخش ايران منصوب شدم، در واقع، اوضاع آرام شده بود و مراسم عزاداري به پايان رسيده بود، و هر چند هنوز تنش هايي وجود داشت، اما به خشونت هاي مكرر نمي كشيد.

در آن زمان آيا برداشت ديگران و همچنين نظر شخصي خودتان، اين بود كه شاه يا بايد ليبرال تر شود )آزادي هاي بيشتري به مردم بدهد) و يا محافظه كار تر و مذهبي تر؟

*اصولاً، در آنزمان واشنگتن فكر نمي كرد شاه، كه از سال 1941 به بعد

با مشكلات عديده اي مواجه شده بود، واقعاً در خطر باشد. برخي فكر مي كردند ليبرال تر شدن شاه (اعطاي آزادي هاي بيشتر به مردم)، يعني خودداري از سركوب مردم، مشكل را حل مي كند؛ ولي هيچكس فكر نمي كرد كه مذهبي شدن او و يا كمك به مساجد و غيره را ه حل مشكل باشد، زيرا در آن مرحله مذهبيون نفوذ چنداني بر تفكر آمريكا نداشتند.

آيا به اين دليل نبود كه نمي خواستيم با ملاها صحبت كنيم و اين كه آمريكايي ها، به ويژه در آن روزها، تفكري مذهبي نداشتند؟ ما مردمي سكولار هستيم و به همين دليلي دنبال راه حل هاي سكولار مي گرديم.

* فراموش نكنيد داريم به مسايلي كه در گذشته رخ داده نگاه مي كنيم. پيش از آن هرگز يك انقلاب اسلامي رخ نداده بود. البته روحانيون قبلاً برخي راهپيمايي ها را رهبري كرده بودند، مثلاً همان راهپيمايي 25 سال پيش از انقلاب به رهبري (امام) خميني (ره)، كه در آن زمان به زندان افتاد و سپس به تركيه و از آن جا به عراق تبعيد شد. در واقع بُعد مذهبي قضيه در بهار سال 1978 اصلاً محور اصلي نبود؛ بلكه ما با يك قيام مردمي مواجه بوديم. حتي خيلي ها فكر نمي كردند كه قيام مردم ادامه پيدا كند؛ زيرا شاه داراي يك پليس مخفي بي رحم و ارتشي بود كه همه فكر مي كردند به او وفادار است. اين گونه تصور مي شد كه شايد اين قيام مردمي به خشونت كشيده شود، ولي عمري نخواهد داشت و پليس مخفي و ارتش (شاه) آنها را سركوب مي كنند. به خاطر داريم كه سفارت (آمريكا در تهران) در ماه مه 1978 پيامي مخابره كرد و در آن از (امام) خميني (ره) نام

برد، كه هر چند در آن زمان يكي از عوامل تحريك اين ناآرامي ها بود اما هنوز شأن و منزلتي را كه بعدها به عنوان رهبر يافت، پيدا نكرده بود. صرف اين مسأله كه سفارت (امريكا) بايد با مخابرة يك پيام (امام) خميني (ره) را به مقامات واشنگتن بشناساند نشان مي دهد كه ما چقدر در مورد مسايل سياسي داخلي ايران و نقش (امام) خميني(ره) در آن اطلاع داشتيم. يكي از اولين كساني كه پس از انتصابم به اين پست به ديدنم آمد، يكي از كارمندان سفارت اسرائيل (در امريكا) بود كه مسئوليت امور خاورميانه را بر عهده داشت. او به من گفت: «ديگر دوران شاه به سر آمده است». قبلاً هيچ كس ديگري چنين چيزي به من نگفته بود. او فكر مي كرد شاه درمخمصه بدي گير افتاده است. فكر مي كنم اين كارمند اسرائيلي براساس اطلاعاتش از وضعيت ايران كه از طريق سفارت غير رسمي اسرائيل در تهران به او مي رسيد، قضاوت مي كرد.

كمي پس از آن عهده دار مسئوليت جديدم شدم، يك اتفاق ديگر نيز افتادو به من گفتند كه هنري كيسينجر (وزير سابق امور خارجه) از ايران بازگشته و به منظور ارايه گزارش صحبت هايش با شاه، با وزارت امور خارجه تماس گرفته است. شاه به او گفته بود نمي داند چگونه يك مشت آخوند ... مي توانند راهپيمايي اين چنين منظم و مؤثر را رهبري كنند؛ حتماً يك نيروي ديگر دارد آنها را رهبري مي كند. او به اين نتيجه رسيده بود كه حتماً سازمان سيا پشت اين قضاياست. شاه از هنري كيسينجر پرسيده بود چرا سيا دارد با او چنين معامله اي مي كند. چرا بايد آنها عليه شاه توطئه كنند.

خودش براي اين سوال، دو جواب پيدا كرده بود، اين كه امريكايي ها فكر مي كنند شاه با معاملات اخيرش با شوروي براي خريد تجهيزات نظامي غير مرگبار، كارخانه ذوب آهن و چيزهايي از اين قبيل، قدري بيش از حد به شوروي نزديك شده است؛ حال كه امريكايي ها فكر مي كنند او خود نرمي نشان داده است، شايد (سيا معتقد است) كه مذهبيون (ايران) با سرسختي بيشتري ضد كمونيست هستند و از سياست مهار حمايت بيشتري خواهند كرد. نظريه ديگر شاه اين بود كه امريكايي ها و روس ها، همانند بريتانيا و روسيه در اوايل قرن، تصميم دارند ايران را به حوزه هاي نفوذ تقسيم كنند. امريكا جنوب ايران را كه بيشترين نفت را داشت، تحت نفوذ بگيرد و شوروي نيز، همچون گذشته شمال ايران را در اختيار داشته باشد.

يعني اصولاً همان تقسيم بندي قبل از جنگ جهاني اول

*اينها تئوري هاي شاه براي توضيح دلايل تحريك مردم از سوي سازمان سيا بود. از تعجب زبانم بند آمد. اين همان مردي بود كه براي نجات منافع بسيار مهم مان در ايران به او دل بسته بوديم. او يك ديوانه بود.اين همان شخصي بود كه بايد با او كار مي كردم. دريافتم كارم خيلي مشكل تر از آن است كه قبلاً فكر مي كردم.

سپس، بيل سوليوان، كه پس از انتخاب كارتر به رياست جمهوري، سفير (آمريكا در ايران) شده بود، براي تعطيلات به آمريكا آمد. شاه حتي پيش از آنكه كارتر نامزد رياست جمهوري شود از به قدرت رسيدن او شديداً نگران بود، و مي ترسيد كارتر نيز همچون (رئيس جمهور) كندي به او فشار بياورد كه ليبرال تر شود. فكر مي كنم وقتي كارتر انتخاب شد، نگراني هاي شاه هم بيشتر شد. اما

هر چند، رئيس جمهور كارتر در مبارزات انتخاباتي اش از حقوق بشر و فروش بي رويه تسليحات صحبت كرده بود، واقعاً قصد نداشت در دوران رياست جمهوري اش اين برنامه هال را اجرا كند. در واقع او اصلاً دلش نمي خواست براي ايران مشكلي پيش بيايد. كارتر نمي خواست دردسر ايران را هم بكشد. در آن زمان مسأله اعراب و اسراييل و مهار شوروي و چين به اندازه كافي امريكا را به خود مشغول كرده بود. كارتر، بيل سوليوان را كه يك آدم واقع بين و يك ديپلمات كاملاً حرفه اي بود به ايران فرستاده بود تا به شاه اطمينان دهد كه امريكا همچنان حامي اوست.

پيش از آنكه سوليوان به ايران برگردد، در ملاقات با كارتر گفت كه نمي خواهد هيچ گونه فشاري در ارتباط با حقوق بشر به شاه وارد شود. او مي خواست امريكا همان روابطي را با شاه داشته باشد كه هميشه داشت. بايد هر چه مي توانستيم به او سلاح مي فروختيم، البته با قدري احتياط، اما نبايد در ارتباط با حقوق بشر به او فشار مي آورديم. بايد همان روال گذشته را ادامه مي داديم.

سوليوان كه تا ماه ژوئن 1978 نزديك به يك سال را در ايران گذرانده بود، براي تعطيلات به امريكا بازگشت. او براي مشاوره به وزارت امور خارجه آمده، و در آن زمان همگي نگران ناآرامي هاي ايران بوديم. من تقريباً در اكثر ديدارهاي سوليوان حضور داشتم. سوليوان مي گفت همه چيز رو به راه است.آدم هاي شاه آدرس ملاها را پيدا كرده اند و با دادن پول به آنها دهانشان را بسته اند. ملاها هم به مساجد بر مي گردند و ساكت مي شوند: در واقع، منظورش اين بودكه آنها را خريده اند. گزارش او خيلي خوش بينانه بود،

اما در آن زمان هيچ چيز نگران كننده اي در ايران اتفاق نيفتاد. سوليوان دو ماه به مكزيك رفت. سپس نام شاه از رسانه ها محو شد. فكر مي كنم «ليدي برد جانسون» به ايران رفت و «چارلي نس»، مسئول DCM، او را به ملاقات شاه برد. ا و گوشه گير شده بود ديگر نامي از شاه در روزنامه ها و در تلويزيون برده نمي شد. نمي دانستيم چه اتفاقي برايش افتاده است. حال كه به گذشته نگاه مي كنم، فكر مي كنم شايد در آن زمان آزمايش هايي انجام داده بود و وضعيت بد سلامتي اش را مي دانست. البته اين فقط حدس و گمان است. هرگز چيزي در مورد وضعيت سلامتي شاه به ما گفته نشد.

آيا اصلاً چيزي شبيه به پرونده رواني از سيا دريافت كرده بوديد؟

*چنين پرونده اي در جريان انقلاب به دستمان رسيد، اما آنقدر سطحي و مختصر بود كه هيچ ارزشي نداشت.

شاه روز اول اوت پيدايش شده و سركارش برگشت. نزديك اواسط اوت بود كه يك آخوند معروف در تصادفي در يك بزرگراه كشته شد و مردم فكر مي كردند كه اين كار ساواك است. مردم اصفهان به خيابانها ريختند و در آنجا حكومت نظامي اعلام شد. ماه اوت در آن زمان مصادف بود با ماه رمضان. پس از آن، نزديك به اواخر ماه اوت بود كه در يكي از سينماهاي آبادان آتش سوزي شد، به دليل قفل بودن درها فكر مي كنم 700 نفر كشته شدند. فاجعه دلخراشي بود. آدم هاي شاه، ملاها را مقصر مي دانستند. در جريان راهپيمايي هاي ماههاي قبل نيز روحانيان اغلب وضعيت سينماها را مورد انتقاد قرار مي دادند و مي گ فتند كه سينماها فيلم هاي غربي خلاف شرع نشان مي دهند. بنابراين، ساواك سعي مي كرد به

مردم بقبولاند كه اين هم كار ملاهاست. اما هيچ كس در ايران چنين چيزي را باور نمي كرد.همه مردم فكر مي كردند رژيم اين كار را كرده و دارد آن را به گردن ملاها مي اندازد. همين مسأله نشان مي داد مردم چقدر به رژيم بي اعتماد هستند. در آن زمان گزارش بسيار كوتاهي از سيا به دستمان رسيد كه در آن گفته شده بود بر اساس اطلاعات واصله از يكي از خبرچين هاي سيا در ساواك، آتش سوزي كار ساواك بوده است. البته هيچ كس نمي داند آيا اين اطلاعات صحت داشت يا خير.

تقريباً در همين روزها بود كه سوليوان از تعطيلات برگشت و ايران را غرق ناآرامي يافت. با وجود اين، باز هم به وزارت امور خارجه رفت و با خوشبيني مي گفتند شاه مي تواند خودش اوضاع را رو به راه كند. در ديدار سوليوان و برژينسكي (مشاور امنيت ملي) برژينسكي به سوليوان گفت، شاه از آدم هاي ماست و بايد به هر قيمتي كه شده از او حمايت كنيم. برژينسكي گفت كه هيچ سازشي در كار نيست و ما بايد هر كاري كه مي توانيم براي حمايت از شاه انجام دهيم. موضع برژينسكي خيلي سرسختانه تر از سوليوان بود.

سوليوان به ايران برگشت و زماني كه وارد ايران شد، يعني در اواخر ماه رمضان، يكي از اولين كارهايي كه كرد اين بود كه به ديدن شاه، كه در آن زمان شديداً افسرده بود، برود. شاه نمي توانست بفهمد چرا ملتش عليه او قيام كرده اند. شاه معتقد بود كه براي آنها كارهاي زيادي كرده بود ولي مردم قدرنشناس و بي وفا بودند. سوليوان در پيامي كه به امريكا مخابره كرد گفت، بايد كاري بكينم و قدري به شاه

روحيه بدهيم.به همين دليل، متن يك پيام از رئيس جمهور به شاه را تهيه كرد و برايمان فرستاد. متن خوبي بود، البته من جمله هايي را كه در آن از سلطنت شاه تمجيد و تحسين شده بود حذف كردم زيرا شايسته يك كشور دموكراتيك نبود، و آنرا به مسئولين ذيربط در دولت دادم. در اين زمان راهپيمايي هاي عظيمي در سرتاسر ايران برپا مي شد. ميليون ها نفر از مردم به خيابانها مي ريختند و به طور غير خشونت باري تظاهرات مي كردند، بايد خاطر نشان كنم كه در طول ماه اوت، هل ساندرز، معاون وزير امور خارجه (در امور خاور نزديك) سخت مشغول آماده كردن زمينه كنفرانس كمپ ديويد بود. بيل كرافورد، كه معاون ساندرز بود، مسئوليت امور ايران و نظارت بر من را بر عهده داشت. او يك عرب شناس بود و چيز زيادي در مورد ايران نمي دانست. به همين دليل همه كارها را به من محول كرده بود. وقتي پيش نويس نامه سوليوان تأييد شد آن را به كاخ سفيد فرستادم. در آنجا نامه را در درون كيف آدم هايي گذاشتند كه داشتند به كمپ ديويد مي رفتند و در آنجا رابطه شان با جهان خارج قطع مي شد. نتيجه اين بود كه نامه سوليوان دو هفته در يك كيف ماند.

راهپيمايي ها در ماه سپتامبر نيز ادامه يافت. فكر مي كنم قبل از هفتم سپتامبر بود كه شاه در تهران حكومت نظامي اعلام كرد. هيچ كس اجازه نداشت در خيابانها تظاهرات كند. حكومت نظامي در يك روز پنج شنبه اعلام شد، و در روز جمعه «كه بعداً جمعه سياه ناميده شد» مردمي كه چيزي از حكومت نظامي نشنيده بودند، به خيابانها ريختند. در ميدان ژاله در جنوب تهران، نظاميان

(شاه) مردمي را كه حكومت نظامي را نقض كرده بودند، به گلوله بستند . چند نفر كشته شدند؟ اگر از مخالفان شاه بپرسيد، مي گويند خيلي بيشتر از هزار نفر و اگر از آدم هاي شاه مي پرسيدند، مي گفتند خيلي كمتر از صد نفر. سفارت امريكا نهايتاً تعداد كشته ها را 125 نفر اعلام كرد،كه آن را از خبرنگار ايراني حاضردر ميدان به دست آورده بود. واقعاً هيچ كس نمي دانست چند نفر كشته شده اند. با وجود اين، تصور بر اين بود كه مردم زيادي كشته شده اند و اركان رژيم به لرزه افتاده است.

فرداي اين قتل عام بود كه اين احساس به من دست داد كه كار شاه تمام است؛ زيرا با ملتش وارد جنگ شده بود، و مسلماً نمي توانست در چنين جنگي پيروز باشد. اما نمي دانستم دقيقاً چه زمان و چگونه خواهد رفت؛ علاوه بر اين، برايم مشخص نبود كه آيا مي تواند به نحوي با آنها سازش كند، كه مسلماً از قدرتش كاسته مي شد. اما يك چيز برايم روشن بود، اينكه ايران فردا هرگز همان ايران ديروز نخواهد بود. عناصر مخالف نقش بزرگتر و شاه نقش كوچكتري خواهد داشت، و ما بايد خودمان را با اين حقيقت وقف دهيم. البته اين ديدگاه با سياست هاي امريكا كاملاً مغاير بود. تا آنجا كه مي دانستم هيچ كس ديگري در دولت امريكا به ويژه دكتر برژينسكي چنين نظري نداشت. مي دانستم اگر نتيجه گيري هاي خود را اعلام كنم، مرا به مؤسسه خدمات خارجي مي فرستند تا به يادگيري يك زبان ديگر، كه مسلماً فارسي نبود، بپردازم. بنابراين، بايد خيلي آهسته پيش مي رفتم و اين نظرات را تنها در حاشيه مطرح مي كردم. بايد سعي مي كردم سياست هايمان را

به گونه اي تغيير دهم كه با برداشت من از واقعيت همخواني داشته باشد، نه اينكه ناگهان با آن مخالفت كنم، و قبل از اينكه چيزي عوض شود، از كار بركنار شوم. اما بياييد به روز جمعه برگرديم. در پايان همان روز جلسه اي در طبقه هفتم به رياست ديو نيوسوم (معاون وزير) كه به اعتقاد من عالي رتبه ترين مقام حاضر بود تشكيل شد، تا راهي براي واكنش به اين قتل عام پيدا كنيم. روشن بود كه اين واقعه، ارسال نامه سوليوان را منتفي مي كرد، بنابراين تصميم گرفتيم از طريق تلفن با شاه تماس بگيريم. فرداي همان روز، هل ساندرز از كمپ ديويد به من تلفن زد. او گفت كه انور سادات )رئيس جمهور مصر) و مناخم بگين (نخست وزير اسراييل) و موشه دايان وزير امور خارجه اسراييل، به شاه تلفن كرده اند، و رئيس جمهور هم قصد دارد به شاه تلفن بزند. اما چه چيزي بايد به شاه بگويد؟

در اينجا بود كه براي اولين بار ديدگاه جديد خودم را در بوته آزمايش گذاشتم. به ساندرز گفتم: «به نظر من بايد از او حمايت كنيم. نمي توانيم او را تنها بگذاريم. اما بايد چيزي بگوييم كه نشان دهد اوضاع ايران را درك مي كنيم. و اينكه پيام بايد خيلي مختصر و كوتاه باشد.» يادم نمي آيد آيا پيام را از پشت تلفن ديكته كردم يا خير، اما در يك پاراگراف حمايت قاطع خودمان را از شاه اعلام كرديم و در پاراگراف دوم گفتيم كه به اعتقاد ما دادن آزادي هاي بيشتر به مردم مي تواند آيندة بهتري براي ايران رقم بزند. كارتر هم همين پيام را براي شاه ارسال كرد.از سوليوان شنيدم شاه به قدري

از دريافت اين پيام خوشنود شد كه روز بعد متن پيام را منتشر ساخت. اما آنطور كه اميد داشتيم، نشد. اين پيام براي مردم كوچه و خيابان به اين معني بود كه امريكايي ها پشت شاه هستند و از كشتار مردم در ميدان ژاله حمايت كرده اند، به همين دليل، پيام در واقع به ضرر ما شد. هر چند اوضاع كاملاً از كنترل خارج نشد، اما هر روز بدتر مي شد. پيش از اين، اتحاديه هاي كارگري در معناي واقعي اش در ايران وجود نداشت. فقط رژيم بعضي ها را به عنوان رهبران اتحاديه هاي كارگري منصوب مي كرد. اما حالا شاهد شكل گيري گروههاي كارگري واقعي بوديم كه از اهداف انقلاب حمايت مي كردند. هر روز يك عده اعتصاب مي كردند. اول كارگران صنعت نفت، بعد كارمندان دولت و بانك مركزي و ديگران. اعتصابات عملاً كشور را تعطيل كرده بود، علاوه بر اين، به رغم حكومت نظامي، مردم هر روز به خيابانها مي ريختند.

شاه يك سياست دوگانه را دنبال مي كرد. از يك سو رژيم، مردم زيادي را به گلوله بسته بود. از سوي ديگر، براي جلب نظر مردم، نخست وزير قبلي را زنداني كرد و يك نخست وزير جديد جاي آن نشاند. علاوه بر اين، آدم هاي ديگري را نيز كه فاسد پنداشته مي شدند، به زندان انداخت. برخي از مخالفان را از زندان آزاد كرد. اگر يك ايراني نبوديد كاملاً گيج مي شديد. آيا شاه عطوفت نشان مي دهد يا خشونت؟ در واقع، شاه كه در پي يافتن راه حلي (براي خروج از مخمصه) بود، هر دو كار را مي كرد.

در طول اين دوره، يعني سپتامبر و اكتبر، مناسبت هايي بود كه واشنگتن بايد براي ايران تبريك هايي مي فرستاد، مثلاً رئيس جمهور )كارتر) بايد

به مناسبت سالگرد تولد شاه، يا وليعهد ايران، يك پيام تبريك علني براي شاه ارسال مي كرد. اين نوع مراسم تشريفاتي سنتي بود تا نشان دهيم كه دو رژيم دوستاني بسيار صميمي هستند.

اما، در مورد شاه ما خيلي وسواس نشان مي داديم، اينطور نيست؟ به نظر مي رسد در مقايسه با ديگر رهبران جهان، ما وقت زيادي را صرف چاپلوسي از شاه مي كرديم.

* بله، همينطور است. او شخصيتي داشت كه دايم بايد قربان صدقه اش مي رفتيم. اما با توجه به ديدگاه جديد و شخصي ام در مورد آينده شاه سعي كردم قدري از لحن چاپلوسانه پيام ها بكاهم. شاه همچنان پيام هاي تبريك ما را از راديو و تلويزيون پخش مي كرد، و من فكر مي كردم كه اين كار (چاپلوسي) برايمان كار عاقلانه اي نيست. علاوه بر اين، فكر مي كردم بايد به تدريج اپوزيسيون را بشناسيم. نه وزارت امور خارجه و نه سفارت (امريكا در تهران) تا به آن زمان با آنها هيچ تماسي نداشتند. ريچارد كاتم، استاد علوم سايسي (دانشگاه پيتزبرگ) كه فرد ناخوانده اي در وزارت امور خارجه بود، با گري سيك، مسئول امور ايران در شوراي امنيت ملي، تماس گرفت و پيشنهاد كرد با ابراهيم يزدي، كه يك دكتر ايراني در تگزاس بود و داشت براي همكاري با (امام) خميني (ره) با پاريس مي رفت، صحبت كند. يزدي در سفرش به پاريس از واشنگتن عبور مي كرد. به عقيده من فكر خوبي بود، اما گري سيك فكر مي كرد كه رتبه اش بسيار بالاتر از آن بود كه بخواهد با يزدي ملاقات كند. بنابراين، پيشنهاد كرد كه من با يزدي صحبت كنم. من هم فوراً پذيرفتم و قرار ملاقاتي گذاشته شد. سپس وارن كريستوفر (معاون وزير)

از اين قرار ملاقات خبردار شد و به من گفت كه نبايد با يزدي ديدار كنم. يزدي نبايد با هيچ يك از مقامات آمريكايي صحبت كند. خيلي مأيوس شدم، ولي فكر مي كردم، بالاخره بايد راهي براي تماس با اين آدم ها پيدا مي كرديم. در آن زمان، سفارت (آمريكا در ايران) هيچ تماس مفيدي با اپوزيسيون نداشت.

تا اواسط سپتامبر و اوايل اكتبر، مطبوعات هنوز توجه جدي به رويدادهاي ايران نداشتند، با وجود اين، واشنگتن پست يك روز صبح تيتر زد «ايران قرارداد ساخت نيروگاه هسته ا ي را لغو كرد.» پول زيادي در اين قرارداد بود، اما به دليل شورش هاي كارگري ايراني ها قادر به اجراي قراردادشان نبودند. البته ما اين را مي دانستيم، زيرا سفارت چند روز پيش در مورد آن به ما خبر داده بود. با وجود اين، از طبقه هفتم به من تلفن زدند و پرسيدند كه چه خبر است، و چرا ايراني ها قرارداد را لغو كرده اند؟ تئوري من اين بود كه در دوره خاصي از شكل گيري بحران، مسئول امور يك كشور مسئوليت كامل امور را بر عهده دارد.

در ماه اكتبر كه نيروي دريايي امريكا مي خواست تعداد بيشتري از هواپيماهاي اف 14 را به ايران بفروشد و آقاي دونكن، مرد شماره دوي وزارت دفاع، قصد داشت براي مذاكره بر سر فروش اين هواپيماها با شاه به ايران سفر كند، به آنها گفتم ديوانه شده اند و حال كه ايران ثباتي نداشت، فروش تعداد بيشتري از آنها به اين كشور ديوانگي بود. به هر حال،آنها به اصفهان، يعني جايي كه هواپيماها مستقر بودند، رفتند ولي به دليل درگيري هاي خياباني نتوانستند حتي از هتل محل اقامتشان بيرون بيايند. چنين اتفاقاتي بود

كه به تدريج واشنگتن را متقاعد ساخت كه با مشكلات جدي در ايران مواجه است.

قبلاًً در مورد اين مسأله صحبت كرديم كه سفارت (آمريكا در ايران) به دليل اينكه شاه را نگران نكند، از ارايه گزارش درباره وضعيت ايران خودداري مي كرد. چگونه مي دانستيد كه گزارش هاي مرتبط با تحولات ايران نظرات شما را تأييد مي كند؟

* گزارش هاي سفارت، عموماً افتضاح بود، بنابراين به مأمور داخلي تهيه گزارش گفتيم كه بايد قدري تلاش خود را بيشتر كند و پوشش خبري بهتري به وقايع ايران بدهد. سوليوان نيز پيش از من به كارمندان سفارت فشار آورده و آنها را مجبور كرده بود مثل يك سفارت عادي گزارش دهند و با برخي رهبران اپوزيسيون صحبت كنند. فكر مي كنم ماه نوامبر بود كه بالاخره تصميم گرفتند چنين كاري را انجام دهند، اما به اعتقاد من كارشان خوب نبود. با وجود اين، واقعاً براي مسئول امور يك كشور بسيار سخت است. كه همكاران خود را كه در آن كشور هستند، راهنمايي كند. واشنگتن و تهران هفت و نيم ساعت اختلاف ساعت داشتند. ساعت هشت صبح كه سر كارم مي آمدم. كارمندان سفارت كارشان را تعطيل كرده بودند، و چارلي نس يا سوليوان و من آنچه رادر طول روز اتفاق افتاده بود، مرور مي كرديم. به موازات شكل گرفتن و وخيم تر شدن بحران، تنش هايي نيز در درون دولت امريكا به وجود آمد. اگر بتوانيم چنين اسمي روي آنها بگذاريم، ليبرال هاي دفتر حقوق بشر و محافظه كاران كاخ سفيد با يكديگر اختلاف داشتند. در ماه اوت، سازمان سيا يك برآورد اطلاعاتي ملي در مورد ايران انجام داد و نتيجه گرفت كه هر چند ايران با مشكلاتي مواجه

است، اما خطري جدي آن را تهديد نمي كند. شاه اوضاع را تحت كنترل دارد. در يكي از جملات گزارش آمده بود كه ايران حتي در «وضعيت پيش از وقوع انقلاب» نيز نيست.

خب من به هيچوجه اين گزارش را قبول نداشتم و در پايين گزارش نوشتم كه با نتيجه گيري آن موافق نيستم و اينكه وزارت امور خارجه اين گزارش را تأييد نمي كند.

به ويژه در ارتباط با پيام هاي تبريك مكرر (براي ايران)، احساس مي كردم كه تنش بين من و گري سيك دارد بالا مي گيرد. از زماني كه در اسكندريه بودم و گري سيك وابسته به نيروي دريايي در قاهره بود، او را مي شناختم. زماني كه مسئوليت امور ايران (در وزارت امور خارجه) بر عهده من گذاشته شد، او، من و همسرم را به همراه جسيكا متيوز و برخي كارمندان شوراي امنيت ملي به يك ضيافت شام دعوت كرد و من را به عنوان كسي كه واقعاً ايران را مي شناسد به ميهمانان معرفي كرد. اما بعداً يعني زماني كه اوضاع در پاييز سال 1987 رو به وخامت نهاد، ما هم با يكديگر چپ افتاديم. اگر كتاب گري سيك به نام «همه سقوط مي كنند.» را بخوانيد، مي بينيد كه اصرار دارد ما را دوستاني بسيار صميمي نشان دهد، ولي در واقع از او انتقاد مي كردم و سرش داد مي كشيدم به نحوي كه ديگر با من تماس نگرفت. بله، سرش داد مي كشيدم زيرا از اينكه مي ديدم او از نظرات برژينسكي حمايت مي كند و به حرف من هيچ كس ديگري گوش نمي دهد، خيلي سرخورده و عصباني بودم. اما در وزارت امور خارجه، آدم هايي در سطح خودم از من حمايت مي كردند و بدين

ترتيب ما به نوعي يك كارگروهي تشكيل داده بوديم. در جلساتي كه داشتيم، مشكلات شاه را كاملاً توضيح مي دادم. هميشه به حرفهايم گوش مي دادند. به تدريج، بعضي ها پيدا شدند كه از نظراتم حمايت مي كردند.

در همان فصل پاييز بود كه يك نفر از برنامه مكل نيل لرر، از اخبار شبانگاهي پي بي اس، با وزارت امور خارجه تماس گرفت و گفت مايل است با كسي مصاحبه كند كه بتواند در مورد ايران حرف بزند. هيچ كس اين درخواست را نپذيرفت تا اينكه در نهايت به من رسيد و من هم موافقت كردم. خب معلوم بود نمي خواهم بروم آنجا بنشينم و در مقابل چشم مردم آمريكا، سياست هاي امريكاي را محكوم كنم. جوزف كرافت خبرنگار آنجا بود و داشت نگراني عميق خود را از وضعيت شاه ابراز مي كرد. سعي داشتم خيال مردم را راحت كنم. يك بار پرسيدند، «آيا به نظر شما، شاه ايران را ترك مي كند.» و من هم بدون لحظه اي تأمل گفتم «به هيچ وجه احتمال چنين چيزي وجود ندارد» هر چند خودم نظر ديگري داشتم.در واقع دروغ گفتم. بايد اين كاررا مي كرديم زيرا گرفتار يك معضل بوديم. نمي توانستيم زير پاي شاه را خالي كنيم. زيرا هيچ ساختار جايگزين ديگري وجود نداشت. نمي خواستيم او را سراسيمه كنيم و به كاري غير معقول واداريم. آنچه به دنبالش بوديم يك واكنش تدريجي بود كه ما را باحفظ موقعيت آمريكا در آنچه به طور صلح آميزي به يك وضعيت جديد راهنمايي مي كرد.

در همين مصاحبه بود كه با مدير توليد اخبار خاورميانه در آن برنامه آشنا شدم. در آن زمان، خبرنگاران زيادي براي مصاحبه به وزارت امور خارجه مي آمدند. علاوه

براين، ديدارها، گفت و گوهاي سطح بالايي نيز در كاخ سفيد و وزارت خارجه انجام مي شد. بنابراين حالا ديگر دولت دست به كار شده بود.

من معمولاً به همراه هل ساندرز در جلسات اتاق بحران كاخ سفيد حاضر مي شدم. گاهي برژينسكي رياست جلسات را بر عهده داشت و گاهي هم مونول (معاون رئيس جمهور). يادم مي آيد يك روز در چنين جلسه اي بودم، به حضار نگاهي انداختم، كه همگي از من ارشد تر بودند، و با خودم فكر كردم كه به جز من، هيچكس چيزي در مورد ايران نمي داند، و مي دانستم كه اطلاعات من در مورد ايران بسيار ناقص است. بنابراين در طول بحران، ما واقعاً در مخصمه افتاده بوديم.

منبع:موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي

اعترافات يك ديپلمات آمريكائي (2)

اعترافات يك ديپلمات آمريكائي (2)

تجربه ام به من مي گويد هر چه بحران بزرگتر باشد، احتمال اينكه آدم هاي عمل گراتر زمام امور را در دست بگيرند و آنهايي را كه قبلاً در متن بودند به حاشيه برانند، بيشتر است.

* دقيقاً همينطور است. زماني همه به حرف هاي مسئول امور يك كشور گوش مي دهند، و سپس او را به حاشيه مي رانند.

در اواخر ماه اكتبر جشن تولد پسر شاه بود. او 18 ساله مي شد. به خواست شاه، او در لاباكِ تگزاس، آموزش خلباني مي ديد و در آنجا يك ويلاي خوب، يك سيستم ضبط و پخش عالي، يك دوست دختر سوئدي _ و خلاصه هر چيزي كه يك خلبان هواپيماي جنگي و شاهزاده بايد داشته باشد، در اختيارش بود. اردشير زاهدي، سفير ايران (در امريكا) به همين مناسبت يك ميهماني داد. زماني كه مسئوليت امور ايران به من واگذار شد با سفير ايران آشنا شدم، و در سفارت مجلل ايران به ديدن

او رفتم. او ماريان و من را نيز به جشن تولد دعوت كرد. برژينسكي هم آنجا بود. كارل روون (خبرنگار) هم دعوت شده بود. هر چند گل هاي سرسبد واشنگتن آنجا نبودند، اما ميهماني بدي نبود. خيلي از شاهزاده جوان خوشم آمد. ظاهراً اطلاعات خوبي داشت و به رغم سن كمش، آدم پخته اي به نظر مي رسيد. اما نه او و نه هيچ كس ديگري در آن ميهماني چيزي در مورد مشكلات جدي ايران نگفت.

راهپيمايي ها و اعتصاب ها همچنان ادامه داشت. اما احتمالاً شاه براي داشتن يك سوپاپ اطمينان، مطبوعات را آزاد گذاشته بود. با وجود اين، روز چهارم نوامبر، سالگرد كشتار دانشجويان در دانشگاه بود، و از آنجايي كه در تمام شهر مردم شورش كرده بودند، شاه مجبور شد بار ديگر حكومت نظامي اعلام كند. بعضي ها مي گفتند شاه خودش اين شورش را به راه انداخته است. در آن زمان يك نخست وزير جديد منصوب شد _ كه اين بار ژنرال غلامرضا ازهاري، فرمانده ارتش، يك آدم مهربان و وفادار به شاه بود. چند روز قبل خبر رسيده بود كه چنين چيزي مي خواهد اتفاق بيفتد _ و يك رژيم نظامي به كشور تحميل شود.

در آن زمان، سوليون اغلب به همراه آنتوني پارسونز، سفير بريتانيا (در ايران)، مكرراً به ملاقات شاه مي رفت و شاه نيز هميشه مي گفت نمي داند چكار بايد بكند. او مي خواست راهنمايي اش كنيم. در واشنگتن هم نظر واحدي در مورد چگونگي راهنمايي شاه وجود نداشت. اصولاً دو طرز فكر وجود داشت. يك نظر كه چندان هم طرفدار نداشت ادامه اعطاي آزادي هاي بيشتر و تسريع روند آن بود. اما نظر دوم استفاده از مشت آهنين بود؛ يعني فرستادن نظاميان

به خيابانها و كشتن مردم تا زماني كه شورش براي هميشه خاتمه يابد. دكتر برژينسكي از مشت آهنين حمايت مي كرد، ولي رئيس جمهور كارتر به هيچوجه چنين سياستي را نمي پسنديد. بنابراين، برژينسكي از طريق زاهدي نظرات خود را به شاه اعلام مي كرد، و ما هم در وزارت امور خارجه، كه آدم هاي بوروكراتيك خوب و منظمي بوديم، دستورالعمل هاي خود را به تمامي ارگان هاي دولتي مي فرستاديم و پيام هايمان را از كانال هاي معمول به دست سوليوان مي رسانديم، و به او پيشنهاد مي كرديم كه شاه را به سوي اعتدال و نرمخويي تشويق كند. بيچاره شاه از اين توصيه هاي ضد و نقيض گيج شده بود. برژينسكي به او يك حرف مي زد، و سوليوان حرف ديگري مي زد، و شاه مستأصل شده بود كه چكار بايد بكند.

حال كه به گذشته نگاه مي كنيم، مي بينيم كه شاه مي دانست يك حاكم بيمار است و فقط مي خواست يك سلطنت ماندگار و با ثبات را براي پسرش به ارث بگذرد. او مي خواست پسرش تاج و تخت شاهي را به ارث ببرد. شاه مي ترسيد اگر مردم را در خيابانها قصابي كند و سپس تاج و تخت را به يك نوجوان بسپارد، او قادر به حكومت نخواهد بود، و سلطنت به باد خواهد رفت.

در روز نهم نوامبر، سوليوان پيامي برايمان فرستاد كه بالاي آن نوشته بود، «به غيرممكن ها فكر كنيد» بايد براي فهميدن پيام خيلي با دقت آنرا مي خوانديد، اما برداشتم اين بود كه دارد اتفاقي براي شاه مي افتد. البته او به طور واضح نگفته بود كه حمايت مردم از شاه، كه قبلاً فكر مي كرديم صد درصد است، دارد ضعيف مي شود. فكر مي كنم سوليوان سعي داشت واشنگتن را وادار

كند كه قدري خلاق تر مسايل را مورد بررسي قرار دهد. البته، اين پيام به مقامات بالا رسيد، ولي هيچ چيز اتفاق نيفتاد _ هيچ كس هيچ واكنشي نشان نداد و سوليوان هم موضوع را پيگيري نكرد و پيام ديگري نفرستاد.

در همان زمانها بود كه مي ترسيدم سياست مشت آهنين به مورد اجرا در بيايد. بنابراين، پيامي تهيه كردم مبني بر اينكه ارتش نمي تواند به شورش مردم خاتمه دهد. رهبري نظامي نمي تواند يك كشور را اداره كند. اگر شاه به ارتشي دل مي بست كه براي اين كار آزمايش خود را پس نداده بود و نهايتاً وفاداري آن زير سؤال بود، به جاي اين كه رژيم را تقويت كند، آن را تضعيف مي كرد. در اين صورت، سربازان مجبور بودند با تفنگ هايشان، برادران خود را بكشند. اما تا چه زماني ممكن بود به اين كار ادامه دهند؟

يادم نمي آيد آيا تلگرافم واقعاً مخابره شد يا خير. البته به صورت غير رسمي آن را مخابره كردم، و فكر مي كنم، آنها هم به فكر يك راه حل غير نظامي افتادند؟

آيا در آن زمان هيچ گزارش از وابستة نظامي امريكا كه روابط بسيار گرمي هم با ارتش ايران داشت، در مورد ارتش ايران به دست شما نمي رسيد؟

* نظرات من براساس تجربيات سياسي / نظامي با ارتش ايران، و عمدتاً ژنرال هاي ارشد، بود. موقعيتي كه شما ترسيم كرديد، چيزي است كه بسياري از مقامات از جمله بسياري از ايراني ها، مي پنداشتند. آنها احساس مي كردند كه ارتش ما دوست گرمابه و گلستان ارتش ايران است و همه چيز را دربارة آن مي داند. اما ارتش ما در ايران فقط نقش مشاور را داشت و بس. آنها خود را

يك نيروي غير سياسي فرض مي كردند، كه نبايد هيچ علاقه اي به وفاداري و يا هر نوع سؤالات سياسي داشته باشند. آنها فقط به اين علاقه مند بودند كه آيا ايراني ها مي توانند يك جنگنده اف _ 4 را راه بيندازند و با آن پرواز كنند. آنها هيچ گونه توانايي زباني نداشتند، و به جز در محيط هاي نظامي با ارتشي هاي ايران رابطه برقرار نمي كردند. البته، وظيفة وابستة نظامي ما در ايران اين بود كه درك درستي از نيروهاي ايراني به دست آورد، اما هم ايراني ها و هم مشاوران آمريكايي از اين كار جلوگيري مي كردند، بنابراين ارتش ما بي مصرف بود. سازمان سيا هم هيچ نفوذ به درد بخوري در ارتش ايران نداشت، و در نهايت همانگونه كه گفتم، سفارت با آدم هاي اپوزيسيون تماس گرفت. اولين تماس زماني صورت گرفت كه استيوكوهن، يكي از مقامات بخش حقوق بشر ما كه آدم ضد شاهي هم بود، به سفارت رفت و اصرار كرد كه با رهبران اپوزيسيون ديدار كند.

در ماه نوامبر بود كه بار ديگر از من خواستند به برنامه «مك نيل لرر» بروم. احساس مي كردم قدري بيش از حد در رسانه ها از من نام مي برند به همين دليل درخواست آنها را رد كردم ولي به مدير توليد برنامه گفتم كه مي تواند ابراهيم يزدي را در برنامه دعوت كند، بعد از پايان برنامه او را به شام دعوت كند و من هم در آن ميهماني حاضر مي شوم. به يكي از رستوران هاي واشنگتن. تعدادي از ميهمانان برنامه، يزدي و من هم آن جا بودم و با يكديگر صحبت كرديم. سپس گزارشي از صحبت هايمان راتهيه كردم، و موضع او را توضيح دادم. او عالي رتبه ترين شخص

اپوزيسيون بود كه تا آن زمان ملاقات كرده بوديم.

درا واخر ماه نوامبر مايك بلومنتال، وزير دارايي، به ايران رفت. سناتور رابرت بِرد هم آنجا بود. هر دوي آنها به ملاقات شاه رفتند.او سر ميز نهار بود، حال خوشي نداشت و قرص مي خورد و عملاً رمقي برايش نمانده بود. بيشتر زنش صحبت مي كرد.

بلومنتال وبِر شوكه شده بودند. هاميلتون جوردن (يكي از مشاوران كاخ سفيد) به خبرنگاران گفته بود كه شاه از ماست و ما تنها از شاه حمايت مي كنيم. فكر مي كنم بلومنتال بود كه گفت اگر كسي را نداريم بهتر است هر چه زودتر يك نفر را پيدا كنيم، زيرا اين آدم مايه اش را ندارد.

با وجود اين، گري سيك گزارشي تهيه كرد و در آن نقش رهبري فعال تر براي شاه تجويز كرد. در واقع، شاه بايد سوار اسب سفيدي مي شد و خود تا آن جا كه ممكن بود از نزديك و يا ازتلويزيون به مردم نشان مي داد. او بايد نقش يك پدر با ابهت را بازي مي كرد. به نظر من گري سيك كاملاً از مرحله پرت بود. مردم از شاه منزجر بودند و حتي ديدن او هم آنها را خشمگين مي كرد. علاوه بر اين، وضعيت رواني شاه به گونه اي نبود كه بتواند الهام گر كسي باشد. مثل بسياري از چيزهاي ديگر كه در آن دوره نوشته و گفته مي شد، هيچ كس ايده هاي گري سيك را نفهميد. هيچ كس ايدة خوبي نداشت و هيچ كس هم اطمينان و اطلاعات كافي را براي پذيرش يا ردّ پيشنهادهاي ديگران نداشت. دولت ما يك دولت منفعل بود.

در اوايل ماه دسامبر، برژينسكي از من خواست به دفترش بروم. در آن زمان، كاملاً

واضح بود كه بين من و كاخ سفيد تنش وجوددارد، و هل ساندرز به من گفته بود كه من را همراهي مي كند. برژينسكي گفت كه مايل است من را تنها ملاقات كند.به دفترش رفتم و خيلي رسمي با هم صحبت كرديم. از من سؤالاتي در مورد آيندة ايران پرسيد زيرا فكر مي كنم سفير ايران به او گفته بود اگر (امام) خميني (ره) در ايران پيروز شود، ايران تجزيه خواهد شد _ كردها يك طرف مي روند و بلوچ ها يك طرف ديگر . من موافق نبودم. در آخر برژينسكي به من گفت «خُب، اگر يك تفنگ روي پيشاني ات بگذارم و بگويم «بايد صادقانه به من بگويي چه اتفاقي در ايران مي افتد، وگرنه شليك مي كنم»، چه چيزي مي گويي؟» من هم گفتم: «مي گويم شاه حداكثر سه ماه ديگر وقت دارد. اگر تا آن زمان به نحوي بين اپوزيسيون و شاه به معامله اي نرسيم، شاه ظرف سه ماه كارش تمام است.» البته بعداً معلوم شد، دو هفته اضافه گفته ام _ همه چيز در اواسط فوريه تمام شد.

آيا فكر نمي كرديد دكتر برژينسكي قدري دو دل شده است؟

* خير، فكر مي كردم دارد نقش پروفسورها را بازي مي كند تا ازدهانم حرف بكشد. او ذاتاً جنگجوي دوران جنگ سرد بود. برژينسكي يك لهستاني بود كه از اتحاد شوروي نفرت داشت، و نمي خواست حلقة ايران در زنجيرة مهار شوروي ضعيف شود؛ بدين معني كه براي جلوگيري از حركت شوروي به سمت خليج فارس به شاه نياز داشتيم.

آيا اتحاد شوروي و حزب كمونيست توده در ايران نقشي در اين شورش ها داشتند؟

* فكر مي كنم شاه تعدادي از اعضاي سالخورده حزب توده را از زندان آزاد كرد و

تعدادي از آنها نيز از آلمان شرقي به كشور بازگشتند، اما آنها در اين معامله نقشي نداشتند. به نظر مي رسيد روس ها هم به اندازة ما گيج شده اند و نمي دانند چه كاري بايد بكنند. ماتماس هاي بسيار ناچيزي بر سر ايران با آنها داشتيم.

با وجود اين، فكر مي كنم آنها قدري جلوتر از ما بودند. البته به اعتقاد من، بسياري از دولت هاي ديگر نيز از ما جلوتر بودند. فكر مي كنم فرانسوي ها نيز خيلي جلوتر از ما بودند ولي اطلاعاتشان را در اختيار ما نمي گذاشتند فقط به طور جسته و گريخته چيزهايي در مورد نظرات مقامات فرانسوي به گوشمان مي رسيد. ولي بريتانيايي ها هميشه گزارش سفيرشان در ايران، يعني پارسونز، را در اختيار ما مي گذاشتند و فكر مي كنم او كارش را عالي انجام مي داد. او مرد محتاط اما بسيار با بصيرتي بود و توجه لندن را به وضعيت وخيم ايران جلب كرده بود.

سعي كردم توجه دولتمردان امريكا را به گزارش هاي پارسونز جلب كنم، زيرا سفارت امريكا (در ايران) چنين گزارش هايي برايمان نمي فرستاد. دولت اسرائيل نيز كه به آيندة سياه شاه و خودش در ايران پي برده بود، ديدگاه خود را عوض كرد. برايم واضح بود كه دولت اسرائيل از وضعيت ايران بسيار نگران است و به سفير خود در واشنگتن دستور داده است تا مصرانه از امريكايي ها بخواهد شاه را وادار به سركوب مردم كند.

نزديك به يك هفته قبل از دهم دسامبر، در ايران ماه محرم بود. شيعيان مناسبت هاي متعددي جهت عزاداري براي امامان شهيد خود دارند. از راديو فقط صداي نوحه و عزا شنيده مي شود. مردم هم در قالب دسته هاي عزاداري به خيابانها مي آيند و به سر و سينه

خود مي كوبند. مي ترسيديم اين وضعيت، امنيت آمريكايي هاي داخل ايران را به خطر بيندازد. در جلسه اي كه در ماه دسامبر در كاخ سفيد داشتيم، يك نفر نامه اي را كه همسر يك گروهبان امريكايي براي روزنامه واشنگتن پست فرستاده بود، برايمان خواند. او نوشته بود: «اينجا در كشوري زندگي مي كنيم كه تظاهر كنندگان را به گلوله مي بندند و جان امريكايي ها در خطر است». (البته فكر مي كنم تا آن زمان فقط يك امريكايي كشته شده بود، ولي عملاً خصومتي نسبت به امريكايي ها ابزار نشده بود). او ادامه داده بود: «هيچ اطلاعاتي از سفارت دريافت نكرده ايم و جان تمام ما در خطر است.»

يك نفر اين نامه را در آن جلسه خواند و گفت اگر در دوران عزاداري و نزديك شدن آن به نقطه اوجش، امريكايي ها مورد تعرض قرار بگيرند و كشته شوند، ما مسول هستيم. شايد بهتر باشد زنان و كودكان و همچنين پرسنل غير ضروري مان را از تهران خارج كنيم. گفتم: «اگر اين كار را بكنيد، گوشي دست شاه مي آيد و مي فهمد كه اميد خود را به او از دست داده ايم و شايد چمدان هايش را ببندد و به نيس (در فرانسه) برود. بايد اين خطر را بپذيرد و موضع خودتان را در آنجا حفظ كنيد.» به من گفتند كه به دفترم بروم و پيامي جهت خروج امريكايي ها (از ايران) تهيه كنم، «و تا آنجا كه مي توانم پيام را ماهرانه بنويسم، ولي هر كاري مي كنم، فقط زني را كه به واشنگتن پست نامه نوشته است، از ايران خارج كنم.» بنابراين، من هم به دفترم برگشتم و به سوليوان تلفن زدم. او هم با من موافق بود. او گفت:

«هيچ پيامي براي خروج (امريكايي ها از ايران) نفرست، چون يك فاجعه به بار مي آورد». به همين دليل به دفتر بن ريد (معاون وزير در امور مديريت) در بخش ادارات وزارت امور خارجه تلفن كردم، و گفتم كه كاخ سفيد مي خواهد آمريكايي ها را از تهران خارج كند. چگونه مي توانيم بدون اين كه دستور خروج بدهيم، اين كار بكنيم؟ آيا مي توانيم به تمامي آنها چند روز مرخصي بدهيم و بليط هواپيما در اختيارشان بگذاريم و آنها را روانه امريكا كنيم؟ او گفت، اين كار ممكن نيست زيرا براساس قوانين و مقررات امريكا فقط زماني مي توانيم بليط هواپيما در اختيار كسي بگذاريم كه دستور خروج داشته باشد.

گفتم: «نمي توانيم اسم ديگري روي آن بگذاريم، مثلاً جلو افتادن مرخصي ها يا يك پوشش ديگر؟» اما او گفت: كه فقط بايد دستور خروج (تخليه) باشد.

بنابراين، متن تلگراف راتهيه كردم، تأييد آن را گرفتم و آن را در صندوق دفترم گذاشتم و به خانه برگشتم. نهايتاً با خودم فكر كردم اگر امريكايي ها به اين خاطر كشته شوند كه من مي خواهم از يك شاه خارجي حفاظت كنم، هيچ توجيهي براي اين كار وجود ندارد. اين كار بسيار اشتباهي بود. بنابراين، صبح روز بعد با سوليوان تماس گرفتم و به او گفتم كه بهتر است پيش از دستور تخليه، به شاه خبر دهيم. او هم نزد شاه رفت و به او گفت كه قصد داريم كارمندان غير ضروري و زنان و كودكاني را كه مايلند، از تهران خارج كنيم. البته فقط آنهايي كه مايلند، از ايران خارج مي شوند. اين كار بدون سر و صدا انجام خواهد شد. شاه نيز پاسخ داد: «بله مي فهمم» و ديگر

هيچ حرفي در مورد اين موضوع نزد. البته همه امريكايي ها از ايران خارج نشدند، ولي تعداد آنها قابل توجه بود. ما سفارت خيلي بزرگي در ايران داشتم. اين آغاز خروج سيل آساي امريكايي ها از ايران بود.

البته دستور تخليه فقط براي سفارت بود، اما بالاخره خيلي هاي ديگر هم از آن مطلع مي شدند.

* بله، همينطور است، اما آنها طبق قراردادي كه داشتند بايد سر كارهايشان مي ماندند. اين دستور فقط براي غيرنظامي ها و وابستگان نظامي هيأت ديپلماتيك امريكا صادر شده بود.

در همين زمان بود كه كارتر از جرج بال خواست تا به واشنگتن بيايد و بررسي هايي (در مورد وضعيت ايران) انجام دهد. رييس جمهور مي دانست كه وزارت امور خارجه و برژينسكي با يكديگر اختلاف نظر دارند و چپ افتاده اند، و هيچ كس هم راه حل خوبي به ذهنش نمي رسد. او مي خواست كه يك آدم كار كشته دوباره وضعيت ايران را ارزيابي كند و راه حلي مناسب بيابد. بنابراين، جرج بال معاون سابق و برجسته وزارت امور خارجه به واشنگتن آمد. بال در كتابش مي نويسد، به ديدن برژينسكي رفتم و او هم به من گفت كه مي توانم با هر كس صحبت كنم _ غير از مسوول امور ايران (در وزارت امور خارجه) كه از شاه بدش مي آيد _ و در مورد وضعيت ايران يك نظر كارشناسانه و مستقل بدهم. بال در كتابش مي نويسد: «طبعاً مسوول امور ايران اولين كسي بود كه با او تماس گرفتم.»بال، من و ساندرز را به محل اقامتش در هتل مديسن دعوت كرد. من هم بدون هيچ ملاحظه اي در مورد ايران، صحبت كردم و نظرم را گفتم. گري سيك، كه از آدم ها برژينسكي بود نيز در

آن جا حضور داشت و چيزهايي يادداشت مي كرد. پس از آن، بال در مورد امريكايي هاي ايراني تبار و آدم هاي ديگر در نيويورك صحبت كرد. بال يك يا دو هفته ديگر برگشت و در حالي كه هنوز اوضاع وخيم تر مي شد، گزارش خود را ارايه داد. در اين گزارش پيشنهاد شده بود شورايي از بزرگان ايراني از بخش هاي مختلف تشكيل شود تا در مورد نحوة تطبيق شاه و رژيمش با اپوزيسيون مشاوره كنند و تصميم بگيرند. در فهرست پيشنهادي بال نام تعدادي از رهبران اپوزيسيون، حاميان شاه و افراد ديگري بود كه بسياري از آن ها از يكديگر نفرت داشتند و هرگز حاضر نبودند سر يك ميز بنشينند. اما ديگر خيلي دير شده بود. روزهاي پاياني سال بود و در آن زمان واشنگتن واقعاً طرح معقولي براي اين كار نداشت.

آيا سعي نداشتيم از طريق سفارتمان در پاريس با اپوزيسيون، يعني (امام) خميني (ره) كه در پاريس بود، تماس بگيريم؟

* بعد از آن كه يزدي را در واشنگتن ملاقات كردم، او به پاريس رفت و من شماره تلفن اش را داشتم. بنابراين، يك كانال ارتباطي بين ما وجود داشت. من با او تماس مي گرفتم و او نيز با من تماس داشت. اما، سفارت نيز در اين وسط نقش واسطه را داشت. وارن زيمرمن كنسول سياسي ما در آن جا بود، به وارن تلگراف مي زديم كه برود يزدي را ببيند و با او صحبت كند و ببيند كه او چه مي گويد: بنابراين دو كانال ارتباطي داشتيم، يكي رسمي از طريق وارن، كه واقعاً عالي كار مي كرد، و ديگري غير رسمي از طريق تلفن منزلم.

البته ايراني هاي ديگري نيز غير از يزدي بودند كه

با آنها تماس داشتيم، و سفارت داشت به تدريج باآنها تماس مي گرفت. پروفسور كوتام در تعطيلات كريسمس به تهران رفت و سفارت را با آيت الله بهشتي، عالي رتبه ترين روحاني كه مي شناختيم، آشنا كرد.

در طول اين مدت، مطبوعات نيز به خون ما تشنه بودند. البته نه به خاطر آن چه در ايران مي گذشت، بلكه به خاطردعواي داخلي مان كه بين ما تفرقه انداخته بود. هر پيامي كه از تهران دريافت مي كرديم، روز بعد يا در نيويورك تايمز و يا واشنگتن پست به چاپ مي رسيد. ديگر قاعده اين شده بود كه پيام هايمان را براي چاپ شدن بنويسيم زيرا پيام ها بلافاصله درز مي كرد. بنابراين به اين راه حل فكر مي كرديم بدين ترتيب كه يك پيام طبقه بندي نشده، سپس يك پيام اداري مي فرستاديم و چند پاراگراف را هم در مورد مسايل حساس، البته نه خيلي حساس اضافه مي كرديم، زيرا هيچ كس اين چيزها را نمي خواند. نهايتاً نيز سيستمي در مركز عمليات به راه انداختيم كه آنلاين (online) بود. هر پيامي كه تايپ مي كرديم در تهران روي صفحه مي آمد و آنها نيز هر جوابي را كه تايپ مي كردند، ما روي صفحه هايمان مشاهده مي كرديم. سپس دو نسخه از آن تهيه مي كرديم، كه يكي به كاخ سفيد و ديگري براي ديويد نيوسن ارسال مي شد. من معمولاً در چنين مواقعي حاضر بودم.

منبع:موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي

اعترافات يك ديپلمات آمريكائي (3)

اعترافات يك ديپلمات آمريكائي (3)

آيا مي دانيد چه كسي پيام ها را درز مي داد؟

* كاخ سفيد به من مظنون بود اما در همين جا به تاريخ نگاران اطمينان مي دهم كه من نبودم . مظنونين ديگر كارمندان دفتر حقوق بشر بودند كه شديداً تمايل داشتند ما سياست مان را در قبال ايران عوض

كنيم، ولي آنها نيز درز دادن اخبار را كتمان كردند. چه كسي مي داند؟ زماني كه پيامي به وزارت امور خارجه مي رسيد، به قدري از آن كپي برداري مي شود كه واقعاًَ نمي توان گفت چه كسي ممكن است آن را درز دهد.

پس از آن كه شاه ايران را ترك كرد و شاهپور بختيار نخست وزير شد، «ماروين كالب» برنامه خبري شبانگاهي در مورد وضعيت ايران تهيه كرد و در آن گفت: «سياست رسمي ايالات متحده حمايت از دولت بختيار است. اما، اگر از مقامات وزارت امور خارجه بپرسيد، آنها مي گويند كه بختيار هيچ شانسي براي بقا ندارد. بنابراين، سياست فوق واقعاً تو خالي است و كساني كه ايران را مي شناسند از آن حمايت نمي كنند.» روز بعد، هل ساندرز به من گفت: «بايد با من به كاخ سفيد بيايي».

به اين ترتيب بود كه همراه هل ساندرز به كاخ سفيد رفتم و در آن جا وارد اتاقي شدم كه يك ميز گرد بسيار بزرگ وسط آن بود. همه آنهايي كه پشت ميز نشسته بودند، بالا دستي هاي من بودند و تمامي مشاوران و معاونان وزير (وَنس) نيز آن جا بودند. سپس برژينسكي، هاميلتون جوردن و جودي پاول و كارتر نيز وارد اتاق شدند. كارتر بسيار خشمگين بود. او گفت: «يك نفر دارد «كالب» را تغذيه مي كند و برنامه ديشب براي سياست ما يك فاجعه بود. يك نفر دارد به او اطلاعات مي دهد و ما نمي توانيم سياست هايمان را اجرا كنيم. همين جا مي گويم اگر دوباره چنين چيزي اتفاق بيفتد، فرد خاطي را اخراج مي كنم، و نه تنها فرد خاطي را اخراج مي كنم، بلكه مافوق او را هم اخراج مي كنم. بايد همين الان جلوي

اين كار را بگيريم. نمي توانم اين خيانت را تحمل كنم». پس از آن، او و تمامي مقامات كاخ سفيد از اتاق خارج شدند.

آقاي ونس، كه چهره اي پدرانه داشت، گفت: « ما با كاخ سفيد مشكل داريم. نمي توانيم اينطوري ادامه دهيم. بايد اين مشكل را حل كنيم.» به اطراف نگاه كردم و ديدم كه همه دارند به من نگاه مي كنند. افرادي نظير لِس گلب و توني ليك گفتند: «به نظر ما رييس جمهور منصفانه عمل نكرد. او نمي داند چه كسي دارد خبرها را درز مي دهد و اينگونه ما را تهديد مي كند».

البته من با رييس جمهور موافق بودم. به اعتقاد من با درز كردن اطلاعات به هيچ وجه نمي شد سياستي را به اجرا درآورد. البته قبول داشتم كه احتمالاً بعضي ها نظر من را به «ماروين كلب» اطلاع داده اند. خودم قبلاً با او صحبت كرده بودم، ولي هيچ چيز حساسي به او نگفته بودم. با وجود اين، شايد بعضي ها گفته باشند كه مسوول امور ايران از سياست امريكا در قبال ايران حمايت نمي كند. اما من نبودم كه اطلاعات را درز مي دادم. دو يا سه هفته بعد، مقالة كوتاهي در آتلانتيك مانثلي يا هارپر چاپ شد كه جلسه كاخ سفيد براي جلوگيري از درز اطلاعات دقيقاً در آن توصيف شده بود.

خُب، بياييد به اواخر دسامبر برگرديم. اوضاع هر روز وخيم تر مي شود. سوليوان، فكر مي كنم سوليوان بود، كه گفت علاوه بر تبادل غيرمستقيم پيام با يزدي، بايد يك مقام امريكايي نيز با (امام) خميني (ره) ملاقات كند. واشنگتن با اين پيشنهاد موافقت كرد. ما تد اليوت را براي اين كار انتخاب كرديم. او يكي از مقامات بازنشسته سرويس خارجي بود كه

در اواخر دهة 60 ميلادي مسؤوليت امور ايران را بر عهده داشت، زماني سفير امريكا در افغانستان بود، و در آن زمان رييس دانشكده فلچر بود. محور بحث را براي اوتعيين كردم. سوليوان به ديدن شاه رفت و به او گفت كه قصد انجام چنين كاري را داريم. شاه گفت كاملاً قابل فهم است كه امريكايي ها بخواهند در اين بحران از منافع خود حفاظت كنند و گفت شايد بتوانيد اين مرد ديوانه را سر عقل بياوريد. همه چيز مهيا بود.

سپس اجلاس اقتصادي مارتينيك پيش آمد، كارتر و برژينسكي نيز در اين اجلاس شركت كردند. فكر مي كردم برژينسكي سفر تد اليوت را ايدة خوبي نمي داند. وقتي كارتر برگشت اين نقشه را لغو كرد. ما پيامي براي سوليوان فرستاديم. سوليوان داشت ديوانه مي شد. او پشت تلفن از من پرسيد: «چه احمقي اين تصميم را گرفته است؟ شايد اين مهمترين حركتي بود كه مي توانستيم در اين بحران انجام دهيم، ولي حالا همه چيز به هم خورده است».

مجبور شدم با خط محرمانه تلفن با سوليوان تماس بگيريم و به او بگويم: «گوش كن، اين تصميم رييس جمهور بود». او تقريباً همان كارش را از دست داده بود، اما درست نبود كه در آن زمان سفير امريكا از ايران خارج شود. به هر حال، سوليوان به ديدن شاه رفت و به او گفت كه سفر لغو شده است. شاه نيز به سوليوان گفت كه به اعتقاد او نيز تصميم خوبي گرفته نشده است.

در عين حال، برژينسكي هنوز بر ايده مشت آهنين و سركوب مردم تأكيد داشت ولي نمي توانست كارتر را به موافقت با چنين كاري متقاعد سازد. كارتر براي آرام

كردن برژينسكي به او گفت: «ببين، ما يكي از مقامات نظامي امريكا را مي فرستيم تا با رهبري نظامي ايران تماس بگيرد و ببيند اگر اوضاع به هم ريخت، آنهاتا چه اندازه آمادگي كنترل اوضاع را دارند.» ژنرال هايزر كه قبلاً نيز چندين بار به ايران سفر كرده بود، براي سفر به تهران انتخاب شد. البته او اطلاعات خاصي در مورد ايران و يا ژنرال هاي ارشدي كه قرار بود با آنها ملاقات كند، نداشت. سوليوان از اين ايده خيلي خوشش نمي آمد، زيرا در آن زمان سوليوان يك رقيب ديگر در سفارت نمي خواست. پس از ورود هايزر به تهران، او و سوليوان به توافقي رسيدند كه بسيار سازنده بود. هايزر با ژنرال ها صحبت مي كرد، و سوليوان نيز كنترل كل ماجرا را بر عهده داشت. با وجود اين، هيچ يك از ما واقعاً نمي دانستيم هايزر دارد چكار مي كند. اگر مي خواست طبق نقشه برژينسكي عمل كند، احتمالاً بايد به ژنرال ها مي گفت كه بايد خود را در صورت لزوم براي انجام يك كودتا آماده كنند. هايزر تا زماني كه احساس كرد جانش در خطر است در ايران ايستاد. ديگر واضح بود كه بازي تمام شده است.

يكي ديگر از مقامات وزارت دفاع نيز به ايران رفت. در زماني كه در تهران بودم، اريك فن ماربُد نماينده ارشد دفاعي ما در ايران بود. نظام پرداخت هاي ايران به دليل اعتصاب در بانك مركزي و وزارت دارايي مختل شده بود. آنها نمي توانستند صورتحساب هايشان را بپردازند و همچنين مايل نبودند برخي ازتجهيزات نظامي خريداري شده را تحويل بگيرند. بنابراين، فُن ماربُد را به ايران فرستادند تا قدري به اوضاع سر و سامان دهد. او

يادداشت تفاهم بلند بالايي با ايراني هاامضا كرد كه براساس آن برخي فروش ها لغو مي شد، برخي به تعويق افتاد، و منابع مالي آنها به معاملات ديگر اختصاص مي يافت. او بدون اين كه اطلاعاتي از كسي بگيرد، شخصاً اين كارها را انجام داد. آن چه او انجام داد هنوز جزو دعاوي مطروحه در دادگاه لاهه است، اين كه اين فروش هاي بلاتكليف چگونه بايد فرجام يابد و آيا ايران پولي را پس خواهد گرفت.

در اوايل ژانويه 1979، نمي دانم سوليوان بود يا يك نفر ديگر كه به شاه پيشنهاد كرد از كشور خارج شود و يا اين كه خود شاه چنين تصميمي گرفت. اما شاه گفت كه مي خواهد به ايالات متحده برود. از من پرسيدند آيا با اين ايده موافقم يا خير. گفتم كه به اعتقاد من مردم ايران خوشحال مي شوند، بنابراين جايي در عمارت والتر آننبرگ در كاليفرنيا براي او پيدا كرديم. آننبرگ گفت كه مي توانيم يك ماه از املاك او استفاده كنيم، ولي چون مي خواهد در آن عروسي بگيرد، بعد از يك ماه بايد آن را پس دهيم، ما هم قبول كرديم. به شاه گفتيم كه جايي برايش پيدا كرده ايم و او نيز چمدان هايش را بست ولي در حدود پانزدهم ژانويه به مصر پرواز كرد. وقتي شاه از ايران خارج شد، يك نفر، شايد زاهدي، شايد هم برژينسكي به او پيشنهاد كرد كه از خاورميانه خارج نشود. به او گفتند كه در همان منطقه بماند زيرا يك بار ديگر نيز كه در سال 1953 از ايران به رُم رفته بود، امريكايي ها او رانجات داده بودند، و اين بار هم مي توانستند اين كار را تكرار كنند. فكر مي كنم

شاه معتقد بود كه احتمالاً ما برنامه اي براي نجات تاج و تختش داريم. بنابراين بهتر بود در همان منطقه بماند تا زماني كه امريكايي ها توانستند معجزه كنند، پيروزمندانه به كشور بازگردد.

رييس جمهور انورسادات يكي از بهترين دوستان شاه بود، و شاه چند روزي را در مصر ماند. اما از آنجا كه سادات هم با اسلامگرايان كشورش مشكل پيدا كرده بود، شاه به مراكش رفت و در همانجا بود كه انقلاب در روز يازدهم فوريه نظام شاه را در هم شكست.

در عين حال، بختيار داشت به عنوان نخست وزير ابراز وجود مي كرد. بختيار يكي از اعضاي ثابت قدم جبهه ملي، و به اعتقاد من، يك فرصت طلب واقعي بود. زماني كه بختيار نخست وزير شد، به گونه اي عمل كرد كه گويي ديگر شاهي وجود ندارد. با وجود اين، هيچ كس او را جدي نمي گرفت. بختيار اجازه داد كه (امام) خميني ره) در روز يكم فوريه به ايران برگردد. زماني كه (امام) خميني(ره) همراه با جمع بزرگي از خبرنگاران و همراهان خود با پرواز ايرفرانس به ايران آمد، مردم تهران استقبال پرشوري از او كردند. اين استقبال حتي ازجشن هايي كه مردم به خاطر خروج شاه گرفته بودند نيز باشكوه تر بود.

(امام) خميني )ره) خيلي زود خود را در تهران مستقر ساخت. در زماني كه بختيار هنوز در پُست نخست وزيري اش تقلا مي كرد، آدم هاي (امام) خميني (ره) به تهران سرازير شدند. تقريباً دو دولت در ايران وجود داشت.در پايگاه هوايي دوشان تپه در جنوب شرقي تهران درگيري شده بود. گروهي از تكنيسين ها، يعني آدم هايي كه جذب شده و آموزش ديده بودند، و از نيروهاي عادي خيلي باهوش تر بودند، داشتند در روز نهم و

دهم فوريه براي ابراز وفاداري به (امام) خميني (ره) تظاهرت مي كردند. بين آنها و فرماندهي پايگاه درگيري شده بود. اين آدم ها تحليلي را كه من هميشه داشتم، تأييد كردند. شاه نيروهاي ارتش خود را براساس وفاداري استخدام كرده و با ارتقاي درجه سرگردها، سرهنگ ها و همه افسران ديگر موافقت كرده بود. اما زماني كه شروع به خريدن تجهيزات پيچيدة آمريكايي كرده مجبور شد اين اصل را نقض كندو به سراغ آدم هايي برود كه مهارت هاي فني داشتند. آدم هايي كه مهارت فني دارند مستقل فكر مي كنند و اين دقيقاً همان كاري بود كه تكنيسين ها داشتند مي كردند. در پايگاه هوايي درگيري شد و ارتش شكست خورد. آنهاتمامي اسلحه خانه هاي خود را به روي مردم گشودند و ظرف چند روز يا چند ساعت اسلحه خانه ها خالي شد. بختيار از كشور فرار كرد و گروه (امام) خميني (ره) كنترل كامل كشور را به دست گرفت. نيروهاي ارتش يا پنهان شدند، يا از كشور گريختند و يا دستگير شدند و به زندان افتادند. انقلاب در روز يازدهم فوريه پيروز شد.

از آن جايي كه هنوز واحدهاي ارتش با يكديگر بودند، تلفني با سوليوان صحبت كردم. او گفت همين الان با برژينسكي صحبت مي كرده و او به من گفته بود به ژنرال گاست، رييس MAAG و مأمور ارشد نظاميان در ايران، بگويد كه به رهبري ايران اطلاع دهد زمان كودتا فرا رسيده است. آنهابايد بختيار را سرنگون كنند، كنترل كشور را در دست بگيرند و هر كاري را كه لازم است براي اعادة نظم انجام دهند. سوليوان نيز به برژينسكي گفته بود: «نمي فهمم، حتماً داري لهستاني صحبت مي كي. ژنرال گاس در زيرزمين مقر فرماندهي عالي

گيرافتاده و حتي نمي تواند خودش را نجات دهد، چه رسد به اين كه بخواهد اين كشور رانجات دهد.» اين آخرين نفس بود، زيرا رژيم ايران در همان زمان فرو ريخت.

برژينسكي در كتاب خود من را يك آدم ضد شاه معرفي كرده است. اين حرف درست نيست. از سوي ديگر، پسرم كه در آن زمان در سالهاي آخر دبيرستان درس مي خواندو ايدئولوژي ليبرال، حقوق بشر و غيره برايش خيلي جالب بود، دوست داشت مثل همان چيزي باشم كه برژينسكي توصيف كرده است، اما نااميدش كردم. هر چند نمي گويم كه به خاطر عدم پيروزي شاه از اصول دموكراتيك وحقوق بشر او را تحسين مي كردم، اما واقعاً ضد شاه نبودم. دغدغه من در اين دوران، حفظ منافع امريكا در ايران بود. كاش مي توانستم با تبديل شدن به يك فعال حقوق بشر، پسرم را خشنود كنم، اما اينطور نبود. من جايي بين پسرم و دكتر برژينسكي بودم.

در طول اين دوران آيا احساس مي كرديد كه شوراي امنيت ملي شما را ضد شاه مي داند، و آيا اين مسأله براي شما مشكلي ايجاد كرده بود؟

* بله، همينطور بود. اين دومين چيزي بود كه مي خواستم به آن اشاره كنم. گري سيك و من راهمان را جدا كرده بوديم. عدم همكاري دو فرد مسوول در سطح اجرايي براي سياست امريكا يك فاجعه بود. البته در آن زمان هنوز نمي دانستم كه بين وَنس و برژينسكي هم اصطكاك وجود دارد. برژينسكي در طول دوران انقلاب بدون هماهنگي با ونس مستقيماً با زاهدي يا شخص شاه در تماس بود، و نظرات شخصي خودش را در مورد نحوة رفتار رژيم در انقلاب به آنها ديكته مي كرد. البته ظاهراً در

پاييز سال 1978 به وَنس قول داده بود كه ديگر اين كار را نكند. من از اين ماجرا اطلاع نداشتم. يك روز به هل ساندرز گفتم كه از سوليوان شنيده ام شاه به او گفته است كه تلفني با برژينسكي صحبت مي كرده. ساندرز گفت: «همراه من بيا». ما بلافاصله به دفتر ونس رفتيم. اوبا كارمندانش جلسه داشت. ساندرز به من گفت: «حالا هر چيزي كه به من گفتي به وزير هم بگو». و من هم حرفهايم را تكرار كردم. هيچ كدام از آنهايي كه در جلسه بودند به من نگاه نكردند. همه آنها داشتند زمين را نگاه مي كردند. آنها نگران بودند و نمي خواستند يك نفر غريبه نگراني شان را بفهمد. اين تنش وجود داشت.

علاوه بر اين، در وزارت امور خارجه نيز تفرقه وجود داشت. بخش حقوق بشر يك ساز مي زد، بخش هاي ديگر نيز يك ساز مي زدند، و وزارت دفاع و سازمان سيا نيز ساز خود را مي زدند، هر كس داشت براي خودش كار مي كرد، و براي رسيدن به اهدافش اطلاعات را درز مي داد. واقعاً نمونه خوبي براي بررسي اين مطلب بود كه چگونه ديپلماسي مان را اجرا نكنيم.

چند سال بعد، زماني كه رژيم فرديناند ماركوس در فيليپين سرنگون شد، از يكي از مقاماتي كه مسووليت مديريت بحران فيليپين را در كاخ سفيد بر عهده داشتند، پرسيدم كه چگونه گذار آرام و بي دردسر از ماركوس به جانشين وي را با سياست خارجي امريكا وفق دادند. او گفت: «هنري، از گذشتة تو درس عبرت گرفتيم. ما از اشتباهاتي كه بر سر ايران كرديم، چيزهاي زيادي آموختيم. ما ديگر با خودمان نجنگيديم و اخبار و اطلاعات را درز نداديم؛ بلكه اختلاف

نظرهايمان را حل كرديم؛ و دولت متحد و منسجم بود. بنابراين، گذار سياسي در فيليپين را به خوبي از سرگذرانديم».البته فكر مي كنم يك حقيقت ديگر نيز به نحوة برخورد ما با بحران فيليپين كمك كرد و اين حقيقت كه ماركوس مبتلا به يك بيماري كشنده است و مدت زمان زيادي بر اريكه قدرت باقي نخواهد ماند. ولي چنين حقيقتي رادر مورد شاه نمي دانستيم. آنهايي كه معتقد بودند شاه يك مهره ضروري است، هرگز فكر نمي كردند شايد تاريخ مصرف او هم تمام شده است.

به هر حال، به يازدهم فوريه بر مي گرديم. كمي پس از سرنگون شدن رژيم شاه، جلسه اي در كاخ سفيد برگزار شد كه من به آن دعوت نشده بودم، ولي هل ساندرز در اين جلسه حضور داشت. وقتي ساندرز از جلسه برگشت به من گفت كه دولت تصميم گرفته با ايران روابطي عادي داشته باشد. ايران به قدري برايمان مهم بود كه نمي توانستيم از آن چشم بپوشيم. بايد به نحوي با آنها رابطه برقرار مي كرديم. ساندرز گفت: «حتماً از اين تصميم خوشحالي؟»

بله، خوشحال بودم، كار بزرگي بود، اما صادقانه بگويم، فكر نمي كردم تصميم واقع بينانه اي باشد. اپوزيسيون، يعني نيروهاي (امام) خميني (ره)، ما را طرفدار شاه و مخالف خودشان تصور مي كردند.

خُب، مگر نبوديم؟

* چرا، بوديم. هر چند شاه فكر مي كرد پشت او را خالي كرده ايم، اما سعي داشتيم به نحوي ناشيانه و ضد و نقيض از او حمايت كنيم. شروع كردن از صفر كار بي اندازه دشواري بود، ولي طبق دستور بايد اين كار را مي كرديم.

فكر مي كنم اولين واقعة مهمي كه پس از اين جلسه اتفاق افتاد، روز 14 فوريه بود. من در خانه خوابيده بودم.

نزديك ساعت پنج صبح بود. درآن زمان، در وزارت امور خارجه يك شيفت شب نيز مشغول به كار بود، منظورم اين است كه در مركز عمليات يك تلفن خانه بود كه كارمندان شيفت شب بايد از طريق آنها پيام را دريافت مي كردند. مدام از داخل وخارج كشور با ما تماس مي گرفتند. يكي از كارمندان با من تماس گرفت و گفت: «هنري، در تهران مشكلي پيش آمده». پرسيدم: «چه مشكلي؟» گفت: «آنها دارند به ساختمان سفارت شليك مي كنند». گفتم: «چند هفته است كه به ساختمان سفارت شليك مي شود. الان ساعت پنج صبح است. چه كاري مي توانم بكنم؟». گفت: «الان در دفتر سفير روي زمين دراز كشيده ام، به ما شليك مي شود و از همه طرف محاصره شده ايم». مي توانستم صداي گلوله ها را بشنوم. سپس همان كارمند مركز عمليات دوباره روي خط آمده و گفت: «فكر نمي كنيد بهتر باشد به وزارت خانه بيايد؟» گفتم: «آمدن من چه فايده اي دارد، تا ساعت شروع كار وقت زيادي نمانده است. من هم بايد قدري بخوابم». او گفت: «آقاي ونس دارد به وزارتخانه مي آيد». با شنيدن اين حرف گفتم: «تا نيم ساعت ديگر آن جا هستم».

شب وحشتناكي بود، سفير (امريكا) در افغانستان نيز مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود. بنابراين، در مركز عمليات، در يك اتاق كار گروه ويژه امور افغانستان به مسووليت جين كون (دستيار معاون وزير)، و در يك اتاق ديگر من و كار گروه ايران جمع شده بوديم.

سفارت ما در ايران اشغال شده بود، و تمامي كانال هاي ارتباطي ما با كارمندان سفارت قطع شد، ولي توانستيم با يكي از دستياران وابسته نيروي دريائي مان كه در خارج از ساختمان بود و

در آن زمان در مكاني قرار داشت كه مي توانست از بالا ساختمان را زير نظر داشته باشد، تماس برقرار كنيم. بعدها فهميديم كه مردم تمامي كارمندان سفارت را به اسارت گرفته اند، ولي يزدي، كه خيلي زود وزير امور خارجه كشور شد آنها را از دست مردم درآورد.مردمي كه سفارت را اشغال كرده بودند، فكر مي كردند آدم هاي رژيم شاه در زيرزمين يا جاهاي ديگر سفارت پنهان شده اند، و مي خواستند آنها را دستگير كنند. آنها مي ترسيدند. كه ما مي خواهيم با استفاده از اين افراد، كودتا كنيم. قرار بود ونس ساعت 8 يا 9به مكزيك برود. او قصد داشت سفرش را لغو كند، زيرا رفتن به مكزيك را در چنين شرايطي مسوولانه نمي دانست.

بنابراين، از طريق همين وابسته نظامي پيامي ارسال كرديم مبني بر اين كه اوضاع روبراه است. البته اصلاً مطمئن نبودم كه واقعاً اوضاع روبراه باشد، ولي ظاهراً اوضاع داشت روبراه مي شد. ونس نيز سفر خودش را لغو نكرد.

چندي بعد، آخرين نگهبان سفارت كه در جريان حمله مجروح شده و به بيمارستان انتقال داده شده بود، به سفارت بازگردانده شد، و اوضاع «عادي» شد.

بيل سوليوان، سفير امريكا، و چارلي نس تصميم گرفتند كه تعداد كارمندان را عملاً به صفر كاهش دهند. تعداد كارمندان سفارت از چند هزار نفر به دهها نفر كاهش يافت و بلافاصله پس از آن تمامي امريكايي ها از ايران خارج شدند. البته اين روند قبلاً هم وجود داشت، ولي حالا تشديد شده بود. در اين زمان شاه كشور را ترك كرده بود و به مصر و مراكش رفته بود. اقامت طولاني شاه در مراكش، ملك حسن را قدري نگران كرده بود. او نيز يك

جريان اسلامي در كشورش داشت كه از اقامت شاه ناراضي بود. بنابراين، ملك حسن از شاه خواست كه به كشور ديگري برود. شاه فكر كرد بهتر است دعوت ماه ژانويه ما را بپذيرد و به ايالات متحده بيايد. بنابراين، بعد از يكي از همين جلسات بود كه نيوسن به من گفت بمانم. سپس گفت: «ظاهراً شاه مي خواهد به امريكا بيايد، بايد در اين مورد تصميمي گرفت». گفتم: «نبايد اجازه بدهيم شاه به امريكا بيايد. الان كه ژانويه نيست. اگر شاه به امريكا بيايد، ايراني ها عصباني مي شوند. اگر چنين اتفاقي بيفتد ديگر نمي توان با ايراني ها رابطه برقرار كرد». تقريباً رنگش پريد. سپس به دفترم رفتم و به سوليوان تلفن زدم و گفتم كه آنها مي خواهند بگذارند شاه به امريكا بيايد سوليوان گفت: «اگر شاه را به امريكا راه دهند، ختم ما خوانده است».

او همين حرف را به گوش نيوسن يا ونس هم رساند كه به نحوي به گوش كارتر هم رسيد. كارتر شاه را نپذيرفت، و بنابراين شاه اول به باهاما و سپس به مكزيك رفت. شاه دست به دامن دوستانش در امريكا شد كه نفوذ زيادي هم داشتند _ كساني مثل ديويد راكفلر، هنري كيسينجر، برژينسكي در كاخ سفيد و يك عدة ديگر فشار زيادي براي پذيرش شاه وارد مي شد. من مخالف بودم ولي كارتر به حرفم گوش نمي داد. او گفت: «وقتي سفارت را مي گيرند، چه كاري مي تواني بكني؟» او تصميمش را گرفته بود.

اين يكي از مشكلاتمان بود، ولي ما در ارتباط با يك رژيم جديد انقلابي هر مشكلي كه بگوييد، داشتيم. با وجود اين، به نظر من وضعيت در واشنگتن خيلي بهبود يافت. ديگر

تنش هايي را كه بين من و كاخ سفيد بود، احساس نمي كردم. تا آن جا كه يادم مي آيد، آنها كناره كشيده بودند و امور ايران را به وزارت امور خارجه سپرده بودند. ديگر برژينسكي و گري سيك حرفي نمي زدند. تقريباً هر كاري كه مي خواستم، مي كردم، هر چند واقعاً كار ساده اي هم نبود، زيرا ايراني ها شديداً نسبت به ما مظنون بودند. البته مطبوعات امريكا هم مشكل ساز بودند.

در تمامي اين دوران، سفارت سعي داشت روابطي عادي با ايراني ها برقرار كند. سفارت مجبور بود روابط قديمي را صيقل دهد، بدين معنا كه مجبور بوديم تمام خودروها و اسباب و اثاثيه منزل را كه باقي مانده بود، به خارج از ايران ببريم. قراردادهاي متعدد نظامي و غير نظامي هم بود. ايراني ها ديگر پولي پرداخت نمي كردند، و خيلي شركت ها كارمندان خود را از ايران بيرون كشيدند، علاوه بر اين، بايد به نحوي اختلاف نظرها را نيز حل مي كرديم. بين ما و رژيم جديد ايران هميشه تنش و بي اعتمادي وجود داشت. مثلاً وقتي ايراني ها چندنفر ازكردها را به گلوله بستند و مطبوعات امريكا از آنها انتقاد كردند، آنها فكر مي كردند دولت امريكا مطبوعات را تحريك كرده است؛ يعني دقيقاً همانگونه كه شاه هميشه فكر مي كرد. هر وقت در مطبوعات آمريكا ازاو بد گفته مي شد، بلافاصله از اورشليم مي خواست تا مطبوعات امريكا را كنترل كند، زيرا فكر مي كرد كه يهودي ها و اسرائيلي ها آن را كنترل مي كنند. انقلابيون ايران هم همين طور فكر مي كردند، و به عقيده آنها، يهودي هاي نيويورك مطبوعات را كنترل مي كنند.

اما در مورد اسرائيل، سفارت اسرائيل، يا آن چه سفارت اسرائيل خوانده مي شد، تا پايان سرجايش ماند، اما، وقتي كه انقلاب

پيروز شد، هيچ كس نمي دانست چه بلايي بر سر كارمندان اين سفارت خواهد آمد. از سفارت اسرائيل به چارلي نس خبر داده بودند كه به كمك احتياج دارند. اين خبر به من هم رسيد و از چارلي خواستم به آنها كمك كند تا از ايران خارج شوند. چارلي نيز با كمك وزارت امور خارجه آنها را از ايران خارج كرد. رژيم جديد ايران دوست نداشت با يهودي ها در بيفتد، زيرا به معناي درافتادن با امريكا و اروپا بود.

چيزهاي زيادي بود كه بايد يك طوري حل مي شد. مثلاً پست هاي شنود سازمان سيا در كشور كه به دست انقلابيون افتاده بود. ايراني ها به ما اجازه ندادند بدون سر و صدا آنها را ببنديم و كارمندانمان را خارج كنيم. آنها سر و صداي زيادي از اين بابت به پا نكردند. در واقع نخست وزير جديد، مهدي بازرگان و همكاران سكولارش، خواهان روابط آبرومندي با ايالات متحده بودند. آنها مي خواستند به نحوي اين روابط از سر بگيرند كه بتوانند استقلال خود را نيز داشته باشند. آنها همچنين مي خواستند تمامي روابط تجاري گذشته ما از سر گرفته شود. البته قصد نداشتند تجهيزات نظامي زيادي از ما بخرند و يا پول زيادي صرف پروژه ها كنند، ولي قصد هم نداشتند با ما دربيفتند زيرا مي دانستند كه به اندازه كافي در كشور مشكل دارند.

در ماه مه، چارلي نَس گفت كه بد نيست او هم ملاقاتي رسمي با (امام) خميني(ره) داشته باشد و مشكل سفير جديد در ايران را حل كند. ظاهراً تمامي ديپلمات هاي خارجي حاضر در تهران با (امام) خميني (ره) ملاقات كرده بودند. اگر تا به حال اين كار را نكرده بوديم، به

اين دليل بود كه كارتر / برژينسكي مخالف آن بودند. پيش از آن كه سفير جديدي در ايران منصوب كنيم، چارلي از طريق يزدي قرار ملاقاتي با (امام) خميني (ره) گذاشت. دولت والت كاتلر را در نظر داشت، كه قبلاً سفير امريكا در كنگو بود و مدتي هم در تبريز گذرانده بود. به اعتقاد من او بهترين فرد براي اين پُست بود. او كارمنداني را نيز براي خدمت در ايران انتخاب كرد. سپس ايراني ها يك يهودي ثروتمند را كه روابط نزديكي با شاه داشت، اعدام كردند، و سناي امريكا به رياست سناتور جاكوب جاويتس، با تصويب قطعنامه اي سياست هاي ايران را محكوم ساخت. ايراني ها بسيار عصباني شدند. هرگونه اميد براي برقراري روابط عادي نقش بر آب شد. البته ما هنوز اميدوار بوديم اما بحران گروگانگيري تمام اميدها را خشكاند.

منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي

بازنگري فاجعه سينما ركس آبادان

بازنگري فاجعه سينما ركس آبادان

روز 28 مرداد سالروز آتش سوزي در سينما ركس آبادان است. سال 1357در چنين روزي و درست در فرداي روزي كه سينما آرياي مشهد توسط عوامل رژيم شاه به آتش كشيده شد، سينماي ركس آبادان با بيش از 400 نفر از تماشاچيان آن در آتش سوخت و از آن جز تلي از خاكستر بر جاي نماند. مطبوعات داخلي و رسانه هاي دولتي، اين آتش سوزي را به انقلابيون نسبت دادند. 1 روزنامة «اطلاعات» در مورد اين حادثه نوشت: «ساعت 22، در حالي كه 700 نفر مرد و زن و كودك سرگرم تماشاي فيلم «گوزنها» بودند، گروهي خرابكار و غير معتقد به اصول انساني، با همكاري سرايدار سينما، با مواد آتش زا، سالن سينما را به آتش كشيدند. شعله هاي آتش زبانه كشيد

و حريق تمام سالن سينما را در برگرفت. مردان و زنان و كودكان تماشاچي با ديدن شعله هاي آتش به طرف درهاي ورودي و خروجي هجوم بردند، اما با درهاي بسته مواجه شدند. در اين ميان، شعله هاي آتش تمام سالن را دربرگرفت و تماشاچيان با ناله و ضجه در محاصرة كامل شعله هاي آتش قرار گرفتند. 377 نفر از مردان و زنان و كودكان تماشاچي، زنده زنده و به طور فجيع و رقت باري، در ميان شعله هاي آتش سوختند. بلافاصله پس از شروع حريق، براي اطفاي آن از مأموران آتش نشاني، شهرداري آبادان و شركت ملي نفت ايران كمك خواسته شد. مأموران آتش نشاني موفق شدند در ساعت 2 بامداد آتش را مهار كنند. تلاش براي خارج ساختن اجساد 377 نفر از تماشاچياني كه در آتش سوخته و كشته شده اند ادامه دارد.»

بلافاصله پس از آتش سوزي سينما ركس شاپور نمازي (استاندار خوزستان) فرماندار، شهردار، رئيس شهرباني و مقامات مسؤول در محل اجتماع كردند. آنها كوشيدند كه مأموران آتش نشاني و مسؤولان را راهنمايي و براي مهار آتش كار را بر آنان تسريع كنند، به ويژه سعي بر اين بود كه مجروحان را زودتر به بيمارستان برسانند.

آبادان آن شب حالت فوق العاده اي داشت و بسياري از مردم به خواب نرفتند. خانواده هايي كه فرزندان و يا يكي از اعضاي ايشان به سينما ركس رفته بود، همه در اطراف سينما اجتماع كرده، زاري و شيون مي كردند. سرايدار سينما كه در ايجاد اين آتش سوزي با خرابكاران همكاري داشته است، در حالت مستي از سوي مأموران دستگير شد در شهر آبادان حالت فوق العاده به وجودآمد و شهر در غم اين فاجعة بزرگ و عزاي ملي بسر مي برد.

پس از

وقوع آتش سوزي در سينما ركس آبادان و اطلاع مردم از فاجعه اي كه اتفاق افتاد، خانواده هاي زنان و مردان و كودكاني كه در اين آتش سوزي كشته شده اند، به خيابانها ريختند.

به گفتة مقامهاي پليس آبادان، چند لحظه پس از شروع نمايش فيلم، چند ناشناس با استفاده از تاريكي شب، درهاي ورودي و خروجي سينما را بستند و داخل سالن سينما را با مواد آتش زا آغشته كردند و سپس با افروختن كبريت، سينما را به آتش كشيدند و گريختند. آتش سوزي كه با صداي دهشتناكي همراه بود، در اندك زماني سراسر سالن سينما را فرا گرفت و ستونهاي دود و آتش از هر سو به آسمان زبانه كشيد. علي نادري (صاحب سينما ركس آبادان) در گفت و گو با خبرنگار «اطلاعات»، با اظهار تأسف از اين فاجعه، گفت: «سينما ركس كه حدود 20 سال پيش در خيابان شهرداري آبادان ساخته شده، بيش از شش ميليون تومان ارزش داشت و ظرفيت سالن آن نهصد صندلي بود. ساختمان سينما در برابر آتش سوزي بيمه بوده است.»

سينما ركس آبادان در خيابان شهرداري و روي يك پاساژ قرا رگرفته بود در جريان آتش سوزي دهها مغازة زير سالن سينما نيز آسيب ديد. خبرنگار «اطلاعات» اضافه كرد نوبت آخر فيلم «گوزنها» ساعت 9 شب بود و آتش سوزي زماني روي داد كه حدود يك ساعت از نمايش فيلم مي گذشت . 377 زن و كودك و مرد بدون هيچ هراس و بي خبر از هرگونه فاجعة دلخراش، روي صندليهاي خود نشسته و سرگرم تماشاي صحنه هاي پرجاذبة فيلم هنري «گوزنها» بودند، كه ناگهان صداي سهمگيني از هر چهار طرف سالن سينما برخاست، و در پي آن شعله هاي آتش و ستونهاي

دود و آتش به آسمان زبانه كشيد. هنگامي كه آتش سوزي رخ داد، صاحب سينما (آقاي علي نادري) در قطار تهران _ خرمشهر بود و به سوي آبادان مي رفت. از هفتصد تماشاگر سينما ركس آبادان كه مشغول تماشاي فيلم بودند، در جريان آتش سوزي، فقط يكصد نفر توانستند خود را از مهلكه نجات دهند و به بيرون فرار كنند و ششصد نفر ديگر در ميان جهنمي از آتش سوختند، كه از اين عده 377 نفر جان خود را از دست دادند. بيشتر كساني كه در اين فاجعه دلخراش جان دادند، يا زير دست و پا ماندند و بر اثردودزدگي خفه شدند و يا در ميان شعله هاي آتش سوختند.

سعيدنيا(فرماندار)، تيمسار رزمي( رئيس شهرباني) و دكتر حسين يساري (مدير عامل جمعيت شير و خورشيد سرخ آبادان) در محل حادثه حضور يافتند و دهها امدادگر، پزشك، پرستار، بهيار و آمبولانس در محل مستقر شدند. صدها مأمور شهرباني، آتش نشاني و امدادگر براي بيرون كشيدن انسانها كه در ميان شعله هاي آتش گرفتار آمده بودند، تلاش زيادي كردند، اما به دليل پردامنه بودن حريق، كسي قادر نبود به شعله ها نزديك بشود. پليس خيابانهاي اطراف سينما را زير نظر گرفت و جستجوي وسيعي براي شناسايي و دستگيري عاملين آتش سوزي سينما از سوي پليس ادامه داشت. با تلاش مأموران آتش نشاني آخرين شعله هاي آتش ساعت 4 بامداد فرو نشست.» 2

ساواك در مورد اين فاجعه به ذكر تنها يك جمله در بولتن خبري نوبه اي خود اكتفا كرد.

«چند تن از عناصر اخلالگر سينما ركس، شهر آبادان را به آتش كشيدند كه در نتيجه قريب 400 تن از تماشاچيان در آتش سوختند و جان خود را از دست دادند.»

3

به نقل از:

روزشمار انقلاب اسلامي، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، ج چهارم پي نوشت : 1_ «دولت، مسلمانان افراطي و ارتجاعي را مسؤول اين جنايت هولناك دانست، اما در واقع جاي ابهام بسيار وجود داشت، زيرا آتش نشاني شهري كه بزرگترين پالايشگاه جهان در آن قرار داشت 2 ساعت پس از وقوع حادثه در محل حاضر شد و آن هم در حالي كه وسايل نقليه شان فاقد آب بود، و تنها شير آب آتش نشاني نزديك به سينما نيز آب نداشت. از همه مهمتر، با توجه به نزديك بودن ادارة پليس (يعني در فاصلة 300 متري سينما) هيچ كس به مدت يك ساعت به محل حادثه نزديك نگرديد.

همچنين بايد در نظر داشت كه رئيس پليس شهر آبادان، تيمسار رزمي، رئيس سابق پليس قم بود كه پس از سركوب تظاهرات قم ارتقاي مقام يافته، به آبادان منتقل شده بود.» (وحيدالزمان، پرفسور _ «سيماي انقلاب ايران»)

2_ اطلاعات، ش 15691، 29/5/57، ص 4.

3_ حوزة هنري سازمان تبليغات اسلامي، ساواك و روحانيت، ج 1، تهران، 1371، ص 266.

منبع:موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي /س

سير تكويني قيام 15 خرداد در تهران

سير تكويني قيام 15 خرداد در تهران نويسنده: سيدمهدي حسيني در پي دستگيري امام در قم، در تهران دامنه اعتراضات وسعت يافت و در چندين نقطه تهران كانون هاي حركت بوجود آمد كه محوريت آن مركز شهر و جنوب تهران بود.

حجت الاسلام سيدعلي اكبر محتشمي، كه در آن زمان يكي از طلبه هاي مدرسه ملاجعفر بوده، ماجراي آن روز را چنين تعريف مي كند: «ساعت هفت صبح در حجره ام نشسته بودم كه ناگهان ديدم يكي آمد و گفت: از قم خبر داده اند حضرت امام را دستگير كرده و مي خواهند اعدام كنند. با شنيدن اين

خبر از خود بي خود شدم و بلافاصله برخاستم، سوار دوچرخه شدم و در كوچه و خيابان ها با صداي بلند فرياد زدم: آقاي خميني را گرفتند و مي خواهند او را اعدام كنند! از ميدان سيداسماعيل وارد بازار نجّارها و سپس دروازه حضرتي شدم و از آنجا به خيابان مولوي، بازار امين السلطان و خيابان باغ فردوس رفتم و خبر دستگيري و شايعه اعدام امام را با گريه و شيون مي گفتم و مردم بي اختيار مغازه ها را مي بستند.»1

آن روز، كه مصادف با روز دوازدهم محرم بود در نقاط مختلف بخصوص در مساجد و تكيه هاي بازار مراسم و مجالس عزاداري و روضه خواني برپا بود. مرحوم حبيب الله شفيق يكي از اعضاي هيئت مؤتلفه در اين باره توضيح مي دهد: «ما در جلسه انصارالحسين بوديم. در آنجا خبر رسيد كه حضرت امام را گرفتند. من به همراه چند نفر از برادرها به سراي دماوند، چهارراه سيروس آمديم و از آنجا تلفني با قم تماس گرفتيم. خبر تاييد شد. بلافاصله به اعضاي هيأت اطلاع داديم. جلسه تعطيل شد و همه به خيابان ها ريختند. آقاي عراقي با برادران حجره از ميدان امين السلطان تماس گرفتند. گروهي از آنجا حركت كردند، بعد از آن جمعيت جمع شد سر چهارراه سيروس. من خودم شاهد بودم كه مردم عصباني كيوسك ها را مي شكستند. البته هنوز از پليس خبري نبود. 2

مركز ديگري كه موجب حركت مردم تهران عليه تصميم مستبدانه شاه گرديد ميدان ميوه و تره بار در اطراف خيابان ري و ميدان شوش و حومه آن بود كه از توان بسيار قوي برخوردار بود. سيدمحمدتقي بيان زاده در گفتگويي مي گويد: «در ميدان شوش تلفن نيافتم، ولي يكي از ميداني هاي اهل قم

را پيدا كردم كه داشت ميوه مي شست. جريان را گفتم و از او خواستم تلفن در اختيارم بگذارد. مرا به حجره اي برد و نشاند و پشت تلفن به هر كسي از اهالي باغيرت تهران كه مي شناختم زنگ زدم و خبر را رساندم. بازاري هاي شوش و فروشنده ها يكي يكي به سراغم آمدند و هنگامي كه خبر را مي شنيدند، بعضي ها مي نشستند به گريه و عزاداري.» 3حجت الاسلام روح الله حسينيان در كتاب «3 سال ستيز مرجعيت شيعه» نوشته اند است: «روحانيت تهران نيز غافلگير شده بود و از قبل برنامه اي براي هدايت تظاهرات آماده نكرده بود. تنها جمعيت مؤتلفه كه تازه تشكيل شده بود و سران آن از بازاريان بودند وقتي خبر دستگيري حضرت امام را شنيدند در همان بازار جلسه اي تشكيل دادند و اعلاميه اي صادر كردند و تصميماتي نيز اتخاذ كردند و هر كس موظف شد تا گروه هاي مذهبي را براي تظاهرات مطلع كند. حاج مهدي عراقي، سيدمحمود محتشمي پور و تقي افراشته مأمور شدند تا به ميدان بارفروشان بروند و ميداني ها را مطلع كنند.» 4 سيدمحمود محتشمي پور در گفتگويي در خاطرات خود ماجراي آن روز را چنين شرح داده: «برادران مؤتلفه بدون اتلاف وقت نزديك مغازه ما در بازار، جلسه اي تشكيل دادند و اعلاميه اي صادر كردند كه به مردم خبر دستگيري امام را مي داد. من و آقاي عراقي و مرحوم تقي افراشته به اتفاق به ميدان رفتيم تا مردم را از خبر دستگيري حضرت امام مطلع كنيم. بعد از اين كه چند نفر از بزرگان ميدان را مطلع كرديم به وسط ميدان آمديم. آنجا آقاي افراشته روي سقف يكي از ماشينهايي كه بار وارد ميدان مي كرد رفت و دستهايش را

بلند كرد و توي سرش زد. آنقدر «وا اسلاما» گفت تا اين مردم دورش جمع شدند. وقتي خبر دستگيري امام را به مردم داد هياهويي راه افتاد. به اين ترتيب، جمعيت از ميدان به حركت درآمد. از ميدان انبار غلّه به ميدان باغ جنّت، و از آنجا تا ميدان قيام و از ميدان قيام به سمت ميدان ارك، تا ميدان ارك مانعي پيش نيامد.» 5

اقشار ديگري كه نسبت به دستگيري و زنداني شدن امام اعتراض كردند تعدادي از دانشجويان دانشگاه تهران بودند. عده اي از آنها به محض مطلع شدن كلاس درس را ترك كردند و در محوطه دانشگاه دست به تظاهرات اعتراض آميز زدند. در اين رابطه فقط به چند گزارشي از اسناد ساواك و نيروهاي امنيتي اكتفا مي گردد. «ساعت 11:55 جلو هنرهاي زيبا عده اي حدود يكصد نفر از دانشجويان اجتماع كرده اند... ضمناً تابلوي بزرگي كه بر روي آن نوشته شده است «خميني را ديشب گرفته اند» جلوي درب دانشگاه نصب شده است...». در گزارش ديگري آمده است: «يك دسته 150 نفري از دانشجويان دانشگاه به حالت اجتماع مشغول دور زدن در داخل خيابان هاي دانشگاه هستند و سعي دارند عده بيشتري را به دور خود جمع نموده و سپس به طرف بازار حركت كنند...» و همچنين در گزارش ساعت 15:17 هم ذكر شده «جمعي حدود سي _ چهل نفر از دانشجويان دانشگاه ضمن تظاهراتي اقدام به قطع تلفن هاي دانشگاه نموده و آنها شعاري به اين مضمون مي دهند: تا عزل شاه خائن نهضت ادامه دارد. دانشجويان دانشكده كشاورزي داخل دانشكده اجتماع كرده و شعار «توهين به خميني توهين به ملت است» مي دهند.» 6

علاوه بر اين، در محله هاي تهران

حركات دسته جمعي اعتراض آميز همراه با خشونت جريان پيدا مي كند و در موارد متعددي با درگيري و تيراندازي همراه مي گردد. عده اي از مردم كشته مي شوند و خشونت بالا مي گيرد و مردم مراكز دولتي را مورد هجوم قرار مي دهند. نويسنده كتاب نهضت امام خميني با استناد به گزارشهاي نيروهاي امنيتي اطلاعات جامعي را جمع آوري و تنظيم نموده است كه به برخي از آنها اشاره مي شود:

«سعدي شمالي و جنوبي به وسيله سربازان اشغال و مغازه ها عموماً بسته اند. در خيابان سعدي و اسلامبول مأمورين انتظامي بدون توجه به نوع اجتماع و يا رهگذران، بدون جهت راه را بر عابرين سد كرده و عده اي زن و بچه و كاسب را كه به طرف منازل خود مي روند مضروب مي نمايند. در نتيجه جمعيت رو به تزايد است و عده اي زن و بچه مصدوم شده اند...». 7

«عده اي قريب پانصد نفر از طرف بازار به طرف ميدان اعدام و ميدان شاهپور در حركت هستند و شعار «مرده باد شاه» مي دهند و رئيس كلانتري 8 با مسلسل دستي به طرف جمعيت تيراندازي مي كند. عده زيادي براي اشغال اداره راديو در ميدان ارك به ساختمان راديو حمله نمودند و از طرف ژاندار مها به آنها تيراندازي مي شود.» 8

«در ميدان گمرك و خيابان گلوبندك عده اي در حدود 200 نفر با حمل پرچم ملصق به عكس آيت الله خميني و تظاهر به نفع وي در حركت هستند و عده آنها مرتب افزايش مي يابد.

دكاكين مشغول بستن مي باشند و يك جنازه نيز روي دست دارند.»«دسته اي مجهز با چوب و چاقو به تعداد يك هزار نفر، پس از آن كه نظم توپخانه را به هم زده و با تيراندازي پليس مواجهه شدند، در حالي

كه پارچه آغشته بخوني را در پيشاپيش خود حركت مي دهند وارد لاله زار گرديده، براي اين عده از طبقات فوقاني ساختمان هاي لاله زار چوب و تخته ريخته مي شود در اينجا از قواي پليس خبري نيست.»

يك عده 500 نفري در حالي كه جنازه اي را به دوش دارند و لباس هاي آنان خوني و چوب هايي در دست آنها ديده مي شود، از سمت بازارچه قنات به سمت ميدان اعدام و بازار در حركتند...» «در اين ساعت (16) عده اي قريب به يك هزار نفر از كسبه خيابان آذربايجان و كارون و قصرالدشت پس از خراب كردن كارخانه پپسي كولا، چوب به دست به طرف قصرالدشت جنوبي حركت و شعار مي دهند: مرگ بر شاه و زنده باد خميني.»

«در اين ساعت (20/16) اول خيابان ارامنه بين مأمورين انتظامي و متظاهرين تصادم و دو نفر پسربچه مورد اصابت گلوله واقع كه با تاكسي آنها را بردند...» 9

خاطرات شاهدان عيني هم از فاجعه اي سخن گفته اند كه توصيف و بيان آن آسان نيست: «تيراندازي همين طور ادامه داشت. من ديدم كه از بالاي طاق بازار، يك طلبه سيّدي را مورد هدف قرار دادند و جنازه اش را به تيمچه حاجي ميرزا الدوله آوردند.» 10

در خيابان بوذرجمهري جلو بازار و جلو مجلس تعداد زيادي به شهادت رسيدند. 11

«آن روز ما از طرف خاني آباد به طرف ميدان ارك حركت كرديم. جنازه شهيدي كه گلوله نصف سرش را برده بود روي يك نردبان گذاشتيم، آن را بر دوش گرفتيم و با شعار مرگ بر شاه حركت كرديم. از ميدان اعدام كه گذشتيم ديدم عده اي دارند مي آيند و آنها گفتند دارند مردم را مثل برگ درخت بر زمين مي ريزند. نزديكي هاي سيدنصرالدين جمعيت بيشتري

برمي گشتند. مي گفتند اصلاً هر كس كه از آن طرف رد شود هدف قرار مي گيرد و كشته مي شود. آن روز روزي فوق العاده نگران كننده بود. عده اي كه رفته بودند ساختمان راديو را در ميدان ارك تصرف كنند به خاك و خون كشيده شده بودند.» 12

صبح روزي كه حضرت امام را دستگير كردند تا ظهر در ميدان ارك تيراندازي شديدي بود و نزديك به پنجاه شصت نفر هدف گلوله قرار گرفتند و دست كم نصف اين تعداد به شهادت رسيدند. براي نمونه، كنار من جوان تنومندي هدف گلوله قرار گرفت، گلوله به مغزش خورد و او را نقش زمين كرد. در آن ميان يكي از دوستان، مرتب به زخمي ها رسيدگي مي كرد و با كمال رشادت آنها را به وسيله ماشين خودش به بيمارستان و يا خانه هاي اطراف كه داخلشان تختخواب گذاشته بودند منتقل مي كرد.» 13

طبق سندي كه ساواك در مورد شهداي 15 خرداد تا ساعت هفت بعدازظهر تهيه كرده است بيشتر شهدا مربوط به مناطق اطراف بازار بودند از جمله خود بازار، خيابان بوذر جمهري، خيابان قنات آباد، خيابان موسوي، خيابان ناصرخسرو، جلوي بازار آهنگرها، بازار كفاش ها و خيابان شاپور. 14

اما سؤال اساسي اين است كه با جنازه شهدا چه كردند و عاقبت آنها را به كجاها بردند و دفن كردند. براي اين پرسش چندان پاسخ روشني بدست نمي آيد و فقط به برخي از شاهدان عيني مي توان استناد كرد كه اظهار مي دارند: «ما كه در صحنه بوديم و ديديم، دوستان هم ديدند كه جنازه ها را جمع مي كردند و مرده و زنده داخل كاميون ها مي ريختند و به مسگرآباد مي بردند. در مسگرآباد كانالي كنده بودند و جنازه ها را داخل آن

مي ريختند و سپس پودري روي آن مي پاشيدند تا زودتر از بين بروند.»

ماجراي پانزده خرداد تمام شده بود ولي شبها تيراندازي مي شد؛ بخصوص در خيابان هاي جنوب شهر، شش يا هفت شب بعد از حادثه تيراندازي ادامه داشت. اگر اين شب ها كسي كشته مي شد ما متوجه نمي شديم كه جنازه اش را كجا مي برند. 15

ساعات پاياني شب هيئت دولت طي جلسه اي برقراري حكومت نظامي را اعلام و در اطلاعيه اي هرگونه رفت و آمد در پايتخت و حومه را از ساعت 8 بعدازظهر ممنوع اعلام كرد. تصويب نامه هيئت دولت در مورد حكومت نظامي از طرف نخست وزير وقت اينگونه اعلام شد: «براي حفظ امنيت و آسايش مردم تهران و تأمين آزادي كسب و كار ساكنان پايتخت هيئت وزيران در جلسه مورخه پانزدهم خرداد ماه تصويب نمودند كه در تهران و حومه مقررات حكومت نظامي براي مدت پنجاه روز برقرار گردد. وزارت جنگ مأمور اجراي مفاد اين تصويبنامه مي باشد...» 16در پي تصويب حكومت نظامي از جانب دولت و اعلام آن از رسانه هاي گروهي فرمانداري نظامي طي اعلاميه اي در سه ماده اعلام كرد:

«... اينك لازم مي داند موارد زير را جهت اطلاع اهالي محترم پايتخت اعلام و انتظار دارد كه در حفظ نظم و آرامش با مأمورين انتظامي نهايت درجه همكاري فرمايند:

1_ از اين تاريخ تا صدور اعلاميه ثانوي از ساعت 22 تا 5 صبح عبور و مرور در شهر و حومه مطلقاً ممنوع است و چنانچه به دستور توقف مأمورين انتظامي توجه ننمايند به سوي آنان تيراندازي خواهد شد.

2_ اجتماعات به كلي قدغن است و افراد و اشخاص حق توقف و اجتماع در معابر را نداشته و...

3_ افرادي كه شغل و كار آنها

ايجاب مي كند هنگام شب از خانه خارج شوند و از قبيل اطبّا، داروسازان و غيره بايد اجازه مخصوص از فرماندار نظامي تحصيل نمايند...» 17 پي نوشت ها: 1_ خاطرات سيدعلي اكبر محتشمي، جلد اول، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، ص 280

2_ خاطرات 15 خرداد، دفتر سوم، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، گفتگو با آقاي حبيب الله شفيق، ص 97

3_ همان، گفتگو با سيدمحمدتقي بيان زاده، ص 35

4_ همان كتاب، ص 302

5_ خاطرات 15 خرداد، دفتر سوم گفتگو با سيدمحمود محتشمي پور، ص 204

6_ نهضت امام خميني، دفتر اول، صفحات 530 تا 532

7 و 8 و 9__ همان

10_ خاطرات 15 خرداد، دفتر سوم گفتگو با سيداسماعيل زري باف، ص 78

11_ همان، گفتگو با حبيب الله شفيق، ص 97

12_ همان، گفتگو با جواد مقصودي، ص 225

13_ همان، گفتگو با سيدمحمود محتشمي پور، ص 204

14_ كتاب 3 سال ستيز مرجعيت شيعه، روح الله حسينيان، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 306

15_ خاطرات 15 خرداد، بازار، دفتر سوم گفتگو با محمد جعفر خرّم دل، ص 60

16_ نهضت امام خميني، دفتر اول، سيدحميد روحاني، تهران، عروج، ص 536

17_ همان، ص 537

منبع:روزنامه اطلاعات

سوليوان

سوليوان ويليام هيلي سوليوان» آخرين سفير امريكا در ايران، روز?? فروردين ???? به عنوان سفير امريكا در ايران تعيين شد و روز18 خرداد در شرائطي كه شاه در سرمايه گذاري مالي خود براي كمك به پيروزي مجدد جمهوريخواهان آن كشور شكست خورده بود،1 وارد تهران شد. سوليوان در شرائط ادامه انتشار مقالات تمسخرآميز مطبوعات متمايل به دموكراتها در امريكا عليه حكومت ايران به خاطر حمايت مالي بي فرجام محمد رضا پهلوي از رقيب جمهوريخواه جيمي كارتر در انتخابات رياست جمهوري آن كشور ، به تهران مي آمد. شاه در آستانه برگزاري

انتخابات سال 1355 امريكا 120 ميليون دلار از طريق اردشير زاهدي سفير خود در واشنگتن در اختيار ستاد انتخاباتي جمهوريخواهان قرار داده بودتا به پيروزي جرالد فورد رقيب جيمي كارتر كمك كند.2اين كمك ها خشم دمكراتها را برانگيخت به طوري كه «برژينسكي» رئيس آينده شوراي امنيت در حكومت كارتر در همان زمان رفتار زاهدي را «مايه ننگ» ناميد. 3

سوليوان دمكرات كه هنگام ورود به تهران 56 ساله بود، پيش از اين، سفارت امريكا در لائوس و فيليپين را بر عهده داشت. او كه روز 20 فروردين 1356 به سمت سفارت امريكا در ايران تعيين شده بود قبل از ورود به ايران، ديداري توضيحي _ تشريحي با سايروس ونس وزير امور خارجه وقت امريكا داشت. سوليوان در مورد آن ديدار چنين مي نويسد: در نخستين ملاقات با ونس از وي پرسيدم كه دليل انتخاب من براي پست سفارت در كشوري كه هيچ گونه تجربه و سابقه اي دربارة آن ندارم چه بوده است؟ وزير خارجه در پاسخ گفت: علت انتخاب من _ سوليوان _ به اين سمت اين بوده است كه براي پست سفارت ايران در جست و جوي ديپلماتي بوده اند كه در كشورهايي كه با حكومتهاي متمركز و استبدادي اداره مي شوند تجربه كافي داشته و بتواند با يك زمامدار مقتدر و خودكامه كار كند. 4

سوليوان سفير جديد امريكا در ايران طبق يك رسم معمول قبل از آمدن خود به محل تازه مأموريت، به ملاقات با كارتر فراخوانده شد. وي در اين مورد نيز مي نويسد:

كارتر در صحبت خود بر اهميت استراتژيك ايران به عنوان متحد قابل اعتماد براي امريكا تاكيد كرد .كارتر همچنين اهميت ايران را به عنوان

يك عامل ثبات براي امنيت منطقة حساس خليج فارس مورد تأكيد مجدد قرار داد و در خاتمه موضوع قيمت نفت و ساير مسائل مورد علاقه بين ايران و امريكا را متذكر شد.

ويليام سوليوان ديپلماتي بود كه به قول خودش نه اطلاعات دقيقي نسبت به ايران داشت و نه مايل به پذيرفتن اين مأموريت بود. 5

در طول مأموريت ديپلماتيك ويليام سوليوان در تهران نظام حكومتي شاه بر اثر انقلاب اسلامي ايران فرو ريخت و محمد رضا پهلوي به تصور آنكه امريكائيها تعمداً از وي در برابر موج انقلاب حمايت نكردند، بيش از پيش به سياستهاي دمكرات در واشنگتن و نقش سفير آنها در تهران بدبين شد. اين در حالي بود كه دولت كارتر هر چه در توان داشت براي حفظ رژيم شاه به كار بست و حتي در ماههاي قبل از سقوط رژيم پهلوي طرح كودتاي نظامي براي جلوگيري از پيروزي انقلاب اسلامي ايران را نيز مد نظر قرار داده بود. 6 اما در عين حال سوليوان نيز خود در برابر امواج انقلاب به بيهوده بودن تلاش براي حفظ رژيم پهلوي معتقد شده بود و سقوط شاه را غير قابل اجتناب مي دانست.7

هنگام ورود سوليوان به تهران بيش از 35 هزار امريكايي در ايران سرگرم كار بودند. مأموريت سوليوان با تسخير سفارت امريكا در آبان 1358 و ماجراي گروگانگيري كاركنان آن پايان يافت. در جريان گروگانگيري، سوليوان در تهران نبود. او پيش از وقوع اين رويداد به واشنگتن رفته بود.

او قبل از بازگشت به امريكا و در كشاكش انقلاب، در فراري دادن 32 ديپلمات اسرائيلي كه در سفارت آن كشور در تهران مستقر بودند نيز نقش اصلي را

داشت. وي اسرائيلي ها رابا يك پرواز ويژه همراه با اتباع امريكا از ايران خارج كرد. 8

سوليوان در كتاب 296 صفحه اي خود «مأموريت ايران» درباره ريشه هاي انقلاب اطلاعاتي به دست داده و نوشته است كه با «برژينسكي» مشاور ويژه كارتر در قبال اوضاع ايران اختلاف نظر داشته و برژينسكي اتهامات او را نپذيرفته است. درباره اختلاف نظر سوليوان و برژينسكي، ژنرال هايزر فرستاده نظامي كارتر به ايران در جريان انقلاب در كتاب خاطرات خود درباره اين مأموريت مطالب متعدد نوشته است.

سوليوان جانشين ريچارد هلمز (مدير اسبق سيا) در تهران شده بود كه از 1351 سفير امريكا در ايران و از دوستان شاه بود. ريچارد هلمز روز 26 اسفند 1351، يك هفته پس از عزيمت «ژوزف فارلند» سفير اسبق امريكا، وارد تهران شد و در 5 دي 1355 يك هفته قبل از ورود كارتر به كاخ سفيددر پي اتمام مأموريتش تهران را ترك كرد. از آن زمان تا ورود سوليوان به تهران، سفارت امريكا به مدت 5 ماه و نيم بدون سفير بود. پي نوشت : 1. جيمي كارتر در انتخابات آبان 1355 امريكا بر رقيب جمهوريخواه خود جرالد فورد به پيروزي دست يافت و در اول ژانويه 1977 _ دي 1355 _ به عنوان سي و نهمين رئيس جمهور امريكا وارد كاخ سفيد شد.

2. به بخش اسناد مربوط به اردشير زاهدي در سايت مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي مراجعه شود.

3. سياست خارجي ايران در دوران پهلوي، عبدالرضا هوشنگ مهدوي، نشر البرز، ص 462.

4. روزشمار روابط ايران و امريكا، مركز اسناد و تاريخ ديپلماسي، ص 240.

5. آخرين سفر شاه، ويليام شوكراس، عبدالرضا هوشنگ مهدوي، ص 26.

6. فصلنامه

مطالعات تاريخي، ويژه نامه 22 بهمن، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، مقاله گوادلوپ، ص 240.

7. فصلنامه، همان، ص 239.

8. آخرين سفر شاه، همان، ص 181.

منبع:www.ir-psri.com

شكنجه گاه مخفي ساواك

شكنجه گاه مخفي ساواك نويسنده: قاسم حسن پور شكنجه و كشتار

علي رغم حضور صليب سرخي ها، شكنجه و كشتار مبارزين در زيرزمين اوين، مخفي گاهها و خانه هاي امن ساواك، همچنان ادامه داشت. با مرور قسمتي از اعترافات بهمن نادري پور معروف به تهراني در مصاحبه تلويزيوني و گزارشي از روزنامه كيهان مربوط به قبل از پيروزي انقلاب، اين حقيقت به خوبي روشن مي شود:

از سال 56 كه مسئله حقوق بشر و فضاي باز سياسي در ايران اعلام شد، ساواك روش جديدي را در پيش گرفت. به اين ترتيب كه كادرهاي مخفي را اگر دستگير مي شدند، پس از شكنجه با سيانور و ساير وسايل كه احتمالاً مجهز به صدا خفه كن باشد از بين مي بردند و اين شايد به اين علت بوده كه از كادرهاي مخفي كه فكر مي كردند بيشترين خطر را براي رژيم دارند مي ترسيدند و به اين وسيله آنها را از بين مي بردند. در يك مورد خاص يك چنين موردي هم براي ما اتفاق افتاد: به اين ترتيب كه سه نفر از اعضاي يك سازمان به اسامي سعيد كرد قراچورلو، محمود وحيدي و محمدرضا كلانتري كه از طريق تعقيب و مراقبت و شنود تلفني دستگير شده بودند، كه ما ابتدا مشغول بازجويي عادي از اينها بوديم كه بعد هوشنگ ازغندي به ما گفت كه گفته اند بايد به اينها فشار بياوريد، لذا ما آنها را شكنجه كرديم و آنها مختصري اطلاعات دادند. بعد

از دو روز هوشنگ ازغندي عنوان كرد كه اين افراد بايد از بين بروند كه اين مسئله ابتدا مورد اعتراض من و سعيد ميرفخرائي110 معروف به سعيدي قرار گرفت و گفتيم اين عمل را نبايد انجام داد و به هيچ وجه صحيح نيست. ازغندي گفت اين مطالب را با ثابتي صحبت كرده و آنها نپذيرفته و چون شما در جريان قضيه هستيد، بايد آنها را از بين ببريد و ضمناً خود من هم در اين موضوع شركت دارم، و وقتي من به عنوان رئيس كميته (منظور كميته اوين) شركت دارم شما هم مجبوريد. بعد از يك يا دو روز لباسهاي اينها را پوشانديم و در همان محوطه اوين ازغندي سه عدد قرص سيانور داد كه اين قرص ها را من و سعيد ميرفخرايي به آن سه نفر داديم و با كمال شرمندگي بازهم دستم به خون يكي از مبارزين آلوده شد و اينها هم به اين ترتيب به شهادت رسيدند. نمونه هاي ديگري هم موجود هست كه البته من آنها را به نام نمي شناسم ولي من شاهد بودم كه بعضي از اوقات تعدادي از بازجويان افرادي را براي بازجويي به زيرزميني كه در اوين محل بازجويي متهمين بود مي بردند و بعد از چند روز مي رفتند. البته به ما گفته بودند نبايد داخل زيرزمين برويد و به اين بچه ها هم كاري نداشته باشيد. من تصور مي كنم كه اين افراد هم به اين طريقه شيطاني و اهريمني به شهادت رسيده باشند.111

اعلام باصطلاح باز شدن فضاي سياسي در كشور دستور جديد ديگري از ناحيه ابليس آدم نما )شاه( صادر شد:

«كادرهاي مخفي را دستگير

و بدون اينكه كسي متوجه شود سربه نيست كنيد. خدا مي داند چند نفر به اين ترتيب شربت شهادت نوشيده اند».112 شكنجه گاه مخفي ساواك در تهران كشف شد113

خانه يك سرهنگ ساواك در جريان زد و خوردهاي خياباني تهران به آتش كشيده شد و هنگامي كه مردم به داخل خانه رفتند، موفق به كشف يك تونل زيرزميني شدند كه در آن، سلول هاي متعدد و وسايل شكنجه و مقداري استخوان هاي پوسيده انسان ديده مي شد.

اين خانه كه مردم به آن »خانه وحشت« نام داده اند، در خيابان بهار، خيابان »جهان« قرار داشت.

اين خانه مدتي نيز در اختيار اداره اي از »ساواك« بود كه بسياري )از دستگير شدگان (در آنجا بازجويي شده اند.

شاهدان عيني به خبرنگار كيهان گفتند؛ هنگامي كه وارد خانه شديم ابتدا فكر مي كرديم كه يك محل مسكوني است، ولي با كمال تعجب متوجه شديم كه اين خانه به يك شكنجه گاه بيشتر شبيه است. به اتفاق عده اي از مردم كه به داخل خانه هجوم آورده بودند، شروع به بازرسي اين محل كرديم و به يك زير زمين كه توسط تونل بزرگي به خانه ديگري در فاصله تقريبي 150 متر راه داشت، رسيديم. در اين تونل انواع وسايل شكنجه ديده مي شد بعضي از اين وسائل شكنجه هنوز خون آلود بود و معلوم بود كه به تازگي مورد استفاده قرارگرفته است. در گوشه ديگر اين تونل مقدار زيادي لباس هاي زير زنانه و مردانه كه مملو از خون بود روي هم انباشته شده بود و چند تكه از استخوان هاي قسمت مختلف بدن ديده مي شد. در اين تونل سلول هاي

كوچكي ديده مي شد كه متهمان فقط مي توانسته اند در آن بايستند. تونل آنقدر تاريك بود كه نور چراغ قوه هاي قوي نمي توانست آن را روشن كند. از تصوير پوسترهاي ناخن هاي لاك زده زنان و دختراني كه شكنجه شده بودند به ديوار اتاق ها نصب شده بود و تصوير هاي ديگري هم بود كه چند نفر را در حال شكنجه شدن نشان مي داد. اين تصاوير ظاهراً براي شكنجه رواني به كار مي رفته است. هجوم بي سابقه مردم براي تماشاي اين شكنجه گاه باعث شد تا مأموران فرمانداري نظامي بعد از تيراندازي و متفرق كردن مردم، ماشين آلات را از آن محل خارج و به نقطه نامعلومي منتقل كردند.

سرهنگ زيبايي114 كه صاحب اين خانه است، هنگام آتش زدن خانه فرار كرد. واپسين روزها از زبان تهراني

آخرين رئيس كميته مشترك در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي هرمز آيرم115 بود. هنگامي كه او رئيس كميته مشترك شد، ديگر از كميته چيزي باقي نمانده بود زيرا ساواك كه به علت احساس خطر شديد، كليه اسناد و مدارك را به پادگان سلطنت آباد منتقل كرده بود و اين مكان تبديل شده بود به محلي براي جمع شدن بازجوها و كارمندان كه ضمن دنبال نمودن اخبار روز كه خبر پيشروي لحظه به لحظه انقلابيون را در برداشت همچون پتكي برسرشان فرود مي آمد و لذا به تصميم گيري درباره فرار و به كجا پناهنده شدن پرداخته بودند.

پس از اعلام حكومت نظامي چند نفراز كارمندان ساواك مثل مصطفي هيراد (مصطفوي)، فرج الله سيفي كمانگر (كمالي) براي بازجويي از متهمين به فرمانداري نظامي در باغشاه مأمور شدند. (البته به

اجبار) و كميته مشترك نيز ركن دوم اطلاعات فرمانداري محسوب و اكيپ هاي كميته براي دستگيري افراد مورد نظر در اختيار فرمانداري نظامي قرار گرفتند. در اين اواخر نيز اداره كل سوم بعنوان آخرين راه چاره، ليست اسامي حدود 600 نفر از روحانيون، افراد سابقه دار كه همچنان به فعاليت عليه رژيم مي پرداختند، اعضاي سازمان مبارز كه در خارج از كشور فعاليت داشته و احتمال مي دادند به ايران آمده باشند را تهيه و با آدرسهايي كه در دست بود به كميته مشترك داده بود تا آنها را دستگير نمايند. چندين بار كه براي تهيه ليست زندانيان كه بايد آزاد مي شدند به اداره كل سوم رفته و در دفتر عطارپور در حالي هوشنگ ازغندي، محمدحسن ناصري، پرويز فرنژاد و همايون كاوياني نيز حضور داشتند همه از هم مي پرسيدند، چه بايد كرد كه ناصري و عطارپور طرفدار خشونت و شدت عمل و حتي كشتارهاي بزرگ بودند، ولي كاملاً احساس مي شد كه ديگر مانند گذشته حرفشان خريدار ندارد و حتي پرويز ثابتي نيز بدون اجازه سپهبد مقدم رأساً نمي توانست دستوري بدهد .

بعد از اعتصاب كاركنان صنعت نفت و مشكل نبودن بنزين، ساواك تقريباً تعطيل شد و كارمندان اداره به صورت يك سوم سر كار مي آمدند. يعني هر روز يك سوم كارمندان كه آنهم عملي نشد و كارمندان نمي توانستند به موقع به اداره بيايند و اگر هم مي رسيدند براي ساعت 10 يا 11 صبح بود كه بهره خدمتي نداشتند. براي تعدادي از رؤساي بخش، رؤساي ادارات و كارمنداني كه مسئول نوشتن بولتن ها بودند جيره بنزين تعيين تا با استفاده

از بنزين بتوانند به موقع به اداره بيايند. ساير ادارت كل نيز تقريباً تعطيل بود.

تعداد زيادي از كارمندان شهرستانها به تهران آمده و تقاضاي بازنشستگي كرده و يا استعفاء داده بودند. برخي از ساواك ها كليه وسايل و مدارك اداري را به داخل پادگان ها برده و حتي كارمندان و همسرانشان نيز به داخل پادگان ها رفته بودند. عده اي به تهران آمده و حاضر به بازگشت به محل خدمت خود نبودند. بعد از انحلال ساواك و يا همزمان با انحلال ساواك اكثر كارمندان ساواك منتقله به شهرستانها، به تهران آمده و به علت نداشتن تأمين جاني به شهرستان نمي رفتند.

110 - سيد سعيد ميرفخرايي فرزند سيد نصراله در سال 1304 در تهران متولد شد. در سال 1337 با مدرك ديپلم در ساواك استخدام شد و در اداره كل سوم و در كسوت رئيس دايره و مسئول اقدام به كار مشغول شد. در مقطعي هم رئيس دايره و رهبر عمليات بود. در كميته مشترك با عنوان رئيس تيم 1 بخش 5 به فعاليت اشتغال داشت. به زبان هاي فرانسه و انگليسي تسلط نسبي داشت. ميرفخرايي تا آخرين روزهاي حيات رژيم شاه با ساواك همكاري داشته است. (پرونده شخصي).

111 - اعترافات تلويزيوني سال 1358.

112 - ر. ك: همين كتاب، ص 253

113 - روزنامه كيهان، مورخ 16 دي ماه 1357. (سند شماره 29)

114 - سرهنگ علي زيبايي دانشجوي دانشكده افسري بود كه به دليل فساد اخلاقي از دانشكده اخراج شد و بعدها دوباره به ارتش پيوست. وي در فرمانداري نظامي با تيمور بختيار همكاري مي كرد و اين همكاري در ساواك هم ادامه داشت. زيبايي در سال

1339 دبير اول سفارت ايران در اتريش بود و كارهاي ساواك در خصوص ارتباطات كمونيست ها در اروپا را كه مركز آن در اتريش بود انجام مي داد. (به نقل از دكتر مهيار خليلي، مؤلف كتاب هاي «تاريخ شكنجه» و «شكنجه در كميته مشترك پهلوي».

115 - هرمز آيرم فرزند محمد صادق، متولد 1318، اهل تهران و داراي ليسانس در رشته حقوق قضائي از دانشكده افسري و فوق ليسانس در حقوق جزا بود. وي تا اواسط خرداد سال 50 در ارتش شاه با سمت هاي دادرس، داديار، بازپرس شعبه 8 دادستاني و افسر قضايي در تبريز فعاليت كرد و در خرداد سال 1350 قبل از تشكيل كميته مشترك به ساواك مأمور گرديد. آيرم در سال 1351 به آمريكا رفت و دوره هاي پليس بين الملل J.A.G و توجيه و حفاظت اطلاعات و ضد اطلاعات را آموزش ديد و موفق شد ديپلم افتخاري از دادگاه عالي امريكا دريافت نمايد.

مشاغل و پست هاي او در ساواك عبارتند از : رئيس بخش 321 امور دانشجويان دانشگاه تهران، معاون اداره عمليات و بررسي، رئيس كميته اوين، معاون اداره كل نهم و رياست كميته مشترك ضد خرابكاري تا پيروزي انقلاب اسلامي.

- فاطمه اميني، علي رحيمي، خليل رفيعي طباطبايي و ... در زمان رياست او، در كميته اوين زير شكنجه يا بر اثر شكنجه در اوين كشته شده است.

- در عملياتي كه منجر به شهادت فتحعلي پناهيان و كشته شدن پرويز خداياري شد، شركت داشته است.

او در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي همسر و فرزندان خود را از كشور خارج نموده و به دنبال آن به همراه چند نفر از همكاران خود از

كشور گريخت.

((پرونده شخصي و اعترافات تهراني، سند شماره 30) (براي اطلاعات بيشتر ر. ك: به : اظهارات كمالي درباره آيرم؛ سند شماره 31) تسخير كميته مشترك

به قلم : قاسم حسن پور

آيت الله مهدوي كني116 درباره روزهاي آخر كميته مشترك اين گونه عنوان مي كند:

در يكي از شب هاي ديماه 57 بود كه مرا از منزل كه آن موقع در خيابان سرباز بود بازداشت و به اينجا (كميته مشترك) آوردند. البته اين سلول ها اكثراً تغيير كرده بود. سلولهاي اينجا در آن زمان (سال 53) همه كثيف و تاريك و فرش هاي خيلي كهنه انداخته و جمعيت زيادي داخل هر سلول بود ولي در سال 57 وضعيت تا اندازه اي فرق كرده بود سلول ها و ديوارها را تميز كرده و رنگ آميزي كرده بودند، تشك هاي نو آورده بودند. از بازجوها هم رسولي بود و آرش و چند نفر ديگر بقيه فرار كرده بودند. عضدي و تهراني و... ولي رسولي از همان اول كه مرا ديد گفت كه اين فلان فلان شده ها شما را چرا گرفته اند. آخر حضرت آيت الله... را. در بازداشت هاي قبلي آشيخ مي گفتند ولي اين بار مي گفت حضرت آيت الله بفرماييد. احترام

مي گذاشتند. سپس خواست براي من سجاده تهيه كند و گفت اين فلان فلان شده ها نمي دانم سجاده مرا كجا گذاشته اند كه هر چه مي گردم پيدا نمي كنم، سجاده و قرآن براي من آورد و احترام زيادي نمود و بعد دور من جمع مي شدند و استخاره مي كردند. يادم هست كه آرش و همين رسولي و يكي دو نفر ديگر براي فرار

استخاره مي كردند. و مي گفتند برويم آلمان، تركيه، فرانسه و... كه خيلي از استخاره ها هم بد مي آمد. سپس رسولي به من گفت اين فلان فلان شده ها، (بازجوهاي قبلي) بارخودشان را بستند و رفتند خارج، در بانكهاي آنجا پول دارند ولي من بيچاره فقط حقوق ماهيانه دارم و و الآن مانده ام كه چه كار كنم، خانواده ام را، خودم را... آن شب رسولي خيلي به من احترام كرد، فرداي آن روز از من عذرخواهي زياد نمودند همچنين منوچهري آمد عذرخواهي كرد و گفت فرماندار نظامي بيخودي شما را دستگير كرده است، حق نداشتند شما را دستگير كنند و... و بعد هم مرا آزاد كردند. تسخير و تصرف كميته مشترك

به طور قطع هر بناي ظلمي محكوم به نابودي است. سرانجام مجاهدات مردم مسلمان ايران در بيست و دوم بهمن ماه 1357 به بار نشست و سنگرهاي كفر و نفاق يكي پس از ديگري به دست با كفايت مردم فتح گرديد. در اين اثنا كميته مشترك ضد خرابكاري ساواك اين ظلمتكده جور و ستم در برابر خواست ملت همچنان مقاومت مي كرد.

روزنامه كيهان117 تسخير كميته مشترك را اينگونه گزارش نموده است:

از ساعت 12 ظهر حمله نيروهاي انقلاب به شهرباني شروع شد. چريك ها پيشاپيش نيروي انقلاب بودند و پشت سر آنها انقلابيون نيروي هوايي و سپس مردم مسلح قرار داشتند. دور تا دور شهرباني در محاصره نيروهاي مسلح انقلاب بود و از هر سو به طرف شهرباني آتش

مي باريد. مأموران شهرباني هم متقابلاً به آتش انقلابيون پاسخ مي دادند. انقلابيون در پشت بام ساختمان ها سنگر گرفته بودند. مردم عادي نيز در اطراف

محل نبرد نگران نتيجه كار بودند. آنها با هر خبري كه حاكي از نزديكي پيروزي انقلابيون بود، شادي مي كردند. گفته مي شود كه مأموران شهرباني پيش از شروع حمله انقلابيون، اسناد و مدارك و همچنين اسلحه ها و مهمات را به جاي ديگري منتقل كرده بودند و فقط عده اي تيرانداز حرفه اي براي حفاظت از ساختمان در محل باقي گذاشته بودند. سپهبد رحيمي رئيس شهرباني و فرماندار نظامي تهران در محل ساختمان به دست نيروهاي انقلاب افتاد.

در اين جنگ تقريباً چهار ساعته كه شليك گلوله و تيربار لحظه اي قطع نشد، دو بار مدافعان شهرباني اعلام تسليم كردند و هر بار كه نيروهاي انقلاب از سنگرهاشان خارج شدند كه به طرف شهرباني بروند، با شليك غافلگير كننده مدافعان شهرباني روبرو شدند. حدود ساعت 3 بعد از ظهر نخستين زره پوش نيروهاي انقلاب به محل نبرد رسيد. يك مسلسل سنگين روي زره پوش سوار بود و نيروهاي انقلاب با شليك اين مسلسل كه صداي مهيبي داشت، تأثير زيادي بر تضعيف روحيه مدافعان شهرباني گذاشتند و موجب تسريع تسليم آنها شدند. پرچم سفيد بالا رفت

نزديك ساعت چهار بعد از ظهر بود كه به تدريج شليك گلوله از سوي دو طرف كاهش يافت و مدافعان شهرباني كه تاب مقاومت در برابر قدرت آتش نيروهاي انقلاب را نداشتند، با برافراشتن پارچه سفيد، به طور قطع اعلام تسليم كردند. به دنبال تسليم مأمورين شهرباني، نيروهاي انقلاب وارد محوطه شدند و مدافعان شهرباني را يكي يكي تحت الحفظ به مسجد امين السلطان (سر كوچه اتابك) منتقل كردند.

در ميان افراد دستگير شده چند افسر ارتشي از جمله سرتيپ، سرهنگ و

سروان به چشم مي خوردند و به گفته خودشان يا پاسبان بودند و يا مأمور ساده كميته. اين اف_راد به مسجد امين السلطان كه در نزديكي كميته واقع است برده شدند.

مردم انقلابي پس از وارد شدن به كميته مشترك شهرباني و ساواك سلول هاي نمور و اتاقهاي وحشتناك كميته مقدار زيادي عكس از جنازه زندانيان سياسي كه زير شكنجه شهيد شده بودند و يا مبارزيني كه در برخوردهاي خياباني به شهادت رسيده بودند پيدا كردند. تعداد زيادي از ابزارهاي شكنجه نيز در اين حمله به دست نيروهاي انقلاب افتاد. كلاه خودهاي ماسك دار و نيز ماسك هاي ضد گاز از جمله وسايل ديگري بود كه در حمله انقلابيون به شهرباني به دست مردم افتاد و مردم نيز لحظاتي بعد آنها را به مسجد امين السلطان تحويل دادند.

تيمسار رحيمي لاريجاني كه انيفورم نظامي خود را از تن درآورده و پنهان شده بود دستگير و به كميته امام خميني برده شد. مردم به رحيمي ناسزا مي گفتند و او را مسئول كشتارهاي خونين انسان هاي بي گناه مي دانستند. توصيه شد كه به اين شخص حتي از ناسزاگويي احتراز كنند، تا تكليف او روشن شود و در دادگاه جمهوري اسلامي محاكمه و به مجازات برسد. چند نفر از كساني كه در جريان تيراندازي در شهرباني و دستگيري رحيمي فرماندار نظامي تهران شركت داشتند، در اين باره به خبرنگاران گفتند: رحيمي كه لباسهاي خود را درآورده و اسلحه خود را در داخل كمد پنهان كرده بود، دستگير كرديم. ولي او عليرغم خشم مردم در حالي كه خود را خونسرد نشان مي داد گفت كه همچنان به شاه وفادار

است.

ضمن حمله به شهرباني كل تعدادي از خودروهاي ارتش و نيز زره پوش ها و نفربرهاي كوچك شهري كه مخصوص مقابله با شورش هاي خياباني است به دست مردم افتاد و انقلابيون در حالي كه به اسلحه هاي مختلف مسلح بودند، سوار بر آنها از ساختمان بيرون آمدند و به طرف پادگان باغشاه حركت كردند. چرا كه خبر رسيده بود كه نيروهاي محاصره كننده انقلاب در باغشاه با مقاومت شديد مأموران مسلح پادگان روبرو شده اند. در همين دقايق بود كه سيل جمعيت چه آنها كه مسلح بودند و چه افراد غير مسلح به سوي ساختمان وزارت جنگ در خيابان فروغي كه قبلاً به تصرف نيروهاي انقلاب درآمده بود سرازير شد و اندكي بعد تعدادي زيادي تفنگ«ژ - 3» و كلاه هاي سربازي به دست مردم افتاد. زيرا براي پاسداري از انقلاب و حفظ پيروزي هاي به دست آمده و كسب پيروزي هاي بزرگتر، نيروهاي انقلاب به اين وسايل نياز داشتند.118

آقاي جهانگير رزمي عكاس و خبرنگار روزنامه اطلاعات كه خود در روز 22 بهمن در محل حضور داشته اظهار مي دارد:

در محل روزنامه (اطلاعات) بوديم كه صداي تيراندازي از حوالي شهرباني شنيده شد. بلافاصله خودم را به طبقه هفتم ساختمان رساندم و با توجه به اشرافي كه بر شهرباني داشتم در حالي كه پرده ها كشيده شده بود، دوربينم را بين دو پرده مستقر كردم ولي به محض تماس دوربين با پرده و تكان خوردن آن، توسط محافظين شهرباني با رگباري از گلوله مواجه شدم. دوربين را برداشته و راهي محل درگيري شدم. در اين حال متوجه شدم يكي از نيروهاي مردمي كه خود را

به طبقه چهارم ساختمان روزنامه اطلاعات رسانده و در بالكن مستقر شده بود، توسط محافظين كميته مشترك مورد اصابت قرار گرفته و پيكر بي جانش روي شيرواني طبقه پايين افتاده بود و مردم به وسيله طناب در حال بالا كشيدن جسد او بودند. با تهيه عكس از اين صحنه به سرعت خودم را به محل درگيري - كه بعدها متوجه شدم كميته مشترك ضد خرابكاري است - رساندم. در اين حال يك خودرو زرهي در حالي كه چندين نفر از مردم بر آن سوار بودند به در كميته رسيد و قصد ورود به داخل ساختمان را داشت كه موفق نمي شد ولي بر اثر اصرار و تلاش زياد موفق شد در را كه بعداً معلوم شد محافظين ساختمان از داخل يك دستگاه كاميون را پشت آن قرار داده اند، باز كند. به محض باز شدن در، رگبار گلوله به طرف خودرو مزبور سرازير و در نتيجه يك نفر از افرادي كه روي آن نشسته بودند از ناحيه پا مورد اصابت قرار گرفت و مجروح شد. من از اين لحظه و همچنين از لحظه لحظه اين رويداد مهم عكس گرفتم تا در تاريخ ثبت گردد.

116 - آيت الله محمدرضا مهدوي كني، به سال 1310 در كن از توابع تهران در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. دوران ابتدايي را در كن به اتمام رسانيد. از سال 1325 تا 1327 در مدرسه لرزاده تهران به تحصيل علوم ديني پرداخت. وي تحصيلات خود را در مدرسه فيضيه در قم و در محضر آيات عظام؛ بروجردي، امام خميني، علامه طباطبايي، گلپايگاني ، ميرداماد و ... ادامه داد و به

درجه اجتهاد رسيد. او با تعدادي ديگر از روحانيون مجمع سياسي را كه هدف از آن تحول در وضعيت درسي و وارد كردن حوزه به مسائل سياسي بود بنيان نهادند.

در سال 1340 به تهران آمد و علاوه بر تدريس در مدرسه مروي ، امامت جماعت مسجد جليلي را كه در جريان قيام 15 خرداد 1342 به يكي از كانون هاي سياسي تبديل شد به عهده داشت. در سال 1353 بازداشت و به سه سال تبعيد در بوكان محكوم گرديد اما پس از گذشت دو ماه، مجدداً او را به تهران انتقال داده زنداني اش كردند. بارديگر در دي ماه 1357 توسط حكومت نظامي دستگير و پس از چند روز آزاد شد. در آستانه پيروزي انقلاب از سوي حضرت امام به عضويت شوراي انقلاب درآمد و پس از آن به فرمان حضرت امام به سرپرستي كميته هاي انقلاب منصوب شد. او همچنين عضو مؤسس جامعه روحانيت مبارز و سال ها دبير كل آن بوده است. تأسيس دانشگاه امام صادق (ع)، عضويت در شوراي عالي انقلاب فرهنگي (1363)، عضويت در شوراي نگهبان ، عضويت در هيأت بازنگري قانون اساسي (نصب از سوي حضرت امام)، از مشاغل بعدي وي بوده است.

پس از شهادت رجايي و باهنر، از 11.6.1360 تا 26.7.1360 عهده دار پست نخست وزيري بود.

وي هم اكنون رياست دانشگاه امام صادق (ع) و دبير كلي جامعه روحانيت مبارز است. (كاظمي محسن، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، خاطرات .31 ، خاطرات عزت شاهي، چاپ اول، صص 528 و 529).

117 - روزنامه كيهان، مورخ 23.11.1357، ص 5

118 - تلخيص از گزارش روزنامه كيهان. مورخه 23.11.57 ، ص 5 . ديدي

كه چگونه گور بهرام گرفت

به قلم : قاسم حسن پور

هجوم مردم براي بازديد از ابزارهاي شكنجه در كميته119

امروز (بيست و دوم بهمن پنجاه و هفت) ازدحام مردم در اطراف كميته ساواك در خيابان فروغي به اوج خود رسيد. گروه هاي كثيري از مردم كه ديشب از تسخير كميته با اطلاع شده بودند، از صبح در اطراف كميته اجتماع كردند و اما تنها گروه معدودي توانستند به محوطه كميته راه يابند و از سلول ها و بندهاي متعدد آن ديدن كنند. كميته كه ديشب به اشغال جوانان مبارز درآمد، به وسيله پاسداران مردم و افسران نيروي هوائي و سربازان محافظت مي شود. جلو در ورودي چند پاسدار مسلح ايستاده اند و تنها با شناسائي افراد و ارائه كارت اجازه داخل شدن به محوطه كميته را مي دهند. پاسداران مسلح از تمام نقاط حساس كميته مراقبت شديد بعمل مي آوردند. داخل محوطه مملو از انواع كتب، پتو، ملحفه، لباس و كلاه نظامي است. كتاب ها يي كه تعدادشان به چند هزار جلد وبيش از 200 عنوان مي رسد و متعلق به زندانيان سياسي است. اما محتواي بيشتر اين كتابها اصلاً سياسي نيست.«بوف كور صادق هدايت»، «فاطمه، فاطمه است و حج دكتر شريعتي»، «كوفيان امين فقيري» 120از كتاب هايي است كه صاحبان آنها به خاطر آن سالها در بند بوده و شكنجه و يا زير شكنجه شهيد شده اند.

در محوطه كميته دهها اتومبيل بنز و كاديلاك آخرين سيستم نيز ديده مي شود. امروز همچنين گروههايي از كارمندان كميته به محل آمده و خواستار رتق و فتق كارهاي خود بودند اما پاسداران مانع كار آنها بودند.

آقاي 36 - 35

ساله اي كه خود را مهندس برق كميته معرفي مي كرد، اصرار داشت كه به تأسيسات برق آسيب رسيده و بايد آن را تعمير كند... پاسداران مخالفت مي كردند. يكيشان گفت منظورتان برق سلول ها و بند شكنجه گاههاست؟ آقاي مهندس سرش را پايين انداخت و در اينجا يكي ازهمكاران تنومندش به حرف آمدكه جناب سروان بيا برويم پيش تيمسار. يكي ديگر از همين تنومندها كه سعي مي كرد خود را متأثر نشان دهد، مدعي بود 16 هزارتومان تنخواه گردان كاركنان كميته را به يغما برده اند و او مانده است كه چه خاكي به سرش كند!

حضور بيش از حد گروه از اعضاي كميته در داخل محوطه كميته، موجب اعتراض گروههايي از مردم شد كه پشت ميله ها مانده بودند و اجازه بازديد از كميته را نداشتند. اين اعتراض موجب شد كه يكي از پاسداران، كليه كاركنان كميته را كه به بهانه هاي مختلف خود را به محل رسانده بودند در اتاق حبس كند، تا به تدريج مسائل آنان را مورد برسي قرار دهند.

بازديد از طبقات و بندها و سلولهاي كميته دست كم بيش از يك روز به طول خواهد انجاميد. بندهاي بي نور و نمور، ميله هايي به قطوري گردن اعضاي باصطلاح مردمي كميته! و وسايل متعدد شكنجه. همه اينها را بايد به دقت ديد. بايد به قول يكي از تماشاگران اينجا را به نمايشگاه تبديل كرد تا گروههاي مختلف مردم بدانند در اين سالها چه بر جوانان مبارز ما رفته است. پاسداران كميته از برداشت هرگونه وسيله حتي كتاب جلوگيري به عمل مي آوردند و هنگام خروج بازديد كنندگان را بازرسي مي كنند.

اجتماع مردم تا اين ساعت 10 صبح به چند هزار نفر مي رسد. اين ازدحام به خصوص در داخل كه عده اي از كاركنان كميته هم حضور دارند تا اين لحظه حادثه اي پيش نياورده است.

... ديدي كه چگونه گور بهرام گرفت

در پيروزي انقلاب اسلامي برخي از وقايع به قدري سريع اتفاق افتاد كه شايد براي كساني كه خود شاهد آن نبوده اند قابل تصور نباشد.

مصداق عيني اين موضوع، سرنوشت بازجوياني همچون كمالي، تهراني و آرش و... است كه در زماني نه چندان دور، زنداني زنداني خود شدند!!!

عزت الله مطهري (شاهي) زنداني سياسي اي كه در دهه50 ماهها در كميته مشترك تحت شكنجه بازجويان بود، در اين باره مي گويد:.

پس از پيروزي انقلاب، ابتدا زندان قصر توسط سازمان مجاهدين خلق اداره مي شد. اوايل سال 58 اين مسئوليت به من سپرده شد. جالب اين كه پس از گذشت مدتي نه چندان طولاني كساني زنداني من بودند كه تا چند روز قبل من زنداني و اسير دست آنها بودم!!. افرادي همچون آرش، تهراني، كمالي و.... من بر اساس آموزه هاي اسلامي سعي مي كردم با آنها با احترام رفتار نمايم. به طور مثال آنها روزها با هم در يك سلول بودند و امكان تماس با منزل برايشان فراهم بود. طرحي انديشيده بوديم كه هنگام انتقال به دادگاه، آنها از ديد و تعرض مردم خشمگين در امان باشند. من معتقدم مجموع اين رفتارها سبب شد كه آنها بسياري از حقايق مكتوم و ناگفته كميته مشترك و ساواك را بازگو نمايند.

آرش با توجه به اعمالي كه انجام داده بود مي دانست كه قطعاً اعدام خواهد شد ولي تهراني

با زيركي خاصي مي گفت مي توانيد از تجربيات من براي ايجاد دستگاههاي اطلاعاتي استفاده كنيد.

در زمان مبارزات هنگامي كه دستگير و به كميته مشترك منتقل شدم، بازجوي اصلي من تا شش ماه كمالي بود. بعد از آن آرش بازجويم شد. از ناحيه تهراني، رسولي، اسماعيلي، هوشنگ تهامي و خصو.صاً محمدي مورد اذيت و آزارهاي فراواني قرار گرفتم كه قابل توصيف نيست. در زندان هاي رژيم پهلوي خصوصاً كميته مشترك هيچگونه امكاناتي در اختيار زنداني قرار نمي گرفت. ملاقاتي وجود نداشت و مشكلات و معضلاتي وجود داشت كه شرح آن فرصتي ديگر مي طلبد. ما سعي كرديم هرآنچه كه آنها از ما دريغ كرده بودند، در اختيارشان قرار دهيم: مكالمه تلفني با خانواده، ملاقات با خانواده، ملاقات خصوصي با همسر و ....

در كميته مشترك بازجوها در قبال دادن كمترين امكانات حتي يك سيگار، توقع همكاري از متهم داشتند، ولي ما كليه امكانات لازم را من جمله دارو، بهداشت و درمان، ميوه و استفاده از فضاي حياط زندان را در اختيار آنها مي گذاشتيم. در حالي كه آن زمان علاوه بر اينكه از هيچ يك از اين امكانات بهره مند نبوديم، گذران شب و روز را هم از آوردن غذا متوجه مي شديم. فصل ششم معرفي

در ميان بازجويان رژيم پهلوي دو تن از شكنجه گران كميته مشترك و اوين، در قساوت و بي رحمي گوي سبقت را از ديگران در ساواك ربوده بودند. كمتر زنداني سياسي بود كه طعم شكنجه هاي آن دو را نچشيده باشد.

بهمن نادري پور (تهراني) و فريدون توانگري (آرش) سال ها مجدانه در خدمت ساواك بودند. آنچه در پي مي آيد مروري

است كوتاه بر زندگينامه اين دو بازجو: تهراني

بهمن نادري پور معروف به تهراني فرزند عباس در سال 1324 در تهران متولد گرديد. وي در سال 1346 با مدرك ديپلم در سازمان امنيت و اطلاعات كشور (ساواك) استخدام شد. مدتي در ادارات بايگاني و فيش مشغول به كار بود و سپس به بخش 311 كه وظيفه اش جمع آوري خبر در گروههاي كمونيستي بود منتقل شد. وي در حين خدمت تحصيلات خود را تا مقطع ليسانس ادامه داد.

علاقه مندي وافر وي به كار، استعداد سرشار و سرسپردگي، از وي فردي مستعد ساخته بود كه موجب شد پس از گذشت مدت كوتاهي، مسئوليت بخش احزاب و دستجات كمونيستي به وي واگذار شود و به دنبال آن در سال 1348 رهبر عمليات گردد.

در اواخر سال 1349 عضو كميته اي در اداره سوم شد كه وظيفه آن شناسايي عوامل تظاهرات سراسري دانشگاهها بود.

او در خرداد سال 1351 در كميته مشترك فعاليت جديد خود را آغاز نمود و با پشتكار و جديت، به بهترين وجه توجه افراد مافوق خود را جلب كرد و بر همين اساس بود كه چندين بار مورد تشويق قرار گرفته و مدال هاي مختلف دريافت نمود كه از جمله آنها : نشان درجه دو كوشش، مدال جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي، نشان پنجم همايوني و ... . تهراني در سال 1355 جهت گذراندن دوره هاي تخصصي عازم آمريكا و اسرائيل گرديده و دوره هاي مختلف مربوطه را طي مي نمايد. وي از نظر رتبه در ساواك كارمند رده نهم بود.

در سال 1356 به علت عدم سازگاري با ناصري و سجده اي (رئيس كميته مشترك) به كميته مستقر

در اوين منتقل شد. او تا آخرين روزهاي حكومت رژيم پهلوي امر بازجويي و شكنجه زنان و مردان مبارز زنداني را مجدانه ادامه مي داد و از هيچ تلاش و كوششي فروگذار نمي كرد و به شدت مورد اعتماد پرويز ثابتي بود. وي پس از پيروزي انقلاب اسلامي مدتي به زندگي مخفي روي آورد و در اوايل سال 1358 توسط نيروهاي انقلاب دستگير شد.

تهراني به دليل ماهيت انقلاب اسلامي، سعي نمود با زيركي خاصي صرفاً آن سري از فعاليت هايش را كه در رابطه با گروههاي غير مذهبي بود بيان نمايد و از آنچه كه بر سر مبارزين مذهبي آورده بوده سخني به ميان نياورده است در حالي كه بنا به اظهارات بسياري از زندانيان مذهبي وي به بازجويي و شكنجه مبارزين مذهبي هم مبادرت مي ورزيد. وي همچنين در اعترافات خود به فراگيري آموزش در آمريكا و اسرائيل اشاراتي دارد ولي از توضيح در خصوص نوع آموزش هايي كه در رابطه با بازجويي و شكنجه آموخته بود، طفره مي رود. او خود را اينگونه توصيف مي كند:

«تلاش خستگي ناپذير و صادقانه در ساواك عليه مردم داشتم، اين حقيقتي است. من براي دوستان بهترين دوست بودم، براي همه اعضاء خانواده ام خوب بودم و متأسفانه براي ساواك هم جلاد خوبي بودم«.121

119 - روزنامه كيهان، سه شنبه مورخ 24 بهمن 1357، ص 4

120 - از جمله كتاب هاي مضره آن زمان از نظر ساواك مي توان به : رساله امام خميني، كشف الاسرار امام خميني، سرگذشت فلسطين يا كارنامه سياه استعمار (علي اكبر هاشمي رفسنجاني - 1343)، نمونه هاي اخلاقي دراسلام (شيخ محمد حسين كاشف الغطاء

- سال 1344)، اسلام و تبعيضات نژادي (علي حجتي كرمان)، بازگشت از ويتنام (ترجمه منوچهر كيا)، فكاهيات (ابوالقاسم حالت - 1347)، مرجعيت و روحانيت (علامه طباطبايي، مرتضي مطهري)، مكتب مبارز و مولد (مهدي بازرگان)، مناظره دكتر و پير (شهيد عبدالكريم هاشمي نژاد)، ژرفاي نماز (سيد علي خامنه اي) ، پرتوي از قرآن (آيت الله طالقاني) و ... اشاره نمود. براي اطلاعات بيشتر ر. ك: مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، فصلنامه مطالعات تاريخي - 1383، شماره 5، ص 117، پرونده كتب مضره مذهبي)

121 - روزنامه كيهان، شنبه 26 خرداد 58، ص 5.

منبع:ساجد

خاطرات ساواك

خاطرات ساواك

خاطرات حجت الاسلام والمسلمين "احمد سالك" از شكنجه گاه هاي پهلوي

بنده در يك خانواده روحاني بدنيا آمدم و مانندهمه افراد جامعه دوراني را پشت سر گذاشتم كه ذكر وياد آن در اين بحث نمي گنجد. پدرم روحاني سرشناس و فاضلي بود، و در جريانات و مبارزات آيت الله كاشاني با ايشان در يك سنگر مبارزه مي كرد. همچنين ايشان با حضرت امام ره آشنايي و دوستي داشت و شبهايي كه بچه ها دور هم جمع مي شدند، ايشان از مبارزات آيت الله كاشاني و ظلم و ستم رژيم پهلوي برايمان چيزهايي مي گفت و از همان دوران نوجواني نام آقاي خميني در ذهنمان نقش بسته بود. يادم هست موقعي كه در مدرسه انشاء مي نوشتم انشاء من بوي سياسي مي داد.

يكي از علتهايي كه باعث تفكر و انديشه در بنده شده بود، شخص پدرم بود. ايشان اولادش را وادارمي كرد كه دنبال انديشه و تفكر بروند و ميدان مي دادفرزند خودش را نشان بدهد، و اين خود نكته مهمي بود.ايشان يك برنامه اي در خانه تنظيم كرده بودند و همه بچه ها را به سوي آن سوق مي دادند.

از مسائل خيلي مهم احترام به پدر و

مادر و رعايت حقوق فرزندان و مشاركت در همه امور زندگي بود مثلاًگاهي اوقات ايشان بعد از صرف غذا، خود مهيا مي شدجهت شستن ظرفها. البته بچه ها خودشان به وظايفي كه برعهده شان بود، عمل مي كردند و اصلاً عمل عامل تربيت بود.

در زماني كه بعضي ها با خواندن دروس جديدمخالف بودند، ايشان به ما مي فرمودند كه دروس جديدرا حتماً بخوانيد، با دخترها هم همين طور برخوردمي كرد و هميشه سعي داشت بچه ها را با افراد اهل علم و فضيلت و آناني كه شخصيت و چهره خدايي داشتند، آشنا كند. اين امر باعث مي شد انسان شخصيت پيدا كند و اين مهم است كه يك پدر،فرزندش را با چه افرادي آشنا مي كند. اين را بگويم كه انگيزه اوليه براي مبارزات سياسي نقش پدر و مادر درروحيه بنده بود و اين باعث روشن و بيدار كردن ذهن من بود.

نكته دوم اين است كه دوران جواني جهش خود رادارد. جوان مي خواهد، خود را نشان بدهد و از زيبايي هااستفاده كند؛ لذا لباس زيبا مي پوشد و مي خواهد اين زيبايي را نشان بدهد و از اين مي توان خوب استفاده كرد، ولي اگر خلاف اين عمل شود، حتماً فرد به انحراف كشيده مي شود.

نكته سوم ارتباط ما با متن اسلام و فهم آيات قرآن بود و اين خيلي نقش داشت به عنوان مثال آياتي در ارتباط با فرعون بود و فرعون كيست توضيح داده مي شد كه فرعون زمان كيست و مصداقش بعد از فهم كلام توسط خود ما بود، كه چه كسي فرعونه و نكته مهم اينجاست كه ذهن جوان صاف و پاك است مثل آيينه و مي توان اين آيينه را روشن تر كرد و برعكس مي توان لكه جوهري بر روي آن ريخت و آن را سياه كرد. اين درست همان كاري بود كه منافقين مي كردندآخرين نكته مسئله استاد

و معلم بود، كه بسيار نقش تعيين كننده اي در تربيت ما داشت يعني يك معلم مي تواند يك كلاس 60 نفري را بي دين كند و يا اينكه به راه راست هدايت كند و اين امر موجب شد كه وقتي به قم براي تحصيل رفتم به دنبال استاداني رفتم كه اهل دل و عرفان و مبارزه بودند.

مجموعه اين قضايا دست به دست هم داد و بنده مبارزات و فعاليتهاي سياسي خود را در دبيرستان بايك گروه سه نفره شروع كردم و چون از نظر درسي رتبه خوبي داشتم و در رشته هاي فوتبال و واليبال وكوهنوردي موفق بودم همين امر پوشش خوبي جهت امر مبارزه شده بود.

يك گروهي از بچه هاي خوب مذهبي در اصفهان فعاليت سياسي مي كردند، كه ما وصل شده بوديم به آنها.چون در رأس اين گروه شهيد بزرگوار و مظلوم دكتربهشتي بود، اين نكته مثبتي براي من بود. چون ايشان با پدر بنده دوست بودند و از اين جهت به سوي اينهاگرايش داشتم

همان طور كه گفتم ما گروه سه نفره در دبيرستان صارميه اصفهان فعاليت مي كرديم از جمله كارهايي كه انجام مي داديم اين بود كه اعلاميه هاي حضرت امام ره را كه توسط دوستان به دستمان رسيده بود، بايك هماهنگي در فرصتي مناسب صبح زود به طوري كه كسي متوجه نشود، داخل دبيرستان مي شديم و درحالي كه خادم مدرسه مشغول تميز كردن كلاسها بود، ماهم پشت سر او، كلاس به كلاس داخل ميزهاي بچه هااعلاميه مي گذاشتيم قبل از اينكه بچه ها وارد مدرسه بشوند.

باز هم با توجه به اينكه كسي متوجه نشود، ازمدرسه بيرون مي رفتيم و آن روز هم دير به مدرسه مي آمديم و بايد تنبيه دير آمدن را كه توسط مديرمدرسه انجام مي گرفت به جان مي خريديم زنگ اول كه بچه ها به حياط مدرسه مي آمدند، ناگهان

750دانش آموز اطلاعيه به دست توجه مدير و ناظم مدرسه را جلب مي كردند. اينجا كار ما شروع مي شد:چه چيزهاي جالبي نوشته حاج آقا روح الله كيه و سعي مي كرديم توجه بچه ها را به اعلاميه جلب كنيم وموقعي كه مدير و ناظم مدرسه سعي در جمع كردن اعلاميه ها مي كردند، مي گفتيم شايد مثلاً 100اعلاميه را جمع مي كردند و موقعي كه بچه ها به خانه مي رفتند، حدود 600 اعلاميه را با خود مي بردند، و اين باعث مي شد كه ما، در خانه ها هم نفوذ كنيم و اين خيلي براي ما جالب و شيرين بود.

يك بار قرار بود. شاه ملعون به اصفهان بيايد. مديرمدرسه بچه ها را جمع كرد تا جهت استقبال حركت كنيم ما هم كار خودمان را شروع كرديم و يكي يكي بچه ها را فراري داديم بدون اينكه كسي بفهمد. وقتي رسيديم به جايي كه بايد مستقر مي شديم حدود 100نفر از بچه ها مانده بودند. وقتي كه شاه آمد، بجاي اينكه بگوييم «جاويد شاه همه صدا مي زدند: «چاپيد شاه و يا «جويد شاه . در اين لحظه چهره مدير مدرسه خيلي جالب و ديدني شده بود و ما هم احساس پيروزي مي كرديم

از كارهاي ديگري كه انجام مي داديم سفارش به گوش دادن و ساعت پخش برنامه صداي روحانيان مبارز بود كه از راديو بغداد پخش مي شد، و پخش رساله حضرت امام ه و شناسايي مقرهاي ساواك و شهرباني بود. درست بياد دارم كه خيلي از پاسبان مي ترسيدم واين براي من مشكلي شده بود، كه چطور اين ترس را ازخود دور كنم سوار دوچرخه اي شدم و با ترس و لرز ازكنار پاسبان گذشتم و با چندين مرتبه تكرار، اين ترس را از خود بيرون كردم و با ترفندي وارد كلانتري شدم وتمام اتاقهاي آن را شناسايي كرده و نقشه را به دوستان دادم

ديپلم رياضي را كه گرفتم تصميم داشتم وارددانشگاه بشوم ولي پدرم فوت كرد و تمام بار زندگي بردوش من قرار گرفت و مسائل ديگري باعث شد كه نتوانستم به دانشگاه راه پيدا كنم و ادامه دروس طلبگي را در پيش گرفتم بعد از مدتي جهت ادامه تحصيل واردقم شدم در اين اثناء فعاليتهاي سياسي ام به اوج خودرسيد.

در طول مبارزه چندين بار دستگير و بازداشت شدم از جمله جاهايي كه دستگير شدم جوشقان ميمه سامان شهر كرد، بروجن استان چهارمحال و بختياري ودارون اصفهان بود. ساواك بروجن و شهركرد،خطرناكترين ساواك در استان بودند و خيلي قوي عمل مي كردند. يك بار هم موقعي كه از آباده به شيراز، جهت سخنراني در مسجد يا دانشگاه شيراز مي رفتم و چون قرار بود شاه به شيراز بيايد، من را دستگير كردند.

پس از دستگيري اولين جايي كه بنده را بردند،كميته مشترك (شهرباني وساواك بود. دو شكنجه گرمعروف ساواك شيراز بنام «آرمان و «دهقان ، شروع به بازجويي من كردند. هر دوي آنها، هم بي رحم و هم درنده بودند. هدف اينها اين بود كه اول حرف بگيرند،دوم روحيه را تضعيف كنند، و سوم اينكه بتوانند افراد راتسليم خودشان بكنند و در نتيجه عامل آنها بشوند. اين شكنجه بخاطر همين بود و هر روز بنده را از زندان عادل آباد به شيراز مي آوردند و هر دفعه يك چيزي كه لو رفته بود، همينطور به پرونده ام اضافه مي شد.

از ساعت هشت و نه شب شكنجه شروع مي شد وگاهي اوقات تا دو بعد از نصف شب ادامه پيدا مي كرد.يادم هست در اولين مرحله 12 شبانه روز بنده راشكنجه كردند و اجازه يك لحظه استراحت نمي دادند.با اين كار، مي خواستند من را از پا در بياورند. در اين چند روز، انواع

و اقسام شكنجه بر روي من اجراء كردند.بسته شدن به تخت و زدن شلاق يا باتوم برقي آويزان كردن از سقف سوزاندن بدن زدن دستبند قپاني و توپ فوتبال شدن بين 14 نفر شكنجه گر و با مشت و لگدپذيرايي كردن اينها نمونه كوچكي از برخورد عمال رژيم با مبارزين بود.

خوب يادم هست به زور مرا بر روي تختي كه فنرهاي آهني داشت بستند. كف پاهايم از لبه تخت بيرون بود. همه اينها براي آن بود كه هر چه رامي پرسيدند، انكار مي كردم و هيچگونه اطلاعاتي كسب نكرده بودند. (دهقان و آرمان دو تن ازشكنجه گران معروف ساواك شيراز، شروع كردند به كارخود. نوبتي با كابل بر كف پاهايم كه روي لبه تخت بسته بود، مي زدند. هر كدام خسته مي شد، كار را به ديگري واگذار مي كرد. شروع كردم به شمردن ضربات كابل يك _ دو _ ... بيست .. سي و پنچ .. به هفتاد كه رسيدم ناخواسته از فشار درد بي هوش شدم لحظه اي نگذشت كه شوك سختي بر بدنم وارد شد. بعداً متوجه شدم كه براي بهوش آوردنم سرسيمهاي مسي كابل رادر محل تورّم پاهايم فرو كرده اند. ناگهان مايعي كه فهميدم آب نمك است بر روي زخمهاي كف پايم پاشيدند. پاهايم تا مچ باد كرده بودند و درد شديدي وجودم را گرفته بود.

دست و پايم را كه باز كردند، مجبورم كردند كه روي همان پاها راه بروم توانش را نداشتم چند ساواكي بالگد بر سر و صورتم زدند. مرا از تخت بلند كردند و به راه رفتن واداشتند. درد پاها به ستون فقرات كمرم نيز فشارمي آورد. پاهاي متورمم كه بر روي زمين كشيده مي شد، به دنبال خود لخته هاي خون و تكه هاي پوست را جاي مي گذاشت در مرحله بعدي شكنجه دودست را از پشت به زور بهم مي رساندند

و گاهي اوقات شكنجه گر پايش را از پشت فشار مي داد كه اين دودست بهم نزديك شوند، در اين موقع درد شديدي دركتفها و قفسه سينه شروع مي شد. بعد دستبندي به دودست مي زدند و از سقف آويزان مي كردند. حالت بدي به انسان دست مي داد. چون تمام امعا و احشاء و پرده ديافراگم كش مي آمد. آنهايي كه چاق بودند، حدود 10الي 20 دقيقه تحمل مي كردند؛ ولي من چون لاغر اندام بودم و ورزش مي كردم كمي بيشتر تحمل كردم در اين حين كسي فندك روشني را زير محاسنم گرفت و تمام صورتم سوخت و از حال رفتم در حالي بهوش آمدم كه شخصي كتف مرا كه از حالت طبيعي خارج شده بود، به حالت اوليه خود باز گرداند.

از قضاياي ديگر كه در زندان عادل آباد شيرازاتفاق افتاد، اين بود كه يك روز بنده را آوردند و سؤال كردند قضيه صندوق چيه خب اين چيزي بود كه نمي شد انكار كرد. چون ما يك صندوقي داشتيم كه بچه ها براي هزينه هاي مبارزه در آن پول مي گذاشتندو اين لو رفته بود، و چون بنده به عنوان مسئول صندوق بودم بايد جوابگو باشم در مرحله اول بازجويي با چندسؤال متوجه شدند كه من حرف نمي زنم بعد از آن شخصي را كه داراي محاسن بود و بر نهج البلاغه مسلط بود، آوردند و شروع كرد از نهج البلاغه گفتن هر چه مي گفت من هم دنباله آن را ادامه مي دادم درست يك ساعت من را نصيحت كرد. در اين موقع آرمان واردشد. به او گفت «آقاي سالك سر عقل آمده » و آرمان هم به حالتي مسخره گفت «بارك الله آيت الله سالك آخرش قرار شد راستش را بگويي »

گفتم «تا حالا به شما دروغ نگفتم » در حالي كه اعتقاد من اين بود كه ساواك سرتاپايش

كذب است واگر هم راست بگويي باور نمي كند. چون توي فضاي سرتاپا كذب تربيت شده بودن_د. بعد از اين آرمان اسلحه كلتي بر روي سر من گذاشت و گفت مي كشمت چون كه من همه چيز را انكار كردم دوباره شكنجه آغازشد.

نورافكني جلوي صورتم گذاشتند و دو بخاري در دوطرفم و با شلاق بر بدنم مي زدند. خيلي سخت مي گذشت در آن لحظات به ياد «بلال حبشي افتادم كه در زير شكنجه فقط مي گفت اَحد... احد و اين استقامت مرا بيشتر مي كرد. آن شب هم آنها نتوانستنداز من حرفي بگيرند.

آنها مي گفتند: «حرف نمي زني ما هم از راهش وارد مي شويم اينكه غصه اي ندارد، وقتي زنت راآورديم معلوم مي شود. كه چكاره هستي » البته از اينهابعيد نبود. چون از اين موارد زياد اتفاق مي افتاد و اينهازنها را به طرز فجيعي شكنجه مي كردند.

فرداي آن روز مرا به سلولي ديگر بردند. آرمان واردشد و بدون مقدمه گفت «حرف مي زني يا نه » من هم با همان حالتي كه هميشه داشتم گفتم «حرفي براي گفتن ندارم و حرفهايم را زده ام و در همين موقع گفت «مادرت و زنت را گرفته ايم .

ناگهان لرزه اي بر اندامم افتاد. انگار دنيا روي سرم خراب شده است البته من با همسرم قبلاً صحبت كرده بودم كه اگر دستگير شدي خودت بايد مقاومت كني وشايد كاري از دست من ساخته نباشد. بعد صداي نواري در محوطه پيچيد. صداي ضجه و شيون زني بود. خيلي ناراحت كننده و آزار دهنده بود. بي اراده شده بودم نمي توانستم بر خود مسلط باشم شيطان هر لحظه وسوسه ام مي كرد: «بگم .. نگم »

خدايا چكار كنم خودت كمكم كن در يك لحظه كمي دقت كردم انگار صداي همسرم نبود. ولي باز هم شك داشتم آنجا بود كه متوسل شدم

به بي بي دو عالم حضرت زهرا سلام الله عليها، و به حضرت عرض كردم ازاينجا به بعد خودت مي داني

در همين لحظه به آرمان گفتم «من خدايي دارم وزنم هم خدايي دارد، هر غلطي مي خواهي بكن ..» و به او توهين كردم در اين اثناء چند تايي شروع كردند به زدن كه از هوش رفتم وقتي به هوش آمدم سجده شكربجا آوردم و از اينكه سرافراز از امتحان الهي بيرون آمدم خوشحال بودم

البته اينها گوشه هايي از خاطرات بود كه قابل گفتن بود چون خيلي چيزها و وقايع و شكنجه ها بود كه شايد قابل وصف و تعريف نباشد.

منبع: ساجد

انقلاب ايران به روايت راديو بي.بي.سي

انقلاب ايران به روايت راديو بي.بي.سي 5 آذر 1387

پژوهشگر: دكتر عبدالرضا هوشنگ مهدوي

چكيده: انقلاب ايران به روايت راديو بي بي سي از اين نظر حائز اهميت است كه ايستگاه راديويي مزبور چنان نقش مهم و انكارناپذيري در جريان انقلاب داشت كه در ساعت هايي كه برنامه به زبان فارسي پخش مي كرد ، خيابان ها خلوت مي شد و مردم به گفتارها و تفسيرهاي آن اهميت زيادي مي دادند . از اين رو مصاحبه هايي كه راديو بي بي سي ده سال پس از پيروزي انقلاب با تعدادي از دست اندركاران سياست آن روز كشور به عمل آورده است ، براي همه ي مردم اعم از پژوهشگران تاريخ معاصر و مردم عادي جالب توجه و خواندني است.

بنگاه سخن پراكني انگلستان British Broadcasting Corporation كه مخفف آن بي.بي.سي است، در سال 1927 تأسيس شد و انحصار برنامه هاي راديو و سپس تلويزيون در سراسر انگلستان به آن واگذار گرديد. در آغاز كليه ي هزينه هاي اين سازمان در بودجه ي عمومي كشور منظور و به وسيله ي وزارت خارجه پرداخت مي شد، ولي در سال هيا

بعد مالياتي معادل يك ليره در سال از هر دستگاه راديو و سه ليره از هر دستگاه تلويزيون از مردم اخذ و به بي.بي.سي پرداخت شد و اين سازمان توانست با دريافت اين وجه و بولتن هاي خبري وانتشارات گوناگون، بخشي از بودجه خود را تأمين كند و بنابراين كمك هزينه ي دولت به آن كاهش يافت.

در سال 952 انحصار پخش برنامه هاي تلويزيوني از بي.بي.سي باز پس گرفته شد و در 1970 نيز با شروع به كار راديو هاي خصوصي و محلي ، انحصار پخش برنامه هاي راديويي از آن سلب گرديد. اما براي اينكه بي.بي.سي بتواند با راديو هاي مزبور رقابت كند، تا حدودي آزادي عمل در گفتارها و تفسيرهاي خبري به آن داده شد.

راديو بي.بي.سي چندي پس از آغاز به كار، برنامه ي بين المللي خود را كه World Service نام دارد به كار انداخت كه در واقع بخش برون مرزي آن به شمار مي رود. برنامه ي مزبور رفته رفته به بيش از پنجاه زبان در سراسر جهان پخش شد و شدت اعتبار جهاني يافت. از جمله ي اين برنامه هاي خارجي برنامه به زبان فارسي بود كه در شهريور 1320، مقارن با حمله ي متفقين به ايران تأسيس شد و هدف آن آماده كردن ذهن ايرانيان به بركناري رضا شاه و تحول اوضاع سياسي كشور بود. سر ريدر بولارد وزير مختار وقت انگليس درخاطراتش مي نويسد:

«اين واقعا تأسف آور بود كه درست در زماني كه ما احتياج به همراهي و مساعدت مردم ايران داشتيم، آنها به سرزنش ما بپردازند و از اينكه حامي شاه مودر تنفرشان بوديم، اظهار گله مندي بنمايند. ولي اين وضع ديري نپاييد، زيرا ما توانستيم با آغاز پخش برنامه هاي فارسي از لندن

و دهلي تا حدود زيادي بر اين مشكل فايق آييم و با تكذيب شايعات بي اساس و مطرح نمودن و پاسخ گفتن به بسياري از سؤالات مربوط به رضا شاه، ذهن مردم را نسبت به حقايق روشن كنيم».

نامه هاي خصوصي و گزارش هاي محرمانه سر ريدر بولارد كه در سال 1991 در لندن منتشر شد. نشان مي دهد مطالبي كه در آن هنگام عليه رضا شاه از راديو بي.بي.سي منتشر مي شد، قبلا به وسيله ي دوشيزه آن لمبتون وابسته ي مطبوعاتي سفارت انگليس در تهران تهيه و به لندن ارسال شده بود و در مواقع مقتضي به بي.بي.سي دستور داده مي شد كه آنها را پخش نمايد.

در دوران جنگ جهاني دوم، بخش فارسي راديو بي.بي.سي صرفا به انتشار اعلاميه هاي جنگي و گفتارهايي در توجيه سياست هاي زمان جنگ دولت بريتانيا مي پرداخت و در واقع بلندگوي تبليغاتي آن دولت بود. در اين سال ها اشخاصي مانند مجتبي مينوي ، ابوالقاسم طاهري و مسعود فرزاد گويندگي راديو بي.بي.سي را بر عهده داشتند.

در دوران نهضت ملي شدن نفت نيز راديو بي.بي.سي باز همين سياست را ادامه مي داد و از هيچ گونه دشمني نسبت به حكومت ملي دكتر مصدق و نفاق افكني در ميان ايرانيان و تحريك مخالفان دولت فروگذار نمي كرد. يكي از نمونه هاي آن گفتاري است كه در صبح روز 23 تير 1330 پخش كرد كه قرار بود آوريل هريمن نماينده ي مخصوص رييس جمهور آمريكا وارد تهران شود و در اختلاف بين ايران و انگليس به ميانجي گري بپردازد. راديوي بي.بي.سي گفت: «امروز بعدازظهر حوادث خونيني در تهران روي خواهد داد و تعداد زيادي كشته و مجروح خواهند شد». همان روز حزب توده تظاهراتي عليه ورود هريمن به

ايران و مداخله ي دولت آمريكا در مسئله ي نفت بر پا كرد كه در نتيجه ي زد و خورد اعضاي حزب با نيروهاي انتظامي نه نفر كشته و ده ها نفر زخمي شدند. فرداي آن روز، راديو بي.بي.سي ضمن تفسير وقايع ايران گفت: «فاجعه ي روز يكشنبه در تهران نشان داد كه دكتر مصدق حاكم و مسلط بر اوضاع نيست و كمونيست ها در كمين هستند كه ايران را ببلعند و اگر انگلستان پاي خود را كنار بكشد، كار ايران تمام است».

انگليسي ها اين نظر خود را _ كه بسيار دور از واقعيت بود _ همچنان تكرار و دنبال كردند تا اينكه سرانجام پس از دو سال تلاش مداوم توانستند آن را به آمريكاييان بقبولانند و آنان را با كودتايي عليه حكومت ملي كه طرح آن را خودشان تهيه كرده بودند، موافق سازند كه در 28 مرداد 1332 به مرحله ي اجرا در آمد. شب قبل از كودتا، راديو بي.بي.سي در برنامه ي فارسي خود، اين شعر فردوسي را كه دوازده سال پيش در شب سوم شهريور 1320 خوانده بود، تكرار كرد:

چو فردا برآيد بلند آفتاب من و گرز و ميدان و افراسياب

از آن پس تا ساليان دراز، بي.بي.سي ستايشگر رژيم خودكامه ي شاه بود و آن چنان در اين راه پيش رفت كه در مهر 1350 به مناسبت جشن هاي دو هزار و پانصد ساله ي شاهنشاهي يك مسابقه ي شعر در بزرگداشت نظام شاهنشاهي ايران ترتيب داد كه به برنده ي آن يك بليط دو سره ي سفر به لندن تعلق مي گرفت «تا شخصا منظومه ي خود را در برابر ميكروفون راديو بي.بي.سي بخواند».

ولي از اواخر سال 1355 مقارن با زمانداري پرزيدنت كارتر و اعلام فضاي باز

سياسي از جانب شاه، لحن بي.بي.سي تغيير كرد و ابتدا با ملايمت و سپس با شدت بيشتر به انتقاد از كارهاي رژيم خودكامه ي شاه پرداخت و در گفتارهاي خود خواستار برقراري دموكراسي و رعايت حقوق بشر در ايران شد. اين موضوع مورد اعتراض شاه قرار گرفت و در اين خصوص بر سر آنتوني پارسونز سفير انگليس در ايران شكايت كرد. پارسونز در پاسخ اظهار داشت: بي.بي.سي يك فرستنده ي راديويي مستقل است و از دولت دستور نمي گيرد. او بعدها در خاطراتش نوشت:

« ايراني ها از شاه گرفته تا دولت مردان و سياستمداران دست پايين، هرگز فراموش نكرده بودند كه بخش فارسي راديو بي.بي.سي در اوايل جنگ دوم جهاني با هدف ضمني تضعيف رضا شاه و بركناري او از سلطنت تأسيس شده است و حتي پس از گذشت چهل سال، قانع كردن ايرانيان به اينكه بي.بي.سي _ يا به قول ايراني ها راديو لندن _ صداي دولت انگليس نيست، غير ممكن به نظر مي رسيد . من آنچه در توان داشتم براي قانع كردن شاه و وزيرانش در اين مورد به كار بردم و سعي كردم اين مطلب را به آنها بقبولانم كه بي.بي.سي تشكيلات مستقلي است و دولت بريتانيا خط مشي آن را تعيين نمي كند و آنچه را كه آنها مطالب تحريك آميز و تبليغات توطئه گرانه مي نامند، چيزي جز تفسير و تحليل عادي و بي طرفانه ي يك ايستگاه راديويي آزاد و غير وابسته نيست. اما همه ي اين گفته ها بي فايده بود ».

شاه از اين توضيحات به هيچ وجه قانع نشده و به پرويز راجي سفير خود در لندن دستور داد به هر وسيله اي كه ممكن است جلوي گفتارهاي بي.بي.سي را بگيرد. راجي نيز

هب كليه ي مقامات انگليسي متوسل شد، ولي نتيجه اي نگرفت. آن گاه شاه به راجي دستور داد در سفارت ايران سيم مخصوصي بكشد و هر روز اخبار و تفسيرهاي بي.بي.سي را _ كه در لندن شنيده نمي شد _ گوش كند و در هر مودر نسبت به مطالب و گفتارهاي خلاف واقع آن اعتراض و در صورت لزوم تكذيب كند؛ كاري كه اصلا عملي نبود. شاه به اين هم اكتفا نكرد و در فروردين و آذر 1357 به خلعتبري و افشار وزيران امور خارجه و دكتر سيد حسين نصر رييس دفتر ملكه كه هر كدام براي انجام مأموريتي به لندن رفته بودند، دستور داد در جلوگيري از نشر برنامه هاي ضد رژيم بي.بي.سي اقدام كنند. پاسخ هميشگي مقامات انگليس و رؤساي بنگاه سخن پراكني انگليس اين بود كه بي.بي.سي سازماني است كاملا مستقل و وزارت خارجه ي بريتانيا قدرت اعمال نظر در برنامه هايش را ندارد.

افكار عمومي و مردم ايران تفسيرها و نظريات بي.بي.سي را نظر دولت انگليس مي دانستند. اگر بي.بي.سي يك سازمان مستقل و خودكفا بود و بخشي از بودجه ي آن را وزارت خارجه ي بريتانيا تأمين نمي كرد، ممكن بود استقلال رأي آن را در مسائل سياسي بپذيرند. اما براي ايرانيان كه هميشه شاهد بودند كليه ي رسانه ي گروهي و دستگاه هايي كه با بودجه ي دولت اداره مي شوند. در بيست در اختيار رژيم قرار دارند، باور كردن اين موضوع دشوار بود كه سازماني كه با كمك مالي دولت انلگيس اداره مي شود، فارغ از كنترل دولت باشد.

به موجب تحقيقي كه سفارت ايران در لندن در خرداد 1357 به عمل آورد، معلوم شد كه در بخش فارسي راديو بي.بي.سي 24 نفر ايراني به عنوان خبرنگار

، تحليل گر، نويسنده، مترجم و گوينده كار مي كنند كه بيشترشان تمايلات ضد رژيم شاه دارند و چون در كارشان از آزادي عمل نسبي برخوردارند. از تهيه و انتشار اخبار داغ و هيجان انگيز عليه رژيم فروگذار نمي كنند. مردم با شنيدن اين اخبار و تفسيرها چنين نتيجه گيري مي كردند كه انگليسي ها شاه را رها كرده و از مخالفان وي جانبداري مي كنند. و اين در حالي بود كه مقامات رسمي دولت انگليس پي در پي پشتيباني خود را از شاه و رژيم او اعلام مي كردند : جيمز كالاهان نخست وزير در 20 شهريور ، دكتر ديويد اوئن وزير خارجه در 30 مهر و ملكه اليزابت دوم در مراسم افتتاح پارلمان در 10 آبان 1357 .

حقيقت هر چه بود اين فكر در مردم پيدا شد كه انگليسي ها دارند دو دوزه بازي مي كنند ؛ يعني در عين حال كه رسما از رژيم شاه پشتيباني مي كنند ، به طور غير رسمي و از طريق بخش فارسي راديو بي بي سي با مخالفان همصدايي مي كنند تا هر گاه اوضاع ايران برگردد و انقلابيون پيروز شوند ، جاي پايي در رژيم آينده داشته باشند .

انقلاب ايران به روايت راديو بي بي سي از اين نظر حائز اهميت است كه ايستگاه راديويي مزبور چنان نقش مهم و انكارناپذيري در جريان انقلاب داشت كه در ساعت هايي كه برنامه به زبان فارسي پخش مي كرد ، خيابان ها خلوت مي شد و مردم به گفتارها و تفسيرهاي آن اهميت زيادي مي دادند . از اين رو مصاحبه هايي كه راديو بي بي سي ده سال پس از پيروزي انقلاب با تعدادي از دست اندركاران سياست آن روز كشور به عمل آورده است ، براي همه ي

مردم اعم از پژوهشگران تاريخ معاصر و مردم عادي جالب توجه و خواندني است . البته در ميان صحبت هاي مصاحبه شوندگان اظهارنظرهاي خلاف واقع و دور از حقيقت به چشم مي خورد كه بخشي به علت سال هاي متمادي دوري اين اشخاص از ايران و بي اطلاعي از واقعيت هاي سياسي كشور است و بخش ديگر ناشي از بغض و كينه اي است كه نسبت به انقلاب ايران دارند ؛ انقلابي كه بساط غارت و دزدي آنها را در هم ريخت و موجب آوارگي آنان در اقصي نقاط جهان گرديد . ولي از آنجا كه هر كس مسئول گفتار و اظهارنظرهاي خودش مي باشد ، خوانندگان از لابه لاي صفحات اين كتاب خواهند توانست به حقايق پي ببرند و درست را از نادرست تشخيص دهند . با اين همه ، بعضي از اظهارنظرها به اندازه اي شگفت آور و بي پايه است كه نمي توان آنها را ناديده انگاشت كه در زير به چند مورد اشاره مي كنيم :

اردشير زاهدي كه از مدافعان پر و پا قرص رژيم پيشين است ، مي گويد : « من معتقد هستم كه اگر اعليحضرت از ايران خارج نمي شدند ، وضع به اين بدبختي كه امروز مملكت ما رسيده نمي رسيد » ( صفحه ي 330 ) . زاهدي تجاهل مي كند يا هنوز نمي داند كه بدبختي مملكت از روزي آغاز شد كه او و پدرش به دستور اربابان آمريكايي شان در 28 مرداد 1332 دست به كودتا زدند و حكومت ملي دكتر مصدق را سرنگون كردند و رژيم ناشي از كودتا طي بيست و پنج سال بعدي اوضاعي به وجود آورد كه مردم را عاصي كرد و به انقلاب واداشت . در واقع آن

كودتا مادر اين انقلاب بود . زاهدي مدعي است كه ايران در زمان شاه از استقلال كامل برخوردار بود و به ايالات متحد وابستگي نداشت ، اما چند صفحه بعد مي گويد : « من در يكي از تلگراف هايي كه به عرض اعليحضرت رساندم ، پيشنهاد كردم كه سفير آمريكا ، سفير انگليس ، سفير فرانسه و سفير شوروي را در عرض 48 ساعت بخواهيم از ايران خارج شوند تا اينها بفهمند كه در ايران چه مي گذرد » . ( صفحه ي 227 )

دكتر احسان نراقي نيز مي گويد : « يكي از حرف هاي شاه اين بود كه مي گفت و خيال مي كرد كه خارجي ها هستند كه اين جريان را باعث شده اند . تمام مدتي كه من او را مي ديدم ، در اين هشت جلسه ، اين را اغلب تكرار مي كرد » . ( صفحه ي 313). بي اساس و سخيف بودن چنين ادعايي اكنون ثابت شده است .

ارتشبد فريدون جم مي گويد : « شاه در سال هاي نخستين سلطنت ، خيلي دموكرات منش بود . افكار آزادي خواهي و ملت خواهي زياد داشت . ديكتاتور را خود ملت ساخت . يعني وزرا و وكلا بودند كه آن شاه آزادمنش و بي ادعا را تبديل به خدا كردند » . ( صفحه ي 139) . اين ادعا با واقعيت تطبيق نمي كند ؛ چون شاه از آغاز درصدد كسب قدرت بود و از سال هاي 1321 و 1322 اين نغمه را ساز كرده بود كه « اين قانون اساسي بر ضد شاه نوشته شده است » . الگوي مورد علاقه ي او حكومت ديكتاتوري پدرش بود و از ابتدا قصد داشت همان نوع حكومت را برقرار كند

. لذا به دنبال محبوبيت زودگذري كه پس از دفع غائله ي آذربايجان و تير خوردن در دانشگاه در 15 بهمن 1327 به دست آورد ، ديگر وقت را تلف نكرد و با تشكيل مجلس مؤسسان اختيار انحلال مجلسين را به خود اختصاص داد و به قدرتش افزود . پس از كودتاي ننگين 28 مرداد و سرنگون كردن حكومت ملي نيز يكسره رژيم خودكامه را بر پا كرد و با زير پا نهادن قانون اساسي و سلب آزادي از مردم و غارت اموال عمومي و حتي به اعتراف خودش در نطق 15 آبان 1357 با اشاعه ي " بي قانوني و ظلم و فساد " كار مملكت را به جايي رساند كه مردم جز توسل به انقلاب چاره اي نداشتند . او قلبا هيچ اعتقادي به دموكراسي و مشاركت مردم در امور كشور نداشت و مي خواست اين رژيم خودكامه را عينا براي جانشينش به ارث بگذارد .

دكتر هما ناطق مي گويد : « در واقعه ي 17 شهريور ، بعدها كه اسنادش را به دست آورديم ، معلوم شد كه تظاهركنندگان اصلا چهارصد نفر بيشتر نبوده اند » .

( صفحه ي 234) كذب اين ادعا از اينجا معلوم مي شود كه انبوه خبرنگاران و فيلمبرداران داخلي و خارجي و كساني كه شاهد عيني كشتار جمعه ي سياه بوده اند ، تلفات آن روز را تا غروب ، رقمي بين دويست تا چهار هزار نفر گزارش داده اند .

اظهارنظرهاي دكتر كريم سنجابي در توجيه عملكرد خود در دوران انقلاب قابل توجه و عبرت انگيز است . رهبر جبهه ي ملي پس از امضاي اعلاميه ي سه ماده اي پاريس و بازگشت به ايران ، تازه به اين فكر مي افتد كه نخست وزير

شاه بشود . به قول دكتر احسان نراقي « او مي خواست هم نخست وزير شاه بشود و هم نخست وزير آيت الله خميني » اما وقتي به هيچ يك از دو منظورش نمي رسد و شاه دكتر صديقي و بختيار را به او ترجيح مي دهد ، دچار سردرگمي مي شود و به دشمني و كينه توزي با ياران ديروزش مي پردازد . دكتر سنجابي حتي به عضويت شوراي انقلاب نيز برگزيده نمي شود و تنها سهمي كه پس از پيروزي انقلاب ، آن هم با پادرمياني بازرگان به او داده مي شود و تنها سهمي كه پس از پيروزي انقلاب ، آن هم با پادرمياني بازرگان به او داده مي شود ، تصدي وزارت امور خارجه ي دولت موقت فقط به مدت دو ماه است . پس از آن سنجابي از گردونه ي سياست خارج مي شود و دو سال بعد در خرداد 1360 كه آيت الله خميني فتواي ارتداد جبهه ي ملي را صادر مي كند ، از طريق كوه و كتل فرار مي كند و به آمريكا پناهنده مي شود . بي جهت نبود كه تيري دژاردن سردبير وقت روزنامه ي فرانسوي فيگارو به دكتر سنجابي لقب " فريب خورده ي حقير تاريخ " را داد .

بخش تراژدي – كميك اين كتاب اظهارات ارتشبد عباس قره باغي و شاپور بختيار است كه هر كدام سعي مي كنند تقصير سرنگوني رژيم را به گردن ديگري بيندازند .

قره باغي بختيار را متهم مي كند كه با مخالفان ارتباط برقرار كرده و قصد اعلام جمهوري داشته است . بختيار مي گويد كه قره باغي با اعلام بي طرفي ارتش در 22 بهمن زير پاي او را خالي و خيانت كرده است . اين دو فراموش مي كنند كه در برابر امواج توفنده ي انقلاب

هيچ كاري از دست شان ساخته نبود ؛ نه اعلام جمهوري از جانب بختيار و نه اعلام بي طرفي ارتش كه روزي هزار نفر از سربازانش مي گريختند و به صف انقلابيون مي پيوستند .

در اين كتاب ، در متن مصاحبه ها كوچك ترين تغييري داده نشده و نوارها عينا به روي كاغذ آمده است . البته در مواردي ، آن هم به طور محدود ، براي روشن تر شدن مطلب ، توضيحاتي به صورت زيرنويس يا مطالبي داخل قلاب () به متن اضافه شده است . به علاوه براي تفكيك متن مصاحبه ها از روايت راديو بي بي سي مصاحبه ها با حروف كوچكتر و طول سطر كوتاه تر انتخاب شده تا از اين مطالب متمايز باشد .

بخش پاياني كتاب به پيوست هاي مفصلي اختصاص دارد كه در واقع به نوعي مكمل متن مصاحبه هاست . اسناد تاريخي ، قانون اساسي مشروطه و جمهوري اسلامي ايران و معرفي افراد و نام هايي كه در متن به آنها اشاره شده ، از اهم مطالب اين بخش است .

در هر حال غرض از انتشار انقلاب ايران به روايت راديو بي بي سي روشن كردن گوشه هايي از تاريخ معاصر از زبان دست اندركاران و بازيگران آن است و اين كار جز با انتشار كامل و دست نخورده ي نظريان آنان ، ولو بر خلاف حقيقت باشد ، امكان پذير نيست . منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي

17 شهريور 1357

17 شهريور 1357 نويسنده:مظفر شاهدي يك نقطه عطف تعيين كننده (ساواك، كشتار 17 شهريور و دولت شريف امامي)

در حالي كه در روز 28 مرداد 1357 حكومت با برگزاري مراسم بزرگداشت كودتاي 28 مرداد تلاش مي كرد وانمود كند رژيم از موقعيت مستحكمي برخوردار است، آتش سوزي سينما ركس

آبادان، كه به زودي شايع شد ساواك در آن دست دارد، دولت جمشيد آموزگار را با بحران جدي مواجه كرد. سپهبد ناصر مقدم رئيس وقت ساواك در ملاقاتي با شاه خاطرنشان كرد كه با توجه به مجموعه شرايط، عمر نخست وزيري جمشيد آموزگار به سر آمده و او ديگر براي حل مشكلات حكومت تواني ندارد. شاه به توصيه مقدم و برخي محافل سياسي داخلي و خارجي، جعفر شريف امامي را مأمور تشكيل كابينه كرد. ناصر مقدم پيشاپيش در اين باره با افرادي چون آيت الله شريعتمداري نيز مشورت كرده و به اين نتيجه رسيده بود كه حضور فردي با شعارهاي مسالمت جويانه تر، كه در عين حال بتواند با محافلي از مخالفان ميانه رو حكومت نيز ارتباطاتي داشته باشد و وعده هايي براي نجات حكومت از بحران ارائه دهد، بيش از هر گزينه ديگري براي اشغال پست نخست وزيري مطلوب خواهد بود؛ تعداد قابل توجهي از افراد كابينه جعفر شريف امامي را اعضاي ساواك تشكيل مي دادند. 1 شريف امامي بسياري از طرحهاي دولت را با همكاري و رايزني مقدم برنامه ريزي مي كرد.2 هيئت دولت شريف امامي براي مهار بحران، نشستهاي مشترك متعددي با فرماندهان نظامي داشت كه در اغلب اين جلسات ناصر مقدم نيز حضور داشت و راهكارهاي او درباره چگونگي مواجهه با مشكلات مبتلابه دولت و حكومت، بين اعضاي كابينه و فرماندهان نظامي با استقبال روبه رو مي شد.3 مقدم تلاش كرد تا بلكه آيت الله شريعتمداري در ملأعام مخالفت خود را با امام خميني اعلام كند، اما وي كه از قدرت و اعتبار امام در بين مردم اطلاع داشت و از تبعات سوء خواسته ساواك نگران بود، تقاضاي مقدم را رد كرد. اما در مذاكرات

و گفت وگوهاي طولاني و متعدد خود اظهار اميدواري مي كرد كه به روش ديگري، از روش امام خميني در مبارزه با رژيم پهلوي انتقاد كند. در بسياري از موارد، ساواك براي مذاكره با شريعتمداري از رابطي به نام هدايت اسلامي نيا بهره مي برد كه با سفارت امريكا در تهران و نيز ساير گروههاي ميانه رو مخالف حكومت نيز روابط نزديكي داشت. شريعتمداري خواستار پياده شدن اصول قانون اساسي مشروطيت و قدرت يابي دوباره مجلس شوراي ملي به عنوام مهمترين ركن مشروطه بود. وي همچنين هر از گاه به دليل قتل عامهايي كه در تظاهرات صورت مي گرفت، دولتهاي وقت را سرزنش مي كرد. از ديگر اقدامات ساواك در اين دوره، آزادي تدريجي دهها نفر از علما و روحانيون بود و به غلط چنين تصور مي شد كه با آزادي اين افراد، از دامنه نارضايتيها در بين علما و روحانيون كاسته خواهد شد.4

از ديگر پيشنهادات مقدم به دولت شريف امامي و نيز شخص شاه، طرح حساب شده آزادي شماري از زندانيان سياسي در مناسبتهاي مختلف بود. به پيشنهاد ساواك در روزهاي چهارم آبان 1357 و سپس 19 آذر 1357 (مصادف با روزهاي تولد شاه و روز بين المللي حقوق بشر) شمار قابل توجهي از زندانيان آزاد شدند و حكومت درباره اين اقدامات، تبليغات پر سروصدايي به راه انداخت. 5 از ديگر اقدامات ساواك در اين دوره تلاش براي ارائه چهره هاي مدافع و حامي اصول و ارزشهاي ديني و مذهبي از دولت شريف امامي بود. شريف امامي تقويم رسمي كشور را از تاريخ مجعول شاهنشاهي به تاريخ هجري شمسي تغيير داد. ساواك تلاش مي كرد با تشبث به برخي شعائر و ارزشهاي اسلامي و مذهبي، بين علما

و روحانيون اختلاف افكني كند و چنين القا كند كه اقدامات و موضعگيريهاي امام خميني و روحانيون و علماي پيرو او با اصول و ارزشهاي اسلامي و ديني مغايرت دارد و بسياري از علما و روحانيون، مخالف ديدگاههاي سياسي، اجتماعي و مذهبي ايشان هستند.

ازجمله اقدامات دولت شريف امامي كه ناصر مقدم رئيس ساواك در آن نقش مهمي داشت، اعلام حكومت نظامي در تهران و 11 شهر ديگر در شامگاه روز 16 شهريور 1357 بود. با اين اقدام فاجعه جمعه 17 شهريور 1357 در ميدان ژاله (شهدا) تهران رقم خورد و به نقطه عطفي در گسترش مخالفتهاي عمومي با حكومت پهلوي تبديل شد. چند روز قبل و در روز 13 شهريور 1357 __ عيد فطر __ تظاهرات گسترده اي در تهران و ساير شهرها روي داد و ساواك از روند حوادث و تبعات ادامه آن احساس نگراني مي كرد. سپهبد ناصر مقدم پس از تظاهرات روز عيد فطر (13 شهريور 1357) به ديدار شاه رفت و با اشاره به ناآراميهاي جاري كشور و ابراز نگراني از تبعات سوئي كه مي توانست براي اركان حاكميت به بار آورد، موافقت شاه را براي برقراري حكومت نظامي در تهران و برخي شهرها به دست آورد. به دنبال آن، در شامگاه روز 16 شهريور 1357 جلسه شوراي امنيت ملي دولت شريف امامي تشكيل شد و طي مذاكراتي به كارگرداني مقدم، نهايتاً به ضرورت برقراري حكومت نظامي در تهران و 11 شهر ديگر رأي داده شد. مقدم با ذكر اخبار و شايعاتي درباره آغاز موج جديد ناآراميها در تهران و ساير شهرها، حاضران در جلسه را متقاعد كرد كه چاره اي جز موافقت با طرح او

(كه پيش از آن شاه نيز موافقتش را با آن اعلام كرده است) در برقراري حكومت نظامي ندارند. برخي از حاضران در جلسه استدلال كردند كه در ساعات محدود باقيمانده تا صبح روز 17 شهريور (زمان آغاز برقراري حكومت نظامي) مردم امكان آگاهي از اين تصميم جديد دولت را نخواهند داشت، اما مقدم با اصرار بر ضرورت برقراري سريع حكومت نظامي تصريح كرد كه رسانه ها (راديو و تلويزيون) اين تصميم دولت را به طور مكرر به اطلاع مردم خواهند رساند. اما همچنان كه پيش بيني مي شد، مردم نتوانستند در جريان تصميم دولت قرار بگيرند،6 از صبح روز 17 شهريور 1357 در بسياري از نقاط تهران و ساير شهرها بسياري از مردم به خيابانها ريخته و بدون توجه به اخطارهايي كه درباره برقراري مقررات حكومت نظامي داده مي شد، بر ضد رژيم به تظاهرات پرداختند. ميعادگاه اصلي تظاهركنندكان تهراني در ميدان ژاله قرار داشت كه نيروهاي انتظامي و ساواك بي محابا به روي مردم بسياري كه در اين ميدان و خيابانهاي اطراف گرد آمده بودند، آتش گشوده و شمار زيادي مجروح و تعداد كثيري نيز به شهادت رسيدند. در اين روز علاوه بر شهادت وجراحت صدها نفر از تظاهركنندگان توسط ساواك، خسارات مالي و اقتصادي قابل توجهي به منازل، مغازه ها و اتومبيلهاي مردم وارد شد و آتش سوزيهاي عمدي بسياري در بخشهاي مختلف شهر به راه انداخته شد. در ديگر شهرهاي كشور نيز ساواك و ساير نيروهاي نظامي و امنيتي بر روي تظاهر كنندگاني كه حكومت نظامي را ناديده گرفته و به خيابانها ريخته بودند، آتش گشود و تعداد كثيري را شهيد و مجروح كردند. بيشترين اتهامات مربوط به فاجعه

روز 17 شهريور 1357 متوجه ساواك شد.7 تبعات كشتار 17 شهريور براي رژيم پهلوي گران تمام شد؛ از آن پس ناآراميها وارد مرحله جديدي شد. در آن ميان شريف امامي نخست وزير وقت براي آرام كردن فضاي بحراني كشور، طي نطقي از واقعه ميدان ژاله ابراز تأسف كرد و كشته شدگان و جان باختگان 17 شهريور را مورد تكريم قرار داده و به مردم به دليل اين فاجعه تسليت گفت. اين موضع گيري شريف امامي از سوي ساواك تهران، كه در آن نقش محوري داشت، مورد اعتراض واقع شد و پرنيان فر __ رئيس ساواك تهران __ طي نامه اي خطاب به مقدم، به اين موضع گيري نخست وزير انتقاد كرده و اضافه كرد كه اگر سخن شريف امامي در اداي احترام به كشته شدگان و شهداي 17 شهريور مورد تأييد مجموعه حكومت بوده باشد، پس در اين ميان نيروهاي امنيتي و انتظامي كه به دستور حكومت در آن روز مرتكب اين كشتار شدند، در چه جايگاهي قرار خواهند گرفت. پرنيان فر هشدار داد كه سخنان نخست وزير آثار و تبعات سوئي در تضعيف روحيه نيروهاي ساواك و ديگر نيروهاي نظامي و انتظامي بر جاي خواهد گذاشت.8

در همان زمان شايع شد كه علاوه بر ساواك و نيروهاي نظامي، واحدهايي از سربازان اسرائيلي نيز در جريان كشتار 17 شهريور 1357 دست داشته اند.9 روز پس از كشتار 17 شهريور، شوراي امنيت ملي دولت شريف امامي با حضور مقدم، بار ديگر تشكيل جلسه داد و درباره واقعه به بحث پرداخت. با اين احوال، به دليل گسترش دامنه بحران در نقاط مختلف كشور، به طور ضمني ضرورت ادامه سياست سركوب مورد توجه حاضران در جلسه قرار گرفت و

در تعداد ديگري از شهرهاي كشور نيز مقررات حكومت نظامي برقرار شد.10 پس از واقعه 17 شهريور، كارتر __ رئيس جمهور امريكا __ در تماسي، به شاه اطمينان داد كه از روش قهرآميز و قاطع او در برخورد با مخالفان حمايت مي كند.11

به دنبال كشتار 17 شهريور، مخالفان رژيم با صدور اعلاميه، بيانيه و ارائه سخنراني مراتب انزجار خود را از حكومت پهلوي اعلام كردند. در اين ميان آيت الله شريعتمداري نيز طي اعلاميه اي كه مردم را به آرامش دعوت مي كرد، نيروهاي حكومتي را به دليل كشتار 17 شهريور نكوهش كرد. گفته مي شود اعلاميه آيت الله شريعتمداري توسط ساواك بهره برداري شده و متن آن در شمارگان بسيار پخش شد.12 پس از واقعه 17 شهريور، مقدم در يكي از جلسات شوراي امنيت ملي دولت شريف امامي از وضعيت وخيم و ناكارآمد دستگاهاي تبليغاتي و رسانه اي حكومت انتقاد كرده و بر اين نكته تأكيد كرد كه راديو و تلويزيون از برآوردن خواستها و نيازهاي تبليغاتي حكومت و نقشي كه ضرورتاً اين دستگاه بايد در برابر مخالفان اتخاذ كند، عاجز و ناتوان است. مقدم همچنين از وزارت اطلاعات و جهانگردي دولت شريف امامي هم انتقاد كرد كه در كنترل و هدايت نشريات و روزنامه ها ناتوان بوده و اجازه مي دهد روزنامه ها چنان كه دلخواه مخالفان حكومت است به انعكاس اخبار، حوادث و رخدادهاي جاري كشور مبادرت كنند و حكومت را با مشكلات مضاعفي رو به رو سازند.13

بدين ترتيب به نظر مي رسيد به رغم جايگزيني مقدم در رياست ساواك، تحولات محسوسي در روش برخورد ساواك با مردم به وجود نيامده و اين سازمان كماكان به دليل سوء رفتارش پذيراي بيشترين

انتقادات و اعتراضات بود. با اين احوال، دولت شريف امامي وعده هايي مبني بر ايجاد تحول در ساختار تشكيلاتي و حذف نيروهاي سركوبگر و بدنام اين سازمان داد. به دنبال آن، به تدريج در محافل سياسي و اجتماعي شايع شد كه به زودي تعدادي از نيروهاي بدنام ساواك از اين سازمان اخراج خواهند شد. به دنبال آن، ناصر مقدم فهرستي از چند ده نفر از افراد بدنام تر اين سازمان را براي اخراج از ساواك در اختيار شاه و دولت قرار داد. مشهورترين اين افراد پرويز ثابتي مديركل بدنام و بي رحم اداره كل سوم (امنيت داخلي) بود؛ پرويز ثابتي نهايتاً در آبان 1357 از كشور گريخت. با اين احوال دامنه تغيير و تحول در ساواك در آن دوره چندان قابل اعتنا نبود و سرعت تحولات سياسي و اجتماعي بسيار پرشتاب تر از آن بود كه دولت و نيز رياست ساواك، امكان، فرصت و نيز مجال جدي براي ايجاد تغيير و تحولات ساختاري در اين سازمان بيابند. طرح مسائلي چون لزوم تصفيه ساواك از عناصر بدنام و ناياب و سركوبگر و ايجاد تحولاتي در ساختار و تشكيلات آن، بيش از پيش موجبات تضعيف روحيه نيروهاي اين سازمان را فراهم آورد و همزمان با آن، تهديدات و خطرات بالفعلي كه همه روزه از سوي مخالفان، متوجه نيروهاي ساواك مي شد، مشكلات روحي و رواني اين نيروها را مضاعف مي ساخت.14

به تدريج آشكار شد كه اقدامات دولت شريف امامي كه تلفيقي از طرحهاي به اصطلاح مسالمت آميز و آشتي جويانه و نيز سركوب بود، علاوه بر اين كه نتيجه مطلوبي براي رژيم به بار نياورد، بر دامنه بحران نيز افزود. دولت شريف امامي

كارنامه نوميد كننده اي براي حكومت داشت و چاره اي جز تغيير آن با كابينه اي ديگر در ذهن تصميم گيران حكومت و به ويژه ناصر مقدم خطور نمي كرد. در چنين شرايطي با زمينه سازيهاي پيشين ساواك، شاه متقاعد شد كه جز بركناري شريف امامي از نخست وزيري و روي كار آمدن فردي نظامي، كه سركوب بيشتر مخالفان را پي گيرد، چاره ديگري نيست. ساواك از روز 13 آبان 1357 بر جنايات خود در تهران و ساير شهرها افزود و با ايجاد درگيريهاي خونين با تظاهركنندگان و آتش زدنها و تخريبهاي عمدي در سطح وسيعي از شهر تهران، بيش از پيش موجبات نگراني شاه را از عواقب سوء ادامه نخست وزيري جعفر شريف امامي فراهم آورد. نهايتاً نيز مقدم در ملاقاتي با شاه موجبات انتصاب ارتشبد غلامرضا ازهاري را به نخست وزيري فراهم آورد.15

_______________________________ 1. مصطفي الموتي، ايران در عصر پهلوي، ج13، چاپ اول، لندن، پكا، شهريور 1371/1992 م، ص183. و اشرف پهلوي، من و برادرم، با مقدمه محمود طلوعي، چاپ اول، تهران، علم، 1375، ص 345_346.

2. مسعود بهنود، از سيد ضياء تا بختيار، چاپ ششم، تهران، جاويدان، 1374، ص 744.

3. امير اصلان افشار، سروها در باد: آخرين روزهاي شاه در تهران، به كوشش محمود ستايش، چاپ اول، تهران، البرز، 1378،ص 169 _ 197 و ص 220 _ 221.

4. مجموعه اسناد لانه جاسوسي آمريكا، ج 12، بخش دوم، چاپ اول، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسي آمريكا، 1365_ 1366، ص 22_ 24. و جهانگير آموزگار، فراز و فرود دودمان پهلوي، ترجمه اردشير لطفيان، چاپ اول، تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، 1375، ص 533.

5. احسان نراقي، از كاخ شاه تا زندان

اوين، ترجمه سعيد آذري، چاپ اول، تهران، رسا، 1372، ص 141_143. و انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواك، ج5، چاپ اول، تهران مركز بررسي اسناد تاريخي، 1378، ص 250.

6. عمادالدين باقي، بررسي انقلاب ايران، ج اول، چاپ اول، قم، نشر تفكر، 1370، ص 254_ 255. و عباس قره باقي، اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباش قره باغي (مرداد _ بهمن 57)، چاپ اول، تهران، نشر ني، 1364، ص 2 _ 25.

7. رمضانعلي شاكري، انقلاب اسلامي و مردم مشهد، چاپ دوم، تهران، بي نا، 1362، ص 93_ 94 و حسين فردوست: خاطرات ارتشبد سابق، حسين فردوست: ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد اول، چاپ سوم، تهران، مؤسسه اطلاعات، 1370، ص 578 _ 589.

8. بايگاني مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (اسناد ساواك).

9. وحيد الزمان صديقي، انقلاب اسلامي ايران از نگاه ديگران، به كوشش و ترجمه مجيد رويين تن، چاپ اول، تهران، مؤسسه اطلاعات، 1378، ص 72 _ 73.

10. روزشمار انقلاب اسلامي، جلد 5، چاپ اول، تهران، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1378، ص 306 _ 309. و تصميم شوم: جمعه خونين، چاپ اول، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1376، ص 97 _ 100.

11. جان دي استمپل، درون انقلاب ايران، ترجمه منوچهر شجاعي، چاپ اول، تهران، رسا و نگارش، 1377، ص 166 _ 169.

12. تصميم شوم: جمعه خونين ، ص 101 _ 102.

13. همان، ص 123 _ 124.

14. شهيد آيت الله حاج شيخ محمد صديقي به روايت اسناد ساواك، چاپ اول، تهران، مركز بررسي اسناد و تاريخي، 1377، ص 498.

15. عمادالدين باقي، ص 264 _ 273. و غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ايران، ج2، چاپ اول،

تهران، رسا، 1371، ص 116 _ 126.

منبع:موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

15 خرداد 1342

15 خرداد 1342 نويسنده:مظفر شاهدي از واپسين سالهاي دهه 1330ش كه رژيم پهلوي آشكارا دچار بحرانهاي عديده سياسي، اقتصادي و اجتماعي شد به ويژه حاميان آمريكايي آن درصدد برآمدند با انجام برخي اقدامات به اصطلاح اصلاحي مشكلات سياسي _ اقتصادي و اجتماعي پيش روي رژيم را از ميان بردارند و عمر رژيم را در برابر خطرات بالقوه و بالفعلي كه آن را تهديد مي كرد طولاني تر سازند. با اين احوال و به رغم انجام برخي اقدامات اوليه و مقدماتي عمدتاً به خاطر مخالفتهاي حضرت آيت الله العظمي بروجردي مرجع علي الاطلاق شيعيان پيشبرد اين طرحها تا هنگام درگذشت ايشان در آغاز دهه 1340ش به تعويق افتاد. با فقدان ايشان رژيم پهلوي و حاميان آمريكايي آن احساس كردند شرايط لازم براي پياده كردن طرحهاي اصلاحي موردنظر (كه به زودي به انقلاب سفيد موسوم گرديد) به وجود آمده است. با آغاز نخست وزيري علي اميني در ارديبهشت 1340 اولين گامها براي پياده كردن طرحهاي اصلاحي مذكور برداشته شد اما به دلايل عديده فقط پس از پايان دوران نخست وزيري اميني و آغاز زمامداري اسدالله علم در تير ماه 1341 بود كه رژيم پهلوي درصدد برآمد طرحهاي اصلاحي ديكته شده آمريكاييها را تحت عنوان «انقلاب سفيد» يا «انقلاب شاه و ملت» در كشور پياده كند. در واقع شاه و حاميان خارجي او بر اين تصور بودند كه در آن برهه، شرايط داخلي كشور براي اين اقدامات به اصطلاح اصلاحي آماده است. اما اين تصور سخت غلط مي نمود و اقشار گسترده اي از مردم كشور كه از سوي علما و روحانيون رهبري و

هدايت مي شدند، به زودي در برابر طرحهاي اصلاحي حكومت ايستادگي كردند. در اين ميان به ويژه حضرت آيت الله امام خميني در صدر مخالفان طرحهاي در دست اقدام شاه، آمريكا و اسدالله علم نخست وزير وقت قرار گرفت. بدين ترتيب حداقل از مهر ماه 1341 روندي شكل گرفت كه نهايتاً در جريان قيام 15 خرداد 1342 به اوج خود رسيد و به نقطه عطفي عظيم در مبارزات ملت ايران در برابر رژيم پهلوي و حاميان خارجي آن تبديل شد.

بحران از هنگامي بروز كرد كه روزنامه كيهان در تاريخ 16 مهر ماه 1341 اطلاع داد: «طبق لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي كه در دولت به تصويب رسيده و امروز منتشر شده به زنان حق رأي داده مي شود»1 اما اين پايان ماجرا نبود و جزئيات بيشتر و در عين حال تحريك كننده تر ديگري نيز در تصويب نامه جديد هيأت دولت منظور شده بود. اولاً قيد اسلام از شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان برداشته شده بود و ثانياً در مراسم تحليف و قسم خوردن به جاي قرآن مجيد «كتاب آسماني» قيد شده بود. ثالثاً قيد ذكوريت از شرايط مذكور حذف شده و به جاي آن واژه «با سواد» نوشته شده بود. در واقع تصويب نامه فوق يك نوع اصلاح و يا به عبارت ديگر تعرض در قانون انتخابات انجمنهاي ايالتي و ولايتي صدر مشروطيت بود.2 تصويب نامه فوق كه به هر حال تعرض آشكاري به قانون اساسي مشروطيت بود نگراني شديدي را در ميان روحانيون به دنبال آورد و اين آغاز تعارض جدي روحانيت با دولت اسدالله علم بود. علماي بزرگ قم نظير آيت الله خميني و آيت الله گلپايگاني مدت كوتاهي پس از انتشار خبر فوق

تشكيل جلسه دادند و در مقام چاره جويي برآمدند.

امام خميني طي سخناني هدف اصلي اصلاحات انقلاب سفيد را «الغاء اسلام و الغاء قرآن» ارزيابي كرد3 و طي نامه اي خطاب به شاه نسبت به عواقب سوء اين اقدامات دولت و حكومت هشدار داد.4 و در حالي كه برخي از علماي ديگر نيز طي مراسلاتي به شاه مخالفت خود را با اين اصلاحات اعلام كردند، وي اين اقدامات اصلاحي را موضوعي معمولي دانست و مدعي شد كه «در حفظ شعائر ديني كوشا» است.5 به دنبال آن علما و روحانيون 6 و به ويژه امام خميني طي نامه اي شديداللحن اسدالله علم را مورد خطاب قرار داده اقدامات اصلاحي دولت را در شرايط تعطيلي مجلسين شوراي ملي و سنا برخلاف قانون اساسي مشروطيت ارزيابي نموده هشدار داد كه علماي اسلام در برابر اقدامات ضد اسلامي او ساكت نخواهند نشست.7 در همان حال روحانيون تهران و برخي ديگر از گروههاي اجتماعي، اصناف، جمعيتها، بازرگانان و غيره نيز طي مراسلاتي مخالفت خود را با اقدامات به اصطلاح اصلاحي حكومت اعلام كرده خواستار توقف آن شدند.8 و در حالي كه حكومت و دولت جهت مواجهه احتمالي با اعتراضات گسترده مردمي تدابير امنيتي شديدي در تهران و قم و برخي شهرهاي بزرگ ديگر به مورد اجرا گذاشته بود، امام خميني طي نامه اي ديگر خطاب به شاه نسبت به عواقب سوء اقدامات ضد اسلامي دولت اسدالله علم سخت هشدار داد و تهديد كرد كه هرگاه حكومت نخواهد از اجراي طرحهاي خود دست بردارد «ناگزيرم در نامه سرگشاده به اعليحضرت مطالب ديگري را تذكر دهم.»9 ايشان طي نامه اي ديگر خطاب به اسدالله علم نخست وزير بار ديگر

اصلاحات موسوم به انقلاب سفيد را مغاير با قوانين و مقررات اسلامي و ديني و نيز ناقض اصول قانون اساسي مشروطيت ارزيابي كرد و تهديد نمود كه هرگاه حكومت بر اجراي اين طرحها اصرار ورزد با مخالفت شديد روحانيت و علماي اسلام روبه رو خواهد شد.10

همزمان با گسترش اعتراضات،11 اسدالله علم تلاش ناموفقي انجام داد تا اقدامات اصلاحي دولت خود را در چارچوب قوانين اسلام و قانون اساسي توجيه كند.12 اما اين طرح علم از سوي امام خميني فاقد ارزش قانوني تلقي شد13 و به دنبال آن روند مخالفت عمومي گسترش روزافزوني يافت و در حالي كه توجيهات علم از سوي علما و روحانيون ناديده گرفته شده بود،14 مجبور شد در 5 آذر 1341 اعلام كند لايحه مربوط به انجمنهاي ايالتي و ولايتي «قابل اجرا نخواهد بود»15 و تحت فشارهاي فزاينده مردمي16 چند روز بعد اعلام كرد كه مصوبه مذكور ملغي شده است.17 گو اينكه اين عقب نشيني دولت موجبات رضايت خاطر علما و مردم را فراهم آورد18 و امام خميني اظهار اميدواري كرد موضوع خاتمه يابد.19 اما اين عقب نشيني دولت و حكومت دوامي طولاني نيافت و در شرايط پشتيباني آمريكا از رژيم پهلوي علم اعلام كرد اصلاحات انقلاب سفيد را به رفراندوم خواهد گذاشت. به دنبال آن امام خميني طي بياناتي مفصل و مبسوط كه از استدلال و منطقي قوي نيز برخوردار بود به دلايل عديده اسلامي و قانوني برگزاري رفراندوم را فاقد ارزش و اعتبار دانست و به شاه و علم هشدار داد كه علماي اسلام در برابر اين اقدام حكومت واكنش سخت نشان خواهند داد.20 اما حكومت با برقراري تدابير شديد امنيتي و

پليسي در قم و تهران نسبت به هرگونه مخالفت با طرحهاي اصلاحي موردنظر هشدار داد و تهديد كرد كه با معترضين برخورد شديد صورت خواهد گرفت. به دنبال آن امام خميني در 3 بهمن 1341 طي سخناني به اين اقدامات حكومت چنين اعتراض كرد:

... امروز كه 26 شعبان (1341/11/3) است از اوائل روز عده اي رجاله مأمورين دولت در شهر مقدس قم به راه افتادند و به مردم بي پناه قم و طلاب و روحانيون حمله كرده و اهانت نمودند و بسياري را كتك زدند و به زندان بردند. جمعي از مأمورين و رجاله به مدرسه فيضيه مجاور حرم مطهر ريخته و تيراندازي كردند و با چوب و چماق طلاب مظلوم را كتك زدند و به بازار و خيابان قم ريخته و بعضي دكانها را غارت كردند. هيچ كس پيدا نشد كه به داد مردم متدين و روحانيت برسد. اين است حال ما در اين ساعت كه ظهر است و عاقبت امر معلوم نيست چه خواهد شد. اين است معناي طرفداري دولت از ديانت و امنيت اين است معناي آزادي رأي و رأي دهندگان... روح الله الموسوي الخميني.21

در تهران نيز تدابيري به مراتب شديدتر از ديگر مناطق به معرض اجرا گذاشته شد. روزهاي نخست بهمن ماه 1341 مأموران و نيروهاي انتظامي و غيره در مناطق حساس شهر مستقر و اعمال و رفتار افراد مختلف را زيرنظر گرفتند تا فضاي سياسي و اجتماعي شهر را براي برگزاري رفراندوم در روز ششم بهمن همان سال آماده سازند. بيشترين دليل اين سختگيريها نيز جلوگيري از مخالفت و تعارض روحانيون برجسته شهر و برانگيختن اقشار مختلف بر ضد اقدامات دولت بود. اين سختگيريها

تا حدي بود كه حضرت امام خميني دراين باره اظهار داشتند:

... اراذل و اوباش را تحريك مي كنند كه به علماء و روحانيون اهانت كنند. آقايان طلاب و مبلغين را مانع مي شوند كه براي تبليغ اسلام در نواحي ايران بروند و تبليغ احكام كنند. با ما معامله بردگان قرون وسطي مي كنند. به خداي متعال من اين زندگي را نمي خواهم... كاش مأمورين بيايند و مرا بگيرند تا تكليف نداشته باشم. فقط جرم علماي اسلام و ساير مسلمين آنست كه دفاع از قرآن و ناموس اسلام و استقلال مملكت مي نمايند و با استعمار مخالفت دارند. اينست حال ما تا آقاي علم و ارسنجاني چه بگويند. روح الله الموسوي الخميني22

با اين احوال در 6 بهمن 1341 اصلاحات موسوم به انقلاب سفيد به آراء عمومي گذاشته شد23 و به دنبال آن دولت آمريكا و سفارت بريتانيا در تهران رضايت خاطر خود را از برگزاري رفراندوم اعلام كردند.24

امام خميني طي بياناتي تند و شديداللحن برگزاري رفراندوم را در حكم تجاوز به «احكام مقدسه اسلام» ارزيابي كرد و آن را «خلاف شرع و قانون اساسي» دانست و تهديد كرد كه در برابر اين اقدامات خلاف قاعده حكومت خواهد ايستاد25 و از مردم و علماي اسلام نيز تقاضا كرد در برابر اين اقدامات حكومت مقاومت كنند و مانع از اجراي آن شوند.26 در همان حال اسدالله علم نخست وزير ضمن تجديد ساختار دولت خود27 تهديد كرد ك مخالفتها و اعتراضات احتمالي را به شدت سركوب خواهد كرد28 و در مواردي به مقابله با مخالفان پرداخت.29 اما امام خميني طي بياناتي (در 1/12/1341) ضمن هشدار به دولت و حكومت از اقشار مختلف مردم خواست در برابر

خواسته ها و اقدامات زورگويانه حكومت بايستند و از اين سرنيزه هاي زنگ زده نترسند و تصريح نمود كه حكومت قادر نخواهد بود روحانيت را به سكوت وادارد.30

حضرت آيت الله امام خميني از اين هم فراتر رفت و در 23 اسفند 1341، در حالي كه فقط 7 روز تا سال جديد باقي بود، طي پيامي خطاب به علماي روحاني از عيد نوروز سال جديد به عنوان عزاي عمومي تعبير كرد و از آنان خواست تا در اين باره از وي پيروي كرده و مردم را به مخالفت با دولت فراخوانند: «... خدمت ذي شرافت حضرات علماء اعلام حجج اسلام دامت بركاتهم... چنانچه اطلاع داريد دستگاه حاكمه مي خواهد با تمام كوشش به هدم احكام ضروريه اسلام قيام و به دنبال آن مطالبي است كه اسلام را به خطر مي اندازد. لذا اينجانب عيد نوروز را به عنوان عزا و تسليت به امام عصر عجل الله تعالي فرجه، جلوس مي كنم و به مردم اعلام خطر مي نمايم. مقتضي است حضرات آقايان نيز همين رويه را اتخاذ فرمايند تا ملت مسلمان از مصيبتهاي وارده بر اسلام و مسلمين اطلاع حاصل نمايند...»31

در واكنش به موضع گيري اخير روحانيون32 اسدالله علم نخست وزير بر سختگيريهاي خود بر ضد روحانيون و مراكز تجمع آنان نظير حوزه علميه قم و ساير مناطق افزود و نيروهاي نظامي و غيره در مراكز حساس كشور مستقر شدند. تدابير امنيتي بالاخص در شهر قم كه كانون اعتراض و مركز حضور رهبران روحاني بود بيشتر نمود داشت. تا اينكه بالأخره زمان موعود فرا رسيد و با حلول سال جديد روحانيون و طلاب در شهر قم بر ضد اقدامات دولت علم دست به تظاهرات زدند. نيروهاي انتظامي

كه از قبل در اين شهر مستقر بودند روز دوم فروردين ماه 1342 تظاهرات و مجالس سوگواري را در اين شهر بر هم زدند. حضرت آيت الله امام خميني بلافاصله پس از حمله كماندوها به مدرسه فيضيه اعلاميه شديداللحني بر ضد دولت علم صادر كرد و مردم را به پايداري بيشتر در مقابل دولت فراخواند. در بخشي از بيانات ايشان آمده است: «... ناراحت و نگران نشويد مضطرب نگرديد. ترس و هراس را از خود دور كنيد... دستگاه حاكمه با ارتكاب اين جنايت خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهيت چنگيزي خود را به خوبي نشان داد. دستگاه جبار با دست زدن به اين فاجعه شكست و نابودي خود را حتمي ساخت. ما پيروز مي شويم. ما از خدا خواستيم كه اين دستگاه ماهيت خود را بروز دهد و خود را رسوا كند...».33

امام خميني در پاسخ تسليت علما و روحانيون تهران حمله نيروهاي امنيتي رژيم به فيضيه را تجديد «خاطرات مغول» ارزيابي كرد.34 و طي نامه اي شديداللحن اسدالله علم نخست وزير را به شدت مورد سرزنش و انتقاد قرار داده كشور را فاقد «مرجع صلاحيت داري براي شكايت» دانست كه حكومت جز ستمكاري و سركوب مردم وظيفه ديگري بر عهده نمي شناسد و اقدام دولت در برگزاري رفراندم، حمله به فيضيه و بازار قم را فاجعه خواند.35 ايشان طي نامه اي خطاب به علماي يزد تصريح كرد تا عقب نشيني «دستگاه فاسد» حكومت از اقدامات خلاف انساني اش از پاي نخواهد نشست.36 در همان حال علم براي تحت فشار قرار دادن علما و روحانيون در صدد برآمد طلاب و روحانيون را به خدمت سربازي بفرستد. به دنبال آن امام خميني طي

بياناتي خطاب به طلاب آنان را به صبر و پايداري دعوت كرد و از آنان خواست در دوران خدمت سربازي «هم از نظر روحي و هم از نظر جسمي خود را قوي» سازند.37 امام خميني در 12 ارديبهشت 1342 به مناسبت چهلم شهداي مدرسه فيضيه چنين اظهار داشتند:

... چهل روز از مرگ و ضرب و جرح عزيزان ما گذشت، چهل روز است بازماندگان كشتگان فيضيه بر عزيزان خود سوگواري مي كنند... كراراً تذكر داده ايم كه اين دولت سوء نيت داشته و با احكام اسلام مخالف است، نمونه هاي آن يكي پس از ديگري ظاهر مي شود... از اين به بعد بايد در اعراض و نفوس مسلمين، يهود و نصاري و دشمنان اسلام و مسلمين دخالت كنند. منطق اين دولت و بعضي اعضاي آن محو احكام اسلام است، تا اين دولت غاصب ياغي سركار است، مسلمين روز خوش نخواهند ديد... مناسب است ملت مسلمان در ايران و غير ايران روز چهلم فاجعه بزرگ اسلام يادي از مصيبتهاي وارده بر اسلام و حوزه هاي اسلامي بكنند و در صورتي كه عمال دولت مانع نشوند مجالس سوگواري داشته باشند و بر مسببين اين فجايع نفرين كنند. روح الله الموسوي الخميني.38

ايشان طي نامه اي خطاب به اقشار مختلف مردم از آنان خواست علناً با دولت علم وارد مبارزه شوند و صداي اعتراض و مخالفت خود را به تمام جهان اسلام و غيره برسانند: «... دستگاه جبار براي احدي از افراد ملت آزادي قائل نيست... من به شما اي ملت مسلمان كراراً اعلام خطر كردم و مي كنم روحانيت و اسلام در معرض خطر است. سكوت در مقابل دستگاه فاسد جبار براي ملت اسلام ننگ است. با

منطق قوي اسلامي مفاسد را بيان كنيد. قانون شكنيها را برملا كنيد. اعتراض كنيد. اعلاميه منتشر كنيد. صداي خود را به ملل اسلامي برسانيد و عالم را از اعمال غيرانساني اينان آگاه كنيد».39

ايشان در پيامي ديگر نيز اظهار داشتند: «... براي من جاي شبهه نيست كه سكوت در مقابل دستگاه جبار علاوه بر هدم اسلام و مذهب تشيع نابودي با ننگ است».40 به دنبال پيام امام خميني به مناسبت چهلم حادثه مدرسه فيضيه روحانيون ديگر مناطق كشور نيز با صدور اعلاميه هايي اقدام دولت علم را محكوم كردند.41

در همان حال دولت و حكومت كه سخت از مخالفتهاي علما و روحانيون نگران شده بود بر تدابير امنيتي خود در تهران و قم و برخي شهرهاي ديگر افزودند و در حالي كه ماه محرم نزديك مي شد به وعاظ و روحانيون هشدار مي داد در منابر و تكايا از اظهار مسائل سياسي و ضد حكومتي احتراز كنند. امام خميني در آستانه محرم 1283 ق / خرداد 1342 طي بياناتي صريح به علما و روحانيون وعاظ و اهل منبر تذكر داد در طول محرم بيش از پيش در افشاي جنايات، سركوبگريها و اقدامات خلاف قاعده و قانون و ضد اسلامي حكومت جابر پهلوي بكوشند42 و در حالي كه اعتراضات و مخالفتهاي علما و مردم كشور با حكومت وارد مرحله حساس تري شده بود شاه در 6 خرداد 1342 طي سخناني حملات شديدي به روحانيت كرد و با عباراتي موهن آنان را به باد انتقاد گرفت. در واكنش به اين سخنان شاه امام خميني در 13 خرداد 1342 (عصر عاشورا) خطاب به او چنين گفت:

آقا من به شما نصيحت مي كنم. اي آقاي شاه، اي

جناب شاه، من به تو نصيحت مي كنم. دست بردار از اين كارها، آقا اغفال دارند مي كنند تو را، من ميل ندارم كه يك روز اگر بخواهند تو بروي همه شكر بكنند... آيا روحانيت اسلام، آيا روحانيون اسلام، اينها حيوان نجس هستند؟ در نظر ملت اينها حيوان نجس هستند كه تو مي گويي؟ اگر اينها حيوان نجس هستند پس چرا اين ملت دست آنها را مي بوسد، دست حيوان نجس را مي بوسند...؟ آقا ما حيوان نجس هستيم...؟ خدا كند كه مرادت اين نباشد، خدا كند كه مرادت از مرتجعين سياه مثل حيوان نجس هستند و ملت بايد از آنها احتراز كند، مرادت علما نباشند و الا تكليف ما مشكل مي شود و تكليف تو مشكل مي شود، نمي تواني زندگي كني، ملت نمي گذارد زندگي كني، نكن اين كار را، نصيحت مرا بشنو... آقا نكن اينطور، بشنو از من، بشنو از روحانيون... اينها صلاح ملت را مي خواهند اينها صلاح مملكت را مي خواهند. ما مرتجع هستيم؟ احكام اسلام ارتجاع است؟ آن هم ارتجاع سياه است؟ تو انقلاب سياه، انقلاب سفيد درست كردي؟ شما انقلاب سفيد به پا كرديد؟ كدام انقلاب را كردي آقا؟ چرا مردم را اغفال مي كنيد؟ چرا نشر اكاذيب مي كنيد. چرا اغفال مي كني ملت را؟ والله اسرائيل به درد تو نمي خورد، قرآن به درد تو مي خورد.43

بدين ترتيب در شرايطي كه راه هر گونه مذاكره و يا گفتگوي مسالمت آميز بسته شده بود، اسدالله علم دستور داد مراسم مذهبي و سوگواري را در شهرهاي قم و تهران مورد تهاجم قرار دهند. طي روزهاي 13 و 14 خرداد 1342 تعداد زيادي از وعاظ و روحانيون را دستگير كردند. علي دواني تعداد روحانيون دستگير شده

را 53 نفر اعلام مي كند. برخي از دستگيرشدگان عبارت بودند از: مرتضي مطهري، مكارم شيرازي، حسين غفاري، محمدتقي واحدي، مصطفي طباطبايي قمي، عباسعلي اسلامي، حسين خندق آبادي، عزالدين زنجاني، علي اصغر اعتمادزاده، عبدالكريم هاشمي نژاد، فرج الله واعظي، احمد حسيني همداني، علي موحد ساوجي، محمدحسن بكايي، عيسي اهري، اثني عشري، سيد محمد صدري،44 شيخ حسين لنكراني و محمدتقي فلسفي.

به دنبال دستگير شدن اين افراد دامنه اعتراض و تظاهرات گسترش بيشتري يافت بالاخص در تهران، دانشجويان دانشگاه تهران به صف معارضان پيوسته و در مخالفت با دولت علم و رژيم پهلوي همصدا شدند. بدين ترتيب طي روز چهاردهم خرداد، كه مصادف با 11 محرم 1383 ق بود، در شهر تهران تظاهرات قابل توجهي از اقشار مختلف برپا شد و شعارهايي به طرفداري از آيت الله خميني و موضع وي در قبال دولت علم از سوي راهپيمايان سرداده شد. اسدالله علم نخست وزير احساس كرد كه جهت جلوگيري از گسترش تظاهرات تنها يك راه حل وجود دارد و آن هم دستگيري رهبر مخالفان است. بدين ترتيب به دستور نخست وزير در شب 15 خرداد 1342 كماندوها و ديگر نيروهاي انتظامي، مناطق مختلف شهر قم را محاصره كردند و در صبحگاه همان روز حضرت آيت الله خميني را دستگير و به تهران بردند و در پادگان قصر زنداني ساختند.

خبر دستگيري امام خميني در مدتي اندك در سراسر شهر قم پخش شد و به دنبال آن گروههاي نسبتاً عظيمي از مردم به خيابانها ريخته به دستگيري ايشان اعتراض كردند. بدين ترتيب قيام معروف 15 خرداد 1342 در شهر قم شكل گرفت. در تهران نيز بلافاصله پس از پخش خبر دستگيري حضرت آيت الله امام خميني اقشار مختلف

مردم به خيابانها هجوم آورده شعارهايي له ايشان و بر ضد دولت سر داده اند و برخي از مراكز دولتي نيز مورد تهاجم تظاهركنندگان قرار گرفت. بدين ترتيب تهران نيز در قيام ضد رژيم با شهر قم همگام شد. در چنين شرايطي بود كه علم تنها راه برخورد با بحران پيش آمده را در سركوب قهرآميز آن جستجو كرد. بالأخص اينكه شورش فوق به حدي گسترده شده بود كه احساس مي شد هرگاه در اسرع وقت با آن مقابله نشود، مي تواند خطر سقوط رژيم را هم به دنبال داشته باشد.45 در واقع از همان آغاز نيز لبه تيز حملات روحانيت به رهبري حضرت آيت الله خميني بيش از هر كس ديگري متوجه اسدالله علم نخست وزير بود و او را مسئول اصلي اقدامات رژيم پهلوي قلمداد مي كردند. چنانكه حضرت آيت الله امام خميني سالها پس از واقعه 15 خرداد در يادآوري خاطراتش از آن دوره اظهار داشتند: «در زمان محمدرضا آن اوايل نهضت (1342) دست و پا مي كردند كه يك تفاهمي بشود يك دفعه كه آمدند پيش ما كه مي خواهيم كه مثلاً ملاقاتي چيزي مطرح شود. من به ايشان گفتم كه (تا) علم هستش ما وارد مذاكره نمي شويم. شما اول علم را كنار بگذاريد و بعد وارد مذاكره بشويم، ببينيم چه مي گوييم».46

هر چند درباره تعداد تلفات قيام 15 خرداد اطلاع دقيقي در دست نيست، با اين احوال شواهد موجود از شهادت صدها تن خبر مي دهد.47 با تمام شدت عملي كه اسدالله علم در فرونشاندن قيام 15 خرداد از خود نشان داد، عقب نشيني موقت روحانيون از صحنه مبارزه به مفهوم پايان ماجرا نبود. قيام 15 خرداد حكم آتش زير خاكستري را

داشت كه در يك روند تدريجي حدود پانزده سال بعد شعله ور شد و اساس حاكميت سلسله پهلوي را به طور اخص و رژيم شاهنشاهي را به طور اعم از ريشه بر كند.

حضرت آيت الله خميني نيز كه پس از دستگيري، در بامداد 15 خرداد تا اوايل زمامداري حسنعلي منصور در زندان به سر مي برد، پس از آزادي از حبس بر خستگي ناپذيري خود در مبارزه با رژيم پهلوي تأكيد كرد. از جمله طي بياناتي در روز 21 فروردين 1343 در اين باره اظهار داشتند: «... در روزنامه مورخ 12 مرداد 1342 كه مرا از زندان قيطريه آوردند نوشتند كه مفهومش اين بود كه روحانيت در سياست مداخله نخواهد كرد... من از آن آخوندها نيستم كه در اينجا بنشينم و تسبيح در دست بگيرم. من پاپ نيستم كه فقط روزهاي يكشنبه مراسمي انجام دهم و بقيه اوقات براي خودم سلطاني باشم و به امور ديگر كاري نداشته باشم، پايگاه استقلال اسلامي اينجاست، بايد اين مملكت را از اين گرفتاري نجات داد...».48

صفحه 1

__________________________________ 1. روزنامه كيهان، دوشنبه 16 مهر 1341.

2. مظفر شاهدي، مردي براي تمام فصول: اسدالله علم و سلطنت محمدرضا پهلوي، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1379، ص 403 _ 404.

3. امام خميني، صحيفه نور، جلد اول، تهران، وزارت ارشاد اسلامي، 1361، ص 10.

4. علي دواني، نهضت روحانيون ايران، جلد سوم، بي جا، بنياد فرهنگي امام رضا، بي تا، ص 23 _ 34.

5. همان، جلد سوم، ص 36.

6. همان، جلد سوم، ص 38 _ 39.

7. همان، جلد سوم، ص 40.

8. همان، جلد سوم، ص 53 _ 54.

9. همان، جلد سوم، ص 91 _ 92.

10. امام خميني، جلد

اول، ص 15.

11. علي دواني، جلد سوم، ص 125 _ 142.

12. همان، جلد سوم، ص 110.

13. همان، جلد سوم، ص 112 _ 113.

14. فصلنامه فرهنگي _ اجتماعي گفتگو، ش9، پاييز 1374، ص 55.

15. علي دواني، جلد سوم، ص 120.

16. همان، جلد سوم، ص 143 _ 145.

17. رجبعلي طاهري، خاطرات رجبعلي طاهري، چاپ اول، تهران، حوزه هنري تبليغات اسلامي، 1375، ص 32.

18. روزنامه اطلاعات، شنبه 10 آذر 1341.

19. امام خميني، جلد اول، ص 18.

20. همان، جلد اول، ص 23 _ 24.

21. همان، جلد اول، ص 26.

22. همان، جلد اول، ص 25.

23. براي كسب اطلاعات بيشتر از جزئيات برنامه ها و اهداف انقلاب سفيد بنگريد به: محمد رضا پهلوي، انقلاب سفيد، چاپ اول، تهران، كتابخانه سلطنتي، 1345.

24. عبدالرضا هوشنگ مهدوي، سياست خارجي ايران در دوران پهلوي: 1300 – 1357، چاپ اول، تهران، البرز، 1373، ص 304.

25. امام خميني، جلد اول، ص 27 _ 28.

26. همان، جلد اول، ص 29 _ 32.

27. مظفر شاهدي، ص 428 _ 429.

28. مركز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند: 16_17_2_794_ ع.

29. مظفر شاهدي، ص 431 _ 433.

30. امام خميني، پيشين، جلد اول، ص 36.

31. همان، جلد اول، ص 37.

32. علي دواني، جلد سوم، ص 246 و ص 250 _ 254.

33. امام خميني، جلد اول، ص 38.

34. همان، جلد اول، ص 39.

35. همان، جلد اول، ص 40.

36. همان، جلد اول، ص 45.

37. بهرام افراسيابي، ايران و تاريخ، چاپ دوم، تهران، نشر علم، 1367، ص 382.

38. امام خميني، پيشين، جلد اول، ص 46 _ 48.

39. همان، جلد اول، ص 49.

40. همان، جلد اول، ص 50.

41. علي دواني، جلد سوم، ص 257 _ 260.

42. امام

خميني، جلد اول، ص 52 _ 53.

43. همان، جلد اول، ص 55 _ 56.

44. علي دواني، جلد سوم، ص 40.

45. اسدالله علم، يادداشتهاي علم، جلد اول، چاپ اول، تهران، كتابسرا، 1371، ص 48 _ 49 و همان، جلد سوم، ص 276.

46. امام خميني، جلد دهم، ص 165.

47. مظفر شاهدي، ص 449 _ 450.

48. امام خميني، ص 65.

منبع:موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

انقلاب اسلامي وناتواني قدرت سركوب رژيم پهلوي

انقلاب اسلامي وناتواني قدرت سركوب رژيم پهلوي نويسنده: حميد شايسته پور

چكيده:

انقلاب پديده اي است سياسي كه همواره مورد توجه فلاسفه، تاريخدانان، دانشمندان علوم اجتماعي و علم سياست بوده است و انديشمندان بسياري از زمان افلاطون، پرسش هاي بي شماري را درخصوص علت و نحوه وقوع انقلاب مطرح نموده و پاسخهاي متفاوتي در اين مورد ارائه داده اند؛ بعبارت ديگر، اجماعي در خصوص كم و كيف انقلاب وجود ندارد. با اينحال در برخي موارد، بسياري از انديشمندان درباره علل كوتاه مدت وقوع انقلاب، نظرات مشابهي ارائه داده اند؛ يكي از اين موارد، مربوط به قدرت سركوب انقلابيون و توان بازدارندگي رژيم حاكم مي باشد. بدين صورت كه اگر رژيم حاكم، عزم كامل در سركوب مخالفين داشته باشد، مي تواند از وقوع انقلاب جلوگيري نمايد. در اين مقاله تلاش خواهيم كرد تا با ارزيابي نحوه اعمال قدرت توسط رژيم شاه و ديالكتيك قدرت بين شاه و انقلابيون، قوت اين نظريه را در خصوص انقلاب اسلامي ايران در بوته نقد بيازمائيم.

انقلاب پديده اي است سياسي كه همواره مورد توجه فلاسفه، تاريخدانان، دانشمندان علوم اجتماعي و علم سياست بوده است و انديشمندان بسياري از زمان افلاطون، پرسش هاي بي شماري را درخصوص علت و نحوه وقوع

انقلاب مطرح نموده و پاسخهاي متفاوتي در اين مورد ارائه داده اند؛ بعبارت ديگر، اجماعي در خصوص كم و كيف انقلاب وجود ندارد. با اينحال در برخي موارد، بسياري از انديشمندان درباره علل كوتاه مدت وقوع انقلاب، نظرات مشابهي ارائه داده اند؛ يكي از اين موارد، مربوط به قدرت سركوب انقلابيون و توان بازدارندگي رژيم حاكم مي باشد. بدين صورت كه اگر رژيم حاكم، عزم كامل در سركوب مخالفين داشته باشد، مي تواند از وقوع انقلاب جلوگيري نمايد.

در اين مقاله تلاش خواهيم كرد تا با ارزيابي نحوه اعمال قدرت توسط رژيم شاه و ديالكتيك قدرت بين شاه و انقلابيون، قوت اين نظريه را در خصوص انقلاب اسلامي ايران در بوته نقد بيازمائيم.

در خصوص نوع رژيم شاه، طي سالهاي (57-1342) نظريات مختلفي ارائه گرديده است كه درعمده ترين آنها، رژيم شاه با خصايلي همچون حامي پروري، وابستگي به غرب، دولت رانتير و رژيم سلطاني 1 ( نئو پاتريمونيال ) معرفي شده است. با وجود اينكه ويژگي هاي اين نظريات كاملا يكسان نيستند، ليكن فصول مشتركي با يكديگر دارند كه مربوط به نحوه اعمال قدرت توسط رژيم شاه مي باشد. عمده ترين اين ويژگي ها عبارتند از:

1_ نحوه اعمال قدرت يك جانبه و اجبارآميز

2_ خودكامگي و تمركز فوق العاده قدرت در دست شاه و بي قيدي وي نسبت به محدوديتهاي سنتي.

3_ تمركز فوق العاده ثروت ناشي از عايدات رانت در دست شاه.

4_ توزيع ثروت ناعادلانه بويژه در دست خويشاوندان و تحت الحمايگان رژيم.

5_ فقدان پايگاه اجتماعي مشخص و حذف كليه گروههاي مدني مؤثر از قدرت.

6_ مبهم بودن تمايز بين دستگاههاي اجرايي و رژيم.

7_ مسدود بودن فضاي سياسي

و در نتيجه عدم مشاركت واقعي مردم.

8_ سركوب شديد مخالفين توسط دستگاههاي نظامي و اطلاعاتي – امنيتي.

9_ وابستگي نيروهاي نظامي و اطلاعاتي – امنيتي به شخص شاه و نظارت شديد بر اين نيروها توسط وي.

در خصوص ابزارهاي سه گانه قدرت 2 (سركوب، تشويق و اقناع) نحوه عملكرد رژيم با توجه به ساخت يكجانبه قدرت به صورت زير بود: قدرت سركوب

عمده ترين كاربرد اين نوع از قدرت در قبال مخالفين، در بالاترين حد، مجازات جسماني، زندان و اعدام و در كمترين حد، توبيخ و سرزنش، عدم آزادي بيان، عقيده و ... مي باشد كه به سه صورت اعمال مي گرديد.

اجبار ابزاري : كه از طريق سركوب فيزيكي و جسماني مخالفان انجام مي گيرد و مترادف با واژه “ زور ” مي باشد . طي سالهاي 57-1342 عوامل اجبار ابزاري اعم از دستگاههاي نظامي همچون (ارتش، ژاندارمري، شهرباني، گارد شاهنشاهي) و دستگاههاي اطلاعاتي – امنيتي (ساواك، اداره دوم، كميته مشترك ضد خرابكاري، دفتر ويژه اطلاعات، سازمان بازرسي شاهنشاهي و شوراي عالي هماهنگي درجه 1 و درجه 2) در بالاترين حد ممكن تقويت گرديدند.

اين دستگاهها در ارتباط تنگاتنگي با دستگاههاي اطلاعاتي – امنيتي و نظامي 3 آمريكا، انگليس و اسراييل 4 قرار داشتند تا بدين گونه حتي مخالفين خارج از كشور رژيم را شناسايي و مجازات نمايند. اين وجه از سركوب، عمده ترين راه سركوب مخالفين بود؛ بطوريكه طي اين سالها نه تنها گروه هاي مبارز شناخته شده، بلكه بسياري از سياستمداران معروف و خانواده هاي مرفه و روشنفكران، تحت تعقيب قرار داشتند، شكنجه در زندانها بصورت امري عادي درآمده بود و بسياري از زندانيان زير شكنجه كشته مي

شدند.

اعمال سياست هاي سركوبگرانه رژيم، از يكسو موجب مسدود شدن فضاي آزادي هاي سياسي گرديده بود، بنحوي كه بسياري از افراد را مجبور به برگزيدن روش مبارزه با رژيم كرده بود و از سوي ديگر، رژيم شاه در پاسخ به اين وضعيت، ابزارهاي سركوب خود را افزايش مي داد. اين نحوه سركوب بدان حد بود كه شاه به صراحت اعلام مي كرد كه شكنجه و زندان در ايران تنها راه مناسب براي اداره كشور است.

اجبار ساختاري: اين نحوه از اجبار، از طريق وضع قوانين و مقررات عليه مخالفان رژيم اعمال مي گردد. اين نوع سركوب، به وسيله تشكيل مجالس فرمايشي و اجراي مصوبات آن توسط كابينه مطيع اميال و هوس هاي رژيم به اجرا در مي آمد.5

از جمله موارد اينگونه سركوب مي توان قوانين تشديد مجازات عليه مخالفين، ايجاد سپاه دانش و بهداشت با هدف شناسايي مخالفين و در نهايت ايجاد حزب واحد رستاخيز با هدف كاناليزه كردن مشاركت مردم در امور سياسي، جهت مشروعيت بخشيدن به اقدامات رژيم بود. شاه، پيوستن به اين حزب را اجباري اعلام نموده و مي گفت كسي كه وارد اين حزب نشود ايراني نيست، وطن ندارد و بر اساس اينكه فعاليت هايش غيرقانوني است مي توان او را مجازات كرد. 6

اجبار ايدئولوژيك: هدف از اين وجه از سركوب، توجيه زورگويي رژيم بوده تا بدين وسيله، سركوب مخالفين را مشروع جلوه داده و آنرا براي مردم قابل تحمل و پذيرفتني سازد. در دستگاه سركوب رژيم شاه، اين وجه از اجبار به دو گونه انجام مي گرفت:

1_ تبليغ عليه مباني ايدئولوژي مخالفين و ايجاد سانسور شديد.

2_ تبليغات شديد بر روي مشروعيت

سلطنت و ناسيوناليسم ارتجاعي با تكيه بر فرهنگ پيش از اسلام.

بارزترين مكان براي تبليغ ايدئولوژي رژيم، نيروهاي مسلح بودند. طرح شعارهايي همچون “ خدا، شاه، ميهن” در هر صبحگاه در پادگانهاي نظامي و اطلاق عنوان “ خدايگان” به شاه از جمله تلاش هايي بود كه در اين جهت اعمال مي شد. 7

برگزاري جشنهاي 2500 ساله و تغيير مبدا تاريخ از هجري شمسي به تاريخ شاهنشاهي همه در راستاي اينگونه اهداف رژيم بودند. قدرت تشويقي

در قدرت تشويقي بعلت آنكه دارنده قدرت از طريق اعطاي پاداش هاي مادي، ديگران را وادار به اطاعت از خود مي كند، لذا براي اعمال اين نوع قدرت، منابع مالي نسبتا هنگفتي مورد نياز مي باشد. با توجه به ضعف اقتصادي كشور طي اين دوران، افزايش درآمدهاي ناشي از صدور نفت و رانتي شدن دولت طي دهه 1340 و بويژه دهه 1350 موجب گرديد تا رژيم شاه از دلارهاي نفتي در جهت سركوب مخالفين بصورت هاي زير استفاده كند:

الف _ افزايش سطح زندگي نيروهاي نظامي و اطلاعاتي – امنيتي و تطميع بيشتر هواداران رژيم (حامي پروري).

ب _ افزايش توان و ظرفيت يارگيري و جذب مخالفين در دستگاه بوروكراسي.

ج _ كسب وجهه مناسب بين المللي از طريق توسعه روابط خود با بلوك شرق، چين و شوروي و از بين بردن جاذبه اين كشورها براي مخالفين ماركسيست.

بعبارت ديگر، شاه از اين ابزار قدرت نيز در جهت سركوب و خاموش كردن صداي مخالفين استفاده مي كرد. قدرت اقناعي

در اين نوع قدرت، افكار عمومي نقشي تعيين كننده دارند. اين قدرت با منابع سمبليك و ذهني بيشتر ارتباط دارد. در اين نوع قدرت، دانش مذهبي، سلامت اخلاق

و مشروعيت، شرط لازم جهت جلب اطاعت است و برخلاف اجبار ايدئولوژيك، اين نوع قدرت، ريشه در اعتقادات و باورهاي مردم دارد.

رژيم شاه با آگاهي از اين موضوع كه مذهب، يگانه عامل فرهنگي است كه ايرانيان را در اقصي نقاط كشور به هم مرتبط ساخته است و مردم حتي به سنن غيرمذهبي حفظ شده از قبل، مانند عيد نوروز، رنگ و جلوه مذهبي داده و آن مراسم را با خواندن ادعيه مذهبي در اماكن مذهبي برگزار مي كنند 8 ، كوشش مي نمود تا مشروعيتي مذهبي براي خود ايجاد كند 9 . ليكن عمده ترين مخالفين وي عمدتا مذهبي بودند بنحوي كه حتي در گفتارهاي مذهبي كه از راديو پخش مي شد نيز از شاه سخني به ميان نمي آمد. 10

ناتواني هاي شاه در كسب مشروعيت مذهبي، موجب گرديد كه وي سياست سركوب را در بالاترين حد، سرلوحه كار خود قرار دهد. منابع قدرت

در پس ابزارهاي سه گانه قدرت، سه منبع قدرت نيز وجود دارند كه اعمال كنندگان قدرت را از يكديگر متمايز مي سازد. اين سه منبع عبارتند از: شخصيت، مالكيت و سازمان. كه هريك با ابزار معيني از قدرت، رابطه اي بسيار قوي و غيرانحصاري دارد: سازمان با قدرت اقناعي ملازم است، مالكيت با قدرت تشويقي و شخصيت با قدرت اجبار و سركوب.

از لحاط منابع قدرت، شاه اختيار همه سياست هاي كلي و جزيي نظام از صدر تا ذيل را در دست داشت و حتي با سفرا و ديپلماتهاي ايراني نيز ملاقاتهاي مستقيم داشته 11 و دستور العملهاي لازم را مستقيما به آنها اعلام مي نمود و به عبارتي، رژيم، پادشاه و كشور

معاني مترادفي داشتند.

در اختيار گرفتن تمام منابع قدرت رسمي توسط شخص شاه موجب گرديد تا با از بين رفتن استقلال منابع قدرت سازماني

(اعم از قواي سه گانه، بوروكراسي، ارتش و ...) علاوه بر تضعيف شديد قدرت اقناعي كه بيش از هر چيز با سازمان در پيوند است، شاه از داشتن پايگاه قدرت و ارتش فعال محروم گردد.

شيوه حكومت پدرسالارانه شاه نيز كه ميل به سركوب تمامي مخالفين و منتقدين سياست هاي رژيم در داخل و خارج از كشور داشت، علاوه بر اينكه لبه تيز حملات مخالفين را متوجه وي مي ساخت، موجب گرديد تا در زمان بحران و با توجه به اينكه كليت رژيم و منابع قدرت آن در شخص شاه، خلاصه و متجلي مي گرديد، مخالفين به چيزي جز سرنگوني رژيم، راضي نگردند. ديالكتيك قدرت

هر گونه اعمال قدرتي، يك گونه واكنش در جهت مخالف آن ايجاد مي كند اين واكنشها به گونه هاي مختلفي صورت مي گيرد كه عمده ترين آنها عبارتند از:

1_ واكنش متقارن: كه بطور معمول، بيان كننده يك تقارن ذاتي و اساسي بين ابزار و منابع اعمال قدرت و مخالفت با آن مي باشد؛ بنحوي كه مبارزه مسلحانه در برابر قدرت سركوب، قدرت تشويقي در مقابل قدرت تشويقي، شخصيت در مقابل شخصيت و ... قد علم مي كند.

2_ واكنش نامتقارن: اين نحوه از واكنش، جزء موارد نادر مبارزه عليه قدرت سركوب مي باشد؛ چرا كه، مبارزه عليه قدرت سركوب، از طريق ابزارهايي غير از مبارزات مسلحانه و با ابزار قدرت اقناعي صورت مي گيرد.

در ديالكتيك قدرت بين رژيم شاه و مخالفين نيز، اين نحوه عملكردها را از سوي مخالفين مي توان

مشاهده كرد: واكنش متقارن

سوابق مبارزات آزاديخواهانه در ايران، تشديد جو اختناق طي سالهاي دهه 1340 به بعد و اوج گيري مبارزات چريكي و مسلحانه در جهان كه منجر به انقلابات ضد استعماري همچون الجزاير، ويتنام، كوبا و ... گرديده بود منجر گرديد تا با اوجگيري قدرت سركوب رژيم شاه، گروه هاي جوان انقلابي، درس هاي انقلاب چريكي ديگران را الگوي مبارزه خود قرار دهند. اين گروه ها را در يك چارچوب كلي مي توان به دو دسته تقسيم نمود:

الف _ گروههاي اسلامي: همچون حزب ملل اسلامي، هيات هاي مؤتلفه اسلامي، ابوذر و منصورون و ... كه هدفشان از مبارزه مسلحانه جنبه تاكتيكي داشت و زمينه سازي جهت ايجاد يك حكومت اسلامي و آگاه كردن مردم با الهام از قدرت اقناعي سازمان روحانيت و رهبري امام خميني ره) هدف درازمدت ايشان بود و نقش مهمي در انقلاب اسلامي ايفا نمودند.

ب _ گروه هاي ماركسيستي و التقاطي همچون سازمان فداييان خلق و سازمان مجاهدين خلق و ساير سازمان هاي منشعب از ايشان كه با مشي ماركسيستي به مبارزه با رژيم پرداختند و هدفشان از مبارزه مسلحانه هم جنبه تاكتيكي داشت و هم جنبه استراتژيك؛ ليكن، مبارزه ايشان به دليل ضعف و قدرت اقناعي، تضاد بنيادين اعتقادي و ايدئولوژيك با جامعه، بي اعتمادي نسبت به توده مردم، بهبود روابط رژيم شاه با بلوك شرق و از بين رفتن جاذبه اين كشورها 12، تبليغات رژيم عليه آنها تحت عنوان ماركسيست هاي مسلمان، و نهايتا بيزاري روحانيت و امام خميني از مرام ايشان، نهايتا با شكست مواجه گرديد. واكنش نامتقارن

در اين نحوه از واكنش در مقابل قدرت سركوب رژيم كه

توسط امام خميني (ره ) انجام شد، ابزار قدرت مورد استفاده بصورت شايع و غالب، قدرت اقناعي برخاسته از فرهنگ اسلامي – شيعي بود. در اين نحوه از مبارزه، شخصيت امام (ره) در مقابل شخصيت شاه قرار داشت كه قدرت هاي سازماني موجود را بنفع قدرت شخصي خويش از ميان برده بود.

عمده ترين ويژگي هاي مبارزه امام خميني عبارت بودند از:

الف _ استفاده از ابزار قدرت اقناعي برخاسته از فرهنگ سياسي تشيع. 13

ب _ شخصيت امام (ره) بعنوان مرجع تقليد شيعيان. 14

ج _ شخصيت امام (ره) بعنوان يك شخصيت فرهمند. اين بعد از شخصيت امام (ره) حتي نظريه پردازان ساختارگرا را تحت تاثير قرار داده است. 15

د_ به كارگيري سازمان روحانيت شيعه و تاثير قدرت اقناعي ايشان در انتقال انديشه هاي امام (ره) به مردم تا اقصي نقاط كشور. 16

ه_ _ احياء اسلام سياسي از طريق ارائه طرح حكومت اسلامي بعنوان بديل سلطنت. 17

و _ مبارزه منفي بعنوان مشي اصلي مبارزه: مشي اصلي مبارزه امام (ره) عليه رژيم شاه، مبارزه منفي، عدم همكاري و اطاعت نكردن از دستورات شاه و مقامات اجرايي بود و مبارزه مسلحانه را در آخرين مرحله تجويز مي نمود. با فراگير شدن مبارزه، حتي پايه ها و اركان اصلي قدرت رژيم همچون بوروكراتها و نظاميان (كه كاملا از قدرت تشويقي شاه بهره مند گرديده بودند) نيز به مبارزان پيوستند. اين مشي مبارزه از دعوت روحانيون به اعتصابات ادواري و نرفتن آنها به منبر و مبارزات آنها در خطابه ها، انجام راهپيمايي هاي مسالمت آميز جهت نمايش قدرت عليه رژيم شاه از طريق شركت در مراسمات مذهبي همجون عيد فطر، تاسوعا و

عاشورا، اربعين و ...، اعتصاب كاركنان دولت (بويژه كاركنان شركت نفت) و بازاريان گرفته تا فرار سربازان از پادگانها همراه با سلاحهاي خويش و ايجاد جنگ رواني در ارتش و نيروهاي نظامي و اقناع آنها در پيوستن به مبارزين، سرانجام منجر به فرار شاه و اعلام بيطرفي ارتش و شكست كامل قدرت سركوب رژيم شاه و پيروزي انقلاب اسلامي گرديد. پي نوشت : 1_ شهابي، هوشنگ و لينز، خوآن: نظام هاي سلطاني ترجمه منوچهر صبوري، تهران: شيرازه، 1380

2_ در اين خصوص نگاه كنيد به :

- مورگنتا، هانس جي: سياست ميان ملتها ترجمه حميرا مشيرزاده، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين الملل، 1374

- گالبرايت، جان كنت: كالبد شناسي قدرت، ترجمه احمد شهسا، تهران: نگارش، 1370.

3- در اين خصوص نگاه كنيد به:

- بيل، جيمز: عقاب و شير، جلد اول، ترجمه مهوش غلامي، تهران: اطلاعات، 1371.

- ايرانبرگر: هارالد، درباره ساواك، ترجمه جمعيت آزادي، بي جا: بي نا، بي تا.

4_ در اين خصوص نگاه كنيد به:

- احمدي، عبدالرحمن: ساواك و دستگاه اطلاعاتي اسرائيل، تهران، مؤسسه اطلاعات و پژوهشهاي سياسي، 1381.

- فردوست، حسين: ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج اول، تهران: اطلاعات، 1369.

5_ علم، اميراسدالله: گفتگوهاي من با شاه، جلد اول، ترجمه گروه مترجمان، تهران: طرح نو، 1371، ص 327.

6_ نگاه كنيد به:

- آبراهاميان، يرواند: ايران بين دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدي و محمد ابراهيم فتاحي، تهران: نشر ني، 1375، ص 541.

- زونيتس، ماروين: شكست شاهانه، ترجمه عباس مخبر، تهران: طرح نو، 1371، ص 139 و 138

7_ محمدي، منوچهر: تحليلي بر انقلاب اسلامي، تهران: اميركبير، 1366، ص 76.

8_ محمدي، پيشين، ص 133.

9_ فالاچي، اوريانا: مصاحبه با تاريخ، ترجمه پيروز

ملكي، تهران: اميركبير، 1357، ص 6 و 5.

10_ علم، پيشين، ج 2، ص 392.

11_ نگاه كنيد به: راجي، پرويز: خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه ح . ا . مهران، تهران: اطلاعات، 1364.

12_ خميني، روح الله الموسوي (امام)، صحيفه نور، جلد اول، تهران: سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1378 ص 590 .

13_ نگاه كنيد به :

- لمبتون، آن كي اس: نظريه دولت در ايران، ترجمه چنگيز پهلوان، تهران: نشر گيو، 1379، ص 114.

- برير، كلر و بلافشه، پير: ايران انقلاب بنام خدا، ترجمه قاسم صنعودي، تهران: سحاب كتاب، 1358، ص 259.

- صميمي، مينو، پشت پرده هاي تخت طاووس، ترجمه حسين ابوترابيان، تهران: اطلاعات، 1374، ص 221.

14_ نگاه كنيد به :

- هاويان، ناصر: نظريه تدا اسكاچيول و انقلاب اسلامي در رهيافتهاي نظري بر انقلاب اسلامي ، ص 177 .

- قره باغي، عباس: اعترافات ژنرال، تهران: نشر ني، 1368 ص 103.

15_ نگاه كنيد به:

- اسكاچپول، تدا: حكومت تحصيلدار، ترجمه محسن امين زاده در رهيافتهاي نظري بر انقلاب اسلامي، قم: معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي، 1377.

- هيكل، محمدحسنين: ايران، روايتي كه ناگفته ماند، ترجمه حميد احمدي، تهران: چاب الهام، 1382، ص 258.

16_ اسكاچپول، پيشين، ص 203 و 202

17_ خميني، روح الله الموسوي (امام)، كشف الاسرار، بي جا: بي نا، 1323، ص 186 و 185.

ولايت فقيه، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1374، ص 9 و 8

منبع:سايت مركز اسناد انقلاب اسلامي

نيروي هوايي ارتش طلايه دار بيعت با انقلاب

نيروي هوايي ارتش طلايه دار بيعت با انقلاب تز شكننده ترين ضربات بر پيكر رژيم شاهنشاهي، حركت شجاعانه پرسنل نيروي هوايي ارتش در 19 بهمن 1357 بود كه بحق مي توان آن را از ايام الله ناميد.

در اين روز،

نظاميان متعهد نيروي هوايي در لباس رسمي ، با حضور در اقامتگاه رهبر بزرگ انقلاب اسلامي در مدرسه رفاه و بيعت با حضرت امام ، سندي از افتخار ، حماسه ، رشادت و ايمان را در برگ هاي زرين انقلاب اسلامي به ثبت رسانيدند. اين حماسه حضور و بيعت قاطعانه ارتش، طليعه خجسته پيوند ارتش با ملت مسلمان و انقلابي بود.

اينگونه بود كه ارتشي كه مهمترين پشتوانه رژيم استبدادي پهلوي مي نمود و با اتكاي به اين ارتش، سردمداران غربي و استكبار جهاني، ايران را جزيره ثبات مي دانستند، بعلت تحولي كه انقلاب در روح انسان ها پديد آورده بود، در خدمت آرمان انقلاب اسلامي درآمد و در طول انقلاب نيز خصوصا در 8 سال دفاع مقدس حماسه هاي پر شوري در دفاع از كيان اسلام و انقلاب آفريد. پايان خدمت به طاغوت :

امام خميني در روز 19 بهمن 57 در جمع پرسنل نيروهاي هوايي فرمودند: «در درود بر شما سربازان امام عصر سلام الله عليه، همانطور كه فرياد زديد، تاكنون در خدمت طاغوت بوديد، طاغوتي كه همه هستي ما را ساقط كرد، طاغوتي كه ما را برده خارجي ها كرد و از امروز در خدمت امام عصر سلام الله عليه و در خدمت قرآن كريم هستيد. ما اميدواريم كه باهم با پيوستگي باهم بتوانيم اين طاغوت ها را تا آخر از بين ببريم و به جاي او يك حكومت عدل اسلامي كه مملكت ما براي خودمان باشد و همه چيز ما به دست خودمان باشد . ما مي خواهيم كه سرنوشت ما را خودمان تعيين كنيم نه سفارت آمريكا و سفارت شوروي . ما مي خواهيم كه مملكت خودمان

را خودمان تعمير كنيم نه يهودي ها و اسراييل . ما مي خواهيم مملكتمان را آزادكنيم ، اختناق در مملكت ما نباشد . ما مي خواهيم ارتش ما آزاد باشد ، اسراييل در آن تصرف نكند ، آمريكا در آن تصرف نكند . درود بر شما كه قدر نعمت خدا را دانستيد و به دامن قرآن پيوستيد . درود به شما كه ترك كرديد حكومت طاغوت را و به حكومت الله پيوستيد . ..»

تصوير بيعت پرسنل نيروي هوايي ارتش به هنگام بيعت و سلام نظامي در مقابل امام خميني كه در روزنامه هاي فرداي آن روز چاپ شد، دژخيمان رژيم را بيش از پيش نا اميد و امواج خروشان انقلابي مردم را فزونتر كرد. واقعه بيعت پرسنل نيروي هوايي ازسوي تحليل گران و ناظران جريانات سياسي بين المللي، اقدامي تاريخي و نقطه عطفي در تاريخ مبارزاتي و انقلابي مردم و نيز حيات ارتش ايران تلقي شد. اكنون تنها سه روز تا پيروزي انقلاب اسلامي باقي است. از سويي ديگر اميد مردم به پيروزي صد چندان مي شود. ضربه اي هولناك بر پيكر فرتوت و در حال متلاشي رژيم وارد مي شود. عمال رژيم كه تا قبل از روز 19 بهمن ماه و قبل از اينكه پرسنل نيروي هوايي با امام خميني (ره) ديدار و بيعت كنند، اميدوار بودند كه خواهند توانست خيزش همه گير و گسترده مردمي را كه از همه لايه هاي اجتماع بودند، مهار كنند و يا به تعبير خود قيام عمومي و مقدس مردم را سركوب و جامعه را آرام كنند، اما به زودي دريافتند كه ذهنيتي غلط است. سران رژيم پهلوي به

شدت خشمگين شده بودند و لذا درصدد انتقام و كشتار پرسنل نيروي هوايي برآمدند. نيروها در حاليكه تصاويري از امام و مهندس بازرگان در دست داشتند و پلاكاردهايي با مضامين حمايت از امام حمل مي كردند، شعار مي دادند: «ما قطره اي از ارتش تو هستيم خميني با امام پيمان وفاداري بستند. عكاس هايي كه در صحنه حضور داشتند، تصاويري از اين صحنه تهيه كردند و بلافاصله فرداي آن روز، عكس هاي حضور پرسنل نظامي در حضور امام بالباس و يونيفورم نظامي در روزنامه ها منتشر شد. بلافاصله بعد از انتشار آن عكس ها، ارتش به تكذيب آن پرداخت و آن را جعلي و مونتاژ شده ناميد. ارتشبد قره باغي در اين زمينه مي گويد:

«غروب روز نوزدهم بهمن ماه آقاي بختيار به من تلفن زده سؤال نمود«روزنامه ي كيهان را ديده ايد؟» گفتم «نه . اظهار كرد: «عكس عده اي از پرسنل نيروي هوايي را در اقامتگاه آقاي خميني چاپ كرده است و اضافه نمود:«معلوم است كه يكي از عكس هاي مراسم سابق را مونتاژ كرده اند». سؤال نمودم «چگونه فهميديد مونتاژ كرده اند». جواب داد: «كاملاً روشن است ضمناً ازسپهبد ربيعي هم سؤال كردم ايشان هم اظهار نمود: ما بررسي كرديم اين عكس مونتاژ شده است و دستور داديم كه در روزنامه ها تكذيب كنند». آقاي بختياراضافه نمود: «تيمسار، شما هم دستور بدهيد تكذيب كنند.»

سپس ارتش طي اعلاميه اي اعلام كرد:

عكس مونتاژ شده و غيرواقعي بودن آن براي هر كسي كه به اصول اوليه ي عكاسي و مونتاژ آشنايي داشته معلوم است و مقاصد شوم تفرقه اندازان وآنهايي كه مي خواهند در صفوف به هم پيوسته و مستحكم ارتش رخنه كرده و ازاين راه به آرمان ها و آرزوهاي خود برسند، كاملاً آشكار است ستاد بزرگ ارتشتاران با جلب توجه هم ميهنان عزيز به

اينگونه اعمال ناجوانمردانه دست اندركاران را به اتهام جعل و نشر اكاذيب به منظور تحريك و اهانت به مقام ارتش كه مبرا از دخالت در امور سياسي است برابر مقررات قانون و كيفر ارتش تحت تعقيب قرار خواهند داد.

اين در حالي است كه هيچ گونه ترديدي در واقعي بودن اين عكس وجود نداشت حسين پرتوي _ عكاس اين عكس _ در مصاحبه اي كه با هفته نامه ي حوادث در شانزدهم بهمن ماه 1372، انجام داد در اين زمينه مي گويد:

«حدود ساعت هفت تا هفت و نيم صبح بود كه به مدرسه ي رفاه رفتم وقتي به آنجا رسيدم ديدم خيابان ها خلوت است ساعت هشت و نيم صبح از همه ي عكاس ها خواستند تا از مدرسه ي رفاه بيرون بروند. در جواب ما كه از مسئولان ستاد بوديم علت را جويا شده بوديم گفتند: «هيچ عكاسي نبايد اين جا باشد. قرار است همافرها در مقابل امام رژه بروند». من به اتفاِ مخابرات رفتم و گفتم دوربين من پيش شما باشد، خودم هم پيش شما مي مانم و عكس نمي گيرم وقتي افسران نيروي هوايي آمدند، با يكي از فرماندهان آنها تماس گرفتم و گفتم «شما كه اين چنين كار بزرگي مي كنيد اگر عكسي گرفته نشود، فردا دولت وقت آن را تكذيب مي كند. بگذاريد من از اين صحنه چند عكس بگيرم ..» آن افسر با چندنفر ديگر هم صحبت كرد و بعد پيش من آمد و گفت «ما الان در شرايطي هستيم كه اگر يكي از افراد و افسران شناخته شوند، بلافاصله وي را دستگير مي كنند ومشكلاتي براي آنها پيش مي آيد». در جواب آن افسر گفتم «اين كار علاج دارد. من راه حلي را به شما پيشنهاد مي كنم و آن اين است وقتي كه امام بالاي

بالكن براي همافرها سخنراني مي كنند و همافرها متوجه سخنان ايشان هستند من از پشت سرشان عكس مي گيرم . آن ها در جواب مي گفتند كه باز هم نمي شود همه ي افسران را براي جلوگيري از شناخته شدن شان كنترل كرد و گفت كه ممكن است بعضي از آن ها در عكس شناسايي شوند. قرار بر اين شد كه دو نفر از همافرها در كنار من بايستند و زماني كه آن ها تشخيص دادند كه كسي به پشت سرش نگاه نمي كند من عكس بگيرم با چنين شرايطي آنها رضايت دادند و من همين كار را كردم در حدود هفت هشت فريم عكس گرفتم و با كسب اجازه از مسئولان كميته ي استقبال از مدرسه ي رفاه خارج شدم از آنجا كه اهميت عكس را مي دانستم بلافاصله با يك تاكسي دربست به روزنامه ي كيهان رفتم و وقتي واقعه را براي شوراي سردبيري تعريف كردم ، همگي آنها به اهميت عكس پي بردند. بعد از اين كه عكس ها حاضر شد به رغم اين كه صفحه ي روزنامه بسته شده بود، آن را عوض كردند و يك عكس هفت ستوني از رژه افسران نيروي هوايي در مقابل امام چاپ كردند.... براي اين كه ثابت شود كه عكس ما مونتاژ نيست آن را به روزنامه ي آيندگان كه آن روزها چاپ مي شد، داديم تا ثابت شودكه ما عكس را مونتاژ نكرده ايم » شهادت پس از بيعت :

عقربه هاي ساعت آرام آرام به نيمه شب مي رسيد. در سالن غذاخوري مركز آموزش نيروي هوايي، سربازان، همافران و درجه داراني كه دل به انقلاب بسته بودند و با رهبر خود امام خميني (ره) بيعت كرده بودند، با شور و شوق اجتماع كرده و مشغول تماشاي فيلم بازگشت رهبرشان به

كشور بودند و از پيروزي نزديك انقلاب سخن مي گفتند. همان روز عكس باشكوه و زيبا و پرخاطره اين نيروهاي انقلابي كه به امام و رهبر بزرگوارشان سلام مي دادند در صفحه اول روزنامه ها چاپ شده بود و ...... ناگاه درب خوابگاه با لگد محكم يك افسر گارد شاهنشاهي باز شد. براي لحظه اي همهمه و هياهويي در مركز آموزش نيروي هوايي طنين انداز شد. آماده باشيد، گاردي ها حمله كردند. به سرعت همه نيروي هوايي با سلاحهاي آماده در برابر نيروهاي گارد جاويدان شاهنشاهي قرار گرفتند. رگبار مسلسها از هر سو باريدن گرفت.

ناگهان غوغاي جنگ آنان مثل بمبي در شهر صدا كرد و نيروهاي مردمي بي اسلحه ولي با خشم انقلابي و مشت هاي گره كرده به سوي پادگان نيروي هوايي در شرق تهران حركت كردند........ وقتي درگيري بين نيروهاي گارد شاهنشاهي با پرسنل نيروي هوايي آغاز شد، مردم با اين خبر كه به داد همافران برسيدبه محل استقرار نيروي هوايي هجوم آوردند و به دفع و عقب راندن نيروهاي گارد مبادرت ورزيدند.

فرداي آن روز روزنامه ها نوشتند:

جنگ خونين لشكر گارد با نيروي هوايي.......

يك فرمانده نظامي مي گويد: هجوم نيروهاي گارد به پادگان نيروي هوايي و دخالت موثر مردم و دفاع از نيروهاي انقلاب نيروي هوايي، نتيجه شيريني در پي داشت و يكبار ديگر ثابت كرد كه مردم، حامي نيروهاي مسلح وفادار به ملت و رهبري هستند و نيروهاي مسلح نيز به صفوف مردم پيوسته اند. اين واقعه موجب شفافيت هرچه بيشتر پيوند ناگسستني و اتصال قواي مسلح به توده هاي مردمي بود و و قايع 19 و 20 بهمن 1357 به دنيا

نشان داد كه ارتش ايران با رهبري انقلاب، بيعت كرده و در صف توده هاي ميليوني قرار گرفته است.

با پيروزي انقلا ب اسلامي نيروهاي ارتش ايران از قيد وابستگي و فرمانبري از مستشاران امريكايي رهايي يافته و زندگي و هويت مستقلي را پي نهادند.

امام خميني قدس سره در مورد رژه تاريخي پرسنل نيروي هوايي چنين فرمودند:

... كاري كه شما عزيزان در اين روزها در روز 19 بهمن انجام داديد از حيث معنويت بزرگترين كارها و با ارزش هاي دنيايي هم بزرگترين ارزش ها بود. آن روزي كه باز پيروزي به آن جا نرسيده بود كه مورد اطمينان باشد و شما در معرض خطر بزرگ بوديد، از جان گذشته و به اسلام پيوستيد و از سپاه اسلام شديد. خداوند اين افتخار را براي شما حفظ كند و شما را در دو جهان سعادتمند فرمايد و آنچه كه بايد به شما عرض كنم اين است كه تا شما تعهد خودتان را به اسلام حفظ كرديد و روابط خودتان يرا با همه ي قشرهاي ملت برادرانه كرديد، اين انقلاب محفوظ خواهد ماند و شما با برادران خودتان كه افراد عزيز اين ملت هستند همدوش براي پيشبرد اين انقلاب به پيش خواهيد رفت و احكام اسلام را يان شاء الله يتعالي در همه جا، در همه ي ايران اجرا خواهيد فرمود، اين الگويي باشد براي همه ي ملت ها و مستضعفان جهان كه ان شاء الله اسلام در همه جا حيات پيدا كند و شما ان شاء الله اين سعادت جاويد را همراه داشته باشيد.

«بحمد الله امروز در بين ارتش، در بين همه ي نيروهاي ارتشي و در بين

همه ي ارگانهاي دولتي، همه ي افراد بحمدالله متكي به اسلام و متكي به خداوند تبارك و تعالي هستند و اگر خداي نخواسته در بين آنها يك نادري پيدا بشود، يك فرد منحرفي پيدا بشود، قهراً با استقامت ملت، با استقامت شما عزيزان، آن هم استقامت پيدا مي كند و شما دلگرم باشيد به اين كه اتكا به خدا داريد. آن كس كه اتكا به خدا دارد منصور است. خداوند وعده ي نصرت به شما داده است مادامي كه شما هم نصرت خدا را بكنيد و نصرت خدا و نصرت دين خدا نصرت بندگان مؤمن خداست. شما به اين عهد باقي باشيد و خداي تبارك و تعالي عهد خود را عمل خواهد كرد. من از خداي تبارك و تعالي سلامت و سعادت همه ي ملت و خصوصاً قواي نظامي و انتظامي و بالاخص شما جوانان عزيز را كه براي ارتش افتخار ايجاد كرديد، از خداي تبارك و تعالي مسألت مي كنم.» (صحيفه ي نور، جلد 16، ص 35، 19/11/1360) مقام معظم رهبري :

فرمانده معظم كل قوا حضرت آيت الله خامنه اي از روز نيروي هوايي چنين ياد كرده اند:

«اين كه ما روز نوزدهم بهمن را يك مقطع به حساب مي آوريم و نيروي هوايي را با اين نام معرفي مي كنيم، اين در حقيقت تكيه بر روي يك مسأله ي ارزشي است كه يقيناً تاريخ قضاوت خواهد كرد، هم چنان كه امروز در مجموعه ي مسايل كمتر مي شود ابعاد آن را دانست و فهميد. همين امروز هم چشم هاي باز و دل هاي بيدار ملت ما قضاوت مي كنند، همان طور كه چند سال

گذشته را قضاوت كردند.

اين خيلي مهم است كه نيروي هوايي سوگلي يك رژيمي، علي رغم همه ي تبليغات و تلقيناتي كه شده است در يك برهه ي حساس، آن شجاعت را و آن آگاهي را پيدا كند كه با ظلم و طغيان صريحاً مقابله كند و خود را به جناح اسلام و حق متصل كند، و اين در روز نوزدهم بهمن اتفاق افتاد. آن چهره هاي جوان و مصمم نيروي هوايي كه بسياري از آنها همين امروز بحمدالله در عداد عناصر مسؤول و كارگزار نيرو حضور دارند و بعضي از آنها هم به شهادت رسيدند، اين ها عليه رژيم وابسته ي پهلوي اعلام موضع كردند و مردم را دلگرم نمودند. اين كار اثر بسيار عجيبي داشت.

من آن روز در خدمت امام شاهد قضايا بودم و ديدم اين تحولي را كه به صورت محسوس دارد در اركان نظام كشور ما تحقق پيدا مي كند. سبقت در جهاد، سبقت در پذيرش ارزش هاي الهي و اسلامي و سبقت در فهميدن حقيقت، يك ارزشي است كه اين ارزش را نيروي هوايي ما همراه با يك ارزش ديگري كسب كرد، كه آن هم عبارت است از: ايستادگي و صدق قول در ميدان هاي خطر. نقش ارزنده ي همبستگي با شكوه پرسنل ارتش و خصوصاً نيروي هوايي در اضمحلال و شكست رژيم، نشان دهنده ي شعور ايماني و انقلابي اين عزيزان فداكار و عشق ورزيدن به آرمان هاي مقدس و آزادي خواهانه ي ملت در اين سرزمين بود كه موجب شد تا علي رغم فشارها و اختناق شديد آن روز، اين عزيزان گام در ميدان مبارزه با ظلم و جور

نظام پهلوي برداشته و يك صدا با ملت دلاور در9 بهمن 1357، حماسه ي پرشكوه اين بيعت را در صفحات تاريخ انقلاب اسلامي ثبت نمايند.عظمت رويداد با شكوه 19 بهمن نه تنها در خاطره ي نسل انقلاب، بلكه در اذهان نسل هاي آتي اين كشور نيز هميشه به عنوان يك حماسه ي جاويدان متجلي و منوّر خواهد ماند. عملكرد نيروي هوائي در طول دفاع مقدس :

شهيد سرلشكر ستاري در باره عملكرد اين نيرو در 8 سال دفاع مقدس مي گويد:

از نيمه ي مهر تا آخر سال 59 ، در بر خورد با توان رزمي دشمن، سنگين ترين حملات را عليه ستون هاي نظامي دشمن داشتيم. چون در آن موقع نيروهاي نظامي و مردمي ما مثل جنگ هاي چريكي عمل مي كردند و هيچ گونه حركت كلاسيك و حساب شده اي عليه دشمن وجود نداشت، نيروي هوايي مأمور تثبيت دشمن بود تا نگذارد بيش از پيش پيشروي كند. در اين راستا مسئووليت حمله به تانك ها ، ستون هاي نظامي و نيروهاي پياده ي دشمن را ما بر عهده داشتيم. يعني نيروي زميني عراق را به وسيله ي نيروي هوايي مهار كرده بوديم. حجم بمباران ها در آن موقع فوق العاده بالا بود و اكثر اين پروازها متوجه نيروي زميني دشمن بود.

ظهر روز اول جنگ، هواپيماهاي عراق پايگاه هاي هواي ما را مورد هدف قرار دادند. بعد از ظهر همين روز هواپيماهاي نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي به پايگاه هاي هوايي عراق حمله كردند كه مي توان گفت 2 ساعت پس از حمله ي دشمن، ما روي اهداف خود در عراق بوديم و اولين بمب ها را به روي خاك دشمن ريختيم. فرداي آن روز

هم 140 فروند هواپيما تقريباً به طور هم زمان در عراق عمليات كردند.

از ديگر روزهاي مهم جنگ، روز هفتم آذر ماه 59 بود. طي اين روز نيروي هوايي از سپيده ي صبح تا غروب در آسمان خليج فارس عمليات داشت و ديگر براي عراق چيزي به نام نيروي دريايي باقي نماند و تا آخر جنگ هم ديگر نتوانست نيروي دريايي خودش را سازماندهي كند. در اين روز تعداد 11 فروند شناور نيرو بر و ناوچه هاي پ – 6 و موشك انداز به وسيله ي شكاري بمب افكن هاي نيروي هوايي ارتش غرق و تعداد هفت فروند هواپيماي شكاري دشمن از نوع ميگ – 23 و سوخو – 22 سرنگون شدند.

در عمليات فتح المبين حضور نيروي هوايي بسيار چشمگير، و بيش از 22 فروند هواپيماي دشمن طي اين عمليات سقوط كرد. در اين عمليات، بمباران در ارتفاع بالا و با سرعتي بيش از سرعت صوت آغاز شد. در عمليات بيت المقدس هم بعد از فتح پادگان حميد و سرازير شدن به سمت خرمشهر، حضور نيروي هوايي بسيار چشمگير بود.

در طول جنگ، ما تقريباً تمام استانداردهاي پرواز را به هم ريخته و بالاترين ركوردها را به دست آورديم. ركورد سوختگيري را در بمباران پايگاه «الوليد» در مرز اردن داشتيم. در اين عمليات چند بار سوختگيري هوايي انجام داديم. انجام عمليات سوختگيري در شب و در هواي طوفاني و رعد و برق، كار بسيار دشواري است كه نيروي هوايي بارها آن را انجام داد، و اين يكي از ركوردهاي پروازي است.

از جمله ركوردهاي پروازي ديگر كه توسط خلبانان نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي بر جاي گذاشته شد، مدت زمان

حضور خلبانان در كابين يك جنگنده در صحنه ي عملياتي بوده كه 9 ساعت مي باشد. يعني خلبانان ما 9 ساعت بدون وقفه بر فراز منطقه ي عملياتي و در ارتفاع پايين پرواز داشتند كه البته خيلي كار مشكل و طاقت فرسايي است و از كشور اسلامي حفاظت و حراست مي كردند.

در مورد تعداد هواپيماهايي كه از عراق مورد هدف قرار داده ايم، بايد به آمارهايي كه تعداد و نوع هواپيماهاي عراق را در شروع جنگ نشان مي دهد مراجعه كنيم. بعضي از هواپيماها اصلاً در طول جنگ نسلشان منقرض شده است. البته عراق در طول جنگ نه هواپيما فروخته و نه از رده خارج كرده است، بلكه نسل آنها توسط ما منقرض شده است. بعضي از انواع آنها هم البته هنوز منقرض نشده و پرواز مي كند. ولي بايد توجه داشته باشيم كه عراق در طول جنگ اصلاً مشكل تعميرات نداشت و همه ي هواپيماهاي قابل تعمير خود را به كشورهاي مادر مي فرستاد و تعمير شده، دريافت مي كرد.

از ديگر كارهاي حماسي نيروي هوايي در جنگ، عكاسي هوايي بود كه در هر عمليات صورت مي گرفت. ما هر روز ساعت 10 صبح اين عمليات را داشتيم و عراق هم مي دانست ولي كاري نمي توانست بكند. با سرعتي نزديك به دو برابر صوت و در ارتفاع بالا ، هر روز مأموريت هاي ويژه اي را در اين رابطه انجام مي داديم و اين شكست بزرگ روحي و كوبنده اي براي دشمن بود كه مي ديد و مي فهميد ولي هيچ كاري نمي توانست بكند.

در عمليات بدر و خيبر هم نيروي هوايي مشاركت تنگاتنگ و

سنگين با سپاه داشت. البته عمليات والفجر 8 به معناي واقعي يك نقطه ي عطف در نيروي هوايي بود.

از ديگر خدمات نيروي هوايي در دوران هشت ساله ي دفاع مقدس حفاظت و حراست از نفتكش ها بود. از آن جا كه تأمين هزينه ي جنگ ارتباط مستقيم با صدور و فروش نفت داشت، از اين رو عراق تصميم گرفته بود با قطع صدور نفت ايران از طريق حمله به جزيره ي خارك و نفتكش ها ، موجبات تضعيف نيروهاي ما را فراهم آورد، و در اين راه، غرب كمك هاي بسياري به او كرد. به عنوان مثال، غربي ها هواپيماهاي سوپر اتاندارد كه براي نيروي دريايي توليد مي شد و مي توانست با پرتاب موشك هاي ضدِ كشتي "اگزوست" در روز يا شب تهديدات جدي و وسيعي را در ارتباط با استراتژي قطع صدور نفت ايران، متوجه جزيره ي خارك و لنگرگاه كشتي هاي نفتكش و كاروان هاي كشتي تجارتي در خليج فارس بنمايد در اختيار رژيم بعث عراق قرار دادند. هم چنين جهت رفع نقاط ضعف عراق در پروازهاي دشوار در شب بر روي آب، هدايت اين هواپيماها در فاصله اي بسيار دور از مراكز فرماندهي و كنترل نيروي هوايي، با قرار گرفتن هواپيماهاي «آواكس» امريكا و عربستان در شبكه و هم چنين حضور ناوشكن هاي امريكايي در نقاط تعيين شده كه عملاً به صورت نقطه نشانه هاي روي آب و دستگاه هاي كمك ناوبري در روز و شب، هدايت قسمت هايي از پرواز خلبانان عراق را به عهده داشتند.

در آن زمان وضعيت طوري بود كه وقتي هواپيماهاي شكاري ايران براي درگيري و رويارويي با حريف به سمت هواپيماهاي عراقي هدايت مي شدند، هواپيماهاي عراقي

به سمت ناوشكن هاي امريكايي و سواحل جنوبي خليج فارس رفته و با پناه گرفتن در حريم استقرار شناورهاي بيگانه و بهره گيري از حدود قلمرو فضايي دوَل جنوبي خليج فارس و سوء استفاده از احترام جمهوري اسلامي ايران به اصول و قوانين بين المللي، از معركه خارج مي شدند. نيروي هوايي ما در اين مقطع از جنگ مسؤوليت بسيار سنگيني در حمايت و پشتيباني از عمليات دريايي به عهده داشت.

با همه ي حمايت هايي كه از كل استراتژي جنگي عراق در منطقه مي شد، بخصوص حمايت هاي چشمگير بين المللي از نيروي هوايي آن كشور ، با اين وجود عراق موفق به قطع صادرات نفت جمهوري اسلامي نگرديد. به طور مثال، طبق آمار موجود از بهار سال 1361 تا پاييز 1363، با انجام 40 نوبت حمله و بمباران به جزيره خارك ، عراق نتوانست خلل مهمي در صدور جريان نفت از اين جزيره استراتژيك ايجاد نمايد. اين در حالي بود كه تعداد قابل توجهي از هواپيماهاي حمله ور شكاري بمب افكن خود را در مصاف با شبكه ي دفاع هوايي اين جزيره از دست داده، حمله هاي بسيار زيادي به اين جزيره نيز قبل از هر اقدامي توسط نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران خنثي گرديده بود. يك فروند از هواپيماهاي سوپر اتاندارد كه پيش بيني مي شد بتواند در جنگ نفتكش ها تعادل قوا را بر هم زده و تا حدودي براي عراق سرنوشت ساز باشد، در همان ابتداي عملياتشان مورد اصابت موشك هاي هواپيماهاي شكاري رهگير نيروي هوايي جمهوري اسلامي ايران قرار گرفت و در آب هاي خليج فارس سرنگون گرديد. گزارش تأييد نشده اي از اصابت و سرنگوني

دومين هواپيما نيز حكايت مي نمود كه عراق ناگزير 2 فروند سوپراتاندارد باقي مانده از مجموع هواپيماهاي استيجاري را به فرانسه بازپس فرستاد.

در بمباران هاي ارتفاع بالا توسط هواپيماي ميگ 25 نيز ، عراق نتوانست آن طوري كه كارشناسان نظامي پيش بيني مي كردند موفق به انهدام تأسيسات و اسكله هاي جزيره ي خارك گردد و با از دست دادن يك فروند ميگ 25 در مصاف با شكاري رهگيرهاي نيروهاي هوايي، براي آگاهان نظامي قطعيت يافت كه قطع صدور نفت ايران با استفاده از اين شيوه ها توسط نيروي هوايي عراق ميسر نخواهد شد. در ارزيابي نيروهاي هوايي دو كشور، در جنگ نفتكش ها، نيروي هوايي جمهوري اسلامي ايران نشان داد كه علي رغم نابرابري كمّي در مقابل دشمن و حمايت هاي بي دريغ بين المللي از عراق، با برخورداري از فاكتورهاي روحيه ي جنگندگي و ايثار، شناخت صحيح و پيش بيني تاكتيك هاي مناسب براي مقابله با نيروي هوايي عراقي و تلاش خستگي ناپذير و بي وقفه، به خوبي در مقابل تهاجمات ايستادگي كرده و قطع صدور نفت ايران را غير ممكن نمود و عبور كشتي هاي تجاري ، بارگيري و تخليله در بنادر ايران را تضمين و زنجير اقتصاد جنگ در ايران تا روز برقراري آتش بس كماكان حفظ و به صورت پويا تداوم يافت.

از ديگر خدمات ارزنده و بسيار مهم نيروي هوايي كه شايد با ارزش تر از جنگ هاي عملياتي اين نيرو باشد، جنگ وابستگي و حركت در جهت خودكفايي است. همان طوري كه مي دانيد نيروي هوايي تجهيزات پيشرفته ي امريكايي در اختيار داشت. روزي كه امريكايي ها از اين مملكت رفتند، بعضي از اين تجهيزات هنوز مورد بهره

برداري قرار نگرفته بود و آنها با تمسخر مي گفتند همين روزها دوباره بر مي گرديم.

وقتي كه ما عنوان مي كنيم هواپيماي اف 14، هواپيماي بسيار خوبي است و يا سيستم موشكي «هاك» پيچيده است، ارزش اين اف 14، و ارزش سايت موشكي «هاك» در اين است كه آن اف 14، با شليك موشك ، هواپيماي دشمن را سرنگون كند. پس اين هواپيما خلاصه مي شود در آن عملياتي كه به ساقط كردن هواپيماي دشمن مربوط مي شود، و يا آن سيستم موشكي زمين به هوا كه بايد هواپيماي دشمن را ساقط كند. اين دو عنصر اقلامي بسيار پيچيده هستند كه اگر يك قطعه ي آن از كار مي افتاد ادامه ي انجام كار براي ما مشكل مي شد. اين اقلام كه « اقلام زمان دار» ناميده مي شوند بايد هر دو سال و يا هر سه سال و يا شش ماه و يا حتي يك ماه عوض شود. اين ها موادي شيميايي و يا غير شيميايي دارند كه مثل دارو از بين مي روند و بلافاصله بايد عوض شوند و گرنه آن حالت خودش را از دست مي دهد و در نتيجه آن سرعت لازم را به خود نمي گيرد.

نهايتاً روي تمام اين اقلام زمان دار و الكترونيكي و غيره در نيروي هوايي و در بخش هاي مختلف كشور كار شد. شايد براي هر قطعه ي آن سال ها وقت صرف و تحقيقات بسيار بالايي صورت پذيرفت تا اين كه در كشور ساخته شد. پرسنل محقق و مبتكر نيروي هوايي در اين راه تا آن جا پيش رفتند كه حتي در بعض موارد توانستند به نقشه ي

طراحي قطعات برسند و سپس طراحي جديد بكنند ، تا بدانجا كه به تغييرات پيشرفته اي در اين زمينه دست زدند، به اين صورت كه ممكن است 5 قطعه كه در يك دستگاه بوده و 5 كار را انجام مي داده است ، پرسنل فني نيروي هوايي يك قطعه ساختند كه حجمش از آن 5 قطعه و حتي از تك تك آنها كمتر است و كار آن 5 قطعه را نيز به تنهايي انجام مي دهد.

وقتي جنگ آغاز شد، يك هواپيماي نيروي هوايي مي توانست يك نوع موشك خاص را حمل كند، ولي همان هواپيما، اواخر جنگ شش نوع موشك به زيرش بسته شده و مي جنگيد، بدين صورت كه هر نوع موشك از آفندي گرفته تا پدافندي را هماهنگ كرده و با اين هواپيما تطبيق داده بودند.

در دوران جنگ تبليغات دشمن و جهان استكبار چنين وانمود مي كرد كه نيروي هواي ما ضعيف شده و از بين رفته است، اما هر بار كه عملياتي انجام مي شد و نشانه هايي از قدرت انقلاب را مشاهده مي كردند، مي گفتند احتمالاً مشاورين و مستشاران كره اي و فيليپيني پيدا شده اند كه اين ابتكارها صورت گرفته است.

سيستم پدافند كشور توسط امريكايي ها به نحوي طراحي شده بود كه كشوري مثل ايران نمي توانست با پوشش هوايي منطقه اي از مرزهاي خود دفاع كند و فقط اين سيستم مي توانست از پايگاه هوايي و رادار دفاع كند. جنگ در چنين شرايطي شروع شد، و از سوي ديگر ما هيچ آموزشي در اين رابطه نداشتيم و قبلاً همه ي اين كارها توسط مستشاران خارجي طراحي مي شد و يك

تعمير ساده را هم نيروهاي داخلي بر عهده نداشتند. با اين وجود در طول سال هاي جنگ متخصصين داخلي توانستند سرتاسر كشور را پوشش دفاعي بدهند. به عنوان مثال در شرايطي كه آن قدر تكنولوژي و هواپيماهاي مدرن و وسايل ضد ِرادار به عراق تزريق شده بود كه روشهاي معمول كلاسيك هم به درد مقابله با آنها نمي خورد، شهيد سرلشكر بابايي به اتفاق تعدادي افراد دلسوز و متعهد با تغيير روش هاي كلاسيك توانستند تحولي در اين مقوله ايجاد كنند ، كه نتيجه ي آن در عمليات والفجر 8 به دست آمد. در اين عمليات روزهايي وجود داشت كه هشت تا ده فروند هواپيماي عراقي در منطقه سرنگون مي شد.

نيروي هوايي برنامه ي بازسازي خود را حدود دو سال قبل از قبول قطعنامه ي 598، شروع كرد و عملاً از نظر سازماندهي و فرهنگي، انقلاب در آن به وجود آمد. اين نيرو در سازماندهي و تخصص ها، داراي سيستم امريكايي بود. قبلاً هم هر تغييراتي كه در نيروي هوايي امريكا مي شد به ايران منتقل و عيناً بر روي سازمان ها پياده مي شد. در آموزش ها هم تمام كتب و مدارك كه در آن جا تهيه شده بود با اندك تغييراتي در ايران مورد استفاده قرار مي گرفت.

نيروي هوايي در طول اين مدت چند بار به طور ريشه اي تجديد سازمان شد. در زمينه ي آموزش پس از 5 سال مطالعه به جايي رسيد كه سيستم امريكايي قبلي به كلي تغيير كرد و سيستم ارتقايي آموزش و رسيدن به مهارت ها با توجه به امكانات كشور و شرايط مورد نياز به وجود آمد كه مي توان گفت انقلابي در

اين نيرو به وجود آورده است. به عنوان مثال پايه گذاري دانشگاه هوايي كه امروز اصل نياز نيروي هوايي را بر مبناي اتكاي كامل به خود آموزش مي دهد، مي تواند منشأ تغيير بنيادين در اين نيرو شود.

در كنار همه ي اين كارها به بازسازي تجهيزات مي توان اشاره كرد. گزارش هاي متعددي كه درباره ي بازسازي و بازيابي هواپيماهاي سانحه ديده در نيروي هوايي منتشر شده، خود گواهي است بر فعاليت هايي كه در اين زمينه انجام گرفته و مي گيرد. هواپيماهايي كه گاهي نيم ساعت در آتش سوخته اند در ايران بازسازي شده اند و در حال حاضر پرواز مي كنند. هواپيماهايي كه در آسمان رها شده و خلبان از آن بيرون پريده و اين هواپيما سقوط كرده، بازسازي شده و امروز پرواز مي كند.

هواپيماهاي موجود خط اول ما كه داراي سيستم امريكايي بوده امروز بحمدالله به عنوان يك سيستم و تشكيلات خيلي خوب در حال پرواز است و امروزه بهترين هواپيماهاي خط اول جهان به خدمت نيروي هوايي درآمده است.

اين ها امكاناتي هستند كه نيروي هوايي بسيار خوب، به سرعت، با قاطعيت و در كمترين زمان آموزش، به خدمت گرفته است. نيروي هوايي ما شايد از نظر سرعت در آموزش وسايل و تجهيزات جديد، در جهان نمونه باشد.»

تقدير از نيروي هوايي توسط فرمانده كل قوا مقام معظم كل قوا حضرت آيت الله خامنه اي در مورد خدمات ارزنده ي نيروي هوايي در جهت رهايي از وابستگي ها در جنگ و پس از آن چنين مي فرمايند:

يبسياري از ابتكاراتي را كه امروز شما در داخل نيروي هوايي داريد انجام مي دهيد، مرهون همان روحيه ي خودكفايي است

كه در دوران جنگ به وجود آمد، و الا روز اول جنگ هواپيما بسيار داشتيم، قطعات يدكي زياد داشتيم، هواپيماي آماده هم داشتيم، اما آنچه كه نداشتيم خودجوشي بود و اين خودجوشي به مرور به وجود آمد.

من فراموش نمي كنم چند روزي از شروع جنگ تحميلي گذشته بود كه مسؤولان نيروي هوايي يك فهرستي به دست من دادند. اين فهرست نشان مي داد كه ما تا اين مقطع زماني كه حداكثر حدود سي و چند روز مي شد، تمام هواپيماهايمان زمين گير خواهند شد.

اف 14 هامان، هواپيماهاي ترابري و هواپيمايC-130 هم همين طور، كه وقتي به اين فهرست نگاه مي كرديم معلوم بود ما يك ماه و نيم ديگر هيچ هواپيماي قابل پروازي نخواهيم نداشت.

اين ها براي يك ملت مصيبت است. يك عده اي آن روز خيال مي كردند ما از بين رفتني هستيم. امريكايي ها هم فكر مي كردند كار تمام شده و اين جنگ ظرف يكي دو ماه و حداكثر شش ماه، تمام وسايل هوايي و غيرهوايي جمهوري اسلامي را از بين خواهد برد و بعد اين ملت مجبور مي شود دست هايش را بالا ببرد.

ليكن حقيقت روشن اين است كه اين ملت در مقابل همه ي توطئه ها به خودسازي و درون سازي و خودجوشي پرداخت. امروز شما چيزي داريد كه يك ملت به آساني آن را به دست نمي آورد و آن اتكاي به نفس و كشف قدرت دروني و نفساني و قدرت ذاتي است، و به همين دليل است كه شما امروز بسيار قوي تر از آن روزها و از همه گذشته نيروي هوايي و ارتش در دوران تاريخ هستيد.

حقيقت انكار ناپذير اين است كه

ملت ايران با همين روحيه در مقابل ابرقدرت ها – كه جداً تصميم داشتند اين ملت را از پا در بياورند – ايستاد و پيروز شد و ابرقدرت ها ناكام ماندند.

منابع :

پايگاه مركز اسناد انقلاب اسلامي ايران

پايگاه صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران

پايگاه فرهنگي اجتماعي پرسمان

صحيفه ي نور، جلد 16، ص 35، 19/11/1360

پايگاه تبيان

پايگاه اطلاع رساني ارتش جمهوري اسلامي ايران

پايگاه يادمان صداي مردم (رژه همافران نيروي هوايي مقدمه پيروزي بزرگ نوشته داوود قاسم پور) هيه كننده : حسن نجفي

منبع : راسخون

ا

شاه در سفر بي بازگشت

شاه در سفر بي بازگشت از 26 دي 1357 كه محمدرضا پهلوي در بحبوحه انقلاب اسلامي از ايران گريخت تا 5 مرداد 1359 كه در بيمارستان رمادي قاهره درگذشت، در سرگرداني و آوارگي بود.

او در اولين مرحله از سفر بدون بازگشت خود وارد آسوان مصر شد و به هنگام ورود به مصر مورد استقبال رسمي و تشريفاتي انورسادات رئيسجمهور اين كشور قرار گرفت.

سادات، ميهمانان را به هتلي در يك جزيره مصنوعي در وسط رود نيل انتقال داد. شاه يك هفته در اين هتل اقامت كرد. سپس در دوم بهمن 1357 با بدرقه رسمي سادات، مصر را به قصد مراكش ترك كرد. گرچه شاه به دعوت پادشاه مراكش به آن كشور رفت ولي در «رباط» از آن تشريفات رسمي كه در مصر به عمل آمد خبري نبود.

ملك حسن پس از ديداري كوتاه و رسمي با شاه، ترتيب انتقال وي و همراهانش را به كاخ «جنانالكبير» در حومه پايتخت داد. شاه 67 روز در اين كاخ كه در وسط باغ بزرگي بنا شده بود، ماند. در طول اين مدت از يكسو امامخميني از نوفللو شاتو به تهران آمد

و 10 روز بعد انقلاب اسلامي در 22 بهمن 1357 به پيروزي رسيد و از سوي ديگر در مدت زمان دو ماهه اقامت شاه در مراكش، اكثر درباريان و اطرافيان شاه كه وي را در خروج از ايران به مصر و از آنجا تا مراكش همراهي كرده بودند، به تدريج او را رها كرده و رهسپار اروپا و امريكا شدند. تنها جمعي از خدمه بودند كه شاه را هنگام ترك مراكش همراهي كردند. از سوي ديگر دولت مراكش نيز به دليل آنكه تصميم گرفته بود روابط سياسي با جمهوري اسلامي ايران را حفظ كند مايل نبود اقامت شاه طولاني شود. اين موضوع را خود شاه و اطرافيانش نيز از فحواي مقالات مطبوعات مراكش فهميده بودند.

شاه تصميم داشت رهسپار آمريكا شود اما مقامات آمريكائي به دليل اوجگيري بحران سياسي در روابط تهران و واشنگتن، مايل به پذيرائي از وي نبودند. اردشير زاهدي از جمله كساني بود كه در آن روزها دائماً در تلاش براي يافتن جائي جهت اقامت شاه بود. او كه در «سنموريتس» سوئيس و همچنين در كنار درياچه ژنو، 2 خانه ويلائي داشت تصميم گرفته بود شاه را به آنجا انتقال دهد اما دولتمردان سوئيس مايل نبودند روابطشان با دولت جديد ايران به خاطر وفاداري به رئيس يك دولت سرنگون شده به خطر بيفتد.

محمدرضا پهلوي در شرائطي كه نتوانسته بود كشوري را به عنوان پناهگاه بيابد، به پيشنهاد مشترك راكفلرو كيسينجر مجبور شد به «باهاما» در آمريكاي مركزي،1 برود. اين سفر با هواپيماي اختصاصي شاه حسن مراكشي صورت گرفت زيرا خلبان معزي چند روز پس از آنكه شاه و همراهانش را به رباط رساند،

با موافقت شاه، مراكش را به مقصد تهران ترك كرد. 2 هواپيما صبح روز 10 فروردين 1358 فرودگاه رباط را به مقصد جزاير باهاما ترك كرد. در فرودگاه باهاما هيچ يك از مقامات دولتي براي پذيرائي از شاه حضور نيافتند و شاه و همراهان توسط «رابرت آرمائو» عضو ارشد «سيا» و دوست اشرف پهلوي به مقصد از پيش برنامهريزي شده هدايت شدند. شاه، همسرش و يك پيشخدمت به يكي از جزاير و بقيه همراهان به جزيره ديگر برده شدند. به شاه و فرح اجازه خروج از جزيره داده نشد. شاه 70 روز در اين جزيره به سر برد. انتشار خبرهاي مربوط به برقراري نظام جمهوري اسلامي در 12 فروردين 1358، شناسائي جهاني جمهوري اسلامي ايران، اعدام هويدا و امراي ارتش شاه در ايران، ورود عرفات به تهران، تبديل سفارت اسرائيل به سفارت فلسطين، تعقيب بينالمللي شاه و تشديد بيسابقه مراقبتهاي امنيتي براي حفظ جان شاه و ممانعت از ربوده شدن وي، بدترين خبرها و رويدادهائي بود كه شاه طي 7 هفته اقامت خود در باهاما با آنها مواجه شده بود. علاوه بر اين، در همين مجمعالجزاير بود كه شاه توسط پزشكان اعزامي از فرانسه، از بيماران سرطان لنفاويش مطلع شد. 3

شاه و باقيمانده همراهان روز 20 خرداد 1358 با يك هواپيماي كرايهاي از باهاما راهي مكزيك شدند و در يك خانه ويلائي كه قبلاً براي اقامت آنان در نظر گرفته شده بود، مستقر شدند.

گفته ميشود وزارت خارجه مكزيك مايل به ورود شاه نبود اما «خوزه لوپز پورتيلو» رئيسجمهور آن كشور تحت فشار آمريكا مجبور شده بود، وي را در حومه مكزيكوسيتي براي مدتي اقامت دهد.

شاه و معدود همراهان وي مدت 4 ماه در اين اقامتگاه ماندند.

در دوازدهمين روز اقامت آنان در مكزيك _ دوم تير 1358 _ انورسادات از پارلمان مصر تقاضا كرد قطعنامهاي تصويب كند و به شاه اجازه دهد تا به عنوان «پناهنده سياسي» براي هميشه در مصر بماند. در پارلمان مصر از اين پيشنهاد با كفزدنهاي بسيار، استقبال شد.

4 هفته پس از ورود شاه به مكزيك بيماري وي تشديد شد. او يك تومور سرطاني بدخيم در ناحيه گردن داشت و از يرقان شديد نيز رنج ميبرد. پس از 4 ماه اقامت در مكزيك وي مطلع شد كه دولت كارتر با سفر او به آمريكا صرفاً با هدف معالجه بيماريش موافقت كرده است. از اين رو در 30 مهر، مكزيكوسيتي را به مقصد بيمارستان نيويورك _ همان بيمارستاني كه 17 ماه پيش اميراسدالله علم وزير پيشين دربار به بيماري مشابهي در آن درگذشت _4 تر ك كرد و به مدت 54 روز در آنجا بستري شد در اين مدت دو بار تحت عمل جراحي طحال و كيسه صفرا قرار گرفت. كمتر از دو هفته پس از ورود شاه به اين بيمارستان، سفارت آمريكا در تهران به تصرف دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در آمد و اين امر بيش از پيش كارتر را به صحت ديدگاههايش كه مايل نبود شاه به آمريكا بيايد، متقاعد كرد. دستور مسدود ساختن دارائيهاي ايران در بانكهاي آمريكائي _ 22 آبان 1358 _ واقعه ديگري بود كه اوضاع را پيچيدهتر كرد.

مشاهده خشم ضد آمريكائي مردم ايران و اصرار آنان براي تحويل گرفتن شاه، از تلويزيون اتاق بيمارستان نيويورك از جمله مهمترين نگرانيهاي شاه

بود. علاوه بر اين خبر آزاردهنده ديگر اين بود كه به شاه اطلاع داده شد به محض بهبودي نسبي بايد خاك آمريكا را ترك كند.

در همين حال سفير مكزيك نيز به همراهان شاه اطلاع داد كه بعد از تصرف سفارت امريكا در تهران، دولت مكزيكوسيتي به خاطر حفظ روابط سياسي خود با حكومت تهران مايل به ميزباني مجدد شاه نميباشد. بدترين لحظه شاه و همسرش زماني بود كه در 11 آذر 58 از بيمارستان نيويورك مرخص شدند ولي هنوز مقصدي براي سفر نداشتند. در نتيجه آنان با يك هواپيماي نيروي هوائي آمريكا به مقصد تكزاس پرواز كردند تا 2 هفته باقي مانده از رواديد خود را در آنجا در داخل آپارتماني كوچك بگذرانند. اما در حين راه به همراهان آمريكائي خبر رسيد كه آپارتمان مزبور هنور آماده نيست. در نتيجه شاه و همسرش به مكاني كه بعداً معلوم شد، تيمارستاني براي نگهداري بيماران رواني است برده شدند. با ورود به اين مكان همسر شاه براي نخستين بار با داد و فرياد به همراهان آمريكائي خود اعتراض كرد و گفت: «آيا ما در اينجا زنداني هستيم؟ آيا كارتر ما را زنداني كرده است؟ ما در اين جا ديوانه خواهيم شد؟ بايد بيرون برويم و ..........»?

براي فرونشاندن اعتراضات همسر شاه تلفن در اختيار وي گذاردند و او توانست بستگان خود را در جريان قرار دهد. پس از چند ساعت آنان به آپارتمان مورد نظر در پايگاههاي نظامي «لك لند» تكزاس برده شدند.

مقامات آمريكائي با پايان مهلت اقامت شاه در آمريكا به وي اطلاع دادند كه به دليل عواقب ناشي از تصرف سفارت آمريكا در تهران امكان تمديد

رواديد وي وجود ندارد و به همين دليل در پاناما جائي مناسب براي اقامت وي و همسرش در نظر گرفته شده است. شاه كه غير از پذيرفتن، چاره ديگري نداشت به اتفاق همسرش در 24 آذر 1358 با هواپيماي نيروي هوائي آمريكا از فرودگاه تكزاس به پاناما در آمريكائي مركزي برده شدند.

وقتي شاه و همسرش در فرودگاه پايگاه هوائي «هوارد» در پاناما سيتي از هواپيما خارج ميشدند جز جمعي از سربازان گارد ملي پاناما، افسران امنيتي ، دستياران «عمر توريخوس»6 و سفير آمريكا كسي در فرودگاه نبود. شاه، همسرش و پزشك مخصوص آنها با هليكوپتر از فرودگاه به يك پايگاه در جزيرهاي به نام «كونتا دورا» متعلق به پاناما انتقال داده شدند.

توريخوس روز 25 آذر به ملاقات شاه آمد. او در پايان اين ملاقات به يكي از مشاورينش گفت «شاه مانند پرتقالي است كه تا آخرين قطره آبش را گرفتهاند و تفالهاش حتي به درد غذاي خوكها هم نميخورد. اين سرانجام كسي است كه كشورهاي بزرگ او را چلاندهاند، شيرهاش را كشيدهاند و تفالهاش را دور انداختهاند.»7

شاه و همسرش در پاناما با دو دردسر عمده مواجه شدند. نخست شدت گرفتن بيماري شاه كه وي مايل نبود پزشكان پانامائي بدون اطلاع از ماهيت و عمق بيماريش معالجات را از صفر شروع كنند؛ او بويژه از نگراني پزشكان پانامائي از عواقب جراحي خبر داشت.

ديگري اطلاعاتي بود كه براساس آن مقامات وزارت خارجه دولت ايران در تماس مداوم با مقامات پانامائي بودند تا بتوانند راهي براي استرداد شاه بيابند.8 راه رهائي از اين دو دردسر، خروج شاه و همسرش از پاناما بود.

با همه اين مشكلات، شاه و همسرش

100 روز در پاناما ماندند و سپس به اصرار رئيس جمهور مصر و همسرش، روز سوم فروردين 1359 با يك هواپيماي پانامائي رهسپار قاهره شدند. اين بار نيز در فرودگاه مصر انورسادات و همسرش استقبال رسمي از شاه به عمل آوردند. شاه روز 8 فروردين در بيمارستان معادي قاهره تحت عمل جراحي طحال و كبد قرار گرفت. آزمايشهاي انجام شده بر روي بافتها نشان ميداد سرطان بدخيم تمامي سيستم خون و كبد وي را فرا گرفته است. با ورود شاه به مصر مجلس نمايندگان اين كشور نيز دستور رئيسجمهور در مورد تصويب طرح اعطاي پناهندگي به شاه را به اجرا در آورد. ورود شاه همچنين از يكسو خشم مردم ايران عليه آمريكا و حكومت مصر را برانگيخت و از جانب ديگر سبب رنجش خاطر گروههاي اسلامي مصر گرديد و تظاهراتي را در قاهره و چند شهر ديگر با هدف واداشتن دولت به اخراج شاه براه انداخت. تشخيصهاي گروهاي مختلف پزشكي راجع به درمان شاه و تجويز راهحلهاي مختلف، خود يكي از عوامل نگران كننده براي شاه بود. شاه در مصر دو بار مورد عمل جراحي قرار گرفت و بهبود نيافت. او در كاخ قبه كه معمولا در اختيار سران كشورهاي بازديد كننده از مصر قرار ميگيرد برده شد.

آخرين مصاحبه شاه قبل از مرگش، در خرداد 1359 در همين كاخ صورت گرفت. وي در اين مصاحبه كه با «كاترين گراهام» مدير مؤسسه مطبوعاتي واشنگتن پست انجام داد، از بيمهري رهبران دولتها كه مايل به پذيرفتن وي نبودند، از فرصتطلبي دولتمردان آمريكائي و انگليسي و از اينكه در برابر انقلاب ايران دست به كشتار بيشتر و بيرحمانه

تر نزد اظهار تاسف كرده است.

حال عمومي شاه در اقامت دومش در مصر هفته به هفته و ماه به ماه وخيمتر شد. آزمايشات انجام شده در ماههاي خرداد و تير 1359 نشان ميداد كه عفونت تمامي بدن وي را احاطه كرده است. در اولين روزهاي مرداد تيم پزشكي اعزامي از فرانسه نسبت به نجات جان شاه اظهار نااميدي كرد و محمدرضا پهلوي 4 ماه پس از سفر دوم خود به مصر در 5 مرداد 1359 درگذشت .جسد شاه در مسجد زيدالرفاعي، جائي كه معمولاً اجساد پادشاهان مصر در آن دفن ميشد، به خاك سپرده شد. جنازه رضاخان پدر شاه نيز كه در 1323 در آفريقاي جنوبي درگذشت براي مدت 6 سال در مصر و در همين مسجد نگهداري ميشد.?

شاه در حالي درگذشت كه 9 ماه از گروگانگيري ديپلماتهاي آمريكائي در تهران ميگذشت و استرداد شاه به ايران از جمله شرائط آزاد كردن ديپلماتها اعلام شده بود. از اين رو هيچ يك از كشورها حاضر به پذيرفتن شاه نبود. منابع: _ بحران، هاميلتون جردن، نشر نو.

_ آخرين سفر شاه، ويليام شوكراس، نشر البرز.

_ ماموريت در ايران، ويليام سوليوان، انتشارات هفته.

_ ماموريت در تهران، خاطرات ژنرال هايرز، انتشارات اطلاعات.

_ دادستان انقلاب، محمود طلوعي، نشر علم.

_ آرشيو روزنامههاي كثيرالانتشار. پي نوشت : 1_ مجمعالجزاير «با هاما» متشكل از 700 جزيره كوچك و بزرگ در اقيانوس اطلس، در شرق كوبا و جنوب فلوريداي آمريكا قرار دارد و از مراكز عمده داد و ستد مواد مخدر توسط قاچاقچيان بينالمللي به شمار ميرود.

2_ سرهنگ معزي به هنگام ورود به فرودگاه مهرآباد مدعي شد از اينكه به وطنش بازگشته خوشحال است. اما

اين ادعا دروغي بيش نبود و وي كمي بعد، رجوي سر كرده سازمان مجاهدين خلق _ منافقين _ و بنيصدر را با همان هواپيما به فرانسه برد و ديگر باز نگشت.

3_ «ژان برنار» خونشناس فرانسوي كه بيماري سرطان شاه را به وي متذكر شد، قبلاً در 30 فروردين 1353 پس از معالجه شاه در تهران وي را از ابتلاء به نوعي سرطان خون مطلع كرده بود، ولي شاه اين طبابت را جدي نگرفت.

4_ اسدالله علم در 25 فروردين 1357 به بيماري سرطان خون در بيمارستان نيويورك درگذشت. به مقاله «امير اسدالله علم كيست؟» در سايت مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي مراجعه شود.

5_ آخرين سفر شاه، ويليام شوكراس، ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوي، نشر البرز، ص 381.

6_ ژنرال عمر توريخوس رهبر پاناما در 1968 با كودتا عليه حكومت «آرياس» به قدرت رسيد. او در 1981 بر اثر سانحه سقوط هليكوپتر كشته شد وژنرال نوريهگا فرمانده گارد ملي پاناما قدرت را در اين كشور بدست گرفت.

7_ آخرين سفر شاه، همان، ص 414.

8_ روز سوم بهمن 1358 وزارت خارجه ايران اعلام كرد كه شاه در پاناما بازداشت شده است. اين اعلام متعاقب تماس قطبزاده با يكي از مقامات پانامائي صورت گرفت كه طي آن مقام مزبور به وزير خارجه ايران قول داده بود شاه تحت نظر قرار دارد. هدف قطبزاده از انتشار اين خبر دروغ، تقويت موقعيت خودش در اولين انتخابات رياست جمهوري ايران بود. انتخابات دو روز بعد برگزار شد و بنيصدر به رياست جمهوري رسيد.

9_ رضاشاه نيز در 4 مرداد 1323در تبعيدگاه خود در ژوهانسبورگ مرد. به مقاله «پرونده رضاخان» در سايت مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي

مراجعه شود.

وقايع شانزدهم بهمن سال 1357

وقايع شانزدهم بهمن سال 1357 شش روز تا يوم الله 22 بهمن مانده است سراسر كشور از دورترين شهر و روستا تا تهران ، پايتخت كشور و قلب انقلاب ،زن ومرد و پير و جوان يكپارچه عليه دولت غير قانوني بختيار ( نو كر بي اختيار ) شعار مي دهند . شاهپور بختيار رجز مي خواند و همه را تهديد مي كند . مردم اما بر شهر ها حاكميت دارند . كميته هاي مردمي سخت مشغول كمك رساني به خانواده هاي مستضعف اند. هر ساعت بايد انتظار وقايع تازه را داشت .

*در تمام شهرستانها راهپيمايي و تظاهرات به طرفداري از آيت الله العظمي امام خميني و عليه رژيم و دولت بختيار همچنان ادامه دارد .

*امام خميني در مدرسه علوي تهران به مناسبت معرفي آقاي مهدي بازرگان به عنوان نخست وزير دولت موقت و در حضور بيش از چهار صد تن از خبرنگاران داخلي و خارجي رژيم پهلوي را رژيمي غير قانوني دانستند و اطاعت از دولت موقت را واجب شمردند . ايشان در بخشي از سخنانشان تصريح كردند : آقايان آشفتگي چند ساله ملت ما را مي دانند . مطلعند كه تمام دستگاههاي ملي و دولتي فلج شده است ، وضع اقتصادي ما رو به نابودي است ، وضع فرهنگ ما خراب است ، دانشگاهها تعطيل اند ، مدارس علمي ما تعطيل است ، بازار ها تعطيل است . تمام اينها مضافا به خونريزي هايي كه تا كنون شده است و آشفتگي هايي كه در مملكت ما هست از اين ها اطلاع دارند و كساني كه مربوطند به اين ، دست بردارند از

شلوغ كاري و با تعقل اشياء را فكر كنند و كنا ربروند . ما همه اين مسايل را انشاء الله با پشتيباني ملت حل خواهيم كرد ...ولهذا چون مجلس را غير قانوني مي دانيم و دولت را هم غير قانوني مي دانيم و اوضاع كشور را آشفته مي بينيم براي اينكه خاتمه بدهيم به وضع آشفته كشور، ما به واسطه اتكاي به اين آراي عمومي كه شما الان مي بينيد و ديديد تا كنون كه آراي عمومي با ماست و ما را به عنوان وكالت يا بفرماييد به عنوان رهبري همه قبول دارند ، از اين جهت ما دولتي را معرفي مي كنيم ، رييس دولتي را معرفي مي كنيم تا موقتا دولتي تشكيل بدهد كه هم به اين آشفتگي ها خاتمه بدهد و هم يك مساله مهمي كه مجلس موسسان است ، انتخابات مجلس موسسان را درست كند و مقدمات آن را در ست كند و مجلس موسسان تاسيس بشود . و همين طور انتخابات هم درست بشود و آنها دولت دائمي را انتخاب بكنند . ومجلس موسسان ...جمهوري اسلامي را به رفراندوم بگذارد ...

ايشان ( بازرگان ) را كه من قرار دادم واجب الاتباع است ، ملت بايد از او اتباع كند . يك حكومت عادي نيست يك حكومت شرعي است ، بايد از او اتباع كنند . مخالفت با اين حكومت مخالفت با شرع است ، قيام بر عليه شرع است . قيام بر عليه حكومت شرع جزايش در قانون ما هست ، در فقه ما هست ، جزاي آن بسيار زياداست . من تنبه مي دهم به كساني كه تخيل اين

معني را مي كنند كه كار شكني بكنند يا اين كه خداي نخواسته يك وقت قيام بر ضد اين حكومت بكنند ، من اعلام مي كنم به آنها كه جزاي آنها بسيار سخت است در فقه اسلام . قيام بر ضد حكومت خدايي ، قيام بر ضد خداست ، قيام بر ضد خدا كفر است .

* مهندس بازرگان پس از دريافت فرمان نخست وزيري در جمع جمع حاضران گفت: خداي بزرگ را شكر مي كنم كه چنين اعتبار و حسن شهرتي را كه به هيچ وجه اهليت و لياقت آن را نداشتم به من ارزاني داشته و همين موهبت الهي باعث شده كه آيت الله ابراز اعتماد و ار جاع چنين ماموريتي را به بنده عنايت بفرمايند و همچنين تشكر از ملت ايران مي كنم كه آيت الله مكرر تاكيد فرموده كه به نام ملت ، هم صداي ملت و براي ملت گامها و صدا هاي خود را برداشته و بلند كرده . اين ماموريت يعني سياست دولت موقت و تشكيل حكومت در شرايط بسيار دشوار و خطر ناك عظيمترين شغل و وظيفه و در عين حال بزرگترين افتخاري است كه به بنده واگذار شده است وشايد حق داشته باشم بگويم كه دشوارترين وظيفه و كاري است كه در طول تاريخ هفتاد و دو ساله مشروطيت ايران به نامزدها و ماموران نخست وزيري هاي ديگر داده شده باشد . قاعد تا با توجه به جثه ضعيف و نواقص و معايب خودم نمي بايستي قبول اين مسووليت را كرده و زير بار چنين امري رفته باشم . ولي از يك طرف بنا به ضرورت و وظيفه

و مسووليت طبيعي و انتظاري كه داشتند مجبور بودم نا چار شدم قبول كنم ...

* مهندس بازرگان رييس دولت موقت در پاسخ به مصاحبه بختيار كه گفته بود رييس دولت موقت را دستگير مي كنم ، گفت : از اين اخطار نمي ترسم اگر تهديد مي خواهد بكنند به چيز ديگري ما را تهديد كنند اين چيز خيلي كوچكي است و اگر عملي شود بنده شخصا خيلي ممنون مي شوم چون راحت مي شوم .

*بازرگان نخست وزير موقت ، بر نامه و وظايف دولت موقت را تشريح كرد و گفت : از وظايف عمده دولت موقت اين است كه يك همه پرسي برپا كند تا نظر مردم را در باره تغيير رژيم وتحول آن به جمهوري دموكراتيك اسلامي بپرسد . سپس اين وظيفه را خواهد داشت كه انتخابات مجلس موسسان را برگزار كند . مجلسي كه قانون اساسي آينده را تدوين خواهد كرد و وظيفه سوم نيز انتخابات براي مجلس خواهد بود كه به موجب قانون اساسي جديد تشكيل مي شود و پس از تشكيل اين مجلس دولت رسمي تعيين خواهد شد .

*آيت الله مرعشي نجفي، انتخاب بازرگان را به رياست دولت موقت تبريك گفت .

* نام 22 نماينده مجلس شوراي ملي حذف مي شود . اگر تا فردا نا مه اي مبني بر استرداد استعفا از سوي نمايندگان به دفتر مجلس نرسد در ساعت 12 اين روز اسامي 22 نماينده مستعفي از ليست نمايندگان بيست و چهارمين دوره قانونگذاري حذف و مراتب به وزارت كشوراعلام خواهد شد .

* مجلس شوراي ملي در جلسه علني(نمايشي) خود لوايح انحلال سازمان اطلاعات و امنيت كشور و محاكمه

نخست وزير ، وزيران و مقامات عاليرتبه را به تصويب رساند .

* در تهران و شهرستانها مردم براي تاييد نخست وزيري بازرگان راهپيمايي كردند .

* شاپوربختيار در جلسه علني مجلس شوراي ملي گفت : مسايل مملكتي هر روز به صورت خاص ولي به صورتي غير قابل بازگشت روبه پيشرفت است و ما به پيش خواهيم رفت . روش دولت در برابر هر قانون شكني روشن است . قانون شكنان ديروز ساواك عده اي قلدر و ديكتاتور بودند ولي از اين ديكتاتوري و قانون شكني نبايد به سوي يك ديكتاتوري جديد برويم .

* امام خميني بعد از تعيين بازرگان به رياست دولت موقت اظهار داشتند : از طريق مطبوعات و تظاهرات آرام ، ملت در باره دولت بازرگان بايد نظر بدهد . جزاي آنها كه عليه حكومت بازرگان قيام كنند خيلي سخت است .

*به دعوت جامعه روحانيت براي تاييد بازرگان راهپيمايي بزرگي روز پنجشنبه ، نوزدهم بهمن در تهران و شهرستانها برگزار خواهد شد .

* امام خميني در اطلاعيه اي از احساسات پاك مردم به مناسبت بازگشت به وطن تشكر كردند .

* شاپور بختيار به دنبال انتخاب بازرگان به رياست دولت موقت گفت : در ايران تنها يك حكومت وجود خواهد داشت . ساخت ايران تجزيه ناپذير است . اگر بختيار تنها به حرف زدن اكتفا كند يك مساله است و اما اگر بخواهد دست به عملي بزند مساله ديگري است .

* خسرو قشقايي پس از بيست و پنج سال تبعيد به ايران بازگشت .

*دويست مقام عالي در معرض بازداشت قرار دارند . سه هزار مقام از مدير كل به بالا در 25 ساله اخير ممنوع

الخروج شدند .

گروهاي از بازداشتي ها مربوط به پرونده هاي تغذيه رايگان ، حزب رستاخيز ، اوقاف و لغو امتياز روزنامه ها هستند .

*بختيار : جمهوري اسلامي براي من مجهول است . تاكنون نشنيده ام مسلمان عليه مسلمان جهاد كند . حكومت من و رژيم ديكتاتوري شاه و جمهوري ليبي نيست . من از كسي فرمان گرفتم كه دكتر مصدق و وزاري او هم گرفتند .

* آيت الله طالقاني : فرماندهان پايگاههاي هوايي بايد به مردم پاسخ مناسبي بدهند . نيز خانواده هاي زندانيان نيرويي هوايي ضمن تظاهرات وتجمع در روز نامه اطلاعات خواستار آزادي هر چه زودتر زندانيان خود شدند.

* بيانيه شماره 1 كاركنان شهردادري پايتخت : حركت انقلابي مهندس شهرستاني مورد تاييد كاركنان شهرداري است . وي پيشتر استعفاي خود را تقديم امام خميني كرد ه بود

*عده اي از سربازان طرفداري خود را از امام خميني نشان داد .

* كيسينجر ، وزير اسبق امور خارجه آمريكا : مي ترسم حوادث ايران به ساير كشور هاي دوست آمريكا سرايت كند.

(اين سخن مغز متفكرو استراتژيست سياست خارجي آمريكا در حقيقت باطن پر از خشم و كينه كاخ سفيد را نسبت به انقلاب اسلامي آشكار مي كند . در اين جمله كوتاه ترس و وحشت عميق ايالات متحده از انقلاب مردمي ايران نهفته است و آن اين است كه منافع نامشروع آمريكا از بين برود . كيسينجر به عنوان سياستمداري كه مي داند تا چه اندازه آمريكا در منطقه منافع نا مشروع و امپرياليستي دارد نا چار است كه براي فرداي دوستا ن كشورش اشك تمساح بريزد در حالي كه از دست رفتن منافع نفتي منبع

اندوه اوست .)

* تحصن كارمندان وزارت امور خارجه وارد دومين روز خود شد . اين تحصن در اعتراض به بازگشت مجدد اردشير زاهدي به سفارت ايران در آمريكا صورت گرفته است .

* راديو مسكو در گفتار شبانه خود ضمن اشاره به اميد هاي فراوان هواداراين رژيم به ارتش گفت : به قراريكه ناظران متذكر مي شوند رويدادهاي اخير ايران نشان مي دهد ارتجاع داخلي ايران و حاميان آمريكايي آن مجبورند در عقايد خود مبني بر اينكه گويا ارتش همچون حربه اي آماده است به خاطر حفظ مواضع ارتجاع و حاميان آمريكايي اش در كشور همه را بكشد و همه چيز را نابود سازد ، تجديد نظر كند .

* دفتر خبرگزاري يوناينتد پرس در تهران ديشب مورد حمله گروهي كه خود را مجاهدين مي نامند قرار گرفت و آسيب ديد .

* هشت هزار يهودي ايران را تخليه كردند . به نوشته روز نامه معاريو چاپ تل آويو تنها جمعه گذشته يعني يك روز پس از بازگشودن فرودگاه مهر آباد هزار نفر از يهوديان ايران وارد فرودگاه بين المللي بن گوريون شدند .

* شوراي دانشگاه صنعتي شريف در بيانيه اي اعلام كرد دولت بختيار به مباني وابستگي رژيم ايران به غرب وفادار است .

* روز نامه البعث ارگان حزب حاكم روسيه ضمن تفسير حوادث ايران نوشت : ممكن است سرانجام آمريكا در ايران دست كم به طور غير مستقيم مداخله كند .

* هيات اعزامي آيت الله العظمي خميني به مناطق نفت خيز طي اطلاعيه اي اعلام داشت :گران خريدن مواد سوختني عمل ضد مردمي است . اين هيئت اعلام كرد كه دستورات امام خميني براي تامين سوخت

داخلي به مرحله رفع نياز قطعي نزديك شده است.

* نورالدين كيانوري دبير كل حزب توده ايران در مصاحبه با مجله نيوزيوك چاپ آمريكا گفت : آيت الله خميني بيست سال تمام با شاه و تمام مظاهر امپرياليسم جنگيده است . ما از اقدامات ايشان پشتيباني مي كنيم . اقداماتي چون جمهوري اسلامي ، بر چيدن سلطنت و تشكيل مجلس موسسان در جهت نوشتن قانون اساسي جديد كه منجر به دولت ملي گردد و آن نيز به سلطه امپرياليسم خاتمه دهد و ضمن تضمين كليه اشكال دموكراسي از ثروت هاي ملي ما براي مصالح عمومي استفاده نمايد ...

* روز نامه انگليسي گاردين : هنوز اين امكان وجود دارد كه شخص شاه بتواند نظم را در ايران بازگرداند و دولت هايي كه او از آنها حرف شنوي دارند قويا به وي توصيه كرده اند كه به ايران بازگرد د .

* جيمز بيل استاددانشگاه تگزاس و كارشناس مسايل ايران در مقاله اي در نيوزويك هشدار داد كه دولت آمريكا بايد با آيت الله خميني كنار آيد و نبايد اشتباه فاحش شاه راكه قدرت و نفوذ روحانيون شيعه را دست كم گرفت تكرار كند .

* گروهي از ايرانيان ساكن سوريه تابلوي سردر سفارت ايران را در دمشق كندند و به جاي آن تابلويي را كه روي آن سفارت جمهوري اسلامي ايران نوشته است نصب كردند . اين كار بدون مخالفت اعضا سفارت وبا آرامش انجام شد .

* مجله آمريكايي تايم نوشت كه ديپلمات هاي آمريكايي با تعدادي از دستياران اصلي آيت الله خميني چه در فرانسه و چه در ايران تماس هايي را گرفته اند . ويليام سوليوان سفر

آمريكا در ايران نيز همكاران خود را ترغيب كرده است كه با مخالفان رژيم در ايران و دستياران رهبر شيعيان ايران به گفتگو بنشينند و سياست سفارت آمريكا را تشريح كنند .

* خبر گزاري تاس گزارش داد : از روز بازگشت آيت الله خميني به تهران عملا يك قدرت مضاعف در ايران برقرار شده است .

* رو زنامه كويتي السياسه نوشت : بحران كنوني ايران ممكن است اختلاف هاي امير هاي ساحلي خليج فارس را كاهش دهد و آن ها را به يكديگر نزديك كند .

*در ياسالار فيد ترنر رييس سازمان جاسوسي آمريكا( سيا) در گفتگويي با تلويزيون ان بي سي با اعتراف به اينكه اين سازمان در پيش بيني بحران سياسي ايران به طور جدي ناكام بوده است گفت : بديهي است ما مي خواهيم بهترين سازمان را داشته باشيم اما بايد بگويم پيش بيني بحران هاي عظيم سياسي و كودتاهاي نظامي نتايج غير منتتظره انتخابات از دشوارترين وظايف سازمان هاي اطلاعاتي است . هيچ سازمان جاسوسي جهاني يا سياستمدار يا روز نامه نگاري فكر نمي كرد شاه مجبور به خروج از ايران باشد .

حسنعلي منصور

حسنعلي منصور حسنعلي منصور از نخست وزيران عصر پهلوي دوم، ارديبهشت 1302 در تهران متولد شد. پدرش، رجبعلي منصور _ منصورالملك _ از اعضاي اوليه لژ «بيداري ايرانيان» بود كه در دوران رضاشاه ساليان مدير در مشاغل حساس جاي داشت و در آخرين ماههاي سلطنت او به صدرات رسيد.(1)

ارتشبد فردوست مي نويسد: علي منصور از مأموران انگليسي بود. پسرش حسنعلي مانند پدر پرورش يافته انگليسي ها بود. ولي از آن گروه بود كه به آمريكايي ها وصل شدند. او چه در «اصل چهار»(2)

و چه بعدها كه نخست وزير شد از طرف آمريكاييها به شدت تقويت مي شد.(3)

حسنعلي منصور در 1324 از دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران ليسانس گرفت.

ساواك در 19/4/1337 كه حسنعلي منصور در دولت منوچهر اقبال معاونت نخست وزير را عهده دار بود، بيوگرافي او را چنين ثبت نموده است:

«... پدرش بي اندازه متمول كه در حدود 50 ميليون تومان ثروت دارد. نامبرده ليسانس حقوق از دانشكده حقوق تهران رشته سياسي در سال 24 بوده است. فرانسه خوب مي داند و با انگليسي به اندازه رفع احتياج آشنايي دارد. وي تمام روزنامه و مجلات عادي و تا اندازه اي كتب اقتصادي را مطالعه مي كند. به زن و مقام علاقه مند است. تحصيلات متوسطه را در دبيرستان ايرانشهر گذرانده. لياقت و شايستگي ندارد و حتي به علت ترقي بي جهتي كه نموده و به علت نفوذ پدرش و اينكه دكتر اقبال نسبت به پدر او مديون بود، او را به اين سمت منصوب كرد كه مورد تنفر قاطبه جوانان قرار گرفت. ابتدا در وزارت امورخارجه در لندن بود، بعد منشي وزيرخارجه و سپس رئيس اداره چهارم سياسي. به علت نفوذ پدر نشان تاج دريافت داشته. وي شخصيتي ندارد تا تمايلي داشته باشد، ولي پدرش از عمال درجه اول سياست انگليس است. عضو جمعيت ياران دبيرستاني (ايرانشهر) بوده، متواضع ولي بي شخصيت، افكار عالي به هيچ وجه ندارد و تمام ترقي او روي نفوذ پدرش مي باشد. كم مغز، بي تجربه و عزيز بي جهت... (4)»

رشد و ترقي حسنعلي منصور بيشتر به سبب نفوذ پدرش در دستگاه پهلوي بود. او پس از پايان تحصيلات به استخدام وزارت امورخارجه درآمد و ابتدا سفير ايران در لندن شد و سپس رياست اداره چهارم سياسي

وزارت خارجه را برعهده گرفت.

منصور در دولت منوچهر اقبال معاون نخست وزير شد. فعاليت هاي سياسي وي با تأسيس «كانون مترقي» به رياست خودش و در 1340 آغاز شد. اين كانون يك مجموعه سياسي مورد حمايت امريكا با هدف كمك به اصلاحات ارضي و طرح هاي اقتصادي شاه بود كه با عضويت «نخبگان تحصيلكرده متمايل به غرب» تأسيس شد. (5) اين كانون در 1342 به «حزب ايران نوين» تغيير نام داد.

«كانون مترقي» تشكيلاتي بود كه توانست حمايت كندي _ رئيس جمهور آمريكا _ از دكتر علي اميني را سلب و وي را به حمايت از چهره هايي مانند حسنعلي منصور متقاعد سازد. در اين باره در جلد دوم كتاب ظهور سقوط سلطنت پهلوي مي خوانيم :

(عاملي كه براي جان كندي و استراتژيست هاي «دمكرات» واشنگتن شناخته نبود، ترفندهاي زيركانه و تودرتويي بود كه در ايران توسط شبكه صهيونيستي لردروچيلد _ شاپور ريپورتر طراحي شد و به استحاله اين طرح «ماجراجويانه» آمريكايي به يك طرح «تعديل شده» آمريكايي _ انگليسي انجاميد. حسنعلي منصور تبلور و نماد اين استحاله بود. به اعتقاد ما، تأسيس «كانون مترقي» و سپس «حزب ايران نوين»، و عَلَم كردن حسنعلي منصور به عنوان رهبر «نخبگان» و تحصيل كردگان غربگراي ايران، طرحي بود كه توسط شاپور ريپورتر و اسدالله علم و با همدستي گراتيان ياتسويچ، رئيس «سيا» در ايران، ريخته شد. امروزه اسناد و قرائن كافي در دسترس ما است تا چارچوب و حتي جزئيات اين طرح را بازسازي كنيم. تصويري كه كند وكاو در انبوه اسناد اين دوره به ما نشان مي دهد به طور خلاصه چنين است:

1_ «كانون مترقي» با شركت عناصر تحصيل كرده وابسته به «خانوادة اردشير ريپورتر» تأسيس شد.

2_

«كانون مترقي» به عنوان سمبل يك جريان «آمريكايي» و به عنوان تشكلي از «نخبگان» هوادار «شيوه زندگي آمريكايي» (American Way Life) در محافل سياسي و روشنفكري واشنگتن «لانسه» شد.

3_ اين كانون توانست در چارچوب اعمال نفوذها و القائات لندن و روچيلدها و عناصر صاحب نظر «سيا»، چون ريچارد هلمز و گراتيان ياتسويچ ، ذهن كندي و «شوراي امنيت ملي» او را به سوي خود جلب كند و خود را بهترين مجري طرح هاي كندي جلوه گر سازد.

4_ با تحريك و تشجيع جناح هاي مختلف سياسي عليه اميني، ذهن كندي و «دمكرات»هاي «كاخ سفيد» از دكتر علي اميني يا «جبهه ملي» منحرف گرديد و با القاء اين تحليل كه بقاء اميني و دوام وضع فعلي سبب فروپاشي شيرازة امور و توسعه كمونيسم در ايران خواهد شد، حسنعلي منصور و كانون او به عنوان بهترين و «عاقلانه ترين» جايگزين (آلترناتيو) در قبال اميني تثبيت شد.

5_ با بركناري اميني، اسدالله علم قدرت را به دست گرفت و به عنوان يك دولت «محلل» زمينه هاي صعود «نخبگان» محبوب كندي را به رأس ديوانسالاري ايران فراهم ساخت.

6_ بدين ترتيب ، هم دولت كندي ، هم لندن و روچيلدها و هم دربار پهلوي به اهداف خود دست يافتند و طرح اصلاحات روستو _ كندي توسط نسلي كه در مكتب اينتليجنس سرويس پرورش يافته و چهر هاي مطيع و « بي شخصيت» در برابر شاه محسوب مي شدند ، اجرا گرديد و اساس سلطنت مطلقه او نه تنها تضعيف نشد، بلكه به اوج خود رسيد.

برپايه اين طرح است كه در دهه 1340 شاهد «استحاله» رجال كهنسال انگلوفيل و فرزندان آنها به سوي سياست هاي امپرياليسم آمريكا هستيم و در واقع، «نخبگان» جديد حاكم بر ايران را

از نظر وابستگي اجتماعي، ساخت فرهنگي و حتي پيوندهاي خويشاوندي بايد مولود «رجال» انگلوفيل نسل پيشين محسوب داريم.) (6)

بدين ترتيب حسنعلي منصور در 17 اسفند 1342 پس از اميراسدالله علم مأمور تشكيل كابينه شد.

منصور آن گاه اقدامات خود را آغاز كرد و طرح «مصونيت مستشاران نظامي امريكايي» را كه به عنوان ماده واحده در دوره علم به مجلس سنا ارائه شده بود دوباره به مجلس سنا برد. منصور گستاخانه در صدد آن بود كه طرح را به مرحله تصويب برساند. مجلس سنا پس از چند ماه بررسي سرانجام لايحه را تصويب و آن را به مجلس شوراي ملي ارسال كرد، اما در مجلس نمايندگان به مخالفت با آن پرداختند، منصور به سختي از اين لايحه دفاع كرد و « به قصد آرام كردن فضا و ساكت كردن مخالفان آشكارا و به عمد به آنان در مورد مفاد لايحه دروغ گفت.» او حتي به خبرنگاران نيز دروغ گفت و اين مصونيت را تنها شامل حال مستشاران نظامي خواند و بستگان و ديگر مستشاران را شامل اين قانون ندانست.

اين اظهارات وي موجب ترديد سفارت امريكا در ايران شد و راكول در اين زمينه از وي توضيح خواست، اما منصور در اين ديدار سخنان خود را انكار كرد و مفاد قرارداد را مورد تأييد قرار داد. تلاشهاي منصور در ديگر اعضاي كابينه منجر به تصويب اين لايحه در مهر 1343 شد. خبر تصويب اين ماده روحانيت را به خشم آورد و امام خميني در 4 آبان 1343 در سخنراني ِ تندي اين عمل را محكوم كرد و پيامد اين سخنراني، تبعيد ايشان به تركيه بود.

اين عمل نه تنها

خشم روحانيت، بلكه كليه اقشار جامعه را برانگيخت، بيانيه ها و اعلاميه هاي تند بر ضد آن منتشر شد و دكتر مصدق نيز از احمدآباد در نامه اي به منصور نوشت:

احمدآباد 22 آبان 1343

جناب آقاي منصور

اكنون كه متجاوز از 11 سال است در زندان به سر مي برم و قادر نيستم از منافع وطن خود دفاع نمايم اجازه مي فرمائيد كه لااقل به وسيله اين چند سطر از خود دفاع كنم. بيانات آن جناب در جلسه روز سه شنبه 19 آبان در مجلس شوراي ملي راجع به اين كه در موقع تصدي اين جانب قراردادي راجع به مصونيت سياسي نظاميان دولت امريكا در ايران امضا نموده ام، موجب كمال تعجب گرديد چون كه اين جانب اول كسي بودم كه در اين مملكت، زبان به اعتراض به مصونيتهاي اتباع دول بيگانه گشودم و آن در اوايل جنگ اول بين المللي بود كه دولت تركيه رژيم كاپيتولاسيون را در آن كشور الغاء نمود و اين جانب رساله اي به نام "كاپيتولاسيون و ايران" به تعداد 5 هزار نسخه منتشر كرده و اولياي امور الغاي اين رژيم مخالف آزادي و استقلال مملكت را درخواست نمودم ... دكتر محمد مصدق (ناصر نجمي. بازيگران عصر رضاشاهي و محمدرضا شاهي. تهران انشتين، 1373. صص 380-381 .) طرح كاپيتولاسيون و واكنش امام خميني (ره)

مهمترين فراز سياسي حكومت كوتاه مدت حسنعلي منصور ارايه طرح كاپيتولاسيون به مجلس شوراي ملي و تصويب اين طرح در 13 مهر 1342 در مجلس بيست ويكم بود. در پي اين مصوبه امام خميني در سخناني _ چهارم آبان 1343 _ در ضمن محكوم كردن آن، به افشاء ابعاد

لايحه پرداختند. امام فرمودند:

اناالله و انااليه راجعون (گريه حضار)

من تأثرات قلبي خودم را نمي توانم اظهار كنم. قلب من در فشار است. از روزي كه مسايل اخير ايران را شنيدم، خوابم كم شده (گريه حضار)، ناراحت هستم، قلبم در فشار است، من با ثأثرات قلبي روزشماري مي كنم: چه وقت مرگ پيش بيايد (گريه شديد حضار).

ايران ديگر عيد ندارد، عيد ايران را عزا كردند (ادامه گريه حضار) ، عزا كردند و چراغاني كردند ، عزا كردند و دسته جمعي رقصيدند ، ما را فروختند ، استقلال ما را فروختند ، باز هم چراغاني كردند، پايكوبي كردند... عزت ما پاي كوب شد ، عظمت ايران از بين رفت (گريه حضار) ، عظمت ارتش ايران را پاي كوب كردند...

اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد اين ملت يك روز اسير انگليس و روز ديگر اسير آمريكا باشد.

اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد اسرائيل اقتصاد ايران را قبضه كند، نمي گذارد كالاهاي اسرائيل _ آن هم بدون گمرك _ در ايران فروخته شود...

اگر نفوذ روحانيون باشد تو دهن اين دولت مي زند، تو دهن اين مجلس مي زند، وكلا را از مجلسين بيرون مي ريزد.

اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد عده اي به اسم وكيل بر ملت تحميل شده، بر سرنوشت مملكتي حكومت كنند.

اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد يك دست نشاندة آمريكايي اين غلط ها را بكند، از ايران بيرونش مي كنند.

نفوذ روحاني مضر به حال ملت است؟ نخير مضر به حال شماست. مضر به حال شما خائن هاست، نه مضر به حال ملت...

آقايان! من اعلام خطر مي كنم.

اي ارتش ايران ! من اعلام خطر مي كنم.

اي سياسيون ايران ! من اعلام خطر مي كنم.

اي بازرگانان ايران ! من اعلام خطر مي كنم.

اي علماي ايران ! اي

مراجع اسلام ! من اعلام خطر مي كنم.

اي فضلا ! اي طلاب! اي حوزه هاي علميه! اي نجف! اي قم! اي مشهد! اي طهران! اي شيراز! من اعلام خطر مي كنم...

والله گناهكار است كسي كه داد نزند، والله مرتكب كبيره است كسي كه فرياد نزند (احساسات شديد حضار)... (7)

امام خميني در پي اين سخنان بازداشت و به تركيه تبعيد شدند.

سه ماه پس از تبعيد امام ، حسنعلي منصور در اول بهمن 1343 در مقابل مجلس شوراي ملي هدف تيراندازي يكي از اعضاي فداييان اسلام _ محمد بخارايي _ قرار گرفت(8) او را بلافاصله به بيمارستان پارس منتقل كردند و از پزشكان امريكايي و فرانسوي و انگليسي براي درمان او كمك خواستند، اما اين اقدامات نتيجه اي نداد و منصور در 6 بهمن 1343 درگذشت. منصور با فريده امامي خويي دختر دكتر نظام الدين خويي ازدواج كرد و از وي صاحب 2 فرزند بود. همسر منصور معتقد بود كه ترور منصور به دست مستقيم شاه صورت گرفته است و از ابراز اين عقيده واهمه اي نداشت به همين جهت بنا به دستور شاه پس از مراسم تدفين منصور از ايران خارج شد. حسنعلي منصور داراي پرونده اي از مفاسد اخلاقي ، اداري و مالي بود. (9) او سه بار ازدواج كرد (10)، كمتر از 11 ماه نخست وزير بود و هنگام مرگ 41 سال داشت. پي نوشت ها: 1_ علي منصور از 4 تير 1319 تا 5 شهريور 1320 _ زمان سقوط رضاخان _ نخست وزير بود.

2_ مقصود «اصل چها ترومن» است. به مقاله اصل چهار ترومن در سايت مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي مراجعه شود.

3_ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، فردوست، مؤسسه مطالعات

و پژوهشهاي سياسي، ج 1، ص 250

4_ ظهور و سقوط، همان، ج 2، ص 356

5_ مشاهير سياسي قرن بيستم، احمد ساجدي، مؤسسه فرهنگي و انتشاراتي محراب قلم، ص 419

6_ ظهور و سقوط، همان، ج 2، ص 358

7_ گزيده نطق تاريخي امام، نهضت امام خميني، سيد حميد روحاني، ج 1، صص 716 _ 722

8_ محمد بخارايي همراه با جمع ديگري از اعضاي جمعيت فداييان اسلام در ارديبهشت 1344 محاكمه و به اعدام محكوم شد و حكم صادره روز 26 خرداد همان سال به اجرا درآمد. همراه با بخارايي سه نفر ديگر به نامهاي صفار هرندي، صادق اماني و مرتضي نيك نژاد اعدام شدند.

9_ كابينه حسنعلي منصور به روايت اسناد ساواك، مركز بررسي اسناد تاريخي، ج اول، صص 14_ 21

10_ همسر اول حسنعلي منصور يكي از دختران تيمورتاش وزير دربار رضاخان، همسر دوم او فريده امامي _ خواهر ليلا امامي همسر هويدا _ و همسر سوم او منشي وي در اداره بيمه، زمان تصدي اين اداره بود.

منابع :

موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

سايت آفتاب

خبرگزاري فارس

بازداشت گروهي از رجال كشور پس از كودتاي سوم اسفند 1299

بازداشت گروهي از رجال كشور پس از كودتاي سوم اسفند 1299 نويسنده: مظفر شاهدي

در آستانه كودتا سيدضياءالدين طباطبايي فهرستي از اسامي دهها تن از رجال كشور را در اختيار رضاخان ميرپنج قرار داد تا بلافاصله پس از انجام كودتا دستگير و زنداني شوند. بدين ترتيب مدت كوتاهي پس از كودتا و از واپسين ساعات شامگاه چهارم حوت (اسفند) 1299 دستگيري گروهي از اعيان و اشراف، متنفذين، آزاديخواهان و برخي علماي مخالف آغاز شد و در طي حدود شش روز قريب به هفتاد تن از رجال دستگير و زنداني شدند. در ميان دستگيرشدگان اسامي افراد

زير به چشم مي خورد : سيدحسن مدرس، ميرزا احمدخان قوام السلطنه (قوام السلطنه مدتي بعد دستگير شد)، فرمانفرما، نصرت الدوله، عين الدوله، سعدالدوله، سهام الدوله، حشمت الدوله، قوام الدوله، مجدالدوله، ممتازالدوله، محتشم السلطنه، نصيرالسلطنه، مشارالسلطنه، وثوق السلطنه، ممتازالملك، لسان الملك، يمين الملك، سردار رشيد، سردار معتضد، سرهنگ گيگو، اميرنظام، كلهر، ميرزا يانس، محمدقلي سهراب زاده، اسعد سهراب زاده، سيد محمد اسلامبولچي، محمدولي خان سپهسالار، سالار لشكر، شيخ محمدحسين يزدي، شيخ محمدحسين استرآبادي، آقاضياء و سيد محمد تدين.

گفته مي شد فهرست بازداشت شدگان پيشاپيش در هماهنگي با سفارت بريتانيا در تهران تهيه شده است. بسياري از بازداشت شدگان را وعده دادند كه در قبال پرداخت مبالغي هنگفت آزادي خود را باز خواهند يافت. با اين احوال قريب به اتفاق محبوسين از پرداخت پول خودداري كردند. گروهي ديگر از بازداشت شدگان را براي جلوگيري و پيشگيري از مخالفت آنان با كابينه كودتا دستگير كرده بودند. چنانكه طي يك ماهه نخست عمر دولت كودتا در اعتراض به واقعه مذكور دهها تن ديگر نيز به خاطر مخالفت با اوضاع پيشامد كرده راهي زندان شدند. علي دشتي، فرخي يزدي، لسان السلطنه مؤدب همايون، ميرزا قوام، ميرزا هاشم آشتياني، سيدغلامحسين خان، دكتر مشعوف، حاج محمدحسين معين الرعايا، رهنما مدير روزنامه رهنما، فدايي، عباسخان رأفت، ياور اكبر ميرزاباشي، ملك الشعرا بهار و سردار معظم خراساني از ديگر دستگيرشدگان آن روزگار بودند.

در فاصله كمتر از دو ماهي كه از عمر كودتا مي گذشت تمام زندانها و بازداشتگاههاي تهران مملو از زندانيان شد تا جايي كه مجبور شدند عده اي از محبوسين را به شهرها و مناطق ديگري تبعيد كنند. چنانكه سيدحسن مدرس به قزوين تبعيد و در آن شهر زنداني شد كه تا پايان دوران كودتاي سياه در آنجا محبوس بود.

علاوه بر مخالفان و فعالان

سياسي گروهي از زندانيان اين روزگار شامل صاحبان ثروت و متموليني بودند كه حكومت اميدوار بود با اخذ مبالغي هنگفت آزاديشان را به آنان بازگرداند. حاج حسين آقا امين الضرب و اميرنظام همداني از شاخص ترين اين گروه از زندانيان بودند كه نفر اخير با پرداخت 25 هزار تومان پس از يك هفته زندان را ترك كرد.

و نيز گفته اند كه سيدضياء از آن منظر « اعيان و اشراف و شاهزادگان و آزاديخواهان و متنفذين را زنداني كرد (كه چون خود) داراي شخصيت برجسته اي نبود و مردم او را يك نفر روزنامه نويس و آخوندزاده تصور مي كردند. لذا پيش خود (به درستي) فكر كرده بود كه رجال و متنفذين به اين سادگي تسليم اراده او نخواهند شد و نخواهند گذارد كه سرنوشت و مقدرات كشوري به دست او تعيين گردد...»

از مهمترين كساني كه در اين دوره دستگير شدند ميرزااحمدخان قوام السلطنه و اكبرميرزا صارم الدوله بودند كه در آن هنگام به ترتيب واليگري خراسان و غرب (كرمانشاه) را برعهده داشتند و حكومت جهت دستگيري هر نفر آنها به زور متوسل شد.

در همان زمان شايع شد كه سيدضياء قصد دارد گروهي از زندانيان متنفذ و صاحب قدرت را اعدام كند. اما اين خبر كه گويا براي مرعوب ساختن زندانيان و احتمالاً اخذ وجوهي از آنان بر سر زبانها افتاده بود به دنبال اعتراض احمدشاه به سرعت فروكش كرد و رضاخان طبق دستور شاه كه گفته بود « فوراً از اين اعمال قبيح جلوگيري نماييد و نگذاريد كه چنين اتفاقي رخ بدهد» خبر مذكور نيز به سرعت رنگ باخت.

بدين ترتيب تا پايان دوره كابينه سياه محبوسين كماكان در بازداشت بودند. پس از

پايان اين دوران سه ماهه ميرزا احمدخان قوام السلطنه كه خود از محبوسين بود يك روز پس از انتصاب به مقام رياست الوزرايي تمام زندانيان را آزاد كرد : « آزادشدگان با حالت تأثرآوري كه هر بيننده اي را محزون مي نمود به مجلس (شوراي ملي) وارد شده در حالتي كه برخي از آنها موهاي سرشان بلند و لباسهايشان مندرس و برخي ديگر پير و ناتوان و بيچاره و كسل، عصازنان در صحن دوم (مجلس) مجتمع گشته بودند. به علاوه عده اي از كسان محبوسين و آزاديخواهان و مليون نيز حضور به هم رسانيدند...».

مراحل سه گانه اصلاحات ارضي 1330- 1350ش

مراحل سه گانه اصلاحات ارضي 1330- 1350ش نويسنده:علي اكبر خدري زاده

در سال 1338ش / 1959م محمدرضا پهلوي در اثر فشار دولت امريكا و بحرانهاي داخلي كشور متقاعد شد كه دست به اصلاحات اجتماعي _ اقتصادي بزند بر اين اساس از منوچهر اقبال نخست وزير وقت خواست كه پيش نويس لايحه اصلاحات ارضي را براي ارائه به مجلس آماده كند. طبيعتاً تصويب چنين قانوني با مخالفت مالكان رو به رو مي شد اما از آنجا كه حكومت مجلس را تحت كنترل داشت، تنها راه نجات مالكان تجديدنظر در لايحه و تغيير آن به ترتيبي بود كه اجرايش را ناممكن سازد.

در اوايل سال 1339ش/ 1960م نسخه اصلاح شده اصلاحات ارضي از تصويب مجلس __ كه اكثريت آن را مالكان تشكيل مي دادند __ گذشت. به همين جهت قانون مزبور منافع مالكان را تأمين كرد. بنابر اين قانون، هر مالك مي توانست تا 400 هكتار زمين آبي يا 800 هكتار زمين ديم را براي خود نگاه دارد. در مجموع، مجلس راههاي را پيش بيني كرد كه حتي الامكان مانع از تحقق واقعي اصلاحات ارضي شد و به جانبداري از

منافع مالكان پرداخت.

تصويب چنين قانوني نمي توانست تغيير اساسي در مناسبات ارضي و اجتماعي ايجاد كند در نتيجه احتمال بروز بحران سياسي _ اجتماعي در كشور مي رفت و از اين رو در ارديبهشت 1340، شاه، علي اميني را كه از طرف امريكاييها حمايت مي شد به نخست وزير منصوب كرد تا مجري اصلاحات ارضي شود.

در 24 آبان 1340، شاه فرماني خطاب به نخست وزير صادر كرد كه در آن مواد برنامه جديد اصلاحات تشريح شده بود و دولت اميني را مسئول اجراي آن معرفي كرد. اين همان برنامه اصلاحات موردنظر دولت كندي بود كه چند ماه بعد به نام انقلاب سفيد خوانده شد. لايحه اصلاحات ارضي در 19 دي 1341 به تصويب رسيد. اين لايحه اگرچه صرفاً اصلاحيه اي بر قانون سال 39 بود اما عملاً يك قانون جديد از كار درآمد. تصويبنامه مزبور نخستين گام در جهت تحقق برنامه اصلاحات ارضي بود كه به موجب آن، حدود مالكيت ارضي را به يك ده شش دانگ، يا شش دانگ از چند ده محدود كرد و به مالك اجازه داد تا مازاد املاك خود را به قيمت معين به دولت بفروشد. باغات ميوه، كشترازهاي چاي، بيشه زارها، مزارع مكانيزه و زمينهاي وقفي از شمول اين قانون مستثني شدند. با تصويب قانون مزبور، شورايي به نام شوراي اصلاحات ارضي تشكيل يافت و براساس تصميم اين شورا، سازماني به نام سازمان اصلاحات ارضي تأسيس شد.

از آنجايي كه اجراي همزمان اين قانون در سراسر كشور ناممكن بود، اين كار به صورت منطقه به منطقه صورت گرفت. ارسنجاني وزير كشاورزي، نخست اطراف شهر مراغه را به علت آنكه اغلب مالكان آن دور از املاك خود مي زيستند

و مالك عمده نيز ارضي اعلام شد و چند ماه بعد در مناطق اردبيل، اهر، كرمانشاه و استانهاي فارس و كردستان نيز طرح اصلاحات ارضي به اجرا درآمد. اما در روستاهايي كه مشمول اصلاحات ارضي نشده بود، كشاورزان از پرداخت بهره مالكانه امتناع كرده در انتظار تقسيم اراضي بودند اين امر دستاويزي براي رژيم شاه شد تا از سرعت اصلاحات ارضي بكاهد و درصدد تدوين برنامه ديگري برآيد. از سوي ديگر شاه كه نسبت به جاه طلبيهاي اميني بدبين شده بود، در تير ماه 1341 او را وادار به كناره گيري كرد. با استعفاي اميني، دولت اسدالله علم روي كار آمد. در كابينه علم، ارسنجاني همچنان به عنوان وزير كشاورزي مجري اصلاحات ارضي بود. اما چند ماه بعد او نيز كه از قدرت قابل توجهي برخوردار شده بود، بنابه درخواست شاه از مقام خود استعفا داد. پس از بركناري ارسنجاني، سپهبد اسماعيل رياحي به وزارت كشاورزي منصوب شد.

انتصاب رياحي به سمت مزبور مقارن با اجراي مرحله دوم اصلاحات ارضي در كشور بود. هدف مرحله دوم، تخفيف نارضايتي كشاورزاني بود كه مشمول مرحله اول نشده بودند. به علاوه حل منازعاتي بود كه در مرحله اول بين مالكان و زارعان به وجود آمده بود. قانون مرحله دوم كه به قانون الحاقات اضافي شهرت يافت. نخستين بار در 27 دي 1341 منتشر شد و پس از تغييراتي در 13 خرداد 1342 از تصويب مجلس گذشت. اجراي عملي آن نيز از تاريخ 3 اسفند 1343 آغاز شد. اما مرحله دوم اصلاحات ارضي نيز موجب نارضايتي شديد اجاره داران و درگيري بين آنها و مالكان گرديد. و به همين جهت مرحله سوم اصلاحات

ارضي در مهر ماه 1347 با تقديم لايحه تازه اي به مجلس شوراي ملي آغاز شد. عمده ترين دلايلي كه باعث اجراي اين مرحله شد عبارت بود از : 1. نارضايتي اجاره داران و وجود تنش هاي فزاينده بين آنها و مالكان 2. غيرمؤثر بودن اصلاحات ارضي مرحله اول و دوم برسطح توليد كشاورزي.

قتل تقي اراني در زندان بهمن 1318

قتل تقي اراني در زندان بهمن 1318 نويسنده:مظفر شاهدي

دكتر تقي اراني از اعضاي برجسته گروهي بود كه از اواخر سال 1315ش تا اوايل سال 1316ش به تدريج دستگير و در زندان قصر زنداني شدند. اين گروه كه به گروه 53 نفر معروف شدند متهم بودند كه از مرام اشتراكي و كمونيستي پيروي مي كنند و با بيگانگان (كه مقصود طرفداري از شوروي و نظام سياسي حاكم بر آن كشور بود) ارتباط يافته سر و سرّي پيدا كرده اند. اين گروه عمدتاً زير شكنجه هاي جانكاه مأموران اداره آگاهي (تأمينات) شهرباني رضاشاه به جرم خود اعتراف كردند و با پرونده سازيهايي كه كمتر مقرون به واقعيت بود به زندانهاي طويل المدتي محكوم شدند و راهي زندان قصر گرديدند. بررسي فجايع وشكنجه هاي مرگبار جسمي و رواني و نيز وضعيت بسيار اسفبار بهداشتي، مكاني و غذايي زندان قصر مجالي ديگر مي طلبد. فقط همين اندازه قابل ذكر است كه دكتر تقي اراني طي بيش از دو سال و نيمي كه در زندان محبوس بود بارها تحت شديدترين شكنجه ها قرار گرفت و اهانتهاي وقيحانه پرشمار مأموران زندان را تحمل كرد و اوضاع اسفبار بهداشتي و غذايي زندان شامل او هم شد.

دكتر تقي اراني بين روزهاي 10 تا 14 بهمن ماه 1318 به طرز مشكوكي درگذشت. اولياي بهداري زندان گواهي دادند كه او در اثر ابتلا

به بيماري تيفوس (كه مرض بسيار شايع زندانهاي مخوف عصر رضاشاه كبير بود) جان خود را از دست داده است. ماجراي مرگ دكتر اراني را از لا به لاي نوشته هاي

بزرگ علوي دنبال مي كنيم كه خود از ياران او بود و جزو 53 نفري محسوب مي شد كه در زندان قصر محبوس بود و بعدها خاطراتش را در كتابي به همين نام ” 53 نفر “ منتشر كرد:

.... مرگ دكتر اراني از آن مصيبت هايي است كه كليه كساني كه در زندان بوده و اسم او را شنيده و يا يك بار او را در سلولهاي مرطوب كريدر سه و چهار زندان موقت ديده بودند هرگز فراموش نخواهند كرد... چطور دكتر اراني مرد؛ جزو اسراري است كه بعداً كشف خواهد شد، جزو رمزهايي است كه حل آن با سرنوشت ملت ايران توأم است. هر روزي كه ملت ايران توانست قاتلين دكتر اراني را به كيفر برساند و مجازاتي را كه شايسته اين گونه مردم اوباش است درباره آنها اعمال نمايد يك قدم در سير ترقي و تكامل فراتر نهاده.... روز چهاردهم بهمن 1318 نعش دكتر اراني را به غسالخانه بردند. يكي از دوستان نزديك دكتر اراني، طبيبي كه با او از بچگي در فرنگستان معاشر و رفيق بود، نعش او را معاينه كرد و علايم مسموميت در جسد او تشخيص داد. مادر پير دكتر اراني، زن دليري كه با خون دل وسايل تحصيل پسرش را فراهم كرده، روز چهاردهم بهمن 1318 لاشه پسر خود را نشناخت. بيچاره زبان گرفته بود كه اين پسر من نيست. اين طور او را زجر داده و از شكل انداخته بودند همين مادر

چندين مرتبه دامن پزشك معالج دكتر اراني را گرفته و از او خواسته بود كه پسرش را نجات دهد و به او اجازه دهد دوا و غذا براي پسرش بفرستد. دكتر زندان در جواب گفته بود كه اين كار ميسر نيست. براي آنكه به من دستور داده اند كه او را معالجه نكنم. مادر دكتر اجازه نداشت حتي گلابي براي بچه اش بفرستد... بنابر اين اولياي زندان و شهرباني از رفتاري كه با دكتر اراني كردند هيچ قصدي جز قتل او را نداشته اند. اگر مسموم كردن دكتر اراني مسلم نيست به طور قطع منظور آنها از اين شكنجه و آزار هيچ چيز ديگري جز نابود كردن او نبوده است .... ما آن روز احساس كرديم كه بزرگترين قوة خود را از دست داده ايم، زندان و حكومت سياه بزرگترين ضربت را بر ما وارد كرد....

لازم به ذكر است كه دكتر اراني در امامزاده عبدالله مدفون است.

بررسي عملكرد حزب مردم

بررسي عملكرد حزب مردم نويسنده: رحيم روحبخش چكيده:

انديشه هاي شكل گيري اين حزب را مي توان در روند رشد تحزب در دهه 1320 كه به عنوان يك دوره مهم از فعاليت هاي سياسي احزاب و گروه هاي متعدد (با مرام ها و مسلك هاي مختلف) محسوب مي شود، جستجو كرده رشد آگاهي سياسي بخشي از مردم شهري اين دوره را مي توان در اقتدار جبهه ملي و حزب توده مشاهده كرده اين رويكرد عمومي به فعاليت هاي سياسي متقل نمي توانست بعد از موفقيت كودتاي 28 مرداد 1332 از ديد محمدرضا شاه پنهان بماند. شاه به خوبي از پتانسيل نيروهاي حزبي جامعه و پيامدهاي آزاد شدن اين انرژي در دهه 1320، به خصوص در به قدرت رساندن مصدق ( كه بحران هاي شديدي را

براي وي به دنبال داشت) آگاهي داشت، لذا بعد از كودتا ضمن كنترل شديد اين نيروها، چاره كار را به انحراف كشاندن ماهيتي جريانات سياسي مذكور مي ديد و به همين منظور با تشكيل احزاب دولتي، بخشي از عناصر سرخورده جريانات سياسي سابق را در راستاي منافع خود جذب كرد.

«اخيرا به ايجاد يكي از مظاهر ديگر دموكراتيك پرداخته ام كه تقريبا در كشور ما تازگي دارد و آن مسئله تشكيل احزاب سياسي است»

محمدرضا پهلوي

تشكيل احزاب سياسي در ايران تاريخچه طولاني ندارد؛ مثل ساير اركان دموكراسي از غرب وارد شده است. احزاب سياسي عليرغم چالش هايي كه با نظام سنتي ايران داشتند، توانستند در برخي از مقاطع تاريخ معاصر تا حدودي، جاي جايگاه خود را بيابند.

شايد بتوان سه مقطع تاريخي مشروطه، فرار رضا شاه و وقوع انقلاب اسلامي را به عنوان سه رخداد مؤثر در تشكيل احزاب سياسي ايران قلمداد كرد. البته در برخي مقاطع تاريخي ديگر نظير دور نخست وزيري علي اميني (1341-1340) زمينه هاي مساعدي براي شكل گيري احزاب بوجود آمد. ولي از نظر جامعيت و تأثيرگذاري ، سه مقطع فوق الذكر از اهميت خاصي برخوردارند.

اما در فواصل سه رخداد مذكور، وضعيت به گونه اي بود كه دولت وقت يا مانع تشكيل احزاب مي شد و يا خود به تشكيل آن اقدام مي كرد. بديهي است كه اينگونه احزاب كه از بالا (حكومت) تشكيل مي شدند با احزابي كه از پايين (جامعه) بر مي خواستند تفاوت ماهوي داشتند، اين تفاوت ها را مي توان در شكل گيري ، ساختار، اهداف و .... دو نوع احزاب بر شمرد.

اين مقاله تلاش دارد كه به معرفي حزب مردم كه يكي از احزاب نوع اول است بپردازد، اين حزب به دستور محمدرضا

شاه در تاريخ 26 ارديبهشت 1336 تأسيس شد. لازم به ذكر است كه اين حزب را نبايد با احزابي نظير «حزب مردم» دوره چهاردهم مجلس شوراي ملي كه موسس آن (محمدصادق طباطبايي) به رياست مجلس نيز انتخاب شد(1) و «حزب مردم ايران» يكي از احزاب تشكيل دهنده جبهه ملي كه مؤسس آن محمد نخشب بود، اشتباه نمود.

علي رغم فعاليت 18 ساله (1353-1336) اين حزب در نقش حزب اقليت، در مقابل احزاب اكثريت مليون (1339-13369 و ايران نوين (1353-1343) و برخورداري آن از افراكسيون پارلماني در تمام دوره هاي مجلسين شوراي ملي و سنا، اهميت آن از ديد پژوهشگران تاريخ معاصر به دور مانده، به طوري كه به جرأت مي توان گفت در پژوهش هاي تاريخ معاصر ايران جاي اين حزب خالي است، و اشارت مختصري هم كه در پاره اي از منابع در اين زمينه موجود است از جمعيت و دقت لازم برخوردار نمي باشد. اين مسئله از يك سو بخاطر عدم دسترسي به اسناد و مدارك مربوط به اين حزب مي باشد و از سوي ديگر به خاطر ماهيت (دولتي بودن) آن و تا حدودي عدم تأثير آن در تحولات سياسي جامعه مربوط مي شود.

لذا در اين مقاله سعي داشته ايم كه با استناد به اسناد موجود در مركز اسناد انقلاب اسلامي وساير منابع، نظير خاطرات برخي شخصيت هاي سياسي دوره پهلوي دوم، ضمن معرفي آن به تحليلي از چگونگي شكل گيري، اهداف، فعاليت ها و انحلال آن بپردازيم.

انديشه هاي شكل گيري اين حزب را مي توان در روند رشد تحزب در دهه 1320 كه به عنوان يك دوره مهم از فعاليت هاي سياسي احزاب و گروه هاي متعدد (با مرام ها و مسلك هاي مختلف) محسوب مي شود، جستجو كرده رشد آگاهي

سياسي بخشي از مردم شهري اين دوره را مي توان در اقتدار جبهه ملي و حزب توده مشاهده كرده اين رويكرد عمومي به فعاليت هاي سياسي متقل نمي توانست بعد از موفقيت كودتاي 28 مرداد 1332 از ديد محمدرضا شاه پنهان بماند.

شاه به خوبي از پتانسيل نيروهاي حزبي جامعه و پيامدهاي آزاد شدن اين انرژي در دهه 1320، به خصوص در به قدرت رساندن مصدق ( كه بحران هاي شديدي را براي وي به دنبال داشت) آگاهي داشت، لذا بعد از كودتا ضمن كنترل شديد اين نيروها، چاره كار را به انحراف كشاندن ماهيتي جريانات سياسي مذكور مي ديد و به همين منظور با تشكيل احزاب دولتي، بخشي از عناصر سرخورده جريانات سياسي سابق را در راستاي منافع خود جذب كرد. اين بود كه يك سال بعد از كودتا، ضمن تداوم مقابله با اعضاي جبهه ملي، با دستگيري اعضاي افسران حزب توده به اهميت و عمق خطر پي برد، وي از اين زمانبه منظور پر كردن خلاء فكري جامعه وبه چاره جويي پرداخت و «در سفره هاي خود به چند كشور خارجي در سال 1335 ، يعني آمريكا و (بعضي كشورهاي) اروپا و هند و تركيه، شخصا به مطالعه درباره نهادهاي پارلماني اين كشورها پرداخت(2). در همين راستا و به تقليد از نظام هاي دو حزبي اكثريت و اقليت در انگلستان و آمريكا بود كه، شاه دو حزب مردم (اقليت) و مليون (اكثريت) را تشكيل داد. معموله در عرف سياسي هم اين امر مشهده شده كه براي مقابله با هر پديده اي مي توان با ايجاد بدل آن با ماهيتي متفاوت عمل كرد. اين اصل به خصوص در مرد تشكيل احزاب وابسته، در تاريخ معاصر

كشور ما، چند مورد مصداق دارد. به طوري كه شايد بتوان، تشكيل برخي از احزاب راست و دولتي دوره پهلوي را به منظور مقابله با حزاب چپ، تلقي نمود. احزاب مثل «حزب دموكرات ايران» قوام السلطنه و «حزب اراده ملي» سيد ضياءالدين طباطبايي از اين دسته اند. اين احزاب براي انجام مأموريتي خاص در دوره اي خاص پديد آمدند و بعد از ايفاي نقش لازم از صحنه فعاليت سياسي كنار رفتند. اما در سال 1336، با تشكيل احزاب دولتي از سوي رژيم آغاز يك رويكرد جديد و جدي با توجه به تشكيل ساواك در همان سال، مي توان به عمق ناتواني رژيم براي مقابله با خطراتي كه آن را تهديد مي كرد مي برد. مي توان چنين استنباط كرد كه رژيم به كارگيري تدابير امنيتي شديد، كه در زمان رضا شاه نيز آزمايش شده بود عملا ناتواني خود را در كنترل جريان هاي سياسي جامعه، احساس مي كرد، اين بود كه علاوه بر تشديد تدابير امنيتي ، اتخاذ يك راهكار سياسي جديد را براي مقابله با وضع موجود، لازم مي ديد. اين راهكار تشكيل احزاب سياسي بود. محمدرضا شاه در يكي از ملاقات هاي دكتر نصرالله كاسمي (دبيركل حزب اكثريت مليون) در آستانه تشكيل حزب مذكور با وي، چنين مي گويد: «سال ها فكر مي كردم كه به چه دليل نظام مملكت در شهريور سال 1320 طي 48 ساعت طوري متلاشي شد كه سربازها با لباس كهنه و پاي برهنه ... در كوچه و بازار تقاضاي كمك مي كردند .... بعد دريافتم كه در داخل مملكت تشكلات و سازماني وجود نداشت كه پايه و اساس محكمي متكي به افكار مردم داشته باشد كه بتواند در روزها يسخت تشكيلات موجود

را نگه دارد و نگذارد متلاشي شود.

از اين رو به فكر افتادم كه بايد در مملكت تشكيلات حزبي ايجاد شود تا منظورم عملي شود. قبلا حزبي تشكيل شده (حزب مردم) كه حزب اقليت است، حالا بايد حزب اكثريت تشكيل شود و اين كار را به عهده شماست».(3)

به طور كلي در اين رويكرد جديد، تلاش رژيم اين بود كه بتواند علاوه بر سازماندهي گروه هاي وابسته در قالب تشكل هاي حزبي، به احراز وجه دموكراتيك، جلب مشاركت مردمي و كسب مشروعيت نايل آيد. وي در سخنراني خود در ارديبهشت 1336 خطاب به سناتورها مي گويد: «مفهوم دموكراسي، آزادي مردم در اظهار عقيده و تشكيل احزاب است و حالا كه احزاب را تشكيل داده ايم، دموكراسي داريم. جلال الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران(4) و در جاي ديگر مي گويد: «در اجتماع ما كه بر اساس رژيم پارلماني و دموكراتيك اداره مي شود ... (اساس كار بر محور) سيستم دو حزبي، حزب موافق دولت و حزب مخالفت دولت (قرار دارد)»(5).

در واقع منظور شاه از احزاب مذكور، دو حزب مليون و مردم بود. لازم به ذكر است كه حزب مليون كه به منظور ايفاي نقش اكثريت در دي ماه 1336 به دستور شاه و رهبري منوچهر اقبال (نخست وزير وقت 1339-1336) و به دبير كلي نصرالله كاسمي تشكيل شد، در طول سه سال فعاليت، دولت و اكثريت مجلس شوراي ملي، عمر دولت اقبال به همراه حزب وي سر آمد و حزب «ايران نوين» (1353-1343) به جاي آن به ايفاي نقش حزب اكثريت پرداخت.

حزب مردم در 26 ارديبهشت 1336 به دستور شاه و به دبيركلي اميراسدالهل علم تشكيل شد و از تيرماه همين سال شروع به

عضوگيري نمود، در منابع اين حزب، با عناوين حزب «دستوري» ، «فرمايشي» ، «سه ساخته» ، «دولتي» ، «برنامه اي» و «حزب كارگزاران معتمد» به كار رفته است.

تشكيل اين حزب بعد از مدت ها رايزني كارگزاران حكومت صورت گرفت . اين حزب در طول 18 سال فعاليت با فراز و نشيب هاي زيادي مواجه شد. به طور كلي مي توان روند فعاليت هاي آن حزب را به سه مرحله تقسيم نمود.

1_ دوره تثبيت: اين دوره به دبيركلي اميراسدالله علم از ارديبهشت 1336 تا شهريور 1339 طول كشيد.

2_ دوره تزلزل: اين دوره به دبيركلي پرفسور يحيي عدل، از شهريور 1339 تا ارديبهشت 1350 را شامل مي شود.

3_ دوره تضعيف و انحلال: اين دوره از ارديبهشت 1350 لغايت اواخر سال 1353 را در بر مي گرفت كه به ترتيب با دبيركلي علينقي كني (3/5/1351_28/2/1350) ، (پرفسور يحيي عدل (دوره دوم 5/4/135-4/5/1351) ، ناصر عامري (8/10/1352-6/4/1352) و محمد فضايلي (؟/12/1353-22/10/1353) تداوم يافت و در نهايت با اعلام رسمي تشكيل حزب واحد رستاخيز ملت ايران در فروردين 1354، اين حزب به همراه ساير احزاب رسمي وقت، از طرف حكومت محل اعلام گشت.

به منظور تبيين سير تاريخي فعاليت هاي حزب مردم، اهم فعاليت هاي مربوط به هر دوره را بطور مختصر تشريح مي نماييم.

1_ دوره تثبيت: دوره چهار ساله (1339-1336) فعاليت حزب كه با دبيركلي اميراسدالله علم تشكيل و سازماندهي يافت به عنوان درخشان ترين دوره فعاليت حزب مردم محسوب مي شود.

اميراسدالله علم از ملاكان جنوب خراسان و فرزند محمدابراهيم علم معروف به شوكت الملك امير كائنات كه از ديرباز با ايجاد امنيت در منطقه سيستان و بلوچستان روابط نزديكي با رضا شاه و انگليسي ها بدست آورده بود در مدرسه عالي فلاحت

كرج، تحصيلات خود را به پايان رساند و در بيرجند سرپرستي املاك پدرش را به عهده گرفت. وي در كابينه قوام (1326-1324) به عنوان فرماندار كل سيستان و بلوچستان انتخاب شد و بعدها در سال 1328 به سفارش محمدرضا شاه به عنوان وزير كشاورزي در كابينه ساعد (1329-1327) انتخاب شد. و از اين دوره در اكثر كابينه هاي بعدي با سمت وزير فعاليت مي كرد. در سال 1331 به عنوان سرپرست املاك و مستغلات پهلوي منصوب شد و در دوره نخست وزيري مصدق (1332-1330) همانند برخي از درباريان، از دربار رانده شد و بر سر املاك خود به بيرجند مراجعت نمود. دنبال موفقيت كودتاي 28 مرداد 1332 مجددا از جانب شاه به سمت قبلي خود يعني سرپرستي املاك و مستغلات پهلوي منصوب گرديد تا اينكه در كابينه حسين علا (15/1/1336-17/1/1334) به توصيه شاه به عنوان وزير كشور انتخاب شد. در اين زمان علم به عنوان يكي ا زمحرم ترين كسان به شاه و از متنفذترين افراد در كشور محسوب مي شد، لذا شاه وي را مأمور تشيكل حزب مردم نمود.(6) علم از همان آغاز براي جذب اشخاص متنفذ جهت عضويت در حزب و حتي ائتلاف با احزاب مهمي چون حزب زحمتكشان مظفر بقايي تلاش هاي زيادي به عمل آورد. (سند شماره 2) نفوذ اجتماعي علم از يك سو بخاطر وابستگي خاندانش به سلطنت بود و از سوي ديگر با تشكيل جلسات بزم گونه اي در منزلش توانست با جذب عده اي از شخصيت هاي سياسي، ادبي و اجتماعي نظير پرويز نايل خانلري، علينقي كني، مهندس مهدي شيباني و جهانگير تفضلي و حتي اشخاصي با گرايش هاي چپ نظير محمد معتضد باهري و رسول پرويزي

و ديگران در تأسيس حزب بهره بگيرد.(7) البته علاوه بر اشخاص فوق الذكر ، مي توان از مصطفي صاحب ديواني، دكتر احمد فرهاد، پرفسور يحيي عدل، جمشيد اعلم، محسن مظاهر، علي معارفي، دكتر حسن افشار، محمد الهي، دكتر امير بيرجندي، دكتر علي اكبر بينا، دكتر حسن ستوده تهراني، مهندس قبادظفر و دكتر موسي عميد به عنوان اعضاي مؤسسين حزب مردم نام برد.

يكي از نخستين اقدامات علم و گروه همفكرانش تدوين اولين اساسنامه و مرامنامه حزب مردم بر محور اين دو استوار بود. اساسنامه حزب كه چندين بار در معرض اصلاح قرار گرفت در زمينه هاي چگونگي عضويت افراد (سند شماره 1) و معرفي سازمان هاي وابسته به حزب بود به طور كلي مسايل داخالي حزب را تبيين مي كرد.

مرامنامه حزب نيز در خصوص تشريح اصول عقايد سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي حزب بود. «علم هدف حزب را از لحاظ رژيم سياسي؛ حفظ استقالال و تماميت ارضي و جغرافيايي سياسي كشور، حفظ كليه آزادي هايي كه قانون اساسي و منشور سازمان ملل متحد و اعلميه حقوق بشر به همه افراد داده، و از لحاظ سياست خارجي حفظ و ايجاد رابطه حسنه و حسن تفاهم كامل با كليه كشورهايي كه به استقلال و تماميت ارضي كشور ما احترام مي گذارند، اعلام داشت، و از لحاظ رژيم اقتصادي، اصلاحات در امور كشاورزي، صنعتي، بازرگاني و اداري اجتماعي و فرهنگي اعلام كرد»(8)

يكي ديگر از اقدامات علم، برگزاري اولين كنرگه حزب مردم بود كه بر طبق اساسنامه حزب مي بايست هر دو سال يكبار تشكيل شود. اولين كنگره به مدت سه روز از بيست و ششم تا بيست و نهم دي ماه 1338 در تهران برگزار شد. البته

به غير از اين كنگره، كنگره دوم در بيستم اسفند 1340، كنگره سوم در چهارم اسفند 1343 و كنگره چهارم در اسفند ماه 1353 تشكيل گرديد. به طور كلي نكات ا صلي و مشترك قطعنامه هاي كنگره هاي مذكور، تأكيد بر حكومت مشروطه سلطنتي، اجراي اصول قانون اساسي تأكيد بر لزوم بهبود زندگي عمومي مردم، اصلاحات ارضي، توسعه صنعتي كشور، در مداخله بيگانگان در امور داخلي كشور، رسيدگي به وضعيت كارگران، تأكيد بر اجراي قانون شاه و ملت (انقلاب سفيد، از كنگره دوم به بعد) و ... بود. البته برنامه هاي آينده حزب، خط مشي، انتخاب اعضاي شوراي مركزي و گاهي نيز انتخاب دبيركل در اين كنگره ها صورت مي گرفت.

و اما از مهم ترين اقدامات حزب مردم در دوره علم، تلاش براي جذب ناراضيان جامعه در چارچوب حزب رسمي عليه حزب حاكم دولتي اكثريت به منظور كنترل و هدايت اين گروه از افراد جامعه و يا ايجاد تعديل در فعاليت هاي افراطي آنها بود، در همين راستا جذب بخشي از اعضاي سابق حزب منحله توده در حزب مردم قابل تأمل است.

از همزماني تصميم رژيم به آزادي برخي از زندانيان عضو حزب توده كه در سال هاي قبل به اتهام براندازي ژريم دستگير شده بودند، با تشكيل حزب مردم و به دنبال آن دعوت مسؤولين حزب از عناصر مذكور جهت عضويت در حزب، مي توان چنين استنباط كرد كه اين برنامه ها، به مثابه سناريويي از پيش نوشته شده بود كه رژيم با موفقيت در اجراي آنها از يك طرف با اغماض از عملكرد گذشته مخالفان سياسي خود بر آنها منت مي گذاشت، و از طرف ديگر با قبول عضويت آنها در حزب مردم و

اجازه انجام فعاليت هاي سياسي و حزبي ضمن استفاده از تجارب سازماندهي و حزبي آنها، از دشمنان بالقوه خود، دوستان بالفعل مي ساخت. توفيق رژيم از اين جهت قابل تأمل است كه برخي از همين اعضاي آزاد شده حزب توده از زندان، براي اعلام وفاداري خود به نظام، تقاضاي عضويت در حزب مردم را نودند. علم (دبيركل حزب مردم) ضمن استقبال از اين درخواست در سخنراني خود در جريان ميتنيگ حزب مردم در شيراز گفت «جوان هاي روشن فكر و تحصيل كرده ما اگر در گذشته ندانسته با پذيرفتن مرام حزب توده و عضويت در آن حزب مرتكب اشتباهاتي شده اند اينك مي توانند به جبران مافات با پذيرفتن عضويت حزب مردم براي فعاليت هاي سياسي و اجتماعي، خود را آماده سازند»(9)

به دنبال ايجاد اين شرايط مناسب، برخي از فعالان و اعضاي عادي حزب توده به عضويت حزب مردم در آمدند ( سند شماره 4) و تجارب خود را در سازماندهي و تشكل حزبي در اختيار حزب مردم قرار دادند و همين عناصر در مدت كوتاهي به دستيابي به مناصب مهم حزبي جناح چپ (اقليت) حزب مردم را به رهبري محمد معتضد باهري تشكيل دادند (سند شماره 6) اين جناح در طول سال هاي اوليه فعاليت حزب مردم، علي رغم اتهام وارده از سوي جناح راست (اكثريت) مبني بر سوابق خيانتكارانه عناصر آن جناح به شاه، و وطن، با حمايت مستقيم علم توانست گام هاي مفيدي در راستاي احقاق حقوق انبوه كارگران بردارد.

بسياري از اين كارگران و گروه هاي كارگري كه از سال هاي قبل با عضويت در حزب توده (كه در سال 1325 از وفاداري 000/300 كارگر برخوردار بود) و يا ساير تشكل هاي چپ كارگري نظير

شوراي متحده به دبيركلي رضا روستا (كه در همين سال داراي 000/400 عضو كارگر متشكل از اتحاديه و صنوف مختلف كارگري بود) توانستند از آگاهي هاي سياسي بالايي در مقايسه با ساير طبقات جامعه برخوردار باشند 3 (براي كسب آگاهي بيشتر مي توان به بحث «حزب توده و جنبش اتحاديه هاي كارگران» از كتاب جنبش كمونيستي در ايران سپهر ذبيح مراجعه كرد).

هر چند در تحولات سياسي جامعه در سال هاي بعدي اين گروه ها و تشكل هاي كارگري با محدوديت ها و ممنوعيت فعاليت مواجه شدند ولي برخي از آنها در قالب سازمان هاي پوششي نظير «جمعيت طرفداران صلح» و مراكز مشابه به ديگر به فعاليت خود ادامه دادند.

تشكل و سازماندهي سريع بسياري از كارگران كارخانجات و مراكز توليدي جهت فعاليت، تحت پوشش و نظارت حزب مردم، نشانگر تداوم فعاليت غير رسمي آنها در سال هاي قبل بود، به تعبير ديگر بسياري از اين گروه ها و صنوف كارگري از مدت ها قبل به دنبال مفري براي فعاليت رسمي بودند تا در پوشش قانوني در روند فعاليت هاي خود نظم و سازماندهي به عمل آورند. نكته قابل تأمل اينكه تشكل هاي كارگري مذكور در اين دوره از اصرار بر گرايشات ايدئولوژي سوسياليستي كاسته و معمولا به دنبال كسب منافع صنفي گروه خود بودند تا از اين طريق هم بهانه اي به دولت و بخصوص مقامات حزب مردم ندهند و هم آزادي فعاليت رسمي خود را جهت احقاق حقوق صنفي خود حفظ كنند، به هر حال جذب كارگران و تشكلات صنفي و كارگري در حزب مردم به حدي افازيش يافت كه به دنبال الحاق رسمي «شوراي همكاري هاي سنديكاي كارگري» به حزب، سخن از تغيير نام حزب مردم به «حزب كارگر»

به ميان آمد.(10) البته از اين نكته نبايد غفلت كرد كه عامل رويكرد بسياري از سنديكاهاي كارگري به حزب مردم، فعاليت هاي فراكسيون پارلماني آن حزب در احقاق حقوق كارگران و به خصوص تصويب طرح قانون كار بود.(11) به هر حال با توجه به اهميت نقش سنديكاي كارگري وابسته به حزب مردم ، فهرستي از آنها ارائه مي دهيم.

1_ سنديكاي كارگران راه آهن

2_ سنديكاي كارگران كارخانه سيمان

3_ شركت واحد اتوبوسراني با 800 عضو

4_ اتحاديه فروشندگان جرايد

5_ سندكاي كارگران چاپخانه ها

6_ سنديكاي رانندگان و كمك رانندگان

7_ كارگران ميدان بارفروش ها

8_ اتحاديه سمي روزنامه فروش ها

9_ اتحاديه رانندگان

10_ صنف فخار

11_ سنديكاي كارگران كارخانجات پلاستيك سازي تهران و حومه

12_ سنديكاي سيلو

13_ كارگران كوره پزخانه ها

14_ سنديكاي گرمابه داران

15_ سنديكاي صاحبان كمپرسي تهران و حومه

16_ صنف نانوايان

از ميان اين تشكل ها، سنديكاي كارگران كارخانه سيمان از لحاظ كثرت عضو و توده اي بودن قريب به اتفاق اعضاي آن از اهميت خاصي برخوردار بود.(12)

به طوري كه روزانه 100 نسخه روزنامه انديشه مردم (ارگان حزب مردم) در اين كارخانه توزيع مي شد. البته اين نكته نيز قبال تذكر است كه برخي تشكلات كارگري نظير «كارگران كارخانجات تهران» كه داراي قريب 1000 نفر عضو بود علي رغم اعلام پيروي از حزب مردم در امور سياسي، به خاطر برخي مصالح از عضويت در حزب مردم خودداري مي نمودند.(13)

اين تشكل هاي كارگري عضو در چارچوب ضوابط حزب مردم توانستند به فعاليت هاي خود ادامه دهند و حتي مسئولين حزبي به خاطر كثرت گروه هاي كارگري عضو حزب مردم، «سازمان كارگران حزب مردم» را تأسيس نمودند، در واقع عمده مسايل و مشكلات مطروحه از سوي تشكلات كارگري مذكور در زمينه هاي اخراج كارگران، حقوق و مزايا، ساعت كاري، بيمه كارگران و غيره بود.

در همين راستا جلسات تشكيلات كارگري حزب مردم با مسئوليت محمد معتضد باهري و با شركت دبيران سنديكاهاي كارگري حزب در محل «خانه كارگر» جهت حل و فصل مشكلات كارگران تشكيل مي شد.(14)

براي مثال به دو مورد ديگر از مشكلات دو تشكل كارگري اشاره مي كنيم: صنف نانوايان به رياست ارباب جليل خانلو با عضويت بيش از 1000 نفر از كارگران نانوايي ها، ضمن پيوستن به حزب مردم، از دست اندركاران حزب در خصوص جلوگيري از تأسيس كارخانه نان پزي از طرف دولت در تهران، استمداد طلبيد ، زيرا اعضاي اين صنف معتقد بودند كه با عملي شدن تصميم دولت «نانواها به روز سياه خواهند نشست».

در مورد دوم وقتي كه مسئولين حزب مردم به حمايت از اعتصاب چند روزه رانندگان تاكسي تهران در اوايل 1337 به منظور جلب عضويت آنها در حزب اقدام كردند، به كارشكني در امور دولت متهم شدند، به ناچار مسئولين حزب به خاطر ناتواني از مقاومت در مقابل حزب حاكم (مليون) از دخالت در اعتصاب آنها، خودداري نمودند.

البته به غير از تشكل هاي كارگري مذكور، برخي گروه هاي سياسي نظير جمعيت آزادي به دبيركلي حسن ارسنجاني، گروه راما، جمعيت برادران متفق و جمعيت گاودارها و ... همچنين انجمن هاي محلي نظير شرواي مليح كوي افسريه، انجمن محلي جواديه و ... نيز به حزب مردم پيوستند. همچنين در كردستان، برخي فعالان سياسي كرد، با عضويت در حزب مردم و در پوشش جلسات حزبي به اشاعه نظريات و برنامه هاي تجزيه طلبانه خود مي پرداختند.(15)

در مورد رابطه روحانيون دولتي با حزب مردم ، بايد گفت برخي از روحانيون متنفذ دولتي با اين حزب ميانه خوبي نداشتند، شايد بتوان نفوذ عناصر توده اي را در اين

راستا مؤثر دانست.

علم با ايفاي نقش تاريخي خود در تأسيس و تثبيت سازمان هاي حزب مردم و كميسيون هاي مربوطه به دنبال شكست حزب در انتخابات دوره بيستم مجلس شوراي ملي (1339) ، در حالي كه از نيل به آرزوي پست نخست وزيري ناكام ماند، در مواجهه با محدوديت هاي دوره اميني (1341-1340) به ناچار خود را از حزب كنار كشيد تا با كسب آمادگي كامل براي انجام مأموريتي بزرگتر (اجراي اصول ششگانه انقلاب سفيد) پست نخست وزيري را تصاحب كند. البته عليرغم كناره گيري از حزب، وي به عنوان حامي مهم حزب در دوره هاي بعد باقي ماند. نتيجه آني كناره گيري علم از حزب، تضعيف جناح چپ حزب بود. اين جناح در دوره علم توانسته بود، با حمايت و پشتيباني وي، بر تمام سازمان هاي حزب سيطره يابد و به خصوص از زمان استعفاي دو ليدر جناح راست (جمشيد علم و علي اكبر بينا) از عضويت حزب در آبان سال 1338، توانست اكثر مناصب عمده حزبي را تصاحب نمايد. اما به دنبال استعفاي علم دو ليدر جناج چپ 0محمد معتضد باهري و رسول پرويزي) و برخي از اعضاي حزب از فعاليت در حزب كناره گيري كردند.

ما حصل سخن اينكه دوره دبيركلي علم، به عنوان دوره اي بالنده و شكوفا براي حزب محسوب مي شود. همانطور كه گفته شد، تقبيت و سازمندهي ساخترا دروني حزب در اين دوره شكل گرفت و اين ساختار با مختصر تغييراتي براي غريب چهارده سال ديگر حفظ گرديد. با وجود اينكه بعد از علم، حزب با بحران هاي متعددي مواجه شد، ولي ساختار آن به گونه اي تحكيم يافته بود كه از همه اين بحران ها از جمله بحران دوره نخست وزير

امين جان سالم بدر برد. اميني كه انحلال مجلسين را جهت اصلاح قانون انتخابات از شاه درخواست كرد، طبعا نيازي به احزاب فرمايشي شاه نداشت، لذا علم از دبيركلي حزب كناره گرفت و اين مسئله حزب را تا مرز سقوط كشاند. يكي از گزارش هاي اين دوره حكايت از اين دارد كه تمام شعبات حزب تعطيل گرديد و رفت و آمدي به حزب صورت نمي گرفت. فقط 28 نفر از اعضاي وفادار آن با عزمي راسخ به فعاليت هاي حزب تداوم بخشيدند و توانستند حزب را از اين مرحله بحراني نجات دهند.

در تبيين موفقيت هاي حزب در سال هاي آغازين تشكيل آن ، علاوه بر موقعيت هاي خاص جامعه از لحاظ گرايش هاي سياسي ، مي بايست به شخصيت خود ع لم نيز اشاره كرد. فعاليت هاي حزب در اين دوره عليرغم برخورداري از عنوان اقليت از لحاظ قدرت و اهميت، با حزب حاكم اكثريت مليون _ كه از همه امكانات دولتي بهره مند بود _ برابري مي كرد. قباد ظفر (ليدر فراكسيون پارلماني حزب مردم) قادر به مانور در مقابل نمايندگان حزب اكثريت بود. نقش اسدالله علم در تشكل و تثبيت و بقاي حزب مردم وقتي آشكار مي شود كه ملاحظه كنيم كه بر خلاف حزب مليون كه با كنار گذاشتن منوچهر اقبال (رهبر حزب مليون) از پست نخست وزير در سال 1339 ، عمر حزب وي نيز به پايان رسيد، «موجوديت اين احزاب (دولتي) صرفا به وجود چند شخصيت مملكتي بستگي داشته و با كنار رفتن آنها، پايه هاي اين دسته جات متزلزل و بعضا فعاليت آنها (مانند حزب مليون) به كلي متوقف گرديده است».(16)

ولي با كناره گيري از حزب مردم، اين حزب به خاطر برخورداري از

سازماندهي و تشكيلات منسجم و ايجاد شعبات متعدد در استان ها و فرمانداري هاي كل توانست به فعاليت خود ادامه دهد.

2_ دوره تزلزل: اين دوره كه از شهريور 1339 تا ارديبهشت 1350 با دبيركلي پرفسور يحيي عدل طول كشيد، به عنوان دوره اي متزلزل در روند فعاليت هاي حزب مردم محسوب مي شود، با توجه به رسالتي كه براي اين حزب در نظر گرفته شده بود شايد بتوان انتخاب عدل را با عنايت به روحيه محافظه كاري اش به عنوان انتخابي مناسب در نظر گرفت.آنچه كه شاه از اين حزب توقع داشت« اداي حزب اقليت در آوردن» بود و مي بايست اين نقش را نيز با «سر و صدا راه انداختن» ايفا مي كرد. لذا علي رغم اينكه عدل از جريانات سياسي به دور بود و از قاطعيت لازم يك دبيركل حزب برخوردار نبود ولي به خاطر دوستي نزديكش با شاه و به تبع اعتماد خاص شاه به وي، از منظركارگزاران حكومت، وي فردي مطلوب براي اين سمت بود، «پروفسور عدل از تنها چيزي كه سر رشته نداشت سياست بود ... شاه پروفسور عدل را براي خالي نبودن عريضه به دبيركلي حزب مردم انتخاب كرد تا ظاهر حزب بازي در قالب حزب اقليت و اكثريت حفظ شود»(17)

سوابق عدل نشان مي دهد كه وي تخصص خود را در رشته جراحي از فرانسه اخذ و در سال 1318 به ايران برگشت و به عنوان استاد دانشكده پزشكي و سپس رياست بيمارستان سينا و بعدا به خاطر تبحر علمي به عنوان پزشك مخصوص شاه و در نهايت به عنوان سناتور انتصابي فعاليت كرد. علاوه بر همه اينها، وي يكي از اشخاص انگشت شمار محارم شاه محسوب مي شد « از

اطرافيان شاه كه بيش از حد در او نفوذ داشتند و در پشت پرده نقش مهمي ايفا مي كردند مي توان از پروفسور يحيي عدل و ... نام برد (2. محمود طلوعي، بازيگران عصر پهلوي (تهران : نشر علم ، 1347) ج 2 ص 891).» حسين فردوست نيز از عدل به عنوان يكي از شركت كنندگان در بزم هاي شبانه شاه نام برده است (3. حسين فردوست ، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي (تهران: انتشارات اطلاعات، 1371) ص 263.) وي همچنين يكي از مؤسسين حزب مردم محسوب مي شد.

عدل علاوه بر تصدي دبيركلي حزب در دهه چهل، در دوره دبيركلي علينقي كني (1351-1350) نيز عنوان تشريفاتي رياست كل حزب را به عهده داشت و بعد از عزل كني نيز مجددا وي به مدت يكسال (1352-1351) ديگر دبيركلي حزب را به عهده گرفت تا اينكه در دوره دبيركلي ناصر عامري (1353-1352) به طور كلي از حزب مردم كناره گيري كرد.

از وقايع عمده دوره اول دبيركلي عدل بر حزب مي توان به برگزاري دوبار كنگره حزب به ترتيب در 20/12/1340 و 4/12/1344 ( كه در بحث قبلي به آن اشاره كرديم) و همچنين برگزاري برخي سمينارها و كنفرانس هاي حزب نظير«سمينار بررسي امور روستايي» در 12/2/1346 و به خصوص بحران هاي ناشي از شركت حزب در انتخابات دوره 22 مجلس شوراي ملي و انتخابات انجمن هاي شهر و برگزاري بسياري از مراسم هاي مختلف به مناسبت هاي روز اشاره كرد.

نكته قابل تأمل در فعاليت هاي اين دوره حزب در برخي مواقع، دنباله روي از سياست هاي دولت بود. به تعبير ديگر به همان ميزان كه حزب دچار ضعف قدرت و مديريت مي شد به همان ميزان از توانايي اش در موضع گيري عليه

دولت و حزب اكثريت كاسته مي شد. شعار «حفظ اتحاد ملي و يكپارچگي ملت» دستاويزي بود كه بارها حزب مردم با توسل به آن همسو با حزب اكثريت ايران نوين (1353-1343) علم مي كرد.

دومين مرحله بازي حزب اقليت و اكثريت، رقابت حزب مردم با حزب ايران نوين محسوب مي شد. هسته اوليه حزب ايران نوين «كانون مترقي» حسنعلي منصور بود،

منصور با تصدي نخست وزيري (1343-1342) به دستور شاه در راستاي تداوم نظام دو حزبي، با همكاري گروه روشن فكران و تحصيل كردگان عضو كانون مذكور، حزب ايران نوين را به عنوان حزب اكثريت حاكم دولتي تأسيس كرد، اين حزب به عنوان دومين حزب اكثريت (اولين آن حزب مليون (1339-1336) منوچهر اقبال بود) به مدت يك دهه در مقابل حزب اقليت مردم به رقابت برخاست. هر چند بعد از ترور منصور در اول بهمن 1343، اميرعباس هويدا (1356-1343) نخست وزير بعدي مستقيما دبيركل حزب ايران نوين نبود ولي از حاميان اصلي اين حزب (18) در نقش حزب حاكم اكثريت، در مقابل حزب اقليت مردم قرار داشت. شعار و محور اصلي حزب ايران نوين اجراي اصول انقلاب شاه و ملت (انقلاب سفيد) بود.

يكي از نقاط عطف فعاليت هاي حزب مردم در ايران دوره، شكست جنجالي در انتخابات دوره 22 مجلس شوراي ملي و سنا در سال 1346 بود و بخصوص به دنبال آن، شكست ديگر حزب در انتخابات انجمن هاي شهر و شهرستان ردسال بعد كه منجر به تشديد اختلافات درون حزبي و در نهايت استعفاي دسته جمعي برخي اعضاي كميته هاي حزب در شهرستان هاي كشور شد. كانديداهاي شكست خورده در انتخابات مذكور، علت اين شكست را در ضعف عملكرد مسئولين حزب دانستند و حزب

را متهم ساختند كه با سازش كاري هاي پشت پرده با حزب اكثريت در مركز و عدم توجه به موقعيت حزب در شهرستان ها عامل اين شكست ها شده است. ولي مسئولين حزبي ضمن در اين اتهام علت اصلي شكست را در عدم تناسب امكانات و مقدوران طرفين عنوان كردند، به دنبال اين مسائل، گروهي از همين ناراضيان «جناح پيشرو و حزب مردم» را به رهبري سيد محمود سجادي (عضو شوراي عالي حزب) تشكيل داده و ضمن صدور اعلاميه هايي به افشاگري عليه برخي مقامات حزب پرداختند.(19) اين جناح پيشنهاد نمود كه دكتر محمد معتضد باهري به جاي يحيي عدل دبير كلي حزب را به عهده بگيرد. البته قبل از اين مسله نيز 6 نفر از اعضاي مؤثر حزب به پيشنهاد هلاكو رامبد (ليدر فراكسيون پارلماني حزب مردم در مجلس شوراي ملي) در طي جلسه اي محرمانه به اين نتيجه رسيدند كه «اقاي پرفسور عدل مرد سياسي نيست و قادر به ادامه رهبري حزب نمي باشد ولي از طرفي چون مردي صديق و شاهدوست و مورد اعماد است و ضمنا از طرف شاهنشاه مسئول اداره امور حزب مردم است بايد ناگزير با او همكاري كرد.(20) خود عدل نيز مايل به ماندن در اين سمت نبود و حتي در مقام پاسخگويي يك بار به صراحت اعلام كرد «اين حزب را به اجبار كردن من گذاشته اند»(21)

به دنبال اين بحران ها، شوراي عالي حزب (بالاترين مرجع) پيشنهاداتي مبني بر ترميم وضعيت حزب ارائه نمود از جمله به دبيركل حق انتخاب 15 نفر جهت عضويت كميته مركزي حزب _ اعضاي كميته مركزي به خاطر بحران ناشي از شكست هاي انتخاباتي حزب استعفا داده بودند _ و همچنين انتخاب

دو معاون به جاي يك قائم مقام (22) اين تغيير به خاطر عدم تفكيك وظايف آن دو به اختلافي دامنه دار بين دو معاون هلاكو رامبد (ليدر فراكسيون پارلماني حزب مردم در مجلس شوراي ملي) و كاظم جفرودي (ليدر فراكسيون پارلماني حزب مردم در مجلس سنا) منجر شد.(23)

يكي از بولتن هاي ساواك كه در تاريخ 2/10/1349 تهيه شده، علل ناكامي ها و ضعف حزب را چنين بر شمرده: فقدان رهبري، دلسردي اعضاي حزب به خاطر سيطره تعدادي افراد خاص بر مقدرات حزب، ايجاد محدوديت هاي از طرف مقامات دولتي كه اكثرا عضويت حزب ايران نوين مي باشند، ضعف مالي به خاطر عدم پرداخت حق عضويت از طرف اعضاي حزب اعمال نفوذ ذولت حزبي (حزب ايران نوين تحت حمايت دولت هويدا قرار داشت) در انتخابات نمايندگان مجلسين، فقدان ايدئولوژي و عدم رويكرد طبقه روشن فكر به حزب ، ضعف مديريتي و سازماندهي كادر رهبري و اجرايي و در نهايت وضع خاص جامعه ايران از لحاظ فعاليت احزاب سياسي.(24)

واقعيت امر اين است كه تعيين عوامل مذكور سرپوشي است براي گريز از علت واقعي كه همانا وابستگي حزب به شاه و نظام مي باشد. به هر حال وقتي كه اقدامات مذكور نيز اقامه نكرد، مقامات حزبي تصميم گرفتند بر خلاف چارت سازماني حزب دفتر جديدي تحت عنوان «دفتر سياسي» جهت حل و فصل نهايي مسائل و مشكلات حزب تأسيس نمايند و براي اين دفتر آيين نامه اي نيز تدوين نمودند. و هنگامي كه در يكي از جلسات حزبي يكي از اعضا درباره تشكيل غير قانوني اين دفتر سؤال نمود عدل پاسخ داد راجع به دفتر سياسي نبايستي صحبت شود چون شخص شاهنشاه آريامهر خواسته اند كه دفتر سياسي

در حزب مردم بوجود آيد»(25)

علاوه بر فعاليت هاي فوق الذكر در اين دوره مي توان بر برنامه هاي حزب جهت برگزاري مراسم هاي ويژه به مناسبت هاي روز اشاره نمود البته اينگونه مراسم ها در تمام دوران فعاليت حزب انجام مي شد ولي انجام آنها در اين دوره از اهميت زيادي برخوردار بود. اين مراسم ها كه در زمينه هاي بزرگداشت سالروز وقايع خاصي برگزار مي شدند بعضا در رقابت با حزب اكثريت هدف مراسم تحت الشعاع قرار مي گرفت بطور مثال يكي از اسناد اشاره بروز مشاجره لفظي بين عطاءالله خسرواين (دبيركل حزب ايران نوين) با محسن موقر (سردبير ارگان حزب مردم) بخاطر تقدم در نصب طاق نصرت حزب مربوطه در ميدان ششم بهمن به مناسبت بزرگداشت سالروز رفراندم ششم بهمن 1341 دارد (3. همان، پرونده 168 ص 59) به طور كلي مناسبت هاي عمده به قرار ذيل بود:

1_ 14 مرداد 1285 (جشن سالروز عيد مشروطيت)

2_ 17 ي 1314 (جشن سالروز اعطاي آزادي به زنان، كشف حجاب توسط رضا شاه)

3_ 21 آذر 1325 (جشن سالروز فرمان محمدرضا پهلوي جهت نجات آذربايجان)

4_ 15 بهمن 1327 (مراسم نيايش سلامتي شاه، روز ترور ناموفق محمدرضا شاه توسط ناصر فخر آرايي)

5_ 15 بهمن 1328 (سالروز ازدواج محمدرضا شاه با فرح ديبا) (سند شماره 14 متن دستخط شاه در خصوص تشكر از اسدالله علم به عنوان دبيركل حزب مردم به خاطر آن حزب).

6_ 9 اسفند 1331 (مراسم «روز ملت» ، انصراف محمدرضا شاه از سفر! به خارج به درخواست طرفداران سلطنت).

7_ 28 مرداد 1332 (مراسم جشن قيام ملي عليه مصدق)

8_ 4 آبان 1339 (جشن تولد رضا پهلوي ، وليعهد)

9_ 6 بهمن 1341 (جشن سالروز انقلاب شاه و ملت، رفراندوم لوايح ششگانه)

10_ 21 فروردين 1344

(مراسم نيايش سلامتي محمدرضا شاه: سالروز ترور ناموفق شاه توسط رضا شمس آبادي)

11_ 4 آبان 1346 (جشن تاجگذاري شهبانو و وليعهد)

و بسياري از مراسم هاي ديگر به مناسبت هاي مختلف از جمله استقبال از بازگشت شاه از سفرها و .... و به خصوص مراسم جشن اي 2500 ساله در 19 مهر 1350 از اهميت خاصي برخوردار بود.

در واقع بخش عمده اي از بودجه حزب مردم براي اين قبيل مراسم و جشن هاي دولتي هزينه مي شد، از لحاظ مالي، مخارج حزب از طريق پرداخت حق عضويت اعضا و بويژه با كمك هاي مالي برخي اشخاص متمكن از جمله خود اسدالله علم تأمين مي گرديد. در يكي از گزارش هاي مالي حزب راجع به بودجه حزب آمده است:

بودجه حزب در سال 1345 بالغ بر 000/360/1 ريال مي باشد كه براي پرداخت هزينه هاي جاري حزب از قبيل حقوق كارمندان، نشريات و امور خدماتي، و برگزاري مراسم جشن هاي فوق الذكر خرج شده است. در همين گزارش بودجه سال 1346 مبلغ 00/980/3 ريال پيش بيني شده است كه اين افزايش بودجه از يك سو بخاطر برگزاري مراسم جشن تاج گذاري 4 آبان دراين سال بود كه مبلغ 000/000/1 ريال اختصاص به آن داده شده بود و ديگر اينكه براي افزايش شعبات حزب در سرتاسر كشور پيش بيني هزينه شده بود.(26)

البته اسنادي ديگر نشان مي دهد كه شاه براي انجام كمك هاي مالي به حزب دستوراتي صادر كرده بود «او امري به دولت شرف صدرو يافت به حزب مردم كمك (مالي) شود و در دو فقره كمك هايي كه به عمل آمده اكنون محل وسيع و آبرومندي (براي حزب) ماهيانه 000/120 ريال اجاره گرديده است»(27). در سندي ديگر كه جنبه افشاگري عليه حزب دارد چنين آمده است

«در حال حاضر (اسفند 1352) دولت فقط ماهيانه 15 ميليون تومان(28) به حزب مردم پول مي دهد و مقامات به عامري (دبيركلي حزب مردم) اطلاع داده اند كه اول سال 1353 دولت فقط ماهيانه 9 ميليون ريال به حزب پرداخت خواهد كرد»(29)

3_ دوره تضعيف و انحلال: به دنبال چنين بار تقاضاي عدل جهت كناره گيري از دبيركلي حزب، بالاخره شاه در اواخر 1350 با استعفاي وي موافقت كرد. سپس دوره سوم فعاليت هاي حزب به ترتيب با دبيركلي علينقي كني، يحيي عدل (مرتبه دوم) ، ناصر عامري و محمد فضايلي شروع شد، عدل ، علينقي كني را در ارديبهشت 1350 به عنوان دبيركل حزب پيشنهاد نمود و اين پيشنهاد توسط شوراي عالي حزب تأييد شد و كني رسما از 28 ارديبهشت همين سال شروع به فعاليت نمود. اما علي رغم عدم تمايل عدم به ادامه فعاليت در حزب، كارگزاران حكومت كه حضور وي را لازم تشخيص مي دادند بر خلاف اساسنامه حزب، او را به سمت تشريفاتي رياست كل حزب انتصاب نمودند. گويا حضور رسمي ولي كم رنگ وي به عنوان يك ناظر عاليه بر روند فعاليت هاي حزب باعث مي شد كه چنانچه روند فعاليت حزب از چارچوب ترسيم شده خارج شود بلافاصله به طور رسمي در حزب حضور يافته و هدايت حزب را در كانال مخصوص خود به عهده بگيرد.

تمايز دوره سوم با دو دوره ماقبل در انتقادات بي پرواي حزب اقليت عليه حزب اكثريت بود. در واقع قبلا نيز اينگونه انتقادات صورت مي گرفت ولي هدف غايي آنها فريب افكار عمومي بود ولي عملكرد نقادانه اين دوره چهارساله پاياني حزب نشان داد كه گويا بسياري از اعضاي حزب كه هنوز به آن

وفا دارند به كنه قضيه پي برده و ديگر حاضر نيستند كه رفتاري تصنعي داشته باشند و لذا ميزان و شدت انتقادات در اين دوره به حدي افزايش يافت كه عملا موجب تضعيف آن از جانب مقامات بالا گرديد و باعث شد كه بطور بي سابقه اي در طول فعاليت چهار ساله حزب چهار دبيركل تعويض شد.

علينقي كني داراي مدرك دكتري علوم سياسي و حقوق و از شاغلين وزارت دادگستري بود. وي قبل از تشكيل حزب از گروه همراهان و ياران اسدالله علم محسوب مي شد و با ترغيب علم عضو حزب شد و از فعالين و مؤسسين حزبي دوره اول محسوب مي شد، با تصدي پست نخست وزيري برگزيده شد و در نهايت به سمت مديرعاملي بنياد فرهنگي وليعهد منصوب گرديد.(30)

نكته قابل ذكر ايكه طبق اساسنامه حزب انتخاب دبيركل مي بايست از سوي شوراي عالي حزب (بالاترين مرجع حزب مردم ) و از ميان يكي از اعضاي كميته مركزي حزب صورت مي گرفت اما كني بعد از تصدي دبيركلي حزب، به عضويت كميته مركزي و شوراي عالي حزب در آمد. همين عمل خلاف قاعده، از همان اوان زمينه مخالفت برخي از اعضاي مؤثر حزب را با كني فراهم ساخت از جمله دو معاون (هلاكو رامبد و كاظم جفرودي) دبيركل در اعتراض به اين عمل از سمت خود استعفا دادند.

البته از آنجا كه در اينگون انتصابات ، عواملي خارج از حزب دست داشتند، چنانچه در مورد كني، گويا سوابق دوستي وي با علم باعث شده بود كه وي به اين سمت برسد «كني ... از سوي علم مأمور شده بود تا حزب او را (مردم) اداره كند».(31)

به هر حال دوره كني

با تحول و جنب و جوش زيادي همراه بود و حضور وي به يك دهه ركورد و سكون دوره عدل محسوب مي شد. سخنراني ها و مصاحبه هاي وي در اوايل دبيركلي اش بسياري از افراد فعال ولي منزوي حزب را متوجه افكار راديكالي وي نمود و اين امر، محبوبيت زيادي براي وي در افكار عمومي به دنبال داشت. از يك سو بي پروايي كني و توانايي جلب افكار عمومي و از سوي ديگر افزايش معضلات و مشكلات جامعه براي وي زمينه مساعدي ايجاد مي كرد كه با بهانه قرار ادن هر معضلي، به عنوان دستاويزي عليه دولت و حزب حاكم تبليغ نمايد وآن معضلات را نشانه بي كفايتي دولتمردان قلمداد كند به طوري كه هنوز 14 ماه از دبيركلي وي نگذشته بود كه به دنبال ابراز ناخرسندي شاه از صراحت و شدت انتقاداشت، وي مجبور به استعفا گرديد.(32) زيرا از نظر شاه نحوه سخنراني هاي انتقادآميز وي از دولت در زمينه هاي فساد اداري، جو خفقان آميز كشور، نارضايتي عمومي و رسالت دولت در راستاي تأمين منافع آمريكا مطلوب نبود.(33)

لذا استعفاي كني از منظر مردم داراي اين پيام بود كه حكومت تحمل هيچ انتقادي را ندارد. به هرحال اسدالله علم از دوره كني به عنوان تجديد حيات فعاليت حزب مردم ذكر كرده و در خاطرات روز 15 خرداد 1351 خود چنين آورده است: «شرفيابي كوتاه گزارش شكايت دكتر كني، دبيركل حزب مردم را تقديم كردم، كه مدعي است هر كس مقامي دولتي دارد، به محض پيوستن به حزب او از كار بركنار مي شود، از جمله مدير يك دبيرستان دولتي را نام برد. شه خيلي ناراحت شد و بلافاصله به نخست وزير تلفن زد كه

كني در شكايتش محقق بوده است سابقا شاه اين قبيل مسائل را با بي اعتنايي رد مي كرد. (اميراسدالله علم گفتگوهاي من با شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي (تهران: طرح نو، پ371 ص 352) از ديدگاه كارگزاران حكومت، كني پاي خويش را از گليم خود درازتر گذاشته بود «بعدها چند نفري كه از حود مجاز مردم تخطي كرده بودند از حزب بركنار شدند مانند علينقي كني»(34)

عزل كني در حالي صورت گرفت كه وي با سخنراني هاي منتقدانه اي كه عليه دولت هويدا در طي سفرهاي تبليغي به شهرها به منظور ترغيب اعضاي حزب به شركت در انتخابات انجمن هاي شهر و شهرستان انجام مي داد، در همه سفرها با استقبال عمومي مواجه مي شد، بسياري از كميته هاي حزبي شهرها كه دوران طولاني اي از ركود را پشت سر گذاشته بودند، با ورود كني به تحرك تازه آي روي مي آوردند و خود را براي شركت در انتخابات جديد آماده مي نمودند. در حاليكه محبوبيت كني در ميان اعضاي عايد حزب افزايش مي يافت، دست اندركاران محافظه كار حزب با تشكيل دو جناح با رهبري يحيي عدل و هلاكو رامبد به همراه برخي از مقامات سياسي خارج از حزب (35) عليه كني موضع گيري نمودند تا از يك طرف زمينه هاي عزل وي را فراهم سازند و از سوي ديگر براي جلوگيري از انحراف حزب از مأموريت محوله چاره جويي نمايند.

در واقع امر غير منتظره و بي سابقه اي رخ داده بود گويا براي اولين بار حزب اقليت در نقش وقاعي خود به ايفاي نقش مي پرداخت. گويا كني به رسالت آرماني يك حزب واقعي اقليت روح تازه اي دميده بود كه از مدت ها پيش بسياري از اعضاي حزب در انتظار آن لحظه شماري

مي كردند. يكي از اسناد، جريان عزل وي را چنين بازگو مي كند «استعفاي دبيركل (كني) ... به خاطر ميتينگي بود كه در اصفهان در باغ همايون تشكيل داد كه در آنجا شديدا به دولت حمله نمود .... و حزب حاكم را به صورت يك محيط كثيفي دانسته ... و شايع است كه آقاي هويدا بسيار ناراحت شده و مراتب را به شرف عرض همايوني راسنيد و اعليحضرت همايوني مقرر فرمودند ترتيبي اتخاذ شود كه نامبرده از دبيركلي حزب بركنار شود ...(36)

عزل كني، يكي از بحران هاي بزرگ حزب مردم را در طول 15 سال فعاليت به دنبال آورد. زيرا به دبنال عزل وي و اعمال نفوذ مسئولين حزب مركز در مورد تعيني اشخاص مورد نظر جهت نمايندگي انتخابات انجمن هاي شهر و در نتيجه سلب آزادي و ابتكار عمل كمتيه هاي حزبي شهرستان ها ، تعداد زيادي از كميته هاي حزبي شهرستان ها نظير كميته هاي حزب مردم اهواز، زاهدان، خرمشهر، فيروزآباد و ... به صورت دسته جمعي از حزب استعفا دادند و حتي برخي از آنها به صورت دسته جمعي به حزب ايران نوين پيوستند.

به دنبال اين بحران شايعاتي مبني بر احتمال دبيركلي اشخاصي نظر داريوش همايون ، هلاكو رامبد ، مهدي سميعي ، محمد معتضد باهري ، كاظم جفرودي، محمد مؤمني و فضل الله صدر (دبيركل حزب ايرانيان) بر حزب مردم بوجود آمد ولي در نهايت خود يحيي عدل از تاريخ 3/5/1351 مستقيما امور حزب را به عهده گرفت اما در عمل قدرت واقعي را به كاظم جفرودي و گروه وابسته وي سپرد. اين دوره كه قريب يكسال تا 6/4/1352 طول كشيد به عنوان دوره اي آشفته براي حزب محسوب مي شود حضور عدل به

عنوان بازگشت مجدد ركود در حزب محسوب مي شد در اين دوره حزب نه تنها تا حدودي از فعاليت هاي عادي خود بازماند بلكه تشكل و سازماندهي خود را از دست داد اين امر به خاطر يأس و نااميدي حاكم بر حزب به دنبال بركناري كني و استعفاي تعدادي از كميته هاي شهرستان ها بوجود آمد.

دوره يكساله دبيركلي مجدد علد را مي توان به عنوان دوره فترت در روند فعاليت هاي حزب مردم ناميد، سلطه جناح محافظه كاران بر حزب كه از يك طرف خواهان حفظ و تأمين منافع شخصي بودند واز طرف ديگر نيز تمايلي به رنجانيدن خاطر حزب اكثريت نداشتند عامل اصلي اين فتور محسوب مي شد.

به هرحال دوره فترت، هم براي اعضاي حزب و هم براي ناظران جريان جامعه، صحنه اي از مقايسه ملموس رويكرد انتقادي (دوره كني) و رويكرد محافظه كارانه ( دوره عدل) را به نمايش مي گذاشت. افكار عمومي اين نكته را دريافت كه اولين شرط لازم براي فعاليت حزب اقليت، استقلال عمل آن مي باشد و از آنجا كه كارگزاران حكومت تحمل انتقد را ندارند لذا مايل به استقلال حزب اقليت نيستند.

تداوم يكساله اين دوره بار ديگر بالاتكليفي حزب اقليت را در نظام دموكراسي! مورد نظر شاه به نمايش گذاشت در حاليكه ادامه اين روند ممكن بود فلسفه موجوديت حزب اقليت را از ديدگاه خود كارگزاران رژيم زير سؤال ببرد، به مثابه دفعات قبل، اين باز نير خود شاه تكليف حزب را معين كرد. شاه در جريان ملاقات اعضاي مؤثر حزب مردم با وي، خطاب به آنها گفت« حزب اقليت بايد مراقب كارهاي قوه مجريه باشد تا احيانا اگر عيبي بود بگويد»(37) به دنبال اين رهنمود به پيشنهاد

يحي علد شوراي عالي حزب مردم، ناصر عامريرا به دبيركلي حزب برگزيد. سوابق شغلي عامري نشان مي دهد كه وي بعد از اتمام تحصيلات دانشگاهي از آمريكا در سال 1333 به ايران برگشت و در سازمان عمران كرمان (از سازمان هاي وابسته به اصل 4، كمك هاي آ«ريكا به ايران) مشغول كار شد و در اين سمت سلسله مراتب اداري و مديريتي را تا مديركلي امور اجتمايع عمراني دهات در وزارت كشور طي كرد و آخرين سمت وي قبل از تصدي پست دبيركلي حزب معاونت بانك مركزي ايران بود. (38) سندي ديگر از وي به عنوان رياست صندوق اعتبارات كشاورزي (39) و رياست صندوق توسعه كشاورزي نام برده است. منبعي ديگر وي را مسئول عمران و توسعه در وزارت كشور و از تحصيل كردگان دانشگاه يوتا (Youta) معرفي كرده است.(40)

اما از لحاظ سوابق فعاليت هاي حزبي، عامري در دوران فعاليت در كرمان، به عضويت حزب مردم در همان شهر پذيرفته شد و در 1348 به عنوان قائم مقام دبيركل حزب انتخاب شد و در اواخر دوره اول دبيركلي از حزب مردم مستعفي و به حزب ايران نوين پيوست. با بركناري كني مجددا در دوره فترت به فعاليت هاي حزبي، درحزب مردم روي آورد(41) و با توصيه شاه به مقام هاي حزب مردم، عدل وي را بر خلاف قاعده حزب مردم به دبيركلي اين حزب انتصاب نمود در 6/4/1352، شوراي عالي حزب وي را تأييد نمود. از آنجا كه عامري عضو شوراي عالي حزب نبود. وي نيز همانند كني نمي توانست به عنوان دبيركل انتخاب شود به هر حال عدول از اين قاعده اين از طولاني ترين بحران هاي حزب را در آخرين سال هاي فعاليت

آن بوجود آورد.

در اين زمان سه جناح در حزب فعاليت مي كردند يكي گروه هلاكو رامبد (ليدر فراكسيون پارلماني حزب مردم) كه نسبت به عمل غيرقانوني عدل با اغماض برخورد كرد. گروه ديگر گروه كاظم جفرودي بود كه از همان آغاز با شدت تمام عليه جناح عامري موضع گير يكرد. و عامري نيز در اقدامي شتاب زده با تشكيل دادگاه حزبي، حكم اخراج گروه جفرودي از حزب داد. كه اين عمل جناح بزرگي براي حزب به دنبال داشت.(42)

جفرودي كه زماني عنوان ليدر فراكسيون حزب مردم در مجلس سنا را به عهده داشت خود را مستحق دبيركلي مي دانست، و طرفدارانش نيز كه از اعضاي قديم و متنفذ حزب محسوب مي شدند بسياري از مقامات عمده حزبي را در دست داشتند، اينكه موقعيت حزبي و حيثيت اجتماعي خود را از دست داده بودند، لذا با سازماندهي و تشكيل گروهي تحت عنوان «اصلاح طلبان حزب مردم» به برگزاري جلسات منظم حزبي در منازل گروه اقدام و به افشاگري عليه عامري و ساير مسئولين حزبي پرداختند و انتخاب عامري را به عنوان اقدامي تحميلي از جانب دولت تلقي و عامري را متهم به جاسوسي براي سازمان امنيتي آمريكا (43) و حزب حاكم ايران نوين نمودند و مدعي شدند كه كسي كه سابقه عضويت در حزب رقيب حزب مردم را دارد شايستگي دبيركلي حزب مردم را دارا نمي باشد و لذا به نشر اعلاميه هاي فراوان در روزنامه هاي كشور عليه عامري پرداختند، عنوان و محتوي برخي از اعلاميه ها عبارت بودند از: دبيركل حزب مردم عضو حزب ايران نوين مي باشد، اقليت از اكثريت دستور مي گيرد، حزب مردم شعبه اي از حزب ايران نوين مي باشد، جامعه به سوي نظام

تك حزبي ... اعلاميه هايي با اين مضامين نه تنها رسوايي بزرگ براي حزب اقليت بود بلكه ماهيت و رسالت نظام و حزبي را نيز افشا مي كرد.

عامري كه در اوان انتخابش محور برنامه هاي خود را تداوم اصلاحات ارضي، مبارزه با فساد، رفاه عمومي و جلب مردم به مشاركت سياسي اعلام كرد، (44) هر چند ضعف عملكرد حزب را در رسيدن به اهداف خود، بخاطر دسته بندي ها و اختلافات دروني حزب مي دانست (45) ولي خود وي با اقدام به اخراج گروه جفرودي، باني و باعث يكي از شديدترين جناح بندي هاي حزبي گرديد.

نكته قابل تأمل اينكه ، عامري نيز به پيروي از كني، گويا فعاليت هاي حزب مردم را جدي تلقي كرد و به انتقادات شديد عليه دولت پرداخت و در اولين موضع گيري هاي خود از مسايلي نظير شهريه مدارس، انقلاب اداري و وضعيت دادگستري انتقاد نمود.

هر چند اين امر افكار عمومي را متوجه وي ساخت ولي بالافاصله وي نيز به سرنوشت كني دچار شد و در «8/10/1353» از دبيركلي عزل شد اما براي عامري سرنوشت تلخي در انتظار بود. زيرا مدت كوتاهي بعد، وي در يك تصادف در گيلان كشته شد. اين حادثه، شايعات فراواني در افكار عمومي ايجاد كرد كه گويا تصادف ساختگي بود. و دولت را متهم به قتل وي نمودند «عامري محدوديت هاي انتقاد واقعي را تجربه نود و در چند مورد سياست هايي را انتقاد كرد كه كاملا به شاه مربوط مي شدند، پاسخ شاه را مي شد پيش بيني كرد. عامري از حزب اخراج شد و مدت كوتاهي پس از آن در يك تصادف اتومبيل به قتل رسيد. مردم فكر مي كردند كه حادثه قتل عامري تصادفي نبوده است»(46)

واقعيت امر اين

بود كه چون سرنخ تمام جريانات كشور به دست شاه بود در نزد آگاهان سياسي هر گونه انتقاد از دولت متوجه خود شاه مي شد «بعدها كه چند نفري از حد مجاز حزب مردم تخطي كرده بودند از حزب بركنار شدند مانند ... ناصر عماري كه يكي از رؤساي بانك ها بود نيز به سرنوشت بدتري مبتلا گرديد و بطور مرموزي در گيلان جان سپرد»(47) اين حادثه وحشتي در بين اعضاي حزب ايجاد كرد و بسياري از فعالان حزبي حاضر به قبول دبيركلي حزب نبودند «كسي داوطلب عهده دار شدن اين شغل نامطمئن (دبيركلي حزب مردم) نبود.(48) اما در نهايت شوراي عالي حزب در تاريخ 22/10/1353 محمد فضايلي را به دبيركلي حزب منصوب نمود، سوابق شغلي و فعاليت هاي حزبي فضايلي نشان مي دهد كه وي در جريان كودتاي 28 مرداد 1332 در سمت فرمانداري شيراز در طرفداري از مصدق مجسمه محمدرضا شاه را پايين كشيده بود و بعدها به طرفداران سلطنت پيوست و از طرف حزب اكثريت ايران نوين دوبار به نمايندگي مجلس شوراي ملي انتخاب شد.(49) چنين شايعه بود كه وي به همراه هلاكو رامبد از اعضاي فراماسون مي باشند.(50) به هر حال فضايلي از اعضاي قديمي حزب مردم بود و سمت هاي مختلف حزبي نظير عضو هيأت حل اختلاف كارگر و كارفرما را در حزب مردم داشت و آخرين سمت وي قبل از تصدي دبيركلي حزب، رياست شوراي عالي حزب در دوره عامري بود.

فضايلي با شناختي كه از اوضاع به دست آورده بود و از سرنوشت دو دبيركل قبل از خودآگاهي داشت از همان آغاز، برنامه كاري خود را تفاهم با حزب حاكم و دولت اعلام كرد «چون هويدا

نخست وزير 12 ساله مملكت است و نسبت به انتقاد شديد حساسيت دارد چه بهتر كه با وي از طرف حزب مردم ايجاد حسن تفاهم نمايد .... چرا در روزنامه ها مطالب حاد عنوان گردد كه هم به امر تحزب لطمه بزند و هم موجب كدورت نخست وير شود كه به هرحال براي حزب اقليت نتيجه مطلوبي ندارد و دليل آن هم رويه دولت، با دبيركل هاي سابق (كني و عامري) است.»(51) با يان سخنان وي اعلام كرد كه مشروط به ابقا در مقام دبيركلي حزب از انتقاد عليه دولت هويدا و حزب اكثريت خودداري خواهد كرد.

رويه متخذه توسط فضايلي از ديدگاه اعضاي حزب به عنوان «تباني فضايلي با دولت جهت انحلال حزب مردم»(52) تلقي گشت. گروه جفرودي (اصلاح طلبان حزب مردم) كه از مخالفين سرسخت عامري محسوب مي شد در اين دوره نيز با اين ادعا كه با توجه به سابقه فضايلي در دوره مصدق (1332-1331) ، ممكن است در صدات وي نسبت به شاه ترديد حاضل كرد(53) به مخالفت با وي پرداختند.

يكي از وقايع عمده دبيركلي سه ماهه فضايلي، برگزاري كنگره چهارم حزب بود(54) كه شاه با عدم پذيرش درخواست ملاقات هيأت رييسه كنگره مهر تأييدي بر پايان عمر حزب مردم زد.(55)

و سرانجام اين مظهر دموكراسي به دستور (باني آن در اسفند 1353 به همراه سه حزب ديگر وقت؛ حزب ايران نوني (1353-1343) ، حزب پان ايرانيست به رهبري داريوش فروهر و حزب ايرانيان به دبيركلي فضل الله صدر به بهاي تشكيل حزب واحد رستاخيز ملت ايران منحل اعلام گشتند. ارزيابي و نتيجه گيري:

هرگونه تحليل و ارزيابي از عملكرد اين حزب بايد با توجه به ماهيت وابسته بودن

آن، انجام گيرد. حزب مردم، يك حزب آزاد نبود تا به عنوان يك حزب رفتاري واقعي و قابل ارزيابي داشته باشد. هر نقشي كه ايفا كرد و هر قشري كه جذب آن شد، ديكته شده و زير نظر حاكميت بود. اين حزب هر گاه راه انتقاد واقعي و ايفاي نقش اقليت واقعي را در پيش گرفت، ابه شدت تضعيف مي شد. انحلال نهايي نظام دو حزبي و ايجاد حزب واحد رستاخيز، اين نكته را آشكار مي كند كه شاه، حتي نمي خواست زحمت كنترل حزب و سوءاستفاده احتمالي از آن را به خود بدهد. و اين نشان دهنده بيداري جامعه استفاده آنها حتي از كانال هاي دولتي وقت (و نامشروع) جهت احقاق حقوق و خواسته هاي مشروع مي باشد.

با اين حال حزب مردم، به جاي آنكه، وعده گاه اقليت باشد و اكثريت حاكم را مورد انتقاد قرار دهد، عملا كانالي براي منفعت طلبي فرصت طلبان بود.

تمايلات منفعت طلبانه نيز يكي از عوامل جذب افراد به اين حزب محسوب مي شد. برخي از تحصيل كردگان داخل و غالبا خارج از كشور كه در پي كسب مناصب شغلي بالا بودند، از طريق عضويت در حزب مي توانستند هر چه بيشتر به كارگزاران سياسي جامعه نزديك شده و به مناسب شغلي مورد نظر خود دست يابند. «هر دو حزب سياسي (مردم ، مليون) باشگاه هايي بودند كه از شيفتگان قدرت و تشنگان ثروت و شهرت انباشته بودند»(56) فرمايشي بودن احزاب مذكور، نه تنها منجر به ناتواني از جذب توده هاي مردم در مشاركت سياسي گرديد بلكه با رقابت هاي سودگرايانه و سوداگرايانه حزبي باعث سلب اعتماد عمومي مردم از احزاب شد. «احزاب مردم و مليون كه مرام و اساسنامه آنها

ظاهرا به نفع و خدمت به مملكت تنظيم شده بود، هر چند يكبار ، متناسب با الزامات سياسي از درون اتاق هاي دربسته خود، به تظاهر در صحنه سياسي ايران كشانده مي شدند و به رقابت هاي حزبي با يكديگر مي پرداختند .... اين دو حزب هيچ نفوذ و ريشه اي در توده مردم نيافتند ...(اين احزاب) براي كسب ميز و مقام وكالت مجلس بودند كه با كنار رفتن رهبران در ظرف 24 ساعت از هم مي پاشيد.(57) شايد بتوان عامل اصلي عضويت افراد متمكن در شهرستان ها را در حزب مردم يا مليون در راستاي كسب نمايندگي مجلس شوراي ملي دانست. در يكي از اسناد كه گوياي چگونگي پيوند تأسيس شعبات حزب با كسب نمايندگي مجلس شوراي ملي است چنين آمده است «وضع مالي كميته هاي حزبي بدين صورت انجام مي گرفت كه هر يك از افرادي كه در شهرها دنبال وكالت بودند به ادامه حيات حزب در آن محل كمك هايي مي نمودند و اگر وكيل مي شدندبا شور و علاقه بيشتري در حفظ كميته اي كه از آنجا نماينده شده بودند مي كوشيدند .... و نيز شعباتي هم بودند كه وقتي كانديداي شكست خورده آنها به كلي كنار مي رفت آنها (اعضاي حزب مردم آن شهرستان) نيز چون قادر به پرداخت هزينه حزب نبودند و يا ميل نداشتند چنين هزينه هايي را عمل كنند تابلوي حزب را پايين مي آوردند»(58)

و گويا از منظر كارگزاران حكومت نيز رسالت اين دو حزب، شناسايي افراد وفادار به سلطنت در سرتاسر كشور به منظور واگذاري مقامات محلي به آنها بود و در گام بعدي تربيت و آموزش فكري آنها نيز از وظايف حزب بود و لذا «اعلام موجوديت اين دو حزب (مردم و

مليون) به اندازه اي مسخره بود كه خود رهبران و اعضاي اصلي آن نمي دانستند تفاوت آنها در كجاست، گويا اين دو شخص (علم و اقبال) در اجراي اوامر همايوني به تأسيس حزب مبادرت كرده و اعضاي بي ايمان اين احزاب هم تنها چيزي كه مي خواستند پست و مقام و يا امتياز و وجهه بود كه عايد آنها گردد و گويا انتخاب يكي از دو حزب هم در اختيار خود آنها بود»(59)

يكي از نكات قابل تأمل در بررسي اين حزب اعطاي نقش اقليت به آن مي باشد، به اين ترتيب كه اين حزب در راستاي اجراي مأموريت محوله در طول فعاليت 18 ساله هرگز نمي توانست اكثريت پارلماني مجلس را به دست آورد و يا كابينه تشكيل دهد.

اگر چه يكبار در انتخابات جنجالي دوره بيستم مجلس شوراي ملي در سال 1339 اين اميد براي آن حاصل شد كه به رقابتي سخت با حزب اكثريت بپردازد. چون شاه مخصوصا تأكيد كرده بود كه اين انتخابات آزاد خواهد بود و حزب پيروز مسئول تشكيل كابينه است. حزب مردم به تبليغات وسيعي براي بدست آوردن اكثريت كرسي هاي مجلس دست زد «بطوري كه شايد بتوان گفت با اينكه نظام دو حزبي جديد كاملا تصنعي به نظر مي رسيد، اما رقابت براي نشستن بر مسند صدارت از راه مبارزه انتخاباتي، سبب گرديد كه روحيه آادي كه از زمان سقوط رژيم مصدق در 1953 (28 مرداد 1332) از بين رفته بود دوباره جان گيرد»(60) اما كسب پيروزي حزب مليون ، دولت متهم به تقلب در انتخابات شد و حزب مردم همرهابا حزب توده و جبهه ملي خواستار لغو انتخابات گرديد. شاه نيز انتخابات را باطل اعلام

كرد. لذا عنوان «اقليت» براي حزب مردم از يك واقعيت عيني (در اقليت بودن در مقابل حزب حاكم مليون) نشأت نمي گرفت بلكه اين امر ناشي از اراده و تصميم شاه به اقليت نگه داشتن اين حزب بود، لذا طبق گزارش يكي از اسناد، وقتي برخي اعضاي منفرد مجلس شوراي ملي از اسدالله علم تقاضاي عضويت در فراكسيون پارلماني حب مردم را نمودند «وي اين موضوع را موكول به كسب اجازه از پيشگاه ملوكانه كرده و بالاخره پس از شرفيابي به نمايندگان مذكور پاسخ داد متأسفانه در حال حاضر اعليحضرت همايون شاهنشاه، ورود هيچ يك از نمايندگان منفرد را به حزب مردم صلاح نمي دانند و معتقدند در اين صورت اقليت به صورت اكثريت در آمده و وضع دولت دكتر اقبال را متزلزل خواهد كرد».(61)

از ديدگاه شاه اين حزب موظف بود اداي حزب اقليت را در آورد، به تعبير خود وي «مقصود من (از ت_أسيس حزب اقليت مردم) سر و صدا راه انداختن است»(62) اما اگر اين سر و صدا از مرز خط قرمز فراتر مي يفت و امكان ايجاد بحران پيش مي امد به دستور خود شاه عامل اين بحران از حزب اخراج مي شد. وي كه گاهي در مقام پاسخگويي به تناقضات بوجود آمده از اصول دموكراسي با فعاليت احزاب دولتي عاجز مي شد، به تناقض گويي مي پرداخت «ما از شنيدن صداي مخالف روي گردان نيستيم. ما به صف مخالف هم نيازمنديم، خودم مخالفاني را كه نيت سازندگي دارند تشويق مي كنم، در صف مخالف احزابي مثل حزب مردم داريم. اما نكته جالب اين است كه در كشور ما امري براي مخالفت وجود ندارد.(63)

در حاليكه وي در گفتار ديگري تشكيل

دو حزب را به خود منتسب مي داند ازسال 1366 به اين طرف كه اوضاع سياسي كشور ما ثباتي پديد آورد خود من با علاقه وافري از تشكيل دو حزب اكثريت و اقليت پشتيباني كرده و مكررا به مرحله عمل در آوردم»(64) در كتاب مأموريت براي وطنم همين مطلب را رد كرده و چنين مي گويد «بعضي از افراد از احزاب ما انتقاد مي كند به اين معنا كه اين دو حزب از طرف مردم بنيان گذاري نشده و از طرف مقامات عاليه كشور تحميل گشته اند و حتي برخي از بدگويان مدعي هستند كه اين احزاب دست نشانده مقام سلطنت و دولت هستند»(65)

چند سال بعد در اواخر سال 1353 گوينده اين سخنان چون خود را از پاسخ گويي به چالش هاي حاصله ناتوان ديد به يك باره تمام احزاب سياسي را منحل اعلام كرد، در حاليكه در كتاب مذكور رژيم هاي تك حزبي را فاشيستي ناميده بود خود سياست تك حزبي را پيشه ساخت و حزب واحد رستاخيز ملت ايران را تأسيس نمود، ناتمام فعالان حزبي دولتي را در قالب يك حزب واحد متحد و يكپارچه متمركز نمايد. درر واقع اين اقدام از ناتواني احزاب اكثريت و اقليت از ايفاي نقش محوله صورت گرفت، «حزب مردم كه رل اقليت را به عهده دارد به علت خلاء فكري و سياسي سال هاي اخير (گزارش مربوط به سال 1352 مي باشد) قادر نگرديده نقش واقعي خود را عمل نموده و براي طبقه ناراضي و ناراحت مملكت در مقابل تحريكات و تبليغات بيگانگان ملجاء و پناهگاهي باشد»(66) هر چند در واقع ماهيت سيسم دو حزبي به مرم و مليون نيز يكي بود «اساسنامه هر دو حزب اصولا

با يكديگر فرقي نداشت»(67) و هر دو رسالت واحدي به عهده داشتند « حزب مردم اصولا داراي ايدئولوژي خاصي نيست و مقامات حزبي بارها گفته اند ايدئولوژي احزاب (دولتي) به اساس اصول انقلاب شاه و ملت است و حزب اقليت و اكثريت مبارزه ايدئولوژي ندارند بلكه اين احزاب برنامه اي هستند كه هر كدام عقيده دارند از حزب ديگر بهتر قارد به اجراي برنامه هاي انقلابي هستند و دليل مي آوردند كه فعاليت احزاب ايران نظير آمريكاست»(68) . در واقع شايد بتوان چنين قضاوت كرد كه هر چند قبل از تأسيس حزب واحد ملت، رستاخيز ، اسما دو حزب اكثريت و اقليت داشتيم ولي با مد نظر قرار دادن عملكرد و رسالت آنها، مي توان آن دو را جناح هاي يك حزب واحد تلقي كرد چنانچه به تعبير ديگر مي توان دو جناح «سازنده» و «پيشرو» حزب رستاخيز ملت ايران را نيز به مثابه دو حزب سابق (مردم و مليون) و بعدا (مردم و ايران نوين) تلقي كرد.

با اين روند فعاليت احزاب، هر گونه انتظار پيدايش فرهنگ تحزب در آن دوره رويارويي بيش نبود، در واقع «دكتر اقبال (رهبر حزب مليون) و اسدالله علم (دبيركل حزب مردم) هر دو از سرسپردگان شاه بودند و پيروزي يك حزب بر ديگري تأثيري در و ضع رژيم بجاي نمي گذاشت»(69)

«به قول يكي از روزنامه هاي انگليسي، ما در ايران دو حزب داريم، حزب بله قربان و حزب البته قربان»(70)

ماحصل سخن اينكه كارگزاران اصلي اين دو حزب خود شاه بود و خط مشي حزب اكثريت و اقليت را خود شاه تعيين مي كرد، (سند شماره 3) در يك از اسناد بعد از گزارش تصميمات متخذه كادر رهبري حزب مردم

راجع به لزوم رقابت با حزب مليون در انتخابات هيأت رييسه مجلس شوراي ملي، چنين آمده است «قرار است پس از مراجعت شاهنشاه از لندن آقاي علم شرفياب و تقاضا نمايند كه اجازه فرمايند حزب مردم در انتخابات هيأت رييسه مجلس (شوراي ملي) فعاليت بيشتري از خود ابراز دارد.(71)

اين بود سرنوشت يكي از نهادهاي سياسي كه شاه با اين توهم كه براي ثبات سلطنتي ضروري است تشكيل داد تا شايد از حمايت حزبي منسجم در شرايط بحراني جامعه برخوردار شود، اما همانظور كه تاريخ نشان داد با طلعه روزهاي بحراني آغاز انقلاب، ناكار آمدي اينگونه احزاب همچون حزب رستاخيز _ كه از اولين نهادهاي سياسي وابسته به حكومت بود كه منحل اعلام گشت _ معلوم شد. پي نوشت: 1_ ناصر نجمي، بازيگران رضا شاهي محمدرضا شاهي (تهران: انتشارات انيشتن، 1373) ص 258

2_ پيتر آوري، تاريخ معاصر ايران، ترجمه محمد رفيعي مهرآبادي (تهران: مؤسسه مطبوعاتي عطائي ، 1368) ج 3، ص 72

3_ محمود تربتي سنجابي ، قربانيان باور و احزاب سياسي ايران (تهران: انتشارات آسيا، 1375) ص 295

4_ قم : دفتر انتشارات اسلامي، 1361) ج 1، صص 587-586

5_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 155 ، ص 21

6_ محمود طلوعي، بازيگران عصر پهلوي (تهران: نشر علم، 1374) ص 452-422

7_ علي بهزادي، شبه خاطرات (تهران: انتشارات زرين، 1375) ص 147-145

8_ محمدعلي سفري، قلم و سياست (تهران:نشر نامك، 1373) ج 2، ج 271

9_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي، پرونده 140 ص 36

10_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي، پرونده 151، ص 159

11_ آرسيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 156، ص 16

12_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي، پرونده 156، ص 88

13_ آرشيو

اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 135، ص 34

14_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 156، ص 126

15_ همان، پرونده 15، ص 19

16_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي، پرونده 155، ص 68

17_ احمد علي مسعودي (انصاري ، پس از سقوط (تهران؛ مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي ، 1371) ص 55

18_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 162، ص 46

19_ همان ، پرونده 162 ص 165-151

20_ همان ، پرونده 162 ص 82-81

21_ همان ، پرونده 154 ص 11

22_ همان ، پرونده 162 ص 249-247

23_ همان ، پرونده 162 ص 125-124

24_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 162 ص 278-272

25_ همان ، پرونده 166 ، ص 86

26_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 145 ص 204-203

27_ همان ، پرونده 168، ص 240

28 _ احتمالا مبلغ 15 ميليون ريال صحيح مي باشد

29_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 163 ، ص 312-311

30_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 154 ص 43

31_ مسعود بهنود ، از سيد ضياء تا بختيار ( تهران: بي نا ، 1368) ص 545

32_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 166 ، ص 40

33_ آرشيو ، اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 166 ص 65-58

34_ جلال عبده، چهل سال در صحنه ( تهران: مؤسسه خدمات فرهنگي رسا 1367) ص 574

35_ همان ، پرونده 64 ، ص 198

36_ همان ، پرونده 64 (ص 198)

37_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده انفرادي يحيي عدل، كد شماره 167 ص 173

38_ همان، پرونده 150 ، ص 205

39_ همان ، پرونده 164 ص 235، 234

40_ اسناد لانه جاسوسي آمريكا، احزاب سياسي ايران (تهران : مركز نشر اسناد لانه جاسوسي آمريكا، 1366 ) ص 42

41_ آرشيو اسناد

انقلاب اسلامي ، پرونده 166 ص 235-234

42_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 155 ص 11-8

43_ همان ، پرونده 164 ص 222-221

44_ همان ، پرونده 154 ص 81-69

45_ همان ، پرونده 154 ص 79

46_ ريچارد كاتم، ناسيوناليسم در ايران، ترجمه فرشته سرلك تهران: نشر گفتار ، 1371 ) صص 486-485

47_ جلال عبده، چهل سال در صحنه (تهران: مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1368) ص 574

48_ مسعود بهنود، از سيد ضياء تا بختيار (تهران: بي نا، 1368) ص 545

49_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 164 ص 235-224

50_ همان ، پرونده 163 ص 8-7

51_ همان ، پرونده 166 ص 122-121

52_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 164 ص 205-204

53_ همان ، پرونده 164 ص 251-250

54_ همان پرونده 164 ص 220-219

55_ همان پرونده 164 ص 203=201

56_ حسين تبريزنيا، علل ناپايداري احزاب سياسي ايران (تهران: مركز نشر بين الملل، 1371) ص 286

57_ يوسف مازندي، ايران ابرقدرت قرن (تهران، نشر البرز ، 1373) ص 556

58_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي، پرونده 155 ص 238-237

59_ عبدالرحيم ذاكر حسين ، مطبوعات سياسي ايران در عصر مشروطيت (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1370) ص 303

60_ سپهر ذبيح، تاريخ جنبش كمونيستي در ايران ترجمه محمد رفيعي مهرآبادي (تهران : مؤسسه مطبوعاتي عطايي، 1364) ص 362

61_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 139 ص 39

62_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 167 ص 51

63_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 167 ص 50

64_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 167 ص 51

65_ به نقل آرشيو اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 167 ص 50

66_ به نقل از آرشيو اسناد انقلاب اسلامي، پرونده 155 ص 68

67_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي، پرونده

139 ، ص 39

68_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي پرونده 155 ص 242

69_ پيتر آوري ، پيشين ، ص 79

70_ اسدالله علم، گفتگوهاي من با شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي (تهران: طرح نو، 1371) ج 1. ص 352

71_ آرشيو اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده 139 ص 41

منبع: www.irdc.ir

بررسي علل تشكيل حزب رستاخيز

بررسي علل تشكيل حزب رستاخيز نويسنده:فرزانه نيكوبرش چكيده:

به عقيده عده اي از كارشناسان مسائل سياسي، يكي از علل اصلي تشكيل حزب رستاخيز، شكست رژيم در اهداف و برنامه هاي انقلاب سفيد بود. از آنجايي كه انقلاب سفيد سرآغاز شروع سلطنت مستبدانه و مطلقه شاه در ايران بود كه با غائله انجمن هاي ايالتي و ولايتي كه "با حذف قيد اسلام از شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان" شروع شد تا به برگزاري رفراندوم منجر شد، رژيم سعي داشت با انجام رفراندوم و به اصطلاح جلب آراء مردم وجه قانوني به اعمال خود بدهد. آثار انقلاب سفيد نه تنها در زمينه نابودي كشاورزي بود، بلكه در زمينه صنعتي نيز اثر مخربي بر جاي گذاشت. زيرا با اولويتي كه رژيم به صنعتي شدن داده بود، باعث شد كه اقتصاد خودكفا در زمينه هايي كه رشد كرده بود رو به نابودي روند. در عوض كارخانه هاي مونتاژ و وابسته روز به روز رشد يابند، و اقتصاد باز دولت موجب افزايش حضور خارجي ها با درآمدهاي كلان در شهرهاي بزرگ، افزايش سرمايه گذاريهاي خارجي در ايران كه خود باعث خروج ارز و سرمايه از كشور مي شد .

به عقيده عده اي از كارشناسان مسائل سياسي، يكي از علل اصلي تشكيل حزب رستاخيز، شكست رژيم در اهداف و برنامه هاي انقلاب سفيد بود.

از آنجايي كه انقلاب سفيد سرآغاز شروع سلطنت مستبدانه و مطلقه شاه در ايران بود كه با غائله انجمن هاي ايالتي و ولايتي كه "با حذف قيد اسلام از شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان" شروع شد تا به برگزاري رفراندوم منجر شد، رژيم سعي داشت با انجام رفراندوم و به اصطلاح جلب آراء مردم وجه قانوني به اعمال خود بدهد و در سطح جهاني نشان بدهد كه خود مجري انقلاب است و اصلاحاتي را كه او مي خواهد انجام دهد مردم با جان و دل خواهان آن هستند. لذا با تبليغات وسيع در بوق و كرنا كرد كه مي خواهد براي اصول شش گانه خود، رفراندوم برگزار كند. در حقيقت انجام رفراندوم توسط شاه، نمايش قدرتي بود كه شاه با جلب حمايت آمريكا در مقابله با نيروهاي اسلامي و مأموريت اسلام زدايي خود اجراء كرد و در جريان برگزاري چنين رفراندومي با مخالفت علماي مذهبي به رهبري امام (ره) روبرو شد به گفته امام (ره): "اين رفراندوم اجباري مقدمه از بين بردن مفاد مربوط به مذهب است..." 1 با اين مخالفت ضربه سهمگيني از سوي نيروهاي مذهبي به رهبري امام (ره) به رژيم شاه وارد شد. رژيم چنان خشمناك شد كه جهت سركوب حركت مخالفين خود به هر وسيله اي متشبت شد و پيامد آن قلع و قمع مردم حمله به مدرسه فيضيه، دستگيري رهبر انقلاب، و خفقان بيشتر در جامعه بود. انجام انقلاب سفيد و رفراندوم 6 بهمن 1341 (كه با 5 ميليون و ششصد هزار رأي موافق در مقابل چهار هزار و صد و پنجاه رأي مخالف به تصويب رسيد) از ديد

شاه نقطه شروع پيشرفتهاي اقتصادي و اجتماعي و تحرك در ميان جامعه بود، اما در حقيقت سقوط و نابودي اقتصاد ايران و ايجاد اقتصادي وابسته و سقوط ارزشهاي اخلاقي و افزايش ناهنجاريهاي اجتماعي بود. شاه كه تحمل هيچ مخالفتي را نداشت مخالفين خود را همواره مرتجعين سياه و سرخي مي ناميد كه تحمل انقلاب مترقيانه او را ندارند. اما تاريخ هرگز فراموش نكرده است زماني كه در آمريكا كندي بر سر كار آمد، شرط كمك به كشورهاي در حال توسعه را انجام اصلاحات در اين كشورها ذكر كرد. چون شاه زير بار چنين اصلاحاتي نمي رفت و كلا براي هيچ كس جز خودش احترام و ارزشي قائل نبود – در قاموس او كارگر، دهقان، كشاورز همواره عناصري بودند كه ارزش فكر كردن را نداشتند – لذا آمريكا مهره وابسته خود، علي اميني را بر سر كار آورد تا چنين اصلاحاتي را شروع كند و شاه كه پايه هاي سلطنت خود را در خطر مي ديد در 21 فروردين 1341 رهسپار آمريكا شد و بالاخره توانست موافقت اربابان آمريكايي را جلب كند كه خود مجري چنين طرح انقلابي !! شود شاه در نطق خود در سر ميز شامي كه به مناسبت ورود ليندون جانسون معاون رياست جمهوري وقت آمريكا به ايران ترتيب داده بود، قول شرافتمدانه!! داد كه به هر ترتيبي كه شده خواسته هاي اربابان خود را به مرحله اجرا در آورد.

شاه هرگز گمان نمي كرد نيروهاي مذهبي مخالف اقدامات او، تا اين حد ميان مردم ريشه داشته باشند كه بتوانند در مقابل او ايستادگي كنند. لذا با كينه وبغض تمام مخالفين خود را "مرتجعين

سياه و سرخ" مي نامد كه وجود اين گروهها گره كوري بوده است كه با انجام انقلاب سفيد "در جهت اسلام زدايي" موفق به باز كردن آن شده است و توانسته با درايت تمام!! مرتجعين وابسته به بيگانه را با تمام قدرت بر سر جاي خود بنشاند و صداي آنها را در گلو خفه سازد و گفته بود:

"... )دشمنان( خارجي از دو نوع ارتجاع ديگر استفاده مي برد يكي ارتجاع سرخ، يكي ارتجاع سياه، آنها هم به جاي خود نشانده شدند." 2 انقلاب سفيد و تعميرات بنيادي

اگر انقلاب را به مفهوم واقعي و حقيقي آن كه "دگرگوني وتغيير بنيادي" است در نظر بگيريم، انقلاب سفيد هم هدفش دگرگوني بنيادهاي اقتصادي اجتماعي و فرهنگي در جامعه بود حفظ ساختار سياسي موجود بود در زمينه سياسي، هيچ گروه و جمعيتي اجازه فعاليت نداشتند و در جامعه نهاد سياسي وجود نداشت كه عدم وجود گروههاي سياسي بتواند خلايي ايجاد كند، زيرا حكومت مطلقه و ديكتاتوري بنا به ماهيت ذاتي خود تحمل هيچ صداي مخالفي را نداشت. در زمينه اقتصادي هدف انقلاب سفيد از بين بردن ساختارهاي اقتصادي موجود در جامعه و وارد كردن اقتصاد وابسته به شبكه اقتصادي بين المللي و سرمايه داري غرب، ايجاد بازار مصرف براي كالاهاي توليدي امپرياليستها و شركت هاي چند مليتي بود كه مي توان گفت به اين اهداف دست يافت. در زمينه فرهنگي و اجتماعي رژيم تلاش داشت تا اسلام منهاي روحانيت، رواج فرهنگ مصرفي، برهنگي و بي بند و باري غرب كه سرشار از فساد اخلاقي و پيامدهاي ناهنجار اجتماعي بود، در جامعه به مرحله اجرا بگذارد، كه از اين حركت

به عنوان رواج فرهنگ و تجدد ياد مي كرد كه آخوندها را مخالف رواج چنين فرهنگي مي دانست.

در عمل رژيم شاه توانست تا حد زياد ساختارها و هنجارهاي اجتماعي و فرهنگي را در جامعه بر هم زند كه اين امر تضادهاي فرهنگي و طبقاتي را در جامعه دامن زد كه گريبان رژيم را سخت مي فشرد و بعدها شعله هاي آن دامن رژيم را گرفت. شاه همواره مخالفين خود را، بخصوص مذهبيون را از لحاظ قدرت و مخالفت با خود بسيار ضعيف مي ديد، و هرگز گمان نمي كرد كه در شاهراه تمدن! هنوز مذهب نقش و رنگي داشته باشد. در حالي كه اين اشكال او بود كه هيچ گاه نخواست واقعيت هاي موجود جامعه را بشناسد و فرهنگ حاكم بر جامعه ايران را درك كند و نقش مذهب و اصالت دين را در روح و روان انسانها باور كند (و اين مسأله از نقاط ضعف و يكي از علل سقوط اصلي شاه بود). به علت همين ديد محدود، بعد از اعلام رفراندوم با مقاومت توده مردمي روبرو شد كه از رهبر خود امام (ره) تبعيت مي كردند. رژيم شاه مجبور شد با شدت تمام مخالفين خود را با زور اسلحه و نيروي پليس سركوب كند، و با حاكم كردن جو خفقان، رفراندوم كذايي خود را انجام دهد. با وجودي كه رژيم بر دستگاه عريض و طويل ساواك و نيروهاي امنيتي براي سركوب مخالفين مي افزود، هرگز نتوانست صداي انقلابيون را براي هميشه خاموش سازد.

همين علت بود كه گهگاهي مجبور مي شد اعتراف كند كه دشمن را ضعيف ديده و با وجود اين كه دستهاي

آغشته به خون خود را تا گلو در حلقوم خصم فشرده است، اما نتوانسته است به حيات (مخالفين) خاتمه دهد. شاه همواره سعي مي كرد در ظاهر خود را خيلي خونسرد نشان دهد و بي اهميت از كنار اين مسائل بگذرد و حركت مخالفين خود را طبق معمول به بيگانگان و ماركسيست ها نسبت دهد. چنانچه در مصاحبه اي با "اوليوبه وارن" خبرنگار و نويسنده فرانسوي در مورد تعريف انقلاب و قلع و قمع مخالفين انقلاب سفيد و ادامه حيات مخالفين علي رغم سركوب آنها گفته بود:

"...انقلاب كردن يعني تغيير دادن كامل بنيادها، و اين همان چيزي است كه در اينجا گذشت. اما تقريبا بدون خونريزي كه اين البته به واسطه فقدان تحريكات نبود. زيرا كساني بودند كه تحريكاتي را آغاز كردند مانند ياغيان، برخي از آخوندهاي مخالف با رواج تجدد و فرهنگ در ميان مردم و برخوردار از كمك كمونيستهايي كه مدعي اعتقاد به خدا بودند، مثل آدمهايي كه امروز خود را ماركسيست اسلامي مي نامند و با هم براه افتاده در صدد ريختن به خيابانها و مخالفت با دگرگني بودند، ولي ما بي ترحم رفتار كرديم و آنها زود به جاي خود نشانده شدند. چند )تن( در اين ميان مردند، كمي هم خونريزي شد، اما اين امر كمر مقاومت مخالفان را شكست، حالا اين مقاومت هاي كوچك پراكنده در اينجا و آنجا وجود دارد و يك آدمكشي در اينجا و يك بمب اندازي در آنجا. اما اين فقط كار كساني است كه مي خواهند نشان دهند كه هنوز كسي هستند، ولي اين موضوع جدي نيست، يك موضوع جنبي است ..." 3

اصولي را كه

براي رفراندوم ششم بهمن اعلام شده بود براي روشن بينان و آگاهان مسائل سياسي مشخص بود كه شاه به دستور اربابان آمريكايي خود اين عمل را انجام مي دهد و هدف از آن نابود ساختن ساختارهاي جامعه و مقدم داشتن منافع بيگانگان و امپرياليستها بر منافع جامعه خواهد بود. گر چه شاه در سخنان خود همواره سعي مي كرد انقلاب سفيد خود را انقلابي ايراني و مطابق با سنن فرهنگي جامعه قلمداد كند كه هرگز از بيگانه اخذ نشده است، چنانچه در توجيه فلسفه چنين انقلابي گفته بود:

"... اين انقلاب )سفيد( در درجه اول يك انقلاب ايراني و منطبق با روح و سنن ايراني بود. ما اين انقلاب را به صورت يك كالاي وارداتي تحويل ملت نداديم. زيرا اصولا شأن ملت ما كه خود در طول هزاران سال خلاق فكر و فلسفه و منطق بوده است، اين نيست كه در اين مورد (جامه عاريت) ديگران را بر تن كند. ما راههايي بر اساس نبوغ ايراني و با در نظر گرفتن تمام اصول ذكر شده اتخاذ كرده بوديم كه طبعا در آنها از تجارب مفيد ديگران استفاده شده بود ولي بخصوص هر قسمت از آن كه لازم بود ابداع خودمام بود...." 4

به خوبي واضح و آشكار بود كه برگزاري رفراندوم از سوي حاميان آمريكايي شاه براي حفظ و بقاء رژيم او ترتيب داده شده چنان كه "جيمز بيل" نويسنده و محقق آمريكايي در اين زمينه نوشته است:

"... ترديدي نيست كه آمريكا در طول رياست جمهوري كندي رژيم شاه را تحت فشار قرار داد تا برنامه اي عملي براي اصلاحات كنترل شده و خاص را آغاز كند.

در واقع بسياري از اصلاحاتي كه شاه اعلام كرد، همان اصلاحاتي بودند كه وزارت خارجه آمريكا توصيه كرده بود و براي مثال در برنامه چهار ماده اي "بولينگ" ذكر شده بود. طرح ابتكاري كندي براي "برنامه سپاه صلح" تأكيد جديد آمريكا بر اصلاحات را بيشتر كرد ...." 5 تطابق انقلاب سفيد با اسلام!

توجه به بافت و ساختار فرهنگي هر جامعه از نكات مهمي است كه اگر هيأت حاكمه در اجراي اهداف و برنامه هاي حكومتي خود بدان توجه داشته باشد، و در عمل برنامه هاي خود را بر مبناي ساختار فرهنگي جامعه طراحي و پي ريزي كند، مسلما در مرحله اجرا از موفقيت بالايي برخوردار خواهد شد، در غير اين صورت، بايد انتظار داشت طرحها و برنامه ها در مرحله اجرا و عمل چون با ساختارهاي جامعه تضاد پيدا مي كند، بدنبال خود ناهنجاريهاي فرهنگي و اجتماعي را در جامعه بوجود آورد كه اگر ناهنجاريها افزايش يابد سرانجام به كودتا، تظاهرات، خشونت، مخالفت توده هاي مردم حتي در نهايت به سرنگوني نظام حاكم منجر خواهد شد.

بافت فرهنگي در جامعه ما، يك باقت مذهبي است كه بنا به اعتقادات و ايدئولوژي اسلام شكل گرفته است ساختارهاي مورد نياز را در خود به صورت نهادين در آورده است (مانند مساجد، تكايا، حسينيه ها، انجمن ها و هيئت هاي مذهبي، شيوه معاملات، ...) عدم انطباق برنامه ها و طرحهاي رژيم با ساختار جامعه، از علل اوج گيري تضادهاي فرهنگي و ناهنجاريهاي اجتماعي در جامعه هدف و سعي اصلي رژيم با اجراي چنين طرحها و برنامه هايي، از بين بردن ساختارهاي سنتي و فرهنگي حاكم در جامعه بود و

جايگزين كردن فرهنگ پوچ و منحط فساد و بي بند و باري و فرويديسم غربي.

رژيم در گفتار از اسلام و توجه عميق!! به اعتقادات مذهبي جامعه دم مي زد و شاه خود را فردي مذهبي مي دانست كه يك نيروي نامرئي همواره او را در جريانها و مشكلات صعب العبور حكومتي ياري مي دهد و هدايت مي كند اما در عمل خلاف آنچه مي گفت عمل مي كرد. رژيم شاه، اسلام را آن گونه كه "خود مي خواست باشد" تبليغ و تأييد مي كرد و فلسفه "جدايي دين از سياست" از محورهاي تبليغي رژيم بود كه سعي داشت در جامعه به مبلغان و مراجع ديني بفهماند، كه شما به امور ديني بپردازيد (فقط احكام روزه و خمس و زكات و نماز و ....) و ما كه فرد مسلماني!! هستيم و وارد به امور سياسي مذهبي، سياست را به دست ما بسپاريد، ما هدايت و اجراي امور را مطابق امور مذهبي به عهده مي گيريم. اما رهبران آگاه و هوشيار و روشنفكر و مستقل در امور مذهبي – سياسي، هرگز سياست را از ديانت جدا نمي دانستند و همچون "سيدحسن مدرس" كه گفته بود "سياست عين ديانت ماست" معتقد بوده و در مواقع لزوم براي اجرا و عمل وارد ميدان مي شدند و هيچ گاه در قبال حاكمان زر و زور و تزوير از ترس جان صحنه را خالي نكردند. حريت و آزادگي از خصوصيات رهبران آگاه مذهبي در ميان شيعه بوده و هست.

آنچه همواره شاه را عصباني و خروشان مي ساخت، عدم قبول تز او (جدايي دين از سياست)، از سوي چنين مراجع آگاه و

آزاد بود. شاه از روي بغض و كينه در سخنان خود اسلامي را كه چنين مراجع آگاهي مبلغ و مروج آن بودند، اسلام متحجرگراها و آخوندهاي بي سواد مي ناميد كه سعي داشتند از ناآگاهي توده مردم در جهت اهداف شخصي خود استفاده كنند. در صورتي كه روحانيون در ميان توده هاي مردم جايگاه خاصي داشتند، زيرا اكثر روحانيون همواره از متن توده هاي مردم برخاسته و باز به ميان آنها باز مي گشتند و با مردم عامي حشر و نشر داشتند، هميشه رجع اختلافات و هدايت كننده مسائل اعتقادي مردم در جامعه بوده اند، عليرغم خواست رژيم، روحانيان، چون از ميان همين توده هاي مردم بر مي خاستند، و به ميان آنان مي رفتند، از پايگاه وسيع و احترام والايي برخوردار بودند. زماني كه از ميان روحانيان، رهبري جامع الشرايط و آگاه به مسائل سياسي جامعه برمي خاست و در امور سياسي و اجتماعي يا مذهبي به نفع دين و مذهب و مردم به موضع گيري مي كرد، مردم هم به پيروي از رهبر آگاه وارد صحنه مي شدند تا به خواسته هاي بر حق دست يابند.

آنچه رژيم شاه را تا آخر عمر در بيم و هراس نگه داشته بود، همين مسئله "پيروي مردم از رهبران آگاه و هوشيار" بود كه سرانجام به خاطر رهبريت صحيح امامي فرزانه، عاقبت رژيم غاصب و ستمگر شاه سرنگون شد و خصم، از آنچه مي ترسيد در امان نماند.

شاه هميشه در گفته هاي خويش سعي داشت برنامه هاي خود را مستقل از بيگانه و مطابق با اسلامي كه خود در نظر داشت معرفي كند. به همين لحاظ در

يك مصاحبه پيرامون تطابق انقلاب سفيد با اسلام و مخالفت عده اي از روحانيان كه منجر به تبعيد آنها (اشاره به تبعيد امام (ره)) شد اشاره كرده و گفته بود:

"... اسلام در اصول خود يك آيين كاملا عملي است كه در آن بيش از هزار و چند صد سال پيش، از عدالت اجتماعي و مساوات سخن رفته است و در آن عوامفريبي خيلي خيلي كم وجود دارد، به همين جهت است كه من توانستم انقلاب خودم را پياده بكنم و اعلام كنم كه همه اصول اين انقلاب كاملا "منطبق با اسلام" است. هيچ كس نتوانست خلاف آن را بگويد، چيزي كه مثلا در مورد انقلاب فرانسه يا انقلاب روس، ممكن نبوده است. البته اين راست است كه يكي دو آخوند كوشيدند، عليه من قد علم كنند، اما من آنها را بيرون انداختم، ديگران هم تكان نخوردند...." 6

شاه در صحبت ها و سخنان بعدي خود، گفته هاي خويش را فراموش كرده، برخلاف گفته قبلي خود اذعان مي كند: "مذهب در امور داخلي هيچ نقشي ندارد". همان گونه كه گفته شد در جامعه ها ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي با بافت مذهبي و اعتقادات مردم هماهنگي و همخواني دارد و يك جامعه مذهبي را تشكيل مي دهد، طرحها و برنامه هاي اجتماعي هم در صورتي به موفقيت خواهد رسيد كه با اين بافت و ساختار هماهنگ باشد. اما شاه نه تنها به اين مهم توجه نمي كرد بلكه بر سياستش كه ترويج و تبليغ "جدايي دين از سياست" بود اصرار مي ورزيد و در مرحله اي دچار تناقض گويي مي شود و در يك مصاحبه مي گويد:

"... س:

آيا دين در اين ميان )عدالت اجتماعي و زيربناي اجتماعي كشور( جايي دارد؟

ج: آري و نه. براي اينكه از يك سو من يك مومن و محافظ و پاسدار مذهب شيعه خودمان هستم و به آن سوگند وفاداري ياد كرده ام و از سوي ديگر، مذهب به هيچ وجه دخلي به امور كشور ندارد...." 7 تدوين فلسفه انقلاب!

اگر معني انقلاب را در مفهوم اصلي خويش "دگرگوني بنيادي در جامعه" در نظر بگيريم، انقلاب سفيد شاه در طول 12 سال بايد دگوگوني بنيادي را در ساختارهاي جامعه ايجاد مي كرد و به صورت نهادي در ساختارهاي جامعه ريشه مي دوانيد. انقلابي كه به گفته شاه "به صورت فرماندهي از بالا به پايين" منعكس شده بود و در طول 12 سال از 6 اصل به 19 اصل رسيد. اما شاه مي دانست كه در عمل اين دگرگوني در جهت اهدافي كه مد نظر او بوده است نه تنها حاصل نشده، بلكه با نوعي كندي، وقفه و شكست هم مواجه شده است؛ لذا با تدوين فلسفه انقلاب سعي داشت كه با صور تبليغي اين باور را در ذهن مردم و افكار عمومي داخل و خارج به صورت وسيع بگنجاند تا همه دنيا اطلاع يابند كه در طول 12 سال كه از انقلاب سفيد مي گذرد انقلاب چه تحول عظيمي را در جامعه ايجاد كرده است و چه نتايج مثبتي!! به بار آورده است. شاه در مصاحبه 2 بهمن 1355 با نمايندگان تلويزيون فرانسه در زمينه موفقيت هاي حاصل از انقلاب سفيد گفته بود:

"... س )خبرنگار(: پرسش ديگري نيز مطرح است و آن مسئله حزب واحد است. با گردآوري كليه

احزاب در يك حزب واحد، برنامه سياسي اعليحضرت چه بوده است و يا اينكه هويدا به اين ترتيب خواستند چه كاري براي اعليحضرت انجام دهند؟

ج: قصد من اين بوده است كه اين حزب، كه حزب واحد ناميده مي شود و در حقيقت چهره واقعي يك حزب نيست، كليه افراد ملت را به جز آنهايي كه ياغي هستند، در بر مي گيرد. اين حزب توسط يك سياستمدار و يا يك سازمان سياسي صاحب نظر يا مشخص، ايجاد نشده و در چارچوب تعيين شده اي قرار نگرفته است و از اين جهت نمايشگر فلسفه انقلاب ماست، انقلابي كه بر چارچوب تعيين شده اي قرار ندارد و قبل از همه روي نبوغ ايراني و سپس روي هر آنچه كه امروز در جهان براي امكان ترقي و خوشبختي يك كشور مناسب تر است، استوار است...." 8

در نيمه دوم سال 1354 و در 4 آبان، شاه به هويدا ماموريت مي دهد كه با تعيين گروهي از انديشمندان و روشنفكران!! به تدوين فلسفه انقلاب بر اساس اصول ديالكتيك!! بپردازند. بعد از مدتها تبليغ و هوچيگري به سركردگي هوشنگ نهاوندي رهبر گروه انديشمندان، "فلسفه انقلاب" با 7000 كلمه تدوين مي شود؛ در حقيقت تدوين فلسفه حكومت استبدادي بود، كه آن را به صورت قانوني جلوه مي داد. حزب رستاخيز، وسيله اي بود تا فاصله موجود بين رژيم و مردم را با تبليغ و تدوين و تفسير فلسفه انقلاب پر سازد. شاه در مصاحبه اي بر اين نكته تأكيد كرده و گفته بود:

"حزب براي اين است كه به مردم ما آموزش اجتماعي، سياسي و حتي فلسفي، البته فلسفه انقلاب نه چيز ديگري بدهد

.... حزب رستاخيز ملت ايران وسيله ادامه اجراي 17 اصل انقلاب است ..." 9

در حالي كه اگر انقلاب شاه با موفقيتي روبرو شده بود، تدوين فلسفه اي براي توجيه چنين انقلابي ديگر نياز نبود. اگر انقلابي كه مردم در آن نقش داشتند و اين انقلاب آثار و نتايج مثبتي داشت، خود مردم در عمل بيان كننده و توجيه گر چنين انقلابي بودند كه با اعماق وجودشان (آثار و عملكرد مثبت چنين انقلابي را لمس و درك كرده اند).

در صورتي كه در واقع امر، نه تنها مردم در چنين انقلابي هيچ نقش نداشتند، بلكه جز زيان و ضرر هم آثار ديگري درك نكردند. شاه كه در بيانات خود غالبا دچار فراموشي مي شد. در مصاحبه اي با اوليويه وارن خبرنگار فرانسوي گفته بود: "... در اينجا اين منم كه در كشور انقلاب كرده ام..." 10

تدوين فلسفه انقلاب مانند ساير كارهاي رژيم عملي بي حاصل بود. چون شاه سعي داشت با تدوين فلسفه انقلاب بر اساس اصول ديالكتيك!! با نوعي شستشوي ذهني، افكار عمومي مردم را در كانونهاي حزبي، كه تنها مكان سياسي (جهت مشاركت) بود جا بياندازد و ركود و شكست انقلاب مسكوت بماند و به عكس آثار و نتايج مثبت آن در كانونها طرح، توجيه و تبليغ شود، تا مردم نسبت به مفاهيم و فرهنگ انقلابي و عملكردهاي مثبت آن!! آگاهي عميق تري بدست آورند. شاه در مصاحبه اي با روزنامه كويتي السياسيه در 22 خرداد 1354 هدف از تشكيل حزب گفته بود:

"...اولا ما در صدد تشكيل حزب سياسي و اداره سياسي مملكت هستيم كه نظرات و ايدئولوژيهاي مرا بررسي خواهد كرد و اين نحوه

كار، نظرات مرا تكميل مي كند و بنابراين حزب و اداره صحيح و وليعهد نظرات مرا دنبال خواهد كرد..." 11

از ديد كارشناسان مسائل سياسي تشكيل حزب و تدوين فلسفه انقلاب از سوي شاه كه جهت گمراه كردن اذهان جامعه و ايجاد تحرك – جداي سرگرم ساختن مردم در آنچه كه در عمل با شكست مواجه شده است – واضح و روشن بود. چنان كه در گزارشي كه "جان در استمپل" يكي از عمال رژيم آمريكا در ايران پيرامون اوضاع داخلي ايران مي دهد به اين مسئله اذعان كرده است كه اولا انجام چنين انقلابي از سوي آمريكا بوده است، دوم انقلاب سفيد شاه در عمل از سال 1349 به بعد با وقفه و ركود مواجه شده است، سوم اينكه تدوين فلسفه انقلاب جهت ايجاد تحرك صوري از سوي رژيم بوده است در گزارش چنين آمده است:

"... برنامه سياسي شاه بر انقلاب شاه و مردم كه يك برنامه اصلاحي است و از سال 1962 آغاز و بعدها به 17 اصل گسترش يافت، استوار است. اين برنامه پس از اجراي اولين مرحله اصلاحات ارضي و پيدايش سپاهيان دانش، بهداشت و ترويج و عمران كه مانند سپاه صلح آمريكا سازماندهي شده بودند در دهه 1970 با وقفه روبرو شد. انقلاب در اواخر سال 1975 با افزوده شدن اصول سهيم شدن كارگران در سهام كارخانه ها، مبارزه عليه فساد، و آموزش رايگان تحرك بيشتري پيدا كرد، انتشار ايدئولوژي حزبي در اكتبر 1976 در كنگره حزب رويدادي چشمگير نبود و بيشتر بر جنبه عمل گرايي و عمران گرايي رژيم تأكيد داشت..." 12

اجراي طرحها و برنامه هاي انقلاب سفيد، ساختارهاي اجتماعي

و اقتصادي را دچار دگرگوني ساخت. منتهي اين دگرگوني نه در جهت مثبت، بلكه در جهت منفي بود كه آثار و تبعات منفي زيادي را بدنبال خود داشت. شكست رژيم با انجام انقلاب سفيد به قدري روشن و واضح بود كه نيازي به بيان نيست. از آنجا كه هدف اين مقاله بررسي چنين تبعاتي نيست، فقط به صورت كوتاه و گذرا به بعضي از موارد آن اشاره مي شود. اثراتي كه انقلاب سفيد بدنبال داشت: نابودي كشاورزي و وابستگي به محصولات خارجي، افزايش واردات مواد غذايي، كشاندن اقتصاد به سمت تكيه بيش از حد بر محصولات خارجي، افزايش كالاهاي مصرفي و جايگزيني اقلام وارداتي و لوكس، رشد مصرف گرايي در سطح بالا، افزايش مهاجرت به شهرها خود ناهنجاريهاي اجتماعي را بدنبال داشت زيرا افزايش مهاجرت ها، موجب بروز مشكلات مسكن در چنين شهرهايي بود. دسترس نبودن وسايل تفريح و آسايش براي قشر مهاجر، رشد تضادهاي فرهنگي و طبقاتي، رشد زاغه نشيني و جلب نشيني و حصيرآبادها در اطراف شهرها از جمله انثرات انقلاب سفيد در اين زمينه (اجتماعي) بود.

آثار انقلاب سفيد نه تنها در زمينه نابودي كشاورزي بود، بلكه در زمينه صنعتي نيز اثر مخربي بر جاي گذاشت. زيرا با اولويتي كه رژيم به صنعتي شدن داده بود، باعث شد كه اقتصاد خودكفا در زمينه هايي كه رشد كرده بود (برهم خوردن سيستم بازار، سيستم اقتصادي سنتي، نابودي صنايع دستي، قالي بافي، ...) رو به نابودي روند. در عوض كارخانه هاي مونتاژ و وابسته روز به روز رشد يابند، و اقتصاد باز دولت موجب افزايش حضور خارجي ها با درآمدهاي كلان در شهرهاي بزرگ، افزايش

سرمايه گذاريهاي خارجي در ايران كه خود باعث خروج ارز و سرمايه از كشور مي شد (زيرا به موجب قانون سرمايه گذاران خارجي مي توانستند منافع حاصله از سرمايه گذاريهاي خود را آزادانه از مملكت خارج كنند با توجه به اين مسئله كه گاهي سود حاصله از چنين سرمايه گذاريهايي تا 100 درصد و 200 درصد هم در بخش تجارت و صنعت مي رسيد)13 ، تمركز واحدهاي اقتصادي در تهران، منافع سرشار براي يك گروه اقليت كه باعث عدم توازن در سطح درآمدها رشد تضاد طبقاتي، افزايش تورم در جامعه، فساد مالي، ارتشا و فساد مجريان طرحها، رشد دلالي و واسطه گري در صنعت را بدنبال داشت. در حقيقت اين امور نشان مي داد كه رژيم در اهداف مورد نظر خود با شكست مواجه شده است و با يك شبكه افسار گسيخته در سطح اقتصادي و اجتماعي در جامعه روبه رو بود، و اين كه نتوانسته است به وعده هاي خود در زمينه ايجاد برابري اجتماعي و اقتصادي به مردم، موفقيتي كسب كند.

نكته جالب توجه اين است كه امام (ره) در همان سال (1341) در بحبوحه برگزاري انقلاب سفيد، در جواب به نامه متدينين تهران، بعد از اشاره به موارد نقض قانون اساسي از سوي رژيم، شكست در برنامه ها و اهداف انقلاب سفيد، نابودي كشاورزي، .... را پيش بيني كرده و در قسمتي از اعلاميه خود آورده بودند:

"... چرا صندوق تعاوني درست مي كنند؟ كه حاصل دسترنج زارع را ببرند. با تأسيس اين چنين صندوق تعاون بازار ايران به كلي از دست مي رود و بازرگانان و كشاورزان به خاك سياه مي نشينند و

در نتيجه ساير طبقات نيز به همين روز مبتلا مي شوند....14 " مرور زمان صحت گفته هاي امام (ره) را تأييد كرد.

بعد از تشكيل حزب رستاخيز نيز امام (ره) تأكيد كرد كه مطرح كردن اين حزب رستاخيزي نشان شكست رژيم در اهداف و برنامه هاي انقلاب سفيد است. البته شكايت رژيم در انجام انقلاب به گونه اي روشن و مبرهن بوده است كه حتي تئوريسن ها و مداحان رژيم كه همواره دم از اثرات مثبت و پربار انقلاب سفيد و انقلاب ابتكاري شاه مي زدند مجبور بودند به شكست رژيم در اهداف انقلاب سفيد اشاره كنند. منتهي به صورت بسيار محترمانه؛ چنانچه در نشريه انديشه رستاخيز كه معمولا تئوريسن هاي رژيم به تعريف و تمجيد رژيم شاه و جا انداختن ايدئولوژي و فلسفه انقلابي رژيم مي پرداختند، "كاظم وديعي" يكي از مسئولان حزب رستاخيز بعد از تمجيد و تعريف فراوان از انقلاب سفيد و نقشي كه در روستاها بر جاي گذاشته، هم مجبور مي شود اعتراف كند كه رژيم در زمينه اهداف خود در روستاها با ناكامي مواجه شده است وي در مقاله اي با عنوان "دگرگوني روستاها در مرحله دوم انقلاب" نوشته بود:

"... اگر ما توانسته بوديم سه عامل راه، انبار، مدير را به موقع به روستائيان برسانيم آنها اينك روي پاي خود ايستاده بودند اما به آنها اين سه را چنان كه لازمه مرحله اول انقلاب بود نداديم. ما به آنها قبل از هر چيز شخصيت سياسي داديم و تحت تأثير رونق اقتصادي شهر از آنها دعوت شديدي براي مصرف به عمل آوريم. طبيعي است در چنين فضاي مصرفي ايشان، روستايي جز زائده

شهر و دنبال رو آن نيست..." 15

در كنار اين گونه انتقادها، نمايندگان مجلس كه با انتخابات فرمايشي رستاخيز، بعد از گذر از هفت خوانهاي تصفيه، وارد مجلس شده بوده و عملكرد منفي انقلاب سفيد ناراضي بوده و عدم تأثير انقلاب سفيد و يا آثار منفي آن داد سخن مي دادند. در صورتي كه در سطح رسانه هاي گروهي و سخنان مسئولان رژيم، بي كم و كاست در تعريف و تمجيد از انقلاب سفيد شاه و تأثير آن در روستاها و شهرها سخن مي گفتند و اين جز تبليغاتي پوچ و بيهوده هيچ نبود. به عنوان مثال در گزارشي كه در مورد انتقاد بعضي از نمايندگان مجلس از انقلاب سفيد در مجلس شوراي ملي بيان كرده اند، آمده است:

"... در جلسه علني روز 16/9/1354 مجلس شوراي ملي دكتر رحماني نماينده قوچان ضمن سخنراني خود اظهار داشت انقلاب در قوچان هيچ گونه اثري نكرده است و ما هيچ چيزي از قبيل آب و راه نداريم و به اين مسائل توجهي نشده است. سپس آقاي پردلي نماينده زابل ضمن انتقاد از بعضي مسائل شديدا به آقاي مهندس روحاني حمله كرده كه چه در سابق و چه در زمان حال به زابل توجه نشده و اعتباراتي كه بايد صرف عمران و آباداني زابل گردد نصف مي شود و اين اعتبارات به مصرف واقعي نمي رسد...." 16

شاه بعد از تشكيل حزب رستاخيز كه حزب را وسيله اي جهت انتقال آثار و نتايج مثبت انقلاب در نزد افكار عمومي و تدوين فلسفه انقلاب ايجاد كرده بود، اميد داشت كه وقفه و ركورد موجود را از بين برده، تحركي ايجاد كند. غافل

از آنكه تبعات منفي اين انقلاب بيش از آن بود كه بشود با اين مسائل تحركي ايجاد كرد. چنانچه حزب براي انتقال اين افكار، مجله اي بنام رستاخيز روسا تأسيس كرد تا به ميان روستائيان رفته و افكار فرماندهي و پيامدهاي انقلاب را در روستاها انعكاس دهد. ولي فاجعه به قدري وسيع بود كه سردمداران چنين ارگانهايي نيز، توان پنهان كردن آ« را نداشتند. گزارش گزارشگر مجله رستاخيز بركات انقلاب سفيد را نشان مي دهد.

در گزارش آمده است: "... هنگام ورود به روستاي "حاجي آباد لك ها" زني را مي بينيم كه از جوي روستا ظرفي را پر از آب مي كند. "حاجي آباد لك ها" يكي از روستاهاي شهرستان قم است. ما براي تهيه گزارشي به اين روستا رفته بوديم. از اين زن مي پرسم آب را براي چه مصرفي برمي دارد، پاسخ مي دهد كه آب را براي خوردن به منزل مي برد. آب رودخانه را نگاه مي كنيم، آبي نيست كه قابل آشاميدن باشد. به او مي گوئيم با آشاميدن اين آب بيمار خواهيد شد، مي گويد: چاره نيست. ما آب آشاميدني نداريم ... ما آب و برق نداريم .... در اين موقع زن ديگري به ما نزديك مي شود وقتي كه حرفهاي ما را بشنود مي گويد:

اي آقا اين حرفها همه كشك است. تا حالا چند نفر آمده اند و پرسيده اند، اما كاري نكرده اند. بنويسيد كه ما درمانگاه داريم اما وضع درمانگاه ما درست نيست. در اين درمانگاه هفته اي دو روز پزشك مي آيد. آن هم يك پزشك خارجي است ... بهتر است يك پزشك ايراني بيايد تا

حرفهاي ما را بفهمد. او همچنين مي گويد: در اين روستا كسي به فكر كسي نيست. مسئول روستايي مانند كدخدا، رييس انجمن ده و رييس خانه انصاف به فكر روستاييان نيستند.... يكي ديگر از آقايان روستا مي گويد:.... در سالهاي گذشته مسئول هاي مربوطه آنقدر آمده اند و وعده داده اند كه مردم توبه كرده اند كه ديگر حرفي بزنند... در ضمن زنان اين روستا صد در صد بيسواد هستند ...." 17 پي نوشت: 1 . روحاني، سيدحميد، نهضت امام خميني، (قم، دارالفكر، 1358)، جلد اول، ص 231.

2 . پهلوي، محمدرضا، مجموعه نطقها و بيانات، ج 10، ص 8639.

3 . پيشين، ص 904.

4 . فلسفه انقلاب ايران (بي جا، بي تا)، ص 17 و 16.

5 . بيل جيمز، عقاب و شير، ترجمه مهوش غلامي (تهران): شهرآب، چاپ اول، 1371، ص 243.

6 . مجموعه نطقها ...، ج 10، ص 29-9027.

7 . پيشين، ص 9026.

8 . پيشين، ص 8896.

9 . جوانان رستاخيز، ش 96، 8/6/55، ص 4.

10 . جوانان رستاخيز، ش 101، 30/6/56، ص 3.

11 . جوانان رستاخيز، (19/3/56)، ص 95.

12 . از ظهور تا سقوط: (تهران: مركز نشر اسناد لانه جاسوسي، جلد اول، 1366)، ص 145.

13 . آركدي، نيكي، عبدالرحيم گواهي. ريشه هاي انقلاب ايران (تهران: قلم، 1369)، ص 260.

14 . نهضت امام خميني، ج 1، ص 138.

15 . وديعي، كاظم: "دگرگوني روستاها در مرحله دوم انقلاب". انديشه هاي رستاخيز، ش 8، ص 97-96.

16 . پرونده روابط حزب با دولت و مجلسين، جلد 2، ص 423.

17 . رستاخيز روستا، ش 5، دوره اول، 1354، ص 5 و 4.

منبع: www.irdc.ir

كهن ديارا، خاطرات فرح پهلوي با نقد آن

كهن ديارا، خاطرات فرح پهلوي با نقد

آن نويسنده:فريبا مرزبان چكيده:

خاطرات فرح ديبا در باره نقش وي در دستگاه و دربار پهلوي از يك زاويه منحصر به فرد است؛ زيرا وي بانوي اين دربار بوده، بانويي كه قدرت چشمگيري داشته و با حضور خود و اقوامش در دستگاه پهلوي، آن هم پس از دو شكست پهلوي از همسرداري، خط ده بسياري از مسائل و جريانها بوده است. اكنون، خاطرات وي در دسترس ماست و مي توانيم از ديد او كه از استوار كنندگان دولت پهلوي آن هم از زاويه نگاه هاي روشنفكرانه خود بوده، حوادث اين دوران را دنبال كنيم.

خاطرات فرح ديبا در باره نقش وي در دستگاه و دربار پهلوي از يك زاويه منحصر به فرد است؛ زيرا وي بانوي اين دربار بوده، بانويي كه قدرت چشمگيري داشته و با حضور خود و اقوامش در دستگاه پهلوي، آن هم پس از دو شكست پهلوي از همسرداري، خط ده بسياري از مسائل و جريانها بوده است. مي دانيم فرح به روشنفكري شهرت داشته و در اين باره گاه اوضاع چنان پيش رفته است كه گويي پهلوي در اين اواخر تصورش بر آن بوده كه او هم نقشي در اين اوضاع آشفته دارد.

اكنون، خاطرات وي در دسترس ماست و مي توانيم از ديد اين بانو كه از استوار كنندگان دولت پهلوي آن هم از زاويه نگاه هاي روشنفكرانه خود بوده، حوادث اين دوران را دنبال كنيم.

در اين زمينه، نبايد ترديد كنيم كه وي در صدد دفاع از دستگاه پهلوي و خودش است و در اين باره تمام تلاش خود را به كار مي برد تا نشان دهد در دوره پهلوي ايران كه يك

ويرانه بوده آبادش كرده اند. بنابرين مي كوشد تا به صورت عادي، مروري بر تغييرات صوري ايجاد شده داشته باشد و صد البته كه ناگفته هايش هزار هزار بار بيش از گفته هايش است كه به هر حال، در يك دوره سي و اندي ساله يا مثلا پنجاه ساله آن هم در دنياي جديد، قاعدتا بايد تغييراتي داده مي شده است. تصوير ايران از نظر وي چنان است كه پهلوي همه اش در انديشه آباداني اين كشور بوده و پس از رفتن آنان، همه چيز رو به انحطاط رفته است.

ناگفته پيداست كه از ديد يك مورخ يا علاقه مند به تاريخ، اين اثر هم يك روايت است، روايتي از درون، رسمي و با تمامي ملاحظات لازم براي توجيه كردن هر آنچه كه رخ داده است.

عنوان كتاب يعني كهن ديارا از شعر نادرپور است كه «كهن ديارا، ديار يارا، دل از تو كندم، ولي ندانم كه گر گريزم، كجا گريزم و گر بمانم كجا بمانم».

پاسخ اين شعر از طرف خانم ديبا روشن است، بايد به همان جايي گريخت كه 37 سال، و دست كم از 28 مرداد به اين سو، با تمام وجود از شما حمايت كرده و اكنون هم ثروت ميلياردي شما را پاسباني مي كند در حالي كه ثروت ملت ايران را بلوكه كرده و قريب 28 سال است كه اجازه استفاده از آنها را به ملت ايران نمي دهد.

كتاب كهن ديارا در قدم نخست زندگي نامه خود فرح ديبا و سير تحصيل و آشنايي او با دربار پهلوي و ورود او به دربار و نقش او در تحولات و در ادامه تأكيد بر

نوسازي ايران و نقش ايشان در اين روند است. سركار ديبا، رياست دهها سازمان را بر عهده داشته كه فهرست آن در ضميمه 4 كتاب آمده و شامل 35 سازمان و تشكل و شوري مي شود.

فهرست 15 دكتراي افتخاري هم از دانشگاه هاي مختلف در ضميمه 6 كتاب آمده و اين علاوه بر نشان هاي ديگر است كه در ادامه همان ضميمه درج شده است.

در صفحات زيادي از اين كتاب نام امام خميني آمده كه با توجه به فهرست اعلام مي توان گفت كه بيشترين اسمي است كه در اين كتاب تكرار شده است.

متأسفانه سادگي و فريبكاري و تزوير از سراسر اين كتاب هويداست و صد البته امكان آن بود كه وي منصفانه تر به شرح وقايع تاريخي بپردازد و تلاش كند تا نشان دهد ايراد اصلي كار در كجا بود كه رژيم پهلوي نتوانست قدرت را حفظ كند و مجبور شد تا مفتضحانه از اين كشور بگريزد.

با مطالعه كتاب به راحتي قابل درك بود كه بسياري از اين ادعاها خالي از واقعيت است و به خصوص در اين كتاب اغلاط تاريخي فاحشي هم وجود دارد. خوشبختانه خانمي به نام فريبا مرزبان در باره اين اثر نقدي نوشته است كه حاوي شرح اين نوع اغلاط است. براي استفاده بيشتر خوانندگان، آن نقد را در همين جا ارائه مي كنيم. نقدكتاب كهن ديارا، نوشته: فرح پهلوي

آيا اين كتاب مبتني بر مستندات تاريخي است؟

در اين كتاب، نگار نده اوضاع و حوادث را چنان به نفع دربار منحوس پهلوي به تصوير كشيده كه با بي شرمي مردم را مديون سلطنت دانسته است، سلطنتي كه آشكارا در طول حيات

ننگين خود به كرات با قهر انقلابي توده ها مواجه بوده و به سرانجامي رسيد كه طي آن مردم پادشاه را از اريكه قدرت به زير افكنده و از كشور بيرون انداختند. نگارنده كتاب يكسره به تحريف وقايع پرداخته و مذبوحانه براي تبرئه خود از تاريخ تلاش كرده است. روزنامه نيويورك تايمز نيز در اين خصوص در نقدي بر كتاب عشق پايدار فرح ديبا نوشت: وي بقدري دچار خشم است كه در كتاب خود به جاي روشنگري، حقايق را تحريف كرده است!

گر چه در اين مقاله به زندگي خصوصي فرح پهلوي پرداخته نمي شود، اما اين به معناي بري بودن وي از مشاركت در روابط نامعقول و فاسد در دربار پهلوي نيست. او سعي كرده تا همه چيز را به نفع سلطنت پهلوي تمام كند و در اين راه از بزرگ نمايي كارهايي كه انجام داده دريغ نكرده است.

كتاب داراي نواقص عديده اي است. از نظر ادعاهاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي، تاريخي، و وقايع نگاري اشكالات اساسي ديده مي شود، اشكالاتي كه به اندازه يك كتاب بحث، نقد و بررسي و پاسخ گويي لازم دارد و طبيعتاً در حوصله اين مقاله نمي گنجد.

در اين بررسي، ابتدا مطلبي از كتاب آورده شده و سپس مورد نقد قرار گرفته است.

"در بهار سال ???? بود كه فرصتي دست داد تا من به ديدار پادشاه نائل آيم."(ص 72)

"قرار بر اين شد كه نامزدي من با محمد رضا پهلوي پادشاه ايران در 30 آبان 1338 يعني يك ماه پس از تصميم به ازدواجمان اعلام شود." (ص ?9)

اشتباهات فراوان در ذكر تاريخ ها در كتاب، اولين –وشايد مهمترين- نكته قابل اعتنا است

كه نگارنده با بي توجهي و ناآگاهي از كنار آنها گذشته است. بر اساس اظهارات فوق، ديدار پادشاه با ايشان يك سال پس از نامزدي آنها اتفاق افتاده است؟!!

"مراسم ازدواج يك ماه ديگر در روز ?9 آذر ماه ???? مطابق با ?? دسامبر ???? برگزار خواهد شد."(ص ?5)

"سرانجام در 29 اسفند ???? شب عيد نوروز سخنگوي دربار اين خبر خوش را به مردم اعلام كرد. ما طبق رسم ايراني سه ماه براي اعلام اين بارداري تأمل كرده بوديم."( ص 107 )

"رضا قبل از ظهر نهم آبانماه ???? به دنيا آمد. (ص ???)

چطور ممكن است در آذرماه ???? مراسم ازدواج برگزار و در اسفند همان سال خبر بارداري ايشان اعلام شود، حال آن كه تاريخ تولد فرزند وي آبان ماه ???? بوده است؟ اما اشتباهات تاريخي ديگر:

"ما تهران را روز ?? دي ماه ???? در هوايي سرد و يخ زده ترك گفتيم."(ص ???)

"روز دوم دي ماه???? ، يعني فقط شش روز بعد از ورودمان به مصر، به سوي مراكش پرواز كرديم."(ص ???)

روز ??دي ماه، ترك تهران و روز دوم همان ماه ورود به مصر !!!! عجيب تر آن كه اين اتفاقات از ديد نگارنده يكسال پس از برقراري رژيم جمهوري اسلامي رخ داده است !!!

"روز ?? بهمن شوراي عالي ارتش بيطرفي خود را اعلام داشت و آشوب طلبان به آساني توانستند وارد سربازخانه ها شده، سلاح ها را غارت كنند و سربازاني كه در مدت يكسال تحت فشار بسيار قرار گرفته بودند ترك خدمت كنند."(ص ??8 )

اعلام بي طرفي ارتش در روز ?? بهمن???? بود كه طي آن ابتدا نيروي هوايي و سپس نيروي زميني و

ناوگان دريايي به مردم و انقلاب پيوستند. اين روز، نجات و آزادي سربازان در بند و حبس را در پي داشت، سربازاني كه به جرم نگشودن آتش به روي مردمِ مخالف سلطنت، در زندان به سر مي بردند.

"پادشاه نمي تواند تخت و تاجش را به بهاي خون هموطنانش حفظ كند. شايد يك ديكتاتور بتواند چنين عملي انجام دهد اما اين كار در شان يك پادشاه نيست." (ص ?5)

براي تعريف گوشه اي از ديكتاتوري مسلم شاه ايران، به گزارش هيئت اعزامي سازمان صليب سرخ جهاني به ايران در تير ماه سال???? و بازديد آن از زندانهاي ايران رجوع مي كنيم. بر اساس گزارش هيئت، از هر سه نفر زنداني سياسي يك نفر تحت شكنجه قرار گرفته بود. در مشاهدات نمايندگان صليب سرخ آمده است: با وجودي كه ماهها از شكنجه زندانيان گذشته است اما آثار شكنجه بر جسم زندانيان ديده مي شود.

مجازات اعدام، سهل ترين راه حل براي پاره اي از حكومت هاست. در رژيم پهلوي مجازات گران فروشي اعدام بود و مخالفين و فعالان سياسي يا به حبس گرفتار مي آمدند يا به جوخه اعدام سپرده مي شدند. اين معنايش ديكتاتوري است!!!

بركسي پوشيده نيست كه سلطنت براي نجات خود مرتب مسئولين مملكتي را تغيير مي داد تا شايد بتواند از تشنجات و نا آرامي ها بكاهد. حكومتي كه در آن نخست وزير از ميان فرماندهان ارتش تعيين شود و دولت نظامي بر سر كارآيد، حكومت ديكتاتوري است!

"ما با سر بلندي و با اعتقاد به اين كه بدون وقفه به مملكت خدمت كرده ايم. ايران را ترك مي كرديم و اگر اشتباهاتي در كارمان بود، لااقل

همواره جز به منافع عمومي نيانديشيده بوديم." (ص ??)

پادشاهي ديكتاتور كه همواره به منافع عمومي مي انديشيد!! يك "ديكتاتور مردمي!!"

نويسنده به "اشتباهات" اشاره مي كند، حال آن كه دستگاه سلطنت به شدت طالب قدرت بود تا به مردم حكومت كند. آيا تورم هفتاد درصد موجب سربلندي است؟ مجله تايمز در باره ايران در ? آبان ??5? طي مقاله اي نوشت: ?? در صد ثروت كشور متعلق به تنها??در صد جمعيت است. اين مبين بيعدالتي محض در حكومت نامردمي پهلوي است!!!

نويسنده در كتاب خود اظهاركرده كه به هنگام ترك ايران، از اموال و دارايي هاي خود چشم پوشي كرده است.

"با توجه به امكان غارت يا بد انديشي ها، از مأمورين تلويزيون خواستم از داخل كاخ فيلمبرداري كنند و هم چنين از روزنامه نويسان ايراني و خارجي براي بازديد از كاخ ها دعوت كردم." (ص ?7)

شلينو نيز در نقد خود در بخش" بررسي كتاب" در نيويورك تايمز مورخ پنجم مه ????در اين رابطه مي نويسد: "فرح در باره خروج خود از ايران مي گويد، من همه چيز را در ايران جا گذاشته ام."

آيا نويسنده ادعا مي كند كه دست خالي ايران را ترك كرد؟ از پولهاي نقد خود، كه تماماً به ملت ايران تعلق دارد، هم چشم پوشي كرد؟ هزينه هاي سرسام آور بيمارستان پادشاه و سفرهاي پياپي ايشان و خانواده و هواپيماهاي اختصاصي با كدام بودجه تأمين شده است؟ بر اساس جرايد منتشره انگليس، ليلا فرزند كوچك ايشان در هتلي اقامت داشت كه شبي ??? پوند هزينه آن بود. چگونه و چه كسي هزينه هاي سنگين زندگي او را، كه ظاهراً مشكلات روحي هم داشته، پرداخت

مي كرده است؟ هزينه هاي اعتياد و ريخت و پاش هاي او و ديگر اعضاء خانواده هم كه جاي خود دارد! از نويسنده سئوال مي شود كه تا كنون چگونه زندگي و امرار معاش كرده است؟

خانم شلينو در ادامه مي نويسد: البته در اين مورد كه چگونه او و خانواده اش توانسته اند اين همه سال امرار معاش كنند سخني اظهار نداشته است.گفته مي شود پسرش رضا به خاطر سوء مديريت مشاور مالي خود، حدود بيست و پنج ميليون دلار از ثروت خانواده را به باد داده است.

"طي قرنها، ما شاهد پديد آمدن سلسله هاي جديد هستيم و هر يك از اين پادشاهان استقلال را به اين كشور بر مي گردانند."(ص ??)

آيا تاريخ به وضوح نشان نداده است كه تمام سلسله هاي پادشاهي جز به وسيله كودتا بر عليه سلطنت قبلي بر سر كار نيامده اند!!! پرسش اينجاست: اگر پادشاهان استقلال را به مملكت مي آوردند، پس چرا استقلال و قدرت حكومت پيشين را از بين مي بردند؟ نگارنده خوب مي داند كه برقراري سلسله پهلوي با كودتا شكل گرفت.

خبرنگار نيويورك تايمز مي نويسد: "فرح اين حقيقت را كه سازمان مركزي آمريكا (سيا) شاه را در سال هزار و سيصد و سي دو به سلطنت برگرداند حذف كرده و نوشته است: شاه با استقبال فراوان بازگشت.

ثريا اسفندياري در رابطه با كودتاي ???? مي نويسد:

"كمونيست ها، طرفداران مصدق و حتي مذهبيون در خيابان عليه شاه شعارهاي كينه توزانه مي دادند و اين نويد فرح بخشي براي آينده مملكت نبود. معهذا اميد تازه اي در دل محمدرضا شكفته است. او ديگر تنها نيست. ايرانيان وفادار به او

هنوز هستند، در ميان روحانيون، در ارتش، حتي در مجلس.آيت الله بهبهاني موفق شده است هزاران نفر از طرفداران خود را به طرفداران شاه اضافه كند در شهر به تظاهرات پرداخته اند استقبال با شكوهي در فرودگاه مهر آباد از شاه بعمل آمد و در آن تمام نمايندگان از جمله آيت اله كاشاني شركت داشتند.كودتا از نظر مالي توسط سازمان سيا حمايت شد. در بيست و هشتم مرداد 10/000/000دلار خرج كرده بود."(كاخ تنهايي ص ???)

"در ايران فقط پادشاهان مشروعيت دارند."(ص ??)

از نظريه قاطعانه نويسنده مي توان چنين استنباط كرد كه كليه حكومت هاي غير سلطنتي حاكم در دنيا نامشروع اند. بر كسي پوشيده نيست كه احساس بيگانگي بين رژيم و مردم رو به فزوني بود. حكومتي كه مبتني بر آراء مردم نبود. شاه صرفاً آنچه خود صلاح مي ديد عمل مي كرد. او همه اهرمهاي قدرت را در دست داشت. هم حكومت مي كرد و هم سلطنت. مشروعيت عنوان شده از سوي نويسنده آنقدر خودخواهانه و بيشرمانه است كه گويي كمترين آگاهي از حقايق تاريخي ندارد و نمي داند كه چگونه پادشاهان ايران با عقد قراردادهاي ننگين، هر زمان تكه اي از كشور را از دست داده و ثروت عمومي را نابود ساختند. از آن جمله است، امضاي معاهده ???? پاريس بين ايران و انگليس، كه به موجب آن ايران از كليه حقوق خود بر هرات و افغانستان چشم پوشيد و طي توافق از بحرين هم صرف نظر كرد. قرارداد تركمن چاي و عهد نامه گلستان كه طي آن بخشهاي عمده اي از آذربايجان و ديگر مناطق را از دست داديم

در نتيجه ضعف حكومت داريوش

سوم هخامنشي، اسكندر مقدوني با سپاهي اندك لشكر ايران را تار و مار كرد. تيمور لنگ با حمله خود خرابي بسيار به بار آورد. او حتي كتابخانه هاي ايرانيان را هم به آتش كشيد. مغولها نيز به كشت و كشتار مردم ايران دست زدند و اموال عمومي را تخريب يا غارت كردند. همين طور حمله اعراب به ايران در زمان پادشاهي بي كفايت يزدگرد سوم، كه مملكت را به چنان آشوب و يراني رساندند كه تاريخ از ذكر آن شرمگين است.

"رضاه شاه يك انقلاب صنعتي و فرهنگي بدون خونريزي براي ايران انجام داد."(ص ??)

نويسنده مي بايست پيش از اظهار نظر خود مبني بر صنعتي شدن ايران، تحولات صنعتي در سطح بين المللي و پيشرفت حاصل از انقلابات صنعتي در دنيا را در نظر داشته باشد. رضا شاه خواه ناخواه مجبور به پذيرش يك سري برنامه هاي صنعتي، از جمله طرح راه آهن سراسري، بود. مي دانيم كه كشور ما به نوعي با جنگ جهاني درگير بود. انگليس جنوب را داشت و آلمان شمال را قبضه كرده بود. در زمان جنگ طرح راه آهن ايران پذيرفته شد تا نيروهاي متفقين درجنوب و متحدين در شمال مهمات و نيروهاي انساني را سريعتر و بيشتر جابه جا كنند. اگر نياز مبرم انگليس و آلمان به ساخت و بهره برداري از خط آهن نبود، يقيناً راه آهن ايران در آن سالها ساخته نمي شد.

بر اساس ادعاي نويسنده، انقلاب صنعتي و فرهنگي در ايران بدون خونريزي بوده است. اين ادعا كاملاً بي اساس است. آيا پدر محمد رضا كه زمين هاي مردم را با زور ارتش غصب كرد و حكم

به دستگيري زنان و خانواده هاي مخالف با بي حجابي داد، نكوشيد تا با ضرب و شتم مردم بي گناه و ايجاد خونريزي فراوان، تحول در كشور ايجاد كند؟ اعترافات ثريا اسفندياري، همسر سابق محمدرضا پهلوي، بيانگر اين حقيقت است:

"رضا شاه ايلات و قبايل را براي غصب زمين هايشان كشتار كرد، بختياري ها را بر چيد، بختياريهايي كه من از ميان آنها بودم." (كاخ تنهايي ص??)

در دوره رضا شاه سرتيپ فضل اله زاهدي كه در زمان جنگ جهاني دوم فرماندار نظامي اصفهان بود، بختياري ها و تركمن ها را سركوب كرد تا منابع زير زميني شان در تصرف اربابان حكومت قرار گيرد. زمين هايي كه در گذشته توسط رضا شاه غصب شده بود متعاقباً جزو اموال محمدرضا شاه در آمد. طبقه حاكمه بر ايران چنان رفتار مي كرد كه گويي قوم فاتحي بودند كه بر كشوري مغلوب حكومت مي كردند.

"محمدرضا مي گفت من بودجه نظامي مملكتم را تأمين مي كنم حتي اگر به قيمت گرسنگي مردم باشد."( خاطرات علم، ص ???)

حقيقت ناگواري است. حكومت، بانكها و خزانه هاي شركت هاي خارجي را به قيمت گرسنگي مردم پر مي كرد. براي دستگاه، صنايع و تجهيزات نظامي ارجح بر ساخت بيمارستان و مدارس و مسكن براي مردم بود. با استفاده از بودجه كشور، با ارتشهاي غاصب كشورهاي ديگر همكاري مي كرد تا مردم ويتنام، افغانستان، عراق، مراكش، عمان، پاكستان، پوريتاريا و يونان را سركوب و از هرگونه دستيابي آنان به آزادي و دموكراسي جلوگيري كند. در نتيجه توافق ميان پادشاه ايران و ملك حسن پادشاه مراكش نصيري رئيس ساواك، اداره ضد امنيت و آموزش عناصر سركوب مردم

را در كشور مراكش تشكيل داد و راه اندازي كرد.

"ارتشبد نصيري را براي سروسامان دادن و كمك به پادشاه مراكش به آن كشور فرستادند." (خاطرات علم ص ???).

"?? ارديبهشت. آمريكا قصد دارد آبهاي ويتنام شمالي را مين گذاري كند، عمليات بمباران را از سر بگيرند و گفتگوهاي صلح پاريس را قطع كند. روزنامه ها قصد دارند عمليات آمريكا در ويتنام را محكوم كنند. دستور داده شده جلوي چاپ آن بهر شكل گرفته شود." (خاطرات علم ص ???)

حيف و ميل ثروت مملكت توسط دربار، بيرحمانه ترين رويدادي است كه تاريخ هميشه با ننگي از آن ياد خواهد كرد. گوشه اي از آمار ناگوار در اين رابطه را علم افشا مي كند:

"پرداخت مستمري ماهيانه ??/??? دلار به پادشاه افغانستان از محل بودجه سري دولت. پرداخت ??/??? دلار براي خريد ليموزين پادشاه افغانستان. پرداخت مستمري ماهيانه ??/???دلار به پاشاه ساقط شده يونان. پرداخت ???/??? و ???/??? دلار به پادشاه سابق آلباني."

پرداختها و هزينه ها در صورتي بود كه بخش اعظم مناطق كشور در محروميت اقتصادي و امكانات رفاهي به سر مي بردند. از هر بيست و پنج دهكده فقط يكي برق دارد. يك درصد از دهكده ها از آب تميز لوله كشي استفاده مي كنند. در بيشتر مناطق از آب چاه ها و قنوات استفاده مي شد.

"توليد نفت خام ما از ?? تن در سال ???? به ??? ميليون تن در سال ????رسيده بود. ايران در همه زمينه ها رو به پيشرفت بود. توسعه آموزش چشمگير بود: تعداد با سوادان از ?? تا ??درصد در سال ????، به ?? تا ?? درصد و تعداد مدارس از ???? به

????رسيده بود."(ص???)

بسياري از آمارها مانند ادعاهاي نويسنده غير واقعي است. علم اظهارات متفاوتي دارد.

"سه سال پيش اعلام كرديم كه تا ده سال ديگر بي سوادي را در ايران ريشه كن مي كنيم، اما طبق آمار فعلي در پايان اين ده سال، ايران دو برابر بي سواد خواهد داشت سال تحصيلي?? -??."(خاطرات علم ص ???)

"تغيير هزينه ساخت پروژه هاي مختلف از ارقام واقعي بسيار بالاتر و متفاوت با برآورد هزينه هاي پيش بيني شده بود. ??/???/??? دلار به ??/???/??? بالا رفتن." (خاطرات علم ص???).

دو برابر شدن هزينه ساخت پروژه هاي مختلف جز از فساد اداري و نا كارآمدي دولت نبود.

"مدير عامل سازمان برنامه و بودجه، دولت در اصل ??/???/???دلار از بودجه سال آينده را به توسعه دانشگاه اختصاص داده بود. اما حالا معلوم مي شود كه فقط ?/???/???دلار موجود است. در عوض سرمايه گذاري نظامي ??? درصد افزايش داشته و هزينه هاي فعلي دو برابر شود كه جمعاً بالغ بر ???/???/??? دلار از بودجه مي شود."(خاطرات علم ص ???)

گزارش مدير عامل سازمان برنامه و بودجه نمونه اي است از برنامه ريزي نا صحيح اقتصادي و جدي نبودن طرحها و برنامه هاي آموزشي بر خلاف ادعاي مسئو لان تراز اول مملكت.

"اين موضوع در حالي است كه در آمد نفتي كشور از ?/???/???/??? به ??/???/???/??? دلار افزايش براي يك سال مالي يافته."( خاطرات علم ص???)

دولت براي توجه به آموزش با كمبود بودجه مواجه مي شده است در صورتيكه درآمد ارزي كشور بطور مرتب در پيشرفت بود. يكي از دلايل خروج جوانان از كشوركمبود امكانات آموزشي بود.

"آبادان كه در آن زمان يكي از بزرگترين پالايشگاههاي جهان به شمار مي

رفت، از جمله افتخارات اقتصاد جوان ايران بود. من از بازديد تاًسيسات و ديدار هزاران كارگر و مهندسي كه براي پيشرفت مملكت كار مي كردند، خوشحال بودم. در اين سفر دشواري زندگي مردم در بعضي از محلات آبادان مرا تحت تاًثير قرار داد و اين مطلب را در ديدار با گروهي از زنان در ميان گذاشتم. با بازديد از محلات كارگري احساس كردم كه اين خانواده ها نيازمند توجه و همدردي بيشتري هستند." (ص ???)

چرا رژيم پهلوي به فكر فروش هرچه بيشتر نفت توليد شده در آبادان بود اما هرگز به فكر كشيدن يك لوله گاز براي ساكنين اين شهر و يا منطقه خوزستان نبود؟ اين در حالي بود كه مردم، به ويژه زنان، براي تهيه گاز مورد نياز خود مجبور بودندكپسول هاي سنگين گاز را بر روي شانه هاي خود حمل كنند. واقعيتي كه براي تاريخ ناگوار و براي حكومت پهلوي خجالت آور است.

"در آن زمان تعداد زيادي از دانشجويان ايراني در آمريكا به سر مي بردند و با اين كه بسياري از آنها بورسيه دولت بودند، به مخالفين سلطنت پيوسته و تظاهراتي راه انداخته بودند. من از تظاهرات و شعارهاي عليه شاه طي اين سفر خاطره اي تلخ دارم. آنها در همه جا حضور داشتند، حتي گاه در چند متري ما، بطوري كه همسرم مجبور بود با صداي بلند صحبت كند. ما از صبح تا شام صداي فريادشان را، حتي در زير پنجره محل اقامتمان، مي شنيديم." (ص ???)

در هيچ كجاي قانون نيامده اگر دانشجو بورسيه است پس حق اعتراض ندارد. يكي از دلائل اصلي خروج جوانان از كشور، ناراضي بودن آنها از

سياست هاي حاكم بر جامعه مي باشد. لازم به تذكر است كه بسياري از جوانان ادامه تحصيل در خارج از ايران را بر مي گزيدند تا بتوانند در فضايي باز به فعاليت سياسي به پردازند. در حقيقت آنها به دنبال محيط و فرصتي بودند تا مخالفت با رژيم را علني سازند. در اصل، درس خواندن در خارج، بهانه اي بود براي فرار از ديكتاتوري حاكم بر ايران. خود شما به هنگام دانشجويي در فرانسه به هواداران حزب توده پيوستيد و اقدام به فعاليت كرديد (حالايكسره كمونيست را مرتجع و سرخ مي ناميد و مجموع مخالفان پهلوي را محكوم مي كنيد).

"دائماً مجبور بودم اضطرابم را خصوصاً در حضور خبرنگاران پنهان كنم، اما در دلم طوفاني بر پا بود. من اعتراضات دانشجويان را مي شنيدم. بديهي است راهي دراز در پيش داشتيم ولي اقدامات بسياري نيز انجام گرفته بود.(ص ???)

حكومت وقت اگر حقوق بشر را رعايت مي كرد و اگر محمدرضا اعلام نمي كرد كه به دموكراسي احتياج ندارد، نگارنده هيچ وقت در حضور خبرنگاران مضطرب نمي شد و از ديكتاتوري مردمي! خود و پادشاه به نحو احسن دفاع مي كرد.

"از پادشاه خواستم زميني از املاك شخصي خود را براي اين كار در اختيار ما بگذارد و او پذيرفت. بدين ترتيب توانستيم در منطقه گرگان دهي با جمعيتي بيش از هزار نفر از بيماران شفا يافته از جزام بوجود آوريم. (ص ???)

انجام اين قبيل خدمات جزء وظايف مسلم هر پادشاه است. به گونه اي نوشته ايد كه گويا پادشاه و ديگران در مورد بيماران فراتر از مسئوليت خود عمل كرده و سخاوت به خرج داده اند! پادشاه

زمين ها و ثروتش را چگونه بدست آورده بود؟ محمد رضا اظهار مي دارد:

"مگر پهلوي از كجا آغاز كرد؟ پدرم يك سرباز ساده دهاتي بود و در خانواده گمنامي در سوادكوه متولد شده بود. (خاطرات علم ص ???)

بنابراين، رضا خان ميرپنج هنگامي كه به قدرت رسيد ثروت يا اندوخته اي به همراه نياورده بود. اما در خاطرات علم مي يابيم:

"متجاوز از ??/???/??? دلاركه اكنون معادل ???/???/??? دلاراست ازپدر ارث برد."(??-????)

"بعضي از نويسندگان داخلي داراي عقايد سياسي اي بودند كه با افكار ما نزديكي نداشت و در اين كتابها ابراز مي كردند. نويسندگاني كه احتمالاً به گروههاي چپ وابسته بودند. اين مشكل در مورد كتابي بنام" ماهي سياه كوچولو"كه پيامي روشن و صريح داشت بوجود آمد. اين كتاب از ماهي كوچكي حكايت مي كرد كه با پشتكاري فراوان مخالف جريان آب شنا مي كرد. سازمان پرورش فكري كودكان و نوجوانان در انتشار اين كتاب ترديد داشت چرا كه نمي توانست پشتيبان پيام اين كتاب باشد. ترديد در چاپ كتاب موجب شد كه ماهي سياه كوچولو نماد مقاومت و مقابله با نهاد موجود باشد. تا آنجا كه به دروغ شايع شد مرگ نويسنده كار ساواك بوده است."(ص???)

علاقه مندان به مطالعه آثار صمد بهرنگي، نويسنده كتاب ماهي سياه كوچولو، به وضوح مي دانستند كه كسي جز مامورين ساواك صمد را از بين نبردند. آيا داستان ماهي سياه كوچولو، كه در آن يك ماهي برخلاف جهت جريان آب شنا مي كند، مي بايست منجر به مرگ نويسنده شود؟ با انتشار كتاب صمد، ساواك تلاش كرد تا ذهن مردم را از نقشه شومي كه در مورد او داشت دور كند

و مرگ او را طبيعي جلوه دهد.

"روحانيون مرا به خاطر خدمات اجتماعي ام ستايش كرده و با نوعي خوشرويي كه به نظرم صادقانه مي آمد، از من استقبال كردند. آنها از علاقه من به زيارت اماكن مقدس با خبر بودند و بيشتر در زمينه تعمير زيارتگاه ها از من كمك مي گرفتند. اين دقايق برايم پر ارزش بود. پاسخي بود به كار بي وقفه و گاه سخت و بدون پاداشي كه همسرم در تهران انجام مي داد و شاهدي بر اين مطلب كه هر يك از ابتكارهاي دولت سر انجام به هدف مي رسد چرا كه مردم به پادشاه خود اعتقاد داشتند."(ص ???)

منظور شما از روحانيون، كدام قشر از روحانيت است؟ آخوندهاي ساواكي و وابسته و حقوق بگيران دربار؟ پر واضح است كه بخش عمده اي از روحانيت با شما در ستيز نبودند. سلطنت پهلوي تلاش بسيار در جذب حمايت آخوندها مي كرد كه نمونه بارز آن تهيه ضريح و گنبد طلاي امامان و امامزاده ها بود. پادشاه در اين راه، حتي از روحانيت ايران پيشي گرفت و علاوه بر ساخت اماكن مذهبي، براي حرم علي در شهر نجف نيز يك در تمام طلا با ذكر جمله اي كنده كاري شده بر روي آن تحت عنوان "پهلوي بنده درگاه علي" هديه كرد. تمام اين ظاهرسازي ها صرفاً به اين خاطر بود كه گفته شود شاهنشاه و خاندان او از مسلمانان معتقد هستند! نگارنده مرتباً به بازديد اماكن مذهبي مي رفت و محمد رضا خود را كمر بسته امام رضا و امام زمان معرفي مي كرد! اگر مذهب توسط شاه ارتجاع سياه تلقي مي شد، پس

چرا او با رفتارهاي متظاهرانه اش اذهان عمومي را منحرف مي كرد؟ آيا تمام اين بازي ها براي مقابله با كمونيزم نبود؟

عكسهاي نويسنده و محمدرضا در حال زيارت و كمر بستگي در راستاي همين هدف در جرايد مختلف به چاپ مي رسيد. در نتيجه پيوند ديرينه اي كه ميان آخوندها و سلطنت طلبان وجود داشت، عليرغم ابراز اختلافات ظاهري، هيچ وقت هيچ كدام يكديگر را دشمن خود نمي دانستند. ...

"در سال ???? رضا و من در حين شركت در فستيوال فيلم كودكان، از خطر ربوده شدن نجات پيدا كرديم. ده نفري بازداشت شدند و معلوم شد كه اين توطئه توسط يكي از گروههاي چپ افراطي طرح ريزي شده بود."(ص???)

نويسنده از هر موضوع كوچك به درشتي ياد كرده است. جاي تعجب است كه چگونه از مسئله اي به اين مهمي به سرعت گذشته است. عباس سماكار در كتاب "من يك شورشي هستم" بوضوح طرح اين ربودن و علت آن را شرح داده است. انجام اين عمل در واقع نوعي گروگان گيري براي آزادي تعداي از زندانيان سياسي بوده و ابداً كسي قصد آسيب رساندن به هيچ كس را در سر نداشته است. لازم به ذكر است كه نقشه گروگان گيري فقط در حد گفتگو ميان چند نفر از مخالفين حكومت جريان داشته است. از آنجا كه ساواك به طور مرتب در پي دستگيري با دليل و بي دليل افراد بود، خسرو گلسرخي و كرامت دانشيان را با طراحي توطئه، به جوخه اعدام سپرد، حال آن كه خسرو گلسرخي به دليل نوشتن يك مقاله از شش ماه قبل در حبس به سر مي برد. سلطنت از شهامت

او مي ترسيد. او آزاد نبود تا كمترين دخالتي در ماجراي آدم ربايي داشته و از دسيسه و توطئه ساواك مطلع باشد. خانم فرح، مرز بين قهرمان و ضد قهرمان يك لحظه است. بدينسان بود كه خسرو گلسرخي و كرامت دانشيان براي هميشه نامشان جاودان شد، در صورتيكه مردم سربلند ايران، پهلوي و ايادي شان را با خاري از كشور بيرون راندند تا براي هميشه در زباله دان تاريخ مدفون سازند. در باره استبداد حاكم در ايران شواهد و مطالب زيادي وجود دارد. در ?? خرداد ???? روزنامه واشنگتن پست در مقاله اي ادعا كرده بود كه تروريسم در ايران صرفاً نتيجه حكومت خودكامه شاه است.

"در نظر او هدف اصلي از برگزاري جشن هاي شاهنشاهي ايران، گردآوري ملت بر گرد محور هويت ملي و غرور بازيافته بعد از دو قرن فقر و خفت بود. فقط صحبت در باره اين جنبه از هزينه ها واقعاً بي انصافي بود. بيشتر اين هزينه ها براي ايجاد تاسيساتي به مصرف مي رسيد كه پس از اتمام جشن ها در اين مملكت باقي مي ماند: دو هزار و پانصد مدرسه، برق روستاها، ميهمانخانه ها، جاده هاي آسفالت شده و ..."(ص ???)

لباس سلطنتي را لاون تهيه و غذايش را ماكسيم آماده كرد. اين در حالي بود كه مردم هنوز نيازمند نان و مدرسه بودند! آيا اين جشنها با حضور اقشار مختلف و با رضايت خاطر مردم صورت مي گرفت؟ آيا پولهاي واقعي كه در اين مراسم هزينه شد، پس از هزينه كردن براي ساخت مدرسه و آسفالت خيابانها بود؟ سلطنت از بودجه دولت پرداخت مي كرد و نتيجه آن چيزي جز

فقر در سطح اكثريت جامعه نبود.

"چادرهايي كه در محل برگزاري جشنهاي تخت جمشيد به مناسبت دو هزار و پانصدمين سال شاهنشاهي در ايران يك مليون دلار هزينه برداشت."(خاطرات علم ???)

آيا بهتر نبود اين مبلغ صرف بازسازي و ايمني سازي شهرهاي زلزله زده در حومه شيراز مي شد تا بطور مرتب اهالي و ساكنين اطراف آباده در خطر مرگ و نيستي نباشند؟

"براي تهيه هدايايي براي مدعوين، كميته تصميم گرفت قالي هايي كه بر روي آنها چهره روساي دول بافته شده به هنرمندان آذربايجاني سفارش شود. علاوه بر اين قرار شد به هر يك از ميهمانان يك نسخه از لوحه كوروش كبير كه متن آن اولين اعلاميه حقوق بشرناميده مي شود هديه شود.كوروش در اين متن غارت را ممنوع اعلام مي كند، به آزادي زندانيان و بازسازي خانه هاي آنها فرمان مي دهد. احترام به خدايان را توصيه مي كند و بالقوه برده داري، برابري همه انسانها را اعلام مي نمايد."(ص ???)

سفارش فرش با چهره حكام و ديگر سلاطين؟ محل تامين اين قبيل مخارج آيا به جز از خزانه كشور بود؟ هرگز سلطنت در فكر ساكنين مناطق كوره پزخانه، مناطق زلزله خيز و اقشار محروم بود و آيا مي دانست كه همه مردم نيازمند فرش براي زندگي هستند؟ آيا هيچ انديشيده بود كه چند درصد از مردم ايران روي حصير مي آرمند؟

نويسنده در كتاب خود از صرف هزينه هاي هنگفت خانواده پهلوي و برگزاري جشنهاي شاهنشاهي دفاع مي كند. پرسش من اين است: سلطنتي كه مدعي الگوبرداري از بيانيه حقوق بشر كورش بود، آيا به واقع آن را رعايت كرد؟ تاريخ سلطنت محمدرضا اذعان دارد كه هر

كس در آن دوران خفقان دم از دموكراسي و برابري زد يا در زير شكنجه از ميان رفت يا به جوخه اعدام سپرده شد.

خانم شلينو نيز در نيويورك تايمز يادآور مي شود كه فرح از جشن هاي اسراف آميز دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي در تخت جمشيد در سال ???? دفاع مي كند، جشنهايي كه، طبق تخمين آن زمان، بيش از دويست ميليون دلار هزينه برداشته است.

"در ?? مهر تولد شهبانو را جشن گرفتيم. بهترين آشپز را شخصاً دعوت كردم كه از ماكسيم پاريس به همين منظور آمده بود. غذاهايي كه عرضه كردم حقيقتاً فوق العاده بود. براي اين جشن مبلغي در حدود ??/??? دلار خرج كردم. (خاطرات علم ص ???)

بر اساس جرايد همان موقع، فقط كيك تولد ??? دلار هزينه در بر داشته بود. آيا سرمايه و ثروت دولت تماماً در دست خاندان سلطنت يا مسئولين رده بالا نبود؟

"پادشاه مايل بود كه كشور بعد از جبران عقب ماندگي هاي اقتصادي بسوي دموكراسي پيش برود و در نظر من مهم ترين انگيزه براي رسيدن به دموكراسي توجه به مفاهيم فرهنگي بود." (ص ???)

نظرات شاه طرد شده از ايران را مجدد نقل مي كنم تا اگر در طول سالها فراموش كرده ايد يكبار ديگر براي شما يادآوري شود:

"خدا را شكر كه در ايران ما نه احتياج به دمكراسي داريم و نه لزومي دارد كه از آن رنج ببريم."(خاطرات اعلم ص???) "دمكراسي براي اروپا چه كرده است.؟"(خاطرات علم ص ???)

"دو روزنامه كيهان و اطلاعات در اظهارنظرشان در باره پيام شاه به مناسبت روز مشروطيت، نوشتند: بايد به تدريج روش دموكراسي غربي را برگزينيم. به دستور شاه

صاحبان هر دو روزنامه را فرا خواندند و به آنها گفته شد مقالات ديگري بنويسند و تأكيد كنند تا زماني كه دموكراسي نتيجه اش تشويق اقليتي به خيانت و ظلم است ما به هيچ وجه تمايلي به گزينش دموكراسي غربي نداريم. (خاطرات علم ص ???)

بيان اينكه محمدرضا در انديشه دموكراسي بوده است اساساً حرف بي ربطي است و گرنه چطور مي شود كه ايشان در دوران سلطنت طولاني خود مخالف سرسخت دموكراسي بود و از شنيدن نام آن به شدت برآشفته مي شد؟ دركتاب، يكباره پادشاه خيرخواه و عامه پسند و دموكرات منش معرفي شده است!!! شاه نه مي توانست فكر و مشاركت دموكراتيك مردم در تصميم گيري هاي سياسي را بپذيرد و نه اين كه وجود هيچ سياستمداري را كه در ميان مردم محبوبيت داشته باشد تحمل كند.

نويسنده ادعا مي كند:

" ميبايستي از يك سوي به هنرمندان ايراني كمك كرد، بر كار آنها ارج نهاد و آنها را به ايرانيان و خارجيان شناساند و از سوي ديگر مرزهاي ايران را به روي هنرمندان كشورهاي ديگر گشود. فستيوال شيراز محلي شده بود براي ابراز عقايد مختلف سياسي. بدين ترتيب كه بعضي از گروه هاي خارجي علناً و به صورتي تحريك آميز مخالفت خود را با پادشاه نشان داده، آزادي بيشتري براي مردم ايران طلب مي كردند."(ص ???)

با توجه به آنچه رژيم پهلوي در حق هنرمندان ايراني روا داشت چنين برداشت مي شود كه دست اندركاران نظام اگر چه از برگزاري و موضوع بعضي از كارهاي هنري ديگر كشورها ناخشنود و با آنها مخالف بودند، اما از اجراي آنها هم جلوگيري بعمل نمي آوردند. آيا اين

توجه و رويه در مورد هنرمندان ايراني هم اعمال مي شد؟ قطعاً خير! تحمل نظر و اجراي نمايشي كه در آن واژه آزادي يا حق يا دموكراسي استفاده شود با فرهنگ ديكتاتوري در تضاد بود. به همين دليل، بدون شك ساواك، اين سگ هار و زنجيري، از هرگونه كار هنري كه در آن از چنين مفاهيمي سود مي جست به طور خصمانه ممانعت به عمل مي آورد و براي دست اندركاران آن مشكلات جدي و خطرناكي فراهم مي كرد. براي نمونه، در سال ????، در شب دوم نمايش چهره هاي سيمون ماشار، از اجراي نمايش ممانعت به عمل آوردند و كارگردان آن، سعيد سلطان پور، را دستگير و زنداني كردند. سعيد سلطان پور، كه از كارگردانان مدافع دموكراسي بود بارها دستگير شد و در كميته ضد خرابكاري ساواك و شهرباني به شدت تحت شكنجه قرار گرفت. مگر اجراي نمايش چهره هاي سيمون ماشار حاوي چه پيامي بود كه با او اين چنين عمل شد؟ (سعيد سلطانپور در خردادماه ???? به دست رژيم ضد خلق جمهوري اسلامي به جوخه اعدام سپرده شد). رژيم قادر نبود تا به دستگيري هنرمندان بين المللي كه آثار مشابه در ايران عرضه مي كردند كمترين تعرضي روا دارد، حال آن كه تيغ ستم خود را فقط به سوي هنرمندان صادق ايراني نشانه رفته بود. نويسنده ادعا كرده كه شيراز مركز برگزاري و تبادل فرهنگها بود. همينطور اشاره شده:

"يك وزير سابق، با تلخي و ترس و نوعي خشونت از من ايراد گرفت كه با تبديل شيراز از مكاني فرهنگي به مكان فسق و فجور، به خشم روحانيون كمك كرده ام. من در

جواب گفتم: آقاي وزير، آيا اين تنها كاريست كه در طول بيست سال انجام داده ام؟ قوياً ايشان از ترس پاسخ ديگري نداده اند." (ص ???)

انجام هر عمل به اسم كار فرهنگي كه در حقيقت كمك به از بين بردن فرهنگ مي شد به اندازه اي بود كه برخي از كاركنان و درباريان كه مطيع اوامر سلطنت بودند لب به اعتراض و شكايت گشودند. نويسنده، با حفظ تربيتي كه در دربار شده بود، براي آن افراد واژه ترس را به كار برده و نوشته است:"ايشان از ترس پاسخ ديگري نداد!" قدرت مطلقه سلطنت و ساواك ترس را در دل وزير و سفير هم ايجاد كرده بود! ما هم همين را سالها به زبان آورديم.

در اين رابطه كه ساواك كتابخانه هاي تعدادي از انجمن هاي دانشجويي در محدوده دانشگاه تهران رابا اين ادعا كه كتابها مخربند توقيف كرد، علم مي نويسد:

"بعضي از مامورين ساواك متاسفانه از قدرت خود سوء استفاده كرده، كارهايي انجام مي دادند كه قابل بخشش نبود. آيا آنها متوجه كار خود بودند؟ متاسفانه بايد گفت كه آنها با انجام اين حركات نا شايست خود، شايد هم بدون قصد، به مقام سلطنت زيان مي رساندند. اما بايد صادقانه گفت كه بسياري از مامورين ساواك، به امنيت و ثبات مملكت كمك كردند. (خاطرات علم)

"شاه در مصاحبه تلويزيوني با ديويد فراست در باره ساواك گفت: آنها آنچه را كه به نفع مملكت مي پنداشتند، انجام دادند، البته ممكن است اشتباهاتي هم داشته باشد.(ص???)

"بهيچ وجه نمي توانستم تصور كنم كه چگونه يك ملا مي تواند در نظر آنان سمبل آزادي و تجدد باشد..". (ص ???)

شاه چنان بلايي

به سر مردم آورده بود كه مردم هركس ديگر را به جاي او ترجيح مي دادند، حتي بدتر از خميني، كه او هم براي مردم فقط وعده و وعيد توخالي داشت.

"در هفته هاي اخير و عليرغم حكومت نظامي، هر شب تظاهر كنندگان بر بام هاي شهر به مقابله با ارتش پرداخته بودند و فريادهاي كينه توزانه آنان تا كاخ مي رسيد."(ص ???)

شما به طور روزمره شاهد بوديد كه حكومت چه بر سر مردم آورده بود. تظاهرات عمومي و مخالفتها جنبه شخصي نداشت به همين دليل ارتش نتوانست با توپ و تانك در اراده ملت خللي به وجود آورد. در مورد جنايت خونين ميدان ژاله به دست گوريلهاي حكومت، نويسنده در كتاب و در مصاحبه با مارك ايروينگ خبرنگار روزنامه تايمز لندن در ?? فوريه ???? اين چنين گفته است:

"تيراندازي از سوي نظاميان نبوده بلكه انقلابيوني كه لباس نظامي بر تن كرده بودند تير اندازي كردند. خوني كه در عكسها نشان داده شد خون گوسفند بود و رسانه هاي گروهي هم تحت نفوذ مخالفان حكومت بودند به اين ماجرا دامن زدند."( ص ???-???)

نويسنده گوسفند را به جاي مردم گذاشته و خون ريخته شده مردم بيگناه را خون گوسفند تلقي مي كند؟ آيا جنازه هاي مانده بر روي دستها و در بيمارستانها مانده را هم منكر مي شود؟ ايشان عكسهاي چاپ شده در خصوص جنايات پهلوي را كار روزنامه نگاراني مي داند كه در همه حكومت ها زندگي شان در خطر حتمي است؟ نخست وزير ازهاري صداي مردم شاكي را نوار مي پنداشت، خانم فرح مردم را گوسفند مي نامد و بي جهت نيست كه مسئول سكوت

و خفقان وزير اطلاعات، داريوش همايون كه پس از شخص اول مملكت مسئول جنايات سياسي است، مردم را بي شعور مي نامد و در جواب كساني كه اعتقاد دارند "هيچ كس آزادي را به ما نخواهد داد مگر اينكه خود با دست توانايمان بگيريم و هيچ كس دموكراسي را به ما تقديم نخواهد كرد مگر با فداكاري و جانفشاني نيروها و مردم آزاديخواه و هيچ كس حق ما را نخواهد داد مگر آن كه خود بگيريم حتي اگر جانمان را در اين راه بگذاريم،" با گستاخي جواب مي دهد: "به اين مردم بگوييد بروند شعور پيدا كنند! بروند شعور بخرند، شعور بخرند"!!! (نقش اقوام ايراني در استقرار دمكراسي. مركز لهستاني هاي لندن ??/?/????)

"ارتش در ميدان ژاله در انتظار تظاهر كنندگان بود، دستورهاي دقيقي از تيمسار اويسي دريافت كرده بود. تيراندازان انقلابي كه با لباس مبدل در ميان مردم و يا بر فراز بام ها در كمين بودند، بسوي سربازان شليك كردند و آنها نيز ناگزير پاسخ دادند. در اين برخوردها ??? نفر از ميان تظاهر كنندگان و ?? نفر سرباز كشته شد." (ص ???)

نيروهاي انقلابي چگونه شكل مي گيرند و دست به انقلاب مي زنند؟ طبيعي است اين افراد كه زندگي خود را وقف مبارزه براي از بين بردن حكومتهاي ضد خلق مي كنند، هرگز خود اقدام به كشتار مردم بي گناه نمي كنند. نويسنده خود آنها را انقلابي معرفي مي كند. بارها ديده يا شنيده شده كه وقتي مخالفين حكومت به هنگام درگير شدن با عناصر سركوب در خيابانها و مراكزعمومي خود را تسليم كرده اند، با وجود آگاهي از مرگ حتمي خود هرگز

حاضر نشده اند كاري كنند كه مردم را به خطر اندازند.

"پادشاه در خاطرات خود مي نويسد بديهي است ا گر مقررات حكومت نظامي به دقت اجرا مي شد، ميبايست دادگاههاي نظامي تشكيل شود و متخلفين از مقررات به مجازات مرگ برسند. ولي در حقيقت اعلام حكومت نظامي جنبه اخطار داشت و سربازان فقط بروي آتش افروزان، غارتگران و گروههاي مسلح آتش گشودند و در هر حال مجموع اين تدابير آرامشي پديد نياورد." (ص ???)

آيا مردم ناراضي كه خواهان سرنگوني سلطنت بودند آتش افروز بوده اند؟ آيا مردمي كه مي خواستند طعم دموكراسي را بچشند آتش افروز بودند كه رگبار مسلسل سينه هايشان را دريد؟

اگر دانش آموزان از شرايط بد آموزش و پرورش در ايران سخن مي گفتند و از فضاي باز دفاع مي كردند آتش افروز بودند؟

"شاه تصميم گرفت با قلب و احساس خود با مردم صحبت كند زيرا تظاهر كنندگان ديگر گوش شنوايي براي گفته هاي منطقي نداشتند. پادشاه با احساس و خلوص نيت سخن گفت و حتي به بعضي از اشتباهات خود اشاره كرد و من در آن زمان يقين داشتم كه سخنان او به دل مردم خواهد نشست. اما صحبت هاي او فوراً نشاني از ضعف او تلقي گرديد."(ص ???)

آيا در طول ?? سال حكومت مستبد پهلوي گوش شنوايي براي خواسته هاي به حق مردم بود؟ مگر از بين بردن فقر و يا گرفتن آزادي سياسي و امنيت از دهان كساني شنيده مي شد كه خلوص نيت نداشتند تا رژيم مستبد پهلوي به آنها بها دهد؟ آيا مردم ما به زبان غير و خواسته هايشان را براي غير از كشور و مردم

ايران مي خواستند؟ ***

در آن روزها صحبت از بازگشت آيت الله خميني بود. يكي از افسران همراه ما از پادشاه خواست تا دستور انهدام هواپيماي خميني قبل از رسيدن به تهران داده شود. همسرم با اين پيشنهاد مخالفت كرد. اين فكر تازه اي نبود و زماني هم كه در تهران بوديم، افسران نيروي هوايي همين پيشنهاد را به او كرده بودند و مورد موافقت او قرار نگرفته بود."( ص ??? )

ژيسكاردستن در كتاب خاطراتش مي نويسد: چهارم ژانويه ???? (????)

تشكيل جلسه در گوادلوپ والري ژيسكاردستن رئيس جمهور فرانسه، جيمي كارتر رئيس جمهور آمريكا، هلموت اشميت صدر اعظم آلمان، جيمز كالاهان نخست وزير انگليس دادند. در آن روز تصميم به تغيير نظام در ايران گرفته شد و آمريكا از منافعش از رابطه با ايران چشم پوشيد چون عمر سلطنت در ايران به سر آمده بود. آمريكا پيشنهاد تغيير حكومت ايران را مي داد و جيمز كالاهان همچون فرزند خوانده به دنبال نظرات جيمي كارتر مي دويد. من در تعجب بودم!

او همچنان مي نويسد: شاه پس از ورود خميني به پاريس دو بار تلفناً از رئيس جمهور فرانسه خواسته است كه امكانات رفاهي و امنيتي و بهداشتي را براي خميني و خانواده اش تامين كنند. (چاپ اين مطلب در هفته نامه طوس در سال ???? باعث تعطيلي آن از سوي قوه قضائيه ايران شد). مطلب فوق نقش آمريكا و انگليس را در رابطه با دولت پهلوي و خميني بيان ميكند، آمريكا با حمايت انگليس شرايط بازگشت خميني به ايران را فراهم كرده است همانطور كه در كودتاهاي گذشته به نفع پادشاه چنين كرده بودند.

"پسرم به من مي

گفت: باور كردني نيست كه از امروز به فردا او تبديل به يك مستبد و ستمگر شده باشد. روزنامه نگاران خواستند به دنيا بقبولانند كه او مانند يك ديكتاتور حكومت مي كند."(ص ???)

در كشوري كه به دستگاه مخوف ضد اطلاعات معروف به ساواك آن اختيار تام داده شده بود تا هرگونه كه اراده مي كرد عمل كند و بر اين اساس جان تعداد بيشماري از زندانيان سياسي را در زير شكنجه هاي وحشتناك (نه براي گرفتن اقارير بلكه براي نوشتن توبه نامه) بگيرد، در كشوري كه به دانش آموزان حق اظهار نظر و انتقاد به كمبودها و سيستم آموزشي موجود داده نمي شد و دانش آموزان مورد تعقيب اداره امنيت قرار مي گرفتند( كه اينجانب خود آنرا تجربه كرده ام)، در كشوري كه حكامش براي دوام حكومت حاضر به عقد هرگونه قرارداد و يا پذيرش زور بودند اما در داخل نفس مردم را بريده بودند و دركشوري كه مردم آن نمي توانستند اظهار نارضايتي كنند، آيا كمترين نشانه اي از آزادي وجود داشت تا دموكراسي را تجربه كند؟ آيا اين همه، كه جزيي است از مشكلات سلطنت پهلوي و در رأس آن محمدرضا، ديكتاتوري نبود؟ از ديد درباريان و ساواك مردم ايران از زن و مرد و بچه همه خرابكار بودند.

آيا اين كتاب مبتني بر مستندات تاريخي است؟ بلا ترديد خير!

يك نكته بسيار ظريف در اين كتاب وجود دارد كه شايد دليل و انگيزه اصلي نگارش آن همين باشد: تلاشي پيگير - و قطعاً بي پايه- براي ابقاي سلطنت توسط پسرش رضا.

نويسنده معتقد است كه همسر تاجدارش هيچ عمل ضد بشري مرتكب نشد، پس چه

وحشتي از تشكيل يك دادگاه بين المللي داشته است؟ چرا از محاكمه همسر خود در وحشت بوده است؟

خانم فرح، شما در كتاب خود بطور مرتب دم از ثبات در منطقه زده ايد. ايجاد ثبات با چه شيوه اي؟ آيا حاضر هستيد همچون هر شهروند ديگري در ايران زندگي كنيد يا اينكه ايران را فقط با بودن در حاكميت مي خواهيد؟

آيا حاضر به مناظره در باره آنچه ادعا مي كنيد هستيد؟

منبع: كتابخانه تخصصي تاريخ اسلام و ايران

جنبش ها و فرقه هاي ديني در عصر پهلوي

جنبش ها و فرقه هاي ديني در عصر پهلوي چكيده:

هيأت هاي مؤتلفه اسلامي به موازات گسترش نفوذ بهاييان، بر آن شدند د و نفر را مأمور تحقيق و پژوهش پيرامون بهاييان كنند تا از اين طريق ضمن آگاهي بر نحوه عملكرد اين فرقه، تمهيدات لازم را براي تربيت كادري زبده از جوانان، براي مقابله فكري با بهاييان فراهم آوردند. به همين خاطر، شيخ محمود حلبي و سيد عباس علوي مأمور اين كار شدند. اما سيد عباس علوي پس از مدتي همنشيني با اعضا فرقه مذكور، به تدريج دين و ايمان خود را از دست داده و در شمار معتقدان و مدتي بعد در زمره مبلغان بهايي در آمد. اين مسأله باعث شد كه مذهبيون، خطر گسترش فرقه مذكور را جدي تلقي كنند و به همين خاطر ، شيخ محمود حلبي و سيد عباس علوي ، مأمور اين كار شدند. اما سيد عباس علوي پس از مدتي همنشيني با اعضاي فرقه مذكور، به تدريج دين و ايمان خود را از دست داده و در شمار معتقدان و مدتي بعد در زمره مبلغان بهايي در آمد. اين مسأله باعث شد كه مذهبيون، خطر

گسترش فرقه مذكور را جدي تلقي كنند و به همين خاطر به اقدامات عميق تري در اين خصوص دست زنند.

با روي كار آمدن سلسله پهلوي، شرايط جديد بر فضاي فكري ، سياسي و اعتقادي جامعه ايراني حاكم شد. رضا خان با هر نيت و قصدي ، در صدد ايجاد تحول در ساختار اجتماعي ايران بود و به همين سبب، نوخواهي و نوگراي را در همه شؤون، شعار خود قرار داده بود. از نظر وي، سنت و مذهب، مهم ترين مانع براي پيشبرد اهداف او به شمار مي رفت. از اين رو، وي با انديشيدن تمهيداتي، در صدد ايجاد محدوديت هايي براي بخش روحانيت بر آمد. همزمان با اين اقدام، توجه بيش از حد به علوم و فنون و مظاهر غربي در جامعه ايراني، زمينه را براي ورود افكار غيرديني و ضد مذهبي فراهم آورد.

بسياري از تحصيل كردگان غربي در آن برهه، در شمار گروه هاي مرجع در آمدند و كم كم نسل جديد، روابط محكم تري را با اين گروه ها برقرار كرد. از طرف ديگر، روحانيت با احساس خطر در اين زمينه، به تكاپوي جديدي دست زد تا شرايط موجود را در مقابل حوادث و وقايع احتمالي حفظ كند. (1)

به طور كلي جامعه روحانيت و اقشار مذهبي ايران در دوره جديد با سه جريان عمده فكري مواجه بود كه به نوعي آنان را به رويارويي و چالش فرا مي خواند.

جريان اول همان فارغ التحصيلان غرب بودند كه مدتي را در ديار فرنگ به كسب علم و دانش گذرانده و پس از مراجعت به وطن، در رأس امور علمي فرهنگي و اجتماعي قرار گرفته بودند. آن ها در شرايط جديد به واسطه اتكا به حمايت

همه جانبه دولت و نظام شاهنشاهي، در انتظار فرصتي براي جانشيني و جايگزيني روحانيت و علماي حوزه هاي ديني تحت عنوان گروه هاي مرجع جديد بودند. به ويژه اين كه با افتتاح دانشگاه هاي متعدد، در شهرهاي مختلف كشور و ورود دانشجويان به اين مراكز علمي، رابطه نسبتا خوبي بين نسل جوان و اين گروه هاي مرجع جديد برقرار مي شد.

حاصل اين توافق و تفاهم، ظهر و پديده روشن فكري بود كه ريشه در دوره قاجاريه داشت، اما در دوره پهلوي به شدت مورد تأكيد و تشويق قرار مي گرفت. علاوه بر مراكز علمي و فرهنگي، بسياري از مناصب اجرايي و اداري نيز در تصدي اين نسل جديد بود. بنابراين زمينه لازم براي بيرون راندن و به حاشيه كشاندن جريان مذهبي و نمايندگان آن يعني «روحانيت» فراهم بود. حتي در قوه مقننه و قضاييه نيز به جهت قانون گذاري و نظارت بر آن، و با توجه به جو حاكم مذهبي بر جامعه ايران و از حيث ماهيتي، روحانيان و مجتهدان جامع الشرايط تأثيرگذار بوده و مسؤوليت هايي را در اين عرصه احراز كرده بودند. تعداد عالمان در شرايط موجود رو به كاشه نهاد و فارغ التحصيلان علوم و فنون جديد جانشين آن ها شدند. شايد تصور مي شد مهم ترين چالش قشر روحانيت، آشتي ناپذيري سنت و تجدد بود. روشن فكران به طور اساسي عامل انحطاط و عقب ماندگي ايران را سنت زدگي و دخالت بيش از حد امر مذهب در شؤون اجتماعي جامعه، مي دانستند. بنابراين هيچ گونه تعامل مشتركي را با روحانيت براي پيشبرد امور نمي پذيرفتند. از ديگر سو در بين برخي لايه هاي مذهبي نيز ورود فرهنگ و تمدن غربي، برابر با ناديده انگاشتن دين تلقي مي شد و به هيچ رو،

پيوندي بين ان دو برقرار نبود.

جريان ديگري كه متدينان از گسترش آن احساس خطر مي كردند، نفوذ ايده هاي كمونيستي در ايران بود. با توجه به گذشته تاريخي و سلطه نظام استبدادي، اشاعه شعارهاي عدالت خواهي و تكيه بر آزادي براي عموم مردم پرجاذبه بود. به همين خاطر، همزمان با نشر اين افكار، بسيار از جوانان جزو باورمندان اين اعتقاد شدند. البته ميزان گرايش جوانان و قشر تحصيل كرده به اين اعتقاد به تناسب داراي شدت و ضعف بود. بعضي تنها دلبسته شعار برابري و عدالت تفكر سوسياليستي بودند و به همين خاطر براي اشاعه آن تلاش مي كردند. برخي ديگر نيز جزو معتقدان به فلسفه كمونيسم و ماركسيسم شدند و در مسير ضديت با دين گام برداشتند. نقطه مقابل جامعه ديني آن زمان، «حزب توده» قرار داشت كه با بهره گيري از ايده هاي كمونيستي و شعار حاكميت مردم توانسته بود، گروه زيادي را نسبت به اين اعتقاد متمايل سازد. نفوذ حزب توده به خصوص در بين بخشي از طبقه روشن فكر و همچنين عناصر نظامي ارتش ايران، دغدغه هايي را در پي داشت. مخالفان اصلي اين طرز فكر از يك سو نهاد سلطنت بود كه مظاهر قدرت و اقتدار آن مبتني بر سلطه يك فرد بر جامعه و احراز قدرت مطلقه بود. از سوي ديگر روحانيان و بخش مذهبي جامعه نيز، اشاعه فرهنگ كمونيستي را براي حيات ديني، خطر آفرين تشخيص داده بودند.

جريان فكري سومي كه در سايه مساعدت هاي رژيم گذشته بالنده شد و بر بسياري از اركان سياسي و اقتصادي كشور سايه افكند، بهاييت بود. معتقدان به اين مسلك به ويژه از دهه 20 به بعد، با گسترش فعاليت، داراي

مناصب مهمي در دولت شدند و بر همين اساس، بيش از نيمي از وزراي كابينه هويدا را بهاييان تشكيل مي دادند. به موازات توفيق آنان در تصدي امور اجرايي و اداري، تبليغات فرهنگي و اعتقادي آنان نيز افزايش يافت و بسياري از آن ها به نقاط محروم كشور مبلغ مي فرستادند. همچنين فعاليت گسترده اي را براي ترغيب دانش آموزان و دانش پژوهان براي گرويدن به اين نحله سياسي و فكري آغاز كردند. قدم اول آنان براي ترغيب ديگران به بهاييت، ايجاد شبهه و زير سؤال بردن بسياري از احكام و اعتقادات اسلامي بود. اين مسأله نگراني هاي فراواني را در جامعه ديني به بار آورد و بسياري از علماي شيعي با نوشتن جواب ها و بيانيه ها و كتاب ها، در صدد برآ مدند تا ضمن تليغ شايسته دين اسلام، دلايل ابطال فرقه بهاييت و سست بودن اعتقاد آن را به اثبات رسانند و در اين راه نيز گام هاي بزرگي برداشته شد.

جنبش هاي ديني و مذهبي دوره پهلوي دوم در چنين فضايي متولد شد و رشد و نمو كرد. بنابراين بحث انجمن حجتيه مهدويه را مي بايست با همين رويكرد، مورد توجه و بررسي قرار داد.(2) پيشينيه بهاييت

پس از فعاليت هاي محروم علامه مجلسي و مبارزه هاي سياسي علماي ديگر در دهه هاي اخير، استعمار بارها براي تسخير و تسلط بر ايران اقدام كرد و با قيام روحانيت شكست سختي خورد، «از جمله فتواي دفاع در برابر حمله روس ها توسط مرحوم كاشف الغطاء و ملااحمد نراقي در جنگ جهاني اول، و همچنين فرمان جهاد در برابر حمله متجاوزان از سوي سيد محمد مجاهد اصفهاني و ملا محمد استرآبادي ، و همچنين فتواي تحريم تنباكو عليه انگليس توسط ميرزاي شيرازي و

ديگر مقابله هاي روحانيت ....» استعمار، ميزان قدرت و نفوذ مردمي روحانيت را كشف كرد و يكي از منفذهاي ورود خود به جامعه مسلمنان را نفوذ در اين دژ مستحكم يافت؛ لذا با به راه انداختن جريان هاي به اصطلاح مذهبي يا تقويت و توسعه آنها نظير بهاييت، قصد ايجاد شكاف و نفاق در بين روحانيت و امت مسلمان داشت و با فرقه فرقه كردن شيعيان و بي ارزش نمودن عقيده مهدويت و رخنه در صفوف روحانيت و ... به دنبال اخلال بود.(3)

تاريخ پيدايش بهاييت به 125 سال پيش باز مي گردد كه ابتدا با علم كردن سيد علي محمد باب و ادعاي با بيت امام عصر آغاز و سپس با دعاي مهدويت ادامه يافت و از ناحيه استعمار روسيه تزاري و انگليس حمايت و در سايه حكومت هاي جور پادشاهي آزادانه به برقراري مراكز و محافل تبليغايت و فعاليت علني با پرچم مخصوص خود مي پرداخت. بهاييت در واقع شاخه اي از استعمار فرهنگي _ فكري بود كه به قصد ايجاد انحراف و جلوگيري از احياي فكر ديني در جوامع اسلامي به وجود آمد . (4) و پس از تغيير حكومت تزار يكسره به خدمت انگليس در آمد و با كسب مقام جهان خواري آمريكا نيز در آغوش اين استعمار نو به خوش خدمتي و نوكري پرداخت و راه صهيونيسم را در كشورهاي اسلامي پيمود و آن را تبليغ كرد.

در كودتاي 28 مرداد كه پايه هاي رژيم متزلزل بود و مي كوشيد تا مسايل فرعي و جنبي را در جامعه مطرح كند و مردم را سرگرم نمايد تا از تثبيت رژيم ديكتاتوري و غاصب غال شوند و آن ها در سايه غفلت، سرگرمي و اختلاف

در بين مردم امور خود را پيش برند لذا ناچار بدند تا به وسيله يك جريان انحرافي مثل بهاييت را مطرح كرده و رشد دهند. هر چند اين فرقه ضاله اجنبي به مزبله تاريخ سرازير شد ، ولي پيدايش آن بي حاصل نبود و در راه خود موفق شد كه عده اي را به مسايل فرعي و جنبي منحرف كرده و مشغول سازد. اين عده گروهي به نام انجمن ضد بهاييت بودند و بزرگ ترين خدمت انجمن اين بود كه رژيم را به مقصود خودش، يعني «ثبات حكومت» برساند. (5) زمينه هاي شكل گيري انجمن

پس از دهه 20، همزمان با رونق گرفتن فعاليت فرقه بهاييت و نفوذ روز افزون معتقدان آن در عرصه حاكميت، بسياري از روحانيان و اقشار مذهبي در صدد مبارزه و مقابله بر آمدند. استفاده از وعظ و منبر و ايراد خطابه از سوي روحانيان، شيوه معمول آنان براي ايجاد ارتباط با مردم بود و از اني طريق آنها مي توانستند، ترفند هاي عناصر بهايي را خنثي سازند. نقش عمده برگزاري چنين جلساتي به عهده هيأت هاي مذهبي بود. اين هيأت ها در مشهد بسيار فعلا بودند. از آنجا كه ضرورت نظم و سامان چنين حركتي محسوس بود، براي نشر فرهنگ اسلامي و مبارزه با مظاهر غيرديني و مقابله با افكار انحرافي، برخي از مرازك علمي و فرهنگي شكل گرفت. از مهم ترين جمعيت ها و انجمن هايي كه در مشهد پا به عرصه ظهور گذاشت، هيأت هاي مؤتلفه اسلامي بود. اين تشكل، مركب از 6 جمعيت و انجمن به نام هاي كانون نشر حقايق اسلامي ، انجمن پيرامون قرآن، انجمن تبليغات اسلامي، جمعيت طلاب علوم ديني، جمعيت مبارزين اسلام و هيأت هاي ابوالفضلي بود. (6)

رهبر هيأت هاي مؤتلفه اسلامي

، شيخ علي اكبر نوقاني بود كه در مسجد گوهرشاد منبر مي رفت و در مورد فعاليت بهاييت به مؤمنان هشدار مي داد. محمدتقي شريعتي، از بنيان گذاران كانون نشر حقايق بود كه فعاليت هاي بسياري را در زمينه علوم و معارف اسلامي و تفسير قرآن داشت. انجمن پيروان قرآن نيز به وسيله شيخ علي اصغر عابدزاده تأسيس شده بود. وي مؤسس مهديه مشهد نيز بود و برخي بر اين باورند كه تأسيس مهديه در تهران و ديگر شهرستان هاي كشور نيز، ملهم از اقدام مرحوم عابدزاده بود. (7)

انجمن تبليغات اسلامي در فروردين ماه 1321 به وسيله عطاءالله شهاب پور، مدير و صاحب امتياز مجله «نور دانش» ، حشمت الله دولتشاهي و علي اشرف در تهران تشكيل شد و با گسترش فعاليت خود، در مشهد نيز داراي شعبه شد.(8)

نماينده جمعيت طلاب علوم ديني، آقاي مصباحي بود و شاخه اي از فداييان اسلام در مشهد نيز جمعيت مبارزين اسلام را تشكيل مي دادند. هيأت ابوالفضلي سراب كه نماينده هيأت هاي مذهبي در مشهد بود تحت نظر آقاي نجاريان فعاليت مي كرد. شيخ محمود حلبي نيز در هيأت هاي مؤتلفه اسلامي عضويت داشت. وي در آغاز روحاني هيأت مسلم بن عقيل بود و هر سال در روزهاي قبل و بعد از نيمه شعبان ، در خيابان گوهرشاد _ صاحب الزمان فعلي _ كه محل سكونت عده اي از بهاييان بود، مراسم با شكوهي را برگزار مي كرد. بسياري از هيأت هاي مذهبي در آن زمان، تحت نظر آقاي ميرزا احمد كفايي قرار داشت كه با دربار پهلوي رابطه خوبي برقرار كرده بود. اين مسأله باعث شد كه در ذهن بسياري از فعالان سياسي ، مذهبي ، نظير شيخ محمود حلبي ، محمدتقي شريعتي و شيخ علي اصغر

عابدزاده و .... اين رابطه، نامطلوب جلوه كند، به خصوص اين كه بسياري از اين جلسه هاي مذهبي، فاقد روحيه سياسي بودند و بيش تر به امور ديني صرف مي پرداختند. اما در نتيجه مساعدت هاي نامبردگان ، نيمي از اين هيأت ها در مسير فعاليت سياسي قرار گرفتند. (8)

پس از شهريور 1320، كار عمده آقاي حلبي در مشهد مبارزه با بهاييت و پرداختن به امور تبليغي در قالب منبر بود و در اين زمينه مهارت و شهرت خاصي پيدا كرد. حلبي در برخورد با بهاييان، متأثر از مرحوم آيت الله شيخ احمد شاهرودي بود كه رديه اي بر مرام و مسلك با بيان نوشته بود.

هيأت هاي مؤتلفه اسلامي به موازات گسترش نفوذ بهاييان، بر آن شدند د و نفر را مأمور تحقيق و پژوهش پيرامون بهاييان كنند تا از اين طريق ضمن آگاهي بر نحوه عملكرد اين فرقه، تمهيدات لازم را براي تربيت كادري زبده از جوانان، براي مقابله فكري با بهاييان فراهم آوردند. به همين خاطر، شيخ محمود حلبي و سيد عباس علوي مأمور اين كار شدند. اما سيد عباس علوي پس از مدتي همنشيني با اعضا فرقه مذكور، به تدريج دين و ايمان خود را از دست داده و در شمار معتقدان و مدتي بعد در زمره مبلغان بهايي در آمد. اين مسأله باعث شد كه مذهبيون، خطر گسترش فرقه مذكور را جدي تلقي كنند و به همين خاطر ، شيخ محمود حلبي و سيد عباس علوي ، مأمور اين كار شدند. اما سيد عباس علوي پس از مدتي همنشيني با اعضاي فرقه مذكور، به تدريج دين و ايمان خود را از دست داده و در شمار معتقدان و مدتي

بعد در زمره مبلغان بهايي در آمد. اين مسأله باعث شد كه مذهبيون، خطر گسترش فرقه مذكور را جدي تلقي كنند و به همين خاطر به اقدامات عميق تري در اين خصوص دست زنند. (9)

شيخ محمود حلبي از روحانيان سياسي اي بود كه در جريان جنبش ملي نفت، سخنراني هاي بسيار آتشين در تهييج مردم و در حمايت از آيت الله كاشاني ايراد مي كرد اما بعد از كودتاي 28 مرداد سياست را رها كرد. (10) در مورد او مي گفتند كه در همان دوره پرچمي در دست و لباسي آماده رزم بر تن داشت و بر ايواني در مشهد ايستاده بود و مردم را به مبارزه عليه انگليسي ها فرا مي خواند و خود نيز حركت مي كرد تا ديگران در پي او بيايند.(11) اما اين همه شور و هيجان به واسطه بروز اختلاف بين رهبران نهضت ملي شدن صنعت نفت به يكباره فروكش كرد. برخي نيروهاي مذهبي از ادامه فعاليت هاي سياسي نا اميد شدند و به تدريج زمينه مناسبي براي بروز ايده هاي غيرسياسي و پرداختن به مسايل صرفا مذهبي و ديني در بين بعضي از فعالان پديدار شد. آنان به اين اعتقاد رسيدند كه مي بايست، عرصه سياست را به سياست مداران بخشيد و هر چه سريع تر خود را از اين مرحله نجات داد و تنها بايستي به امور ديني پرداخت و دل را به آداب و رسوم و مناسك و مراسم مذهبي خشنود ساخت تا شرايط براي ظهور امام زمان (عج) فراهم شود.

اين تفكر به تدريج طرفداراني براي خود پيدا كرد و بسياري از عناصر فعال پيشين با پيروي از اين بينش در ترويج تفكر جدايي دين از سياست كوشيدند. نمونه بارز اين

عناصر ريمن نخعي بود. وي در خانواده اي بهايي به دنيا آمد و در ضد اطلاعات ارتش خدمت مي كرد و سابقه فعاليت در حزب ايران و همكاري با افرادي نظير شاپور بختيار، اللهيار صالح، ابوالفضل قاسمي را داشت. او پس از حوادث ملي شدن صنعت نفت، از عرصه سياست كناره گيري و به سمت روحانيان و نيروهاي مذهبي گرايش پيدا كرد و با ايجاد «كانون تشيع» به شدت بر ايده جدايي دين از سياست و پيروي از خط ولايت و امامت شيعه تأكيد ورزيد.(12)

اين نوع نگرش، در فعاليت هاي انجمن تبليغات اسلامي نيز ديده مي شد. اعضاي اين تشكل بر جنبه هاي غيرسياسي عملكرد خود تأكيد مي ورزيدند.(13)

در چنين فضايي، شيخ محمود حلبي نيز خود را از عرصه سياست كنار كشيد. وي با اين كه در فهرست كانديداهاي مجلس هفدهم شوراي ملي قرار داشت (14) و خانه او محل رفت و آمد نيروهاي منتسب به جبهه ملي بود، بعد از بروز اختلاف در بين سران نهضت، در آخرين روز اسفند 1330، زادگاه خود را ترك و به تهران مهاجرت كرد و در خيابان لرزاده و ميدان حسن آباد، محفلي را تحت عنوان انجمن ضد بهاييت تشكيل داد كه بعدها در سال 1336 نام «انجمن حجتيه مهدويه» را به خود گرفت.(15) انگيزه هاي تأسيس انجمن

هدف از تشكيل «انجمن خيريه حجتيه مهدويه» كه مقارن با كودتاي آمريكايي 28 مرداد 1332 و توسط آقاي شيخ محمود ذاكرزاده تولايي (حلبي) تأسيس شد، مبارزه با بهاييت بود. آقاي حلبي با مشاهده انحراف سيدعباس علوي، مسأله بهاييت را خطر بزرگي تشخيص مي دهد و با برقراري تماس با افراد فريب خورده از بهاييت، راه يابي به جلسات تبليغي آن ها، مناظره و

مباحثه با آنان و مطالعه هايي كه كرده بود به تدريج در بحث ها تبحر پيدا كرد. آقاي محمدتقي شريعتي و آقاي اميرپور نيز از همكاران ايشان بودند. (16)

آقاي حلبي پس از مهاجرت به تهران، شروع به جذب نيرو مي كند و اطلاعات و تجربه هاي بحثي خود را منتقل مي نمايد. از آن جا كه بهاييت مانند مساجد ما علني و با پرچم فعاليت مي كرد و خطر آن نزد علما منعكس شده بود، آقاي حلبي و دوستانش پس از يك سري موفقيت ها، مورد حمايت علما قرار گرفتند و علما اجازه استفاده از سهم امام را نيز به آن ها دادند.(17)

طاهر احمدزاده (18) از نزديك ترين دوستان شيخ محمود حلبي، اعتقادهاي او را در مبارزه با بهاييت چنين بيان مي كند:

تمام صحبت شيخ حلبي اين بودكه تكليف امروز ما منحر به اين است كه با بهايي ها مبارزه كنيم. او با سوگند هايي كه مخصوص خودش بود، مثلا «والله العلي الاعظم الاعلي» بر اين نكته تأكيد مي كرد كه امروز امام زمان (عج) جز اين خدمت را از كسي نمي پذيرد و چيزي جز اين انتظار ندارد. روزي بعد از پايان صحبت ايشان من در كنار او نشستم و سكوت كردم. ايشان به من گفت: آقاي احمدزاده من معناي سكوت شما را مي فهمم و مي دانم كه شما با اين حرف من مخالفيد، ولي من به شما علاقه دارم و از باب خيرخواهي مي گويم كه به خدا قسم، امروز تكليف شرعي و ديني ما آن است كه با بهاييت مبارزه كنيم. مي خواهم عرض بكنم كه تشخيص من اين بود كه ديدگاه هاي مرحوم حلبي يك نوع اعتقاد بود و نه اين كه بازي سياسي باشد.(19)

نظر دسته اي ديگر

كه از اعضاي انجمن هستند، اين است كه آقاي حلبي در سال هاي 32 خوابي ديده است كه امام زمان(عج) به وي امر فرموده اند كه گروهي را براي مبارزه با بهاييت تشكيل دهد.(20)

نظر ديگر حاكي از آن است كه با بروز اختلاف بين آيت الله كاشاني و مصدق و شكست نهضت ملي نفت، تبليغات بهاييت رشد يافت و گروهي را كه در بين آن ها طلبه ها نيز حضور داشتند از جمله هم حجره اي آقاي حلبي _ سيد عباس علوي _ را جذب كردند. لذا بهاييت در ذهن شيخ محمود حلبي بزرگ جلوه گر شد و به اين نتيجه رسيد كه بايد سياست را رها كرد و دست به انجام اقدام هاي فرهنگي زد. به علت شكست نهضت، جو يأس آلودي بر جامعه حاكم شد و عده اي كه به دنبال جرياني مي گشتند تا با وصل شدن به آن، يأس و بريدگي خود را توجيه ايدئولوژيكي و سياسي كنند، به اين جريان پيوستند. (21)

گروهي ديگر بر اين نظر هستند كه بخشي از سياست هاي استعمار، فرقه سازي بوده و براي مطرح كردن، بالا كشيدن و رشد دادن آن فرقه، يك ضد فرقه را نيز تشكيل دادند. مسأله انجمن بهاييت و انجمن ضد بهاييت نيز مشمول اين سياست مي باشد. البته نظر اول، سوم و چهارم قبال جمع هستند و اگر نظر چهارم را هم بپذيريم، نمي توان آن را به عنوان يك اصل ثابت تعميم داد و در مورد همه گروه ها و نيروهاي مخالف و مقبال هم آن را صادق دانست. اما در خصوص اين دو فرقه شايد بتوان با توجه به قراين موجود آن را قرين به صحت دانست ؛ زيرا هر دو با كنار گذاشتن

سياست و اتكا به دستگاه حرام ضد اسلامي و وجوهات مشترك ديگري به مقابله با يكديگر پرداختند. آقاي عمادالدين باقي مي گويد:

آنچه مسجل است و با جزم و قاطعيت مي توان گفت، اين است كه پيدايش و حركت انجمن حجتيه در جهت انحراف جامعه و مسلمانان از مسير اصلي مبارزه و رو كردن به مسايل فرعي و حركت بر ضد نهضت اصيل اسلامي بود و اين سابقه عملكرد است كه بالتبع زمينه نظرات كذايي را پديد مي آورد. (22) پي نوشت: 1_ 60 سال فراز و نشيب (روايتي تازه از انجمن حجتيه) ، فتاح غلامي، 23/2/1382 ، سايت بازتاب

2_ همان

3_ كنياز دالگوركي ، جاسوس مرموز استعمار روسيه تزاري كه تحت لواي مترجمي سفارت به ايران اعزام شده بود. وي به زبان فارسي و عربي تسلط داشت و با تحصيل علوم ديني خود را مسلماني عابد معرفي كرد و عمامه و نعلين پوشيد. طي معاشرت زياد با روحانيان و ايرانيان، آن ها را هوشيار و سرسخت يافت. وي موفق شد نقاط ضعف دو سه طلبه دنياپرست، جاه طلب و شهوتران را پيدا كند و از همين نقطه داخل شده و آن ها را تطميع و تحريك به مذهب سازي و ادعاي جديد (بابيت و مهدويت) نمايد. با توجه به اين كه روحانيت بيدار كمر همت به شكست مسلك سازي ها مي بندد و اين جريان سازي ها دوام و گسترش نمي يابد، ولي به سبب جهل و فقر فرهنگي توده هاي مردم، توانست قشري از مردم را به دنبال تحريك شدگان استعمار كشيده و با ايجاد تفرقه و جنگ داخلي مسلمانان و روحانيت اسلام را تضعيف كند. همزماني رويش مسلك قادياني «غلام احمد قادياني» در هند و دايه مهدويت

و سپس نبوت و تشابه ماهوي آن با فقه بهاييت، نشانگر سياست جزم فرقه سازي استعمار و توليد تفرقه در بين امت يكدل اسلامي و از پاي در آوردن آن هاست.

4_ خاطرات كينياز دالگوركي و خطارات مستمر همفر جاسوس انگليس در كشورهاي اسلامي حاكي از درست كردن فرقه وهابيت توسط انگليس است، جهت مطالعه بيش تر ر ك: قصه عجيب استعمار، محمدباقر حسيني، قم، دارالنشر ، 1368 (اين كتاب ترجمه خاطرات و گزارش هاي همسفر و كنياز دالگوركي به زبان فارسي مي باشد).

5_ در شناخت حزب قاعدين زمان، ع. باقي ص 27 لي 29

6_ http:/www.meisami.com/ch2/anjoman28-34.htm گفت و گو با طاهر احمدزاده در خصوص انجمن حجتيه

7_ جريان ها وسازمان هاي مذهبي _ سياسي ايران، رسول جفعريان، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي ، ص 106

8_ سياست گريزي و ترويج جدايي دين از سياست، حسن پناهي، روزنامه جمهوري اسلامي 9/8/81.

9_ جريان ها و سازمان ةاي مذهبي _ سياسي ايران، رسول جعفريان ، ص 107

10_ همان ، ص 372 و 370

11_ در شناخت حزب قاعدين زمان، عماد الدين باقي ، ص 30

12_ بيست سال تكاپوي اسلام شيعي در ايران، روح الله حسينيان ، ص 468

13_ آيت الله حلبي، چهره نيم قرن تفكر رازآلود مذهبي، عماد الدين باقي ، روزنامه جامعه ، شماره 100 ، 8/4/77. شيخ حلبي تا پيش از كودتاي 28 مرداد هر روز در برنامه هاي راديو سخنراني داشت، اين سخنراني ها در كتابي با عنوان «بر كرانه معرفت» به همت سيد محمد حسن لواساني گردآوري شده و توسط بنياد پژوهش هيا علمي فرهنگي نورالاصفياء به چاپ رسيده است.

14_ نسلي مأيوس از حركت و انقلاب ، مجموعه مقالاتي از نشريه راه مجاهد ، انتشارات راه مجاهد، ص 21-20 .

15_ گفت و گو

با طاهر احمدزاده در خصوص انجمن حجتيه

16_ سند شماره 1

17_ گفت و گو با طاهر احمدزاده در خصوص انجمن حجتيه

18_ در شناخت حزب قاعده زمان ، ص 31-29

19_ همان

20_ طاهر احمدزاده يكي از چهره هاي شاخص مبارزات ملت ايران است كه در مراحل مختلف مبارزه فعال بود، از مقطع شهريور 1320 به بعد در كانون نشر حقايق اسلامي، تا فعال شدن در نهضت ملي شدن نفت و همچنين جبهه ملي دوم و مبارزات سال هاي 30 تا 42 و پس از آن در جنبش راديكال سال هاي 42 به بعد هموازه در صف مقدم مبارزه بوده است.

21_ گفت و گو با طاهر احمدزاده www.meisami.com

22_ ماهيت ضد انقلابي انجمن حجتيه را بشناسيم ، جلد الو ، ص 37

23_ در شناخت حزب قاعدين زمان ، عماد الدين باقي ، ص 31-29

24_ همان

منبع:كتاب `جريان شناسي انجمن حجتيه`

فروپاشي رژيم پهلوي

فروپاشي رژيم پهلوي نويسنده: غلامرضا نجاتي

بخش اول واپسين روزها خروج شاه از كشور و بازگشت امام خميني به ايران نشانه پايان سلطنت محمد رضا شاه بود.از آن پس، ديگر بحث درباره نظام مشروطه سلطنتي و قانون اساسي سال 1285 و متمم آن، در بين هيچ يك از گروههاي سياسي مطرح نبود.

پس از انتخاب مهندس مهدي بازرگان به نخست وزيري، ماموريت اساسي دولت برگزاري رفراندوم و رجوع به آراء عمومي ملت درباره تغيير نظام سياسي كشور به جمهوري اسلامي و نيز تشكيل مجلس مؤسسان براي تصويب قانون اساسي جديد بود.

از نخستين روز ورود امام خميني به ايران و سخنراني در فرودگاه و بهشت زهرا، مقامات مختلف رژيم در حال انقراض، با اعلام استعفا و همبستگي به امام خميني نسبت به يكديگر سبقت گرفتند.جواد شهرستاني، شهردار تهران، اولين مقام

كشوري بود كه به نشانه همبستگي با انقلاب استعفا كرد.سپهبد بازنشسته كمال نيز اعلام همبستگي نمود. (1)

تلاش در پيشي گرفتن اعلام همبستگي بين مقامات رژيم شاه، شتاب گرفت، و بااعلام نخست وزيري بازرگان، در همه ارگانهاي مملكت گسترش پيدا كرد.

نمايندگان مجلسين، يك شبه طرفدار انقلاب شدند.روز 18 بهمن 46 تن از نمايندگان مجلس شوراي ملي استعفا كردند.اينان همان نمايندگان دوران «رستاخيزي بودند كه از غربال ساواك گذشته بودند و سه هفته پيش، به دولت بختيار، راي اعتماد داده بودند!

سازمانهاي دولتي، حتي كارمندان نخست وزيري، با صدور اعلاميه در روزنامه ها از دولت بازرگان پشتيباني مي كردند.كاركنان وزارتخانه ها در اعلاميه هاي خود، ضمن تاييد بازرگان آمادگي خود را براي استقبال از وزيران كابينه او اعلام كردند.

سران ارتش، كه تا چند روز پيش درباره كودتا و وادار به فرود اجباري ساختن هواپيماي امام خميني، بحث و مذاكره مي كردند، يكي پس از ديگري، با مقامات دولت بازرگان، براي اعلام همبستگي تماس مي گرفتند.سپهبد ربيعي، فرمانده نيروي هوايي ضمن دفاع در دادگاه انقلاب گفت «پنج شنبه 19 بهمن، برادرم آمد خانه ما...گفت اعلام همبستگي كن.گفتم چشم.تلفن را برداشتم و با جناب آقاي عسگري، اعلام همبستگي كردم . (2)

تماس سران ارتش با نمايندگان امام خميني، به منظور اعلام همبستگي از روزهاي آخر اقامت ژنرال هايزر در ايران شروع شده بود.سپهبد ربيعي، در دفاعيات خود، از اين ارتباط و تماسها پرده برداشت.بخشي از بيانات او به شرح زير است:

«ربيعي: ...در جلسه سوم، بعد از اينكه هايزر اندكي نشست، گفت «خوب، شاه هم كه رفت البته گفتار او حالت تحكيم نداشت، بلكه حالت رفاقت آميز، و حالت همگامي داشت.بعد از اتاق بيرون رفت و يك صورتي با خود آورد كه

حاوي شماره تلفن نمايندگان حضرت امام بود، به ما داد.

رئيس (دادگاه) : چه كسي نامه را داد؟

ربيعي: آن سرلشكري كه رئيس مستشاري آمريكا در ايران بود.بايستي عرض كنم كه رئيس مستشاري در ايران، يك سرلشكر بود و سه سرتيپ در سه نيرو فعاليت داشتند (...) آن سرلشكر رفت بيرون و بعد از اينكه با تلفن با شخصي تماس گرفت، آمد درون اتاق، بعد هايزر گفت «من فكر مي كنم به صلاح ارتش باشد كه با نمايندگان امام تماس بگيرد» حالا من فكر مي كنم كه تلفنهايي كه به مادادند، بيشتر از دو، تا سه شماره تلفن بود.من در آن موقع تازه تصميم گرفته بودم كه درباره مسائل فكر كنم.از چيزي كه استنباط كردم فهميدم هايزر دو هدف داشت، يا اينكه ارتش را به سمت نمايندگان امام ببرد و ارتش همبستگي خود را اعلام كند، يا اينكه ارتش باعث بشود كه بختيار با نمايندگان امام با هم نزديك بشوند، اما در عين حال هيچ وقت نمي گفت كه از بختيار پشتيباني نكنيد.معمولا جمله اي به كار مي برد، منظورش اين بود كه بختيار بد عمل نمي كند.» ربيعي، در مورد نقش قره باغي در تماسهاي خود با نمايندگان امام خميني چنين مي گويد:

«...قره باغي، سه چيز از هايزر درخواست مي كرد، اول اينكه حضرت امام را مجبور كنند اعلاميه كمتري بين مردم منتشر كند.دوم اينكه حضرت امام سفر خود را به ايران به تعويق بيندازند.سوم اينكه بي.بي.سي را ساكت كنند.اين سه چيز را كه من نمي دانم قره باغي با بختيار قبلا هماهنگ كرده بود يا نه؟ ....

هايزر گفت: من همين امشب با كارتر تماس دارم.به اطلاع او خواهم رساند.بايد به عرض شما برسانم كه هايزر جلسات خيلي بيشتري با

قره باغي داشت كه صبحها بود و اين هفت يا هشت جلسه اي كه من با او بودم، مجموعه گفتاري بود كه عين واقعيت را گفتم، و به عرض مي رسانم صحبت از اينكه ارتش را يكباره وادار به عملي بكند، به خداي يكتا، مطلقا در ميان نبود.اصولا من نشنيدم.باور كنيد هرگز مسئله كودتا مطرح نبود و هايزر هم بيشتر جنبه دوستانه و مشاوره را به خود گرفته بود.او مي گفت، قره باغي هم يادداشت مي كرد.البته مقدم (سپهبد ناصر مقدم رئيس ساواك) مشاور سياسي قره باغي بود كه جلسات ديدار با نمايندگان امام را، ايشان بايد ترتيب مي داد.

يك جلسه درباره جاي ملاقات بحث شد و جلسات ديگر هم تشكيل شد.

رئيس (3): در منزل چه كسي؟

ربيعي: در منزل آقاي دكتر بهشتي.

رئيس: اصولا قره باغي نمي خواست برود آنجا.

ربيعي: خير، مي گفت آنجا سالم نيست كه رئيس ستاد ارتش برود.

رئيس: منظور او امنيت بود؟

ربيعي: بله...و قرار شد منزل قره باغي ملاقات صورت بگيرد و بعد ملاقاتهايي انجام شد، كه من نمي دانم با آقاي دكتر بهشتي شد، يا نشد.اما مطمئن هستم كه اين ملاقاتها با آقاي بازرگان انجام شد.حتي روز يكشنبه 22 صبح من به خاطر دارم تلفني داشتند صحبت مي كردند و قرار ملاقات مي گذاشتند با آقاي بازرگان و تاكيد مي كردند كه بختيار هم بايد حضور داشته باشد و يكشنبه بعد از ظهر، براي تشكيل جلسه آنها هماهنگ و تاييد شد (4) اما من نمي دانم آن طرف تلفن چه كسي بود كه قره باغي برنامه ها را با او هماهنگ مي كرد.» سپهبد ربيعي، در جاي ديگر مي گويد:

«...مرتبا بين جلسات، در جلساتي كه داشتيم، بختيار معذرت مي خواهم قره باغي و مقدم عضو سياسي بودند، دائما مي گفتند ما تماس داريم با نمايندگان امام، با جناب آقاي دكتر

بهشتي، مهندس بازرگان، جناب آقاي سحابي و جناب آقاي صباغيان ما در حال صلح و مذاكره هستيم.ما فكر مي كرديم كه ارتش صلح و مذاكره مي كند...» . (5)

سپهبد ربيعي كه در دادگاه انقلاب محكوم به اعدام شد و حكم اعدام درباره او اجرا گرديد، در دفاعيات خود به واقعيتهاي تلخي اعتراف مي كند، از وابستگي شاه به آمريكا، بي خبري فرماندهان نيروهاي مسلح از ماهيت ارتش شاهنشاهي و نقش «استعماري آن.ارتشي كه با رفتن شاه، دگرگون مي شود و رئيس ستاد كل، بالاترين مقام فرماندهي به ژنرال آمريكايي مي گويد «اعليحضرت به ما گفت كه به شما اعتماد كنيم و از شما اطاعت نماييم!» (6)

اين نيز حقيقتي است كه سپهبد ربيعي، با طي عاليترين مدارج آموزشي و فرماندهي ستاد هوايي، عضو تيم اكروبات تاج طلايي و به عنوان يك فرمانده نيروي هوايي در سطح جهاني، كه مي توانست منشا خدمات بزرگي در خدمت به كشورش شود، ندانسته، فداي سيستم و رژيمي شد كه هيچ پيوندي با مردم ايران نداشت.ربيعي و امثال او، پس از رفتن شاه و مشاهده دگرگوني اوضاع، بيدار شدند و چه بسا، از نتيجه آن همه كار وكوشش گذشته، افسوس خوردند.به بيانات سپهبد ربيعي توجه كنيم:

«....ايشان (هايزر) اول نشست و گفت كه ملت ايران و دنيا، ديگر سيستم فردي را نمي پسندد و دولت متبوع من، ديگر از شاه پشتيباني نخواهد كرد و شاه بايستي برود.البته مذاكرات به اين نحو بود كه صحبتهاي ايشان ترجمه مي شد و به قره باغي داده مي شد و ايشان آنها را در يك كتابچه كلفت يادداشت مي كرد (....) گفت كه كشورهاي اروپايي هم ديگر نمي توانند شاه را ببينند و شاه را در اين سيستم بپذيرند و

شاه بايد برود.» سپهبد ربيعي در پاسخ به سؤال رئيس دادگاه، كه عكس العمل او در مقابل گفته هاي هايزر چه بود، جواب مي دهد:

«درست مثل خميري كه وا برود.ما جمله اي نمي گفتيم، قره باغي مي گفت و ما ترجمه مي كرديم.در ارتش، اصولا آموزش سياسي، به مولايم علي، به كسي داده نشده است.هايزر مي گفت سفرش (شاه) هم از شمال آمريكاست - چون طياره اش را من بايد در نظر مي گرفتم - (...) اولش آن جملات، يعني وقتي گفت شاه برود، براي خود بنده يك «شوك بود، كه مگر شاه ما را يك ژنرال آمريكايي مي تواند بگويد بايد برود.او (شاه) كه مي گفت من آخرين نفري هستم كه كشته مي شوم.من اولين نفر، كشته مي شوم (....) به همين سادگي! به مقدسات عالم در زندگي من بزرگترين ضربه است كه تازه فهميدم اصولا شاه مثل يك ساختماني است، كه به يك چوب پوسيده لغزان سوار است.درست مثل اينكه دم موش را بگيرند و بيندازند بيرون...

دادگاه: من از فحواي گفتار شما اين طور به نظرم رسيد كه يعني شما، وابستگي شاه و نوكري او را كه مثل يك موش، به تعبير خودتان در اختيار آمريكا بود، تا اين لحظه به هيچ وجه نم دانستيد؟

ربيعي: تا حدودي مي دانستم همكاري دارد، اما واقعا نمي دانستم اين قدر هيچ است.وقتي او اينقدر هيچ باشد، من كه فرمانده نيروي هوايي هستم، هيچ ترم.نمي خواهم اين را بگويم، ولي به خدا، كه اگر من هر كجاي دنيا بودم، فرمانده نيروي هوايي بودم. الآن هر كجاي دنيا باشم، 40 هزار يا 50 هزار تومان حقوق من است.15 سال....در هر صورت به عقيده من، جملات آن شب هايزر، خيلي مسائل را روشن كرد...» (7) لزوم تماس

با ارتش، از سوي مقامات سياسي و مذهبي از اواخر دي، مورد تاييد قرار گرفته بود، در كنفرانس مطبوعاتي كه روز 5 بهمن 1357، با شركت و حضور آيت الله مطهري، دكتر مفتح، مهندس محمد توسلي، مهندس بني اسدي، دكتر ناصر ميناچي، دكتر غلام عباس توسلي و دكتر قاسم صالح خو، در حسينيه ارشاد برگزار گرديد گفته شد:

«...ليدرهاي سياسي و مذهبي، با كسب اجازه، به اعتبار اينكه ارتش را از خودشان مي دانند و ارتش اين ملت است، نه به اعتبار اينكه ارتش خودش يك دولت است، بنابراين حق دادند به خودشان كه با ارتش خودشان صحبت كنند، و اين منافات با مسئله دولت و عدم شناسايي دولت از طرف ايشان ندارد...» (8)

تماس سران ارتش با رهبران سياسي و مذهبي، همراه با تظاهرات همافران نيروي هوايي و اعلام وابستگي به انقلاب نشانه نزديك شدن فروپاشي رژيم شاه و سقوط دولت بود و بختيار كه خطر را احساس مي كرد، در صدد برآمد به نحوي آبرومندانه، قدرت را به بازرگان واگذار كند.بدين منظور، در مصاحبه اي كه روز 18 بهمن با راديو لندن به عمل آورد گفت:

«حاضر به همكاري با طرفداران آيت الله خميني است و نه تنها وزراي طرفدار امام خميني را در يك دولت ملي خواهد پذيرفت، بلكه نقش آيت الله را در رابطه با حل و فصل مسائل اجتماعي و مذهبي نيز خواهد پذيرفت...» (9)

روز بعد، در كنفرانس مطبوعاتي اظهار داشت:

«....با مهندس بازرگان تماسهايي گرفته است (....) من براي بازرگان احترام زيادي قائلم.اگر او بخواهد با دولت تماس بگيرد و همكاري كند، من براي اين كار حاضرم.بازرگان مردي وفادار است و ما، در بسياري مسائل مي توانيم به

توافق برسيم.براي مذاكره با او، هيچ شرطي قائل نخواهم شد (...) اگر قانون اساسي بناست عوض شود، بايد اين امر به وسيله پارلمان باشد....» (10) زد و خورد مسلحانه

روز 19 بهمن گروهي از همافران و درجه داران نيروي هوايي در تظاهرات و راهپيمايي به طرفداري از انقلاب شركت كردند.سپس به نشانه همبستگي با امام خميني به اقامتگاه ايشان رفتند و در برابر امام رژه رفتند.اين خبر و تصوير رژه در روزنامه هاي عصر آن روز انتشار يافت. (11)

درگيري مسلحانه بين مردم و نيروهاي ارتش، از اواخر شب 20 بهمن از پادگان دوشان تپه شروع شد.در جريان نمايش فيلم مراسم استقبال امام خميني، هنرجويان نيروي هوايي نسبت به امام ابراز احساسات مي كنند.افراد گارد شاهنشاهي مامور نيروي هوايي براي ساكت كردن هنرجويان و ديگر پرسنل نيروي هوايي مداخله مي نمايند و كار به زد و خورد و تير اندازي مي كشد.با انتشار خبر شورش افراد پادگان نيروي هوايي، مردم براي ياري آنها، به دوشان تپه روي مي آورند و وارد پادگان مي شوند.اسلحه خانه ها را باز مي كنند و با استفاده از تفنگ و مسلسل به ساختن سنگرهاي خياباني و نبرد با افراد گارد شاهنشاهي مي پردازند.

همزمان با زد و خورد در دوشان تپه، مردم به چند كلانتري نيز حمله كردند و با خلع سلاح افراد، نقاط ديگر حساس پايتخت نيز به تصرف مبارزان درآمد.شهرباني محاصره شد.فرماندار نظامي به منظور مقابله با انقلابيون، ساعات عبور و مرور را از ساعت 5/4 بعد از ظهر تا 5 صبح روز بعد اعلام كرد، ولي به فرمان امام خميني، مردم به اخطار فرماندار نظامي اعتنا نكردند و به خيابانها ريختند.

براي توجيه آشفتگي ارتش و نگراني فرماندهان يگانهاي انتظامي، در روز

21 بهمن، بخشي از گفته هاي ارتشبد قره باغي را نقل مي كنيم:

«...پس از صحبت با سپهبد رحيمي، به نخست وزير تلفن زده اظهار داشتم درباره كلانتريها، سپهبد رحيمي اظهار مي كند يكي دو كلانتري را بدون اطلاع و اجازه وي تخليه كرده اند و اضافه مي كند، چون كلانتريها را آتش زده بودند، پاسبانان چاره اي جز تخليه نداشتند (...) به سپهبد بدره اي تلفن زده، نتيجه بررسي و اقداماتش را سئوال كردم.اظهار نمود «مشغول هستيم، دستور دادم تعدادي ارابه جنگي آماده كنند تا براي كمك به سپهبد رياحي به مركز آموزش هوايي دوشان تپه بفرستيم (...) از سپهبد بدره اي سئوال نمودم چطور نيروي زميني نتوانست با گردان قزوين ارتباط برقرار نمايد؟ جواب داد: نخير.گفتم يعني چه؟ اظهار كرد تيمسار نمي دانيد وضع يگانهاي نيروي زميني چقدر خراب است! گفتم: من كه بعد از شورا دستور دادم، اگر لازم شد از افراد گارد جاويدان استفاده كند.جواب داد: «سرلشكر نشاط، فرمانده گارد جاويدان موافقت ندارد و اظهار مي كند كه گارد جاويدان ماموريت مخصوص دارد! گفتم: تيمسار! سرپرستي گارد شاهنشاهي را هم شما به عهده داريد.خودتان دستور بدهيد.مهمتر از اين ماموريت چيست كه مسلسل سازي به دست مخالفين نيفتد؟ جواب داد: «سرلشكر نشاط موافقت نمي كند، من چكار كنم!» و اضافه كرد: تيمسار: واقعا نمي دانم چه بكنم و جواب كي را بدهم...» (12)

در مورد آشفتگي و هرج و مرجي كه در ارتش و نيروهاي انتظامي وجود داشت، حرفي نيست، نكته اينجاست كه قره باغي سعي دارد مسئوليت فروپاشي ارتش را به گردن ديگران بيندازد و خود را در نقش فرماندهي كه وظيفه اش را تا آخرين لحظه انجام داده است بشناساند.قره باغي از مذاكرات پنهاني خود با مقامات سياسي و مذهبي و هدف از اين

تماسها، سخني به ميان نمي آورد و علت «عدم اجراي دستورات را، همبستگي فرماندهان با كميته امام مي داند و مي گويد:

«....به دفتر گفتم سرلشكر نشاط را بگيرند تا با من صحبت كند، به سرلشكر نشاط، وضع نيروي زميني و جريان مسلسل سازي را گفته اضافه كردم كه دستور بدهيد 300 نفر سرباز در اختيار سپهبد بدره اي بگذارند.جواب داد «تيمسار، خوب مي دانيد كه گارد جاويدان ماموريت مخصوصي دارد» گفتم: تيمسار نشاط، حالا وضعيت بحراني است.اظهار نمود: «به سپهبد بدره اي هم گفتم كه بر خلاف اوامر اعليحضرت نمي توانم كاري انجام بدهم.» در صورتي كه بعدا معلوم شد علت عدم اجراي دستورات اوامر اعليحضرت نبوده، بلكه «اعلام همبستگي با كميته امام بوده كه در همان روز 22 بهمن انجام داده بود. (13)

طي روز 21 بهمن، هفت كلانتري در تهران اشغال شد و افراد آن خلع سلاح شدند.در زد و خورد انقلابيون با نيروهاي مسلح، در 22 بيمارستان تهران 175 تن كشته و 664 تن مجروح و بستري گرديدند.در سراسر كشور تظاهراتي به طرفداري از انقلاب برپا شد.در ورامين هنگام تصرف شهرباني، عده اي كشته و مجروح شدند.در شهرهاي اصفهان، مشهد، قم، كرمانشاه، همدان، ساوه، رشت، كرج، برخوردهاي شديد بين مردم و نيروهاي ارتش روي داد و منجر به تلفات زيادي شد.

صبح روز 22 بهمن، نبرد با شدت بيشتري ادامه يافت.در نزديكي تهران پارس، مردم راه را بر ستون زرهي بستند، چند ارابه جنگي را آتش زدند.سرلشكر رياحي، فرمانده ستون كشته شد.دستور بختيار، در مورد بمباران تاسيسات تسليحات و مسلسل سازي كه در محاصره مردم قرار گرفته بود اجرا نشد.مقارن ظهر تعداد بيشتري از كلانتريهاي شهر سقوط كرد.شهرباني نيز اشغال شد و سپهبد رحيمي دستگير

گرديد.سپس نوبت به اشغال پادگانهاي نظامي رسيد.ناگفته نماند كه در حملات به تاسيسات نظامي و غارت اسلحه خانه ها، افراد وابسته به چريكهاي آموزش ديده وابسته به گروههاي چريكي پيشگام بودند. اعلام بي طرفي ارتش

تصميم درباره اعلام بي طرفي ارتش، امري غير قابل اجتناب بود و عدم صدور اين اعلاميه، تاثيري در سرنوشت نيروهاي مسلح نداشت.از صبح روز 21 بهمن، فروپاشي ارتشي كه سران و فرماندهان آن به تدريج روحيه خود را باخته بودند، شدت گرفت.افسران جزء، درجه داران و افراد، طي شش ماه حكومت نظامي و زد و خورد با مردم، و نيز تحت تاثير تبليغات، جنگ رواني، خسته و فرسوده شده بودند و از ادامه برادركشي بيزاري مي جستند.حادثه پادگان لويزان و كشته و مجروح شدن چند تن از افسران گارد شاهنشاهي، ضربه شديدي به روحيه و توان ارتش و نيروهاي انتظامي وارد ساخت و سرانجام، فرار شاه، راه را براي تجزيه و پراكندگي نيروهاي مسلح، هموار ساخت.

ژنرال هايزر، به رغم خوش بيني نسبت به ارتش ايران در برآورد توانايي و كارآيي رزمي آن و نيز، ضعف اساسي و عمده سران ارتش و وابستگي آنها با يك فرد، يعني شاه اشاره مي كند و مي گويد:

«...ضعف بزرگ آنها، در مقايسه با استانداردهاي نظامي غرب، عمدتا وابستگي به يك رهبر مركزي قوي بود.من به اين حقيقت پي برده بودم كه شاه افسران را از رده هاي پايين، تا بالاترين رده ها، بدين منظور تربيت كرده بود (...) ارتش ده روز پس از بازگشت (امام) خميني و هفت روز پس از رفتن من سقوط كرد.چرا؟ به گمانم جناح مخالف به ضعف نيروهاي مسلح پي برده بود....» (14)

شمارش معكوس براي متلاشي شدن ارتش از روز 12 بهمن،

هنگام بازگشت امام خميني به ايران، شتاب گرفت و روز 22 بهمن، انفجار رخ داد.در اين فاصله، هيچ نيرويي، تاب تحمل و مقاومت در برابر طوفان سهمگين انقلاب را نداشت.تنها ساده لوحاني چون زبيگنيو برژينسكي در كاخ سفيد، چشم اميد به معجزه از سوي ارتش ايران آن هم به رهبري قره باغي دوخته بودند!

دكتر بختيار به طور حتم مي دانست به ارتشي كه در شرف متلاشي شدن است نمي تواند تكيه كند و با استفاده از آن با تظاهرات و اعتصابها مقابله نمايد.تجربه پنج ماه گذشته در حكومت شريف امامي و ارتشبد ازهاري نشان داده بود كه حتي با حضور شاه به عنوان فرمانده كل قوا، استفاده از ارتش براي سركوب انقلاب، جز از طريق جاري شدن سيل خون، امكان نداشت.

صبح روز 22 بهمن، بختيار، سپهبد قره باغي را به نخست وزيري احضار مي كند تا درباره علل اجرا نكردن دستور العمل او مبني بر بمباران انبارهاي اسلحه در كارخانه مسلسل سازي و انبارهاي اسلحه، با او مذاكره كند. (15) در همين اوان، قره باغي فرماندهان و رؤساي سازمانهاي ارتشي را براي تشكيل يك شوراي ستادي به ستاد بزرگ دعوت مي كند.در اين جلسه اعلاميه بي طرفي ارتش صادر مي شود:

«...به سرلشكر جناب رئيس دفتر ستاد بزرگ، ماموريت دادم فرماندهان و معاونين نيروها و رؤساي سازمانهاي ارتش و ادارات ستاد بزرگ ارتشتاران را تلفني و فوري دعوت نمايد كه هر چه زودتر به ستاد بزرگ بيايند.

آقاي بختيار تلفن زده اظهار نمود: مي خواستم كه تيمسار ساعت 30/9 بيايد به نخست وزيري، ضمنا به سپهبد رحيمي هم گفته ام بيايد تا ببينيم چه كار بايد بكنيم. (...) گفتم: من فرماندهان و رؤسا را خواسته ام كه به ستاد بيايند.تامل كنيد تا ما

آخرين ضعيت خصوصي و اشكالات نيروها را در شوراي فرماندهان بررسي كنيم، پس از روشن شدن، به نخست وزيري خواهم آمد.اظهار كرد: بسيار خوب.» (16)

بختيار درباره احضار قره باغي به نخست وزيري مي گويد:

«....صبح روز يكشنبه در ساعت هشت به نخست وزيري رفتم.با همه گرفتاريها و مشغله ها، تمام مدت با تعجب در فكر سكوت قره باغي بودم.در ساعت نه و بيست دقيقه گفتم به او تلفن كنند.به من گفتند در جلسه اي بسيار مهم است ولي بلافاصله پس از ختم آن، با هليكوپتر مي رسد (....) دقايق مي گذشت و هر لحظه بيشتر به من ثابت مي شد كه اين جلسه بايد حقيقتا فوق العاده مهم بوده باشد.درباره چه مي توانست باشد؟ (...) در ساعت يازده، بالاخره تماس تلفني با قره باغي برقرار شد.قره باغي به من مي گويد كه ارتش بي طرفي خود را اعلام كرده است.به او گفتم: حدس زده بودم! ....» در اينجا بختيار، به متزلزل شدن ارتش اعتراف مي كند و مي گويد:

«ارتش متزلزل شده بود، ارتش خيانت كرده بود.اين قره باغي كذا، كه شاه براي من به جا گذاشت و حسين فردوست (17) يكي از نزديكان اعليحضرت، با استفاده از مختصر همدستي رئيس ساواك، بيست و پنج امير را در شوراي عالي نيروهاي مسلح، كه موجوديت قانوني نداشت و فقط براي نيازهاي ظاهري ابداع شده بود، گرد هم آورد و اين شورا قطعنامه (...) را صادر كرد....» (18)

ارتشبد قره باغي چگونگي گردهمايي صبح روز 22 بهمن و تصميم درباره اعلام بي طرفي ارتش را بدين شرح روايت كرده است:

«....بتدريج كه فرماندهان نيروها به ستاد مي رسيدند، برحسب معمول مي آمدند به دفتر من، ابتدا سپهبد مقدم آمد، سؤال كردم. طرحي كه نخست وزير ديشب در شوراي امنيت ملي دستور داد اجرا شد؟ گفت «نخير»

اظهار نمودم چطور؟ جواب داد براي اجراي طرح خيلي دير شده بود.مگر در آن آشوب ديشب شهر و وضع تخليه كلانتريها مقدور بود كه بشود كسي را دستگير كرد (...) سپهبد ربيعي آمد به دفترم.وضعيت نيروي هوايي را سؤال كردم، اظهار نمود «وضع نيروي هوايي بسيار خطرناك است، براي ما كمك نرسيد.در اطراف مركز آموزش هوايي جمعيت خيلي زيادي جمع شده اند، تيراندازي هم به شدت ادامه دارد...» در اين موقع تلفن زنگ زد.آقاي مهندس جفرودي بود كه اظهار داشت «آقاي نخست وزير الآن تلفن كردند و قرار شد آن جلسه اي كه قرار بود با حضور ايشان و آقاي مهندس بازرگان و تيمسار تشكيل شود، امروز ساعت چهار بعد از ظهر در منزل من تشكيل مي شود.از او خواستم به اطلاع تيمسار برسانم كه آقايان ساعت چهار بعد از ظهر منتظر تيمسار خواهند بود» گفتم نخست وزير در اين مورد با من صحبتي نكرده است.اظهار كرد «خود آقاي بختيار به تيمسار تلفن خواهند كرد» (....) چيزي نگذشته بود كه نخست وزير تلفن زد و جلسه ساعت چهار بعد از ظهر منزل آقاي جفرودي را تاييد نمود (...) سپس آقاي بختيار اضافه كرد «سپهبد رحيمي فرماندار نظامي را خواستم، مي گويند در ستاد است.آيا آنجاست؟» جواب دادم در دفتر من نيست، ولي به طوري كه گفتم، فرماندهان را خواسته ام، حتما در راه است.اظهار كرد «اجازه بدهيد بيايد نخست وزيري گفتم: بلافاصله بعد از آنكه سپهبد رحيمي وضعيت فرمانداري نظامي و شهرباني را در شورا تشريح كرد، او را مي فرستم به نخست وزيري، سؤال نمود «حتما لازم است در شورا شركت كند؟» اظهار كردم بلي.بر حسب معمول بايد وضع يگانهاي مامور به

فرمانداري نظامي را تشريح نمايد.آقاي بختيار اظهار نمود «مي خواستم كه سپهبد رحيمي فورا بيايد اينجا» گفتم: بسيار خوب، به محض رسيدن به ستاد خواهم گفت كه به نخست وزيري بيايد.» به گفته قره باغي، پس از آمدن سپهبد رحيمي او را به نخست وزيري مي فرستد.چند تن از سران ارتش مانند ارتشبد طوفانيان، سپهبد آذر برزين به بهانه هايي، در جلسه شورا حاضر نمي شوند.در ساعت 30/10 روز 22 بهمن شوراي عالي نيروهاي مسلح، در تالار شورا، در مركز ستاد كل، با حضور 27 تن فرماندهان، معاونين و رؤسا و مسئولان سازمانهاي ارتش، به شرح زير تشكيل مي شود:

1.ارتشبد عباس قره باغي: رئيس ستاد بزرگ ارتشتاران 2.ارتشبد جعفر شفقت: وزير جنگ 3.ارتشبد حسين فردوست: رئيس دفتر ويژه اطلاعات 4.سپهبد هوشنگ حاتم: جانشين ستاد بزرگ ارتشتاران 5.سپهبد ناصر مقدم: معاون نخست وزير و رئيس ساواك 6.سپهبد عبد العلي نجيمي نائيني: مشاور رئيس ستاد بزرگ ارتشتاران 7.سپهبد احمد علي محققي: فرمانده ژاندارمري كشور 8.سپهبد عبد العلي بدره اي: فرمانده نيروي زميني 9.سپهبد امير حسين ربيعي: فرمانده نيروي هوايي 10.دريا سالار كمال حبيب اللهي: فرمانده نيروي دريايي 11.سپهبد عبد المجيد معصومي نائيني: معاون پارلماني وزارت جنگ 12.سپهبد جعفر صانعي: معاون لجستيكي نيروي زميني 13.دريا سالار اسدالله محسن زاده: جانشين فرمانده نيروي دريايي 14.سپهبد حسين جهانباني: معاون پرسنلي نيروي زميني شاهنشاهي 15.سپهبد محمد كاظمي: معاون طرح و برنامه نيروي زميني 16.سرلشكر كبير: دادستان ارتش 17.سپهبد خليل بخشي آذر: رئيس اداره پنجم ستاد بزرگ 18.سپهبد علي محمد خواجه نوري: رئيس اداره سوم ستاد بزرگ 19.سرلشكر پرويز اميني افشار: رئيس اداره دوم ستاد بزرگ 20.سپهبد امير فرهنگ خلعتبري: معاون عملياتي نيروي زميني 21.سرلشكر محمد فرزام: رئيس اداره هفتم

ستاد بزرگ 22.سپهبد جلال پژمان: رئيس اداره چهارم ستاد بزرگ 23.سرلشكر منوچهر خسروداد: فرمانده هواپيمايي نيروي زميني 24.سپهبد ناصر فيروزمند: معاون ستاد بزرگ 25.سپهبد موسي لاريجاني: رئيس اداره يكم ستاد بزرگ 26.سپهبد محمد رحيمي آبكناري: رئيس آجوداني ستاد بزرگ 27.سپهبد رضا طباطبائي وكيلي: رئيس اداره بازرسي مالي ارتش.

ارتشبد قره باغي پس از اعلام رسميت جلسه مي گويد: منظور از دعوت تيمساران، تشريح آخرين وضعيت نيروهاي مربوط و توضيح مشكلات به وسيله فرماندهان و بحث و بررسي درباره آنهاست.سپس خبر مربوط به درگيريهاي شب گذشته (21 بهمن) هنر جويان و همافران نيروي هوايي را در دوشان تپه با افراد گارد شاهنشاهي، شكستن در اسلحه خانه ها و غارت سلاحها را به وسيله مردم، تخليه تعدادي از كلانتريها، محاصره و تيراندازي به تاسيسات مسلسل سازي و تسليحات ارتش و ديگر رويدادها را به تفصيل توضيح مي دهد. (19)

آنگاه سپهبد بدره اي فرمانده نيروي زميني از كمبود نيروي ذخيره براي كمك به فرمانداري نظامي و جلوگيري از ورود گردان پياده لشگر قزوين و ممانعت از حركت ستون تانك در حدود تهران پارس و نامطلوب بودن وضع نيروي زميني، صحبت مي كند.

سپهبد صانعي معاون نيروي زميني، پس از تشريح امكانات نيروي زميني مي گويد: «وظيفه خود دانستم به اطلاع تيمسار برسانم كه روي نيروي زميني حساب نكنند.» سپهبد بدره اي گفته معاون خود را تاييد مي كند، فرمانده نيروي هوايي نيز با شرح حوادث شب پيش دوشان تپه مي گويد با محاصره مركز آموزش نيروي هوايي، قادر به انجام هيچ عملي نيست.

آنگاه، سپهبد محققي فرمانده ژاندارمري، سپهبد خواجه نوري رئيس اداره سوم ستاد، و سرلشكر پرويز اميني افشار، رئيس ركن دوم ستاد خبر قطع ارتباط واحدها با ستاد و

فرار سربازان و محاصره مراكز و تاسيسات ارتش را گزارش مي كنند.

در اين موقع قره باغي به اطاق ديگري مي رود تا با نخست وزير بختيار با تلفن صحبت كند و به او وعده مي دهد كه پس از پايان جلسه، به نخست وزيري خواهد آمد.دنباله گفته هاي قره باغي بدين شرح است:

«...پس از مراجعت به اطاق شورا، سپهبد حاتم، جانشين رئيس ستاد بزرگ ارتشتاران چنين اظهار داشت:

به طوري كه تيمساران ملاحظه مي كنيد، با توجه به آخرين وضعيت خصوصي يگانها، كه فرماندهان نيرو تشريح كردند، به عللي كه همه مي دانيم، ارتش در موقعيت خاصي قرار گرفته است كه نيروها، بنا به اظهار فرماندهانشان، قادر به انجام عملي نمي باشند.از طرف ديگر اعليحضرت تشريف برده اند و بنا بر اظهار نخست وزير، مراجعت نمي كنند.ماههاست كه امور كشور تعطيل است، آيت الله خميني خواهان جمهوري اسلامي است، تمام ملت ايران هم عملا در اين مدت نشان داده اند كه پشتيبان ايشان و خواستار جمهوري اسلامي هستند.آقاي بختيار هم با توجه به اظهاراتش در مجلسين، حتي اظهارات ديروز در مجلس سنا و همچنين مصاحبه هايش مي خواهد جمهوري اعلان كند ولي طرفداري در بين مردم ندارد (....) پيشنهاد من اين است كه در اين مناقشه سياسي هم ارتش خود را كنار كشيده و مداخله ننمايد.» قره باغي مي گويد:

«اظهارات و پيشنهاد سپهبد حاتم با توجه به اوضاع بحراني آن روز كشور نيروهاي مسلح شاهنشاهي و توضيحات فرماندهان نيرو و رؤسا، درباره حوادث و وقايع نيروها و امكانات آنها مورد استقبال و تاييد فرماندهان و رؤساي سازمانهاي نيروهاي مسلح و ادارات كه در جلسه حضور داشتند قرار گرفت.» قره باغي، براي توجيه تصميم شوراي افسران، نخست به دستور شاه در مورد پشتيباني ارتش از دولت بختيار اشاره مي كند.سپس

با استناد به گفته سپهبد حاتم مبني بر اينكه «چون بختيار خواستار رژيم جمهوري است ارتش وظيفه ندارد از دولت بختيار حمايت كند» مي گويد:

«...در اين موقع لازم ديدم اوامر اعليحضرت را به تيمساران ياد آوري كنم، اظهار كردم به طوري كه چند روز قبل، كه غالب تيمساران حضور داشتند بيان نمودم، اعليحضرت علاوه بر دستور جلوگيري از خونريزي كه هميشه بر آن تاكيد مي نمودند، در جلسه اي با حضور نخست وزير و فرماندهان نيروهاي سه گانه، پشتيباني ارتش از دولت قانوني را امر فرموده اند.علاوه بر اين در يكي از جلسات شرفيابي «حفظ و تماميت و وحدت ارتش شاهنشاهي را تاكيد فرمودند.سپهبد حاتم اظهار كرد «قطعا منظور اعليحضرت در مورد پشتيباني از دولت تا موقعي بوده كه نخست وزير پشتيبان قانون اساسي باشد، نه خواهان جمهوري.حالا كه آقاي بختيار مانند مخالفين مي خواهد جمهوري اعلام كند، بنابر اين ديگر ارتش وظيفه ندارد از ايشان پشتيباني كند (...) ما بايد به ملت بپيونديم و اعلام همبستگي كنيم تا به اين برادركشي خاتمه داده شود.چون ديگر شاه به مملكت برنمي گردد و ما بايد براي بقاي ارتش و نگهداري آن تلاش كنيم.» (20)

در اين موقع، سپهبد فيروزمند، سپهبد معصومي نائيني، سپهبد خلعتبري، سپهبد حسين جهانباني، ارتشبد حسين فردوست، ارتشبد شفقت، از پيشنهاد سپهبدحاتم جانبداري مي كنند، سرلشكر خسرو داد نيز طرفدار اعلام همبستگي بود، اينان اميراني بودند كه تا چند روز پيش درباره كودتا، طرح جلوگيري از ورود امام خميني به ايران و فرود اجباري هواپيماي او بحث و گفتگو مي كردند. (21)

«سناريو» به پايان خود نزديك مي شود.سخنان قره باغي را دنبال مي كنيم:

«...به سپهبد حاتم گفتم: تيمسار، صورتجلسه شورا را بنويسيد، وي ضمن مشاوره با تيمساران از

جمله سپهبد فيروزمند و سپهبد رحيمي لاريجاني رئيس اداره يكم ستاد، شروع به نوشتن صورتجلسه كرد.بعد از مدتي نامبرده صورتجلسه شورا را قرائت نمود.پس از اظهار نظر اصلاحي چند نفر از تيمساران، سپهبد مقدم پيشنهاد نمود كلمه «با تمام قدرت در آخر جمله اضافه شود (...) بعد از قرائت مجدد صورتجلسه و توافق نظر در متن اعلاميه ارتش به شرح زير، فرماندهان و رؤساي آن را تاييد و امضا نمودند.» (22)

متن اعلاميه كه در ساعت يك و پانزده دقيقه روز 22 بهمن از راديو پخش شد، بدين شرح است: 22/11/1357

اعلاميه ارتش ارتش ايران وظيفه دفاع از استقلال و تماميت كشور عزير ايران را داشته و تاكنون درآشوبهاي داخلي سعي نموده است با پشتيباني از دولتهاي قانوني، اين وظيفه را به نحو احسن انجام دهد.با توجه به تحولات اخير كشور، شوراي عالي ارتش در ساعت 30/10 روز 22 بهمن 1357 تشكيل و به اتفاق تصميم گرفته شد كه براي جلوگيري از هرج و مرج و خونريزي بيشتر، بي طرفي خود را در مناقشات سياسي فعلي اعلام و به يگانهاي نظامي دستور داده شد كه به پادگانهاي خود مراجعت نمايند.ارتش ايران هميشه پشتيبان ملت شريف و نجيب و ميهن پرست ايران بوده و خواهد بود و از خواسته هاي ملت شريف ايران با تمام قدرت پشتيباني مي نمايد. (23)

قره باغي اعلاميه بي طرفي ارتش را يك اقدام و نتيجه گيري منطقي و مناسبترين راه حل براي اجراي دستورات شاه و حفظ تماميت و وحدت ارتش و جلوگيري از جنگهاي داخلي مي داند و مي گويد:

«...من، تصميم شوراي عالي ارتش را يك نتيجه گيري منطقي از اوضاع و احوال آن روز كشور، و امكانات نيروهاي مسلح دانسته و مناسبترين

راه حل براي ارتش تشخيص دادم، زيرا اين راه حل مشمول دستورات اعليحضرت و منطبق با وضع عمومي كشور (كه آقاي بختيار به وجود آورده بود) امكانات نيروهاي مسلح، نظرات تمام فرماندهان و رؤسا و خواسته پرسنل نيروهاي مسلح بود كه ضمن حفظ تماميت و وحدت نيروهاي مسلح، از ادامه خونريري هاي بيهوده، طرد ارتش از طرف ملت و بروز جنگهاي داخلي و برادر كشي جلوگيري و استقلال و تماميت سرزمين كشور را تامين مي نمود.» (24) 1

به اعتقاد ما، صدور اعلاميه بي طرفي ارتش، تنها راهي بود كه در برابر سران ارتش وجود داشت، و صرفا بهانه اي بود براي پاسخگويي به اتهامات آنها در برابر دادگاههاي انقلاب.از صبح روز 22 بهمن 1357 ارتش شاهنشاهي، نفسهاي آخر را مي كشيد و در انتظار «تير خلاص بود.صدور اعلاميه «بي طرفي و يا «همبستگي از سوي 27 تن اميراني كه تا ديروز رجزخواني مي كردند و امروز به فكر فرار از مهلكه بودند، تاثيري در سرنوشت ارتش نداشت.

سران و فرماندهان عاليرتبه ارتش، از روزهاي پيش درصدد يافتن راهي براي نجات خود بودند.قره باغي از مدتي پيش با سران انقلاب در تماس بود.سپهبد ربيعي فرمانده نيروي هوايي، روز 19 بهمن همبستگي خود را اعلام كرده بود.سرلشكر نشاط، فرمانده گارد جاويدان، قدرتمندترين يگان زرهي ارتش، همراه با سرلشكر بيگلري، معاون فرمانده گارد شاهنشاهي روز 21 بهمن اعلام همبستگي كرده بودند، اينان در پيام خود كه از راديو، تلويزيون پخش شد گفته بودند:

«...نشاط مي گويد، رفقا عليه ما، خبر دروغ منتشر كرده اند.خواهش مي كنم هيئت منصفه اي بيايد وضع ما را ببيند.ما، روزي ناممان گارد شاهنشاهي بود، فردا نام ديگري كه ملت به ما بدهد قبول مي كنيم (...) به خدا، چهل و هشت ساعت

پيش اين پيشنهاد من بود كه به ملت بپيونديم.به كلام الله، ما كسي را فرستاديم پيش تيمسار قره باغي و مهندس بازرگان و گفتيم بايد وحدت ارتش حفظ شود (...) بياييد آمار بگيريد، همه افراد در لويزان هستند.در آرامگاه همه تسليم شده اند، در نخست وزيري تسليم شده اند.ما حتي در سلطنت آباد و ساير جاها گفتيم به مردم تيراندازي نكنند.» (25) 1

سر لشكر نشاط، پس از دستگيري، در دفاعيات خود در دادگاه گفت:

«...من كسي هستم كه يك روز قبل از آنكه ارتش اعلام همبستگي كند، اعلام همبستگي كردم.» (26) 1

در همان موقع كه سران و فرماندهان ارتش در ستاد بزرگ سرگرم تهيه اعلان بي طرفي بودند، انقلابيون حمله به تاسيسات و پايگاههاي ارتش را آغاز كرده بودند.ستونهاي زرهي پراكنده شده بود، پادگانهاي نيروي هوايي در دوشان تپه، به اشغال در آمده بود.مردم، بي اعتنا به تهديد بمباران تاسيسات اسلحه سازي، ديوارهاي تسليحات ارتش را با ديلم و كلنگ خراب كرده بودند، در پادگان عشرت آباد، نظاميان شورش كرده بودند و يگانهاي لشكر گارد در آن پادگان سقوط كرده بودند.سلاحهاي بيشماري به دست مهاجمين، مخصوص افراد وابسته به مجاهدين خلق و فدائيان افتاد.

فرماندهي لجستيكي نيروي زميني در پادگان عباس آباد، يگانهاي هوانيروز در باغشاه، دانشكده افسري، دانشكده پليس، پادگان جي، پادگان قصر، و ستاد فرمانده نيروي دريايي، بدون كمترين مقاومتي، يكي پس از ديگري سقوط كردند.سپهبد رحيمي، رئيس شهرباني دستگير شد.چند تن از اميران، از جمله سپهبد جعفريان، سرلشكر بيگلري كشته شده بودند.قرارگاه ستاد بزرگ در محاصره قرار داشت.چند ساعت بعد، سپهبد بدره اي فرمانده نيروي زميني به قتل رسيد و پادگان و قرارگاه لويزان اشغال شد. (27) 1

عصر روز 22 بهمن 1357 سازماني

به نام «ارتش شاهنشاهي وجود نداشت.رژيم سلطنتي پهلوي، سقوط كرده بود.... توافق بختيار براي كناره گيري

تماس و مذاكره با بختيار به منظور قانع ساختن او براي كناره گيري، در روزهاي بعد از بازگشت امام خميني به ايران ادامه يافت. اين مذاكرات، نخست بنابر سابقه دوستي و همكاريهاي گذشته كه بين مهندس بازرگان و دكتر بختيار وجود داشت، شروع شد. شوراي انقلاب اين مذاكرات و تماسها را تصويب كرده بود.سپهبد ناصر مقدم نيز در ترتيب دادن ملاقاتها فعال بود.در همين اوان، گفتگوهايي بين ارتشبد قره باغي و مهندس بازرگان و دكتر يد الله سحابي، به منظور جلوگيري از برخورد نيروهاي مسلح و مردم جريان داشت.

به گفته مهندس بازرگان، بختيار مي دانست كه قادر به مقابله با انقلاب نيست.وي، همچنين اين نكته را درك كرده بود، كه زمامداري او، ديري نخواهد پاييد و قصد داشت آبرومندانه كناره گيري كند.بختيار يك بار، ضمن مذاكره با مهندس بازرگان گفته بود «نمي خواهم به هر قيمتي كه هست بر سر كار بمانم.» موضع ارتشبد قره باغي نيز حفظ نيروهاي مسلح بود، از برخورد نظاميان با مردم ناراحت بود و مي گفت «ارتش نگهبان و مدافع استقلال مملكت است و نبايد مورد نفرت مردم قرار گيرد...» (28)

دكتر بختيار بعد از انتصاب مهندس بازرگان به نخست وزيري دولت موقت، در مذاكراتش با دكتر يد الله سحابي، ارتشبد قره باغي، سپهبد مقدم و امير انتظام، سعي داشت اين طور وانمود كند كه نمي تواند ارتش را متوقف كند.قره باغي و مقدم نيز مي خواستند بگويند، ارتش در اختيار بختيار نخست وزير است.با اين حال، بختيار قانع شده بود در جلسه روز 20 بهمن، كه شرح آن خواهد آمد، كناره گيري كند.

«...قرار جلسه بعد، عصر

روز 20 بهمن بود، ولي در آن روز جلسه را به روز يكشنبه 22 بهمن موكول كرد و يك مرتبه ساعات حكومت نظامي را از ساعت 10 شب به 4 بعد از ظهر تقليل داد (....) صبح يكشنبه 22 بهمن به دفتر مهندس بازرگان تلفن كرد و گفت امروز چهار بعد از ظهر (يعني يكشنبه 22 بهمن، 4 بعد از ظهر) خواهد آمد و استعفا خواهد داد، ولي تصميم روز يكشنبه باعث شد كه ارتش منهدم گردد.» (29)

دكتر بختيار، در مورد يكي از ديدارهايش با مهندس بازرگان مي گويد:

«...ديدار بازرگان به نظرم نافع آمد، چون هم به اندازه سنجابي، دمدمي مزاج نبود و هم متدين بود و مي توانست كمكم كند.به علاوه سابقه آشنايي ما هم، با مبارزات گذشته و خفقاني كه مشتركا در زندانهاي پادشاه چشيده بوديم عامل ديگري بود كه به اين ديدار حكم مي كرد.

ملاقات ما، مي بايست به بي سروصداترين نحو، برگزار مي شد.از دكتر سياسي رئيس اسبق دانشگاه تهران خواستم كه ما را در خانه اش بپذيرد و چون امروز او در فرانسه به سرمي برد، مي توانم بدون وحشت از اينكه صاعقه ژوپيتر اسلامي بر سر او نازل شود، نامش را ببرم و در ضمن از اين فرصت براي اظهار تشكر از او استفاده كنم.ما، حدود يك ساعت و نيم به بحث نشستيم....» (30) جلسه بعد از ظهر 22 بهمن

ترتيب گردهمايي بعد از ظهر روز 22 بهمن، براي بحث درباره استعفاي دكتر بختيار، در منزل مهندس جفرودي، از پيش فراهم شده بود.شركت كنندگان در اين جلسه عبارت بودند از:

مهندس مهدي بازرگان (نخست وزير دولت موقت)، دكتر يد الله سحابي (استاد سابق دانشگاه و وزير مشاور)، دكتر علي اكبر سياسي (رئيس سابق دانشگاه

تهران)، مهندس عبد الحسين خليلي (رئيس سابق دانشكده فني)، مهندس جهانگير حق شناس (وزير راه كابينه دكتر مصدق)، مهندس عباس امير انتظام (معاون نخست وزير در دولت موقت) و مهندس كاظم جفرودي (سناتور سابق) .

در اين گردهمايي، مهندس جفرودي واسطه و رابط بود.بختيار استعفا مي داد و براي جلوگيري از برخورد افراد نيروهاي مسلح با مردم و بازگشت آنها به سربازخانه ها، تصميم گرفته مي شد، ولي با اعلام همبستگي ارتش، و برخورد شديد مردم با نيروهاي انتظامي وارتش، بختيار در جلسه حضور نيافت و ارتباط با او قطع شد.به بيان ديگر، عصر روز 22 بهمن انقلاب پيروز شده بود و برخلاف انتظار و خواست دولت بازرگان و شوراي انقلاب، با حمله گروههاي مسلح به پادگانهاي نظامي، ارتش متلاشي گرديد.

ارتشبد قره باغي، ماجراي گردهمايي بعد از ظهر 22 بهمن را بدين شرح نقل كرده است:

«...در حدود ساعت 5 بعد از ظهر بود كه آقاي مهندس جفرودي تلفن كرد و اظهار داشت: آقايان منتظر تيمسار هستند.به سپهبد حاتم گفتم: من، بعد از خاتمه جلسه به ستاد بزرگ خواهم آمد و با سپهبد مقدم از ستاد نيروي زميني (لويزان) حركت كرديم. وقتي وارد محوطه خانه شديم، آقاي مهندس جفرودي در مقابل ساختمان منتظر بود.وي اظهار نمود: «قبل از اينكه نزد آقايان برويم، اجازه بفرماييد من چند كلمه مطلب خصوصي دارم و ما را به اطاق ديگري راهنمايي و اظهار كرد: اگر قدري تلفن دير شد، علتش اين است كه با آقاي دكتر بختيار مشغول مذاكره بوديم.ايشان استعفاي خودش را نوشته و فرستاده، ولي هنوز در متن آن توافق نشده است.دو نوع استعفا تهيه شده، يك متن را آقاي بختيار نوشته، ديگري را

هم آقايان تنظيم كرده اند.متن را برده اند نزد آقاي بختيار، به هر صورت مطمئن هستم كه توافق حاصل مي شود...» (31)

آقاي جفرودي اظهار نمود: آقايان منتظر هستند، و من سپهبد مقدم را به سالن پذيرايي راهنمايي كردم.با ورود به سالن، تعجبم بيشتر شد، زيرا من كه بنا بر اظهار آقاي جفرودي و خود آقاي بختيار فقط قرار ملاقات با آقاي بختيار و بازرگان را داشتم، با عده ديگري كه هيچ گونه آشنايي با آنها نداشته و از حضورشان در آنجا بي اطلاع بودم روبه رو شدم. (32)

باري، آقاي مهندس جفرودي حاضرين را معرفي كرد (...) آقاي بازرگان اظهار كرد: ارتش ايران و افسران ارتش مورد احترام همه ملت ايران هستند.سپس سؤال نمود: ارتش از دولت موقت پشتيباني مي كند؟ جواب دادم ارتش بي طرفي خود را اعلام كرده است (...) سپس اظهار كردم: در ستاد نيروي زميني كه بودم گزارشات حاكي بود كه از صبح امروز آشوبگران به سربازخانه ها و مؤسسات نظامي حمله مي نمايند (...) براي جلوگيري از خونريزي بيهوده، لازم است اعلاميه اي صادر و مردم را از تجاوز به اين اماكن، شديدا منع نماييد.آقايان بازرگان و سحابي، ضمن تاييد اظهار نمودند: مطمئن باشيد همين الآن اقدام خواهيم كرد كه هر چه زودتر چنين اعلاميه اي داده شود، تا كسي به تاسيسات نظامي حمله ننمايد (...) آقاي بازرگان اظهار نمود: نيروهاي مسلح از لحاظ برقراري امنيت لازم است به ما كمك كنند.گفتم شوراي عالي ارتش براي جلوگيري از ادامه خونريزي بيهوده و حفظ تماميت وحدت نيروهاي مسلح، به منظور امكان حفظ امنيت داخلي و استقلال كشور، تصميم به اعلام بي طرفي گرفت...

در اين موقع، شخصي وارد شده، به گوش آقاي جفرودي چيزي گفت، ايشان

از سالن خارج شد و در مراجعت كاغذي را با خود آورده و به آقايان سياسي و بازرگان نشان داد، و آهسته با هم صحبت مي كردند.با اظهارات قبلي آقاي جفرودي، معلوم بود كه استعفانامه آقاي بختيار است....» (33)

ادعاي ارتشبد قره باغي در مورد آوردن استعفا نامه دكتر بختيار، در جلسه بعد از ظهر روز 22 بهمن 1357 مردود است.آقايان دكتر سحابي، مهندس بازرگان و مهندس حق شناس كه در آن جلسه حضور داشتند، اين ادعا را تكذيب كردند. (34) به طوري كه گفته شد، قرار بود بختيار، در ساعت چهار بعد از ظهر در جلسه منزل مهندس جفرودي حاضر شود، ولي شتاب رويدادها، بخصوص پس از اعلام بي طرفي ارتش، به حدي بود كه امكان هر نوع فعاليتي را از بختيار سلب كرده بود و راهي جز تسليم، يا فرار از مهلكه نداشت. پس از قطع ارتباط با بختيار، افراد حاضر در منزل مهندس جفرودي متفرق شدند.

بختيار چگونگي ماجراي دوران آخر زمامداريش را، پس از اطلاع از تصميم شوراي عالي فرماندهان به وسيله قره باغي، بدين شرح نقل كرده است: «....پس از آنكه گوشي را گذاشتم، آرام ماندم ولي مي دانستم همه چيز از دست رفته است (....) نيش تلخ تمام اين مسائل را حس مي كردم و قسمتهايي از حوادث آن 37 روز گذشته از جلوي چشمم مي گذشت (...) در خيابان سر و صدا بلند بود. صداي محافظيني كه آنها را دور مي كردند تا به نخست وزيري حمله نكنند مي شنيدم، صداي اصابت (گلوله) مسلسلها، به روي اتاقي كه در آن نشسته بودم به گوش مي رسيد.كسي در دفتر مرا زد.بي آنكه من جوابي داده باشم، دو نفر وارد شدند، يك افسر

پليس و يك افسر ساواك.

- آقاي نخست وزير، اوضاع آشفته است...

- مي دانم، هر وقت موقع رفتن بود مي روم.

دستگاه دولت با سرعت متلاشي مي شد.تقريبا تمام وزرا، وزارتخانه ها را ترك كرده بودند.تصميم ها در خيابان گرفته مي شد (....) خواستم كه هليكوپتري براي بردن من به دانشكده افسري بيايد، چون هيچ راه ديگري براي خروج نداشتم.

حوالي ساعت دو و پانزده دقيقه بعد از ظهر، از نخست وزيري بيرون آمدم.منشي من، كه تا آخرين لحظه در محل خدمتش مانده بود، وقتي از پله ها پايين مي رفتم پرسيد:

- كي برمي گرديد؟

- گفتم: نمي دانم، ولي برمي گردم....

در دانشكده افسري هم افسران با كمال احترام با من برخورد كردند (...) هليكوپتر مرا به طرف مقصدي كه معين كرده بودم برد.... .» (35) واكنش واشينگتن در برابر فرو پاشي ارتش

پس از بازگشت ژنرال هايزر به آمريكا، ژنرال فيليپ گاست، رئيس هيئت مستشاري نظامي آمريكا در ايران، با سران ارتش ارتباط داشت و اخبار و اطلاعات مربوط به اوضاع ايران و نيروهاي مسلح را، همه روزه با تلفن به وزارت دفاع (پنتاگون) گزارش مي كرد. گزارش هيئت مستشاري، پيرامون زد و خورد همافران و افراد گارد شاهنشاهي در دوشان تپه بدين شرح بود:

«در ساعت 30/8 بعد از ظهر روز 9 فوريه (20 بهمن) تلويزيون ايران برنامه اختصاصي بازگشت (امام) خميني را پخش كرد.همافران پايگاه هوايي دوشان تپه با تماشاي فيلم مزبور به هيجان در آمدند و با ابراز احساسات نسبت به (امام) خميني، با افراد گارد شاهنشاهي كه در آن پادگان بودند، به زد و خورد پرداختند.نيروهاي كمكي به ياري افراد گارد فرستاده شد و زد و خورد با تيراندازي از داخل و خارج پادگان شدت گرفت.در ساعت 3 صبح روز

بعد، آرامش برقرار شد ولي چند ساعت بعد، نبرد از سر گرفته شد.همان شب، همافران به انبارهاي اسلحه در پادگان روي آوردند و بيش از 2000 قبضه تفنگ و مسلسل به غنيمت گرفتند و بخشي از آن را از ديوارها و نرده ها، به عناصر مخالف رژيم دادند.

فرمانداري نظامي، عبور و مرور را از ساعت 30/4 بعد از ظهر 10 فوريه (21 بهمن) ممنوع اعلام كرد ولي مردم به اين اخطار اعتنا نكردند و زد و خورد ادامه يافت.ژنرال گاست در يكي از دفاتر ستاد فرماندهي كل گرفتار شد و نتوانست به سفارت باز گردد. تظاهرات، توام با تيراندازي پراكنده، در سراسر شهر ادامه دارد....» (36) زبيگنيو برژينسكي، پس از دريافت گزارش رويدادهاي مزبور، از اعضاي كميته هماهنگي دعوت كرد كه در ساعت 30/8 روز 11 فوريه (22 بهمن) در جلسه اضطراري كميته حضور بهم رسانند. رئيس شوراي امنيت ملي كاخ سفيد چگونگي مذاكرات اجلاس كميته مزبور را بدين شرح نقل كرده است:

«...اوضاع در ايران، وخامت بار شده بود.ما در مقابل سقوط حتمي رژيم بختيار قرار گرفته بوديم.وارن كريستوفر، ديويد نيوسام، از وزارت امور خارجه، چارلز دونكن و ژنرال ديويد جونز، از وزارت دفاع و ستاد مشترك، ستان تورنر (37) و فرانك كارلوچي (38) از «سيا» گري سيك و سرهنگ بيل اودوم (39) معاونان من و ديگر مقامات سازمانهاي اطلاعاتي در جلسه كميته حضور داشتند.

ما، درباره سه موضوع بحث و تبادل نظر كرديم، نخست از ارتش بخواهيم به مذاكره براي حصول سازش با بازرگان، كه از سوي (امام) خميني به جاي بختيار انتخاب شده است، ادامه دهد.دوم، به سران ارتش ايران توصيه كنيم براي حفظ وحدت و قدرت خود،

در سربازخانه ها مستقر شوند.سوم، با فرض اينكه ارتش ايران توانايي انجام عمليات دارد و خواستار چنين عملياتي ست سران آن را تشويق كنيم كه براي تامين نظم و امنيت، مستقيما وارد عمل شوند.

پيش از بحث درباره هر يك از سه شق بالا، من موضوع تخليه آمريكاييها را از ايران مطرح كردم.مهمترين مسئله تامين لجستيك يك گروه تفنگدار دريايي و شش فروند هليكوپتر و تمركز آنها در پايگاههاي تركيه بود.اين تفنگداران به منظور تقويت افراد دسته مامور حفاظت سفارت تهران در نظر گرفته شد و هليكوپترها، براي تخليه آمريكاييها در وضع اضطراري مورد استفاده قرار مي گرفت.افزون بر اين، من توصيه كردم، لشكر 82 هوابرد، در حالت آماده باش قرار گيرد.

در ابتداي جلسه، پرزيدنت كارتر، و سايروس ونس از كمپ ديويد، با تلفن تماس گرفتند.من و دونكن، رويدادهاي صبح را براي آنها توضيح داديم.در همان موقع كنسول ما از تبريز خبر داد كه كنسولگري، مورد حمله و غارت مردم قرار گرفته و چند تن ژنرال ايراني اعدام شده اند.دونكن درباره طرح اضطراري تخليه آمريكاييها از تهران با رئيس جمهوري صحبت كرد من نيز خلاصه مذاكراتمان را به پرزيدنت گزارش كردم.

با احتمال بدتر شدن اوضاع و تصويب رئيس جمهوري، تصميم گرفتيم لشكر 82 هوابرد، به حال آماده باش در آيد.سپس تعداد آمريكاييها و محل اقامت آنها در ايران و نيز پيشنهاد سوليوان در مورد تخليه آنها، مورد مذاكره قرار گرفت.كريستوفر گفت: سفيرمان تخليه آمريكاييها را توصيه نمي كند و معتقد است براي تامين امنيت آنها، بايد با دولت جانشين بختيار به توافق رسيد. كميته پيشنهاد سوليوان را تاييد كرد.ضمنا قرار شد آمريكاييها از منازل خود خارج نشوند و سفارت به تماس با همه گروهها

در ايران براي تامين امنيت اتباع ايالات متحده، ادامه دهد.

گزارشات رسيده حاكي از اين بود كه ارتش ايران در جريان اوضاع و شرايط موجود، تصميم به مداخهل ندارد.همچنين سران ارتش متمايل به حمايت از بختيار نيستند.آيا اين بدان معني است كه قصد دارند از خميني پشتيباني كنند؟ كريستوفر (معاون وزارت خارجه) پيشنهاد كرد از ارتش بخواهيم وحدت خود را حفظ كند و از هر دولتي كه بر سر كار است، پشتيباني نمايد.وي پرسيد آيا راه ديگري وجود دارد؟ من گفتم اگر دولت جديد هوشمندانه عمل نمايد، ارتش را يكباره تصفيه نمي كند و پس از مدتي اقدام به اين كار خواهد نمود، نخست بدره اي و ربيعي را از سر راه برمي دارد و سپس به ديگران مي پردازد (...) من نگران متلاشي شدن ارتش بودم.سپس گفتم اگر ارتش ايران قابليت و توانايي خود را حفظ كرده باشد و نيز متمايل به تحت كنترل در آوردن اوضاع باشد، ما بايد به عنوان يك قدرت بزرگ، خود را آماده پشتيباني از آن كنيم.فرانك كارلوچي، معاون تورنر، گفت كه ارتش با دريافت تضمينهايي به خميني خواهد پيوست، اين تضمينها شامل حفظ سازمانهاي اطلاعات براي تامين امنيت ملي و غيره، زير نظارت وزير جنگ خواهد بود.

در ساعت 40/9 خبر رسيد كه فرماندار نظامي دستگير و در قرارگاه خميني بازداشت شده است (...) من در اين انديشه بودم كه سرانجام اوضاع به كجا خواهد انجاميد و خاطرنشان كردم كه ارتش نمي تواند در صحنه سياسي عمل كند و بهتر آن است كه براي تامين نظم و قانون، مستقيما وارد عمل شود.همچنين در اين انديشه بودم كه از ژنرال گاست و ژنرال هايزر بپرسم آيا انتخاب طرح

«ث (40) دراوضاع و شرايط موجود، انجام شدني است؟ توصيه قبلي ما اين بود كه خواست دولت ايران را در اعمال قدرت براي حفظ بختيار و نيز حمايت از ايران طرفدار غرب را، پشتيباين كنيم.كريستوفر گفت ارتش ايران انسجام لازم را براي ايستادگي ندارد.من خاطرنشان ساختم كه اگر ارتش به خميني ملحق شود، تغييرات اساسي به عمل خواهد آمد و افزودم كه بايد هنوز هم در آخرين ساعات، طرح «ث را با وجود خطر بزرگ آن مورد بررسي قرار دهيم، زيرا موفقيت آن، موضع ايالات متحده را در منطقه تقويت خواهد كرد.ژنرال جونز (رئيس ستاد مشترك) نسبت به موفقيت طرح «ث خوشبين نبود.دونكان گفت گمان نمي كند، طرح مزبور قابل اجرا باشد (...) من بر اين باور بودم كه اگر ارتش انضباط خود را حفظ كرده باشد، قادر به اجراي عمليات خواهد بود.سپس پيشنهاد كردم به ژنرال گاست و سوليوان تلفن كنيم تا از نظريات و ارزيابي آنها از اوضاع ايران آگاه شويم.

در ساعت 10/10 خبر رسيد كه راديو و تلويزيون ايران اشغال شده و تانكها از خيابانها رفته اند.دقيقه اي بعد، مقامات رسمي خبر دادند كه ارتباط آنها با اعضاي هيئت مستشاري نظامي قطع شده و دسترسي به ژنرال گاست ناممكن است.به كمپ ديويد تلفن كردم تا آخرين خبرها را به اطلاع رئيس جمهوري و ونس، وزير امور خارجه برسانم.خبر دادند كه هر دو به كليسا رفته اند....

به جلسه كميته بازگشتم و گفتم در جريان گفتگو با سوليوان و هايزر، از آنها پرسيده شود آيا در ميان ديگر راه حلها، هنوز طرح نظامي «ث قابل اجراست؟

همچنين از آنها سئوال شود در مورد انتقال تجهيزات و وسايل حساس به بندرعباس و

نيز لزوم بازگشت هايزر به ايران چه نظري دارند....

در ساعت 37/10 پرزيدنت تلفن كرد، من او را از آخرين رويدادهاي ايران آگاه كردم و در ضمن به او گفتم «اگر نظاميان با ولت بازرگان سازش كنند، ارتش متلاشي خواهد شد» و افزودم «ارتش هنوز هم نسبتا منسجم و فعال است رئيس جمهوري فت بايد اعزام تفنگداران بيشتري را به جزاير آزور مورد بررسي قرار دهيم، همچنين براي حفظ و حراست آمريكاييهاي مقيم تهران، با دولت بازرگان وارد مذاكره شويم.در همين اوان، چارلز دونكن با ژنرال هايزر تماس تلفني برقرار كرد.هايزر گفت كه اجراي طرح «ث بدون تعهدات وسيع دولت آمريكا قابل اجرا نيست.همچنين سران ارتش ايران نيازمند به تشويق و دلگرمي زيادي هستند (...) نيوسام پيشنهاد كرد با بازرگان به طور مستقيم وارد مذاكره شويم و به او اطلاع دهيم كه آمريكا خواهان ايران باثبات در حال صلح و آرامش است.من در پاسخ گفتم كه در صورت تماس و مذاكره با بازرگان بايد خاطرنشان سازيم كه ما در ارتش نفوذ داريم، و استفاده ايران از نفوذ ما، منوط به چگونگي تضمين دولت ايران در همكاري با ما خواهد بود....» (41)

شرح مذاكرات كميته مخصوص هماهنگي در كاخ سفيد، در حالي كه دولت بختيار ساعات آخر عمر خود را طي مي كرد و ارتش ايران متلاشي شده بود، به منظور توجيه اين نكته است كه واشينگتن و سران دولت آمريكا، تا چه حد در شناسايي ايران، و نيز در ارزيابي قدرت و توان ارتش، و تحليل اوضاع حتي در روزهاي آخر حكومت بختيار ضعيف و ناتوان بوده اند.اين بي خبري تا بدان پايه بود كه پس از اعلام همبستگي ارتش و فروپاشي نيروهاي مسلح، طراحان بلند

پايه سياست آمريكا، همچنان در فكر استفاده از ارتش ايران به عنوان يك اهرم قدرتمند بوده اند و درباره اجراي طرح كودتا، بحث و مذاكره مي كردند! زبيگنيو برژينسكي، رئيس شوراي امنيت ملي، در ساده انديشي، سرآمد آن دسته از كساني است كه براي اجراي طرح كودتا، چشم اميد به ارتش ايران داشتند.برژينسكي، كه تحت تاثير نظريات اردشير زاهدي، سفير ايران در آمريكا بود، چاره كار را تنها در اعمال سياست سركوب و مداخله ارتش مي دانست.برژينسكي، بعدها نيز از اينكه نتوانست نظريه خود را در مورد اجراي كودتاي نظامي، به دولت آمريكا بقبولاند، ابراز تاسف مي كند.وي در يادداشتهاي روزانه خود در تاريخ 20 فوريه 1979 (11 اسفند 1357) مي نويسد:

«...داستان غم انگيزي از هرج و مرج و ابهام، افسردگي شديد از شنيدن خبر رويدادها، و در نهايت تاثر و تاسف از اينكه نتوانستم لزوما، موافقت دولت آمريكا را در اجراي كودتا در ايران كسب كنم، سخت ناراحتم كرده بود.» (42) پي نوشت: 1.اعلام همبستگي افرادي چون شهرستاني و سپهبد كمال، جنبه اغفال و فريب داشت.شهرستاني شهردار تهران، از مداحان شاه بود، كمال نيز، از همكاران كودتاچيان 28 مرداد بود و سالها رياست ركن دوم ستاد ارتش را بعد از كودتا، به عهده داشت.افراد ديگري بودند كه در دو دهه و نيم قبل از انقلاب، با اعلام طرفداري از جنبش مردمي، خود را در صف ملت جاي زده اند و در حساسترين دوره مبارزه از پشت بر پيكر ملت ما، خنجر فرو كردند.تعداد اين فرصت طلبان فراوان است و نمونه مشخص آن مظفر بقائي، محسن پزشكپور، احمد بني احمد هستند.اولي از پيشتازان نهضت ملي بود و در گرماگرم پيكار، به خدمت دشمن

درآمد، دومي، پس از كودتاي 28 مرداد، با انتشار روزنامه خاك و خون از شاه و انقلاب سفيد دفاع كرد، سومي (بني احمد) كودتاي 28 مرداد را، رستاخيز ملت ناميد و كتابي زير عنوان «پنج روز رستاخيز ملت منتشر كرد.پزشكپور و بني احمد از نمايندگان دوره 24 مجلس شوراي ملي بودند.اينان، همراه مظفر بقائي، در اوج پيروزي انقلاب، تظاهرات فريبنده اي به عمل آوردند كه مورد توجه هيچ يك از جناحهاي ملي و مذهبي قرار نگرفت.

2.روزنامه اطلاعات، 21 فروردين 1358.

3.رئيس دادگاه انقلاب، حجت الاسلام خلخالي بود.

4.درباره گردهم آئي بعد از ظهر 22 بهمن توضيح داده خواهد شد.

5.روزنامه اطلاعات، 21 و 23 فروردين 1358.

6.Huyser;op.cit.,p.131.

7.روزنامه اطلاعات، 23 فروردين 1358، مجله فرانسوي اكسپرس، 15 دسامبر 1979.

8.آخرين تلاش ها، در آخرين روزها، صفحات 185- 181.

9.كيهان هوائي، 18 بهمن 1357.

10.اطلاعات، 19 بهمن 1357.

11.اطلاعات، 21 بهمن 1357.

12.اعترافات ژنرال، صفحات 338- 337.

13.همان، صفحه 339.

14.Huyser;Ibid.,pp.288 -289.

15.حمله به كارخانجات اسلحه سازي در سلطنت آباد (انتهاي خيابان پاسداران) از جمله هدفهاي انقلابيون بود.بختيار براي جلوگيري از دستيابي مردم به سلاحهاي فراواني كه در آن محل وجود داشت، دستور بمباران كارخانجات را صادر كرده بود.

16.اعترافات ژنرال، صفحه 346.

17.در كتابي كه در سال 1370 به نام: خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست انتشار يافت و بايد با احتياط زياد، مندرجات آن را باور كرد، فردوست مدعي است كه افسران حاضر در جلسه شورا را وادار كرد به بي طرفي ارتش راي بدهند.وي مي گويد: «....خطاب به حاضرين گفتم قانون وظيفه ارتش را مشخص كرده و آن عبارت است از حفاظت مرز و بوم ايران در مقابل ارتش متجاوز بيگانه و در وظيفه ارتش نوشته نشده كه از نخست وزير هم پشتيباني كند، لذا تيمساراني كه

موافقند دست خود را بلند كنند.همه بلند كردند و ربيعي هنگامي (دست خود را) بلند كرد كه او را نگاه كردم! (...) من امضا كردم و به ترتيب به امضاي سايرين رسيد.در اين موقع قره باغي دوبار به اتاق مجاور رفت و به بختيار تلفن كرد.بار اول با عجله مراجعت كرد و گفت: «اگر اين صورت جلسه امضا شود خواهد رفت (خاطرات ارتشبد حسين فردوست، صفحات 626- 625) .

18.يكرنگي، صفحات 230- 229.

19.اعترافات ژنرال، صفحات 347- 345.

20.همان كتاب، صفحه 360- 358.

21.سپهبد احمد علي محققي، رئيس ژاندارمري كل كشور كه از امضاء كنندگان اعلاميه بي طرفي ارتش در روز 22 بهمن بوده در جلسه شوراي فرماندهان در ستاد بزرگ، مورخ 9 بهمن 1357 چنين گفته است: «...اين رئيس دولت، اگر مي خواهد حكومت بكند (يك) شب، چه فاسدين گذشته، چه مفسدين فعلي را، همه را مامورين بگيرند زندان كنند، آويزان كنند.تند و انقلابي جلو برويم، هيچ كس هم هيچ كاري نمي تواند بكند، همه بر مي گردند به طرف ما، اگر اين طور شل شلي برويم جلو، اين كه رفت، اصلا ديگر هيچ كس نمي آيد و جرئت اينكه نخست وزير شود ندارد (...) الآن 200 نفر آخوند كه در دانشگاه تحصن كرده اند، و خوب حالا فرودگاه را باز كرديم.آقا تشريف مي آوردند.باز كنيم، تشريف بياورند، توي هوا، آقا را بگيرند.آقا را، زندانش كنند با همه نفراتش. مگر افغانستان كه كرد چطور شد؟ ....» (نگاه كنيد به: مثل برف آب خواهيم شد.مذاكرات شوراي فرماندهان ارتش، از انتشارات: نشرني، 1365، صفحه 220) .

22.ارتشبد شفقت وزير جنگ، اندكي پس از امضاي اعلاميه، به سپهبد فيروزمند معاون ستاد بزرگ مراجعه كرد و گفت: «من با بي طرفي ارتش موافقم، ولي چون وزير

هستم نبايد در اين تصميم گيري شركت مي كردم سپس امضاي خود را خط كشيد.

23.تصوير اعلاميه بيطرفي ارتش پيوست است.

24.اعترافات ژنرال، صفحات 364- 363.

25.روزنامه اطلاعات، دوشنبه 23 بهمن 1357.

26.روزنامه اطلاعات، 22 فروردين 1358.

27.روزنامه اطلاعات، 22 بهمن 1357.

28.مصاحبه مؤلف با مهندس مهدي بازرگان، تهران، 22 مرداد 1370.

29.روزنامه اطلاعات، 18 بهمن 1358، نامه امير انتظام.

30.يكرنگي، صفحات 218- 217.

31.آقايان دكتر سحابي و مهندس بازرگان در مصاحبه با مؤلف در تاريخ 7 و 18 شهريور 1370، موضوع استعفانامه بختيار را، به شرحي كه ارتشبد قره باغي نقل كرده، تاييد نكردند.

32.اين قسمت از گفته ارتشبد قره باغي، در مورد آشنا نبودن او، با افرادي چون دكتر سحابي و دكتر سياسي حقيقت ندارد، زيرا قره باغي سالها پيش رئيس دادگاهي بود كه دكتر سحابي، مهندس بازرگان و دوستان ايشان را محاكمه و محكوم كرد.وي همچنين در دوران حكومت ازهاري و سپس بختيار، بارها با دكتر سحابي مذاكره و گفتگوي تلفني داشته است (مصاحبه مؤلف با دكتر سحابي، 7 شهريور 1370، تهران) .

33.اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره باغي، صفحات 374- 372.

34.مصاحبه مؤلف با مهندس حق شناس، مهندس بازرگان و دكتر يدالله سحابي، مورخ 6 و 7 شهريور 1370، تهران.

35.يكرنگي، صفحات 232- 229.

بختيار پس از ترك نخست وزيري، مدتي مخفي بود.سپس، خود را به فرانسه رساند.دوبار به جان او سوء قصد شد.در اولي جان بدر برد ولي در سوء قصد دومي (18 مرداد 1370) در خانه اش همراه با يكي از دستياران خود به نام سروش كتيبه اي، به قتل رسيد.

36.sick;All Fall Down,p.155.

قرارگاه هيئت مستشاري نظامي آمريكا در تهران، در طبقه زيرزمين ساختمان ستاد كل ارتش ايران (محل فعلي) بود.روز 22 بهمن، پس از اعلام بي طرفي ارتش، شماري از افسران اركان

ستاد كل و همچنين ژنرال گاست، رئيس هيئت مستشاري و چند تن افسر آمريكائي در ستاد حضور داشتند.از عصر آن روز، انقلابيون بتدريج راه هاي ورود به ساختمان ستاد را در اختيار گرفتند و با محاصره قرارگاه ستاد كل، راه خروج افسران ايراني و آمريكائي را كه در داخل ساختمان بودند بستند.

مقارن نيمه شب، افسران محاصره شده، با تلفن، با قرارگاه نخست وزير موقت، تماس گرفتند و خبر دادند كه ساعت هاست بدون غذا، آب و استراحت، در محاصره اند و درخواست ياري كردند.حدود ساعت 2 صبح روز 23 بهمن، سرهنگ نصراله توكلي، كه عهده دار امور نظامي و ستادي دولت موقت بود، همراه با دكتر ابراهيم يزدي و تعدادي افراد مسلح، به محل ستاد كل رفتند و افسران ايراني و آمريكائي را، از اطاق هاي در بسته خارج كرده و با اتومبيل به منازلشان فرستادند.

37.Stan Turner

38.Frankcarluoci

39.billodon.

40.منظور طرح كودتاست.

41.power and principle,pp.391 -393.

42.power and principle,pp.393.

منبع: تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ايران، ج 2

ناكامي بختيار در مقابل حضرت امام خميني (رحمت الله عليه)

ناكامي بختيار در مقابل حضرت امام خميني (رحمت الله عليه) نويسنده: محمود طلوعي

طرح ربودن هواپيماي امام در بازگشت به ايران و دستگيري ايشان! - چراغ سبز آمريكا براي اجراي نقشه خطرناك بختيار - تغيير تصميم بختيار و اعلام آمادگي او براي سفر به پاريس - برنامه سفر سرنوشت ساز بختيار به پاريس چگونه لغو شد؟

اعلام استعفاي سيد جلال تهراني از عضويت و رياست شوراي سلطنت ضربه روحي سنگيني به باقيمانده طرفداران رژيم سلطنتي در ايران، بخصوص فرماندهان نظامي بود.در همان روز اول بهمن 57 كه اين خبر انتشار يافت، اعلام شد كه امام خميني در چند روز آينده به ايران مراجعت خواهند كرد و تاريخ احتمالي بازگشت ايشان به ايران روز جمعه ششم بهمن اعلام گرديد.خبر

بازگشت امام خميني وحشت زيادي در ميان فرماندهان نظامي بوجود آورد و ژنرال هايزر كه مرتبا با فرماندهان جلسه داشت طي گزارشي به واشنگتن وحشت نظاميان را از حوادثي كه ممكن است پس از بازگشت امام خميني رخ دهد منعكس ساخت.برژينسكي مشاور امنيت ملي كارتر در خاطرات خود به اين گزارش ها اشاره كرده و مي نويسد: «روز 22 ژانويه (دوم بهمن 57) هايزرگزارش داد كه احتمال بازگشت آيت الله خميني خطر بالقوه اي براي سقوط كامل رژيم به شمار مي رود و بختيار در زير موجي كه پس از بازگشت وي برخواهد خاست مدفون خواهد شد.هايزر در همين گزارش با لحن بدبينانه اي نسبت به قابليت فرماندهان نظامي براي اداره امور كشور در صورت اقدام به كودتا و بدست گرفتن حكومت اظهار ترديد كرده بود.هايزر روز 24 ژانويه مجددا نگراني هاي فزاينده نظاميان را درباره مراجعت آيت الله خميني منعكس كرد و در گزارش بعدي خود نوشت كه بازگشت آيت الله خميني به احتمال زياد به سقوط بختيار منجر خواهد شد.هايزر در همين گزارش براي اولين بار نوشت كه به نظر او با ورود آيت الله خميني به تهران و حوادثي كه بدنبال خواهد آورد لحظه مناسب براي حركت نظامي فرا مي رسد.هايزر در گزارش خود افزوده بود كه سوليوان با نظر او موافق نيست...»

واكنش بختيار در مقابل خبر بازگشت قريب الوقوع امام خميني تشكيل جلسه اضطراري شوراي امنيت ملي با حضور فرماندهان نيروها و دستور بستن فرودگاه مهرآباد بروي هواپيماها بود.همزمان با اين تصميم، اين احتمال هم در نظر گرفته شده بود كه ممكن است امام خميني به دستور بستن فرودگاه مهرآباد از طرف دولت اعتنا نكرده و از پيروان خود

بخواهد فرودگاه را باز كنند. تصميمات خطرناكي كه براي مقابله با اين احتمال اتخاذ شده بود در آن موقع فاش نشد، ولي بعدا در خاطرات بعضي از مقامات آمريكائي كه در جريان اين تصميمات قرار گرفته بودند انعكاس يافت.از جمله كساني كه در اين مورد مطالبي نوشته، برژينسكي مشاور امنيت ملي رئيس جمهور آمريكا در جريان انقلاب ايران است كه در بخشي از خاطرات خود از دوران خدمت در كاخ سفيد مي نويسد:

«روز 22 ژانويه (دوم بهمن 57) براون از قول هايزر گزارش داد كه بختيار طرحي براي مقابله با تهديد خميني دارد و تصميم گرفته است هنگام بازگشت آيت الله به تهران هواپيماي او را از مسير منحرف كرده وي را دستگير نمايد.

گسترش تظاهرات و اعتصابات و درگيري هاي خونين بدنبال بستن فرودگاهها و جلوگيري از بازگشت امام خميني به ايران، بختيار را به چاره جوئي و اتخاذ تدابير ديگري وادار ساخت.بختيار پس از مذاكره با مهندس بازرگان و چند تن از اعضاي شوراي انقلاب تصميم گرفت شخصا به پاريس برود و درباره آينده مملكت با امام خميني مذاكره كند.بختيار هيچگونه تعصبي براي حفظ رژيم سلطنتي نداشت ولي به قول خودش مي خواست الغاء رژيم سلطنتي و اعلام جمهوري از طريق «قانوني يعني تشكيل مجلس مؤسسان يا رفراندوم، آن هم بدست خود او انجام شود، در حالي كه امام خميني او را به عنوان نخست وزير منصوب شاه به رسميت نمي شناخت.بختيار آمادگي خود را براي استعفا از مقام نخست وزيري هم به اعضاي شوراي انقلاب اطلاع داده بود، ولي مي خواست قبلا اطمينان پيدا كند كه پس از استعفا از نخست وزيري شاه، امام خميني خود او را مامور تشكيل دولت انتقالي

و انجام رفراندوم يا تشكيل مجلس مؤسسان خواهد نمود.درباره جريان مذاكرات بختيار و شوراي انقلاب و برنامه سفر او به پاريس، دكتر ابراهيم يزدي كه مستقيما در جريان اين تماس ها بوده، توضيحات بيشتري داده و از آن جمله مي نويسد:

تماس و مذاكره ميان شوراي انقلاب و بختيار ادامه يافت.بختيار كه نمي توانست بدون نظر «شوراي امنيت كشور را ترك كند لاجرم مسئله را با آنها در ميان گذاشت.شوراي امنيت كشور در آن روزها مركب بود از سران ارتش و بختيار.شوراي امنيت پس از ساعتها بحث و مذاكره بالاخره سفر بختيار به پاريس و ديدار با امام را تصويب نمود.

آقاي مهندس بازرگان در 7 بهمن 57 نتيجه جلسه شوراي امنيت را چنين گزارش دادند: «شوراي امنيت كشور از ساعت 9 صبح جلسه اي طولاني داشته و بقول معروف در حجله بودند.مذاكرات آنان بر اين محور بود كه فرمول يا ترتيبي پيدا كنند كه شاهپور بختيار را بفرستند به پاريس...ظواهر امر حكم مي كند كه از مواضع قبلي عقب نشيني نموده و تعديل كرده اند.شخص واسط هم اين مسئله را تاييد مي كرد.» مهندس بازرگان ساعاتي بعد مجددا تلفن زدند و اطلاع دادند كه در همان روز نتيجه راي شوراي امنيت كشور را بدست آورده اند: شوراي امنيت تصويب كرده است كه بختيار به پاريس سفر بكند و بختيار هم اعلاميه اي تهيه كرده و براي شوراي انقلاب فرستاده است كه اگر شوراي انقلاب با متن آن موافقت نمايد آن را قبل از سفر به پاريس منتشر سازد.آقاي مهندس بازرگان متن بيانيه تهيه شده بختيار را به شرح زير خواندند:

«من به عنوان يك ايراني وطن دوست كه خودم را جزء كوچكي از اين نهضت و قيام

عظيم ملي و اسلامي مي دانم و اعتقاد صادقانه دارم كه رهبري و زعامت آيت الله العظمي امام خميني و راي ايشان مي تواند راه گشاي مشكلات امروزي ما و ضامن ثبات و امنيت كشور گردد تصميم گرفته ام كه ظرف 48 ساعت آينده شخصا به پاريس مسافرت كرده و به زيارت معظم له نائل آيم و با گزارش اوضاع خاص فعلي كشور و اقدامات خود، ضمن درك فيض، درباره آينده كشور كسب نظر نمايم .

اين متني بود كه به تصويب شوراي امنيت نيز رسيده بود.آقاي مهندس بازرگان اضافه كردند كه با اين متن شخصا موافق هستند و به نظر ايشان ضرر و زياني ندارد و تعهدي هم در كار نيست.آقاي مهندس بازرگان در همين مكالمه تلفني گفتند: «قرار است درباره اين مسئله با ساير دوستان (اعضاي شوراي انقلاب) مشورت كنند.البته هنوز فرصت تشكيل جلسه را پيدا نكرده اند.اما مطلب را گزارش مي دهند تا آقا هم نظر خودشان را بدهند و جلسه كه تشكيل شد همه مسائل را با هم بحث خواهند كرد و نتيجه را باز گزارش خواهند كرد.

علاوه بر شوراي انقلاب، علماي مهاجر به تهران نيز مورد شور و مشورت اعضاي شوراي انقلاب قرار گرفته بودند.اين علما به مناسبت اعلام بازگشت امام، از تمام بلاد به تهران آمده بودند، اما به علت بسته شدن فرودگاه و ممانعت بختيار و ارتش از پرواز هواپيماها به تهران و شهرستانها، علماي مزبور در دانشگاه تهران متحصن شده بودند.

آقاي مهندس بازرگان در رابطه با نظر علماي مهاجر طي همين مكالمه تلفني گفتند: «علماي مهاجر به تهران نيز اين متن را ديده اند و با آن موافقند.منتهي نظر داده اند كه در پايان بيانيه بجاي «كسب نظر» بيايد

«درباره آينده كشور و وضع دولت كسب تكليف نمايم .

همان شب پس از دريافت متن فوق الذكر در جلسه اي كه در حضور امام و مرحوم اشراقي و حاج احمد آقا تشكيل شد گزارش تهران را عينا خواندم.امام اصل مسئله را پذيرفتند و اصلاح عبارتي علماي مهاجر به تهران را تاييد كردند.

نظر امام اين بود كه اگر بختيار بيايد تا استعفا ندهد اجازه ديدار را نخواهد داشت.نظر ما هم آن بود كه با بختيار عينا نظير سيد جلال تهراني رفتار شود.اما اعلام اين مسئله در حالي كه بختيار هنوز در تهران بود ضرورتي نداشت.انتشار بيانيه بختيار نيز، همانطور كه آقاي مهندس بازرگان اشاره كرده بودند، تعهد آور نبود.همان شب با تهران تماس گرفتم و مراتب را به آقاي مهندس بازرگان اطلاع دادم.

ظاهرا اوضاع طبق برنامه و تصميم شوراي انقلاب پيش مي رفت.قرار شد متن بيانيه بختيار، با اصلاحات مورد نظر روحانيون مهاجر كه به تاييد امام هم رسيده بود همان شب توسط بختيار در راديو و تلويزيون ايران خوانده شود... (1)

دكتر يزدي سپس توضيح مي دهد كه چگونه موضوع مسافرت بختيار به پاريس و بيانيه او همان شب به اطلاع مرحوم مهدي عراقي كه از محارم امام بودند مي رسد و صبح روز بعد مرحوم عراقي پيام امام خميني را به عنوان علماي مهاجر به شرح زير به تهران مخابره مي كند:

بسم الله الرحمن الرحيم

حضرات حجج اسلام تهران و ساير شهرستانها دامت بركاتهم.آنچه ذكر شده است كه شاهپور را با سمت نخست وزيري من مي پذيرم دروغ است، بلكه تا استعفا ندهد او را نمي پذيرم چون او را قانوني نمي دانم. حضرات آقايان به ملت ايران ابلاغ و اعلام فرمايند كه توطئه اي در دست

اجراست و از اين امور جاريه گول نخوريد.من با بختيار تفاهم نكرده ام و آنچه گفته است كه گفتگو بين من و او بوده دروغ محض است.ملت بايد موضع خود را حفظ كند و مراقب توطئه ها باشد. (2)

با انتشار متن اين پيام در تهران برنامه سفر بختيار به پاريس و استعفاي او بكلي برهم خورد.دكتر يزدي در دنباله توضيحات خود در اين مورد مي نويسد «روشن بود كه بختيار نمي توانست در تهران استعفاي علني بدهد و بعد به پاريس بيايد.اگر او استعفا مي داد ديگر نخست وزير نبود و آن وقت ديگر ديدارش با امام فايده و معنائي نداشت...در ضمن او نمي توانست از تهران خارج شود زيرا در آن روزها براي اينكه امام نتوانند به تهران بروند دولت و ارتش فرودگاه ها را بسته بودند و رفت و آمد تمامي هواپيماها متوقف شده بود و بختيار قرار بود با يك هواپيماي اختصاصي ارتشي به پاريس بيايد.اگر بختيار در تهران استعفاي خود را منتشر مي ساخت و بعد مي خواست از تهران خارج شود به احتمال قوي در تهران كودتا مي شد..» . (3)

همان شب (8 بهمن 57) امام در سخنراني عمومي خود كه معمولا شبها براي ايرانيان ايراد مي كردند جريان سفر و ديدار احتمالي بختيار را توضيح دادند: «من گفتم اگر رئيس دولت بيايد اينجا، به قول خودشان، تا استعفايش را قبلا ننويسد و اعلام نكند، با من ملاقات نمي تواند بكند.اين هم كه من مي گويم استعفا نه اينكه اين معناي واقعي استعفا دارد.اين نيست.اين نخست وزير نيست، نه اينكه نخست وزير هست و استعفا كند. لكن براي حفظ ظاهر است كه حالا ما كلمه استعفا را ذكر مي كنيم و الا استعفايش يعني چه؟ تو اصلا

نخست وزير نيستي...اگر عاقل باشد استعفا مي كند و مي آيد اينجا توبه مي كند، مي شود مثل ساير مردم...، اگر چنانچه بيايد توبه كند، مي پذيريم از او و اگر سرسختي كند همين است كه بود و پشيمان خواهد شد..» . (4)

بختيار وقتي از مسافرت به پاريس مايوس شد تصميم گرفت دستور بستن فرودگاهها را لغو كند و مانعي در برابر مراجعت امام خميني به تهران بوجود نياورد.قره باغي در كتاب خود ادعا مي كند كه بختيار اين تصميم را «بدون مشورت با شوراي امنيت ملي و با تكيه براين وعده كه اقاي خميني به قم خواهد رفت و به امور مذهبي خواهد پرداخت و در سياست و كارهاي مملكتي مداخله اي نخواهد داشت اتخاذ نمود، كه البته ادعاي بسيار سخيف و مضحكي است، زيرا بفرض اينكه بختيار چنين مطالبي را گفته باشد، هيچ آدم عاقل و بالغي در آن شرايط نمي توانست اين ادعا را باور كند.بختيار با وجود رد تقاضاي ملاقاتش با امام خميني، از تلاش خود براي جلب موافقت امام با ابقاي خود در مقام نخست وزيري دست برنداشت و به وسيله مهندس بازرگان كه از طرف امام براي تصدي مقام نخست وزيري در نظر گرفته شده بود پيغام داد كه حاضر است در مدتي كمتر از دوماه براي تعيين تكليف رژيم ست به رفراندوم بزند و در صورت راي اكثريت مردم به الغاء رژيم سلطنتي، كه در جو آن روز ايران قطعي به نظر مي رسيد، سبت به انجام انتخابات مجلس مؤسسان براي تدوين قانون اساسي نظام جديد اقدام نمايد.

پيشنهاد بختيار در واقع مبتني بر همان اصولي بود كه در اعلاميه امام خميني درباره تشكيل شوراي انقلاب اسلامي و مراحل سه گانه انتقال قدرت

عنوان شده بود و بازرگان و همفكران او هم براي جلوگيري ازخطر يك حركت نظامي هنگام بازگشت امام به ايران يا بعد از آن با اين راه حل موافقت كرده بودند.گاري سيك مسئول پيگيري بحران ايران در شوراي امنيت ملي آمريكا نيز در كتاب خود زير عنوان «همه چيز فرو مي ريزد» به اين مطلب اشاره كرده و از قول «جان استمپل (5) مستشار سياسي وقت سفارت آمريكا در تهران مي نويسد بختيار و نمايندگان نهضت آزادي مهندس بازرگان با بختيار درباره يكي از اين دو راه حل به توافق رسيده بودند كه بختيار بعد از مراجعت امام با ماموريت مشخص انجام رفراندوم براي تعيين تكليف رژيم در مقام نخست وزيري ابقا شود و يا از مقام نخست وزيري استعفا بدهد و بلافاصله از طرف امام به سرپرستي دولت موقت براي انجام رفراندوم و انتقال قدرت تعيين گردد، ليكن امام خميني هر دو پيشنهاد را رد كرد و اعلام داشت كه خود دولت تعيين خواهد كرد وظيفه انجام رفراندوم و انتقال قدرت را به دولت منصوب خود محول خواهد نمود.گاري سيك در دنباله اين مطلب مي نويسد كه امام خميني بر خلاف بعضي از رهبران انقلاب در داخل كشور از خطر كودتا و رويارويي ارتش با مردم هراسي به دل راه نمي داد و به پيروزي خود در پايان اين نبرد اطمينان داشت (6).

نگراني بازرگان از امكان يك حركت نظامي در مراحل نهايي انقلاب و قبل يا بعد از بازگشت امام خميني به ايران چندان بي پايه هم نبود و مروري بر مذاكرات آخرين جلسه شوراي فرماندهان ارتش پيش از بازگشت امام (جلسه روز دوشنبه نهم بهمن 1357) نشان مي دهد كه فكر كودتا

در مراحل نهايي انقلاب هم از سر بعضي از فرماندهان ارتش بيرون نرفته است.بهرحال صبح روز پنجشنبه 12 بهمن 1357، امام خميني با يك هواپيماي اختصاصي «ارفرانس ، در حاليكه صدها خبرنگار و فيلمبردار خارجي ايشان را همراهي مي كردند وارد تهران شدند.كثرت جمعيتي كه براي استقبال از امام در خيابانهاي مسير تا بهشت زهرا اجتماع كرده بودند در تاريخ ايران بيسابقه بود.عده كثيري هم كه در مراسم استقبال شركت نكرده بودند در خانه هاي خود پاي تلويزيون نشسته و مراسم را تماشا مي كردند كه ناگهان برنامه قطع و سرود شاهنشاهي با تصوير شاه پخش گرديد.اين جريان، كه نتيجه درگيري در ايستگاه فرستنده مركزي تلويزيون بين نظاميان و كاركنان پخش تلويزيون بود جمعيت بيشتري را به خيابانها كشاند.

امام خميني پس از ايراد سخنان كوتاهي در فرودگاه، كه موضع ايشان را در مخالفت با رژيم سلطنت و شخص محمد رضاشاه، كه از او به عنوان «خائن اصلي نام برد، روشن مي ساخت قسمتي از مسير را با اتومبيل طي كرده و سپس با هلي كوپتري كه از طرف نيروي هوائي براي انتقال ايشان به بهشت زهرا در نظر گرفته شده بود عازم بهشت زهرا شدند. نكته جالب توجه اينكه خلبان اين هلي كوپتر هم يكي از خلبانان ورزيده نيروي هوائي بود كه معمولا خلباني هلي كوپتر شاه را به عهده داشت! .بايد افزود كه هدايت اين هلي كوپتر، بخصوص هنگام برخاستن و نشستن در ميان جميعت انبوهي كه آنرا احاطه كرده بودند كار آسان و بي خطري نبود و تنها يك خلبان بسيار مسلط و ورزيده مي توانست از عهده اين كار برآيد.

امام خميني در نطق تاريخي خود در بهشت زهرا جاي هيچگونه مذاكره

و آشتي با رژيم سلطنتي و دولت منصوب شاه را باقي نگذاشت و جملاتي از اين نطق كه عنوان درشت روزنامه هاي آن روز را تشكيل مي داد اين بود كه «من دولت تعيين مي كنم.من توي دهن اين دولت مي زنم.من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين مي كنم.دولت غير قانوني بايد برود...» .امام خميني در همين نطق اساس سلطنت پهلوي را باطل و غير قانوني اعلام كردند و تاكيد نمودند كه مجلس مؤسساني كه رضا شاه را به لطنت برگزيد با زور سرنيزه تشكيل شده و غير قانوني بوده است و به تبع آن سلطنت محمد رضا شاه هم باطل و غير قانوني است. امام خميني، در جواب بختيار كه گفته بود يك مملكت دو دولت نمي تواند داشته باشد، اظهار داشتند اين حرف صحيح است، يك مملكت دو دولت نمي تواند داشته باشد «لكن دولت غيرقانوني بايد برود.تو غير قانوني هستي.دولتي كه ما تعيين مي كنيم متكي به آراي ملت است.متكي به حكم خداست.تو بايد يا خدا را انكار كني يا ملت را...» يك قسمت مهم و حساس از سخنان امام خميني خطاب به ارتش و فرماندهان ارتش بود واز آن جمله اينكه «ما مي خواهيم ارتش مستقل باشد...ما مي خواهيم ارتش مطيع مستشاران آمريكائي و اجنبي نباشد.آقاي ارتشبد، آقاي سرلشگر تو نمي خواهي مستقل باشي؟ مي خواهي نوكر باشي؟» .امام همچنين از قشرهائي از ارتش كه به ملت پيوسته اند تشكر كردند و اعلام داشتند كه ملت باقيمانده ارتشيان را نيز كه به ملت متصل شوند با آغوش باز خواهند پذيرفت.

فرداي روز بازگشت امام خميني به تهران، سوليوان سفير آمريكا در ايران كه هيچگونه اميدي به موفقيت بختيار ندارد و خواهان تماس و مصالحه اي بين فرماندهان نظامي

و نيروهاي انقلابي است صريحا از ژنرال هايزر مي خواهد كه ايران را ترك كند.هايزر در يادداشت هاي روز جمعه 2 فوريه 1979 (13 بهمن 57) خود به اين موضوع اشاره كرده و مي نويسد «آقاي سوليوان گفت كه نگران شدت گرفتن احساسات منفي پيرامون حضور من در ايران است...او گفت كه فكر مي كند حضور من اكنون نتيجه معكوس مي دهد و حتي ممكن است روي ارتش ايران اثر زيان باري داشته باشد، زيرا ممكن است تا زماني كه من اينجا باشم به خاطر اينكه متهم به گرفتن دستور از آمريكا نشوند دست به اقدامي نزنند.تا اينجا امتيازات منفي بسياري از كشتارها را به من داده بودند.سفير افزود كه با صراحت به من مي گويد كه از وزارت خارجه خواهد خواست دستور بازگشت مرا صادر كنند.گفت اين نظر اصلا شخصي نيست .امام خميني، كه پس از مراجعت به ايران بر خلاف انتظار آقاي بختيار به قم نرفتند و در مدرسه رفاه تهران اقامت گزيدند، بي اعتنا به تهديد كودتا به وعده اي كه در سخنراني خود در بهشت زهرا به مردم داده بودند عمل كردند و روز پانزدهم بهمن 1357 آقاي مهندس بازرگان رامامور تشكيل اولين دولت انقلاب نمودند.فرمان نخست وزيري آقاي مهندس بازرگان، كه طي مراسمي در مدرسه رفاه در حضور خود امام و مهندس بازرگان، بوسيله آقاي علي اكبر هاشمي رفسنجاني قرائت شد به اين شرح است:

بسم الله الرحمن الرحيم

6/14/1399 ه.ق

15/11/57 ش

جناب آقاي مهندس بازرگان بنا به پيشنهاد شوراي انقلاب، بر حسب حق شرعي قانوني ناشي از آراء اكثريت قاطع قريب به اتفاق ملت ايران كه طي اجتماعات عظيم و تظاهرات وسيع و متعدد در سراسر ايران نسبت به رهبري جنبش ابراز شده است.و

به موجب اعتمادي كه به ايمان راسخ شما به مكتب مقدس اسلام و اطلاعي كه از سوابقتان در مبارزات اسلامي و ملي دارم، جنابعالي را بدون در نظر گرفتن روابط حزبي و بستگي به گروهي خاص مامور تشكيل دولت موقت مي نمايم تا ترتيب اداره امور مملكت و خصوصا انجام رفراندوم و رجوع به آراء عمومي ملت درباره تغيير نظام سياسي كشور به جمهوري اسلامي و تشكيل مجلس مؤسسان از منتخبين مردم جهت تصويب قانون اساسي نظام جديد و انتخاب مجلس نمايندگان ملت، بر طبق قانون اساسي جديد را بدهيد.مقتضي است كه اعضاء دولت موقت را هرچه زودتر با توجه به شرايطي كه مشخص نموده ام تعيين و معرفي نمائيد. كارمندان دولت، ارتش و افراد ملت با دولت موقت شما همكاري كامل نموده و رعايت انضباط را براي وصول به اهداف مقدس انقلاب و سامان يافتن امور كشور خواهند نمود.

موفقيت شما و دولت موقت را در اين مرحله حساس تاريخي از خداوند متعال مسئلت مي نمايم.

روح الله الموسوي الخميني

آقاي مهندس بازرگان پس از دريافت حكم نخست وزير بيانات كوتاهي ايراد كرد و از آن جمله گفت «خداي بزرگ را شكر مي كنم كه چنين اعتبار و حسن شهرتي را كه به هيچوجه اهليت و لياقت آنرا نداشته ام به من ارزاني داشته و همين موهبت الهي اعث شده است كه آيت الله ابراز اعتماد و ارجاع چنين ماموريتي را به بنده عنايت بفرمائيد و همچنين از ملت ايران تشكر مي كنم كه آيت الله مكرر تصريح فرموده ايد كه بنام ملت همصداي با ملت و براي ملت گامها و صداهاي خود را برداشته و بلند كرده ايد.اين ماموريت، يعني رياست دولت موقت و تشكيل حكومت در شرايط بسيار دشوار

و خطرناك عظيم ترين شغل و وظيفه و در عين حال بزرگترين افتخاري است كه به بنده واگذار شده و شايد حق داشته باشم بگويم دشوارترين وظيفه و كاري است كه در طول تاريخ 72 ساله مشروطيت ايران به نامزدها و مامورين نخست وزيري ديگر داده شده است.قاعدتا با توجه به جثه ضعيف و نواقص و معايب خودم نمي بايستي قبول اين مسئوليت را كرده و زير بار چنين امري رفته باشم، ولي از يك طرف بنا به ضرورت و وظيفه و مسئوليت طبيعي و انتظاري كه داشته اند ناچار شدم كه قبول كنم و مخصوصا با تاسي به رويه و سنتي كه خود آيت الله در سراسر اين دوران اداره و رهبري جنبش داشته ايد و با عزم راسخ و با ايمان كامل به خداوند و اعتماد به موفقيت اين راه رهبري فرموده ايد، من هم همين راه را انتخاب مي كنم و اين اولين درس و اولين دستوري است كه از آيت الله گرفته ام و فرمايش حضرت امير، علي ابن ابيطالب را به كار مي بندم كه فرموده اند وقتي در برابر امر خطير و كار مشكلي قرار گرفتند وارد شويد، به حول و قوه الهي مشكلات و مسائل حل خواهد شد..» . (7)

پس از معرفي آقاي بازرگان به عنوان رئيس دولت موقت، كه مراسم آن بطور كامل از تلويزيون دولتي پخش شد، و دعوت امام خميني از مردم كه «نظر خودشان را راجع به دولت آقاي مهندس بازرگان، كه الان يك دولت شرعي اسلامي است اعلام كنند» تظاهراتي در سراسر كشور به طرفداري از دولت موقت انقلاب آغاز شد و در بسياري از وزارتخانه ها هم وزراي دولت بختيار را به عنوان وزراي

غير قانوني به وزارتخانه ها راه ندادند.

در اين گيرودار بختيار همچنان در فكر نوعي سازش با نيروهاي انقلابي و تشكيل يك دولت «وحدت ملي با شركت وزيراني از جناح مخالف بود، و فرماندهان نظامي هم كه با رفتن هايزر «سرپرست خود را از دست داده بودند در بيم و نگراني و سردرگمي عجيبي به سرمي بردند.

آخرين مرحله وقايعي كه به سقوط رژيم انجاميد در روزهاي 19 و 20 بهمن ماه 1357 شكل گرفت و در روزهاي 21 و 22 بهمن به ثمر رسيد.روز پنجشنبه 19 بهمن عده اي از پرسنل نيروي هوائي با لباس نظامي در برابر محل اقامت امام خميني در مدرسه رفاه اجتماع كرده و همبستگي خود را با انقلاب اعلام داشتند، جمعه شب (20 بهمن ماه 57) در مركز آموزش نيروي هوائي در دوشان تپه، هنگام نمايش فيلم جريان بازگشت امام خميني از تلويزيون، بين پرسنل نيروي هوائي كه نسبت به امام ابراز احساسات مي كردند و افراد گارد شاهنشاهي مامور به نيروي هوائي بگو مگو و مشاجره اي روي داد كه بتدريج بالا گرفته و كار به تيراندازي كشيد.بدنبال اين درگيري، جمعيت كه بر اثر شنيدن صداي تيراندازي و استمداد همافران از نيروهاي انقلابي، در اطراف مركزآموزش نيروي هوائي اجتماع كرده بودند، وارد محوطه مركز آموزش شده و به كمك پرسنل نيروي هوائي درب اسلحه خانه ها را باز كرده و به توزيع اسلحه بين مردم پرداختند.تا ظهر روز شنبه 21 بهمن ماه درگيري از خيابان هاي اطراف مركز آموزش هوائي به تمام شهر سرايت كرد و از ساعت يك بعد از ظهر حمله به كلانتري ها و تاسيسات نظامي در داخل شهر شروع شد. به دستور بختيار، فرمانداري نظامي ساعات منع

عبور و مرور در شهر را ساعت 5/4 بعد از ظهر اعلام كرد و بلافاصله پس از پخش اين اعلاميه از راديو، امام خميني اعلام داشت كه توطئه اي در كار است و مردم نه فقط نبايد دستور فرمانداري نظامي را مراعات كنند، بلكه بايد به خيابانها ريخته و تظاهرات را گسترش دهند.همزمان با گسترش تظاهرات در شهر حملات سازمان يافته به كلانتريها و پادگان ها و مراكز نظامي در شهر، ادامه يافت و بسياري از كلانتريها بدون مقاومتي تسليم شدند.يك ستون تانك مركب از سي دستگاه تانك نيز كه به سرپرستي سرلشگر رياحي فرمانده لشگر گارد براي كمك به نيروهاي گارد در مركز آموزش هوائي دوشان تپه حركت كرده بود در بين راه متوقف شد، تعدادي از اين تانكها به تصرف مردم در آمد و تعدادي را هم آتش زدند و عده اي از افسران و فرماندهان اين واحد، از جمله خود سرلشگر رياحي كشته شدند.

در آخرين جلسه شوراي امنيت ملي كه عصر روز يكشنبه 21 بهمن ماه در حضور بختيار تشكيل شد، بختيار براي اولين و آخرين بار به فرماندار نظامي تهران دستور داد كه براي اجراي مقررات حكومت نظامي و متفرق ساختن مردم به اسلحه متوسل شوند و به سپهبد مقدم رئيس ساواك هم دستور داد طرحي را كه براي دستگيري عده اي از رهبران مخالفان تهيه شده بود به موقع اجرا بگذارد، ولي ديگر براي اجراي اين دستورات خيلي دير شده بود: نه فرمانداري نظامي در آن شرايط قادر به متفرق ساختن مردم بود و نه رئيس ساواك منحل شده نيروئي براي اجراي طرح دستگيري رهبران مخالف در اختيار داشت.

مسلسل سازي تسليحات ارتش از نيمه شب

21 بهمن ماه مورد حمله افراد مسلح قرار گرفت و صبح روز بعد به تصرف مردم در آمد. قره باغي در خاطرات خود مي نويسد تلاش او در تمام شب براي اينكه نيروي كمكي براي مدافعان مسلسل سازي بفرستد به نتيجه اي نرسيد و در تمام شب فرمانده هوانيروز و معاون او را پيدا نكرد! قره باغي ادامه مي دهد: «ساعت در حدود 6 صبح (22 بهمن ماه 57) بود كه سپهبد ربيعي تلفن كرده، اظهار داشت: نخست وزير تلفن مي زند و مي گويد: «مركز آموزش هوائي دوشان تپه و مسلسل سازي اداره تسليحات را بمباران كنيد!» و اضافه كرد: من در جواب گفتم كه با اين وضعيت پرسنل نيروي هوائي، بخصوص همافران كه به عنوان اعتراض عليه افراد گارد تماما مسلح شده و درپشت بام هاي مركز آموزش هوائي و ساختمان پست فرماندهي موضع گرفته اند.نيروي هوائي قادر به هيچگونه عملي نيست.سئوال كردم آقاي بختيار چه جواب داد؟ اظهار داشت: «خود آقاي بختيار مي دانست كه بمباران شهر در اين وضعيت به هيچ وجه مقدور نمي باشد» .

قره باغي سپس وضع نيروهاي نظامي و انتظامي را در صبح روز يكشنبه 22 بهمن اين طور تشريح مي كند:

«سپهبد رحيمي فرماندار نظامي تهران و رئيس شهرباني كشور به عللي كه گفته شد، چون پرسنل شهرباني كلانتريها را تخليه و مامورين فرمانداري نظامي نيز به تبعيت از آنها در شهر متفرق شده يا به سرباز خانه ها مراجعت نموده بودند، اظهار مي نمود كه فرماندهان مناطق فرمانداري نظامي نيز در مركز فرماندهي خود حضور ندارند و امور فرماندهي وي بكلي مختل گرديده است! با غروب روز 22 بهمن 1357 عمر رژيم شاهنشاهي نيز در ايران به سر رسيد.در تمام شب راديو و تلويزيون ايران

با پخش سرودهاي انقلابي و اعلاميه ها و اطلاعيه هاي صادره از مقر امام خميني در مدرسه رفاه و بيانيه هاي رئيس دولت موقت مردم را به نظم و آرامش فرا مي خواند، ولي در لابلاي اين اعلاميه ها و اطلاعيه ها، اخبار تحريك آميزي نيز پخش مي شد كه از نفوذ عناصر مشكوك در دستگاه راديو و تلويزيون حكايت مي كرد.اولين انتصاب دولت موقت نيز تعيين سرپرستي براي سازمان راديو تلويزيون بود تا نظم و ترتيبي در كار اين سازمان بوجود آورد.

در 24 ساعت بعد آخرين مقاومت ها در برابر رژيم جديد در هم شكست.بسياري از فرماندهان نظامي متواري يا دستگير شدند و سپهبد بدره اي فرمانده نيروي زميني در ستاد خود به قتل رسيد.چند تن از فرماندهان نيز در پرده تلويزيون ظاهر شده و با انقلاب اعلام همبستگي كردند.دولت موقت، سرلشگر قره ني را كه در رژيم گذشته به اتهام توطئه كودتا دستگير و سپس مغضوب و بركنار شده بود به رياست ستاد ارتش برگزيد و قره ني موفق شد با سر و سامان دادن به وضع باقيمانده سازمان ارتش، از فروپاشي آن، كه هدف گروههاي افراطي و طرفداران تشكيل «ارتش خلقي بود جلوگيري به عمل آورد.

دولت موقت با معرفي هفت تن از وزيران جديد به حضور امام از روز 25 بهمن ماه 1357 رسما كار خود را آغاز كرد و دوازده وزير ديگر نيز به تدريج معرفي و مشغول كار شدند.دولتهاي خارجي، و در راس آنها آمريكا و شوروي در نخستين روزهاي استقرار دولت موقت، رژيم جديد ايران را به رسميت شناختند، و دولت موقت نيز سعي در حفظ روابط عادي و دوستانه با همه اين كشورها، از جمله آمريكا داشت كه در اين كار توفيق نيافت، و با

گروگانگيري كاركنان سفارت آمريكا در تهران، كه امام خميني آن را به عنوان «انقلاب دوم مورد تاييد قرار دادند، انقلاب ايران وارد مسير تازه اي شد. پي نوشت : 1- آخرين تلاشها در آخرين روزها...صفحات 158- 156.

2- صحيفه نور - جلد چهارم - صفحات 269.

3- آخرين تلاشها در آخرين روزها...صفحه 160.

4- صحيفه نور - جلد چهارم - صفحه 274.

5 - John Stempel

6 - Gary Sick - All Fall Down - P.176.

7- شوراي انقلاب و دولت موقت...صفحه 54.

منبع: صد روز آخر

عوامل و چگونگي فرار شاه

عوامل و چگونگي فرار شاه

با اوج گيري مبارزات انقلابي مردم ايران، و پس از آنكه تمامي سياستهاي محمدرضا پهلوي براي آرام كردن مردم خشمگين به شكست انجاميد، شاه شاپور بختيار كه از چهره هاي شناخته شده جبهه ملي بود، به نخست وزيري برگزيد، اما اين اقدام شاه هم فايده نداشت و كارنامه خاندان پهلوي چنان سياه بود كه مردم تنها به سرنگوني آن رضايت مي دادند. شاه كه سالها تحت حمايت اربابان آمريكايي خويش و با تكيه بر اريكه سلطنت، كشور را تحت سلطه گرفته و عرصه تركتازي و غارتگري هاي خود قرار داده بود، سرانجام فرار را بر قرار ترجيح داد و مجبور به ترك ايران شد. پادشاهي و سلطنت به عنوان موهبتي الهي و از طريق ارث تحت حمايت هاي امپراطوري انگليس به وي تفويض شده بود. وي طي سالهاي سلطنت خود، از هيچ گونه جنايتي دريغ نكرد و ضمن ترويج فساد و ايجاد رعب و وحشت، دلاور مردان بسياري را در زندان ها تحت شكنجه قرار داده و يا به شهادت رسانيد.

تبعيض و شكاف هاي طبقاتي به اوج رسيده بود و ديكتاتور با توسل به حربه هاي

گوناگون تلاش مي كرد تا ملت آگاه و شجاع ايران را در خوابي خرگوشي فرو برد.

مورخان معتقدند شكل گيري و گسترش نهضت اسلامي و هماهنگي قيام هاي مردمي به رهبري امام خميني(ره) و برگزاري مراسم چهلم هاي شهدا در شهرهاي مختلف و كشتار 17 شهريور و اعتصاب كاركنان شركت ملي نفت، كنترل امنيت كشور را از دست نيروهاي رژيم و حتي حكومت نظامي خارج نموده و موجب شد كه در زمان كوتاهي، پايه هاي اقتدار رژيم 2500 ساله شاهنشاهي سست شود. همين تحولات درنهايت منجر به فرار شاه در 26دي 1357 شد.

اعتصابات گسترده، مخالفت افكار عمومي با شاه، اقدامات امام خميني و پيروانش عليه رژيم، همگي باعث سردرگمي و آشفتگي شاه و دربار شده بود.

آمريكا در اين زمان، در جستجوي يك مكانيسم انتقالي و پيشدستي بر انقلاب بود تا عناصر معتدل سياسي علاقمند به آمريكا را جايگزين نيروهاي مذهبي كند.

آمريكا علناً در پشتيباني از شاه ترديد داشت و قصد حفظ وضع موجود بود، بي اعتمادي فزاينده شاه به دولت آمريكا و وابستگي وي به تصميمات آمريكايي ها در حد غير قابل وصف، موجب هراس او شده بود و او را به اين نتيجه رسانده بود كه حضور او در ايران عامل اصلي بي نظمي است. او مي خواست وانمود كند كه به طور موقت از كشور خود دور مي شود و به اميد اين بود تا بعد از خوب شدن اوضاع باز خواهد گشت.

ساواك (سازمان امنيت و اطلاعات كشور) همچون خفاشي خون آشام بر آسمان كشور غيور مردان سايه افكنده و در كمين جوانان و انديشمندان اين مرز و بوم نشسته بود و با تعقيب و دستگيري آنان، فرياد سرخشان را در گلو خفه

مي كرد.

با سانسور

مطبوعات، اعمال فشار بر اهل قلم، دربند كردن و تبعيد بزرگ مرداني چون "امام خميني" (ره)، "آيت الله مطهري" و "آيت الله طالقاني" و به خاك و خون كشيدن نوابها و صدها دانشجو و دانش آموز، و ديگر اقشار مسلمان و آزاديخواه، قيامي خودجوش و مردمي پايه ريزي و با رهبري شجاعانه و خردمندانه امام، انسجام و تداوم يافت.

قطع حمايت آمريكا، فشارها و نارضايتي و خشم روزافزون مردم، آتش انقلاب را روز بروز شعله ورتر ساخت تا بدانجا كه كاخ ظلم و ستم شاهنشاهي در معرض سوختن و سقوط واقع شد. شاه بسيار حسابگرانه و بر اساس مصلحت انديشي هاي اربابان آمريكايي و انگليسي خود، بدون خشونت و كشتار مردم و با تشكيل شوراي سلطنت و برقراري حكومت نظامي و نيز تكيه بر پشتيباني نيروهاي ارتش و ساواك، براي خروج از كشور مصمم شد.

وي با اميد به تكرار كودتاي ?? ?مرداد سال ????? و بازگشت مجدد به ايران توسط حاميان درباري اش، با ظاهري عوام فريبانه، به عنوان معالجه از كشور خارج شد و ايرانيان ستم كشيده و غيور و نيز ارواح پاك شهيدان را غرق در شادي و سرور كرد. طاغوت زمان بدون پاسخگويي به مردمي كه سالها مظلومانه شاهد چپاولگري ها و ستم كاري هاي وي در عرصه هاي مختلف اجتماعي، سياسي و اقتصادي بودند، بزدلانه از كشور گريخت.

محمدرضا برخلاف پدر خود، رضا شاه كه پس از ? ???سال حاكميت مستبدانه تحت حمايت انگليس از كشور خارج شد، بدون استعفا راهي سرزمين اربابان خود شد. همزمان با فرار شاه، مردم در سراسر ايران به خيابان ها آمدند و با پخش شيريني، اين رويداد مهم تاريخي را جشن گرفتند و ? ???دي ماه

?? ?نقطه عطف ديگري در تاريخ سراسر حماسه انقلاب سرخ و اسلامي ايران شد. علل اصلي نارضايتي ها از دستگاه پهلوي:

مسائل بسياري را در بروز احساس نارضايتي و عدم اطمينان مردم از دستگاه سلطنت مي توان برشمرد؛ نفرت و وحشت مردم از دستگاه، تضاد طبقاتي شديد، ناهمگوني در توسعه، ركود اقتصادي، عدم اعتماد عمومي به برنامه هاي شاه، خشونت رژيم عليه مخالفين، نااميدي مردم از برآورده نشدن اعتراضات، دوري و انزواي شاه از مردم و فساد خاندان سلطنتي از جمله اين امور هستند .

يكي از علامت ها ي منفي و احساس عدم امنيت، خروج ماهيانه يك ميليارد دلار از بخش خصوصي و اشخاص حقيقي به خارج از كشور بود، كه علامت بدي براي اقتصاد ايران به شمار مي رفت.

پيام حضرت امام خميني (ره) به ملت شريف ايران پس از فرار شاه معدوم:

بسم الله الرحمن الرحيم

خدمت عموم ملت شريف و شجاع ايران اعلي الله كلمتهم و فقهم الله تعالي: فرار محمد رضا پهلوي را كه طليعه پيروزي ملت و سرلوحه سعادت و دست يافتن به آزادي و استقلال است به شما ملت فداكار تبريك عرض مي كنم. شما ملت شجاع و ثابت قدم به ملتهاي جهان ثابت كرديد كه با فداكاري و استقامت، مي توان بر مشكلات هرچه باشد غلبه كرد و به مقصد هرچه دشوار باشد رسيد. گرچه اين ستمگر با دست آغشته به خون جوانان ما و جيب انباشته از ذخاير ملت، از دست ما گريخت ولي به خواست خداوند متعال بزودي به محاكمه كشيده خواهد شد و انتقام مستضعفين از او گرفته خواهد شد و لكن قطع دست ستمكار از ادامه ظلم به دست ستمديدگان فوري است. او رفت

و به هم پيمان خود اسرائيل دشمن سرسخت اسلام و مسلمين پيوست و جرايم و آشفتگيهايي را برجا گذاشت كه ترميم آن جز به تائيد خداوند متعال و همت همه طبقات ملت و فداكاري اقشار كاردان و روشنفكر ميسر نخواهد شد. اكنون در اين طلوع فجر سعادت و پيروزي توجه عموم را به مطالبي جلب مي كنم:

1- بر جوانان غيور در سراسر كشور لازم است براي حفظ نظم با آن دسته از قواي انتظامي كه اكنون به آغوش ملت باز گشته اند، با تمام نيرو همكاري كنند و با كمال قدرت و جديت نگذارند كه بدخواهان و منحرفين آشوب و ناامني ايجاد نمايند.

2- به تظاهرات و شعارهاي پرشور عليه رژيم سلطنتي و دولت غاصب ادامه دهند و اگر منحرفين و مخالفين اسلام بخواهند اخلالي به وجود آورند و نظم را به هم زنند از آنان جدا جلوگيري كنند. بايد ملت بداند كه هر انحرافي و هر شعاري كه مخالف مسير ملت است به دست عمال شاه منفور و عمال اجانب تحقق مي يابد. من از جميع اشخاص كه انحراف داشته اند و يا گرايش به بعضي مكتبهاي انحرافي داشته اند، تقاضا دارم كه به آغوش اسلام كه ضامن سعادت آنان است برگردند، كه ما آنان را برادرانه مي پذيريم. در اين موقع حساس كه كشور جنگ زده ما بيش از هر زماني به اتحاد و اتفاق احتياج دارد، بايد سعي شود كه از هر اختلالي احتراز شود.

3- دولت موقت براي تهيه مقدمات انتخابات مجلس موسسان بزودي معرفي مي شود و به كار مشغول خواهد شد. وزارتخانه ها موظفند كه آنان را پذيرفته و با آنان

صميمانه همكاري كنند. اينجانب به صلاح وزراي غير قانوني مي دانم كه بر كناري خود را اعلام كنند و خود را در مسير ملت قرار دهند.

4- به جميع نيروهاي انتظامي و زميني و هوايي و دريايي و صاحب منصبان و افسران و درجه داران ارتش و ژاندارمري و غيرآنان توصيه مي كنم كه دست از حمايت محمدرضا پهلوي كه مخلوع است و به كشور برنمي گردد و در خارج نيز با نفرت مردم مواجه است برادرند و به ملت بپيوندند، كه صلاح دنيا و دين آنان در آن است.

اينجانب از همه طبقات، خصوصاً حضرات علماي اعلام، در اين موقع حساس تشكر مي كنم و سلامت و سعادت همگان را از خداوند متعال خواستارم و وحدت كلمه را هميشه خصوصا تا برانداختن رژيم شاهنشاهي و استقرار حكومت جمهوري اسلامي اميدوارم.

والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته - روح الله الموسوي الخميني منابع : سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران

پايگاه خبري فرارو

پژوهشكده باقر العلوم

گرد آوري: حسن نجفي

منبع : راسخون

ريشه ها و دستاورد هاي قيام 15 خرداد ??

ريشه ها و دستاورد هاي قيام 15 خرداد ?? «... 15 خرداد را متن مردم با انگيزه اسلامي و با انگيزه عشق به روحانيت و با انگيزه عشق و ايمان به امام خودشان به وجود آوردند و ستون فقرات حادثه 15 خرداد علاقه به اسلام و امام بود و مردم بودند كه اين حركت را ميدان دادند و به وجود آوردند. پس آنچه در 15 خرداد به وجود آمد، عبارت بود از پيوند مستحكم ملت و امام آن هم به بركت اسلام...»

از سخنان حضرت آيت الله خامنه اي امام جمعه موقت تهران _ در خطبه هاي نماز جمعه 18 خرداد

1363.

در تاريخچه زندگي سراسر حماسه و مبارزه امام خميني عليه رژيم پهلوي و حاميان امريكايي و صهيونيستي آن، نهضت 15 خرداد 1342 يك نقطه عطف محسوب مي شود، به طوري كه انقلاب اسلامي ايران را تداوم نهضت 15 خرداد مي دانند. قيام 15 خرداد، مبارزه اي بود كه سه عنصر اسلام، امام خميني و مردم، پايه ها و عوامل اصلي تشكيل آن بودند.

مقاله زير به تشريح زمينه ها، جزئيات و نتايج قيام اسلامي 15 خرداد پرداخته است. ريشه هاي شكل گيري

انتخابات رياست جمهوري سال 1960 امريكا كه به روي كارآمدن دمكراتها به رهبري كندي منجر شد، با تغييراتي در سياست خارجي آن كشور همراه شد. كندي بر خلاف پيشينيانش معتقد به سياست انعطاف پذيرتر در رويارويي با بحرانها به ويژه كشورهاي جهان سوم بود. او معتقد به پيمانهاي اقتصادي به جاي نظامي فعال سازي قواي امنيتي و اطلاعاتي به جاي استفاده از ارتش و تقويت برنامه هاي فرهنگي از قبيل سپاه صلح، ترويج انتخابات كنترل شده و دمكراسي هاي هدايت شده و... بود.

روي كارآوردن دولتهاي غيرنظامي دست نشانده از جمله ابزارهاي دولت كندي براي رسيدن به اين هدف بود. در بعد اقتصادي نيز ايجاد طبقه متوسط، به راه انداختن صنايع وابسته و مونتاژ و گسترش اقتصاد مصرفي از برنامه هاي اصلي بود. لازمه رونق اقتصاد سرمايه داري داشتن بازار مصرف گسترده و قدرت خريد بيشتر مردم است و براي رسيدن به اهداف اقتصادي مي بايست ساختار سياسي _ اجتماعي مناسبي فراهم شود. در اين ميان در ايران كه شاه _ پس از كودتاي 28 مرداد _ خود را مديون امريكا مي دانست براي ادامه سلطنت عليرغم ميل باطني خود از سياست هاي جديد كندي راه گريزي نداشت

محصول اين

سياست روي كار آوردن دولت شريف امامي و طرح شعارهاي آزادي احزاب و فضاي باز سياسي و اصلاحات اداري بود. اما وي چندان مورد تاييد كندي نبود و هيأت حاكمه جديد امريكا بر روي علي اميني حساب ويژه اي باز كرده بود.

اميني در 17 ارديبهشت 1340 به نخست وزيري منصوب شد و شعار مبارزه با فساد و همچنين انحلال مجلس اولين ژست وي براي ايجاد اصلاحات مورد نظر امريكا بود. در اين راستا قانون موسوم به «اصلاحات ارضي در دي 1340 مورد حمايت مقامات امريكايي قرار گرفت و سپس براي تأمين هزينه اين «انقلاب كنسرسيوم نفت با اشاره امريكا توليد نفت را افزايش داد و ايران را به سومين صادركننده نفت جهان رساند.1

با اين حال اميني با توجه به تجارب دوران حكومت مصدق بر كنترل ارتش نيز اصرار داشت چيزي كه مخالف خواست شاه بود. اين اختلاف به تدريج عميق تر شد. در پي سفر فروردين 1341 شاه به امريكا و اطمينان دادن وي به كندي در مورد اجراي برنامه هاي مورد نظر واشنگتن باعث شد كندي با تغيير دولت در ايران به عنوان راه تضمين حكومت شاه موافقت نمايد. در نتيجه شاه در بازگشت دولت اميني را بركنار و در 28 تير 1341 اسدالله علم را جايگزين وي كرد. از اين رو دوران حكومت علم سرآغاز يكپارچگي در ساختار حكومت شاه و شروعي بر ديكتاتوري مطلق وي در كشور بود.

در 16 مهر 1341، اولين اقدام دولت علم در جهت اجراي سياست هاي جديد اعلام شد و لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي در هيأت دولت به تصويب رسيد. اين لايحه در غياب مجلس حكم قانون را داشت و

در واقع زمينه سازي براي لوايح و قوانين ديگر بود.

اين لايحه كه درآن به لزوم حذف اسلام از شرائط نمايندگي مجلس و لزوم سوگند به «كتاب آسماني به جاي قرآن و همچنين به ضرورت آزادي زنان در فعاليتهاي اجتماعي اشاره شده بود، مقدمه اي براي اسلام زدائي و محو ارزشهاي اسلامي در جامعه ايران بود. لايحه با مخالفت قاطع و سرنوشت ساز حضرت امام به همراه اعتراضات مكرر علماء، وعاظ و مراجع، ارسال نامه هاي سرگشاده به شاه و مقاومت مستمر در برابر توطئه «حذف اسلام» و تضعيف دين و روحانيت به شكست انجاميد و علم به ناچار در آذر 1341 طرح خود را پس گرفت

علم در مرحله بعد وعده تحقق «انقلاب سفيد» را داد و تصميم گرفت تا نقشه هاي امريكا را در قالب ديگري احيا كند. شاه در بهمن 1341 با سفر به قم تلاش كرد تا طرح «انقلاب سفيد» را براي مردم توجيه كند و اگر بتواند ميان علما و مراجع حوزه علميه راجع به نقشه هاي ضداسلامي خود تفرقه ايجاد نمايد. اما تحريم شاه توسط مردم و روحانيون و تعطيل شدن شهر قم خشم شاه را برانگيخت به طوري كه وي از روحانيت به عنوان «ارتجاع سياه ياد كرد. با اين همه رژيم شاه مبادرت به برگزاري يك رفراندوم صوري براي نشان دادن حمايت مردم از طرح «انقلاب سفيد» كرد.

امام در مراحل بعد با سخنراني ها و اقدامات خود از جمله با اعلام عزاي عمومي در نوروز 1342 و تحريم جشن هاي نوروزي، نقشه هاي ضداسلامي شاه و توطئه ايجاد اختلاف در حوزه علميه را خنثي كرد.

اين مقاومت و هشياري زمينه ساز فاجعه حمله به فيضيه در فروردين 1342

و يورش مأموران رژيم شاه به مجلس سوگواري شهادت امام جعفرصادق ع گرديد. در پي اين فاجعه كه در آن دهها تن شهيد و مجروح شدند، امام پيام مفصلي براي علما نوشتند كه در واقع از عوامل زمينه ساز قيام مردم در 15 خرداد 1342 و روند جديدي در مبارزه با رژيم بود2.

همچنين امام در چهلمين روز فاجعه فيضيه، پيامي خطاب به ملت صادر كردند. با صدور و انتشار پيام امام و حركت علما در نجف رژيم متوجه شد كه برنامه اجرا شده در فيضيه آثار منفي براي رژيم دربر داشته و بنابر اين نياز به حركت ديگري است. چون اقدامات انجام شده نتوانسته بود اهداف مورد نظر را تأمين كند، لازم بود عمليات در مقياس وسيعتر و با شدت بيشتري به مرحله اجرا درآيد. شاه در سخنراني 28 ارديبهشت 1342 تهديد كرد كه اگر اين گونه كارها متوقف نشود، دست به كشتار وسيعي خواهد زد و كليه علمايي كه به نحوي در راه اندازي اين حركت ها سهيم باشند، دستگير خواهند شد. او گفت

«اگر متأسفانه لازم باشد كه انقلاب بزرگ با خون يك عده بي گناه يعني مأموران دولت و يك عده بدبخت گمراه متأسفانه آغشته شود، اين كاري است كه چاره اي نيست و خواهد شد. 3

ماه محرم از راه مي رسيد و رژيم ترديد نداشت كه در اين ماه سخنگويان مذهبي پيرو امام از جنايتهاي دستگاه سلطنت سخن خواهند راند. ساواك براي پيشگيري از آنچه در وقوعش شكي نبود، جمعي از گويندگان مذهبي را احضار كرد و با تهديد و ارعاب به آنان يادآور شد كه در سخنان خود سه مطلب را رعايت كنند:

1_ بر

ضد شخص شاه مطلبي نگويند.

2_ از اسرائيل و آنچه مربوط به اسرائيل است مطلبي گفته نشود.

3_ نگويند اسلام و قرآن درخطر است و دستگاه را ضداسلامي نخوانند.

زماني كه امام از اين امر مطلع شدند، با صدور بيانيه اي خطاب به وعاظ و گويندگان ديني چنين هشدار دادند: «اين التزامات علاوه بر اين كه ارزش قانوني نداشته و مخالفت با آن هيچ اثري ندارد، التزام گيرندگان مجرم و قابل تعقيب هستند... سكوت در اين ايام تأييد دستگاه جبار و كمك به دشمنان اسلام است 4

با صدور اين بيانيه تحرك تازه اي در بين وعاظ و روحانيون پديد آمد تا در شهرها و روستاها، جنايتهاي رژيم را افشا كنند.

راهپيمايي هاي مذهبي و شعارهاي تند انقلابي عليه رژيم و در طرفداري از مواضع امام در تهران و شهرستانها هر روز گسترش مي يافت و اين موج به ويژه پس از سخنراني پرشور امام در روز عاشورا در فيضيه شتاب بيشتري به جريان جاري در قم تهران و ساير شهرستانها داد. چنانكه به رغم دستگيري روحانيون انقلابي و ايجاد محيط رعب و وحشت شب يازدهم محرم تظاهرات باشكوهي از طرف دانشجويان دانشگاه تهران برگزار شد.

همچنين روز يازدهم محرم در مسجد شاه (مسجد امام خميني نيز مجلس باشكوهي ترتيب يافت و شعارهايي چون «خميني تو فرزند حسيني در فضاي مسجد طنين افكند و تظاهركنندگان سپس به حركت درآمدند و با گذشتن از خيابان ناصرخسرو، وارد خيابان فردوسي شدند و در مقابل سفارت انگليس اجتماع كردند و سخنرانان به افشاگري عليه رژيم پرداختند. در اين شرايط و با همه گير شدن تدريجي مخالفت با حكومت شاه و برنامه هاي ضد اسلامي آن رژيم تنها چاره كار

را دستگيري امام دانست 15 خرداد

ساعت چهار صبح روز 12 محرم (15 خرداد 1342) نيروهاي امنيتي و انتظامي پس از محاصره منزل امام در قم و ورود به منزل از طريق ديوار، ايشان را دستگير و به تهران منتقل نمودند و در يكي از بازداشتگاه ها نگه داشته و پس از مدتي به پادگان عشرت آباد بردند. قبل از طلوع آفتاب خبر دستگيري امام در قم و سپس در ساير شهرها منتشر و موجب تشديد هيجان مردم گرديد. وضعيت فوق العاده اي بر قم تهران و ديگر شهرها حاكم گرديدو درگيري هاي گسترده به تدريج از ساعت ده صبح در تهران و قم آغاز شد و كشتار در خيابانهاي اطراف صحن مطهر حضرت معصومه س تا ساعت 5 بعد از ظهر ادامه يافت تعداد زيادي از مردم در روز پانزده و شانزده خرداد بازداشت و بعضي از آنها پس از مدتي مرخص و عده اي نيز به حبس هاي طولاني مدت محكوم شدند وحكومت نظامي اعلام شد. دستگيري، زندان، حصر و آزادي امام تا نيمه دوم فروردين 1343 ادامه يافت و طي اين 10 ماه ايران دستخوش رويدادهاي فراواني بود. رژيم با وجود امكانات تبليغاتي وسيع و به رغم مصرف ميليون ها تومان توسط سفارتخانه هاي خود در كشورهاي خارجي به منظور خريد صفحات جرايدو سانسور شديد مطبوعات داخلي نتوانست بر اراده مردم مسلمان ايران فايق آيد و دستگيري علما، روحانيون و ديگر قشرهاي ملت نتيجه اي نبخشيد.

رژيم كه گمان مي كرد با دستگيري امام و يارانش، سركوب خونين قيام 15 خرداد و دستگيري و تبعيد ياران امام به رويارويي خاتمه داده شد، به تدريج متوجه شد هيچ تغييري نه در مواضع امام صورت گرفته، نه

از محبوبيت ايشان كاسته شده و نه مردم صحنه را خالي كرده اند؛ به ويژه اين كه بار ديگر سخنراني هاي افشاگرانه امام كه اينك در جايگاه رهبري نهضت كاملاً مورد قبول عامه بودند، ادامه يافته بود. ويژگي هاي قيام 15 خرداد

نهضتي كه به رهبري امام خميني در مقام مرجعيت در 1341 از درون حوزه علميه قم آغاز شد، هرچند در پانزدهم خرداد 1342 به صورت بيرحمانه اي توسط رژيم سركوب شد، اما نابود نشد، بلكه بذري شد كه در خاك سرزمين افشانده گشت و پس از پانزده سال كه مردم مسلمان ايران با تحمل سختي ها و مرارتها آن را با اشك و خون آبياري كردند، سرانجام در بيست و دوم بهمن 1357 سر از خاك برآورد و سبز گشت و شكوفه كرد و ثمر داد.

رژيم شاه و حاميان امريكايي او گمان مي كردند مي توانند با اعمال خشونت و افزايش كنترلهاي پليسي و امنيتي نهضت پانزدهم خرداد را ريشه كن سازند و به فراموشي بسپارند. پس از پانزدهم خرداد رژيم در دادگاه هاي نظامي خود، گروهي از كساني را كه مانند ساير مردم مسلمان در مبارزه شركت داشتند به محاكمه كشيد و با اعدام دوتن از بارفروشان تهران به نام هاي «طيب حاج رضايي» و «حاج اسمعيل رضايي» كه از پيروان امام خميني بودند، اولاً كوشيد تا آنان را عامل اصلي حركت پانزده خرداد قلمداد كرده، و ذهن مردم را از عظمت و اهميت نهضت و رهبري آن منحرف سازد و ثانياً با نشان دادن آشكار و وسيع واقعة اعدام آنان به توده مردم قدرت نمايي كرده و مردم را بترساند. اما نهضت اسلامي امام(ره) كه از فرهنگ الهي چهارده قرن اسلام تغذيه

مي شد و بر تجربه لااقل يكصدساله ملت ايران از مبارزه مستقيم با استبداد و استعمار استوار بود خاموش نشد و با نفوذ در عمق جامعه و گسترش در سراسر ايران سرانجام دوباره شعله ور گرديد و موجب انفجاري عظيم گشت كه به عمر دوهزار و پانصدساله نظام شاهنشاهي در ايران خاتمه داد. براي آشنايي بيشتر با تحولي كه در فاصلة سالهاي 42 تا 57 در ايران روي داد، لازم است به ويژگي هاي قيام پانزده خرداد كه به انقلاب اسلامي ايران منتهي شد اشاره كنيم

الف اسلامي شدن مبارزه: پانزده خرداد سرآغاز جنبشي در ميان مردم ايران شد كه صد در صد اسلامي بود. اسلامي بودن اين جنبش به صورت كاملاً مشخص در شخصيت رهبر آن كه مرجع تقليد و فقيه و زعيم حوزه علميه قم بود جلوه گر شده بود. با رهبري امام خميني افسانه جدايي دين از سياست كه دهها سال توسط رژيم و دشمنان اسلام تبليغ شده بود، عملاً باطل شد و مردم مسلمان ايران در مبارزه اي قدم نهادند كه ادامه آن براي آنها مانند نماز و روزه شرعاً واجب بود. ايدئولوژي و مكتب اين مبارزه اسلام بود و اصول و مباني و انگيزه هاي آن از قرآن و سنت پيامبر و معصومين به دست آمده بود.

ب اخلاص و قاطعيت در رهبري: رهبري امام خميني يكي از ويژگي هاي مهم نهضت اسلامي ايران بود. رهبري امام اگرچه براي هميشه به جدايي دين از سياست خاتمه داد، اما انگيزة آن هيچ گونه شباهتي با انگيزه هاي سياستمداران حرفه اي دنيا نداشت بلكه قيامي الهي بود كه از سر اخلاص و براي انجام وظيفه و تكليف شرعي صورت گرفته بود و

به قصد قربت به پروردگار آغاز شده بود. امام در طول اين نهضت بارها فرموده اند كه ما همانند رسول خدا(ص و ساير انبياي الهي موظف به اداي تكليف هستيم آنچه براي ما در درجه اول اهميت قرار دارد، همين اداي تكليف است نه پيروزي در حقيقت پيروزي واقعي ما در اين است كه توانسته باشيم به وظيفه ديني خود عمل كنيم اين اخلاص به نوبة خود در رهبري امام خميني قاطعيتي پديد آورد كه از عوامل مهم پيروزي نهضت بوده است از آنجا كه امام مبارزه را يك تكليف شرعي مي دانند در راه آن هرگز سازش ومماشاتي نشان نداده اند، همچنان كه سازش در انجام عبادات معني ندارد.

ج مردمي شدن مبارزه: نهضت پانزده خرداد نهضتي كاملاً مردمي بود. اين نهضت به هيچ قشر خاصي تعلق نداشت بلكه همه قشرها از شهري و روستايي و بازاري و دانشگاهي و زن و مرد و پير و جوان در آن شركت داشتند. آنچه همه اقشار را به ميدان مبارزه كشاند و آنها را به هم پيوند داده بود، اسلام بود. مردمي بودن نهضت نتيجه عمومي بودن و ريشه دار بودن مكتب آن بود. رابطه رهبري و توده هاي مردم از طريق روحانيون برقرار مي شد كه همه جا بودند و در عمق زندگي توده هاي مردم با آنان حشر و نشر داشتند. پايگاه اصلي برقراري اين ارتباط نيز مساجد، مجالس ديني و ساير اماكن مذهبي از قبيل زيارتگاه ها و حسينيه ها بود.

د: مخالف با اصل سلطنت: خصوصيت مهم ديگر نهضت پانزده خرداد اين بود كه برخلاف عموم حركتها و مبارزه هاي قبل هدف اصلي را نشانه گرفته بود و شاه را مقصر اصلي مي دانست پيش

از اين نهضت سياستمداران و مبارزان سياسي يا جرأت مخالفت با اصل رژيم سلطنتي را نداشتند و يا اصولاً به براندازي آن معتقد نبودند و يا احياناً با مطرح كردن شعار «شاه بايد سلطنت كند نه حكومت به وجود شاه مشروعيت مي دادند. آنان درصدد بودند تا با انتقاد از دولت و با قوانين انتظامي آزادي هايي كسب كنند و روزنامه و نشريه اي داشته باشند و بتوانند نمايندگاني به مجلس بفرستند. آنان مي خواستند با بودن ريشه با شاخه مبارزه كنند. اما ويژگي حركتي كه به رهبري امام خميني آغاز شد اين بود كه حرف دل مردم را كه شاه و دربار را عامل فسادهاي داخلي و خيانتهاي بيگانگان مي دانستند، شعار خود قرار داده بود و تيشه بر ريشه رژيم پوسيده وكهن و فاسد سلطنتي مي زد.

ه_: بيگانه ستيزي: ويژگي چهارم نهضت اسلامي پانزده خرداد اين بود كه هيچ نوع گرايشي نه در مكتب و نه در عمل به بيگانه نداشت اين نهضت به دليل اسلامي بودنش از بطن مردم جوشيده بود. از آنجا كه در انديشه اسلامي نهضت انحرافي از صراط مستقيم الهي وجود نداشت، در خط مشي سياسي و مبارزاتي آن نيز انحرافي به سوي شرق و غرب در كار نبود. امام خميني از همان آغاز امريكا، انگليس و شوروي را عامل بيچارگي مردم ايران معرفي كردند و مبارزه با بيگانگان را آغاز نمودند. مردم ايران عاليترين جلوه استقلال سياسي را كه ناشي از استقلال مكتبي بود در نهضت امام خميني مشاهده مي كردند.

و: حضور روحانيت در صحنه مبارزات: خصوصيت ديگر اين نهضت حضور بسياري از روحانيون در صحنه مبارزه بود. اين ويژگي نتيجه مستقيم اسلامي بودن

مبارزه بود كه در درجه اول در شخصيت رهبري نهضت جلوه گر شده بود و به همين دليل بسياري از روحانيون را به صحنه مبارزه آورده بود. حضور اين روحانيون در نهضت سبب گستردگي و فراگيري نهضت بود، زيرا آنان با همه قشرهاي مردم ارتباط داشتند و در سراسر كشور، از شهرهاي بزرگ تا بسياري از روستاهاي دورافتاده در كنار مردم زندگي مي كردند و به دليل اخلاق اسلامي و تقواي خود نزد مردم مورد احترام و اعتماد بودند. روحانيون به اين ترتيب در برقراري ارتباط ميان تودة مردم و رهبري نهضت تأثير بزرگي داشتند. تأثيرات سياسي و اجتماعي قيام 15 خرداد

نهضت اسلامي پانزده خرداد در جامعه ايران آثار عميقي به جاي گذاشت و در حقيقت سرنوشت سياسي و اجتماعي آينده ايران را ترسيم كرد. پنج تأثير مهم اين نهضت به شرح زير است:

1_ محو شدن جاذبه گروه هاي سياسي: پس از پانزده خرداد، بازار فعاليتهاي سياسي و غيراسلامي و مخصوصاً جريان چپ و ملي گرايي از رونق افتاد. امام خميني در مبارزه آخرين كلام راكه همانا سرنگوني رژيم بود، آشكارا اعلام كرده بود، بنابر اين همه گروه هاي سياسي كه به كمتر از اين حد قانع بودند جاذبه سياسي خود را از دست دادند. كمونيسم نيز كه مي رفت تا با گذشت ده سال از حوادث 28 مرداد و قبل از آن دوباره در ايران نفسي تازه كند با قيام امام خميني با مانع پرقدرتي مواجه شد كه نيروي آن برخاسته از ملت مسلمان بود و برخلاف كمونيستها به هيچ نيروي خارجي تكيه نداشت

2_ تكامل مبارزات سياسي و رشد تودة مردم: نهضت پانزده خرداد موجب تكامل مبارزه سياسي

مردم شد و رشد و بينش آنان رادر تشخيص هدف اصلي مبارزه افزايش داد. در اثر همين تكامل بود كه پس از پانزده خرداد شعار براندازي رژيم شعار كليه گروه هايي شد كه قصد مبارزه سياسي داشتند و اگر گروهي پيدا مي شد كه مي خواست درچارچوب قانون اساسي و از طريق آزادي هاي سياسي مبارزه كند در نظر ملت محافظه كار و سازشكار تلقي مي شد. شعار براندازي رژيم پس از پانزده خرداد هدف كليه حركتهايي شد كه مي خواستند براي خود پايگاهي مردمي پيدا كنند.

3_ مذهب مكتب و اسلام به عنوان يك سيستم حكومتي: پيش از پانزده خرداد مذهب درميان بسياري از دانشجويان و تحصيلكرده ها و روشنفكران به عنوان مكتبي كه اساس و راهنماي مبارزه محسوب مي شد، مورد توجه نبود. تبليغات چند ده ساله استعمار به دست رضاخان و فرزند او و تبليغات كمونيست ها كه مذهب را افيون ملتها مي دانستند از يك سو و كوتاهي بعضي از روحانيون از سوي ديگر، در ذهن جوانان تصوير غلطي از اسلام به وجود آورده بود. آنان اسلام را مكتبي جامع كه بتواند همه نيازهاي فردي و اجتماعي انسان را برآورده سازد، نمي دانستند و حداكثر تصور مي كردند دين مجموعه اي از آداب و عبادتهاي فردي است كه ارتباطي با مسايل اجتماعي و حوادث جديد روزگار ندارد. وقتي با قيام پانزده خرداد عاليترين مقام مذهبي اسلامي _ مرجع تقليد _ عاليترين هدف يعني براندازي رژيم و تأسيس حكومت اسلامي را وجهه همت خود قرار داد و عملاً با تحمل زندان و تبعيد، قدم در ميدان مبارزه نهاد، تبليغات ديرينه استعمارگران وكمونيست ها باطل شد و مذهب مانند آتشي كه در زير خاكستر خرافات و اتهامات پنهان

مانده باشد، شعله ور گرديد و توجه بسياري از جوانان دبيرستاني و دانشگاهي و بسياري از نويسندگان و روشنفكران را به خود جلب كرد. وحدت مقدس روحاني و دانشگاهي و فيضيه و دانشگاه كه از آرمانهاي اصلي انقلاب اسلامي و از اصول اجتماعي مبارزه امام خميني است، در حقيقت با قيام پانزده خرداد پايه گذاري شد.

4_ برملا شدن چهره منافقانه شاه: با نهضت پانزده خرداد پرده رياكاري از چهره شاه و حكومت او برافتاد و شاه ناچار شد ماهيت ضدديني و ضداسلامي خود را آشكار كند و همين امر يكي از عوامل مهم آگاهي مردم و يكي ازموجبات سقوط وي شد. پيش از پانزده خرداد، از آنجا كه تضاد ميان اسلام و سلطنت به صراحت اعلام نشده بود شاه و ايادي او مي توانستند در فرصتهاي مناسب خود را طرفدار اسلام و مرجعيت و روحانيت وانمود كنند و با تظاهر به مذهبي بودن براي خود در ميان توده مردم مسلمان كم و بيش پايگاهي دست و پا كنند. اما پس از پانزده خرداد براي رژيم شاه دو راه بيش باقي نمانده بود؛ يا قبول شكست در برابر نهضت اسلامي و يا مبارزه صريح با اسلام و روحانيت و مرجعيت و شاه ناچار براي نجات خود راه دوم را انتخاب كرد. هرچند كه اين راه با آنكه در ابتدا براي او پيروزي هاي زودگذري فراهم آورد، ولي وي رابه صورت قطعي در سراشيب سقوط قرار داد زيرا ماهيت منافقانه وي را برملا ساخت و دشمني وي را با اسلام علني كرد.

5_ افزايش رشد سياسي در روحانيت و حوزه هاي علميه و مردم: با قيام امام خميني روحانيون به سرعت و

به مراتب بيش از گذشته وارد صحنه مسايل سياسي _ اجتماعي شدند و با مسايل مبارزاتي و اجتماعي آشنا گشتند. قبل از آن به دلايل گوناگون مسايل سياسي و اجتماعي براي بسياري از طلاب و روحانيون حوزه ها، اولويت نداشت اما وقتي امام با آن سابقه طولاني علم و تقوي و ايمان و تسلط بر معارف اسلامي و فقاهت با استناد به قرآن و سنت، چهره سياسي _ اجتماعي اسلام را معرفي كرد، انديشه و عمل وي همچون چراغي فرا راه حوزه هاي علميه و روحانيوني كه بسياري از آنها از شاگردان خود ايشان بودند قرار گرفت و اين روحانيون به نوبه خود رشد سياسي خود را در ارتباط وسيعي كه بامردم داشتند در مراسم و فضاهاي مذهبي به توده مردم مسلمان انتقال دادند و از اين طريق حساسيت و آگاهي سياسي هم در حوزه هاي علميه و هم در ميان توده مردم مسلمان اندك اندك افزايش يافت و تكامل پيدا كرد. پي نوشت:

1_ قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك جلد اول صفحه 16

2_ صحيفه نور _ جلد اول

3_ سيدحميد روحاني نهضت امام خميني تهران مركز اسناد انقلاب اسلامي 1372، ص 426.

4_ كوثر، مجموعه سخنراني هاي حضرت امام خميني جلد اول تهران مؤسسه تنظيم و نشر آثا امام خميني 1371، ص 84. * براي اطلاعات بيشتر دربارة قيام پانزده خرداد رجوع كنيد به:

1_ خاطرات 15 خرداد؛ به كوشش علي باقري؛ 4 جلد، از انتشارات دفتر ادبيات انقلاب اسلامي.

2_ قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك؛ 6 جلد؛ از انتشارات مركز بررسي اسنادتاريخي .

3_ نهضت امام خميني؛ جلد اول؛ سيد حميد روحاني.

قيام 15 خرداد به روايت اسناد

قيام 15 خرداد به روايت اسناد

نويسنده: محمدرضا تمري

چكيده: امام خميني در عصر عاشورا سخنراني شديدالحن خود را ايراد نمود و در آن دستگاه حاكمه و رژيم صهيونيستي را زير سؤال برد و آنها را به به نحوي غارت كننده و مفتخور قلمداد نمود و اعمال و رفتار شاه را ناشي از وابستگي وي دانست.به دنبال سخنراني شديد و تند امام عليه شاه و اسرائيل در جمع هزاران نفر در مدرسه فيضيه، بامداد 15 خرداد و نيروهاي رژيم شاه به منزل ايشان در قم حمله بردند و بعد از دستگيري ، ايشان را به تهران منتقل نمودند. همزمان با دستگيري امام علماي ويژي از شهرهاي مختلف همچون آيت الله بهاءالدين محلاتي و آيت الله حسن قمي دستگير شدند.در پي بازداشت امام در قم و تهران و ساير شهرها درگيري و تظاهرات برپا شد و رژيم با شقاوت هر چه تمام به سركوب مردم پرداخت و مبارزه مردم در روزهاي بعد ادامه داشت و قيام 15 خرداد با شدت سركوب شد. مقدمه:

شكل گيري نهضت امام خميني حاصل تلاش هاي نظري و عملي است كه در پي آن نظام اسلامي جايگزين رژيم وابسته پهلوي شد.قيام 15 خرداد را نمي توان يك حادثه و اتفاق تصور نمود ، بلكه بايد ريشه آن را در جريان هاي قبل از سال 1342 مورد بررسي قرار داد.

از سال 1332 كه آمريكا با كودتاي 28 مرداد ماه در صحنه سياسي ايران صاحب نفوذ شده بود تصور نمي كردند كه ظرف 10 سال با جرياني مواجه شود كه رژيم وابسته به آنان را در سراشيبي سقوط قرار دهد و منافع آنان را به خطر اندازد، در واقع نهضت امام مسير خود را با مخالفت با

اجراي سياست هاي جديد آمريكايي در ايران آغاز نمود. و با پيروزي انقلاب اسلامي به سيطره سياسي، نظامي _ اقتصادي _ آنان خاتمه داد. نگاهي كوتاه به جريان دستگيري امام:

ماه محرم از راه رسيد و رژيم ترسيد و ترديد نداشت كه در اين ماه سخنرانان مذهبي كه طرفدار امام خميني هستند از جنايات دستگاه حاكمه و سلطنت سخن خواهند راند، لذا براي پيشگيري _ از آنچه كه در وقوعش شكي نداشتند _ جمعي از سخنرانان و وعاظ مذهبي را احضار و با تهديد و ارعاب به آنان اعلام كرد كه سه مطلب را رعايت كنند:

الف: بر ضد شخص اول مملكت مطلبي نگوييد

ب: از اسرائيل و آنچه مربوط به اسرائيل است حرفي نزنيد

ج: اينقدر نگوييد اسلام در خطر است(1).

امام بعد از اطلاع از اين امر، اقدام به صدور بيانيه اي نمودند كه در آن خطاب به وعاظ و گويندگان ديني چنين هشدار دادند كه اين التزامات ارزش قانوني ندارد و مخالفت با آن هيچ اثري ندارد و در ضمن التزام گيرندگان مجرم و قابل تعقيب هستند .... سكوت در اي ايام، تأييد دستگاه جبار و كمك به دشمنان اسلام است. (2)

امام خميني در عصر عاشورا سخنراني پر نور و شديدالحن خود را ايراد نمود و در آن دستگاه حاكمه و رژيم صهيونيستي را زير سؤال برد و آنها را به به نحوي غارت كننده و مفتخور قلمداد مي كنند ، و اعمال و رفتار شاه را ناشي از عدم تفكر و وابستگي وي مي دانست و در مورد درخواست هاي رژيم چنين مي گويند: «اگر به اين سه تا امر كار نداشته باشيم، ديگر چه بگوييم، ما هر چه گرفتاري داريم از

سه تاست ...»(3).

به دنبال سخنراني شديد و تند امام عليه شاه و اسرائيل در جمع هزاران نفر در مدرسه فيضيه، بامداد 15 خرداد و نيروهاي رژيم شاه به منزل ايشان در قم حمله بردند و بعد از دستگيري ، ايشان را به تهران منتقل نمودند. همزمان با دستگيري امام علماي ويژي از شهرهاي مختلف همچون آيت الله بهاءالدين محلاتي و آيت الله حسن قمي دستگير شدند، (4) در پي بازداشت امام در قم و تهران و ساير شهرها درگيري و تظاهرات برپا شد و رژيم با شقاوت هر چه تمام به سركوب مردم پرداخت و مبارزه مردم در روزهاي بعد ادامه داشت و قيام 15 خرداد با شدت سركوب شد.(5) روايت دستگاه هاي اطلاعاتي و امنيتي از قيام 15 خرداد:

چهار روز قبل از شكل گيري قيام 15 خرداد 1342 ساواك در خصوص شايعات راجع به تصميم طرفداران روحانيون و مخالفين دولت به برگزاري تظاهرات در تهران در روز عاشورا چنين اعلام مي كند: «بطوري كه شايع است طرفداران روحانيت و مخالفين دولت در نظر دارند روز عاشورا ... وقايع 30 تير را به وجود آورند.(6)

ساواك جهت جلوگيري از قيام مساجد و كليه بازارها را _ كه اين محل ما محل اجراي مراسم هاي عزاداري هستند و دسته هاي سينه زني و سوگواري راه مي اندازند _ تحت كنترل و مراقبت شديد قرار داد.(7) به طوري كه در گزارشي از حركت عده اي از عزاداران تظاهرات كننده كه از كوچه آبشار به سمت شمال تهران در حركت هستند چنين آمده است:

«هم اكنون دسته اي در قسمت شامل باار كفاش ها هستند و نوحه زير را مي خوانند، قم كشته كربلا ... فيضيه مثل قتل گاه است .... مولايم خميني ،

صاحب الاعصر .

جمعيت آنان حدود 5000 نفر اعلام مي دارد و پلاكاردي به همراه خود حركت مي دهند كه بر روي آن نوشته شده اگر دين داري آزاده باشيد». (8)

پليس تهران به واحدهاي زير امر كلانتري هاي مربوطه اعلام مي دارد كه از ساعت 20 روز 13/3/42 ... كلانتري ها مخصوصا كلانتري هايي كه برنامه بيشتري داشته اند و با ابوالجمعي خود وعده اينكه از كلانتري ها كمك گرفته اند تا پايان برنامه عزاداري و مراسم سوگواري در مساجد و تكايا مراقبت لازمه را با توجه به دستورات صادره معمول در تمام مدت با هوشياري كامل مراقب حفظ انتظامات و بخش مربوطه خود باشند» (9)

سازمان اطلاعات و امنيت كشور در خصوص حركت دسته عزاداران مسجد ابوالفتح به طرف دانشگاه تهران و سردادن شعار در حمايت امام خميني و شايعه حركت عده اي از تظاهرات كنندگان به سمت بازار و كاخ گلستان چنين گزارش مي دهد : «از اين ساعت دسته عزاداري مسجد جامع ابوالفتح كه عده آنان به 5000 بالغ گرديده به چهار راه كالج (ميدان فردوسي) رسيده و هدف آنان عزيمت به طرف دانشگاه تهران است و شعارهاي آنان ، شعارهايي است كه قبلا به عرض رسيده است. (10)

در گزارشي ديگر تظاهرات كنندگان كه از مسجد ابوالفتح به طرف سرچشمه حركت نموده ... به ميدان بهارستان رسيده و به علت ازدياد جمعيت وبسته شدن راه وضع عبور و مرور را مختل كرده و با شعارهايي عابرين را دعوت به پيوستن به خود مي كنند. (11)

ساواك در گزارش هايي از سخنراني يك فرد ناشناس كه در جلوي دانشگاه تهران كه عملكرد عاملان اسرائيل را در ايران محكوم نموده و نيز حمله به فيضيه و حركت تظاهرات كنندگان و تصميم آنان

مبني بر ورود به كاخ سلطنتي اعلام مي دارد : «سخنراني جلوي دانشگاهتهرا ندرباره عمال اسرائيل در ايران و ابراز تنفر از موضوع مدرسه فيضيه و حمايت از آيت آلله خميني بوده است، دسته ديگر جلوي دانشگاه تهران مدرسه فيضيه و حمايت از آيت آلله خميني بوده است، دسته ديگر جلوي دانشگاهتهران بود بعد از نوحه ×واني از طرف باغ شاه ، چهار راه پهلوي .... به طرف كاخ آمدند و قصد ورود به كاخ داشتند ...(12)

در جريان قيام 15 خرداد رژيم حتي به دانش آموزان و محصلين كم سن و سال رحم نكرد و اقدام به بازداشت و زنداني كردن آنان مي نمود (13)

مردم در روز 14 خرداد 1342 به مبارزه خود ادامه دادند به طوري كه گزارشي جريان واقعه را اينچنين بازگو مي كند: «ساعت 11 روز 14/3/1342 اطلاع دادند كه عده اي به وزارت صنايع و معادن حمله كردند (14)...»

در جريان مبارزه مردم پيرو دستور شماره 9، تمام واحدهاي زير امر پليس كماكان تا اطلاع ثانوي در حال آماده باش بودند.(15) .

خبر واقعه 15 خرداد به سرعت به شهرهاي ديگر ايران سرايت نمود و به طوري كه در جريان مسافرت به تهران و بازگشت آنان به شهر خود جريان و ماجراي 15 خرداد را به شهر خود انتقال مي دادند به طوري كه بر اساس گزارش ساواك نهاوند زد و خورد بين مأمورين و مردم تهران، سخن روز مردم شده است. و مسافراني كه از تهران مراجعت مي كنند اظهار مي دارند كه اكثر بازارها تعطيل است و از اعلاميه هايي كه در تهران منتشر شده به همراه خود به شهرهاي خود مي آورند. (16)

در گزارش مختلف ساواك اشاراتي به درگيري بين پليس و مردم

شد كه در اين درگيري ها مردم به وسيله چوب و سنگ به مبارزه مي پردازد و حضور دانشجويان نيز مشهود است و شعار تظاهرات كنندگان يا مرگ يا خميني است. (17)

ساواك شهرهاي ديگر نيز از جريان قيام 15 خرداد در شهر خود گزارش مي دهند به نحوي مي توان گفت بسياري از شهرهاي ايران متأثر از قيام 15 خرداد بوده اند. و آماده حركت به سمت تهران شدند به عنوان مثال: در گزارشي كه از كاشان رسيده اعلام داشته كه: «طبق اطلاع واصله از كاشان ساعت 10:45 روز 15 خرداد جاري جمعيت قصد حمله به شهرباني داشته اند و يك ژاندارم از طرف جمعيت تير خورده و مأمورين به جمعيت مسلح به چوب و سنگ حمله و دو نفر مجروح شده اند. (18)

و در جريان مبارزه بين انقلابيون و پليس بسياري از اتومبيل هاي پليس از بين رفتند . (19)

سرانجام فرمانداري نظامي تهران در خصوص ممنوعيت عبور و مرور در شهر از ساعت 22 تا 5 بامداد ، ممنوعيت تشكيل اجتماعات ، ... اعلاميه 7 ماده اي به شرح ذيل اعلام نمود :

چون به موجب تصويب نامه هيأت وزيران به منظور حفظ آرامش و امنيت عمومي اهالي محترم پايتخت و حومه و جلوگيري از اعمال سوء و اخلالگري عناصر مفسده جو مقرر است حكومت نظامي تهران و حومه برقرار مي گردد و متن تصويب نامه دولت از راديو به استحضار رسيده است ... انتظار دارد كه در حفظ نظم و آرامش با مأمورين انتظامي درجه همكاري فرمايند :

1- از اين تاريخ تا صدور اعلاميه ثانوي از ساعت 22 تا 5 صبح عبور و مرور در شهر و حومه مطلقا ممنوع است چنانكه

به دستور توقف مأمورين انتظامي توجه ننمايند ، به سوي آنان تيراندازي خواهد شد .

2- اجتماعات به كلي قدغن است و افراد و اشخاص حق توقف و اجتماع در معابر ندارند و با اولين اخطار مأمورين انتظامي بايد فورا متفرق شوند .

3- افرادي كه شغل و كار آنان ايجاب مي كند هنگام شب از خانه خارج شوند از قبيل اطباء ، داروسازان و غيره بايد اجازه مخصوص از فرمانداري تحصيل نمايند . ُ

4- اشخاصي كه عملا بر ضد دولت مشروطه و امنيت آسايش عمومي اقدام و خيانت آنها مدلل شده باشد محكوم به قتل خواهند شد .

5- اشخاصي كه سوء ظن مخالفت با دولت مشروطه و امنيت و انتظام عمومي در حق آنان بشود قوه مجريه حق توقف آنان را خواهد داشت و پس از توقف به استنطاق آنان شروع خواهد شد .

6- مأموريني كه تأمين شهر به عهده آنان واگذار است در صورت سوء ظن حق دخول به منازل و اجراي تحقيقات را خواهند داشت و در صورت مخالفت و مقاومت جبرا مي توانند داخل شوند .....

7- اجتماعات انجمن ها در مدت حكومت نظامي بايد به كلي موقوف و متروك گردد. (20)

در جريان قيام 15 خرداد 1342 جمعيت كثيري از مردم شهيد شدند و رژيم با خشونت به سركوب تظاهرات كنندگان پرداخت و آمار دقيقي از تعداد مقتولين را اعلام نكرده است و در يكي از گزارش ها فهرستي از 186 نفر از شهداء اين جريان را اعلام كرده است (21) ، حال آنكه كه اگر تمام گزارش موجود بود – آن وقت مي توانستيم بيشتر به جنايات و كشتار رژيم در جريان قيام

15 خرداد پي ببريم . رژيم پهلوي آنقدر احساس ترس و هراس شده بود كه تا 50 روز بعد از قيام بر اساس تصويب هيأت وزيران در تهران و حومه حكومت نظام اعلام نمود. نتيجه :

از مظالم اسناد فوق نكات زير قابل توجه است

1- وقايع عاشوراي سال 42 همانند وقايع 30 تير به رهبري آيت الله كاشاني را در ذهن رژيم تداعي مي نمود به طوري كه در سندي به صراحت به آن اشاره نموده اند .

2- مسجد به عنوان پايگاهي جهت سازماندهي مبارزه عليه رژيم.

3- مبارزه با نفوذ عمال اسرائيل .

4- مردمي بودن و حضور فعال اقشار مختلف آنان در اين قيام .

5- اسلامي بودن قيام .

6- عدم وابستگي قيام 15 خرداد به حزب و گروه خاص .

7- ارتباط نزديك بين روحانيت و مردم ، حمايت مردم از روحانيت در جريان قيام به طوري كه در شعارهاي آنان اين مسأله نمايان است .

8- عدم اتكاي قيام كنندگان به بيگانگان .

9- قيام 15 خرداد تنها مختص به قم و تهران نبود بلكه به شهرهاي ديگر نيز سرايت نمود و به نحوي فراگير بود .

10- وسايل دفاع انقلابيون بيشتر چوب و سنگ و در مقابل رژيم مجهز به توپ و تانك و سلاح هاي گرم بود .

11- كنترل و مراقبت هاي شديد امنيتي و سركوب و كشتار مردم بي گناه

12- ترس و وحشت رژيم و اعلام حكومت نظامي از طرف هيأت و دولت تا 50 روز پس از قيام . پي نوشت ها:

1_ قيام پانزده خرداد به روايت اسناد ، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات ، تهران ، 1378 ، ص 24

2_ همان ، صص 24 و

25

3_ صحيفه نور ، جلد اول ، صص 2246-245

4_ روحبخش ، حريم ، نقش بازار در قيام 15 خرداد ، مركز اسناد انقلاب اسلامي ، تهران 1381 ، ص 46

5_قيام پانزده خرداد به روايت اسناد ، پيشين ، ص 25

6_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، شماره بازيابي 118 ، ص 233

7_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، شماره بازيابي 118 ، ص 91

8_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، شماره بازيابي 118، صص 103 و 95

9_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، شماره بازيابي 290 ، ص 93

10_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، شماره بازيابي 118 ، ص 147 ( تاريخ گزارش 13/3/42 مي باشد)

11_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، شماره بازيابي 118 ، ص 100 (تاريخ گزارش 13/3/42 مي باشد)

12_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، شماره بازيابي 118 ، ص 134

13_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، شماره بازيابي 112 ، ص 8

14_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، شماره بازيابي 290 ، ص 103

15_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، شماره بازيابي 390، ص 106

16_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، شماره بازيابي 114 ، ص 208

17_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، شماره بازيابي 291 ، صص 138 ، 142 ، 134 ، 133 ، 126

18_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، شماره بازيابي 116 ص 44

19_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، شماره بازيابي 291 ، ص 134

20_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، شماره بازيابي 291 ، ص 72

21_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، شماره بازيابي 291 ، ص 102-93

نقش مسجد سيد عزيزالله در قيام 15 خرداد 42

نقش مسجد سيد عزيزالله در قيام 15

خرداد 42 نويسنده: نيلوفر كسري

مسجد سيد عزيزالله واقع در بازار چهارسوق جنب بازار بزرگ تهران از بناهاي تاريخي عصر قاجاري است كه توسط سيد عزيزالله در زمان فتحعلي شاه قاجار بنا شد. معماري اين مسجد از اعصار گذشته نشات گرفته و داراي كاشي كاريهاي زيبا، چهار ايوان و گنبد دو پوششي است كه با سردر مسجد، جلوخانه، هشتي، صحن و شبستان كامل مي گردد. مكان سوق الجيشي اين مسجد و نزديكي آن به بازار بزرگ از همان ابتدا موجب اهميت آن شد، چرا كه در تهران قديم رسم بر اين بود كه داروغه شهر كه حافظ و نگهبان شهر بود در محلي به نام چهارسوق اقامت مي كرد و به نظارت امور شهري مي پرداخت. داروغگان از ساعت 8 بعدازظهر در ميدان ارگ كه نزديك بازار چهارسوق قرار داشت به نواختن طبل مي پرداختند و كسبه بازار با شنيدن صداي طبل مي دانستند كه يك ساعت بعد مي بايست بازار را تخليه كنند و سر ساعت 9 محل را تحويل داروغگان دهند. بازار چهارسوق علاوه بر موقعيت استراتژيك محافظت از بازار، از كاخ شاه و نواحي اطراف آن نيز محافظت مي نمود. بدين ترتيب مسجد سيد عزيزالله در قطب سياسي و اقتصادي شهر تهران قرار داشت و همواره در فعاليت هاي سياسي مربوط به بازار فعال بود. اين فعاليت ها از زمان كودتاي 28 مرداد 1332 و استقرار حكومت ديكتاتوري در ايران افزايش يافت، چرا كه كودتاي 28 مرداد 1332 علاوه بر آنكه به مثابه سركوب نيروهاي ملي به رهبري دكتر مصدق بود، سركوب نيروهاي مذهبي به رهبري آيت الله كاشاني هم بود. فضاي بازي كه پس از شهريور 1320 پديد آمده بود مردم مسلمان و مبارز

را به دور يكديگر جمع كرده بود و بار ديگر رهبران مذهبي هسته هاي مبارزاتي تشكيل داده بودند كه مكان اين هسته ها در مساجد قرار داشت. كودتاي 28 مرداد 1332 و ايجاد دستگاه مخوف ساواك به دستور امريكاييان بار ديگر فضاي كشور را سنگين نمود وبه تدريج هسته ها و گروههاي مبارزاتي را پراكنده ساخت، اما محرم و ياد حسين (ع) اين گروهها را جمع مي نمود و مساجد را به محل تجمع مبارزان و تبادل افكار و آراء هيئتهاي مذهبي مبدل مي ساخت. اين هسته هاي مذهبي در ابتدا تنها جهت آشنايي جوانان با مسائل مذهبي تشكيل شده بود اما به تدريج با حضور علما به هسته هاي مبارزاتي بر ضد رژيم پهلوي مبدل شد.

در اين بين مساجد سيد عزيزالله، شيخ علي، امين الدوله، شاه، ارك و آذربايجاني ها اهميت ويژه اي داشتند و مركز ارتباط روحانيان و بازاريان بودند. نقطة عطف مبارزات اين هيئتهاي مذهبي با روي كار آمدن اسدالله علم و اجراي طرح انجمنهاي ايالتي و ولايتي آغاز شد و به مبارزه علني علما، بازاريان، مردم با رژيم پهلوي مبدل گشت. به دنبال سخنراني امام خميني در خرداد 1342، در مسجد سيد عزيزالله مراسم دعا و نيايش برگزار شد و در پي آن علماي وقت آيت الله خوانساري، بهبهاني و تنكابني در اين مسجد متحصن شدند.

در پي اين اقدام، مساجد ديگر نيز وارد عمل شدند و مبارزات مردمي در كشور افزايش يافت و سخنراني هايي در مساجد فوق به تاسي از آيت الله خميني توسط آيت الله خوانساري، حجت الاسلام فلسفي و حجت الاسلام تنكابني برگزار شد. به طوري كه عمال رژيم پهلوي در خرداد 1342 مسجد سيد عزيزالله را تعطيل كردند، اما شدت مبارزات

مردمي به حدي بود كه اسدالله علم، نخست وزير وقت ناچار به لغو تصويبنامه انجمن هاي ايالتي و ولايتي گشت.

مسجد سيد عزيزالله همچنان جايگاه خود را در مبارزه بر ضد رژيم پهلوي حفظ نمود و در سالهاي 1346 الي 1350 همچنان محل موعظه حجت الاسلام فلسفي و از مراكز تجمع مبارزان و مجاهدان اسلامي بود.

لايحه مصونيت مستشاران نظامي آمريكا در ايران (كاپيتولاسيون)

لايحه مصونيت مستشاران نظامي آمريكا در ايران (كاپيتولاسيون) چكيده:

به دنبال افشاگري امام خميني اقدام ننگيني كه رژيم در صدد مخفي نگه داشتن آن بود،آشكار شد و موجي از انتقاد را عليه رژيم به راه انداخت شاه به منصور دستور داد تا به توجيه لايحه بپردازد و آن را عملي عادي و بي اهميت جلوه بدهد. منصور مصلحت را درآن ديد تا به مجلس سنا بيايد. وي روز نهم آبان به مجلس آمد و به دروغ گويي پرداخت وي در اين سخنراني مدعي شد كه مصونيت نيروهاي نظامي در بسياري از كشورهاقانوني است وي با گفتن يك دروغ بسيار بزرگ و آشكار گفت در اين لايحه «حتي مصونيت مدني براي مستشاران آمريكايي در خدمت ارتش ايران اعطا نشده » وي دردروغ بزرگ ديگري مدعي شد:«اين امتياز فقط به رئيس و اعضاي هيئت مستشاري داده شده و شامل خانواده و كارمندان غيرفني هيئت مستشاري نخواهد بود. او با يك دروغ ديگر گفت اين لايحه فقط يك مصونيت ناقص يعني مصونيت در حين انجام وظيفه است دروغ هاي منصور نگراني مقامات آمريكا را برانگيخت مشاور سياسي سفارت آمريكا، روز 11 آبان خواستار يك ملاقات فوري با منصور شد. در اين ملاقات هر سه دروغ فوق الذكر به منصور تذكر داده شد. منصور با كمال تعجب «تمامي آنچه را كه گفته بود، پس گرفت و چند دروغ نيز

به مشاور سياسي سفارت گفت .. كاپيتولاسيون

كاپيتولاسيون عبارت است از واگذاري حق قضاوت و مجازات اتباع بيگانه به يك دولت بيگانه كاپيتولاسيون نوعي سلطه ي كشور بيگانه بر كشور ميزبان است زيرا حق قضاوت و مجازات كه بخشي از حق حاكميت يك كشور است به دولتي بيگانه واگذار مي شود. رژيم كاپيتولاسيون در ايران طبق معاهده ي «تركمان چاي در سال 1208 ش به ايران تحميل شد. طبق فصل هفتم و هشتم اين معاهده رسيدگي به دعاوي حقوقي و جزايي اتباع روسيه به سفير يا قنسول روس واگذار شد و در صورتي كه اتباع روس از يك ايراني شكايتي را در دادگاه هاي ايران طرح مي كردند، قضاوت محاكمه وصدور حكم بايد در حضور مترجم سفارت يا قنسول گري صورت مي گرفت

پس از آن بسياري از كشورهاي بيگانه طبق قرارداد «كاملة الوداد» از مزايايي كه دولت ايران به روسيه واگذار كرده بود، از كاپيتولاسيون برخوردار شدند.

پس از سرنگوني دولت تزار و تشكيل اتحاد جماهير شوروي طبق معاهده اي كه رژيم جديد انقلابي شوروي در 14 دسامبر 1921 (1300 ش با ايران منعقد كرد،كليه ي «معاهدات و مقاولات قراردادهايي را كه دولت تزاري روسيه با ايران منعقد نموده و حقوِ ملت ايران را تضييع مي نمود ملغي و از درجه ي اعتبار ساقط شده اعلام نمود.با اين قرارداد رژيم كاپيتولاسيون در ايران به طور قانوني لغو شد و دولت ايران هفت سال بعد لغو كاپيتولاسيون را رسماً اعلام كرد. آمريكا و اعزام مستشاران نظامي

دو عامل بزرگ موجب ورود خيل مستشاران نظامي به ايران شد. عامل اول بحران مشروعيتي بود كه شاه همواره از ابتداي به قدرت رسيدن آن را احساس مي كرد. وي براي جبران عدم مشروعيت در صدد ايجاد ارتشي قدرت مند و وابسته به شخص خود بود. از همان

آغاز سلطنت «توجه كامل خويش رامعطوف به ارتش كرده بود. وي در گفتگوهايش با بولارد )سفير انگليس در ايران اغلب از نياز به تجديد سازمان سريع ارتش براي حفظ امنيت كشور» سخن مي گفت

عامل ديگر، رقابت سياسي آمريكا با ساير قدرت ها_ خصوصاً پس از شروع جنگ سرد_ بود كه موجب شد تا با خواست شاه مستشاري آمريكايي در ارتش ايران باسرعت توسعه يابد.

هم زمان با ورود هيئت مستشاري اقتصادي ميلسپو، يك هيئت مستشاري نظامي آمريكايي براي اصلاح سازمان ارتش و ژاندارمري وارد ايران شد. مستشاران ارتش به رياست ژنرال والتر ريدلي و مستشاران ژاندارمري به رياست سرهنگ نورمن شوارتسكف در مهر 1321 وارد تهران شدند.

دولت قوام در مهر 1326 موافقت نامه اي را با طرف آمريكايي به امضا رساند كه استخدام مستشاران نظامي را در انحصار دولت آمريكا قرار مي داد. اين توافق نامه به شدت مورد اعتراض دولت روسيه قرار گرفت دولت حكيمي اين موافقت نامه را سال بعد تمديد نمود و بر نفوذ آمريكاييان در نيروهاي نظام افزود. بعد از آن گروه مستشاري نظامي بزرگي به نام (Armish) به ايران آمدند كه تا پيروزي انقلاب اسلامي درنيروهاي سه گانه ي ارتش مشغول بودند.

به دنبال تشديد جنگ سرد، آمريكاييان در صدد كمك بيشتري به رژيم شاه برآمدندتا به عنوان پايگاهي در مقابل نفوذ كمونيسم مانع توسعه ي شوروي شوند؛ از اين جهت ثبات رژيم شاه براي آمريكاييان در اولويت قرار گرفت جان وايلي سفير ايالات متحده ي آمريكا در ايران (29 _ 1327) به وزارت امور خارجه ي آمريكا نوشت «ايران نيازمند ارتشي است كه بتواند نظم داخلي را در كشور برقرار نگاه دارد، ارتشي كه هرگونه شورشي را از هر كجا و از هر كس كه انجام گرفته و يا تشويق شده باشد سركوب نمايد.» به دنبال اين

سياست دفتر اصل 4 ترومن در ايران تأسيس شد و به تقويت وسازماندهي ارتش پرداخت

در زمان آيزنهاور بخشي از استراتژي دولت وي تقويت نيروهاي ضدشوروي بود؛لذا به آموزش و تجهيز نيروهاي شبه نظامي ايران مبادرت ورزيد. مستشاران آمريكايي به آموزش ژاندارمري براي حفظ نظم در مناطق روستايي و آموزش شهرباني و اطلاعات براي حفظ امنيت شهرها پرداختند. اين سه سازمان تقويت شدند تا به عنوان ابزارسركوب شاه مسئول ثبات ايران باشند.

دولت آمريكا پس از كودتاي 28 مرداد به آمريكايي كردن ايران سرعت بخشيد. دراين راستا ايران را وادار كرد تا در پيمان سنتو عضو شود. پس از آن آمريكا «يك دانشكده ي افسري مطابق الگوي وست پوينت ايجاد كرد... درجه داران تكنسين مكانيك هاي هواپيمايي متخصص هاي بيسيم و خدمه ي مدرن ترين سلاح ها، همه به آمريكا اعزام مي شدند.»

به علاوه آمريكاييان در راستاي سياست محدودسازي نفوذ شوروي بين سال هاي 1326 تا 1330 مجموعاً 175 ميليون دلار به ارتش ايران كمك نظامي كردند. هدف آمريكاييان اين بود كه ارتش 150 هزار نفره ي ايران را به يك ارتش 500 هزار نفره افزايش دهند تا قابليت شركت در پيمان نظامي سنتو را داشته باشد.

آمريكايي شدن سيستم نظامي ايران نياز ارتش را به مستشاران نظامي روز به روزافزايش مي داد.

بعد از آيزنهاور، كندي نيز همان استراتژي مهار نفوذ را با روش هايي نوين و با شدت بيشتر ادامه داد. طرح اتحاد براي پيشرفت كندي حاوي دو اقدام براي جلوگيري از نفوذكمونيسم در كشورهاي جهان سوم بود: اصلاحات و در صورت ناموفق بودن آن سركوبي سركوبي نيازمند تأسيس يك نيروي نظامي ضد شورش بود. «براي آمريكاي لاتين و نيز ساير كشورهاي جهان سوم وسيله ي دولت كندي براي سركوبي كمونيست ها،نيروي نظامي نويني به نام نيروي ضدشورش بود. اين نيرو

كه هم رديف كلاه سبزهاي آمريكا بود، در ايران كلاه قرمزها ناميده شد.» براي آموزش و تربيت كلاه قرمزها تعدادزيادي از درجه داران ارتش آمريكا به ايران آمدند. گسترش روزافزون مستشاران آمريكايي آن هم در حد گروهبان منجر به افزايش جرم و جنايت نيروهاي آمريكايي درايران شد. لايحه مصونيت مستشاران نظامي آمريكا:

با بدرفتاري نيروهاي آمريكايي نسبت به نظاميان و مردم ايران روز به روز تنفر مردم به اين مهمانان جسور و بي فرهنگ افزوده مي شد. طبق يكي از اسناد پرونده ي مستشاري روز 21/5/43 يك سرهنگ دوم «بلندبلند فرياد مي كرد كه از شر اين مستشاران خلاص مي شويم و اين مملكت از خر تو خري خارج مي شود.» طبق همين گزارش يك روز بعد در كلانتري 3 قلهك «رئيس كلانتري باپليس تهران تماس گرفت و با ناراحتي جواب داد: خدا كند هر چه زودتر، مستشاران ازاين مملكت بروند، من كه نمي توانم براي هر گروهبان آمريكايي يك نفر پليس بگمارم »

بارها نظاميان آمريكا هنگام رانندگي به علت مست بودن مرتكب قتل مي شدند ودادگستري آنها را احضار و محاكمه مي كرد. نظاميان بي فرهنگ آمريكايي بي نزاكتي را به جايي رساندند كه در يك مورد، يك گروهبان به نام تانكرسلي بعد از تصادف كردن يك كارگر ايراني قصد فرار داشت كه با ممانعت پليس ايران مواجه مي شود. اين عضو هيئت مستشاري آمريكايي با كمال وقاحت از اتومبيل خود پياده و به «افسر پليس ايراني حمله ور شده او را مضروب ساخته »

مجموعه اعمال و رفتار ناشايست اعضاي مستشاري آمريكا موجب عكس العمل پليس سربازان و دادگستري ايران مي گرديد و اين در حالي بود كه دولت مستكبر آمريكادولت ايران را تحت فشار قرار داد تا لايحه مصونيت مستشاران آمريكايي را به تصويب برساند.

سفارت آمريكا طي يادداشتي در 19 مارس 1962 (اسفند 1340) درخواست

كرد تاهيئت مستشاري نظامي آمريكا از امتيازات و مصونيت هاي مربوط به كارمندان سياسي پيش بيني شده در قرارداد وين برخوردار شوند. پس از مكاتباتي كه بين مقامات رژيم وسفارت آمريكا به عمل آمد، دولت علم در 13 مهر 1342 تصويب نمود كه پس ازتصويب قرارداد بين المللي وين از طرف مجلس شوراي ملي و سنا، رئيس و اعضاي هيئت مستشاري نظامي آمريكا در ايران از مزاياي كارمندان اداري و فني قرارداد وين بهره مند گردند. اين لايحه در 25 ديماه 1342 به مجلس سنا فرستاده شد و مجلس سناآن را در سوم مرداد 1343 به تصويب رساند و مصوبه را به مجلس شوراي ملي ارسال نمود.

روز 21 مهر 1343 نخست وزير و معاون وزارت امور خارجه در مجلس حاضر شدند و نايب رئيس مجلس كه در غياب رئيس مجلس را اداره مي كرد، اعلام نمود: «دو لايحه در دستور مذاكرات مجلس است يكي مربوط به قرارداد وين و يكي مربوط به شمول مستشاران نظامي آمريكا به مقررات قرارداد وين دولت تقاضا كرده كه اين دو لايحه امروز مقدم بر ساير لوايح در دستور مجلس قرار بگيرد.» ماده واحده ي اول به اين شرح در مجلس قرائت شد:

«قرارداد وين درباره ي روابط سياسي كه در تاريخ هيجدهم آوريل 1961 مطابق با 29 فروردين 1340 در شهر وين به امضاي نمايندگان مختار دولت شاهنشاهي رسيده و مشتمل بر 53 ماده و دو پروتكل مي باشد، تصويب و به دولت اجازه داده مي شود اسناد تصويب آن را مبادله نمايد.»

پس از صحبت تني چند از نمايندگان مجلس كه معلوم بود اصلاً نمي دانند قرارداد وين چيست رأي گيري به عمل آمد و اكثر نمايندگان برخاستند. نايب رئيس مجلس تصويب اين ماده واحده را اعلام كرد و بلافاصله لايحه ي بعدي

توسط نايب رئيس قرائت شد:

«ماده واحده با توجه به لايحه ي شماره 18/2291/2157 دولت و ضمائم آن كه در تاريخ 25/11/42 به مجلس سنا تقديم شده به دولت اجازه داده مي شودكه رئيس و اعضاي هيئت هاي مستشاري نظامي ايالات متحده را در ايران كه به موجب موافقت نامه هاي مربوطه در استخدام دولت شاهنشاهي مي باشند ازمصونيت ها و معافيت هايي كه شامل كارمندان اداري فني موصوف در بند (و)ماده ي اول قرارداد وين كه در تاريخ هيجدهم آوريل 1961 مطابق با 29فروردين ماه 1340 به امضا رسيده است برخوردار نمايد.»

پس از صحبت چند نفر موافق و مخالف حسنعلي منصور نخست وزير به دفاع ازلايحه پرداخت و گفت اين لايحه مخالف قانون اساسي نيست

«در حقيقت فلسفه و روح قانون اساسي سعادت ملت است كه راه و روش صحيح انقلاب شاه و مردم بهترين وسيله مجري چنين وسيله و انقلابي است كه در مملكت به وجود آمده يعني در حقيقت بزرگترين احترامي است كه به قانون اساسي گذاشته شده »

منصور احتياج ارتش ايران را به مستشاران نظامي به دليل استفاده از تكنيك آمريكايي ضروري اعلام كرد و گفت

«اين امتيازي است كه دولت و مجلس اين عده را كه ضروري تشخيص مي دهد،در جزء كادر سياسي كشورهاي متبوعه ي آنها محسوب مي كند.»

پس از منصور، ميرفندرسكي معاون وزير آموزش خارجه به دفاع از لايحه پرداخت وسپس رأي گيري مخفي آغاز شد. از 136 نفر حاضر 74 نفر رأي موافق و 61 نفر رأي مخالف دادند و بدين ترتيب اين لايحه به تصويب مجلس شوراي ملي نيز رسيد.

رژيم از ترس مخالفان و اطلاعاتي كه از موضع امام خميني داشت از انتشار مصوبه جلوگيري كرد و اين قانون در جرايد و راديو انتشار نيافت

با تصويب اين ماده

واحده مطابق قرارداد وين كليه مأموريني كه مطابق بند (و)ماده اول «به امور اداري و فني مأموريت اشتغال داشتند» از ماليات و عوارض معاف شدند و از مصونيت قضايي برخوردار شدند و مطابق بند 1 از ماده ي 37 علاوه برمأمورين «بستگان مأمور» نيز كه اهل خانه ي او هستند از مزاياي معافيت هاي مالياتي ومصونيت هاي قضايي مندرج در ماده 29 تا 36 برخوردار شدند. مهم تر اين كه خدمه ي خارجي مأمورين آمريكايي مطابق بند 3 ماده 37 نيز مشمول مصونيت هاي قضايي ومالياتي شدند.

جالب اينجاست كه از مجموع مذاكرات مجلس بدست مي آيد نه نخست وزير و نه نمايندگان موافق و نه مخالف هيچ كس قرارداد وين را مطالعه نكرده بود و نمي دانست محتواي آن چيست

يكي از مخالفين لايحه مهندس ناصر بهبودي _ فرزند سليمان بهبودي بود كه بامراجع و امام خميني در قم ملاقات كرد. وقتي مخالفت او «به عرض شاهنشاه رسيد،موجب ناراحتي خاطر همايوني شده و امر فرمودند پدرش سليمان بهبودي معاون وزارت دربار را فوراً بازنشسته كنند.» سخنراني تاريخي امام خميني

تصويب لايحه چنان زشت بود كه حتي جلوگيري ازانتشار آن مانع انتشار زبان به زبان آن نگرديد. به گزارش ساواك «بعضي از اشخاص ناراحت و ماجراجو به وسيله تلفن به منازل بعضي از شخصيت هاي سياسي كشورتلفن كرده و مي گويند با تصويب اين قانون حيثيت ايراني از بين رفته و كشور ايران به آمريكايي ها فروخته شده »

همه مخالفين نقض استقلال حاكميت ايران مي دانستند تنها مردي كه مي تواند درمقابل اين خود فروختگي رژيم و قانوني كردن سلطه آمريكا مقاومت كند، امام خميني است لذا از راه هاي مختلف موضوع را به اطلاع امام رساندند. عبدالحسين طباطبايي نماينده ي كازرون از خارج كردن گروهبان هاي آمريكايي از قانون مصونيت حمايت كردولي اين

پيشنهاد رأي نياورد. طباطبايي به خاطر ارتباطي كه با حجت الاسلام پيشواي كازروني داشت تصويب اين لايحه را از طريق وي به اطلاع امام رساند.

آيت الله پسنديده نيز وقتي از طرح لايحه در مجلس مطلع شد، نامه اي به امام نوشت كه لايحه ي كاپيتولاسيون به صورت محرمانه در مجلس مطرح است و مي خواهند آن راتصويب كنند. امام پاسخ دادند: متن لايحه را براي من بفرستيد تا از متن آن مطلع شوم نمي گذارم لايحه محرمانه بماند.

حضرت امام براي اطلاع دقيق از لايحه چند نفر را مأمور كردند تا جزييات موضوع رابدست آورند. يكي از اين افراد آقاي هاشمي رفسنجاني بود. آقاي رفسنجاني متن لايحه و اسناد مربوطه را از طريق سيدجعفر بهبهاني تهيه كرد و خدمت حضرت امام آورد.آقاي حاج شيخ فضل الله محلاتي نيز از طريق يكي از كارمندان مجلس متن مذاكرات مجلس پيرامون لايحه را تهيه و خدمت حضرت امام برد.

پس از اينكه حضرت امام از موضوع كاملاً آگاهي يافتند، مراجع قم را براي يك گردهمايي فرا خواندند. در جلسه ي مشورتي قرار شد تا مراجع در روز تولد حضرت زهرا، سلام الله عليها، كه مطابق با چهارم آبان بود، عليه لايحه ي كاپيتولاسيون سخنراني كنند. به علاوه حضرت امام نمايندگاني به شهرستان ها فرستاد تا علماي بلاد را ازموضوع آگاه كنند تا يك موضع سرتاسري عليه لايحه اتخاذ گردد.

رژيم كه از تصميم امام آگاهي پيدا مي كرد، فردي را نزد امام فرستاد تا وي را ازموضع گيري عليه آمريكا باز دارد. امام به او وقت ملاقات نداد، ولي با حاج آقا مصطفي صحبت كرد و گفت «پدر شما درباره ي شاه حرف هاي زيادي زده است اگر بخواهدعليه آمريكا حرفي بزند، كشورمان در معرض خطر قرار مي گيرد. شما كه وارد هستيد بااو صحبت كنيد

تا به جوش و خروش نيايد.»

چند روز قبل از بيستم جمادي الثاني (4 آبان به مردم تهران و شهرستان ها اطلاع دادند كه براي شنيدن سخنان امام خميني و ساير مراجع به قم بيايند. با فرا رسيدن روزموعود مردم دسته دسته با در دست داشتن ضبط صوت به قم آمدند.

صبح روز چهارم آبان مردم در بيت امام خميني اجتماع كردند. اتاِهاي بيت حياط كوچه هاي اطراف باغ قلعه (باغ نزديك منزل امام مملو از جمعيت بود. بلندگوهاي متعددي در منزل كوچه ها و باغ نصب شده بود. جمعيت بي صبرانه منتظر آمدن امام به ميان جمع بود، وقتي ايشان با حالت گرفته و شكسته از اندروني بيرون آمدند، صداي گريه ي مردم بلند شد.

ساعت 5/8 صبح را نشان مي داد كه امام خميني با چهره اي غمگين پشت ميكرفون قرار گرفتند. امام خميني سخن خود را با كلمه ي استرجاع (انا للّه و انا اليه راجعون آغازكردند. اين كلام در فرهنگ اسلامي هنگام مصيبت هاي بزرگ بر زبان جاري مي شود.امام با اين جمله مي خواستند بفهمانند كه لايحه مصيبت بزرگي است آن گاه امام از غصه و غم هاي خود در اين جريان سخن به ميان آوردند كه حضار را به شدت تحت تأثير قرارداد و صداي ناله و شيون جمعيت به آسمان بلند شد. سپس به توضيح چگونگي تصويب و ماهيت لايحه پرداختند و آن را موجب خوار شدن ملت ايران دانستند. حضرت امام درقسمتي از صحبت هاي خود به تحليل اين موضوع پرداختند كه رژيم از اين جهت درصدد تضعيف روحانيت بود تا بيگانگان را بر اين كشور مسلط كند. حضرت امام درفراز ديگري از سخنانشان به ارتش علما، شهرهاي مذهبي و اصناف اعلام خطر كردندكه مي خواهند مردم ايران را اسير و ذليل بيگانگان كنند.

امام خميني در اين سخنراني بااستناد به ولايت شرعيه ي خود فرمودند: نمايندگان مجلس نماينده ي مردم نيستند و اگرهم بودند «من عزلشان كردم » حضرت امام با اشاره به مخالفت بعضي از نمايندگان با اين لايحه از اينكه فقط مخالفت كرده اند و مجلس را به هم نزده اند انتقاد فرمودند. زيباترين بخش حماسي اين سخنراني اين جمله بود: «آمريكا از انگليس بدتر؛ انگليس از آمريكابدتر؛ شوروي از هر دو بدتر؛ همه از هم بدتر؛ همه از هم پليدتر. اما امروز سرو كار ما بااين خبيث هاست با آمريكاست رئيس جمهور آمريكا بداند، بداند اين معنا را كه منفورترين افراد دنياست پيش ملت ما.» ظاهراً اين جمله در پاسخ فرستاده ي رژيم بودكه از امام خواسته بود تا عليه آمريكا صحبت نكند. ما با توجه به اهميت اين سخنراني عين آن را نقل مي كنيم

بسم الله الرحمن الرحيم انا للّه و انا اليه راجعون من تأثرات قلبي خودم را نمي توانم اظهار كنم قلب من در فشار است اين چند روزي كه مسائل اخير ايران را شنيده ام خوابم كم شده است (گريه ي حضار) ناراحت هستم (گريه ي حضار) قلبم در فشار است (گريه ي حضار) با تأثرات قلبي روزشماري مي كنم كه چه وقت مرگ پيش بيايد.(گريه ي شديد حضار) ايران ديگر عيد ندارد. (گريه ي حضار) عيد ايران را عزاكرده اند. (گريه ي حضار) عزا كردند و چراغاني كردند. (گريه ي حضار) عزا كردندو دسته جمعي رقصيدند. (گريه ي حضار) ما را فروختند، استقلال ما را فروختند،و باز هم چراغاني كردند؛ پايكوبي كردند. اگر من به جاي اينها بودم اين چراغاني ها را منع مي كردم مي گفتم بيرِ سياه بالاي سر بازارها بزنند؛ (گريه ي حضار) بالاي سر خانه ها بزنند؛ چادر سياه بالا ببرند. عزت ما پايكوب شد.عظمت ايران از بين رفت عظمت

ارتش ايران را پايكوب كردند.

قانون در مجلس بردند. در آن قانون اولاً ما را ملحق كردند به پيمان وين و ثانياًالحاِ كردند به پيمان وين مستشاران نظامي تمام مستشاران نظامي آمريكا باخانواده هايشان با كارمندهاي فنيشان با كارمندان اداريشان با خدمه شان با هركس كه بستگي به آنها دارد. اينها از هر جنايتي كه در ايران بكنند مصون هستند!اگر يك خادم آمريكايي اگر يك آشپز آمريكايي مرجع تقليد شما را در وسط بازار ترور كند، زير پا منكوب كند، پليس ايران حق ندارد جلوي او را بگيرد!دادگاه هاي ايران حق ندارند محاكمه كنند، بازپرسي كنند، بايد برود آمريكا! آنجادر آمريكا ارباب ها تكليف را معين كنند!

دولت سابق اين تصويب را كرده بود و به كسي نگفت دولت حاضر اين تصويب نامه را در چند روز پيش از اين برد به مجلس و در چند وقت پيش از اين به «سنا» بردند و با يك قيام و قعود مطلب را تمام كردند و باز نفسشان در نيامد.

در اين چند روز اين تصويب نامه را بردند به مجلس «شورا» و در آنجاصحبت هايي كردند؛ مخالفت هايي شد. بعضي از وكلاي آنجا هم مخالفت هايي كردند؛ صحبت هايي كردند، لكن مطلب را گذراندند؛ با كمال وقاحت گذراندند!دولت با كمال وقاحت از اين امر ننگين طرفداري كرد! ملت ايران را از سگ هاي آمريكا پست تر كردند. اگر چنانچه كسي سگ آمريكايي را زير بگيرد، بازخواست از او مي كنند لكن اگر شاه ايران يك سگ آمريكايي را زير بگيرد، بازخواست مي كنند و اگر چنانچه يك آشپز آمريكايي شاه ايران را زير بگيرد، مرجع ايران رازير بگيرد، بزرگترين مقام را زير بگيرد، هيچ كس حق تعرض ندارد! چرا؟ براي اينكه مي خواستند وام بگيرند از آمريكا! آمريكا گفت اين كار بايد

بشود _ لابداين جور است _ بعد از سه چهار روز، يك وام دويست مليون دويست مليون دلاري تقاضا كردند. دولت تصويب كرد دويست مليون دلار در عرض پنج سال به دولت ايران بدهند و در عرض ده سال سيصد مليون بگيرند! مي فهميد يعني چه دويست مليون دلار، هر دلاري 8 تومان در عرض پنج سال وام بدهند به دولت ايران براي نظام و در عرض ده سال سيصد مليون آن طور كه حساب كردند، سيصد مليون دلار از ايران بگيرد؛ يعني صد مليون دلار، يعني هشتصدمليون تومان از ايران در ازاي اين وام نفع بگيرند! مع ذلك ايران خودش رافروخت براي اين دلارها! ايران استقلال ما را فروخت ما را جزء دولت مستعمره حساب كرد؛ ملت مسلم ايران را پست تر از وحشي ها در دنيا معرفي كرد. در ازاي وام دويست مليون كه سيصد مليون دلار پس بدهند! ما با اين مصيبت چه بكنيم روحانيون با اين مطالب چه بكنند؟ به كجا پناه ببرند؟ عرض خودشان رابه چه مملكتي برسانند؟

ساير ممالك خيال مي كنند كه ملت ايران است اين ملت ايران است كه اين قدرخودش را پست كرده است نمي دانند اين دولت ايران است اين مجلس ايران است اين مجلسي است كه ارتباط به ملت ندارد. اين مجلس مجلس سرنيزه است اين مجلس چه ارتباطي به ملت ايران دارد. ملت ايران به اينها رأي ندادند.علماي طراز اول مراجع بسياريشان تحريم كردند انتخابات را. ملت تبعيت كرداز اينها، رأي نداد؛ لكن زور سرنيزه اينها را آورد بر اين كرسي نشاند.

در يكي از كتاب هاي تاريخي كه امسال به طبع رسيده است به بچه هاي ما تعليم مي شود اين است كه بعد از اينكه يك مسائل دروغي را نوشته است آخرش نوشته است كه معلوم

شد كه قطع نفوذ روحانيت قطع نفوذ روحانيون در رفاه حال اين ملت مفيد است رفاه حال ملت به اين است كه روحانيون را از بين ببرند! همين طور است اگر نفوذ روحانيون باشد، نمي گذارد اين ملت اسيرانگليس يك وقت باشد؛ اسير آمريكا يك وقت باشد. اگر نفوذ روحانيين باشد،نمي گذارد كه اسراييل قبضه كند اقتصاد ايران را! نمي گذارد كه كالاهاي اسراييل درايران بدون گمرك فروخته بشود! اگر نفوذ روحانيين باشد، نمي گذارد كه اينها سرخود يك همچو قرضه ي بزرگي را به گردن ملت بگذارند. اگر نفوذ روحانيون باشد، نمي گذارد اين هرج و مرجي كه در بيت المال هست بشود. اگر نفوذروحانيين باشد، نمي گذارد كه هر دولتي هر كاري مي خواهد انجام بدهد، ولوصددرصد بر ضد ملت باشد. اگر نفوذ روحانيين باشد، نمي گذارد كه مجلس به اين صورت مبتذل درآيد. اگر نفوذ روحانيين باشد، نمي گذارد كه مجلس با سرنيزه درست بشود تا اين فضاحت از آن پيدا بشود. اگر نفوذ روحانيين باشدنمي گذارد كه دختر و پسر با هم در آغوش هم كشتي بگيرند. چنان چه در شيرازشده است اگر نفوذ روحانيون باشد، نمي گذارد كه دخترهاي معصوم مردم زيردست جوان ها در مدارس باشند. اگر نفوذ روحانيون باشد، نمي گذارد كه زن ها رادر مدرسه ي مردها ببرند، مردها را در مدرسه ي زن ها ببرند و فساد راه بيندازند.اگر نفوذ روحانيون باشد توي دهن اين دولت مي زنند! توي دهن اين مجلس مي زنند و وكلا را از مجلس بيرون مي كنند. اگر نفوذ روحانيون باشد، تحميل نمي تواند بشود )كه يك عده از وكلا بر سرنوشت يك مملكتي حكومت كنند.اگر نفوذ روحانيون باشد، نمي گذارند يك دست نشانده ي آمريكايي اين غلط ها رابكند؛ بيرونش مي كنند از ايران نفوذ روحاني مضر به حال ملت است ! نخير،مضر به حال شماست

مضر به حال شما خائن هاست نه مضر به حالت ملت شما ديديد با نفوذ روحاني نمي توانيد هر كاري را انجام بدهيد، هر غلطي رابكنيد، مي خواهيد نفوذ روحاني را از بين ببريد. شما گمان كرديد كه باصحنه سازي ها مي توانيد كه بين روحانيون اختلاف بيندازيد؟ نمي شود. اين خواب بايد در مرگ براي شما حاصل بشود. نمي توانيد همچو كاري را انجام بدهيد. روحانيون با هم هستند. من باز تمام روحانيين را تعظيم مي كنم دست تمام روحانيين را مي بوسم آن روز اگر دست مراجع را بوسيدم امروز دست طلاب را هم مي بوسم (گريه ي حضار) من امروز دست بقال را هم مي بوسم (گريه ي شديد حضار).

آقا من اعلام خطر مي كنم اي ارتش ايران من اعلام خطر مي كنم اي سياسيون ايران من اعلام خطر مي كنم اي بازرگانان ايران من اعلام خطر مي كنم اي علماي ايران اي مراجع اسلام من اعلام خطر مي كنم اي فضلا، اي طلاب اي مراجع اي آقايان اي نجف اي قم اي مشهد، اي تهران اي شيراز، من اعلام خطر مي كنم خطردار است معلوم مي شود زير پرده ها چيزهايي است و مانمي دانيم در مجلس گفتند نگذاريد پرده ها بالا برود! معلوم مي شود براي ماخواب ها ديده اند. از اين بدتر چه خواهند كرد؟ نمي دانم از اسارت بدتر چه ازذلت بدتر چه چه مي خواهند با ما بكنند؟ چه خيالي دارند اينها؟ اين قرضه ي دلار چه به سر اين ملت مي آورد؟ اين ملت فقير )پس از( ده سال هشتصد ميليون تومان نفع پول به آمريكا بدهد؟! در عين حال ما را بفروشيد براي يك همچوكاري !

نظامي هاي آمريكا و مستشارهاي نظامي آمريكايي به شما چه نفعي دارند؟ آقا،اگر اين مملكت اشغال آمريكاست پس چرا اين قدر عربده مي كشيد؟ پس چرااين قدر دم از «ترقي مي زنيد؟! اگر اين

مستشارها نوكر شما هستند، پس چرا ازارباب ها بالاترشان مي كنيد؟! پس چرا از شاه بالاترشان مي كنيد؟ اگر نوكرند، مثل ساير نوكرها با آنها عمل كنيد. اگر كارمند شما هستند، مثل ساير ملل كه باكارمندانشان عمل مي كنند، شما هم عمل كنيد. اگر مملكت ما اشغال آمريكايي است پس بگوييد! پس ما را برداريد بريزيد بيرون از اين مملكت چه مي خواهند با ما بكنند؟ اين دولت چه مي گويد به ما؟ اين مجلس چه كرد با ما؟اين مجلس غيرقانوني اين مجلس محرم اين مجلسي كه به فتوا و به حكم مراجع تقليد تحريم شده است اين مجلسي كه يك وكيلش از ملت نيست اين مجلسي كه به ادعا هي مي گويند ما! ما! هي ما از «انقلاب سفيد» آمديم آقا كواين «انقلاب سفيد»؟! پدر مردم را در آوردند! آقا من مطلعم خدا مي داند كه من رنج مي برم من مطلعم از اين دهات من مطلعم از اين شهرستان هاي دور افتاده از اين قم بدبخت (گريه ي حضار) من مطلعم از گرسنگي خوردن مردم از وضع زراعت مردم

آقا فكري بكنيد براي اين مملكت فكري بكنيد براي اين ملت هي قرض روي قرض بياوريد! هي نوكر بشويد. البته دلار نوكري هم هست دلارها را شمامي خواهيد استفاده كنيد، نوكريش را ما بكنيم اگر ما زير اتومبيل رفتيم كسي حق ندارد به آمريكايي ها بگويد بالاي چشمت ابرو! لكن شماها استفاده اش رابكنيد. مطلب اين طور است نبايد گفت اينها را؟ آن آقاياني كه مي گويند كه بايدخفه شد، اينجا هم بايد خفه شد؟ اينجا هم خفه بشويم ما را بفروشند و خفه بشويم ! قرآن ما را بفروشند و خفه بشويم والله گناهكار است كسي كه دادنزند؛ والله مرتكب كبيره است كسي كه فرياد نكند. (گريه ي شديد

حضار).

اي سران اسلام به داد اسلام برسيد. (گريه ي حضار) اي علماي نجف به داداسلام برسيد. (گريه حضار) اي علماي قم به داد اسلام برسيد. رفت اسلام (گريه ي شديد حضار) اي ملل اسلام اي سران ملل اسلام اي رؤساي جمهورملل اسلامي اي سلاطين ملل اسلامي اي شاه ايران به داد خودت برس به دادهمه ي ما برسيد. ما زير چكمه ي آمريكا برويم چون ملت ضعيفي هستيم !چون دلار نداريم ! آمريكا از انگليس بدتر؛ انگليس از آمريكا بدتر؛ شوروي از هردو بدتر؛ همه از هم بدتر؛ همه از هم پليدتر. اما امروز سر و كار ما با اين خبيث هاست با آمريكاست رئيس جمهور آمريكا بداند؛ بداند اين معنا را كه منفورترين افراد دنياست پيش ملت ما. امروز منفورترين افراد بشر است پيش ملت ما. يك همچو ظلمي به دولت اسلامي كرده است امروز قرآن با او خصم است ملت ايران با او خصم است دولت آمريكا بداند اين مطلب را. ضايعش كردند در ايران خراب كردند او را در ايران

براي مستشارها مصونيت مي گيريد؟! بيچاره وكلا داد زدند آقا از اين دوست هاي ما بخواهيد به ما اين قدر تحميل نكنند، ما را نفروشيد، ما را به صورت مستعمره در نياوريد، كي گوش داد به اينها؟ از «پيمان وين يك ماده را اصلش ذكر نكرده اند! ماده ي 32 ذكر نشده است من نمي دانم آن ماده چه است من كه نمي دانم رئيس مجلس هم نمي داند، وكلا هم نمي دانند. نمي دانند كه قبول كردند طرح را! طرح را قبول كردند، طرح را امضا كردند، تصويب كردند، اماعده اي اقرار كردند كه ما اصلاً نمي دانيم چيست آنها هم لابد امضا نكردند، آن عده ي ديگر بدتر از اينها بودند. يك عده جهال اند اينها.

رجال سياسي ما، صاحب

منصب هاي بزرگ ما، رجال سياسي ما، يكي بعد ازديگري را كنار مي گذارد! الآن در مملكت ما به دست رجال سياسي كه وطن خواه باشند، چيزي نيست در دست آنها چيزي نيست ارتش هم بداند، يكيتان را بعداز ديگري كنار مي گذارند. ديگر براي شما آبرو گذاشتند؟ براي نظام شما آبروگذاشتند كه يك سرباز آمريكايي بر يك ارتشبد ما مقدم است ! يك آشپزآمريكايي بر يك ارتشبد ما مقدم شد. در ايران ديگر براي شما آبرو باقي ماند؟اگر من بودم استعفا مي كردم اگر من نظامي بودم استعفا مي كردم من اين ننگ راقبول نمي كردم اگر من وكيل مجلس بودم استعفا مي كردم

بايد نفوذ ايراني ها قطع بشود! بايد مصونيت براي آشپزهاي آمريكايي براي مكانيك هاي آمريكايي براي اداري هاي آمريكايي اداري و فنّيش مأمورين كارمندان اداري كارمندان فني براي خانواده هايشان مصونيت باشد، لكن آقاي قاضي در حبس باشد! آقاي اسلامي را با دستبند ببرند اين طرف و آن طرف اين خدمت گزارهاي اسلام علماي اسلام در حبس بايد باشند؛ وعاظ اسلام درحبس بايد باشند. طرفداران اسلام بايد در بندرعباس حبس باشند، براي اين كه اين ها طرفدار روحانيت هستند؛ خودشان يا روحاني اند يا طرفدار روحاني تاريخ ايران دست مردم دادند اينها! سند )به دست دادند كه معلوم شد رفاه حال اين ملت به اين است كه قطع نفوذ روحانيين بشود! يعني چه رفاه حال ملت به اين است كه قطع يد رسول الله از اين ملت بشود؟! روحانيون خودشان چيزي نيستند كه روحانيون هر چه دارند از رسول الله است بايد قطع يد رسول الله ازاين ملت بشود! اينها اين را مي خواهند؛ اين را مي خواهند تا اسراييل به دل راحت هر كاري اين جا بكند؛ تا آمريكا به دل راحت هر كاري مي خواهد بكند.

آقا تمام گرفتاري ما از

اين آمريكاست تمام گرفتاري ما از اين اسراييل است اسراييل هم از آمريكاست اين وكلا هم از آمريكا هستند. اين وزرا هم از آمريكاهستند. همه تعيين آنهاست اگر نيستند، چرا نمي ايستند در مقابلش داد بزنند؟

من الآن حافظه ام درست نيست نمي توانم بفهمم مطلب را خوب الآن در حال انقلاب هستم در يك مجلس از مجالس سابق كه مرحوم مدرس مرحوم آسيدحسن مدرس در آن مجلس بود، اولتيماتومي از دولت روس آمد به ايران كه اگر فلان قضيه را انجام ندهيد _ كه من حالا هيچي از آن را يادم نيست _ ما ازفلان جا كه قزوين ظاهراً بوده است مي آييم به تهران و تهران را مي گيريم دولت ايران هم فشار آورد به مجلس كه بايد اين را تصويب كنيد. يكي از مورخين مورخين آمريكايي مي نويسد كه يك روحاني با دست لرزان آمد پشت تريبون ايستاد و گفت آقايان حالا كه بناست ما از بين برويم چرا به دست خودمان برويم رد كرد. مجلس به خاطر مخالفت او جرأت پيدا كرد و رد كرد و هيچ غلطي هم نكردند. روحاني اين است يك روحاني توي مجلس بود، نگذاشت آن قلدر شوروي را، روسيه ي سابق را، يك دولت را پيشنهاد اولتيماتومش رايك روحاني ضعيف يك مشت استخوان رد كرد! آنها مي بينند نبايد روحاني باشد؛ قطع يد روحاني بايد بكنند تا به آمال و آرزوي خودشان برسند.

من چه بگويم اين قدر انباشته است مطالب اين قدر مفاسد در اين مملكت زياد است كه من با اين حالم با اين سينه ام با اين وضعم نمي توانم عرضي بكنم نمي توانم مطالب را به آن مقداري كه مي دانم به عرض شما برسانم لكن شما موظفيد به رفقايتان بگوييد. آقايان موظف اند ملت را آگاه كنند. علماموظف اند

ملت را آگاه كنند. ملت موظف است كه در اين امر صدا در بياورد. باآرامش عرض برساند، به مجلس اعتراض كند، به دولت اعتراض كند كه چرا يك همچو كاري كرديد؟ چرا ما را فروختيد؟ مگر ما بنده ي شما هستيم شما كه وكيل ما نيستند! وكيل هم بوديد، اگر خيانت كرديد به مملكت خودبخود ازوكالت بيرون مي رويد. اين خيانت به مملكت است خدايا، اينها خيانت كردندبه مملكت ما. خدايا، دولت به مملكت ما خيانت كرد؛ به اسلام خيانت كرد؛ به قرآن خيانت كرد. وكلاي مجلسين خيانت كردند، آنهايي كه موافقت كردند با اين امر، وكلاي مجلس «سنا» خيانت كردند. اين پيرمردها، وكلاي مجلس شورا،آنهايي كه رأي دادند، خيانت كردند به اين مملكت اينها وكيل نيستند. دنيا بدانداينها وكيل ايران نيستند! اگر هم بودند من عزلشان كردم از وكالت معزولند. تمام تصويب نامه هايي كه تا حال نوشته اند، تمامش غلط است از اول مشروطه تاحالا به حسب نص قانون به حسب نص قانون قانون را كه قبول دارند، به حسب نص به حسب نص قانون به حسب اصل دوم متمم قانون اساسي تامجتهدين نظارت نكنند در مجلس قانون هيچي نيست كدام مجتهد نظارت مي كند حالا؟ بايد قطع كرد دست روحانيين را! اگر پنج تا ملا توي اين مجلس بود، اگر يك ملا توي اين مجلس بود، تو دهن اينها مي زد! نمي گذاشت اين كاربشود. من به آنهايي كه مخالفت كردند، اين حرف را دارم به آنها، كه چرا خاك به سرت نريختي چرا پا نشدي يقه ي اين مردكه را بگيري همين من مخالفم وهي تعارف و اين همه تملق ! مخالفت اين است ! بايد هياهو كنيد؛ بايد بريزيدوسط مجلس به هم بپريد كه نگذرد اين مطلب به

صرف اينكه من مخالفم درست مي شود؟! خوب مي بينيد كه مي گذرد! بايد نگذاريد يك همچو مجلسي وجود پيدا كند. از مجلس ببريدشان بيرون

ما اين قانوني كه گذراندند، به اصطلاح خودشان قانون نمي دانيم ما اين مجلس را مجلس نمي دانيم ما اين دولت را دولت نمي دانيم اينها خائنند به مملكت ايران خائنند!

خداوندا!، امور مسلمين را اصلاح كن (آمين حضار) خداوندا! ديانت مقدسه ي اسلام را عظمت به آن عنايت فرما. (آمين حضار) خدايا! اشخاصي كه خيانت مي كنند به اين آب و ملك خيانت مي كنند به اسلام خيانت مي كنند به قرآن آنها را نابود كن (آمين حضار)

در همان روز نيز آيت الله شريعتمداري در يك سخنراني قانون «مصونيت مستشاران نظامي يك كشور خارجي را لطمه به استقلال مملكت دانست و آن را «خلاف قوانين اسلامي و قانون اساسي اعلام كرد. آيت الله نجفي نيز طي يك سخنراني ضمن تجليل از فاطمه ي زهرا، سلام الله عليها، به تشريح پي آمدهاي لايحه پرداخت چون حال مزاجي آيت الله مناسب نبود و دچار ضعف شد، بيانيه اي كه از قبل توسط ايشان تهيه شده بود، قرائت گرديد. در اين بيانيه آيت الله نجفي از تصويب «غيرمشروع مصونيت مستشاران آمريكايي اظهار تأسف كرده بودند و آن را قانون منحوسي دانستند كه مجدداً در ايران احيا شد و از اين كه در شرايطي كه ملت هاي عقب افتاده در حال احرازاستقلال هستند، چنين قانوني تصويب مي شود اظهار تعجب كردند و آن را «رجوع به قهقرا و ارتجاع سياه تفسير» كردند. آيت الله نجفي در قسمتي از بيانيه ي خود «از عموم طبقات ملت ايران استمداد» خواستند كه «بيش از اين صبر و تحمل نكنند و براي حفظ دين و استقلال مملكت خود اعتراض و انزجار خود را ابراز نمايند» و از مردم خواستندتا «از دولت آمريكا و دست نشانده ي او اسراييل اظهار تنفر

نمايند.

امام خميني بيانيه اي نيز در محكوميت لايحه ي مصونيت مستشاران صادر ومنتشر نمودند. هيئت موتلفه ي اسلامي كه بعد از واقعه ي فيضيه تشكيل يافت توان خودرا در توزيع اين اطلاعيه در تهران نشان داد. در مدت كوتاهي اعلاميه سرتاسر تهران خصوصاً در شمال شهر تهران پخش شد. ساواك فرداي آن روز گزارش داد: «شب گذشته (9/8/43) اعلاميه هايي به امضاي آيت الله خميني مبني بر اعتراض به تصويب قانون مصونيت مستشاران آمريكايي به تعداد زيادي در شهر تهران پخش و در اغلب منازل ريخته شده است » شب بعد نيز مجدداً اعلاميه ي حضرت امام در نقاطي ازتهران پخش شد. و فرداي آن روز يعني يازدهم آبان نيز اعلاميه «به صورت كتابچه درتهران منتشر گرديد.

پس از انتشار سخنراني امام خميني «روحانيون مخالف روي منابر شروع به سخنراني عليه دولت و لايحه ي اخير مصونيت مستشاران آمريكايي نموده و به قول ساواك مشغول تحريك افكار عمومي شدند. انفعال نخست وزير:

به دنبال افشاگري و سخنان مهيج و اعلاميه صريح امام خميني و توزيع گسترده آن در تهران اقدام ننگيني كه رژيم در صدد مخفي نگه داشتن آن بود،آشكار شد و موجي از انتقاد را عليه رژيم به راه انداخت شاه به منصور دستور داد تا به توجيه لايحه بپردازد و آن را عملي عادي و بي اهميت جلوه بدهد. منصور مصلحت را درآن ديد تا به مجلس سنا بيايد و با ايراد سخناني اقدام رژيم را بي اهميت جلوه دهد. وي روز نهم آبان به مجلس آمد و به دروغ گويي پرداخت او در اين سخنراني گفت «بنده متأسفم كه از چند روز گذشته مسائلي به گوش خورده كه بسيار تأسف آور است و بسيارتأثيرانگيز... محال و ممتنع است كه كساني يافت شوند كه ميزان وطن پرستي آنها

و ميزان علاقه ي آنان به مملكت از شاهنشاه ايران و مجلسين ايران و دولت و مردم واقعي ايران بيشتر باشد.»

وي در اين سخنراني مدعي شد كه مصونيت نيروهاي نظامي در بسياري از كشورهاقانوني است وي با گفتن يك دروغ بسيار بزرگ و آشكار گفت در اين لايحه «حتي مصونيت مدني براي مستشاران آمريكايي در خدمت ارتش ايران اعطا نشده » وي دردروغ بزرگ ديگري مدعي شد: «اين امتياز فقط به رئيس و اعضاي هيئت مستشاري داده شده و شامل خانواده و كارمندان غيرفني هيئت مستشاري نخواهد بود. او با يك دروغ ديگر گفت اين لايحه فقط يك «مصونيت ناقص يعني مصونيت در حين انجام وظيفه است

منصور در ادامه ي صحبت خود با كنايه به امام خميني اعتراض معظم له را نظرياتي كه به وسيله ي ستون هاي پنجمي كه شايد غيرمرئي باشند و بعضي از آنها هم متأسفانه شناخته شده اند،» اعلام كرد.

دروغ هاي واضح منصور براي هر كس كه يك مرتبه قرارداد وين را مطالعه كرده بود،آشكار بود. خود منصور نيز ليسانس حقوق را از دانشگاه تهران گرفته بود و شايد اين اندازه از حقوق بين المللي اطلاع داشت كه مرتكب چنين بيانات خلاف واقع نشود؛ ولي چون به تنگ آمده بود در مجلس سنا به جفنگ آمد.

دروغ هاي منصور نگراني مقامات آمريكا را برانگيخت مشاور سياسي سفارت آمريكا، مارتين اف هرز، روز 11 آبان خواستار يك ملاقات فوري با منصور شد. در اين ملاقات هر سه دروغ فوِالذكر به منصور تذكر داده شد. منصور با كمال تعجب «تمامي آنچه را كه گفته بود، پس گرفت و چند دروغ نيز به مشاور سياسي سفارت گفت وي ادعا كرد در سخنراني خود «به وضوح گفته بود كه اين مطلب شامل مسئوليت هاي مدني مي گردد» و در

مورد شمول اعضاي هيئت گفت «منظور او فقط آن بود كه كارمندان ايراني اين هيئت ها نمي توانند از چنين مصونيت هايي بهره مند شوند.» وي در نهايت به نماينده ي سفارت گفت «به هيچ وجه نبايد بحث علني بيشتري درخصوص اين موضوع به عمل آيد.»

در واقع رژيم شاه كه در مقابل افشاگري هاي امام خميني به استيصال رسيده بود تنهايك راه را در مقابل خود مي ديد: دروغ و باز هم پنهان كاري در مقابل مردم و تسليم درمقابل خواست آمريكا.

منبع:www.irdc.ir

لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي

لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي نويسنده: اكبر فلاحي

چكيده: بعد از رحلت آيت الله بروجردي در سال 1340، رژيم فرصت را براي اجراي اصلاحات مهيا ديد. در آن زمان مرجعيت ميان چند عالم تقسيم شده بود و مرجعيتي واحد در مقابل شاه وجود نداشت شاه هم تلاش كرد تا از شكل گيري مرجعيت واحددر ايران جلوگيري نمايد و مرجعيت را به خارج ايران منتقل كند؛ به همين دليل با ارسال پيامي به آيت الله حكيم رحلت آيت الله بروجردي را به وي تسليت گفت بنابراين تصور رژيم بر آن بود كه پس از رحلت آيت الله بروجردي روحانيت توان مقابله با اصلاحات راندارند. «همچنين )تصور رژيم بر اين بود( كه مفاد لايحه مورد تأييد روشنفكران قرارگرفته و آن را نشانه اي از حركت مترقيانه ي رژيم تلقي مي كنند و اگر مخالفتي از جانب جريان هاي مذهبي _ روحانيت و مردم _ مشاهده شود، مي توان با استفاده از حمايت روشنفكران و دانشگاهيان آن را خنثي كرد». با توجه به اين شرايط رژيم در تاريخ 16مهر 1341 در جرايد با تيتر درشت خبر تصويب لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي را منتشر كرد.

سال هاي آغازين دهه ي چهل شاهد تحولاتي در عرصه ي سياست هاي داخلي وخارجي ايران هستيم كه چشم انداز سياسي كشور را به

سرعت و به گونه اي شگفت انگيزتا سرنگوني رژيم پهلوي تغيير داد. افت و خيزهاي دو دهه ي پيش از انقلاب در حيات سياسي و اجتماعي ايران موجب نمودهاي دوگانه و متضادي ميان درخواست هاي نيروهاي اجتماعي و نظام سياسي شد. بعد از سقوط رضاشاه محمدرضا پهلوي گام جديدي در غرب گرايي كشور برداشت وي نيز همانند پدر، موفقيت در غرب گرايي راموقوف بر آماده سازي محيط اجتماعي و دگرگوني ارزش هاي حاكم بر جامعه ي ديني مي دانست اين طرح ها در اصل براي جلب و حمايت و خوشايند رهبران آمريكا طراحي و تنظيم شده بود و به نظر آنها مي توانست منشأ تحول در جامعه ي ايران باشد. چنان كه تجربه ي چند دهه ي قبل نشان مي دهد كه نوسازي با سكولاريسم همراه مي باشد، درنتيجه تجربه اي عيني و موفق از آميختگي دين و نوسازي و لحاظ كردن معيارها وآموزه هاي ديني در روند نوسازي _ آن چنان كه در ادبيات اقتصادي و سياسي غرب مطرح شده است _ ديده نشده است لذا غالب رژيم هاي سياسي به سكولاريسم روي آوردند. اين موضوع پارادوكسي را در حكومت ها پديد مي آورد كه به جامعه سرايت كرده و منجر به ظهور بحران هويت در سطوح مختلف اجتماعي مي گردد. در چنين شرايطي سياستگذاران و متوليان قدرت تهاجم گسترده اي را به حوزه ي دين آغازمي كنند و هنجارها، ارزش ها و هويت جمعي را (كه از دين الهام مي گيرند) هدف قرارمي دهند.

به تعبيري ديگر مي توان گفت كه اين اصلاحات غرب مدارانه از دو جهت به پيدايش بحران اجتماعي مي انجامد: نخست اين كه الگوهاي اقتصادي تجويز شده از خارج ازمرزها، با شيوه هاي سنتي توليد و مصرف و نيز با بافت فرهنگي جامعه ي ايران همخواني نداشت دوم آنچه رژيم سياسي را در ابتدا نسبت به اجراي اصلاحات راغب ساخته بود، جنبه ي توسعه ي سياسي و دموكراتيزه

كردن كشور بود كه سرانجام روندنوسازي را بدون پرداختن به اين متغير اساسي آغاز نمود و نيروهاي اجتماعي را، كه خواستار گسترش فعاليت هاي سياسي بودند، به تقابل نظام سياسي كشاند.

هدف آمريكا نيز از اجراي اصلاحات در كشورهاي جهان سوم جلوگيري از انتخابات چپ گرايانه و كمونيستي و هدف رژيم تحكيم پايه هاي قدرت و مشروعيت خويش بود؛لذا به دلايلي كه قبلاً بيان شد اصلاحات رژيم كه خاستگاه بيروني داشت و مطابق باارزش هاي جامعه ي ايران نبود، واكنش جامعه ي ايران را به رهبري علما برانگيخت وروحانيت در مقابل تغيير و دگرگوني ارزش هاي اسلامي به مقابله با رژيم برخاستند وچالشي بزرگ ميان رژيم و ملت بروز كرد؛ بنابراين مي توان گفت كه

«مهمترين عاملي كه بروز شرايط انقلابي را تشديد مي كند و تحولات سياسي _اجتماعي را اجتناب ناپذير مي نمايد، تضاد ميان ارزش هاي مسلط بر سيستم سياسي و ارزش هاي حاكم بر گروه هاي جامعه است ارزش هاي مشترك شامل مسائلي است از قبيل عقايد مذهبي اسطوره اي اجتماعي نظام هاي اخلاقي آداب و سنن ملي موجودات و تخيلات فوق طبيعي و ايده آل ها و بسياري ازاعتقادات ديگر...»

بعد از رحلت آيت الله بروجردي در سال 1340، رژيم فرصت را براي اجراي اصلاحات مهيا ديد. در آن زمان مرجعيت ميان چند عالم تقسيم شده بود و مرجعيتي واحد در مقابل شاه وجود نداشت شاه هم تلاش كرد تا از شكل گيري مرجعيت واحددر ايران جلوگيري نمايد و مرجعيت را به خارج ايران منتقل كند؛ به همين دليل با ارسال پيامي به آيت الله حكيم رحلت آيت الله بروجردي را به وي تسليت گفت بنابراين تصور رژيم بر آن بود كه پس از رحلت آيت الله بروجردي روحانيت توان مقابله با اصلاحات راندارند. «همچنين )تصور رژيم بر اين بود( كه مفاد لايحه

مورد تأييد روشنفكران قرارگرفته و آن را نشانه اي از حركت مترقيانه ي رژيم تلقي مي كنند و اگر مخالفتي از جانب جريان هاي مذهبي _ روحانيت و مردم _ مشاهده شود، مي توان با استفاده از حمايت روشنفكران و دانشگاهيان آن را خنثي كرد». با توجه به اين شرايط رژيم در تاريخ 16مهر 1341 در جرايد با تيتر درشت خبر تصويب لايحه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي رامنتشر كرد. اين لايحه چند موضوع محوري داشت كه عبارت بودند از:

1_ قيد اسلام از شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان برداشته و در مراسم سوگند به امانت و صداقت به جاي قرآن «كتاب آسماني آورده شده بود؛

2_ تساوي كامل حقوق زن و مرد و شركت زنان در انتخابات

در ضمن اهداف اصلي رژيم را از تصويب اين لايحه مي توان در اين موارد خلاصه كرد:

1 _ در يك زورآزمايي با روحانيت و هواداران مذهبي شان براي هميشه آنان را كنارگذارد و به محافظه كاري اجباري خود در برابر مراجع ديني پايان دهد، با توجه به اين كه زمان مناسبي فراهم شده بود؛

2 _ با حذف مذهب رسمي و قيد سوگند به قرآن به گروه هاي صاحب نفوذ چون بهائيان كه عملاً سياست كشور را در دست داشتند، فرصت اعلام موجوديت دهد؛

3 _ با عنوان كردن آزادي زنان دلايل عقب ماندگي و محروميت گذشته ي آنها را به اسلام و قانون اساسي نسبت دهد؛

4 _ آخرين مانع پيوستگي كامل به غرب را از ميان بردارد.

با نگاهي به پيام و سخنراني هاي امام خميني دلايل مخالفت ايشان با اين تصويبنامه روشن مي شود كه در اينجا به ذكر برخي از اين دلايل پرداخته مي شود.

«در تعطيلي طولاني مجلسين ديده مي شود كه دولت اقداماتي را در نظر دارد كه مخالف شرع اقدس و مباين صريح

قانون اساسي است الغاي شرط «اسلام در انتخاب كننده و انتخاب شونده كه در قانون مذكور قيد كرده و تبديل قسم به قرآن مجيد را به كتاب آسماني ، تخلف از قانون مذكور است و خطرهاي بزرگي براي اسلام و استقلال مملكت دارد... اين كشور، قانون اساسي اش قانون امام جعفر صادق است و بايد تا موقع ظهور امام زمان اين قانون باقي بماند...»

مع الاسف با آن كه به آقاي اسدالله علم در اين بدعتي كه مي خواهد در اسلام بگذاردتنبه دادم و مفاسدش را گوشزد كردم .. آقاي اسدالله علم گمان كرده با تبديل كردن قسم به قرآن مجيد، به «كتاب آسماني ممكن است قرآن كريم را از رسميت انداخت و اوستاو انجيل و بعض كتب ضاله را به جاي آن قرار داد... تشبث به الزامات بين المللي براي سركوبي قرآن كريم و اسلام و قانون اساسي و ملت جرم بزرگ و «ذنب لا يغفر» است .

«انتظار ملت مسلمان آن است كه با امر اكيد، آقاي علم را ملزم فرماييد از قانون اسلام و قانون اساسي تبعيت كند و از جسارتي كه به ساحت مقدس قرآن كريم نمود استغفارنمايد...»

«خطري متوجه دين شده است قابل اغماض نيست و لذا به تمام معني بايدمسلمان ها جديت نمايند تا اين غائله دفع شود».

«اين قانون كه مي خواهند در مملكت شيوع بدهند... آقاي علم بدانند كه مردم از پاي نمي نشينند تا لايحه لغو شود».

«اگر اين دفعه مردم عصباني شوند، ديگر ما جلوي آنها را نمي توانيم بگيريم حتي سر نيزه هم جلوي آنها را نمي تواند بگيرد و اگر درست نشود من خودم به تنهايي راه مي افتم و هرچه پيش آيد بيايد...».

«اينها مي خواستند با تصويب لايحه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي و الغاي شرط اسلام از رأي دهنده

و انتخاب شونده مقدرات مسلمين را به دست غيرمسلمانان ماننديهودي هاي بهايي بسپارند... ما حاضر نيستيم استان هاي اين كشور تحت تصرف بهايي نماهاي يهود در آيد...».

امام خميني كه با درايت و هوشياري متوجه عواقب اين اقدامات رژيم شدند براي مقابله با اقدامات رژيم شيوه ي مبارزاتي حساب شده اي را به مرحله ي اجرا درآوردند:

الف امام خميني تلاش كرد تا ميان علماي طراز اول حوزه يك نوع وحدتي ايجادكنند و آنها را متحد و يك نظر در مقابل رژيم قرار دهند. به همين جهت به پيشنهاد امام جلسه اي با حضور علماي طراز اول حوزه در منزل آيت الله حائري تشكيل شد و در آن جلسه علمايي چون آيت الله گلپايگاني آيت الله شريعتمداري آيت الله محقق دامادحضور داشتند. آنها پس از تبادل نظر، تصميمات زير را اتخاذ كردند:

_ طي تلگرافي به شاه مخالفت مراجع و علما را با لايحه اعلام داشته و لغو فوري آن درخواست شود؛

_ علماي تهران و شهرستان ها را در جريان قضايا قرار دهند؛

_ هفته اي يك بار جلسه اي براي تبادل نظر و مشورت با هم برگزار كنند.

اين جلسه از دو بُعد حائز اهميت بود: اولاً از نفوذ شاه جلوگيري شد و يك مرجعيت واحد را در مقابل شاه قرار داد. ثانياً باعث نزديكي نظرات روحانيون به همديگرگرديد. در پي اين تلاش ها بود كه منابر و مجالس مذهبي به كانوني براي مبارزه با اين اقدام رژيم تبديل شد.

ب امام خميني در صدد بودند كه مبارزه عليه رژيم فراگير شود و با كشاندن مبارزه در ميان قشرها مختلف و دعوت آنها به مبارزه رژيم را تحت فشار قرار دهند. درراستاي تحقق اين هدف امام ضمن سخنراني با ارسال نامه هايي به شهرستان ها، ازعلما و مردم دعوت كردند تا در مقابل لايحه موضع گيري

كنند. هدف امام آگاهي قشرهاي ملت بود.

مأمورين ساواك در گزارشات خود، فعاليت ها و مبارزات امام خميني را عليه لايحه اين چنين گزارش كرده اند:

«اخيراً مأمورين ويژه در مجالس و محافل روحانيون شركت نموده )اظهارداشته اند(: 1_ اخيراً علماي قم از جمله آيت الله خميني در مجالس درس خود،طلاب و مردم را تحريك و تشويق بر عليه دولت مي نمايند و ضمن تهيه ي تلگرافاتي به مركز، كه نمونه ي آن به ضميمه تقديم مي گردد، باعث اخلال نظم در قم را فراهم ساخته 2_ )نشرياتي از طرف طبقه ي روحاني و علما به شهرستان ها نيز سرايت كرده در شهرستان هاي قم مشهد، تبريز، اصفهان وعده اي از طلاب در مساجد بر عليه اقدامات دولت مردم را تحريك و تشويق مي نمايند»

همچنين مأمورين ساواك در توصيف حمايت هاي مردمي از نهضت روحانيون اين چنين گزارش مي دهند:

«صبح روز 2/9/41 عده اي از طبقات مختلف تهران روحانيون بازاريان كارگران اصناف آذربايجاني مقيم تهران دانشجويان به قم رفته در منزل آيت اللهشريعتمداري گلپايگاني خميني شهاب الدين نجفي شاهرودي اجتماع كرده و پشتيباني خود را از مبارزات روحانيون اعلام داشتند و وفاداري خود را به ادامه ي مبارزات اعلام كردند».

به دنبال فراگير شدن مبارزه در ميان قشرهاي مختلف و مقاومت علما و مردم دربرابر اقدام غير قانوني و غيرشرعي دولت علم مجبور به عقب نشيني شد و لغو لايحه رااعلام كرد؛ اما امام خميني اين اقدام دولت را كافي ندانست و از دولت مي خواهد لغولايحه را رسماً در جرايد كشور اعلام نمايد و گرنه مبارزه ادامه خواهد داشت سرانجام دولت مجبور مي شود كه رسماً لغو تصويبنامه را در جرايد رسمي كشور اعلام نمايد.

دولت علم براي كمرنگ نشان دادن مبارزه ي امام خميني (در حالي كه مبارزات امام خميني كوبنده تر و گسترده تر بود) در تلگرافي كه براي

علماي قم مي فرستد (آقايان شريعتمداري و گلپايگاني و مرعشي نجفي تعمداً امام فراموش مي شود و سعي داردتا با اين عمل از مطرح شدن امام خميني به عنوان يك چهره ي مبارز جلوگيري كند. درپايان ماجرا، امام خميني از قشرهاي مختلف كه در اين مبارزه روحانيت را همراهي كرده اند، تشكر كرد و بر بيداري و هوشياري مردم در مقابل توطئه هاي آينده تأكيد نمود:

«لازم است متذكر شوم كه مسلمين بايد بيش از پيش بيدار و هوشيار بوده مراقب اوضاع و مصالح اسلام باشند و صفوف خود را فشرده تر كنند كه اگرخداي نخواسته دست هاي ناپاكي به سوي مقدسات آنها دراز شود قطع كنند».

در پايان قضيه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي امام خميني كه قبلاً در ميان خواص وشاگردان خويش شناخته شده بود به عنوان يك مرجع و رهبري مبارز مطرح شد؛شخصيتي در اوج اجتهاد، مدرّس فلسفه و دانا به علم كلام و اخلاق و عرفان مبارزي واقف به اصول مبارزه و كار دسته جمعي كه در گفته ها و نوشته هايش هندسه ي سياسي _اجتماعي اسلام را با زباني بسيار همه فهم و در عين حال دقيق ترسيم كرد. ايشان حوادث سياسي روز را به دقت دنبال و توانايي به راه انداختن جريانات پويا و جوشان رادارا بود. وي با ايجاد هماهنگي و سازماندهي ميان علما و مردم حوزه را در جلوي دولت قرار داد؛ تا آن جا كه از زمان مشروطيت و انزواي روحانيت از صحنه ي سياست نخستين بار بود كه روحانيت به اين شكل به رويارويي مستقيم و همه جانبه با دولت برمي خاست امام در اين مبارزه مبناي برخوردها را حق نظارت روحانيون بر مصوبات مجلس دانست كه در اصل دوم متمم قانون اساسي ذكر شده بود. حركت امام در اوضاع ملتهب

ايران آن زمان موجب گرديد كه انرژي انقلاب ملت كه از سال 39 به خروش آمده بود و در بحران هويت رهبري دست و پا مي زد، پشت سر امام و مذهب و روحانيت گرد آمدند. از اين رو از نيمه ي دوم سال 41 به دنبال قضيه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي تمامي اذهان ملت و دولت متوجه قم و امام گرديد. البته مبارزه ي امام خميني در برابراقدام دولت علم _ همان طور كه از متن پيام ها و تلگراف هاي ايشان مشخص است _ متوجه عملكرد غيرقانوني و غيرشرعي دولت بود و شخص شاه هدف مبارزات نبود؛ ولي درمراحل بعد با ورود شخص شاه به عرصه و اصرار رژيم به ادامه ي سياست هاي ضداسلامي نوك پيكان مبارزات امام خميني متوجه شخص شاه و سرنگوني رژيم شد.

منبع: www.irdc.ir

وسايل و شيوه هاي ارتباط امام خميني از نجف با ايران

وسايل و شيوه هاي ارتباط امام خميني از نجف با ايران چكيده: وجود عتبات عاليات در عراق باعث شده در طول تاريخ پيوندهاي معنوي محكمي ميان ملت ايران و عراق برقرار باشد و به طور مستمر زائرين زيادي به قصد زيارت اين اماكن مقدس عازم كشور عراق شوند. در سال هاي مبارزه اين زوارنقش بسيار مهمي در انتقال پيام هاي امام به داخل ايران ايفا كردند. يكي از مزاياي اين كانال اين بود كه به صورت مستمر برقرار بوده و ساواك به راحتي نمي توانست اين كانال را كنترل يا محدود نمايد... سفر مبارزان داخل كشور به نجف

ياران امام در داخل كشور از طريق غير قانوني ياسفر به كشور ديگر و بعد رفتن به عراق و يا از طريق مراسم حج به نجف مي رفتند. زوار عتبات

وجود عتبات عاليات در عراق باعث شده در طول تاريخ پيوندهاي معنوي محكمي ميان ملت ايران و عراق

برقرار باشد و به طور مستمر زائرين زيادي به قصد زيارت اين اماكن مقدس عازم كشور عراق شوند. در سال هاي مبارزه اين زوارنقش بسيار مهمي در انتقال پيام هاي امام به داخل ايران ايفا كردند. يكي از مزاياي اين كانال اين بود كه به صورت مستمر برقرار بوده و ساواك به راحتي نمي توانست اين كانال را كنترل يا محدود نمايد:

«اطلاعات واصله حاكي است توسط عده اي از زوار كه جهت زيارت به عراق مي روند مبالغ زيادي همراه با پيام ها جهت خميني برده مي شود و همچنين بعضي از زوار در مراجعت از عراق، اعلاميه ها و نوارهاي متعددي از خميني به ايران مي آورند».

اين راه ارتباطي در سال 57 تا آن حد نقش مؤثري در پيوند امام با ايران داشت كه ساواك نسبت به اين ارتباط هشدار داد:

«خميني به طور مرتب با افراد ايراني سر و كار دارد و مرتباً در تماس بوده و مي تواند كليه ي نيات خود را به هر ترتيبي كه مي خواهد به وسيله ي زوار ايراني كه در حقيقت نقش يك نفر پيك را بازي مي كنند و اين امر در حال حاضر روزانه انجام مي گيرد عملي كند، در نتيجه لازم است ضمن نفوذ در تشكيلات وي درنجف به وسيله ي افراد سازمان اطلاعات و امنيت شهر نجف در هر پوششي كه صلاح باشد مواظب اين شخص بوده و تماس هايي كه نامبرده برقرار مي كند فوراً به ايران منعكس شود تا قبل از وقوع حادثه اي از اعمال وي جلوگيري به عمل آيد».

همچنين با اوجگيري مبارزات ساواك براي محدوديت و كنترل بيشتر به اقدام زيردست زد:

_ افزايش تعداد افراد ساواك در ميان كاروان هاي زوار و افرادي كه كاملاً توجيه و به وظايف آشنا باشند.

_

وسايل و لباس زوار قبل از عزيمت به عراق كاملاً به وسيله مأمورين گمرك و ساواك مورد بازديد قرار مي گرفت زيرا ساواك مي دانست اين زوار برخي اوقات وجوهات شرعي داخل ايران را به نجف مي برند و به امام تحويل مي دهند.

_ پس از مراجعت زوار از عراق، وسايل و لباس ها با دقت خاصي مورد بازديد قرار مي گرفت تا بدين طريق با كشف اعلاميه و نوارهاي امام از ورود آنها به داخل كشورجلوگيري كنند. مسافرت روحانيون نجف به ايران

«روحانيون متعهد نجف كه از نظر رژيم شاه شناخته شده نبودند هر سال يكي دو بار به ايران سفر مي كردند. ايشان قبل از سفر به ايران با امام ملاقات مي كردند و نامه ها و پيام هاي ايشان را به ايران مي رساندند. پس ازبازگشت از ايران نيز حامل پيام ها و نامه هاي ايرانيان براي امام بودند و به اين شكل راه ارتباطي خوبي بين امام و مردم ايران به وجود آورده بودند».

در ميان اين روحانيون مي توان به افراد زير اشاره كرد:

شيخ محمد داوردوست سيد صادق خلخالي صالح عراقي شيخ تقي رجايي شيخ موسي قمي حاج شيخ حسن اثني عشري آيت الله زاده حسن سعيد، محمد تقي موسوي شيخ هادي ابراهيمي شيخ فضل الله كريمي طلاب و مسافران افغاني

طلاب و مسافران افغاني نيز نقش فعالي در ايجاد ارتباط ميان امام و مبارزان داخل كشور داشته اند. آنها به دليل رفت و آمد راحت و آسان ميان عراق و ايران به سهولت پيام ها، اعلاميه ها و نوارهاي سخنراني امام را به داخل كشورمنتقل مي كرده اند و همچنين وجوهات شرعي و برخي اخبار داخل ايران را به نجف مي رسانيده اند. راديو

پخش اعلاميه ها و پيام هاو سخنراني هاي امام و ساير برنامه هاي مبارزان ازطريق راديو نيز

يكي ديگر از شيوه هاي ارتباطي است كه در اين باره حجة الاسلام والمسلمين سيد محمود دعايي نقش مهمي بر عهده داشته است

به دليل اختلافي كه رژيم عراق با رژيم ايران داشت به گروه هاي مخالف اجازه مي دادكه از بخش هاي راديويي استفاده نمايند. روحانيون مبارز ازاين فرصت استفاده و تلاش كردند با اتخاذ اين تاكتيك برنامه اي به نام «نهضت روحانيت در ايران را پخش نمايند.ابتدا ربع ساعت ولي بعداً كه موج مستقلي به آنها داد شد اين برنامه به چهل و پنج دقيقه افزايش يافت اين فعاليت هشت سال ادامه داشت و خبرهايي كه اين راديو پخش مي كرد از چند طريق به دستشان مي رسيد:

1_ توسط كساني كه به ايران رفت و آمد داشتند

2_ توسط زائران عتبات 3_ به وسيله ي هسته هاي دانشجويي در اروپا كه اخبار تلفني از ايران به آنها گزارش مي شده ونيز آنها را در اختيار اين راديو قرار مي داده اند. تلفن پست نامه

گاهي اوقات مبارزان مستقيماً از طريق تلفن با نجف تماس مي گرفته اند يا از طريق نوشتن نامه با حضرت امام در تماس بوده اند. همچنين پيام ها و اعلاميه هاي حضرت امام به وسيله ي پست به داخل ايران ارسال مي شده است

آقاي مصطفي كفاش زاده درباره ي نقش تلفن در انتقال پيام ها و سخنراني هاي امام به داخل ايران اين چنين مي گويد:

«در شرايطي كه انقلاب در حال گسترش يافتن بود، حفظ ارتباط بين رهبري و مردم انقلابي از طريق تسريع در دريافت و تكثير و توزيع و پخش بيانيه ها،پيام ها و سخنان امام ميسر مي شد. بايد بگويم به فاصله هفت _ هشت دقيقه پس از اين كه امام پيامي مي فرمودند و يا بيانيه اي صادر مي كردند، برادراني كه درنجف بودند، حجج اسلام آقايان دعايي و فردوسي و مرحوم آقاي املايي

كه ازبرداران بسيار فعال بودند، به وسيله ي تلفن و پيام سخنان امام رابه ايران مي فرستادند و اين پيام ها و بيانيه ها به سرعت ضبط و از تهران به شهرهاي ديگر ارسال مي شد و در سراسر كشور، برادران ما سريعاً به تكثير و پخش اعلاميه ها و بيانيه ها و نوارهاي سخنان امام اقدام مي كردند. گاهي پخش نوارهاي تكثيرشده ي پيام ها و رهنمودهاي امام به قدري سريع انجام مي گرفت كه باعث حيرت دشمنان مي شد و آنها از راه تزوير و حيله گري سعي مي كردند اين سوال را اشاعه دهند كه «چطور ممكن است اين پيام ها را شخص امام فرستاده باشند، در حالي كه ظرف يك ساعت پس از ارسال پيام در تهران پخش مي شود؟» و يا گاهي مي گفتند: «اين امضاي امام نيست و به اين صورت سمپاشي مي كردند كه بحمدالله اثر و نتيجه اي نداشت حفظ سرعت در اين كار تنها با استفاده از تلفن راه دور ميسر بود. گاهي هم كه تلفن كردن از نجف به تهران مشكل مي شد، پيام و سخنان امام به وسيله ي تلفن از نجف به كويت به منزل آيت الله مهري مي رسيد و ما از تهران با كويت تماس مي گرفتيم و پيام را دريافت مي كرديم گاهي هم پيام از نجف به برخي از برادران در پاريس داده مي شد و ما پيام را از پاريس مي گرفتيم در هر صورت اين كار به وسيله ي تلفن و ضبط تلفني انجام مي شد».

به دنبال اوجگيري مبارازت و ارتباط مداوم با ايران از طريق تلفن ساواك تلاش كرد كه تماس تلفني بين ايران و عراق محدود گردد و در راستاي تحقق اين هدف ارتباط تلفني ايران و عراق به دو كانال محدود گرديد و تلاش كرد از طريق اپراتور، تلفن هاي خارج كشور

را كنترل نمايد و مشخصات تلفن كنندگان به نجف را ضبط مي كردند. اتوبوس هاي مسافربري

رانندگان اتوبوس هاي مسافربري تهران و قم كه به عراق رفت و آمد داشته اند نيز نقش مؤثري در انتقال پيام ها و اعلاميه ها و سخنراني هاي امام برعهده داشته اند. ارتباط با داخل ايران از طريق ديگر كشورها:

ارتباط با ايران از طريق كشورهاي كويت افغانستان پاكستان بحرين امارات عربستان ميسّر بود؛ از آن جا كه بسياري ازاين كشورها شيعيان فراوان و حتي ايراني هاي زيادي دارند لذا مبارزان خارج كشورمرتب با اين كشورها رابطه داشتند و پيام ها، اعلاميه ها و سخنراني هاي امام را در ميان شيعيان و ايرانيان اين كشور پخش و از اين طريق به داخل ايران منتقل مي شده اند. دانشجويان مقيم «كشورهاي اروپايي و آمريكا»:

دانشجويان از طريق رفت و آمد به ايران يا از طريق تلفن و پست پيام ها و اعلاميه ها و سخنراني هاي امام را به داخل ايران انتقال مي داده اند. مراسم حج

از آن جا كه مراسم حج نيز يكي از كانال هاي مهم ارتباط مبارزان داخل وخارج كشور بوده است در اين جا سعي مي شود كه به صورت مفصل تري به اين موضوع پرداخته شود.

مراسم حج در واقع يك نوع ميعادگاه و محل تلاقي و برخورد مبارزان داخل و خارج كشور بوده است نمايندگان امام هر ساله در موسم حج به عربستان مي آمده اند و به صورت مخفيانه با نمايندگان مبارز داخل كشور ارتباط برقرار مي كرده اند. فعاليت هاي مبارزان در اين مراسم عبارت بوده اند از 1_ ايجاد هماهنگي و آشنايي مبارزان بافعاليت هاي يكديگر 2_ انتقال اعلاميه ها، پيام ها، نوارها، جزوات امام به داخل ايران 3_پخش پيام هاي امام در ميان حجاج ايران و ساير كشورها 4_ اخذ وجوهات شرعي ازحجاج 5_ رفتن مبارزان داخل كشور از طريق عربستان

به نجف

بنابراين حضور زائرين خانه ي خدا از اكثر كشورهاي مسلمان و تجمعات پر ازدحام فرصتي طلايي براي مبارزان به وجود مي آورده كه ضمن پخش اعلاميه ها و پيام ها امام درميان حجاج ساير كشورها، پيام نهضت و مواضع امام در قبال تحولات جهان اسلام را به گوش دنياي اسلام برسانند.

حاج آقا مصطفي خميني اولين نماينده ي امام بودند كه در مراسم حج سال 1344شركت كرده و با مبارزان داخل كشور ملاقات كرده اند.

«طبق اظهارات سيدعبدالرضا حجازي آقاي شيخ مجدالدين محلاتي و آقاي مصطفي خميني پسر آيت الله خميني در مدينه و مكه صحبت هايي كرده وتصميماتي براي ايام محرم گرفته اند. ضمناً سيد عبدالرضا حجازي اضافه نموده عده اي روحاني مخفيانه عازم عراق مي باشند كه با آيت الله خميني ملاقات نموده و دستوراتي بگيرند».

«سيد مصطفي خميني از ساعت 24 بالاتر از مقام ابراهيم مي نشست در اين مواقع افرادي كه با او ملاقات كرده اند عبارت اند از شيخ فضل الله محلاتي سيدزنجاني شيخ ابوالقاسم نجات شيخ غلامحسين مراغه اي و چند نفر ديگر كه شناخته نشدند... محلاتي مكرر نزد مصطفي مي رفت و افرادي را با خودش مي برد كه دست او را ببوسند و چند نفر هم مبالغي به او دادند. شمس ساوجي چند مرتبه مصطفي خميني را در محل اقامتش ملاقات كرده است »

رژيم شاه و مأمورين ساواك براي كنترل فعاليت هاي مبارزان در مراسم حج به اقداماتي دست زده اند كه عبارت اند از:

_ از همان حج سال 1344 در واكنش نسبت به فعاليت هاي مبارزان سفير شاه درجده با امير مكه و مدينه ملاقات و موضوع فعاليت هاي مبارزان در مراسم حج را با آنها در ميان گذاشت و از مقامات سعودي درخواست كرد كه اجازه ندهند مبارزان هيچ گونه فعاليتي انجام دهند، آنها نيز اطمينان

دادند كه به هيچ وجه اجازه نخواهند داد كه فعاليتي عليه مصالح ايران در مراسم حج صورت گيرد.

_ ساواك به كليه ي مأمورين خود دستور داد با شناسايي زائرين طرفدار امام خميني براي آنها گذرنامه صادر نكنند. ساواك در اجراي اين نقشه نتوانست كاملاً موفق باشد.

_ گماردن جاسوس ميان كاروان ها

_ مأمورين ساواك در مراسم حج كساني را كه مشغول پخش اعلاميه و جزوات حضرت امام بوده اند دستگير كرده اند. از ميان دستگيرشدگان مي توان به شيخ محمدرضا ناصري محمدعلي فقيه خراساني اشاره كرد. دستگيري آقاي ناصري موجب اعتراض و صدور اعلاميه اي از سوي طلاب مقيم نجف به رؤساي كشورهاي اسلامي مبني بر انجام اقداماتي براي آزادي ايشان شد.

«از ساعت 2 روز 19/11/49 اعلاميه هاي چاپ نجف اشرف در هشت صفحه به زبان هاي عربي و فارسي به تعداد محدود در مني توزيع كه يكي از عاملين آن كه خود را به نام محمدعلي فقيه خراساني فرزند حسين معرفي مي كرد و از طريق عراق به مكه عزيمت نموده دستگير و به علت وضع خاص تحويل مقامات امنيتي گرديد تا در جده تحويل گرفته و به ايران اعزام شود ضمناً در حدود امكان اعلاميه جمع آوري و ضبط شده است .. ضمناً شخص ديگري كه در توزيع اعلاميه هاي موصوف دخالت داشته شيخ علي اصغر مرواريد است كه داراي سوابق بازداشتي و از وعاظ افراطي مي باشد كه چون وي قريباً به ايران عزيمت خواهد نمود به نحو غير محسوس اعلاميه هاي وي به عنوان توزيع اخذ و اقدام در مورد وي به عمل نيامده است .

_ بازرسي از وسايل حجاج در موقع برگشت به ايران

منبع: www.irdc.ir

اعطاي امتياز كاپيتولاسيون در ازاي وام دويست ميليون دلاري!

اعطاي امتياز كاپيتولاسيون در ازاي وام دويست ميليون دلاري! نويسنده: موسي موسي پور

چكيده: پهلوي دوم براي گرفتن

يك وام تسليحاتي حاضر به احياء كاپيتولاسيون گرديد و در اين راه از بركناركردن نخست وزيران غيرفعال هم ابائي نداشت! راي موافق مجلس با اكثريت نسبي انجام شد و رئيس و برخي از نمايندگان غيبت را بر حضور در آن مجلس ترجيح دادند و با بهانه هاي مختلف براي معالجه يا مسافرت! سعي كردند دامان خودشان را از ننگ امضاءكردن قرارداد مذكور مصون نگاه دارند.

حق قضاوت كنسولي اگرچه نوعي امتياز سياسي مرسوم بين دولتهاي ماقبل قرن بيستم بود، اما تصويب آن در سال 1343 توسط دولت و مجلس ايران خبر از يك واپسگرايي غيرقابل قبول داشت. درحالي كه رضاشاه پس از به سلطنت رسيدن موضع نسبتا محكمي در قبال كاپيتولاسيون گرفت، فرزندش براي گرفتن يك وام تسليحاتي حاضر به احياء كاپيتولاسيون گرديد و در اين راه از بركناركردن نخست وزيران غيرفعال هم ابائي نداشت! راي موافق مجلس با اكثريت نسبي انجام شد و رئيس و برخي از نمايندگان غيبت را بر حضور در آن مجلس ترجيح دادند و با بهانه هاي مختلف براي معالجه يا مسافرت! سعي كردند دامان خودشان را از ننگ امضاءكردن قرارداد مذكور مصون نگاه دارند.

تصويب لايحه كاپيتولاسيون در ايران يكي از مهمترين زمينه هاي شكل گيري انقلاب اسلامي و پيدايش مقاومت سياسي عليه شاه بود و شايد بتوان گفت همه چيز از آنجا شروع شد. امريكا حق نامشروع و نامألوفي را از ملت ايران گرفت كه باعث شد چندسال بعد تمامي منافع و حقوق خود را در ايران از دست بدهد. مقاله زير كاپيتولاسيون را در تاريخ معاصر ايران به اختصار بازگو مي كند.

سابقه كاپيتولاسيون در ايران به اواخر قرن شانزدهم ميلادي (1598.م) از طريق انگلستان بازمي گردد كه برادران شرلي در نتيجه مذاكرات شاه عباس يكم

و انگلستان به سرپرستي هياتي متشكل از بيست وشش اروپايي به ايران آمدند.(i)

شاه عباس به اتباع كشور انگلستان و ساير مسيحيان آزادي رفت وآمد به ايران و توقف در كشور را اعطا كرد، با اين قيد كه جان و مال و مذهب آنان در امان باشد و ضمنا پادشاه ايران متعهد گرديد هر گونه مساعدت به مسيحيان بنمايد تا آنان مراسم مذهبي خود را در كمال اطمينان و آزادي و به طورآشكار انجام دهند و به هر نوع تجارتي كه مايل باشند اشتغال ورزند.(ii)

در سال 1708.م لوئي چهاردهم همزمان با تصميم شاه سلطان حسين صفوي مبني بر تصرف مسقط نماينده اي به ايران فرستاد.(iii) نماينده فرانسه با دادن وعده كمك كشتي هاي فرانسوي به دربار ايران، معاهده اي را امضاء نمود. هدف اصلي فرانسويها بازرگاني با ايران بود. سلطان حسين در اين معاهده به كليه مسيحيان كاتوليك حق ساختن كليسا و اجراي آداب و مراسم مذهبي در سراسر ايران داد و نيز مقرر گرديد نمايندگان سياسي و كنسولهاي فرانسه از مصونيت برخوردار باشند و از معافيت گمركي استفاده كنند.

پس از بازگشت نماينده، از كشتي هاي فرانسوي خبري نشد و سلطان حسين در سال 1715.م محمدرضابيگ را به فرانسه فرستاد تا معاهده را تكميل و امضاء نمايد. به موجب اين معاهده تكميلي، به ايرانيان اجازه تجارت در فرانسه و تاسيس كنسولگري در مارسي داده شد. اما محمدرضابيگ به علت دست نيافتن به موفقيت در ماموريت، در بين راه خودكشي نمود. در سال 1722.م كه سلطان حسين گرفتار افغانها بود، با هدف كمك گرفتن از فرانسويان طي فرماني به پادري (Paderi شخصي يوناني الاصل كه قبلا مترجم سفارت فرانسه در استانبول بود و با محمدرضابيگ به فرانسه رفته و سپس به اصفهان آمد.) قرارداد

1715 را تصويب نمود اما شوراي نيابت سلطنت فرانسه پس از اطلاع از اين موضوع، ضمن عزل پادري از مقام مترجمي سفارت، ورود او را به خاك فرانسه ممنوع ساخت.(iv) در نتيجه هيچ كمكي از طرف فرانسه صورت نگرفت و دولت فرانسه هيچ گاه از امتيازات معاهداتش با ايران استفاده نكرد؛ زيرا ازيك طرف آشوبها و درگيريهاي داخلي فرانسه به انقلاب منجر گرديد و ازطرف ديگر سلسله صفويه نيز منقرض شد و فرانسويان براي مدتها ايران را ترك كردند.

پس از دوره دوم جنگهاي ايران و روسيه در زمان پادشاهي فتحعلي شاه قاجار و شكست ايران در اين جنگها، به علت ضعف بنيه نظامي عباس ميرزا و خيانت برخي دولتمردان، در تاريخ بيست ودوم فوريه 1828.م/ پنجم شعبان 1243.ق عهدنامه تركمانچاي با تلاش انگلستان بر ايران تحميل گرديد يكي از مفاد اين معاهده __ كه ميرزامسعود انصاري(v) آن را از زبان فرانسه به فارسي ترجمه كرد __ قضاوت كنسولي يا اعطاي حق كاپيتولاسيون به دولت روسيه بود.(vi)

اين معاهده باعث شد بعدها دولتهاي خارجي براي اتباع خود حق كاپيتولاسيون را به دست آورند. برخي از اين دول در انعقاد قرارداد رسما از كاپيتولاسيون نام برده اند و برخي با ذكر شرط دولت كاملة الوداد صاحب اين امتياز شده اند.

لغو اعطاي كاپيتولاسيون به روسيه طي عهدنامه تركمانچاي، دو سال قبل از كودتاي رضاخان (1297.ش) طي تصويب نامه اي به اطلاع عموم رسانده شد. اما الغاي عملي اين امتياز را بايد در عهدنامه مودت بين دو كشور ايران و شوروي در بيست وششم فوريه 1921 جستجو كرد كه طي آن كليه امتيازاتي كه رژيم قبل شوروي از ايران گرفته بود، لغو گرديد.(vii)

پس از روي كارآمدن رضاشاه و انقراض سلسله قاجار در سال 1306.ش،

وي طي فرماني خطاب به مستوفي الممالك، رئيس الوزراي وقت، كاپيتولاسيون را لغو نمود و دو هفته پس از آن __ در نوزدهم ارديبهشت __ وزارت خارجه ايران به كليه نمايندگي هاي سياسي و خارجي در ايران اطلاع داد كه معاهدات مربوط به حقوق قضاوت كنسولها ملغي و بي اثر گرديده و پس از انقضاي مدت يك سال ديگر هيچگونه حقي در اين خصوص به خارجيان داده نخواهد شد.(viii)

پس از روي كارآمدن رضاشاه، در طي يك سال قانون دادگاههاي جديدالتاسيس و نيز قوانين حقوقي و جزايي به تصويب رسيدند و در نوزدهم ارديبهشت 1307.ش/ دهم مي 1928 (يك قرن پس از انعقاد عهدنامه تركمانچاي) كاپيتولاسيون در ايران ملغي گرديد.(ix) الغاي كاپيتولاسيون به فرمان رضاشاه كه با اهداف خاص و جهت بهره برداري داخلي صورت گرفت سالها به عنوان يكي از بزرگترين دستاوردهاي سلسله پهلوي مورد تعريف و تمجيد واقع شد و حتي به جهت الغاي آن جشن گرفته و شادي نيز نمودند.

پس از شهريور 1320.ش و سقوط رضاشاه، فرزندش محمدرضا قدرت را در دست گرفت. در سالهاي 1321 و 1322.ش تعدادي از مستشاران نظامي امريكايي به خدمت دولت ايران درآمدند كه شمار آنها در دوره نخست وزيري مصدق به چندهزار نفر رسيد. تعدادي از اين مستشاران، مستشار فني بودند و قراردادشان هرسال تمديد مي شد. اين مستشاران امريكايي وظيفه سازماندهي ارتش ايران را برعهده داشتند و ارتش ايران درواقع زير نفوذ اين مستشاران امريكايي فعاليت مي كرد.

در اسفند 1337.ش يك قرارداد دفاعي دوجانبه ميان ايران و امريكا امضاء گرديد. پنج ماه بعد دولت امريكا مساله وضعيت حقوقي نيروهاي خود در ايران را با مقامات ايران در ميان گذاشت.(x) مقامات ايران از سال 1338 تا 1340 از جواب دادن طفره مي رفتند.(xi)

با نخست وزيري علي اميني، دولت كٍنِدي مساله اعطاي مصونيت به مستشاران نظامي را درخواست نمود.(xii) ازآنجاكه علي اميني نيز از دادن جواب به امريكاييها طفره مي رفت، پس از مسافرت شاه به امريكا (1/4/1341) به پيشنهاد امريكا عُلَم جانشين وي شد. تقريبا يك ماه ونيم پس از تصويب رفراندوم انقلاب شاه و مردم (6/11/1341)، دولت علم به درخواست امريكا براي اعطاي مصونيت به مستشاران پاسخ داد.(xiii) البته يك سال طول كشيد تا اين جوابيه براي دولت امريكا ارسال گرديد. اين مساله درواقع ترس دولت وقت ايران از اعطاي اين امتياز را نشان مي دهد.

در تاريخ سيزدهم مهر 1342 دولت علم براي تصويب طرح اعطاي مصونيت، لايحه خاصي را تهيه كرد و به مجلس ارائه داد. اين مصوبه از طريق يادداشت 8296 وزارت خارجه ايران در تاريخ بيست وششم آبان 1342 به اطلاع سفارت امريكا رسيد.(xiv)

درواقع عَلَم با دورانديشي و به جهت ترس از عكس العمل روحانيت و مردم، اعطاي اين مصونيت را به مجلسين واگذار كرد تا راه مفري براي خود لحاظ كرده باشد.

پس از قتل كندي، ليندون جانسون دويست ميليون دلار وام براي خريد اسلحه و مهمات به دولت ايران اختصاص داد كه با اعطاي مصونيت سياسي به پرسنلهاي امريكا و خانواده هاي نظاميان همزمان بود.(xv)

عَلَم پس از تقديم لايحه مزبور به مجلس سنا (بيست وشش روز بعد) جاي خود را در تاريخ هفدهم اسفند 1342 به حسنعلي منصور، دبيركل حزب ايران نوين، داد.(xvi)

در بهار 1343 در خاك ايران ميان نيروهاي ايران و امريكا مانور مشتركي به نام «دلاور» صورت گرفت و توافقنامه اي موقت ميان دو كشور در مورد وضعيت حقوقي نيروهاي امريكايي شركت كننده در مانور از نظر بهره مندي از مصونيت امضا شد كه به مجلسين ارائه

نشد و صرفا با تاييد شاه امضا گرديد.(xvii)

با سفر شاه به امريكا در تيرماه 1343 و مذاكراتي كه صورت گرفت، امريكا اعطاي كمكهاي نظامي را به وضع مقرراتي در زمينه مسائل قضايي منوط كرد. شاه براي دريافت دويست ميليون دلار كمك نظامي، به امريكا قول مساعد داد. پس از بازگشت شاه از امريكا، لايحه كاپيتولاسيون در مجلس سنا طرح گرديد. در سوم مرداد 1343 مجلس سنا جلسه فوق العاده اي تشكيل داد تا به بررسي لايحه چندفوريتي بپردازد. اين جلسه از صبح تا نيمه شب ادامه داشت و سرانجام در نيمه شب لايحه كاپيتولاسيون مطرح گرديد.

حسنعلي منصور براي طرح لايحه تقاضاي فوريت كرد. مجلس سنا وارد شور گرديد و جلسه سرانجام ساعت دوازده شب خاتمه يافت. در اين جلسه، عده اي از سناتورها ناراضي بودند ولي نمي توانستند نارضايتي خود را ابراز نمايند.

مقامات سفارت امريكا مذاكرات مجلس سنا را با تلگرام نهم مرداد 1343 به واشنگتن ارسال نمودند.(xviii) درعين حال دولت ايران سانسور شديدي را در مورد تمامي اطلاعات و مذاكرات لايحه كاپيتولاسيون اعمال كرد. زمزمه هاي مخالفت در گوشه وكنار شنيده مي شد كه كاردار سفارت امريكا در گزارش بيستم مهرماه 1343 (يك روز قبل از طرح لايحه در مجلس شوراي ملي) به واشنگتن، از افزايش مشكلات پنهان و آشكار در مخالفت با لايحه مزبور خبر داد.(xix)

با بروز مخالفتها از طرف نمايندگان مجلس، اعضاي دولت منصور تصميم گرفتند قبل از طرح لايحه در مجلس، جلسه اي تشكيل دهند و با توجيه آنان از تصويب بي دردسر لايحه اطمينان پيدا كنند. يك روز قبل از طرح لايحه در بيستم مهرماه 1343، نمايندگان حزب ايران نوين جلسه خصوصي تشكيل داده و مقامات دولت به توجيه مطلب پرداختند كه شرح آن

در گزارش كاردار سفارت امريكا به واشنگتن آمده است.(xx)

جالب آنكه تا اين زمان هنوز امريكا كنوانسيون وين را در مجلس امريكا تصويب نكرده بود اما درعين حال از ايران مي خواست چنين لايحه اي را به تصويب برساند.(xxi)

سرانجام روز بيست ويكم مهرماه 1343 در ساعت نُه صبح مجلس كار خود را آغاز كرد.(xxii) مجلس تا ساعت پنج بعدازظهر به كار خود ادامه داد و حتي براي صرف ناهار تعطيل نگرديد. در اين روز بيست وپنج نفر از نمايندگان غايب بودند كه اكثرا غيرموجه بود.(xxiii) رئيس مجلس وقت، عبدالله رياضي بود اما او پنج روز قبل از طرح لايحه، به بهانه معالجه عازم امريكا شد؛ ازاين رو رياست جلسه را دكترحسين خطيبي برعهده داشت.(xxiv)

منصور در آغاز جلسه سخناني درباره اقدامات هشت ماهه دولت خود ايراد نمود و سپس لايحه مصونيت را تقديم نمود كه بحثهاي موافق و مخالف از ساعت ده ونيم صبح تا ساعت پنج بعدازظهر ادامه يافت و البته بيشتر سخنرانان، مخالف بودند. سپس منصور به اظهارات هريك پاسخ داد و سرانجام پس از چندين ساعت بحث و بررسي، راي گيري مخفي انجام شد و درنهايت لايحه مزبور با هفتادوچهار راي موافق و شصت ويك راي مخالف تصويب گرديد.(xxv) بيشتر مخالفان از نمايندگان منفرد يا عضو حزب مردم بودند.(xxvi)

پس از تصويب كاپيتولاسيون، افرادي كه در كابينه منصور بودند(xxvii) و نيز افراد مستقل، به ويژه روحانيت و حضرت امام خميني، عليه آن ابراز مخالفت نمودند؛ چنانكه موضعگيري و سخنراني تاريخي حضرت امام در چهارم آبان 1343 __ كه طي آن محمدرضا و پدرش را مورد حمله قرارداد __ باعث تبعيد ايشان در سيزدهم آبان به تركيه گرديد(xxviii) و به دنبال آن منصور نيز ترور شد.

دو ماه از تبادل يادداشتهاي

مربوط به احياي كاپيتولاسيون نگذشته بود كه اولين مورد سوء استفاده از مصونيت پيش آمد. در تاريخ دوازدهم اسفند 1343 يك درجه دار امريكايي به نام چارلز ال گري به هنگام رانندگي با يك دختر ايراني تصادف كرد كه به فوت دختر انجاميد. فرمانده مستشاران امريكايي خواستار محاكمه اين درجه دار توسط مقامات نظامي امريكايي در تركيه شدند اما مورد موافقت قرار نگرفت.(xxix)

لايحه كاپيتولاسيون سرانجام سه ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، با تصويب شوراي انقلاب و دولت موقت، لغو گرديد.(xxx)

در بررسي شرايط اعطاي مصونيت در ايران، اعطاي چنين حقي به روسيه تاحدي از بقيه مستثني مي شود؛ زيرا ايران در جنگ با روسيه شكست خورده بود و براي آن كه نواحي شمالي كشور را از دست ندهد، خواهان صلح بود؛ لذا اگر دولت قاجاريه اين معاهده (تركمانچاي) را نمي پذيرفت، حتي احتمال ازدست رفتن حكومت ايران وجود داشت.

درحالي كه شاه عباس اول براي تقويت بنيه نظامي و شاه سلطان حسين براي تصرف مسقط چنين حقي را به انگليسيها و فرانسويها واگذار نموده بودند. بنابراين بايد گفت مفتضحانه ترين تصويب لايحه كاپيتولاسيون در زمان محمدرضاشاه رخ داد كه در مجلس و آن هم در زماني اعطا مي گرديد كه اكثر مردم بيدار شده بودند و سردمداران مملكت در ازاي دريافت دويست ميليون دلار وام مرتكب چنين خيانتي مي شدند. درواقع شاه در مقام شخص اول كشور درحالي اين ننگ را احيا مي كرد كه چندي قبل لغو شده بود. پي نوشتها (i)__ راجر سيوري، ايران عصر صفوي، ترجمه: كامبيز عزيزي، تهران، چ اول، 1372، ص105؛ عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تاريخ روابط خارجي ايران (از ابتداي دوران صفويه تا پايان جنگ دوم جهاني)، تهران، اميركبير، 1375، ص64

(ii)__ مسعود اسداللهي، احياي كاپيتولاسيون و پيامدهاي آن، تهران، سازمان تبليغات اسلامي،

چ اول، 1373، ص28

(iii)__ عبدالرضا هوشنگ مهدوي، همان، صص136__135

(iv)__ عبدالرضا هوشنگ مهدوي، همان، صص138__137

(v)__ وي مترجم زبان فرانسه در دربار فتحعلي شاه بود.

(vi)__ سعيد نفيسي، تاريخ سياسي و اجتماعي ايران، ج 2، تهران، اختران شمال، چ نهم، 1372، ص270

(vii)__ علي اصغر شميم، ايران در دوره سلطنت قاجار، تهران، سوره، چ پنجم، 1374، ص614؛ عبدالرضا هوشنگ مهدوي، سياست خارجي ايران در دوران پهلوي (1300 تا 1357)، تهران، البرز، چاپ اول، 1373، ص370

(viii)__ عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تاريخ روابط خارجي ايران، همان، ص383

(ix)__ همان.

(x)__ يادداشت 299 مورخ بيست وهفتم آذر 1342 سفارت امريكا به دولت ايران:

طبق برداشت سفارت، عبارت «اعضاي هيات مستشاري امريكا در ايران» دربرگيرنده پرسنل نظامي و غيرنظامي امريكايي عضو وزارت امريكا و بستگانشان كه اهل خانه آنها باشند و در ايران برطبق قراردادها و توافقهاي بين دو طرف مستقر هستند مي باشد. عبدالرضا هوشنگ مهدوي، سياست خارجي ايران در دوران پهلوي (1300 تا 1357)، همان، ص204

(xi)__ روزنامه اطلاعات 14/6/1367

(xii)__ يادداشت 423 سفارت امريكا نهم مارس 1962.م و (دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، اسناد لانه جاسوسي، ج71، تهران مركز نشر اسناد لانه جاسوسي، زمستان 1367، ص3)

(xiii)__ يادداشت 8800، 20 اسفند 1341. و (اسناد لانه جاسوسي، ج71، ص5

(xiv)__ اسكندر دلدم، حاجي واشنگتن، تهران، امين، 1368، ص365

(xv)__ جيمز. ا. بيل. شير و عقاب، ترجمه: فروزنده برليان، تهران، فاخته، چ اول، 1371، ص221

(xvi)__ همان، ص309

(xvii)__ دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، اسناد لانه جاسوسي، ج72، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسي، بهار 1370، ص30

(xviii)__ اسناد لانه جاسوسي، ج71، صص18__16

(xix)__ همان، ص30

(xx)__ همان، ص40

(xxi)__ اسناد لانه جاسوسي، ج72، ص110

(xxii)__ روزنامه نداي ايران نوين، ش75، چهارشنبه 22 مهرماه 1343. و (اطلاعات ش11513، چهارشنبه 22/7/1343)

(xxiii)__ در اين دوره مجلس بيست ويكم شوراي ملي

صدوهشتاد نماينده داشت حدودا يكصدوچهل نماينده از حزب ايران نوين بودند و حزب مردم در اقليت بود.

(xxiv)__ عبدالرضا هوشنگ مهدوي، سياست خارجي ايران در دوران پهلوي (1300 تا 1357)، همان، ص313

(xxv)__ صورت مذاكرات مجلس شوراي ملي 21 مهرماه 1343

(xxvi)__ عباس ميلاني، معماي هويدا، تهران، اختران، چ دوم، 1380، ص201

(xxvii)__ حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج2، تهران، موسسه مطالعات، چ هفتم، 1374، ص363

(xxviii)__ عبدالرضا هوشنگ مهدوي، سياست خارجي ايران در دوران پهلوي، همان، ص207

(xxix)__ اسناد لانه جاسوسي، ج72، ص101

(xxx)__ روزنامه كيهان، 24/2/1358

منبع: ماهنامه زمانه

ماجراي كاپيتولاسيون در ايران

ماجراي كاپيتولاسيون در ايران چكيده: پيشنهاد تصويب كاپيتولاسيون در اسفند 1340 از سوي سفارت آمريكا به دولت امير اسدالله علم داده شد. اين پيشنهاد در 13 مهر 1342 در كابينه علم و در مرداد 1343 درمجلس سنا به تصويب رسيد. سپس در 21 مهر 1343 حسنعلي منصور نخست وزير وقت اين لايحه را به مجلس شوراي ملي برد و به تصويب نمايندگان مجلس رساند.

درپي اين مصوبه امام خميني درچهارم آبان 1343 اقدام رژيم در تصويب اين لايحه را مورد انتقاد شديد قرار داد. ماجراي كاپيتولاسيون در ايران

ارديبهشت 1306 ش . وزارت خارجه ايران در اعلاميه اي لغو كاپيتولاسيون در ايران را اعلام كرد. اين اعلاميه يك سال پس از تاجگذاري رضاشاه انتشار يافت و يك سال پس از انتشار، كليه عهدنامه ها و قراردادهايي كه دردوران قاجار، امتيازاتي را براي دولت هاي خارجي درنظر گرفته بود، باطل اعلام شد.

با اين همه، ابلاغيه هايي از طرف وزارت امور خارجه جديد به بعضي سفارتخانه هاي اروپايي از جمله انگلستان آلمان هلند، سوئيس و... ارسال شد و در آنها حقوق ويژه و مزاياي سياسي و اقتصادي و قضايي كشورهاي متبوع

آنها محترم شمرده شد. اين نامه ها و موافقت هايي كه با درخواست وزيران مختار بعضي كشورهاي اروپايي براي حفظ اعتبار و آزادي هاي قضايي اتباعشان در ايران مي شد، نشان مي داد كه هدف رضاخان از اعلام لغو كاپيتولاسيون، صرفاً تبليغ وجهه ضداستعماري براي خود در ايران آن روز، به مدد مطبوعات و رسانه هاي گروهي بود.

براي مثال در همان روز 20 ارديبهشت 1307 كه رسماً تمامي معاهدات تضمين كننده امتيازات خارجي ها در ايران باطل اعلام شد، وزارت امور خارجه ايران در نامه اي به «روبرت هانري كلايو» وزير مختار انگليس در تهران، دولت متبوع وي را از آزادي اتباع انگليسي در ايران همچون روال گذشته مطمئن ساخت اين نامه در 18 بند شامل تعهد سيستم قضايي ايران به حفظ حقوق، اختيارات و مايملك اتباع انگليسي براي وزير مختار آن كشور در تهران ارسال شد1. وزارت خارجه ايران درهمان روز در نامه ديگري وزير مختار انگلستان را از آزادي فعاليت مذهبي ميسيونرهاي آن كشور نيز مطمئن ساخت2. چنين نامه هايي در 24 و 26 ارديبهشت براي سفارت امريكا3 ودر 25 ارديبهشت براي وزير مختار آلمان در تهران ارسال شد. سپس در مراحل بعد، پيمانهاي جداگانه ديگري باهدف احياء مقررات كاپيتولاسيون با فرانسه سوئد، دانمارك و ساير كشورهاي مقتدر آن روز اروپا به امضأ رسيد.

در آن دوره رضاخان به دليل اقدامات ضداسلامي اش از جمله دستورالعملهايي كه براي تعطيلي مجالس روضه خواني، خطابه هاي مذهبي وممنوعيت تدريس دروس ديني وقرآن در مدارس صادر كرده بود، سخت مورد تنفر مردم قرار داشت هجرت اعتراض آميز علما به قم و تحصن آنان در 1306ش. نشانگر نفرتي بود كه درجامعه ايران نسبت به رضاخان و دولتش وجود داشت سابقه كاپيتولاسيون

در ايران

مقررات كاپيتولاسيون اگرچه از دوران صفويه به صورت نانوشته در مورد تجار و اتباع اروپايي رعايت مي شد، اما به صورت قانون، از دوران قاجار ومتعاقب جنگ هاي ايران و روس به اجرا درآمد. اين مقررات براي اولين بار در 1828 م. به موجب عهدنامه تركمانچاي از طرف دولت روسيه تزاري بر ايران تحميل شد. پس از آن بود كه انگلستان وساير كشورهاي اروپايي رسماً از اين امتياز بهره مند شدند. فصل هفتم هشتم و نهم معاهده تركمانچاي كه به مسايل حقوقي وجزايي اتباع روسيه در ايران مربوط است مهمترين قسمت عهدنامه بود؛ چرا كه با اجراي اين فصول رژيم كاپيتولاسيون به نفع روسها برقرار شد. 4

اگرچه در 1921 م.، يك روز قبل از كودتاي سيدضياء، روسيه شوروي به طور يكجانبه كاپيتولاسيون را به عنوان نهاد استعماري تزارها لغو كرد5 اما معاهده كاپيتولاسيون منعقده با تزارها 99 ساله بود و دستور رضاخان براي لغو اين امتياز درست در پايان دوره _1927_ صادر شد. به هرحال، آنچه كه از 1307ش. توسط رضاخان به عنوان اعلام لغو كاپيتولاسيون آغاز شد، هرگز مشخصات مبارزه سالم و صادقانه عليه اين پديده ظالمانه استعماري را در بر نداشت به ويژه آن كه در دوران فرزند وي، گامهاي بلندتري با هدف احيأ اين پديده شوم در ايران برداشته شد.

باني اصلي بازشدن پاي امريكايي ها به ايران پس از جنگ جهاني دوم و واگذاري امتيازات قضايي و امنيتي به آنان قوام السلطنه بود. اولين دسته از نيروهاي نظامي امريكا تحت عنوان «ميسيون نظامي»، آذر 1321 _ دوره نخست وزيري قوام السلطنه _ با مصونيتهاي قضايي وارد ايران شدند.

در دوران حكومت سهيلي نيز قراردادهاي ديگري در

زمينه استخدام مستشاران امريكايي، به بهانه اصلاح سيستم اداري ارتش به امضأ رسيد كه هريك از آنها دربرگيرنده امتيازات خاصي براي خانواده ها و وابستگان نظاميان امريكايي بود. اما نقطه اوج اين امتيازدهي ها، به دوران نخست وزيري حسنعلي منصور و اميراسدالله علم باز مي گردد.

يكي از بزرگترين خيانت هاي حكومت پهلوي پس از قيام 15 خرداد 1342، كه زمينه ساز تبعيد امام خميني(ره) به خارج از كشور به شمار مي رود، تصويب لايحه كاپيتولاسيون در مجلس شوراي ملي بود. اين لايحه پس از برگزاري رفراندوم شاه و تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي كه هر دو با موضعگيري امام خميني(ره) روبرو شد، در مجلس طرح شد. برداشتن موانع حقوقي و قانوني حضور نيروهاي امريكايي در ايران وتضمين امنيت آنان براي شاه اهميت داشت. به ويژه آن كه وي براي اجراي سريع اصلاحات اقتصادي وسياسي مورد نظر كاخ سفيد، زير فشار امريكا قرار گرفته بود. در اين شرايط احياء نظام كاپيتولاسيون با هدف اعطاي مصونيت سياسي و كنسولي به اتباع امريكايي در ايران در دستور كار دولت قرار گرفت پيشنهاد تصويب كاپيتولاسيون در اسفند 1340 از سوي سفارت آمريكا به دولت امير اسدالله علم داده شد. اين پيشنهاد در 13 مهر 1342 در كابينه علم و در مرداد 1343 درمجلس سنا به تصويب رسيد. سپس در 21 مهر 1343 حسنعلي منصور نخست وزير وقت اين لايحه را به مجلس شوراي ملي برد و به تصويب نمايندگان مجلس رساند.

درپي اين مصوبه امام خميني درچهارم آبان 1343 اقدام رژيم در تصويب اين لايحه را مورد انتقاد شديد قرار داد. پيش از سخنراني امام، شاه براي بازداشتن ايشان از ايراد سخنراني در چنين روزي،

نماينده اي را به قم اعزام كرد، اما امام نماينده شاه را به حضور نپذيرفت و در روز موعود يكي از مهمترين سخنراني هاي خود را در حضور جمع كثيري از روحانيون و مردم قم ايراد كرد. اين نطق به منزله محاكمه دخالتهاي غيرقانوني هيأت حاكمه امريكا در ايران اسلامي بود. سخنراني امام با اين جملات آغاز شد: «... عزت ماپايكوب شد، عظمت ايران از بين رفت عظمت ارتش ايران را پايكوب كردند. قانوني رابه مجلس بردند كه در آن ما را ملحق كردند به پيمان وين .. كه تمام مستشاران نظامي آمريكا با خانواده هايشان با كارمندهاي فني شان باكارمندان اداري شان باخدمه شان .. از هر جنايتي كه در ايران بكنند، مصون هستند. آقا من اعلام خطر مي كنم اي ارتش ايران من اعلام خطر مي كنم اي سياسيون ايران من اعلام خطر مي كنم .. والله گناهكار است كسي كه فرياد نكند. اي سران اسلام به داد اسلام برسيد. اي علماي نجف به داد اسلام برسيد. اي علماي قم به داد اسلام برسيد...»

درهمين سخنراني امام خميني جملات معروف خود _ امريكا ازانگليس بدتر، انگليس از آمريكا بدتر، شوري از همه بدتر، همه از هم بدتر، همه از هم پليدتر. اما امروز سر و كار ما با اين خبيث هاست با آمريكاست رئيس جمهور آمريكا بداند اين معنا را كه منفورترين افراد دنياست پيش ملت ما... تمام گرفتاري ما از اين آمريكاست تمام گرفتاري ما از اين اسرائيل است اسرائيل هم از آمريكاست _ را بيان داشت. 6

همچنين، امام (ره) در همين روز _4 آبان 1343_ بيانيه اي صادر كرد «دنيا بداند كه هر گرفتاري اي كه ملت ايران و ملل مسلمين دارند از

اجانب است از آمريكاست ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمريكا خصوصاً متنفر است » 7. در اين بيانيه از كاپيتولاسيون به عنوان «سندبردگي ملت ايران ياد شده است.

كاپيتولاسيون سرانجام پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در 23 ارديبهشت 1358، توسط نظام جمهوري اسلامي ايران رسماً لغو گرديد.

در بيانيه وزارت خارجه چنين آمده بود:

به پيشنهاد هيأت وزيران دولت موقت جمهوري اسلامي ايران و تصويب شوراي انقلاب اسلامي قانون و مصوب 21 مهرماه 1343 راجع به اجازه استفاده مستشاران نظامي امريكا در ايران از مصونيت ها و معافيت هاي قرارداد وين (كاپيتولاسيون از تاريخ 23/2/58 لغو شد. 8 پي نوشت ها: 1_ اسناد معاهدات دوجانبه ايران با ساير دول ج سوم ص 273؛ سند 108.

2_ همان سند 111.

3_ همان ج دوم ص 12؛ سند 5 و 9.

4_ حق قضاوت كنسولي؛ كاپيتولاسيون از انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ص 54 .

5_ همان ص 56 .

6_ كوثر؛ شرح وقايع انقلاب اسلامي ج 1؛ صص 169-178 .

7_ صحيفه نور؛ ج 4؛ ص 109 .

8_ كيهان 24ارديبهشت 1358؛ ص 2 .

منبع: موسسه مطالعات وپژوهشهاي سياسي

كاپيتولاسيون و تبعيد امام خميني به تركيه

كاپيتولاسيون و تبعيد امام خميني به تركيه نويسنده: اكبر فلاحي

چكيده: امام خميني از علما و سران كشورهاي اسلامي دعوت كردند به كمك ملت ايران بيايند و به شدت از ابرقدرت هاي وقت انتقاد كردند:«آمريكا از انگليس بدتر، انگليس از آمريكا بدتر، شوروي از هر دو بدتر، همه ازهم بدتر، همه از هم پليدتر؛ اما امروز سر و كار ما با اين خبيث هاست باآمريكاست رئيس جمهور آمريكا بداند، بداند اين معنا را كه منفورترين افراددنياست پيش ملت ما!».

امام خميني در ادامه از وضعيت كشور انتقاد و اداره كنندگان را افرادي بي

لياقت معرفي كردند و از اين كه رجال وطنخواه در رأس كارها نيستند انتقاد نمودند و به ارتشيان هشدار دادند كه با اين اقدامات رژيم ارزش آنها بسيار پايين آمده «يك آشپز آمريكايي بر يك ارتشبد ما مقدم مي شود در ايران ديگر براي شما آبرو باقي ماند؟ اگر من بودم استعفا مي كردم اگر من نظامي بودم استعفا مي كردم من اين ننگ را قبول نمي كردم ..»

در تاريخ 21 مهر ماه سال 1342 ه .ش دولت حسنعلي منصور لايحه مصونيت مستشاران آمريكايي را به مجلس فرستاد و مجلس آن را تصويب كرد. متن لايحه

«ماده واحده با توجه به لايحه ي شماره ي 18-2291-7-215-25-11-1342 دولت وضمائم آن در تاريخ 21/11/42 به مجلس سنا تقديم شد. به دولت اجازه داده مي شود كه رئيس و اعضاي هيئت هاي مستشاري نظامي ايالات متحده را در ايران كه به موجب موافقت نامه هاي مربوط در استخدام دولت شاهنشاهي مي باشند، از مصونيت و معافيت هايي كه شامل كارمندان اداري وقت موصوف در بند و ماده ي اول قرارداد وين كه در تاريخ 18 آوريل 1961 مطابق 29فروردين 1340 به امضا رسيده است مي باشد، برخوردار نمايد».

به دليل ماهيت استعماري و ضدملي اين لايحه رژيم سعي كرد از انتشار خبرتصويب لايحه و بازتاب آن جلوگيري كند و سانسور شديدي بر رسانه ها حاكم شد. امام خميني از طريق بعضي افراد از كم ّ و كيف لايحه باخبر شدند؛ شهيد مهدي عراقي در اين باره مي گويد:

«در اواخر شهريور بود كه يكي از رفقايي كه ما در مجلس داشتيم به ما اطلاع دادكه يك لايحه را دولت مي خواهد بياورد در مجلس و مصونيت بدهد به 1700مستشار امريكايي كه بعداً به همين نام لايحه ي كاپيتولاسيون مشهور شد. اين مسئله آمد با آقا )امام خميني مطرح

شد. آقا اين جوري قبول نكردند، گفتند تامدرك نباشد ما نمي توانيم روي آن حرفي بزنيم شما اگر بتوانيد مدركش را تهيه بكنيد. تا اين شد كه لايحه آمد در مجلس و عده اي مخالفت كردند با لايحه مافرستاديم صورت جلسه اي كه در مجلس بود از روي آن صورت جلسه فتوكپي كردند. متن صورت جلسه را خارج كرديم و هم از مجلس شورا و هم از مجلس سنا، جفت اين صورت جلسه ها را در اختيار آقا گذاشتيم .

امام خميني بعد از آگاهي از ماهيت لايحه و عواقب ننگين و اسارت بار آن تصميم گرفتند در يك سخنراني در روز 4 آبان ماه در روز تولد حضرت فاطمه (س در منزل خويش عليه اين اقدام اسارت بار سخنراني كنند. همزمان نيز پيك هايي به شهرستان هااعزام كردند و تصميم خود را مبني بر سخنراني به اطلاع علما و مردم رساندند و اين اقدام امام واكنش رژيم را برانگيخت حجة الاسلام سيداحمد خميني درباره ي واكنش رژيم نسبت به اين تصميم اين چنين مي گويند:

«قرار شد اين خبر براي مردم قم و ديگر شهرها اعلام شود. رژيم سراسيمه فردي را به قم مي فرستد تا امام را با تهديد از اين اقدام بازدارد؛ اما امام او را نمي پذيرد،وي در ديدار با برادر شهيدم حاج آقا مصطفي صريحاً به عواقب وخيم هرگونه مواضع ضد امريكايي هشدار مي دهد. اين تهديدها هيچ گونه تأثيري در عزم امام خميني نداشت .

تصميم امام خميني مبني بر ايراد سخنراني در منزل بيانگر هوشياري امام خميني درآن مقطع است آيت الله طاهري خرم آبادي درباره ي اين تصميم هوشيارانه ي امام مي گويند:

«امام تصميم گرفتند كه روزميلاد حضرت زهرا (عليه السلام صحبت كنند؛ و اين صحبت هم قرار بود كه در منزل شان انجام گيرد. دليلش را من الان نمي دانم شايداز

نظر جنبه ي امنيتي بوده است معمولاً صحبت امام در مسجد اعظم ايراد شده است .. اين بار هم اگر امام مي خواست در سر درس صحبت بكنند، جمعيت زيادي جمع نمي شدند و جمعيت منحصر مي شد به طلبه هايي كه در درس امام شركت مي كردند؛ در حالي كه امام مي خواستند مردم در اين سخنراني حضورداشته باشند و قشرها مختلف مردم نيز صحبت هاي ايشان را بشنوند. اگرامام مي خواستند اين سخنراني عمومي را در مسجد اعظم ايراد كنند شايد دولت ممانعت مي كرد و مأمور مي گذاشت و در مسجد را مي بست و اين خيلي خوب نبود. به نظر مي رسيد كه امام در مورد محل و زمان سخنراني بهترين انتخاب راكرده اند. چون سخنراني در روز عيد انجام مي گرفت و اين يك چيز طبيعي بود،مردم در روزهاي عيد به ديدن امام مي آمدند؛ به مردم هم اطلاع دادند، البته نه به صورت اطلاعيه و يا مثلاً درج در جرايدو روزنامه ها».

بنابراين امام خميني در انبوه جمعيتي كه از قم و ساير شهرستان ها به منزل ايشان آمده بودند سخنراني خويش را بر عليه اقدامات رژيم و اوضاع نابسامان مملكت ايرادفرمودند. سخنراني امام به زباني ساده و با ديدي كامل و همه جانبه ماهيت لايحه رامشخص كرد و ابعاد مختلف آن را مورد انتقاد قرار داد و بدون هيچ گونه ترس و واهمه اي از شاه و قدرت هاي خارجي به وظيفه ي شرعي خود عمل نمود.

«اين اقدام امام تمامي محاسبات و تحليل هاي رژيم و آمريكا را بر هم زد، زيراآنان انتظار نداشتند كه حضرت امام (ره ؛ آمريكا و اسرائيل را مستقيماً محكوم كرده و خائن جنايتكار و منفور بداند. با اين نطق ملت ايران بطور مستقمي رودر روي آمريكا قرار گرفت

سخنراني امام حاوي يك مطلب معمولي و

تكراري نبود، بلكه در واقع استراتژي بلند مدت مبارزات اسلامي را تبيين و پيوند سه عنصر اسلام امام وامت را پايه گذاري كرد. اين سخنراني در واقع صريحاً، سقوط سلطنت تاپايه گذاري نظام اسلامي قطع نفوذ آمريكا از ايران و در دراز مدت از كشورهاي اسلامي نابودي اسرائيل غاصب و ايجاد يك كشور فلسطيني را در برنامه ي مبارزات امام و پيروانش قرار داد. «به اين دليل اگر رژيم تاكنون امام را در مقابل سياست هاي داخلي خود مي ديد، اكنون او و مردم را عليه موجوديت شاه وآمريكا در ايران مي بيند. اگر زندان و محدوديت ممنوع المنبر كردن و جلوگيري از صدور اعلاميه تا اين مرحله مي توانست كارساز باشد، از اين به بعد نمي تواندتأثير تعيين كننده اي در تغيير و نابودي اين حركت داشته باشد».

امام خميني سخنان خويش را با آيه ي استرجاع آغاز كردند و هدف شان اين بود كه به مردم اين پيام را بدهند كه مصيبتي بزرگ بر كشور ايران وارد شده است و تأثر قلبي خويش را از اين قانون اعلام و حضار تحت تأثير سخنان ايشان شروع به گريه كردند.سپس امام به تشريح قانون «كاپيتولاسيون پرداختند و درباره ي پيامدهاي ننگين وحقارت آميز اين قانون هشدار دادند:

«... اينها از هر جنايتي كه در ايران بكنند مصون هستند! اگر يك خادم آمريكايي اگريك آشپز آمريكايي مرجع تقليد شما را در وسط بازار تروركند، زير پا منكوب كند،پليس ايران حق ندارد جلوي او را بگيرد، دادگاه هاي ايران حق ندارند محاكمه كنند،بازپرسي كنند، بايد برود آمريكا، آن جا در آمريكا ارباب ها تكليف را معين كنند». سپس امام به نحوه ي تصويب قانون در مجلس اشاره كردند وا ز دولت و مجلس به شدت انتقادنمودند و در ادامه فرمودند:

«مع ذلك ايران خودش را

فروخت براي اين دلارها! ايران استقلال ما را فروخت ما را جزء دول مستعمره حساب كرد، ملت مسلم ايران را پست تر از وحشي ها دردنيا معرفي كرد، در ازاي دويست ميليون كه سيصد ميليون دلار پس بدهند! ما بااين مصيبت چه بكنيم روحانيون با اين مطالب چه بكنند؟»

سپس امام خميني دولت و مجلس را جدا از ملت معرفي و اعمال آنها را بي ارتباط بارأي و نظر ملت دانست و مجلس را «مجلس سر نيزه ، «مجلس غير منتخب معرفي كردند.

«ساير ممالك خيال مي كنند كه ملت ايران است اين ملت ايران است كه اين قدرخودش را پست كرده است نمي دانند اين دولت ايران است اين مجلس ايران است اين مجلس است كه ارتباط به ملت ندارد. اين مجلس مجلس سر نيزه است اين مجلس چه ارتباطي به ملت ايران دارد. ملت ايران به اينها رأي ندادند.علماي طراز اول مراجع بسياري شان تحريم كردند انتخابات را؛ ملت تبعيت كرد از اينها، رأي نداد، لكن زور سر نيزه اينها را آورد بر اين كرسي نشاند».

امام خميني به توطئه ي رژيم براي قطع نفوذ روحانيت اشاره كردند و از نقش روحانيت در مبارزه با ظلم و فساد سخن گفتند و براي جلوگيري از سوءاستفاده ي رژيم وحفظ اتحاد روحانيت با كمال تواضع فرمودند:

«روحانيون با هم هستند من باز تمام روحانيين را تعظيم مي كنم دست تمام روحانيين را مي بوسم آن روز اگر دست مراجع را بوسيدم امروز دست طلاب را مي بوسم گريه ي حضار(.» امام خميني آنگاه قشرهاي مختف ملت را مورد خطاب قرار دادند ونسبت به عواقب اين مصوبه اعلام خطر كردند:

«آقا من اعلام خطر مي كنم اي ارتش من اعلام خطر مي كنم اي سياسيون ايران من اعلام خطر مي كنم

اي بازرگانان ايران من اعلام خطر مي كنم اي علماي ايران اي مراجع اسلام ،من اعلام خطر مي كنم اي فضلا، اي طلاب اي مراجع اي آقايان اي نجف اي قم اي مشهد، شيراز، من اعلام خطر مي كنم خطرداراست معلوم مي شود زير پرده ها چيزهايي است و ما نمي دانيم ..»

امام خمنيي با زير سؤال بردن انقلاب سفيد شاه تصويب اين قانون را مغاير باشعارهاي مطرح شده از سوي رژيم براي پيشرفت و ترقي ملت معرفي كردند و مملكت را در اشغال آمريكا دانسته و از بدبختي مردم در شهرها سخن گفتند. سپس در جواب كساني كه مخالف مبارزه و خواهان سكوت بودند فرمود:

«... آن آقاياني كه مي گويند بايد خفه شد، اين جا هم بايد خفه شد! اين جا هم خفه بشويم ما را بفروشند و خفه بشويم قرآن ما را بفروشند و خفه بشويم والله گناهكار است كسي كه داد نزند، والله مركتب كبيره است كسي كه فرياد نكند)گريه ي شديد حضار(».

امام خميني از علما و سران كشورهاي اسلامي دعوت كردند به كمك ملت ايران بيايند و به شدت از ابرقدرت هاي وقت انتقاد كردند:

«آمريكا از انگليس بدتر، انگليس از آمريكا بدتر، شوروي از هر دو بدتر، همه ازهم بدتر، همه از هم پليدتر؛ اما امروز سر و كار ما با اين خبيث هاست باآمريكاست رئيس جمهور آمريكا بداند، بداند اين معنا را كه منفورترين افراددنياست پيش ملت ما!».

امام خميني در ادامه از وضعيت كشور انتقاد و اداره كنندگان را افرادي بي لياقت معرفي كردند و از اين كه رجال وطنخواه در رأس كارها نيستند انتقاد نمودند و به ارتشيان هشدار دادند كه با اين اقدامات رژيم ارزش آنها بسيار پايين آمده «يك آشپز آمريكايي بر يك ارتشبد ما مقدم

مي شود در ايران ديگر براي شما آبرو باقي ماند؟ اگر من بودم استعفا مي كردم اگر من نظامي بودم استعفا مي كردم من اين ننگ را قبول نمي كردم ..»

امام خميني سپس از اعمال رژيم در حبس روحانيون و علما سخن به ميان آوردند وجرم آنها را دفاع از اسلام معرفي كردند و از توطئه ي رژيم براي از بين بردن اسلام سخن گفتند: «بايد قطع يد رسول الله از اين ملت بشود. اينها، اين را مي خواهند. اين رامي خواهند.» سپس امام خميني تمام گرفتاري هاي مملكت را از آمريكا و اسرائيل دانستند و به نقش سيد حسن مدرس در مبارزه با اولتيماتوم روسيه اشاره و براي رفع فسادي كه مملكت را در برگرفته بر لزوم آگاهي مردم تأكيد كردند: «آقايان موظف اندملت را آگاه كنند، علما موظف اند ملت را آگاه كنند، ملت موظف اند كه در اين امر صدادربياورد. با آرامش )به عرض برساند، به مجلس اعتراض كند؛ به دولت اعتراض كند كه چرا يك همچون كاري كرديد؟ چرا ما را فروختيد»؟

سپس امام نمايندگان مجلس را خيانتكار و تمامي مصوبه هاي مجلس را از زمان مشروطه تا زمان حال زير سؤال بردند و دليل ايشان اين بود كه اصل دوم متمم قانون اساسي كه بايد پنج نفر از علماي طراز اول هر عصر بر مصوبات مجلس نظارت كنندرعايت نشده است و در خاتمه فرمودند: «ما اين قانوني كه گذراندند _ به اصطلاح خودشان _ قانون نمي دانيم ما اين مجلس را مجلس نمي دانيم ما اين دولت را دولت نمي دانيم اينها خائن اند به مملكت ايران خائن اند».

علاوه بر اين سخنراني امام در همان روز، اعلاميه اي خطاب به ملت صادر و از قانون كاپيتولاسيون و اعمال رژيم به شدت انتقاد كردند:

«بسم الله الرحمن الرحيم لن يجعل الله للكافرين

علي المؤمنين سبيلا»

آيا ملت ايران مي داند در اين روزها در مجلس چه گذشت مي داند بدون اطلاع ملت و به طور قاچاق چه جنايتي واقع شد؟

مي داند به پيشنهاد دولت سند بردگي ملت ايران را امضا كرد، اقرار به مستعمره بودن ايران نمود؟ سند وحشي بودن ملت مسلمان را به آمريكا داد؟ قلم سياه كشيد به جميع مفاخر اسلامي و ملي ما؟ قلم سرخ كشيد بر تمام لاف وگزاف هاي چندين ساله ي سران قوم ايران را از عقب افتاده ترين ممالك دنياپست تر كرد؟ اهانت به ارتش محترم ايران و صاحب منصبان و درجه داران نمود؟ حيثيت دادگاه هاي ايران را پايمال كرد؟ آيا ملت ايران مي داند كه افسران ارتش به جاي سوگند به قرآن مجيد «سوگند به كتاب آسماني كه به آن اعتقاددارم ياد كرده اند؟ اين همان خطري است كه كراراً تذكر داده ام خطر براي قرآن مجيد، براي اسلام عزيز،خطر براي مملكت اسلام خطر براي استقلال كشور،من نمي دانم دستگاه جبار از قرآن كريم چه بدي ديده است از پناه به اسلام وقرآن چه ضرري برده است كه اين قدر پافشاري براي محو اسم آن مي كند... اكنون من اعلام مي كنم كه اين رأي ننگين مجلسين مخالف اسلام و قرآن است وقانونيت ندارد، مخالف رأي ملت مسلمان است وكلاي مجلسين وكيل ملت نيستند، وكلاي سرنيزه هستند، رأي آنها در برابر ملت و اسلام و قرآن هيچ ارزشي ندارد و اگر اجنبي ها بخواهند از اين رأي كثيف سوء استفاده كنند تكليف ملت تعيين خواهد شد... دنيا بداند كه هر گرفتاري اي كه ملت ايران و ملل مسلمين دارند، از اجانب است از آمريكاست ملل اسلام از اجانب عموماً از آمريكا متنفراست بر ملت ايران است كه اين زنجيرها را پاره كند. بر ارتش است كه

اجازه ندهد چنين كارهاي ننگيني در ايران واقع شود...».

اعلاميه ي امام توسط اعضاي هيئت هاي مؤتلفه به سرعت در تهران پخش شد. واين سرعت عمل كه خبر از تشكيلات مخفي و گسترده اي داشت رژيم را به وحشت انداخت از طرف ديگر متن اعلاميه ي امام بسيار تند و افشاگرانه بود و پرده ازخيانت هاي رژيم برمي داشت و قشرها مختلف را به مبارزه عليه رژيم فرامي خواند. ازاينجاست كه رژيم ديگر حضور امام خميني را در ايران به صلاح ندانست و تصميم گرفت براي جلوگيري از گسترش مبارزات و جدايي ميان رهبري و ملت ايشان را تبعيدكند؛ بنابراين در 13 آبان 1343 تحت تدابير امنيتي بسيار شديد و محاصره ي مراكزحساس شهري در قم و تهران مثل بيوت علما، حرم مطهر حضرت معصومه (س ،مدرسه ي فيضيه بازار؛ ايشان را دستگير و به فرودگاه مهرآباد منتقل و به تركيه تبعيدكرد.

در ضمن سعي كرد از بازتاب آن جلوگيري كند و آن را مسئله اي كم اهميت جلوه دهد؛ بنابراين با تيتر كوچكي در روزنامه ها نوشتند:

«طبق اطلاع موثق و شواهد و دلايل كافي چون رويه ي آقاي خميني وتحريكات مشاراليه بر عليه منافع ملت و امنيت و استقلال ارضي كشورتشخيص داده شد، لذا در تاريخ 13 آبان ماه 1343 از ايران تبعيد گرديد».آقاي افضلي كه از مأمورين رژيم و همراه امام در هواپيما بود در گزارش خود مي گويد:

«نامبرده در هواپيما چنين اظهار داشت «من براي دفاع از وطنم تبعيد شدم ..»

آيت الله صادق خلخالي درباره ي نقش آمريكا در تبعيد امام خميني مي گويد: «اين كاربا مشورت آمريكايي ها صورت گرفت من به اين مسئله قبلاً هم اشاره كردم در اسنادلانه ي جاسوسي اين تصميم چنين منعكس شده است «اين سيد را فرستاديم كه الان درتركيه

آب خنك مي خورد». به اين ترتيب معلوم مي شود كه تبعيد حضرت امام به دستورمستقيم آمريكا بوده است ..»

فردوست درباره ي دلايل تبعيد امام خميني و مسائل پشت پرده و دخالت قدرت هاي خارجي در تبعيد امام خميني مي گويد:

«منصور برنامه هاي مهمي به سود غرب داشت كه يكي از آنها «كاپيتولاسيون بود كه با مقاومت جدي امام خميني مواجه شد... همان طور كه منصور به دستور آمريكا و با اختيارات ويژه به صدارت رسيد، تبعيد امام خميني نيزدستور مستقيم آمريكا بود. تصور من اين است كه شخص محمدرضا شاه به اين كار تمايلي نداشت و بهتر است بگويم از آن واهمه داشت شب قبل از تبعيد،محمدرضا در كاخ ميهماني داشت و حدد 200 نفر مدعو شركت داشتند.منصور، نخست وزير، نيز حضور داشت و حدود نيم ساعت با محمدرضا دروسط سالن قدم مي زد و من متوجه آنها بودم استنباطم اين بود كه منصور درموضوعي پافشاري مي كند و محمدرضا موافق نيست يك بار نيز شنيدم كه محمدرضا به منصور گفت «چرا اصرار مي داريد»؟ بالاخره محمدرضا مراخواست و با بي ميلي (چون با ژست هاي او آشنا بودم گفت «ببينيد نخست وزير چه مي خواهد؟» منصور مطرح كرد بايد هرچه سريع تر آيت الله خميني به تركيه تبعيد شود. گفتم بايد به پاكروان (رئيس ساواك گفته شود. گفت «تلفن كنيد» تلفن كردم پاكروان گفت «آيا مي توانم با شاه صحبت كنم » به محمد رضاگفتم او به اتاق ديگري رفت و با وي صحبت كرد. دستور صادر شد و همان شب مولوي رئيس ساواك تهران به همراه نيروهايي از هوا برد، به قم رفت و ايشان را به تهران آورد و صبح روز بعد با هواپيما به تركيه تبعيد شدند».

دلايلي كه باعث شد رژيم شاه امام

خميني را به كشور تركيه تبعيد نمايد، مي توان اينگونه برشمرد:

1_ امام خميني كه مرجع و رهبري بزرگ و از شخصيت هاي بلندپايه ي حوزه بودند وطرفداران زيادي داشتند، اگر به كشوري غير وابسته به آمريكا تبعيد مي شد مورداستقبال قرار مي گرفت به همين دليل به جايي تبعيد شدند كه رژيمش ضد مذهب و دين باشد. دولت تركيه لائيك و شديداً ضد مذهب بود. به راحتي مي توانست حركت هاي حضرت امام را در كشورش خنثي كند. همچنين دولت تركيه در راستاي اهداف ناتو وآمريكا حركت مي كرد و به شدت فضاي خفقان و رعب و وحشت را بر مردم مسلمان تركيه حاكم كرده بود؛ لذا هرگز اجازه نمي داد مردم تركيه با امام ارتباط برقرار كنند.

2_ مردم تركيه سني بودند و از زمان شاه اسماعيل اول و تشكيل دولت صفوي بامردم شيعه ي ايران اختلاف داشتند و با اين پيشينه ي تاريخي خطر حضور امام خميني در تركيه براي دولت هاي ايران و آمريكا و خودق تركيه به حداقل مي رسيد.

3_ زنداني كردن امام در تبعيدگاه كار مشكلي بود كه تنها، كشور تركيه انجام داد.دولت هاي ايران و تركيه هر دو سرسپرده و مزدور آمريكا بودند و در مورد سركوب حركت هاي اسلامي و اجراي سياست هاي غرب و آمريكا تفاهم كامل داشتند.دولت هاي ديگر زير بار خواست غير بشري و غير قانوني دولتين آمريكا و ايران مبني برسلب آزادي از شخص تبعيدي نمي رفتند. هيچ كشوري قبول نمي كرد كه بر خلاف اصول اخلاقي و انساني و عرف بين المللي براي امام محدوديت تا سر حد يك اسير و زنداني قايل شود.

با توجه به مباحث مطرح شده به صورت خلاصه مي توان دلايل تبعيد امام خميني رااينچنين بيان كرد:

اصلاحات به شيوه ي غرب رژيم شاه كه تحت فشارهاي خارجي انجام داده

شد، به دليل ماهيت برون زا، صوري عجولانه و ضد ارزش هاي اسلامي حاكم بر جامعه ي ايران واكنش علما و مردم را برانگيخت از مهم ترين دغدغه هاي علما از دست رفتن استقلال كشور، تضعيف ارزش هاي اسلامي و وابستگي به بيگانگان بود. منبع: www.irdc.ir

بازخواني پيام امام به مناسبت چهلم شهداي قم

بازخواني پيام امام به مناسبت چهلم شهداي قم نويسنده:دريايي تداوم درراه شيعه

چكيده:

حضرت امام در پاسخ به سخن يكي از علما كه گفته بود:«اگر خود حضرت صاحب– سلام الله عليه– مقتضي بدانند خوب خودشان تشريف بياورند،.... چرا من بكنم» فرمودند:« اين منطق اشخاصي است كه مي خواهند از زير بار در بروند...اينها...يك چيزي درست مي كنند، دو تا روايت از اين طرف از آن طرف مي گردند پيدا مي كنند كه خير ، با سلاطين مثلا بسازيد ، دعا كنيد به سلاطين، اين خلاف قرآن است. اينها نخوانده اند قرآن را. اگر صد تا، همچون روايت هايي بيايد، ضرب به جدار مي شود. خلاف قرآن است. خلاف سيره انبياست...

روز 29 بهمن 1356 كه مصادف با چهلم فاجعه قم و كشتار روحانيون و مردم قم در 19 دي بود ، به دعوت آيات عظام و روحانيت مبارز ، بازارها در بسياري از نقاط كشور بسته شد و در بسياري از شهرها و نقاط كشور به ياد و خاطره شهداي آن فاجعه خونين ، مجالس ختم و سوگواري برگزار شد .1

حضرت امام خميني (ره)، طي سخنراني در مسجد شيخ انصاري نجف با تجليل از قيام 19 دي قم، فرمودند : « الان، امروز ، چهل روز است كه از مرگ جوان هاي ما ، از مرگ طلاب علوم دينيه، علما، از مرگ جوان هاي متدين قم مي گذرد . و مردم

در اين چهل روز ( براي) جوان هاي خود چقدر گريه كرده اند و چقدر سوگواري كرده اند . و با چه شجاعتي اين اهل قم و طلاب علوم ديني ، با چه شجاعتي كه شايد در تاريخ كم نظير باشد ، و دست خالي با اين دولت و با اين عمال شاه مبارزه كردند و كشته دادند.»

واقعه 19 دي 1356 برابر با 29 محرم 1398 ، پيش از اين در پيام حضرت امام (ره) كه به مناسبت وقوع رويداد مذكور در 2 بهمن 1356 ، ايراد شد ، در راستاي نهضت امام حسين (ع) و به منزله قيام حق در مقابل طاغوت ، تفسير شد. امام در آن پيام فرمودند : « محرم چه ماه مصيبت زا و چه ماه سازنده و كوبنده ايست ، محرم ماه نهضت بزرگ سيد شهيدان و سرور اولياي خداست كه با قيام خود در مقابل طاغوت ، تعليم سازندگي و كوبندگي به بشر داد و راه فناي ظالم و شكست ستمكار را به فدايي دادن و فدا شدن دانست ؛ و اين خود سرلوحه تعليمات اسلام است براي ملت ها تا آخر دهر .

نهضت 12 محرم (15 خرداد) در مقابل كاخ ظلم شاه و اجانب به پيروي از نهضت مقدس حسيني چنان سازنده وكوبنده بود كه مرداني مجاهد و بيدار و فداكار تحويل جامعه داد . ... نهضت اخير (19 دي) كه پرتوي از نهضت 15 خرداد است و شعاعش در سراسر كشور نور افكنده ، خود كوبندگي خاصي دارد . ... جنايات 29 محرم (19 دي) امسال نقطه عطفي است به جنايات شاهانه 12 محرم آن سال

. »

بنابراين بايد پرسيد چرا حضرت امام (ره) در روز چهلم شهداي حادثه مزبور آن پيام را دادند ؟

در بخشي ديگر از پيام امام (ره) مي خوانيم : « .... مردم هم بعد از كشتار و قبل از كشتار آنقدري كه مي شده است ، مقاومت كرده اند و زنده بودن خودشان را اثبات كرده اند كه ما زنده هستيم ، نه مرده . مراجع بزرگ اسلام در قم، چه در خطابه هايشان ، چه در اعلاميه هايشان و چه در اين اعلاميه اخيري كه همين چند روز – همين دو سه روز – براي سوگواري و براي اربعين و تعطيل اربعين داده اند ، مطالب را شجاعانه ذكر كرده اند و نكته اصلي را ولو به صراحت نگفته اند ، به كنايه ابلغ از تصريح فرموده اند . »

اين موضوع ابلغ از تصريح چيست كه به فرموده امام ، مراجع بزرگ اسلام ، در آن تاريخ به صراحت ذكر نكرده اند ؟

در ادامه پيام امام آمده است : « .... اگر اينها يك گرايشي به اسلام و قواعد اسلام داشتند ، مردم چه مخالفتي مي كردند با اين ها ؟ مردم هر جا دست گذاشتند مي بينند كه « اعليحضرت » مخالف است . با تاريخ اسلام مخالف است ، يعني با اسلام . بدترين كارهايي كه در زمان حكومت اين آدم شده است ، اين تغيير تاريخ است . موفق نمي شوند لكن اين مي خواست بشود. بدترين كار. از اين كشتارها اين بدتر است . اين با حيثيت رسول الله بازي كردن است . هر جا مردم دست مي گذارند ، مي

بينند كه « اعليحضرت » دست رويش گذاشته و بدكرده ، به تاريخشان اينطور ، به مدرسه هاي علمي شان آن طور . تا حالا چند دفعه مدارس ما به غارت رفته و مدارس ما به چپاول اينها رفته است . در مدرسه حجتيه سر يك كسي را بريده اند ، يعني تير زده اند به او ، تير زده اند به او كه خون جاري شده است . »

به طور جامع و مختصر مي توان گفت : مخالفت با اسلام ، دين رسمي ملت ايران و ضديت با علما و روحانيت ، سبب ساز حادثه 19 دي و پيام امام كه به مناسبت چهلم شهداي آن حادثه ايراد شد گرديد و اين حادثه با الگو برداري از قيام امام سوم شيعيان در مقابل طاغوت و باطل به وقوع پيوست؛ نويد دهنده آنست كه راه شيعه با تبعيت از حركت رهبران آن در هر مقطع از تاريخ كه نشان هاي ظلم و استبداد بر پيكره جامعه سايه افكنده باشد ، خاموشي ندارد .

در پيام امام (ره) خطر تفكر جدايي دين از سياست و وظيفه خطير روحانيون در پرداختن به مسايل سياسي جامعه گوشزد شده و با تشريح دخالتهاي ائمه (ع) و پيشوايان ديني در امور سياسي ، شديدا به بينش كساني كه انتظار منفي و سكوت در مقابل جباران را پيشه ساخته ، حمله شده است .2

« اين ما را چه به سياست » معنايش اين است كه اسلام را اصلا كنار بگذاريم؛ .... اسلام در اين حجره هاي ما ، در آنجا دفن بشود ؛ در اين كتاب هاي ما دفن بشود اسلام .

آن ها از خدا مي خواهند كه اسلام از سياست جدا باشد ، دين از سياست جدا باشد . اين يك چيزي است كه از اول سياسيون انداختند توي دست و دهان مردم، به طوري كه الان ما هم كه اينجا هستيم باورمان آمده است كه آقا چه كار داريم به سياست، سياست را بگذار براي اهلش ، ما مسايل دين مي گوييم . »

با مطالعه ادامه پيام امام (ره) ، اين نكته دريافت مي شود كه به هم پيوستگي دو عرصه دين و سياست ، امري هميشگي و جزو رسالت انبياء محسوب مي شود. امام همچنين در پيام خويش ، شايعه مربوط به حضرت عيسي (ع) را خلاف منطق رسالت پيامبري دانسته، فرمودند:« حضرت عيسي پيغمبر است؛ پيغمبر نمي تواند منطقش اين باشد "كه اگر اين طرف صورتمان زدند ، آن طرف هم مي آوريم تا يكي هم آن طرف بزنند"شما ديديد پيغمبرها را ؛ منتهي حضرت عيسي كم عمر كرد در بين ملت ، بعد تشريف برد به معراج .... شما همه مي دانيد تاريخ انبيا (را).

آن حضرت ابراهيمش ، كه تقريبا راس انبياي سلف بود ، با تبرش برداشت آن بتها را همه را شكست. هيچ خوف اين را هم نداشت كه بيندازندش توي آتش . خوف اين حرف ها را نداشت ؛ اگر داشت كه پيغمبر نبود . يك همچو موجودي كه با قدرتهاي بزرگ جنگ مي كند و يك تنه خودش تنهايي در مقابل يك همچو قدرتهايي مي ايستد كه بعدا بيايند بخواهند آتشش بزنند، اين منطقش اين نيست كه اگر آن طرفم را سيلي زدند .... برمي گردم اين

طرف هم بزنند . اين منطق آدم هاي تنبل است . اين منطق آن هايي است كه خدا را نمي شناسند ، قران نخواندند . آن هم حضرت موسي كه با يك عصا ، يك نفره ، مقابل فرعون كه داد خدايي مي زد (قيام كرد) .... اينها هم دادخدايي مي خواهند بزنند ، مي بينند حالا خيلي خريدار ندارد . اگر يك خرده سست بيايد آن ها هم مي گويند : انا ربكم الاعلي . اين مزخرفات هميشه بوده در دين و حالا هم هست ؛ بعدها هم خواهد بود .

اين هم رسول اكرم كه تنهايي مبعوث شد ، 13 سال نقشه كشيد و 10 سال جنگ كرد ، نگفت ما را چه به سياست. آن هم حكومت حضرت امير است آن وضع حكومتش و آن وضع سياستش و آن وضع جنگ هايش ، نگفت كه ما بنشينيم توي خانه مان دعا بخوانيم و زيارت بكنيم و چه كار داريم به اين حرف ها ؛ ....»

امام در بخشي ديگر از پيامشان ، سازش با سلاطين جور را خلاف قرآن دانسته و منش علمايي كه در مقابل اينگونه سلاطين ، روش سكوت و انتظار منفي را پيشه مي گيرند ، نادرست دانسته اند .

حضرت امام در پاسخ به قول يكي از علما كه گفته بود : « اگر خود حضرت صاحب – سلام الله عليه – مقتضي بدانند خوب خودشان تشريف بياورند ، .... چرا من بكنم » فرمودند : « اين منطق اشخاصي است كه مي خواهند از زير بار در بروند ... اينها ... يك چيزي درست مي كنند ، دو تا روايت

از اين طرف از آن طرف مي گردند پيدا مي كنند كه خير ، با سلاطين مثلا بسازيد ، دعا كنيد به سلاطين ، اين خلاف قرآن است . اينها نخوانده اند قرآن را . اگر صد تا ، همچون روايت هايي بيايد ، ضرب به جدار مي شود . خلاف قرآن است . خلاف سيره انبياست ... اگر كسي ميل به اين بكند كه روايتي است . كه اگر مايل باشي كه زنده باشد اين سلطان ، تو هم با او محشوري . مسلمان مگر

مي شود مايل باشد به اينكه يكي زنده باشد و ظلم كند ، آدم بكشد ؟ رابطه داشته باشد با يك كسي كه آدم مي كشد ، عالم مي كشد ، علما را مي كشد ؟ الان چقدر علماي بزرگ شما ، مدرسين عاليمقام تو (ي) حبسها ، توي تبعيدگاهها داريم ، مي دانيد شما ؟ الان چند نفر از اين علماي ما توي زندانند و چند نفر از اين علماي ما در تبعيدگاهها دارند به سر مي برند ؛ مع ذلك همين ها بودند كه تبعيد شده بودند قبلا ؛ حالا كه آمده اند همين ها بودند كه مشتشان را گره كردند و بر خلاف دولت صحبت كردند و بر خلاف شاه صحبت كردند . »

پيام امام همچنين در بردارنده اين نكته است كه اسلام با ستم ، بي عدالتي و حق كشي سازش ندارد و مسلماني كه به رسالت مكتبش عامل نباشد ، نه مسلمان كه ويران كننده جامعه است . «مسلمان اگر بخواهد اهتمام به امور مسلمين نداشته باشد كه مسلمان (نيست) ؛ ليس بمسلم ؛ من

اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم . هي هم بگو لا اله الا الله ، مسلم نيست اينطور . اسلام آن است كه به درد مسلمين بخورد ؛ مسلم آن است كه به درد مسلمين بخورد ، برسد به درد مسلم كه آقا كشتند جوانهاي ما را . ما بي تفاوت باشيم ؟ كشتند علماي ما را ، ما بي تفاوت باشيم ؟ كشتند مؤمنين و مسلمين را ، ما بي تفاوت باشيم ؟ »

حضرت امام (ره) در ادامه پيامشان با اشاره به منش حضرت امير و تربيت اسلامي در اهتمام به امور مسلمين ، تلاش پياپي را، آموزه اصلي اسلام براي نيل به رسالت مكتب اسلام برشمرده و فرموده اند : « .... بايد ما خودمان را عوض كنيم . اين جوان هايي كه از ما حبس رفتند ، تبعيد شدند ، الان هم تبعيد هستند ، اينها بعد از اينكه يك دوره تبعيدشان را ، حبسشان را تمام كردند و آمدند دوباره به قم ، باز همان مصايب را شروع كردند و همان تبليغات شروع كردند ؛ و باز رفتند به تبعيدگاه ، اگر ده دفعه ديگر هم برشان گردانند ، همانند ؛ براي اينكه اينها تربيت شدند ، تربيت اسلامي شدند.

اگر حضرت امير را صد دفعه بكشند و زنده بشود باز همان است ، همان حضرت امير است . و اگر من تنبل (را) هم صد دفعه بكشند يا يك دفعه بكشند ، من همان آدم تنبل هستم . »

با يك مرور كلي بر روي پيام امام (ره) كه به مناسبت چهلم شهداي قم در 29 بهمن 1356 در نجف

ايراد شد مي توان به اين نكته پي برد كه حضرت امام راه شيعه را با تأسي به امامان مكتبش ، چه پيش از غيبت و چه پس از آن ، راه رستگاري و زندگي سعادتمند مي داند كه در هر مقطع تاريخي و در هر زمان با قدم گذاشتن در آن جاده بايد با سلاطين جور و ستم به مخالفت برخاست و اجازه نداد تا سلطان جائر با پايمال كردن حقوق ملت مسلمان ، پايه هاي كاخ فرمان روايي خود را مستحكم تر سازد . اين وظيفه بر دوش آحاد مسلمان به حكم مسلمانيشان قرار دارد . چه آن كه به فرموده امام ، مسلماني كه اهتمام به امور مسلمانان نداشته باشد ، مسلمان نيست و اسلام آن است كه به درد مسلمين بخورد . لذا براي ساقط كردن سلطان جائر از دستگاه فرمان روايي و سلطاني بايد همچون حضرت امير(ع)، تلاش پياپي داشت .

در بخشي ديگر از پيام امام(ره)با اين واقعيت در آن مقطع از تاريخ ايران مواجه مي شويم كه عده اي، اطاعت از اولوالامر را واجب مي دانستند . اما اولوالامر هر كه مي خواهد باشد و در مقام توجيه اين نظر خود مي گفتند : « خداوند هر كس را مي خواهد (سلطنت مي دهد) ، اين مملكت را خدا داده ( به او ). »

اما نظر امام چيست ؟ امام(ره) در همين پيام خود فرمودند : « آن اولوالامر ي كه پهلوي خدا و رسول قرار مي گيرد بايد پهلوي خدا و رسول باشد . بايد مثل خدا و رسول– بلاتشبيه– يعني ظل خدا و رسول باشد . بايد

مثل خدا و رسول– بلاتشبيه– يعني ظل خدا و رسول باشد . حكومت سلطان اسلام « ظل الله» است . معني« ظل» اين است كه حركتي ندارد . خودش، حركت به حركت اوست : سايه آدم خودش كه حركتي ندارد ؛ هر حركتي آدم مي كند ، سايه هم ، دستش را اين جور مي كند ، سايه هم همانطور .« ظل الله» اين است ؛ آن كسي را كه اسلام به « ظل اللهي » شناخته است ، اين است كه از خودش يك چيزي مايه نگذارد ، به تبع احكام اسلام حركت بكند ، حركت،حركت تبعي باشد . رسول الله اينطور بود،« ظل الله» بود . اين .... هم ظل الله است ؟ ..... يزيد هم اولوالامر است ! بر ضد يزيد هم اگر قيام كرد قتلش واجب است ! قتل سيد الشهدا )را( واجب مي داند ! قاضي ... حكم كرد به اينكه واجب القتلند ! قيام بر خلاف مصالح مسلمين ! اين واجب القتل است ! »

حضرت امام(ره) در ادامه پيامشان ما را به تدبر و تامل در مضامين قرآن فرا مي خوانند تا روشنتر واقعيات تاريخ كشور خود را درك نماييم .« خوب ، كتاب و سنت را نمي دانيم ؛ چه بايد كرد ؟ ما قرآن را نخوانديم نمي دانيم ؛ منطق قرآن را نمي دانيم . بايد قرآن بخوانيم ، قبل از همه چيزها ببينيم قرآن چه مي گويد . تكليف ما و وظيفه ما (را) قرآن تعيين مي كند . وظيفه ما را با سلطان ، قرآن تعيين مي كند .»

امام (ره) تعبير قصه گويي قرآن را

تعبيري از روي ناداني و جهل عنوان كرده در اين مورد فرمودند : « قصه حضرت موسي (ع) را آن همه در قرآن تكرار مي كند . اگر مي خواست قصه بگويد ، خوب قصه گو يكي مي گويد بس است ديگر . چند دفعه مي گويي ! آن همه قرآن پافشاري(مي كند) مگر قرآن كتاب قصه است ؟ قرآن كتاب انسان سازي است ، كتاب انسان متحرك است ، كتاب آدم است ، .... كتابي است كه هم معنويات انسان را درست مي كند و هم حكومت را درست مي كند . .... ما مطالعه بايد بكنيم ببينيم كه – ما – تكليفمان چيست ، ... بايد چه بكنيم ؟ هي ما قرآن را خوانده ايم كه فرعون كذا و كذا ، موسي كذا و كذا ؛ تدبر نكرديم كه خوب آن چيزي كه گفته براي چه گفته. براي اينكه تو هم مثل موسي باش نسبت به فرعون عصرت ، تو هم عصايت را بردار مخالفت كن ... »

در پيام امام (ره) همچنين به سهم حوزه علميه قم در به ثمر رساندن انقلاب اسلامي و ايستادگي آن حوزه در واقعه 19 دي تصريح شده است : « حوزه قم زنده كرد ايران را . حوزه قم خدمتي به اسلام كرده است كه تا صدها سال ديگر اين خدمت باقي است .(حوزه قم) مركز فعاليت اسلامي است. مركز تحرك اسلامي است . تحرك از قم ، از خود قم ، از طلاب قم ، از علماي قم ، از مدرسين قم– حفظهم الله– از توده قم كه سربازهاي وفادار به اسلام هستند ، از آن

جا تحرك دارد سرايت مي كند به همه جا ».

در چنين روزي كه در سراسر كشور ، مراسم چهلم شهداي قم ، برگزار شده بود ، ساواك طي گزارشي در توصيف وضعيت 29 بهمن قم نوشت 3 :« بازار و اغلب مغازه هاي شهر تعطيل گرديده و از ساعت 9 مجلس تذكري به مناسبت چهلمين روز كشته شدن اخلالگران شهر قم ، با شركت قريب بيست هزار نفر از طلاب علوم ديني و طبقات مختلف شهر قم و آيت الله سيد كاظم شريعتمداري ، سيد محمدرضا گلپايگاني و سيد شهاب الدين نجفي مرعشي و تعدادي ديگر از روحانيون سرشناس حوزه علميه در مسجد اعظم اين شهر برگزار گرديد .

در اين اجتماع سه نفر از وعاظ سخنراني نموده به خانواده هاي مقتولين حوادث 19 دي ماه قم تسليت گفته و يكي از آنان با توجه به اصول قانون اساسي و اينكه يكي از وظايف رهبري مملكت ترويج دين و مذهب شيعه است ، مدعي شد كه اين اصل از قانون اساسي ايران تاكنون اجرا نگرديده است .

در بعد از ظهر نيز طلاب علوم ديني شهر قم از ساعت 30/15 به تدريج در مسجد اعظم اجتماع كردند و در ساعت 17 كه جمعيت حاضر در مسجد قريب 5 هزار نفر بود ، دو نفر از وعاظ افراطي ، در بالاي منبر مطالبي در مورد مبارزات جامعه روحانيت در 15 خرداد سال 2522 (1342) ايراد و در خلال گفته هاي خود از افرادي كه به اصطلاح در راه دين و حق مبارزه مي كنند به عنوان مجاهدين راه حق نام برده شد و سپس قطعنامه اي به شرح

زير قرائت (شد) كه جمعيت حاضر آن را تاييد كردند :

اجتماع مردان مذهبي شهر قم جواب دندان شكني براي استعمارگران است .

اين اجتماع پاسخي است براي آن هايي كه به ما لقب استعمار سياه داده اند .

اين قيامي است ملي كه كليه شهرستان ها در آن شركت نموده اند .

آيات و روحانيون كه از شهرها تبريز و مشهد به شهرستان هاي ديگر تبعيد شده اند ، بايستي مراجعت نمايند ، زيرا آن ها در راه دين و حق تبعيد شده اند .

آيت الله خميني بايد به ايران بازگردد.

مدرسه فيضيه بايد باز شود .

علت تعطيلي دانشگاهها بايد روشن شود .

اين اجتماع بدون اتفاق ديگري پايان يافت و حدود ساعت 20 قريب 200 تن از طلاب ضمن حركت در خيابان محمدرضا شاه شهر قم ، چند جام از شيشه هاي بانك عمران واقع در اين خيابان را شكستند و قصد انجام اخلال گري هاي وسيع تري را داشتند كه با دخالت مامورين انتظامي متفرق گرديدند .»

ساواك همچنين در گزارش ديگر ، وضعيت شهرهاي ديگر را اينگونه شرح داده است 4 : « افراطيون مذهبي در تعداد ديگري از نقاط كشور به تظاهرات خياباني ، شكستن شيشه هاي چند شعبه بانك و توزيع اعلاميه مضره مبادرت كردند و در برخي از اين مناطق مجالسي نيز براي كشته شدگان حوادث شهر قم برگزار گرديد.

در مجلسي كه با شركت قريب 15 هزار نفر در صبح و بعد از ظهر روز مذكور در شهر كاشان تشكيل شد ، دو تن از وعاظ مطالب تحريك آميزي پيرامون حوادث شهر قم ايراد كردند .

در صبح روز

مذكور تعدادي از بازاريان تهران و كرج مغازه هاي خود را تعطيل كردند بازار شميران و همچنين بازارهاي شهر كاشان ، اصفهان ، نجف آباد ، شيراز ، جهرم ، بابل و زنجان به تبعيت از اعلاميه آيات و براي پشتيباني از مقتولين حوادث دي ماه شهر قم تعطيل بود .» منابع : 1_ روزها و رويدادها ، ج 3 ، مؤسسه فرهنگي نشر رامين ، تهران ، پائيز 1378 ، چاپ سوم

2_ روزشمار انقلاب اسلامي ، ج 2 ، حوزه هنري ، تهران چاپ اول : 1377

3_ ساواك و روحانيت ، ج 1 ، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي ، تهران ، 1371، ص 215

4_ همان ، ص 217

منبع: www.irdc.ir

بازخواني پرونده حمله رژيم پهلوي به فيضيه

بازخواني پرونده حمله رژيم پهلوي به فيضيه نويسنده:احمد نجمي

حمله مأموران رژيم ستم شاهي به مدرسه فيضيه در سالروز شهادت امام صادق در سال ????هر چند تصوير تلخي بر خاطره انقلاب باقي گذاشت، اما سرمنشأ بسياري از رخدادهاي سياسي شد. از اين رو در سالگرد اين واقعه فجيع به بررسي زمينه هاي بروز آن و خاطرات باقي مانده و تأثير اين واقعه بر قيام خميني كبير مي پردازيم. زمينه هاي حمله به مدرسه فيضيه

در ماه هاي پاياني سال ????،محمدرضا شاه كه سالگرد ناكامي طرح انجمن هاي ايالتي و ولايتي را به تلخي پشت سر مي گذاشت، تصميم گرفت اصول ششگانه اي را با حذف و اضافاتي در قالب «انقلاب سفيد» به رفراندوم بگذارد. اين اصول ششگانه در واقع همان انقلاب از بالايي بود كه آمريكا به كشورهاي توسعه نيافته اعلام كرده بود. مخالفت با اصول ششگانه، برخي تبعات را براي روحانيت در پي داشت. چرا كه «مسأله اصلاحات ارضي، سهيم كردن كارگران دركارخانه ها،

سپاه دانش كه به نوعي به زن ها برمي گشت و قانون ملي كردن جنگل ها، جزو اصول لوايح ششگانه شاه بود. اينها مسائلي بود كه به ظاهر يك مقداري وجهه عمومي شاه را در مقابل اقشاري از مردم بالا مي برد. اين اصول، ظاهري فريبنده و عوام پسندانه داشت و مخالفت با آنها اعتراض افراد ناآگاه را در پي داشت.» (?)

بر اين اساس امام خميني تدبير خاصي در نظر گرفتند و در مشاوره با ساير مراجع و علما، علاوه بر تبيين علل مخالفت با اين رفراندوم، جوانب امر را سنجيدند. در نهايت قرار بر اين شد از رژيم بخواهند تا نماينده اي به قم بفرستد و انگيزه شاه را از طرح اين لوايح بيان كند. يكي از مقامات دولتي به نام بهبودي بنا به درخواست علماي قم روانه اين شهر شد و بي درنگ با مقامات روحاني و علماي قم از جمله امام خميني به گفت وگو نشست. همچنين علماي قم آيت الله كمالوند را به نزد شاه فرستادند تا نظرات آنها را ابلاغ كند. اين مذاكرات بي نتيجه بود؛ چرا كه شاه بر همان مواضع خود پافشاري مي كرد. تا جايي كه به آيت الله كمالوند گفت: «اگر آسمان به زمين بيايد و زمين به آسمان برود من بايد اين برنامه را اجرا كنم. زيرا اگر اجرا نكنم از بين خواهم رفت. در پايان نيز از علماي ايران گلايه كرد كه چرا مانند علماي اهل سنت او را اولوالامر خطاب نمي كنند! و براي او به دعاگويي نمي پردازند». (?)

به طور خلاصه مي توان گفت كه علت مخالفت امام با اين طرح آن بود كه «اين رفراندوم اجباري مقدمه اي براي از بين بردن مواد

مربوط به مذهب است. علماي اسلام از عمل سابق دولت راجع به انتخابات انجمن هاي ايالاتي و ولايتي براي اسلام و قرآن و مملكت احساس خطر كردند و به نظر مي رسد كه همان معاني را دشمنان اسلام مي خواهند به دست جمعي مردم ساده دل و اغفال شده اجرا كنند.» (?)

حجت الاسلام فاكر درباره روش مخالفت امام خميني مي گويد: «امام به جاي آن كه مواضع خود را روي اصول ششگانه متمركز كند، به اصطلاح آنها را دور مي زد و پشت اين لوايح را مي كوبيد. ايشان مي فرمود اجراي اين لوايح اسارت است، وابستگي به آمريكاست. مي خواهند اقتصاد ما را ويران كنند. اين موضع گيري ها به جاي آن كه زنان و كشاورزان را در مقابل امام قرار دهد با او همراه مي كرد.» (?)

با تمام مخالفت ها، اعتصابات و تظاهراتي كه در شهرهاي مختلف ايران، بويژه مراكز مذهبي صورت گرفت، رفراندوم در ششم بهمن ماه ???? برگزار گرديد و عليرغم تحريم انتخابات، رسانه هاي گروهي اعلام كردند كه اصول پيشنهادي شاه با پنج ميليون و ششصد هزار رأي در مقابل چهار هزار و صد و پنجاه رأي مخالف به تصويب ملت ايران رسيد! اسناد زيادي دال بر تشريفاتي و غيرواقعي بودن اين انتخابات وجود دارد. شاه در ?? اسفند ماه طي سخناني در پايگاه وحدتي دزفول، از مراجع و روحانيون به زشتي ياد كرد و نسبت به يك سركوب قريب الوقوع هشدار داد.(?) امام نيز به منظور آگاه تر شدن مردم نسبت به اهداف رژيم شاه، با صدور اعلاميه اي نوروز سال ???? را عزاي عمومي اعلام كردند: «اعظم الله تعالي اجوركم. چنانچه اطلاع داريد دستگاه حاكمه مي خواهد با تمام كوشش به هدم

احكام ضروريه اسلام قيام؛ و به دنبال آن مطالبي است كه اسلام را به خطر مي اندازد.

لذا اينجانب عيد نوروز را به عنوان عزا و تسليت به امام عصر(عج) جلوس مي كنم و به مردم اعلام خطر مي نمايم. مقتضي است حضرات آقايان نيز همين رويه را اتخاذ فرمايند تا ملت مسلمان از مصيبتهاي وارده بر اسلام و مسلمين اطلاع حاصل نمايند.» (?) ساير علما از جمله چهل و شش نفر از علماي تهران نيز با صدور اعلاميه اي عيد نوروز را عزاي عمومي اعلام كردند.(?)

در برهه اي كه نگاه همه به مرجعيت بود، امام خميني صلابت خود را به عنوان يك رهبر سياسي و شجاع به رخ همگان كشيد. ايشان در پاسخ به نامه تسليت آيت الله سيدعلي اصغر خويي، آن چنان به افشاگري سياسي پرداخت كه برگ جديدي در مبارزات ورق خورد. متن اين نامه به «شاه دوستي يعني غارتگري» معروف شد. تصميم نابخردانه رژيم

حكومت، عصبانيت از حوزه علميه بويژه از امام خميني (ره) را نتوانست كنترل كند و با حركتي نابخردانه، اگر چه در ظاهر طلاب را به خاك و خون كشيد، اما فرياد قيام را در همه جا منعكس كرد. كارگزاران رژيم در آستانه عيد نوروز به اين نتيجه رسيدند كه براي سركوب عوامل و بنيان اصلي قيام يعني مرجعيت، به اخلال در برنامه ها، هتك حرمت آنها و ضرب و شتم هواداران برآيند. از معدود خاطرات به جا مانده از عوامل رژيم نيز تمام تصميم هاي فوق تاييد مي شود. از جمله در ياد مانده هاي سپهبد مبصر- معاون شهرباني كل كشور در آن زمان- آمده است: «در روزهاي پاياني سال ???? به سازمانهاي اطلاعاتي خبر رسيد كه طلبه هاي

قم با صدور اعلاميه اي از مسلمانها خواسته اند تا روز دوم فروردين ???? مطابق با روز شهادت امام صادق در مدرسه فيضيه قم گرد هم آيند و در تظاهرات با اصلاحات مخالفت كنند... در برابر اين تصميم و براي جلوگيري از آن كميسيونهايي تشكيل و مسأله را مورد بررسي قرار مي دهند و سرانجام طرح بسيار نابخردانه اي و مي شود گفت كودكانه اي كه اصلاً به صلاح مملكت نبود را به تصويب رساندند. طرح مذكور اين بود كه عده اي از سربازان گارد با لباس غيرنظامي به آنجا ريخته و با طلبه هاي تحريك شده درگير شوند و با آنها كتك كاري كنند».(?)

مبصر، طراح اين پيشنهاد را نصيري _ رئيس ساواك _ معرفي و اضافه مي كند اسدالله علم، نخست وزير، آن را پسنديد و شاه نيز آن را مورد تأييد قرار داد. روز واقعه

در روز جمعه دوم فروردين ???? مطابق با بيست و پنج شوال، سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) مجالس در قم بويژه بيوت مراجع و علما در حال برگزاري بود. در اين بين سه مجلس در كانون توجه مردم و به تبع آن كارگزاران رژيم پهلوي بود. اول مجلس عزا از سوي آيت الله شريعتمداري در مدرسه حجتيه. دوم مجلس عزا در بيت امام خميني و سوم كه اهميت زيادي داشت، مجلس عزا در مدرسه فيضيه از سوي آيت الله گلپايگاني بود. مأموران ويژه گارد پهلوي به طور هماهنگ و با لباس مبدل قصد داشتند در هر سه مجلس اخلال ايجاد كرده و آنها را به خاك و خون بكشند.

استاد علي دواني اوضاع مدرسه حجتيه را بدين صورت توصيف مي كند: «در مدرسه حجتيه علاوه بر چند روضه خوان، آيت الله مشكيني قرار سخنراني داشت.

در بين سخنراني وي، ناگهان به شكل هماهنگ چند نفر صلوات مي فرستند. اين كار را هر چند دقيقه يك بار تكرار مي كنند. وحشت مجلس را فرا گرفت. در اين زمان يكي از پهلوانان قم به نام «ميري»كه در مجلس حاضر بود به طرف منبر آمد و گفت: هر حرامزاده اي كه بخواهد مجلس را به هم بزند با مشت من مواجه خواهد شد. اخلالگران با اين تهديد جا خوردند و در اجراي مأموريت خود ناكام ماندند.» (?)

با عنايت به مواضع صريح و قاطع امام نسبت به رفتار هيأت حاكمه و افشاگري هاي ايشان، مأموران امنيتي، اخلالگري در منزل امام را نيز به عنوان يكي از مأموريتهاي اصلي انتخاب كردند تا از اين طريق ايشان را به عقب نشيني وادارند. چگونگي اين مأموريت و علت ناكامي اخلالگران در خاطرات برخي از شاهدان و حاضران آن مجلس آمده است. براساس اين خاطرات بايد گفت درك شرايط و انتقال وضعيت موجود توسط اطرافيان حضرت امام و متقابلاً تصميمات ايشان تأثير مهمي در كنترل اوضاع داشت. حضور افراد مشكوك در بين جمعيت، قبل از شروع رسمي مجلس به امام گزارش مي شود. در بين سخنراني حجت الاسلام حجتي كرماني و بعد از ايشان صلواتهاي نابجا به همراه برخي مسائل به گوش مي رسد. واكنش حضرت امام جالب است، ايشان ابتدا پيام دادند: «هركس غير از گوينده اگر شعار دهد، كنار دستي اش دهان او را بگيرد.» (??)

سپس از طريق شيخ صادق خلخالي به حضار هشدار دادند: «اگر اخلالگران بخواهند كاري كنند، من به طرف صحن حركت مي كنم و تكليف خود را با اين دستگاه روشن مي كنم.» (??)

بعدها امام دليل اتخاذ اين تصميم را بيان كردند: «اينها

دستور داشتند بيايند منزل من شلوغ كنند، لذا يك تكليف ديگري جلوي پايشان انداختم و گفتم اين كار را مي كنم. تا اينها بروند و بپرسند كه ايشان مي خواهد برود فيضيه و كسب تكليف كنند، ما كارمان را كرده ايم!» (??)

به اين ترتيب اخلالگران نتوانستند در دو مجلس عزا كه قبل از ظهر منعقد شده بود اخلالي ايجاد كنند. اما اين، همه ماجرا نبود. آنها بنابر دستور مقامات، به گروه مأموران مستقر در نزديكي مدرسه فيضيه كه در برخي اسناد كماندوهاي با لباس نظامي را بيش از ?? كاميون ذكر كرده اند، ملحق شدند. چرا كه عمليات بزرگ! در پيش بود. حمله به فيضيه

بر اساس رسمي كه از زمان مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري- مؤسس حوزه علميه قم- به جا مانده بود، آيت الله گلپايگاني بعد از ظهر روز شهادت امام جعفر صادق(ع)، مجلس عزايي در مدرسه فيضيه منعقد مي كردند. به علت همزماني اين روز با تعطيلات نوروز و از سويي ديگر تحريم اين عيد از سوي مراجع تقليد، عده زيادي از مردم ساير شهرها به قم آمده بودند. مردمي كه براي حضور در اين مجلس به طرف مدرسه فيضيه در حال حركت بودند، شاهد حضور غيرعادي تعداد زيادي از نظاميان در بيرون مدرسه فيضيه مي شوند. از سويي ديگر بسياري از روحانيان و طلاب حاضر در مدرسه به برخي از افرادي كه به شكل گروهي و با لباسي تقريباً متحدالشكل نزديك منبر نشسته بودند مشكوك مي شوند. «جو پر التهاب اين مجلس را به استحضار آيت الله گلپايگاني رسانده و از ايشان درخواست كردند در اين مجلس حاضر نشوند. ايشان گفتند: بنده صاحب اين مجلس هستم و هر اتفاقي كه بيفتد بايد

در رأس جلسه باشم و ايشان در مكاني مشخص مي نشينند.» (??)

سخنران اول مجلس حجت الاسلام آل طه به ايراد سخنراني پرداخت. اگر چه در بالاي سر سخنران، اعلاميه معروف امام خميني كه «ما امسال عيد نداريم» از سوي شاگردان ايشان نصب شده بود، اما انتقاد صريح آل طه از طرح انجمن هاي ايالتي و ولايتي، جو جلسه را سنگين تر كرد. در بين سخنان وي بود كه نقشه ايادي شاه كليد خورد.

در خاطرات آل طه آمده است: «وقتي نوبت سخنراني من رسيد، به محض ايراد چند جمله، شخصي گفت صلوات و به دنبال آن جمعي صلوات فرستادند. اين واقعه چندبار تكرار شد تا آنجا كه مجبور شدم اعلام كنم فرستادن صلوات به عهده من است...»(??)

آل طه به سختي توانست جلسه را كنترل و سخنراني خود را به پايان برساند. اما پس از او سخنراني اصلي جلسه به عهده مرحوم حاج انصاري قمي بود. «حاج انصاري تا حدودي در بياناتش صراحت لهجه داشت و در منبرهاي قبلي اش هم گاهي با صراحت به دولت حمله مي كرد. ايشان كه به منبر رفتند در ابتدا داستان آن شتر را از مولوي نقل كردند كه:

آن يكي پرسيد اشتر را كه هي از كجا مي آيي اي اقبال پي

گفت از حمام گرم كوي تو گفت خود پيداست از زانوي تو

بعد از خواندن اين شعر گفت: دولت مي گويد ما طرفدار دين هستيم. در حاليكه ما نمي دانيم دم خروس را بايد قبول كنيم يا قسم حضرت عباس را؟ با گفتن اين جمله عده اي صلوات فرستادند و نظم جلسه به هم خورد... »(??)

ايادي شاه با شعار جاويدشاه نظم جلسه را به هم زدند و پس از

چند درگيري ظاهري، شروع به ضرب و شتم طلاب نمودند. خاطرات بسياري در بيان جزئيات اين هجوم بجا مانده است. بسياري از اين خاطرات متعلق به طلاب و روحانيوني است كه در مدرسه فيضيه از نزديك شاهد ماجرا بودند و برخي از آنها نيز مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. با مرور گوشه اي از اين خاطرات، جزئيات اين فاجعه را به نظاره مي نشينيم:« وقتي كه شعارهاي جاويد شاه شروع شد، طلاب واكنشي از خود نشان ندادند و هنوز درگيري فيزيكي شروع نشده بود. گروهي كه براي ضرب و شتم آمده بودند وقتي كه ديدند طلاب واكنشي از خود نشان نمي دهند، سنگ هاي درون باغچه فيضيه را به سوي طلاب پرت كردند. آنها در حين پرتاب سنگ ها شعار جاويد شاه و مرگ بر مرتجع سر مي دادند. در اين زمان ما به طبقه فوقاني رفته و با آجر و سنگ هاي ديواره بالا، به آنها حمله كرديم. جالب اين بود كه بعد از مدت كوتاهي آن عده مغلوب شدند و مدرسه فيضيه را ترك كردند و ما احساس كرديم كه پيروز شده ايم. اما ناگهان كماندوهاي تعليم ديده و مسلح خارج از فيضيه وارد شدند.»(??)

با ورود كماندوهاي مسلح، اوضاع تغيير يافت و گروهي از كماندوها با استقرار در پشت بام فيضيه، اين مدرسه را تحت كنترل خود گرفتند و گروهي ديگر به ويرانگري پرداخته و با سلاح هاي خود طلاب را مورد ضرب و شتم قرار دادند. كتاب ها را به هم ريخته، درب همه حجره ها را يك به يك شكستند و طلاب را با ضرب و شتم به حياط مدرسه روانه كردند.«بعضي از كماندوها فحاشي مي كردند و مي گفتند كجاست امام

زمان شما كه به دادتان برسد. خيلي دشنام مي دادند و به مقدسات ما جسارت مي كردند. به مراجع تقليد توهين كرده و مي گفتند علما كجا هستند؟ آنها شما را واداشتند اين طور مظلوم واقع شويد و خودشان خوشگذراني مي كنند.»(??)

به نظر مي رسد نوع توهين ها و ضرب و شتم مهاجمين از قبل هماهنگ شده بود، چرا كه در تمامي خاطرات به شكلي واحد از آن هتك حرمت ها ياد مي شود.« عمامه هاي سياه و سفيد طلبه ها را با فندك آتش مي زدند و مانند توپ آتش گرفته به سمت درختان فيضيه پرت مي كردند.»(??)

اين اعمال وحشيانه تا غروب ادامه داشت و آمار دقيقي از كشته ها و مجروحان در دست نبود.«شيخ اسماعيل حبيبي را از طبقه دوم به پايين پرت كردند كه چشمان و بدنش به شدت ضرب ديد. آقاي گلستاني را نيز پرت كردند كه دست و پايش شكست. علاوه بر اينها بسياري نيز مانند مرحوم قريشي در ضرب و شتم مأمورين مصدوم شدند... عده اي از طلاب با چوب و سنگ به مقابله پرداختند كه ايادي رژيم اين عده را بيشتر كتك مي زدند. مثلا آقاي قائمي را وقتي به بيمارستان بردند، آنقدر زده بودند كه بدنش سياه شده بود... »(??) هر كس مشاهدات خود را بيان مي كرد و از احوال مجروحان مي پرسيد. تا آنجا كه خبر رسيد شيخ يونس رودباري به شهادت رسيده است.

در اين بين نگراني عمده بسياري از طلاب، سلامتي آيت ا... گلپايگاني بود. در ابتداي وقوع اين حادثه، آيت الله گلپايگاني را به داخل يكي از حجرات مي برند، اما با كمال تأسف ايشان و همراهان هم از اين توهين ها مصون نمي مانند. بارها كماندوها به حجره استقرار ايشان حمله مي كنند و توهين هايي صورت مي گيرد.

حجت الاسلام علي حجتي كرماني در اين باره مي گويد:« با پايان يافتن ماجرا از حجره بيرون آمديم. هوا هم تاريك شده بود. به طبقه اول كه رسيديم فهميديم كه آيت ا...گلپايگاني در يكي از حجرات هستند، لذا به آنجا رفتيم، عمامه آيت ا... گلپايگاني افتاده و لباس هايش نيز خاكي شده بود و حتي داماد ايشان را هم كتك زيادي زده بودند. وقتي اين منظره رقت انگيز را ديدم، بي اختيار گريه كردم و به دامان ايشان افتادم كه آقاي صافي مرا بلند كرد و گفت آقا را ناراحت نكنيد!» (??)

پس از تاريكي هوا، اوضاع فروكش كرد و طلاب توانستند مصدومان را به خارج از مدرسه منتقل كنند.

اما در مكاني ديگر از قم، دل بزرگ مردي كه طلاب او را پدر خود مي دانستند، غم بار بود. تعداد زيادي از ياران امام خميني به منظور حفاظت، به منزل ايشان آمدند. مجروحان مدرسه فيضيه نيز با سر و وضعي تأسف بار به اين منزل آمده و ماوقع را توضيح مي دادند.«نزديك غروب بود كه زخمي ها را آوردند به خانه امام، حتي بيروني منزل پر از زخمي شد. امام هم متأثر بودند. فرمودند اينها را به بيمارستان بفرستيد! گفتند بيمارستانها قبول نمي كنند، بعضي ها را هم كه بستري كرده بوديم، آمدند و بيرون ريختند...! امام فرمودند به دكتر واعظي بگوييد براي اينها فكري بكند (دكتر واعظي رئيس بيمارستان فاطمي قم و پزشك مخصوص امام بود) دكتر واعظي گفت همه را بياوريد بيمارستان و هر چه تهديد كردند كه نكن! آنها را بيرون كن و... نپذيرفته بود. البته وي بر اثر همين كار از رياست معزول شد.»(??)

شايعه هجوم به منزل امام باعث گرديد كه تدابيري

از سوي شاگردان ايشان اتخاذ شود.«در آن شبي كه اين شايعه بود، تعداد زيادي از مردم و طلاب در منزل امام اجتماع كرده بودند. بيروني و اندروني پر از جمعيت بود. امام معمولا ساعت ?? شام مي خوردند. ايشان آنوقت تنها بودند، چون مرحوم حاج آقا مصطفي و والده ايشان براي زيارت به كربلا رفته بودند. امام فرمودند چه خبر است؟ سر و صداها زياد است. چرا مردم امشب به خانه هايشان نمي روند؟ عرض شد شايعه اي است كه امشب نسبت به شما سوء قصد دارند. اين مردم مي گويند بايد از روي جنازه هاي ما عبور كنند تا به آقا برسند! امام فرمودند از قول من بگوييد بروند استراحت كنند. من احتياج به حفاظت ندارم. من آمدم به كوچه و پيام آقا را به جمعيت ابلاغ كردم. آنها با صداي بلند گفتند: نمي رويم! نمي رويم! آمدم خدمت آقا و عرض كردم خودتان كه شنيديد. مردم حاضر نيستند بروند. اين جا ديگر خود امام از اندروني آمدند بيرون و به جمعيتي كه داخل اتاق ها و حياط بودند گفتند: بفرماييد! برويد منزل استراحت كنيد. برويد منزل. من محافظ نمي خواهم.»(??)

امام كه با بستن درب منزل خود در شب حادثه جلوگيري نمودند، با ايراد سخناني در آن شب التهاب زده، ضمن افشاي ماهيت شاه، به مردم حاضر اعتماد به نفس دادند و فرمودند:« ...ناراحت و نگران نشويد. مضطرب نگرديد، ترس و هراس را از خود دور كنيد. شما پيرو پيشواياني هستيد كه در برابر مصائب و فجايع صبر و استقامت كردند، كه آنچه ما امروز مي بينيم نسبت به آن چيزي نيست. پيشوايان بزرگ ما حوادثي چون روز عاشورا ، شب يازدهم محرم را پشت سر گذاشته اند

و در راه دين خدا ديدن چنين مصائبي را تحمل كرده اند. شما امروز چه مي گوييد؟ از چه مي ترسيد؟ براي چه مضطربيد؟ عيب است براي كساني كه ادعاي پيروي از حضرت امير عليه السلام و امام حسين(ع) را دارند، در برابر اين نوع اعمال رسوا و فضاحت آميز دستگاه حاكمه خود را ببازند. دستگاه حاكمه با ارتكاب اين جنايت، خود را مفتضح و رسوا ساخت و ماهيت چنگيزي خود را به خوبي نشان داد.دستگاه جبار با دست زدن به اين فاجعه، شكست و نابودي خود را حتمي ساخت. ما پيروز شديم. ما از خدا مي خواستيم كه اين دستگاه ماهيت خود را بروز دهد و خود را رسوا كند... »(??)

شام غريبان شهادت امام صادق (ع)، به واقع يكي از تلخ ترين شب هاي قم است. براساس دستور دولت، هيچ يك از بيمارستانها مجاز به پذيرش مجروحان نبودند. از اين رو« حركتي در قم جالب بود و اين بود كه خيلي از اهل قم مجروحين را مي بردند به خانه هايشان و اين برخورد عاطفي جالبي بود. در هر محلي، افرادي طلبه هاي مجروح فيضيه را آورده بودند در خانه شان پذيرايي مي كردند و آن خانه ها فضاي خاصي پيدا كرده بود»(??) فرداي روز غم بار فيضيه، خبر اين هجوم در همه جاي قم پيچيد. مردم براي ديدن آثار بجا مانده فجايع، به مدرسه فيضيه مي آمدند.

«بر روي ديوارهاي فيضيه نوشته شده بود: اي دل بيا به كعبه مقصود رو كنيم / از كشتگان حوزه قم جستجو كنيم / فكر ويران شدن خانه صياد كنيم» (??) «پس از اين واقعه، سركوب و وحشت قم را فرا گرفت. مأموران رژيم در هر معبري كه طلبه اي را

مي يافتند، به باد كتك مي گرفتند. حتي منازل مراجع مورد محاصره نسبي قرار گرفت و افرادي كه به منزل امام مي رفتند تفتيش بدني مي شدند.»(??) اما حوزه و مراجع نيز واكنش خود را نشان دادند. در گام اول به مدت بيست روز كلاس هاي حوزه را تعطيل كردند. مراجع نجف نيز در حمآيت از علماي قم دست به اقدام مشابهي زدند.

هر چند اسدالله علم پس از حادثه فيضيه طي مصاحبه اي اعلام كرد، روحانيوني كه با اصلاحات ارضي مخالفند، با دهقاناني كه به قصد زيارت حضرت معصومه به قم رفته بودند نزاع نمودند كه منجر به قتل يك دهقان شد، لكن عمق فاجعه و علني بودن آن، مانع از تبليغاتي گرديد كه دستگاههاي تبليغاتي رژيم سعي در سانسور كردن حادثه داشتند. شاه تصور مي كرد با دست زدن به چنين جنايتي، مراجع و روحانيت قم ترسيده و صحنه سياست را ترك خواهند كرد و يا خواهد توانست دست كم گروه بزرگي از آنها را به انزوا كشانده و در ميانشان دو دستگي بوجود آورد. همچنين براي ايجاد وحشت و اتمام حجت، رئيس شهرباني را نزد مراجع قم فرستاده و به آنها اخطار نمود كه در صورت اظهار هرگونه مخالفتي كشته خواهند شد و منازلشان را ويران و به نواميسشان تجاوز خواهند كرد. ولي امام او را نپذيرفت و از اين تهديدات نهراسيد.«پس از حادثه مدرسه فيضيه، عده اي از سوي شاه آمده بودند تا با امام ملاقات كنند. اينان به امام گفته بودند ما از طرف اعليحضرت آمده ايم و براي شما پيغامي داريم. امام نيز گفته بود: به همين دليل كه از سوي اعليحضرت آمده اي شما را نمي پذيرم.»(??)

با نگاهي دقيق به حركت

سياسي و اجتماعي امام در آن برهه، مي توان به ميزان ذكاوت و شجاعت ايشان در تصميم گيري هاي مختلف پي برد. در واقع طبيعي بود كه حوزه علميه داراي شوك شديدي شود و تا مدت زيادي نتواند از حيرت آن واقعه به در آيد؛ اما تصميمات خميني كبير منشأ الهي داشت. در خاطرات مرحوم شهيد عراقي آمده است: «دستور داده بودند تاكسي ها، طلبه ها و روحانيون را سوار نكنند. رئيس شهرباني راننده هاي تاكسي را جمع كرده و برايشان گفته بود: اگر اينها را سوار كنيد با شما چه ها خواهم كرد! هنوز صحبتش تمام نشده بود كه به او مي گويند آقاي خميني شما را خواسته است. از آنجا مي آيد خدمت امام، ايشان مي گويند كه چنين چيزي شنيده ام. تو اين دستور را داده اي؟ اگر اينجور باشد الان تلفن مي كنم از تهران صد تا سواري بيايد افتخارا طلبه ها را سوار كنند و اين طرف و آن طرف ببرند. او آشفته مي شود و مي گويند: خلاف به عرضتان رسانده اند. آقا مي گويد: خلاصه، اگر تا ظهر به من گزارش دهند كه چنين چيزي وجود دارد، من اين كار را مي كنم. رئيس شهرباني بلند مي شود و دوباره راننده هاي تاكسي را جمع مي كند، حرفهاي صبحش را پس مي گيرد و مي گويد: من تغيير عقيده دادم، طلبه ها را سوار كنيد!!!»(??) بازتاب فاجعه فيضيه

اين حادثه كه تداعي كننده واقعه مسجد گوهرشاد در اذهان عمومي بود، انعكاس گسترده اي يافت و تأثير مهمي در شكل گيري نهضت اسلامي از خود برجاي گذاشت. پس از وقوع حادثه، رژيم تلاش كرد تا با ترميم مدرسه فيضيه و جلوگيري از اعتصابات مختلف، از عمق فاجعه بكاهد و بر آن سرپوش نهد. اما طلاب

با روحيه خاصي تمام وقايع رخ داده، حتي محل دقيق شهادت يا زخمي شدن افراد را براي مردم تشريح مي كردند؛ مردمي كه براي گذران تعطيلات به قم آمده بودند، شرح ماوقع را به شهرهاي خود برده و در واقع موجي از مظلوميت فيضيه را به جاي جاي ايران منتقل مي كردند.

در كنار صدور اعلاميه جمعي از طلاب با عنوان «حكومت وحشت و ترور با روحانيت قم چه كرد» سيل تلگراف هاي تسليت از نقاط مختلف كشور سرازير شد. انتشار اين پيام ها و پاسخ هاي آنها بهترين ابزار تبليغي براي تشريح فجايع آن روز بود. وعاظ و مداحان به سرعت صحنه هاي دلخراش مدرسه فيضيه را در قالب روضه اي تدوين و آن را بر منابر و مجالس مي خواندند. واعظ شهير مرحوم فلسفي نقل مي كند: «عمق فاجعه فيضيه تا آنجا بود كه تا در مجالس نام فيضيه برده مي شد، صداي شيون و گريه مستمعين بلند مي شد.» (??) شاه دوستي يعني غارتگري

در برهه اي كه نگاه همه به مرجعيت بود، امام خميني صلابت خود را به عنوان يك رهبر سياسي و شجاع به رخ همگان كشيد. ايشان در پاسخ به نامه تسليت آيت الله سيدعلي اصغر خويي، آن چنان به افشاگري سياسي پرداخت كه برگ جديدي در مبارزات ورق خورد. متن اين نامه كه به «شاه دوستي يعني غارتگري» معروف شد چنين است: «حمله كماندوها و مأمورين انتظامي دولت با لباس مبدل و معيت و پشتيباني پاسبانها به مركز روحانيت خاطره مغول را تجديد كرد... با شعار جاويد شاه به مركز امام صادق(ع) و به اولاد جسماني و روحاني آن بزرگوار حمله ناگهاني كردند و در ظرف يكي دو ساعت، تمام مدرسه فيضيه، دانشگاه امام زمان(عج) را

با وضع فجيعي در محضر بيست هزار مسلمان غارت نمودند و درب هاي تمام حجرات و شيشه ها را شكستند، طلاب از ترس جان، خود را از پشت بام ها به زمين افكندند، دستها و سرها شكسته شد. عمامه طلاب و سادات زريه پيامبر را جمع نموده، آتش زدند، بچه هاي شانزده هفده ساله را از پشت بام پرت كردند. كتاب ها و قرآن ها را چنان كه گفته شد پاره پاره كردند. اكنون روحانيون و طلاب در اين شهر مذهبي تأمين جاني ندارند... مأمورين تهديد مي كنند ساير مدارس را به صورت فيضيه درمي آوريم، اينان با شعار شاه دوستي به مقدسات مذهبي توهين مي كنند، شاه دوستي يعني غارتگري، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين، تجاوز به مراكز علم و دانش. شاه دوستي يعني ضربه زدن به پيكر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه هاي اسلام... حضرات آقايان توجه دارند اصول اسلام در خطر است، قرآن و مذهب در خطر است. با اين احتمال تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب» (??)

امام در فرجام اعلاميه خود ضمن استيضاح نمودن اسدالله علم و ترسيم اقدامات غيرقانوني رژيم از زمان رفراندوم شاه تا فاجعه مدرسه فيضيه، فرمودند: «من اكنون قلب خود را براي سرنيزه هاي مأمورين شما حاضر كردم، ولي براي قبول زورگويي ها و خضوع در برابر جباري هاي شما حاضر نخواهم كرد. من به خواست خدا احكام خدا را در هر موقع مناسبي بيان خواهم كرد و تا قلم در دست دارم كارهاي مخالف مصالح مملكت را برملا مي كنم.» (??)

اگرچه ساير علما و مراجع با ادبيات مختلفي اين فاجعه را محكوم كرده بودند، اما اعلاميه امام از اهميت خاصي برخوردار بود و نفسي مسيحايي در جان انقلابيون

بهت زده دميد. آيت الله گرامي مي گويد: امام با صدور اين اعلاميه به جو پرالتهاب آن روز خاتمه داد. وقتي ما اعلاميه امام را بر در و ديوار قم ديديم، مبهوت اين همه شجاعت و عظمت روحي ايشان شديم. انگار كه جان مي گرفتيم. »(??)

خاطره حجت الاسلام علي حجتي كرماني نيز در اين باره جالب است:«وقتي فاجعه فيضيه واقع شد، در تمام اذهان اين فكر به وجود آمد كه ديگر نمي شود با دستگاه درافتاد، مي زنند و مي كشند. در چنين شرايطي بود كه ناگهان اعلاميه تاريخي امام منتشر شد. وقتي اين اعلاميه به دستمان رسيد و آن را خواندم، هنوز تمام نكرده بودم كه گريه ام گرفت و اين، گريه شوق بود. احساس كرديم كه ديگر دوران ذلت روحانيت تمام شده است و دوران عزت و آقايي فرارسيده است.»(??)

نقش آفريني امام خميني به عنوان رهبري هوشمند، شجاع و مدبر باعث گرديد كه به عنوان يكي از مراجع در بين مردم و رهبري انقلابي ميان خواص مطرح شوند. مي توان نتيجه گرفت كه فاجعه حمله به فيضيه برخلاف شاه كه تصور مي كرد باعث سركوبي روحانيت و قيام مردم مي شود، عامل تثبيت تفكر سياسي امام در جامعه شد.

حجت الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني معتقد است:« امام از حادثه حمله به فيضيه خيلي خوب استفاده كردند. آن چيزي كه رژيم مي خواست، درست برعكس شد. رژيم پيش خود فكر مي كرد كه مردم از روحانيت دست مي كشند و كسي جرأت حرف زدن ندارد. همين جا بود كه امام قدم پيش گذاشتند و شاه را مورد حمله قرار دادند.»(??)

در تقويم سياسي سال ،???? جريان دعوت علماي نجف از مراجع قم، حوادث پيرامون چهلم فاجعه مدرسه فيضيه، سربازگيري طلاب،

تبعيد امام و... وجود دارد كه بايد در جاي خود به تفصيل بدانها پرداخت.

... و اما بيش از چهل سال از فاجعه مدرسه فيضيه مي گذرد و اين مدرسه اينك با تمام افتخار در روز شهادت رئيس مذهب جعفري امام صادق(ع)، ميزبان سربازان آن حضرت است. منابع: ?- خاطرات آيت الله طاهري خرم آبادي

?- زندگي نامه سياسي امام خميني ص ?

?- صحيفه نور ج ? ص ???

?- خاطرات حجت الاسلام فاكر

?- صحيفه امام ج ? ص ???

?- بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني ج ? ص ??

?- اسناد انقلاب اسلامي ج ? ص ??

?- تاريخ قيام ?? خرداد به روآيت اسناد ج ? ص ???

?- نهضت روحانيون ايران/ علي دواني

?? - خاطرات ?? خرداد. دفتر پنجم

??- خاطرات آيت الله گرامي

??- تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي ج ? ص ???

??- گفت وگوي نگارنده با فرزند آيت الله گلپايگاني

??- خاطرات ?? خرداد. دفتر پنجم ص ??

??- سايت مؤسسه تاريخ معاصر. گفت وگو با محمدجعفر هرندي

??- همان

??- خاطرات آيت الله گرامي

??- تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي ص ??

??- همان

??- تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي ص ???

??- تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي ص ???

??- تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي ج ? ص ???

??- بررسي تحليلي از نهضت امام خميني ج ? ص ???

??- خاطرات حجت الاسلام معاديخواه

??- خاطرات آيت الله صالحي مازندراني

??- تاريخ ?? خرداد ص ???

??- خاطرات حجت الاسلام مؤيدي

??- تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي ص ???

??- خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفي

ص ???

??- صحيفه امام ج ? ص ???

??- همان

??- خاطرات آيت الله گرامي

??- خاطرات حجت الاسلام حجتي كرماني

??- تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي ص ???

منبع: www.irdc.ir

اهميت سياسي ترور رزم آرا

اهميت سياسي ترور رزم آرا نويسنده:سيروس فيضي

قتل رزم آرا به طور عمده از دو جنبه اهميت داشت

نخست ملي شدن صنعت نفت و ديگري

رفع شر ديكتاتوري تمام عيار از سر ملت

در طول سال هاي پس از جنگ جهاني دوم و به دنبال خروج رضا شاه از كشور، مردم به يكباره آزادي هاي سياسي و اجتماعي مهمي را تجربه كردند و گروه هاي سياسي با خروج از فضاي حفقان گذشته با هدف دموكراتيك نمودن فضاي سياسي كشور به عرصه ي سياسي وارد شدند. در واقع از اين زمان سير حوادث به گونه اي پيش رفت كه اميد به داشتن چنين فضايي را زنده مي كرد. شاه كه سال هاي جواني و كم تجربگي اش را پشت سر مي گذاشت با اطلاع از ضعف هاي نظام سلطنت صرفاً به حفظ آن مي كوشيد. از سوي ديگر، حضور نيروهاي متفقين نيز فضا را دگرگون كرده بود و ديگر امكان يكه تازي سابق براي شوروي و انگلستان وجود نداشت به عبارت ديگر، سياست ايالات متحده نسبت به ايران به گونه اي خاص فعال شده و در مورد شوروي مانع از دست اندازي آن كشور به آذربايجان شده بود. انگلستان هم اگرچه دوست و در كنار آمريكا بود، ولي دريافته بود كه ديگر مقاصدش را بدون جلب حمايت آن كشور نمي تواند پيش ببرد.

در چنين فضايي اين امكان هرچند ناچيز براي نيروهاي ملي و دموكراتيك كشور به وجود آمد كه در برابر رقابت هاي شوروي و انگلستان در غارت منابع كشور ايستادگي كنند. پيش تر امتياز «نفت شمال از سوي مجلس رد شده بود و اين بار، نوبت كوتاه كردن دست انگلستان از منابع نفت جنوب بود. درواقع انديشه ي ملي شدن صنعت نفت حاصل وجود چنين فضايي بود. در عمل وجود عناصري وطن پرست در هر دوره ي مجلس مانع چنين كاري شده بود. در اين زمان نيروهاي آزادي خواه و

ايران دوست توانسته بودند افكار عمومي را نسبت به مسأله ي نفت آگاه كرده و منابع خارجي زيادي را نيز عليه انگلستان بسيج نمايند. درنتيجه انگليسي ها به دنبال روي كار آوردن كسي بودند كه بتواند با مرعوب كردن نيروهاي مخالف و در صورت لزوم ايجاد يك ديكتاتوري تمام عيار، مسأله ي نفت را حل و فصل كند. به قول كيانوري «بالاخره انگليسي ها به اين نتيجه رسيدند كه رزم آرا، بهترين كسي است كه مي تواند با مشت محكم جلوي جبهه ي ملي را بگيرد و قرارداد نفت را بگذارند.»

در حالي كه قراردادهاي «تنصيف (50 _ 50) در سراسر جهان از جمله در مكزيك عربستان ديگر نقاط نفت خيز جهان شايع شده بود، انگليسي هاي سرسخت هم چنان اميدوار بودند به غارت نفت ايران بپردازند. در اين ميان همان طور كه پيش تر نيز ذكر شد، مهم ترين مشكل انگليسي ها، جلب رضايت و حمايت آمريكايي ها بود. از آن جا كه انگلستان بر اثر جنگ جهاني دوم بشدت آسيب پذير شده بود، براي حفظ منافع خود، به حمايت نظامي و كمك هاي اقتصادي آن كشور وابسته بود. از اين رو و به دنبال بحران كره انگليسي ها آن قدر در مورد خطر گسترش كمونيسم در ايران اغراق و تبليغات نمودند تا توانستند موافقت آمريكايي ها را در به قدرت رساندن شخص مقتدري هم چون رزم آرا به دست بياورند. ضعف بخش هاي كارشناسي و ديپلماتيك وزارت خارجه آمريكا، به همراه سابقه ي تهديدات نظامي شوروي عليه آذربايجان سبب شده بود كه وزارت خارجه ي آمريكا به تصميم گيري هاي انگلستان در خاورميانه و ايران تن بدهد.

در نتيجه ي فشار انگليسي ها و حمايت آمريكا از روي كارآمدن رزم آرا، شاه نيز تسليم شد و بدين ترتيب رزم آرا به قدرت رسيد. شاه

در اين مورد مي گويد:

«... غير از اقليت چند نفري مجلس تمام نمايندگان خواستار نخست وزيري او بودند. علاوه بر آن دولت هاي آمريكا، انگليس و شوروي ما را تحت فشار شديد قرار دادند و متفقاً خواستار رياست دولت او شدند و ما هم باطناً موافقتي با اين انتصاب نداشتيم ولي محظورات داخلي و خارجي موجب انجام چنين تصميمي شد...»

پيش از رزم آرا، دولت هاي متعددي در جهت استيفاي حقوق ملت ايران از شركت نفت بر اساس قانون 26 مهر 1326 روي كار آمده بودند، ولي يكي پس از ديگري سقوط كرده بودند. در آخرين روزهاي مجلس پانزدهم لايحه ي الحاقي «گس _ گلشاييان به مجلس ارايه شد، ولي حسين مكي با نطق طولاني خود آن قدر وقت مجلس را گرفت كه مجلس پانزدهم به سر آمد و لايحه ي الحاقي تصويب نشد. پيش از رزم آرا، علي منصور هم تلاش كرد تا در اين مورد پيش برود، ولي او هم موفق نشد و كنار رفت مسأله ي اصلي و معضل اين كار كه به آن جنبه ي تناقض آميز مي داد، اين بود كه از يك طرف لازم بود منافع شركت نفت برآورده شود و از طرف ديگر، استيفاي حقوق ملت چيزي بود كه به سادگي قابل ناديده گرفتن نبود و با توجه به اين كه شركت نفت فوق العاده سرسختي مي كرد و حاضر به كم ترين انعطافي نبود، دولت ها در عمل با بن بست مواجه مي شدند.

رزم آرا در ابتدا در نظر داشت با هم كاري مجلس مسأله ي لايحه را به نحوي حل نمايد. او پس از مشاجرات فراوان با كميسيون نفت و مجلس تلاش نمود تا با هدايت نمودن بازي به سمتي ديگر، هم انگليسي ها و هم مجلس را به

بازي بگيرد.

در واقع هدف وي سازش بين نقطه نظرهاي مجلس و شركت نفت _ به هر نحوي _ به نفع خود بود. به اين ترتيب كه از ماه هاي مهر و آبان با «نورث كرافت ، نماينده ي شركت نفت _ به مذاكره و چانه زني پرداخت در كميسيون نفت و مجلس هم با طرح سؤالاتي تلاش نمود تا مجلسيان را قانع نمايد كه «ملي شدن در شرايط فعلي ممكن نيست

محور طرح رزم آرا، ملي شدن نفت در دراز مدت و كسب امتيازاتي قانع كننده براي شركت نفت تا زمان ملي شدن بود. هنگامي كه هر دو طرف سرسختي بيش از حدي از خود نشان دادند، رزم آرا تلاش نمود با عوض كردن شكل بازي و رويارو ساختن مجلس و شركت نفت عواقب تلخ رفتارهايشان را به آن ها گوشزد نمايد و در نهايت نظر خويش را بر كرسي بنشاند.

البته شركت نفت هم در طول قرارداد، همواره به ايجاد رويه هاي غير قانوني پرداخته بود. به نظر پروفسور «ژيدل _ كارشناس نفتي فرانسوي _ كه دولت وي را براي بررسي موضوع به ايران دعوت كرده بود، ايران در هشت مورد حقانيت داشت و مي توانست حقوق خود را از راه حكميت دريافت بدارد:

1- ماليات بر درآمد دولت انگليس

2- حقوق دولت در ذخاير،

3- محدود كردن سهام كه بيست درصد آن متعلق به دولت است

4- قرارداد فروش نفت طويل المدت به آمريكا،

5- مقدار نفتي كه در كارخانجات خود مصرف مي كند و حق الامتياز پرداخت نمي نمايد،

6- نظارت و رسيدگي در دفاتر شركت

7- جانشين ساختن مستخدمين خارجي

8- عدم پرداخت ماليات و عوارض توسط قواي متفقين در ايران

مسأله ي مهم ديگر، تفاوت قيمت طلا در

برابر ليره بود. طبق قرارداد، شركت موظف بود سهم ايران را به طلا بپردازد. از زمان جنگ جهاني دوم قيمت طلا در برابر ليره و دلار، در دو بازار رسمي و غير رسمي متفاوت بود. براي مثال قيمت طلا در بازار نيويورك به ازاي هر اونس بين 50 تا 55 دلار معامله مي شد، اما در بازار رسمي قيمت آن 35 دلار بود. در حالي كه دولت ايران مي توانست از اين بابت صاحب منافعي شود، شركت نفت با آن مخالفت مي نمود. در مجموع روابط شركت با دولت ايران به گونه اي بود كه حقوق زيادي از منافع ملي ايران تضييع مي شد.

جنبه ي مهم ديگر قتل رزم آرا، رفع شرّ ديكتاتوري تمام عيار از سر ملت بود. در آن روزگار، تقريباً همه ي آزادي خواهان كشور دريافته بودند كه هدف از روي كار آمدن رزم آرا، برپايي يك ديكتاتوري بود. شيوه ي خاصي كه رزم آرا از آن طريق به قدرت رسيد، يعني صدور فرمان نخست وزيري بدون مشورت با مجلس ؛ تمجيدهاي نيويورك تايمز مبني بر اين كه در صورت لزوم «رزم آرا لايق آن است كه براي جلوگيري از تلاش و تجزيه ي ايران حكومت ديكتاتوري برقرار كند...» اطلاعيه هاي آيت الله كاشاني و جبهه ي ملي مبني بر اين كه حكومت رزم آرا «شبه كودتا» است همگي نشان مي داد كه رزم آرا در پي بر پايي نوعي ديكتاتوري به سبك رضا شاه است

به اين ترتيب مخالفان رژيم آگاهانه به مبارزه اي بس جدي با دولت رزم آرا پرداختند. يك روز قبل از صدور فرمان نخست وزيري رزم آرا، دكتر حسين فاطمي در سر مقاله ي «باختر امروز» چنين نوشت

«فلسفه ي ظهور ديكتاتورها هميشه حفظ منافع خارجي است ترس از كمونيسم براي آمريكا و

نگهداري اراضي نفت خيز خوزستان .. براي انگليسي ها... اگر قرارداد دارسي 1933 كه يك نمونه از اين طور رفتار خشن و رويه ي غير عادلانه اقوياست توانست براي هميشه سلطه ي كمپاني را بي خدشه نگهدارد، عهدنامه اي نيز كه در رژيم نظامي به دست قهرمان نظامي زير فشار مسلسل و سر نيزه به امضا برسد، قوت و ارزش بين المللي خواهد داشت »

دكتر بقائي نيز در «شاهد» به مقايسه ي فرمان صدارت رزم آرا و رضا خان پرداخت و هر دو را ديكتاتورهاي نظامي معرفي كرد. در مجلس سنا نيز دكتر متين دفتري مخالفت خود را شروع كرد و در يكي از نطق هايش بي پرده رزم آرا را به باد انتقاد گرفت و اعلام نمود:

«... شما چه عجله اي داريد كه در اين موقع و با اين كيفيت و اوضاع روي كار بياييد. شما دير نشده است كه نخست وزير بشويد... شما كه چند سال است دولت ها را فلج كرده ايد براي اين كه روي كار بياييد... من ايرادم به آن دسايس ستاد ارتش ركن 2 ستاد ارتش است دسايسي كه در كارهاي سياسي مي كند كه تمام دستگاه مقننه يعني پارلمان را فلج مي كند...»

اكثريت مجلس شوراي ملي نيز به تصور پشتيباني شاه از رزم آرا، با او مماشات مي كردند، اما همين كه در تاريخ 12 آذر، دكتر مصدق طي نطقي پرده از انحلال مجلس برداشت و آن را ناشي از خواست شركت نفت دانست مجلسيان سايه ي ديكتاتوري را احساس كردند و مماشات را كنار گذاشتند. برخورد جدي مجلس در اين رابطه رد سخنان فروهر بود كه به دفاع از قرارداد پرداخته بود، البته پيش از اين كه مجلس به خواست فراكسيون وطن براي رأي گيري بر سر

قرارداد و استيضاح دولت رأي بدهد، فروهر استعفا كرد و غائله براي مدتي خوابيد.

در اين ميان برخي برآنند كه رزم آرا، حتي طرح ترور شاه را نيز در نظر داشت يعني روز 17 اسفند كه قرار بود شاه به ورامين برود و اسناد زمين هاي تقسيم شده را واگذار نمايد، رزم آرا ترتيبي داده بود تا شاه به قتل برسد و بلافاصله با كودتا، قدرت را به دست گيرد و مجلس را منحل نمايد، اما اجل مهلتش نداد.

به دنبال قتل رزم آرا، حمايت هاي عام و خاص از ترور وي صورت گرفت از نظر مخالفين اين پيروزي بزرگي به شمار مي رفت و مي توانست راه ملي شدن صنعت نفت را هموار كند. همان موقع كه حاضران در مسجد شاه دل مشغول قتل رزم آرا بودند، كميسيون مخصوص نفت به رياست دكتر مصدق مشغول تهيه و تصويب طرح «ملي شدن صنعت نفت بود. در آن موقع عده اي از نمايندگان پس از دريافت خبر قتل رزم آرا، خواستند كميسيون را ترك كنند كه دكتر مصدق درهاي كميسيون را بست و كليدها را در جيب خويش گذاشت و تأكيد كرد تا طرح تمام نشود، كميسيون را ترك نمي كنيم اعضاي كميسيون نيز به ناچار به بررسي طرح پرداختند و به اتفاق آرا، آن را براي تقديم به مجلس آماده كردند. فرداي آن روز، طرح به مجلس تقديم شد و مجلس شوراي ملي در بيست و چهارم اسفند ماه به اتفاق آرا آن را تصويب كرد و با تصويب طرح در بيست و نهم اسفند توسط مجلس سنا، برگ زريني از تاريخ مبارزات ملت ايران رقم خورد.

آيت الله كاشاني طي اعلاميه اي گفت

«.. جواني غيور و وطن پرست و متدين

از ميان مردم ايران برخاست و نخست وزير بيگانه پرست را به سزاي اعمال خود رساند.»

روز 24 اسفند، روزنامه ي نبرد ملت ارگان فداييان اسلام اين جمله را با تيتر درشت چاپ كرده بود:

«رزم آرا به جهنم رفت جنايتكاران ديگر هم به زودي به دنبال او رهسپار خواهند شد. اين گلوله تنها به زندگي علي رزم آرا خاتمه نداد، اين گلوله مغز منجمد و كثيف دستگاه حاكمه اي كه كشوري را به آتش حرص و آز و شهوات كثيف خود كشيده و سال هاست اين جهنم سوزان را به ماتمكده اي مبدل كرده است اصابت و همان طور كه نعش رزم آرا در مسجد شاه غلتيد، لاشه ي لجن اين دستگاه هم تعادل خود را از دست داد و مرگ مسلم را به چشم خود ديد.»

بلافاصله پس از مرگ رزم آرا، سهام «بريتيش پتروليوم در بازارهاي دنيا ده درصد تنزل يافت بنا به نوشته ي روزنامه فرانسوي «تريبون دوناسيون :

«در نتيجه ي قتل رزم آرا، بهاي سهام نفت شركت تنزل كرده است درياداري انگلستان و «اينتليجنت سرويس در اثر اين حادثه ميليون ها ليره متضرر شده اند، زيرا سهام شركت نفت 4/1 از قيمت عادي پايين تر آمده و دولت بريتانيا قسمت اعظم سهام را دارا مي باشد...».

سه روز بعد، براي رويارويي با حوادث ناشي از قتل رزم آرا، «كلمنت اتلي ، _ نخست وزير انگلستان _ به تشكيل گروهي مركب از وزير خارجه وزير دفاع وزير دارايي وزير سوخت و نيرو اقدام نمود.

در واقع اظهارات مقامات سه كشور آمريكا، انگليس و شوروي نشان مي داد كه منافع هر سه كشور به خطر افتاده است

نيويورك تايمز در برابر مطالب روزنامه ي «پراودا»، ارگان حزب كمونيست شوروي كه ايالات متحده را متهم به قتل

رزم آرا نموده بود، اشاره داشت كه پراودا، «... اين واقعيت را كه ما براي نخست وزيري او كمك و پشتيباني كرده ايم ناديده گرفته ..»؛ هم چنين در برابر اين اظهار پراودا كه «زمامدار شدن رزم آرا منجر به بهبود روابط ايران و اتحاد جماهير شوروي و تضعيف روابط ايران و آمريكا مي گرديد»، بيان نمود كه «بخشي از اين ادعا حقيقت داشت زيرا رزم آرا مجبور بود نشان بدهد كه دست نشانده ي آمريكا نيست » راديو لندن بيش از همه حساسيت نشان داد و در تحليلي از اوضاع ايران اعلام داشت

«در انگلستان مطلعين به امور ايران اين خبر را با انزجار و نگراني تلقي كردند و علت اين انزجار و نگراني هم آن است كه قهر و جبر بدون معني مثمر ثمر واقع نمي گردد. رزم آرا يكي از قائدين ايران بود كه مي توانست اصلاحات اقتصادي و سياسي در امور ايران بكند. رزم آرا، ملي كردن صنعت نفت را عملي نمي دانست و معتقد بود كه اين كار به نفع ايران نيست و عقيده ي خود را بدون خوف و هراس ابراز داشت »

از سوي ديگر، قتل رزم آرا اعتبار سياسي دولت انگلستان را نزد ملت ايران منطقه و جهان خدشه دار ساخت مردم مصر با الهام از «نهضت ملي شدن صنعت نفت زمزمه هاي ضد انگليسي سردادند. «تايمز» لندن در اين مورد نوشت

«مخالفت دكتر مصدق در تابستان سال 1951 با انگلستان مصري ها را تشجيع كرد تا آن ها نيز در رقابت و هم چشمي با ايراني ها، با انگليس مخالفت كنند.»

بدين ترتيب دامنه ي نهضت ملي شدن صنعت نفت سراسر خاورميانه را در برگرفت و سال هاي بعد را به عرصه هاي تنش و بحران تبديل نمود. با اين

تحولات اعتبار انگلستان روز به روز كاهش پيدا كرد و در بحران كانال سوئز كه اوج آن بود، انگلستان حتي از سوي سازمان ملل نيز محكوم شد.

هم چنين كاهش اعتبار انگلستان در ايران سبب شد كه فضاي «دو قطبي حاكم بر روابط خارجي ايران دگرگون شود و با حضور فعال ايالات متحده در آن انگلستان نتواند هم چون گذشته و به طور يك جانبه با ايران برخورد نمايد. اين كاهش اعتبار در زماني كه انگلستان بشدت گرفتار مشكلات مالي و اقتصادي بود، افول آن را سرعت بيشتري بخشيد.

نگراني شاه و دربار نسبت به جاه طلبي هاي رزم آرا كه با حمايت سفارت خانه هاي خارجي نيز همراه بود، آن ها را در حالت انفعالي قرار داده بود. در اين حالت شاه صرفاً در انتظار تحولات آينده بود تا از اين انتظار كشنده خارج شود كه به طور اتفاقي منافع دربار و نهضت ملي شدن صنعت نفت به هم گراييد و شاه هم فرصتي يافت تا با كاهش نقش انگليسي ها، خود را از زير سايه ي سنگين امر و نهي هاي تحقيرآميز آن ها خارج كرده و به طرف آمريكايي ها گردش نمايد.

منبع: www.irdc.ir

يادداشتي درباره 15 خرداد 42

يادداشتي درباره 15 خرداد 42 نويسنده:رسول جعفريان امام خشمگين از اين وضعيت، بيانيه «شاهدوستي؛ يعني غارتگري» را صادر كرد. ماجرا به محرم، كه مصادف با خرداد بود، كشيده شد. سخنراني شگفت امام در عصر عاشورا در فيضيه با حضور صدها هزار نفر، آغازي بر مخالفت هاي عمومي بود. دستگيري امام در شب 5 خرداد، دامنه مخالفت ها را بيشتر كرد و تظاهرات بر ضد رژيم و اين بار شخص شاه در بيشتر شهرها بر پا شد كه طي آن، صدها نفر به شهادت رسيدند. در تهران،

بازار مركز اين تظاهرات و شعارهاي اصلي ضدسلطنت و در دفاع از امام بود...

وقتي امام توبه روحانيت را شكست- شرح كوتاه 15 خرداد و نكاتي درباره آن

داستان 15 خرداد از آنجا آغاز شد كه شاه، پس از بيرون كردن علي اميني از ميدان، به آمريكايي ها تعهد داد كه خود اصلاحات مورد نظر آنان را انجام دهد. درگذشت آيت الله العظمي بروجردي در فروردين ماه 40 راه را براي اين حركت آغاز كرد.

نخستين اقدام آن بود كه در مهر 41 در تعطيلي طولاني مجلس شوراي ملي و سنا، هيأت دولت، مصوبه انجمن هاي ايالتي و ولايتي را تصويب كرد كه ضمن آن، اولا شرط اسلام از انتخاب كنندگان برداشته شده و ثانيا قسم خوردن به كتاب مقدس، جاي قسم خوردن به قرآن را گرفته بود.

مرجعيت قم، كه اين زمان، ميان چند نفر تقسيم شده و بخشي هم به نجف منتقل شده بود، وضعيت روشني نداشت. در اين زمان، امام خميني با جمع كردن مراجع و توضيح مشكل، زمينه را براي تلگراف هاي مخالفت آغاز و جو عمومي هم زمينه را فراهم كرد تا آن كه اسدالله علم در پاسخ مراجع – بدون ياد از امام – خواسته هاي آنان را پذيرفت.

اما براي اين كه اين عقب نشيني به معناي شكست نباشد، بحث لوايح ششگانه در دي ماه همان سال 41 مطرح شد و به دنبال آن، طرح رفراندم. اين بار امام، علماي بيشتري را جمع كرد و مخالفت ها عمومي تر شد. رژيم كه يك بار عقب نشيني كرده بود، مقاومت كرد. رفراندم برگزار شد و شاه براي اهانت به علما در 4 بهمن 41 به قم آمد و در حرم

اعلام كرد كه تنفر او از ارتجاع سياه، بيش از ارتجاع سرخ است.

اين توهين مقاومت هاي قم را بيشتر كرد. نوروز عزاي عمومي اعلام شد و رژيم كه مصمم به سركوبي بود در 2 فروردين، به مجلس عزاي امام صادق (عليه السلام) با حضور آيت الله گلپايگاني در مدرسه فيضيه حمله كرد.

امام خشمگين از اين وضعيت، بيانيه «شاهدوستي؛ يعني غارتگري» را صادر كرد. ماجرا به محرم، كه مصادف با خرداد بود، كشيده شد. سخنراني شگفت امام در عصر عاشورا در فيضيه با حضور صدها هزار نفر، آغازي بر مخالفت هاي عمومي بود. دستگيري امام در شب 15 خرداد، دامنه مخالفت ها را بيشتر كرد و تظاهرات بر ضد رژيم و اين بار شخص شاه در بيشتر شهرها بر پا شد كه طي آن، صدها نفر به شهادت رسيدند. در تهران، بازار مركز اين تظاهرات و شعارهاي اصلي ضدسلطنت و در دفاع از امام بود.

امام تا مرداد ماه در زندان بود و سپس در منزلي تحت نظر، تا آن كه در فروردين 43 آزاد شد. به مناسبت ورود امام به قم، جشن بزرگي برگزار شد.

در مهر ماه 43 بار ديگر لايحه كاپيتولاسيون مطرح شد كه امام به مخالفت با آن برخاست و به دنبال آن، در آبان 43 به تركيه تبعيد و يازده ماه بعد به نجف منتقل شد.

درباره 15 خرداد چند نكته مهم و قابل اشاره است:

1. در هشت سال كه از نهضت ملي شدن صنعت نفت گذشته بود، مبارزه با شاه، به طور كامل، براي كمونيست ها، ملي ها، و ملي _ مذهبي ها با بن بست رو به رو شد. در هشت سال ، از كودتاي 28 مرداد سال 32

تا سال 41، استبداد، چنان استوار شده بود كه گويي، شكست دادن آن، امري محال مي نمود. جبش خرداد اين جو را شكست و نه تنها با دولت، كه با شخص شاه آن هم بدون واهمه در افتاد.

2. مبارزه در قالب ادبيات مشروطه و مجلس آزاد بي نتيجه مانده بود. سه سال مبارزات ملي شدن صنعت نفت كه اوج قدرت ملي گرايان بود، در حالي كه آنان، و همه چيز، حتي ارتش و نيروي انتظامي را در اختيار داشتند، شكست خورده و مردم را هم سرخورده كرده بود. اين سرخوردگي، معلول آن هم بود كه آن جناح؛ يعني رهبران ملي، طي مدت ها، متدينان را به بازي گرفته بودند و پس از استفاده از آنان، ايشان را به بيرون از دايره قدرت پرتاب و حتي بدنام هم كردند.

3. در اين دوره، مبارزه سياسي بدون اعتقاد مذهبي، امري بي محتوا شده بود. البته براي كمونيست ها، همان باورهاي خودشان كارساز بود، اما ديگر اقشار جامعه، نمي توانستند مبارزه سياسي طولاني مدت با چنين استبدادي را بدون پشتوانه فكري _ ديني انجام دهند؛ بنابراين، خلأ فكري بزرگي وجود داشت كه تنها پر كردن آن، مي توانست راه را براي توده اي كردن مبارزه با شاه هموار كند. جنبش اسلامي خرداد، اين خلأ را پر كرد و اسلام، دوباره مبناي سياست شد. از آن پس هم سازمان هاي اسلامي متعددي پديد آمد.

4. در جنبش خرداد، فقط مذهبي ها آمدند و ملي ها از حركت بازماندند. جبهه ملي كه اصلا قابل ذكر نبود. اين جبهه آن قدر گرفتار اختلافات داخلي و در طمع رياست و خواب ديدن هاي پنبه دانه اي بود كه ذره اي اميد به آن

نبود، اما ملي _ مذهبي ها كه همان نهضت آزادي ها بودند، قدري با تأمل به ميدان آمدند و البته مورد استقبال روحانيت قرار گرفتند. اما مهم اين بود كه جنبش خرداد، اين بار، روي پاي خود ايستاد و حركت كرد و آنان را هم به دنبال خود كشاند. براي نخستين بار، دانشجويان دانشگاه تهران به قم آمده و به ديدن آيت الله خميني رفتند. زان پس، جنبش دانشجويي، راهي براي پيوستن به روحانيت پيدا كرد و امام با هدايت اين جريان، آنان را در كنار نهضت نگاه داشت (حيف كه در سال هاي اخير، بخشي از جنبش دانشجويي، كه مدعي هم هست، نه تنها از مرجعيت، كه راه خود را از تدين هم جدا كرده است).

5 . راستش آن كه روحانيت و جناح متدين جامعه، تا اين زمان، دو بار كلاه سرش رفته بود؛ بار نخست در مشروطه كه روحانيت، آن هم در حد مرجعيت، با تمام قوا به ميدان آمد و دست خالي كه سهل است، لت و پار ميدان را ترك كرد يا به زور تركش داد. روحانيت در مشروطه به ميدان مبارزه آمد تا شريعت را زنده كند. استبداد را محدود سازد و استعمار را از ميان ببرد، اما با كمال شگفتي ديد، هم استبداد ماند، هم استعمار بازگشت و هم شريعت و روحانيت به نام تجدد، مورد حمله قرار گرفت.

بار دومي كه در نهضت ملي كلاه به سرش رفت؛ اين بار خوشبختانه با تمام قوا نيامد و آيت الله بروجردي به مصدق اعتماد نكرد و روحانيت همه چيز خود را فداي نهضت ملي نساخت، اما همان چند نفري هم كه در تهران و اصفهان به

ملي ها اعتماد كردند، ناظر بودند كه چگونه كنار گذاشته شدند. اين جماعت هم توبه كار شدند. اكنون روحانيت جنبش جديدي را آغاز كرده و اين بار، تا انقلاب 57 حتي يك زمينه ساده هم براي حضور ملي ها در صحنه جنبش اسلامي نوين فراهم نشد. البته يك اشتباه كوچك رخ داد كه ميداني براي ملي _ مذهبي ها فراهم شد كه آن هم خيلي زود جبران شد.

6. رهبري اين جنبش در اختيار يك مرجع تقليد قرار گرفت و اين يك استثنا در حركت هايي بود كه پس از مشروطه ايجاد شده بود. مرجعيت در قم كه در زمان مرحوم آيت الله حائري يزدي با چراغ كاملا خاموش حركت كرد و در زمان مرحوم بروجردي، با چراغ فتيله اي _ و اين از روي اجبار و سياستمداري بود _ اين بار در جنبش خرداد، با نورافكن به ميدان آمد. آيت الله خميني درك مي كرد كه دوران سياست مرحوم حائري و بروجردي گذشته است و اين بار، بايد روحانيت با تمام قوا به ميدان بيايد، براي همين، اعلام كرد «تقيه حرام است، ولو بلغ ما بلغ». و بدين ترتيب همه روحانيت را خواسته و ناخواسته به ميدان كشاند. سال ها بود كه حوزه علميه، جايش در صحنه رهبري جامعه خالي مانده بود و اين بار با چنان قوت و قدرتي آمد كه كسي تصورش را نمي كرد. زماني كه آيت الله خميني در مدرسه فيضيه «آقاي شاه را نصيحت مي كرد»، شاه گمان نمي كرد كه به دست همين مرد و در اثر نشنيدن نصايح او، اين چنين مفتضحانه از كشور خارج شود. به طور مسلم، هيچ كس جز امام نمي توانست اين حركت

را ايجاد و رهبري كند. چنان كه هيچ كسي هم جز او سهم اساسي ندارد. اگر كساني سهم دارند، شاگردان او هستند كه با تمام قوا در آن سال ها در كنارش بودند.

7. اگر انقلاب اسلامي در سال 57 رخ نداده بود، گمان مي شد كه نهضت خرداد به هدر رفته است، اما نهضت اسلامي در همان سه سال، چندان استوار شده بود كه نابود كردن آن كار ساده اي نبود كه هيچ، روشن بود به زودي، دوباره شعله ور شده و آتش به خرمن سلطنت پهلوي، كه همه ميراث مشروطه و نهضت ملي را نابود كرده بود، خواهد افتاد. پهلوي ها چندان به نابود كردن دستاوردهاي نهضت هاي ملي و اسلامي پرداختند كه كمترين مدافعي در ميان ملت نداشتند و همان اندازه كه مردم از رفتن رضا شاه خوشحال شدند، اين بار از رفتن فرزندش خشنود شدند. مرجعيت ديني و در رأس آن امام خميني، سرافراز از اين مبارزه بيرون آمد و با شجاعت تمام، دولت نوين اسلامي را تأسيس كرد.

اما يك سند شگفت هم در باره 15 خرداد بخوانيد:

موضوع: ابراهيم فخاري ، پديده اي شگفت در قيام پانزده خرداد قم

عنوان:

تظاهرات مردمي ?? خرداد ???? در قم

تاريخ:25 خرداد 1342

توضيحات:

(متن سند:)

وزارت كشور

شهرباني كل كشور

پرونده ???/?

به پيوست سه برگ پرونده ابراهيم فخاري نيز همراه است

به تاريخ ??/?/????

گزارش

محترمآ به عرض مي رساند گزارش مامورين حاكي است كه در روز ??/?/?? شخصي به نام شيخ ابراهيم بزاز ( به اين نام معروف است )در حالي كه گل به صورت خود ماليده و كفن به گردن انداخته در خيابان آذر همچنين دروازه كاشان اظهار نموده كه(:)

من امام زمان را به خواب ديده و

(ايشان) گفته است من خودم كار را تمام كرده ام و آقاي خميني را جانشين خودم قرار داده ام (،)

و (شيخ ابراهيم ) جمعيت را تحريك به اغتشاش و تظاهر نموده و چندين هزار نفر را با خود به صحن مطهر برده و در راه نيز در جلو(ي) جمعيت با شعار يا مرگ يا خميني حركت مي نموده سپس در صحن مطهر خود را به بلندگو رسانده و جريان خواب خود را با اظهارات تحريك كننده بيان (كرده) و گفته است(:)

مادري دارم نابينا (،) صبح رفتم به مادرم وصيت كرده ام و اين كفن را مادرم به من پوشانده و من با او و پدر پيرم وداع كرده ام و اكنون آماده فداكاري هستم (.)

و ضمنآ در خيابان به مردم گفته است (:) امروز روز جهاد است و روز غيرت است(.)

و در ضمن نيز مردم را به قيام و مقاومت و حمله به مامورين تحريك مي نموده است(،) لزومآ براي دستگيري شخص مزبور اقدام (گرديد) در ساعت ?? روز ??/?/?? ( به ) وسيله مامورين دستگير (شد) از ابراهيم فرزند اصغر شهرت فخاري اهل و ساكن قم (،) گذر يعقوب بيگ (،) منزل شخصي (،) شغل كارگر كوره پزخانه (،) معروف به شيخ ابراهيم بزاز (،) دارنده شناسنامه شماره ????? (،) سن درحدود ?? سال (،) داراي عيال و اولاد (،) داراي سواد جزئي (،) بازجوئي (شد) اظهار مي دارد (:)

عصر روز ??/?/?? به مسجد جمكران رفته شب را آنجا بوده خواب ديدم كه سيدي به من گفت ما كار آقا (منظورش خميني است) (را) اصلاح مي كنيم (.) صبح براي نماز مي خواستم چائي

بخورم از طرف آبادي سروصدا بلند بود و فرياد مي زدند كه آقا را بردند (،) من با دوچرخه فوري آمدم (،) جمعيت هم زياد بود از زن و مرد از جمكران به طرف قم مي آمدند (،) آمدم دم دروازه كاشان كه رسيدم ديدم جمعيت زياد است و آنها هم مي گفتند آقا را گرفته اند (،) همانطور كه روي دوچرخه سوار بودم با صداي بلند گفتم (:) من امام زمان را به خواب ديدم كه گفت كار آقا (=امام خميني) را درست مي كنم (.) با دوچرخه آمدم منزل (،) خريت مرا گرفت (،) سر و صورت خود را گل ماليدم يك تكه چلوار در حدود سه چارك به گردنم انداختم (،) مادرم گفت نمي خواهد بروي (،) با او خداحافظي كردم و بيرون منزل هم با پدرم خداحافظي نمودم (.) در خيابان آذر نزديك حسين آباد با صداي بلند خوابم را به مردم گفتم (،) آمدم صحن ديدم پسر حاجي وكيلي پشت بلندگو صحبت مي كند (،) من هم رفتم پشت بلندگو چون دهانم خشك بود با اشاره آب خواستم و گفتم من از مسجد جمكران مي آيم و خواب ديدم كه سيدي به من گفت خودم كار آقا را اصلاح مي كنم (،) و موضوع مادرم را هم گفتم(.)

ولي (وي) از گفتن بقيه اظهارات خود خودداري مي نمايد و اظهار مي دارد(:) من اشخاصي كه در صحن بودند نشناختم ولي (مردم) مي گفتند از پائين شهر جمعيت دارد مي آيد مسلح است -

چون با اعتراف خود شخص مزبور كه به جمعيت اظهار نموده من امام زمان را خواب ديده ام و

همچنين گزارش مامورين كه در باره وي داده اند و نحوه رفتار و حركات وي مسلم است كه در تحريك جمعيت و مردم بسيار موء ثر بوده و گرچه در مقابل سئوالي كه در باره محرك وي شده اظهار مي دارد خريت خودم(،) ولي قدر مسلم اين است كه با اعمال وي جمعيت در صحن مطهر و همچنين در خيابان آذر به شدت تحريك شده اند (،) چون براي تحقيق از وي وقت بيشتري لازم است (،) پرونده كار با خود متهم تقديم (مي شود) در صورتي كه اجازه فرمايند به سازمان محترم اطلاعات و امنيت شهرستان قم ارسال و اعزام گردد -

رئيس شعبه اطلاعات (امضاء)

(پي نوشت در حاشيه بالاي سمت چپ :)

پرونده و متهم به سازمان اطلاعات و امنيت شهرستان قم ارسال و اعزام گردد - رئيس شهرباني قم - سرهنگ سيد حسين پرتو (امضاء و مهر) منبع: www.historylib.com

رزم آرا و انگليسي ها، چند سند نويافته

رزم آرا و انگليسي ها، چند سند نويافته چكيده:

در بررسي هايي كه جهت انجام امور مربوط به همايش بزرگداشت پنجاهمين سالگرد شهادت نواب صفوي و يارانش در ميان اسناد متعدد ايشان (بيش از هفت هزار برگ سند) در آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي صورت گرفت چند برگ سند مهم كه ترجمه اسناد مربوط به شركت نفت درارتباط با رزم آرا به دست آمد . نظر به اهميت موضوع اين اسناد بازنويسي و درمعرض استفاده پژوهشگران و محققان تاريخ معاصر قرار مي گيرد. اسناد بدون هيچ گونه دخل و تصرفي فقط با افزودن معادل شمسي تاريخ هاي ميلادي خود به اندازه كافي گويا بوده نياز به توضيح اضافي ندارند (). سند شماره 1

وزارت دادگستري يادداشت جناب آقاي شهبُدي دادستان شهرستان

تهران چهار برگ مستخرجه و ترجمه اسناد مربوط به شركت سابق نفت را كه ارتباط با رزم آرا دارد برحسب قرار بازپرس به پيوست ارسال مي شود.

امضا 31.2.9

مهر تاريخ ثبت 8303

31.2.30

شرح فوق را آقاي اكرمي رئيس دفتر اداره بازرسي كل كشور

و مترجم رسمي به دادسرا به انضمام اوراق پيوست فرستاده اند

31.2.9

شهبدي

دفتر

چهار برگ ترجمه و هفت برگ مستخرجه به زبان انگليسي به شعبه مربوطه بازپرسي ارسال شود 31.2.9 شهبدي

دفتر در پرونده مربوطه بايگاني شود امضا 31.2.9

ترجمه هاي پيوست اداري است و الصاق تمبر ضرورت ندارد؛ بازپرس شعبه 1 تهران امضا (3) سند شماره 2

نشان شير و خورشيد

وزارت دادگستري مستخرجه از پرونده شماره 56 شركت سابق نفت راجع به سئوالاتي كه سفير كبير انگليس به رزم آرا داده است كه از وزارت خارجه خواسته شود

سئوالاتي كه نخست وزير راجع به ملي كردن صنعت نفت به وزارتخانه هاي ايران فرستاده است

سئوالات اضافي كه به او توصيه شده است

از لحاظ فني 1_ آيا مهندسين معدن شناس ايراني به قدر كفايت هستند كه بتوانند موقعيت و محل چاه هاي نفت را ترسيم و نقشه برداري نمايند؟

2_ در اثر ملي كردن صنعت نفت قيمت توليد و حجم بازار آن چه خواهد شد؟

3_ چقدر متخصصين ايراني و خارجي از طرف شركت نفت ايران وانگليس استخدام شده اند و اين نسبت را چگونه مي توان با شركت نفت ايران مقايسه نمود.

از لحاظ سياسي 1_ آيا سياست پسنديده است كه از الغاء يك جانبه قرارداد دفاع نمود؟

2_ آيا سياست پسنديده است كه روابط بين ايران و انگليس را تضعيف يا قطع نمود؟

از لحاظ مالي و اقتصادي 1_ چند عائله مستقيماً يا من غيرمستقيم از صنعت نفت اعاشه مي نمايند؟

2_ چه مقدار درآمد مي بايستي در سال هاي 1949 1328، 19501329

از قرارداد الحاقي عايد ايران گردد؟

3_ در صورت ملي كردن صنعت نفت با چه مبلغي مي توان خسارات شركت نفت را جبران نمود؟

4_ آيا دولت ايران موفق به گرفتن قرضه شده و ربح آن از چه طريقي تضمين مي شود؟

5_ سرمايه كه بايد صنعت نفت را به كار اندازد از چه منبعي به دست خواهد آمد.

ترجه مطابق است امضا 31.2.7 31.2.30نمره 8303

صحت امضاي آقاي اكرمي مترجم رسمي زبان انگليسي وزارت

دادگستري گواهي مي شود ناخوانا

اداري است (4) سند شماره 3

نشان شير و خورشيد

وزارت دادگستري مستخرجه از ثبت وقايع ايام كه از روي پرونده شركت نفت راجع بهملاقات ها و مذاكرات است استخراج شد.

يادداشت هاي مربوط به 50.9.2719 تا 50.10.219 1329.7.5تا 1329.7.10 راجع به ملاقات هاي رزم آرا با اعلي حضرت براي گرفتن قول جهت انحلال مجلس پايمان (مستشار نظامي سفارت كبراي انگليس به ما اطلاع مي دهند كه نخست وزير از فشار آوردن به اعلي حضرت براي دادن قول در اين زمينه كه مي تواند آن را به عنوان تهديد در مقابل وكلا به كاربرد هنوز نااميد نشده است

ترجمه مطابق است امضا 31.2.713 31.2.30نمره 8303

مهر صحت امضاي آقاي اكرمي مترجم رسمي زبان انگليسي وزارت دادگستري گواهي مي شود امضا اداره دفتر كل وزارتي مهر اداره دفتر كل وزارت دادگستري اداري است دبيرخانه (5) سند شماره 4

نشان شير و خورشيد

وزارت دادگستري مستخرجه تلگرافي كه از طرف وزارت خارجه انگليس به سفير كبيرانگليس به ايران مخابره و در پرونده شركت سابق نفت بايگاني است

به تاريخ پنجم مارس 1951 1329.12.14

پيرو جلسه كه در وزارت امور خارجه در روز جمعه دوم مارس تشكيل ونمايندگان وزارت امورخارجه و وزارت سوخت و نيروي برق و خزانه داري وبانك انگليس در آن حضور داشتند تلگرافي به مضمون زير خطاب

به سفيركبير انگليس در تهران مخابره گرديد:

1_ اينجانب پيشنهاد شما را كه متذكر شده ايد شخصاً با رزم آرا براي حل قضيه نفت مساعدت نمايند تقدير مي نمايم ولي هرگونه تصميمي كه اتخاذ و مربوط به قانوني نبودن ملي كردن صنعت نفت نباشد از طرف دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان پذيرفته نخواهد شد از جريان امر معلوم است كه شما در موضوع شرايط تصميمي كه ممكن است اتخاذ شود رزم آرا راتحت تأثير خود قرار داده ايد. هيچ گونه امتيازي بين صلاحيت شخصي ورسمي شما گذارده نخواهد شد و حتي بايد فرض شود كه تصميمي كه اتخاذ مي شود مورد پشتيباني دولت اعلي حضرت پادشاه انگلستان قرار خواهد گرفت

2_ بنابراين هرگاه هر نوع تصميمي را به رزم آرا توصيه مي نمايند اينجانب ترجيح مي دهم كه براساس اسناد تلگراف اينجانب باشد (با توجه به قسمت اخير تلگراف سربند نوشته شده است پيشنهاد بايد براساس نصف و نصف باشد)

3_ در هرحال شما نبايد شاه و رزم آرا، را راجع به احساسات دولت اعلي حضرت پادشاه انگلستان بي خبر بگذارند و مخصوصاً بايد غيرقانوني بودن صنعت نفت را تصريح نموده و بار ديگر تأكيد نمايند كه موضوع شركت و مساعدت اخير ناخوانا معلوم نشده است شما بايد جداً تأكيد نمائيد كه اميدواريد رزم آرا در موقع مذاكره با كميسيون نفت قولي را كه داده گزارش آن را داده ايد عملي نموده و ترتيباتي بدهيد كه اظهارات او در جرايد و راديو كاملاً منعكس گردد.

ترجمه مطابق است امضا 31.2.9 نمره 31.3.308303

مهر صحت امضاي آقاي اكرمي مترجم رسمي زبان انگليسي وزارت دادگستري گواهي مي شود. اداره دفتر كل وزارتي مهر اداره دفتر كل وزارت دادگستري

اداري است دبيرخانه (6) سند شماره 5

نشان شير و خورشيد

وزارت دادگستري مستخرجه از

گزارش عمليات شركت نفت ناخوانا كه به مركز شركت درلندن ارسال شده است

به تاريخ 51.3.14 1329.12.23 محرمانه وضعيت ايران از لحاظ امتياز_ طرز نزديك شدن به افكار عمومي درايران

1_ تماس با اشخاص

الف _ با ادارات از لحاظ سياست امور نماينده كل شركت تماس خود را با اعضاي دولت به حداكثر نزديك ساخته است علا و بر ملاقات هاي اتفاقي با اعلي حضرت مساعي نماينده كل از اين حيث موجب گرديد كه در مدت نخست وزيري رزم آرا مرتباً نخست وزير و وزير دارايي را هر هفته جداگانه ملاقات نموده و با هر يك بحث مفصلي راجع به جريان اوضاع بنمايد مثلاً دفاعي كه فروهر در تاريخ 26 دسامبر 5 دي ماه 1329 از قرارداد الحاقي 7) نمود نتيجه مستقيم چنين ملاقات هايي بوده است تحت سرپرستي نماينده كل كارمندان وابسته با او تماس خود را با مأمورين دولت افزوده اند.

ضمناً نماينده كل به يك عده از اعضاء اداري كه براي اين منظورانتخاب شده اند اجازه داده است براي آشنا ساختن مأمورين مذكور با حقايق در هر فرصتي استفاده نمايند. بالنتيجه اطلاعات زيادي مبني بر حقايق اموركه در دفتر نماينده كل تهيه شده برحسب تقاضا به ادارات دولتي ايران داده شده يا آن كه براي آن ها فرستاده شده است و آن ها هم اين اطلاعات را دراسناد دولتي گنجانده اند بديهي است اين ترتيب عقيده مقامات مسئول راتحت تأثير قرار داده است جواب هاي فروهر به مصدق در دسامبر 1950دي ماه 1329 و جواب هاي رزم آرا به مصدق در فوريه 1951 بهمن 1329 و بسياري از نظريات «متخصصين كه رزم آرا در تاريخ سوم مارس 1329.12.12 براي كميسيون نفت قرائت نمود نمونه هايي از اين اطلاعات بوده است

ترجمه مطابق است امضا 31.2.7

نمره 31.2.308303

صحت امضاي آقاي اكرمي مترجم رسمي زبان انگليسي وزارت دادگستري گواهي مي شود اداره دفتر كل وزارتي امضا مهر اداره دفتر كل وزارت

اداري است دادگستري دبيرخانه (8) پي نوشت: (1) مشاور علمي معاونت پژوهشي مركز اسناد انقلاب اسلامي

(2) براي اطلاع بيشتر در اين مورد رك به روح الله حسينيان بيست سال تكاپوي اسلام شيعي در ايران (1340_1320)، تهران مركز اسناد انقلاب اسلامي چاپ دوم 1384.

(3) آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي پرونده شماره بازيابي 639 سند شماره 46 متن انگليسي گزارش ها در همان پرونده سندهاي شماره 51 الي 57 وجود دارد.

(4) همان سند شماره 47.

(5) همان سند شماره 49.

(6) همان سند شماره 48.

(7) رك به حسينيان پيشين صص 100_99.

(8) همان سند شماره 50.

منبع: www.historylib.com

جمعه خونين تهران

جمعه خونين تهران 17شهريور 1357 تكرار عاشورا و ميدان شهدا تكرار كربلا و شهداي ما تكرار شهداي كربلا و مخالفان ملت ما تكرار يزيد و وابستگان او هستند.

امام خميني (رحمت الله عليه) مقدمه

دولت جمشيد آموزگار كه از نخستين روزهاي زمامداري، سياست تحميق مردم را پيش گرفته بود و مي خواست با همان سازمان هاي امنيتي موجود، بحران ها را پشت سر بگذارد و رژيم را حفظ كند، نتوانست در برابر امواج توفنده ي انقلاب اسلامي پايداري كند.

تظاهرات مردمي و راهپيمايي هاي عظيم، روز به روز گسترش مي يافت و مراكز فساد، قمارخانه ها وكاباره ها مورد هجوم مردم قرار مي گرفت و اعتراضات مردمي علني تر مي شد. به دنبال شكست كابينه آموزگار و ناتواني دولت در پاسخگويي به استيضاح نمايندگان مجلس فرمايشي شوراي ملي در خصوص حادثه سينما ركس آبادان و قاطعيت انقلابي مردم در پيشبرد خواسته هايشان، پس از يك سال در چهارم شهريور

1357، مجبور به استعفا شد و مهندس جعفر شريف امامي كه از رجال مشهور وابسته رژيم كه 15 سال رئيس مجلس سنا و در سال 1339، نخست وزير بود، به قصد كنترل اوضاع، از طرف شاه مامور تشكيل كابينه شد. نقشه امريكا اين بود كه با اين تغيير و تحول تا حدي از خشم و نفرت عمومي بكاهد. شريف امامي برنامه دولت خود را براساس آشتي ملي و احترام به روحانيت قرار داد و با آزادي 237 نفر از زندانيان سياسي و تعطيلي قمارخانه ها و كازينوها تلاش كرد خود را مردمي نشان دهد. ولي اين ترفندها كارساز نشد و همان روز كه مصادف با شهادت مولاي متقيان علي (عليه السلام) بود ، تظاهرات و برخوردهاي خونين ادامه يافت

در پنجم شهريور تظاهرات گسترده مردم در شهرهاي قم، تهران و ... ادامه پيدا كرد و ده ها نفر نيز به شهادت رسيدند. رژيم شاه در يك عقب نشيني آشكار، تقويم شاهنشاهي را كه چندي پيش (سال 1354) رسمي كرده بود، مجدداً به تقويم هجري شمسي مبدل ساخت.

در ششم شهريور 1357 امام خميني (رحمت الله عليه) خطاب به ملت پيامي منتشر كرد و نسبت به حيله هاي دشمنان اسلام و تعويض مهره ها، تغيير تقويم و ... اعلام خطر نمود:

در اين موقع حساس تاريخ ايران، شاه به وسيله كارشناسان خود دست به توطئه خطرناكي زده است كه با اندكي سستي و تغافل، ملت ايران بايد از به دست آوردن آزادي و استقلال و حقوق بشر مايوس شود و خود را براي همه نوع اختناق و شكنجه و قتل و غارت مهيا كند و اسلام بايد از احكام

نوراني خود چشم بپوشد... .

... ملت ايران بداند كه در لب پرتگاهي است كه با اندكي غفلت، سقوط مي كند و تمام زحمات و رنج هاي چندين ساله او پايمال مي شود و تا آخر روي سعادت نخواهد ديد و در نزد خداي متعال مسئول است... .

سيزدهم شهريور(عيد فطر) برگزاري راهپيمائي بزرگ در تهران

اختناقي كه رژيم از سال ها قبل ايجاد كرده بود، در يكي ، دو ماه اخير به اوج خود رسيده بود، اما پيگيري ادامه نهضت از طرف امام (رحمت الله عليه) و روحانيت معظم، در روز عيد فطر آن سال تجلي نمود و مردم در شهرهاي خمين، تهران، قم، كرج و ايلام و ديگر شهرها پس از برگزاري نماز عيد به حركت در آمدند و شعارهاي كوبنده بر ضد رژيم سر دادند و بزرگ ترين راهپيمايي ها در تهران با شركت نزديك به يك ميليون نفر برگزار شد و روزنه اميد پيروزي و نقطه عطف تاريخ سازي را در نهضت اسلامي پديد آورد. تظاهر كنندگان با مشت هاي گره كرده و فريادهاي كوبنده خواستار بركناري رژيم شاهنشاهي و تاسيس حكومت اسلامي شدند.

راهپيمايان در تهران با ابراز محبت به سربازان و بوسيدن آن ها خواستار پيوستن ارتش به ملت شدند. امام خميني (رحمت الله عليه) به مناسبت اين راهپيمايي، اعلاميه اي منتشر و خطاب به ملت ايران فرمودند:

مردم مسلمان ايران به دنبال برگزاري نماز عيد، دست به عبادت ارزنده ديگري زدند كه آن فريادهاي كوبنده عليه دستگاه جبار و چپاولگر براي به پا داشتن حكومت عدل الهي است كه كوشش در اين راه از اعظم عبادات است وفدايي دادن در راه آن سيره

انبيا عظام خصوصا نبي اكرم اسلام و وصي بزرگ او اميرمومنان است... .

ملت عظيم الشأن ايران! نهضت خود را ادامه داده و هرگز سستي به خود راه ندهيد كه نمي دهيد. مطمئن باشيد به اميد خدا پيروزي و سرافرازي نزديك است.

امام خميني (رحمت الله عليه) در اين اعلاميه ارتشيان را برادران خود خوانده و خواستار احترام بيشتر به آنان شدند و فرمودند:

... اي سربازان غيور كه براي وطن و كشور خود فداكاري مي كنيد، به پا خيزيد، ذلت و اسارت بس است، پيوند خود را با ملت عزيز استوارتر كنيد... .

تظاهرات روز عيد فطر زمينه اي براي تظاهرات 16 شهريور گرديد. در اين روز راهپيمايي بزرگ تهران انجام شد. ابتدا ماموران كوشش كردند كه جلوي راهپيمايي را بگيرند و چون توفيقي نيافتند خود نيز به دنبال جمعيت به حركت در آمدند.

راهپيمايي و تعطيل عمومي شانزدهم شهريور به واسطه اعتراض مردمي به جنايات رژيم و كشتار مردم در روزهاي پيشين بود . ماموران رژيم از شب قبل در ميدان هاي مهم شهر مستقر شده و آماده هرگونه درگيري با تظاهركنندگان بودند. حركت از قيطريه آغاز شد و به طرف ميدان آزادي ادامه يافت. در اين راهپيمايي شعارهاي خميني رهبر ماست، ايران كشور ماست، برادر ارتشي چرا برادركشي، مسلمان به پاخيز برادرت كشته شد شنيده مي شد و عكس هايي از امام(رحمت الله عليه) برفراز دست ها مشاهده مي گرديد. و در بين مردم اعلام شد كه صبح روز بعد (جمعه 17 شهريور) در ميدان ژاله ( ميدان شهدا فعلي ) تجمع صورت خواهد گرفت. جمعه سرخ يا 17شهريور-اعلام حكومت نظامي وقتل عام مسلمانان

در اولين ساعات جمعه

17 شهريور سال 1357، ارتشبد غلامعلي اويسي از راديو اعلام حكومت نظامي كرد و اطلاعيه فرمانداري نظامي را به شرح زير قرائت كرد:

1- دولت شاهنشاهي ايران به منظور ايجاد رفاه مردم و حفظ نظم از ساعت 6 صبح روز جمعه 17 شهريور 1357، مقررات حكومت نظامي را به مدت 6 ماه در شهرهاي كشور اعلام مي نمايد.

2- اين جانب (ارتشبد اويسي) به سمت فرماندار نظامي تهران و حومه منصوب گرديده ام.

3- ساعات منع عبور و مرور از ساعت 21 تا 5 صبح روز بعد تعيين مي گردد... . براساس اطلاعيه شماره سه فرمانداري نظامي اجتماع بيش از دو نفر در تهران ممنوع اعلام گرديد.

مردم تهران كه از حكومت نظامي اطلاع نداشتند، پيش از ساعت 6 صبح و پس از اداي فريضه نماز براي چهارمين روز متوالي، از خانه ها بيرون آمده و سيل آسا روي به خيابان ها آوردند. مركز تجمع آنان ميدان ژاله (ميدان شهداي كنوني) بود، همين كه مردم به خيابان ها رسيدند، ناگهان با ديدن تانك ها و زره پوش هاي نظامي و ماموران مسلسل به دست حكومت نظامي غافلگير شدند.

مردم بدون اعتنا به سربازان به حركت خود ادامه دادند. همگان در دل احساس نوعي شجاعت و از جان گذشتگي مي كردند. از خيابان هاي اطرف سيل انبوه جمعيت با سردادن شعارهاي انقلابي به سمت ميدان ژاله در حركت بودند.

ماموران مسلح، پس از چند بار اخطار از زمين و هوا جمعيت را هدف رگبار مسلسل قرار دادند. فرياد الله اكبر و لااله الالله همه جا را پر كرد. جمعيت وحشت زده و هراسان به هر سمتي مي دويدند، تا مامني براي خود

پيدا نمايند و گروهي روي زمين دراز كشيده بودند و رگبار مسلسل ها اجازه حركت به ايشان نمي داد.

ضجه و ناله و فرياد با صداي گلوله در هم آميخته بود و بوي خون و دود و باروت همه جا به مشام مي رسيد. با نزديك شدن ظهر به تدريج ميدان ژاله كه اينك واقعا به ميدان شهدا تبديل گشته بود در هاله اي از سكوت مرگبار فرو رفت. در حول و حوش ميدان آنچه به چشم مي خورد، جنازه شهيداني بود كه در صحنه نبرد نابرابر همچنان باقي مانده و خون هايي كه هر گوشه اي از ميدان را گلگون كرده بود.

رژيم تعداد كل شهداي 17 شهريور را 58 نفر و مجروحان اين فاجعه را 205 نفر اعلام داشت و تجمع گسترده و عظيم مردم تهران را نقشه خارجي اعلام كرد.

شمار دقيق قربانيان مظلوم حادثه 17 شهريور در ميدان شهدا و خيابان هاي اطراف، هيچ گاه مشخص نگرديد، ليكن، اين رقم از چهار هزار نفر افزون تر بود و يكي از بزرگ ترين فجايع تاريخ انقلاب در جمعه سياه اتفاق افتاد.

پيام امام خميني(رحمت الله عليه)به مناسبت كشتار بي رحمانه مردم تهرانامام (رحمت الله عليه) فرداي هفدهم شهريور، با ارسال پيامي به ملت شريف و شجاع ايران، ضمن ابراز هم دردي با ملت، كشتار وحشيانه را محكوم نمودند و دولت آشتي ملي را دولتي تحميلي و غير قانوني اعلام كردند.

امام (رحمت الله عليه) در گوشه اي از پيام خود فرمودند:

... چهره ايران امروز گلگون است و دلاوري و نشاط در تمام اماكن به چشم مي خورد، آري اين چنين است راه اميرالمومنين علي(عليه السلام) و سرور

شهيدان امام حسين (عليه السلام).

اي كاش خميني در ميان شما بود و در كنار شما در جبهه دفاع براي خداي تعالي كشته مي شد... بايد علما و روشنفكران ملت در زير چكمه دژخيمان خرد شوند تا كسي خيال آزادي به خود راه ندهد. شما اي ملت محترم ايران كه تصميم گرفته ايد خود را از شر رژيم شاه خلاص گردانيد و در رفراندمي كه در سوم و چهارم شوال در برابر ناظران سراسر جهان انجام داديد، به دنيا نشان داديد كه رژيم شاه جايي براي خود در ايران ندارد... .

منبع: تبيان

ايران در آستانه انفجار

ايران در آستانه انفجار مترجم: حبيب يوسف زاده گزارش مجله نيوزويك از قيام خونين 17 شهريور

هفته گذشته جمعيتي كه پيشاپيش آن نوجوانان و زنان محجبه حركت مي كردند ، در ميدان ژاله واقع در مركز تهران تجمع كردند . آنان كه خشمگين از برقراري حكومت نظامي از ساعاتي پيش بودند ، با سر و صدا از دعوت آيت الله نوري كه يك رهبر مذهبي است و آنان را به پراكنده شدن ترغيب مي نمود ، سرپيچي كرده و سپس به پرتاب سنگ و آجر به سوي سربازان پرداختند .

خيل جمعيت ضمن تحمل دردهاي حاصل از شليك گاز اشك آور ، به تدريج خود را به صفوف سربازان نزديك ساختند . سربازان تفنگ هاي نيمه خودكار خود را بالا آورده و تير هوايي شليك كردند . اما وقتي ديدند جمعيت به پيشروي خود ادامه مي دهد ، تفنگ ها را به سوي آنان نشانه رفتند و جمعيت را پي در پي به رگبار گلوله بستند . (1) تظاهركنندگان كشته شدند ؛ طبق پاره اي از

آمار غيررسمي ، تعداد كشته شدگان يكصد نفر است . اين درگيري تاكنون خونين ترين درگيري بوده كه در طول مبارزه قدرت به وقوع پيوسته است ؛ مبارزه اي كه از نه ماه پيش ايران را در بر گرفته است .

به نظر مي رسد اين خشونت ، علامت مرحله بحراني جديدي از مبارزه محمدرضا شاه پهلوي براي دفاع از سلطنت خود ، در برابر حملات رهبران مذهبي و خيل پيروان جوان آنان باشد . قبل از تيراندازي در ميدان ژاله ، هفته گذشته در بسياري از شهرهاي بزرگ كشور راهپيمايي هاي اعتراض آميز گسترده اي كه رفته رفته شديدتر هم مي شد ؛ همچنين جنگ هاي وحشيانه خياباني به وقوع پيوسته بود.

براي نخستين با مخالفين آشكارا از بركناري و حتي مرگ او (شاه) دم مي زدند و نيروهاي مسلح را به سوي خود جذب مي كردند . يكي از تظاهركنندگان تهراني با غرور اظهار داشت : " تعدادمان زيادتر از آن است كه بتوانند بر ما چيره شوند . اگر حالا به ما حمله كنند ، كشتاري به راه مي افتد كه تا ابد موجب سرافنكندگي شاه باشد . "

شاه براي متوقف كردن آنچه به طور فزاينده قدرت او را – كه زماني بلامنازع بود – تهديد مي كند ، دستور سركوب شديد توسط ارتش توانمند ايران را صادر نمود . يك ديپلمات غربي هفته گذشته به پاول مارتين – paul martin – خبرنگار مجله نيوزويك در تهران گفت : " اين يك جنگ قريب الوقوع است . شاه بايد شورش را سركوب كند . آينده او به مخاطره افتاده است . "

با برقراري مقررات

منع آمد و شد از صبح تا شام ، دراواخر هفته ، كشور نسبتا آرام بود ؛ اما شاه ديدارهاي رسمي خود را از روماني و آلمان شرقي ، لغو كرد و در خانه ماند تا با فرماندهان ارتش در كاخ نياوران تهران هم فكري كند . عليرغم استقرار تانك هاي ارتش در نقاط حساس شهرها و گشت زني گشتي هاي پياده نظام در خيابان هاي تهران ، مخالفين وي در ادامه مبارزه راسخ تر گرديده اند .

يكي از مخالفين مي گفت : " اين حقيقت كماكان وجود دارد كه بيش از هشتاد و پنج درصد ملت مخالف وضعيت كنوني است و ما مي توانيم و خواهيم توانست آن را با توسل به زور تغيير دهيم . "

يك ديپلمات غربي اين معضل شاه را با جملات ديگري بيان كرد :

" اين درست است كه براي سركوب شورشيان از ارتش استفاده شود ، اما او (شاه) تا كي مي تواند زندگي در حالت محاصره را تحمل كند . "

آخرين خشونت در اوايل هفته كه مصادف با جنبش مذهبي (عيد فطر) بود ، آغاز شد . در مراسم گراميداشت پايان روزه ماه مبارك رمضان و با ترغيب روحانيون كه رهبران مذهبي كشور به شمار مي روند ، جمعيت در شهرهاي بزرگ به خيابان ها ريختند تا به اتفاق سربازان شادماني نموده و آنان را گلباران كنند ؛ اما تظاهرات به سرعت چهره زشتي به خود گرفت و به جاي شعارهاي برادري ، تظاهركنندگان فرياد " مرگ بر شاه " سر دادند .

بعضي ، پلاكاردهايي مبني بر اين كه خواهان انتقام از شاه خونخوار و ايادي امپرياليسم امريكايي

وي هستند ، در دست داشتند و خواستار يك جمهوري سوسياليستي بر اساس اسلام بودند .

يكي از درباريان به خبرنگار نيوزويك گفت كه معلوم بود هنگامي كه شاه از اوضاع جمعيت (تظاهركننده ) مطلع شد ، جا خورده و فرمود : " وخامت اوضاع بسيار فراتر از حد انتظار شده است . "

اواسط هفته ، روحانيون اعتراضاتشان را شدت بخشيدند و ( مردم را) به اعتصاب عمومي فرا خواندند .

تشكيل هر گونه اجتماعات گروهي در حال حاضر از سوي دولت ممنوع شده است . شاه تظاهركنندگان را متهم كرد كه شرايطي به وجود آورده اند كه براي هيچ ايراني ميهن پرستي قابل تحمل نيست . شاه ضمن اعلام حكومت نظامي ، تيمسار غلامعلي اويسي را كه يك تندرو است ، به سمت فرماندار نظامي پايتخت منصوب كرد و تانك ها و نيروهاي نظامي را براي برقراري نظم به كار گرفت . در پاسخ به نداي روحانيون كه از بلندگوهاي نصب شده بر ماشين ها در محله هاي مسلمان و فقيرنشين تهران به گوش مي رسيد ، جوانان به خيابانها ريختند تا سربازان را مورد ضرب و شتم قرار دهند . تظاهركنندگان پلاكاردهايي با خود آوردند و خودروها را براي بستن خيابان آتش زدند .

در يك نقطه ، معترضان ، يك (نفربر زرهي) چيفتن را كه قصد داشت از بخش بازار شهر عبور كند ، با كوكتل مولوتوف متوقف كردند . نفربر زرهي پر از سربازان آماده رزم ، با انفجار مخزن گاز خودرويي شعله ور شده و با پرتاب پاره هاي خيره كننده آتش به هوا ، متوقف شد . سرانجام تانكي ظاهر شد و

آهن پاره هاي سوخته را از سر راه برداشت .

با كشيده شدن درگيري به شب ، آسمان مركز شهر پايتخت ، از درخشش نور سرخ رنگ ناشي از شعله هايي كه از تعدادي مغازه و چند ساختمان دولتي زبانه مي كشيد ، روشن شد .

در واشنگتن ، معاون وزير خارجه – وارين كريستوفر – مردي كه هنگام حضور سايروس ونس در كمپ ديويد در رأس كار قرار مي گيرد : " گروه كار ايران " را تشكيل داد . تشكيل اين گروه كاري ، نشانه اين است كه وضعيت به مرحله بحراني رسيده است . مسؤولان امريكايي از 000/4 تبعه اين كشور در ايران ، خواستند " آفتابي نشوند " . يك نفر از مسؤولان وزارت خارجه مي گفت : " اوضاع بسيار بد است . مسأله اي كه واقعا مشكل شده ، اين است كه شورش چنان شتابي گرفته كه توقف آن در كوتاه مدت ، بسيار دشوار است . " فرصت مانور

آنچه مقامات ايالات متحده را نگران ساخته ، اين است كه شاه از هر سو توسط مخالفين تحت فشار قرار گرفته و فرصت اندكي براي مانور دارد . يكي از ديپلمات هاي مقيم ايران اظهار مي كرد : " شاه همه چيز را امتحان كرده و هيچ كدام سودي نداشته است . " رژيم غيرمردمي

شاه اخيرا براي تأمين خواسته هاي طبقه متوسط معترض در حال رشد و كاهش نقش مستبدانه اش در حكومت ، آزادي بيشتري به مطبوعات اعطا كرده است .

وي به دادگاههاي نظامي دستور داده تا محاكمه مخالفان در دادگاههاي مدني صورت گيرد . حتي اعلام كرده كه به مخالفين

اجازه شركت در انتخابات پارلماني سال آينده داده خواهد شد .

اما تدابير شاه براي مدرنيزه كردن كشور تنها به خشم مخالفين مسلمان وي دامن زده است ؛ مخالفيني كه در برابر اين مدرنيزاسيون و هر گونه اقدامي براي پيروي از غرب ، ايستادگي مي كنند .

آنان خواستار رجعت به اصول قاطع اسلامي هستند كه (نوشابه هاي) الكلي را حرام مي داند ... شاه براي آرام كردن روحانيون ، در ماه گذشته ، كابينه جديدي متشكل از بيست و دو نفر ، به رياست جعفر شريف امامي تشكيل داد . نخست وزير همچنين با اعطاي برخي امتيازات جزئي موافقت كرده است ، يكي اين كه تقويم فارسي را كه خود وي دو سال پيش تغيير داده بود ، اصلاح كرد ؛ تنها عضو زن كابينه را بركنار كرد ؛ همچنين اشاره كرد كه ممكن است حتي براي مذاكره حضوري با آيت الله روح الله خميني كه در تبعيد به سر مي برد ، اعلام آمادگي كند .

اما اقدامات شاه در مسير مصالحه و سازش براي آرام كردن مسلمانان به شكست انجاميد و هفته گذشته چاره اي جز توسل به ارتش باقي نماند . در حال حاضر اكثر ديپلماتها معتقدند كه ارتش وفادار خواهد ماند و شاه اين طغيان ناگهاني را پشت سر خواهد گذاشت .

يك مقام بلندپايه وزارت امور خارجه اظهار داشت : " در خصوص وفاداري ارتش شكي نداريم . ارتش تا اينجا نشان داده كه نظم را اعمال و حفظ كرده است . "

دست كم برخي از ايرانيان از خود مي پرسند كه سربازان شاه تا چه موقع در دفاع از بي وجهه ترين

رژيمي كه تاكنون بر سر كار بوده ، هموطنان خود را نشانه خواهند گرفت .

يك نفر غربي نيز هفته گذشته در تهران گفت : " شاه به ارتش (خوب) رسيده است ، اما آنچه روحانيان

مي گويند خيلي دور از ذهن يك سرباز عادي نيست. "

شاه با تكيه همه جانبه بر ارتش به قماري مأيوسانه دست زده است ؛ قماري كه به هيچ وجه نمي توان به برنده شدن در آن اطمينان داشت . پي نوشت : 1- گفته ها و نوشته هاي صدها شاهد عيني حادثه ، برخلاف اين اظهارات است . جمعيتي كه پيشاپيش آنها زناني بودند كه برخي كودكان خود را در آغوش داشتند ، ترسيده به ميدان شهدا ، قبل از پمپ بنزين روي زمين نشسته بودند و يكباره بدون هيچ بهانه اي آتش به روي آنها گشوده شد . همچنين شكستن شيشه هاي مراكز دولتي پس از كشتار مردم بي گناه اتفاق افتاد.

(نوشته : كنت لابيچ ؛ تهران / پاول مارتين ؛ تهران / اسكات سوليوان ؛ واشنگتن )

منبع: مركز اسناد انقلاب اسلامي

بازخواني سير تاريخي قيام خونين 17 شهريور

بازخواني سير تاريخي قيام خونين 17 شهريور نويسنده: روح الله حسينيان چكيده:

يكي از نقاط عطف تاريخ انقلاب اسلامي قتل عام مردم تهران در 17 شهريور درميدان ژاله (شهدا) بود. كشتار بي رحمانه مردم در آن روز تجلي واقعي رژيمي بود كه سعي مي كرد با فريب كاري از خود چهره اي صلح دوست آزادي خواه و مخالف با مفاسدبسازد. واقعه خونين 17 شهريور نقطه پاياني بود بين ملّتي ستمديده و رژيمي ستمكار. اين واقعه نظريه امام خميني را در دروغ گويي و فريب كاري رژيم به اثبات رساند و مردم را براي سرنگوني رژيم مصمم تر ساخت اين مقاله به

بيان چرايي و چگونگي اين واقعه مي پردازد. راهپيمايي 16 شهريور

روحانيون تهران كه برگزاري راهپيمايي 13 شهريور (عيدفطر) را تجربه موفقي ارزيابي كردند، تصميم گرفتند بار ديگر در مقابل حكومت شريف امامي و به منظور برائت از وي مانور قدرتي را به اجرا درآورند. به گفته شهيدمحلاتي بعد از راهپيمايي عيد فطر به اين نتيجه رسيديم كه «اين كار بايد با نظم و ترتيبي ادامه يابد، جلسه اي گرفتيم و از صبح تا غروب دور هم بوديم و تصميم گرفتيم كه روزپنج شنبه (16 شهريور) راهپيمايي بكنيم » آيت الله بهشتي در جامعه روحانيت استدلال كرد كه بعد از راهپيمايي عيد فطر «حالا كه مردم آمدند نبايد در اين حركت مردمي فترت ايجاد شود، لذا از مردم به راهپيمايي دعوت شد.»

با اين حال جامعه روحانيت و مراجع و علما در اين تصميم گيري به شدت دچاراختلاف نظر شدند. جامعه روحانيت تهران دو دسته شدند: عده اي اعلام كردند كه روز 16 شهريور عزاي عمومي و راهپيمايي در سرتاسر كشور است و عده اي نيز با صدوراطلاعيه اي اعلام كردند فقط عزاي عمومي است و به خاطر ندادن بهانه دست دشمن از راهپيمايي خودداري مي كنيم آيت الله شريعتمداري نيز براي جلوگيري از عزاي عمومي دست به كار شد، به گزارش ساواك فردي به نام مجتبي اراكي با آيت الله نجفي وآيت الله گلپايگاني تماس گرفت آنها «متفقاً عدم اطلاع خود را در مورد تعطيل بودن روز مذكور به آگاهي مجتبي اراكي رساندند. متعاقباً آيت الله شريعتمداري بدون مشورت با ساير آيات مطلبي جهت درج در جرايد كشور تهيه و از طريق راديو و تلويزيون هم خبرمذكور پخش گرديد.»

روزنامه ها از قول سخنگوي آيات عظام شريعتمداري و گلپايگاني و نجفي مرعشي شايعه ي تعطيل فردا را

تكذيب كردند. سخنگوي علامه يحيي نوري نيز اعلام كرد: «هيچ گونه نوشته و اعلاميه ي خاصي از جانب ايشان در مورد تعطيل فردا صادر نشده وآنچه به امضاي ايشان نشر يافته تكذيب مي شود. البته برگزاري عزاي عمومي يا تعطيل به اراده ي مردم بستگي دارد.»

جامعه اصناف نيز با صدور اطلاعيه اي اعلام كردند: «به منظور بيان عدم اعتماد ملي به دولت كنوني .. و به پشتيباني از تصميم روحانيون و علماي آگاه تهران پنج شنبه 16شهريور را روز تعطيل و عزاي عمومي اعلام مي كنيم و جبهه ملي نيز در حمايت ازتصميم «جامعه روحانيت تهران اطلاعيه اي صادر كرد.

با فرا رسيدن سحرگاه روز 16 شهريور سيل جمعيت از گوشه گوشه ي تهران جاري شد. به گزارش كيهان تهران يك پارچه تعطيل و تظاهرات بود. صدها هزار تظاهركننده در خيابان هاي تهران راهپيمايي كردند. راهپيمايان براي سربازان دست تكان مي دادند وگل پرتاب مي كردند. ناظران اين راهپيمايي را تا يك ميليون نفر تخمين زدند. طول صف هاي راهپيمايان به چند كيلومتر مي رسيد. در اين راهپيمايي زنان با چادر سياه جلوجمعيت در حركت بودند و موتورسواران با فاصله 100 و 200 متري جلوتر از همه حركت مي كردند تا هم راه را باز كنند و هم به راهپيمايان آب و غذا برساندند. در اين تظاهرات رهبران جبهه ملي نيز شركت كردند. روزنامه اطلاعات گزارش داد: جمعيت راهپيمايي در پايان به صدها هزار نفر رسيد. مردم بر سر راهپيمايان گلاب مي ريختند.ابتدا مأموران كوشش كردند كه جلو راهپيمايي را بگيرند.، امّا بعد راه را باز كردند و به دنبال جمعيت به حركت درآمدند. صدها موتورسوار با شعار و تابلو جلوي جمعيت حركت مي كردند. در زير پل سيدخندان يك شعار كمونيستي بر روي پارچه علم شد كه بلافاصله مردم آن را پايين كشيدند.

كاميون هاي ميوه كه هر لحظه خالي و پر مي شدندجمعيت را همراهي مي كردند. اين خبرها تا نزديكي ظهر براي چاپ در روزنامه هاي عصر تهيه شده و به دليل اخبار 17 شهريور روزنامه ها نتوانستند اخبار عصر را منتشرنمايند. شهيد محلاتي كه در آن روز از طرف جامعه روحانيت مسئول ستاد برگزاري راهپيمايي بوده است چنين گزارش مي كند: ارتش با وسائل زرهي در سراسر خيابان انقلاب فعلي مستقر شده بود. با اين حال «ملت از شميران حركت كردند به طرف پايين ما رابط داشتيم كه مرتب به ما خبر مي دادند.» هنگام ظهر آيت الله بهشتي در خيابان انقلاب نزديك پيچ شميران به نماز ايستاد، خبر آوردند آخر صف حدود چهارراه قصراست بعد از نماز، جمعيت را به طرف ميدان شهياد (آزادي حركت داديم «شعارها راكنترل مي كرديم شعارها از جلو» تعيين مي شد. عصر به ميدان آزادي رسيديم قرار شدآيت الله بهشتي براي جمعيت صحبت نمايد. و آقاي ناطق نوري كه لباسش را عوض كرده بود و لباس شخصي پوشيده بود، قطعنامه را بخواند. به روايت آقاي ناطق نوري نزديك به غروب بود كه جمعيت به ميدان آزادي رسيد. كاميون هاي ارتشي داخل ميدان آزادي استقرار يافته بودند، مردم خصوصاً خانم ها با شعارهاي خود سربازان ودرجه داران را منقلب كردند و آنها را به گريه انداخته بودند. آيت الله بهشتي تصميم گرفت براي جمعيت سخنراني كند از او دعوت كردند روي يك اتومبيل پارك شده برود، وي اين اقدام را بدون اجازه ي صاحبش غاصبانه شمرد و امتناع كرد. بشكه اي را پيدا كردند وايشان روي آن ايستاد و سخنراني كرد. آقاي ناطق نوري هم چون تحت تعقيب بود بالباس شخصي و عينك دودي قطعنامه را قرائت كرد.

مطابق گزارش ساواك قطعنامه به اين شرح بوده است

1_ كليه ي زندانيان

سياسي آزاد بايد گردند.

2_ نهضت به رهبري امام خميني تا پيروزي ادامه دارد.

3_ بايد حكومت اسلامي به رهبري امام خميني تشكيل گردد.

4_ تمام اقليت هاي مذهبي تحت حمايت حكومت اسلامي به رهبري امام خميني و از احترام برخوردار خواهند بود.

5_ بيگانگان از كشور اخراج بايد گردند.

6_ شاه عامل استبداد است و بايد حكومت شاهنشاهي برچيده شود.

7_ دانشگاه ها بايد اصلاح گردند.

8_ ما بت شكن هستيم نه شيشه شكن كساني كه شيشه مي شكنند از ما نيستند.

9_ تصميمات ما در مورد اعتصابات و تعطيلات از طريق مساجد و اعلاميه ها به اطلاع مردم مي رسد نه از طريق روزنامه هاي وابسته به استبداد.

بنابر گزارش ساواك تظاهرات اين روز از منطقه ي قيطريه ونك پهلوي (ولي عصر)ژاله و مناطق جنوب شهر شروع شد و جمعيت ها در شاهرضا (انقلاب و آيزنهاور(آزادي به هم پيوستند و ساعت 30/18 به ميدان شهياد (آزادي رسيدند. شعارتظاهركنندگان عبارت بود از:

برادر ارتشي چرا برادر كشي رهبر ما خميني است _ مابت شكنيم شيشه شكن نيستيم _ ارتش تو بي گناهي فرماندهت جلاد است _ درود برخميني _ نصر من الله و فتح قريب _ ما تابع قرآنيم سلطنت نمي خواهيم _ درود بر خميني بت شكن _ ارتش برادر ما، خميني رهبر ما_ شما به ما گلوله ما به شما گل مي دهيم _ پليس تو بي گناهي آلت دست شاهي _ اي بي شرف حيا كن سلطنت را رها كن _ مرگ بر رژيم شاه _ مرگ بر سلسله ي پهلوي _ فلسطين پيروز است اسرائيل نابود است _ اريتره فلسطين _ براي حفظ قرآن ارتش به ما بپيوند_ ارتش برادر ما، خميني رهبر ما_ آمريكا ازايران بيرون شو_ مرگ بر خون خوارگي شرق و غرب

شعارهاي پلاكاردها نيز عبارت بوده اند از: مقدس باد اتحاد بين نيروهاي مسلح وملت ستمديده _ رهبر ما خميني است _ كشور ما اسلامي است حكومت ما اسلامي است _

آشتي هرگز_ اي بي شرف حيا كن سلطنت را رها كن _ رهبرا ما قصاص خون شهدارا از رژيم خواهيم گرفت _ ما به رهبري امام خميني تا سرنگوني رژيم به مبارزه ادامه خواهيم داد_ درود ملت ايران به دكتر شريعتي _ زنداني بودن بهتر از اين آزادي است _سازمان امنيت منحل بايد گردد.

طبق اين گزارش مردم تابلوهاي خيابان شاهرضا را محو و روي آن نوشتند «خيابان خميني . هم چنين مردم در مقابل دانشگاه صنعتي شريف شعار مي دادند«دانشگاه خميني و تابلوهاي خيابان آيزنهاور را به خيابان «شريعتي و خميني تبديل كردند.

طبق اين گزارش مردم «در خيابان آيزنهاور مرتباً اعلام مي كردند كه جمعيت فرداصبح در خيابان شهدا_ نامي كه تظاهركنندگان به خيابان ژاله داده _ اجتماع كنيد.»

آيت الله بهشتي در پايان سخنراني اعلام كرد كه «جامعه روحانيت فردا برنامه ندارد»

بنا به گزارش كيهان شهرهاي قم آمل كرج گرگان اهواز، كازرون شهرري قزوين زنجان همدان خرم آباد، كاشان شيراز، كرمان مشهد، تبريز، اصفهان اردبيل مهاباد،بهبهان خمين شاهرود، اراك و دزفول با تظاهرات راهپيمايي و تعطيل عمومي به نداي جامعه روحانيت تهران پاسخ مثبت دادند.

آيت الله گلپايگاني و نجفي كه از اعلاميه ي تهيه شده توسط آيت الله شريعتمداري وسوءاستفاده دولت ناراحت شده بودند، آن را تكذيب كردند. آيت الله نجفي اعلام نمودكه «درباره ي تعطيل روز پنج شنبه اعلاميه اي صادر نكرده اند و مطالبي كه از قول ايشان درمطبوعات و راديو در اين زمينه درج و يا گفته شده است حقيقت ندارد.»

اين راهپيمايي يكي از نقاط عطف تاريخ انقلاب شد تا جايي كه فريدون هويدامي نويسد: «به نظر من اين راهپيمايي كه به صورت عظيمي برگزار شد... ضمن آن آشكارشد كه (آيت الله) خميني در عرض دو ماه ژوئيه و اوت (تير و مرداد) به خوبي توانسته رهبري خود را

تثبيت كند و نشان دهد كه قدرت او در تبعيد به مراتب از ديگران بيشتراست و «دقيقاً از آن به بعد بود كه آيت الله خميني به عنوان رهبر منحصر به فرد و بلامنازع حركتي كه از 9 ماه قبل آغاز گرديده بود شناخته شد.» گرچه توده هاي مسلمان ايران ازسال 1341 آيت الله خميني را به عنوان رهبر خودشان شناخته بودند، ولي اعتراف دشمن نشانه ي عظمت و رهبري بي چون و چراي امام خميني در اين مقطع تاريخي بود. اعلام حكومت نظامي

ماه رمضان 1357 براي رژيم بسيار شكننده بود. شاه مي پنداشت با تعويض آموزگار و روي كار آمدن شريف امامي و دادن امتيازات مردم راآرام خواهد كرد، ولي سير حوادث نشان داد كه حركت مردم در حال وسعت و سرعت است به گزارش ساواك «از اوّل ماه مبارك رمضان تا روز 17 شهريور مجموعاً حوادث ووقايعي رخ داده كه اوج گيري آن تقريباً از روز 9 شهريور»، يعني 26 رمضان و چهار روزبعد از دولت شريف امامي «بوده و طي اين مدت جمعاً 687 مورد شكستن شيشه 206مورد آتش سوزي 528 مورد» شهادت مردم و قتل «مأمورين انتظامي 69 مورد حمله به مأمورين 38 مورد بمب گذاري 27 مورد حمله به مؤسسات دولتي و ملي 3380 جلسه سخنراني مذهبي در سراسر كشور كه بيش از 1750 جلسه از اين جلسات ضديت بارژيم و تحريك مردم به آشوب و بلوا سخن گفته شده و توزيع 343 نوع اعلاميه و نشريه با نام مشخص و غيرمشخص مبني بر ضديت با رژيم و حكومت ايران و برپايي نزديك به 923 مورد تظاهرات نسبتاً توأم با خشونت در نقاط مختلف مملكت رخ داد و سازمان يافته است »

رژيم شاه بعد از راهپيمايي بزرگ 16 شهريور به

اين نتيجه رسيد كه بايد بر شدت سركوب افزود تا بتوان بحران را مهار كرد. به روايت فريدون هويدا، پس از راهپيمايي روز 16 شهريور، فرماندهان نظامي «به شاه فشار آوردند كه هر چه زودتر در تهران حكومت نظامي اعلام كند و خواسته خود را نيز چنين توصيه كردند: در راهپيمايي امروزسيل جمعيت به راحتي مي توانست عمارت مجلس و تأسيسات راديو_ تلويزيون را به تصرف خود درآورد. شاه بعد از چند ساعت ترديد و دوددلي با سفراي انگليس وآمريكا به تبادل نظر پرداخت و تصميم گرفت كه تسليم نظر فرماندهان ارتش شود.»ارتشبد فردوست نيز اين خبر را به شكل ديگري تأييد مي كند و مي گويد بعد از واقعه ي 17 شهريور من در جلسه ي فرماندهان نظامي با ادامه ي حكومت نظامي مخالفت كردم ولي «بقيه از جمله ازهاري رئيس ستاد ارتش صمديان پور رئيس شهرباني مقدم رئيس ساواك و قره باغي (وزير كشور) صراحتاً گفتند كه حكومت نظامي دستور صريح محمدرضاست »

از طرف ديگر شريف امامي كه پنداشته بود با تغيير تاريخ شاهنشاهي به هجري وبستن چند قمارخانه مردم و رهبري نهضت را آرام خواهد كرد، بلافاصله بعد ازراهپيمايي عيد فطر متوجه شد كه سخت در اشتباه است به همين جهت با سرعت عكس العمل نشان داد و طي اطلاعيه اي اعلام كرد: «متأسفانه دست هاي پنهان با استفاده از روش هاي شناخته شده در صدد سوءاستفاده از اين شرايط برآمده و با تشكيل اجتماعات و ترتيب تظاهرات مطالبي را كه برخلاف قوانين كشوري است مطرح مي سازد... به منظور تأمين آسايش عموم و جلوگيري از اقدامات خرابكارانه دولت مقررمي دارد كه تشكيل اجتماعات با اجازه ي شهرباني و فقط در محل هايي كه موجب سدمعبر نباشد آزاد و به مسئولان انتظامي دستور داده شده است كه از تشكيل اجتماعات بدون

اجازه در معابر عمومي شديداً جلوگيري نمايد.» بديهي بود كه راهپيمايي ها درخيابان ها شكل مي گرفت كه معابر عمومي محسوب مي شدند و اين اعلاميه به معناي موقوف كردن راهپيمايي و تظاهرات بود و در واقع اين اعلاميه آغاز خود نشان دادن دولت آشتي ملي بود و خبر از سخت گيري دولت مي داد.

شريف امامي در اجراي اطلاعيه ي دولت در شانزدهم شهريور دستور ممانعت ازراهپيمايي را صادر كرد و پليس در چند نقطه ي تهران با مردم درگير شد، ولي جمعيت آن قدر زياد بود كه متوجه شد كنترل راهپيمايي با نيروي پليس ممكن نيست شريف امامي تصميم شاه مبني بر حكومت نظامي را مغتنم شمرد و شبانه از اعضاي شوراي امنيت ملي دعوت كرد. جلسه در ساعت 20 روز 16 شهريور با حضورنخست وزير، اميرخسرو افشار وزير امورخارجه ارتشبد ازهاري رئيس ستاد بزرگ ارتشتاران سپهبد ناصر مقدم رئيس ساواك سپهبد احمدعلي محققي فرمانده ژاندارمري سپهبد صمديان پور رئيس كل شهرباني سپهبد برومند جزي رئيس اداره ي دوم ارتش سپهبد خواجه نوري رئيس اداره ي سوم ارتش و ارتشبد قره باغي وزير كشورتشكيل گرديد. ابتدا سپهبد مقدم گزارشي از چند روز اخير داد و اعلام كرد فردا نيز قراراست تظاهرات و اغتشاش صورت بگيرد و ما به عرض اعليحضرت رسانده ايم كه لازم است حكومت نظامي شود.

همه ي اعضاي جلسه بر ضرورت حكومت نظامي نظر دادند و بلافاصله شريف امامي اعضاي دولت را احضار و هيأت دولت با اعضاي شوراي امنيت جلسه مشترك گرفتند و نظر شوراي امنيت به تصويب هيأت دولت رسيد. جلسه در ساعت نزديك به ساعت 24 خاتمه يافت و شريف امامي نتيجه را تلفني به اطلاع شاه رساند.سپس ارتشبد ازهاري با شاه صحبت كرد و «بنا به تصويب اعليحضرت ارتشبد غلام علي اويسي فرمانده نيروي زميني به فرمانداري نظامي تهران و حومه

انتخاب شد.»

سردمداران رژيم از حركت مردم چنان به وحشت افتاده بودند كه جرأت به تأخيرانداختن يك روز حكومت نظامي را براي مطلع كردن مردم نداشتند. نيمه هاي شب دولت اطلاعيه اي تنظيم كرد كه راديو در اخبار صبح گاهي آن را قرائت كرد، امّا اكثر مردم از آن بي خبر بودند؛ خصوصاً كه آن روز جمعه بود و روزنامه ي صبح هم منتشر نمي شد.دولت در اين اطلاعيه با اشاره به اطلاعيه ي 15 شهريور كه تظاهرات را در معابر عمومي ممنوع اعلام كرده بود و اشاره به راهپيمايي 16 شهريور اعلام كرد «تنها براي جلوگيري از خون ريزي تظاهرات غيرقانوني و ضد ملي آنان تحمل شد.» دولت در اين اعلاميه بامتهم كردن مردم و نسبت دادن اعتراضات آنان به «توطئه ي عميق كه با پول و نقشه ي خارجي و تحريكات بيگانه هر روز ابعاد تازه اي را دربرمي گيرد» اعلام كرد: «به منظورحراست از موجوديت و وحدت ملي و براي آن كه فرصت داشته باشد به اقدامات لازم در جهت تأمين هر چه بيشتر رفاه عامه ي مردم و حفظ آهنگ توسعه ي سالم اقتصادي وانجام سريع و قاطع اصلاحات اداري و تأمين عدالت اجتماعي و مبارزه با فساد و فاسد وتأمين آزادي هاي واقعي در جهت رفع علل نارضايتي مردم و در محيطي آرام و با تلاش مؤثر به نگراني هاي همگاني خاتمه دهد، ناگزير حكومت نظامي را براي مدت شش ماه در شهرهاي تهران كرج قزوين قم مشهد، تبريز، اهواز، آبادان اصفهان شيراز،كازرون و جهرم اعلام مي نمايد.» فرمانداران نظامي شهرها به اين شرح منصوب شدند: سرلشكر عبدالرضا اسفندياري (شيراز)، سرلشكر رضا ناجي (اصفهان ،سرلشكر بيدآبادي (تبريز)، سرتيپ عبدالرحيم جعفري (مشهد)، سرتيپ شمس تبريزي (اهواز)، سرتيپ جهانگير اسفندياري (آبادان ، سرلشكر كمال نظامي (قم ،سرتيپ غفاري (كازرون ،

سرتيپ شاپور ميرهادي (كرج ، سرتيپ نعمت الله معتمدي قزوين ، سرتيپ نادور (جهرم .

وزارت امورخارجه آمريكا نيز بلافاصله برقراري حكومت نظامي در ايران را موردتأييد قرار داد و سخنگوي آن اعلام كرد «ما جمعه اظهار اميدواري كرديم نظم به زودي در تهران برقرار گردد و امروز تكرار مي كنيم كه آرامش نيز مجدداً برقرار شود.» وي درپاسخ به اين كه در 17 شهريور عليه مردم خشونت به كار رفته تأكيد كرد كه «براي ماآشكار است كه نظم بايد برقرار گردد.» وي در اين مصاحبه اظهار اميدواري كرد كه نيروهاي امنيتي در از ميان بردن آخرين بي نظمي هاي ضد دولتي با خويشتن داري عمل كنند.»

طبق ماده 10 قانون فرمانداري نظامي اجتماع مطلقاً ممنوع مي شد و مطابق ماده 5«اشخاصي كه سوءظن با دولت مشروطه و امنيت انتظام عمومي در حق آنها بشود قوه ي مجريه حق توقيف آنها را خواهد داشت و مطابق ماده 7، مأمورين فرمانداري نظامي حق بررسي و تفتيش منازل و دستگيري مظنونين را به دست مي آوردند و مطابق اين قانون متهمين در دادگاه نظامي محاكمه مي شدند.

طبق قانون حكومت نظامي مصوب 1329 دولت موظف بود بعد از اعلام حكومت نظامي ظرف مدت يك هفته پيشنهاد خود را به مجلس شوراي ملي و سنا براي تصويب ارسال نمايد. دولت شريف امامي براي قانوني جلوه دادن عمل خود لايحه ي حكومت نظامي را به مجلس فرستاد و مجلس شوراي ملي آن را با 152 رأي موافق و 22رأي مخالف و 3 رأي ممتنع در تاريخ 26 شهريور تصويب كرد. روز واقعه عده اي از مردم در راهپيمايي بزرگ 16 شهريور فرياد مي زدند: فرداصبح در ميدان ژاله سپهبد مقدم براي جلوگيري از تكرار راهپيمايي از شاه درخواست برقراري حكومت نظامي كرد و سرانجام با

موافقت شاه تصويب شوراي امنيت و هيأت دولت حكومت نظامي به تصويب رسيد و با فرمان شاه ارتشبد اويسي فرماندار نظامي تهران شد. فرماندار نظامي تهران به سپهبد بدره اي فرمانده گارد جاويدان دستور داد تاواحدهايي از گارد را به فرمانداري نظامي منتقل كند. بدره اي فرمان اعزام واحدهايي رابه سرلشكر اميني افشار فرمانده لشكر 1 گارد جاويدان صادر كرد و يگان هايي از لشكردر ميدان و خيابان ژاله (شهدا) مستقر شدند. ارتشبد اويسي با صدور اولين اطلاعيه ي فرمانداري نظامي اعلام كرد: «به منظور ايجاد رفاه مردم و نحوه ي نظم از ساعت 6 صبح روز 17 شهريور ماه مقررات حكومت نظامي را به مدت شش ماه به اجرا مي گذارد.

مردم در صبح زود بي خبر از حكومت نظامي در دسته هاي بزرگي از خيابان هاي فرح آباد، شهباز و ميدان خراسان به طرف ميدان ژاله حركت كردند. در نزديكي ميدان وخود ميدان كاميون هاي مملو از نظاميان ايستاده بودند، ولي مردم بي اعتنا به راه خودادامه مي دادند. ساعت نزديك 30/7 صبح بود كه جمعيت در ميدان ژاله و خيابان هاي منتهي به آن مستقر شدند. يكي از فرماندهان نظامي با بلندگو به مردم اخطار كرد كه حكومت نظامي است چرا تجمع كرده ايد؟ يكي از روحانيون مردم را دعوت به نشستن كرد. جمعيت روي زمين نشست ولي ظواهر امر نشان مي داد كه نيروهاي فرمانداري نظامي قصد متفرق كردن مردم را ندارند. راه عبور را از چهار طرف بر روي مردم بستند.ناگهان صداي رگبار از خيابان هاي منتهي به ميدان بلند و همين كه جمعيت از چهار طرف به سوي ميدان هجوم آوردند، نيروهاي مستقر در ميدان نيز از چند سو مردم را به رگبارمسلسل بستند. در مدت چند ثانيه صدها نفر در خاك و خون غلطيدند. مردم بي مهابامجروحين

و شهدا را بر روي دست به سوي بيمارستان ها حمل مي كردند. اطاقها،راه روها و حيات بيمارستان ها مملو از مجروح و جنازه بود. مردم اطراف بيمارستان هاخانه هاي خود را براي پذيرش مجروحين مهيا مي كردند. هر كس هر چه از لوازم پزشكي پنبه پانسمان و ملافه داشت به بيمارستان مي آورد.

نفرت مردم به اوج خود رسيده بود. خبر قتل عام مردم در ميدان ژاله در تهران پيچيد وسرتاسر تهران به جنب و جوش درآمد. مردم بي اعتنا به حكومت نظامي به خيابان هاريختند و با مأمورين فرمانداري نظامي درگير شدند. به هر چه از مظاهر دولتي مي رسيدند حمله مي كردند. طبق گزارش ساواك تظاهرات از ميدان ژاله به «خيابان هاي ديگري از قسمت شرق تهران كشيده شد، سپس تظاهرات به جنوب تهران خيابان هاي مولوي ميدان خراسان ميدان شوش و ميدان راه آهن سرايت كرد و در مدت كوتاهي خيابان هاي فردوسي منوچهري خيابان سعدي شمالي خيابان نظام آباد، خيابان فرح آباد، منطقه ي نارمك ميدان سپه خيابان لاله زار، به صحنه ي درگيري تبديل شد.تظاهرات و درگيري تا پاسي از شب ادامه داشت

روزنامه ها در فرداي آن روز بدون پرداختن به چگونگي درگيري اعلام كردند: «100آتش سوزي در تهران روي داد، شعب چند بانك يك فروشگاه بزرگ يك فروشگاه شهر و روستا در آتش سوخت » فرماندار نظامي در اطلاعيه ي شماره 4 خود ضمن متهم كردن مردم به اين كه «با پول و نقشه ي خارجي اقدام به تظاهرات كرده اند، اعلام نموددر واقعه 17 شهريور 58 نفر كشته و 205 نفر مجروح شده اند. دو روز بعد دادگستري اعلام كرد تعداد كشته شدگان به 95 نفر رسيد. گرچه تعداد شهداي آن روز رسماًاعلام نشد، ولي آگاهان آمار وحشتناكي را از شهداي 17 شهريور ارائه كرده اند. پارسونزسفير انگليس تعداد شهدا را «صدها نفر» ذكر كرده است

سوليوان سفير آمريكاگزارش مي كند كه در ميدان ژاله «بيش از دويست نفر از تظاهركنندگان كشته شده بودند.» جان استمپل يكي از اعضاي سفارت آمريكا در ايران از قول منابع پزشكي تعداد شهدا را «بين 200 تا 400 نفر» برآورد كرده است شاپور بختيار ادّعا مي كند كه مي توانم به يقين بگويم تعداد كشته شدگان حداكثر از 700 يا 800 نفر متجاوز نبوده است » مردم مدعي بودند چند هزار نفر كشته شده اند. حتي اگر ادّعاي مردم را نپذيرم كشتن ده ها نفر انسان آمار وحشتناكي است

موضوع مهم در واقعه ي 17 شهريور، تمرّد سربازان از دستورات فرماندهان نظامي بود. در همان لحظه ي اوّل در ميدان ژاله يك سرباز فرمانده خود را هدف قرار داد وسپس خود را به قتل رساند. طبق گزارش ساواك «سه نفر از سربازان وظيفه ي لشكر گارددر حين اجراي مأموريت كنترل اغتشاشات ضمن سرقت سه قبضه تفنگ ژ_3 با 300 تيرفشنگ متواري شده اند». اسامي اين سه نفر عبارت بود از قاسم دهقان علي غفوري ومحمد محمدي فرداي آن روز محل اختفاي اين سه سرباز كشف و به محاصره ي نيروهاي نظامي درآمد كه هر سه نفر مورد اصابت گلوله قرار گرفتند كه محمد محمدي در دم به شهادت رسيد. از مجموعه ي اسناد به دست مي آيد كه در اين روز هفت سرباز خودزني كردند.

مشهد نيز كه در اين روز خود را براي استقبال از آيت الله قمي كه از تبعيد در كرج آزادشده بود آماده مي كرد با حكومت نظامي مواجه شد و تظاهرات و درگيري از همان آغازروز شروع شد. مردم در مدرسه نواب اجتماع كردند، ولي نيروهاي فرمانداري نظامي به آنان حمله و آنان را متفرق كردند. جنگ و گريز تا پاسي از شب ادامه داشت

در اين روزبه گزارش ساواك 14 نفر مورد اصابت گلوله قرار گرفتند كه چهار نفر از آنان به شهادت رسيدند.

در شيراز نيز شبانه آيت الله دستغيب را دستگير و به تهران منتقل نمودند كه فرداي آن روز تظاهرات پراكنده اي صورت گرفت شهرهاي كرج ابهر، سمنان و كرمان نيز شاهددرگيري هايي با نيروهاي رژيم بودند. خبر فاجعه ي قتل عام مردم در ميدان ژاله به سرعت در جهان پيچيد و سياست مداران دولت مداران خبرگزاري ها و محافل بين المللي را وادار به عكس العمل نمود؛ امّا هيچ عكس العملي زشت تر از دولت آمريكانسبت به اين قتل عام فجيع نبود. در آن روزها رؤساي كشورهاي آمريكا، مصر و اسرائيل در كمپ ديويد مشغول مذاكرات سازش بودند. فرداي آن روز «وارن كريستوفر» معاون وزير امورخارجه آمريكا از واشنگتن با «سايروس ونس وزير امورخارجه كه در كمپ ديويد بود تماس برقرار كرد و «توصيه كرد كه پرزيدنت كارتر هر چه زودتر با شاه صحبت كند». ونس گزارشي از وضعيت ايران را به كارتر ارائه داد و از كارتر خواست تا باشاه تماس بگيرد. ابتدا انورسادات با شاه تماس گرفت و «مراتب هم دردي و پشتيباني خود را از شاه به وي اطلاع داد» و سپس كارتر با شاه تلفني صحبت كرد و «پشتيباني آمريكا را از وي در اقداماتي كه براي برقراري نظم به عمل مي آورد تأييد كرد.» خبرحمايت كارتر از شاه در رسانه ها منتشر شد. رژيم كه سعي مي كرد مخالفان خود رامرعوب كند، بر انتشار اين خبر دامن مي زد. روزنامه هاي كيهان و اطلاعات اعلام كردندكه «كارتر با شاهنشاه مكالمه ي تلفني كرد.» روزنامه ها به نقل از اطلاعيه ي كاخ سفيدنوشتند كه «كارتر با شاهنشاه تماس گرفته و وضع كنوني ايران را كه در آن تظاهرات ضددولتي به رهبري افراطي ها جريان داشته

و دست كم 95 نفر كشته بر جاي گذارده موردبحث قرار داده است پرزيدنت كارتر مناسبات نزديك و دوستانه ميان ايران و آمريكا رامورد تأييد قرار داده است و نسبت به ادامه ي جنبش اعطاي آزادي سياسي اظهاراميدواري نموده است » خبرگزاري فرانسه اعلام كرد: كارتر با شاه تماس گرفته و«پشتيباني از رژيم تهران را تأييد كرده است »

خبر حمايت كارتر از شاه آن هم بعد از قتل عام مردم تهران ملي گرايان را كه اميد به اوبسته بودند مبهوت كرد و موضع امام خميني را به شدت تثبيت نمود. امام خميني درعكس العمل به اين پيام كارتر در مصاحبه با راديو تلويزيون فرانسه فرمودند: «آقاي كارتركه براي يك زنداني در شوروي آن قدر هياهو درآورد، پس از كشتارهاي پياپي شاه پشتيباني خود را از او دريغ نكرد» اين به خاطر اين است كه آمريكا به دنبال منافع خودش فقط هست واكنش علما

آيت الله گلپايگاني با انتشار نامه اي سرگشاده به شريف امامي اخطاركرد كه «اين گونه برابر شدن با امواج احساسات مردم ناراضي موجب مصايب عظيم تر وخطرات بزرگ تر براي مملكت است » آيت الله تأكيد كرد كه «اعلام حكومت نظامي و جوي خون راه انداختن هيچ دردي را دوا نخواهد كرد.» آيت الله گلپايگاني با نامه اي به مهندس رياضي رئيس مجلس شوراي ملي به نمايندگان اخطار كرد كه رأي به چنين دولت جنايتكاري خيانت به ملت است

آيت الله گلپايگاني علاوه بر نامه هاي فوق الذكر اطلاعيه اي صادر كرد و اعلام نمود كه فاجعه ي خونين كشتار بي رحمانه ي ديروز تهران مملكت را غرق در عزا و مصيبت ساخت آيت الله در اين اطلاعيه حكومت نظامي را «خلاف تمام قواعد بين المللي وابتدايي ترين حقوق بشري خواند.

آيت الله مرعشي با صدور اطلاعيه اي اعلام كرد: «بار

ديگر هيأت حاكمه ي ايران دست از آستين ظلم به در آورده صدها مردم ستمديده و شريف ايران را به ضرب گلوله در تهران مقتول و مضروب و مجروح كرد.» آيت الله بار ديگر خواست خود را مبني بر«اجراي احكام شرعيه و برقراري عدالت و بازگشت هر چه زودتر حضرت آيت اللهخميني مورد تأكيد قرار داد.

آيت الله شيرازي با صدور اطلاعيه اي «فاجعه ي دردناك 17 شهريور را به امام زمان تسليت گفت و «اين عمل وحشيانه را در حق مردم بي پناه به شدت محكوم كرد.

آيت الله شريعتمداري با اين كه در خفا از سخت گيري رژيم حمايت مي كرد، امّانسبت به مطلع نكردن مردم انتقاد داشت آيت الله در يك مكالمه ي تلفني به پزشكپورنماينده ي مجلس گفت «خوب بود درباره ي اعلام حكومت نظامي فرصتي مي دادند تاروز جمعه مردم در جريان حكومت نظامي قرار گرفته و بي گناه كشته نمي شدند.»

با اين حال آيت الله شريعتمداري با صدور اطلاعيه اي «فاجعه ي دردناك روز جمعه رادر تهران به عموم ملت مسلمان مخصوصاً به خانواده هاي داغ ديده تسليت گفت و اعلام كرد براي «چندمين بار اين حركت زشت و ظالمانه را شديداً محكوم مي كنيم و «عزاي عمومي اعلام مي داريم » آيت الله از مردم خواست براي بهانه نيفتادن به دست دستگاه عزاي عمومي را در نهايت آرامش و متانت در خانه هاي خود برگزار كنند.»

هم چنين آيت الله شيخ بهاءالدين محلاتي از شيراز، آيت الله صدوقي از يزداطلاعيه هايي در اين رابطه صادر كردند.

امام خميني با صدور پيامي به ملت ايران اعلام كردند كه «بار ديگر شاه با دستورحكومت نظامي در تهران و ساير شهرستان هاي بزرگ ايران ثابت كرد كه پايگاهي درميان ملت ندارد.» امام خميني اعلام حكومت نظامي را در مقابل مردمي كه دست به راهپيمايي آرام مي زنندو چنان «در حد عالي شعور سياسي و

ديني بودند كه ارتش راگلباران كردند، جرم دانستند. امام در اين پيام آرزو كردند كه «اي كاش خميني در ميان شما بود و در كنار شما در جبهه ي دفاع براي خداي تعالي كشته مي شد.» امام خميني كشتار 17 شهريور را آشكار شدن واقعيت دولت آشتي ملي اعلام كردند كه «شاه باحكومت آشتي ملي مي خواست روحانيت شريف ايران و سياسيون محترم را در كشتارخود سهيم گرداند، ولي فريب او خيلي زود برملا گرديد. ان ّ كيدَ الشيطان كان ضعيفاً».امام خميني بار ديگر از ارتش خواستند به مردم بپيوندند تا «نام خود را در تاريخ كه به سود ملت ايران به راه خود ادامه مي دهد هر چه زودتر ثبت كنند. امام خميني خطاب به علما فرمودند: «در اين موقع حساس نه تنها بايد استقامت كنيد، بلكه روحيه ي عالي مقاومت جامعه را هر چه بيشتر تقويت كنيد و هر چه بيشتر صفوف خود را براي مقابله بادشمن مردم ايران متشكل تر كنيد.» پي آمدهاي فاجعه ي 17 شهريور

«برخورد خونين پليس نه تنها كمكي به شاه نكرد، بلكه موجب شد تا هم قدرت و هم جمعيت و هم تعداد تظاهركنندگان افزايش يابد». علت افزوده شدن بر قدرت و جمعيت اين بود كه با جنايت هول انگيز رژيم مردمي كه هنوز مردد بودند صف خود را مشخص كردند و به صفوف مخالفين پيوستند.به نظر ماروين زونيس بعد از اين قتل عام «بسياري از ايرانيان به صف مخالفين رژيم پيوستند و آنان كه در صف مخالفين بودند به خواسته هايشان افزودند. براي اولين باررهبران مذهبي ميانه رو اظهار داشتند كه قتل عام ميدان ژاله نشان مي دهد كه اصلاح رژيم پهلوي غيرممكن است و شاه مي بايست برود.»

فاجعه ي 17 شهريور با سرعت به يك اسطوره درآمد، جواناني كه در حال تكبير

به شهادت مي رسيدند، زناني كه با كودكان ق در آغوش با يك گلوله به شهادت مي رسيدند.پيرمرداني كه چند لحظه روي عصا تكيه مي كردند و ناگهان در خون مي غلطيدند.مجروحاني كه هنوز ناله مي كردند، امّا بي رحمانه توسط نيروهاي فرمانداري نظامي به داخل ريوهاي ارتشي پرت مي شدند و روي هم انباشته مي شدند. مجروحاني كه نيروهاي نظامي سرم آنها را مي كشيدند و آنها را با خود مي بردند، بيمارستان هايي كه فرمانداري نظامي آنها را محاصره كرده بود و به محض خوب شدن ق مجروحي او رادستگير مي كردند. اينها ترجيع بند مرثيه سرايي قتلگاه ژاله بود. با سرعت روضه خواني شهداي 17 شهريور در مساجد رسميت يافت ميدان ژاله سرزمين كربلا شد. مردم حسينيان و نيروهاي نظامي كوفيان اويسي شمر، شريف امامي ابن سعد و شاه تبلور يزيدشد. هر مداح و سخنراني روضه خود را به مصيبت ميدان ژاله ختم مي كرد و موجي ازنفرت را در ميان مؤمنان برمي انگيخت

اين درام از ديد نويسندگان غربي مخفي نماند، پير بلانشه مي نويسد: «ماجراي ميدان ژاله شهر به شهر در ايران تأثير مي گذاشت و كشته شدگان جمعه ي سياه پرچمداران جنگ عرفاني عليه شاه مي شوند... پس از كشتار ميدان ژاله انقلاب راويان خود را يافته خبرها شهر به شهر، مسجد به مسجد كشور را طي مي كنند تا سرگذشت نبرد ملّتي دست خالي با مستبدي خون خوار را بسازند. برگشتي خارقالعاده است ملّت به صورت قهرمان درمي آيد و شاه به صورت فردي كه تمام بدي ها ناشي از اوست »

چند روزي حكومت نظامي با شدت با مردم برخورد مي كرد و بسياري از مردم هنوزدر شوك بودند، شريف امامي سرمست از باده ي پيروزي در جمع هيأت دولت در 21شهريور گفت «برابر گزارش هايي كه اكنون مي رسد آرامش نسبي در سراسر كشور به وجود آمده است و اميدواريم به زودي

نظم كامل به نحوي برقرار گردد كه موجبات ناراحتي مردم كاملاً برطرف شود.»

چيزي نگذشت كه تمام آرزوهاي شريف امامي نقش بر آب شد و خشم مردم به صورت اعتصاب آن هم در شاه رگ حياتي رژيم يعني صنعت نفت بروز كرد و به سرعت گسترش پيدا كرد تا جايي كه دولت را با بحراني جديد روبه رو كرد. بنابر روايت نيكي آر.كدي بعد از 17 شهريور 1357 «اعتصابات آغاز شد چند روز پس از آن كه كاركنان نفت جنوب در اهواز به اعتصابات پيوستند، اين اعتصابات در سرتاسر صنعت نفت و صنايع ديگردولتي گسترش پيدا كرد، به طوري كه در اكتبر ميزان توليد نفت به سطح 5/1 ميليون بشكه در روز رسيد.» طبق اسناد ساواك اين اعتصابات كه ابتدا از پالايشگاه تهران در19 شهريور يعني دو روز بعد از واقعه 17 شهريور آغاز شد، نشان مي دهد كه به سرعت در قسمت هاي مختلف صنعت نفت سرايت كرد و چرخ اقتصادي دولت رامتوقف كرد.

منبع: مركز اسناد انقلاب اسلامي

جمعه سياه به روايت حجت الاسلام عميد زنجاني

جمعه سياه به روايت حجت الاسلام عميد زنجاني من به جريان هفده شهريور اشاره مي كنم تا آنجا كه حافظه من ياري مي كند در آخرين راهپيمايي ميليوني قبل از هفده شهريور مرحوم شهيد بهشتي اعلام كرد كه راهپيمايي بعدي رسماً توسط جامعه روحانيت مبارز اعلام خواهدشد.

راهپيمايي روز هفده شهريور توسط جامعه روحانيت اعلام نشده بود و علت آن اين بود كه جامعه روحانيت مبارز احساس مي كرد كه بعد از راهپيمايي بزرگ اربعين رژيم ممكن است عكس العمل نشان بدهد، البته آن دقيقاً در ذهن من نيست كه هفده شهريور بعد از اربعين بود و يا بين عاشورا و اربعين الآن من حافظه ام ياري نمي كند، چون آن راهپيمايي ها كه در ذهنم مانده بيشتر با مسئله محرم و

ماه هاي قمري هست در صورتي كه هفده شهريور به ماههاي شمسي است در هر حال شهيدبهشتي در آخرين راهپيمايي قبل از هفده شهريور اعلام كرده بود كه راهپيمايي بعدي توسط جامعه روحانيت اعلام خواهد شد، منتها آقاي آقاشيخ يحيي نوري كه آن زمان خانه اش در نزديك ميدان ژاله يعني ميدان شهداي فعلي بود براي روز جمعه هفده شهريور راهپيمايي اعلام كرده بود. ايشان نيز در نهضت فعال بود، ولي به صورت انفرادي كار مي كرد و در شوراي جامعه روحانيت حضور نداشت يعني من ايشان راهيچ وقت در جامعه روحانيت نديدم و وي تنها و مستقل كار مي كرد.

آقا شيخ يحيي نوري كه براي روز جمعه هفده شهريور اعلام راهپيمايي كرده بودو مبدأ راهپيمايي را ميدان ژاله تعيين كرده بود، در صورتي كه جامعه روحانيت هيچ وقت از يكجا اعلام حركت نمي كرد، بلكه از چند جا راهپيمايي اعلام مي كرد، به خاطر اين كه جمعيت در تهران از يكجا نمي توانستند حركت كنند؛ مثلاً شمال غربي تهران شمال شرقي تهران جنوب شرقي و جنوب غربي تهران آن مناطق همه مراكزي بودند براي حركت كه مقصد مي توانست يكي باشد، ولي مبدأ نمي توانست يكي باشد. به هر دليلي بود كه براي ما يك مقدار هم ناشناخته مانده بود كه چرا وي بدون هماهنگي با جامعه روحانيت اعلام راهپيمايي كرده بود و مبدأ آن را هم ميدان ژاله قرار داده بود؟ چون آن ميدان نه ظرفيت جمعيت زياد را داشت و نه از نظر امنيتي قابل اطمينان بود!

جامعه روحانيت هر وقت راهپيمايي ها را اعلام مي كرد دو نكته را مد نظر قرارمي داد، يكي اين كه مسيرها به نحوي باشد كه اگر احياناً مورد تهاجم قرار گرفت مردم بتوانند از كانالهاي فرعي خودشان را نجات بدهند، حالا آن كانالها، يا

به صورت خيابانهاي فرعي بودند و يا كوچه هاي فرعي دوم اين كه تمهيداتي داده مي شد، ازقبيل اكيپ هاي پزشكي و درماني كه اگر مجروحي روي زمين بماند اين اكيپ هابتوانند آن مجروح را حداقل نجات بدهند و يك سلسله فوريتهاي پزشكي به وي برسانند؛ چون انتقال مجروحان به بيمارستان ها امكان پذير نبود، براي اين كه مأمورين آنها را تحويل مي گرفتند و بالاخره دردسر ايجاد مي گرديد.

جامعه روحانيت ناگزير بود كه از تعدادي از پزشكاني كه در مسير نهضت بودند،حتي از كساني كه تجربيات پزشكي داشتند ولي پزشك نبودند براي امدادهاي موقت و فوريتهاي پزشكي استفاده بكند. مخصوصاً در دوتا راهپيمايي آخر كاملاً اين تجهيزات به چشم مي خورد، حتي در مسير استقبال از امام هم كه باز جامعة روحانيت توسط ستاد استقبال امام پيگير قضيه بود همين تمهيدات و پيش بيني ها را كرده بود واكيپ هاي پزشكي وجود داشتند كه خداي نكرده اگر حادثه اي رخ بدهد بتوانند عمل كنند. مقر اينها هم اواخر براي مدتي در همان قسمتهايي از مدرسه علوي يا مدرسه رفاه بود كه هم ستاد استقبال و هم به اصطلاح كمكهاي اوليه پزشكي در آنجا مستقربود. در هر حال اين دو نكته را جامعه روحانيت در اعلام راهپيمايي ها در نظرمي گرفت كه اين دو نكته هيچ كدام در اعلام راهپيمايي ميدان ژاله در نظر گرفته نشده بود، اولاً مسير راهپيمايي كه خيابان مجاهدين فعلي بود بسيار تنگ بود، خودميدان كوچك و توانايي پذيرش جمعيت زياد را نداشت و خيابانهاي فرعي و كوچه هاهم فاقد شرايط لازم براي نجات مردم بود.

در هر حال ما در جنوب تهران در اين راهپيمايي شركت نكرديم ولي مترصداوضاع بوديم يعني جامعه روحانيت از دور مسئله را زير نظر داشت چنانكه ما درجنوب تهران يك ستادي تشكيل داديم و از

طريق تعدادي تلفن _ كه در آن زمان البته جمع آوري كردن پنج شش تا تلفن كار آساني نبود، به همين دليل از تلفن هاي منازل استفاده كرديم _ و دوستاني كه در صحنه بودند قضايا را پيگيري مي كرديم آنها باستاد در ارتباط بودند و مرتب گزارش مي دادند كه هليكوپترها آمدند، هواپيما آمدند،نيروها پياده شدند، سربازها كجا مستقر شدند و افسران چكار مي كنند. اين مسائل دقيقاً به ستادي كه ما در جنوب داشتيم اطلاع داده مي شد، البته من دقيقاً اطلاع ندارم ولي يقيناً در تجريش هم ستاد مشابهي وجود داشت جامعه روحانيت از دور مراقب ماجرا بود، ولي در صحنه حضور نداشت و در حقيقت عوامل و دوستان جامعة روحانيت در صحنه حضور داشتند.

بالاخص كه از همان دقايق اول معلوم شد كه دستگاه امنيتي رژيم اقدام به كنترل كرده و تمام ميدان را اشغال نموده است اصلاً در ميدان افراد عادي حضورنداشتند،بلكه افسرهايي كه اين نيروها را هدايت مي كردند و همچنين هليكوپترهايي كه در آسمان آن حوالي مانور مي دادند كاملاً صحنه را در كنترل داشتند.

بر تعداد جمعيتي كه قبلاً اطلاع يافته بودند مرتب افزوده مي شد، در ميدان جانبود و خيابانهاي منتهي به ميدان بالاخص خيابان مجاهدين فعلي از انبوه جمعيت متراكم شده بودند. مي دانيد آن زمان مردم هم چندان ترس و واهمه اي از نيروهاي مسلح كه وابسته به رژيم مانده بودند نداشتند. اول اخطارهايي صورت گرفت سپس مردم را به گلوله بستند و مردم ناگزير متفرِ شدند. در اين متفرِ شدنها بود كه تعدادزيادي كه راه گريز نداشتند به كوچه هاي بن بست پناه بردند؛ چون قبلاً پيش بيني نشده بود. البته در اينجا جا دارد كه ما نامي از آنهايي ببريم كه در خانه هايشان را بازكردند و به تناسب ظرفيت خانه ها، تعدادي از مجروحين

يا افراد در حال فرار را جادادند. اطلاعاتي كه مرتب به ما مي رسيد نشان مي داد كه اكثر خانه هاي آن حوالي ازجمعيت پر شده بودند، تعدادي از مجروحين به اين خانه ها منتقل شده بودند وبسياري روي كف خيابان افتاده و نياز مبرمي به خون و نجات داشتند.

نيروهاي مسلح وابسته به رژيم وقتي تمام اين صحنه ها را پر كردند با باز شدن درخانه ها، آنها را به رگبار مي بستند و لذا هيچ كس نمي توانست از اين خانه ها بيرون بيايد. بنابراين تعدادي دستگير شدند، تعدادي زخمي و يا شهيد به زمين افتاده بودندو عده اي هم كه فرار كرده بودند، يا در خانه ها مخفي شده بودند و يا احياناً يك تعدادي بالاخره از طريق آن كوچه هايي كه انتها داشت خودشان را نجات داده بودند.من دقيقاً در خاطرم هست دوستاني كه در خانه ها گرفتار شده بودند و مرتب با تلفن با ما صحبت مي كردند و كمك مي طلبيدند و مي گفتند اين مجروحين وضعشان وخيم هست و احتياج به خون دارند و بايد به جايي منتقل بشوند، ولي هيچ وسيله اي نيست البته تعدادشان هم كم نبود.

بالاخره ما به فكر افتاديم كه با مراكزي تماس بگيريم و به ذهنمان آمد كه با بيت مرحوم آقاي خوانساري تماس حاصل نماييم هركاري كرديم كه با وسايل مختلف بابيت آقاي خوانساري تماس بگيريم و به خود ايشان دسترسي پيدا كنيم راه ندادند.در نهايت با آقاسيدجعفر، آقازادة ايشان توانستيم تماس برقرار كنيم البته دقيقاً يادم نيست كه وي )كجا بود،( اما در تهران هم نبود و يك جاي ديگري حضور داشت و با التماس از ايشان خواستيم كه آقاي خوانساري اقدام بكند، تا اين كه اجازه بدهند اين مجروحين را به يك جايي برسانند و مردمي كه

در خانه ها هستند متفرق بشوند، اصلاًآنها يكي يكي از خانه ها بيرون بيايند و بروند. شايد دو ساعتي ما كلنجار رفتيم و حالامسائلي كه در تلفن شنيديم بماند و آنها حاكي از اين بود كه چرا اين كار را كرده اند،گفتيم بالاخره كاري است كه شده و الآن آنچه كه هست يك تعدادي شهيد و يك تعدادي مجروح است كه به اين مجروحين بايد رسيدگي بشود. اطلاع داده شد كه وقتي در خانه اي صدا مي كند و يا كوچكترين درزي باز مي شود به رگبار مي بندند.تلاشهاي ما نتيجه اي نداد و بسياري از اينها كه در خانه ها محصور شده بودند تا عصرماندند، وقتي خيابانها را شستند و جنازه ها و مجروحين را برداشتند، به تدريج نيروهاآنجا را تخليه كردند و مردم توانستند بالاخره با ترس و لرز خودشان را نجات بدهند.بسياري از مجروحين در همين خانه ها به شهادت رسيدند و تعداد زيادي از اينها بعداز ظهر به مراكزي كه قابل اطمينان بود انتقال يافتند.

بعد از جريان روز هفده شهريور كه انصافاً نام خوبي به آن روز داده شده است ومعروف به جمعه خونين و جمعه سياه شد، واقعاً رژيم جنايت و دژخيمي خودش را به حد اعلي رساند.

منبع: كتاب "روايتي از انقلاب اسلامي ايران «خاطرات حجت الاسلام والمسلمين عباسعلي عميد زنجاني

قيام خونين

قيام خونين سرآغاز حركت 17 شهريور

برگزاري راهپيمايي بزرگ در روز عيد سعيد فطر سال 1357، سرآغاز حركت خونين 17 شهريور همان سال به شمار مي رود. در اين روز كه مصادف با سيزدهم شهريور بود، مردم در شهرهاي خمين، تهران، قم، كرج، ايلام و چند شهر ديگر، پس از برگزاري نماز عيد، به حركت درآمدند و شعارهاي ديني و كوبنده بر ضد رژيم سر

دادند. امام خميني (ره) به مناسبت عيد سعيد فطر اعلاميه اي منتشر كرد و در آن خطاب به ملت ايران فرمود:

«مردم مسلمان ايران به دنبال برگزاري نماز عيد، دست به عبادت ارزنده ديگري زدند كه آن فريادهاي كوبنده عليه دستگاه جبار و چپاولگر، براي به پا داشتن حكومت عدل الهي است كه كوشش در اين راه، از اعظم عبادات است و فدايي دادن در راه آن سيره انبياي عظام خصوصا نبي اكرم اسلام و وصي بزرگ او اميرمومنان است. ملت عظيم الشان ايران! نهضت خود را ادامه داده و هرگز سستي به خود راه ندهيد كه نمي دهيد. مطمئن باشيد به اميد خدا، پيروزي و سرافرازي نزديك است.» جمعه خونين

در صبح جمعه، 17 شهريور سال 1357، مردم تهران پس از اداي فريضه صبح، براي چهارمين روز متوالي از خانه ها بيرون آمده و سيل آسا روي به خيابانها آوردند. مركز تجمع آنان ميدان ژاله (ميدان شهداي كنوني) بود. همين كه مردم به خيابانها رسيدند، ناگهان با ديدن تانك ها و زره پوش هاي نظامي و ماموران مسلسل به دست حكومت، غافلگير شدند، ولي بدون اعتنا به سربازان، به حركت خود ادامه دادند. از خيابانهاي اطراف، سيل انبوه جمعيت با سردادن شعارهاي انقلابي، به سمت ميدان ژاله در حركت بود. ماموران مسلح پس از چند بار اخطار، از زمين و هوا جمعيت را ناجوانمردانه، هدف رگبار مسلسل قرار دادند.

در اين روز، جوانان بسياري جان خويش را از دست دادند و به خاطر به ثمر رسيدن نهال انقلاب اسلامي، به قربانگاه عشق و شهادت شتافتند. رژيم در حال فروپاشي، تعداد كل شهيدان 17 شهريور را 58 نفر

و مجروحان اين فاجعه را 205 نفر اعلام داشت و تجمع گسترده و عظيم مردم تهران را نقشه خارجي اعلام كرد. شمار دقيق قربانيان مظلوم حادثه 17 شهريور در ميدان شهدا هيچ گاه مشخص نگرديد، ولي به يقين، اين رقم از چهار هزار تن افزونتر بود و يكي از بزرگترين فجايع تاريخ انقلاب به شمار مي رود. نماز عشق

در آن روز، هزاران لاله در ميدان ژاله روييد و جوانان پاكدل و پاك سيرت، راه شرافت و شهادت را برگزيدند و تيرهاي بلاو گلوله هاي ظلمت را به جان و دل خريدند. آن روز، ميدان ژاله، كربلاي ايران بود و هزاران نمازگزار، نماز عشق را با خون وضو كردند و تا ملكوت پر گشودند.

نام شهيدان 17 شهريور، تا هميشه تاريخ، سرخ و يادشان همواره سبز است. پيشاني تاريخ، از نام بلند آنان مي درخشد؛ مرداني كه براي برپا نگه داشتن آرمانهاي خويش و براي برافراشتن پرچم رهايي و آزادگي، همه توان خود را در طبق اخلاص نهادند و با مال و جان خود، در اين راه به جهاد برخاستند و با سلاح ايمان، به جنگ استبداد پهلوي شتافتند.

آن روز هم مثل هميشه، «حق»، خود را در مقابل «باطل» مي ديد؛ باطلي كه جز به كشتن نمي انديشيد و حقي كه جز به كشته شدن و شهادت! انگار درهاي آسمان باز شده و عطر بهشت، از سمت آسمان مي وزيد... !

سلام به روح پاك شهداي انقلاب اسلامي؛ شهداي سرافراز 17 شهريور سال 57!

روحشان شاد و راهشان پر نور باد!

منبع: روزنامه رسالت

مروري بر وقايع پيراموني سخنراني امام در عصر عاشوراي ????

مروري بر وقايع پيراموني سخنراني امام در عصر عاشوراي ???? نويسنده:موسي فقيه حقاني

محرم ????قمري/ 1342 شمسي

اندك اندك از راه مي رسيد و ايران اسلامي در شرايطي ويژه و خاص خود را براي استقبال از ماه خون و شرف آماده مي كرد. محرم سال 1342 شمسي، حال و هوايي عاشورايي داشت. آقا سيد روح الله كه از ددمنشي و وطن فروشي حاكمان آلت دست بيگانه ملول بود، سر به جيب تفكر فرو برده و با نگراني تحولات ايران و جهان اسلام را مرور مي كرد، نفوذ خزنده صهيونيسم در ايران اسلامي و جسارت آنان به ساحت قدس شريف و مسلمين، مداخله بي محاباي امريكا در امور ايران، سرسپردگي رژيم به بيگانگان و مقابله آن با مردم ايران، خدشه دار شدن استقلال سياسي، اقتصادي و فرهنگي ايران و دهها مشكل ديگر فكر و ذهن زعيم نهضت اسلامي را به خود مشغول كرده بود. از ابتداي دهه 40 شمسي امپرياليسم امريكا و صهيونيست هاي غاصب به عوامل داخلي خود امر كرده بودند تا با انجام بعضي تغييرات سياسي، اقتصادي و فرهنگي به بهانه مبارزه با كمونيسم، موجبات بسط سلطه آنها را فراهم كند. لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي و اصلاحات ارضي اقداماتي بود كه به همين منظور شكل گرفت.

مقاومت جانانه مردم و علما به رهبري امام خميني با دسيسه هاي دشمن و عوامل داخلي آنها، آنان را كه مي پنداشتند مي توانند به راحتي به اهداف خود برسند با مانع سختي مواجه كرد.

مرجعيت شيعه يك بار ديگر در مقابل امتحاني سخت به منظور دفاع از كيان اسلام، تشيع و استقلال ايران قرار گرفته بود و مي بايست همچون گذشته به وظيفه خود عمل كند. مخالفت قاطع امام خميني و علما با لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي و اصلاحات ارضي ضربه سختي بر پيكر امپرياليسم

و رژيم پهلوي وارد آورد و آنان را به فكر چاره انداخت. دشمن مصمم بود كه برنامه هاي خود را محقق سازد و در اين راه بزرگترين مانع را روحانيت آگاه شيعه و مردم غيرتمند ايران مي دانست.

با نزديك شدن نوروز 1342، امام خميني اعلام داشتند كه ملت ايران به دليل صدماتي كه از ناحيه امريكا، اسرائيل و رژيم پهلوي بر استقلال آن وارد شده است، عيد نداشته و عزاداري خواهد كرد. عكس العمل رژيم شاه، حمله به فيضيه قم و طالبيه تبريز بود كه تلفات زيادي بر جا گذاشت. حركت ددمنشانه دشمن نشان داد كه آنان حاضرند ملت خود را مقابل پاي بيگانگان قرباني كنند. اعضاي “گروه بي پدران“ كه مسئوليت حمله به فيضيه را به عهده داشت، با مجبور كردن طلاب به دادن شعار مرگ بر اسلام، نيات واقعي شاه و اتباع او را آشكار ساخت. رژيم گمان مي كرد كه با ددمنشيه اي كه عوامل او در قم و تبريز از خود نشان داده بودند، ديگر كسي جرات مخالفت با دستگاه ديكتاتوري پهلوي و بيگانگان حامي او را نخواهد داشت، اما همان شب قائد نهضت لب به سخن گشود و فرمود:

... ناراحت و نگران نشويد، مضطرب نگرديد، ترس و هراس را از خود دور كنيد. شما پيرو پيشواياني هستيد كه در برابر مصايب و فجايع صبر و استقامت كردند... پيشوايان بزرگ ما حوادثي چون روز عاشورا و شب پانزدهم محرم را پشت سر گذاشته اند و در راه دين خدا يك چنان مصايبي را تحمل كردند. شما امروز چه مي گوييد. از چه مي ترسيد؟ براي چه مضطربيد؟ عيب است براي كساني كه ادعاي پيروي از حضرت امير

(ع) و امام حسين (ع) را دارند در برابر اين نوع اعمال رسوا و فضاحت آميز دستگاه حاكمه، خود را ببازند... دستگاه جبار با دست زدن به اين فاجعه، شكست و نابودي خود را حتمي ساخت، ما پيروز شديم.... اين سخنان، روح تازه اي در كالبد مبارزان دميد. رهبري نهضت در پي اين سخنان با صدور اعلاميه كوبنده اي مشروعيت رژيم پهلوي را به دليل جنايت عليه مردم و اسلام زير سؤال برد.

شاه دوستي يعني غارتگري، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمانان و تجاوز به مراكز علم و دانش شاه دوستي يعني ضربه زدن به پيكر قرآن و اسلام.... حضرات آقايان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است، قران و مذهب در مخاطره است. با اين احتمال، تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب “ولو بلغ ما بلغ“.

در پي اين فتوا، تمام گروههاي اجتماعي به حركت درآمدند. علماي بلاد، دانشگاهيان و عشاير به دفاع از امام پرداختند. ائمه جماعت برخي شهرها دست به اعتصاب زدند و از شركت در نماز جماعت خودداري كردند. بازاريان با بستن مغازه هاي خود به خيل معترضان پيوستند. در مقابل اعتراضات گسترده عليه رژيم، شاه كه ماموريت اضمحلال ايران را به عهده داشت، اعلام كرد كه براي رسيدن به مقصود خود حاضر است انقلاب سفيد خود را با خون مردم مظلوم ايران رنگين سازد.

با نزديك شدن ماه محرم رژيم شاه كه به تاثير عزاداري سيدالشهداء بر مردم انقلابي ايران واقف بود، به احضار و تهديد گسترده علما و مردم مبادرت كرد و تاكيد نمود كه از طرح مباحث روز و مسائل سياسي در منابر و مجالس خودداري شود، از آيت الله خميني و واقعه فيضيه بحث

نشود، از لوايح ششگانه انتقادي نشود، عليه شخص اول مملكت و اسرائيل سخني گفته نشود و از خطراتي كه اسلام آنها را تهديد مي كند، بحث نكنند. امام خميني كه با شورآفريني و پيام رهايي بخش عاشورا، به خوبي آشنا و خود تربيت يافته مكتب شهادت بود، ماه محرم را بهترين فرصت براي افشاي دشمن و دفاع از كيان اسلام تشخيص داد و طي اطلاعيه اي خطاب به عموم مبلغان و خطبا و هيئت هاي عزاداري اعلام كرد :

به تذكرات ضدديني رژيم وقعي ننهاده و... خطر اسرائيل و عمال آن را به مردم تذكر دهيد. در نوحه هي سينه زني از مصيبت هاي وارده بر اسلام و مراكز فقه و ديانت و انصار شريعت يادآور شويد... دين خدا را ياري كنيد... از اخافه و ارعاب سازمانها و دستگاه شهرباني هراسي به خود راه ندهيد.

موكب هاي عزادار در سراسر ايران به راه افتاد و امر قائد نهضت از سوي عزاداران حسيني امتثال شد. در نوحه ها، قم و فيضيه با قتلگاه كربلا همسان شد و اسرائيل و عمال آن به باد حمله گرفته شدند. ترس بر جان مزدوران مستولي گشت. بيت امام براساس سنت هميشگي سياهپوش شد و هر روز در آنجا اقامه عزا مي شد. رهبر نهضت، همچنين هر شب در تكايا و هيئتهاي محلات قم به حضور هم مي رسانيد.

با نزديك شدن عاشورا، شور و حرارت قيام مردم بيشتر مي شد. عاشوراي تهران تبديل به تظاهراتي ديني _ سياسي شد. شب همان روز دانشجويان نيز طي تظاهراتي پرشور حمايت خود را از نهضت امام اعلام كردند. تظاهرات گسترده مردمي در شهرهاي ديگر نيز در جريان بود. صبح عاشورا ماموران ساواك از سوي شاه امام را

تهديد كردند كه در صورت حضور و سخنراني در فيضيه كماندوهاي شاه آنجا را به آتش و خون خواهند كشيد. پاسخ قاطع و توام با خونسردي امام، تن آنان را لرزاند، “ ما هم به كماندوهاي خود دستور مي دهيم كه فرستادگان اعليحضرت را تاديب كنند. “

فيضيه و خيابانهاي اطراف مملو از جمعيت بود. روح خدا با اطمينان و صلابت آغاز به سخن كرد:

... الان عصر عاشوراست.

گاهي كه وقايع روز عاشورا را از نظر مي گذرانم، اين سؤال برايم پيش مي آيد كه اگر بني اميه و دستگاه يزيد بن معاويه تنها با حسين سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشيانه و خلاف انساني چه بود كه در روز عاشورا نسبت به زنهاي بي پناه و اطفال بي گناه مرتكب شدند؟ زنان و كودكان چه تقصيري داشتند؟ طفل 6 ماهه حسين چه كرده بود؟ به نظر من آنها با اساس كار داشتند. همين سؤال اينجا مطرح مي شود كه دستگاه جبار ايران با مراجع سر جنگ داشت، با علماي اسلام مخالف بود، به قرآن چكار داشتند...؟ به اين نتيجه مي رسيم كه اينها با اساس كار دارند، با اساس اسلام و روحانيت مخالفند.... اسرائيل نمي خواهد در اين مملكت قرآن باشد... علماي اسلام باشند... احكام اسلام باشد... اسرائيل مي خواهد اقتصاد شما را قبضه كند، مي خواهد تجارت و زراعت شما را از ميان ببرد، مي خواهد ثروتها را تصاحب كند... قرآن سد راه است بايد برداشته شود، روحانيت سد راه است بايد شكسته شود.

گزارش ماموران ساواك حاكي از حضور جمعيت 200 هزار نفري در قم بود كه براي استماع سخنراني امام اجتماع كرده بودند.

تظاهرات مردمي در روز 14 خرداد (مطابق با 11 محرم 1342) نيز

ادامه يافت. اهانتها و حملات رژيم پهلوي به اساس اسلام چيزي نبود كه بتوان به سادگي از كنار آن گذشت.

گسترش مراسم عزاداري در اين سال به حدي بود كه ماموران ساواك را مضطرب و متعجب كرد. براساس ارزيابي آنها وضع عزاداري در تهران در سال 1342 بسيار بي سابقه بوده و در بيشتر مجالس به دولت و هيات حاكمه حمله مي شده است. ماموران ساواك همچنين از دسته 5 هزار نفري طيب حاج رضايي كه به نفع امام خميني شعار مي دادند گزارش مي دهند. روايت حاضران عكسهاي امام خميني روي علامت دسته طيب نصب شده بود و او با وجود هشدارهاي اسدالله علم كه از سوي رسول پرويزي به او ابلاغ مي شد، از برداشتن عكسها خودداري كرد. ماجراي خريد عكس و چسباندن آن روي علامت از سوي شهيد حاج مهدي عراقي نيز تاييد مي شود.

رژيم شاه كه از پيش نيز علما و مردم را به خشونت و خونريزي تهديد كرده بود، از ترس اينكه شرايط عاشورايي ايران بساط آنها را برچيد، با اين تفكر كه با سركوبي گسترده مي توان امواج خروشان نهضت را مهار كرد، دست به كار شد. نيمه شب 15 خرداد با هجوم كماندوهاي رژيم به منزل امام، رهبر نهضت دستگير و به تهران منتقل شد. همچنين در شهرستانها نيز پيروان امام در سطح گسترده اي دستگير شدند، با انتشار خبر دستگيري امام، صبح روز 15 خرداد قم، تهران، ورامين، شيراز، كاشان و... يكپارچه آتش شد. رژيم پهلوي كه به بيگانه اتكا داشت و بقاي خود را در گرو سركوب مردم مي ديد با صحنه گرداني اسدالله علم حمله گسترده اي را به مردم بي دفاع آغاز كرد.

راديوي رژيم در اقدامي

عوامفريبانه اقدام به پخش نوحه هاي مذهبي كرد و همزمان ماموران شاه عزاداران حسيني را به گلوله بستند. مقاومت جانانه مردم، رژيم را مجبور به اعلام حكومت نظامي كرد. ماموران با هدف كشتار مردم، اقدام به تيراندازي مي كردند و زخمي ها نيز از سوي آنان به نقاط نامعلومي انتقال داده مي شدند.

كشاورزان وراميني و كارگران كرجي كه براي دفاع از رهبر مظلوم خود عازم تهران بودند، در راه از سوي ماموران دولتي به خاك و خون كشيده شدند. مقاومت مردمي همچنان ادامه داشت و دشمن نيز با سبعيت تمام به قتل و غارت مشغول بود. براساس گزارشهاي ماموران ساواك، نيروهاي حكومت نظامي هنگام عبور از خيابانها در روز شانزدهم خرداد به سوي مردم شليك مي كردند. مقاومت در روزهاي بعد نيز ادامه داشت؛ ولي به دليل دستگيري قائد نهضت و عدم وجود نيروي هدايت گر، نيروهاي انقلابي نتوانستند نتيجه لازم را از قيام مردم به دست آورند. با اين همه نهضت اسلامي 15 خرداد آغازي بود بر دور تازه اي از مبارزات ضداستبدادي _ ضداستعماري مردم ايران با محوريت اسلام، امام و امت كه تحت تاثير قيام خونين عاشورا شكل گرفت.

فرداي كشتار مردم در 15 خرداد شيخ محمدحسن سنگلجي كه مانند برادرش، شريعت سنگلجي، براساس گرايش به پاره اي از آموزه هاي وهابيت سالها در خدمت رژيم پهلوي عليه تشيع و اهل بيت (ع) قلم مي زد و سخن مي راند، با حضور در راديو به تخطئه شعائر اسلامي و عزاداري سيدالشهدا پرداخت. غافل از اينكه قيام عاشورا الي الابد موتور محرك جوامع شيعي در نهضتهاي ضداستبدادي و ضداستكباري است.

امام خميني كه تا پايان عمر داغدار شهداي پانزدهم خرداد بود و انتظار فرج

از آن داشت. عزاداري سيدالشهدا را مبناي آن قيام و مبدا نهضت اسلامي ايران و سرلوحه پيروزي اسلام و ملت خواند.

19 سال پس از قيام 15 خرداد و با پشت سر گذاشتن حوادث و وقايع بزرگي نظير انقلاب شكوهمند اسلامي ايشان در 30 خرداد ????فرمود : “شما گمان نكنيد كه اگر اين مجالس عزا نبود و اگر اين دستجات سينه زني و نوحه سرايي نبود، 15 خرداد پيش مي آمد. هيچ قدرتي نمي توانست 15 خرداد را آن طور كند، مگر قدرت خون سيدالشهدا.

WWW.IICHS.ORG

حمله به مدرسه فيضيه

حمله به مدرسه فيضيه

واقعه يورش نظاميان حكومت شاه به مدرسه فيضيه قم در سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) در سال 1342 هر چند تصوير تلخي بر خاطره انقلاب اسلامي باقي گذارده ولي سرمنشأ بسياري از رخدادهاي سياسي در روند انقلاب مي باشد.

از اين رو براي كشف ريشه هاي اين واقعه خونين بايد كمي به عقب بازگرديم و حوادث سالهاي 1340 به بعد را مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار دهيم ريشه هاي واقعه

پس از رحلت آيت الله العظمي بروجردي در فروردين 1340 حكومت شاه كوشيد تا نقشه هاي از پيش برنامه ريزي شده خود را با شتاب بيشتري به جلو ببرد. تلاش شاه براي انتقال مرجعيت شيعه به خارج از ايران، پيگيري طرح موسوم به اصلاحات ارضي، پيگيري طرح ضد اسلامي «انجمن هاي ايالتي و ولايتي» و سرانجام پيگيري طرح معروف «انقلاب سفيد» رئوس مهمترين اقدامات حكومت شاه در فاصله سالهاي 40 و 41 بود.

امام خميني اگر چه پس از وفات آيت الله العظمي بروجردي همچون ادوار گذشته زندگي خويش، كوچكترين قدمي براي مرجعيت خود برنداشتند و حتي در مقابل پيشنهادات و اقدامات دوستان خويش در اين مسير مقاومت مي كردند

ولي در برابر يكايك طرح ها و اقدامات شاه موضعگيري كرده و سبب شكست بسياري از اين طرح ها و اقدامات شدند.

در ماههاي پاياني سال 1341 شاه در حالي كه زخم شكست طرح انجمن هاي ايالتي و ولايتي را بر پيكر خود و حكومت خويش احساس مي كرد، تصميم گرفت اصولي را به رفراندوم بگذارد كه از طرف هيأت حاكمه جديد امريكا در قالب «اصلاحات» به وي ديكته شده بود. اين اصول كه در 6 ماده تدوين و تنظيم شده و اجراي آن به عنوان «انقلاب شاه و ملت» يا «انقلاب سفيد» مشهور شده بود، همان برنامه اي بود كه پيش از اين تحت عناوين ديگردر بعضي كشورهاي آمريكاي لاتين توسط دولت هاي وابسته به آمريكا اجرا شده بود. در اين ميان احزاب ملي گرا با شعار «اصلاحات آري، ديكتاتوري هرگز» به آنچه كه دستگاه حكومتي شاه از آن به عنوان «اصلاحات» ياد مي كرد، چراغ سبز نشان دادند.1 كمونيستها نيز با اين تحليل كه «اصلاحات شاهانه روند تغيير ديالكتيكي نظام فئودالي به نظام سلطنتي و سرمايه دراي را تسريع مي كند.» 2، با موضع راديو مسكو هماهنگ شده و اصول «انقلاب سفيد» را مترقي خواندند چنانكه همين ها قيام 15 خرداد 42 را نيز حركتي ارتجاعي و در حمايت از فئودالها لقب دادند.

امام خميني با مطالعه مفاد اصول 6 گانه «شاه و ملت» و توجه به حمايت اسرائيل و آمريكا و شوروي از روند اجرائي آن، بار ديگر احساس خطر كردند و مراجع و علماي قم را به قيامي دوباره فراخواندند. با آنكه از نظر امام خميني هدفهاي پشت پردة رژيم از اصلاحات و رفراندوم آشكار، و رويارويي با آن غير قابل اجتناب بود، اما

در اين نشست تصميم جمعي بر اين شد كه با شاه مذاكر ه اي صورت گيرد و انگيزة او را جويا شوند. پيغام هاي طرفين بوسيله اعزام نمايندگاني براي مذاكره، در چند مرحله رد و بدل شد. شاه در ملاقات با آيت الله «كمالوند» تهديد كرده بود كه اصلاحات به هر قيمتي ولو با خونريزي و خراب كردن مساجد انجام خواهد شد.3

در نشست بعدي علماي قم، حضرت امام خواستار تحريم رسمي رفراندوم شاه بود ولي محافظه كاران حاضر در جلسه، مبارزه در چنين شرايطي را مقابله «مشت با درفش» دانسته و بي ثمر خواندند! سرانجام بر اثر اصرار و مقاومت امام خميني قرار شد مراجع و علما مخالفت با رفراندوم را صريحاً اعلام و شركت در آن را تحريم كنند. حضرت امام بيانيه اي كوبنده در دوم بهمن 1341 صادر كرد و طي آن نظرخواهي شاه را «رفراندوم اجباري» ناميد. 4

متعاقب آن بازار تهران تعطيل شد و مأمورين پليس به تجمع مردم حمله بردند. در آستانة رفراندوم تحميلي ابعاد مخالفت مردم فزوني گرفت. شاه ناگزير براي كاهش دامنة مخالفتها در چهارم بهمن عازم قم گرديد. امام خميني از قبل با پيشنهاد استقبال مقامات روحاني از شاه به شدت مخالفت نمود، و حتي خروج از منازل و مدارس را در روز ورود شاه به قم تحريم كرد. 5

تأثير اين تحريم چنان بود كه نه تنها روحانيون ومردم قم بلكه توليت آستانة مقدسه حضرت معصومه در اين شهر _ كه مهمترين منصب حكومتي تلقي مي شد _ نيز به استقبال شاه نرفت و همين امر سبب عزل او گرديد. شاه در سخنراني خود در جمع تعدادي از كارگزاران رژيم و عواملي كه به همراه او

از تهران به قم آورده شده بودند خشم خود را با ركيك ترين عبارات عليه روحانيت و مردم ابراز نمود. دو روز بعد رفراندوم غير قانوني در شرايطي كه به جز كارگزاران رژيم كسي ديگر در آن شركت نداشت، برگزار شد. رسانه هاي رژيم با پخش مكرر تلگرافهاي تبريك مقامات آمريكا و دول اروپايي سعي داشتند تا رسوايي عدم مشاركت مردم در رفراندوم را مخفي نگاه دارند. امام خميني با سخنراني ها و بيانيه هاي خويش همچنان به افشاگري دست مي زد. از آن جمله اعلاميه اي بسيار تند و در عين حال مستدل تنظيم نمود كه به اعلاميه 9 امضائي معروف و منتشر گرديد. 6و در آن ضمن برشماري اقدامات خلاف قانون شاه و دولت دست نشانده وي، سقوط كشاورزي و استقلال كشور و ترويج فساد و فحشا به عنوان نتايج قطعي اصلاحات شاهانه پيش بيني شده بود.

با پيشنهاد امام خميني عيد باستاني نوروز سال 1342 در اعتراض به اقدامات رژيم تحريم شد. 7 در اعلاميه حضرت امام از انقلاب سفيد شاه به «انقلاب سياه» تعبير و همسويي شاه با اهداف آمريكا و اسرائيل افشاء شده بود.

از سوي ديگر، شاه كه در مورد آمادگي جامعه ايران براي انجام اصلاحات آمريكائي به مقامات واشنگتن اطمينان داده بود مخالفت علما برايش بسيار گران مي آمد. از اين رو تبليغات وسيعي را عليه روحانيت و امام خميني به راه انداخت و تصميم به سركوبي قيام گرفت. حادثه حمله خونين به مدرسه فيضيه قم و مدرسه طالبيه تبريز حاصل همين تصميم بود. چگونگي حادثه

طبق اعلان قبلي قرار بود تجمع مردم از ساعت چهار بعد از ظهر در داخل مدرسة فيضيه برگزار شود. سخنران جلسه نيز

مرحوم «حاج انصاري» تعيين شده بود. ساواك نيز قصد داشت اين مراسم را كه در حضور صدها زائر حرم حضرت معصومه (س) و تني چند از علماء و مراجع برگزار مي شد، به هم بزند.

طبق برنامة طراحي شده، عده اي كماندو، با لباس كشاورزان و در حالي كه به چاقو و چوب مسلح بودند، به وسيلة چند دستگاه اتوبوس شركت واحد از تهران وارد قم شدند. علاوه بر اين تعداد زيادي سرباز و نيروهاي ويژة شهرباني در اطراف صحن مطهر حضرت معصومه (س) و مدرسة فيضيه تجمع كرده بودند. اين عده پس از مانوري كوتاه در شهر به سوي دروازه قم رفتند و در آنجا مستقر شدند.

آن روز به مناسبت سالگرد شهادت امام جعفر صادق (ع) مجالس متعددي در شهر برپا شده بود، بنابراين تعداد زيادي از مردم نيز از ابتداي صبح در بيت امام اجتماع كرده بودند. يكي از روحانيون به منبر رفته بود و درباره مبارزات امام صادق (ع) با حاكم جور اموي و عباسي سخن مي گفت. امام كه لحظاتي پس از شروع سخنراني به مجلس آمده بودند، متوجه شدند كه افرادي مشكوك از ميان جمعيت سعي مي كنند تا با فرستادن صلوات نظم مجلس را به هم بزنند، بنابراين يكي از روحانيون را احضار كردند و به ايشان پيامي دادند تا به مردم رسانده شود. پيام ايشان اين بود كه اگر مأموريني كه قصد اخلالگري دارند، ساكت نشوند، خود معظم له شخصاً به طرف حرم حركت خواهند كرد و در آنجا سخناني را كه لازم است به گوش مردم خواهند رساند. اين سخن تهديدآميز امام، اخلالگران را در جاي خود نشاند و به اين ترتيب اين

توطئه خنثي شد.

بعد از ظهر روز همان روز در مدرسه فيضيه به دعوت آيت الله العظمي گلپايگاني مجلسي براي سوگواري به مناسبت شهادت امام جعفر صادق (ع) منعقد بود. جمعيت در مدرسه موج مي زد و اقشار مختلف مردم در آن حضور داشتند. در اين حال مدرسه توسط عمال رژيم محاصره شد و سربازان مسلح در اطراف آن مستقر شدند. در اين مجلس يكي از روحانيون رشته سخن را به دست گرفته بود ودر ضرورت حفظ ارزشهاي اسلامي و دستورات اين آئين مقدس سخن مي گفت و از حوزه علميه به عنوان «دانشگاه امام صادق» و سربازخانه امام زمان ياد مي كرد. در اواسط سخنراني يكباره عمال رژيم _ همانهائي كه دسته دسته با اتوبوسهاي دولتي به قم آورده شده بودند _ وارد شدند و مردم را مورد حمله قرار دادند. طلاب جوان و روحانيون دليرانه مقاومت كردند و با خراب كردن قسمتي از ديوار طبقه دوم مدرسه و برداشتن آجرهاي آن به طرف مأموران حمله بردند. در اثر اين حملات، دژخيمان موقتاً عقب نشستند و پس از لحظاتي بار ديگر هجوم آوردند و سعي كردند تا خود را به طبقه دوم برسانند اما موفق نشدند. در اين حال، نيروهاي ضد شورش پس از رساندن خود به پشت بام هاي اطراف به تيراندازي به طرف روحانيون پرداختند و تعدادي از طلاب را نيز از پشت بامها به زمين پرتاب كردند. مردم در بيرون از مدرسه وقتي متوجه جنايات عمال رژيم شدند، تصميم به ورود به مدرسه و ياري طلاب را نمودند، اما مأموران آنان را نيز مضروب و مقتول ساختند. خون پاك فرزندان اسلام در همه جاي مدرسه جاري بود.

چون هنوز مدرسه قهرمانانه مقاومت مي كرد، يورشي ديگر آغاز شد و مأموران رژيم، وارد حجره هاي طلاب شدند و پس از نابود كردن تمام كتاب ها، اسباب و اثاثيه به جان طلابي كه در اطاقها سنگر گرفته بودند، افتادند. پس از مدتي با بستن درِ مدرسه طلبه ها به شكل تحقيرآميزي به داخل شبستان برده شدند. سپس كتابها و مقداري از اثاثيه و لوازم طلاب ساكن حجره هاي فيضيه را به وسط حياط آوردند و آتش زدند. در بين وسايلي كه به آتش كشيده شد علاوه بر كتب درسي، قرآن و مفاتيح و كتب ادعيه نيز به چشم مي خورد.

فرداي آن روز نيز مأموريان مخفي رژيم دوباره به مدرسه هجوم آوردند و بعد از مجروح ساختن شمار ديگري از طلبه ها و تخريب قسمت هاي ديگري از مدرسه به طرفداري از شاه و رژيم شعار دادند و نسبت به مراجع و علماء اهانت كردند.

آيت الله محمدتقي فلسفي در خاطرات خود مي نويسد:

«... كماندوها با وسايلي كه در اختيار داشتند به طلاب بي دفاع حمله مي كردند. با پنجه بوكس، ميله آهني، زنجير، و حتي شاخه هاي درختان فيضيه كه شكسته بودند، طلاب را به سختي مضروب و مجروح مي نمايند. سپس از صحن فيضيه به درون حجره هاي طلاب مي روند، كتابها، لباسها، حتي قرآنهاي آنها را به درون صحن مدرسه مي ريزندو آتش مي زنند. بعد به طبقه بالاي مدرسه مي روند. در آنجا به زد و خورد با طلاب مشغول مي شوند. به طوري كه مي گفتند چند نفر را هم از پشت بام فيضيه به رودخانه اي كه از كنار فيضيه مي گذرد، مي اندارند كه از سرنوشت آنها خبري نشد. يكي از طلاب جوان به نام سيد يونس رودباري، به شهادت رسيد و طلاب

از شهادت وي با خبر شدند.

آيت الله گلپايگاني را به يكي از حجرات طبقه پايين بردند و محافظت مي كنند، چون خطر كشته شدن ايشان جدي بوده است. بعضي از طلاب هم براي نجات خود به پشت بام فيضيه مي روند و گويا خود را به زير مي اندازند و دست و پاي آنها مي شكند.

به طور خلاصه طلاب مظلوم را چنان زدند كه دندان ها و دست و پاها و سر و صورت هاي بسيار شكسته و مجروج شد. مردم بعضي از طلاب دست و پا شكسته و صدمه ديده را به بيمارستان هاي قم مي رسانند و اعضاي شكسته آنها را گچ مي گيرند، اما از طرف شهرباني و ساواك قم و به دستور مستقيم سرهنگ مولوي آنها را از بيمارستانها اخراج مي كنند! و ناچار در خانه هاي خود يا در اتاق هاي بعضي از مدارس تحت معالجه قرار مي گيرند. حتي دكترها هم با احتياط و دور از چشم مأمورين به آنها سر مي زدند. از سرنوشت بسياري از آنها خبري ندارم ...» 8

سپهبد مبصر معاون رئيس شهرباني آن زمان در خاطرات خود نوشته است كه:

«...در روزهاي آخر سال 1341 به سازمانهاي اطلاعاتي اطلاع رسيد كه طلبه هاي قم با صدور اعلاميه اي از مسلمانها خواسته اند تا روز دوم فروردين 42 در مدرسة فيضيه گرد هم آيند و در تظاهرات مخالفت با اصلاحات دولت شركت كنند، در برابر اين تصميم و براي مقابله و جلوگيري از آن، كميسيونهايي تشكيل و مسأله را زير بررسي قرار دادند و سرانجام طرح بسيار نابخردانه و مي شود گفت كودكانه اي را كه اصلاً به صلاح مملكت نبود به تصويب رساندند. تصميمي كه به وسيلة مسؤولان امنيتي و نظامي كشور گرفته شد اين بود

كه عده اي از سربازان گارد با لباس غير نظامي در روزي كه قرار بود در مدرسة فيضيه تظاهرات برپا شود به آن جا ريختند و با طلبه هاي تحريك شده درگير شدند و با آنها كتك كاري كردند و مي گويند دو يا سه نفر هم از طلبه ها كشته شده اند. به هر رو پس از انجام گرفتن مأموريت، سربازهايي كه لباس غير نظامي پوشيده بودند اما فراموش كرده بودند كفشهاي خود را عوض كنند و همگي پوتين هاي به شكل سربازي به پا داشتند به صف ايستادند و شعار «جاويد شاه» سردادند و با اين كار ناشيانه و حركت بچه گانه ثابت كردند كه يورش آورندگان به مدرسة فيضيه سرباز و آن هم سربازان گارد شاهنشاهي بودند و با اين ترتيب روحانيت را يكپارچه برانگيخته و وادار كردند كه واكنشي از خود بر ضد شاه نشان دهند.» 9

همزمان با فاجعة فيضيه و در همان روز دوم فروردين 1342، در حالي كه در تعدادي از مساجد تبريز نيز مراسم عزاداري برپا بود، عده اي ازمأمورين ساواك و شهرباني وارد مدرسة طالبية شدند. مأموران پس از پاره كردن تعدادي عكس و اعلاميه هاي نصب شده بر ديوارهاي مدرسه با طلبه ها و مردم درگير شدند. زد و خورد مردم و طلبه ها با مأمورين به خارج از مدرسه كشيده شد. در بيرون از مدرسه بر تعداد مأموران مسلح افزوده شد و درگيري شدت يافت.

واقعه حمله به فيضيه و شيوه برخورد امام خميني با اين حادثه زمينه مناسبي را براي آشنائي مردم با ديدگاههاي مشاراليه راجع به خاندان پهلوي، سياستهاي آمريكا، اسرائيل و انگليس بوجود آورد. در حقيقت حوادثي كه از سال 1340 در ايران شروع شده

بود و با فاجعه فيضيه 1342 تداوم يافت و نهايتاً منجر به قيام 15 خرداد گرديد، مردم ايران را با واقعيتهاي دردناك جامعه ايران آشنا ساخت.

از اين رو حادثه حمله به مدرسه فيضيه، قطعاً يكي از نقاط عطف انقلاب اسلامي است. اين حادثه بر خلاف تصور شاه كه مي پنداشت سبب سركوبي روحانيت و قيام مردم مي شود، عامل تثبيت تفكر سياسي امام خميني در جامعه گرديد. پي نوشت ها: 1 _ حديث بيداري، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، حميد انصاري، ص 41.

2_ همان.

3_ زندگي نامه سياسي امام خميني، محمد حسن رجبي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 241

4_ صحيفه نور، ج 1، ص 51 و 52.

5_ نهضت امام خميني، سيد حميد روحاني، ص 259.

6_ نهضت امام خميني، همان، ص 294.

7_ «كوثر»، مجموعه سخنراني هاي امام خميني همراه با شرح وقايع انقلاب اسلامي، ج 1، ص 53.

8_ خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، صص 253_ 252.

9_ تاريخ قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، مركز اسناد انقلاب اسلامي، جواد منصوري، ج 1، صص 555 و 556. منبع:www.ir-psri.com

توطئه شاه عليه حوزه علميه قم

توطئه شاه عليه حوزه علميه قم

پس از رحلت آيت الله العظمي بروجردي، شاه با ارسال پيامهاي تسليت براي مراجع نجف كوشيدتا پايگاه مرجعيت را از ايران به عراق منتقل كند.1 هدف اين بود تا با تضعيف مرجعيت ايران، موانع اصلي پيشبرد برنامه هاي دولت در داخل كشور از ميان برداشته شود. امام خميني دو سال پس از رحلت آيت الله بروجردي به نقشه شاه براي حذف حوزه علميه قم و كوبيدن مرجعيت ايران اشاره كردند. امام در اين رابطه فرمودند:

«... اينها از زمان مرحوم آقاي بروجردي اين نقشه را داشتند منتها با

بودن ايشان مي ديدند كه مفسده دارد اگر بخواهند كارهايي را انجام بدهند. بعد از اينكه ايشان تشريف بردند به جوار رحمت حق تعالي، از همان اول اينها شروع كردند به اسم احترام به مركز، كوبيدن اين مركز را ... نه از باب اينكه به نجف علاقه داشتند (بلكه) از باب اينكه قم را نمي خواستند. قم ... نزديك بود به اينها، مفاسد را زود ادراك مي كرد و كارهاي اينها زود در آن منتشر مي شد. اينها قم را نمي خواستند منتها نمي توانستند به صراحت لهجه بگويند قم نه، مي گفتند نجف آره، مشهد آره. 2 ...»

از سوي ديگر نگرش سياسي امام خميني در حوزه علميه قم، عاملي بود كه شاه و حكومتش از آن هراس داشتند. رفتار و منشي كه در درون حوزه نهادينه شده و آن را به مجموعه اي غير سياسي تبديل كرده بود، 3 مورد حمايت امام خميني نبود. ايشان بردرگير شدن حوزه با مصالح مسلمانان و واكنش در برابر رفتار حكومت اصرار داشت. 4 و اين موجب خشم شاه بود. امام خميني در حوزه علميه قم خط مبارزه با تفكر جدائي دين از سياست و طرد عناصر مقدس نما و انزواطلب را دنبال مي كردند. اين تفكر براي شاه و حكومتش غير قابل تحمل بود.

با اين حال، امام خميني خود پس از رحلت آيت الله بروجردي علي رغم استقبال حوزة علميه و مردم، همچون ادوار گذشته، كوچكترين قدمي براي مرجعيت برنداشت و حتي در مقابل پيشنهادات و اقدامات دوستان در اين مسير سرسختانه مقاومت مي كرد. او حتي با انتشار رساله خود نيز مخالفت مي كرد. اين در حالي بود كه تحرير فتاواي امام خميني بر تمام ابواب كتاب عرو الوثقي

پنج سال قبل از رحلت آيت الله بروجردي پايان يافته بود و در همين سالها نيز حاشيه امام خميني بر كتاب وسيله النجاه _ به عنوان رسالة عمليه _ نگارش يافته بود. 5

فاصله گرفتن امام از مقام مرجعيت در حالي صورت مي گرفت كه حوزويان به مقام علمي و معنوي ايشان اعتراف داشتند. از اين رو عده اي از شاگردان امام تصميم گرفتند طي يك برنامه منسجم وارد صحنه شده و از مقام علمي و صلاحيت ايشان براي احراز مقام مرجعيت حمايت كنند. آقايان مرتضي مطهري، يوسف صانعي، سيد محمد حسين بهشتي، صادق خلخالي، طاهري خرم آبادي، صالحي نجف آبادي، مسعودي خميني، رباني شيرازي، فاضل لنكراني، حسين نوري، ابراهيم اميني، خزعلي و احمد جنتي، از جمله فعالين و فضلايي بودند كه در گسترش مرجعيت امام در حوزه علميه قم و نيز برخي از شهرهاي ايران نقش به سزايي ايفا نمودند. 6

امام خميني با وجود تواضعي كه در پذيرفتن مسئوليت مرجعيت از خود نشان مي داد، در برابر هيچ يك از اقدامات نامطلوب شاه ودولتش سكوت نمي كرد و از تمامي مراجع عصر خود در اين خصوص فعال تر بود.

مقاومت امام در برابر طرحهاي شاه از جمله لايحه اصلاحات ارضي، انقلاب سفيد، رفراندوم 6 بهمن، لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، كاپيتولاسيون و ... از يكسو شاه و دولتش را به عقب نشيني در برابر روحانيت واداشت و از جانب ديگر بيش از پيش سبب تثبيت مرجعيت امام در كشور شد. علاوه بر اين، قيام 15 خرداد 1342 كه در اعتراض به بازداشت امام صورت گرفت، رويداد ديگري بود كه بر مرجعيت امام صحه گذاشت. نگرش و عملكرد امام درحوزه علميه قم به آشكار شدن شكاف عميق ميان

«مذهب» با آنچه كه شاه به عنوان«مذهب» تبليغ مي كرد انجاميد. 7

در سالهاي اوليه دهه چهل شمسي قدرت روز افزون امام خميني و محبوبيت وي در بين مردم چنان بالا گرفت كه به خارج از مرزها نيز سرايت كرد. طبق گزارش ساواك در 4/2/42 «اقدامات مخالفت آميز چند ماه اخير آيت الله خميني و پيش قدمي مشاراليه در مخالفت با عمليات اصلاحي اعليحضرت همايوني و دولت موجب تمركز قدرت هاي روحاني در اطراف وي گرديده و به خاطر همين مركزيت، هم اكنون حوزه هاي علمي _ مذهبي خارج از ايران نيز نامبرده را مشخص ترين ركن جامعه ي روحانيت ايران مي شناسند.» 8

رحلت آيت الله العظمي حكيم در خرداد 1343 نيز فرصت تازه اي بود تا شاه در سايه آن در جهت مقابله با مرجعيت امام خميني كوشش كند. پيامهاي تسليت شاه به سيد كاظم شريعتمداري و سيد احمد خوانساري و تجليلي كه مطبوعات ايران تحت فشار دولت، از مراجع عراق به عمل آوردند، همين هدف را دنبال مي كرد. از سوي ديگر دولت عراق نيز كه در آن زمان ميزبان امام خميني بود با همدستي شاه تلاش كرد تا مانع از مطرح شدن امام در عراق شده و افراد ديگري را به عنوان «مرجع» مطرح كند. در هر حال هر چه شاه و حاميان داخلي و خارجيش در جهت مبارزه با مرجعيت امام خميني بيشتر كوشيدند، بر اقتدار و منزلت امام بيش از پيش افزودند و هر كس مورد حمايت شاه و حكومت قرار گرفت در جامعه منزوي تر شد. پي نوشت ها: 1_ زندگي نامه سياسي امام خميني، محمدحسن رجبي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ج 1، ص 225.

2_ صحيفه نور، ج 1 ( با تجديد نظر و اضافات)،

ص 66.

3_ تحولات حوزه علميه قم مركز اسناد انقلاب اسلامي، علي شيرخاني و عباس زارع، ص 37.

4_ همان.

5_ حديث بيداري، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، حميد انصاري، ص 37

6_ تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي (از مرجعيت امام خميني تا تبعيد)، عبدالوهاب فراتي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ دوم، ص 26.

7_ فرهنگ سياسي شيعه و انقلاب اسلامي، يدالله هنري لطيف پور، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ دوم، ص 142

8_ 3 سال ستيز مرجعيت شيعه، روح الله حسينيان، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 262. منبع:www.ir-psri.com

سير حوادث اوليه ي نهضت امام خميني

سير حوادث اوليه ي نهضت امام خميني 1. درگذشت آيت الله بروجردي و كاشاني در سال 40

در فروردين سال 40 آيت الله بروجردي درگذشت. مراسم تشييع او در حد خود بي سابقه بود. ايران را تكان داد و دولت عزا و تعطيل عمومي اعلام داشت. ده ها هزار نفر از شهرهاي مختلف به قم شتافتند و همين اجتماع بزرگ تبلوري از قدرت مرجعيت تشيع بود. در پايان همين سال يعني اسفند 40 آيت الله كاشاني درگذشت. مردم از وي نيز تجليل بي سابقه كردند تا بدآنجا كه از تهران تا شهر ري جنازه ي وي را روي دست بردند و ساعت ها به طول انجاميد. براي محققين و دور انديشان اين سؤال را مطرح ساخت آيا نمي توان از اين نيروي عظيم مذهبي به صورت يك تحرك استفاده كرد، آيا اسلام و بالاخص مكتب تشيع به طور طبيعي متضمن يك حزب متشكل و نيرومند با افراد بي شمار مؤمن نيست كه بدون ثبت نام و تشريفات احزاب به هنگام لزوم وجود خود را متبلور مي سازد؟ در گذشت اين دو روحاني برجسته درست

در زماني اتفاق افتاد كه ايران هم در معرض تحولاتي بود. هر يك از دو شخصيت يعني آيت الله بروجردي و آيت الله كاشاني نماينده نوعي از روحانيت و طرز تفكر اسلامي بودند.

آيت الله بروجردي در قم مركزيتي محكم داشت. مرجعيت ايشان از جانب همه پذيرفته شده بود(1) بيشترين مقلدين را در داخل و خارج كشور داشتند و به همين جهت قسمت عمده ي وجوه شرعيه هم از طريق ايشان به مصرف مي رسيد(2) در ساختن مسجد، توسعه ي حوزه علميه و استحكام بخشيدن به آن و فرستادن مبلغ به خارج كشور كوشش داشت، از جهات علمي و قدرت حافظه مشهور بود وي بعد از درگذشت آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني در موقعيت مرجعيت قرار گرفته بودند(3) مراجع ديگر اگر صاحب رساله بودند در درجات پايين تر قرار داشتند. آيت الله بروجردي از لحاظ سياست اصل را در عدم مداخله گذاشته بود. وي در هيچ شرايطي حاضر به مقابله و مخالفت با رژيم نبود البته رژيم حاكم سعي داشت احترام ايشان را محفوظ دارد و حتي المقدور موجبات عدم رضايت وي را فراهم نكند. از مسايلي كه احتمالاً موجب برخورد مي شود اجتناب نمايد و اقداماتي كه مخالف دين انجام مي گيرد به نحوي توجيه گردد كه مثلاً ضرورت زمان چنين ايجاب مي كرد و وعده ترميم و جبران مي داد البته آيت الله بروجردي از نابساماني ها، ظلم ها و ستم ها، تجاوزات و حتي اعدام هاي دستگاه حاكم اطلاع پيدا مي كرد و نمي توان گفت «با وجود ثقل سامعه» از وضع ايران بي خبر بود(4) اما تصور مي نمود حكومت آن قدر

قوي است و به طوري از جانب بيگانگان حمايت مي شود و آن طور شرايط زمان با برقراري آن تطبيق كرده كه مسلمين با اين ادعا كه رژيم اسلامي نيست نمي توانند كاري بكنند و ثانياً فكر مي كرد كه امنيت در دنياي آشفته و پرخطر مسأله اي است مهم براي اسلام و اين رژيم توانسته امنيت را به هر حال برقرار سازد و اگر احتمالاً متزلزل شود با وجود سستي و تزلزل ايمان در بسياري از مدعيان اسلاميت امكان دارد فاسد تبديل به افسد گردد و اگر رژيم عنوانا مروج اسلام است و روحاني نما را به حقوقي مي رساند، ممكن است دولت ديگري خود را ضد مذهب و يا حداقل بي نظر نسبت به مذهب اعلام دارد و به خصوص نقش كمونيست ها و توسعه ي فعاليت آن ها و حملات به مذهب را به تجربه ديده بود. به علاوه آيت الله بروجردي تمام كوشش و وقت خود را به امور غير سياسي و ثمر بخش علمي اختصاص داده بود و تا پايان عمر اين روش را ترك نگفت. آيت الله بروجردي از وضع حكومت راضي نبود و نمي توانست راضي باشد ولي از حد توصيه و نصيحت و اعتراض مخفيانه پا را فراتر نمي گذاشت. آيت الله كاشاني نقطه ي ديگري از روحانيت بود وي اساساً سياست را ماهيتي جدا از دين نمي شناخت. مقابله، مخالفت، اعتراض، برخورد و حتي جنگ را تكليف خود مي دانست. آيت الله كاشاني به دنبال مرجعيت كه لازمه اش تنظيم رساله بود نرفت و در جواني به همراه جمعي ديگر از علماء در عراق جنگ هاي

چريكي به پا كرد و ضرباتي به انگليس وارد ساخت. وي به علت صدور حكم اعدام از عراق به ايران بازگشت و در دوران ديكتاتوري رضا خان از مشاهير مدرسيني بود كه منزل خود را مركز درس قرار داد اما در عين حال رويه ي مسالمت و سازش و تسليم را در هيچ صورت نداشت و با اعمال خود حادثه مي آفريد. حركت و هدف اوليه او در سياست متوجه انگليس ها بود كه در آن زمان به صورت مختلف در خاورميانه پايگاه تسلط و نفوذ به وجود آورده بودند و حتي گاهي به طور نامريي گرداننده و جهت دهنده ي مراكز روحاني بودند و قطعاً براي تحقق مقاصد خود از اختلافات ديني استفاده مي كردند. كاشاني بدون اين كه مركزيت روحاني مثل بروجردي داشته باشد و بدون اين كه وجوه شرعيه اي دريافت كند در راهي مي رفت كه روحانيت او را هم به خطر مي انداخت و در زماني نسبت به او شك مي كردند كه اين شخصيت روحاني است يا سياست مدار و آيا با دخالت در سياست نبايد از جامعه ي روحانيت طرد شود؟ و تصور عموم اين بود كه اين دو قابل جمع نيست. گويا كاشاني در يكي دو مرحله سعي كرده بروجردي را به سياست وارد سازد ولي موفق نشده و كار به نوعي نگراني و عدم رضايت كشيده است. آيت الله كاشاني از طريق سياست و به علت حبس و تبعيدهاي مكرر به شهرت بين المللي رسيد و از سال 20 تا 1340 كه درگذشت «به استثناي تأييد و حمايت دولت در زمان ملي شدن نفت» با تمام

دولت هاي رژيم وابسته به سياست هاي بيگانه مخالفت كرد و در راه اتحاد ملل اسلامي كار مي كرد و در همين حال اتهاماتي چون جاسوس،جيرخوار، مرتجع، نوكر انگليس و آمريكايي را تحمل مي كرد. و ساير روحانيوني كه مستقيماً در گود نبودند خود به خود اين القاب را به مناسبت مبارزات كاشاني دريافت داشتند. بسياري از روحانيون مقاومت كاشاني را در مقابل اتهامات و يا تحمل حبس و تبعيد مخالف شئون روحانيت تلقي مي كردند و مي گفتند اين چه دنيايي است كه روحاني بايد خود را به آن آلوده سازد و چنين نسبت هايي به او بدهند. براي مردم و مخصوصاً توده هاي عظيم ميليوني انتخاب طريق مشكل بود وقتي كه رويه آرام و توأم با وقار و سكوت آيت الله بروجردي را كه پشتوانه ي كاملي از روحانيت داشت در برابر حكومت مي ديدند نمي توانستند با اعتقاد و يقين به دنبال آيت الله كاشاني بروند(5) خاصه اين كه رژيم سعي داشت رفتار آيت الله بروجردي را كه توأم با آرامش و وقار و كناره گيري جامعه ي روحانيت از امور بود به عنوان ملاك و مأخذ بشناسد و ترويج نمايد و اعمال آيت الله كاشاني را كه دخالت در سياست و ايجاد اشكال و زحمت و خطر براي دولت ها بود امري غير مذهبي و روحاني بنماياند و در اين كار هم تا حد بسياري موفق بود. درگذشت اين دو روحاني بزرگ در سال 1340 براي حكومت وابسته، روحانيت، و مردم معني و مفهوم مختلف داشت. 1. رژيم از درگذشت آيت الله بروجردي راضي بود زيرا تصور مي كرد هر چند

اين مرجع مقاومت شديدي ندارد و مزاحمت فراهم نمي نمايد ولي به هر حال يك مرجع محكم روحاني است كه دولت بايد در اعمال خود ملاحظه كاري هايي داشته باشد، پاره اي اقدامات را انجام ندهد يا مجبور به توجيه و اصلاح باشد. و به همين جهت فكر كرد بهتر است اصولاً براي آينده هم مركز روحانيتي در داخل كشور در اين حد نباشد كه احتمالاً ايجاد خطر نمايد و يا مانع بالقوه اي در برابر اعمال حكومت باشد و از تلگراف تسليت درگذشت آيت الله بروجردي به نجف اين معني پيدا است رژيم حاكم از درگذشت آيت الله كاشاني در شعف بود زيرا تصور مي كرد يك مزاحم هميشه فعال و خستگي ناپذير روحاني را كه رقيب حكومت بود و خود را صاحب حق و تصميم و اعمال حاكم مي دانست پشت سر گذاشته است به همين مناسبت ملاحظه مي شود اقداماتي و تصويب نامه هايي را دولت بلافاصله پس از درگذشت بروجردي و كاشاني در سال 41 ارايه مي دهد كه قبل از آن جرأت آن را نداشت. رژيم وابسته كار روحانيت را در ايران پايان يافته تلقي مي كند و تصويب نامه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي يك شناسايي و آزمايشي از زمينه ي كار است. دولت علم و رژيم علاقه مند هستند كه با تدوين قوانيني مخصوصاً در غياب مجلس براي هميشه خود را از گرفتاري هايي كه مذهب و مجامع مذهبي و روحانيون و مراجع در شكل هاي مختلف براي آن ها داشتند خلاص نمايند. درگذشت دو روحاني بزرگ، علماء و روحانيون مؤثر و طلاب جوان را هم وادار

به ارزيابي مجدد اوضاع ساخت و بدون اين كه جلسه و اجتماع خاصي به اين منظور تشكيل شود آن ها را به سوي مسايلي برد كه در حوزه هاي علميه سابقه نداشت جهان بيني اسلامي و معنويت لازمه ي آن كم كم تجلي كرد. روحانيت متفكر به لرزه اي كه با درگذشت آيت الله بروجردي به مناسبت مرجعيت در شهر و روستا ايجاد شد پي برد واقف گرديد و دريافت كه نيروي عظيم مردمي تشيع نقطه ي اصلي وحدت را دارد و مهياي هر گونه جهش و ارايه ي اين قدرت الهي و معنوي است اين وضعيت خاص نشان داد اگر اين نيروي شگرف آگاه باشد، بيدا شود و رهبري گردد هيچ حزب، گروه و دسته تاب رقابت با آن را ندارد و اساساً در صورتي كه وحدت اسلامي پيدا شود موازين اسلامي با وجود نزديك يك ميليارد مسلمان گسترش عظيمي خواهد يافت. كم كم توجه به پايگاه هاي محكم عقيدتي ساخته شده و از هر جهت مهيا به نام مسجد پيدا شد كه فلسفه ي بناي آن همين بوده و قرن ها به معني واقعي و اصلي مورد استفاده قرار نگرفته است. متوجه شدند كه آيت الله كاشاني با اين كه نسبتاً تنها بود تأثير عميق در گردش حكومت كشور گذاشت، تحولات بسيار را به وجود آورد و اگر در مرجعيت قرار مي داشت قادر به هر نوع تحولي بدون شكست بود و اگر آيت الله بروجردي با آن موقعيت مذهبي و مرجعيت تامّه قيام مي كرد و توده ها را به صحنه نبرد مي برد هيچ دولت و حكومت و رژيمي هر چند

متكي به ابر قدرت ها توانايي مقاومت را نداشت و اين تجربيات براي آينده بس مفيد و اميد بخش بود و به شرحي كه خواهيم ديد با دقت از وضع گذشته درس گرفت شد. 2. پيدايش امام خميني(6) در موضع رهبري و مرجعيت

غالباً شروع فعاليت سياسي امام از سال 41 تلقي مي گردد كه هم زمان با مرجعيت ايشان است كه سراسر كشور را در بر گرفت و پيوسته اين بحث پيش مي آيد كه چرا ناگهان امام در صحنه سياسي ظاهر گرديد؟ و چرا قبل از اين تاريخ حركت مبارزاتي ايشان مشاهده نمي گردد؟ دقت در سوابق فعاليت علمي و تحقيقاتي و مبارزاتي سياسي ايشان دو مرحله را به خوبي نشان مي دهد.

مرحله اي كه به سال 1340 پايان مي گيرد و مرحله اي كه آغاز آن سال 1341 مي باشد امام در هر دو اين مراحل ديانت را عين سياست مي داند و داراي روحيه ي انقلابي، مبارزاتي و سلحشوري است. در همان مرحله ي اول است كه امام كتاب كشف الاسرار را مي نويسد و تعاليم مبارزاتي اسلام را منعكس مي سازد امام در اين كتاب از انقلاب مسلحانه اسلامي حمايت بلكه مسلمين را به آن دعوت مي نمايد(7) و كوشش دارد تا پيام انقلاب اسلام را از زبان قرآن به همه بازگو كند و لذا چنين مي نويسد «... اي بي خردان! اسلامي كه مي گويد و قاتلوا المشركين كافه ي كما يقاتلونكم كافه ي(8) آيا مي گويد بنشينيد تا طعمه ي ديگران شويد؟ اسلامي كه مي گويد واقتلوهم حيث تقفتموهم و اخرجوهم من حيث اخرجوكم(9) آيا مي گويد دست روي

دست بگذاريد تا ديگران بر شما چيره شوند؟ اسلامي كه مي گويد وقاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم(10) مي گويد خود را تسليم ديگران كنيد؟ اسلامي كه مي گويد الخير كله في السيف و تحت ظل السيف و لايقيم الناس الا السيف و السيوف مقاليد الجنه ي و النار و للجنه ي باب يقال له باب المجاهدين(11) و صدها آيات و احاديث براي جنگ با اجانب و براي استقلال كشور آورده آيا مردم را از كوشش و جنگ باز مي دارد؟»(12) ملاحظه مي شود امام با اين استفهامات انكاري در مقابل كلام صريح خداوندي راه ملت مسلمان را مشخص مي سازد. امام در كتاب كشف اسرار با تأكيد به آيات ذيل طريق اسلامي انتخاب جهت را معين مي نمايند و اين همان تكليف ديني است كه هر مسلمان دارد.

«بشر المنافقين بان لهم عذابا اليما الذين يتخذون الكافرون اولياء من دون المؤمنين ايبغون اعندهم العزه ي فان العزه ي لله جميعا»(13) يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود و النصاري اولياء بعضهم اولياء بعض و من يتولهم منكم فانه منهم ان الله لايهدي القوم الظالمين(14) و اعدوالهم ما استطعتم من قوه ي و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله وعدوكم و آخرين من دونهم لاتعلمونهم الله يعلمهم و ما تنفقوا من شيء في سبيل الله يوف اليكم و انتم لاتظلمون.(15)

اما در همان دوره اي كه امام خميني ظاهراً فعاليت سياسي ندارد با تأكيد روي آيات فوق و الهام از آنان چنين مي گويد: «هم ميهنان عزيز، خوانندگان گرامي، برادران ايماني، جوانان ايران دوست، ايرانيان عظمت خواه، مسلمانان عزت طلب، دين داران استقلال خواه، اينك اين فرمان

هاي آسماني است، اين دستورات خدايي است، اين پيام هاي غيبي است كه خداي جهان براي حفظ استقلال كشور اسلامي و بناي سرفرازي به شما ملت قرآن و پيروان خود فرو فرستاده آن ها را بخوانيد و تكرار كنيد و در پيرامون آن دقت نماييد و آن ها را به كار ببنديد تا استقلال و عظمت شما برگردد و پيروزي و سرفرازي را دوباره در آغوش گيريد وگرنَه راه نيستي و زندگاني سراسر ذلت و خواري را خواهيد پيمود و طعمه جهان خواران خواهيد شد.(16)

اين عبارات امام نشان مي دهد كه ايشان مبارزات ضد استعماري سال هاي بعد از شهريور 20 را با دقت دنبال مي نموده و با آن هم گام و همراه بوده اند همين طرز تفكر و چهره ي درخشان روحاني و انقلابي ايشان بوده كه مرحوم آيت الله كاشاني مي گويد: «تنها كسي كه بعد از من اميد است به درد ملت ايران بخورد آقاي خميني است»(17) در سال 1321 ياد نامه اي براي شخصي تنظيم مي گردد و منتشر مي شود و در اين ياد نامه نوشته اي است به امضاي روح الله خميني كه قيام براي الله را شرح مي دهد و تنها راه اصلاح جهان را از همان طريق مي داند. اعمال هيأت حاكمه آن روز را تماماً قيام براي نفس مي شناسد و به شدت مورد حمله قرار مي دهد و سپس همه ي قشرهاي جامعه را به قيام در راه خدا دعوت مي نمايد و به مقاصد اسلامي مي خواند و ما به لحاظ جنبه ي تاريخي اين سند و استحكام و قاطعيت عبارات آن عين

آن را در زير نويس مي آوريم(18) و اين در حالي است كه قبل از سال 1340 تمام شهرت ايشان در مقام تدريس است و نه در صحنه ي سياست و معلوم مي نمايد خواص از روحانيون اهل سياست به خوبي ايشان را درك كرده بودند شايد هدف ايشان اين بوده كه ساليان درازي را به تدارك انسان هايي پردازد كه بتوانند بار عظيم مسووليت مبارزه را شجاعانه به دوش گيرند بدون اين كه در مرحله ي اول خود ار بشناساند.

امام براي مرحله ي دوم به دنبال زمان مناسب بود و آن وقتي پيدا شد كه پس از درگذشت آيت الله بروجردي رژيم در صدد بود كه پايگاه روحاني قم را بدون مانع به انقلاب سفيد! پيوند دهد و با تأسيس سينما از نوع مورد نظر و ايجاد مراكز فحشاي و مشروب فروشي به جدايي مذهبي قم پايان دهد و يك نواختي را در راه تمدن بزرگ! براي تمام كشور تأمين نمايد. روحانيون جوان حوزه با تنظيم طومار علماي قم را از جريان آگاه و به اقدام اساسي دعوت نمودند تنها امام خميني عكس العمل نشان داد و با احضار رييس شهرباني تذكر لازم را داد و از روحيه ي زنده ي طلاب تجليل و تقدير كرد و آن ها را به مسووليت خود واقف ساخت.(19)اما عدم حساسيت رژيم حاكم در خصوص مورد موضوع پايان يافته تلقي گرديد.

كتاب بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني در اين خصوص مي نويسد(20) «... ليكن لازم بود كه پيش از هر كار در انديشه ي انگيزه ي محركي باشد كه بتواند نظر عامه ي مردم را به خود

جلب كند و بدون در دست داشتن انگيزه اي كه بتواند توده ها را به حركت در آورد و جامعه ي روحانيت را با ايشان هم صدا سازد نهضت امكان نداشت و طرح شعارهايي از قبيل مبارزه با امپرياليسم، استعمار و رژيم شاهي و مبارزه در راه تأمين حقوق توده هاي زحمت كش رنجبر و پا برهنه و ... در آن شرايط كه اصولاً صحبت از سياست و مسايل سياسي خلاف شرع شمرده مي شد هر چند ممكن بود عده اي از روشن فكرها و آزادي خواهان را با ايشان همراه سازد ليكن در ميان عامه ي مردم كه به حركت در آوردن آنان براي نهضت ضروري بود علاوه بر اين كه مؤثر و محرك نبود موجب آلودگي ايشان مي گرديد و با بر چسب «آخوند سياسي!» براي هميشه كنار گذاشته مي شد. مقدس نماهاي بي خبر از اسلام و توده ي عوام كه از مكتب راستين اسلام فرسنگ ها دور نگه داشته شده بودند براي يك پيشواي روحاني و عالم اسلامي نه تنها دخالت در سياست را جايز نمي دانستند! بلكه از محروميت و تيره بختي و نابساماني رنج بران و زحمت كشان سخن گفتن را نيز دور از شوون روحانيت مي پنداشتند! فقط اغنياء را به كمك و توجه نسبت به فقرا تشويق نمايد! ليكن اگر بخواهد براي گفتن حقوق فقرا با ثروتمندان و سرمايه داران ستيز و مبارزه نمايد ديگر عالم و پيشواي اسلامي نيست و بايد به نام «آخوند سياسي»! كنار گذاشته شوند! ...» و اوضاع روز نشان مي داد كه جنب و جوش هايي كه گاه گاهي به صورت تظاهرات

يا اعتصاب و پخش تراكت عليه رژيم پيش مي آمد تأثيري در توده هاي عظيم مردم ندارد احزاب و گروه هاي سياسي هم به علت سوءظن پيش مي آمد تأثيري در توده هاي عظيم مردم ندارد احزاب و گروه هاي سياسي هم به علت سوءظن مردم فعاليت چشم گيري نداشتند و بعضاً متهم به وابستگي هايي با بيگانه بودند كه اقدامات شان بيش از آن كه مفيد باشد مضر بود. امام خميني در چنين حالتي مي بايست از موضع مرجعيت حركت نمايد و اولين شعار نهضت را در قالب هاي مذهبي بريزد(21)تا از آن ريشه عميق فكري مذهبي توده ها بهره مند گردد. 3. سقوط دولت اميني در سال 41

اميني كه با حمايت آمريكا نخست وزير شده بود توانسته تا حدي در غياب مجلس برنامه هايي را به مورد اجرا گذارد و موقتاً بحران را از نقطه ي اوج فرونشاند و وعده هاي بسياري به مردم بدهد... اميني طرح اصلاحات ارضي آمريكا را هم به مورد اجرا در آورد. شاه كه در اين مرحله از قدرتش كاسته شده بود و آن چنان كه مي خواست اميني از او اطاعت نداشت در صدد بر آمد وي را كنار گذارد و خود مستقيماً مبتكر اقدامات اصلاحي باشد و بنابراين در يك سال و چند ماه كه اميني نخست وزير بود علايم اين برخورد وجود داشت از جمله زماني تيمور بختيار مهياي نخست وزيري شده بود(22) و حادثه اول بهمن سال 40 دانشگاه پيش آمد كه منجر به تعطيل دانشگاه شد. بالأخره اميني در مقام جلب كمك بيشتر از آمريكا با آن كشور به توافق نرسيد و ناگهان

استعفا داد. استعفاي اميني به عنوان قهر دولت او تلقي شد. 4. شاه در رأس قدرت

استعفاي اميني اين فرصت را به شاه داد كه مستقيماً قدرت را به دست بگيرد و ظاهراً شخصي را كه سال هاي متمادي در دربار بوده و همواره خود را نوكري وفادار به شاه مي دانست در مقام نخست وزيري او اسد الله علم بود كه افتخار داشت كه غلام جان نثار و خانه زاد شاه باشد.

با آمدن اسد الله علم كوشش هاي اميني در جهت آزادي هاي ظاهري و اجازه ي فعاليت هاي سياسي محدود از بين رفت و بار ديگر اختناق شديد حاكم شد فعاليت هاي اطلاعاتي و امنيتي رژيم گسترش يافت و شخصيت هاي ملي و افراد مخالف در مضيقه قرار گرفتند و جمعي زنداني شدند. تبليغات دروغين دستگاه علم فضاي مسمومي را به وجود آورد. شاه با كمك علم در صدد بود تا به طور نامحدود سلطه خود را استحكام بخشد و ديكتاتوري در حد اعلاي ممكن مستقر نمايد اعمالي را ابتكار بنامد و آن را به فكر منجمد خودش مربوط سازد و نابغه پردازي نمايد. يكي از اين ابتكارات لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي بود كه مي بايست مظاهر مذهبي از متن آن كنار گذاشته شود تا غربي ها و مشتاقان اصلاحات شاه جنبه ي آزاد منشي و غير مذهبي بودن قوانين را هم به عينه ملاحظه نمايند.

علم برنامه اصلاح ارضي اميني را ادامه مي داد و ضمناً در صدد بود هر نوع قدرت ديگري را در مملكت ريشه كن كند و ديكتاتوري به تمام معني در كشور مستقر سازد. 5. اولين برخورد با

روحانيت

همان طور كه قبلاً ديديم اميني از راه نزديكي با قشر روحانيون در صدد پيشبرد كار بود اما اسد الله علم مهره ي تمام عيار بيگانه بود كه شاه را مجري اوامر آن ها مي دانست و براي اين كه اين اوامر به طور مطلوب اجرا گردد و مقاومتي پيدا نشود شاه را تا حد خدايي بالا مي برد و نمي خواست به ديگران اعتنايي بشود يا كس ديگري در مقام مخالفت برآيد و به نظر خودش فرصت مناسبي براي اين امر پيدا كرده بود زيرا آيت الله كاشاني كه سابقه ي طولاني مبارزاتي عليه هيات حاكمه داشت و دولت هاي وابسته بيگانه را از موضع روحانيت آرام نمي گذاشت در سال 40 درگذشته بود. با فوت آيت الله بروجردي در اوايل همان سال هنوز مرجعيت تقليد هم در شخص واحدي تبلور پيدا نكرده بود به همين مناسبت در 16 مهر 41 قانون انجمن هاي ايالتي و ولايتي را تصويب كرد. اين قانون آزمايشي از جانب دولت علم در مقابله با روحانيون بود و تصور مي شد رهبري مذهبي فعلاً دچار تفرقه و پراكندگي است و قدرت اقدامي يك پارچه را ندارد(23) در اين قانون قسم به قرآن حذف شده بود و هم چنين شرط مسلمان بودن ناديده گرفته شده بود در مخالفت با اين لايحه روحانيون در مقام مبارزه بر آمدند و امام خميني در رأس اين مخالفت قرار گرفتند و سخنان امام با استحكام تمام در آن روز نشان داد دخالت روحانيت در سياست نه تنها پايان نگرفته بلكه با قدرت وسيع تري اين راه ادامه دارد. پي نوشت ها 1. آيت الله

العظمي حاج آقا سيد حسين بروجردي با سي واسطه به امام حسن مجتبي عليه السلام مي رسيدند در 1292 قمري در بروجرد متولد شده و در 18 سالگي براي تكميل تحصيل به اصفهان رفتند و پس از ده سال به نجف اشرف عزيمت و به درس آيت الله خراساني وارد گرديدند ايشان پس از مراجعت و سال ها اقامت در بروجرد به قم مهاجرت و در مرجعيت قرار گرفتند حدود 16 سال ايشان مرجعيت عامه را عهده دار بودند.

نويسنده ي كتاب بررسي و تحليلي بر نهضت امام خميني بدون ذكر منبع ادعا مي كند: «... امام خميني در تعقيب هدف اساسي خود در مورد واداشتن مرجع زمان به نهضت اصيل اسلامي پس از درگذشت آيت الله حايري كوشش همه جانبه اي را مبذول داشت كه مقام زعامت و مرجعيت را به دست فقيه و عالمي بدهد كه به روح و حقيقت اسلام آگاه باشد و دين حنيف اسلام را از زاويه ي تنگ مسايل عبادي ننگرد و كسي كه در آن روز بيش از ديگران داراي انديشه ي روشن و مترقيانه بود و در قبال ضربات توان فرساييكه بر پيكر اسلام وارد مي شد احساس درد مي كرد همانا مرحوم آيت الله بروجردي بود كه سابقه ي مبارزات او عليه رضا خان مير پنج و حركت او از بروجرد به منظور اسقاط حكومت پليسي و سياه پهلوي در خور توجه بود و اظهار خود آن مرحوم از قبيل اين كه «من هرگز در قبال خلاف كاري ها و قانون شكني هاي دستگاه حاكم ساكت نمي نشينم» براي امام خميني مايه ي دل گرمي و اميدواري

بود... از اين روي در مرجعيت عامه ي آن مرحوم كوشش به سزايي مبذول داشت... حتي براي همراه ساختن علماي بزرگ همدان كه به مرجعيت مرحوم بروجردي موافق نبودند به آن سامان مسافرت كرد... و سرانجام موفق شد نظر آنان را با زعامت عامه مرحوم بروجردي جلب نمايد «بررسي و تحليلي بر نهضت امام خميني صفحه ي 98».

2 . مجله ي آشفته «شماره ي دو، 13 بهمن 34 متوسط پرداخت وجوه شرعيه به ايشان را روزانه دو ميليون ريال نوشت كه به مصارف امور ديني مي رسيد.

3. البته با درگذشت آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حايري به سال 1355 براي رسيدن مرجعيت به ايشان كوششي انجام گرفت.

4 . نويسنده ي كتاب بررسي و تحليلي بر نهضت امام خميني معتقد است كه «از آن جا كه عوامل و ايادي استعمار از نقش پر ارجي كه يك مرجع و پيشواي انقلابي شيعه در بيماري، حركت و جنبش توده ها مي تواند داشته باشد به خوبي آگاه بوده ضربات سنگيني از اين مسير خورده بودند و نيز از سوابق مرحوم بروجردي و موضع گيري قاطعانه او عليه رژيم دست نشانده پهلوي آگاه بودند با مرجعيت عامه ي ايشان وضع را نامساعد ديده براي منافع و اغراض استعماري خود احساس خطر كردند و از اين روي با تمام نيرو در مقام پيشگيري برآمده برنامه ي هميشگي خود را در قبال مراجع اسلام كه فرستادن مأموران ورزيده و كار آزموده در دستگاه مرجع و نفوذ در او و آنگاه محاصره و دور نگه داشتن او از اجتماع مي باشد، در اين مورد نيز دنبال كردند و با گذاشتن عناصر سر

سپرده ي خود. در دستگاه مرحوم آيت الله بروجردي و نفوذ در افكار و انديشه هاي ايشان متأسفانه توانستند آن مرحوم را از هر گونه تماس و ارتباط با توده ها باز دارند و رسالتي را كه به عهده ي يك پيشواي روحاني و اسلامي مي باشد از ايشان سلب نمايند...» صفحه ي 99 كتاب بررسي و تحليل نهضت امام خميني، قسمت اخير اين تحليل قانع كننده نيست زيرا كسي كه در مرجعيت قرار مي گيرد بايد از چنان هوشياري و تدبير برخوردار باشد كه در محاصره ي افراد مشكوك قرار نگيرد وانگهي از خصوصيات ممتاز پيشواي اسلامي حضور در بين توده هاي مردم است و مرحوم بروجردي از اين حيث وضع استثنايي نداشت. باور كردني نيست كه عوامل و ايادي مرموزي بتوانند شخصيت درجه اول روحاني را آن چنان در محاصره گيرند كه از رسيدن هر گونه خبر، گزارش و اطلاعي به او جلوگيري نمايند.

5 . آيت الله بروجردي در موارد متعدد آيت الله كاشاني را تأييد مي كرد. مخصوصاً وقتي كه وي در خطر حبس و تبعيد و نابودي قرار مي گرفت با همان شيوه ي خاص تماس با رژيم سعي داشت مورد به مجازات سنگين نرسد و حوزه هاي علميه ي قم و نجف هم در اواخر حكومت دكتر مصدق در مورد اهانت هايي كه متوجه كاشاني كرده بودند ساكت نماندند و اقدام جمعي كردند و در قضيه ي ملي شدن نفت آيت الله محمد تقي خوانساري كه خود از مراجع بود حكم شرعي صادر كرد و تصريح نمود«... هر كس كه هر قدر به هوش باشد البته مي دانند و تصديق

خواهد نمود كمه مسلط نمودن اجنبي بر نفت كه مايه ي حيات اين ملت است غير از خفت عقل و بي علاقگي به جامعه و عدم توجه به مقررات و وظايف ديني و ضعف ادارك و عدم رعايت مصالح و مفاسد جامعه چيز ديگري نبوده و نيست و به هر حال باز پيغمبر اسلام مي فرمايند:«من اصلح ولم يهتم بامور المسلمين فليس به مومن ولامسلم» آيا اهتمام به امور مسلمين مصداقي از اين بهتر دارد كه ميليون ها مسلمان به اين فلاكت و با اين وضعيت رقت بار بادش اگر سلب عواطف بشريت از ما نشده بود مي بايست خون گريه كنيم آيا سزاوار است چنين موضوع با اهميتي را انسان اهميت ندهد؟! اگر كسي بگويد اين اهتمام در امور مسلمين نيست خلاف وجدان گفته است اگر حديث شريف شامل اين امر با اين اهميت نباشد پس شامل چه امري خواهد بود بعد از اين كه اهتمام در امور مسلمين بود اگر اين حكم را قبول نكنند رد قول پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم است ديگر چه عذري براي ما باقي مي ماند خصوصاً با اين كه مثل حضرت مستطاب آيت الله كاشاني دامت بركاته كه مجتهدي عادل و با شهامت و دلسوز و فداكار براي دين و دنياي مردم با اين همه جديت و ترغيب و تحريض و مردم را بيدار مي كنند ديگر مجال عذري براي كسي نمي ماند الا حقر محمد تقي خراساني» و آيت الله شاهرودي هم در همين زمينه فتوا داد كه «بسم الله الرحمن الرحيم نظر به اين كه از اين جانب سؤال فرموديد كه از

حكم شرع و دين درباره ي قطع ايادي اجانب و خاينين از مملكت و «ملي شدن صنعت نفت در سراسر كشور» البته معلوم و جاي هيچ گونه ترديدي نيست كه كوتاه كردن دست اجانب از كشور مسلمين و ملي كردن نفت در سراسر كشور بر هر مسلماني لازم و واجب است كه در اين موضوع مهم و امر حياتي جديت نمايند خصوصاً كه مثل حضرت آيت الله العظمي آقاي كاشاني دامت بركاته العالي در رأس اين نهضت مقدس بوده و تمام اوقات شريف خود را مصروف در رفع ظلم و جور و تأمين آسايش مسلمين مي فرمايند و هميشه اوقات در كارهاي خير و شرع و مبارزه با ظلم در صف اول فداكاران اسلام قرار دارند و سال هاي متمادي است كه در امور كشوري وارد و بنكات و رموز اجتماعي اطلاعات كافي دارند بر مسلمان ها لازم است از وجود محترم امثال ايشان تبعيت و قدر داني نمايند و روي موازين شرع و دين مقدس اسلام براي مسلمين در اقدام بر «ملي شدن صنعت نفت در سراسر كشور» جاي هيچ گونه شبهه و ترديدي باقي نمي ماند. الاحقر عباس علي شاهرودي».

«........ 9 تا 11 صفحات 58 تا 59 كتاب روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت». ملاحظه مي شود حوزه هاي علميه در مقابل مسايل سياسي سكوت مطلق ندارند ولي آن تحركي كه خروشان باشد، امواج شكننده به وجود آورد و مرجعيت روحاني را محور مبارزه قرار بدهد نيست.

6 . امام خميني در سال 1320 قمري در خمين متولد گرديد پدر ايشان آيت الله مصطفي پس از مراجعت از تحصيلات نجف پيشوايي اهالي خمين

را عهده دار بود كه در 47 سالگي به وسيله ي اشرار به قتل رسيد. سيد روح الله خميني زماني پدر را از دست داد كه بيش از پنج ماه نداشت و مادر وعمه ي خود را در 16 سالگي از دست داد امام خط خوش را نزد حمزه محلاتي تعليم ديد تحصيلات مقدماتي را نزد برادر بزرگ آموزش يافت و آن گاه به حوزه علميه رفت ولي پس از چندي حضور آيت الله مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حايري يزدي در اراك ايشان را به آن سوي جذب كرد و وقتي در 1340 قمري حوزه علميه ي اراك به شهر قم انتقال يافت خميني طلبه ي جوان آن روز در مدرسه دارالشفاي قم مسكن گزيد و تا اعلي درجه ي اجتهاد تحصيلات خود را با دقت به پايان برد و در زمره ي مبرزين از مجتهدين درآمد آيت الله خميني علاوه از مقام ممتازي كه در فقاهت يافت در علوم ديگر مثل فلسفه و حكمت و عرفان مهارت پيدا كرد. امتيازچشم گير امام در اين مرحله در تهذيب نفس و خود سازي با تمام مفاهيم عالي آن است. او تحصيل علم را با فضايل انساني و درجات روحاني بهم آميخت و در اين راه گام هاي استوار برداشت. مقام و منزلتي را كه خميني در قلب و طلاب و فضلاي حوزه قم پيدا كرد قبل از اين كه ناشي از موقعيت علمي او باشد از جاذبه ي معنوي او سرچشمه گرفت تخصص امام خميني در علوم عقليه او را پاسخ گوي اشكالات و شبهات عقلي نسبت به اسلام در حوزه ي علميه قم قرار داد

و كتاب كشف اسرار او در رَد يكي از نوشته هاي سفسطه آميز، اين جهت را نمايان ساخت و به همين دليل بود جمعي زياد از فضلا در تكميل علوم عقليه او را استاد منحصر يافتند. جلسات درس اخلاق امام مشتاقان عمومي از طبقات مختلف يافت تا آن جا كه هفته اي دو جلسه پنج شنبه و جمعه علاقه مندان زيادي را از اطراف به مدرسه ي فضيه كشاند و وقتي كه پليس دوران 20 ساله ي رضا شاه در صدد تعطيل آن برآمد و آن را خلاف مصلحت رژيم تشخيص داد امام گفت «من موظف هستم به هر نحوي كه هست اين جلسه را برگذار نمايم پليس شخصاً بيايد و از انعقاد آن جلوگيري به عمل آورد» امام خميني تدريس خارج فقه و اصول را از سال 1364 قمري «44 سالگي» آغاز نمود و در واقع مركزي براي پرورش مجتهدين متبحر مهيا گرديد و بزرگترين كرسي تدريس علوم اسلام عملاً به ايشان اختصاص يافت و شاگرداني چون استاد شهيد مطهري پيدا كرد كه از ياد آوري نام امام قلبش مي لرزيد.

7 . امام در كتاب كشف اسرار مي نويسد «... گاهي واجب شود جنگ به طور دفاع بدون وجود امام و منصوب از جانب او مثل آن كه انسان بين گروهي باشد كه دشمن بر آن ها حمله كند يا آن كه دشمن بخواهد بر شهرهاي اسلامي استيلا پيدا كند يا بخواهد مسلمانان را اسير كند يا مال آن ها را بگيرد و در تمام اين صورت ها واجب است كه مردم از كشور و جان و مال خود دفاع كنند و با اجانب

جنگ كنند».

8 . همگي با مشركين بجنگيد چنان كه همگي آنان با شما پيكار مي كنند.

9 . دشمنان را هر كجا يافتيد بكشيد و آنان را از جايي كه شما را بيرون كرده اند بيرون برانيد «آيه ي 190 سوره ي بقره».

10 . در راه خدا با آنان كه با شما مي جنگند پيكار كنيد. «سوره ي بقره، آيه ي 189».

11 . خير همه اش در شمشير و زير سايه ي شمشير است و مردم جز با شمشير نظم اجتماعي نگيرند شمشير كليد بهشت و دوزخ مي باشد و يكي از درهاي بهشت ويژه ي ورود مجاهدين است «از كلمات رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، وسايل الشيعه، باب الجهاد».

12 . كشف اسرار، صفحه ي 289 به نقل از بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، صفحه ي 84.

13 . به منافقين مژده! بده آنان به جاي مؤمنين كافران را به سرپرستي و دوستي اختيار نمايند عذابي دردناك دارند آيا مي خواهند به وسيله ي كافرين به عزت برسند؟ در حالي كه اقدار و عزت تماماً از آن خدا است «سوره ي نساء آيه ي 137».

14 . اي گروندگان! يهود و نصاري را به سرپرستي و دوستي نگيريد آن ها سرپرست يكديگرند و هر يك از شما آن ها را سرپرست بگيرد از آن ها مي باشد بي گمان خدا جماعات ستم گران را هدايت نمي كند. «سوره ي مائده، آيه ي 50».

15 . براي آن ها تا آن جا كه مي توانيد از نيرو «تجهيزات» و اسب «وسايل نقليه» تدارك ببينيد تا بدان وسيله دشمن خدا و دشمن خود و ديگر

دشمناني را كه نمي شناسيد و خدا آنان را مي شناسد مرعوب سازيد و هر چه در راه خدا صرف كنيد به شمار به طور كامل باز مي گرداند و شما مورد ستم و تجاوز قرار نمي گيريد. «سوره ي انفال، آيه ي 62».

16 . كشف اسرار، صفحات 233 و 224 به نقل از بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، صفحه ي 85.

17 . بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، صحفه ي 96.

18 . در ياد نامه سيد علي وزيري در تاريخ 11 شهر جمادي الاولي 1363 قمري «1321 شمسي» شرحي به خط امام خميني نوشته شده و انتشار يافته كه مبين نوع تفكر سياسي ايشان است و ما به نقل آن مي پردازيم «بسم الله الرحمن الرحيم، قال الله تعالي، قل انما اعظكم بواحده ي ان تقومو الله مثني و فرادي – خداي تعالي در اين كلام شريف از منزل تاريك طبيعت تا منتهاي سير انسانيت را بيان كرده است، اين از بهترين موعظه هايي است كه خداي عالم از ميان تمام مواعظ انتخاب و به بشر پيشنهاد فرموده است، اين كلمه تنها راه صلاح در جهان است، قيام براي خداست كه ابراهيم خليل الرحمن را به منزل خلت رسانده و از جلوه هاي گوناگون عالم طبيعت رهانده ... قيام الله است كه موسي كليم را با يك عصا بر فرعونيان چيره كرد... قيام براي خدا است كه خاتم النبيين را يك تنه بر تمام عادات و عقايد جاهليت غلبه داد و بت ها را از خانه ي خدا برانداخت و به جاي آن توحيد و تقوي را گذاشت... خودخواهي و ترك

قيام براي خدا ما را به اين روزگار سياه رسانده و همه ي جهانيان را بر ما چيره كرده و كشورهاي اسلامي را زير نفوذ ديگران در آورده، قيام براي منافع شخصي است كه روح وحدت و برادري را در ملت اسلام خفه كرده... قيام براي نفس است كه بيش از ده ها ميليون جمعيت شيعه را به طوري از هم متفرق كرده كه طمعه مشتي شهوت پرست پشت ميز نشين شدند و قيام براي نفع شخصي است كه يك نفر... را بر يك گروه چندين ميليوني چيره مي كند كه حرث و نسل آن ها را دست خوش شهوات خود كند، قيام براي نفع شخصي است كه الآن هم چند نفر كودك خيابان گرد «...» در تمام كشور بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حكومت داده، قيام براي نفس اماره است كه مدارس علم و دانش را تسليم مشتي كودك ساده كرده و مراكز علم و قرآن را مركز فحشاء كرده، قيام براي خود است كه موقوفات و محافل ديني را به رايگان تسليم مشتي هرزه گرد بي شرف كرده و نفس از هيچ كس در نمي آيد قيام براي نفس است كه چادر عفت از سر زن هاي عفيف مسلمان برداشت الآن هم اين امر بر خلاف دين و قانون در مملكت جاري است و كسي بر عليه آن سخن نمي گويد، قيام براي نفس هاي شخصي است كه روزنامه ها كه كالاي پخش فساد اخلاق است امروز همان نقشه ها را كه از مغز خشك «...» تراوش كرده تعقيب مي كنند و در ميان توده ي پخش مي كنند قيام براي

خود است كه مجال به بعضي از اين وكلاي قاچاق داده كه در پارلمان بر عليه دين و روحانيت هر چه مي خواهند بگويند و كسي نفس نكشد. هان اي روحانيون اسلامي! اي علماي رباني، اي دانشمندان دين دار، اي گويندگان ... موعظت خداي جهان را بخوانيد و يگانه راه اصلاح را كه پيشنهاد فرموده بپذيريد و ترك منافع شخصي كرده تا به همه سعادت هاي دو جهان نايل شويد و با زندگي شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شويد... امروز روزيست كه نسيم روحاني الهي وزيدن گرفته و براي قيام اصلاحي بهترين روز است اگر مجال را از دست بدهيد و قيام براي خدا نكنيد و مراسم ديني را عودت ندهيد فرداست كه مشتي هرزه گرد، شهوت پرست بر شما چيره شوند و تمام آيين و شرف شما را دست خوش اغراض باطله خود كنند امروز شماها در پيشگاه خداوند چه عذري در محكمه ي خدا داريد اين چه ضعف و بيچارگي است كه شما را فراگرفته.

اي آقايان محترم كه اين صفحات را گرد آوري نموديد و به نظر علماي بلاد و گويندگان رسانديد خوب است كه يك كتابي هم فراهم كنيد كه جمع تفرقه هاتان كند و همه ي آنان را در مقاصد اسلامي همراه كرده از همه امضاء مي گرفتيد كه اگر در يك گوشه ي مملكت به دين جسارتي مي شد همه يك دل و يك جهت از تمام كشور قيام مي كردند خوب است دينداري را دست كم از ... ياد بگيريد كه اگر يك نفر آن ها در يك ده زندگي كند... با او رابطه دارند و اگر جزيي

تعدي به او شود براي او قيام مي كنند امروز شما در پيشگاه خداوند عالم چه عذري داريد همه ديديد كتاب هاي يك نفر تبريزي بي سر و بي پا را كه تمام آيين شما را دست خوش ناسزا كرده و در مركز تشيع به امام صادق عليه السلام آن همه جسارت ها كرد و هيچ كلمه از شماها صادر نشد.

شماها كه به حق مشروع خود قيام نكرديد خيره سران بي دين از جاي برخاستند و در هر گوشه زمزمه ي بي ديني را آغاز كردند و به همين زودي به شما تفرقه زده ها چنان چيره شوند كه زمان... روزهايتان سخت تر شود. و من يخرج من بيته مهاجرا الي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره علي الله – روح الله الموسوي الخميني 11 شهر جمادي اولي 1363 قمري «كيهان شماره ي 25،10613 دي ماه 1357».

19 . وقتي كه يك نفر از حوزه ي علميه به هنگام پسردار شدن شاه به دربار رفته بود و به نام حوزه ي علميه قم تبريك گفته بود و جمعي از طلاب جوان با انتشار اعلاميه اي عمل او را محكوم كرده بودند امام از آن ها تمجيد و شخص تبريك گو را مورد ملامت و پند و اندرز قرار داد تا آن جا كه به عمل ناشايست خود معترف و متعهد شد ديگر چنان ننمايد. «تلخيص از تحليلي بر نهضت امام خميني، صفحه ي 104».

20 . صفحه ي 107 كتاب بررسي و تحليلي بر نهضت امام خميني.

21 . شعار و انگيزه اي كه در آن روز امام خميني مي توانست به منظور آغاز نهضت

از آن برخوردار باشد و بتواند در جامعه ي ديني آن روز مطرح سازد بايد صرفاً در چهار چوب مذهب – مذهب دست و پا شكسته اي كه در دست مردم فريب خورده قرار داشت و عاري از هر گونه رنگ و بوي سياسي بوده باشد! تا موجب رميدن و موضع گيري مقدس نماهاي بي خبر از اسلام و كوته فكران به ظاهر مسلمان نگردد و از طرف ديگر داراي ديناميسمي باشد كه بتواند توده ها را از خواب سنگين استعماري بيدا رسازد، از ركود، جمود، رخوت و سستي برهاند، به حقايق اسلام آشنا سازد و زمينه را براي طرح شعاري فراتر و زنده تر آماده سازد «بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني صفحه ي106».

22 . تيمور بختيار پس از حدود ده سال جنايت و خون ريزي و سلب آزادي مردم در اين تاريخ به رقابت با اميني ظاهر شده بود و براي نخست وزيري مهيا مي شد و در قيافه ي يك سياست مدار ملي به گردنش گل آويزان مي كردند! و محصول اين رقابت حمله اي بود كه در اول بهمن 40 به دانشگاه تهران شد و جمع زيادي مجروح شدند.

به دنبال آن دانشگاه تا پايان عمر حكومت اميني تعطيل شد و بختيار هم به خارج از كشور رفت و در سال هاي بعد در قيافه ي مخالف شاه فعاليت داشت و در نهايت وسيله ي سازمان امنيت در عراق به قتل رسيد.

23 . علاوه بر اين تصور مي كردند روشن فكران و طبقه ي تحصيل كرده از مذهب دور شده اند و پايگاه سنتي مذهب بين طبقات كم درآمد مانند كشاورزان

و كارگران است و آن ها را نيز با برنامه اصلاحات ارضي و سهيم كردن در سود كارخانه ها خريده اند و بنابراين با تشكيل يك مجلس جديد مي توان ايران را از دايره ي يك كشور اسلامي خارج ساخت و قوانين ساخت و قوانين دست و پاگير اسلامي را هم كنار گذاشت. نويسنده: دكتر سيد جلال الدين مدني

منبع:كتاب،تاريخ سياسي معاصر ايران جلد اول

مراحل اولين شكست رژيم شاه در نهضت امام خميني

مراحل اولين شكست رژيم شاه در نهضت امام خميني تصويب نامه ي دولت علم درمورد انجمن هاي ايالتي و ولايتي

بعد از انحلال مجلس بيستم وسيله اميني در اوايل سال 40 مقررات مورد نياز دولت با فرم ابتكاري! تصويب نامه انجام مي گرفت براي مردم كه مجالسي از نوع مجلس دوره نوزدهم را ديده بودند «با آن ترتيب انتخابات و نمايندگاني كه داشت و قوانيني كه تصويب مي كرد» تفاوتي با تصويب نامه هاي دولت علم نمي ديدند و ترجيح مي دادند لااقل با عنوان هم نمايندگاني نداشته باشند تا اداي قانون گذاري در آورند. در اصول 91 و 92 متمم قانون اساسي تشكيل انجمن هاي ايالتي و ولايتي پيش بيني و شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان در مواد هفت و نُه نظام نامه انجمن مصوب دوره ي اول مجلس معين شده بود و سه امر را در برداشت.

1. بايد متدين بدين حنيف اسلام باشند و فساد عقيده نداشته باشند.

2. هنگام سوگند بايد به قرآن مجيد سوگند ياد نمايند.

3. طايفه نسوان از انتخاب كردن و انتخاب شدن محرومند.

مطبوعات روز 16 مهر 41 اعلام داشتند كه دولت لايحه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي جديد را تصويب كرده است و متن آن

را انتشار دادند.

در متن مصوب قيد اسلام از شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان حذف و به جاي سوگند به قرآن به كتاب آسماني قيد شده بود و به زنان حق رأي داده بودند.(1) دلايل رژيم در تغيير و تبديل قانون اولاً يك زور آزمايي با روحانيت و هواخواهان مذهب بود كه آن ها را براي هميشه كنار گذارند و ديگر مجبور به محافظه كاري در برابر مراجع ديني نباشند و اين زمان مناسبي تشخيص شده بود ثانياً با برداشتن مذهب رسمي و سوگند به قرآن به گروه هاي صاحب نفوذ غير معتقد به قرآن و اسلام «و غير اقليت هاي مذهبي شناخته شده زرتشتي و كليمي و مسيحي» كه عملاً سياست كشور را در اختيار داشتند فرصت دهد تا موجوديت خود را اعلام دارند ثالثاً با عنوان كردن آزادي زنان دليل عقب ماندن و محروميت گذشته آن ها را به عهده اسلام و قانون اساسي بگذارد رابعاً آخرين مانعي كه در راه پيوستگي كامل به غرب است از بين برداشته شود. فرصت مناسب براي آغاز حركت

مبارزه مي بايست از نقطه اي آغاز شود و آهنگ بيداري نواخته گردد همان طور كه رژيم حاكم به تصور خود محيط را براي مذهب زدايي مناسب ديده بود امام نيز در انتظار يك فرصت بود تا آغازگر يك تحول بنيادي باشد و همان طور خواهيم ديد او بعد از شروع مبارزه هرگز از پاي ننشست و نهضت را تا مرحله ي انقلاب و سقوط رژيم كهن پيش برد. در شرايط آن روز چنان چه قبلاً به كَرات گفته شد دخالت يك روحاني در امور سياسي تقبيح مي شد

و بايد براي مبارزه سياسي مسيله اي اساساً مذهبي پيدا شود و به عبارت ديگر از دريچه مذهب به عالم سياست ورود داشت تا ديانت را عين سياست پنداشت و ثانياً بايد جامعه روحانيت را در مبارزه به همراه داشت نه به صورت فردي تا در جامعه نا آگاه آن روز مشكوك و توهم انگيز نمايانده نشود و مسايل مطروحه در تصويب نامه همه اين خصوصيات را داشت قابل اين بود كه علما و روحانيون با توجه به سابقه اكثراً به اعتراض پردازند و مقدس مآبهاي روحاني نما هم مخالفتي با اعتراض نداشته باشند حذف قيد اسلام و حذف سوگند به قرآن براي هيچ فرد مذهبي «در هر درجه كه مخالف سياست باشد» قابل تحمل نبود و تصويب نامه دولت علم به صورت اعلام جنگي عليه السلام و قرآن تلقي شد و مبارزه با آن قطعاً يك تكليف شرعي بود و از نظر گروه ها و دستجات سياسي و ملي هم مي توانست به عنوان تغيير قانون در زمان تعطيل مجلس با دخل و تصرف در قانون اساسي و تجاوز به اساس مشروطيت شناخته شود و جهتي براي مبارزه باشد.

بنابراين مبارزه اي بود كه مي توانست تمام نيروها را بسيج نمايد و قيام را همگاني سازد و ماهيت رژيم را منعكس نمايد. روز 16 مهر اولين اجتماع آيات الله خميني، شريعت مداري و گلپايگاني در منزل مرحوم آيت الله حايري مؤسس حوزه ي علميه ي قم تشكيل يافت(2) و تصميم گرفتند كه اولاً طي تلگرافي از شاه خواسته شود كه در لغو تصويب نامه اقدام نمايد(3) و ثانياًً به علماي مركز و شهرستان ها در

مورد تصويب نامه اعلام خطر گردد و از آن ها براي مقابله و مبارزه دعوت شود و ثالثاً با تشكيل جلسات هفتگي وحدت و اتفاق نظر در جهت مبارزه حفظ گردد پاسخ شاه گوياي مطلب ديگري بود، حكايت از اين داشت كه او آلت فعل است و نه تصميم گير اصلي، زمانه و تاريخ «و در واقع اجبار ابر قدرت ها» او را به سويي مي برد همان طور كه ساير ممالك اسلامي را جلب مي نمايد و به هر حال موضوع را به دولت احاله نمود.(4) توجه حملات به دولت علم

جواب شاه قانع كننده نبود و از طرفي موضوع را به دولت احاله كرده بود در جلسه مراجع قم تصميم گرفتند علم را مخاطب قرار دهند و لغو تصويب نامه را از او بخواهند و در 28 مهر 41 با عباراتي مختلف تلگرافاتي به او مخابره مي شود(5) امام در اين تلگراف القابي براي علم قايل نمي شود اعتراض را از حدود تصويب نامه مربوط به انجمن ها فراتر مي برد، تعطيل طولاني مجلس را بر خلاف قانون اساسي و مشروطه مي شمارد، تخلف از احكام اسلام را با واكنش شديد مردم هشدار مي دهد و ملت را رو در روي دولت قرار مي دهد و در خاتمه تصريح مي نمايد كه علماي اعلام ايران و اعتاب مقدسه و ساير مسلمين ساكت نخواهند ماند و بحول و قوه ي خداوند تعالي امور مخالفه با اسلام رسميت پيدا نخواهد كرد. تلگراف امام جنبه ي آمره هم دارد و به علم مي گويد مورد را به اسرع وقت اصلاح نماييد، مراقبت كنيد نظاير آن تكرار نشود

و اگر ابهامي داريد به قم آييد تا حضوراً رفع شود(6) آيات الله گلپايگاني، نجفي و شريعتمداري نيز هر يك تلگرافي به علم مي نمايند و لغو تصويب نامه را طلب مي كنند. موضوع اعتراض از حدود علماي خارج و به مساجد و محافل عمومي كشيده مي شود. روحانيون تهران جلساتي تشكيل دادند و اقداماتي را كه بايد انجام گيرد مورد بحث قرار دادند. وعاظ، خطبا، اهل منبر و گويندگان مذهبي نيز جداگانه به تشكيل جلسه پرداختند مردم از گروه هاي مختلف كه بيشتر جنبه ي مذهبي داشتند با علماي تماس گرفتند و كسب تكليف مي كردند پس از اندك مدتي موضوع از محافل ديني و بازار گذشت و به دانشگاه و مراكز تحصيلي رسيد و موج ناراحتي در بين عموم مردم پديدار گرديد و سيل طومار و تلگراف و نامه از اقشار و طبقات مختلف داير بر پشتيباني از خواسته علماي قم و اعتراض به تصويب نامه به سوي دربار، نخست وزيري و مراجع سرازير گرديد و خطباي مذهبي در مجامع عمومي موضوع را مورد بحث و تفسير قرار مي دادند و متن تلگرافات را كه از صدها مورد مي گذشت بالاي منبر قرايت مي كردند. در اين اوقات دولت به شدت روزنامه ها را تحت كنترل داشت كوچك ترين خبري از آن چه در محافل مردمي مي گذشت در مطبوعات نبود و دولت از اين طريق مي خواست موضوع را ناچيز جلوه دهد. و با مسامحه و تعلل، روحانيون بودند كه مبارزه را به صورت تكليف آغاز نموده بودند. و همين دسته پيوسته كيفيت مبارزه را بالا مي بردند و مسايل جديدي مطرح

مي ساختند. موضوع پخش و انتشار تلگرافات و نامه ها و سخنراني ها راه جديدي براي مقابله و برخورد گشود. دولت با شدت روزنامه ها را از انتشار اخبار در ارتباط با فعاليت علماي ديني و روحانيون منع كرده بود و اين خود باعث فعاليت بيشتر مدرسين از فضلا و طلاب حوزه ي قم گرديد كه وظيفه ي مهم توزيع و پخش را براي سراسر كشور به عهده گيرند و عملاً از همه مسلمين كمك بخواهند و وحدت را تحكيم بخشند. علم آن مهره مرموز و خدمت گزار استعمار با وجود تمام حملات و اعتراضات سكوت اختيار كرده بود گويا معترضين را قابل جواب دادن نمي دانست و مي خواست ژست صدر اعظم هاي دوران قبل از مشروطيت مثل اتابك و عين الدوله را داشته باشد در اين جا ما بدو تلگراف شديد و قهر آميز به شاه و علم مي رسيم كه از جانب امام صادر شده است و نمايان گر اين است كه امام موضوع را رها نمي كند و هر روز كه بگذرد به مبارزه ابعاد گسترده تري مي دهد و در درجه ي اول لبه ي تيز حمله متوجه دولت علم است كه بر طبق قانون اساسي مسوول است و بدون مجلس شورا به حيات خود ادامه داده و مشروطيت را تعطيل كرده و قانون اساسي را زير پا گذاشته است شاه در اين مرحله در پناه اصل غير مسوول بودند، مخاطب مستقيم اعتراضات و انتقادات نيست هر چند كه در واقع عامل اصلي فساد و وابستگي به بيگانه شخص او است. در اين مبارزه تكيه ي اصلي روي اجراي قانون

اساسي است و اين دريچه مساعدي براي اريه نقاط ضعف و خيانت هاي دولت است. انتشار تلگرافات امام (7)آن هم با عباراتي چون علم مي خواهد دين اسلام را از رسميت بياندازد، مخالف صريح قرآن قرآن عمل كرده به دستورات الهي گردن ننهاده، قانون اساسي را زير پا گذاشته و... طوفان خشم عمومي را در سراسر كشور فراگرفت. روح الله كه تا چندي قبل فقط در محافل روحاني خاص از او نامبرده مي شد و به اعتبار علمي و روحاني او ارج مي گذاشتند اكنون به صورت يك روحاني مبارز سرسخت مورد توجه است. عكس العمل اسد الله علم در برابر سيل اعتراضات

علم با اين كه مي خواست موضوع را به سكوت برگذار كند و در محيط خفقان پليسي و سازمان امنيت مسأله را پايان يافته تلقي نمايد و با تقلب و نيرنگ و فريب كه از خصوصيات بارز او بود مردم را از توجه به اين وحدت باز دارد موفق به منظور نگرديد و مجبور شد برنامه ي ارعاب و تهديد را شخصاً عنوان نمايد و به همين جهت طي نوشته اي كه از راديو قرايت كرد مژده داد كه به قواي انتظامي دستور اكيد داده شده تا هر گونه اخلال گري را شديداً سركوب سازند و از مختل شدن نظم و امنيت جلوگيري نمايند و كلام آخر خودش را براي مأيوس نمودن مبارزين فعال چنين ترتيب داد كه چرخ زمان به عقب بر نمي گردد و دولت از برنامه ي اصلاحي كه در دست اجرا دارد عقب نشيني نمي كند و اين سخن و ژست غلام خانه زاد تنها وحشت و ترسي ايجاد

نكرد بلكه باز هم به ابعاد مبارزه گسترش داد و بسياري از مردم ناآگاه را به مساجد آورد تا از واقع قضايا اطلا يابند. نفرتي كه عموماً از علم و امثال او داشتند بي طرف ها را هم علاقه مند ساخت تا در مقابل پسر شوكت الملك بيرجندي كه سابقه ي طولاني در ارتكاب جنايت دارد بايستند و جانب حق را بگيرند. نطق علم سوژه اي براي اهل منبر شد تا كلمات او را مورد تفسير و استهزاء قرار دهند.(8) علاوه بر اين دولت علم و دربار شاه با توسل به قايم مقام الملك رفيع كه با بعض محافل روحاني در ارتباط بود در صدد پياده كردن طرحي برآمد كه روحانيون و مردم را از موضوع مورد اعتراض كه تصويب نامه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي بود به مخالفت با اصلاحات ارضي كه يك سال از تصويب آن مي گذشت بكشاند تا در مسيله ي اصلاحت ارضي كشاورزان و ديگر مردم در مقابل هم قرار گيرند و دولت به صورت يك قدرت مافوق در اختلاف بين گروه هاي مردم وارد گردد و روحانيون را مدافع ملاكين و فيودال ها و متجاوزين به اراضي معرفي نمايد و تبليغات وسيعي از طريق راديو و جرايد به راه اندازد كه مرتجعين با تقسيم اراضي شاه مخالفند. شاه و علم فكر مي كردند اگر روحانيون را به هم دستي با مالكين متهم نمايند مي توانند توده هاي مردم را عليه آنان بشورانند اما وقتي كه اين ابتكار عقيم ماند اكثريت قاطع روحانيون مبارزه موضوع را تجزيه و تحليل كردند و خط مبارزه را دنبال كردند و تسليم القاآت

مقابل نگرديدند و دولت مجبور به عقب نشيني شد. جالب توجه اين كه در زمان اصلاحات ارضي مالكين بزرگ و فيودال ها همان كساني بودند كه براي پياده كردن اصلاحات ارضي مجهز شده بودند و بعد از اجراي اين برنامه انقلابي تحت عناوين مختلف قانوني و تعاريفي كه داشتند هم چنان مالك بزرگ باقي ماندند و در پناه زراعت مكانيزه و كارگر كشاورز قرار گرفتند. عقب نشيني تاكتيكي دولت شاه

وقتي كه هيات حاكم متوجه شدند تهديد و ارعاب روحانيت را از مبارزه باز نداشت و مركز اصلي اعتراض و مخالفت شناسايي كردند و دانستند روح الله خميني روحاني مبارزي است كه نظرياتش ديگران را تحت الشعاع قرار مي دهد و اوست كه حركت را خصمانه اداره مي كند و لحن تلگرافاتش هم آمرانه مي باشد در صدد برآمدند صفوف روحانيون را از هم جدا نمايند و بنا بر عقل فاسد خودشان ريشه ي فتنه را از بقيه مجزا سازند. ديگران را با تعارف و تمجيد بفريبند و راضي نمايند به همين جهت علم پس از يك ماه و نيم كه پاسخي به تلگرافات نمي دهد و در سخنرانيش تهديد مي كند به يك باره تلگرافي به سه نفر از مراجع «گلپايگاني، نجفي و شريعتمداري» مخابره مي كند علماي را در القاب از تلگراف شاه يك درجه بالاتر مي برد و آيت الله خطاب مي نمايد و در سه فراز موضوع را تشريح مي كند و مي گويد نظر دولت در مورد شرط اسلاميت انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان همان نظر علماي اعلام است. سوگند هم با قرآن مجيد است و در مورد شركت بانوان در

انتخابات هم دولت نظر آقايان علماي را به مجلس مي دهد و تصميم مجلس را اجرا مي نمايد و هم زمان با ارسال اين تلگراف مصاحبه ي مطبوعاتي تشكيل و مضمون تلگراف را توضيح مي دهد. اين تلگراف اولين اقدام رسمي رژيم شاه عليه امام بود. هيات حاكمه تصور مي كردند عدم پاسخ علم به تلگراف خميني براي او شكستي خواهد بود و آبروي او در اجتماع مي رود در حالي كه همين عكس العمل رژيم در مقابل خميني او را بزرگ و بزرگتر ساخت و وجهه او را بيشتر نمود و سخن ها و تفسيرها به وجود آورد. چرا دولت، خميني را استثناء كرد؟ كدام ضربه او در دولت اثر گذاشت؟ كلمات و سخنان امام مورد تفسير بيشتر قرار گرفت. طلاب به سوي امام بيشتر جلب شدند و در گسترش تعليمات او سعي بيشتر كردند. شاگردان كه فعالانه به ميدان آمده بودند با توجه بيشتري از او حمايت داشتند. آري، استثناء شدن از جانب دولت بي آبروي علم امتياز بزرگي بود كلمات كوبنده امام به اسدالله علم حكومت را از سازش با اين شخصيت مأيوس ساخته بود. ادامه ي مقاومت روحانيت

تلگراف علم علماي قم را قانع نكرد. آنان فوراً تشكيل جلسه دادند و پيشنهاد اين كه موضوع را پايان يافته تلقي نمايند رَد شد. ترتيب كار علم را يك فريب پنداشتند زيرا لايحه اي كه تصويب كرده اند با اظهار مردد رييس دولت لغو نمي شود وانگهي حل نهايي مشكل را به مجلسين موكول نموده بود كه اساساً وجود نداشت امام دسايس دولت را بر ملا ساخت و علما را از شيادي رژيم بر

حذر داشت و سرانجام همه را به ادامه ي مبارزه وادار ساخت. چراغاني و شادماني كه به مناسبت تلگراف علم شروع شده بود متوقف گرديد. امام صريحاً به جمعيتي كه در منزل ايشان گرد آمده بودند، ادامه ي مبارزه را اعلام داشت و حتي آن هايي را كه سعي مي كردند به موضوع پايان بدهند با زحمت منصرف ساخت(9) علماي قم طي تلگرافي خطاب به نخست وزير عدم كفايت تلگراف او را براي تأمين نظر روحانيون صريحاً اعلام داشتند و مفصلاً اعتراضات و انتقادات را توضيح دادند(10) و لغو تصويب نامه را خواستند اما شخص امام در پاسخ سؤال اصناف در شش فقره به تفصيل به موضوع پاسخ مي دهند و ادامه ي مبارزه را لازم مي داند و مي نويسد بايد به آقاي نخست وزير بگويم كه هيچ مجلسي و هيچ مقامي نمي تواند بر خلاف شرع اسلام و مذهب جعفري تصويبي كند يا قانوني بگذارند رجوع نماييد به اصل دوم متمم قانون اساسي بحمدالله ملت مسلمان و علماي اسلام زنده و پاينده هستند و هر دست خيانت كاري را كه با اساس اسلام و نواميس مسلمين دراز شود قطع مي كنند والله غالب علي امره»(11)

در همين پاسخ امام براي اولين بار خطر صهيونيسم را كه اقتصاد ممالك اسلامي را در اختيار گرفته تذكر مي دهد و از مسلمين مي خواهد تا رفع اين خطرها سكوت نكنند. از اين تاريخ ديگر خواسته امام منحصر به لغو تصويب نامه نيست همه اعمال دولت را مورد تعرض و انتقاد قرار مي دهد و خواسته هايي دارد كه فوق طاقت دولت است. دولتي كه وابسته ي آمريكا

است چطور مي تواند به اسراييل كمك نكند. امام اعتراض دارد چرا مجلسين به طور طولاني تعطيل اند؟ چرا به قانون اساسي تجاوز مي شود؟ چرا از مطبوعات سلب آزادي شده؟ چرا زندگي مردم در نابساماني است. اين مسايل جهت مبارزه را گسترده مي سازد ديگر تنها قيد سوگند به قرآن مجيد و مسلمان بودن و وضع شركت زنان در انتخابات موضوع بحث نيست و قشر روحاني هم در مبارزه تنها نيست طبقات جامعه از دانشجو و بازاري و گروه ها و احزاب سياسي هم با روحانيت هم صدا شده اند(12) دانشجويان دانشگاه تهران، به صورت اجتماع به قم شتافتند و با تظاهرات خود از علماي اسلام پشتيباني نمودند. اعلام دعا در مسجد حاج سيد عزيز الله

رَد تلگراف علم از جانب روحانيون و طرح مسايل جديد از جانب امام خميني و گسترش اجتماعات توأم با هيجان و سخنراني هاي مسجد ارك فلسفي، دولت مطبوعات را از حالت سكوت خارج نساخت و از نظر مردم نوعي بي اعتنايي شديد از جانب دولت به جامعه روحانيت و دين و مردم تلقي گرديد(13) حكومت انتظار داشت با عكس العملي كه در مقابل اقدامات خميني با بي توجهي خاصي به او نشان داده است اكثريت روحانيون را به حمايت خود جلب كرده ولي در عمل به تنيجه عكس رسيد روحانيوني هم كه تا آن تاريخ رويه ي سكوت را داشتند و يا در سياست مداخله نمي كردند(14) يا حامي مقاصد دولت تلقي مي شدند(15) به نوعي به صحنه آمدند، اعلام مجلس دعا از جانب جامعه ي روحانيت تهران براي حل مشكل پيش آمده به پيروي از پيغمبر اكرم صلي

الله عليه و آله و سلم در مسجد آقا سيد عزيز الله براي صبح پنج شنبه اول رجب موجي بود كه تهران را فراگرفت دولت كه از تاريخ درگذشت آيت الله بروجردي سعي در تفرقه و اختلاف در روحانيت داشت اكنون در مسأله اي خود باعث وحدت آن ها شده بود. سياست از راه مذهب در برابر حكومت تجسم عيني يافته بود. كاري نمي شود كرد مسأله اي شرعي و ديني پيدا شده بود و اين حق روحانيون بود كه بپاخيزند. قيام يك پارچه بود حتي علمايي كه شاه در مرجعيت آن ها نظر مساعد داشت و به آن ها علاقه مند بود به نحوي به صف مبارزين پيوسته بودند و دولت مطيع و چاكر شاه اين عنوان را پيدا كرده بود «علم نه حاضر به اطاعت از احكام خداوند قادر قاهر است و نه مجري قانون اساسي» و در اعلاميه اي كه حدود دويست نفر از علماي و روحانيون تهران با تمام سليقه هاي مختلف نوشته بودند تصريح كردند «كه دولت علم به جاي تصحيح اشتباهات خود و سر و سامان دادن به اوضاع مملكت و ايجاد كار براي هزاران جوان تحصيل كرده بي كار و سر و صورت دادن به وضع اقتصاد مردمي كه كمرشان در زير بار تحصيلات ناروا خم شده است و هزاران دردها و مصايب اجتماعي ديگر، مي خواهد با ايجاد اختناق و ارعاب و تهديد جلو سيل اعتراضات مردم را بگيرد. مردم مسلما! آقاي علم كار فشار به مردم و بي اعتنايي به افكار عمومي را به جايي رسانده كه اجازه نداده و نمي دهد روزنامه هايي كه كوچك

ترين حادثه اي را منعكس مي نمايند گوشه اي از اجتماعات عمومي مردم قم و تهران و ساير بلاد را شرح دهند تا دنيا از احساسات بي سابقه ي ملت ايران اطلاع حاصل نمايد و اخيراً چاپ خانه ها را نيز ملزم نموده اند كه نظريات علما و افكار ملت را به صورت اعلاميه هم به چاپ نرسانند... آقاي علم بايد بدانند با اين رفتار خود را در معرض خشم عموم قرار داده است...» خواسته لغو تصويب نامه بود البته در واقع نفس موضوع اين مقاومت وسيع را لازم نداشت و غير صورت مبارزه كافي بود آيت الله بهبهاني كه مساعد دربار بود از شاه لغو تصويب نامه را بخواهد و موضوع پايان پذيرد و چه بسيار مواردي قبلاً به اين ترتيب موضوعات پايان گرفته بود. اما در اين جا مسأله صف بندي و مبارزه اسلام و روحانيت و مردم در مقابل حكومت و رژيم پيدا شده و مسايل بسيار ديگر مطرح بود. لغو تصويب نامه دولت را متزلزل مي ساخت و از آن اصول انقلابي! كه در صدد پياده كردن آن بود محروم مي شد و طرح تحميل شده ي آمريكا ناتمام مي ماند و عدم رضايت دولت مسلط آمريكا فراهم مي شد و فرمانبر خود را بي لياقت مي شناختند كه نتوانسته در داخل كشور قدرت لازم را براي اجراي اصلاحات داشته باشد. به اين جهت دولت نمي خواست به سادگي آن هم پس از دوراني مقاومت عقب نشيني نمايد روحانيت هم نمي توانستند حرف خود را پس بگيرند و سكوت كنند در اين صورت ديگر اعتباري در اجتماع نداشتند به علاوه مقاومت

يك وظيفه ي ديني و تكليف الهي شمرده شده بود و همه دخالت كرده بودند. و روحانيوني هم كه معتقد به قيام براي الله بودند موضوع و زمان و وحدت، بهترين شرايط را فراهم ساخته بود كه مبارزه را دنبال كنند و به يك نهضت اسلامي با تمام ابعاد برسانند بالأخره دولت متوجه شد كه امكان دارد انقلابي سر گيرد و با تمام سختي كه داشت آماده ي عقب نشيني شد در تاريخ 7 آذر 41 كه بنا بود فرداي آن، مردم براي دعا اجتماع نمايند هيأت دولت تشكيل جلسه داد و تصويب كرد كه تصويب نامه مورخه 14/7/41 قابل اجرا نخواهد بود(16) و همان شب تلگرافي به سه نفر از علماي قم «نجفي، شريعتمداري و گلپايگاني» مخابره نمود و موضوع را اعلام داشت «باز هم خميني استثناء بود». آخرين مقاومت امام خميني در مورد تصويب نامه

الغاي تصويب نامه با تلگراف و نامه از جانب دولت اعلام شده بود روحانيون تهران قانع شده بودند مردم به جشن و چراغاني پرداختند بعضي روحانيون تلگراف تشكر مخابره كردند امام خميني قانع نبود و اصرار داشت خبر تصويب نامه بايد از طرف دولت در جرايد منعكس گردد و تا آن زمان ماجرا پايان نگرفته است، قصد و تصميم امام در ادامه مبارزه ي با رژيم بود و مي بايست از وسايل و عوامل مشروع استفاده نمايد در حالي كه بعضي از جريانات و از تعطيل دو ماهه ي درس و از جنجال هاي سياسي خسته شده بودند و يا احتمالاً مي ترسيدند بعد از اين پيروزي مجدداً موضوع در دست انداز قرار گيرد امام باز هم از خاموش

شدن نهضت يك تنه جلوگيري كرد به تهران و ديگر شهرستان ها پيغام فرستاد و روحانيون را آگاه ساخت كه مبارزه تا اعلام رسمي خبر لغو تصويب نامه در جرايد ادامه دارد در واقع مبارزه بين حكومت و ملت با رهبري خميني تازه آغاز شده بود. مردم كه در جريان مبارزه قرار گرفته بودند وقتي نظر و موضع قاطع ايشان را در قبال وضع اخير دولت دريافتند اعلاميه هاي ختم موضوع و اعلام شادماني را بلافاصله جمع كردند و پشت سر امام براي ادامه ي راه ايستادند و اين ذره ذره قدم هايي است كه خميني را از رديف ساير علماي طراز اول جلوتر برد انعكاس پا فشاري امام در برابر دولت با خواست عمومي مردم تطبيق داشت، مردم هر چه بيشتر تزلزل دولت را مي خواستند دولتي كه بر خلاف آمال عمومي گام بر مي داشت، آزادي را از همه سلب كرده بود، محيط اختناق را ادامه مي داد بنابراين از روحاني مبارزي حمايت مي كردند كه نقطه ي مقاومت و ثبات بود و در كلامش دعاوي زيادي را مطرح كرده بود به همين مناسبت جمعه 9 آذر گروه هاي زيادي از مردم تهران و ديگر شهرها به قم رفتند و منزل خميني را در بر گرفتند و سخنان او را چنين دريافتند «هر چه مضمون تلگرافي كه براي علماي قم فرستاده قانع كننده مي باشد ولي تا در جرايد رسمي كشور لغو تصويب نامه به طور صريح اعلام نگردد ما نمي توانيم به اين تلگراف ترتيب اثر دهيم و هيأت حاكمه بداند كه اگر خبر لغو تصويب نامه را در جرايد اعلام نكند

ما اين تلگراف را «كان لم يكن» فرض كرده به مبارزه ادامه خواهيم داد» در همين اجتماع با سخناني كه ديگران كردند از ايشان با «زعيم رشيد ما» ياد كردند.(17) سرانجام روز شنبه دهم آذر اسد الله علم مصاحبه اي ترتيب داد و به خبرنگاران گفت هيأت دولت تصويب نمود كه مقررات تصويب نامه 16 مهر 41 مربوط به انتخابات انجمن هاي ايالتي و ولايتي قابل اجرا نخواهد بود، دولت از آقايان علما كه در حفظ امنيت كوشيده اند و با صدور اعلاميه به دسته جات مخربي كه هميشه در پي فرصت هستند مجال سوي استفاده نداده اند تشكر مي كند(18) موضوع ظاهراً خاتمه يافت و علم به طور كامل شكست را در اين مبارزه پذيرفته بود ولي در عين حال به خوبي دريافته بود كه خطر اصلي از كجا است. امام خميني كه در مورد تصويب نامه به تمام هدفش رسيده بود نمي خواست رژيم را رها كند به همين جهت ضمن اعلاميه ي تشكر از مردم چنين مي نويسد «... قيام عمومي ديني شما موجب عبرت براي اجانب گرديد ليكن لازم است متذكر شوم كه مسلمين بايد بيش از پيش بيدار و هوشيار بوده مراقب اوضاع خود و مصالح اسلام باشند و صفوف خود را فشرده تر كنند كه اگر خداي نخواسته دست هاي ناپاكي به سوي مقدسات آن ها دراز شود قطع كنند...».

9. پاياني كه آغاز مبارزه اي جديد شد: دولت در مسأله ي تصويب نامه انجمن هاي ايالتي و ولايتي كه به صورت يك موضوع سياسي مذهبي در آمد شكست خورد و طبق سنت دولت ها براي حفظ شاه مي بايست

علم كنار برود و غلام ديگري جاي او را بگيرد اما علم آن اندازه به دربار پيوسته بود كه هم چنان باقي ماند كه انقلاب سفيد! را به انجام رساند و در موقعيت مناسب صداي خميني را كه در اين تاريخ شناخته شده بود خاموش نمايد و از نقشه و طرح ديگري استفاده كند. امام خميني هم در اين مقطع از زمان عملاً مسووليت را پذيرفته و با تمام توان به ميدان مبارزه و نبرد آمده بود و آن چه را كه در آثار خود به عنوان قيام براي خدا نام برده بود اكنون مي بايست اجرا نمايد ولي دولت با تسليم كامل در مقابل تصويب نامه موردي باقي نگذاشته بود آغاز درس حوزه پس از حدود دو ماه احساسات و هيجانات را فرو مي نشاند قبل از ظهر دوشنبه 12 آذر جمعيت انبوهي از علما و فضلا و محصلين علوم ديني و مردم مختلف براي استماع اعلام ختم غايله در مسجد اعظم گرد آمدند و آيت الله خميني به مناسبت شروع درس تذكراتي داد كه اين تذكرات نمايان گر قيام آينده است. امام به حمايت طبقات و قشرها از روحانيت ياد نمود و دليل آن را بازگو كرد، به نقاط ضعف فرهنگ كشور انگشت نهاد و مسببين آن را هيأت حاكمه شناخت، جهات حمايت از قانون اساسي را توضيح داد اما قانون اساسي غير قابل تغيير و هميشه استوار را قرآن دانست تكاليف روحانيون و مروجين اسلام را بر شمرد و به تجربياتي كه از وحدت توأم با مصلحت مردم به دست آمده نام برد آن گاه دولت را مخاطب قرار داد و تأكيد

كرد كه بايد در خدمت مردم باشيد والا همين وضع است كه مي بينيد. دولت علم براي جبران شكست در صددد بر آمد كه از طريق مطبوعات و تبليغات عليه روحانيون پردازد و آن ها را از عوامل ارتجاع بداند مخصوصاً مسأله ي حقوق و آزادي زنان را مطرح نمايد و روحانيون را مخالف تمدن و اصلاحات و آزادي و حقوق انسان ها معرفي نمايد و در تدارك آن بود كه به مناسبت 17 دي تظاهراتي به راه اندازد و تمام عقب ماندگي ها و بدبختي ها را به عهده ي ارتجاع كه منظور مذهبيون بود گذارد كه با هر كار اصلاحي مخالفت دارند و روزنامه ها مقدمات اين كار را فراهم مي ساختند كه اين اقدام هم با مقابله اي كه به عمل آمد عقيم ماند روحانيون پيام دادند كه در صورت چنين اعمالي از جانب دولت مسأله سالگرد حمله به مسجد گوهر شاد و قتل عام مسلمين زنده خواهد شد. پي نوشت ها: 1. مخالفت جامعه روحانيت در مورد حق انتخاب شدن نسوان چنين توجيه گرديد كه زناني ايراني از ابتدايي ترين حقوق انساني همانند مردان محروم بودند شاه در خدمت آمريكا بود ماهيت اعطاي حق رأي به زنان جز فريب، اغفال و به فساد كشاندن نسوان چيزي در بر نداشت و با فرستادن چند زن به انجمن دردي دوا نمي شد مخالفت با تصويت نامه مخالفت با آزادي بانوان نبود بلكه مخالفت با توسعه ي فساد بود كه رژيم در جهت آن پيوسته گام بر مي داشت و به همين جهت امام خميني در همان تاريخ اعلام داشت «ما با ترقي زن

ها مخالف نيستيم، ما با اين فحشا مخالفيم، با اين كارهاي غلط مخالفيم مگر مردها در اين مملكت آزادي دارند كه زن ها داشته باشند؟! مگر آزاد مرد و آزاد زن با لفظ درست مي شود؟!

2. امام در اين جلسه دور نما و نقشه هاي خانمان سوز رژيم شاه و مأموريت او را در پاسداري از منافع استعمار و امپرياليسم در ايران كه با نابودي اسلام و ملت مسلمان همراه مي باشد باز گو ساخت... مسووليت سنگين علما و زعماي روحانيت را ... در قبال نقشه هاي خطرناك عوامل استثمار عليه اسلام و استقلال كشورهاي اسلامي يادآوري كرد و هشدار داد كه اگر مسامحه بورزيم ... در پيشگاه قرآن و پيامبر عظيم الشأن مؤاخذه و مسوول خواهيم بود «بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، صفحه ي 149».

3 . هر يك از مراجع جداگانه تلگرافي به شاه مي نمايند، لحن تلگرافات توأم با احترام، ملايم و خيرخواهانه است به هيچ وجه دلالت بر آغاز يك مبارزه را نداد پاسخي كه شاه پس از يك هفته مي دهد مزورانه است چرا كه اولاً عنوان را در عبارت حجه ي الاسلام قرار مي دهد تا صريحاً بگويد آن ها را در حد مرجعيت نمي شناسد ثانياً با عبارت «توفيقات جناب مستطاب عالي را در هدايت افكار عوام خواهانيم» به آن ها مي گفت كه وظيفه ي شما هدايت عوام است نه دخالت در امور سياسي كشور ثالثاً با عبارت «توجه جناب عالي را به وضعيت زمانه و تاريخ و هم چنين به وضع ساير ممالك اسلامي دنيا جلب مي نماييم» مي خواست بگويد شما ارتجاعي هستيد و

از دنيا بي خبريد و چرا اسلامي غير از كشورهاي اسلامي مي خواهيد!

4 . كاخ سعد آباد، قم ... جناب مستطاب حجه ي الاسلام ... دامت افاضاته، قم، تلگراف جناب عالي واصل شد و از ادعيه خالصانه اي كه اظهار داشته ايد خوش وقتي و امتنان داريم. پاره اي قوانين كه از طرف دولت صادر مي شود چيز تازه اي نيست و يادآور مي شويم كه ما بيش از هر كس در حفظ شعاير ديني كوشا هستيم و اين تلگراف براي دولت ارسال مي شود ضمناً توجه جناب عالي را به وضعيت زمانه و تاريخ و هم چنين به وضع ساير ممالك اسلامي دنيا جلب مي نماييم توفيقات جناب مستطاب را در ترويج مقررات اسلامي و هدايت افكار عوام خواهانيم 23 مهر ماه 1341 شاه «نهضت دو ماهه روحانيون ايران، علي دواني سال 41، چاپ قم».

5 . در اين تاريخ تلگرافات و نامه هاي زيادي از جانب علماي طراز اول شيعه اعم از داخل و خارج ايران به شاه و دولت و مراجع قم و به علمايي كه تصور مي شود به شاه نزديك هستند فرستاده مي شود. آيت الله حكيم و آيت الله خويي طي تلگرافي از آيت الله بهبهاني مي خواهند كه به شاه و دولت تذكر دهد كه در لغو تصويب نامه اقدام نمايند و در تلگراف آيت الله حكيم چنين آمده بود «... به اولياي امور ابلاغ دهيد كه از تصويب اين گونه قوانين كافره كه بر خلاف قوانين مقدسه اسلام و مذهب حق جعفري است جلوگيري نمايند و اين مركز اسلامي را كه مطمح انظار مؤمنين جهان است و رايگان

از دست نداده و به طوفان بلاهاي گوناگون نيندازند و از جريانات اخيره ممالك اسلامي عبرت و پند گيرند...».

6. امام خميني با توجه به متن تلگراف و سخنانش و فعاليتي كه در بيداري و آگاهي روحانيون دارد و كوششي كه در افشاگري مي نمايد كم كم مردم را علاقه مند در مورد مسايل سياسي مي نمايد.

7 . امام در تلگراف به شاه مي گويد «... با آن كه به آقاي اسد الله علم در اين بدعتي كه مي خواهد در اسلام بگذارد تنبه دادم و مفاسدش را گوش زد كردم ايشان نه به امر خداوند قاهر گردن نهادند و نه به قانون اساسي و قانون مجلس اعتنا نمودند و نه به نصيحت علماي اسلام توجه نمودند و نه به خواست ملت مسلمان... وقعي گذاشتند آقاي علم از نشر افكار عمومي در مطبوعات و انعكاس تلگرافات... جلوگيري نموده... به وسيله ي مأمورين در اطراف. ملت مسلمان را كه مي خواهند عرض حال خود را به اعلي حضرت و علماي ملت برسانند ارعاب و تهديد مي كند، آقاي علم تخلف خود را از قانون اسلام و قانون اساسي اعلام و بر ملا نموده.

آقاي علم گمان كرده با تبديل كردن قسم به قرآن مجيد به كتاب آسماني ممكن است قرآن كريم را از رسميت انداخت... اين شخص تخلف از قانون اساسي را به بهانه التزامات بين المللي شعار خود دانسته... تشبث به التزامات بين المللي براي سر كوبي قرآن كريم و اسلام و قانون اساسي و ملت جرم بزرگ و ذنب لايغفر است، اين جانب به حكم خيرخواهي براي ملت اسلام اعلي حضرت را متوجه مي كنم به

اين كه اطمينان نفرماييد به عناصري كه با چاپلوسي و اظهار چاكري و خانه زادي مي خواهند تمام كارهاي خلاف دين و قانون را كرده به اعلي حضرت نسبت دهند و قانون اساسي... را با تصويب نامه ي خاينانه و غلط از اعتبار بياندازند... آقاي علم را ملزم بفرماييد... از جسارتي كه به ساحت مقدس قرآن كريم نموده استغفار نمايد. والا ناگزيرم در نامه ي سرگشاده با اعلي حضرت مطالب ديگري را تذكر دهم...».

امام در تلگراف به علم مي گويد «... معلوم مي شود شما بنا نداريد به نصيحت علماي اسلام توجه كنيد گمان كرديد ممكن است در مقابل قرآن كريم و قانون اساسي و احساسات عمومي قيام كرد... اگر گمان كرديد مي شود با زور چند روزه قرآن كريم را در عرض اوستاي زردتشت و انجيل و بعض كتاب ضاله قرار داد و به خيال از رسميت انداختن قرآن كريم «تنها كتاب آسماني چند صد ميليون مسلم جهان» افتاده ايد و كهنه پرستي را مي خواهيد تجديد كنيد بسيار در اشتباه هستيد اگر گمان كرديد با تصويب نامه ي غلط و مخالف قانون اساسي مي شود پايه هاي قانون اساسي را كه ضامن مليت و استقلال مملكت است سست كرد و راه را براي دشمنان خاين به اسلام و ايران باز كرد بسيار در خطا هستيد.

اين جانب مجدداً به شما نصيحت مي كنم كه به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسي گردن نهيد و از عواقب وخيمه ي تخلف از قرآن و احكام علماي ملت و زعماي مسلمين بترسيد و بدون موجب مملكت را به خطر نيندازيد والا علماي اسلام درباره ي شما از

اظهار عقيده خودداري نخواهد كرد...» «بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني،صفحه ي 155 – 158».

8. فلسفي كه در اين تاريخ سخن علماي را بالاي منبر به مردم مي رساند در پاسخ علم از بلندگوي مسجد ارك گفت «هنوز خون آزادي خواهان خشك نشده مي بينيم كه آقاي علم درب مجلس مقننه را بسته و باز در اطاق در بسته براي ما قانون جعل مي كند و تصويب نامه درست مي نمايد آقاي علم مي خواهد چرخ زمان را به عقب برگرداند اساس مشروطه را از بين ببرد و حكومت خان خاني و استبدادي بر ما تحميل كند. ولي آقاي علم بايد بداند كه چرخ زمان به عقب بر نمي گردد مشروطه به استبداد برنمي گردد و مردم همه همين جمله را به صورت شعار تكرار كردند و خيابان ها به تظاهرات پرداختند «برررسي و تحليل بر نهضت امام خميني صفحه ي 167».

9 . به امام خبر رسيد كه از طرف برخي از مقامات روحاني كه مردم را به جنش و چراغاني دعوت كرده بودند اعلاميه اي مبني بر پايان يافتن ماجرا و تشكر از دولت زير چاپ قرار گرفته و بنا است در سراسر ايران منتشر گردد! امام خميني بي درنگ چند كلمه اي نگاشته در پاكتي سربسته و در بسته به وسيله ي يكي از افراد مورد وثوق خويش براي صادر كننده آن اعلاميه فرستاد و فردمود به ايشان بگوييد كه اگر بخواهد آن اعلاميه را پخش كنند ناچارم مضمون اين نامه را به عموم ملت ايران برسانم... اين نامه اثر شگفتي بخشيد... از پخش اعلاميه خودداري شد... «بررسي و تحليلي از نهضت

امام خميني، صفحه ي 176».

10 . آيت الله شريعتمداري در تلگراف به علم نوشت «... تلگراف نظر علماي اعلام و ساير طبقات مسلمانان را تأمين نمي كند زيرا با موازين شرعي و مفهوم قانون اساسي مطابقت ندارد... شرط اسلام لازم است در متن تصويب نامه قيد شود... قرآن مجيد به جاي كتاب آسماني هم بايد صريحاً در تصويب نامه باشد... در مورد عدم شركت نسوان در انتخابات كه موكول به نظر

مجلس شده... قابل قبول نيست... موجب نهايت تأسف است كه دولت به نام آزادي نسوان روي موضوعاتي كه با مصالح واقعي اين طبقه سازگار نيست پا فشاري مي كند اما آزادي هاي اوليه اي كه هر ملتي بايد از آن برخوردار باشند به آن ها داده نمي شود... صلاح مملكت در اين است كه هر چه زودتر به اين موضوع خاتمه داده شود 27/8/41» آيت الله گلپايگاني نيز با تشريح موارد نظر علماي و مردم لغو و يا اصلاح هر سه مورد تصويب نامه را خواستند و به همين ترتيب آيت الله نجفي، علم را مخاطب قرار داد «نهضت دو ماهه روحانيون ايران، صفحات 119 و بعد».

11 . متن پاسخ امام به استعلام اصناف و بازرگانان در صفحه ي 177 كتاب بررسي نهضت امام خميني منعكس است مراجعه شود.

12 . نهضت آزادي طي اعلاميه اي با عنوان «در زمينه اعلاميه هاي اخير علماي اعلام و مراجع عظام» از قيام روحانيت حمايت نمود و از اين كه روزنامه ها اخبار مربوط به اعتراضات را پخش نمي كنند انتقاد كرد و خلاصه اي از عبارات و جملات علماي را كه خطاب به شاه و دولت بود بازگو

نمود و نوشت «بسيار ارزنده است كه آقايان اعتراض خود را نه منحصر به موضوع واحد انتخابات انجمن هاي ايالتي و ولايتي كرده و نه آلوه به مسأله ي اصلاحات ارضي كه دست آويز ظاهر فريبي براي دولت شده است نموده اند بلكه نظر را بالا گرفته انگشت روي منشأ خرابي ها و ريشه ي فاسد يعني خود كامگي و حكومت مطلق العناني فردي واگذارده مدافع اجراي كلي احكام اسلام و رعايت قانون اساسي شده حق حاكميت مردم از طريق انتخابات صحيح را مطالبه مي نمايند. نهضت آزادي تأييد كرد آن چه علماي اعلام و اكثريت ملت مسلمان مي خواهند به هيچ وجه ارتجاع و سير قهقرا يعني جلوگيري از آزادي و دفاع حقوق ملت اعم از زن و مرد نبوده همگي خواهان رژيم پارلماني و حكومت قانون و تأمين حقوق آزادي هاي مشروع مي باشيم دين اسلام و روحانيون مخالف خاصه خود را داد و پيغمبر اكرم حديث الجنه ي تحت اقدام الامهات را فرمود... اصرا علما بيشتر از جهت اغراض است كه در چنين نقشه ها نهفته است... آقايان ترس دارند كه با بيرون انداختن زن ها در جنجال هاي سياسي و كشاندن به پرده دري و بي عفتي آن ها را از وظايف طبيعي باز دارند... .

13 . كساني كه تاريخ نهضت تنباكو را مطالعه كرده اند شباهت هاي زيادي بين اين هيجانات و اتفاقات نهضت تنباكو مي بينند حتي از حيث مراكز تجمع و نوع تلگرافات و مقابله صدر اعظم، شاه و نخست وزير، اتفاقاً پايان موضوع هم يكسان است در هر دو مورد دولت تسليم نظر روحانيون مي گردد و

عجيب تر اين كه فاصله بين نهضت تنباكو تا انقلاب مشروطه 16 سال است و انقلاب اسلامي هم درست بعد از 16 سال از اين نهضت به پيروزي رسيد. تاريخ اين گونه تكرار مي شود...؟!

14 . در اعلاميه ي آيت الله سيد احمد خوانساري چنين آمده بود... مدتي است كه آقايان مراجع محترم و علماي اعلام دامت بركاتهم و جامعه ي مسلمين از نظر خيرخواهي و مصلحت مملكت وظايف شرعيه را كتباً و شفاهاً به دولت تذكر داده اند و متأسفانه تاكنون از طرف مقامات مربوطه ترتيب اثر داده نشده است لهذا به پيروي از حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و

آله و سلم كه در مواقع مشكله موفقيت مسلمين را از خداوند متعال خواستار بودند جامعه روحانيين تهران روز پنج شنبه اول... مجلس دعا تشكيل خواهند داد اميد است مؤمنين در اين مجلس حضور به هم رسانيده و در عرض دعا به پيشگاه خداوند متعال شركت فرمايند الاحقر سيد احمد الموسوي الخوانساري.

15 . آيت الله بهبهاني هم طي اعلاميه اي نوشت «... تصويب نامه ي اخير دولت در موضوع انتخابات انجمن هاي ايالتي و ولايتي كه مخالف با شرع مقدس و قانون اساسي است نشانه ي مبين و آشكاري از اقدامات غير مشروع و غيرقانوني و حاكي از عدم تقيد دولت به اجراء منويات ملت مسلمان ايران است... بنابراين روحانيون تصميم دارند كه حتي المقدور از اين گونه امور جلوگيري نمايند ... مجلس دعايي ... اول رجب... العبد محمد الموسوي البهبهاني.

16 . كاخ نسخت وزيري، خدمت حضرت آيت الله... در پاسخ پيغام حضرت آيت الله راجع به توضيح بيشتر در خصوص تصويب نامه انجمن

هاي ايالتي و ولايتي به استحضار عالي مي رساند همان طور كه طي تلگراف مورخ 5/9/41 قابل اجرا نخواهد بود نخست وزير اسدالله علم.

تصويب نامه هم دولت يك ربع بعد از نيمه شب براي آيات الله بهبهاني و خوانساري توسط عماد تربتي فرستاد و خواسته بود كه جلسه ي دعاي روز بعد را تعطيل نمايند و جلسه اي هم ده نفر روحانيون تهران داشتند كه منتظر نتيجه ي هيأت دولت بودند كه اين ده نفر به اتفاق عماد تربتي همان نيمه شب از چهار نفر علما در ذيل اين اعلاميه امضاء مي گيرند «نظر به اين كه از طرف جناب آقاي نخست وزير اعلام گرديده است كه موضوع تصويب نامه انتخابات انجمن هاي ايالتي و ولايتي طبق تصويب هيأت دولت اجرا نخواهد شد... اجتماع پنج شنبه اول ماه رجب... مورد ندارد!

17 . هم زمان با اين اجتماع فلسفي خطيب مسجد ارك همين عبارت امام در حضور ده ها هزار نفر قرايت كرد: اين نظر يعني ادامه ي مبارزه تا درج لغو تصويب نامه در جرايد صبح پنج شنبه مورد توافق علماي قم قرار گرفته بود.

18 . اطلاعات و كيهان، 10 آذر 41. نويسنده: دكتر سيد جلال الدين مدني

منبع:كتاب،تاريخ سياسي معاصر ايران جلد اول

بررسي زمينه ها و دستاوردهاي مهاجرت علما در سال 1342

بررسي زمينه ها و دستاوردهاي مهاجرت علما در سال 1342 نويسنده: مومن ابوالفتح مهاجرت ، ريشه اي بسيار قديم در تاريخ دارد.از زمانهاي بسيار دور درباره مهاجرت قبايل و اقوام از سرزميني به سرزمين ديگر ، سخن رفته است كه دليل غالب آنها را اقتصادي دانسته اند ، ولي نوع ديگري از مهاجرت وجود داشته كه به دلايل سياسي يا مذهبي يا

سياسي مذهبي صورت گرفته است ، مانند مهاجرت صغري و كبري در دوران مشروطيت و همچنين مهاجرت علما به تهران كه در سال 1342شمسي اتفاق افتاد. اين مهاجرت ها در واقع نوعي مقابله با نظام سياسي حاكم محسوب مي شد كه با انگيزه و اعتقاد ديني صورت گرفت.

مهاجرت علما به مرقد حضرت عبدالعظيم و قم ، براي رهايي از محيط رعب و وحشت و حاكمان ظالم بود و نوعي اعتراض و شكوه عليه نظام سياسي حاكم تلقي مي شد. بايد توجه داشت كه مهاجرت سال 1342شمسي به معني ترس و گريز نبود، بلكه رويارويي با حاكمان ظالم در بي توجهي به دين بود تا انسان مجتهدي را بنابر يك اصل قانوني ، از چنگال رژيم شاه نجات دهند. بنابراين هر دو مهاجرت يادشده توسط عالمان دين با انگيزه سياسي و مذهبي صورت پذيرفت تا عدم مشروعيت نظام سياسي حاكم را نشان دهد. در چگونگي شكل گيري مهاجرت علما به تهران ، اقدام دولت در دستگيري امام خميني (رحمت الله عليه) علت اصلي است ، كه واكنش علما و مراجع بزرگ را در پي داشت.

اين عمل و عكس العمل ، خود معلول علتي مقدم تر است.

اين مقاله در صدد است با بيان پيشينه و زمينه هاي مهاجرت علما به بررسي نتايج آن بپردازد. به دنبال واكنش مراجع كه در راس آنها امام قرار داشت درخصوص واقعه مدرسه فيضيه ، رژيم شاه در يك حالت انفعال قرار گرفت.

تصوري كه رژيم از سركوب مدرسه فيضيه داشت يعني ايجاد رعب و وحشت نتيجه اي معكوس بخشيد؛ چراكه عكس العمل امام خميني (رحمت الله عليه) و ديگر مراجع پرده از

ماهيت رژيم پهلوي برداشت و مردم را به اقدامات ضداسلامي رژيم آگاه كرد. روحانيون و مردم پس از اين حادثه با تلگراف هاي متعددي مبني بر محكوميت عاملان حادثه مدرسه فيضيه ، از اسلام و روحانيون حمايت كردند؛ از جمله جامعه روحانيت همدان در 12ارديبهشت 1342 تلگراف تسليتي به امام خميني ارسال كرد. در بخشي از اين تلگرام آمده بود: «اخيرا زمزمه هجرت علماي اعلام به نجف اشرف مزيد بر تاثرات خاطر گرديد. بدين وسيله عطف به اعلاميه جامعه روحانيت همدان متذكر مي گردد تا آخرين مراحل حصول نتيجه ، جامعه روحانيت پشتيباني خود و اهالي را از علما، بالاخص حضرات مراجع قم اعلام و منتظر اخذ تصميم حضرات علماي قم بوده تا در تصميم آنان شركت و اگر خداي ناخواسته تصميم به هجرت گرفته شود، دسته جمع اين تصميم را اتخاذ نماييم». با آگاهي و آمادگي مردم و فرارسيدن ماه محرم ، مبارزه عليه رژيم وارد مرحله جديدي شد. روحانيون و وعاظ به رهبري امام خميني سعي داشتند در اين ماه مردم را نسبت به فاجعه مدرسه فيضيه هرچه بيشتر آگاه كنند؛ چراكه با فرارسيدن ماه محرم و حضور گسترده مردم در مساجد، بهترين فرصت براي نشر حقايق و فعاليت عليه رژيم ايجاد مي شد. به همين علت رژيم ترديد نداشت كه وعاظ و سخنگويان مذهبي در منابر از اقدامات ضداسلامي رژيم سخن خواهند گفت.

اين باور، نتيجه تحقيقات و گزارش هاي ساواك بود. به همين دليل شهرباني كل كشور اعلاميه تهديدآميزي صادر كرد كه در بخشي از آن آمده بود: «از عموم شيعيان و اهالي محترم پايتخت انتظار مي رود كه با رعايت كامل

نظم و ترتيب ، طبق دستور شرع مقدس ، احترام شعائر مذهبي را حفظ و مراسم سوگواري را با نظم كامل انجام دهند. خداي ناخواسته اگر اشخاصي مراسم مذهبي را وسيله اغراض شخصي قرار دهند، شديدا مجازات خواهند شد». امام خميني در مقابل ارعاب و تهديدهاي دستگاه با صدور اعلاميه اي خطاب به وعاظ و گويندگان ديني و هياتهاي مذهبي ، از آنان خواست كه در ماه محرم مصيبت وارد بر اسلام و مسلمين را براي مردم بازگو كنند و به التزام ها و تهديدهاي رژيم توجه نكنند. با فرارسيدن ماه محرم ، برنامه هاي تبليغاتي و افشاگرانه به اجرا گذاشته شد و در همين خصوص ، طلاب و روحانيون به شهرستان ها اعزام شدند، از جمله شهيد باهنر به همدان فرستاده شد. از سوي ديگر ساواك از طريق ماموران ويژه خود به برنامه هاي روحانيون و مراجع پي برده و به اين نتيجه رسيده بود كه امام عليه آنان افشاگري وسيعي خواهد نمود؟ بنابراين ساواك براي جلوگيري از هر حادثه غيرقابل كنترل عليه رژيم ، عده اي از گويندگان مذهبي را احضار كرد و به آنان يادآور شد كه در سخنان خود سه مطلب را رعايت كنند: «عليه شاه حرفي نزنند، عليه اسرائيل سخن نگويند، مرتب به گوش مردم نخوانند اسلام در خطر است.»

» اما تمام اين تدابير با قاطعيت و اعلاميه صريح و روشن امام به وعاظ و مبلغين خنثي شد و عملا كاري از رژيم ساخته نبود. از طرف ديگر وعاظ و روحانيون به دليل موضعگيري صريح امام عليه رژيم ، اعتقادات مذهبي و خواست قلبي و احساس تكليف در برابر مردم

، به موضعگيري عليه رژيم پرداختند. رژيم پهلوي سعي كرد با سركوب علما، آنان را از اين موضع منصرف كند، اما امام خميني با بهره گيري از مناسبت عاشورا در سخنراني خود، حكومت پهلوي را با دودمان يزيد و بني اميه مقايسه كرد و سپس شاه را مورد خطاب قرار داد و گفت : «آقا! من به شما نصيحت مي كنم.

اي آقاي شاه ! من به تو نصيحت مي كنم.

دست بردار از اين كارها. آقا! اغفال مي كنند. من ميل ندارم كه يك روز اگر بخواهند تو بروي ، همه شكر كنند». پس از فعاليت هاي گسترده و سخنراني افشاگرانه امام ، رژيم تنها چاره كار را در دستگيري و بازداشت امام ديد و بر همين اساس امام در ساعت يك بامداد 15خرداد 1342 دستگير و همان شب به باشگاه افسران در تهران منتقل گرديد و سپس به پادگان قصر انتقال يافت.

وي به مدت 19روز يعني تا 14تيرماه 1342 در آنجا محبوس ماند و سپس به پادگان عشرت آباد منتقل شد. اين دستگيري ، حوادث بسيار مهمي را در پي داشت كه در واقع نقطه عطفي در انقلاب اسلامي به وجود آورد و مبناي نهضت اسلامي مردم گرديد. از جمله اين حوادث ، قيام 15خرداد، قتل عام كفن پوشان ورامين و دستگيري گسترده مردم در تظاهرات قم و تهران بود. دستگيري امام براي رژيم هيچ سودي نداشت ؛ چراكه ايشان در مدت زندان حاضر به پاسخگويي به بازپرسان نشدند، چون آنها را فاقد استقلال قضايي مي دانستند. با دستگيري امام ، شايعاتي از سوي دولت مبني بر محاكمه و اعدام ايشان مطرح شد كه همين

امر باعث ترس و ناراحتي مردم از به خطر افتادن جان امام شد. از سوي ديگر اين اضطراب و تشويش موجب شد تا مردم خواهان تلاش مراجع تقليد و روحانيون براي آزادي امام خميني شوند. مراجع تقليد نيز با توجه به موقعيت مذكور و جايگاه روحانيت ، خود را ملزم به اداي تكليف براي آزادي امام مي دانستند. بر همين اساس آيت الله حاج ميرزا عبدالله مجتهد طهراني تلگراف تسليتي به تمام مراجع و روحانيون طراز اول كشور مخابره كرد كه به صورت اعلاميه در تمام شهرستان ها توزيع شد. با متشنج شدن فضاي سياسي ، مذهبي و اجتماعي كشور، يك بار ديگر زمينه مهاجرت علما و مراجع در اعتراض به اقدامات رژيم در تاريخ ايران فراهم شد. تلگراف هاي زيادي از سوي مردم و علماي شهرهاي ايران به امام و مجامع دولتي ارسال شد؛ از جمله آيات عظام شاهرودي ، گلپايگاني و مردم شهرهاي خرم آباد، قم و... در تلگراف هاي خود ضمن انتقاد از دولت ، خواستار آزادي امام ، آيت الله قمي ، آيت الله محلاتي و سايرين شدند! در همين ايام (تيرماه 1342) علما از شهرهاي مختلف ايران به سوي تهران حركت كردند. علمايي كه از شهرهاي قم ، كاشان ، همدان ، خرم آباد، اصفهان و... به تهران آمدند، در شهرري منزل آيت الله بهبهاني و منازل ديگر روحانيون طراز اول تهران ساكن شدند. روحانيون به دو منظور در تهران گردهم آمدند:

1- جلوگيري از محاكمه و اعدام امام خميني

2- طرح مرجعيت امام و آزاد كردن وي.

اسدالله علم ، نخست وزير وقت ، اعلام داشت كه روحانيون طراز اول تحت محاكمه

قرار خواهند گرفت.

وي تلويحا به محاكمه و مجازات روحانيون مخالف رژيم كه امام خميني در راس آنان بود، اشاره مي كرد. به همين دليل روحانيان سراسر كشور در تهران اجتماع كردند تا راهكار و تدبيري براي اين مساله بينديشند. آنان با تشكيل جلسات مختلف آمادگي خود را براي اين مهم اعلام داشتند. در اوايل امر رژيم سعي كرد مانع از مهاجرت علماي شهرستان ها به تهران شود؛ به همين دليل به هواپيماي حامل آيت الله ميلاني كه عازم تهران بود، دستور بازگشت داد. اما بعدها از اين تصميم منصرف شد. بدين ترتيب علمايي كه قصد مهاجرت براي استخلاص امام را داشتند، عازم تهران شدند. براساس اسناد ساواك ، روحانيون از شهرهاي زير به قصد آزادي امام خميني به تهران آمدند:

قم : آيات عظام مرعشي نجفي ، حاج شيخ مرتضي حائري يزدي شريعتمداري

مشهد: آيت الله محمد هادي ميلاني ، حاج شيخ مجتبي قزويني

نجف آباد: آيت الله منتظري و شيخ ابراهيم اميني

اصفهان : عبدالجواد اصفهاني و خادمي

اهواز: سيد علي بهبهاني ، سيد مصطفي علم الهدي ، حاج سيد مرتضي موسوي علم الهدي

خمين : سيد مرتضي پسنديده (برادر بزرگ امام خميني)

همدان : آيات عظام آخوند ملاعلي همداني ، سيد نصرالله موسوي بني صدر همداني

تبريز : سيد احمد خسروشاهي ، عبدالله مجتهدي ، سيد مهدي دروازه اي ، حاج حسين نجفي اهري ، يوسف هاشمي تبريزي ، عبدالعلي موسوي

خرم آباد: حاج آقا روح الله كمالوند، حاج سيد يحيي جزايري

رشت : بحرالعلوم ، آيت الله ضيابري

زنجان : سيدعزالدين حسيني (امام جمعه)

شيراز : محمد جعفر طاهري موسوي ، محي الدين فالي ، صدرالدين حائري ، سيد محمد امام ، محمود علوي

، حسين حسيني يزدي ، عليخواه شيرازي

يزد: آقاي محمد صدوقي يزدي

اردكان : روح الله خاتمي

كازرون : پيشوايي كازروني

كرمان : علي اصغر صالحي كرماني ، محمد حسن رفسنجاني النجفي

داراب : محمد علي حسيني نابه دارابي ، محمد علي عندليبي

رفسنجان : شيخ علي اكبر هاشمي رفسنجاني

كرمانشاه : عبدالجليل جليلي

بدين ترتيب با آمدن علماي طراز اول ، ديد و بازديدها شروع و تحرك فوق العاده اي در بين روحانيون ايجاد شد و مردم نيز در انتظار تصميمات و حركت آنان بودند. از سوي ديگر همزمان با مهاجرت علما، رژيم درصدد پرونده سازي براي امام و ساير دستگيرشدگان برآمد؛ لذا ساواك قم گزارشي از فعاليت هاي امام را تهيه و به تهران ارسال داشت و حتي پيشكار امام را همراه دفاتر حساب وجوهات به تهران احضار و مورد بازجويي قرار دادند. روحانيون حاضر در تهران براي مشورت و هماهنگي در برنامه هاي خود ابتدا قرار گذاشتند كه در منزل آيت الله ميلاني گردهم آيند؛ ولي بعدا بخاطر مسائل امنيتي ، مسجد حاج افضلي واقع در حسين آباد شهرري را انتخاب كردند. جلسه مذكور در مورخه 12تيرماه 1342 تشكيل و آيت الله خوانساري پيشنهاد كرد كه با دولت مذاكره شود كه تقريبا هيچيك از روحانيون نظر موافق نداشتند، اما تصميم گرفتند در جلسه آينده چهار نفر از روحانيون و مراجع را به عنوان شوراي مركزي روحانيون تعيين نمايند تا پيگير كارها شوند. اولين جلسه رسمي مهاجرين در منزل آيت الله سيد نصرالله موسوي بني صدر تشكيل شد. در اين جلسه وضع كنوني تهران ، دولت و گرفتاري هايي كه پيش آمده بود، مطرح شد و پس از ساعتها بحث ،

گزارشي تهيه و خدمت آقايان مراجع داده شد و در پايان جلسه محل بعدي گردهمايي منزل آيت الله شيرازي تعيين گرديد. علاوه بر جلسات عمومي قرار شد كه هر يك از مراجع جلساتي را تشكيل دهند تا از طريق همين جلسات رژيم براي آزادي امام تحت فشار گذاشته شود. در اين جلسات چندين بار پاكروان ، رياست ساواك تهران ، احضار و به او گفته شد: «شما عده اي را گرفته ايد، برده ايد به زندان و شكنجه مي كنيد» و يكي از افرادي را كه شكنجه شده بود، به او نشان دادند. پاكروان در جواب اظهار داشت : من تاسف مي خورم ؛ چرا بايد اين جوري بشود؟ من مي روم و اين مطلب را به شاه مي گويم.

پاكروان در ابتداي ورود روحانيون و علماي طراز اول شهرستان ها به تهران در منزل آيت الله ميلاني سعي كرد آنان را وادار به عقب نشيني و تسليم كند. او خطاب به روحانيون گفت : «شما براي چه اينجا جمع شده ايد و مي خواهيد به چه اعتراض كنيد؟». در اين هنگام آيت الله بني صدر يك مرتبه سكوت را شكست و به او گفت : «آقاي پاكروان ! شما مي دانيد كجا آمده ايد و نزد چه افرادي هستيد و با چه كساني صحبت مي كنيد؟». آيت الله بني صدر كه اين مطالب را با عصبانيت اظهار مي داشت ، باعث عقب نشيني پاكروان گرديد و او ناگزير لحن بيان خود را عوض نمود و گفت : «ما مي خواهيم ببينيم تكليف چيست و چه بايد كرد.» بدين ترتيب قدرت ، نفوذ و اعتبار روحانيت

به رخ پاكروان كشيده شد و او وادار به عقب نشيني گرديد. ساواك در گزارشي راجع به اهداف و خواسته هاي مهاجران نوشت : روحانيون قصد دارند پس از آن كه اكثريت قابل ملاحظه اي تشكيل دادند، اعلاميه به چاپ برسانند كه به امضاي عموم آنها برسد و در اين اعلاميه از دولت بخواهند كه روحانيون و وعاظ زنداني آزاد شوند؛ و اگر دولت ترتيب اثر نداد، بتدريج و غيرمحسوس در حضرت عبدالعظيم... متحصن شوند. با فعاليت گسترده مهاجران ، ساواك موضوع را جدي گرفت و در صدد كنترل اوضاع برآمد. در همين زمان برحسب تصميم مهاجران ، آيت الله كمالوند با شاه ملاقات كرد. شاه در اين ملاقات اعلام داشت : «ما خميني را نمي كشيم تا امامزاده درست شود.» از سوي ديگر محمدرضا شاه با ديدار آيت الله خوانساري به نمايندگي از مهاجران با امام موافقت كرد. شاه با اين رفتار سعي نمود كه جو را آرام كرده و به نوعي بر اوضاع مسلط شود و منتظر اقدام بعدي مهاجران باشد. از سوي ديگر مهاجران بعد از مدتها مذاكره در موارد زير به توافق رسيدند:

الف ) آزادي امام خميني بدون قيد و شرط، طبق اصل دوم متمم قانون اساسي كه علماي طراز اول مصونيت داشته ، حبس ، تبعيد و توقيف آنان مخالف قانون اساسي مي باشد.

ب ) آزادي ديگر زندانيان و آزادي بيان براي آنان.

ج ) تغيير دولت به دولتي كه روحانيون بتوانند با آن مذاكره نمايند (چرا كه روحانيون بر اين عقيده بودند كه با تغيير كابينه ، مشكلات مرتفع خواهد شد؛ غافل از اين كه تمام امور با دستور شاه

بوده است.) با جوابي كه شاه توسط پاكروان براي مهاجران فرستاد، تكليف بخوبي روشن شد:.

.. اولا در مورد تغيير دولت ، روحانيون بدانند كه تمام كارها را به دستور من انجام مي دهند و علم مامور است و اگر او هم برود و او را تغيير بدهم ، روش همين است و تغيير در آن داده نمي شود... و اما راجع به آزادي محبوسين ؛ جز چند نفر، بقيه بزودي آزاد مي شوند؛ ولي آن چند نفر بايد محاكمه بشوند و بدانند همه چيز و همه كار به دستور من و نظر خود من مي باشد و تغيير دولت معني ندارد.» مهاجران با شنيدن اين مطلب ناراحت شده و اعلام داشتند نبايد آيت الله شريعتمداري از سوي مهاجران با پاكروان ملاقات كند؛ بلكه تمام موارد بايد در حضور جمع و سران روحانيون عنوان و مذاكره شود. از سوي ديگر شاه با اين پاسخ ، عملا با روحانيون از موضع قدرت برخورد نمود. او مي خواست عكس العمل آنها را مورد ارزيابي قرار دهد تا بتواند در مقابل آنان موضع بهتري اتخاذ كند. مهاجران در 27تيرماه با ارسال تلگرافي به امام خميني ، ضمن اظهار همدردي و پشتيباني ، اعلام داشتند كه براي آزادي وي و ساير زندانيان حوادث اخير از هيچ گونه تلاشي فروگذار نخواهند كرد. در همين زمان شاه براي خلع سلاح روحانيت ، تمام زندانيان واقعه 15خرداد، بجز امام خميني و آيت الله محلاتي و قمي را آزاد نمود. مهاجران پس از اقدامات مذكور و آگاه شدن از موضع رژيم براي محاكمه امام خميني ، سعي كردند مرجعيت امام را اثبات كنند و

مانع هرگونه اقدام رژيم شوند؛ چرا كه در اين زمان موضوع تبعيد امام خميني به سنندج نيز مطرح بود و حتي منزلي هم براي سكونت وي در نظر گرفته بودند. اين عمل با مخالفت شديد علماي تندرو مواجه و جلسه علماي مهاجر و پاكروان ، به پرخاش طرفين منجر شد و در نهايت علماي طرفدار مذاكره و گفتگو را هم به حمايت از جبهه علماي تندرو كشانيد و صدور اعلاميه هاي مراجع عليه دولت شروع شد. در جلسه اي كه مهاجران در منزل آيت الله طاهري شيرازي داشتند، آيت الله نصرالله موسوي بني صدر متني نوشت كه دلالت بر مرجعيت امام خميني داشت.

البته اين متن كمي اصلاح شد. متن مزبور ظاهرا تلگرافي به امام بود كه بالاي آن نوشته شده بود: «محضر مبارك مرجع تقليد شيعيان جهان ، آيت الله العظمي خميني.» روحانيون پاي متن را امضا و به نخست وزيري ، دربار و ديگر جاها رونوشت كردند. پس از انتشار تلگراف مذكور، اصناف بازار، هيات هاي ديني و مردم در خصوص مرجعيت امام از ساير مراجع نظير: حضرات آيات ميلاني ، نجفي و محمد تقي آملي سوالاتي مطرح كردند ؛ آيات عظام نيز طي اعلاميه هايي مرجعيت امام را مورد تاييد قرار دادند. با اين عمل ابتكاري مردم و مراجع در مورد مرجعيت امام ، رژيم در مقابل يك عمل انجام شده قرار گرفت و دچار مخمصه بزرگي گرديد. از سوي ديگر علما و مراكز علمي دنياي اسلام هم طي اعلاميه هايي اعتراض خود را نسبت به دستگيري و بازداشت امام اعلام داشتند؛ چنان كه شيخ محمود شلتوت ، عالم بزرگ مصر، با اعلاميه

شديداللحني در 18محرم 1383قمري و علماي نجف نيز با صدور اعلاميه اي شاه را محكوم كردند. با توجه به وضعيت موجود، رژيم و دولت چاره كار را در آن ديدند كه به هر شكلي كه شده ، مهاجران را به شهرستان هاي خود بازگردانند و مانع اقدامات بعدي آنان شوند.به همين دليل در 5/5/42 از سوي دولت به مهاجران ، كه مدت دو ماه در تهران اقامت داشتند، اخطار شد كه هر چه سريعتر تهران را ترك نمايند در غير اين صورت خود ساواك اقدام به اعزام آنها به شهرهاي مربوط خواهد نمود. مهاجران قبل از آن كه ناگزير به ترك تهران شوند، طي اعلاميه اي ، ضمن تصريح بر مرجعيت امام ، نسبت به ادامه بازداشت حضرات آيات خميني ، محلاتي و قمي اعتراض كردند و خواستار آزادي ايشان شدند و اعلام كردند كه براي خاتمه مهاجرت خويش توسط رژيم تحت فشار قرار گرفته اند.

سرانجام با نزديك شدن انتخابات مجلس شوراي ملي و سنا، رژيم مصلحت را در آن ديد كه امام خميني و محلاتي و قمي را همراه با ترفندي جديد از زندان آزاد كند، اما بعد از 48ساعت كه خبر آزادي آنها توسط مهاجران به سراسر كشور اطلاع داده شد، ساواك آنان را در يكي از خانه هاي خود در داوديه تهران به مدت دو ماه در محاصره وممنوع الملاقات نگهداشت تا انتخابات انجام شود. به اين شكل ، مهاجرت علما به پايان رسيد.رژيم با چاپ متني در روزنامه عصر 12مرداد 1342 پيروزي خود را اعلام كرد. ولي در عمل اين مهاجران بودند كه به تمام خواسته هاي خود نايل آمدند. دستاوردهاي

مهاجرت

1- با انتشار اعلاميه علما، مرجعيت امام خميني بر همگان مسلم شد؛ و با اين امر ، مانع از محاكمه ايشان شدند.

2- تلاش براي آزادي امام خميني ، قمي و محلاتي ، كه اين هدف نيز با تبديل زندان آنان به حصر و سپس آزادي آنها در فروردين 1343 حاصل شد.

3- تغيير دولت و سقوط كابينه علم يكي ديگر از نتايج اين مهاجرت بود. شخص شاه در جواب درخواست هاي مهاجران از بابت تهديد و ثبات تصميم خود، هر چند عدم تغيير دولت را مطرح كرده بود، اما در نهايت ، علم را از كاربركنار كرد و جانشين او اميني را براي ديدار با مراجع تقليد به قم فرستاد تا شايد اطمينان و حمايت آنها را به دست آورد، كه البته چنين نشد.

4- بعد از مخالفت روحانيون با لوايح ششگانه كه البته بيشتر جنبه نظري داشت ، اين اولين حركت عملي علما بود كه رودرروي رژيم و دولت ايستادند و درخواست هاي خود را اعلام داشتند و نشان دادند كه براي رسيدن به هدف ، از تمام ظرفيت هاي قانوني و شرعي استفاده مي كنند.

5- از ديگر نتايج اين مهاجرت ، هماهنگي بين تمام علماي شهرستان ها و در نتيجه همبستگي تمام انقلابيون دريك خط بود كه با سخنراني امام خميني و دستگيري وي و قيام 15خرداد شكل گرفته و با حمايت همه جانبه علما از امام ، رهبري نهضت را نيز مشخص و آن را به همگان معرفي كرد.

6- تحريم انتخابات بيست و يكمين دوره مجلس شوراي ملي كه در نيمه دوم سال 1342 برگزار شد، از ديگر نتايج و تصميمات مهاجران بود، كه

جامعه مذهبي ايران نيز با تاسي به روحانيون ، اين تحريم را عملي كردند.

بدين ترتيب هر چند روحانيون مهاجر به دليل فشار رژيم ناگزير از ترك تهران شدند، اما آنها نتايج مذكور را به دست آورده و به اهداف خود رسيده بودند و با بازگشت آنان به شهر و ديار خود ، مردم از نتايج و اهداف اين مهاجرت آگاه شده و همگام و همراه آنان شدند. از سوي ديگر روحانيون تهران كه ميزبان مهاجران بودند، بعد از رفتن آنها با صدور اعلاميه اي ضمن تشكر از مهاجران ، مردم را در جريان حوادث ، تصميمات و اهداف اين گردهمايي قرار دادند.

منبع: سايت هاي خبري - جام جم آن لاين

روز شمار انقلاب

روز شمار انقلاب

رويدادهاي 14 بهمن 1357

حضرت امام طي يك مصاحبه مطبوعاتي در مدرسه رفاه اعلام كردند: شوراي انقلاب حكومت موقت تعيين خواهد شد و حكومت موقت، موظف خواهد بود كه مقدمات رفراندم را تهيه كند. همچنين قانون اساسي كه تدوين شد، به آراء عمومي گذاشته مي شود. ايشان دولت بختيار را غيرقانوني اعلام كردند و گفتند: كاري نكنيد كه مردم را به جهاد دعوت كنم.

در پي جلسه اعضاي شوراي انقلاب با حضور امام خميني، به پيشنهاد اعضا و موافقت امام، مهندس مهدي بازرگان براي نخست وزيري دولت موقت انتخاب شد.

مهندس بازرگان درباره انتخابش به نخست وزيري دولت موقت اظهار داشت در پي تشكيل جلسه شوراي انقلاب در روز 14/11/57، آقاي (امام) خميني ما را مخاطب قرار داده پرسيدند براي نخست وزيري چه كسي را تعيين كنيم؟ ... نمي دانم آقاي مطهري بود يا يكي ديگر از روحانيون شوراي انقلاب كه مرا پيشنهاد كرد. در هر حال

نظر عموم روي من رفت و اگر كسي موافقت نداشت، حرفي نزد. آيت الله خميني تبسم و اظهار خوشوقتي كرده، گفتند به اين ترتيب خيالم از دو طرف راحت شد. ظاهرا منظور ايشان از دو طرف، مليون و روحانيون بود.

تذكر: حضرت امام مدت ها پس از استعفاي بازرگان چندين بار در سخنراني هاي خود گفتند: كه انتخاب بازرگان اشتباه بود و من قلبا به اين امر راضي نبودم.

مشتاقان زيارت امام خميني در مقابل محل اقامت ايشان تجمع كردند. يونايتد پرس جمعيت مشتاق را بالغ بر چهار و نيم ميليون برآورد كرد.

خبرگزاري فرانسه: بختيار در مصاحبه با لوماتن گفت: بعضي اوقات صبر بهترين تاكتيك است و اگر آيت الله خميني بخواهد در شهر مقدس قم دولت پيشنهادي خود را به وجود آورد، به او اجازه خواهم داد تا دولتي شبيه به واتيكان تأسيس كند.

دستور آزادي سيصد و پنجاه زنداني محاكم نظامي صادر شد.

تظاهرات مردم در برخي از شهرستان ها بدون درگيري با مأموران انجام شد.

دانشجويان ايراني با حمله به سفارتخانه هاي ايران در آمريكا، لبنان و استراليا، نسبت به رژيم سلطنتي ايران ابراز انزجار كردند.

چهل تن ديگر از نمايندگان مجلس از مقام خود استعفا دادند.

روزنامه الوطن العربي نوشت: يك ژنرال ارتش به ملاقات شاه در خارج از كشور رفت.

از سوي ياسر عرفات، پيام تبريكي خطاب به حضرت امام ارسال شد.

آسوشيتد پرس گزارش داد: واكنش كشورهاي اسلامي در مقابل بازگشت آيت الله خميني متفاوت بوده است. سادات در مصر گفت: او هيچ آيت اللهي در مصر نخواهد داشت. مطبوعات سعودي در اين مورد سكوت اختيار كرده اند و رژيم بغداد نيز تاكنون موضعي اتخاذ نكرده است تنها قذافي گفت:به محض درخواست كمك از بذل آنچه در

امكان دارد، دريغ نخواهد كرد.

به مناسبت ورود حضرت امام به ايران، مراسم جشني در كشور ليبي بر پا شد. رويدادهاي 15 بهمن 1357

حضرت امام خميني طي يك سخنراني جوانان را به ادامه تظاهرات و اعتصابات فرا خواندند.

به دنبال جلسه روز گذشته شوراي انقلاب _ كه نخست وزيري دولت موقت به مهندس بازرگان پيشنهاد شده بود _ اين شورا براي گرفتن جواب از وي تشكيل جلسه داد. بازرگان درباره اين جلسه مي گويد: ابتدا پس از تشكراز حسن ظن آقايان، گفتم «اگر بنده را نامزد نخست وزيري نماييد با علم و اطلاع از افكار و اخلاق و سوابقم خواهد بود... همه مي دانيد كه من معتقد به دمكراسي و مشورت و اعتقاد به ديگران هستم و از تندي و تعجيل احتراز دارم و علاقمند به مطالعه و علم تدريجي هستم. حال اگر با اين سوابق و شرايط قبولم داريد، پيشنهاد فرماييد.» عكس العمل مثبت يا منفي در مجلس نديدم. سكوت و قبولي و اصرار مجدد آقايان روحاني عضو شورا و امام در برابر شرايط و اتمام حجت من باعث تعجبم شد و انتظار آن را نداشتم.

شاپور بختيار گفت: درهاي مذاكره با آيت الله خميني همچنان باز است ... جمهوري اسلامي براي من مجهول است. وي افزود كه من نه با شاه و نه با (امام) خميني سازش نمي كنم و اجازه تشكيل دولت موقت را به او (امام خميني) نمي دهم.

راديو عدن: عده زيادي از افسران پايگاه هوايي همدان، در پايگاه بازداشت و زنداني شدند.

وزراي خارجه آمريكا و انگليس طي ديدار ديويد اوئن از آمريكا، در مورد اوضاع ايران به گفتگو نشستند. بغداد نيز با اعزام هيأتي به عربستان، به بررسي اوضاع

ايران و منطقه پرداخت.

ژنرال هايزر، فرستاده ويژه آمريكا به ايران، با اتمام مأموريت حساس خود و مذاكرات مكرر با مقامات ايراني، عازم آمريكا شد. سخنگوي وزرات خارجه آمريكا گفت: هايزر سعي كرد تا نظاميان ايران از بختيار حمايت كنند. وي به اين علت ايران را ترك كرد كه اقامت وي به احساسات ضد آمريكايي در ايران دامن مي زد.

بنا به گزارش دولت آمريكا، ايران به علت كمبود مالي در اثر از دست دادن فروش نفت، قرارداد ده ميليارد دلاري خريد اسلحه از آمريكا را لغو كرد. گفتني است چون امريكا نظام سلطنتي ايران را در خطر مي ديد، فروش اين سلاح ها، از جمله چندين فروند آواكس را به مصلحت خويش نمي ديد. لذا يكي از مأموريت هاي هايزر، بر هم زدن اين قرارداد به نحوي بود كه آمريكا متضرر نشود.

خانواده هاي همافران و درجه داران بازداشتي و نيروي هوايي، با تجمع در دادگستري به عنوان اعتراض به دستگيري آنها، خواهان آزادي اين همافران شدند.

همافران نيروي هوايي در بهبهان به عنوان طرفداري از امام خميني، دست به راهپيمايي زدند.

از سوي آيت الله گلپايگاني ، اعلاميه اي خطاب به نمايندگان مجلس، هيأت دولت و امراء ارتش، منتشر شد.

آيت الله سيدمحمدباقر صدر با ارسال نامه اي از عراق براي حضرت امام، از مبارزات ملت ايران حمايت كرد.

به مناسبت ورود حضرت امام به ايران، از سوي آيت الله مرعشي نجفي تلگرامي براي ايشان ارسال شد.

خبرگزاري فرانسه: آيت الله شريعتمداري اظهار داشت: اختلاف جزئي بين آيات عظام با مذاكره مرتفع خواهد شد.

دولت بختيار برداشت از پس انداز و سپرده هاي بانكي مردم را محدود كرد.

يك خبرگزاري ژاپني گزارش داد: يك نماينده از سوي امام خميني، با برژنف در بلغارستان، ملاقات و گفتگو كرده است.

تذكر:

برژنف از سيزدهم تا هفدهم ژانويه 1979، مطابق با بيست و سوم دي ماه 1357، در بلغارستان بسر مي برده است.

شهردار تهران در حضور حضرت امام استعفا كرد. امام سپس وي را مجددا به عنوان شهردار منصوب كردند. جواد شهرستاني از سوي دولت بختيار ممنوع الخروج شد.

گروهي از نمايندگان مستعفي مجلس شورا با حضرت امام ديدار كردند.

راديو لندن: از تظاهرات ديشب تهران هيچ گزارشي كه حاكي از برخورد مردم با نظاميان باشد، نرسيده است.

دو تن از وزراي سابق به نام هاي عبدالمجيد مجيدي و هوشنگ نهاوندي، توسط فرمانداري نظامي بازداشت شدند.

خسرو قشقايي پس از بيست و پنج سال تبعيد در آمريكا، به ايران بازگشت. وي يكي از رهبران ايل قشقايي است. رويدادهاي 16 بهمن 1357

انتخاب بازرگان به عنوان نخست وزير دولت موقت، رسما اعلام شد. حكم و فرمان نخست وزيري كه با اتفاق آراء شوراي انقلاب و تصويب امام خميني صادر شده بود، توسط حجت الاسلام والمسلمين رفسنجاني در حضور حضرت امام و آقاي بازرگان قرائت شد.

حضرت امام در حكم نخست وزيري بازرگان، وي را موظف به انجام رفراندوم تغيير نظام به جمهوري اسلامي، تشكيل مجلس مؤسسان (خبرگان) براي تصويب قانون اساسي، برگزاري انتخابات مجلس شورا طبق قانون اساسي جديد و انتخاب هيأت وزيران بدون در نظر گرفتن روابط حزبي كردند. در متن حكم آمده است: بنا به پيشنهاد شوراي انقلاب، بر حسب حق شرعي و قانوني ناشي از آراء اكثريت قاطع قريب به اتفاق ملت ايران كه طي اجتماعات عظيم نسبت به رهبري جنبش ابراز شده است، جنابعالي را مأمور تشكيل دولت موقت مي نمايم.

مهندس بازرگان پس از قرائت حكم نخست وزيري گفت: خداي برگ را شكر مي كنم كه

چنين اعتبار و حسن شهرتي را كه به هيچوجه اهليت و لياقت آن را نداشتم، به من ارزاني داشته و همين موهبت الهي باعث شده كه آيت الله، ابراز اعتماد و ارجاع چنين مأموريتي را به بنده عنايت بفرمايند و همچنين تشكر از ملت ايران مي كنم.

حضرت امام در فرمايشات خود بعد از سخنان مهندس بازرگان به عنوان نخست وزير، از مردم خواستند تا با تظاهرات آرام و از طريق مطبوعات، نظر خود را درباره دولت بازرگان ابراز نمايند. ايشان در يك مصاحبه قبل از قرائت حكم گفتند: مخالفت با اين حكومت، مخالفت با شرع است.

بازرگان پس از خروج امام از محل جلسه، در رابطه با تهديد بختيار در مورد نخست وزيري دولت موقت، گفت: از اين اخطار نمي ترسيم، اگر تهديد مي خواهند بكنند، به چيز ديگري ما را تهديد كنند. اين چيز خيلي كوچكي است و اگر عملي شود، بنده شخصا خيلي ممنون مي شوم؛ چون راحت مي شوم. راديو مسكو براي اعلام نخست وزيري بازرگان برنامه خود را قطع كرد.

بختيار گفت: هر كس اكثريت داشت، حكومت مي كند.

آسوشيتد پرس: با توجه به اينكه شانس موفقيت بختيار روز به روز كمتر مي شود، سخنگوي وزارت خارجه آمريكا به ابراز حمايت ملايم از بختيار بسنده كرد.

بنا به نوشته مجله تايم: ساليوان، سفير آمريكا در ايران، از همكاران خود خواسته است كه با مخالفان رژيم گفتگو كرده، سياست آمريكا را براي آنان تشريح كند.

رييس سازمان سيا اعراف كرد كه در رابطه با پيش بيني مسائل ايران، اين سازمان ناكام بوده است. وي گفت: چيزي كه ما پيش بيني نمي كرديم، اين بود كه يك مرد هفتاد و هشت ساله كه مدت چهارده سال در

تبعيد بود، اين نيروها را به هم پيوند زند.

كيسينجر گفت: بيم آن مي رود كه انقلاب اسلامي به ساير كشورها سرايت كند و گناه اين حركت، متوجه هدف توخالي حقوق بشر است.

آيت الله گلپايگاني بازگشت حضرت امام به ميهن را به ايشان تبريك گفت.

آيت الله گلپايگاني با صدور پيامي خطاب به ارتش، از فرماندهان نظامي خواست تا از رويارويي و مقابله با انقلاب اسلامي بپرهيزند.

چند وزارتخانه، از جمله وزارت آموزش و پرورش، امور اقتصاد و دارائي، بهداري و دادگستري، توسط نيروهاي ارتش اشغال شد.

حزب توده از شوراي انقلاب اسلامي اعلام پشتيباني كرد.

سازمان چريك هاي فدايي خلق، در مخالفت با شوراي انقلاب گفت: شوراي انقلاب بايد توسط ميليون ها اعتصاب كننده تشكيل شود. گفتني است كه اين گونه سازمان ها كه تنها خود را قيام خلق مي دانند، اعتماد و حمايت ميليوني مردم از حضرت امام را نديده گرفته و به دنبال جايگاهي در آينده نظام براي خود هستند.

بيست و دو نماينده ديگر مجلس شورا، استعفا دادند.

در تظاهرت مردم آغاجاري، عده اي به شهادت رسيدند.

غلامرضا كيانپور، وزير اسبق اطلاعات و دادگستري و استاندار آذربايجان غربي و اصفهان، بازداشت شد.

هشت هزار يهودي از ايران به اسرائيل رفتند. رويدادهاي 17 بهمن 1357

امام خميني در سخنان خود گفتند: كار عاقلانه و مفيد به حال كشور اين است كه بختيار و ارتش در مقابل انقلاب اسلامي، عكس العملي مثبت داشته باشند.

در پاسخ به پيام هاي تشكر از سوي مردم و يا شخصيت ها و گروه هاي مختلف به مناسبت ورود حضرت امام به كشور، از سوي ايشان پيام تشكري خطاب به عموم انتشار يافت.

با فراخواني مردم به راهپيمايي عمومي در تأييد دولت بازرگان از سوي جامعه روحانيت تهران، مردم ايران حكومت مهندس

بازرگان را تأييد كردند و موج راهپيمايي، شهرها را فرا گرفت.

خبرگزاري فرانسه: جبهه ملي از مقامات و سازمان هاي حاكمه و تمام مردم خواست تا از دولت بازرگان حمايت كنند.

بازرگان در اولين مصاحبه خود به عنوان نخست وزير دولت موقت، برنامه و وظايف دولت خود را تشريح كرد.

بازرگان موقتا از رهبري نهضت آزادي كناره گيري نمود و به مدرسه علوي نقل مكان كرد.

تذكر: در حكم نخست وزيري حضرت امام از وي خواسته شده بود تا بدون واسبتگي حزبي و گروهي به پست نخست وزيري اشتغال يابد.

صبح امروز در پي تشكيل جلسه مجسل و حضور بختيار، فانتوم ها و هليكوپترهاي نيروي هوايي بر فراز تهران مانور دادند.

بختيار به هنگام سخنراني در مجلس شورا گفت: دولت موقت تا شوخي و حرف است، تحمل مي كنم ... من در مقام نخست وزيري قانوني مملكت مي مانم تا انتخابات آزاد آينده را انجام دهم.

بختيار ضمن اظهاراتش به يكي از فرماندهان ارشد ارتش، اظهار داشت: اين محل هاي خالي را كه در هيأت دولت مي بينيد، من مخصوصا خالي نگاه داشته ام تا با تعدادي از افراد كه آقاي مهندس بازرگان معرفي مي كند، پر نمايم و من با آقايان مشغول مذاكره هستم.

دكتر سعيد، رييس مجلس شورا، در جلسه امروز مجلس اظهار داشت: بازگشت حضرت آيت الله العظمي خميني، مرجع عاليقدر تشيع را به خاك وطن از طرف خود و عموم نمايندگان خوش آمد مي گويم.

لوايح محاكمه وزراي سابق و انحلال ساواك، در جلسه مجلس شورا به تصويب رسيد.

حجت الاسلام والمسلمين صادق خلخالي از سوي امام اعلام كرد كه اجازه نمي دهيم حتي يك نفر از همافران آسيب ببينند. اين در حالي است كه عده اي از همافران پادگان شاهرخي در همدان، در

بازداشت به سر مي برند.

از سوي آيت الله مرعشي نجفي، به مناسبت انتصاب مهندس بازرگان به نخست وزيري، پيام تبريكي ارسال شد.

مردم زاهدان، اعم از شيعه و سني، كه به پشتيباني دولت مهندس بازرگان دست به راهپيمايي زده بودند، از سوي چماق به دستان مورد هجوم قرار گرفتند. در اين حادثه، شصت و دو نفر كشته يا زخمي شدند.

در مراسم فارغ التحصيلي دانشجويان دانشكده افسري، افسران جوان از سوگند وفاداري به شاه معاف شدند.

ميرفندرسكي، وزير امورخارجه، گفت: حضور ايران در پيمان سنتو در چهارچوب سياست خارجي ايران قابل توجيه نيست.

حجت الاسلام فلسفي پس از هشت سال ممنوعيت از سخنراني، در حضور امام و مردم ديدار كننده از ايشان، سخنراني كرد. رويدادهاي 18 بهمن 1357

حضرت امام در ديدار با روحانيون شهر اهواز گفتند: ادامه نهضت يك تكليف است.

در ملاقات وكلاي دادگستري با حضور امام، ايشان گفتند كه شاه بايد محاكمه شود.

رييس جمهور و وزراي خارجه و دفاع آمريكا، پس از پايان مأموريت ژنرال ها هايزر در ايران، جلسه اي با حضور وي تشكيل دادند.

سخنگوي وزارت خارجه آمريكا گفت: ما از اجراي قانون اساسي پشتيباني مي كنيم. ما از راه ديپلماتيك با همه گروه ها، از جمله مهدي بازرگان، در تماس بوده ايم؛ اما پس از انتخاب وي به نخست وزيري، هيچگونه تماسي با وي برقرار نشده است.

وزارت خارجه آمريكا اعلام كرد هنوز دولت بختيار را به رسميت مي شناسد. از طرفي سخنگوي كاخ سفيد گفت: بختيار بايد نظر اكثريت مردم را بپذيرد.

پس از اعلام نخست وزيري مهندس بازرگان، بين آقايان يدالله سحابي، اميرعباس انتظام، بختيار، قره باغي رييس ستاد ارتش و رييس اداره دوم ارتش، ملاقاتي انجام شد. در اين ملاقات، آقاي سحابي و اميرانتظام در

صدد بر مي آيند كه بختيار را راضي به استعفا نمايند. از طرفي بختيار براي قدرت نمايي، از قره باغي و مقدم خواست در حضور آنان حمايت مجدد خود را از بختيار اعلام كنند.

دكتر سنجابي اعلام كرد مذاكره و تبادل نظر بين بختيار و بازرگان براي حل مسالمت آميز مسائل ادامه دارد. راديو لندن گفت: گفتگو ميان جنبش آيت الله خميني و ارتش آغاز شده است.

گروهها و اقشار مختلف مردم، از جمله دانشگاهيان، از دولت موقت مهندس بازرگان پشتيباني و حمايت كردند.

روحانيون و مردم زنجان و بخش هاي تابعه در يك راهپيمايي بي سابقه پنجاه هزار نفري، حمايت قاطع خود ار از امام خميني و نخست وزير منصوب او اعلام داشتند. در اين اجتماع، حجت الاسلام ابوالفضل شكوري به نمايندگي از مردم و روحانيت، قطعنامه سي ماده اي را مبني بر: 1_ انحلال رژيم شاهنشاهي . 2_ انحلال مجلسين و دولت بختيار . 3_ مشروعيت دولت مهندس بازرگان، قرائت كرد و مورد تأييد قرار گرفت.

آسوشيتدپرس: ديپلمات هاي غربي نزديك به ارتش معتقدند كه ژنرال ها به اين نتيجه رسيده اند كه براي كودتا قوي نيستند.

راديو لندن و راديو مسكو: صدها تن از افسران سابق، از جمله چند تن از امراي ارتش كه به علت مخالفت شاه از ارتش اخراج شده اند، پشتيباني خود را از آيت الله خميني اعلام كردند.

فرماندار نظامي تهران به اين دليل كه مردم به مقررات حكومت نظامي اهميت نمي دهند، ساعات منع عبور و مرور را كاهش داد.

سيزده نفر ديگر از نمايندگان مجلس استعفا دادند.

جمعي از هواداران رژيم به طرفداري از قانون اساسي، در يكي از سالن هاي ورزشگاه امجديه اجتماع كردند.

سادات، رييس جمهور مصر، با شاه در مراكش تماس گرفت.

سرهنگ شكوري، رييس آجوداني ستاد لشكر

شصت و چهار رضائيه، به هنگام رفتن به پادگان، ترور شد.

شركت هاي مهم حمل و نقل هوايي به علت نا امن بودن قلمرو هوايي ايران، پرواز هاي خود را به ايران قطع كردند.

مجمع عمومي سازمان ملل متحد از اوضاع ايران اظهار نگراني كرد.

يك تبعه آمريكا كه در اصفهان راننده اي را مضروب كرده بود، توسط محكمه شرعي مردم، پس از پرداخت ديه، آزاد شد.

لازم به تذكر است كه طبق قانون كاپيتولاسيون، محاكم ايران حق محاكمه هيچيك از افراد تبعه آمريكا را ندارند. تشكيل اين دادگاه مردمي نشانه قوت يافتن روز افزون مردم مسلمان است. رويدادهاي 19 بهمن 1357

جمعي از پرسنل نيروي هوايي با انجام رژه و خواندن سرود در مقابل حضرت امام، با حركت اسلامي مردم ايران و رهبري نهضت اعلام همبستگي كردند. ايشان همچنين از راهپيمايي مردم در حمايت از دولت مهندس بازرگان تشكر كردند.

مطبوعات و راديو رياض: مهندس بازرگان اعلام كرد نتوانسته است رضايت ارتش را جلب كند و ارتشيان از قانون اساسي حمايت مي كنند. وي طي اولين سخنراني عمومي پس از اعلام نخست وزيري دولت موقت گفت: بنده ماشين سواري نازك نارنجي هستم كه بايد روي جاده هاي آسفالت و راه هموار حركت كنم.

ستاد ارتش، عكس روزنامه كيهان مبني بر رژه افسران نيروي هوايي در مقابل حضرت امام را تكذيب كرد.

طرفداران قانون اساسي، شهر خوي را به آتش كشيدند و در شهر گنبد به يك حمام زنانه يورش بردند.

عده اي از هواداران رژيم كه به طرفداري قانون اساسي در تهران تجمع كرده بودند، با مخالفين خود به زد و خورد پرداختند.

خبرنگار لوس آنجلس تايمز، در تيراندازي هاي خيابان فرح آباد ژاله تير خورد و كشته شد.

طي روزهاي گذشته و امروز،

شهر تهران شاهد تظاهرات مردم و فرياد و خشم كليه اقشار در مقابل رژيم بود. بانك ها و ديگر مؤسسات دولتي مورد هجوم مردم به ستوه آمده از جنايت هاي شاه قرار گرفتند و شعله هاي آتش از همه سو زبانه مي كشيد.

امام خميني طي نطق كوتاهي كه از شكبه تلويزيوني كاركنان اعتصابي راديو و تلويزيون بطور مستقيم پخش مي شد ضمن آرزوي موفقيت براي كاركنان رسانه هاي گروهي گفتند: دستگاه هايي در اين قسمت بوده و هست كه بايستي در خدمت مردم مي بودند. ولي رژيم غاصب از آنها در راه هدف هاي نامشروع استفاده كرده است.

سرهنگ قذافي حمايت خويش را از انقلاب مردم ايران اعلام داشت.

در درگيري هاي گرگان، پنج نفر كشته و يازده نفر مجروح شدند.

خانواده افسران بازداشتي نيروي هوايي، همچنان با ادامه تحصن، تهديد به اعتصاب غذا كردند.

مهندس شريف امامي كه از طرف دادستاني ممنوع الخروج شده بود، از كشور گريخت.

گروه منصورون، ترور رييس گارد دانشگاه جندي شاپور اهواز را به عهده گرفت.

افراد مسلح به يك شعبه بانك ملي در كرمان دستبرد زدند. همچنين موجودي يكي از شعب اين بانك در تهران نيز سرقت شد. رويدادهاي 21 بهمن 1357

با آغاز درگيري مسلحانه، پرسنل انقلابي نيروي هوايي براي تسليح مردم در ازاء كارت پايان خدمت سربازي، يك قبضه سلاح و هفت فشنگ در اختيار آنان قرار مي دادند.

درساعت 5/4 بعدازظهر كلانتري تهران نو _ پس از پنج ساعت زد و خورد شديد بين مأمورين گارد و مردم _ سقوط كرد و مردم و گاردي ها در اين زدو خورد چندين كشته و مجروح داشتند . از اين پس، كلانتري ها يكي پس از ديگري به دست مردم ساقط شدند.

فرماندار نظامي تهران در اعلاميه شماره چهل خود،

ساعات حكومت نظامي را از ساعت چهار و نيم بعدازظهر تا ساعت پنج صبح افزايش داد. پس از شدت گرفتن حملات مردم به كلانتري ها و پادگان ها، فرماندار نظامي تهران در همين روز ساعت منع عبور و مرور را تا ساعت دوازده ظهر افزايش داد. يعني مردم تنها از ساعت دوازده شهر تا چهار و نيم بعدازظهر اجازه خروج از منازل خود را دارند.

رژيم در تدارك يك كودتاي نظامي است. سپهبد رحيمي، فرماندار نظامي تهران و حومه، طي دستورالعملي به يگان هاي تابعه خود، از آنها خواست تا بي درنگ كليه رهبران نهضت را دستگير و با هواپيما به يكي از جزاير منتقل نمايند. همراه اين دستورالعمل، ليستي از اسامي صدها نفر كه بايد بازداشت شوند، الصاق شده است كه در رأس آنها نام حضرت امام، آْيت الله طالقاني مهندس مهدي بازرگان، به چشم مي خورد. در اين دستورالعمل، پيش بيني شده است كه كليه رهبران درجه دوم كه اقدام به تحريك در مقابل اين دستگيري ها بكنند، بازداشت شوند.

حضرت امام خميني در رابطه با حكومت نظامي اعلام شده از طرف فرماندار نظامي تهران، آن را ملغي اعلام كردند و گفتند: اعلاميه امروز حكومت نظامي خدعه و خلاف شرع است و مردم به هيچوجه به آن اعتنا نكنند ... اخطار مي كنم كه اگر دست از اين برادر كشي بر ندارند و لشگر گارد به محل خودش برنگردد ... تصميم آخر خود را به اميد خدا مي گيريم. همچنين دولت موقت، اعلاميه حكومت نظامي را يك توطئه توصيف كرد

ميني بوس ها و ماشين هاي وابسته به ستاد كميته امام خميني، با بلندگو، لغو اعلاميه فمراندار نظامي را در سطح تهران اعلام كردند. گفتني است كه بنا به

گفته رحيمي، يكي از سران ارتش، حكومت نظامي تصميم داشت كه با افزايش ساعات حكومت نظامي، به انجام كودتا و سركوب مردم و خصوصا ترور و دستگيري رهبران نهضت، بپردازد. اين تصميم حضرت امام، توطئه بزرگي را در آستانه پيروزي نهضت در نطفه خفه كرد.

امام خميني در جواب به استعفاي افراد نيروي مسلح نوشتند: قسم براي حفظ قدرت طاغوتي صحيح نيست و مخالفت با آن واجب است و كساني كه قسم خورده اند بايد بر خلاف آن عمل كنند.

مردم مسلح به ياري افراد نيروي هوايي رفتند. جنگ خياباني در تهران اوج بيشتري پيدا كرد.

ده ها هزار تن از مردم در خيابان فرح آباد، پشت كيسه هاي شن و خاك سنگر گرفتند.

كلانتري هاي تهران نو، (چهارده و شانزده و بيست و يك و نه) و نارمك ده و يازده و شهر ري، سقوط كردند و همچنين يك هلي كوپتر گارد در تهران در هوا ساقط شد.

حجت الاسلام دكتر مفتح از جانب حضرت امام، عكس مندرج در روزنامه كيهان مبني بر رژه افسران نيروي هوايي در مقابل ايشان را كاملا صحيح و واقعي دانست.

بازرگان گزارش مطبوعات را در زمينه تماس با بختيار و سران ارتش، قويا تكذيب كرد.

از سوي دفتر تبليغات امام خميني، هر گونه تماس با بختيار و سران ارتش تكذيب شد.

امام خميني اعلام كردند كه من خودم اهل قلم و بيان هستم و هيچ سخنگويي ندارم.

ستاد امداد و سازمان ملي پزشكان، تعداد شهدا را تا ساعت يازده امشب، صد و بيست و شش تن ، و مجروين را ششصد و سي و چهار نفر ذكر كرد.

شما كشته شدگان كه به بيمارستان جرجاني منتقل شده اند، به چهل و شش نفر رسيد و تعداد

زخمي ها به علت كثرت آنها قابل شمارش نيست.

آيت الله شريعتمداري ضمن آرزوي موفقيت براي دولت بازرگان، انتخاب وي را تبريك گفت.

مهندس بازرگان در شركت نفت اعلام كرد: با استقرار دولت موقت، اعتصاب شركت نفت پايان خواهد يافت.

حزب كمونيست قبرس اعلام كرد كه تجهيزات جاسوسي آمريكا از ايران به قبرس منتقل شده است.

منبع:www.irdc.ir

پرواز انقلاب

پرواز انقلاب امام در مهرآباد

دوازدهم بهمن ماه 1357، يكي از ماندگارترين روزهاي تاريخ معاصر ايران است دراين روز بود كه امام پس از سيزده سال دوري از وطن به كشور بازگشت مردم شور وشوِوصف ناپذيري داشتند و اين شور و شوِ به ويژه در فرودگاه مهرآباد بيشتر بود.

با گشوده شدن در خروجي هواپيما، همراهان امام در برابر چشمان منتظر و مشتاق استقبال كنندگان از هواپيما خارج مي شدند. به دنبال خروج خبرنگاران نزديكان واعضاي خانواده ي آنها، آيت الله مطهري و آيت الله پسنديده به داخل هواپيما رفتند و دررأس ساعت نه و سي و هفت دقيقه ي صبح امام در حاليكه دست شان در دست خلبان فرانسوي بود و در حلقه ي گروهي از استقبال كنندگان چون آيت الله مطهري قرار داشت در پله ي بالاي هواپيما ظاهر شد. با ورود امام به سالن فرودگاه فرياد الله اكبر سالن فرودگاه را به لرزه درآورد. هجوم خبرنگاران براي فيلمبرداري و تهيه ي خبر بيش از حدتصور بود و كسي نمي توانست جلوي آن را بگيرد. بالاخره از مردم تقاضا شد بر روي زمين بنشينند تا چهره ي امام ديده شود. قرآن تلاوت شد و سپس دسته ي سرودخوانان سرود «اي امام را سر دادند. سردسته ي اين گروه آقاي اكبري بود و در طبقه ي دوم سالن سرود خود را اجرا كردند و فضاي سالن را تحت تأثير قرار دادند:

«خميني اي امام اي مجاهد، اي مظهر شرف اي گذشته

ز جان در ره هدف چون نجات انسان شعار توست مرگ در راه حق افتخار توست اين تويي اين تويي پاسدارحق خصم اهريمنان دوستدار حق بود شعار تو، به راه حق قيام ز ما تو را درود، ز ما تورا سلام خميني اي امام )چهار مرتبه .

پس از آن آقاي «نصرالله شادنوش كه دانشجو بود و قرائت پيام خوشامدگويي ملت به امام را بر عهده داشت به قرائت پيام پرداخت

«جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقاً الا ان ّ حزب الله هم الغالبون »

«اي روح خدا و اي ابراهيم بت شكن اي بنده ي پاكباز حق و اي جان عزيز ملت ايران اجازه مي خواهم از جانب فردفرد ملت ايران به عرض برسانم كه رواِمنظر چشمم آشيانه ي توست كرم نما و فرودآ كه خانه خانه ي توست ملت ايران چه چيزي از جان عزيزتر دارد كه نثار مقدم فرخنده ي رهبر فداكار وروشن بينش نمايد و چه ثنايي بالاتر از اين سراغ دارد كه او را بنده ي پاكباز حق بخواند. اي بنده ي پاكباز خدا، اي مسلمان محمدي اي شيعه ي صادِ، اي آيت خدا. ملت ايران در شخصيت شما و از تجربه ي زندگي شما بالاخص در پانزده سال زعامت امت كه به شما سپرده است مصداِ عيني وعده ي خدا به رزمندگانش و پويندگان راهش را مشهود مي كند كه «اگر به ياري خدا بشتابيد، به ياري شما مي شتابد و شما را ثابت قدم نگه مي دارد»، «و هركسي از آن خدا باشدخدااز آن اوست . هجرت شما از وطن عزيز در چهارده سال پيش تحت فشار واجبار سمبل هاي استبداد و استعمار يادآور هجرت جد مكرم تان _ رسول خدا _ وياران بزرگوار اوست كه به گناه خواستاري جامعه ي توحيدي از شهر و ديار خودرانده شدند. «الذين خرجوامن

ديار هم بغير حق الي ان يقولوا ربّنا الله وبازگشت امروزتان يادآور فتح مبين و عظيم مكه است كه سمبل هاي زر و زور وبت هاي فلزي و گوشتي يكي پس از ديگري از مقر حكمراني به زير آورده شدندو حكومت خدايي جايگزين حكومت طاغوت شد. «لقد صدِ الله رسول الرويا بالحق لتدخلن المسجدالحرام انشاءالله امنين » ملت ايران جان بر كف درانتظار رهبر عظيم الشأن خويش است و تا برقراري جامعه ي توحيدي جامعه اي كه در آن انسان از قيد بندگي انسان آزاد باشد... مساوات برادري و برابري به معناي واقعي برقرار شود و آثار استبداد دوهزار وپانصد ساله و استعمارچهارصد ساله محو گردد و در يك كلمه بندگي از آن خدا و حكومت حكومت الهي باشد، از پاي نخواهد نشست جاي چند هزار شهيد، شهداي پانزده ساله كه حركت انقلاب مقدس اسلامي را با خون خود سرعت بخشيدند، خالي است كه بازگشت مظفرانه ي رهبر خود و شكوفه هاي به ثمر رسيده ي نهال انقلاب را به چشم خود ببينند. اگر امروز در ميان ما نيستند، ارواح پاك شان ناظر و شاهدخواهد بود. «السلام عليك و علي الارواح التي حلت بفنائك و رحمة الله وبركاته » برقرار باد جامعه ي توحيدي و جمهوري اسلامي به رهبري امام خميني » امام از فرودگاه تا بهشت زهرا

كميته ي استقبال از امام اعلام كرده بود كه بعد از بيانات امام در سالن فرودگاه استقبال كنندگان به امام معرفي خواهند شد و سپس گزارش كميته ي نفت و كميته ي اعتصابات نيز به محضر امام ارائه خواهد شد، ولي هجوم مردم به سالن فرودگاه وانتظار مردم در بيرون از فرودگاه در عمل اين برنامه ها را به هم ريخت و كميته ي استقبال از امام مجبور شد ايشان را هرچه زودتر به بيرون از فرودگاه منتقل

كند. كميته ي استقبال از امام از بدو تشكيل تمام موارد را برنامه ريزي كرده بود و ماشين ويژه اي را براي اين امر تدارك ديده بود. طبق تصميم آنان محسن رفيق دوست كه تازه از زندان آزاد شده بودو از اعضاي هيأت هاي مؤتلفه ي اسلامي بود، رانندگي ماشين حامل امام را برعهده گرفت وي در اين زمينه مي گويد:

«وقتي كه قرار بود در پنجم بهمن ماه حضرت امام به ايران تشريف بياورند، ماهمراه با شهيدان بزرگوار بهشتي مطهري و مفتح جلسه اي داشتيم شهيد مفتح فرمودند كه چه كسي قرار است رانندگي ماشين حامل امام را بر عهده بگيرد. من گفتم فعلاً كسي را نامزد نكرده ايم ايشان فرمودند: «چه كسي بهتر از خود شما».شهيد بهشتي نيز بلافاصله فرمودند: «اين مسئوليت را خودت قبول كن به هيچ كس هم چيزي نگو و بحث ديگري هم نشود.»

محسن رفيق دوست نيز ماشين بليزري را كه به فردي به نام حاج علي مجمع الصنايع _از بازاريان تهران _ تعلق داشت به عنوان ماشين حامل امام از فرودگاه تا بهشت زهراانتخاب كرد. براي امنيت بيشتر، مقرر شد تا اين ماشين ضدگلوله شود تا احياناً اگرخطري متوجه امام شود، كارگر نباشد. به علت اين امر، محسن رفيق دوست به ضدگلوله كردن ماشين پرداخت وي در اين زمينه مي گويد:

«به كارخانه ي شيشه سازي مييرال فشار آورديم تا شيشه هاي عقب و دوطرف اين ماشين را ضدگلوله كند. بدنه ي ماشين را هم به خصوص قسمتي كه قرار بود امام بنشينند، فولاد كار گذاشتيم و در هر صورت ماشين را ضدگلوله كرديم »

اين در حالي است كه اكبر براتي _ از اعضاي كميته ي استقبال _ ضدگلوله شدن ماشين را رد مي كند و مي گويد به خاطر اعتصابات آقاي رفيق دوست نتوانست ماشين راضدگلوله كند. به خاطر اين مقرر شد شيشه اي صاف پشت ماشين قرار

گيرد و از جلو هم زرهي شود. هاشم صباغيان هم بر اين اعتقاد است ولي شهيد فضل الله محلاتي _از ديگر اعضاي كميته ي استقبال از امام _ مي گويد كه آقاي رفيق دوست توانست ماشين حامل امام را ضدگلوله كرده و خيال اعضاي كميته ي استقبال را از اين جهت راحت كند. محسن رفيق دوست اين ماشين را براي انتقال امام به فرودگاه آورده بود، اين درحالي بود كه ماشين ديگري نيز از طرف فرودگاه و نيز برخي از ياران امام براي اين كارتدارك ديده شده بود و آنان يك ماشين بنز نيروي هوايي براي اين كار آماده كرده بودند.گويا حاج احمدآقا و اطرافيان امام در پاريس از اين امر آگاه نبودند، بنابراين بعد از پايان مراسم در سالن فرودگاه وقتي امام به علت ازدحام جمعيت در سالن به روي باند رفت سوار ماشين بنز شد. هاشم صباغيان _ از اعضاي كميته ي استقبال _ در اين زمينه مي گويد:

«وقتي به روي باند برگشتيم ديديم امام داخل بليزر نيست جلوتر يك ماشين بنز توقف كرده بود. امام درون آن ماشين بودند. در آن حين آقاي خلخالي راديدم كه خيال داشت ماشين را به حركت درآورد. چگونه توانسته بود به باندبيايد معلوم نبود. ناگهان همه چيز به هم خورد. به سرعت آقاي خلخالي را هل دادم و در ماشين بليزر را باز كردم و به ايشان گفتم «ماشين شما اين است امام نيزهشياري به خرج دادند و پياده شدند و سوار بليزر آقاي رفيق دوست شدند.»

به اين ترتيب امام طبق برنامه ي كميته ي استقبال سوار ماشين بليزر شد. كميته ي استقبال از امام از پيش مقرر كرده بود تا آقايان شهيد مطهري و مهندس هاشم صباغيان براي هماهنگي بيشتر مراسم استقبال در بليزر رفيق دوست باشند. بنابراين صباغيان درپشت بليزر نشست

ولي حضرت امام كه در اين زمينه محذوريتي داشتند ونمي خواستند كسي به جز خودشان حاج احمد آقا و راننده شان _ محسن رفيق دوست _ درآن ماشين باشند از آقاي صباغيان خواستند از ماشين پياده شود. محسن رفيق دوست دراين زمينه مي گويد:

«وقتي امام خواستند سوار شوند، گفتم آقا، عقب بنشينيد، ولي امام فرمودند:«من مي خواهم جلو بنشينم » در پشت ماشين آقاي صباغيان نشسته بود. امام رو به من كرده و فرمودند: «به جز احمد آقا و من كسي ديگري در اين ماشين نباشد.» آقاي صباغيان گفتند: «قرار است طبق برنامه ما هم باشيم ، ولي امام فرمودند: «من محذوريت دارم بنابراين آقاي صباغيان پياده شدند.»

پس از آن حضرت امام در صندلي جلوي ماشين و حاج سيداحمد آقا صندلي عقب آن قرار گرفت و ماشين به رانندگي محسن رفيق دوست به سوي بهشت زهرا به راه افتاد.اعضاي تيم هاي حفاظت كميته ي استقبال نيز به سرپرستي شهيد «محمد بروجردي درمسيرها استقرار پيدا كردند و كنترل مسيرها را بر عهده داشتند. در بيرون از فرودگاه تابهشت زهرا، جمعيت موج مي زد. آنان در حاليكه از صبح ساعت پنج در مسيرها تجمع كرده بودند، منتظر ورود امام بودند و پيش بيني مي شد به محض رؤيت امام به سوي ماشين ايشان هجوم آورند. براي اين منظور چند ماشين ديگر پشت سر امام در حركت بودند كه روحانيون و نيز اعضاي كميته ي استقبال در آن استقرار پيدا كرده بودند تا درصورت بروز هرگونه مشكلي به سرعت وارد عمل شوند؛ ولي ازدحام جمعيت درمسيرها به حدي بود كه در عمل هرگونه كنترلي را از اعضاي كميته ي استقبال بر جمعيت و نيز مسير حركت امام سلب مي كرد. ماشين حامل امام به محض اينكه از فرودگاه خارج شد، انبوهي از مردم دور تا دور ماشين

را گرفتند. آنان در حاليكه با ديدن امام هيجان زده شده بودند و شعارهايي در خوشامدگويي امام سر مي دادند، به مأموران حفاظتي اعتنايي نمي كردند و اخطارهاي آنان نيز كارگر نمي شد. از قبل پيش بيني مي شد كه كارحفاظت مشكل باشد، ولي تصور نمي شد كه اين كار يكسره از عهده ي تيم حفاظت خارج شود، بنابراين اعضاي تيم حفاظت درصدد اعمال كمترين كنترل بر جمعيت ومسير بودند، ولي به محض اينكه امام از فرودگاه خارج شدند، در عمل كارها از دست تيم حفاظت خارج شد. آنان موتورهايي را تدارك ديده بودند تا در طول مسير حركت امام از نزديك شدن افراد به ماشين حامل امام جلوگيري كنند. اين موتورها در ازدحام وهجوم جمعيت بيشتر گم شدند و نتوانستند كارايي مناسبي داشته باشند و اين مردم بودند كه هدايت مسيرها را بر عهده داشتند. اكبر براتي _ از اعضاي تيم حفاظت كه پشت سر امام در حركت بودند _ در اين زمينه مي گويد:

«بليزر وارد خيابان شد. انبوه جمعيت دورتادور ماشين را گرفتند. فقط مي دانم يك لحظه بليزر از زمين بلند شد. باور كردني نبود. به خود گفتم «خدايا به فريادبرس . ديگر حركت ماشين ها در اختيار خودمان نبود. اين مردم بودند كه آن راجلو بردند. به دوستاني كه همراه من بودند گفتم «بچه ها اسكورت بي اسكورت . در اين جمعيت اسكورت معني نمي دهد».

وي نمونه اي از واكنش هاي مردم در زمينه ي برخورد با امام و بي اعتنايي به توصيه هاي كميته ي استقبال را اينگونه بيان مي كند:

«يكي از افراد رفته بود روي ماشين ما. از او خواهش كرديم از ماشين فاصله بگيرد يا لااقل از روي ماشين پايين بيايد. او در جواب گفت «اين ماشين اسكورت امام است پس به ماشين امام خواهد رسيد. من هم از اين جدانمي شوم

مي خواهي مرا با اسلحه بكش هر كاري مي خواهي بكن من از اين ماشين جدا نمي شوم » عصباني شدم و گفتم «يك وقت با مغز مي خوري روي زمين و كار دست ما مي دهي » با خونسردي گفت «جان خودمه دوست دارم فداي امام بشه يا مي ميرم يا امام را مي بينم بايد امروز امام را ببينم »

و از اينگونه مشتاقان بسيار بودند كه هرگونه اختيار عملي را از اعضاي كميته ي استقبال به ويژه تيم حفاظت سلب مي كردند. محسن رفيق دوست _ راننده ي ماشين حامل امام درباره ي طي مسير از فرودگاه تا بهشت زهرا مي گويد:

«بعد از آنكه ماشين از فرودگاه به سمت بهشت زهرا به راه افتاد، ماشين بليزر دروسط ماشين هاي اسكورت قرار گرفته بودند و به اين شكل حركت مي كرديم تاوقتي به در فرودگاه رسيديم اين گروه (اسكورت كارشان طبق برنامه بود، ولي وقتي به خارج از فرودگاه رسيديم همه چيز به هم خورد. مردم ماشين حامل امام را احاطه كرده بودند و ميان ماشين هاي اسكورت و ماشين ما فاصله افتاده بود. به اين ترتيب ديگر اگر اسكورت هم بودند، فايده اي نداشت اولين جايي كه ماشين توقف كرد، ميدان فرودگاه بود. در اثر ازدحام جمعيت مجبور شدم ماشين را متوقف كنم بنابراين فهميدم كه اگر لحظه اي در حركت ترديد كنم اصلاً نمي توانم امام را به بهشت زهرا برسانم چون هر آن ازدحام جمعيت بيشترمي شد و اگر توقف مي كردم بر اين ازدحام افزوده مي شد. بنابراين تصميم گرفتم به هيچ وجه توقف نكنم و هرگونه توقف اجباري را بشكنم و به راه خودم ادامه دهم »

ازدحام جمعيت در مسيرهاي ورود امام آنقدر زياد بود كه ماشين حامل امام مجبوربود تغيير مسير دهد. از جمله ي اين مسيرها ميدان انقلاب بود كه با توجه به اينكه از قبل اعلام شده بود

امام در دانشگاه تهران حضور مي يابد و پايان تحصن روحانيون را اعلام خواهند كرد، بنابراين جمعيت زيادي به اميد ديدار امام در دانشگاه در ميدان انقلاب تجمع كرده بودند. اين ازدحام باعث شد تا ماشين حامل امام مدت زيادي در ميدان انقلاب متوقف و در نهايت مجبور به تغيير مسير شود. محسن رفيق دوست در اين زمينه مي گويد:

«در جلوي دانشگاه تهران تراكم جمعيت به حدي بود كه اصلاً ماشين روي دست مردم بود و در اثر فشار مردم به چپ و راست مي رفت همين كه يك لحظه احساس كردم ماشين از دست مردم رها شد، پدال گاز را گرفتم و حركت كردم به سمت خيابان اميريه »

اين تغيير مسير باعث شد تا ماشين هاي اسكورت كميته ي استقبال كه با فاصله ي زيادي حركت مي كردند و از ماشين امام دور افتاده بودند، بليزر را گم كنند. اكبر براتي كه در يكي از ماشين هاي اسكورت امام بود، مي گويد:

«از ميدان انقلاب تا ورود ماشين به بهشت زهرا، ما هيچ اطلاعي از ماشين بليزر،حامل امام نداشتيم »

به اين ترتيب ماشين حامل امام از طريق خيابان اميريه وارد خيابان ولي عصر شد وسپس از ميدان راه آهن به خيابان شهيد رجايي فعلي رسيد و از اين طريق راهي بهشت زهرا شد. در طول تمام اين مسيرها، مردم زيادي ازدحام كرده بودند و به محض اينكه امام را مي ديدند، دنبال ماشين مي دويدند. برخي از آنها روي ماشين حامل امام سوار مي شدند و برخي ديگر در حاليكه دستگيره ي ماشين را محكم مي گرفتند، به ابرازاحساسات مي پرداختند. محسن رفيق دوست در اين مورد مي گويد:

«يكي از نكات جالب مسير اين بود كه عده اي به اصطلاح مسابقه ي دوي ماراتن گذاشته بودند و من هر لحظه آنها را كنار ماشين مي ديدم در ميدان منيريه يكي ازبچه هاي آن منطقه دستگيره ي

ماشين را گرفته بود و مرتب قربان صدقه ي امام مي رفت و به شاه و كس و كارش فحش هاي ركيكي مي داد. من مدام نهي اش مي كردم .. تا اينكه يكباره ترمز كردم و دستگيره ي ماشين از دست او رها شد.»

مردم منطقه هاي مسيرهاي عبور امام علاوه بر استقبال بي نظير از ايشان به تزئين خيابان ها و مسيرها نيز پرداخته بودند. آنان با درست كردن طاِنصرت ها و آويزان كردن گل ها و آب پاشي كردن خيابان ها و كوچه ها در تكاپو بودند تامراسم استقبال از امام به بهترين نحو انجام پذيرد. علي اكبر ناطق نوري _ از اعضاي كميته ي استقبال از امام _ در اين زمينه مي گويد:

«به خيابان ولي عصر كه آمديم مردم تمام خيابان را آب و جارو كرده گل چيده بودند. اطراف ميدان راه آهن را نيز مردم خيلي زيبا تزئين كرده بودند.»

هر لحظه كه ماشين حامل امام به بهشت زهرا نزديكتر مي شد، بر ازدحام جمعيت افزوده مي شد. آنان در حاليكه از ديدن امام به شدت هيجان زده شده بودند، به سوي ماشين هجوم مي آوردند و به ابراز احساسات مي پرداختند. خود امام نيز به ابرازاحساسات آنان پاسخ مي گفت و در حاليكه لبخند مي زدند، به مردم دست تكان مي دادندو اين كار، هيجان مردم را دوچندان مي كرد. امام در ميان اين استقبال بي نظير واردبهشت زهرا شد. محسن رفيق دوست _ راننده ي ماشين حامل امام _ در زمينه ي ورودماشين حامل امام به بهشت زهرا مي گويد:

«پس از طي مسير سي وچهار كيلومتري كه بالغ بر شش تا هشت ميليون نفر درطول مسير و نيز فرودگاه و بهشت زهرا اجتماع كرده بودند، وارد بهشت زهراشديم در آنجا ازدحام جمعيت به مراتب بيشتر بود و خود مردم بودند كه ماشين را حركت مي دادند. فرمان ماشين هم گاهي از دستم خارج مي شد. لحظه به لحظه بر تراكم جمعيت افزوده

مي شد، تا اينكه به نقطه ي آخري رسيديم كه امام قراربود پياده شوند. همانجا هم ماشين خاموش شد و هرگز روشن نشد، از قرارمعلوم قرار بود بچه ها هلي كوپتر بياورند و امام را با آن به قطعه ي هفده بهشت زهرا ببرند. من از اين مسئله خبر نداشتم من و حاج سيداحمدآقا نشسته بوديم كه امام خواستند در ماشين را باز كنند. من قبل از آنكه به فرودگاه بيايم ميله اي را كار گذاشته بودم كه اگر دستگيره هم باز مي شد، در ماشين باز نمي شد وبراي باز شدن در بايد آن اهرم را فشار مي دادي وقتي امام دستگيره را باز كردند،ديدند كه در باز نشد. فرمودند كه در را باز كنم مردم اطراف ماشين تجمع كرده بودند و ممكن بود اگر امام پياده شوند، جان ايشان به خطر بيفتد؛ بنابراين دربرزخ عجيبي گير كرده بودم از يك طرف امام مدام با دستگيره ي ماشين ورمي رفتند و اصرار مي كردند كه در را باز كنم و از طرف ديگر بيرون را مي ديدم كه مملو از جمعيت مشتاِ امام بودند. جرأت سرپيچي از دستور امام را هم نداشتم همانجا متوسل به حضرت زهرا(س شدم كه نجاتم دهد. يكباره آقاي علي اكبرناطق نوري را ديدم كه بدون عبا و عمامه روي دست مردم به طرف ماشين مي آيد. من در طرف خودم را باز كردم و به وي گفتم «به ايشان (امام بگوييدبيرون نروند». آقاي ناطق نوري رفت و با امام سلام و عليكي كرد و گفت كه چندلحظه منتظر بمانيد تا هلي كوپتر بيايد.»

امام مدام اصرار مي كردند كه در را باز كنيد و تأكيد مي كردند كه مردم را بيشتر از اين در انتظار نگذاريد. آقاي ناطق نوري در اين زمينه مي گويد:

«ماشين امام را در ميان تپه اي

از مردم ديدم و امام هم داخل ماشين آقاي رفيق دوست به مردم دست تكان مي دادند و به ابراز احساسات آنان پاسخ مي دادند. در نتيجه ي آن مردم تحريك مي شدند. من شناكنان روي دست هاي مردم به طرف ماشين امام رفتم آقاي رفيق دوست به محض آنكه مرا ديد آشنايي داد و من روي كاپوت ماشين نشستم در حالي كه كاپوت ماشين سوراخ سوراخ شده بود... در اين لحظه بود كه هلي كوپتر رسيد.»

چنانچه گفته شد، ماشين حامل امام در ورودي بهشت زهرا خاموش شد و ديگرروشن نشد. در اثر فشارهاي مردم و با توجه به اينكه در طول مسير سي و چهاركيلومتري از فرودگاه تا بهشت زهرا همواره چند نفر روي كاپوت و حتي پشت ماشين سوار مي شدند، در نتيجه موتور آن هم سوخته بود. هلي كوپتر كه قرار بود امام را به قطعه ي هفده بهشت زهرا ببرد، در صد متري ماشين قرار گرفته بود و امام بايد به آن هلي كوپتر منتقل مي شد. مردم مرتب فشار مي آوردند و امكان پياده شدن امام نيز نبود وماشين نيز در اثر فشارهاي مردم به طور مرتب جابه جا مي شد. در اين بين بهترين راهكارانتقال خود ماشين به نزديكي هلي كوپتر بود، بنابراين چند تن از جوانان ياعلي گويان ماشين را بلند كردند و در حالي كه امام نيز داخل ماشين بود، تا نزديكي هلي كوپتر بردند.عده اي از اعضاي تيم حفاظت بهشت زهرا نيز اطراف ماشين و سپس امام حلقه زدند تا ازهجوم مردم به سمت امام جلوگيري كنند. علي اكبر ناطق نوري در اين زمينه مي گويد:

«به هر نحو ماشين امام در كنار هلي كوپتر، در سمت راننده ي بغل هلي كوپتر قرارگرفت آقاي رفيق دوست در را كه باز كرد، در اثر ضربه اي كه خورد بي هوش شد...امام هم طرف شاگرد نشسته بود و نمي شد پياده شوند.

داخل هلي كوپتر پريدم ودست امام را گرفتم و امام را به داخل هلي كوپتر كشيدم و گفتم «ببخشيد آقا،ديگر چاره اي نيست » احمدآقا هم پريد داخل هلي كوپتر. از خصوصيات ايشان اين بود كه در هيچ شرايطي امام را تنها نمي گذاشت آقاي محمدرضا طالقاني _كشتي گير معروف كه همراه ما بود _ نيز سوار شد. جمعيت هم ريختند كه سوارشوند كه نگذاشتيم خلبان كه سرگرد سيدين _ از نيروي هوايي _ بود خواست بپرد، اما مردم به آن آويزان شده بودند. وضعيت خيلي خطرناك بود. خلبان گفت «ممكن است هلي كوپتر منفجر شود، نمي توانم بپرم . اما مگر مي شود بگويي مردم آويزان نشويد. گفتم «آقا ببين هر كاري كه خودت مي خواهي بكن ما كه بلد نيستيم خلاصه با هزار زحمت هلي كوپتر پريد».

فرود هلي كوپتر، مشكل تر از پرواز آن بود. تمام اطراف قطعه ي شهداي هفده شهريوركه امام قرار بود آنجا سخنراني كنند، مملو از مشتاقاني بود كه براي شنيدن بيانات امام گرد آمده بودند. هيچ جاي خلوتي نبود كه هلي كوپتر فرود بيايد. علي اكبر ناطق نوري دراين باره مي گويد:

«بعد از اينكه آمديم روي آسمان نمي دانستيم چه كار كنيم و برنامه اي هم نداشتيم خلبان يك دور بالاي قطعه ي هفده _ جايگاه سخنراني زد و گفت «خيلي شلوغ است نمي شود بنشينيم مي شود به مدرسه ي رفاه برويم . گفتم «آقا امام اصلاً از فرانسه به خاطر شهداي هفده شهريور اينجا را انتخاب كرده حالاتو مي گويي نمي توانم بنشينم برويم رفاه چاره اي ديگر نيست بايد بنشيني »هلي كوپتر چند بار دور زد و مردم هم نگاه مي كردند و نمي دانستند كه داخل هلي كوپتر چه كسي است سرانجام هلي كوپتر در محوطه اي باز نشست به امام عرض كردم «شما پياده نشويد.» خودم پياده شدم در حالي كه نه عبا داشتم و نه عمامه

نيروهاي انتظامات ريختند و گفتند آقاي ناطق جريان چيست گفتم «يك جو غيرت مي خواهم غيرت به خرج بدهيد دستهاي تان را به هم بدهيد تابه شما بگويم كه جريان چيست در همين لحظه در هلي كوپتر باز شد. يك دفعه مردم امام را ديدند و ريختند كه شلوغ كنند. لذا از مسيري كه تعيين شده بود امام را ببرند، نبرديم از زير يك داربستي رفتيم و به جايي رسيديم كه بايد خم مي شديم لذا به امام گفتم «آقا خم شويد. بايد از زير برويم چاره اي نداريم به اين ترتيب امام در جايگاه سخنراني كه تعبيه شده بود، قرار گرفتند.» امام از بهشت زهرا تا ورود به مدرسه ي علوي امام اعلام كرده بودند كه به محض ورود به كشور، در قطعه ي شهداي هفده شهريوربهشت زهرا حضور مي يابند و ضمن قرائت فاتحه و اداي احترام نسبت به شهداي هفده شهريور تهران و ديگر شهدا، براي مردم سخنراني خواهند كرد؛ بنابراين بعد از اعلام اين موضوع كميته ي استقبال از امام تدارك ويژه اي براي تعيين محل سخنراني و نيزاستقرار هيأت همراه و نيز مردم كرد. تيم هاي حفاظتي در بهشت زهرا مستقر شدند وگروهي از تيم تداركات مسئول ايجاد سيستم صوتي در بهشت زهرا شد. مرتضي الويري كه از طرف كميته ي استقبال مأمور اين كار شده بود، همراه برخي ديگر از اعضاي شاخه ي تداركات در اين زمينه فعال بودند. در هواي سرد زمستان و در زمين گل آلودبهشت زهرا اين كار به سختي انجام داده مي شد، ولي همكاري و همت مردان كميته ي استقبال و نظارت پيگير بزرگان از جمله اعضاي شوراي انقلاب اين امر را تسهيل مي كرد. الويري در اين باره در خاطرات خود مي گويد:

«مسئوليت صوتي آن جا (بهشت زهرا) به ما واگذار شد. ما براي تداركات فني نيازبه بي سيم

داشتيم حسين شيخ عطار _ از اخراجي هاي سازمان راديو و تلويزيون _ از طريق همكاران سابق خود چند دستگاه بي سيم تهيه كرد. مهندس حيدري _از كارمندان راديو و تلويزيون _ نيز با بچه هاي راديو و تلويزيون در پوشش دادن صوتي بهشت زهرا نقش اساسي داشتند. ما در وضعيتي مشكلات صوتي و برقي بهشت زهرا را براي سخنراني امام مهيا كرديم كه زمين بهشت زهرا گل و شل بود وهمه مان چكمه هاي بلندي به پا داشتيم و به تمام سرو روي مان گل پاشيده شده بود. وقتي دو روز قبل از تشريف فرمايي امام آقايان شهيد بهشتي و شهيدمطهري به ما سر زدند تا نسبت به كار كسب اطلاع كنند، ما را كه با آن سر و وضع ديدند، بسيار رفتار محبت آميزي داشتند كه خستگي از تن مان رفت و روحيه مان مضاعف شد.»

در روز دوازدهم بهمن ماه بهشت زهرا از هر لحاظ آماده ي حضور امام بود و جايگاه خاصي هم براي سخنراني امام در قطعه ي هفده شهريور تعيين شده بود؛ بنابراين وقتي هلي كوپتر حامل امام در قطعه ي هفده فرود آمد، امام توسط اعضاي كميته ي استقبال به مقر فوِ راهنمايي شد. از كساني كه آن روز محفاظت از حضرت امام را برعهده داشتندمي توان به «حسن عابدي جعفري ، «مصطفي كفاش زاده ، «عبدالباقي آيت اللهي ،«عبدالرحمن كارگشا»، «محسن سازگارا»، «محمد مرائي ، «كريم خداپناهي ، «مهدي عطايي و... اشاره كرد. همراهان امام نيز در آن روز روحانيون مبارز و انقلابي چون شهيد مفتح شهيد صدوقي شهيد مطهري شهيد دانش منفرد، آقايان معاديخواه بادامچيان انواري حميدزاده و... بودند.

پس از استقرار امام در محل تعيين شده ابتدا شهيد بزرگوار، مرتضي مطهري سخنراني كوتاهي كرد و سپس قاسم اماني _ فرزند شهيد صادِ اماني _ به عنوان نماينده ي خانواده هاي شهداي انقلاب اسلامي برنامه اي اجرا كرد و

به امام خوشامدگفت و سپس حضرت امام به ايراد سخن پرداختند.

حضرت امام پس از پايان اين سخنراني به بيرون از بهشت زهرا انتقال داده شد، ولي اين انتقال به علت هجوم جمعيت با دشواري صورت گرفت حجت الاسلام والمسلمين علي اكبر ناطق نوري كه از لحظه ي ورود امام به بهشت زهرا تا ورودشان به منزل دامادآيت الله پسنديده همراه امام بود، در اين زمينه مي گويد:

«سخنراني امام كه تمام شد به آقايان گفتم «يك دالان درست كنيد تابه طرف هلي كوپتر برويم . هنوز به هلي كوپتر نرسيده بوديم كه هلي كوپتر بلند شد، اينجانه راه پيش داشتيم و نه راه پس در اثر كثرت جمعيت به جايگاه هم نمي توانستيم برگرديم به قول معروف جنگ مغلوبه شد، هر كس زورش بيشتربود ديگري را پرت مي كرد. آقايان مفتح و انواري حال شان بد شد و افتادند. من وحاج احمد آقا مانديم پهلوانان زيادي آن جا بودند، هر كدام شان عباي امام رامي گرفتند و به سمت خودشان مي كشيدند. عمامه ي امام از سرش افتاد. عكس قشنگي از امام از اين جا گرفته شد كه چشم هاي امام به طرف آسمان است و بنده مي فهمم كه امام ديگر تسليم حق و تن به قضاي الهي داده بود... در اين لحظات حساس از بس كه مردم هل مي دادند مچ هاي دستم از كار افتاد و يقين حاصل كردم كه امام زير پاي جمعيت از دنيا مي رود و مأيوسانه فرياد مي كشيدم «رهاكنيد، امام را كشتيد». كار از دست همه خارج شده بود. يك وقت ديدم امام به جايگاه برگشت هنوز برايم مبهم است كه در اين شلوغي چه طور شد كه ايشان به جايگاه بازگشت

واقعاً عنايت خدا و دست غيب ايشان را ازداخل جمعيت برداشت و در جايگاه گذاشت خودم را به

جايگاه رساندم ديدم امام نشسته و در اثر خستگي عبايش را روي سرش كشيده و بي حال سرش را به طرف پايين برده شايد بيست دقيقه امام در اين حالت بود، حالا مانديم چه كار كنيم يك آمبولانس مربوط به شركت نفت ري آن جا بود. گفتم «آمبولانس را بياوريد دم جايگاه . عقب آمبولانس سمت جايگاه واقع شد. احمد آقا دست امام را گرفت و سوار آمبولانس شدند.باز هم عباي امام گير كرد. عبا را كشيدم و گفتم «آقا، عبا نمي خواهند». عباي آقا رازير بغلم گرفتم و خيلي سريع بغل راننده نشستم و گفتم «برو». گفت «كجا؟»گفتم «از بهشت زهرا بيرون برو». كمك ماشين را زد و از پستي و بلندي سنگ هاي قبر ماشين حركت كرد و آژير مي كشيد و از بلندگوي آمبولانس مي گفتم «برويد كنار، حال يكي از علما به هم خورده بايد او را به بيمارستان برسانيم . اگر مي فهميدند امام داخل آمبولانس است آمبولانس را تكه تكه مي كردند .

از بهشت زهرا كه بيرون آمديم بدنه ي ماشين از بس كه به اين نرده و سنگ هاخورده بود، له شده بود. يك مقداري كه به سمت تهران آمديم هلي كوپتر از بالاآمبولانس را ديده بود و در يك فرعي كه واقعاً گِل بود نشست ما هم باآمبولانس خودمان را به هلي كوپتر رسانديم مجدداً جمعيت به ما هجوم آورد،ولي با زحمت توانستيم امام را سوار هلي كوپتر كنيم در حين حركت مي گفتيم كجا برويم احمد آقا گفت «برويم جماران . خلبان برگشت با يك شوقي گفت «آقا، برويم نيروي هوايي . گفتم «مي خواهي ما را داخل لانه ي زنبور ببري .گفت «پس كجا برويم » يك دفعه به ذهنم آمد صبح كه آمديم ماشين را نزديك بيمارستان

امام خميني پارك كردم و حالا از آسمان پايين بياييم و درزمين تصميم بگيريم كه كجا برويم

به خلبان گفتم «جناب سرگرد، مي تواني بيمارستان هزار تخت خوابي بروي »گفت «هر جا بگويي پايين مي روم . گفتم «پس برويم بيمارستان .

هلي كوپتر در محوطه ي بيمارستان نشست در اثر صداي تق تق هلي كوپتر تمام پزشك ها و پرستاران بيرون دويدند تا ببينند چه اتفاقي افتاده است تصورمي كردند درگيري و كشتاري شده و عده اي را آورده اند. وقتي پياده شدم پزشكان مي پرسيدند: «چه اتفاقي افتاده است » من به سرعت درخواست آمبولانس كردم يكي از پزشكان گفت «اين جا بيمارستان است آمبولانس براي چه مي خواهي » گفتم «ما يك بيمار داريم بايد جايي او را ببريم » گفت «خوب همين جا بيمارستان است » گفتم «خير، نمي شود بيمار ما اين جا باشد. بايد او راببريم . آقايان رفتند و يك برانكارد آوردند. من آن را پرت كردم و گفتم «ماآمبولانس مي خواهيم شما برانكارد مي آوريد؟» پزشكي به نام دكتر صديقي گفت «آقا، من يك ماشين پژو دارم بياورم » گفتم «بياور». ايشان ماشين را آوردنزديك هلي كوپتر. در هلي كوپتر را كه بازكرديم تا اين پرستارها و پزشكان امام راديدند همه فرياد كشيدند و با هجوم آنها بساط ما به هم ريخت خانمي دست امام را گرفته بود و مي كشيد و گريه مي كرد. با زحمت خانم را جدا كرديم امام واحمد آقا و آقاي محمدرضا طالقاني سوار شدند و ماشين حركت كرد. من خودم را روي سقف پرت كردم و ماشين تند مي رفت .گفتم «آقا، اين قدر تند نرويد.»احمد آقا، كه فكر مي كرد جا مانده ام گفت «اِ، تو هستي !» گفتم «پس چي من كه رها نمي كنم . راننده ي ماشين را نگه داشت و من سوار شدم

پس از مدتي رسيديم به بن بستي كه صبح ماشين را پارك كرده بودم از آقاي دكترعذر خواهي و تشكر كرديم امام را سوار ماشين پيكانم كردم ديگر خودم راننده بودم و احمد آقا هم پهلوي من نشست سه نفري در خيابان هاي تهران راه افتاديم همه جا خلوت بود، چون همه در بهشت زهرا دنبال امام بودند، اما امام داخل پيكان در خيابان هاي خلوت تهران بود. احمد آقا گفت «برويم جماران .امام فرمود: «خير». عرض كردم «آقا، برويم منزل ما.» فرمود: «خير». سؤال كرديم «پس كجا برويم » امام فرمود: «منزل آقاي كشاورز». من قبلاً يك منبري براي اين خانواده رفته بودم و معروف بود كه اين ها از فاميل هاي امام هستند.آدرس منزل ايشان را نيز نداشتيم فقط احمد آقا مي دانست كه در جاده ي قديم شميران و خيابان انديشه زندگي مي كند. به جاده ي قديم شميران جلوي سينماي صحرا آمديم ماشين را كنار زدم امام هم داخل ماشين بودند. احمد آقا دنبال آدرس منزل كشاورز رفت بالاخره پرسان پرسان جلوي منزل آقاي كشاورز درخيابان انديشه آمديم احمدآقا گفت «همين خانه است . در منزل را زديم و امام وارد آن خانه شد.»

اين در حالي بود كه غيبت امام موجب نگراني اعضاي كميته ي استقبال از امام وساير انقلابيون شده بود. در آن هنگام كه امكان وقوع هر اتفاقي مي رفت غيبت چندساعته ي امام نمي توانست عادي تلقي شود و با توجه به بغرنج بودن اوضاع بازارشايعات نيز داغ بود. انقلابيون از اين مي هراسيدند كه مبادا امام توسط عوامل رژيم پهلوي ربوده شده باشد. هاشمي رفسنجاني دراين زمينه مي گويد:

«ما حدس مي زديم كه رژيم اقدامي كرده است اين جزو پيش بيني هاي ما بود كه رژيم بر اساس طرحي از پيش تعيين شده در نقطه اي

امام را بربايد و به نقطه اي نامشخص برده و زنداني كند... قطع برنامه ي پخش مستقيم ورود امام ازتلويزيون بر اين نگراني افزود و شك و ترديد ما و نگراني هاي مان را افزايش داد.»

اين نگراني پس از چند ساعت رفع شد، به اين ترتيب كه حاج سيداحمد آقا به كميته ي استقبال اطلاع دادند كه امام كجاست حجت الاسلام والمسلمين فضل الله محلاتي _ از اعضاي كميته ي استقبال _ در اين باره مي گويد:

«هلي كوپتر قرار بود بيايد جلوي مدرسه ي رفاه و ما آن جا را آماده كرده بوديم براي ورود امام جا هم مهيا كرده بوديم براي نشستن هلي كوپتر. از طريق بي سيم به ما گفتند كه هلي كوپتر حركت كرده ولي ما هيچ صدايي نمي شنيديم .. ماوحشت زده و مردم در انتظار بودند. در همين حال بود كه گفتند: «حاج آقا احمدپشت تلفن شما را مي خواهد». من فوراً رفتم توي مدرسه ي رفاه حاج احمد آقاگفت كه امام حالش بد و خسته شده بود، ديديم اگر با اين خستگي دوباره بياييم توي جمعيت ناجور است در يك گوشه ي تهران پايين آمديم و با ماشين رفتيم منزل داماد آقاي آيت الله پسنديده حالا شما به عمو (آيت الله پسنديده بگوييد زود بيايند. ما هم جمعيت را خبر نكرديم اول ايشان (آيت الله پسنديده را رد كرديم رفتند و بعد هم من با بلندگو آمدم و به مردم گفتم كه امام جاي ديگري تشريف برده اند و حال شان هم خيلي خوب است شما ناراحت نشويد.فردا صبح ِ اول وقت براي ملاقات امام هر كس بخواهد بيايد آزاد است »

عده اي از ياران امام باز هم با وجود اين خبر، نگران بودند؛ از جمله اكبر هاشمي رفسنجاني كه آن روز در كميته ي استقبال از امام در مدرسه ي

رفاه بود، در اين زمينه مي گويد:

«باور نمي كرديم فكر كرديم دارند ما را فريب مي دهند. خيلي تلاش كرديم تا به واقعيت برسيم فكر مي كنم سرانجام صداي امام را خودمان از طريق تلفن شنيديم تا آرام گرفتيم البته بعضي ازهمراهان در ستاد نسبت به صحت اين موضوع هم شك كردند و گفتند كه رژيم دارد ما را فريب مي دهد، ولي بااطلاعاتي كه به دست آورديم همان شب مطمئن شديم كه امام كاملاً سالم هستند و خيال ما راحت شد.»

اين در حالي بود كه مردم در سراسر كشور از صفحه ي تلويزيون مشتاقانه ورود امام را تماشا مي كردند. ناگهان پخش مستقيم تشريف فرمايي امام قطع شد و مردم بلافاصله به خيابان ها ريختند و نسبت به قطع آن برنامه تظاهرات كردند. گويا نظاميان از پخش نكردن سرود شاهنشاهي در آغاز پخش برنامه ناراضي بودند و تحت فشار آنان آن برنامه قطع شد. در هر صورت اگر 12 بهمن مردم تهران در صحنه ي استقبال از امام بودند، درشهرستان ها اعتراضات و راهپيمايي ها همچنان واكنشي به اقدام رژيم برپا بود.

حضرت امام در منزل آقاي كشاورز _ داماد آيت الله پسنديده _ استراحت كرده بودند، تا اينكه در ساعات آخر شب عده اي از اعضاي كميته ي استقبال چون شهيدعراقي به آنجا رفته و امام را به مدرسه ي رفاه برده بودند. اواخر شب بود كه امام واردمدرسه ي رفاه شد. مقام معظم رهبري كه آن شب در كميته ي استقبال از امام بود، درزمينه ي ورود امام و احساسات اعضاي كميته ي استقبال از رؤيت امام مي فرمايند:

«در ستاد استقبال در دبستان علوي نشسته بوديم من مشغول تنظيم روزنامه اي بودم كه آن روزها به مناسبت ورود امام در همان ستاد منتشر مي كرديم .. من مشغول نوشتن بودم كه خبر آوردند كسي درِ پشت حياط كوچك

مدرسه رامي زند. آن موقع اسلحه نداشتيم از آن در با چوپ حفاظت مي شد. خلاصه در راباز كرديم ديديم امام هستند. يادم نيست كه تنها بودند يا حاج آقا احمد نيز باايشان بود. صداي شوِانگيز «امام آمد، امام آمد» به همه رسيد. ده بيست نفر ازكساني كه آن شب در مدرسه ي رفاه بودند امام را دوره كردند، امام نيز با وجودخستگي زياد با روي خوش همه را مورد مرحمت قرار دادند. من تعجب مي كردم كه ايشان با وجود آن همه خستگي مسافرت و رفتن به بهشت زهرا وسخنراني چطور مي توانستند اين چنين با روي خوش با مردم مواجه شوند. من هم جلوتر رفته بودم دم در، از فاصله ي يكي دو متري مشغول تماشاي ايشان شدم سال ها بود امام را نديده بودم البته نزديك تر نرفتم كه مزاحمتي براي ايشان ايجاد نكنم امام آمدند و به طرف پله هاي سرسرا كه منتهي به طبقه ي دوم مي شد، رفتند. حدود پنجاه تا شصت نفر پايين پله مشتاقانه رهبرشان را نگاه مي كردند، ايشان از پله ها بالا رفتند و همين كه به پاگرد رسيدند، روي شان را به طرف جمعيت چرخاندند و چهار زانو روي زمين نشستند. اين حركت بسيارجالب بود. مردم با ديدن اين منظره متوقف شدند. امام با تبسم محبت آميزي ازآنها احوال پرسي كرده و بعد شروع به صحبت كردند. آن ده _ پانزده دقيقه اي كه امام روي پله ها با آن تبسم زيباي شان براي مان صحبت كردند، از خاطرات جالب و فراموش نشدني من است »

حضرت امام سپس در جمعي چنين صميمانه و پرشور بياناتي ايراد كردند و فرمودند:

«تا اراده ي خداي تبارك و تعالي نباشد، براي بشر امكان ندارد كه به يك همچووحدت كلمه اي برسد. شما مي دانيد شما كه در ايران بوديد بهتر

مي دانيد كه درسراسر ايران از آن دهات تا مركز، همه يكدل و يكصدا اين خاندان را طردكردند... برادرهاي من اين وحدت كلمه را حفظ كنيد. رمز پيروزي شما وحدت كلمه است اختلاف را كنار بگذاريد. من بزرگ ترين پيروزي را آشتي بين دانشگاه و مدارس علمي مي دانم اگر ما هيچ پيروزي اي پيدا نكرديم اِلّا همين معنا كه بين دانشگاه و طبقه ي روحاني نزديك كرديم و تفاهم حاصل شد... اين دست خيانتي كه سال هاي طولاني جدايي انداخته بود بين دو طبقه قطع )مي شد.بحمدالله هم روحاني فهميد كه دانشگاهي آنچه اجانب گفته نيست و هم طبقه ي جوان و دانشگاهي فهميد كه روحاني آنطوري كه توصيف مي كردند، نبود. آنهامي خواستند ملت را از هم جدا كنند... شما ملت ايران ثابت كرديد كه با وحدت كلمه دست آنها را قطع كرديد. الآن هم بعضي از كساني كه با او ارتباط دارند و باصورت هاي خيلي ظاهرالصلاح پيش آمدند، به اصطلاح ملي پيش آمده اند، اينهاهم مي خواهند منافع اجانب را با اين صورت حفظ كنند... ملت بايد بيدار باشدو بداند و اين حيله ها را خنثي كند. من از خداي تبارك و تعالي سلامتي همه ي شما و وحدت كلمه تان را مي خواهم و اميدوارم كه دست اجانب و كساني كه مربوط به اجانب است از مملكت شما قطع شود.»

چنانچه گذشت مدرسه ي رفاه به عنوان محل اقامت و نيز ديدارهاي امام تعيين شده بود، ولي گنجايش اندك آن مدرسه و نيز كثرت مشتاقان ديدار با امام باعث شد تا كميته ي استقبال در تلاش براي يافتن محل ديگري براي اقامت و ديدارهاي امام برآيند. سعي آنان بر اين بود تا مكان مزبور در كنار مدرسه ي رفاه باشد كه مقر كميته ي استقبال بود. دركنار مدرسه ي رفاه دو مدرسه با

اسامي مدرسه ي شماره ي يك علوي و مدرسه ي شماره ي دوي علوي وجود داشت كه به نسبت بزرگ بودند و تنها ديواري بين آن مدارس و مدرسه ي رفاه حايل بود؛ بنابراين مسئولان كميته ي استقبال تصميم گرفتند آن دومدرسه را به عنوان مقر امام انتخاب كنند. مسئوليت اين دو مدرسه با علامه كرباسچيان خرازي خواجه پيري و... بود. به محض آنكه اين فكر با آنان در ميان گذاشته شد،پذيرفتند و مدرسه ها را در اختيار كميته ي استقبال از امام قرار دادند. مدرسه ي علوي شماره ي دو كه به نسبت بزرگ تر بود، سرسرايي داشت كه امام مي توانست از آنجا به ابراز احساسات مردم پاسخ دهند و با آنان ديدار كنند. از طرف ديگر چون آن مدرسه دودر _ يكي ورودي و ديگري خروجي داشت _ مردم مي توانستند بعد از استماع بيانات امام و نيز ديدار با ايشان از در خروجي خارج شوند و مناسب ديدار مردم با امام بود. به علت اين شرايط بود كه صبح روز سيزدهم بهمن ماه حضرت امام به مدرسه ي علوي شماره ي دو منتقل شد. علي اكبر ناطق نوري در اين زمينه مي گويد:

«صبح ديديم كه آقاي عراقي دست امام را گرفته و براي ملاقات با مردم كه درحياط مدرسه ي علوي شماره ي يك بودند، از پله ها پايين مي آيند. آقاي مطهري دست امام را گرفت و داخل پاركينگ آورد. همراه امام داخل يك پيكاني كه ازقبل آماده شده بود، نشستيم و از جلوي مردم رد شديم و به اين ترتيب امام را به مدرسه ي علوي شماره ي دو انتقال داديم آقاي مطهري به من گفت «برو به مردم بگو بيايند مدرسه ي علوي شماره ي دو.» من به مدرسه ي علوي شماره ي يك رفتم و پشت بلند گو اعلام كردم «اين جا تنگ است و

شما به زحمت مي افتيد وامام به اين زحمت راضي نبودند، لذا تشريف ببريد مدرسه ي شماره ي دوعلوي » البته اين اقدام شهيد مطهري باعث ناراحتي شهيد عراقي و به خصوص شهيد بهشتي شده بود كه شهيد مطهري از دل آنها در آورد.»

طبقه ي دوم مدرسه ي علوي براي استراحت و زندگي امام تعيين شد و طبقه ي اول دفتر و اتاِ ملاقات ها شد. در طبقه ي اول مدرسه جلوي دفتر سرسرايي بود كه امام درآن سرسرا به ابراز احساسات مردم پاسخ مي داد و براي آنان سخنراني مي كرد. يكي ازمشكلاتي كه بعد از استقرار امام در مدارس علوي و رفاه وجود داشت نظم و ترتيب آن مدارس و برنامه ريزي براي ديدارهاي مردم با امام بود. مردمي كه بعد از سال ها مبارزه امام خود را در كشور مي ديدند، خواستار ملاقات با معظم له بودند و اين امر بايد بابرنامه ريزي توأم مي شد. مسئولان كميته ي استقبال كه انتظام امور مدارس فوِق را برعهده داشتند، براي سهولت ملاقات مردم با امام مقرر كردند كه صبح ها آقايان و بعدازظهرها خانم ها با امام ديدار كنند.

مشكلي كه باز در اين ميان بود، نبودن مأموران زن بود تا بتوانند ديدارهاي بانوان رانظم دهند. ازطرف ديگر، هجوم بانوان براي ديدار با امام به مراتب بيشتر بود. علي اكبرناطق نوري در اين زمينه مي گويد:

«زن ها از ساعت يازده جلوي مدرسه ي علوي و خيابان ايران براي ملاقات با امام صف مي كشيدند. سر تا سر خيابان ايران پر از زنان محجبه و چادر مشكي مي شد. عده اي از زنان به صورت فاميلي با هم مي آمدند و براي اينكه همديگر راگم نكنند، چادرهاي شان را به هم گره مي زدند. در اثر فشار جمعيت چادرهاي شان به پاهاي شان گير مي كرد و به زمين مي افتادند و شايد روزي

چندصد نفر از زنان غش مي كردند...از طرف ديگر، ما احتمال مي داديم كه زنان عوامل رژيم زير چادرهايشان نارنجكي داشته باشند تا درملاقات به سوي امام پرتاب كنند، چون اصلاً وضع قابل كنترل نبود.»

اين عوامل باعث شد تا اعضاي كميته ي استقبال به امام پيشنهاد دهند تاملاقات خانم ها تعطيل شود. ناطق نوري در اين زمينه مي گويد:

«به امام عرض كردم «خانم ها كه به ملاقات شما مي آيند در اثر فشار جمعيت غش مي كنند. چادرهاي شان مي افتد و دست و گردن شان پيدا مي شود وبي حجاب مي شوند و دوم اينكه مردها بايد اين ها را بردارند و ببرند و چون مازنان امدادگر نداريم جمع كردن اينها مشكل است اگر اجازه بفرماييد ما ديدارخانم ها را تعطيل كنيم .

ولي حضرت امام بااين پيشنهاد مخالفت كردند و فرمودند:

«شما فكر مي كنيد اعلاميه هاي شما شاه را بيرون كرد؟ همين ها شاه را بيرون كردند.»

و سپس فرمودند:

«شماها برويد و وسيله ي رفاه و آسايش آن ها را فراهم كنيد.»

«وقتي اين فرمان امام صادر شد، تلاش ها براي تشكيل انتظامات بانوان آغاز شدو روز شانزدهم بهمن ماه انتظامات بانوان تشكيل و انتظام امور بانوان را به دست گرفت »

برگرفته از كتاب دهه سرنوشت ساز (22-12بهمن57) ص133تا 165نوشته داوود قاسم پور-انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي

منبع:مركز اسناد انقلاب اسلامي

حماسه شب و روز اول محرم سال 57

حماسه شب و روز اول محرم سال 57 چكيده: شب اول محرم سال 1357 بانگ رساي الله اكبر از كوچه ها و خيابان هاي تهران آغاز شد و به پشت بام ها رسيد. اين شگرد جديدي در مبارزه بود. روزهاي قبل از محرم همه معتقد بودند كه در اين ماه كار رژيم تمام است. مردم با نوشتن شعار «عاشورا يا مرگ يا پيروزي » بر ديوارها به استقبال ماه شور و حماسه مي رفتند

و لرزه بر اندام رژيم سفاك مي انداختند. از سوي ديگر دستگاه جهنمي پهلوي هم كه از محرم نفرت داشت با تبليغات فراوان مي كوشيد مردم را آرام سازد يا لااقل به آرامش دعوت كند.

شب اول محرم سال 1357 بانگ رساي الله اكبر از كوچه ها و خيابان هاي تهران آغاز شد و به پشت بام ها رسيد. اين شگرد جديدي در مبارزه بود. روزهاي قبل از محرم همه معتقد بودند كه در اين ماه كار رژيم تمام است.

مردم با نوشتن شعار «عاشورا يا مرگ يا پيروزي » بر ديوارها به استقبال ماه شور و حماسه مي رفتند و لرزه بر اندام رژيم سفاك مي انداختند. از سوي ديگر دستگاه جهنمي پهلوي هم كه از محرم نفرت داشت با تبليغات فراوان مي كوشيد مردم را آرام سازد يا لااقل به آرامش دعوت كند. اعلاميه امام و گسترش تظاهرات

در اين شرايط اعلاميه امام به مناسبت فرا رسيدن محرم از راه رسيد كه مردم را به گسترش تظاهرات و اعتصاب ها در اين ماه دعوت مي كرد. امام در پيام حماسي خود، محرم را ماه پيروزي خون بر شمشير خواندند و همين جمله ، شور حسيني را در دلهاي پاك مردم عاشق شهادت برافروخت.

در شب اول محرم در تهران غوغايي به پا شد. از يك سو با وجود حكومت نظامي و مقررات منع رفت و آمد از ساعت 9شب ، هزاران نفر در مناطق جنوب و مركزي با ياد سرور و سالار شهيدان كفن پوش به خيابان ها آمدند و به فيض شهادت رسيدند و از سوي ديگر ميليون ها نفر بر پشت بامهاي شهر بانگ الله

اكبر سر دادند. ماموران فرماندار نظامي نيز ديوانه وار به هر سو شليك مي كردند. فردا صبح (روز اول محرم) قرار بود مردم از خيابان ري به سمت سرچشمه راهپيمايي كنند اما رژيم جنايتكار كه مرگ خود را نزديك مي ديد، ديگر تاب تحمل تظاهرات روز اول محرم را نداشت لذا سپهبد رحيمي فرماندار نظامي تهران به ماموران خويش حكم تير داد.روز اول محرم ، جمعيت زيادي سياهپوش با شعارهاي الله اكبر و ياحسين ع از خيابان ري شروع به تظاهرات كردند. در مقابل بازارچه نايب السلطنه و سه راه امين حضور ماموران با آنها درگير شدند تا متفرق شوند اما جمعيت به راه خود ادامه داد و حدود ساعت 9 تا 10 صبح از چهارراه سرچشمه گذشته و در حدفاصل سرچشمه و پامنار قرار داشتند. يك اتوبوس 2طبقه نيز در راه بندان متوقف شده بود. در اين حال يكي از تظاهركنندگان بر فراز يك وانت بار رفت و پيرامون حكمت قيام حسيني و انقلاب ايران به ايراد سخن پرداخت و جمعيت در تاييد سخنان او مرتب شعار مي داد. حدود ساعت 10صبح خودروهاي نظامي از سمت پامنار و سرچشمه مردم را محاصره كردند و نظاميان ، پياده به سمت جمعيت رفتند و موضع گرفتند. عده اي از تظاهركنندگان كه از حكم تير سپهبد رحيمي خبر نداشتند گفتند نترسيد اينها گاردي نيستند و تيراندازي نمي كنند. حدود ساعت 10:30 افسر فرمانده مرتب جمعيت را تهديد مي كرد كه جلو نيايند ولي مردم توجه نمي كردند. حدود ساعت 10:30 او با كلت كمري خود يك تير هوايي شليك كرد و به اين ترتيب به سربازان فرمان

آتش داد. چيزي نگذشت كه شليك آغاز شد. اوج تيراندازي مقابل بانك ملي روبه روي پامنار بود. پير و جوان همچون برگ خزان پرپر مي شدند. آنها راه فرار نداشتند لذا زنده ها نيز كنار شهدا روي زمين دراز كشيده بودند. رگبار كه قطع شد زنده ها بلند شدند تا فرار كنند و بعضي ها هم شهدا و زخمي ها را برداشته بودند كه با خود ببرند. راننده فداكار

در اين هنگام افسر فرمانده به طرف اتوبوس دوطبقه شركت واحد در مسير شوش توپخانه آمد كه در ترافيك مجبور شده بود بايستد. به راننده فرمان داد كه به سمت جمعيت برود و آنها را زير بگيرد. آن راننده فداكار كه رضا استاد حسن بنا نام داشت ، خود سياهپوش امام حسين ع و روزه دار بود وقتي مردم بي پناه و مظلوم را ديد به آرامي پشت فرمان نشست و اتوبوس را به حركت درآورد و با خونسردي بين مردم و ماموران در عرض خيابان قرار داد. او با اين اقدام شجاعانه اتوبوس را جان پناه جمعيت كرد. افسر فرمانده كه از اين حركت بسيار عصباني شده بود خود را به او رساند و با يك گلوله مغز او را متلاشي كرد. بار ديگر سربازان ، تظاهركنندگان را به رگبار بستند و باز همه روي هم ريختند. نيم ساعت بعد تعدادي آمبولانس آمد و مجروحان را برد و آن گاه چند كاميون ارتشي از راه رسيد و بقيه اجساد را روي هم ريخت و برد. سراسر خيابان و جويها پوشيده از خون بود و كنار كوچه زغالي ها كوهي از كفش روي هم انباشته شده بود.

آن محل تا شب در قرق ماموران بود و به كسي اجازه نزديك شدن نمي دادند. بعدازظهر ، چند ماشين آبپاش آمد و خونها را شست.

بعد از آن ، تظاهرات در شبهاي ديگر محرم نيز ادامه يافت.

ديگر كسي بخصوص در جنوب تهران مقررات منع آمدوشد شبانه را رعايت نمي كرد. تهران يكپارچه شور حسيني شده بود. تظاهرات شبانه و شعار بر فراز بامها به ساير شهرها هم سرايت كرد تا اين كه تاسوعا و عاشورا فرا رسيد و راهپيمايي هاي عظيم آن ، مقبوليت جهاني رژيم پهلوي را يكسره از ميان برد.

منبع: www.irdc.ir

راهپيمايي تاريخي مردم در تاسوعا و عاشوراي 57

راهپيمايي تاريخي مردم در تاسوعا و عاشوراي 57 نويسنده: علي محمد بشارتي

چكيده: به هر حال آن روز اين راه پيمايي عظيم كه يك رفراندوم باشكوه بود،به پايان رسيد و هيچ قطع نامه اي نيز در خاتمه صادر نشد. همه وعده دادند كه فردا (عاشورا) نيز به اين حركت ادامه دهند و حرف ها وبحث هاي نهايي را در آن روز مطرح كنند. رفراندوم تاسوعا عمق نفوذحضرت امام ره ، بر مردم نشان داد و مشخص كرد كه اگر امام ره بگويند هيچ حادثه اي به وجود نيايد و آرامش حفظ شود، آرامش حفظ مي شود و اگر به مردم بگويند بيرون بياييد، بيرون مي آيند و بگويندراه پيمايي با فلان شكل و فلان شعار برگزار شود، همان خواهد شد. يعني مشخص شد كه امام حرف آخر را مي زنند و شاه و دار و دسته اش كاره اي نيستند. سكوت و آرامش حاكم در راه پيمايي تاسوعا نشاني از طمأنينه ي دروني انقلابيون بود. البته آن روزها فكر امروز را نمي كرديم كه مثلاًانقلاب به پيروزي مي رسد و حكومت به دست ما مي افتد. راه پيمايي تاريخي مردم تهران در تاسوعا و عاشورا

در تاريخ حيات

سياسي هر ملتي روزهاي پرشكوه زيبا وشگفت انگيزي وجود دارد كه به دليل حوادثي كه در آن روزها اتفاِافتاده عزت و استقلال و آزادي مردم را تضمين كرده است به همين دليل آن روزها تاريخي و ماندگار شده اند. تاسوعا و عاشوراي سال 57 از آن جمله است دهه ي دوم آذرماه سال 57 مصادف با دهه ي اول ماه محرم بود. در اين ماه مي بايست حتماً كاري انجام مي شد و انقلاب حرف آخر رامي زد. از قبل برنامه ريزي شده بود كه در روزهاي تاسوعا و عاشورا،راه پيمايي صورت گيرد. ما با دوستمانمان به اين نتيجه رسيديم كه بايد دراين ايام اقدامي جدي صورت دهيم در اين خصوص با رهبران و علماي بزرگي چون آيت الله طالقاني و آيت الله شهيد بهشتي در تماس دائم بوديم مرحوم شهيدبهشتي فرمودند: «حق همين است . ايشان اضافه كردند كه برنامه هاي مشخصي قرار است انجام گيرد. علاوه بر علماي تهران با علماي قم هم صحبت هايي كرده بوديم و يقين داشتيم كه تاسوعاو عاشورا چيز ديگري خواهد شد.

تقريباً همه ي مردم مي دانستند كه رفراندوم باشكوهي در پيش است به هر حال هدف اين بود كه با دست زدن به اقدامي جوّ خفقان شكسته شود و در دوئل سياسي شاه و ملت شاه شكست بخورد و براي هميشه از دور خارج گردد. البته شاه كه قبلاً شكست خورده بود، اما مي بايست اين شكست براي همه ي دنيا آشكار شود. باخت او براي مردم خودمان مشخص بود. امام هم به كرّات وعده ي پيروزي قريب الوقوع را داده بودند؛ وعده اي كه جز براي اقليت مبارز روشن فكرنما، براي اكثر قريب به اتفاِ مردم حتمي بود. آن چه مورد نياز بود اين بود كه ما مي بايست درسال 57 كارهايي مي كرديم كه در دنيا منعكس شود و همه ي دنيا ماهيت حركت هاي

صورت گرفته در ايران را بفهمند، چون تصور مي كرديم كه مردم دنيا چندان اطلاع ندارند كه در ايران چه خبر است من خود به ياددارم كه در همين تظاهرات يك بچه ي دبيرستاني _ و شايد راهنمايي _ به سوي فيلم بردار تلويزيون ايران رفت و گفت «فيلم مي گيري چاخان نگويي ها». اين عين جمله ي اوست حتي بچه ي راهنمايي هم منتظر بودكه اين حركت خوب منعكس شود، زيرا راديو و تلويزيون رژيم مسايل رادقيق منعكس نمي كرد. حتي رژيم شاه با اشغال راديو_ تلويزيون از پخش تصاوير زنده ي بازگشت پيروزمندانه امام خميني ره جلوگيري كرد.بعضي از دوستان و افراد معتقد بودند كه بايد خارج را هم مورد توجه قرارداد. آن ها بر اين باور بودند كه اين حركت بايد در خارج از كشور منعكس شود و مانيز بر اين عقيده بوديم اما هيچ گاه به اين موضوع دل نبستيم حالا اگر كار به كشت وكشتار هم مي كشيد، خيلي مهم نبود؛ چون يا شهيدمي شدند يا به پيروزي مي رسيدند. به قول قرآن «اِحْدَالحُسْنَيين بود.انسان موقعي كه پا به سن گذاشت محافظه كار مي شود و براي اموراساسي و ارزشي استخاره مي كند!! ولي آن ايام جوان ها به فكر اين بحث ها و حرف ها نبودند. مجموعه ي افراد، شخصيت ها و مبارزين جملگي به اين باور رسيده بودند كه به هر قيمتي كه شده بايد دست به يك اقدام جدي زد. اين بحث ديگر از جلسات داخل خانه ها خارج شده وهمين طور كه من اكنون اين مطالب را براي شما بازگو مي كنم آن موقع نيزبه همين راحتي در افواه و اقشار مختلف انقلابي بيان مي شد. به همين دليل اين مطلب را ساواك با شك شنيده بود و دولتيان نيز از آن باخبربودند و سند آن كتاب «اعترافات ژنرال قره باغي است در اين كتاب آمده است

كه ازهاري به اتفاِ قره باغي روز هشتم )محرم تشكيل شوراي امنيت ملي را مي دهد و اين مطلب را به بحث مي گذارد كه خبرهايي مبني بر اين كه انقلابيون مي خواهند اقدام به برگزاري راهپيمايي كنند به گوششان رسيده است اين نشان دهنده آن است كه موضوع براي نخست وزير خيلي جدي بوده است كه براي آن جلسه ي ويژه ي شوراي امنيت ملي تشكيل مي دهد. قره باغي مي گويد كه بعد از دو ساعت بحث در آن جلسه نزديك بود بر سر تجويز راه پيمايي موافقت حاصل شود،اما ازهاري كه مي خواست با زرنگي مسئوليت كار را به عهده ي ديگري بيندازد گفت «من امروز عصر به خدمت اعلي حضرت همايوني مشرف مي شوم و اين موضوع را با او در ميان مي گذارم تا تصميم نهايي را بگيرد.»من معتقدم ازهاري آدم باشعوري بوده است اگر چه آدم ضد مذهب ضد انقلاب و ضد امام بود، ولي حق اين است كه انسان واقعيت ها رابگويد. اجمال قضيه اين كه محتواي گزارش شوراي امنيت به قول قره باغي توسط ازهاري به استماع اعلي حضرت همايوني مي رسد و او نيزموافقت مي كند و همان روز ازهاري اعلام مي كند كه راه پيمايي در روزهاي تاسوعا و عاشورا آزاد است واقعاً جاي تأمل بسيار دارد، آن هايي كه اجازه ي اجتماع پنج نفر را نمي دادند چطور شده است كه اجازه ي برپايي راه پيمايي بزرگي را مي دهند. تحليل من اين است كه رژيم با اين كارمي خواست از شدت شعارهاي شبانه ي مردم بر پشت بام ها بكاهد. آن شعارها خيلي شكننده بود و براي شاه و اطرافيانش اعصابي نگذاشته بود. وقتي شهر تهران شب ها يك پارچه شعار مي داد، خصوصاً وقتي درخيابان نياوران _ بغل گوش شاه _ شعار مي دادند مرگ بر شاه ديگر هيچ شاهي در كار نبود. كسي هم قدرت كنترل اين حركت را نداشت شعاردادن بر بالاي پشت بام ها ابتكاري بود

كه در بهشت زهرا مطرح شد و من نمي دانم كار چه كسي بود، ولي هر چه بود خيلي مؤثر بود. رژيم تصورمي كرد با برگزاري راه پيمايي مردم ديگر شب ها در بالاي پشت بام هاشعار نخواهند داد. غافل از آن كه «و ما تَشَآءُن َ اِلَّا أَن يَشَآءَأللهُرب ُّالع'لمين .

موافقت آن ها موجب گسترده تر شدن صف راه پيمايان شد. شايد اگرشاه اجازه نمي داد و راه پيمايي حتي بدون سركوب انجام مي شد، اين قدربه اين گستردگي بي عرضه گي شاه و بي ريشه بودن حكومت و رژيم مشخص نمي شد.

آيت الله طالقاني هم طي اطلاعيه ي مهمي مردم را به راه پيمايي در روزتاسوعا دعوت كرده بودند. آقاي طالقاني در اين اطلاعيه گفته بود كه من تبعات حركتي را كه انجام مي دهم درك مي كنم و محدوديت ها را خودم مي فهمم و آگاهانه اين كار را انجام مي دهم هم چنين مدرسين و فضلاي حوزه ي علميه ي قم و علما و روحانيت تهران نيز اعلاميه هايي براي شركت در راه پيمايي صادر كردند. با اين مقدمات و تمهيدات راه پيمايي تاسوعا شروع شد. ما خودمان در طول اين راه پيمايي چند كارانجام مي داديم يكي اين كه براي منعكس كردن آن به حضرت امام ره ،بخشي از بچه ها فيلم برداري مي كردند و ديگر اين كه تلاشي گسترده شدكه راه پيمايي آرام و بي سروصدا و بدون حادثه انجام شود. براي اين منظور چند نفر مأمور بودند كه در ميدان انقلاب از مجسمه ي شاه مراقبت كنند كه تعرضي به آن نشود. دستور داده شده به آن ها اين بود كه هيچ كس نبايد به مجسمه نزديك شود. حداقل دو بار هم خودم از آن جا عبور كردم كه وضعيت را ببينم راه پيمايان هم كاملاً رعايت مي كردند.

راه پيمايي تاسوعا خيلي گسترده بود تا حدي كه چشم هر بيننده اي راخيره مي كرد. اين راه پيمايي از ابتداي خيابان دماوند در ميدان امام حسين شروع و به ميدان

آزادي ختم مي شد. آن گونه كه خبرگزاري ها اعلام كردند طول صف راه پيمايي 7 كيلومتر بود و 4 ميليون نفر هم در آن شركت كرده بودند. اين ارقام را همان كساني اعلام كردند كه مي خواستندعظمت انقلاب را كوچك جلوه دهند. قطعاً طول صف راه پيمايي از 7كيلومتر بيشتر بود. چون ما امكانات هوايي براي اطلاع از ابتدا و انتهاي راه پيمايي را نداشتيم و تعداد شركت كنندگان را هم نمي دانستيم اما آن هاطول و عرض را داشتند و آن را ضرب در هر عددي كه مي كردند تعدادشركت كنندگان را با اندك اختلافي مي توانستند به دست آورند.

راه پيمايي عظيم و گسترده تاسوعا با شعارهاي مذهبي نظير: «حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله همراه بود. از شعار «مرگ بر شاه خبري نبود. دستور اين بود كه اگر كسي هم خواست حرف تندي بزندمتوقفش كنند. افراد و مسئولين انقلابي پيوسته درگشت و تردد و تكاپوبودند كه جلوي اين قبيل كارها را بگيرند. من خود به چشم ديدم كه تعدادي از بچه هاي كمونيست كه در زندان با هم بوديم لوس بازي درمي آوردند و شعارهاي بي ربط مي دادند. يكي از بچه هاي اهل اصفهان _به نام افضلي _ گفت «اين چه مسخره بازي است امروز چرا شعارهاي درست و درمان نمي دهند.» گفتم «حالا حرص نزن شيرت خشك مي شود.» عده اي از آن ها در بين خودشان شعار مي دادند. مثلاً حدود35_36 نفر بودند كه زن هاي بي حجاب هم در ميانشان حضور داشتند؛يكي از اين زن هاي لوس شعار داد: «حزب فقط حزب الله رهبر فقط يك ملا». يا بعضي از آن ها به مسخره مي گفتند: «حزب فقط كمونيست رهبرهنوز معلوم نيست .

البته اين ها عددي نبودند و محلي از اعراب نداشتند و تعدادشان هم خيلي كم بود. آن روز مجاهدين هم در راه پيمايي شركت داشتند كه مهدي افتخاري در رأس آن ها بود.

پاتوقشان هم زير پل سعدي بود و از آن جا راه افتاده بودند. آن ها كه خود را فدائيان خلق و مجاهدين خلق مي ناميدندبه جاي هضم شدن در اقيانوس عظيم خلق متأسفانه بر عليه شعار خلق شعار مي دادند و پلاكاردهايي خلاف پلاكاردهاي خلق داشتند.

به هر حال آن روز اين راه پيمايي عظيم كه يك رفراندوم باشكوه بود،به پايان رسيد و هيچ قطع نامه اي نيز در خاتمه صادر نشد. همه وعده دادند كه فردا (عاشورا) نيز به اين حركت ادامه دهند و حرف ها وبحث هاي نهايي را در آن روز مطرح كنند. رفراندوم تاسوعا عمق نفوذحضرت امام ره ، بر مردم نشان داد و مشخص كرد كه اگر امام ره بگويند هيچ حادثه اي به وجود نيايد و آرامش حفظ شود، آرامش حفظ مي شود و اگر به مردم بگويند بيرون بياييد، بيرون مي آيند و بگويندراه پيمايي با فلان شكل و فلان شعار برگزار شود، همان خواهد شد. يعني مشخص شد كه امام حرف آخر را مي زنند و شاه و دار و دسته اش كاره اي نيستند. سكوت و آرامش حاكم در راه پيمايي تاسوعا نشاني از طمأنينه ي دروني انقلابيون بود. البته آن روزها فكر امروز را نمي كرديم كه مثلاًانقلاب به پيروزي مي رسد و حكومت به دست ما مي افتد. مشغله ي فكري ما در آن روز تنها اين بود كه وظيفه ي خويش را به خوبي انجام دهيم و بر آن نبوديم كه «فردا چه بازي كند روزگار». مي توانم بگويم تنهاچيزي كه مطرح نبود، «خود» بود.

اما در راه پيمايي روز عاشورا، كارت زرد تبديل به كارت قرمز شد وبي عرضه و بي ريشه بودن شاه بيش از پيش مشخص شد. در اين روز،راه پيمايي بسيار گسترده تر و باشكوه تر از راه پيمايي روز تاسوعا بود. چون كساني كه در روز تاسوعا نيامده بودند در روز عاشورا مطلع

شده و آمدند.به علاوه كساني هم كه از احتمال برخورد و حادثه مي ترسيدند بامشاهده ي آرامش راه پيمايي تاسوعا، در راه پيمايي روز عاشورا نيزشركت كردند. در اين راه پيمايي همه بر اين باور بودند كه بايد حرف آخررا بزنند. ديگر محدوديتي نيز در كار نبود و كسي در ميدان انقلاب مواظب مجسمه ي شاه نبود. هر كس هر حرفي مي خواست مي زد و هراعلاميه اي كه تمايل داشت مي چسباند و پخش مي كرد. راه پيمايي هم خيلي طولاني بود و چون جمعيت خيلي كند حركت مي كرد، ساعت 30:13 به ميدان آزادي رسيديم مردم از بس در اين روز با صداي بلندشعارهايي كه از اعماِ وجودشان برخاسته بود سر داده بودند، صدايشان گرفته بود. شعارهاي زيادي در اين روز سر داده شد كه من تعدادي ازآن ها يادم است مهم ترين شعار آن روز شعار «مرگ بر شاه بود كه در روزتاسوعا از آن خبري نبود و امام ره دستور دادند كه در روز عاشورا اين شعار داده شود. اين شعار در انتهاي شعار زير نيز داده مي شد: «اي شاه خائن آواره گردي خاك وطن را ويرانه كردي كشتي جوانان وطن الله اكبر، كردي هزاران تن كفن الله اكبر، مرگ بر شاه مرگ بر شاه .شعارهاي ديگر عبارت بودند از: «اي شهيد حق آيم به سويت بهشت موعود در پيش رويت ؛ «حكومت اسلامي ايجاد بايد گردد»؛ «تا شاه كفن نشود، اين وطن وطن نشود».

در قطع نامه ي 17 ماده اي كه در پايان اين راه پيمايي خوانده شد برخي مسايل براي نخستين بار مطرح شد. فرازهاي اين قطع نامه كه در تاريخ ثبت شده بدين قرار است «تأييد رهبري بلامنازع حضرت امام بركناري شاه و برچيده شدن بساط سلطنت نفي استعمار خارجي و نيل به استقلال و خودكفايي ملي برقراري حكومت عدل اسلامي حفظ حقوِسياسي

_ اجتماعي افراد جامعه و اقليت هاي مذهبي اعطاي آزادي واقعي و حفظ حيثيت شرف و كرامت انساني به زن ها، اجراي عدالت اجتماعي و نفي هر گونه تبعيض و استثمار، احياي كشاورزي كه بر اثرانقلاب شاه و ملت نابود شده بود، پيشرفت صنعت ادامه ي اعتصابات تاسقوط رژيم احتراز از احتكار و گران فروشي اخطار به ارتش و دعوت ازارتشيان براي اتحاد با مردم رد اتهام نفوذ كمونيست ها و كمونيسم درانقلاب اسلامي آزادي كليه ي زندانيان سياسي ادامه ي نهضت تا نفي رژيم و سقوط رژيم خائن شاه »

همان روز عاشورا سه فروند هلي كوپتر را ديدم كه در آسمان مي چرخند. مردم مي گفتند كه اين هليكوپتر شاه است و او هم درتظاهرات شركت كرده است ! بعد از انقلاب با مراجعه به اسناد فهميديم كه حدس مردم درست بوده است و نشان مي داد كه مردم ما خيلي هوشمند هستند و همه مسايل را به رغم اطلاعات كم مي فهمند.

بعدها در اظهارات ارتشبد فردوست مطالب خوبي در اين خصوص به دستمان آمد. بنابر اظهارات وي شاه در يكي از هليكوپترها با ازهاري نشسته و با مشاهده ي وسعت راه پيمايي وحشت زده رو به ازهاري مي كند و مي گويد: «تمام خيابان هاي تهران را مخالفين من اشغال كرده اند،پس موافقين كجا هستند؟» ازهاري پاسخ داد: «در خانه هايشان » شاه بايأس ادامه داد: «پس فايده ي ماندن من در اين مملكت چيست » وازهاري پاسخ داد: «اين بسته به نظر خودتان است »

در همان روزها يعني بعد از تظاهرات عظيم عاشورا، خبرنگارروزنامه ي فرانسوي لوموند به شاه مي گويد: «شما هم مانند ژنرال دوگل رئيس جمهور اسبق فرانسه از طرفداران خود بخواهيد كه به حمايت شما به خيابان ها بريزند و از شما حمايت كنند. آن چنان كه مردم فرانسه به خيابان شانزه ليزه ريختند و از دوگل

حمايت كردند.» شاه در جواب مي گويد: «تأسف در اين است كه طرفداران من اكنون در شانزه ليزه هستند!!» يعني همگي از كشور فرار كرده اند و در اروپا و آمريكا به سرمي برند.

اولين واكنش به تظاهرات روز عاشورا، ساعت 2 بعدازظهر همان روزدر پادگان لويزان اتفاِ افتاد. آن روز چند درجه دار و سرباز در نهارخوري افسران حكومت نظامي را به رگبار مي بندند. اسنادي كه در اين مورد برجاي مانده حكايت از آن دارد كه 170 تن در آن حادثه كشته و زخمي شدند. اين نخستين واكنش مبارك روز عاشورا بود. از آن به بعد افسران وژنرال هاي ارتش آرامش خاطر نداشتند. آن آرامشي كه هميشه داشتند و پارا روي پا مي انداختند و سيگار مي كشيدند و مشروب مي خوردند و به راه پيمايي مردم مي خنديدند، ديگر برايشان ممكن نبود و به هيچ كس نمي توانستند اعتماد كنند. از اين رو سربازان افسران و درجه داران جزء رااز خودشان جدا كردند؛ چون ابزار حكومت نظامي و مجري دستورات همين سربازان و افسران جزء بودند و نه ژنرال ها و عملاً موتور حكومت نظامي از كار افتاد. اين بزرگ ترين دستاورد فوري راه پيمايي عاشورا بود.ضمناً در همان روز گروه زيادي از سربازها، با اسلحه و بدون اسلحه فراركردند كه متأسفانه هنوز آمار دقيقي از تعداد آن ها به دست نياورده ام

اما تأثير اساسي و بازتاب اين راه پيمايي در خارج را بايد از زبان نيرومندترين حامي شاه يعني كارتر شنيد. براي نشان دادن تأثير آن بركارتر لازم است ابتدا به موضع گيري قبلي وي درباره ي شاه و وضعيت ايران كه در نهم آذر آن را اعلام داشت و سپس بر موضع گيري او پس ازراه پيمايي تاسوعا و عاشورا اشاره كنيم تا با مقايسه ي آن ها ميزان اين تأثيرمشخص شود. كارتر در نهم آذر،

ضمن حمايت مؤكد از شاه مي گويد كه ما براي برقراري ثبات ادامه ي اعطاي آزادي هاي سياسي و پيشرفت هاي اقتصادي در ايران اعتماد كامل داريم اما همين كارتر پس از مشاهده راه پيمايي تاسوعا و عاشورا، نااميدانه اعلام كرد كه نمي داند آيا شاه ايران مي تواند با اين آشوب هاي خونين در كشورش باقي بماند يا خير.

پس از اظهار نظر رسمي كارتر راجع به ايران پنتاگون همان روز اعلام مي كند كه پنج فروند هواپيماي سنگين براي خارج كردن 670 آمريكايي به ايران مي فرستد. در اين جا لازم مي دانم بگويم كه كارتر آدم برجسته اي بود. كارتر با زيركي صولت اعراب را در كمپ ديويد شكست و به روياهاي آن ها پايان داد. نقطه ي ضعف كارتر فقط انقلاب اسلامي بود.البته اين را هم نبايد به حساب بي كفايتي كارتر گذاشت بلكه انقلاب ايران بسيار بزرگ بود و مهم تر از همه امام ره بسيار بزرگ و برجسته بودند كه كارتر در دست هاي نيرومند ايشان مچاله شد.

امام ره هم مي بايست نسبت به حركت عظيم عاشورا واكنش نشان دهند. حضرت امام ره در همان عصر عاشورا در مصاحبه با تلويزيون سي بي اس (C.B.S.) با اشاره به راه پيمايي آن روز فرمودند: «تمام ملت رأي داد كه شاه نبايد باشد و بايد دنيا اين معني را بداند كه شاه به هيچ وجه ديگر قانونيت ندارد و بايد برود.»

فرداي آن روز هم امام ره اعلام مي كنند: «مجلس آمريكا بايد ازكارتر مؤاخذه و او را استيضاح كند كه چرا از يك حكومتي پشتيباني مي كند كه پايه ي ملي ندارد؛ اين خلاف مصالح آمريكا است اگر اين پشتيباني باشد نفت براي آمريكا نخواهد بود. آن هايي كه از شاه حمايت مي كنند، چه آمريكا، چه انگلستان و چه شوروي و چه ساير ممالك كه نيازمند به نفت ايران هستند بايد بدانند كه ما حتي

با فروش عادلانه ي نفت موافقت نخواهيم كرد.»

ملاحظه مي كنيد كه امام ره در اين جا به عنوان رئيس حكومت حرف آخر را مي زنند و نه به عنوان رهبر انقلاب و انقلابيون اينطور از موضع قدرت صحبت كردن حاصل راه پيمايي عاشورا است اگر چه حضرت امام ره هميشه صريح و گستاخانه حرف مي زدند، اما بعد از عاشورا اين صراحت شدت پيدا كرد و دستور دادند كه پول آب و برِ را مردم نبايدبپردازند و حتي اجازه دادند كه از محل وجوه شرعي به آسيب ديدگان انقلاب كمك كنند. حضرت امام ره در آذرماه نيز جمعاً 51 سخنراني ومصاحبه داشتند و اين نشان دهنده رهبري بلامنازع امام ره و هم چنين ضرورت توجه دنيا به مسايل ايران و هدف نهايي كه تشكيل جمهوري اسلامي بود، مي باشد.

صحبت هاي حضرت امام ره ، كه كاملاً از موضع قدرت بود، نشانگراين امر بود كه انقلاب اسلامي براي كساني كه تا آن زمان درك آن رانداشتند جا افتاده است امام ره كه از همان ابتدا وارد قضايا شدند،پيروزي شان را پيش چشم خود مي ديدند و هر چه حكومت نظامي تداوم پيدا مي كرد، امام ره خودشان را به مقصد نزديك تر مي يافتند. ولي چون ايشان مرد خدا بودند هميشه خودشان را نفي كردند و برعكس اثبات شدند و هميشه خودشان را كوچك كردند، اما خداوند قادر ايشان رابزرگ كرد.

تواضع است دليل رسيدگان كمال سوار چون كه به مقصد رسد پياده شود

امام ره واقعاً به مقصد رسيده و پياده شده بودند. ديگر نيازي نبود كه بخواهند بگويند من چنين و چنان هستم اين ها رفتار و كردار كسي است كه هنوز خيلي بايد رشد و تعالي پيدا كند، اما امام ره تعالي پيدا كرده بود.

بعد از عاشورا ضمن اين كه امام كارت قرمز را به شاه دادند و

تمام تلاش هاي شاه نيز براي خنثي كردن آن بي نتيجه ماند، زمام داران ووابستگان رژيم يكي بعد از ديگري از كشور خارج شدند. حمايت غربي ها از شاه هم به تدريج كاهش پيدا كرد. اين مسايل در ظاهر و روان شاه خيلي اثر گذاشت شاه همان عصر عاشورا مي بايست از كشور خارج مي شد. اما عده اي از همين «بادمجان دور قاب چين ها» كه هدف ومأموريت اساسي آن ها نابودي ملت بود، همين طور دفع الوقت مي كردندكه شاه بيشتر بماند. ولي سرانجام شاه نتوانست بيشتر از يك ماه بعد از آن ماجرا دوام بياورد و با تشكيل حكومت شاهپور بختيار، از كشور خارج شد.

منبع: كتاب عبور از شط شب

پيام هاي امام خميني خطاب به ملت ايران 23-21 بهمن 1357

پيام هاي امام خميني خطاب به ملت ايران 23-21 بهمن 1357 چكيده:

من از ملت شريف و مبارز ايران تشكر مي كنم. من از اين وحدت كلمه اي كه بين اقشار ملت بوجود آمده است سپاسگزاري مي كنم. من به اين پيروزي كه از براي ملت ايران پيدا شده است تبريك مي گويم. بايد ملت ايران بداند كه اين انقلاب ايران با ساير انقلاباتي كه در دنيا واقع شده است فرق دارد. اين انقلاب از باب اينكه انقلاب اسلامي و انساني بود ضايعات كمي به بار آورد. در انقلاباتي كه در دنيا واقع شده است ضايعات بسيار زياد بوده است و ما بحمدالله با كمي ضايعات به پيروزي بزرگ نايل شديم. يك شاهنشاهي ظالم دو هزار و پانصد ساله را شما ملت ايران با مشت و با همتي بزرگ و ايماني راسخ سرنگون كرديد و توجه به پشتيباني هايي كه از او مي شد نكرديد. خداوند شما را پايدار نگه دارد. خداوند اسلام را عظمت بدهد. پيروزي شما پيروزي بزرگ اسلام است.

تاريخ: 21/11/57

پيام

امام خميني ايران درباره لغو حكومت نظامي

بسم الله الرحمن الرحيم

ملت شجاع ايران!! اهالي محترم تهران بطوري كه مي دانيد اينجانب بنا دارم كه مسائل ايران بطور مسالمت آميز حل شود، لكن دستگاه ظلم و ستم چون خود را به حسب قانون محكوم مي بيند، دست به جنايت زده و در شهرهاي گرگان و گنبدكاووس به مردم شجاع مسلمان حمله كرده و كشتار نموده است و در تهران لشگر گارد بطور ناگهاني به نيروي هوائي كه به ملت پيوسته است، حمله نموده و نيروي هوائي به كمك مردم شجاعانه آنان را شكست داده اند. من اين تعرض غيرانساني و عمل گارد را محكوم مي كنم، اينان با اين برادركشي مي خواهند دست اجانب را در كشور ما باز نگهدارند و چپاولگران را به موضع خود برگردانند، من با آن كه هنوز دستور جهاد مقدس نداده ام و نيز مايلم تا مسالمت حفظ و قضايا موافق آراي ملت و موازين قانون عمل شود، لكن نمي توانم تحمل اين وحشيگري ها را بكنم و اخطار مي كنم كه اگر دست از اين برادركشي بر ندارند و لشگر گارد به محل خودش برنگردد و از طرف مقامات ارتشي از اين تعديات جلوگيري نشود، تصميم آخر خود را به اميد خدا مي گيرم و مسئوليت آن با متجاسرين و متجاوزين است. من از مردم شجاع تهران مي خواهم در صورتي كه قواي متجاوز عقب نشيني كردند، با حفظ آمادگي و هوشياري از خدعه دشمن، آرامش و نظم را حفظ كنند ولي مجهز و مهيا براي دفاع از اسلام و قوانين مسلمين باشند. اعلاميه امروز حكومت نظامي خدعه و خلاف شرع

است و مردم به هيچ وجه به آن اعتنا نكنند. برادران و خواهران عزيزم! هراسي به خود راه ندهيد كه به خواست خداوند تعالي حق پيروز است. از خداوند تعالي پيروزي ملت اسلام را خواهانم.

والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته

روح الله الموسوي الخميني

تاريخ: 22/11/57

پيام امام خميني به ملت ايران

بسم الله الرحمن الرحيم

ملت شجاع ايران! خواهران و برادران آگاه تهران! اكنون كه به خواست خداوند متعال پيروزي نزديك است و نيروي ارتش عقب نشيني و عدم دخالت خودشان را در امور سياسي ابراز و پشتيباني خودشان را از ملت اعلام كرده اند، ملت عزيز و شجاع با كمال مراقبت از اوضاع و در عين حفظ آمادگي براي دفاع احتمالي در صورتي كه نيروي ارتش به پادگانهاي خود رفته اند، آرامش و نظم را حفظ نمايند.

اگر اخلالگران بخواهند با آتش سوزي و خرابكاري فاجعه به بار آورند، آنان را به وظيفه شرعي و انسانيشان آگاه گردانند و نگذارند اين قبيل كارها موجب هتك حرمت ملت شود و به سفارتخانه ها حمله نكنند و اگر خداي نخواسته ارتش باز به ميدان آمد، واجب است آنان را با شديدترين وجه دفع كرده با تمام نيرو و قدرت از خود دفاع نمايند.

اينجانب به امراي ارتش اعلام مي كنم كه در صورت جلوگيري از تجاوز ارتش و پيوستن آنان به ملت و دولت قانوني ملي اسلامي، ما آنان را از ملت و ملت را از آنان مي دانيم و مانند برادران با آنان رفتار مي نمائيم.

از خداوند متعال پيروزي مردم دلاور ايران را خواستارم.

والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته

روح الله الموسوي الخميني

تاريخ: 22/11/57

پيام امام خميني خطاب به ملت ايران

بسم

الله الرحمن الرحيم

ملت مسلمان و قهرمان و مبارز ايران! در اين لحظه حساس كه به لطف خداوند تعالي مبارزات قهرمانانه شما سدهاي استبداد و استعمار را يكي پس از ديگري مي شكند و انقلاب اسلامي شما شكوفه ها و ميوه هاي خود را آشكار مي سازد، لازم مي دانم ضمن اظهار تشكر و قدرداني از يك يك شما برادران و خواهران چند نكته را يادآوري نمايم: شما در جريان مبارزات گذشته رشد اسلامي و انقلابي خود را آشكار كرده ايد و اكنون بيش از پيش لازم است كه اين رشد را به جهانيان نشان دهيد تا جهانيان بدانند مردم مسلمان ايران مي توانند بدون قيمومت اين و آن، راه سعادت خود را انتخاب نمايند. لهذا از شما مي خواهم كه اولا مانع آشوب و هرج و مرج بشويد و نگذاريد آشوبگران مغرض به عملياتي از قبيل غارت، آتش سوزي، مجازات متهمان و از بين بردن آثار علمي و فني و صنعتي و هنري و اتلاف اموال عمومي و خصوصي دست بزند. دشمن براي خراب كردن چهره نهضت از طريق نفوذ دادن افراد مفسد و مغرض در ميان توده مسلمان دست به چنين كارها مي زنند تا نهضت ما را ارتجاعي و وحشيانه قلمداد نمايند. من اكيدا اعلام مي كنم كه هر كس دست به چنين عملياتي بزند از جامعه انقلابي ملت مطرود و در پيشگاه خداوند متعال مسئول است.

ثانيا توجه داشته باشيد كه انقلاب ما از نظر پيروزي بر دشمن هنوز به پايان نرسيده است. دشمن از انواع وسايل و دسائس بهره مند است و توطئه ها در كمين ماست. تنها هوشياري و انضباط انقلابي

و اطاعت از فرمانهاي رهبري و دولت موقت اسلامي است كه همه توطئه ها را نقش بر آب مي سازد. ثالثا افرادي از دشمن كه به عنوان اسير در اختيار شما قرار مي گيرند هرگز مورد خشونت و آزار قرار ندهيد. همچنان كه سنت اسلامي است به اسيران محبت و مهرباني كنيد و البته دولت اسلامي به موقع آنها را محاكمه و عدالت را در مورد آنها اجرا خواهد كرد.

از همه شما برادران و خواهران عزيزم مي خواهم كه با دولت موقت انقلابي اسلامي كه وارث يك سلسله خرابي هاي دولتهاي فاسد گذشته است همكاري نمائيد تا به حول و قوه الهي هر چه زودتر با همكاري يكديگر ايران اسلامي آباد و آزاد را مورد غبطه جهانيان بسازيم.

والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته

روح الله الموسوي الخميني

57/11/22

پاسخ امام خميني به استفتاي گروهي از افراد نيروهاي مسلح درباره عدول از سوگند

استفتا از محضر حضرت آيت الله العظمي نائب الامام خميني

مسلما خاطر مبارك از اين سنت معموله مستحضر است كه همه افراد ارتش در موقع اخذ سردوشي يا اخذ درجه، در مورد حفظ تاج و تخت رژيم سلطنتي به خداوند و قرآن كريم قسم ياد مي كنند، مستدعي است نظر و فتواي خودتان را در مساله عدول از اين قسم و پيوستن به نهضت عظيم اسلامي بيان فرمائيد.

از طرف جمعي از افراد نيروهاي مسلح

فتواي امام:

بسمه تعالي قسم براي حفظ قدرت طاغوتي صحيح نيست و مخالفت با آن واجب است و كساني كه اين قسم خورده اند بايد به خلاف آن عمل كنند.

والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته

روح الله الموسوي الخميني

تاريخ: 23/11/57

پيام امام خميني به ملت ايران

بسم الله الرحمن

الرحيم

ملت معظم ايران! اهالي سلحشور تهران!

در اين موقع كه پيروزي نهائي ملت عزيز نزديك است، لازم است به تذكرات زير به طور تكليف شرعي الهي و تعهد ملي توجه نمايند، متخلف از آن مخالف خداوند تعالي و خائن به كشور و نهضت اسلامي است.

اكنون كه دستگاه ديكتاتوري و ستمكاري برچيده شد، بايد از هر نوع خرابكاري و چپاول و آتش سوزي و ظلم احتراز شود و بر عموم است كه از اينگونه اعمال غير اسلامي و غير انساني به شدت جلوگيري نمايند. آنان كه دست به اين اعمال وحشيانه مي زنند خائن به مملكت و مخالف نهضت اسلامي هستند.

بايد ملت تا برقراري نظم از طرف دولت موقت، نظارت در حفظ مراكز عمومي از قبيل وزارتخانه ها و بانك ها و ديگر مراكز دولتي و ملي بنمايند و اموال ملت را نگذارند هدر برود. ملت عزيز! نگذاريد بدخواهان منعكس كنند كه با به هم خوردن رژيم فاسد، هرج و مرج و خرابكاري جاي آن را گرفته است.

به فرصت طلباني كه مي خواهند با ماسك انقلابي از رژيم منقرض پشتيباني كنند و نهضت را بدام نمايند، مهلت فعاليت ندهيد و ملت مسلمان بايد ابتكار را به دست بگيرد.

ماموريني كه از طرف جناب آقاي نخست وزير اسلامي ماموريت دارند، سربازان انقلابند و بايد با آنان همكاري كنيد و اگر مخالفين مردم مسلمان خواستند كارشكني كنند از آنها جلوگيري كنيد. لازم است مردم هر چه زودتر از خيابان ها به مساجد و مراكز اجتماع بروند و به فرموده علماي اعلام و خطباي محترم گوش دهند و بر علماي اعلام و خطباي بلاد است كه به مساجد و مراكز عمومي

تشريف برده و مردم را دعوت به صلاح و سداد كنند و از اعمال خلاف شرع و خلاف مسير نهضت به شدت جلوگيري نمايند و با بياني رسا مردم را از هرج و مرج و خرابكاري باز دارند و حكم شارع مقدس را ابلاغ نمايند.

اكنون كه قواي انتظامي از قبيل ارتش و ژاندارمري و شهرباني به ملت پيوسته اند، بر عموم ملت لازم است كه به هيچ وجه تعرض به آنان نكنند و آن را چون برادر نگهداري كنند و بر علماي اعلام است كه مردم را ارشاد كنند كه از قواي انتظامي كه تحت لواي حكومت اسلامي آمده اند، حمايت نمايند.

والسلام عليكم ورحمه الله و بركاته

روح الله الموسوي الخميني

تاريخ: 23/11/57

پيام امام خميني به ملت ايران

بسم الله الرحمن الرحيم

من از ملت شريف و مبارز ايران تشكر مي كنم. من از اين وحدت كلمه اي كه بين اقشار ملت بوجود آمده است سپاسگزاري مي كنم. من به اين پيروزي كه از براي ملت ايران پيدا شده است تبريك مي گويم. بايد ملت ايران بداند كه اين انقلاب ايران با ساير انقلاباتي كه در دنيا واقع شده است فرق دارد. اين انقلاب از باب اينكه انقلاب اسلامي و انساني بود ضايعات كمي به بار آورد. در انقلاباتي كه در دنيا واقع شده است ضايعات بسيار زياد بوده است و ما بحمدالله با كمي ضايعات به پيروزي بزرگ نايل شديم. يك شاهنشاهي ظالم دو هزار و پانصد ساله را شما ملت ايران با مشت و با همتي بزرگ و ايماني راسخ سرنگون كرديد و توجه به پشتيباني هايي كه از او مي شد نكرديد.

خداوند شما را پايدار نگه

دارد. خداوند اسلام را عظمت بدهد. پيروزي شما پيروزي بزرگ اسلام است و از اين به بعد توجه بسياري از امور لازم است كه عمده آن توجه به حفظ وحدت كلمه است. ما در بين مبارزه هستيم و باز محتاج به وحدت كلمه هستيم، باز بايد همه اقشار با هم برادروار و در كنار هم آماده باشند براي مبارزه و جلوگيري از تشتتات و اختلافات. اگر خداي ناخواسته اختلافات پيدا شوند، معلوم نيست كه ما به پيروزي نهايي برسيم. من به همه ملت توصيه مي كنم كه به همين نحو كه تاكنون به وحدت كلمه خودشان ادامه داده اند از اين به بعد هم ادامه دهند. همين طور كه حس انسانيت و مليت و اسلاميت در آن ها بيدار شده، آن را بيدارتر نگه دارند و نگذارند اين شعله الهي خاموش شود. تمسك به اسلام و حبل متين اسلام و قرآن كريم و امام اعظم امام عصر سلام الله عليه بكنند و با همت والاي خود تمام مشكلات را رفع كنند.

ملت عزيز من! اشكالات و مشكلات زياد است و ما وارث يك مملكت آشفته هستيم. مملكت ما را خراب كرده اند و رفته اند و ما وارث يك مملكت مخروبه هستيم. بايد به خواست خدا تمام ملت براي ساختن ايران قيام كند. ايران يك مملكت زلزله زده، يك مملكت اجنبي زده و يك مملكت دشمن زده است. اينك ما بايد ايران را بسازيم، از نو بسازيم ولي مشكلات دارد، مشكلات فقط با دولت رفع نمي شود، مشكلات با يك قشر يا دو قشر از ملت رفع نمي شود. همه ملت بايد دست به هم دهند

و هر كس در هر شغل، مقام و مكاني كه هست، دست به دست ملت بدهد و با هم اين بناي جديد را به پايان برسانيم و يك ملت جديد و يك دولت جديد و يك بناي جديد كه همه اسلامي باشد و همه انساني باشد ما از سر بنا كنيم.

ما بايد متوجه باشيم كه در چنين روزي كه روز انقلاب است دست هاي خائن و غير منزه در كار است و ممكن است خيانتكارها بخواهند بين شما تشتت بيندازند، بايد جدا از خرابكاري اجتناب و مراقبت كنيد كه اگر كساني خواستند خرابكاري و آدمكشي كنند يا به مراكز دولتي و ارتشي و كاخ ها و ديگر جاها حمله نمايند بايد مانع بشويد چون ايجاد تشتت خواهد كرد. اينها به اسلام و مملكت اسلامي خيانت است و بايد از اين قبيل خيانت ها جلوگيري شود. بايد تمام اسلحه هايي كه در دست مردم است جمع شوند. هر كس اسحه اي پيدا كرد بايد به مسجد محله خود ببرد و به امام جماعت مسجد تحويل بدهد و بعد اين اسلحه ها از مساجد به كميته آورده مي شود و كميته اين اسلحه ها را در اختيار سربازان اسلامي كه براي دفاع از اسلام و مسلمين تدارك ديده شده مي گذارد. فقط بايد اين سربازان مسلح باشند و ديگران نيازي به اسلحه ندارند. تسليحات بايد زير نظر كميته باشد. توجه داشته باشيد كه اسلحه فروشي حرام است، مال غير است، مال ملت است، نه كسي بايد بخرد و نه كسي بايد بفروشد. كساني كه خريده اند بايد اسلحه ها را به مساجد يا كميته برگردانند. اين اسلحه

ها ذخاير ملت هستند، نبايد از بين بروند و اگر اشخاصي را ديديد كه مي خواهند اين اسلحه ها را ببرند جدا ممانعت كنيد و نگذاريد كه اسلحه ها دست افراد منحرف بيفتد، نگذاريد اسلحه ها دست دشمن ملت و دشمن اسلام بيفتد. همه ما موظفيم و تكليف شرعي در اين زمينه داريم. امروز حساسترين روزهايي است كه بر اسلام و مسلمين مي گذرد، بايد همه مواظب باشيد و نگذاريد كه دشمن در صفوف شما وارد شود و نگذاريد اين اسلحه ها دست دشمن بيفتد و اگر خواستند به جاهايي كه اسلحه در آن جاست حمله كنند موظفيد كه عموما مخالفت كرده و دست آنها را كوتاه سازيد. همچنين بايد اگر اسلحه اي در دست مردم عادي ديديد آنها را هدايت كنيد كه اسلحه ها را تحويل دهند و اگر مطلع شديد كه در دست اشخاصي اسلحه هست و نمي خواهند بدهند مكلف هستيد كه اسم و آدرس آنها را به كميته بدهيد تا تكليف آن ها هم روشن شود. به اين مطلب بايد در سرتاسر ايران توجه شود. يك مطلب ديگر اينكه بايد از اين آشفتگي ها و تظاهرات خودداري كنيد، شلوغكاري نشود، مردم خيال نكنند اينك كه پيروز شده اند بايد شلوغكاري كنند. بايد با نظم و ترتيب و انسانيت و اسلاميت رفتار كنيد و به دنيا بفهمانيد كه شما ملت مسلم به حقايق اسلام آگاهيد و به دستورات اسلام پايبند هستيد. بايد از اينگونه چپاولگري ها جدا احتراز كنيد. علماي اسلام مكلف شرعي هستند كه مردم را از اينگونه اغتشاشات باز دارند و نگذارند مردم به اشخاص و مراكز هجوم آورند. بايد

علماي اسلام كه راهنماي مردم هستند مردم را در اين لحظات حساس راهنمايي كنند و نگذارند كه اختلافاتي و اغتشاشاتي در مملكت واقع بشود.

حالا روزي است كه بايد مملكت حفاظت شود. در هر شهر و محله اي بايد با نظر علما و معتمدين كميته هايي تشكيل بشود و حفاظت از شهرها را به عهده بگيرد، بايد به مراكز شهرباني و ژاندارمري و ارتشي حمله نشود اينها ديگر برگشته اند و از خود ما هستند، ارتش و ژاندارمري و شهرباني از خود ما هستند، تمام قواي انتظامي از ما و ما از آنها هستيم، همه هوادار اسلام هستيم.

در خصوص همافران هم سفارش مي كنيم كه اينها جوانهايي هستند كه در موقع حساس به ما كمك كردند و زحمت كشيدند و با ملت همبستگي اعلام كردند همه نيروها را بايد حفظ كنيد. ما با مسلمين اهل تسنن يكي هستيم، واحد هستيم كه مسلمان و برادر هستيم. اگر كسي كلامي بگويد كه باعث تفرقه بين ما مسلمان ها بشود، بدانيد كه يا جاهل هستند يا از كساني هستند كه مي خواهند بين مسلمانان اختلاف بيندازند. قضيه شيعه و سني اصلا در كار نيست، ما همه با هم برادريم. اقليتهاي مذهبي هم خاطرجمع باشند كه ما اطمينان مي دهيم به آنها كه در اين مملكت زندگي عادلانه و مرفهي خواهند داشت و مورد پشتيباني ما هستند. اسلام از اهل ذمه پشتيباني مي كند. اگر كساني چيز ديگري مي گويند براي تفرقه انداختن است. فقط خرابكارها بايد بدانند كه اين خرابكاريها خيانت به ملت و مملكت است، دست از خرابكاري بردارند و زير دولت اسلام و كلمه لا اله الا

الله باشند. آنها چه مي خواهند جز اينكه همه مردم درجه سه و زارع و كارگر همه مرفه باشند ما همه اينها را تامين خواهيم كرد. من از همه اقشار ملت تمنا دارم كه اينك وقت غارتگري و اختلاف نيست. اينك بايد همه شما با جديت اين نهضت شريف را به آخر برسانيد. خداوند با شماست. خداوند همه شما را حفظ كند.

والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته

روح الله الموسوي الخميني

منبع: www.irdc.ir

روزشمار 19 تا 22 بهمن 1357

روزشمار 19 تا 22 بهمن 1357 نويسنده:رضا بسطامي چكيده:

مراكز حساس دولتي يكي، يكي به تصرف انقلابيون در آمد. راديو تهران كه از ساعت 11 ظهر 22 بهمن در محاصره نيروهاي مردمي قرار داشت در ساعت 2 بعدازظهر كاملا در اختيار آنان قرار گرفت.

اولين كلامي كه از راديو پخش شد و به گوش مردم رسيد نويد فتح اين مركز را مي داد:

"توجه بفرمائيد، توجه بفرماييد. اينجا تهران صداي راستين ملت ايران، صداي انقلاب است"

در ساعت 5:45 پيام امام خميني (ره) از راديو پخش شد و امام در اين پيام مردم را از اعمال غيرقانوني برحذر داشت... نوزدهم بهمن ماه 1357

اين روز با يك راهپيمايي بزرگ آغاز شد، اين راهپيمايي از جمله تظاهرات و اجتماعاتي بود كه به دعوت امام خميني (ره) در پشتيباني از نخست وزيري بازرگان برگزار مي شود.

راهپيمايي از 9 منطقه تهران شروع و به سمت ميدان آزادي ادامه يافت. گروه بسياري از همافران نيروي هوايي با يونيفورمهاي نظامي در اين راهپيمايي حضور داشتند شعارهاي راهپيمايان در دعوت از ارتش به همبستگي با ملت و حمايت از دولت موقت بود.

پس از آن كه تمام راهپيمايان نقاط مختلف تهران در ميدان آزادي تجمع كردند، قطعنامه اي توسط

برگزاركنندگان مراسم خوانده شد كه در آن از فرار شاه و بازگشت رهبر انقلاب استقبال شده بود. همچنين ضمن حمايت از نخست وزيري بازرگان، نيروهاي مسلح به اطاعت از دولت او دعوت شدند. در اين قطعنامه به دولت بختيار جهت مقاومتش در برابر موج خروشان انقلاب اخطار داده شد و اعلام گرديد كه فقط قراردادهايي اعتبار دارند كه به تصويب دولت موقت رسيده باشند.(1)

پرسنل نيروي هوايي پس از اين تظاهرات عازم محل اقامت امام خميني (ره) شده و در مقابل ايشان اداي احترام كردند. اين خبر ب همراه تصويري باشكوه در روزنامه كيهان منتشر شد. اين اقدام براي سران ارتش چندان غيرمنتظره بود كه در اعلاميه اي در صدد تكذيب حضور نظاميان در اين راهپيمايي برآمدند. آنان كه هنوز بر توهم وفاداري و سوگند به شاه باقي بودند عكس اداي احترام همافران در برابر امام را جعلي خواندند. در مقابل اين اقدام ارتش، دفتر امام خبر و عكس كيهان را صحيح و واقعي دانست.(2)

از سوي ديگر اخبار روزنامه ها در روز 19 بهمن حاكي از آن بود كه قره باغي ارتش را از دخالت در سياست برحذر داشته بود.(3)

در مقابل موج حمايت ها از دولت موقت، يك روز قبل از اين در 18 بهمن عده اي تحت عنوان طرفداران قانون اساسي در سالن بدمينتون استاديوم امجديه (شيرودي) گرد آمده بودند. اين عده كه به دعوت جبهه وحدت ملي در اين مراسم حاضر شده بودند، با شعارهايي چون: زنده باد ارتش، پاينده باد قانون اساسي و بختيار سنگر تو نگهدار به ستيز با انقلاب اسلامي مردم ايران پرداختند. اين تجمع به گفته ناظران در حدود چهار، پنج هزار نفر را شامل مي شد.

قطعنامه اي

كه در پايان اين مراسم قرائت شد بر حفظ قانون اساسي، استقلال و تماميت ارضي كشور، مبارزه با استعمار سرخ و سياه و حمايت از ارتش و دولت قانوني بختيار تأكيد داشت(4)

روز پنجشنبه 19 بهمن براي دولت موقت روز موفقيت آميزي بود. در اين روز دولت موقت روز موفقيت آميزي بود. در اين روز دولت ليبي دولت بازرگان را به رسميت شناخته و هفت وزارتخانه به تصرف كارمندان طرفدار دولت موقت در آمد(5) اين اقدامات بختيار را آشفته ساخت و او كه تا آن زمان دولت بازرگان را دولت سايه مي ناميد وزيران كابينه بازرگان را به بازداشت تهديد كرد(6) جمعه بيستم بهمن 1357

روز 20 بهمن در حالي فرا رسيد كه مردم تهران براي شنيدن اولين سخنراني نخست وزير دولت موقت عازم دانشگاه تهران مي شدند. دانشگاه تهران پس از كودتاي 28 مرداد در معرفي تهاجم و سركوب رژيم شاه قرار داشت و بازرگان نيز در سخنراني خود به اين وظيفه خطير دانشگاه در آن سالها اشاره كرد؛ "دانشگاه چنين افتخار و حق بزرگي دارد كه هيچ گاه بعد از 28 مرداد ساكت نبوده، در آن دوران هاي اختناق بعد از 28 مرداد و جبهه ملي، در اختناق شديدي كه بر سراسر ايران حكمفرما بود، تنها مكاني كه در آن اجتماع و اعتراض عليرغم مزاحمت، زندان، شكنجه و غيره تعطيل نشد و هر چند ماه. اگر نگوييم هر چند هفته فرياد مرگ بر شاه بلند مي شد. دانشگاه بود كه چشم و چراغ ايران بود." بازرگان در اين سخنراني از بختيار خواست كه براي جلوگيري از خونريزي و اتلاف سرمايه هاي كشور از قدرت كناره گيري كند(7)

در آن سوي جبهه انقلاب، مخالفان به نام هواداران

از قانون اساسي بار ديگر در ورزشگاه امجديه گرد آمدند. اين بار اجتماع كنندگان از فضاي ورزشگاه خارج شده و در خيابان روزولت (شهيد مفتح) تظاهرات كردند كه اين تظاهرات منجر به درگيري شد. از سوي ديگر در خوي عده اي به نام روستائيان طرفدار قانون اساسي، مردم را مورد ضرب و شتم قرار داده و چند نقطه از شهر را به آتش كشيدند(8)

در حالي كه روز 20 بهمن رو به پايان بود، هيچ كس تصور نمي كرد شبي پرحادثه در پيش باشد اما آن شب، تهران آبستن حوادث بود. اوايل شب عده زيادي از همافران و درجه داران نيروي هوايي در سالن آسايشگاه جمع شدند تا تصاوير امام را از تلويزيون ببينند. هنگامي كه تصوير امام (ره) بر صفحه پديدار شد، همافران با ابراز احساسات براي ايشان صلوات فرستادند. اين ابراز احساسات موجب خشم افسران تيپ گارد جاويدان شده و درگيري ميان طرفين شروع مي شود. در همان شب يگانهايي از تيپ جاويدان از نقاط ديگر تهران براي سركوب همافران عازم دوشان تپه مي شدند بامداد 21 بهمن در راه بود و پايگاه هوايي دوشان تپه لحظه به لحظه در حلقه تنگ محاصره نيروهاي گارد جاويدان در مي آيد. همافران كه در محاصره بودند متحمل تلفات شديدي شدند. در اواخر شب نيروهاي مردمي و گروههاي مسلح به ياري همافران شتافته و نبرد سختي بين دو طرف آغاز شد. سرانجام نيروهاي گارد مجبور به عقب نشيني شدند. هجوم دوباره نيروهاي گارد جاويدان به پادگان دوشان تپه نبرد خونين ديگري را رقم زد(9)

21 بهمن درگيري مسلحانه و نقشه اي براي كودتا

صبح روز 21 بهمن مردم تهران به هواداري از همافران تظاهرات كردند. در چند نقطه از تهران نزاع

رخ داد و از ميدان فوزيه (امام حسين) تا خيابان نيروي هوايي به طور ممتد صداي تيراندازي به گوش مي رسيد. در حالي كه مردم به سمت دوشان تپه حركت مي كردند، عده اي از همافران در منزل امام خميني (ره) پناه گرفتند. گزارش روزنامه هاي تهران حكايت از كشته و زخمي شدن صدها تن درگيريهاي دوشان تپه داشت. در اين زمان آيت الله محمود طالقاني به نمايندگي از امام (ره) از يگانهاي نظامي خواست به پادگانهاي خود بازگردند و به درگيريها خاتمه دهند(10) از پيش از ظهر روز 21 بهمن مذاكرات ميان فرماندهان ارتش و رهبران انقلابيون آغاز شد، اما زد و خوردها در نقاط مختلف تهران ادامه داشت؛ پادگان سلطنت آباد در شمال تهران به تصرف انقلابيون در آمد و تا سياست نظامي آمريكايي ها تسخير شد.

درب زندان اوين توسط مردم به روي زندانيان رژيم پس از سالها گشوده شد(11) اين تحولات در حالي رخ مي داد كه بختيار خود را هنوز نخست وزير قانوني مي دانست و در سخنراني خود در مجلس سنا از آمادگيش براي مذاكره با مخالفان خبر داد. عليرغم اين سخن، در ساعت 2 بعدازظهر 21 بهمن، از راديو اعلاميه فرمانداري نظامي تهران پخش شد. فرمانداري نظامي با رياست سپهبد رحيمي در اين اعلاميه ساعات منع عبور و مرور را از ساعت 30/16 تا 5 بامداد اعلام كرد و در اعلاميه بعد اين زمان تا 12 ظهر 22 بهمن تمديد گرديد(12) امام خميني (ره) در حالي كه بيمار بود، طي اعلاميه اي به مردم هشدار داد و اعلام نمود: "به دستور فرماندار نظامي وقعي نگذاريد و به خيابانها بياييد چرا كه گارديها و فرماندار نظامي توطئه كرده اند تا با استفاده از نبودن

مردم، همافران را تار و مار كنند."(13)

پس از اعلام سفارش امام (ره مردم به خيابانها ريخته و در هر گوشه اي از شهر سنگري بر پا شد. به گفته خبرنگار بي بي سي روحانيون در بين شهر مي گردند و مي گويند كه آيت الله خميني اعلام كرده است ساعتهاي منع عبور و مرور غيرقانوني است و همچنين ايشان گفته است اگر لازم شود متقابلا مي جنگد."(14) در جبهه انقلابيون در مورد اعلاميه فرماندار نظامي گمانهايي وجود داشت كه از آن جمله تصور بر اين بود كه فرمانداري نظامي قصد داشته با اعلام منع عبور و مرور از فرصت استفاده كرده و در خالي بودن خيابانها، امام خميني (ره) را دستگير كنند(15)

بختيار با همه تظاهري كه به مذاكره با دولت موقت داشت، سعي مي كرد با خشونت در مقابل انقلاب بايستد. از همين رو ساعت 6 بعدازظهر روز 21 بهمن در جلسه شوراي امنيت ملي با فرماندهان ارتش شركت كرد و از آنان خواست با شدت تمام مقررات حكومت نظامي را اجرا كنند. او حتي دستور داد منطقه اطراف پادگان دوشان تپه بمباران شود. و در همان جلسه دستور دستگيري سران انقلاب را صادر كرد(16)

عليرغم اين خطرها تهران بيدار بود و مردم به فرمان رهبر انقلاب، بي اعتنا به حكومت نظامي در خيابانها سر كردند. از آنجا كه اين خبر در ميان مردم شايع شده بود نيروهاي ارتش از شهرهايي همچون قزوين به سوي تهران در حركتند، مردم شهرها اطراف تهران از خانه هاي خود بيرون آمده و در خيابانها و جاده ها مشغول حفر خندق و ايجاد مانع شدند تا بدين وسيله از پيشروي نيروهاي نظامي به سوي تهران ممانعت كنند.)(17) در شهر تهران

نيز وسايط نقليه بزرگ و اتوبوس هاي شركت واحد تا آنجا كه توانستند شاهراهها و خيابان هاي بزرگ را مسدود كردند تا از اين طريق مانع رفت و آمد ماشين هاي نظامي و تانك ها بشوند(18)

22 بهمن، اعلام بي طرفي ارتش و پيروزي انقلاب اسلامي

صبح 22 بهمن 1357 فرماندهان ارتش آماده مي شوند تا در جلسه شوراي عالي ارتش در ستاد كل بزرگ ارتشتاران حاضر شوند. در ساعت 30/1 تعدادي از فرماندهان معاونين، رؤسا و مسئولان سازمان هاي ارتش در اين جلسه حضور پيدا كردند. مهمترين اين افراد عبارت بودند از: عباس قره باغي، جعفر شفقت، حسين فردوست، هوشنگ حاتم، ناصر مقدم، احمدعلي محققي، اميرحسين ربيعي، كمال حبيب اللهي و عبدالعلي بدره اي. جلسه با سخنان ارتشبد قره باغي آغاز شد كه طي آن به تشريح وضعيت نيروهاي ارتش و مشكلات آنها پرداخت.

عبدالعلي بدره اي فرمانده نيروي زميني از كمبود نيروهاي تحت امرش براي كمك به فرمانداري نظامي و جلوگيري از ورود گردان پياده لشگر قزوين پرده برداشت. آنچه در اين جلسه گفته شد، همه حكايت از ناتواني ارتش در برابر موج خروشان انقلاب داشت سپهبد حاتم خطاب به فرماندهان ارتش گفت:

به طوري كه تيمساران ملاحظه مي كنيد، با توجه به آخرين وضعيت خصوصي يگانها كه فرماندهان نيرو تشريح كردند به عللي كه همه مي دانيم، ارتش در موقعيت خاصي قرار گرفته است كه نيروها بنا به اظهار فرماندهانشان قادر به انجام علمي نمي باشند. از طرف ديگر اعليحضرت رفته اند و بنا به اظهار نخست وزير، مراجعه نمي كنند. ماه ها است كه امور كشور تعطيل است. آيت الله خميني خواهان جمهوري اسلامي است. تمام ملت ايران هم عملا در اين مدت نشان داده اند كه پشتيبان و خواستار جمهوري اسلامي هستند. بختيار هم با

توجه به اظهاراتش در مجلس و همچنين در مصاحبه هايش مي خواهد جمهوري اعلان كند ولي طرفدار در بين مردم ندارد، پيشنهاد من اين است كه در اين مناقشه سياسي ارتش خود را كنار كشيده و مداخله ننمايد.

در ساعت يك بعدازظهر اعلاميه ارتش مبني بر بي طرفي از راديو پخش شد. شوراي عالي ارتش در اين اعلاميه از سربازان خواست تا به پادگان ها باز گردند(19)

امام خميني (ره) نيز در پيامي خطاب به ملت ايران از آنان خواست در عين هوشياري و مراقبت و آمادگي براي در هم كوبيدن هر نوع حمله تازه اي از سوي ارتش، از حمله، آزار و درگيري با آنها در پادگانهايشان خودداري شود.

از سوي ديگر در آن روز نمايندگان مجلس شوراي ملي به سفارش جواد سعيد رئيس مجلس به طور دسته جمعي استعفا دادند(20)

مراكز حساس دولتي يكي، يكي به تصرف انقلابيون در آمد. راديو تهران كه از ساعت 11 ظهر 22 بهمن در محاصره نيروهاي مردمي قرار داشت در ساعت 2 بعدازظهر كاملا در اختيار آنان قرار گرفت(21)

اولين كلامي كه از راديو پخش شد و به گوش مردم رسيد نويد فتح اين مركز را مي داد:

"توجه بفرمائيد، توجه بفرماييد. اينجا تهران صداي راستين ملت ايران، صداي انقلاب است"

در ساعت 5:45 پيام امام خميني (ره) از راديو پخش شد و امام در اين پيام مردم را از اعمال غيرقانوني برحذر داشت(22)

بعدازظهر 22 بهمن روزي ديگر بود. سپهبد رحيمي فرماندار نظامي تهران و معاونش اولين افرادي بودند كه توسط مردم دستگير و به مدرسه رفاه آورده شدند. پس از سقوط پادگان جمشيديه در ساعت 7 بعدازظهر، نيك پي، منصور روحاني و نصيري رئيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك) كه

در آنجا تحت نظر قرار داشتند توسط مردم دستگير شدند.(23)

طبق آنچه كه در روزنامه ها نوشتند در حوادث روزهاي 21 و 22 بهمن 654 نفر شهيد و هزاران نفر مجروح شدند.(24) پي نوشت: 1 . روزنامه اطلاعات، پنجشنبه 19 بهمن ماه 1357، شماره 15780، ص 1

2 . روزنامه كيهان، شنبه 21 بهمن 57، 10634، ص 1.

3 . روزنامه اطلاعات، پيشين، ص 1.

4 . روزنامه اطلاعات، پيشين، ص 8.

5 . همان، ص 1.

6 . همان، شنبه 21 بهمن 1357، شماره 15781، ص 8.

7 . عبدالعلي بازرگان، مسايل و مشكلات نخستين سال انقلاب از زبان بازرگان، ناشر، مولف، تهران 1362، ص 77.

8 . اطلاعات، پيشين، ص 8.

9 . همان، ص 2.

10 . همان، ص 2.

11 . مهدي بازرگان، شصت سال خدمت و مقاومت، رسا، تهران 1377، ج 2، ص 324.

12 . روزنامه اطلاعات، يكشنبه 22 بهمن 1357، شماره 15782، ص 8.

13 . پيشين، ص 8.

14 . ع. باقي، تحرير تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي ايران، تفكر، قم 1373، ص 448.

15 . پيشين، ص 448.

16 . همان، ص 450-449

17 . اكبر خليلي، گام به گام با انقلاب، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، تهران 1375، ج 1، ص 306.

18 . پيشين، ص 310

19 . غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ايران، رسا، تهران 1373، ج 2، ص 392-387.

20 . روزنامه اطلاعات، دوشنبه 23 بهمن 1357، شماره 15783، ص 1.

21 . همان، يكشنبه 22 بهمن 1357، شماره 15782، ص 8.

22 . همان، دوشنبه 23 بهمن، ص 8.

23 . پيشين، ص 2.

24 . روزنامه كيهان، دوشنبه 23 بهمن 1357، شماره 10636، ص 2.

منبع: www.irdc.ir

نقش قم در پى ريزى افكار انقلابى در نيمه دوم سال ??

نقش قم در پي ريزي افكار انقلابي

در نيمه دوم سال ?? نويسنده:دكتر سيدحسن فيروزآبادي شهادت حاج آقا مصطفي

شهريور هزار و سيصد و پنجاه و شش نور چشم امام و بهترين شاگرد تربيت يافته مكتب امام، حضرت حاج آقا مصطفي به شهادت رسيد. اين شهادت مثل يك بمب روشنايي بخش و تحرك آفرين در سراسر ايران انفجار نوري ايجاد كرد كه همه قلب ها را روشن كرد و تلاطمي كه بوجود آورد، انقلاب اسلامي را پايه گذاري كرد.

شهادت حاج آقا مصطفي با شكل كاملا شبهه انگيزي كه داشت بلافاصله به رژيم نسبت داده شد و همه ملت ايران در غم امام سوگوار شدند و در خيانت رژيم و استعمار شبهه نكردند. مبارزه آغاز شد. قلب ها به تپش افتاد. حرف هاي امام در رحلت آقا مصطفي كه« الخير في ماوقع »و اشاره به الطاف خفيه الهي و اطمينان امام نسبت به تحمل مصيبت سنگين موجب ايمان و اعتقاد قلبي ملت ايران و استحكامش نسبت به امام عزيز شد. مجالسي براي حاج آقا مصطفي در جاي جاي ايران برگزار شد.

مردم در اين مجالس شركت كردند. راجع به مفاسد رژيم صحبت كردند. سخنان حضرت امام در شهادت حاج آقا مصطفي را تجزيه و تحليل كردند و نهضت آغاز شد. نهضت عظيم انقلاب اسلامي. خداوند مرحوم حاج آقا مصطفي را در جوار پدر بزرگوارش آن مرد صالح بزرگ تاريخ حضرت امام رضوان الله تعالي عليه و سلام الله عليه از بركات و تفضلاتش در دارالسلام در كنار حضرت رسول (ص ) و اهل بيت (عليهم السلام ) و اولياء بهره مند فرمايد. چهره همه چيز در كشور تغيير كرد.

در اتاق عمل بيمارستان مهر هم فقط

سخن از مبارزات مردمي و انقلاب ملت بود. البته همان طور كه گفتم آنهايي كه سابقه هاي گذشته را داشتند، سابقه توده اي داشتند و يا سابقه مبارزات اروپايي را داشتند حرف ها و نظراتي داشتند اما نظرات مردمي مبني بر اين كه نهضت آغاز شده است، اين نهضت به پيروزي خواهد رسيد، شاه سرنگون خواهد شد،به وسعت در دل مردم جاي خودش را باز مي كرد. هر روز صداي شعارهاي جديدي از كوچه و خيابان و در بين مردم به گوش مي رسيد. در مسافرت هايي كه به نقاط مختلف كشور مي شد بر در و ديوار شهرها و بر در و ديوار آب انبارها، مساجد، كاروانسراهاي قديمي، آثار باستاني و هر گوشه و كناري شعارهاي انقلابي و شعارهاي مبارزاتي و شعارهاي دعوت به حق، شعارهاي مبارزه با ظلم و ستم چشم را نوازش مي داد.

شهادت حاج آقا مصطفي خميني آن چنان التهابي در كشور ايجاد كرد و آن چنان نام مبارك امام با قوت و قدرت در سراسر كشور در بين اقشار مختلف ملت مطرح شد كه رژيم به وحشت افتاد و پايه هاي لرزان حكومتش را كه بر قدرت پلنگ كاغذي بنا كرده بود در حال لرزيدن و آتش گرفتن ديد. مقاله اهانت آميز

- بنابراين وقتي يكي از پليدترين دشمنان امام (ره ) مقاله اي در روزنامه نوشت و اهانت كرد. اهانت روزنامه اطلاعات آن روز باعث خروش خشمگينانه و متكي به ايمان و حركت مجاهدگونه و جهادگونه طلاب عزيز و جوانان عزيز قم شد. آن چنان قوي بر رژيم شوريدند كه رژيم با دست پاچگي تعدادي از فرزندان ملت را به

خاك و خون كشيد.

شهادت شهداي قم، انقلاب را و نهال انقلاب را آبياري كرد. در سراسر كشور، مردم براي چهلم شهداي قم مجلس گرفتند و اعلاميه هاي حضرت امام بود كه هر روز چشم ها و دل ها را نوازش مي داد و مردم را براي انقلاب آماده و آماده تر مي كرد.

در چهلم شهداي قم، مردم تبريز بر كاخ استبدادي نظام شوريدند و شهداي تبريز راه شهداي قم را ادامه دادند و پرچم مبارزه را بالاتر بردند و در اهتزاز قرار دادند و پس از آن اصفهان، تهران، مشهد. . . گرايش ملت به دين

- منظور من از ذكر اين وقايع صحبت راجع به وقايع انقلاب نيست. به خاطر اين كه اين وقايع انقلاب به طور دقيق و حساب شده در جاي خودش نوشته و ثبت شده و در خاطره ها موجود است و در كتاب ها و نوشته ها در دسترس مردم مي باشد.

آن چيزي را كه من مي خواستم در اين بخش از مطالبم به شما عرضه بكنم چرخش جريانات فكري و انديشه ها و زنده شدن قلب ها و آغاز مبارزه و گام هاي برداشته شده توسط ملت شريف ايران به سمت ولايت امام خميني (ره) و ائمه طاهرين و رسول الله(ص ) و خداي متعال بود. اخبار بسيار زيبا، شيرين و دل انگيز انقلاب از شهرهاي مختلف توسط همكلاسي ها آورده مي شد.

اخبار بسيار زيبايي از شهرستان ها و مسافرين شنيده مي شد و شبكه اطلاع رساني مردمي به سرعت اطلاعيه هاي حضرت امام (ره ) و مراجع تقليد آن زمان و علماي بزرگ را به دست مردم مي رساند

و اخبار صحيح را به مردم مي رساند و شايعه و توطئه هاي ساواك و رژيم را خنثي مي كردند. به هر حال آنچه بعد از رحلت حاج آقا مصطفي در ايران پيش آمد، ايران و چهره ايران را زيرورو كرد. چهره غرب زده مستهجن، بي تفاوت، دنيا دوست و خودپرست را به جامعه اي خداپرست، حق جو، مبارز، فداكار، صادق و مردم دوست تبديل كرد و محبت، مهرباني و رفاقت را در بين مردم ايران به شدت گسترش داد و تقويت كرد. سفر به قم

در تعطيلات نوروز آن سال موفق شدم به همراه همسر و فرزندانم مسافرت كنم. در مسير سفر از شهرهاي مختلف مخصوصا تهران و قم عبور كردم.

چهلم شهداي تبريز در قم برگزار مي شد. در مسجد اعظم قم حضرت آيه الله رضواني سخنراني مي فرمودند. در مدرسه خان نمايشگاه بسيار زيبايي از كاريكاتورهاي شاه برپا شده بود. طلاب و جوانان مبارز قمي در كوچه و خيابان و در خيابان هاي اطراف حرم رودرروي مامورين نقاب دار مسلح به سپر و باتوم و سلاح گرم رژيم ايستاده بودند. سخنراني هاي رضواني - آن روز وقتي براي استماع سخنراني حضرت آيه الله رضواني به مسجد اعظم مشرف شديم، مامورين رژيم تعداد زيادي گاز اشك آور از قسمت درب كنار رودخانه مسجد اعظم به داخل مسجد پرتاب كردند. من و بچه ها بارها در معرض گازهاي شيميايي رژيم قرار گرفتيم اما در مسجد مانديم و فرمايشات ايشان را استماع كرديم.

ايشان با شجاعت تمام، به خوبي نهضت را تشريح كردند، امام را معرفي كردند و ما بهره كافي برديم. خدا بحق محمد و آل محمد

مزد شايسته و اجر كافي به حضرت آيه الله رضواني عنايت بفرمايد. بعد از زيارت و استماع فرمايشات حضرت آيه الله رضواني براي ديدن نمايشگاه كاريكاتورهاي شاه در مدرسه خان به آن جا رفتيم. در مسير از جلوي صدها نيروي گارد مسلح كه آماده حمله بودند گذشتيم كه بين مدرسه خان و مدرسه فيضيه صف بسته بودند، نمايشگاه مدرسه خان بسيار زيبا بود. كاريكاتورها بي نظير بودند. چهره هاي مختلف شاه را آن چنان كه شايسته آن بود و آن چنان كه نتيجه اعمال او بود و آنچنان كه محصول اعتقادات او بود ترسيم كرده بودند و روي ستون هاي اطراف مدرسه و داخل ايوان و رواق ها بسيار زيبا نصب كرده بودند. بسيار زيبا، اما مامورين در چند متري درب مدرسه با تمامي سلاح ها و تجهيزات خودشان را آماده حمله به مدرسه نشان مي دادند براي اين كه مردم وارد مدرسه نشوند.

ما موفق شديم از اين نمايشگاه بازديد كنيم، به ما خوشبختانه آسيبي نرسيد. اين سفر و اين توفيق زيارت حرم اهل بيت عليهم السلام در قم و زيارت مولاي ما حضرت فاطمه معصومه (س ) بركات زيادي از ادراك امام و انقلاب براي من و خانواده به دنبال داشت آنچه كه من در مورد پيروزي انقلاب مي شنيدم، برايم قطعيت پيدا كرد. از يكي از دوستان اهل قم بعدها شنيدم كه آن روز بعد از خروج مردم از مراسم كتك مفصلي از نيروهاي گارد شاه كه از صبح تا عصر دندان به هم فشرده بودند خورده اند، نوش جان و گواراي وجود و روح انقلابي شان !

نقش ارتش در پيروزي انقلاب اسلامي

نقش ارتش در پيروزي انقلاب

اسلامي نويسنده:موسي الرضا قمري

با گذشته قريب به سه دهه از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي ايران هنوز هم ياد حماسه سازان دوران انقلاب در خاطره ها زنده است. مقدمه:

با گذشته قريب به سه دهه از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي ايران هنوز هم ياد شيرين حماسه سازان دوران انقلاب در خاطره بود درست در زماني كه رژيم نيازمند وفاداري و اداي دين اين نيروي عظيم بود به طور غير منتظره اي به او پشت كرده و با شركت در حماسه بزرگ انقلاب اسلامي ايران حماسه اي نو پديد آورد تا همواره و هميشه در تاريخ ايران ياد و نامش در كنار مردم پر آوازه بماند، از دهانه سلاح هاي پيشرفته و مرگبار كه به منظور كشتار و سركوب ملت به پا خاسته ايران به عنوان سوغات و ره آورد غرب به ارتشيان هديه گرديده بود از عوض گلوله هاي داغ سرب گل هاي سرخ محمدي و رز بيرون جهيدند و بجاي كشتار و قتل عام برادران شخصي بدست نظاميان شعار (ارتش فداي ملت) كوچه و شهرهاي ايران را عطر آگين نمود و از اين رو خروشان به اقيانوس متلاطم توده مردم گره خورد و طاغوت و طاغوتيان را در خود حل كرد. به هر حال به گوشه هايي از نقش ارتش در پيروزي انقلاب و تداوم آن اشاره مي نمايم. *ارتش شاه در كلام امام (ره)

الف) برخي از خصايص ارتش شاهنشاهي در كلام امام (ره)

آنچه كه در اين مقاله به آن اشاره مي گردد سخناني است كه امام اكثراً قبل از پيروزي انقلاب عنوان نموده اند و بيشتر بيان كننده ريشه ها و علت و معلول هاي فرهنگ وابسته و مذموم شاهنشاهي در ارتش مي باشد.

ارتشي كه نام امريكايي شاهنشاهي

زيبنده آن بود موجودي از براي آمريكا و اميد شاه و امريكا براي استمرار حكومت شان.

-سخنراني امام در پاريس در مورخه 29/8/57

در اين ارتش كه در رأس همه چيزهاست نه اينكه در خدمت مردم و ملت است بلكه در خدمت امريكا است براي اينكه مي كشد ملت خودش را براي اينكه منافع امريكا تحقق پيدا كند.

-سخنراني امام در پاريس در مورخه 2/8/57

ملت مي رود سراغ ارتشش مي بيند يك ارتشي است كه انگل است 60000 نفر مستشار آمده است و عده كثيرشان كه اينها آورده اند و ارتش را بدست گرفته اند مستشاران امريكايي هستند كه الان ارتش ما را دارند اداره مي كنند.

اين ارتش تحت فرمان ملت ما نيست براي ما نيست به نفع ملت ما نيست همه قوانينشان را روي هم گذاشته اند براي كوبيدن اين ملت به امر شاه و به امر دستگاه هايي جلوتر.

-سخنراني امام بمناسبت پانزده خرداد 42 در نجف اشرف

چه احترامي از براي ارتش قايل هستيد؟ اينها كه به خيال خودشان را از دارو دسته خودشان مي دانند چه احترامي براي ارتش قايل هستند كه در تحت اسارت مستشارهاي امريكايي باشد آنها را مصون كنند و اينها را تحت سيطره اينها قرار بدهند اين چه اهانتي است براي ارتش ايران، چه ذلتي است كه از براي ارتش ايران از براي صاحب منصب ها، چرا اين صاحب منصب ها اينقدر به ذلت تن مي دهند چه شده است كه بيدار نمي شوند. الان در ارتش هم همينطور است شما خيال مي كنيد ارتش دل خوش دارد از اينها؟

-سخنراني امام قبل از پيروزي انقلاب براي همافران در مدرسه علوي

ما مي خواهيم ارتش ما آزاد باشد اسرائيل به او تصرف نكند امريكا در او تصرف نكند.

هر چند

ارتش بعنوان يك مجموعه در خدمت مردم نبود ولي در تصميم گيري و جهت دادن تنها مربوط به فرماندهان و مستشاران بود ارتشيهاي جزء تافته اي جدا بافته از فرهنگ ارتش شاه بودند و خيانت و جنايت ريشه در افكار و اعمال سران داشت.

ب) دعوت امام از ارتش شاه به قيام و مبارزه

در تحليل ارتش ايران در زمان شاه به خوبي در مي يابيم اگر چه ارتش در كل نهادي ضد مردمي ساخته و پرورش شده بود و ليكن سطوح پايين ارتش از جمله درجه داران و افسران جوان و كارمندان و سالخوردگاني كه بدليل عدم وفق با فرهنگ استعمار و زور نتوانسته بودند سطوح بالا و رده هاي تصميم گيري راه يابند جزئي و قشري از توده هاي مستضعف ميليوني بودند كه به قول امام با ملت و از ملت بودند و سرنوشت آنها نيز در ستم ديدن و استشمار و استضعاف جداي از سرنوشت جامعه نبود، به همين علت هم امام با بينش پيامبر گونه جبهه گيري در مقابل طبقه از ارتش ننمود بلكه آنان را دعوت به پيوستن به حق و جبهه حق يعني مردم نمود در 21 و 22 بهمن نتيجه روشن و غرور آفرين آن را بخوبي ملاحظه كرديم بر اين اساس بود كه امام نغمه انحلال ارتش را توطئه خوانده و با طرد جنايتكاران ارتش و نوكران استعمار از ارتش شاهنشاهي؛ ارتش اسلامي و مردمي بوجود آمد.

امام راحل در مصاحبه اي با مجله آفريقايي جوان در مورخه 18/10/57 مي فرمايد؛

شما باور نمي كنيد كه ارتش با ملت است و در آينده نزديكي به شاه پشت خواهد كرد؛ پيروزي ما حتمي است و جمهوري اسلامي تحققش براي من

خيلي روشن است.

امام خميني (ره) به منظور تشويق و ترويج و تفكيك عمده قواي ارتش از سران خود فروخته در آبانماه 57 طي سخنراني در پاريس مي فرمايد؛

شما خيال كرديد كه همه ارتش مثل اين چند تا الدنگند كه بجان مردم افتاده اند؟ نه همه آنها اينطور نيستند آنها پيغام دادند اگر وقتش شد آنها هم حاضرند براي كارها... امام خميني همچنين طي مصاحبه اي با روزنامه هلندي دي ولت كو انت 16/8/57 مي فرمايند در اينكه مسلم است در ميان ارتش صاحب منصباني هستند كه با حمايت شاه از آنان در غفلت مملكت شريك بوده اند و همچنين در كشتارها و شكنجه ها همدست يكديگر و ليكن سربازان و نيز بسياري از افسران و درجه داران هستند كه هنوز دلهايشان با ملت است و از دست شاه بخصوص بعلت تسلط مستشاران آمريكايي بر آنان رنج مي بردند و ايشان به دليل پيوندي كه با مردم دارند دير يا زود به آغوش ملت باز مي گردند و هم اكنون آثار آن ظاهر شده است.

طي مطالبي كه در روزنامه كيهان مورخه 23/10/57 به نقل از امام خميني به چاپ رسيده است عنوان مي گردد؛

اين وظيفه الهي شما ارتش محترم است كه در صورت فرمان برداري از اين خائنان و جانيان بالفطره پيش خداي تبارك و تعالي مسئول و جوامع بشري محكوم و مورد نفرين نسلهاي آتيه خواهيد بود. بر ملت شجاع ايران است كه خود را در مقابل چنين توطئه هايي به هر وسيله ممكن مجهز كنند ملت ايران موظف است كه به درجه داران و افسران و صاحب منصبان شريف احترام بگذارند بايد توجه داشت كه چند نفر ارتشي خائن نمي توانند اكثريت ارتش را آلوده

كنند حساب اين چند نفر ارتشي خونخوار معلوم و از حساب ارتش ايران جداست. ارتش از ملت است و ملت از ارتش با رفتن شاه ظلمي بر آنان وارد نخواهد شد.

امام خميني (ره) طي اعلاميه اي در مورخه 4/8/57 خطاب به ارتش فرمودند.

سلام اينجانب را به روساي محترم ارتش برسانيد و به نيروهاي زميني دريايي و هوايي پس از تهنيت و سلام بگوييد ايران كشور شماست و ملت ايران ملت شماست به ملت بپيونديد من مي دانم بسياري از شما به ملت و كشور و اسلام وفادار هستيد و از اين كشتارها و غارتگري هاي شاه خائن و بستگانش و جنايتكاران بين المللي ناراحت هستيد گاهي مطالب شما به من مي رسد ملت شما لحظاتي حساس را مي گذراند شما بيشتر از ديگران پيش خداي بزرگ و ملت شجاع و نسلهاي آينده مسئول هستيد. خدمت دلاورانه كنيد و زنجيره هاي اسارت را پاره كنيد و مجال به اين حائن به اسلام و كشور ندهيد و سرفرازي را براي خود و ملت هديه كنيد.

امام خميني (ره) طي مصاحبه اي با تلويزيون امريكا در مورخه 15/8/57 خطاب به ارتش فرمودند.

اميد اين را داريم ارتش هم كه از خود اين ملت است و ملت برادر اوست پشت به اين ملت نكند و در كنار ملت قرار گيرد. *نقش ارتش در پيروزي انقلاب اسلامي ايران

اگر چه در پيروزي انقلاب و به ثمر رسيدن آن اقشار مردم و عوامل و عناصر فراواني نقش داشتند كه هر كدام به نوبه خود مهم و تاثير گذار بودند اما در اين ميان تعدادي از اين اقشار عوامل و عناصر كليدي و سرنوشت ساز بودند كه از آن جمله مي توان

به نقش روحانيت و رهبري واحد داهيانه امام راحل (ره) اطلاع رساني دقيق و بموقع و همچنين نقش كليدي و استراتژيك نظاميان اشاره كرد.

با گذشت قريب به سه دهه از عمر پر بركت و ميمون انقلاب اسلامي ايران هنوز هم ياد و خاطره روزهاي حماسه و ايثار مشت و سنگ گلوله در خاطره ها زنده است. هنوز هم بوي دود باروت و قطرات پاك خون انقلابيون به روي سنگ فرش خيابانها و فريادهاي مرگ بر شاه و شعار استقلال آزادي جمهوري اسلامي و در بهار آزادي جاي شهدا خالي ملموس است.

درختان، خيابان ها، بناها همه و همه حكايت از ظلم و ستم بزرگي كه بر اين ملت مظلوم توسط رژيم ستم شاهي و اربابانش روا شده بود دارند. رژيم ستم شاهي كه ارتش به ظاهر مقتدر و متمدن آن روز كه توسط زبده ترين نيروهاي خارجي با پيشرفته ترين سلاحهاي جهنمي براي حفظ و بقاء سلطنت و حفظ منافع اربابانش سازمان و آموزش داده بود. درست در زماني كه رژيم به وفا داري و حمايت و جانفشاني اين نيروي عظيم نيازمند بود. با رهنمودها و نصايح امام راحل (ره) تغيير جهت داده و به رژيم و حاميانش پشت كرد و با شركت در حماسه انقلاب اسلامي ايران حماسه اي نو پديد آورد و تاريخ را دوباره ورق زد تا به گسستن زنجير يوغ و رهايي نام و ياد خود را در كنار مردم پر آوازه نمايند.

ارتش با هدايت رهبر و اطاعت از فرامين و دستورات معظم له توانست در كنار ساير نيروهاي انقلاب قرار گيرد كه به گوشه اي از اين اقدامات به شرح ذيل اشاره مي گردد.

*نقش مهم ارتش در بي اثر نمودن كودتاي نظامي

با تخليه پادگانها و فرار سربازان و درجه داران از پادگانها آغاز گرديد نظاميان فراري از بند اسارت و بندگي رژيم ستم شاهي به آموزش و سازمانهاي ساير فرزندان ملت پرداختند عده اي ديگر با باز گذاشتن اسلحه خانه ها و در اختيار گذاشتن سلاح به مردم در مسلح كردن و بالا بردن توان رزمي ملت كمك كردند رژيم طاغوت كه انتظار قتل و غارت و بردار كشي و خونريزي از ارتش در سطح كشور را داشت نتيجه اي كاملا بر عكس دريافت نمود مردم با اهداي گل و شعارهاي حمايت گرانه از ارتش توانستند به دل ارتشيان نفوذ كرده و آنها را همراه و همگام خود نمايند اگر چه نقش امام در تمام اين مراحل و موارد اساسي و سرنوشت ساز بود، به عنوان نمونه مي توان بر استراتژي نرمش و سازش انقلابيون در برابر نظاميان اشاره كرد انقلابيون در تظاهرات و تحركات انقلابي خود پس از دريافت دستور امام (ره) مبني بر همراهي با نظاميان با انداختن شاخه هاي گل بر سر و روي سربازان در طول مسير راهپيمايي از آنها مي خواستند تا به جرگه آنها بپيوندند. در روزنامه و ساير رسانه هاي گروهي خبر در آغوش گرفتن سربازان توسط مردم در چند نقطه از شهر تهران منتشر شد، خيابانهاي اطراف دانشگاه تهران نقطه اوج تظاهرات مردمي بود و نكته جالب توجه اين بود كه مردم گل هاي ميخك سرخ و سفيد بر لوله تفنگ نظاميان قرار داده بودند.

مردم عكس هايي از حضرت امام (ره) را بر بدنه كاميون هاي ارتشي چسبانده بودند و سربازان را روي دوش خود گرفتند و مي بردند. نكته مهم

اين بود كه واكنش سربازان نسبت به اين حركت هاي مردم غالباً مثبت بود و سربازان از اين اقدام مردم استقبال مي كردند حتي در مواردي سربازان و درجه داران و افسران جزء، اقدام به حذف فيزيكي مأموران شهرباني يا فرماندهان نظامي مي كردند، نمونه بارز اين كار در 26 دي ماه 57 در جهرم رخ داد كه يك سرباز وظيفه رئيس شهرباني را به هلاكت رساند. در روز 30 دي ماه سال 57 گروهي متشكل از 1000 افسر همافر و درجه دار پايگاه هوايي بندر عباس راهپيمايي در محوطه پايگاه با همافران پايگاه هاي شاهرخي (همدان) و وحدتي (دزفول) كه از يك هفته پيش اعتصاب غذا كرده بودند با جنبش ملت ايران اعلام همبستگي كردند. نكته مهم در قطعنامه اين راهپيمايي مخالفت با هر نوع كودتا و اقدامي مشابه بر ضد انقلاب بود. *استراتژي انقلابيون براي تشويق نظاميان در روز 9 بهمن 57

اعضاي شوراي هماهنگي سازمانهاي دولتي و ملي در اطلاعيه خود درباره جايگاه و تاثير نقش سربازان و ساير نظاميان ايراني اعلام كردند كه سرباز فرزند ملت است مصالح ملت مصالح اوست و آينده ملت آينده اوست راه ملت راه سرباز است هيچگونه ستم را در حق برادران نظامي خود تحمل نمي كنيم و اعلام مي كنيم كه صدور حكم اعدام براي ما در لباس سربازي به معني اعلام جنگ به ملت نجيب ايران است و آن را شديداً محكوم مي كنيم.

در همين روز امام خميني (ره) در پيامي در موضوع خشونت دولت دربرخورد با مردم انقلابي خطاب به نظاميان ايران بيان داشتند«من از طبقه شريف ارتش كه دستشان به خون جوانان آلوده نشده است مي خواهم كه ننگ اطاعت از

جنايتكاران را تحمل نكنند و با قاطعيت آنان را از مقابله با ملت باز دارند» ملت از خود شماست برادران ارتشي با پشتيباني از اسلام و ملت نام خود را در تاريخ جاودانه كنيد.

همچنين آيت الله طالقاني نيز در تاريخ دهم بهمن ماه 50 از نظاميان خواست كه با صفوف ملت پيوسته و همه تلاش خود را در جهت يكپارچگي و در خدمت ملت به كار گيرند و با توطئه هاي برخي از امراي ارتش مبارزه كنند.

ايشان در پيام خود خطاب به ارتشيان فرمودند؛ مردم بخوبي نيك را از بد و مقصر را از غير مقصر تشخيص مي دهند و نقش بازدارنده و هوشيارانه شما توده ارتشيان را ناديده نمي انگارند ما مي ديديم شما چه روزها و چه لحظات حساسي را كه هر آن خودتان به لبه تيغ نزديك بوديد مي گذرانديد... شما نيز به صفوف ملت بپيونديد و در اين راه از هر گونه تلاشي و تفرقه بپرهيزيد.

اين پيام هاي مهم و بموقع باعث شد كه شماري از كاركنان سازمان صنايع نظامي با مراجعه به دفتر روزنامه كيهان همبستگي خود را با ملت اعلام دارند. خبر مهم ديگر منتشر شده در روزنامه هاي داخلي در تاريخ 10 بهمن ماه خبر دستگيري و زنداني شدن همافران نيروي هوايي بود. از حدود سه ماه قبل از اين تاريخ نظاميان در پايگاه هاي مختلف نيروي هوايي به تدريج دست به اعتراض و اعتصاب غذا زدند و گروههايي از آنها در پايگاههاي بندر عباس دزفول تهران و كاركنان ستاد فرماندهي و آموزش هاي هوايي در راهپيمايي ها و تظاهرات شركت كردند. *رابطه ارتش و مردم پس از ورود امام خميني به ايران

سرانجام انتظارها به پايان

رسيد و پس از چندين بار به تعويق افتادن ورود حضرت امام در روز 12 بهمن 57 رهبر كبير انقلاب اسلامي پس از سالها مبارزه و حدود 14 سال تبعيد از فرانسه وارد تهران شدند. استراتژي انقلابيون در قبال نظاميان با تحليل سخنان امام خميني (ره) در بهشت زهرا در همين روز آشكار شد ايشان در آن روز در آغوش ملت فرمودند ارتش بايد مستقل باشد ارتش نبايد زير فرمان مستشار هاي آمريكايي و اجنبي باشد من تشكر مي كنم از قشرهايي كه متصل شدند به ملت اين ها آبروي خودشان را آبروي كشورشان را آبروي ملت شان را حفظ كردند.

همچنين امام خميني در پيام ديگري به ارتش فرمودند «از ارتش مي خواهم هر چه زودتر به ما متصل شود ارتشيان فرزندان ما هستند ما به آنها محبت داريم بايد به دامن ملت بيايند عظمت ما عظمت كشور است و عظمت كشور عظمت ارتش... ارتش و ملت از همديگر هستند ارتش بايد از دولت غاصب كنار برود تا مردم تكليف شان را با او معين كنند.

سرانجام نصايح و پندواندرز اين پير فرزانه مؤثر واقع گرديد طوري كه در 15 بهمن ماه سال 57 صدها تن از افراد نيروي زميني و هوايي با لباس نظامي به محل اقامت امام خميني (ره) رفته و وفاداري خود را نسبت به ايشان ابراز داشتند. نظاميان در اين بازديد شعار «ما همه سرباز تواييم خميني گوش به فرمان توأيم خميني» را ادا مي كردند علاوه بر اين در همين روزها گزارش شد كه تعداد زيادي از افسران نيروهاي سه گانه به ديدار امام شتافته اند. در همين روز حدود 1500نفر از كاركنان نيروي هوايي و هوانيروز اصفهان نيز با پيوستن

به اجتماع مردم با آنان به راهپيماي برضد رژيم حكومت بختيار پرداختند. در 16 بهمن 57 نيز گزارش شد كه امام خميني (ره) حمايت چندين هزار افسر بازنشسته را كه به خاطر مخالفت با شاه از ارتش ايران تصفيه شده اند جلب كرده است. در چهارمين روز اقامت امام در ايران ده ها افسر درجه دار سرباز و همافر در زمره هزاران ايراني بودند كه براي اعلام پشتيباني به محل اقامت امام رفتند. در اين روز صادق خلخالي به نمايندگي از امام خطاب به نظاميان و خانواده هاي آنان گفت: «ارتشيان در هركجا كه باشند فرزند گرامي مردم و امام هستند» روز 19 بهمن نيز كه به روز «جرقه نيروي هوايي» معروف است گروه كثيري از درجه داران نيروي هوايي در تظاهرات و راهپيمايي به طرفداري از انقلاب شركت كرده سپس به نشانه همبستگي با امام خميني (ره) به اقامتگاه ايشان رفتند. اين اقدام و خبر و تصوير مربوط به آن در تمام محافل داخلي و خارجي انعكاس شديدي يافت.

صبح روز 21 بهمن ماه دفتر امام خميني (ره) با انتشار اعلاميه اي صحت عكس منتشر شده را در روزنامه كيهان كه ستاد بزرگ ارتشياداران آن را جعلي خوانده بود تأييد كرد، اين تأييد حركت همافران را نهايي كرد. در همين روز دولت با انتشار اطلاعيه اي مقررات منع عبور و مرور و حكومت نظامي جديدي را ابلاغ كرد. امام خميني (ه) طي اعلاميه هايي به مردم توصيه كردند كه به اين مقررات توجه نكرده و به خيابانها بيايند. به نظر مي رسيد كه انقلابيون در جلب حمايت فرماندهان ارشد نظامي با مشكلاتي مواجه شده باشند.

در ساعت 5/8 عصر روز 20 بهمن ماه 57 تلويزيون

برنامه ويژه اي را در ارتباط با رويدادهاي مربوط به بازگشت امام به تهران پخش كرد. اين برنامه هيجان زيادي در ميان نظاميان در پادگان دوشان تپه تهران بوجود آورد درگيري مسلحانه بين مردم و نيروهاي ارتش از اواخر شب 20 بهمن از پادگان دوشان تپه شروع شد. در جريان نمايش فيلم مراسم استقبال امام خميني (ره) هنرجويان نيروي هوايي نسبت به امام ابراز احساسات كردند. افراد گارد شاهنشاهي براي ساكت كردن هنرجويان و ديگر كاركنان نيروي هوايي وارد عمل شدند و زدوخورد و تيراندازي بين آنان شروع شد. با انتشار خبر شورش افراد پادگان نيروي هوايي مردم براي ياري آنها به دوشان تپه روي آورده و وارد پادگان شدند. اسلحه خانه ها را باز كرده و با استفاده از سلاح هاي موجود با افراد گارد شاهنشايي به مبارزه پرداختند در اين ميان شماري از كاركنان نيروي زميني هم به نظاميان انقلابي پيوستند.

در اين ميان برخورد مطبوعات آمريكايي با قضيه جالب توجه است. با وجود تمام وقايع و تحولاتي كه شرح داده شد، روزنامه نيويورك تايمز در مقالاتي موضوع قدرت ارتش را به بحث و بررسي گذاشت تا وانمود كند دولت بختيار و ارتش شاه كه از آن پشتيباني مي كرد شسكت ناپذيرند. حتي پس از اثبات اينكه اكثر قريب به اتفاق مردم و از جمله نظاميان از انقلاب حمايت مي كنند، اين روزنامه با چاپ تصاويري سعي در القاي اين فكر در خوانندگان را داشت كه كنترل اوضاع هنوز در دست دولت بختيار و ارتش است، مخالفت نظاميان با دولت بختيار براي خبرنگاران خارجي آشكار بود و رجزهاي اين مرغ طوفان بي تأثير و پوچ بود. ولي نيويورك تايمز اين

مسئله را در آن زمان گزارش نكرد، اختلافات داخلي در درون ارتش كاملاً آشكار بود اما اين روزنامه همچنان به انتشار گزارش هايي براي نشان دادن قدرت بختيار پرداخت ولي اعلاميه هاي معمار بزرگ انقلاب و لبيك نظاميان به نداي اين پير فرزانه باعث شد كه در روز 22 بهمن شوراي عالي ارتش در جلسه صبح خود به اتفاق آرا تصميم به بي طرفي ارتش در درگيري هاي سياسي بگيرد و اين مسئله به معني پشت پا زدن كامل به شاه و ديگر هوادارانش و قطع اميد كامل هيئت حاكمه؛ به همين جهت برخلاف نظر بختيار و بدون هماهنگي قبلي با وي به تمام واحدهاي نظامي دستور داده شد كه به پادگان هاي خود برگردند. در مجموع فرماندهان ارشد ارتش شاهنشاهي به اين نتيجه رسيده بودند كه ارتش قادر به كنترل امور و به طور خلاصه به هيچ كاري نيست و اگر بخواهد به اصطلاح عمل كند و كاري انجام دهد معلوم نيست آيا كسي هست كه اين فرامين را اجرا كند يا خير؛ در ادامه اعلاميه شوراي عالي ارتش با توجه به تحولات كشور و براي جلوگيري از هرج ومرج و خونريزي بيشتر بي طرفي ارتش اعلام و به يگانهاي نظامي دستور داده شد كه به پادگانهاي خود را مراجعه نمايند و اين يعني پايان حكومت 55 ساله رژيم طاغوت و دفن شدن در زباله دان تاريخ.

پس از اين اعلاميه فرماندار نظامي تهران هم در اعلاميه شماره 43 خود به همه ي يگان ها و عناصر انتظامي دستور داد كه به محل هاي خود مراجعه نمايند.

در نهايت در روز 23 بهمن ماه نيز از سوي دولت موقت تيمسار سرلشگر قرني به سمت رياست كل ستاد ارتش و

تيمسار محققي به طور موقت به سرپرستي ژاندارمري كل كشور منصوب شدند؛ در اين روز ستاد ارتش به طور رسمي تحويل نمايندگان دولت موقت شد. امراي ارتش بركنار شدند و به دستور دولت موقت تا انتخاب فرماندهان جديد براي نيروهاي مسلح انجام وظايف و مسئوليت فرماندهان ارتش شاهنشاهي برعهده معاونان آنان گذاشته شد. بدين ترتيب پرونده حكومت خاندان پهلوي براي هميشه مسدود و در زباله دان تاريخ دفن شد.

در پايان اشاره اي به انگيزه و مبارزه ارتش به شرح ذيل اشاره مي گردد؛ ضعف ساختار فرماندهي نيروي مسلح كه كاملاً مشابه سيستم نظامي آمريكا بود يكي از دلايل جدايي ارتش بود، نارضايتي نظاميان از فساد مالي ارتش يكي از مهمترين زمينه هاي نارضايتي ارتش بود كه با سوء استفاده هاي مالي قانون شكني و رعايت نكردن عدالت در امور پرسنلي و مسائل رفاهي و اجتماعي بود. رفتار تبعيض آميز و فاصله طبقاتي بين سلسله مراتب ارتش يكي ديگر از علل و عوامل فاصله بين ارتش و شاه بود. نمونه ديگري از نارضايتي ها در نيروي هوايي بود؛ در ارتباط با صنايع هواپيماسازي كشور آمريكا كه به نيروي هوايي شاهنشاهي تجهيزات مي فروخت و به طور مرتب عملكرد افراد و سازوبرگ هاي نظامي آنها را آزمايش مي كرد و اجازه هيچگونه دخالت و يا اظهارنظر به افسران و درجه داران ايراني داده نمي شد.

يكي ديگر از عوامل نارضايتي در ارتش كه در 19 بهمن 57 تير خلاص را به رژيم شاه شليك كرد مسئله همافران نيروي هوايي بود. همافران افراد ديپلمه اي بودند كه از سال ها پيش به منظور تشكيل كادر فني پيشرفته براي نيروي هوايي با شرايطي خاص و حقوق و مزاياي قابل توجه و مكفي در نيروي هوايي پذيرفته شده

بودند، ولي برابر مقررات استخدام نمي بايست به درجه افسري نائل گردند، همه ي اين عوامل و ساير عوامل ديگر دست در دست يكديگر نهاده تا مانند دانه هاي تسبيح به دست توانگر امام راحل به رشته تحرير درآمده و در نهايت پايه حكومت ظلم و ستم را در هم فرو ريخت. *ارتش در كلام رهبر

پس از فروپاشي پايه هاي ظلم و ستم طاغوت در ايران و برپايي نهال نوپاي انقلاب اسلامي دشمن شكست خورده و رانده شده از كشور دست به توطئه هاي جديد به شيوه هاي نوين را نمود، از جمله اين توطئه ها ايادي شرق و غرب و آنها كه صداقت و امانت و ميهن داري ارتشيان غيور را در حماسه پيروزي انقلاب اسلامي درك نكرده بودند. با ترفندي نو كمر به نابودي ارتش بستند و با شعاري به ظاهر انقلابي از جمله «ارتش بي طبقه توحيدي» مصمم به انحلال و غارت سلاح ها و نابودي امكانات دفاعي كشور پرداختند. امام راحل به عنوان بزرگترين حامي ارتش پاي در ميدان نهادند و نقشه دشمنان را برآب نمودند و طي پيماني با قاطعيت هرچه تمامتر ضرورت حفظ ارتش را اعلام كردند و به همين مناسبت اين روز تاريخي «29 فروردين) به عنوان روز ارتش جمهوري اسلامي ايران و همچنين روز دلاورمردي هاي رزمندگان نيروي زميني ارتش انتخاب و هر سال مورد تمجيد و تجليل قرار مي گيرد.

-بي شك انقلاب اسلامي ايران به رهبري حضرت امام خميني (ره) يكي از برجسته ترين، نادرترين، درخشانترين، بزرگترين و استثنايي ترين رويدادهاي جهان در نظام بين المللي بود كه توانست تمام معادلات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و بين المللي را در سطح جهان به هم بريزد.

اكنون كارنامه ارتش جمهوري اسلامي ايران در سايه ايثار و

از خودگذشتگي و فداكاري هاي آحاد نيروهاي جان بركف آن به خصوص در دوران هشت سال دفاع مقدس درخشان و افتخارآميز و غرور برانگيز است. ارتشي كه توسط مستشاران آمريكايي تعليم و آموزش ديده بودند كه فقط در خدمت شاه و خواسته هاي آن و اربابانش باشند اكنون به درجه و مرتبه اي ارتقا يافته است كه رهبر انقلاب آن را «كلمه طيبه» و ارتش حزب الله مي نامند. در پايان به تعدادي از جملات گهربار و تاريخي رهبر فرزانه انقلاب حضرت آيت الله العظمي سيد علي خامنه اي در مقام و منزلت ارتش اشاره مي نماييم.

-فرمانده معظم كل قوا حضرت آيت الله خامنه اي فرمودند:

بنده از اولين روزهاي پس از انقلاب با ارتش سروكار پيدا كردم و از طرف امام (ره) مأموريت يافتم كه در كارهاي ارتش باشم. در ستاد مشترك، در وزارت دفاع در نيروهاي گوناگون (سه گانه) و...

تا امروز من ارتش را زير نظر داشته ام و اين را مي توانم با جرئت و قوت بگويم كه ارتش امروز از يك ترقي و تعالي فوق العاده اي برخوردار است و امروز ارتش ما يكي از ارتش هاي ممتاز و برجسته به حساب مي آيد.

امروز نيروهاي مسلح در چشم ملت ايران عزيزند. امروز نيروهاي مسلح چهره متكبر و زور، احساس جدايي از ملت و اقتدار دوركننده هر انساني درمتن مردم را ندارند. اين روحيه را در خودتان تقويت كنيد. روحيه از مردم بودن. با مردم بودن و در راه هدفهاي مردم بودن.

-از فرمايشات رهبر انقلاب اسلامي در مورخه 2/10/83 در دانشگاه افسري امام علي (ع): نظامي گري در يك چنين نظامي مايه افتخار است. به نظامي گري خود بباليد و افتخار كنيد و به لفظ اكتفا نكنيد در عمل نظامي مؤمن يعني مجاهد

في سبيل الله باشد و شرط مجاهد آماده بودن است.

از فرمايشات رهبر معظم انقلاب در مورخه 22/7/83 در مراسم مشترك دانش آموختگي. همه حقايق درست عالم كلمه طيبه و حكمات الله اند. ما در زمينه مورد نظر خودمان كلمه طيبه را پيدا كنيم در آنجا ارتش جمهوري اسلامي كمله طيبه است.

از فرمايشات مقام معظم رهبري در مورخه 18/3/85 در آجا.

ارتش، محبوب مردم و ماست. من ارتش را از صميم قلب دوست مي دارم، چون آنرا تجربه كرده ام و تواناييهاي او را ديده ام. آنجا كه از او توقعي مي رود و بايد خودش را نشان دهد، فداكاري مي كند و وظيفه اش را انجام مي دهد. منابع و مأخذ: 1) كتاب امام و ارتش (ارسال 1342 تا 1358)

تدوين اداره ع س آجا در بهمن 1360 فروغ دانش

2) ارتش و انقلاب اسلامي - اثر - دكتر سعيده لطفيان

ناشر س . ع. آجا - سال چاپ 1382

3) ارتش مكتبي - از انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي سال 60

4) پيام ولايت - بيانات فرماندهي معظم كل قوا در جمع فرماندهان و پرسنل ارتش به مناسبت روز ارتش در سال 77

5) تاريخچه انقلاب و ارتش - معاونت آموزش نزاجا - مهرماه 79

6) ارتش در كلام رهبر - ع. س آجا - دفتر سياسي

7) ارتش در نگاه رهبر - معاونت تبليغات و روابط عمومي آجا

8) ارتش كلمه طيبه - ع س آجا - بهار 84

9) ماهانه ارتش جمهوري اسلامي ايران «صف»

جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي

جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي

20 مهر 1350 با قرائت خطابه محمدرضا پهلوي در برابر مقبره كوروش هخامنشي در پاسارگاد، جشنهاي 2500ساله شاهنشاهي آغاز شد.

در اين جشنها رؤساي جمهور، پادشاهان نخست وزيران و هيأتهاي بلندپايه بيش از يكصد كشور

جهان همراه با صدها رقاصه و گروههاي متعدد اركستر وموزيك از كشورهاي مختلف شركت داشتند. صدها نوع غذا و نوشيدني هاي سفارشي ازخارج كشور وارد شده وخيابان هاي تهران و ديگر شهرها چراغاني شده، رژه نمونه سربازان سواره و پياده نظام مربوط به دوره هاي مختلف سلسله پادشاهي مهمترين وجه ظاهري اين جشنها بود.

جشنهاي 2500ساله شاهنشاهي كه با هدف بزرگداشت 25 قرن حكومت پادشاهي در ايران ترتيب يافت بيش از سيصد ميليون دلار هزينه دربر داشت اين درحالي بود كه متجاوز از نيمي از جمعيت كشور در روستاها و حومه شهرهاي بزرگ در فقر و فلاكت زندگي مي كردند.

رؤياهاي شاهانه

هدف اصلي شاه از برپايي اينگونه جشنها، بزرگ جلوه دادن عظمت دستگاه شاهي و شخص خود بود تا در لابلاي زرق وبرق اشياء گران قيمت و كم نظيري كه دستور تهيه آنها با قيمتهاي گزاف از جيب ملت ايران داده مي شد، چهره سست اراده مردد و ضعيف خود را پنهان سازد. در اين مورد در كتاب آخرين سفر شاه چنين مي خوانيم

جشنهاي 2500 ساله در تخت جمشيد نمايشي از رؤياها و بلندپروازي هاي شاه بود... در مورد شخص شاه در رابطه با جشن 2500 ساله ره آورد جشن هاي تخت جمشيد جدايي كامل او از واقعيات بود. او بيش از پيش دچار اشتغال فكري درباره سلطنت خودش و اهميت جانشيني مستقيم خود بر اريكه كورش گرديد. «جيمزبيل در كتاب عقاب و شير مي نويسد:

«محمدرضا شاه پهلوي با اين جشنهاي 2500 ساله دوره جديدي را در پادشاهي خود آغاز كرد، دوره جنون انجام كارهاي بزرگ بسياري از معروفترين و مقتدرترين چهره هاي جهان در تخت جمشيد براي ستايش كشور شاه و بلكه مهمتر، براي ستودن خود

او، به اين محل آمده بودند... و شاه احساس رضايت و خرسندي مي كرد كه ميهمانان در مورد اين كه چه كسي مجلل ترين اقامتگاه را گرفته چه كسي محترم ترين مكان را در ميزهاي ضيافت داشته و چه كسي از هليكوپتر به جاي سفر با ليموزين هاي مرسدس استفاده كرده با هم دعوا مي كردند.

تاريخ قطعي برگزاري جشن هاي 2500 ساله در چهارمين مرحله سال 1346 بود، ليكن بنابر دلايل مالي و اين كه جشن تاجگذاري نيز قرار بود در همين سال برگزار گردد، برگزاري جشن هاي 2500 ساله به بعد از سال 1348 موكول شد. در واقع شاه به دنبال اثبات اين مطلب بود كه راز بقاي حكومت و ملت ايران رژيم شاهنشاهي است و تمامي عظمت و عزت ملت ايران به دليل داشتن رژيم شاهنشاهي است وي طي سخناني كه در 20/7/1350 در پاسارگاد خطاب به كوروش سرسلسله پادشاهي هخامنشي ايراد كرد در اين مورد چنين گفت:

«در اين بيست وپنج قرن، كشور تو و كشور من شاهد سهمگين ترين حوادثي شد كه در تاريخ جهان براي ملتي روي داده است. ... اكنون ما در اينجا آمده ايم تا به سربلندي تو بگوييم كه پس ازگذشت بيست و پنج قرن امروز نيز مانند دوران پرافتخار تو پرچم شاهنشاهي ايران پيروزمندانه در اهتزاز است...» او با اين سخنان مي خواست دليلي بر موجوديت خويش اقامه كند وبا ارائه تنها يك مدل ثابت و طولاني براي شكل حكومت در ايران، همواره در اذهان عمومي اين نكته را جا بياندازد كه حكومت در ايران مساوي با شاهنشاهي است وي براين بود تا بااتصال تاريخي خود با يكي از پادشاهان باستاني ايران كه از نظر او ارزش

و اهميت بيشتري داشت بتواند با كسب نظر موافق خارجي ها و تأييد و صحه گذاري آنان بر برنامه هايش محبوبيت بيشتري در نزد مردم ايران به دست آورد. شاه معتقد بود در صورت كسب موفقيت درجلب نظر دولت هاي خارجي به ويژه امريكا نسبت به برنامه هايش، مي تواند با بزرگ نمايي اين مسئله و دلالت بر تأييد شخصيتهاي باصطلاح سياسي، مهر تأييدي بر اقداماتش بزند. هدف شاه از رويكرد به باستان گرايي و آن هم از دوره كوروش و ناديده گرفتن حدود چهار هزار سال حكومت اقوام ديگر در ايران تسكين حس ترس و نااميدي بود كه در طول حكومتش از شهريور 1320 تادي 1357 همواره او را تحت سيطره خود داشت مردم نيز به خوبي دريافتند كه تمامي خواسته ها، عزت،شرف و آينده شان در دست كسي است كه تنها به دنبال عظمت طلبي براي خود است و بس و به هيچكس جز خود و خانواده اش نمي انديشد.

در اين خصوص در كتاب شكست شاهانه چنين مي خوانيم

«به نوشته يكي از وزيرانش شاه براي هيچ ايراني ديگر ذره اي ارزش قائل نبود با آنكه عظمت فرهنگ و سهم آن در دستاوردهاي تمدن جهاني را مي ستود، اما براي ايرانيان ارزش قائل نبود. به گفته يكي از مأموران آمريكايي كه مدت ها در ايران خدمت كرده بود و به شاه نيز دسترسي داشت شاه مردم ايران را ضعيف تنبل وپولكي مي دانست او عقيده داشت كه براي انجام مأموريتش _ اعاده عظمت به ايران _ بايد براي اين خصوصيات منفي مردم خود فكري بكند.»

با فاصله گرفتن شاه از مردم اين حقيقت مشخص تر شد كه اقدامات اصلاح طلبانه وي همچون انقلاب به اصطلاح سفيد تنها اقداماتي ظاهري و عوامفريبانه است كه

ناشيانه از سوي اربابان شاه طراحي و ديكته شده است.

در واقع رويكرد سريع شاه به اسلام زدايي و اجراي برنامه هاي گسترده، اما بدون مطالعه و برنامه ريزي دقيق ومشخص نشانگر عدم شناخت صحيح و روشن وي از جامعه ايران و خواستگاههاي اصلي و زيربنايي مردم آن (يعني اسلام بود. از سوي ديگر به نقش عمده و حياتي روحانيون در جامعه اسلامي ايران و محبوبيت عام آنان در ميان توده هاي مردم و نهادينه شدن اين ارتباط طي سالهاي متمادي (بيش از 1200سال توجه كافي نداشت

ويليام شوكراس در اين خصوص چنين مي نويسد:

«شاه با برگزاري جشن هاي 2500 ساله در واقع با بزرگداشت ايران در زمان كوروش و داريوش عملاً بخشي از تاريخ ايران را كه به مراتب متناسب تر با قرن بيستم ميلادي است ناديده مي گيرد وآن تعاليم حضرت محمد(ص پيامبر اسلام است در ايران اسلام نقش نگهبان مردم در برابر قدرت شاهان را ايفا مي كرد و روحانيون تا قرن بيستم از نفوذ فراواني برخوردار بودند و در اين قرن بود كه دودمان پهلوي كوشيد قدرت آنها را كاهش دهد.»

تجهيزات هزينه ها و ولخرجي ها

نويسنده كتاب آخرين سفر شاه دربارة هزينه هاي جشنهاي 2500ساله شاهنشاهي چنين مي نويسد:

«دراكتبر ????، (20مهر 1350) محمدرضا پهلوي ضيافتي ترتيب داد كه از تمام ميهماني ها برتر بود. او از تمام رهبران جهان دعوت كرد. البته همه نيامدند... همه چيز جشن را هم از پاريس آورده بودند. در دشت خاكي خشك و مرتفع تخت جمشيد اردوگاهي مركب از خيمه هاي گران بها به وسيله ژانسن دكوراتور فرانسوي برپا شده بود... آرايشگران طراز اول از سالن هاي كارينا والكساندر پاريس به تخت جمشيد پرواز كردند. «اليزابت آردن يك نوع كرم صورت توليد كرد

كه نام آن را «فرح گذاشت تا در جعبه هاي مخصوص به ميهمانان هديه شود. «باكارا» گيلاس پايه دار كريستال طراحي كرد، «سرالين جايگاه ميهمانان را روي سفال هاي قرن پنجم پيش از ميلاد ساخت «رابرت هاويلند» فنجان و نعلبكي هايي ساخت كه فقط يك بار مورد مصرف ميهمانان قرار گرفت .. «لان ون اونيفورم هاي جديدي براي كارمندان دربار تهيه كرد كه نيم تنه آن به طرز شكيل ولي نه زننده با بيش از يك و نيم كيلو نخ طلا دوخته شده بود. دوختن هر يك از اين اونيفورم ها، نزديك به 500ساعت كار لازم داشت غذاهاي ضيافت تخت جمشيد را اصولاً رستوران «ماكسيم تهيه مي كرد... «لويي ورايل رئيس ماكسيم .. به اين مناسبت يك بشقاب جديد و بسيار عالي محتوي خاويار و تخم بلدرچين آب پز اختراع كرد.... صورت غذاي ضيافت شام اصلي با مركب سياه روي صفحات پوست آهو نقش شده و با يك ريسمان تابيده طلايي بصورت يك كتاب كوچك باجلد ابريشمي آبي و طلايي صحافي شده بود. پس از تخم بلدرچين با مرواريد درياي خزر، غذاي بعدي با ته دم خرچنگ با سس «نانتوآ» بود، غذاي اصلي خوراك پشت بازوي بره سرخ شده در روغن خودش بود كه درون آن رابا سبزي هاي خوشبو انباشته بودند. براي تازه كردن گلوي ميهمانان شربت يا شامپاين كهنه فرانسوي (موئت 1911) مي آوردند. آنگاه خوراك طاووس به سبك شاهنشاهي با سالاد مخلوط طبق سليقه «الكساندر دوما» صرف شد. به عنوان دسر، بشقاب انجير به شكل حلقه اي كه درون آن را با تمشك يا پورتو انباشته بودند، آوردند و در پايان قهوه موكا... همراه با قهوه نيز «كونياك پرنس اوژن مخصوص

خمخانه ماكسيم صرف شد...

ساواك نيز تجهيزات، چادرها و وسايل پيشرفته و گران بهاي مخابراتي آن روز راچنين تشريح مي كند:

«اين كمپ و چادرهاي پذيرايي تخت جمشيد... به وسايل شگفت انگيزي مجهز است كه آميخته است از تجمل قديمي و وسايل مدرن عصر فضا (از آن جمله حمام مرمر _ فرش هاي ابريشمي و ايراني و...) سران كشورها در تمام 24 ساعت از طريق شبكه مخابراتي ماه مصنوعي با پايتخت هاي خود به وسيله تلفن و تلكس در تماس خواهند بود. شبكه مخابراتي ميكروويو كه 275 ميليون دلار خرج آن شده است و گرانترين و دقيق ترين شبكه مخابراتي جهان به شمار مي رود...

شهرداري تهران طي مكاتبه اي كه در 20/11/1349 با شوراي مركزي جشن شاهنشاهي انجام مي دهد ريز برخي مخارج مربوط به جشن را چنين عنوان مي كند:

«... درخصوص اعتباراتي كه براي اجراي برنامه مصوب شهرداري پايتخت در مراسم جشن شاهنشاهي ايران در نظر گرفته شده است به استحضار مي رساند: قرارداد اجراي چراغاني و تزيين ميادين و مسيرهاي فوق الذكر باشركت «اروين مارتين به مبلغ 19486000ريال به امضأ رسيده و پيمانكار مشغول آماده كردن مقدمات اجراي كار مي باشد... متعاقب افتتاح ميدان شهياد آريامهر، برنامه آتش بازي باشكوهي به مدت دو و نيم ساعت به موقع اجرا گذاشته خواهد شد كه قرارداد آن به مبلغ 1900000 ريال با شركت «موگ تنظيم و شركت نامبرده مشغول تهيه لوازم مربوطه مي باشد... هنگام افتتاح شهياد آريامهر لوحه اي از طلاي ناب از طرف شهردار پايتخت از طرف تمام مردم شاهدوست شهر به پيشگاه شاهنشاه تقديم خواهد شد. وزن لوحه ده كيلو مي باشد كه حدود 16000000ريال برآورد قيمت مي شود. در اجراي برنامه كاروان شادي كه يكي از موارد

مصوب شهرداري پايتخت مي باشد اقدامات مقدماتي بعمل آمده و اعتباري معادل سه ميليون ريال پيش بيني شده است .. علاوه بر اين دو ميليون ريال براي مخارج پيش بيني نشده درنظر گرفته خواهد شد.... براي پارك آرامگاه رضاشاه مبلغي معادل بيست ميليون ريال درنظر گرفته شده است .. با اين تفصيل از طريق شهرداري پايتخت مبلغي حدود صد و هشتاد ميليون ريال بابت جشن و كارهايي كه به مناسبت و مقارن آن انجام مي شود به مصرف خواهد رسيد».

براي تكميل برنامه تزئين پايتخت و شهر شيراز از يك مؤسسه انگليسي نيز كمك گرفته شد. ساواك در بولتن ويژه در اين خصوص چنين آورده است

«به گزارش خبرگزاري آسوشيتدپرس پيرامون تزئين شهرستان تهران و شيرازبه وسيله يك مؤسسه انگليسي مؤسسه (ايروين نارتين) مقيم شهر سافولك انگلستان كه يكي ازبزرگترين مؤسسات تزئيني جهان به شمار مي رود، 864 هزار دلار لامپ و مجسمه هاي پلاستيكي تهيه مي كنند كه در جشن هاي 2500 ساله شاهنشاهي ايران به مصرف تزئين خيابان هاي تهران و شيراز برسد... سخنگوي اين مؤسسه گفت مجسمه هاي پلاستيكي متعددي از كوروش كبير، داريوش و همچنين مرغ طاووس كه مظهر تخت طاووس ايران است تهيه خواهد كرد...»

جشنهاي 2500 ساله و فقر وفلاكت مردم

اين ولخرجي ها و اتلاف سرمايه هاي ملي در حالي انجام مي شد كه مردم ايران در فقر و تنگدستي به سر مي بردند. در اكثر شهرها و روستاهاي كشور، اثري ازوسايل اوليه و مقدماتي رفاه عمومي و حداقل امتيازات زندگي ساده براي عامه مردم وجود نداشت حتي «تايمز» و «نيوزويك تحسين كنندگان هميشگي شاه ، هر دو گزارش هاي انتقادي در مورد وقايع تخت جمشيد منتشر كردند.

اكثر كارشناسان و رسانه هاي خبري دنيا و

حتي حاميان محمدرضا، هزينه اين جشن را گزاف و چيزي حدود300 ميليون دلار برآورد كردند، اين مبلغ در كشوري كه درآمد سرانه آن اگرچه رو به افزايش داشت ولي از سالي 500 دلار تجاوز نمي كرد، بسيار گزاف به شمار مي رفت

اقشار مختلف مردم در داخل كشور نيز نظري مشابه نظرات بيگانگان داشتند. البته واقع بينانه تر و ملموس تر. ساواك در گزارش ويژه خود در اين خصوص چنين مي گويد:

«بعد از ظهر روز 3/4/1350 چند نفر از افراد حاضر درمسجد خيابان فردوسي قبل ازشروع سخنراني فخرالدين حجازي ضمن صحبت هاي خصوصي اظهار داشتند: وضع بازار بد است و اين جشن ها و مخارج كمرشكن آن وضع اقتصادي را شكسته و نابود كرده است مالياتها زياد شده حتي كارمندان دولت هم ازگراني كرايه منزل و بالارفتن سطح زندگي ناراحت هستند. دولت فرياد مي زند كه مخارج جشنها را خودش تأمين كرده در صورتي كه با گراني روزافزون و مالياتهاي كمرشكن كه از بازاري هاي بدبخت و مردم كوچه وبازار گرفته اند، اين علم و كتل را راه انداخته اند. به خدا امسال بازار گرفتار ورشكستگي حتمي خواهد شد و لااقل 35% تجار ورشكست خواهند شد. در ميان آن چند نفر يكي كارمند دولت بود و گفت آقا از حقوق ما هم براي جشن مبلغي كم كرده اند، بدبختي اينجاست كه كسي جرأت حرف زدن را ندارد وآن بيچاره (آيت الله سعيدي تا آمد حرفي بزند توي زندان او را كشتند.»

در شهرستان هاي كوچك و در روستاها وضع بدتر از پايتخت بود و اغلب مردم دچار خشكسالي و وضع نابسامان اقتصادي بودند. چنانكه ساواك در گزارش خبري خود به ذكر صريح آن پرداخته است:

«فرماندار فيروزآباد را تحت فشار

قرار داده كه بايد يك سالن ورزشي به يادبود جشن هاي 2500ساله در فيروز آباد بسازند و اصناف نيز كه در سالجاري به علت خشكسالي و خرابي وضع بازار و كسب در وضع بسيار نامساعدي بسر مي برند از اين موضوع ناراضي و اظهار مي دارند، نمي توانيم هزينه اين باشگاه را كه بالغ بر يك ميليون ريال مي باشد، تأمين نماييم »

در خصوص درك شرايط زندگي مردم و اين كه برنامه جشن غيرمنطقي، بي فايده و بيهوده است تقريباً نظرها متفق و هماهنگ بود و تنها كسي كه مستانه و ديوانه وار از برپايي جشن دفاع مي كرد شخص محمدرضا بود كه از درك و شناخت مردمش عاجز بود و تنها سودايي كه در سر نداشت و به آن اهميت نمي داد، مسئله حقوق و وضع زندگي مردم ايران بود. حتي برخي از عناصر درگاه او نيز زبان به اعتراض و تعجب گشودند. سپهبد فريدون سنجر كه خود يكي از آجودان هاي سران كشورهاي افريقايي در جشن بود، در خاطراتش چنين مي گويد:

«وقتي چشمم به آن بلوار زيبا و درختهاي زينتي و گلكاري ها و فواره ها و آب نماها در شهرك چادرها كه به اين مناسبت (جشن 2500 ساله برپا كرده بودند، افتاد در دلم گفتم براي ساخت اين ويلاهاي چادري و اين بلوارها و گلگاري ها چقدر انرژي و پول مصرف شده است آيا نمي شد اين پولها را در راهي خرج كرد كه به درد جامعه بخورد؟...»

اما نظر نوكران و كاسه ليسان محمدرضا با مردم و كارشناسان داخلي و خارجي و خلاصه هر فرد واقع بين و دلسوز تفاوت داشت. آنها از محمدرضا آموخته بودند كه فقط به خود بيانديشند و بس و شاه را

نيز همواره مدنظر داشته باشند؛ چرا كه حياتشان به حيات او بستگي مستقيم دارد. بر اين اساس به اين نظرات وقعي نمي گذاشتند و هنگامي كه صحبت از كمك به مردم مسلمان كشور كه خود آنها مسبب گرفتاري و بدبختي و فقر وفلاكتشان بودند مي شد، از زير بار مسئووليت شانه خالي مي كردند. اسدالله علم از ياران دهه 40 محمدرضا طي مكاتبه اي كه در پاسخ به نامه شوراي مركزي جشن ارسال نموده چنين مي گويد:

«جناب آقاي سناتور بوشهري _ رئيس محترم شوراي مركزي جشن شاهنشاهي _ عطف به نامه شماره 1341/2348 مورخ 7/3/49 موضوع تأمين دو ميليون تومان اعتبار جهت احداث خانه براي زاغه نشينان شيراز اين اعتبار را از كجا دولت مي تواند تأمين كند فكر نمي كنم چنين پولي درحال حاضر موجود باشد.»

تضاد فكري و رفتاري بين شاه و مردم ادامه داشت و روز به روز با اقدامات غيرمعقول و حساب نشده رژيم پهلوي افزايش مي يافت چنانچه پس از گذشت هفت سال از برپايي جشن هاي 2500ساله بسياري از زنان و مرداني كه در 1357 ش صداي خود را براي ابراز مخالفت با شاه بلند كرده بودند، جشن هاي تخت جمشيد را به عنوان يكي از نمونه هاي نابخشودني زياده روي هاي پهلوي ذكر كردند.

امام خميني (ره) كه هنگام برگزاري جشن هاي 2500 ساله در تبعيد عراق بودند، طي سخنراني ها و پيام هايي اين جشن ها و اسرافكاري هاي دولتي را مورد انتقاد قرار دادند. امام در مواضع خود، نكات زير را يادآور شدند:

_ چرا كارشناسان اسرائيلي براي اين تشريفات دعوت شده اند؟

_ شاهنشاهي ايران از اول كه زائيده شده تا حالا روي تاريخ را سياه كرده است

_ برملت است كه با جشن هاي دوهزار و پانصد ساله مبارزه

منفي كند.

_ به حكومت ايران بگوييد كه آقا از اين جشن دست برداريد.

ولخرجي هاي بي حساب و كتاب شاه در جشنهاي 2500 ساله به حدي بود كه «اوتانت» دبير كل وقت سازمان ملل دعوت شاه براي شركت در اين جشنها را نپذيرفت. «برايان اوركهارت» مشاور انگليسي «اوتانت» در كتاب خود تحت عنوان «زندگي در جنگ و صلح» در زمينه دعوت شاه از اوتانت و پاسخ وي مي نويسد:

«... اوتانت دعوت شاه سابق ايران را جهت شركت در جشنهاي معروف به دو هزار و پانصدمين سال شاهنشاهي ايران نپذيرفت. در اين جشنها دهها رئيس جمهور، معاون رئيس جمهور، پادشاه و وليعهد شركت كرده بودند و ميليونها دلار با اسراف زيادي در اين مراسم هزينه شده بود. اوتانت در برابر دعوت شاه ايران جهت شركت در اين جشن اعلام كرد: در حالي كه نيمي از جمعيت كره زمين به سبب فقر با مرگ دست به گريبان هستند و در حال گرسنگي مطلق به سر مي برند، اين همه اسراف معني ندارد...» منابع: _ ويليام شوكراس، آخرين سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ انصاري، نشر البرز، تهران، 1370.

_ بزم اهريمن، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، جلد 2، ص 10.

_ ماروين زونيس، شكست شاهانه، ترجمه عباس مخبر، نشر طرح نو، تهران 1370.

_ فخر روحاني، اهرمهاي سقوط شاه، جلد اول، نشر بليغ، تهران، 1370.

_ جيمز اونيل، عقاب و شير، جلد اول، ترجمه مهنوش غلامي، نشر كوبه، تهران، 1371.

_ باري روبين، جنگ قدرتها در ايران، چاپ اول، ترجمه محمود مشرقي.

_ نهضت امام خميني، سيد حميد روحاني مركز اسناد انقلاب اسلامي.

_ زندگينامه دبيران كل سازمان ملل، انتشارات دفتر مطالعات سياسي و بين المللي وزارت امور خارجه.

انقلاب اسلامي در سراسر ايران به روايت اسناد ساواك

انقلاب اسلامي در

سراسر ايران به روايت اسناد ساواك چكيده:

از جمله منابعي كه مي تواند ما را به فرازهايي از وقايع و تاريخ مبارزه عليه رژيم سفاك پهلوي آشنا سازد، اسناد و گزارش هاي محرمانه و سري سازمان اطلاعات و امنيت كشور در رژيم شاهنشاهي است. ساواك كه نام مخفف اين سازمان مخوف و جهنمي است با پيگيري جدي و مستمر خود از مبارزات مردم ايران عليه شاهنشاه عاري از مهر و انعكاس اقدامات جاسوسانه و ضد مردمي خود در بولتن ها و گزارش هاي محرمانه، در واقع تاريخي مستند از خود بجاي گذاشته است، اسنادي كه هيچگاه در ذهن كودن آنان و اربابان مغرور و بي مغزشان خطور نمي كرد. روزي به دست فرزندان انقلاب اسلامي ايران بيافتد و پرده از جنايات اين خود فروختگان عليه ملت مظلوم و ايثارگر بردارد.

انقلاب شكوهمند اسلامي ايران كه ازسال 1341 ش به رهبري حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه شروع شده و در سال 1357 موفق به سرنگوني رژيم ضد مردمي پهلوي گرديد، هنوز زواياي پنهاني را در درون خود دارد كه بايد با بررسي منابع گوناگوني دسترسي بدانها پيدا كرده و آنها را به دست ملت قهرمان ايران و تاريخ پر از مخاطره و افتخار اميز نهضت هاي آزادي بخش در ايران سپرد.

از جمله منابعي كه مي تواند ما را به فرازهايي از وقايع و تاريخ مبارزه عليه رژيم سفاك پهلوي آشنا سازد، اسناد و گزارش هاي محرمانه و سري سازمان اطلاعات و امنيت كشور در رژيم شاهنشاهي است. ساواك كه نام مخفف اين سازمان مخوف و جهنمي است با پيگيري جدي و مستمر خود از مبارزات مردم ايران عليه شاهنشاه عاري از مهر و انعكاس اقدامات جاسوسانه

و ضد مردمي خود در بولتن ها و گزارش هاي محرمانه، در واقع تاريخي مستند از خود بجاي گذاشته است، اسنادي كه هيچگاه در ذهن كودن آنان و اربابان مغرور و بي مغزشان خطور نمي كرد. روزي به دست فرزندان انقلاب اسلامي ايران بيافتد و پرده از جنايات اين خود فروختگان عليه ملت مظلوم و ايثارگر بردارد.

با نگاهي به اسناد به جا مانده و گزارش هاي ساواك چند نكته بهتر روشن مي گردد:

1_ حركت و خروش مردمي در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي به چند شهر و شهرستان محدود نبوده بلكه در سراسر كشور گسترش داشته است.

2_ مأموران ساواك و پليس شاه روحيه خود را به كلي باخته و توان رويارويي با مردم را نداشته اند.

3_ هدف ها و خواسته هاي مردم به پاخاسته اسلامي بوده و در حقيقت انقلاب جنبه آرمانخواهي داشته است.

اكنون گوشه هايي از گزارش هاي روزانه و پيوسته ساواك، پيرامون حركت و تظاهرات مردم در بسياري از شهرها، شهرستان ها و برخي روستاها بازگو مي گردد:

به: 312 شماره: 2653/22 ه_

از: اراك تاريخ: 14/10/57

روز جاري ضمن ادامه تعطيل عمومي تظاهرات پراكنده اي در بعضي از نقاط خمين به صورت نامنظم توأم به دادن شعارهاي مضره مرگ بر 66* جريان داشته كه با درگيري مأمورين انتظامي پايان گرفته است.

نصيري

گوينده: رضائي

ساعت 30/12

*مقصود از «66» شاه معدوم مي باشد/.

به: 312 شماره: 5299/2

از: ساري تاريخ: 14/10/57

1_ از ساعت 9:30 روز جاري الي 11:30 روز جاري از طرف عده اي از آذربايجاني هاي مقيم ترك آباد گنبد مجلس ترحيمي به مناسبت كشته شدگان حادثه گاليكش در مسجد صاحب الزمان گنبد تشكيل همچنين قرار است از ساعت 1400 روز جاري الي00/17 مجلس ديگري در همان مجلس برپا گردد.

2_ صبح روز جاري جماعتي در حدود 1000 نفر در

جلوي بيمارستان كورش كبير گنبد اجتماع و با آتش زدن حلقه هاي لاستيك عبور و مرور را مسدود نمودند. اجتماع نامبردگان مربوط به دو جسد مي باشد كه به علت نشناخته شدن در سردخانه بيمارستان است و قرار است در ساعت 00/14 روز جاري اجساد را تحويل گيرند. ضمنا تابلوي بيمارستان دستكاري شده است و نام كوروش كبير حذف و به جاي آن بيمارستان شهدا نامگذاري گرديده.

رخشا

گوينده: فرهمند

گيرنده: نزاكتي

ساعت 13:55

به: 312 شماره: 11851/1 ه_

از: كرمان تاريخ 41/10/57

بعدازظهر روز جاري حدود 6000 نفر از طبقات مختلف مردم كرمان در مسجد جامع اجتماع و در ساعت 14:00 پس از خروج از مسجد با حمل پلاكارت }پلاكارد{ و عكس هايي از }امام{خميني و دادن شعارهايي عليه رژيم و اعلام مخالفت با حكومت شاپور بختيار اقدام به راه پيمايي و سپس به مسجد صاحب الزمان عزيمت و در ساعت 30/17 متفرق گرديدند. گوينده: سليماني

ساعت:45/17

به: 312 شماره: 13107/21 ه_

از: قم تاريخ: 14/10/57

پيرو 13103/21 ه_ _ 14/10/57

1_ بعدازظهر روز جاري تظاهرات پراكنده اي در خيابان هاي چهارمردان _ آذر صفائيه، خاك فرج، نيروگاه و خيابان تهران و كوچه هاي اطراف آنها با دادن شعارهاي مضره اسائه ادب آميز و آتش زدن چند حلقه لاستيك روي داده كه از طرف مأمورين نسبت به متفرق ساختن و جلوگيري از گسترش تظاهرات اقدام شده به علاوه چون از طرف عناصر آشوبگر به خانه كلي از مأمورين اطلاعات شهرباني حمله شده بود بلافاصله از طرف مأمورين با عناصر آشوبگر مقابله و چند نفر از آنان دستگير گرديده اند ضمنا در جريان تظاهرات و برخورد بعدازظهر روز جاري دو نفر مجروح گرديده اند.

2_ بعدازظهر روز جاري تظاهرات پراكنده اي در تفرش و آشتيان رخ داد كه از

طرف مأمورين نسبت به متفرق كردن متظاهرين اقدام شده است.

استحضارا معروض باصري نيا

ساعت: 45/19

گيرنده: ضيايي

به: 312 شماره: 16552/ ه_

از: كرمانشاه تاريخ: 14/10/57

پيرو 16549/ ه_ _ 14/10/57

1_ از ساعت00/15 روز جاري حدود 5000 نفر از جوانان و طبقات مختلف در كرمانشاه ضمن دادن شعارهاي ضد ملي در بعضي از خيابان ها به راه پيمايي آرام پرداخته و بعد به گورستان شهر عزيمت و سپس ضمن راه پيمايي تا حدود مسجد معتضدي حركت و در ساعت 30/17 متفرق شدند ضمنا در روز جاري 80% مغازه هاي شهر تعطيل بوده است.

2_ از ساعت 00/9 روز جاري عده اي در حدود 5000 نفر از طبقات مختلف شهرستان سقز به مناسبت هفته كشته شدگان در حاليكه روحانيون در پيشاپيش آنها بودند به راهپيمايي آرام پرداخته و سپس به گورستان شهر عزيمت و در ساعت 30/13 متفرق گرديدئد.

همدانيان

ساعت 30/17

به:312 شماره: 17623/ه_

از: رضائيه تاريخ: 14/10/57

ساعت 00/15 مورخ 13/10/57 حدود 500 نفر از عناصر ناراحت ماكو و شاه آباد به وسايل نقليه به شهر پل دشت رفته و در آنجا دست به تظاهرات زده اند كه برابر اطلاع در اين تظاهرات تظاهركنندگان ضمن نوشتن شعارهاي مضره بر روي ديوارهاي بخش مذكور شيشه هاي بانك صادرات، شهرداري و تابلوهاي راهنمايي و رانندگي را شكسته ودر ساعت 30/18 پس از خاتمه تظاهرات به شهرهاي خود بازگشته اند.

ساعت 40/14

به: 312 و 302 شماره: 22340/ه_ ا

از: شيراز 7/ه_ ا تاريخ: 14/10/57

روز جاري تعدادي از تظاهركنندگان به خانه يكي از درجه داران ژاندارمري در شهرستان لار حمله و با مقاومت مسلحانه درجه دار مزبور مواجه و بر اثر تيراندازي وي سه نفر كشته و 8 نفر مجروج گرديده اند بقيه جمعيت حمله را تشديد و اسلحه ژ_3 درجه دار مزبور اخذ

و او را به قتل رسانده كه جنازه وي در خيابان قرار دارد با توجه به ازدحام جمعيت عوامل انتظامي قادر به هيچ گونه دخاليت نبوده و فقط به حفاظت تأسيسات خود پرداخته اند در حال حاضر وضع شهرستان مزبور بسيار متشنج و ادامه اين وضع با در نظر گرفتن اينكه تعدادي از مردم مسلح مي باشند سبب بروز حوادث بسيار ناگواري در شهرستان مذكور خواهد شد.

عليهذا به منظور تقويت واحدهاي انتظامي شهرستان هاي مزبور مقرر فرماييد از طريق نيروي زميني و پادگان منطقه فارس ابلاغ گردد كه يك واحد تقويتي كامل با هلكوپتر به شهرستان مزبور اعزام گردند.

جوان

به اظهار سرهنگ هنرور در جريان خبر مي باشند. ساعت 20/18

گيرنده سرهنگ گلارستاني دفتر ويژه ساعت 15/18 روز 14/10/57

گوينده : مقتصدي

گيرنده : نزاكتي

به : 312 شماره: 97757/20 ه_

از: 20 ه_ تاريخ: 14/10/57

در ساعت 30/21 شب 14/10/57 بنا به توصيه آيات ، ناآرامي در نقاط شهر به خصوص جنوب شهر شيوع يافته و با توجه به خاموشي برق مأمورين فرمانداري نظامي قادر به كنترل نظم در جنوب شهر نمي باشند.

شيخان

به: تيمسار رياست سازمان اطلاعات و امنيت كشور

شماره: 747/08/713

از: فرمانداري نظامي تهران و حومه (ركن 2) تاريخ:15/10/57

موضوع: اطلاعيه

برابر اطلاع واصله از پاسگاه مرگزي گروهان ورامين واعظي بنام شيخ محمدرضا داودي سن حدود 27 سال از ناآرامي ها كشور سوء استفاده كرده و در اغلب مساجد به ويژه امرآباد حوزه پاسگاه مركزي ورامين بالاي منبر رفته ضمن سخنراني ضد ملي و ميهني مردم را تحريك و بلوا و آشوب و هرج و مرج مي نمايد و به كد 66 نيز اسائه ادب نموده و اعلام مي دارد اگر حب كد 66 در دل هر مسلمان باشد نماز و

روزه بر آن مسلمان حرام است و همچنين مردم و زارعين كم سواد را وادار كرده كه به مأمورين و به منازل درجه داران ژاندارمري حمله و اموال آنها را به آتش بكشند. ضمنا اين مطلب را به گفته آيت الله خميني وظيفه شرعي مسلمانان دانسته.

نامبرده با تحريكاتي كه انجام داده پرسنل نيروهاي مسلح شاهنشاهي و ساير مأمورين را در خطر جاني و مالي قرار داده عليهذا با توجه به سن و سالي كه اين واعظ دارد عمليات وي كاملا مشكوك و مظنون بوده و امكان دارد در پوشش روحانيت و استفاده از لباس روحانيت دست به اين اعمال ناشايست زده و چنانچه سريعا به اين مسئله رسيدگي نشود رويدادهاي مهمي در اثر تحريكات وي رخ خواهد داد. مراتب جهت اطلاع و بررسي و هرگونه اقدام لازم به آگاهي مي رسد.

معاون و رييس ستاد فرماندار نظامي تهران و حومه _ سپهبد رحيمي

گوينده آقاي فدايي

گيرنده : گلپرا

ساعت 00/22

مراتب به دفتر ويژه منعكس گرديد.

به: 312 شماره: 5304/2 ه ا

از: ساري تاريخ: 15/10/57

در ساعت 16 روز جاري حدود 6 هزار نفر از قشريون مذهبي ساري در تكيه حيدريه واقع در خيابان رستاخيز اجتماع پس از اتمام سخنراني شيخ قاسمي به طرف خيابان هاي سپاهيان انقلاب _ فرح پهلوي _ شاه _ نادر حركت و ضمن دادن شعارهاي ضد ملي و پرتاب سنگ به طرف مأمورين و شكستن شيشه هاي چند بانك در ساعت 15/18 با دخالت مأمورين انتظامي و پرتاب گاز اشك آور و شليك تير هوايي پراكنده شدند.

رييس سازمان _ رخشا

به:312 و 302 شماره: 9052/ ه_ ا

از: بوشهر تاريخ: 15/10/57

شب گذشته ساختمان لژيون خدمتگزاران بشر و آژانس كرايه اتومبيل رورووك توسط عده اي به

آتش كشيده شده ضمنا بانك صادرات شعبه مركزي بوشهر با مواد آتش زا آتش گرفته كه وسيله مأمورين آتش مهار گرديده ضمنا هنگامي كه اينجانب قصد مراجعه به استانداري را داشتم عده اي جوان با استفاده از راه بندان با چوبدستي و سنگ به اينجانب شديدا حمله ور و ناچارا دو تير هوايي شليك نمودم و سرانجام متفرق گرديدند ليكن برابر گزارش واصله جوان 15 ساله اي بنام غلام علي بهرامي مورد اصابت گلوله واقع و به بيمارستان منتقل و خطري متوجه او نمي باشد و حال وي رو به بهبودي است. ضمنا از ساعت 9 جاري در خيابان هاي بوشهر راهبندان و تمثال هاي 66 را كه روي آن ضربدر كشيده شده بود و جملات مضره اي نوشته شده جلو شيشه هاي اتومبيل ها نصب و بعضا با تهديد از اتومبيل ها بنزين و يا پول جهت خريداري بنزين اخذ و مبادرت به آتش سوزي مي نمايند يك دستگاه اتومبيل كه متعلق به همسايه يكي از كارمندان بوده و جلو منزل كارمند مزبور پارك شده بود به اتش كشيده شده و به كلي سوخته است. مقامات انتظامي استان از مسئوليت شانه خالي مي كنند و هيچگونه عكس العملي نشان نمي دهند و به علت حضور مأمورين در خيابان هاي متظاهرين با جسارت بيشتري اقدامات خشونت آميز خود را دنبال مي نمايند.

بديعي

گوينده: رومي

گيرنده: گلپرا

ساعت 00/12

به : 312 شماره: 16556/ ه_

از: كرمانشاه تاريخ: 15/10/57

پيرو 16558/ ه_ _ 15/10/57

در بعدازظهر روز جاري نيز تظاهركنندگان ضمن انجام راه پيمايي و دادن شعارهاي ضد ملي مبادرت به راه بندان هاي متعدد و ايجاد آتش سوزي در چند خيابان و تخريب اماكن و مؤسسات عمومي نموند و به ميدان يادبودي و ميدان 28 مرداد حمله و قصد پايين آوردن اين پيكره را داشته اند كه مأمورين

انتظامي با استفاده از وسايل كنترل اغتشاشات و تيراندازي هوايي آشوبگران را متفرق نموده اند به طور كل در اين روز نيز سه شعبه بانك يك چلوكبابي يك كيوسك متعلق به شهرداري و مقداري از وسايل اطاق اصناف و قسمتي از هتل داريوش را براي بار دوم و يك مغازه صفحه فروشي به آتش كشيده شده و يكي از دست هاي مجسمه 28 مرداد نيز شكسته شده است. اين تشنجات در ساعت 00/18 خاتمه يافته و در حال حاضر وضع شهر عاري از هر گونه تظاهر و اجتماعي مي باشد.

همدانيان

گوينده : سرخي

گيرنده: ساعت: 45/8

روز: 15/10/57

به : 312 شماره: 95765 /20 ه_ از: 20 ه_ تاريخ: 15/10/57

منشاء: مسجد

منبع: گزارش عملياتي

12/10/57 و13/10/57 و15/10/57

عده اي جوان شب ها در مسجد الله اكبر واقع در انتهاي خيابان دامپزشكي نرسيده به خانه هاي سازماني فرهنگيان اجتماع و در مورد شكستن و آتش زدن منازل افراد ارتش و سازمان امنيت با يكديگر مشورت و تبادل نظر مي نمايند. و گفته مي شود كه شب 14/10/57 نيز دو نفر از افراد نظامي كشته شده اند.

نظريه سه شنبه: گزارش تصور مي رود صحت داشته باشد و مراتب به فرمانداري نظامي گزارش شده است.

گوينده: حميدفر

گيرنده: فرجاد

ساعت 05/11

به:312 شماره: 13244/11 ه_

از: زاهدان تاريخ: 15/10/57

قبل از ظهر روز جاري پس از دعاي ندبه و سخنراني آيت الله كفعمي در هيأت رضويه (خراساني ها) طبق برنامه قبلي حاضرين به طور دسته جمعي و به صورت آرام از هيأت مزبور خارج و درحالي كه تعدادي از روحانيون در پيشاپيش آنان حركت مي كردند در خيابان هاي زاهدان مبادرت به راهپيمايي آرام نموده و فقط در قسمت كوچكي از مسير شعارهايي به نفع )امام(خميني داده شد راه پيمايان حدود ساعت 12 به مسجد جامع زاهدان رفته

و پس از برگزاري نمازجماعت و نماز جمعه متفرق گرديدند.

تعداد راه پيمايان حدود 2000 نفر بود و اكثريت را محصلين و دانشجويان تشكيل مي دادند و حدود 200 نفر از بانوان نيز در بين آنان ديده مي شد با عنايت به اينكه در چند روز اخير در زاهدان شايع شده بود راه پيمايان در روز جاري قصد حمله به پيكره رضا شاه كبير را دارند و بلوچ ها كه مخالف تظاهرات ضد ملي هستند درصدد مي باشند راسا با آشوبگران به مقابله برخيزند لذا به منظور جلوگيري از پيش آمدهاي سوء احتمالي اقدامات لازم را با مراجع انتظامي با همكاري اين سازمان معمول و بر مبناي تصميمات شوراي تأمين مورخ 14/10/57 از صبح روز جاري نيروهاي انتظامي تحت نظر رييس شهرباني در نقاط حساس شهر به ويژه اطراف پيكره مذكور مستقر گرديدند ضمنا بر مبناي توصيه هايي كه به معتمدين شهر شده بود آنان و نيز آيت الله كفعمي جمعيت را به آرامش و حفظ نظام دعوت مي نمودند.

مراتب جهت استحضار اعلام مي گردد.

رييس سازمان _ رضواني

گوينده: عظمي

گيرنده: زماني

ساعت: 30/14 روز 15/10/57

به عرض مقام معاونت دوم اداره كل رسيد.

به : 312 شماره: 11434/ ه_ ا

از: آبادان تاريخ: 15/10/57

از ساعت 30/9 دقيقه روز جاري تظاهراتي در حدود دو هزار نفر در بندر ماهشهر به طرفداري خميني در ناحيه غير صنعتي صورت گرفته است.

گوينده: آقاي دژباني

گيرنده: گلپرا

ساعت: 55/18

به عرض مقام معاونت دوم اداره كل رسيد.

به: 312 _ 412 شماره:

از : قم تاريخ: 15/10/57

پيرو 13107_21 ه_ _ 14/10/57

1_ شب گذشته پس از شروع ساعت منع عبور و مرور مانند شب هاي قبل تظاهراتي در خيابان هاي قم مانند چهارمردان ، آذر، باجك، دورشهر، صفائيه و خيابان تهران با نواختن بوق

و دادن شعارهاي مضره بوسيله بلندگو و در ضمن با آتش افروزي و پرتاب نارنجك دست ساز به طرف خودروهاي مأمورين گشتي صورت گرفته و همچنين در سطح شهر اقدام به نوشتن شعارهاي مضره شده و نيز روي ديوار منازل چند نفر از كارمندان اين سازمان چنين شعارهاي توأم با جملاتي عليه ساواك نوشته شده است.

به:312_312 شماره:

از: قم تاريخ:15/10/57

حدود ساعت 00/3 بامداد روز جاري به پاسگاه ژاندارمري بخش كهك از توابع شهرستان قم حمله مسلحانه شده و در تحقيقات اوليه معلوم گرديده كه چند نفر از مأمورين و مهاجمين كشته و مجروح و از سلاح مأمورين پاسگاه نيز ربوده شده.

گوينده: باصري نيا

گيرنده: فرجاد

ساعت: 00/10

به عرض تيمسار رياست اداره كل سوم رسيد.

به: 302_312 شماره: 13112/21 ه_

از: قم تاريخ: 15/10/57

پيرو 13110/21 ه _ 15/10/57

در جريان حمله مسلحانه به پاسگاه ژاندارمري كهك 2 نفر از درجه داران پاسگاه شهيد و رييس پاسگاه و يكي ديگر از مأمورين مجروح و 13 قبضه اسلحه ژ 3 و 3 قبضه اسلحه يوزي و مقداري مهمات و توسط مهاجمين روبوده شده است. ضمنا گفته شده چند نفر از مهاجمين مجروح توسط ساير مهاجمين از محل دور شده.استحضارا معروض.

باصري نيا

گوينده: جهان قربان

گيرنده: فرجاد

ساعت: 55/11

به : 312 شماره: 13114/21 ه_

از: قم تاريخ: 15/10/57

پيرو 13111 / 21 ه_ _ 15/10/57

جمعيتي كه در مسجد جامع تجمع نموده بودند به طرف آستان مقدسه قم حركت و پس از برگزاري نماز در صحن مطهر عده اي در ميان جمعيت ضمن دادن شعارهاي مضره و اسائه ادب آميز درصدد از بين بردن آثار كتيبه هاي موجود در حرم بر آمده آند كه مربوط به فرامين شاهنشاه آريامهر نسبت به بازسازي حرم مطهر حضرت معصومه (ع) مي باشد ضمنا تعداد

جمعيت مجموعا در حدود 20000 نفر تخمين زده مي شود. استحضارا معروض

باصري نيا

گوينده: جهان قربان

گيرنده: زماني

ساعت 4 روز 15/10/57

به : 112 شماره: 13117/21 ه_

از قم: تاريخ: 15/10/57

پيرو 13115/21 ه_ _ 15/10/57

1_ بعدازظهر روز جاري نيز تظاهراتي در خيابان هاي آذر _ چهارمردان _ خاك فرج _ صفائيه _ دور شهر و محله قم نو و شاهزاده ابراهيم قم و كوچه هاي اطراف آنها رخ داده كه متظاهرين با دادن شعارهاي مضره مباردت به راهپيمايي نموده اند كه تعداد آنها بالغ بر 5000 نفر تخمين زده مي شوند ضمنا مانند شب هاي گذشته در صحن حرم مطهر حضرت معصومه عليه السلام نيز در بين جمعيتي بالغ بر 1000 نفر شعارهاي مضره دادن شده است. و مأمورين نسبت به متفرق نمودن متظاهرين در خيابان ها اقدام نموده اند. ضمنا عكس هايي از )امام(خميني در حرم نصب شده است.

2_ از ساعت 30/16 روز جاري به تدريج جمعيتي در حدود 2000 نفر در ميدان كمال الملك كاشان اجتماع و سپس به طرف زيارتكده پنجه شاه حركت و پس از زيارت بدون درگيري با مأمورين متفرق شده اند استحضارا معروض .

باصري نيا

گوينده: جهان قربان

گيرنده : فرجاد

ساعت : 10/20

به : 312 شماره: 5705/ ه_ _ 1

از : هرمزگان تاريخ: 16/10/57

موضوع: وقايع استان هرمزگان

1_ از ساعت 9:00 روز جاري به علت فوت يكي از زخمي شدگان بنام ساياني 15 ساله جمعيتي حدود 5000 نفر از زن و مرد و جوان و اطفال مقابل بيمارستان ثريا بندرعباس اجتماع پس از تحويل جسد در حالي كه تعدادي از روحانيون مقابل جمعيت بودند به حركت در آمده ضمن دادن شعارهاي بسيار تند عليه رژيم و ساواك و حمل تصاوير بزرگ خميني از خيابان هاي اصلي بندرعباس عبور و به سمت گورستان

شهر رفتند كه هنوز ادامه دارد.

2_ ظرف دو روزگذشته تظاهرات موافق و مخالف در شهر ميناب به وقوع پيوست كه منجر به زد و خورد ميان طرفين گرديده و در تاريكي شب مبادرت به آتش زدن منازل يكديگر مي نمايند ضمنا روز گذشته در جريان تظاهرات ميان يك زا مخالفين مسلح به سلاح كمري مبادرت به تيراندازي به سوي موافقين و مأمورين مي نمايند كه توسط پليس دستگير گرديده است.

3_ بعدازظهر روز گذشته تظاهرات شديدي عليه دولت با حركت حدود 200 نفر از مخالفين در بندر لنگه انجام، كه با پرتاب گاز اشك آور و تيراندازي هوايي توسط مأمورين انتظامي متفرق گرديده اند و قرار است كه امروز نيز توسط معملين راه پيمايي انجام شود.

بهرام

گوينده: ناطقي

به : 312 شماره: 28393/20 ه_ _ 1

از: 20/12 تاريخ: 16/10/57

موضوع: وضع بازار

پيرو 28386/20 ه 12 تاريخ 14/10/57

تا ساعت 30/9 روز 16/10/57 وضع بازار تهران، شميران و كرج و شهر ري به شرح زير به استحضار مي رسد:

1_ بازار تهران و مغازه هاي اطراف آن بسته است، بنزين و نفت و گاز نيست تاكسي به علت نبودن سوخت خيلي كم است.

2_ كليه دكاكين كرج بسته بوده نفت و بنزين و گاز نيست.

3_ بازار تجريش و مغازه هاي اطراف آن بسته است بنزين و نفت نيست .

4_ بازار شهر ري و مغازه هاي اطراف آن بسته مي باشد، نفت و بنزين نيست.

5_ مغازه هاي سطح شهر 20% باز است.

6_ وضع ميدان بارفروشي گمرك عادي است و در ميدان بارفروشي انبار غله و سبزي بار كم مي باشد.

گوينده: صبوري رييس: شيخان

گيرنده: قاسم زاده از طرف: فرنژاد

ساعت: 00/10

به: 312 شماره: 3823/25 ه_

از: زنجان تاريخ: 16/10/57

پيرو 3819 /25 ه_ _ 13/10/57

1_ 14/10/57 سه نفر خبرنگار

خارجي به اسامي ديويد جونز تبعه انگلستان و حبيب راويان تبعه افغانستان از جانب كريم سنجابي به قزوين وارد و به منزل سيد عباس ابوترابي عضو هيأت علميه قزوين رفته و با پسر وي سيد محمد ابوترابي مصاحبه اي انجام كه متن اين مصاحبه عليه رژيم و به نفع خميني و اعتراض به دستگيري ها است و قتل و جرح افراد بوده و ضمنا نامبرده خودر ا سخنگوي روحانيون قزوين معرفي نموده و خبرنگاران پس از خروج از منزل مذكور توسط فرماندرا نظامي دستگير و نوار مربوط به مصاحبه مورد بحث ضبط گرديده و ضمنا راننده اي كه به همراه خبرنگاران مذكور بود نامش فريدون نصراللهي است.

2_ به منظور بررسي و چگونگي تظاهرات افسران و درجه داران آتش سوزي هاي اخير در قزوين سرلشكر جهانباني رييس بازرسي نيروهاي زميني به افتاق دو نفر سرهنگ به قزوين وارد پس از بازرسي و مشاهده وضع شهر در تاريخ 14/10/57 قزوين را ترك نموده اند.

3_ طبق اظهار فرماندار نظامي قزوين بعد از ظهر 14/10/57 آقاي دكتر شاپور بختيار تلفني با ايشان مذاكره و قرار شده كه آقاي مانيان از طرف ايشان به منظور مذاكره درباره وقايع اخير به قزوين خواهد آمد.

رييس سازمان زنجان- رياضي

گوينده: كلانتري

گيرنده : قاسم زاده

ساعت: 20/8

تلفن آقاي حقيقت از سمنان

مديريت كل اداره سوم 312

از سمنان 14/7439 _ 19/10/57

تظاهرات دامغان

1_ روز 18/10/57 شيخ محمد ترابي شيخ حسن و شيخ مسيح شاهچراغي سيد محمود و محمود موسويان و حسن شاهچراغي دبير به شاهرود رفته و از روحانيون خواسته اند كه با كمك هاي شاهرود تظاهراتي در دامغان بر پا نمايند. كه به دنبال آن عده اي از اهالي شاهرود و كارگران ترزه ضمن داشتن چوب و

چماق به سمت دامغان حركت كه در ابتداي شهر چوب و چماق آنان توسط مأمورين جمع آوري و تعدادي از آنان را دستگير نموده اند كه متظاهرين در شهر دامغان ضمن شكستن شيشه هاي كيوسك راهنمايي ، تلفن چند مغازه و منزل دو نفر از شاهرود ، چند حلقه لاستيك و چند مغازه را به آتش كشيده كه پليس ناچار افراد دستگير شده را آزاد و متظاهرين را متفرق مي نمايد.

2 _ از ساعت 00/9 روز 18/10/57 حدود دو هزار از اهالي سمنان از مسجد سلطاني به راه افتاده و ضمن دادن شعارهاي ضد ملي به طرف ميدان سي سر حركت و سپس وارد ميدان منوچهري شده در اين محل شخصي بنام غلامعلي رحيميان كارمند بازنشسته دادگستري كه از متعصبين افراطي مي باشد شروع به سخنراني نموده و عده اي دور وي را گرفته بودند كه شناخته نشود. وي به مردم اعلام نمود كه گول اين دولت غاصب بختيار را نخورند و تا زماني كه رژيم عوض نشده است از فعاليت دست بر ندارند و پول آب و برق و تلفن را ندهند. پس از سخنراني وي مردم متفرق گرديدند.

3_ كليه ادارات و مغازه ها و مدارس ورامين تعطيل و تظاهرات پراكنده اي در منطقه وجود دارد و وضع غيرعادي است.

رييس نصر

در ساعت 15 تحويل افسر نگهبان اداره كل سوم (آقاي راحت) گرديد.

به: 312 شماره: 2692/22/ ه_

از: 22 ه_ تاريخ: 19/10/57

1_ از ساعت 20/11 روز گذشته در خمين حدود 4000 نفر زن و مرد ضمن حمل عكس هايي از )امام(خميني و دادن شعارهايي در حمايت از وي و شعارهاي مضره شروع به راه پيمايي نموده كه در ساعت 30/12 وسيله مأمورين متفرق و اتفاق سوئي رخ

نداد.

2_ از ساعت 9 صبح روز گذشته اهالي محلات و دهات اطراف آن در مسجد جامع اجتماع و در ساعت 30/11 با دادن شعارهاي مضره در خيابان ها شروع به راه پيمايي نمودند سپس در ميدان كورش توقف و پس از استماع سخنراني يكي از روحانيون در ساعت 00/13 بدون هيچ گونه درگيري متفرق شدند.

رييس احمدي

گوينده: مقدم

گيرنده: راحت ساعت: 20/10

از : كميته مشترك 383 جلد 1129/11999/383

به: 312 تاريخ: 19/10/57

روز گذشته تظاهرات شديدي در خرم آباد صورت گرفته كه منجر به زخمي شدن 18 نفر و كشته شدن تعدادي شده است. مردم در حال حاضر شديدا عصيان زده شده و امكان دارد دست به اقدامات حادي بزنند و در روز جاري علماي خرم آباد اجتماع كرده و نامه اي در شش بند نوشته و تسليم مقامات شهر نموده اند.

آنان تقاضا كرده اند كه گارد از شهر خارج شود و مسئوليت كامل شهر و مردم به عهده روحانيون باشد و تظاهرات را آزاد بگذارند و قول مي دهند هيچ گونه عمل خشونت آميز انجام نشود و در غير اين صورت هيچ گونه مسئوليتي را قبول نكرده و جلوي مردم را نخواهد گرفت.

كاوياني

گوينده: فروزنده

گيرنده : راحت ساعت: 10/17

به : 312

از : 20 ه_ 12

تا ساعت 10/12 دقيقه روز 19/10/57 وضع بازار تهران _ شهر ري _ شميران و كرج به شرح زير به استحضار مي رسد.

1_ بازار تهران و مغازه هاي اطراف تعطيل _ نفت كمياب و در مقابل پمپ هاي بنزين اكثرا ازدحام زيادي، مشاهده مي شود.

به:312 شماره: 5721/ ه_ 1

از: هرمزگان تاريخ: 20/10/57

شب گذشته از ساعت 00/18 خاموشي سراسر شهر بندرعباس را فرا گرفت و در زمان خاموشي كه تا نزديكي ساعت 00/23 و بعضي نقاط تا صبح ادامه يافت چند منزل در

شهر طعمه حريق گرديد كه يك از آنها منزل يك نفر شهرباني و يك عدد بمب دست ساز به محل دژبان نيروي هوايي بندرعباس پرتاب كه خوشبختانه خسارت جاني و مالي نداشته است.

ضمنا ظرف چند روز گذشته مرتبا منازل خارجيان يا خود آنها مورد تهاجم واقع مي گردند هزاران نفر از خارجيان بندرعباس را اعم از اسپانيايي، ايتاليايي ، انگليسي ، امريكايي ، ژاپني و غيره كه در طرح هاي بزرگ نظير كشتي سازي _ شهر بندرعباس _ نيروگاه بزرگ برق و غيره به كار مشغولند به جز تعدادي قليل تدريجا بندرعباس را ترك نموده اند. نظاميان و مأموران انتظامي در شهر مورد تهديد و تعرض قرار مي گيرند. زمين ها و ساختمان هاي عده اي از مردم تصرف مي گردد. و همچنين شعارهاي مضره در خاموشي هاي شبانه در سراسر شهر كه به طور سرسام آور نوشته شده بوسيله مسئولين پاك نمي شود.

مهرام

از: خرم آباد شماره: 5994/ ه_ 15

به : 312 تاريخ: 20/10/57

ساعت 00/9 روز جاري حدود ده هزار نفر از اهالي خرم آباد در حالي كه اكثرا روحانيون خرم آباد در پيشاپيش آنان بودند در خيابان هاي شهر به پياده روي كاملا آرام پرداخته كه يكي از وعاظ كه اهل خرم آباد و ساكن قم مي باشد به نام سيد محمد صالح طاهري براي مردم سخنراني و آخرين اعلاميه خميني را مبني بر اينكه نبايستي به افسران و افراد پليس و ساواك و منازل آنان حمله كرد و آتش سوزي ايجاد نمود همچنين منع تخريب و آتش سوزي اماكن عمومي و غيره و ايجاد نفاق و خواستار شناسايي عاملين آتش سوزي و تخريب و معرفي آنان براي محاكمه به علما قرائت گرديد و كليه حاضرين به آرامش دعوت شده اند اين پياده روي بدون

هيچ حادثه اي خاتمه يافت.

گوينده: جودكي

به: 312 شماره: 11439/1 ه_ 1

از آبادان تاريخ: 20/10/57

در ساعت 00/11 مورخه 18/10 جاري راهپيمايي با شركت 500 نفر از كاركنان شركت ملي نفت و طبقات مختلف در خارك به طرفداري از خميني برگزار گرديد اين تظاهرات بدون دخالت نيروهاي انتظامي خاتمه يافت.

به:312 شماره: 13181/21 / ه _

از: قم تاريخ: 20/10/57

به دنبال اظهارنارضايتي شديد مأمورين انتظامي و پاره اي از مردم قم از صدمات جاني و مالي كه اخيرا به تعدادي از مأمورين وارد و از طرف طرفداران آيت الله خميني به اطلاع نامبرده رسيده از طرف وي اعلاميه اي به تاريخ 10 صفر با متن زير در قم انتشار يافته است.

استحضارا معروض

سلام و تحيت به عموم ملت ايران

مطالبي از ايران مي رسد كه از توطئه اي خطرناك حكايت مي كند ، گفته مي شود اعلاميه هايي بدون امضا در طهران و شهرستان ها منتشر مي شود و اشخاص زيادي را به اسم ساواكي و يا عمال شاه تهديد به قتل مي كنند و خانه هايي را با همين بهانه ها سوزانده و به فرزندان آنها اهانت نموده و آزار داده اند به طوري كه از ايران اطلاع داده اند، اعمالي بر خلاف اسلام و انصاف بدون رعايت حقوق شرعي انجام مي گيرد كه شاهد بر آن است كه دست هاي ناپاكي در كار است كه با هرج و مرج و ايجاد رعب و وحشت نهضت مقدس اسلامي را متهم نموده و خدائي نكرده به شكست بكشد. ملت محترم ايران بايد بدانند كه ديانت مقدس اسلام جان و مال انسان ها را محترم شمرده و تجاوز به آنان را از محرمات عظيمه مي داند و كساني كه دست به اين نحو جنايات زده و موجب ارعاب مردم مي شدند به نظر مي رسد از

جناح هاي منحرفي باشند كه مي خواهند در پناه هرج و مرج يا شاه را حفظ كنند و يا كشور را با كودتاي نظامي به تباهي بكشند. مردم مسلمان ايران در مبارزات به حق خود از اين روش هاي غير انساني استفاده نمي كنند و موظف شرعي هستندكه به اعلاميه هاي بي امضا به هيچ وجه ترتيب اثر ندهند و از اشخاصي كه مي خواهند به خانه هاي مردم تجاوز كنند و آتش سوزي نمايند جلوگيري نمايند كه به نظر مي رسد توطئه اي در دست اجرا است كه بايد جلوگيري شود.

ملت شريف در تهران و شهرستان ها و قصبات به راه پيمايي و تظاهرات و اعتصابات خود ادامه دهند تا اين توطئه ها با رفتن شاه خنثي شود بر حضرات علما اعلام ايران است كه مردم را با اعلاميه ها بيدار كنند و آنان را به وظايف شرعي خود آگاه نمايند كه مجازات اشخاص جنايت كار و جرم بعد از اثبات جنايت با محاكم صالحه است نه با اشخاص متعارف.

والسلام عليكم روح الله موسوي خميني

به: 312 _ 324_ 323 شماره: 21/10/57

از: شهر كرد تاريخ: 21/10/57

مغازه ها بسته و مراكز آموزشي تعطيل و صبح روز جاري حدود 6000 نفر ضمن راهپيمايي و دادن شعار مضره به اداره ثبت اسناد و لژيون خدمتگزاران بشر و بهداري رفته و عكس كد 66 را پاره و قاب هاي آن را شكسته به راهپيمايي ادامه دادند هر گونه حادثه بعدي متعاقبا به استحضار مي رسد.

به: 312_ 302 شماره: 13193/21 ه_

از: 21 ه_ تاريخ: 21/10/57

پيرو شماره 14192/21 ه_ _ 21/10/57

1_ بعدازظهر روز جاري جمعيتي كه حدود 500 نفر تخمين زده مي شد از خيابان چهار مردان قم حركت و در صحن مطهر حضرت معصومه (ع) اقدام به دادن شعارهاي مضره

و اسائه ادب آميز نموده و سپس متفرق شدند همچنين عده اي در صف هاي طويل پمپ بنزين نيز مبادرت به دادن شعارهايي اسائه ادب آميز نموده اند ضمنا در تظاهراتي كه روزهاي جاري در جلوي شهرباني قم روي داده نام چند نفر از مأمورين شهرباني از لحاظ انتقام جويي بر سر زبان ها بوده است كه مراتب جهت اقدام شايسته به فرمانداري نظامي و شهرباني قم اعلام گرديد.

2_ شب گذشته علي مراد علي درجه دار بازنشسته ارتش در يك از كوچه هاي قم بوسيله عوامل آشوبگر مورد ضرب واقع كه پس از انتقال به بيمارستان معالجات معموله مؤثر واقع نشده و فوت نموده است.

3_ در يكي از مساجد تفرش فيلمي به مدت سه شب پياپي مربوط به وقايع مشهد به نمايش گذاشته شده كه يكي از آموزگاران محل مسئوليت پخش فيلم را به عهده داشته است.

4_ حدود ساعت 00/18 تظاهراتي با شركت قريب 400 نفر از نوجوانان در محل مسجد حبيب بن موسي با دادن شعارهاي مضره روي داده كه متظاهرين پس از مدت 15 دقيقه متفرق شده اند. ضمنا در روز جاري به چند مورد تظاهرات پراكنده از جمله تظاهرات حدود 500 نفر با شركت فرهنگيان و ساير طبقات در شهرسان ساوه برخورد شده است. استحضارا معروض

1_ دفتر ويژه سرهنگ قندي . 2_ نخست وزيري زمزيناني . 3_ مركز فرماندهي جهانپور

گوينده : ضابط

گيرنده: يوسفي

ساعت: 50/12 _ 21/10/57

از: زاهدان شماره: 13256/ه_ 11

به: 312 تاريخ: 21/10/57

قبل از ظهر روز جاري اجتماعي در مسجد جامع زاهدان تشكيل سپس حاضرين كه حدود دو هزار نفر بودند در حاليكه آيت الله كفعمي و چند تن از روحانيون زاهدان در پيشاپيش آنان حركت ميكردند مبادرت به راهپيمايي و

دادن شعار به نفع )امام (خميني و ضد ملي نموده و پس از طي چند خيابان مجددا به مسجد مذكور مراجعت و پس از برگزاري نماز جماعت متفرق گرديدن ضمنا راه پيمايي در مسير راه در يكي از خيابان هاي زاهدان به زمين نشسته و پس از استماع سخنراني يكي از دانشجويان مجددا به راه پيمايي ادامه دادند مراتب جهت استحضار اعلام.

رضواني

به: 312 شماره: 9071/ ه_

تاريخ: 22/10/57

به مناسبت چهلمين روز در گذشت شيخ ابوتراب عاشوري از صبح روز جاري عده انبوهي از اهالي بوشهر و برازجان و قراء اطراف آن در چقادك 30 كيلومتري بوشهر كه موطن شيخ مزبور مي باشد تجمع و مراسمي بدين منظور برگزار گرديد متظاهرين حدود ساعت 00/16 به بوشهر وارد شده و ضمن راه پيمايي در خيابان ها و با استفاده از بوق اتومبيل و دادن شعارهاي مضره سر و صداي زيادي به راه انداخته اند. از نظر احتمال حمله اهالي به ساواك مراقبت ادامه دارد و ضمنا اين ساواك نيز در آمادگي كامل به سر مي برد.

فريدوني

گوينده: مجرد

گيرنده: شاهنگي

ساعت: 45/18

به عرض آقاي اميدي رسيد.

از: 312 شماره: 2849/25 ه_

به: 25 ه_ تاريخ: 22/10/57

برابر اعلام سازمان قزوين صبح روز 21/10/57 در مسجد شاه قزوين اجتماعي تشكيل گرديد كه جمعيت آنها حدود 3 هزار نفر بودند در اين اجتماع ضمن اينكه مردم همان شعارهاي قديمي خود را عليه كد 66 و له )امام(خميني تكرار نموده اند. شخصي بنام خراساني واعظ منتخب قم براي اهالي قزوين مطالبي را جهت استماع شنوندگان درباره خودداري مردم از آتش زن اموال ارتشي ها و ساواكي ها عنوان نموده اند. ضمنا آقاي مجيد مولوي نيز براي بازديد خسارات وارده ناشي از حوادث چند روزه قزوين به آن شهرستان وارد

و ضمن ملاقات با فرماندار و فرمانداري نظامي قزوين بررسي هاي انجام داده است. به قرار اطلاع واصله آشوبگران در صدد هستند كه ظرف روزهاي آينده ساختماني را آتش بزنند كه موضوع به اطلاع فرمانداري نظامي رسيده و قرار است در اين باره شوراي هماهنگي تصميم گرفته فعلا در شهر زنجان وضع آرام مي باشد. و فقط چند تهديد تلفني به منازل كاركنان ساواك انجام شده است هر گونه اطلاع بعدي متعاقبا به استحضار خواهد رسيد.

گوينده: آقاي كلانتري

ساعت: 20/15 به عرض مقام مديريت كل رسيد.

به: 312 2 سيار

از: قم 30/10/57

به دنبال راه پيمايي و تظاهرات روز گذشته از بامداد روز جاري عده اي از جوانان با داشتن بازوبند و نصب كارت به سينه خود تحت عنوان مأمور انتظامات اسلامي در بعضي از چهارراه ها و ميادين امور انتظامي و ترافيك شهر قم را به عهده گرفته اند مراتب استحضار معروض مي گردد.

رييس ساواك قم باصري نيا

طبقه بندي حفاظتي

تلگراف وارده

1_ به 312 و 314 و 302 2_ از سنندج

3_ شماره 22250 / ه_ 4_ تاريخ 7/11/57

پيرو / بازگشت شماره 22249/ ه_ _ 5/11/57

به دنبال برگزاري تظاهرات موافق موضوع پيروزي عده اي از مخالفان مبادرت به اقدامات خرابكارانه و آتش سوزي در سطح شهر سنندج نمودند كه در برخورد با مأمورين يك نفر پاسبان زخمي و صبح روز بعد 6/11/57 در بيمارستان فوت و اين امر موجب ناراحتي شديد و عصيان پاسبانان گرديد كه با سخنراني فرمانده لشكر 28 و قول رسيدگي وي مأمورين آرامش خود را بازيافته لكن در اثر شكسته شدن يك جام شيشه در شهرباني و ترس و مخفي شدن رييس شهرباني در دفتر كار خود مجددا تحريك و به خيابان ها ريخته و مبادرت

به تيراندازي و آتش زدن تعدادي از مغازه هاي افراد مخالف و اماكن ديگر سنندج از جمله حسينيه سنندج و مسجد قران احمد مفتي زاده نموده كه البته در اين آتش سوزي ها عده اي از عناصر خرابكار و به اصطلاح كمونيست نيز با سوء استفاده از فرصت نقش فعالانه اي به عهده داشته و به طور كلي در تمام مدت روز شهر چهره اي ناآرام داشت تا سرانجام با دخالت لشكر آرامش برقرار و بر اساس تصميم شوراي تأمين قرار شد تا عادي شدن كامل اوضاع مأمورين شهرباني جمع آوري و كنترل حفاظت از كلانتري ها توسط لشكر صورت گيرد در اين جريانات 4 نفر كشته و 15 نفر زخمي كه دو نفر آنان مأمور شهرباني هستند زخمي گرديده اند.

نصرتي

منبع: www.irdc.ir

سوليوان

سوليوان

ويليام هيلي سوليوان» آخرين سفير امريكا در ايران، روز 18 خرداد 1356 و در شرائطي كه شاه در سرمايه گذاري مالي خود براي كمك به پيروزي مجدد جمهوريخواهان آن كشور شكست خورده بود،1 وارد تهران شد. سوليوان در شرائط ادامه انتشار مقالات تمسخرآميز مطبوعات متمايل به دموكراتها در امريكا عليه حكومت ايران به خاطر حمايت مالي بي فرجام محمد رضا پهلوي از رقيب جمهوريخواه جيمي كارتر در انتخابات رياست جمهوري آن كشور ، به تهران مي آمد. شاه در آستانه برگزاري انتخابات سال 1355 امريكا 120 ميليون دلار از طريق اردشير زاهدي سفير خود در واشنگتن در اختيار ستاد انتخاباتي جمهوريخواهان قرار داده بودتا به پيروزي جرالد فورد رقيب جيمي كارتر كمك كند.2اين كمك ها خشم دمكراتها را برانگيخت به طوري كه «برژينسكي» رئيس آينده شوراي امنيت در حكومت كارتر در همان زمان رفتار زاهدي را «مايه ننگ» ناميد. 3

سوليوان دمكرات كه هنگام ورود به تهران

56 ساله بود، پيش از اين، سفارت امريكا در لائوس و فيليپين را بر عهده داشت. او كه روز 20 فروردين 1356 به سمت سفارت امريكا در ايران تعيين شده بود قبل از ورود به ايران، ديداري توضيحي _ تشريحي با سايروس ونس وزير امور خارجه وقت امريكا داشت. سوليوان در مورد آن ديدار چنين مي نويسد: در نخستين ملاقات با ونس از وي پرسيدم كه دليل انتخاب من براي پست سفارت در كشوري كه هيچ گونه تجربه و سابقه اي دربارة آن ندارم چه بوده است؟ وزير خارجه در پاسخ گفت: علت انتخاب من _ سوليوان _ به اين سمت اين بوده است كه براي پست سفارت ايران در جست و جوي ديپلماتي بوده اند كه در كشورهايي كه با حكومتهاي متمركز و استبدادي اداره مي شوند تجربه كافي داشته و بتواند با يك زمامدار مقتدر و خودكامه كار كند. 4

سوليوان سفير جديد امريكا در ايران طبق يك رسم معمول قبل از آمدن خود به محل تازه مأموريت، به ملاقات با كارتر فراخوانده شد. وي در اين مورد نيز مي نويسد:

كارتر در صحبت خود بر اهميت استراتژيك ايران به عنوان متحد قابل اعتماد براي امريكا تاكيد كرد .كارتر همچنين اهميت ايران را به عنوان يك عامل ثبات براي امنيت منطقة حساس خليج فارس مورد تأكيد مجدد قرار داد و در خاتمه موضوع قيمت نفت و ساير مسائل مورد علاقه بين ايران و امريكا را متذكر شد.

ويليام سوليوان ديپلماتي بود كه به قول خودش نه اطلاعات دقيقي نسبت به ايران داشت و نه مايل به پذيرفتن اين مأموريت بود. 5

در طول مأموريت ديپلماتيك ويليام سوليوان در تهران نظام حكومتي

شاه بر اثر انقلاب اسلامي ايران فرو ريخت و محمد رضا پهلوي به تصور آنكه امريكائيها تعمداً از وي در برابر موج انقلاب حمايت نكردند، بيش از پيش به سياستهاي دمكرات در واشنگتن و نقش سفير آنها در تهران بدبين شد. اين در حالي بود كه دولت كارتر هر چه در توان داشت براي حفظ رژيم شاه به كار بست و حتي در ماههاي قبل از سقوط رژيم پهلوي طرح كودتاي نظامي براي جلوگيري از پيروزي انقلاب اسلامي ايران را نيز مد نظر قرار داده بود. 6 اما در عين حال سوليوان نيز خود در برابر امواج انقلاب به بيهوده بودن تلاش براي حفظ رژيم پهلوي معتقد شده بود و سقوط شاه را غير قابل اجتناب مي دانست.7

هنگام ورود سوليوان به تهران بيش از 35 هزار امريكايي در ايران سرگرم كار بودند. مأموريت سوليوان با تسخير سفارت امريكا در آبان 1358 و ماجراي گروگانگيري كاركنان آن پايان يافت. در جريان گروگانگيري، سوليوان در تهران نبود. او پيش از وقوع اين رويداد به واشنگتن رفته بود.

او قبل از بازگشت به امريكا و در كشاكش انقلاب، در فراري دادن 32 ديپلمات اسرائيلي كه در سفارت آن كشور در تهران مستقر بودند نيز نقش اصلي را داشت. وي اسرائيلي ها رابا يك پرواز ويژه همراه با اتباع امريكا از ايران خارج كرد. 8

سوليوان در كتاب 296 صفحه اي خود «مأموريت ايران» درباره ريشه هاي انقلاب اطلاعاتي به دست داده و نوشته است كه با «برژينسكي» مشاور ويژه كارتر در قبال اوضاع ايران اختلاف نظر داشته و برژينسكي اتهامات او را نپذيرفته است. درباره اختلاف نظر سوليوان و برژينسكي، ژنرال هايزر فرستاده نظامي كارتر

به ايران در جريان انقلاب در كتاب خاطرات خود درباره اين مأموريت مطالب متعدد نوشته است.

سوليوان جانشين ريچارد هلمز (مدير اسبق سيا) در تهران شده بود كه از 1351 سفير امريكا در ايران و از دوستان شاه بود. ريچارد هلمز روز 26 اسفند 1351، يك هفته پس از عزيمت «ژوزف فارلند» سفير اسبق امريكا، وارد تهران شد و در 5 دي 1355 يك هفته قبل از ورود كارتر به كاخ سفيددر پي اتمام مأموريتش تهران را ترك كرد. از آن زمان تا ورود سوليوان به تهران، سفارت امريكا به مدت 5 ماه و نيم بدون سفير بود. پانوشت ها: 1. جيمي كارتر در انتخابات آبان 1355 امريكا بر رقيب جمهوريخواه خود جرالد فورد به پيروزي دست يافت و در اول ژانويه 1977 _ دي 1355 _ به عنوان سي و نهمين رئيس جمهور امريكا وارد كاخ سفيد شد.

2. به بخش اسناد مربوط به اردشير زاهدي در سايت مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي مراجعه شود.

3. سياست خارجي ايران در دوران پهلوي، عبدالرضا هوشنگ مهدوي، نشر البرز، ص 462.

4. روزشمار روابط ايران و امريكا، مركز اسناد و تاريخ ديپلماسي، ص 240.

5. آخرين سفر شاه، ويليام شوكراس، عبدالرضا هوشنگ مهدوي، ص 26.

6. فصلنامه مطالعات تاريخي، ويژه نامه 22 بهمن، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، مقاله گوادلوپ، ص 240.

7. فصلنامه، همان، ص 239.

8. آخرين سفر شاه، همان، ص 181. منبع:www.ir-psri.com

تاريخ انقلاب بعد از پيروزي

تاريخ نگاري انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني قدس سره

تاريخ نگاري انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني قدس سره گروه تاريخ اسلام سال 1378 شمسي مصادف با يكصدمين سال تولد رهبر كبير انقلاب اسلامي امام خميني قدس سره ابرمرد تاريخ اسلام بود، كه با برپايي انقلاب اسلامي تاثيري ژرف

بر نظام ارزشي، سياسي و اجتماعي جهان گذاشت، تحولي عظيم، پديد آورد، و نظامي را در ايران بنيان نهاد كه در آن دين و ديانت اساس و معيار ارزشهاي اجتماعي شد. بي شك حفظ اين ارزشها مستلزم پي جويي راه و اهداف آن بزرگوار است. در پيام نوروزي رهبر معظم انقلاب كه اين سال را به عنوان سال امام ناميدند و تاكيد معظم له بر احياي تفكر امام، ما را بر آن داشت تا در خور توان خويش به گوشه اي از تفكرات امام بپردازيم; اگر چه ابعاد مختلف شخصيت امام قدس سره توسط بسياري از نويسندگان معاصر در كشورهاي اسلامي و غير اسلامي مورد مطالعه و مداقه قرار گرفته و كوشش شده است تا ابعاد گوناگون شخصيت امام نگاشته شود. گواه اين سخن مقالات و كتابهاي فراواني است كه در اين مقوله در ايران و ساير كشورهاي جهان براي معرفي و بازشناسي انديشه هاي امام نگاشته شده است. با وجود اين، برخي از جنبه هاي شخصيتي و رهبري امام و نقش آن بزرگوار همچنان ناگفته و ناشناخته مانده است. يكي از ويژگيهاي علمي امام خميني قدس سره تاريخ شناسي ايشان است چرا كه برخي گمان مي كنند كه اگر كسي فقيه، اصولي، فيلسوف و متكلم است، در ديگر دانشها تخصصي ندارد. در حالي، كه يكي از عوامل عمده فقاهت دارا بودن آگاهي ها و دانش همه جانبه و عميق به همه علوم از آن جمله تاريخ است; زيرا تاريخ ام العلوم است هر چند بعضي علم تاريخ را تا مرحله ابتدايي و سطحي لازم مي دانند، امام خميني قدس سره اين شيوه را پشت

سر گذارد. و به جستجو در همه دانشهاي مورد نياز زمان و از آن جمله تاريخ پرداخت و بررسي انديشه هاي علمي امام بيانگر اين حقيقت را مدلل مي دارد; از اين رو بر آن شديم تا در اين مقاله گوشه اي از ديدگاههاي امام راحل را در اين زمينه بيان كنيم. به واقع بر همه ميراث داران گنج كلامش لازم است تا در انديشه هاي ژرف وي بينديشند و آثار فكري و عمل پربركت يك عمر جهاد و تلاش او را بازشناسند.

تعريف تاريخ عالمان و فرهيختگان بزرگ از جايگاه بلند تاريخ بي خبر نبوده و همه دست اندركاران دانش و انديشه اسلامي، از فقيهان، مفسران، متكلمان ... هر يك به گونه اي با اين علم آشنايي داشته و از آن در شناسايي حقايق و درك ناشناخته ها بهره جسته اند، از اين رو هريك تعاريف گوناگوني در اين موضوع ارائه نموده اند كه به طور خلاصه يادآور مي شويم.

تعريف لغوي تاريخ گروهي از تاريخ نگاران بر آنند كه لفظ «تاريخ » از، (arch) كه در يوناني «ارخ » تلفظ مي شود به معناي قديم و قدمت آمده مشتق گرديده است. گرچه اين لفظ پس از آن كه وارد زبانهاي اروپايي شده، به معناي اصل يا اصيل گرفته شده و واژه انگليسي، (Archype) به معناي نمونه نخستين به كار مي رود. واژه، (histony) در زبان انگليسي، و، (Storia) در زبان ايتاليايي و، (histoire) در زبان فرانسه و، (historia) در زبان اسپانيولي همه از واژه استورياي يوناني به معناي حكايت و داستان مشتق شده است. لفظ، (Story) در انگليسي امروز و «اساطير الاولين » كه در

زبان عربي پيش از اسلام به معناي حكايت و قصه آمده، هر دو نيز از استورياي يوناني اخذ شده است. اصطلاح «اساطير الاولين » در قرآن كريم كه از زبان مشركان آمده است در همين معنا و با عنايت به سابقه يوناني، استعمال مي شده است. (1) پاره اي از محققان غربي براي تمييز مفهومي اين واژه ها كوششهايي كرده اند. فرانسويان (Histoire ) به معناي علم گذشته را با، (H) بزرگ و، (histoire) به معناي علم تاريخ را با، (h) كوچك نمايش داده اند. بعضي از آلمانيها (Geschte ) را براي معناي اول، يعني علم و اخبار گذشته و (Historie ) را براي معناي دوم، يعني علم تاريخ به كار برده اند. هگل Hegel براي رفع اين التباس ناچار شده است به ريشه لاتيني رجوع كند تا فرق بين (Resgestae ) و ( historia rerum gestarum ) را نشان دهد. (2) قلقشندي در معناي واژه تاريخ گويد. در اصل لفظ تاريخ اختلاف نظر وجود دارد. گروهي آن را عربي و معناي آن را «نهايت و آخر هر چيز» دانسته اند، گفته مي شود. «فلان تاريخ قومه » يعني فلاني تاريخ قوم خود است. يعني شرافت قومي با اعمال آن فرد به كمال و بالاترين مرتبه خود مي رسد. (3) محيي الدين كافيجي گويد: تاريخ در لغت، تعريف وقت است، اين لفظ معرب و از «ماه روز» گرفته شده است. ماه روز را به مورخ تعريب كرده و تاريخ را مصدر آن قرار داده و آن را در وجوه تعريف به كار برده اند. (4) علامه سخاوي گويد: تاريخ در لغت آگاهي دادن از وقت

است. گفته مي شود «ارخت الكتاب و ورخته » يعني، زمان كتابتش را تعيين كردم، كه به معناي شناساندن وقت مي باشد. (5) از مجموع مطالب فوق چنين برداشت مي شود كه لفظ تاريخ در آغاز به معناي توقيت و تقويم استعمال شده است. ولي پس از آن معناي ديگري، يعني نگارش حوادث بر اساس زمان يافته است و براي ضبط اخبار تاريخي بر حسب زمان و موضوع رايج گرديده است.

تعريف اصطلاحي تاريخ علامه سخاوي گويد: تاريخ در اصطلاح، تعريف وقتي است كه با آن احوال ضبط و ثبت مي شوند. و آن احوال عبارتند از: مولد، روات، ائمه حديث، وفات و صحت حواس و سلامت بدن، عقل، سفر، حج، حفظ، ضبط، توثيق و تجريح و آنچه شبيه اين امور كه نياز به جست وجو در احوال گذشته، حال و آينده آنها دارد. نيز آنچه از حوادث و وقايع بزرگ، بسان ظهور ناگواري دنيوي، تجديد واجب، و ظهور خليفه، وزير، پديد آمدن عزوه، نبرد، فتح سرزمين و باز ستاندن آن از حاكم مسلط غاصب و انتقال دولت، رخ مي نمايد در حوزه تاريخ قرار مي گيرد... حاصل آن كه، تاريخ فني است كه در آن از وقايع زمان از حيث تعيين وتوقيت، بلكه آنچه در عالم است، بحث مي شود و موضوع تاريخ انسان و زمان مي باشد. (6) قلقشندي مي گويد: تاريخ عبارت است از عدد شبها و روزها، با عنايت به آنچه از سال و ماه، گذشته و آنچه از آنها باقي مانده است. (7) سيد قطب گويد: تاريخ حوادث نيست، بلكه تفسير حوادث است، تاريخ پي بردن به روابط آشكار و نهان

حوادث است، به گونه اي كه معناي نظامداري از آنها به دست آيد و وحدت به هم پيوسته اي از حلقه هاي حيات كه در تمام اجزاي آن، واكنش و تكاپو، همگام با زمان و محيط به چشم خورد. (8) سخن در اين باره را با كلام امام خميني قدس سره در تعريف تاريخ پايان مي دهيم: «بدان كه بسياري از علوم است كه بر تقديري داخل يكي از اقسام ثلاثه است كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله ذكر فرمودند ... مثل علم تاريخ و امثال آن، در صورتي كه با نظر عبرت به آنها مراجعه كنيم. پس آنها داخل شوند در «آيه محكمه » كه به واسطه آنها علم به الله يا علم به معاد حاصل يا تقويت شود.» (9) در جاي ديگر درباره نقش سازنده تاريخ مي فرمايند: «تاريخ معلم انسان است.» (10) همان گونه كه معلم خود ساخته مي تواند در تعالي بشر و پيشرفت جامعه نقش موثري داشته باشد، معلم منحرف نيز مي تواند در انديشه نوآموزان و نسل آينده انحراف به وجود آورد. و مسير تكامل آنان را تغيير دهد و در سراشيبي قرار دهد. تاريخ نيز اين ويژگي را داراست اين تعريف امام مسؤوليت نويسندگان، پاسداران انديشه جامعه، را به خوبي روشن مي كند، از اين رو امام درباره نقش تاريخ در نسلهاي آينده چنين فرمود: «تاريخ روشنگر نسلهاي آينده است » (11) همچنين براي تشويق مردم به مطالعه و دقت نظر و توجه به تاريخ و درس آموزي از آن چنين فرمود: «تاريخ بايد سرمشق ما باشد» (12) چرا كه تاريخ جلوه گاه عظيمي براي انعكاس بسياري

از حقايق و واقعيتها مي باشد گرچه سوگمندانه، همواره دستهاي آلوده و قلمهاي مسموم اجيرشدگان بيگانه، چهره واقعي تاريخ را وارونه ساخته و ناخالصيهاي فراواني در جهت اهداف پليد خود در تاريخ گنجانيده اند. و امام همواره اين خطر را احساس كرده و هشدارهاي لازم را به افراد داده اند كه وظايف محققان، متفكران و نويسندگان را سنگين تر مي نمايد. و در همين زمينه فرمود: «قلمي فايده دارد كه بيدارگر توده هاي مردم باشد». (13) از اين جهت همواره بر اين باور بوده و هستيم كه دانش تاريخ و شيوه ثبت وقايع وسيله مقدس و كارآمد براي آگاهي مردم است. گرچه بر اثر سهل انگاري تاريخ دانان و تاريخ نويسان، اكنون ابزار ارزشمند تاريخ در دست قلم به دستان و نويسندگان استعمار و برخي از عوامل بومي آنها در دنيا مي باشد كه براي اجراي مقاصد خود از ناآگاهي و غفلت مردم استفاده مي كنند تا آنان را ساخته و در برابر خواسته خويش تسليم نمايند. بدين روي امام خميني قدس سره فرمود: «قلم خودش يكي از اسلحه هاست، اين قلم بايد دست اشخاص صالح، و دست افاضل باشد.» (14) و در جاي ديگر فرمود: «همت بگماريد كه قلم و بيان خويش را براي تعالي اسلام و كشور و ملت خود به كار گيريد» (15) و درباره وظايف نويسندگان فرمود: آن كسي قلمش قلم انساني است كه از روي انصاف بنويسد. (16) بنابراين بر نويسندگان توانا و تاريخ نگاران فرهيخته فرض است كه در جهت گسترش تاريخ صحيح اسلام و نهضتهاي اسلامي گامهاي اساسي بردارند و با ثبت و نگارش وقايع تاريخي و ضبط

حقايق عملا دست استعمار و دروغ پردازان اجير شده و عوامل خود فروخته و دزدان انديشه و افكار و اعتقادات مردم را كوتاه سازند; زيرا نبايد با سوءاستفاده از آزادي خلاف واقعيتها را بيان نمايند. مرحوم امام قدس سره در همين راستا به نويسندگان فرمود: «قلمي آزاد است كه توطئه گر نباشد» (17) و فرمود: «مسؤوليت بزرگ شما امروز قلمهايي است كه در دست شماست » (18) و درباره نقش نويسندگان و اهل قلم فرمود: «آن قدري كه بشر از قلمهاي صحيح نفع برده است از چيزي ديگر نبرده است و آن قدري كه ضرر كشيده است، از چيزهاي ديگر ضرر نبرده است ». (19) بدين جهت است كه امام خميني قدس سره بارها احساس خطر كرده و يادآور مي شدند و ارزش مساله تاريخ و تاريخ نگاري را گوشزد نموده و براي آن جايگاه ويژه اي قائل بودند. و به همين منظور، باور خويش را در مناسبتهاي گوناگون بازگو كرده اند تا بتواند راهگشاي تاريخ نگاران قرار گيرد.

1- سفارش براي نوشتن تاريخ انقلاب پيدايش تاريخ نگاري در اسلام، شيوه اي از معرفت تاريخي داراي منشا ديني است كه از علوم ناب اسلامي همانند، علوم قرآني، تفسير، حديث، سيره و مغازي ريشه مي گيرد. اهم تاثير اسلام در پديد آمدن نهضت تاريخ نگاري، ايجاد روحيه امت واحد در جهان مسلمين است. اين نظر از جهت روشني نياز به استدلال ندارد. بلكه بيشتر كتابهاي تاريخي اسلام آن را مدلل مي دارد. (20) امام خميني قدس سره نيز به پيروي از پيشينيان همواره به نويسندگان سفارش مي كرد كه در تدوين و نگارش تاريخ انقلاب اسلامي توجه

داشته باشند و در اين راه از هيچ تلاشي فروگذار نكنند و با اين روش از قلمهاي مسموم و نوكران استعمار و استكبار براي مسموم ساختن افكار آيندگان جلوگيري نمايند. در همين زمينه امام خميني قدس سره چنين مي فرمايند: «لازم است براي بيداري نسلهاي آينده و جلوگيري از غلط نويسي مغرضان، نويسندگان متعهد با دقت تمام به بررسي دقيق تاريخ اين نهضت اسلامي بپردازند. روشن شدن مبارزات اصيل اسلامي در ايران، از ابتداي انعقاد نطفه اش تاكنون رويدادهايي كه در آينده اتفاق مي افتد از مسايل مهمي است كه بايد نويسندگان و عالمان متفكر و متعهد بدان بپردازند درست آنچه امروز براي ما روشن و واضح است، براي نسلهاي آينده مبهم مي باشد و تاريخ روشنگر نسلهاي آينده است. امروز قلمهاي مسموم درصدد تحريف واقعيات هستند بايد نويسندگان امين، اين قلمها را بشكنند». (21) اي كاش قلم به دستاني كه هم اكنون افكار جامعه را با قلمهاي زهرآگين خود مسموم مي كنند، به اين فراز از مطالب امام قدس سره گوش فرا مي دادند و باعث بدبختي خويش نمي شدند. چرا كه بايد چيزي بنويسند كه باعث پشيماني آنان نشود. «ولتر اسكات » Walter Scott مي گويد: «من از نويسندگان عصر خود هستم كه بسيار كتاب نوشته ام، ولي مسرت و افتخار من از نظر كثرت تاليفات نيست، بلكه شادمانم از اين كه ايمان كسي را متزلزل نكرده ام. و پايه عقايد هيچ كسي را فاسد نساخته ام و چيزي ننوشته ام كه وقتي در بستر مرگ بيفتم، آرزوي محو و نابود كردن آن را در سر داشته باشم ». (22)

2- بيان كردن اهداف

انقلاب اسلامي انقلابها، مانند هر حركت و پديده اي در عالم، علل و عوامل گوناگون دارند اما از ميان اين عوامل يك علت، اساسي و بقيه تابع همان علت و يا در كنار آن قرار مي گيرد. بنابراين هر انقلابي يك علت اصلي و تعدادي عوامل فرعي دارد كه بايد همه را در نظر گرفت. انقلابهايي كه در جهان به وجود آمده دو گونه است: 1- انقلابهاي الهي 2- انقلابهاي مادي انقلابهاي الهي با انگيزه خداخواهي شروع مي شود و هدف آنها حاكميت مطلق خداوند بر جامعه مي باشد. و علت اصلي آنها «خواست خدا و خداخواهي انسانها» است. انقلابهاي مادي نيز با انگيزه رفاه مادي براي فرد، گروه، طبقه يا جامعه مي باشد كه مقصد آنان رسيدن به حاكميت و قدرت است و هدف اساسي اين گونه انقلابها ماديات و خواستها و آرمانهاي مادي است. انقلاب اسلامي ايران انقلابي الهي است كه هدف اساسي آن «خواست خداوند و خداخواهي انسانها» مي باشد. بنابراين انقلاب پيامبر صلي الله عليه وآله در جهت تحقق خواست پروردگار بوده كه ساير انقلابهاي اسلامي اصالتي نيز بر اساس اراده خداوند دارند از آن جمله است انقلاب شكوهمند اسلامي ايران به رهبري امام خميني قدس سره به لحاظ موضوع توجه به علت اساسي و علل فرعي حركتهاي انقلابي، امام خميني قدس سره بر اين باور بود كه ، تاريخ نگار بايد اهداف و انگيزه ها و علل قيامها و حركتها را براي آيندگان ثبت و ضبط نمايد. وي در خصوص تبيين اهداف انقلاب اسلامي كه از حوزه علميه قم، به رهبري ايشان و روحانيت آغاز گرديد و داراي اهداف كاملا

اسلامي بود، از تاريخ نگاران مي خواهد كه تمام سعي خود را به كار گيرند از اين رو مي فرمايد: «سعي و تلاش كنيد، تا هدف قيام مردم را مشخص كنيد. شما بايد نشان دهيد كه چگونه مردم عليه ظلم، ستم، بيداد، تحجر، و واپسگرايي قيام كردند. و فكر اسلام ناب محمدي را جايگزين تفكر اسلام سلطنتي، اسلام سرمايه داري، اسلام التقاط، و در يك كلمه اسلام امريكايي كردند». (23) امام قدس سره بر اين باورند كه حركتهاي تاريخي داراي اهدافي هستند كه مردم، بر اساس آن هدف قيام كرده اند، لذا نبايد در نگارش تاريخ تنها به انگيزه ها اكتفا كرد، بلكه لازم است اهداف مردمي آن را نيز در نظر داشت. بر اين اساس، تحليلها يا نگاشته هاي تحليلي تاريخ، فقط هنگامي قابل پذيرش است كه در چهارچوب بيان اهداف قيامها و حوادث باشد. و الا اگر بدين موضوع اشاره نشود، آن تاريخ ناقص و تحريف شده است به همين جهت امام در يكي از نامه هاي خود چنين مي نويسد: «از شما مي خواهم هر چه مي توانيد سعي و تلاش كنيد تا هدف قيام مردم را مشخص نماييد، چرا كه هميشه مورخين اهداف انقلابها را در مسلخ اغراض خود و يا اربابانشان ذبح مي كنند، امروز هم چون هميشه انقلابها، عده اي به نوشتن تاريخ پرافتخار انقلاب اسلامي ايران مشغولند در سر در آخور غرب و شرق دارند». (24)

3- مستند نويسي ارزش واقعي هر مطلب و گزارش علمي بستگي به اسنادي دارد كه در مورد ثبت آن حادثه يا واقعه مدنظر بوده است. بنابراين; سليقه ها و گرايشهاي فردي نبايد در

نقل مطالب در نظر گرفته شود. از سوي ديگر نويسنده بايد از مدارك و مآخذ معتبر در تحقيق بهره جويد. از اين روي، يكي از اصول مورد اشاره امام خميني قدس سره كه از سخنانش استفاده مي شود، اصل مستند نويسي تاريخ مي باشد زيرا ميزان ارزشمندي و اعتماد در هر روايت يا مطلب تاريخي، بستگي به اسناد و مدارك و شواهد آن دارد كه بدين وسيله مي توان صحت آن مطلب را گواهي كرد. امام قدس سره در اين زمينه چنين مي فرمايد: «... اميداوارم بتوانيد با دقت تاريخ حماسه آفرين و پرحادثه انقلاب اسلامي بي نظير مردم قهرمان ايران را بدان گونه كه هست ثبت نماييد. شما به عنوان يك مورخ، بايد توجه داشته باشيد كه عهده دار چه كار عظيمي شده ايد. اكثر مورخان تاريخ را آن گونه كه مايلند و يا بدان گونه كه دستور گرفته اند مي نويسند، نه آن گونه كه اتفاق افتاده است از اول مي دانند كه كتابشان بناست به چه نتيجه اي برسد و در آخر به همان نتيجه هم مي رسند.» (25)

4- به تصوير كشيدن تاريخ از آنجا كه تاريخ براي آيندگان نوشته مي شود و آنان نيز كساني نيستند كه سازنده و به وجود آورنده حوادث تاريخي باشند، لازم است نقل روايت هر حادثه تاريخي در حد توان مستند به دلايل و شواهد و مدارك كافي باشد. اگر چه اين مدارك طبق شرايط زمان و مكان گوناگون است. امام قدس سره بر اين باور بود كه تاريخ را بايد مستند نوشت يا در صورت امكان بتوان آن را با تصاوير و فيلمهاي زنده بازسازي

كرده، براي آيندگان به نمايش گذارد. ايشان مي فرمايد: «اگر شما مي توانستيد تاريخ را مستند به صدا و فيلم حاوي مطالب گوناگون انقلاب، از زبان توده هاي مردم رنجيده كنيد، كاري خوب و شايسته در تاريخ ايران نموده ايد». (26) اين مطلب ژرف نگري امام را مي رساند كه راهبردهاي خويش را مي نماياند، تا بدين وسيله حقايق را از تحريف و دگرگوني توسط دشمنان اسلام و انقلاب حفظ نمايد و بدون تغيير در ماهيت و شكل ظاهري به دست آيندگان سپرده شود تا بتوانند از آن بهره ببرند.

5 - تاييد بر نقش توده هاي مردمي تاريخ نگار در نوشتار خود نبايد حضور صاحبان اصلي حركتها و جنبشها را ناديده بگيرد. حضرت امام قدس سره مردم را جانشين خدا در زمين مي پنداشتند. و بر اين باور بودند كه مردم، خوب، باصفا، پاك و فداكارند. و براي انجام هر كار مثبتي آمادگي داشته و دارند. بنابراين، حضور مردم را در حوادث و جامعه و انقلاب نبايد ناديده انگاشت. امام قدس سره، حاميان اصلي انقلاب و تفكر اسلامي را مردم مستضعف مي دانستند. و اين از ويژگيهاي انقلاب اسلامي و رهبري آن است كه به توده مردم توجه داشته است، امام قدس سره در خصوص حضور و نقش مردم چنين فرمود: «ملت ما تاريخ را، تاريخ ديگر كرد. جريان تاريخ را عوض كرد». (27) ايشان درباره نقش اساسي مردم در پديد آوردن انقلاب اسلامي ايران، تاكيد و سفارش مي كردند، از اين رو، در يكي از گفتار خود مي فرمايند. «بايد پايه هاي تاريخ انقلاب اسلامي ما، چون خود انقلاب بر دوش پابرهنگان مغضوب قدرتها

و ابرقدرتها باشد، شما بايد نشان دهيد كه چگونه مردم عليه ظلم و بيداد، تحجر، واپسگرايي قيام كردند، و فكر اسلام ناب محمدي را جايگزين تفكر اسلام سلطنتي، اسلام سرمايه داري، اسلام التقاط، و در يك كلمه اسلام امريكايي كردند. شما بايد نشان دهيد كه در حوزه هاي علميه آن زمان كه هر حركتي را متهم به حركت ماركسيستي و حركت انگليسي مي كردند، تني چند از عالمان دين باور، دست در دست مردم كوچه و بازار، مردم فقير و زجر كشيده گذاشتند و خود را به آتش و خون زدند و از آن پيروز درآمدند». (28) «ما هر چه داريم از اين ملت است. البته ملت اسلامي كه با فرياد الله اكبر اين كار را انجام دادند. امروز زماني است كه ملتها چراغ راه روشنفكران شان شوند، و آنها را از خود باختگي و زبوني در مقابل شرق و غرب نجات دهند، كه امروز روز حركت ملتهاست و آنان هادي (هدايت كنندگان) تاكنون هستند». (29) و در سخني ديگر مي فرمايند: «حضور شما مردم مؤمن و از جان گذشته است كه روشنفكران غرب و شرق زده را براي هميشه رسوا مي كند». (30)

6 - تاريخ نگار بايد امين باشد امانتداري در تاريخ يكي از اصول و اركان مهم به شمار مي رود; چرا كه تاريخ به آيندگان جهت مي دهد، از اين رو، اگر بر قواعد و اصول معتبر پاينبد نباشد، نتيجه اي خوشايند نخواهد داشت. برخي از تاريخ نگاراني كه در طول زمان نتوانسته اند رسالت تاريخي خويش را حفظ نمايند، باعث زيانهاي علمي بي شماري شده اند كه در اين مقاله جاي

پرداختن به اين موضوع نيست. از بررسي و دقت در امر تاريخ نگاري درباري و استعماري، اعم از شرق و غرب، به اين نتيجه مي رسيم كه يكي از ويژگيهاي عمده شيوه هاي آنان همين است كه مطابق برنامه اي تبليغي، يا استراتژيي فرهنگي و هدفدار و مختصر، در موضوعي به تحقيق مي پردازند و فقط كتابهايي را مورد بررسي قرار مي دهند كه بتوانند به اهداف استعماري خود دست يازند. بنابراين، پيش از آن كه حتي نخستين سطر آن نوشته شود، نتيجه آن معلوم است. بر اين اساس امام قدس سره در نكوهش اين گونه تاريخ نگاران چنين مي فرمايند. «... از اول مي دانند كه كتابشان بناست به چه نتيجه اي برسد، و در آخر به همان نتيجه هم مي رسند». (31) بنابراين، تاريخ نگاران بايد از نگارش دلخواهانه و يا دستوري تاريخ بپرهيزند و در نگارش تاريخ تمايلات و حسب و بغض هاي شخصي خويش را ناديده انگارند. بلكه تاريخ را آن گونه كه در خارج عينيت يافته است بنگارند. نكته مهم ديگر اين كه، تاريخ نگار، نبايد به دستور و طبق سليقه و خواست حكومتگران، يا دسته هاو طيفهاي پرنفوذ، تاريخ را به تحريف آغشته سازد. امام قدس سره در همين باره چنين فرمود: «تاريخ مع الاسف در گذشته به دست دشمن نوشته شده است. اميد است كه نگذاريد تاريخ اين نهضت را نيز دشمن بنويسد». (32)

7- تاريخ نگار بايد احساس مسؤوليت كند از آنجا كه مطالب نگارش شده براي آيندگان، قابل دقت و تامل مي باشد و مي تواند در ساختن آينده مفيد و موثر واقع گردد، لذا تاريخ نگار

بايد مطالب واقعي را ثبت و ضبط نمايد. تا از اين رهگذر آيندگان دچار ضرر و زيان نشوند. امام خميني قدس سره كه به اين واقعيت به خوبي آشنا بود و توجه خاصي داشت چنين مي فرمايد: «آن قدري كه بشر از قلمهاي صحيح نفع برده است از چيز ديگر نبرده است. و آن قدري كه ضرر كشيده است از چيزهاي ديگر ضرر نبرده است ». (33) و در جاي ديگر به نويسندگان چنين هشدار مي دهد كه: «اشخاصي كه قلم در دستشان است متوجه باشند كه قلم آنها، زبان آنها، در حضور خداست.» (34) و درباره نقش نويسندگان فرمود: «قلمي فايده دارد كه بيدارگر توده هاي مردم باشد». (35) و درباره انصاف نويسندگان فرمود: «آن كسي قلمش قلم انساني است كه از روي انصاف بنويسد» (36) و فرمود: «امروز قلمهاي مسموم درصدد تحريف واقعيات هستند. بايد نويسندگان امين، اين قلمها را بشكنند». (37)

8 - افشاگري جبهه هاي نامقدس يكي ديگر از وظايف نويسندگان اين است در آنجا كه مخالفان اسلام واقعي با حربه اسلام به مبارزه مي آيند، ماهيت آنان براي مردم افشا نمايند. از اين رو، امام قدس سره به همان اندازه كه براي معرفي نقش فداكارانه پيشتاز و اسلام خواهانه روحانيت، علماء و دانشمندان واقعي و ديدن باور سفارش مي كنند، به همان اندازه تاكيد دارند كه به هنگام نگارش تاريخ انقلاب اسلامي جبهه ناميمون مقدس مآبان كج فهم نيز افشاگري شود تا نسلهاي آينده بدانند كه تزوير و تحجر هميشه مانع راه خدا و تحقق آرمانهاي اسلامي در جامعه بوده است. در اين جهت فرمود: «آن قدر كه اسلام از اين

مقدسين روحاني نما ضربه خورده است از هيچ قشر ديگري نخورده است، نمونه بارز آن مظلوميت و غربت اميرالمؤمنين عليه السلام مي باشد كه در تاريخ روشن است ». (38) و در جاي ديگر فرمود: «آخوندهاي جيره خوار، و ملي گرايان بي خبر از اسلام و مصالح مسلمين را از خود برانيد، كه ضرر اينان بر اسلام از ضرر جهان خواران كمتر نيست ». (39) و در هشداري به دانشگاهيان فرمود: «بايد قبل از هر چيز دانشگاه اسلامي باشد. براي اين كه كشور هر چه صدمه خورده است از كساني بوده كه اسلام را نمي شناخته اند. معني اسلامي شدن دانشگاه اين است كه استقلال پيدا كند و خودش را از غرب جدا كند و خودش را از وابستگي به شرق جدا كند و يك مملكت مستقل، يك دانشگاه مستقل، يك فرهنگ مستقل داشته باشيم. دانشگاه را بايد شما رو به خدا ببريد، رو به معنويت ببريد، شما دانشگاهيها كوشش كنيد كه انسان درست كنيد، اگر انسان درست كرديد مملكت خودتان را نجات مي دهيد». (40)

9 - آگاهي دادن به مردم يكي ديگر از وظايف نويسندگان و فرهيختگان علم و انديشه اين است كه با آثار باقي مانده از خويشتن براي مردم و جامعه آگاهي بيافرينند. و آنان را از خطراتي كه تهديدشان مي نمايد آگاه سازند. امام قدس سره در موارد گوناگون به توطئه دستگاه ستمشاهي در برابر اسلام واقعي هشدار داده و هنگامي كه به اصطلاح به «تاسيس دانشگاه اسلامي » براي تحريف افكار عمومي پرداخت، چنين فرمود: «... اين دانشگاه اسلامي كه مي خواهند درست كنند. نه اين كه خيال كنيد با

اسلام آشتي كرده اند، بلكه قضيه قرآني است كه در مقابل اميرالمومنين سرنيزه كردند...» (41) امام با اين مطلب پرده از يك دسيسه پشت پرده رژيم ستمشاهي برداشت. و اثر جهل و ناداني و بي اطلاعي را ياد آور شد و چنين فرمود: «تمام گرفتاريهايي كه ما در اين طول مدت تاريخ داشتيم بهره برداري از جهالت مردم بوده است. جهالت مردم را آلت دست قرار دادند و بر خلاف مصالح خودشان تجهيز كردند. اگر علم داشتند، علم جهت دار داشتند، ممكن نبود كه مخربين بتوانند آنها را به يك جهتي كه بر خلاف آن مسيري است كه مسير خود ملت است تجهيز كنند». (42) بنابراين، اگر مردم آگاه شوند و توطئه هاي دشمنان اسلام را دريابند، با حضور خود در صحنه هاي گوناگون مي توانند نقشه هاي شوم ستمگران و حيله گران تاريخ را خنثي نمايند.

10 - مبارزه با نژاد پرستي يكي ديگر از وظايف تاريخ نگاران اين است كه مردم را با دستورات و وظايف ديني و مذهبي خود آشنا سازند و از هر نوع نژادپرستي و زنده كردن افكار جاهليت دور كنند. به جاي زنده كردن و برگردانيدن جامعه به سوي هرگونه برتري جويي و نژادي كه خلاف اسلام است، بايد مردم را به سوي عدالت و عدم تبعيض دعوت نمايند. امام قدس سره در اين مقوله چنين فرمود: «از مسايلي كه طراحان براي ايجاد اختلاف بين مسلمين طرح و عمال استعمارگران در تبليغ آن به پا خاسته اند، قوميت و مليت است. نقشه قدرتهاي بزرگ و وابستگان آنها در كشورهاي اسلامي اين است كه اين قشرهاي مسلم را كه خداي تبارك

و تعالي بين آنها اخوت ايجاد كرده است، و مؤمنان را به نام اخوت ياد فرموده است از هم جدا كنند و به اسم ملت ترك، ملت كرد، ملت عرب، ملت فارس، از هم جدا كنند. بلكه با هم دشمني كنند و اين درست بر خلاف مسير اسلام است و مسير قرآن كريم. اينهايي كه به اسم مليت و گروه گرايي و ملي گرايي بين مسلمين تفرقه مي اندازند، اينها لشكرهاي شيطان و كمك كارهاي به ابرقدرتهاي بزرگ و مخالفين با قرآن كريم هستند نهضت ما اسلامي است، قبل از آن كه ايراني باشد، اين ملي گرايي اساس بدبختي مسلمين است. ملي گرايي، ملت ايران را در مقابل ساير ملتهاي مسلمين قرار مي دهد». (43)

11- شخصيت دادن به فرهنگ خود، و دوري ازخود باختگي تاريخ نگار بايد به مسلمانان هويت و شخصيت بدهد و آنان را به اين باور برساند كه داراي ارزشهاي گرانقدر و ارزشمندي در همه ابعاد مي باشند. بنابراين، نبايد خود را در برابر بيگانگان ببازند و ارزشهاي والا و عقايد خويش را ناديده انگارند و در بيگانگان محو گردند. امام قدس سره از اين خود باختگي بسيار رنج مي بردند. شاهد بر اين ادعا مطالبي است كه در اين رابطه بيان كرده اند كه برخي را يادآور مي شويم: «شرق خودش را گم كرده، و شرق بايد خودش را پيدا كند. شرق بايد بيدار شود بايد حساب خودش را از غرب جدا كند تا آن قدر كه مي تواند اگر مي توانست بايد تا آخر جدا كند، حالا كه نمي شود تا آن قدر كه مي تواند جدا كند، لااقل فرهنگش

را نجات بدهد». (44) و درباره كساني كه خود را در برابر غرب و غربزدگي باخته و هويت خويش را فراموش كرده اند چنين مي فرمايد: «بايد به خود تلقين كنيم كه در غرب هيچ خبري جز عقب نگهداشتن ما از قله تمدن و تعالي نيست... تربيت غرب، انسان را از انسانيت خودش خلع كرده، و ما باورمان آمده كه همه چيزها در غرب است خير! آن چيزي كه در غرب است ربيت حيوان درنده است. تا ما از آن غربزدگي درنياييم، و مغزمان را عوض نكنيم و خودمان را نشناسيم نمي توانيم مستقل باشيم، نمي توانيم هيچ داشته باشيم ». (45) و در جاي ديگر فرمود: «آنها كه خواب امريكا را مي بينند خدا بيدارشان كند، آن روزي كه امريكا از ما تعريف كند بايد عزا گرفت. مملكت اسلام عار است كه دستش را دراز كند طرف امريكا كه شما نان ما را بدهيد. آن روزي كه امريكا از ما تعريف كند بايد عزا گرفت ». (46)

12- بي توقعي تاريخ نگار در ميان مردم گروهي هستند كه بار چنداني از دوش اجتماع برنمي دارند، ولي بيش از همه توقع استفاده از مزايا و مواهب موجود دارند و به اصطلاح، خود را عزيز بي جهت مي دارند، در برابر اين گروه دسته اي هستند كه براي جامعه و همنوعان خود خدمات ارزنده اي انجام مي دهند، ولي هيچ گونه چشمداشتي ندارند. نويسنده اين سطور برخي از افراد از جمله امام خميني قدس سره را از مصاديق روشن اين روايت يافته است كه امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «المؤمن حسن المعونة خفيف المؤنة ...» (47)

يعني; مؤمن كسي است كه بيشترين سود را به جامعه مي رساند و كمترين هزينه را بر جامعه تحميل مي كند. هيچ كس نمي تواند خدمات ارزنده امام امت را كه در همه جهات خصوصا در راه پيشبرد فرهنگ و ديانت به ملت خود انجام داده و در مقابل هيچ گونه چشمداشتي از ديگران نداشت، بلكه هميشه خود را مديون ديگران مي دانست، ناديده انگارد. در اين موضوع سخن متواضعانه و جوانمردانه امام را بشنويد: «اگر به من بگوييد خدمتگزار، بهتر از اين است كه بگوييد رهبر، رهبري مطرح نيست خدمتگزاري مطرح است، اسلام ما را موظف كرده كه خدمت كنيم، اين جانب كه يك نفر از خدمتگزاران علماي اعلام و ملت اسلام هستم، در مواقع خطير، و براي مصالح بزرگ اسلامي حاضرم براي كوچكترين افراد تواضع و كوچكي كنم، تا چه رسد به علماي اعلام و مراجع عظام كثرالله امثالهم ». (48) امام كه اين گونه تواضع مي كند، هنگامي كه احساس خطر مي كرد، با موضعي قاطع در برابر عناصر منحرف، خواستار طرد و انزواي آنان از رهبري جامعه شده، چنين مي فرمود: «سياست نه شرقي و نه غربي را در تمام زمينه هاي داخلي و خارجي حفظ كنيد و كسي را كه خداي ناخواسته، به شرق يا غرب گرايش دارد، هدايت كنيد و اگر نپذيرفت او را منزوي كنيد. و اگر در وزارتخانه ها و نهادهاي ديگر كشور چنين گرايش باشد كه مخالف مسير اسلام و ملت است، اول هدايت و در صورت تخلف استيضاح نماييد كه وجود چنين عناصر توطئه گر در راس امور و يا در قطبهاي حساس موجب تباهي

كشور خواهد شد». (49) آري; اگر انسان به مرتبه اي برسد كه توقعي از ديگران نداشته و هرگز چشم به دنياي آنان ندوخته باشد حقايق را بيان مي كند. و امام خميني قدس سره به حق از مصاديق بارز اين افراد به شمار مي رفت. اينديپندنت، (Independent) يكي از روزنامه هاي معروف انگلستان نوشت: «به ندرت اتفاق مي افتد كه يك نفر به تنهايي، بتواند مسير تاريخ را عوض كند، اين درست همان كاري بود كه آية الله خميني از عهده آن برآمد، درگذشت مردي كه مسير تاريخ را عوض كرده است، تغيير سريعي در سياستهاي انقلابي كه او به پا كرده، ايجاد نخواهد كرد». (50) روح بلند امام خميني قدس سره از انوار رحمت بي كران پروردگار جهانيان شاد باد. پي نوشتها و مآخذ 1- التاريخ و المؤرخون، 7، دكتر حسين مؤنس. 2- Silree: The Philosophy of History, New York, 1900, P.60. 3- صبح الاعشي في صناعة الانشاء، 3/217، السفر الثالث، تعليق عبدالقادر زكار، 4- المختصر في علم التاريخ، محيي الدين كافيجي، تحقيق محمد كمال عزالدين، 63-52. 5- الاعلان بالتوبيخ لمن ذم التاريخ، سخاوي، تحقيق محمد عثمان، 20-19. 6- همان، 21-20. 7- صبح الاعشي، 3/218. 8- في التاريخ فكرة ومنهاج، ص 37. 9- چهل حديث، ص 396. 10- كلمات قصار امام، پندها و حكمتها، 176. 11- همان، 177. 12- همان، 176. 13- همان، 180. 14- همان. 15- همان. 16- همان. 17- همان. 18- همان، 181. 19- همان. 20- الاسلام و الوعي التاريخي عندالعرب، دكتر قاسم عبده قاسم، 91-88. ادب التاريخ عند العرب، دكتر عفت محمد الشرقاوي، 224-210. 21- نهضت امام خميني، سيد حميد روحاني،

2/7 (مقدمه). 22- چكيده انديشه ها، 2/27. 23- روزنامه كيهان، 28/10/67 شماره، 18667. 24- همان. 25- همان. 26- همان. 27- كلمات قصار امام، ص 176. 28- روزنامه كيهان، 28/10/67، ش 18667. 29- كلمات قصار امام، ص 120. 30- همان، ص 122. 31- نهضت امام خميني، 2/7. 32- روزنامه كيهان، 28/10/67، شماره 18667. 33- كلمات قصار امام خميني، ص 181. 34- همان، ص 180. 35- همان. 36- همان. 37- نهضت امام خميني قدس سره، 2/7. 38- كلمات قصار امام، 198. 39- همان، 199. 40- همان 199 - 200. 41- نهضت امام خميني، 1/671. 42- كلمات قصار امام، ص 205. 43- همان، 125. 44- همان ، 158. 45- همان. 46- همان، 157. 47- بحار الانوار، 67/262; اصول كافي، 2/241. 48- كلمات قصار امام، 227. 49- صحيفه نور، 12/127 و 7/3/59. 50- مجله حوزه، شماره 38-37 ص 394. منابع مقاله:

فصلنامه مشكوة، شماره 62-65، چناراني، محمد علي؛

نقش اسلام درتكوين و پيروزي انقلاب ايران

نقش اسلام درتكوين و پيروزي انقلاب ايران مقدمه تحقق انقلاب ايران در سال (1979 م/1357 ش) از تحولات شگرف محسوب مي شود. وقوع اين حادثه در سال هاي پاياني قرن بيستم، بسياري از نظريه پردازان انقلاب را شگفت زده كرد. اكنون علي رغم گذشت دو دهه، هنوز بسياري از ابعاد آن براي مردم جهان و حتي مسلمانان اين مرز و بوم ناشناخته است. آثاري را كه درباره اين رخداد مهم نگاشته شده است مي توان در يك نگرش كلي به دو دسته تقسيم كرد: الف - آثار توصيفي - تاريخي: بخش عمده اي از آثار مربوط به انقلاب ايران را اين آثار تشكيل مي دهد. خاطرات كارگزاران رژيم پيشين و ماموران خارجي

از جمله آثار مربوط به اين دسته است. اين آثار ارزش علمي ندارد، ولي دربردارنده برخي مواد خام و اسنادي مي باشد كه در تحليل انقلاب مفيد فايده است. ب آثار علمي - تحليلي: در اين بخش پديده انقلاب از زواياي گوناگون مورد بحث و مطالعه قرار مي گيرد. هر نويسنده بر اساس سابقه و پيش فرض هاي ذهني خود اين پديده را مورد ارزيابي قرار مي دهد. در يك رويكرد كلي، آثار مكتوب در اين زمينه را مي توان در چند رده دسته بندي كرد. برخي آثار مربوط به انقلاب به عامل اقتصاد و توسعه، برخي به نقش عوامل روان شناختي، برخي به نقش بيگانگان و برخي به نقش فرهنگ و ايدئولوژي در تكوين انقلاب اشاره كرده اند. با توجه به آنچه گفته شد، آنچه در اين مقام حايز اهميت بوده و اين نبشتار در صدد پاسخ و تبيين آن است پاسخ به اين سؤال مي باشد كه عامل اصلي پيروزي انقلاب در سال 1357 چيست؟ به عبارت ديگر، آيا در ميان عواملي كه براي تبيين انقلاب اسلامي بيان مي شود، اسلام نقش تعيين كننده اي داشته است؟ در پاسخ به اين سؤال، با توجه به آثار مكتوب در اين زمينه، فرضيه هاي متعددي مي توان ذكر كرد. اما فرضيه اي كه نگارنده در اين مقال در صدد بررسي و بيان آن مي باشد اين است كه «اسلام در شكل گيري و تكوين انقلاب نقش اساسي و تعيين كننده داشته است.» منظور از «اسلام » در اين مقاله «مكتب تشيع » است كه مذهب رسمي جامعه ايران قلمداد مي شود و مشتمل بر جهان

بيني و نظام فقهي، حقوقي، سياسي و اخلاقي خاص خود مي باشد. مقصود از «انقلاب » نيز تعريفي است كه استاد شهيد مرتضي مطهري رحمه الله از اين واژه ارائه مي دهند. ايشان در تعريف انقلاب آن را «طغيان و عصيان مردم يك ناحيه و يا يك سرزمين عليه نظام حاكم موجود براي ايجاد نظمي مطلوب » معرفي مي كنند. (1) با توجه به آنچه گفته شد، به منظور تبيين فرضيه فوق، بحث را در محورهاي ذيل پي مي گيريم:

الف - سرشت دين و انقلاب گفتگو پيرامون موضوع اين نوشتار مبتني بر يك سلسله فرض هاست; از جمله پذيرش اين مطلب كه اسلام با سياست آميخته است و اين دو يكي هستند. مساله ديگر بحث قلمرو دين است. بحث در اين است كه سرشت و ماهيت دين سبت به تغييرات اجتماعي و انقلاب چيست به ديگر سخن، آيا قلمرو و گستره دين شامل پديده هايي چون انقلاب نيز مي شود؟ و آيا دين مانع انقلاب است يا برانگيزاننده آن؟ ديدگاه هاي متعددي پيرامون اين مساله وجود دارد. برخي مذهب را صرفا براي پاسخگويي به نيازهاي روحي و فردي قلمداد مي كنند. بر اساس اين پندار، دين يك سلسله تعاليم اخلاقي و پند و اندرز است. در اين رويكرد، دين نظامي از باورها و ايده هاي مجزا و فارغ از موقعيت هاي اجتماعي و سياسي جامعه است. اين تلقي بيشتر با آيين تحريف شده مسيحيت و تحولات پس از رنسانس، كه منجر به جدايي دين از سياست شد، منطبق است. اسلام با اين نگرش به شدت مخالف مي باشد. ديدگاه ديگر نسبت به دين نگرش محافظه

كارانه دارد. تحليل ماركسيستي از دين در اين چارچوب قابل ارزيابي است. بر اساس اين رويكرد، دين تنها در خدمت برخي از اقشار جامعه مي باشد. يكي ديگر از ديدگاه ها نگرش مثبت و خلاق سبت به دين است. (2) بر اساس اين رهيافت، دين كاركردهاي مؤثري از خود در عرصه اجتماع باقي مي گذارد و دربردارنده راهبردهايي به منظور تاثيرگذاري بر همبستگي و يكپارچگي اجتماعي و تنظيم زندگي انسان در عرصه اجتماع است. بر اساس اين ديدگاه، مذهب مي تواند ميزان خشونت در جريان انقلاب را افزايش دهد. انقلاب فرانسه با هدف جدايي دين از سياست صورت گرفت. لذا، در تكوين اين انقلاب، آيين مسيحيت نقشي نداشت و رهبران اين انقلاب نه تنها دخالت مذهب را در امور سياسي منع مي كردند، بلكه بر اساس فرهنگ منتج از تحولات پس از عصر نوزايي، مذهب را صرفا در قلمرو مسائل شخصي قلمداد كردند. (3) همچنين در صدد تبيين اين مساله هستيم كه انقلاب اسلامي نقطه مقابل انقلاب فرانسه است. ريشه اين انقلاب از اسلام است و با هدف احياي دين و حاكميت ارزش هاي ديني در عرصه اجتماع شكل گرفت.

ب - خطوط كلي اسلام و انقلاب اسلامي اسلام مبتني بر يك نظام ارزشي است. در اين نظام ارزشي، ويژگي ها و مشخصه هاي جامعه سياسي آرماني عرضه شده است. رهبران ديني بر اساس نظام ارزشي، شيوه ها و راهكارهاي عملي دگرگون سازي جامعه در جهت دستيابي به جامعه آرماني را ارائه مي دهند. اسلام در كارپردازي روش ها و شيوه ها، در مقايسه با ساير مكاتب، ملاك ها و معيارهاي ويژه اي دارد كه با

آنچه امروزه در جهان متداول است، متفاوت مي باشد. حركت در چارچوب اسلام و حاكميت اخلاق و اينكه اسلام استفاده از هر وسيله در جهت دستيابي به هدف را مجاز نمي شمرد، از خطوط كلي حاكم بر اين شيوه هاست. قرآن كريم بسياري از ابعاد نظام آرماني اسلام را مشخص كرده است. تاريخ سراسر مبارزه شيعه نيز الهام بخش جامعه ايراني در خلق انقلاب اسلامي بود. ارائه درك صحيح، دقيق و سازنده از تاريخ اسلام و تحول، موجب دگرگوني فكر و انديشه مردم است. به اعتقاد برخي از محققان، محرك اصلي ايجاد انقلاب در ايران روح حاكم بر تفكر و جهان بيني اسلامي بود. پيش از ايجاد انقلاب جمعي در عرصه اجتماع، انقلاب فردي در درون رخ مي دهد. (4) قرآن كريم مي فرمايد: مردم و جامعه تغيير نمي كنند، مگر آنكه خود افراد يكايك تغيير و تحول يابند. (5) ازآنجا كه در جهت ايجاد انقلاب در انديشه، بايد در جهان بيني و وضعيت روحي جامعه تحول ايجاد شود، از رسالت هاي مهم پيامبران و رهبران الهي عليهم السلام دگرگوني فكر و انديشه است. نظام اعتقادي اسلام نقش مهمي در موضع گيري انسان در عرصه اجتماع دارد. هر چه اعتقادات و باورهاي جامعه از استحكام منطقي بيشتري برخوردار باشد نقش فعال تري در مواجهه با مشكلات و مصايب ايفا مي كند، روح حقيقي توحيد نفي فراعنه و طواغيت را در پي دارد و در رويارويي و مبارزه با شرك و ظلم قدرت مقاومت و پايداري مي دهد. يكي از نويسندگان خارجي معتقد است كه عقايد تشيع به گونه اي است كه عناصر مبارزاتي و نيروي

انقلابي به نحو چشمگيري در آن وجود دارد و مقاومت عليه مقتدرترين ظالم هاراتوجيه مي كند. (6) اعتقاد به حيات اخروي، الهام بخش مبارزه در چارچوب آرمان شهادت طلبي و رسيدن به فوز عظيم و يا پيروزي و اجراي حدود الهي در جهان است. نبوت و امامت نيز گوياي سيره رفتاري و گفتاري رهبران ديني به عنوان اسوه و راهنماي مردم به شمار مي رود. زندگي سراسر مبارزه و جهاد ائمه اطهارعليهم السلام در تاريخ پرافتخار تشيع، درس بزرگي براي پيروان آنان در طول تاريخ است. از اين رو، تحولات انقلاب در طول تاريخ پس از عصر غيبت ريشه در قيام عاشورا و موضع گيري سياسي - مبارزاتي ائمه عليهم السلام دارد. نظام حقوقي اسلام، ضرورت حاكميت الهي در جامعه و ايجاد حكومت، عنصر اجتهاد و نهاد مرجعيت، ابوابي چون جهاد، امر به معروف و نهي از منكر نقش مهمي در اتخاذ روش هاي انقلابي در مواجهه با حكام غيرديني دارد. در نظام تربيتي اسلام نيز عناصر مهمي براي مواجهه با طواغيت وجود دارد. استاد شهيد مطهري رحمه الله معتقد است كه نفي روحيه تمكين و سازش و در مقابل، واجد روحيه پرخاشگري بودن، طرد و انكار از زمينه هاي مهم عصيان و مقاومت عليه رژيم هاي ضد ديني به شمار مي رود. (7) شعارهاي آرماني اسلام از قبيل آزادي، برابري، برادري و عدالت خواهي از ملاك هاي مهم نظام تربيتي اسلام است كه با اهداف مشخص، افراد جامعه را در گسستن زنجيرهاي اسارت و بردگي ياري مي دهد. در يك نگرش كلي كاركردهاي مهم ايدئولوژيك دين از سويي، به چالش طلبيدن وضع موجود جامعه

و از سوي ديگر، ترسيم آينده اي مطلوب و آرماني و ارائه راهكارهايي براي حركت از وضع موجود به وضع مطلوب است.

ج اسلام زدايي رژيم گذشته وواكنش نيروهاي مذهبي در روند شكل گيري انقلاب در ايران، اسلام زدايي رژيم گذشته به مثابه يكي از شاخص هاي متمايز كننده آن به شمار مي رود. بر اساس انديشه شيعي، حكام سياسي، فاقد مشروعيت حكمراني مي باشند. با شكل گيري جنبش ها و نهضت هاي اصلاح و احياي ديني، طي صد سال اخير، اسلام از موانع عمده در مقابله با استعمار و استبداد به شمار مي رفته است. در عصر حاكميت پهلوي، اين رژيم، كه با مساعدت استعمارگر انگليس روي كار آمده بود، اسلام زدايي و سنت ستيزي از اصول ثابت سياسي اش محسوب مي شد. محورهاي عمده اسلام زدايي رژيم گذشته را مي توان در موضوع هاي ذيل برشمرد: 1- ملي گرايي از آنجا كه دين در جامعه عامل همبستگي به شمار مي رفت و با اميال رژيم گذشته سازگار نبود، لذا، درصدد برآمد با تاكيد بر ملي گرايي (ناسيوناليسم)، آرمان ديگري را كه در همبستگي ملي، كاركردهايي مشابه دين اسلام ايفا مي كند جايگزين آن نمايد. از اين رو، فلسفه سياسي آن رژيم بر اساس ملي گرايي استوار گردسده بود. ملي گرايي داراي دو جنبه داشت: از سويي، اسلام زدايي را وجهه همت خود قرار مي داد و از سوي ديگر، به تبليغ باستان گرايي مي پرداخت. محورهاي مهم باستان گرايي، كه در جهت اسلام ستيزي مطرح شده است، بر سياست هاي ذيل استوار بود: الف اسطوره سازي ملي: تكيه بر پيشينه تاريخي، راهي در جهت

كسب مشروعيت رژيم تلقي مي شد و شاه به عنوان مظهر وحدت ملي و حافظ ايران زمين معرفي مي گرديد. (8) ب برگزاري جشن ها و يادبودهاي واهي: در عصر پهلوي اول، يادبود هزاره فردوسي با هدف تاكيد بر زبان فارسي، مليت ايراني و آيين زرتشتي و شاهنشاهي در مقابل ديانت اسلام مورد تاكيد قرار گرفت و در عصر پهلوي دوم، جشن هاي 2500 ساله با تبليغات فراوان داخلي و خارجي و با هزينه هنگفت در تخت جمشيد برگزار شد كه منجر به واكنش شديد حضرت امام خميني رحمه الله و مجامع و محافل مذهبي در داخل و خارج گرديد. (9) ج بازنويسي تاريخ باستان: رژيم گذشته در جهت فراموشي و تحقير فرهنگ و تمدن اسلامي، به بازنويسي آثار تاريخ باستان اقدام كرد و كوشيد تاريخ 2500 ساله به گونه اي نوشته شود كه دوره اسلامي كمرنگ، حقير و عامل عقب ماندگي جامعه قلمداد گردد. د تاكيد بر زبان فارسي و حذف واژه هاي عربي: يكي از ابعاد باستان گرايي احياي زبان فارسي كهن و حذف واژه هاي عربي بود. هدف از اين اقدام، انقطاع فرهنگي جامعه با پيشينه ديني آن بود. اين سياست در بسياري از كشورهاي اسلامي و از جمله تركيه اعمال شد، اما در ايران با مقاومت انديشمندان ديني و مردم مواجه گرديد و به شكست انجاميد. 2- تخريب عقايد و تضعيف ايمان مردم القاي شبهه با هدف تضعيف فرهنگ ديني يكي از اقدامات رژيم گذشته بود. رژيم با استخدام نويسندگان، احكام ديني را در قالب مكتوباتي چون رمان و داستان به استهزا مي گرفت و با انتشار كتاب هايي، كه توسط

مستشرقان و غربزدگان نوشته مي شد، در القاي بي ديني، پوچ گرايي و شبهه تلاش داشت. از ديگر اقدامات رژيم، تضعيف انديشمندان ديني و مراجع بود. نگارش مقاله «رشيدي مطلق » در حمله به رهبر انقلاب در سال 1351 از جمله اين اقدامات مي باشد. نگارش اين مقاله موجب واكنش مردمي و رخداد قيام 19 دي و شتاب گرفتن انقلاب در ايران گشت. جايگزيني قوانين عرفي به جاي قوانين اسلامي در محاكم قضايي، از ديگر اقدامات رژيم در جهت اسلام زدايي بود كه از سال 1305 آغاز گرديد و تا پيروزي انقلاب تداوم و تعميق يافت. (10) دامن زدن به فساد و فحشا از ديگر اقدامات رژيم قبل در اين جهت بود كه با هدف بي تفاوت سازي و انفعال نسل جوان جامعه شكل مي گرفت. (11) تقويت اديان ساختگي و تحريك اقليت هاي ديني از ديگر مظاهر اسلام زدايي آن رژيم به شمار مي رفت. گسترش روابط با اسرائيل و حمايت از بهاييان نيز از سياست هاي مهم آن رژيم بود كه موجب اعتراض شديد حضرت امام خميني قدس سره قرار گرفت. 3- وابستگي و غربزدگي در حالي كه در منابع ديني بر نفي سلطه كفار بر مسلمانان تاكيد شده است و در قرآن كريم، مسلمانان از روابطي كه منجر به نفوذ و استيلاي كفار بر جوامع اسلامي باشد برحذر داشته شده اند، (12) رژيم پيشين با حمايت دول استعماري روي كار آمد. از اين رو، به آنها وابسته بود و فرهنگ غرب را در ايران رواج مي داد. تصويب قانون كاپيتولاسيون در سال 1343، كه موجب اعتراض گسترده امام خميني رحمه الله و

مردم شد، از نمونه هاي مهم اين امر به شمار مي رود.

د - رهبري رهبري از ديگر شاخص هاي اسلام در انقلاب ايران محسوب مي شود. رهبري اين انقلاب در شخصيت امام خميني رحمه الله تبلور يافته بود. رهبري در حركت انقلابي، نقش هماهنگ كننده اصلي نيروهاي درگير را ايفا مي كند. در رويكرد نظري، درباره نقش رهبري در انقلاب ها ديدگاه هاي متفاوتي وجود دارد. برخي آن را از جنبه روان شناختي مورد ارزيابي قرار مي دهند كه متاثر از روانكاوي فرويد است. ريمون آرون مردم جامعه را از نظر فكري به سه دسته كلي تقسيم مي كند: دسته اول: توليدكنندگان انديشه و نظريه پردازان انقلابي; دسته دوم: انتشاردهندگان آن و كساني كه به اشاعه، ترويج و توزيع انديشه هاي ديگران مي پردازند. دسته سوم: مصرف كنندگان آن. رهبر، نظريه پرداز انقلاب است و ويژگي هاي شخصيتي او، قدرت ونفوذكلامش ازعوامل مهم جلب وفاداري مردم مي باشد. (13) ضرورت وجود رهبري در مباني انديشه سياسي اسلام، امري انكارناپذير است. حكومت و پيشوا، هر دو، از ضرورياتي اند كه صرف نظر كردن از آن ممكن نيست. از بين بردن موانع استفاده از شيوه هاي مشروع (نه تحميلي و قهري) و پيشبرد مبارزات در قالب مفاهيم اسلامي براي افراد جامعه قابل درك است. (14) از ويژگي هاي رهبري انقلاب ايران آن بود كه مبارزه و انقلابش بر پايه دين و معنويت بود و عمل به وظيفه به عنوان يك اصل حاكم اصالت داشت. قدرت رهبري بر اتكال به خداوند و پذيرش عميق مردمي استوار بود. پايان دادن به افسانه «جدايي دين از سياست » از ديگر

ويژگي هاي رهبري بود كه مبارزه را به كانون اصلي يعني شاه معطوف كرد. مخاطبان رهبري، توده هاي مسلمان انقلابي بودند، نه احزاب و گروه هاي خاص. امام خميني قدس سره از روزهاي آغازين انقلاب در سال 1342، آمريكا و اسرائيل را اساس بدبختي هاي جامعه برشمردند و تا پايان نهضت بر آن پافشاري نمودند. در مقايسه با نهضت هاي پيش از انقلاب، از جمله مشروطه و ملي شدن نفت، امتياز انقلاب سال 1357 آن بود كه از موضع فقاهت و مرجعيت برخوردار بود. رهبر انقلاب و شاگردان فكري ايشان با ترسيم تصويري واقعي از دين، نقش مهمي در احياي فكر ديني و انقلاب ايجاد كردند. رهبري در جهت ايجاد انقلاب، در جهان بيني و نظام ارزشي حاكم تاثير مهمي از خود بر جاي گذاشت. بسياري از مفاهيم ديني، كه مورد سوء استفاده رژيم واقع مي شد - وجهه اي از دين كه پاسخگوي مشكلات عصر و از امعيت برخوردار بود - مورد بازنگري واقع گرديد و تلقي صحيح و جديدي از آن ارائه شد. از سوي ديگر، از ميان بردن موانع احتمالي، كه ممكن است در پيشبرد حركت انقلابي ايجاد سد كند، از سوي رهبري كنار زده شد. در اين راستا، تمسك به «تقيه » براي كند كردن حركت انقلابي در سال هاي آغاز نهضت تحريم گرديد. از ديگر كارهاي ويژه رهبري دميدن روح اعتماد به نفس و مقابله با خودباختگي در مردم بود. با ارتباطي كه رهبري انقلاب ايران با روحانيت داشت، شبكه وسيعي از نيروهايي كه مروج و بيان كننده انديشه و فكر رهبري در نقاط گوناگون كشورند، شكل گرفت و به

مثابه يك حزب سياسي در ايران عمل كرد، در حالي كه ويژگي هاي ظاهري حزب را نداشت. تجربه تاريخي يكصد سال گذشته ايران نيز نشانگر نقش انديشمندان ديني و روحانيت در تحولات اجتماعي است. پيام هاي رهبري در قالب مفاهيم اسلامي نقش مهمي در بسيج مردمي در طول شكل گيري انقلاب داشته است. تحليل محتواي اين پيام ها و موجي كه توسط آن در بين مردم ايجاد مي شد بيانگر ماهيت و محتواي فكري اين انقلاب است. مهم ترين هدفي كه رهبري در بسياري از اعلاميه ها بدان پاي مي فشرد اعلاي كلمه حق و استحكام مباني ديني بود كه رژيم گذشته در صدد محو و نابودي آنها مي كوشيد. (15) با نگاهي به مواضع رهبري در روند شكل گيري نهضت، مشاهده مي كنيم كه نخستين مخالفت ها از سوي امام خميني قدس سره، كه در آن قيد اسلام و سوگند به قرآن كريم حذف شده بود، در اعتراض به لايحه «انجمن هاي ايالتي و ولايتي » آغاز شد. در جريان همه پرسي آن نيز اعتراضات وسيعي از سوي رهبري آغاز شد كه منجر به اعتراضات وسيع مردم درشهرهاي گوناگون گرديد. فاجعه كشتار مدرسه فيضيه در سال 1342 و قيام 15 خرداد، كه منجر به شهادت صدها تن شد، نتيجه واكنش رهبري در قبال سياست هاي ضد اسلامي رژيم بود. شهادت فرزند امام راحل رحمه الله در سال 1356 و اعتراض رهبر انقلاب به شاه در همان سال از نقاط عطف حوادثي به شمار مي رود كه در نهايت، منجر به سقوط رژيم شاه در سال 1357 گرديد.

ه- نقش مساجد نقشي كه مساجد در جريان

انقلاب ايفا كردند يكي ديگر از مشخصه هاي اسلام در تكوين انقلاب به شمار مي رود. مساجد يكي از كانون هاي مهم تجمع و تبادل پيام هاي انقلاب و تعميق جريان انقلاب محسوب مي شدند. در رويكرد نظري، سازماندهي و تشكل از عناصري است كه برخي از نظريه پردازان انقلاب بر آن تاكيد كرده اند. از منظر اينان، بدون يك چارچوب سازماني براي مبارزه، گروه هاي انقلابي در نوعي سرگشتگي و تحير به سر خواهند برد. چارلز تيلي، از جمله نظريه پردازان انقلاب، معتقد است كه انقلاب ها بر اساس گسيختگي اجتماعي به وجود نيامده اند. وي بر نقش سازماندهي در ايجاد انقلاب تاكيد بسياري دارد. (16) سازمان بايد قادر باشد كه ارتباط منظمي ميان انقلابيان با يكديگر، انقلابيان با توده مردم و اين دو با رهبري ايجاد كند. رسالت ديگر سازمان، اطلاع رساني و ابلاغ پيام هايي است كه دسترسي بهنگام به آنها، نقش مهمي در برنامه ريزي و هدايت توده مردم دارد. به هر ميزان كه رهبر از كميت و كيفيت نيروهاي انقلابي و وسعت و دامنه اقدامات آنان و از بازتاب رژيم نيز اطلاعات كافي داشته باشد، دقيق تر عمل خواهد كرد و ضريب خطاي كمتري خواهد داشت. در تكوين انقلاب اسلامي، نهادهايي چون مساجد نقش سازماندهي نيروهاي درگير با رژيم را ايفا مي كردند. مساجد، كه يكي از تجليات فرهنگ اسلامي محسوب مي شوند، در بقاي اوليه آنها در صدر اسلام نيز، علاوه بر آنكه به مثابه كانوني براي عبادات محسوب مي شدند، مركز فعاليت هاي اجتماعي نيز به حساب مي آمدند. از سوي ديگر، در حملات دشمنان به جهان اسلام

نيز مساجد از اولين كانون هايي بوده اند كه مورد تخريب و هتك حرمت قرار گرفته اند. (17) مسجد در طول تاريخ اسلام از همان آغاز، كانون عبادت، آموزش، پايگاه قضايي و داوري منازعات، كانوني براي ارتباط جمعي و تبادل اخبار و پايگاه جهاد و حركت هاي انقلابي بوده است. با رواج خرافه ها و تغيير در مفاهيم ديني و به دنبال افول تمدن اسلامي، كاركردهاي مسجد نيز دچار دگرگوني شد. البته تحولات فرهنگي پس از عصر نوزايي در غرب نيز منجر به دين ستيزي در عرصه اجتماع گرديد. مسجد در چند قرن اخير، صرفا كانوني در جهت عبادت تلقي مي شده است. نهضت احياگري حضرت امام خميني رحمه الله، كه موجب احياي مفاهيم، نمادها و تحليل هاي اسلامي بود، موجب تحول در كاركرد دين و ايفاي همان نقش هاي اوليه اي گرديد كه مسجد داشت. امام راحل قدس سره در اين زمينه فرمودند: «مسجد در صدر اسلام هميشه مركز جنبش حركت هاي اسلامي بوده است. از مسجد تبليغات اسلامي شروع مي شده است و از مسجد قواي اسلامي براي سركوبي كفار و وارد كردن آنها در زير بيرق اسلام (حركت مي كرده است) و هميشه در صدر اسلام، مسجد مركز حركات و مركز جنبش ها بوده است.» (18) از ديدگاه رهبري، مساجد به منزله سنگرند كه بايد از آنجا به دشمن شبيخون زد، (19) محلي براي انقلاب فردي; يعني مركز تجمعي براي نمازهاي جماعت، كه نمايشي از وحدت و همدلي مؤمنان است، (21) و محلي براي تبادل اخبار جامعه و تعميق بينش سياسي - فرهنگي و مذهبي مردم. امام امت رحمه الله در اين

زمينه در سال 1357 در پيامي اعلام مي كنند كه گويندگان در مساجد وظيفه دارند مصايب رژيم را در طول پنجاه سال سلطنت پهلوي به اطلاع مردم برسانند و آنها را آگاه كنند. (22) امروزه در جهان اسلام مساجد محل تجمع انقلابيان است. از اين رو، رژيم هاي حاكم بر كشورهايي نظير مصر، الجزاير و ساير كشورها مي كوشند مساجد را تحت كنترل خود درآورند و سخنرانان مساجد را از طريق دولت منصوب نمايند. نتيجه آن كه نقشي كه مساجد در شعله ور ساختن و گرم نگه داشتن انقلاب تا پيروزي آن به عهده داشتند و تعرضي كه رژيم به برخي مساجد داشت، كه منجر به تعطيلي و بستن برخي حسينيه ها و مساجد و آتش زدن بعضي از آنها گرديد، نشان دهنده ماهيت انقلاب و به عبارت ديگر، نقش اسلام در تكوين و شكل گيري انقلاب است. در سال هاي پيش از انقلاب، برخي از مساجد به دليل برخورداري از سخنرانان انقلابي و حضور انقلابيان در آنها، از شهرت ويژه اي برخوردار بودند. در شهرها و مراكز استان ها مساجد خاصي كانون اصلي و مركز تجمع انقلابيان بود و مساجد كوچك تر نقش پايگاه هاي نيمه فعال را ايفا مي كرد.

و نمادهاي اسلامي نمادهاي اسلامي نشانه همبستگي جامعه محسوب مي شوند. تاسوعا، عاشورا و اعياد اسلامي از جمله اين نمادها هستند. رژيم پيشين مي خواست روزهايي چون جشن تاجگذاري را به عنوان جايگزين معرفي كند و اين نمادها را، كه ريشه در اسلام و فرهنگ ايران داشت، كمرنگ جلوه دهد و از بين ببرد. نمادهاي اسلامي از ديگر شاخص هايي است كه بيانگر نقش

اسلام در تكوين انقلاب است. بزرگترين اعتراضات مردمي در طول انقلاب در تاسوعا و عاشوراي حسيني شكل گرفته است. قيام 15 خرداد نيز مصادف با ايام عاشورا بود. در سال 1357، بيش از دو ميليون نفر در تهران در راهپيمايي اين روز شركت كردند كه موجب شگفتي ناظران خارجي شد. (23) برگزاري مراسم يادبود براي شهدا از ديگر نمادهاي ديني است كه موجب تداوم حركت انقلاب شد. اين كار از سال 1356 شروع گرديد. يك نويسنده خارجي در اين زمينه مي نويسد: «برگزاري مراسم چهلم از بهترين نمونه هاي استفاده از سنت هاي شيعي در جهت اهداف سياسي بود.» (24) حضرت امام خميني رحمه الله با توجه به نقشي كه محرم و صفر در تكوين و تداوم انقلاب داشت، بر حفظ سنت هاي آن تاكيد فراواني داشتند و آن را ضامن حفظ و تداوم انقلاب مي شمردند. (25) حميد عنايت نيز در اين زمينه مي نويسد: «امام خميني شايد بيش از هر متاله شيعه، كه داراي منزلتي قابل قياس با وي باشد، خاطره كربلا را با احساس جاري از ضرورت سياسي به كار گرفت.» (26) به اين ترتيب، مي توان نتيجه گرفت كه نقطه آغاز انقلاب، موقعيت ها و ايامي بود كه در آن انقلاب شتاب فزاينده اي به خود مي گرفت. ايام و موقعيت هاي مذهبي متعلق به اسلام نظير تاسوعا، عاشورا و اربعين امام حسين عليه السلام از اين قبيل بود.

ح - روحيه شهادت طلبي و ايثار اسلام در مواجهه با ظلم و دفاع از حق و حقيقت، پيروان خود را به جهاد با جان و مال دعوت مي كند. پايداري در جهاد

گاه منجر به پيروزي و گاه منجر به مرگ مي گردد كه در فرهنگ اسلامي، از آن به «شهادت » تعبير مي شود. تاريخ اسلام سرشار از قيام شيعيان در جهت حاكميت خود و دفاع از آن بوده است. در سايه مكتب حيات بخش اسلام، مرگ و كشته شدن، كه همواره امري دردناك تلقي مي شد، رهيافتي خوشايند گرديد و شهادت فوزي عظيم تلقي گرديد. در طول جريان انقلاب، آثار مهمي درباره «جهاد» و «شهيد» به منصه ظهور رسيد; از جمله آنها مي توان از كتاب شهيد مطهري رحمه الله در اين باره ياد كرد، در حالي كه پيش از اين، در اين زمينه كمتر اثري مي توان يافت. اين امر نشانگر تاثير نهضت احياگر امام خميني رحمه الله و ديگر انديشمندان اسلامي است. انقلاب اسلامي ترجمان بسياري از آيات و روايات، بخصوص در زمينه «شهادت » و «جهاد»، است. از سوي ديگر، تحليل محتواي پيام هاي رهبري درباره شهيد و شهادت طلبي، خود، انگيزه و محرك تداوم حركت انقلابي است. وصيت نامه شهداي انقلاب و دعوت آنان از مردم براي حفظ تداوم انقلاب نيز از عوامل مؤثر در حركت زايي و تداوم انقلاب بود. اين وصيت نامه ها، كه زبان قلب و روح شهداي انقلاب بودند، از اسلام مايه مي گرفت; از شهادتين آغاز مي شد و مؤمنان را به ثبات عقيده و پيروي از رهبري در جهت احياي اسلام دعوت مي كرد. به لحاظ تاريخي، نمونه بارز شهادت طلبي را مي توان در زندگي و شهادت مظلومانه امام حسين عليه السلام، پيشواي سوم شيعيان، يافت. بسياري از حركت هاي انقلابي و جنبش ها

و نهضت هاي اسلامي ملهم از قيام عاشوراست. در طول انقلاب، شهادت برخي از انقلابيان موجي از تحرك و قيام ايجاد مي كرد. شهادت فرزند امام خميني رحمه الله در سال 1356 يكي از همين موارد است. يكي از كارگزاران رژيم پيشين نيز در تحليل انقلاب اسلامي به عنصر شهادت طلبي اشاره كرده است. وي مي نويسد: «توجه به آميخته اي كه از مذهب و نيروي جوانان در ايران به وجود آمده سر اصلي سقوط شاه را مكشوف مي كند. در اين ميان، اگر كسي به اهميت نقش شهادت طلبي در مذهب شيعه نيز آگاهي داشته باشد حتما به خوبي مي داند كه در اين مذهب، اگر كسي كشته شود قدرتش از كسي كه او را كشته است به مراتب افزون تر خواهد بود.» (27) روند حوادث سال هاي انقلاب نشان مي دهد كه رهبري انقلاب در مواضع متعدد بر شهادت، صبر، استقامت و اعتقاد به اصل «احدي الحسنيين » تاكيد مي كنند. بر اساس اصل انجام تكليف الهي، امام امت رحمه الله اعلام كردند كه ما تكليف الهي خود را ادا مي كنيم و به احدي الحسنيين نايل خواهيم شد.

ط - شعارهاي انقلاب شعارها همواره برخاسته از باورها و آرمان هاي والاي جامعه است. در يك جمع بندي و تجزيه و تحليل، مي توان گفت: شعارهايي كه در طول درگيري با رژيم ارائه مي شد حكايت از ماهيت فكري انقلاب داشت. انقلابيان با شعار نان، سكس و رفاه به ميدان نيامدند، بلكه دل نگراني و دل مشغولي آنان فرهنگ دين اسلام بود. قريب به اتفاق شعارهاي انقلابيان طي سال هاي شكل گيري انقلاب برخاسته

از اسلام و مهم ترين خواسته آنها ايجاد حكومت اسلامي و احياي دين بود. يك تحليل آماري كه از ديوار نوشته هاي سال 1357 تهيه شده است، نشان مي دهد كه از مجموع 1077 مورد، بيش از 90 درصد شعارها در حمله به رژيم پيشين و كارگزاران آن، حمايت از امام، تاييد اسلام، حكومت اسلامي، شهداي اسلام و تلاش در جهت وحدت مردم براي تداوم مبارزه است. از 10 درصد بقيه، 8/5 درصد شعارهاي متفرقه است كه محور خاصي ندارد و با اين وصف، از سويي، در جهت تخريب رژيم است. (28)

نتيجه گيري انقلاب ايران از ديدگاه هاي متفاوتي مورد ارزيابي قرار گرفته است. در اين مقاله، درصدد تبيين نقش اسلام و فرهنگ ديني برآمديم. يكي از مسائل مهم در شكل گيري انقلاب ايران آن است كه انقلاب ايران بر اساس اراده ملت مسلمان كه دل نگران فرهنگ اسلام بودند، ايجاد شد. به قول يكي از نظريه پردازان انقلاب، انقلاب ايران ساخته شد، چنين نبود كه برخي القا مي كنند كه انقلاب ايران همچون ساير انقلاب ها حركتي بود كه در يك مقطع تاريخي به سراغ جامعه آمد و در اين رهگذر، شعار صدور انقلاب امري پوچ و بي معني است و اصولا به عنوان يك الگو قابل توصيه به ديگر ملل مسلمان نيست. البته اين سخن ناشي از حاكميت نگرش ساختارگرايي جامعه شناختي است كه بر برخي نظريه پردازان مسلط است. بر اساس اين نگرش و به قول يكي از آنان، انقلاب ها مي آيند و مي روند. (29) انقلاب اسلامي استثنايي بر اين قاعده است، چنانچه نويسنده مزبور نيز اعتراف مي كند كه

در ايران، انقلاب به گونه اي بي نظير ساخته شد. اينكه ماهيت اين انقلاب فرهنگي است و اسلام در آن نقش تعيين كننده دارد موجب نفي عوامل ديگر نمي شود، ولي فرهنگ ديني عاملي اساسي بود و عوامل ديگر ضميمه اي، حاشيه اي و فرعي. براي تبيين اين نظريه شش شاخص مطرح ساختيم: اسلام زدايي، رهبري، نقش مساجد، نمادهاي ديني، روحيه ايثار و شهادت طلبي و شعارهاي انقلاب كه هر يك با توجه به داده هاي تاريخي، نشانگر نقش اسلام در ايجاد اين تحول تاريخي است. اينك جاي اين شبهه وجود دارد كه اگر اسلام عامل انقلاب است چرا با وجود نورافشاني آن، در طي چهارده قرن گذشته در ايران، انقلابي صورت نپذيرفته است؟ پاسخ اين سؤال را به گونه هاي مختلفي مي توان بيان كرد: از سويي، پس از زوال تمدن اسلامي، شاهد نضج جنبش اصلاح ديني هستيم. در ايران، طي دهه هاي سي به بعد، اسلام تجديد حيات يافت. جامعه ايراني پس از محك زدن حركت هاي انقلابي در دهه هاي پيش و آشنايي عميق با ملي گرايي غربي و اجتماع گرايي (سوسياليسم) شرقي به هويت اصلي خود بازگشت. در اين راستا، فرهيختگاني در جامعه ايران ظهور كردند; از جمله مرحوم علامه طباطبائي رحمه الله و پس از وي، شاگردان ايشان و حضرت امام خميني رحمه الله كه نقاب از چهره فرهنگ رايج در جامعه برگرفتند. تحليل هاي نادرست از مفاهيم ديني طرد شد و بر جنبه هايي از اسلام تاكيد گرديد كه تحرك آفرين و انقلاب زا بود. بنابراين، جامعه پس از پشت سر گذاشتن يك دوره تعارض فرهنگي، كه حاصل برخورد

با فرهنگ غرب و غربزدگان بود، منتهي به بحران «هويت » گرديد. ارائه چهره صحيح اسلام موجب شد كه اين بحران منتهي به بازگشت به فرهنگ ديني گردد و اين فرهنگ ديني عصاره اصلي ايجاد حركت در ايران شد. نكته ديگري كه در ايجاد انقلاب نبايد از آن غفلت كرد اين است كه جامعه ديني ايران به دنبال حضور استعمار غرب و استبداد داخلي، طي سده اخير، هرگاه فرصت يافته و زمينه را مهيا ديده به صحنه آمده است; جنگ هاي ايران و روسيه در عصر قاجاريه تا قضيه گريبايدوف، نهضت تنباكو، نهضت مشروطيت، نهضت جنگل، قيام خياباني، واقعه مسجد گوهرشاد، نهضت ملي شدن نفت و قيام سال 1342 همه نشانگر نقش دين در حركت آفريني اجتماعي است. نكته پاياني اين كه در تكوين هر انقلاب، مجموعه عواملي به طور منظم دخيل اند كه فقدان يكي از آنها علي رغم وجود عوامل ديگر، منتهي به عدم شكل گيري و يا شكست انقلاب مي گردد. اين عوامل را در اين مقاله بر مبناي نظري، چهار عنصر برشمرديم: ايدئولوژي يا دين اسلام، رهبري، سازماندهي و توده هاي مردم. فقدان يكي از اين عوامل، كه در اين نبشتار با خميرمايه اسلام مورد بررسي قرار گرفت، ممكن بود منجر به عدم شكل گيري و يا شكست انقلاب گردد. پي نوشت ها 1- مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، قم، صدرا، بي تا، ص 29 2- ر. ك. به: پروس لينكلن، مذهب و انقلاب، ترجمه حميد عضدانلو، «اطلاعات سياسي اقتصادي »، ش 87-88 (دي وبهمن 1374)، ص 23 3- ر. ك. به: م. محمدي، انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلابهاي روسيه

و فرانسه، تهران، سعيد، بي تا، ص 327 4- ر. ك. به: سيد محمدباقر صدر، سنت هاي تاريخي در قرآن/ جلال الدين فارسي، فلسفه انقلاب اسلامي، تهران، اميركبير، 1368، ص 350/ محمدتقي مصباح، جامعه و تاريخ، سازمان تبليغات اسلامي، 1372، ص 242 5- «ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم » (رعد: 11) 6- Theda skocpul, Reihter state and shiؤ Islam in the Iranianrevolution, theory and society, vol. 11, 1982, pp. 265 7- مرتضي مطهري، همان، ص 55 8) حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، تهران، اطلاعات، 1368، ص 57 و ص 72 9- سيد حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، تهران، راه امام، 1365، ص 18 10- ر. ك. به: محمدحسن رجبي، زندگي سياسي امام خميني، تهران، قبله، 1374، ج 4، ص 36 11- براي آگاهي بيشتر ر. ك. به: فخر روحاني، اهرمها، سقوط شاه و پيروزي انقلاب اسلامي، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1370، ص 137 12- در اين زمينه آيات بسياري در قرآن كريم وجود دارد; از جمله، آيه نفي سبيل (لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا) 13- شجاع احمدوند، فرايند بسيج سياسي در انقلاب اسلامي، «انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن » (مجموعه مقالات)، تهران ، نهاد نمايندگي ولي فقيه، 1374، ص 72 14- استاد محمدتقي مصباح، 1370 15- سيد حميد روحاني، همان، ج 1، ص 417 16- شجاع احمدوند، همان، ص 75 17- عباس سعيد رضواني، بينش اسلامي و پديده هاي جغرافيايي، مشهد، آستان قدس رضوي، 1368، ص 35 18- حضرت امام خميني (ره)، صحيفه نور، ج 18، ص 276 19- پيشين، ج 1

، ص 148 ، ص 190 و ج 15 ، ص 158 20- پيشين، ج 12 ، ص 217 21- پيشين، ج 12، ص 149 و ج 9، ص 136 22- پيشين، ج 2، ص 84 23- كلر بريد و پير بلانشر، ايران: انقلاب به نام خدا، ترجمه قاسم صنعوي، تهران، سحاب، 1358، ص 41 24- نيكي. ار. كدي. ريشه هاي انقلاب ايران، ترجمه عبدالرحيم گواهي، تهران، قلم،1369، ص 243 25- حضرت امام خميني(ره)، پيشين، ج 15، ص 204 26- حميد عنايت، انديشه سياسي در اسلام معاصر، تهران، خوارزمي، 1361، ص 245 27- فريدون هويدا، اسرار سقوط شاه، ترجمه مهران، تهران، اطلاعات، 1371، ج 1، ص 110 28- مهدي محسنيان راد، بررسي ديوارنوشته هاي دوران انقلاب، «فصلنامه رسانه »، ش 4 (زمستان 1369)، ص 24 -Theda skocpul, Ibid. P. 265 29 منابع مقاله:

فصلنامه معرفت، شماره 21، نوروزي، محمد جواد؛

رهبري امام خمينيدر دوران دفاع مقدس

رهبري امام خمينيدر دوران دفاع مقدس بروز جنگ تحميلي در بامداد انقلاب، دوران ديگري را در رهبري امام خميني پديد آورد. ملت فداكار ايران كه به تازگي از استبداد داخلي رهيده بود و ميرفت تا بشارت هاي جمهوريت و اسلاميت را تجربه كند، با جنگي ناخواسته روبه رو گشت. همراهي امام و امت در ساليان دفاع مقدس _ كه دوستان و دشمنان دين و وطن را شگفت زده ساخته بود _ در حقيقت، نمودار خودآگاهي سياسي و تاريخي به شمار مي آمد. ناكامي هاي گذشته، اين آموزه را خاطرنشان مي ساخت كه فقط در پرتو انديشه هاي زندگي سازانة اسلام و رهبري زمان شناسانه و پارسايانه مي توان بر نظام سلطه و فريب چيرگي يافت. تأمل در چند و چونيِ دوران جنگ تحميلي و فرماندهي امام

و بسيج همگاني در جهت فراخواني دفاع از كيش و وطن، ره توشه هاي بسياري براي نسل امروز و آيندگان به همراه دارد. پرسش انگيزيِ گفتار و نوشتار تحليل گران دربارة ايام دفاع مقدس، مي بايد نمودار واقعيت هايي باشد كه سبب تداوم انقلاب شده است. اظهار نظرهايي كه حاصل آن چيزي به جز انتقال پندارهاي بيگانه با ايثار و امامتِ عدالت خواهانه و مسالمت جويانه نيست، چندان نمي پابد. زيرا آن چه در آن روزگار رخ داد، همان بود كه حركت ديني و ملي مردم ايران مي طلبيد. آنان پس از پيروزي و دست يابي به حاكميت، در قبال تهاجم هماهنگ شدة صدام راهي جز مقاومت نداشتند. پذيرش صلح تحميلي _ كه يك ترفند استكباري بود _ پيامدهاي ناگواري به همراه داشت كه از نگاه مخالفان جنگ پنهان مانده بود. در اين مقال با اشاره هايي چند به شاخصه هاي دوران دفاع مقدس، رهبري امام را در عبور ملت از بحران هاي آن روزگار خواهيم نگريست. هم خواني شاخصه ها از ويژگي هاي زعامت امام همچون قاطعيت در مواضع و موفقيت در جذب نيروهاي انساني و كارآمد و مرزبانِ انديشه هاي والاي ديني و سياسي حكايت دارد. 1. آرمان گرايي در جنگ و دفاع جنگ و دفاع در منظر رهبر فقيد انقلاب، فراتر از گرايش هاي ناسيوناليستي بوده و نمودار آرمان هاي ديني و عدالت خواهي پيامبران ابراهيمي است. هجوم ارتش بعثي عراق به مرزهاي ايران، در حقيقت تهديدي براي اسلام و مسلمانان منطقه به شمار مي آمد. زيرا صدام با جلب حمايت سياسي و تسليحاتي قدرت هاي غربي و امريكا و اسرائيل، قصد براندازي جمهوري اسلامي را داشت. انقلابي كه در ايران بروز كرده بود، دير يا زود حاكميت هاي استبدادي منطقه را رسوا و بي اعتبار مي ساخت و خيزش

همگاني مسلمانان را سبب مي گشت. جنگ تحميلي كه در سال هاي نخستين پيروزي ملت بر سلطه گران داخلي و خارجي، رخ داد مي توانست از فروپاشي سياست ها و قدرت هاي تزويرگرانه پيش گيري نمايد و ملت ها را از خود آگاهي تاريخي و اجتماعي و حماسه آفريني در عرصة سرنوشت جمعي دور نگاه دارد. اگر به ابعاد تبليغات رسانه اي عراق و حاميان او نگريسته و آثار رواني آن را بررسي كنيم، به روشني مي توان از توطئة بازدارندگيِ ملت ايران از صدور انقلاب ياد كرد. آنان آرامش و حضور تعيين كنندة ايرانيانِ ايثارگر و بيدارگر در جهان اسلام را مغاير با منفعت طلبي درازمدت خود مي دانستند. با طرح تهاجم نظامي گسترده، نظام جمهوري اسلامي و رهبري آن ناگزير از دفاع و حفظ تماميت ارضي در برابر اشغال گران بود و مانور سياسي _ ديني و افكندن طرح نو براي زندگي مسلمان امروز ناممكن مي شد. چنان كه تاريخ جنگ تحميلي به دست مي دهد، عراق با مشاهدة ناكامي در تجاوز نظامي خود ناگزير از مظلوم نمايي و صلح طلبي شد كه حاصل آن طرح مقولة جنگ افروزي جمهوري اسلامي بود. اين همه بي گمان انقلاب ايران را از گسترش و نفوذ در حيات سياسي مسلمانان بازمي داشت و چهرة آن را ناسازگار با واقعيت ها و پيشرفت و امنيت مي نماياند. امام خميني از همان آغاز جنگ تحميلي، واكنش هاي ملت ايران در برابر تجاوزگران بعثي را دفاعي و اسلامي تلقي مي نمود. دعوت رهبري به حضور در جبهه ها، بر پاية ايمان به خدا و آخرت صورت مي گرفت و پيكارگري شان به عنوان يك تكليف ديني _ سياسي شناخته مي شد. معروف گرايي و منكرستيزي _ كه مي بايد محور كوشش ها و زندگي يك مسلمان باشد _ در منظر امام خميني، در

عرصة سياست و قدرت حاكم بر جامعة مسلمانان است. خودكامگي و عدالت گرايي حاكمان، مصاديق بنيادي معروف و منكر به شمار مي آيند. فلسفة قيام و نهضت امامان و پيامبران را مي توان در چهارچوب اصل فراموش شدة امر به معروف و نهي از منكر گنجانيد، مشروط بر اين كه شناختي ژرف و اساسي از اين آموزة سياسي _ اجتماعي در دست داشته باشيم. «سيدالشهداء _ سلام الله عليه _ كه همة عمرش را و زندگي اش را براي رفع منكر و جلوگيري از حكومت ظلم (نهاد، مي خواست كه) ... معروف در كار باشد، منكرات از بين بروند. حضرت صاحب _ سلام الله عليه و ارواحناه فداه _ هم كه تشريف مي آورند براي همين معناست. تمام انبيا كه قيام كرده اند در عالم طبيعت... مقابله با طاغوت (كرده اند)... تمام اين ها قيام كردند در مقابل جور، در مقابل ظلم... ما سرمشق بايد بگيريم از اين ها و ما بايد قيام كنيم در مقابل ظلم. مسلمان ها بايد در مقابل جورها، در مقابل ظلم ها، در مقابل منكرات قيام كنند، همان طوري كه ملت شريف ايران بحمدلله قيام كرد... من بايد تشكر كنم از اين ملت... خصوصاً از كساني كه در جبهه ها مشغول هستند يا پشت جبهه ها.»(1) امام خميني چه در جنگ و چه در صلح، همواره به انبيا و اولياي حق نظر دوخته و پيروي از آنان را سياست خود در رهبري ملت گرفته و بر روش هاي پيشنهادي ديگران ترجيح مي داده است. الگوپذيري از پيامبران و امامان شيعه، به ويژه حضرت حسين بن علي(ع) در دوران دفاع مقدس، به روشني نمودار آرمان گرايي رهبري انقلاب بود و بسا خوشايند دولت هاي دست نشاندة منطقه نبود. زيرا آنان اسلام را

به صورت يك دين عبادي و شخصي درآورده و مسلمان را بيگانه با مفاهيم و اصول اجتماعي و حماسي اسلام پرورش داده بودند. افزون بر انقلاب اسلامي و پيروزي غيرمنتظرة ملت ايران، جنگ تحميلي و پايداري شگفت انگيز رهبري و مردم در جبهه ها و پشت جبهه ها، بسترساز بيداري مسلمانان گشت. آيات جهادي و دفاعي قرآن كريم _ كه در سنت نبوي تجلي يافته بود _ بار ديگر در ميدان هاي نبرد حق و باطل كاربرد عيني يافت. بي ترديد اين همه با حاكميت طاغوت هاي منطقه ناسازگاري داشت و آنان را به حمايت از صدام و سپس تلاش در ختم ماجراي جنگ برمي انگيخت. آن چه دل مشغولي قدرت هاي كوچك و بزرگ را پديد مي آورد، همانا آسيب پذيري دولت نامشروع اسرائيل در برابر گسترش فرهنگ و حماسة مسلماني بود كه رزمندگان مسلمان ايراني در تبعيت از قرآن و رسول اكرم(ص) به نمايش گذاشته بودند. صهيونيست ها هيچ گاه توان مقابله با آرمان خواهي امت اسلام را نداشته و هماره سعي در بي هويتيِ جوانان مسلمان داشته اند. اسلام زدايي از زندگي و برنامه ريزي هاي كلانِ امت مسلمان، سياست هميشگيِ اشغال گران قدس بوده و هست. امام خميني با اشارت به آية كريمة «و من يقاتل في سبيل الله فيقتل او يغلب فسوف نؤتيه اجراً عظيماً»(2) _ كه از پاداش چشمگير پروردگار براي مجاهدان پيروز يا شهيد ياد كرده است _ محبت خداوند نسبت به آنان را خاطرنشان مي سازد. ترديدي نيست كه اين همه حاكي از اسلام گرايي و آرمان بلند شهادت در راه خدا و دين حنيف ابراهيمي است و پيكارگري رزمندگان مدافع آيين و وطن را فراتر از عامل ماده و طبيعت مي برد و تقرب و محبوبيت نزد حق متعال

را سبب مي شود. «اين اجر عظيم كه به قلم با عظمت عظيم مطلق وعده داده شده است، چگونه آن را با فكر ناچيز بشر مي توان تحليل كرد؟ گويي اين اجر عظيم همان حُب خداوند تعالي است كه در سورة مباركة صف آمده است: «ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص.»(3) محبوبيت نزد بارگاه احدي را كدام فيلسوف توانا يا عارف علمي بزرگ دانا مي تواند درك كند تا از آن سخن گويد و يا به سخن قلم درآورد؟... بارالها اين وصف مجاهدان في سبيل الله و اجر عظيم آنان است كه در صحنه هاي كارزار با دشمنان تو و دشمنان رسول معظم تو و دشمنان قرآن كريم تو به شهادت رسيده اند يا در اين راه پيروز گرديده اند.»(4) نگرش بلند رهبر فقيد انقلاب نسبت به اسلام و آرمان طلبيِ مسلمانان مجاهد و محبوب حق و رسول مكرم او سبب مي شود كه دولت هاي اسلامي را مكلف به مقابله با طاغوت عراق سازد و سران بي تفاوت يا همكار در يورش صدام را سرزنش نموده و از فرجام كارشان بترساند. «در قرآن كريم است كه اگر دو طايفه اي از مسلمين با هم اختلاف كردند شما مصالحه بدهيد بين آنها را و اگر يكي از آنها ياغي باشد و طاغي باشد، با او قتال كنيد تا اين كه سر نهد به احكام خدا. كدام يك از كشورهاي اسلامي بررسي كردند در اين كه طاغي و ياغي كيست؟... بر كدام مملكت اسلامي پوشيده است اين معنا كه صدام به ما (تجاوز) ... كرده است و طغيان كرده؟... بر همه دولت هاي اسلامي به نص قرآن واجب است كه مقاتله كنند با دولت عراق تا

برگردد به ذكر خدا و به امر خدا.»(5) «و من به همه دولت هايي كه در جنگ تحميلي و يورش غيرانساني به ايران، با دولت كافر بعث همكاري مي كنند، چه همكاري تبليغاتي و چه نظامي... اخطار مي كنم كه علاوه بر خذلان الهي و ننگ ابدي از جزاي عاجل به دست ملت هاي خود و ارتش نيرومند كشور اسلامي ما غافل نباشيد و خود را به هلاكت نكشيد.»(6) رهبر فقيد انقلاب پس از يادكرد غدير _ كه در حقيقت آرمان نامة تشيع علوي و مرزبان اسلام محمدي است _ مسألة حكومت و نظام جامعه را طرح مي كند. از آن پس خطر مقدسين را ياد آور مي شود كه با انديشة سياسي اسلام بيگانه بوده و سعي در سياست زدايي از امت اسلام داشته اند. حكميت و صلح تحميلي در دوران خلافت اميرمؤمنان(ع) و امام حسن(ع)، در واقع كوشش مقدس نماهايي بود كه عافيت طلبي را بر جهاد و شهادت در راه خدا و تعالي كلمة او ترجيح داده بودند. در دوران جنگ تحميلي عراق و ايران نيز پاره اي از متحجران و مقدسان، ادامة نبرد را به مصلحت ندانسته و از صلح سخن راندند. امام خميني آنان را وارثان مقدسان نهرواني مي شمارد. «غدير آمده است... (تا) بفهماند كه سياست به همه مربوط است، در هر عصري بايد حكومتي باشد با سياست، منتها سياست عادلانه كه بتواند به واسطة آن سياست، اقامة صلوة كند، اقامة صوم كند، اقامة حج كند، اقامة همة معارف را بكند... ما الان مبتلاي به جنگيم. يك دسته اي در همين قضيه هم دارند اشكال تراشي مي كنند... اشخاصي (هستند) كه مي گويند كه بياييد صلح بكنيم، بياييد يك سازشي بكنيم. ما از تاريخ بايد اين امور

را ياد بگيريم. به حضرت امير تحميل كردند، مقدسين تحميل كردند، آنهايي كه... (پيشاني شان) داغ (سجده) داشت... آنها تحميل كردند به حضرت امير حكميت را... اين ابتلا را حضرت امير داشت، الان نظير... (آن را) ما داريم... دنيا نمي داند كه كي متجاوز است. ما از آن قضيه بايد عبرت بگيريم و زير بار حكميت (نرويم). ما در اين هفت سالي كه (جنگ) بوده است فهميديم كه اين حَكَم ها كي ها هستند... قضية امام حسن و قضية صلح، اين هم صلح تحميلي بود... اين (رخدادها) ما را هدايت مي كند به اين كه نه زير بار صلح تحميلي برويم و نه زير بار حكميت تحميلي.»(7) مبارزه و دفاع در نگاه امام خميني به ايران اختصاص نداشت. همان زمان كه رهبري انقلاب در جنگ تحميلي عراق و ايران، به مسلمانان ايراني مي انديشيد، از حمايت مسلمانان فلسطيني و لبناني دريغ نمي ورزيد. زيرا جمهوري اسلامي، نظامي سياسي _ آرماني تلقي مي شد و رهبري نظام به پيروزي و شكست اسلام نظر داشت. بي گمان اين سياست، خشم و كين نظام استكباري جهان را برمي انگيزد و قدرت ها را به سمت اسلام ستيزي و تفرقه افكني در ميان مسلمان ها مي راند. از اين منظر، پديدة جنگ تحميلي را بايد در چهارچوب آرمان گرايي و دفاع ديني _ سياسي، تجزيه و تحليل نمود. چنان كه مواضع سياسي امام به دست مي دهد، او در ساليان پيش از انقلاب و جنگ، دغدغة قدس و نجات مسلمانان را داشت و از منافع آنان همواره جانب داري مي كرد. به سخني ديگر آرمان گرايي بنيان گذار جمهوري اسلامي، شاخصة مرجعيت ديني _ سياسي شيعه بوده و در هر زمان و مكان در شكل دفاع از كيان اسلام

و مسلمانان مظلوم و استعمار شده ظهور مي يافته است. با بروز جنگ تحميلي در مرزهايي جغرافيايي ايران، امام خميني حركت اسلامي _ انقلابي ملت را در خطر نابودي نگريسته و ايرانيان را به پيكار در راه خدا و دين فراخواند. «امروز همه قدرت ها و ابرقدرت ها دست به دست يكديگر داده اند كه نگذارند فلسطيني هاي مسلمان به هدف شان برسند... چرا كه پيروزي آنان پيروزي اسلام است... همه شياطين مجتمع اند كه نگذارند اسلام رشد كند و ما بايد اين معنا را در نظر داشته باشيم كه با تمام قوا و تا آخرين نفرمان مهيا شويم و در راه خ__دا جهاد كني___م. دفاع از نواميس مسلمين و دفاع از بلاد مسلمين و دفاع از همة حيثيات مسلمين امري است لازم، و ما بايد خودمان را براي مقاصد الهي و دفاع از مسلمين مهيا كنيم.»(8) 2. توكل و اتكال به خداوند چنان كه از آيات جهادي و دفاعي قرآن كريم برمي آيد، پيامبر و مسلمانان صدر اسلام در جنگ ها تكليف توكل و اعتماد به نصرت و حمايت الهي داشته اند. امام خميني نيز همواره به پروردگار توكل داشته و ملت و رزمندگان را به نيرومندسازي خويشتن در پرتو ايمان به خدا و امدادهاي غيبي فرامي خواند. «من از ملت بزرگ ايران خواهانم كه در هر مسأله اي كه پيش مي آيد قوي باشند، قدرتمند باشند، متكي به خداي تبارك و تعالي باشند و از هيچ چيز باك نداشته باشند. ما از آن قدرت هاي بزرگ نترسيديم، اين (صدام) كه قدرتي ندارد... با تأييد خ___داي تبارك و تعالي اين ريشه هاي فساد قطع خواهد شد و اسلام گسترش پيدا خواهد كرد در همه جا. و ما متكي به

خدا هستيم و با اتكا به خدا از هيچ چيز ترسي نداريم.»(9) «ملت ما... با اين اتكال به ذات مقدس حق تعالي مي تواند... لشكرهاي زياد را شكست دهد... مثل سربازهاي صدر اسلام الان داريد عمل مي كنيد. و به آنها (رزمندگان) بشارت مي دهم كه شما اگر بكشيد آنها را، شما به بهشت مي رويد و اگر آنها هم شما را بكشند، شما به بهشت مي رويد.»(10) 3. عنايت هاي غيبي پيروزي نظامي رزمندگان در منظر رهبري انقلاب، پديده اي شگفت انگيز و الهي تلقي شده است. نابرابري در تسليحات و حمايت هاي نظامي و تبليغاتي، واقعيتي انكارناپذير بوده و با اين همه آنان از توان روحي و رزمي بالايي برخوردار بوده اند. «اين خداي تبارك و تعالي است كه اين پيروزي ها را نصيب شما و نصيب ملت شما كرده است... (بعثي ها) در سنگرهاي از پيش ساخته نشسته اند... و به همه جور مهمات مجهز هستند... آن وقت يك عده از اين طرف در بيابان ها راه بيفتند و آنها را از سنگرها بيرون كنند و سنگرها را خالي كنند و از آنها آن قدر اسير بگيرند كه شما مي دانيد، يك مسأله اي نيست كه ما (آن را) يك امر عادي حساب بكنيم و پاي خودمان حساب كنيم. اين مسأله مافوق طبيعت است. اين مسأله روي عناياتي است كه خدا به شما كرده است و دارد و براي ما همة اين عنايت خداي تبارك و تعالي بالاترين درجه است.»(11) امام خميني شهادت طلبي جوانان ايراني در دوران دفاع مقدس را پاره اي از عنايت هاي الهي برمي شمارد و با يادكرد دوران انحطاط اخلاقي پيشين، اين همه را تحول و نعمت بزرگ مي خواند. «جوان هايي كه مي رفت به كلي از دست اسلام و از

دست مسلمين بروند، خداوند به ما برگرداند و آنها را... (چنان) متعهد كرد كه الان براي شهادت داوطلب مي روند و در جبهه ها در حالي كه جنگ مي كنند تكبير مي گويند، نماز مي خوانند و در شب ها مناجات با خدا مي كنند.»(12) همراهي و همدلي زنان و مردان پشت جبهه _ كه در تقويت روحية رزمندگان و برانگيختن حس فداكاري در جوانان تأثيرگذار بوده است _ نمونة ديگري از امدادهاي خداوند نسبت به ملت ايران به شمار مي آيد. مشاهده هاي عيني آن روزها در سرتاسر كشور به دست مي دهد كه جنگ و دفاع در ايران برخلاف ديگر كشورهاي در حال جنگ، به نظاميان محدود نشده و دغدغه اي ملي بوده است. «بحمدلله امروز ايران، تمام مردم، زن و مرد و كوچك و بزرگ با هم هستند. يك طايفه اي از اين واحد مشغول جهاد هستند در راه خدا در جبهه ها، و دسته (هايي)... هم در پشت جبهه ها با شما هم پيوند و هم رأي هستند و... (چنين) ملتي كه اين طور با هم پيوند... (دارند) ممكن نيست، مورد آسيب واقع بشود و تا اين توجه به خدا، اتكال به خدا (هست)... هر قدرتي در مقابل او نابود است، هيچ است.»(13) امام خميني با مقايسه اي كه بين رزمندگان جنگ تحميلي با مسلمانان عصر پيامبر و ائمة اطهار (عليهم السلام) دارد، برتري آنان را در ايثارگري مي نماياند. «پيغمبر اسلام چقدر خون دل از اين مردم همان بلاد خودشان مي خورد؟ اميرالمؤمنين چقدر شكايت كرده است؟ قرآن چقدر شكايت كرده است؛ شكايت از همان مسلمان ها. اميرالمؤمنين... منبر مي رفت و آرزوي مرگ مي كرد... مي خواستند يك ارتش را... براي دفاع از اسلام راه بيندازند... چقدر خون دل مي خوردند، چقدر زحمت

مي كشيدند، (برخي مسلمان ها) نمي آمدند. امروز داوطلب (براي جهاد و شهادت) شما داريد مي رويد. داوطلب طرف شهادت مي رويد؛ طرف مرگ مي رويد.»(14) «حماسه هايي كه شماها در كردستان و نيز دوستان شما در جاهاي ديگر و از قبيل «جبهة مسلم» و «محرم» و ساير جبهه ها آفريديد، قابل توصيف نيست و شما مستعد اين باشيد كه امام زمان (سلام الله عليه) از شما توصيف كند و خداي تبارك و تعالي به شما عنايات خاصة خودش را بكند.»(15) در پيامي كه رهبر فقيد انقلاب خطاب به خانوادة شهيدان و ايثارگران جنگ تحميلي دارد، فرزندان برومندشان را وارثان ايمان و عزت خوانده و آنان را به سلوك مؤمنانه در طريق پدران فداكار دعوت مي كند. «شما گواهان صادق و يادگار عزم ها و اراده هاي استوار و آهنين، نمونه ترين بندگان مخلص حقيد كه مراتب انقياد و تعبد خويش را به درگاه اقدس حق تعالي با نثار خون و جان به اثبات رسانيدند و در ميدان جهاد اكبر با نفس و جهاد اصغر با خصم، واقعيت پيروزي خون بر شمشير و غلبة ارادة انسان را بر شيطان مجسم كردند... عزيزانم... بار امانت پدران تان را كه ميراث عزت و راه و رسم زندگي آنان بوده است، به خوبي بر دوش كشيد و تقوا و پاكي و پاكدامني را پيشه كنيد و نظم در زندگي و تمامي مراحل آن حكمفرما سازيد و با جديت به تحصيل علوم و كسب معارف و بهره وري از استعدادهاي الهي خود بپردازيد و هيچ گاه سلاح مبارزه با ظلم و استكبار و استضعاف را بر زمين نگذاريد.»(16) امام خميني در جهت تداوم عنايت هاي الهي نسبت به ملت ايران همواره مواضع خاضعانه و شاكرانه داشته و

از همة كساني كه به نوعي در دفاع از اسلام و ايران مشاركت عملي و خالصانه داشته اند، قدرداني مي نمود. محبت و حمايت معظم له نسبت به خانوادة شهيدان قابل تأمل است. «من وقتي اين صحنه هاي اسف آور و افتخار آميز را مي بينم، عاجزم از اين كه در مقابل آنها مطلبي بگويم، شما خودتان زبان گوياي افتخار هستيد.»(17) 4. آزمون و شكيبايي جنگ تحميلي، آزموني براي همگان بود. هر كس و هر گروهي در دوران هشت سال دفاع مقدس، ماهيت خود را نماياندند. امام خميني با ذكر اصل امتحان و ابتلاي ايمان آورندگان به كاهش در جان و مال و ثمرات زندگي و امنيت، مقام بندگان خالص را خاطرنشان مي سازد. رزمندگان و مرزنشينان جمهوري اسلامي و ديگر ايرانيان هر يك در آزمون خود سرافرازانه جلوه گر شدند و برگ افتخاري ديگر افزودند. آنان در حقيقت رهروان انبيا و اولياي حق در امتحان هاي الهي بودند. «امتحان ملازم با وجود انسان است و هيچ انساني بدون امتحان نخواهد (بود). گاهي امتحان به خوف، به جوع، به نقص در اموال و انفس، به نقص در ثمرات و امثال اينهاست... بشر در امتحان واقع است. با ادعاي اين كه من مؤمن هستم رها نمي شود. پيغمبرهاي بزرگ امتحان شدند... حضرت سيدالشهداء (سلام الله عليه) امتحان شد... شما دزفولي ها و اهوازي ها و سوسنگردي ها امتحان داديد و خوب از امتحان بيرون درآمديد.»(18) امام خميني استقامت و شكيبايي در مواضع را شرط پيروزي و دست يابي به آرمان هاي بلند انساني و اجتماعي مي داند. معظم له با ذكر آية كريمة «واستقم كما امرت و من تاب معك»(19) از دشواري و ضرورت آن ياد كرده و همگان را مخاطب فرمان الهي استقامت مي شمارد.

در تجليل از شهيدان نيروي هوايي و خانوادة آنان، استقامت در راه اسلام و عزت يادآور مي شود كه آنان در گفتار و رفتارشان متجلي ساخته اند. «من از شما بانوان محترم، بازماندگان شهداي نيروي هوايي و اقرباي معلولين نيروي هوايي تشكر مي كنم كه با روي گشاده و با روحية قوي با من مواجه هستيد و به مخالفين نهضت با شجاعت و استقامت نمايش مي دهيد كه شما شيرزنان مثل شيرمردان در راه اسلام و در راه كشور اسلامي براي فداكاري و براي مجاهدت حاضريد... بحمدلله امروز ملت ما عموماً و ارتش و قواي مسلح ما خصوصاً و نيروي هوايي بالاخص، اين امتحان را و اين مأموريت الهي را عمل كردند، هم فداكاري كردند و هم استقامت.»(20) 5. قداست كلمه و مقام شهيد كمتر واژه اي به اندازة واژگان شهادت و شهيد و در دوران دفاع مقدس، كاربرد داشته است. موافق و مخالف در برابر نام و تصوير و مزار شهيد، ناگزير از خضوع و تكريم مقام والاي او بوده اند. زيرا شهادت آگاهانه در راه آرمان انساني و الهي، با عشق و اخلاص آميخته بوده و بسترساز خوبي ها و سرافرازي هاي يك ملت بيدار است. امام خميني بارها از شهيد و شهيدان راه خدا ياد كرده و در حقيقت از چشم يك عارف به حقيقتِ شهادت و قداست مقام شهيد نگريسته است كه درخور بيان است. ترديدي نيست كه چنين نگاهي در تشويق و ترغيب جوانان و بزرگ سالان به حضور عاشقانه در جبهه ها و همچنين در شكيبايي همسران و مادران و پدران تأثير گذاشته است. امام خميني محصول روايت هايي كه دربارة مقام شهيد آمده است، حيرت آور مي خواند، به ويژه از

سخن رسول اكرم(ص) ياد مي كند كه آن حضرت فرمود: «شهيد به وجه الله مي نگرد.»(21) آسان بودن چنين نگاهي عارفانه _ كه ويژة نبي و شهيد است _ از نزديكي منزلت شهيد به منزلت نبي حكايت دارد. شهيد در حقيقت حجاب هاي ميان خود و پروردگارش را _ كه خطرسازترين آن حجاب خود و جان است _ درهم فروشكسته و از عالم طبيعت سر بركشيده است. او ديگر جز خدا و نور او نمي نگرد و نمي طلبد. «انسان خودش حجاب بزرگي است... همه حجاب هايي كه هست، چه آن حجاب هايي كه از ظلمت باشند و چه آن حجاب هايي كه از نور باشند، منتهي مي شود به اين... حجابي كه خود انسان است. ما خودمان حجاب هستيم بين خودمان و وجه الله... و اگر كسي في سبيل الله و در راه خدا اين حجاب را... شكست و آن چه كه داشت... تقديم (خداوند) كرد، اين (شهيد است و) مبدأ همه حجاب ها را شكسته است، خود (خاكي اش را براي خود ملكوتي اش) شكسته است. خودبيني و شخصيت (بازدارنده از تقرب) خودش را شكسته است و تقديم كرده است... وقتي كه (انسان) شهيد شد چون همه چيز را در راه خدا داده است، خداي تبارك و تعالي جلوه مي كند به او... اين... آخر كمالي است كه براي انسان هست.»(22) در جاي ديگر، رهبري انقلاب عظمت مقام شهيد را نمايانده و بشر را از تصوير كردن شهيد در ضيافت خاص خداوند ناتوان مي خواند. نوع بهشت و سكونت و رزق شهيد در جهان آخرت نيز قابل تأمل است و در تصور خاكيان نمي گنجد. زيرا پروردگار در قرآن كريم نسبت به آنان، خطاب دوستانه اي دارد كه ديگر مؤمنان از آن درجه

بي نصيب بوده و بدان غبطه مي خورند. «از شهيدان ارجمندي كه خداوند تعالي در شأن آنان كلمة بزرگ «احيا عند ربهم ترزقون»(23) را فرموده است، بشري قاصر مثل من چه تواند گفت؟ آيا بار يافتن نزد خداوند و ضيافت مقام ربوبي از آنان را مي توان با قلم و بيان و گفت و شنود توضيح داد؟ آيا اين همان مقام «فادخلي في عبادي وادخلي جنتي»(24) نيست كه حديث شريف بر سيد شهيدان و سرور مظلومان منطبق نموده است؟ آيا اين جنت همان است كه مؤمنان در آن راه دارند يا لطيفة الهي آن است؟»(25) همراهي شهادت طلبي و عزت گرايي در رزمندگان جنگ تحميلي، شهيد را در عين حال كه در مرتبة والايي مي نماياند، او را هدايت گر انسان ها و نسل ها به سمت حقيقت حيات و خلقت مي شناساند. اساساً عشق و عرفان در اسلام با عزت خواهي عارف براي خود و ديگران در دنيا و آخرت، از مكتب ها و گرايش هاي عرفاني ديگر متمايز مي شود. شهيدان همچون پيامبران از يك سو به كمال و قرب و حب و مقام محمود مي انديشند و از ديگر سو پاي در خاك و ماده داشته و مشعل دار طريق همنوعان گشته اند. بدين سان نمي توان كمترين خودبيني را به آنان نسبت داد. به سخني ديگر عرفان شهيد در عمل او متجلي شده و روشن بيني او و ديگران را سبب گشته، و در قطره هاي زلال خون او شكوفا مي شود. جاودانگي نام و مرام حسين بن علي و همراهان او را مي بايد از اين منظر نگريست. امام خميني نظارة شهيدان بر خاكيان را خاطرنشان مي سازد كه نمودار آرمان ها و سلوك هاي خالصانه و باطل ستيزانه شان است و بشارت دهندة آينده اي سرشار از عزت

و عدالت. «و اينك ما شاهد آنيم كه سبكبالان عاشق شهادت بر توسن شرف و عزت به معراج خون تافته اند و در پيشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع به شهود و حضور رسيده اند و بر بسيط ارض ثمرات رشادت ها و ايثارهاي خود را نظاره مي كنند كه از همت بلندشان، جمهوري اسلامي ايران پايدار و انقلاب ما در اوج قلة عزت و شرافت مشعل دار هدايت نسل هاي تشنه است و قطرات خونشان سيلابي عظيم و طوفاني سهمناك را برپا كرده است و اركان كاخ هاي ظلم و ستم شرق و غرب را به لرزه انداخته است.»(26) هنرمندان شهيد، گروه ديگري از شهيدان راه اسلام اند كه به سبب آميختگي هنر و عرفان در نگاه هاي خويشتن، جايگاه خاصي در كلام امام يافته اند. چنين هنري كه در عرصه هاي گوناگون خود نمي تواند با تعهد و مردم و آرمان هاي آنان بيگانه يا در ستيز باشد، بي گمان همواركننده و روشنگر نسلي خواهد بود كه در پي هويت خويش بوده و عزم بازگشت به ميراث هاي معنوي _ هنري فراموش شده شان را دارند. آنان همراه با هنرشان به معراج راه مي گشايند و قطره هاي خونشان را بسان آينه اي، بازتاب دهندة انديشه هاي بيدارگرايانة خود مي سازند و خواب بيدادگران فريبكار را آشفته مي نمايند. «خون پاك صدها هنرمند فرزانه در جبهه هاي عشق و شهادت و شرف و عزت، سرماية زوال ناپذير آن گونه هنري است كه بايد به تناسب عظمت و زيبايي انقلاب اسلامي، هميشه مشام جان زيباپسند طالبان جمال حق را معطر كند... هنر در مدرسة عشق نشان دهندة نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعي، اقتصادي، سياسي و نظامي است. هنر در عرفان اسلامي، ترسيم روشن عدالت و شرافت و انصاف و

تجسم تلخكامي گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.»(27) 6. رفتار انساني با اسيران جنگي در مشاهده هايي كه دوست و دشمن از ميدان ها و فتح و حماسه هاي رزمندگان مسلمان ايراني داشته اند، كسي گزارش از برخورد غيرانساني با اسيران جنگي نداشته است. همان گونه كه نبرد عقيدتي در چهارچوب آموزه هاي توحيدي و عدالت طلبانه صورت مي پذيرد، طبعاً پس از پيروزي و چيرگي مجاهدان راه خدا بر تجاوزپيشگان، آنان رفتارهايي متناسب با انصاف و هدايت گري گمراهان و فريب خوردگان خواهند داشت. امام خميني تربيت انساني و الهي را هدف نهايي علم و تعليم دانسته و ظهور عيني آن در جبهه ها؛ در برخورد با اسيران جنگ را از ويژگي هاي پيكارگران راه انبيا مي شمارد. از ديدگاه معظم له، انسانيت برخورد شايسته با مخالفان را مي طلبد و مي بايد خير و عدل و انصاف را در گفتار و رفتار با آنان به نمايش نهاد. زيرا هدايت گري _ كه شيوة پيامبران است _ بدون محبت و شفقت ممكن نيست. البته اين همه در ارتباط با مخالفاني است كه دست به سلاح نبرده و در شمار محاربان نبوده اند. «اگر ما تربيت بشويم... با همه اشخاصي كه با ما هم حتي مخالف هستند به طور (عادلانه و هماهنگ با) انسانيت عمل مي كنبم، چنان كه الان مي بينيد كه ارتش ما و پاسدارهاي ما با اين اسرايي كه آوردند، به طور انسانيت عمل مي كنند و بايد بيشتر عمل كنند. من سفارش مي كنم تمام كساني را كه اين (اسيران)... در اسارت آنها هستند؛ به حسن سلوك و به رفتار انساني. (زيرا آنان) مهمان اند... اسلحه داشتن دليل بر خيانت است و توطئه... اگر هر يك از (سپاهيان) ... عراق كه به روي ما

اسلحه كشيده است، اسلحه را كنار بگذارد و پناه بياورد به مملكت اسلامي ما، آنها را مثل مهمانان عزيز مي پذيريم.»(28) 7. حمايت دولت خدمت گزار از رزمندگان دولت هاي شهيد رجايي و مهندس ميرحسين موسوي در دوران دفاع مقدس، سياست هايي درخور تقدير داشته و بار سنگين جنگ و جبهه ها را تحمل كرده اند. «من مي خواهم حالا... (براي) شما (بازاريان)... بعضي گرفتاري هايي كه دولت الان با آن مواجه است عرض كنم... در سرتاسر كشور (اعضاي دولت) خدمت هايي كرده اند كه در اين پنجاه سال نشده است. اين (همه) آيا سزاوار اين نيست كه ما تقدير كنيم از آنها و (نيز) تشكر؟ يك قضيه الان قضية جنگ است. شما شايد بعضي تان بدانند كه جنگ در هر روز چقدر خرج دارد، چقدر مهمات مي خواهد؟ (افزون بر آن همه)... آن خرابي هايي كه در جنگ به ما وارد شده است... آواره هايي كه (در شهرها اسكان داده اند)... دولت... هر روز مواجه با يك مشكلات عظيم است... (با اين همه) با تمام قوا جنگ را مقدم مي دارد.»(29) رهبر فقيد انقلاب كه همواره پشتيبان دولت مهندس ميرحسين موسوي بوده و كفايت و مديريت او و همكارانش را ستوده است، در برابر پاره اي مواضع جناحي، آن مجموعه را موفق و كارآمد مي خواند. «ما بايد عملكرد دولت را روي هم رفته حساب كنيم، ببينيم كه آيا اين دولت در اين مدتي كه در جنگ بوده است و در محاصرة اقتصادي بوده است... موفق بوده روي هم رفته يا نه؟ بي انصافي است كه ما بگوييم (دولت ميرحسين موسوي) موفق نبوده، بي انصافي است كه ما بگوييم كه (اين) دولت (كارآمد نبوده است)...»(30) 8 . دستاوردهاي دفاع مقدس

رسوايي صدام امام خميني در

بيان دستاوردهاي دفاع مقدس يا به تعبير ديگر؛ بركات جنگ تحميلي به آثار درون مرزي و برون مرزي آن اشاره كرده است. آشك___ار ش____دن چه___رة فريب كارانة صدام و رژيم بعث عراق _ كه مدعي حمايت و رهبري اعراب و صهيونيسم ستيزي بود _ بيش از ديگر بركات جنگ خودنمايي مي كند. تهاجم به خوزستان و ظلم و قتل همسايگان عرب به دست داد كه صدام در راه دستيبابي به قدرت، اعراب را نيز قرباني مي كند. «يكي از آثار... (جنگ تحميلي) اين است كه دشمن ما (صدام) را روسياه كرد در دنيا. اين (شخص) مي خواست كه براي خودش يك حيثيتي پيدا كند... حالا هم هرچه مي خواهد سالوسي كند و نماز بخواند و اظهار اسلاميت بكند... ديگر فايده ندارد... (در) اين خوزستان عربها را غالباً كشتند. اگر ايشان با عرب موافق است، چطور عرب كُشي مي كند؟»(31) اسلام و بسيج مردمي توانمندي اسلام در بسيج نيروهاي انساني و نظامي كشور، يكي ديگر از دستاوردهاي جنگ تحميلي است كه سبب بازدارندگي مهاجمان ديگر مي شود. پيش از انقلاب و دفاع مقدس، اسلام به صورت يك كيش رسمي و شخصي درآمده بود كه تضادي با منافع خودكامگان و استعمارگران نداشت. از اين رو بود كه مكتب هاي الحادي غرب در ميان نسل جوان نفوذ كرده و پرچم دار مبارزه با امپرياليسم شدند. با ظهور پديدة انقلاب اسلامي در ايران، اسلام بار ديگر روح حماسي اش را در كالبد مسلمانان دميد و آنان را به ظلم ستيزي و بسترسازي سياسي براي حاكميت آزادي و عدالت فراخواند. دوران درازمدت جنگ تحميلي، عرصة فراختري براي آرمان گرايي هاي مسلمانان پديدار ساخت. آنان با عمل و ايثار و استقامت خود نشان دادند كه اسلام

هنوز توان رهبري و حماسه آفريني در نسل هاي نو را دارد، هرچند كه سرمايه داري غرب و صهيونيسم آنان را به سمت مصرف گرايي و سكس و خشونت و اعتياد و انتحار رانده اند. «شياطين فهميدند قدرت اسلام در ايران چيست... خليجي ها فهميدند كه نه، مسائل آنطورها نيست و اگر خداي نخواسته يك وقت شيطنت كنند، ممكن است عكس العمل داشته باشد. ديگران هم فهميدند كه نه، قدرت اسلام بيش از اين مسائل است كه اينها خيال مي كنند. قدرت اسلام است كه يك مملكت را يك پارچه بر ضد آنها به راه مي اندازند (و) بسيج مي كند. اين قدرت اسلام است. اين هم يكي از بركاتي بود كه از اين جنگ تحميلي براي آنها ننگ به بار آورد و براي ملت ما سلحشوري و قدرتمندي و بيداري.»(32) آنگاه كه رهبر فقيد انقلاب، نيروهاي مردمي و بسيجي را مخاطب خويش مي سازد، خضوع و خشوع رهبري را در برابر ملت پايدار نشان مي دهد و به حمايت خالصانة آنان در جبهه ها و پشت جبهه ها، دلگرم و اميدوار و مفتخر است. بي گمان همين نگرش واقع بينانة امام خميني بود كه رهبر ملت ايران را خدمت گزار آنان شناساند و ساحت رهبري انقلاب نظام را از هرگونه خودكامگي پيراست. «در خاتمه به تمامي شما خواهران و برادراني كه در محيط جنگ به زندگاني دلاورانة خود ادامه مي دهيد و از كشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسي نداريد و با چنگ و دندان از ميهن عزيزتان براي رضاي خدا دفاع مي كنيد و موجب دلگرمي رزمندگان اسلام مي شويد و همه چيز را در طبق اخلاص قرار داده ايد و با فداكاري هاي مكرر، شجاعت و شهامت را در تاريخ سراسر

مبارزات بي امان تان ثبت نموده و مي نماييد و درس فداكاري و رشادت به مستضعفين جهان مي آموزيد كه وعدة خدا بر حكومت پابرهنگان جهان حق است، به شما كه با مبارزات خويش روي ابرقدرتها و قدرتها را سياه كرديد، درود مي فرستم و در مقابل صبر و استقامت تان خاضع و خاشعم.»(33) ظهور ارتش جمهوري اسلامي در عرصة معادلات سياسي دستاورد ديگر جنگ تحميلي را مي توان خودنمايي و توانمندي ارتش جمهوري اسلامي به حساب آورد. نيروهاي ارتشي، به خصوص نيروي هوايي سهم بسياري در پيروزي ها داشته و همواره دشمنان را دچار وحشت و فروپاشي قدرت ساخته اند. امام خميني با ذكر عبارت معروف «الخير في ماوقع» (خير در رخدادهاست)، جنگ تحميلي را دربردارندة خير و بركت براي ملت مي شمارد و مقاومت ارتش ايران در برابر تهاجم صدام را جلوه اي از آن همه به حساب مي آورد. «ضدانقلاب در ايران شايع مي كردند كه ارتش ايران، ارتشي است كه از بين رفته و ديگر نمي تواند در مقابل دشمن ها مقاومت كند... مي گفتند كه اصلاً ارتش لازم نيست، (سازمان) ارتش بايد به هم بخورد... در اين جنگ تحميلي ثابت شد كه ارتش نيرومند است... و همة كساني كه در ارتش هستند، در رأس ارتش هستند، وفادارند.»(34) رسوايي سازمانهاي ضدامپرياليستي نقاب افكندن گروه هاي مسلح و ضدامپرياليستي چون فدائيان خلق و مجاهدين خلق در دوران دفاع مقدس را بايد دستاورد ديگري از آن دانست. شعارهاي خلقي و حماسي آنان به هنگام آزمون، بيگانگي خود را با حقيقت و آرمان هاي مردمي نماياند. «اين اشخاصي كه ادعا مي كنند و ادعا مي كردند كه ما طرفدار مظلومين هستيم، طرفدار خلق هستيم، فدايي خلق هستيم، مجاهده براي مردم مي كنيم، ثابت شد به

اين كه همة اين حرف ها، صحبت هاي خلاف واقع بوده است و الان كه كشور ايران با حزب بعث منحط در جنگ است... از آنها هيچ خبري نيست. اين هم يكي از خيراتي بود كه براي ما در اين جنگ تحميلي حاصل شد.»(35) تجلي هم گرايي در روزگار جنگ پس از پيروزي انقلاب، به تدريج نغمه هاي اختلاف و ناهمگرايي ملي در كشور پراكنده گشت. رخداد جنگ تحميلي كه سبب ظهور اتحاد و انسجام ملت در مقابل هجوم بعثي هاي عراق شد، بي بنيادي آن نظرها و خبرها را به دست داد. «يكي ديگر (از بركات جنگ تحميلي، نمايش هم گرايي ها بود)... دائماً مي گفتند كه انقلاب در اول يك چيزي داشت، مردم با هم بودند و حال ديگر (با هم) نيستند... با هم (اختلاف دارند) ... در اين جنگ ثابت شد كه سرتاسر كشور با هم هستند و مردم به همان روح انقلابي باقي هستند و الان از همه جا... جوان هاي ما... (درخواست) مي كنند كه به جنگ بروند، لكن احتياجي نيست.»(36) شادابي شهروندان و نيروهاي مسلح تحرك ملي و نظامي _ كه شادابي و شكوفايي استعدادها را به همراه خود دارد _ از خير و بركت هاي ديگر دفاع مقدس است. دوران صلح و آسايش، ملت و به ويژه نيروهاي مسلح را به عافيت طلبي و سستي سوق مي دهد. از اين رو هرچندگاه يك بار، مانورهاي نظامي ضرورت مي يابد تا آمادگي دفاعي كشورها سنجيده و تداوم يابد. امام خميني فضاي جنگ تحميلي را شاداب كنندة روان هاي خوگرفته به راحت و خمودي مي شمارد و آن را سبب تحرك اجتماعي مي خواند. «وقتي... (جنگ) واقع مي شود، انسان را از آن خستگي و از آن چيزهايي كه سست مي كند

انسان را... بيرون مي آورد و او فعاليت مي كند و جوهرة انسان كه بايد هميشه متحرك و فعال باشد، بروز مي كند.»(37) قدرت نمايي ملت ايران رژيم عراق و نيز رژيم هاي حامي صدام در همان هفته هاي نخستين جنگ تحميلي به دست آوردند كه انقلاب مردم ايران، انگيزة فداكاري و هم گرايي را پرورش داده و آنان آزادي و استقلال خود را همواره پاس خواهند داشت. بدين سان دستاورد سياسي يادشده _ كه بازدارنده از تهاجم هاي نظامي ديگر بود _ درخور تأمل است. «يكي از امور كه باز خير بود براي ما، اين (بود) كه دولت عراق فهميد كه با كي طرف است. اينها دائماً... مي گفتند كه اگر ما حمله به ايران كنيم، در همان حملة اول ديگر كار تمام است... حالا فهميدند كه نه، مسأله اين طور نيست. در عين حالي كه ما... بسيج عمومي را اجازه نداديم... فهميدند اينها كه خير، كاري از آنها برنمي آيد و اگر دولت ايران بخواهد، آنها را انشاءالله به زودي از بين مي برد.»(38) 9. صلح گرايي پس از گذشت دوراني از جنگ تحميلي، دست اندركاران حاكميت بعث عراق و همچنين قدرت هاي اروپايي و امريكايي بدين واقعيت پي بردند كه نمي توان جنگ بي حاصل را ادامه داد و امنيت و منافع خود در منطقه را به خطر انداخت. از اين رو كم كم فرياد صلح طلبي صدام و حاميان او در ميان اعراب و غيراعراب در رسانه ها آشكار گشت. ترديدي نبود كه آنان مي خواستند صلح تحميلي را جايگزين جنگ تحميلي سازند. امام خميني در صلح و جنگ با دولتها، به تكليف نظر داشت كه اسلام بر دوش حاكمان و مردمان نهاده است. از اين منظر شكست و پيروزي را بايد بر پاية

خرسندي و ناخرسندي خداوند محاسبه نمود. بسا شكست هايي كه عين فتح و پيروزي است و بسا فتوحات كه جز شكست و ننگ به همراه ندارد. «براي اسلام بايد جنگ بكنيم، براي اسلام بايد فداكاري بكنيم... اسلام گفته است كه شما بايد پايداري كنيد... ما پيروز هستيم. صدام حسين دستش را دراز كرده براي اين كه با ما مصالحه كند. ما با او مصالحه نداريم. (صدام) يك آدمي است كه كافر است، يك آدمي است كه فاسد است، مفسد است و... ما نمي توانيم با او مصالحه كنيم. ما تا آخر با آنها جنگ خواهيم كرد و ان شاءالله پيروز خواهيم شد... ما هدفمان اين است كه تكليفمان را عمل بكنيم. تكليف ما اين است كه از اسلام صيانت كنيم... كشته بشويم تكليف را عمل كرده ايم، بكشيم هم تكليف را عمل كرده ايم.»(39) امام خميني چنان كه پس از قبول قطعنامة شوراي امنيت خاطرنشان ساخت، به صلح پايدار مي انديشيد. «همان طور كه قبلاً گفتيم ما با مردم خود، با صداقت صحبت مي كنيم. ما در چهارچوب قطعنامة 598 به صلحي پايدار فكر مي كنيم و اين به هيچ وجه تاكتيك نيست... ما خواستيم به دنيا ثابت كنيم كه صدام معتقد به مجامع بين المللي نيست و ما تا قبول قطعنامه از سوي عراق جواب دشمنان اسلام را در جبهه ها خواهيم داد.»(40) رهبر فقيد انقلاب در سالگرد فاجعة مكه و يادآوري مظلوميت حاجيان ايراني، پايان تلخ جنگ تحميلي را خاطرنشان مي سازد و ملت را به شكيبايي فرامي خواند. «در اين روزها ممكن است بسياري از افراد به خاطر احساسات و عواطف خود، صحبت از چراها و بايدها، نبايدها كنند، هرچند اين مسأله به خودي خود

يك ارزش بسيار زيباست، اما اكنون وقت پرداختن به آن نيست... من باز مي گويم كه قبول اين... (قطعنامه) براي من از زهر كشنده تر است، ولي راضي به رضاي خدايم و براي رضايت او اين جرعه را نوشيدم.»(41) پانوشت ها: (1) . صحيفة امام، 21/ 205. (2) . سورة نساء/ 74. (3) . سورة صف/4. (4) . صحيفة امام، 20/ 391 _ 390. (5) . همان، 13/ 276. (6) . همان، 269. (7) . همان، 20/ 118 _ 115. (8) . همان، 286 _ 285. (9) . همان، 13/ 232. (10) . همان، 235 _ 234. (11) . همان، 17/ 293. (12) . همان، 369. (13) . همان، 222. (14) . همان، 152 _ 151. (15) . همان، 108. (16) . همان، 20/ 38 _ 37. (17) . همان، 13/ 408. (18) . همان، 455 _ 454. (19) . سورة هود / 112. (20) . صحيفة امام، 13/ 463 _ 462. (21) . رك: وسائل الشيعه، كتاب جهاد، 15/ 16. (22) . صحيفة امام، 13/ 515 _ 513. (23) . سورة آل عمران/ 169. (24) . سورة فجر/ 30 _ 29. (25) . صحيفة امام، 17/ 135. (26) . همان، 20/ 196. (27) . همان، 21/ 145. (28) . همان، 13/ 511. (29) . همان، 17/ 274. (30) . همان، 20/ 126. (31) . همان، 13/ 331. (32) . همان، 332 _ 331. (33) . همان، 544. (34) . همان، 246. (35) . همان. (36) . همان، 247. (37) . همان. (38) . همان، 248 _ 247. (39) . همان، 251 _ 250. (40) . همان، 20/ 101.

(41) . همان، 95 _ 94.

جنگ نعمتي الهي بود

جنگ نعمتي الهي بود هر كدام از اين صدها و هزارها روزي كه شما در جبهه بوديد، سازنده ي يك عمر تاريخ ملتي است و اگر كساني مثل شما در آن سنگرها نبودند، امروز از اسلام و نظام اسلامي و اسم و ياد امام، هيچ خبري در اين مملكت نبود . هيچ كس خيال نكند كه اين ساعتها و اين روزها هدر رفته و تمام شده و فراموش گرديده است . خير، هر ساعتي كه آن روزها را به وجود آوردند، الان در علم الهي و منشور كرام الكاتبين و حافظه ي تاريخ اين ملت موجودند . اين عمري كه شما در جبهه صرف كرديد و اين سالها و ماهها و روزهاي زريني كه در آن جا حضور داشتيد، هر كدام حقيقتا بركت و نعمتي از طرف پروردگار براي اين ملت است . خيلي خوب و بجا وظيفه ي بزرگي را انجام داديد و انجام اين وظيفه، نعمت بزرگي از سوي خدا بر شما بود . خوشا به حال شما كه موفق شديد وظيفه تان را انجام بدهيد و بدا به حال كساني كه اين وظيفه را نشناختند و از آن سر باز زدند و آن را به بازيچه گرفتند . بدانيد كه اين وظيفه تمام هم نشده است . همه ي ما موظف به دفاع از ارزشهاي الهي كه امروز در اين نظام اسلامي مجسم است هستيم . دفاع از استقلال اين كشور اسلامي، دفاع از تماميت ارضي آن است . دفاع از انقلابي كه اين همه بركات و خيرات براي همه ي دنيا داشته و هر حركتي

كه شما كرديد و هر تيري كه زديد و هر گلوله يي كه به سمت دشمن پرتاب كرديد و هر شبي را كه به صبح رسانديد، ان شاءالله در حفاظت اين نظام و به ثمر رسيدن نتايج آن، تأثير گذاشته است . منابع مقاله:

حديث ولايت، ج 3، دفتر مقام معظم رهبري؛

جنگ و دفاع

جنگ و دفاع

در هنگامه خطر ملتي سربلند و جاويد است كه اكثريت آن، آمادگي لازم رزمي راداشته باشد. ما مرد جنگيم و تسليم براي مسلمان معنا ندارد. مبارزات كشور ما عقيدتي است و جهاد در راه عقيده، شكست ناپذير است. بايد با قدرت به پيش برويم و با قدرت، با همه كساني كه به ما مي خواهندتجاوز و تعدي كنند مبارزه كنيم. ما مي گوييم، تا شرك و كفر هست مبارزه هست، و تا مبارزه هست ماهستيم. تنها در سختيها و گرفتاريها و حقگوييها در مقابل قدرتهاي شيطاني است كه مدعيان لاف زن از متعهدان بي سر و صدا، و خالصان فداكار از مغشوشان رياكارمتمايز مي شوند. قدرت نظامي و سلاحهان مدرن هرگز نمي تواند با خشم انقلابي و مقدس ملتها مقابله كند. اگر فرماندهان پاكدامن متصدي امر باشند، هرگز براي دشمنان كشورها امكان كودتا يا اشغال يك كشور پيش نمي آيد ; و يا اگر احيانا پيش آيد، به دست فرماندهان متعهد شكسته شده و ناكام خواهد ماند. اسلام وقتي هم كه جنگ مي كرد، جنگ كردنش مثل جنگ كردن هاي كشورگشاهانبوده است كه بخواهد يك كشوري را بگيرد، اسلام مي خواسته آدم درست كند. ذكر فداكاريها و مجاهدات مجاهدين صدر اسلام، نه تنها در امروز بلكه تا ابداسلام را زنده نگه

مي دارد. در ميدان جنگ از قلت عدد نترسيد، از شهادت نترسيد، هر مقدار كه عظمت داشته باشد مقصود و ايده انسان، به همان مقدار بايد تحمل زحمت بكند. آن مذهبي كه جنگ در آن نيست ناقص است. ما را نترسانيد از اين كه نظامي مي آوريم، ما نظاميهاي شما را دفنشان مي كنيم. ما براي ميهن عزيزمان، تا شهادت يكايك سلحشوران ايران زمين مبارزه مي كنيم، و پيروزي ما حتمي است. آنها كه تصور مي كنند مبارزه در راه استقلال و آزادي مستضعفين و محرومان جهان، با سرمايه داري و رفاه طلبي منافات ندارد، با الفباي مبارزه بيگانه اند. خدا به ما تكليف كرده است كه با اين مخالفين اسلام و مخالفين ملت اسلام مبارزه كنيم. ما تا آخرين نفس ايستاده ايم. تكليف ما اين است كه در مقابل ظلم بايستيم. دفاع از مملكت اسلامي،دفاع از نواميس مسلمين، از واجبات شرعيه الهيه اي است كه بر همه ما واجب است. دفاع هم يك حق مسلمي است كه اسلام و غيراسلام براي انسان قائل است. بايد هشيار باشيد كه نبايد ما دشمن را خوار و ضعيف بشماريم. با اتكال به خداي قادر مجهز شويد به سلاح و صلاح، كه خداي بزرگ با شماست.

منابع مقاله:

، ؛

جلوه هاي شهادت و مرگ آگاهي در انديشه امام خميني

جلوه هاي شهادت و مرگ آگاهي در انديشه امام خميني مقدمه امام خميني به عنوان مقتدا و الگوي شهيدان انقلاب شكوهمند اسلامي و شهداي جنگ تحميلي، نقشي عظيم در فرماندهي و هدايت نيروهاي شهادت طلب و احياي فرهنگ تفكر بسيجي در جامعه اسلامي ايران به عهده داشته است . ترتيب اينگونه انسانهاي پاكباخته در پرتو انفجار نور، بدون ترديد، دستاوردي

وصف ناشدني از نهضت آن ابرمرد به شمار مي آيد . انقلاب اسلامي ايران با رهبري داهيانه آن امام فرزانه توانست با ايجاد تحولي شگرف در ابعاد فردي و اجتماعي، معنويت و الوهيت را در ملت ايران ترسيخ نمايد . و آنان را به سوي ايثار و جانفشاني در راه هدف مقدس سوق دهد . فرهنگ شهادت طلبي با ايجاد تحولي دروني در جامعه، اخلاق فردي، ديني و اجتماعي آنان را به سوي آگاهي، رشد و بالندگي جهت داد و از رهگذر جهاد اكبر يا غلبه بر نفس اماره، محيط ادراكي - روانشناختي را با محيط عيني - عملياتي منطبق و سازوار نمود و با ايجاد اين تحول فكري و روحي و معنوي در درون جامعه، نوعي پويايي به ديپلماسي جهاد و استراتژي دفاعي بازدارندگي بخشيد . در انديشه دفاعي امام خميني، فرهنگ شهادت موجب اثبات حقانيت و مظلوميت كشور اسلامي نزد افكار عمومي بين المللي مي گردد به گونه اي كه از رهگذر بازشناسي جهاني آرمانهاي والا و اهداف مقدس انقلاب، ملت هاي آزاده و آزاديخواه به ارزشهاي انساني و الهي نهضت اسلامي پي خواهند برد . علاوه بر ديپلماسي جهاد، قدرت معنوي شهادت در استراتژي بازدارندگي عليه دشمنان دنيادوست نيز موثر است . روحيه و اراده مصمم حق جويان و شهادت طلبان و وحدت و عزم انقلابي مردم مسلمان موجبات پيروزي خون بر شمشير و تفوق سلاح الله اكبر بر سلاحهاي مادي قدرتهاي منطقه اي و جهاني را فراهم مي آورد و فرهنگ مشاركت پذير ارتش بيست ميليوني با تكيه به موت اختياري و آگاهانه، دشمنان نظام اسلامي را از فكر تهاجم باز

مي دارد چراكه عنصر مرگ آگاهي، دلاور مردان مملكت اسلامي را قادر به مواجهه با دشمنان تجاوزگر مي نمايد و با توجه به ناتواني دشمن در استيلا بر روح و دل اين جان بر كفان، دشمن را مجبور به پذيرش هزينه اي گزاف در مقابل نفعي اندك خواهد نمود و او را از انديشه اشغال سرزمين اسلامي باز خواهد داشت . با عنايت به تجليات و جلوه هاي دروني و بروني شهادت و مظاهر داخلي و خارجي آن، امام خميني انديشه دفاعي خود را بر اين مفهوم مقدس بنا نهاد و از اين بنياد لاهوتي - ناسوتي، رويكردي نوين به استراتژيهاي نظامي اختيار كرد كه شرح آن در پي مي آيد .

گفتار 1 - شهادت; مظهر تحول دروني جامعه اسلامي از آنجا كه شهادت موجب تحول در محيط ادراكي - روانشناختي و نيز تغيير در محيط عيني - عملياتي مي گردد به گونه اي كه اين دو محيط با يكديگر سازواري و انطباق پيدا مي كنند، و با توجه به اينكه اين پديده معنوي موجبات انسجام ميان روحيات فردي، عقايد مكتبي و واقعيات اجتماعي را فراهم مي سازد، شايسته است ابتدا اين تاثيرگذاري تحولي بر ذهنيات با الهام از كلام امام مورد پردازش قرار گيرد و سپس به تجزيه و تحليل تحولات محيطي عيني اهتمام گردد:

الف - تحول در محيط ادراكي - روانشناختي فردي: امام خميني در اين اعتقاد بود كه شهادت موجب تحول در اخلاق فردي و ديني مي گردد و از اين رهگذر تلقيات فرد نسبت به مبدا و معاد را دچار تغيير مي گرداند . در اين رابطه، امام بر جلوه هايي

معنوي از قبيل ايمان، اخلاص، صبر، اطمينان، اعتقاد به حيات جاويد، و عروج به مقام ربوبي تاكيد داشتند كه شرح آن در پي مي آيد:

1 - ايمان: امام خميني شهادت را مظهر ايمان به غيب و عالم ماورا الطبيعه و هديه الهي مبتني بر اعتقاد به توحيد و يكتاپرستي مي دانستند . با عنايت به اعتقاد به علة العلل است كه فرد شهادت طلب، به رضاي الهي خشنود است و تقدير و مشيت خداوندي را پذيراست و او را در سرنوشت خويش موثر مي داند: "آنچه كه ملت ما را پيروز كرد، ايمان به خدا و عشق به شهادت بود . ملت ايران هيچ نداشت و ايمان داشت و ايمان او را بر همه قدرتها غلبه داد . " (1) "ايمان است كه شما را وادار مي كند برويد و براي اسلام فداكاري كنيد و ايمان است كه در جبهه ها اين عزيزان ما در جنگ تا حد شهادت حاضر هستند و تا اين ايمان را حفظ كرديد ... هرگز نخواهيد آسيب ديد . " (2) "اينان (شهيدان) سند ايمان و تعهدشان را به اسلام در دست دارند . " (3)

2 - اخلاص: امام خميني بر اين اعتقاد بود كه خلوص و معنويت اولا موجب نورانيت قلب و توجه به ارزشهاي معنوي مي گردد و ثانيا موجبات عنايت به سياستهاي اخلاقي و ارزشي و پرهيز از سياستهاي رياكارانه، دوگانه و التقاطي را فراهم مي سازد . "شما اين اخلاص تان و اين شهادت طلبي و اين ايثارتان براي خداست كه ارزش به شما داده است و اين ارزش را هيچ معياري نمي تواند اندازه گيري

كند . " (4)

3 - صبر و شكيبايي: امام راحل (ره) شهادت را مظهر بردباري و نيل به مقام صبر كه از مراتب عاليه ايمان است تلقي نموده و اين روحيه را موجب عدم شكست روحي و در نهايت پيروزي خون بر شمشير مي دانستند . "جوانهاي ما را بعضي شان را شهيد كردند لكن استقامت اسباب اين شد كه شكست نخوردند، شكست روحي نخوردند . " (5)

4 - اطمينان: آرامش دلها علاوه بر آنكه از طريق ذكر و ياد خدا حاصل مي شود، بواسطه موآنست و بودن در جوار رحمت حق و چشيدن لذت انس در ضيافت مقام ربوبي نيز ميسر مي گردد . از كلام امام، مورد اخير يعني نيل به مقام والا با قدم غيبي را مي توان عامل طي مراتب يقين و منشا اطمينان قلب شهيدان تلقي نمود آنجا كه مي فرمايند: "گواراتر بر آنان باد نعمت رضايت حق كه "رضوان من الله اكبر" " (6) و نيز عدم ترديد و شك و دودلي در طي طريقت پيشوايان اسوه را از مظاهر يقين واطمينان شهيدان مي دانند آنجا كه مي فرمايند: "مگر ما پيروان پاكان سرباخته در راه هدف نيستيم كه از شهادت عزيزان خود به دل ترديدي راه دهيم؟ " (7)

5 - اعتقاد به حيات جاويد: امام خميني شهادت طلبي را ناشي از آگاهي به مبدا و معاد و اعتقاد به جهان باقي و حيات جاويد پس از مرگ مي دانستند كه از رهگذر اين عقيده است كه شهيد به درك زندگي برتر ازاين دنيا نايل مي گردد . با بيان اين مهم، حضرت امام خميني به ملت ايران تذكر

مي دادند كه زندگي پس از مرگ فنا و نابودي نيست بلكه براي زندگاني ابدي است كه عارفان پاكباخته تقاضاي شهادت مي كنند: "در شهادت موت نيست . يك حيات جاويد است . براي حيات جاويد است كه اين تقاضاي شهادت مي كند . زيربنا توحيد است . زيربنا عقايد حقه الهي است . " (8) "شهادت عزت ابدي است . حيات ابدي است . آنها از شهادت بترسند و از مردن بترسند كه مردن را تمام مي دانند و انسان را فاني . ما كه انسان را باقي مي دانيم و حيات جاودانه را بهتر از اين حيات مادي مي دانيم براي چه بترسيم . " (9) اصولا اشتياق به زندگي ابدي در نهاد هر انساني نشانه وجود جهان جاويد و مصون از مرگ است" . (10) " ... دنياي بزرگ يعني دنياي بعد از مرگ كه دنياي جاويد است ... " (11)

6 - عروج به مقام ربوبي: شهادت از ديدگاه امام خميني موجب رفع حجاب بين فرد و حق تعالي و ورود در محضر خدا با سند ثبت شده ايمان و تعهد به اسلام مي گردد . ضيافت مقام ربوبي موجبات درك لذت انس و رضايت حق و نظر به وجه الله را فراهم مي سازد و از اين رهگذر شهيد به ملا اعلي و بالاترين درجات ملكوتي نايل مي آيد و از زندگي حيواني به عالم بالا عروج مي كند: "اگر بخواهيم ارزش عمل اين شهيدان و جانبازان راه خدا را و فداكاري آنان و حجم پيامد اين شهادت ها و جان نثاري ها را بشماريم شايد ناچار باشيم به عجز خود

اعتراف كنيم چه رسد به مراتب معنوي و مسائل انساني و الهي آن كه بي شك عاجز و وامانده مي باشيم . " (12) "از شهيدان ارجمندي كه خداوند تعالي در شان آنان كلمه بزرگ "احيا عندربهم يرزقون" را فرموده است بشري قاصر مثل من چه تواند گفت . آيا بار يافتن نزد خداوند و ضيافت مقام ربوبي از آنان را مي توان با قلم و بيان گفت و شنود توضيح داد؟ آيا اين همان مقام "فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي" نيست كه حديث شريف بر سيد شهيدان و سرور مظلومان منطبق نموده است؟ ... اين چه سعادت عظيمي است كه نصيب بندگان خاص خود فرموده اي . " (13) "و به شهيدان بايد گفت: ايتكم الله مالم يوت احدا من العالمين" (14) "اگر يك راهي حق شد انسان نبايد از شهادت بترسد . وقتي كه ما براي اسلام و براي احياي سنت پيغمبر و اقامه عدل بپا خاستيم نبايد از اين بترسيم كه از ما شهيد شهادت پيدا مي كند ... كسي بايد از مردن بترسد كه خيال كند كه بعد از مردن خبري نيست ... شهادت اين مطلبي نيست كه انسان بكلي از بين برود ... شهادت از اين عالم منتقل شدن به يك عالم بالاتري، نوراني تر، همه چيزش از اينجا بهتر . " (15) "در روايتي از رسول اكرم (ص) نقل شده است كه براي شهيد هفت خصلت است كه اولي آن عبارت است از اينكه اول قطره اي كه از خون او به زمين بريزد تمام گناهاني كه كرده است آمرزيده مي شود و مهم آن آخرين خصلتي است

كه مي فرمايد . مي فرمايند كه (به حسب اين روايت) كه شهيد نظر مي كند به وجه الله و اين نظر به وجه الله راحت است براي هر نبي، هر شهيد . شايد نكته اين باشد كه حجاب هايي كه بين ما و حق تعالي هست و وجه الله است و تجليات حق تعالي هست تمام اين حجاب ها منتهي مي شود به حجاب خود انسان ... ما خودمان حجاب هستيم بين خودمان و وجه الله و اگر چنانچه كسي في سبيل الله و در راه خدا ... اين حجاب را شكست و آنچه كه داشت كه عبارت از حيات خودش بود تقديم كرد، اين مبدا همه حجابها را شكسته است . " (16) "وقتي بنا باشد كه شهيد منزلش در ملا اعلي باشد، اين چه خوفي دارد؟ " (17)

ب - تحول در محيط عيني - عملياتي اجتماعي: شهادت نه تنها باطن و درون فرد را دچار تحول و تغييري بنيادين مي گرداند و او را به سوي معنويت و عروج ملكوتي سوق مي دهد بلكه در ارزشها، هنجارها و باورهاي اجتماعي نيز تحولي عميق و شگرف ايجاد مي كند . لذا تاثيرگذاري اين پديده صرفا به ابعاد فردي خلاصه نمي شود بلكه ابعاد خانوادگي و اجتماعي را نيز در بر مي گيرد و آن را به سوي تحولي معنوي جهت مي دهد . از اين رو شهادت علاوه بر ذهنيات، در عينيات نيز تغييري وصف ناپذير بوجود مي آورد كه در اين رابطه حضرت امام بر پديده هايي از قبيل توجه به ارزشها و باورهاي مذهبي، مشاركت جمعي در جهاد با باور اجتماعي

سعادت و رستگاري، رواج فرهنگ پايداري و مقاومت، عدم هراس و وحشت از دشمن، عدم ترس و باك از مرگ، تلقي موت اختياري به عنوان مظهر افتخار و سرافرازي، آمادگي اجتماعي براي ايثار و فداكاري، توجه عمومي به ضرورت اداي تكليف و وظيفه الهي، عنايت جمعي به رشد و بالندگي جامعه و سازندگي ثروتهاي فوق الارضي و نهايتا جوانمردي به عنوان آثار اجتماعي شهادت طلبي تاكيد داشتند .

1 - توجه به ارزشها و باورهاي مذهبي: توكل و اتكال به ذات باريتعالي و به تبع آن اتكا به ارزشها و باورهاي مذهبي به منظور طرد ارزشهاي بيگانه از آثار اجتماعي فرهنگ شهادت طلبي در جامعه اسلامي بشمار مي آيد . امام خميني ضمن تاكيد بر اينكه شهادت در راه هدف مقدس اسلام است ترويج فرهنگ اسلامخواهي را اساس اين پديده الهي مي دانستند و معتقد بودند اسلام عزيز كه شالوده شهادت را تشكيل مي دهد بايستي مورد توجه همگان قرار گيرد . "مردم براي جمهوري نمي آيند به شهادت برسند، مردم براي اسلام مي گويند ما شهيد مي خواهيم بشويم . " (18) "ما در راه اسلام، اين هدف مقدس، از شهادت نور چشمانمان هراس نداريم . " (19) "براي تحقق آرمانهاي ملت مسلمان و انقلابي ايران و براي پياده كردن برنامه هاي اسلام، عاشقانه به استقبال شهادت شتافته ايد . " (20) "اسلام عزيز تر از آن است كه ما خوف داشته باشيم كه خونمان ياجوانانمان در راه او شهيد شود . " (21) "پيغمبر شهيد شد ... علي بن ابيطالب شهيد شد، اسلام هست . اسلام يك مرتبه اي است، يك اساسي است كه

شالوده او را خدا ريخته است و خدا هميشه است و اسلام هم هميشه، خداوند حفظ مي كند اين اسلام را، ولو من نباشم . " (22)

2 - مشاركت جمعي در جهاد با باور اجتماعي سعادت و رستگاري: امام خميني ضمن تاكيد بر اينكه شهادت بركتي الهي و سعادتي عظيم است كه خداوند نصيب بندگان خاص خود فرموده است بر نهادينه شدن اين فرهنگ و تلقي از آن به عنوان سعادت و فوز عظيم در جامعه اسلامي اعتقاد داشتند تا از اين رهگذر ملت مسلمان، شكست ناپذير و مصون از هرگونه آسيب گردد . "اين ديگر ترسي از اين ندارد كه كشته بشود، اين شهادت را براي خودش يك سعادت مي داند . " (23) "يك ملتي كه حاضر است براي شهادت و شهادت را فوز عظيم مي داند، چه باكي از اين مسائل (جنگ) دارد؟ " (24) "قوت ايمان از ملت ما طوري بود كه شهادت را سعادت مي دانستند و دنبال شهادت بودند و خوف از مرگ نداشتند . " (25) "جوانهايي ... كه شهادت را براي خودشان فوز عظيم مي دانستند مي گفتند شهيد هم بشويم سعادتمنديم . " (26) "ما اشخاصي هستيم كه در اين راه، شهادت را سعادت براي خودمان مي دانيم . " (27) "ملتي كه شهادت براي او سعادت است پيروز است . " (28)

3 - رواج فرهنگ پايداري و مقاومت: شهدا با خون خود درس پايداري و ايستادگي با صلابت را در مقابل دشمنان به جامعه اسلامي مي دهند و همگان را به مقاومت و بردباري دعوت مي كنند . امام خميني ضمن تاكيد بر اين پيام

شهيدان، جهاد در راه حفظ ميهن اسلامي را واجب و كشتگان در اين راه مقدس كه براي خدا پايداري نموده اند را برخوردار از ثواب شهدا مي داند: "مردم انقلابي ما بايد بدانند كه براي حفظ اسلام و انقلاب و نگهباني از ثمرات آن و پاس خون شهيدان لازم است از خودبردباري انقلابي نشان دهند . " (29) "اينها (مسلمين) واجب است آنها (اشرار) را دفع كنند ولو به قتل آنها منجر بشود و هر كسي پايداري كند ثواب دارد و هركس كشته بشود ثواب شهيد دارد . " (30)

4 - عدم هراس و وحشت از دشمن: يكي از شيوه هايي كه استراتژيست هاي نظامي براي ترغيب مردم به حضور در صحنه فراروي سياستمداران قرار مي دهند ايجاد ترس و وحشت از دشمن و نماياندن آن به عنوان خصمي دهشتناك و وحشتناك است تا از رهگذر ايجاد نفرت و دشمن هراسي، آنان را به مشاركت در جنگ فرا خوانند . ليكن امام خميني برخلاف رويه هاي موجود، مردم را به نترسي و بي باكي از دشمن تجاوزگر به رغم بهره مندي او از سلاح هاي پيشرفته و برخورداري از حمايت قدرتهاي بزرگ فرامي خواندند و در اين رابطه، اتكا به سلاح ايمان و اتكال به ذات لايزال الهي را عاملي آرامش بخش براي ملت مسلمان و انقلابي ايران مي دانستند: "هدف، خارج كردن رعب و وحشت از دل مستضعفان و محرومان و ملل مسلمان است . با درس فداكاري و رشادت به مستضعفين جهان مي آموزيد كه وعده خدا بر حكومت پابرهنگان جهان است . " (31) "در قاموس شهادت واژه وحشت نيست . "

(32) "ملت ما اكنون به شهادت و فداكاري خو گرفته است و از هيچ دشمني و هيچ قدرتي و هيچ توطئه اي هراس ندارد . هراس آن دارد كه شهادت، مكتب او نيست . " (33) "ترس مال آن است كه براي شهادت حاضر نباشد . " (34) "ملتي كه براي خدا قيام كرده و شهادت طلب مي كند، از هيچ چيز نمي ترسد . " (35)

5 - عدم ترس و باك از مرگ: امام خميني ضمن تاكيد بر اينكه مرگ فنا و نابودي تلقي نمي شود بلكه گذار از نشئه اي به نشئه ديگر و غروب از دنياي فاني براي طلوع در جهان ابدي مي باشد، بر اين مهم تاكيد داشتند كه ترس از مردن نزد كساني است كه به جهان ماورا الطبيعه و به دنياي جاويد پس از مرگ اعتقاد ندارند وگرنه ملت انقلابي و شهيد پرور ايران كه شهادت را با آغوش باز استقبال مي نمايد و اعتقاد به آن دارد كه منزل شهيدان در ملا اعلي و در جوار رحمت حق تعالي است نه تنها از مرگ هراس ندارد كه آن را فوزي عظيم مي داند و همين روحيه خداترسي است كه موجب بي باكي از غير ذات اقدس او مي گردد و در نهايت موجبات پيروزي اين پويندگان راه حق فراهم مي سازد . لذا ملت ايران نه تنها از شهادت هراسي ندارد كه به آن نيز عشق مي ورزد: "ما اگر از مرگ بترسيم معنايش اين است كه ماورا الطبيعه قبول نيست" . (36) "از مرگ نترسيد كه حيات و ممات به دست خداست . " (37) "آنها بايد

از مردن بترسند كه بعد از مرگ، موت را فنا مي دانند . ما كه بعد از موت را حيات بالاتر از اين حيات مي دانيم چه باكي داريم . " (38) "ترس از مرگ براي كساني است كه دنيا را مقر خود قرار داده و از قرارگاه ابدي و جوار رحمت ايزدي بي خبرند . " (39) "كجا ديديد كه عاشقانه دنبال شهادت باشند؟ " (40) "اين قدرت خداي تبارك و تعالي است كه جوانهاي ما را عاشق شهادت كرده است . " (41) "خوب مرگ براي دنيا پرستان جنايتكار است نه پويندگان راه حق . " (42) "اين ملت پيش مي برد براي اينكه خوف از مرگ ندارد . الهي است . كساني كه الهي هستند خوف ندارند از هيچ چيز . از خدا مي ترسند و دنبال اينكه احكام خدا را در كشورشان ايجاد كنند و متحقق كنند بپاخاستند . " (43) "آنها بايد بترسند كه مرگ حيواني را بر مرگ انساني ترجيح مي دهند . " (44) "ملتي كه شهادت را مي خواهند، او را از چه مي ترسانند؟ او را از مردن مي ترسانند؟ اينها شهادت را شرف خودشان مي دانند . آنها ما را از مردن مي ترسانند؟ مردن براي آنها ترس دارد كه قائل نيستند به ماورا طبيعت . " (45) "مگر شهادت هم نگراني دارد؟ ما دوستانمان كه شهيد شدند در جوار رحمت حق هستند . " (46) "شما پيروزيد براي اينكه ايمان داريد . شما پيروزيد براي اينكه شهادت را در آغوش مي گيريد و آنهايي كه از شهادت و از مردن مي ترسند آنها شكست

خورده اند . " (47)

6 - تلقي شهادت طلبي به عنوان مظهر افتخار و سرافرازي ملي: امام خميني شهيدان را مظهر افتخار، غرور و شرف ملي قلمداد مي نمايند از آن لحاظ كه اين پاكباختگان مردم را به پايداري و مقاومت دعوت مي كنند و تجلي عزت و سرافرازي جامعه اسلامي و موجب اعتلاي اسلام و مملكت اسلامي محسوب مي شوند . ايشان روحيه شهادت طلبي را منشا پيروزي بر تمامي قدرتهاي مادي تلقي مي نمايند و مي فرمايند: "اكنون اسلام به اين شهيدان و شهيد پروران افتخار مي كند و با سرافرازي همه مردم را دعوت به پايداري مي نمايد . " (48) "ملتي كه شهادت را مي خواهند، او را از چه مي ترسانند؟ او را از مردن مي ترسانند؟ اينها شهادت را شرف خودشان مي دانند . " (49) "اسلام شهداي بزرگ داشته است و مفتخر است به اينكه در راه خدا و در راه هدف، شهداي بزرگ داده است . ما هم مفتخريم به اينكه در راه اسلام و در راه هدفمان شهيد بدهيم . " (50) "و هركس شهيدي دارد، براي خانمان خودش يك افتخار مي داند" (51) "ملت ما شهادت را براي خود سعادت و شرف مي داند . " (52) "موت اختياري، شهادت، رسيدن به خدا در لباس شهيد و با ايده شهدا ... در راه خدا رفتن شهادت است و سرافرازي و تحصيل شرافت براي انسان و انسانها . " (53) "من وقتي كه اينطور احساسات را از جوانهاي وطن مي بينم و اينطور مهيا بودن از براي شهادت، مهيا بودن از براي دفاع از اسلام، غرور

مي گيرد مرا كه ما همچو جوان هايي داريم . " (54)

7 - آمادگي اجتماعي براي ايثار و فداكاري: امام خميني با تاكيد بر اينكه ايثار و فداكاري از مستلزمات يك نهضت اسلامي بشمار مي آيد ضرورت خو گرفتن ملت به اين فرهنگ الهي را براي خنثي سازي توطئه هاي دشمنان مورد اهتمام قرار مي دادند تا از اين رهگذر ستمگريها و ددمنشي ها و تن پروريها درهم كوفته شود و عبادت ايثار در اوج قله شكوه پرتو افشاني نمايد . "تنها ايمان به خداوند و عشق به شهادت در راه اسلام و روح ايثار و فداكاري، ابزار نبرد نابرابر اينان (ملت ايران) بود . " (55) "ملت ما اكنون به شهادت و فداكاري خو گرفته است و از هيچ دشمني و هيچ قدرتي و هيچ توطئه اي هراس ندارد . " (56) "طبع يك انقلاب، فداكاري است . لازمه يك انقلاب، شهادت و مهيا بودن براي شهادت است . قرباني شدن و قرباني دادن در راه انقلاب و پيروزي آن اجتناب ناپذير است بويژه انقلابي كه براي خداست و براي دين او، براي نجات مستضعفان است و براي قطع اميد جهانخواران و مستكبران" . (57) "سيل خروشان انسانهاي الهي كه شهادت را سعادت و ايثار خون را بزرگترين عبادت مي دانستند، ديوار ديومنشان و تخت و تاج 2500 سال ستمگري و آدمخواري و تن پروري را چنان درهم كوفتند كه نه از تاك نشان ماند و نه از تاكنشان . " (58)

8 - توجه عمومي به ضرورت اداي تكليف و وظيفه الهي: امام خميني بر اين اعتقاد بودند كه فرهنگ شهادت طلبي ناشي از

روحيه اداي تكليف و وظيفه الهي نزد ملت مسلمان ايران است كه اين مهم از قدرت اسلام نشات گرفته است . لذا بر مسلمانان است كه از اين امانت الهي پاسداري و حراست نمايند: " ... ما آمديم اداي وظيفه خدائي را بكنيم، آمديم اسلام را حفظ بكنيم، اسلام از همه چيز عزيزتر است ... اسلام امانت خداست ... آنها تكليف خودشان را عمل كردند و به شهادت رسيدند . " (59) "جوانهاي ما كه شهيد شدند، همه اينها شهادت را استقبال مي كردند . اين براي قدرت اسلام بود . " (60)

9 - عنايت جمعي به سازندگي انسان و بالندگي اجتماع: امام خميني با عنايت به ضرورت تربيت و سازندگي جوانان به عنوان ثروتهاي فوق الارضي و لزوم تحول و رشد جامعه در اثر توجه به معنويت، رواج فرهنگ شهادت طلبي را در تحقق اين غايت جمعي حائز اهميت مي دانستند و آثار انسان ساز و اجتماع پرور آن را مورد اهتمام قرار مي دادند: "هر شهادتي براي ملت رشيد ما رشدي چشمگير به ارمغان آورده، به طوري كه شهادتهاي پي در پي، جمهوري اسلامي را آنچنان بيمه كرد كه از آسيب دهر مصون گرديد . " (61) "محرم، ماه نهضت بزرگ سيد شهيدان و سرور اولياي خداست كه با قيام خود در مقابل طاغوت، تعليم سازندگي و كوبندگي به بشر داد . " (62) "شهادت انسان ساز سردار پرافتخار اسلام ... دكتر مصطفي چمران را ... تسليت و تبريك عرض مي كنم . " (63) "ملت ما براي خدا، شهادت مي خواهند ... اينها رشد دارند . " (64)

10 - جوانمردي: نضج روحيه

شهادت طلبي از ديدگاه حضرت امام موجب ترويج روحيه عياري و مردانگي در جامعه مي شود . جهاد اين شهادت طالبان و با شهامتان و تلاش آنان براي خدمت و فداكاري در راه اسلام، ميهن و ملت نشان از جوانمردي و روحيه منجي گري آنان دارد . "جوانان ما مرد شهادت و شهامتند . " (65) "شهادت عزيزان مطرح نيست، خدمت عزيزان مطرح است . " (66) "چه بهتر كه در حال خدمت به اسلام و ملت شريف اسلامي شربت شهادت نوشيدن و با سرافرازي به لقا الله رسيدن . " (67) "اين روحيه را دارند كه روحيه بسيار ارزشمندي است و شهادت طلبي است . و خود را به حلقوم مرگ انداختن براي نجات اسلام و نجات كشور . " (68)

گفتار 2 - شهادت بنياد ديپلماسي جهاد و استراتژي دفاعي بازدارندگي: پاكباختگي گرچه در جنبه هاي فردي و اجتماعي متضمن خودسازي و دگر آگاهي است، در عرصه سياست ها و راهبردهاي دولت اسلامي نيز از اهميت و كاركردي موثر برخوردار مي باشد . مرگ آگاهي و شهادت در ديپلماسي جهاد بيانگر مظلوميت و اراده مصمم ملتي شجاع و با شهامت براي پاسداري از ارزشها و حريم سرزميني مملكت اسلامي است كه در اين رهگذر افكار عمومي بين المللي در راستاي حقانيت دولت اسلامي جهت مي يابد . و در جنبه دفاعي، از آن لحاظ بازدارنده دشمن از فكر تهاجم و يا تداوم اشغال سرزمين اسلامي محسوب مي شود كه خصم خود را با مردمي جان بر كف مواجه مي بيند كه هرزمان آماده شهيد شدن در راه حفظ ارزشهاي اسلامي و تماميت ميهن خود

هستند . از اينرو ديپلماسي جهاد براي تغيير ذهنيات جامعه جهاني و استراتژي بازدارنده دفاعي براي تحول در عينيات منطقه اي جهت مي يابند كه هر دو مهم بر مفهوم بنيادي شهادت استوار مي باشند .

الف - شهادت طلبي; شالوده ديپلماسي جهاد: ديپلماسي جهاد به معناي سياستهاي اعلامي و تبليغاتي دولت اسلامي به منظور توجيه اقدامات دفاعي خود عليه دشمن متجاوز است تا از اين رهگذر به جهانيان ثابت نمايد كه آغازگر جنگ نبوده و دفاع او حركتي مشروع و مطابق با ارزشهاي انساني و هنجارهاي حاكم بر نظام بين الملل تلقي مي گردد . از اين رو ديپلماسي جهاد به منظور جهت دهي به افكار عمومي بين المللي در راستاي اثبات حقانيت اقدامات نظام اسلامي تدوين و اجرا مي گردد و اين در حالي است كه ديپلماسي مزبور از استراتژيهاي دفاعي از آن جهت متمايز مي گردد كه در مورد اخير، دولت اسلامي با هدف پاسخگويي عملي به حملات دشمن متجاوز و دفاع از كيان مملكت اسلامي با آماده سازي عده و عده به ميدان مي آيد . از اينروست كه ماهيت اعلامي ديپلماسي جهاد بر دلايلي توجيهي و با جنبه هايي تبييني استوار است كه در اين رابطه از رهگذر مفهوم شهادت برمسائلي از قبيل رفع ظلم و فتنه و توطئه و تجاوز عليه مملكت اسلامي، حراست از ارزشهاي انساني، دفاع از ارزشهاي معنوي، حفظ امانت اسلام و ميراث اسلامي، عدالت جويي و حق طلبي و استقلال طلبي، آزادگي و آزاديخواهي تاكيد مي گردد و اين مهم از مرور بر بيانات امام راحل بوضوح استنباط مي گردد:

1 - رفع ظلم و فتنه و

توطئه و تجاوز عليه مملكت اسلامي: امام خميني ضمن تاكيد بر ماهيت دفاعي و نه تهاجمي اقدام ايران در جنگ تحميلي، بر اين نكته تاكيد مي نمودند كه شهادت عزيزان و دلاور مردان ميهن اسلامي ايران حكايت از مظلوميت مردمان اين مرز و بوم دارد . در اين رابطه، امام خميني ضمن تاكيد بر ضرورت مقابله با فتنه انگيزي تجاوزگران و پيمان شكنان براي دفاع از كيان مملكت اسلامي و لزوم دفاع از حيثيت مسلمانان از طريق خنثي سازي توطئه هاي فرسايشي، شهادت طلبي جوانان ايران اسلامي را دال بر حقانيت اين دفاع مقدس مي دانستند . "ما براي ميهن عزيزمان تا شهادت يكايك سلحشوران ايران زمين مبارزه مي كنيم و پيروزي ما حتمي است . " (69) "محرم ماه نهضت بزرگ شهيدان و سرور اولياي خداست كه با قيام خود در مقابل طاغوت، تعليم سازندگي و كوبندگي به بشر داد و راه فناي ظالم و شكستن ستمكار را به فدايي دادن و فدايي شدن دانست و اين خود سرلوحه تعليمات اسلام است براي ملت ها تا آخر دهر . " (70) "دشمنان ما گمان مي كردند با توطئه هاي فرسايشي مي توانند نهضت اسلامي و انقلاب شكوهمند اين ملت شهيد پرور را به سردي و سستي سوق دهند، غافل از آنكه قيامي كه براي خداست و نهضتي كه براساس معنويت و عقيده است عقب نشيني نخواهد كرد . ملت ما اكنون به شهادت و فداكاري خو گرفته است و از هيچ دشمني و هيچ قدرتي و هيچ توطئه اي هراس ندارد . هراس آن دارد كه شهادت، مكتب او نيست . " (71)

2 -

حراست از ارزشهاي انساني: امام خميني بر اين نكته تاكيد داشتند كه مبارزه ايران اسلامي با دشمنان نه تنها بر خلاف موازين انساني و انساندوستي نيست كه از سر جوانمردي و پايداري از ارزشهاي انساني و نوعدوستي انجام مي شود و در اين رابطه شهادت انسانهاي پاكباخته دال بر ابعاد انساني اين پديده معنوي است . "در راه خدا رفتن شهادت است و سرافرازي و تحصيل شرافت براي انسان و انسانها . " (72) "مگر عزت و شرف و ارزشهاي انساني، گوهرهاي گرانبهايي نيستند كه اسلاف صالح اين مكتب، عمر خود و ياران خود را در راه حراست و نگهباني از آن وقف نمودند . " (73)

3 - دفاع از ارزشهاي معنوي: امام خميني معتقد بودند كه شهادت براي احياي معنويت در جامعه اي است كه توجه به مسائل اخلاقي و معنوي از ذهنيات رخت بربسته و مقتضي است در جهان مادي گراي امروز دولت اسلامي نداي معنويت سر دهد تا انسانها احساس كنند كه حيات آنان در اين روحيات معنوي نهفته است و شهادت طلبي نيز از باب احياي اين بعد در زندگاني انساني است . در اين رابطه، امام خميني، اساس معنويت را اسلام عزيز مي دانستند كه با حراست از آن; معنويت نيز به منصه بروز خواهد رسيد: "مگر شهادت ارثي نيست كه از مواليان كه حيات را عقيده و جهاد مي دانستند و در راه مكتب پر افتخار اسلام با خون خود و جوانان عزيز خود از آن پاسداري مي كردند به ملت شهيد پرور ما رسيده است؟ " (74) "هر وقت ... مناجات راز و نيازهاي اين عاشقان خدا و

فانيان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مي نگرم كه با مرگ دست به گريبان هستند و از شوق عشق، در پوست نمي گنجند، خود را ملامت مي كنم و بر حال خويش تاسف مي خورم . اكنون ملت ما دريافته است كه كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا . " (75)

4 - حفظ امانت اسلام و ميراث اسلامي: امام خميني (ره) بر اين اعتقاد بود كه اسلام امانتي الهي است كه از اولياي خدا نزد ما مسلمانان به ارث رسيده است و با كساني كه بخواهند اين امانت خداوندي را از مسلمانان بگيرند مقابله خواهيم كرد . از اين رو امام خميني مي خواستند در ديپلماسي جهاد به اين نكته اشاره نمايند كه مبارزه مسلمانان در راستاي دفاع از حق و حراست از اين ميراث الهي است تا خللي به آن از سوي متخاصمان وارد نيايد و شهادت در واقع ضامن حفظ و بقاي اين امانت و تداوم بخش آن است كه موجبات مصون ماندن و بيمه نگه داشتن آن از آسيب هاي دهر را فراهم خواهد آورد و مكتب را براي هميشه احيا خواهد كرد و ملت ايران ميراث دار شهيدان و حافظ اين امانت الهي خواهد بود: "مسير اسلام، برشهادت در راه هدف است، و اوليا خدا، عليهم السلام شهادت را يكي از ديگري به ارث مي برند و جوانان متعهد ما براي نيل شهادت در راه خدا، درخواست دعا مي كرده و مي كنند . " (76) "آنهايي كه حفاظت اين كشور را مي كنند، اين روحيه را دارند كه روحيه بسيار ارزشمندي است و شهادت طلبي است

و خود را به حلقوم مرگ انداختن براي نجات اسلام و نجات كشور ... و مادامي كه اين روحيه هست ... مطمئن باشيد كه اين كشور بيمه است . " (77) "آن كه مرگ را در آغوش مي گيرد براي اينكه شهادت است براي اينكه از اسلام است براي اينكه دفاع از حق است . " (78) "جوانهاي ما كشته شدند و در راه اسلام كشته شدند، شهيد شدند، هنيئا لهم اما كشته شدن، دفن شدن مكتب اهميت دارد . " (79) "سيدالشهدا مكتبش محفوظ بود و خودش شهيد شد . شهادت گاهي مكتب را پيش مي برد ... خدا نكند كه يك وقت شهادت مكتب پيش بيايد . " (80) "شهادت حضرت سيدالشهدا، مكتب را زنده كرد، خودش شهيد شد، مكتب اسلام زنده شد . " (81) "اينها با كمال شهامت و قدرت به اسلام خدمت كردند و اسلام را به ارث پيش ما گذاشتند . ما هم موظفيم كه اين ارث بزرگ را حفاظت كنيم و براي آن جانبازي كنيم ... همه ما موظفيم در حفظ اين امانتي كه از جانب خداست . " (82)

5 - عدالتخواهي و حق جويي: امام خميني با تاكيد بر بي عدالتي ها و حق كشي هايي كه از جانب متجاوزان به ميهن اسلامي صورت مي گيرد بر حركت عدالتجويانه و حق طلبانه ملت مسلمان ايران تاكيد داشتند و شهادت و مرگ آگاهي مردمان اين مرز و بوم را دال بر حقانيت و حق گرايي اين جان بركفان مي دانستند: "اكنون كه ملت ايران بر سر دوراهي مرگ و حيات و آزادي و اسارت و استقلال و استعمار

و عدالت اقتصادي و استثمار واقع است و در پيشگاه خداوند تعالي و نسل آتيه مسئول است بايد تا رسيدن به هدف، نهضت را هر چه شور انگيز تر ادامه دهد . " (83) "آنهايي كه اهل حق بودند، شهيد شدند . " (84) "وقتي كه ما براي اسلام و براي احياي سنت پيغمبر و اقامه عدل بپا خاستيم . نبايد از اين بترسيم كه از ما شهيد شهادت پيدا مي كند . " (85)

6 - استقلال طلبي و آزاديخواهي: امام خميني ضمن تاكيد بر عدم تحمل يا پذيرش دخالت خارجي يا نفوذ بيگانگان در مقدرات و سرنوشت سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي ايران اسلامي بر ضرورت عدم تعهد به شرق و غرب و مبارزه با استعمار و پرخاش عليه نظام غيرعادلانه موجود در روابط بين الملل از طريق تحكيم حاكميت ملت مسلمان ايران پافشاري داشتند كه شهادت طلبي جان بركفان ايران زمين را نشان از روحيه عدم وابستگي به شرق يا غرب مي دانستند . همچنين اين روحيه را نشان از آزادگي و آزاديخواهي ملت ايران مي دانستند كه مي خواهند بدون تمكين و تسليم در برابر هيمنه قدرتهاي بزرگ، به جاي تاثيرپذيري، به تاثيرگذاري بر محيط بين الملل اقدام نمايند و رهايي از يوغ استعمارگران را بر سراسر گيتي طنين انداز نمايند . بنابراين شهادت طلبي عزيزان ايران اسلامي به جهانيان خواهد فهماند كه از دفاع مقدس، هدفي جز اعتلا و سربلندي ميهن و برقراري آزادي و استقلال در اين خطه از جهان ندارند و اين مهم در تاريخ ثبت گرديده و درسي براي آيندگان خواهد شد: "امروز روز شهادت و خون است

و ... مكتب اسلام عزيزمان دستور مي دهد تا دست از آزادي خواهي و استقلال طلبي برنداريم . " (86) "اين ارزشها (شهادت) و انگيزه هاست كه انسان را از اسارت نفس اماره به سؤ و وابستگي به غرب و شرق، نجات و به شجره مباركه زيتونه لاشرقيه ولاغربيه مي رساند . " (87) "ما امروز به انتظار شهادت نشسته ايم تا فردا فرزندانمان در مقابل كفر جهاني با سرافرازي بايستند و بار مسئوليت استقلال واقعي را در تمامي ابعادش به دوش بكشند و با افتخار پيام رهايي مستضعفين را در جهان سردهند . " (88) "در خيابانها و بازارها و كوچه ها شهيد داديم كه به مقصد برسيم . براي مقصد بود و آن مقصد همان بود كه ملت ما فرياد كشيدند و آن را خواستند: استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي" . (89) شما اينهمه شهيد داديد تا آزادي و استقلال را به دست آوريد و بايد با چنگ و دندان اين آزادي و استقلال را حفظ كنيد . " (90) "نهضت مقدس اسلامي شما گرچه با خون پاك شهيدان و مصيبت هاي جانگداز توام بود لكن آزاديخواهي و استقلال طلبي شما در جبين تاريخ ثبت شد . " (91) "ملتي كه شهادت دارد اسارت ندارد" (92) ب - شهادت، اساس پويايي و پايايي استراتژي دفاعي بازدارندگي: امام خميني ، ضمن تاكيد بر اهميت بازداشتن عملي دشمن از تجاوز، تهاجم يا ادامه اشغال سرزمين اسلامي، سعي در استناد به روحيه شهادت طلب مردم ايران براي اثبات پيروزي اين جان بركفان بر دشمنان مادي و دنياطلب داشتند و در اين رابطه دلايل پويايي استراتژي دفاعي باز

دارنده را كه بر بنياد شهادت خواهي استوار است در اموري از قبيل برتري قدرت معنوي بر قدرت مادي، ارتقا روحيه و اراده مصمم ملت شهادت طلب، موفقيت استراتژي بي باكانه و پيشرو، اعطاي اميد به مردم خودي و ايجاد ياس در دل دشمنان، وجود وحدت ملي و انسجام ملت و دولت وايجاد موج اسلامگرايي و آزاديخواهي در ميان ملتهاي جهان مي دانستند:

1 - برتري قدرت معنوي بر قدرت مادي: امام خميني معتقد بودند كه شهادت طلبي مردم مسلمان ايران نشان از به فعليت رسيدن نيروهاي الهي و معنوي و ارتقا توانايي، موقعيت، پرستيژ و حيثيت دولت اسلامي دارد كه مي تواند ضعفهاي نظامي را جبران و آسيب پذيري هاي مادي را برطرف نمايد . از اين رو، شهادت را عامل تبديل ضعف به قدرت و بيمه نمودن نظام اسلامي از آسيب هاي ظاهري مي دانستند . ايشان با تاكيد بر تحول معنوي، باطني و روحي مردم ايران كه با معيارهاي مادي، سنجشهاي بشري و انگيزه هاي عادي قابل سنجش و اندازه گيري نمي باشد به تداوم اين معنويت به عنوان رمز اصلي پيروزي تاكيد داشتند; و از اين رهگذر به دشمنان تفهيم مي نمودند كه جنگ صرفا با سلاح مادي قابل پيش بيني نيست و پيروزي نهايي از آن كسي است كه با منشا قدرت مطلقه يعني خداوند متعال در ارتباط باشد و اين جبهه الهي است كه سرانجام به فتح و پيروزي نايل خواهد شد و دشمنان تاب مقاومت در برابر آن را نخواهند داشت: "رمز پيروزي توجه به خدا بود، اشخاصي مي آمدند از جوانهاي برومند پيش من و مرا قسم مي

دادند كه شما دعا كنيد ما شهيد بشويم . اين عنايت خدا بود . اين تحول، تحولي بود كه به دست بشر نمي شد انجام بگيرد . در ملت، يك تحول روحي پيدا شد، يك تحول باطني . " (93) "ملتي كه اينطور تحول پيدا كرده است كه ... جوان هايش پياده مي آيند و غسل شهادت مي كنند و پيشقدم براي شهادت هستند پيروزند . " (94) "جوانهاي ما از باب اينكه از شهادت ديگر ترسي نداشتند بلكه استقبال مي كردند از شهادت، اين قدرت را پيدا كردند كه همه به هم دست دادند و اين مملكت را نجات دادند . " (95) "ايران شهادت طلب هم از اين پديده سعادتمند مستثني نيست . " (96) "آنها عرضه اين را كه با يك ملتي كه با شجاعت خود و تعهد خود به اسلام و روي گشاده به طرف مرگ مي رود، به طرف شهادت مي رود، تا مرز شهادت مي رود، نمي توانند مقابله كنند . " (97) "اين ملت كوچك در مقابل همه اين قدرتها ... ايستاد و از خوف از مرگ نترسيد و متحول شد به يك انسان هاي الهي كه عاشق ديدار خداي تبارك و تعالي و عاشق شهادت هستند و مقصد خودشان را پيش بردند و دارند پيش مي برند . " (98) "شهادت در راه خداوند چيزي نيست كه بتوان آن را با سنجشهاي بشري و انگيزه هاي عادي ارزيابي كرد . " (99) "جوانهاي ما در حال انقلاب و حال هم باز تقاضا مي كنند كه ما دعا كنيم آنها شهيد بشوند . اين تحول بزرگي كه به

اراده خداي تبارك و تعالي در اين ملت پيدا شد موجب پيروزي آنها بر يك قدرت شيطاني بزرگ كه پشتيبان او همه ابرقدرت ها بودند گرديد . " (100) "ملتي كه زن و مردش براي جانفشاني حاضرند و طلب شهادت مي كنند، هيچ قدرتي با آن نمي تواند مقابله بكند . " (101) "ملت ما يك ملتي است كه از ضعف به قدرت متحول شده است و آرزوي شهادت مي كند . يك همچو ملتي كه آرزوي شهادت مي كند، اين ملت ديگر خوف ندارد . خوب پيروز است . " (102)

2 - ارتقا روحيه و اراده مصمم ملت شهادت طلب: امام خميني ضمن تاكيد بر نقش و اهميت ايدئولوژي مكتبي و باورهاي مذهبي در پيشبرد مقاصد انقلاب و تاثير روحيه مصمم بر افزايش توان مقاومت ملت، آن را بيمه كننده نظام اسلامي و عامل پيروزي آن و خنثي كننده استراتژيهاي نظامي دشمن تلقي مي نمودند . از آنجا كه اين روحيه واراده مبتني بر آگاهي و علم و توام با شجاعت و شهامت است دشمن خود را با انسانهايي مواجه مي بيند كه حاضر به جانفشاني هستند و مرگ سرخ را بر زندگي ننگين و سياه و ذلت بار ترجيح مي دهند به گونه اي كه همانند سياست زمين سوخته، دشمن متوجه مي گردد كه به فرض فتح سرزمين، با كشوري متشكل از افراد غير مطيع و يا ديواري گوشتي از شهدا روبرو مي گردد كه براي او نفعي در بر نخواهد داشت . تاكيد امام خميني بر ارتش بيست ميليوني كه از نظر عددي موجب تقويت منابع داخلي قدرت و از لحاظ روحي

موجب اعتلاي معنوي سربازان اسلام مي گردد نشان از ضرورت نمايش قدرت ملت مسلمان براي كشاندن دشمن به لبه پرتگاه دارد . لذا، از ديدگاه امام راحل، روحيه شهادت طلبي نشان از تحرك و عزت طلبي و پويايي و شجاعت براي تاختن در دل دشمنان اسلام دارد كه از اين رهگذر سياستهاي آشفته، لرزان، سازشكارانه، مبتني بر ترضيه خاطر (apeasement) كه منجر به كمرنگ شدن ارزشهاي مكتبي مي گردد نفي مي شود و تلاش دشمنان براي مداخله نظامي و يا محاصره اقتصادي با اراده پولادين ملت مسلمان خنثي مي گردد . "مردم ما ديگر به هيچوجه حاضر نيستند تن به خواري و ذلت دهند و مرگ سرخ را به زندگي ننگين ترجيح مي دهند . ما براي كشته شدن حاضريم و با خداي خويش عهد نموده ايم كه دنباله روي امام خود سيدالشهدا (ع) باشيم . " (103) "مرگ سرخ به مراتب بهتر از زندگي سياه است . " (104) "مرگ از اين زندگي ذلت بار بهتر است . " (105) "حصر اقتصادي شماها، در آن اداره ملت ما، آن تصميم و اراده ملت ما اثري نخواهد كرد و ما مهياي مرگ هستيم . " (106) "ملت مستضعف ما ... هر چه شهيد داد مصمم تر شد . " (107) "به دنبال شهادت مردان بزرگ، بايد اراده ها مصمم تر گردد . ما بايد مهيا باشيم كه باز شهيد بدهيم ... لكن اين شهادت ها اراده هاي شماها را بايد مصمم تر كند . " (108) "شهادت يك هديه اي است از جانب خداي تبارك و تعالي براي آن كساني كه لايق هستند و دنبال

هر شهادتي بايد تصميم ها قوي تر بشود . " (109) "ما 35 ميليون جمعيت داريم كه اينها بسياريشان، بسيار زيادشان، آرزوي شهادت مي كنند . ما با اين 35 ميليون به ميدان مي رويم . بعد كه ما شهيد شديم، خودتان با ايران هركاري مي خواهيد بكنيد . " (110) "اگر بر كشوري نداي دلنشين تفكر بسيجي طنين اندازد، چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گرديد . " (111) "ارتش بيست ميليوني كه با سازماندهي خود ملت مجهز مي شوند آماده فداكاري در راه اسلام و كشور است . " (112)

3 - موفقيت استراتژي بي باكانه و پيشرو: امام خميني در راستاي تضعيف روحيه دشمنان، بر تحرك و پيشگامي و پيشروي حركتهاي شهادت طلبانه تاكيد داشتند بويژه آنكه اين حركتها را توام با هدفمداري، علم، آگاهي و رشد چشمگير مي دانستند نه آنكه از روي جهالت و پوچگرايي برخاسته باشد . ايشان با تاكيد بر اينكه اين استراتژي پيش برنده، همانگونه كه علت موجده و معده نهضت اسلامي ايران بوده، علت مبقيه آن نيز مي باشد و ملت ايران كه بي باكانه و بدون ترس از جنگ با قواي مادي به استقبال شهادت مي شتافت، قادر است با اقتدا به الگوها و اسوه هاي پاكباختگي با سلاح الله اكبر در مقابل توپ و تانك و سلاحهاي مادي بايستد و در مواردي بظاهر ممتنع براساس موازين طبيعي، به پيشروي در سرزمين دشمن بپردازد و با بي باكي آنچنان بر قلب دشمن بتازد كه آن را از درون منهدم نمايد و آسيب ناپذيري و حركت به پيش نهضت و مكتب را در تاريخ

ثبت نمايد و از اين رو شهادت طلبي را نافي تقاعد و پسروي و عامل پيش برندگي مي دانستند: "آنها كه ... به شهادت رسيدند، آنها مبدا اين نهضت عظيم شدند . " (113) "مگر شهادت يك امري است كه انسان براي آن عقب نشيني كند . " (114) "امروز ايران يكپارچه تحرك است . يكپارچه فعاليت است، يكپارچه هواي عشق و شهادت و هواي عالم غيب است . " (115) "با كشتن يك نفر ولو هرچه بزرگ باشد اين ملت عقب نمي نشيند . " (116) "اينها يك تحولات روحي بود كه ... مردم ... در مقابل تانك و توپ ... با مشت خالي ايستادند و كشته دادند و جلو رفتند . يك پيشروي كه روي موازين طبيعي ممتنع به نظر مي آمد . " (117) اين حس شهادت بود و اين حس جلو آمدن براي اسلام و شهادت بود كه ما را به پيروزي رساند . " (118) "ما از شهيد دادن باكي نداريم . " (119) "زنان و مردان مي آمدند پيش من واصرار مي كردند كه شما دعا كنيد تا شهيد بشويم ... اين روحيه موجب پيشرفت است . جديت كنيد كه اين روحيه محفوظ باشد . " (120) "اصولا شهدا را قلمها مي سازند و قلمها هستند كه شهيد پرورند" . (121) "مصيبت آن است كه مكتب شكست بخورد . سيدالشهدا (ع) شهيد شد با همه اصحاب و غيره . لكن مكتب جلو رفت . شهادت او مكتب را جلو برد . " (122)

4 - اعطاي اميد به مردم خودي و ايجاد ياس در دل دشمنان: امام خميني از چهار

طريق اميد و اطمينان را در دل مردم تقويت و ياس و نوميدي را در دل دشمنان ايجاد مي كردند يكي از طريق استناد به تاريخ صدر اسلام و تاريخ انقلاب تا از رهگذر تاكيد بر پيشينه هاي تاريخي و پيروي از اسطوره هاي مقاومت در صدر اسلام، نويد پيروزي اسلام را بر كفر جهاني به ملت مسلمان ايران بدهند و نشان دهند كه اسلام كه با خون شهيدان و مجاهدان آبياري شد سرانجام به ثمر نشست و درخت آن بارور شد . شيوه دوم از طريق متقاعد سازي مردم ايران بود به اينكه شهادت احدي الحسنيين تلقي مي شود و ملت ايران با تلقي شهادت به عنوان فوز و رستگاري عظيم سرانجام به پيروزي نايل خواهد شد . شيوه سوم خرسندسازي مردم به اين بود كه نيل به هدف و تحقق مقاصد مكتب موجبات عزت و شكوه و حيثيت مسلمانان را فراهم خواهد آورد و شيوه چهارم آنكه با تقويت روحيه بي باكي به مردم ندا مي دادند كه نبايستي از شهادت عزيزان و يا دخالت هاي نظامي و محاصره هاي اقتصادي بيگانگان هراسي به دل راه دهند چرا كه با روحيه شهادت طلبي و تلقي آن به عنوان پيروزي، دشمن در مقابل نهضت اسلامي ناتوان و سرافكنده خواهد شد و به شكست و نوميدي سوق داده خواهد شد .

1 - 4 - تاكيد بر پيشينه هاي تاريخي: امام خميني با تاكيد بر وقايع صدر اسلام كه مسلمانان شهادت را براي خود فوزي عظيم مي دانستند و نيز با استناد به واقعه كربلا كه سرور و سالار شهيدان امام حسين (ع) با خون خود،

پيشروي قيام عاشورا را تضمين نمود و نيز انقلاب اسلامي ايران كه با خون شهيدان آبياري شد نقش پيش برنده شهادت كه موجبات رسوايي دشمنان دين را فراهم آورد مورد اهتمام قرار مي دادند تا از اين رهگذر به تضعيف روحيه دشمن نيز بپردازند: "اين تحول پيش آمد كه مردم همانطوري كه در صدر اسلام جوانهاي مسلمين، آرزوي شهادت مي كردند در ايران هم اين آرزو پيدا شد . " (123) "شهادت ارثي است كه امثال اين شخصيت هاي عزيز از مواليان خود برده اند . " (124) "مثل حسين (ع) بايد به شهادت برسيم . " (125) "اگر سيد الشهدا نبود يزيد و پدرش و اعقابشان اسلام را منسي كرده بودند . " (126) "هرچه روز عاشورا سيدالشهدا سلام الله عليه به شهادت نزديكتر مي شد افروخته تر مي شد . جوانان او مسابقه مي كردند براي اينكه شهيد بشوند ... آنها مي فهميدند كجا مي روند، آنها مي فهميدند براي چه آمدند، آگاه بودند كه ما آمديم اداي وظيفه خدائي را بكنيم . " (127) "اينطور روحيات بود كه براي شهادت داوطلب بودند، يعني از مرگ نمي ترسيدند، همانطوري كه صدر اسلام هم پيشرفت مسلمين همين بود . " (128) "اسلام از روز اول كه ظهور پيدا كرد با شهادت، اين دين حنيف را ترويج كرد . " (129) "اسلام از اول پيدايش، با خون شهيدان و مجاهدان آبياري شد و به ثمر رسيد ... با خون شهيدان ملت ما حيات خود را بازيافت . " (130) "تاريخ اسلام مشحون بوده است از اين مجاهدت ها و شهادت ها . " (131) "اينهمه

بركات از شهادت ايشان (امام حسين (ع » است . " (132) "گويي خون شهيدان ما امتداد خون پاك شهيدان كربلاست . " (133)

2 - 4 - تلقي شهادت به عنوان احدي الحسنيين: امام خميني اين نكته را مورد تاكيد قرار مي دادند كه چه كشته شويم و چه بكشيم پيروزيم چرا كه به اهداف مقدس مكتب و به حفظ ميراث اسلام نايل شده ايم و مهم آنست كه انسان در راه مكتب شهيد شود نه اينكه مكتب مدفون گردد . از اين رو، ايشان معتقد بودند شهادت عزيزان پاكباخته موجب احياي اسلام و يكي از نشانه هاي پيروزي تلقي مي شود . "مردم ايران! با احدي الحسنيين پيروزي يا شهادت و وصول به لقا الله قله سعادت را بپيمائيد . " (134) "قرباني براي يك انقلاب بزرگ، نشانه يك پيروزي و نزديك شدن به هدف است . " (135) "مرگ علماي اسلام ضايعه است نه شكست" . (136) "براي ما زندگي اين دنيا مطرح نيست . مطرح هدف است و در راه هدف كوشش مي كنيم" (137) "مژده كه شهادت رمز پيروزي است . " (138) "شهادت شكست نيست ... شما يا پيروز مي شويد و يا شهيد . در هر دو جهت پيروزي با شماست . " (139) "رسيدن به مقام شهادت پيروزي ديگر است . " (140) "در ملت ما يك تحولي حاصل شد كه آن تحول سابقه نداشت . آن تحول اين طور بود كه شهادت را براي خودشان فوز عظيم مي دانستند ... اين رمز پيروزي بود . " (141) "اين تحول كه مردم شهادت را براي خودشان فوز عظيم

مي دانستند ... اسباب اين شد كه اين پيروزي حاصل شد و الان اين تحول را بايد حفظش كنيم . " (142) "مرگ ما پيروزي است و حيات ما نيز پيروزي است . " (143) "رمز پيروزي ملت ما همين بود كه ديگر نمي ترسيدند از اينكه بروند توي خيابان بكشندشان . " (144)

3 - 4 - خرسندي مردم به شهادت: امام خميني بر اين نكته تاكيد داشتند كه مردم چون به هدف نزديك شده اند و توانسته اند دماغ دشمنان دين و جهانخواران بين المللي را به خاك بمالند، از شهادت عزيزان خود به يكديگر تبريك مي گويند در عين اينكه از ضايعه از دست دادن آنان سوگوارند: "ما در عين حال كه از شهادت و فقدان اين بزرگان خدمتگزار به اسلام و محرومين در سوگيم از نزديك شدن به هدف اعلا كه قطرات خون شهيدان آن را نويد مي دهند دلگرم و خرسنديم . " (145) "ابتهاج به اينكه يك ملتي آنطور متحول شده است كه در راه خدا همه چيز خودش را نثار مي كند و با آغوش باز دنبال مرگ مي رود . " (146) "تبريك در داشتن اين شخصيتهاي فداكار كه در زندگي و پس از آن با جلوه خود نورافشاني كرده و مي كنند . " (147)

4 - 4 - بي باكي از مداخلات نظامي و محاصره هاي اقتصادي: امام خميني براين نكته تاكيد داشتند كه مردم ايران با توجه به روحيه بازسازي و خودكفايي، به تقويت بنيه دفاعي خود اهتمام نموده و همزمان به تقويت روحي خود پرداخته اند . لذا با شهادت طلبي خود ثابت نموده اند

كه مداخلات نظامي و يا حصر اقتصادي تاثيري بر اراده پولادين آنها برجاي نخواهد گذاشت و آسيبي به آنها وارد نخواهد آورد . "ملتي كه شهادت آرزوي اوست از دخالت نظامي و حصر اقتصادي باكي ندارد . " . (148) "شما ما را از چه مي ترسانيد؟ ما كه مهياي شهادت هستيم شما ما را از اقتصاد مي ترسانيد؟ از دخالت نظامي مي ترسانيد؟ شما كساني را كه از مرگ مي ترسند بايد بترسانيد نه مملكتي كه حاضر شده براي شهادت و شهادت را يك فوز براي خودش مي داند . " . (149) "يك ملتي كه شهادت را مي طلبند و دعا مي خواهند براي شهادت، اينها از دخالت نظامي مي ترسند؟ اينها از حصر اقتصادي مي ترسند؟ " . (150) "ملتي كه شهيد در راه اسلام ... دارد ... آسيب نخواهد ديد . " . (151) "اگر جنگ را بر ما تحميل كنند ما تمام ملتمان جنگجو است و با تمام قوا مقابله مي كنيم ولو اينكه همه ابرقدرتها هم دنبال او باشد، براي اينكه ما شهادت را يك فوز عظيم مي دانيم . " . (152) "يك ملتي كه حاضر است براي شهادت و شهادت را فوز عظيم مي داند، چه باكي از اين مسائل (جنگ) دارد؟ " . (153)

5 - وجود وحدت ملي و انسجام ملت و دولت: امام خميني ضمن تشويق و ترغيب مردم به مشاركت در جبهه دفاع از سرزمين اسلامي و تحريض به فرهنگ استقلالي و مشاركت گرا و مشاركت پذير بسيجي، بر ضرورت اتحاد، وحدت، همدلي و انسجام ملت براي تحقق آرمانها و برنامه هاي اسلام و

اجراي احكام خدا و پيشبرد مقاصد الهي نهضت تاكيد داشتند تا از رهگذر اين اتحاد و همدلي و حركت انسجام بخش و وحدت توام با همياري برادرانه و حضور فعال در صحنه، ملت ايران توان مقاومت خود را در برابر فشارهاي خارجي تقويت نمايد . ايشان ضمن تاكيد بر هماهنگي و همبستگي ميان جبهه و پشت جبهه و مشاركت فعال و داوطلبانه مردم به منظور مقاومت منفي در برابر خصم و عدم همكاري با دشمن، بر ضرورت بيوند عميق و ناگسستني ملت و دولت و بهره مندي دولت از حمايت نيروهاي مردمي، مومن، با عقيده و هدفمند تاكيد داشتند تا با حضور فعال مردم در صحنه دشمن خيال تهاجم و تجاوز و يا پيشروي به خود راه ندهد كه در اين رابطه از نظر امام، ترويج فرهنگ شهادت، انسجام بخش وحدت دروني و همدلي ملت و دولت تلقي مي گردد: "ملت ما حاضر به شهادت است، كفن پوش شده است . " . (154) "مي خواهيد با به شهادت رساندن عزيزان ما، اين ملت فداكار را از صحنه بيرون كنيد . " . (155) "ملتي كه عشق شهادت در دل زن و مرد و كوچك و بزرگش جوش مي زند و براي شهادت، هريك بر ديگري سبقت مي گيرد و از شهوات حيواني و دنيايي گريزان بوده و عالم غيب و رفيق اعلي را باور كرده است، باا ين خسارات، هرچند بزرگ باشد، از صحنه خارج نمي شود . " . (156) "خوف از مرگ براي آن است كه كسي مرگ را آخر زندگاني بداند و كسي مي ترسد كه با مرگ به نابودي برسد

يا به مراحلي از جزا و عقاب برسد لكن اگر ما با سلامت ايمان از اين دنيا برويم، چه در جبهه هاي جنگ كه جبهه شهادت است و چه در جبهه هاي پشت جنگ كه آن هم جبهه جنگ و شهادت است، اگر ما نايل بشويم به فوز شهادت، باكي از اين نداريم كه در اين درياي پرخروش عالم ما شكست بخوريم . " . (157) "در هر موقعي كه ما شهيد داديم ملت ما منسجم تر شد . " (158) "ملت ما هم شهادت را به جان و دل قبول مي كند واز جنگ نخواهيم هراسيد . " . (159) "اينطور روحيات بود كه براي شهادت داوطلب بودند . يعني از مرگ نمي ترسيدند . " . (160) "شما بوديد كه در همه كشور، همه جاي ايران خون داديد و شهيد داديد و اين نهضت را بارور كرديد . " . (161) اين وحدت كلمه را حفظش كنيد ... اين تحولي (روحيه شهادت طلبي) كه در جامعه ما پيدا شد اينها رمز پيروزي ما بود . اين را نگهش داريد ... و از تفرقات، از اين افتراق ها پرهيز كنيد . " . (162)

6 - ايجاد موج اسلامگرايي و آزاديخواهي در ميان ملتهاي جهان: امام خميني معتقد بودند كه شهادت نه تنها موجب تحول در داخل و نيز در استراتژي دفاعي دولت اسلامي مي گردد كه موجبات ايجاد موج در جهان را فراهم خواهد آورد . لذا روحيه شهادت طلبي موجب تحكيم جايگاه و موقعيت مستضعفان، آزاديخواهان و مسلمانان در جهان و احياي اسلام به عنوان جبهه اي ثالث و تعادل بخش درنظام بين

الملل و حاكميت مستضعفان برگيتي خواهد شد . از اين رو، تلاش دشمنان براي منزوي سازي اسلام نه تنها با شكست مواجه گرديده كه دفاع شهادت طلبان از منافع امت اسلامي وتماميت ام القري موجب زنده كردن و ترويج دين و تاثير گذاري جهان اسلام و خيزش ضعيفان و نمايش قدرت مستضعفان به منظور پرخاش عليه نظام چپاولگرانه و مداخله جويانه موجود در جهان شده است و ايران اسلامي به عنوان الگويي براي ساير ملتها و مظهر شهادت طلبي، مروج ايده همبستگي بين مليتي براساس پيوند ديني و يا حركت ضداستكباري تلقي گرديده و از اين رهگذر با ايجاد موج در جهان، از انزواي ويرانگر خارج شده است چرا كه اين موج توام با علم و آگاهي و بيداري و عدم تمكين و سازش در برابر قدرتهاي سلطه جوست كه به فتح كاخهاي ستمگران و مستكبران منجر خواهد شد . "خداي تبارك و تعالي ... در شهادت يك شهيد ... همچو موجي د رايران و ساير كشورها ايجاد كرد كه ما را زنده كرد، اسلام را باز زنده كرد . " (163) "اين معجزه است كه با شهيد دادن يك عزيز، موج در تمام دنيا بلند مي شود . " (164) "مي گويند دعا بكنيد كه ما شهيد بشويم . اين تحولي كه پيدا شد در ايران و اين وحدت كلمه اي كه در ايران پيدا شد و اين توجه به اسلام كه در ايران پيدا شد بايد يك الگويي باشد از براي همه ملت ها . " (165) "قم مركز شهادت و شهامت است . از قم علم به همه جهان صادر شده است

و مي شود و از قم شهادت به همه جا صادر مي شود . " (166) "صدر اسلام با يك همچو روحيه اي كه شهادت را مي خواستند آنطور پيشرفت كردند و در نيم قرن، تقريبا معموره را، معموره دنيا را، دنياي متمدن آنوقت را فتح كردند . " (167)

نتيجه گيري با عنايت به آنچه گذشت دريافتيم كه از ديدگاه امام خميني، شهادت نه مظهر ايستايي كه مظهر پويايي و نه منشا فنا كه جلوه بقا و حيات و نه علامت شكست كه مظهر پيروزي است . از خودگذشتگي و جانباختگي بر مبناي مرگ آگاهي داراي جلوه هاي تحولي فردي از قبيل ايمان، اخلاص، صبر و شكيبايي، عروج به مقام ربوبي و اعتقاد به حيات جاويد است . از اين رو جهاد مبتني بر شهادت داراي مفهومي ذهني و مرتبط با مقام ربوبي است . از سوي ديگر از آنجا كه شهادت داراي تجليات اجتماعي از قبيل نهادينه سازي ارزشهاي مذهبي، مشاركت جمعي، پايداري و مقاومت، عدم هراس از دشمن، بي باكي از مرگ، غرور ملي، جوانمردي، فداكاري اجتماعي، تكليف عمومي، سازندگي انساني و بالندگي اجتماعي است، جهاد مبتني بر آن جنبه اي زميني نيز دارد كه در صدد حفظ و حراست از ميهن و سرزمين و دفاع از اموال و نواميس مملكت اسلامي است . لذا شهادت مظهر اتصال اين دو مفهوم بظاهر متضاد و ناسازگار در مبدا الهي و انساني است به گونه اي كه به رغم كثرت روشها و راهها، انسانها را به هدفي واحد و معبودي يكتا رهنمون مي سازد; همانگونه كه مولوي در دو مناسبت مي فرمايد: عاشقم بر لطف

و بر قهرش به جد بوالعجب من عاشق اين هر دو ضد عاشقي گرزين سرو گر زان سر است عاقبت ما را به آن شه رهبر است در بعد ديپلماتيك، شهادت از بنيادي پويا و پايا در ديپلماسي جهاد برخوردار است . در اين رابطه، دولت اسلامي مي تواند به مرگ آگاهي به عنوان مظهر شفافيت ديدگاهها براي شناساندن ذهنيات و واقعيات جامعه مسلمان به محافل جهاني استناد جويد تا از رهگذر اعلام مواضع و رساندن نداي مظلوميت خود به گوش جهانيان به اثبات حقانيت خود نزد افكار عمومي بين المللي اهتمام نمايد . امام خميني با الهام از اين مفهوم مقدس سعي در تبيين مشروعيت دفاع مقدس از طريق نشان دادن اين نكته به عالميان بودند كه جهاد صرفا در احياي ارزشهاي معنوي، حق طلبي و حفظ ميراث اسلامي خلاصه نمي شود بلكه براي حراست از ارزشهاي انساني، استقلال جويي و آزاديخواهي نيز تجويز گرديده است . با اين مستندات بود كه امام خميني در صدد اقناع جامعه بين المللي بر اين بودكه ايران اسلامي اقدام به دفاع نموده است و شايسته است به جاي اعمال فشار بر اين كشور مظلوم، كشورهاي جهان به متقاعد ساختن متجاوز براي دست كشيدن از اقدامات مداخله جويانه و اشغالگرانه خود اقدام نمايند . لذا در عين شناساندن ارزشهاي مكتبي ميهن اسلامي به جامعه جهاني، بر ضرورت پايبندي كشورها به عرف و قراردادهاي بين المللي بويژه اصل احترام متقابل و عدم مداخله در امور داخلي يكديگر تاكيد داشتند . در بعد استراتژي بازدارندگي، شهادت نه مظهر ناجوانمردي و ترس از دشمن كه تجلي جوانمردي و عياري است به

گونه اي كه به جاي به كمين نشستن براي كشتن خصم در جنگهاي چريكي و مخفيانه، ايستادگي مردانه در مقابل دشمن و حضور چشمگير و آشكار در صحنه كارزار در جهاد اسلامي مورد توجه قرار مي گيرد و از رهگذر تلقي شهادت به عنوان احدي الحسنيين، برتري قدرت معنوي بر قدرت مادي و چيرگي روحيه بالا و اراده مصمم ملت مسلمان بر روحيه ياس و نوميدانه دشمنان اسلام به منصه ظهور رسانده مي شود و با نشان دادن وحدت و انسجام و همدلي ملت و دولت اسلامي، موجي از آزاديخواهي و اسلامگرايي در ميان ملتهاي جهان ايجاد مي گردد . در بازدارندگي دشمن از طريق شهادت نه تنها ترس از دشمن يا ترس از مرگ مطرح يست بلكه بر خلاف تاكتيكهاي موجود جنگي در دنيا كه براي تحريض مردم به جنگ با دشمنان، ترس و نفرت نسبت به خصم را در آنان تقويت مي كنند، در جامعه اسلامي، روحيه بي باكي از دشمن وعدم هراس از مرگ با اتكا به ايدئولوژي اسلامي ترويج مي گردد و جهاد مبتني بر شهامت، جسارت، شجاعت، فداكاري و مقاومت آنچنان روحيه بالا و اراده مصمم امت اسلامي را به دشمنان مي نماياند كه آنان را از فكر تجاوز و تهاجم و يا تداوم اشغال مملكت اسلامي باز مي دارد و در اين رابطه است كه شهادت شالوده راهبرد بازدارندگي در اسلام به حساب مي آيد . پي نوشت ها: 1 . امام خميني، صحيفه نور، 23/3/1361، ج 16، صص 201 - 197 2 . امام خميني، صحيفه نور، 9/6/1361، ج 16، صص 279 - 272 3 . امام خميني،

صحيفه نور، 21/11/1360، ج 16، صص 44 - 43 4 . امام خميني، صحيفه نور، 28/1/1361 ، ج 16، صص 132 - 130 5 . امام خميني، صحيفه نور، 21/2/158، ج 6، صص 142 - 141 6 . امام خميني، صحيفه نور، 8/2/1365، ج 19، صص 297 - 296 7 . امام خميني، صحيفه نور، 9/4/1360، ج 15، صص 52 - 51 8 . امام خميني، صحيفه نور، 18/6/1358، ج 9، صص 76 - 71 9 . امام خميني، صحيفه نور، 22/6/1358، ج 9، صص 102 - 101 10 . امام خميني، صحيفه نور، 11/10/1367، ج 21، صص 69 - 66 11 . امام خميني، صحيفه نور، 7/12/1367، ج 21، ص 103 12 . امام خميني، صحيفه نور، 21/11/1361، ج 17، صص 190 - 188 13 . امام خميني، صحيفه نور، 20/9/1361، ج 17، ص 104 14 . امام خميني، صحيفه نور، 16/11/1365، ج 20، صص 62 - 59 15 . امام خميني، صحيفه نور، 23/2/1358، ج 6، صص 156 - 155 16 . امام خميني، صحيفه نور، 20/10/1359، ج 13، صص 274 - 272 17 . امام خميني، صحيفه نور، 12/2/1359، ج 12، صص 71 - 67 18 . امام خميني، صحيفه نور، 6/10/1358، ج 11، صص 115 - 107 19 . امام خميني، صحيفه نور، 9/12/1360، ج 16، ص 56 20 . امام خميني، صحيفه نور، 27/3/1361، ج 16، صص 204 - 203 21 . امام خميني، صحيفه نور، 10/12/1357، ج 5، صص 131 - 125 22 . امام خميني، صحيفه نور، 27/5/1360، ج 15، صص 102 - 95 23 . امام خميني،

صحيفه نور، 26/1/1359، ج 12، صص 49 - 44 24 . امام خميني، صحيفه نور، 14/8/1359، ج 13، صص 162 - 150 25 . امام خميني، صحيفه نور، 13/1/1358، ج 5، صص 242 - 240 26 . امام خميني، صحيفه نور، 16/3/1358، ج 7، صص 64 - 59 27 . امام خميني، صحيفه نور، 3/9/1358، ج 10، صص 226 - 223 28 . امام خميني، صحيفه نور، 17/6/1359، ج 13، صص 66 - 65 29 . امام خميني، صحيفه نور، 22/11/1360، ج 16، صص 50 - 45 30 . امام خميني، صحيفه نور، 22/1/1358، ج 6 ، صص 9 - 8 31 . امام خميني، صحيفه نور، 1/11/1359، ج 14، صص 10 - 8 32 . امام خميني، صحيفه نور، 9/4/1360، ج 15، صص 52 - 51 33 . امام خميني، صحيفه نور، 17/6/1359، ج 13، صص 66 - 65 34 . امام خميني، صحيفه نور، 12/2/1359، ج 12، صص 71 - 67 35 . امام خميني، صحيفه نور، 17/8/1358، ج 10، صص 167 - 159 36 . امام خميني، صحيفه نور، 26/1/1343، ج 1، صص 82 - 67 37 . امام خميني، صحيفه نور، 21/6/1357، ج 2، ص 102 38 . امام خميني، صحيفه نور، 2/6/1358، ج 8 ، صص 273 - 269 39 . امام خميني، صحيفه نور، 27/9/1358، ج 11، ص 39 40 . امام خميني، صحيفه نور، 16/9/1359، ج 13، صص 197 - 195 41 . امام خميني، صحيفه نور، 3/9/1360، ج 15، صص 230 - 228 42 . امام خميني، صحيفه نور، 12/2/1359، ج 12، صص 71 - 67 43

. امام خميني، صحيفه نور، 27/3/1359، ج 12، صص 188 - 186 44 . امام خميني، صحيفه نور، 9/6/1360، ج 15، صص 116 - 112 45 . امام خميني، صحيفه نور، 3/9/1358، ج 10، صص 226 - 223 46 . امام خميني، صحيفه نور، 10/4/1360، ج 15، صص 62 - 53 47 . امام خميني، صحيفه نور، 10/12/1360، ج 16، صص 59 - 57 48 . امام خميني، صحيفه نور، 9/4/1360، ج 15، صص 52 - 51 49 . امام خميني، صحيفه نور، 3/9/1358، ج 10، صص 226 - 223 50 . امام خميني، صحيفه نور، 17/2/1358، ج 6، صص 126 - 124 51 . امام خميني، صحيفه نور، 24/12/1360، ج 16، صص 80 - 74 52 . امام خميني، صحيفه نور، 3/9/1358، ج 10، صص 226 - 223 53 . امام خميني، صحيفه نور، 13/1/1360، ج 14، صص 162 - 160 54 . امام خميني، صحيفه نور، 30/9/1358، ج 11، صص 70 - 68 55 . امام خميني، صحيفه نور، 29/1/1361، ج 16، صص 136 - 133 56 . امام خميني، صحيفه نور، 17/6/1359، ج 13، صص 66 - 65 57 . امام خميني، صحيفه نور، 11/4/1361، ج 16، صص 220 - 219 58 . امام خميني، صحيفه نور، 15/11/1358، ج 11، صص 259 - 258 59 . امام خميني، صحيفه نور، 10/4/1360، ج 15، صص 62 - 53 60 . امام خميني، صحيفه نور، 19/1/1358، ج 5، صص 273 - 271 61 . امام خميني، صحيفه نور، 22/11/1360، ج 16، صص 50 - 45 62 . امام خميني، صحيفه نور، 2/11/1356، ج 2،

صص 14 - 11 63 . امام خميني، صحيفه نور، 1/4/1360، ج 15، ص 26 64 . امام خميني، صحيفه نور، 28/6/1358، ج 9، صص 169 - 163 65 . امام خميني، صحيفه نور، 10/2/1359، ج 12، صص 66 - 65 66 . امام خميني، صحيفه نور، 13/4/1360، ج 15، صص 69 - 63 67 . امام خميني، صحيفه نور، 15/6/1360، ج 15، ص 122 68 . امام خميني، صحيفه نور، 19/11/1360، ج 16، صص 34 - 30 69 . امام خميني، صحيفه نور، 5/7/1359، ج 13، صص 99 - 98 70 . امام خميني، صحيفه نور، 2/11/1356، ج 2، صص 14 - 11 71 . امام خميني، صحيفه نور، 17/6/1359، ج 13، صص 66 - 65 72 . امام خميني، صحيفه نور، 13/1/1360، ج 14، صص 162 - 160 73 . امام خميني، صحيفه نور، 9/4/1360، ج 15، صص 52 - 51 74 . امام خميني، صحيفه نور، 9/4/1360، ج 15، صص 52 - 51 75 . امام خميني، صحيفه نور، 10/1/1361، ج 16، صص 99 - 98 76 . امام خميني، صحيفه نور، 27/9/1358، ج 11، ص 39 77 . امام خميني، صحيفه نور، 19/11/1360، ج 16، صض 34 - 30 78 . امام خميني، صحيفه نور، 18/12/1360، ج 16، صص 70 - 67 79 . امام خميني، صحيفه نور، 12/4/1358، ج 7، صص 254 - 250 80 . امام خميني، صحيفه نور، 12/4/1358، ج 7، صص 268 - 264 81 . امام خميني، صحيفه نور، 13/4/1358، ج 8، صص 14 - 11 82 . امام خميني، صحيفه نور، 11/6/1358، ج 9، صص

16 - 14 83 . امام خميني، صحيفه نور، 14/8/1357، ج 3، صص 17 - 15 84 . امام خميني، صحيفه نور، 15/4/1358، ج 8، صص 49 - 44 85 . امام خميني، صحيفه نور، 23/2/1358، ج 6، صص 156 - 155 86 . امام خميني، صحيفه نور، 22/11/1358، ج 11، صص 266 - 265 87 . امام خميني، صحيفه نور، 29/6/1361، ج 17، صص 31 - 27 88 . امام خميني، صحيفه نور، 16/3/1360، ج 14، صص 266 - 265 89 . امام خميني، صحيفه نور، 13/8/1358، ج 10، صص 129 - 127 90 . امام خميني، صحيفه نور، 25/9/1360، ج 15، صص 226 - 262 91 . امام خميني، صحيفه نور، 29/10/1357، ج 4، صص 247 - 246 92 . امام خميني، صحيفه نور، 93 . امام خميني، صحيفه نور، 29/1/1358، ج 6، صص 40 - 38 94 . امام خميني، صحيفه نور، 29/6/1358، ج 11، صص 64 - 61 95 . امام خميني، صحيفه نور، 15/4/1359، ج 12، صص 225 - 220 96 . امام خميني، صحيفه نور، 20/9/1360، ج 15، صص 253 - 252 97 . امام خميني، صحيفه نور، 15/11/1360، ج 16، صص 29 - 28 98 . امام خميني، صحيفه نور، 12/10/1361، ج 17، صص 143 - 137 99 . امام خميني، صحيفه نور، 6/6/1362، ج 22، ص 329 100 . امام خميني، صحيفه نور، 25/5/1358، ج 8، صص 236 - 235 101 . امام خميني، صحيفه نور، 27/5/1359، ج 13، ص 31 102 . امام خميني، صحيفه نور، 5/7/1359، ج 13، صص 104 - 100 103 . امام

خميني، صحيفه نور، 21/6/1359، ج 13، صص 84 - 80 104 . امام خميني، صحيفه نور، 16/3/1360، ج 14، صص 266 - 265 105 . امام خميني، صحيفه نور، مهرماه 1347، ج 1، صص 138 - 136 106 . امام خميني، صحيفه نور، 14/3/1359، ج 12، صص 155 - 153 107 . امام خميني، صحيفه نور، 22/6/1358، ج 9، صص 102 - 101 108 . امام خميني، صحيفه نور، 11/8/1358، ج 10، صص 114 - 111 109 . امام خميني، صحيفه نور، 11/8/1358، ج 10، صص 114 - 111 110 . امام خميني، صحيفه نور، 19/8/1358، ج 10، صص 184 - 178 111 . امام خميني، صحيفه نور، 2/9/1367، ج 21، صص 53 - 52 112 . امام خميني، صحيفه نور، 21/6/1359، ج 13، صص 84 - 80 113 . امام خميني، صحيفه نور، 9/8/1358، ج 10، صص 90 - 86 114 . امام خميني، صحيفه نور، 18/6/1360، ج 15، ص 151 - 142 115 . امام خميني، صحيفه نور، 11/9/1360، ج 15، صص 242 - 240 116 . امام خميني، صحيفه نور، 15/2/1358، ج 6، صص 114 - 113 117 . امام خميني، صحيفه نور، 23/2/1358، ج 6، صص 154 - 148 118 . امام خميني، صحيفه نور، 11/3/1358، ج 7، صص 47 - 44 119 . امام خميني، صحيفه نور، 2/6/1358 ، ج 8، صص 273 - 269 120 . امام خميني، صحيفه نور، 25/2/1359، ج 12، صص 89 - 87 121 . امام خميني، صحيفه نور، 8/2/1361، ج 16، صص 138 - 137 122 . امام خميني، صحيفه نور، 15/4/1358، ج 8،

صص 43 - 40 123 . امام خميني، صحيفه نور، 20/10/1358، ج 11، صص 240 - 238 124 . امام خميني، صحيفه نور، 2/2/1359، ج 12، صص 57 - 56 125 . امام خميني، صحيفه نور، 8/4/1360، ج 15، صص 50 - 44 126 . امام خميني، صحيفه نور، 17/4/1358، ج 8، صص 75 - 65 127 . امام خميني، صحيفه نور، 10/4/1360، ج 15، صص 62 - 53 128 . امام خميني، صحيفه نور، 29/12/1357، ج 5، صص 204 - 198 129 . امام خميني، صحيفه نور، 17/2/1358، ج 6، صص 126 - 124 130 . امام خميني، صحيفه نور، 7/9/1358، ج 10، صص 242 131 . امام خميني، صحيفه نور، 21/7/1359، ج 13، ص 118 132 . امام خميني، صحيفه نور، 14/8/1359، ج 13، صص 162 - 150 133 . امام خميني، صحيفه نور، 26/10/1357، ج 4، صص 236 - 235 134 . امام خميني، صحيفه نور، 27/6/1360، ج 15، صص 159 - 157 135 . امام خميني، صحيفه نور، 11/4/1361، ج 16، صص 220 - 219 136 . امام خميني، صحيفه نور، 23/6/1358، ج 9، صص 115 - 112 137 . امام خميني، صحيفه نور، 17/2/1358، ج 6، صص 126 - 124 138 . امام خميني، صحيفه نور، 17/6/1358، ج 9، صص 58 - 57 139 . امام خميني، صحيفه نور، 21/4/1359، ج 12، ص 244 140 . امام خميني، صحيفه نور، 1/4/1360، ج 15، صص 34 - 27 141 . امام خميني، صحيفه نور، 17/1/1358، ج 5، صص 263 - 262 142 . امام خميني، صحيفه نور، 13/4/1358، ج 8، صص

10 - 6 143 . امام خميني، صحيفه نور، 28/2/1360، ج 14، صص 228 - 226 144 . امام خميني، صحيفه نور، 24/4/1358، ج 8، صص 127 - 125 145 . امام خميني، صحيفه نور، 11/4/1361، ج 16، صص 220 - 219 146 . امام خميني، صحيفه نور، 4/10/1359، ج 13، صص 224 - 223 147 . امام خميني، صحيفه نور، 11/2/1358، ج 6 ، صص 110 - 109 148 . امام خميني، صحيفه نور، 14/3/1359، ج 12، صص 141 - 135 149 . امام خميني، صحيفه نور، 14/3/1359، ج 12، صص 155 - 153 150 . امام خميني، صحيفه نور، 14/3/1359، ج 12، صص 141 - 135 151 . امام خميني، صحيفه نور، 27/5/1359، ج 13، ص 31 152 . امام خميني، صحيفه نور، 17/7/1359، ج 13، ص 116 153 . امام خميني، صحيفه نور، 14/8/1359، ج 13، صص 162 - 150 154 . امام خميني، صحيفه نور، 25/9/1358، ج 11، صص 24 - 14 155 . امام خميني، صحيفه نور، 9/4/1360، ج 15، صص 52 - 51 156 . امام خميني، صحيفه نور، 22/11/1360، ج 16، صص 50 - 45 157 . امام خميني، صحيفه نور، 28/2/1360، ج 14، صص 228 - 226 158 . امام خميني، صحيفه نور، 9/6/1360، ج 15، صص 116 - 112 159 . امام خميني، صحيفه نور، 17/7/1359، ج 13، ص 116 160 . امام خميني، صحيفه نور، 19/12/1357، ج 5، صص 204 - 198 161 . امام خميني، صحيفه نور، 17/1/1358، ج 5، صص 254 - 253 162 . امام خميني، صحيفه نور، 16/4/1358، ج 8، صص

60 - 53 163 . امام خميني، صحيفه نور، 15/2/1358، ج 6، صص 114 - 113 164 . امام خميني، صحيفه نور، 16/2/1358، ج 6، ص 120 165 . امام خميني، صحيفه نور، 20/10/1358، ج 11، صص 240 - 238 166 . امام خميني، صحيفه نور، 6/6/1359، ج 13، ص 51 167 . امام خميني، صحيفه نور، 12/6/1358، ج 9، صص 24 - 19

رهبري امام در جنگ تحميلي

رهبري امام در جنگ تحميلي گزارش از جلسه دفاع از پايان نامه "شيوه هاي رهبري امام خميني براي بسيج در جنگ تحميلي" عنوان رساله كارشناسي ارشد آقاي عمادالدين باقي است كه در روز چهارشنبه اول مهرماه سالجاري در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه علامه طباطبايي دفاع شد. استاد راهنماي اين رساله آقاي دكتر نادر سالارزاده، استاد مشاور آقاي دكتر نعيم بديعي و استاد داور آقاي دكتر پناهي بودند. روش تحقيق رساله مزبور تحليل محتواست و درباره 914 پيام امام خميني در جريان جنگ هشت ساله بررسي بعمل آمده است. در ابتداي جلسه آقاي باقي با طرح خلاصه رساله خود و تعريف متغيرها و مفاهيم گزارش به دفاع از كار تحقيق خود پرداخت و سپس استادان حاضر مطالبي بيان كردند كه خلاصه اي از آن به شرح ذيل است: دكتر پناهي: ما بايد روي آثار امام خميني بيشتر كار كنيم. بررسي آثار حضرت امام براي درك وضع فعلي ما امر لازمي است و ارزش اساسي اين رساله نيز بخاطر تحقيق و بررسي در آثار امام است. البته به خاطر سوابق نويسندگي آقاي باقي انتظار تحقيق گسترده تر و عميق تري را داشتيم و بهتر بود شيوه هاي رهبري امام كه عنوان رساله است

به صورت منسجم تر و هماهنگ تري بررسي و تبيين مي شد. ضمنا پرسشهاي مطروحه بايستي دقيقا محور تحقيق باشد و به نظر من بعضي اشكالات ويرايشي و استنادي نيز دارد. دكتر بديعي: در اين رساله بررسي پيامها به صورت صحيحي انجام گرفته است و كار هم در قالب تحليل محتوا بوده لاكن بررسي چيزي است و توضيح و تبيين و نتيجه گيري چيز ديگري كه به نظر مي رسد روي اين پيامها مي شد نتيجه گيريهاي عميق تري كرد. دكتر سالارزاده: شيوه هاي رهبري در واقع كاري است كه رهبر از طريق ارسال پيام انجام مي دهد. حضرت امام از طريق همين پيامها جنگ را اداره كردند. رساله از ديدگاه نظريه كاركردگرايي به موضوع پرداخته است و مي توان از ديدگاههاي ديگري نيز مسئله را بررسي كرد و اين بابت اشكالي به وارد نيست. در خاتمه آقاي باقي به پاسخگويي پرسشها و انتقادات پرداخت و ضمن توضيح بيشتر درباره رساله و خواندن بعضي از قسمتهاي آن اظهار داشت: به علت ضيق وقت اين گونه جلسات و اينكه مي بايستي فشرده رساله مطرح شود طبعا پاره اي از بخشها عليرغم توضيح كافي در اصل رساله و نتيجه گيريهاي لازم ابتدائا بيان نشد. بعد از خاتمه جلسه و مشورت استادان نهايتا رساله آقاي باقي نمره قبولي دريافت كرد. ضمنا خلاصه رساله ايشان در همين شماره مجله حضور، در بخش مقالات چاپ شده است.

امام خميني ، انقلاب اسلامي و ادبيات معاصر

امام خميني ، انقلاب اسلامي و ادبيات معاصر نخستين كنگره بررسي تاثير امام خميني (س) و انقلاب اسلامي بر ادبيات معاصر با حضور جمعي از نويسندگان كشور از 18 تا20 مهرماه سالجاري در

اصفهان برگزار شد. افتتاحيه كنگره مزبور از ساعت 30/16روز شنبه 18 مهرماه در سالن دكتر شريعتي دانشگاه علوم پزشكي اصفهان با تلاوت آياتي از كلام الله مجيد و سرود جمهوري اسلامي ايران آغاز و تا ساعت 20/8 همان روز ادامه يافت. جلسات كنگره در روزهاي بعد تا 20مهرماه در نگارستان امام خميني اصفهان ادامه پيدا كرد. در نخستين روز ابتدا مجري برنامه - آقاي جواد محقق شاعر معاصر - ضمن خيرمقدم به شركت كنندگان در كنگره قطعه شعري را قرائت كردند.

پيام كوثر سپس حضرت آيت الله طاهري امام جمعه اصفهان و نماينده ولي فقيه در اين استان به عنوان اولين سخنران در جايگاه حضور يافتند. ايشان گفتند: برنامه من فقط يك خيرمقدم است و بناي سخنراني ندارم لاكن به خود اجازه نمي دهم كه به جريان فردا اشاره نكنم. فردا دختر رسول الله به دنيا آمد. خداوند متعال راجع به همين كوثر به پيامبر اكرم دلداري مي دهد. آن هنگام كه ابراهيم - آخرين اولاد پيامبر - از دنيا رفت. منافقين خوشحالي مي كردند و به يكديگر بشارت مي دادند كه محمد ابتر شد. سخنران سپس شرحي از طرز تفكر عرب جاهلي درباره فرزندان دختر و رفتار زشت و ننگين آنان نسبت به دختران و همچنين معجزه سوره كوثر كه دشمنان رسول الله را ابتر اعلام مي كند بيان داشت و افزود: معجزه قرآن الان مشهود است. اولاد زهراي اطهر همه جا هستند و اگر علامتي نداشته باشند كه سيد بودن ايشان را در انظار نشان دهد ميل دارند بگويند كه سيد هستند و مهر رسول الله را دارند لاكن از دشمنان حضرت رسول الله

يك نفر هم نيست كه بگويد من فرزند فلان هستم. آيت الله طاهري سپس با تبريك تولد حضرت زهرا و همچنين تبريك تولد امام خميني كه با تولد مادر گرامي اشان مصادف بوده است درباره شگفتي و عظمت پيامهاي امام و شيوه نگارش آنها به نكاتي اشاره كردند و گفتند: پيام هايي كه امام به مناسبت حج يا مناسبتهاي ديگر مي نوشتند با يكديگر تفاوت دارد. پيامهاي حج امام را كه مي بينيم تكراري و تشريفاتي و شبيه به هم نيست. هركدام داراي محتوايي غني است ولي تازه اين خيلي چيز مهمي نيست - هرچند وقتي خود ماها مي خواهيم يك پيام كوچك بدهيم درست نمي توانيم بنويسيم - مهم آن است كه حضرت امام قلم را برمي دارند و پيام را تا انتها بدون چرك نويس و پاكنويس مي نويسند و خط خوردگي هم ندارد مگر در بعضي موارد بسيار نادر. بعد از رحلت امام بود كه فهميديم امام شعر هم مي گفتند. بعضي ها اطلاع داشتند ولي عامه مردم خير. آنهم وصيت نامه سياسي و الهي امام كه واقعا منشور انقلاب است. اين ادبيات لطيف و گيرا و جذاب مگر بگوييم عنايت غيبي و نفس روح الامين است والا انسان هرقدر قوي باشد نمي تواند اين گونه پيام بنويسد كه آدمي هرچه بيشتر مي خواند بيشتر لذت مي برد و بيشتر به مواقف دقيق حضرت امام آشنا مي شود. اين كار انسان عادي نيست.

هنر اصيل بعد از حضرت آيت الله طاهري آقاي موسوي استاندار استان اصفهان در جايگاه سخنراني قرار گرفت و ضمن خير مقدم به شركت كنندگان در كنگره و تبريك سالروز

تولد حضرت زهرا و امام خميني برگزاري كنگره بررسي تاثير امام خميني و انقلاب اسلامي بر ادبيات معاصر را گام مؤثري در راه شناخت افكار و انديشه هاي امام و شيوه رهبري ايشان اعلام داشت و طي سخناني زندگي در اسلام را بر پايه عقل و انديشه و هدف پيامبران را تزكيه و تعليم و استقرار عدالت در جامعه برشمرد و شيوه رهبري امام خميني را مطابق شيوه رهبر پيامبر عظيم الشان اسلام دانست و افزود: انقلاب اسلامي، انقلابي ارزشي است و تاثير امام خميني و اين انقلاب بر ادبيات در دو بخش است: 1- احياء مفاهيم اصيل اسلامي 2- وارد كردن واژه هاي اسلامي در عرصه اجتماعي و فرهنگي . استاندار استان اصفهان سپس طي بخشي درباره واژگان اسلامي بخصوص كلمه ناس كه تاكيد بر نظرات و افكار مردم و احترام به آنان دارد گفت: يكي از اركان نظام اسلامي ما ، مردم هستند و اساسا موضوع دين، هدايت مردم است و خطاب قرآن هم به مردم است و امام هم در اين راه از ادبيات قرآن استفاده و به هنرمندان توصيه مي كند كه در راستاي اعتماد به نفس و اميد دادن به مردم و شناساندن اسلام به مردم تلاش كنند. سخنران سپس با قرائت جملاتي از امام خميني درباره هنر منجمله عبارت زير و آرزوي توفيق براي كنگره در تبيين انديشه هاي امام بخصوص شيوه رهبري ايشان، به سخنان خود پايان داد. "تنها هنري مورد قبول قرآن است كه صيقل دهنده اسلام ناب محمدي - صلي الله عليه و آله و سلم - اسلام ائمه هدي - عليهم اسلام - اسلام فقراي

دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازيانه خوردگان تاريخ تلخ و شرم آور محروميتها باشد". سخنران بعدي حجة الاسلام والمسلمين بهجتي شفق امام جمعه اردكان و عضو هيئت رئيسه كنگره بودند كه ضمن تبريك دو ولادت حضرت زهرا و امام خميني قطعه شعري را به همين مناسبت قرائت كردند: با هم مصادف است دو ميلاد باشكوه زين اتفاق غرق نشاط است روزگار ميلاد عصمت حق و ميلاد روح حق يعني خميني آيت عظماي كردگار سپس گزارش كوتاهي از پيشنهاد طرح كنگره كه توسط معاونت هنري مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني بعمل آمده بود و اقدامات بعدي آن (منجمله دعوت از صاحب نظران، تعيين جلسات لازم. تعيين موضوعات مورد بحث كنگره، فراخوان، مقالات رسيده - كه حدود 100 مقاله و 200اثر ادبي رسيده است - و تاييد بيش از 50مقاله و انتشار خلاصه مقالات و نشريه فصلي قرار كه از همين كنگره انتشار آن آغاز شده است) بيان كردند و مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني را همچون شجره طيبه اي دانست كه بركات آن ادامه دارد. وي افزود: مجله "حضور" را قبلا داشتيم كه بيشتر جنبه علمي و پژوهشي دارد و مجله " قرار" بيشتر ادبي و هنري خواهد بود. سخنران سپس گفت: شعر ساليان دراز افت كرده بود و از آن بوي تعهد و اخلاص نمي آمد. شعري كه دلها را تكان دهد و از سرچشمه حكمت و عرفان برخيزد چندان نبود. روايتي است كه گنجهايي زير دست خداست كه كليد آن دست شعر است. اين شعر چگونه مي تواند از عرفان و حكمت خالي باشد. سخنران در خاتمه ضمن اشاره به تاثير

امام در ايجاد ادبيات متعهد اسلامي حركات و اشارات امام حتي دست تكان دادن او را سازنده توصيف كرد و گفت: من خميني را از آن خواهم كه او هم خم است و هم مي است و هم ني است

مرواريد درياي عقل آخرين سخنران قبل از ظهر آقاي دكتر ديناني بودند كه سخنان خود را با اين بيت از ملك الشعراي بهار آغاز كردند: شعر داني چيست، مرواريدي از درياي عقل شاعرآن افسونگر كين طرفه مرواريد سفت وي ضمن بحثي درباره شعر و شاعري گفت: شخصيت امام ابعاد گوناگون دارد. ايشان يك حكيم، يك عارف، يك فقيه، يك شخصيت انقلاب - سياسي و يك شاعر هستند. قبلا ببينيم شعر چيست. در مورد شعر تعاريف زيادي هست. بعضي آن را حادثه اي مي دانند كه در عرصه زبان اتفاق مي افتد. بعضي تعاريف ديگري كرده اند. . . ولي من همان بيت ملك الشعرا را مي پسندم. اگر از اين ديدگاه به شعر نگاه كنيم بسياري از مناظره هاي تاريخي به صلح بدل مي شود. شعر بي نياز از عقل و استدلال نيست. عشق هم از عقل است در درون عشق عقل است. . . سخنران سپس طي سخنان مشروحي از عظمت شعرا و حكماي ايران بخصوص مولانا و حافظ ياد كرد و گفت: باور نمي كنم در صحنه شعر و ادب كشوري به پاي ايران برسد. شاعري همچون گوته به شاعر بزرگ آلماني و نيچه فيلسوف آلماني كه تاريخ فلسفه جهان را از ابتدا، طي مجلدات زيادي به نقد كشيده است، عاشق حافظ هستند. در حالي كه فارسي نمي دانستند - موهبتي كه فقط فارسي

زبانان دارند تا حافظ و مولانا را بخوانند و بفهمند - آنان ترجمه اشعار حافظ را خوانده بودند. اگر نيچه فارسي مي دانست شايد چند سال زودتر ديوانه مي شد. چون نيچه آخر الامر ديوانه شد. متاسفم كه فارسي زبانان حافظ نمي خوانند يا مي خوانند و نمي فهمند. زبان حافظ در دنيا بي نظير است انسانها بايد فارسي بدانند تا بتوانند حافظ را بخوانند و آدم شوند. سخنران در ادامه ضمن توصيف جايگاه رفيع شعر آن را وسيعترين زبان دانست كه بشر دارد و افزود: زبان شعر گسترده تر از زبان فلسفه است. شعر زبان احساسات نيست. اين گفته درست نيست. هنر و هنرمند همزادند و با هم بوجود مي آيند. شعر زبان وجود است. وي سپس با اشاره به تاثير انقلاب اسلامي در هنر معاصر يكي از بركات اين انقلاب را نجات از دوران ابتذال شعر كه در حكومت شاهنشاهي رواج داشت برشمرد و رجعت به اصالتها منجمله موسيقي اصيل ايراني را مغتنم دانست و بر ادامه راه هنر متعهد و مردمي تاكيد كرد. اولين بخش نشست روز نخست در ساعت 6 بعدازظهر براي اقامه نماز و پذيرايي از مهمانان خاتمه يافت و ساعتي بعد با تلاوت آياتي از كلام الله مجيد مجددا دنبال شد.

ياد امام اولين سخنران بعداز نماز آقاي دكتر حداد عادل رئيس فرهنگستان زبان فارسي بودند كه طي سخناني با مناسب دانستن برگزاري اين گونه كنگره ها اظهار داشتند: ما دائما محتاج يادآوري امام و انقلاب هستيم. هم خود ما و هم نسلي كه جريان انقلاب و زمان امام را درك نكردند وهم كساني كه حرفهاي ديروز خود را فراموش

كرده اند. وي درباره تاثير امام گفت: تاثير امام نه به عبارت رهبري انقلاب اسلامي بلكه به اعتبار خود او نيز هست. امام خميني پيش از اينكه رهبر انقلاب باشد مردي حكيم، اديب، نويسنده و شاعر بود. ديوان امام كه جزيي از اشعار اوست گواه اين امر است. امام با شاعران و ادبيات زمان خود آشنا بود. ادبيات آئينه زندگي است و طبيعي است كه با انقلاب و تصويري كه زندگي از اين آئينه نشان مي دهد تحول ايجاد شود. در هر انقلابي در جهان يك تحول در ادبيات مي بينيد. سبكها متحول مي شود، بيان دگرگون مي شود و. . . ادبيات مفصل دورانهاي متمايز از يكديگر است. سخنران سپس ضمن شرحي درباره تاثير امام خميني و انقلاب اسلامي در ادبيات معاصر با اشاره به بعضي از ابعاد اين تاثير آن را در دو بخش : 1- تاثير در صورت وساختار 2- تاثير در محتوا و مضمون مورد بحث قرار دادد و گفت: انقلاب در هر دو جنبه مؤثر بوده است و تحول ايجاد كرده. از نظر صورت و ساختار رواج واژگاني كه در ادبيات ما محجور بودند، واژگان قرآن و اسلامي مانند امت، مستضعف، استكبار، شهيد، جهاد و . . . واژگان اصيل متعلق به مكتب اسلام. البته اين واژگان از چند ده كلمه متجاوز نيست و آنقدرها نيست كه منجر به عربي م آبي و تضعيف زبان فارسي شود. آقاي دكتر حداد عادل يكي ديگر از تاثيرات مشهود در ادبيات انقلاب را توجه بيشتر به شعر در برابر نثر دانست و همچنين توجه به قالبتهاي سنتي و كهن شعر كه اين قالبها

به صورتي موجه و آبرومند در محافل مربوط به انقلاب شكل يافت و از ميان انواع قالبهاي كهن توجه به غزل بيشتر بوده است و بعد از آن رباعي و از غزلهاي عرفاني و عشقي - عرفاني يا عرفاني - حماسي نمونه هاي والايي بوجود آمد و از سرعت حركت شعر نو كاسته شد. سخنران آنگاه به موضوع تاثير امام و انقلاب اسلامي بر مضمون و محتواي ادبيات اشاره كرد و اين تاثير را بسيار مهمتر از تاثير بر صورت و شكل برشمرد و طي سخناني درباره بوجود آمدن مضامين متعالي در هنر، عبور هنرمند از ساحت دنياي تنك مادي، توجه به مفاهيم معنوي، ظلم ستيزي و مردم گرايي، پديد آمدن عفت در كلام و قلم شعرا و نويسندگان، تطهير زبانها و قلمها در انقلاب و. . . نكاتي را يادآور شد و همچنين در مورد اينكه عده اي با بعضي پرده دريها تلاش دارند ارزشهاي منسوخ دوران طاغوت را دوباره زنده كنند تذكر داد. وي اضافه كرد: ما از كمال مطلوب فاصله داريم. ما مسلمانان حضور شايسته اي در عرصه هاي ادبي و سياسي و اجتماعي جهان نداشته ايم در پاره اي عرصه ها مانند امور رسانه اي و روزنامه نگاري بي تجربه بوده ايم و البته در اين فرصت كم امكان تكوين و كمال نبوده است ولي بايد آن را شناخت و براي آن اقدام كرد. وي همچنين گفت: ما در ادبيات داستاني در مقايسه با ساير ملل ضعيف هستيم. از طرف نويسندگان انقلاب رمان در خور انقلاب اسلامي با رعايت اصول فني آن بوجود نيامده است. وضع در رمان تاريخي و داستان

كوتاه نيز همين طور است. ما به ميزان تاثير، ظرفيت و اهميت داستان در جهت بخشيدن و تحول افكار نسل جوان پي نبرده ايم. آقاي دكتر حداد عادل در ادامه بحث ضعف در عرصه هنر داستان را اسباب ضعف هنرهاي نمايشي و فيلمنامه برشمرد و بر تامل و تفكر بر موضوعات ادبي تاكيد كرد و گفت: آيا در ادبيات انقلاب اسلامي ما بايد صرفا بر طاغوت ستيزي، دشمن ستيزي، جهاد، شهادت، ايثار و . . . تكيه كنيم يا علاوه بر آنها چشم اندازهاي ديگري رانيز مدنظر داشته باشيم. هر زمان اقتضاي خودش را دارد، . البته بايد ياد ايثارها را زنده نگه داريم ولي مي توانيم به اقتضاي زمان مضامين ادبي را وسيعتر كنيم. اگر كسي طبيعت را توصيف كند آيا در حوزه ادبيات اسلامي هست يا خير. من فكر مي كنم نبايد خود را محدود به مضامين خاص كنيم. اسلام و توحيد ملاك ما بايد باشد. با حفظ ارزشهاي اسلامي، حفظ عفت شاعران و نويسندگان مي توان در زمينه روابط بشري آفرينشهاي ادبي داشت. مي توانيم براي دوستي و عشق به صورت پاك و ملكوتي آن آثاري موافق ارزشهاي اسلامي داشته باشيم و با اين تجارب راه را براي نمونه هاي هنري در عرصه تئاتر و سينما باز كنيم. سخنران در خاتمه گفت: شاعر و نويسنده بايد از هوي و شهوات و خودباختگي و تقليد از ديگران خود را تطهير كند تا بتواند در اين عرصه وارد شود.

عشق الهي سخنران بعدي آقاي دكتر عليرضا انوشيرواني بود كه مقاله اي را تحت عنوان "مطالعه تطبيقي عشق الهي در اشعار مولوي، ، هربرت و امام

خميني (س) "عرضه كردند. اين مقاله كار مشترك خانم فهميه ناصري و آقاي دكتر انوشيرواني است كه در آن به بررسي موضوع عشق از ديدگاه سه شاعر عارف يعني جورج هربرت (شاعر مسيحي قرن 17 انگلستان) مولانا (شاعر قرن ششم) و امام خميني مي پردازد. سخنران ابتدا طي سخناني به تعريف "عشق" از ديدگاههاي مختلف پرداخت و عشق را نيروي محركه عالم هستي و وديعه اي الهي ناميد و با قرائت ابياتي از مثنوي منجمله ابيات ذيل جنبه هايي از عشق راستين و حقيقي را بازگو كرد: جسم خاك از عشق بر افلاك شد كوه در رقص آمد و چالاك شد هركه را جامه زعشقي چاك شد او زحرص و عيب كلي پاك شد شادباش اي عشق خوش سوداي ما اي طبيب جمله علتهاي ما اي دواي نخوت ناموس ما اي تو افلاطون و جالينوس ما وي گفت: مولوي، جورج هربرت و امام خميني هر سه حب الهي و عشق حق را برگزيده اند. يحبهم و يحبونه (سوره مائده آيه 54) و در اشعارشان از درد مهجوري و هجران سخن مي گويند و با اينكه به زمانها و مكانهاي متفاوتي تعلق دارند فقط به عشق الهي و فناء في الله مي انديشند و هر سه از عشق مي گويند به قول حافظ: يك قصه بيش نيست غم عشق و اين عجب كز هر زبان كه مي شنوم نامكرر است سخنران سپس به بيان عشق از ديدگاه جورج هربرت پرداخت كه عشق از ديدگاه وي عامل انسجام و حركت جهان بوده و لازمه آن معرفت است و براي سالك ره عشق مراحلي را قايل است. آنگاه

ترجمه اشعاري را از اين شاعر پروتستان قرن 17 قرائت كرد منجمله اشعار ذيل: "عشق خود را براي كسب معرفت به من بياموز تا اينكه اين نور جديدي را كه من آموختم بتواند به من، خالق و مخلوق را نشان دهد سپس همراه با اشعه خورشيد قادر خواهم بود به سوي تو عروج كنم. " " تو با تمام مهرباني خود، موجودات خود را شفا مي بخشي، موجوداتي كه با شهوتهاي بي پايان بيمار شده بودند" "مسيح بصيرتي است كه براي اولين بار راز شراب آسماني عشق را نوشيد" سخنران افزود: از جمله سمبل هايي كه در اشعار هربرت به كار رفته است مي توان شراب، آتش، پرواز، بال و شريني را نام برد. از جمله تصاوير ذهني كه در شعر هربرت زياد بكار رفته تصوير آتش است. هر برت آتش را عامل دو چيز مي داند: 1- از بين براي گناهان 2- افزودن عشق خداوند در قلب سالك دكتر انوشيرواني سپس به عشق از ديدگاه مولوي پرداخت: مولوي عشق را نيروي نهفته در همه موجودات مي داند كه آنها را به سمت كمال مطلق سوق مي دهد. از نظر مولانا عشق به عنوان قدرت خلاق جهان بعلاوه نياز و اشتياق مطرح است. او نيز مانند هربرت معرفت را لازمه عشق مي داند. عشق هم اشتياق است و هم نياز، ابن العربي مي گويد كه آفرينش جهان به وسيله عشق الهي است. خداوند گنجي مخفي بود كه عاشق شناخته شدن بود بنابراين عالم را آفريد تا او را دوست بدارد. پس عشق، اشتياق خداوند است براي شناخته شده. از طرف ديگر هستي به كمال نمي

رسد مگر اينكه عاشق وار پابه مرحله عشق الهي بگذارد. عاشقي كه عشق را نشناخته خويش را محتاج هر درساخته لذت هستي نمودن نيست را عاشق خود كرده بودي نيست را از نظر مولانا به وسيله عشق و به خاطر عشق عالم هستي انسجام دارد: آفرين بر عشق كل او ستاد صد هزاران ذره را داد اتحاد همچو خاك مفترق در رهگذر يك سبوشان كرده است اين كوزه گر مولانا از سگ طبعي رهايي جسته، آگاهانه تزكيه نفس كرده و بر من شيطاني خويش غلبه كردها ست: مرده شو تا مخرج الحي الصمد زنده اي زين مرده بيرون آورد سخنران در ادامه با شاهد مثال آوردن ابياتي از اشعار مولانا به سمبليهايي كه در اشعار آن شاعر بزرگ بكار رفته است منجمله آتش، جام، شراب، شيريني، شكر و . . . پرداخت و با بيتي ازمثنوي به گفتار خود در اين بخش پايان داد. بس كن، گفتار رها كن، باز شهي قصد هوا كن باز روي باز بدان شه، باشه خود عهد و وفاكن وي سپس به بررسي اشعار امام خميني پرداخت و گفت: در مورد اشعار امام خميني بايد به چند نكته توجه داشت. يكي رسالت امام براي اينكه ملتي را پس از قرنها زندگي در زير يوغ ظلمت و گمراهي به سوي نور و مهماني آفتاب رهبري نمايد. امام گاه كه از اين وظيفه سنگين فراغتي مي يافت، در خلوت و با زبان شعر حديث درد فراق را با دلدار يگانه باز مي گفت. حضرت ا مام هرگز سر شعر و شاعري نداشت. ديگر اينكه الفاظ ظاهري هيچگاه قدرت تشريح حال درون و

باطن را ندارد. الفاظي كه امام بكار برده اند ظاهرا همان است كه ديگران نيز بكار گرفته اند ولي در كنه و اعماق اين درياي مواج مرواريدهايي نهفته است كه تنها غواصان جسور و بي باك راه بدان توانند پيدا كرد. مضمون اصلي اشعار امام نيز عشق الهي است. در اشعار امام اصطلاحاتي از قبيل رخ ، زلف، مي، شراب، ابرو و . . . بكار رفته است. سخنران آنگاه ضمن تفسير عرفاني بعضي از اصطلاحات معمول در اشعار امام خميني از قول شهيد آويني اضافه كرد: ". . . و چنين كسي را چشم روزگار جز در ائمه معصومين كجا ديده است كه فقه و حكمت و عرفان و شعر و سياست در وجود او د رغايت اعتدال جمع آمده باشد، هر يك به جاي خويش" دكتر انوشيرواني آنگاه با شعري از امام خميني به گفتار خود پايان بخشيد: الا يا ايها الساقي ز مي پر ساز جامم را كه از جانم فرو ريزد هواي ننگ و نامم را

دين و ادبيات سخنران بعدي آقاي دكتر همايون همتي بودند كه سخنان خويش را تحت عنوان "نسبت دين وادبيات" با يادآوري تولد مبارك زهراي اطهر و امام خميني وتبريك اين اقتران آغاز كردند. وي با تاكيد بر لزوم مطالعات ميان رشته اي درباره ادبيات و دين شناسي و تاريخ اديان گفت: در جامعه ما تحقيق از ديدگاه دين شناسي نسبت به ادبيات صورت نگرفته و بعضي سخت از تضاد و حتي دشمني اين دو سخن مي گويند و اينك ما با تاكيد بر دين اسلام نگاهي به ادبيات داريم. سخنران آنگاه در باب الهيات ادبي قرآن

كه در آن به قلم قول و بيان اشاره شده و با اشاره به نهج البلاغه شمه اي از عظمت ادبيات ديني را بيان كرد و توجه سخن شناسان و نكته دانان را به معجزه كلامي قرآن توصيف نمود و از آثار ادبي بزرگان و كلمات دين اسلام ياد كرد و رباعي ذيل را كه منسوب به ملاصدراست (و بعضي نيز آن را به بابا افضل نسبت داده اند) قرائت كرد: آنان كه ر ه عشق گزيدند همه در كوي حبيب آرميدند همه در معركه دو كون فتح از عشق است هرچند سپاه او شهيدند همه وي سپس با توصيف ادبيات به عنوان مطلق بيان اعم از شعر و نثر و . . . اهميت آن را در نزد عرفا و فقهاي اسلام مانند شيخ انصاري، عين القضاة همداني و . . . بيان داشت و اشاره كرد كه آنان رساله هاي فارسي نيز داشته اند و تخيل خلاق آنان از شيطنت خيال رسته است و با سوار شدن بر مركب تخيل به سوي جانان سفر مي كنند. عرفا مي توانند با خيال خود چيزي را در عالم خارج بوجود آورند ولي افراد عادي هر تخيلي مي كنند چه در خارج باشد چه نباشد. سخنران سپس دلايل پيوند دين و سياست را به شرح ذيل بيان داشت: 1- خداوند متكلم است (يك سخنگوست) 2- در اديان متون مقدس وجود دارد و خداوند به آدمي خطاب كرده است و سخن پروردگار داراي معنا و مفهوم است. 3- ما برخلاف غربيها وحي را يك امر رمزآلود صرف نمي دانيم. براي وحي معرفت قائليم. وحي از سنخ كلام

و بيان است و عروج تنها يك تجربه خصوصي و غير قابل فهم نيست. 4- در كنار الهيات نوعي توليد ادبي هم هست مانند روايات، سنت، كلمات قصار، دعاها و. . . اين نوع ادبيات در كنار هر ديني شكل مي گيرد. مطالعه دين بدون توجه به ادبيات ممكن نيست. در حال حاضر جاي يك الهيات ادبيات خالي است كه با توجه به اشعار امام بايد ما آن را بنيانگذاري كنيم. سخنران آنگاه سخنان خود را با اشعاري از مولانا از جمله ابيات ذيل به پايان برد: گرچه تفسير زبان روشنگر است ليك عشق بي زبان روشنتر است هرچه گويم عشق را شرح و بيان چون به عشق آيم خجل مانم ازآن

جامعه كوثري آخرين سخنران نشست روز نخست آقاي دكتر محمدرضا سنگري بودند كه با قرائت سوره كوثر سخنان خود را آغاز كردند. ايشان به جاي بيان مقاله خويش تحت عنوان "مرگ انديشي در ادبيات گذشته، معاصر ، انقلاب" گفت: اجازه بدهيد به جاي مقاله خود كه در مجموعه مقالات اين كنگره چاپ شده و قابل دسترسي دوستان است نكات لازم ديگري را به استحضار جمع برسانم. ما در زبان قرآن دو فرهنگ و دو تيپ را مي توانيم بيابيم. يكي جامعه كوثري است كه زايا، پويا، پيشرو و پيش برنده است كه در كلمه كوثر خلاصه مي شود و خلاق و زنده و زندگي بخش است. و يك فرهنگ و جريان هست كه عقيم و نازاست، جريان ابتري است. اگر ما وارد جريان كوثري باشيم بايد دو جز را رعايت كنيم. قرآن مي فرمايد: "فصل لربك و انحر" "صل" لازم است و "نحر" انقلاب

ما چشمه اي از كوثر است و ادبيات ما جويباري از آن است و رسالت بزرگ همه ما تدوين تئوريهاي اين جريان و اين كوثر. چند مسئله مهم است كه بايد به آنها توجه داشت: 1- تحريف هايي اتفاق مي افتد و كم كم خود ما باور مي كنيم كه همان گونه بوده است. مثلا در آغاز انقلاب شعراي ما بيشتر به شعر نو رو آورده بودند، منظورم مضامين نو نيست چون در قالبهاي كهن نيز مضامين نو هست، منظور من قالبهاي شعر نوست. من خود از سال 1359 تا شش ماه، تا شروع جنگ تحميلي اشعار منتشره را بررسي كرده ام، بررسي آماري و قالبهاي شعر نو را در اكثريت ديدم. چرا شعر نو آرام آرام كنار زده شده، قالبهاي كلاسيك مطرح مي شود. شعر نو پس از انقلاب حضوري جدي دارد. البته اشكالاتي هم دارد وشاعر كمتر بر پرداختهاي صوري روي آورد. 2- اگر ما تاريخ سياسي خود را ننويسيم ديگران تاريخ سياسي ما را مي نويسند. الان در آمريكا دارند تاريخ شفاهي ما را مي نويسند. با اين و آن مصاحبه مي كنند و معلوم است كه از كدا م منظر مي نويسند. 3- تئوريهاي قبلي شكسته شده ما با چه تئوري وارد كار شده ايم. شاملو مي گويد زمان غزل گذشته و رفته ولي ماالان به غزل مي پردازيم كه رويكردي حماسي، عاطفي و انقلابي دارد، با چشم اندازهايي كه در عصر تحول پديد آمده. اضلاع و ابعاد گمشده عاشورا و كربلا در زمان ما و در شعر ما هست. محتشم كاشاني فقط از يك ديدگاه - از ديدگاه سوگ -

به كربلا نگريسته ولي در شعر امروز ما، سوگ، پيام، حماسه و شيفتگي وجود دارد. مي گويند ادبيات ما تند است، عبوس است. ما نبايد در برابر اين حرفها كار كنيم؟ در جبهه ها همانقدر كه تندخوني هست، طنز و لطافت هم هست. 4- متاسفانه بعضي از دوستان ما از بخشي از باورهاي خود ممكن است فاصله گرفته باشند. در مجموعه هاي فعلي شايد كمتر از يك سوم اشعار اوايل انقلاب دوستان شاخص شاعر انقلاب چاپ مي شود. 5- ما در برابر ديگران شرمساريم. از ما سؤال مي كنند كتابي كه ادبيات انقلاب را معرفي كند داريد و ما نمي توانيم پاسخ بدهيم. چه كسي مي گويد بايد مسايل را بعد از وقوع حادثه نوشت. ما كه خالق اينها بوده ايم اگر ننويسيم چه كسي بنويسد؟ ما كه در بطن حادثه بوده ايم اگر ننويسيم چه كسي براي نسل جوان و نسلهاي آتي خواهد نوشت. ادبيات خودمان را خودمان بايد بنويسيم و خودمان بايد تدريس كنيم. . . بعد از خاتمه سخنراني دكتر سنگري يكي از اعضاي هيئت رئيسه (آقاي دكتر قبادي) سخنرانيهاي انجام شده را ضمن دادن تذكراتي چند درباره رعايت وقت سخنراني و غيره جمع بندي كردند و با توجه به طولاني شدن جلسه سخنراني آقاي دكتر رزمجو كه قرار بود آخرين سخنران باشد به روز بعد موكول و در ساعت 5/8 پايان برنامه هاي روز اول اعلام شد.

نفس گرم امام دومين روز كنگره از ساعت 9 صبح يكشنبه 19مهرماه در سالن سخنراني نگارستان امام خميني باتلاوت آياتي از كلام الله مجيد آغاز شد. سپس آقاي دكتر رزمجو سخنراني خود را آغاز كردند

و درباره فضيلت كه ازشجاعت ناشي مي شود نكاتي را متذكر شدند و سپس مصداقهايي از زندگي امام خميني و اهل دل بودن وعارف بودن ايشان را شرح دادند و گفتند: امام علاوه بر معرفت استدلالي به معرفت شهودي نيز رسيده بودند و دليل آنهم كتابهايي مانند سرالصلاة، تفسير سوره حمد، چهل حديث و حتي نامه به گورباچف است كه همه حاكي از معرفت شهودي امام است و يا اين وصيت نامه سياسي - الهي و مخصوصا ديوان مستطاب ايشان كه در آن حضرت امام چهره يك عارف را دارد كه از رمز و رازهاي كمال و عشق و عرفان آگاه است. لازمه معرفت شهودي تهذيب نفس و عبادت است كه سرتاسر زندگي امام در تحصيل علم و تهذيب نفس سپري شد. سخنران آنگاه ابياتي را از ديوان امام خواندند از جمله ابيات زير: ذرات جهان، ثناي حق مي گويند تسبيح كنان لقاي او مي جويند ما كوردلان خامششان پنداريم با ذكر فصيح، راه او مي پويند ××× ابروي تو قبله نمازم باشد ياد تو گره گشاي رازم باشد ازهر دو جهان، برفكنم روي نياز گر گوشه چشمت به نيازم باشد ××× آنكس كه بزعم خويش عارف باشد غواص به درياي معارف باشد روزي اگر از حجاب آزاد شود بيند كه به لاك خويش واقف باشد ××× با فلسفه، ره به سوي او نتوان يافت با چشم عليل، كوي او نتوان يافت اين فلسفه را بهل كه با شهپر عشق اشراق جميل روي او نتوان يافت سخنران سپس با اشاره به درد آگاهي و علم شهودي امام همچنين شجاعت امام از دوران جواني، يكي از

رباعيات دوران جواني حضرت امام را كه عليه استبداد رضاخاني سروده بودند قرائت كرد: از جور رضاشاه كجا داد كنيم زين ديو بر كه ناله بنياد كنيم آن دم كه نفس بود ره ناله ببست اكنون نفسي نيست كه فرياد كنيم وي سپس شخصيت امام را عامل اساسي تاثير در شعراي انقلاب شمرد و با خواندن اشعاري از آقاي حميد سبزواري و يادآوري شعر خون نامه خاك آقاي نصرالله مرداني گفت: اين عظمت امام بود كه اين گونه بر شعرا اثر كرد و اين آميزه حماسه و عرفان در ادبيات معاصر ناشي از وجود امام است. نفس گرم امام براي شعراي متعهد ما الهام بخش بود.

تازگي مضامين سخنران بعدي آقاي دكتر كاوس حسنلي بودند كه مقاله خود را تحت عنوان "پرتويي از منشور ولي الله اعظم در ادبيات فارسي" عرضه كردند. سخنران ابتدا گزارشي را از تحقيق درباره سيماي حضرت اميرالمومنين عليه السلام در سه كتاب مجموعه شعر مربوط به وصف آن حضرت بيان كردند و درباره نحوه آمارگيري سروده هاي غيرتكراري و چگونگي فيش برداري از كتابهاي مزبور كه شامل عناويني مانند ولايت حضرت امير، وصايت، شجاعت، شفاعت، غدير، ولادت در كعبه، جود و بخشش، خداگونگي، ذوالفقار دلدل (اسب آن حضرت) و. . . مي شود و تعداد دفعات تكرار اين عناوين را توضيح دادند و نتيجه گيري كردند كه كداميك از اين موضوعات بيشترين اشعار و كداميك كمترين را به خود اختصاص داده است. مثلا ولايت حضرت امير با 148 فيش در بالاترين مرتبه و نهج البلاغه با 10 فيش در كمترين مورد موضوع شعر قرار داد. سخنران سپس با مقايسه اشعار قبل

او بعد از انقلاب اسلامي تازگي مضامين، و ديدگاه بعد از انقلاب شعرا را چه در قالبهاي كهن و چه در قالبهاي نو درباره حضرت علي عليه السلام مورد تاييد و تاكيد قرار دادند.

شعر انقلاب سخنران بعدي آقاي دكتر مجتبي جوادي نيا بودند كه به علت طولاني بودن مقاله خود تحت عنوان "نگاهي به شعر انقلاب اسلامي" بخشي از آن را براي حاضرين بيان كردند. وي در اين بخش ابتدا از ويژگي اساسي شعر انقلاب كه به صورت كامل در جهت اهداف و آرمانهاي ملتي است كه شاعر از متن آن برخاسته، گفت: شعر انقلاب زبان يك ملت و شرح حال يك امت است. هدفدار و سازنده و مردمي است. شعر دربارها و ميخانه ها و عشرتكده ها نيست. قضاوت در مورد شعر انقلاب اندكي دشوار است. بعضي ها معتقدند درباره آثار ادبي هر دوره بايد پس از گذشتن حداقل 50 سال قضاوت كرد لاكن در اين صورت توجهي به مقتضيات زماني و مكاني مبذول نخواهد شد. سخنران در تعريف شعر انقلاب گفت: شعر انقلاب اسلامي، شعر مردمي به معناي واقعي آن است، شاعر همدوش، همسنگر، همدل و همزبان مردم است. با درد مردم رنج مي برد و با شادي آنان شاد مي شود. اگر به شعر انقلاب اسلامي به گونه باغستاني سرسبز بنگريم، سه درخت تناور سر به فلك كشيده از لحاظ موضوع سخن توجه مان را جلب مي كند: امام، شهدا و جنگ سه درخت تناور باغستان شعر شاعران مسلمانند. دكتر جوادي نيا درباره ويژگيهاي شعر انقلاب اسلامي گفت: شعر در عصر انقلاب اسلامي فارغ از هياهوي روشنفكر م آبانه دورانهاي پيش -

كه البته بيشتر به سازش با طاغوت منجر مي شد - جايگاه حقيقي خود را در ميان عامه مردم به دست آورده است. شاعران انقلاب، فرزندان زمانه خويشند. وي ضمن اشاره به تاثير وقايع بزرگ و انقلابها بر سروده ها و احساس شاعران ويژگيهاي اساسي شعر انقلاب اسلامي را به اين شرح برشمرد:

1- غفلت ستيزي و دعوت به بيداري مبادا خويشتن را واگذاريم امام خويش را تنها گذاريم زخون هر شهيدي لاله اي رست مبادا روي لاله پا گذاريم

2- بازگشت به خويشتن و مبارزه با طبقه روشنفكر غربزده سخنران در اين قسمت گفت: مساله بازگشت به خويشتن كه قبلا به شكل جدي و دقيق توسط متفكراني همچون سيدجمال الدين اسدآبادي، اقبال لاهوري، دكتر شريعتي، جلا آل احمد و. . . مطرح شده بود به قلمرو شعر نيز راه يافت: روزي كه روشنفكر در كوچه هاي شعر پرآشوب; دور از هياهوها عرق مي خورد، با جانفشاني حزب الله، تاريخ اين ملت ورق مي خورد.

3- بازگشت به عشق آسماني و عارفانه در عصر پيش از انقلاب سرودن شعر گناه آلود (كفرگونه) و با محتواي عشق مجازي و صوري رواج داشت و حتي گاهي به حوزه مقدسترين ارزشهاي دين حمله مي شد ولي در عصر انقلاب شعر عارفانه شاعران را در مي يابد و عشق همراه با شهادت خون، ايثار و. . . همراه است. درختان را دوست مي دارم كه به احترام تو قيام كرده اند و آب را كه مهر مادر توست خون تو شرف را سرخگون كرده است شفق آينه دار نجابتت و فلق محرابي كه تو در آن نماز صبح شهادت گزارده اي سيد

علي موسوي گرمارودي

4- انتظار موعود انتظار سازنده و مثبت براي آمدن كسي كه عدالت را جايگزين ظلم و جور مي كند و حاكميت مستضعفين را تضمين مي نمايد. آه مي كشم تو را با تمام انتظار پر شكوفه كن مرااي كرامت بهار در رهت به انتظار صف به صف نشسته اند كارواني از شهيد، كارواني از بهار. . . عليرضا قزوه

5- پيوند حماسه و عرفان پيوندي كه ميان حماسه و عرفان در شعر دفاع مقدس شكل گرفته و از آغاز شكل گيري شعر انقلاب بويژه در قالب غزل نمود عيني يافته، خود جرياني را در شعر انقلاب پديد آورده كه مي توان آن را "غزل - حماسه" ناميد. از پيشروان اين جريان مي توان به عباس صادقي (پدرام) اشاره كرد، همچنين نصرالله مرداني كه در پيوند حماسه و عرفان نقش عمده اي داشته است. شب شكن چشم بچرخان كه بچرخانيمان در شب معجزه مستانه بر قصانيمان هله تا هلهله از اهل زمين برخيزد دهل آن گونه بزن تا يله گردانيمان يا من واژگون، مي واژگون ، من واژگون رقصيده ام من بي سر و بي دست و پا در بحر خون رقصيده ام

6- ورود مسايل سياسي و اجتماعي به شعر انقلاب مسايل سياسي و اجتماعي از ديرباز در شعر فارسي مجال بروز و ظهور يافته اند و شعراي بسياري اشعار ارزشمندي در اين موضوع سروده اند اما انقلاب اسلامي ايران، با توجه به اينكه شگفت انگيزترين پديده سياسي چند دهه اخير در جهان معاصر است شعر انقلاب اسلامي نيز پيوند خاصي با مسايل سياسي و اجتماعي دارد و موضوعاتي نظير ياد شهيدان، نكوهش رياكاران و

زراندوزان و مرفهين بي درد، بيان رنجهاي مردم، رحلت امام خميني، وفات يا شهادت ياران انقلاب و. . . در شعر انقلاب جلوه خاصي دارد.

ادبيات و جهاد اكبر نفر بعدي كه به سخنراني پرداخت آقاي دكتر يحيي يثربي بودند وي در سخنان خود ادبيات را محصول ظريف تر شدن هنرمند دانست و گفت: هنرمند چيزهايي را مي بيند كه در بينش روزمره ديگران نيست. هنر از روزمرگي بالاتر است. هنرمند از زيبايي و شكوه متاثر مي شود. در حكومت آرماني چه چيزي است كه بر هنرمند اثر مي گذارد. قطعا دعوت به حكومت اسلامي، دعوت به حكومت آرماني است. در حكومتهاي ديگر نيز نيازهاي مردمي (اگر حكومت مردمي باشد) و نيازهاي حاكمان (اگر حكومت ديكتاتوري باشد) مورد نظر است ولي در حكومت آرماني، ما از اين حد بالاتر مي رويم. سخنران سپس با قرائت بعضي از آيات قران كريم و تاكيد بر اينكه به سوي خدا رفتن نه به مفهوم ترك دنياست كه سعادت از همين زندگي دنيوي آغاز مي شود ، گفت: در نظام اسلامي دعوت به زندگي آرماني سه مرحله دارد: مرحله تاسيس، مرحله دفاع و مرحله ترويج . وي سپس به بيان چگونگي مراحل مزبور و مسئوليت اديب پرداخت و تاثير انقلاب اسلامي را بر شعراي معاصر با قرائت اشعاري از آنان بيان كرد و در خاتمه طي بحثي درباره جهاد اكبر و لزوم پرداختن به اين امر به عنوان يك عرصه وسيع براي كارهاي ادبي بايادآوري عظمت حضرت امير در جنگ با دشمن و رفتار با اسير پيشنهاد كرد با توجه به اين نمونه هاي تاريخي مسايلي از حوزه جهاد با

نفس و جهاد اكبر - همانگونه كه درباره جهاد اصغر و جنگ تحميلي چنين شد - به تصوير كشيده شود و در عرصه ادبيات مورد توجه قرار گيرد. وي سپس با خواندن غزلي به سخنان خود خاتمه داد.

ترسيم آزادي سخنران بعدي حجة الاسلام دكتر احمدي بودند كه طي سخناني با اشاره به اينكه روح هركس در آثار و نوشته هاي او متجلي است. جامعيت ادبيات انقلاب اسلامي را ناشي از جامعيت روح بلند امام خميني دانست و گفت: امام خميني تك سوار قرن است، در عرفان، در شجاعت در پاي بندي به اصول. دوستانش بخوبي مي دانستند او چگونه است و دنبالش رفتند و دشمنان و روشنفكران و به اصطلاح من روشن كفران هم حساب و كتابشان را از همان اول جدا كردند. سخنران بااشاره به خصوصيات امام از جمله سحرخيزي، عبادت، ياد آخرت بودن و بويژه زيارت مرتب مرقد مطهر حضرت اميرالمومنين (ع) ، تبلور روح امام را در پيروانش، در رزمندگان اسلام، در ادبا و شعراي انقلاب يادآور شد و گفت: امام براي ما آزادي آورد. امام در چهارچوب دين آزادي را ترسيم كرد. اين نفحه از نفحات الهي است كه بايد قدرش را بدانيم و آن را پاس بداريم . بعد از اين سخنراني نشست صبح براي اقامه نماز و استراحت خاتمه يافت و شست بعدازظهر از ساعت 30/4در همان محل نگارستان امام خميني مجددا ادامه پيدا كرد و ابتدا بعد از قرائت آياتي چند از كلام الله مجيد آقاي حميد سبزواري شاعر معروف پشت تريبون قرار گرفت.

مسير فرهنگي وي ضمن خواندن قطعه شعري با مطلع: اي باغبان كه از تو صفا

يافت باغ ما درو از رخت خموش مبادا چراغ ما طي سخنان كوتاهي يكي ويژگيهاي نهضت امام خميني را ترميم مسير فرهنگي و ادبي اعلام كرد و گفت: وقتي نهضت امام شروع شد عده اي كه مدعي آزادي و آزاديخواهي بودند يا سكوت كردند و يا حتي با انقلاب به مخالفت برخاستند. وي سپس ضمن دادن تذكراتي در باب لزوم وحدت و يكپارچگي شعراي انقلاب اسلامي و جذب همه آنها بر ضرورت دفاع از حريم انقلاب و اعتقادات اسلامي و مقابله با شعراي طاغوتي كه همچنان در پي طرح ضد ارزشها هستند، تاكيد كرد و با خواندن قطعه شعري ديگر به سخنان خود پايان داد.

ابديت و قيامت سخنران بعدي آقاي دكتر حكمت ملاصالحي بودند كه سخنراني خود را تحت عنوان "مفهوم ابديت و قيامت در شعر" عرضه كردند. وي با بيان جمله اي از ارسطو كه "شعر فلسفه اي برتر و مهمتر از تاريخ است" شعر فارسي را فلسفي تر از فلسفه اعلام و ضمن بحثي درباره انقلاب اسلامي و موقعيت و پيام آن براي جهان معاصر گفت: اين انقلاب آسماني در زميني ترين دوران زمين از آسمان بر زمين تابيد. پيام اين انقلاب براي دنياي معاصر چيست؟ عصر ما عصر دوران گرفتگي موجودات است. ما چه پيامي براي بشر معاصر داريم، براي بشر دوران گرفته امروزي چه داريم؟ حقيقت و وجدان بشر زير آواري از تنشها و تضادها رنج مي برد و در معرض تهديد نابودي است. سخنران سپس بااشاره به پيام انقلاب اسلامي در مورد واقعيت مرگ و زندگي و حقيقت هستي و بحثي درباره مسئله مرزهاي زندگي انسان از قبيل مرگ، زندگي،

آزادي، رنج، زمان و ابديت گفت: در هيچ دوره اي قابليت هاي معنوي انسان بطرز فراگير بمثابه يك اعتقاد و جهان بيني اين چنين در خدمت دنيا و دنيوي گري نبوده است. در جهان معاصر امكانات روحي و توانايي بشر در خدمت دنياست. امروزه بشر زير آواري از تمدن و مدنيت و كارخانه ها و موتورها و. . . گرفتار است و ما در برابر كوه تعاريف انسان شناسانه چه تعاريفي براي دنياي معاصر داريم. درد ابديت مسئله اي كهن و جهانشمول است. سخنران سپس با اشاره به توجه بشر به ابديت و ساختن مقابر كهن حتي برتر از كاخها، مسئله ابديت و قيامت در شعر پارسي را مطرح كرد و گفت: در دنياي ما كسي آگاه به قيامت و ابديت خود نيست. درد انسان معاصر غفلت از ابديت خويش است و لذا مي خواهد خود را در زمان محقق كند. حضرت امام وقتي نامه گورباچف را در پاسخ دعوت خويش دريافت كردند به شواردنادزه كه پاسخ را آورده بود گفت: من مي خواستم دريچه اي از عالم غيب بر شما بگشايم. دكتر ملاصالحي نهايتا بزرگترين ره آورد انقلاب آسماني ايران و اين حركت اصيل و معنوي را گشودن درهاي ابديت و آسمان بر روي انسان و مرگ آگاه كردن او اعلام كرد كه بشر معاصر متاسفانه از آن غافل است.

ادبيات داستاني سخنران بعدي آقاي غلامرضا مرادي بودند كه فشرده اي از مقاله خود را تحت عنوان تاثير انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي بر ادبيات داستاني بيان كردند. وي ابتدا ضمن اشاره به تاريخ حدود صدساله داستان نويسي در ايران و گسترش آن به سبك

و شيوه اي كه در غرب معمول است و اينكه تا قبل از انقلاب اسلامي داستان نويسي در ايران فاقد هويت و حاشيه امنيت كمتري بود نوشتن درباره جنگ را داراي عرصه بسيار گسترده اي دانست كه در آن آثار بزرگي همچون "جنگ و صلح" اثر تولستوي، " ناقوسها براي كه به صدا در مي آيد" از همينگوي و "پوست "اثر مالاپارته ايجاد شده است كه بهتر از هر تاريخي تصويرگر رنجها، شاديها و پيروزيهاست و تاريخ دقيق و راستين از دل همين رمانها و داستانها استخراج مي شود. وي سپس بازار ادبيات جنگ را داراي گرما و حرارت خاصي اعلام كرد و با اشاره به جنگ تحميلي عمده ترين آثار ادبي ايران اسلامي را متاثر از جنگ دانست و گفت: تا آغاز سالهاي 70 بيش از 1160 داستان كوتاه درباره جنگ تحميلي در مطبوعات چاپ شده و در همين زمان نيز قريب 220داستان بلند چاپ شده است. ادبيات جنگ مي رود تا در جامعه ايران اسلامي جاي شايسته خود را پيدا كند و اميد مي رود كه تحول داستان نويسي ما از همين نقطه شروع شود. از داستانها كه بگذريم نوع ادبي ديگري كه گاه شكلي داستان واره دارد خاطره نگاري از جنگ است. سخنران با اشاراتي به ادبيات جنگ در ساير كشورها، دين باوري و باورهاي معنوي را يكي از موضوعات مهمي دانست كه در اغلب نوشته هاي داستاني در كنار ادبيات جنگ بخشي از بطن و متن داستان نويسي امروز است كه به نوعي"هنر قدسي" نزديك شده لاكن بيان و نگرش شعارگونه داستان نويسي امروز باعث شده كه اين هنر در عرصه

جهاني قابل عرضه و رقابت نباشد و با تكامل بيان و آشنايي با فنون داستان نويسي و فرم زيبا اين نقيصه برطرف خواهد شد. وي در خاتمه با تقدير از نويسندگاني كه طي سالها آثار ارزشمندي را به انقلاب اسلامي هديه كرده اند گفت: رمان انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي به نحوي كه در خور شان اين انقلاب عظيم و شهدا و ايثارگران باشد هنوز آفريده نشده و هنوز شكل نهايي آن با قلم نويسندگان معتقد و مسئول آنگونه كه بايسته است ترسيم نشده و در جايگاه جهان راه نجسته است. اما ادبيات انقلاب اسلامي ميراث آزادي ماست و پاسداري از اين ميراث عظيم به عهده نويسندگان است كه معنويت و اخلاق و حقيقت را در شكلي برتر و قالبي سنجيده و زبان زيبا و اثرگذار به ساحت انقلاب و وارثان حقيقي آن هديه مي كنند. اگر پذيرفتيم كه "هيچ انديشه و تفكري تا زماني كه به شكل هنري شايسته اي عرضه نشده است ماندگار نخواهد بود" آنگاه هيچ استبعادي نخواهيم داشت كه در عرصه ادبيات انقلاب اسلامي به داستانهايي بيانديشيم كه زمانه را شگفت زده كند.

زن و شعر انقلاب سخنران بعدي خانم محبوبه زارعي بودند كه تحت عنوان چهره زن در شعر انقلاب سخنان خود را آغاز كردند و ضمن تعريف و توضيح عشق از ديدگاه متفكراني همچون ويل دورانت، استاد مطهري، دكتر شريعتي ابياتي از اشعار شعراي معاصر را درباره عشق قرائت كردند و ضمن توضيح عشق حقيقي و تفاوت آن با عشق مجازي يا حيواني گفتند: عشق مجازي در شعر انقلاب بخصوص در دهه اول كه مصادف با ايام جنگ است جايي

ندارد اما متاسفانه بعد از پايان جنگ جرقه هايي از توجه به عشق مجازي در بعضي از اشعار ديده مي شود. سخنران سپس به بخش بعدي مقاله خود تحت عنوان زن و حماسه پرداخت و با خواندن اشعاري از شعراي معاصر چهره حماسي زن را در انقلاب اسلامي با عناوين زن و اندوه، زن و مادري، زنان مذهبي در شعر انقلاب و . . . ترسيم نمود و با تاكيد بر لزوم تصحيح غلطهاي چاپي بعضي از اشعار به سخنان خود پايان داد. چهل حديث بعد از اقامه نماز مغرب و عشا و استراحت جلسه با سخنراني آقاي دكتر رسول نيمروزي ادامه يافت. ايشان سخنان خود را با عنوان "بررسي هوريستيك ( Heuristic ، منطق اكتشافي) و ديداكتيو ( deductive ، منطق استقرايي) كتاب "چهل حديث" و نقش اين كتاب در ادبيات معاصر" شروع كردند و با بيان اهميت كتاب "چهل حديث" كه به صورت ترجمه اي از امام خميني باقي مانده تسلط امام را در بازآفريني، شيوايي، رعايت امانت در ترجمه و ايجاز متن مزبور يادآور شدند و گفتند: امام خميني غير از اينكه يك مصلح بزرگ قرن بيستم هستند واقعا از لحاظ ادبي هم نابغه اي بودند و بخصوص متن چهل حديث واقعا جملات بسيار زيبايي دارد كه تاثير عميقي بر اقشار مختلف بخصوص طلاب، روزنامه نگاران و دانشجويان داشته است.

نمادگرايي در شعر معاصر سخنران بعدي آقاي دكتر قبادي بودند كه خلاصه مقاله خود را تحت عنوان "شكوفايي نمادگرايي در شعر معاصر در پرتو انديشه و سيره حضرت امام" بيان كردند و ضمن توضيحاتي درباره مفهوم نماد و نمادگرايي كه عنصري سركش و

غيرقابل تعريف است گفتند: هر واژه جديد كه به فضاي متون ادبيات انقلابي راه يابد و رواج پيدا كند نماد نيست، بلكه نماد بايد در ساختار و تصويرآفريني هاي آثار يك دوره يا شخص اثر بگذارد. وي گفت: بعد از دوران طلايي ادبيات عرفاني در طول چندين قرن گذشته يعني تقريبا از اواخر قرن نهم تا روزگار ما جلوه ها و زيبايي آفريني هاي ادبيات نمادين در كشور ما رو به افول نهاده بود تا به بركت انقلاب اسلامي و انفاس قدسي حضرت امام در آثار و تعابير اديبانه و شعر آن بزرگوار كه حاصل بهره مندي وي از سرچشمه فياض قرآن و طي طريق در درياي بيكران عرفاني است، شاهد شكوفايي نمادگرايي در ادبيات معاصر هستيم. سخنران سپس با اشاره به جايگاه نمادين و قابليت طبق بندي آن و اينكه در آثار امام خميني بيشتر انواع نمادها وجود دارند، پاره اي از نمادهاي بكار رفته در آثار حضرت امام را - از جمله كوثر، نور، صبح، قدس، شهيد - برشمرد و اثرپذيري شعراي معاصر را از طرز بيان امام و تصويرآفريني ايشان بر اثر امام را با خواندن ابياتي از شعراي معاصر مطرح ساخت.

ادبيات انقلاب و كتابهاي دبستاني بعد از آقاي دكتر قبادي، آقاي دكتر محمد دانشگر سخنان خود را درباره "بررسي تاثير ادبيات انقلاب اسلامي بر كتابهاي فارسي دبستان "آغاز كردند وي در ابتدا غزلي را از امام خميني با مطلع زير قرائت كردند: با كه گويم غم ديوانگي خود جز يار از كه جويم ره ميخانه به غير از دلدار و سپس به بررسي كتابهاي درسي از اول ابتدايي تا پنجم ابتدايي

پرداخت و از مطالب مربوط به انقلاب اسلامي، سخنان حضرت امام و تصوير ايشان و ساير مطالبي كه در كتابهاي مزبور درج شده است با مشخص كردن كيفيت هر يك از كتابهاي مزبور بخشهاي از آنها را داراي ضعف هايي دانست و اظهار اميدواري كرد كه اين گونه ضعف ها برطرف شود.

غزل انقلاب سخنران بعدي آقاي دكتر نعمت الله ايران زاده بودند كه طي سخنان به بررسي سبك غزل انقلاب پرداختند ايشان ضمن بحثي درباره غزل و سوابق تاريخي آن در ايران، داستان وارگي و استفاده از اوزان طولاني و وزنهاي سنگين را از خصوصيات غزلهاي امروزي اعلام كرد و گفت: پس از پيروزي انقلاب اسلامي، وجود صحنه هاي عاطفي و احساسي و تجربه مستقيم شاعران در صحنه هاي دفاع مقدس قالب غزل را از حيث معاني لطيف و پرشور بارور ساخت و روحيه رشادت و ايثار و جانبازي نوع خاصي از غزل يعني پيوند حماسه و غزل را شكل داده است. سخنران سپس با اشاره به ظرفيت غزل، غزل انقلاب اسلامي را از حيث تنوع معاني و همچنين دگرگوني در ريخت و موسيقي مورد تاكيد قرار داد و با قرائت ابياتي چند از نمونه غزلهاي شعراي معاصر به سخنان خود پايان داد.

شب شعر بعد از خاتمه نشست روز دوم از ساعت 30/7 بعد از ظهر تا ساعت 22شب شعري در ارتباط با برنامه هاي كنگره در باغ غدير اصفهان برگزار شد كه در آن شعراي معروف كشور از جمله خانم نرگس گنجي و آقايان سيدعلي موسوي گرمارودي، حميد سبزواري، نصرالله مرداني، جودا محقق، عبدالجبار كاكايي، خسرو احتشامي، محمدعلي بهمني، پرويز بيگي حبيب آبادي، زكريا

اخلاقي، محمدجواد محبت حضور داشتند و اشعار خود را در جمع انديشه مندان، هنرمندان و دوستداران شعر و ادب قرائت كردند.

زدودن فاصله ها آخرين روز كنگره از ساعت 9 صبح روز دوشنبه 20/7/77 با تلاوت آياتي از كلام الله مجيد در تالار سخنراني نگارستان امام خميني آغاز شد و ابتدا آقاي پرويز خرسند پشت تريبون قرار گرفت و ضمن سخنراني كوتاهي با برشمردن شمه اي از سختي ها و رنجهاي زندگي خود و تعريف خاطره اي از مرحوم حاج شيخ مجتبي قزويني (استاد علامه جعفري كه در آخرين سفر زندگي اش از مشهد براي زيارت امام خميني - كه تازه از زندان آزاد شده بودند - به قم آمد و امام به پيشواز ايشان رفته بودند) بر نظر حضرت امام مبني بر زدودن فاصله ميان حوزه و دانشگاه تاكيد كرد.

آينه آمدن سپس آقاي محمدعلي بهمني (شاعر معاصر) قطعاتي از اشعار خود را خواندند كه بعضي از ابيات آن چنين است: زنده تر از تو كسي نيست چرا گريه كنيم مرگمان باد و مباد آنكه تو را گريه كنيم هفت پشت عطش از نام زلالت لرزيد ما كه باشيم كه در سوگ شما گريه كنيم رفتنت آينه آمدنت بود ببخش شب ميلاد تو تلخ است كه ما گريه كنيم ما به جسم شهدا گريه نكرديم مگر مي توانيم به جان شهدا گريه كنيم ××× باز مي خواهم ترا پيدا كنم با تو شايد خويش را معنا كنم من كي ام گر خودشناسي داشتم كي ز خود بودن هراسي داشتم هان تواي آئينه معنا كن مرا گم شدم در خويش پيدا كن مرا فرصتي تا رود را

پيدا كنم قطره قطره خويش را دريا كنم. . .

طنز و ادبيات انقلاب سپس آقاي دكتر تيمور غلامي در جايگاه سخنراني قرار گرفتند و سخنان خود را با عنوان "طنز در ادبيات انقلاب اسلامي" آغاز كردند. وي با اشاره به اينكه مشكل شناخت و ارزيابي طنز تعدد سليقه ها نيست بلكه اختلاف سليقه هاست و عليرغم رواج و بالندگي آن به طور جدي درباره طنز بحث نشده است گفت: طنز اصولا خنده نيست بلكه زهرخند است، به خود يا بيگانه فرق ندارد. يكي از آفات طنز سياست است بخصوص سياستي كه ماخذش قال است نه حال، شعار است نه شعور مانند داستانهاي كوتاه عباس معروفي. منتقدي كه با ساده انگاري به سراغ مكتب و مرام و افرادي مي رود بيش ازهر چيز خود را مضحكه خاص و عام مي كند، حتي بي انصافي هاي علي رضا قلي در كتاب جامعه شناسي نخبه كشي نيز بدور ازچنين حال و هوايي نيست. سخنران با توضيح اينكه طنز، لطيفه و هجو نيست ضمن شرحي درباره بيان طنزگونه و اينكه ادبيات انقلاب اسلامي به مرزهايي از طنز دست يافته است و با اشاره به نمونه هايي از طنز در آثار شعرايي همچون زنده ياد سلمان هراتي، حسن حسيني و. . . نهايتا سخنان خود را با لطيفه اي از عبيد زاكاني استاد طنازان ايران به پايان برد.

تجلي اسلام سپس آقاي دكتر انزابي به سخنراني پرداخت و درباره "بازتاب قيام مردمي 15 خرداد 42 در ادبيات معاصر" (از 42 تا 57) مطالبي را بيان داشت. سخنران ابتدا ضمن تبريك ميلاد حضرت زهراي مرضيه و ولادت امام خميني و آرزوي ادامه

كنگره در سالهاي آتي بخصوص در سال آينده كه صدمين سال تولد بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران است و تحقيق و بررسي بيشتر درباره ادبيات انقلاب اسلامي، چهارچوب مقاله خود را در بررسي تاثير و بازتاب قيام مردمي 15 خرداد سال 42 در شعارها، سروده ها و مطبوعات و كتابهاي گوناگون از جمله كتاب غربزدگي مرحوم جلال آل احمد اعلام كرد و نمونه هايي از شعارهاي خرداد 42 را از جمله "عمال اسرائيلي رسوا، كشتند در قم بي پناهان را،اي مرگ بر تو جلاد" بيان كرد و به قرائت اشعاري در باب اين موضوع پرداخت از جمله شعر آقاي محدثي: من خردادم خون خورشيد جان روز اوج عصيان حجم وسيع فرياد خلق شاهد تجلي اسلام. . . يا اين بيت از شهريار: خوف كابوس سياست جرم خواب غفلت ماست سخت ما را در خمار الكل و افيون گرفتند وي گفت: در اين دوران اختناق آنچنان شديد بود كه نفس در گلو خفه مي شد و شنيدني است كه رئيس ساواك تبريز چنين تهديد كرده بود كه "اگر خ خميني از گلوهايتان بيرون بيايد زبان را از گلويتان بيرون مي كشم. " سخنران سپس با بيان چگونگي تاثير قيام و كلام امام در آثار هنرمندان و قرائت ابياتي چند در اين زمينه به سخنان خود خاتمه داد.

عصر آفرينشهاي ادبي سپس آقاي دكتر محمدرضا نصر درباره "تاثير امام خميني (س) و فقيهان شاعر بر ادبيات" به سخنراني پرداخت و ابتدا ضمن بيان چگونگي درك فيلسوفان، فقها و عرفا از پروردگار عالم گفت: نزد حكيمان مشايي و حتي فقيهان بي توجهي يا كم توجهي به شعر و شاعري مي

بينيم اما چهره هاي برجسته اي همچون شيخ بهايي، ملامحسن فيض كاشاني، علامه طباطبايي و حضرت امام وارد قلمرو جديدي مي شوند و ادبيات شاعرانه به قلمرو فقيهان نيز راه پيدا مي كند. سخنران سپس طي شرحي درباره شعر و شاعري و اينكه انسانها مي توانند از چند جهت تاثيرگذار باشند كه امام خميني نيز چنين بودند و در عرصه شعر نيز نظام خاصي را ايجاد كردند به اهميت معناي حقيقي الفاظ در نزد عرفا پرداخت و از كساني كه عليرغم صراحت اشعار بزرگاني مانند حافظ كه مي گويد: مستي عشق نيست در سر تو رو كه تو مست آب انگوري باز هم دنبال اين هستند كه به الفاظ ظاهري بسنده كنند انتقاد كرد و گفت: نكته اي كه ويژه حضرت امام است و يكي از كارهايي كه امام در فرهنگ ما كردند و فقط به شعر آن بزرگوار هم برنمي گردد بلكه به نوع حركت ايشان و برخورد ايشان ارتباط وسيع دارد، بدست گرفتن عرف ادبي است در دو قلمرو، يكي قلمرو عوام و يكي در قلمرو روشنفكران. سخنران با اشاره به اينكه از حدود سال 1320 جمعيت به اصطلاح سوسياليستها و ماركسيستها جو عمومي ادبي جامعه را در دست داشتند و تا ظهور چهره هايي مانند مرحوم آل احمد و مرحوم شريعتي جو غالب سخنرانيها و اشعار نيز بدست آنان بود و حتي در قلمرو ادبيات عوام نيز تاثير مي گذاشتند و تبليغات مبتذل غربي نيز قلمرو خاصي را به خود اختصاص داده بود به تاثير امام خميني بر جامعه در دهه هاي بعدي و تغذيه جو عمومي هنر و ادبيات از طرف

ايشان پرداخت و نهايتا گفت: اگر ما بخواهيم كه انديشه و تفكر امام را داشته باشيم بايد بيشتر به مقوله ادبيات و هنر بپردازيم و ادبيات و هنر را تغذيه كنيم كه امروز عصر آفرينشهاي ادبي است، عصر سيطره فرهنگ هنري و ادبي بر جهان است.

عرفان ظلم ستيز سخنران بعدي آقاي دكتر جان نثاري بودند كه طي سخنان كوتاهي توضيحاتي درباره مقاله خود با عنوان "امام خميني و ادبيات عرفاني" دادند و اشاره كردند كه با بررسيهاي مفصل و طولاني در ادبيات عرفاني و همچنين آثار امام خميني به اين نتيجه رسيده اند كه: امام استاد عرفان است، امام استاد تصوف است، امام استاد اصطلاحات عرفاني و صوفيانه است. امام به همه انديشه هاي عرفاني و صوفيانه آگاهي داشتند، عرفان امام عرفان مثبت، پويا و ظلم ستيز است، درعرفان امام تفاخر بر خرقه و طريقت ديده نمي شود. امام عارفي است فيلسوف و فقيهي سياستمدار و مبارزي خستگي ناپذير. راهش پر رهرو باد و شراب وصالش بر تشنگان حقيقت گوارا. در خاتمه سخنران ضمن اشاره به پيشنهاد آقاي دكتر سنگري درباره ادبيات كوثري و ادبيات ابتري گفتند: من اين پيشنهاد را تصديق مي كنم. اين را در حوزه ادبيات معاصر اساتيد بزرگ، ادباي بزرگ، به آن بپردازند و دو جريان و دو خط را مشخص كنند: يكي خط كوثري كه از ولايت است و ديگر خط ابتري كه ضد ولايت است.

راه او و حديث ثقلين سپس حجة الاسلام والمسلمين موسوي سرپرست مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني در استان اصفهان به سخنراني پرداختند و ضمن تشكر از شركت كنندگان در كنكره، مسئولين استان اصفهان،

مهمانان خارج از استان، صدا و سيما، نيروهاي انتظامي و . . . كه با حضور و فعاليت خود كنگره را برپا داشتند و ضمن عذرخواهي از كمبودهاي احتمالي در مورد پذيرايي و اسكان مهمانان، شمه اي از خصوصيات اخلاقي و عظمت روحي و اقدامات امام خميني را بيان كردند و گفتند: او بود كه كام تشنه اش و عطش جانش را نه مسجد و مدرسه و نه اصطلاحات و مفاهيم و نه حكمت و فلسفه و نه آيه و اخبار نتوانست سيراب كند كه فرمود: در ميخانه گشائيد برويم شب و روز كه من از مسجد و از مدرسه بيزار شدم با قلندر منشين گرچه نشستي هرگز حكمت و فلسفه و آيه و اخبار مخواه و او بود كه به همه سالكان طريق هدايت و عارفان عاشق حقيقت معني دعا و راه وصول به هستي مطلق را آموخت "الهي هب لي كمال الانقطاع اليك و انر الابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمة و تصير ارواحنا معلقة بعز قدسك" دعاي شعبانيه و او بود كه منصور گمشده را يافت: فارغ از خود شدم و كوس انا الحق بزدم همچو منصور خريدار سردار شدم و ابن عربي محكوم دست تقدس و تحجر را به ميدان و صحنه آزادي آورد و فصوص الحكم و اسفار صدري را حياتي جاودانه بخشيد و خود را لايق ديدار خراباتيان دانست. و او بود كه به قول حاج حسن آقا يادگار امام و همه اهل دل و فكر "جز خدا هيچكس را منشا اثر نمي دانست" ايمان به اين جمله معروف كه

لامؤثر في الوجود الا الله - همه همين است عين همان كثرت در وحدتي كه مي گويند. شخصيت امام نيز با همه كثرتشان بازگشت به اين وحدت است. و او بود كه در پاسخ آية الله قديري كه هم از شاگردان با فضلش مي باشد و هم عضو شوراي فتواي حضرتش - در خصوص شطرنج بدون شرط كه فتح بابي بزرگي براي ورود به دنياي علم و اجتهاد و هنر شد فرمود: "ولي شما را نصيحت پدرانه مي كنم كه سعي كنيد تنها خدا را در نظر بگيريد و تحت تاثير مقدس نماهاي احمق و آخوندهاي بيسواد واقع نشويد چرا كه اگر بناست با اعلام و نشر حكم خدا به مقام و موقعيتمان نزد مقدس نماهاي احمق و آخوندهاي بيسواد صدمه اي بخورد بگذار هرچه بيشتر بخورد". و هم اكنون ما هستيم و راه او حديث ثقلين، قرآن و عترت طاهرين عليهم السلام، اعتصام بحبل الله المتين، وحدت كلمه و انسجام ملت، پرهيز از تشتت و اختلاف، اهتمام به امر رهبري دين و ديني و اعتلاي اسلام ناب محمدي و اقتدار نظام مقدس جمهوري اسلامي و حفظ آثار امام، و اين همه و همه بود كه خلاصه اش اين شد خميني لله و بالله و في الله و الي الله شد و رسيد به "عبادك منهم المخلصين" و "وادخلي في عبادي و ادخلي جنتي" و لهذا امام تحول و دگرگوني در همگان بوجود آورد بويژه در اهل ادب و عرفان و هنر تاثير گذاشت. و بالاخره شروع مباركش از "قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموالله مثني و فردي" آغاز و حسن ختامش به "يا ايتها

النفس المطمئنة ارجعي الي ربك راضية مرضية فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي" رسيد.

رسالت معنوي آخرين سخنران كنگره حجة الاسلام والمسلمين بهجتي شفق بودند كه طي سخناني ضمن تشكر از همه عزيزاني كه در برپايي كنگره تلاش كرده بودند اين كنگره را در نوع خود بي نظير دانست و با توجه به نوع موضوعات عنوان شده و با تذكر اين نكته كه بعضي از مقالات خارج از موضوع كنگره بود و بعضي ديگر زياده از حد به مسايل حاشيه اي پرداخته بود به جمع بندي مطالب مطروحه پرداخت و محورهاي مباحث اصلي را شعر، سينما و ادبيات داستان برشمرد و چگونگي تاثير امام خميني، انقلاب اسلامي و دفاع مقدس را بر سبك، الفاظ و قالبها و نحوه بيان ماحصل مقالات كنگره اعلام كرد و گفت: تغيير سبك حرفي است درست و به نظر من هم اين سبكي كه امروز پيدا شده در شعر انقلابي يك سبك نوين است، نه سبك عراقي است، نه سبك خراساني و نه سبك هندي، اگرچه به سبك هندي نزديك است اما امتياز مخصوص به خود دارد. ديگر تغيير در الفاظ و قالبهاست كه گفته شد مثلا در قالبها بيشتر قالب غزل مورد توجه قرار گرفته، مثنوي از نو تجديد شد، رباعي و دوبيتي در قالبها و در الفاظ و استعارات بسيار تغيير يافت و مسئله ديگر سمبليسم شدن مسايل انقلاب بود كه برادران عزيز بيان كردند و استفاده از الفاظ رمزي و نمادها و مورد ديگر تفاوت سروده هاي تازه است كه با آنچه قبل از انقلاب بود زمين تا آسمان تفاوت دارد. اين سرودها دربردارنده پيامهاي آسماني و رسالت

معنوي اين انقلاب است. نوعي شعر حماسي هم در دفاع هشت ساله بوجود آمد كه بسيار ارزنده و جالب بود و بعضي نيز اشاره كردند كه غزلهاي داستاني يا غزلهاي خاطره اي هم بوجود آمد و درباره ادبيات داستاني كه درباره انقلاب زياد داريم انشاءالله بيشتر تقويت بشود. در زمينه نثر كار كم شده. در روزنامه نويسي، نمايشنامه نويسي و داستانويسي ما تازه كاريم ولي طنز را بايد بگويم كه اول كار ماست و اين شعبه بسيار خوبي از ادب و هنر است كه گاه مي توان با يك طنز يك ملت را زير و رو كرد. سخنران در خاتمه پيشنهاد كرد در اين گونه مجامع قبلا شرحي از فعاليتها و زندگي سخنرانان به سمع حضار برسد تا آشنايي بيشتر با هر يك از اهل قلم كه از نقاط مختلف آمده اند حاصل گردد و ديگر اينكه انواع تشويقهاي امام در عمل و گفتار نسبت به هنر و ادب و اهل هنر مورد بررسي قرار گيرد كه براي خلق كارهاي تازه و پرواز اديبان و دست يافتن بر افقهاي تازه بزرگترين انگيزه است.

ترور آيت الله خامنه اي و انفجار مقر حزب جمهوري اسلامي

ترور آيت الله خامنه اي و انفجار مقر حزب جمهوري اسلامي پس از عزل بني صدر، منافقين اعلام قيام مسلحانه كردند.بني صدر به منزل منافقين پناهنده شد و توسط آنان همراه با رجوي از ايران گريخت و به دامن غرب پناه برد.حزب الله، در جنگهاي خياباني، منافقين و گروه هاي ماركسيستي چپ مسلح را سركوب و آرامش را به كشور بازگرداند.اما از شخصيتهايي كه بيشترين سهم را در پيروزي حزب الله، تداوم خط ولايت امام و اجراي احكام الهي در جامعه داشتند،

انتقام گرفتند.آنان آيت الله خامنه اي را در تاريخ 6 تير ماه 60، هنگامي كه در مسجد «ابوذر» تهران سخنراني مي كردند، ترور نمودند كه بشدت مجروح شدند و به مدت 42 روز تحت معالجه قرار گرفتند، كه پس از مرخصي از بيمارستان، از ناحيه دست راست همچنان دچار مشكل ماندند و به عنوان افتخارآميز جانباز انقلاب اسلامي نائل شدند. (1) پيام امام خميني به حجت الاسلام و المسلمين خامنه اي در مورد سوء قصد نافرجام به جان ايشان

بسم الله الرحمن الرحيم جناب حجت الاسلام آقاي حاج سيد علي خامنه اي دامت افاضاته خداوند متعال را شكر كه دشمنان اسلام را از گروه ها و اشخاص احمق قرار داده است و خداوند را شكر كه از ابتداي انقلاب شكوهمند اسلامي، هر نقشه كه كشيدند و هر توطئه كه چيدند و هر سخنراني كه كردند، ملت فداكار را منسجم تر و پيوندها را مستحكمتر نمود و مصداق «لا زال يؤيد هذا الدين بالرجل الفاجر» تحقق پيدا كرد.اينان هرجا سخن گفتند، خود را رسواتر كردند و هر چه مقاله نوشتند، ملت را بيدارتر نمودند، و هر چه شخصيتها را ترور نمودند، قدرت مقاومت را در صفوف فشرده ملت بالاتر بردند.اكنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما كه از سلاله رسول اكرم و خاندان حسين بن علي هستيد و جرمي جز خدمت به اسلام و كشور اسلامي نداريد و سربازي فداكار در جبهه جنگ و معلمي آموزنده در محراب و خطيبي توانا در جمعه و جماعات و راهنمايي دلسوز در صحنه انقلاب مي باشيد، ميزان تفكر سياسي خود و طرفداري از خلق و مخالفت با ستمگران را

به ثبت رساندند.اينان با سوء قصد به شما، عواطف ميليونها انسان متعهد را در سراسر كشور، بلكه جهان جريحه دار نمودند.اينان آن قدر از بينش سياسي بي نصيبند كه بي درنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پيشگاه ملت به اين جنايت دست زدند و به كسي سوء قصد كردند كه آواي دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمين جهان طنين انداز است.اينان در اين عمل غير انساني، به جاي برانگيختن و رعب، عزم ميليونها مسلمان را مصمم تر و صفوف آنان را فشرده تر نمودند.آيا با اين اعمال وحشيانه و جرايم ناشيانه، وقت آن نرسيده است كه جوانان عزيز فريب خورده از دام خيانت اينان رها شوند و پدران و مادران، جوانان عزيز خود را فداي اميال جنايتكاران نكنند و آنان را از شركت در جنايات آنان بر حذر دارند؟ آيا نمي دانند كه دست زدن به اين جنايات، جوانان آنان را به تباهي كشيده و جان آنان به دنبال خودخواهي مشتي تبهكار از دست مي رود؟ ما در پيشگاه خداوند متعال و ولي بر حق او حضرت بقية الله ارواحنا فداه، افتخار مي كنيم به سربازاني در جبهه و در پشت جبهه كه شبها را در محراب عبادت و روزها را در مجاهدت در راه حق تعالي به سر مي برند.من به شما خامنه اي عزيز، تبريك مي گويم كه در جبهه هاي نبرد با لباس سربازي و در پشت جبهه با لباس روحاني، به اين ملت مظلوم خدمت نموده و از خداوند تعالي، سلامت شما را براي ادامه خدمت به اسلام و مسلمين خواستارم. (2) 7/4/60 و

السلام عليكم و رحمة الله و بركاته روح الله الموسوي الخميني مقام معظم رهبري تنها نه روز پس از نماز جمعه اي كه ذكر آن گذشت، پاسخ استدلالهاي خود را چنين دريافت كرد، آن هم از سوي كساني كه به آزادي بيان و بحث آزاد سخت اصرار مي ورزيدند! ! . حضرت امام خميني قدس سره، در پيامي به مناسبت ترور آيت الله خامنه اي، در وصف ايشان و تاييد اقدامات معظم له و انحراف دشمنان فرمودند: «يك روز پس از ترور ايشان، منافقين مقر حزب جمهوري اسلامي را در سرچشمه منفجر نمودند كه موجب شهادت دكتر آيت الله بهشتي و هفتاد و دو تن از يارانش گرديد.» شهادتي كه به فرموده امام راحل در برابر مظلوميت شهيد بهشتي چيزي نبود.از شهيد بهشتي چهره اي ترسيم كرده بودند كه تنها، پس از شهادت وي، بسياري از مردم به دروغ و تهمت بودن اين شايعات پي بردند.مقام معظم رهبري كه آن روز در بيمارستان در وضع دشواري قرار داشتند، نحوه اطلاع خود را از حادثه حزب جمهوري اسلامي اين طور شرح مي دهند: در آن حالت علاقه مند بودم ايشان را پيش خودم ببينم و احساس مي كردم اگر ايشان را ببينم، گرم مي شوم، قوي مي شوم و خوشحال مي شوم.بعد هم پرسيدم آقاي بهشتي نيامد بيمارستان؟ گفتند ايشان آمد، ولي شما بيهوش بودي و خواب بودي رفت. بعد از آن، ديگر چيزي نفهميدم، تا پس از چند روز كه دوستان مي آمدند پيش من، اما آقاي بهشتي نمي آمد و پيش خودم تصور مي كردم چون كار ايشان زياد است و براي خودش كار

درست مي كند، نمي تواند بيايد بيمارستان، لكن انتظار آمدن ايشان را داشتم. شب اول و دوم بين خواب و بيداري بودم كه يكي از اطبا پيش من آمد و سرش را نزديك گوشم آورد، گفت لازم است من يك حقيقتي را به شما بگويم و آن اين است كه در حزب يك انفجاري روي داده، لكن چون در حال تخدير و يك جو بيهوشي بودم، اصلا حساس نشدم و اين قضيه برايم مهم نيامد.تا اين كه از عوامل بيمارستان خواستم برايم روزنامه بياورند و آنها امتناع مي كردند.روز هشتم و نهم حادثه ي خود من بود كه يك روز عصر، آقاي هاشمي و حاج احمد آقا آمدند و نشستند پهلوي من.دكتر معالجم وارد اطاق شد.به من گفت اگر شما اجازه بدهيد، قضيه ي روزنامه و راديو را به اين آقايان بگويم.چون من فشار مي آوردم كه راديو بياورند، آنها هم مي گفتند اگر راديو بياوريم، اين دستگاه هاي الكترونيك (چون دستگاه هاي زيادي به قلب و ريه و بدن من وصل بود) را مختل مي كند و اين در حالي بود كه شب اول راديو آوردند، پيام امام را گوش كردم، اما اين جا مي گفتند ايراد دارد. يك روز يكي از بچه ها را فرستادم روزنامه بخرد بياورد.رفت و ديگر برنگشت.من عصباني شدم و يكي از بچه هاي ديگري را فرستادم، گفتم روزنامه بخرد.وقتي برگشت، گفت اين جاها روزنامه نيست.به او گفتم بايد بروي بگردي در اين شهر بزرگ، يك روزنامه پيدا كني بياوري و بايد دست خالي برنگردي.رفت و برنگشت.ديگر را فرستادم، او هم رفت و برنگشت و من به علت عصبانيت

ناشي از دوران بيماري، قدري اوقات تلخي كردم.در همان روز يا فرداي آن روز، ديدند ديگر نمي شود مرا قانع كرد، وقتي آقاي هاشمي آمد بيمارستان، دكتر به آقاي هاشمي گفت ايشان اصرار دارد برايش روزنامه و راديو بياوريم و ما نمي دانيم، مصلحت هست يا نيست؟ آقاي هاشمي به من گفت: «روزنامه و راديو براي چه مي خواهي؟» گفتم: «من از هيچ چيز خبر ندارم و اين جا تنها ماندم.» ايشان گفت: «حالا فكر مي كني بيرون خيلي خبرهاي خوشي هست كه تو اين جا خودت را ناراحت مي كني؟» گفتم: «در عين حال عيبي ندارد.» گفت: «شما از جريان انفجار حزب مطلع شديد؟» در اين جا حرف آن دكتر را كه روز اول گفت در حزب انفجار اتفاق افتاده، به خاطرم آمد، گفتم: حزب منفجر شده؟ چه اتفاقي افتاده است؟» گفتند نه، براي بعضي از دوستان ناراحت شدم. گفتم: «آقاي بهشتي چه شده است؟» و نگران شدم. گفتند: «آقاي بهشتي هم مجروح شد.» وقتي گفت مجروح شده، بي اختيار گريه ام گرفت.و احمد آقا هم به ايشان كمك مي كرد. پرسيدم: «جراحت آقاي بهشتي در چه حدي است؟ آيا مثل من، يا بهتر و يا بدتر از من است؟» گفتند نه در همين حدودهاست. از ايشان خواستم تمام امكانات پزشكي كشور را براي نجات آقاي بهشتي بسيج كنند و گفتم مبادا از ايشان مراقبت نشود.بعد از ايشان پرسيدم كجا هستند. گفتند فلان بيمارستان و بالاخره مرا نگران كردند و رفتند. وقتي كه رفتند، از يكي پرسيدم مساله چگونه بود و جراحت آقاي بهشتي از كدام ناحيه است؟ و احتمال دادم كه چيزي را

از من پنهان مي كنند، كه يكي از بچه هاي دور و بر بنده وارد اطاق شد.يك چيزي از او پرسيدم كه حالا به خاطر ندارم چه بود.اما همين قدر يادم هست كه به اصطلاح يك دستي زدم.او گفت، بله همان اول تمام شد، و من فهميدم كه ايشان شهيد شدند.تا اين كه توضيحات و خصوصيات واقعه را بعدا فهميدم و آن روزي كه آقا محمد رضا به عيادت من آمد، وقتي گفتند محمد رضا بهشتي براي عيادت آمده، من به علت اين كه بشدت منقلب شدم، نمي توانستم حرف بزنم و خيلي حادثه برايم سخت و سنگين بود، حتي الان هم وقتي به خاطر مي آورم، فكر مي كنم ضربه ي سختي خوردم. شخصيت مرحوم بهشتي دو جنبه دارد، يكي جنبه ي شخصيت آقاي بهشتي است و ديگر جنبه ي عاطفي اوست.ايشان واقعا براي دوستان نزديكش از لحاظ عاطفي، خيلي محبوبيت داشت و در چارچوب خصوصياتش كه گفتم، خيلي لطيف بود و در خصوصيات آن شهيد، خشونت نبود، بدي و بدخواهي نبود، بي جهت عصباني نمي شد و بي خودي كسي را نمي رنجاند.آن چهره گريها و موذي گريهايي كه انسان گاهي در بعضي از معاشران و دوستان مشاهده مي كند، اصلا در وجود او نبود و هيچ وقت خودش را بالاتر از اين حرفها نمي دانست و خودش را اسير اين چيزها نمي كرد. (3) اين مختصري بود از عبرت بزرگي كه در آغاز انقلاب اسلامي، فرا روي اين ملت قرار گرفت و با عنايت الهي، هوشياري و رهبري الهي حضرت امام قدس سره، پايمردي شاگردان مخلص امام (ره) و حضور حزب الله

و ملت در صحنه، به يكي از موفقيتهاي ارزشمند نظام اسلامي و شكست و خذلان دشمنان آن تبديل شد. آيت الله خامنه اي در دوره اول مجلس شوراي اسلامي از تهران نامزد و براي نمايندگي انتخاب شدند و مهمترين اقدام اين مجلس كه ايشان در آن نقش اساسي داشتند، نخست وزيري شهيد رجايي و سلب صلاحيت و كفايت سياسي از بني صدر بود. پس از حادثه 7 تير 1360 و شهادت شهيد بهشتي و ياران باوفاي امام در مقر حزب جمهوري اسلامي، شهيد رجايي با راي قاطع مردم به رياست جمهوري انتخاب شد و پس از تنفيذ حكمش توسط حضرت امام قدس سره، دكتر باهنر را به عنوان نخست وزير به مجلس شوراي اسلامي معرفي نمود كه با راي اعتماد مجلس، كابينه، تشكيل و دولت به خدمتگزاري مشغول گرديد.منافقين كوردل در 8 شهريور 1360 با كار گذاشتن بمب قوي در مقر رياست جمهوري و انفجار آن، محمد علي رجايي، رئيس جمهور را به اتفاق دكتر محمد جواد باهنر، نخست وزير، به شهادت رساندند و گمان كردند اين ترورها نظام اسلامي را با بن بست روبه رو خواهد كرد، در حالي كه به فرموده حضرت امام، اين شهادتها موجب بيداري بيشتر ملت و انسجام آنها و قوت نظام مي شد. پي نوشت ها: 1- غائله چهاردهم اسفند 1359، صفحه هاي 711 و 712. 2- صحيفه نور، ج 15، ص 41. 3- مصاحبه ها، صفحه هاي 260 و 261، نقل از خاطرات و حكايتها، ج دوم، صفحه هاي 134 تا 140. منابع مقاله:

زندگينامه مقام معظم رهبري، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت؛

نقش مذهب و روحانيت در انقلاب

نقش مذهب و روحانيت در انقلاب علت

اصلي و اساسي قيام مردم اين بود كه شاه نسبت به نابودي ارزشهاي مسلط جامعه، آنها كه از مذهب و آيين آنها سرچشمه گرفته بود، قيام كرده بود و به همين دليل بود كه با جريحه دار شدن احساسات مذهبي امت مسلمان ايران ديگر جايي براي صبر و تحمل و شكيبايي در مقابل ساير ناملايمات سياسي، اجتماعي و اقتصادي وجود نداشت. به همين دليل مشاهده مي گردد مردم در شعارهايشان تنها چيزي را كه مطرح نمي كردند، خواسته هاي مادي و اقتصادي بود.آنها تحت لواي مذهب و شعارهاي آن و از مسجد كه عبادتگاه همه مسلمانها است و تحت رهبري علماي مذهبي قيام كرده و پيروز شدند. از دير زمان مساجد در تاريخ مبارزات ملتهاي مسلمان و به ويژه ايرانيها نقش حساس و مهمي كه در مبارزه با سيستمهاي جائر حاكم و نفوذ بيگانگان داشته است.مساجد كه عبادتگاه مستمر و دايمي مردمي بوده كه همه روزه براي اداي فرايض مذهبي در شرايط عادي گرد هم جمع مي شدند، مكاني براي گردهمايي، مشورت، تبادل افكار و اطلاعات، اعتكاف، تصميم گيري اجتماعي و مبارزات و فعاليتهاي اجتماعي هم بوده است.در حقيقت مسجد پيوند دهنده سياست و اعمال عبادي بوده و اين امر بر اساس سنت و رويه ايجاد شده در صدر اسلام و به ويژه در زمان پيامبر اكرم (ص) مي باشد.حتي حركت لشكريان اسلام براي عزيمت به ميدان كارزار از مساجد آغاز مي شده است.در دوران انقلاب هم به طور طبيعي و بر اساس سابقه تاريخي، مساجد ايران نقش خود را بازيافته و مركز مبارزات ضد رژيم شاه شده بودند.حمله به مسجد گوهرشاد در زمان رضا

شاه و كشتار مردم، به توپ بستن حرم امام رضا (ع) توسط روسها، و همچنين به آتش كشيدن مسجد جامع كرمان و كشتار مردم نشانگر اهميت مسجد در مبارزات مزبور و استفاده از آنها به عنوان سنگر مبارزه و نشان عنادي است كه قدرت سياسي نسبت به اين مكان مقدس داشته است. و اما مهمتر از آن نقش روحانيون و علماي مذهبي در رهبري و سازماندهي حركتهاي انقلابي مي باشد كه بايد به آن بيشتر پرداخت.روحانيت در ايران و بخصوص روحانيت شيعه داراي ويژگيهاي خاصي است كه در اجراي نقش مردمي و انقلابي آنها فوق العاده مؤثر بوده است.اين ويژگيها عبارتند از:

1. جايگاه اجتماعي روحانيون اكثريت قريب به اتفاق روحانيون از ميان طبقات فقير و محروم جامعه و اغلب از روستاها برخاسته و درد و رنج توده هاي اجتماعي را لمس كرده و با آن بزرگ شده اند.در حالي كه طبقات تحصيل كرده و روشنفكر اين كشور، كه در بسياري از حركتهاي سياسي - اجتماعي رهبري مبارزات ملي را بر عهده مي گيرند، خود طبقه ممتازي را با فرهنگ خاص خود تشكيل مي دهند كه از توده مردم جدا شده و حتي ارتباط معنوي خود را با آنها از دست مي دهند.روحانيون بر عكس از ميان مردم برخاسته، در ميان آنها و مانند آنها رشد و نمو كرده، و با درد و رنج آنها آشنا بوده و ارتباط فرهنگي و معنوي خود را با آنها هيچگاه از دست نمي دهند.

2. استقلال اقتصادي بر خلاف روحانيون اهل سنت كه به استخدام دولت درآمده و امرار و تامين معاش آنها به دستمزدي بستگي دارد كه از دولت

دريافت مي كنند، روحانيون شيعه داراي استقلال مالي از سيستم سياسي بوده و تامين معاش آنها به كمكهاي مختلفي بستگي دارد كه از طريق وجوهات شرعي دريافتي از مردم مسلمان و معتقد تامين مي شود.به طور طبيعي استقلال مالي از نظام سياسي و تامين معاش توسط مردم، به روحانيون شيعه كمك كرده است كه بتوانند فارغ از هر نوع نگراني و دغدغه اي فعاليتهاي سياسي و مذهبي خود را بر پايه خواسته هاي توده هاي مردم انجام دهند.در اين جا ذكر دو نكته ضروري است، اول آنكه روحانيت غالبا سعي كرده است زندگي بسيار ساده و دور از هر نوع تجملاتي براي خود فراهم كند كه اين خود موجب استغنا و بي نيازي و آزادگي او شده است ديگر اينكه تامين معاش آنها به طبقات مرفه و ثروتمند جامعه بستگي ندارد بلكه اكثرا توده هاي فقير مردم و طبقات متوسط پايين هستند كه با توجه به اعتقادات محكم مذهبي خود را موظف به پرداخت وجوهات شرعيه از قبيل خمس، ذكات و نذورات و غيره دانسته و تامين كننده نيازهاي محدود روحانيون مي باشند.

3. ايجاد ارتباط از آنجا كه در مكتب تشيع باب اجتهاد همچنان مفتوح است و اين خود نه تنها موجب رشد و شكوفايي دايمي فقه شيعه شده بلكه مسئله اجتهاد و تقليد به مكتب تشيع ضرروت و اهميت خاص بخشيده است.انسانهاي مسلمان بايد يا خود مجتهد و آگاه به تمام مسائل فقهي باشند يا اينكه از مجتهدين و فقهاي جامع الشرايط كه به مراجع تقليد معروف هستند و صاحب رساله هاي عمليه مي باشند، تقليد نمايند.طبيعي است كه به خاطر عدم دسترسي همه

مردم در نقاط مختلف به مراجع تقليد، روحانيون نقش رابط و منتقل كننده افكار و نظريات آنها را داشته و بدون آنكه سلسله مراتبي خاص به وجود آورند و به عنوان واسط ميان رهبران بزرگ مذهبي و مردم نقش مهمي را بر عهده مي گيرند.نظرات و فتواهاي مراجع را براي مردم در مساجد و منابر بازگو كرده و متقابلا مسائل و مشكلات مردم را به رهبراني مذهبي منتقل مي كنند. با توجه به مراتب فوق روحانيون شيعي توانسته اند با كسب قدرت ويژه نقش حساس و مهمي در حركتهاي سياسي - اجتماعي يك قرن اخير بازي نمايند.و به همين دليل است كه هر زمان روحانيون شيعه ايران با قدرت سياسي حاكم به مبارزه پرداخته اند، قدرت سياسي نبرد را باخته است.قدرت روحانيون قابل قياس و برابري با قدرت رهبران سياسي غير مذهبي نيست. در ايران در يك قرن اخير رهبران ملي، كه عموما ليبرال و غرب زده بودند، به اين نتيجه رسيده بودند كه بدون حمايت روحانيون و علما امكان ندارد و با توده هاي مردم ارتباط برقرار نموده و آنها را به حركت درآورند و لذا با آنها يك نوع تفاهم تاكتيكي برقرار كرده تا آنها فعالانه توده هاي مردم را در جهت نيل به اهداف ملي تحريك نمايند.نهضت مشروطه و ملي شدن نفت از جمله مواردي است كه روحانيون نقش رهبري مردم را بر عهده داشته و رهبران غير مذهبي ميوه چينان آن جنبشها بوده اند.از طرف ديگر روحانيون براي رژيمهاي سياسي از همه مخالفين خطرناكتر بوده اند زيرا كه آنها كمتر اهل سازش و تسليم بوده و نه تنها با دوز و

كلكهاي سياسي آشنا نبوده بلكه اصولا در مفهوم و معناي ماكيا ولي تربيت سياسي نيافته اند و اگر هم وارد گود سياست مي شوند، صرفا به اين دليل است كه براي ملت و مذهب احساس خطر مي نمايند. گراهام در رابطه با نقش روحانيت و مسجد در مبارزات مردم ايران چنين مي نويسد: «واقعيت امر اين است كه روحانيت شيعه ايران در ميان مردم زندگي نموده و ارتباط بسيار نزديكتري با آنها داشته و نتيجتا از احساسات توده ها آگاهي بيشتري دارند.مسجد جزء لاينفك زندگي توده هاي مردم و بازار مركز زندگي عادي مردم.زماني كه روحانيت با سياستهاي دولت مخالفت مي كند، نظرات آنها داراي آنچنان مشروعيتي است كه حتي در سختترين شرايط استبدادي مورد توجه مردم قرار مي گيرد.از طرف ديگر شبكه ارتباطي روحانيت و سيستم مسجد قدرت تماس با همه اقشار مردم را براي آنها فراهم مي كند» . (1) در سيستم روحانيت ايران سلسله مراتب رسمي وجود ندارد و بر خلاف سيستمهاي متمركز سياسي مانند احزاب سياسي رابطه خشك مافوق و مادون بر آن حكومت نمي كند بلكه صرفا يك رابطه قلبي و معنوي گروههاي اجتماعي را با روحانيون و در نهايت با رهبران مذهبي پيوند مي دهد.و از اين طريق دستورات و نظرات رهبران مذهبي به مرحله اجرا درآمده و با هماهنگي لازم به آنها عمل مي شود.رهبران مذهبي در هر مسئله كوچك و جزئي دخالت نكرده بلكه توصيه هاي آنها بيشتر جنبه ارشادي يا يادآوري در اجراي تكاليف شرعي و الهي آنها را دارد. شناخت مصاديق عيني و تطبيق و پياده كردن نظرات ايشان با گروه هاي اجتماعي و افراد

مي باشد.اين شيوه برخورد از برقراري سلسله مراتب خشك فرماندهي و فرمانبري جلوگيري به عمل آورده و موجبات خلاقيت و مشاركت گروههاي اجتماعي را در به كار بردن ابتكارات و نظريات خود در نحوه مبارزه و رويارويي با قدرت سياسي يا كارايي بيشتري مي گردد. در اين سيستم اطاعت كوركورانه مفهومي ندارد، سيستم عضوگيري مطرح نيست و ورود به گروههاي فعال شرايط يا ويژگيهاي خاصي را لازم ندارد. تنها قبول اهداف و چارچوبه كلي مبارزه براي مشاركت در حركتهاي سياسي - مذهبي مردم كفايت مي نمايد و روحانيون تنها نقش شبكه ارتباطي مستمري را با رهبري مبارزات ايجاد مي نمايند. و از ميان همين روحانيون است كه رهبران مذهبي - سياسي بزرگي همچون رهبر كبير انقلاب اسلامي حضرت آيت الله العظمي امام خميني (قدس سره) ظهور مي كند. منابع مقاله:

انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلابهاي فرانسه و روسيه، محمدي، منوچهر؛

ديدار شخصيتهاي خارجي با امام خميني (ره)

ديدار شخصيتهاي خارجي با امام خميني (ره) بخش اول ملاقات سه شخصيت آمريكايي (1) علاوه بر ديدار و مذاكره نمايندگان رسمي دولت فرانسه، با امام خميني، شخصيتهاي سياسي، علمي، و مذهبي از كشورهاي مختلف در پاريس با امام ديدار و مذاكراتي داشته اند كه چند مورد از آنها به شرح زير است: رمزي كلارك، دادستان كل اسبق آمريكا و ريچارد فالك، استاد دانشگاه پرينستون در ايالت نيوجرسي و رئيس بخش مطالعات خارجي آن، همچنين دان لوئي نماينده سازمانهاي مذهبي آمريكا در اوايل ژانويه 1979 براي بررسي وضع ايران از نزديك، به تهران سفر كردند.هر سه نفر، از رهبران جنبش مخالف با جنگ ويتنام و شركت فعال آمريكا در جنگ بودند.اينان پس از بازديد از تهران،

در راه بازگشت در پاريس توقف كردند و روز 26 ژانويه 1979 با امام خميني ديدار و مذاكره نمودند.گفتني است كه ديدار اين سه تن آمريكايي با امام، مصادف بود با زماني كه سيد جلال الدين تهراني، رئيس شوراي نيابت سلطنت به پاريس آمده و استعفاي خود را تسليم امام كرده بود.متن زير مشروح مذاكرات كلارك و فالك با امام خميني مي باشد كه به وسيله دكتر ابراهيم يزدي ترجمه شده است: «فالك: انقلاب ايران قابل پيش بيني نبوده است، طي قرنها، سياست و مبارزات سياسي و مذهب به طور زيبايي، با هم مخلوط شده اند.آيا به نظر آيت الله اين امر چگونه در سياست خارجي ايران با ساير كشورهاي جهان منعكس مي شود.نقش مقاوم شيعه در برابر ظلم، اميد بزرگي را در دلها زنده كرده است.اما مي خواهيم بدانيم وقتي شيعه به قدرت برسد چگونه عمل خواهد كرد. امام: تشيع همانطور كه مظهر مقاومت بوده است در تمام اعصار، از صدر اسلام، تشيع مظهر مقاومت و دفاع از حق بوده است، اما هرگز اهل ظلم و ستم نبوده است، حكومتهايي كه بر اساس مذهب تشيع پيش آمده و ثبت شده در تاريخ، همانطور كه ظلم را تحمل نمي كرده اند، تحميل ظلم را هم نمي كنند.اگر حكومتي با قانون اسلام پيش بيايد و مذهب تشيع آن را پيش ببرد، بنا بر آن است كه همين رويه را پيش ببرد.هيچ انساني را بر اساس مسلك مذهبي تحت فشار و سلب آزادي قرار ندهد.تمامي انسانها در مذهب تشيع آزادند.مستقل هستند.و بر حسب تشيع با تمامي ملتها و دولتهايي كه با حكومت تشيع خوشرفتاري و احترام متقابل

كنند، اگر مذهب تشيع بر جايي غلبه كند آن گونه عمل مي كند كه حكومتهاي آنها هرگز چنين رفتاري ندارند.از آن عدالت غافلند. تاريخ نشان مي دهد كه وقتي اسلام جايي را فتح كرده است مردم آنچنان به اسلام رو كرده اند و به دولتهاي قبلي خود پشت كرده اند، نظير ايران كه با آغوش باز به اسلام و تشيع روي آوردند.احكام اسلام روي عدالت است.زندگي حكام با پايين ترين افراد، يك طور بوده است.رئيس مذهب ما كه حكومتش وسيع بود، چندين مقابل ايران، حجاز و مصر و ايران و همه آنها تحت سيطره او بود، زندگي اش از همه افراد ملت پايين تر بود.عدالت را بالاتر از هر كس كه تصور شود، اجرا مي كرد.در محكمه اگر ادعايي عليه او بود حاضر مي شد، در محكمه مي نشست.حكم خلاف (قاضي) را قبول مي كرد.تشيع در عين مقاومت، عادل است.و عدالت يعني نه ظلم بكن و نه زير بار ظلم برو.برنامه تشيع را امام ما در اين دو كلمه خلاصه كرد: نه تحمل ظلم بكن و نه ظالم باش.برنامه كلي تشيع و اسلام همين است...همين است.تشيع از قرآن است. فالك: سئوال كوتاه - در مشاهدات ما درباره جنبش حاضر در ايران، امري كه نگران آن هستيم، درجه تحمل، در برابر غير مذهبي هاي چپي در ايران تحت دولت اسلامي است.ما متوجه شديم كه در ايران در بين دانشجويان و سايرين، كه زندگي آنها در اسلام و جمهوري اسلامي مشكل است، ترس و نگراني وجود دارد.چه اطمينانهايي نسبت به اين نگرانيها وجود دارد؟ امام: اصل گرايش اينها به مكتبهاي انحرافي به علت عدم اطلاع از اسلام

است.خيال مي كنند اسلام طرفدار...هيئت حاكمه، سرمايه داران، كارخانه داران است اگر اينها مطلع باشند كه اسلام يك وضع تعديلي دارد و همه چيز را بر اساس عدالت حل مي كند. از نظر آزادي عقايد، بنا بر آن است، اشخاص منحرف هميشه حرفهاي خود را مي زده اند.اگر آنها از اصل اسلام خبردار شده باشند اين حرفها را نمي زنند.اينها اگر به همه مسائل آشنا شوند اختلافات از بين مي رود.در عين حال، ما از اظهار عقيده جلوگيري نكرده و نمي كنيم.لكن از كارهايي كه منحرفين گاهي مي كنند، مي خواهند شلوغ كاري كنند.الآن نهضتي در ايران برپاست كه براي قطع ظلم است تا رژيم فاسد را از بين ببرند.در اين بين عده معدودي به خرابكاري مشغولند.تبليغ سوء مي كنند و نظر دارند كه اين رژيم را حفظ كنند يا رژيم اسلامي پيش نيايد.يا انحراف دارند و توجه به مسائل ندارند و يا با توجه به مسائل اغراض فاسد دارند.ما آزادي به همه مسالك و عقايد مي دهيم.لكن اگر بخواهند شورش كنند و مسير ملت را تغيير دهند دست ظالم را نگه دارند مجاز نخواهند بود.هر ملتي حق دارد منافع ملي و مذهب خود را حفظ كند از تعديات آنها.اگر تعدي نكنند ما تعدي نمي كنيم. فالك: سئوالي درباره امپرياليسم فرهنگي: اسلام توجه و تكيه زيادي روي ارزشهاي فرهنگي و اساسي داده است.در اين 50- 60 سال حكومت پهلوي امپرياليسم فرهنگي شديد بوده است كه منجر به بهم خوردن ارزشهاي اسلامي - ايراني شده است و جاي آن را ارزشهاي غربي گرفته است.آيا آيت الله چه قدمهايي براي ترميم اين خرابيهاي اجتماعي و فرهنگي بر

خواهند داشت. امام: همين مسائل موجب مخالفت ما با شاه شد.شما يك جنبه را در نظر مي گيريد.اما جنبه هاي زيادي دارد.در اين 50 سال تنها فرهنگ ما را به عقب نبرده، سالهاي طولاني مردم را به عقب بردند.اقتصاد ما را به عقب بردند.ايران يك كشور فقيري شده است. ايران مخازن زيادي دارد، اما اين مخازن غارت شده است.نفت رفته است و پايگاه براي آمريكا درست شده است.نيروهاي انساني ما را به عقب راندند.به طوري كه اگر بخواهيم اصلاح كنيم برنامه طولاني لازم دارد.ارتش ما را فاسد تربيت كردند، يعني رؤساي ارتش در طبقات بالا.آنها به تبع افكار فاسد پدر و پسر، افكار فاسد دارند.ارتش ما را انگل تربيت كرده اند (اصلاحات) محتاج به يك برنامه هاي طولاني است.لكن ما از باب اينكه تمامي ملت ما به پا خواسته است و يك مطلب را مي خواهد: آزادي، استقلال، حكومت اسلامي، اميد آن را داريم كه با كمك همه اقشار كه اظهار همكاري مي كنند اين فرهنگ را از حالت انگلي و استعماري درآوريم و به يك فرهنگ استقلالي بدل سازيم، و به كمك همه اقشار اصلاح كنيم.و مخازنمان را نگذاريم هدر برود و عاقلانه بفروشيم و عاقلانه صرف ملت، چه فرهنگ، چه ساير جاهاي مورد نياز بكنيم.در اين 50 سال چه بلاهايي بر سر ما آوردند.ما مواجه با يك مملكت آشفته هستيم كه از همه جهات درهم ريخته است.با كمك افراد ملت كه اتفاقا تمامي اقشار هم با ما موافقند، قيام كنيم و ما سالهاي طولاني البته اين آشفتگيها را ترميم كنيم.يك فرهنگ مستقل اسلامي، يك ارتش مستقل، يك اقتصاد سالم، يك زراعت كه به

كلي از بين رفته است، نياز به سالها كار دارد تا برگردد به اول.مصيبت هاي زيادي داريم، و بيشتر آنها از اين ابرقدرتها.از دست آنهاست.انشاء الله خودمان را از قيد آنها آزاد خواهيم كرد، تا به استقلال در تمام اقشاربرسيم. فالك: خيلي متشكرم.سه اميد و آرزو داريم: اول: انتقال قدرت به دولت جديد، سريع و با آرامش و بدون شلوغي انجام گيرد. دوم) وعده هاي عدالت براي همه مردم تحقق يابد. سوم) مردم ايران و مردم آمريكا به هم عشق بورزند.تفاهم كنند، احترام بگذارند. و ما مي خواهيم به هر شكلي كه ممكن است به شما كمك كنيم كه اين سه اميد و آرزو تحقق يابند. امام: ما هم اميدواريم.آرزوي اول كه كليدش در دست اجانب است به واسطه فهم آنها، كه دست از فشار و تهديد گذشته، دست از تحريكات و تهديدات بردارند و اگر به ما مهلت بدهند خواهيد ديد كه ملت ايران تحت اسلام و با آرامش و بدون تشنج قدرت را به دست خواهند گرفت.و قدرتي كه به دست مي آيد صرف در تحقق عدالت خواهد شد.اگر اين قدرتمندهايي كه در راس ملتها واقع مي شوند كنار بروند يا اصلاح بشوند تفاهم با ملتها آسان خواهد بود.اما تا زماني كه آنها هستند تفاهم معلوم نيست بشود.

ملاقات ريچارد كاتم با امام ريچارد كاتم، استاد علوم سياسي دانشگاه پيترزبورگ در ايالت پنسيلوانياست و صاحب تاليفات در مسائل ايران مي باشد.وي كه عازم سفر به ايران بود، بر سر راه خود در پاريس توقف كرده تا با امام ديداري داشته باشد. در ملاقات كاتم با امام، ابتدا وي به كار گذشته خود درباره ايران

و كتابهايي كه نوشته است اشاره كرد و گفت كه براي تكميل مطالعات خود درباره انقلاب ايران عازم تهران است، و مايل است قبل از سفر به ايران، از نظرات امام مطلع گردد.او ضمنا گفت كه در كتاب «ناسيوناليزم در ايران » وي اهميت تاريخي نقش علماي اسلام را در حركت مردمي عليه امتياز توتون و تنباكو و مشروطيت نشان داده است، و خاطرنشان كرده است كه نه علماي اسلام از اين قدرت خود باخبر بودند نه دربار قاجار و شاه و نه انگليس ها.اما بعد از قيام تنباكو و لغو امتياز و عقب نشيني ناصر الدين شاه، همه متوجه اين قدرت و ظرفيت عظيم شدند.كاتم همچنين درباره سفرهاي گذشته اش به ايران و مطالعاتي كه كرده بود توضيحاتي داد.بعد از صحبتهاي كاتم، امام خطاب به او چنين گفتند: «اوضاع ايران در اين 15 ساله، خصوصا از يك سال قبل به اين طرف بسيار تغيير كرده است.همچنين كه شما متوجه شده ايد كه علما و دولتها از قدرت ملي بي خبر بوده اند ما هم، و همين طور علماي عصر ما و هم شاه و هم دولت شاه از قدرت ملي - اسلامي موجود به كلي بي خبر بوده اند و نمي دانستيم همچون قدرتي ممكن است كه نهضت كند و نهضتي كه در تمام اقشار گسترش پيدا كند.يعني نفوذي از قصبات دوردست تا مركز، و در نيروهاي آدمي از جوانها تا پيرها، حتي بچه ها، زنان، دختران، اين طور گسترش داشتن هيچ در تخيل ماها نمي آمد.شايد گمان مي كرديم اين قدرت شاه كه هم نظامي است و هم ابرقدرتها، آمريكا، شوروي و چين

دنبال آن هستند، و دست دارند.در ذهن ما نبود كه تزلزلي در قدرت به وجود آوريم.ديديم كه در يك سال اخير چنين تزلزلي آمد كه پايه هاي قدرتش يكي بعد از ديگري ريخته است.همه چيز را از دست داده است.و با تمام پشتيباني هايي كه خصوصا كارتر از او كرده است، اثري اين پشتيبانيها در ملت نگذاشته است، اعتنا نكرده است، نه به حكومت نظامي، نه به دولت نظامي شاه و نه هراسي دارد از تهديدات كارتر و امثال او. يك مطلبي است كه در تمام تاريخ ايران سابقه اي نداشته است چنين قيام و نهضتي، و اين به نظر ما مي آيد كه يك نظر الهي، قدرتي مافوق طبيعت در اين قضيه و راهنماي اين امر (است) .خوب است كه حالا برويد ايران را ببينيد كه اولا خيانتهاي بالفعل شده را، هر روز در بسياري از جاهاي تهران و ايران كشتار هست، بدون هيچ بهانه اي، همين امروز در تشييع جنازه اي كه خود دستگاه اجازه داده بود (2) يك افسر...دستور حمله داد در حالي كه تظاهراتي نبود در يك ميدان شهر آدمكشي شروع شد و بسياري را كشته و زخمي كردند، باز يك تشييع جنازه ديگري كه ممكن است به دنبال آن ديگري بيايد.خيلي خوب است كه شما مطالعه داريد، و سوابق را داريد، برويد مطالعه كنيد، كه آيا سوابقي دارد كه در ايران، يا در ساير نقاط دنيا.كسي كه مدعي و سلطان آنجاست كه آيا اين آدم اشرار را دعوت به چاپيدن مردم كند؟ پول بدهد به آنها، مزدور تهيه كند، و اين مردم بي پناه را بريزند، و در پناه چماق،

در پناه اشرار يك شاه ادامه زندگي دهد، و همان نكاتي كه بايدنظم را حفظ كنند، كه خودش برود و اين اشرار را مزد بدهد و اجير كند و بياورد بازارهاي مردم را بشكنند و غارت كنند مساجد ما را، هيچ مشابهي مي توانيد بيابيد در دنيا مثل ايران كه وضع اينطوري است، قوايي كه قدرت را در دست گرفته اند.كما اينكه نمي توانيد ملتي را بيابيد كه با دست خالي در برابر توپ و تانك مقاومت كنند.آنها بكشند و اينها ضد شاه تظاهر كنند.بايد برويد نظاره كنيد ما هم از دور مثل شما نظاره مي كنيم.در هر صورت مطالعات شما ارزنده است.بعد از مطالعه يك كتاب قطور بايد نوشت.غمنامه طولاني است.بايد در مطالعاتي كه مي كنيد يادداشتهايي بكنيد از وضع رئيس جمهوري آمريكا و پشتيباني از يك نفر كه هيچ حقوق بشر ملاحظه نمي كند و بر ضد حقوق بشر رفتار مي كند، و هيچ يك از ملت ما او را نمي خواهد.اعلام مي كنند، هم روحانيون، بازاري، همه اقشار مردم، احدي او را نمي خواهد. كارتر او را پشتيباني مي كند.اين براي ملت آمريكا ضرر دارد.كارتر مي رود.اما ميزان، ملت آمريكاست، ما مي خواهيم تمام بشر زندگي در صلح كند.و ما با ملت حسن ظن داشته باشيم.كارهاي كارتر ملت ما را به بدبيني به ملت آمريكا مي كشد.شما بايد چاره اي بينديشيد.تنبهي به دولت بدهيد.كسي كه هيچ پايه اي ندارد، ايران را چاپيده است، در همان خود آمريكا، در وزارت خارجه آمريكا اسناد آن هست اين گونه پشتيباني مي كنند.» بعد از سخنان امام كاتم پاسخ داد: «مسائل و نكات عبارتند از اينكه،

عقيده عمومي بر اين است كه اگر شاه برود، كودتا بعد از كودتا خواهد شد.در اينجا دو نظريه عمده وجود دارد.يكي نظريه برژينسكي است كه حمايت و تاييد ژنرال براون وزير دفاع آمريكا و سناتور جاكسون را دارد.اين اشخاص فكر مي كنند كه شوروي عامل تمامي اين مسائل است.نه آنكه شورويها در اينجا با شما ارتباط دارند، نه، بلكه شورويها هم مي خواهند كه حركت اسلامي در ايران پيروز شود، چرا كه براي روسها كودتاي نظامي ارتشيان از پيروزي حركت اسلامي قابل تحمل تر نخواهد بود.يك كودتا نظير افغانستان به حمايت روسها محتمل مي باشد.نظريه دوم، متعلق است به ساير مقامات دولتي آمريكا و از جمله سيا، كه به دو دليل آنها ايران را خوب مي شناسند و وضعيت را احساس مي كنند.نظر ژنرال ترنر، رئيس سيا، خلاف نظر برژينسكي است.آنها اعتقاد دارند كه جنبش (ايران) اصيل است، نه وابسته به روسها.اما معتقدند كه جنبش انسجام ندارد و استمراري در كارش نيست.نهادهاي تقويتي ندارد لذا جنبش ناپديد خواهد شد و اگر خواست موفق شود و بر كار بيايد كودتا خواهد شد. اين تصور، يعني عدم انسجام جنبش نادرست است و روسها هم برنده نخواهند شد. گروه سومي هم معتقدند، و خيلي مهم است، كه آمريكا بايد اجازه تقويت و موفقيت را به جنبش بدهد كه (نظام) عوض بشود. طرفداران اين نظريه در اقليت هستند.» پس از بيانات كاتم امام اظهار نظر كردند كه: «نظريه آخرين صائب است.ما از ايران، سرتاسر ايران، اطلاع داريم.و شما هم حالا كه به ايران مي رويد در سرتاسر ايران، مطالعه كنيد.در تظاهرات و در خواسته هاي اين تظاهرات كه اظهار

مي شوند، شعارها و مطالبي كه به صورت شعارهاي ملي درآمده است و در تمامي ايران در هر كجا، شعارها شبيه به هم و مطالب همه يك مطلب است.حكومت اسلامي را مي خواهند، بنابراين اگر در بين اين جمعيتها چند نفر يا عده اي طرفداري شوروي يا كمونيست باشند، درصدي از ملت هستند كه در بين ملت تحليل مي روند. ملتي كه اسلام را مي خواهد معقول نيست كه طرفداري شوروي باشد و معقول نيست كه شوروي در آن دست داشته باشد.شوروي از نداي اسلام براي قفقاز مي ترسد و شوروي مي ترسد كه اين نداي اسلام را تقويت كند و مي دانيد كه در اين نداي اسلامي هر كودتايي كه در آن بشود و هر مطلبي كه ضد اسلامي باشد بدون نتيجه مي ماند و عقيم مي ماند.بنابراين نظريه دست شوروي بي پايه و باطل است و اساس ندارد. اما نظريه دوم، كه مسئله عمق ندارد، و امري ظاهري و صوري است كه مثل حباب مي ريزد، از اين است كه توجهي به اساس مطلب ندارند.خيال مي كنند، مطلب يك روزه سياسي يا نظير سياستي است كه هر روز به يك جور و صورت بيابد، نمي دانند كه اساس آن اسلام است و عمق اسلام واضحتر از آن است كه ما بيان كنيم.عقيده است، عقيده همين است و اسلام يك مذهبي است كه نمي توان بدان گفت كه مثل حباب مي ريزد.مطلبي كه آنها گفته اند اساس ندارد.آنچه اساس دارد، نظريه سوم است.و نهضتي عميق و اساس دار، بدون دخالت هيچ قدرتي، و متكي به خود ملت است.و لازم است كه آمريكا هم توجه

به اين معنا كند و ست بردارد از پشتيبانيهاي خود، و بايد بدانند كه پشتيباني اثري ندارد و ضرر خواهد داشت.من گمان مي كنم اگر شما برويد ايران و اوضاع را از نزديك مشاهده كنيد، نظريه شما هم نظريه گروه سوم اقليت خواهد شد.» سپس كاتم اظهار داشت: «آيا شما از قدرت خودتان و محبوبيت خودتان مطلع هستيد؟ در كتاب خودم تحليل كرده ام كه مصدق از وسعت قدرت و محبوبيت خود مطلع نبود.و چون نبود، خودش را كم و آمريكا را خيلي قوي تصور كرد و باعث كودتا شد.اما من درباره شما از طريق مصاحبه هايتان متوجه شده ام كه معتقديد قدرت آمريكا خيلي زياد نيست كه همه پيشامدها متكي به آمريكا باشد.اما در ايران، بسياري، قدرت آمريكا را خيلي بزرگ مي كنند.اين (آگاهي شما) خيلي به شما قدرت مي دهد.» درباره اين اظهار نظر كاتم، امام توضيح دادند كه: «فرق بين مصدق و اين زمان، ما بين نهضت دكتر و اين نهضت اين است كه آن نهضت سياسي بود و مردم ما هم با جنبه سياسي وارد شده بودند، وارد نهضت و بعضي اشتباهات هم بود كه آن اشتباهات منجر به شكست شد.لكن اين نهضت، نهضت مذهبي - اسلامي است.و پيش ما، قدرت اسلام فوق قدرتهاي مادي ابرقدرتهاست.مي بينيد كه اين قدرت است كه مشت را در مقابل تانك و مسلسل قرار داده است.و پيرزنها را به خيابانها كشانيده است.و بچه هاي كوچك را به تكاپو وا داشته است.اين قدرت مذهب و معنويت است.اتكاء ما به خداوند و به معنويت است و هيچ قدرتي در عالم نمي تواند در مقابلش بيايستد.همانطور كه ملتي

كه به چنين قدرتي متكي است در برابر تمام قدرتها مي ايستد. اما اسطوره قدرتها، در مردمي كه مدتها زير شكنجه بوده است، اسطوره ها درست مي شود.آن چيزهايي كه هست چند برابر جلوه مي كند، و ما مي خواهيم با قدرت الهي اين اسطوره ها را بشكنيم.و ملتي كه تاكنون در زير شكنجه شاه و پدر شاه بوده اند از زير شكنجه بيرون بياوريم و به قدرتها هم نشان بدهيم كه اگر ملتي چيزي را نخواهد نمي توان با سرنيزه به او تحميل كرد.اين سرنيزه يك نظامي نيست كه آن را بشكنند، قدرت معنوي است و قدرت نظامي، قدرت قيام ندارد.» در اينجا كاتم آخرين سئوال خود را مطرح كرد: «سئوال آخر من درباره شخصيت سيد جمال الدين اسد آبادي است.آيا شما او راشخصيت برجسته اي مي دانيد؟» امام پاسخ دادند: «جمال الدين مرد لايقي بوده است.لكن نقاط ضعفي هم داشته است.و چون پايگاه ملي و مذهبي در بين مردم نداشته، از آن جهت زحمات او با همه كوششها به نتيجه نرسيد، و دليل بر اينكه پايگاه مذهبي نداشته است، اينكه شاه وقت او را گرفت و با وضع فجيع تبعيد كرد.عكس العملي نشان داده نشد.و زحمات او چون اين پايگاه را فاقد بود، به نتيجه نرسيد.» پس از ختم مذاكرات، امام مجددا كاتم را تشويق كرد كه مطالعات خود را در مورد جنبش اسلامي ايران ادامه دهد و حقايق را منتشر سازد.كاتم از امام خداحافظي كرد.

بخش دوم ديدار و مذاكره حسنين هيكل با امام خميني هيكل نويسنده و متفكر نامدار عرب، از نزديكترين ياران جمال عبد الناصر، رئيس جمهوري فقيد مصر بود.هيكل به

عنوان سردبير روزنامه كثير الانتشار «الاهرام » بيان كننده سياست و خط مشي رژيم ناصر، به شمار مي رفت.تحليلهاي سياسي هيكل، در الاهرام، بيشترين خواننده را در دنياي عرب داشت.وي، از هواخواهان نهضت ملي ايران بود و پس از كودتاي مرداد 1332 كتابي تحت عنوان ايران بر قله آتشفشان نوشت. هيكل هنگام اقامت آيت الله خميني در فرانسه، در روز 2 دي ماه 1357 (23 دسامبر 1978) در نوفل لوشاتو، با امام ديدار و مذاكره كرد.متن اين مذاكرات، كه جنبه مصاحبه نداشت، با حضور دكتر يزدي، به عنوان معرف و مترجم، بدين شرح است: «هيكل: حركت اسلامي را در مقايسه با زمان پيامبر چگونه مي بينيد؟ امام: حركت كنوني ايران نمونه اي است از حركت صدر اسلام، كه در يك مدت كوتاهي تاثيري بسيار عميق و طولاني بر جاي خواهد گذاشت. هيكل: با وجود روحيه ياس و نااميدي كه در مردم ملاحظه مي شد، گسترش اين حركت جديد از چه چيزي ناشي مي شود؟ امام: اين ياس در عموم كشورهاي اسلامي بود، براي اينكه تبليغات غربي و تبليغات اجنبي به قدري شديد شده بود كه تمامي اهالي ممالك اسلامي را تحت سيطره آنها برده بود و از اين جهت احتمال نجات در مردم اصلا وجود نداشت.حالا با اين حركت و نهضتي كه پيدا شد، احتمال آن است كه ساير ممالك هم متصل و ملحق بشوند نه تنها احتمال بلكه نزديك به اطمينان است كه مسلمين از اين سيطره نجات يابند و از خداوند نجات و تحقق آمال مسلمين را آرزو دارم. هيكل: آيا پيش بيني مي كنيد كه حركت اسلامي ايران استمرار پيدا كند و

به ساير كشورها نيز سرايت نمايد؟ امام: استمرار اين جنبش از ناحيه مسلمانان ايران قطعا خواهد بود.اما ايران محتاج به كساني است كه از خارج كمك كنند.كمك تبليغاتي كنند، نويسندگان بزرگ اداي دين كنند.در چنين مشكلاتي به واسطه قلمهاي تواناي خود مسائل را مطرح به مردم خود و به ساير مردم جهان برسانند، و اين از موجبات تقويت روحي مردم ايران خواهد بود تا آنها هم در استمرار خود ثابت قدم بشوند. هيكل: من در سالهاي 1950 و 1951 در اوج مبارزات مردم، عليه انگليسيها در ايران بودم.اولين كتاب خود را درباره ايران نوشتم (3) ، نظر شما در مورد تفاوت مبارزات در آن سالها و مبارزات كنوني چيست؟ و چرا امپرياليسم جنبش را در آن سالها شكست داد؟ امام: نظر من اين است كه جنبش فعلي خيلي عميقتر است تا جنبش زمان مرحوم دكتر مصدق.جنبش در آن وقت صرفا سياسي بود و الآن در جنبش جنبه ديني غلبه دارد.در مملكت ايران مردم همه مسلمان هستند.اقشار زيادي از سياست بي خبرند.اما به دين علاقه دارند.تمام دهات، كه خوب است برويد و ببينيد، همين شعارهاي شهر را مي دهند و درخواستهاي آنان را دارند.تمام مردم از كوچك، طفل دبستاني تا پيرمرد در حال نزع يك صدا همين مطلب را مي گويند.اين درخواستها و شعارها به طوري ملي شده است كه كسي نمي تواند مناقشه كند.اين جنبش داراي يك معناي اسلامي - سياسي است، و جنبش گذشته فقط سياسي بود. جنبش كنوني عمقش بيشتر و اميد به پيروزي اش بيشتر است.اميد كه اين نهضت را نتوانند خاموش سازند. هيكل: ما هم اميدواريم كه اين جنبش پيروز شود.من

واقعا از اينكه شما به من فرصت چنين بحثي را داده ايد مفتخرم اما همه ما از خود مي پرسيم كه آيا اين جنبش به اهداف خود مي رسد؟ بسياري از ما نگرانيم كه اين جنبش ممكن است به اهداف خود نرسد. دشمنان ما نسبت به گذشته خيلي ورزيده تر هستند.مسئله تنها شاه نيست.ايران يك كشور بزرگ صادر كننده نفت است.ايران پليس منطقه و محافظ منافع امپرياليستهاست.عضو يك پيمان نظامي است.در آن موقع كه من در ايران بودم عوامل رهبري سياسي در جنبش بودند و عوامل رهبري مذهبي هم بودند.الآن سرتاسر رهبري جنبش، اسلامي است.در آن زمان رهبري سياسي و مذهبي از هم جدا بودند (كه مقصود كاشاني و مصدق است) اما حالا اين رهبري (سياسي - ديني) واحد است و يك رهبري وجود دارد.اما دشمنان نيز الآن متحدند.تمامي منطقه را زير نفوذ خود دارند.حالا كه اين جنبش در ايران رخ داده است دنياي غرب غافلگير شده است.چند سال قبل من شاه را در ايران ملاقات كردم.همه تصور مي كردند كه اوضاع تثبيت شده است. سئوال اين است كه چرا اين وضع اتفاق افتاد؟ چگونه اتفاق افتاد، و اين توسعه عظيم جنبش از كجا ناشي مي شود؟ امام: اين قدرت ناشي از اسلام است.در زمان كاشاني - مصدق اصل سياست بود.جنبه هاي سياسي جنبش قوي بود.در زمان كاشاني، هم به وي نوشتم و هم گفتم كه بايد جنبه هاي ديني را توجه كنيد.نتوانستند و يا نخواستند.ايشان به جاي تقويت جنبه هاي ديني و به جاي آنكه جهات ديني را به جهات سياسي غلبه بدهند خودشان سياسي شدند.رئيس مجلس شدند كه اشتباه بود.من گفتم كه بايد

براي دين كار كنند نه آنكه سياسي بشوند.اما حالا جنبش در همه جهات ديني است، اسلامي است. سياست هم داخل آن است.اسلام دين سياسي است.سياست در بطن اين جنبش است.خوب است حالا هم سري به ايران بزنيد و ببينيد از نزديك كه امروز چيست و آن روز چه بود.مشكلات زياد است.ابرقدرتها هستند، و همه نگرانيها را از جنبش ما دارند.اما كاري نمي توانند بكنند مگر بخواهند به زور نيرو پياده كنند.ما ضعيف هستيم و از نظر نظامي نمي توانيم با آنها مقابله كنيم و گرنه آنها با دست دولتها، با كودتاي نظامي، با دولت نظامي و غيره، حتي با كودتاي نظامي و از بين بردن خود شاه هم نمي توانند موفق بشوند.عمق جنبش به حدي است كه اين مسائل حل شده است.دولت نظامي و حكومت نظامي حل شده است.مردم اعتنائي ندارند.امروز مردم براي اسلام فرياد مي زنند.آن روز براي نفت بود فرق است وقتي كه مردم براي منفعت جنبش مي كنند يا براي خدا، جنبش در آن روز مادي بود و جنبش امروز معنوي است لذا كاملا شبيه صدر اسلام است و ما به موفقيت آن اميدوار هستيم. نه اينكه نگراني نداريم.البته در چنين مبارزه اي نگرانيهايي هست همه مراكز سياسي دنيا به ايران توجه دارند.مي خواهند جنبش ايران را خرد كنند.نه اينكه ندانيم و نگران نباشيم.اما ما احراز تكليف شرعي كرده ايم.احراز امر الهي داريم.اين همان منطق صدر اسلام است همان منطق است كه اگر كشته شويم به بهشت مي رويم.اگر بكشيم به بهشت مي رويم اگر شكست بخوريم به بهشت مي رويم.اگر شكست بدهيم به بهشت مي رويم.لذا از شكست نمي ترسيم.لذا ما

ترسي نداريم.قضيه ما سياسي صرف نيست.ما با منطق اسلام پيش مي رويم، از شكست ترس نداريم. رسول اكرم (ص) هم در بعضي غزوات شكست خورد.ما با شمشير خدا به جنگ مي رويم ترس نداريم.نهضت ادامه خواهد يافت. هيكل: چگونه اين وضع اتفاق افتاد.ناظريني كه به ايران نگاه مي كنند و اوضاع ايران را بررسي مي كرده اند نمي توانند اين حركت عظيم را باور كنند.اين اولين نمونه در تاريخ است.خصوصا تنها نمونه اي است كه از راه دور جنبش، رهبري و كنترل مي شود. عظمت اين جنبش از كجا ناشي مي شود؟ امام: جزيره ثبات و آرامش ايران همراه با اختناق بود.هر اختناقي انفجاري را به وجود مي آورد.اختناق همگاني به دنبالش انفجار همگاني است.مردم از هر جهت در فشار بودند.همه انتظار خروج از اين فشار را داشتند.و همه اميدشان رفتن شاه شده بود.اگر متوجه و مطلع باشيد و به ياد بياوريد در زمان رضاخان بعد از آن همه فشارها، وقتي نيروهاي متفقين از سه طرف به ايران حمله كردند و ايران را اشغال كردند تمام زندگي مردم، همه چيز مردم در خطر افتاد.اما چون رضاشاه رفت، همه خوشحال بودند.چرا كه فشار و اختناق باعث يك رنج بزرگي شده بود كه براي رهايي از آن رنج بزرگ رنجهاي ديگر را تحمل مي كردند.اين حالت اختناق و رنج عمومي در زمان اين شاه بيشتر شد.جهات متعدده اي پيش آمد كه مردم به شدت در رنج بودند.سازمانيها (ساواكيها) و ساير مراكز و عمال دولتي چنان با مردم رفتار كردند كه براي همه يك عقده شد.و اين عقده عمومي شد.به طوري كه همه منتظر يك نيشتر بودند كه

اين عقده را شكافد و همه بيرون بريزند.اين عقده را روحانيت بيرون ريخت.من زبان مردم را مي فهمم و نهادهاي جامعه را مي شناسم با زبان مردم صحبت مي كنم.و از نهان آنها سخن مي گويم.تمام نقاط ضعف پنجاه ساله را كه حاضر در قضايا بوده ام انگشت مي گذارم، مطلع بودم، ناظر بودم.همه مردم در حال انفجار بودند.همه منتظر بودند.اين حالت استبدادي انفجار را به فعليت رساند.قيام روحانيت باعث انفجار شد. هيكل: گفته اند كه احتمال نمي رود آمريكاييها در ايران دخالت نظامي كنند، اگر ارتش نتواند با مردم مقابله كند و آنها منافع خود را در خطر قطعي ببينند آيا احتمال دخالت نظامي نمي دهيد؟ امام: اينها (آمريكاييها) از هجومهاي سابقي كه در ايران شده است تجربه آموخته اند.مي دانند كه با حمله نظامي ممكن است پيش ببرند اما بقا و دوام ندارد.در مملكتي كه تمامي ملت مخالفند مهاجم ممكن است پيش ببرد اما نمي تواند باقي بماند.تمامي ملت آنها را از بين مي برند.آنها كارشناس دارند اوضاع را بررسي كرده و مي كنند، و اين قضايا را مي دانند...اين كار را نمي كنند، اگر بكنند كاملا شكست خواهند خورد. هيكل: از اينكه وقت شما را گرفته ام پوزش مي طلبم.هر وقت مايل بوديد كه بحث پايان يابد بفرماييد. امام: دو مطلب است كه بايد به شما تذكر بدهم. نكته اول: در اين نهضت، كه يك نهضت اسلامي است يك ملت مظلوم در برابر اين جبارها كه مي خواهند همه ملت را از بين ببرند قيام كرده است.چه شد كه علماي الازهر با ملت مخالفت و با شاه موافقت كردند؟ با علمائي كه

با زور و جور موافقت كردند عليه مظلومين چه مي شود كرد؟ نكته دوم: از شما كه يك نويسنده توانايي هستيد مي خواهم كه اگر مي توانيد برويد ايران را ببينيد.اين مظالم را بررسي كنيد.از تمامي طبقات سياسي، بازاري، رعايا، ارتشيها خصوصا افسران در درجات پايين و جوان، ادارات دولتي، كارمندان دولت، هر كس كه مي خواهيد انتخاب كنيد و از آنها سئوال كنيد وضع چه بود و چه شد و وضع اكنون چطور است؟ بعد كه مطلب به دست آمد كتابي، مثل سفر قبلي خودتان درباره ايران، بنويسيد و منتشر كنيد.كه امر پشتيباني از ملت ايران و اداي دين شما مي باشد. هيكل: من شاه را در سال 1975 ملاقات كردم.بحث زياد و شديد و تندي با او داشتم.وقتي به او گفتم كه سئوال زيادي از شما دارم او نيز گفت سئوالات زيادي از شما دارم.او مي دانست كه دوست عبد الناصر بودم و راجع به عبد الناصر سئوالات زيادي از من كرد. شاه وقتي از خودش و انقلاب شاه و ملت و آرزوهايش صحبت مي كرد به او گفتم چرا هر كجا مي رويد با مخالفت جدي جوانان كشور روبرو هستيد و با مخالفت و نفي رژيم شاه روبرو مي شويد؟ جوانان آينده مملكت هستند آنها چرا با شما مخالفند؟ من احتياج ندارم بروم ايران تا بدانم وضع چگونه است.من اوضاع را مي دانم.من دوست نزديك عبد الناصر بودم و با رژيم شاه مخالفت داشتيم. اما درباره علما، اين اولين جنبش در اسلام است كه علنا ضد رژيم قيام كرده است.آنچه كه جنبش را مهم كرده است همين است كه اولين حركت ضد

دولت است. علماي الازهر متاسفانه كاملا مطيع اوامر دولتند.از زمان عثمانيها چنين بوده است بلكه از ابتداي خلافت چنين بوده است.دولت همه چيز را كنترل مي كند.به همين دليل است كه برخي از كمونيستها مي گويند و به ما حمله مي كنند كه مذهب وسيله و ابزار دولت براي اجراي اغراض وي مي باشد. امام: يكي از خصوصيات مذهب شيعه همين است كه در هيچ عصري از اعصار تابع دولت نبوده است و در برابر دولتها ايستاده است. بزرگان خود را به كشتن داده است.چنين مذهبي است كه مي تواند معرف اسلام باشد و اسلام را ارائه دهد، و در برابر ساير تزهاي كمونيستها، عرض اندام كند و نشان بدهد كه دين افيون جامعه نيست و علما تابع دولتها نيستند. هيكل: قبول مي كنم كه اين حركت، حركتي است مذهبي.برنامه شما بعد از رفتن شاه چيست؟ اين برنامه بايد يك برنامه سياسي باشد.انتقال از يك حركت خالص مذهبي به يك حالت سياسي و يا سياسي - مذهبي، چگونه انجام پذير است؟ امام: مذهب ما يك مذهب سياسي است.علماي مذهب از سياست اطلاع دارند.در مملكت ما قحط الرجال نيست.رجال دانشمند مسلمان مدير در همه رشته ها داريم.بعد از رفتن شاه، يك دسته دزد مي رود و يك دسته امين و كاردان به جايشان خواهند نشست. هيكل: يك سئوال، شايد كمي شخصي دارم كه مطرح كنم، چه شخصيت يا شخصيتهايي در تاريخ اسلامي يا غير اسلامي، غير از رسول اكرم (ص) و امام علي (ع) شما را تحت تاثير قرار داده است و روي شما مؤثر بوده است و چه كتابهايي، بجز قرآن در شما اثر گذاشته

است؟ امام: من نمي توانم به اين سئوال الآن جواب بدهم.احتياج به تامل دارد.كتابهاي زيادي ما داريم شايد بتوان گفت در فلسفه ملاصدرا، از كتب اخبار - كافي، از فقه - جواهر.علوم اسلامي ما خيلي غني هستند، خيلي كتب داريم نمي توانم براي شما احصاء كنم.» با توجه به اينكه صحبت ها در هر دو طرف مي بايستي به فارسي و انگليسي برگردان مي شد، مدت اين مصاحبه طولاني گرديد و با اشاره امام به هيكل خاطرنشان ساختم كه بحث را تمام كند.لذا بعد از يك تعارفات متداول جلسه خاتمه پذيرفت و امام در حق مردم مصر دعا كردند. (4)

بخش سوم ديدار و مذاكره يكي از وزيران كابينه ضياء الحق

پيشنهاد وساطت بين امام و شاه متن زير مشروح مذاكرات يكي از وزيران كابينه ضياء الحق با امام در پاريس مي باشد.متاسفانه نام آن وزير و تاريخ اين مذاكرات در يادداشتهاي اصلي نيامده است. همان طور كه امام در ضمن مذاكرات هم اشاره كرده اند مسئله وساطت بين شاه و امام، قبلا هم از طرف سلطان حسن پادشاه مراكش و حسين پادشاه اردن مطرح شده بود.متن مذاكرات به قرار زير است: «وزير: اين كمال افتخار براي ماست كه اينجا باشيم.علامه ترابي كه از شاگردان آيت الله بوده است مشوق ما براي اين سفر بوده اند. همه ما نگران اوضاع ايران هستيم.اول بار در قرن اخير پاكستان مسئله تاسيس جمهوري اسلامي را عنوان كرد.در پاكستان حكومت بر اساس قوانين اسلامي است، سيستم اسلامي است.ما در پاكستان، خصوصا شيعه، خيلي نگران هستيم.اگر چه روابط شيعه و سني ها خوب است اما كافي نيست.ما منتظر تغييرات ايران و پيشرفت

انقلاب و تاثيرات آن بر روابط سني ها و شيعه هستيم. امام: من اميدوارم كه اين نهضت اسلامي ايران كه مشخصا اسلامي است و براي تحقق اهداف اسلام است كه آن اهداف انساني كامل است پيروز شويم، و آنچه آمال ما بوده است كه اسلام و احكام آن كه ضامن استقلال و آزادي مسلمين است اجرا شوند. اميدوارم اين پيروزي حاصل شود.اين مسلمين همان طور كه اسلام دستور داده است با هم متحد شوند و با هم يد واحده باشند تا آمال و آرزوها حاصل شوند.و احكام اسلام در همه جاي عالم اجرا شوند.از خداوند تعالي توفيق همه مسلمين را خواستارم. وزير: من، قبل از آمدنم به ژنرال ضياء تلفن زدم و به او اطلاع دادم كه براي ديدار آيت الله مي آيم.او بهترين پيغامهاي خود را داده است.وي گفت كه پاكستان و ايران براي سالهاي زياد دوست هم بوده اند.از همان آغاز تاسيس پاكستان اين دوستي شروع شده است. ما در پاكستان مسائل ايران را، يك امر داخلي ايران مي دانيم.اما هر چيزي كه ما قادر به انجام آن باشيم و آيت الله آرزو كند و بخواهند كه كمك كنيم آماده انجام آن هستيم. امام: نهضتي كه در ايران است، يك نهضت انساني است كه همان نهضت اسلامي است.نهضتي اسلامي - انساني است.هر انساني، هر مسلمي اگر مطلع شود از اوضاع ايران، با ايرانيها كه در تحت فشار سالهاي طولاني بوده اند و به واسطه عمال اجانب تمام حيثيت ملي خودشان را و مخازن زيرزميني خودشان را و نيروهاي انساني خود را از دست داده اند، كمك مي كند.ما البته از رئيس جمهور پاكستان

كه توجه به اين معنا دارند، تشكر مي كنيم و انتظار آن را داريم كه در اين نهضت به ما كمك تبليغاتي بكنند. همان طوري كه دولتهاي بزرگ به شاه كمك مي كنند كمكهاي تبليغاتي و كمكهاي ديگر و آنها اسباب اين شده اند كه اين شخص تاكنون باقي مانده است و گرنه در بين ملت هيچ پايگاهي ندارد و ساعتي نمي تواند در ايران زندگي كند.ما متوقع هستيم انسانها و بالاتر از آنها مسلمانها به اين نهضت كمك كنند و اين ملت مظلوم را با كمك خودشان از زير بار ظلم بيرون بياورند.كمكهاي تبليغاتي را همه اين دولتها و ملتها مي توانند بكنند.مع الاسف دولتها تاكنون يا توجه به اين مسائل ما نكرده اند يا آنها كه استفاده جو بوده اند با توجه به مظالمي كه واقع مي شوند از شاه پشتيباني كرده اند.هيچ يك از آنها از يك ملت ضعيف كه دارد خرد مي شود اظهار (پشتيباني) نكرده اند. شما اول مردمي هستيد كه پشتيباني خود را به ما عرضه داشته ايد و ما از شما توقع اين را داريم كه در راديو و مطبوعات و مصاحبات خودتان كمك خودتان را اعلام كنيد. وزير: مي دانيد كه پاكستان ملتي فقير است و در يك مرحله حساس از تاريخ خود قرار دارد.ما مشكلات داخلي خود را داريم.ما همچنين به قدرتهاي زيادي متكي هستيم.بخصوص درباره كمكهاي اقتصادي براي ادامه حيات خودمان متكي به قدرتها هستيم. در يك مجموعه ملتهايي قرار داريم كه روابط و جريانات ديپلماسي خاصي است كه بايد دولتهاي مستقل تعقيب كنند.اگر چه عواطف ما با ملت ايران است ولي ما قادر نيستيم

كه در مسائل داخلي ايران دخالت كنيم.اما اگر آيت الله حس مي كنند كه ما به نحوي مي توانيم كمك كنيم كه بين دو طرف وساطت شود حاضريم اين را انجام دهيم. امام: قضيه شاه طوري نيست كه قابل وساطت باشد.شاه با تمام قوا در طول سي و چند سال ملت ايران را هم چپاول كرده است و هم جنايات فوق العاده وارد كرده است.امروز ملت ايران با بيداري و هوشياري به پا خاسته است.و حقوق اوليه بشر را كه آزادي و استقلال است طلب مي كند و شاه هيچ پايگاهي در ايران ندارد و هيچ قابل مصالحه نيست اعمالي كه اين شخص كرده است و يا جناياتي را كه اين آدم كرده است به ايران، نمي توانيم در يك جلسه و يا دو جلسه بيان كنيم.بايد خود شما به وسيله سفارتخانه هاي خودتان كه داريد استفسار كنيد از قضاياي ايران، كه بدون شك بفهميد ملت يك حق مشروع را مطالبه مي كند و شاه شروعيت خود را از دست داده است و به نظر من از اول سلطه او و پدرش مشروع نبوده است در ايران.من از خداي بزرگ مي خواهم كه دولت مسلم پاكستان كه ملت مسلم پاكستان به آمال انساني و اسلامي خود برسد و راه استقلال و آزادي را بيابد و همان طور كه ملت ايران براي به دست آوردن آن قيام كرده اند، ملت آنجا هم به دست آورد آنچه مي خواهد. وزير: اطلاعات ما حاكي است كه در وضعيت كنوني ايران هزاران و صدها هزار از مردم ايران زحمات طاقت فرسايي را تحمل مي كنند.اينها تمامي برادران شيعه ما

هستند.به موجب آمار و اخبار، زندگي عادي مردم از دهات و شهرها برهم خورده است. فقدان غذا، توقف وسايل حمل و نقل، زندگي را به تمام معنا متوقف ساخته است.اين آگاهي و احساس است كه برادران شيعه را وادار مي كند كه قد علم كنند و يك راه حلي را بررسي كرده و ارائه دهند. من عضو كابينه هستم.اطلاعاتي در دسترس ما هست كه اگر اجازه بدهيد بيان كنم. بين آمريكا و روسيه يك تفاهمي شده است و روسيه (در ايران) دخالت در اوضاع نخواهد كرد.لذا جنگ با قدرت آمريكا آسان نخواهد بود.ممكن است قدم به قدم جلو رفت، كه از طريق آن، يك همكاري مختصري با دولت، در اين مرحله، به منظور آشنا شدن مردم با اداره مملكت و مشكلات به عمل آيد به طوري كه زندگي عادي مردم بر هم نخورد و مردم كه از گرسنگي مي ميرند از اين فاجعه نجات يابند. امام: اما اينكه وسايل زندگي مردم مختل شده است، اين شاه است كه همه را مختل كرده است.نفت مستخرج و ذخيره شده براي مدتي داريم به موجب اطلاعات موثق.اما شاه نمي گذارد كه نفت ما به خود ما برسد.مقداري نفت هم كه خارج مي شود براي مصارف داخلي، به اسرائيل، مي گويند داده شده است.انبارهاي گندم را بعد از نيمه شب مامورين دولت مي برند براي ذخيره كه مردم را به زحمت بيندازند.و مسايل ديگر را هم خود آنها اسباب اين هستند كه سختي پيش بياورند.اما ملت ما تمامي اين سختيها را تحمل مي كند تا به اهداف خود برسد.اما تفاهم او با دولت (آمريكا و انگليس) براي دخالت در

امور داخلي ما، اين سابقه هم دارد. و دخالت اگر مقصود نظامي است چنين تفاهمي ممكن نيست حاصل شود.اگر جور ديگري است، آمريكا همه گونه دخالتها كرده است.ما مي خواهيم دست او را قطع كنيم.اين قيام يك قيام اسلامي است.اگر زحمت ببينيم، شكست ببينيم براي خدا و اسلام است و ما مامور خواهيم بود، ما همان منطق مسلمين صدر اسلام را كه اگر در جنگ با كفار كشته شويم به بهشت مي رويم و اگر بكشيم به بهشت مي رويم، همان منطق را داريم.شاه ناگوارتر است از دخالت ديگران در ما.ديگران اگر با زور و اسلحه دخالت كنند نمي توانند در ايران ادامه بدهند.چنانچه در تاريخ تجربه شده است بين ملتهاي مهاجم.ملت زير بار هيچ مصالحه اي با شاه نمي رود. آنقدر جنايات ديده است كه نه راضي به دخالت اجانب باشد نه به بودن شاه. وزير: من منظورم دخالت نظامي نيست.روشن شود.به موجب اخبار ما، شاه به هيچ قيمتي حاضر به عقب نشيني نيست.ارتش پشتيبان شاه خواهد ماند و ادامه خواهد داد.روشن است و ما مي دانيم كه فشار بر مردم زياد است.به موجب اطلاعات ما شاه آماده است كه در اين مرحله شرايطي را بپذيرد.بنابراين اگر بشود يك راهي را به صورتي براي همكاري (پيدا كرد) و با اهداف زودرس در ذهن شايد در يك مرحله طولاني تري به اهداف برسيد.اما با كشتار كمتر و فشار كمتر بر مردم.ما معتقديم كه شاه آماده است كه تفاهمي بكند. امام: شما شاه را به اندازه من نمي شناسيد.من او را بزرگ كرده ام.خوب او را مي شناسم.او براي اول بار نيست كه واسطه درست كرده

است.واسطه اي درست كرده است كه حتي قواي نظامي را به تو مي دهم.تمامي دولت را به شما تسليم مي كنم و (من - يعني شاه) سلطان باشم و دخالتي در امور نكنم.اما من او را خوب مي شناسم، شما او را نمي شناسيد.او حيله كرده است مي خواهد ما و شما را اغفال كند.مي خواهد با وساطت شما به زندگي جنايت بار خود ادامه دهد و اين قيامي كه اسلامي است و در ايران برپا شده است متوقف كند و با تمام قوا به جنگ اسلام و مسلمين برخيزد.او به قلدري و جنايت كاري عادت كرده است از بچگي.نظير افيوني شده است كه نمي تواند آن را از دست بدهد.شما توجه كنيد به اين معنا كه وساطت از كسي كه به قولش اعتماد نيست و فقط براي اغفال است نكنيد، و معذوريم كه وساطت شما را در اين موضوع قبول كنيم.ملت ايران نمي تواند شاه را قبول كند وساطت توسط اشخاصي نظير ملك حسين و ملك حسن و حالا هم شماها جز براي تحكيم قدرت خودش و ادامه خيانتها و جنايات بر ملت نيست.و براي مامسئوليت الهي است اگر با او يك مسالمت و همراهي كنيم.ما اگر بنا باشد شكست بخوريم با دست خودمان خودمان را شكست نخواهيم داد، اگر با نظامي و زور باشد، با دست خودمان ما به اين خيانتكاري اجازه ادامه ندهيم! وزير: من توسط شاه فرستاده نشده ام كه وساطت كنم وقتي كه به او (قصد سفرم را) گفتم و اجازه گرفتم كه به ديدار شما بيايم، ژنرال ضياء اين پيشنهاد را مطرح كرد.وضعيت ايران روي شيعيان پاكستان، هم اثر

مي گذارد.ما اقليتي هستيم.وضعيت ايران شيعيان را ضعيف مي كند.اين افكار است كه مرا وادار كرده است بيايم و ضمن اداي احترام، تبادل نظر كنيم.من آنچه را آيت الله گفتند مي بينم و احساس او را مي بينم.من گناهكار تنها كاري كه مي توانم بكنم دعاست.به هر حال امشب ساعت يك مي روم به ژنو بعد دو روز در لندن با فاميلم.بعد برگشت به پاكستان.اگر آيت الله در اين فاصله مطلبي به نظرشان رسيد و اگر كاري هست كه از دستمان بر مي آيد اطلاع دهند چه شخصا و چه دولتمان رسما در خدمت شما حاضريم. امام: از حسن نيت شما متشكرم.لكن اين نكته كه قيام ما شيعه پاكستان را تضعيف مي كند خلاف اطلاعات ما از اقشار شيعه نشين است.در همه اقشار شيعه نشين جنبشي پيدا شده است كه ما اميدواريم آن جنبش موجب آن بشود از گرفتاريهايي كه ملتها تاكنون داشته اند بيرون بروند.بلكه قضيه، قضيه شيعه نيست.قضيه مسلمين است.ما از جاهاي مختلف كه ممالك اسلامي بوده است مطلع هستيم.به ما اطلاع داده اند كه قيام ايران يك بيداري در جاهاي ديگر در ملت عرب، در جاهاي ديگر به واسطه اين قيام يك بيداري پيدا شده است كه اميد است كه اگر به نتيجه برسد ساير اقشار هم به مقاصد انساني خودشان برسند. و من از خداي تبارك و تعالي توفيق خدمت مي خواهم.و توفيق شما و ديگران را در خدمت به اسلام و ملت اسلام خواستارم. وزير: خيلي متشكرم و مفتخرم كه به حضورتان رسيدم.وضعيت شيعيان در پاكستان به دليل پول زيادي كه سعودي خرج مي كند خوب نيست.دعاي من آن است

كه ايران قويتر از گذشته بشود و اين قدرت وضعيت شيعه را در پاكستان تشويق و تقويت كند.من مي دانم نهضت ايران اسلامي است.اما در پاكستان ما اقليت هستيم و انقلاب ايران روي ما تاثير زيادي مي گذارد. امام: ما اميدواريم كه وضعيت ايران به يك نحوي بشود كه تقويت بنمايد ساير شيعيان را در اقطار ديگر و ما هم از شما اميد دعا داريم.به ما دعا كنيد كه در اين نهضت موفق بشويم.

ديدار و مذاكره راسل كر، عضو مجلس عوام انگليس با امام خميني «راسل كر» نماينده پارلمان انگليس (مجلس عوام) و عضو حزب كارگران كشور بود، با بسياري از ايرانيان مقيم انگليس و نيز دانشجويان ايراني آشنايي داشته و دارد.راسل كرد، در دوران رژيم شاه، در چند مورد به حمايت از مبارزين داخل ايران برخاست و بارها، در مورد نقض حقوق بشر در ايران و نيز فشار و شكنجه زندانيان سياسي اعتراضات گسترده اي به عمل آورد.وي در اواسط نوامبر توسط كمال خرازي معرفي شد و براي ديدار و گفتگو با امام به نوفل لوشاتو آمد. متن زير خلاصه گفتگوي راسل كر و امام خميني است كه به وسيله دكتر يزدي يادداشت شده است: «راسل كر: در آمريكا و انگليس تبليغات زيادي مي شود كه اگر خميني در ايران پيروز شود، مملكت را 500 سال به عقب خواهد برد. مي گويند حركت شما ارتجاعي و قديمي است.برنامه ضد مدرن كردن ايران توسط شاه است.به نظر ما مهم است كه جنبه هاي مترقي جنبش اسلامي معرفي شود. من فرصت و امكان براي اين معرفي را دارم، و آن را براي كمك به آينده ايران

انجام مي دهم. امام: اينها كه شنيده ايد، در مطبوعات تماما تبليغات شاه است.مبالغ زيادي براي آن خرج شده است براي حفظ شاه، خوب شما ملاحظه كنيد فرياد مردم چيست؟ مردم ارتجاعي هستند؟ آيا فرياد استقلال طلبي و آزاديخواهي ارتجاعي است يا ادعاي شاه. حكومت اسلامي مساوي است با پيشگرايي و تمدن و ترقي، نه مخالف براي آن است.در زير سلطه شاه مملكت رو به تنزل و ارتجاع است.جوانهاي ما و فرهنگ ما را عقب نگه داشته است و نمي گذارند تحصيلات را تمام كنند.دانشگاههاي ما ارتجاعي و وابسته هستند.نظام حاكم وابسته است به غير و وابستگي ارتجاع است.اقتصاد ما شكست خورده به غير وابسته است، ارتجاعي است.ما صنعت نداريم، مونتاژ است، نه روبه ترقي.ملت مستقل، مملكت مستقل، اقتصاد مستقل را ما مي خواهيم، اما شاه مانع است.ما و ملت عليه شاه قيام كرده است براي آنكه او مملكت را ارتجاعي كرده است نه ما.ما ارتجاعي هستيم؟ شاه مرتجع است.الحال احكام قرون وسطايي را در مملكت ما اجرا مي كنند. راسل كر: وضع حقوق بشر در آينده ايران چگونه خواهد بود؟ براي ساواك چه فكري كرده ايد؟ امام: ساواك، خير لازم نيست.فشار نخواهد بود.ساواك جز ظلم و تعدي و فشار بر ملت نداشته، در حكومت اسلامي نخواهد بود.حكومت اسلامي مبني بر حقوق بشر و ملاحظه آن است.هيچ سازماني و حكومتي به اندازه اسلام ملاحظه حقوق بشر را نكرده است. آزادي و دموكراسي به تمام معنا در حكومت اسلامي است.شخص اول حكومت اسلامي با آخرين فرد مساوي است در امور. راسل كر: دشمنان شما، ادعا مي كنند كه حقوق زنان در حكومت اسلامي از بين مي

رود: حقوق كنوني كه زنان در زمان شاه به دست آورده اند در آينده از بين مي رود.من خودم البته باور ندارم.شما چه نظري داريد؟ امام: زنها در حكومت اسلامي آزادند.حقوق آنها، مثل حقوق مردها.اسلام زن را از قيد اسارت مردها بيرون آورد و آنها را همرديف مردها قرار داده است.تبليغاتي كه عليه ما مي شود براي انحراف مردم است.اسلام همه حقوق و امور بشر را تضمين كرده است.الآن از فشار حكومت در ايران، آزادي نه براي مرد است و نه براي زن.در اسلام براي همه هست. راسل كر: آزادي شيعه چه مفهومي دارد؟ يكي از آيت الله ها در قم، برادر شما به يكي از اعضاي گروه ما در مورد ارزشهاي آزاد انسان، يك جواب بسيار روحاني داد، خيلي جذاب. امام: يكي از مباني اختصاصي شيعه، مبارزه با ظلم و دولتهاي ظالم است.ديكتاتوري از اول پيدايش و بروز آن، شيعه عليه آن زور و ستم مبارزه كرده اند.كشته دادند، فداكاري كردند.و مذهب شيعه با خون خود آزادي بشر را تضمين كرده است.در ساير مذاهب، مذهبي مثل شيعه نيست كه قيام عليه باطل بنمايد، اين از خصوصيت بارز شيعه است. راسل كر: آيا راه حل ديگري جز شاه مي بينيد؟ امام: هيچ اميدي نيست ولو با اصلاح شاه.نه ملت و نه اسلام اجازه نمي دهد جرايم رژيم شاه خيلي است. راسل كر: ماهيت رابطه شما با جبهه ملي چيست؟ اخيرا شما با آنها ملاقات داشته ايد؟ امام: ما با جبهه هيچ رابطه اي نداريم.فقط سنجابي آمد و ما مسائل خودمان را به ايشان، نه به عنوان جبهه، گفتيم و ايشان هم پذيرفتند. راسل كر: تعجب

مي كنم، آنها در اكثر موارد شما را رهبر مي دانند.رهبر مذهبي و سياسي.چرا اين قدر فاصله وجود دارد؟ امام: قضيه فاصله نيست.مرا ملت به رهبري پذيرفته است.من رهبر جبهه نيستم.رهبر مذهبي، كه مبناي مذهب بر سياست است ايرانيها پذيرفته اند، و لذا آنها به شما پيش خود گفته اند. راسل كر: رل شما دوگانه است.رهبر شيعه و رهبر سياسي، مبارزه عليه شاه و فاشيستها و نظاميها.اما بايد شما در ميان همه طبقات دوستاني داشته باشيد، داراي مناطق نفوذ هستيد.اينها اشخاص مهمي هستند.بايد به آنها قدرت داد.چرا نبايد روابط نزديكتري داشته باشيد با سنجابي و فروهر كه همه در يك جهت با شما حركت مي كنند. امام: ما با تمامي اهالي ايران روابط مساوي داريم براي هيچ رهبر سياسي و مذهبي اتصال به يك جبهه خاص درست نيست.با تمام ملت رابطه را برقرار مي سازيم.رابطه خاص مخالف مصالح است. راسل كر: شما به دوستان سياسي خوبي احتياج داريد.و در يك جنگ بسيار سختي به اين گونه افراد احتياج داريد. امام: البته ما به همه افراد سياسي احتياج داريم، نياز داريم.با يك گروه خاصي رابطه نداريم.همه ايران يك دست است و همه با هم مي خواهند انجام بدهند و چون امت مي خواهد.همه داخل آن هستند.و با همراهي همه پيش مي روند. راسل كر: برنامه آينده براي مملكت چيست؟ آيا يك برنامه سوسياليستي است؟ امام: خير، نه رنگ سوسياليستي و نه كمونيستي.برنامه مستقل مبني بر عدالت، دموكراسي و قانون اساسي آن هم قانون اساسي خاص خودش... راسل كر: سوسياليسم به معناي ما مكتب عمومي است. امام: قوانين اسلام اگر عملي شود حاصل آن عدالت اجتماعي است

بدون آنكه مفاسد ساير سيستمها را داشته باشد. راسل كر: درباره دولت انگليس چه نظري داريد؟ امام: نظريات ما، بدبختيهاي شرق عمدتا و ايران خصوصا، از اين سه دولت آمريكا، انگليس و شوروي است، و اينها هستند كه رضاخان و محمد رضا را بر ما مسلط كردند.و ما مي خواهيم از زير سلطه آنها بيرون بياييم. ملت قيام كرده است براي خروج از سلطه.چيزي را كه يك ملت خواست عملي خواهد كرد. راسل كر: ارتباط شما با آفريقاي جنوبي و نفت ايران در دنياي سوم چگونه خواهد بود. امام: علي رغم سياستهاي گذشته در رژيم شاه. راسل كر: اگر پيروز بشويد روابط شما با انگليس چگونه خواهد بود؟ امام: ما جنگي با ملت انگليس نداشته و نداريم.اين دولتهاي متعدي هستند، اگر با حسن نيت و احترام با ما رفتار كنند، ما هم همين قسم با آنها رفتار خواهيم كرد.» پي نوشت ها: 1. از يادداشتهاي دكتر ابراهيم يزدي. 2. منظور تشييع جنازه دكتر نجات اللهي است كه طي آن ارتش به مردم حمله كرد و موجب كشتار جديدي شد. 3. ايران، بر قله آتشفشان. 4. از يادداشتهاي دكتر ابراهيم يزدي. منابع مقاله:

تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ايران، ج 2، نجاتي، غلامرضا ؛

تحليلي كوتاه از حماسه 8 سال دفاع مقدس

تحليلي كوتاه از حماسه 8 سال دفاع مقدس از وحشيانه ترين حلقه هاي توطئه ي دشمن كه براساس نقشه هاي شيطاني و شوم، براي هدم اساس اسلام طراحي شده بود، هجوم وسيع نظامي و شروع جنگي بود كه دشمن با استفاده از جاه طلبي و غرور حكام عراق طراحي كرد و به راه انداخت . اين جنگ كه با شعارهاي قومي و

با هدف تجزيه ي ايران و به اميد فتح سه روزه ي تهران و سقوط نظام اسلامي آغاز شد، خرابيهايي در دو كشور و در منطقه به بارآورد كه كم نظير بود و جنايتهايي در دفتر تاريخ به ثبت رساند كه تا كنون نظير آن مشاهده نشده بود . ملت رشيد ايران به دفع تجاوز برخاست و با دفاع مقدس از كيان اسلام و ميهن اسلامي، سيلي محكمي بر دشمن نواخت و با سلاح و صلاح و در سايه ي رهبري ولي خدا، آن چنان حماسه ي استقامت و رشادت مظلومانه و سرسختانه يي سرود كه در تاريخ، به مثابه ي درس بزرگي باقي خواهد ماند و صراط مستقيم مبارزان و آزاديخواهان را ترسيم خواهد كرد . عنايت خدا در نصرت مظلومان و غلبه ي لشكريانش، بر همه ظاهر شد و اين مرحله از توطئه ي دشمن ناكام ماند و ذليل و شكست خورده و نادم و خسارت ديده، با پرونده يي مالامال از جنايت، به تغيير حيله پرداخت . در طول جنگ، دشمن به جاي تسليم شدن در برابر حق و تن دادن به عدالت، پيوسته به لجاج و عناد خود افزود و با طرحهاي پيچيده و لشكركشي به خليج فارس و ايجاد فشار اقتصادي و تجهيز عراق براي حمله به مراكز صنعتي و اقتصادي و مسكوني، كمك در تهيه ي سلاح شيميايي، آخرين تلاشهاي خود را به كار برد؛ ولي در آن مقطع نيز جز رسوايي بيشتر، چيزي نصيب آنان نشد . در اين مقطع، با حيله و فريب، شعار جنگ به شعار صلح تبديل شد و اين در حالي بود كه وحشيانه

ترين و نامردمي ترين اعمال خصمانه از سوي عراق و حاميانش، در جنگ و حواشي آن به وقوع مي پيوست . آنچه از حماسه و شجاعت و قدرت و صلابت و فتح رزمندگان اسلام در اين مدت گذشت و آنچه از ايثار و قدرت روحي و توكل به خدا و اعتماد به نفس كه ملت بزرگ ما از خود نشان دادند، با هيچ بيان قابل توصيف نيست . آري، صحيفه ي دل و لوح ذهن پرخاطره ي آزاد مردان و شيرزنان و غيور رزمندگان و دلير بسيجيان ملت ما را كه مدرنترين سلاحهاي ابرقدرتها در برابر اراده ي پولادين آنان خنثي گرديده است، به آساني نمي توان در هيچ گزارشي ترسيم كرد؛ مگر آن كه همه ي كساني كه توانايي نگارش و سرايش، ترسيم و تجسم دارند، ديده ها و يافته هاي خود و ديگران را هنرمندانه به نظم و نثر و تصوير درآورند . در اين جا، از همه ي نگارندگان حوادث جنگ و همه ي كساني كه توان انجام وظيفه در اين مهم را دارند، درخواست مي كنم از ثبت و ضبط جزييات اين دوران غفلت نكنند و اين گنجينه ي تمام نشدني را براي آيندگان به وديعه بگذارند . اين دوره، دوره ي ذخيره ي نيروي محركه ي تاريخ و الهامبخش امم است . وعده ي ظهور قومي را كه «اذلة علي المؤمنين اعزة علي الكافرين يجاهدون في سبيل الله و لايخافون لومة لائم» (1) باشند، در سيماي پارسايان شب و شيران روز مي توان مشاهده كرد كه در اين دوران، معركه ي جنگي نابرابر را ميداندار بودند و قدرت الهي را

در فتوحات فجر و ظفر و كربلا و خيبر نمودند و ثبات قدمشان، آيات فتح را تفسيري روشن بود و همت بلند و عزم راسخشان، اراده ي الهي را مظهري آشكار . اما آنچه از اين مرحله باقي ماند، جز خسران و شكست براي دشمن و سربلندي و افتخار براي ايران اسلامي نبود . صدور قطعنامه ي 598 در سال 1366، عكس العمل ناگزيري بود كه در برابر شكستهاي رژيم متجاوز عراق، از سوي قدرتهاي حمايت كننده ي او زمينه سازي شد و از شوراي امنيت صادر گشت . اين قطعنامه كه زير فشار سهمگين رزمندگان اسلام بر پيكر دشمن صادر شد، سندي است كه شعار دفاع مقدس ما در آن تأمين گرديده بود و اجراي كامل آن، دشمن را به شكست قطعي مي رسانيد و لذا هرگز جمهوري اسلامي آن را رد نكرد . آنچه براي ايران اسلامي مطرح و موجب عدم شتاب در قبول آن مي شد، اصرار بر تنبيه متجاوز به قدر كافي در ميدانهاي نبرد و نيز بي اعتمادي در اجراي ميثاقهاي بين المللي توسط قدرتهاي بزرگ بود . از صدور قطعنامه تا قبول رسمي آن از سوي جمهوري اسلامي، دنيا شاهد سنگينترين ضربات نيروهاي اسلام بر دشمن و فتوحات بزرگ رزمندگان ما بر دشمن در جبهه هاي جنگ از سويي و فشارهاي همه جانبه از سوي حاميان رژيم عراق عليه ايران اسلامي از سوي ديگر بود . حصر اقتصادي، حمله به تأسيسات ما در خليج فارس و تمركز بي سابقه ي نيروهاي نظامي امريكا و ناتو در اطراف مرزهاي آبي و هوايي و حتي تجاوز به آنها، بخشي از اين

فشارها بود؛ به طوري كه تقريبا هيچ فشار ممكن باقي نماند، مگر آن كه بر ملت ايران وارد شد و رژيم امريكا تقريبا به طور مستقيم وارد صحنه شد . تهديدها، بمبارانهاي وسيع شيميايي و جنايت حمله به شهرها و هواپيماي مسافربري و كشتي غيرنظامي و اثبات اين كه استكبار در حمايت از عراق آمادگي براي دست يازيدن به هر جنايتي دارد، بخشي از حوادث اين دوران است و جا دارد در موقع مقتضي، اين حقايق هشداردهنده براي ملت ايران شكافته و برملا گردد . قبول قطعنامه ي 598 از سوي جمهوري اسلامي و رهبر عظيم الشأن فقيد آن، توطئه ي وسيع دشمن را بار ديگر با هدايت الهي به خود او برگرداند و دشمن را كه تحت شعار صلح طلبي، به هر جنايتي دست مي زد، خلع شعار كرد . شايد مشيت الهي بر اين بود كه با قبول قطعنامه، حقانيت جمهوري اسلامي بيش از پيش در جهان آشكار شود و ملت ايران به هدفهاي اساسي خود در سطح بين المللي نزديكتر گردد . با اين ابتكار جمهوري اسلامي، دشمن در دو راهي شكست قرار گرفت: اگر اجرا شود، ايران اسلامي به خواسته هاي خود رسيده است و اگر اجرا نشود، داعيه ي هميشگي جمهوري اسلامي مبني بر لزوم قطع ريشه ي تجاوز و رابطه ي ميان تجاوز عراق و حاكميت سلطه در جهان و اين كه رژيم عراق در ادعاي صلح طلبي صداقت نداشته است، به اثبات مي رسد و بي اعتمادي به قرارهاي ساخته ي قدرتها كه جمهوري اسلامي همواره مدعي آن بوده است، در ميان ملتها رايج خواهد شد و آنها

را بر تكيه ي فقط به نيروي خويش، تشويق خواهد كرد . حكام سبكسر عراق كه در طول جنگ عملا نشان داده اند از تشخيص مصالح عاجزند، اين بار نيز زيانبارترين راه را گزيدند؛ يعني ابتدا با حمله به ايران و نديده گرفتن شعارهاي خود در قبول قطعنامه، بي اعتباري سخن و عمل خود را به ديرباورترين اشخاص هم ثابت كردند و البته وقتي با حضور بي نظير رزمندگان در جبهه، مجبور به عقب نشيني در بخش عظيمي از مرزها شدند، يك بار ديگر آزموده را آزمودند . با تعلل در اجراي قطعنامه، باز هم اقدامي ديگر در جهت عكس منافع سياسي و اقتصادي و نظامي و حيثيتي خود انجام دادند و جهالت و آزمندي خود را به اثبات رساندند . نگهداشتن بخشي از اراضي ايران اسلامي كه عمدتا دزدانه و پس از آتش بس تصرف شده، به قيمت تعطيل قطعنامه يي كه مدتها دم از اجراي آن مي زده اند، جز نكبت و پشيماني، چيزي براي آنها به ارمغان نخواهد آورد و اين حيله ي شيطاني نيز به خود آنان بر خواهد گشت: «ولايحيق المكر السيئي الا باهله» (2). آنان دير يا زود، مجبور به تخليه ي اين اراضي خواهند شد و همه مي دانند كه ايران انقلابي، حضور متجاوز غاصب پليد را در مرزهاي خود، زمان درازي تحمل نخواهد كرد و به طور حتم خسارتي كه در اين مرحله نصيب متجاوز و منطقه خواهد شد، مانند گذشته خسارتي سنگين خواهد بود . اگر يك سال پيش، صدام به اجراي قطعنامه تن داده بود، اينك اسرا برگشته، اروند لايروبي شده و صلح مستقر گرديده

و پيشرفت بازسازيها چشمگير بود . آنچه از تعلل رژيم عراق در عمل به قطعنامه، تا كنون بر دو كشور وارد شده، و آنچه از اين پس وارد شود، مسؤوليتش بر دوش رژيم عراق و شخص صدام است . ما هميشه و حتي در طول جنگ، مردم عراق را برادران مسلمان خود مي دانسته ايم و هيچ گاه جز خير براي آنان دردل نداشته ايم و حتي در اوج شرارتهاي دشمن، برخوردهاي اسلامي و انساني ما با مردم عراق كه ذكر آن خارج از مقال است گواه صادق ما بر اين مدعا بوده است . قاطعانه اعلام مي كنم كه ملت عراق از وضع فعلي و پيامدهاي آن سودي نخواهد برد و ما نه تنها به خاطر منافع خود، بلكه به دليل آنچه بر منطقه و جهان اسلام مي گذرد، اين وضع را رد مي كنيم و حكام عراق را به قبول حق و دوري از لجاجت فرا مي خوانيم . پي نوشت: 1) مائده: 54 2) بحارالانوار، ج 78 ، ص 231 منابع مقاله:

حديث ولايت، ج 2، ص 149، دفتر مقام معظم رهبري؛

نگاهي به دوران جنگ و پس از جنگ

نگاهي به دوران جنگ و پس از جنگ وقوع جنگ بزرگ هشت ساله آزمايشي (بزرگ) بود. پديده اي كه بسرعت گرد رخوت و سستي را تكاند و حياتي نو به كالبد انقلاب و انقلابيون ارزاني داشت. صرف نظر از تحليلهاي مختلفي كه درباره اين حادثه عرضه شده جنگ در سينه جوانان آتش آرمان و مطلوبي ديگر را روشن نمود. آتشي كه ديگر بار موجب شد جمعيتي كثير خود را در خدمت «آرمان » و مقصود در آورند و خيال به خدمت

آوردن مطلوب و نشستن بر سر سفره رنگين پس از پيروزي را از سر بدر كنند. از اينرو علي رغم مشكلات و خرابيها حركت عمومي ديگر بار روي به صعود نهاد. حركت عمومي به حركت سفينه اي مي ماند كه از زمين جدا مي شود تا در فضاي ماوراء زمين و جو بر مداري معين مستقر شود. عموم سفينه ها از سه منبع انرژي بهره مي برند: منبع اول سفينه را از زمين جدا مي كند و تا جو بالا مي برد. چنانكه مخزن سوخت دوم به ياري سفينه نيايد پس از چندي ديگر بار با سرعتي سرسام آور به زمين باز مي گردد و منهدم مي شود. مخزن دوم سفينه را از جو عبور مي دهد تا به فضاي بالاي زمين صعود مي دهد اما قرار گرفتن در مدار اصلي نيازمند منبع و مخزن سوخت سومي است كه اسباب آن را سفينه با خود دارد. سفينه انقلاب اسلامي با منبع سوخت اول از مدار سال 57 گذشت اما تاخير در رسيدن منبع انرژي موجب شد تا براي چندي سفينه در انتظار و التهاب بماند. منبع سوخت دوم يعني جنگ اين سفينه را از مدار 68 نيز گذراند. جنگ به صورت طبيعي و متاثر از انقلاب اسلامي موجب بروز فضايي شد كه عموم مردم بتدريج با فرهنگ انقلاب آشنا شدند. مردمي كه ذهن و زبان و نگرش و مناسبات ماديشان برمبناي فرهنگ و ادب پيش از انقلاب شكل گرفته بود. زندگي در ساحت دين نيازمند ظهور عالمي ديگرگون بود. بي گمان معلمان، متوليان و اميران سرزمين فرهنگ و ادب و پس از آن متوليان امور

اجرايي در زمره اولين كساني بودند كه مي بايست انكاركنندگان عالم غربي شوند. منادياني كه نظر و عملشان حكايت از ايمان به عالم ديني مي كرد ورنه، عموم مردم همواره تابع حكم اميران و ادبي هستند كه وظيفه هدايت و راهبري را عهده دارند. هشت سال نبرد با دشمن ميدان بارور شدن و ظهور ادب ديني را فراهم آورد و موجب شد تا جمع كثيري از جوانان در فضايي خارج از همه آلودگيهاي شهري متاثر از ادب غربي خود را مهيا كنند و سير و سلوك در عالم ديني را تجربه نمايند ضمن آنكه اين سالها فرصت لازم را براي دگرگون ساختن بسياري از مناسبات باقي مانده از دوران قبل نيز فراهم مي ساخت. طي همه اين سالها حال و هواي ميدان جنگ يا در واقع مدرسه انقلاب اسلامي بتدريج به ميان شهرها و روستاها منتقل مي شد و بر ذهن و زبان و ساختار اخلاقي و اعتقادي مردم تاثير مي گذاشت. اما... پايان سالهاي پرالتهاب جنگ باب اين مدرسه بزرگ را بست و جمله دانش آموزان و دانش آموختگان راهي شهرها شدند با انگيزه و اميدي قوي براي بنا كردن شهري و عالمي هماهنگ و همسان با آنچه كه طي هشت سال در ميان مناسبات خود آن را تجربه كرده بودند در واقع مخزن سوخت دوم سفينه انقلاب را به مداري بالاتر سوق داده بود. (نمودار3) سفينه برمدار 68 به حركت خود ادامه مي داد به اميد آنكه مخزن سوخت سوم چنان حركتي ايجاد كند كه سفينه بتواند به عاليترين مرتبه خود برسد. حركت سوم در ايران به «دوران سازندگي » شهرت گرفت. مهمترين

مشخصه اين دوران بروز احساس تند در ميان مديران اجرائي كشور بود. احساس نياز به «برنامه و طرحي كلان » براي سازماندهي تمامي مناسبات اقتصادي و سياسي و فرهنگي كشور. همان امري كه به دلايل مختلف مورد غفلت واقع شده بود. اشتغال جوانان قبيله انقلاب در ميدانهاي نبرد رويارو، تغيير استراتژي استكبار براي رويارويي با انقلاب اسلامي (تغيير سياست حذف انقلاب اسلامي به سياست استحاله فرهنگي) و سازماندهي عواملي مشخص از ميان روشنفكران براي تحقق اين خواسته، تصدي گروهي از تكنوكراتها و متخصصاني كه جان و دلشان با انقلاب اسلامي و فرهنگ ويژه آن (مطابق دكترين امام خميني) نبود; دست در گردن هم موجب شد كه وظيفه سازماندهي و تغيير ساختار اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي به عهده كساني گذاشته شود كه مدينه آرماني خود را در عالم غربي جستجو مي كردند و اين به معني «تصميم به بازگرداندن سفينه انقلاب اسلامي » به پايگاه زميني بود. از ديگر سو پايان جنگ و تحقق بخشي از آرمانهاي سالهاي دفاع مقدس موجب شد تا «ميل به خدمت در آوردن آرمان و بهره مند شدن از نتايج حاصله از همه سالهاي مبارزه » (چونان حركت اول) ديگر بار در ساحتهاي مختلف بروز كند». از اين زمان سفينه انقلاب در كشاكش تمناي دو گروه ماند. جمعيتي كه ميل به ارتقاء آن را تا آخرين مدار معهود داشتند و جمعيتي كه با ترسيم ويژگيها و بر شمردن مواهب عالم غربي (گاه به اسم دين و انقلاب) براي افول آن تلاش مي كردند. لازم است پيش از گفتگو درباره آنچه مي بايست اتفاق مي افتاد نگاهي به وضع كودكان، نوجوانان و

جوانان طي اين سالها داشته باشيم. كودكان انقلاب، نوجوانان جنگ، جوانان عصر سازندگي در كنار حوادث و در ميان فراز و نشيبهاي سالها مبارزه، آرمانخواهي، جنگ و تلاش جمعيتي كه نقطه عطفهاي مهم سالهاي 1357 تا 1368 را باعث شدند نوزاداني پاي در عرصه حيات نهادند كه از صحنه اصلي زندگي پدران و مادران خود بدور بودند. و به آرامي و در بي خيالي سالهاي اوليه زندگي خود را روي خط افق سپري مي ساختند. مدرسه اولين صحنه از حيات اجتماعي اما رسمي آنان بود، محلي كه اينان ناگزير ايام هفت سالگي تا 15 سالگي را تحت آموزشهاي مستقيم مربيان و تربيت غير مستقيم وسايل ارتباط عمومي طي مي كردند. آنچه كه طي اين ايام قابل توجه است «تلاش دستگاه آموزشي و پرورش رسمي و غير رسمي كشور براي آموخته كردن اين كودكان و نونهالان با انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي و از ديگر سو عرضه تصويري سياه و منفور از تمامي سالهاي حكومت پهلوي و حتي همه اميران و حاكمان پيش از انقلاب بود. در اين سالها كودكان و نوجوانان در ميان فضاي «باقي مانده عناصر مدني و فرهنگي عصر پهلوي » و «صورتهاي اوليه مناسبات فرهنگي و مدني عصر انقلاب اسلامي » در زير باران شديدي از «اطلاعات » بي آنكه فرصت كندوكاو و مطالعه عميق درباره اش داشته باشند و «تبليغات » بي آنكه مجال پرسش و جستجو درباره اش داشته باشند روزگار گذراندند. تلاش «مربيان تربيتي و پرورشي مدارس » و بسياري از كساني كه سعي در تربيت نسل دوم انقلاب داشتند عمدتا مصروف: دو امر شد: 1- تغيير و اصلاح

صورت اعمال و رفتار بچه ها; 2- تبليغ مستمر آرمان انقلاب و جنگ. و اين در حالي بود كه ماهها و سالها در انتظار تحقق امور زير سپري مي شدند: 1- طراحي طرحي استراتژيك و كلان براساس مباني انقلاب اسلامي براي ساماندهي مناسبات اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي; 2- تحقق انقلاب فرهنگي. 3- طراحي سياست كلان فرهنگي كشور; 4- پالايش مناسبات «اقتصادي، سياسي، اجتماعي » از شائبه هاي غربزدگي; -5 تغيير ساختار نظام تعليمي و تربيتي مبتني بر مباني نظري ديني و پژوهشهاي كاربردي. اصرار در تغيير صورت ظاهر و حفظ آن بتدريج موجب جاري شدن «تئوري نقش » در ميان سطوح مختلف جامعه شد. و اين «تئوري » چيزي جز ظهور «ريا» و «نفاق » فراگير نبود. كودكان و نوجوانان با مشاهده: رفتار و كنش والدين در خانه و خارج خانه; رفتار و كنش مربيان در آشكار و نهان; رفتار و كنش مبلغان، نصيحت كنندگان و سياستمداران در مناسبات اجتماعي و اقتصادي; درمي يافتند كه راه ماندن و بودن تبعيت از اين تئوري است. «نماياندن آنچه كه نيستند و پوشاندن آنچه كه هستند». اين امر تا آنجا پيش رفت كه همگان تنها طريق رسيدن به مدارج عالي و مراتب اجتماعي و سياسي را پيروي از اين تئوري فرض كردند. اين امر كيان انقلاب را با خطر جدي نفوذ كساني روبرو مي ساخت كه دل و جانشان با انقلاب نبود اما از آن به عنوان پلكان ارتقاء مادي سود مي جستند. عدم تحقق موارد پنجگانه سابق الذكر جامعه را در سير تدريجي مستعد مي ساخت تا نسلي پرورده شود كه در اولين فرصت از پوسته برخود

كشيده (تئوري نقش) خارج شده و خود را آنچنان كه هست بنماياند. القاء مستمر آرمان انقلاب و جنگ نيز به دلايلي كه ذكر خواهم كرد قدرت لازم براي پروردن نوجوانان و حراست از آنان را نداشت. همگان از اين نكته غفلت ورزيديم كه انقلاب اسلامي بعد از بهمن 57 و ورود به عرصه مناسبات «سياسي و اقتصادي » وجه «آرماني » خود را از دست داده است. بواقع اين «انقلاب »براي نسل مبارز و اوليه وجه آرماني داشت و از همين رو جوانان انقلابي با تمسك بدان و خدمت تام و تمام به آن موجب شدند تا با خواست و مشيت الهي در سال 57 محقق شود. بي شك هر آرمان وقتي كه محقق شود از وجه آرماني اش كاسته شده و وجه «واقعي » مي يابد. چه آرمان صورتي در ذهن مي سازد و اميدي در قلب مي كارد تا انسان در هواي آرزوي تحقق آن بپاخيزد. از همين رو آرمان و آرمانگرا بيش از آنكه در زمان حال بسر برد در آيند و در هواي آينده سير مي كند. همين توجه به آينده و اميد به تنفس در «مدينه مطلوب » آنها را در گذار از «وضع نامطلوب » ياري مي رساند. «انقلاب اسلامي و جنگ » بعد از دو نقطه عطف يعني سالهاي «57 و 68» بيش از آنكه از وجه آرماني برخوردار باشند از وجه واقعي و عيني برخوردار بودند. وجهي كه در كشاكش تاريخ و مسايل و مناسبات اجتماعي و سياسي و اقتصادي شديدا آسيب پذير است و ممكن است در اين مرحله بسياري ازياران خود را از دست بدهد

و يا دستكم آنها را به جايي برساند كه بسان سالهاي آرمانگرايي خود را وقف آن ننمايند; الا آنكه از قبل آن بهره مندي ويژه اي داشته باشند. چنانكه همگان شاهد بروز رويكرد بسياري از انقلابيون، مردم و مسؤولان به دنيا و جمع آوري مال و بهره مندي از سفره انقلاب و جنگ بوده اند. اين واقعه در حالي رخ مي داد كه سفينه انقلاب در مدار اصلي خود قرار نگرفته بود و به عنوان يك «نظام » نوپا به حساب مي آمد و بايد موقعيت خود را تثبيت مي نمود. مربيان فرهنگي از اين نكته غافل بودند كه «آنچه براي آنها» آرمان محسوب مي شد ضرورتا نمي توانست براي نسلي كه در ميان انواع تنشهاي اجتماعي ايام كودكي و نوجواني را سپري مي ساخت بعنوان يك «آرمان » تلقي شود; ضمن آنكه اين نسل پيش از آنكه انقلاب و اهداف جنگ را بعنوان مقصد دور در آينده بداند آن را در زمان حال مي ديد. نبايد فراموش كرد كه طي همين سالها دشمن بيدار سعي در اجراي استراتژي جديد استحاله فرهنگي انقلاب اسلامي و پس از آن نظام نوپاي سياسي و اجتماعي آن داشت و براي تحقق اين استراتژي از همه امكانات و اداوت و ابزار نيز سود مي برد. و اين همه مجال نمي داد تا نوجوانان نورسته بتوانند سره را از ناسره باز شناسند چه، جملگي آنان از «دوران حكومت پهلوي، دوران انقلاب و بالاخره جنگ » تنها تصويري ذهني داشتند و نه تجربه اي عيني. تلاش دستگاه فرهنگي براي مبدل ساختن يك «امر واقعي » (آرمان نسل اول) به يك آرمان

(براي نسل دوم) بي نتيجه بود از همين رو و بصورت طبيعي مقدمات لازم فراهم مي شد تا در اولين فرصت ممكن نوجواناني كه پاي به سن «جواني » مي گذاشتند به اقتضاي سن و تقاضاي طبيعي در جستجوي «آرماني » باشند كه آنرا مطلوب خويش مي پنداشتند. به عبارت ديگر چنانكه «نظام سياسي و اجتماعي جمهوري اسلامي » موفق به عرضه يك «تئوري » و يا طرح يك «آرمان » در صفحه ذهن و قلب جوانان نمي شد به صورت طبيعي اين جمعيت سر در پي علمي مي نهاد كه حكايت از يك تمناي آرماني داشت. سال 1368 شرايط ويژه اي بر فضاي ايران حاكم بود: 1- پايان جنگ كه بروز نوعي انتظار و توقع براي حل مشكلات اقتصادي و اجتماعي را سبب شد; 2- نسل دوم انقلاب كه به سن جواني رسيده بود و بعنوان جمعيتي كلان در سر آرزوهاي بسيار و انتظاراتي فراوانتر را مي پروريد; 3- مجموعه تعاليم مستقيم و غيرمستقيم عرضه شده طي دوازده سال دوران آموزش رسمي، بدون آنكه تغييري بنيادين را پذيرفته باشند مسبب تربيت نسلي شده بود كه رويكرد ديني به عالم نداشت و تنها در كنار مجموعه اي از دروس (علوم زيستي، علوم دقيقه و علوم انساني غربي) پاره اي مباحث فرهنگي را تحت تاثير تبليغات و آموزشهاي مستقيم آموخته بودند. در واقع آموخته هاي رسمي عاري از شائبه هاي نظري و فرهنگي غربي نبودند; 4- تكنوكراتهاي متخصص در عرضه طرحهاي كلان خود براي اداره امور كشور بيش و پيش از آنكه متوجه رويكرد ديني انقلاب اسلامي به عالم و آدم باشند سر در پي تقليد

و كپي برداري از طرحهاي ديكته شده سازمانهاي جهاني داشتند و طرحهايي چون «توسعه اقتصادي »، «توسعه فرهنگي » را فراروي نظام جمهوري اسلامي قرار مي دادند كه بصورت طبيعي جهت گيريهاي اصلي انقلاب را تغيير مي داد و موجب مي شد تا «مدينه و فرهنگ » غربي بعنوان «الگو» و مدينه مطلوب انقلاب اسلامي مطرح شود. البته با صورتي جديد و رنگ و لعاب ظاهرا مذهبي; 5- جرياني سازمان يافته و متشكل در تلاش بود تا بر ديواره انقلاب اسلامي ترك اندازد . ماجرايي كه از آن بعنوان «تهاجم فرهنگي » ياد شده است; نگاهي ساده به بسياري از طرحهاي پذيرفته شده طي همه اين سالها نشان مي دهد كه ضعف در طراحي و برنامه ريزي مستقل و متكي به مباني و منابع نظري ديني، علي رغم بسياري از حسن نيتها موجب سريع تر شدن حركت سفينه انقلاب اسلامي براي بازگشت به زمين است. براي مثال: طرح «انقلاب فرهنگي » بيش از سه سال دانشگاهها را تعطيل كرد و پس از آن بدون آنكه تغيير جدي و حقيقي در نظام آموزشي، مياني نظري كتب درسي، مبادي علوم، تعاريف و طبقه بنديهاي حاكم در ميان منابع انساني ... حادث شود ديگر بار دانشگاهها گشوده شدند و علاوه بر آن در كنار دانشگاههاي رسمي مراكزي تاسيس شدند آزاد و ملي كه با خود عنوان «اسلامي » را يدك مي كشيدند اما از همان ضوابط اوليه دانشگاههاي دولتي نيز تبعيت نمي كردند. گسترش اين مراكز در ميان شهر و روستا موجب شد تا بر سرعت انسلاخ فرهنگي افزوده شود و «فرهنگ سنتي و ملي و منطقه اي

» با سرعت بيشتري از ميان جوامع دست نخورده و آلوده نشده شهرستاني محو شود. بتدريج بر ويرانه شهرهاي قديم شهرهاي جديد قد برافراشتند شهرهايي كه به تمامي نظام شهرسازي غربي را كه عاري از رويكرد سنتي به عالم بودند انعكاس مي دادند; چنانكه طي همين سالها «تهران » تبديل به الگويي تمام عيار شد براي دگرگون شدن ساختار ديگر شهرها، آنهم با عبارات زيباي نوسازي، بهسازي، مدرنيته و ... متاسفانه طي همين سالها (1368 تا 1374) كساني كه متولي اصلاح و بازسازي مناسبات مردم بودند به دليل: 1. عدم شناخت فرهنگ و تمدن مغرب زمين; 2. عدم دلبستگي به فرهنگ سنتي و مذهبي; 3. شيفتگي در برابر تزهاي جاري در ميان ممالك اروپايي (توسعه و...); 4. تبين نشدن استراتژي كلان نظام جمهوري اسلامي مبتني بر شعار و خاستگاه انقلاب اسلامي و رهبري آن; سعي داشتند با اجراي دكترين «توسعه فرهنگي » نسل دوم انقلاب را مهياي پذيرش دكترين «توسعه اقتصادي » كنند. اين واقعه بمعني دگرگون ساختن ذهن و زبان و نگاه انسان شرقي براي منفعل شدن در برابر «فرهنگ و تمدن » غربي بود; تمدني كه روي به افول نهاده بود. عدم توانايي در عرضه يك «نظريه جديد و يك آرمان نو» فراروي نسل دوم انقلاب اسلامي موجب شد تا ناخودآگاه رسيدن به «مدينه غربي، دمكراسي، آزادي، جامعه مدني و امثال اينها» در هيات يك آرمان مطلوب جلوه كند. آرماني كه در وقت تلاقي با اذهان جوانان نوپاي سالهاي 68 به بعد بناگاه مبدل به نيرويي مي شد كه مهار آن مشكل مي نمود. و اين واقعه رخ نمود. متاسفانه بروز تعارض ميان

نسلي كه سردر پي آرمان قبلي (انقلاب اسلامي) داشت و تمامي دارو ندار خود را نيز وقف آن كرده بود و بسياري از طرحها و برنامه هاي اجرا شده و يا در دست اجرا، زمينه كشمكش را ايجاد مي كرد. اما صرف نظر از اين كشمكش «نسل دوم » آرام، مستعد، بي گناه و تشنه مانده بود و بدليل فقدان شناخت و آنچه كه پيش از اين ذكر شد دل به «آرماني مجهول » و برخاسته از خاستگاه غربي خوش مي كرد و توان و انرژي جواني را مصروف آن مي ساخت. در اين ميان كساني از اين وضع منتفع مي شدند كه در دل رسيدن به «مدينه غربي » و «عدول از مواضع انقلاب اسلامي » را مي پروريدند. طي اين سالها... «غرب » دريافته بود كه «بنيادگرايي اسلامي » به دليل رويكردي ويژه به «عالم غيب و غيب عالم » بنياد فرهنگ و تمدنش را نشانه رفته است. چه پاشنه آشيل خود را مي شناخت چنانكه علما و نظريه پردازان غربي متذكر اين نكته بودند كه مبدا حركت قطار «فرهنگ و مدنيت غربي » رويگرداني از آسمان و عالم معني بوده است. آنچه كه مسلمين متوجه آن نبودند حضور غرب در سه جبهه بود. 1- جبهه مدنيت; 2- جبهه فرهنگ; -3 جبهه تفكر; و اين در حالي بود كه عموم مسلمين در جبهه «اخلاق و فرهنگ » خود را مواجه با غرب مي ديدند و از دو جبهه ديگر به دلايل مختلف غافل مانده بودند. كه يكي از مهمترين اين دلايل غفلت علما «از وجه نظري و اساس تفكر» دشمن غربي بود. وقتي

ما با غرب برخورد كرديم بيشترين هم خويش را مصروف برخورد با لايه مياني ساختيم آنهم در «صورت بيروني » از همين رو بيشتر تصميمات، دستورالعملها،و انذار و تبشيرها متوجه نفي صورت فرهنگ و غرب شد. شايد به همين دليل است كه موضوع «سكس، بي حجابي، روابط دختران پسران و امثال اينها» سمفوني واحد و مستمر اقوال و گفتگوهاي ما بوده است و اين درست در زماني است كه همه تلاش مسؤولان امور اقتصادي، شهرسازي، معماري، و امثال اينها صرف الگو برداري از تمدن غربي و بازسازي پررنگتر و شديدتر بازماندهاي نظام مدني و شهري باقي مانده عصر پهلوي مي شود. كه همان دوران غربزدگي شديد ايرانيان است. گوئيا متذكر اين نكته نشديم كه غربي عصيانگر در «جبهه مدنيت خود بنياد» حضور ملموس و عيني دارد و در بستر خود انساني غربي را تربيت مي كند اين سخن «چرچيل » را نبايد از بين برد كه گفته بود «ما شهرها را مي سازيم و شهرها ما را» شهرها انسان غربي تربيت مي كردند و ما با ترميم نظام غربي خيال «تربيت انسان ديني » در سر مي پروريديم. اگر مطالعات نظري ما طي اين سالها دچار وقفه نمي شد; درمي يافتيم ميان «صورت و سيرت » در هر دوره اي نسبتي وجود دارد كه غفلت از آن موجب حرمان است. طي سالهاي 68 تا 74 بررسي و مشاهده چند جريان قابل تامل است: از سال «1368»، تهران مبدل به الگويي براي تغيير و اصلاح نظام شهري و اخلاق شهرنشينان مي شود. به زبان روشنفكران «اسباب توسعه فرهنگي و اقتصادي » فراهم مي شود. (در جاي

خود از استراتژي مورد نياز و طرحي كه مي بايست پي مي گرفتيم سخن خواهم گفت.)بناگاه شهر مبدل به «بازار بزرگي » مي شود كه بعنوان قطب مدني و فرهنگي در بسياري از مناسبات تغيير ايجاد مي كند. در هر كوچه و برزني بازاري قد مي افرازد تا «اخلاق سوداگرانه » ذكر مستمر جماعتي شود كه به تازگي از ميدانهاي جنگ باز گشته اند. ميدانهايي كه عاري از اين اخلاق بود. نظام شهري جديد بندهاي تعلق و وابستگي به دنيا را محكم مي ساخت تا تعلق خاطر به عقبي كم رنگ و كم رنگتر شود. نظام تربيتي و پرورشي سنتي توسط گردانندگان شهر بزرگي چون تهران به تبع الگوهاي فرانسوي و ماسوني با سرعت تغيير كردند تا فرهنگسراها با ظاهري زيبا وظيفه «توسعه فرهنگي » به معني «گذر دادن انسان سنت گرا و متدين از سنتهاي مذهبي و سوق دادن آنها به سمت دنياي توسعه يافته مدرن » را عهده دار شوند. اولين بار در فرانسه فراماسونرها قصابخانه اي را مبدل به فرهنگسرا كردند. متاسفانه عده اي همين نسخه را علاج درد فرهنگي جوانان ما دانستند. در هر صورت اين انسان از جبهه برگشته و گرد و خاك انقلاب از تن دور نكرده مي بايست رام شود و چه بهتر كه با رنگ و لعاب فرهنگسراها و موسيقي و هنر مدرن اين عمل صورت گيرد. نكته قابل توجه آنست كه شروع ساخت اين فرهنگسراها از مناطق جنوبي شهر و از لايه زيرين كه وابستگي بيشتر به سنتهاي مذهبي دارند آغاز مي شود. پر واضح بود كه بالا شهرنشيني ها به اندازه كافي توسعه يافته بودند.

دكترين توسعه اقتصادي در كشورهاي سنتي تنها در زماني قابل اجراء بود كه «توسعه فرهنگي » اتفاق افتاده باشد. توسعه فرهنگي هم خود نيازمند اسبابي بود مناسب كه در بدو امر حوزه هاي علميه، روحانيون، آناني كه در محضر علما و صحن جبهه تربيت شده بودند فاقد آن بودند از اينرو تحقق آن نيازمند به ميدان آمدن جماعتي بود كه تابع فرهنگ انسان مداري و اخلاق ليبراليستي توسعه يافته باشند و اين جماعت از سالها قبل در ايران زندگي مي كردند. اما تحقق انقلاب و جنگ مانع از حضور و خودنمايي شان بود. و حال اين وظيفه ركن دوم بود كه وارد عمل شود.(ركن اول دردست شهرداري بود). وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مي بايست وظيفه سنگين به ميدان آوردن روشنفكران را عهده دار شود. آرام، تدريجي، كنترل شده اما مستمر. از همين سال است كه «نشريات روشنفكري » وظيفه گفتگو از سينما، رمان، موسيقي، آثار ترجمه شده نويسندگان اروپايي و اخلاق توسعه يافته ها را آغاز كردند و در تحت حمايت بزرگترين دستگاه فرهنگي كشور مسير «توسعه فرهنگي » را هموار نمودند. بي گمان تنها، كساني كه حاضر به مصالحه با آمريكا، گپ زدن با يهوديت صهيونيستي، ترك اخلاق مردانه و شجاعانه اهل جنگ، قبول زندگي مدرن و ... بودند كه در مدرسه روشنفكري علم آموخته و فرهنگ مدرن توسعه اي را پذيرا شده باشند. ركن سوم را نظام آموزش عالي و بعد از آن آموزش و پرورش رسمي عهده دار بود. و بسط نظام تغيير نيافته، نقد نشده آموزشي با تاسيس انواع و اقسام دانشگاهها در اقصاء نقاط كشور براي استحاله فرهنگي جوانان

عملي شد. بسط آموزش عالي مثل همان شهرسازي از ظاهري فريبنده، دلچسب و شيك برخوردار بود اما در باطن ره به سرزميني داشت كه امروز بصورت ملموس همگان از آن مطلع هستند. و بالاخره ركن چهارم، نظام مالي و اقتصادي بود. موضوع مهمي كه به دليل محسوس بودن پيامدهايش طي سالهاي گذشته از كنار آن مي گذرم. با اين همه متذكر مي شوم كه ما با غرب «در جبهه مدنيت » رويارو نشديم بلكه آن را پذيرا شديم و تلاش كرديم نيل به مدنيت غربي را مشروعيت داده و حتي در زمره اهداف انبيا و انقلاب اسلامي قلمداد كنيم و تنها عيب آن را متوجه برخي ابتذالات اخلاقي نظير استفاده از مشروبات الكلي، سكس و ... سازيم. تا با برطرف شدن اين عارضه ديو مسلمان شود. اما براستي ابتذال، عارض بر تمدن غرب بود يا ذاتي آن؟ از طرف ديگر ما در جبهه سوم يعني تفكر و نظريه پردازي هم غايب بوديم. به عبارت ديگر به همان دليل كه عرض كردم متذكر «مباني نظري » و هستي شناسي ويژه غربي كه اساس فرهنگ و تمدن غربي بر شالوده هاي آن استوار شده بود. نبوديم. جالب اينجاست كه علي رغم گذشت 20 سال از انقلاب يك كرسي غرب شناسي در ايران تاسيس نشده علي رغم آنكه صدها كرسي شرق شناسي در كشورهاي غربي از دويست سال پيش مشغول فعاليت اند. «مباني نظري غرب در لابه لاي كتب درسي، رشته هاي مختلف علوم انساني دانشگاهي، نهفته بود و در مباحث انسان شناسي، روانشناسي، جامعه شناسي منتشر مي شد. سياست، اقتصاد، تعليم و تربيت غربي از آبشخور آراء

نظريه پردازان و علماي صاحب راي سيراب مي گشت و برهمان اساس نيز «طرحهاي استراتژيك » سياسي و اقتصادي طراحي و اجراء مي شدند. ليكن، بجز تعدادي انگشت شمار از جمع علما هيچگاه مجاهدتي جانانه در اين عرصه صورت نگرفت و متاسفانه برخي از مسؤولان معتقد و مذهبي نيز در ايامي كه از قدرت و امكان برخوردار بودند اقدامي براي اين امر نكردند و به دلايل مختلف از نويسندگان، نقادان و نظريه پردازان دلسوز انقلابي حمايت نكردند. تا آنجا كه گاه براي مجلس جشني و يا بزرگداشت مردي و يا برپائي محفلي ميليونها تومان هزينه كردند اما از پرداخت حق الزحمه يك نويسنده سر باز زدند. هر تازه به دوران رسيده اي را به خارج بردند و در سر كاري گذاشتند اما از شناسايي و مساعدت به تعداد معدودي از محققان مسلمان و دلسوخته كه عمر خود را صرف شناسايي و مبارزه با غرب در جبهه فرهنگي نموده بودند خودداري كردند و چنين وانمود كردند كه نمي بينند و نمي دانند. براي هر امر ساده اي چك هاي ميليوني صادر كردند اما از حمايت جدي چند نشريه كه تعداد آنها به عدد انگشتان يك يا دو دست نمي رسيد خودداري ورزيدند. اجازه بدهيد عرض كنم در سر ما مقابله جدي با غرب نبود اما مبارزه غرب با اسلام جدي بود. حركت چهارم طي چهار، پنج سال اخير كه روشنفكران غربگرا و جماعتي از نويسندگان التقاطي بناي نقد آراي مذهبي و تعرض به ساحت برخي از مقدسات را گذاشتند جمعي از طلاب و برخي از علماي و پژوهشگران بناي مطالعه در مباحث نظري و فلسفي و

كلامي غربي را گذاردند و مجالسي بر پا داشتند. اما، هيهات كه اين امر با تاخيري بيست ساله شروع شد و صورت سازمان يافته بخود نگرفت. و تا نتايج حاصله نيز تبديل به طرح و برنامه براي تغيير «چهار ركن » ذكر شده شود، كار از كار گذاشته است. جريان روشنفكري در هر سه حوزه تمدن، فرهنگ و تفكر غربي متكي به منابع و ادبيات جاري در غرب است. به همين خاطر براي هر موضوع و مساله اي متني را ترجمه نموده و منتشر مي سازد; در واقع اين منابع با خروج از اجمال به مرتبه تفصيل يافته رسيده اند. تبديل به شعر و رمان و نمايشنامه شده اند و بالاخره در قالب راههاي اجرايي مدون شده اند. جريان روشنفكري بي دغدغه و دردسر آنهمه را فراروي نسلي جوان، طالب آرمان و خام مي گذارد و در چشمش مدينه غربي را مي آرايد تا فريفته تصويري فريبنده اما دروغين از آزادي، جامعه مدني، دمكراسي و ... شود. در مقابل «مؤمنان به بنيادگرايي اسلامي » ناگزير به حضور همزمان در چند جبهه اند: 1- پاسخ گويي به نيازهاي فوري و فوتي نظام جمهوري اسلامي; 2- دفاع از اصول و كيان دين و تفكر ديني در مقابل هتك حرمتها، ايرادها، انتقادات و هزره دراييهاي گستاخانه; 3- كشف راههاي به اجراء آوردن دريافتهاي ديني در عصري كه عالم غربي و فرهنگ و تفكر آن غالب است; 4- مبارزه در ميدانهاي عملي، روياروي عمله استكبار جهاني و توطئه هاي شبانه روزي آنان. اينان ناگزير به حضور در چهار جبهه اصلي اند اما ناگزير از گذار از آنچه كه غرب

فراروي مسلمين قرار داده و روشنفكري تن دادن به آن را موجبيت تاريخي و امري محتوم به حساب آورده نيستند. حركت چهارم «گام اول » از وظيفه بزرگ به تاخير افتاده است. مقدمه اي براي يك جهش. حركت چهارم بدليل مواردي كه فراروي بنيادگرايي اسلامي است پر سرو صدا و هيجان ساز است. به مذاق روشنفكران و مديران تكنوكرات خوش نمي آيد; خواب و آرام را بهم مي زند; و البته از ميان ميدان جهاد مي گذرد. آنچه بدان نيازمنديم طي همه سالهايي كه در حال وروز مسلمين و رويارويي انقلاب اسلامي با غرب مطالعه مي كردم وبويژه در وقتي كه دانشجويان و بسيجيان از چه بايد كردها گفتگو و سؤال مي كردند به اين موضوع مي انديشيدم كه مهمترين نياز ما براي خروج از كشاكش حوادث و مسايل جدي فرهنگي چيست؟ پيش از اين از نياز سفينه فضايي به چند منبع سوخت ياد كردم. چنانكه سفينه انقلاب اسلامي با دو منبع سوخت از دو مانع گذشت اما پس از جنگ و در عصر سازندگي نيازمند مخزن سوم بود تا به مدار بالاتر صعود كند.

طي همه اين مسير طولاني نيازمند: حضور و روحيه قوي مردمي (مخصوصا جوانان) بود اما مي بايست به اين امر توجه مي شد كه گذار از «جذابيت تمدن غربي » و در امان ماندن از «فرهنگ » انسان مداري بيش از آنكه نيازمند مشتبهه شدن به قوم غربي و همسان شدن با اخلاق و منش فرنگي در مناسبات اقتصادي، اجتماعي و سياسي باشد نيازمند امري متفاوت و آرماني ديگرگون اما از جنس «انقلاب، شيعه و جنگ » است. و گرنه سفينه

انقلاب پيش از گذر از جو ديگر بار به سمت زمين باز مي گردد و شهر و مدينه انقلابي بدل به شهري كاملا فرنگي مي شود با تابلوهاي رنگين «سبحان الله » و «الحمدالله ». آنچه بيش از هر چيز بدان نيازمند بوديم دور ماندن از تبعات «هفت غفلت » بود. همان كه تا به امروز بر آن پاي مي فشاريم. منابع مقاله:

، ؛

بازخواني دفاع مقدس در فضاي ملي و بين المللي

بازخواني دفاع مقدس در فضاي ملي و بين المللي اشاره آنچه پيش رو داريد، گفت وگويي است با دكتر محمود رضا اميني، از فعالان عرصه دفاع مقدس كه سال ها مسئوليت هاي مختلفي، در رده فرماندهي خطوط عملياتي داشته و پس از آن نيز به عنوان فرمانده سپاه در كردستان، گيلان و مازندران و نيز به عنوان مشاور شهيد صياد شيرازي در فرماندهي كل ارتش، ايفاي مسئوليت نموده است . پديده جنگ در انقلاب ما چه تاثيري بر تاريخ اجتماعي ما داشت و تاريخ اجتماعي ما با توجه به اين پديده، چه فرايندي را طي كرده است؟ اين سؤال براي شما از چه ابعادي حائز اهميت است؟ جنگ پديده اي تاريخ ساز بود كه ماسواي نبرد در جبهه ها، هنجاري را پديدار نمود و در قالب آن، فرهنگي را به جامعه معرفي كرد . آنچه بايد به آن پرداخته شود، نمايان گر همان هنجارها و همان فرهنگ است كه زيبايي هاي آن مي توانست، بر اصالتي به نام اسلام و شعوري به نام شعور ملي يا شهامتي به نام شهامت جوانان ايراني متكي باشد . اصالت حركت نظامي ما به جنگ افزار و سخت افزار تكيه نداشت، بلكه به نرم افزاري

اتكا داشت كه جوان خياباني بدون محتوا را انگيره مند و هنجارمند كرد، تا از تمام فضاي ذهني خود بگذرد و به عنوان يك عنصر پيشرو، گوي سبقت را از همه بربايد و به جايي برسد كه رهبر انقلاب بخواهد بر دستهايش بوسه بزند . آنچه كه شما تحت عنوان نرم افزار مطرح فرموديد، اكنون به چه سرنوشتي دچار شده است؟ اين نرم افزار، اكنون دچار فراموشي و در حقيقت دچار بي مهري شده است . پيش از آن كه به دلايل فراموشي بپردازيم، در همان زمان اين نرم افزار چه تحولي را در اجتماع پديد آورد؟ پدران به فرزندان، اشراف به تهيدستان و طبقه ثروت زده و رفاه طلب به ديگران توجه كردند و همه به نوعي به ايثار و گذشت تن دادند . تحولي كه به حق فقط پيامبران بايد آن را به وجود مي آوردند . فرهنگ جبهه، فقط فرهنگ جنگيدن و مبارزه نبود، فرهنگ محبت، ايمان و روحيه سرور بود . اتفاقا شادي و نشاط بود كه اكنون مغفول مانده و جنگ به معني خشونت و غم ادراك مي شود . در رفتارهاي عادي نيز شما در جبهه رزمنده اي را سراغ نداشتيد كه اهل بي منطق بودن، بي علم بودن و بي دقتي باشد يا رفتارهاي استاتيكي و خشونت طلبانه داشته باشد . تنها سبقتي كه رزمنده از ديگران مي گرفت، سبقت در خيرات و پيشرفت بود; در حقيقت ما در سطح جبهه ها تماميت اسلام را شاهد بوديم . به سؤال قبلي باز مي گرديم; اين فرهنگ در شرايط فعلي كجاست؟ در شرايط موجود اين فرهنگ فراموش شده و

مورد بي مهري قرار گرفته است، و چون در گردش نسل ها، انتقال به صورت دقيق و ظريف اتفاق نيفتاده، نسل جديد تبيين و ترسيمي از جنگ، جبهه و فرهنگ آن ندارد . به نظر شما، آيا حاملان اين فرهنگ، يعني بچه هاي جبهه، اين جريان را به درستي انتقال دادند؟ به عبارت ديگر، ممكن است جامعه مدعي شود كه ما چنين فرهنگي را در جامعه نديديم، يا اينكه ما فقط خشونت و رفتارهاي خشن آنها را در جامعه مشاهده كرديم . شايد آنها هم تا اندازه اي توجيه داشته باشند كه وقتي از جنگ به جامعه بازگشتند، با هويت دوگانه اي مواجه شدند و ... ؟ اين طبيعي است كه وقتي عده اي از يك فضا به فضاي ديگر بروند و مغايرت هايي هم ببيند و هيچ منطق توجيه كننده اي هم وجود نداشته باشد، در يك وضعيت پارادوكسيكالي قرار مي گيرند، به عبارتي، فضاي جامعه بستر لازم را براي حضور اينها فراهم نكرد و استقبال منطقي به عمل نياورد . از طرفي هم، عليرغم تمايل آنها براي حضور در ساختارهاي جديد، فضا به آنها اجازه مانور نمي داد و طبيعتا رفتارهاي عصبي و انفعالي را در پي داشت . البته اين كليت جامعه نبود; ما بسياري از تحولات فرهنگي و هنري و حتي همين بحث هسته اي را كه اكنون جهان را به چالش كشيده، از آبشخور اينها داريم; حوادثي كه هم به خلاقيت نياز دارد و هم به شجاعت . منظور من اين بود كه ما 2 بستر داريم; بستر ذهني وبستر عيني; بستر ذهني ما ادبياتي دارد كه در فيلم، داستان،

شعر و رمان توليد مي شود، ولي آن بستر عيني كه بتواند اين فرهنگ را در جامعه بازتوليد كند و مردم بتوانند آن را لمس بكنند، آيا اين بستر وجود داشت و آيا مردم توانستند اين فرهنگ را لمس كنند؟ من هم قبول دارم كه دوستان ما ساز و كار لازم براي تبيين و انتقال اين فرهنگ را فراهم نكردند، اما از طرفي هم ساختارهاي موظف نيز نتوانسته اند به صورت شايسته به اين مهم بپردازند . بسيج، بنياد شهيد، بنياد جانبازان و ... كه يا مواجه با كمبودها هستند و به انفعال افتاده اند يا دچار روز مرگي شده اند . اين انفعال، در عين اينكه تجربه ها هروز بيشتر شده و بودجه و حوزه مسئوليت تعريف شده و مشخص است، از كجا نشات مي گيرد؟ از كمبودها و نبود صحنه مانور و احساس عدم اثربخشي; ضمن اينكه نيازهاي جديدي هم مطرح است و اگر با يك همت ملي به اين بسترها توجه شود، فضاي مانور براي آنها بيشتر فراهم مي شود، ولي اگر يك گروه بسيجي با هر تفكر مثبت، ببيند كه به اندازه يك حزب سياسي امكان مانور ندارد و در اولين و آخرين حركت خود متهم به خشونت مي شود و به صورت طبيعي دچار انفعال مي گردد . ممكن است شناخت نسبت به بسترهاي اجتماعي و درك رئاليستي از جامعه وجود نداشته است تا با آن شكاف موجود ميان ارگان هاي آنها و واقعيت جامعه، به صورت درست برخورد نكردند . آيا اگر اين بستر را درست مي شناختند، باز ممكن بود راه به خشونت ببرند؟ ميزان شناخت آنها سهم

مهمي در اين مسئله دارد، ولي تمام سهم نيست . من قبول دارم كه ساختارهاي پشتيباني هم نتوانسته اند، اين پل را برقرار كنند و پشت جبهه را با اعتماد رها كردند، و اين اعتماد آنها به اين ساختارها نيز نكته قابل ملاحظه اي است; يعني گفتند ما رفتيم براي شما، ولي كسي نگفت برگشتيد براي ما . يعني منظور شما اين است كه توليد يا بازتوليد اين فرهنگ در جامعه، بيشتر از آن كه محصول نقش خود باشد، متاثر از گفتمان هاي حاكم بر جامعه بود؟ بله، دقيقا اينها گفتمان هايي نبود كه در فضاي دفاع مقدس به وجود آمده باشد . اساسا شما آيا تحول در گفتمان ها را مي پذيريد يا خير؟ اگر نخواهيد اين مسئله را بپذيريد، بايد به اين مسئله معتقد شويم كه همان گفتمان آغازين انقلاب در دوره هاي بعد (چه جنگ و چه پس از جنگ) مي بايد ادامه داشته باشد، حتي امروز؟! ما اينها را در يك راستا مي بينيم; ما آن را دو گفتمان نمي دانيم . من به قابليت تغييرپذيري معتقد هستم، ولي وقتي مي گوييم ما اكنون جوانان شجاع و ايثارگر مي خواهيم، منظور اين نيست كه براي جنگ مي خواهيم . الآن ديگر جنگي وجود ندارد، ما اكنون آنها را براي دفاع و نواميس خود مي خواهيم . ولي آيا گفتمان ها همين را خواستند؟ مثلا امام پس از جنگ، از همه رزمندگان براي حضور در سازندگي دعوت كردند . آيا ساختارها هم همين را خواستند يا به دلايلي تكنوكرات ها عملا گوي سبقت را از آنها ربودند . اينجا ديگر بايد در

مؤلفه هاي اين گفتمان ها و مؤلفه هاي موجود در آن فرهنگ مورد نظر، دقيق شويم كه آيا اين مؤلفه ها مي توانستند در كنار هم ديگر قرار بگيرند و همسازي داشته باشند و اگر مي توانستند چرا قرار نگرفتند؟ يقينا مي توانستند، ولي به هزينه هاي خاص خود نياز داشت . هزينه ها هم بحث خود را دارد . همين گفتمان ها هم هزينه هايي داشتند و مي خواستند آنها را تامين كنند; اگر از يك زاويه مشخص تر به اين مؤلفه ها نگاه كنيم . مثلا از زاويه سنت و مدرنيسم، هم قابل تبيين است كه در آنجا حاكميت مطلق سنت ها وجود داشت، ولي در گفتمان هاي پس از جنگ نقش سنت ها كمرنگ شده بود و چون سنت ها متحول مي شد، ديگر آن اتفاق نمي افتاد و اتفاق ديگر بود . بر همين اساس، مي توان گفت كه مدرنيسم سنت را فراموش نكرد، همانطور كه پست مدرنيسم هم مدرنيسم را از ياد نبرد; اينها زنجيره هاي وابسته اي هم هستند كه هم ديگر را تكميل مي كنند . گفتمان سازندگي مي توانست، ادامه گفتمان ايثار و شجاعت ها و شهامت هاي به وجود آمده در فرهنگ دفاع مقدس باشد . در حال حاضر هم، اگر شما بررسي كنيد، مي بينيد كه بيشترين كارهاي غيرشعاري را همين ها داشتند، ولي تبيين كننده ها و فضاسازها بايد اين هزينه ها را كه وجود داشت، مي پرداختند . حالا شما بفرماييد كه اين هزينه ها چه بود؟ هزينه ها اين بود كه تلاش كنند، به خوبي تبيين كنند، نيروها را ارتقا بدهند، فضاي

مانور را ايجاد كنند و آرامش را براي بعضي بسترها فراهم كنند، و يك هنجار مداري مدرن را براي اينها آماده نمايند . آرامشي كه فرموديد به عنوان هزينه بايد انجام مي شد، اين آرامش طبيعتا در راستاي آرامش جامعه بود; چنان كه اكنون نيز آرامش بايد در راستاي مطالبات جامعه باشد . ساختار نهادهاي نظامي، اعم از ارتش، سپاه و بسيج چه نسبتي با آرامش دارند و به اين مؤلفه چگونه نگاه مي شود؟ ما يك بار مدعي مي شويم كه نهادها براي انجام مسئله اي مكلف مي شوند، يك بار هم مي گوييم كه آرامش نهادينه مي شود . من ظرف نهادينه شدن آرامش را به وسيله اصالت ها يا هنجارهاي پديد آمده در جبهه نمي بينم، بلكه به وسيله نهادها مي دانم; به عبارت روشن تر، اگر امروز بسيج به عنوان نمودي از ارزش ها و هنجارهاي دفاع مقدس است، ولي بستر پشتيباني كننده نمي تواند زمينه مانور عموم ايثارگران را به ميزان توان مانور آنها فراهم كند . چه به لحاظ امكانات و چه به لحاظ نگرش مسئولين . در شرايط موجود، ما بسيجي را شكل داديم، به عنوان تنها و تماميت . اما نه اينطور نيست، نه تمام نيروهاي فكري با انديشه دفاعي در آن جا گرفته اند و نه در اين فضا امكان همه مانورها وجود دارد . ما كدام شهيد را الگو قرار داده ايم؟ در حالي كه امروزه انگلستان «آقاي وينستون چرچيل » ، يك الگوي نمايان سياست است، يا يك شاخص نظامي مانند ناپلئون . البته شهيد آويني (ره) تا مدتي، بنا به نوبودن فضاي هنر

نسبت به استاتيك بودن وضعيت جنگ و جبهه، توانست خود را حفظ كند . شايد نتايج كارهاي شهيد آويني بود كه آن فرهنگ توانست تا مدت ها پس از جنگ خود را حفظ كند و به خود استمرار ببخشد . ولي شهيد ديگري در مقطع پس از جنگ نبود و اين شهيد آويني بود كه در بستر پس از جنگ موفقيت كسب كرد نه كسان ديگر يا ساختارها . اتفاقا اين مسئله به دليل همان چيزي است كه شما در ابتدا گفتيد; يعني اصالت و هنجار در جبهه شكل گرفت، ولي بروز آن در نيازمندي فرهنگي و هنري جامعه پديدار شد; يعني در قالب نو شكل گرفت . سنت، آن هنجارمندي بود، اما شكل آن نيازهاي هنري آن بود . منظور بنده نيز همين بود كه شهيد آويني تا اندازه اي توانست اين هنجارها را باز تعريف كند . تنها شهيد آويني بازتعريف نكرد; اين نياز بود كه ديگران هم به آن پرداختند و او در اين نياز جا افتاد، ولي آيا ما نمي توانستيم در اين فيلم هاي خودمان، شهيد باقري يا صياد شيرازي را زيباسازي كنيم؟ حوزه هايي كه در ساختارها براي اين امر وجود داشت، ديگر وجود ندارد و آرام آرام از بين رفته است . ممكن است نيازهاي جديد آنها را به اين كنش واداشته باشد . ولي توان اينها را به نيازهاي جديد تبديل كرد . داستان رستم و سهراب، چون زيبا پرورش داده شده، هنوز هم در بين ما رواج دارد . ساختارهاي ما نبايد از دفاع مقدس دور شوند . دفاع مقدس مال همه بود، يك حادثه ملي

و بين المللي بود و اكنون بايد در فضاي ملي و بين المللي مورد توجه قرار بگيرد . دفاع مقدس مال همه بود و مال همه هست، اما چه عواملي موجب شد كه اين تصاحب در اختيار يك طيف خاص باشد و مال همه نباشد . اتفاقا جالب است كه همين امروز، دفاع مقدس را در يك فضاي ملي بازخواني كنيم . دو عامل موجب پديدار شدن اين مسئله است: يكي بيگانگي و ديگري تماميت خواهي . گروهي نگرش تماميت خواهانه دارند و گمان مي كنند كه هيچ نگرش، كنش و واكنشي به جز نگرش آنها نبايد وجود داشته باشد . گروهي هم بيگانه شده اند و فكر مي كنند كه اتفاقي نيفتاده و اشتباهي رخ نداده است . حيات ملي، ارزش ها و منافع ملي اقتضا مي كند كه اين دو نگرش با هم آشتي كنند و از اين آشتي، توليد بيرون بيايد، نه حرف و ادعا . ما نمي خواهيم امروز هم همان شعار باشد «كه هر كه دارد هوس كرببلا بسم الله » امروز بايد گفت: «هر كه دارد هوس رشد و پيشرفت در صحنه هاي علمي بسم الله » . اين شعار قشنگي است . شما تا چه اندازه زمينه هاي تحقق آن را فراهم مي بينيد؟ بي زمينه نيست، ولي تصور مي كنم كه تصميم گيران بايد همت جدي داشته باشند . اكنون ساختار نهادهاي نظامي در كل، اگرچه ممكن است ميان اين ساختارها تفكيك و تمايز هم قائل شد، چرا كه از ابتداي جنگ هم اين تمايز در ميان ارتش و سپاه وجود داشت، ولي با توجه به فضاي

بين المللي فعلي كه تحت تاثير فشارهاي پيراموني و فشارهاي بيروني هستند، اين ساختارها را چگونه تحليل مي كنيد; يعني چه مي كنند، به كدام جهت متمايل هستند و چه بايد بكنند؟ اولا، اين ساختارها، هم در شكل و هم در فرهنگ سازماني و گاهي هم در رفتار سازماني متفاوت هستند و اين مسئله در همه جوامع دنيا پذيرفته شده است، وظيفه ها هم متفاوت است . اما مي خواهم بگويم، اگر اين اختلاف در جبهه نمودهايي داشت، اختلاف ماموريتي و اختلاف رفتار سازماني و مديريت سازمان، به صورت طبيعي براي اينها به وجود آمده و تبيين شده است . اختلاف مديريت و رفتار و ماموريت سازماني را همه مي پذيرند . آن چيزي كه مدنظر من بود، اختلاف معرفتي است; يعني مي خواستم ديدگاه ها نسبت به حوادث جاري را از جايگاه معرفتي آنها ارزيابي كنيم . شايد من به ميزاني كه شما مدعي باشيد، در شرايط جاري، اينطور احساس نمي كنم، ولي يك نكته هست و آن اينكه يك نسل سپاه پاسداران را به فرمان ولي امر شكل داد و آن نسل هست و در حقيقت معرفت اقتصادي آن در جاي خود باقي است، در حاليكه اين نسل در ارتش نبود، ارتش متحول شد و متحول شده هاي ارتش توانستند، بقاي خود را با اين تحول حفظ كنند . شايد كار ارتش ارزشمندتر از كار سپاه بود، البته يك گسستي ميان نسل هاي ما هست و طبعا محصول آن هم چه در سپاه و چه در ارتش وجود دارد و اين طبيعي است، ولي آن طور كه در ابتداي انقلاب از جهت ماهيت

روحي و معنوي پديدار بود، اكنون آن طور نيست . با توجه به خواست بيروني از وضعيت هسته اي ما، موضع نظامي در تلائم و هم نشيني با اراده سياسي يا اراده عمومي مردم چه بايد باشد و چه هست؟ سيستم هاي نظامي در كشورهاي دنيا، بعضا سياست گرا يا بعضي هم نظامي گرا هستند، ولي هر دو در تجهيز خود و ايجاد يك موازنه منفي با تهديدات خود، تلاش مي كنند . همه سيستم هاي نظامي بر تقويت امكانات و تجهيزات خود اصرار دارند . اروپاي پس از فروپاشي و ژاپن و ... همه به نوعي اين تمايل را نشان مي دهند . در فرايندنظامي ما هم رسيدن به هر توانمندي نظامي، هيچ محدوديتي ندارد و قطعا نخواهد داشت . عقل و منطق نظامي، اين مسئله را حداقل براي مقابله توجيه مي كند و اين سياستمداران هستند كه بايد بروند و تكليف خود را در فضاي بين المللي روشن كنند .

تبليغ يا تخريب دفاع مقدس

تبليغ يا تخريب دفاع مقدس محمدحسن نبوي در شماره هاي پيشين به بحث استفاده از فرصتها در تبليغ پرداخته، بيان كرديم كه نه تنها بايد از فرصتها بهره برد بلكه در مواردي بايد فرصت سازي كرده و سپس به تبليغ پرداخت . براي شناخت فرصتها آگاهي نسبت به مسائلي در محيط تبليغي ضروري معرفي گشت كه از جمله آنها موارد ذيل بود: تحصيلات مخاطبان، آداب و رسوم اجتماعي، ملكات يا مفاسد اخلاقي، تعداد معتادان، مقدار آگاهيهاي ديني مردم، شبهات مطروحه در جامعه، پايگاهها و اماكن تبليغي، نهادهاي مردمي، سازمانها و ادارات، اماكن تفريحي، اماكن مذهبي، هيئات، مجموعه هاي فرهنگي، و پيروان اديان .

در نوشته هاي قبل، در موضوعات متعدد، شيوه هاي دريافت اطلاعات و چگونگي واكنش مبلغين نسبت به آنها مطرح گرديد و در اين شماره به مناسبت تبليغات هفته بسيج و پخش فيلمها و سريالهائي از سيماي جمهوري اسلامي ايران، نگاهي مجدد به اين تبليغات ضروري به نظر مي رسد كه مي تواند براي مبلغين محترم زمينه طرح سؤالي جدي فراهم كند . براي آنكه به تحليلي در تبليغات جنگ دست يابيم، بهتر است فضاي فكري - فرهنگي حاكم بر تبليغات و وسائل ارتباط جمعي دشمنان را باز شناخته، پس از دريافت صحيح اهداف پنهان و آشكار دشمنان، در جهت خنثي سازي اين تبليغات، رسانه ها، ارگانها و نيروهاي همسو را بسيج نماييم .

دشمنان و دفاع مقدس از آنجا كه حكومت ايران آغاز خيزشي اسلامي و حركتي براساس باورهاي اسلامي بود و بخش عظيمي از مردم كره زمين در اين باورها مشترك بودند، همگي به نظام نوپاي ايران چشم دوخته، براي رويارويي با قدرتها، شيوه جديدي با مفاهيمي نو يافتند و آن مبارزه با استكبار براساس آموزه هاي ديني بود كه هر گونه سلطه كفار و بيگانگان، بر مسلمانان را نمي پذيرفت . قدرتهاي سلطه جوي جهاني با حركتي روبرو گشته بودند كه از جهتي يكي از بهترين كشورهاي تحت سلطه آنان; ايران را از چنگالشان خارج كرده و از سوي ديگر راهي نو در مقابل مسلمانان جهان گشود، تا آنها نيز از سلطه، رهائي يافته، روي پاي خود بايستند; از اينرو هم نظام سلطه برآشفت و هم مزدوران و دست نشاندگان آنان در سرزمينهاي اسلامي بنيانهاي حكومتهاي پوشالي خود را لرزان و ناپايدار ديدند و

تهديدي بزرگ در كنار خويش احساس كردند . بهترين گزينه براي مقابله با اين پديده نو ظهور، جنگي همه جانبه عليه نظام اسلامي بود . دشمنان انقلاب اسلامي جنگي را طراحي و بر ملت ما تحميل كردند كه بازيگر اصلي آن صدام جنايتكار بود . صدام فردي قدرت طلب بود كه عشق كشور گشائي تمام وجودش را گرفته، از آن مهم تر نجات حكومت بعثي خود را در گرو اين حمله مي ديد; زيرا مردم مسلمان و شيعه عراق از هر كشور ديگري در برابر امواج نوراني انقلاب تاثير پذيرتر بودند . جنگي نابرابر آغاز گشت و همه كشورهاي جهان; اعم از شرق و غرب به ياري و تجهيز ارتش عراق پرداختند . آمريكا در معادلات، به طور واضح يك سوي جنگ بود . فرانسه، شوروي سابق، انگلستان، آلمان و ... در حين جنگ پيش رفته ترين و مرگبارترين سلاحها را براي عراق ارسال كردند . حاكمان جنايتكار كشورهاي منطقه با توجه به رويكرد جديد و تمايل مسلمانان داخل كشورهايشان به قوانين اسلام و تفكرات جديد، راه را در مبارزه با حكومت ايران ديدند، به همين دليل از جهات مختلف به پشتيباني صدام پرداخته و حمايت از متجاوز در راس اولويتهاي سياسي، اقتصادي، تبليغاتي آنان قرار گرفت; تا جائي كه بعد از هر عمليات جنگي، كاروانهاي كمك از اين كشورها به سوي عراق سرازير مي گشت و دلارهاي نفت در اختيار صدام قرار مي گرفت . در سفري كه به عتبات عاليات داشتم، به يكي از نيروهاي استخباراتي عراق - كه همراهمان بود - گفتم: چرا تا اين حد مردم عراق فقير و تهيدست شده

اند؟ با صراحت، در عين حال مخفيانه به من گفت: به دليل آنكه با شما نجنگيديم . تعجب كردم، به او گفتم: با توجه به بودجه هاي سرسام آور جنگ، بايد در زمان صلح وضعيت اقتصادي شما بهتر باشد . جواب داد: تا زماني كه با شما مي جنگيديم، آنقدر كشورهاي خليج به ما امكانات مي دادند كه مردم ما در رفاه كامل زندگي مي كردند!!! بالاخره جنگ با تمام فراز و نشيبهايش به پايان رسيد و با الطاف الهي تثبيت و حفظ نظام اسلامي كه در راس اهداف دفاع مقدس بود، تحقق يافت . بيگانگان از كشور بيرون رانده شدند، توطئه همه كشورهاي سلطه جو و حكومتهاي مزدور منطقه شكست خورد، سازمان ملل رسما عراق را متجاوز و آغازگر جنگ معرفي كرد و ... .

اما پس از جنگ هنگامي كه جنگ پايان يافت و دشمنان از نابودي نظام در چند روز و چند هفته يا چند ماه نااميد گشتند، همت خود را بر جنگ تبليغاتي و فرهنگي معطوف كردند و در استراتژيهاي تبليغاتي خويش، تهاجم به ارزشهاي نظام از جمله ارزش دفاع از دين، استقلال و هويت ديني، در دستور كار قرار گرفت . برخي هم با تئوريزه كردن اين تهاجم، آنان را با سخنان شبه فلسفي ياري دادند . آنان با تكيه بر امپرياليسم رسانه اي خويش اين مطلب را القاء كردند كه به طور كلي نيازي به اين جنگ نبود و مسئولين مي توانستند از طريق مجامع جهاني به استيفاي حقوق بپردازند، جنگ به جز شهادت عده زيادي از جوانان و مردان و زنان كشور و مجروح و معلول گشتن مردم ثمري

نداشت . و برخي از مطبوعات جيره خوار داخلي و مزدوران بيگانه، همين مطلب را در داخل كشور از زواياي مختلف القاء كردند . آنان هيچگاه تجربه تلخ و ذلت بار فلسطين را مطرح نمي كردند كه در مقابل ديدگان جهانيان هر روز جنايت تازه اي در اين سرزمين رخ مي دهد و مجامع جهاني در حالي كه غالبا اسرائيل را جنايتكار معرفي مي كنند، كوچكترين ارمغاني براي فلسطين نداشته اند .

تبليغات ما رسانه هاي تبليغاتي ما نيز رويكردي دارند كه قابل بررسي و دقت است . 1 . به ندرت مي توان انساني يافت كه از ديدن تصوير جان دادن انساني لذت ببرد، خصوصا اگر اين تصاوير به صورت واقعي باشد، آن هم تصوير كسي كه مورد علاقه و احترام آنان است . اين تصاوير دلخراش در حد فراواني از سيماي جمهوري اسلامي ايران پخش مي شود . 2 . در نمايشگاههاي جنگ، عكس بدنهاي قطعه قطعه شده به نمايش در مي آيد كه هر انساني را به تاثر شديد مي كشاند و در مواردي جز ترس و دلهره چيزي به ارمغان نمي آورد . 3 . در بسياري از محافل، فرزندان شهيدان مورد ترحم واقع شده و سخناني بيان مي شود كه اشك همگان را جاري مي سازد . 4 . فيلم مجروحين شيميايي در سخت ترين شرائط به نمايش در مي آيد . 5 . از رزمندگان دلاور خبري نيست، مگر آنكه با گريه و آه در غم از دست دادن دوستان بر صحنه تلويزيون ظاهر مي شوند . 6 . هرگز از پيروزيها و موفقيتها، فتوحات و دلاوريهاي رزمندگان چيزي ديده

نمي شود . 7 . گاهي فيلمهائي از جنگ ساخته مي شود كه گويي هيچيك از عوامل سازنده فيلم براي يك روز هم در صحنه هاي جنگ نبوده اند . به جاي شاديهاي بي پيرايه و زيباي جنگ، آلات موسيقي را با زور به خورد جنگ و رزمندگان مي دهند، در حالي كه اگر كسي كليه خطوط جنگ را مي گشت، يك مورد رزمنده فلوط زن نمي يافت . آيا اين نوع تبليغات مهر تاييدي بر تبليغات دشمن نيست كه جنگ هيج ثمري جز بي خانمان گشتن و شهيد شدن عده زيادي از مردم نداشته است؟ آيا براي نسلي كه جنگ را نديده، روحيه دلاوري و دفاع ايجاد مي كند يا آنان را از نام جنگ و مقاومت بيزار مي سازد؟ آيا اين تبليغات رزمندگان را از جنگ خويش پشيمان نمي كند؟ آيا اگر روزي باز نياز به مبارزه باشد، زنان اين مرز و بوم مردان و فرزندان خويش را براي جنگ با رغبت خواهند فرستاد؟ چرا؟! ! چرا هرگز پيروزيها، موفقيتها، فتوحات و دلاوريهاي رزمندگان براي مردم ترسيم نمي گردد؟ چرا بركات و نتائج جهاد في سبيل الله براي مردم با زبان هنر به تصوير كشيده نمي شود؟ چرا نيرنگها و حملات گسترده دشمن و خنثي سازي آن توسط سربازان اسلام به نمايش در نمي آيد؟ چرا حمايتها، كمكها و تسليحات كشورهاي مختلف جهان كه در اختيار دشمن قرار مي گرفت و مقاومت رزمندگان در برابر اين هجوم جهاني به خوبي مطرح نمي شود؟ چرا جايگاه معنوي جنگ با توجه به آموزه هاي ديني بيان نمي شود؟ چرا فريادهاي اميرالمؤمنين عليه السلام از دست

تن پروران گريزان از جنگ براي مردم تبيين نمي گردد؟

امام و تبليغات جنگ در طول تاريخ جنگ، يكي از مهم ترين عوامل تاثيرگذار بر انگيزشهاي مردم و حضور آنان در جبهه هاي جنگ، سخنان و پيامهاي امام رحمه الله بود . ايشان همواره بر نقاط مثبت، توانمنديهاي رزمندگان اسلام و انگيزه هاي معنوي و خدايي آنان پاي فشرده و روحيه مقاومت، ايستادگي و دلاوري را در نيروهاي رزمنده تقويت مي نمودند . - هنگامي كه در ابتداي جنگ به فرودگاه تهران حمل مي شود و بمبهاي جنگنده هاي عراق فرودگاه تهران را به لرزه در مي آورد و مسئولين نظام را با يك بحران سنگين مواجه و همگان را حيرت زده مي كند، امام رحمه الله در اولين سخنراني خويش با آرامشي فوق العاده مي گويد: «ديوانه اي آمد، سنگي انداخت و رفت .» اين سخنان آنچنان شاهكار جنگي دشمن را به تمسخر مي گيرد و به مردم و مسئولين روحيه مي بخشد كه نخست وزير وقت، خود اذعان مي كند كه اين سخنان امام به همه آرامش داد . - قبل از انقلاب هنگامي كه فرزند فرزانه و شايسته امام رحمه الله به طور مشكوكي جهان فاني را وداع مي گويد، همه در انتظار عكس العمل امام اند كه آيا اين رويداد جانكاه در استواري ايشان چه تاثيري خواهد گذاشت؟ چشمها به زبان و كلام امام رحمه الله دوخته شده است و امام رحمه الله در سخنراني تاريخي خويش اين حادثه سخت را از الطاف خفيه الهي بر مي شمارد . - پس از انفجار حزب جمهوري اسلامي و به خاك و خون كشيده

شدن جمعي از بهترين ياران با وفاي اسلام و انقلاب، و ضرباتي كه منافقين بر نيروهاي حزب اللهي وارد كردند، ايشان ضمن تجليل از شهيدان، هرگز اشكي از ديدگان نمي ريزد و با صلابت مي فرمايد: «بكشيد ما را ملت ما بيدارتر مي شود .» و آرزوي غم، سستي، پشيماني و ضعف را در سخت ترين شرائط بر دلهاي پر كينه دشمن براي هميشه باقي مي گذارد . - امام رحمه الله از محمدحسين فهميده استوره مي سازد و او را رهبر معرفي مي كند و ديگران را به پيروي از او ترغيب مي كند; زيرا با كم ترين امكان و با اهداء ارزشمندترين سرمايه وجودي - كه جان اوست - پايداري مي كند و تانك عراقي را با نارنجكهايي كه به خود بسته است، منهدم مي سازد . - زماني كه اشعار جنگ در زبان مداحان سمت و سوي بيان رنجها و فقدان ياران مي يابد، امام رحمه الله با واسطه به آقاي آهنگران گوشزد مي كند كه اشعار بايد روحيه شجاعت و شهامت ايجاد كند تا نيروهاي جنگ، دلاورانه و با ايمان، مقاوم بايستند . پس از آن، اشعار رنگ ديگري مي گيرد و شعرهاي جديد به تبليغات جنگ راه مي يابد، مانند: خيز اي رزمنده شير خانه از دشمن بگير - مدتي تلويزيون با اندك مناسبتي پاي در بهشت زهرا گذاشته و قبور شهيدان را به تصوير مي كشد . امام، اين روند را هم نامطلوب قلمداد مي فرمايند .

تبليغات جنگ در كشورهاي ديگر اينجانب تبليغات چند كشور را در مورد جنگ ملتهايشان با متجاوزان ديده ام . در اين تبليغات دو

اصل اساسي تعقيب مي شود: 1 . ترسيم جنايات جنگ، ويرانيها و ... . در اين بين عكسهاي كشته هايشان را در جايي آورده اند; اما اجساد كشته گان را - كه دلخراش است - نشان نمي دهند . 2 . بخش عمده اي از اين تبليغات به دلاوريها، پايداريها، مقاومت ملت، پيروزيها و فتوحات آنان اختصاص دارد و در نهايت ورود پيروزمندانه نيروهاي جنگ و استقبال پرشور مردم را همراه با تحسين به گونه اي نمايش مي دهد كه در ذهن مخاطب چند مطلب ايجاد شود: الف) دشمن آنان بسيار پليد، سفاك و ددمنش بوده است . ب) مقاومت نيروهاي جنگ، ملت را از بردگي و ذلت نجات داده است . ج) كساني كه در مقابل دشمن جنگيده اند - خصوصا رهبران آنان - بايد مورد احترام قرار گيرند . د) اگر روزي جنگ تكرار شود، به عنوان فردي غيرتمند در برابر دشمن ايستاده، از كيان كشور دفاع كنند . به اميد آنكه روزي تبليغات ما به سمت و سويي حركت كند كه: 1 . جنايات جنگ، تجاوز دشمن، ويرانيها و ظلم و ستمي كه بر ملت رفته است، به خوبي براي نسل آينده ترسيم شود . 2 . همراهيهاي سلطه جويان جهان با متجاوز در ابعاد مختلف مانند اعطاي تسليحات، هواپيماهاي پيشرفته سوپر اتاندارد، ميگ 27، سلاحهاي شيميايي و ... ، كمكهاي اقتصادي، تبليغاتي، سياسي و ... ، به تصوير كشيده شود . 3 . دلاوريها و مقاومت جانانه رزمندگان اسلام در مقابل دشمن به خوبي نشان داده شود . 4 . موفقيتهاي بسيار زياد سربازان اسلام در هوا و دريا و خشكي،

فعاليتهاي پارتيزاني و ... بوسيله فيلمها، سريالها، قلمهاي هنرمند، عكسها و تصاوير زيبا منعكس گردد . 5 . پيروزيها، فتوحات و آزاد سازي شهرها، بخشها و ... در تاريخ اسلام و ايران ثبت شود . 6 . كمكها و پشتيبانيهاي بي دريغ مردم از نيروهاي اسلام در مساجد، پايگاههاي مردمي و ... براي وجدانهاي بيدار بيان گردد . 7 . تحسين مردم و استقبال آنان از سربازان پيروزمند اسلام منعكس شود . 8 . ايثار و گذشت مادران، پدران و خانواده ها در اعزام عزيزانشان به جبهه ها و تشويق آنان به نبرد با دشمن براي نسل نوپاي انقلاب به تصوير كشيده شود . 9 . حضور بي پيرايه روحانيون و مسئولان نظام و فرماندهان عالي رتبه نظامي در كنار رزمندگان دلاور اسلام منعكس گردد . 10 . بازگشت پيروزمندانه سربازان و بسيجيان و تحسين و استقبال مردم از آنان و نگاه زلال مردم به اين نيروها مطرح گردد . 11 . و بالاخره جايگاه معنوي و قرب رزمندگان اسلام به خداوند براساس منابع ديني مشخص شود . «ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص » (1) ; «خداوند كساني را دوست دارد كه در يك صف در راه او پيكار مي كنند، (و) گويي بنايي آهنين اند .» پي نوشت: 1) صف/4 .

نقش آمريكا در جنگ عراق عليه ايران (1)

نقش آمريكا در جنگ عراق عليه ايران (1) جنگ آسيايي با آسيايي ، به جاي جنگ آمريكايي با آسيايي

يكي از هدفهاي نيكسون در ارائه دكترين خود اين بود كه پس از جنگ ويتنام، امريكا هرگز خود را درگير جنگ مستقيم با كشورهاي جهان سوم به خصوص آسيايي ها

نخواهد كرد، بلكه اين آسيايي ها هستند كه بايد با آسيايي ها بجنگند. انقلاب اسلامي و بر هم خوردن معادلات سياسي امريكا

پيروزي انقلاب اسلامي ايران در بهمن 1357، مهمترين تحول سياسي در تاريخ معاصر خاورميانه و جهان اسلام به شمار مي رود. پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني قدس سره) موجب سقوط نظام شاهنشاهي كه آخرين حلقه آن محمدرضا پهلوي بود، گرديد و بالمآل معادلات سياسي بين المللي، منطقه اي و داخلي را بر هم زد و مطامع آمريكا را در ايران و منطقه شديدا مورد تهديد قرار داد. در نتيجه سياست خارجي آمريكا در سه حوزه استراتژيك نظام بين الملل، نظام منطقه اي خاورميانه و حوزه جغرافياي سياسي ايران، دچار فرو ريختگي اساسي شد.

ايران در زمان محمدرضا پهلوي محور استراتژيك مقابله آمريكا و شوروي در خليج فارس بود و در عرصه رقابت شرق و غرب، در دهه 1960 و 1970 مهمترين سنگر جلوگيري از نفوذ اتحاد جماهير شوروي سابق به حوزه خليج فارس و آبهاي گرم اقيانوس هند به شمار مي رفت. ايران در محور استراتژي جلوگيري از نفوذ شوروي به حوزه جنوي منطقه قرار داشت. نقشي كه بي ترديد غير قابل جايگزين بود.

با ورود شاه به پيمان سنتو، سد دفاعي و كمربند امنيتي سياست خارجي آمريكا به دور شوروي كامل شد و ايران محور و مركز اين اتحاد نظامي قرار گرفت.

پيروزي انقلاب اسلامي و خروج جمهوري اسلامي ايران در 5 فروردين 1358 از پيمان سنتو ضربه بزرگي بر سياست خارجي آمريكا در رويارويي با ابرقدرت شوروي وارد آورد. خروج ايران از سنتو كه به انحلال اين پيمان انجاميد، نظام امنيتي و نظامي آمريكا را در جنوب غرب آسيا بر هم ريخت.

در دهه 1970 رژيم شاه به

عنوان يكي از ستونهاي دوگانه و اصلي دكترين نيكسون در جنوب غربي آسيا عمل مي كرد. دكترين نيكسون عمدا بر پياه دو محور نظامي و مالي در منطقه استوار بود. بازوي نظامي آن، ايران و بازوي مالي آن عربستان بود.

هنري كيسينجر شديدا از اين دكترين حمايت مي كرد و نقش ژاندارمي و پليس منطقه اي شاه از اين دكترين نشأت گرفت. امريكا با استفاده از اين دكترين طي يك دهه 1970 با خروج انگليس از خليج فارس، به مقابله با توسعه طلبي شوروي پرداخت و شاه در تحقق اين دكترين مهمترين خدمت ها را به آمريكا ارايه داد. حل مشكلات با رژيم هايي چون عراق (قرارداد 1975) سركوب جنبش انقلاب ظفار، ايجاد آرامش در حوزه شبه جزيره عربستان و بازنگاه داشتن آبراه هرمز و مهمتر از همه عدم مشاركت شاه در تحريم اعراب عليه اسرائيل، از جمله موفقيتهاي دكترين نيكسون بود. دكترين نيكسون بر پايه مشاركت كشورهاي متشكل در يك حوزه جغرافايي و سپردن نقش پليس امنيتي به يك پايه چند كشور مهم در آن حوزه، استوار بود. خروج ايران از پيمان نظامي سنتو اتفاق ساده اي نبود كه براي آمريكا در حوزه رقابت با ابر قدرت شوروي، قابل اغماض باشد. زماني كه جمهوري اسلامي ايارن در 4 مهر ماه 1358 ( 26 سپتامبر 1979) دفتر مقر اصلي سنتو در تهران را براي هميشه مهر و موم كرد، امريكا با مشكل جدي در خصوص گسترش نفوذ توسعه طلبانه خود در منطقه روبرو شد و به ناگاه شوروي را در اين حوزه تنها يافت. تا قبل از اين تاريخ، شوروي خود را در برابر يك سد دفاعي غيرقابل نفوذ مي ديد اما با

كنار رفتن ايران، معبري در ميان كمربند امنيتي ايران _ پاكستان و تركيه ايجاد شد و مجددا سياست توجه به حوزه هاي نفتي جنوب، شوروي را وسوسه كرد واز سوي ديگر امريكا با حسرت شاهد حضور يك دولت قدرتمند مردمي در ايران بود.

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در حوزه منطقه اي ( جداي از تقابل شرق و غرب) سياست منطقه اي امريكا در حوزه خاورميانه، خليج فارس و يا به عبارتي ديگر جنوب غربي اسيا شديدا آسيب ديد. سياست خارجي امريكا حفظ حكومت هاي سنتي منطقه و رژيم سلطنتي اقتدار گرا بود. به زعم سياست مداران آن روز، ظهور ايدئولوژي اسلام انقلاب مهمترين خط و عامل تهديد آميز براي بر هم خوردن نظام هاي سياسي سنت گرا و ارتجاعي منطقه محسوب مي شد، زيرا نهضت انقلاب اسلامي ريشه هاي عميق در ميان ملت هاي مسلمان منطقه داشت و موجب رشد جنبش هاي اسلام خواهانه بسيار قوي در برخي از كشورهاي منطقه از جمله عراق، لبنان، بحرين، عربستان، كويت و حتي تركيه گرديد. ظهور ايدئولوژي اسلام انقلابي به فاصله اندكي، ايدئولوژي ناسيوناليسم انقلابي( پان عربيسم) و سوسياليسم انقلابي را در منطقه با سرعت از ميدان مبارزات سياسي كنار زد و به عنوان مهمترين جايگزين ايدئولوژيهاي ياد شده مطرح گرديد. كاملا طبيعي بود كه انقلاب اسلامي ايران گسترش يابد و از مرزهاي جغرافيايي گذشته و منطقه را با جوش و خروش انقلابي روبرو سازد. اين در حالي بود كه امريكا دو دهه تلاش سياسي و نظامي كرده بود تا بتواند اين بخش از خاورميانه را تحت سلطه خود نگه دارد. اما در سال 1357 با وقوع انقلاب اسلامي همه چيز از بين رفت و بافته ها به يكباره پنبه شد. آمريكا نه تنها

در مقابله با ابرقدرت شرق در خليج فارس عقب افتاده بود؛ بلكه اكنون با رشد جريان اسلام گرايي و پديد آمدن جنبش هاي اسلامي در ميان حاميان منطقه اي خود روبرو بود.

بنابر اين وضع از قبل بدتر شده بود. زيرا چنين احساس مي شد كه بلوك جديدي در ميان دو بلوك شرقي و غربي، در منطقه اي حساس و استراتژيك در حال ظهور است كه به بلوك كشورهاي اسلامي منجر خواهد شد و در صورت ايجاد يك اتحاد نظامي _ اسلامي ميان چند كشور مسلمان، ديگر تهديد را نبايد از جانب شوروي، بلكه مي بايست از جانب ايران انقلابي تلقي كرد. در اين خصوص تحليل امريكايي ها درست بود زيرا جمهوري اسلامي ايران بلافاصله پس از استقرار، قطع روابط همه جانبه با رژيم غاصب اسرائيل را اعلام و سفارت اسرائيل را به سفارت فلسطين تبديل نمود. ضمن آن كه ايران به جبهه پايداري اعراب، متشكل از سوريه، الجزاير، ليبي، و يمن نيز پيوست. شايان ذكر است كه امريكايي ها در سال 1978، پيمان صلح كمپ ديويد را ميان مصر و اسرائيل به امضاء رساندند و در حالي كه در منطقه خاورميانه تحولات را به سمت يك نظام مبتني بر صلح امريكايي پيش مي بردند با پديد انقلاب اسلامي ايران شديدا شوكه شدند و با پيوستن ايران به جبهه پايداري اعراب ( خط مقدم جبهه) پيمان منطقه اي كمپ ديويد نيز با تزلزل اساسي روبرو شد.

به طور كلي انقلاب اسلامي ايران صحنه شطرنج سياسي خاورميانه را تغيير داد و معادلات منطقه اي را بر هم زد. وحشت امريكا در گام نخست در تركيه ظاهر شد؛ آنگونه كه در سال 1979 براي جلوگيري از رشد اسلامي گرايي در بين آحاد

مردم مسلمان تركيه كودتاي نظامي به وقوع پيوست و نظاميان بار ديگر در اين كشور قدرت را در دست گرفتند.

اما در حوزه جغرافياي سياسي ايران، وقوع انقلاب اسلامي براي امريكا مصيبت بار بود. با پيروزي انقلاب كليه قراردادهاي استعماري با اين كشور لغو گرديد و دولت مقوت قرارداد كنسرسيوم را لغو و قانون استثماري كاپيتولاسيون كه ميان ايران و آمريكا در سال 1343 برقرار شده بود نيز ملغي اعلام شد. قراردادهاي تسليحاتي ايران و امريكا به حالت تعليق درآمد و صدها شركت امريكايي همراه با 35 هزار امريكايي مجبور به ترك ايران شدند.

در سال 1358، در منطقه حوادثي به وقوع پيوست كه در سياست خارجي امريكا تاثير بسزايي گذاشت. بيانيه مهم آيت الله سيد محمدباقر صدر در تاييد انقلاب اسلامي ايران به رهبري حضرت امام و اعلاميه دعوت مردم عراق به پيوست به ملت ايران و قيام عليه دولتمردان بغداد حاكي از اوضاع بسيار وخيم رژيم عراق در اوايل سال 1358 بود. قيام شيعيان بحرين واقعه ديگري بود كه در تابستان 1358 رخ داد.

مهمترين واقعه كه شديدا روابط ميان ايران و امريكا را تيره و تار كرد و ضربه كاري بر سياست خارجي امريكا وارد آورد، واقعه گروگانگيري كارمندان سفارت امريكا در تهران بود كه به تعبير حضرت امام(ره) به لانه جاسوسي مشهور گرديد. اسناد و مدارك موجود در سفارتخانه امريكا نشان داد كه امريكا همچنان تا 13 آبان 1358 به توطئه عليه نظام جمهوري اسلامي مشغول بود. تسخير سفارت امريكا و تاييد حضرت امام (ره) از اين اقدام، يكي از مهمترين وقايع سياسي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بشمار مي رود كه همانا از سوي حضرت امام خميني(قدس سره)

انقلاب دوم ناميده شد.

واقعه اي ديگري كه به فاصله 50 روز پس از اين رويداد رخ داد، واقعه اشغال افغانستان توسط نيروهاي شوروي بود كه تقريبا بعد از واقعه گروگانگيري، براي دومين بار امريكا را غافلگير كرد. شوروي در 3 دي 1358 ( 24 دسامبر 1979) افغانستان را اشغال كرد.

علاوه بر شوك هاي سياسي فوق، يك حادثه در عربستان رخ داد كه هشدار جدي ديگري براي امريكا بود. در 29 آبان 1358( 20 نوامبر 1979) مسجد اعظم مكه ( مسجد الحرام) به اشغال گروه هاي مسلح و مبارز اسلامي درآمد كه با كشتار و قلع و قمع بي رحمانه مبارزان، اين واقعه پايان يافت. چنانچه به رويدادهاي 22 بهمن 1357 تا اشغال افغانستان توسط شوروي در 3 دي 1358 نگاهي كوتاه داشته باشيم، در مي يابيم كه امريكايي ها قدم به قدم در منطقه خاورميانه با عقب نشيني سياسي از مواضع توسعه طلبانه خود روبرو بودند و بايد براي برقراري توازن استراتژيك و يا اهرم هاي بازدارنده در منطقه، استراتژي جديدي را تدوين مي كردند تا مجددا بر كنترل اوضاع فائق آيند.

در چنين شرايطي بود كه جيمي كارتر، رئيس جمهور امريكا در سوم بهمن 1358 ( 23 ژانويه 1980) دكترين خود را در خصوص تهديد شوروي نسبت به خليج فارس و منافع آمريكا در منطقه چنين اعلام مي كند:

«بگذاريد موضع خود را كاملا روشن كنيم: هر گونه كوششي به وسيله هر قدرت خارجي براي تحت كنترل درآوردن منطقه خليج فارس به منزله حمله به منافع حياتي ايالات متحده امريكا محسوب شده و چنين حمله اي با استفاده از وسايل لازم از جمله نيروي نظامي، دفع خواهد شد.»

كارتر در اين دكترين، با صراحت كامل، منطق زور را جهت مقابله

با هر گونه تهديد و دفاع از منافع حياتي آمريكا در منطقه خليج فارس مطرح مي سازد. در واقع شناخت شرايط بين المللي، منطقه اي و خاص رويدادهاي ايران و اعلام دكترين كارتر در سوم بهمن 1358، دقيقا ما را به ارتباط اين شرايط و وقايع، با جنگي كه در 31 شهريور 1359 با حمله عراق آغاز شد، رهنمون مي سازد. اين كه توسل به زور عليه هر كشوري كه امنيت حوزه خليج فارس را بر هم زند، چگونه، چه وقت و كجا صورت خواهد گرفت، نقطه آغاز براي پاسخ به يك پرسش اساسي است؛ و آن اين كه دكترين كارتر چگونه مي تواند با جنگي كه 7 ماه بعد به اجرا درآمد، مرتبط باشد؟

كارتر با اعلام اين دكترين، به يك كارگردان سياسي نياز داشت. اين دكترين در واقع تصحيح كننده دكترين نيكسون بود كه با وقوع انقلاب اسلامي به يكباره زيرورو شد. يكي از هدفهاي نيكسون در ارائه دكترين خود اين بود كه پس از جنگ ويتنام، امريكا هرگز خود را درگير جنگ مستقيم با كشورهاي جهان سوم به خصوص آسيايي ها نخواهد كرد، بلكه اين آسيايي ها هستند كه بايد با آسيايي ها بجنگند. عراق و نقش جديد ژاندارمي

پس از ارائه دكترين كارتر و اشغال افغانستان توسط نظاميان شوروي، امريكايي ها به طور جدي در پي يافتن كشوري در منطقه بودند كه بتواند نقش سابق شاه در ژاندارمي منطقه را ايفا كند. امريكا در پي يافتن بازيگري جديد _ بعد از اين رويدادها _ به سرعت متوجه عراق شد. پيش از آن نيز تماس هايي برقرار شده بود. بايد توجه داشت موج رو به افزايش نهضت اسلامي در عراق از اوايل پيروزي انقلاب

اسلامي، آمريكا را متوجه عراق كرده بود اما برقراري روابط ميان آمريكا و عراق نياز به ايجاد شرايط جديدتر و دلايل قطعي تر و منافع حياتي تر در منطقه داشت كه از دي ماه سال 1358 سه عامل فوق تحقق عملي يافت.

" رونالدواتز " و " روبرت نواك " نويسندگان روزنامه واشنگتن پست امريكا در سوم دي 1358 در سرمقابله اي به اين موضوع اشاره كرده و نوشتند:

«مشاركت در خصومت با خميني، به طور رسمي روابط منجمد و سرد ميان بغداد و واشنگتن را گرم ساخته است.»

ريچارد نيكسون از سياستمداران اصلي كاخ سفيد در سالهاي 1358 و 1359 دقيقا به تبيين عملي دكترين كارتر پرداخته است و عامل اجراي اين دكترين را در حوزه خليج فارس معرفي مي كند. وي در كتابي كه خود در اوايل سال 1359 نوشت و بعد از آغاز جنگ عراق با ايران منتشر شد به نكات مهمي اشاره دارد كه نبايد به سادگي از آن گذشت وي در كتاب جنگ واقعي صلح واقعي مي نويسد:

«چه كسي جاي ايران را مي گيرد؟... عربستان سعودي به اين پاسخ علاقه اي خاص دارد. عراق افراطي تندرو در حال حاضر نيرومند ترين قدرت نظامي خليج فارس است قدرت نظامي عراق با معيارهاي مطلقا منطقه اي سخت مهيب است، عراق چهار لشكر زرهي و دو لشكر مكانيزه، با بيش از 3000 تانك روسي و فرانسوي و نيز وسايل نقليه زره پوش جنگي به اضافه 4 لشكر پياده نظام، دارد. عراقي ها حتي بدون حمايت بيشتر شوروي، به هيچ صدمه و آسيب ديني مي توانند به هر جايي كه تصميم بگيرند، وارد شوند. به كويت، عربستان سعودي يا به ايران. بخش بسيار اعظم منابع نفت نفت خام خليج فارس از

مرز عراق چند كيلومتري بيشتر فاصله ندارد. در مناطق مجاور و نزديكي مانند ايران، كويت، عربستان سعودي، امارات متحده عربي، مزد و دستاورد حركت موفقيت آميز عراق به درون خاك يكي يا تمام اين مناطق، انتقال دارايي و ثروتي عظيم خواد بود. عراق اكنون عزمش را جزم كرده است تا بر خليج فارس استيلاي سياسي يابد. رژيم مستبد چپگراي عراق گرچه ضد امريكايي است، ولي تثبيت خداوندگاري روسها را بر خليج فارس نيز خواهان نيست و در نتيجه امكان دارد كه به تعديل موضع گذشته اش متمايل گردد. از همين رو ما به حكم عقل و منطق، مي بايد در جستجوي روابطي بهتر با عراق باشيم.»

بايد توجه داشت كه كاخ سفيد از زمان پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، تحولات عراق را دنبال مي كرد. صدام حسين در 26 تير 1358 در يك اقدام شبه كودتايي، حسن البكر را كنار گذاشت و بالاترين پست رهبري را به دست گرفت. وي از زمان وقوع انقلاب اسلامي به عنوان معاون حسن البكر سياست هاي ضد ايراني و اسلامي خود را علني ساخت. صدام حسين در نيمه سال 1358 ادعاي مالكيت سه جزيره تنب بزرگ و كوچك و ابوموسي را عنوان كرد. سفير عراق در بيروت در 12/8/58 در مصاحبه اي با روزنامه النهار بهبود روابط ايران و عراق را منوط به تحقق شرايط زير نمود:

*الف _ تجديد نظر در عهد نامه 1975 الجزاير بين دو كشور ناظر بر شط العرب.

*ب _ اعطاي خود مختاري به اقليت كرد و بلوچ و عرب در ايران.

*ج _ خروج نيروهاي ايراني از جزيره تنب بزرگ و كوچك و ابوموسي در خليج فارس.

كيث ملك لكلان در مقاله اختلافات ايران و عراق 80 _ 1979 مي نويسد:

«خطرات

جنگ با عراق از همان روزهاي نخست، آينده جمهوري نوپاي اسلامي را تيره كرده بود. اكثر ناظران آگاه در سال 1979 بر اين اعتقاد بودند كه امكان يك درگيري شديد نظامي بين ايران و عراق وجود دارد. اين نتيجه گيري در دادگاه داوري دعاوي ايران و ايالات متحده در لاهه نيز در پرونده شماره 56 مورد تاييد قرار گرفته است. در راي دادگاه در اين خصوص آمده است: اگر چه پيش بيني جنگ بين ايران و عراق آنگونه كه بعدا رخ داد غيرممكن بود، ليكن هر كس كه با تاريخ روابط بين دو كشور، آشنا بود نمي توانست با توجه به شرايط جاري در آن زمان خطر اقدامات نظامي كه مستقيما جزيره خارك را نيز شامل مي شد، ناديده بگيرد.»

در اوايل سال 1358 عراق روابط خود با ايران را تقريبا رها كرد و روي كار آمدن صدام حسين روند رو به جنگ و تنش را افزايش داد. كيث مك لكلان در مقابله تحقيقي خود دقيقا نشان مي دهد كه نسبت به احتمال وقوع منازعه بين ايران و عراق از همان روزهاي اول پيروزي انقلاب آگاهي وجود داشت است.

ريچارد نيكسون در كتاب جنگ واقعي _ صلح واقعي به طور اشكار از نيات و اهداف عراق عليه انقلاب اسلامي آگاهي داشته و اظهار نظرهاي وي، ناخودآگاهانه و يا صرفا به مثابه يك فرضيه در آن شرايط ( كه هنوز جنگ آغاز نشده بود) به شمار نمي رود. نيكسون كه از مشاوران كارتر نيز محسوب مي شد، به نقش جايگزيني شاه اشاره دارد و مي پرسد "چه كسي جاي ايران را مي گيرد؟ " وي دقيقا در پاسخ به اين پسرش عراق را مثال مي آورد و به

تشريح توانايي نظامي اين كشور اشاره مي كند و جزييات توانايي نظامي عراق را در چند ماه قبل از شروع جنگ بر مي شمرد. نيكسون در اين كتاب مي نويسد:

«عراقي ها حتي بدون حمايت بيشتر شوروي، بي هيچ صدمه و آسيبي مي توانند به هر جايي كه تصميم بگيرند، وارد شوند به كويت، عربستان سعودي يا به ايران.»

در اين عبارت اولا نيكسون دقيقا به تمايل آمريكا در حمله عراق به يكي از اين سه كشور اشاره دارد. همچنين در آن زمان نيكسون آگاه بود كه دشمن درجه يك ايران، عراق بوده است و همه تحليل گران سياسي چنين برداشتي داشتند بنابر اين طرح حمله به دو كشور كويت و عربستان سعودي در آن شرايط كاملا منتفي بود و نيكسون براي اين كه با صراحت عراق را دعوت به حمله به ايران نكرده باشد اين دو كشور را _ كه دقيقا در همان زمان روابط خود را با عراق تقويت كرده بودند و ديدارهايي نيز بين صدام حسين و ملك خالد انجام گرفته بود، _ وارد تحليل خود كرده است تا از اتهاماتي از اين قبيل مبرا باشد.

جالب توجه آن كه ريچارد نيكسون در عبارتهاي بعدي خود به اهميت منابع نفتي مجاور مرزهاي عراق اشاره كرده و با ظرافاتي خاص حمله به اين مناطق را بسيار سودآور و موفق ارزيابي مي كند و در اوايل سال 1359 خواهان برقراري روابط بهتر با عراق مي شود.

نكته بعدي آن كه نيكسون به نقش ژاندارمي عراق در خليج فارس اشاره مي كند، وي مي نويسد:

«كشور عراق در اولويت و مزيت سياسي منطقه خليج فارس قراردارد و با اين كه رژيم مطلقه و تندرو امروز عراق ضد امريكايي مي باشد، لي به

هيچ وجه تحمل حضور روسها را در منطقه خليج فارس ندارد و در نتيجه امكان تجديد نظر در خط مشي و موضع گذشته اين كشور وجود دارد.»

ادامه دارد

منبع:http://www.farsnews.net

نقش آمريكا در جنگ عراق عليه ايران (2)

نقش آمريكا در جنگ عراق عليه ايران (2) روزنامه نگار امريكايي: صدام بر خلاف آيت الله خميني اهل معامله بود

جوديت ميلر روزنامه نگار امريكايي نيويورك تايمز مي نويسد:«سياست بازان امريكايي سالها بود بند بازي هاي ماهرانه صدام حسين را زير نظر گفته بودند. بر خلاف آيت الله خميني، صدام با همه قساوتهايش، آدمي به نظر مي رسيد كه واشنگتن مي تواند با وي معامله كند بحران گروگانگيري و دو استراتژي امريكا

بعد از بحران گروگانگيري و اعلام دكترين كارتر، امريكا دو استراتژي ويژه را در خصوص جمهوري اسلامي ايران در سال 1358 در پيش گرفت. استراتژي نخست بررسي طرح هاي نظامي مستقيم عليه انقلاب اسلامي ايران بود.

استراتژي دوم نيز حركت به سمت عراق جهت برقراري روابط مستقيم و يا غيرمستقيم بود. اما در اتخاذ استراتژي نخست، امريكايي ها سخت متاثير از بحران گروگانگيري در ايران بودند. ايران خواهان استرداد شاه سابق بود و كارتر شديدا فشار قرارداشت. بعد از بحران گروگانگيري؛ برژينسكي، ا طراحان اصلي استراتژي نخست آمريكا، ابتكار عمل را در شوراي امنيت ملي آمريكا به دست گرفت و تقريبا از اين مرحله به بعد سياست خارجي آمريكا علنا تحت كنترل و اراده وي قرار گرفت.

در روز دوم گروگانگيري " كميته ويژه هماهنگي براي رسيدگي به اشغال سفارت " به رياست برژينسكي مشاور امنيت ملي تشكيل شد. وي در اين جلسات معاون كارتر در كميته ويژه به شمار مي رفت و هفته اي چندبار، كميته جلسه داشت.

بنابر اين در نيمه دوم سال 1358 دو جريان به موازات هم در

ايران پيش مي رفت. جريان اول شرارتهاي مرزي و ادعاهاي پي در پي مقامات بعثي عراق عليه ايران بود. و جراين دوم نيز اقدامات امريكا براي فشار به ايران براي آزادي گروگانها بود. ترديد نبايد داشت كه هر دو جريان در نيمه دوم سال 1358 و نيمه اول سال1359 مواضع يكديگر را در خصوص ايران، زير نظر داشتند و سير وقايع را دنبال مي كردند. در 21 آبان 1358 كارتر دستور قطع خريد نفت ايران را صادر كرد و در پي آن در 23 آبان 1358 كارتر دستور مسدود شدن دارايي هاي ايران در كليه بانك هاي آمريكايي و شعب خارجي را اعلام نمود.

از مقطع گروگانگيري تا مقطع كودتاي نوژه يعني از 13 آبان 1358 تا 21/4/59 آمريكايي ها با پيچيده تر شدن بحران گروگانها، اقداماتي را عليه ايران به عمل آوردند. از جمله اين اقدامات قطع كامل روابط سياسي با ايران در 19 فروردين 1359 بود. در همين روز كارتر تحريم اغلب كالاهاي صادراتي و معاملات مالي با ايران را اعلام كرد و براي انزواي سياسي ايران، از همه متحدان سياسي اروپايي درخواست كمك كرد. در اين ماجرا برژينسكي بيشترين نقش را ايفا كرد. آمريكا شتاب زده در 5/2/59 عمليات حمله به ايران را در منطقه طبس براي آزادسازي گروگانها به اجرا دآورد و از دهم خرداد ماه 1359، رسما تحريم اقتصادي آمريكا عليه ايران آغاز شد. در اقدام ديگري كودتاي نوژه كه با حمايت سازمان سيا به اجرا گذاشته شده بود در 20 / 4 / 59 با ناكامي روبرو شد. و طراحان اصلي كودتا دستگير شدند.

كاخ سفيد كه از طولاني شدن زمان گروگانگيري و شكست عمليات طبس و نوژه

كاملا مضطرب و سر درگم شده بود، به وضوح مي ديد كه صدام آمادگي لازم را براي هر گونه فشار به ايران دارد، زيرا صدام حسين از فروردين ماه 1359 كه مقارن با قطع روابط سياسي امريكا با ايران بود دست به يك سلسله تحركات مرزي زده كه نمونه آن در 12 فروردين 1359 بود. در اين روز و فرمانده كل ارتش عراق به فرمان صدام حسين به طور ناگهاني 4 لشگر مجهز مركب از چهل هزار تن از افراد خود را در طول نهصد كيلومتر فواصل نقاط مرزي مستقر ساخت و حالت تهاجمي به خود گرفت. اين جريان دقيقا مقارن آغاز محاصره اقتصادي ايران از سوي آمريكا بود. علل نزديكي دو كشور عراق و آمريكا

پرسشي كه در اينجا مطرح است اين است كه دلايل نزديكي عراق و آمريكا در سال 1358 و 1359 چه بود؟ آيا فقط بحران گروگانگيري موجب شد تا آمريكا به عراق نزديك شود؟ و آيا تنها فشار مبارزان شيعه در عراق به رهبري آيت الله سيد محمد باقر صدر بود كه عراق را به آمريكا نزديك مي كرد؟ نكته اي كه بايد توجه داشت اين است كه اساسا نزديكي عراق به آمريكا با توجه به ماهيت حزب بعث، يك نزديكي غيرمستقيم، غيرآشكار و غيررسمي بود. بعثي ها بسيار تلاش مي كردند كه سطح تماس ها و ارتباطات در همه موارد محرمانه باقي بماند.

اما از سوي ديگر امريكا به چنددليل نيازمند نزديكي به عراق بود. امريكايي ها پس از حمله شوروي به افغانستانف فرصت چنداني براي حفظ منافع خود در خليج فارس نداشتند؛ زيرا ايران از دست رفته بود و افغانستان نيز تحت اشغال درآمده بود و از همه مهمتر اينكه

عراق نيز با يك قيام مردمي اسلامي قدرتمند رو به تهديد و فروپاشي بود. تحمل اين وضع براي ابر قدرتي چون امريكا كه در مدت يكسال در يك منطقه فوق استراتژيك چنين ضرباتي را متحمل شده بود، بسيار مشكل مي نمود بنابر اين آمريكايي ها عراق را قدرت متعادل كننده در آن زمان تشخيص دادند.

نكته بعدي آنكه امريكا به دنبال اهرم فشاري بود تا با وارد ساختن فشار به ايران موجب آزادي گروگانها و يا حتي تغيير موضع سازش ناپذير حضرت امام و نهايتا قدرت يافتن جناح ميانه روها شود. عراق با توجه به سوابق و اختلافات مرزي با ايران از زمينه و آمادگي لازم برخوردار بود. نكته پاياني آنكه اساسا امريكايي ها پس از وقوع انقلاب اسلامي ايران در رقابت با ابرقدرت شوروي سابق به عراق توجه بيشتري كردند زيرا اگر عراق نيز در دام جبهه سرخ مي افتد ديگر در خاورميانه همه چيز از دست رفته بود.

اما صدام حسين نيز براي نزديكي به آمريكا دلايل متعددي داشت صدام حسين نيازمند آن بود كه نقش ويژه او در جهان عرب و خليج فارس به عنوان يك كشور قدرتمند به رسميت شناخته شود. نقش ويژه ژاندارمي در خليج فارس بايد با اعتبار كشورهايي چون عربستان سعودي و كويت كه به عراق با ترديد نگاه مي كردند، برقرار مي شد و اين شناسايي نيز عملي نبود مگر با تاييد كاخ سفيد از سوي ديگر صدام حسين با اتخاذ مواضع ضد روسي در سال 1358، براي رهايي از دام شوروي نيازمند كمك غرب و به ويژه امريكا بود. صدام حسين در سال 1358 به تدريج مواضع غربگرايانه در پيش گرفت و روابط خود را

با عربستان و كويت در حالي كه به هيچ وجه آنها را به رسميت نمي شناخت، تقويت كرد.

صدام حسين جهت معطوف ساختن نگاه غرب به سوي خود و برطرف ساختن برخي موانع در سال 1358 اقدام به اعدام گروهي از كمونيست ها و نيز جمعي از مبارزان مسلمان كرد. دو هدفي كه همواره در استراتژي خاورميانه اي امريكا مطرح بود.

تئوري ظهور عراق جديد تقريبا پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران مطرح شد و روزنامه هاي امريكايي مقالات بسياري در زمينه نقش عراق جديد به چاپ رساندند. كريستين ساينس مونيتور چاپ امريكا پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران چنين مي نويسد:

«دو ماه بعد از سقوط رژيم شاه جلسات متعدد و كاملا محرمانه اي بين سران حزب بعث در بغداد تشكيل شد كه در پايان به صدور بخشنامه اي به كلي محرمانه خطاب به رهبران و سران ان حزب منجر گرديد. در اين بخشنامه پس از تحليل اوضاع رژيم سرنگون شده پهلوي و اشاره به روابط آن با آمريكا و نقش شاه در دفاع از منافع غرب و ژاندارمي در خليج فارس تاكيد شده است كه با فرو ريختن نظام شاهنشاهي و در هم پاشيدن ارتش و تاسيسات آن، ايران قادر به انجام نقشي كه تاكنون به عهده داشته است نخواهد بود و بنابر اين تنها كشوري كه مي تواند با استفاده از اين موقعيت، خلاء ايجاد شده را پركرده و در مورد مسائل امنيت خليج فارس نقش اساسي را ايفا كند، عراق است و اين كار بايد با برنامه ريزي و دقت و سرعت و مداومت كامل انجام گيرد... لذا براي شناسايي اين موقعيت جديد توسط دنياي عرب، حمله نظامي به ايران با وارد آوردن يك ضربه

موثر، كه بنا به ارزيابي آنها به شكست ايران منتهي مي شود لازم مي باشد.»

روزنامه امريكايي فوق يك نسخه از اين سند را از محافل خبري بيروت به دست آورد و به چاپ آن اقدام كرد. همين روزنامه در مقاله اي در اسفند ماه 1358به تمايل امريكا به ايفاي چنين نقشي از سوي صدام حسين اشاره دارد " مد تمكو " نويسنده اين مقاله در 26 / 11 / 1358 مي نويسد:

«خواست رئيس جمهور كارتر براي يك اتحاد ضد شوروي در خاورميانه، احتمالا نوعي پاسخ تشويق آميز را از رژيم لفظا ضد امريكايي عراق كه هم پيماني با آن از همه غير محتمل تر مي نمود، دريافت داشته است. تلاش جاري عراق براي تحقق يك منشور پان عرب براي سالهاي 1980 بخشي از يك اقدام حمايت آميز براي امريكايي ها نگريسته مي شود.»

صدام حسين در خرداد ماه سال 1359 نيز رسما بر تمايل عراق بر نقش ژاندارمي خويش در منطقه صحه گذارد و در ديدار با يك ميهمان بر جسته امريكايي كه هرگز نامش فاش نشد، گفت: چرا به جاي پايگاه هاي خويش، ما را كمك نمي كنيد تا از شر پايگاه هاي شوروي در عدن خلاص شويم؟

ويليام دوال نويسنده امريكايي روزنامه كريستين ساينس مونيتور در مرداد ماه 1359 به نقش عراق در منطقه و تمايل امريكا به عراق دقيقا اشاره دارد و مي نويسد:

«امريكا كه مايل است عراق به عنوان يك نيروي تثبيت كننده در خاورميانه جانشين ايران شود از اعتراض به فروش هاي هسته اي فرانسه به عراق خودداري كرده است.»

" كنت. آر. تيمرمن " محقق مشهور آمريكايي در كتاب سوداگري مرگ دلايل تمايل آمريكا به عراق را در سال1359 بررسي كرده و مي نويسد:

از اواسط سال 1980 به

بعد، برژينسكي، صدام را نيروي متعادل كننده آيت الله خميني و قدرت او تلقي مي كرد كه مانع توسعه شوروي در منطقه است. تمايلات دوستانه امريكا نسبت به صدام از همين جا آغاز شد. از اين تغيير سياست امريكا نسبت به عراق در بغداد به گرمي استقبال شد، البته دلايل صدام با دلايل مشاوران كارتر كاملا فرق داشتند. صدام حسين معتقد بود كه اگر امريكا نقش عراق را به عنوان كنترل كننده ايران تندرو و بنياد گرا بپذيرد، او رهبر مقبول دنياي عرب خواهد شد... صدام ترديدي نداشت كه در صورت حمله به ايران، ايالات متحده از اقدام وي حمايت خواهد كرد.»

جوديت ميلر روزنامه نگار امريكايي نيويورك تايمز به بخش ديگري از علل تمايل آمريكا به عراق پس از انقلاب اسلامي ايران توجه دارد و مي نويسد:

«سياست بازان امريكايي سالها بود بند بازي هاي ماهرانه صدام حسين را زير نظر گفته بودند. در آغاز اين آرامش خاطر وجود داشت كه او با دشمن بزرگ آمريكا يعني ايران به مخالفت برخاسته است. بر خلاف آيت الله خميني، صدام با همه قساوتهايش، آدمي به نظر مي رسيد كه واشنگتن مي تواند با وي معامله كند و با وجود نفرتي كه نسبت به رهبر عراق داشت، دولت آمريكا از بقاي اين رژيم استقبال مي كرد. هم در واشنگتن و هم در بغداد در سال 1979، وقتي آيت الله روح الله خميني در ايران به قدرت رسيد، احساس خطر شديد كردند.»

ترس از تهديد انقلاب اسلامي ايجاد يك كشور جايگزين به جاي رژيم شاه در منطقه و اقدام براي سرنگون كردن ايران انقلابي، سه عامل قوي در ايجاد چنين تمايلي بود. امريكا و استراتژي تهديد نظامي عليه ايران

بايد توجه داشت

كه استراتژي مقابله نظامي، از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي از جمله هدفهاي دولتمردان امريكايي بود. اما بحران گروگانگيري به طور دقيق تري جناح تندروي كاخ سفيد را فعال تر ساخت و ظاهرا بهانه هاي لازم را براي اقدامات خصمانه بيشتر عليه جمهوري اسلامي ايران به وجود آورد. سندي كه در اسناد سفارت امريكا بدست دانشجويان پيرو خط امام افتاد و روزنامه معتبر چاپ دمش " تشرين " آن را در سال 1359 به چاپ رساند، نشان مي دهد كه سازمان جاسوسي آمريكا قصد اشته است از كليه اقدامات ضد انقلابي بهره برداري كند. اين سند در تيرماه 1358 بسيار محرمانه و خيلي سري به واشنگتن فرستاده شد. در اين سند كه پيش از بحران گروگانگيري تنظيم شده است آمده است:

«بايد از براه انداختن موج احساسات ناسيوناليستي و قبيله اي و كمك كردن به هر نوع جنبش و سازمان سياسي چپ يا راست در داخل ايران و مهمتراز همه شعله ور كردن آتش اختلاف و جنگ ميان ايران و كشورهاي همسايه كه اختلافات مرزي دارند استفاده شود.»

چنانچه از اين سند برداشت مي شود در مي يابيم سازمان سيا اساسا پيش از واقعه گروگانگيري نيز درصدد براندازي و يا تغيير سمت انقلاب اسلامي ايران بوده است و حتي در سال 1358 متوجه دامن زدن به اختلافات مرزي ايران و عراق شده بود.

بايد افزود با پيروزي انقلاب اسلامي ايران، ناوگان پنجم امريكا در اواسط سال 1979 كار خود را در اقيانوس هند آغاز كرد و وسايل جنگي خود را در منطقه پراكند. اين ناوگان كليه تحولات منطقه را زير نظر داشت. اما بعد از بحران گروگانگيري اقدامات نظامي آمريكاب ه طور جدي تر دنبال شد.

سناتور " جرج

مك گاورن " در فروردين ماه 1359 اظهار داشت كه دولت كارتر بايد به اقدام هاي تازه اي از جمله حمله هوايي عليه تاسيسات ايراني مبادرت ورزد تا گروگانهاي امريكايي را آزاد كنند. " سايروس ونس " در اوايل فروردين ماه 1359 نيز اعلام كرد كه احتمال مداخله نظامي آمريكا در ايران را رد نكرده است.

يكي از مقام هاي كاخ سفيد نيز گفت: امريكا به بررسي عمليات نظامي از قبيل محاصره دريايي و هوايي ايران و احتمالا جنگ در بيابان پرداخته است.

اين در حالي بود كه در يك تقارن زماني، در فروردين ماه 1359، عراق 4 لشگر خود را در مرزهاي 900 كيلومتري با ايران مستقر كرد و تشنج مرزي بالا گرفت.

در 25 فروردين ماه، آمريكا قطع روابط سياسي را با ايران رسما اعلام و به دنبال آن تحريم اقتصادي عليه ايران نيز آغاز شد. وارن كريستوفر معاون وزارت امور خارجه وقت امريكا در يك مصاحبه تلويزيوني با " اي بي سي " اعلام كرد:

«چنانچه متحدين امريكا به تصميمات ايالات متحده مبني بر شركت در تحريم اقتصادي عليه ايران نپيوندند، ايالات متحده امريكا تصميمات ديگري از جمله يك سلسله عمليات نظامي عليه ايران اتخاذ خواهد نمود.»

سيل تبليغات حمله نظامي عليه ايران در حالي بود كه عراق نيز ادعاهاي خود را همزمان با شديد تر شدن موضع امريكا عليه ايران، سخت تر مطرح مي كرد.

سايروس ونس وزير خارجه بر كنار شده امريكا بعد از واقعه طبس، به دستياران خود گفت كه :

«مي ترسم كارتر طرح هاي نظامي تازه و خطرناكي در منطقه خليج فارس و به خصوص ايران داشته باشد.»

بعد از عمليات طبس، برژينسكي و پنتاگون در شوراي امنيت ملي امريكا راه حل هاي ديگري را بررسي كردند و

مجددا طراحي عمليات ديگري از همان فرداي ناكامي عمليات طبس آغاز شد. روزنامه آمريكايي نيويورك تايمز در ارديبهشت ماه 1359 بررسي چند طرح نظامي امريكا را فاش ساخت و نوشت:

«حكومت امريكا اكنون پس از شكست عمليات صحراي لوت، توجه خود را روي سه چاره نظامي خطرناكتر متمركز كرده است. اين چاره ها شامل عمليات فرود در شرهايي كه گروگانهاي امريكايي در ايران در آنها توزيع شده اند، مين گذاري بنادر نفتي يا بمباران پالايشگاه هاي نفت ايران مي شود ... واشنگتن اميدوار است مجازاتهاي اقتصادي و ديپلماتيك عليه ايران فعال تر شود.»

اين روزنامه در ادامه به نكته اي اشاره دارد و مي نويسد:

«واشنگتن اميدوار است كه تحريم هاي اقتصادي و سياسي ايران بتواند در سايه تيرگي روابط ايران و عراق تاثير بيشتري داشته باشد. عده اي معتقدند چشم انداز جنگ با كشوري نيرومند عراق) شايد ايران را وادار سازد كه در سياست خود تجديد نظر كند.»

همزمان با رو به وخامت گذاردن روابط ايران و آمريكا و حل نشدن بحران گروگانها، امريكا به سمت درگيري هاي نظامي عليه ايران پيش مي رفت. " سايروس ونس " وزير خارجه اسبق امريكا ضمن نطقي در دانشگاه هاروارد با اشاره به بحران ايران و امريكا در خرداد ماه 1359 گفت:

«در هر حال بايد از به كار بردن راه حل هاي نظامي براي مسائل غيرنظامي دوري جست، زيرا قدرت نظامي هرگز نمي تواند جايگزين ديپلماسي بشود.»

" ونس " همواره جناح تندرو در كاخ سفيد را تشويق به حل مسالمت آميز گروگانها مي كرد و در برابر وي جناح تندرو به رهبري " برژينسكي " با استفاده از تحريك افكار عمومي مردم امريكا مي كوشيد تا زمينه را براي يك اقدام نظامي ديگر فراهم سازد. مطبوعات نيز به اين موضوع

دامن مي زدند. مجله نيوزويك چاپ امريكا در 22 / 4 / 1359 چنين تفسيري را انتشار داد:

«مسلما ايالات متحده براي احيا و ابقاي سلطه گذشته اش از زور استفاده خواهد كرد، وقتي تحريكات دولت عراق در مرزهاي غربي ايران را مشاهده مي كنيم و همچنين پشتيباني امريكا از شاپور بختيار و ژنرال هاي فراري شاه را همراه با وسوسه هاي از درون و برون عليه حكومت جديد ايران مي نگريم، به نيت هاي ايالات متحده در جهت تمركز و افزايش نيروهايش در درياي عمان و اقيانوس هند پي خواهيم برد و البته مي توانيم نتيجه بگيريم كه امريكا، دقيقا انقلاب اسلامي ايران را نشانه رفته است.»

اين تفسر از سه ديدگاه اهميت دارد نخست؛ عزم و اراده قطعي امريكا به حمله نظامي عليه ايران، دوم؛ توجه امريكايي ها به لشكر كشي عراق در مرزهاي ايران و سوم نيز؛ انتقال ذهنيت سياستمداران امريكايي به سطح نشريات امريكايي، عباراتي را كه نشريات امريكايي عليه ايران منتشر مي كردند، جداي از خطوط فكري حاكم بر كاخ سفيد و نيات دروني آنها نبود. آمادگي و حضور وسيع نيروهاي امريكايي در مرداد ماه 1359 چه دلايلي داشت؟ در اين ماه و ماه بعد از آن و حتي چند ماه اول شروع جنگ، خليج فارس عرصه تاخت و تاز ناوگان هاي امريكايي، روسي، فرانسوي و حتي انگليسي قرار گرفت. علت ورود ناوهاي امريكايي 2 ماه قبل از جنگ به خليج فارس و اقيانوس هند چه بود؟ آيا ناشي از اين احساس نبود كه در آينده نزديك در منطقه خليج فارس تحول جديدي ظهور خواهد كرد كه به مقابله هاي امنيتي نياز دارد؟ اگر پاسخ به اين پرسش مثبت است پس آمريكايي ها اطلاع وسيعي از واقع

آتي داشتند.

ادامه دارد

منبع:http://www.farsnews.net

نقش آمريكا در جنگ عراق عليه ايران (3)

نقش آمريكا در جنگ عراق عليه ايران (3) كارشناس سيا: پيشرفت انقلاب اسلامي را با لنگه كفش عراق متوقف مي كنيم

گراهام فوللر كارشناس آمريكايي در امور خاورميانه كه كارمند سرويس اطلاعاتي آمريكا نيز بوده است،؛ گفته بود:«بايد پيشرفت اسلامي را متوقف كنيم و بايد از هر لنگه كفشي براي ليس زدن استفاده كنيم وعراق اين لنگه كفش است.» امريكا و استراتژي نزديكي سياسي به عراق

شواهدي وجود دارد كه مي توان دريافت امريكا بعد از كودتاي نوژه، يعني پس از تاريخ 20 / 4 / 1359، از حمله نظامي مستقيم به ايران اجتناب كرد و كارتر به دكترين نيكسون " يعني حمله غيرمستقيم گردن نهاد. در واقع امريكا با تجربه حضور نظامي مستقيم ناكام خود در ويتنام، به نقش غيرمستقيم رويارويي نظامي با ايران روي آورد. در تابستان 1359 دولت كارتر از حمله نظامي مستقيم به ايران به اين علت كه اين كار از نظر پشتيباني و تداركاتي غيرممكن بود و افكار عمومي داخل و خارج امريكا را عليه سياست وي بسيج مي كرد، منصرف شد.

در شرايطي امركيا از حمله نظامي مستقيم به ايران خودداري مي كند كه عراق عملا و آشكارا آمادگي خود را در مورد حمله به ايران نشان داده بود.

يكي از طرح هايي كه امريكايي ها براي رهايي 52 گروگان امريكايي مدنظر داشتند، طرح حمله نظامي به خاك ايران بود. طرح ديگري را امريكايي ها در ارديبهشت ماه سال 1359 براي بمباران پالايشگاه هاي ايران در خوزستان و اشغال جزاير ايراني تهيه كرده بودند كه حاوي نكات مهمي است. طرح هاي نظامي امريكا در سال 1358 و 1359 دقيقا نقطه مشتركي با اهداف نظامي عراق و ادعاهاي صدام

حسين عليه ايران داشت. حمله نظامي امريكا به آبادان و بمباران پالايشگاه هاي خوزستان و همچنين اشغال جزاير ايراني از جمله هدف هاي نظامي عراق نيز در شروع جنگ بودند.

بنابر اين طرح هاي نظامي امريكا در تابستان 1359 با سرعت به سمت عراق تغيير جهت داد. صدام حسين دقيقا سالها بعد به اين نگراني مهم امريكا در يك جنگ مستقيم با ايران اشاره كرد و در سال 1990، هشت روز قبل از حمله به كويت، در گفتگويي با خانم " گلاسپي " سفير امريكا در بغداد درد دل خود را چنين بيرون ريخت:

چه كسي جز من مي توانست شيخ نشين ها را مصون نگاه دارد؟( در برابر انقلاب اسلامي) چه كسي قادر بود در برابر ايران به جنگ زميني مبادرت ورزد؟ آيا كشور شما قادر بود كه فقط در جنگ يك هفته اي 10 هزار سرباز كشته دهد؟ و باز هفته بعد تن به چنين كاري بدهد؟

اظهارات صدام حسين دقيقا همان نگراني كارتر در سال 1359 بود، با اين تفاوت كه صدام حسين به سادگي فريب تحليل هاي نظامي غرب را خورد، اما كارتر با ظرافت از برابر عواقب سخت جنگ مستقيم با ايران خود را عقب كشاند. آمريكا- عراق حركت به سوي گسترش روابط

حركت سياسي آمريكا به سوي عراق در مقطع 10 ماهه آذر ماه 1358 تا 31 شهريور 1359 حائز اهميت است.

بايد توجه داشت كه مرحله جديد روابط غيررسمي عراق و آمريكا در سال 1354 با سفر ديويد راكفلر سرمايه دار بزرگ آمريكايي به بغداد جنبه جدي تري به خود گرفت.

راكفلر در فوريه 1975 بهمن 1354 براي بسط روابط اقتصادي و تجاري دو كشور از سوي كاخ سفيد به بغداد رفت و

با صدام حسين ديدار كرد.اين سفر گرچه پوشش اقتصادي داشت، اما يك سفر سياسي و مهم تلقي شد. وي در ديدار با صدام حسين مرد نيرومند آن زمان عراق اظهار داشت:

آمريكا مايل است روابط خود با عراق را بهبود بخشيده و بازرگاني خود را با آن كشور توسعه دهد.

در زماني كه انقلاب اسلامي ايران در حال وقوع بود صدام حسين به عنوان حامي دو جناح انگليسي و آمريكايي شوراي فرماندهي،در حال قدرت گرفتن بود و وقو انقلاب اسلامي در ايران زنگ هاي خطر را براي صدام حسين كه از سال 1968 طرح هاي جاه طلبانه خود را براي رسيدن به عالي ترين مقام يعني رهبري عراق به اجرا درآورده بود به صدا درآورد.

وقوع انقلاب اسلامي موجب شد تا آمريكا چند تغيير اساسي را در منطقه صورت دهد. كودتاي آمريكايي در افغانستان و كودتاي نظامي در تركيه در جهت حفظ موقعيت آمريكا در منطقه و مقابله با انقلاب اسلامي صورت پذيرفت. از سوي ديگر، آمريكا در پاكستان نيز موقعيت خود را تثبيت كرد.

كودتاي آمريكايي حفيظ الله امين در 31 مارس 1976 در افغانستان صورت گرفت و كودتاي ژنرال كنعان اورن در 12سپتامبر 1980 چند روز قبل از آغاز جنگ، در تركيه به وقوع پيوست بعد از انقلاب اسلامي آمريكا در صدد بود كه تغييراتي را در صورت توان در عراق شاهد بود. زيرا در آن زمان عراق مهمترين كشوري بود كه تحت تاثير انقلاب اسلامي قرار داشت اما چهره حسن البكر، چهره مناسب غرب براي اجراي نقش امنيتي تازه نبود. بنابراين انگليس و آمريكا كوشيدند تا حسن البكر ميانه رو را بر كنار و صدام حسين را جانشين وي كند.چنانچه مشاهده مي شود

سومين كودتاي سفيد در سه كشور همسايه ايران به وقوع مي پيوندد. درست 4 ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در 26 تير ماه 1358 صدام حسين رياست جمهوري عراق را در دست مي گيرد. وقوع اين سه كودتا مقارن هم و در همسايگي ايران امري اتفاقي نبود. با روي كار آمدن صدام حسين روابط با غرب گسترش يافت. نشريه ميدل ايست در مرداد ماه 1359 حركت دو سال گذشته عراق را به سوي غرب بررسي كرده ونوشت:

عراق در عرض دو سال گذشته، تلاش زيادي براي دست يافتن به آرزوي قديمي خود در زمينه رهبري منطقه و پر كردن خلاء ناشي از قدرت ايران بعد از سقوط شاه مخلوع نموده است. اثرات اين امر كاملا در سياست خارجي عراق مشهود است. عراق از نظر بين المللي گرايش بيشتري به غرب پيدا كرده واز شرق فاصله گرفته است. از لحاظ منطقه اي نيز سياست خارجي آن كشور بيشتر به سوي ميانه روي متمايل گرديده و بين كشورهاي محافظه كار خليج فارس و كشورهاي افراطي تر مانند ليبي و يمن جنوبي در نوسان است. گرچه عراق پيمان مودت خود را با شوروي ملغي ننموده است ليكن بسياري از اقدامات آن كشور در منطقه متوجه تضعيف نفوذ شوروي بوده است. عراق تلاش كرده كه رسما جزء كشورهاي افراطي عرب محسوب نشود وغيبت نماينده عراق در كنفرانس كشورهاي جبهه امتناع در تريپولي (ليبي) به همين دليل قابل توجه است.. از لحاظ بين المللي عراق از شوروي به تدريج دورتر شده و به غرب نزديك تر گرديده است و همچنان خود را به جنبش غيرمتعهدها وابسته مي داند. عراق اهميت زيادي به كنفرانس 1982 غيرمتعهدها كه قرار است در

بغداد تشكيل شود قائل شده است.

ماروين هاو خبرنگار واشنگتن پست دو روز پس از پيروزي انقلاب اسلامي دقيقا توجه آمريكا را به عراق گوشزد مي كند و به گرايش سياسي آمريكا به عراق اشاره كرد و مي نويسد:

نشانه هايي از بهبود روابط تجاري، فرهنگي و سياسي عراق با ايالات متحده موجود است اما شانس تجديد پيوندها در اين زمان وجود ندارد. يك ديپلمات مي گويد: در صورتي كه وقايع به صورت عادي باشد چنين برمي آيد كه عراق غيرمتعهد، به سوي غرب و از جمله ايالات متحده متمايل خواهد شد.. در گفتگو با مقامات رسمي دولت و مبارزين حزب سوسياليست حاكم بعث هيچگونه خصومت بخصوصي در رابطه با آمريكا احساس نمي شود.

دو نكته در مقاله "ماروين هاو " اشاره شده است يكي آنكه عراق گرايش به آمريكا دارد و نكته بعدي آنكه در گفتگو با مقام هاي رسمي عراق اين تمايل احساس شده است اما ترديد هايي نيز در تجديد پيوند ميان دو كشور در اين مقاله وجود دارد كه طبيعتا ناشي از وضع نابسامان خود عراق بود.

سعدون حمادي ملاقات هاي خود با مقام هاي آمريكايي را در سال 1358 چهار سال بعد و در مصاحبه با روزنامه الحوادث آشكار ساخت. اما در اسناد لانه جاسوسي آمريكا نيز كه عمدتا مربوط به سالهاي 1357 و 1358 است. به گرايش آمريكا به عراق برخورد مي كنيم بررسي اين اسناد بسيار حائز اهميت است و هر محققي را به نكات مهمي رهنمون مي سازد.

سند اول درتاريخ 31 /3/ 58 با ارزيابي سري توسط مديريت سازمان سيا تنظيم شده است و اطلاعاتي كه در اين گزارش استفاده شده مربوط به اطلاعاتي است كه تا تاريخ 31/ 2/ 58 به سفارت رسيده بود.

در اين سند آمده است:

سطح روابط فعلي با ايالات متحده آمريكا به آن اندازه است كه خواست هاي عراق را در مورد دستيابي به فن آوري آمريكا ارضا نمايد... پيدايش و شايد احتمال خطر پيدايش يك رژيم چپ و متمايل به شوروي حاصل از شرايط آشفته كنوني در ايران، عميقا رهبران بعثي. عراق را نگران مي كنند.چنين تحولي باعث خواهد شد كه رهبران عراق روابط خارجي خود را مورد ارزيابي قرار داده و اگر ديگر شرايط صحيح باشند، به يك تغيير اساسي در روابط خود با ايالات متحده دست زنند.

در اين تاريخ هنوز صدام حسين روي كار نيامده بود كارشناس سازمان سيا در اين گزارش دقيقا تحولات داخل ايران را به روابط عراق و آمريكا پيوند مي دهد و برقراري روابط آتي ميان دو كشور را بر پايه سيرتحولات داخلي ايران ارزيابي مي كند. به عبارتي ديگر به ميزاني كه اوضاع داخلي و سياست هاي ايران رو به وخامت گذارد، ضرورت همكاري عراق و آمريكا بيشتر مي شود.

در سند دوم به نكات تازه اي برمي خوريم اين سند تحت نام ارزيابي سري، در تاريخ 31 / 3/ 58 توسط سازمان سيا تهيه و در آن چنين آورده شده است:

سقوط فو ق العاده قدرت نظامي ايران فرصت بزرگي را براي مانور و گسترش نفوذ در خليج فارس به عراق داده است. كشورهاي كوچك خليج هم اكنون با بغداد رفتاري محرمانه برقرار كرده اند. روي كارآمدن صدام حسين و برقراري نخستين تماس ها

لازم به تذكر است كه در 31 تير ماه 1358 و پيش از كودتاي سفيد صدام حسين عده زيادي از سياستمداران غربي به بغداد سفر كردند. در راس اين مسافرت ها كه در واقع پايه و اساس تغيير

و تحول در حكومت بغداد بود. سفر لرد كارينگتون وزير امور خارجه انگليس به عراق بود كه طي آن چند قرارداد نظامي وتحويل تانك هاي چيفتن امضا شد سپس هانس ديتريش گنشر وزير خارجه آلمان به عراق آمد.

احتمالا اين تحولات بي ارتباط با روي كار آمدن صدام حسين نبوده است ضمن آنكه پيش از كودتاي سفيد صدام حسين در سال 1979 شخص انگليسي با صدام حسين در بغداد ديدار مي كند احتمالا وي از وزرا وقت دولت تاچر بوده و سمت حزبي مهمي در حزب محافظه كار داشته است گفته شده است كه پس از ديدار وي از بغداد و ملاقات با صدام كه خبر آن نيز در بغداد منتشر شده كودتا عليه حسن البكر انجام شد.

دقيقا يك ماه پس از روي كار آمدن صدام حسين در تاريخ 30 مرداد 1358 راديو و تلويزيون بغداد خبر ارسال پيام تبريك جيمي كارتر رئيس جمهور آمريكا به رئيس جمهور صدام حسين را به مناسبت عيد فطر با طمطراق پخش نمود و اظهارداشت: صدام حسين نيز پيام تشكر آميزي در پاسخ ارسال داشته است. اما مرحله اصلي رابطه حزب بعث با آمريكا از وقوع گروگانگيري در سفارت آمريكا در تهران تا آغاز جنگ 22 سپتامبر 1980 آغاز مي شود در اين مرحله است كه هر دو كشور وارد مقطع نظامي عليه ايران مي شوند و تهديدات فزاينده ضد انقلاب اسلامي و ضد ايراني دقيقا پس از 13/ 8/ 58 شكل مي گيرد. همچنانكه گفتيم بحران گروگانگيري عزم آمريكا را جزم تر كرد و عراق نيز پس از اين تاريخ است كه عملا شرارت هاي پراكنده نظامي خود را آغاز مي كند.

در اين خصوص ديدگاه هاي مختلفي وجود دارد

طبق گفته نشريه (مجله) تايم، همكاري آمريكا با صدام در تاريخ چهارم نوامبر 1979 هنگامي كه ايراني ها به سفارت آمريكا در تهران حمله بردند و آن را تسخير كردند آغاز شد. ترس شديد آمريكا از اصولگرايي اسلامي در منطقه، سياست آمريكا را مشخص كرد و ايران وعراق هر دو هدف قرار گرفتند . سه اداره آمريكا و دو حزب آن كشور، مسئول اجراي آن سياست شدند. مجله تايم البته تاييد مي كند كه همكاري آمريكا و بغداد همزمان با انقلاب اسلامي ايران آغاز شد. مجله تايم در ادامه مي نويسد:

سران پنتاگون و ساير مقامات آمريكا، از اسلام بيش از كمونيسم وحشت زده شده بودند، به طوري كه تصميم گرفته شد كه از پيشرفت موج اسلام گرايي جلوگيري به عمل آيد.

گراهام فوللر كارشناس آمريكايي در امور خاورميانه كه كارمند سرويس اطلاعاتي آمريكا نيز بوده است،؛ گفته بود:

«بايد پيشرفت اسلامي را متوقف كنيم و بايد از هر لنگه كفشي براي ليس زدن استفاده كنيم وعراق اين لنگه كفش است.»

ريچارد م . پريس يك متخصص امور خاورميانه در سرويس تحقيقات كنگره آمريكا در سال 1990 اظهار داشت:

«تماس ها بين ديپلمات هاي عراقي و آمريكايي بالاخص زماني افزايش يافت كه دانشجويان ايراني بيش از 50 نفر را در سفارت آمريكا در تهران در ماه نوامبر به گروگان گرفتند.»

در نشريه آمريكايي «فارين افيرز» كه ارگان سياست خارجي آمريكا به شمار مي رود در مقاله اي به قلم ميلتون ويورست در زمستان 87-1986 چنين نوشته است:

واشنگتن بعد از 10 - 12 سال روابط سرد با بغداد در سال 1979 كه انقلاب ايران به پخش امواج ناخوشايندي به خارج پرداخت. بر آن شد تا مناسبات خود را با عراق

افزايش دهد... نخستين پيشنهاد واشنگتن در مورد از سرگيري روابط، 9ماه بعد از به قدرت رسيدن امام خميني ودر شب تسخير سفارت آمريكا در تهران توسط دانشجويان ايراني، به بغداد داده شد.

در بهمن ماه 1358 پنتاگون (وزارت دفاع آمريكا) ماموريت مي يابد تا در خصوص مقابله باخطرات احتمالي در خليج فارس (بعد نظامي) و افزايش روابط با عراق (بعد سياسي) كار تحقيقي را آغاز كند. واشنگتن پست نيز در سرمقاله خود در 29 اسفند 1358 در يك تحليل سياسي، حركت به سوي عراق را توصيه مي كند و مي نويسد: اينكه هدف هاي عراق افراطي و عجيب و از ديدگاه آمريكا، غيرمسئولانه وخصومت آميز مي باشد به اين معني نيست كه آن كشور بايستي ناديده گرفته شود. بهترين روش براي ايالات متحده اين است كه به مسائل و امور خاورميانه و خليج فارس خود به آرامي نزديك شده و به بهترين وجهي كه مي تواند امتيازات همكاري با ايالات متحده را نشان دهند.

اظهارات نشريه وابسته به وزارت خارجه آمريكا دقيقا زماني منتشر مي شود كه روابط ايران و عراق به سختي تيره شده بود و پس از نخستين تعرض ارضي عراق در 13 / 11/ 1358 عراق به سمت شرارت هاي مرزي گام برمي داشت.

در فروردين ماه 1359 صدام حسين در مصاحبه اي با يك روزنامه آلماني غربي شركت كرد و در جواب به اين پرسش كه آيا شما متحد شوروي هستيد؟ گفت: عراق هر وقت مصلحتش اقتضاء كند خواستار دوستي با آمريكا است.

بنابر اين به طور رسمي صدام حسين علائمي مثبت را به سوي كاخ سفيد روانه كرد در 22 فروردين 1359 روزنامه مشهور واشنگتن پست بار ديگر در مقاله اي تحت عنوان در حالي

كه ارتش ايران رو به ضعف نهاده است، عراق به يك نقش كليدي در منطقه دست مي يازد. به قلم ميشل گتلر ودقيقا چند روز پس از آماده باش 4 لشكر عراقي در مرز ايران و قطع روابط سياسي آمريكا و ايران چنين مي نويسد:

گر چه ايالات متحده روابط ديپلماتيك با رژيم بغداد ندارد و در واشنگتن عراق به عنوان رژيمي كه در مسائل خاورميانه تندرو و افراطي است مد نظر قرار مي گيرد اما روابط غيررسمي با عراق در سالهاي اخير تا مرحله مناسبي پيشرفته و بهبود يافته است كه مقامات رسمي وزارت خارجه، آن روابط را به عنوان تماس هاي صحيح ولي محدود توصيف مي نمايد. در اينجا واشنگتن احساس اين است كه توانايي نيروي دريايي ايران در برابر يك قدرت آتش واقعي به شدت تنزل كرده است.

در ارديبهشت ماه 1359 تماس ها ميان آمريكايي ها و عراقي ها بيشتر شد و اين تماس ها بيشتر در چارچوب روابط اقتصادي و خارج از برنامه سياسي، اما با هداف سياسي قرار داشت. در روزهاي اول ارديبهشت ماه 1359 هياتي مركب از 30 تا 40 نفر از مسئولين نظامي و سياسي آمريكا به بهانه شركت در كنفرانس اقتصادي مشترك كنوكسيون آمريكايي از عراق ديدن كردند.

در اين ميانه نبايد نقش رسانه هاي آمريكايي در نزديكي دولتمردان آمريكايي به عراق و نيز تشديد خصومت بين عراق و ايران را ناديده گرفت براي نمونه روزنامه پرنفوذ نيويورك تايمز در 15 ارديبهشت ماه 1359 چنين مي نويسد:

بر اساس اين اصل قديمي كه دشمن دشمن من، دوست من است، ممكن است (آمريكا) از توهين ها تيراندازي هاي مرزي و احتمالا عمليات تروريستي كه عراق عليه ايران به كار گرفته احساس رضايت كند.

اين مقاله در

زماني نوشته مي شود كه دولت كارتر با شكست عمليات طوفان صحرا در طبس با رسوايي ديگري روبرو شده بود و آمريكا نيازمند تجديد قواي سياسي از دست رفته خود بود. بعد از سفر هيات نظامي و سياسي آمريكا به عراق الكساندر هيگ وزير امور خارجه وقت آمريكا در ارديبهشت 59 گفت:

آمريكا شاهد پاره اي تغييرات مثبت در سياست عراق بوده است.

از سوي ديگر صدام حسين در خرداد 59 نيز با يك فرد آمريكايي ديدار مي كند كه بسياري از كارشناسان و منابع مطلع آن فرد برجسته آمريكايي را برژينسكي مشاور عالي رتبه جيمي كارتر معرفي كردند. تايمز لندن در همان تاريخ به نقل از برژينسكي مي نويسد كه وي در ستايش از عراق گفت:

ما بين منافع آمريكا و عراق تضادي نمي يابيم.

وال استريت ژورنال در 14 خرداد 59 نيز در مقاله اي براي نخستين بار به همكاري نظامي آمريكا و عراق اشاره مي كند و مي نويسد:

با وجود عدم تمايل آمريكا به ياري علني عراق، نشانه هايي در دست است كه حاكي از كمك هاي نظامي سري واشنگتن به عراق مي باشد به تقاضاي آمريكا (كه بوسيله سفير آمريكا آقاي ساموئل لويز در اردن به اسرائيل اعلام شد، اسرائيل موافقت كرد كه به اردن اجازه دهد تا پروازهاي غيرتعرضي بين اردن و عراق برقرار شود.

اين مجله آمريكايي در ادامه به محورهاي مهمي در روابط آمريكا و عراق اشاره دارد. نخست آنكه هم آمريكا وهم عراق مايل بودند تا به همكاري غيرعلني خود ادامه دهند دوم آنكه اين مجله به كمك هاي نظامي آمريكا به عراق نيز كه به طور سري صورت گرفته بود اشاره مي كند.

در بهار 59 بعد از آنكه تماس هاي غيرعلني بين آمريكا و

عراق بيشتر گرديد و برژينسكي نيز در نيمه شب ارديبهشت ماه به طور محرمانه با صدام حسين ديدار كرد زمزمه هاي برقراري روابط سياسي ميان دو كشور بويژه بعد از ناكامي كودتاچيان نوژه در 20 /4/ 59 افزايش يافت روزنامه گاردين چاپ لندن چهار روز پس از افشا عقيم ماندن كودتاي نوژه در ايران نوشت:

دولت عراق به زودي روابط رسمي و عادي خود را با دولت امريكا اعلام خواهد كرد.

واقعيت اين است كه در تابسان 59 تمايل عراق نيز براي برقراري روابط ميان دو كشور وجود داشت. نخستين مدرك اظهارات عصمت كتائي معاون وزير امور خارجه وقت عراق در سال 1983 است. اين سياستمدار كاركشته عراقي در ديداري كه در اوايل مهر 62 از آمريكا داشت، پس از سالها صراحتا مورد روابط ديپلماتيك ميان بغداد و واشنگتن در سال 59 چنين اظهار داشت:

در سال 1980 حكومت عراق قبل از شروع جنگ با ايران، تصميم به تبادل سفير با ايالات متحده آمريكا را گرفته بود اما پس از شروع جنگ در سپتامبر 1980 حكومت عراق انجام اين تصميم را به تعويق انداخت تا اينگونه تفسير نشود كه عراق براي جلب پشتيباني آمريكا در جنگ روابط خود را با واشنگتن بهبود بخشيده است.

اما تنها وي نبود كه به اين مسئله آنهم چند سال بعد اعتراف كرد صدام حسين نيز اين موضوع را يك سال زودتر از افشا آن توسط عصمت كتاني آشكار كرد و در مصاحبه با مجله مشهور تايم چاپ آمريكا در 23 تير ماه1361 چنين گفت:

پيش از آنكه عراق درگير جنگ با ايران شود، من به طور خيلي جدي با فرماندهان ارتش پيرامون برقراري روابط دوستانه

با آمريكا صحبت كردم اما پس از آنكه جنگ شروع شد نخواستم اين موضوع را دنبال كنم زيرا ممكن بود تصور شود كه به علت ضعف ونياز متوسل به آمريكا شده ايم.

عراقي ها در تابستان 59 به نظر اجمالي برقراري رابطه با آمريكا رسيده بودند. مهمتر اينكه صدام حسين اين موضوع را با فرماندهان نظامي و نه مردم در ميان گذارده بود و به اين خاطر بود كه او مي خواست ابتدا واكنش آنها رادر برابر اين تصميم ارزيابي كند و از همه مهمتر واهمه داشت تا با شعارهاي ضد آمريكايي خود اين موضوع به مطبوعات كشانده شود وجو عمومي نيز بر عليه وي بسيج گردد. بنابر اين بهترين راه براي صدام اين بود كه وي بازتاب اين طرز فكر را نخست در شوراي فرماندهي حزب بعث بررسي كند.

علاوه بر اظهارات فوق، مطبوعات غربي نيز به اين روابط و بهبودي آن در مرداد 59 اشاره كرده اند كه به عنوان اسناد مكمل مورد بررسي قرار مي گيرند.

ميشل گتلر روزنامه نگار روزنامه واشنگتن پست در دوم آگوست 1980 برابر 11 /5/ 59 در مقاله خود پيرامون روابط آمريكا و عراق چنين مي نويسد:

از زمان سقوط رژيم شاه در ايران، عراق با ارتش كاملا مسلح خود به عنوان قدرتمندترين كشور منطقه ظهور كرده است در حالي كه ايالات متحده هيچگونه رابطه رسمي با عراق ندارد، روابط غيررسمي بين اين كشور و ايالات متحده در حال بهبود است.

نشريه ميدل ايست در 13 مرداد 1359 از روابط جدي عراق و آمريكا خبر مي دهد و مي نويسد:

همچنين خبرهايي در دست است كه واشنگتن مشغول برقراري تماس هايي با دولت بعث عراق براي ايجاد نوعي همكاري در مسائل مورد علاقه

دو كشور است طبق گزارش هاي موثق، سعدون حمادي وزير خارجه عراق ضمن سر به نيويورك كه براي شركت در اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل متحد با وزير امور خارجه آمريكا ملاقات كرده است.

از همه مهمتر جيمي كارتر رئيس جمهور وقت آمريكا در اواسط مرداد 59 تمايل رسمي آمريكا را براي برقراري روابط با عراق اعلام كرد اين خبر را خبرگزاري كويت (كونا) در 4 اگوست 1980 برابر 13 /5/ 59 بدين شرح مخابره كرد:

پرزيدنت كارتر تمايل خويش را براي عادي شدن روابط بين دو كشور به صدام حسين رئيس جمهوري عراق ابراز داشته و به دنبال آن رابطه عراق و آمريكا برقرار شده است.

هارولد ساندرز معاون وزير امور خارجه وقت آمريكا وكسي كه در زمان گروگانگيري نيز معاون سايروس ونس و گرايش هاي شديدا ضد ايراني داشت در اواسط شهريور ماه 1359 و اندكي مانده به شروع جنگ گفت:

عراق قدرت عمده اي در خاورميانه مي شود. اين كشور بزرگترين نيروي زميني را در منطقه دارد عراق در خاورميانه نقش مهمي در هر دو جهت، هم شرق و هم غرب ايفا خواهد كرد. عراق كشور ياست كه واقعا نمي توانيم از عهده ناديده گرفتن آن برآييم.طي اين سالها تلاش شده است نوعي گفتگو بين عراق و آمريكا برقرار شود.

آمريكايي ها نيز خود به دلايلي مايل نبودند پيش از شروع جنگ (زماني كه قطعا دريافتند عراق قصد حمله را نهايي كرده است) به برقراري روابط سياسي اقدام كنند زيرا اقدام آنها مورد توجه افكار عمومي و حتي شخصيت هاي سياسي قرار ميگرفت. و از سوي ديگر چون آمريكا در خصوص جان گروگان ها در ايران نگران بود واهمه داشت كه در شروع چنين

جنگي حامي آشكار عراق معرفي شود بنابر اين بهترين راه همان بود كه آمريكايي ها منتظر بمانند تا جنگ آغاز شود و سپس با استفاده از فشار عراق به ايران، در صورت عدم آزادي گروگان ها، با عراق روابط سياسي برقرار كنند دقيقا همان كاري كه صورت گرفت.

صدام حسين براي ارزيابي موضع آمريكا به ايجاد تماس بيشتر با آمريكا و روابط نزديكتر در بهار و تابستان 59 نياز داشت تماس آمريكا و عراق در سال 1371 يعني 11 سال بعد در يك برنامه هفتگي شبكه تلويزيوني آمريكاي بهنام پي بي اس فاش شد. بر اساس اين برنامه مستند تلويزيوني كه كارشناسان آمريكايي از جمله تيچر كارمند ارشد سابق وزارت امور خارجه آمريكا در زمان جنگ و مورفي معاون وزير سابق خارجه و نويسنده مشهور آمريكايي كنت آر تيمرمن حضور داشتند فاش شد كه صدام حسين قبل از تجاوز به خاك ايران، نمايندگاني را براي مشورت با مقامات آمريكايي به عربستان سعودي و اردن اعزام كرده است بر اساس گزارش اين برنامه تلويزيوني كه با استناد به اظهارات مقامات دولتي و منابع آگاه وهمچنين گزارش هاي محرمانه تهيه شده چنين آمده است: در سال 1980 عراق بسيار مشتاق بود تا موافقت و رضايت آمريكا را براي تجاوز به ايران جلب كند و براي اين منظور مقامات ارشد از جمله وزير خارجه خود را براي مذاكره و مشاوره بامقامات آمريكا عازم كشورهاي جهان از جمله عربستان و اردن نمود تا از اين طريق از عدم مخالفت آمريكا نسبت به تجاوز به ايران اطمينان حاصل نمايد.

ادامه دارد ....

منبع:http://www.farsnews.ne t

از « فروغ جاويدان » تا « مرصاد » (1)

از « فروغ جاويدان » تا « مرصاد » (1)

در آخرين

سال جنگ تحميلي، حدود سه هفته پس از حمله تروريستي آمريكا به هواپيماي مسافري جمهوري اسلامي ايران برفراز خليج فارس و چند روز پس از پذيرش قطعنامه 598 شوراي امنيت سازمان مجاهدين خلق با اين تحليل كه ايران در موضع ضعف قرار گرفته، حمله برنامه ريزي شده اي را به مرزهاي غرب كشور آغاز كرد. اين حمله كه نام «فروغ جاويدان» بر آن نهاده شد، از حمايت گسترده نظامي رژيم بعث برخوردار گرديد. اما عمليات در همان روزهاي نخست با مقاومت سلحشورانه رزمندگان اسلام مواجه شد و كشتي رؤيائي « از مهران تا تهران » مجاهدين خلق در نخستين روز حركت در مواجهه با طوفان « مرصاد » به گل نشست. مقاله حاضر شرحي بر شروع تا پايان همين عمليات است.

* * * *

صدام رييس جمهور عراق وحامي تمام عيار سازمان مجاهدين خلق، در هشتم تيرماه 1367 طي يك سخنراني دربارة جنگ عراق و ايران، ضمن تكرار ادعاي صلح طلبي خود و محكوم نمودن ايران به دليل تداوم مقاومت براي تحقق هدف محكوميت و مجازات متجاوز، در شرايطي كه با مداخلة علني آمريكا و متحدانش در جنگ به نفع رژيم بعث عراق، احساس پيروزي مي كرد، دربارة سازمان رسماً اينگونه اظهار نظر نمود:

عراق به سطحي از آگاهي رسيده است كه اگر روزي حس كند نابودي دشمن در سرزمينش خدمت به صلح است به آن دست خواهد زد... اگر ايران به هيچ يك از اين مسائلي كه من اشاره كردم توجه نكند مردم خودشان آنها را مجبور خواهند كرد كه به صلح تن در دهند و اين چيزي است كه به آن ايمان راسخ دارم و قهرماني هاي مجاهدين خلق

در مهران مؤيد اين سخن مي باشد. بالاخره روزه خواهد رسيد كه براي جنگيدن كسي به كمك آنها نخواهد آمد و بعد از مدتي خواهيد ديد كه چگونه مجاهدين خلق به اعماق خاك خودشان نفوذ خواهند كرد و همين طور پيوستن مردم ايران را به صفوف آنها خواهند ديد...»1

در تيرماه 1367 جمهوري اسلامي ايران رسماً قطعنامه 598 را پذيرفت. در حالي كه از بدو تصويب اين قطعنامه در 30 تير 1366، ايران آن را «رد» نكرده بود و براي تأمين اهداف خود، از طريق مذاكره با دبير كل سازمان ملل، براي پذيرش قطعنامه شروطي را طرح نموده بود و در واقع عملاً آن را به صورت «مشروط» پذيرفته بود. اما به دليل كارشكني آمريكا، انگليس و فرانسه در طول مذاكرات و ورود مستقيم آمريكا به جنگ با ايران، پس از مشورت و تصميم مسئولان عالي رتبه، با موافقت امام خميني، در 27 تيرماه سال 1367 ايران اعلام كرد قطعنامه 598 را بدون قيد و شرط پذيرفته است. اما ارتش صدام در تاريخ 31 تيرماه به خاك ايران حمله كرد و از منطقه جنوب به سمت خرمشهر و اهواز پيشروي نمود. پس از ضد حملات موفق ايران، ارتش عراق در جبهه هاي مياني و غرب كشور نيز به عمليات نظامي مبادرت كرد كه آنها هم با بسيج مجدد نيروهاي مردمي و نظامي جمهوري اسلامي، ناموفق شدند. در نتيجه نيروهاي عراقي عقب نشيني كردند و رژيم عراق در اول و سوم مرداد ماه رسماً عقب نشيني خود را از جبهه هاي جنوب و مياني و غرب كشور اعلام نمود. اما همزمان عمليات مشترك عراق و سازمان آغاز گرديد. نكاتي چند در علل و

زمينه هاي شكل گيري اين عمليات قابل توجه و بررسي هستند:

پس از عمليات مهران، در جمع بندي رهبري سازمان، هدف عمليات بعدي، تهران منظور شد و براي رسيدن به حداكثر توان براي انجام اين عمليات يك مقطع 3 ماهه در نظر گرفته شد و بلافاصله اعزام اعضا و مرتبطان سازمان از ايران و خارج كشور به عراق، به طور وسيعي آغاز شد. همچنين سازمان در اين مقطع به منظور جذب اسرا و استفاده از آنها در عمليات نهايي فعالتر شده بود. افراد تازه وارد و نيروهاي ارتش سازمان تحت آموزش و مانورهاي فشرده قرار گرفته بودند و در آموزش هاي جديد، آموزش سلاح هاي ضد هوايي هم منظور شده بود. 2

«پيش از اين منافقين در تحليل درون گروهي خود، امكان موافقت ايران با قطعنامه را غير ممكن دانسته و به صراحت اعلام مي كردند: تنها در صورتي جمهوري اسلامي قطعنامه را خواهد پذيرفت كه به لحاظ سياسي _ نظامي و اقتصادي به بن بست كامل برسد. به عقيده آنان، اين اقدام به منزله فروپاشي نظام خواهد بود..» 3

تحليل رجوي در مورد نتيجة جنگ اين بود كه ايران به دليل بسته بودن تمامي راه هاي بازگشت به صلح با عراق، ناچار به ادامة جنگ خواهد بود. هر قدر هم جنگ به طول بينجامد، از يك طرف توان نظامي و اقتصادي ايران بيشتر تحليل مي رود و از طرف ديگر بازگشت به سمت آتش بس و صلح غير ممكن تر مي شود و اين جنگ تا شكست ايران ادامه خواهد يافت.

با اعلام خبر پذيرش قطعنامه از سوي ايران، نقشه ها و طر ح هاي قبلي سازمان با بن بست مواجه شد. در آن شرايط سازمان در كنار اميدواري به داشتن پشتوانة خرده عمليات هاي مرزي، حمايت

نمايندگان كنگره و سناي آمريكا را نيز يدك مي كشد. در 30 خرداد 67، 138 نمايندة كنگره و 14 سناتور آمريكايي طي نامه اي به «جرج شولتز» وزير خارجة وقت آمريكا، از وي خواسته بودند كه به جنبش هاي مقاومت داخلي در ايران توجه كند، و در همين راستا حمايت از سازمان _ مستقر در عراق _ را اكيداً توصيه كرده بودند. «مروين دايملي» نمايندة كنگرة امريكا در روز دوشنبه 6 تيرماه 67 در تظاهرات سازمان در واشنگتن شركت كرده و طي سخناني كه از يكي از شبكه هاي تلويزيوني آمريكا هم پخش شد. اظهار داشت: « نبايد دست از تلاش كشيد، مطمئن باشيد كه با كمي صبر و تلاش بيشتر به زودي از مهران به تهران رژه خواهيد رفت.» 4 سازمان نوار ويدئويي سخنراني مزبور را براي كلية كادرهاي سازمان پخش كرد.

اولين واكنش سازمان در مورد پذيرش قطعنامه از سوي ايران، برگزاري نشست رجوي با اعضا بود.

در اين نشست كه عصر روز جمعه 31/4/1367، سه روز قبل از شروع عمليات «فروغ جاويدان» برگزار شد، رجوي جزئيات اين عمليات را به اطلاع فرماندهان و اعضاي سازمان مجاهدين خلق رساند.

رجوي پس از نيم ساعت كه از سخنرانيش گذشت، ناگهان آن را قطع كرد و گفت:

كارهاي بزرگي در پيش داريم. مگر ما نگفته بوديم كه «اول مهران، بعداً تهران»؟ (دست زدن حضار همراه با شعار«امروز مهران، فردا تهران)

در همين زمان دو نفر نقشة بزرگي از ايران را آوردند ودر سمت چپ او، در كنار نقشة ديگري كه قبلاً وجود داشت، نصب كردند و رفتند. پس از ساكت شدن جمعيت، رجوي به جلوي نقشه رفت و جلسه بدين گونه ادامه يافت:

رجوي: ديگر وقت

آن رسيده است كه به ايران برويم. طرح عمليات بزرگي را كشيده ايم كه در نهايت منجر به فتح تهران و سقوط رژيم مي شود (هوراي جمعيت) البته اين دفعه احتياج به ماكت و كالك منطقه اي نداشتيم چون اين بار قرار است به تهران برويم. (دست زدن حضار و شعار «امروز مهران، فردا تهران») البته نام آن را با عنايت به نام پيامبر اسلام «فروغ جاويدان»5 گذارده ايم. (صلوات حضار) وعمليات را به اسم امام حسين(ع) آغاز خواهيم كرد. چون اين بار احتياج به ماكت نداشتيم. گفتيم چه ضرورتي دارد؟ خود نقشة ايران را بياوريد! (با چوب دستي از سمت چپ نقشه قصر شيرين، باختران و تهران را نشان مي دهد) همانند شهاب بايد به تهران برويم. از لحظه ها _ حتي كوچكترين لحظه ها _ بايد استفاده كرد. نبايد هيچ لحظه اي را از دست بدهيم زيرا در اين عمليات لحظه هاتعيين كننده و سرنوشت سازند. اين عمليات بايد در عرض 2 يا 3 روز انجام شود. چون فقط اگر عمليات با اين سرعت انجام شود رژيم فرصت بسيج نيرو پيدانخواهد كرد؛ چون اصلاً به فكرش هم نمي رسد كه ما بتوانيم در عرض اين مدت به تهران برسيم و احتمالاً نمي تواند هيچ عكس العمل مؤثري انجام بدهد.البته در عمليات چلچراغ از شما خواستم كه سرعتتان در آن حد باشد. پس از جريان عمليات چلچراغ با فرماندهان نشستيم و به جمع بندي و بررسي پرداختيم كه عمليات بعدي چه باشد؟ پس از بحث و بررسي هاي زياد ديديم در عمليات قبلي كه مهران بوده است و از مشكلترين عمليات هاي مرزي بود، بعد از گرفتن ستاد لشگر مي توانستيم جلوتر برويم و هيچ نيرويي هم بر سر راهمان نبود.

با توجه به اينكه هميشه در عمليات ها به صورت تصاعدي عمل كرده ايد، يعني وسعت هر عملياتتان ازقبلي بيشتر بوده است آفتاب از پيرانشهر وسيعتر و مهران از آفتاب _ حالا بايد اين عمليات هم نسبت به چلچراغ تفاوت كيفي داشته باشد. بنابراين فكر كرديم كه در عمليات بعدي _ هر چه كه باشد _ حداقل اين است كه بايد يك مركز استان را بگيريم. در اين صورت مگر ما ديوانه ايم كه پس از گرفتن مركز استان آن را ول كنيم و برگرديم؟! خوب، يا هما ن جا مي مانيم، يا به طرف تهران حركت مي كنيم. ولي باز در مقايسه با كار قبلي ديديم استان خيلي كم و كوچك است ( با لحن طنزآلود:) آخر شما ديگر بچه نيستيد كه برويد يك شهر را بگيريد! اگر بخواهيد وسيعتر از عمليات هاي قبلي عمل كنيد هيچ راهي غير از فتح تهران نداريد (دست زدن حضار و ابراز احساسات.) البته يك سري مي گفتند برويم اهواز را بگيريم و يك سري مي گفتند برويم كرمانشاه را بگيريم. ما نشستيم و فكر كرديم و ديديم بايد از طريق كرمانشاه برويم. زيرا اولاً تا حدودي وضع و شرايط مسيري كه انتخاب كرده ايم نسبت به قبل مناسب تر و بهتر است، چون عراق تا قصر شيرين و سرپل ذهاب پيش رفته است و اين بار نياز به خط شكني نداريم و به راحتي مي توانيم تا كرمانشاه برويم. ثانياً نزديكترين نقطة مرزي براي رسيدن به تهران كرمانشاه است. از آن به بعد براساس تقسيمات انجام شده 48 ساعته به تهران خواهيم رسيد. البته روي لشگر 84 و 88 شناسايي انجام داده ايم اگر موقعيت سياسي مثل قبول قطعنامة 598 شوراي امنيت از

طرف ايران پيش نمي آمد شايد فقط در همان جا (كرمانشاه) عمل مي كرديم ولي حالا ايران خيلي ضعيف شده است و ما يكراست مي رويم و تهران را مي گيريم. 6

بايد بدانيد كه ما از قبل تصميم انجام اين عمليات بزرگ را داشتيم و مي خواستيم آن را ديرتر انجام دهيم اما پذيرش قطعنامه كار ما را تسريع كرد؛ يعني به دليل شرايط سياسي جديد مجبوريم يكي دو ماه آن را زودتر انجام دهيم. تصميمي كه ما گرفتيم تصميم بسيار حساس و مشكلي بود و ما چاره اي جز عمل نداريم و اگر الان اقدام نكنيم فرصت از دست خواهد رفت. زيرا بعد از اينكه بين ايران و عراق صلح شود ما در اينجا قفل مي شويم و ديگر نمي توانيم كاري انجام بدهيم و از لحاظ سياسي تبديل به فسيل مي شويم. پس بايستي آخرين تلاش خودمان را هم بكنيم و يك بار ديگر كل سازمان را به صحنه بفرستيم و مطمئن هستيم كه پيروزيم و از هم اكنون من اين پيروزي را به شما و خلق قهرمان ايران تبريك مي گويم.

اگر ما به تحليل هايي كه در مورد رژيم داشته ايم معتقد هستيم زمان مناسبي براي ما به وجود آمده است. ما در تحليل جنگ گفتيم كه رژيم درمنتهاي ضعف، حاضر به توقف جنگ مي شود و دليل قبول قطعنامه از طرف آنها هم همين است. ما نبايد اين فرصت تاريخي را از دست بدهيم. بايد حمله كنيم و كارش را يكسره كنيم. رژيم ديگر نيروي جنگي لازم را ندارد و نمي تواند نيروي جبهه را تأمين كند؛ مثلاً عراق در همين چند عملياتي كه كرده است به راحتي توانسته مناطقي را پس بگيرد و هر چه

خواسته جلو رفته است. «فاو» را گرفته و جزاير مجنون و چند نقطة ديگر را با چند ساعت جنگ بازپس گرفته است. ملت ديگر از جنگ خسته شده اند و همه مخالف جنگ هستند و كسي به جبهه نمي آيد. كساني كه در جبهه هستند افرادي هستند كه آنها را به زور از شهرها و روستاها دستگير كرده اند و به جبهه فرستاده اند و ميلي به جنگيدن ندارند. تمام لشكرها و نيروهاي رژيم در حملات عراق ضربة كاري خورده و پراكنده هستند و ياراي مقابله با ما را ندارند. پس هم از لحاظ نظامي تعادل خود را از دست داده و هم از لحاظ سياسي در انزواي بين المللي قرار دارد. البته در عمليات چلچراغ يك نفر به كمك شما آمد و آن حضرت علي (ع) بود كه به شما كمك كرد و اين بار هم حضرت محمد (ص) و اما حسين (ع) به كمك شما مي آيند و شما بايد به اندازة چندين نفر كار كنيد و سختي را تحمل كنيد. البته در اين چند روز كه اعلام آماده باش بود شما خيلي كار كرديد و كار يكي يا دو ماه را در 3 روز كرده ايد. از حالا بايد همگي آماده باشيد كه هر وقت گفتيم حركت مي كنيم آماده باشيد. شايد سازمان 25 سال پيش به وجود آمد تا در چنين روزي به چنين كاري دست بزند.

ما از طرف قصرشيرين مي رويم. در آنجا لشگر 81 با عراق درگير است، لشگر 58 و لشگر 88 در سومار درگير هستند، لشگر 64 در پيرانشهراست و تنها امكان دارد لشگر 28 در راه به استقبال ما بيايد. (در اينجا رجوي فردي را

از ميان جمعيت صدا مي زند و مي پرسد:) اگر لشكر سنندج بيايد چه كار مي كني؟

(آن فرد جواب داد:) نمي آيد.

رجوي: نگو نمي آيد؛ بگو اگر آمد داغانش مي كنيم. (بلند مي شود و روي نقشه به دنبال شهرها مي گردد.) كاري كه ما مي خواهيم انجام دهيم در حد توان و اشل يك ابرقدرت است؛ چون فقط يك ابرقدرت مي تواند كشوري را ظرف اين مدت تسخير كند؛ به طور مثال بغداد تا مرز ايران 180 كيلومتر فاصله دارد و در طول 8 سال جنگ ايران ادعاي گرفتن آن را نكرده است؛ و همين طور عراق هم ادعاي گرفتن تهران را نكرده است اما مي خواهيم برويم تهران را بگيريم. (با طنز) خوب، چه ميشه كرد ديگه! بعضي وقت ها اين طور پيش مياد ديگه! (دوباره به نقشه اشاره مي كند.) ما به ترتيب به قصرشيرين، سرپل ذهاب، اسلام آباد و بعد كرمانشاه مي رويم. بعد از آن همدان، قزوين، تاكستان، كرج، و بالاخره تهران. (كف زدن حضار) ابتدا از محور قصرشرين كه در دست عراق است وارد مي شويم و تا سرپل ذهاب مي رويم؛ البته از طريق جادة آسفالته. بعد كرند و اسلام آباد را توسط يك لشگر كه فرماندة آن احمد واقف7 است. پس از فتح اسلام آباد يك تيپ در كرند و 2 تيپ در اسلام آباد مستقر مي شوند، كه در ضمن راه ورودي شهر را نيز تحت كنترل مي گيرند. اسم عمليات اين محور را به نام «حنيف» نامگذاري كرده ايم. بعد از اسلام آباد به سمت كرمانشاه حركت مي كنيم، كه اسم اين عمليات «سعيد محسن» است و دو لشكر به مسئوليت صالح8 در كرمانشاه عمل مي كنند. صالح، آماده اي؟

صالح: بله.

رجوي: مسئولين همه آماده اند؟

صالح: بله.

رجوي: شما قرار شد به كجا برويد؟

صالح: كرمانشاه.

تقسيم بندي هم شده است كه تيپ ها بايد در كدام نقاط متمركز شوند. تيپ ... به سراغ صدا و سيما مي رود، تيپ .... به سراغ زندان ديزل آباد مي رود و زندانيان را آزاد مي كند و آنهايي را كه مي خواهند مسلح مي كند، و تيپ ... سپا ه بعثت و قرارگاه نجف را مي گيرد و به همين ترتيب جعفر راه ورودي كرمانشاه، تيپ افسانه پادگان نزديك ان، و تيپ جليل9 دروازة خروجي كرمانشاه را به اضافة هوانيروز دارند. البته مردم را مي فرستيم كه زندانيان ديزل آباد را آزاد كنند.

رجوي: اول شهر را بگيريد، بعد زندان را؛ چون تصرف شهر مهمتر است. ما در كرمانشاه اعلام جمهوري دموكراتيك اسلامي مي كنيم. اين تيپ ها در كرمانشاه مستقر مي شوند و 2 تيپ به سنندج و بقيه به سمت همدان حركت مي كنند. نام عمليات محور همدان را به نام «بديع زادگان» گذاشته ايم. محمود قائم شهر10 آماده اي؟

محمود: بله.

رجوي: مي داني بايد به كجا برويد و چه هدف هايي را در شهر در دست بگيريد؟

محمود: بله، همدان.

رجوي: بعد از آنكه به همدان رسيديد و مستقر شديد يكي از تيپ هاي زير نظر خودت را براي كمك به تهران بده. وقتي همدان و صدا و سيماي آن را گرفتيد صداي مجاهد را پخش كنيد و به مردم اعلام كنيد كه ما داريم مي آييم.

محمود: باشد.

رجوي: رادار همدان بايد منهدم شود تا هواپيماها نتواننددرست كار كنند. از پايگاه نوژه هم ترسي نداشته باشيد؛ هر سه ساعت به سه ساعت دستور مي دهم هواپيماهاي عراقي بيايند و آنجا را بمباران كنند. پايگاه هوايي تبريز را هم با هواپيما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهيم داد.

نادر11، از لحاظ پوشش هوايي چطوري؟

نادر: در دست ماست

و مي توانيم كنترل كنيم.

رجوي: اگر هواپيمايي بخواهد از نوژه بلند شود چه كار مي كنيد؟

نادر: مي زنيم. اگر چيزي بخواهد پرواز كند كلّاً فرودگاه را مي زنيم.

رجوي: كاملاً مطمئن هستيد؟

نادر: بله، مي توانيم.

رجوي: علاوه بر آن ضدّ هوايي و موشك سام 7 هم كه داريم؟

نادر: بله، داريم.

رجوي: فتح الله12، تو مي روي قزوين و تاكستان را مي گيري. يكي از هدف ها علاوه بر مراكز سپاه لشگر 16 قزوين است. پس از خلع سلاح تمام نيروهاي نظامي و انتظامي در آنجا مستقر مي شوي و وقتي مسقر شدي يكي از تيپ هاي خود را به كمك تهران بفرست چون در آنجا نياز هست. پس از آن 2 تيپ راهي تاكستان شده و در آنجا مستقر مي شود و پشت سر آن منوچهر13با يك لشگر راهي كرج مي شود و آنجا را تصرف مي كند. البته نام عمليات محورهاي قزوين و تاكستان را به نام «سردار» نام گذارده ايم. پس از آن 4 لشگر و 2 تيپ تحت نام كلي «سيمرغ» و تحت فرماندهي محمود عطايي راهي تهران مي شوند كه مهدي ابريشمچي هم معاون او در اين عمليات است. (محمود عطايي و مهدي ابريشمچي دست يكديگر را مي فشارند.) ضمناً اگر يادتان باشد در انقلاب ايدئولوژيك گفتم كه يك سيمرغ بود كه به كوه قاف رسيد و آن روز هم گفتم كه سيمرغ «مريم» بود. علت اينكه اين اسم «سيمرغ» را انتخاب كردم حرف همان روز است. (كف زدن حضار)

مريم: (با اطوار:) چرا اين اسم را گذاشتي؟

رجوي: مي بخشيد كه بدون مشورت جناب عالي اين اسم را گذاشتم.

در آنجا تيپ ليلا فروگاه مهرآباد، تيپ ... سلطنت آباد، تيپ فرهاد صدا و سيما، تيپ فرشيد زندان اوين، 14 تيپ ... مراكز سپاه، تيپ ... نخست وزيري،

تيپ ... مجلس شورا، تيپ ... ستاد ارتش و تيپ كاظم15 در جماران عمل مي كند. (هورا و كف زدن حضار.) هوانيروز عراق تا سرپل ذهاب به همراه ستون ها خواهد بود. از نظر هوايي ناراحت نباشيد چون هواپيماهاي عراقي پشتيبان ما هستند و تمام ماشين ها به صورت ستون حركت مي كنند.

البته اين عمليات را دو عامل درجه يك تهديد مي كند؛ يكي اينكه از طرف رژيم خميني از طريق هواپيما مورد حمله و بمباران قرار بگيريم چون روي جاده همه به يك ستون حركت مي كنيم؛ ثانياً چون صف ماشين ها خيلي طولاني است اگر ماشين هايي خراب شوند و يا از دور خارج شوند نبايد به خاطر آن همة ستون متوقف شوند و بايستي آن را به سرعت از دور خارج كرد و از ماشين زاپاس استفاده كرد و يا كلّاً آن را از دور خارج كرد و معطل آن نشد. در ضمن هيچ ماشيني حق سبقت گرفتن از جلويي را ندارد و همين طور حق عقب افتادن را هم ندارد. هر جا كه رسيديد سر راه جاده ها را باز كنيد. تيپ هاي مأمور در شهر مأمور تأمين جاده هاي آن شهر مي باشند وهر تيپ با رسيدن به آن شهر وارد آن شده و بقية ستون بلافاصله به حركت خود ادامه مي دهند. ضمناً اگر اسير شديد راجع به خط سير عمليات كه از كدام جاده و از كدام شهرهاست، چيزي نگوييد و بگوييد كه عمليات قرار بود تا همين جا باشد. (رو به محمود قائم شهر:) محمود، خوب فهميدي كه بايد به كجا بروي؟ يك دفعه به قائم شهر نروي! تو اول به همدان برو، كار و مسئوليت خودت را انجام بده، بعداً كه به تهران آمدي

مازندران را به تو مي دهم. (رو به قاسم: 16) حيف كه مردم اصفهان بي بخارند و الّا يك تيپ را هم به تو مي دادم كه به اصفهان برويم. (محمود عطايي فرماندة محور تهران را صدا مي كند و او پاي ميكروفون مي آيد از او پرسيد:) وضعيت چطور است؟

عطايي: خوب است. با نيروي هوايي و هوانيروز عراق هماهنگ شده است. ماشين ها آماده است، مهمات بارگيري شده، و تيپ ها تا حدودي توجيه شده اند و تا رسيدن به شهرها بهداري هم آمادگي لازم را دارد و هيچ گونه نگراني وجود ندارد. در لابه لاي ستون تعميركار سيّار و فيلمبردار سيّار هم در حال حركت هستند.

رجوي: در اين عمليات مردم به حمايت از ما بر مي خيزند. كساني كه حاضرند با ما بيايند را از پادگان ها و مراكز سپاه مسلح كنيد و هر چه خواستند تا تهران بيايند آنها را با خودتان ببريد. در اين عمليات نيروهاي زيادي به ما كمك خواهند كرد. از طرفي درب زندان ها كه باز شود آنها هم با ما هستند و با ما خواهند آمد. نيروهاي زندان بالقوه با ماهستند. 17 البته هر جا رفتيد اگر مردم آن جا تسليم شدند كه كاري با آنها نداريد و اگر جنگيدند با آنها بجنگيد، و هر جا رسيديد از مردم كمك بگيريد و كارها را به خود مردم بدهيد و از اين نترسيد كه مردم اسلحه دار مي شوند و چه خواهد شد. محمود وقتي كه تهران را گرفتي در خيابان طالقاني به ساختمان بنياد علوي مي روي. در طبقة پنجم آنجا اتاقي است كه روزي اتاق من و اشرف و موسي بوده است. سلام من را به ساكنين آنجا مي رساني و اگر مردم آ نجا

بودند جاي ديگري را به آنها بده چون ما را بعد از انقلاب به زور از آنجا بيرون كردند. آن اتاق را براي من نگه دار تا وقتي كه به تهران آمدم در آنجا مستقر شوم. (رو به فريد 18 :) خوب، فريد، شما چه كار مي كنيد؟ در اولين روزي كه نيروها به مقصد رسيدند شما بايد 24 ساعته برنامه داشته باشيد و مسئله را به گوش همة ملت ايران برسانيد. كار و بارتان جفت و جور هست؟ برنامه تان تنظيم شده است؟

فريد: ما 24 ساعته برنامه خواهيم داشت.

رجوي: براي ثبت در تاريخ مي خواهيم هر كس با اين طرح موافق است دست بلند كند. (همه دست ها را بلند كردند. رجوي تك تك به همه نگاه كرد. رو به فيلمبردارها و انتظامات:) شما چرا دستتان را بلند نمي كنيد؟ (آنها هم دستشان را بلند كردند. رو به حضار:) آيا ما ديوانه نيستيم كه مي خواهيم چنين كاري بكنيم؟ آيا به نظر شما چنين كاري شدني است و آيا احمقانه نيست؟ اگر كسي مخالفتي دارد بيايد و صحبت كند و كسي هم حق ندارد با او مخالفت كند.

رجوي نشست و يك سيگار روشن كرد. در همين حين زني از ميان جمعيت بلند شد و دست خود را بلند كرد. همة حضار با تعجب به او نگاه مي كردند.

رجوي: پشت ميكروفون بيا و حرف هاي خودت را بگو.

زن: من مخالف نيستم، اما اينكه مي گوييد مردم با ما هستند فكر نمي كنم چنين باشد. من و شوهرم چند شب قبل از خارج آمده ايم و خود من 4 ماه است كه از ايران آمده ام.19 مردمي كه من ديده ام با آنچه كه شما مي گوييد تفاوت دارند. فكر

نمي كنم آنها به ما كمك كنند. هيچ گونه جوّ سياسي نظير آنچه شما به آن اشاره مي كنيد در ايران به وجود نيامده است، چون خيلي ها در ايران هستند كه حتي راديو مجاهد را گوش نمي دهند و از مجاهدين هم به كلي بي خبرند. شما چطور انتظار داريد با اختناق شديدي كه وجود دارد چنين كساني در تهران بلند شوند و از ما حمايت كنند؟

رجوي: درست مي گويي و درست صحبت كردي ولي من الان تو را قانع مي كنم. اين نظر تو به 4 ماه پيش بر مي گردد و الآن ايران خيلي فرق كرده است. از آن گذشته تا ما شهري را آزاد نكنيم مردم با ما نخواهند شد. ما روي نيروي خودمان حساب مي كنيم. مردم در وهلة اول نخواهند آمد و حتي ممكن است از ما بترسند و همانطور كه گفتني بروند و درهايشان را ببندند؛ ولي وقتي كه رفتيم و در كرمانشاه مستقر شديم و مردم ديدند كه تعادل قوا به سمت ما مي چرخد 20 يك قدم بيرون مي گذارند و ما در شهر مي گرديم و اعلام مي كنيم كه هستيم و آن وقت مردم جرئت مي كنند درها را باز كنند و بعد جلو آمده از ما حمايت مي كنند و ما هم كارها را به دست مردم مي دهيم، ولي در ابتدا آنچه تو گفتي درست است. در آن موقع كه شما در ايران بوديد چقدر از مردم مخالف خميني بودند؟

زن: 90 درصد.

رجوي: اين 90 درصد اگر بفهمند كه مجاهدين به شهرشان آمده اند حتماً از آنها حمايت مي كنند و مردم وقتي كه ديدند سپاه و كميته ديگر نيست حتماً نمي ترسند و وقتي كه اسلحه گرفتند خودشان همه كاره مي شوند و

شما فقط آنها را راهنمايي مي كنيد. البته اگر در اين عمليات شكست هم بخوريم تأثيرش آن قدر هست كه باعث برپايي قيام توسط مردم شود، چون رژيم وضعيتي ندارد كه تا عيد دوام بياورد. ما در وضعيتي مثل 30 خرداد قرار داريم و بايد به اين كار تن بدهيم. البته براي من تصميم گيري در اين مورد مشكل بود چون بهترين نيروها و نفراتي را كه در سال هاي زندان با هم بوديم به داخل صحنه مي فرستيم. ما در اين عمليات مي خواهيم تمام سازمان و تمام ارتش آزاديبخش را به ميدان جنگ ببريم. اين خودش ريسك بالايي دارد، چون جنگ دو وجه دارد؛ يا شكست يا پيروزي. در صورتي كه شكست باشد موجوديت سازمان به خطر مي افتد. (يك نفر از ته سا لن: خون اشرف مي جوشد، مسعود مي خروشد.) ما در قديم 3 يا 4 نفر را در ايران داشتيم كه آن عمليات ها را مي كردند كه سپاه و كميته هيچ كاري نمي توانستند بكنند. اين ساسان 21 كجاست؟ (رو به ساسان:) شما در سال 60 در عمليات هاي تهران چه كار مي كرديد؟

ساسان: بالطبع با اين نيرويي كه داريم مي رويم و حتماً برايمان موفقيت آميز خواهد بود زيرا در سال 60 و 61 در تهران فقط 8 تا 10 تيم نظامي در سراسر تهران داشتيم كه نيروهاي كميته و پاسداران از دست ما در امان نبودند. مثلاً يك تيم 3 نفرة ما اين طرف ميدان مصدق مي ايستاد، يك تيم آن طرف و سراسر مسير را به راحتي مي بستند و نيروهاي پاسدار و كميته هم كاري نمي توانستند بكنند و از ما مي خوردند.

مريم: (رو به زن:) شما خيالتان راحت باشد. همه چيز آماده است و

طرح ها دقيق مي باشد. شما ناراحت نباشيد. ما نبايد مردم را زياد هم دست كم بگيريم؛ چرا كه در ميان خود ما هم عدة زيادي از اسرا وجود دارند كه به ما پيوسته اند و اين نشان دهندة حمايت زيادي است كه در شهرها از ما خواهد شد. اسرا دستشان را بلند كنند! (حدود 400 _ 500 نفر دست بلند مي كنند.)

ما در 30 خرداد از روي استيصال و ضعف با رژيم برخورد كرديم ولي امروز از موضع قدرت با او برخورد خواهيم كرد. البته دليل اينكه ما مي خواهيم اين قدر زود دست به اين عمليات بزنيم اين است كه رژيم در حال حاضر هم دچار بحران نيرويي شده و هم روحية نيروهايش به دليل شكست هاي پياپي ضعيف شده است. براي همين هم مي خواهد صلح صوري كند تا وقت پيدا كند و بسيج نيرو كند. به همين دليل ما بايد تا دير نشده از اين فرصت استفاده كنيم و اين عمليات را انجام دهيم ولي قبلاً بين هر عمليات يكي دو ماه براي كارهاي مقدماتي، از جمله شناسايي و آماده كردن خودروها و ديگر وسايل و مانور وقت لازم داشتيم، كه در حال حاضر موفق شديم همة كارها را در عرض همين مدت كوتاه بعد از عمليات چلچراغ انجام دهيم كه كار بسيار شاقي بود ولي با روحية بالاي افراد ما و عنصر مجاهد بودن كه در همه بوده است اين كار در اين مدت كوتاه عملي شده و خيلي ها در اين مدت كوتاه، آموزش هاي پيچيده اي نظير كار با تانك را هم ياد گرفتند و آمادة عمليات شدند. عده اي هم راجع به وضعيت بچه هاي كوچك سئوال كردند كه

ما بچه ها را بعد از آنكه تهران فتح شد سوار اتوبوس مي كنيم و به تهران مي آوريم.

رجوي: از هر كس مي پرسم بلند شود و جواب بدهد. طاهره 22 چه كار كردي؟ كارها رو به راه است؟ ديگر فشنگ كم نمي آوريم؟ كنسرو و آب ميوه به اندازة كافي داريم؟

طاهره: نه، اين دفعه خيلي زياد است برداشته اند. هزار تفنگ اضافي رسيده است و تانك ها و خودروها هم اكثراً رسيده است و بقيه هم تا فردا ظهر مي رسد. كنسرو هم به تعداد كافي تهيه شده كه حتي ممكن است زياد هم بيايد.

رجوي: محمود 23، وضعيت به لحاظ امكانات چطور است؟ كم و كسري نداريد؟ همة خودروهاي مورد نياز رسيده است؟

محمود: بله، فقط مقدار كمي مانده، كه تا فردا ظهر تمام مي شود.

رجوي: فاطمه 24، وضعيت درماني به لحاظ دارو و پزشك و آمبولانس همه آماده هستند يا نه؟

فاطمه: بله، آماده است.

رجوي: قرار بود براي حمل مجروحين هلي كوپتر بگيريد و داشته باشيد. گرفته ايد؟

فاطمه: مسئله آن هم تا فردا حل خواهد شد.

رجوي: دكتر حميد 25 را هم ببريد. كاظم 26 هم آمده است. مسئله درماني اينجا مسئوليتش با كاظم باشد كه در اين زمنيه چيزي كم نياوريد.

ما در اين راه عاشوراگونه مي رويم اما اين بار زماني كه در 30 خرداد 60 شروع كرديم فرق مي كند، چون در آن موقع چشم انداز پيروزي نداشتيم و عاشوراگونه شروع كرديم ولي اين بار چشم انداز پيروزي داريم كه خيلي ملموس است. البته همة افراد بايد بدانند كه مي خواهند چه كار كنند. ما كاري مي خواهيم بكنيم كه همة دنيا تعجب كند و يكدفعه بفهمند كه ما در تهران هستيم و خميني ديگر وجود ندارد.

مريم: درست است كه ما به

خاطر وظيفه اي كه داريم عاشوراگونه وارد مي شويم ولي در اينكه ما حتماً پيروز مي شويم هيچ شكي ندارم. الان جبهه ها خالي شده و وقتي كه از جبهه آن طرف تر برويم كسي نيست كه جلو ما را بگيرد و ما آن قدر مي خواهيم با سرعت پيش برويم كه هر كس كه مجروح شد بايد خودش مسئله اش را حل كند كه باعث كندي ستون نشود.

رجوي: اگر كس ديگري حرفي دارد بايد بگذارد در ميدان آزادي تهران بگويد و جمع بندي عمليات هم در همان جا خواهد شد. طي چند روزي كه ما در اردوگاه قدم زده ايم شاهد بوده ايم كه بچه ها چقدر كار كرده اند. ديدم جيپي را نفربر كرده اند و تويوتايي را زرهي كرده اند، كه اينها همه نشان دهندة آمادگي ماست (باخنده:) روي جيپ هاي رزمي آرم ايران را زده اند كه ما خيلي خوشحال هستيم كه كشورمان سازنده شده است. 27 (رو به يكي از فرماندهان:) كمرشكن ها را خالي كرده ايم؟ تانك هاي 6 چرخ آماده اند؟

فرمانده: بله.

رجوي: تانك هاي 6 چرخ سرعتشان زياد است و هر سه تا از آنها كه وارد يك شهر شود همان رژه اش جو وحشت را حاكم مي كند. ما براي همين از اين تانك ها استفاده مي كنيم.

مريم: در پايان مطلبي بود كه مي خواستم بگويم و آن اينكه از فرماندهان تيپ ها مي خواهم كه بعد از نشست ساعتي به شما فرصت بدهند تا بچه ها همديگر را ببينند و از هم خداحافظي كنند.

ساعت 30/20 بود كه سخنراني پايان پذيرفت و افراد تا 30/3 بعد از نيمه شب از يكديگر خداحافظي كردند. 28

... ادامه دارد. پي نوشت ها : 1. بولتن خبرگزاري جمهوري اسلامي، 8/4/1367.

2. بررسي اطلاعاتي عمليات فروغ ...: صص 48_ 49.

3. همان: ص

148.

4. ترجمه از اصل نوار «مروين دايملي» به تاريخ 27 ژوئن 1988 / 6 تير 1367.

5. تعبير «فروغ جاويدان» در سطح تبليغات وسيع پيش از اين توسط رژيم شاه در مهرماه سال 1351 در عنوان رپرتاژ تصويري جشن هاي سلطنتي 2500 ساله، به كار رفته بود. «فيلم بزرگ رخداد جشن هاي تاريخي قرن ما» با نام «فروغ جاويدان» كه توسط 32 فيلمبردار تهيه شده بود، در اواخر مهر 51 به طور هم زمان، در 30 سينماي تهران و 40 سينماي شهرستان ها نمايش داده شد.

6. از همين رو تعدادي از كارشناسان سياسي نظامي، عمليات فروغ را به عمليات «كرگدان وار» تشبيه مي كنند. چون كرگدن با گردني كوتاه و چاق عملاً توان ديدن اطراف را ندارد و صرفاً جلوي خود را ديده و به شاخص روبرو خود اميدوار است.

7. مهدي براعي؛ كه گويا در جلسه حاضر نبوده است.

8. ابراهيم ذاكري.

9. مهدي مددي.

10. محمود مهدوي.

11. حسن نظام الملكي.

12. مهدي افتخاري.

13. فرهاد الفت.

14. سازمان به تشيكلات درون زندان ها اطلاع داده بود كه به زودي نظام جمهوري اسلامي سرنگون خواهد شد. بنابراين، از آمادگي براي پيوستن به سازمان و كمك به آزادسازي شهرها برخوردار باشند. ر. ك: دفتر سياسي حوزه نمايندگي ولي فقيه در سپاه، بولتن «رويدادها و تحليل» ش 46، 29/5/1367: ص 22.

15. حسين ابريشمچي.

16. محمد علي جابرزاده.

17. هواداران مجاهدين كه در آن زمان در زندان هاي جمهوري اسلامي به سر مي بردند به زعم و تحليل مسعود رجوي به سه گروه تقسيم مي شدند:

1_ خائنين _ كساني كه همراهي خود با جنبش مجاهدين را يك اشتباه اعتقادي و تاريخي مي دانستند و آن را يك حركت ضد خلقي قلمداد و مترصد جبران بدهي خود به مردم بودند.

2_ خرده

بورژواها _ شامل آن دسته از كساني كه بنا به شرايط سخت زندان، خود را نادم و پشيمان جلوه داده تا از حداكثر تسهيلات زندان بهره برده و با عبور محافظه كارانه از پروسه سياسي و مبارزاتي در پي آينده سازي براي خود و خانواده هايشان مي باشند.

3_ اسراي مجاهد خلق _ دسته سوم به آن دسته از افرادي اطلاق مي شد كه يا علناً بر سر مواضع سازماني مانده بودند و يا كاملاً تاكتيكي برخورد مي كردند تا شرايط موسوم به x (وضعيتي غير قابل پيش بيني) فراهم آيد _ تشكيلات نيم بندي كه از طريق اين افراد در تعدادي از زندان هاي كشور به وجود آمده بود و خبر آن از طريق خانواده هايشان به سازمان در اروپا منتقل گرديده بود، مجاهدين را بر آن داشت كه روي اين نيروها به عنوان ذخيره اي براي عمليات فروغ حساب ويژ ه اي باز كنند _ مسعود رجوي باور داشت كه رهايي هر يك از آنها در جريان فتح نظامي شهرها؛ مي تواند به مثابه اضافه شدن صد نيروي با انگيزه به رزمندگان ارتش آزاديبخش باشد. پس از شكست عمليات فروغ؛ از اسناد به دست آمده و اعترافات عناصر دستگير شده، مشخص گرديد تعدادي از زندانيان منافق، براي همراهي با فاتحين جنگ اعلام آمادگي و حتي شورش كرده بودند، به همين دشليل تجديد محاكمه گرديدند.

18. محمد علي توحيدي.

19. «روند حوادث نظامي اين باور را در منافقين تقويت كرده بود كه نيروهاي نظامي ايران بر اثر حملات عراق متلاشي شده اند ... برپايه اين تصور، از چند ماه قبل، خروج منافقين از داخل كشور براي سازماندهي در بيرون، شتاب بيشتري به خود گرفت، در اين مرحله (طي مرداد ماه و پاييز 1366) نيروهاي

سازمان به عراق منتقل شدند.» ر. ك: رويدادها و تحليل»، ش 46، 29/5/1367: ص 22.

20. رجوي متأثر از جامعه شناسي قدرت از منظر عراقي ها، بر اين باور بود كه «الحقُ لمن غلب» «حق با كسي است كه غلبه دارد».

رجوي با حضور طولاني خود در عراق و فاصله اي كه با مردم ايران و خواسته هاي آنها پيدا كرده بود، عموماً تحليل هايش متناسب با فضاي عراق و مردم آن كشور تنظيم شده بود.

21. مهدي كتيرائي.

22. ثريا شهري، ناظر تقسيم مهمات و ابزار جنگي.

23. محمود عضدانلو، مسئول ترابري.

24. مسئول امداد

25. حسن جزايري.

26. كاظم رجوي.

27. تمامي سلاح هاي به كار گرفته شده از سوي منافقين توسط دولت بعثي تدارك شده بود. ر. ك: «پايان جنگ» سيري در جنگ ايران و عراق، ج 5: ص 185 مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.

28. بررسي اطلاعاتي عمليات فروغ: صص 53_ 64، نقل از فروغ بي دروغ.

منبع: كتاب سازمان مجاهدين خلق؛ پيدايي تا فرجام، چاپ موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، صص 304_ 329

از « فروغ جاويدان » تا « مرصاد » (2)

از « فروغ جاويدان » تا « مرصاد » (2)

در روزهاي شنبه و يكشنبه كارها جنبه ي آماده سازي داشت و طي يك نشست در روز شنبه فرمانده ي گردان ها، سرگروه ها و فرماندهان دسته در رابطه با آرايش ستون و مكانيزم عمليات توجيه شدند. در اين نشست به افراد گفته مي شد كه تا باختران درگيري نخواهيم داشت و ستون تحت هيچ شرايطي نبايد توقف داشته باشد.

در روز يكشنبه قرار شد كلية قسمت ها حداكثر تا ساعت 14 همة كارها را انجام داده و استراحت كنند، كه غالب آنها موفق نشدند و بعضاً تا نيمه شب كار آماده سازي ادامه داشت. تانك ها نيز از چندين روز

قبل تحويل تيپ ها شده بود. مادرها قرار شد در روز يكشنبه فرزندانشان را ببينند و خداحافظي كنند. طي همين 2 روز افراد پايگاه بديع به مرور آزاد شده و به قرارگاه اشرف رفته و در سازمان تيپ ها قرار گرفتند. همچنين در روز يكشنبه كلية تيپ ها در قرارگاه اشرف مانور داشتند. در اين مانور آرايش ستون تمرين داده شد و بعد از ظهر همين روز بعضي از تيپ ها كه توانسته بودند نشست توجيهي را در روز شنبه بگذرانند در جلسة توجيهي شركت كردند. در اين نشست ها به افراد گفته شد روي جاده حركت كنند و سرعت 70 كيلومتر در ساعت در پيشروي الزامي است و از هر طرف كه به شما شليك شد به همان سمت شليك كنيد. در همين نشست ها برگه هايي جهت پركردن به افراد داده شد كه برگ شناسايي محسوب مي شد.

همة ماشين ها شماره گذاري شده و تيپ ها كد بندي و نامگذاري شده و به همه ابلاغ شده بود كه مدارك عراقي را بگذارند و مقداري پول ايراني بين افراد تقسيم شده بود و با برنامه و امكانات و سازماندهي، در انتظار دوشنبه و شروع عمليات بودند.

تحليل سازمان كه موجب تصميم گيري در آن مقطع بود به شرح زير است:

1_ با پذيرش قطعنامة 598 چشم انداز آيندة نظامي سازمان در جدار مرز مبهم خواهد بود و رجوي در پيشبرد خط فعلي با مشكل روبه رو خواهد شد. (بن بست در عمليات نظامي)

2_ ظاهراً عراق به سازمان فشار مي آورده و از قول افراد رده بالاي سازمان نقل مي شده

كه: «صاحبخانه (عراق) به ما فشار مي آورد» يا به عبارت ديگر «صاحبخانه ما را جواب كرده است.»

3_ براساس تحليل سازمان، جمهوري اسلامي از دو عامل ثبات

و پايداري، يعني «جنگ» و «اختناق داخلي» برخوردار است كه با پذيرش قطعنامة 598 خود به خود عامل جنگ را از دست داده و صرفاً اختناق باقي مانده است. در پي اين برداشت، سازمان به اين استدلال رسيده بود كه : «اولاً جمهوري اسلامي از حيث نظامي در حداقل توان خويش و از حيث روحيه و توان عملياتي و تدافعي بسيار ضعيف است، ثانياً از حيث كمك هاي مردم حداكثر نارضايتي وجود دارد و نظام در مقابل سؤال مردم بي پاسخ مانده است. 29

نيروهاي متشكلة حاضر در عمليات «فروغ» به سه گروه عمده در سازمان تقسيم مي شوند.

1 _ نيروهايي كه از قبل در مجموعة ارتش آزاديبخش متشكل بودند و در عمليات هاي مختلف شركت داشتند و تجربيات خوبي از آن عمليات ها كسب كرده بودند. اينها از توانايي خوبي برخوردار بوده، آموزش ديده، و از تابعيت تشكيلاتي و توانايي برخوردار بودند، تا آخرين لحظه مي جنگيدند و هنگامي كه مهماتشان تمام مي شد با نارنجك خودكشي مي كردند و حاضر به تسليم نبودند.

2_ نيروهايي كه بنا به ضرورت طي يك فراخوان عمومي از اعضا و هواداران سازمان در كشورهاي مختلف، به خصوص اروپا بسيج شده و به عراق روانه شده بودند. اين دسته از نيروها با توجه به مدت محدود آموزش نظامي از كيفيت پاييني در عمليات برخوردار بودند. اين تيپ ها روحية جنگي نداشتند، آموزش ديده نبودند و حتي لوازم آرايش خود را نيز به همراه آورده بوده اند و با اقوامشان در ايران قرار ملاقات گذاشته بودند. تعدادي نيز مدارك تحصيلي خود را آورده بودند تا پس از فتح ايران، سهمي در قدت بگيرند! به عبارت ديگر اين گروه جهت سياهي لشگر فراخواني شده

بودند.

3_ اسرايي كه در عمليات هاي قبلي به اسارات سازمان درآمده بودند و با اقدامات توجيهي سازمان به آن جذب شده بودند و پس از آموزش هاي لازم در تيپ ها سازماندهي شده بودند. اين عده حدود 800 نفر برآورد شده اند كه با وعدة آزادي آمده بودند و انگيزة بسيار پاييني داشتند و توانايي نظامي مطلوبي نيز نداشتند و طبعاً در عمليات تلفات زيادي داشتند. البته عدة كثيري از آنان از ابتداي درگيري هاي اسلام آباد فرار كرده و از كوهستان هاي مجاور خود را به استان هاي ديگر رسانده بودند. 30

قابل توجه است كه عمدتاً فرماندهان سازمان در عمليات «فروغ» از رده هاي بالاي تشكيلاتي بوده اند كه نظامي نبوده اند و بعضاً اصول اولية فرماندهي يك عمليات نظامي را نمي دانستند. كلية نيروهاي سازمان اعم از كادر و عضو و هوادار، به استثناي تعدادي كه هدايت و پشتيباني را به عهده داشتند، كه در اين عمليات شركت كردند، مجموعاً در حدود 4500 تا 5000 نفر برآورد شده اند، كه در حدود 25 درصد از آنان را زنان و دختران تشكيل مي دادند. 31

ستاد كل، تحت فرماندهي مسعود و مريم رجوي و مركب از 4 نفر ستادي و 5 نفر فرمانده محور به شرح زير بود: 32 الف _ ستادها

1_ ستاد تبليغات، به فرماندهي محمد علي جابرزاده

2_ ستاد سياسي، به فرماندهي محمد سيد المحدثين

3_ دفتر فرماندهي: به مسئوليت شهرزاد حاج سيد جوادي

4_ تداركات كلي، به مسئوليت ثريا شهري ب _ محورها

1_ محور كرند و اسلام آباد غرب، به فرماندهي مهدي براعي

2_ محور باختران، به فرماندهي ابراهيم ذاكري

3_ محور همدان، به فرماندهي محمود مهدوي

4_ محور قزوين، به فرماندهي مهدي افتخاري

5_ محور تهران، به فرماندهي محمود عطايي و به معاونت مهدي ابريشمچي

ستاد

نظامي تحت فرماندهي مستقيم رجوي، مركب از 7 فرماندة ستاد نظامي و 25 فرماندة تيپ رزمي به شرح زير بوده است:

1_ اردوگاه اسرا، به مسئوليت صادق سادات دربندي

2_ هوانيروز، به مسئوليت حسن نظام الملكي

3_ ترابري، به مسئوليت محمد قجرعضدانلو

4_ دفتر ستاد نظامي، به مسئوليت سهيلا صادق

5_ تسليحات، به مسئوليت يوسف

6_ امداد، به مسئوليت افسانة زهير

7_ مخابرات، به مسئوليت حشمت

به اضافة 25 فرماندة تيپ، كه علاوه بر آنان، 4 نفر در ردة فرماندة تيپ در محور تهران سازماندهي شده بودند.

هر تيپ شامل 160 تا 180 نيرو مركب از دو گردان پياده، يك گردان تانك، يك گردان ادوات، يك گردان اركان، يك گروهان پشتيباني رزمي و يك دفتر بوده است. هر گردان پياده شامل 5 نفر كه در 5 دستة 10 نفره سازماندهي شده بودند، مي شد. 33

تجهيزات هر تيپ عبارت بود از 4 تانك، 6 دستگاه هينو حامل تيربار سبك، 4 دستگاه جيب حامل تيربار، 2 دستگاه جيپ دوشكا، 2 دستگاه جيپ حامل توپ 106، 2 دستگاه جيپ حامل تيربار دولول، يك دستگاه ايفا حامل ضد هوايي چهارلول، يك دستگاه ماشين دو پداله و يك دستگاه وانت دوكابينه حامل تيربار با يك دستگاه جيپ، 2 دستگاه لندكروز، يك دستگاه وانت دو كابينه براي فرماندهي، 4 دستگاه ايفا حامل نيرو، يك دستگاه كاميون، 2 تانكر سوخت و يك دستگاه آمبولانس، ضمناً در هر تيپ دو گروه فيلمبرداري جهت ثبت كلية وقايع سازماندهي شده بود. 34

پس از فراهم آمدن مقدمات ستون ارتش آزاديبخش متشكل از 25 تيپ رزمي، رأس ساعت 6 صبح روز دوشنبه 3/5/67 پس از اجراي مراسم صبحگاهي از قرارگاه خود در عمق خاك عراق به حركت

درآمده و پس از طي مسير تعيين شده در ساعت 4 بعد از ظهر از مرز خسروي عبور كرده و به طبق پيش بيني، ستون 5 بعد از ظهر از قصر شيرين و 6 بعد از ظهر از سر پل ذهاب عبور كردند. از اين پس وظيفة فرماندهي محورها و تيپ هاي تحت امر به قرار زير آغاز شد:

1_ محور اول به فرماندهي مهدي براعي، 3 تيپ تحت امر، وظيفة تصرف شهرهاي كرند (تا ساعت 8 شب) و اسلام آباد ( تا ساعت 10 شب) را به عهده داشته است.

2_ محور دوم به فرماندهي ابراهيم ذاكري با 5 تيپ تحت امر، وظيفة تصرف كرمانشاه را تا ساعت 12 شب به عهده داشته است. در كرمانشاه قرار بود مراكز مهمي چون صدا و سيما، هوانيروز، مراكز قرارگاه هاي سپاه و ... به تصرف درآيد و تعدادي از تيپ ها مستقر و بقيه جهت كمك محورهاي بعدي را همراهي كنند. به منظور پاكسازي كرمانشاه يك ساعت توقف تا ساعت 1 بامداد در نظر گرفته شد.

3_ محور سوم به فرماندهي محمود مهدوي با 2 تيپ تحت امر، وظيفة تصرف همدان را تا ساعت 30/7 صبح روز سه شنبه 4/5/67 به عهده داشته است. تصرف پايگاه هوايي نوژه نيز به عهدة اين محور بوده است. يكي از تيپ ها در همدان مستقرو تيپ دوم ستون را همراهي مي كرده است. تصرف همدان و پايگاه نوژه تا 30/9 صبح به طول مي انجاميده است.

4_ محور چهارم به فرماندهي مهدي افتخاري با 2 تيپ تحت امر، وظيفة تسخير و پاكسازي قزوين را به عهده داشته است. يك تيپ جهت نگهداري در قزوين مستقر و تيپ ديگر ستون را همراه مي كرده است.

5

_ محور پنجم به فرماندهي محمود عطايي، كه رياست ستاد فرماندهي كل را نيز بر عهده داشت، و با معاونت مهدي ابريشمچي با 13 تيپ تحت امر، مسئوليت اجراي مرحلة نهايي عمليات يعني تصرف تهران را داشته است. مراكز حساس تهران از قبل شناسايي و بين يگان هاي رزمي تقسيم مسئوليت شده بود. زمان پيش بيني شده براي عمليات در تهران 4 بعد از ظهر روز سه شنبه 4/5/67 در نظر گرفته شده بود. نيروهاي اين محور از جمله زبده ترين نيروهاي سازمان بودند. 35

سازمان در مورخ 3/5/67 ساعت 3 بعد از ظهر عمليات خود را موسوم به «فروغ جاويدان» آغاز كرد. در لحظة حركت تيپ ها رهبري سازمان براي بدرقه در محل حاضر شده و اظهارات مختصري براي نيروها ايراد كرد.

عراق پيشاپيش حملات گسترده اي را در جبهة غرب و جنوب آغاز كرده بود و يك عمليات هوايي براي ايجاد جوّ رعب و وحشت عليه مردم غرب كشور انجام داد. تقريباً همزمان با شروع علميات «فروغ جاويدان» ارتش عراق با حجم وسيعي اقدام به حملة گسترده اي در منطقة جنوب، با تظاهر به قصد تصرف خرمشهر انجام داد، كه هدف آن در حقيقت زمين گير كردن قويترين لشگرها و تيپ هاي رزمي جمهوري اسلامي بود. براي تكميل شدن رفع موانع، نيروي هوايي عراق روزهاي قبل از آغاز عمليات سازمان، به دفعات مناطق تجمع نيرو در اطراف كردند و اسلام آباد را نيز بمباران كرد. 36

نيروهاي سازمان پس از شروع عمليات در ساعت 4 بعد از ظهر از مرزهاي بين المللي عبور كرده وارد خاك جمهوري اسلامي شدند. از آنجا كه رژيم عراق تجاوز خود را تا شهرهاي قصر شيرين و سرپل ذهاب گسترش داده بود، نيروهاي سازمان بدون درگيري و

عبور از خط وارد شهر هاي قصر شيرين و سرپل ذهاب شده و پس از عبور از كرند به سمت اسلام آباد پيشروي كردند و حدود ساعت 30/9 شب به اسلام آباد رسيدند و شهر را تصرف كردند.

در اين شرايط عراق با توپ گردنة پاطاق را مي زد. از طرفي هواپيماهاي عراقي منطقة شمال گردنه موسوم به «ريجاب» و چند روستاي پرجمعيت آن حوالي را بمباران شيميايي نمود، كه عدة زيادي كشته و مصدوم بر جاي گذاشت. هواپيماهاي عراق اقدام به پخش حجم زيادي اعلاميه بر فراز شهرهاي مرزي، از جمله كرند غرب نمودند مبني بر اينكه عراق در حال انجام عمليات گسترده است و از نيروهاي نظامي خواسته شده بود كه با در دست داشتن آن اطلاعيه خود را تسليم نمايند و نيز از مردم منطقه تقاضاي ترك منطقه شده بود. در واقع سازمان تا بالاي گردنة پاطاق هيچ نيروي بازدارنده اي جلو روي خود نداشت و تا زماني كه بلندگوي سازمان در اسلام آباد غرب اعلام ننمود كسي باور نمي كرد كه سازمان دست به چنين عملياتي زده است و همه گمان مي كردند نيروهاي عراق عاملان اين عمليات اند. 37

منافقين در قالب تيپ هاي 200 نفره، با تانك هاي برزيلي بسيار پيشرفته با 80 آمبولانس و صدها خودروي سبك، دو كاميون اسلحه، آزمايشگاه و بيمارستان هاي صحرايي و بسيار مجهز وارد ايران شده بودند. آنان در سر راه خود بسياري از مردم بي دفاع را به شهادت رساندند. در شهر اسلام آباد اوج اين فجايع رخ داد. منافقين در بيمارستان اسلام آباد تمام نيروهاي پاسدار و بسيجي كه در بيمارستان بستري بودند را سربريدند و 13 نفر از بچه هاي جهاد سازندگي را هم تيرباران و اعدام

كردند. منافقين بعد از اسلام آباد راهي كرمانشاه شده بودند كه در 30 كيلومتري كرمانشاه در گردنه چارزبر كه بعدها به تنگه مرصاد معروف شد با مقاومت رزمندگان مواجه شده و متوقف شدند. شهيد صياد شيرازي آن موقع فرماندهي هوانيروز را به عهده گرفت و با بمباران ماشين هاي آنها، موقتاً آنها را متوقف كرد و ستون هاي آنها را به آتش كشيد. در درگيري تنگه مرصاد منافقين با دادن 1500 كشته زمين گير شدند و از همان جا تصميم به فرار گرفتند. مشكلي كه رزمندگان با آن مواجه بودند تعقيب منافقين بود. آنان با قراردادن نيروهاي انتحاري در گردنه هاي مختلف، مقاومت جدي از خود نشان مي دادند تا ساير نيروها موفق به فرار به خاك عراق شوند. اين جنگ و گريز تا پل ماهي در نزديكي سرپل ذهاب ادامه يافت ولي منافقين با انفجار پل ماهي مانع ا دامه تعقيبشان شدند.

هواپيماهاي عراقي هم در اين موقع عملاً وارد كار شدند و با بمباران وسيع رزمندگان، تعداد زيادي از نيروهاي ما را به شهادت رساندند. 38

در ساعت 30/11 شب يكي از تيپ هاي باختران راه را اشتباه رفته همين امر باعث شده بود كه ترافيك سنگين در شهر (اسلام آباد) و در خارج شهر به وجود بيايد. همچنين به علت فرار وسيع مردم از شهر ستون سازمان كاملاً متوقف شد. 39

پس از خروج ستون نيروهاي سازمان از اسلام آباد پس از يكي دو درگيري كوچك، در ساعت 2 نيمه شب 4/5/67 در منطقة حسن آباد، يكي از تيپ هاي سازمان گرفتار درگيري سنگيني شد و با اينكه اولين تيپ گردنة حسن آباد را پشت سر مي گذارد اما بعد از آن درگير نبرد سنگيني در منطقه مي شود. 40

پس از

كمك رساني گردان هاي متعدد از تيپ هاي مختلف به نيروهاي درگير، در نزديكي هاي صبح مجدداً ستون سازمان به حركت درآمد اما باز در گردنة چهار زبر، درگير شد و دنبالة ستون متوقف گرديد. بر اثر نبرد سنگين در چهارزبر مرتباً تعداد زخمي ها زياد شد و تعداد لاشه هاي كاميون ها و كشته ها و ... افزايش پيدا كرد و تعدادي از فرماندهان گردان درگير هم كشته شدند. در اين وقت حملة ديگري از سوي سه راهي ملاوي به نيروهاي سازمان صورت گرفت. در اين ميان اسراي حاضر در عمليات غالباً فرار كردند و بي نظمي شديدي بر نيروهاي سازمان حاكم شد.

بلافاصله پس از آزاد سازي شهر اسلام آباد، يگان هاي سپاه پيش روي را به سوي كرند آغاز كردند. قبل از رسيدن نيروهاي خودي به اين شهر در ساعت سه نيمه شب، 3 فروند، هلي كوپتر ترابري در كرند به زمين نشستند و تعدادي از كادرهاي منافقين ورهبري سازمان (برابر اطلاعات موجود رجوي و همسرش طي مدت اشغال، در شهر كرند به سر مي بردند.) را از شهر خارج كردند. 41

از ساعت 7 حملات هواپيماها و سپس حملات هوانيروز باختران بر روي ستون سازمان شروع شد. همين امر موجب شد كه نفرات، كه پيش از آن در ماشين هاي خودشان بودند، از ماشين ها خارج شده و در اطراف جاده لاي شيارها و پناهگاه هاي طبيعي، كنار جاده، و زير پل ها سنگر بگيرند و ستون كاملاً متوقف شود.در ضمن همزمان، در اطراف كارخانة قند درگيري سنگيني درگرفت. در هر سه جبهة درگيري، نيروهاي جمهوري اسلامي برفراز ارتفاعات، بر نيروهاي سازمان اشراف كامل داشتند و ضمناً با حملات هوايي نيروهاي سازمان را به شدت سركوب كردند. در اين ميان تعدادي

از نيروهاي ارتش آزاديبخش ناگزير از فرار و عقب نشيني شدند. اين در حالي بود كه تعدادي از بي سيم هاي آنها از كار افتاده بود و آمبولانس ها مرتباً زخمي هاي سازمان را به عقب بر مي گرداندند. 42

ظهر روز سه شنبه 4/5/67، توسط نيروهاي جمهوري اسلامي، از دو جبهه، از طرف پادگان الله اكبر، به قصد قطع ارتباط ميان نيروهاي ارتش آزاديبخش در اسلام آباد و كرند، باز شد كه حملات و سركوبي نيروهاي سازمان تا نيمه هاي شب ادامه داشت. 43

صبح روز چهارشنبه 5/5/67 نيروهاي جمهوري اسلامي از دو جبهه از طرف پادگان الله اكبر و از منطقة جنوب اسلام آباد به سمت اسلام آباد هجوم آوردند و مناطق غربي و جنوبي شهر را كلاً زير فشار قرار دادند، به طوري كه حتي در جنوب شهر پيشروي داشتند. در ساعت آغازين روز چهارشنبه نيروهاي «ارتش آزاديبخش» با اميدواري به پيشروي به سمت باختران، براي گرفتن تنگة چهارزبر به آن منطقه هجوم آوردند كه تلاششان ناكام ماند.

جريان حمله به اين ترتيب بود كه افراد سازمان تا صبح چهارشنبه در لابه لاي شيارهاي كوهستان به طور مستتر استراحت مي كردند، تا اينكه در اولين ساعت بامداد هلي كوپترهاي عراقي جهت باز كردن تنگه به كمك ارتش آزاديبخش آمدند و با آمدن آنها دستور تهاجم و حركت به نيروهاي سازمان داده شد. درگيري شديدي براي گرفتن تنگه آغاز شد و با شكست اولين تهاجمات ارتش آزاديبخش، فرار نيروهاي سازمان شروع شد. نيروهاي جديد با اين تصور كه راه باز شده است به سمت جلو در حركت بودند و در همين حال با نيروهايي رو به رو مي شدند كه در حال فرار بودند و علت عقب نشيني را هم توضيح نمي دادند. نيروهاي تازه

وارد نيز با رفتن به صحنة درگيري و حركت به سمت عقب متوقف شدند. 44

حملات هوايي مكرر و هجوم هلي كوپتر و كاتيوشا به منطقه، از سوي جمهوري اسلامي، امكان سازماندهي را از آنان گرفت و نيروهاي سازمان به تعجيل در ماشين هاي انباشته از نفرات، در حالي كه بعضي افراد به جاهاي مختلف ماشين آويزان بودند عقب نشيني مي كردند. 45

غروب روز چهارشنبه درگيري تنگة چهارزبر با عقب نشيني نيروهاي ارتش آزاديبخش به پايان رسيد و از شب پنجشنبه عقب نشيني كامل آغاز شد. چهارشنبه شب در ساعت 7 بعد از ظهر شدت حملات ارتش جمهوري اسلامي حتي فرصت عقب نشيني را هم از نيروهاي سازمان گرفته بود. از صبح روز پنجشنبه 6/5/67 نيروهاي در حال فرار آنها در حوالي اسلام آباد مورد چند حمله مختصر قرار گرفتند. مجروحين يا خود را مي كشتند يا اميدوار بازگشت نيروهاي تازه نفس مي ماندند. تعداد زيادي از افراد نيز در كوه و دشت و روستاهاي اطراف پراكنده شدند و آخرين خودروهاي سازمان با حداكثر ظرفيت و در حالي كه افرادي به اطراف آن آويزان بودند به داخل خاك عراق بازگشتند.46

يكي از فرماندهان سپاه پاسداران در تشريح عمليات مي گويد:

11 روز قبل از حمله منافقين به داخل كشور، باخبر شديم كه تغييرات جديدي در آرايش ناوگان هاي مستقر در خليج فارس و درياي عمان به وجود آمده است. به طور مثال ناو هواپيمابر وينسنس به طرف دهانة تنگه هرمز آمده بود و ناوهاي انگليسي حركات مشكوكي را انجام مي دادند. در همين موقع 53 نفر از نمايندگان كنگرة آمريكا ( به نقل از راديو منافق) طي نامه اي از وزارت امور خارجه خواسته بودند كه دولت ريگان در جهت تقويت سازمان منافقين به

عنوان آلترناتيو آينده حكومت ايران برنامه ريزي بكند. دو روز بعد از اين قضايا يعني 9 روز قبل از حمله آنها و درست بعد از قبول قطعنامه 598 از طرف ايران اسلامي، عراق در دو جبهة غرب و جنوب دست به تحريكات وسيعي زد. در جنوب خود را تا جادة خرمشهر _ اهواز رساند و به طرف جادة اهواز حركت كرد و قصد داشت خرمشهر را دور بزند و در غرب از محور ازگله _ قصر شيرين _ سرپل ذهاب _ گيلانغرب _ سومار _ نفت شهر و ميمك به عمق 30 كيلومتر به داخل كشور تعرض كرد. به لطف خداوند، در جنوب بچه ها با آمادگي كه داشتند و همچنين با حضور وسيع و به موقع مردم ضربه مهلكي را به دشمن وارد آوردند و او را تا مرزهاي بين المللي عقب راندند. اما در غرب دشمن تجاوزش را گسترش مي داد. در اين مدت سعي كرد كه از محور سومار خودش را به سه راهي استراتژيك اسلام آباد _ ايلام _ ايوان غرب و همچنين در منطقه گيلانغرب هم مي خواست خودش را به سه راهي ديگري برساند. اما خوشبختانه همان طور كه از راديو شنيديد مردم ايوان دلاورانه مقاومت كرده و تعدادي از تانك هايشان را منهدم كردند و سه دستگاه از آنها را هم به غنيمت گرفتند و تعدادي هم اسير گرفتند. و دشمن بعثي ناچار شد كه 11 كيلومتر از آن سه ر اهي مهم عقب نشيني كند. رزمندگان يكي از تيپ ها نيز 11 تانك دشمن را منهدم كردند و دشمن به ناچار عقب نشيني كرد. قرار بود وقتي منافقين به تهران رسيدند، با پخش يك اعلاميه شديداللحن از

كشورهاي ديگر درخواست حمايت كنند و آنها نيز منافقين را حمايت نمايند. 47

عمليات فروغ جاويدان پيامدهاي زيادي عمدتاً به زيان سازمان داشته است كه، به طور گذرا به آنها اشاره مي كنيم.

يكي از پيامدهاي اين عمليات، زير سؤال رفتن خط استراتژي سازمان، به تبع آن زير سئوال رفتن رهبري بود. سازمان استراتژي و برنامه هاي مختلفي را از ابتداي تأسيس و خصوصاً پس از پيروزي انقلاب مورد آزمايش قرار داده بود كه با ورود به فاز جديد و تشكيل ارتش آزاديبخش، همة آنها را به نوعي مردود و بي جواب قلمداد كرده بود و تنها راه مبارزه و براندازي نظام را نبرد مسلحانه و جنگ نوين ارتش آزاديبخش دانسته بود. با مطرح كردن اين مسئله كه «صلح طناب دار رژيم است» و «هيچ گاه رژيم صلح نمي كند»، اقدام به عمليات هاي جدار مرز و نهايتاً چلچراغ و فروغ نمود و چون در عمليات فروغ جاويدان با شكست مواجه شد و صلح و آتش بس نيز ميان ايران و عراق برقرار شد، لذا براي جبران اين مسئله، رجوي علت شكست و ناگامي را در خود پرسنل سازمان و بي ايماني و ضعف آنها عنوان كرده و گفت: «اگر ايراد و مشكلي هست در خود شماست؛ خط مشي ما مشكلي نداشته است.» اين خط در وادار كردن نيروها به اعتراف به خست و كم كاري و بي ايماني و عدم باور به توانايي هاي خويش كه در جلسات عمومي انجام شد، نمود پيدا كرد. به رغم اين كار، شكسته شدن رجوي در ذهن تعداد زيادي از نيروها باعث ريزش نيرو گرديده، تعداد كثيري از اعضا و هواداران سازمان جدا شدند.

شكست در استراتژي و شعار محوري و

همچنين تحولات منطقه اي همچون جنگ عراق عليه كويت و لشگر كشي نيروهاي چند مليتي بر عليه عراق و به تبع آن نزديكي هر چه بيشتر عراق به ايران و سعي جدّي عراق بر حلّ ريشه اي مشكلات و معضلات موجودبر سر راه تعميق روابط دو كشور، همة اين مسائل موجب ريزش شديد نيرو گرديد. بنا به گزارشات موثق حدود 2000 نفر نيروي بريده از سازمان در اروپا حضور دارند كه از عمليات فروغ به بعد شروع به انفصال نموده اند.

ديگر پيامد عمليات، محكوميت سازمان و عمليات فروغ از جانب گروه هاي اپوزيسيون بوده است. عمدة گروه هاي مخالف جمهوري اسلامي، نظير حزب دمكرات كردستان، چپي ها، و سلطنت طلبان، عمليات فروغ را نتيجه توهمات و خيال پردازي هاي رجوي دانسته و حتي بعضي سازمان را عامل ايجاد وحدت در جمهوري اسلامي عنوان كرده اند. پيامد ديگرعمليات فروغ جاويدان تلفات آن عمليات است. سازمان 1304 نفر كشته را خود رسماً تأييد و با عكس و زندگي نامه منتشر كرده است. تعداد مجروحين نيز بالغ بر 1500 نفر برآورد شده كه 700 نفر آنان معالجة سرپايي و سطحي داشته اند و 800 نفر بستري و بعضاً جان سپرده اند. براساس اعترافات دستگيرشدگان و عكس هايي كه از بعضي از اجساد شناسايي شده تهيه گرديده است از مجموع 51 نفر هيئت اجرايي سازمان (مركزيت) حداقل 33 نفر از آنها در صحنة عمليات حضور داشته اند كه 16 نفر آنان كشته شده اند. لذا حجم ضربه به بدنة سازمان 50 تا 60 درصد بوده و به كادر مركزي سازمان حدود 30 درصد ضربه وارد شده است كه اين تعداد علاوه برتعداد مجروحين و از كارافتادگاني است كه به عقب انتقال داده شده اند. رضا پورآگل، مهدي

افتخاري و مهدي كتيرايي از جمله كشته شدگان مركزيت در اين عمليات مي باشند.

تجهيزات منهدم شدة سازمان در مجموع نبردهاي عمليات فروغ جاويدان 612 خودرو از انواع مختلف، 72 تانك و زره پوش، 21 توپ 122 ميلي متري و 51 تفنگ 106 ميلي متري كه عمدتاً بدون خودرو حمل كننده بودند برآورد گرديده است. آمار غنايم نيز حدود 500 دستگاه انواع خودرو مقادير زيادي تجهيزات انفرادي و جمعي بوده است. تنها پيامد مثبت اين عمليات براي سازمان از بُعد تبليغاتي بوده است. يكي از محورهاي اساسي در مانور تبليغاتي و ژست تشكيلاتي آنان پيشروي نيروهاي سازمان تا حوالي كرمانشاه است و هميشه روي اين مطلب مانور تبليغاتي مي داده اند.

از زمان عمليات فروغ تاكتيك هاي سازمان تغييرات فاحش داشته است اما استراتژي سازمان كاملاً حفظ شده است. سازمان معتقد است كه درعمليات فروغ چون سازمان فقط به ارتش متكي بوده است عمليات به شكست منجر شده است. در توجيه شكست عمليات، رجوي گفت: «تمامي اتكاء ما به ارتش و ايدئولوژيمان بود و روي عنصر سياسي كار جدي صورت نداده ايم» و آن را با قيام كربلا قياس نمود كه امام حسين (ع) نيز تمامي اتكاء را بر دو عنصر شمشير و ايدئولوژي خود نهاد و از معادله هاي سياسي چشم پوشي كرد!! و همين باعث شكست گرديد! از آن پس و با همين توجيه و در پي بن بست نظامي تحميل شده، خط كار سياسي در اولويت قرار گرفت ولي هيچ گاه دنباله روي از مشي مسلحانه به عنوان تنها راه مقابله با جمهوري اسلامي ايران، به كناري گذاشته نشد. 48

پايان. پي نوشت ها : 29. همان: صص 37_ 38 متخذ از بولتن «مرصاد» متعلق به حفاظت اطلاعات سپاه

پاسداران، قرارگاه غرب _ 1367.

30. همان: ص 41، متخذ از اسناد بازجويي هاي به دست آمده از اسرا.

31. همان: صص 41_ 42؛ آمار منتشره از سوي قرارگاه غرب سپاه پاسداران _ 1367.

32. همان: ص 42؛ متخذ از اسناد مذكور در پي نوشت 47.

33. همان: ص 43.

34. همان: صص 43_ 44.

35. همان: صص 45_ 46.

36. همان: صص 39_ 40، متن بازجويي از اسراي عمليات مرصاد _ 1367.

37. همان: صص 47_ 48 از متن مصاحبه با يكي از كارشناسان اطلاعاتي _ عملياتي منطقه غرب كشور، در سال 1376.

38. روزنامه همشهري، تاريخ 4/5/84، به نقل از سردار رضوان مدني.

39. فروغ بي دروغ ...: ص 16.

40. همان: صص 16_ 17.

41. پايان جنگ...، ج 5: ص 190.

42. همان: ص 17.

43. همان: ص 18.

44. همان: ص 19.

45. همان: ص 20.

46. همان: ص 21

47. مجله پيام انقلاب، شماره 220: صص 18 الي 21، شهريور 1367، به نقل از سردار شعباني، از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.

48. نشست عاشورا: پس از مدتي كه از عمليات فروغ گذشت، رجوي در نشست عاشورا زمينه لازم را براي انتقال بخشي از سازمان به اروپا و شروع به كار سياسي را فراهم نمود. در مرتبه قبل كه رجوي همراه با كليه عناصر سازماني از فرانسه به عراق منتقل شدند، مهدي ابريشمچي عنوان داشته بود كه منبعد هر كه در اروپا بماند خواهد سوخت و ماندن هيچ نيرويي نه مشروعيت دارد و نه كاري از پيش خواهد برد و اساساً خط قرمز ما روي همين ماندن يا نماندن تعيين شده است.

رجوي در نشست موسوم به عاشورا، با يك مقدمه طولاني از قيام كربلا، نتيجه گرفت كه شكست نظامي امام حسين (ع) نه

به خاطر بحث نيرويي او بود (72 نفر در مقابل 3000 نفر) بلكه اين شكست بدان معطوف مي گردد كه امام حسين (ع) تمامي انرژي خود را روي شمشير و ايدئولوژي خود گذاشت و از نقش عناصر خارجي غافل گرديد. ما كه او را رهبر عقيدتي خودمان مي دانيم و معتقديم كه بايد از قيام كربلا درس بگيريم، ضمن اعتقاد كامل به شمشير و ايدئولوژي مجاهدين بايد از تجربه مولايمان بهره برده و در پي كسب مشروعيت آلترناتيوي خود در عرصه بين المللي باشيم... منبعد مجاهدين و ارتش آزاديبخش در عراق تحت مسئوليت مسعود رجوي به راهبردي كردن استراتژي جرقه و جنگ مشغول شدند و با مطرح كردن مريم رجوي به عنوان رئيس جمهور برگزيده و انتقال او و بسياري از نيروهاي قديمي به فرانسه و فعال كردن شوراي ملي مقاومت، عملاً مبحث حمايت هاي سياسي؛ جذب نيرو و مالي سازمان را در اروپا و آمريكا سازماندهي نمودند.

منبع: كتاب سازمان مجاهدين خلق؛ پيدايي تا فرجام، چاپ موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، صص 304_ 329

بازنگري پرونده كودتاي نوژه

بازنگري پرونده كودتاي نوژه

در آ ذر 1359، انجام كودتايي به دستور امريكا در برنامه شاهپور بختيار (از رهبران جبهه ملي و آخرين نخست وزير رژيم شاهنشاهي) و عوامل داخلي و بيروني اش قرار گرفت. آغاز كودتا از پايگاه هوايي شهيد نوژه همدان برنامه ريزي شده بود و به همين دليل پس از كشف و سركوب به «كودتاي نوژه» شهرت يافت.1

آژانس جاسوسي آمريكا («سيا») به «كودتاي نوژه» اميد زيادي بسته بود و آن را ضربة نهايي و قطعي بر پيكر نظام نوپاي جمهوري اسلامي مي پنداشت و اهميت آن را بيش از تجاوز نظامي صدام ارزيابي مي كرد. به گفته

سران «كودتاي نوژه» مدتي بر سر تقدم «كودتاي نوژه» يا آغاز جنگ تحميلي بحث شد و سرانجام، بعد از سفر بني عامري(از عناصركودتا) به پاريس در اسفندماه، اين طرح (آغاز جنگ تحميلي) در «تقدم 2» قرار گرفت و «تقدم 1» به كودتا داده شد.

اين كودتا، از لحاظ تجهيزات نظامي كه قرار بود از داخل و خارج در جريان آن به كار گرفته شود در تاريخ كودتاهاي جهان بي سابقه بود و چنان دقيق طرح ريزي شده كه سيا موفقيت آن را قطعي مي دانست. اميد به موفقيت كودتا تا بدان حد بود كه حتي اعلاميه پيروزي آن نيز آماده شده و خانه اي نيز براي انتقال شريعتمداري به تهران اجاره شده بود. شريعتمداري بايد در اين خانه مستقر مي شد و به عنوان «رهبر مذهبي»! كودتا، آن را تأييد مي كرد.

يكي از سران كودتا در دادگاه انقلاب، نقش سازمان سيا و ارتجاع عرب و جريان هاي سياسي راست مرتبط با كودتا را چنين توضيح مي دهد :

«دو الي سه ماه بعد از پيروزي انقلاب اولين تماس بين مأمورين «سيا» و يكي از دوستان بني عامري در اروپا برقرار شد و آنها بني عامري را در خط بختيار قرار دادند. تمام هماهنگيهاي لازم بين كشورهاي عضو بازار مشترك اروپا و ستاد بختيار در پاريس از طريق سيا انجام گرفت...هماهنگي بين اسرائيل و كشورهاي مرتجع منطقه نظير عربستان، مصر و عراق توسط نماينده سيا كه در دفتر دكتر بختيار در پاريس است انجام مي گرفته است. (طبق اظهارنظرهاي بني عامري نه تنها به من بلكه به خيلي از افراد...) تأمين هزينه هاي مادي چه به صورت مستقيم (احتمالاً) و چه به صورت غيرمستقيم (حتماً) نظير چك ده ميليون دلاري عربستان سعودي،

توسط آمريكا صورت گرفته است... شناسائي افراد مخالف در كشور يا در خارج از كشور و معرفي آنها به بختيار و تقويت امكانات آنها يا در اختيار گذاردن امكانات لازم به آنها نظير معرفي پاليزبان كه در يكي از دهات عراق مخفي بوده و توسط سازمان جاسوسي اسرائيل شناسائي و معرفي و هماهنگي لازم را بين او و بختيار انجام داده است.... آقاي مهندس قاضي در جواب ايشان (در جواب تيمسار محققي) گفتند كه ما با روحانيت(!) پيشرفت خوبي داشته ايم و توانسته ايم به توافق برسيم، مثلاً با آقاي شريعتمداري. با پسر ايشان وارد صحبت شديم، پسرشان از جانب آقاي شريعتمداري قول همه گونه همكاري را دادند. حتي منزلي در حوالي يوسف آباد براي ايشان اجاره كرده و قرار بود كه ايشان بلافاصله به تهران منتقل بشوند... تا اينكه زمان به اصطلاح آماده شود، و مكان آماده شود، راديو تلويزيون تصرف بشود كه يا ايشان مستقيماً خودشان از راديو تلويزيون صحبت بكنند يا اينكه نوار و اعلاميه شان پخش شود و از ايشان كمك گرفته شود.» 2

كودتاچيان پس از جلب برخي از روحاني نمايان «متنفذ» مانند شريعتمداري با استفاده از ده ميليون دلاري كه ارتجاع عرب، از طريق سعودي، در اختيار گذارده بود، مخفيانه به جذب نيرو پرداختند.

سران كودتا از طريق بختيار با «كومه له» و «حزب دمكرات» نيز تماس گرفته و بختيار در جريان ملاقات هاي متعدد با قاسملو و عز الدين حسيني موافقت آنها را جلب كرده بود. كودتاچيان با جريان هاي سياسي ديگر نيز مصالحه كرده بودند :

«... توضيحي كه مهندس قاضي به تيمسار مهديون و محققي مي داد به اين ترتيب بود كه ما در حال مذاكره با هر دو گروه

هستيم، هم مجاهدين و هم فدائيان خلق. مي گفت كه با فدائيان خلق ما زياد تمايلي نداريم چون ماركسيست هستند... ولي با مجاهدين خلق نه، صحبت كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه در آن روز ازشان بخواهيم كه به نفع ما وارد كار نشوند، ما احتياجي نداريم كه آنها به نفع ما وارد عمل بشوند... وي مي گفت كه ما اين قول را از مجاهدين خلق گرفته ايم كه آن روز بيطرف بمانند، در عوض اينكه آنروز بيطرف مي مانند بهشان قول داده ايم كه آزادي فعاليت سياسي داشته باشند و هر نوع فعاليت سياسي كه بخواهند در نهايت آزادي انجام بدهند.» 3

«طبق اسناد و مداركي كه به دست آمده، تماس هايي ميان كودتاگران و موسي خياباني صورت گرفته بود و ضمن پيشنهادي كه رهبران كودتا به سازمان مجاهدين داده بودند، موافقت شده بود كه سازمان مجاهدين در مقابل پستي كه به مسعود رجوي واگذار مي شود، به نفع كودتاگران از موضعگيري در مقابل عمل كودتا خود را كنار بكشد.» 4

عمليات كودتا قرار بود به طور هم زمان در تهران و ساير شهرهاي بزرگ به اجرا درآيد و اماكني مانند مدرسه فيضيه، اقامتگاه امام، كميته مركزي، نخست وزيري، ميعادگاه هاي نماز جمعه و... توسط هواپيماها بمباران شود. بنا بود كودتاگران در اين بمباران از بمب هاي خوشه اي و آتش زا استفاده كنند. آنان در حدود 30 فروند هواپيما، 60 نفر خلبان و حدود 500 نفر افراد فني و نظامي را براي شركت در عمليات آماده كرده بودند. 5

برخي از عناصر دستگير شده، اهداف تعيين شده براي بمباران در تهران را به اين ترتيب نام بردند: بيت امام در جماران، فرودگاه مهرآباد، مقر نخست وزيري، ستاد مركزي

سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، ستاد مركزي كميته انقلاب اسلامي، پادگان ولي عصر (عج)، پادگان امام حسين(ع)، پادگان خليج، كميته انقلاب اسلامي منطقه 9، كميته انقلاب اسلامي منطقه 4، كاخ سعد آباد (چون آنجا را انبار مهمات مي دانستند) و پادگان نوجوانان در لويزان.

به گفته ي همه ي افراد دستگير شده از جمله تيمسار محققي، «بيت امام» نخستين و مهم ترين هدفي بود كه بايد بلافاصله بمباران مي شد. حمله به بيت امام مركز ثقل كودتا را تشكيل مي داد و به معناي به دست آوردن كليد پيروزي كودتا بود. براي سران كودتا كاملاً مشخص بود تا زماني كه امام زنده است، مردم با يك كلمه ايشان به خيابان ها ريخته و عمل كودتا را عقيم خواهند كرد... به همين جهت از بين بردن امام يكي از مهم ترين هدف هاي كودتا بود و براي اجراي آن بيش از ساير هدف ها، هواپيما و مهمات سنگين در نظر گرفته شده بود.

در مورد نقش سازمان «سيا» و ساير كشورهاي خارجي در اين كودتا، ستوان ناصر ركني در اعترافاتش مي گويد:

«دو الي سه ماه بعد از پيروزي انقلاب، اولين تماس بين مأمورين سيا و يكي از دوستان بني عامري در اروپا برقرار مي شود و آنها بني عامري را با بختيار مرتبط مي سازند. تمامي هماهنگي هاي لازم بين كشورهاي عضو بازار مشترك اروپا و ستاد دكتر بختيار در پاريس از طريق «سيا» انجام مي گرفته است. هماهنگي بين اسرائيل و كشورهاي مرتجع منطقه نظير عربستان، مصر و عراق، توسط نماينده سازمان «سيا» كه در دفتر دكتر بختيار در پاريس است انجام مي گرفته است.»

«رضا مرزبان» كه از عناصر ستاد سياسي بختيار بوده و در اواسط بهمن ماه 1358 به پاريس عزيمت كرد تا بختيار را در

جريان تحولات ايران قرار دهد اظهار مي دارد:

«من از ايشان (بختيار) و جواد خادم خواستم به من نيم ساعت فرصت بدهند تا آنها را از وضع كشور و آنچه از نزديك شاهد آن بوده ام آگاه كنم و سپس شروع كردم به تفسير درباره ي جو سياسي موجود مملكت وضعيت نيروهاي سياسي دست اندركار مثل حزب جمهوري اسلامي، سازمان مجاهدين خلق، فداييان خلق، حزب توده، سازمان پيكار و گروه هاي مختلف. سپس به وضعيت پوسيده جبهه ملي و احزاب وابسته به آن پرداختم و اينكه در تهران به كمك دوستان خيلي سعي كرديم يك جبهه ملي فعال و دربرگيرنده نسل جوان ايجاد كنيم اما به هر در كه زديم به سنگ خورد... سپس براي ايشان شرح دادم كه مسأله گروگانگيري روي اقتصاد ايران اثر گذاشته و اثراتش در بهار آينده (1359) شديدتر مي شود. به خصوص كه كشورهاي دوست آمريكا ممكن است عكس العمل نشان دهند... در مورد پاكسازي در ارتش نيز صحبت كردم و اين كه ارتش به شدت لطمه خورده است. سپس به وضع عراق پرداختم و اين كه صدام حسين از قراداد 1975 و شكست 1973 سخت شرم زده است و ممكن است از ضعف ارتش ايران بهره برداري كند و ...»

با چنين گزارشي كه مرزبان ارايه داد، مسلماً بختيار بايد خرسند مي شد زيرا طبق تصوير ارايه شده از وضع داخلي، نظام جمهوري اسلامي هم به اعتبار شرايط حاد داخلي و هم به دليل مواضع خصمانه غرب و ارتجاع منطقه، بايستي روند فلج شدن را طي كرده و مستعد ضربه پذيري مي بود. در پي سفر مرزبان به پاريس و اطلاع بختيار از شرايط تازه كشور، بني عامري نيز در روز پانزدهم اسفند

ايران را به قصد فرانسه ترك كرد. او در پاريس به اعضاي ستاد نظامي بختيار يعني تيمسار امير فضلي (رييس هواپيمايي ملي در دولت شريف امامي) و سرهنگ باي احمدي و پاليزبان و نيز با خود بختيار، جواد خادم و ... ملاقات و گفتگو كرد. گزارش بني عامري از تداركات فراهم شده در نيروهاي مسلح، مكمل تحليل مرزبان از وضعيت آسيب پذير جمهوري اسلامي شد و ستاد بختيار را به اين نتيجه رساند كه در بهار آينده (1359) اين «تزلزل» در اوج است و چون از يك سو جمهوري اسلامي در بعد داخلي رو به فرسايش است و در بعد خارجي با فشارهاي سنگين سياسي و اقتصادي ناتو و آمريكا، و خطر نظامي رژيم عراق مواجه است و از سوي ديگر زمينه هايي نيز بين برخي از نظاميان و «رجال» سياسي و تعدادي از روحانيون فراهم آمده، لازم است طرح اول تا نتيجه انجام «كار بزرگ» به بوته تعويق سپرده شود. كم و كيف «كار بزرگ» به واسطه فرار قادسي (از مسؤولين كودتا) از ايران همچنان پوشيده ماند ولي پس از شكست ماجراي طبس و متعاقب ملاقات سفراي آمريكا و انگليس در پاريس با بختيار براي كودتا، ضرب الاجل آن تعيين گرديد. البته حق تقدم كودتا نسبت به طرح هاي ديگر از قبيل حمله عراق به ايران و تصرف خوزستان و اعلام «ايران آزاد»، پس از مسافرت بني عامري به پاريس در 15 اسفند 1358، مشخص شده بود. لازم به توضيح است كه در تصويب اولويت كودتا نظرات نمايندگان «سيا»ي آمريكا و «موساد» اسرائيل و «استخبارات» عراق نقش مهمي داشت. وظيفه سه نماينده مذكور به ترتيب عبارت بود از: هماهنگي برنامه هاي

ستاد بختيار با سياست هاي آمريكا، قراردادن تجربيات جنگي برق آساي رژيم اشغالگر قدس و بهره جويي از نيروهاي هوايي در ضربات نخست تهاجم توسط گروه نظامي ستاد، و ايجاد هماهنگي ميان ستاد كودتا و نيروهاي پاليزبان و طرح هاي تجاوزگرانه رژيم عراق.

در مورد ديگر افرادي كه در كودتا مشاركت داشتند، در يكي از اسناد محرمانه سپاه پاسداران چنين آمده است:

«آقاي مهندس اسفنديار درويش، مشاور صنعتي رياست جمهوري، به همراه افرادي كه از ديدگاه ما كاملاً مشخص مي باشند، در كودتاي نافرجام نوژه نقش فعال داشته با منوچهر قرباني فر، سرشاخه مالي كودتاچيان همكاري نزديك دارد و قبل و بعد از كودتا ميليون ها تومان پول رد و بدل كرده است. 6

لازم به توضيح است كه منوچهر قرباني فر از سال 1974 جزو منابع سري سازمان «سيا» بوده است.

ديگر اسناد و مدارك كشف شده حاكي از آن بود كه احمد روناس و منوچهر مسعودي (مشاور حقوقي بني صدر) محور ارتباط بني صدر و دفتر وي با بختيار و گروه به اصلاح اپوزيسيون بودند. احمد روناس از اعضاي كنفدراسيون (دانشجويان خارج از كشور) بود كه بعد از انقلاب به ايران رفت و آمد داشت.

ستوان ناصر ركني در بخشي از اعترافاتش در مورد رابطه حملات عراق به ايران در بهار سال 1359 با طرح كودتا مي گويد:

«آشنايي كامل آمريكا با امكانات و مشخصات و نارسايي هاي ارتش ايران باعث مي گرديد پيشنهادات بني عامري، مهديون و محققي به سرعت مورد قبول قرار گرفته و روي آن اقدام لازم به عمل آيد. براي روشن شدن مطلب ناچارم يك مسأله را دقيقاً شرح دهم ... محققي و مهديون نگران اين موضوع بودند كه چنانچه روابط خصمانه ايران و عراق به حالت عادي تبديل

شود، مهمات سنگين هواپيماها از روي آنها پياده شده و به انبارها منتقل گردد؛ در نتيجه در روز كودتا، هواپيماي مسلح در اختيار نباشد، و به همين دليل به حكومت جمهوري اسلامي فرصت مجهز شدن و مقابله داده شود. از اين رو به بني عامري پيشنهاد كردند كه از طريق پاريس اين مشكل حل شود تا حالت خصمانه هم چنان داغ نگه داشته شود.»

حملات گاه به گاه هوايي يا توپخانه ارتش عراق در بهار سال 1359 (قبل از كودتا)، ناشي از درخواست بني عامري و هماهنگي نمايندگان «سيا» و «موساد» و عراق بود تا ارتش و نيروي هوايي (ايران) مجبور باشند هواپيماها را در زير مهمات سنگين نگه دارند.

«كودتاي نوژه»، كه نمونه هاي بسيار كوچكتر آن رژيم هاي بسياري را در سراسر جهان سرنگون كرده بود و به جرأت مي توان ادعا كرد كه كودتاي 28 مرداد 1332 در مقايسه با آن بازي كودكانه اي بيش نبود، در تاريخ 18 تير ماه 1359 خنثي شد. اما «سيا» و «اينتليجنس سرويس» از اين شكست درس نگرفتند و به تلاش هاي خود براي اجراي طرح هاي براندازي ديگر ادامه دادند. در فاصله شكست «كودتاي نوژه» تا «كودتاي قطب زاده _ شريعتمداري» (فروردين 1361)، يعني در طول 5/1 سال، سه توطئه كودتائي ديگر نيز به سرنوشت «نوژه» دچار شد.

حجت الاسلام ري شهري، رئيس وقت دادگاه انقلاب ارتش، در گزارش مطبوعاتي خود گفت :

... اولين گروه براندازي «پارس» بود، كه مخفف «پاسداران رژيم سلطنتي» است. دومين گروه براندازي «نمارا» بود و سومين گروه «نيما» نام داشت و چهارمين گروه كه آقاي قطب زاده نام آن را «نجات انقلاب ايران» گذارده بود. ارتباط تمامي اين گروه ها با واسطه يابي واسطه به سازمان جاسوسي «سيا»

و شيطان بزرگ برمي گردد. طبق مداركي كه در دست است، شخصي بنام آرمين با نام مستعار «آرش» ضمن تماس با خانوادة منحوس پهلوي در مصر و ژنرال علا در آن كشور گروه «پارس» را تشكيل مي دهد، كه اعضاي اين گروه حدود يكسال و نيم قبل دستگير شدند. از اعضاي اين باند، مهاجري با قطب زاده تماس داشته است. پس از دستگيري اين باند، متوجه توطئه باند و شبكه ديگري بنام «نمارا» شديم. عامل ارتباطي اين شبكه پزشكپور بود، كه در تماس مستقيم با اسرائيل بود و رهبر آن سرهنگ رضازاده بود. بعد از دستگيري اينها شبكه ديگري بنام «نيما» كشف شد، كه حدود يك ماه قبل برادران سپاه موفق به كشف اين شبكه و دستگيري اعضايش شدند، كه در اين رابطه حدود 25 نفر شناسائي و دستگير شدند. خط ارتباطي اين شبكه با سازمان «سيا»، «جبهه ملي» و دكتر منوچهر شايگان بوده است. جالب اين است كه اين افراد حتي كابينه خود را هم تشكيل داده بودند.» 7

اين طرح هاي ناموفق كودتائي براي «سيا» هزينه هاي بسيار سنگيني دربرداشت. در پي چنين شكست هاي متوالي بود كه «بنياد هريتج» اعلام داشت :

«انقلاب ايران خود را مستحكم كرده و مخالفين خود را در هم كوبيده تا حدي كه يك انقلاب يا كودتا در آينده نزديك غيرممكن است.» 8 پي نوشت : 1_ شهيد سرافراز محمد نوژه از خلبانان نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلا مي ايران بود كه در پي فرمان امام (ره) براي كمك به دكتر مصطفي چمران در سركوب تجزيه طلبان مسلح و در حالي كه روزه بود در 20/5/1358 به پرواز درآمد كه هواپيمايش در آسمان كردستان ايران

_ منطقه عمومي پاوه _ توسط نيروهاي ضد انقلاب سقوط كرد و به شهادت رسيد. در پي اين واقعه و به پاس اولين شهيد نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، پايگاه سوم شكاري همدان به پايگاه «شهيد نوژه» تغيير نام يافت.

2_ كيهان هوائي، 25/4/1365.

3_ كيهان هوايي.

4_ همان.

5_ سيد علي موسوي، كودتا و ضد كودتا، تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1363، ص 189

6_ غائله چهاردهم اسفند 1359، ظهور و سقوط ضد انقلاب، ص 188.

7_ كيهان، 31/1/1361.

8_ كيهان هوائي، 12/12/1366.

منبع:موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي /س

مجاهدين؛ سازماني تروريست، نامشروع و قانون گريز

مجاهدين؛ سازماني تروريست، نامشروع و قانون گريز نويسنده : زهرا ابراهيمي «قرارگاه اشرف»، «شهر اشرف» و اينك «عراق جديد»؛ نام هايي كه نشان دهنده سير طي شده براي گروهي است كه اكنون در آستانه فروپاشي است.

زماني به محله 50 كيلومتر مربعي خاك عراق در استان دياله قرارگاه اشرف گفته مي شد كه انواع سلاح هاي سنگين و سبك اهدايي صدام در آن بود، اما پس از سرنگوني صدام و حمله آمريكا به خاك عراق در سال 2003 و خلع سلاح اين گروه، نام قرارگاه به شهر تبديل شد تا معرف غيرمسلح بودن اين منطقه باشد اما با امضاي توافقنامه امنيتي ميان عراق و آمريكا و سپردن سرنوشت اين شهرك به دولت عراق، نام شهر اشرف به عراق جديد تغيير يافت تا معرف ضرورت همراهي همه بخش هاي عراق با حكومت مركزي عراق جديد باشد.

دولت جديد عراق تمايلي نداشت گروهي را به شكل مستقل و در بخشي از خاك عراق و در حالي كه قادر به اعمال حاكميت بر آن بخش محصور نيست بپذيرد زيرا پذيرش گروهي خارجي كه عليه مردم كشور خودشان و كشور ميزبان فعاليت كرده بودند مخالف حق

اعمال حاكميت اين كشور بود.

تا زماني كه آمريكا كنترل پايگاه اشرف را برعهده داشت، دولت عراق فعاليتي عليه آن نكرد اما پس از امضاي توافقنامه امنيتي و خروج نيروهاي آمريكا از همه پايگاه هاي نظامي و سپردن آن به دولت عراق، اين پايگاه نيز به دولت عراق سپرده شد و عراق مذاكرات خود را با فرمانده اين پايگاه براي تحويل آن به دولت عراق و ايجاد سيستم امنيتي و قرارگاه پليس در آن آغاز كرد اما مذاكرات نتيجه اي نداد و حاضران در عراق جديد حاضر به ترك اردوگاه و ايجاد قرارگاه پليس در آن نشدند. آنها با بستن همه ورودي هاي شهر اشرف مانع از ورود مأمورين دولت عراق به اين شهرك شدند.

در حمله نيروهاي عراقي به شهر اشرف، اعضاي گروه مجاهدين مقاومت كردند. طي اين مقاومت 7 تن از آنها كشته و 200 نفر زخمي شدند. پليس عراق نيز كه با باتوم و سلاح هاي سرد ديگر حمله كرده بود 3 كشته و چندين زخمي برجاي نهاد. كشته شدن 7 تن از نيروهاي مجاهدين موضوع حقوق بشر و دفاع از آنان را در برخي كشورها مطرح كرد. درباره اين موضوع با سيدمحسن حكيم، مشاور سياسي عبدالعزيز حكيم، رئيس مجلس اعلاي اسلامي عراق گفت وگو كرده ايم.

سيد محسن حكيم معتقد است دولت عراق به پايگاه مجاهدين حمله نكرد بلكه قصد اعمال حق حاكميت خود را داشته كه اعضاي مجاهدين با مذاكره حاضر به پذيرش اين حق مشروع دولت عراق مبني بر حاكميت بر جزءجزء سرزمين عراق نشدند.

محسن حكيم فلسفه نامگذاري عراق جديد را براي قرارگاه اشرف لزوم تبعيت اين سيستم از تحولات جديد عراق عنوان مي كند و مي گويد: نيروهاي عراقي با سلاح هاي

متعارف (سرد) براي واداركردن اعضاي اين گروه جهت تمكين به حاكميت ملي عراق استفاده كرد و با بولدوزر موانع ايجاد شده براي جلوگيري از ورودش به قسمتي از خاك عراق را برطرف كرده است كه امري عادي و براي همه دولت ها مشروع است، درحالي كه مجاهدين كه ادعاي غيرمسلح بودن داشتند با گاز اشك آور، بمب هاي صوتي، شمشير، قمه و چوب و چماق به نيروهاي پليس عراق حمله كرده و 3 تن از آنها را شهيد كردند.

زدوخورد شديدي درگرفت و مجاهدين قصد داشتند با جسارت و گستاخي تروريستي خود مانع حضور پليس عراق در خاك خود شوند. از محسن حكيم مشاور سياسي مجلس اعلاي اسلامي عراق مي پرسم:

مجاهدين بر چه اساس و توجيهي حاضر نبودند حق اعمال حاكميت عراق را به رسميت بشناسند؟

اين را بايد از آنها پرسيد كه چرا اين توجيه معقول و قانوني را به رسميت نمي شناختند. از نظر ما بقا، حيات و استمرار كاري آنها هميشه نامشروع و غيرقانوني بوده است؛ لذا تعجب ندارد كه يك سازمان تروريستي حرفه اي به قانون تن ندهد. آنها دستشان تا مرفق به خون مردم ايران و عراق آغشته است.

در مورد مردم ايران مشخص است اما در مورد مردم عراق توضيح بيشتري بدهيد.

اعضاي اين گروه وقتي وارد عراق شدند به جزئي از منظومه امنيتي سازمان اطلاعات عراق تبديل شدند. سازمان اطلاعات صدام (جهاز مخابرات) از مخوف ترين و وحشتناك ترين سازمان هاي اطلاعاتي جهان بود. زندان ها، سياهچال ها و شكنجه هاي آنها را همه مي دانند. اينها ابواب جمعي آنها بودند.

در تاريخ 1991 به دنبال قيام ملت عراق، اين گروه از سوي صدام مأمور سركوب مردم شدند. هم اكنون كساني هستند كه جراحات سركوب توسط مجاهدين را با خود

همراه دارند. مردم شهرهاي اطراف شهر اشرف نظير خانقين، طوز خورماتو و در كل شهرهاي استان دياله از سركوب اين گروه مصون نماندند.اين گروه حتي در كشتن اسراي كويتي كه در حمله صدام به كويت اسير شده بودند دخالت داشتند.

گفته مي شود گورهاي دسته جمعي در اين پايگاه وجود دارد و حدود 600 كويتي توسط آنان به قتل رسيده اند. ابتدا فكر مي كرديم گورهاي دسته جمعي داخل پايگاه آنها از افراد خودشان است اما بعدا فهميديم كويتي هايي كه در عراق گم شدند و هيچ وقت خبري از آنها نشد در گورهاي مجاهدين دفن هستند. دولت عراق در حال حاضر در پي تحقيق راجع به اين گورها و انجام آزمايش هاي دي ان اي براي مشخص كردن هويت آنهاست.در حال حاضر پليس بين المللي براي 55 عضو گروه مجاهدين حكم پيگرد صادر كرده است. 52تن ديگر از آنها نيز در دستگاه قضائي عراق پرونده دارند.

عراق در حال حاضر چه برنامه اي براي 3000 يا 3500عضوي كه در عراق جديد هستند، دارد؟

عراق از تاريخ 1/8/2009 يك ماه به آنها فرصت داده كه خاك عراق را ترك كنند.

اگر ترك نكنند عراق چه خواهد كرد؟

دولت عراق 2 گزينه را براي آنها مطرح كرده است، نخست آنكه به ايران باز گردند. از همه كساني كه در عراق جديد هستند تنها 98نفر در ليست سياه ايران قرار دارند. بقيه عفو شده و مي توانند به كشورشان بازگردند. تاكنون بيش از 500 نفر با كمك صليب سرخ جهاني به ايران بازگشته و زندگي عادي دارند.

عادي بودن وضعيت آنها از سوي صليب سرخ جهاني و وزارت حقوق بشر عراق نيز تاييد شده است.پس از حوادث اخير تا به حال 22 درخواست رسمي براي بازگشت به ايران به

دولت عراق داده شده است. 912نفر نيز داراي تابعيت و يا مجوز اقامت در 12 كشور اروپايي هستند كه دولت عراق در حال رايزني با سفراي اين كشورها براي بازگشت آنهاست.

دولت عراق علاوه بر مسئوليت داخلي از نظر بين المللي و تعهدات آن نيز نمي تواند اين گروه تروريستي را در خاك خود بپذيرد. براساس بند 32 قطعنامه 687 و قطعنامه الزام آور 1368، 1373 و 1618 سازمان ملل، حضور مجاهدين در خاك عراق ممنوع و جرم بين المللي محسوب مي شود و جامعه بين المللي مي تواند عراق را تحت پيگرد قرار دهد. در قانون اساسي عراق هم تصريح شده كه خاك عراق نبايد قرارگاه يا محل عبور تروريست ها باشد. شوراي حكومتي عراق مصوباتي مبني بر طرد اينها دارد كه متاسفانه چون پرونده امنيتي دست عراق نبود از انجام آن منع شده بود. اما اكنون جامعه بين المللي هم در اين زمينه مسئوليت دارد.

دولت عراق آنها را تحمل نخواهد كرد زيرا منبع شرارت، ايجاد اختلاف و چالش براي مردم عراق بوده و هستند. دولت عراق در هيچ شرايطي حاضر به گذشت از حق اعمال حاكميت خود نيست و در روزهاي آينده شاهد بازرسي هاي گسترده از تك تك ساختمان ها و ادوات اين پايگاه خواهيم بود.

ضمن اينكه دولت عراق به معيارهاي اسلامي نيز توجه دارد و پارامترهاي حقوق بشر را نيز اعمال خواهد كرد و اين به معناي سوءاستفاده اين گروه از اين حقوق نيست. در حال حاضر 40 نفر از اعضاي مجاهدين كه در حمله به نيروهاي پليس و كشتن و زخمي كردن آنها دخالت داشتند دستگير و به مقامات قضائي عراق تحويل شده اند.

بعضي كشورها موضوع نقض حقوق بشر را در حمله نيروهاي عراق به

اين محل مطرح كرده اند، توجيه دولت عراق چيست؟

عراق براساس قوانين بين المللي و داخلي در صدد اعمال حق حاكميت خود بوده و قصد ديگري نداشته است.پليس عراق از سلاح گرم استفاده نكرد. زماني كه يك سروان پليس بدون سلاح از مسئول پايگاه خواست كه طبق قوانين عراق، بايد سايت امنيتي در پايگاه احداث كند، تا سر حد مرگ او را زدند. همين امر باعث ورود دولت عراق به پايگاه مجاهدين با استفاده از ابزارهاي طبيعي مانند باتوم و برداشتن موانع فيزيكي با بولدوزر شد.

اين سازمان تروريستي است و از سال 1997 تاكنون در ليست سازمان هاي تروريستي وزارت خارجه آمريكا قرار گرفت. اتحاديه اروپا نيز از سال 2000 تاكنون اين گروه را تروريستي مي داند؛ البته به جز انگليس كه به تازگي دستگاه قضائي آن نام اين سازمان را از فهرست خارج كرد. دولت عراق هم اين گروه را تروريستي مي داند و مي خواهد به حضورشان در عراق پايان دهد.

موضع رسمي آمريكا در مورد حوادث اخير مربوط به قرارگاه اشرف چيست؟

سخنگوي وزارت خارجه آمريكا از حق اعمال حاكميت دولت عراق حمايت كرد اما وزير خارجه آنها از وضعيت اعضاي مجاهدين ابراز نگراني كرد، در حالي كه اعضاي اين گروه در خاك عراق هيچ وضعيت حقوقي مشخصي ندارند.

قبلا گفتند پناهنده هستند اما در كل اسناد وزارت كشور عراق يك سند حتي در زمان صدام نيست كه اين پناهند گي را تاييد كرده باشد. يك نامه در زمان صدام از صليب سرخ جهاني هست كه پيشنهاد پناهندگي به اعضاي اين گروه را داده است،در حالي كه آنها اين پيشنهاد را رد كرده اند.

مجاهدين در داخل خاك عراق حق فعاليت سياسي ندارند، در حالي كه شبانه روز

در حال فعاليت سياسي هستند. حتي اگر پناهنده هم بودند كه نيستند براساس قانون پناهندگان سال 1951 و 1968 اينها حق فعاليت سياسي ندارند.نگراني دولت آمريكا از وضعيت اين گروه در عراق قابل قبول نيست، آنها بايد نگران كشته شدن پليس عراق باشند.

ظاهرا قرارگاه اشرف داراي همه امكانات تفريحي، فرهنگي و اجتماعي يك شهر است. اعتبار مالي مجاهدين از كجا تامين مي شد؟

حمايت هاي مالي صدام از اين گروه به 2 صورت بود؛ يكي دادن كوپن نفتي به آنها براي ارائه به شركت هاي نفتي و ديگري دادن پول از سوي اداره اطلاعات عراق در قبال همكاريشان. فيلمي هم در اين مورد وجود دارد كه اطلاعات صدام به طور مخفيانه از آنها گرفته و پس از سقوط صدام اين فيلم لو رفت. در كشورهاي اروپايي و آمريكا هم اعانه حقوق بشري، مستمندان و ايتام براي اينها جمع مي شود.

منبع: http://irandidban.com /س

ماهيت تروريسم درايران

ماهيت تروريسم درايران

در ايران نگاه به پديده تروريسم از يك اجماع واحد پيروي مي كند . در ميان مردم و نخبگان شناخت اين پديده شوم ازيك تجربه تلخ سر چشمه مي گيرد.چرا كه تروريسم چهره خشن وبدون ترحم خود را آشكارا به آنها نمايانده است.

تروريسم در ايران به دو دليل در ميان افكار عمومي جهان مغفول وناشناخته مانده است .اول به دليل رويكرد تبيعض آميز دولتهاي آنان نسبت به تروريسم ودوم به دليل تبليغات عوامفريبانه تروريستها كه حتي سياستمداران را نيز هدف قرارداده است.

به طور كلي ميتوان گفت محيط زيست تروريستهاي ايراني بعد از رژيم ديكتاتور صدام نگاه تبيعض آميز نسبت به پديده تروريسم مي باشد.

بازگشايي پرونده دو دهه خشونت و افراطي گري برجسته ترين خصيصه هاي تروريسم

در ايران را مشخص مي كند ." تماميت خواهي و فريب افكار عمومي ، دروغ سازي و بزرگ نمايي ، زد و بندهاي پشت پرده با دشمنان ايران ."

راه وروش مسلحانه ، منطق حاكم بر جريان تروريسم و محوريت سازمان مجاهدين در طول حياتش بوده است .آنان پاي بندي به عمل مسلحانه را تا آنجا بالا برده اندكه هر گونه فعاليت و تحرك اجتماعي و صنفي را مردود شمرده و مطلقاْ با اهرم هاي سياسي و اجتماعي غير خشونت آميز بيگانه بوده و به گفته رهبران اين جريان جز از زبان اسلحه سخن نمي گويند .

در زمان حكومت سلطنتي در ايران تنها مرز مقدس را اعتماد عميق و بي چون و چرا به فعاليت خشونت آميز مسلحانه مي دانستند و به همين دليل مستمراْ با نگاهي ترديدآميز از انقلاب 57 بعنوان قيام ضد سلطنتي ياد مي نمايند.

آنان درابتدا آيت الله خميني و رهبران ايران را متهم به سازش كاري با آمريكا نمودندو از آنان در خواست خشونت بيشتر و راه اندازي يك جنبش راديكال چپ براي آزاد سازي ايران از چنگال آمريكاي جهانخوار را نمودند .

جريان تروريستي با استفاده از فضاي پس از انقلاب توانست كميت تشكيلاتي خود را بالا ببرد به نحوي كه به جز ميليتاريسم و تهديد و خط و نشان كشيدن براي حاكميت ايران گوشش را بر روي تمام خيرخواهي ها و اندرزهاي سياسيون ايران بست تا جائيكه مرحوم مهندس بازرگان دبير كل نهضت آزادي ايران را به عنوان دشمن خود قلمداد نمود.

علاوه بر اين گروه مجاهدين از ابتدا عمل مسلحانه را با رويكردي كودتايي آغاز كرد.

شبه كودتاي خونين سال 1360 كه

با چشم انداز كسب قدرت آغاز شد به دليل مخالفت آشكار اجتماعي با آن شكست سختي خورد. اين شكست سخت آنان را به خونريزي هر چه بيشتر كشاند و رويكرد خشونت بي حد ومرزآنان را به دامن صدام انداخت و در جنگ عليه ميهن فعال نمود .

هدف اين نوشتار بررسي علل آغاز تروريسم در ايران وماهيت قدرت طلبانه آن مي باشد

امروز تروريستها بخاطر عدم دستيابي به قدرت عوام فريبي را پيشه خود ساخته اندوتلاش گسترده اي براي معكوس واقعيت به كار مي برند.

تروريستها در پيروزي خونريزمي باشند ودر شكست قديساني كه مدعي اند فقط براي مردم وآزادي سلاح به دست گرفتند.

كالبد شكافي عوامل كلاسيك بروز بحرانها و تلاطم هاي سياسي و اجتماعي كمك بسيار بزرگي در شناخت پديده تروريسم در ايران خواهد كرد سه عاملي است كه جامعه شناسان بطور پيش فرض آنها را باعث بروز خشونت و يا مجوزي براي برداشتن سلاح مي دانند عبارتند از:

1) دخالت بيگانگان در امور داخلي كشور

2) وجود استبداد و ظلم .

3) اختلافات طبقاتي فاحش و فقر توده ها

بنابراين پاسخ به سه سؤال اساسي مي تواند ماهيت تروريسم در ايران را براي ما مشخص سازد .

آيا ايران بعد از انقلاب 1357 ، يك حكومت دست نشانده داشت و يا تحت اشغال يك كشور خارجي قرار داشت ؟

آيا اختلافات فاحش طبقاتي راه گريزي جز انتخاب اسلحه باقي نگذاشته بود ؟

آيا وجود ديكتاتوري و استبداد ، فضاي سياسي را چنان تحت تأثير قرار داده بود كه تنها فعاليت خشونت آميز زير زميني ممكن بود ؟ پاسخ به سئوال اول

مجاهدين در پاسخ به انتقادهاي فدائيان در رابطه با شركت سازمان در انتخابات

رياست جمهوري دور اول پس از انقلاب مي گويند:

"آيا وضعيت موجود دقيقاْ همان وضعيت گذشته است و فقط جاي عكس ها عوض شده است ؟

مطلق كردن تضاد با سيستم حاكم ، چنانچه گويي اوضاع هيچ تغييري نكرده و فقط جاي عكس ها عوض شده ، نه تنها مبين يك تجزيه و تحليل اشتباه،بلكه حاكي ازرهنمودهاي بس خطرناكي است كه راه را براي سلطه مجدد امپرياليسم عملاْ بسيار هموارتر خواهد نمود ….

اين واقعيت است كه سلطه ي سياسي سرمايه داري وابسته ، و رژيم دست نشانده ي آن سرنگون شده و طبقات جديدي قدرت سياسي را تصدي مي كنند .

اگر تغييرات سياسي انجام شده را ناديده بگيريم و بخواهيم عمداْ با سيستم موجود نيز چنان برخورد كنيم كه گويا فقط جاي عكس ها عوض شده ، طبعاْ پشتوانه عظيم توده اي ، مشروعيت و حقانيت سيستم را ناديده انگاشته و به مواضع انحرافي در خواهيم غلطيد .

هيچكس نيست كه با حوادث انقلاب ايران و پس از آن آشنائي داشته باشد و معتقد باشد كه حكومتي كه در ايران پس از سقوط نظام سلطنتي روي كار آمد ، وابسته به قدرتي خارج از مرزها و يا وابسته به يكي از قطب هاي قدرت باشد.

بلكه آنچه بيشتر حكومت ايران را متمايز مي كند از قضا همين موضوع است كه با خود خط و ايده جديدي را آورده است . ايده اي كه از آن به بنيادگرايي تعبير مي شود .

كشف چنين واقعيتي تنها نياز به حافظه تاريخي دارد و هيچ چيز بيشتر از اين نمي خواهد ، ظاهراْ امروز نيز در دنيا وضعيت ايران بسيار مشخص تر از

گذشته است .

آنچه در اين بخش مي گنجد و بايد به آن اشاره شود اين است كه مجاهدين هيچگاه وابستگي يا دخالت بيگانگان در امور داخلي كشور را بهانه تعارضات خود با نظام حاكم قرار ندادند .بلكه بطور افراطي مبارزه قهر آميز عليه امپرياليسم آمريكا را از حاكمان جمهوري اسلامي طلب مي كردند .

لغو تمام قراردادهاي ننگين با امپرياليسم كه در زمان حكومت سلطنتي بسته شده بود كه آنها بر آن به سختي پاي مي فشردند ، امري كه مي توان گفت كه پس از انقلاب خود بنحوي روي داده بود و با قطع ارتباط از سوي آمريكا بطور يقين ديگر هيچ موضوعيتي نداشت .

هشدار در مورد فعاليت مجدد عوامل سيا در ايران بخصوص پس از تسخير سفارت آمريكا در ايران و درخواست براي محاكمه ايادي و جاسوسان آمريكا ( مثلاْ امير انتظام ) از جمله سر فصل هاي تعارضات يكجانبه مجاهدين با جمهوري اسلامي بود .اموري كه در ايران اتفاق افتاد وايران هم اكنون نيز تاوان آن را مي دهد ليكن مجاهدين از يادآوري آن به شدت پرهيز مي كنند تا مبادا آمريكا ئي ها آزرده شوند.

اما قطعاْ مي توان گفت كه ايران پس از انقلاب شرايط اشغال توسط نيروي خارجي و تحت قيموميت دولتي بيگانه را دارا نبود . و با همين قاطعيت مي توان گفت كه تروريسم در ايران نمي تواند به مستمسكي با عنوان اعتراض به حضور بيگانه توسل جويد. پاسخ به سئوال دوم

هر اندازه در يك جامعه اختناق كمترباشد محيط براي رشد تروريسم مساعدتر است ، زيرا برطبق يك قانون ، محدوديت هاي كمتري دامنگير شهروندان مي شود و نه

فقط شهروندان عادي بلكه گروههاي مخرب نيز مي توانند از آزادي و امكاناتي كه در اختيار همه قرار دارد در راه رسيدن به اهداف خود استفاده نمايند .و نيز آسيب پذيري حكومت در مقابل تروريسم بيشتر است .

و دقيقاْ به همين دليل است كه در هيچكدام از نظامهاي توتاليتر جهان از اتحاد جماهير شوروي و چين و ويتنام گرفته تا عراق و ليبي هيچگاه يك سازمان چريكي نتوانسته در درون كشور شكل بگيرد ، زيرا كنترل مطلق بر تمام شئون اجتماعي و فردي از طرف دولت حاكم بوده و كوچكترين حركتي در نطفه خفه شده است .

دير زماني از انقلاب ايران و دوران پس از آن نمي گذرد ، براي آنها كه حافظه خوبي دارند نياز به يادآوري نيست كه در ايران پس از انقلاب حدود 150 گروه سياسي و شايد 250 نشريه و روزنامه وابسته به گروهها فعاليت مي كردند .اتفاقي كه شايد در هيچ كجاي دنيا نيفتاده باشد .

فعاليت اين گروهها طيف بسيار گسترده اي را در بر مي گرفت از استالينيستها تا مدعيان اسلام انقلابي و گروههاي متحجر مذهبي كه حكومت جديد را متهم به زير پا گذاشتن احكام شرع و همدستي با كمونيستها مي كردند ،در اين طيف قرارداشتند .

مجاهدين به انتقادهاي فدائيان ( گروه كوچك كمونيستي ) به برنامه مجاهدين مبني بر ملي كردن سرمايه هاي …….چنين پاسخ مي دهند :

"اگر نويسندگان كار (نشريه فدائيان ) مجاهدين را نمي شناختند و يا از اعلاميه ها و نشريات و موضعگيري هاي سياسي مجاهدين ( كه به طور مرتب در مطبوعات كثيرالانتشار نيز منعكس مي شد ) بي خبر بودند ، ممكن

بود اين ايراد را به حساب سوء تفاهم يا بي اطلاعي بگذاريم ………

چگونه بايد پذيرفت كه اعلاميه ها و نشريات مجاهدين كه در مطبوعات ديگر هم منعكس مي شد حاكي از اختناق باشد !

در ادامه همين پاسخ اضافه مي كند : "اين كدام نيرو بود كه بلافاصله بعد از تسخير لانه جاسوسي ( سفارت آمريكا ) افشاگري تمام عيار ، لغو كليه قراردادها و مصادره كليه سرمايه ها را نصب العين تمامي حركت قرار داد و تا به آخر بر آن پاي فشرد و اين شعارها را در ابعاد ميليوني تا اعماق توده مردم پيش برد ؟

آيا ممكن است كه نويسندگان كار حتي يكي از ميليونها پوستر و اعلاميه و پلاكاردي را كه در همين رابطه فقط مجاهدين در تهران پخش كردند نديده باشند ؟

آيا ممكن است كه آنها هيچيك از اعلاميه هاي مكرري را كه دقيقاْ با تأكيد بر كلمه مصادره هر روز يا روز در ميان از جانب ما صادر مي شود ملاحظه نكرده باشند ؟

توجه كنيد كه در اينجا تأكيد بر پخش ميليوني پوستر و اعلاميه و پلاكارد فقط در تهران است و اين نه تنها يك اتفاق فوق العاده بلكه هر روز يا روز در ميان مي باشد كه طبيعتاْ نتيجه قهري آن وجود آزادي بيان است .

در جائي ديگر در پاسخ به گروههاي چپ كه فعاليت مجاهدين در عرصه انتخابات را نوعي سازشكاري مي دانند چنين مي گويند :

"ممكن است عده اي براي توجيه مطلق كردن تضادشان با سيستم معتقد باشند كه حالا ما در اتمسفر دقيقاْ فاشيستي به سر مي بريم . حال آنكه فاشيسم به معني علمي و

فني آن ( و نه به معنا و اصطلاح رايج ) حاكي از ديكتاتوري عريان تروريستي سرمايه داري ، و به ويژه سرمايه داران فوق ارتجاعي جناح مالي است كه طبعاْ به اين معني در ايران كنوني موردي ندارد …….."

از اين دقيقتر و علمي تر نمي توان فضاي سياسي و اجتماعي پس از انقلاب را تصوير نمود .مگر همانطور كه مجاهدين يادآوري نمودند :" گرفتار يك چپ روي نامعقول و بيمارگونه و مذموم و ناپسند شده باشيم ."

بيان اين واقعيتها از زبان خود مجاهدين ناشي از همان منطق توتاليتر و براي بر سر جاي خود نشاندن گروههاي رقيب ومنتقد بود.

در انديشه و منطق توتاليتر مجاهدين جامعه و تمام آثار گذشته آن بايد از بين برود و جامعه نويني پديد آيد . و فقط به اين ترتيب است كه انسان طراز نويني پديد خواهد آمد.

براي آفرينش جامعه ايده ال بايد از صفر شروع كرد .بايد ناپاكان را از ميان برد و انسان (نوين ) و عاري از ناخالصي هاي گذشته را از نو خلق كرد .

اما روش اين منطق نابالغ و كوته فكر چنين است كه با خراب كردن آغاز مي كند تا تمدن نوين و دلخواه خود را بر آن خرابه بنا كند ، اما آنچه با موفقيت به پايان مي رسد تنها خراب كردن است و تمدني كه به دست توتاليتاريسم ساخته مي شود انتظاري بيهوده است .

از جائي كه در انقلاب ايران ويراني و نابود سازي تمام مظاهر يك حاكميت ، آنگونه كه مورد نظر مجاهدين بود اتفاق نيفتاد و نهادهاي اجتماعي نظير ، بازار ، دانشگاه ، ارتش ، و غيره بطور

كامل نابود نگرديد و يا اقتصاد ، بازرگاني ، سياست خارجي و نظاير آن كاركرد ايدئولوژيك نيافت مي توانست زمينه ساز سلطه مجدد امپرياليسم ( نه در واقعيت ، بلكه آنگونه كه آنها در متون ماركسيستي مطالعه نموده بودند ، چرا كه اگر جز اين بود اكنون ايران ديگر با آمريكا مشكلي نداشت ) باشد و بالطبع آن حكومت نيز مي توانست به جاي تكيه زدن بر مردم يك ديكتاتوري باشد.

بدينگونه مجاهدين حكومت ايران را در دادگاهي محكوم نمودند كه خود دادستان و قاضي و شاهد بودند و حكم صادره نابودي بوسيله عمليات گسترده تروريستي شهري بود .

مجاهدين از ابتداي جابجايي قدرت در ايران آنچه را پيش روي خود مي ديدند درگيري خشونت بار با حاكميت بود و تنها مشكل تصميم بر سر زمان وبهانه آغاز بود . پاسخ سئوال سوم

فاصله عميق طبقاتي بجامانده از حكومت خودكامه شاه در ايران از جمله موارد مهمي بود كه مورد اعتراض مردم در طي انقلاب ايران بود و محو و برداشتن اين فاصله طبقاتي از جمله آرمانهاي مهم انقلاب بشمار مي رفت .

مهمترين علت پيدايش طبقات در جامعه ايران حاكميت عده اي معدود بودكه از طبقه ممتاز و اشراف تشكيل شده بودند .

انقلاب در گام اول باعث برهم زدن روابط طبقاتي در ايران گرديد گرچه جلوه هاي فقر و پريشاني و ستم اقتصادي هنوز در اجتماع به چشم مي خورد.بديهي است كه حل معضل فقر و ستم اقتصادي در هيچ جامعه اي يك روزه ميسر نيست ، بلكه برنامه و زمان براي اجراي آن لازم است .

مهمترين عامل براي امحاي فقر كه همان برهم خوردن نظم طبقاتي و

بركناري طبقه استثمارگر بود همزمان با انقلاب روي داد .

از قضا درك همين موضوع كه مردم در طول تاريخ مورد ستم و استثمار واقع شده اند مي توانست به اين موضوع كمك كند كه گزوههاجهت گيري هاي سياسي و اجتماعي خود را در راستاي تحقق رفاه و توسعه براي مردم و اجتماع تنظيم كنند .

جهت گيري كه متأسفانه پس از انقلاب ايران توسط گروههاي سياسي بدست فراموشي سپرده شد . قشري كه عنوان روشنفكر مترقي و را يدك مي كشيدوآرمان خود را برقراري جامعه بي طبقه عنوان مي نمود با دردهاي مردم بيگانه تر بود .

مجاهدين خود در تحليل هاي دروني " خاستگاه" خود را بورژوازي ملي ( سرمايه داري كوچك )و " خواستگاه "خود را طبقه كارگر ( پرولتاريا ) معرفي مي نمودند .

چنين دسته بندي هايي گرچه برگرفته از تئوريهاي ماركسيستي بود و در انطباقي با واقعيات جامعه ايران نداشت ، اما مبين اين واقعيت بود كه آنها خود نيز پس از ورود به اجتماع با اين خقيقت مواجه شدند كه قشري جدا از توده مردم هستند .

در تمامي مواضع سياسي مجاهدين پس از انقلاب ، آنجا كه از آلام و رنجهاي توده هاي مستضعف سخن گفته مي شد يك تراژدي تبليغاتي بود كه آنان رادر اردوي خلق وسايرين را ضد خلق نمايش مي داد. آنچه به عنوان محو استثمار به آن اشاره مي شد بيانيه اي سياسي عليه حاكميت بود و آنجا كه شعار حاكميت خلق ها بر سرنوشت خود را مي داد صراحتاْ اشاره اي بود به برداشت فلسفي آنان از سوسياليسم واينكه قدرت ارث محتوم وتاريخي گروه آنان است.

درست هنگاميكه

زمان آن فرا رسيده بود تا گروههايي كه خود را خلقي قلمداد مي نمودند در جبهه سازندگي براي نابودي فقر و سعادت مردم تلاش كنند در يك امتحان تاريخي شكست خوردند . اسلحه را انتخاب نمودند و آتش سلاح را بر روي مردم گشودند. هنگامي كه در اكتبر 2002 در برزيل ( لولاداسيلوا ) در انتخابات رياست جمهوري به پيروزي رسيد جهان از اين كه يك كارگر فني توانسته بود به رياست جمهوري برسد شگفت زده گرديد .در ايران اين پديده دو دهه قبل از آن روي داده بود .

آقاي محمد علي رجائي از مبارزين زمان ديكتاتوري فردي بود كه در جواني با تحمل رنجها و دست فروشي توانسته بود امرار معاش كند و به تحصيل بپردازد ، او كه از شخصيت هاي برجسته ملي بود پس از انقلاب آرمان خود را خدمت به محرومين جامعه قرار داد و هنوز هم در دوردست ترين روستاهاي ايران سخن از مردي گفته مي شود كه براي پيرمردان و پيرزنان بي سرپرست حقوق و مستمري تعيين كرد و تا كنون در ايران به ياد او اين روش برقرار است .

آتش سلاح تروريسم شخصيتي همچون رجائي را جزو اولين ا هداف خود قرار داد ؛

بسياري از شخصيتهايي كه پس از انقلاب در رأس حاكميت قرار گرفتند چنين سرنوشتي داشتند و درد مردم را با وجود خويش لمس كرده بودند افرادي كه يكايك در كين توزي تروريستها از ايران گرفته شده اند .

درمورد جهت گيريها مردم گرايانه وطبقاتي جريانهاي سياسي پس از انقلاب مي توان زياد سخن گفت.

اما در يك داوري بي طرفانه بايد اذعان نمود پيدايش خشونت در ايران

اعتراضي به وضع نابسامان اجتماعي نبود ، بلكه مسببان تروريسم بايد پاسخگو باشند كه بااعمال خشونت تا چه اندازه مانع پيشرفت وبرقراري عدالت اجتماعي شده اند.

براي ثبت در سينه تاريخ بايد يادآور گرديد در ميان سياستمداران هوشمند وآزاديخواهان جهان هيچگاه سر چشمه تروريسم در ايران كه همانا تماميت خواهي و حمايت نيروهاي بيگانه بوده است ناشناخته نمانده است.

منبع:http://www.irandidban.com /س

نگاهي به عمليات هاي تروريستي منافقين

نگاهي به عمليات هاي تروريستي منافقين نويسنده: فاطمه تيمورزاده نام گروهك تروريستي منافقين در ايران يادآور جنايت ها و اقدامات تروريستي است كه موجب شهادت بسياري از مقامات برجسته جمهوري اسلامي ايران و شمار زيادي از مردم شده است. اعضاي اين گروهك تروريستي از دهه 1980 در اردوگاهي به نام اشرف در شرق استان دياله عراق كه هم مرز ايران است، مستقر شدند و به همكاري همه جانبه با رژيم بعث پرداختند.

با روي كار آمدن دولت جديد عراق و فعاليت هاي صورت گرفته از سوي تهران، به گفته مقامات عراقي اين اردوگاه تا 2 ماه آينده بسته خواهد شد. البته سرنوشت سران اين گروهك به طور مشخص اعلام نشده است؛ اما در مقطع كنوني، اتحاديه اروپا در اقدامي سياسي و در حمايت از اين گروهك، نام منافقين را از فهرست سياه تروريست ها خارج كرد، در حالي كه مي توان هزاران دليل بر تروريست بودن آنها ارائه كرد. شكل گيري گروهك تروريستي منافقين

در سال 1344 سازمان مجاهدين خلق (منافقين) به عنوان يك گروه سياسي نظامي، توسط 3 تن از به اصطلاح روشنفكران جوان، با هدف سرنگوني رژيم وابسته پهلوي تاسيس شد. اين سازمان تحت تاثير سركوب قيام مردمي 15 خرداد و شكست مبارزات مسالمت آميز، در جريان تدوين راهبرد به مبارزه مسلحانه رسيد و بتدريج

با بهره گيري از تئوري ها و تجارب جريان هاي چپ و ماركسيست آمريكاي لاتين، شيوه جنگ چريكي شهري را در تاكتيك اتخاذ كرد.

در سال 50 بنيانگذاران اين سازمان و اكثريت كادر آن توسط ساواك دستگير و با اعدام بنيانگذاران و تعدادي از كادرهاي اصلي آن در آستانه انحلال كامل قرار گرفت.

سازمان مجاهدين خلق در سال 54 با تغيير ايدئولوژي، ماركسيسم را پذيرفت و در پي آن تصفيه خونيني در آن صورت گرفت و تعدادي از كادرهاي آن ازجمله مجيد شريف واقفي به قتل رسيدند. در سال 57 با پيروزي انقلاب اسلامي و سقوط شاه، اعضاي باقي مانده گروه از زندان آزاد شدند و از همان ابتدا به مخالفت با انقلاب پرداختند و از سال 60 به دنبال 3 سال كش و قوس بالاخره مشي مسلحانه را عليه جمهوري اسلامي ايران برگزيدند. متعاقب آن سران اين گروه به فرانسه و سپس به عراق پناهنده شدند و خود را به طور كامل در راستاي سياست هاي دولت صدام و عليه منافع مردم ايران قرار دادند. به دنبال شكست هاي پي درپي در راهبردهاي اعلام شده، بحث هاي جديدي به نام انقلاب ايدئولوژيك به راه افتاد.

از اين سرفصل يعني از سال 64 به بعد گروهك تروريستي سياسي نظامي منافقين، در عمل مسير تبديل شدن به يك فرقه مذهبي تروريستي خطرناك را به سرعت طي كرد و نيروهاي خود را به ورطه اي فوق العاده هولناك كشاند.

سال 67 با نااميدي دست به آخرين حربه جنگي خود زد و به قصد تصرف تهران با كمك نيروهاي عراقي و تسليحات غربي به سمت تهران به حركت درآمد و پس از 3 روز با تحمل تلفات بي شمار شكست را پذيرفت و

نيروهاي باقي مانده ناچار به عراق متواري شدند. اين گروهك در حال حاضر به عنوان تنها راه بقا، مشغول وطن فروشي و جاسوسي به نفع بيگانگان است و مي كوشد با آويزان شدن به قدرت هاي بزرگ مفري براي نجات بيابد. اقدامات تروريستي منافقين

عملكرد گروهك تروريستي منافقين، طيف وسيعي از ترورها و حملات مسلحانه را تشكيل مي دهد، به گونه اي كه براساس بررسي هاي صورت گرفته 16 هزار نفر از مردم كشورمان در اين اقدامات تروريستي به شهادت رسيده اند.

اوايل سال 59 حضرت آيت الله خامنه اي، رهبر معظم انقلاب كه در آن موقع به عنوان نماينده امام خميني (ره) بودند، در حال پاسخگويي به پرسش هاي دانشجويان در دانشگاه تهران توسط ضبط صوت هاي بمب گذاري شده منافقين مورد سوء قصد قرار گرفتند و جراحتي عميق برداشتند.

حادثه تروريستي 6 تير 1360؛ وقتي آيت الله خامنه اي، نماينده وقت امام خميني در مسجد ابوذر در حال سخنراني بودند، روساي گروهك منافقين پس از آن كه بني صدر، يار و همراه خود را در آستانه عزل از مسند رياست جمهوري ديدند، با اعلام شورش مسلحانه، نيروهاي خود را به خيابان ها فراخواندند و ناگهان جمعي اسلحه به دست يا با چاقو و تيغ موكت بري ضمن حمله به افراد بي گناه تعدادي را به شهادت رساندند و جمعي را نيز زخمي كردند.

يكي از فجيع ترين اقدامات گروهك تروريستي منافقين در 7 تير 60 رخ داد. در اين زمان بود كه بمبي قوي مركز حزب جمهوري اسلامي را تخريب كرد و موجب شهادت دكتر بهشتي، رئيس ديوانعالي وقت كشور و بيش از 72 تن از ياران امام شد.

8 تير 60 كاظم افجه اي از اعضاي منافقين با سلاح كمري، كچوئي رئيس زندان اوين را در دادسراي

انقلاب اسلامي به شهادت رساند و خود نيز با همان سلاح خودكشي كرد.

8 شهريور 60 محمدعلي رجايي، رئيس جمهوري اسلامي ايران همراه با محمدجواد باهنر، نخست وزير بر اثر انفجار بمبي كه در ساختمان نخست وزيري توسط منافقين كار گذارده شده بود، به شهادت رسيدند.

20 شهريور 60 مجيد نيكو از ديگر اعضاي منافقين، آيت الله مدني امام جمعه تبريز را همراه 17 تن از مردم پس از برگزاري نماز جمعه به شهادت رساند.

7 مهر 60 هادي علويان از ديگر اعضاي منافقين، آيت الله هاشمي نژاد را به شهادت رساند.

30 آذر 60 گوهر ادب آواز از اعضاي منافقين، آيت الله دستغيب امام جمعه شيراز را وقتي عازم نماز جمعه بود همراه 12 نفر ديگر به شهادت رساند.

11 تير 61 آيت الله صدوقي امام جمعه يزد در حال ترك جايگاه توسط يك عضو منافق كه ملبس به لباس ارتشي بود، به طرز فجيعي به شهادت رسيد.

23 مهر 61 آيت الله اشرفي اصفهاني، امام جمعه كرمانشاه در مسجد جامع كرمانشاه توسط محمدحسين خداكرمي از اعضاي گروهك منافقين به شهادت رسيد.

24 اسفند 1363 منافقين كوردل با قرار دادن بمبي 7 كيلويي در محل برگزاري نماز جمعه تهران به امامت آيت الله خامنه اي، بسياري از افراد حاضر در نماز جمعه را به شهادت رساندند. بر اثر انفجار اين بمب 14 نفر به شهادت رسيدند و 88 نفر مجروح شدند.

دولت جديد عراق پس از به دست گرفتن كنترل پادگان اشرف تصميم گرفته است تا 2 ماه آينده اين پادگان را به زباله داني تاريخ بسپارد ، از ديگر اقدامات تروريستي منافقين مي توان به ترور اسدالله لاجوردي، رئيس زندان هاي ايران در سال 1377 و علي صياد شيرازي فرمانده نيروهاي مسلح ايران اشاره كرد.

4

بهمن 1379 آرام گفتاري، از اعضاي گروهك منافقين با انجام عمليات انتحاري به وسيله نارنجك در ميان مردم تهران، موجب به شهادت رسيدن و زخمي شدن تعدادي از مردم شد.

حمله خمپاره اي خيابان وليعصر تهران در سال1379 كه موجب شهادت 2 نفر و مجروح شدن 7 نفر شد، حمله خمپاره اي به دانشگاه شهيد چمران اهواز، حمله خمپاره اي به ساختمان مسكوني در ايلام و حمله خمپاره اي به مجموعه مسكوني در تهران از ديگر حملات تروريستي گروهك منافقين است. عمليات مرصاد، پاياني بر منافقين

پس از پذيرش قطعنامه 598 از سوي جمهوري اسلامي ايران، منافقين در سال 1367 طي هماهنگي با رژيم صدام، اقدام به حمله اي كور عليه ايران كردند. به اين ترتيب كه قرار شد ارتش عراق با هجوم سنگين به مناطق جنوبي ايران، رزمندگان اسلام را به خود مشغول كند تا نيروهاي منافقين بتوانند براحتي وارد ايران شده و تا تهران پيشروي كنند. مسعود رجوي، سركرده منافقين پذيرش قطعنامه را نشانه ضعف رزمندگان كشورمان در جبهه هاي جنگ دانسته و به فكر تصرف تهران افتاده بود و در همين خصوص نيروهاي خود را در گروه هاي نظامي آراست. در يك طرح هماهنگ با ارتش عراق قرار شده بود نيروهاي عراقي از جنوب به ايران حمله كنند تا منافقين نيز براحتي از سمت غرب پيشروي كنند. خوش خيالي منافقين تا حدي بود كه مسعود رجوي شب پيش از حمله به مهدي ابريشمچي كه فرمانده محور تهران بود، اعلام كرده بود وقتي به تهران رسيد اتاق كار سابق وي را در خيابان علوي آماده كند تا زماني در آن مستقر شود. اين سركرده منافقين به ديگر اعضاي خود دستور داده بود

تا پس از ورود به تهران تا 48 ساعت هر كاري خواستند انجام دهند و هر كسي را كه خواستند بكشند تا اين كه وي فرمان عفو عمومي بدهد.

رجوي تصور مي كرد در صورت ورود به ايران مردم به آنها خواهند پيوست.

نيروهايي كه در اين عمليات شركت داشتند شامل 3 دسته مي شدند؛ يك دسته اعضاي قديمي گروهك منافقين كه آموزش ديده بودند، يك دسته اعضايي كه از كشورهاي ديگر اضافه شدند و ديگري هم اسيران گروهك منافقين بودند.

در ابتداي اين عمليات، منافقين توانسته بودند تنگه پاتاق تا منطقه چهارزبر در 34 كيلومتري كرمانشاه را با سرعت زياد طي كنند. علت سرعت بالاي حركت ستون هاي منافقين، حضور نداشتن قواي نظامي در غرب كشور بود، زيرا به دليل هجوم سنگين ارتش عراق به جبهه جنوب بخش عمده اي از توان نظامي كشورمان در جبهه هاي جنوب غربي مشغول دفع تهاجم عراق بودند به همين دليل در برابر حركت ستون هاي منافقين مقاومتي وجود نداشت. در نهايت، نيروهاي نظامي كشورمان در عمليات موسوم به مرصاد نيروهاي منافقين را به كلي منهدم و متلاشي كردند و باقي مانده آنها به خاك عراق فرار كردند. وضعيت منافقين پس از عمليات مرصاد

گروهك تروريستي منافقين در عراق فعاليت هاي خود را عليه ايران ادامه دادند و به عنوان ستون پنجم صدام عمل و در دراز مدت به عوامل رژيم بعث بدل شدند، به طوري كه اين تروريست ها در سركوب كردها به صدام، رئيس جمهور مخلوع عراق كمك كردند. اين گروهك تروريستي در زمان رژيم بعث در عراق تشكيلات، چاپخانه، دفاتر، گروه هاي نظامي، كمپ هاي آموزشي، آسايشگاه ها، كلينيك ها، مدارس و حتي زندان هاي مخصوص به خود را تاسيس كرده بود.

اعضاي فعال گروهك

تروريستي منافقين در سال 1382همزمان با حمله آمريكا به عراق و بسته شدن مرزهاي سوريه قصد داشتند در سوريه از طريق ديدار با مقامات بين المللي و صليب سرخ از آنها درخواست كنند تا اجازه دهند اعضاي اين گروهك از عراق به وسيله مرز سوريه خارج شوند كه با دستگيري زن سوري كه توسط اين گروهك اغفال شده بود و همراه خود مقدار زيادي پول و مدارك سازمان را به همراه داشت، 2 عضو منافقين نيز دستگير و تحويل ايران داده شدند.

پس از كنترل پادگان اشرف توسط آمريكايي ها، واشنگتن با برخورد دوگانه، استفاده ابزاري از آنها را در دستور كار خود قرار داد كه البته پس از مقطع زماني به رغم اين رويكرد، نام گروهك منافقين را در فهرست گروه هاي تروريستي قرار داد.

در حال حاضر نيز دولت جديد عراق پس از به دست گرفتن كنترل پادگان اشرف، تصميم گرفته است كه تا 2 ماه آينده اين پادگان را به زباله داني تاريخ بسپارد، ولي هنوز سرنوشت مشخصي براي اعضا و سركرده هاي اين گروهك تروريستي كه بعضا در كشورهاي اروپايي به سر مي برند، تعيين نشده است.

منبع:http://www.bashgah.net /س

جمعه خونين مكه ؛ زمينه ها تا پيامدها

جمعه خونين مكه ؛ زمينه ها تا پيامدها نويسنده : محمد مهدي اسلامي "جمعه خونين مكه" اگرچه به ظاهر براي سركوب مراسم برائت از مشركين بود، اما در حقيقت بر اساس دستور آمريكا و در جهت مقابله با «صدور انقلاب اسلامي» رقم خورد. اگرچه موجب بسط انقلاب اسلامي گرديد و خود زمينه اي گشت تا مظلوميت انقلاب اسلامي و سخن حقش بيش از پيش در برابر چشم مسلمين جهان قرار گيرد كه نقطه عطفي در صدور انقلاب بود. مگر نه آنكه

در چهلم شهداي جمعه خونين بود كه انتفاضه فلسطين آغاز گرديد؟ از اين رو بازكاوي اين حادثه تاريخي كه به دلايل مختلف سياسي كمتر بدان پرداخته شده است، يكي از الزامات تاريخي در شناخت مرزهاي درنوديده شده توسط موج انقلاب اسلامي است. آنچه در پي مي آيد تلاشي اندك براي مقابله با فراموشي جمعه خونين مكه است كه يادبودش حتي از برگ هاي سررسيد ها نيز رنگ باخته است. مراسم برائت از مشركين:

برائت از مشركين ، تعبيري قرآني به مفهوم بيزاري و اجتناب از مشركين و دشمنان مسلمانان و قطع پيوند با آنها. و اصطلاحا به فعاليتهايي كه در بُعد سياسي حج به صورت اجتماعي انجام مي گيرد نيز اطلاق مي شود. در آيات مختلف قرآن گذشته از نكوهش شديد شرك و مشركان ، و بيان عاقبتِ شوم آنها، تأكيد بر ضرورت گسستن پيوند از مشركان و توصيه جدّي به مقابله با آنان و به برائت انبياء از مشركان و اعلان بيزاري آنها از «شرك » و «موضوع له شرك » تصريح شده است. نمونه بارز اعلام برائت از مشركان در امتهاي پيشين ، بنابر آيه 4 سوره ممتحنه قرآن كريم، حضرت ابراهيم (علي نبينا و آله و عليه السلام) و يارانش بودند كه قاطعانه برائت خود را از مشركان و بتهاي آنها اعلام داشتند. اِسناد عمل برائت در اين آيات به پيامبران ، اين نكته را افاده مي كند كه اين عمل علاوه بر صبغه اعتقادي ، جنبه سياسي و حقوقي و اجتماعي نيز دارد و با تعيين مشي و رفتار بيروني مؤمنان ، موحّدان را از مشركان و كافران متمايز مي كند. بويژه

آنكه در كتب لغت نيز «برائت » را به معناي بيزاري و اجتناب ، و گسستن پيوند و ارتباط دانسته اند . اعلان عمومي «برائت از مشركين » و اَحكام الحاقي آن ، در تاريخ اسلام براي نخستين بار ، پس از نقض عهد مشركيني بود كه پس از فتح مكه (8 ه_ ق ) با پيامبر اسلام پيمان عدم تهاجم و دشمني بسته بودند.

ده آيه نخست سوره برائت متكفّل اين اعلان بود. حضرت علي عليه السلام اين آيات را به دستور رسول اكرم (ص ) در مراسم حج سال نهم هجرت ابلاغ فرمودند. آيات مزبور، علاوه بر برائت از مشركانِ پيمان شكن ، تمامي مشركان ، اعم از پيمان بستگان و غير آنان ، را شامل مي شود؛ زيرا به نظر برخي از مفسّران ، آيه سوم سوره برائت ، تكرار آيه اول نيست ؛ آيه اول اعلام برائت و بيزاري از مشركينِ پيمان شكن، و خطاب آيه سوم به صورت اعلام برائت يا به تعبير قرآن «اذان برائت » متوجه تمامي مردم است، نه خاصّ مشركين، تا همه بدانند كه خدا و رسول از مشركين بيزارند و مردم خود را براي چنين امري، پس از سپري شدن ماههاي حرام، آماده سازند. در ابلاغ «برائت از مشركين »، حضرت علي عليه السلام، در بعدازظهر دهم ذيحجه در مِني'، با شمشير برهنه، به خطبه ايستاد و پس از تلاوت آيات نخست سوره برائت، چهار حكم الحاقي رسول اكرم را ابلاغ فرمود.

مضمون «اذان برائت » -با توجه به تعبير «اَنَّ اللّه بَريٌ مِنَ المشركين و رسولُهُ» و مفاد آيات تفصيليِ بعدي سوره توبه اشاره به آن

دارد كه اين اعلاميه را نبايد مقابله مقطعيِ رسول اكرم صلّي اللّه عليه وآله وسلّم با رفتار مشركان پيمان شكن دانست، بلكه اين مضمون و نحوه ابلاغ، بيان كننده يك اصل اسلامي و هميشگي است كه خداوند آن را مقرر كرده تا روش سياسي اسلام و مسلمانان را در مقابل مخالفانِ اصل توحيد و ناقضان حقوق انساني و مشروع مسلمانان، روشن سازد. شيوه هاي اعلام برائت مي تواند به گونه هاي مختلف و مناسب، در قالب رعايت اصول ديگر اسلام و شرايط زمان انجام شود، اما آنچه به عنوان ركن، در اجراي آن بايد ملحوظ شود، اصلِ معنا و مفهوم اعتقادي و سياسيِ طرد بت و بت پرستي، و اعلان انزجار از مشركان و دشمنان اسلام و محكوم كردن سياستهاي خصمانه و توطئه گرانه و مشي ستمگرانه و تجاوز كارانه آنهاست.

از سوي ديگر با توجه به محتواي برائت، و نيز ارزش تأسي به پيامبر صلي الله عليه وآله در انتخاب زمان و مكان اعلان برائت، مناسبت حكم و موضوع ايجاب مي كند كه بهترين و كارآمدترين شكل اعلان برائت از مشركان، در حرم و در ايام حج انجام گيرد. از آيه سوم سوره توبه نيز مي توان چنين استنباط كرد كه اعلان برائت با اعمال و مناسك حج منافات ندارد، بلكه رابطه ميان آن دو، در هدف و ماهيت و نتايج ايجاب مي كند كه براي تكميل آثار و بركات هر يك از آنها، اين دو عمل عبادي و سياسي همراه يكديگر انجام پذيرند؛ زيرا حج، در مفهوم جامع خود بسياري از شعائر توحيدي را دربر مي گيرد و عبادتي اجتماعي _ سياسي به شمار

مي رود، و صرفاً حركتي فردي نيست . نمونه هاي بهره گيري سياسي و اجتماعي از موقعيت بيت الله الحرام و حج كه حرم امن الهي بشمار رفته و همگان در آن مصون هستند، در سنت رسول اكرم و ائمه اطهار عليهم السلام و مسلمانان متعدد است و ما به بعضي از آنها اشاره مي كنيم:

1)در سال هفتم هجرت ، پيامبر اكرم بر اساس توافقنامه حديبيه ، همراه دو هزار تن از مسلمانان ، براي مناسك عمره (عمره القضاء) به مكه رفتند و از نحوه آرايش شكوهمند مسلمانان به هنگام طواف و شعارهاي آنان _ از جمله اشعار عبدالله بن رواحه _ براي نمايش قدرت مسلمانان در برابر مشركان بهره بردند ؛ شخص رسول اكرم، پس از طواف و سعي، بوضوح شكست مشركان و نابودي آنها را از خدا مسئلت كرد.

2) در سال نهم ، با ابلاغ برائت ، صفوف مسلمانان از كفار و مشركان كاملاً متمايز شد.

3) در سال دهم ، حجه الوداع ، با تأثيرات عميق در مسائل اعتقادي ، احكام و اجتماعياتِ اسلامي برگزار شد و حج مظهر عظمت اسلام و مسلمين و استعلاي آن بر كفار و مشركين معرفي گرديد، چنانكه خطبه هاي مني و عرفه و غدير خم رسول اكرم صلي اللّه عليه وآله وسلّم متضمن مسائل مهم و اساسي جهان اسلام بود.

4) در سال 58، امام حسين عليه السلام در مراسم حج ، بسياري از صحابه و مؤمنين و انصار برجسته را در مني گرد آورد و از طغيانگري معاويه و ستمهاي او سخن گفت و از ايشان خواست كه هنگام بازگشت از حج ، پيام او را به

مردم ديگر ابلاغ كنند تا از دين حق دفاع شود؛ و همگان را بر صدق گفتار خود گواه گرفت.

5) در سال 60، امام حسين عليه السلام با استفاده از موقعيت حج ، به افشاي چهره حكومتِ يزيدبن معاويه پرداخت ، و چون شنيد كه عوامل حكومتي قصد جانش را دارند، براي حفظ حرمت حج و حرم ، در روز هشتم ذيحجه با اظهار وضع پر مخاطره خود همراه خانواده و تعدادي از ياران به سمت عراق حركت كرد. اين رويه در رفتار اغلب ائمه ما مشاهده مي گردد؛ از مضامين دعاهاي عرفه و مني حضرت امام سجاد عليه السلام، مباحثات سياسي و علمي امام باقر و امام صادق عليهما السلام ، قيام فخ و ... تا آغاز شدنِ قيام مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه از كنار كعبه و بيعت مردم با ايشان در ميان ركن و مقام .

غفلتهاي تاريخي در مقاطع مختلف ، باعث نقصان توجه به مقصود اصلي و ماهيت ذاتي حج شده است ، همچنانكه پس از بناي كعبه و آغاز حج ابراهيمي نيز بتدريج خرافات و اوهام بر حج اصيل تأثير نهاد و آن را به صورت حج جاهلي درآورد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران (1357 ش )، امام خميني نيز با توجه به موقعيت خطير جهان اسلام در دنياي كنوني ، بار ديگر جنبه هاي اعتقادي و اجتماعي حج را متذكر و خواستار بهره گيري، از اين همايش بزرگ سال براي بيان مسائل و حلّ مشكلات جهان اسلام شد.

امام خميني (ره ) در عيد قربانِ نخستين حج پس از پيروزي انقلاب اسلامي (30 آبان 1358)، در پيامي به حجاج

به تحليل جامعي از كعبه و حج مبادرت كرد و آن را محل نشر توحيد و نفي شرك دانست. تأكيد او بر اين نكته بود كه كعبه خاستگاه اصلي نداي توحيد و مركز شكستن بتها در سراسر جهان است و بنابر آيات قرآني تطهير آن از همه ناپاكيها و پليديها كه بالاترين آنها شرك است ، واجب است ، و سپس با اشاره به اعلان برائت از مشركين در سوره توبه و قيام مهدي موعود عليه السلام از كنار كعبه و دعوت مردم به توحيد، نتيجه گرفت كه همه بت شكنيها از كعبه سر چشمه گرفته و خواهد گرفت و امت اسلام نيز بايد از اين امر تأسي نمايند. وي حج اجتماعي و برائت از مشركان را به يك روش خاص محدود نكرد، بلكه دغدغه اصلي و تأكيد عمده او بر محتواي عميق حج و استفاده از آن با اتكا بر توحيد ناب و اجتناب از تمامي مظاهر شرك و تعلق و توكل به غير خدا بود، كه مي تواند منشأ حركات و بركات بسياري در جوامع اسلامي و همسويي و تلاش آنان براي احياي ميراث و تمدن اسلامي شود. از نظر ايشان ، مسلمانان بايد در حج به صِرف صورت قناعت نكنند و از چنين كنگره عظيمي كه امكان برپاييش براي هيچ مقام و دولتي ممكن نيست مگر اراده خدا، به نفع اسلام و مسلمين استفاده شود.

با نظر امام خميني (ره ) به عنوان صاحب فتوا و حاكم شرع مبسوط اليد و مصلح ديني، همه ساله مراسمي به نام «برائت از مشركين » در مكه و پيش از شروع مناسك حج برگزار مي شد

و طي آن هزاران تن از حجاج ايراني، به همراه حجاج غير ايراني، پس از پيمودن مسيرهايي، در محل معيني تجمع مي كردند و ضمن شنيدن سخنرانيها و بيانيه هايي مبني بر تحليل اوضاع جهان اسلام و صدماتي كه از سوي دشمنان بر ملل مسلمان وارد مي آيد به محكوم كردن آنها مي پرداختند، و سپس آرام متفرّق مي شدند و به فعاليتهاي عادي مي پرداختند. به گفته سيد حسن ميردامادي در كتابي كه اندكي بعد از واقعه به چاپ رسانده است، اين روال تا 1366 ش ادامه داشت، اما در اين سال، پس از برگزاري تظاهرات آرام و با شكوه وحدت در مدينه، مقرر شده بود كه مراسم برائت از مشركين _ پس از توافق و هماهنگيِ مقامات ايراني و مسئولان سعودي در مورد محل برگزاري مراسم و مبدأ و مقصد راهپيمايان و زمان شروع و خاتمه مراسم _ در بعدازظهر ششم ذيحجه 1407/ 10 مرداد 1367 در مكه برگزار شود. توطئه از پيش تعيين شده سعودي:

به نظر مي رسد ماجراي جمعه خونين موضوعي تصادفي نبوده است و از مدتها پيش مسئولان سعودي براي اجراي آن اتخاذ تصميم نموده بودند؛ براي اثبات اين ادعا تنها به برخي شواهد اشاره مي گردد كه موارد بسيار ديگري نيز از اين قبيل مي توان به عنوان شاهد مثال ذكر نمود:

1. در روز پنجم ذيحجه (1 روز پيش از واقعه)، بيمارستانها و سازمانهاي بهداري اعلام كردند كه هيچ مراجعه كننده ايراني را براي درمان در روز ششم ماه نخواهند پذيرفت.

2. يكساعت قبل از شروع راهپيمايي، درهاي ورودي به بناي بزرگ مخصوص حجاج اردني و فلسطيني بسته شد و

به هيچ كس اجازه داخل يا خارج شدن از آن داده نمي شد.

3. سطح بام بناهاي واقع در جانب چپ راهپيمايي از كپسول هاي خالي و سنگ ها و آجرها و ابزار آلات از كار افتاده كه در طول برخورد به سوي حجاج پرتاب گرديد انباشته شده بود. برخي از صاحبان اين خانه ها ابراز داشته بودند كه اين وسايل چند روز قبل از جانب حكومت سعودي به بام آنها منتقل گرديده بود.

4. تغيير آرايش پليس كه برخلاف سالهاي قبل در دو سوي مسير نايستاده و صف آرايي آنها در انتهاي مسير حركت حجاج، و يا قرار گرفتن فرماندهان پليس در پشت سر نيروها بر خلاف گذشته كه فرماندهان 100 متر در جلوي گردان خود مي ايستاده اند.

5. در سالهاي گذشته با توقف اتومبيل هاي سواري در مسير راه پيمايي سعي در ايجاد موانع فيزيكي براي گسستن صفوف راهپيمايان داشتند اما در آن سال از توقف خودرو ها در طول خيابان محل برخورد نهايي منع كردند و اتوموبيل ها را از نزديك شدن به مسير مسجد ملك تا تقاطع خيابان عبدالله بن زبير باز داشتند.

6. در سالهاي گذشته ماموران پليس در ميان راهپيمايان حاضر مي گرديدند تا از انتشار جزوه هاي پيشگيري نمايند اما در آن سال هيچيك از آنان داخل راهپيمايي نگرديدند و باطوم به دست صف آرايي نموده بودند.

جداي اين قبيل نمونه هاي ميداني بايد به سخنان متفاوت در ملاقات وزيرخارجه سعودي در رياض با كاردار جمهوري اسلامي و ملاقات وزير حج و امور اوقاف سعودي با نماينده ايران در روز چهارم ذيحجه و تفاوت لحن مذاكرات آنها اشاره نمود. همچنين عملكرد رسانه

ها كه در اين گونه موارد بيش از هر چيز به جذابيت هاي خبر و پرداختن به ابعاد كشته ها و زخمي ها و ... علاقه نشان مي دهند، در اين موضوع كاملا متفاوت بود و از همان ابتدا بيش از هر چيز به تطهير مسئولان سعودي پرداخته و خبر هايي مخابره نمودند كه به خوبي بوي دلارهاي نفتي مي داد. اما اينكه چه كسي دستور اين برخورد را داده بود، حجت السلام كروبي در اين خصوص مي گويد: "در اولين مراسم برائت از مشركين، فقط ايراني ها بودند، اما در سال هاي بعد و به خصوص همين سال 1366 مردم خود مكه و مليت هاي ديگر مسلمان به مراسم مي آمدند و اوضاع به طور كلي متفاوت شده بود. معتقديم حادثه مكه با فشار مستقيم آمريكا به عربستان سعودي شكل گرفت بر اساس اخبار و اطلا عات ما، بسياري از شركت كنندگان در مراسم برائت از مشركين بعد از بازگشت به كشور متبوعشان بازداشت مي شدند و تحت بازجويي قرار مي گرفتند، حتي در چندين مورد افراد بعثه ما را هم گرفتند و به بازجويي بردند، يك حساسيت فوق العاده اي ايجاد شده بود. " برخورد هاي مقدماتي

برخورد ميان ايرانيان و مسئولان سعودي در سال 1366امري بديع نبود و در طول سالهاي 1358 تا 1366 بارها ايرانيان به جرم بيان شعار بر ضد آمريكا و اسرائيل دستگير ، زنداني و شكنجه شدند و در پي آن منازعاتي بين مسئولين دو كشور برخواسته بود. حتي درباره اجتماعي بودن حج و فتاوي علماي حجاز و نظريات و فتاوي امام خميني (ره )، بحثهاي گوناگوني پيش آمد كه در نهايت ملك خالدبن عبدالعزيز پادشاه وقت عربستان

سعودي نامه اي به امام خميني فرستاد، بر اين مبنا كه برخي روحانيون حجاز حج را (برخلاف سنّت انبيا و رسول اكرم صلّي اللّه عليه وآله وسلّم و ائمه عليهم السّلام و حتي نظر علماي معاصر) مراسم و مناسكي صرفاً فردي خواندند و توجه به مسائل اجتماعي و برپايي تظاهرات در حج را مزاحم حاجيان و حتي بدعت معرفي كردند. اجتناب از سبّ و لعن دشمنان را حق دانستند و آن را انحراف از دين و جسارت به مكه و كعبه مطرح كردند و حتي دولت سعودي بر اين معني تأكيد داشت كه از رسول اكرم صلّي اللّه عليه وآله وسلّم در مراسم حج جز تلبيه و دعا و نيايش روايتي وارد نشده و شعار دادن بر ضد دشمنان و فرياد زدن مغاير اهداف حج و معصيت است.

حضرت امام در 18/7/60 در پاسخ به پادشاه عربستان نوشتند كه

" ... اين جانب تمام گرفتاري ها و بدبختي هاي مسلمين و دولت هاي كشورهاي اسلامي را در اختلاف و نفاق بين آنان مي دانم. چرا بايد دولت هاي اسلامي با داشتن قريب يك ميليارد جمعيت و در دست داشتن ذخيره هاي زير زميني ، خصوصا موج هاي نفت كه رگ حيات ابر قدرت هاست ، و برخورداري از تعليمات حياتبخش قرآن كريم و دستورات عبادي سياسي پيامبر اسلام - صلي الله عليه و آله و سلم - كه مسلمانان را به اعتصام به " حبل الله " دعوت و از تفرقه و اختلاف تحذير مي فرمايد ، وبا داشتن ملاذ و ملجايي چون حرمين شريفين ، كه در عهد رسول الله - صلوات الله عليه - مركز عبادت و سياست اسلامي بوده و پس از رحلت

آن بزرگوار مدت ها نيز چنين بوده است و طرح فتوحات و سياسات از آن دو مركز بزرگ سياسي عبادي ريخته مي شده است ، اكنون به واسطه كج فهمي ها و غرض ورزي ها و تبليغات وسيع ابرقدرت ها كار را به آنجا بكشانند كه دخالت در امور سياسي و اجتماعي ، كه مورد احتياج مبرم و از اهم امور مسلمين است ، در حرمين شريفين جرم شناخته شود و پليس سعودي در داخل مسجد الحرام و در جايي كه به حكم خدا و به نص قرآن مجيد براي همه كس حتي منحرفين محل امن است با چكمه و سلاح به مسلمانان حمله كرده و آنان را مضروب و دستگير نمايند و به زندان بفرستند.

جرم اين مسلمانان شعار بر ضد آمريكا و اسرائيل ، اين دشمنان خدا و رسول بوده است... اگر دولت حجاز از اين فريضه عبادي - سياسي ، كه هر سال در مواقف كريمه حرمين شريفين با حضور ميليوني مسلمانان تشكيل مي شود، استفاده سياسي اسلامي مي نمود، احتياج به آمريكا و هواپيماهاي آواكس آن، و ساير ابرقدرت ها نداشت و مشكلات مسلمانان حل مي شد. مي دانيم كه آمريكا اين هواپيماها را از آن جهت در اختيار عربستان قرار داده است تا به نفع خود و اسرائيل از آنها استفاده نمايد. چنانكه ديديم كه آواكس هاي آمريكايي براي تفرقه بين ايران و ساير مسلمانان عرب گزارشي سرتاسر دروغ داد مبني بر بمباران مراكز نفتي كويت توسط ايران... اخيرا به اين نكته تاكيد مي كنم كه از مكتوب شما ظاهر مي شود كه گزارش هاي دروغ و انحرافي به شما داده مي شود. چنانكه نوشته ايد شعارهاي زائرين ايراني موجب نارضايتي و تنفر زائرين بيت الله شده است. بهتر

بود شما اشخاص اميني را مامور گزارش ها نماييد تا معلوم شود شعار ضد اسرائيل و آمريكا موجب تنفر و نارضايتي زائرين نشده، بلكه برخورد مامورين دولت سعودي و ضرب و هتك و به حبس كشيدن مهمانان خداي متعال، به جرم شعار عليه اسرائيل و آمريكا، موجب تنفر و نارضايتي مسلمانان جهان و خصوص زائران بيت الله الحرام و حرم معظم رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم - شده است. از خداوند متعال خواستارم كه مسلمانان را از خواب غفلت بيدار، و عظمت اسلام را روز افزون فرمايد؛ و مسلمانان و خصوص دولتمردان را به آنچه صلاح اسلام و مسلمين است هدايت فرمايد..." نصايح مكرر امام اما كارگر نيفتاد و پادشاهاني كه بيشتر در فكر ادامه سلطنت مبتني بر خفقان خود بودند، ناگزير به تكيه به ابرقدرتهايي همچون آمريكا گشته و هر روز از مردم خود و جهان اسلام دور گرديدند. خون در برابر توطئه:

در روز نهم مردادماه 1366 شمسي برابر با ششم ذيحجّه سال 1407 قمري، هزاران زائر ايراني و تعدادي از زائران ديگر كشورهاي اسلامي در مكه معظّمه و خانه خدا، پس از انجام فريضه نماز عصر، به سوي محل تجمع و شروع راهپيمايي در منطقه معابده، رهسپار شدند. برنامه راهپيمايي در ساعت شانزده و نيم با تلاوت آياتي از قرآن كريم آغاز گرديد. آنگاه پلاكاردهاي حاوي شعار هايي در نفي سردمداران بلوك شرق و غرب و اسرائيل و دعوت مسلمين به وحدت برافراشته شد؛ آنگاه جملاتي از پيام رهبر كبير انقلاب به كنگره حج براي حضار خوانده شد و ترجمه گرديد و سپس نماينده امام در حج شروع به

سخنراني نمود. در ساعت 18:10 دقيقه سخنان آقاي كروبي به انتها رسيده بود كه تظاهر كنندگان آرام به سوي سه راهي شعب ابوطالب به راه افتادند، مردان و زنان در صفوف جدا حركت مي كردند و جانبازان بر روي ويلچرهايشان در صفوف مقدم بودند.

در ساعت 18:40 دقيق راهپيمايي به نقطه پاياني رسيد. صداي بلندگوها خاموش و مردم به شعارهاي خود خاتمه دادند و پلاكارها در هم پيچيده شد. ناگهان حملات عمال سعودي ابتدا با ريختن آب سرد و پس از آن آب ولرم و جوش بر سر زائران شروع گرديد هر كس به سويي مي گريخت . اما پس از پايان مراسم و به دنبال حركت مردم به سوي مسجدالحرام براي اداي فريضه مغرب ، پس از طي مسافتي راه ، در حالي كه در جلوي جمعيت عظيم راهپيمايان ، زنان و معلولين انقلاب در حال حركت بودند ، ستونهايي از نظاميان آل سعود هويدا شدند. لحظه اي بعد مزدوران آمريكا در لباس نيروهاي امنيتي و پليس و گارد سلطنتي سعودي به سوي مردم (بويژه زنان و معلولان و جانبازان ) هجوم بردند و با « باتوم » بر سر و روي حجاج بي گناه كوبيدند. اينان از يك طرف و مزدوران ديگر نيز از بالاي پله ها و ساختمانها ، سنگ و آجر و شيشه و بلوك سيماني بر سر و روي مردم مي ريختند. پس از آن شليك گازهاي سمي و خفه كننده شروع شد و بدنبال آن رگبار گلوله ها به قصد كشتن و نه متفرق كردن راهپيمايان برائت از مشركين سرازير شد و پيكرهاي پاك انسانهايي كه جرمشان اعلام برائت و

بيزاري از آمريكا و اسرائيل و ايادي ناپاكشان بود ، درخاك و خون غلتيدند. زنان بي گناه ما چادراز سرشان افتاده بود و در زيردست وپا له مي شدند و با گازهاي خفه كننده ورگبار گلوله ها شربت شهادت نوشيدند.

اين جنايتكاران حتي به آمبولانسهاي حامل مجروحين نيز يورش مي بردند و مانع جمع آوري مجروحين مي شدند. درنتيجه اين حمله و هجوم ، بيش از پانصد تن از حجاج بي دفاع و هراسان ايراني و غيرايراني كشته و حدود هفتصد تن زخمي شدند. اين سخنان دردناك رهبر كبير انقلاب رضوان الله تعالي عليه است كه دراين حزن و اندوه سنگين و بزرگ ، آرامش خويش را از دست داده است : " بارالها، تو خود شاهدي كه دراين سال ما جانبازان و مهاجران و مجاهداني داشتيم كه به سوي تو و بسوي خانه امن تو كه از صدر خلقت تاكنون مامن هر موجودي بوده است هجرت كردند و در پيش چشمان حيرت زده مسلمانان كشورهاي جهان بدست پليد آمريكا كه از آستين آل سعود بدر آمده است ، به خاك و خون كشيده شدند و در آستانه عاشوراي ولي الله الاعظم (سلام الله عليه) عاشورايي ديگر، با ابعاد مختلف در جوار تو و خانه امن تو ، در جمعه خونين پديد آوردند كه اي كاش نبودم تا آنرا ببينم و يا بشنوم، نه براي شهادت عزيزاني مجاهد و مهاجر كه شهادت امري است كه آرزوي عزيزان ماست وشهدي است آشنا براي زنان و مردان و كودكان ما كه در يورشهاي مغولانه صدام عفلقي شديدتر و فجيع تر آنرا چشيده اند و ديده ايم ، بلكه

براي مصيبتي است كه نه تنها براي پيغمبر اسلام (صلوات الله عليه ) كه براي تمامي انبيا و مرسلين ، از آدم تا خاتم پيش آمد. بفرمان كاخ سياه بدست ناپاك آل سعود اين شقي ترين جانيان عصر ، بالاترين مقام مقدس الهي شكسته شد." پس از حادثه ذيحجه 1407/ مرداد 1366، با توجه به عظمت واقعه و ميزان تلفات مردم عادي و بي دفاع (بيشتر زنان و جانبازان) و همچنين سوابق مراسم برائت از مشركين كه به آرامي برگزار شده بود، مرتكبين حادثه خود را مجبور به توضيح ديدند و حجاج را به اخلالگري و ايجاد آشوب متهم كردند.

در بيانيه رسمي وزارت كشور سعودي در هشتم ذيحجه،جزئيات بيشتري شامل آمار تلفات (402 كشته كه 275 تن آنان ايراني _ نيمي از كشته شدگان زنان _ بوده اند و 649 زخمي ) همراه اتهامِ اخلال در مراسم حج ، هجوم آنها به طرف مسجدالحرام با چوب و سنگ و چاقو، درگيري مأموران امنيتي با حجاج و زير دست و پا ماندن تعداد بسياري از مردم ، و ادعاي عدم تيراندازي به زوّار حرم با تأكيد بر مقابله شديد با هر نوع هرج و مرج مطرح شد. به رغم پوشش خبري يكسويه حادثه و پخش تصاوير و فيلمهايي از تظاهرات و شروع و خاتمه آن، از جزئيات نحوه قتل عام حجاج تصوير و فيلم در اختيار هيچ كشوري قرار نگرفت و اين موضوع بايكوت خبري در برخي مطبوعات مستقل اروپا منعكس گرديد. همچنين دولت سعودي از پذيرش هيئت تحقيق اعزامي دولت جمهوري اسلامي ايران جلوگيري نمود و تا مدتها از تحويل اجساد حجاج ايراني و انتقال

مجروحان نيز خودداري مي كرد نكته دردناك آنجاست كه بسياري از آمار شهدا مربوط به روزهاي پس از حادثه است كه ماموران سعودي اجازه مداواي مجروحين حادثه را در بيمارستانها ندادند و برخي از مجروحين كه جراحات حاد داشتند، پس از تحمل رنج و درد بسيار و در حالي كه امكان مداواي آنها بود، به شهادت رسيدند. اگرچه برخي از مسلمين حاضر در حج نيز به برخي از متواريان از صحنه درگيري و مجروحان با تمام خطراتي كه متوجه آنها بود در خانه هايشان پناه دادند و اثبات نمودند كه اين رفتار حكومت مردانشان مي تواند برخاسته از چهره حقيقي مردم كشورشان نباشد. بازتابهاي فاجعه :

به دنبال جنايت بي سابقه عمال آمريكايي عربستان سعودي در به شهادت رساندن زائران بيت الله الحرام جمعيت ميليوني مردم تهران در 11 مرداد 1366پس از راهپيمائي با شكوه در برابر مجلس شوراي اسلامي اجتماع كردند و هاشمي رفسنجاني ، رياست مجلس وقت در اين اجتماع گفت : انتقام خون شهدا آنست كه ريشه حكام سعودي در منطقه خشكانده شود. اين بازتابها از مرزهاي ايران و عربستان فراتر رفت، به عنوان نمونه اطلاعات حجاج و علماي كشورهاي مختلف كه در مراسم حج شركت داشتند، در افشاي جزئيات ماجرا مؤثر شد.

عده اي از علماي برجسته لبنان در بازگشت از حج، و با ذكر مشروعيت مراسم برائت در حج، حمله نيروهاي مسلح به تظاهرات آرام مردم و تيراندازي به سوي حجاج و كشتار مردم بي دفاع، و شكستن حرمتِ حرم را محكوم كردند. همچنين جزئيات بيشتري از برگزاري آرام تظاهرات و مراسم حجاج ايراني و تعداد دقيق شهداي ايراني، توافقهاي قبلي مقامات

ايراني و سعودي براي انجام مراسم و توافق بر سر مبدأ و مقصد آن، آمادگي كامل پليس و ارتش سعودي براي سركوب مردم از قبل، به رگبار بسته شدن حجاج و تعرّض به حقوق انساني و مشروع آنها، علل و زمينه هاي سياسي اين ماجرا و ارتباط آن با منافع امريكا و اسرائيل در منطقه و واداشتن ايران به صلح با عراق در جنگ هشت ساله عراق با ايران طي مقالات، مصاحبه ها، سخنرانيها، راهپيماييها و برپايي مراسم بزرگداشت شهداي فاجعه در كشورهاي مسلمان و حتي غربي و همراه با ابراز همدردي علماي جهان اسلام مطرح و منعكس شد. چندي بعد رئيس جمهور محترم وقت ايران، در مجمع عمومي سازمان ملل متحد به حادثه مكه اشاره و آن را از مصاديق جنايات بين المللي معرفي كرد.

كمي پس از كشتار مكه، دو كنفرانس بين المللي و چندين كنفرانس كوچك در اقصي نقاط جهان براي بررسي حادثه ششم ذيحجه 1407 و وضعيت حرمين شريفين تشكيل شد. اولين كنگره در آذر 1366 (23 تا 27 نوامبر 1987) با عنوان «قداست و امنيت حرم » با حضور علماي اهل سنت و تشيع از 43 كشور در تهران تشكيل شد كه پس از بحث و بررسي مسائل مختلف حج و واقعه ششم ذيحجه 1407 در كميسيونهاي چهارگانه آن، قطعنامه اي در 12 ماده تصويب، و طي آن اعلام شد: با بررسي اسناد منتشره، حجاج شركت كننده در مراسم برائت از مشركين ، اعم از ايراني و غيرايراني ابتدا محاصره شده و سپس با گلوله و گاز سمّي به شهادت رسيده اند. كنگره ، روز ششم ذيحجه هر سال را روز

برائت از مشركين اعلام داشت و تأكيد كرد كه بايد علماي صالح جهان، حرمين شريفين را اداره كنند.

كنفرانس بين المللي ديگري در لندن، از ششم تا نهم ژانويه 1988 تشكيل يافت و در آن با حضور پانصد تن از علما و صاحبنظران جهان اسلام از چهل كشور دنيا، مسئله آينده حرمين و فاجعه مكه بررسي شد. در قطعنامه پاياني قتل عام حجاج در ششم ذيحجه محكوم ، و با تأكيد بر وقوع آن به خواست آمريكا، بر اين نظر تأكيد شد كه حرمين، ميراث مشترك تمامي مسلمانان بوده است و اداره حرمين بايد زيرنظر شوراي عالي علماي صالح جهان اسلام باشد. اين سمينار (ششم ذيحجه ) را روز اعلام برائت از مشركين ناميد.

شكسته شدن حرمت و نقض امنيت حرم ، علاوه بر واقعه ششم ذيحجه 1407، داراي سوابق و نمونه هاي ديگري است كه زمينه نگراني مسلمانان براي اداره حرمين و امنيت آن و استفاده واقعي از مراسم حج را فراهم ساخته است و اين به رغم آن است كه در قرآن و روايات و نظرات فقهي، درباره رعايت حرمت و امنيت حرم و حجاج بيت الله الحرام تأكيد بسيار شده است، كه مي توان در مصاديق معاصر آن به وقعه الجلاليه در 1401 قمري ، قتل عام گروه اخوان و زنان و فرزندان آنها در مسجدالحرام و فاجعه تونل مني در 1367 ش كه به كشته شدن تعداد بسياري از حجاج انجاميد، اشاره نمود. حضور وسيع نيروهاي مسلح در مكه و اطراف مسجدالحرام ، به رغم حرمت حمل سلاح در حرم، نحوه حاكميت حرم كه منحصراً در اختيار حكومت سعودي قرار دارد و جهان

اسلام از حضور و مشاركت در آن برخوردار نيست و بويژه حضور و استقرار نيروهاي اجنبي و غيرمسلمان در شبه جزيره عربستان در نزديكي مكه در سالهاي اخير كه برخلاف نصّ صريح رسول اكرم صلّي اللّه عليه وآله وسلّم بوده و اتفاق فرق اسلامي است ولي از سوي هيئت علماي وهابي حجاز مورد تأييد قرار گرفته است. همچنين تفوق دادن قوانين و مقررات داخلي دولت عربستان كه بر مقررات اسلامي حج با سيطره مقررات اسلامي حج و حرم امن بر كليه مقررات عرفي و حتي قوانينِ كشور ميزبان ، منافات دارد. بر اساس همين سوابق و نگرانيهاي ناشي از آن بود كه در كنفرانسهاي تهران و لندن (هر دو در 1987 م ) طرحي به عنوان اداره حرمين شريفين توسط علماي برگزيده كشورهاي اسلامي مطرح شد. آثار مثبت واقعه جمعه خونين:

قتل عام حجاج اما در كنار تمام دردناكيش، ماهيت كشورهاي مرتجع عرب و ارتباط و همكاري آنها را با استكبار جهاني به اثبات رساند. حضرت امام (ره ) در ب_يان واقعي اثرات اين واقعه در پاسخ تلگرام نماينده خود در حج نوشت :

اگ_ر ه_زاران م_ب_ل_غ روحاني را به اقطار عالم مي فرستاديم تا مرز واقعي بين اسلام راستين واسلام آمريكايي و فرق بين حكومت عدل و ح_ك_ومت سرسپردگان مدعي حمايت از اسلام را مشخص كنيم ، بصورتي چنين زيبا نمي توانستيم .

حجت الاسلام و المسلمين رحيميان نيز در خاطرات خود مي گويد: "در باز گشت ، گزارش حج خونين قبل از تشرف ، جناب آقاي رسولي گفت : - حضرت امام ، چند بار سراغ شما را گرفته اند. هنگام تشرف از پله ها كه

بالا مي رفتم ، حضرت امام در اتاق و از پشت شيشه متوجه حقير شدند و تبسم كردند. وارد شديم و سلام كردم .

با خوشرويي و تبسم جواب فرمودند و ادامه دادند: قبول باشد. كي آمديد؟

عرض كردم : - ديروز. سئوال كردند: ان شاء الله سالم هستيد؟ آسيبي نديديد؟

مختصرا جواب عرض كردم و مشغول كارمان شديم .

بعد از انجام كارها و انجام ملاقاتهاي دستبوسي، دوباره به خدمت مشرف شدم و به عرض رساندم : - آقاي كروبي سلام رساندند. بسياري از مسلمانان كشورهاي ديگر، از من به عنوان ايراني مصرانه خواسته اند دست شما را از طرف آنان ببوسم . و بوسيدم. صحنه كشتار حجاج و سلاحهايي كه به كار گرفتند و كتك خوردن آقاي كروبي را به عرض رساندم. از محافظت آقاي كروبي سئوال كردند، عرض كردم كه از پليس سعودي محافظ داشتند ولي در آن زمان نبودند. مردم سعي در محافظت ايشان داشتند، ولي همه با هم كتك خوردند.

سئوال كردند: تير اندازي زيادي بود؟

همه آنچه را كه ديده بودم ، به عرض رساندم . سپس از ملاقات با گروهي از فلسطيني هاي ساكن در فلسطين اشغالي كه بعد از حادثه جمعه خونين در بعثه براي اظهار همدردي نزد ما آمدند گفتم : كه ما ضمن احساس دلگرمي از محبت و همدردي ايشان و خوشحالي از فرصتي كه پيش آمده آماده مي شديم تا با تشريح مواضع انقلابي اسلامي در مورد مسائل جهاني اسلام به ويژه مساله فلسطين، آنها را هر چه بيشتر به مشاركت در انقلاب و جهاد اسلامي عليه صهيونيسم ترغيب نمائيم ولي با كمال تعجب و ناباوري، واقعيت را فوق تصور

خود يافتيم!

آنها بعد از احوالپرسي در حالي كه به شدت متاثر و گريان بودند، مشاهدات غمبار خود را از صحنه كربلاي خونين مكه باز گو كردند. از قساوتهاي سعوديهاي آل يهود، گفتند: كه چگونه بر پيكر پاك زنان شهيد چكمه مي كوبيدند و كيفهاي پول و دستبند و گردن بند آنها را با خشونت و ايجاد جراحت بيشتر بر جسد خونين آنها، مي ربودند! از مظلوميت ملت ايران گفتند: كه ما تا كنون فكر مي كرديم كسي مظلومتر از ما فلسطينيها نيست ولي در اينجا فهميديم كه شما از همه مظلوم تريد و دشمنان شما از همه بيرحم تر و پست تر! تا اينجا براي ما چندان غير عادي نبود، زيرا هر انسان و مسلمان فهميده اي كه شاهد اين فاجعه بود، جز اين قضاوتي نداشت، آنچه ما را به شگفتي بيشتر واداشت، تحليل آنها از اصل قضيه بود و پيوند بنياد ارتجاع با صهيونيستها و ديدگاه عميق آنها از جنگ تحميلي بود. آنها بدون اين كه به ما مجالي بدهند بهتر و كامل تر از آنچه ما مي خواستيم بگوئيم، گفتند: از رهبر الهي انقلاب اسلامي كه تنها اميد است براي همه مستضعفين و رهائي قدس و فلسطين.

از جنگ كه سر نوشت تمام منطقه و كل مستضعفين به سر نوشت آن گره خورده است و از اين كه راه قدس از كربلا مي گذرد و از مكه و مدينه !و استدلال كردند كه تا صدام كافر و آل سعود منافق بر كشورهاي منطقه حكومت مي رانند، فلسطين آزاد سعود منافق بر كشورهاي منطقه حكومت مي رانند، فلسطين آزاد نخواهد شد زيرا كه آنها عامل

بقاي اسرائيل هستند، همانگونه كه اسلافشان عامل ايجاد اسرائيل بودند. آنها مي گفتند كه جنگ شما در برابر صدام تنها عليه صدام نيست بلكه عليه اسرائيل و تمام استكبار جهاني است و ما پيروزي خود را بر غاصبان فلسطين در پيروزي شما در اين جنگ مي بينيم و... صحبت با برادران فلسطيني به درازاي شب كشيد و افق سخنان دلپذيرشان سپيده سحر و فجر صادق را نويد مي داد و ما خود را در رويايي شيرين مي ديديم و در شاهدان غروب جمعه خونين ، طلوع انقلاب جهاني را اسلام را... و بالاخره در پايان به محضر امام معروض داشتم كه همه تا قبل از جمعه خونين مكه از اينكه حضرت عالي آيه و من يخرج من بيته مهاجرا الي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره علي الله را در آغاز پيام حج امسال انتخاب كرده بوديد، متعجب و شگفت زده بودند. آن گاه كه حادثه اتفاق افتاد، به نكته قضيه پي برديم و در عين حال ، تعجب و شگفت زدگي همه در چندان شد. تا قبل از اين فراز از عرايضم ، حضرت امام با سئوالها و با نگاه و استماعشان، زبانم را در بيان ما وقع گويا مي كردند و استقبالشان، گوياي اين بود كه در جستجوي اخبار جديد و اطلاع از مشاهده ها بودند. اما وقتي از آيه و پيام گفتم و خواستم در لفافه و كنايه از كرامت و چهره شان در هم كشيده شد!

انگار كه اين مقوله نه تازه است و نه گفتني. گويي كه نخواستند حتي با نگاه و در نگاهشان، چيزي را در اين

زمينه افشا كنند، كه : هر كه را اسرار حق آموختند مهر كردند و دهانش دوختند در پايان عرض كردم به لطف خدا و نفس شما اعمال را بدون وسواس انجام دادم و امام فرمودند: سعي كنيد بعد از اين هم همين طور باشيد. روز بعد كه جناب حاج احمد آقا جهت ديدار اينجانب به منزل تشريف آوردند نقل كرد كه امام به ايشان فرموده بودند كه فلاني - رحيميان - حرفها و خبرهاي خوبي داشت و اين نشان مي داد كه در شرائطي كه عمده اخبار از حج خونين غم انگيز بود ظاهرا براي اولين بار از پيآمدهاي مثبت و سازنده آن بخصوص در مورد فلسطينيها مطالبي را شنيده و خوشحال شده بودند." بيداري جهان اسلام پس از جمعه خونين مكه:

اما انتفاضه از چهلم شهداي فلسطيني و ايراني و ديگر شهداي مكه در مسجد شيخ عبدالعزيز عوده شروع گرديد؛ انتفاضه از حيث تاثير بر صحنه بين المللي تفاوت زيادي با مبارزات پيشين داشت زيرا اينبار بر اساس عقايد مذهبي و نه دلبستگي هاي ملي آغاز گرديده بود و از همان روز بود كه صداي شكستن تدريجي اسرائيل و فروپاشي نزديك آن موجب وحشت استراتژيست هاي غرب گرديد. اگر اين خيزش با انديشه اي ناسيوناليستي، ليبراليستي، ملي گرايي و نژاد پرستانه بود، براي جهان خواران، نگراني چنداني به همراه نداشت زيرا مي دانستند كه در آن صورت اين خيزش دير يا زود راهي را در پيش خواهد گرفت كه سادات و عرفات در پيش گرفتند و آن راه «كمپ ديويد» است. ليكن را «الله» و راه اسلام در برابر دشمن «انعطاف ناپذير» است. با اين حساب مي توان گفت بر

خلاف محاسبه غرب، اين كشتار يكي از بيشترين نقشها را در صدور انقلاب داشته است. ادامه راه شهيدان مكه:

مراسم برائت از مشركين پس از توقف در سالهاي 1367 تا 1369 و عليرغم تضييقات و تحريمها، از 1370 هجري شمسي مجدداً، در مكه انجام شد؛ در 1370 در روز ششم ذيحجه 1411، در مقابل بعثه مقام معظم رهبري؛ در سال 1371 برابر با ، ششم ذيحجه 1412 در اطراف بعثه رهبر معظم انقلاب و از سال 1372 به بعد، به رغم توافق سال 1370 با دولت سعودي براي برگزاري مراسم برائت ، به علت تضييقات و اجتناب از خونريزي، در مني و عرفات همه ساله در زير چادرها برگزار گرديده است. يك نقطه ابهام:

در سالهاي گذشته گاه برخي از رسانه ها و چهره هاي سياسي اشاراتي به نقش بسيار منفي و افراطي برخي از عناصر سياسي در زمينه سازي كشتار جمعه خونين داشته اند. به عنوان نمونه برخي از روزنامه هاي منتقد جناح دوم خرداد چندين بار به چهره هايي همچون ميردامادي و شكوري راد تذكر داده اند كه "نگذاريد پرونده نقش شما در حج خونين را باز گوييم تا معلوم شود تفريطي هاي امروز روزگاري چه افراط هايي نكرده اند" يا گويا محسن كوهكن از نمايندگان فعلي مجلس در دوره مجلس ششم خطاب به اين دو چهره و با اشاره اي مستقيم به يكي از فعاليت هاي آنها كه در تكميل حلقه فعاليت هاي برون مرزي باند مهدي هاشمي بوده است، تذكر داده بود كه چنين افرادي بهتر است ادعاي اصلاح طلبي نكنند. شنيده شده است يك مقام بلند پايه اجرايي وقت، در اولين جلسه

كه جهت بررسي چگونگي مواجهه كشورمان با اين حادثه برگزار گرديده بود، جوياي سوابق "عطريانفر" بوده است و گويا گزارش هايي مشابه آنچه در بالا اشاره گرديد، در خصوص نقش عطريانفر دريافت نموده و خواستار تبيين آن شده بود.

همچنين از اعتراض يكي ديگر از مقامات بلند پايه اجرايي در آن روزگار كه به لحاظ سياسي هم خط اين افراد بوده است و حتي نوشتن استعفا درباره عملكرد آنها شنيده هايي وجود دارد. اين موضوع آنچنان جدي است كه گويا زمينه ساز مخالفت هايي درون حزب مشاركت براي دبيركلي وي، همچنين زمينه ساز انتقاد هاي درون گفتماني بسيار از كروبي براي به كارگيري از چنين چهره هايي شده بود. حتي برخي از رگه هاي اين انتقادها در وبلاگ هاي اصلاح طلبان ديده مي شود. يك كاريكاتوريست فراري روزنامه هاي زنجيره اي در وبلاگش نوشته است:" آقا اين محسن ميردامادي جون ميداد براي دبيركلي مشاركت! ... الان يادم آمد يكي از دوستان به من سپرده بود از ايشان بپرسم نقشش در ماجراي حج خونين كه به كشته شدن صدها زائر ايراني در مكه شد چه بوده، ولي متاسفانه من از روزنامه نوروز رفته بودم و ديگر نميشد...گذاشته بودم براي روزي كه بخواهم براي حياتنو بيوگرافي كاريكاتورياش را كار كنم كه حياتنو را هم تعطيل كردند...سوال اين رفيق"مطلع" ما هم فراموش شد تا همين امروز... به هر حال شايد يك ميردامادي ديگر در آن سال باعث تحريك پليس عربستان و ماجراهاي ديگر شده بود...به هر حال گفتيم اندكي تشويش اذهان خصوصي بكنيم..." اينك كه 21 سال از آن واقعه گذشته است و جواب بسياري از سوالات تاريخي همچون

چگونگي پذيرش قطعنامه به بحث گذاشته شده، آيا وقت آن نرسيده كه درباره عملكرد چنين چهره هايي نيز توضيح خواسته شود و شبهه هاي موجود بررسي گردد؟ مصادر مقاله :

1. كتاب تاريخ مكه، دكتر محمد هادي اميني

2. ترجمه بخش هايي از كتاب " مجزره مكه : قصه المَذبَحه السعوديه للحجاج"، فهد قحطاني

3. آن سوي حج خونين يا تبليغات آل سعود ، سيد حسن مير دامادي

4. مقاله برائت از مشركين، محمد دشتي

5. مقاله انقلاب اسلامي ايران در سرزمين هاي اشغالي فلسطين، حجت الاسلام والمسلمين سيد حميد روحاني

6. خاطرات حجت الاسلام و المسلمين رحيميان، كروبي و برخي ديگر از مسئولان در حج خونين 1366 و ديگر منابع شفاهي و اينترنتي

منبع:مركز اسناد انقلاب اسلامي /س

مشكلات انتخابات مجلس سوم تهران

مشكلات انتخابات مجلس سوم تهران

به روايت آيت الله مومن

در مقطع برگزاري انتخابات، بنده عضو هيئت نظارت مركزي انتخابات بودم. اعضاي مزبور پنج نفر بودند كه رئيس نظارت در آن مقطع آقاي امامي كاشاني بود. دوستان در آنجا اصرار داشتند كه بنده در هيئت مركزي نظارت باشم و به پيشرفت كارها كمك كنم. در آن حال، آقاي محتشمي در جمع ما حاضر شدند و عنوان كردند كه خوب است آئين نامه اي در كار باشد و مذاكره اي براي هماهنگي صورت گيرد. منتها متأسفانه مطالبي غير از آنچه صحبت شده بود، خدمت امام به صورت كتبي منعكس شد كه برخي از اين نامه ها را هنوز هم بنده در اختيار دارم. بنده از يادآوري برخي از آن مطالب مي گذرم. آقاي محتشمي طلبه اي بودند كه از نظر سني از من پايين تر بودند. ايشان وقتي در قم بود، با آقاي سيد مصطفي شاكري هم بحث بود. بعد ايشان به نجف رفت. طلبه اي مؤدب

بود و با من سلام و عليك گرمي داشت. در نجف هم كه بودم، در شمار طلبه هاي درس امام و نزديك به ايشان بود و خيلي مؤدب برخورد مي كرد.

در ماجراي انتخابات تهران انتظار داشتيم، ايشان با همان صفا و صميميت ظاهر شود كه چنين نشد و متأسفانه مطالبي را برخلاف آنچه 0مطرح شده بود، به صورت كتبي براي حضرت امام نوشت و ما در آن مقطع، بسيار دچار زحمت شديم.

وقتي انتخابات مجلس سوم برگزار شد، گزارش هايي داشتيم كه آراي برخي از كانديداها را با آنكه در صندوق انداخته شده بود، نخوانده اند. اما در ذهن حضرت امام مسئله را به اين شكل جلوه داده بودند كه شوراي نگهبان مي خواهد انتخابات تهران را بي جهت، ابطال كند. ظاهراً يك روز هنگام عصر بود كه خدمت حضرت امام رسيديم. ايشان فرمودند: «به من گفته اند كه شوراي نگهبان مي خواهد انتخابات تهران را باطل كند». آقاي امامي كاشاني مطالبي گفتند و دكتر مدني از حقوقدانان شوراي نگهبان نيز مطالب شان را بيان كرد. من هم در آخر صحبت كردم و به امام عرض كردم:

«شوراي نگهبان اصلاً تصميم بر ابطال انتخابات ندارد و ما انتخابات تهران را صحيح مي دانيم. منتها دو مطلب در كار است. در حدود 30 شعبه از شعب اخذ رأي، ناظرين ما را دستگير و زنداني كرده اند. وقتي در اين شعب، ناظر شوراي نگهبان را حبس كرده اند، ما حق داريم كه دست كم احتمال سوءنيت بدهيم. نهايتاً ممكن است تنها همين چند صندوق را باطل كنيم. گزارش هايي هم از ناظرين صندوق هاي ديگر(كه حدود 600 صندوق است) به ما رسيده است كه دال بر وجود تخلفاتي است كه در اين صندوق ها صورت گرفته

است. براي مثال در يك شعبه، ظاهراً آقاي باهنر دوهزار و خرده اي رأي داشته است; ولي تنها دو رأي براي ايشان منظور شده است. ما اين صندوق هاي مشتبه را مي خواهيم بازشماري كنيم و در اين بازشماري ممكن است نتيجه ي آرا، جابه جا شود و خلاصه اينكه، واقع، معلوم گردد».

وقتي بنده اين مطالب را خدمت امام عرض كردم، ايشان فرمودند: «حق شوراي نگهبان است كه چنين كند و بايد شما اين كار را انجام دهيد; منتها آنچه من مي گويم، اين است كه كار به شكلي انجام شود كه به روزي كه براي برگزاري مرحله ي دوم انتخابات ميان دوره اي اعلام شده است، لطمه نخورد».

ما گفتيم: «بسيار خوب». بنا شد صندوق ها در اختيار ما قرار گيرد. در اين حال مرحوم حاج احمد آقا ابراز كرد كه خوب است يك نفر هم از دفتر امام بر اين بازشماري نظارت داشته باشد. من گفتم: «شايد اين كار دون شأن دفتر امام باشد; ولي در عين حال اشكالي ندارد».

بنده در همان حال به نوار ضبط صوتي كه در حال ضبط صداي محفل بود، نگاه كردم و ديدم كه نوار در حال اتمام است. اين بود كه صحبت هايم را كوتاه كردم.

از طرف دفتر، آقاي محمدعلي انصاري براي اين نظارت انتخاب شد. درنهايت هم صندوق ها در اختيار شوراي نگهبان قرار نگرفت! تصور بنده اين است كه وزارت كشور و آقاي انصاري با هم هماهنگي كردند و نگذاشتند كه صندوق هاي شبهه دار در اختيار شوراي نگهبان قرار گيرد.

در نهايت، حضرت امام را وادار كردند كه نامه اي براي شوراي نگهبان بنويسند و اعلام كنند كه انتخابات تهران، صحيح برگزار شده است و صحت آن را

اعلام كنيد!

به نظر ما نمي بايست مسئله به اين شكل انجام مي شد و خاتمه مي يافت. وقتي بنده در حضور امام مطالبم را عرض كردم، كاملاً مشخص بود كه بيان بنده در خصوص تصميم شوراي نگهبان، مؤثر واقع شده است. شاهدش اينكه امام فرمودند كه صندوق ها در اختيار شوراي نگهبان قرارگيرد. حتي وقتي از محضر حضرت امام خارج شديم، مرحوم حاج احمد آقا به عمد نزد بنده آمد و به لحاظ اينكه از قديم در قم با هم آشنا بوديم و رابطه اي بين ما وجود داشت، ابراز كرد: «به جده ام حضرت زهرا(س) ما به امام نگفته بوديم كه شوراي نگهبان مي خواهد انتخابات تهران را باطل كند. من نمي دانم اين مطلب از كجا در ذهن امام رفته است».

من گفتم: «حالا از هر جا كه رفته است، ديگر مسئله اي نيست. مهم اين است كه امام به شوراي نگهبان حق دادند كه به وظيفه ي قانوني اش عمل كند». غافل از اينكه صندوق ها را در اختيار ما نمي گذارند. ما حتي براي اينكه صندوق ها را تحويل بگيريم، برخي از اعضاي حقوقدان شوراي نگهبان همچون دكتر افتخار جهرمي را كه بيشتر با آقايان وزارت كشور رفاقت داشتند، نزد آنان فرستاديم تا صندوق ها را تحويل بگيرند; ولي دست خالي برگشتند.

درنهايت، خدمت حضرت امام گزارش شد كه انتخابات سالم است. در اين حال امام به شوراي نگهبان نامه اي نوشتند و در آن آوردند كه «انتخابات تهران صحيح است و صحت آن را در رسانه ها اعلام كنيد». اين نامه قبل از اينكه به دست ما برسد، از تريبون مجلس خوانده شد. شوراي نگهبان نيز با صدور نامه اي اعلام كرد كه طبق تأييد حضرت امام، انتخابات تهران صحيح

مي باشد.

اين اتفاق، هيچ توجيهي ندارد; جز اينكه نگذاشته اند كه حضرت امام در جريان امر قرار گيرند; درنهايت هم ما نتوانستيم بفهميم كه انتخابات دوره ي سوم مجلس در تهران چگونه برگزار شد. اگر در آرشيو، به مطالب روزنامه هاي آن ايام بنگريد، خواهيد ديد كه جناب آقاي آيت الله صافي - شخصيت بزرگوار و دقيق كه داراي اتقان و تقواي مخصوص به خود هستند _ مطالبي را بيان فرمودند و صحبت هايشان از موضعِ بالاتر از هيئت نظارت مركزي و به عنوان دبير شوراي نگهبان ايراد شد. با اين وصف از طرف وزارت كشور با پاسخ ردي عجيب و غريب روبه رو شدند.

بعد از تشكيل مجلس سوم نيز ما بسيار در مضيقه بوديم و وقتي مجلس مصوبه اي داشت، در مقابل نظريات شوراي نگهبان، مقاومت مي كردند و هر روز شوراي نگهبان را در مقابل طرح هاي فوريت دار و دوفوريتي به مجلس مي كشاندند.

در اين اواخر هم صلاحيت واجدين شرايط براي مجلس خبرگان را به عهده ي فقهاي شوراي نگهبان گذاشته بودند و برخي از كانديداهاي خبرگان كه در شمار طيف موسوم به چپ بودند، وقتي از طرف شوراي نگهبان تأييد نشدند، در مجلس به شوراي نگهبان اهانت كردند و حتي به نام برخي از بزرگان اشاره كردند و ما بسيار اذيت شديم. با آنكه در آن دوره با رفاقت و انصاف برخورد مي كرديم و انتظار برخورد بد را از طرف مقابل نداشتيم، ولي پاسخ مطلوب دريافت نكرديم. آيت الله آقاي صافي هم نتوانستند اين وضعيت را تحمل كنند و استعفا كردند. البته اگر بنده در جريان استعفاي ايشان قرار مي گرفتم، مانع مي شدم; ولي وقتي خبردار شدم كه ايشان نامه ي استعفا را به

تهران و خدمت امام فرستاده و امام هم پذيرفته بودند. از اين رو ديگر نتوانستيم كاري كنيم.

آقاي محمدعلي انصاري كه نماينده ي دفتر حضرت امام در مرحله ي بازشماري آرا شدند، از تريبون راديو، تلويزيون مطالبي را مطرح كرد كه نسبت به شوراي نگهبان، توهينِ بسياري شد و ظاهراً همين امر باعث بود كه آيت الله آقاي صافي هم از شوراي نگهبان استعفا كردند.

در كل حس من اين بود كه نمي بايست كار به صدور پيام امام منجر مي شد; منتهاي مراتب به لحاظ اينكه آن بزرگوار هرچه بود، علم غيب نمي دانستند، اين مسائل اجتناب ناپذير بود. ولي ما از برخي آقايان گله منديم كه مطالب را آن گونه كه شايسته بود، خدمت امام منتقل نمي كردند. هرچند شايد مصلحت اين بود كه چنين شود و در رسانه هاي گروهي عده اي به كشور ما و انتخابات برگزارشده در آن طعن نزنند.

وزارت كشور در آن ايام در قضيه ي بازشماري اخلال كرد و فرد گمنامي را كه از بچه هاي قم بود، به عنوان فرماندار تهران منصوب نمود كه مدت مأموريتش براي دو ماه ايام برگزاري انتخابات بود. در آن زمان خود وزير كشور هم موضع دار بود. فرماندار مزبور، نمايندگان ما را دستگير و زنداني كرد و همين امر باعث شد كه انتخابات با سلامت صورت نگيرد.

با اين اوصاف، نبايد توهمي درخصوص حضرت امام در اذهان به وجود آيد كه ايشان بر اساس جانبداري از يك فرد، چنين تصميمي را اتخاذ كردند. همچنان كه بارها تكرار كرده ام، ما از ابتدا تا انتها، جز پافشاري بر موضع حق از ايشان چيزي نديديم و در اين خصوص شبهه اي هم نداريم و كساني را مقصر مي دانيم كه از انتقال

دقيق و صحيح اخبار به آن بزرگوار جلوگيري مي كردند. اگر ايشان در جريان دقيق مسائل قرار مي گرفتند، بي شك موضع ديگري اتخاذ مي كردند. در خصوص تصميمات حضرت امام مواردي در طول انقلاب و بعد از پيروزي پيش آمد كه جاي سؤال بود كه چرا ايشان چنين كردند و گاه برخي افراد عنوان مي كردند كه مي بايست به نحو ديگري عمل مي شد. در كُل خود بنده بر اين باور بودم كه تصميم هاي امام، دست كم از حيث مصلحت انديشي بهترين تصميم بوده است.

يك بار هم حاج آقا احمدي ميانجي در مورد مشابهي كه پيش آمده بود، مي فرمودند:

«شبيه اين ماجرا در حكومت حضرت امير(ع) نيز پيش آمده است كه گزارش غلطي را خدمت حضرت(ع) مي گفتند. براي مثال گزارش ناصوابي درخصوص محمدبن ابي بكر به امام داده مي شد و سبب مي گرديد كه ايشان محمدبن ابي بكر را عزل كرده و مالك اشتر را به جاي او نصب كنند و در نهايت هم محمدبن ابي بكر از دست رفت و هم مالك اشتر و هم مصر به حكومت شايسته ي اسلامي نايل نشد. اينها به خاطر اخبار نادرستي بود كه به امام معصوم(ع) دادند. حضرت امام نيز در اين جهات از اميرالمؤمنين(ع) قوي تر نبودند».

وقتي مطلبي را به امام مي رساندند، ايشان موضوع را مفروض مي گرفتند و براساس آن تصميمي را اتخاذ مي فرمودند. در كل نيز هدف شان خدا و هدايت انقلاب در مسيرِ مورد رضايت خدا بود و شك و شبهه اي در اين امر وجود ندارد. در طول مدت انقلاب هم ممكن بود مواردي پيش آيد و امام تصميمي بگيرند كه به مذاق و مزاج ما سازگار نباشد و برايمان سنگين باشد; ولي شهادت مي دهيم كه امام آن

تصميمات را جز به نيت جلب رضايت حق و حركت دادن انقلاب در مسير صحيح اسلامي اخذ نكردند.

با اين وصف آن دوره بحمدالله گذشت. در دوره ي چهارم مجلس، تقريباً هيچ مشكلي نداشته ايم و كار به خوبي و رفاقت پيش مي رفت. شوراي نگهبان و حمايت از دولت

واقعيت اين است كه شوراي نگهبان هرگز به صورت خطي برخورد نكرده و تسليم هيچ كس هم نشده است. حتي به خاطر ندارم كه چيزي برخلاف قانون از شوراي نگهبان بروز كرده باشد. بنده خودم تا به حال، يك رأي مصلحتي نداده ام و از محدوده اي كه براي يك عضو شوراي نگهبان تعيين شده است، فراتر نرفته ام. حتي به برخي از آقايان شورا هم گفته ام كه خلاف مرز و حد تعيين شده حركت كردن، ممكن است خروج از وظيفه و خلاف شرع باشد. به ياد دارم كه حضرت آيت الله آقاي صافي مي فرمودند: «پس اگر اين طور باشد، شما اگر قاضي باشي، لابد ممكن است بعضي از آقايان شورا را تعزير هم بكني!»

وقتي مسئله اي به ما ارجاع مي شد يا به شوراي نگهبان مربوط بود و ما بر طبق موازين، احياناً به سود آقاي سيدحسن موسوي انجام مي داديم، طيفي كه مقابل آقاي ميرحسين موسوي بودند، قهراً واكنش نشان مي دادند كه چرا چنين كرديد؟ برخي از افراد اين طيف، حتي با من رفاقت داشتند و در عين حال، نيم ساعت و سه ربع صحبت مي كردند كه در فلان قصه چرا شوراي نگهبان، آن گونه به سود ميرحسين موسوي (نخست وزير) رأي داد تا ايشان بتواند از اين امر استفاده كند؟ ما مي گفتيم: «رأي ما رأي قانوني است. ما ممكن است با آقاي موسوي اختلاف سليقه داشته باشيم، ولي

اين دليل نمي شود كه در مقام رأي دادن و تصميم گيري، اين تفاوت سليقه را لحاظ كنيم».

اميد است خداوند متعال همه مان را در طول عمر موفق بدارد تا وظيفه ي الهي خويش را شناخته و سر سوزني از آن منحرف نشويم.

منبع:خاطرات آيت الله محمد مؤمن، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1387 /س

توهمات رجويه

توهمات رجويه

گزارشي از سخنراني مسعود رجوي پيش از عمليات مرصاد

عصر روز جمعه 67/4/31، حدود ساعت 6 بعدازظهر به قسمت هاي مختلف مستقر در قرارگاه اشرف و اردوگاه هاي ديگر ابلاغ شد كه همه براي سخنراني رجوي رأس ساعت 8 در سالن عمومي حضور داشته باشند. ساعت در حدود 11/30 شب بود كه مسعود و مريم وارد سالن شدند ...

رجوي شروع به سخنراني كرد . حدود نيم ساعت از شروع صحبتش گذشته بود كه ناگهان آن را قطع كرد و گفت: كارهاي بزرگ در پيش داريم. مگر ما نگفته بوديم كه « اول مهران بعدا تهران »؟

(دست زدن حضار همراه با شعار «امروز مهران، فردا تهران»)

در همين زمان دو نفر نقشه بزرگي از ايران را آوردند و در سمت چپ او، در كنار نقشه ديگري كه قبلا وجود داشت، نصب كردند و رفتند. پس از ساكت شدن جمعيت، رجوي به جلوي نقشه رفت و جلسه بدين گونه ادامه يافت:

رجوي: ديگر وقت آن رسيده است كه به ايران برويم. طرح عمليات بزرگي را كشيده ايم كه در نهايت منجر به فتح تهران و سقوط رژيم مي شود. (هوراي جمعيت)

البته اين دفعه احتياج به ماكت و كالك منطقه اي نداشتيم چون اين بار قرار است به تهران برويم. (دست زدن حضار و شعار «امروز مهران ، فردا تهران» ) البته نام آن را با

عنايت به نام پيامبر اسلام « فروغ جاويدان » نام گذارده ايم.(1) (صلوات حضار) و عمليات را به اسم امام حسين (ع) آغاز خواهيم كرد. چون اين بار احتياج به ماكت نداشتيم گفتيم چه ضرورتي دارد؟ خود نقشه ايران را بياوريد. (با چوب دستي از سمت چپ نقشه قصرشيرين، باختران و تهران را نشان مي دهد) همانند شهاب بايد به تهران برويم. از لحظه ها _ حتي كوچكترين لحظه ها _ بايد استفاده كرده، نبايد هيچ لحظه اي را از دست بدهيم.

زيرا در اين عمليات لحظه ها تعيين كننده و سرنوشت سازند. اين عمليات بايد در عرض 2 يا 3 روز انجام شود چون فقط اگر عمليات با اين سرعت انجام شود رژيم فرصت بسيج نيرو پيدا نخواهد كرد؛ چون اصلا به فكرش هم نمي رسد كه ما بتوانيم در عرض اين مدت به تهران برسيم و احتمالا نمي تواند هيچ عكس العمل مؤثري انجام بدهد. البته در عمليات چلچراغ (2)

از شما خواستم كه سرعتتان در آن حد باشد. پس از جريانات عمليات چلچراغ با فرماندهان نشستيم و به جمع بندي و بررسي پرداختيم كه عمليات بعدي چه باشد؟ پس از بحث و بررسي هاي زياد ديديم در عمليات قبلي كه مهران بوده است و از مشكل ترين عمليات هاي مرزي بود، بعد از گرفتن ستاد لشگر مي توانستيم جلوتر برويم و هيچ نيرويي هم بر سر راهمان نبود. با توجه به اينكه هميشه در عمليات ها به صورت تصاعدي عمل كرده ايد، يعني وسعت هر عملياتتان از قبلي بيشتر بوده است _ آفتاب از پيرانشهر وسيعتر و مهران از آفتاب _ حالا بايد اين عمليات هم نسبت به چلچراغ تفاوت كيفي داشته باشد. بنابراين فكر كرديم كه در عمليات بعدي

_ هر چه كه بايد باشد _ حداقل اين است كه بايد يك مركز استان را بگيريم. در اين صورت مگر ما ديوانه ايم كه پس از گرفتن مركز استان آن را ول كنيم و برگرديم؟ خوب، يا همان جا مي مانيم ، يا به طرف تهران حركت مي كنيم. ولي باز در مقايسه با كار قبلي ديديم استان خلي كم و كوچك است و (با لحن طنز آلود) آخر شما ديگر بچه نيستيد كه برويد يك شهر را بگيريد! اگر بخواهيد وسيع تر از عمليات هاي قبلي عمل كنيد هيچ راهي غير از فتح تهران نداريد (دست زدن حضار و ابراز احساسات) .

البته يك سري مي گفتند برويم اهواز را بگيريم و يك سري مي گفتند برويم كرمانشاه را بگيريم. ما نشستيم و فكر كرديم و ديديم بايد از طريق كرمانشاه برويم زيرا اولا تا حدودي وضع و شرايط مسيري كه انتخاب كرده ايم نسبت به قبل مناسبت تر و بهتر است، چون عراق تا قصرشيرين و سرپل ذهاب پيش رفته است و اين بار نياز به خط شكني نداريم و به راحتي مي توانيم تا كرمانشاه برويم. ثانيا نزديك ترين نقطه مرزي براي رسيدن به تهران كرمانشاه است. از آن به بعد بر اساس تقسيمات انجام شده 48 ساعته به تهران خواهيم رسيد. البته روي لشگر 84 و 88 شناسايي انجام داده ايم اگر موقعيت سياسي مثل قبول قطعنامه 598 شوراي امنيت از طرف ايران پيش نمي آمد شايد فقط در همان جا (كرمانشاه) عمل مي كرديم ولي حالا ايران خيلي ضعيف شده است و ما يك راست مي رويم تهران را مي گيريم. بايد بدانيد كه ما از قبل تصميم انجام اين عمليات بزرگ را داشتيم و مي خواستيم آن

را ديرتر انجام دهيم اما پذيرش قطعنامه كار ما را تسريع كرد؛ يعني به دليل شرايط سياسي جديد مجبوريم يكي دو ماه آن را زودتر انجام دهيم.

تصميمي كه ما گرفتيم تصميم بسيار حساس و مشكلي بود و ما چاره اي جز عمل نداريم و اگر الان اقدام نكنيم فرصت از دست خواهد رفت زيرا بعد از اينكه بين ايران و عراق صلح شود ما در اينجا قفل مي شويم و ديگر نمي توانيم كاري انجام بدهيم و از لحاظ سياسي تبديل به فسيل مي شويم. پس بايستي آخرين تلاش خودمان را هم بكنيم و يك بار ديگر كل سازمان را به صحنه بفرستيم و مطمئن هستيم كه پيروزيم و از هم اكنون من اين پيروزي را به شما و خلق قهرمان ايران تبريك مي گويم.

اگر ما به تحليل هايي كه در مورد رژيم داشته ايم معتقد هستيم زمان مناسبي براي ما به وجود آمده است. ما در تحليل از جنگ گفتيم كه رژيم در منتهاي ضعف حاضر به توقف جنگ مي شود و دليل قبول قطعنامه از طرف آنها هم همين است. ما نبايد اين فرصت تاريخي را از دست بدهيم . بايد حمله كنيم و كارش را يكسره كنيم. رژيم ديگر نيروي جنگي لازم را ندارد و نمي تواند نيروي جبهه را تأمين كند؛ مثلا عراق در همين چند عملياتي كه كرده است به راحتي توانسته مناطقي را پس بگيرد و هر چه خواسته جلو رفته است . «فاو» را گرفته و جزاير مجنون و چند نقطه ديگر را با چند ساعت جنگ باز پس گرفته است . ملت ديگر از جنگ خسته شده اند و همه مخالف جنگ هستند و كسي به جبهه

نمي آيد. كساني كه در جبهه هستند افرادي هستند كه آنها را به زور از شهرها و روستاها دستگير كرده اند و به جبهه فرستاده اند و ميلي به جنگيدن ندارند.

تمام لشگرها و نيروهاي رژيم در حملات عراق ضربه كاري خورده و پراكنده هستند و ياراي مقابله با ما را ندارند. پس هم از لحاظ نظامي تعادل خود را از دست داده است و هم از لحاظ سياسي در انزواي بين المللي قرار دارد. البته در عمليات چلچراغ يك نفر به كمك شما آمد و آن حضرت علي (ع) بود كه به شما كمك كرد و اين بار هم حضرت محمد (ص) و امام حسين (ع) به كمك شما مي آيند (!!!)

و شما بايد به اندازه چندين نفر كار كنيد و سختي را تحمل كنيد. البته در اين نه روز كه اعلام آماده باش بود شما خيلي كار كرديد و كار يكي يا دو ماه را در 3 روز كرده ايد. از حالا بايد همگي آماده باشيد كه هر وقت گفتيم حركت مي كنيم آماده باشيد. شايد سازمان 25 سال پيش به وجود آمد تا در چنين روزي به چنين كاري دست بزند. ما از طرف قصرشيرين مي رويم. در آنجا لشكر 81 با عراق درگير است ، لشگر 58 و لشگر 88 در سومار درگير هستند، لشگر 64 در پيرانشهر است و تنها امكان دارد لشگر 28 در راه به استقبال ما بيايد.

(در اينجا رجوي فردي را از ميان جمعيت صدا مي زند و مي پرسد:) اگر لشكر سنندج بيايد چه كار مي كني؟

(آن فرد جواب داد:) :نمي آيد.

رجوي: نگو نمي آيد. بگو اگر آمد داغانش مي كنيم. (بلند مي شود و روي نقشه به دنبال شهرها مي گردد) كاري

كه ما مي خواهيم انجام دهيم در حد توان و اشل يك ابر قدرت است ؛ چون فقط يك ابر قدرت مي تواند كشوري را ظرف اين مدت تسخير كند؛ به طور مثال بغداد تا مر زايران 180 كيلومتر فاصله دارد و در طول 8 سال جنگ ايران ادعاي گرفتن آن را نكرده است؛ و همين طور عراق هم ادعاي گرفتن تهران را نكرده است اما ما مي خواهيم برويم تهران را بگيريم. (با طنز) خوب، چه ميشه كرد ديگه! بعضي وقت ها اين طور پيش مياد ديگه! (دوباره به نقشه اشاره مي كند) ما به ترتيب به قصرشيرين ، سرپل ذهاب، اسلام آباد و بعد كرمانشاه مي رويم. بعد از آن همدان، قزوين، تاكستان، كرج و بالاخره تهران. (كف زدن حضار) ابتدا از محور قصرشيرين كه در دست عراق است وارد مي شويم و تا سرپل ذهاب مي رويم؛ البته از طريق جاده آسفالته. بعد كرند و اسلام آباد را توسط يك لشگر كه فرمانده آن احمد واقف (3) است .

پس از فتح اسلام آباد يك تيپ در كرند و 2 تيپ در اسلام آباد مستقر مي شوند، كه در ضمن راه ورودي شهر را نيز تحت كنترل مي گيرند. اسم عمليات اين محور را به نام «حنيف» نام گذاري كرده ايم. بعد از اسلام آباد به سمت كرمانشاه حركت مي كنيم، كه اسم اين عمليات «سعيد محسن» است و دو لشگر به مسئوليت صالح (4) در كرمانشاه عمل مي كند .

صالح آماده اي؟

صالح: بله

رجوي: مسئوليت همه آماده اند؟

صالح: بله

رجوي: شما قرار شد به كجا برويد؟

صالح: كرمانشاه. تقسيم بندي هم شده است كه تيپ ها بايد در كدام نقاط متمركز شوند. تيپ ... به سراغ صدا و سيما مي رود، تيپ ... به سراغ زندان ديز ل آباد مي رود

و زندانيان را آزاد مي كند و آنهايي را كه مي خواهند مسلح مي كند، و تيپ ... سپاه بعثت و قرارگاه نجف را مي گيرد و به همين ترتيب جعفر راه ورودي كرمانشاه، تيپ افسانه پادگان نزديك آن، و تيپ جليل (5) دروازه خروجي كرمانشاه را به اضافه هوانيروز دارند. البته مردم را مي فرستيم كه زندانيان ديزل آباد را آزاد كنند.

رجوي: اول شهر را بگيرند، بعد زندان را چون تصرف شهر مهم تر است. ما در كرمانشاه اعلام جمهوري دموكراتيك اسلامي مي كنيم. اين تيپ ها در كرمانشاه مستقر مي شوند و 2 تيپ به سنندج و بقيه به سمت همدان حركت مي كنند. نام عمليات محور همان را به نام «بديع زادگان» گذاشته ايم.

محمود قائم شهر (6) آماده اي ؟

محمود: بله

رجوي: مي داني بايد به كجا برويد و چه هدف هايي را در شهر در دست بگيريد؟

محمود: بله ، همدان

رجوي: بعد از آنكه به همدان رسيديد و مستقر شديد يكي از تيپ هاي زير نظر خودت را براي كمك به تهران بده. وقتي همدان و صدا و سيماي آن را گرفتيد صداي مجاهد را پخش كنيد و به مردم اعلام كنيد كه ما داريم مي آييم.

محمود: باشد.

رجوي: رادار همدان بايد منهدم شود تا هواپيماها نتوانند درست كار كنند از پايگاه نوژه هم ترسي نداشته باشيد، هر سه ساعت به سه ساعت دستور مي دهم هواپيماهاي عراقي بيايند و آنجا را بمباران كنند. پايگاه هوايي تبريز را هم با هواپيما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهيم داد.

رجوي خطاب به نادر (7): از لحاظ پوشش هوايي چطوري؟

نادر: در دست ماست و مي توانيم كنترل كنيم.

رجوي: اگر هواپيمايي بخواهد از نوژه بلند شود چه كار مي كنيد؟

نادر: مي زنيم، اگر چيزي بخواهد پرواز

كند كلا فرودگاه را مي زنيم.

رجوي:كاملا مطمئن هستيد؟ نادر، بله مي توانيم .

رجوي: علاوه بر آن ضد هوايي و موشك سام 7 هم كه داريم؟

نادر: بله داريم .

رجوي: فتح الله (8) تو مي روي قزوين و تاكستان را مي گيري. يكي از هدف ها علاوه بر مراكز سپاه لشگر 16 قزوين است. پس از خلع سلاح تمام نيروهاي نظامي و انتظامي در آنجا مستقر مي شوي و وقتي مستقر شدي يكي از تيپ هاي خود را به كمك تهران بفرست چون در آنجا نياز هست. پس از آن 2 تيپ راهي تاكستان شده و در آنجا مستقر مي شود و پشت سر آن منوچهر (9) با يك لشگر راهي كرج مي شود و آنجا را تصرف مي كند. البته نام عمليات محورهاي قزوين و تاكستان را به نام «سردار» نام گذارده ايم. پس از آن 4 لشگر و 2 تيپ تحت نام كلي «سيمرغ» و تحت فرماندهي محمود عطايي راهي تهران مي شوند، كه مهدي ابريشم چي هم معاون او در اين عمليات است.

(محمود عطايي و مهدي ابريشم چي دست يكديگر را مي فشارند) ضمنا اگر يادتان باشد در انقلاب ايدئولوژيك گفتم كه يك سيمرغ بود كه به كوه قاف رسيد و آن روز هم گفتم كه سيمرغ «مريم» بود. علت اينكه اين اسم «سيمرغ» را انتخاب كردم حرف همان روز است. (كف زدن حضار) .

مريم: (با اطوار) چرا اين اسم را گذاشتي؟

رجوي: مي بخشيد كه بدون مشورت جناب عالي اين اسم را گذاشتم. در آنجا تيپ ليلا فرودگاه مهر آباد ، تيپ ... سلطنت آباد، تيپ فرهاد صدا و سيما، تيپ فرشيد زندان اوين، (10) تيپ .... مراكز سپاه، تيپ ... نخست وزيري، تيپ ... مجلس شورا، تيپ ... ستاد ارتش و تيپ كاظم

(11) در جماران عمل مي كند. (هورا و كف زدن حضار) هوانيروز عراق تا سرپل ذهاب به همراه ستون ها خواهد بود.

از نظر هوايي ناراحت نباشيد چون هواپيماهاي عراق پشتيبان ما هستند و تمام ماشين ها به صورت ستون حركت مي كنند. البته اين عمليات را دو عامل درجه يك تهديد مي كند؛ يكي اينكه از طرف رژيم خميني از طريق هواپيما مورد حمله و بمباران قرار بگيريم چون روز جاده همه به يك ستوان حركت مي كنيم ؛ ثانيا چون صف ماشين ها خيلي طولاني است اگر ماشين هايي خراب شوند و يا از دور خارج شوند نبايد به خاطر آن همه ستون متوقف شوند و بايستي آن را به سرعت از دور خارج كرد و از ماشين زاپاس استفاده كرد و يا كلا آن را از دور خارج كرد و معطل آن نشد.

در ضمن هيچ ماشيني حق سبقت گرفتن ازجلويي را ندارد و همين طور حق عقب افتادن را هم ندارد. هر جا كه رسيديد سر راه جاده ها را باز كنيد. تيپ هاي مأمور در شهر مأمور تأمين جاده هاي آن شهر مي باشند و هر تيپ با رسيدن به آن شهر وارد آن شده و بقيه ستوان بلافاصله به حركت خود ادامه مي دهند. ضمنا اگر اسير شديد راجع به خط سير عمليات كه از كدام جاده و از كدام شهرهاست. چيزي نگوييد و بگوييد كه عمليات قرار بود تا همين جا باشد. (رو به محمود قائم شهر) محمود، خوب فهميدي كه بايد به كجا بروي؟ يك دفعه به قائم شهر نروي! و اول به همدان برو، كار و مسئوليت خودت را انجام بده، بعدا كه به تهران آمدي مازندران را به تو مي دهم. (رو

به قاسم) (12) حيف كه مردم اصفهان بي بخارند و الا يك تيپ را هم به تو مي دادم كه به اصفهان برويم.

(محمود عطايي فرمانده محور تهران را صدا مي كند و او پاي ميكروفون مي آيد از او پرسيد) وضعيت چطور است؟

عطايي: خوب است . با نيروي هوايي و هوانيروز عراق هماهنگ شده است. ماشين ها آماده است، مهمات بارگيري شده، و تيپ ها تا حدودي توجيه شده اند و تا رسيدن به شهرها بهداري هم آمادگي لازم را دارد و هيچ گونه نگراني وجود ندارد. در لابه لاي ستون تعميركار سيار و فيلم بردار سيار هم در حال حركت هستند.

رجوي: در اين عمليات مردم به حمايت از ما برمي خيزند. كساني كه حاضرند با ما بيايند را از پادگان ها و مراكز سپاه مسلح كنيد و هر چه خواستند تا تهران بيايند آنها را با خودتان ببريد. در اين عمليات نيروهاي زيادي به ما كمك خواهند كرد. از طرفي درب زندان ها كه باز شود آنها هم به ما هستند و با ما خواهند آمد . نيروهاي زندان بالقوه با ما هستند. البته هر جا رفتيد اگر مردم آنجا تسليم شدند كه كاري با آنها نداريد و اگر جنگيدند با آنها بجنگند و هر جا رسيديد از مردم كمك بگيريد و كارها را به خود مردم بدهيد و از اين نترسيد كه مردم اسلحه دار مي شوند و چه خواهد شد.

محمود، وقتي كه تهران را گرفتي در خيابان طالقاني به ساختمان بنياد علوي مي روي. در طبقه پنجم آنجا اتاقي است كه روزي اتاق من و اشرف و موسي بوده است. سلام من را به ساكنين آنجا مي رساني و اگر مردم آنجا بودند جاي ديگري را به

آنها بده چون ما را بعد از انقلاب به زور از آنجا بيرون كردند. آن اتاق را براي من نگه دار تا وقتي كه به تهران آمدم در آنجا مستقر شوم.

(رو به فريد) خوب فريد، شما چه كار مي كنيد؟ در اولين روزي كه نيروها به مقصد رسيدند شما بايد 24 ساعته برنامه داشته باشيد و مسئله را به گوش همه ملت ايران برسانيد. كار و بارتان جفت و جور هست؟ برنامه تان تنظيم شده است؟

فريد: ما 24 ساعته برنامه خواهيم داشت.

رجوي: براي ثبت در تاريخ مي خواهم هر كس با اين طرح موافق است دست بلند كند. (همه دست ها را بلند كردند. رجوي تك تك به همه نگاه كرد. رو به فيلمبردارها و انتظامات:) شما چرا دستتان را بلند نمي كنيد؟) (آنها هم دستشان را بلندكردند. )

(رو به حضار:) آيا ما ديوانه نيستيم كه مي خواهيم چنين كاري بكنيم؟ آيا به نظر شما چنين كاري شدني است و آيا احمقانه نيست؟ اگر كسي مخالفتي دارد بيايد و صحبت كند و كسي هم حق ندارد با او مخالفت كند.

(رجوي نشست و يك سيگار روشن كرد. در همين حين زني از ميان جمعيت بلند شد و دست خود را بلند كرد. همه حضار با تعجب به او نگاه مي كردند.)

رجوي: پشت ميكروفون بيا و حرف هاي خودت را بگو.

زن: من مخالف نيستم، اما اينكه مي گوييد مردم با ما هستند فكر نمي كنم چنين باشد. من و شوهرم چند شب قبل از خارج آمده ايم و خود من 4 ماه است كه از ايران آمده ام.(13) مردمي كه من ديده ام با آنچه كه شما مي گوييد تفاوت دارند. فكر نمي كنم آنها به ما كمك كنند. هيچ گونه جو سياسي

نظير آنچه شما به آن اشاره مي كنيد در ايران به وجود نيامده است، چون خيلي ها در ايران هستند كه حتي راديو مجاهد را گوش نمي دهند و از مجاهدين هم به كلي بي خبرند. شما چطور انتظار داريد با اختناق شديدي كه وجود دارد چنين كساني در تهران بلند شوند واز ما حمايت كنند؟

رجوي: درست مي گويي و درست صحبت كردي ولي من الان تو را قانع مي كنم. اين نظر تو به 4 ماه پيش برمي گردد و الان ايران خيلي فرق كرده است. از آن گذشته تا ما شهري را آزاد نكنيم مردم با ما نخواهند شد. ما روي نيروي خومان حساب مي كنيم. مردم در وهله اول نخواهند آمد و حتي ممكن است از ما بترسند و همانطور كه گفتي بروند و درهايشان را ببندند؛ ولي وقتي كه رفتيم و در كرمانشاه مستقر شديم و مردم ديدند كه تعادل قوا به سمت ما مي چرخد (14) يك قدم بيرون مي گذارند و ما در شهر مي گرديم و اعلام مي كنيم كه هستيم و آن وقت مردم جرأت مي كنند درها را باز كنند و بعد جلو آمده از ما حمايت مي كنند و ما هم كارها را به دست مردم مي دهيم. ولي در ابتدا آنچه تو گفتي درست است. در آن موقع كه شما در ايران بوديد چقدر از مردم مخالف (آيت الله)خميني بودند؟

زن: 90 درصد

رجوي: اين 90 درصد اگر بفهمند كه مجاهدين به شهرشان آمده اند حتما از آنها حمايت مي كنند و مردم وقتي كه ديدند سپاه و كميته ديگر نيست حتما نمي ترسند و وقتي كه اسلحه گرفتند خودشان همه كاره مي شوند و شما فقط آنها را راهنمايي مي كنيد. البته اگر در اين

عمليات شكست هم بخوريم تأثيرش آن قدر هست كه باعث برپايي قيام توسط مردم شود، چون رژيم وضعيتي ندارد كه تا عيد دوام بياورد. ولي ما در وضعيتي مثل 30 خرداد قرار داريم و بايد به اين كار تن بدهيم. البته براي من تصميم گيري در اين مورد مشكل بود چون بهترين نيروها و نفراتي را كه در سال هاي زندان با هم بوديم به داخل صحنه مي فرستيم.

ما در اين عمليات مي خواهيم تمام سازمان و مام ارتش آزادي بخش را به ميدان جنگ ببريم. اين ، خودش ريسك بالايي دارد، چون جنگ دو وجه دارد؛ يا شكست يا پيروزي. در صورتي كه شكست باشد موجوديت سازمان به خطر مي افتد.

(يك نفر از ته سالن: خون اشرف مي جوشد ، مسعود مي خروشد)

ما در قديم 3 يا 4 نفر را در ايران داشتيم كه آن عمليات ها را مي كردند كه سپاه و كميته ها هيچ كاري نمي توانستند بكنند. اين ساسان(15) كجاست؟ (رو به ساسان) شما در سال 60 در عمليات هاي تهران چه كار مي كرديد؟

ساسان: بالطبع با اين نيرويي كه داريم مي رويم و حتما برايمان موفقيت آميز خواهد بود. زيرا در سال 60 و 61 در تهران فقط 8 تا 10 تيم نظامي در سراسر تهران داشتيم كه نيروهاي كميته و پاسداران از دست ما در امان نبودند. مثلا يك تيم 3 نفره ما اين طرف ميدان مصدق مي ايستاد، يك تيم آن طرف و سراسر مسير را به راحتي مي بستند و نيروهاي پاسدار و كميته هم كاري نمي توانستند بكنند و از ما مي خوردند.

مريم: (رو به زن) شما خيالتان راحت باشد. همه چيز آماده است و طرح ها دقيق مي باشد. شما ناراحت نباشيد. ما در 30

خرداد از روي اسيتصال و ضعف با رژيم برخورد كرديم ولي امروز از موضع قدرت با او برخورد خواهيم كرد. البته دليل اينكه ما مي خواهيم اين قدر زود دست به اين عمليات بزنيم اين است كه رژيم در حال حاضر هم دچار بحران نيرويي شده و هم روحيه نيروهايش به دليل شكست هاي پياپي ضعيف شده است. براي همين هم مي خواهد صلح صوري كند تا وقت پيدا كند و بسيج نيرو كند. به همين دليل ما بايد تا دير نشده از اين فرصت استفاده كنيم و اين عمليات را انجام دهيم ولي قبلا بين هر عمليات يكي دو ماه براي كارهاي مقدماتي، از جمله شناسايي و آماده كردن خودروها و ديگر وسايل و مانور وقت لازم داشتيم، كه در حال حاضر موفق شديم همه كارها را در عرض همين مدت كوتاه بعد از عمليات چلچراغ انجام دهيم كه كار بسيار شاقي بود ولي با روحيه بالاي افراد ما و عنصر مجاهد بودن كه در همه بوده است اين كار در اين مدت كوتاه عملي شد و خيلي ها در اين مدت كوتاه، آموزش هاي پيچيده اي نظير كار با تانك را هم ياد گرفتند و آماده عمليات شدند. عده اي هم راجع به وضعيت بچه هاي كوچك سؤال كردند كه ما بچه ها را بعد از آنكه تهران فتح شد سوار اتوبوس مي كنيم و به تهران مي آوريم.

رجوي: از هر كس مي پرسم بلند شود و جواب بدهد. طاهره (16) چه كار كردي؟ كارها رو به راه است؟ ديگر فشنگ كم نمي آوريد؟ كنسرو و آب ميوه به اندازه كافي داريم؟

طاهره: نه اين دفعه خيلي زياد داريم و تقسيمات وسايل هم انجام شده است. مهمات

به اندازه كافي و حتي بيشتر از آنچه مورد نياز است برداشته اند. هزار تفنگ اضافي رسيده است و تانك ها و خودروها هم اكثرا رسيده و بقيه هم تا فردا ظهر مي رسد. كنسرو هم به تعداد كافي تهيه شده كه حتي ممكن است زياد هم بيايد.

رجوي: محمود (17) وضعيت به لحاظ امكانات چطور است؟ كم و كسري نداريد؟ همه خودروهاي مورد نياز رسيده است؟

محمود: بله، فقط مقدار كمي مانده ، كه تا فردا ظهر تمام مي شود.

رجوي: فاطمه (18) وضعيت درماني به لحاظ دارو و پزشك و آمبولانس همه آماده هستند يا نه ؟

فاطمه : بله آماده است.

رجوي: قرار بود براي حمل مجروحين هلي كوپتر بگيريد و داشته باشيد گرفته ايد؟

فاطمه: مسئله آن هم تا فردا حل خواهد شد.

رجوي: دكتر حميد (19) را هم ببريد. كاظم (20) هم آمده است. مسئله درماني اينجا مسئوليتش با كاظم باشد كه در اين زمينه چيزي كم نياوريد. ما در اين راه عاشوراگونه مي رويم اما با اين بار با زماني كه در 30 خرداد 60 شروع كرديم فرق مي كند، چون در آن موقع چشم انداز پيروزي نداشتيم و عاشوراگونه شروع كرديم ولي اين بار چشم انداز پيروزي داريم كه خيلي ملموس است . البته همه افراد بايد بدانند كه مي خواهند چه كار كنند. ما كاري مي خواهيم بكنيم كه همه دنيا تعجب كنند و يكد دفعه بفهمند كه ما در تهران هستيم و خميني ديگر وجود ندارد. مريم: درست است كه ما به خاطر وظيفه اي كه داريم عاشوراگونه وارد مي شويم ولي در اينكه ما حتما پيروز مي شويم هيچ شكي نداريم. الان جبهه ها خالي شده و وقتي كه از جبهه آن طرف تر برويم كسي نيست كه جلو

ما را بگيرد و ما آن قدر مي خواهيم با سرعت پيش برويم كه هركس كه مجروح شد بايد خودش مسئله اش را حل كند كه باعث كندي ستون نشود.

رجوي: اگر كس ديگري حرفي دارد بايد بگذارد در ميدان آزادي تهران بگويد و جمع بندي عمليات هم در همان جا خواهد شد. طي چند روزي كه ما در اردوگاه قدم زده ايم شاهد بوده ايم كه بچه ها چقدر كار كرده اند. ديدم جيپي را نفربر كرده اند و تويوتايي را زرهي كرده اند، كه اينها همه نشان دهنده آمادگي ماست. (با خنده) روي جيپ هاي رزمي آرم ايران را زده اند كه ما خيلي خوشحال هستيم كه كشورمان سازنده شده است. (21) (رو به يكي از فرماندان) كمرشكن ها را خالي كرده ايم؟ تانك هاي 6 چرخ آماده اند؟

فرمانده : بله

رجوي: تانك هاي 6 چرخ سرعتشان زياد است و هر سه تا از آنها كه وارد يك شهر شود همان رژه اش جو وحشت را حاكم مي كند. ما براي همين از اين تانك ها استفاده مي كنيم.

مريم: در پايان مطلبي بود كه مي خواستم بگويم و آن اينكه از فرماندهان تيپ ها مي خواهم كه بعد از نشست ساعتي به شما فرصت بدهند تا بچه ها همديگر را ببينند و از هم خداحافظي كنند. در اينجا نشست تمام شد و همه دست زدند و شعار دادند و نهايتا سرودي پخش شد. توضيحات:

1 - تعبير «فروغ جاويدان» در سطح تبليغات وسيع پيش از اين توسط رِژيم شاه در مهر ماه سال 1351 در عنوان رپرتاژ تصويري جشن هاي سلطنتي 2500 ساله، به كار رفته بود. «فيلم بزرگ رخداد جشن هاي تاريخي قرن ما» با نام «فروغ جاويدان» كه توسط 32 فيلم بردار تهيه شده بود، در اواخر مهر 51 به طور هم

زمان، در 30 سينماي تهران و 40 سينماي شهرستان هاي نمايش داده شد.

2 - عمليات قبلي منافقين كه درآن شكست خوردند.

3 - مهدي براعي ؛ كه گويا در جلسه حاضر نبوده است.

4 - ابراهيم ذاكري

5 - مهدي مددي

6 - محمود مهدوي

7 - حسن نظام الملكي

8 - مهدي افتخاري

9 - فرهاد الفت

10 - سازمان به تشكيلات درون زندان ها اطلاع داده بود كه به زودي نظام جمهوري اسلامي سرنگون خواهد شد. بنابراين ، از آمادگي براي پيوستن به سازمان و كمك به آزادسازي شهرها برخوردار باشند. ر.ك: دفتر سياسي حوزه نمايندگي ولي فقيه در سپاه ، بولتن «رويدادها و تحليل ها»، س 46، 29/5/1367: ص 22

11 - حسن ابريشم چي

12 - محمدعلي جابرزاده

13 - «روند حوادث نظامي اين باور را در منافقين تقويت كرده بود كه نيروهاي نظامي ايران بر اثر حملات عراق متلاشي شده اند و ... بر پايه اين تصور، از چند ماه قبل، خروج منافقين از داخل كشور براي سازماندهي در بيرون ، شتاب بيشتري به خود گرفت، در اين مرحله (طي مرداد ماه و پاييز 1366) نيروهاي سازمان به عراق منتقل شدند». ر.ك: رويدادها و تحليل ، ش 46، 29/5/1367: ص 22 14 - رجوي متأثر از جامعه شناسي قدرت از منظر عراقي ها، بر اين باور بود كه «الحق لمن غلب» «حق با كسي است كه غلبه دارد».

15 - مهدي كتيرايي

16 - ثريا شهري ، ناظر تقسيم مهمات و ابزار جنگي

17 - محمود عضدانلو ، مسئول ترابري

18 - مسوول امداد

19 - حسن جزايري

20 - كاظم رجوي

21 - تمامي سلاح هاي به كار گرفته شده از سوي منافقين توسط دولت بعثي تدارك شده بود. ر.ك: «پايان جنگ» سيري در

جنگ ايران و عراق، ج 5: ص 185 ، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ

منبع:سازمان مجاهدين خلق پيدايي تا فرجام ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1385 /س

ترور آيت براي تداوم خط نفاق

ترور آيت براي تداوم خط نفاق نويسنده : محمد مهدي اسلامي سال 1379 بود كه در سالروز شهادت دكتر حسن آيت، اولين تلاش خود را براي انتشار يادنامه اي براي او انجام دادم ؛ در آن سال نه تنها اغلب همراهان ديروز او حاضر به مصاحبه نشدند، كه برخي از آنها مرا به پرداختن به موضوعات ديگر راهنمايي مي كردند تا دچار مشكل نگردم. اين باقي ماندن نگراني از او بعد از دو دهه برايم بسيار دور از انتظار بود. اما اينك چند صباحي است كه "دكتر حسن آيت" مورد استقبال ويژه رسانه ها قرار گرفته است. اگرچه «شهيد حسن آيت» به عنوان اصلي ترين مخالف "بني صدر" شناخته مي شود، اما درضمن از اصلي ترين افراد مخالف "ميرحسين موسوي" در زمان مطرح شدن او براي وزارت خارجه اش نيز بوده است و همين تيزبيني او، كه سالهاي بعد گام به گام هشدارهاي او جدي تر رخ نمود، بار ديگر نامش را پر آوازه نموده است.

آنچه دكتر سيد حسن آيت را مطرح مي ساخت، جريان شناسي و نفاق شناسي ويژه او در شرايط غبار آلود پس از انقلاب بود، آنچنان كه فردي همچون احمد سلامتيان(1) نيز نه تنها در مجلس شوراي اسلامي حضور داشت، بلكه به اعتبارنامه آيت اعتراض نمود تا فصلي تاريخي را به نمايش گذارد. آيت در ابتداي دفاعيات خود نيز به نيكي به اين امر اشاره مي كند "روزي كه جناب آقاي سلاميتان به اعتبارنامه من اعتراض كردند، بسياري

در داخل مجلس خنديدند و تعجب كردند و همين طور بسياري در خارج از مجلس. من هم از خوشحالي كه داشتم خنديدم ولي تعجب نكردم. خوشحال شدم براي اينكه به مصداق تعرف الاشياء باضدادها من به ضدم شناخته مي شدم. كسي كه خواهيم ديد در جبهه ملي دوم با شاپور بختيار و خسرو قشقايي چه در داخل و چه در خارج همكاري داشته است..."(2)

مخالفت سلامتيان با آيت شايد بيش از هر چيز از آن جهت بود كه آيت بني صدر را به خوبي مي شناخت. زيرا وي در دوران دانشجويي در رشته جامعه شناسي (در مقطع كارشناسي ارشد) با ابولحسن بني صدر همكلاس بود و ريشه هاي فكري او را به خوبي مي شناخت. اين شناخت البته بسيار بيشتر از شخص بني صدر بود. او "در مورد رجال سياسي و تاريخي معاصر ايران شناخت كاملي داشت به گونه اي كه اگر كسي به ايشان معرفي مي شد بلافاصله سوابق فعاليتهايش در دوره هاي مجلس، موضعگيري ها، كتابهاي نوشته شده، عضويت گروهها و تمام جزئيات زندگي او را بيان مي كرد. دوستان به علت حضورش در نهضت ملي شدن صنعت نفت و مطالعه تمام روزنامه هاي موافق و مخالف كه قبل از سي ام تيرماه 1320 به بعد منتشر شده بود، از او به عنوان دائره المعارف رجال ايران ياد مي كردند و اين نشانگر مطالعه بسيار عميق او در تاريخ معاصر ايران و حضور ذهن قوي وي بود. به همين دليل انديشه اش هميشه جلوتر از زمان حركت مي كرد و آينده نگر بود و نسبت به عملكرد افراد هشدار مي داد. ايشان قبل از نامزدي رياست جمهوري بني صدر در نطقي كه در مجلس در مورد قانون اساسي ايراد كرد، گفت:

«آنهايي كه قانون اساسي را قبول ندارند و آنهايي كه رييس جمهوري را مترسك، در روزنامه قلمداد مي كنند، همينجا خود را كانديد رياست جمهوري خواهند كرد.» پيش بيني او بر اساس شناخت بود و اعتقاد داشت كه جلوتر حركت نمي كند بلكه كوشش مي نمايد تا زمينه لازم را براي بيان رهنمودهاي امام به وجود بياورد."(3)

شهيد آيت اما نقطه مثبت ديگري نيز در كارنامه داشت كه مسبب مخالفت هايي علني با وي شد. او كه عضو هيئت رئيسه مجلس خبرگان قانون اساسي بود، نقش مهمي در الحاق اصل ولايت فقيه به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران داشت، از اين رو چندان دور از انتظار نبود كه اشخاصي همچون بازرگان، مجتهد شبستري، سلامتيان، يدالله و عزت الله سحابي، صدر حاج سيد جوادي و ... به اعتبارنامه او راي مخالف و افرادي همچون مقام معظم رهبري، آيت الله يزدي، عسگراولادي، شاهچراغي، پرورش، شهيد ديالمه، شهيد رجايي، آيت الله امامي كاشاني و ... به او راي موافق دهند.(4) البته علني بودن راي گيري با تقاضاي خود شهيد آيت انجام گرديد زيرا معتقد بود آن جلسه مجلس يك جلسه تاريخي است. از همين رو نيز البته برخي نفاق به خرج دادند، آنچنان كه الويري كه خود از راي دهندگان موافق آيت بوده است، در علت راي آوردن وي مي گويد " طبيعي است وقتي فردي خود را طرفدار شديد ولايت فقيه معرفي مي كند و منتقدين اصلي او در مجلس جناح موسوم به ليبرالها بودند، افرادي كه به شكل معمول با احتياط و محافظه كاري عمل مي كردند ترجيح دادند كه در راي گيري شركت نكنند. شايد اگر راي گيري غير علني بود بسياري از آن افرادي

كه در راي گيري شركت نكردند يا راي ممتنع دادند به آقاي دكتر آيت راي منفي مي دادند."(5)

يقين عاملي بود تا سيد حسن آيت بر امري كه حق بود اصرار كند، برايش مهم نبود چه تعدادي از وي حمايت مي كنند يا مخالف او هستند. مقصودش بالا بردن سطح آگاهي جامعه و جلوگيري از به وجود آمدن جو مناسب براي دشمن جهت خدشه دار كردن چهره اصيل اين انقلاب بود به همين خاطر هميشه تذكر مي داد كه بايد هوشيار باشيم تا نقشه هاي دشمنان عملي نشود و اين درايت ايشان هنگامي كه به عنوان يكي از اعضاي اصلي مجلس خبرگان كار خود را آغاز نمود به زيبايي نمايان شد. دكتر آيت در دفاع از ولايت مي گفت: «ما ولايت فقيه را بايد مثل سدي در مقابل نفوذ غرب گرايي در كشور به وجود بياوريم.» وي با نگرش خاصي مسأله فرماندهي كل قوا را جزو اختيارات ولي فقيه پيشنهاد كرد كه همين امر نقش به سزايي در سرنوشت انقلاب ما داشت. او در اين رابطه سخنراني هاي زيادي در مجلس خبرگان در حضور بني صدر و گروه مخالف انجام داد كه هنوز سخنانش شاهد صادق حمايت مخلصانه او از ولايت فقيه است.

دكتر سيد حسن آيت هميشه با مسايل اصولي برخورد مي كرد، هيچگاه غير منطقي نبود و مي كوشيد مشكلات به صورت شخصي مطرح نشود و اگر با شخصي مخالفت داشت آن را مخالف دو جريان يا دو خط فكري مي دانست. با همين منطق بود كه در تاريخ 14 تير 1360، در مخالفت با وزارت خارجه ميرحسين موسوي در مجلس شوراي اسلامي كه تنها يك هفته بعد از انفجار حزب جمهوري اسلامي صورت گرفت، چنين گفت: «...

در اين شرايط حساس، در اين شرايطي كه ملت هم عزادار است و هم دچار موفقيتهايي شده است، نمي خواستم صحبت كنم اما در محظور بودم... اگر ايشان الآن هم به اين سئوال من پاسخ بگويند شايد مساله حل شده است كه آيا ايشان مصدقِ امام را قبول دارند كه امام مي فرمايند مصدق به اسلام سيلي زد، مصدق مسلم نبود، در زمان مصدق به جشم سگ عينك زدند و روي آن نوشته آيت الله... يا مصدق سرمقاله 28 تير 1358 و 14 اسفند 1358و مقاله اخيري كه تحت عنوان "خيابان مصدق" نوشتند؟ ... مطلب زياد است ولي شرايط كنوني را من مناسب براي طرح اين مسائل نمي دانم ولي اين سئوال را دلم مي خواهد كه ايشان صريحا جواب بدهند. » البته او گويا اسناد ديگري نيز در خصوص عدم صلاحيت موسوي داشته است كه در لحظه شهادت نيز برخي سخن از همراه بودن اسنادي در اين ارتباط با او سخن مي گويند. اين مصداق به خوبي بيانگر صراحت او با جريان هاي انحرافي حتي در لحظاتي همچون روزهاي پس از هفتم تير است.

شهيد دكتر حسن آيت كه از همان ابتدا عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي ايران و عهده دار سمت دبيري سياسي در اين حزب شد، سرانجام مزد پايمردي هاي خود را گرفت و ساعت 8 صبح روز چهارشنبه ?? مرداد ????، در مقابل منزلش در يكي از كوچه هاي نارمك تهران، با شليك 60 گلوله به شهادت رسيد. هاشمي رفسنجاني در مقدمه اي كه بر كتاب "درسهايي از تاريخ سياسي ايران" شهيد آيت نوشته است، خاطر نشان مي كند كه "از اينكه آيت

از فاجعه انفجار حزب جمهوري اسلامي جان سالم بدر برد، دشمن سخت ناراضي بود و بالاخره با گذاشتن نيروي كافي، توطئه جنايت بار ترور ايشان را در چهاردهم مردادماه 1360 اجرا كردند."

شهادت آيت در كمتر از چهل روز پس از انفجار حزب جمهوري و با شليك 60 گلوله به سوي او، اگرچه نشانگر كينه دشمنان نسبت به او است؛ اما با توجه به فرار بني صدر 7 روز پيش از اين ترور و شكست شورش منافقين، خبر از رازي ديگر نيز دارد و آن اينكه باقي ماندن آيت، مانع جدي براي حركت هاي انحرافي ديگري كه استكبار به آنها دل بسته بود مي گرديد. پي نوشت : (1) نزديك ترين نماينده مجلس به بني صدر كه سخنراني هاي جنجالي در حمايت از او داشت و با فرار بني صدر، او نيز به فرانسه گريخت و همينك از چهره هاي رسانه اي ضد انقلاب مي باشد

(2) درسهايي از تاريخ سياسي ايران، حزب جمهوري اسلامي ايران، چاپ نخست، مرداد 1363، صفحه 58

(3)مصاحبه دكتر عبدالله جاسبي، سايت هابيليان

(4) درسهايي از تاريخ سياسي ايران، همان، صفحه 76

(5) - شهروند امروز، شماره 59، 27 خرداد 1387، صفحه 65

منبع:chaei.blogfa.com /س

روزهاي سرنوشت

روزهاي سرنوشت نويسنده : فرزاد زادمحسن سيري در پيدايش جريان نفاق تا معراج بهشتيان انقلاب 16بهمن 58: مراسم تنفيذ حكم رئيس جمهوري اسلامي ايران سيد ابوالحسن بني صدر به دست امام امت و با حضور شخصيت هاي برجسته سياسي اعضاي شوراي انقلاب، ميهمانان خارجي، در سالگرد انقلاب و با حضور خبرنگاران در اقامتگاه امام بيمارستان قلب تهران برگزار شد. براي همه كساني كه از نزديك اين مراسم را مي ديدند، در طول مراسم گرفتگي در چهره

امام كه چند روز پيش وقتي همه را به حضور در انتخابات فرا مي خواند آن همه آرام بود و مهربان، كاملاً مشهود بود و در آن سخنان كوتاه امام كه از همين اول كار نشان از اخطار و هشدار داشت و آن حديث «حب الدنيا رأس كل خطيئه» كه در آغاز سخن آورد، همگي سرشار از معنا بود. 17 شهريور 59:

سخنراني امروز بني صدر به مناسبت سالگرد فاجعه جمعه خونين در ميدان شهداي تهران، روند بحران و تشنج را به طور علني و آشكار پي گرفت. روندي كه از ابتداي تابستان امسال با جنجال و جريان سازي موسوم به «نوار آيت» و افزايش تهاجم به شخصيت هاي محوري حزب جمهوري اسلامي و متهم كردن آيت به طرح توطئه براندازي رئيس جمهور و نسبت دادن اين ماجرا به حزب جمهوري اسلامي و مانع تراشي در كار معرفي نخست وزير و پافشاري در ممانعت از نخست وزيري «محمدعلي رجايي» تا سرحد امكان و انتشار مطالب تحريك آميز و جوسازي و پرونده بازي و افشاگري هاي بي امان در روزنامه «انقلاب اسلامي» شتاب و شدت گرفت.

امروز، بني صدر جبهه گيري و صف آرايي علني خود را در مقابل مجلس، دولت، حزب جمهوري اسلامي و در يك كلمه خط امام، به ميان توده مردم كشاند و همه را دشمن خود قلمداد كرد و از باند چند نفره اي سخن گفت كه قصد برانداختن رئيس جمهور يازده ميليوني را كرده اند. 19شهريور 59: سخنراني دو روز پيش رئيس جمهور كه اختلافات را علني و تضادها را عمده كرده، بازتاب گسترده اي در پي داشته است. براي اولين بار آيت الله دكتر بهشتي بر خلاف هميشه كه لحن آرام و چهره متبسم داشت، خيلي جدي مقابل دوربين تلويزيون ظاهر شد و گفت، «ايشان

(رئيس جمهور) كراراً در سخنان خود از گروه اقليتي كه مانع كارشان مي شوند، ياد كرده اند. اگر منظورشان حزب جمهوري اسلامي است كه بايد گفت مواضع حزب در قبال رئيس جمهور، دولت و مجلس مشخص و لذا تكليف، روشن است.» 26 آبان 59:

امام در يك سخنراني بسيار مهم براي اولين بار، صريح تر از پيش به مسائل داخلي، جنگهاي جناحي و صف بندي گروهها پرداخت و با زباني تلخ و شكوه آميز، ضرورت حياتي وحدت را در وضعيت خطير و پرالتهاب يادآور شد. جنگ و جدال اخير، امام را چنان آزرده است كه او را به گفتن چنين كلماتي وا مي دارد: «اي سران! چرا اينقدر خوابيد؟ چرا چشمانتان را باز نمي كنيد؟ چرا بايد اين روزنامه ها به اختلافات دامن بزنند؟ هر كس هرجا صحبت مي كند، بر ضد هم صحبت مي كند، هرجا مي نويسد، برضد هم مي نويسد...» 28 آبان 59 عاشورا بود، سيل جمعيت به ميدان آزادي ريخته تا بشنود كه اين بار بني صدر پس از سخنان دو روز پيش امام و تعيين دقيق مرزها و معيارها در آن چه مي گويد. امام هم گفته بود كه در مراسم فقط نام امام حسين(ع) باشد و بس، اما ناگاه رئيس جمهور ضدانحصارطلبي و ارتجاع! پيدايش شد و هوادارانش هم از جلوي جايگاه سر و دست جنباندند و همچون پيش، سوت و كف زدند و حرمت اين روز را شكستند. 7 آذر 59: نماز جمعه امروز زير رگبار تند باران برگزار شد. صحنه چترهاي بي شماري كه خيل نمازگزاران گشوده بودند به ياد ماندني بود. آن هم در اين هنگامه پر تنش و تفرقه و خصومت. امام جمعه تهران سخنش اين روزها عطر و بوي جبهه هاي جنوب را مي دهد

كه از آنجا باز آمده و در اين شهر آلوده به سياست زدگي ها طراوات مي افشاند. اين بار او سكوت چند ماهه را شكست و دردمندانه از حقايق ناگفته سياسي، نظامي پرده برداشت. از اهمال كاريها و بي تدبيري هايي كه سرانجام به سقوط خرمشهر منجر شد و رويه مشكوك و غيرقابل توجيه رئيس جمهور در جايگاه فرماندهي كل قوا و اداره و سازماندهي جنگ كه به خطر عدم واگذاري سلاح به نيروهاي داوطلب سپاه و بسيج موجب ركود و توقف در كار جبهه جنگ شده و آن گاه در برابر انبوه نمازگزاران از استخوان در گلو گفت و صبري كه شايد يك روز به انتها برسد. 10 آذر 59 بازار تهران امروز به حمايت از روحانيت مبارز تعطيل بود. خطبه هاي جمعه (3روز پيش) حجت الاسلام خامنه اي، يار و ياور هميشگي بهشتي و افشاگري هاي بي سابقه او درباره جريان نفاق داخلي، موثر بوده است. حركت قشر متعهد و متعلق به خط حزب الله در بازار، خنثي كننده اقدام اخير بود كه به حمايت از «صادق قطب زاده» و اعتراض به بازداشت او، بازار تعطيل شد و آن طومارها و نامه نگاري ها و... كه سرانجام با دخالت امام و حكم به آزادي او، قضيه خاتمه يافت. 15آذر 59:

لحن امام، تندي و قاطعيت بيشتري گرفته و پيداست كه امام دوباره براي حفظ تماميت انقلاب احساس خطر مي كند كه اين گونه سخن مي گويد: «خيال نكنيد در اين نسل مي شود كودتا كرد... مردم با كسي كه مي خواهد قدرت خويش را تثبيت كند، مخالفت مي كنند و كسي كه بخواهد چنين كند، آبروي خويش را مي برد.» 18 اسفند 59: ميتينگ نهضت آزادي را بايد به منزله يكي از نقاط عطف در آشكار شدن

پيوند ليبرالها و منافقين پشت سر بني صدر در مقابل جريان اصيل خط امام ارزيابي كرد. اين تجمع در استاديوم امجديه و با سخنراني چهره هاي شاخص نهضت آزادي، مهندس بازرگان، دكتر يزدي، دكتر سحابي و مهندس صباغيان برگزار شد. اعتراض به عملكرد اكثريت خط امامي مجلس و انتقاد از عدم واگذاري فضا و فرصت به آنان جهت ايفاي نقش بيشتري در مجلس، يكي از محورهاي صحبت هر سه نماينده نهضت آزادي بود. 22 بهمن 59 تهران و ديگر شهرها رفته رفته صحنه آشوب و درگيري هاي خياباني مي شود و عرصه سياسي رو به تشنج و بحران دارد. خشونت چماق به دستان ضد چماق داري و ارتجاع! در روز 18 بهمن در ميدان آزادي 1 كشته و 1مجروح به جا گذاشت. عناصر گروهك فدائيان اقليت با پنجه بكس و چماق و چاقو به جان انحصارطلبان افتادند. 14 اسفند 59:

ميتينگ امروز دانشگاه تهران به مناسبت سالروز وفات دكترمصدق به صحنه بزرگ و بي سابقه اي از صف آرايي ورودرويي جبهه متحد ضد انقلاب، چپ هاي آمريكايي و گارد ميليشاي بني صدر با مردم و توده هاي انقلاب و مدافع خط امام تبديل شد. اين بار، ديگر همه آمده بودند. جمعيت سراسر دانشگاه، زمين چمن و خيابان هاي اطراف را در بيرون فرا گرفته بود. جمعيت مثل انبار باروتي بود هر دم امكان داشت با يك جرقه مشتعل شود و مثل حريفي دامن گستر، همه جا را به آتش بكشد.

در جلوي جايگاه سخنراني، جوانان دختر و پسري حضور داشتند كه نظم و هماهنگي در شعارها و همه حركات و به خصوص لباس هاي متحدالشكل شان نشانگر يك انسجام تشكيلاتي از پيش سازماندهي شده بود و به نظر مي آمد كه غالب آنان از اعضاي

ميليشاي مجاهدين هستند. در وسط زمين چمن پلاكاردهايي با اين نوشته ها به چشم مي خورد: «چوب، چماق، شكنجه، ديگر اثر ندارد.»، «مسلمان به پا خيز، حزب شده رستاخيز» پوسترهايي از دكترمصدق در ميان جمعيت خودنمايي مي كرد. در خارج از دانشگاه و خيابان هاي جنوبي و شرقي زمين، گروه مخالف و معتقدان به خط امام شعارهايي با اين عناوين مي دادند، «ابوالحسن پينوشه، ايران شيلي نمي شه.»، «مرگ بر ليبرال»، «تا مرگ شاه دوم نهضت ادامه دارد.» و پلاكاردهايي از سخنان امام بر ضد ملي گرايان و تصاويري از ايشان به دست آنها بود. ناگهان جواني در ميان جمعيت به سوي چند دختر چادري كه عكس هاي امام را به دست داشتند، يورش برد و آنها را پاره پاره و به هوا پرتاب كرد و جمعيتي كه شاهد صحنه بود، با كف زدن از عمل انقلابي او تجليل به عمل آورد. ديگر، كار از دشمني با حزب جمهوري و دكتر بهشتي و ياران امام گذشته بود و خفاش ها مستقيماً پنجه بر آفتاب كشيدند. ساعت 40/3 دقيقه، بني صدر در ميان سوت و كف زدن جمعيت به جايگاه آمد و خانمي يك حلقه گل به گردنش انداخت و شعارهاي ضد حزب به اوج رسيد. ناگاه با اصابت يك نارنجك و پرتاب سنگ، وضعيت بحراني شد و با هدايت ميليشياي مجاهدين، جمعيت داخل زمين چمن نيز به دادن شعارهاي جهت دار پرداختند: «اخلال تو ميتينگ ها كار حزبه» «چماق دار! چماق دار! مرگت فرارسيده.» «بني صدر افشا كن، بهشتي را رسوا كن.» امروز شعار مرگ بر بهشتي(!) ترجيع بند هياهوي منافقان بود. بني صدر در قسمتي از سخنانش در حالي كه چند برگ و كارت شناسايي را به جمعيت نشان مي داد

و آنها را متعلق به افرادي از كميته انقلاب اسلامي و حزب جمهوري اسلامي خواند كه آنان را به عنوان چماق دار دستگير كرده بودند. پس از اعلام اين مطلب با شعار «سردسته چماق داران، بهشتي» مورد تشويق قرار گرفت. در اين هنگام از ضلع و جلوي جايگاه، جماعتي پا به زمين كوبيدند و فرياد مي زدند «بني صدر بني صدر حكم تهاجم بده» و «بني صدر اذن جهادم بده!» و سرانجام جواز حمله را از مجتهد اعلم خويش اين گونه دريافت كردند كه، «مردم! اينها را از اينجا بيرون كنيد. اينان را بيرون كنيد.» و بعد پشت سرهم افرادي كه صورتشان با ضربه هايي شكافته و خونين شده بود، در حالي كه همچنان بر سر و صورتشان مشت و لگد كوفته مي شد، از ديوار شرقي به پايين پرتاب شدند. مهاجمين حالتي وحشيانه به خود گرفته بودند و با شعارهايي كه به وسيله دوستانشان داده مي شد، بيشتر تحريك مي شدند و با حرص و ولع، هرازگاهي يكي از مرتجعان را صيد مي كردند و تا جا داشت مي زدند. حقيقتاً امروز ديوانگي و درنده خويي به اوج خود رسيد. هركس ريش داشت و اوركت آبي و سبز، به نشانه مرتجع بودن به باد كتك گرفته شد. 16 اسفند 59 سرانجام از سوي امام امت در پاسخ به تلگرام بسيار مهم آيت الله العظمي گلپايگاني درباره حادثه پنج شنبه گذشته دانشگاه تهران كه در آن خواستار اقدام فوري و سريع ايشان، قبل از بروز فتنه هاي خطرناك و حوادث غيرقابل پيش بيني «شده بودند، فرمان تاريخي شناسايي و مجازات عاملان حادثه پنج شنبه صادر شد. امام فرمودند: «بايد گروه ها و دسته هاي منحرف بدانند كه من با احساس تكليف با آنان برخورد مي كنم و به شرارتهاي

ضد اسلامي خاتمه مي دهم.» 24اسفند 59: امروز ملاقات تاريخي سران كشور و چهره هاي اصلي دو گروه مخالف يكديگر در داخل نظام مركب از: آيت الله دكتر بهشتي، بني صدر، آيت الله موسوي اردبيلي، نخست وزير محمدعلي رجايي، آيت الله خامنه اي، آيت الله هاشمي رفسنجاني و مهندس مهدي بازرگان با رهبر كبير انقلاب، با حضور در منزل ايشان انجام گرفت. در اين ديدار مهم و تعيين كننده، حاج سيداحمد خميني هم حضور داشت. اين جلسه با ابتكار و پيشنهاد امام و در راستاي همفكري مسئولان و حل اختلافات و گفتگو براي رسيدن به تفاهم صورت گرفته و تأثيرات و نتايج مهم و محسوسي در روند موضع گيري ها و برخوردهاي آينده به همراه خواهد داشت.

از مفاد گفت وگوها و مباحث طرح شده در اين جلسه اطلاعي در دست نيست. اما با توجه به حساسيت و اهميتي كه داشته تا ساعت ها به طول انجاميد و امام براي اين ملاقات اهميت بسيار زيادي قائلند. 21 اردبيهشت 60 امام در سخنراني بسيار مهم خود به تقاضاي سازمان مجاهدين خلق براي ديدار و گفتگو با ايشان پاسخ گفت و شرايط پذيرش آنان را اعلام كرد. امام هر گونه ديدار و مذاكره را مشروط به تبعيت از قانون و پذيرش مقررات كشور، تحويل سلاح ها و بازگشت به آغوش ملت از سوي آنان نمود و در عين حال مجاهدين را از كيفر اقدام مسلحانه عليه حكومت اسلامي از سوي همه مردم بيم داد. 7 خرداد 60: سرانجام سكوت به پايان رسيد. امام در سخنراني سرنوشت ساز امروز در ديدار با نمايندگان مجلس به طور علني در برابر بني صدر و ائتلاف گروهك هاي ضدانقلاب به طور بي سابقه اي موضع قاطع گرفت و بر كژي هاي جريان منحرف از خط

اصيل اسلام انگشت نهاد و آن را افشا كرد، امام اين بار بر قدرت و محوريت مجلس تأكيد كرد و آن را «مركز همه قدرت ها و قانون ها» خواند و بدين ترتيب بر القائاتي كه رئيس جمهور را تافته جدا بافته و همه كاره و مالك الرقاب مملكت و قطبي مستقل و مافوق همه نهادها و نظارت ها مي داند، خط بطلان كشيد: «غلط مي كني قانون را قبول نداري، قانون تو را قبول ندارد... اگر آقاي رئيس جمهور يك قدم از حدودش در قانون اساسي كنار برود، من با تمام قوا با او مخالفت مي كنم... ملت، شخص پرست نيست. اين قدر تبعيت از هواي نفس نكنيد... بترسيد از آن روزي كه مردم بفهمند در باطن ذات شما چيست...» آيت الله دكتربهشتي امروز در مصاحبه مهمي به موارد تخلف بني صدر از قانون پرداخت و عدم همكاري او را با ساير قواي كشور اعلام كرد و در مورد ملاقات خود با امام گفت: «امام سخت تأكيد داشتند كه:

1. هر مسئولي و نهادي به وظايفش در چهارچوب قانون اساسي عمل كند،

2. همه بكوشند از ايجاد جو تشنج و جوسازي دور بمانند.» 9 خرداد 60: بني صدر با سخنراني در پايگاه هوايي شيراز، رسماً آغاز گر تخلف از فرمان 10ماده اي امام در مورد خودداري سران سه قوه از سخنراني تا پايان جنگ شد. 15 خرداد 60 امروز ملت با حضور سيل آساي خود، با امام عهدي دوباره بست و همه نقشه ها و نيرنگ ها را زير پا گذاشت. مردم اين بار احساس تكليف جدي كرده بودند و چنان آمدند كه فقط در تهران، به گفته حاج احمدآقا كه براي خواندن پيام امام به دانشگاه آمده بود، جمعيت از عاشوراي 57 هم

بيشتر بود. امام در پيام امروز خود گفت: «اينان با نام آنكه در ايران قانون نيست و حكومت جنگل پا برجاست. مي خواهند راه را براي اربابان خود باز كنند و ايران عزيز را با اسم آزادي كه مراد آنان بي بند و باري است، به لجن بكشند و امت مسلمان را از صحنه خارج كنند.» 18خرداد 60: در پي توقيف روزنامه «انقلاب اسلامي» به همراه چندين نشريه ديگر از سوي دادستان انقلاب به اتهام تشويق اذهان و مطالب كذب، بني صدر طي اظهاراتي شديداً تشنج آميز و در يك واكنش انتحاري، نقاب از چهره برداشت و علناً مردم را به قيام عليه غول استبداد تحريك كرد و بارها مردم را به مقاومت و استقامت فرا خواند، «اينها گمان مي كردند به مناسبت 15 خرداد مي توانند مردم را به خيابان ها بكشند و آنها را برانگيزند تا بر ضد رئيس جمهور منتخب خودشان شعار بدهند و چون مردم نيامدند و اين شكست آشكار را ديدند، اينك به راه ديگري رفتند، به راه پرونده سازي، توقيف روزنامه ها و اختناق...»

امروز امام با سخنراني تاريخي شان، پشت ديكتاتور زمان و اذناب او را درهم شكسته و پرچم داد را بر بام حماسه برافراشتند.

به فاصله چند ساعت پس از اظهارات بني صدر در همدان، او را و تفكري را كه او نماينده و سخنگوي آن شده است، افشا كردند و مقاومت قلابي بني صدريان را نقش برآب ساختند و با لحن قاطع تهديد كردند كه با آنان همان مي كنند كه با شاه كردند. طنين فرياد امروز امام آغاز شمارش معكوس محور جريان هاي منحرف و سقوط بني صدر از قدرت بود: «هر كسي برخلاف قانون عمل كند ديكتاتور است. ديكتاتورها از قانون

بدشان مي آيد. ديكتاتوري همان است كه نه به مجلس سر فرود مي آورد و نه به شوراي نگهبان و نه به قوه قضاييه و نه به دادستاني و نه به همه ارگان ها... با اشخاصي كه در مقابل مجلس و دادستاني صف آرايي كنند، آن خواهم كرد كه با شاه كرديم.» 20خرداد 60: «خميني روح خدا فرمانده كل قوا» اين شعاري بود كه امروز در سراسر ايران يكباره طنين انداز شد. امام امت در اقدامي بي سابقه، ابوالحسن بني صدر را از مقام فرماندهي كل قوا عزل نمود و از اين پس قواي مسلح مأموريت خود را مستقيماً تحت نظارت امام و با قدرت كامل ادامه خواهد داد. بني صدر كه براي بازديد از جبهه ها به ايلام و كرمانشاه رفته بود، به دنبال فرمان امام بر عزل وي برنامه سفر را لغو كرد و به تهران برگشت. 25 خرداد 60 انقلابي ديگر به راه افتاد. با سخنراني امروز امام انقلاب چهارم به نقطه اوج خود رسيد و تهران، آتشفشاني بود كه يكسره فوران خشم و التهاب و خروش و فرياد شد. امام، جبهه ملي را در پي اعلام راهپيمايي عليه لايحه قصاص، رسماً محكوم به ارتداد كرد و يادآور شد كه در تمام طول سلطنت رضاخان و محمدرضا چنين جسارتي به اسلام و قرآن نشده است. امروز امام به بني صدر و نهضت آزادي مهلت توبه داد. 28 خرداد 60 آيت الله خامنه اي، امام جمعه تهران در خطبه هاي امروز پرده از حقايق حادثه 14 اسفند و نقش بني صدر در اين توطئه و تخلفات متعدد او در رياست جمهوري برداشت. ميليون ها نمازگزار در تهران و سراسر ايران با راهپيماي هاي عظيم، خواستار عزل و محاكمه بني صدر شدند،

از آن سو راديو آمريكا و اسرائيل خبر مي دهند فرانسه و تركيه براي پناه دادن به بني صدر اعلام آمادگي كرده اند و بني صدر فعلاً متواري است. 30 خرداد 60: جنگ مهيب و خونين منافقين خلق و گروهك هاي مسلح با انقلاب و مردم رسماً آغاز شد و سراسر كشور را فرا گرفت. سازمان مجاهدين (منافقين) خلق به رهبري مسعود رجوي با اطلاعيه سياسي نظامي شماره 28 عملاً وارد فاز عمليات مسلحانه عليه نظام و مردم شد. تهران امروز تا پاسي از شب ساعاتي خونين و خشونت بار را كه در سه سال اخير بي سابقه بود، پشت سر گذاشت.

منافقين امروز با آلات قتاله و پنجه بكس و دشنه و قداره و نارنجك چنان وحشيانه و جنون آسا حمله كردند كه نفرت مردم را تا ابد براي خود خريدند. فرو رفتن دشنه 20سانتي در قلب يك كودك، بريدن سر يك پاسدار با كارد موكت بري، پاشيدن اسيد و انفجار نارنجك و همه چيز حكايت از سازماندهي همگاني و برنامه ريزي تشكيلاتي وسيع از پيش تعيين شده براي كودتاي مسلحانه و سركوب مردم و ارعاب و به راه اندازي تسويه حساب خونين و در نهايت به دست گرفتن ابتكار عملي در برابر حاكميت دارد. 31 خرداد 60: حوادث ديروز تهران كه اوج خون خواري دشمنان بود، 14 شهيد و صدها مجروح داشت. پيكر شهدا امروز تشييع شد. تعداد زيادي از مردم جلوي مجلس تجمع كردند تا از نمايندگان، راي عدم كفايت سياسي رئيس جمهور را درخواست كنند. اين چيزي است كه اين روزها همه ملت آن را با صداي بلند به گوش نمايندگان رسانده است. سرانجام عصر امروز عدم كفايت سياسي بني صدر با 177 رأي موافق و 1 رأي مخالف

به تصويب رسيد و امام نيز آن را تأييد كرد و حيات سياسي او در اين كشور براي هميشه پايان گرفت. 6 تير 60: خبر كوتاه بود و تكان دهنده، اما با همين خبر كوتاه، شهر يكپارچه نگران و بي قرار شد. دل ها بي تاب و دست ها به دعا، امام جمعه تهران آيت الله خامنه اي را ترور كرده اند، تقريباً همه مردم مطمئن شده اند كه كار منافقين خلق است. آيت الله خامنه اي با سخنان اخيرش خود را در تيررس مستقيم منافقان قرار داده بود. 7 تير 60: امروز عاشوراست. با اعلام خبر آن فاجعه بزرگ و به راستي باورنكردني، بوي عزا و بانگ ماتم در همه شهر و همه خانه ها پيچيده است. ديشب جمع ياران يكي يكي وضو گرفتند و براي آخرين بار پشت سر شهيد بهشتي به نماز ايستادند. پس از نماز، آن هنگام كه بهشتي عزيز سخن مي گفت و دستور جلسه بحث تورم و رئيس جمهور آينده بود، ناگاه در ميانه كلام با نگاهي كه انگار به جايي خارج از زمان و مكان خيره شده و با چهره اي كه در آن معنويت و صفاي ملكوتي موج مي زد به جمع رو كرد و گفت، «بچه ها! بوي بهشت مي آيد! نمي شنويد؟» و چند لحظه بعد صداي انفجاري مهيب و شعله هاي عظيم آتش و دود و سيل آوار بر سرها و ديگر هيچ...

ديشب «سرچشمه» و «دفتر حزب جمهوري اسلامي» كربلاي ايران شده بود و معراج عشاق و ميعادگاه مهاجران الي الله. منبع: روزنامه اطلاعات /س

ارتباط برخي اعضاي نهضت آزادي و دولت موقت با آمريكا

ارتباط برخي اعضاي نهضت آزادي و دولت موقت با آمريكا چكيده:

دولت موقت كه بنا به توصيه برخي از دوستان به حضرت امام و موافقت ايشان، توسط مهندس بازرگان با عضويت

وزرايي كه غالبا عضو نهضت آزادي يا جبهه ملي بودند تشكيل شده بود ، عليرغم كينه توزيها و دشمنيهاي عميق آمريكا با ملت ايران ، بطور پنهان با عوامل اطلاعاتي آمريكا در خارج از ايران و نيز عناصر سفارت آمريكا در تهران ارتباط برقرار كردند . عمده اين روابط از سوي عباس امير انتظام « سخنگوي دولت موقت و مسئول دفتر امور خارجه و مسئول دفتر نخست وزيري » صورت مي گرفت لكن دكتر ابراهيم يزدي ، ناصر ميناچي و مهندس بازرگان نيز تماسهايي داشتند . در اين ارتباطات ، اطلاعات مهم انقلاب به عوامل آمريكايي داده مي شد و عوامل آمريكايي ، خط آمريكا و خواستهاي او را به آنان القاء مي كردند . در خلال گفتگوهاي اين عناصر با عوامل آمريكا ، مطالبي در خصوص نگرش نهضت آزادي و عوامل روشنفكري نسبت به جهت گيري هاي انقلاب اسلامي و حضور روحانيون در سياست و دولت و مجلس ارائه مي گرديد كه براي ملت ايران ، كه بايستي همواره جمعيت ها و اشخاص را وراي شعارهاي ظاهري آنان بشناسد تا از فريب آنان در امان بماند.

دولت موقت كه بنا به توصيه برخي از دوستان به حضرت امام ( قدس سره ) و موافقت ايشان ، توسط مهندس بازرگان با عضويت وزرايي كه غالبا عضو نهضت آزادي يا جبهه ملي بودند تشكيل شده بود ، عليرغم كينه توزيها و دشمنيهاي عميق آمريكا با ملت ايران ، بطور پنهان با عوامل اطلاعاتي آمريكا در خارج از ايران و نيز عناصر سفارت آمريكا در تهران ارتباط برقرار كردند . عمده اين روابط از سوي عباس امير انتظام « سخنگوي دولت موقت و مسئول دفتر امور خارجه و

مسئول دفتر نخست وزيري » صورت مي گرفت لكن دكتر ابراهيم يزدي ، ناصر ميناچي و مهندس بازرگان نيز تماسهايي داشتند . در اين ارتباطات ، اطلاعات مهم انقلاب به عوامل آمريكايي داده مي شد و عوامل آمريكايي ، خط آمريكا و خواستهاي او را به آنان القاء مي كردند . در خلال گفتگوهاي اين عناصر با عوامل آمريكا ، مطالبي در خصوص نگرش نهضت آزادي و عوامل روشنفكري نسبت به جهت گيري هاي انقلاب اسلامي و حضور روحانيون در سياست و دولت و مجلس ارائه مي گرديد كه براي ملت ايران ، كه بايستي همواره جمعيت ها و اشخاص را وراي شعارهاي ظاهري آنان بشناسد تا از فريب آنان در امان بماند ، بسيار تجربه سنگيني است كه بايد قدر آن را بداند و همواره اين درس را مرور كند . در ذيل به چند سند كه از مجموعه اسنادي كه توسط دانشجويان پيرو خط امام از لانه جاسوسي آمريكا بدست آمده و در جلد دهم « اسناد لانه جاسوسي » منتشر شده است ، انتخاب گرديده است ، توجه فرماييد :

طبقه بندي : محرمانه

تهيه شده : توسط ناس

تاريخ 9 آوريل 79 – 20 فروردين 58

از سفارت آمريكا در تهران

به وزير خارجه واشنگتن

موضوع : ملاقات با معاون نخست وزير " اميرانتظام "

1- تمام متن محرمانه است .

2- دو روز پيش ( 7 آوريل ) براي عرض ادب با اميرانتظام معاون نخست وزير ، يك ملاقات داشتم . او را مطلع ساختم كه بر مبناي ملاقات اخير وزير ( آمريكائي ) و كاردار جديد ايران در واشنگتن و همچنين مكالمه هاي اخير من در وزارت خانه ، ايالات متحده علاقمند است روابط خود را با ايران به حالت

عادي برگرداند . و نيز متذكر شدم كه عليرغم تغييرات انقلابي كه در ايران بوقوع پيوسته ، منافع مشترك مي تواند پايه هاي روابط خوبي در آينده باشد . استقلال ، ثبات ، تماميت ارضي و پيشرفت اقتصادي ايران براي ما داراي اهميت شاياني است .

3- هم چنين به او گفتم بخاطر برخي دلايل ، از زمان انقلاب تاكنون روابط ما در سطح پايين و محدودي بوده است . مهمترين اين دلايل اين بود كه آبروريزي و مشكل و دردسري در روند روزمره دولت جديد پيش نيايد . من متذكر شدم كه در اين دوره مسئوليتم از ارائه نظرياتي كه او و ديگران در مورد گامهايي كه هر دو طرف در جهت عادي كردن روابط مي توانند بردارند ، قدرداني مي كنم . و نيز پيشنهاد كردم كه گفتگوهاي بي پرده اي در اينجا و در واشنگتن داشته باشيم و اجازه ندهيم كه سو ء ظن ها عميق تر شود .

براي نمونه به تبليغاتي اشاره كردم كه شوروي در سراسر ايران به راه انداخته و در آن آمريكا را متهم به دخالت در كردستان و تركمن صحرا نموده است و مطبوعات ايران نيز اين تبليغات را تكرار مي كنند آيت الله خميني خود نيز اخيرا گفته كه عوامل آمريكا مسئول ناآراميها در اين دو ناحيه هستند . 1

من از او خواستم كه به آيت الله اطمينان بدهد كه علاقه اصلي آمريكا به استقلال و تماميت ارضي ايران است و اينكه در حال حاضر و در آينده عملي در جهت بي ثباتي ايران انجام نخواهيم داد . 2

4- اميرانتظام گفت كه دولت وي نيز همچنان خواهان روابط خوبي با آمريكاست و در عين حال خواهان روابط خوبي با

ساير كشورها مي باشد . او متذكر شد كه بازرگان اخيرا اين تمايل را بطور علني اظهار داشته است . او گفت در عين حال ايالات متحده بايد اين را درك كند كه در طول 25 سال دولت آمريكا وابستگي نزديكي با رژيم سلطنتي سابق داشته و در سال 1953 ( 1332 ) عليرغم خواست مردم ، شاه را به قدرت رساند . بهمين دليل اين موضوع قابل درك است كه احساسات ضد آمريكايي در ايران شديد و گسترده باشد و عادي كردن روابط مي بايست با دقت صورت گيرد او از اطمينان خاطري كه آمريكا در مورد درگير نبودن در حوادث ناراحت كننده داد ، سپاسگزاري نمود و اظهار اميدواري كرد كه اين موضوع حقيقت داشته باشد .

5- در مورد مسائل ديگري كه با معاون نخست وزير مورد بحث قرار گرفت ، بطور جداگانه گزارش خواهد شد .

تاريخ : 24/6/79 محرمانه ماره 36550/4/58

از : سفارت آمريكا تهران

به : سفارت آمريكا استكهلم

موضوع : سفير ايران (جديد) در سوئد

1- متن كاملا محرمانه است.

2- عباس اميرانتظام به عنوان معاون نخست وزير در دولت موقت اسلامي و انقلابي مهدي بازرگان زمانيكه در فوريه اين سال به قدرت رسيد خدمت مي كرده است . او مسئول دفتر ارتباطات مطبوعات ( به عنوان سخنگوي دولت ) و امور خارجه و نخست وزيري بوده است .

3- اميرانتظام در حدود 46 سال دارد ، او در نيمه 1950 با مدرك مهندسي الكترونيك از دانشگاه تهران فارغ التحصيل شد ، او سپس در دانشگاه پاريس بود كه مدرك فوق ليسانس گرفت . و در دانشگاه كاليفرنيا در بركلي مدرك مهندسي ساختمان را گرفت . طبق گزارشي كه به

ما رسيده است او با يك آمريكايي ازدواج كرد و بعد از فارغ التحصيل شدن براي مدتي در منطقه سانفرانسيسكو كار كرد . وقتيكه به ايران بازگشت ابتدا براي يك شركت مشاور خصوصي كار كرد . اما بعدا شركتهاي خودش را كه در كار وارد كردن لوازم سنگين بود ، تأسيس كرد .

4- اميرانتظام يكي از مؤثرترين مدافعين عادي كردن روابط بين ايران و آمريكا در كابينه بازرگان بوده است . گاهگاهي بدليل ارتباط آمريكايي اش به عنوان يك عامل آمريكا به او حمله شده است . اما او بطور كلي بوسيله اين تهمت ها ترس به خودش راه نداده است . اخيرا در 21 ژوئن در يك مصاحبه مطبوعاتي با يك برخورد منطقي ضرورت تفاهم بين ايران و ايالات متحده را توضيح داد ... لينگن

از : وزير امور خارجه واشنگتن شماره : 6891

به : سفارت تهران – فوري ، نسخه آن به كاخ سفيد

گزارشگر : ونس VANCE

موضوع : مذاكره با اميرانتظام

تاريخ : 9 آگوست 79 برابر با 18 مرداد 58

خلاصه : انتظام نظراتي براي بهبود روابط ايران و آمريكا دارد . او به عنوان يك سفير فوق العاده از طرف دولت موقت انقلابي ايران در اروپا خدمت مي كند . انتظام نسبت به نفوذ مذهب افراطي در دولت و خميني اظهار نگراني مي كند ، اصطكاكهاي قابل ملاحظه اي بين گروههاي خيلي مذهبي (راديكال) افراطي اطراف خميني و كساني كه صرفا " مسلمانان خوب " در نهضت آزادي خوانده مي شوند و هم اكنون دولت را اداره مي كنند ، وجود دارد . انتظام ظاهر شدن دوباره بختيار در صحنه سياست را مسئله مهمي قلمداد نمي كند . اگر دولت بطور جدي عمل كند

، خطر چپ مسئله اي نخواهد بود .

انتظام در مورد انتخابات ، تشكيلات دولت موقت ، تهديدات خارجي و روابط خارجي سخناني ايراد كرد...

انتظام در مورد انتخابات ، تشكيلات دولت موقت ، تهديدات خارجي و روابط خارجي سخناني ايراد كرد . هم اكنون پيشنهادهاي اساسي اقتصادي بمنظور بهبود اوضاع اقتصادي بوسيله شوراي انقلاب تحت بررسي است .

( جزوه هاي بيوگرافي – خلاصه تمام )

1- تمام متن سري است

2- در 5 آگوست ( 4 مرداد ) استمپل مقام سرويس خارجي ، به منظور تبادل نظر با اميرانتظام ( سفير ايران در سوئد ) در مورد مسائل جاري ايران ، بسوي سوئد پرواز كرد . در دو روز گذشته حدود 5/4 ساعت گفتگو شد گزارشهاي تلگرافي زير مهمترين قسمتهاي اين گفتگوهاست و بصورت موضوعي تنظيم شده است .

3- استمپل گفتگو را با اطمينان خاطر و حسن نيت دولت آمريكا نسبت به دولت ايران شروع كرد . سپس گفتگوي مختصري در خصوص روابط ايران با آمريكا در پي آن انجام گرفت . مهمترين نكاتي كه بوسيله اميرانتظام عنوان شد ، عبارتند از :

الف: عادي كردن روابط با آمريكا بايد به آهستگي پيش برود ، تا سوء ظن كساني را كه نظر خوبي نسبت به آمريكا ندارند ، برنيانگيزد .

ب : در رابطه با ارتباط با دولت موقت احتمالا بهترين شيوه حفظ تماس با خود نخست وزير هر 20-15 روز يكبار مي باشد . مسلما الان خيلي زود است كه بشود با آيت الله خميني ملاقات كرد .

ج : تبادل سفير احتمالا در پاييز مناسب خواهد بود . شايد زماني كه دولت جديد دائمي مستقر شده باشد انتظام افرادي نظير " ريچارد كاتن

" و " رمزي كلارك " را بعنوان سفير پيشنهاد (مي) كند .

4- انتظام گفت چند چيز است كه آمريكا براي نشان دادن صميميت خود نسبت به رژيم جديد مي تواند انجام دهد . و اينها مي تواند به دولت موقت ايران در برخورد با جنبشهاي انقلابي داخل و خارج كه نسبت به اعمال گذشته آمريكا عميقا « نفرت دارند ، كمك كند . شرح نطقه نظرها »

الف – تهيه اطلاعاتي در مورد هر نوع تهديد داخلي كه با حمايت خارجي صورت مي گيرد .

ب – حداكثر كمك در مورد لوازم يدكي مورد نياز ارتش.

ج – مبلغ 3/1 ميليارد دلار جريمه دير كرد مربوط به بار پرداخت وامها را لغو كنيد (SIC)

د- در تهيه مواد اوليه مورد نياز صنايع ، كه برخي شركتهاي آمريكايي از فرستادن آنها خودداري مي كنند ، كمك شود .

ه- دفتر صدور ويزا در تهران را دوباره باز كنيد زيرا هزاران ايراني مي خواهند كه به آمريكا بروند . انتظام گفت : خود او شخصا مي خواهد كه دانشجويان زيادي به آمريكا و ديگر كشورهاي انگليسي زبان بروند . مثلا هندوستان امسال بجاي 1500 ويزا كه پارسال مي داد 6000 ويزا براي دانشجويان ايراني صادر كرد . او اظهار اميدواري كرد كه آمريكا از آن پيروي كند .

5- استمپل گفت : كه پيشنهادهاي انتظام را گزارش خواهد كرد . و به دولت ايران اصرار خواهد كرد كه در مورد لوازم يدكي نظامي و مواد اوليه كارخانه ها با سفارت در تماس باشند . برداشت ما چنين بود كه جز در مواردي كه صورت حسابها پرداخت نشده باشد ، هيچ وقفه اي نبايد صورت پذيرد.

در مورد سئوال مربوط به تكنسين هاي خارجي

استمپل يادآور شد كه فعاليت دادگاه انقلاب عليه خارجيان و زنداني كردن آنها يا جلوگيري از خروج آنها از كشور در مورد هيأت هاي تجاري آمريكا هم صورت گرفته و نهايتا به ضرر حل مسائل خواهد بود . در مورد ويزا به انتظام گفته شد كه تسهيلات جديد آمريكا تا آخر آگوست آماده خواهد شد ولي پيش از گشايش بايد مسائل امنيتي آن كاملا حل شود .

اين بدان معني است كه كميته هاي گاردهاي فعلي سفارت بايد بروند و بجاي آنها پليس يا افراد ارتشي متحدالشكل در بيرون محوطه گمارد شوند . انتظام يادداشت كرد و گفت كه در ملاقات آينده اش در تهران در هفته آينده مسأله را فقط بخاطر جلب " رضايت خاطر ما " حل خواهد كرد .

استمپل به او توصيه كرد كه در مورد بازگشتش به تهران با كاردار " لينگن " تماس بگيرد .

6- انتظام گفت كه او از طرف نخست وزير بعنوان " سفير فوق العاده " در اروپا خدمت مي كند تا انقلاب را به مقامات حساس توضيح داده و با مشكلاتي كه در تمام اين كشورها ظاهر مي شود ، درگير شود تا اين تاريخ تنها كساني بعنوان سفير انتصاب شده اند كه يا ( مذهبي افراطي ، فناتيك ) بودند و يا افراد قدرت طلب كه هيچ نزديكي با انقلاب ندارند او به اين خاطر سوئد را بعنوان پايگاه انتخاب كرده چون كه در روابط ايران و سوئد عملا هيچ مشكلي وجود ندارد و اين دست او را باز مي گزارد .

7- انتظام خيلي نگران نفوذ مذهب بر سياست ايران بود . انتقال اخير افراد شوراي انقلاب به دولت و برعكس حالتي بود كه در آن

شوراي انقلاب قدرت بيشتري بدست آورد تا از دست بدهد . شوراي اخير خبرگان شامل اكثريتي از روحانيون است و انتظار مي رود كه در يكماه آينده بررسي هاي خود را در مورد قانون اساسي تمام كند .

انتظام گفت كه طرح فعلي شامل انجام رفراندوم قانون اساسي در نيمه سپتامبر و بعد انتخابات رياست جمهوري و مجلس در يكماه يا يكماه و نيم خواهد بود خميني آدم خوبي است و اعتقاد به برتري آخونديسم در هر مورد ندارد . ولي او تحت فشار دائمي از جانب اطرافيان تندرو كه خواهان بركنار كردن " مسلمانان خوب و خالص " و روي كار آوردن روحانيون مي باشند ، است . 3

انتظام به اين حقيقت اقرار كرده كه روحانيون در انتخابات آينده بيش از نيمي از كرسي هاي مجلس را به دست خواهند آورد. و به آمريكا و ديگران تذكر داد كه مجبور خواهند بود به مدت چهار سال با روحانيون درگير باشند. انتظام با ترديد اظهار اميدواري كرد كه ميانه روها بعد از انتخابات بتوانند دولت را به دست آورند او اين مسئله را براي بازگردانددن اعتماد به طبقه متوسط و نيز براي حيات اقتصادي ضروري مي داند.

8_ در جواب سئوال مستقيمي درباره بختيار در صحنه سياست، انتظام مسئله را منتفي دانسته گفت كه بختيار مي كوشد كتاب خاطراتش را به اتمام برساند. او بختيار را تهديدي براي دولت موقت نمي داند.

جبهه ملي و جبهه دموكراتيك قادر به رقابت با احزاب مذهبي در انتخابات نيستند و در صدد ايجاد آشوب نمي باشند. حزب جمهوري اسلامي به رهبري آيت الله بهشتي قوي ترين گروه خواهد شد. اين مسئله انتظام را آزار مي دهد. چون (بهشتي، رفسنجاني، موسوي) از مهم ترين روحانيوني

هستندكه اصرار دارند كه خميني دولتي متشكل از روحانيون داشته باشد. انتظام گفت خوب است خميني به تهران بيايد جايي كه دولت موقت بتواند وي را بيش از سه ساعت در هفته ببيند.

9_ در مورد رياست جمهوري انتظام گفت كه طالقاني و بهشتي در انتخابات شركت خواهند كرد با وجود اينكه طالقاني خودش مي گويد «نه» به عقيده انتظام بازرگان در مورد شركت در انتخابات بي ميل است معهذا شركت خواهد كرد و وي بهترين انتخاب خواهد بود. اگر دولت موقت قاطع عمل كند و قدم هاي حساب شده بردارد فداييان و چپ ها مسئله اي نيستند انتظام خصوصا نگران حمايت خارجي شوروي، ليبايي ها و عراقي از گروه هاي قومي مخصوصا كردها و عرب ها بود.

(خوزستان)

به استثناء دخالت خارجي، اقوام و اقليت هاي مذهبي مشكلات بزرگي نخواهد بود. انتظام گفت كه عده زيادي از قانون اساسي جديد خوشحالند و كردها گر دولت موقت ارتش را به حركت در آورد، حاضر به مصالحه خواهند بود.

10_ انتظام نتايج دگرگوني هاي اخير در دولت موقت را شرح داد او گفت پنج نفري كه از شوراي انقلاب وارد دولت موقت شده اند، حالا شناخته شده اند اما كساني كه از دولت به شورا رفته اند شناخته نشده اند. او به خاطر مسائل امنيتي از دادن نام آنها خودداري كرد. شورا به وسيله 25 نفر تثبيت شده است و به همين تعداد مي ماند (اين بيشتر از آن چيزي است كه ادعا شده است) ارتباط بين شورا و دولت موقت بهتر شده است. آيت الله رفسنجاني معاون وزارت كشور شده و مسئوليت سپاه پاسداران را از دكتر چمران كه معاون نخست وزير بوده و اخيرا به سمت وزارت دفاع هم منصوب شده به دست گرفته

است. ديگر معاون وزارت دفاع آيت الله خامنه اي است . همچين آيت الله مهدوي كني نيز به وزارت كشور رفته كه تصدي كميته ها به عهده وي بوده است و همان نقش را در وزارت كشور به عهده دارد. اين برنامه بيش از آنچه كه انتظام فكر مي كرده موفق بود.

محرمانه تهران 11089

موضوع _ يزدي و انتظام ملاقات اطلاعاتي

از: سفارت آمريكا تهران

به: وزير امور خارجه آمريكا

1_ تمام متن محرمانه است 26/7/1358

2_ بعدازظهر 15 اكتبر كاردار به همراه G.CAVE,R SMITH براي دو ساعت با وزير خارجه يزدي و سفير ايران در سوئد عباس امير انتظام ملاقات كردند دكتر چمران هم قرار بود بيايد وي در كردستان بوده است.

3_ كاردار مقدمتا توجه يزدي را به تفسير تندي كه در تاريخ 15 اكتبر از راديو پخش شده بود جلب نمود يزدي موافقت كرد به مقاله نظري بيندازد و برخورد با مطبوعات مسئله اصلي در طي ملاقات بود. يزدي اصرار داشت كه توطئه اي از طرف مطبوعات آمريكا بر عليه (انقلاب) ايران تدارك ديده شده و گفت كه موقعي كه نيويورك بوده عده زيادي از نمايندگان وسائل ارتباط جمعي آمريكا با وي ملاقات كردند وي نگفت چه كساني و در كجا و كي ملاقات داشتند ما اثري از گزارش مطبوعاتي در مورد چنين ملاقاتي در موقع اقامت او در نيويورك پيدا نكرديم.

4_ يزدي پرسيد چه عكس العملي از طرف دولت آمريكا نسبت به ملاقات هاي وي با سايروس ونس و مقامات برجسته آمريكايي مشاهده شده؟ به يزدي گفته شد كه از نظر مقامات آمريكايي خوب نبوده. ما توقع داشتيم كه ملاقات با وزير خارجه آمريكا پايه بهبود روابط ايران و آمريكا را بريزد. اما مواضعي كه

يزدي اتخاذ كرده به ما نشان داد كه هر بهبودي در روابط دو جانبه ايران و آمريكا يك مرحله از آنچه پيش بيني مي كرديم كندتر خواهد بود مسائل از واقعيات خود بزرگتر تصور شده بودند. در اين ملاقات يزدي از ملاقات هاي اخير آرامتر به نظر مي رسيد.

5_ در زماني كه گفتگو براي حل مشكلات قطعات يدكي و سايل نظامي جريان داشت وي (يزدي) تصديق كرد بعضي از اين مشلكات به علت عدم هماهنگي مؤثر از طرف دلوت ايران بوده اما او مؤكدا اظهار كرد كه عملا در جستجوي شواهدي از حسن نيت آمريكا در جهت حل مشكلات مي باشد. او از شنيدن مشكلات در منطقه امنيتي MOV خيلي ناراحت شد. وي گفت كه نه سفارت و نه وزارت دفاع به وي در اين رابطه حرفي نزده است. كاردار بر آمادگي دولت ايالات متحده در جهت حل مشكلات تأكيد كرد. يزدي خاطر نشان كرد كه مايل مي باشد توسط گروه سه طرفه اي متشكل از سفارت ، وزير خارجه MONO, MFA وزارت دفاع يك هيأت فعالي براي مقابله با مشكلات تشكيل گردد.

6_ هم امير انتظام و هم يزدي به نظر مي رسيد كه از ملاقات CAVE, SMITH راضي بودند يزدي مخصوصا نسبت به خلاصه اي كه در مورد مسائل انرژي آمريكا بوده خيلي علاقه مند بود ولي از تأثيري كه فسخ كردن قرار داد گاز شوروي بر روي برنامه هاي انرژي شوروي مي گذارد بي خبر بود. او گفت ايرانيان مي كوشند كه قيمت نفت گار را از 72 سنت در هزار فوت مكعب بالاتر ببرند او همچنين نگران اتفاقات سياسي كه به خاطر اينكه شوروي بين 83-81 وارد كننده نفت خواهد شد ممكن بود صورت گيرد

نگران بود و مي پرسيد منتظر چه جور فشارهايي بايد باشد؟ او اشاره كرد كه نظرات شوروي اخيرا خيلي دوستانه بوده.

7_ در مورد اينكه روس ها وقتي كه با نياز وارد كردن نفت روبرو مي شوند ممكن است چكار كنند موضعي كه از طرف آمريكا گرفته شد اين بود كه اساسا ما علاقمند به بيان اطلاعات و واقعيات هستيم. ايرانيان خودشان بايد نتيجه گيري بكنند. ما به يزدي خاطرنشان ساختيم كه براي روس ها خيلي مشكل خواهد بود كه پول نفت را در ارز قوي بدهند چون اين جلوي پيشرفت اقتصادي را مي گيرد. در حال حاضر 40% از در آمد تبادلات ارزي شوروي از نفت مي آيد و نتيجتا از دست دادن چنين در آمدي ضربه سهمگيني به برنامه هاي اقتصادي آنها خواهد بود. مسئله اي كه اين موضوع را حاد مي كند اين است كه اين ضربه نسبتا زود مي آيد. اول ما فكر مي كنيم روس ها سعي خواهند كرد كه نفت را در شرايط سهلي بخرند و احتمالا روي ايران فشار خواهند گذاشت تا با چنين قراردادي موافقت كنند. يزدي فكر مي كرد كه اين خيلي بعيد است كه ايران با چنين برنامه اي موافقت كند.

8_ طي بحث نفت موضوع رييس قبل شركت نفت حسن نزيه توسط كاردار پيش كشيده شود يزدي توضيح داد كه نزيه خطاي مهمي كرده كه با ايدئولوژي اسلامي انقلابي در افتاده است. آنطور كه يزدي بيان كرد اين يك اشتباه نابخشودني از طرف نزيه بوده يزدي سعي كرد وضع نزيه و آندرويانگ در آمريكا را با هم تشبيه كند كاردار جواب داد كه چنين تشابهي خيلي غلط است وقتي از محل نزيه پرسيده شد يزدي جواب داد كه او زنده است

و در تهران مي باشد ....... پي نوشت ها: 1 - حضرت امام به حق آمريكا را مسؤول ناآرامي ها و اغتشاشات معرفي كردند كه بمرور زمان كه برخي از اسناد دخالت آمريكا در اين قضايا افشا شده اين حقيقت را به اثبات رساند و در اين جا عامل آمريكايي سعي مي كند – همانطور كه در طول تاريخ سده هاي اخير در روشنفكراني چون تقي زاده ، ميرزا آقا خان كرماني ، سپهسالار و فروغي القاء كردند – خط و شعار و مرگ را به شوروي نسبت دهد در حاليكه با شعار " نه شرقي و نه غربي " و مرگ بر شوروي ، او هم همانند آمريكا از انقلاب اسلامي ، سيلي مي خورد .

2- تحريك عراق به شروع جنگ تحميلي هشت ساله ، كودتاي نوژه ، تهاجم به طبس و ... نشان مي دهد كه به قول استكبار مخصوصا آمريكاي سيلي خورده ، از انقلاب اسلامي هرگز اطمينان نبايد كرد و هر كس غير از اين كند ساده انديش بوده و دچار خسارت جبران ناپذير خواهد شد . نمونه اين كشورها كه انقلاب كردند و به آمريكا نه نگفتند و گرفتار شدند كم نيست .

3- نياز به توضيح نيست كه اطلاق " مسلمانان خوب و خالص " به افراد نهضت آزادي !! و تندرو به روحانيون مفهومي جز ظاهر آن دارد . " مسلمان خوب و خالص " از ديد نهضت آزادي كساني هستند كه نسبت به احكام ديني و اجراي حدود الهي در جامعه حساس نبوده و با آمريكا و جنايتهاي متعدد او بديده اغماض و رأفت مي نگرند !! و از محاكمه و اعدام سردمداران و جنايتكاران رژيم شاه امثال

نصيري و هويدا ، متأسف هستند !! و تندرو به كساني اطلاق مي شد كه مخالف حضور مجدد آمريكا در ايران بوده و اعتماد به او ندارند و بر اجراي اسلام پافشاري مي نمايند . طرح مطلبي كه در مورد حضرت امام شده است كودني و كور باطني اين افراد بظاهر تحصيل كرده و روشنفكر را نشان مي دهد كه چنين سيمايي از امام در ذهنشان ترسيم كرده اند.

منبع: www.irdc.ir

تحولات دانشگاه ها از ابتداي سال 1359 تا اعلام انقلاب فرهنگي

تحولات دانشگاه ها از ابتداي سال 1359 تا اعلام انقلاب فرهنگي

با فرا رسيدن سال جديد - 1359 - شوراي انقلابي تزكيه ي دانشگاه تهران، تصميمات تازه اي بدين مضمون اتخاذ كرد كه: كليه ي استادان، دانشجويان و كاركناني كه قبلاً عضو ساواك بودند، همچنين حقوق بگيران و افرادي كه مورد حمايت اين سازمان بودند و نيز وزرا و وكلاي مجلسين، صاحبان مشاغل مشابه بعد از بهمن 1345 بايد از كار بركنار شوند.

در ضمن كليه ي كساني كه با عنوان نماينده، سخنگو يا مسئول در سازمان ها و احزاب فرمايشي شركت داشته يا به دليل روابط خاص خود با دربار سلطنتي مقام هايي را غصب نموده يا مواضع ضد دانشجويي و ضد دانشگاهي داشتند از احراز هر گونه پست مديريت در دانشگاه محروم ماندند. (1)

در اين ايام، سه وزير دولت موقت - وزير مشاور در سازمان برنامه، وزير فرهنگ و آموزش عالي و رئيس سازمان برنامه و بودجه - وظايف هيأت امناي دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي را بر عهده گرفتند.

لازم به ذكر است كه بعد از تأسيس وزارت علوم و آموزش عالي در سال 1346 و رشد انديشه ي استقلال دانشگاه ها، سرانجام قانون «هيأت هاي امناي

مؤسسات عالي علمي دولتي» در اسفندماه 1350 به تصويب رسيد، اما پس از پيروزي انقلاب اسلامي، به موجب ماده ي واحده ي شوراي انقلاب، تمامي هيأت هاي امناي دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي و پژوهشي، اعم از دولتي و غير دولتي منحل شدند و وظيفه ي آن به عهده ي سه وزير ياد شده قرار گرفت.

«اين هيأت بعدها، عنوان « هيأت سه نفري جانشين هيأت هاي امنا» را به خود گرفت و تا سال 1369 باقي ماند تا آن كه قانون تشكيل هيأت هاي امناي دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي و پژوهشي، طي جلسات 181 و 183 مورخ 9 و 1367/12/23 شوراي عالي انقلاب فرهنگي به تصويب رسيد و نهال نورسته ي هيأت امنا تقويت گرديد». (2)

به هر صورت، انتصاب اين سه تن به جاي هيأت امنا در آن برهه از زمان براي رفع مضيقه ي مالي اين دانشگاه ها و به تعويق نيفتادن كار آنها بوده است.

در نيمه ي دوم فروردين 1359 به دنبال تعطيلات نوروزي و آغاز كار دانشگاه ها و مطبوعات، حمايت بيشتر گروه ها و شخصيت ها و توده هاي مردم از قطع رابطه با آمريكا به دنبال گروگان گيري، در روزنامه ها منعكس مي شد؛ اما وزارت كشور طي بخشنامه اي به مسئولان دانشگاه مقرر كرد كه از اجازه دادن به گروه هاي سياسي به هر عنوان جهت برگزاري مراسم سخنراني و تبليغات سياسي خوداري كنند. (3)

لازم به ذكر است كه به دنبال وقايع دانشگاه ها در سال 1358، امام خميني (ره) در پيام نوروزي خود اعلام فرمودند: «بايد انقلابي اساسي در تمام دانشگاه هاي ايران به وجود

آيد تا اساتيدي كه در ارتباط با شرق و يا غرب هستند، تصفيه گردند و دانشگاه محيط سالمي شود براي تدريس علوم عالي اسلامي.» (4) به اين ترتيب حركت هايي در قبال اين سخنان در دانشگاه ها به وقوع پيوست.

در همين اوان، آقاي هاشمي رفسنجاني - عضو شوراي انقلاب و عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي - در روز 26 فروردين 1359 در تالار اجتماعات دانشكده ي پزشكي تبريز سخنراني كرد كه با سؤالات دانشجويان و پاسخ ايشان، اجتماع دانشجويان به تشنج كشيده شد. سپس بر اثر اعتراض گروه هاي مخالف، جلسه شكلي آشفته به خود گرفت و آقاي هاشمي رفسنجاني بدون شركت در جلسه ي سخنراني بعدي، دانشگاه تبريز را ترك كرد. در پي اين واقعه، دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در تبريز، ضمن بيرون كردن مسئولان و كاركنان ساختمان مركزي، آن جا را به تصرف خود در آورده و اعلام كردند تا تكميل انقلاب فرهنگي و پاك سازي در سطوح دانشجويي و هيأت علمي و كارمندان، مركز مذكور را ترك نمي كنند. (5)

دانشجويان مسلمان پيرو خط امام - اشغال كننده ي ساختمان مركزي - اعلام كردند: «ما در اجراي پيام هاي پاييزي و نوروزي امام امت خميني بزرگ قدم بر مي داريم و پاك سازي دانشگاه از عوامل مضر و ضد انقلاب و انحلال سيستم فعلي دانشگاه از سيستم امپرياليستي و ايجاد سيستم اسلامي از لحاظ اداري و آموزشي از هدف هاي نخستين ماست.» (6)

مسئول روابط عمومي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در اين زمينه گفت: «به دستور امام خميني قرار بود تحول اساسي در سطح فرهنگي به عمل آيد كه متأسفانه اين

عمل در دانشگاه تبريز عملي نگرديد و متشنج شدن جلسه ي سخنراني امروز به وسيله ي گروه هاي مخالف، انگيزه اي براي به تصرف درآوردن آن توسط ماست... ما از اول انقلاب، كاركردهاي مخالف را زير نظر داشتيم و آنها هر كاري كه مي خواستند، مي كردند، اما به خاطر رعايت دموكراسي حرف نمي زديم...» (7) در هر صورت، دانشجويان مذكور به دليل عدم اقدام شوراي تزكيه دراين مورد دست به چنين اقدامي زدند.

دكتر باهنر در ارتباط با اين مسأله اظهار داشت: «گزارش هاي رسيده نشان مي دهد كه مردم شهر تبريز اين اقدام دانشجويان را تأييد كرده اند و خواستار عملي شدن درخواست هاي دانشجويان مسلمان - دگرگوني بنيادي دانشگاه ها و تعويض سيستم آن - هستند.» (8)

با انتشار خبر تصرف دانشگاه تبريز، بسياري از دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي ديگر هم تحت تأثير اين واقعه قرار گرفت. البته در مقابل اين موج تصرف، گروه هاي ديگري از دانشجويان دست به مقاومت زده و با تحصن و حفاظت از محيط دانشگاه در مقابل تصرف دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي، مقاومت نشان دادند و در روزهاي 29 و 30 فروردين ماه، زد و خوردهاي بسياري ميان موافقان و مخالفان روي داد.

انجمن هاي اسلامي و سازمان دانشجويان مسلمان، هدف خود را از ابتدا تغيير نظام آموزش عالي عنوان كردند، البته گروه هاي ديگر دانشجويي نيز با تغيير نظام آموزش عالي موافق بوده، ولي با شيوه ي تصرف دانشگاه مخالفت مي كردند.

دكتر حسن حبيبي - وزير فرهنگ و آموزش عالي وقت - از اظهار نظر قطعي در مورد دانشگاه تبريز خودداري كرد و اذعان داشت:

«در هر حال دانشگاه ها بايد تا آخر سال به كار خود ادامه دهند و پس از آن، چنانچه لازم باشد اقداماتي صورت مي گيرد، البته كميسيون هايي در وزارت فرهنگ و آموزش عالي كار خود را در زمينه ي تغيير بنيادي نظام آموزش عالي از چندي قبل آغاز كرده و تا كنون به نتايجي هم نايل آمده اند.»

از سوي ديگر، جمعي از دانشجويان دانشگاه تهران با انتشار اطلاعيه اي در مورد توطئه براي تعطيلي دانشگاه ها هشدار دادند. آنها اعلام كرده بودند كه خواسته هاي دانشجويان بايد از طريق شوراهاي دانشگاه ها پي گيري شود.

در پي تصرف ساختمان مركزي دانشگاه تبريز، رئيس دانشگاه تبريز، رؤساي دانشكده ها و نمايندگان هيأت علمي اين دانشگاه به همراه شوراي مديريت دانشگاه تهران و گروه هايي از دانشگاهيان با اقدامات اخير دانشجويان در تصرف دانشگاه تبريز و به تعطيل كشانيدن آن ابراز مخالفت كردند. آنها معتقد بودند كه عمل دانشجويان پيرو خط امام در تبريز، مغاير با اوامر امام (ره) مبني بر خودداري از اغتشاش، تحصن، اعتصاب و كم كاري است. در واقع آنها تأكيد كردند كه اين گونه امور بايد از طريق شوراي دانشگاه به صورت منظم و قانوني پيگيري شود. (9)

پس از درگيري ها و برخوردهاي بسياري كه در دانشگاه ها روي داد، شوراي انقلاب تصميمات مهمي را درباره ي دانشگاه ها - در خلال بيانيه ي 1359/1/29 - بدين مضمون اعلام كرد: امتحانات دانشگاه ها و مدارس عالي بايد تا 14 خرداد پايان يابد و از 15 خرداد دانشگاه ها تعطيل شود. همچنين به گروه ها، براي برچيدن ستادهاي عملياتي و دفترهاي فعاليتي در دانشگاه

ها سه روز مهلت داد و درخواست دانشگاهيان و دانشجويان مسلمان مبني بر تغيير بنيادي نظام آموزشي را تأييد كرد. (10)

به طور كلي در آن ايام، اختلاف نظرهايي پيرامون تعطيلي دانشگاه ها وجود داشت؛ البته در اين مورد اطلاع رسمي در دست نبود، اما زمزمه هايي مبني بر اين كه گروه هاي اسلامي دانشگاه ها معتقدند اين مكان بايد با نيازهاي انقلاب اسلامي تغيير كند، وجود داشت؛ زيرا در اين مدت تغيير چشمگيري درسيستم دانشگاه ها داده نشده بود.

لازم به ذكر است كه در زمينه ي تغيير نظام دانشگاه ها نيز دو نظريه وجود داشت؛ يكي اين كه دانشگاه ها همچنان به راه خود ادامه بدهند و برنامه ريزي هاي تازه به تدريج انجام شود و كادرهاي مناسب انتخاب گردند. در واقع اين روش نوعي رفورم دانشگاهي محسوب مي شد و نياز به زماني طولاني داشت، اما طبق نظريه ي دوم، دانشگاه ها براي مدتي تعطيل مي شد و دانشجويان به فعاليت هاي انقلابي از جمله شركت در نهضت سوادآموزي، جهاد سازندگي و... مي پرداختند. در فاصله اي كه حدود يكسال به طول مي انجاميد، فراغي به وجود مي آمد تا دست اندركاران بتوانند برنامه ي دقيقي براي تغييرات اساسي در دانشگاه ها پياده كنند. (11)

در 29 فروردين، اعلاميه اي از سوي شوراي انقلاب منتشر شد كه در آن بر مسأله ي خروج ستادهاي عملياتي گوناگون از دانشگاه ها و دگرگوني بنيادي در نظام آموزش عالي تأكيد شده بود. (12)

به دنبال صدور اعلاميه ي فوق الذكر، شوراي انقلاب، برنامه اي را كه به تصويب رهبر معظم انقلاب نيز رسيده بود، به مرحله ي عمل درآورد.

متن اعلاميه به طور خلاصه به شرح زير است:

1- ستادهاي عملياتي گروه هاي گوناگون، دفتر فعاليت و نظاير اين ها كه در دانشگاه ها و دانشكده ها و مؤسسات آموزش عالي مستقر شده اند، در ظرف سه روز برچيده شود. چنانچه تأسيسات مذكور تا پايان اين مهلت برچيده نشوند، شوراي انقلاب قسم مي خورد كه همه با هم - رئيس جمهوري و اعضاي شورا - مردم را فراخوانده و همراه با آنان در دانشگاه ها حاضر شوند و اين كانون هاي اختلاف را برچينند.

2- دانشگاه ها و مدارس عالي بايد ترتيبي بدهند كه امتحانات تا 14 خرداد پايان يابد، چون از 15 خرداد سال 1359 دانشگاه ها تعطيل خواهد شد تا فرصت كافي براي تهيه ي برنامه و نظام آموزشي بر پايه ي معيارهاي انقلابي وجود داشته باشد. در ضمن، پذيرش دانشجو در سال آتي براساس موازين جديد انجام خواهد يافت.

3- هرگونه استخدام در دانشگاه ها بايد هم اكنون متوقف شود و... (13)

البته بني صدر در يك مصاحبه ي راديو و تلويزيوني اعلام كرد كه گروه هاي سياسي، بيرون از محيط دانشگاه مي توانند ستاد تشكيل دهند. همچنين بر اين امر تأكيد نمود كه: «ما نمي خواهيم آزادي هيچ گروهي را در دانشگاه سلب كنيم، اما دانشگاه نمي تواند در حكم ستاد باشد، دانشگاه جاي بحث آزاد است.» (14) اين در حالي بود كه در درگيري هاي دانشگاه تربيت معلم يك دانشجو كشته، 25 دانشجو زخمي و در دانشگاه شيراز نيز 30 نفر مجروح شدند.

در همين ايام، شوراي سرپرستان دانشكده هاي دانشگاه تهران نيز ضمن تصديق اصلاح برنامه هاي دانشگاه ها و هماهنگ ساختن آن

با انقلاب اسلامي، اعلام كردند كه شيوه و زمان تحقق اين آرمان نبايد به گونه اي باشد كه الان صورت مي گيرد. اشغال دانشگاه ها و ورود قواي انتظامي و رو به روي هم قرار دادن جوانان انقلابي، به صلاح نظام آموزشي و شايسته ي آرمان هاي اسلامي و انساني نيست و ضرب و شتم دانشجويان محكوم است. آنان همچنين از رئيس جمهور و شوراي انقلاب خواستند كه غير دانشگاهيان، محيط دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي را ترك كنند و كارها از مجاري رسمي صورت بگيرد و تقويم دانشگاه و درس ها و انتخابات به شكل معمول ادامه يابد، زيرا دانشگاه نهادي مردمي است.

البته روز بعد، يعني 31 فروردين 1359، اشغال دانشگاه ها و زد و خورد بين دانشجويان بر سر اختلاف عقايد، همچنان ادامه داشت و وسيع تر مي شد. در واقع اين طور، به نظر مي رسيد كه انتشار اعلاميه ي شوراي انقلاب، تأثيري بر عملكرد دانشجويان مخالف نداشته و آنان قصد پايين آمدن از مواضع خود را نداشتند. به اين ترتيب، رئيس و دو معاون دانشگاه تبريز از سمت هاي خود استعفا كردند و رئيس دانشگاه تبريز، علت اصلي استعفاي خود را ناهماهنگي مسئولان دانشگاه تبريز با رئيس و بي توجهي وزارت آموزش عالي كه سبب گرفتاري هاي موجود در دانشگاه ها گرديده است، عنوان كرد. (15)

در همين روز شوراي انقلاب دستور تخليه ي دانشگاه ها را صادر كرد و دكتر حسن حبيبي - سخنگوي اين شورا و وزير فرهنگ و آموزش عالي وقت - بيانيه ي شوراي انقلاب را پيرامون حوادث دانشگاه ها اعلام كرد و تأكيد نمود: «چون سرعت

مورد نظر در اجراي تصميمات اعلاميه 1359/1/29 وجود نداشته است، بر امر تخليه ي هر چه سريع تر دانشگاه ها اقدام مي شود. در غير اين صورت شورا و شخص رئيس جمهور براي آماده كردن فوري تمهيدات لازم براي اجراي تصميمات شورا به دانشگاه خواهند آمد.» همچنين در اين اعلاميه مقرر گشته بود كه دانشگاه ها روز دوم ارديبشهت ماه - يعني سه روز بعد - افتتاح شوند. (16)

در جلسه ي شوراي انقلاب بر سه اصل تغيير بنياد آموزش، محتواي برنامه ها و جهت گيري نظام آموزشي تأكيد شده بود و مسايل ديگر فرعي بودند. البته براي دستيابي به اين تغييرات ابتدا لازم بود تشنج از بين رفته و محيط تفاهم ايجاد شود. بدين منظور شوراي انقلاب بر تخليه ي دانشگاه ها اصرار ورزيد و دانشجويان نيز روش اشغال دانشگاه ها را در پيش گرفته بودند.

به هر صورت براي تغيير نظام آموزشي مقرر شد كه در آن برهه از زمان، آن مسايل و حوادث رخ بنمايد؛ البته ماجراي اشغال دانشگاه ها باعث شد تا رسيدگي و توجه به تغيير نظام آموزشي كه شايد دليلي بر كوتاهي وزارت آموزش عالي بود، ترسيع شود. در نتيجه براي تعيين تكليف دانشگاه ها و دفع درگيري هاي نامعقول دانشجويان، در روز اول ارديبهشت 1359، به دعوت انجمن هاي اسلامي دانشگاه ها، ده ها هزار تن از طبقات مختلف مردم و هزاران تن از دانش آموزان و دانشجويان از مقابل حسينيه ي ارشاد، به طرف اقامتگاه امام خميني (ره) حركت كردند و در آن جا توقف نمودند. (17)

رهبر انقلاب در اين اجتماع، عبارت مشهور خود را مبني بر اين كه

«دانشگاه بايد تغيير بنيادي كند و از نو ساخته شود» بيان داشتند.

در طول مدتي كه مسأله ي تغيير بنيادي دانشگاه ها سر زبان ها بود، نظرات متفاوتي درباره ي اصلاح مؤسسات آموزش عالي در محافل گوناگون فكري ابراز مي شد. در اين ميان، برداشت بسياري از افراد از صحبت هاي امام مبني بر اسلامي كردن دانشگاه ها اين بود كه ايشان تمام علوم را به دو قسمت اسلامي و غير اسلامي تقسيم كرده اند و اين كه در دانشگاه ها علم فقه، تفسير و اصول بايد جانشين علوم ديگر شود. در حالي كه منظور ايشان از ايجاد دانشگاه اسلامي، رهانيدن اين مراكز از وابستگي به استعمار بوده كه 50 سال بر كشور سايه گسترده و بهره ي چنداني براي ملت و كشور نداشته است. از نظر ايشان، چون جوانان دانش آموخته، فاقد اخلاق اسلامي بوده و دانشگاه را به ميدان جنگ تبليغاتي تبديل كرده بودند، دانشگاه ها بايد تغيير بنيادي مي كرد. (18)

به موازات راه پيمايي مذكور، راه پيمايي ديگري متشكل از دانش آموزان و طبقات مختلف مردم به سمت دانشگاه تهران رو به گسترش بود. اين گروه كه به نفع نظام جمهوري اسلامي شعار مي دادند تا ساعت 2 بعد از ظهر به صورت آرام به تبادل نظر پرداختند، ولي بعداً عده اي از راه پيمايان با استفاده از فرصت از روي ميله ها وارد محوطه ي دانشگاه شده و قصد داشتند دانشجوياني را كه هنوز دفاتر خود را ترك نكرده بودند، بيرون كنند. اين امر موجب بروز برخوردهاي خونين سياسي در داخل محوطه ي دانشگاه تهران شد و اين درگيري در محوطه ي

دانشگاه موجب شد تا گروه هاي سياسي مستقر در خيابان 16 آذر و انقلاب به جمع آوري سلاح بپردازند و به جان يكديگر بيفتند؛ اين درگيري ها تا ساعت 7 روز يكم ارديبهشت ماه كه پيام امام از راديوها پخش شد، به صورت گسترده جريان داشت. البته پس از اتمام سخنان امام، برخوردها مجدداً آغاز شد و تا ساعت 8:30 دقيقه شب، تلاش پليس براي متفرق كردن اجتماع كنندگان به جايي نرسيد. در ساعت 10 شب - اول ارديبهشت ماه 1359 - حدود 150 نفر مجروح به بيمارستان امام خميني (ره) منتقل شدند كه از ميان آنان دو نفر جان به جان آفرين تسليم نمودند. لازم به يادآوري است در ساعت 2 بعد از ظهر كه اين درگيري ها آغاز شد، قرار بود دانشجويان با مسئولان دانشگاه تماس بگيرند و به مذاكره بپردازند، ولي به دليل حوادث مذكور، موفق به انجام اين كار نشدند.

از سوي ديگر، در پي تعيين مهلت سه روزه ي - 31 فروردين تا 2 ارديبهشت 1359- شوراي انقلاب مبني بر تخليه ي دانشگاه و نزديك بودن اتمام وقت معهود - البته بيشتر گروه ها دفاتر خود را از دانشگاه برچيدند، ولي برخي از آنها مثل گروه پيشگام، سعي در مقاومت تا آخرين لحظه را داشتند - گروه هايي از سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و كميته هاي منطقه ي 8، براي اجراي عمليات تخليه ي دانشگاه ها و پايان دادن به درگيري هاي خارج از دانشگاه تهران، در خيابان هاي 16 آذر و ديگر خيابان هاي اطراف حضور يافتند و در ساعت يك بامداد روز دوم ارديبهشت ماه 1359، موفق شدند غايله

را خوابانده و جمعيت اطراف دانشگاه را متفرق سازند. سرانجام ماجراي تصرف، مقاومت و زد و خوردهاي دانشگاه ها تا ساعت 5 صبح روز سه شنبه با تخليه ي دانشگاه توسط سازمان دانشجويان پيشگام پايان پذيرفت.

پس از اعلام موضع شوراي انقلاب، انجمن هاي دانشجويان مسلمان دانشگاه ها اعلام كردند: به دليل قبول مسئوليت اشغال دانشگاه ها از سوي شوراي انقلاب و جلوگيري از ايجاد هر گونه درگيري، دانشگاه ها را ترك مي گويند و دفاتر خود را تحويل مي دهند. به اين ترتيب سازمان دانشجويان مسلمان نيز به طور پراكنده از روز يكشنبه شروع به تخليه ي دانشگاه هاي محل تصرف كردند وآخرين گروه نيز گروه دانشجويان پيشگام بودند. (19)

با صدور پيام رهبر انقلاب و تخليه ي دانشگاه ها از گروه هاي سياسي، انقلاب فرهنگي يا به تعبيري ديگر، انقلاب آموزشي يا دگرگوني در آموزش عالي از دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي شروع شد.

به اين ترتيب، بي اطلاعي ها و عدم درك كارگزاران رژيم هاي گذشته از چگونگي برخورد با ورود و گسترش آموزش عالي در ايران، موجب بروز و رشد نارسايي هاي ريشه اي در اين سيستم شد. بدين جهت، اثرات اين معضل خيلي سريع در سيستم مشخص شد كه وقوع انقلاب آموزشي در رژيم گذشته، حاكي از اين امر بود. به اين ترتيب، مسئولان دولتي و صاحبان فكري جامعه در پي دگرگوني هاي ريشه اي در اين سيستم برآمدند، ولي تا زمان وقوع انقلاب اسلامي در ايران، دگرگوني خاصي - به جز تغييراتي در مواد و آيين نامه ها و ظاهر امر - حاصل نشد.

در هر صورت، وقوع انقلاب اسلامي فرصت بسيار

مناسبي بود تا تغييراتي اساسي در جهت نيازهاي مقتضي جامعه و بازگشت به فرهنگ خويشتن روي دهد و اين موضوع، مدنظر همه ي صاحب نظران جامعه در تمامي اقشار، جناح هاي فرهنگي و سياسي بود و به همين دليل هر جناحي بر اساس ديدگاه هاي خويش، درصدد اصلاح نظام آموزشي برآمد كه نتيجه ي آن، زد و خوردهاي خونين دانشگاهي و سير نزولي جايگاه فرهنگ و علم در دانشگاه و جامعه و در نهايت اعلام انقلاب آموزشي بود. در اين جا جهت روشن تر شدن موضوع، برخي از نظرات موافقان و مخالفان را پيرامون اين موضوع بيان مي كنيم.

گروهي از موافقان اجراي انقلاب فرهنگي، علل خاص خود را اين گونه بيان مي كردند كه پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، سيستم آموزش كشور همانند بخش هاي ديگر زندگي اجتماعي، تحت نظارت رژيم غرب زده بوده است. بدين ترتيب امپرياليسم غربي، آموزش عالي را طبق علايق سياسي، اقتصادي و فرهنگي خويش براي ايران قالب ريزي كرده و محيط دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي را از طريق دست نشانده ها و مبتكران نخبه، از ارزش هاي اسلامي دور كرده بود. بدين جهت وقوع تغييرات اساسي در روح، محيط و برنامه ي درسي آموزش عالي اجتناب ناپذير به نظر مي رسيد و اين برنامه ها بايد بر اساس ارزش هاي اسلامي قالب ريزي مي شد. (20)

در هيمن راستا، گروهي ديگر از موافقان، علاوه بر بيان علل فرهنگي، عوامل سياسي را در اين امر دخيل مي دانستند. از نظر آنان پس از وقوع انقلاب اسلامي، به دليل نفوذ عوامل سياسي، احزاب و گروه ها در دانشگاه ها، از پيشبرد

اهداف انقلاب اسلامي و اسلامي كردن دانشگاه ها جلوگيري به عمل آمد. عواملي از قبيل تمركز دفاتر اجتماعات و احزاب در دانشگاه ها جهت براندازي نظام، وجود برخي افراد علم زده كه از محيط خارج از دانشگاه ها بي اطلاع بودند، قرار گرفتن جايگاه علم و دانش تحت الشعاع امور سياسي براي دستيابي به اغراض سياسي و مخالف جلوه دادن جمهوري اسلامي با دانش و علم موجب گشت تا انقلاب فرهنگي اعلام شود.

از جانب ديگر، مخالفان برگزاري انقلاب فرهنگي كه تمايلي به بسته شدن دانشگاه ها نداشتند و خواستار تغييرات تدريجي در دانشگاه ها بودند، علت اعلام اين واقعه را تحت كنترل در آوردن دانشگاه ها توسط دولت مي دانستند؛ زيرا محيط دانشگاه ها در طول انقلاب و بعد از آن مركز اصلي فعاليت احزاب جناح چپ شده بود. (21) از نظر آنها، بسته شدن دانشگاه ها مشكلات عديده اي در آينده ي كشور ايجاد مي كرد كه غير قابل جبران مي نمود. براي مثال مي توان از بلاتكليفي هيأت علمي و دانشجويان، فلج شدن كار دانشگاه ها و افزايش بي رويه ي طالبان فراگيري علم در دانشگاه ها ياد كرد.

در هر حال، با بررسي نظر گاه هاي مختلف در زمان وقوع انقلاب اسلامي و سال هاي پس از آن مي توان به اين واقعيت دست يافت كه عوامل سياسي و فرهنگي هر يك به نوعي در بروز انقلاب فرهنگي سهيم بوده اند. در پي توسعه ي نابساماني هاي بسيار در آموزش عالي كه با وقوع انقلاب اسلامي و عليرغم سياست گذاري هاي فرهنگي مسئولان وقت، همچنان تداوم داشت، بسياري بر اين اعتقاد بودند كه

فعاليت هاي آموزشي دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي تا پايان اصلاح پايه اي آن و خاتمه دادن به اوضاع نابسامان فرهنگي - سياسي و آموزشي دانشگاه ها متوقف شود؛ البته در ارتباط با اين مسأله و شيوه ي اجرايي آن هم اختلاف نظرهايي وجود داشت. برخي موضوع را در حد پاك سازي گروه هاي سياسي مخالف مي دانستند و بعضي، دگرگوني هاي وسيع تر سياسي و آموزشي و تغيير مديريت ها را در نظر داشتند؛ نظر عده اي نيز بر اين بود كه انقلاب فرهنگي در سطحي فراگيرتر، بايد كل جامعه را بپوشاند.

از سوي ديگر، همان طور كه پيش از اين نيز اشاره شد، عده اي از افراد معتقد بودند كه تحولات فرهنگي بايد بدون تعطيلي دانشگاه ها و به تدريج صورت بگيرد. در اين ميان، وجود گروه هاي سياسي در دانشگاه ها كه هر يك معتقد به روش و سياست خود بودند، يكي از عللي بود كه باعث اعلام انقلاب فرهنگي در دانشگاه ها و تخليه ي گروه هاي سياسي از آن شد، زيرا فعاليت هاي آموزشي دانشگاه ها تحت الشعاع مسايل سياسي قرار گرفته بود. (22) پي نوشت : 1- تصميم هاي تازه ي شوراي انقلابي تزكيه ي دانشگاه تهران، اطلاعات، 12 فروردين 1359، ص 2.

2- سيد مهدي دادمرزي، پيشين، ص 36.

3- روزنامه ي جمهوري اسلامي، 19 فروردين 1359، ص 1.

4- دانشگاه و دانشگاهيان از ديدگاه امام خميني، مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، بي جا 1376، ص 132.

5- روزنامه ي اطلاعات، 27 فروردين 1359، ص 12.

6- روزنامه ي بامداد، 30 فروردين 1359، ص 2.

7- روزنامه ي اطلاعات 27

فروردين 1359، ص 12.

8- محمد جواد باهنر، در مورد تغيير نظام دانشگاه ها دو نظر وجود دارد، روزنامه ي كيهان، 28 فروردين 1359، ص 2.

9- عمل دانشجويان تبريزي مغاير با اوامر امام است، اطلاعات، 28 فروردين 1359، ص 11.

10- روزنامه ي بامداد، 30 فروردين 1359، صص 1 و 3.

11- محمد جواد باهنر، در مورد تغيير نظام دانشگاه ها دو نظر وجود دارد، كيهان، فروردين 1359، ص 2.

12- تصميم مهم شوراي انقلاب درباره ي دانشگاه ها اعلام شد، بامداد، 30 فروردين 1359، صص 1 - 2.

13- همان.

14- ابوالحسن بني صدر، گروه هاي سياسي در بيرون دانشگاه ها مي توانند ستاد تشكيل دهند، اطلاعات، 30 فروردين 1359، ص 1.

15- آخرين گزارش ها از وضع دانشگاه هاي كشور، اطلاعات، 31 فروردين 1359، ص 2.

16- شوراي انقلاب دستور تخليه ي دانشگاه ها را صادر كرد، بامداد، 31 فروردين 1359، ص 3.

17- دانشگاه بايد از بنياد تغير كند، اطلاعات، 2 ارديبهشت 1359، ص 12.

18- همان، ص 3.

19- برگرفته از اخبار و مقالات مندرج در مطبوعات سال 1359 (اطلاعات، انقلاب اسلامي، كيهان و مجله ي لوح).

20- Syed Abdul Quddus Imam Khommeini:Towards Islamic Word (PVT,LTD)1994),pp.146-147 Order , (Fisco Press)

21- Parvin Paridar , Women and The Political in Twentieth century Iran , university Press , 1995) , PP 312 - 314 (Cambridge).

22- مطبوعات سال 1359.

منبع:انقلاب فرهنگي در جمهوري اسلامي

وضعيت دانشگاه هاي كشور در سالهاي 57 و 58

وضعيت دانشگاه هاي كشور در سالهاي 57 و 58

مقدمه:

در هر انقلاب ريشه دار، بسياري از نهادهاي جامعه دگرگون شده و نظام هاي مترقي تر و تكامل يافته تر جايگزين آن مي شوند. انقلاب اسلامي ايران نيز با همه ي ويژگي هاي خاص خود

بويژه شيوه هاي تكويني آن نمي تواند از اين قاعده مستثنا باشد.

پس از پيروزي انقلاب، نهادهاي جديدي به وجود آمدند و بسياري از نهادهاي سابق در جهت انقلاب تغيير رويه دادند. با اين همه، يك سري از سازمان ها و نهادها عليرغم تغييرات روبنايي، همچنان بدون تغير باقي ماندند كه مقوله ي آموزش و آموزش عالي در ايران از جمله اين موارد است. در حققت، دانشگاه در ايران كه سال ها انواع تجربه ها، الگوها و آموزش هاي بيگانه را به خود ديده - ثمره ي چنداني هم برايش به ارمغان نياورده بود - با پيروزي انقلاب اسلامي، ديگر قادر به ادامه ي حيات خود نبود.

اما چنين به نظر مي رسد كه عادت به فراگيري و آموختن - الگويي كه ده ها سال بر آموزشگاه ها و دانشگاه هاي ايران حاكم بود - در مدت كوتاهي از بين نخواهد رفت. در دوره ي كوتاه پس از انقلاب در سال 1357 تا شروع جريان انقلاب فرهنگي در ارديبهشت 1359 دگرگوني مورد نياز حكومت اسلامي در دانشگاه ها به دليل فراهم نبودن شرايط لازم انجام نپذيرفت؛ زيرا نشانه هايي از بحران در ارزش ها، قالب هاي تربيتي، اخلاقي و نوعي از هم گسيختگي فرهنگي و فقدان اصول و جهت هاي هدايت در كار تحصيل دانش به طور عملي در دانشگاه عينيت داشته است. (1) در فصل گذشته، به تفصيل پيرامون مسايل مبتلا به آموزش عالي به مثابه زمينه هاي - علل دور - انقلاب فرهنگي پرداخته شد. در اين فصل نيز براي درك بهتر رويداد انقلاب فرهنگي، سعي شده است علل اين واقعه در جريان حوادث حاكم

بر محيط دانشگاهي و در قالب اركان دانشگاه ها مورد بررسي قرار گيرد.

وضعيت اركان تشكيل دهنده ي دانشگاه هاي ايران در سال هاي 1357 و 1358

در بحبوحه ي پيروزي انقلاب اسلامي، فعاليت تحصيلي در دانشگاه ها، هم چون مدارس، ادارات و كارخانه ها تعطيل شده بود و گروه هاي مختلف سياسي با استقرار دفتري در دانشگاه ها، فعاليت سياسي مي كردند. پس از تجديد فعاليت تحصيلي دانشگاه ها از اسفند 1357 حضور گروه ها و فعاليت هاي سياسي در دانشگاه ها همچنان ادامه يافت. بخش اعظمي از اين گروه ها و فعاليت ها نيز به مخالفان تعلق داشت و نيروهاي وفادار به نظام و رهبري انقلاب اسلامي در قالب كميته ها و انجمن هاي اسلامي در مقابل فعاليت هاي اين گروه هاي مخالف، احساس خطر مي كردند. (2)

در واقع، دانشگاه هاي ايران از نوعي آزادي عمل و خودمختاري كه در تاريخ اين مؤسسات بي نظير بود، بهره مي بردند و در اكثر دانشگاه ها، گروه هاي سياسي دانشجويي، اغلب با سازمان هاي سياسي خارج از دانشگاه، همكاري مي كردند و به فعاليت هايي مي پرداختند كه ارتباطي به رسالت دانشگاهي نداشت.

توصيف سرپرست شوراي مديريت دانشگاه تهران از وضعيت دانشگاه تهران در آن برهه از زمان، شايد بتواند تصوير گويايي از آن شرايط را ارائه دهد. او مي گويد:

«پس از پيروزي انقلاب، چون در انتخاب مسئولان سازمان ها ضابطه ي مكتبي وجود نداشت، افرادي با بينش هاي گوناگون از انقلاب و اسلام، امور كشور را در دست گرفتند و هر كس آن چنان عمل كرد كه از انقلاب و اسلام درك مي كرد و مديريت موقت

دانشگاه تهران نيز از اين قاعده مستثنا نبود. ما هنگامي كه به اصرار مهندس بازرگان، اين مسئوليت را پذيرفتيم - 13 اسفند 1357 - دانشگاه مثل غالب سازمان هاي مملكتي، وضع كاملاً استثنايي داشت و در اختار گروه هاي سياسي بود. چند تانك عظيم چيفتن در محوطه ي دانشگاه پارك شده بود و دو سازمان چريكي مجاهدين خلق و فداييان خلق يكي در دانشكده ي علوم و ديگري در دانشكده ي فني به مردم تعليمات نظامي مي دادند و مسجد دانشگاه، مركز كميته و انبار اسلحه و وسايلي بود كه از خانه ي طاغوتيان به دست مردم فتح مي گرديد و به آن جا آورده مي شد. در چنين شرايطي ما مجبور بوديم طبق فرمان امام، كلاس ها را هر چه زودتر داير كنيم و دانشگاه را به وضع عادي برگردانيم و در اين كار موفق شديم». (3)

پس از تشكيل كلاس هاي درس، كارگزاران انقلابي نظام سعي داشتند دانشگاه ها را در مسير اسلامي پيش ببرند و چيزي كه در ابتداي امر مدنظر بود، نحوه ي مديريت و اداره ي امور دانشگاه ها، گزينش استاد، دانشجو و كاركنان دانشگاه و جو حاكم بر فضاي دانشگاهي بود.

از اسفند ماه 1357 تا پايان سال 1358، دانشگاه ها به صورت شورايي اداره مي شدند و در نيمه ي اول سال 1358 بود كه طرحي براي تأسيس و استقلال دانشگاه ها در دانشگاه تهران، تهيه گرديد و براي وزير علوم و آموزش عالي وقت - دكتر شريعتمداري - ارسال شد. اين طرح پس از گذشت دو ماه از سمينار استقلال دانشگاه ها كه در تاريخ 23 و 24 خرداد

ماه 1358 از طرف سازمان ملي دانشگاهيان ايران برگزار شد، آماده گشت. در اين طرح، تعيين سياست آموزش عالي كشور به عهده ي شوراي هماهنگي مركزي دانشگاه ها گذاشته شده بود و دانشگاه ها به طور شورايي اداره مي شدند و مديريت دانشگاه به عهده ي شوراي هماهنگي هر دانشگاه، مركب از نمايندگان كادر آموزشي، كاركنان اداري، دانشجويان و نمايندگان انجمن هاي ايالتي و ولايتي گذاشته شده و مقرر شده بود تا دانشگاه ها با رعايت ضوابط شوراي هماهنگي مركزي استقلال كامل داشته باشند و شوراي هماهنگي هر دانشگاه عالي ترين مرجع تصميم گيري در تمام امور دانشگاه باشد. (4)

وزارت فرهنگ و آموزش عالي نيز در بخش نامه اي به دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي از همه ي افراد صاحب صلاحيت در امور دانشگاهي درخواست كرد تا پايان بهمن ماه 1358، نظرهاي خود را پيرامون طرح مذكور كه منتخبي از ديگر طرح هاي پيشنهادي به اين وزارت خانه بود، ارسال دارند.

در هر صورت، اين طرح در همان سال به تصويب رسيد كه از رئوس اين طرح مي توان به مطالب زير اشاره كرد:

- رئيس دانشگاه، نماينده ي شخصيت حقوقي و مدير آن است كه از طرف شوراي دانشگاه و از ميان شخصيت هاي بارز علمي همان دانشگاه، بر طبق اساسنامه ي آن انتخاب و اعلام مي شود تا حكم او به امضاي رئيس جمهوري برسد.

- ورود قواي انتظامي و افراد مسلح به محوطه ي داخلي هر دانشگاه و مؤسسه هاي وابسته به آن، جز به درخواست شوراي دانشگاه ممنوع است.

- استادان و محققان دانشگاه در بيان عقايد خود در زمينه ي وظايف آموزشي يا

پژوهشي كه بر عهده دارند، آزادي و استقلال كامل دارند.

البته در طرح پيشنهادي استقلال دانشگاه ها، نامي از وزارت علوم آورده نشده بلكه وظايف اين وزارتخانه در طرح فوق به شوراي مركزي دانشگاه ها سپرده شد. (5)

علاوه بر اداره ي امور دانشگاه ها، پاك سازي محيط دانشگاه از عناصر غير انقلابي نيز جزء وظيفه ي مديريت دانشگاه قرار داشت. بنابر فرمان امام خميني (ره) - به مناسبت افتتاح دانشگاه ها - مبني بر پاك سازي و تصفيه ي مراكز علمي و فرهنگي از استادان و معلمان و دانشجويان و عناصر فاسد، خدمتگزار و سرسپرده ي رژيم سابق، كار تصفيه ي اين مراكز آغاز شد و هر از چندگاهي، اخباري مبني بر اخراج چندين استاد، دانشجو و كارمنداني كه عدم صلاحيت آن ها به تصويب شوراي انقلابي تزكيه ي دانشگاه رسيده بود، پخش مي شد. در جريان پاك سازي دانشگاه ها، بسياري از هيأت هاي علمي دانشگاه ها كه با معيارهاي ضوابط پاك سازي مغايرت داشتند يا به خارج از كشور سفر كردند يا از كار بر كنار شدند كه در نتيجه دانشگاه ها با خلأ استاد مواجه شدند. البته بعضي از مسئولان جامعه بر اين اعتقاد بودند كه پاك سازي دانشگاه ها عجولانه صورت گرفته است و از آن به عنوان يكي از عوامل عدم تحرك، ركود و كندي در دستگاه هاي دولتي ياد مي كردند. (6) برخي ديگر نيز شتاب در تصفيه ي دانشگاه ها را خطرناك مي دانستند و معتقد بودند كه بعضي استادان، بي جهت و بدون داشتن دلايل كافي اخراج شده اند. (7) به هر صورت - عليرغم لزوم پاك سازي

محيط دانشگاه ها از وجود چنين استاداني - مراكز آموزش عالي با كمبود استاد مواجه شدند كه اين امر خود اثر مستقيمي در ساير اركان تشكيل دهنده ي دانشگاه ها، به خصوص دانشجويان گذاشت، زيرا در اثر كمبود استاد، لازم بود دانشجويان كمتري در كنكور سراسري پذيرفته شوند. با اين حال، پاك سازي دانشگاه از عناصر فاسد و سرسپرده اثر بزرگي در برطرف شدن جو التهاب و تشنج به وجود آورد كه اين خود تأثير عميقي در شتاب علمي دانشگاه در دوره هاي بعد داشت و اگر چنين پاك سازي اي صورت نمي گرفت جو متشنج دانشگاه هرگز فرصت آموزش و يادگيري را نمي داد.

در نتيجه ي كمبود استاد و بودجه در سال 1358، ميزان پذيرش دانشجو 15 هزار نفر كمتر از سال پيش از آن اعلام شد. اين در حالي بود كه 200 هزار نفر بيشتر از سال گذشته دواطلب شركت در كنكور سراسري شده بودند.

وزير آموزش عالي وقت - دكتر علي شريعتمداري - كاهش بودجه ي دانشگاه ها را ناشي از گرفتاري هاي مالي دولت خواند و اعتقاد داشت كساني كه به دانشگاه ها راه پيدا نمي كنند، بايد در برنامه ي جهاد سازندگي شركت كنند. (8)

در كل، دانشگاه هاي آن برهه از لحاظ بودجه، كادر آموزشي، تعداد دانشجو و از نظر پذيرش دانشجو هم ناهماهنگ بودند. براي مثال، در دانشگاه هاي فني، تعداد دانشجو به استاد از هفت تا 30 دانشجو در نوسان بود، بدين نحو كه دانشگاه پلي تكنيك تهران با هفت دانشجو در مقابل يك استاد و دانشگاه علم و صنعت با 30 دانشجو در برابر يك استاد به كار

خود ادامه مي دادند و اين نمونه اي از ناهماهنگي هايي بود كه در دانشگاه ها وجود داشت. (9)

البته در همين ايام - با وجود وقوع انقلاب و تغيير نظام در ايران - عده ي دانشجويان ايراني در آمريكا رو به افزايش بوده است. به گزارش «يونايتدپرس» به قلم «پيتركاستا»آمده بود كه در آن زمان - آبان 1358 - 60 هزار ايراني با ويزاي تحصيل در دانشگاه هاي ديگر و هزار تن نيز با ويزاهاي ديگر به درس خواندن مشغول بودند. (10)

علاوه بر نارسايي هاي مذكور، دانشجويان - همان طور كه قبلاً گفته شد - به درس خواندن علاقه اي نشان نمي دادند و در گذراندن واحد درسي آزاد بودند. براي مثال در دانشگاه علم و صنعت، در ترم اول سال 1357 - 1358 از تعداد 5490 دانشجوي ثبت نام شده، تنها 2866 نفر بيشتر از 11 واحد درس گذراندند؛ يعني تمام امكانات از قبيل استاد، كلاس، كادر دانشگاه و بودجه فراهم شده بود، ولي دانشجويان از آن بهره برداي نكردند و به فعاليت هاي ديگر غير از آموزش مي پرداختند. (11)

پس از سال تحصيلي 1357 - 1358 بحث ها و خبرهايي پيرامون تعطيل شدن دانشگاه ها و شركت دانشجويان در جهاد سازندگي به گوش مي رسيد. سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي نيز طي اطلاعيه اي از دولت و دانشجويان خواسته بود تا ترم نخست دانشگاه ها در سال تحصيلي جديد به منظور انجام فعاليت هاي جهاد سازندگي تعطيل شود، ولي وزير فرهنگ و آموزش عالي خبر از گشوده شدن دانشگاه ها در مهرماه را مي دهد و اذعان مي كند كه به دليل عدم شركت

همه ي دانشجويان در جهاد سازندگي، كلاس هاي درس، روند طبيعي كار خود را ادامه مي دهند. (12)

در هر صورت، وجود مسايل و معضلات مذكور در دانشگاه ها و تلاش كارگزاران براي رفع آنها، نشان از لزوم انجام دگرگوني و تغييراتي اساسي در دانشگاه ها داشت كه به مرور ايام بايد به انجام مي رسيد. در واقع هر گروه و حزبي با ديدگاه هاي گوناگون سعي داشت تا تغييرات بنيادي ايجاد نمايد، ولي اختلاف نظرها، يكي نبودن آرا و انتقاد گروه ها از عملكرد يكديگر موجب مي گشت تا كارها و اقدامات اصلاحي به تعويق افتد. علاوه بر اين معضلات و علل فرهنگي موجود، سياسي شدن بيش از حد دانشگاه ها، كشيده شدن حل و فصل اختلافات سياسي و حزبي به مركزيت دانشگاه ها و مداخله ي امور سياسي در جزييات حيات دانشگاهي باعث شد پديده اي تحت عنوان انقلاب فرهنگي - دگرگوني در آموزش عالي - رخ دهد؛ البته به منظور درك بهتر اين مسأله بايد عللي را كه منجر به ايجاد اين پديده شد، در دل وقايع جست و جو كرد.

از بدو شروع كلاس ها در سال 1357،بحث هاي مسلكي، ايدئولوژيك و سياسي در كلاس ها و محوطه هاي دانشگاه ها، ميان دانشجويان، كادر آموزشي و مديريت در جريان بود. اجتماعات و سخنراني هاي مختلف تشكيل مي شد. گروه هاي سياسي دفاتر خود را در دانشگاه ها مستقر كرده بودند. به طور كلي همه ي اختلافات و مجادلات و تعارض هاي سياسي پس از انقلاب - مسايل كردستان، مطالبات قومي و ديگر خواسته ها مانند آزادي مبارزه با امپرياليسم و سرمايه داري، مشاركت

سياسي گروه ها در رهبري نظام و... - بيشتر از هر جاي ديگر در محوطه ي دانشگاه ها منعكس مي شد. در نتيجه همه ي اين ها مباحث و چالش هايي را دامن مي زد كه باعث مي شد فعاليت سياسي بر فعاليت علمي، تحقيقاتي و دانشگاهي غلبه داشته باشد.

د سال 1358، نيروهاي وفادار به نظام و رهبري در مقابله با فعاليت هاي مخالف فرهنگي و سياسي در دانشگاه ها فعال شدند. اين نيروها چه در سطح مسئولان - شوراي انقلاب و نهادهاي انقلابي - چه در قالب گروه هايي مانند حزب جمهوري اسلامي و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، چه در قالب انجمن هاي اسلامي دانشجويي، مي كوشيدند كه ابتكار عمل سياسي و فرهنگي جامعه و دانشگاه در دست نيروهاي اسلامي - انقلابي وفادار به نظام و رهبري قرار بگيرد. از بارزترين نمودهاي عملياتي اين رويكرد، تصرف سفارت آمريكا در 13 آبان ماه 1358 توسط كساني بود كه به عنوان دانشجويان مسلمان پيرو خط امام به يكي از جريان هاي مطرح سياسي در جامعه و دانشگاه تبديل شدند و درست يك روز بعد از اقدام آن ها، مهندس مهدي بازرگان، رئيس دولت موقت استعفا كرد. بدين ترتيب، آن عده از دست اندركاران انقلاب و نظام كه به روش هاي انقلابي مبتني بر ايدئولوژي اسلامي در سياست خارجي و داخلي و برخوردهاي قاطع با مسايل معتقد بودند، يكي از موانع پيشبرد اهداف مبارزاتي خود را از سر راه برداشتند. (13) از سوي ديگر، اختلافات عقيدتي و احيانا برخوردهاي فيزيكي در محيط دانشگاه ها موجب گشت تا آن ها توجه ها را به خود جلب كنند. بدين

سبب در اواخر شهريور 1358، مسئولان عالي رتبه ي دولتي و دانشگاهي در حضور رهبر انقلاب به بررسي اين مسأله پرداختند و بر لزوم ايجاد محيطي امن و آرام در دانشگاه ها تأكيد كردند؛ (14) ولي در اوايل اسفند همان سال، برگزاري تظاهرات سياسي در محيط دانشگاه ها ممنوع شد، زيرا با فرا رسيدن موعد انتخابات مجلس، احزاب مختلف فعاليت بيشتري از خود بروز دادند. بدين سبب معاون سياسي - اجتماعي وقت وزارت كشور با مشاوره ي رياست دانشگاه، مقرر كردند به جهت دور نگه داشتن محيط دانشگاه از جنجال هاي سياسي، مراسم مربوط به گروه ها و احزاب سياسي به محلي ديگر انتقال يابد؛ (15) اما دفاتر احزاب سياسي همچنان در دانشگاه ها مستقر بودند و دانشگاه نه تنها از داخل در حال اضمحلال بود، بلكه از خارج نيز تهديد مي شد، به نحوي كه دانشگاه تهران مورد حملات متوالي قرار گرفت و در اين ميان، عواملي چون بلاتكليفي در امر اداره ي دانشگاه، فقدان امنيت و منزلت دانشگاه و نارسايي هاي موجود ميان استادان، دانشجويان و كارمندان موجبات وقوع چنين رويدادهايي را فراهم آورد. (16) به همين دليل، رئيس وقت شوراي انقلاب براي جلوگيري از ادامه ي چنين وقايعي، اختيارات تام دانشگاهي را طبق مقررات در اختيار هيأت مديريت دانشگاه تهران قرار داد تا بدين وسيله بتوانند اوضاع آشفته ي اين مراكز علمي را آرام ساخته و آن ها را اداره كنند.

در هر حال، گروه هاي سياسي، عقيدتي و ديني مخالف و موافق، همديگر را تحمل نمي كردند و روز به روز اوضاع دانشگاه ها متشنج تر مي شد و كاركردهاي آموزشي و

پرورشي و فعاليت تحصيلي، علمي، فني و حرفه اي در دانشگاه ها تحت الشعاع اختلافات سياسي و عقيدتي قرار مي گرفت. در اين راستا مخالفان، خواستار آزادي و برابري و مبارزه با امپرياليسم و سهيم شدن خود در قدرت بودند و موافقان نيز به حاكميت ارزش هاي اسلامي بر جامعه و دانشگاه و حذف عناصر غرب زده و شرق زده تأكيد مي كردند. پي نوشت : 1- يعقوب موسوي، پيشين، ص 3.

2- جزوه ي دبيرخانه ي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، بر گرفته از مجله ي لوح، شماره ي 5، مرداد 1378، ص 31.

3- محمد ملكي، دانشگاه تهران و جاي پاي امپرياليسم آمريكا، بي نا، تهران 1359، ص 21.

4- طرح استقلال دانشگاه ها آماده شد، روزنامه ي اطلاعات، 21 مرداد 1358، صص 1 - 2.

5- همان، 10 بهمن 1358، صص 1 - 2.

6- پاكسازي ادارات و دانشگاه ها عجولانه بوده است، اطلاعات، 8 مرداد 1358، ص 12.

7- شتاب در تصفيه ي دانشگاه ها گران تمام مي شود، اطلاعات، 21 تيرماه 1358، ص 4.

8- تلاش براي افزايش پذيرش دانشجو در دانشگاه ها، اطلاعات، 6 تير 1358، ص 1. 9- همان، ص 1.

10- عده ي دانشجويان ايراني در آمريكا از 60 هزار تن تجاوز كرد، اطلاعات 5 آبان 1358، ص 12.

11- گزينش دانشجو، نشريه ي دانشگاه انقلاب، شماره ي 1، 23 خرداد 1360، ص 25.

12- دانشگاه ها مهرماه گشوده مي شوند، اطلاعات، 15 شهريور 58، ص 2.

13- بررسي و ارزيابي عملكرد ستاد انقلاب فرهنگي، جزوه ي دبيرخانه ي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، 1379، ص 4.

14- مسايل دانشگاه ها و شركت نفت در حضور امام مطرح شد، اطلاعات 28

شهريور 1358، ص 2.

15- تظاهرات سياسي در محوطه ي دانشگاه ممنوع شد، اطلاعات، 2 اسفند 1358، ص 12.

16- طرح جلوگيري از تجاوز به آزادي در دانشگاه، اطلاعات، 14 اسفند 1358، ص 12.

منبع: كتاب انقلاب فرهنگي در جمهوري اسلامي

نگاهي به ديدگاه هاي مختلف درباره انقلاب فرهنگي

نگاهي به ديدگاه هاي مختلف درباره انقلاب فرهنگي چكيده: دوم ارديبهشت ماه روز انقلاب فرهنگي است. بعد از درگيري هايي كه در ماه هاي آخر سال ?? و در فروردين و ارديبهشت سال ?? در دانشگاه ها رخ داد، امام راحل در ?? خرداد ?? طي حكمي تعدادي از صاحب نظران دانشگاهي و حوزوي را مامور كردند تا اين مساله را تا مرحله تحقق اهداف انقلاب فرهنگي ادامه دهند...

نگاهي به ديدگاه هاي اعضاي ستاد انقلاب فرهنگي درباره اهداف اين ستاد بيانگر اين نكته است كه سنخيت فكري، درك يكسان و زبان مشتركي ميان آنان وجود نداشته است. يكي از دلايل اين امر تركيب نامتجانس اعضاي ستاد بوده است.

برخي از اعضا مشي سياسي خود را دنبال مي كردند، برخي حضور و نفوذي نداشته اند و تعدادي از اعضا هم به دليل اشتغالات ذهني و مسووليت هاي بعد از انقلاب گاه امكان حضور جدي و مداوم نداشته اند. البته هم اين مسايل از اهميت و وسعت كارهاي بزرگي كه دلسوزان ستاد انقلاب فرهنگي به امر امام بدان مبادرت ورزيدند، نمي كاهد.

دكتر احمد احمدي: انقلاب فرهنگي ضرورت داشت

اصل اين كه بايد انقلاب فرهنگي صورت مي گرفت- حتي اگر دانشگاه ها بسته هم نمي شد- ضرورت داشت. روند حاكم بر دانشگاه ها كه عملاً امكان هيچ نوع فعاليت علمي و آموزشي توسط گروهك ها سلب شده بود و نيز وضعيت محتواي

دروس به ويژه علوم انساني كه معجوني از مطالب مختلف بود اين سوال را در اذهان به وجود آورد كه اولاً ما برويم سر كلاس ها چي تدريس كنيم و دانشجويان چه ياد بگيرند. از سوي ديگر همين امر هم ممكن نبود، اگر محيط امن و آرامي وجود داشت شايد امكان برنامه ريزي تدريجي علمي و آموزشي وجود مي داشت، اما حتي با فرض وجود فضاي امن، در همين مدت برنامه ريزي تدريجي، اين كه كدام استادان چه محتوايي را درس بدهند خود جاي تامل داشت. بنابراين بستن دانشگاه ها ضرورت داشت.

فرمان انقلاب فرهنگي فقط در مورد دانشگاه ها نبوده است و ما نرفته بوديم كه صرفاً براي دانشگاه ها برنامه ريزي كنيم، بلكه بنا بود ابتدا از دانشگاه شروع كنيم و سپس به نهادها و ابعاد ديگر از جمله آموزش و پرورش و مسايل فرهنگ عمومي هم بپردازيم.

دكتر علي شريعتمداري: هدف از انقلاب فرهنگي دستيابي به دانشگاه اسلامي است

انگيزه تعطيل شدن دانشگاه براي جلوگيري از فعاليت گروهك ها نبوده، بلكه بيگانگي برنامه هاي دانشگاهي با فرهنگ و معارف اسلامي و عدم توجه به نيازهاي اجتماعي و سياسي جامعه و نداشتن مديريت صحيح و همچنين نبودن امكانات كافي آزمايشگاهي و مواردي نظير آن موجب تعطيل شدن دانشگاه ها شد و ما به فرمان امام امت مامور شديم وضعي دوباره براي دانشگاه ها به وجود بياوريم تا پاسخگوي نيازهاي جامعه انقلابي ايران و امت شهيد پرورمان باشد.

هدف از انقلاب فرهنگي دستيابي به دانشگاه اسلامي است، زيرا كه در دانشگاه اسلامي انگيزه ورود به دانشگاه براي استاد و دانشجو تقرب به خالق و خدمت به خلق خواهد

بود. دانشگاهي است كه در آن كسب علم، فريضه ديني تلقي مي شود نه منبع افتخار و تفرعن و افاده به ديگران، دانشگاهي است كه محل پرورش شخصيت هاي متقي و پرهيزكار و انديشمند باشد.

دكتر جلال الدين فارسي: انقلاب فرهنگي عبارت از دگرگوني فرهنگ جامعه است

انقلاب فرهنگي عبارت است از دگرگوني فرهنگ جامعه، عقيده، آداب و رسوم، اخلاق و تعليم و تعلم به معناي اعم و انقلاب در سيستم آموزشي و محتواي درسي به معناي اخص آن مي باشد.

وقتي جلسه با حضور رييس جمهور، نخست وزير، وزير فرهنگ و آموزش عالي و اعضاي ستاد تشكيل شد، امام با نهايت صلابت فرمود كه اعضا و طرفداران تمام گروهك ها را نه در دانشگاه بپذيريم و نه بگذاريم ادامه تحصيل بدهند.

دكتر حسن حبيبي: در دانشگاه اسلامي تزكيه مقدم بر تعليم است

دانشگاهي اسلامي نه بدان معني كه فقط در آن علوم اسلامي تدريس شود، بل دانشگاهي كه در آن از همه جهت حال و هواي اسلامي موجود باشد و علوم، با طرز تفكر و تلقي اسلام عرضه شود. انسان هايي كه به آنجا گام مي نهند و مدتي در آن محيط روزگار مي گذرانند از آنجا به تعبير امام «آدم» خارج شوند، معلماني هم كه در آنجا به تعليم مي پردازند ورئه انبيا تلقي گردند. دانشگاهي كه در آن تزكيه مقدم بر تعليم باشد و در عرصه اش، اخلاص حكومت كند. اين دانشگاه، دانشگاه اسلامي است.

شهيد باهنر: انقلاب فرهنگي دگرگوني بنيادي در همه عرصه ها است

ابعاد مختلف انقلاب فرهنگي در يك جامعه شامل بخش انقلاب در مسايل آموزشي، انقلاب در معيارهاي ارزشي يك جامعه و حتي روابط سياسي

و اجتماعي يك جامعه مي شود و به تعبيري انقلاب، ابعاد فلسفي، عرفاني، فكري، اخلاقي، تربيتي، حقوقي و حتي معيارها و زيربناهاي اقتصادي و سياسي را در بر مي گيرد. همه اين ها را ما ابعادي از انقلاب فرهنگي مي دانيم و به اين ترتيب، اگر بخواهيم انقلاب فرهنگي و سياسي انجام بشود بايستي در كار رسانه هاي گروهي، مراكز فرهنگي، باشگاه هاي اجتماعي و مسايل هنري، دانشگاه ها و حتي دادگاه ها و بازداشتگاه ها و از نظري ديگر در حوزه هاي علميه، در كلاس هاي آزاد، در نشريات علمي و فرهنگي و به طور كلي در كتاب و كتابخانه ها و بالاخره در هدف هاي حاكم بر كل سياست داخلي و خارج جامعه، در همه اين ها بايد دگرگوني و انقلاب فرهنگي در درون دانشگاه ها گذاشته و البته در دوره هاي قبل از دانشگاه هم دگرگوني مطرح هست و اما در خارج از موسسات آموزشي فعلاً اين ستاد اقدامي نكرده و در آينده هم هنوز روشن نيست كه آيا بار سنگين انقلاب فرهنگي در سطوح مختلف آموزشي اجازه بدهد كه به ديگر ابعاد هم برسد يا اين كه انقلاب در ديگر ابعاد را بايستي به ديگر نهادها و ديگر مسوولان واگذار كرد.

منبع: www.irdc.ir

تأملي بر انقلاب فرهنگي و دستاوردهاي آن

تأملي بر انقلاب فرهنگي و دستاوردهاي آن انقلاب فرهنگي (Cultural Revolution) در معناي عام خود، دگرگوني است كه تمامي جوانب و ابعاد تشكيل دهنده ي فرهنگ يك جامعه، شامل معيارهاي ارزشي، احساسات، ادراكات، عقايد، آموزش، روابط اجتماعي، قوانين حاكم بر اجتماع و روابط بين المللي را در بر مي گيرد. قرن حاضر شاهد وقوع انقلاب هاي فرهنگي در چين

و كوبا و ديگر جوامع بوده است. با نظري اجمالي به اين گونه انقلاب ها مشاهده مي شود كه آغازگر انقلاب فرهنگي به نوعي با مقوله ي آموزش و ارگان هاي آموزشي مرتبط بوده است - در كشور چين، مؤسسات آموزش عالي و در كوبا مؤسسات مبارزه با بي سوادي - بدين نحو نقش آموزش به مثابه مهم ترين ركن تشكيل دهنده ي فرهنگ - منتقل كننده ي آن از نسلي به نسل ديگر - در درجه ي اول اهميت قرار مي گيرد و شايد به همين دليل باشد كه واژه ي فرهنگ (culture) را معادل واژه ي آموزش (education) قرار مي دهند و به جاي كاربرد عبارت «انقلاب آموزشي» از عبارت «انقلاب فرهنگي» بهره مي گيرند، ولي به هر صورت مفهوم انقلاب فرهنگي ابعاد وسيع تري را در بر مي گيرد.

واقعيتي كه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه قبل از رخداد هر نوع انقلابي - بدون آن كه حتي به نظر آيد - انقلاب فرهنگي به وقوع مي پيوندند، چرا كه پيش از هر گونه اقدامي، چيزي كه در ابتداي امر، متحول و منقلب مي شود، همانا افكار، عقايد، احساسات و... است كه به دنبال خود، لزوم دگرگوني در تمامي ابعاد جامعه را مي طلبد و براي به ثمر رسيدن با انقلاب هاي سياسي، صنعتي و علمي همراه مي شود. پيش زمينه ي رخداد انقلاب سياسي در ايران نيز «انقلاب فرهنگي» بوده است. در واقع، عاملي كه در ابتدا انقلابيون را به تحرك سياسي واداشت، لزوم دگرگوني در ارزش ها، عادات، نوع روابط و امور اجتماعي، سياست داخلي و خارجي و ديگر

عناصر فرهنگ بوده است.

پس از وقوع انقلاب سياسي و تغيير نظام در ايران، ارگان ها و سازمان هاي خاصي ايجاد شدند تا جامعه را در مسير انقلاب و اهداف آن پيش ببرند، ولي تحولات اجتناب ناپذير پس از اين دگرگوني، وجود اختلاف بين جناح هاي سياسي، وقوع جنگ تحميلي و... موجب گشت تا جامعه با توسعه ي مطلوب فرهنگي و اجتماعي مواجه نگردد. از جمله ارگان هايي كه اكثر مسايل سياسي در آن حل و فصل مي شد، دانشگاه ها بودند. مكاني كه بيشتر به سياست گاه شباهت داشت تا يك سازمان علمي - پژوهشي.

اوضاع و فضاي اين مؤسسات، همچنان رو به وخامت بود تا اين كه در دوم ارديبهشت ماه 1359 رهبر انقلاب اسلامي فرمان انقلاب فرهنگي را صادر نمودند و پس از مدتي، براي انجام تغييرات اساسي در اين مؤسسات، فرمان تعطيلي آن ها صادر شد. با اين تفاصيل مي توان استنباط نمود كه منظور از «انقلاب فرهنگي»، «انقلاب آموزشي» يا به عبارت بهتر «دگرگوني در آموزش عالي» بوده است و عواملي را كه موجب چنين رويدادي گشته، بايد در اركان تشكيل دهنده ي دانشگاه - دانشجو، هيأت علمي، فضاي آموزشي، نحوه ي اداره ي امور (مديريت)، رشته ي تحصيلي و برنامه ي آ موزشي - جست و جو كرد.

جامعه ي ايران از ديرباز داراي فرهنگي غني و همواره طالب علم بوده است، به گونه اي كه تاريخ تأسيس اولين دانشگاه را در جهان به ايران - دانشگاه جندي شاپور - نسبت داده اند. ايران تا مدت هاي مديدي از لحاظ علمي پيش تاز جهانيان بوده است و چنان چه با موانع سياسي

و حمله ي مغول مواجه نمي گشت، شايد امروز هم پيش تاز بود. به هر صورت، در طي اين مدت كه با بحران هاي سياسي دست و پنجه نرم مي كرد، آن طور كه بايد و شايد نتوانست سيستم آموزشي خود را به وضعيت مطلوب برساند.

در اين حالت، ايران مانند بدن رنجوري بود كه آمادگي مقابله با بيماري هاي سخت را نداشت. با اهميت يافتن ايران در منازعات بين المللي و احساس نياز جامعه به بهره گيري از پيشرفت هاي تكنولوژيكي و علمي جوامع توسعه يافته، روز به روز بر روابط ايران با اين گونه جوامع افزوده شد. از اعزام دانشجو به خارج و فراگيري علوم مورد نياز گرفته تا ايجاد مدارس و بالاخره دانشگاه ها به سبك و سياق جوامع پيشرفته و الگوبرداري از برنامه هاي آموزشي آنان و ورود رشته هاي تحصيلي - بدون در نظر گرفتن احتياجات كشور- همه و همه به مفهوم پذيرش كامل معاني و مفاهيم و جزييات فرهنگ و نوع آموزش جوامع پيشرفته بود. اين فرآيند به خصوص در رژيم پهلوي كه دانشگاه پا به عرصه ي وجود نهاد بيشتر رخ نمود، چرا كه دولت مردان اين رژيم آشكارا درصدد تقليد از فرهنگ و نوع آموزش غرب و رسيدن به دروازه هاي به اصطلاح تمدن بودند. از طرفي ديگر، القائات پژهشگران و سياست مداران در بهره برداري از همان الگوها و ساختارهاي سياسي، اقتصادي و آموزشي به كار رفته در غرب براي نيل به پيشرفت صنعتي، آنان را در اين امر مصمم مي نمود. مسلماً سيستم آموزشي كشور نيز كه نمي توانست در اين بين بي نصيب باشد، با

به كارگيري سياست گذاري هاي فرهنگي - آموزشي نا مأنوس با احتياجات جامعه و عدم درك چگونگي برخورد با سيستم آموزشي مورد نياز جامعه، به مرور ايام در تمام اركان تشكيل دهنده ي دانشگاه ها از دانشجو، استاد و مديريت گرفته تا فضاي آموزشي، رشته ها و برنامه ي درسي، موجب شد تا معضلات نمايان گردند.

در ابتدا، اعزام دانشجويان به خارج به منظور دست يابي به جديدترين دست آوردها و تجربيات علمي و رفع نيازمندي هاي جامعه، يكي از راه هاي دستيابي به تكنولوژي هاي پيشرفته ي جوامع صنعتي به شمار مي آمد، ولي اين پديده علاوه بر مزايايي كه مي توانست در برداشته باشد، اثرات نامطلوب خود را دارا بود. يكي از اثرات نامطلوب، پيامدها و تعارضات فرهنگي در جامعه ي پذيرنده و اعزام كننده ي دانشجو بوده است. از طرفي، عده اي نيز بر ضرورت استقلال علمي و تعارض آن با سياست اعزام دانشجو اشاره مي كنند، زيرا اين عمل موجب تضعيف يا كم توجهي به مسأله ي تأمين و گسترش امكانات و مؤسسات آموزش داخلي مي شود؛ البته مسايل مالي و اقتصادي را نيز نمي توان ناديده گرفت. از همه مهم تر، مسأله ي فرار مغزها مطرح مي شود كه جامعه از نظر مالي و از نظر علمي با كمبود و زيان هايي مواجه گرديد. از نظر كيفيت نيز دانشگاه ها در سطح مطلوبي قرار نداشته اند. بررسي هاي به عمل آمده در دوره ي گذشته حاكي از آن است كه خط مشي ها در مسير درستي حركت نمي كرده است. براي نمونه، چگونگي برگزاري كنكور و گزينش دانشجويان، انگيزه ي دانشجويان

از تحصيل، مسأله ي اشتغال آنان، مدرك گرايي، جهت گيري تعلميات متوسطه به طرف دانشگاه و نبود امكانات كافي براي آموزش همگان و... از جمله مباحث قابل بررسي بوده است. علاوه بر اين، دانشگاه ها از نظر كمي نيز با كمبود مواجه بوده اند، بدين مفهوم كه ميزان پذيرش دانشجو براي رفع نياز جامعه كفايت نمي كرده است.

در ارتباط با هيأت علمي دانشگاه ها نيز معضلات بي شماري وجود داشت. استادان دانشگاه ها اعم از فارغ التحصيلان برخي رشته ها در داخل يا استادان خارجي و تحصيل كردگان خارج از كشور، مشكلات خاص خود را دارا بودند. هر چند نظام آموزشي در دوره ي گذشته به دليل كمبود كادر آموزشي اقدام به اعزام دانشجو به خارج مي نمود، ولي اين كار بدون آينده نگري براي تثيبت فرهنگ جامعه و بدون در نظر گرفتن لوازم آموزشي كشور صورت مي گرفته است. از طرفي، هر چند تعدادي دانشسرا براي فارغ التحصيلان احداث شده بود، ولي اين موضوع كه سرانجام تحصيل كرده هاي داخل و آگاهان به فنون فرهنگي و علمي آموزشي توسعه يافته ي جامعه قادر به ارائه ي آموزش متنفذ هستند، مورد غفلت قرار داشت. از سوي ديگر، اضافه كار اساتيد و اشتغال آنان در چند دانشگاه به دليل كمبود كادر آموزشي، موجب نزول بازده كار و از همه مهم تر كمبود وقت براي كارهاي تحقيقاتي و مطالعه ي آزاد مي شد.

مقوله ي برنامه ي درسي و نوع رشته ي تحصيلي دانشجويان نيز همانند ديگر اركان دانشگاه ها، داراي معضلات ريشه اي بوده، چرا كه اغلب بر گرفته از الگوهاي دانشگاهي آمريكا و غرب بوده است؛

البته رشته هاي تحصيلي اروپا و آمريكا، دقيقاً منطبق بر احتياجات و نيازمندي هاي تكنولوژيكي و صنعتي آنان بود، در صورتي كه جامعه ي ايران با ساخت منحصر به فرد خود و بدون سياست گذاري زير ساختي، تنها با تبعيت از يك الگوي غربي، تقريباً همه ي رشته هاي تحصيلي جوامع صنعتي و پيشرفته را عرضه مي كرد كه نه مورد نياز بود و نه منطقي! به طور كلي، اين رشته ها، منطبق با نيازها، توسعه نيافته بودند و بعضي از رشته ها كه ضرورت توسعه ي زياد نداشتند، بيش از حد دانشجو پذيرفته و بعضي رشته ها با كمبود مواجه بودند؛ بنابراين ناموزوني، ناهماهنگي، كمبود و افزايش بي رويه، به نحوي چشم گير ملاحظه مي شد، چرا كه كارها بر اساس برنامه اي حساب شده پيش نمي رفت؛ البته در بعضي موارد نيز كه رشته هاي تحصيلي متناسب با نياز كشور توسعه مي يافتند و فارغ التحصيل مي دادند، از ره آورد آن رشته ها بهره برداري نمي شد.

مسأله ي مورد بحث ديگر كه در كيفيت تحصيل دانشجويان تأثير بسزايي داشت، فضاي حاكم بر محيط آموزشي دانشگاه ها بود. بي شك محيط تحصيلي دانشجويان بايد فضايي مملو از مباحثه، تحقيق، ابراز آزادانه ي عقايد و در كل، محيطي علمي براي اداي رسالت دانشجويي باشد. نقش هاي ديگر در درجه ي بعدي اهميت قرار مي گيرد، ولي جنبش هاي دانشجويي در ايران، به دليل بسته بودن محيط جامعه، از بدو تولد دانشگاه همواره فعال بودند. در واقع، در چنين جامعه اي و با چنين خصوصيتي، دانشجويان بر خود مي دانستند تا مسئوليت مقابله با اين

وضعيت را بر عهده گيرند. هر چند كه اين نقش در دوران هاي مختلف با توجه به اوضاع سياسي جامعه، گاهي آرام و گاهي اوقات مسلحانه بوده است، ولي ماهيت آن، موجبات عقب افتادگي دانشجويان را از مسير علم و تحقيق فراهم ساخته بود.

البته مديريت و اداره ي امور دانشگاه ها نيز در اين معضلات و نارسايي ها بي تأثير نبوده است. از ابتداي بنياد دستگاه نوين آموزش در تمام سطوح، كليه ي امور آموزش و فرهنگ تحت اداره و نظارت دولت قرار داشت و به شيوه ي متمركز اداره مي شد؛ از سال 1373 ش، دانشگاه ها حق داشتند به طور مستقل به استخدام اساتيد، ايجاد يا تغيير گروه هاي آموزشي و رشته هاي تحصيلي و كميت و كيفيت دانشجويان خود اقدام كنند؛ ولي به دليل عدم نظارت دقيق و مستمر، اين روش نيز با اشكالات بسياري مواجه گشت در نتيجه به منظور رفع نارسايي هاي ناشي از تعدد مراكز تصميم گيري در سمت دهي آموزش عالي، در سال 1341 ش، اداره ي دانشگاه ها چهره ي متمركزي به خود گرفت و از آن پس زمينه هاي تماس و ارتباط سازمان دانشگاه ها با يكديگر افزايش يافت و خط مشي و برنامه ريزي واحدي براي كليه ي مراكز آموزش عالي در نظر گرفته شد. به دنبال اين تصميم در سال 1344 ش، شوراي مركزي دانشگاه ها زير نظر وزارت آموزش و پرورش تشكيل شد و به كار سياست گذاري و اداره ي دانشگاه ها پرداخت، ولي احتياجات مملكت در زمينه ي آموزش و پرورش روز به روز بيشتر مي شد و به علل گوناگون

تضادهايي كه اكثراً ناشي از رشد كمي مؤسسات آموزشي بود ايجاد مي گشت كه به سادگي قابل گذشت نبود. در نتيجه، به دليل كمبود امكانات آموزشي، كيفيت در جهت عكس حركت مي كرد. از طرف ديگر، عدم تغيير اساسي در برنامه هاي آموزشي در طول 40 سال، عدم هماهنگي برنامه ريزي آموزشي و علمي با نيازمندي هاي واقعي اجتماع، بخصوص اشتغال و ديگر نارسايي ها موجب شد تا در دهه ي چهل وزارت علوم و آموزش عالي تأسيس شود. مسئوليت اين وزارت خانه، برنامه ريزي آموزشي در تمام سطوح بود، ولي تا سال هاي پاياني عمر رژيم پهلوي دگرگوني هاي اصلاحي چشم گيري به وقوع نپيوست. در واقع، تأسيس وزارت علوم و آموزش عالي نيز نتوانست كاري از پيش ببرد، به گونه اي كه خود كارگزاران و مسئولان امر نيز به سستي و ناتواني نظام اداري و مديريت دانشگاهي اذعان داشتند. در هر صورت اين روند و وضعيت اركان دانشگاهي تا وقوع انقلاب اسلامي همچنان ادامه داشت .

اما وقوع انقلاب اسلامي، فرصت بسيار مغتنمي بود تا امور و سيستم آموزشي بر اساس نيازمندي هاي جامعه تغيير كند، ولي مواجهه با مسايل گوناگون مانع از عملي شدن اين اقدام گشت، چرا كه در بحبوحه ي پيروزي انقلاب، فعاليت تحصيلي در دانشگاه ها تعطيل شده بود و پس از بازگشايي نيز تحولات اجتماعي و سياسي اجتناب ناپذير، وجود عقايد گوناگون و متضاد و استقرار فعاليت گروه هاي مختلف سياسي در دانشگاه ها، عدم اتفاق نظر مديران دانشگاه ها با مسئولان حكومتي در نحوه ي اداره ي مؤسسات آموزش عالي و دخالت گروه هاي بدون صلاحيت در امور

آموزشي و از همه مهم تر، وجود گروه هاي سياسي كه هر يك در اجراي تغيير نظام آموزشي عقايد خاص خود را داشتند و عدم نظارت صحيح وزارت فرهنگ و آموزش عالي موجب شد تا نه تنها اقدام اصلاحي در زمينه ي آموزش عالي را به تأخير بيندازد، بلكه يك رشته برخوردهاي سياسي و خونين در دانشگاه ها ايجاد شد و ناگزير تغييرات بنيادي در آموزش عالي را جلو انداخت. در واقع، شكل گيري و نوع انقلاب آموزشي در ايران را اين گونه برخوردهاي سياسي تعيين نمودند. به طور كلي و جدا از تمامي اين وقايع، ايران اسلامي نياز به يك دگرگوني در آموزش، بخصوص در سطح عالي داشت و اين نكته اي بود كه همه ي صاحب نظران از هر قشر و محفلي بر آن اتفاق نظر داشتند، ولي اختلاف نظرهاي اساسي بين جناح هاي مختلف در روش اجراي آن بود. برخي اين مسأله را در حد پاك سازي دانشگاه ها از عوامل سياسي و ضد انقلاب و طرفدار غرب مي ديدند. برخي ديگر عوامل فرهنگي را مد نظر داشتند؛ البته اكثر افراد اخير، خواهان اصلاحات تدريجي در دانشگاه ها بودند، ولي عده اي ديگر به دليل فضاي سياست زده ي دانشگاهي درصدد تعطيلي دانشگاه ها و انجام اصلاحات در مدت تعطيلي بودند. بروز خشونت بين گروهك هاي درگير از طرفي و لزوم پاكسازي دانشگاه ها از عوامل شرق زده و غرب زده براي تثبيت نظام جمهوري اسلامي از سوي ديگر موجب گشت تا امام خميني، طرح انقلاب فرهنگي را در دانشگاه ها اعلام نمايند.

مسأله ي اصلي اين بود كه نظام آموزشي حاكم بر

دانشگاه هاي كشور و مطالب درسي آن و نوع تربيت علمي دانشجويان وابسته به غرب بود كه مي بايست محلي، بومي، اسلامي و ملي مي شد.

بدين ترتيب وهم زمان با بسته شدن دانشگاه ها، مسئولان برگزيده ي رهبر انقلاب، شروع به برنامه ريزي و تعيين اهداف اوليه نمودند و در طول تعطيلي دانشگاه ها، نهادهايي وابسته به ستاد انقلاب فرهنگي ايجاد شدند. از همان ابتدا مسأله اي كه بيشتر توجه مسئولان را به خود جلب نموده بود، همانا وحدت حوزه و دانشگاه بود، چرا كه بر اساس الگوهاي ارائه شده از جانب حوزه بهتر مي توانستند دانشگاه اسلامي را اعم از گزينش استاد و دانشجو، برنامه هاي آموزشي، فضاي آموزشي، اداره ي دانشگاه ها و... برنامه ريزي و پي ريزي كنند. در طول مدت تعطيلي دانشگاه ها، اقدامات بسياري در جهت انجام اصلاحات فرهنگي دانشگاه ها از جانب ستاد صورت گرفت كه سير تأسيس آن و سپس تبديل ستاد به شوراي عالي انقلاب فرهنگي و اقدامات اين نهادها در خلال مباحث اين كتاب بررسي شد.

در مجموع مي توان اين طور ارزيابي كرد كه از ابتداي اجراي انقلاب فرهنگي، چه در زمان ستاد انقلاب فرهنگي و چه در دوره ي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، اقدامات بسياري در جهت دگرگوني دانشگاه ها و از بين بردن معضلات مبتلا به آن صورت گرفت. مسئولان وقت انتظار داشتند مؤلفه ها و اركان دانشگاه ها را در مسير اسلامي شدن پيش ببرند تا از اين طريق بر مسايل فايق آيند.

هم اكنون با نگاهي به اقدامات و تلاش هاي دست اندركاران وقت و زحمات بي دريغ ايشان در جهت رفع معضلات،

نمي توان منكر نتايج مؤثر اقدامات آن ها شد. از طرف ديگر نمي توان ادعا كرد كه مشكلات به طور كامل رفع شده است. به عبارت ديگر نمي توان اذعان نمود كه اهداف انقلاب فرهنگي تماماً تحقق يافته است و هم چنان نياز به ادامه ي حركت احساس مي شود. اقدامات ذكر شده در اين كتاب از جانب مسئولان امر، گوياي اهميت موضوع و پيگيري كار ايشان علي رغم وجود موانع و اختلاف عقايد بسيار بوده است. از سوي ديگر، ذكر معضلاتي كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي با آن مواجه است به مفهوم شكست انقلاب فرهنگي نيست، بلكه گوياي اين مسأله است كه هنوز براي رسيدن به دانشگاهي اسلامي احتياج به كارشناسي، تلاش و پي گيري بلاانقطاع مي باشد.

منبع: كتاب انقلاب فرهنگي در جمهوري اسلامي

شكست آمريكا در طبس

شكست آمريكا در طبس بيابان طبس، بهترين راوي معجزه اي است كه دل تاريخ را به لرزه در آورد.

تفسيرآية «و مَكَرُوا و مَكر الله خيرُ الماكرين »را بايد از كوير تفتيدة طبس پرسيد؛ بيابان خشك طبس، تبلور مرصاد الهي شد براي گرگ هاي در كمين نشسته اي كه راوي سياه مرگ بودند.

مي گويند:تاريخ، تكرار شدني است؛ اگر چنين است، پس اين سپاه ابرهه بود كه ديگر بار،ازحافظان كعبة حقيقت به تنگ آمد و نابود شد.

همه چيز مهيا بود براي شبيخوني وحشيانه؛ براي خنجر زدن بر پيكر شقايق. اما حقيقت از جنس ديگر بود:

مدعي خواست كه از بيخ كند ريشة ما غافل از آن كه خدا هست در انديشة ما

عجب شبي بود شامگاه چهارمين روز ارديبهشت ماه.

گرگ ها آمده بودند تا همه چيز را يك نفس ببلعند، تا شايد طعم تلخ

شكست، از مشتي دانشجوي پيرو خط امام را از خاطرها محو كنند؛ غافل از آن كه «يدالله فوق ايديهم ».

آري!دست قدرت الهي، پاسدار موطن عاشقان بود.چه خوش بود كه رهرويي از قافلة عشق نيز به پاس خلوص خود، معبر وصال را در آن واقعه جست و صحراي طبس را تا معراج، بال در بال ملايك پيمود.

خدا صدق وعده اش را عيان مي كند.«ا ن تنصروا الله ينصركم »اگر دين خدا را ياري كنيد خدا شما را ياري مي كند و اين مزد جهاد مرداني است كه چون دين خدا را ياري كردند ، خدا به ياري آنها برخاست .

قرآن هدف از بيان سرگذشت پيشينيان را اين مي داند كه نتايج آنها مدارتفكر و جمع بندي قرارگيرد(فاقصص القصص لعلهم يتفكرون).لذا واقعه طبس مي تواند عظمت الهي و امدادهاي غيبي را براي مردم آشكار سازد و درس عبرتي براي آيندگان تاريخ باشد.

ماجراي طبس از جمله رسوا ترين و مفتضحانه ترين توطئه هاي شكست امپرياليسم امريكا بر ضد انقلاب اسلامي ايران است.بدون شك ماجرايي كه در طبس به وقوع پيوست و با شكست مزدوران امريكايي مواجه شد، يكي از معجزات بزرگ قرن به حساب مي آيد؛ زيرا شيطان بزرگ امريكا با همه توان و با بهره گيري از دقيق ترين و پيچيده ترين امكانات نظامي و با تدارك همه جانبه و هماهنگي كليه عوامل داخلي وخارجي به بهانه آزادي جاسوسان خود در ايران، اما در حقيقت به قصد در هم شكستن انقلاب و نابود ساختن نظام جمهوري اسلامي ايران، هجوم خود را آغاز كرد .سران كاخ سفيد و مقامات پنتاگون از توفيق اين عمليات كمال اطمينان را داشتند،

چرا كه به زعم باطل خود هيچ عامل و نيرويي را در شكست عمليات خود دخيل نمي دانستند؛

اما ازآنجا كه خداوند همواره حافظ اين ملت و انقلاب بوده است ، در طبس نيز امداد هاي غيبي او عينيت يافت تا بار ديگر بر طاغوتيان زمان ثابت شود كه اراده الهي بر هرچيزي تعلق بگيرد، آن امر محقق خواهد شد.

انگيزه ها و زمينه هاي تجاوز امريكا:

1_ پس از فتح لانه جاسوسي (كه به تعبير حضرت امام خميني انقلاب دوم نام گرفت )

و شكست توطئه هاي مزدورانه امريكا درنفوذ و رسوخ و نهايتاً مسخ انقلاب اسلامي از درون و افشاي دستهاي خيانت بارهمساز با شيطان بزرگ و به اسارت گرفتن آنها، تهديدات نظامي و تحريم اقتصادي از ابتدايي ترين اقدامات جهت غلبه براين پيروزي بزرگ و شكست دادن اين نصرالهي بود.همه همپالگي هاي شيطان بزرگ در اين توطئه ها با امريكا همدلي و همكاري داشتند.تبليغات در جهت اين دو توطئه ابتدا بر روي مداخله نظامي تمركز يافت و به اوج خود رسيد وچون دشمن از اين توطئه نتيجه اي نگرفت، به تشديد تبليغات برمسأله تحريم اقتصادي و بسط آن در تمامي كشورهاي هم پيمانش پرداخت واين به دو علت بود:

اول آنكه آخرين حيله دشمن بود ، دوم انحراف اذهان و افكار عمومي از احتمال حمله نظامي، تا اينكه زمينه ي ذهني مردم از مسأله منحرف و دشمن خارجي فراموش گرددو به مشكلات داخلي و مسائل اقتصادي معطوف شود.

2_ ازاهم زمينه هايي كه موجبات اين هجوم را فراهم ساخت بايد به شكست كوشش هايديپلماتيك و طرح هاي امريكا جهت آزادسازي جاسوسان خود اشاره كرد .( مأموريت افرادي چون

رمزي كلارك، هانس، حبيب شطي، بني صدر و قطب زاده)

3_ در خلال تلاش هاي دشمن و عوامل و ايادي امريكا، يعني گروهك هاي چپ و راست ومنافق ، اين بار نيزبه بهانه حفظ سنگردانشگاه و مخالفت با تعطيل شدن آن و تقابل با انقلاب فرهنگي، با به راه انداختن هياهوي بسيار به جنگ و جدال و خونريزي وسنگربندي مشغول شدند و آن چنان ماهرانه جو را آماده ساختند كه گويي اين بخش نيز جزئي از طرح كلي تجاوز نظامي بوده است.

4_ آتش افروزيهاي رژيم بعث عراق در مرزهاي خود با ايران و غائله كردستان شگفتي ماجراي تجاوز وقتي روشن مي شود كه بدانيم دولت تجاوزگر امريكا در خصوص چنين مأموريتي متجاوز از 5 ماه تمام در صحراهاي آريزونا ( جايي كه تقريباً شرايط كوير ايران را داراست)تعليمات پيچيده و فشرده اي را به كماندوهاي خود داده بود و از پيچيده ترين تكنيك هاي نظامي اعم از تسليحات نظامي و دفاعي تا صنايع مدرن هواپيمايي استفاده كرده و بودجه نامحدودي را براي اين عمليات اختصاص داده بود. سازمان هواشناسي امريكا وضع جوي ايران بخصوص منطقه فرود در صحراي طبس را كاملاً مورد پيش بيني علمي قرار داده بود و به علت اين كه هواي آن شب مهتابي بود، ورود هر نوع هواي غيرمطلوب و وقوع طوفان بعيد به نظر مي رسيده است.

نكات برجسته ديگر درباره حمله نظامي آمريكا:

نكات مهم ديگري كه از مطالعه اسناد ومدارك به دست آمده و گزارشها و مقالات نوشته شده حاصل شده است به شرح زير است:

1_ امريكا در واقعه طبس از آخرين امكانات نظامي و تكنيك هاي جنگي استفاده كرد،به طوري

كه براي يك چنين عملياتي از طرف كنگره امريكا بودجه هنگفتي در نظر گرفته شده بود.

2_ بالگردهايي كه براي آزادي جاسوسان امريكايي در نظر گرفته شده بودند ، طبق ارزيابي متخصصان امريكايي از بهترين نوع هلي كوپترها و از آخرين مدل آنهابود.

بنابراين، مسأله از كار افتادن آنها در جريان عمليات، كاملاً دور از انتظار بوده است.

3_ شبي كه عمليات نجات درآن به وقوع پيوست مهتابي بود ومعمولاً دراين شب ها ازطوفان و بادهاي تند خبري نيست ، علاوه بر اين ، براساس پيش بيني هاي علمي اداره هواشناسي امريكا، در شب عمليات، هواي كوير طوفاني نبوده است!!

4_ بر اساس ارزيابي كارشناسان ، احتمال پيروزي اين طرح از نود درصد به بالا پيش بيني شده بود.

5_ تهيه كننده وسايل نقليه اي كه مي بايد امريكايي ها را از اطراف تهران به لانه جاسوسي جابجا كند، يك مزدور خود فروخته به نام علي اسلامي وابسته به حزب منحله خلق مسلمان بوده است.

6_ كشورهاي مصر ،عربستان سعودي، تركيه ، عمان و پاكستان در اين عمليات امكانات خود را در اختيار امريكا قرار داده بودند.

7_ با توجه به حساسيت شوروي سابق درباره تحركات امريكايي ها و زير نظرداشتن دائم آنها، بدون شك اين عمليات با توافق و هماهنگي شوروي سابق انجام شده بود.

8_ جهت فرود اضطراري بالگردها و هواپيماهاي 130 _ C، 14 منطقه در تهران و حوالي آن در نظر گرفته شده بود.

9_ در شب حادثه طبس، چراغ هاي ورزشگاه شهيد شيرودي روشن بوده است.

10_ علي اسلامي تهيه كننده اصلي كاميون ها براي حمل آمريكايي ها به تهران، قبل از اشغال لانه جاسوسي در خصوص به راه اندازي

تظاهرات عليه امام (ره) وانقلاب اسلامي با سفارت امريكا همكاري نزديك داشته است.

11_ مزدوران رژيم صهيونيستي در جريان طراحي حمله به طبس نقش بسيار فعالي

داشته اند؛ به طوري كه از تجربيات طراحان نقشه حمله به فرودگاه "انتبه" در اوگاندا از جمله "شيمون پرز"، استفاده فراواني شده بود.

به هر حال انچه در طبس واقع شد، بدون شك مصداقي ديگر بر سوره فيل بود و 5 ارديبهشت1359 عام الفيل ديگر و "كارتر"نيز مظهر نظام سلطه جهاني، ابرهه اي ديگر، و عنايت و لطف و مرحمت خداوندي بر مؤمنان گسترده . آنچه گذشت نه تنها يك واقعه ساده و زودگذر و فراموش شدني نبود، بلكه تمثيلي و ذكري است هميشگي و ماندني براي كساني كه با چشم دل خويش جز آنچه هست مي بينند و تذكار ديگري است بر اثبات قدرت فائقه و تامه الهي و بر وهن و سستي كيد و مكر دشمنان خدا.

منبع:روزنامه جوان

فرار بني صدر

فرار بني صدر

هفتم مرداد سالروز فرار بني صدر از ايران است. روز 31 خرداد 1360، لايحه عدم كفايت سياسي بني صدر براي ادامه منصب رياست جمهوري به تصويب نمايندگان مجلس شوراي اسلامي رسيد. اين لايحه 10 روز پس از صدور حكم حضرت امام مبني بر بركناري بني صدر از مقام فرماندهي كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و 5 هفته قبل از فرار مشترك وي و مسعود رجوي رييس سازمان مجاهدين خلق (منافقين از كشور صورت گرفت

تصويب لايحه عدم كفايت سياسي بني صدر توانست به حيات سياسي، پرتشنج و ماجراجويانه اولين رئيس جمهور ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي خاتمه دهد.

بني صدر كه روز 12 بهمن 1357 همراه باامام خميني و با هواپيماي حامل

وي به تهران آمد در ابتدا چهره ناشناخته اي بود. وي فارغ التحصيل رشته علوم اقتصادي از دانشگاه پاريس است و 20سال از عمر خود را تا زمان پيروزي انقلاب در آن كشور گذرانده است. بني صدر ابتدا در شوراي انقلاب عضويت يافت و سپس با سخنراني هاي مختلف در جامعه و مناظره اي كه با بابك زهرايي در دانشگاه تهران انجام داد، توانست خود را به عنوان «روشنفكر تحصيلكرده طرفدار انقلاب در ميان مردم شاخص گرداند. اين پديده زماني كه وي خود را كانديد انتخابات رياست جمهوري كرد، توانست طرفداران فراواني برايش به وجود آورد.

بني صدر در اولين انتخابات رياست جمهوري كه در 5 بهمن 1358 و به فاصله كمتر از يك سال پس از پيروزي انقلاب برگزار شد، توانست با حدود 11 ميليون رأي ساير رقيبان خود از جمله شهيد محمد حسن آيت صادق قطب زاده دريادار مدني كاظم سامي صادق طباطبايي داريوش فروهر و حسن حبيبي را پشت سر گذاشته و به عنوان اولين رئيس جمهور اسلامي ايران انتخاب گردد.

رياست جمهوري بني صدر رسماً از 15 بهمن 1358 كه وي در برابر امام خميني سوگند ياد كرد، آغاز شد. در مراسم تنفيذ، امام(ره) طي سخناني فرمودند: «من از آقاي بني صدر مي خواهم كه مابين قبل و بعد از رياست جمهوري در احوال روحي شان تفاوتي نباشد.» ايشان افزودند: «تنفيذ و نصب اينجانب و رأي ملت مسلمان ايران محدود است به عدم تخلف ايشان از احكام مقدسه اسلام و تبعيت از قانون اساسي »

رياست جمهوري بني صدر تنها 17 ماه به طول انجاميد. وي در اين مدت از يكسو با ميدان دادن به گروهكهاي ضد انقلاب سبب تقويت آنان شد و از سوي

ديگر دربرابر اكثر مصوبات مجلس شوراي اسلامي قوه قضائيه شوراي نگهبان و برخي ديگر از نهادهاي برخاسته از انقلاب ايستادگي كرد.

بني صدر در دفتر رياست جمهوري خود طيفي از تحصيلكردگاني را گردهم آورد كه اغلب وابسته به گروههاي مخالف انقلاب بودند. اين دفتر تحت نظارت دكتر رضا تقوي از ديپلماتهاي وزارت خارجه حكومت پهلوي افرادي را كه به جبهه ملي سازمان مجاهدين خلق حزب رنجبران و ديگر گروه ها و سازمانهاي مخالف انقلاب وابسته بودند، گردهم آورد. علاوه بر اين دفتر هماهنگي مردم با رئيس جمهور به كانوني براي تحريك غيرمستقيم مردم عليه ارگانها و نهادهاي برخاسته از انقلاب تبديل شده بود. اين عملكرد كه جامعه ايران را در اولين سالهاي پس از پيروزي انقلاب با موجي از بحران و تنش و درگيري مواجه كرده بود، همراه با عدم شايستگي و صلاحيت بني صدر در مقام فرماندهي كل نيروهاي مسلح به ويژه در شرايط جنگي و همچنين حمايت صريح و علني وي از سازمان مجاهدين خلق (منافقين و نقش وي در ميدان دادن به اين سازمان در عرصه اجتماعي و سياسي كشور، سبب شد تا امام خميني روز 20 خرداد 1360 طي حكمي وي را از سمت فرماندهي كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران بركنار كند.

10 روز پس از صدور حكم امام هاشمي رفسنجاني _ رئيس وقت مجلس شوراي اسلامي _ گزارش آراء نمايندگان مجلس را در مورد عزل بني صدر از رياست جمهوري به اطلاع امام رساند.

امام (ره) نيز در پاسخ به نامه رئيس مجلس طي پاسخي بني صدر را از رياست جمهوري عزل كردند.

عزل بني صدر اختفاء وي را به مدت 5 هفته در پي داشت. وي سپس همراه

مسعود رجوي رييس سازمان مجاهدين خلق (منافقين ، در روز هفتم مرداد 1360 مخفيانه تهران را به قصد پاريس ترك كردند.

فرار بني صدر يك ماه پس از خلع وي از رياست جمهوري توسط امام و يك هفته پس از انتخاب شهيد محمدعلي رجايي به سمت رياست جمهوري اسلامي ايران صورت گرفت بني صدر روز چهارشنبه هفتم مرداد 1360 با يك فروند هواپيماي بوئينگ 707 به خلباني سرهنگ معزي، خلبان ويژه شاه، از كشور گريخت معزي در ديماه 1357 پس از آن كه شاه را به مصر و سپس به مراكش برد، در بازگشت از مراكش با تظاهر به جانبداري از انقلاب اسلامي، وارد كشور شد. بني صدر هنگام ورود به فرودگاه مهرآباد و فرار از كشور، سوار بر اتومبيل وانت و ملبس به لباس زنانه بود.

بني صدر، 12 بهمن 1357 با هواپيماي حامل امام خميني از فرانسه وارد ايران شد؛ در 5 بهمن 1358 به رياست جمهوري رسيد؛ در 30 خرداد 1360 باحكم امام(ره) از فرماندهي كل قوا بركنار شد، در31 خرداد 1360 با تصويب لايحه عدم كفايت سياسي وي براي ادامه رياست جمهوري در مجلس شوراي اسلامي روبرو شد؛ اول تير 1360 متعاقب تصويب لايحه، به حكم امام (ره) از رياست جمهوري عزل شد ودر هفتم مرداد1360 از ايران گريخت

منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي

طبس؛ كابوس وحشتناك امريكا

طبس؛ كابوس وحشتناك امريكا

و پيام امام خميني به ملت ايران به مناسبت حادثه طبس "اشتباه كارتر و نتايج آن "

1- انقلاب اسلامي ايران، همان گونه كه آيه و مصداقي از سنت فتح و نصرت مستضعفان مي باشد، در درون خود آيينه و مجلاي ده ها نقطه عطف از تاريخ سيطره و

حاكميت خط حقيقت بر جريان باطل و تبار شيطان است و براي آنان كه قيام را بر قعود ترجيح داده اند، در قالب هدايت ها و امدادهاي غيبي و خفي، ظاهر مي گردد.

بنا به گفته كارشناسان واكنش ها، مقاومت ها و توطئه هايي را كه عليه پيروزي و تداوم انقلاب اسلامي در ايران به انجام رسيد مي توان در سه دوره «پيروزي تا آغاز تجاوز نظامي»، «جنگ تحميلي» و «پس از قطعنامه» بررسي كرد كه به ترتيب صبغه و صورت «نفاق و نفوذ، حذف از درون»، «تهاجم نظامي-امنيتي» و «اقتصادي- فرهنگي» داشته است.

جدي ترين تحولات دوره اول، تسخير انقلابي سفارت امريكا توسط دانشجويان پيرو خط امام در ?? آبان ???? بود كه در واكنش به عمق توطئه گري و اخلال در نظم سياسي كشور و منطقه، به وسيله جاسوسان اين لانه قديمي امريكايي ها صورت گرفت.

به اين خاطر، ايالات متحده سخت متحير شد و حمله به ايران را به اجرا گذاشت كه به ظاهر، براي نجات ديپلمات هاي به گروگان گرفته شده اما همراه با حمله به موقعيت هاي حياتي پايتخت، تجاوز به تماميت ارضي يك كشور مستقل را در پي داشت، اما نهايت به يك رسوايي بزرگ بين المللي تبديل شد.

?- پنجم ارديبهشت سالروز شكست نيروهاي آمريكايي در صحراي طبس است. عمليات آمريكايي پنجه عقاب در طبس، بيش از هرچيز، شبيه يك تعطيلات دل انگيز آخر هفته بود كه ناگهان با در گرفتن توفاني شديد ويران شد. اين تعطيلات آمريكايي كه مي رفت تا خاطره برانگيزترين هاي نوع خود باشد، با وزيدن توفاني از شن هاي صحرا مبدل به يك كابوس وحشتناك در حافظه

تاريخي رهبران آمريكا شد. البته اگر بتوانيم در مورد اين رهبران از حافظه تاريخي سخن بگوييم!

?- جيمي كارتر رييس جمهور وقت ايالات متحده در كتاب??? روز در اين مورد مي گويد: «هنوز هم از يادآوري خاطرات آن روز آزرده خاطر مي شويم. اميد موفقيت زياد بود. وقايع ناگوار و عصبيت، شهامت گروه نجات، شرمساري ناشي از شكست و بالاتر ازهمه، مرگ فاجعه آميز افراد ما در كوير، همه و همه در خاطرم نقش بسته است. من براي چند ساعت موفق شدم بخوابم و صبح زود آماده شدم تا از طريق تلويزيون آن چه را كه رخ داده بود، براي مردم آمريكا تشريح كنم. من تمام مسئوليت را شخصا به عهده گرفتم. آن چه را كه روي داده بود، تشريح كردم و دلايل خود را براي اين تلاش شرح دادم. من عملي را كه ايران مرتكب شده بود به دنيا يادآوري كردم و داوطلباني را كه با شهامتي بي نظير، زندگي خود را از دست داده بودند، مورد ستايش قرار دادم.»

?- بي نتيجه ماندن ديپلماسي كارتر در حل بحران ايران وقتي كه با شكست نظامي در طبس همراه شد، حيات سياسي دولت او را چنان متزلزل ساخت كه پس از چهار سال مجبور به ترك كاخ سفيد شد تا ريگان جمهوري خواه بر جاي او بنشيند.

قطعا از مهمترين عواملي كه نتيجه انتخابات رياست جمهوري آمريكا را در آن سال رقم زد انقلاب اسلامي ايران، رهبري هاي امام خميني (ره) و اقدام شجاعانه دانشجويان مسلمان پيرو خط امام بود. كارتر در حالي براي حل مساله گروگانها آخرين تلاش ها را به سرعت انجام مي داد كه آخرين

روز از دوره چهار ساله رياست جمهوري اش را مي گذراند. چهار سال پر حادثه كه نام ايران همچون كابوسي بر فراز آن ايستاده است او حتي مجبور شد تعطيلات آخر هفته اش را به خاطر تجمع كارها لغو كند.شايد در آن لحظه ناگوار، به لحظات شيريني مي انديشيد كه در تهران، ساده لو حانه در جلسه ضيافت شامي كه به افتخار او ترتيب داده شده بود اين تعبير را به كار برده بود كه من از همسرم پرسيدم كه در تعطيلات كريسمس كجا مايلي براي مسافرت برويم، گفت من مايلم اين ايام را كنار شهبانو در ايران باشم. و فقط چند ماه بعد از اين ضيافت شام بود كه انقلاب اسلامي ايران به پيروزي رسيد و كارتربهاي سنگيني براي حمايت خود از شاه پرداخت.

?- متاسفانه مسلمانان جهان و ساير ملت ها با وجود رسوايي هاي گوناگون استكبار جهاني موفق نشده اند كه قدرت هاي پوشالي را به زوال بكشانند و در مقابل آنان جبهه اي واحد و كارساز تشكيل دهند، زيرا كم تر به قوه ايمان و نيروي الهي اتكا دارند. در اعمال و رفتار نيز آن گونه نبوده اندكه زمينه هاي امداد الهي و نصرت حق را فراهم كنند تا به مدد غيبي بر جنود باطل غلبه يابند، ولي امت مسلمان ايران در چندين عرصه ثابت نمود كه در مقابل هر قدرت شيطاني پيروز خواهد شد. بنابراين هرگونه بيم و هراس از جانيان جهاني از سستي ايمان و تزلزل باورها حكايت دارد. پيام امام خميني به ملت ايران به مناسبت حادثه طبس "اشتباه كارتر و نتايج آن "

زمان : 5 ارديبهشت 1359 /

9 جمادي الثاني 1400

مكان : تهران ، شميران ، دربند

موضوع : اشتباه كارتر و نتايج آن

مناسبت : حمله نظامي امريكا به ايران "حادثه طبس "

مخاطب : ملت ايران

بسم الله الرحمن الرحيم

ملت رزمنده ايران ، دخالت نظامي امريكا را شنيديد و عذرهاي كارتر را نيز شنيديد.اينجانب كه كرارا گفته ام كارتر براي وصول به رياست جمهوري حاضر است به هرجنايتي دست بزند و دنيا را به آتش بكشد، شواهد آن يكي پس از ديگري ظاهر شده ومي شود؛ و اشتباه كارتر در آن است كه گمان مي كند با دست زدن به اين مانورهاي احمقانه مي تواند ملت ايران را كه براي آزادي و استقلال خويش و براي اسلام عزيز ازهيچ فداكاري رويگردان نيست

، از راه خودش كه راه خدا و انسانيت است منصرف كند.كارتر باز احساس نكرده با چه ملتي روبه روست و با چه مكتبي بازي مي كند. ملت ما ملت خون و مكتب ما جهاد است . اين شخص انساندوست ! (1) براي رسيدن به چند سال رياست و جنايت ، جان گروهي را تباه كرد، كه محتمل است براي كم جلوه دادن جنايتش ، هشت نفر را اقرار كرده باشد، در صورتي كه طبع واقعه شهادت مي دهد كه دههانفر جان خود را در راه شهوات او از دست داده اند و دهها نفر هم در كوير لوت سرگردان و در معرض مرگند ادعاي اينكه همه مسافران هواپيما را برده اند، مخالف گزارشاتي است كه به ما داده اند. كارتر بايد بداند كه اگر اين گروه به مركز جاسوسي امريكا در تهران حمله كرده بودند اكنون از هيچ يك از آنها و

از پنجاه نفرجاسوس محبوس در لانه جاسوسي خبري نبود و همه رهسپار جهنم شده بودند. 1- جيمي كارتر، رئيس جمهور امريكا.

كارتر بايد بداند كه حمله به ايران ، حمله به تمام بلاد مسلمين است و مسلمانان جهان در اين امر بي تفاوت نيستند. كارتر بايد بداند كه حمله به ايران موجب قطع نفت از تمام دنيا خواهد شد و دنيا را بر ضد او بسيج مي كند. كارتر بايد بداند كه اين عمل احمقانه او درملت امريكا چنان اثري خواهد گذاشت كه طرفداران او را مخالفان او خواهد كرد. كارتربايد بداند كه با اين عمل بسيار ناشيانه حيثيت سياسي خود را به صفر رساند و از رياست جمهوري بايد قطع اميد كند. كارتر با اين عمل خود ثابت كرد كه قدرت تفكر را از دست داده و از اداره يك كشور بزرگ مثل امريكا عاجز است . كارتر بايد بداند كه ملت 35ميليوني ما با مكتبي بزرگ شده اند كه شهادت را سعادت و فخر مي دانند و سروجان رافداي مكتب خود مي كنند. و كارتر بايد بداند كه تمام ساز و برگهاي مدرن جنگي كه امريكا به ايران براي پايگاه خود در زمان شاه مخلوع داده است ، اكنون موجود است و به دست ارتش بزرگ و ساير قواي انتظامي است و بلاي جان اوست .

اكنون كه شيطان بزرگ دست به كار احمقانه زده است ، ملت شريف و رزمنده ما بايدبه امر خداي تبارك و تعالي با تمام توان خود و با اتكال به قدرت خداي متعال مهيا شود وآماده نبرد با دشمنان خود گردد. نيروهاي انتظامي ، ارتش و ژاندارمري و سپاه

پاسداران به حال آماده باش باشند، و سپاه بيست ميليوني كه خود را مجهز نموده اند امروز براي فداكاري اسلام مهيا باشند كه در موقع لزوم از كشور اسلامي خود دفاع كنند؛ و از اين مانور احمقانه كه به امر خداي قادر شكست خورد، هراسي به خود راه ندهند كه حق با ماو خدا پشتيبان ملت مسلمان است . اينجانب به كارتر اخطار مي كنم كه اگر دست به امثال اين كار ابلهانه بزند، كنترل اين جوانان مسلمان و مبارز(2) و غيوري كه نگهبان جاسوسان جاسوسخانه هستند براي ما و دولت امكان ندارد و مسئول جان آنان ، شخص اوست . ومن اخيرا بايد تذكر دهم كه در قضاياي كردستان كه گروههاي منحرف چپ و مخالف بااسلام به آشوبگري برخاسته اند، و در قضاياي دانشگاهها كه گروههاي چپ امريكايي 2- دانشجويان مسلمان پيرو خط امام .

در آن مكانهاي مقدس دست به آشوب زده اند، و آشوبگريهاي دولت غير قانوني عراق در مرزهاي ايران با حمله كارتر و دخالت نظامي در ايران رابطه ملموسي دارد، و در اين موقع حساس اگر اين گروههاي منحرف در دانشگاهها و يا خارج آنها دست به آشوب بزنند، ملت رابطه مستقيم سران آنان را با امريكاي جهانخوار خواهد فهميد و تكليف خود را با آنان روشن خواهد كرد و اغماض و عفو، راه مخالف سياست اسلامي خواهدبود. و اينجانب به همه جوانان نصيحت مي كنم كه به ملت بپيوندند و از كشور خود دفاع كنند و مكتبهاي انحرافي را كنار گذارند كه وحدت صفوف به مصلحت همه است . ازخداوند متعال عظمت اسلام و مسلمين و قطع يد مفسدين و

جباران را خواستارم .والسلام عليكم و رحمه الله .

روح الله الموسوي الخميني

صحيفه امام خميني (ره) - جلد : 12 - صفحه : 255

منبع:روزنامه جوان

انتخاب آية الله خامنه اي به رهبري

انتخاب آية الله خامنه اي به رهبري نويسنده: مهدي جنّتي

كلمات كليدي : رهبري، آية ا...خامنه اي، خبرگان رهبري، مرجعيت، صلاحيت رهبري،اجتهاد

آية الله سيد علي خامنه اي در سال 1318 ه_ .ش در مشهد مقدس در يك خانواده مذهبي ديده به جهان گشود.خاندان خامنه اي از سادات اصيل حسيني و از نسل پاك امام سجاد (ع) هستند. ايشان دوران كودكي خويش را در همان ديار و در دامان خانواده اي اهل علم و زهد و تقوي سپري كرد، و به مراحل بالائي از علم و فضل نائل گرديد.(1) سابقه علمي:

ايشان پس از گذراندن دروس جديد تا مرحله دبيرستان وارد حوز? علميه مشهد شد. هر چند خواندن دروس حوزوي را از همان دوران دبيرستان آغاز كرده بود؛ و دروس سطح حوزه را با نظارت پدر دانشمند و دلسوز خود و در محضر اساتيد مهم مشهد در طي كمتر از 6 سال سپري نمود و از سن 18 سالگي در درس خارج آيةا... ميلاني (ره) شركت مي نمود.(2)

در سال 1337 ه_ .ش و تا سال 1343 ه_ .ش در قم مشغول به ادامه تحصيلات عالي در فقه و فلسفه شدند. و از محضر بزرگاني چون آية الله بروجردي، امام خميني، شيخ مرتضي حائري و علامه طباطبائي استفاده وافر بردند. ولي بر اثر بيماري پدرشان و نابينا شدن ايشان به مشهد مراجعت كرد و ضمن پرستاري از پدر به تدريس و ادامه تحصيل پرداختند.(3)

صلاحيت و قوت علمي ايشان در كلمات بسياري از علما منعكس شده است كه به

برخي اشاره مي كنيم:(4) آية ا... مشكيني (ره):

حضرت مستطاب آية الله حاج سيد علي خامنه اي – مدظله العالي- واجد مقام فقاهت و اجتهاد و قدرت استنباط احكام شرعيه، و لياقت تصدي مقام معظم رهبري مي باشد. آية ا... محمد مؤمني:

هنگام رأي گيري در مجلس خبرگان براي رهبري حضرت آية الله خامنه اي – دامت بركاته- اجتهاد معظم له با قيام بين? شرعي نزد اينجانب ثابت بود ولي بعداٌ به واسطه حضور در جلسات مباحثات فقهي شخصاٌ به اجتهاد ايشان پي بردم و اكنون شهادت مي دهم كه معظم له مجتهدي عادل و جامع الشرايط است. آية ا... يوسف صانعي:

آية ا...خامنه اي نه تنها مجتهد مسلم مي باشد بلكه فقيه جامع الشرايط واجب الاتباع مي باشد. حاج احمد آقا خميني:

حضرت امام بارها از جناب عالي به عنوان مجتهدي مسلم و بهترين فرد براي رهبري نام بردند. فعاليتهاي سياسي:

همانگونه كه خود ايشان فرموده اند جرقه هاي انگيزش انقلاب اسلامي به وسيله نواب صفوي در ايشان شعله ور شد. و در همان سالهاي 1334 مبارزات را به نوعي شروع نمودند و به حركت عظيم و خروش انقلابي حضرت امام (ره) پيوستند. و نخستين بار در سال 1342 از سوي امام (ره) مأموريت يافت كه پيام ايشان را ( در خصوص چگونگي برنامه هاي تبليغاتي روحانيون در ماه محرم) به آية ا... ميلاني و علماي خراسان برسانند. و در پي مبارزات فرهنگي و افشاگري¬هاي فراوان و حتي تأليف كتاب هاي مختلف بر ضد نظام شاه، تا زمان پيروزي انقلاب شش بار توسط ساواك دستگير و تحت شكنجه هاي فراوان قرار گرفت(5)

ايشان در سال 1356 به اتفاق عده اي از روحانيون قم و تهران بنيان جامعه روحانيت مبارز را پايه ريزي نمود و در

همان روزهاي ابتدائي انقلاب به دستور حضرت امام (ره) در شوراي انقلاب اسلامي عضويت يافت و تا زمان انتخاب ايشان به رهبري در مناصب مختلف حكومتي مثل سرپرستي سپاه پاسداران، نمايندگي مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي، رياست جمهوري رياست شوراي ،تشخيص مصلحت نظام، نائب رئيس شوراي بازنگري قانون اساسي، رياست شوراي سياست گذاري كشور، امامت نماز جمعه تهران و... مشغول خدمتگزاري به نظام و مردم بودند.(6) شرائط زمان انتخاب رهبري:(7)

مروري بر شرائط زماني كه مقام معظم رهبري انتخاب شدند بيانگر اهميت زياد اين انتخاب است. در خرداد 1368 ه_ .ش امام امت به علت خونريزي گوارشي در بيمارستان بستري و تحت عمل جراحي قرار گرفت. صدا و سيما هر شب گزارشي مفصل از معالجه حضرت امام پخش مي كرد. در همه مساجد مراسم دعا و نيايش بر پا بود تا اينكه در عصر روز سيزدهم در حالي كه تنها چند ساعت قبلش خبر گزارش پياده روي روزانه امام (ره) پخش شد. ناگهان به اطلاع مردم رسانده شد كه حال عمومي امام (ره) نامساعد است و لحظه به لحظه حال ايشان بدتر مي شد تا اينكه در ساعت 10شب شنبه سيزدهم خرداد 68 پزشكان معالج ايشان اظهار نااميدي كرده و فوت امام (ره) را اعلام نمودند. خبر فوت امام در روز چهاردهم اعلام شد. همه جا سياه پوش شد و مردم و مسؤلين با دلي غم بار از مصيبت وارده نگران آينده انقلاب بودند.

شايد بتوان مهم ترين نگراني¬ها را در محورهاي زير خلاصه كرد:

1- عدم پذيرش صلح توسط عراق و بي نتيجه ماندن مذاكرات ژنو كه فقط منجر به پذيرش آتش بس شد و احتمال شروع مجدد جنگ منتفي

نشده بود؛

2- تبعات عزل منتظري از قائم مقامي رهبري؛

3- خرابي¬هاي جنگ و لزوم بازسازي آن؛

4- صلح اعراب با اسرائيل؛

5- تغيير سياست شوروي از تأمين تسليحاتي بعضي اعراب مثل سوريه و گرايش به استقرار صلح در منطقه كه منجر به تحكيم جايگاه اسرائيل مي شد؛

6- حكم امام(ره) دربار? سلمان رشدي و واكنش سخت بعضي كشورها در فراخواني سفر ايشان از ايران؛

7- تبليغات زهرآگين رسانه هاي خارجي در نااميد كردن مردم بعد از فوت امام(ره)؛ خبرگان و انتخاب معظم له:

در چنين شرائطي بود كه خبرگان رهبري بر اساس وظيفه قانوني خود با تشكيل جلسه در روز 14 خرداد و پس از بحث تبادل نظر با اكثريت آراء ايت الله سيد علي خامنه اي را به عنوان رهبر انقلاب معرفي نمودند.

طبق اصل يكصد و نهم قانون اساسي فعلي شرايط رهبر به شرح ذيل است:

1- صلاحيت علمي لازم براي در ابواب مختلف فقه؛

2- عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلامي؛

3- بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت قدرت كافي براي رهبري. در صورت تعدد واجدين شرايط فوق، شخصي كه داراي بينش فقهي و سياسي قوي تري باشد مقدم است.(8)

اما از آنجا كه قانون اساسي كشور در زمان ارتحال امام (ره)، امر ايشان مراحل نهاني بازنگري و اصلاح را پشت سر مي گذاشت و نسبت، شرائط رهبر نيز اصلاحاتي اعمال شده بود. ولي هنوز به مرحل? اجراء نرسيده بود، خبرگان رهبري را در ابتدا با اين سؤال مواجه نمود كه آيا طبق اصلاح انجام شده، شرط اجتهاد براي رهبري كافي است يا اينكه شرط رهبري طبق قانون اساسي قبل از اصلاح، مرجعيت فعلي است.

اما بعد از احراز نظر امام مبني بر لازم نبودن

شرط مرجعيت و اتفاق شوراي بازنگري قانون اساسي مبني بر عدم لزوم شرط مرجعيت فعلي براي رهبري انتخاب رهبر توسط مجلس خبرگان بر اساس قانون جديد و با نفي شورائي بودن رهبري به انجام رسيد.

حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني در خطبه نماز جمعه نوزدهم خرداد 1368 در اين باره مي گويد:

« يك نكته بود در قانون اساسي گذشته كه مي گفت از ميان مراجع ذيصلاح يا كساني كه صلاحيت رهبري دارند، صلاحيت مرجعيت دارند، اينكه من «يا» مي گويم چون دو نظر در تفسير آن است كه آيا مرجعيت بالفعل براي رهبري لازم است يا كساني كه صلاحيت رهبري دارند. ما در انتخابات قبلي كه قائم مقام رهبري را انتخاب كرديم (نظر) خبرگان (اين بود) كه منظور قانون، آن كسي است كه صلاحيت مرجعيت را داشته باشد نه مرجعيت فعلي را، چون در آن زمان مرجعيت نداشتند ولي همه صلاحيت را تأييد كردند. و روي آن رأي داديم. به هر حال نظر خبرگان اين بود ولي، صلاحيت مرجعيت در آن بود.»(9)

همچنين به نقل از آية ا... اردبيلي، امام از همان ابتدا مخالف قيد مرجعيت براي رهبري بودند ولي چون خبرگان مي خواست و امام ديده بودند رأي اعضاء مبني بر اين مسأله است فرمودند بگذاريد. در واقع تعبيري كه امام مورد نظرشان بود همان مجتهد عادل مورد تأييد خبرگان بوده است.(10)

مرحوم امام (ره) قبل از ارتحال اشاراتي به صلاحيت آية الله خامنه اي براي رهبري داشتند كه راهنماي خوبي براي خبرگان شد حجة الاسلام هاشمي رفسنجاني در اين زمينه مي گويد:

در جلسه اي كه سران سه قوه و آية ا... اردبيلي، آقاي نخست وزير، حاج احمد آقا و آقاي خامنه اي و بنده حضور داشتيم،

بحث شد حرف ما با امام اين بود كه اگر قضيه اي اتفاق بيافتد ما بعد با اين قانون اساسي مشكل داريم و ممكن است خلأ رهبري پيش بيايد. ايشان گفتند: خلأ رهبري پيش نمي آيد شما آدم داريد گفتيم چه كسي؟ ايشان فرمودند: همين آقاي خامنه اي.(11)

در آخر با كلامي از آية ا.. بهاء الديني دربار? آية ا.. خامنه اي بحث را به پايان مي رسانيم:

بعد از فوت امام اگر بشود به كسي اعتماد كرد به اين سيد (آية ا.. خامنه اي) است. ايشان از همه افراد به امام نزديك تر است. كسي كه ما به او اميد داريم، آقاي خامنه اي است. بايد به او كمك كرد كه تنها نباشد. شما از ما قبول نمي كنيد و تعجب مي كنيد ولي اين ديد ماست و نزد ما محرز است.(12) پي نوشت: (1) . جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم، گلشن ابرار، پژوهشكده باقرالعلوم وابسته به سازمان تبليغات اسلامي، نشر معرفت، 1382، چاپ دوم، ج 2، ص 973

(2) و3. گلشن ابرار، ج 2، ص 974.

(4) . پژوهشكده تحقيقات اسلامي سپاه، نسل كوثر، مركز تحقيقات اسلامي نمايندگي ولي فقيه در سپاه، زمستان 1376، چاپ دوم، ص 88.

(5) . گلشن ابرار، ج 2، ص 975

(6) . گلشن ابرار، ج 2، ص 976

(7) . نسلكوثر، ص 50 تا 63

(8) . منصور، جهانگير، قانون اساسي و مدني، نشر دوران، 1378، چاپ پنجم، ص 65

(9) . روزنامه جمهوري اسلامي، مورخ شنبه 20 خرداد 1368، ص 15 و 4. و روزنامه اطلاعات، مورخ شنبه 20 خرداد 1368، ص 15 و 14.

(10) . روزنامه جمهوري اسلامي مورخ شنبه 20 خرداد 1368، ص 4 و 15

(11) . روزنامه جمهوري اسلامي مورخ شنبه

20 خرداد 1368 ص 4 و 15

(12) . گلشن ابرار، ج 2، ص 969. پژوهشكده باقر العلوم (ع)

انقلاب اسلامي از مهاجرت امام خميني به پاريس تا پيروزي

انقلاب اسلامي از مهاجرت امام خميني به پاريس تا پيروزي نويسنده: علي اكبر علي اكبري بايگي

چكيده: فاصله ي زماني 14 مهرماه تا 22 بهمن 1357، يكي از فصول برجسته ي تاريخ نهضت اسلامي به حساب مي آيد. اين برهه ي زماني كه از هجرت حضرت امام به پاريس تا پيروزي انقلاب را در برمي گيرد، مملو از حوادث و اتفاقاتي است كه هر يك مسير انقلاب را به پيش مي برد. با توجه به اهميت زمان فوق، مركز اسناد انقلاب اسلامي در قالب روش پژوهشي تاريخ شفاهي، وقايع و رويدادهاي آن و نقش هدايت گر و سرنوشت ساز امام خميني را در آفرينش موفقيت هاي اين ايام مورد بررسي قرار داده است كه در قالب كتاب تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي از مهاجرت امام خميني به پاريس تا پيروزي منتشر شده است. نوشتار زير گزيده اي از اين كتاب را متناسب با اين ايام در بر مي گيرد. هجرت امام به پاريس:

حجت السلام سيد محمود دعايي كه سال ها در عراق اقامت داشت و از جمله معتمدين و از نزديكان امام محسوب مي شد و در اين زمان از طرف ايشان با مقامات عراقي در ارتباط بود، در مورد جريان هايي كه منجر به عزيمت امام از عراق به فرانسه شد، مي گويد:

رژيم شاه بر مبناي قرارداد الجزيره، به عراقي ها فشار مي آورد تا جلوي فعاليت هاي مبارزاتي امام را بگيرند. عراقي ها هم روز به روز محدوديت را شديدتر مي كردند تا اين كه يك روز مرا خواستند و رسما پيامي براي امام به من دادند، مبني بر اين كه ما در

عين اين كه به شما احترام مي گذاريم، ولي به خاطر روابط با شاه، محذوراتي داريم. از اين روي از شما مي خواهيم كه رعايت شرايط ما را بنماييد و فعاليت ها به اين صورت علني نباشد. وقتي اين پيام را براي امام بردم، امام فرمودند: اين آغاز كار است. شما به بعثي ها بگو من چنين چيزي را نمي پذيرم. من نمي توانم ساكت باشم و در ايران كساني كه به من اعتقاد دارند، مبارزه كنند و خون بدهند. اگر ايشان نمي خواهند من اين جا باشم، مي روم و جاي ديگر حرفم را مي زنم. عراقي ها ابتدا نمي خواستند زياد سخت گيري كنند، لذا تنها بر اين جهت اصرار داشتند كه نوارهاي امام از طريق عراق به ايران فرستاده نشود و اعلاميه ها در عراق تكثير نشود، اما فشار ساواك و مسؤولين ديپليمات ايران به قدري قوي شده بود كه عراقي ها ناگزير شدند جلو فعاليت ها را بگيرند. به همين منظور بيت حضرت امام را محاصره كردند و چند تن از دوستان امام را دستگير كردند. امام به عنوان اعتراض به رژيم بعث به خاطر فشارها و اذيت ها اعتصاب كردند و از منزل بيرون نمي آمدند. انعكاس اين مسأله در خارج براي رژيم عراق، قابل تحمل نبود، لذا به ناچار از امام عذرخواهي كردند و به ظاهر حلقه ي محاصره را برداشتند، ولي در واقع تحت عنوان اين كه از طرف ايران مي خواهند به شما سوء قصد كنند و ما بايد از شما حفاظت كنيم، مراقبت و كنترل بيت امام را شديد كردند كه امام فرمودند: ايشان حفاظت نمي كنند، بلكه نظارت مي كنند. تا اين كه يك روز از بغداد، من را خواستند و

من رفتم. به من گفتند: مركز عالي فرماندهي انقلاب تصميم گرفته است نماينده اي رسمي براي مذاكره با آيت الله خميني به نجف بفرستد، لذا وقت آن را تعيين كنيد. من را خواستند و من رفتم. به من گفتند: مركز عالي فرماندهي انقلاب تصميم گرتفه است نماينده اي رسمي براي مذاكره با آيت الله خميني به نجف بفرستد، لذا وقت آن را تعيين كنيد. من پيام آنان را به امام عرض كردم. امام هم بعدازظهري را براي مذاكره تعيين كردند. در روز موعود سعدون شاكر كه آن وقت رييس كل تشكيلات امنيت عراق بود، به اتفاق استاندار و رييس سازمان امنيت و رييس اوقاف نجف كه فارسي مي دانست، خدمت امام آمدند. ابتدا با اشاره به من، سؤال كردند كه ايشان ازطرف شما نمايندگي دارد كه براي ما پيام شما را مي آورد يا خير؟ امام فرمودند بله. سپس با احترام، ولي در عين حال جيد گفت: مطابق تحولات جديد در رابطه ي ما با ايران، قرار بر اين است كه به مخالفين يك ديگر اجازه ي فعاليت ندهيم و ما به اين تعهد پاي بنديم، لذا از شما درخواست مي كنيم به فعاليت هاي علني خود عليه شاه ايران خاتمه دهيد. امام در پاسخ فرمودند: من دست از فعاليت هاي خود برنمي دارم. من نمي توانم مردم ستم ديده ي ايران را كه زير ستم شاه هستند. فراموش كنم. مجددا او يادآوري كرد، ما موظف هستيم به تعهدمان عمل كنيم و نگذاريم شما فعاليتي داشته باشيد. امام فرمود: شما اگر ناگزير هستيد من از عراق خارج مي شوم.» (1)

در مورد اين كه چگونه پاريس به عنوان مقصد حضرت امام انتخاب شد، مرحوم حاج سيد احمد خميني اظهار مي دارد كه خود

امام فرانسه را براي اقامت خود انتخاب كردند و دراين مورد با كسي مشورت ننمودند:

«برادران و خواهران عزيز، تا امام هست _ كه خدا او را تا انقلاب مهدي نگه دارد _ بايد روشن شودكه:

1_ هيچ كس از هجرت امام به جز من و تني چند از دوستان مهم نجف خبري نداشت.

2_ امام خود تصميم به هجرت به فرانسه را گرفتند و همين حركت به هيچ كس و هيچ يك از گروه هاي سياسي چه داخل و چه ايرانيان خارج مربوط نيست. فردا ادعا نشود كه ما آمديم تا امام را راهي پاريس كنيم و يا به امام بگوييم، در فرانسه بهتر مي شود مبارزه كرد و از اين قبيل لاطائلاتي كه اگر با بودن امام روشنش نكنيم، فردا از بزرگترين انحرافات اساسي اين انقلاب و نهضت به شمار خواهد رفت.» (2)

امام خميني نيز، در قسمتي از وصيتنامه ي خود به همين مطلب اشاره داردند و مي نويسند كه با مشورت فرزند خود، سيد احمد، فرانسه را براي اقامت انتخاب كرده اند و كس ديگري در اين مورد نقش داشته است:

«از قرار مذكور، بعضي ها ادعا كرده اند كه رفتن من به پاريس به وسيله ي آنان بوده اين دروغ است. من بعد از برگرداندنم از كويت با مشورت احمد، پاريس را انتخاب نمودم؛ زيرا در كشورهاي اسلامي احتمال راه ندادن بود. آنان تحت نفوذ شاه بودند، ولي در پاريس اين احتمال نبود.» (3)

فرانسوي ها در ابتداي ورود امام به پاريس، اعلام كردند كه به آيت الله خميني اجازه ي فعاليت سياسي نخواهند داد، اما امام خميني در مقابل اقدام دولت فرانسه، واكنش تندي نشان دادند و اظهار نمودند، حاضرم كشور فرانسه را ترك كنم؛ اما

دست از فعاليت خود بر نمي دارم. سيداحمد خميني كه ناظر تمام اين جريانات بود مي گويد:

«همان شب از كاخ اليزه آمدند پيش من كه ما مواجه شديم با اين قضيه، چه بخواهيم و چه نخواهيم آيت الله آمده است. اگر مطلع مي شديم، نمي گذاشتيم. وقت خواستند. امام گفتند بيايند. آمدند و گفتند حق نداريد كوچك ترين كاري انجام دهيد و امام گفتند: «ما فكر مي كرديم اين جا مثل عراق نيست. من هر كجا بروم حرفم را مي زنم. من از فرودگاهي به فرودگاهي و از شهري به شهر ديگر سفر مي كنم تا به دنيا اعلام كنم كه تمام ظالمان دنيا دستشان را در دست يكديگر گذاشته اند تا مردم جهان صداي ما مظلومان را نشنوند، ولي من صداي مردم دلير را به دنيا خواهم رساند. من به دنيا خواهم گفت كه در ايران چه مي گذرد.» (4) پيام خوش آمدگويي به امام به مناسبت بازگشت به ميهن:

متن پيام خوش آمدگويي، كه توسط آقاي نصرالله شادنوش قرائت شد بدين شرح است:

« اي روح خدا و اي ابراهيم بت شكن، اين بنده ي پاك باز حقجو و اي جان عزيز ملت ايران، به عرض برسانم كه؛

رواق منظر چشم من آشيانه ي توست

كرم نما و فرود آ كه خانه، خانه ي توست

ملت ايران چه چيزي از جان عزيزتر دارد كه نثار مقدم فرخنده ي رهبر فداكار و روشن بين نمايد و چه ثنايي بالاتر از اين سراغ دارد كه او را بنده ي پاك باز حق بخواند؟ اي بنده ي پاك باز خدا، اي مسلمان محمدي، اي شيعه ي صادق، اي آيت خدا، ملت ايران در شخصيت شما و از تجربه ي زندگي شما بالاخص در 15 سال اخير، زعامت امت كه به شما سپرده شد مصداق

عيني وعده ي خدا به رزمندگان و پويندگان راهش را مشاهده مي كند كه اگر به ياري خدا بشتابيد به ياري شما مي شتابد و شما را كه ثابت قدم نگه مي دارد و هر كس از آن خدا باشد، خدا از آن اوست. هجرت شما از وطن عزيز در 14 سال پيش تحت فشار و اجبار سمبل هاي استبداد و استعمار، يا دآور هجرت جد مكرمتان رسول خدا و ياران بزرگوار اوست كه به گناه خواستاري جامعه ي توحيدي از شهر و ديار خود رانده شدند «الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق الا ان يقولوا ربنا الله» (5) و بازگشت امروزتان يادآور فتح مبين و عظيم مكه است كه سمبل هاي زر و زور و بت هاي فلزي و گوشتي، يكي پس از ديگري از مقر حكم راني به زير آورده شدند و حكومت خدايي جاي گزين حكومت طاغوتي گرديد «لقد صدق الله رسوله الرؤيا باالحق لتدخلن المجسد الحرام انشاءالله آمنين.» (6) ملت ايران جان بر كف در انتظار فرمان رهبر عظيم الشأن خويش است و تا برقراري جامعه ي توحيدي، جامعه اي كه در آن انسان، از قيد بندگي انسان آزاد باشد؛ بهره كشي انسان از انسان ملغي گردد؛ از ناهمواري ها و نابرابري هاي مصنوعي اثر نماند؛ بت هاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي يكسره سرنگون گردد؛ مساوات، برابري و برادري به معناي واقعي كلمه برقرار شود؛ آثار استبداد 2500 ساله و استعمار 400 ساله محو گردد و در يك كلمه، بندگي از آن خدا و حكومت، حكومت الهي باشد، از پاي نخواهد نشست. جاي چندين هزار شهيد 15 ساله ي اخير كه حركت انقلاب مقدس اسلامي ما را با خون خود سرعت بخشيدند، خالي است؛ كه بازگشت مظفرانه ي رهبر خود و شكوفه هاي

به ثمر رسيده ي نهال انقلاب را به چشم خود ببينند. اگر امروز در ميان ما نيستند ارواح پاكشان ناظر و شاهد خواهد بود و والسلام عليك و علي الارواح التي حلت بفنائك و رحمت الله و بركاته.» (7) بيانات امام در فرودگاه مهر آباد:

من از عواطف طبقات مختلف ملت تشكر مي كنم. عواطف ملت ايران به دوش من، بار گراني است كه نمي توانم جبران كنم. من از طبقه ي روحانيون كه در اين قضاياي گذشته جان فشاني كردند، از طبقه ي دانشجويان كه در اين مسايل، مصايب ديدند، از طبقه ي بازرگانان و كسبه كه در زحمت واقع شدند، ازجوانان بازار و دانشگاه و مدارس علمي كه دراين مسائل خون دادند، از اساتيد دانشگاه، از دادگستري، قضات دادگستري، وكلاي دادگستري، از همه ي طبقات، از كارمندان، از كارگران، از دهقانان، از همه ي طبقات ملت تشكر مي كنم. آن زحمت هاي فوق العاده ي شماست كه با وحدت كلمه پيروز شديد، البته در قدم اول.» (8)

«يك روز هم راه پيمايي بود به نفع دولت بازرگان. هر كدام از بچه ها را گوشه اي فرستادند. من مأموريتم مدرسه ي علوي بود. آمدم مدرسه ي علوي، ديدم دور و بر مدرسه خلوت است. رفتم در مدرسه، يك نفر از دفتر امور مطبوعاتي گفت همه ي عكاس ها را از مدرسه بيرون كنيد. من فهميدم كه بايد خبري باشد. از من خواستند بچه ها را رد كنم كه رد كردم. بعد از چند دقيقه ديدم دري از بغل مدرسه ي علوي باز شد و تعدادي افسر نيروي هوايي با لباس فرم آمدند تو. گفتند آمدند با امام بيعت كنند و نمي تواني عكس بگيري. گفتم اجازه بدهيد يك عكس بگيرم، براي شما سنديت داشته باشد، ولي طوري مي گيرم كه بچه ها

توي عكس ديده نشوند. عكس را گرفتم و سر و صداي بختيار را در آورد؛ اما امام گفت واقعيت دارد . حدود 8-7 فريم عكس گرفتيم، همه را هم از پشت. يك نفر پيدا نيست.» (9)

پس از اينكه كه عكس بيعت همافران، روز 19 بهمن 1357 در روزنامه ي كيهان، با تيتر «هزاران نظامي امروز از برابر امام رژه رفتند» چاپ شد، عكس العمل شددي فرماندهان نظامي و دولت مردان دولت پهلوي را برانگيخت. به طوري كه بعضي، عكس مذكور را مونتاژ شده تلقي كرند. عباس قره باغي احتمال واقعي بودن عكس را اين گونه مطرح كرده است:

« غروب روز 19 بهمن ماه، آقاي بختيار به من تلفن زده، سؤال نمود: روزنامه ي كيهان را ديده ايد؟ گفتم نه هنوز. اظهار كرد عكس عده اي از پرسنل نيروي هوايي را در اقامتگاه آقاي خميني چاپ كرده است و اضافه نمود: معولم است كه يكي ازعكس هاي مراسم سابق را مونتاژ كرده اند. سؤال نمودم: چگونه فهميديد مونتاژ كرده اند؟ جواب داد كاملا روشن است. ضمنا از سپهبد ربعي سؤال كردم، ايشان هم اظهار نمود ما بررسي كرديم، اين عكس مونتاژ شده است و دستور داديم كه در روزنامه ها تكذيب كنند. گفتم: الان دستور مي دهم. ضمن خواستن روزنامه ي كيهان چگونگي را از فرمانده نيروي هوايي سؤال كردم. مطالبي را كه به نخست وزير گفته بود، براي من هم تكرار نمود و اضافه كرد كه اين تبليغات، دروغي است و تقاضا نمود ستاد بزرگ ارتشتاران نيز مراتب را تكذيب نمايد. با اعتماد به اظهارات فرمانده نيروي هوايي و نخست وزير، روابط عمومي ستاد بزرگ ارتشتاران، رويداد را تكذيب نمود. آقاي بختيار نيز روز 21 بهمن ماه

در مجلس سنا آن را كاذب اعلام كرد، ولي از اعمال بعدي همافران و افسران نيروي هوايي شاهنشاهي در روزهاي 21 و 22 بهمن، مانند درگيري با افراد گارد و باز كردن درب اسلحه خانه ها و دادن اسلحه به مخالفين و بالاخره تمرد مسلحانه در نيروي هوايي شاهنشاهي، معلوم شد كه جريان اعلام همبستگي پرسنل نيروي هوايي حقيقت داشته و آقاي بختيار و سپهبد ربيعي، هر دو واقعيت را پنهان كرده بودند.» (10) نخست وزيري مهندس بازرگان:

امام خميني روز يكشنبه 15/11/1357 طي مراسمي كه در مدرسه ي علوي برگزار شد، مهندس مهدي بازرگان را به عنوان نخست وزير دولت موقت، معرفي نمودند: متن حكم امام به اين شرح بود:

جناب آقاي مهندس مهدي بازرگان!

«بنا به پيشنهاد شوراي انقلاب، بر حسب حق شرعي و حق قانوني ناشي از آزادي اكثريت قاطع قريب به اتفاق ملت ايران كه طي اجتماعات عظيم و تظاهرات وسيع و متعدد در سراسر ايران، نسبت به رهبري جنبش ابراز شده است و به موجب اعتمادي كه به ايمان راسخ شما به مكتب مقدس اسلام و اطلاعي كه از سوابقتان در مبارزات اسلامي و ملي دارم، جناب عالي را بدون در نظر گرفتن روابط حزبي و وابستگي به گروهي خاص مأمور تشكيل دولت موقت مي نمايم تا ترتيب اداره ي امور مملكت و خصوصا انجام رفراندوم و رجوع به آراي عمومي ملت، درباره ي تغيير نظام سياسي كشور به جمهوري اسلامي و تشكيل مجلس موسسان از منتخبين مردم، جهت تصويب قانون اساسي نظام جديد و انتخاب مجلس نمايندگان ملت بر طبق قانون اساسي جديد را بدهيد. مقتضي است كه اعضاي دولت موقت را هر چه زودتر با توجه به

شرايطي كه مشخص نموده ام تعيين و معرفي نماييد. كارمندان دولت و ارتش و افراد ملت، با دولت موقت شما همكاري كامل نموده و رعايت انضباط را براي وصول به اهداف مقدس انقلاب و سامان يافتن امور كشور، خواهند نمود. موفقيت شما و دولت موقت را در اين مرحله ي حساس تاريخي از خداوند متعال مسألت مي نمايم.» (11) احتمال حمله به مدرسه علوي:

افراد بسياري، شامگاه روز شنبه 21 بهمن 1357 را آبستن حوادث گوناگوني مي دانستند. از اين رو به امام توصيه نمودند كه مدرسه ي علوي را ترك كرده و به نقطه ي امني بروند، اما به گفته ي هاشمي رفسنجاني، امام اين توصيه را نپذيرفتند:

«از روز 21 بهمن، درگيري هاي خونين آغاز شد و تا شب، شدت بيشتري گرفت. در شب 22 بهمن تلاش ما اين بود كه امام را قانع كنيم كه محل اقامت خود را تغيير بدهند و در دسترس نباشند. طبيعي بود كه آن محل بمباران شود. امام نپذيرفتند. اين هر چند كه تصميم خطرناكي بود؛ اما از روحيه ي خاص و حماسه گراي امام حكايت مي كرد و شايد امام نگران بودند كه تغيير محل باعث تضعيف روحيه ي دوستان و تقويت روحيه ي عمال رژيم بشود. بعد از اين كه از قانع كردن امام نااميد شديم، به اين نتيجه رسيديم كه جمع ما هم نبايد از اين محل دور بشود.» (12)

مهندس مهدي بازرگان، نخست وزير دولت موقت كه شامگاه روز 21 بهمن در مدرسه ي رفاه بود، احتمال داد كه به آن جا حمله شود، بدين جهت به نقطه ي ديگري پناه برد:

«ما بيش تر ساعاتمان در همان مدرسه ي رفاه بوديم و آن شب كذا هم همان جا بيتوته كرده بوديم و بعد

چون خيلي سر و صداي تيراندازي شنيده مي شد و خبر هم مي آوردند و احتمال هم داده مي شد كه حمله اي بخصوص به آن جا بشود، ما در يك خانه ي مجاوري در يك كوچه پايين تر رفتيم. آنجا، شب را گذرانديم؛ اما صبح كه بلند شديم، ديديم نه قضايا بر عكس شده و الحمدالله ملت پيروز شده است.» (13)

آيت الله سيد علي خامنه اي هم به مسأله ي تهديد مدرسه ي علوي اشاره نموده اند:

«به ياد دارم عصر روز 21 بهمن به كارخانه اي رفته بودم. كارخانه شلوغ شده بود و يك عده آن جا جمع شده بودند. من رفتم آن جا، 5/10 _ 11 شب بود كه رسيدم به محل سكونتشان (در آن جا) نزديك منزل دوست و آشنايي گذراندم. در آن جا بود كه مسأله ي نيروي هوايي و حمله به نيروي هوايي را شنيدم و آن شب چه هيجاني داشتيم. صداي تير تا صبح قطع نمي شد. شب بعد من و مرحوم شهيد بهشتي و فكر مي كنم آقاي هاشمي يا آقاي باهنر در يكي از منازل اطراف بوديم. هنگام عصر به مدرسه ي رفاه آمدند و گفتند كه امشب قرار است به مدرسه حمله شود و همه شما كشته خواهيد شد، بهتر است متفرق شويد؛ متفرق شديم. امام در مدرسه ي علوي بود و ما مدرسه ي رفاه. در اطراف مدرسه ي علوي هر سه نفرمان به يك خانه رفتيم و شب آن جا بوديم.» (14)

شهيد فضل الله محلاتي نيز مي گويد: امام توصيه ي ما را براي انتقال ايشان به نقطه ي امن نپذيرفتند و گفتند هر كس مي ترسد برود:

«شب 22 بهمن در منزل امام بودم. جايي در نظر گرفته بوديم، در پشت مدرسه ي علوي (كه) اگر

شب حمله كردند امام را به آن جا ببريم تا جانشان در خطر نباشد، اما امام راضي نشد. يادم هست آقاي هاشمي توي حياط به من گفت چه كنيم، امام راضي نمي شود. مجددا خدمت ايشان رفتيم، حضرت امام فرمودند: هر كس مي ترسد برود، من از جاي خود تكان نمي خورم.» (15) انقلاب و رسانه ها

حوادث روز و شب 21 بهمن 1357 را خبرگزاري هاي متعددي به سراسر جهان مخابره كردند. هم چنين روزنامه ها و مجله هاي داخلي و خارجي، ستون ها، صفحات و عناوين خود را به اين امر اختصاص دادند و اخبار آن لحظات حساس و سرنوشت ساز را منعكس نمودند. از جمله روزنامه ي كيهان روز يك شنبه 22 بهمن نوشت:

«قسمت هاي وسيعي از تهران پس از ساعت ها جنگ و گريز، به تصرف نيروهاي مسلح مردم و نيوري هوايي كه به مردم پيوسته است در آمد. شديدترين برخورد بين واحدهاي مخصوص گارد شاهنشاهي شب گذشته، هنگام تصرف كلانتري ها و مواضع مهم شهر كه تاكنون دراختيار فرمانداري نظامي و شهرباني بوده است، صورت گرفت. يكي ازاين برخوردها هنگام تصرف كلانتري 6 واقع در ميدان ثريا روي داد. از شب گذشته در نقاطي كه به دست مردم و نيروي هوايي افتاده است، پست هاي نگهباني داير شده است و تمام افراد تازه وارد به منطقه بازرسي مي شوند. اتومبيل هايي كه قصد عبور از اين مناطق را دارند، توسط مأموران مسلح دقيقا بازرسي مي شوند و اين به گفته ي مردم مسلح بدان صورت انجام مي گيرد تا از نفوذ افراد ارتشي وابسته به رژيم، جلوگيري شود. در جريان برخوردهاي شب گذشته و ديروز بعدازظهر، نيروي هوايي و مردم مسلح با گارد شاهنشاهي، تعدادي تانك منهدم شده

و به تصرف مردم در آمده است. يكي از اين تانك ها زير پل ميدان فوزيه منهدم شد. در فاصله ي ميدان فوزيه تا پمب بنزين، واقع در خيابان دماوند، خبرنگاران كيهان چهار تانك منهدم شده را شمارش كرده و عكس آنها را گرفته اند. در همين فاصله، تعداد زيادي جيپ و كاميون متعلق به نيروي زميني، منهدم شده است. تقريبا تمام كساني كه مسلسل و تفنگ به دست دارند صورت خود را براي شناخته نشدن سياه كرده اند. تعدادي از افراد نيروي هوايي لباس شخصي پوشيده اند و برخي از اين افراد هنوز لباس نيروي هوايي به تن دارند و برخي ديگر فقط كت يا شلوار شخصي به پا كرده اند. از جمله سلاح هايي كه افراد مسلح نيروي هوايي و مردم عادي به دست دارند و در عمليات سركوب نيروهاي گادر شاهنشاهي و برخي واحدهاي نيروي زميني شركت دارند، عبارتند از: مسلسل دستي، كلت، تفنگ ام يك و ژ3، سلاح سازماني ارتش ايران و مسلسل هاي سنگين كه تعدادي از آن ها را از روي تانك هاي منهدم شده، باز كرده و در مواضع حساس مستقر كرده اند. سنگرهاي خياباني هم چنان پابرجاست و با بارندگي ديشب كاملا مستحكم شده اند. در دهانه ي كوچه هاي منشعب از خيابان دماوند نيروي هوايي و شهباز كه ما ازآن ها ديدن كرديم، سنگربندي شده دو روي بام خانه ها نيز كيسه هاي شن و خاك ديده مي شود كه پشت آن ها افراد مسلح براي مقابله با حمله ي احتمالي گارد شاهنشاهي و ساير افراد مسلح، سنگر گرفته اند. تعدادي تفنگ مخصوص شليك گاز اشك آور نيز مردم به دست آورده اند. ما خود، شاهد دستگير ييك سرباز گارد شاهناشهي به وسيله ي افراد مسلح نيوري هوايي و

مردم مسلح بوديم. اين سرباز را كه دستش در جريان عمليات دستگيري مجروح شده بود، با مراقبت شديد و در محاصره ي مردم مسلح به مقر فرماندهي عمليات مي بردند و بدون وقفه به مردمي كه مي خواستند انتقام بگيرند، اخطار مي كردند كه كنار بروند تا او به ستاد عمليات منتقل شود و درباره اش تصميم منطقي گرفته شود. منطقه اي كه مركز عمليات است بشدت محافظت مي شود و از نزديك شدن افراد به آن به شدت جلوگيري مي شود. در جريان منهدم كردن تانك ها از آتش بارهاي به غنيمت گرفته شده از گارد توسط نيروي هوايي، استفاده شده بود. افراد مسلح از منطقه حفاظت مي كنند. افراد آماده براي پيوستن به نيروي هوايي مسلح، بي وقفه در تلاش هستند تا مجروحين و تيرخوردگان را به بيمارستان ها و پست هاي امدادي منتقل كنند. ديشب تلفات نيروهاي زميني و گارد بيش تر از مردم مسلح و نيروي هوايي بود. تعدادي از افراد بدون سلاح نيز كه در منطقه ي به اشغال در آمده در حركت بودند، تير خورده اند. در منطقه از يكي از افراد شنيديم كه مقداري از تيراندازي ها به منظور قدرت نمايي انجام مي گيرد. غير از خيابان ها ، در داخل پادگان هاي نيروي هوايي نيز افراد مسلح سنگر گرفته اند و تقريبا از چهار طرف به سوي مهاجمين گارد تيراندازي مي كنند. شب گذشته روي بام هاي منطقه، بسياري از زن ها و پيرمردها براي پيروزي افراد مسلح و نيروي هوايي دعا مي كردند.» (16) تصرف راديو و تلويزيون

در حالي كه بعدازظهر روز يك شنبه 22 بهمن ماه 1357 ارتش اعلام بي طرفي كرده بود، بختيار نيز نخست وزيري را ترك نموده بود و مردم هم بسياري از مراكز نظامي و انتظامي را

در تصرف خود داشتند؛ اما تنها يكي ازمراكز بسيار پر اهميت ، هم چنان از دسترس انقلابيون به دور مانده بود و آن مراكز راديو و تلويزيون بود. يكي از شخصيت هايي كه در تصرف راديو و تلويزيون نقش عمده اي داشت، شيخ فضل الله محلاتي بود:

«عصر ما تصميم گرفتيم كه برويم راديو و تلويزيون را تصرف كنيم. آن جا هم زد و خورد بود و بخصوص در جام جم، خيلي از نيروها استقامت مي كردند. چون راديو را اگر كسي بگيرد كار ديگر تمام است. من چهار نفر مسلح برداشتم و رفتم براي تصرف راديو. يك ايستگاه راديو داريم در بي سيم، نزديك چهارراه سيد خندان. ما تا نزديكي هاي چهارراه قصر توانستيم برويم. هر جا كه رفتيم ديديم كه تيراندازي است، نمي گذاشتند كه برويم توي خود بي سيم، البته يك مهندسي كه من حالا اسمش يادم نيست _ خدا خيرش بدهد _ در تماس با ما بود و مي گفت اگر خودتان را برسانيد داخل راديو _ آنجا هم تعطيل بود، همه فرار كرده بودند _ من دستگاه را راه مي اندازم. به هر صورت رفتيم، در حالي كه از هر كوچه اي كه مي خواستيم برويم، وارد خيابان شويم ديديم تيراندازي است. نيم ساعتي رفتيم توي دفتر مركز اعتصابات (كميته ي اداره ي اعتصابات) كه مرحوم باهنر و اين ها آن جا دفتري داشتند و از آن جا دوباره تلفن كرديم به آن مهندس و گفتيم كه ما از هر كوچه اي كه مي آييم تيراندازي است. گفت كه من در را باز مي گذارم كه ماشينتان دم در معطل نشود. شما برويد دم پل، از آن جا با سرعت بياييد داخل. همين كار را كرديم و رفتيم. حتي

گلوله اي به ماشين ما اصابت نكرد و ما رفتيم داخل بي سيم. ساعت پنج و ربع بعدازظهر بود. سه ربع _ يك ساعتي طول كشيد تا اين بنده خدا دستگاه را راه انداخت. من هم يك نوار قرآن برده بودم و يك نوار "خميني اي امام"، يك سرود هم بود كه ظاهرا آن موقع مي خواندند. يك پيامي هم آن روز امام داشتند كه مردم از خودشان دفاع كنند و دستورالعمل آن روز بود. ما رفتيم آن جا، ساعت شش و ربع بود. آن جا من هم نگفتم سخن گو كي هست، راديو را روشن كرديم و گفتيم: بسم الله الرحمن الرحيم، اين صداي انقلاب اسلامي ايران است. مردم با شنيدن اين مطلب خيلي غوغا كرده بودند. يك مقدار صحبت كرديم و پيام امام را خوانيم و نوارها را گذاشتيم. بعد ما فهميديم كه اين راديو تلويزيون چقدر خوراك مي خواهد. ما يك ساعت آن جا راديو را اداره كرديم. فريدون سحابي برادر مهندس هم همراه من آمده بود. حالا نمي دانم او چه مي كند، گاهي من مي نوشتم، او مي خواند. گفتم: من مي نويسم شما بخوان. گاهي از حفظ همين طوري مي خوانديم. دو دفعه پيام امام را گذاشتيم، دو دفعه نوار را گذاشتيم. ساعت شش و ربع تلفن كردند و گفتند كه جام جم گرفته شد و آن جا را متصل كردند به جام جم. ما هم سوار ماشين شديم، رفتيم جام جم. وقتي رفتيم ديديم آقاي موسوي اردبيلي پيام امام را خوانده و دارند يكي يكي پيام مي دهند. كارگردان هم چپي ها بودند. قطب زاده هم آمده بود آن جا.» (17)

در وصف روحيه ي مردم ايران، بويژه تهران، در روز 22 بهمن

1357 نويسندگان متعددي از هر حزب، دسته، گروه و گرايش سياسي سخن گفته اند. رضا براهني با گرايش چپ از اين نويسندگان است:

«جمعيت خروشاني را ديدم كه نه به خواب ديده بودم و نه درتاريخ ها خوانده. حدود ساعت يازده صبح، وقتي كه به اتفاق يكي دو سه نفر از دوستان به رو به روي دانشگاه رسيديم، انساني را سنگر انساني ديگر ديديم. در چشم هاي اين هزاران چهره ي انقلاب جز عزم، عزمي عظيم براي گرفتن تمام سربازخانه ها، براي پايين آوردن تمام پرچم هاي قلدري و براي تسخير كليه ي زندان هاي شاه و امپرياليسم، نديدم. گاه تشويش از چشمي به چشمي، از چهر ه اي به چهره اي و از صدايي به صدايي منتقل مي شد. عشرت آباد كمك مي خواهد. عشرت آباد فشنگ مي خواهد و بعد تفنگ داران و مسلسل داران و شمشيرداران جوان و به هر آن چيزي كه چرخي داشت و مي توانست به سوي عشرت آباد بچرخد، مي آويختند و راه عشرت آباد را در پيش مي گرفتند. اين جوانان چنان از اتوبوس ها موتورسيكلت ها و كاميون ها و جيپ هاي به چنگ افتاده ي ارتش مي آويختند كه انگار سال ها مشق چنين كاري را كرده بودند و مردم كه همه جاي دانشگاه را پوشانده بودند و چنان خود به خودي هم ناخودگاه و هم با هدف به يك طرفه العين باز مي كردند كه انگار وسايل و وسايط نقليه ي رزمندگان جوان ايران، از خيابان هاي سراسر خالي حركت مي كردند. سرعت عزم، هدف گيري و دسته جمعي كار كردن و حتي اگر لازم شد دسته جمعي مردن، رنگ ها و صبغه هاي اصلي و اساس اين تحرك ها و جوشش ها بود و بعد نخست سر آمبولانس ها پيدا مي شد، صداي آژير در اقطار شهر مي پيچيد و مدرم باز راه را باز مي كردند و بعد

رزمندگان عزيز از نبرد عشرت آباد بر مي گشتند؛ با غنايمي از نوع مسلسل تفنگ، كاميون و اتوبوس و سيل جمعيت به اتفاق رزمندگان صلا بر مي داشت عشرت آباد را گرفتند، عشرت آباد را گرفتند و رزمنده اي ، تك تيري از مسلسل خود را به هوا در مي كرد تا فتح عشرت آباد را نقطه ي ختامي در آسمان گذاشته باشد و تازه اين فتح آغاز فتوحات ديگر بود. به ناگهان همهمه در لب ها و سينه ها و در چهره هاي جمعيت مي پيچيد كه ارگ كمك مي خواهد، اسلحه پيدا كنيد، برويد ارگ كمك مي خواهد. تعداد كثيري از جمعيت، اين دعوت را لبيك مي گفتند. نه كسي به افتخار مي انديشيد نه به مرگ، همه _ اين حقيقت زلال ترين اين حقيقت هاست _ به يك چيز مي انديشيدند: تصرف ارگ و پيش از آن راديو گرفته شود مي پرسيدند: راديو را گرفتند و طوري سؤال مي كردند كه انگار بايد راديو را گرفته باشند.» (18) پي نوشت: 1_ محمود دعايي، مجله ي حوزه، مرداد و شهريور 1370، شماره ي 45، صص 78-79

2_ احمد خميني، دليل آفتاب، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، تهران 1375، ص 79

3_ امام خميني، پيشين، جلد 2، ص 228

4_ احمد خميني ، پيشين ، ص 76

5_ «آن مؤمناني كه به نا حق از خانه هايشان آواره شدند بدون جرمي جز آن كه مي گفتند پروردگار ما خداي يكتاست.» سوره ي حج، آيه ي 40

6_ «به راستي كه خدا رؤياي پيامبرش را به حقيقت پيوست كه شما در امن و امان وارد مسجدالحرام خواهيد شد.» سوره ي فتح، آيه ي 28

7_ اكبر خليلي، گام به گام انقلاب، حوزه ي هنري، تهران، 1375، ص 269

8_ امام خميني، پيشين ، جلد 6 ، ص 8

9_ روزنامه ي همشهري ، ارديبهشت 1380

، ص 25

10_ قره باغي، پيشين ، ص 310

11_ امام خميني ، پيشين ، ص 54

12_ اكبر هاشمي رفسنجاني ، پيشين ، ص 335

13_ عبدالرضا هوشنگ مهدوي ، پيشين ، ص 379

14_ سيد علي خامنه اي يادهاي سبز ( ويژه نامه ي ماهنامه جانباز) بهمن 1378، ص 7

15_ فضل الله محلاتي ، پيشين ، ص 9

16_ روزنامه ي كيهان ، 21/11/1357

17_ فضل الله محلاتي ، پيشين ، صص 113-114

18_ رضا براهني، در انقلاب ايران چه شده است و چه خواهد شد؟ كتاب زمان ، تهران 1358، ص 121

منبع: تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي از مهاجرت امام خميني به پاريس تا پيروزي

مركز اسناد انقلاب اسلامي

ترور آيت الله خامنه اي

ترور آيت الله خامنه اي نويسنده : مصطفي رضايي كلمات كليدي : امام خميني(ره)، آيت الله خامنه اي، سازمان مجاهدين خلق، بني صدر، مسعود رجوي، انقلاب، ترور، مسجد ابوذر مقدمه:

به دنبال پيروزي انقلاب جمهوري اسلامي در عرصه سياسي اجتماعي ايران، دگرگونيهائي بوجود آمد كه باعث شد تا گروههاي فرصت طلب در پي بهره برداري از اين موقعيت برآيند و براي بدست گرفتن قدرت و رهبري جامعه به ابزارهاي سياسي – نظامي؛ روي آورند. "سازمان مجاهدين خلق" با نام "خلق" در جريان انقلاب، خواهان "مدينه فاضله استالين" در ايران بود و زماني كه در رسيدن به آرمانهاي خود موفق نشد، دست به ترور و كشتار رهبران مردمي و مردم مسلمان ايران زده ومعناي واژه به خاطر خلق را به همگان شناسانيد.در اين نوشته سعي ما برآن است تا با بازنگري در تاريخ انقلاب دلايل سوئ قصد نافرجام به “حضرت آيت الله خامنه اي”؛ امام جمعه تهران و نماينده امام (ره)در شوراي عالي دفاع را كه از جمله اقدامات شرورانه سازمان

مجاهدين خلق بود را بكاويم و برگي از اقدامات خائنانه اين سازمان را بشناسيم. پيدايي:

به دنبال سركوبي جنبش مردمي 15خرداد1342مردم مسلمان ايران، توسط رژيم پهلوي، گروههاي سياسي كه با شاه در جنگ قدرت، درگير بودند، در تاملي دور انديشانه در نظر خود كمك خواستن از مردم و روحانيت را صلاح ندانسته با تشكيل سازمانها مخفي ،تشكلهاي ملي گرايانه و آزادي طلبانه، تحت تاثير آرمانهاي كمونيسم شرق و ليبراليسم غربي به زعم خود مبارزه با رژيم استبدادي شاه را به صورت سازماندهي شده آغاز نمودند. ازجمله سازمانهائي كه اين نگرش را براي خود انتخاب كرد، سازمان مجاهدين خلق ايران بود كه تاريخ تاسيس آنرا سال 1344 اعلام كرده اند.اين سازمان با منش سياسي نظامي و ادعاي مبارزه بر اساس مكتب اسلام، همه مبارزات قبل از پيدايش خود با رژيم شاه را غير مكتبي دانسته و برنامه هاي خود براي سرنگوني رژيم شاهنشاهي را اسلامي خواند.(1) اين گروه به دليل ناكافي دانستن رهبري ديني جامعه در مبارزه با رژيم شاه به تدوين ايدئولوژي ديني و سياسي خود با توجه به آرمانهاي ماديگرايانه ماركسيسم پرداخته و متون آموزشي براي پيروان خود تدوين نمود.(2)

“سازمان مجاهدين خلق” كه تحت تاثير اين آرمانها قرار داشت با قرائتي ماديگرايانه شروع به فعاليت در ميان مردم مخصوصا نسل جوان نمود. اين روش مبارزه با “محمد رضا شاه” باعث شد تا حاكميت پهلوي به كمك سرويسهاي اطلاعاتي غرب، اين سازمان را دربين سالهاي 1348 تا 1355به صورت كامل قلع و قمع نمايد و با آرامش خاطر به استبدا خود ادامه دهد.

اما به غير از سازمانهاي سياسي كه با رژيم پهلوي مبارزه مي نمودند، نوعي

مبارزه با اين رژيم توسط رهبران مردمي و ديني كه از شاگردان مطرح “امام خميني” بودند، در دهه1340 شروع شده بود كه پايه مبارزه خود با استبداد را نه ايدئولوژيهاي غرب و شرق كه دين اسلام و مردم مسلمان ايران قرار داده بود. از جمله رهبران مردمي مبارزه با شاه آيت الله مطهري ، “آيت الله خامنه اي”، “آيت الله رفسنجاني” و ديگر شاگردان امام و روحانيت مبارز بودند كه در پي تاسيس حكومتي ديني به رهبري امام خميني (ره) از هيچ تلاشي فرو گذاري نمي كردند؛ تا اينكه در 22 بهمن 1357 به رهبري امام رژيم ستمشاهي را سرنگون نموده و نظام جمهوري اسلامي ايران را پايه گذاري نمودند. تعارض ايدئولوژي با مذهب:

به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي و پيدايش فضاي باز سياسي، رهبران گروههاي مخالف شاه به همراه رهبران روحاني كه در زندانها به سر مي بردند آزاد شده و در راه رسيدن به قدرت شروع به سازماندهي نيروهاي خود نمودند. برهمين اساس، سازمان مجاهدين خلق با ايدئولوژي و شعارهاي برابري طلبانه و به نام اسلام، شروع به تبليغ در ميان مردم نمود و توانست به زودي براي خود در ميان جوانان، طرفداراني دست و پا كند. اين سازمان با تجديد نظر در برنامه ها و اهداف خود، قرائت ايدئولوژيك خود ازمذهب را با صدور احكامي مانند «تقدس رهبران سازمان »، «رواج بي بند و باري اخلاقي»، «ارائه تز جدايي انسانيت مرد وزن» و ارائه راهكار هدف وسيله را تو جيه مي كند به گمراهي جوانان و دانشجويان ساده همت گماشته و طيفي از آنها را با خود همراه نمود.(3) اما پيروزي انقلاب داراي

هزينه هاي زيادي بود كه گروههائي كه به دنبال قدرت بودند، حاضر به پرداخت آنها نبودند . اشغال لانه جاسوسي آمريكا و حمله عراق به ايران دو سنگ محكي بود كه منفعت طلبان در راه قدرت را از رهبراني كه به راستي درد مردم استبداد زده و استعمار زده ايران را داشتندند، جدا كرد. اين جدايي را در عملكرد “بني صدر”، رييس جمهور وقت كه به تساهل در برابر تهديدهاي آمريكا در مورد لانه حاسوسي و حمله عراق به ايران ايمان داشت، مي توان ديد.

بي توجهي “بني صدر” به سرنوشت اسلامي انقلاب و همراهي او با “مسعود رجوي” ايدئولوگ سازمان مجاهدين باعث موضع گيري نيروهاي مذهبي و مردمي با آنان شد. بر همين اساس حزب جمهوري اسلامي به رهبري "شهيد بهشتي" و "آيت الله خامنه اي"، "آيت الله رفسنجاني"، شهيدان "رجايي" و "باهنر" با پشتوانه مذهب اسلام، مبارزه با التقاطي گري و مصلحت طلبي را بر عهده گرفتند. مبارزه ايدئولوژيك سازمان مجاهدين خلق با حزب جمهوري اسلامي از ابتداي سال 1358 آغاز و تا پايان نيمه اول سال 1360به اوج خود رسيد. در طول اين مبارزه، سازمان با هدف قرار دادن رهبران مردمي انقلاب به عنوان مرتجعين، روحانيت را در طيف ليبرالها و ملي گرايان قرار داد. اين نگرش به اسلام و رهبري را به خوبي مي توان در اعلاميه ها و مقالات اين سازمان كه در "نشريه پيكار" به چاپ مي¬رسيد، مشاهده كرد. آنها در اعلاميه هاي خود حزب جمهوري اسلامي را «يك حزب ور شكسته براي بورژوازي دانسته»(4)و حملات خود را به اين حزب مردمي اسلامي تا اول تير ماه 1360به صورت نشر

روزنامه، اطلاعيه و ديگر وسايل تبليغاتي نشان دادند. اما تحولات سياسي خرداد ماه 1360 اين سازمان را از مبارزه تبليغاتي به مبارزه نظامي باانقلاب سوق داد. روز شنبه 30/3/1360 طرح رسيدگي به صلاحيت بني صدر رئيس جمهور ايران كه مورد حمايت سازمان مجاهدين بود، توسط 120تن از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي ارائه شد و روز بعد مجلس شوراي اسلامي با 177راي موافق و21 راي ممتنع(5) و يك راي مخالف به عدم صلاحيت بني صدر راي داده و اسلامي بودن انقلاب ايران را به همه ملي گراياني كه به دنبال ليبراليسم آمريكايي و كمونيستهايي كه به دنبال جامعه بدون طبقه ماركس بودند، نشان داد. فرجام:

جنگ ايدئولوژي كه سازمان مجاهدين با رهبران و نظام جمهوري اسلامي شروع كرد با ترور رهبران مردمي انقلاب در نيمه اول سال 1360 به اوج خود رسيد. رهبران مردمي انقلاب همچون “آيت الله بهشتي” و “آيت الله خامنه¬اي” و ديگر همرزمانشان در پي مبارزه با منافقين و سازمان مجاهدين، عملكردهاي آنها را براي مردم تشريح مي كردند. در همين راستا “آيت الله خامنه¬اي”، امام جمعه وقت تهران، در روز 5/3/1360 خطاب به رهبران سازمان مجاهدين فرمودند«من مي گويم كه خودتان را در تاريخ رسوا كرديد حرفهاي قبلي خود را تخطئه نموديد…شما اي مجاهدين خلق مقابله خود را با دولت و حكومت اسلامي به حساب مقابله با ارتجاع مي گذاريد. ارتجاع با منطق اسلام يا منطق كمو نيسم؟»(6) به دنبال اين سخنراني در روز شنبه ششم تير ماه 1360به هنگام سخنراني “آيت الله خامنه اي” در “مسجد ابوذر تهران”، عمليات تروريستي سازمان مجاهدين بر عليه رهبران مردمي انقلاب با انفجار بمب شروع شد.

اما تقدير خداوند بر اين قرار گرفته بود تا “آيت الله خامنه اي” به عنوان جانباز انقلاب از اين سوء قصدجان سالم به در برده و به همراه ديگر همرزمانش مبارزه عليه نفاق را تا نابودي كامل آنها ادامه دهند. سازمان مجاهدين با ترور آقاي خامنه اي درصدد ضربه زدن به نظام و مايوس نمودن مردم از انقلاب بودند. اما اين عملكردها باعث وفاداري بيشتر مردم ايران و رهبران آنان با يكديگر شد و چهره آنها را كه به دنبال قدرت و منفعت شخصي بودند بر همگان حتي براي همپيمانان نفاق در خارج از مرزهاي ايران نمودار ساخت. پي نوشت : .ر.ك؛عماد شريفي ، بيست اتهام به سازمان مجاهدين خلق ايران، قم انتشارات اسلامي 1359،.ص4(1)

.ر.ك؛رسول جعفريان.جريانهاي سياسي مذهبي ،تهران،انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه معاصر،1380ص378(2)

ر.ك؛شمس حائري.بن بست اعتراف،تهران ،انتشارات كيهان 1373،ص121-115(3)

ص176 ر.ك؛دفتر سياسي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ،تروريسم ضد مردمي ،بي جا بي نا ،1361(4)

.ر.ك. راستگو علي اكبر؛مجاهدين خلق در آيينه تاريخ،تهران،انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي،1384،ص137(5)

-روزنامه كيهان 6/4/60ص15(6)

منبع: پژوهشكده باقر العلوم (ع)

حكايت ابابيل طبس

حكايت ابابيل طبس

بدون شك ماجرايي كه در طبس اتفاق افتاد و با شكست نيروهاي امريكايي مواجه شد يكي از بزرگترين معجزات قرن است؛ چرا كه آنها با برخورداري از دقيق ترين و پيچيده ترين امكانات نظامي و با تدارك همه جانبه و هماهنگي كليه عوامل داخلي و خارجي به بهانه آزادسازي جاسوسان خود اما در حقيقت به قصد نابود ساختن نظام اسلامي تهاجم خود را آغاز كردند.

سران كاخ سفيد و مقامات پنتاگون از موفقيت اين عمليات اطمينان كامل داشتند اما از آنجايي كه خداوند همواره حافظ اين ملت و انقلاب بوده است، در

طبس نيز امدادهاي غيبي خداوند عينيت يافت تا بار ديگر بر طاغوتيان زمان ثابت شود كه اراده الهي بر هر چيز كه تعلق بگيرد شدني است.

ما به ارزيابي حركت هاي امريكا در قبال انقلاب اسلامي پرداخته و جريان حمله ? ارديبهشت را با استفاده از اسناد به دست آمده از لانه جاسوسي و نيز با بهره گيري از صحبت هاي كارتر كه به صورت خاطره جداگانه اي به چاپ رسيده، بررسي مي كنيم. شيوه امپرياليسم امريكا در قبال انقلاب اسلامي قبل از حمله نظامي

ترديدي نيست كه نخستين ضربات مهلك وكاري انقلاب اسلامي بر پيكر امپرياليسم امريكا وارد آمد. شاه كه هم پيمان ديرينه و نوكر امريكا در منطقه بود به شكل ذلت باري از كشور بيرون رانده شد و تمام نهادهايي كه باعث اميداوري امريكا و غرب بود سرنگون شدند. انقلاب، منطقه خاورميانه را به شدت دگرگون ساخت و امريكا و رژيم هاي مرتجع را وحشت زده ساخت. اما امريكا كه صبر كرده بود و پيروزي مردم را ناباورانه ديده بود به دلايل گوناگوني از جمله حاكميت دولت موقت پس از انقلاب و عدم وجود چهره هاي مكتبي در اين حاكميت اميدهاي فراواني به روند انقلاب پيدا كرد. اين حالت ادامه داشت تا اينكه تسخير قهرمانانه لانه جاسوسي اين خواب خوش طلايي را بر هم ريخت و تمام آنچه را كه امريكا مي خواست از بين برد. تسخير لانه جاسوسي پيامدهاي بسياري به دنبال داشت. بهتر است اين لحظات را از زبان كارتر، از ??? روز رنج و اضطرابش بخوانيم:

«? نوامبر ???? تاريخي است كه من هرگز فراموش نخواهم كرد. صبح زود برژينسكي اطلاع داد

كه سفارت ما در تهران توسط حدود ? هزار مبارز اشغال شده و ?? الي ?? تن از كاركنان امريكايي به گروگان گرفته شده اند. من و ونس بلافاصله اطمينان خاطري را كه دولت ايران به ما داده بود، بررسي كرديم. بازرگان سعي كرده به وعده خود مبني بر حفاظت از ديپلمات ها عمل كند اما چند ساعتي از واقعه گذشت بدون اينكه عمل قاطعي انجام گيرد. ما دچار نگراني فزاينده اي شديم و ما با مقامات كابينه بازرگان و شوراي انقلاب تماس گرفتيم. تمام كوشش هاي ما بي نتيجه ماند. مبارزين يك شبه به قهرمان تبديل شدند (امام) خميني از آنان تقدير به عمل آورد. هيچ يك از مقامات دولتي حاضر نبود با آنها مخالفت كند.»

به هر حال تسخير جاسوسانه، خواب خوش طلايي امپرياليسم را بر هم زد و روند انقلاب را تغيير داد و اميدهايي را كه امريكا در مورد بازگشت انقلاب ايران به دامان غرب داشت به هم ريخت. تلاش هاي پي در پي و به دنبال هم امريكا براي خاتمه دادن به قضيه و نيز اقدامات احتياطي براي تنبيه ايران يكي پس از ديگري اجرا شدند.

شيوه هاي گوناگوني در اين رابطه از سوي امريكا به كار گرفته شد. نخستين اقدام امريكا مذاكره رويارو و نيز ارسال نماينده براي ملاقات با امام (ره) و شوراي انقلاب بود كه قاطعانه با حكم امام مجبور به بازگشت شدند.

تلاش هاي بعدي امريكا كه بايد آن را گام هاي تهديدآميز خواند شامل محاصره اقتصادي و حملات تبليغاتي سياسي مي شود. خاطرات كارتر در اين زمينه چنين مي گويد:

«روز ? نوامبر در كتابچه يادداشت روزنامه ام نوشتم:

«ما بررسي اقدامات تنبيهي را شروع كرديم.» ??? امريكايي در ايران داشتيم. من به شركت هايي كه آنها را در استخدام داشتند، دستور دادم امريكاييان را از ايران خارج كنند. من همچنين از الجزاير، ترك ها، پاكساني ها، ليبيائي ها و سازمان آزادي بخش فلسطين خواستم بين ما وساطت كنند. هفته اول نوامبر ???? آغازگر مشكل ترين دوره زندگي من بود. سلامت گروگان هاي امريكايي مهمترين مساله بود. صبح زود در كاخ سفيد قدم مي زديم و شب ها تا دير وقت بيدار مانده، سعي مي كردم درباره اقداماتي كه مي توانست به آزادي آنها منجر شود، فكر كنم. من به تمام پيشنهادها از تحويل شاه تا انداختن بمب اتمي بر روي تهران گوش مي كردم. من از پاپ خواستم مستقيما با (امام) خميني تماس بگيرد و او نيز موافقت كرد.

براي آماده كردن امكانات عمل نظامي دستور دادم عكس هاي ماهواره اي از محل استقرار هواپيما و ساير نيروهاي مسلح ايران تهيه شود.» انگيزه ها و زمينه هاي تجاوز امريكا:

?- پس از فتح لانه جاسوسي (كه به تعبير حضرت امام خميني انقلاب دوم نام گرفت) و شكست توطئه هاي مزدورانه امريكا در نفوذ و رسوخ و نهايتا مسخ انقلاب اسلامي از درون و افشاي دست هاي خيانت بار همساز با شيطان بزرگ و به اسارت گرفتن آنها، تهديدات نظامي و تحريم اقتصادي از ابتدايي ترين اقدامات جهت غلبه بر اين پيروزي بزرگ و شكست اين نصر الهي بود. همه همپالگي هاي شيطان بزرگ در اين توطئه ها با امريكا همدلي و همكاري داشتند. تبليغات در جهت اين دو توطئه ابتدا بر روي مداخله نظامي تمركز

يافت و به اوج خود رسيد و چون دشمن از اين توطئه نتيجه اي نگرفت، به تشديد تبليغات بر مساله تحريم اقتصادي و بسط آن در تمامي كشورهاي هم پيمانش پرداخت و اين به دو علت بود: اول آن كه آخرين حيله دشمن بود، دوم انحراف اذهان و افكار عمومي از احتمال حمله نظامي، تا اين كه زمينه ذهني مردم از مساله منحرف و دشمن خارجي فراموش گردد و به مشكلات داخلي و مسايل اقتصادي معطوف شود.

?- از اهم زمينه هايي كه موجبات اين هجوم را فراهم ساخت بايد به شكست كوشش هاي ديپلماتيك و طرح هاي امريكا جهت آزادسازي جاسوسان خود اشاره كرد. (ماموريت افرادي چون رمزي كلارك، هانس، حبيب شطي، بني صدر و قطب زاده)

?- در خلال تلاش هاي دشمن، عوامل و ايادي امريكا يعني گروهك هاي چپ و راست و منافق، اين بار نيز به بهانه حفظ سنگر دانشگاه و مخالف با تعطيل شدن آن و تقابل با انقلاب فرهنگي، با به راه انداختن هياهوي بسيار به جنگ و جدال و خون ريزي و سنگربندي مشغول شدند و آن چنان ماهرانه جو را آماده ساختند كه گويي اين بخش نيز جزيي از طرح كلي تجاوز نظامي بوده است.

?- آتش افروزي هاي رژيم بعث عراق در مرزهاي خود با ايران و غائله كردستان. شگفتي ماجراي تجاوز وقتي روشن مي شود كه بدانيم دولت تجاوزگر امريكا در خصوص چنين ماموريتي متجاوز از ? ماه تمام در صحراهاي آريزونا (جايي كه تقريبا شرايط كوير ايران را داراست) تعليمات پيچيده و فشرده اي را به كماندوهاي خود داده بود و از پيچيده ترين تكنيك هاي نظامي

اعم از تسليحات نظامي و دفاعي تا صنايع مدرن هواپيمايي استفاده كرده و بودجه نامحدودي را براي اين عمليات اختصاص داده بود. سازمان هواشناسي امريكا وضع جوي ايران بخصوص منطقه فرود در صحراي طبس را كاملا مورد پيش بيني عملي قرار داده بود و به علت اين كه هواي آن شب مهتابي بود، ورود هر نوع هواي غير مطلوب و وقوع طوفان بعيد به نظر مي رسيده است. هدف اصلي؛ ساقط نمودن حكومت آيت الله خميني

قبل از انجام عمليات، ارسال نامه يكي از عوامل وابسته به سازمان هاي جاسوسي به شوراي انقلاب و اعلان خطر در مورد حمله نظامي صورت پذيرفته بود. وي در اين نامه مي نويسد: «هدف از اين نامه افشاي اهداف و نقشه هاي بيشرمانه دولت امريكا و اسراييل عليه ايران است. لازم به يادآوري است كه من اين مطلب را از يك افسر اطلاعات ارتش اسراييل دريافت كرده ام.

شوراي امنيت ملي امريكا سرگرم طرح نقشه اي نظامي به منظور آزادي گروگان هاي سفارت امريكا در تهران مي باشد. بر طبق اين نقشه كه قسمتي از آن در خارج و بخشي از آن در ايران قرار است انجام گيرد، گروه ويژه مشتركي با همكاري سازمان جاسوسي اسراييل به وجود آمده است. در ?? نوامبر ???? در جلسه مشتركي با شركت غرروايزمن وزير دفاع اسراييل، سفير امريكا در تل آويو و وابسته نظامي امريكا جزييات همكاري اسراييل در اين عمليات روشن گرديد. در اين جلسه تصميم گرفته شد كه از افسران و طراحان برنامه حمله به فرودگاه «انتبه» در اوگاندا از جمله «شيمون پرز» نيز استفاده شود.

افراد اين گروه ويژه، ?? تن از

لشكر ويژه هوا- زمين امريكا مي باشند كه هم اكنون در پايگاه فورت براگ تحت آموزش مي باشند و به زودي از طريق آلمان غربي به پايگاه آكروتيني در قبرس و سپس به اسراييل اعزام خواهند گرديد. يك دولت همسايه ايران نيز موافقت نمود كه ايالات متحده از پايگاه هاي نظامي خود و يك پايگاه نظامي به منظور جمع آوري و تهيه اطلاعات استفاده نمايند.

در كنار اين گروه يك دسته شامل افسران سابق ارتش و ساواك ايران نيز به تهران اعزام شده اند تا مكان دقيقي براي گروگان ها پيدا كنند. چندروز پس از اعزام اين گروه، گروه دومي به تهران اعزام مي گردند، تا حمله شبانه به سفارت را براي آزادي گروگان ها رهبري نمايند.»

در دنباله همين نامه در مورد تلاش هاي ضد انقلابي امريكا مي خوانيم:

«طرحي نيز به منظور ساقط نمودن حكومت آيت الله خميني كه شامل تضعيف موقعيت ايران و بي اعتبار كردن آيت الله مي باشد به دستور شخص كارتر تحت بررسي است. بدين منظور به سرويس هاي اطلاعاتي امريكا در خاورميانه دستور داده شده كه عمليات و حملات تروريستي را بر عليه ايران آغاز نمايند.»

با توجه به اين اظهارات مي توان به راحتي درك كرد كه كودتاي تيرماه ?? در دنباله طرح حمله نظامي ناموفق به ايران بوده است. اقدام بعدي در داخل كشور براي آماده نمودن زمينه حمله نظامي، جمع آوري توپ ها از حوزه عملياتي امريكا بود. ? روز به زمان عمليات مانده، بر طبق تلفنگرامي ?? آتشبار يعني ??? توپ ?? ميليمتري ضد هوايي از شيراز به تهران، مشهد، بابلسر به بهانه اعزام به غرب جمع آوري

مي شوند، در حالي كه در انبارهاي نيروي هوايي توپ موجود بود. چگونگي اجراي توطئه

در شامگاه چهارده ارديبهشت ماه (ساعت ?? شب) ? فروند هلي كوپتر سيكيورسكي از ناو هواپيمابر به پرواز درآمدند و به دنبال آن ? فروند هواپيماي سي-??? از عمان برخاسته وارد حريم هوايي ايران شدند. اين هواپيماها بدون كوچك ترين اشكالي مرزهاي جنوبي ايران را پشت سر گذاشته و وارد حريم هوايي ايران شدند. يك پاسگاه مرزي عبور آنها را گزارش مي دهد ولي به درستي معلوم نشد كه چرا به گزارش وي ترتيب اثر داده نمي شود. در همين جا اضافه مي كنيم در زمان اجراي عمليات حمله، ارتش ايران در آماده باش كامل نظامي به سر مي برد. هواپيماهاي غول پيكر كه قبلا در خاك مصر و عمان مستقر بودند پس از طي مسافتي بيش از ???? كيلومتر در فضاي هوايي ايران و بدون كوچك ترين مانعي، براي سوختگيري و احتمالا هماهنگي براي شروع عمليات، در يك فروگاه متروكه كه در جنگ جهاني دوم در نزديكترين رباط خان طبس توسط قواي متفقين ساخته شده بود فرود مي آيند. توطئه گران مجهز به كليه تجهيزات بوده اند، زمان فرود اندكي پس از نيمه شب بوده است. يك اتوبوس مسافربري از كوره راه نزديك محل عبور مي كند و مزدوران مهاجم از بيم آن كه نقشه پليدشان فاش شود همه مسافران را بازداشت كرده و تصميم گرفتند با خود به گروگان ببرند. هنگامي كه قصد راه اندازي هواپيما را داشتند به روايت شاهدان عيني (مسافران اتوبوس گروگان گرفته شده) دو هواپيما آتش گرفته و دچار انفجار مي شود به دنبال اختلالات

پديد آمده و به خصوص حوادثي كه در طي مسير حركت براي هلي كوپتر به وجود مي آيد عمليات به دستور ستاد فرماندهي متوقف مي شود. تعدادي از هلي كوپترها دچار طوفان شن مي شوند و قادر به پرواز نمي گردند و ? نفر يا تعداد بيشتري از مزدوران كه سرنشينان دو هواپيماي منفجر شده بودند، جان خود را از دست مي دهند و بالاخره ساعت ?/? صبح مهاجمين از خاك ايران خارج مي شوند و مسافران را به حال خود رها مي كنند.

طرح عمليات گسترده نظامي دچار نواقص ديگري مي شود كه با ياري خدا و الطاف بيكران او سرانجام منجر به شكست كامل آن مي گردد. ما در اينجا براي مزيد اطلاع، خاطرات كارتر را كه در همين زمينه لحظات تاسف بارش را توصيف مي كند مي آوريم: «ساعت ??/?? بامداد به وقت واشنگتن، هواپيماها طبق برنامه برخاستند. ساعت ?? بعد از ظهر: نخستين مطلب اين بود كه دو هلي كوپتر قبل از رسيدن به محل ممكن است مجبور به فرود شوند.

اگر چه پيش بيني وضع هوا خوب بوده است هلي كوپترها دچار طوفان شن شده اند، يك هلي كوپتر به ناو برگشته و ديگري در صحراي جنوبي رها شده است. ما اين مطلب را زماني با خبر شديم كه خدمه اين هواپيما نجات پيدا كردند.

پست ايراني متوجه شده است دو هواپيما در ارتفاع كم بدون چراغ پرواز مي كند. بخش جاسوسي ما بي سيم هاي ايران را كنترل مي كرد.

ساعت ??/? بعد از ظهر دو هلي كوپتر بر زمين نشستند. نيروي دريايي، فكر مي كند هلي كوپترهاي ديگر بر زمين نشسته و

خدمه هاي آنها را با خود برده اند. بنابراين شش هلي كوپتر در راه است. هلي كوپترها تا نيم ساعت ديگر به صحراي يك مي رسند. هيچ اعلام خطري از سوي ژاندارمري صورت نگرفته است. همه هواپيماهاي سي-??? به زمين نشستند.

سه خودرو مشاهده شدند، اين بدبياري غيرقابل پيش بيني بود. ما چندين هفته اين محل را زير نظر داشتيم و تردد در آن نادر بود.

تقريبا بلافاصله پس از فرود هواپيماها يك اتوبوس پر از مسافر و سپس يك تانكر حامل سوخت و بعدا يك وانت بار به آن نقطه مي رسند. من دستور دادم مسافرين اتوبوس را با هواپيما تا پايان عمليات به مصر ببرند.

ساعت ??/? بعد از ظهر: دو هلي كوپتر در حال سوختگيري هستند.

ساعت ??/? دقيقه: براون اطلاع داد به نظر من بايد عمليات را متوقف كنيم. يكي از هلي كوپترها در صحراي يك دچار مشكلي در سيستم هيدروليكي شده است. بنابراين تعداد هلي كوپترهاي مورد لزوم از شش فروند كمتر است. به دنبال اين مساله درخواست تعليق عمليات داده مي شود. پس از آن به بكويت و وات كه فرماندهان عمليات نظامي هستند پيشنهاد تعليق عمليات را به اين علت كه دست كم به شش هلي كوپتر نيازمند است، ارايه مي دهد.

ساعت ??/? بعد از ظهر پيشنهاد مورد قبول واقع و عمليات متوقف مي شود.

ساعت ??/? بعد از ظهر گزارشي دريافت مي شود مبني بر اينكه يك هلي كوپتر به يك هواپيماي سي-??? برخورد كرده است و تعدادي تلفات به جاي گذاشته است.

«من حالت بيمار گونه اي داشتم. هر ثانيه براي من ساعت ها مي گذشت.»

برژينسكي حالت كارتر را پس از صدور

دستور توقف عمليات و عقب نشيني و آتش گرفتن هواپيما و هلي كوپتر امريكا چنين توصيف كرده است:

«وي بعدا سرش را ميان دو دستش گرفت و به مدت چند ثانيه روي ميز گذاشت. من فوق العاده دلم براي او سوخت. همينطور براي كشورم. ساعت ??/? بود كه كارتر خبر ديگري مبني بر برخورد يك هلي كوپتر با هواپيماي سي-??? و آتش گرفتن آنها از ژنرال جونز دريافت كرد. اين برخورد همراه با تلفات جاني بوده است. كارتر با شنيدن اين خبر به مانند مار زخمي به خود پيچيد و آثار درد و نگراني بر تمامي صورت او آشكار شد.» معجزه طبس، از زبان مقامات امريكايي

«در تمام طول راه بازگشت (از طبس) احساس پوچي و پژمردگي مي كردم. آه. آه. ياس بر وجودم سايه افكنده بود. گريه ام گرفت. اين موقعي بود كه نشستم و با تمام وجودم گفتم: يا عيسي مسيح، تو مي داني كه چه گندي به بار آمده است.

ما واقعا باعث شرمساري كشور بزرگمان (امريكا) شديم. خودم را بسيار حقير احساس مي كردم. نمي خواستم صحبت كنم، يا هيچ كار ديگري انجام دهم؛ فقط احساس مي كردم كه ديگر آبرويي باقي نمانده بود.»

مطلب فوق عين مطلبي است كه چارلي بكويت، فرمانده عمليات نافرجام طبس، در كتاب خود به نام «نيروي دلتا» در مورد احساسش هنگام بازگشت از طبس به رشته تحرير درآورده است.

هاميلتون جردن رييس كاركنان كاخ سفيد در كتاب خود به نام «بحران» در رابطه با آنچه در لحظه دريافت خبر برخورد هلي كوپتر و هواپيما در طبس در كاخ سفيد گذشت، مي نويسد: كارتر گوشي را برداشت و گفت: «ديويد (جونز)

چه خبر؟»

ما حرف هاي جونز را نمي شنيديم. ولي حالت چهره كارتر و پريدگي رنگ او نشان مي داد كه خبرهاي بدي مي شنود. كارتر لحظه اي چشمانش را بست و در حالي كه به زحمت آب دهانش را قورت مي داد پرسيد: «آيا كسي هم مرده است؟»...

همه ما به دهان او زل زده بوديم. چند ثانيه بعد گفت: «مي فهمم... مي فهمم» و گوشي تلفن را گذاشت، هيچكس سوال نكرد تا اينكه خود كارتر پس از چند ثانيه سكوت گفت: «مصيبت تازه اي پيش آمده. يكي از هلي كوپترها به يك هواپيماي سي-??? خورده و آتش گرفته و احتمالا چند نفري هم كشته شده اند...»

هاميلتون جوردن در ادامه مي نويسد:

«تصور اينكه گروهي از داوطلبان نجات گروگان ها، خود جان باخته و در يك بيابان دور در آن سوي دنيا به خاك هلاكت افتاده اند، چون كابوسي بر فكر و روح من سنگيني مي كرد. از اطاق كابينه بيرون آمدم تا كمي در هواي آزاد قسمت جنوبي كاخ قدم بزنم و افكار خودم را منظم كنم، ولي هواي خفه و مرطوب بيرون بيشتر ناراحتم كرد. با حال تهوع به داخل كاخ برگشتم و به دستشويي خصوصي رييس جمهور رفتم.»

كارتر در مورد لحظه ديدار با سرهنگ بكويت و گريه هر دو مي گويد: «او با چشمان اشك آلود شروع به صحبت كرد و گفت: آقاي رييس جمهور من مي خواهم از طرف خود و اعضاي گروه دلتا به مناسبت عدم موفقيت و انجام اين ماموريت از شما عذرخواهي كنم. من با شنيدن اين حرف به گريه افتادم.»

ماجراي اشغال لانه جاسوسي و حوادث مربوط به آن آنچنان

تاثير به سزايي داشت كه كارتر در اين ارتباط مي گويد:

«عجيب است كه سرنوشت انتخابات رياست جمهوري اين كشور بزرگ، نه در شيكاگو يا نيويورك، بلكه در تهران تعيين مي شود!»

به اذن خداوند، حشرات هم به تكليف خود عمل كردند:

نكاتي ديگر از عمليات طبس، از كتاب نيروي دلتا كه نويسنده آن فرمانده عمليات طبس است، نقل مي گردد:

آنها در مسير حركت به سمت ايران در مصر و عمان توقف داشتند و قرار بود شب را در مصر به استراحت بپردازند. اما در مصر با آنچنان هجومي از سوي مگس ها مواجه مي گردند كه خواب را از آنها مي ربايند و اين امر موجب خسته و خواب آلود بودن نيروهاي عملياتي دلتا هنگام عمليات در طبس مي گردد.

بكويت در اين رابطه مي نويسد: «بيرون پايگها منظره اي دلگير و بي پايان در گرماي آسمان بي ابر محو مي شد. مگس ها همه جا بودند و روي هر جنبده اي و هر چيزي مي نشستند و همه سعي مي كردند بخوابند؛ اما با وجود هواي داغ و سوزان و با هيجان ناشي از ماموريت، عده زيادي نتوانستند استراحت كنند.»

هجوم مگس ها به حدي بود كه بكويت در مورد ترك مصر مي نويسد:

«كسي از ترك مصر ناراحت نبود. مگس ها و كثافت با پرواز توسط دو فروند سي ??? پشت سر گذارده شد.»

در مورد خواب آلودگي نيروهاي عملياتي دلتا در طبس، يعني زماني كه بايد همه در اوج بيداري باشند، بكويت در مورد يك عضو عمليات كه در داخل هواپيماي سي-??? بود مي نويسد: «لحظاتي قبل از برخورد هلي كوپتر به آن (هواپيما) چرت مي زد. هنگام

انفجار، وي چرتش پاره شد و به صفي از افرادي كه در حال خروجي از يكي از دريچه هاي هواپيما بودند پيوست. دود و آتش همه جا را فرا گرفته بود. موتورها هنوز كار مي كردند. موتور هلي كوپتر هنوز كار مي كرد و همچنان بدنه هواپيما را مي شكافت و به داخل آن رخنه مي كرد و هواپيما را به شدت تكان مي داد. عضو مزبور ناگهان فكر كرده بود كه هنگام چرت زدن وي، (هواپيماي) سي-??? به پرواز درآمده است و اكنون وقت عمليات پرش با چتر است. وقتي نوبت او براي ترك هواپيما رسيد، به طور خودكار وضعيت پرش با چتر را به خود گرفت واقدام به سقوط آزاد كرد و مثل تپه روي زمين پهن شد بعد از آن، همقطارش از او پرسيده بود كه وقتي پريد، بدون چتر چكار مي خواست بكند؟ او جواب داده بود: «نمي دانم. من در آن لحظه فقط فكر مي كردم كه بايد بپرم.»

گزارش هواشناسي در روز عمليات، مساعد بودن هوا را گزارش مي كرد و بكويت كه با هواپيما وارد ايران شده بود، در طبس شاهد هواي صاف بود به طوري كه مي نويسد:

«هوا خنك و صاف بود و ستاره ها به سادگي قابل رويت بودند. نور ماه براي ديدن افرادي كه سي چهل يارد دورتر ايستاده بودند، كافي بود.»

آنها منتظر هلي كوپتر بودند كه بايد يك ربع بعد از آنها وارد طبس مي شدند. ولي از آنها خبري نمي شود. آنها در حقيقت در مسير حركت از عمان به ايران دچار طوفان شن عظيمي شده بودند. قرار بود ? هلي كوپتر به طبس

بيايند. ولي در نهايت فقط ? هلي كوپتر به طبس رسيدند و دو تاي آنها بر اثر شدت طوفان از ميانه راه به عمان بازگشته بودند.

بكويت درارتباط با گفت و گويش با اولين خلبان هلي كوپتري كه وارد طبس شده بود، مي نويسد:

«چيزهايي كه مي گفت به قدري تاثرآور بود كه اگر مي توانستيم، هلي كوپتر را در بيابان مي گذاشتيم و با سي-??? ها با خانه برمي گشتيم.»

بكويت در رابطه با خلبان دومين هلي كوپتر كه در طبس فرود آمده بود نوشته است:

«او از هلي كوپتر دور شد، زياد و تند صحبت مي كرد و چيزهاي وحشتناكي مي گفت.»

بكويت از قول او نقل مي كند كه:

«من نمي دانم چه كسي در سطح من كارها را اداره مي كند؛ اما اينقدر مي توانم بگويم كه براي لغو اين عمليات بايد همه چيز به دقت مدنظر قرار گيرد. نمي دانيد بر من چه گذشته است. با بدترين طوفان شني كه تاكنون ديده بودم مواجه شديم. بسيار دشوار بود. پيش خود فكر كردم مطمئن نيستم كه بتوانيم عمليات را انجام دهيم. واقعا مطمئن نيستم كه بتوانيم آن را انجام دهيم.»

در حالي ? كه هلي كوپتر براي عمليات پيش بيني شده بود، فقط ? هلي كوپتر به طبس رسيده بودند و اين تعداد حداقل هلي كوپترهاي مورد نياز براي موفقيت در عمليات نجات گروگان ها بود. اما يكي از هلي كوپترها نيز اعلام مي كند كه قادر به ترك طبس نيست. ماموريت با ? هلي كوپتر ممكن نبود و براساس برنامه هاي از پيش تعيين شده در چنين صورتي چاره اي جز توقف عمليات نداشتند. آنها بايد هلي

كوپتر را جا مي گذاشتند و ايران را به سرعت ترك مي كردند. دستور لغو عمليات توسط كارتر صادر مي شود. طوفان شن كار خود را كرده و عمليات با شكست مواجه شده بود ولي اين افتضاح براي امريكا كافي نبود و اراده خداوند متعال در حفاظت از انقلابي كه حضرت امام (ره) رهبري آن را بر عهده داشت، رسوايي بيشتري را براي امريكا مقرر كرده بود.

خداوند با معجزه «طوفان شن» به ياري حكومت اسلامي آمده بود. شايد «مگس ها» در مصر نيز ماموريت خود را انجام داده و استراحت را از نيروهاي دلتا ربوده بودند. اين دفعه نوبت «تندباد» بود كه ماموريت الهي خويش را انجام دهد. نيروهاي دلتا عمليات فرار را آغاز مي كنند. بكويت با تاكيد بر اينكه «وقتي براي گريه نداشتند» در ارتباط با حادثه بعدي مي نويسد: «در ميان تندباد، يكي از هلي كوپترها را ديدم كه از زمين بلند شد و به سمت چپ كج شد و به آرامي به عقب خزيد. سپس صداي مهيبي بلند شد. صداي انفجار بمب نبود. صداي شكستن نبود، صداي چيزي بود كه با يك ضربه متلاشي شود. يك انفجار بنزين. گلوله آتشين آبي رنگي مثل بالون به هوا رفت. ظاهرا هلي كوپتر سرگرد شافي به سي-??? كه در شمالي ترين قسمت ايستاده بود و عنصر آبي را تازه سوار كرده بود، برخورد كرد... شعله هاي آتش تا ارتفاع سيصد، چهارصد پايي مي رسيد. هوا مثل روز روشن بود... در ميان آتش، هلي كوپتر را مي ديدم كه به سمت چپ هواپيما برخورد كرده است.

موش هاي ردي منفجر مي شدند. گردونه هاي آتش در

آسمان مي چرخيدند. مثل اين بود كه افراد درون گوي آتش حركت مي كردند.»

حتي مرور كوتاهي بر واقعه طبس و طرح آن و نيز نگاهي به شكست عبرت آموز متجاوزان مي تواند الهي بودن اين انقلاب را به جهانيان نشان دهد، ما در اين رابطه بيشتر نمي گوييم، فقط متذكر مي شويم كه امريكا و ايادي اش پس از اين طرح از پا ننشستند و دست به حركت هاي انتقام جويانه زدند كه حاصل آن كشتار تعدادي از مردم بي گناه كشورمان بود و حتي طرح ضد انقلابي كودتا را پي ريزي كردند كه به لطف خدا در نطفه خفه شد. اين اقدام با اينكه از نظر نظامي و عملياتي بسيار حايز اهميت بود و در صورت موفقيت يكي از اقدامات بزرگ وتاريخي امپرياليسم تلقي مي شد ولي پس از شكست از سوي رسانه هاي امپرياليستي به گونه اي وانمود شد كه از اهميت آن بكاهد، زيرا اگر در آن زمان مردم جهان و مردم امريكا پي به جزييات طرح مي بردند و مي فهميدند كارتر كه مزدورانه دم از حقوق بشر مي زند در حالت صلح به كشوري حمله كرده و به قصد آزادسازي ?? نفر مي خواهد دهها نفر حداقل افراد مستقر در سفارت امريكا را قتل عام بكند، ديگر آبرويي براي آنها باقي نمي ماند.

در اين جا از فرصت استفاده كرده و ياد پاسدار شهيد محمد منتظر قائم، فرمانده سپاه يزد كه تنها شهيد عمليات تروريستي نظامي امريكا بود را گرامي مي داريم و شكست توطئه هاي ناجوانمردانه امريكا را از خداوند بزرگ خواستاريم.

مسجد شكر

به مناسبت شكست ذلت بار و فراموش نشدني

توطئه نظامي امريكا، در محل سقوط هواپيما و بالگردهاي امريكايي، مسجدي به همت مردم و مسوولين نظام، در حال ساخت است كه به شكرانه اين موهبت الهي- شكست امريكا- و با اشاره رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي، آن را مسجد شكر نام نهاده اند. باشد تا اين بنا براي هميشه در دل كوير براي نسل هاي آينده باقي بماند و شكر گزار خداوند باشند. خداوند روح پرفتوح امام (ره) و شهيد اين حادثه را با شهداي كربلا محشور فرمايد. ان شاءالله.

منبع:

سفارت تسخير شده آمريكا در تهران

سفارت تسخير شده آمريكا در تهران مترجم: فريبا ابتهاج شيرازي پنجم ارديبهشت ماه، سالروز شكست مفتضحانه آمريكا در طبس در سال 58 است. شكستي كه انقلاب الهي ايران، سليمان وار باد را به خدمت گرفت تا ريگهاي روان را در كوير طبس و در ميانه شب به سراغ جنود شيطان بفرستد و آن سرافكندگي و درماندگي تاريخي را براي فيل سواران ابرهه به بار آورد. تسخير لانه جاسوسي آمريكا توسط خواهران و برادران دانشجوي مسلمان كه به تعبير امام خميني انقلاب دوم بود، نقطه عطفي در تاريخ انقلاب اسلامي و مبارزات ضد آمريكايي به شمار مي رود و شكست حمله آمريكا به ايران در طبس نقطه عطفي در 444 روز ماجراي لانه جاسوسي مي باشد.

خانم دكتر معصومه ابتكار كه آن روز، خود از دانشجويان مسلمان پيرو خط امام و از تسخيركنندگان لانه جاسوسي بود و اينك معاون رييس جمهور و رييس سازمان محيط زيست كشور مي باشد، خاطرات تحليلي خود از اين واقعه مهم را با تلاش آقاي «فرد اي ريد» و همكاري حجت الاسلام والمسلمين سيدمحمد موسوي خوئيني ها كه از نخستين روزهاي اين جريان همراه دانشجويان

بود، نوشته است. متن اصلي كتاب كه به زبان انگليسي و به نام «تسخير در تهران»، مي باشد نخست سال گذشته ميلادي در كانادا منتشر شد و اخيرا توسط خانم فريبا ابتهاج شيرازي از همكاران محترم پيام زن به فارسي برگردانده و ويراستاري شده است. اين كتاب كه توسط انتشارات روزنامه اطلاعات و با شمارگان 5250 نسخه منتشر شده در حجم 350 صفحه و با قيمت 950 تومان در اختيار علاقه مندان قرار گرفته است. كتاب تسخير كه با مقدمه آقاي خوئيني ها و سپس مقدمه مبسوط آقاي «فرد اي ريد» آغاز مي شود، در ده فصل سامان يافته است. فصل نهم كتاب با عنوان «شكست نيروهاي دلتا» به شرح و تحليل واقعه طبس و شكست توطئه آمريكا براي نجات جاسوسان اختصاص يافته است. اينك در بيست و يكمين سال شكست مفتضحانه آمريكا كه چيزي جز لطف و عنايت الهي نبود، شرح ماجرا را از روايت خانم ابتكار مي شنويم و به روح شهداي انقلاب اسلامي به ويژه شهداي دانشجوي پيرو خط امام كه اسامي 32 نفر از آن عزيزان در پايان كتاب آمده است درود مي فرستيم و از سركار خانم ابتكار و نيز خانم ابتهاج كه با انتشار اين بخش كتاب موافقت كردند، سپاسگزاريم. شكست نيروهاي دلتا

ابرهه در شبي ظلماني پيشاپيش سپاه خويش سوار بر فيل به جلو مي تاخت. او همه نيروهايش، فيل ها و سواران را گرد آورده تا حمله به كعبه را كه از ديرباز منتظرش بود آغاز كند. هنگامي كه اين مردان مغرور در بيابان به پيش مي رفتند، هيچ كس به جز مرد روشن بيني از تبار پيامبر كه تنها به نماز شب ايستاده بود از آن آگاه

نبود. او مي گفت: «خدايا، اي حافظ كعبه، تو با نعماتت بر اين زمين منت نهاده اي تا در هر گوشه دور افتاده تو را عبادت و ستايش كنند...

پس اين سرزمين را خود حافظ باش، كه اين خانه از آن توست(...)»

و بدين سان خداوند پرندگان ابابيل را فرستاد تا ريگهايي را كه در منقار داشتند بر سر متجاوزين بريزند و آنان همچون برگهاي خزان بر زمين ريختند... و اراده خدا بر اين قرار گرفت كه كعبه آسيبي نبيند تا منبع الهام و الگوي نوع بشر باشد.

برخي حوادث در تاريخ ناگهان پرتوي از نور بر اتفاقات گذشته و آينده مي افكنند. آنها همچون شهابي نوراني قلب تيره ترين شبها را شكافته و اثر درخشاني از خود برجاي مي گذارند. واقعه طبس يكي از اين رويدادها بود. رويدادي كه اشغال سفارت آمريكا و گروگان گيري را در مركز توجه افكار جهاني قرار داد.

نظم جهان دو قطبي كه در دهه 1980 بر دنيا حاكم بود، كشورهاي تحت ستم را بر سر دو راهي انتخاب شرق يا غرب قرار مي داد. اما ناگهان، انقلاب اسلامي راه حل ديگري ارائه نمود و موازنه قدرتهاي حاكم را بر هم زد و همه باورهاي پيشين را تغيير داد.

كمتر از يك سال پس از سقوط شاه، به نظر مي رسيد ماجراي گروگان گيري به جهان ثابت كرده كه ايده «رهبري آمريكا» ظاهري است و نمي تواند در برابر ايمان و عزم توده هاي ميليوني مقاومت كند.

ناگهان، ناتواني و ابزار به ظاهر قدرتمند امپرياليسم آشكار شد. در طبس، قرار بود ماشين جنگي مهيب غرب كه از دير باز منبع وحشت و انقياد بود، براي نمايش قدرت به كار گرفته شود. ولي در عوض، شكست كامل

اين ماشين، از ضعف قدرت نظامي آمريكا پرده برداشت.

روز دوشنبه، دوم ارديبهشت 1359، گروهي از سازمان بين المللي صليب سرخ از گروگانها بازديد كرد. چنانچه بعدا مشخص شد، مأموريت واقعي آنها تأييد محل نگهداري بيشتر گروگانها در داخل مجتمع سفارت بود. در دفترچه خاطراتم از پنج شنبه، پنجم ارديبهشت به عنوان روزي پركار ياد نموده و افزوده بودم كه برخي احساسات، آن شب را، برايم به شبي عجيب و به ياد ماندني تبديل كرده است.

طبق معمول در نماز مغرب و عشا شركت كردم، ولي احساس دلشوره بي سابقه اي داشتم. انگار قرار بود اتفاقي بيفتد. برخي ديگر هم احساسي مشابه ولي قويتر داشتند.

مي پرسيدند: «احساس نمي كنيد داره خبرهايي ميشه؟» شايد حس ششم بود. بوي خطر مي آمد. حس مي كرديم آمريكاييها نزديك مي شوند.

پنج شنبه شبها معمولاً دعاي كميل برگزار مي كرديم. اين دعا اظهار بندگي نسبت به خدا به عنوان حامي مطلق است. دعاي كميل را امام علي(ع) به فردي به نام كميل آموخت. اكنون در آن شب، ما نيز دعا مي كرديم، گويي بايد مهياي نبردي كه حس مي كرديم در راه است، شويم.

اگر چه آن را نمي ديديم و نمي شنيديم. دعا تا پاسي از نيمه شب ادامه داشت. بخش پاياني دعا را با صداي بلند با يكديگر خوانديم: «خدايا! هر كس بر روي ما تيغ كشد بر او تيغ كش، و هر كسي عليه ما توطئه كند، عليه او توطئه كن. تو چون نور راهنماي كساني هستي كه در ظلمت هراسناك گم شده اند.»

بعدا معلوم شد بسياري از دانشجويان آن شب حس عجيبي داشتند ولي هيچ كس نترسيده بود. به ياد دارم كه همان شب وقتي از طبقه بالاي ساختمان مركزي بيرون را نگاه كردم، دو

يا سه نگهبان زن را ديدم كه در تاريكي زير درختان «جنگل» نگهباني مي دادند. با خود فكر كردم اگر اشغال سفارت شجاعانه نيست، پس چه كاري شجاعانه است؟

صبح روز بعد قرار بود با گروهي از دوستان دانشجو به كوهنوردي برويم. پس از چندين ماه اين نخستين تفريح من بود. تهران به خاطر قله هاي پوشيده از برفي كه در شمال آن قرار دارند، معروف است. اين كوهها از گردشگاههاي مورد علاقه هزاران تهراني است. به ويژه جمعه ها به اين مكان مراجعه مي كنند تا از صخره هاي سلسله جبال البرز بالا روند. براي ما نيز همچون بسياري از همشهريها، كوهنوردي چيزي بيش از يك تفريح ساده بود. اين نه تنها تلاشي جسماني، بلكه مبارزه اي روحي و معنوي نيز به شمار مي رفت.

اين نوع حركت مناسب جوانان نسل ما بود، تجربه اي مشابه مبارزه طولاني براي سرنگوني شاه. زماني مبارزه با او مانند صعود از كوههاي سر به فلك كشيده بود، صعودي لذت بخش. ما قدم به قدم قله را فتح كرديم و حالا ديگر شاه خائن حضور نداشت. كوهنوردي براي ما داراي چنين معنايي بود. ماهها اسارت داوطلبانه در سفارت ما را از اين فعاليت هفتگي محبوب، به عنوان تنها تفريح واقعي كه داشتيم محروم كرده بود. اگر چه هر گاه اراده مي كرديم مي توانستيم سفارت را ترك كنيم و برخي از دانشجويان نيز اين كار را مي كردند، اما اكثرا مصمم بودند ماجرا را تا آخر دنبال كنند. همانطور كه گفتم با گروگانها خوشرفتاري مي شد: ضروريات آنها تأمين شده و از غذاي عالي و ورزش روزانه برخوردار بودند. البته آنها زنداني بودند ولي ما عقيده داشتيم ناراحتي گروه كوچكي از آمريكاييها در

برابر رنجهايي كه ايرانيان در طول دهها سال حمايت آمريكا از شاه كشيده اند بسيار ناچيز است.

جمعه ششم ارديبهشت، پيش از سپيده دم بيدار شدم. از مراسم روح بخش دعاي شب پيش احساس نشاط مي كردم. ساعت پنج صبح از سفارت خارج شده تا در ساعت شش به گروه ملحق شوم. در ساعت هشت از برنامه جلوتر بوديم و از دامنه هاي شيب دار و سنگلاخ رشته كوه البرز بالا مي رفتيم.

ظهر براي صرف ناهار كه عبارت از آب و خرما و براي كسب انرژي بسيار مفيد بود، توقف كرديم. چند ساعت بعد به مقصد رسيديم: تهران زير پاي ما و آن سوتر، تپه ها و بيابان دور دست قرار داشت. وقتي به سوي شهر بازگشتيم ديگر غروب شده بود. تاريكي به تدريج از دامنه كوه بالا مي آمد و ما نمي توانستيم راه را بيابيم. پس از دقايقي متوجه شديم راه خود را گم كرده ايم. فقط يك چراغ قوه داشتيم و راهنماي گروه هم نمي توانست راه را پيدا كند. شب، خسته و كوفته، به كمك اسبي به دهكده دركه و نقطه شروع حركتمان رسيديم. تلفني از يكي از اقوام خواستم كه به دنبالم بيايد. ساعت 11 شب بود. وقتي او رسيد، در حالي كه هيجان زده بود، گفت: «خبر را شنيدي؟ آمريكاييها حمله كرده اند.»

«شوخي مي كني.»

«جدي مي گم. آنها در يك بيابان فرود آمده اند. بعد توفان شن برپا شده، يكي از هواپيماهاي 130 _ C آنها آتش گرفته و دو هلي كوپتر سقوط كرده است».(1)

كم كم متوجه مي شدم چه اتفاقي افتاده است. از او مي خواستم فورا مرا به سفارت برساند.

در مجتمع، فضا با روز قبل تفاوت بسياري داشت. همه با آميزه اي از هيجان و دل شوره

در باره اين واقعه صحبت مي كردند. مي گفتند حادثه دقيقا در ساعاتي اتفاق افتاده كه مشغول دعاي كميل بوده ايم و چون پنج شنبه شب بود، بسياري از مردم نيز مشغول نيايش بوده اند.

محسن از برادران واحد روابط عمومي به خاطر آورد يك نفر به او تلفني اطلاع داده بود كه عمليات نجات آمريكاييها ناكام مانده است. او كه در آن شب سرنوشت ساز دير به خواب رفته بود، در حالت خواب و بيداري گوشي را برداشته و گفته بود: «ما اين خبرهاي كذب را قويا تكذيب مي كنيم». اما پس از اين كه دوباره به خواب رفت مجددا همان شخص تلفن زد: «خبر رسيده است كه آمريكاييها به ايران حمله كرده اند». برادر محسن خواب آلوده و دلخور از سماجت طرف، مجددا گزارش را تكذيب كرد، اما فرد ناشناس گفته بود: «حضرت آقا! راديو همين الان اين خبر را اعلام كرد. شايد خواب بوده اي!» همان موقع برادر محسن فهميده بود قضيه جدي است.

شوراي مركزي جلسه فوق العاده تشكيل داد و تصميم گرفت گروگانها را به گروههاي چهار نفره تقسيم و آنها را در شهرهاي مختلف پراكنده كند. برخي از دانشجوها با اين ايده مخالف بوده و استدلال مي كردند آمريكايي در ايران داراي مأموراني هستند و شايد طرح نجات ديگري داشته باشند. آنها ممكن است تحولات اطراف سفارت را زير نظر بگيرند و امنيت دانشجويان و گروگانها را به خطر بيندازد.

در مقابل برخي ديگر استدلال مي كردند چون عمليات آنها با شكست مواجه شده، همه عناصر طرفدار آمريكا در ايران دچار آشفتگي شده و ارتباطات سازماني آنها قطع شده است. آنها در وضعيتي نيستند كه بتوانند بلافاصله طرح ديگري را اجرا يا

طرح جديدي تنظيم كنند. اين تحليلي بود كه در نهايت اكثريت آرا را به دست آورد و همان طور كه حوادث نشان داد، تحليل درستي بود.

با وجود اين، وقتي هر تيم و گروگانهايش به شهرهاي مورد نظر فرستاده شد، هيچ كس نمي توانست احتمال حمله به ماشين ها را در صورت شناسايي سرنشينها منتفي بداند. به همين دليل بيشتر مسافرتها در شب انجام مي شد.

به سرعت اقدام كرديم. تا صبح روز شنبه 46 گروگان به محل ديگري انتقال يافته بودند. ولي اجراي اين طرح دشوار و خطرناك بود. نمي توانستيم اجازه دهيم كسي از تغيير مكان و جابه جايي گروگانها مطلع شود. امنيت دانشجويان و گروگانها مهمترين مسأله بود.

با وجود احتمال حوادث مختلف، هرگز تصور چنين اجراي دقيقي را نمي كرديم. برنامه ريزي براي اسكان، تغذيه و امنيت ميهمانان ناخواسته يك كابوس تداركاتي بود. گروههاي دانشجويان مسؤوليت گروگانها را در هر شهر بر عهده داشتند. آنها فورا با دوستان خود تماس گرفتند تا به آنها اطلاع دهند كه دست كم براي چند روز مسكن مناسبي را تهيه كنند. برخي از آمريكاييها به خانه هاي امن در شمال تهران و ديگر نقاط پايتخت منتقل شدند. برخي ديگر به قم، اصفهان، تبريز، مشهد، جهرم، يزد، محلات، شيراز و خرم آباد انتقال يافتند.

با درخواست از شبكه دوستان، همكلاسي ها و حاميانمان در تهران به سرعت ماشينهايي براي انتقال گروگانها دست و پا كرديم. تنها پس از خارج كردن گروگانها در نيمه شب جمعه فرصت يافتيم بنشينيم و آنچه را روي داده، تحليل كنيم.

برخي تصور مي كرديم ممكن است حزب جمهوري خواه با استفاده از نفوذ خود در ارتش آمريكا هواپيماها و هلي كوپترها را دستكاري كرده تا برنامه به

شكست بيانجامد. مسلما اين فاجعه كه كارتر مسؤوليت كامل آن را بر عهده گرفت، دولت دمكرات را تنها چند ماه به انتخابات در موقعيت نامناسبي قرار مي داد.(2)

ولي وقتي يك بار ديگر به دقت مسأله را مورد تحليل قرار داديم، به اين نتيجه رسيديم كه هر دو حزب در اصول و اهداف بنيادين مشترك هستند. بعيد بود يكي از اين گروهها دست به اقدامي براي امتيازات سياسي كوتاه مدت زند و حيثيت رو به زوال آمريكا را از بين ببرد. انقلاب اسلامي نخستين ضربه را بر اين حيثيت وارد كرده بود. پس از آن، گروگان گيري 13 آبان دومين ضربه و در كمتر از يك سال، آمريكا با واقعه طبس براي سومين بار تحقير مي شد. انگار آمريكا هيچ جايي براي پنهان شدن نداشت.

به اين نتيجه رسيديم كه در واقع، نه جمهوري خواهان و نه هيچ عامل انساني ديگري به تنهايي سير حوادث را تغيير نداده است. رسوايي طبس نتيجه عوامل چندگانه اي بود كه به تنهايي معني چنداني نداشتند، ولي به همراه يكديگر به يكي از تحقيرآميزترين شكستهايي كه دولت آمريكا تا آن زمان متحمل شده بود، انجاميد. هيچ شكي نداشتيم كه امداد غيبي ايران را نجات داد و ابرقدرت متجاوز را در هم شكست.

امام خميني بعدها اين مسأله را به زيبايي بيان كردند: «آن دانه هاي شن مأموريتي الهي داشتند. آنها مأمور بودند تا هواپيماهاي متجاوزان را نابود كنند.» جمله امام اشاره اي روشن به داستان قرآني حمله ابرهه، پادشاه يمن در عام الفيل (سال تولد حضرت محمد(ص)، 570 ميلادي) به خانه خدا داشت.

ابرهه كه مي ديد مكه به عنوان رقيب سياسي و تجاري او رشد مي كند، به اميد اينكه جايگاه قدرت

را به يمن انتقال دهد قصد ويراني كعبه را كرد. زيرا اين مكان جاذبه اصلي مكه به شمار مي رفت. او لشكري از فيلهاي جنگي را كه سربازان با تجربه آنها را هدايت مي كردند گرد آورد. ولي وقتي دسته اي از پرندگان با سنگريزه هايي كه در منقار داشتند به فيلها و فيلبانان حمله كردند، تمامي سپاه متجاوز نابود شد. شباهت بين اين دو رخداد كه چهارده قرن با يكديگر فاصله داشتند، پيام روشني را براي ما در بر داشت.

شرح امام از منظر عقيدتي، از اين نيز فراتر مي رفت. اين حادثه بي پايگي «بت پرستي آمريكايي»، «نظريه غرب شكست ناپذير و برخوردار از علم و فناوري» و «اتكاي محض بر ارزشهاي انسان محور كه در نهايت خدا و مذهب را يادگاران گذشته مي داند» اثبات كرد. طبس يك نشانه بود. محلي كه نيروهاي ماوراء طبيعي، احتمالات و آنچه آنها بدشانسي و ما امداد الهي مي ناميديم، با يكديگر تلاقي كردند. تذكري مهم به انسان قرن بيستم: تسلط بر علم و فناوري كه به صورت نيروي نظامي جلوه گر شده، قدرت مطلق نيست. اين مسأله در باره آنچه در غرب نيروهاي بي پايان طبيعت مي نامند و به نظر ما كار خداوند است، كاملاً صدق مي كند.

براي عمليات طبس برنامه ريزي بلند مدت انجام گرفته بود. طراحان اين عمليات تجربه موفق ساير تيمهاي نجات گروگانها را پشت سر داشتند. آنها عمليات دلتا فورس را كاملاً شبيه سازي كرده و تحليلهاي مفصلي در زمينه اطلاعات هواشناسي، جغرافيايي، سياسي و نظامي به دست آورده و از بودجه نامحدود برخوردار بودند. با اين همه عمليات طبس شكست خورد.

امام در پيامي به همين مناسبت شبكه پيچيده برنامه هاي آمريكا را در منطقه آشكار ساختند.

شورشهاي قبيله اي در كردستان كه ملغمه عجيبي از گروههاي چپ گراي طرفدار آمريكا به آن دامن مي زدند و ناآرامي در دانشگاهها كه به شدت از گروههاي چپ گرا تأثير مي پذيرفت از اين جمله بود. به ويژه نقش گروههاي چپ گرايي كه به موجب اسناد لانه جاسوسي به آمريكا وابسته بودند. همچنين تحركات نظامي عراق در مرزهاي ايران در برنامه هاي آمريكا قرار داشت. روشن شد اين آشوبها براي منحرف كردن توجه مردم و دولت از گروگانها و ايجاد زمينه حمله براي نجات آنها بوده است.

در عمليات طبس، افسران نظامي ايراني وفادار به شاه از قبيل سرهنگ باقري، مخلصانه به آمريكاييها خدمت كردند. سه روز قبل از حمله، اين شخص به بهانه كمبود تجهيزات و فرستادن موشك به مرزهاي غربي دستور برچيده شدن همه موشكهاي ضدهوايي از پايگاههاي هوايي تهران، مشهد و بابلسر را صادر كرد. اگرچه او خوب مي دانست نيروي هوايي در انبارهاي خود از اين تجهيزات به اندازه كافي دارد و حضور آنها در محلهاي كليدي از جمله تهران و مشهد ضروري است.

دو روز بعد دو جعبه اسناد از محل حادثه و لاشه هلي كوپتر براي بازرسي به سفارت آورده شد. تا آن موقع در زمينه كشف رمز و بازسازي آسيب ديده ترين مدارك، شهرتي ملي پيدا كرده بوديم. اين اسناد برنامه هاي پرواز كه برخي از آنها نيم سوخته بود، گزارشها، نقشه هاي مفصل تهران و حومه با علامت گذاري در محل سفارت و چندين كليسا و نيز شرح مفصل عمليات را شامل مي شد. همچنين به اطلاعات حساسي در باره برنامه هاي پرواز، منابع آمريكا در ايران و اهداف نهايي عمليات دست يافتيم.

در هلي كوپتري كه سالم باقي مانده بود بطور يقين اطلاعات حياتي

و مهم ديگري نيز وجود داشت. احتمالاً از اين هلي كوپتر به عنوان ستاد فرماندهي استفاده مي شد. تصادفي نبود كه موشك هوا _ به _ زمين ايران 48 ساعت بعد و به ظاهر «اشتباها» آن را نابود كرد. براي اين كار بايد از سرهنگ باقري تشكر مي كرديم! اين هلي كوپتر راهنما احتمالاً فهرست كامل منابع و طرفهاي تماس ايراني (3) و خارجي را در خود داشت. منابعي كه بايد با عمليات دلتافورس مرتبط شده و براي متجاوزان امكانات لجستيكي فراهم مي كردند.

دولت كارتر از افتضاحي كه پس از افشاي اسناد مربوط به اين عمليات به راه افتاد، ترسيده بود. پس از واقعه طبس دولت آمريكا با حس سرخوردگي و بيهودگي عميقي دست به گريبان شد و هرگز نتوانست از آن رهايي يابد. دمكراتها محبوبيت خود را _ كه مديون حمايت از حقوق بشر و برنامه هاي رفاه اجتماعي بودند _ اكنون در دادگاه افكار عمومي جهان به معرض قضاوت مي گذاشتند. بي شك اين محبوبيت به شدت به خطر افتاده بود. استعفاي وزير امور خارجه، سايروس ونس و انتقادهاي خصمانه، اوضاع را براي طراحان اين عمليات به ويژه شخص رئيس جمهور و برژينسكي مشاور امنيت ملي او و از طرفداران اصلي اين برنامه، بدتر مي كرد.

نامه عجيبي به خاطرمان آمد. چطور مي توانستيم آن نامه را فراموش كنيم؟ دو هفته قبل از اين واقعه، در اواخر فروردين نامه اي از شخصي دريافت كرديم كه ادعا مي كرد از طرفداران انقلاب ايران است و پيدا بود داراي اطلاعات خوبي است. در دوران اشغال سفارت چنين پيامهايي غير عادي بود. پيامهاي تلفني، تلگرام و نامه هاي زيادي دريافت مي كرديم كه در باره توطئه، كودتا و خطرات قريب الوقوع

به ما هشدار مي دادند. اكثر اين پيامها را به عنوان شايعه كنار گذاشته و معتقد بوديم از گروگانها به خوبي محافظت و تدابير امنيتي شديدي اجرا مي شود. البته اين نامه را آنقدر جدي گرفته بوديم كه آن را به شوراي انقلاب ارجاع دهيم. اما بعد كاملاً موضوع را فراموش كرديم.

پس از واقعه طبس به ياد آن نامه افتاديم و نسخه اصلي را در پرونده ها يافتيم. متن كامل اين نامه چند روز بعد در تعدادي از روزنامه هاي تهران به چاپ رسيد.

نويسنده آن چند سال در تهران زندگي كرده، با رنجهاي مردم ايران آشنا شده و از رژيم شاه نفرت پيدا كرده بود. او تصميم گرفته بود تا طي نامه اي ما را از تحولات پشت پرده آگاه كند. در اين نامه با اشاره به اينكه اطلاعات خود را از يكي افسران امنيتي اسرائيلي به دست آورده، آمده بود:

«(1) شوراي امنيت ملي در حال طراحي عمليات نظامي براي نجات گروگانها در تهران است. به موجب اين طرح كه در داخل و خارج از ايران اجرا خواهد شد، با همكاري موساد نيروي ويژه اي تشكيل مي شود. در 22 اكتبر 1979 طي جلسه دوجانبه اي، عزروايزمن (وزير دفاع اسرائيل)، سفير آمريكا در تل آويو و وابسته نظامي آن كشور جرئيات كمك اسرائيل را در اين طرح بررسي كردند. تصميم گرفته شد از افسران و طراحان عمليات فرودگاه عنتبه نيز استفاده شود. اعضاي اين گروه شامل افراد زبده لشكر 82 هوايي ارتش آمريكا كه در فورت براگ مستقر بودند، نيز مي شد. آنها از طريق آلمان به قبرس (آكرولميني) و سپس به اسرائيل فرستاده مي شدند.»

(2) طرح ديگري نيز به دستور مستقيم كارتر براي سرنگوني دولت

آيت اللّه خميني تدارك ديده شده است. سرويسهاي اطلاعاتي منطقه و خاورميانه دستور دارند طرح عملياتي را كه ممكن است به تضعيف حكومت ايران بينجامد تهيه كنند. (اين كودتا دوماه بعد اجرا شد و شكست خورد.)(4)

«ويليام ميلر با سفراي تركيه، عراق، عربستان سعودي، و اسرائيل و همچنين افسران سازمان سيا ملاقات و آنها را از حمله غريب الوقوع آمريكا در خليج فارس آگاه كرده است.»

«گروههايي از ايرانيان ناراضي كه از مأموران ساواك و افسران ارتش هستند، توسط سازمان سيا براي اين اهداف سازماندهي و هدايت شده و حتي آموزش ديده اند. مقامات سازمان سيا و پنتاگون مخفيانه به ايران سفر كرده اند تا با گروههاي ضد انقلاب از قبيل فرقان و گروههاي طرفدار غرب در ارتش تماس بگيرند. آنها همچنين تمهيدات لازم را به منظور قاچاق اسلحه براي گروهكهاي شورشي در نقاط مختلف ايران فراهم كرده اند. اسرائيل، مصر و تركيه موافقت كرده اند در اين زمينه با آمريكا همكاري كنند. تركيه براي سرويسهاي اطلاعاتي آمريكا در مرزهاي ايران تجهيزاتي استثنايي فراهم كرده است. سري و محرمانه بودن همكاري تركيه براي امنيت آنها حياتي است. زيرا آنها از واكنش منفي حزب اسلامي اربكان(5)بيم دارند.»

«چون مي ترسم اين نامه مفقود شود، چند نسخه از آن را براي شما مي فرستم. به دلايلي آشكار، نمي توانم نام يا عنوان خويش را ذكر نمايم، ولي خود را يكي از طرفداران شما مي دانم.»

اگرچه هرگز نتوانستيم هويت نويسنده نامه را كشف كنيم، اما اطلاعات دقيق و مفصلي كه در آن نامه آمده بود با توجه به حوادثي كه رخ داد، قانع كننده به نظر مي رسيد. مي دانستيم طرفدار ناشناس ما چيزي بيش از اطلاعات ارائه كرده است. او تحليل مفصل

و قابل قبولي از رخدادها ارائه داد كه بعدها به تحقق پيوست. به ويژه بخشي از نامه كه به همكاري تركيه _ اسرائيل _ آمريكا اشاره مي كند، بسيار قابل توجه است. اين همكاري در آن زمان مخفيانه بود. ولي در اواخر دهه 1990 به اتحاد رسمي استراتژيكي بدل شد كه بسياري از ايرانيان آن را اتحادي عليه ايران مي دانند.

از نخستين ساعات روز بعد، واكنشهاي بين المللي، محلي و تحليلهاي اين رخداد را دنبال مي كردم. استنباط كلي من اين بود كه آمريكاييها ترسي مبهم از آنچه ممكن بود اتفاق بيفتد داشتند، با وجود اين، عمليات را اجرا كردند. اين حس آن روزها بر هر چه مي گفتند و انجام مي دادند، مسلط بود. آنها دريافتند اقداماتشان اوضاع را، به ويژه براي گروگانها كه به شهرهاي ديگر منتقل شدند، بدتر كرده است. ولي در ايران، دانشجويان و دولت احساس آرامش و اطمينان بيشتري پيدا كردند. نتيجه عمليات طبس ما را مطمئن ساخت كه آمريكا با وجود قدرت نظامي محكوم به شكست است. اجساد ذغال شده هشت آمريكايي فورا به آمريكا فرستاده شد. اين در حالي بود كه ايران به عنوان كشور مورد تهاجم قرار گرفته، حق داشت به گونه ديگري عمل كند. ولي احساس مي كرديم آمريكاييها درسي گرفته اند، اگرچه بعدها مشخص شد اين درس مدت زيادي در ذهن آنها نمانده است.(6) به هر حال انتظارات ما جوانان، دست كم به طور مقطعي برآورده شده بود. من نتوانستم در كنفرانس مطبوعاتي كه به مناسبت اين واقعه برگزار شد، شركت كنم. گروه كوچكي از ما در مركز اسناد سخت مشغول كار بوديم تا بتوانيم كلماتي را كه در كتابچه ثبت وقايع هلي كوپتر

نوشته شده بود رمزگشايي كنيم. مرگ هشت سرباز آمريكايي كه بطور حتم صادقانه مي پنداشتند به كشور خود خدمت مي كنند، ما را ناراحت و آزرده ساخت. به ويژه به خاطر اينكه زندگي آنان فداي بي تدبيري كارتر در كاخ سفيد شده بود. همواره دعا مي كرديم گروگان گيري بدون خونريزي به نفع ايران تمام شود. حتي يك گروگان طي 444 روز اسارت آسيب نديد. تنها حادثه مرگبار، حادثه طبس بود كه به دست خود عموسام انجام گرفت.

حجت الاسلام موسوي خوئيني ها ماجرا را چنين خلاصه كرد:

«واقعه طبس نقطه عطفي در تاريخ بشر است. اين واقعه، تجلي امداد غيبي براي هدفي خير بود. اين علامتي الهي براي بيدار كردن آمريكاييهاست تا شايد از رفتار متكبرانه و سركوب گرانه خود دست برداشته و دريابند كه بر ديگران هيچ گونه برتري ندارند، به ويژه بر مؤمناني كه قلب خود را به خدا سپرده اند. اين واقعه درسي نيز براي ما در بر دارد: نيرو و قدرت به خودي خود هيچ چيز را توجيه نكرده و نيز ضامن چيزي نيست. چنين غروري صاحب خود را _ هركس كه باشد _ به انحراف مي كشاند. ما نبايد از اين پيروزي مغرور شويم، بلكه بايد خدا را به پاس نعماتي كه به ما ارزاني داشته سپاس گوييم.»

نمي دانم كتابهاي تاريخ در باره آنچه در طبس اتفاق افتاد چه قضاوتي خواهند كرد؟ ولي اميدواريم آن قدر بي طرفانه باشد كه به خواننده يا دانشجويان اجازه دهد خود بر مبناي آنچه رخ داده، به قضاوت بنشينند.

طبس درسهاي زيادي به ما داد و درسهاي ديگري نيز هست كه مي توان از اين رخداد شگفت انگيز آموخت. پي نوشتها: 1 _ گروهي متشكل از 90 داوطلب تعليم ديده

از واحد ضد تروريستي بلو لايت پنتاگون و 90 سرباز نيروي هوايي با هشت هلي كوپتر سي استاليون آر. اچ. 530 و شش هواپيماي سي 130 به خاك ايران تجاوز كردند. به اين گروه نيروهاي دلتا گفته مي شد. در نيمه راه بيابان، دو هلي كوپتر در توفان شن دچار نقص فني شدند. يكي از هلي كوپترها مجبور به فرود شد ولي هلي كوپتر ديگر توانست به ناو آمريكايي نيميتس در خليج فارس باز گردد. ساير هواپيماها در نزديكي طبس _ واحه اي در بيابان مركزي ايران _ فرود آمدند. يكي ديگر از هلي كوپترها خراب و بدين ترتيب مأموريت متوقف شد. وقتي آمريكاييها فرار را آغاز كردند. يكي از هلي كوپترها با يك هواپيماي سي 130 تصادف كرد و هر دو منفجر شدند. در اين حادثه 8 آمريكايي كشته شدند.

قرار بود پس از سوخت گيري در طبس، هلي كوپترها به مخفيگاهي كوهستاني در شرق تهران بروند. اين مخفيگاه را كه علي اسلامي و گروهي از سلطنت طلبان براي ورود آنها آماده كرده بودند، به خودرو و ساير تجهيزات مجهز شده بود. قرار بود هواپيماهاي سي 130 ايران را ترك كنند و بعدا خود را به محل فرودي كه در خارج از پايتخت براي آنها در نظر گرفته شده بود، برسانند. سربازها مخفيانه به تهران آمده، به سفارت حمله كرده و گروگانها را آزاد مي كردند. قرار بود هلي كوپترها در مجتمع سفارت يا استاديومي در نزديكي آن فرود آيند. سپس آمريكاييها را به باند فرودي كه در آن نزديكيها قرار داشت ببرند تا سوار هواپيماهاي سي 130 شوند و ايران را ترك كنند.

اگر نيروي كماندويي آمريكا به تهران رسيده بود، مسلما نيروهاي آمريكايي و ايراني تلفات زيادي

مي دادند. جيمزبيل به نقل از رهبر تيم حمله، چارلي بكويد مي گويد: «قرار بود وقتي وارد سفارت شديم، همه نگهبانان ايراني _ گروگان گيرها _ را بكشيم. قرار نبود آنها را اسير كنيم.» (جيمزبيل، ص301).

جزئيات اين عمليات تا امروز در آمريكا پنهان مانده است.

2 _ تاريخ نگاران آينده بايد در اين باره قضاوت كنند كه انگيزه هاي كارتر در تأييد اين حمله تا چه حد ناشي از نگراني بشر دوستانه وي براي امنيت گروگانها... و تا چه حد ناشي از نياز او به «دست يازيدن به هر كاري» در سال انتخابات بوده است.

3 _ يكي از خائنان ايراني يك تاجر به نام علي اسلامي بود كه مخفيگاه و خودروهايي را در گرمسار تدارك ديده بود. او كمي پيش از عمليات به آمريكا گريخت. اسناد نشان مي دهد كه او پيش از تسخير سفارت با سيا همكاري داشته بود.

4 _ گري سيك مي گويد كه نيروهاي امنيتي ايران دو كودتا را با شكست مواجه ساختند: يكي در ماه ژوئن، و ديگري در 10 جولاي 1980 (سورپريز اكتبر: گروگانهاي آمريكايي در ايران و انتخاب رونالد ريگان. نيويورك، تايمزبوكز، 1991)

5 _ حزب رفاه كه دكتر نجم الدين اربكان آن را تأسيس كرد، طرفدار رابطه دوستانه با همسايه شرقي تركيه بود. دكتر اربكان در سال 1375 در مقام نخست وزير دولت ائتلافي تركيه _ كه بعدا به دست ارتش آن كشور سرنگون شد _ از ايران ديدن كرد.

6 _ جك اندرس، مقاله نويس آمريكايي در 18 آگوست 1980 فاش كرد دولت كارتر تصميم داشت «با نيروي نظامي قدرتمندي به ايران حمله كند.» گري سيك مي گويد اين اتهامات را واهي مي داند. اين طرح در واقع دومين برنامه نجات

بود. (سورپريز اكتبر، ص25).

منبع: http://www.sajed.ir

واقعه طبس، از زبان مقامات آمريكايي

واقعه طبس، از زبان مقامات آمريكايي نويسنده: محمدتقي حيدري پنجم ارديبهشت 1359 يكي از روزهاي حساس و سرنوشت ساز و به يادماندني در تاريخ ايران اسلامي است. در اين روز بزرگ يك بارديگر خداوند قهار به ياري ناخداي انقلاب آمد, چرا كه خود در قرآن شريفش فرموده: «ان تنصرواالله ينصركم ويثبت اقدامكم» و وعده او تخلف ناپذير است. در اين باره به چند نكته مهم اشاره مي شود: 1) راز ورمز انقلاب اسلامي

راستي يكي از نكات برجسته و به عبارت ديگر راز ورمز پيروزي و تداوم انقلاب اسلامي چه مي تواند باشد به نظر حقير بدون شك اين راز مهم دست عنايت و قدرتمند الهي است كه همواره حامي اين ملت بزرگ بوده و انشاالله در آينده نيز خواهد بود. كافي است نگاهي گذرا به اقدامات خصمانه دشمنان انقلاب اسلامي كه در راس آنها, آمريكاي جنايتكار قرار دارد, بيندازيم و به عمق كينه آنها پي برده و از طرف ديگر دست قدرت الهي را به وضوح مشاهده نمائيم. «نقشه تجزيه ايران, اعمال فشارهاي اقتصادي, حمايت از گروههاي ضدانقلاب داخلي, طراحي كودتاي نوژه, تشويق و تحريك عراق به آغاز جنگ با ايران, حمله به سكوهاي نفتي و كشتيهاي تجاري و نظامي ايران, تحريم تسليحاتي, سرنگوني هواپيماي مسافربري (وكشته شدن بيش از 290 نفر از مسافرين بيگناه), ايجاد جنگ رواني, ادعاي حمايت ايران از تروريسم, متهم كردن ايران به نقض حقوق بشر, ادعاي تلاش ايران براي دستيابي به سلاحهاي هسته اي, تخصيص بودجه جهت براندازي نظام اسلامي و دهها توطئه ديگر كه هر كدام از آنها مي توانست هر حكومتي را ساقط

كند, از اين جمله اند. اما علي رغم اين همه توطئه, نظام اسلامي با اقتدار به سوي ثبات و پيشرفت گام برداشته و چشم جهانيان را خيره كرده است. يكي ديگر از دسيسه هاي دشمن, حمله مستقيم نظامي به ايران اسلامي در صحراي طبس بود. حال بايد ديد منظور از اين حمله چه بوده است 2) هدف از حمله نظامي آمريكا به طبس

در اين مختصر, مجال پرداختن به ابعاد گسترده اين حادثه مهم تاريخي نيست و لذا بصورت مجمل به تشريح موضوع مي پردازيم.

از همان آغاز تسخير لانه جاسوسي آمريكا توسط دانشجويان مسلمان پيرو خط امام (ره), دولت آمريكا دست به اقدامات گسترده سياسي و همچنين تمهيدات نظامي زد, ناوگان نظامي خود را به خليج فارس اعزام و وانمود كرد كه آماده است تا هرلحظه به ايران حمله كند. آنها در حقيقت با يك تير دو نشان را مورد هدف قرار دادند, آزادي گروگانها و در كنار آن براندازي نظام نوپاي اسلامي, كه هدف اخير از اولي مهمتر بود چرا كه مي خواستند به آزاديخواهان و ملل مستضعف جهان گوشزد كنند كه قدرت عمليات نظامي آمريكا در دنيا بي نظير است و لذا هركس در هر جاي اين كره خاكي بخواهد برخلاف ميل ايالات متحده حركت كند محكوم به فناست.

كارتر «رئيس جمهور وقت آمريكا» در اين رابطه مي گويد: «من مي خواهم به محض آزاد شدن افرادمان, ايرانيها را تنبيه كنم, واقعا به آنها ضربه زنم, آنها بايد بدانند كه نمي توانند ما را به بازي بگيرند.» (1)

و «مايلز كاپلند» از دست اندركاران سابق دستگاه اطلاعاتي آمريكا و همكار روزولت در كودتاي 28 مرداد 32

در ايران, مي گويد: «هدف از تهاجم طبس, تنها آزادي گروگانها نبود, بلكه كودتا براي سرنگوني رژيم ايران, هدف اصلي اين عمليات بوده است.» (2) 3) شرح مختصر واقعه طبس

آمريكائيها پس از مهيا نمودن تمام امكانات, تجهيزات نظامي, طرح و نقشه هاي پيچيده, هماهنگي با هم پيمانان جهاني و منطقه اي و عوامل داخلي, برپايي رزمايشهاي متعدد و خلاصه با درنظر گرفتن تمام ريزه كاريهاي مربوط به اين عمليات, بالاخره در شب 5 ارديبهشت 1359 با تعدادي بالگرد و هواپيماي نظامي و 90 نفر كماندوي ورزيده و آموزش ديده و با تجهيزات كامل وارد خاك ايران شده و در صحراي طبس فرود آمدند.

آنها قصد داشتند پس از استراحت و تجديدقوا در طبس بوسيله بالگرد در زمين فوتبال استاديوم ورزشي شهيد شيرودي تهران فرود آمده و با كمك گروههاي ضدانقلاب كه از قبل آماده شده بودند در يك زمان به دو مركز نگهداري جاسوسان آمريكايي حمله كنند و سپس گروگانها را آزاد كرده و در ادامه با بمباران شديد مراكز حساس كشور به ماجراجويي خود تداوم بخشند امالله

اما, در همان بدو امر با شكستي خفت بار مواجه گرديدند, چرا كه آنها در محاسبات خود علي رغم درنظر گرفتن همه نكات, يك نكته اساسي را فراموش كرده بودند و آن چيزي نبود جز دست قدرت الهي, همان كه از طريق طوفان شن بصورت اعجازگونه به كمك ناخداي انقلاب اسلامي و ملت ايران آمد و دانه هاي شن مانند سنگ ريزه هاي الهي در جريان نابودي اصحاب فيل بر سر عقابهاي آهنين آمريكايي فرود آمده و طومار ننگينشان را درهم پيچيد و آنان با برجاي گذاشتن 9 نفر

از جنازه هاي سوخته شده سربازان و همچنين لاشه هاي منهدم شده هواپيما و بالگردهاي خود, فرار را بر قرار ترجيح دادند و اين حادثه چيزي بيشتر از يك لكه ننگ در تاريخ مملو از جنايات آمريكا باقي نگذاشت. 4) يادي از شهيد اين حادثه محمد منتظر قائم

پس از اطلاع از حادثه, شهيد منتظر قائم با تعدادي از برادران سپاه يزد ماموريت يافتند تا موضوع را بررسي نمايند. ساعت 5 بعدازظهر آن روز به منطقه رسيدند, آنها به هنگام ورود موفق شدند از درون برخي هواپيماها و بالگردهاي متجاوزين كه در محل بجا مانده بود, اسناد و گزارشهاي محرمانه و فوق العاده مهمي را بدست آورند. براين اساس به دستور بني صدر خائن «رئيس جمهور وقت» چند جنگنده نيروهاي هوايي, هواپيماها و بالگردهاي سالم بجامانده از تروريستهاي آمريكايي را در منطقه بمباران كردند كه در اين حادثه شهيد بزرگوار و شجاع, سردار محمد منتظر قائم به شهادت رسيد. 5) مسجد شكر

در پايان بارديگر بايد خداي انقلاب را شاكر باشيم _ كه صدالبته شاكريم _ و به همين مناسبت در محل سقوط هواپيما و بالگردهاي آمريكايي, مسجدي به همت مردم و مسئولين نظام و با مديريت پاسداران غيور اين خطه, توسط دلاوران تيپ الغدير در حال ساخت است كه به شكرانه اين موهبت الهي _ شكست آمريكا _ و با اشاره رهبر معظم انقلاب آنرا مسجد شكر نام نهاده اند. باشد تا اين بنا براي هميشه در دل كوير براي نسلهاي آينده باقي بماند و مردم, شكرگذار خداي انقلاب باشند. خداوند روح پرفتوح ناخداي انقلاب و شهيد اين حادثه بزرگ را با شهداي كربلا محشور فرمايد.

پي نوشت : 1) برژينسكي «سقوط شاه, جان گروگانها و منافع ملي» ترجمه منوچهر يزدانيار «تهران. كاوش. 1362» ص 95

2) جلويتو كيه زا «هدف, تهران, تهاجم كارتر و وقايع پشت پرده» ترجمه هادي سهرابي «تهران. نشر نو1362» ص 136 خدا و ناخداي انقلاب در صحراي طبس(شكست حمله نظامي آمريكا به طبس) پنجم ارديبهشت 1359 يكي از روزهاي حساس و سرنوشت ساز و به يادماندني در تاريخ ايران اسلامي است. در اين روز بزرگ يك بارديگر خداوند قهار به ياري ناخداي انقلاب آمد, چرا كه خود در قرآن شريفش فرموده: «ان تنصرواالله ينصركم ويثبت اقدامكم» و وعده او تخلف ناپذير است. در اين باره به چند نكته مهم اشاره مي شود: 1) راز ورمز انقلاب اسلامي راستي يكي از نكات برجسته و به عبارت ديگر راز ورمز پيروزي و تداوم انقلاب اسلامي چه مي تواند باشد به نظر حقير بدون شك اين راز مهم دست عنايت و قدرتمند الهي است كه همواره حامي اين ملت بزرگ بوده و انشاالله در آينده نيز خواهد بود. كافي است نگاهي گذرا به اقدامات خصمانه دشمنان انقلاب اسلامي كه در راس آنها, آمريكاي جنايتكار قرار دارد, بيندازيم و به عمق كينه آنها پي برده و از طرف ديگر دست قدرت الهي را به وضوح مشاهده نمائيم. «نقشه تجزيه ايران, اعمال فشارهاي اقتصادي, حمايت از گروههاي ضدانقلاب داخلي, طراحي كودتاي نوژه, تشويق و تحريك عراق به آغاز جنگ با ايران, حمله به سكوهاي نفتي و كشتيهاي تجاري و نظامي ايران, تحريم تسليحاتي, سرنگوني هواپيماي مسافربري (وكشته شدن بيش از 290 نفر از مسافرين بيگناه), ايجاد جنگ رواني, ادعاي حمايت ايران از

تروريسم, متهم كردن ايران به نقض حقوق بشر, ادعاي تلاش ايران براي دستيابي به سلاحهاي هسته اي, تخصيص بودجه جهت براندازي نظام اسلامي و دهها توطئه ديگر كه هر كدام از آنها مي توانست هر حكومتي را ساقط كند, از اين جمله اند. اما علي رغم اين همه توطئه, نظام اسلامي با اقتدار به سوي ثبات و پيشرفت گام برداشته و چشم جهانيان را خيره كرده است. يكي ديگر از دسيسه هاي دشمن, حمله مستقيم نظامي به ايران اسلامي در صحراي طبس بود. حال بايد ديد منظور از اين حمله چه بوده است 2) هدف از حمله نظامي آمريكا به طبس در اين مختصر, مجال پرداختن به ابعاد گسترده اين حادثه مهم تاريخي نيست و لذا بصورت مجمل به تشريح موضوع مي پردازيم. از همان آغاز تسخير لانه جاسوسي آمريكا توسط دانشجويان مسلمان پيرو خط امام (ره), دولت آمريكا دست به اقدامات گسترده سياسي و همچنين تمهيدات نظامي زد, ناوگان نظامي خود را به خليج فارس اعزام و وانمود كرد كه آماده است تا هرلحظه به ايران حمله كند. آنها در حقيقت با يك تير دو نشان را مورد هدف قرار دادند, آزادي گروگانها و در كنار آن براندازي نظام نوپاي اسلامي, كه هدف اخير از اولي مهمتر بود چرا كه مي خواستند به آزاديخواهان و ملل مستضعف جهان گوشزد كنند كه قدرت عمليات نظامي آمريكا در دنيا بي نظير است و لذا هركس در هر جاي اين كره خاكي بخواهد برخلاف ميل ايالات متحده حركت كند محكوم به فناست. كارتر «رئيس جمهور وقت آمريكا» در اين رابطه مي گويد: «من مي خواهم به محض

آزاد شدن افرادمان, ايرانيها را تنبيه كنم, واقعا به آنها ضربه زنم, آنها بايد بدانند كه نمي توانند ما را به بازي بگيرند.» (1) و «مايلز كاپلند» از دست اندركاران سابق دستگاه اطلاعاتي آمريكا و همكار روزولت در كودتاي 28 مرداد 32 در ايران, مي گويد: «هدف از تهاجم طبس, تنها آزادي گروگانها نبود, بلكه كودتا براي سرنگوني رژيم ايران, هدف اصلي اين عمليات بوده است.» (2) 3) شرح مختصر واقعه طبس آمريكائيها پس از مهيا نمودن تمام امكانات, تجهيزات نظامي, طرح و نقشه هاي پيچيده, هماهنگي با هم پيمانان جهاني و منطقه اي و عوامل داخلي, برپايي رزمايشهاي متعدد و خلاصه با درنظر گرفتن تمام ريزه كاريهاي مربوط به اين عمليات, بالاخره در شب 5 ارديبهشت 1359 با تعدادي بالگرد و هواپيماي نظامي و 90 نفر كماندوي ورزيده و آموزش ديده و با تجهيزات كامل وارد خاك ايران شده و در صحراي طبس فرود آمدند. آنها قصد داشتند پس از استراحت و تجديدقوا در طبس بوسيله بالگرد در زمين فوتبال استاديوم ورزشي شهيد شيرودي تهران فرود آمده و با كمك گروههاي ضدانقلاب كه از قبل آماده شده بودند در يك زمان به دو مركز نگهداري جاسوسان آمريكايي حمله كنند و سپس گروگانها را آزاد كرده و در ادامه با بمباران شديد مراكز حساس كشور به ماجراجويي خود تداوم بخشند امالله اما, در همان بدو امر با شكستي خفت بار مواجه گرديدند, چرا كه آنها در محاسبات خود علي رغم درنظر گرفتن همه نكات, يك نكته اساسي را فراموش كرده بودند و آن چيزي نبود جز دست قدرت الهي, همان كه از طريق طوفان شن

بصورت اعجازگونه به كمك ناخداي انقلاب اسلامي و ملت ايران آمد و دانه هاي شن مانند سنگ ريزه هاي الهي در جريان نابودي اصحاب فيل بر سر عقابهاي آهنين آمريكايي فرود آمده و طومار ننگينشان را درهم پيچيد و آنان با برجاي گذاشتن 9 نفر از جنازه هاي سوخته شده سربازان و همچنين لاشه هاي منهدم شده هواپيما و بالگردهاي خود, فرار را بر قرار ترجيح دادند و اين حادثه چيزي بيشتر از يك لكه ننگ در تاريخ مملو از جنايات آمريكا باقي نگذاشت. 4) يادي از شهيد اين حادثه محمد منتظر قائم پس از اطلاع از حادثه, شهيد منتظر قائم با تعدادي از برادران سپاه يزد ماموريت يافتند تا موضوع را بررسي نمايند. ساعت 5 بعدازظهر آن روز به منطقه رسيدند, آنها به هنگام ورود موفق شدند از درون برخي هواپيماها و بالگردهاي متجاوزين كه در محل بجا مانده بود, اسناد و گزارشهاي محرمانه و فوق العاده مهمي را بدست آورند. براين اساس به دستور بني صدر خائن «رئيس جمهور وقت» چند جنگنده نيروهاي هوايي, هواپيماها و بالگردهاي سالم بجامانده از تروريستهاي آمريكايي را در منطقه بمباران كردند كه در اين حادثه شهيد بزرگوار و شجاع, سردار محمد منتظر قائم به شهادت رسيد. 5) مسجد شكر در پايان بارديگر بايد خداي انقلاب را شاكر باشيم _ كه صدالبته شاكريم _ و به همين مناسبت در محل سقوط هواپيما و بالگردهاي آمريكايي, مسجدي به همت مردم و مسئولين نظام و با مديريت پاسداران غيور اين خطه, توسط دلاوران تيپ الغدير در حال ساخت است كه به شكرانه اين موهبت الهي _ شكست آمريكا _ و

با اشاره رهبر معظم انقلاب آنرا مسجد شكر نام نهاده اند. باشد تا اين بنا براي هميشه در دل كوير براي نسلهاي آينده باقي بماند و مردم, شكرگذار خداي انقلاب باشند. خداوند روح پرفتوح ناخداي انقلاب و شهيد اين حادثه بزرگ را با شهداي كربلا محشور فرمايد. محمدتقي حيدري 1) برژينسكي «سقوط شاه, جان گروگانها و منافع ملي» ترجمه منوچهر يزدانيار «تهران. كاوش. 1362» ص 95 2) جلويتو كيه زا «هدف, تهران, تهاجم كارتر و وقايع پشت پرده» ترجمه هادي سهرابي «تهران. نشر نو1362» ص 136

منبع: روزنامه جمهوري اسلامي 83/02/05

چرا و چگونه بازرگان به نخست وزيري رسيد؟

چرا و چگونه بازرگان به نخست وزيري رسيد؟ تشكيل دولت موقت امام خميني در فرصت مناسبي كه خلاء قدرت بيش از هر زماني احساس مي شد وقدرت رويارويي دولت بختيار به كلي از بين رفته بود، با تشكيل دولت موقت شكست نهايي را بر رژيم تحميل كرد. حمايت همه جانبه ي مردم از دولت منصوب امام خميني وايستادگي كارمندان در مقابل وزراي دولت بختيار و اعلام همكاري با وزراي دولت موقت آخرين رمق هاي دولت بختيار را تحليل برد و زمينه را براي سقوط نهايي فراهم كرد. انتصاب مهندس مهدي بازرگان امام خميني در 26 دي ماه در آستانه ي خروج شاه اعلام كردند كه «ما دولت را به همين زودي معرفي خواهيم كرد» و بلافاصله بعداز رفتن شاه در پيامي خطاب به ملت ايران فرمودند كه «دولت موقت براي تهيه ي مقدمات انتخاب مجلس مؤسسان به زودي معرفي مي شود و به كار مشغول خواهد شد.وزارت خانه ها موظفند كه آنان را پذيرفته و با آن همكاري صميمانه كنند. اينجانب به صلاح وزراي غيرقانوني مي دانم كه بركناري خود را اعلام كنند و خود را در مسير ملت قرار

دهند.»

امام خميني بعد از بازگشت به ايران در بهشت زهرا به مردم بشارت دادند كه «من دولت تعيين مي كنم من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين مي كنم » سرانجام روز موعودفرا رسيد و امام خميني در شب پانزدهم بهمن ماه اعضاي شوراي انقلاب را فراخواندندو به راي زني پرداختند.

اين جلسه كه از ساعت 17 تا 23 شب در پشت درهاي بسته ادامه يافت نخست وزيري بازرگان تصويب گرديد. صبح روز پانزدهم يكي از اعضاي بيت امام خميني خبر تصميم بر نخست وزيري بازرگان را منتشر نمود. امام خميني در حكم نخست وزيري بازرگان و سخنراني معارفه تصريح كردند كه نخست وزيري بازرگان به پيشنهاد شوراي انقلاب اسلامي بوده است امام خميني در همان روز پانزدهم حكم نخست وزيري بازرگان را به اين شرح صادر نمودند: 6 ربيع الاوّل 1399

جناب آقاي مهندس بازرگان بنا به پيشنهاد شوراي انقلاب برحَسَب حق ّ شرعي و حق ّ قانوني ناشي از آراي اكثريت قاطع قريب به اتّفاِق ملت ايران كه طي اجتماعات عظيم و تظاهرات وسيع و متعدد در سراسر ايران نسبت به رهبري جنبش ابراز شده است و به موجب اعتمادي كه به ايمان راسخ شما به مكتب مقدس اسلام و اطلاعي كه ازسوابقتان در مبارزات اسلامي و ملي دارم جناب عالي را بدون در نظر گرفتن روابط حزبي و بستگي به گروهي خاص مأمور تشكيل دولت موقت مي نمايم تاترتيب اداره ي امور مملكت و خصوصاً انجام رفراندوم و رجوع به آراي عمومي ملت درباره ي تغيير نظام سياسي كشور به جمهوري اسلامي و تشكيل مجلس مؤسسان از منتخبين مردم جهت تصويب قانون اساسي نظام جديد و انتخاب مجلس نمايندگان ملّت بر طبق قانون اساسي جديد را بدهيد. مقتضي است كه اعضاي دولت موقت را هر چه زودتر با توجه به شرايطي كه مشخص

نموده ام تعيين و معرفي نماييد.

كارمندان دولت و ارتش و افراد ملت با دولت موقت شما همكاري كامل نموده و رعايت انضباط را براي وصول به اهداف مقدس انقلاب و سامان يافتن اموركشور خواهند نمود.

موفقيت شما و دولت موقت را در اين مرحله ي حساس تاريخي از خداوندمتعال مسئلت مي نمايم روح الله الموسوي الخميني روز شانزدهم بهمن جلسه ي معارفه ي بازرگان با حضور صدها خبرنگار خارجي وداخلي در مدرسه علوي برگزار شد. اين مراسم در شب از تلويزيون پخش شد. ابتدا امام خميني طي سخناني ضمن تبيين اوضاع آشفته ي ايران و حكومت آرماني اسلامي و تأكيد بر غيرقانوني بودن رژيم پهلوي به معرفي بازرگان پرداختند و اعلام نمودند كه اطاعت از حكومت وي واجب است امام خميني سپس به پاسخ به سؤالات خبرنگاران پرداختند. آن گاه آقاي بازرگان از امام خميني تشكر كرد و به سختي كار اشاره كرد و اينكه با همه ي مشكلات اين مسئوليت را پذيرفته است در پايان آقاي هاشمي رفسنجاني متن حكم انتصاب آقاي بازرگان را از طرف امام خميني قرائت كرد. متن سخنراني هاي جلسه معارفه به دليل اهميت آن نقل مي شود.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم آقايان آشفتگي چند ساله ي ملت ما را مي دانند. مطلعند كه تمام دستگاه هاي ملي و دولتي فلج شده است وضع اقتصادي ما رو به نابودي رفته است وضع فرهنگ ما خراب است دانشگاه ها تعطيلند، مدارس علمي ما تعطيل است بازارها تعطيل است تمام اينها مضافاً به خونريزي هايي كه تاكنون شده است وآشفتگي هايي كه در مملكت ما هست از اينها اطلاع دارند. كساني كه مربوطند به اين ها، دست بردارند از شلوغ كاري و با تعقل اشياء را فكر كنند و كنار بروند. ماهمه ي اين مسائل را ان شاءالله با پشتيباني

ملت حل خواهيم كرد.

شما خبرنگارها در اين مدت ها ملاحظه كرديد كه ملت ما از مركز تا هر جا كه چشم انداز باشد، شهرستان هاي بزرگ و كوچك دهكده ها، قرا، قصبات همه باهم يك فكر و يك نظر و با اراده ي مصمم از ما مي خواهند كه رژيم سلطنتي كه يك رژيم پوسيده ي غيرعُقَلايي است غير عقلي است و رژيم سلطنت محمدرضا خان همه ي مردم گفتند كه اينها بايد سراغ كارشان بروند؛ و همه ي مردم يك دل و يك جهت جمهوري اسلامي را مي خواهند. ملت ما مُسْلم است علاقه مند به اسلام است عدل اسلامي را ديده است تاريخ ما از حكومت هايي كه در صدر اسلام بوده است خبر به ما داده است كه وضع حكومت ها چه بوده است وضع حاكم چه بوده است

حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب كه حاكم بر يك صحنه ي بزرگ (بوده است ، يك ممالك بزرگ از عربستان سعودي گرفته تا مصر، ايران عراق و سوريه و ساير جاها را داشته است همين قاضي اي كه خودش قرار داده براي قضا، وقتي كه يك نفر يهودي (عليه اودعوي كرده است و ادعا كرده است چيزي را، قاضي (آن حضرت را خواسته و اوهم آمده است در محضر قاضي و با يهودي در عرض هم نشسته اند، و دادخواهي شده است و قاضي حكم برخلاف حضرت امير_ سلام الله عليه _ يعني حكومت وقت كرده است و (آن حضرت تسليم بوده است يك همچو وضع حكومتي در بشر معلوم نيست تحقق پيدا كرده باشد. ما آرزوي يك همچو حكومتي داريم يك حكومت عادل كه نسبت به افراد رعيت علاقه مند باشد؛ عقيده اش اين باشد كه بايد من نان خشك بخورم كه مبادا يك نفر در مملكت من زندگي اش پست باشد، گرسنگي بخورد. ما مي خواهيم يك همچون

حكومت عدلي ايجاد كنيم

چنانكه شما مي دانيد_ يعني خبرنگارها به واسطه ي اطلاعاتي كه در ممالك خودشان هست و ما هم به واسطه ي اطلاعاتي كه در اين مملكت داريم ومشاهداتي كه داشتيم _ از اول كه رضاخان كودتا كرد و آمد به تهران تا آن وقتي كه مجلس مؤسسان درست كرد و وكلايي خودش درست كرد، تمام اينها با سرنيزه بود و اراده ي ملت هيچ دخالت در اين مسائل نداشت و ملت به هيچ وجه در حساب نمي آمد. يك همچو جمعيتي كه او جمع كرده بود و با سرنيزه مسئله ي مؤسسان را تأسيس كرد و آنها رأي دادند، اين رأي رأي ِ باطل بوده است اين مجلس مجلس ملي نبوده است و چون مجلس ملي نبوده است رژيم سلطنتي پهلوي يك رژيم متكي بر سرنيزه بوده است و قانوني نبوده است وقتي رژيم قانوني نشد، مجالسي كه بعدها هم تهيه كردند ملي نبوده است قانوني نبوده است تمام اين مسائل به ما مي فهماند كه الان نه دولت قانوني است نه مجلس قانوني است نه اين مجلس و نه آن مجلس

لهذا چون ما مجلس را غيرقانوني مي دانيم و دولت را هم غيرقانوني مي دانيم واوضاع كشور را آشفته مي بينيم براي اين كه خاتمه بدهيم به وضع (آشفته) كشور، ما به واسطه ي اتكا به اين آراي عمومي _ كه شما الان مي بينيد و ديديد تاكنون كه آراي عمومي با ماست و ما را به عنوان «وكالت يا بفرماييد به عنوان رهبري ، همه قبول دارند_ از اين جهت ما يك دولتي را معرفي مي كنيم رئيس دولتي را معرفي مي كنيم (تا) موقتاً دولتي تشكيل بدهد كه هم به اين آشفتگي هاخاتمه بدهد، و هم يك مسئله ي مهمي كه مجلس

مؤسسان است انتخابات مجلس مؤسسان را درست كند، و مقدمات آن را درست كند و مجلس مؤسسان تأسيس بشود. و همين طور انتخابات هم درست بشود و آنها دولت دائمي راانتخاب بكنند و جمهوري اسلامي را (به رفراندم بگذارد... با اين كه من اعتقادم اين است كه ديگر احتياج به رفراندم نيست و مردم مكرر به جمهوري اسلامي رأي داده اند؛ لكن براي اين كه بهانه ها تمام بشود و شمارش آرا بشود، ما بايدآزادانه يك همچو كاري بكنيم تا مردم بدانند، تا همه ي عالم بدانند كه رأي آزاد كه مردم مي دهند به كه مي دهند و به چه رژيمي مي دهند؛ لهذا ما دولت موقت راتعيين كرديم و چون جناب آقاي مهندس مهدي بازرگان را سال هاي طولاني است از نزديك مي شناسم و يك مردي است صالح متدين عقيده مند به ديانت و امين و ملي و بدون گرايش به يك شيئي كه برخلاف مقررات شرعي است من ايشان را معرفي مي كنم كه ايشان رئيس دولت باشند. و ايشان وزراي خودشان را بعد تعيين خواهند كرد، و به ما معرفي مي كنند، تا اين كه شوراي انقلاب ما، كه پيشنهادشان اين بوده است كه ايشان رئيس دولت باشند، شوراي انقلاب وزراي ايشان را هم بررسي بكنند، ان شاءالله مسائل به طور سهل و به طور خوبي انجام بگيرد.

من بايد يك تنبه ديگري هم بدهم و آن اين كه من كه ايشان را حاكم كردم يك نفر آدمي هستم كه به واسطه ي ولايتي كه از طرف شارع مقدس دارم ايشان را قرار دادم ايشان را كه من قرار دادم واجب الاتباع است ملت بايد از او اتّباع كند. يك حكومت عادي نيست يك حكومت شرعي است بايد از او اتّباع كنند. مخالفت با اين حكومت مخالفت

با شرع است قيام بر عليه شرع است قيام بر عليه حكومت شرع جزايش در قانون ما هست در فقه ما هست جزاي آن بسيار زياد است

من تنبه مي دهم به كساني كه تخيل اين معني را مي كنند كه كارشكني بكنند يا اين كه خداي نخواسته يك وقت قيام برضد اين حكومت بكنند، من اعلام مي كنم به آنها كه جزاي آنها بسيار سخت است در فقه اسلام قيام بر ضد حكومت خدايي قيام بر ضد خداست قيام برضد خدا كفر است من تنبه مي دهم به اينها كه بر سر عقل بيايند؛ بگذارندمملكت ما از اين آشفتگي بيرون برود، بگذارند خون هاي محترم ريخته نشود،بگذارند جوان هاي ما ديگر اين قدر خون ندهند، بگذارند اقتصاد ما صحيح بشود؛ ما به تدريج كارها را اصلاح بكنيم از خداي تبارك و تعالي مي خواهم كه توفيق بدهد به آقاي مهندس بازرگان كه اين مأموريت را به وجه احسن انجام بدهد.

پس از سخنان امام خميني و معرفي نخست وزير دولت موقت آقاي دكتر يزدي اعلام كرد خبرنگاران سه سؤال مي توانند از امام بپرسند. آن گاه خبرنگاران پرسش هاي خود را مطرح كردند و امام به اين پرسش ها با اختصار پاسخ دادند..

آن گاه آقاي مهندس بازرگان طي سخناني گفت

بسم الله الرحمن الرحيم خداي بزرگ را شكر مي كنم كه چنين اعتبار و حُسن شهرتي را، كه به هيچ وجه اهليت و لياقت آن را نداشتم به من ارزاني داشته و همين موهبت الهي باعث شده كه آيت الله ابراز اعتماد و ارجاع چنين مأموريتي را به بنده عنايت بفرمايند.هم چنين تشكر از ملت ايران مي كنم كه آيت الله مكرر تأكيد فرموده كه «به نام ملت هم صداي ملت و براي ملت گام ها و صداهاي خود را برداشته و بلندكرده

اين مأموريت

يعني سياست دولت موقت و تشكيل حكومت در شرايط بسياردشوار و خطرناك عظيم ترين شغل و وظيفه و در عين حال بزرگ ترين افتخاري است كه به بنده واگذار شده است شايد حق داشته باشم بگويم كه دشوارترين وظيفه و كاري است كه در طول تاريخ 72 ساله ي مشروطيت ايران به نامزدها ومأموران نخست وزيري هاي ديگر داده شده باشد. قاعدتاً با توجه به جثه ي نحيف و نواقص و معايب خودم نمي بايستي قبول اين مسئوليت را كرده و زيربار چنين امري رفته باشم ولي از يك طرف بنا به ضرورت و وظيفه ومسئوليت طبيعي و انتظاري كه داشتند مجبور بودم ناچار شدم قبول كنم

مخصوصاً با تأسي به رويه و سنتي كه خود آيت الله در سراسر دوران اداره ورهبري جنبش داشته ايد و با عزم راسخ و ايمان كامل به خدا و اعتماد به موفقيت اين راه رهبري فرموده ايد، من هم همين راه را مي پيمايم و اين اولين درسي است و اولين دستوري است كه از آيت الله گرفته ام فرمايش حضرت علي بن ابيطالب ع را به كار بسته ام و مي بندم كه فرموده اند: «وقتي در برابر امر خطير وكار مشكلي قرار گرفتيد ترديد نكنيد، وارد شويد به حول و قوه ي الهي مشكلات و مسائل حل خواهند شد».

بنابراين عرض مي كنم كه با اميد به خدا و امتنان از آيت الله و انتظار از ملت ايران و ملت جهان اين مأموريت و خدمت خطير را قبول و تعهد كردم براي مخاطرات و زحماتش آماده ام و تا آن جا كه مربوط به بنده باشد كوشش ومنتهاي كوشش و نهايت جهاد را در راه ملت عزيز ايران خواهم كرد. «وَلا حَوْل َوَلا قوّة َ اِلاّ بِاللهِ الْعَلي ِّ العَظيم .

امام پس از سخنان آقاي بازرگان مردم را دعوت به حمايت

از دولت كردند وفرمودند:

«من بعد از تشكر از ملت ايران كه دراين مدت طولاني رنج و زحمت بردند و بادادن خون خودشان براي اسلام خدمت كردند، مطلبي هست كه مي خواهم به عرض ملت برسانم و آن اين است كه نظر خودشان را درباره ي دولت آقاي مهندس بازرگان كه دولت شرعي و اسلامي است اعلام كنند؛ هم به وسيله ي مطبوعات هم تظاهرات آرام در شهرها و در دهات و هر جا كه مسلمان هست نظر خودشان را راجع به دولت اسلامي آقاي مهندس بازرگان اظهار كنند.»

بختيار و دولت موقت _ قبل از اعلام رسمي دولت موقت بختيار در مصاحبه باايستگاه سخن پراكني كانادا در مورد تشكيل دولت موقت توسط امام خميني گفت «اگراو مي خواهد در قم دولتي ايجاد كند اجازه خواهم داد. ديدني خواهد بود، ما هم واتيكان كوچكي خواهيم داشت امّا جدي من حاضر نيستم بگذارم او دولتي واقعي تشكيل دهدو او اين را مي داند.»

بختيار به واقع دون كيشوتي بود كه خود را خيلي بزرگ تر از آن چيزي كه بودمي پنداشت امام خميني بي اعتنا به بختيار دولت موقت را تعيين كرد و بختيار هيچ اقدامي جهت جلوگيري از آن نتوانست به عمل بياورد؛ بلكه تلويزيون دولتي او نيزمراسم را در همان شب به نمايش گذاشت

بختيار مجدداً در يك مصاحبه ي راديويي با ژستي خيلي قاطع اعلام كرد: «يك ايران يك دولت بيشتر از اين نه قابل تحمل براي بنده است و نه براي هيچ ايراني » بختيار دراين مصاحبه اظهار اميدواري كرد كه آيت الله خميني از اعلام دولت موقت خودداري نمايد.

بعد از قطعي شدن تعيين دولت موقت بختيار در يك مصاحبه با عقب نشيني ازمواضع خود گفت «هيچ گونه اعتراضي به اعلام يك دولت موقت نخواهد كرد،

به شرط آن كه اين دولت نقش يك كابينه ي جانشين يا كابينه ي سايه را داشته باشد.» وي مجدداً تأكيد كرد كه «هيچ گونه مانعي بر سر راه دولت انقلابي موقت آيت الله خميني ايجاد نخواهد كرد، منوط به اين كه اعلام اين دولت انقلابي گامي در جهت شورش و بر هم زدن نظم عمومي برندارد.» وي در توضيح دولت سايه گفت «احزاب مخالف دركشورهاي دمكراتيك اغلب نخست وزير و وزيران سايه انتخاب مي كنند تا اگر به حكومت رسيدند آماده باشند.» وي اخطار كرد در صورتي كه اين دولت دست به آشوب بزند نخست وزير را دستگير خواهد كرد.

بازرگان پس از مراسم معارفه ي نخست وزيري موقت پاسخ بختيار را داد و گفت كابينه ي من سايه و خيال نيست خيلي هم جدي است از تهديد و دستگيري نمي ترسم اگر دستگير شوم ممنون مي شوم چون راحت خواهم شد.

بختيار مجدداً در مورد دولت موقت اعلام كرد: «اگر او تنها به حرف زدن اكتفا كند يك مسئله است امّا اگر بخواهد دست به عمل بزند مسئله ي ديگري مطرح مي شود.

بختيار كه قبلاً تهديد به دستگيري كرده بود در اين مصاحبه با جمله ي مبهم «مسئله ديگري از كنار انتصاب بازرگان گذشت بعد از حمايت هاي سازمان ها و مردم از دولت موقت بختيار با يك عقب نشيني كامل در مصاحبه با مطبوعات گفت «من با كساني كه با بازرگان بسيار نزديك هستند در تماس تلفني هستم من براي او احترام زيادي قائل هستم اگر او بخواهد با دولت تماس بگيرد و همكاري كند من براي اين كار حاضرم » وي افزود كه بازرگان مردي وفادار است و ما در بسياري مسائل مي توانيم به توافق برسيم براي مذاكره با او هيچ شرط قائل نخواهم شد.» بختيار در

اين مصاحبه گفت «من حاضرم دولت موقت به قم برود، واتيكان درست كنند. من دور قم را براي آنها ديوارمي كشم »

بختيار در مصاحبه اي با يك عقب نشيني ديگر گفت حاضر است انتخابات برقراركند و اگر مردم خواستار تغيير رژيم هستند، «رأي ملت هر چه باشد مورد تأييداست » و سرانجام در آخرين مصاحبه ي مطبوعاتي خود تأكيد كرد: «قانون اساسي اجازه ي هر نوع تغييري را داده است من جمله اعلام جمهوري ولي مردم بايد به طورعادي به وسيله ي مجلس مؤسسان يا تشكيل يك مجلس آزاد انتخاباتي اعلام جمهوري كند.» سرانجام سيل بنيان كن انقلاب به بختيار مهلت نداد و دو روز بعد با دست پرتوان ملّت رژيم شاهنشاهي سقوط كرد و بختيار متواري شد. راهپيمايي سراسري در حمايت از دولت موقت امام خميني بعد از معرفي بازرگان به عنوان نخست وزير دولت موقت از مردم خواستند تا «نظر خودشان را درباره ي دولت آقاي مهندس بازرگان كه دولت شرعي و اسلامي است اعلام كنند؛ هم به وسيله مطبوعات هم تظاهرات آرام در شهرها و در دهات و هر كجا كه مسلمان هست »

به دنبال اين درخواست كساني كه دسترسي به مطبوعات داشتند و تا آن جا كه مطبوعات ظرفيت آن را داشت حمايت خود را اعلام كردند. اكثريت مردم از فرداي آن روز با راهپيمايي و تظاهرات حمايت خود را از دولت بازرگان اعلام كردند. به گزارش اطلاعات روز هفدهم بهمن «سيل جمعيت در كشور يك صدا فرياد مي زد: بازرگان بازرگان حكومتت مبارك . براساس همين گزارش از ساعت 8 صبح جمعيت زيادي در نقاط مختلف تهران خصوصاً ميدان شهناز (امام حسين تجمع كردند و در حمايت از بازرگان شعار دادند. جمعيت زيادي به سوي اقامتگاه امام خميني حركت كرد. جمعيت شعار مي داد:

بازرگان بازرگان حكومتت مبارك _ فرموده خميني براي ما چون جان است نخست وزير محبوب مهدي بازرگان است _ بازرگان بازرگان مجري حكم قرآن _درود بر خميني سلام بر بازرگان تظاهرات مردمي در حمايت از دولت بازرگان در شهرهاي قم مشهد، شيراز،اهواز، بابل نور، هشترود، عباس آباد شهسوار، تربت حيدريه كرج كاشمر، ساري صغاد فارس بهبهان همدان خوانسار، هرسين نيشابور، زرين شهر، نجف آباد، قزوين استهبان جهرم شاهرود، سبزوار، گلپايگان ورامين كلاله اصفهان بهار همدان خرم دره اراك چالوس قهرمان شهر (كرمانشاه گرگان خرم آباد، درود، يزد،زرين شهر، شهرري ايلام دليجان اردبيل كبوترآهنگ شهريار، بندرعباس شوشتر،سنقر، ازنا، رضاييه مرودشت فسا، ني ريز، خرامه دزفول شاهي سنگسر، بوشهر،كاشان آران گاليكش نوشهر، كميجان زنجان پل دختر، علي آباد گرگان كرمان شهركرد، چالوس گچساران اردكان انديمشك خرمشهر، عجب شير، سراب لاهيجان رشت سمنان و شهرهاي ديگر برپا شد.

در زاهدان در حالي كه «هزاران تن از مردم در حال پشتيباني از دولت موقت بازرگان در خيابان هاي اين شهر شعار مي دادند، مورد حمله ي چماقداران و تيراندازي مأموران نظامي قرار گرفتند و بيش از 60 كشته و مجروح دادند.»

جامعه روحانيت تهران براي سازماندهي راهپيمايي سرتاسري در حمايت از دولت بازرگان با صدور اطلاعيه اي اعلام كرد:

« ...رهبر عالي قدر، امام خيمني از ملت ايران خواسته اند نظرخود را درباره ي اين انتخاب اعلام كنند. بدين مناسبت ما از همه ي كساني كه انتخاب جناب آقاي بازرگان را صميمانه تأييد مي كنند دعوت مي كنيم به نشانه ي حمايت و تأييد دولت ايشان در روز 5شنبه 19 بهمن ماه جاري ساعت 9 صبح در يك راهپيمايي همگاني شركت فرمايند.»

با فرا رسيدن پنج شنبه 19 بهمن عظيم ترين راهپيمايي در سراسر كشور شكل گرفت و ميليون ها نفر از دولت منتخب امام خميني حمايت كردند. به گزارش كيهان تمامي شهرها و حتي روستاها عرصه ي عظيم ترين راهپيمايي و تظاهرات خياباني

بود. شعارهاچون غرش رعد و برِ بر فراز شهرها بازرگان را تأييد مي كرد و پرچم ها و پلاكاردهاي رنگارنگ در وزش توفاني از شعارها و فريادها و صداي سنگين گام راهپيمايان كه شبهه رژه بود تكان مي خورد.

در تهران بزرگ ترين و بي سابقه ترين راهپيمايي برگزار شد. از ميدان فوزيه تا ميدان آزادي فرشي از مردم خيابان ها را پوشيده بود. شعار اصلي راهپيمايان اين بود: درود برخميني سلام بر بازرگان ساير شعارها عبارت بودند از:

بازرگان بازرگان حكومتت مبارك مهندس بازرگان نخست وزير ايران بازرگان بازرگان مجري حكم قرآن درود بر خميني سلام بر بازرگان درود بر خميني رهبر آزادگان سلام بر بازرگان نخست وزير ايران فرموده خميني براي ما چو جان است نخست وزير محبوب مهدي بازرگان است نخست وزير ايران منتخب امام است بر او از جان و دل سلام است نخست وزير محبوب مهدي بازرگان است چون كه خميني فرمود او حاكم ايران است طبق همين گزارش «براي اولين بار عكس هاي رنگي و بزرگ آقاي بازرگان به فروش مي رسيد.»

از زيباترين صحنه هاي اين تظاهرات حضور «دو هزار تن از همافران و درجه داران وخلبانان نيروي هوايي بود كه با لباس نظامي در راهپيمايي شركت كرده بودند. مردم اطراف اين نيروها را زنجيره اي از نيروي انساني تشكيل داده بودند و به شدت از آنهامواظبت مي كردند. در پايان اين راهپيمايي قطعنامه اي به اين شرح قرائت گرديد:

اكنون كه مبارزات قهرمانانه ي ملت مسلمان ايران به مرحله ي حساس تري رسيدو رهبر عالي قدر انقلاب يكي از چهره هاي محبوب اسلامي و ملّي را به رياست دولت موقت برگزيده است در اين اجتماع عظيم و پرشكوه خواسته هاي خود راضمن اين قطعنامه اعلام مي كنيم

1_ ما فرار شاه و بازگشت رهبر عاليقدر انقلاب امام خميني به وطن و اعلام دولت موقت گام هاي

نخستين در راه پيروزي انقلاب ملت مي دانيم ولي در عين حال معتقديم كه ملت بايد تا رسيدن به پيروزي نهايي كه محو كامل نظام استبدادي و استقرار جمهوري اسلامي است مبارزه ي خود را با همبستگي وشكيبايي كامل ادامه دهد.

2_ ما تصميم رهبر انقلاب را در مورد انتخاب جناب آقاي مهندس مهدي بازرگان براي رياست دولت موقت صميمانه تأييد مي كنيم

3_ ما از همه ي نيروهاي انتظامي ارتش ژاندارمري و شهرباني مي خواهيم كه هر چه زودتر مراتب اطاعت خود را از مهندس بازرگان و دولت او كه مورد تأييدملت است اعلام كنند.

4_ ما از همه ي كاركنان نخست وزيري وزارت خانه ها و مؤسسات ديگر دولتي كه قبلاً نيز همبستگي خود را با ملت و جنبش انقلابي او اثبات كرده اندمي خواهيم كه تنها از حكومت جديد كه مورد تأييد ملت است اطاعت كنند ونشان دهند كه دولت غيرقانوني را به هيچ وجه به رسميت نمي شناسند.

5_ ما به رئيس و اعضاي ديگر دولت غيرقانوني اخطار مي كنيم كه بيش از اين رودرروي ملت نايستند و بركناري خود را هر چه زودتر اعلام كنند.

6_ ما از كساني كه با انتخابات فرمايشي به عنوان نماينده ي شورا و سنا به مجلس رفته اند مي خواهيم كه هر چه زودتر كناره گيري خود را از اين سمت غيرقانوني اعلام كنند و خانه ي ملت را ترك گويند.

7_ ما به همه ي دولت هاي جهان اعلام مي كنيم كه از اين تاريخ تنها قراردادها وموافقت نامه هايي در نظر ملت ايران اعتبار قانوني دارد كه به تصويب دولت موقت كه مورد تأييد ملت است رسيده باشد.

خبرهاي رسيده حاكي از عظمت راهپيمايان در شهرهاي مختلف بود. در شيراز بيش از يك ميليون نفر، در آباده حدود صد هزار نفر، در خرمشهر دويست هزار نفر در تبريزيك ميليون نفر. در

اهواز صدها هزار نفر، در شاهرود بيش از صد هزار نفر، در مشهديك ميليون و پانصد هزار نفر، در چالوس شصت هزار نفر، در زنجان صد هزار نفر، دردزفول دويست هزار نفر، در لنگرود صد هزار نفر، در اردبيل پانصد هزار نفر، دراصفهان بيش از يك ميليون نفر، در آبادان بيش از چهارصد هزار نفر، در اين راهپيمايي شركت كردند.

امام خميني در عصر همان روز با استناد به اجتماع عظيم مردم در پاسخ به كساني كه مدعي بودند كه «بايد ملّت بگويد» فرمودند: «ملّت با چه زباني بگويد؟ ملّت فريادمي زند... امروز هم با فريادها، با شعارها پشتيباني خودشان را از دولت اسلامي اعلام كردند و اظهار تنفر از مخالفين كردند.»

مواضع دولت ها در مقابل دولت منتخب امام خميني _ آمريكاييان با همه ي دشمني نسبت به انقلاب اسلامي نتوانستند در قبال دولت بازرگان موضعي منفي اتخاذكنند. هادينگ كارتر سخنگوي وزارت خارجه آمريكا در تفسيري دوپهلو گفت ما ازراه هاي ديپلماتيك با همه ي گروه ها از جمله مهدي بازرگان كه روز دوشنبه از سوي آيت الله خميني به نخست وزيري دولت موقت برگزيده شد در تماس بوده ايم وي افزودكه «اين مسئله به ما مربوط نيست و نمي خواهيم مسائل مربوط به ايران را تفسير كنيم امّاحقيقت اين است كه آمريكا نمي تواند رفراندوم عظيم خياباني ملّت ايران را نسبت به آيت الله در مدت اقامتشان در پاريس و بعد از بازگشت به تهران ناديده بگيرد.»

مطبوعات رسمي دولت شوروي نيز از دولت بازرگان حمايت كردند و بختيار را مورد نكوهش قرار دادند. پراودا ارگان رسمي حزب كمونيست شوروي ضمن تبريك دولت بازرگان نوشت بختيار بدون پشتيباني آمريكا نمي تواند دوام بياورد. اين روزنامه نوشت دولت بازرگان يك دولت سايه نيست بلكه مصمم است عملاً

امور كشور را به دست بگيرد.

دولت چين كه شكست شاه و پيروزي انقلاب را به نفع شوروي تحليل مي كرد،موضعي منفي گرفت و خبرگزاري رسمي شوروي تاس بلافاصله در مقابل چين موضع گيري كرد و موضع دولت چين را يك موضع امپرياليستي خواند كه از نيروهاي ارتجاع حمايت مي كند.

با اين كه راديو بي بي سي و مطبوعات انگليس به شيطنت و موضع گيري خود عليه انقلاب اسلامي ادامه مي دادند، وزير امور خارجه انگليس ديويد اوئن رسماً اعلام بي طرفي كرد.

با سقوط رژيم شاه در 22 بهمن دولت ها در به رسميت شناختن دولت موقت مسابقه برقرار كردند. درست يك روز بعد از سقوط رژيم شاه كارتر در يك مصاحبه ي مطبوعاتي اعلام كرد: «مهدي بازرگان نخست وزير ايران است ما هميشه با دولت هاي موجود در ايران كه قدرت را در دست داشته اند كار كرده ايم و اكنون نيز كوشش مي كنيم با دولت جديد، بازرگان كار كنيم » يك مقام آمريكايي گفت ادامه ي رابطه با ايران به معناي «شناسايي دوفاكتو رژيم تازه ايران است .

در همان روز سخنگوي سفارت شوروي در ايران اعلام كرد: الكسي كاسيگين صدرشوراي وزيران اتّحاد جماهير شوروي سوسياليستي طي تلگرامي كه به عنوان مهندس مهدي بازرگان نخست وزير دولت موقت ايران مخابره كرد «شناسايي رسمي دولت موقت را اعلام كرد». كشورهاي سودان هند، ليبي پاكستان و موريتاني با صدور بيانيه وپيام هايي رسماً دولت موقت را به رسميت شناختند. حافظ اسد رئيس جمهور سوريه نيزطي پيامي به امام خميني «پيروزي كامل انقلاب ايران را تبريك گفت با گذشت زمان همه ي كشورها دولت بازرگان را به رسميت شناختند. چرا بازرگان

بديهي بود كه امام خميني مواضع بازرگان را مي شناختند و با آن موافق نبودند. بازرگان در اواخر مهر در پاريس خدمت امام رسيد و تلاش كرد تا به

اصطلاح مواضع امام را تعديل كند. وي در حضور امام خميني «سه انگشتش را جلو امام گذاشت و گفت آقا! ايران سه ركن دارد: شاه ارتش و آمريكا. شما مي گوييد شاه برود، اولاً كجابرود؟ شاه رفتني نيست به فرض برود، با آمريكا و ارتش چه مي كنيد؟ فكر اين دو ركن را كرده ايد؟ حضرت امام با تبسّم فرمودند: شما بگوييد شاه بايد برود، با مردم هم صدابشويد، وقتي رفت ارتش فرزندان همين مردمند، به دامن انقلاب برمي گردند، آمريكاهم گورش را گم مي كند. شما غصّه ي اينها را نخوريد، شما موضع ملّت را بپذيريد كه شاه بايد برود.»

امام خميني بعد از ملاقات بازرگان در يك سخنراني ضمن اشاره به «سياست گام به گام بازرگان فرمودند: گاهي «بعضي از محترمين پيشنهادهايي مي دهند كه «اصل رژيم باقي باشد»، ولي شاه برود يا باشد، امّا طبق قانون اساسي «سلطان باشد و حكومت نكند» و «بعد كم كم يك قدم يك قدم جلو برويم » امام خميني اين سياست را «جزءاشتباهاتي خواندند كه با همه ي حسن نيت كه حاميان اين سياست دادند، اين سياست يك اشتباه محض است امام خميني بار ديگر به اين ملاقات اشاره كردند و فرمودند:«بعضي از اين آقايان كه آمده بودند و مي گفتند كه سياست قدم به قدم .. گفتم آقا اگر شمااين قدم را سست كنيد در قدم دوم قدم هاي شما را مي شكنند.»

روزنامه كيهان بعد از ملاقات بازرگان با امام خميني از قول يكي از نزديكان بازرگان نوشت «مهندس بازرگان در مذاكرات خود ضمن تشريح مسائل جنبش دسيسه ها وتوطئه هايي را كه به وسيله مخالفين مبارزات مردم در سطح كشور اعمال مي شود ونحوه ي بروز وقوع آنها را به اطلاع آيت الله خميني رسانده است » بديهي بود كه منظوروي

از مخالفين مبارزات ارتش و آمريكا بود. لوموند در همان زمان نوشت كه گرچه رهبران جنبش هاي مختلف «جرأت نكرده اند آيت الله خميني را مورد انتقاد قرار دهند،»ولي اطرافيان امام را به خاطر در جريان نگذاشتن ايشان از مسائل داخلي ايران مورد سرزنش قرار داه اند. لوموند افزود رهبران جنبش هاي ايراني از «نقشي كه ارتش ممكن است در آن شرايط بازي كند به سختي نگرانند. هم چنين از عكس العمل هاي احتمالي آمريكا كه مي خواهد منافع سوِالجيشي خود در منطقه دفاع كند به سختي هراس دارند.» با اين همه از پاريس گزارش مي رسد كه در اين مذاكرات امام خميني «هيچ گذشت و انعطافي نسبت به موضعي كه قبلاً اتخاذ كرده بودند ابراز نداشته اند» و باملاقات كنندگان خود بر سه موضوع تأكيد كرده اند: 1_ بايد از اين فرصت پيش آمده براي تغييرات اساسي و بنيادي استفاده كرد؛ 2_ دولت انتقالي به مصلحت انقلاب نيست 3_ ازعكس العمل آمريكا نبايد متوحش و نگران بود.

البته مهندس بازرگان آن قدر عاقل بود كه لااقل در آن زمان در مقابل امام خميني موضع گيري نكند. يكي از نزديكان بازرگان در پاريس در تماس تلفني با اطلاعات گفت «مهندس مهدي بازرگان و دكتر ميناچي در دو روز گذشته مذاكرات مفصلي با حضرت آيت الله العظمي خميني داشته اند. در اين مذاكرات رهبر نهضت آزادي پس از استماع نظريات رهبر شيعيان جهان آمادگي نهضت آزادي را براي ادامه ي مبارزات سياسي دركنار روحانيت مترقي به رهبري آيت الله خميني اعلام كرد.» وي افزود كه بازرگان وميناچي «براي ايجاد يك استراتژي تازه و همبسته در مبارزات مدت يك هفته درپاريس خواهند بود.»

امام خميني نيز پذيرفتن نظرشان توسط بازرگان را تصديق كردند و در پاسخ به خبرنگار رويتر كه پرسيد: «ملاقات مهندس بازرگان و كريم سنجابي

با شما چگونه بوده است » فرمودند: «بارها گفته ام كه ملت ايران خواهان برچيده شدن رژيم شاهنشاهي وسقوط دودمان منحوس و خائن پهلوي و برقراري حكومت اسلامي است هر كس اين جا آمده من اين موضوع را با او مطرح كرده ام اين دو آقا هم آمدند و من مطرح كردم آنان پذيرفتند و رفتند. هر كس برخلاف خواست ملّت مسئله اي را عنوان كند، خائن به ملت و مملكت است »

جمله ي امام گرچه اشاره به اختلاف نظر در مورد اهداف استراتژيك سقوط رژيم وبرقراري حكومت اسلامي و در ضمن تهديد مخالفين اين اهداف است ولي تأييدمي كند كه بازرگان و سنجابي نظرات ايشان را پذيرفته اند. بر همين اساس نهضت آزادي در 14 آبان با صدور اطلاعيه اي اعلام كرد: «اكثريت قاطع ملّت ايران شاه و رژيم او رانمي خواهد و خواستار حكومت اسلامي است و اكثريت قاطع ملت ايران آيت الله العظمي خميني را به رهبري خود برگزيده است »

مهندس بازرگان قبل از آن نيز هنگام بازداشت (18/6/1357 تا 26/6/1357) درمصاحبه اي كه ساواك با وي انجام داده بر اختلافات خود با آيت الله خميني تصريح مي كند و مي گويد: «در حال حاضر رهبري فعاليت ها از دست ما گردانندگان سابق خارج شده و جوانان هستند كه با اعتقاد به مبارزه و جهاد كه بيشتر از افكار خميني الهام مي گيرند، كارها را در دست دادند.» وي در مورد حكومت پيشنهادي امام خميني مي گويد: «به نظرات خميني از نظر حكومت اسلامي ايراداتي داشته و گفته ام از نظرمذهب تا به حال راجع به حكومت از جانب روحانيون مطلبي عنوان نشده و از نظرتاريخي تا به حال مطرح نبوده است اگر چنين مسئله اي را عنوان مي كند (سقوط رژيم در صورت تحقق چه چيز جانشين حكومت خواهد

كرد؟ از طرفي عقيده دارم كه روحانيون نمي توانند حكومت را اداره كنند.»

علاوه بر اختلاف ماهوي كه بين نظريات استراتژيك امام خميني و مهندس بازرگان بوده است بازرگان به دليل ماهيت ضد كمونيستي نسبت به آمريكاييان حساسيتي نداشت و اين يكي از اختلافات ماهوي امام خميني و بازرگان بود. امام خميني در پاسخ به آقاي محتشمي در مورد نهضت آزادي به اين اختلاف اشاره مي كنند و مي نويسند: «پرونده ي اين نهضت و همين طور عملكرد آن در دولت موقت انقلاب شهادت مي دهدكه نهضت به اصطلاح آزادي طرفدار جدّي وابستگي كشور ايران به آمريكاست و در اين باره از هيچ كوششي فروگذار نكرده است و حمل به صحت _ اگر داشته باشد_ آن است كه شايد آمريكاي جهان خوار را_ كه هر چه بدبختي ملت مظلوم ايران و ساير ملّت هاي تحت سلطه ي او دارند از ستمكاري اوست _ بهتر از شوروي ملحد مي دانند و اين ازاشتباهات آنها است »

حال سؤال اين است كه امام خميني با همه ي شناختي كه از بازرگان داشتند، چرا وي را مأمور تشكيل دولت موقت نمودند؟

يكي از عوامل مهم احترامي بود كه امام خميني به نظريات و مشاوره هاي ياران خودقائل بودند و به عبارتي اصل احترام به مشورت موجب تصميم امام خميني شد.

حاج احمدآقا فرزند امام خميني معتقدند كه «دوستان امام آقاي مهندس بازرگان رابراي نخست وزيري موقت انتخاب و پيشنهاد كردند. امام مخالف بودند، امّا به واسطه ي احترام به نظر دوستان قبول كردند.»

امام خميني خود در نامه ي معروفي كه در 6/1/1368 به آقاي منتظري نوشتندتصريح كردند كه «والله قسم من با نخست وزيري بازرگان مخالف بودم ولي .. نظردوستان را پذيرفتم »

امام خميني با همه ي قاطعيت رأي اكثريت مشاورين را همواره مورد احترام قرارمي دادند، چنانچه در انتخاب

قائم مقامي آقاي منتظري هم با اين كه مخالف بودند به دليل نظر اكثريت خبرگان آن را پذيرفتند. همان طوري كه با رياست جمهوري بني صدرنيز مخالف بودند، ولي به احترام رأي اكثريت مردم رياست وي را تنفيذ كردند.

شايد تصريح امام خميني در حكم انتصاب بازرگان مبني بر «بنابر پيشنهاد شوراي انقلاب و تأكيد بر آن در سخنراني معارفه كه «شوراي انقلاب ما پيشنهادشان اين بوده است كه ايشان رئيس دولت باشند» همه اشاره اي به اين موضوع باشد كه امام خميني شخصاً نظر مثبتي بر نخست وزيري بازرگان نداشته اند. با اين حال امام خميني خود را مبراي از مسئوليت اين اشتباه نمي دانستند. ايشان در سخنراني 29/4/1359 به تشريح اين اشتباه پرداختند و علّت آن را نداشتن «تجربه دانستند كه علت اساسي آن بود كه «مادو دسته بوديم يك دسته مان از مدرسه آمده بوديم و يك دسته مان از خارج آمده بوديم نه ما (مدرسه اي ها) تجربه ي انقلابي داشتيم و نه آنها (خارج نشين ها) روح انقلابي را» به اين جهت «دولت موقت را قرار داديم و خطا كرديم از اوّل بايد يك دولتي كه قاطع باشد و جوان باشد تا بتواند مملكت را اداره كند» انتخاب مي كرديم امام خميني در عين حال به ناچاري و عدم آشنايي نيروهاي انقلاب نيز در اين انتخاب اشاره كردند وفرمودند «منتها آن وقت ما نداشتيم فردي را كه بتوانيم آشنا نبوديم تا بتوانيم انتخاب كنيم انتخاب كرديم و خطا شد.» امام خميني در اين سخنراني بر توجه مسئوليت نسبت به همه اعتراف كردند و فرمودند: «ما يا مقصريم يا قاصر و در هر دو جهت آن در پيشگاه ملت جواب بايد بدهيم »

با اين تحليل ها بايد پرسيد دليل انتخاب پيشنهاددهندگان خصوصاً استاد مطهري و دكتر بهشتي چه بود؟

در آن زمان

بسياري بر اين اعتقاد بودند كه مسئوليت هاي اجرايي بايد در دست شخصيت هاي غيرروحاني قرار بگيرد؛ حتي خود حضرت امام نيز بر اين اعتقاد پافشاري مي كردند. ثانياً مسئوليت خطير اوّلين دولت اسلامي بايد به كسي واگذار مي گرديد كه از سابقه و تجربه ي مديريتي حكومتي برخوردار باشد. از آن جا كه انقلابيون راديكال هميشه از مناصب حكومتي به دور بوده اند از هيچ تجربه ي مديريتي برخوردار نيستند؛ امّا بازرگان بعد از بازگشت از فرنگ تدريس در دانشكده ي فني را آغاز كرد، بعد ازچندي با جمعي از دوستانش يك شركت ساختماني بنام «اما» را تأسيس كرد، بعد از آن رئيس دانشكده ي فني شد و در دولت مصدِ به عنوان عضو هيأت خلع يد درآمد وسپس به مدت 9 ماه به عنوان رئيس هيأت مديره شركت نفت ملي منصوب گرديد،چندي بعد مديريت سازمان لوله كشي آب تهران را پذيرفت و مدتي نيز در شركت سيمان درود فعاليت مي كرد. علاوه مهندس بازرگان رهبر نهضت آزادي به عنوان يك حزب سياسي بود و سابقه ي فعاليت هاي سياسي و فرهنگي فراواني داشت به همين جهت ياران امام خميني معتقد بودند كه مهندس بازرگان علاوه بر تدين صاحب تجربه هم مي باشد.

عده اي نيز معتقد هستند «بايد مجموعه اي روي كار مي آمد كه مخالفين و بيروني ها خيلي حساسيت نشان ندهند.» آيا اين موضوع مورد توجه بعضي از ياران امام بوده است يا نه چندان روشن نيست ولي يكي از فوايد دولت بازرگان با همه ي ناكارآمدي ها،كم شدن حساسيت آمريكاييان نسبت به انقلاب اسلامي بود؛ با اين همه نمي توان گفت اگر يك دولت انقلابي روي كار مي آمد، از دست آمريكا در آن موقعيت كاري ساخته بود يا نه تجربه نشان داده است كه آمريكا در سخت ترين شرايط تحقيرآميز

گروگان گيري در حالي كه ايران انقلابي با بحران داخلي و جنگ خارجي روبه رو بود كاري نتوانست انجام دهد!

منبع: يك سال مبارزه براي سرنگوني رژيم شاه(بهمن 1356تا بهمن1357) روح الله حسينيان، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي،1385، صفحات830تا

كارنامه منافقين

كارنامه منافقين نويسنده: رسول جعفريان مقدمه

در جريان انقلاب اسلامي و دوران پس از پيروزي، برخي از واژه ها معنا و مفهومي دوباره يافتند. يكي از اين واژه ها «منافقين» مي باشد كه در انقلاب اسلامي علاوه بر معناي عام آن كه در آيات قرآني به عنوان دشمن دين و ياران شيطان معرفي شده است، در معناي خاصي نيز كاربرد پيدا كرد. در حالي كه در جاي جاي قرآن به پرهيز از نفاق و نحوه ي برخورد با منافقين اشاره شده و حتي يكي از سوره هاي كتاب الهي به اين نام و به اين موضوع اختصاص يافته است، امام خميني نيز از واژه ي «منافقين» براي مشخص نمودن منحرفان از راه انقلاب و مخالفان مكتب اسلامي استفاده نمود.

بر اين اساس، سازمان مجاهدين خلق كه با توسل به ايدئولوژي التقاطي ماركسيسم اسلامي به خشونت، ترور و جلوگيري از بازسازي پرداخته بود و مانعي عمده بر سر راه مشاركت سياسي _ اجتماعي تلقي مي شد، به عنوان مشخص ترين چهره ي نفاق در ايران شناخته شد. از اين رو در بحث حاضر ضمن ريشه يابي «نفاق» و «منافق» در آموزه هاي ديني و قرآني، چگونگي شكل گيري سازمان مجاهدين خلق (منافقين) و اعمال شيطاني آنها را در جريان پيروزي انقلاب اسلامي و دوران استقرار نظام جمهوري اسلامي مرور خواهيم كرد. نفاق در آموزه هاي ديني مسلمانان

در طول تاريخ همواره دو اردوگاه توحيد و شرك، خداپرستي و هواپرستي و قطب هاي قابيل و هابيل، ابراهيم و نمرود،

موسي و فرعون، محمد(ص) و ابولهب در مقابل هم قرار داشته و درگير بوده اند. از اين رو مفاهيمي همانند مؤمن، كافر، مشرك، منافق، مجاهد، صديق، شهيد، متقي و صالح كه در قرآن به كار رفته نيز بيانگر جهت گيري اعتقادي مي باشد.

نزد خداوند اهميت نفاق و چندپارگي هاي ناشي از آن آنچنان زياد است كه يكي از سو ره هاي كتاب الهي به اين نام و به اين موضوع اختصاص دارد. علاوه بر اين در جاي جاي قرآن به پرهيز از نفاق و نحوه ي برخورد با منافقين اشاره شده است. كلام الله، منافق را دشمن دين معرفي نموده و از نابخشودگي گناهان آنان به وسيله پروردگار سخن مي گويد.1

براساس آموزه هاي قرآني، كافران و منافقان، هر دو ياران شيطانند: «انا جعلنا الشياطين اولياءاللذين لايؤمنون».2 «فقاتلوا اولياءالشيطان».3 در آيات سوره احزاب، منافقاني كه ولايت كافران را مي پذيرند، «حزب الشيطان» ناميده شده اند، اما كافران چنين نامي نيافته اند. اين نكته بيانگر آن است كه علاقه و ارتباط منافقان با شيطان رابطه ويژه اي است كه به درجه «استحواذ» يعني سيطره كامل بر رهبري آنها مي رسد: «استحوذ عليهم الشيطان». تعبير «استحواذ» تنها در اين آيه و آيه ديگري كه آن هم مربوط به منافقان است ذكر شده است: «و ان كان للكافرين نصيب قالوا الم نستحوذ عليكم و نمنعكم من المؤمنين».4 اين علاقه و رابطه ممتاز سبب مي شود كه منافقان نسبت به كافران، به عضويت در حزب شيطان سزاوارتر باشند.

افراد و گروه هايي نيز كه به دعوت اصلاحي پاسخ مثبت ندهند و با آن از در ستيز و نبرد مسلحانه برخيزند، از مفسدين هستند و با آنان نيز بايد برخورد قاطع و عملي كرد تا جامعه انسان ها از لوث

وجود آنان پاك گردد. دستور جهاد با كفار و منافقان كه درصدد تخريب پايه هاي ايماني و عقيدتي صحيح در جامعه اند و با حكومت ديني پيامبر درگير مي شوند نيز در همين راستا ارائه شده است: «يا ايهاالنبي جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم».5

در ميان احاديث نيز مي توان نمونه هاي بسياري را در باب نفاق و منافق يافت كرد. امام علي (ع) در يكي از بيانات خود درباره وصف مخالفين اسلام و منافقين اين چنين اشاره مي كند: «...وجعلوهم حكاماً علي رقاب الناس فاكلوا بهم الدنيا». «... و حكومتشان را بر مردم تحميل كردند و به وسيله آن به دنيا خوارگي پرداختند.» 6 در حالي كه در اسلام، حكومت وحكام تحميلي نيستند و منتخب مردم مي باشند.

امام صادق (ع) نيز در شرح منافق چنين مي فرمايد: «منافق عملهاي ظاهري ريائي را به صورت عمل شرعي مي كند، و عملهاي شرعي كه از خدا و پيغمبر متلقي شده است و در غايت عزت و رفعت است بازيچه انگاشته به طريق استهزاء و سخريه با او سلوك مي نمايد. و در صورت عملي كه از سيرت عاري است، از او صادر مي شود و ظاهري كه از باطن خالي است از او به ظهور مي رسد. و از اين غافل است كه اين نحو سلوك، با شارع و شرع، موجب انهدام دين است و حرمان از رحمت و وصول به سجين.»

به طور كلي در آموزه هاي اسلامي به دو نوع نفاق اشاره شده است. نخستين نفاق اخلاقي است كه تنها فرد و برخي از اطرافيان وي را گرفتار انحراف مي كند. اين نوع نفاق در احاديث با نشانه هايي نظير دروغگويي، خلف وعده و خيانت در امانت مشخص شده است.

دومين نوع نفاق سياسي است كه نتيجه و شكل تكامل يافته نفاق اخلاقي مي باشد. اين نوع نفاق كه در آيات قرآن مكرر از آن ياد شده بخش زيادي از جامعه را دچار انحراف مي كند. از اين رو امام خميني همواره بر ضرورت حفظ وحدت در مقابل تلاشهاي منافقين و مفسدين خارج و داخل براي ايجاد شكاف بين مردم تأكيد مي نمودند. امام در مورد نفاق سياسي و لزوم مقابله جدي با منافقين معتقد بودند كه «منافق ها هستند كه بدتر از كفارند، آني كه مي گويد مسلمان هستم و بر ضد اسلام عمل مي كند و مي خواهد به ضد اسلام عمل بكند، آن است كه در قرآن بيشتر از آنها تكذيب شده تا ديگران. ما سوره منافقين داريم، اما سوره كفار نداريم . سوره منافقين داريم كه براي منافقين از اول شروع مي كند اوصافشان را مي گويد.

اسلام هميشه گرفتار يك همچو جمعيت هايي بوده است. درصدر اسلام زياد جمله هست در زمان حكومت امير المؤمنين (ع) اينها زياد بودند. در زمان خود پيغمبر اكرم (ص) نيز زياد بودند و همينطور در طول تاريخ، اسلام گرفتار يك همچون مسائل بوده است و گرفتار اين كه اشخاص هم از خود مسلمان ها، مردم خوب، مردم اسلامي گول مي خوردند، ازاينها، از اين اشخاص كه با صورت اسلامي مي آمدند وحي مي كردند، گول مي خوردند.»7

براساس همين «عقل سياسي» است كه امام مي فرمايد: «شما مي بينيد كه تمام سعي منافقين و مفسدين خارج و داخل بر اين است كه بين مردم شكاف ايجاد نمايند و اين خود، بهترين دليل است كه ما بايد وحدتمان را حفظ كنيم.»

در ايران پس از انقلاب اسلامي كلمه منافق علاوه بر معناي عام آن كه پيش تر

شرح داده شد، در معناي خاصي نيز كاربرد پيدا كرد، در واقع يكي ازنتايج انقلاب، آشكار شدن ماهيت برخي گروه ها و جريان هاي مخالف بويژه منافقان بود كه پيش از انقلاب با بهره گيري از ايدئولوژي التقاطي اسلام و ماركسيسم و پس از انقلاب با گرايش به خشونت و ترور به ايجاد اغتشاش و شهادت بسياري از چهره هاي سياسي و مذهبي و مردم عادي دست زدند. سازمان مجاهدين خلق

سازمان مجاهدين خلق در سال 1345 توسط شش تن از اعضاي پيشين نهضت آزادي و فارغ التحصيلان دانشگاه تهران (محمد حنيف نژاد، سعيد محسن، علي اصغر بديع زادگان، احمد رضايي، محمود عسكري زاده و رسول مشكين فام) تشكيل شد.

در وهله نخست، مفسران و نظريه پردازان سازمان به ويژه حنيف نژاد و رضايي، اسلام را مطابق با ديدگاه نهضت آزادي تفسير كردند اما به مرور زمان و با گسترش روز افزون فرهنگ ماركسيستي در ميان نيروهاي راديكال مخالف رژيم، مجاهدين نيز به سهم خود تحت تأثير اين نفوذ قرار گرفتند و سعي در تبيين و تلفيق برخي از آراي پرطرفدار ماركسيسم در قالب باورهاي اسلامي كردند. به نحوي كه صريحاً بيان داشتند: «... اين احساس در همه ما مشترك بود كه ... مذهب بدون آميختن ماركسيسم _ لنينيسم در متن آن حتي يك سانتي متر نمي تواند ما را جلو ببرد.» 8

بدين ترتيب آن بخش از تعاليم و اعتقادات اسلامي كه يا بالصراحه و يا با تفسير و برداشت هاي رايج هم جهت با اصول و انديشه هاي ماركسيستي به نظر مي رسيدند، از سوي مجاهدين بيشتر مورد تأكيد و آموزش قرار گرفتند. در مقابل آن قسمت از اصول و احكام اسلامي كه با ادبيات ماركسيستي و انديشه هاي رايج انقلابي حاكم بر طيف

مبارزين راديكال همخواني نداشتند و بعضاً رو در روي اين انديشه ها قرار مي گرفتنند، به حال خود رها شده و جائي در ايدئولوژي مجاهدين نمي يافتند.

در واقع دين شناسي سازمان مشتمل بر يك هسته و يك پوسته بود. هسته آن ماركسيستي و پوسته آن اسلامي بود و برخي از اعتقادات آنها با مباني فكري شيعه مغايرت داشت. به عنوان مثال آنها عصمت پيامبر و ائمه را نفي مي كردند و معتقد بودند كه آنها نيز از اشتباه مصون نيستند. آنها همچنين به مقوله معاد با استفاده از نظريات داروين جنبه مثالي مي دادند و مسأله تقليد از مجتهدان را نپذيرفتند. در واقع آنها تفسيري ارائه مي كردند كه سازمان در رهبري آن قرار مي گرفت. 9

به تدريج ردپاي نظريه هاي ماركسيسم در زمينه هاي تكامل اجتماعي، تضاد ديالكتيك، ماترياليزم تاريخي و برخي ديگراز مقولات در آثار و انديشه هاي مجاهدين پديدار و متداول گرديد. بالاخص در اقتصاد، مجاهدين نزديكي زيادي با ماركسيسم پيدا نمودند. ايران را جامعه اي نيمه فئودالي _ نيمه استعماري باحكومت بورژوازي كمپرادور و وابسته به امپرياليزم جهاني معرفي مي كردند. بدين ترتيب سازمان در بخش آموزش هاي سياسي و اجتماعي تحت تأثير ماركسيسم _ لنينيسم قرار گرفت و در نهايت علمي بودن اصول ماركسيسم را تحت عنوان «علم مبارزه» و يا «علم تكامل اجتماعي» به رسميت شناختند و عملاً مرز بين اين جهان بيني و اسلام را محو نمودند.

عليرغم تمام اين تلاش ها كارگزاران سازمان به خوبي دريافته بودند كه براي به دست آوردن پايگاه مردمي و رخنه در دل توده ها پيش از هر كار بايد امام خميني را به پشتيباني از سازمان واداشت و از جايگاه امام در ميان ملت براي سازمان بهره برداري نمود. از اين رو

نخست در پي ربودن هواپيماي تاكسي اير از دبي و بردن آن به بغداد، سازمان از راه غيرمستقيم فشارهايي بر امام آورد تا به پشتيباني از ربايندگان هواپيما و سازمان آنان برخيزد. اما اين نقشه به سبب ژرف نگري امام به بار ننشست و با شكست روبرو شد. سپس درخواست هاي متعددي براي ديدار با امام مطرح شد، ولي امام در برابر ديدارهاي اعضاي سازمان، ضمن مخالفت با مبارزه مسلحانه10 و تأكيد بر نابودي اين تشكيلات، اعلام نمودند: «من از مجموع اظهارات و نوشته هايشان به اين نتيجه رسيدم كه اين جمعيت به اسلام اعتقاد ندارد، ليكن چون مي داند كه در كشوري مانند ايران كه بيش از هزار سال است اسلام در رگ و پي اين ملت ريشه دوانيده است جز با نام اسلام نمي توان پيشرفت كرد، لذا اسلام را ملعبه كرده اند. بالاي نوشته خود نام خدا را مي گذارند ليكن ذيل آن همان حرف ها و بافته هاي ماركسيست ها و ماديون است. اين فكر در من فقط در حد يك گمان بود ليكن هر چه گذشت و نوشته هايشان بيشتر منتشر شد اين گمان در من بيشتر تقويت شد. البته من نمي خواهم بگويم همه آنهايي كه با اين جمعيت هستند اين جوري اند. ممكن است در ميان آنها افرادي باشند كه واقعاً به اسلام اعتقاد داشته باشند و چه بسا افرادي كه فريب آنها را خورده باشند ليكن اساس تشكيلات اين جمعيت روي اعتقاد به اسلام نيست.»11

ديري نگذشت كه پيش بيني و ژرف انديشي امام همگان را متحير نمود. 12 به تدريج سازمان مجاهدين پس از سال 1351 به ماركسيسم گرايش بيشتري پيدا كرد. در اواخر سال 1352 اعضاي سازمان به مطالعه گسترده اي درباره

انقلابيون كوبا، ويتنام، چين و روسيه مشغول شدند. در اواسط سال 1353 اعضاي فعال خود را به كارخانه ها فرستادند و در اواخر همان سال برخي سران آن از ضرورت تركيب ماركسيسم و اسلام سخن گفتند.

اما سرانجام در ارديبهشت 1354 بيشتر رهبران سازمان كه هنوز آزاد بودند در بيانيه اي به تغيير ايدئولوژي و پذيرش ماركسيست _ لنينيست و كنار نهادن اسلام از سازمان رأي دادند. كادر رهبري سازمان در جزوه اي با عنوان بيانيه مواضع ايدئولوژيك اعلام كرد كه پس از ده سال زندگي مخفي، چهار سال مبارزه مسلحانه و دوسال باز انديشي ايدئولوژيكي گسترده، به اين نتيجه رسيده است كه نه اسلام، بلكه ماركسيسم فلسفه انقلابي راستين است.آنها نوشتند «ما هرچه پوستين هزار و چهارصد ساله اسلام را با توجيهات علمي وصله مي نموديم، بخش ديگري از آن دچار پارگي مي شد.» زيرا13 اسلام ايدئولوژي طبقه متوسط است ولي ماركسيسم ايدئولوژي «رستگاري و رهايي طبقه كارگر.»

با اين چرخش ايدئولوژيكي كامل، شكاف عميقي در سازمان مجاهدين پديد آ مد. در حالي كه برخي از اعضاي سازمان به ويژه در تهران از اين تغيير موضع پشتيباني مي كردند، اعضاي ديگر بويژه در استانها، اسلامي باقي ماندند. سازمان مجاهدين به دو جناح رقيب تقسيم شد كه هر يك نشريه، تشكيلات و فعاليتهاي ويژه خود را داشت و رقباي خود رابه طرح كودتا، كشتن سران و لو دادن يكديگر متهم مي نمود. جناح مجاهدين ماركسيست به فعاليت هاي كارگري خود شدت بخشيد، خواستار تشكيل يك حزب كارگري جديد شد، نشريه قيام كارگر را منتشر كرد. اما عدم همكاري نيروهاي اسلامي با سازمان، اختلافات داخلي و حجم اطلاعات زيادي كه به دست ساواك رسيده بود باعث شد تا

ساواك به سرعت سازمان را از هم فروپاشد.

ظرف چند ماه بقاياي نيروهاي سازمان اعم از ماركسيست و مسلمان به چنگ ساواك گرفتار شدند و از اواسط سال 1355 ديگر عملاً سازمان وجود خارجي نداشت.

در جريان پيروزي انقلاب، چند تن از كادرهاي قديمي آن از زندان آزاد شدند به سرعت شروع به سازماندهي كردند و در روزهاي منتهي به پيروزي انقلاب به جمع آ وري ميزان زيادي اسلحه مبادرت ورزيدند. اين گروه از همان روزهاي اوج انقلاب به انحاء مختلف در مقابل نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايستادند و براي جذب جوانان و توده هاي مردم و انجام كارهاي سياسي، «جنبش ملي مجاهدين» را تأسيس كردند. منافقين انقلاب اسلامي

همزمان با اوج گيري نهضت اسلامي ايران و پيروزي آن در سال 1357، سازمان مجاهدين خلق با اين اعتقاد كه نظام جمهوري اسلامي نظامي مرتجع است و با بزرگ جلوه دادن خطر ارتجاع، مبارزه عليه انقلاب اسلامي و برنامه ريزي جهت به دست گرفتن حكومت را آغاز كرد. سازمان با جمع آوري سلاح از پادگان ها و جذب و اغفال نيروهاي جوان و سازماندهي آنها در پي فراهم آوردن يك زمينه اجتماعي مناسب بود. در ابتدا مزورانه خود را همگام و همراه نهضت اسلامي نشان مي داد و حتي عكس امام را نيز در كنار آرم سازمان قرار داده و از ايشان به عنوان رهبري قاطع و سازش ناپذير ياد مي كرد. پس از روي كار آمدن بني صدر با نزديك شدن به او آشوب ها و تظاهرات زيادي را آشكارا سازمان دادن و دست پنهان آنان در بسياري از آشوب هاي منطقه اي محسوس بود، اما پس از عزل بني صدر از رياست جمهوري، منافقين كه تنها اميد خود را از دست رفته

مي ديدند در تاريخ 30 خرداد 1360 با انتشار اطلاعيه اي عليه نظام جمهوري اسلامي ايران اعلان جنگ مسلحانه كردند و درصدد نابودي انقلاب اسلامي برآمدند. بدين ترتيب تابستان 1360 با ايجاد آشوب و هرج و مرج در شهرها، به آتش كشيدن وسايل نقليه عمومي، ضرب و شتم مردم بي دفاع و ترورهاي كور، عليه نظام اسلامي آغاز گرديد. منافقين اولين ضربه هولناك را در ششم تير 1360 با انفجار بمبي در مسجد ابوذر و سوء قصد به جان آيت الله خامنه اي و سپس در هفتم تير همان سال با انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي و به شهادت رساندن 72 تن از مسئولين طراز اول كشور از جمله دكتر بهشتي رئيس ديوان عالي كشور وارد آوردند. دو ماه بعد نيز با انفجار دفتر نخست وزيري موجبات شهادت رئيس جمهور رجايي و نخست وزير باهنر را فراهم كردند. 14 از جمله اقدامات ديگر منافقان مي توان به ترور شهيد دكتر آيت، انفجار دفتر دادستاني، به شهادت رساندن آيت الله قدوسي، شهداي محراب و تعداد زيادي از مردم عادي اشاره نمود. 15

اقدامات تروريستي اين سازمان از مهمترين خساراتي بود كه بر نظام نوپاي جمهوري اسلامي وارد آمد. زيرا دولت انقلابي به ناگهان با از دست دادن حدود دويست نفر از دولتمردان و رهبران طراز اول خود مواجه شد. از سوي ديگر تصور طراحان اعمال فوق اين بود كه با از دست دادن اين عده، رژيم انقلابي سقوط كرده و زمينه براي كسب قدرت آنها فراهم مي شود. با اين حال سازمان مجاهدين خلق با رهبري مقتدرانه امام خميني و حضور پرشور مردم در صحنه هاي مختلف مواجه شد و از توطئه هاي فوق راه به جايي نبرد.

از اين

رو رئيس سازمان همراه بني صدر به پاريس گريخت و بقيه كادرهاي آن تحت امر موسي خياباني به ايجاد ترور و انفجار ادامه دادند. تقريباً تا سال 61 كليه خانه هاي تيمي و پايگاه هاي عمليات شهري آنها از بين رفت و باقي مانده آنها سعي كردند آخرين ضربات خود به انقلاب را با استقرار در عراق و ارائه اطلاعات به بعثي ها و بازجوئي از اسراي ايراني وارد كنند. اوج وابستگي منافقين به رژيم تجاوزگر بعثي را مي توان در اواخر جنگ تحميلي مشاهده نمود كه عمده قواي خود را با پشتيباني عراق وارد مرزهاي غربي كشور كردند كه البته به لطف پايمردي رزمندگان ايراني در عمليات مرصاد به كلي نابود شدند.

همچنين منافقين طي تمام اين سال ها كه مستقيماً در به شهادت رساندن چند هزار نفر از ملت مسلمان ايران نقش داشتند. روابط گسترده اي با رژيم صهيونيستي و سازمان هاي جاسوسي غربي نيز برقرار كرده بودند. اگر چه فعاليت هاي منافقين در عراق و مناطق مرزي تحت نظر عراقي ها صورت مي گرفت، با اين حال فعاليت هاي سازمان در بيرون از عراق خارج از كنترل رژيم بعثي بود و شامل رابطه بابسياري از سرويس هاي اطلاعاتي غربي به ويژه سازمان اطلاعاتي اسراييل (موساد) مي شد.

نخستين همكاري هاي سازمان با موساد در اوايل دهه 80 شكل گرفت و از آن زمان تاكنون، منافقين از حمايت سرويس هاي صهيونيستي برخوردار مي باشند. به هر حال با توجه به اين مطلب كه ميان رژيم صهيونيستي و فرقه اي نامتعارف كه ايدئولوژي خود را ملغمه اي دروغين از ماركسيسم و مذهب شيعه قرار داده است، هيچگونه وابستگي ايدئولوژيك يا اهداف دراز مدت نمي تواند وجود داشته باشد، بنابراين مي توان نتيجه گرفت كه صهيونيست ها از

اعمال وطن فروشانه و خائنانه ي اين گروهك به نفع خود نهايت استفاده را مي برند و در عوض منافقين چيزي به جز ننگ به دست نمي آورند.

امام خميني كه آگاهانه وقايع را نظاره مي كردند، ضمن منافق ناميدن سازمان مجاهدين خلق آنان را چنين معرفي نمودند: «اينان كه از امپرياليسم انتقاد سرسختانه منافق گونه مي كردند، اكنون معلوم شد كه چهره واقعي آنان چه چهره كريهي است و امروز به خوبي روشن است كه اينان به دامان امپرياليست ها پناهنده و با كمك آنان به توطئه عليه جمهوري اسلامي برخاسته اند و با شايعه سازي و دروغ پردازي مي خواهند جوانان معصوم را به دام بكشند و با استفاده از خون مظلومان، امر اربابانشان را اجرا كنند. بايد در همه منابر به اين جوان هايي كه گول خورده اند از اين منافقين و امثال آنها نصيحت بشود، دعوت به حق بشود، بايد آنها را فهماند كه اينهايي كه شما را دعوت مي كنند به ضد جمهوري اسلامي قيام كنيد، اينها با اسلام بد هستند، با اسم اسلام مي خواهند اسلام را از بين ببرند. اينهايك روز با مقاصد اسلامي همراه نبوده اند، اينها نهج البلاغه و قرآن را اسباب دست قرار دادند براي اين كه نهج البلاغه و قرآن را از بين ببرند و اين جوان هاي بي اطلاع، اين پسرهاي بي اطلاع، دستخوش اين تبليغات سوء اينها شده اند و در مقابل ملت ايستاده اند.» 16

اهميت نفاق و منافق در نزد امام آنچنان زياد بود كه حتي ايشان در وصتيت نامه سياسي _ الهي خويش نيز توصيه هايي را درباره مقابله با منافقين مطرح كردند: «امروز و در آتيه نيز آنچه براي ملت ايران و مسلمانان جهان بايد مطرح باشد و اهميت آن را در نظر گيرند، خنثي

كردن تبليغات تفرقه افكن خانه برانداز است. توصيه اينجانب به مسلمين و خصوص ايرانيان بويژه در عصر حاضر، آن است كه در مقابل اين توطئه ها عكس العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود، به هر راه ممكن افزايش دهند و كفار و منافقان را مأيوس نمايند.» 17 نتيجه گيري

انقلاب اسلامي و حوادث پس از آن چهره ي واقعي بسياري از افراد و گروه ها را آشكار ساخت. يكي از اين گروه ها، كه به سبب ناديده گرفته شدن از سوي مردم به اعمال خشونت آميز روي آورد و بسياري از بزرگان انقلاب و مردم عادي را به شهادت رساند، سازمان مجاهدين خلق است كه از سوي امام خميني با عنوان «منافقين» ياد شد. بنابر آموزه هاي ديني و قرآني، نه تنها اعمال خشونت آميز اين گروه در داخل، بلكه همكاري منافقين با دشمنان ايران، نيز كاملاً مردود شناخته شده است؛ زيرا مطابق با آيات قرآن، كساني كه دم از اسلام مي زنند اما با دشمنان اسلام رابطه برقرار مي كنند و حرف هاي دشمنان اسلام را ترويج مي كنند، همان منافقيني هستند كه جايگاهشان همچون كافران در جهنم است.

با توجه به آن چه گذشت از يك سو مي توان به عمق اعمال خائنانه، وطن فروشانه و منافقانه ي اين گروهك تروريستي پي برد و از سوي ديگر مي توان دلايل انزجار ملت ايران نسبت به گروهك منافقين را به خوبي درك نمود. پي نوشت : 1. قرآن مجيد، سوره المنافقون، آيات 4 و 6.

2. قرآن مجيد سوره اعراف، آيه 27.

3. قرآن مجيد، سوره نساء، آيه 76.

4. قرآن مجيد، سوره نساء، آيه 141.

5. قرآن مجيد، سوره توبه، آيه 73 و سوره تحريم آيه 91.

6. نهج البلاغه، باب خطب، كلام 210.

7. صحيه نور، ج 12، صص 192

_ 202.

8. حميد روحاني، نهضت امام خميني، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1372، ج 3، ص 355 _ 345.

9. روزنامه جمهوري اسلامي، سال دوم، شماره 317، تيرماه 1359، ص 3.

10. حسين روحاني نشريه پيكار، شماره 80، ص 17.

11. رسول جعفريان، جريان ها و سازمان هاي مذهبي سياسي ايران، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383، ص 683، و همچنين ر. ك. وصيت نامه سياسي _ الهي امام خميني، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1379، ص 72 و 115.

12. علي اكبر هاشمي رفسنجاني، دوران مبارزه زير نظر محسن هاشمي، تهران:د فتر نشر معارف انقلاب، 1384، ج1، ص 245 _ 249.

13. پيشين، حميد روحاني، ص 499.

14. وصيت نامه سياسي _ الهي امام خميني، تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1379، ص 193.

15. جمعي از نويسندگان انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، قم: دفتر نشر معارف، 1382، ص 187.

16. صحيفه نور، ج 15، صص 201 _ 208.

17. پيشين، وصيت نامه سياسي _ الهي امام خميني، ص 25.

منبع:موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي

بيابان هاى طبس، بهترين راوى معجزه

بيابان هاي طبس، بهترين راوي معجزه

سخنراني امام خميني در جمع فرماندهان سپاه "واقعه طبس "

بيابان طبس، بهترين راوي معجزه اي است كه دل تاريخ را به لرزه درآورد.

تفسير آيه «و مكروا و مكر الله خيرالماكرين» را بايد از كوير تفتيده طبس پرسيد؛ بيابان خشك طبس، تبلور مرصاد الهي شد براي گرگ هاي در كمين نشسته اي كه راوي سياه مرگ بودند.

مي گويند: تاريخ، تكرار شدني است؛ اگر چنين است، پس اين سپاه ابرهه بود كه ديگر بار، از حافظان كعبه حقيقت به تنگ آمد و نابود شد.

همه چيز مهيا بود براي شبيخوني وحشيانه؛ براي خنجر زدن بر پيكر شقايق، اما حقيقت از

جنس ديگر بود:

مدعي خواست كه از بيخ كند ريشه ما

غافل از آن كه خدا هست در انديشه ما

عجب شبي بود شامگاه چهارمين روز ارديبهشت ماه.

گرگ ها آمده بودند تا همه چيز را يك نفس ببلعند، تا شايد طعم تلخ شكست، از مشتي دانشجوي پيرو خط امام را از خاطرها محو كنند؛ غافل از آن كه «يد الله فوق ايديهم.»

آري! دست قدرت الهي، پاسدار موطن عاشقان بود. چه خوش بود كه رهرويي از قافله عشق نيز به پاس خلوص خود، معبر وصال را در آن واقعه جست و صحراي طبس را تا معراج، بال در بال ملايك پيمود.

واقعه طبس مي تواند عظمت الهي و امدادهاي غيبي را براي مردم آشكار سازد و درس عبرتي براي آيندگان تاريخ باشد. ماجراي طبس از جمله رسواترين و مفتضحانه ترين توطئه هاي شكست امپرياليسم امريكا بر ضد انقلاب اسلامي ايران است. بدون شك ماجرايي كه در طبس به وقوع پيوست و با شكست مزدوران امريكايي مواجه شد، يكي از معجزات بزرگ قرن به حساب مي آيد؛ زيرا شيطان بزرگ امريكا با همه توان و با بهره گيري از دقيق ترين و پيچيده ترين امكانات نظامي و با تدارك همه جانبه و هماهنگي كليه عوامل داخلي و خارجي به بهانه آزادي جاسوسان خود در ايران، اما در حقيقت به قصد درهم شكستن انقلاب و نابود ساختن نظام جمهوري اسلامي ايران، هجوم خود را آغاز كرد. سران كاخ سفيد و مقامات پنتاگون از توفيق اين عمليات كمال اطمينان را داشتند، چرا كه به زعم باطل خود هيچ عامل و نيرويي را در شكست عمليات خود دخيل نمي دانستند؛ اما از آن جا

كه خداوند همواره حافظ اين ملت و انقلاب بوده است، در طبس نيز امدادهاي غيبي او عينيت يافت تا بار ديگر بر طاغوتيان زمان ثابت شود كه اراده الهي بر هر چيزي تعلق بگيرد، آن امر محقق خواهد شد. انگيزه ها و زمينه هاي تجاوز امريكا

?- پس از فتح لانه جاسوسي (كه به تعبير حضرت امام خميني انقلاب دوم نام گرفت) و شكست توطئه هاي مزورانه امريكا در نفوذ و رسوخ و نهايتاً مسخ انقلاب اسلامي از درون و افشاي دست هاي خيانت بار همساز با شيطان بزرگ و به اسارت گرفتن آن ها، تهديدات نظامي و تحريم اقتصادي از ابتدايي ترين اقدامات جهت غلبه بر اين پيروزي بزرگ و شكست دادن اين نصرالهي بود. همه همپالگي هاي شيطان بزرگ در اين توطئه ها با امريكا همدلي و همكاري داشتند. تبليغات در جهت اين دو توطئه ابتدا بر روي مداخله نظامي تمركز يافت و به اوج خود رسيد و چون دشمن از اين توطئه نتيجه اي نگرفت، به تشديد تبليغات بر مساله تحريم اقتصادي و بسط آن در تمامي كشورهاي هم پيمانش پرداخت و اين به دو علت بود: اول آن كه آخرين حيله دشمن بود، دوم انحراف اذهان و افكار عمومي از احتمال حمله نظامي، تا اين كه زمينه ذهني مردم از مساله منحرف و دشمن خارجي فراموش گردد و به مشكلات داخلي و مسايل اقتصادي معطوف شود.

?- از اهم زمينه هايي كه موجبات اين هجوم را فراهم ساخت بايد به شكست كوشش هاي ديپلماتيك و طرح هاي امريكا جهت آزادسازي جاسوسان خود اشاره كرد. (ماموريت افرادي چون رمزي كلارك، هانس، حبيب شطي، بني

صدر و قطب زاده)

?- در خلال تلاش هاي دشمن و عوامل و ايادي امريكا، يعني گروهك هاي چپ و راست و منافق، اين بار نيز به بهانه حفظ سنگر دانشگاه و مخالفت با تعطيل شدن آن و تقابل با انقلاب فرهنگي، با به راه انداختن هياهوي بسيار به جنگ و جدال و خونريزي و سنگربندي مشغول شدند و آن چنان ماهرانه جو را آماده ساختند كه گويي اين بخش نيز جزيي از طرح كلي تجاوز نظامي بوده است.

?- آتش افروزي هاي رژيم بعث عراق در مرزهاي خود با ايران و غائله كردستان

شگفتي ماجراي تجاوز وقتي روشن مي شود كه بدانيم دولت تجاوزگر امريكا در خصوص چنين ماموريتي متجاوز از پنج ماه تمام در صحراهاي آريزونا (جايي كه تقريباً شرايط كوير ايران را دارا است) تعليمات پيچيده و فشرده اي را به كماندوهاي خود داده بود و از پيچيده ترين تكنيك هاي نظامي اعم از تسليحات نظامي و دفاعي تا صنايع مدرن هواپيمايي استفاده كرده و بودجه نامحدودي را براي اين عمليات اختصاص داده بود. سازمان هواشناسي امريكا وضع جوي ايران به خصوص منطقه فرود در صحراي طبس را كاملاً مورد پيش بيني علمي قرار داده بود و به علت اين كه هواي آن شب مهتابي بود، ورود هر نوع هواي غيرمطلوب و وقوع توفان بعيد به نظر مي رسيده است. نكات برجسته ديگر درباره حمله نظامي امريكا

نكات مهم ديگري كه از مطالعه اسناد و مدارك به دست آمده و گزارش ها و مقالات نوشته شده حاصل شده است به شرح زير است:

?- امريكا در واقعه طبس از آخرين امكانات نظامي و تكنيك هاي جنگي استفاده

كرد، به طوري كه براي يك چنين عملياتي از طرف كنگره امريكا بودجه هنگفتي در نظر گرفته شده بود.

?- بالگردهايي كه براي آزادي جاسوسان امريكايي در نظر گرفته شده بودند، طبق ارزيابي متخصصان امريكايي از بهترين نوع هلي كوپترها و از آخرين مدل آن ها بود. بنابراين مساله از كار افتادن آن ها در جريان عمليات، كاملاً دور از انتظار بوده است.

?- شبي كه عمليات نجات در آن به وقوع پيوست مهتابي بود و معمولاً در اين شب ها از توفان و بادهاي تند خبري نيست، علاوه بر اين، براساس پيش بيني هاي علمي اداره هواشناسي امريكا، در شب عمليات، هواي كوير توفاني نبوده است!

?- بر اساس ارزيابي كارشناسان، احتمال پيروزي اين طرح از ?? درصد به بالا پيش بيني شده بود.

?- تهيه كننده وسايل نقليه اي كه مي بايد امريكايي ها را از اطراف تهران به لانه جاسوسي جابه جا كند، يك مزدور خودفروخته به نام علي اسلامي وابسته به حزب منحله خلق مسلمان بوده است.

?- كشورهاي مصر، عربستان سعودي، تركيه، عمان و پاكستان در اين عمليات امكانات خود را در اختيار امريكا قرار داده بودند.

?- با توجه به حساسيت شوروي سابق درباره تحركات امريكايي ها و زير نظر داشتن دايم آن ها، بدون شك اين عمليات با توافق و هماهنگي شوروي سابق انجام شده بود.

?- جهت فرود اضطراري بالگردها و هواپيماهاي ???- ,C?? منطقه در تهران و حوالي آن در نظر گرفته شده بود.

?- در شب حادثه طبس، چراغ هاي ورزشگاه شهيد شيرودي روشن بوده است.

??- علي اسلامي تهيه كننده اصلي كاميون ها براي حمل امريكايي ها به تهران، قبل از اشغال لانه

جاسوسي در خصوص به راه اندازي تظاهرات عليه امام(ره) و انقلاب اسلامي با سفارت امريكا همكاري نزديك داشته است.

??- مزدوران رژيم صهيونيستي در جريان طراحي حمله به طبس نقش بسيار فعالي داشته اند؛ به طوري كه از تجربيات طراحان نقشه حمله به فرودگاه «انتبه» در اوگاندا از جمله «شيمون پرز» استفاده فراواني شده بود.

به هر حال آنچه در طبس واقع شد، بدون شك مصداقي ديگر بر سوره فيل بود و پنج ارديبهشت ???? عام الفيل ديگر و «كارتر» نيز مظهر نظام سلطه جهاني، ابرهه اي ديگر و عنايت و لطف و مرحمت خداوندي بر مومنان گسترده. آنچه گذشت نه تنها يك واقعه ساده و زودگذر و فراموش شدني نبود، بلكه تمثيلي و ذكري است هميشگي و ماندني براي كساني كه با چشم دل خويش جز آنچه هست مي بينند و تذكار ديگري است بر اثبات قدرت فائقه و تامه الهي و بر وهن و سستي كيد و مكر دشمنان خدا. سخنراني امام خميني در جمع فرماندهان سپاه "واقعه طبس "

زمان : قبل از ظهر 12 ارديبهشت 1359 / 16 جمادي الثاني 1400

مكان : تهران ، شميران ، دربند

موضوع : شكست مفتضحانه امريكا در صحراي طبس - مقايسه انقلاب ايران با ساير انقلابات

حضار: فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي سراسر كشور

(بسم الله الرحمن الرحيم ) روحيه شهادت طلبي جوانان كشور

من وقتي شما جوانها را مي بينم كه با صداقت ، با سلامت روح فعاليت براي اسلام مي كنيد و خودتان را در معرض خطر مرگ قرار مي دهيد مباهات مي كنم . افتخار مي كنم كه در بين مسلمانها يك همچو جوانهاي رشيد متعهد هست . از

اين جهت ، ما نبايد ازقدرتمندهايي كه اتكال به خدا ندارند، اتكال به مسلسل دارند، ما نبايد بترسيم . ترس مال آن است كه براي شهادت حاضر نباشد.

در روايتي است كه حضرت علي بن الحسين در كربلا كه بودند به پدرشان گفتند كه - قريب به اين معنا - كه به آنها گفته بودند كه شما كشته مي شويد. عرض كرد به سيدالشهداكه مگر ما بحق نيستيم ؟ فرمود چرا. گفت ديگر مبالات از مردن نداريم (1) كسي كه بحق است و كسي كه قائل است به اينكه اين عالم تمام يك مدبر دارد و او خداست ، و عالم طبيعت پايينترين عوالم است - در قرآن از او به دنيا تعبير شده ، دنيا اين پايين - وقتي بناباشد كه شهيد منزلش در ملا اعلي باشد، اين چه خوفي دارد؟ خوف را بايد امثال كارترهاداشته باشند كه اعتقاد به اين مسائل ندارند.

اينهايي كه همه مقصدشان اين است كه در اينجا چند روزي به يك قدرتمندي برسنديا به يك جنايتكاري برسند، آنها بايد بترسند. اما جوانهاي ما كه اعتقاد به ماوراي طبيعت دارند، و شهادت را براي خودشان يك فوزي مي دانند، اينها ترس ندارند. ما فرض

مي كنيم كه همچو قدرتي براي آن قدرتمندان باشد كه بريزند و بكشند و همه چيز را ازبين ببرند، مع ذلك ما چون بحق هستيم نبايد بترسيم . نقض قوانين بين الملل در طبس توسط امريكا

در صورتي كه نه اينطور هم نيست مسائل . آقاي كارتر از روز اول هي با فرياد و با صدامي خواست تحميل كند. اگر شما يادتان باشد، اولي كه اين جوانهاي ما رفتند و

اين لانه جاسوسي را گرفتند، هي مسائلي را اينها پخش مي كردند. يعني آنها تعليم مي دادند واينهايي كه در ايران داشتند، اينها پخش مي كردند "بناست كه بيايند به آن لانه جاسوسي وچتربازها بيايند و اينها را بيهوش كنند و - عرض مي كنم كه - وارد بشوند و چه بكنند يا همه تهران را بيهوش بكنند". وقتي اعتنا به اين حرف نشد معلوم شد مسئله اين نيست . حالا هم كه اينها امتحان كرده اند كه آمدند و با آن تجهيزاتي كه مي گويند زياد بوده است آمدند ودر ايران هم پياده شدند، خوب ضربه سياسي خوردند، ضربه روحي خوردند. جوانهاي مردم را آوردند اينجا به كشتن دادند. و به نظر من مي آيد كه بيشتر از اين مقداري است كه اينها مي گويند. اينها كه ، بعضي از اينها كه رفتند آنجا را ديدند مي گويند نخير آن يك مقداري از اينها همچو سوخته شده اند كه از آنها اثري خيلي باقي نمانده است . اين همچون جنايتكاري كه جوانهاي مملكت خودش را براي جنايت مي فرستد به اينجا،اين آقايي كه هي فرياد مي زند كه شما نقض قراردادهاي اجتماعي و بين المللي راكرديد، خودش همين نقض قرارداد بين المللي را كرده است كه نظامي وارد كرده در يك مملكتي كه مستقل است . اين يكي از چيزهايي است كه نقض حقوق بين المللي است . نقض قراردادهاي بين المللي است . اين نقض قرارداد بين المللي راكه ايشان آنجا هي فرياد مي زند، خودش نقض مي كند. و اينقدرها هم اين مجالسي كه در دنيا هست از او انتقاد نمي كنند.

البته در اين قضيه كه حالا شكست خوردندانتقادات زياد است . لكن بدانيد كه اگر اين توفيق پيدا كرده بود، همه اين انتقادهايي كه اينها مي كردند برمي گشت به تعريف و ثنا خواني . آمادگي ملت ايران در مقابله با متجاوزان

در هر صورت ما از اينطور ارعابها نمي ترسيم . من نمي گويم كه ما يك قوه سلاح زيادي داريم كه مي توانيم با همه قدرتها طرف بشويم ، همچو چيزي مانمي گوييم . آنها شايد به اندازه جمعيت ايران قواي انتظامي داشته باشند. فرض كنيدما مي گوييم كه ما اتكال به يك مبدايي داريم . به اتكال به آن مبداء از مردن نمي ترسيم . شما هم آخر كارتان اين است كه بياييد همه ما را بكشيد. هماني كه جوانهاي ما كرارا از من خواستند كه شما دعا كنيد ما شهيد بشويم . كسي كه مي گويددعا كنيد شهيد بشويم ، ديگر نمي ترسد از اينكه آقاي كارتر بفرستند اينها را به شهادت برسانند. بنابراين ، ابدا خوفي از اين مسائل نيست . قوي باشيد. قدرتمند باشيد.اتكال به خدا بكنيد. يك نفر شما وقتي اتكال به خداي تبارك و تعالي دارد، با عده اي ازآنها مي تواند مقابله كند. اينها اگر هم يكوقتي بي عقلي كنند و فرض كنيد بريزند به ايران ،اين جوانهاي ما آنها را با چنگ و دندان از بين مي برند. نمي گذارند اينها يكي شان هم بروند. اگر هم اين كاري كه كرده بود رسيده بود به آنجايي كه بيايند در تهران ، و بيايند دراين لانه جاسوسي ، آن وقت مي فهميدند كه با چه اشخاصي طرف

هستند. در هر صورت من از شماها تشكر مي كنم كه خودتان بدون اينكه غير از خدا يك كسي وادارتان بكند،اين چيزي است كه از مبداء الهي جوشش پيدا كرده ، خودتان وارد اين ميدان شديد.اينطور نبوده است كه يك كسي بيايد شما را وادار كند. سرتاسر ايران يكدفعه سپاه پيداشد. نه يك جمعيتي بودند كه بروند يكي يكي اينها را اسم نويسي كنند و چه ، نه مسئله الهي بود. وقتي كه ديدند كه يك مطلبي است كه براي حفظ مملكت اسلامي است و اين اطاعت خداست ، از سر تا ته ايران ديديم كه يكدفعه جوشش پيدا كردند. از متن ملت اسلامي جوشش پيدا كردند و خودشان هم تنظيم امور را كردند و خودشان هم كارها رادرست كردند.

بله ، آن چيزي كه بايد من عرض كنم به شما آقايان كه سران اين جمعيتها هستيد، اين است كه ، كاري بكنيد كه اين نهضت لكه دار نشود. شما الان جز جنود الهي هستيد.

جندالله شما هستيد. شما لشكر خداييد. كسي كه لشكر خداست اگر خداي نخواسته يك كاري بكند كه مرضي خدا نباشد و آن وقت يكجوري باشد كه گفته بشود كه خوب ، اينهاهم مثل سابق ، اينها حالا دستشان رسيده به يك چيزي ، اينها هم زور مي گويند به مردم ،اينها هم اذيت مي كنند مردم را، اينها هم مثلا مال مردم را خداي نخواسته برمي دارند،اينطور نباشد. به جوانهايتان سفارش كنيد. از قول من سلام به همه برسانيد. سفارش كنيدكه شما جوانها جند خدا هستيد. شما دست خدا هستيد. شماها كاري بكنيد كه ايران سربلند باشد در دنيا. ما پيش خدا

سربلند باشيم . خود شما پيش خدا آبرومند باشيد.

يكوقتي كاري نشود كه ملتها، ديگران ما را تعييب (2) كنند به اينكه ، شما دستتان نمي رسيد. حالا كه دستتان رسيد شما هم همان هستيد. بفهمانيد به آنها كه نه ، ما براي دنياپا نشديم راه بيفتيم ، وگرنه معقول نيست كه آدم جانش را بدهد براي دنيا. كسي كه دنيا رامي خواهد، جانش را مي خواهد حفظ كند تا دنيا را ببلعد. شمايي كه جانتان را در معرض خطر قرار داديد، اگر يكوقت در بينتان يك جواني ، يك جاهلي پيدا شد كه يك كاري انجام داد خلاف موازين ، خودتان جلويش را بگيريد. نصيحتشان كنيد. نگذاريد يك طوري بشود كه در دنيا منعكس بشود كه ايران وقتي كه به نوا رسيدند خودشان . . . و چه كردند و چه كردند. من اميدوارم كه خداوند مويد شما باشد. خداوند پشتيبان شما باشد. باقدرت جلو برويد. اتكالتان به يك مبداء قدرتي است كه هيچ قدرتي در مقابل او چيزي نيست . با همان قدرت جلو برويد و شما پيروزيد بحمدالله . پي نوشتها: 1- بحار الانوار، ج 44، ص 367.

2- به عيب نسبت دادن .

منبع:ويژه نامه سروقامتان روزنامه جوان

بختيار آخرين تير تركش شاه

بختيار آخرين تير تركش شاه به دنبال انتصاب بختيار، بعضي از فرماندهان نظامي در شهرستان ها بخصوص در مشهد، قزوين گرگان كرمانشاه و چند شهر ديگر به ابتكار خود، دست به مقابله با تظاهرات مردم زدند. در حالي كه انتظار مي رفت زمامداري بختيار بتواند از موج خشونت ها بكاهد.

شاپور بختيار كه در كابينه دوم محمدمصدق كفيل وزارت كار بود و شايد همكاري او با جبهه ملي از همين زمان

باشد بعد از كودتاي ?? مرداد، عده يي به مقاومت ادامه دادند و هسته مقاومت تشكيل دادند. بختيار جزو همين افراد بود. بعدها شاه به جبهه ملي رو مي كند و به بختيار پيشنهاد نخست وزيري مي دهد و او هم قبول مي كند. در اين مقاله سعي شده است كه بختيار و دوره نخست وزيري اش بررسي شود.

محمدرضا شاه ابتدا به دكتر صديقي يكي از رهبران جبهه ملي رو مي كند. او از اين كار امتناع مي كند. بعد شاه متوجه شاپور بختيار مي شود. «امريكايي ها چند مصاحبه از شاپور را از تلويزيون هاي خود پخش كردند و او را فرد مناسبي براي نخست وزيري مي دانستند.» نورالدين كيانوري نيز در خاطرات خود مي گويد: «امريكايي ها و انگليس ها به بختيار اعتماد بيشتري داشتند و او را موثرتر مي دانستند و به شاه گفتند كه بختيار را نخست وزير كند...» جاي تعجب نيست چون كه بختيار نخست وزير مي شود. در كتاب آخرين سفر شاه نظر شاه را در مورد بختيار چنين بيان مي كند «شاه از بختيار خوشش نمي آمد. «من هميشه او را آنگلوفيل و عامل شركت انگليس مي دانستم ..» كيانوري در ادامه سخن خود چنين مي گويد: «به عقيده من اين آدم از آغاز موجوديتش خرده شيشه داشته و از ابتداي فعاليت سياسي اش روابط مشكوكي داشته است به همين دليل ما با بختيار مخالف بوديم »

خواهر شاه مي گويد: «در روز ?? دي ????، برادرم دكتر شاپور بختيار را به نخست وزيري برگزيد.» «شاپور بختيار آخرين مهره يي بود كه اميد و شانس شاه براي ابقاي خود و قرار گرفتن بر سر قدرت در ميان آن همه تلاطم و خيزش ها محسوب مي گشت ..»

«بختيار اين پيشنهاد را به شرط گرفتن اختيارات كامل و خروج شاه از

كشور بعد از راي اعتماد مجلس به دولت پذيرفت امريكايي ها هم اصرار داشتند، شاه هر چه زودتر از كشور خارج شود.»

به هر حال بختيار، مامور تشكيل كابينه مي شود. در ?? دي كه بختيار پيشنهاد نخست وزيري را پذيرفت شروع به مطالعه براي تشكيل يك دولت غيرنظامي مي كند. در مطبوعات اعلام مي شود كه بختيار گفت خروج شاه شرط نخست وزيري من بود شاه استعفا نخواهد كرد و من از وي چنين درخواستي نكرده ام «بختيار مي پنداشت با خروج شاه از صحنه فرصت خواهد داشت تا توفان فزاينده انقلاب را آرام كند.» «... بختيار اين اميد را به دل خود راه مي دهد كه چون نظاميان را پشت سر خود خواهد داشت البته با خروج شاه مي تواند اوضاع را مهار كند و قدرت كامل را به دست آورد.»

به دنبال انتصاب بختيار، بعضي از فرماندهان نظامي در شهرستان ها بخصوص در مشهد، قزوين گرگان كرمانشاه و چند شهر ديگر به ابتكار خود، دست به مقابله با تظاهرات مردم زدند. در حالي كه انتظار مي رفت زمامداري بختيار بتواند از موج خشونت ها بكاهد.

جريان رو به تزايد ناآرامي ها معلوم كرد كه به اين ترتيب حكومت بختيار هم آينده روشني در پيش نخواهد داشت كابينه يي كه بختيار معرفي كرد از جوانان بي نام تشكيل شده بود كه قبلا در هيچ دولتي عنوان وزير نداشتند، غير از دو تن ميرفندرسكي و آريانا. در ?? ديماه با انتشار خبر معرفي كابينه بختيار به شاه گروه هاي مختلف سياسي عمل بختيار را محكوم كردند. در كابينه ?? نفره بختيار حتي يك روحاني هم ديده نمي شد يا حتي يك شخصيت مخالف رژيم

«شاپور بختيار با درخواست آن كه مجلس به او راي تمايل

بدهد، قصد آن داشت كه سنت پارلماني پيش از كودتاي ?? مرداد را كه پس از دولت دكتر مصدق منسوخ شده بود، بار ديگر احيا كند. اما اين كار سودي به بار نياورد و باعث برپا شدن سروصداي مردمي شد كه نمايندگان رستاخيزي و مجلس رستاخيز را غيرقانوني و تحميلي مي دانستند.»

امام خميني در اين هنگام با صدور بيانيه يي حكومت بختيار را غاصب و غيرقانوني دانست و در ضمن از كارمندان دولت خواست كه وزراي جديد را به وزارتخانه ها راه ندهند. روز دوشنبه را نيز به ياد كشته شدگان تظاهرات اخير، روز عزاي عمومي اعلام كرد. پس از اين موضع گيري امام خميني عليه بختيار، مردم عليه دولت جديد شوريدند.

مجلس سنا امروز ?? دي ماه ???? جلسه علني داشت در اين جلسه كه ساعت ?? بامداد به رياست دكتر محمد سجادي تشكيل گرديد دكتر بختيار نخست وزير جديد حضور يافت و ضمن تشريح برنامه دولت وزراي كابينه را معرفي كرد. بختيار موفق مي شود راي اعتماد تمايل مجلس سنا را به دست آورد. كابينه دكتر بختيار براي شاه به مانند تزريق آمپولي بود كه مريض محتضر را كه در حال واپسين نفس كشيدن هاي خود بود از مرگ حتمي و قطعي نجات بخشد.

در كابينه بختيار محل هاي خالي ديده مي شود كه دو علت آن را اين چنين بيان مي كند: «كه من خصوصا اينها را خالي نگاه داشته ام تا با تعدادي از افراد كه آقاي مهندس بازرگان معرفي مي كند پر نمايم ..»

همانطور كه ذكر گرديد يكي از شرايط بختيار براي پذيرش نخست وزيري خروج شاه از كشور است وقتي قرار شد كه شاه از كشور خارج شود كه شوراي سلطنت تشكيل شود، دكتر اميني

كارگردان اصلي تشكيل شورا شد.

در ?? دي پيش از ظهر، شاه در گفت وگويي با شاپور بختيار فهرست او را براي تركيب شوراي سلطنت تصويب كرد. صورت اسامي شوراي سلطنت به اين شرح اعلام گرديد: شاپور بختيار، دكتر محمد سجادي دكتر جواد سعيدي دكتر عليقلي اردلان وزير دربار، عبدالله انتظام ارتشبد قره باغي دكتر علي آبادي دادستان كل، محمد علي وارسته و سيدجلال الدين طهراني كه او به رياست شوراي سلطنت برگزيده شد.

با تشكيل شوراي سلطنت امام خميني هم به عنوان عمل مقابله به مثل گروهي را برگزيد تا زمينه مقدماتي براي تاسيس يك حكومت اسلامي در ايران را فراهم سازند.

بختيار براي اينكه بتواند امام خميني را با خود همراه سازد، طرحي را به امام پيشنهاد مي كند. شاپور بختيار در نامه يي به حضرت امام پيشنهاد كرد كه براي انتقال رژيم به يك رژيم جمهوري شوراي سلطنت فعلي را به شوراي حكومت ملي تغيير نام بدهد و سپس اين شورا اختيارات خود را به شوراي اسلامي منتخب امام انتقال دهد. از آنجا كه اين طرح موجب به رسميت شناختن و قانوني دانستن شوراي سلطنت مي باشد، از جانب امام پذيرفته نشد.

امام خميني دولت موقت را در مقابل دولت بختيار ايجاد مي كند. خبرگزاري فرانسه بختيار در مصاحبه با لوقاتن گفت «بعضي اوقات صبر بهترين تاكتيك است بختيار در مقابل مردم چه مي توانست بكند و اگر آيت الله خميني بخواهد در شهر مقدس قم دولت پيشنهادي خود را به وجود آورد، به او اجازه خواهم داد تا دولتي شبيه به واتيكان تاسيس كند». چنين پيشنهادي خود نشان دهنده ضعف و استيصال بختيار است بختيار در مقابل دولت موقت مقاومت مي كند. او طي يك سخنراني

در مجلس شوراي ملي مي گويد: «دولت موقت تا وقتي كه شوخي و حرف است تحمل مي كنم .. من در مقام نخست وزيري قانوني مملكت مي مانم تا انتخابات آزاد آينده را انجام دهم »

در ?? دي ماه بختيار از مجلس راي اعتماد گرفت شاه در فرودگاه منتظر نخست وزير جديدش بود كه چند بار در دوران سلطنت خود او را زنداني كرده بود و اكنون كشور را به او مي سپرد.

شاه در فرودگاه قبل از سوار شدن به هواپيما به بختيار گفته بود: «دولت شما مورد حمايت كامل من قرار دارد و اميدوارم كه علايق وطن پرستانه اعضاي آن سبب شود تا هر يك از آنها بتوانند با انجام وظايف مشكلي كه بر عهده گرفته اند، به نتايج موفقيت آميزي دست يابد». شاه در فرودگاه يك تن را به بختيار سفارش مي كند و از او مي خواهد كه گذرنامه او را فورا بدهد تا از كشور خارج شود و آن فرد سپهبد حسين آزموده دادستان نظامي كودتاي ?? مرداد بود.

بختيار براي اجراي برنامه هاي آرام سازي كه در ذهن داشت از شاه قول گرفته بود كه جز اطرافيان نزديك خود كسي را با خود نبرد، شاه به بختيار اطمينان داده بود كه سعي نخواهد كرد تا از مقامات سابق كه بختيار در صدد دستگيري آنها بود، كسي از كشور فرار كند. بختيار طرحي را برسي مي كرد كه بر اساس آن بلافاصله پس از خروج شاه از كشور فهرست بلندبالايي از رجال سابق كنار هويدا و نصيري و داريوش همايوني و ديگران قرار گيرند. اقدامات بختيار در دوران نخست وزيري بختيار در ابتداي به دست گيري پست نخست وزيري در مصاحبه هاي مطبوعاتي كه شركت مي كند، رئوس برنامه هاي

خود را اعلام مي كند. در ابتداي كار، بختيار سعي دارد مصدق را بزرگ كند و خود را به او مربوط سازد. در روزنامه اطلاعات روز شنبه ?? دي ماه عكس شاپور بختيار را نشان مي دهد. زير عكس نوشته «دكتر شاپور بختيار در مصاحبه مطبوعاتي خود در كنار عكس مرحوم دكتر مصدق آيا تكيه برعكس رهبر مرحوم مبارزات ملت ايران كمكي به او خواهد كرد.»

بختيار براي نشان دادن اثرات خروج شاه از كشور گروهي از معتبرترين سفيران شاه در كشورهاي مهم را بركنار كرد و از آنها خواست كه خود را به تهران برسانند.

«... بختيار سعي بر آن داشت تا افرادي كه نامشان درليست يكصدوهفتاد نفري كه گفته مي شد، بطور قاچاق از كشور ارز خارج كرده و ممنوع الخروج شده بودند، از ايران نگريزند.» وزير دادگستري بختيار، طرح تشكيل كميته تحقيق و دادگاه ملي براي رسيدگي به تخلفات مقامات سابق را انتشار داد.

هويدا يكي از افرادي بود كه قرباني سياست بختيار شد و با توجه به سال ها خدمت او، شاه هيچ اقدامي براي نجات او انجام نداد.

با اشاره بختيار در تهران احزاب تازه يي اعلام موجوديت مي كنند كه نام هاي مختلف دارند ولي هدف واحدشان حمايت از قانون اساسي است .. در حالي كه نمايندگان مجلس گروه گروه استعفا داده از صحنه مي گريزند. كار ديگر بختيار گفت وگو با تك تك وكلايي بود كه براي استعفا از نمايندگي مجلس صف كشيده بودند.

او همچنين تعدادي از وزراي پيشين را دستگير و زندانيان سياسي بيشتري را آزاد كرد. دارايي هاي بنياد پهلوي را توقيف كرد. بختيار در ?? دي ماه ???? زنداني سياسي را كه از جانب ساواك خطرناك تشخيص داده شده بود آزاد كرد.

بختيار در

?? دي ماه انحلال ساواك را از تصويب مجلس گذراند و در دوره انقلاب هر سه رييس ساواك اولين نفرات اعدام بودند.

بختيار قول آزادي مطبوعات را داد و با روي كار آمدن او اعتصاب و تعطيل روزنامه هاي اطلاعات و كيهان پايان يافت و اين دو روزنامه مهم تهران شروع به انتشار مجدد خود كردند.

دولت بختيار برداشت از پس انداز و سپرده هاي بانكي مردم را محدود كرد.

بختيار، قراردادهاي تسليحاتي به ارزش هفت ميليارد دلار را فسخ فروش نفت به اسراييل و آفريقاي جنوبي را متوقف و اعلام كرد ايران از سنتو كناره مي گيرد و ديگر ژاندارم خليج فارس نخواهد بود. «تنها دستاورد بختيار خروج شاه بود.»

مطالب ذكر شده در فوق مجموعه يي از اقدامات شاپور بختيار است كه به صورت خلاصه ارايه شد، اما به نظر نمي رسيد هيچ كدام از كارهاي او واقعاص براي مردم ملت كشور، مفيد بوده باشد. موضع بختيار در مقابل امام خميني وقتي طرح تشكيل شوراي سلطنت از جانب بختيار ارايه شد، امام هم در مقابل آن موضع گرفت و مساله شوراي انقلاب را مطرح كرد. بختيار از همان ابتدا تلاش كرد كه با امام خميني ارتباط برقرار كند.

«در روز ?? دي ماه خبري در خبرگزاري ها آغاز شد؛ دولت بختيار، نماينده يي جهت ديدار با آيت الله خميني خطرناك ترين دشمن خود و تلاش براي صلح با وي به پاريس فرستاد و ساعتي بعد عكس و تفصيلات سيدجلال تهراني رييس شوراي سلطنت هنگام ورود به پاريس در نشريات اروپايي و رسانه هاي گروهي امريكا منعكس شد.»

تلاش بختيار اين بود كه سيد جلال بتواند پيش از اربعين با امام ملاقات كند و اين ملاقات اثري در تظاهرات روز اربعين بگذارد. امام

خميني حاضر نشد با سيدجلال تهراني ملاقات كند و بعد از اينكه استعفا داد، موفق شد با امام ملاقات كند. بعد دكتر اميني راهي پاريس شد تا بلكه به دنبال استعفاي سيدجلال تهراني راهي براي خارج كردن بختيار از اين بن بست بگشايد. بختيار كه از پيش به بي اثر بودن سفر اميني پي برده بود در زاويه يي ديگر، كوشش هايي را براي رساندن خود به پاريس آغاز كرد. در گفت وگوهاي پنهاني او با احمد صدر حاج سيدجوادي عضو نهضت آزادي و شوراي انقلاب شرايط چنين سفري بررسي مي شد.

بختيار بعد از مذاكراتي كه با شوراي امنيت انجام داد تصميم گرفت كه خودش به فرانسه سفر كند و به پاريس برود و از آيت الله خميني كسب تكليف كند. خبرگزاري فرانسه و آسوشيتدپرس بختيار اعلام كرد مسافرتش به پاريس سه روز به طول خواهد انجاميد و مي گفت نمي داند كه آيت الله خميني با وي به ايران مراجعت خواهد كرد يا نه قطب زاده اعلام كرد بختيار اگر تنها براي تقديم استعفا به آيت الله خميني به پاريس عزيمت كند، آيت الله او را خواهد پذيرفت و از طرفي در مورد سفر بختيار هيچ گفت وگوي مستقيمي قبلاً صورت نگرفته است بختيار در مقابل پاسخ امام گفت استعفا نمي دهم به پاريس نمي روم

تمام تلاش بختيار اين است كه بتواند مانع سفر آيت ا... خميني به ايران شود. او با بهانه قبول استعفا و مذاكره با شوراي انقلاب توانسته بود، سفر امام را به تعويق بياندازد و اين عمل او بيشتر از تلاش هاي نظاميان و امريكاييان متاؤر بوده است چرا كه بيشتر اعضاي شوراي انقلاب معتقد بودند كه اگر با سفر بختيار به پاريس و استعفاي او مساله

انتقال رژيم حل شود، چون راه حلي بدون خونريزي و كشت و كشتار خواهد بود بهترين است همه منتظر مي مانند.

بختيار طي نامه يي به امام گفت كه مسئوليت حفاظت ايشان را نمي تواند به عهده بگيرد. لذا با اين بهانه از ايشان خواست تا سفر خود را حداقل تا سه هفته به تعويق بيندازد.

«... گزارش ديگري از سوي ويليام سوليوان اوضاع كاخ سفيد را بيشتر به هم ريخت او خبر مي هد كه بختيار محرمانه اطلاع داده كه طرح مربوط به مقابله با ورود امام خميني را بررسي كرده و آماده است تا هواپيماي حامل او را در آسمان منحرف كرده و در جايي دور بنشاند و او را دستگير كند. شايد اين مساله هم مورد ديگري باشد مبني بر اينكه او دست نشانده امريكا بوده است و همانطور كه كيانوري مي گويد امريكايي ها او را براي روز مبادا كنار گذاشته بودند.

فعاليت ديگر بختيار براي جلوگيري از ورود امام بستن فرودگاه است «جامبوجت هواپيمايي ملي ايران كه توسط كاركنان اعتصابي هما براي پرواز انقلاب آماده شده بود و آيت ا... طالقاني و چند روزنامه نويس دعوت شده بودند كه با آن به پاريس بروند و همراه امام خميني باز گردند؛ در فرودگاه به دستور بختيار متوقف ماند. كاپيتان فتوحي كه فرماندهي اين پرواز را به عهده داشت اعلام كرد كه به علت بسته شدن راه هواپيما توسط يك تانك و به علت آنكه برج مراقبت توسط نظاميان اشغال شده است پرواز صورت نمي گيرد. در جاي ديگر بختيار مي گويد: «كاركنان فرودگاه در صورتي مي توانند آيت ا... خميني را به ايران بازگردانند كه قبلاً به اعتصاب خود پايان دهند.»

هدف بختيار از اينكه تمايل داشت خود به پاريس

برود، اين بود كه استعفا دهد اما مجدداً امام او را بطور موقت به رياست دولت بگمارند و زماني كه پي برد اگر استعفا كند دوباره منصوب نخواهد شد، از اين تصميم صرف نظر مي كند.

در همين روز يعني ? بهمن ماه خبرگزاري فرانسه اعلام كرد: بختيار گفت آيت ا... خميني مي تواند روز يكشنبه هشتم بهمن به تهران بيايد، وي گفت «من آماده ام هرگونه امتيازي را در چارچوب قانون اساسي در اختيار آيت الله خميني قرار دهم . اين سياست دوگانه بختيار چه مفهومي مي توانست داشته باشد. از يك سو تلاش مي كند امام را از سفر به ايران منصرف كند و از سوي ديگر امام را دعوت به آمدن به ايران مي كند.

خبرگزاري فرانسه اعلام مي كند:از بختيار پرسيده شد كه آيا در صورت بازگشت آيت ا... خميني به كشور، قدرت را به وي تسليم خواهد كرد يا خير؟ وي گفت امور سياسي را نمي توان در اختيار يك چهره مذهبي گذاشت آيت ا... خميني يك شخصيت مذهبي هستند و قابل احترام مردم ايران ولي يك چهره سياسي نيستند.

البته با نخست وزيري بختيار و خروج شاه كشور حالت خاصي پيدا مي كند. مردم خوشحال هستند از خروج شاه و سلطنت طلبان هراسان و نگران در پي خروج از كشور هستند، و تمام فرامين امام توسط مردم اجرا مي شود.بختيار فقط به صورت ظاهري حكومت مي كند و عملاً قدرتي ندارد، در اين مقطع تي وزراي او را به وزارتخانه ها راه نمي دهند و او بشدت درمانده است

بختيار بعد از اينكه مي بيند نمي تواند جلوي ورود امام را بگيرد، سعي مي كند هواپيماي حامل امام را در جاي ديگري بنشاند.

وي گفته است تا زماني كه او نخست وزير است ارتش از وي اطاعت خواهد كرد

و با او همراه خواهد بود.بختيار كه اندكي پيش از ترك شاه نخست وزير ايران شده و در اوج بحران اين سمت را پذيرفته است وعده اصلاحات اجتماعي و اقتصادي احياي قانون اساسي و انحلال ساواك را داده است بختيار گفته است اگر امام خميني باز گردد و جمهوري اسلامي خود را اعلام كند من دو راه در پيش دارم؛ بايد بمانم و خود را دولت قانوني بدانم كه در اين صورت خونريزي روي خواهد داد يا از كارم كناره گيري كنم و به ارتش بگويم كه ديگر جايي براي من نيست شما تعهدي كه به دست من داشته ايد آزاديد. بختيار گفته است من از قانون اساسي پشتيباني مي كنم شوراي سلطنت بايد باقي بماند، مردم در انتخابات آينده بايد خودشان براي نوع حكومت و رژيم تصميم بگيرند. اين امر برعهده من نيست و با ايجاد يك مجلس برگزيده مردم تصميم با آن خواهد بود. موضع امام در قبال بختيار

براي اينكه موضع امام در برابر بختيار مشخص گردد، از بعضي سخنان ايشان استفاده مي كنم «پس از تشكيل كابينه دكتر بختيار و انجام دو مصاحبه او، با امام خميني حكومت او را غيرقانوني اعلام كرد.» حضرت امام در پيام خود به مناسبت روي كارآمدن بختيار گفتند: اينها مي خواهند با بعضي كارهاي جزيي و فريبنده مثل آزادي مطبوعات و وعده انحلال ساواك و تظاهر به دين اسلام قدرت را به شاه برگردانند...» «دولت كنوني كه منصوب شاه مخلوع و مجلسين غيرقانوني مي باشد، هرگز مورد قبول مردم نخواهد بود و همكاري با اين دولت غاصب به هر شكل و هر نحوي شرعاً حرام و قانوناً جرم است همانطوري كه كارمندان مبارز

بعضي از وازرتخانه ها و ادارات دولتي عمل كرده اند بايد از اطاعت وزراي غاصب سرپيچي نمود و در صورت امكان آنها را به وزارتخانه راه ندهند.» «...آيت ا... خميني دعوت به اعتصاب و تظاهرات بيشتري كردند و اعلام داشتند هر حكومتي كه شاه تعيين كند غيرقانوني است و هشدار دادند كه اطاعت از بختيار در حكم اطاعت از ارباب او يعني شيطان است » «... امام خميني در سخنراني در همين روز ? بهمن گفت اگر عاقل باشد استعفا مي كند... اگر سرسختي بكند همان است كه بود و پشيمان خواهد شد. من به او الان مي گويم كه پشيمان مي شوي شرافت ايلي را، ايلي خود را از دست نده و خراب نكن خودت را، كه در ايلت هم خراب مي شوي »

«مهندس بازرگان در دفتر كار خود مصاحبه يي ترتيب داده بود تا اميدواري خود را به بختيار اعلام دارد. او طي مصاحبه خود گفت گمان مي كنم بختيار عاقلانه ترين راه يعني استعفا را در برابر امام خميني به كار بندد... امام خميني دولت بختيار را صددرصد غيرقانوني مي دانند... مردم غيرقانوني بودن دولت را به دفعات اعلام كرده اند... مطمئنم ايشان در برابر خواست ملت استعفا خواهند داد، و جز اين چاره يي نيست ..» موضع علما در مقابل دولت بختيار

بختيار در ?? دي در مصاحبه با خبرنگاران ادعا مي كند كه از حمايت نه دهم آيات عظام برخوردار است و كنار نمي رود. بعد از چنين ادعايي اعلاميه هايي از جانب آيت ا... گلپايگاني نجفي مرعشي شريعتمداري روحاني و غيره صادر مي گردد و دولت او را غير قانوني دانسته اظهاراتش را تكذيب مي كنند. موضع مردم در مقابل دولت بختيار

موضعي كه مردم در مقابل دولت بختيار اتخاذ كردند، همان

موضع رهبر آنان بود؛امام خميني دولت را غيرقانوني دانسته بود و براي مردم نيز همين گونه بود.

«... مردم همچنان در گروه هاي عظيم به خيابان ها ريختند و نه فقط برضد شاه كه برضد بختيار نيز به تظاهرات پرداختند. در ?? دي صدها هزار نفر در شهرهاي بزرگ راهپيمايي كردند و خواستار عزل بختيار شدند.»

«در ?? دي بختيار طي پيامي پس از عزيمت شاه به خارج از مردم خواست تا به وي در آرام كردن اوضاع كمك كنند». «با انتشار پيام امام خميني مردم در دستجات مذهبي تكليف خود را دانستند و آن تدارك براي تبديل روز اربعين به رفراندومي عليه رژيم .. بختيار تلاش كرد تا با آيت ا... طالقاني و دكتر بهشتي و نهضت آزادي در تماس باشد و با اشاره به نبودن شاه و خشمگيني ارتشيان خطر تندروي در آن روز را يادآور شود.» اما سخنان بختيار هيچ تاثيري بر مردم نداشت زيرا دستورات از جاي ديگري مي رسيد و همه با جان و دل از آن اطاعت مي كردند. بختيار سعي مي كند از درگيري ارتش با مردم جلوگيري كند و در ?? دي قرار شد ارتش خود را عقب بكشد و از هر نوع درگيري پرهيز كند. اين سياست بختيار نيز با شكست مواجه مي شود.

بختيار در برخورد با اعتصابات اعلام مي كند كه به اين كارمندان حقوق و مزايايي پرداخت نخواهد شد. موضع ارتش در مقابل دولت بختيار

با خروج شاه از ايران ارتش دچار آشفتگي مي شود. شاه قبل از خروج از ايران ارتش را به حمايت همه جانبه از بختيار تشويق مي كند.

«در ?? دي ماه بختيار هنوز روابط روشني با نظاميان ندارد. توسط شاه از سپهبد مهدي

رحيمي فرماندار تازه نظامي مركز و ارتشبد قره باغي رييس تازه ستاد ارتش مي خواهد كه از به وجود آوردن حوادث تازه خودداري كنند و روش هايي پيش گيرند كه اين روز بي حادثه بگذرد.» در ?? دي ماه قره باغي از رياست ستاد ارتش استعفا مي دهد كه پذيرفته نمي شود. از آنجا كه حفظ و يكپارچگي و فرمانبرداري ارتش براي امريكا مهم بود و از طرفي استعفاي او موجب تضعيف روحيه ارتش مي شد، لذا بختيار با دعوت وي و تشكيل جلسه يي با حضور ساليوان سفير امريكا در تهران وي را متقاعد ساخت كه از استعفا خودداري كند. بختيار در مصاحبه با راديو لندن گفت در روز ?? دي ماه در ارتش احدي بدون نظر من نمي تواند تصميم بگيرد.

بختيار در ميان دو موج درمانده است در حالي كه وزيران او را به وزارتخانه هايشان راه نداده اند و سراسر مملكت در اعتصاب است و عملاً مملكت از نوفل لوشاتو اداره مي شود، او تنها كاري كه دارد مصاحبه با خبرنگاران خارجي است و گفت وگوهاي پنهاني در چنين وضعيتي اگر ارتش نيز ارتباط خود را با او قطع كند چيزي باقي نخواهد ماند. تنها اميد او به ويليام سوليوان سفير امريكا و رابرت هايزر فرستاده كارتر است در ?? دي ماه ژنرال اريك فول ماربد نيز به عنوان نماينده ويژه وزارت دفاع امريكا به تهران مي آيد.

«... هنوز كساني از فرماندهان اميد به كودتا داشتند و آنان كوشيدند شاپور بختيار را كه هنوز نخست وزير بود با آن همراه سازند، بختيار ميلي به اين كار نداشت او اعتقاد داشت كه خودش شاه را بيرون كرده و پشتوانه او قوي است .

صبح روز يكشنبه ?? بهمن ???? چون بختيار بدون پشتيباني ارتش كاملاً

درمانده بود درصدد فرار برآمد.

موضع جبهه ملي در مقابل بختيارجبهه ملي وقتي خبر نخست وزيري بختيار را شنيد طي اعلاميه يي او را كنار گذاشت

«... در پاسخ سوال ما كه با اشاره به روابط قديم دكتر بختيار و دكتر سنجابي نظر شخصي رهبر جبهه ملي را درباره اقدام دكتر بختيار پرسيده بود به دادن اين جواب كوتاه اكتفا كرد: ما در جبهه ملي هرگز دست به يك اقدام فردي نمي زنيم و موضع ما غيرقابل تغيير است من در ملاقات با پادشاه نقطه نظرهاي خود را كه مبتني بر سه اصل اعلام شده از طرف جبهه ملي بود، بيان كردم بنابراين با همه سابقه دوستي و مبارزه چون دكتر بختيار از موضع اعلام شده جبهه ملي خارج شده و ماده اول بيانيه ما را عملاً زيرپا گذاشته نتوانستيم رفتار ايشان را بپذيريم به همين دليل گريزي براي همه ما به جز اخراج و تقبيح ايشان باقي نمانده بود كه آن هم طي اطلاعيه يي منتشر شده است در جاي ديگري دكتر سنجابي خواستار استعفاي بختيار شد و همچنين گفت جبهه ملي به امام خميني وفادار است موضع امريكا و شوروي در مقابل دولت بختيار

با آشفتگي اوضاع ايران امريكا كه منافع زيادي در اين كشور داشت دچار هراس شد. پس طرح هايي را براي به آرامش كشاندن كشور پياده كرد. در تصميم امريكا ونس و برژينسكي براي شاه ايران اين بود كه اگر تشكيل فوري يك دولت غيرنظامي ميانه رو كه قادر به همكاري با امريكا و شاه و حفظ نظم امكان پذير باشد مفيد است ديگر اگر درباره جهت گيري عمده اين دولت يا ناتواني حكمراني آن يا خطر از هم پاشيده

شدن بيشتر ارتش اطمينان چنداني نيست شاه بايد... يك دولت نظامي شديد روي كار آورد و اگر اين كار را غير منطقي مي داند يك شوراي نيابت و سلطنت تشكيل دهد زير نظر خود... اما شاه هنگام دريافت اين پيام داشت در جهت مخالف حركت مي نمود. سوليوان گزارش داد كه از او شاپور بختيار يكي از رهبران جبهه ملي خواسته است تا يك دولت جديد تشكيل دهد. «آگاهي كاخ سفيد از حركت جديد شاه مبني بر نخست وزير كردن بختيار تا حدي مسئولان كاخ را به آينده ايران اميدوار ساخت » سايرونس وزير امور خارجه امريكا، حمايت خود را از مساعي شاپور بختيار در مورد تشكيل كابينه غير نظامي اعلام كرد. از ارتش و گروه هاي ديگر خواست كه راهيين قضاوت دولت كارتر است كه دولت شاپور بختيار بهترين اميد بازگشت ايران به دوران ثبات سياسي است ونس گفت ما معتقديم بايد به دولت بختيار فرصت داده شود كه اختلافات فعلي اين كشور را پايان دهد و راه عملي سياسي و مسالمت آميز براي مسائل ايران بيابد... ونس گفت شاه هنوز هم طبق قانون اساسي ايران رييس كشور است ما از همين لحاظ است كه به همكاري با او ادامه مي دهيم

«شايعه انجام كودتاي نظامي هر روز بيشتر بين مردم گسترش مي يافت اين شايعات حكايت مي كرد كه خسروداد و همكارانش حتي احتمال برپايي يك جنگ داخلي تمام عيار را هم در نظر گرفته اند و در اين راه روي حمايت پرسنل كادر ارتش بويژه افرادگارد شاهنشاهي حساب مي كنند.

پخش اين شايعات چنان افكار امريكايي ها را مغشوش كرد كه بسرعت دست به كار شدند و در همان روزهاي اول ماه ژانويه ژنرال

هايزر معاون فرماندهي نيروهاي ناتو را به تهران فرستادند تا بسرعت هرگونه تلاش ژنرال ها را براي اجراي كودتا خنثي كند. ژنرال هايزر روز ?? دي ماه ???? ? ژانويه ???? وارد ايران شد.

دو روز قبل امريكا و متحدانش در گوادولوپ تصميم گرفته بودند دست از حمايت شاه بردارند و در عوض ضمن حمايت از شاپور بختيار مواظب ژنرال هاي ارتش نيز باشند تا مبادا خودسرانه دست به اقدام بزنند و باعث شوند در اثر مقابله مردم اساس ارتش شاهنشاهي از هم بپاشد.»

«هايزر در مورد ماموريت خود در ايران مي گويد: دستور اين بود. براي واشنگتن حياتي است كه در ايران يك دولت قوي و با ثبات و در عين حال دولت امريكا به رهبري بختيار برقرار گردد و نظامي ها از آن كاملا حمايت كنند... هدف پرزيدنت كارتر ايجاد يك ائتلاف بين بختيار و ارتش بود... كار اساسي من تحقق مصوب تحت زمامداري بختيار است يعني ارتش را وادار كنيم تمام تاسيسات مهم و حساس كشور مانند نفت گمركات نيروگاه ها، آب سيستم بانكي و رسانه هاي گروهي را تحت رهبري بختيار به دست گيرد. اگر اين كار شكست بخورد، يكراست به سوي شق بعدي يعني كودتاي نظامي خواهيم رفت هايزر در طول ماموريت خود در تهران غيرممكن بودن يك كودتاي نظامي عليه انقلاب را عملا لمس كرد.»

برژينسكي در خاطرات خود مي گويد: «هدف ماموريت هايزر اين بود كه به حفظ قدرت يك دولت غيرنظامي بعد از شاه كمك كند. من با دولت بختيار موافق بودم و آشكارا حمايت قاطع امريكا را از اين دولت تاكيد مي كردم اما همچنين اصرار داشتم كه هايزر بايد ارتش ايران را براي دست زدن به يك

كودتا به دنبال سقوط احتمالي بختيار آماده نمايد.»

«هايزر، بطور مكرر و تقريبا همه روزه با فرماندهان نظامي ايران و بيشتر با ارتشبد قره باغي و سپهبد ربيعي در تماس بوده و سعي و تلاش بسياري به كار برد كه ارتش را در پشت سر دكتر بختيار نگاه دارد.»

«آسوشيتدپرس با توجه به اينكه شانس موفقيت بختيار روز به روز كمتر مي شود، سخنگوي وزارت خارجه امريكا به ابزار حمايت ملايم از بختيار بسنده مي كند.«وزارت خارجه امريكا اعلام كرد، هنوز دولت بختيار را به رسميت مي شناسد. از طرفي سخنگوي كاخ سفيد گفت بختيار بايد نظر اكثريت مردم را بپذيرد.»

در اينجا مشاهده مي شود كه امريكا كم كم دارد حمايت خود را از بختيار برمي دارد.«... فرستاده يي از سوي رييس جمهوري فرانسه خود را به نوفل لوشاتو رساند، تا واسطه رساندن پيام جيمي كارتر به امام خميني باشد. كارتر مي پنداشت با قبول پيشنهاد ژيسكاردستن مبني بر دست شستن از حمايت شاه و ابلاغ تصميمات كنفرانس گوادالوپ خواهد توانست رهبري انقلاب را به جانبداري از بختيار و فرصت دادن به او وادارد.»ديگر مطمئن شده اند كه بختيار هم نمي تواند كاري انجام دهد پس تصميم مي گيرند در دولت جديد جايي براي خود باز كنند و منافع خود را حفظ كنند.«كشور شوروي طي موضعگيري رسمي در مقابل دولت بختيار اعلام كرد كه دولت بختيار حجابي پنهان براي نگه داشتن تصاعد دخالت امريكا در ايران است » سرانجام دولت بختيار

سرانجام دولت بختيار با شكست كامل مواجه شد. زيرا از همان ابتدا بر پايه هاي متزلزل بنا شده بود. بختيار تلاش بسياري كرد كه دولت خود را حفظ كند،اما مردم ايران ديگر خسته از دولت مستبد شاهنشاهي خواهان دولتي بودند

مردمي اسلامي و ايراني دولتي كه به آنها بها بدهد و با خواسته هاي مردم همراه و همگام باشد.

بختيار در روز ?? بهمن ???? متواري شد تا اينكه با قيافه مبدل از ايران خارج شد و از پاريس سردرآورد.«...آسوشيتدپرس از پاريس گزارش داده است كه شاپور بختيار قصد دارد در جريان انتخابات مجلس خبرگان جبهه ملي غيرمذهبي را رهبري كند، بعد از اينكه بختيار به پاريس آمد قصد دارد كه در آينده يي نزديك زندگي سياسي خود را از سر بگيرد.»

«سرانجام نخست وزير شاه در تابستان ???? در پاريس به قتل رسيد.»

444 روز؛ وقايع نگاري تسخير لانه جاسوسي

444 روز؛ وقايع نگاري تسخير لانه جاسوسي نويسنده: محمد حسن روزي طلب

چكيده: تسخير سفارت آمريكا در تهران اگرچه تأثيرات مهمي در عرصه سياست داخلي كشور داشت؛ مهمترين تأثير را در روابط خارجي ايران برجاي نهاد. از جمله براي اولين بار نقش تعيين كننده اي را براي يك كشور مستقل ايجاد كرد تا آنجا كه نتيجه انتخابات رياست جمهوري آمريكا در ???? در ايران و توسط دانشجويان رقم خورد. نوشتار حاضر وقايع نگاري اصلي ترين رويدادهاي ??? روزه اين بحران است كه در آن به ويژه به ابعاد خارجي ماجرا توجه بيشتري شده است. روز اول:

ساعت ?? صبح است. خيابان طالقاني وضع عادي خود را دارد. ماشين ها با سرعت و سروصدا عبور مي كنند، فروشگاه ها بازند و كاركنان آنها سرگرم كارهاي روزمره هستند. ناگهان گروهي نزديك به چهارصد نفر در حالي كه در طول خيابان طالقاني راهپيمايي مي كنند، به سمت سفارت آمريكا مي پيچند. جوانان با شور و حرارت از در و ديوار سفارت بالا مي روند و به درون محوطه سفارت مي پرند.

خيابان

بند مي آيد و جوان ها تند و تيز يكي پس از ديگري از گوشه و كنار سفارت به داخل مي روند، حالا هر كدامشان بازوبندي به دست و عكس امام به سينه دارند. در حالي كه باران نيز شروع به باريدن كرده، خبري بر روي تلكس خبرگزاري ها مي رود كه تا سالها اثراتش باقي خواهد ماند: «سفارت آمريكا در تهران اشغال شد.» روز دوم:

امام خميني حركت دانشجويان را مورد تأييد قرار مي دهد و مي گويد:«امروز در ايران باز انقلاب است. انقلابي بزرگتر از انقلاب اول. در اين انقلاب شيطان بزرگ آمريكاست.»

آقاي سيد احمد خميني به نمايندگي از رهبري انقلاب در جمع دانشجويان حضور مي يابد و در يك مصاحبه مطبوعاتي شركت مي كند. خبرنگاري از او مي پرسد علت حضور و مأموريتتان در رابطه با اشغال سفارت آمريكا چيست؟ او پاسخ مي دهد: «من به دعوت برادران پيرو خط امام به اينجا آمدم.» سيد احمد خميني اضافه مي كند: «تمام مردم ايران از عمل دانشجويان پشتيباني مي كنند.» او در جواب خبرنگاري كه پرسيده بود: «آيا تضعيف دولت تا اين حد صحيح است؟» مي گويد: «اين كار تضعيف دولت نيست زيرا تمام ملت يكپارچه اين عمل را تأييد مي كنند و لابد دولت هم از مردم است.»

اما چند ساعت پس از مصاحبه سيد احمد خميني، دولت موقت مهندس بازرگان استعفاء مي دهد و از قضا اين استعفاء پذيرفته مي شود و از سوي رهبر انقلاب، شوراي انقلاب مأمور اداره كشور مي شود.

ابوالحسن بني صدر نيز به سرپرستي وزارت امور خارجه برگزيده مي شود. روز ??:

خيابان هاي اطراف سفارت لبريز از حضور مردم

است. انبوه جمعيت با عصبانيت پرچم آمريكا را آتش مي زنند و فرياد مي كشند: «مرگ بر آمريكا، مرگ بر كارتر» .

بني صدر، كفيل وزارت امور خارجه از سمتش كنار رفته و قطب زاده جاي او را مي گيرد. او مي گويد: «نمي توان تا ابد گروگان ها را نگه داشت و آمريكا به عنوان سرزمين آزاد، نه مي تواند تسليم تحقير واگذاري مردي بيمار به رژيم جمهوري اسلامي ايران بشود و نه از به خطر انداختن ?? يا ?? شهروندش براي نگه داشتن اين مرد بيمار راضي است.»

در خارج از مرزهاي ايران خبرهاي داغي وجود دارد. در اجتماعي بي سابقه شوراي امنيت سازمان ملل با پانزده رأي بر آزادي فوري گروگان ها تأكيد مي كند، در اين ميان حتي شوروي نيز رأي مثبت مي دهد. ايران نشست نيويورك را تحريم كرد اما بني صدر مي گويد اگر همچنان وزير خارجه بود، به نيويورك مي رفت، هر چند كه برخي منتقدان در شوراي انقلاب او را از هواپيما برگرداندند.

?? نوامبر(?? آبان) دانشجويان سه گروگان را آزاد مي كنند. دو تفنگدار سياهپوست و يك منشي زن. روز بعد آنها ده نفر زن و سياهپوست ديگر را نيز آزاد مي كنند.

روز ??: شوراي امنيت در آخرين روزهاي سال ???? ميلادي با ?? رأي موافق و بي هيچ مخالفي و با امتناع روسيه و چك وسلواكي از رأي دادن تصويب مي كند كه ايران بايد تا هفتم ژانويه(?? دي ??)، گروگان ها را آزاد كند و اگر در اين مهلت گروگان ها آزاد نشوند، شوراي امنيت قطعنامه شديدتري صادر مي كند. همزمان والدهايم دبير كل سازمان ملل، تصميم

مي گيرد شخصاً به ايران برود و ديپلماسي قديمي را بيازمايد. اما روزنامه هاي ايراني در اول ژانويه (?? دي)، با عكسي قديمي از او استقبال مي كنند. در آن عكس والدهايم بر دست اشرف پهلوي، خواهر شاه، بوسه مي زند. روزنامه جمهوري اسلامي در زير اين عكس اين گونه به والدهايم طعنه مي زند:«آقاي والدهايم، اين شما هستيد كه بر دست بدكاره اي بوسه مي زنيد.»

والدهايم به ايران مي آيد، اما هيچ يك از مقامات رسمي حاضر به ديدار او نمي شوند و او پس از سه روز بازمي گردد و هنگام بازگشت به شوراي امنيت پيام مي دهد كه اعمال زور عليه ايران تنها به تشديد مقاومت آنها مي انجامد. شوراي امنيت دوبار تصويب قعطنامه را به تعويق مي اندازد و در نهايت در ?? دي ماه ?? ( ?? ژانويه ???? )شوراي امنيت بنا به پافشاري ايالت متحده تشكيل جلسه مي دهد.

مك هنري نماينده آمريكا دعاوي خود را عليه ايران اقامه مي كند و از شورا تقاضا مي كند كه براي حفظ صلح بين المللي قطعنامه مورد درخواست ايالت متحده مبني بر تحريم اقتصادي ايران را به تصويب برساند.

آن شب يكي از جلسات شورانگيز شوراي امنيت در جريان بود. پس از چندين ساعت بحث و بررسي، انگلستان، نروژ، پرتغال و فرانسه از قطعنامه آمريكا حمايت مي كنند، بنگلادش و مكزيك رأي ممتنع و چك واسلواكي رأي مخالف و در نهايت شوروي با استفاده از حق وتو، قطعنامه آمريكا را به بايگاني شوراي امنيت مي سپارد.

ديپلماسي دبير كل شكست مي خورد و ايالت متحده مي گويد كه يك طرفه به قطعنامه عمل خواهد

كرد. ماه سوم

ابوالحسن بني صدر به رياست جمهوري ايران برگزيده مي شود. او در اولين مصاحبه اش خاطرنشان مي كند:» «آماده نيست كه با دانشجويان مسلمان حكومتي موازي را قبول كند.» او اضافه مي كند:«ما در ايران دو حكومت داريم: يكي حكومت دانشجويان پيرو خط امام و ديگري شوراي انقلاب و چنين وضعي قابل قبول نيست.»

بني صدر راه حل مسئله گروگان ها را تشريح مي كند. به عقيده او دولت آمريكا بايد از ايران عذرخواهي كند و استقلال و حاكميت جمهوري اسلامي را محترم بشمارد؛ در اين صورت مشكل گروگانها ممكن است به زودي حل شود. سخنان بني صدر، اهالي كاخ سفيد را به جنب و جوش وامي دارد.

زمزمه هايي در رسانه هاي خارجي مبني بر ديدار مقامات ايران و آمريكا و ارائه راه حل تازه منتشر مي شود. اما صادق قطب زاده در مصاحبه با رويترز مي گويد:«شخص اينجانب و وزارت خارجه هيچ گونه تماس مستقيم و يا غيرمستقيم با آمريكا نداشته ايم و راه حل تازه، همان مطالبي است كه بارها گفته ايم. » اشاره قطب زاده به استرداد شاه و اموال او به ايران است.

چند سال بعد گري سيك در كتابش از ديدار قطب زاده (وزير امور خارجه ايران) و هميلتون جردن(رئيس كاركنان كاخ سفيد) در ?? بهمن (?? فوريه) در پاريس خبر مي دهد. اين ديدار سه ساعت به طول مي انجامد. قطب زاده در پاسخ جردن كه چگونه مي توان بحران را با صلح و آرامش و حفظ حيثيت طرفين حل كرد، پاسخ مي دهد:« راه حل ساده است، شاه را بكشيد.»

به هر حال پس از اظهار نظر فرانك جورج

كه با خوش بيني خبر از پيدا شدن راه حل تازه براي آزادي گروگان ها مي دهد، اين تصور در ذهن ها زنده مي شود كه بني صدر در توافقي محرمانه با آمريكايي ها سازش كرده است.

در اين ميان خبرگزاري فرانسه گزارش مي دهد تا چند روز ديگر يك هيأت آمريكايي كه از جانب دانشجويان پيرو خط امام دعوت شده اند، احتمالاً وارد تهران خواهند شد.

در چنين فضايي بود كه آسوشيتدپرس و رويترز گزارش دادند كه به محض ورود اعضاي يك دادگاه بين المللي كه قرار است اتهامات ايران عليه شاه مخلوع را رسيدگي كنند، گروگان هاي آمريكايي آزاد خواهند شد. اين مطلب را «هيكل» روزنامه نگار معروف مصري در مقاله اي نوشته و اضافه كرده كه هرچند گروگان ها به مجرد ورود اعضاي دادگاه بين المللي به تهران بلافاصله آزاد خواهند شد، اما در تهران زير نظر طرف سوم (سوئيس) قرار خواهند گرفت تا آمريكا به آنها دسترسي داشته و مسئول سلامتي آنها باشد. اما ماجرا به دلخواه آمريكايي ها پيش نرفت؛ هرچند قطب زاده اعلام كرد كه به نمايندگي از شوراي انقلاب، گروگان ها را تحويل خواهد گرفت اما دانشجويان اعلام كردند، گروگان ها را تحويل قطب زاده نخواهيم داد.

پس از گذشت چند ساعت از اين بيانيه دانشجويان، دفتر امام، شوراي انقلاب و هيأت وزيران، هرگونه تصميم گيري درباره گروگان ها را مربوط به مجلس شوراي اسلامي دانستند.

هيأت تحقيق هم به تهران آمد و خواستار ديدار با گروگان ها شد. اما دانشجويان ملاقات هيأت تحقيق با گروگان ها را كاري انحرافي خواندند و اعلام كردند گروگان ها تنها برگ برنده ايران در مبارزه

با آمريكا هستند و اجازه نمي دهند اعضاي اين كميسيون با گروگان ها ملاقات كنند.

بدين ترتيب نقشه قطب زاده و جردن هم نتوانست گرهي را باز كند. روز ???:

كارتر در ?? مارس ???? (چهارم فروردين ????) نامه اي محرمانه خطاب به امام مي نويسد و اعلام مي كند: «ما آماده پذيرش حقايق جديد كه مولود انقلاب ايران است، مي باشيم. اين امر همچنان هدف و آرزوي ماست، زيرا من تصور مي كنم كه ما هدف واحدي را كه صلح جهاني و برقراري عدالت براي همه ملل است، تعقيب مي كنيم. »

اما امام خميني با شجاعتي خارق العاده دستور مي دهد تا نامه كارتر منتشر شود. در آمريكا انتشار اين نامه يك افتضاح سياسي براي كارتر بود. كيسينجر بلافاصله پس از افشا شدن محتواي نامه كارتر اعلام كرد:« آمريكا بايد به مقامات ايراني بگويد كه مهماني تمام شده است. » روز ???:

روز مقدس ديگري فرا رسيده، روز عيد پاك است.

سه كشيش آمريكايي به سفارت آمده اند تا مراسم عيد پاك را اجرا كنند.

گروگان ها در گروه هايي دو تا چهار نفره براي انجام مراسم مذهبي به كتابخانه مي آمدند. در اوايل شب مراسم تمام مي شود اما كارتر يك روز پس از عيد پاك روابط ديپلماتيك با ايران را قطع كرد. او بالاخره قطعنامه يك طرفه را هم اجرا كرد و تردد همه محموله ها جز غذا و دارو را به ايران ممنوع كرد.

به علي آگاه (كاردار سفارت ايران در واشنگتن) و ديپلمات هاي ديگر، ?? ساعت فرصت داده مي شود تا ايالت متحده را ترك كنند. آنان ناراحت هستند اما در تهران گويي جشن بر

پا شده است.

امام خميني از كارتر به خاطر قطع رابطه با ايران تشكر مي كند و مي گويد:«قطع روابط به اين معناست كه آمريكا از نفوذ در ايران قطع اميد كرده است.»

عمليات نجات

هشت هلي كوپتر بزرگ از ناو وينسنتس پرواز كردند. شش هواپيما سي-??? ترابري نيز از فرودگاهي مخفي در مصر به پرواز درآمدند.

آنها ماه ها در صحراهاي جنوب غربي آمريكا براي مأموريت ويژه خود، تمرين كرده بودند.

اين گروه در فورت براگ، كاروليناي شمالي، پشت سيم هاي خاردار اردوگاهي كه قبلاً زندان بود، اردو زده بودند و براي كارهاي ناگهاني مانند وارد شدن به اتاق هاي تاريك با عينك هاي مخصوص و انفجار سوانح پيش رو تمرين كرده بودند. در ?? فروردين ?? (?? آوريل ????) كارتر شوراي امنيت ملي را احضار كرد و پس از يك ساعت تصميم گرفته شد تا عمليات اجرا شود.

هشت هلي كوپتر-?? RH از وينسنتس برخاسته اما يكي يكي مجبور به بازگشت يا فرود اضطراري شدند.

اولين هلي كوپتر به خاطر ترك برداشتن پره هاي آلومينيومي اش مجبور به فرود شد. دومين نيز ژيوسكوپش را (كه براي پرواز در شب ضروري بود) از دست داد و بخاطر مسدود شدن دريچه خنك كننده اش مجبور به بازگشت به ناو هواپيما بر شد.

ساعت 50/12 دقيقه شب اولين هلي كوپتر به صحراي يك كه ايرانيها آن را پشت بادام مي خواندند رسيد و آخرين هلي كوپتر هم پس از يك ساعت به محل ملاقات آمد. «مهندس پرواز هلي كوپترها را بررسي كرد و به چارلي بك ويث (فرمانده عمليات) گفت سيستم هيدروليك يكي از شش هلي كوپتر باقي مانده قادر به فعاليت نيست. عمليات

چراغ هاي آبي عملاً شكست خورده است. چرا كه با پنج هلي كوپتر نمي توان ?? كماندو و سي گروگان را از ايران خارج كرد. بك ويث مي گويد:« خدايا، ما شكست خورده ايم.» كارتر با توقف عمليات موافقت مي كند.

در صحرا ساعت ??/? بامداد است. خلبان يكي از هلي كوپترها حدود هفت-هشت متر در هوا بلند مي شود تا به طرف ديگري نزديك يكي از ترابري ها برود. همان طور كه به آن طرف كج مي شد، پره اش مخزن بنزين هواپيما ???-C را مي شكافد. ناگاه پشت بادام غرق در آتش مي شود و شعله هاي آتش را مي توان از كيلومترها مشاهده كرد. در واقع همه جهان متوجه مي شوند.

كماندوها به سرعت سوار ???-C ها مي شوند. پنج خدمه و سه تفنگدار در آتش سوخته اند. ???-Cها به مقصد مصر پرواز مي كنند و اجساد را در همان جا مي گذارند.

خبرگزاري ها در ساعت ??/? خبر را اعلام مي كنند: «واشنگتن- كاخ سفيد نيمه شب جمعه در بيانيه اي اعلام كرد كه عمليات نظامي جسورانه اي كه براي نجات گروگانهاي آمريكايي در تهران طرح شده بود، به علت «نقص فني» لغو شده است. برخورد دو هلي كوپتر آمريكايي روي زمين در صحراي ايران به مرگ هشت خدمه منجر شده است. » روز ??? :

پس از مدت ها كشمكش بالاخره امام خميني شروط چهارگانه اي را براي آزادي گروگانها اعلام مي كند؛ بازگرداندن دارايي هاي شاه، تعهد به عدم مداخله در امور ايران، آزاد كردن داراييهاي ايران در آمريكا و لغو ادعاهاي آمريكا عليه ايران.

شرط دوم آسان است. ادموند ماسكي (وزير امور خارجه

آمريكا) مي گويد ايالت متحده استقلال ايران را به رسميت مي شناسد.

درباره ديگر شرايط آمريكاييها بسيار محتاطانه عمل مي كنند. كارتر از الجزاير مي خواهد واسطه ايران و آمريكا شود، چرا كه چند ماه پيش كارتر روابطش با ايران را قطع كرده بود. در اين ميان در ?? و ?? شهريور صادق طباطبايي كه ادعا مي كند نمايندگي دولت ايران را دارد با وارن كريستوفر، معاون وزارت امور خارجه آمريكا ديدار مي كند. شهر بن، آلمان غربي ميزبان اين ملاقات محرمانه است. طباطبايي در اين ديدارها ضمن اعلام شرايط ايران براي آزادي گروگانها به كريستوفر مي گويد: «ايران متعهد مي شود دو روز پس از امضاي قراردادي ميان ايران و آمريكا، گروگانها آزاد خواهند شد.» در اين جلسه طباطبايي اصرار دارد كه موضوع پيش از فرا رسيدن اولين سالگرد گروگان گيري خاتمه يابد. روز ??? :

موقعيت كارتر به عنوان سخنران تبليغاتي انتخابات رياست جمهوري همچون شمشيري دو لبه بود. برگشت با سلامت گروگانها انتخاب كارتر را حتمي مي كرد اما اشتباه يا واكنشي عصبي اميدهاي رونالد ريگان را پررنگ مي كرد.

اشپيگل نوشت: «زماني ايالات متحده مي توانست تصميم بگيرد كه چه كسي در ايران بر مسند قدرت بنشيند، اما امروز، در ،???? آيت اللهي در تهران مي تواند سرنوشت انتخابات رياست جمهوري ايالات متحده را تعيين كند.»

در آمريكا همه آماده انتخابات مي شدند، در تهران نيز مجلس در آستانه رأي گيري بود. محمد موسوي خوئيني ها مي گويد: «اگر ايالت متحده شرايط ما را بپذيرد، گروگانها مي توانند دوشنبه (شب انتخابات آمريكا) از ايران پرواز كنند.»

كميسيون ويژه چهار، نظر امام خميني را تأمين كرده بود.

بحث در روز يكشنبه ? آبان ?? در جلسه اي محرمانه شروع شده بود، نمايندگان نظر كميسيون را كه موسوي خوئيني ها مي خواند شنيدند و سپس رأي دادند و پيشنهاد رأي آورد.

اكنون توپ در زمين كارتر است. اما نمي تواند توپ را از ميانه ميدان عبور دهد. كارتر مي گويد:«ما مي گوييم مي خواهيم با شرايطي موافقت كنيم كه با قوانين آمريكا معارض نباشد.» روز ??? :

پس از رأي نياوردن كارتر، تحولات روند سريع تري به خود مي گيرد. وارن كريستوفر پاسخ آمريكا را به واسطه الجزاير مي گويد و تأكيد مي كند:«بقيه اش به ايراني ها بستگي داد ».

هنري كيسينجر دموكرات انتظار دارد قبل از اين كه ريگان در ?? دي (?? ژانويه ????) قدرت را در دست گيرد، آزاد شوند.

چند روز بعد ايالات متحده اصولاً بيانيه ايران (همان شروط چهارگانه) را مي پذيرد و جزئيات را براي مذاكره باقي مي گذارد اما رجايي نخست وزير، پاسخ آمريكايي ها را مبهم مي خواند و خواستار پاسخ مجدد آمريكايي مي شود.

آيت الله بهشتي رئيس ديوان عالي كشور، هم مسأله محاكمه گروگان ها را مطرح مي كند تا اينكه در ساعت ?? شب ?? دي آخرين پاسخ آمريكا تسليم دولت ايران مي شود.

بهزاد نبوي مذاكره كننده ايراني مي گويد:« آمريكا متعهد شده است كليه سپرده هاي ايران را كه براساس حكم رئيس جمهور آمريكا در بانك هاي آمريكايي و شعب اروپايي آنها توقيف شده است قبل از آزادي گروگانها به حساب بانك مركزي كشور ثالث واريز كند.»

همه چيز براي آزادي گروگانها مهياست اما ايالات متحده آزادي گروگانها را با افزودن تبصره اي خارج از قرارداد

الجزاير به تعويق مي اندازد. گروگانها از فرودگاه مهر آباد مجدداً به بازداشتگاه بازگردانده مي شوند. بهزاد نبوي مي گويد: «بيانيه الجزاير به امضاي دولتين ايران و آمريكا رسيده و رئيس جمهور آمريكا فرمان رفع توقيف از سپرده هاي مسدود شده ايران را صادر كرده بود و ما هر لحظه انتظار داشتيم كه بانك هاي آمريكايي سپرده هاي ايران را به بانك انگليسي واريز كنند، تا گروگانها آزاد شوند، اما يادداشت اخير بانك هاي آمريكايي براي ما كاملاً تازگي داشت و اين همان «نارويي» است كه خبرگزاري هاي خارجي گزارش مي دهند و در اين يادداشت مطالبي برخلاف بيانيه الجزاير وجود داشت كه قبلاً توسط ايران رد شده بود. ما منتظر هستيم كه بانك هاي آمريكايي سپرده هاي ايران را به بانك مركزي انگليس واريز كنند و اگر اين كار انجام نگيرد مسلماً تصميمات جديدي اتخاذ خواهد شد. روز ??? :

ايرانيها تا زمان تعويض دفتر رياست جمهوري ميان كارتر و ريگان تعلل كردند. رونالد ريگان ايرانيها را به بربرها تشبيه كرد و در مقابل يك وزير ايراني گفت: «ما اين حرف را جدي نمي گيريم. ريگان فكر مي كند هنوز در فيلم هاي وسترن بازي مي كند و بايد رفتارهاي وحشيانه داشته باشد.»

او اضافه مي كند:«گروگانها مثل ميوه اي هستند كه همه آبش كشيده شده است. »

پزشك هاي الجزايري گروگانها را معاينه مي كنند؛ بويينگ ها هنوز روي زمين هستند. بسياري معتقدند انقلابيوني كه شاه را تا دم مرگ دنبال كرده بود، تا آخرين دقايق رياست جمهوري كارتر، عذابش خواهند داد.

و در لحظاتي كه كارتر رئيس جمهور نبود، هواپيماي الجزايري با ?? آمريكايي فرودگاه مهرآباد

را ترك مي كرد. هواپيماها با شعار«مرگ بر آمريكا » مشايعت مي شدند. هواپيماها خاك ايران را ترك كردند و در تاريكي شب مهتابي گم شدند.

? دقيقه به ? شب به وقت تهران روز ??? بود كه ديگر موضوع تمام شده بود، دقيقاً شبيه تمام شدن هرگونه رابطه ايران و آمريكا. مقالات مرتبط:

آمريكا از ما چه مي خواهد؟

گفت و گو با موسوي خوئيني ها در مورد تسخير لانه جاسوسي

سير تحول گفتماني غرب ستيزي تا استكبار ستيزي

تبييني بر «نه شرقي، نه غربي» بررسي شعارهاي اصلي مطرح شده در انقلاب اسلامي

معرفي كتاب انقلاب دوم (تسخير لانه ي جاسوسي آمريكا، آثار و پيامدها)

تسخير لانه جاسوسي پيروزي يا شكست

كار از شريف شروع شد!مصاحبه با دكتر پوريزدان پرست از دانشجويان پيرو خط امام

فرار هاليوودي از ايران،ماجراي گريختن 6 گروگان آمريكايي

منبع: www.irdc.ir

ماجراي تعطيلي دانشگاهها در سال 1359

ماجراي تعطيلي دانشگاهها در سال 1359 نويسنده:ناهيد روشن نهاد چكيده:

پس از پيروزي انقلاب نهادهاي جديدي به وجودآمدند و بسياري ازنهادهاي سابق در جهت انقلاب تغيير رويه دادند. با اين همه يك سري ازسازمان ها و نهادها علي رغم تغييرات روبنايي همچنان بدون تغير باقي ماندند كه مقوله ي آموزش و آموزش عالي درايران از جمله ي اين موارداست در حقيقت دانشگاه در ايران كه سال ها انواع تجربه ها، الگوها وآموزش هاي بيگانه را به خود ديده _ ثمره ي چنداني هم برايش به ارمغان نياورده بود _ با پيروزي انقلاب اسلامي ديگر قادر به ادامه ي حيات خودنبود

در هر انقلاب ريشه دار، بسياري از نهادهاي جامعه دگرگون شده ونظام هاي مترقي تر و تكامل يافته تر جايگزين آن مي شوند. انقلاب اسلامي ايران نيز با همه ي ويژگي هاي خاص خود بويژه شيوه هاي تكويني آن نمي تواند از اين قاعده مستثنا باشد.

پس از پيروزي انقلاب نهادهاي جديدي به وجودآمدند و بسياري ازنهادهاي سابق

در جهت انقلاب تغيير رويه دادند. با اين همه يك سري ازسازمان ها و نهادها علي رغم تغييرات روبنايي همچنان بدون تغير باقي ماندند كه مقوله ي آموزش و آموزش عالي درايران از جمله ي اين موارداست در حقيقت دانشگاه در ايران كه سال ها انواع تجربه ها، الگوها وآموزش هاي بيگانه را به خود ديده _ ثمره ي چنداني هم برايش به ارمغان نياورده بود _ با پيروزي انقلاب اسلامي ديگر قادر به ادامه ي حيات خودنبود. الف _ وضعيت اركان تشكيل دهنده ي دانشگاه هاي ايران درسال هاي 1357 و 1358

در بحبوحه ي پيروزي انقلاب اسلامي فعاليت تحصيلي دردانشگاه ها، هم چون مدارس ادارات و كارخانه ها تعطيل شده بود وگروه هاي مختلف سياسي با استقرار دفتري در دانشگاه ها، فعاليت سياسي مي كردند. پس از تجديد فعاليت تحصيلي دانشگاه ها از اسفند1357 حضور گروه ها و فعاليت هاي سياسي در دانشگاه ها هم چنان ادامه يافت بخش اعظمي از اين گروه ها و فعاليت ها نيز به مخالفان تعلق داشت و نيروهاي وفادار به نظام و رهبري انقلاب اسلامي در قالب كميته ها وانجمن هاي اسلامي در مقابل فعاليت هاي اين گروه هاي مخالف احساس خطر مي كردند.

در واقع دانشگاه هاي ايران از نوعي آزادي عمل و خودمختاري كه درتاريخ اين مؤسسات بي نظير بود، بهره مي بردند و در اكثر دانشگاه ها،گروه هاي سياسي دانشجويي اغلب با سازمان هاي سياسي خارج ازدانشگاه همكاري مي كردند و به فعاليت هايي مي پرداختند كه ارتباطي به رسالت دانشگاهي نداشت

توصيف سرپرست شوراي مديريت دانشگاه تهران از وضعيت دانشگاه تهران در آن برهه از زمان شايد بتواند تصوير گويايي از آن شرايط را ارائه دهد. او مي گويد:

«پس از پيروزي انقلاب چون در انتخاب مسئولان سازمان هاضابطه ي مكتبي وجود نداشت افرادي با بينش هاي گوناگون از انقلاب واسلام امور كشور را دردست گرفتند و هركس آن چنان عمل كرد كه ازانقلاب و اسلام درك مي كرد و مديريت

موقت دانشگاه تهران نيز از اين قاعده مستثنا نبود. ما هنگامي كه به اصرار مهندس بازرگان اين مسئوليت را پذيرفتيم _ 13 اسفند 1357 _ دانشگاه مثل غالب سازمان هاي مملكتي وضع كاملاً استثنايي داشت و در اختيار گروه هاي سياسي بود. چند تانك عظيم چيفتن در محوطه ي دانشگاه پارك شده بود و دو سازمان چريكي مجاهدين خلق و فداييان خلق يكي در دانشكده ي علوم و ديگري دردانشكده ي فني به مردم تعليمات نظامي مي دادند و مسجد دانشگاه مركز كميته وانبار اسلحه و وسايلي بود كه از خانه ي طاغوتيان به دست مردم فتح مي گرديد و به آن جا آورده مي شد. در چنين شرايطي ما مجبوربوديم طبق فرمان امام كلاس ها را هرچه زودتر دايركنيم و دانشگاه را به وضع عادي برگردانيم ودر اين كار موفق شديم »

پس از تشكيل كلاس هاي درس كارگزاران انقلابي نظام سعي داشتنددانشگاه ها را در مسير اسلامي پيش ببرند و چيزي كه در ابتداي امرمدنظر بود، نحوه ي مديريت و اداره ي امور دانشگاه ها، گزينش استاد،دانشجو و كاركنان دانشگاه و جو حاكم بر فضاي دانشگاهي بود.

البته در همين ايام _ با وجود وقوع انقلاب و تغيير نظام در ايران _ عده ي دانشجويان ايراني در آمريكا روبه افزايش بوده است به گزارش يونايتدپرس به قلم «پيتر كاستا» آمده بود كه در آن زمان _ آبان 1358_ 60هزار ايراني با ويزاي تحصيل در دانشگاه هاي ديگر و هزار تن نيز باويزاهاي ديگر به درس خواندن مشغول بودند.

علاوه بر نارسايي هاي مذكور، دانشجويان به درس خواندن علاقه اي نشان نمي دادند و در گذراندن واحد درسي آزاد بودند. براي مثال در دانشگاه علم و صنعت در ترم اول سال 1357_1358 از تعداد 5490 دانشجوي ثبت نام شده تنها 2866 نفربيشتر از 11 واحد درس گذراندند؛ يعني

تمام امكانات از قبيل استاد،كلاس كادر دانشگاه و بودجه فراهم شده بود، ولي دانشجويان از آن بهره برداري نكردند و به فعاليت هاي ديگر غير از آموزش مي پرداختند.

پس از سال تحصيلي 1357_ 1358 بحث ها و خبرهايي پيرامون تعطيل شدن دانشگاه ها و شركت دانشجويان در جهاد سازندگي به گوش مي رسيد. سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي نيز طي اطلاعيه اي از دولت و دانشجويان خواسته بود تا ترم نخست دانشگاه ها در سال تحصيلي جديد به منظور انجام فعاليت هاي جهاد سازندگي تعطيل شود، ولي وزيرفرهنگ و آموزش عالي خبر از گشوده شدن دانشگاه ها در مهرماه رامي دهد و اذعان مي كند كه به دليل عدم شركت همه ي دانشجويان درجهاد سازندگي كلاس هاي درس روند طبيعي كار خود را ادامه مي دهند.

در هر صورت وجود مسايل و معضلات مذكور در دانشگاه ها وتلاش كارگزاران براي رفع آن ها، نشان از لزوم انجام دگرگوني و تغييراتي اساسي در دانشگاه ها داشت كه به مرور ايام بايد به انجام مي رسيد. درواقع هر گروه و حزبي با ديدگاه هاي گوناگون سعي داشت تا تغييرات بنيادي ايجاد نمايد، ولي اختلاف نظرها، يكي نبودن آرا و انتقاد گروه ها ازعملكرد يكديگر موجب مي گشت تا كارها و اقدامات اصلاحي به تعويق افتد. علاوه بر اين معضلات و علل فرهنگي موجود، سياسي شدن بيش از حد دانشگاه ها، كشيده شدن حل و فصل اختلافات سياسي و حزبي به مركزيت دانشگاه ها و مداخله ي امور سياسي در جزييات حيات دانشگاهي باعث شد پديده اي تحت عنوان انقلاب فرهنگي _ دگرگوني در آموزش عالي _ رخ دهد؛ البته به منظور درك بهتر اين مسأله بايد عللي را كه منجر به ايجاد اين پديده شد، در دل وقايع جست وجو كرد.

از بدو شروع كلاس ها در سال 1357، بحث هاي مسلكي ايدئولوژيك و سياسي در كلاس ها و محوطه هاي دانشگاه ها، ميان دانشجويان كادر آموزشي و

مديريت در جريان بود. اجتماعات وسخنراني هاي مختلف تشكيل مي شد. گروه هاي سياسي دفاتر خود را دردانشگاه ها مستقر كرده بودند. به طور كلي همه ي اختلافات و مجادلات وتعارض هاي سياسي پس از انقلاب _ مسايل كردستان مطالبات قومي وديگر خواسته ها مانند آزادي مبارزه با امپرياليسم و سرمايه داري مشاركت سياسي گروه ها در رهبري نظام و..._ بيشتر از هرجاي ديگر درمحوطه ي دانشگاه ها منعكس مي شد. در نتيجه همه ي اين ها مباحث وچالش هايي را دامن مي زد كه باعث مي شد فعاليت سياسي بر فعاليت علمي تحقيقاتي و دانشگاهي غلبه داشته باشد.

در سال 1358، نيروهاي وفادار به نظام و رهبري در مقابله بافعاليت هاي مخالف فرهنگي و سياسي در دانشگاه ها فعال شدند. اين نيروها چه در سطح مسئولان _ شوراي انقلاب و نهادهاي انقلابي _ چه درقالب گروه هايي مانند حزب جمهوري اسلامي و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي چه در قالب انجمن هاي اسلامي دانشجويي مي كوشيدند كه ابتكار عمل سياسي و فرهنگي جامعه و دانشگاه دردست نيروهاي اسلامي _ انقلابي وفادار به نظام و رهبري قرار بگيرد. ازبارزترين نمودهاي عملياتي اين رويكرد، تصرف سفارت آمريكا در 13آبان ماه 1358 توسط كساني بود كه به عنوان دانشجويان مسلمان پيروخط امام به يكي از جريان هاي مطرح سياسي در جامعه و دانشگاه تبديل شدند و درست يك روز بعد از اقدام آن ها، مهندس مهدي بازرگان رييس دولت موقت استعفا كرد. بدين ترتيب آن عده از دست اندركاران انقلاب و نظام كه به روش هاي انقلابي مبتني بر ايدئولوژي اسلامي در سياست خارجي و داخلي و برخوردهاي قاطع با مسايل معتقد بودند، يكي ازموانع پيشبرد اهداف مبارزاتي خود را از سر راه برداشتند. از سوي ديگر، اختلافات عقيدتي و احياناً برخوردهاي فيزيكي در محيط دانشگاه ها موجب گشت تا آن ها توجه ها را به

خود جلب كنند. بدين سبب در اواخر شهريور 1358، مسئولان عالي رتبه ي دولتي و دانشگاهي در حضور رهبر انقلاب به بررسي اين مسأله پرداختند و بر لزوم ايجادمحيطي امن و آرام در دانشگاه ها تأكيد كردند؛ ولي در اوايل اسفندهمان سال برگزاري تظاهرات سياسي در محيط دانشگاه ها ممنوع شد،زيرا با فرارسيدن موعد انتخابات مجلس احزاب مختلف فعاليت بيشتري از خود بروز دادند. بدين سبب معاون سياسي _ اجتماعي وقت وزارت كشور با مشاوره ي رياست دانشگاه مقرر كردند به جهت دورنگه داشتن محيط دانشگاه از جنجال هاي سياسي مراسم مربوط به گروه ها و احزاب سياسي به محلي ديگر انتقال يابد؛ اما دفاتر احزاب سياسي هم چنان در دانشگاه ها مستقر بودند و دانشگاه نه تنها از داخل درحال اضمحلال بود، بلكه از خارج نيز تهديد مي شد، به نحوي كه دانشگاه تهران مورد حملات متوالي قرارگرفت و در اين ميان عواملي چون بلاتكليفي در امر اداره ي دانشگاه فقدان امنيت و منزلت دانشگاه ونارسايي هاي موجود ميان استادان دانشجويان و كارمندان موجبات وقوع چنين رويدادهايي را فراهم آورد. به همين دليل رييس وقت شوراي انقلاب براي جلوگيري از ادامه ي چنين وقايعي اختيارات تام دانشگاهي را طبق مقررات در اختيار هيأت مديريت دانشگاه تهران قرارداد تا بدين وسيله بتوانند اوضاع آشفته ي اين مراكز علمي را آرام ساخته و آن ها رااداره كنند.

در هر حال گروه هاي سياسي عقيدتي و ديني مخالف و موافق همديگر را تحمل نمي كردند و روز به روز اوضاع دانشگاه ها متشنج ترمي شد و كاركردهاي آموزشي و پرورشي و فعاليت تحصيلي علمي فني و حرفه اي در دانشگاه ها تحت الشعاع اختلافات سياسي وعقيدتي قرارمي گرفت در اين راستا مخالفان خواستار آزادي و برابري و مبارزه باامپرياليسم و سهيم شدن خود در قدرت بودند و موافقان نيز به حاكميت ارزش هاي اسلامي بر جامعه و

دانشگاه و حذف عناصر غرب زده وشرِق زده تأكيد مي كردند. ب _ تحولات دانشگاه ها از ابتداي سال 1359 تا اعلام انقلاب فرهنگي با فرارسيدن سال جديد _ 1359 _ شوراي انقلابي تزكيه ي دانشگاه تهران تصميمات تازه اي بدين مضمون اتخاذ كرد كه كليه ي استادان دانشجويان و كاركناني كه قبلاً عضو ساواك بودند، هم چنين حقوِبگيران وافرادي كه مورد حمايت اين سازمان بودند و نيز وزرا و وكلاي مجلسين صاحبان مشاغل مشابه بعد از بهمن 1345 بايد از كار بركنارشوند. در ضمن كليه ي كساني كه با عنوان نماينده سخنگو يا مسئول درسازمان ها واحزاب فرمايشي شركت داشته يا به دليل روابط خاص خود بادربار سلطنتي مقام هايي را غصب نموده يا مواضع ضد دانشجويي و ضددانشگاهي داشتند از احراز هرگونه پست مديريت در دانشگاه محروم ماندند.

در اين ايام سه وزير دولت موقت _ وزير مشاور در سازمان برنامه وزير فرهنگ و آموزش عالي و رييس سازمان برنامه و بودجه _ وظايف هيأت امناي دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي را بر عهده گرفتند.

لازم به ذكر است كه بعد از تأسيس وزارت علوم و آموزش عالي درسال 1346 و رشد انديشه ي استقلال دانشگاه ها، سرانجام قانون هيأت هاي امناي مؤسسات عالي علمي دولتي در اسفندماه 1350 به تصويب رسيد، اما پس از پيروزي انقلاب اسلامي به موجب ماده ي واحده ي شوراي انقلاب تمامي هيأت هاي امناي دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي و پژوهشي اعم از دولتي و غير دولتي منحل شدند ووظيفه ي آن به عهده ي سه وزير ياد شده قرار گرفت

«اين هيأت بعدها، عنوان «هيأت سه نفري جانشين هيأت هاي امنا» رابه خودگرفت و تا سال 1369 باقي ماند تا آن كه قانون تشكيل هيأت هاي امناي دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي و پژوهشي طي جلسات 181 و 183

مورخ 9 و 23/12/1367 شوراي عالي انقلاب فرهنگي به تصويب رسيد و نهال نورسته ي هيأت امنا تقويت گرديد.»

به هر صورت انتصاب اين سه تن به جاي هيأت امنا در آن برهه اززمان براي رفع مضيقه ي مالي اين دانشگاه ها و به تعويق نيفتادن كار آن هابوده است

در نيمه ي دوم فروردين 1359 به دنبال تعطيلات نوروزي و آغاز كاردانشگاه ها و مطبوعات حمايت بيشتر گروه ها و شخصيت ها و توده هاي مردم از قطع رابطه با آمريكا به دنبال گروگان گيري در روزنامه ها منعكس مي شد؛ اما وزارت كشور طي بخشنامه اي به مسئولان دانشگاه مقرر كردكه از اجازه دادن به گروه هاي سياسي به هر عنوان جهت برگزاري مراسم سخنراني و تبليغات سياسي خودداري كنند.

لازم به ذكر است كه به دنبال وقايع دانشگاه ها در سال 1358، امام خميني ره در پيام نوروزي خود اعلام فرمودند: «بايد انقلابي اساسي درتمام دانشگاه هاي ايران به وجود آيد تا اساتيدي كه در ارتباط با شرِق و ياغرب هستند، تصفيه گردند و دانشگاه محيط سالمي شود براي تدريس علوم عالي اسلامي » به اين ترتيب حركت هايي در قبال اين سخنان دردانشگاه ها به وقوع پيوست

در همين اوان آقاي هاشمي رفسنجاني _ عضو شوراي انقلاب و عضوشوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي _ در روز 26 فروردين 1359 درتالار اجتماعات دانشكده ي پزشكي تبريز سخنراني كرد كه با سؤالات دانشجويان و پاسخ ايشان اجتماع دانشجويان به تشنج كشيده شد. سپس بر اثر اعتراض گروه هاي مخالف جلسه شكلي آشفته به خود گرفت وآقاي هاشمي رفسنجاني بدون شركت در جلسه ي سخنراني بعدي دانشگاه تبريز را ترك كرد. در پي اين واقعه دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در تبريز، ضمن بيرون كردن مسئولان و كاركنان ساختمان مركزي آن جا را به تصرف خود درآورده

و اعلام كردند تا تكميل انقلاب فرهنگي و پاك سازي در سطوح دانشجويي و هيأت علمي و كارمندان مركز مذكوررا ترك نمي كنند.

دانشجويان مسلمان پيرو خط امام _ اشغال كننده ي ساختمان مركزي _اعلام كردند: «ما در اجراي پيام هاي پاييزي و نوروزي امام امت خميني بزرگ قدم برمي داريم و پاك سازي دانشگاه از عوامل مضر و ضد انقلاب و انحلال سيستم فعلي دانشگاه از سيستم امپرياليستي و ايجاد سيستم اسلامي از لحاظ اداري و آموزشي از هدف هاي نخستين ماست »

مسئول روابط عمومي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در اين زمينه گفت « به دستور امام خميني قراربود تحول اساسي در سطح فرهنگي به عمل آيد كه متأسفانه اين عمل در دانشگاه تبريز عملي نگرديد و متشنج شدن جلسه ي سخنراني امروز به وسيله ي گروه هاي مخالف انگيزه اي براي به تصرف درآوردن آن توسط ماست .. مااز اول انقلاب كاركردهاي مخالف را زيرنظر داشتيم و آن ها هركاري كه مي خواستند، مي كردند، امابه خاطر رعايت دموكراسي حرف نمي زديم ..» در هر صورت دانشجويان ِ مذكور به دليل عدم اقدام ِ شوراي تزكيه دراين مورد دست به چنين اقدامي زدند.

دكتر باهنر در ارتباط با اين مسأله اظهار داشت «گزارش هاي رسيده نشان مي دهد كه مردم شهر تبريز اين اقدام دانشجويان را تأييد كرده اند وخواستار عملي شدن درخواست هاي دانشجويان مسلمان _ دگرگوني بنيادي دانشگاه ها و تعويض سيستم آن _ هستند.»

با انتشار خبر تصرف دانشگاه تبريز، بسياري از دانشگاه ها ومؤسسات آموزش عالي ديگر هم تحت تأثير اين واقعه قرارگرفت البته درمقابل اين موج تصرف گروه هاي ديگري از دانشجويان دست به مقاومت زده و با تحصن و حفاظت از محيط دانشگاه در مقابل تصرف دانشگاه ها ومؤسسات آموزش عالي مقاومت نشان دادند و در روزهاي 29 و 30فروردين ماه زد و خوردهاي بسياري ميان موافقان

و مخالفان روي داد.

انجمن هاي اسلامي و سازمان دانشجويان مسلمان هدف خود را ازابتدا تغيير نظام آموزش عالي عنوان كردند، البته گروه هاي ديگردانشجويي نيز با تغيير نظام آموزش عالي موافق بوده ولي با شيوه ي تصرف دانشگاه مخالفت مي كردند.

پس از درگيري ها و برخوردهاي بسياري كه در دانشگاه ها روي داد،شوراي انقلاب تصميمات مهمي را درباره ي دانشگاه ها_ در خلال بيانيه ي 29/1/1359_ بدين مضمون اعلام كرد: امتحانات دانشگاه ها و مدارس عالي بايد تا 14 خرداد پايان يابد و از 15 خرداد دانشگاه ها تعطيل شود.همچنين به گروه ها، براي برچيدن ستادهاي عملياتي و دفترهاي فعاليتي در دانشگاه ها سه روز مهلت داد و درخواست دانشگاهيان و دانشجويان مسلمان مبني بر تغيير بنيادي نظام آموزشي را تأييد كرد.

به طور كلي در آن ايام اختلاف نظرهايي پيرامون تعطيلي دانشگاه هاوجود داشت البته در اين مورد اطلاع رسمي در دست نبود، امازمزمه هايي مبني براين كه گروه هاي اسلامي دانشگاه ها معتقدند اين مكان بايد با نيازهاي انقلاب اسلامي تغيير كند، وجودداشت زيرا در اين مدت تغيير چشمگيري در سيستم دانشگاه ها داده نشده بود.

لازم به ذكر است كه در زمينه ي تغيير نظام دانشگاه ها نيز دو نظريه وجود داشت يكي اين كه دانشگاه ها هم چنان به راه خود ادامه بدهند وبرنامه ريزي هاي تازه به تدريج انجام شود و كادرهاي مناسب انتخاب گردند. در واقع اين روش نوعي رفورم دانشگاهي محسوب مي شد و نيازبه زماني طولاني داشت اما طبق نظريه ي دوم دانشگاه ها براي مدتي تعطيل مي شد و دانشجويان به فعاليت هاي انقلابي از جمله شركت درنهضت سوادآموزي جهاد سازندگي و... مي پرداختند. در فاصله اي كه حدود يكسال به طول مي انجاميد، فراغي به وجود مي آمد تادست اندركاران بتوانند برنامه ي دقيقي براي تغييرات اساسي دردانشگاه ها پياده كنند.

در 29 فروردين اعلاميه اي از سوي شوراي انقلاب منتشر شد كه درآن بر مسأله ي خروج ستادهاي عملياتي گوناگون از

دانشگاه ها و دگرگوني بنيادي در نظام آموزش عالي تأكيد شده بود.

به دنبال صدور اعلاميه ي فوق ِالذكر، شوراي انقلاب برنامه اي را كه به تصويب رهبر معظم انقلاب نيز رسيده بود، به مرحله ي عمل درآورد.متن اعلاميه به طور خلاصه به شرح زير است

1_ ستادهاي عملياتي گروه هاي گوناگون دفتر فعاليت و نظاير اين هاكه در دانشگاه ها و دانشكده ها و مؤسسات آموزش عالي مستقر شده اند،در ظرف سه روز برچيده شود. چنان چه تأسيسات مذكور تا پايان اين مهلت برچيده نشوند، شوراي انقلاب قسم مي خورد كه همه باهم _ رييس جمهوري و اعضاي شورا_ مردم را فراخوانده و همراه با آنان دردانشگاه ها حاضر شوند و اين كانون هاي اختلاف را برچينند.

2_ دانشگاه ها و مدارس عالي بايد ترتيبي بدهند كه امتحانات تا 14خرداد پايان يابد، چون از 15 خرداد سال 1359 دانشگاه ها تعطيل خواهدشد تا فرصت كافي براي تهيه ي برنامه و نظام آموزشي برپايه ي معيارهاي انقلابي وجود داشته باشد. در ضمن پذيرش دانشجو در سال آتي بر اساس موازين جديد انجام خواهد يافت

3_ هرگونه استخدام در دانشگاه ها بايد هم اكنون متوقف شود و...

البته بني صدر در يك مصاحبه ي راديو و تلويزيوني اعلام كرد كه گروه هاي سياسي بيرون از محيط دانشگاه مي توانند ستاد تشكيل دهند.هم چنينن براين امر تأكيد نمود كه «ما نمي خواهيم آزادي هيچ گروهي رادر دانشگاه سلب كنيم اما دانشگاه نمي تواند در حكم ستاد باشد،دانشگاه جاي بحث آزاد است » اين درحالي بود كه در درگيري هاي دانشگاه تربيت معلم يك دانشجو كشته 25 دانشجو زخمي و در دانشگاه شيراز نيز 30 نفر مجروح شدند.

به هر صورت براي تغيير نظام آموزشي مقرر شد كه در آن برهه اززمان آن مسايل و حوادث رخ بنمايد؛ البته ماجراي اشغال دانشگاه هاباعث شد تا رسيدگي و توجه به

تغيير نظام آموزشي كه شايد دليلي بركوتاهي وزارت آموزش عالي بود، تسريع شود. در نتيجه براي تعيين تكليف دانشگاه ها و دفع درگيري هاي نامعقول دانشجويان در روز اول ارديبهشت 1359، به دعوت انجمن هاي اسلامي دانشگاه ها، ده ها هزارتن از طبقات مختلف مردم و هزاران تن از دانش آموزان و دانشجويان ازمقابل حسينيه ي ارشاد، به طرف اقامتگاه امام خميني ره حركت كردند ودر آن جا توقف نمودند.

رهبر انقلاب دراين اجتماع عبارت مشهور خود را مبني براين كه دانشگاه بايد تغيير بنيادي كند و از نو ساخته شود» بيان داشتند.

در طول مدتي كه مسأله ي تغيير بنيادي دانشگاه ها سرزبان ها بود،نظرات متفاوتي درباره ي اصلاح مؤسسات آموزش عالي در محافل گوناگون ِ فكري ابراز مي شد. در اين ميان برداشت بسياري از افراد ازصحبت هاي امام مبني بر اسلامي كردن دانشگاه ها اين بود كه ايشان تمام علوم رابه دو قسمت اسلامي و غير اسلامي تقسيم كرده اند و اين كه دردانشگاه ها علم فقه تفسير و اصول بايد جانشين علوم ديگر شود.درحالي كه منظور ايشان از ايجاد دانشگاه اسلامي رهانيدن اين مراكز ازوابستگي به استعمار بوده كه 50 سال بر كشور سايه گسترده و بهره ي چنداني براي ملت و كشور نداشته است از نظر ايشان چون جوانان دانش آموخته فاقد اخلاِ اسلامي بوده و دانشگاه را به ميدان جنگ تبليغاتي تبديل كرده بودند، دانشگاه ها بايد تغيير بنيادي مي كرد.

به موازات راه پيمايي مذكور، راه پيمايي ديگري متشكل ازدانش آموزان و طبقات مختلف مردم به سمت دانشگاه تهران روبه گسترش بود. اين گروه كه به نفع نظام جمهوري اسلامي شعار مي دادند تاساعت 2 بعد از ظهر به صورت آرام به تبادل نظر پرداختند، ولي بعداًعده اي از راه پيمايان با استفاده از فرصت از روي ميله ها وارد محوطه ي دانشگاه شده و قصد داشتند دانشجوياني را كه هنوز

دفاتر خود را ترك نكرده بودند، بيرون كنند. اين امر موجب بروز برخوردهاي خونين سياسي در داخل محوطه ي دانشگاه تهران شد و اين درگيري درمحوطه ي دانشگاه موجب شد تا گروه هاي سياسي مستقر در خيابان 16آذر و انقلاب به جمع آوري سلاح بپردازند و به جان يكديگر بيفتند؛ اين درگيري ها تا ساعت 7 روز يكم ارديبهشت ماه كه پيام امام از راديوهاپخش شد، به صورت گسترده جريان داشت البته پس از اتمام سخنان امام برخوردها مجدداً آغاز شد و تا ساعت 30:8 دقيقه شب تلاش پليس براي متفرِق كردن اجتماع كنندگان به جايي نرسيد. در ساعت 10شب _ اول ارديبهشت ماه 1359_ حدود 150 نفر مجروح به بيمارستان امام خميني ره منتقل شدند كه از ميان آنان دو نفر جان به جان آفرين تسليم نمودند. لازم به يادآوري است درساعت 2 بعدازظهر كه اين درگيري ها آغاز شد، قرار بود دانشجويان با مسئولان دانشگاه تماس بگيرند و به مذاكره بپردازند، ولي به دليل حوادث مذكور، موفق به انجام اين كار نشدند.

از سوي ديگر، در پي تعيين مهلت سه روزه ي _31 فروردين تا 2ارديبهشت 1359_ شوراي انقلاب مبني بر تخليه ي دانشگاه و نزديك بودن اتمام وقت معهود _ البته بيشتر گروه ها دفاتر خود را از دانشگاه برچيدند، ولي برخي از آن ها مثل گروه پيشگام سعي در مقاومت تاآخرين لحظه را داشتند _ گروه هايي از سپاه پاسداران انقلاب اسلامي وكميته هاي منطقه ي 8، براي اجراي عمليات تخليه ي دانشگاه ها و پايان دادن به درگيري هاي خارج از دانشگاه تهران در خيابان هاي 16 آذر وديگر خيابان هاي اطراف حضور يافتند و در ساعت يك بامداد روز دوم ارديبهشت ماه 1359، موفق شدند غايله را خوابانده و جمعيت اطراف دانشگاه را متفرِ سازند. سرانجام ماجراي تصرف مقاومت وزدوخوردهاي دانشگاه ها تا

ساعت 5 صبح روز سه شنبه باتخليه ي دانشگاه توسط سازمان دانشجويان پيشگام پايان پذيرفت

پس از اعلام موضع شوراي انقلاب انجمن هاي دانشجويان مسلمان دانشگاه ها اعلام كردند: به دليل قبول مسئوليت اشغال دانشگاه ها ازسوي شوراي انقلاب و جلوگيري از ايجاد هرگونه درگيري دانشگاه ها راترك مي گويند و دفاتر خود را تحويل مي دهند. به اين ترتيب سازمان دانشجويان مسلمان نيز به طور پراكنده از روز يكشنبه شروع به تخليه ي دانشگاه هاي محل تصرف كردند و آخرين گروه نيز گروه دانشجويان پيشگام بودند.

با صدور پيام رهبر انقلاب و تخليه ي دانشگاه ها از گروه هاي سياسي انقلاب فرهنگي يا به تعبيري ديگر، انقلاب آموزشي يا دگرگوني درآموزش عالي از دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي شروع شد.

منبع: www.irdc.ir

چرايي و چگونگي تشكيل شوراي انقلاب در 22دي ماه به فرمان امام خميني

چرايي و چگونگي تشكيل شوراي انقلاب در 22دي ماه به فرمان امام خميني نويسنده:محمدعلي صدر شيرازي چكيده:

« به موجب حق شرعي و براساس راي اعتماد اكثريت قاطع مردم ايران كه نسبت به اين جانب ابراز شده است، در جهت تحقق اهداف اسلامي ملت ، شورايي به نام «شوراي انقلاب اسلامي» مركب از افراد باصلاحيت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق موقتا تعيين شده و شروع به كار خواهند كرد.» پيشينه بحث

هرچند تشكيل شوراي انقلاب در پيروزي انقلاب اسلامي نقشي بسيار برجسته ايفا نمود اما اين نقش هرگز آنگونه كه بايد در مباحث مربوط به انقلاب اسلامي انعكاس نيافته است . بررسي ، مقالات و گفتگوهاي ارائه شده در اين زمينه نشانگر ضعف كمي مفرط در مورد شوراي انقلاب مي باشد.

از لحاظ كيفي آثار ارائه شده فوق الذكر به خوبي عملكرد شوراي انقلاب را بررسي و تحليل نموده اند. اما خلائي كه در اين زمينه احساس مي شود اين است كه

به علت جذابيت و اهميت بالاي موضوع فوق كمتر به اين سوال كه شوراي انقلاب چرا به وجود آمد پرداخته شده است . در بيشترآثار ارائه شده يا به اين مسئله پرداخته نشده و يا به يك يا چند جمله اكتفا شده است.

اين مطلب آنجا اهميت مي يابد كه تنها با بررسي چگونگي و چرايي اين تصميم تاريخي امام ، عظمت و دورانديشي ايشان در تشكيل اين نهاد ميسور است.

در اين نوشتار برآنيم تا هرچند بصورت ناتمام زمينه ها ، اهداف ، كارويژه ها چگونگي تشكيل شوراي انقلاب را محور بحث قرار دهيم. زمينه هاي تشكيل شوراي انقلاب

حوادثي كه پس از فاجعه 17 شهريور 57 روي داد نشان داد كه تصميم به كشتار مردم بي دفاع در اين روز يك انتحار نابودكننده براي رژيم پهلوي بود . از فرداي آنروز سير تحولاتي كه به سقوط رژيم انجاميد شتابي صدچندان گرفت .در ماه هاي باقيمانده تا بهمن اختلافات در باريان اوج گرفته بود . اختلاف و تمرد به امري عادي در بين ارتش تبديل شده بود و شاه كم كم اميد خود را از دست رفته مي ديد .

سفر امام به پاريس يك ماه پس از 17 شهريور تحقق يافت و برخلاف پيش بيني ها اين سفر دست امام را براي هدايت انقلاب باز نمود.

فضاي پيش آمده در فرانسه باعث شد تا موانع از سر راه ارتباط ايشان با يارانشان برداشته شود . بر خلاف فضاي بسته اي كه صدام براي امام خميني (ره) ايجاد نموده بود ، بعد از گذشت مدتي از ورود امام ، مسئولان فرانسوي كه در ابتدا امام را از فعاليت سياسي

منع كرده بودند ، بر اساس سياست منفعت محور خود مصلحت را در عدم مقابله با نهضت اسلامي مردم ايران ديدند. با تقليل يافتن محدوديت ها رفت و آمد ياران امام براي تبادل نظر با ايشان و هدايت موثر انقلاب فرانسه آغاز شد. ايده تاسيس نهادي به نام شوراي انقلاب از دل همين رفت و آمد ها و تبادل نظرها متولد شد.

از سوي ديگر بازگشت به وطن ، يكي از مهمترين برنامه هايي امام بود. رژيم پهلوي كه از خطرات بازگشت امام خميني (ره) به وطن آگاه بود تا آنجايي كه توانست از بازگشت ايشان جلوگيري كرد.در ايام مورد بحث خلاء رهبري اجرايي نهضت اسلامي در كشور براحتي احساس مي شد. از همين رو گسترش نابساماني نيروهاي انقلاب را تهديد مي نمود. به ويژه آنكه نبود رابطه ميان مردم و امام خميني (ره) كه نقطه وحدت نيروهاي انقلاب بودند زمينه را براي بروز اختلافات فكري برخي جريانات فعال تازه كار در نهضت با پيروان مكتب فكري امام فراهم سازد.

جداي از مطالب فوق اصل مشورت اصلي مهم در اسلام و بالتبع انديشه امام بود.اين اصل در فضاي انقلابي آن زمان و در نهضتي كه بر ضد ديكتاتوري شاه شكل گرفته بود نمودي خاص داشت. رهبران و مبارزان با توجه به تصوري كه از استبداد و حكومت فردي داشتند، مايل به تكرار آن تجربه ها نبودند. به همين دليل به طور طبيعي بايد شوراي انقلاب تشكيل مي شد.

يكي ديگر از مواردي كه در بحث زمينه هاي تشكيل شوراي انقلاب قابل طرح مي باشد ، مسئله مشروعيت و مقبوليت اين تصميم مي باشد.

مردم ايران از سالها پيش از

پيروزي انقلاب امام خميني (ره) را به عنوان منادي آرمانهاي ناب اسلام به رهبري نهضت خود برگزيده بودند.جبهه اي كه اعضاي آن را اكثريت مردم تشكيل مي دادند در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي گسترده تر و منسجم تر گشت. افراد و گروه هايي كه با تكيه بر آرمان ها متفرقه اي چون سوسياليسم ، ليبراليسم و... در مبارزات خود طرفي نبسته بودند اينك به نهضت اسلامي به رهبري امام خميني (ره) پيوسته بودند.

از سوي ديگر بيدار گري ها و همچنين نفس اوج گيري نهضت اسلامي زمينه را براي گسترس بيش از پيش نهضت فراهم ساخت. در سالهاي منتهي به پيروزي انقلاب مقبوليت امام خميني (ره) و اعتماد مردم به ايشان نيازي به اثبات نداشت و اين امر با اندك نگاهي به شعارها ، خواسته ها و حتي ريشه و تاريخ قيام ها و حماسه هاي پانزده سال گذشته امر واضح و غيرقابل انكاري بود.

اين اعتماد در انديشه امام خميني (ره) جايگاه بالايي داشت . امام در پيام تاسيس شوراي انقلاب در كنار حق شرعي خود، همين مطلب را اشاره مي كند .

« به موجب حق شرعي و براساس راي اعتماد اكثريت قاطع مردم ايران كه نسبت به اين جانب ابراز شده است، در جهت تحقق اهداف اسلامي ملت ، شورايي به نام «شوراي انقلاب اسلامي» مركب از افراد باصلاحيت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق موقتا تعيين شده و شروع به كار خواهند كرد.»1

در ابتداي متن اساسنامه شوراي انقلاب نيز مي خوانيم؛

« به حول و قوه الهي بر اساس ابراز اعتماد اكثريت قاطع مردم ايران نسبت به رهبري مرجع عاليقدر امام خميني (ره) و

به موجب حقوق ناشي از مقام رهبري دين ، شورايي به نام شوراي انقلاب از طرف ايشان برطبق اين اساسنامه تعيين و عهده دار وظايف مندرج در آن مي گردد...»2 تشكيل شوراي انقلاب

بنياد اين شورا در آذر ماه همان سال در پاريس و با مشورت امام خميني (ره) با ياران خود ريخته شد. شهيد آيت الله بهشتي كه در پاييز 57 به ديدار امام خميني (ره) رفت در زمينه تصميم امام مبني بر تشكيل شوراي انقلاب مي گويد

«در پاييز 57 ، امكان ملاقات با امام در فرانسه فراهم آمده بود . دوستان مختلف به ديدار ايشان در پاريس مي رفتند. يكي از مسائلي كه ايشان با دوستان مطرح مي كردند اين بود كه چه كساني هستند كه مي توانند در ساماندهي به نيروهاي عظيم بسيج شده ي مردم ايران سهيم بوده و نقشي داشته باشند و چه كساني هستند كه مي توانند پس از موفقيت در اداره ي جامعه مسئوليتي بر عهده بگيرند. بنابر اين براي ايشان دو مطلب مطرح بود : 1- كساني كه بتوانند در ايران با حضورشان به همگاني تر و گسترده تر شدن حركت اجتماعي شتاب بدهند 2- كساني كه پس از پيروزي بتوانند در اداره ي جامعه نقشي بر عهده بگيرند».3

امام خميني چند ماه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي فرمان تشكيل شوراي انقلاب را صادر كردند كه نامه ايشان به شهيد بهشتي در همين رابطه است. به دليل شرايط اختناق و سركوب در ايران ، تشكيل اين شورا و اعضا و جلسات آن به صورت مخفي بود ، اشارات و رموز نامه نيز حاكي از آن است. نامه مذكور در

تاريخ 14 آبان 1357مرقوم گشته است .متن نامه بدين شرح است:

«موضوع: ضرورت تسريع در معرفي اعضاي پيشنهادي شوراي انقلاب با هماهنگي آقاي مطهري

بسمه تعالي

ذي الحجه 1398

پس از اهداي سلام و تحيت ،

وقت دارد سپري مي شود و من خوف آن دارم كه با عدم معرفي اشخاص ، مفسده پيش آيد. بنا بود به مجرد آمدن ايشان «م. ط» (شهيد مطهري) با اشخاص مورد نظر يكي يكي و جمعي ملاقات كنيد و نتيجه را فوراً به اين جانب اعلام كنيد. و نيز مرقومي كه معرف باشد با خط و امضاي عدد معلوم بفرستيد. من در انتظار هستم و بايد عجله شود ، و نيز استفسار از بعضي آنها براي مسافرت به خارج. در هر صورت همه موضوعات كه به شما و ايشان تذكر داده شد، لازم است با عجله انجام گيرد و اگر اشخاص ديگري نيز پيدا شد ملحق شود. و السلام».4

نگراني هاي موجود در لحن امام خميني (ره) در اين نامه به خوبي گوياي اهميت بسيار بالاي شوراي انقلاب در نزد ايشان است. به دنبال نامه فوق شهيد مطهري در آبان 1357 به پاريس رفت و با امام ديدار كرد. با ورود آيت الله مطهري به فرانسه تشكيل شوراي انقلاب به صورت جدي در دستور كار قرار گرفت. امام خميني (ره) علاوه بر شهيد مطهري، از ديگر افراد مذهبي نيز كمك و مشورت مي گرفت. از جمله اين افراد مهندس مهدي بازرگان بود كه نهضت آزادي ايران را در سال 1340 تاسيس كرده و در آن تشكل به مبارزات سياسي خود ادامه داد.5 امام خميني (ره) عليرغم علم به اختلافات انديشه اي و تاكتيكي ملي مذهبي ها

با آرمان ها و باورهاي خود در انقلاب اسلامي و همچنين پيوستن دير هنگام تشكل آنان به نهضت اسلامي به رهبري ايشان، به آنان فرصت حضور در سطوح بالا را اعطا نمود. در جريانات مربوط به شوراي انقلاب چه در امر تصميمات ابتدايي و چه بعد ز آن ، ملي مذهبي ها و در راس آنان بازرگان حضور داشتند.

دكتر ابراهيم يزدي از ديگر اعضاي نهضت آزادي ايران در زمينه ي دستور امام خميني (ره) به مهندس بازرگان براي عزيمت به پاريس مي گويد :

« مرحوم مطهري با دستورات و برنامه هاي معين از پاريس به ايران بر گشتند. سپس پيرو صحبت و درخواست (امام) خميني، من به ايران زنگ زدم و با مرحوم مهندس بازرگان صحبت و دعوت كردم كه بيايند پاريس»6 .

بدين ترتيب مهندس بازرگان نيز به پاريس رفت و در طي همين سفر رهبري امام خميني (ره) را رسماً پذيرفت.

امام خميني (ره) در 18 دي 57 پاسخ به نماينده زيس جمهور فرانسه كه حامل پيامي از جانب كارتر براي امام بودند ، اظهار داشتند:

« تاكيد مي كنم اگر بخواهيد آرامش در ايران حاصل شود، راهي جز اين نيست كه نظام شاهنشاهي كه قانوني نيست كنار برود و ملت را به حال خود باقي بگذارند تا من يك شوراي انقلابي تاسيس كنم از اشخاص پاكدامن براي نقل قدرت ، تا امكان مناسب جهت حكومت مبعوث ملت انجام گيرد.»7

در نهايت موجوديت شوراي انقلاب به عنوان اولين و بنيادي ترين اركان قدرت سياسي و عالي ترين نهاد تصميم گيري در كشور بعد از امام خميني (ره)، در تاريخ22 دي ماه 1357 و به فاصله يك ماه

مانده به پيروزي انقلاب اسلامي با پيام امام رسما اعلام شد:

«بسم الله الرحمن الرحيم

سلام و تحيت بر ملت قهرمان و شريف ايران! سلام بر شهداي راه حق

اكنون كه روز پيروزي ملت شجاع نزديك مي شود ، اكنون كه خون هاي پاك عزيزان بي گناهي كه براي دفاع از حق و حقيقت به دست جلادان خون آشام شاه بر زمين ريخته شده است بارور مي گردد، لازم مي دانم مراتب ذيل را به اطلاع ملت ايران و مردم جهان برسانم:

1 - به موجب حق شرعي و براساس راي اعتماد اكثريت قاطع مردم ايران كه نسبت به اين جانب ابراز شده است، در جهت تحقق اهداف اسلامي ملت، شورايي به نام «شوراي انقلاب اسلامي» مركب از افراد باصلاحيت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق موقتاً تعيين شده و شروع به كار خواهند كرد. اعضاي اين شورا در اولين فرصت مناسب معرفي خواهند شد. اين شورا موظف به انجام امور معين و مشخصي شده است؛ از آن جمله ماموريت دارد تا شرايط تاسيس دولت انتقالي را مورد بررسي و مطالعه قرار داده و مقدمات اوليه آن را فراهم سازد. دولت موقت در اولين فرصت كه مناسب و صلاح دانسته شود به ملت معرفي و شروع به كار خواهد نمود... ».8

صدور اين پيام، 22دي ماه را به نقطه عطفي از براي نهضت اسلامي تبديل نمود. تا پيش از آن تاريخ نيرو هاي انقلاب نمي دانستند انتقال قدرت چگونه صورت مي گيرد. همچنين بعضي فرصت طلبان تصور مي كردند از حيث تشكيل حكومت و سازماندهي و اداره امور نارساييهايي وجود دارد و در صدد بر آمده بودند كه طرح و نقشه ارائه نموده و خود

عهده دار اين مرحله باشند. حتي دسته هايي تنها به همين منظور اعلام موجوديت نمودند.9 اين نخستين بار بود كه رسماً از سوي رهبر كبير انقلاب، تشكيلات و برنامه هاي آينده حكومت اسلامي اعلام مي شد.

اعلام رسمي موجوديت شوراي انقلاب از سوي امام خميني (ره)، رژيم و رسانه هاي جمعي را به تكاپو انداخت تا از هويت اعضاي آن اطلاع پيدا كنند .ولي پنهانكاري درست اعضاي شوراي انقلاب باعث شد تا نه عوامل رژيم موفق به شناسايي آنان شوند و نه رسانه هاي جمعي اطلاعي از آن به دست بياورند. 10 روزنامه اطلاعات در مطلبي با عنوان «خبر نگاران تلاش گسترده اي براي اطلاع يافتن از اعضاي شورا آغاز كرده اند» در زمينه اعضاي شوراي انقلاب مي نويسد ؛

«صبح امروز روزنامه هاي پاريس كم و بيش نام هاي مشابهي را از اعضاي شورا انتشار داده اند كه قطب زاده، يزدي، بني صدر، بازرگان، و مدني از آن جمله هستند، ولي اين نام ها بيشتر در حد يك شايعه است».11

حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني مي گويد؛

«قبل از پيروزي انقلاب به خاطر مسائل امنيتي، شوراي انقلاب كاملاً سري بود و رژيم تا پايان عمرش نتوانست چيزي از آن شناسايي كند و به همين جهت صورت جلسه تهيه نمي شد و هيچ گونه اثر قابل استناد به جاي نمي گذاشتيم.».12

مخفي نگاه داشته شدن اسامي اعضاي شوراي انقلاب نه تنها موجب مصون ماندن آنان از گزند عوامل رژيم پهلوي گشت ، بلكه باعث شد كه سران رژيم در تحليل اوضاع دچار اشتباهي فاحش گردند. چه، اينكه با توجه به حضور امام خميني (ره) در فرانسه ، تصور همگان اين بود كه شورا در

خارج تشكيل شده و به فعاليت خواهد پرداخت. اين امر دست اعضاي شوراي انقلاب را در كشور براي تسريع و توسعه اقدامات خود بازتر گذاشت. اهداف تشكيل شوراي انقلاب

مروري بر اهداف تشكيل شوراي انقلاب ،نشانگر آن است كه هم اصل تاسيس شوراي انقلاب و هم وظايفي كه بر عهده آن گذاشته شده بود از دور انديشي و دقتي موشكافانه رهبر انقلاب و يارانشان سرچشمه گرفته است.

پر واضح است كه رسيدن به تمام آنچه امام خميني (ره) و يارانشان در زمان تاسيس شوراي انقلاب در ذهن داشتند به راحتي ميسور نمي شد. چه ،اينكه ممكن است آنان اهدافي را در اين خصوص در ذهن داشته اند كه در تاريخ ثبت نگرديده و از سوي ديگر ممكن است تاسيس شوراي انقلاب براي نهضت اسلامي بركاتي به همراه داشته كه جزء اهداف اوليه امام و نزديكان ايشان از تاسيس شورا نبوده است. به هر روي مواردي كه بدان اشاره خواهد شد را مي توان جزء اهداف تاسيس شوراي انقلاب و يا كارويژه هاي آن پيش از پيروزي انقلاب اسلامي دانست ؛

سه هدف ساماندهي انقلاب ، وارد آوردن آخرين ضربات به پيكر نيمه جان رژيم سفاك پهلوي و كمك به اداره كشور پس از پيروزي را مي توان از اصلي ترين و كلي ترين اهداف تاسيس شوراي انقلاب دانست. در حالي كه شاه آخرين تلاشها را براي استمرار رژيم سلطنت انجام مي داد و قدرتهاي حاكم بر منطقه هم كوشش داشتند راه حل مناسبي كه با منافعشان تطبيق داشته باشد بيابند همه نيروهاي مخالف انقلاب به تشكيل حكومت بختيار رضايت دادند و به توافق رسيدند. به خصوص آمريكا مستقيما

مسئوليت نگهداري بختيار را بر عهده گرفته و تمام كوشش هاي باطن و ظاهر را به كار مي گرفت تا به نحوي شعله هاي انقلاب ولو به صورت موقت خاموش سازند. در اين ميان رهبري انقلاب به موقع ضربات مهلكي را بر رژيم در حال احتضار وارد مي ساخت كه تشكيل شوراي انقلاب يكي از همين تصميمات كوبنده بود.13

تاسيس شوراي انقلاب از جهات متعدد به تسريع در سرنگون ي رژيم پهلوي و ساماندهي و تقويت انقلاب كمك نمود كه اين جهات را مي توان بخشي از اهداف جزئي تر تاسيس شورا دانست ؛

1. ارايه تصويري فرهنگي و انساني از انقلاب در داخل و خارج

جداي از تلاش هايي كه شوراي انقلاب در راستاي معرفي چهره انقلاب اسلامي انجام داد ، نفس تصميم امام به تاسيس شوراي انقلاب كمك شاياني به ابهام زدايي از اذهان ملت ها و دولتها و همچنين معدود هموطناني داشت كه هنوز واقعيات انقلاب و انديشه هاي برگرفته از اسلام امام خميني (ره) را درك نكرده و باور نداشتند كه ايران پس از 2500سال از حكومتي مردمي برخوردار گشته است .

تكيه بر شورا و مشورت ، ايجاد فضايي براي هم انديشي انديشه هاي متفاوت و استقبال از عضويت كساني كه تا ديروز راهي جداي از نهضت داشتند در اين شورا، توانست به ارائه تصويري فرهنگي و انساني از انقلاب در داخل و خارج كمك نمايد.

2و3 . كاهش روحيه شاه ، ارتش و حاميان خارجي رژيم و تقويت روحيه نيروهاي انقلاب

امام خميني (ره) با روح الهي خود چنان به نصرت الهي و سرنگون ي رژيم سلطنت يقين داشتند كه در فاصله چند ماه مانده

به پيروزي انقلابي كه در آن زمان بسياري پيروزي آن را امري عجيب و دور مي پنداشتند ، به برنامه ريزي ريز و دقيق در خصوص انتخابات مسئولان بعدي كشور پرداختند. اين يقين و اطمينان در 22 دي ماه 57 جهاني شد. نفس اعلام رسمي تاسيس شورايي كه وظيفه آن انتقال قدرت از رژيم پهلوي به دولت انقلابي مي باشد به معناي مهر انقضا و پايان يافته تلقي نمودن كار رژيم شاه بود. اين امر اثر تخريبي بسياري در روحيه رژيم و حاميانش به جاي گذارد. اينك آنان كم كم انتقال رسمي قدرت را به نيروهاي انقلاب مي ديدند. امري كه پيشتر هرگز آن را باور نداشتند. براي سران رژيم پهلوي چاره اي جز فرار باقي نمانده بود. آنان يك به يك مخفيانه و با تنها گذاردن همدستانشان از كشور مي گريختند. اوضاع در ميان نظاميان نيز بهتر از اين نبود. آنان يا از كشور فرار نموده و يا به صف نيروهاي انقلاب پيوستند.

اما در ديگر سو مردم انقلابي قرار داشتند.آنان شاهد به خاك و خون كشيده شدن هزاران هم سنگر خود بودند و از سويي بختيار را مي ديدند كه با اطمينان از بقاي خود و گذرا بودن «طوفان» سخن مي گفت. اعلام تاسيس شوراي انقلاب و در حقيقت اعلام مرگ رژيم پهلوي به طرز شگرفي بر روحيه آنان تاثير گذاشت و قدم هاي آنان را در مبارزه با طاغوت راسخ تر ساخت. اين امر به مردم كه پيروزي را نزديك مي ديدند دلگرمي بيشتري بخشيد و در كنار مبارزات حيات بخش انقلاب، نشانه هاي يك حركت سازنده را براي آينده انقلاب آشكار كرد.

4. گفتگو با

برخي مسئولان رژيم بويژه نظاميان با هدف كاهش هزينه هاي انقلاب و تسريع در تحقق آن با كمترين خشونت

نحوه برخورد با ارتش به عنوان مركز ثقل قدرت حكومت توسط امام، در تاريخ انقلابهاي جهان منحصر به فرد و بي نظير مي باشد. جلوتر از همه و حتي فرماندهان نظامي و نخبگان حاكم، امام دريافته بود كه ارتش از دو قشر بالا و پايين تشكيل شده است. از اين رو سعي وافري به عمل آورد كه مردم با ارتش با احترام برخورد كرده و از اهانت به آنها و مقابله هاي احتمالي مسلحانه اجتناب ورزند. نيز به تبعيت از ايشان، ارتش را برادر خطاب كرده و در مناسبت هاي مختلف به دادن گل و شعار برادر ارتشي: چرا برادركشي، اكتفا مي كردند. تحمل اين روش براي مردم بويژه جوانان مبارز سخت بود، اما تحمل و شكيبايي، پيامدهاي مثبت اين روش را ظاهر ساخت و مردم در شرايط حساس و تاريخي مبارزه، پيوستن ارتش به مردم كه به منزله تير خلاص به رژيم بود مشاهده كردند14 .

رويكرد فوق در كنار مسائلي چون وضعيت آشفته دستگاه هاي حكومتي، فرار شاه، افزايش احتمال پيروزي انقلاب اسلامي ،اختلافات دروني بسيار در ميان قواي نظامي ،فرار نظاميان در سطوح مختلف و گرايش نسبي برخي مقامات نظامي به انقلاب زمينه هاي گفتگو ميان شوراي انقلاب و سران نظامي را جهت جذب آنان به سوي نهضت اسلامي و يا حداقل پيشگيري از برخورد آنان با نيروهاي انقلاب فراهم آورد.اين گفتگو ها مثمر ثمر واقع گشت تشتت قواي نظامي شاه را گسترش داد. نفس وجود اين گفتگو ها امري مخفي نبود . امام خميني

(ره) در پاسخ به خبرنگاري كه پرسيد« آيا تا به حال تماسي با رهبران ارتش داشته ايد؟ اگر نداشتته ايد ، در آينده تماس مي گيريد؟» ، فرمودند: «تماس في الجمله بوده است .اگر مقتضي بدانيم باز هم تماس حاصل مي كنيم. آنها را دعوت به صلاح خود و ملت مي كينم. اميدواريم آنها هدايت شوند. ملت از آنها و آنها از ملت هستند. آنها نبايد در مقابل ملت مسلسل به كار ببرند . عظمت ملت، عظمت كشور است و عظمت كشور عظمت ارتش.»15

يكي از اين ديدارها ، قرار ديدار ژنرال قره باغي رئيس ستاد ارتش وقت با اعضاي شوراي انقلاب بود. شهيد بهشتي در اين با ره مي گويد:

«روزي قره باغي و چند نفر از كارگردانان ارتش گفتند كه مي خواهيم با اعضاي شوراي انقلاب مذاكره كنيم. اين موضوع در شورا بحث شد و اعضا ضمن توافق، مرا به عنوان طرف مذاكره كننده مامور كردند. موضوع را با امام مطرح كرديم ايشان نيز تاييد كردند. قرار بود ديدار در منزل من باشد ولي يك روز مانده به قرار، امراي ارتش آن را لغو كردند، با اين بهانه كه ما در منزل شما امنيت نداريم ولي دو سه روز بعد ، ژنرال مقدم به منزل من آمد . مهندس بازرگان هم بود و مذاكره حول و حوش ارتش و انقلاب صورت گرفت.»16

آقاي هاشمي با تاكيد بر اين هدف شوراي مي گويد:

« سياست كلي اين بود كه عوامل رژيم را به هر ترتيب با مذاكره سرگرم كنيم و تا آنجا كه ممكن است نگذاريم كار به خشونت بكشد تا مردم آماده تر بشوند » 17

اين مذاكرات

در مواردي چون بحث استعفاي بختيار به بن بست رسيد و البته در مواردي چون بازگشت امام خميني (ره) به ميهن به ثمر نشست.

5 . ايفاي نقش رهبر انقلاب در داخل در ايام حضور امام در پاريس

شهيد مطهري درباره ي شرايط و فلسفه پيدايش شوراي انقلاب ، به مهندس عزت الله سحابي توضيح مي دهد كه در پاريس در حضور حضرت امام مطرح شد كه در حال حاضر نهضت در ايران به صورت انقلاب در آمده و حركت اين انقلاب بدون رهبري درست امكان پذير نيست. رهبر اصلي امام است ولي اولا امام در ايران نيست و ثانيا به تنهايي نمي توانند به همه كاره رسيدگي كنند، در نتيجه در پاريس تصميم گرفته شد كه شوراي انقلاب تشكيل شود.يك شاخه ي آن در ايران و شاخه ي ديگرش در اروپا به دست اطرافيان امام باشد.18

با اوج گيري نهضت اسلامي عوامل رژيم بسان غريقي به هر راهي براي نجات رژيم پهلوي متوسل مي شدند و در كنار كشتار ها تلاش مي نمودند با فريب مردم از راه هاي مختلفي چون وعده محدود نمودن اختيارات شاه و يا به قدرت رساندن به اصطلاح ميانه روها نهضت را كمرنگ سازند. طبيعي است كه در اين شرايط نهضت بيش از هر زماني به حضور رهبر نياز داشت و خلا رهبري اجرايي در داخل براحتي احساس مي شد. شوراي انقلاب بهترين وسيله براي مبارزه با نابساماني هاي نيروها ي انقلاب بود . تصميم گيري به موقع امام خميني (ره) در مورد تاسيس شورا توانست خلاء فوق را جبران سازد. طبيعي است كه هدايت نهضت در بسياري موارد نياز به تصميم

گيري فوري داشت و يا برخي مسائل جزئي تراز آن بود كه نياز به نظر مستقيم امام خميني (ره) داشته باشد.در اين ميان شوراي انقلاب نقش رهبر انقلاب در داخل را برعهده گرفته و بخوبي آن را به انجام رساند.

جداي از اين مطلب شوراي انقلاب نقش مجري دستورات امام را در داخل برعهده داشت و همچنين تصميمات اصلي همه به اطلاع امام خميني (ره) مي رسيد و پس از كسب تكليف به مرحله اجرا در مي آمد.19

ذكر اين نكته نيز ضروري است كه شوراي انقلاب علاوه بر اينكه به فرمان امام خميني (ره) نقش هدايت انقلاب را در داخل كشور بر عهده داشتند ، خود بخشي از ميليونها مبارزي بودند كه مستقيما در بطن مبارزات قرار داشته و وظيفه نظام بخشي به آن را به دوش مي كشيدند. سازماندهي تظاهرات ميليوني مردم تهران در روز هاي تاسوعا و عاشورا مصداقي از اين تلاشهاست.

6. ايفاي نقش رابط ميان مردم و امام خميني (ره)

عليرغم مخفي بودن اسامي اعضاي شوراي انقلاب در بدو امر ، آنان با تكيه بر اعتبار خود مردم را با انديشه ها و خواسته هاي امام خميني (ره) آشنا مي ساختند و همچنين به مردم بر اساس افكار و تصميمات امام ،جهت مي دادند و از سويي خواسته هاي مردم را به اطلاع امام خميني (ره) مي رساندند و در مواردي به دستور و يا اذن ايشان ،خود مسئول رسيدگي به اين خواسته ها مي شدند. تامين سوخت مصرفي مردم از جمله اين موارد مي باشد.

7. ايفاي نقش رهبري در شرايط اضطراري (پس از پيروزي انقلاب اسلامي )

يكي از اهداف پيش بيني شده در

تاسيس شوراي انقلاب انتقال موقت قدرت از امام خميني (ره) به شوراي انقلاب در زماني محتمل الوقوع است كه ايشان به هر دليلي قادر به راهبري كشور نباشند.

اين هدف در اساسنامه شوراي انقلاب ذكر شده است. در ماده هفت اين اساسنامه تصريح شده است:« در صورت عدم امكان دسترسي به امام خميني (ره) ،به علتي از قبيل مسافرت بيماري فوت و ... ،شوراي انقلاب داراي همان اختياراتي خواهد بود كه امام خميني (ره) دارا مي باشد.»20

8 . تبيين راه انقلاب و جلوگيري از نفوذ و سوء استفاده گروه هاي انحرافي

همانگونه كه اشاره شد، در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي گروه هايي كه از نظر فكري سنخيتي با تفكر اسلام ناب امام خميني (ره) نداشتند نيز براي سهم خواهي به تكاپو افتادند. آنها به طور گسترده اي تلاش نمودند تا مردم را به سوي خود جذب نموده و با گنجاندن شعارهاي خود در بين شعارهاي اصيل مردم زمينه را براي ادعاهاي بعدي در زمينه مطالبه «سهم» خود از انقلاب اسلامي فراهم سازند. پيروان انديشه هاي ماركس از جمله اين افراد بودند و البته برخي گروه هاي سكولار نيز چنين وضعيتي داشتند.

امام خميني (ره) با تاسيس شوراي انقلاب به اصطلاح آب پاكي را بر دستان آنان ريخته و شوراي انقلاب كه نخستين نهاد رسمي حكومت آينده و نمادي از تفكر حاكم بر اين حكومت بود را مجمع افرادي معرفي نمودند كه منحرفين و فرصت خواهان جايگاهي در آن ندارند؛

ايشان با احراز شرايطي چون صلاحيت فردي ، اسلام ، تعهد ، و مورد وثوق بودن خطوط قرمز مسئولان نظام اسلامي را مشخص نموده و افراد و گروهك هايي كه

خود را از اين شرايط محروم ساخته بودند و نام خود را در اين شورا نيافته بودند ، نوميد كردند.ايشان همچنين مردم مسلمان را در اين خصوص آگاه ساخته و زمينه هاي گرايش آنان را به تفكرات فوق الذكر ، بيش از پيش محدود ساختند.

9. معرفي مسئول دولت و زمينه سازي جهت انتقال قدرت به آن

يكي از مهمترين اهداف تاسيس شوراي انقلاب معرفي افراد شايسته براي پذيرش مسئوليت در حكومت اسلامي و فراهم آوردن زمينه هاي قانوني به قدرت رسيدن دولت موقت بود.

اين هدف رسمي ترين هدف تاسيس شوراي انقلاب بود . امام خميني (ره) در تمام اشارات خود به تاسيس شورا ، زمينه سازي براي تشكيل دولت موقت را به عنوان هدف مطرح مي ساختند. بديهي است كه بجز اين مورد ، ساير اهداف ذكر شده سري بوده و يا دليل و مصلحتي براي بازگويي آن وجود نداشته است و تنها از رفتارهاي بعدي شوراي انقلاب مي توان به اين اهداف پي برد.

حضرت امام خميني (ره) در 25 دي 1357 و در مصاحبه خبرنگار كانال يك تلويزيون فرانسه با ايشان مي فرمايند:

«هدف اين است كه «شوراي انقلاب» يك حكومت موقتي ايجاد كند كه آن حكومت موقت، مجلس موسسان را تاسيس كند براي تصويب قانون اساسي و بعد بقيه كارها».21

شوراي انقلاب مجدانه به بررسي نحوه تعيين ساختار سياسي بعد از انقلاب پرداخت و مباحثي همچون نحوه تعيين ساختار سياسي بعد از انقلاب پرداخت و مباحثي همچون تشكيل دولت و تشكيل مجلس و ايجاد مجلس موسسان قانون اساسي از جمله بحث هاي مهم شوراي انقلاب در راستاي جايگزيني دولت و حكومتي اسلامي بود.

اعضاي شوراي انقلاب در

زمينه معرفي مسئول دولت موقت ، بر مهندس بازرگان به توافق رسيده و آن را به امام خميني (ره) پيشنهاد دادند. اين پيشنهاد را مي توان يكي از مهمترين عللي دانست كه امام را به انتصاب مهندس بازرگان به نخست وزيري راغب نمود.

10. ركني براي قانون گذاري

از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي تا 7 خرداد 1359 كه مجلس شوراي اسلامي رسما افتتاح گرديد شوراي انقلاب ركن قانون گذاري كشور بود . يكي از وظايف شورا در اين مقطع انجام وظايف مجلس بود.امام خميني در مرقومه اي خطاب به بازرگان و در زمان رياست وي در دولت موقت به اين وظيفه اشاره دارد؛

«من از شما مي خواهم كه تا انعقاد مجلس شوراي اسلامي كه شوراي انقلاب به منزله آن است ، از شوراي انقلاب اسلامي و از افراد آن شورا كه خدمتگزار به اسلام و به ملت و مورد تاييد اين جانب هستند پشتيباني نماييد».22

شوراي انقلاب در طي دوسال ، نزديك به دو هزار لايحه راتصويب نمود. منابع: 1. صحيفه نور ، جلد 5 - صفحه 426

2 متن اساسنامه شوراي انقلاب ، روزنامه ي شرق ، 10/6/83

3 . مرتضي نظري ، خاطرات ماندگار از زندگي آيت الله دكتر محمد حسيني بهشتي ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ،تهران ،1378،ص199

4 صحيفه نور . جلد 4 - صفحه 307

5 .قاسم پور داود ، دهه سرنوشت ساز ، مركز اسناد انقلاب اسلامي ،1385، ص17

6 . ماهنامه ايران فردا ، شماره 51 ، ص 11

7 . صحيفه نور ، ج5، ص 377

8 . صحيفه نور ، جلد 5 - صفحه 426

9 . مدني دكتر سيد جلال الدين ، تاريخ سياسي معاصر ايران ،

دفتر انتشارات اسلامي ، 1375، ج2 ، ص 438

10 . قاسم پور داود ، همان ، ص 25

11روزنامه اطلاعات ، 24 دي 1357 ، ش 15759، ص 2

12. مسعود رضوي _ هاشمي و انقلاب _ همشهري _ ???? _ ص ???

13 . مدني جلال الدين ، همان ص 438

14 . اردستاني حسين ، بررسي عوامل شتاب دهنده فروپاشي نظام شاهنشاهي، وبگاه مركز اسناد انقلاب اسلامي

15. روزنامه كيهان ، 14 بهمن 1357

16. نظري مرتضي ، خاطرات ماندگار از زندگي آيت الله دكتر محمد حسيني بهشتي ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ،1378 ، ص 177

17 . رضوي ،همان ، ص 163

18 . جوانمرد سيد احسان ، رفتار سياسي شهيد مطهري و انقلاب اسلامي ، مركز اسناد انقلاب اسلامي ، تهران ،1385 ، صص 232-231

19. رك هاشمي و انقلاب همان ، ص 143

20 .متن اساسنامه شوراي انقلاب ، روزنامه ي شرق ، 10/6/83

21 . صحيفه نور ، جلد 5 ، ص 467

22. صحيفه نور ،جلد 12 - صفحه 150

23. گفتگو با هاشمي ، سروش، 2 اسفند 59 ،ص8-13

منبع: www.irdc.ir

بازخواني واقعه 14 اسفند 1359 دانشگاه تهران

بازخواني واقعه 14 اسفند 1359 دانشگاه تهران نويسنده:محمد حسن روزي طلب چكيده:

از مأمورين انتظامي درخواست كمك كردم . گفتند سرت را پايين بگير.

چيزي در گردنم انداخته بودند كه داشتم خفه مي شدم . هنوز هم مرا با مشت و لگد مي زدند و جيبم پاره شده بود و تمام محتويات آن به سرقت رفته بود . در آنجا پنج تن از نمايندگان عضو نهضت آزادي را ديدم و از لاعلاجي به آنها متوسل شدم ، ولي آنها گفتند :

گذشت كنيد به هر حال در يك اجتماع سخنراني اين امور پيش مي آيد

. شما بفرماييد منزلتان ، گفتم :

جرم من چه بوده است كه چنين مجازات شده ام ؟ كجا جمع شويم؟

به منظور ايجاد هماهنگي هاي لازم جلسات متعددي دردفتر رياست جمهوري تشكيل شده است، به گفته يكي از اعضاي دفتر، دستور يكي از آخرين جلسات، طرح سخنراني بني صدر بوده كه مي بايد از مصدق دفاع كند. علاوه بر اين، محل برگزاري نيز بايد مشخص مي شد. گزينه هايي كه وجود داشت، عبارت بودند از:

1- احمدآباد ( سرمزار مصدق ) 2- ميدان آزادي 3- دانشگاه تهران

سرانجام مسعودي ( از اعضاي دفتر بني صدر ) مي گويد:

نظر دفتر اين است كه اولا در ميدان آزادي نمي توان حفاظت برقرار كرد و در احمدآباد هم مردم نمي توانند شركت كنند. او پيشنهاد مي كند مراسم در دانشگاه تهران باشد و سايرين هم مي پذيرند.

پليس تهران در بند اول گزارش خود به دادستاني متذكر شده كه در جلسه اي كه طبق دعوت دفتر رياست جمهوري و با شركت سرهنگ لاهوتي معاون شهرباني در مورد برگزاري مراسم سخنراني تشكيل شد پس از طرح و بررسي، اعضا بر اين رأي بودند كه دانشگاه تهران به دليل محصور بودن محل مناسبي نيست و پيشنهاد شده بود سخنراني به محل مثل امجديه منتقل شود ولي نمايندگان دفتر رياست جمهوري نپذيرفتند.

مسعودي دليل اين پيشنهاد پليس را در دست گرفتن عنان و اختيار جلسه، دانسته مي گويد : ولي ما تسليم نمي شويم و بايد در دانشگاه باشد . دست نزنيد !!

دكتر سيدابوالحسن بني صدر رئيس جمهوري پيش از ظهر روز پنج شنبه 14 اسفند، سال روز وفات دكتر مصدق با نثار دسته گلي بر آرامگاه وي در روستاي احمدآباد نسبت به وي اداي احترام مي كند . علاوه بر رئيس جمهور

از بامداد پنج شنبه طبقات مختلف مردم و مقامات مملكتي از جمله معين فر، صباغيان، بازرگان، سحابي همچنين دكتر سنجابي و داريوش فروهر با نظم خاص وارد آرامگاه مصدق مي شوند و با نثار دسته هاي گل بر مزار وي فاتحه مي خوانند. بني صدر پس از ديدار با خانواده دكتر مصدق براي حضور در مراسم سخنراني به تهران باز مي گردد .

هنگامي كه رئيس جمهور به دانشگاه مي رسد، ساعتش دو و چهل و پنج دقيقه بعدازظهر را نشان مي دهد. او به اتفاق همراهانش به اتاقي در كتابخانه مركزي مي رود. به هنگام ورود رئيس جمهور به دانشگاه يكي از خانم هاي بي حجاب حلقه گلي از قبل تهيه كرده بود، به گردن رئيس جمهور مي اندازد و با نيم خيز فرنگي مآبانه اي دست رئيس جمهور را به گرمي مي فشارد.

در اين هنگام حزب اللهي ها كه از كف و سوت ممتد حضار به ستوه آمده بودند ، فرياد مي زدند . دست نزنيد، شب هفت شهداست ، النگوهاتان مي شكند .

خبرنگار روز انقلاب اسلامي ارگان بني صدر، در گزارش خود عده اي را توصيف مي كند كه از ساعت 12 ظهر با در دست داشتن عكس و پلاكارد به دادن شعارهاي تحريك كننده مشغول بوده اند و همانطور كه گرد دانشگاه حركت مي نمودند ، رئيس جمهور را در كتابخانه ديده همانجا متوقف شده اند.

بني صدر مي افزايد، آنها در حالي كه عكس كسي را در دست داشتند مقابل پنجره اتاق شعار مي دادند و ناسزا مي گفتند . اين افراد تا ساعت30/5 كه براي سخنراني رفتم حضور داشتند و به رئيس جمهور منتخب مردم مي گفتند : سپه سالار پينوشه ، ايراني شيلي نمي شه بعضي به من گفتند ، اين ها همان القائات حزب منحوس

(جمهوري اسلامي) است . همه چيز سازمان يافته است .

مراسم آغاز مي شود . ابتدا تلاوت آياتي از قرآن ، سپس پخش قسمتي از سخنراني آيت الله طالقاني كه در 14 اسفند 57 بر مزار مصدق ايراد شده ، و پس از پخش جملات و عباراتي از دكتر مصدق كه در زمينه استقلال، آزادي و نفي وابستگي مي باشد .

به گزارش كيهان جمعيت در حالي كه مرتكب شعارهاي:

چوب ، چماق ، شكنجه ديگر اثر ندارد

حزب چماق بدستان در پيشگاه ملت ، افشا بايد گردد زنداني سياسي ، آزاد بايد گردد

و كف و سوت هاي ممتد به هنگام پخش سخنراني مصدق ابراز احساسات مي كنند .

گزارشگر انقلاب اسلامي به ذكر احوالات يك گروه تقريبا 200 نفري مي پردازد كه نيم ساعت قبل از سخنراني در حالي كه پلاكاردي كه نشان و شعار حزب الله روي آن نقش بسته در دست دارند ، به طور سازمان يافته و با دادن شعار وارد محوطه دانشگاه مي شوند .

در دست اين عده عكس هايي از رهبران حزب جمهوري اسلامي و دست نوشته هايي چون «اول سپه سالاري، بعداً تاج گذاري» ديده مي شود . اين گروه پس از ورود به دانشگاه به سمت خيابان شرقي زمين چمن حركت مي كنند.

اين گروه مخالف بنا به گزارش كيهان پلاكاردها و عكس هاي متعددي از دكتر مصدق در حين تنظيم و بوسيدن دست ثريا همسر شاه و صباغيان در حين فشردن دست و تعظيم در برابر هويداي معدوم را در دست دارند و شعارهايي با اين عنوان مي دهند :

جمهوري اسلامي ، راه مصدق نمي ره

تا مرگ شاه دوم نهضت ادامه دارد

اينها بودند مي گفتند ، بختيار سنگرت را نگهدار

عزت الله سحابي اين جمعيت را به عمل خلاف قانون

حمل پلاكارد متهم مي كند ، چرا كه از قبل اعلام شده بود، هيچ كس حق آوردن پلاكارد با خود را ندارد . وي اين كار مخالفين را نشانه آمادگي و تدارك فراوان ايشان مي داند . مجاهدين در برابر چماقداران

كيهان مي نويسد : اكثر شركت كنندگاني كه در جلو و شرق زمين نشسته اند ، دختران و پسران محصل بين سنين 14 تا 18 سال تشكيل مي دهند و نظمي كه در شعارها، نشستن، حركات و تهاجم از خود نشان مي دهند، نشان گر يك نظم تشكيلاتي است . به نظر مي آيد اينان از اعضاي ميليشيا سازمان مجاهدين خلق باشند .

حدود 40 نفر با روپوش هاي غالبا به رنگ سورمه اي به طور منظم نشسته اند و در پلاكاردهايي با عناوين زير در دست دارند ( البته احتمالا اين پلاكاردها از چشمان تيزبين سحابي به دور مانده اند):

چوب ، چماق ، شكنجه ، ديگر اثر ندارد

مسلمان به پا خيز ، حزب شده رستاخيز

علاوه بر اين پلاكاردهايي با عنوان :

درود بر مصدق ، سلام بر آزادي و پوستري از شريعتمداري به چشم مي خورد . فقط مردم !

ساعت 40/3 سخنراني با قرار گرفتن بني صدر در جايگاه شروع مي شود ، در حالي كه در خيابان هاي ضلع جنوبي و شرقي زمين چمن همچنان شعارهايي موافق و مخالف داده مي شود و عده اي هم با بحث با يكديگر مشغولند .

به گزارش كيهان، چند دختر چادري كه در ميان زمين چمن پلاكاردهايي از سخنان امام بر ضد ملي گرايي و عكس هايي از امام در دست دارند ، مورد يورش جواني قرار مي گيرند. وي پلاكاردها و عكس امام را پاره پاره كرده، به هوا پرتاب مي كند و جمعيت هم با كف زدن

او را تشويق مي كنند.

فرياد «بني صدر ، بني صدر ، بلندگو را قطع كردند» از جانب ميليشيا به گوش مي رسد. بني صدر از پليس استمداد مي جويد تا چماق داران را از دانشگاه بيرون كند. ولي پليس نه باتون دارد و نه تجهيزات .

بني صدر اذعان مي كند كاري از پليس ساخته نيست و به مخالفان اخطار مي كند كه اگر مأمورين انتظامي از عهده دستگيري آن ها بر نيايند ، اين كار را به مردم خواهد سپرد . بني صدر افشا كن !

رئيس جمهور از بالاي جايگاه به حضار نه چندان آرام ! مي نگرد. دختران و پسران و سپس جمعيت فرياد مي زنند :

مراسم را حزب ( حزب جمهوري اسلامي ) به هم مي زند

نصر من الله و فتح قريب ، مرگ بر اين حزب مردم فريب چماقدار ، چماقدار مرگت فرا رسيده

مرگ بر بهشتي

بني صدر ، بني صدر افشا كن ، بهشتي را رسوا كن

يك سرگرد شهرباني نيز نزد رئيس جمهور آمده با حالت گريه مي گويد: ما هيچ وسيله اي نداريم . رئيس جمهور هم از مردم مي خواهد اطراف اين جمعيت چماقدار را خالي كنند و با حفظ آرامش و بدون زد و خورد آنها را از دانشگاه بيرون كنند .

جمعيت با شعارهاي:

كيش ، كيش ، چماقدار و مرگ بر بهشتي به طرف آنها مي روند .

چماقداران به گفته گزارشگر انقلاب اسلامي به سمت در شرقي دانشگاه فرار مي كنند . جمعيت هر تعداد را كه مي توانند دستگير مي كنند و به سمت محل استقرار مأمورين انتظامي مي برند . در اين ميان عده اي افراد را كتك مي زنند. وي وسايل به دست آمده از دستگير شدگان را در يك قبضه سلاح كمري و تعداد زيادي چاقو ، دشنه ،

زنجير و تيغ و به همراه كارت هاي عكس دار از نيروهاي ويژه نخست وزيري، كميته، حزب جمهوري اسلامي و سپاه عنوان مي كند.

تعدادي از كارت ها و برگه هاي شناسايي به تريبون مي رسد. رئيس جمهور آنها را به جمعيت نشان داده و متعلق به كميته، حزب جمهوري اسلامي و مي خواند .

جمعيت شعار مي دهند :

مرگ بر بهشتي سردسته چماقداران بهشتي

در ضلع غربي و جلوي جايگاه عده اي پا بر زمين مي كوبند و فرياد مي زنند :

بني صدر ، بني صدر حكم جهادم بده سزاي چماقداري !

مهدي بهنيا سرپرست مركز تلفن بين المللي اداره مخابرات ، يكي از مضروبان حادثه 14 اسفند است:

در ضلع شرقي مقابل دانشكده ادبيات بودم . گروه قليلي حدود صد نفر كه اغلب جوان بودند، شعارهاي تحريك كننده عليه روحانيت مي دادند و پلاكاردي در دست داشتند كه علناً روحانيت و شخصيت هاي مذهبي را مورد اهانت قرار مي داد.

من آنها را دعوت به آرامش كردم تا بتوانم سخنان رئيس جمهوري را بشنوم. ناگهان دور من حلقه زدند . مي گفتند اين ريشو است. حتما حزب اللهي است. جبيب هايم را خالي كردند . دفترچه تعاوني اداره را از جيبم بيرون آوردند . مي گفتند او عضو انجمن اسلامي مخابرات است، او را بزنيد . همه آنها به جان من افتادند و سخت مرا كتك زدند . يكي گفت ، آخوند است و عمامه اش را برداشته . در اين ميان از يكي از مأمورين شهرباني كه در اين نزديكي بود كمك خواستم ، اما نتوانست كاري بكند .

خبرنگار كيهان مي گويد : آن دسته از پسرهايي كه كنار ديوار ضلع شرقي مستقر بودند ، از ديوار بالا رفتند .

پاييني ها كساني كه ريش و اوركت سبز داشتند و به شهادت برخي

ديگر دو تن از خواهران را نيز مي گرفتند در حالي كه با مشت و لگد صورتشان را نشانه مي گرفتند ، آنها را به دوستان خود در بالاي ديوار مي سپردند.

و بهنيا ادامه مي دهد :

مرا به طرف ديوار كنار چمن هل دادند و در حالي كه لباسم از تنم جدا شده بود از يك ديوار دو متري پايين انداختند . در پايين نيز عده اي ديگر به سختي مرا كتك زدند . يكي از آنها با مشت محكم به چشمم كوبيد كه عينكم روي صورتم شكست . از مأمورين انتظامي درخواست كمك كردم . گفتند سرت را پايين بگير.

چيزي در گردنم انداخته بودند كه داشتم خفه مي شدم . هنوز هم مرا با مشت و لگد مي زدند و جيبم پاره شده بود و تمام محتويات آن به سرقت رفته بود . در آنجا پنج تن از نمايندگان عضو نهضت آزادي را ديدم و از لاعلاجي به آنها متوسل شدم ، ولي آنها گفتند :

گذشت كنيد به هر حال در يك اجتماع سخنراني اين امور پيش مي آيد . شما بفرماييد منزلتان ، گفتم :

جرم من چه بوده است كه چنين مجازات شده ام ؟

گفتند : بگوييد چه كسي اين كار را كرده است ؟

به آنهاگفتم : شما كه خود شاهد بوديد چه كسي گفت چنين بر سر و جان من بي پناه بتازيد . من چه گناهي جز دعوت به آرامش براي امكان استماع سخنان رئيس جمهور داشتم ؟ آيا داشتن ريش گناه من است ؟ اين آقايان كه جوابي نداشتند ، راه خود را گرفتند و بي تفاوت رفتند . البته عزت ا.... سحابي در جاي ديگر ، به اين سؤال

جواب مي دهد : بعضي وقت ها خيلي شلوغ بود ، طبعا افرادي را هم اشتباهي مي گرفتند . تحصن، تحصن، تحصن

جمعه 15 اسفند

گروهي كه به دستگيري معترضين سخنراني روز گذشته دانشگاه تهران اعتراض داشتند ، دست به تحصن در دانشگاه زدند و پس از آن در حاليكه شعار مي دادند دست به راهپيمايي زدند ( كيهان ) شنبه 16 اسفند

ساعت 10 صبح روحانيون و طلاب و جمعي از اهالي قم بعد از پايان درس حوزه علميه در مسجد اعظم اين شهر دست به راهپيمايي زدند و ضمن حمايت از متخصصين در دانشگاه تهران ، حوادث روز پنج شنبه را محكوم كردند . (كيهان)

ساعت 30/9 صبح ، پس از درس حوزه علميه گروه هاي بي شماري از طلاب در حالي كه راهپيمايي مي كردند ، به طرف منزل حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني حركت نمودند .

ساعت 10 صبح كسبه قم در حالي كه عكس هايي از رئيس جمهور و امام را در دست داشتند و شعار مي دادند بني صدر بني صدر خدانگهدار توست پشت سر روحانيون حركت مي كرديند و روحانيون كه بيش از 4 هزار نفر بودند در مقابل منزل آيت الله گلپايگاني متحصن شدند . منزل آيت الله گلپايگاني معمولا محل مخالفين دكتر بهشتي و حزب جمهوري اسلامي است . مردم همه در خيابان ها به راهپيمايي پرداختند و شعار مي دادند :

ما پيرو قرآنيم ، ما حزب ( جمهوري اسلامي ) نمي خواهيم .

يك شنبه 17 اسفند

از صبح بازارهاي قم و كاشان به نشانه اعتراض به وقايع دانشگاه تعطيل شد . ايران شيلي ، نشد !

به دنبال تحقيقاتي كه پس از اين واقعه انجام گرفت ، دادگستري اعلام كرد ، واقعه 14 اسفند دانشگاه تهران يكي حركت سازمان

يافته و از پيش طراحي شده عليه انقلاب اسلامي و خط امام بوده است ، چند ماه پس از اين حادثه مجلس شوراي اسلامي رأي به استيضاح ابوالحسن بني صدر داد و امام خميني نيز رأي مجلس را تنفيذ نمود و خط امام بر بني صدر چيره گشت .

در مرداد ماه 1360 ، بني صدر با لباس مبدل و آرايش زنانه به همراه مسعود رجوي از ايران گريخت . هر چند ديگر بهشتي نبود تا طعم شيرين پيروزي خط امام را بچشد .

*محمد حسن روزي طلب پژوهشگر سايت مركز اسناد انقلاب اسلامي

منبع: www.irdc.ir

داستان انتخاب بني صدر به رياست جمهوري از زبان شهيد محلاتي

داستان انتخاب بني صدر به رياست جمهوري از زبان شهيد محلاتي چكيده:

مسئله انتخابات رياست جمهوري كه پيش آمد ، چند نفر كانديدا بودند ، حزب جمهوري اسلامي آقاي جلال الدين فارسي را كانديدا كرده بود ، يك عده اي دكتر حبيبي را كانديدا كرده بودند . بني صدر هم كه كانديدا بود . بني صدر روي آن نفاقي كه داشت چهره و وجهه عمومي اش بيش از ديگران بود . فردي بود كه همراه امام آمده بود ، فردي بود كه جزء شوراي انقلاب بود ، فردي بود كه با ماركسيستها مصاحبه كرده بود و با آنها مخالف بود.با منافقين بد بود ، منافقين هم به او بد مي گفتند . نفاق او جوري شده بود كه كسي نمي توانست باطنش را بشناسد.

مسئله انتخابات رياست جمهوري كه پيش آمد ، چند نفر كانديدا بودند ، حزب جمهوري اسلامي آقاي جلال الدين فارسي را كانديدا كرده بود ، يك عده اي دكتر حبيبي را كانديدا كرده بودند . بني صدر هم كه كانديدا بود . بني

صدر روي آن نفاقي كه داشت چهره و وجهه عمومي اش بيش از ديگران بود . فردي بود كه همراه امام آمده بود ، فردي بود كه جزء شوراي انقلاب بود ، فردي بود كه با ماركسيستها مصاحبه كرده بود و با آنها مخالف بود . فردي بود كه ماه رمضان گذشته – يك ماه – در مورد نفاق صحبت كرده بود و با منافقين بد بود ، منافقين هم به او بد مي گفتند . نفاق او جوري شده بود كه كسي نمي توانست باطنش را بشناسد .

حتي وقتي كه شوراي انقلاب با بازرگان دعوا و اختلاف داشت امام گفت : خوب بني صدر را بياوريد و نخست وزير بشود . بازرگان برود و بني صدر بيايد . آمدند و به بني صدر گفتند : تو بيا نخست وزير بشو. بازرگان برود و بني صدر بيايد، شوراي انقلاب به ايشان پيشنهاد كرد . بني صدر قبول كرد منتهي گفت : من وزرا را بايد خودم انتخاب كنم ، و ما نمي دانستيم كه او با نقشه از خارج آمده كه خودش و اعوان و انصارش هر كدامي پستي بگيرند . شوراي انقلاب گفت : نخير ، به يكي يكي وزرا ما بايد راي اعتماد بدهيم . او هم قبول نكرد و مسئله منتفي شد . مقصود ، امام فرمود : بني صدر بيايد نخست وزير شود . چنين چهره اي بود . خوب ، آدمي كه هم تحصيل كرده است ، هم يار امام است ، هم با كمونيسم مخالف است ، هم با منافين مخالف است ، هم توي شوراي انقلاب با دولت

موقت و بازرگان مخالف است ، مقبول به نظر مي آيد .

من به موضع او از نظر ولايت فقيه ، دقيق وارد نبودم ، بعد كه كانديدا شد ما روي اصول اساسنامه آمديم پيشنهاد كرديم به مناطق هشتگانه كه نظر خودتان را براي اين كانديداها بگوييد ، يك راي گيري هم كرديم از علماي شهرستانها ، جامعه مدرسين و هيچ ارگاني هنوز اعلاميه نداده بود . از علماي شهرستانها ، جامعه مدرسين و هيچ ارگاني هنوز اعلاميه نداده بود . از علماي شهرستانها هم يك

راي گيري كرديم ، اين رايها كه جمع شد ما ديديم صداي هشتاد آراء علماي ايران مال بني صدر است . در خود شوراي مركزي كه راي گيري كرديم بيست و سه نفر بودند ، خود مرحوم بهشتي هم بود ،

يك راي جلال الدين فارسي آورد كه آقاي بهشتي داده بود ، و سه تا راي حبيبي آورد . بقيه آرا يعني نوزده راي براي بني صدر بود كه انتخاب شد . در اين موقع برادراني كه با او كار كرده بود مثل شهيد بهشتي و آقاي خامنه اي و آقاي هاشمي و اينها و به طور كلي حزب مخالف بودند .

يك راي جلال الدين فارسي آورد كه آقاي بهشتي داده بود ، و سه تا راي حبيبي آورد . بقيه آرا يعني نوزده راي براي بني صدر بود كه انتخاب شد . در اين موقع برادراني كه با او كار كرده بود مثل شهيد بهشتي و آقاي خامنه اي و آقاي هاشمي و اينها و به طور كلي حزب مخالف بودند با راي دادن به بني صدر ، وليكن نتوانستند

ما را قانع كنند . گفتيم : اگر چنانچه بني صدر بد بود شما چرا قبلا موضعگيري نكرديد عليه او . سه نفر از طرف حزب آمدند آنجا در جلسه جامعه روحانيت از براي روشنگري . يادم است كه محمود كاشاني و آقاي صادق اسلامي بود و آقاي عسگر اولادي ، يك شب آمدند و گفتند كه ما مي خواهيم چهره بني صدر را نشان بدهيم . اينها آمدند در اثر افراطي كه در پيشنهادشان كردند جامعه حرفهاي اينها را نپذيرفت . اينها حرفها را بين خودشان تقسيم كرده بودند ، يكي قرار شد جامعه را موعظه كند يكي قرار شد به بني صدر بد بگويد ، يكي قرار شد خوبيهاي جلال را بگويد . اين وظيفه را بين خودشان تقسيم كرده بودند . آقاي عسگر اولادي چهره اي است كه همه او را مي شناسند ، ايشان شروع كرد تجليل از روحانيت كردن و خيلي خوب صحبت كرد . محمود كاشاني كه قرار بود انتقادات به بني صدر را مطرح كند جوري گفت كه براي ما مسموع نبود . گفت كه او اصلا به خدا معتقد نيست ، و اسلام را قبول ندارد . خوب اين حرف در آن موقع بود ، حالا اگر بود ، در موقعيت فعلي پذيرفته مي شد او گفت كه بني صدر اصلا به خدا معتقد نيست و جديدالاسلام است . حرفهاي ايشان جوري بود كه چهره مجلس عوض و دگرگون شد و از او قبول نكردند ، ايشان به هر صورت راي گرفتند . برادراني هم كه با انتخاب ما مخالف بودند قبلا چهره او را براي ما

كاملا مشخص نكرده بودند و موقع انتخابات اين حرفها را مي زدند ، موقع انتخابات هم ديكر پذيرفته نبود و ما هيج نتوانستيم قانع بشويم .

البته ما از قبل كانديداي خودمان مرحوم شهيد بهشتي بود ، كانديداي جامعه روحانيت مرحوم شهيد بهشتي بود . رفتيم خدمت امام عرض كرديم و امام قبول نكردند ، فرمودند روحاني نبايد باشد ، وقتي كه مرحوم شهيد بهشتي را امام قبول نكرد آمديم بين اينها به بني صدر راي داديم . من آمدم قم و به اتفاق آقاي انواري رفتيم خدمت امام و گزارش داديم كه جامعه روحانيت مي خواهد بني صدر را كانديدا كند و اعلاميه بدهد ، شما نظر مباركتان چيست ؟ بفرماييد . امام فرمودند : مانعي ندارد ولي برويد با جامعه مدرسين هم صحبت كنيد و هماهنگ كنيد و با هم اعلاميه بدهيد . من بلند شدم و به اتفاق ايشان – انواري – رفتيم جلسه جامعه مدرسين . در آن جلسه بحث كه شد اينها گفتند : خير ، ما مي رويم امام را قانع مي كنيم كه حتما بايد آقاي بهشتي باشد . دو سه نفر از جامعه مدرسين – آقاي سيد ابوالفضل موسوي تبريزي بود آقاي مكارم بود يك نفر ديگر از آقايان كه الان يادم نيست – به اتفاق دوباره برگشتيم رفتيم خدمت امام . مسئله را كه خدمت امام مطرح كرديم امام فرمودند : روحاني را صحبتش را نكنيد ، معمم نبايد راجع به بني صدر آقاي سيد ابوالفضل شروع كرد صحبت كردن كه ايشان در مجلس خبرگان اين طور بوده ، امام فرمود خيلي مهم نيست ، شما برويد

مجلس را قبضه كنيد .

رئيس جمهور در جمهوري اسلامي كاره اي نيست ، همه كاره دولت است و مجلس ، مجددا برگشتيم و جلسه منزل آقاي مكارم تشكيل شد . در آنجا مطلب توضيح داده شد و از مدرسين راي گرفتند و

بني صدر راي آورد ، با يك راي اضافي و آقاي مكارم همان وقت به خبرنگاران نظر جامعه مدرسين را گفت و ما هم رفتيم يك اعلاميه داديم .مجددا وقتي برگشتيم تهران فردا صبح كه جلسه تشكيل شد ما گزارش ملاقاتمان را با امام و ملاقاتمان را با مدرسين به جامعه داديم . مرحوم شهيد بهشتي بود ، آقاي هاشمي بود ، بلافاصله يادم است كه مرحوم شهيد بهشتي رفت از دفتر جامعه روحانيت به قم تلفن كرد و بلند شدند رفتند قم و دو مرتبه جلسه مدرسين را در قم تشكيل دادند و راي اينها را برگرداندند و دو مرتبه جلال را معرفي كردند . ولي ما اعلاميه مان را داده بوديم و نظر خودمان را اعلام كرده بوديم .

البته قبل از اينكه نظرمان را اعلام كنيم بني صدر را خواستيم – نوارهايش هست – راجع به ولايت فقيه از ايشان سؤال كرديم . راجع به ولايت فقيه نظر داد و گفت : من ولايت فقيه را قبول دارم و راي هم داده ام وليكن نظرم اين است كه بايد جوري باشد كه قابل اجرا باشد ، مثل آن چهارنفري كه در قانون اساسي قبلي بود ، كه چهار نفر مجتهد بايد باشد كه اينها نظريات مجلس را اگر با قوانين شرعي تطبيق نمي كرد رد بكنند و دور اول انجام شد و

دور بعد انجام نشد ، اين جور نباشد . بايد ولايت فقيه ضمانت اجرايي داشته باشد و مردم هم قبول بكنند . همين طور نباشد كه فقيه نصب بشود و مردم هم او را قبول بكنند .

از قانون ضمانت اجرا مي خواهيم ، خلاصه ؛ حرف زن هم بود و مغلطه هم مي كرد وليكن گفت كه من قبول دارم . درباره منافقين باز هم صحبت كرديم ، درباره مبارزه با ضد انقلاب با ايشان صحبت كرديم ، درباره ارتباط با روحانيت صحبت كردمي ، قرار شد كه تمام كارهايش را با مشورت روحانيت انجام بدهد . در همان جلسه تازه ناز مي كرد براي رياست جمهوري و مي گفت كه من معتقد هستم الان زود است كه انتخابات رياست جمهوري بشود، شوراي انقلاب بايد عوض بشود و يك شوراي انقلاب مردمي تر بيايد و بعد كارها كه منظم شد آن وقت رياست جمهوري انتخاب شود. مي گفت الان هم مي خواهم بروم پيش امام. ما فردا رفتيم پيش امام، مي خواستيم ببينيم دروغ مي گويد يا راست، كه امام فرمودند كه ديروز بني صدر آمد پيش من و اين حرفها را زد و ليكن بيخود مي گويد بايد انتخابات انجام شود و رئيس جمهور انتخاب شود. امام حرف او را نپذيرفته بودند. بعد هم كه اعلام كرديم، جلسات متعددي با بني صدر داشتيم، سوال و جواب كه نوارهايش الان موجود است و بعد از اين تعهداتي كه داد، ما به او راي داديم. مضافا به اينكه اين فرد آن قدر نفاق به خرج داده بود كه در طول اين يكسال كار اجرايي قبول نكرده

بود كه چهره واقعي خودش را نشان بدهد، فقط سخنراني و مصاحبه كرده بود به اكثر شهرها و بخشهاي ايران رفته و مردم را به خودش متوجه كرده بود. حتي در مجلس خبرگان هم راي دوم را آورد. من خودم آن وقت جزء انجمن مركزي بودم و در انتخابات، مي ديدم علاقه مردم چگونه است. خوب اين مردم هم كه با ايشان بودند، روحانيت هم كه اكثرا با او بودند و ما از نظر شرعي از ايشان تعهد گرفته بوديم، حتي شب آخر در مسجد به ايشان گفتم: بدان اگر منحرف بشوي اولين كساني كه مقابلت خواهند ايستاد – اگر امام اجازه بدهد – ما خواهيم بود، ما سياستمدار نيستيم، اما اگر ببينيم كسي در جاده اسلام است خدمتگزار او هستيم و منحرف هم كه بشود با او مقابله خواهيم كرد.

به هر صورت انتخابات رياست جمهوري انجام شد. البته در اين خلال اشكالي در كانديد بودند جلال پيدا شد از نظر قانون اساسي. قانون اساسي مي گويد: بايد رئيس جمهور ايراني الاصل باشد و چون پدر جلال طبق شناسنامه اش افغاني بود روي اين جهت ايراد گرفتند و پرونده را از اداره آمار خراسان آوردند و امام ديدند و گفتند كه ايشان نمي توانند كانديداي رياست جمهوري بشود. اين قضيه هم كمك كرد جلال از صحنه رفت كنار. شب رفتيم جلسه كرديم در بين جامعه مدرسين و چند نفر از روحانيت مبارز، من بودم و يكي دو نفر ديگر. مرحوم شهيد بهشتي بود، آقاي هاشمي از حزب بود ما و آقاي انواري و آقاي موسوي خوئيني ها – كه نمي دانم در همان جلسه بود

يا بعدا در منزل امام بود – مرحوم آيت بود و چند نفر ديگر. توي جامعه مدرسين جلسه تشكيل شد كه چه بكنيم و باز نظر آقايان اين بود كه بروند نظر امام را جلب كنند كه امام موافقت كند با كانديدا شدن جلال. از آنجا مرحوم شهيد بهشتي، آقاي هاشمي، آقاي موسوي خوئيني ها و بنده رفتيم براي ديدار امام - امام منزل مرحوم اشراقي بودند – رفتيم آنجا. حاج احمد آقا گفتند كه امام قلبشان ناراحت است و حال ملاقات ندارند و بالاخره رفقا اصرار كردند و امام تشريف آوردند پايين تا نشستند و من رفتم چند كلمه صحبت كنم فرمودند كه قلبم درد مي كند. ما ديگر هيچي نگفتيم بلند شديم دست ايشان را بوسيديم و با آقاي انواري و آقاي موسوي خوئيني ها آمديم بيرون. ولي آقاي هاشمي و آقاي بهشتي پيش ايشان ماندند با حاج احمد آقا، و با امام مذاكره كرده بودند كه امام فرموده بودند: بحث نكنيد، نمي شود، و لذا مايوس برگشتند. آن شب در قم در منزل حاج احمد آقا بوديم، تا پاسي از نيمه شب جلسه داشتيم كه چه بكنيم. بالاخره در آن جلسه قرار شد براي اينكه انتخابات هم شوري داشته باشد فعلا بهترين فردي كه مي تواند رقيب باشد، حبيبي است و در همان جلسه بنا شد روي حبيبي تبليغ بشود. جامعه روحانيت بني صدر را اعلام كرده بودند، فردا صبح جامعه مدرسين تشكيل شد و دكتر حبيبي را معرفي كرد. آقاي بهشتي با شوراي حزب تماس گرفت، صبح شوراي حزب تشكيل شد و حزب تصميم گرفت بر اينكه كانديدا معرفي نكند و

فقط اعلام كند كه به كانديداي جامعه مدرسين راي بدهيد. تماسهايي با شهرستانها و ائمه جمعه و جماعت گرفته شد و به هر صورت آنهايي كه با بني صدر خوب نبودند و كانديدايشان جلال بود به آنها دكتر حبيبي را اعلام كردند.

ما يك روز ديگر قم بوديم و آمديم تهران كه معلوم شد همان شب امام حالش بهم خورد و امام را آوردند تهران در بيمارستان قلب بستري كردند، آن هم تاريخچه اي دارد. مردم چقدر ضجه مي كشيدند، گريه مي كردند، چه نذرها مي كردند. صبح من آمدم جلوي بيمارستان براي مردم صحبت كنم، زن و مرد زار زار گريه مي كردند و مي گفتند: خدايا جان ما را بگير و به جان امام بيفزا. الحمدلله خطر از ايشان رفع شد و با همان حالت كسالت و بيماري قلب براي انتخابات رياست جمهوري پيام دادند . اين پيام هم شفابخش قلبهاي ملت بود و هم محيط را آماده كرد براي انتخابات. فرمودند: در انتخابات شركت بكنيد و دستور دادند بر اينكه هر كس كه انتخاب شد ديگران با او همكاري بكنند. امام مي خواستند ريشه اختلافات از بين برود. يك تكه تاريخي اينجا براي من نقل شده كه من اينجا برايتان مي گويم شايد در تاريخ بماند، امام حاج احمد آقا را خواسته بودند و بعضي از افراد ديگر مثل آقاي صانعي و اينها هم ظاهرا بوده اند، فرموده بودند: اگر من اينجا طوري شدم شما اعلام نكنيد تا اينكه انتخابات رياست جمهوري انجام بشود. اين قدر امام فداكاري كردند براي انتخابات و براي تثبيت جمهوري اسلامي. پيام امام كه راجع به انتخابات رياست

جمهوري صادر شد من يادم است كه يك جلسه ختمي بود در مدرسه شهيد مطهري، بعضي از اعضاي شوراي انقلاب آنجا بودند. بنا بود فرداي همان روز راي گيري بشود. آقاي مهدوي كني و آقاي موسوي اردبيلي و دكتر شيباني بودند، بعضي ديگر از اعضاي شوراي انقلاب هم بودند. من در آنجا به اين آقايان كه پهلوي هم نشسته بوديم گفتم كه امام پيام دادند بايد الان همه اين كانديداها اعلاميه بدهند كه مردم در انتخابات با مسالمت و اخلاق اسلامي حركت كنند و راي بدهند، هيچ گونه اختلاف و نزاعي نباشد و تمام اين كانديداها بايد امضا بدهند كه هر كسي انتخاب شد ديگران به او كمك كنند. دكتر شيباني گفت: اين كار از دست ما بر نمي آيد خودت بيا شوراي انقلاب و همه را جمع كن، گفتم: شما برو تلفن كن همه بياييد من هم مي آيم. بلند شديم و رفتيم شوراي انقلاب، يادم هست بني صدر آن قدر حرف زده بود كه گلويش باد كرده و تب كرده بود، بالاخره كشانديمش از خانه بيرون، اعضاي شوراي انقلاب بودند. شب رفتيم بعد از نماز آنجا نشستيم تا ساعت دوازده، من سريع به آنها گفتم كه يا اعلاميه بدهيد براي تبعيت از دستورات امروز امام، يا جامعه روحانيت اعلام مي كند كه اينها را دعوت به همكاري كرد ولي اينها حاضر نشدند كه همكاري كنند، يك مقدار تهديد كرديم. بالاخره آن شب بحث زياد شد. دكتر حبيبي بود، بني صدر بود، قطب زاده بود، همه آنها بودند، آخر شب بالاخره قرار شد اعلاميه بدهند. يك اعلاميه خود بني صدر نوشت و همه شان

امضا كردند، حبيبي امضا كرد، بني صدر امضا كرد و قطب زاده امضا كرد و هم داريوش فروهر، اينها همه كانديدا بودند. صادق طباطبايي كانديدا بود، تلفني ازش امضا گرفتند، البته مدني و اينها نبودند، قرار شد به آن كانديداهاي ديگر هم ابلاغ بكنند براي اينكه اطلاعيه بدهند كه هر كس انتخاب شد ما با او همكاري مي كنيم. ساعت يك ربع به دوازده مرحوم باهنر متن اعلاميه را براي راديو خواند، راديو هم شب و هم صبح اين مطلب را اعلام كرد و چقدر مردم را اين اعلاميه خشنود كرد. الحمدالله اختلاف پيدا نشد و همه مردم هم در انتخابات شركت كردند و انتخابات رياست جمهوري انجام شد.

انتخابات رياست جمهوري كه انجام شد بني صدر خيلي مغرور شد، در انتخابات

يازده ميليون رأي آورده بود از همان وقت تصميم گرفت بر اينكه مخالفين خودش را سركوب كند، اين هدفش بود. ما رفتيم خانه اش، خوابيده بود، دكتر هم گفته بود حرف نزن تا تورم حنجره ات بخوابد. رفتيم آنجا حرفهايمان را به او زديم و من تمام سعيم اين بود كه از همان اول اينها همه با هم منسجم باشند و در دورن مسئولين كشور اختلافي بوجود نيايد. امام هم همين را مي خواستند، ولي اين مرد يا اين نامرد را به هيچ وجه نمي شد مهار كرد. اول برنامه اي كه شروع كرد، در فكر اين افتاد كه يك كنگره اي به وجود بياورد و از تمام نماينده هاي مردم دعوت بكند، توي هر مسجد يا توي هر ارگاني بنشينند رأي گيري بكنند دو سه نفر را انتخاب كنند بفرستند براي آن كنگره. در خط اين بود كه اين كنگره را

دعوت كند براي انتخابات و كانديدا معين كند كه بعد از رياست جمهوري، مجلس را هم قبضه كند، منتهي به اسم انتخابات دعوت نكرد به اسم مطالعه در مسائل فرهنگي و اقتصادي و مسائل اجتماعي و سياسي. ما گفتيم كه چه بايد بكنيم به ايشان پيشنهاد كرديم كه شما اين كار را اختيارش را بده به دست جامعه روحانيت، گفت: حاضرم كه جامعه روحانيت اين كنگره را اداره كند. يكي اين پيشنهاد بود كه اصلا دعوت كننده خود جامعه روحانيت باشد، يكي ديگر اينكه نه خودش دعوت بكند و نه آن دفتر هماهنگي كه آن موقع تشكيل شده بود _ دفتر هماهنگي بين رييس جمهور و مردم _ كه عده اي بودند كه براي انتخاب او فعاليت مي كردند. آن دفتر را مي خواستند به عنوان يك مركز مردمي نگه دارند كه همه كارها هم در اختيار آن دفتر باشد. بالاخره ما آمديم و جلسه جامعه روحانيت را تشكيل داديم و شايد پنجاه يا شصت نفر بودند، همه اين آقايان هم بودند آقاي بهشتي، آقاي هاشمي هم بودند كه رأي گيري كرديم پيشنهاد اينكه جامعه روحانيت كنگره را اداره كند رد شد با يكي دو تا رأي كم. پيشنهاد ديگر اين بود كه جامعه روحانيت شركت بكند در اين كنگره رأي آورد. البته اين آقايان گفتند: اين مقدمه است از براي اينكه كانديدا معرفي كنند و به ما مأموريت دادند كه جلو اين كار گرفته شود، بالاخره چند نفر انتخاب شدند كه از جمله من بودم كه در آن كنگره شركت بكنيم. رفتيم در آن كنگره شركت كرديم واز اول اختيار را از دست اينها _ يعني سلامتيان

و امثال اينها _ گرفتيم. خوب كنگره بايد يك رييس داشته باشد ما گفتيم آقاي خسروشاهي پيرمرد و سيد و عالم است، او بشود رييس و رأي آورد و همه به ايشان رأي دادند. من هم آنجا يكي از مسئوليني بودم كه در غياب ايشان بايد كنگره را اداره مي كردم، كميسيون هاي مختلفي تشكيل دادند، درباره مسائل فرهنگي و اقتصادي و سياسي. پيامي هم براي امام فرستادند و اين كنگره همينطور ادامه پيدا كرد، ولي نقش اصلي آنها مسئله انتخابات بود. روز دوم اعلام كردند بر اينكه نظريات خودتان را درباره كانديداها اعلام كنيد. من ديدم اينها نقشه شان است، سريع در آنجا _ اگر نوارهايش باشد _ اعلام كردم كه جامعه روحانيت مبارز تهران كه ما را فرستاده به عنوان نمايندگي حق تعيين كانديدا نداريم. شماها را هم كه اگر از شهرستان ها دعوت كرده اند، دعوت نكرده اند از براي تعيين كانديدا، شما حق چنين وكالتي نداريد، شما دعوت شده ايد فقط براي نظريه دادن در مسائل اقتصادي و فرهنگي و مسائل اجتماعي و سياسي . ما برنامه اينها را در واقع به هم زديم. سلامتيان را كاردش ميزدي خونش در نمي آمد، بعد هم امام پيام كنگره را جواب اد و حاج آحمد آقا آمد خواند در روز آخر.

آن پيام اين بود كه افراد صالح را براي مجلس شوراي اسلامي انتخاب بكنيد. آقاي سلامتيان دست گرفت و گفت: ما بايد امر امام را اطاعت بكنيم و كانديدا معين بكنيم و چه بكنيم وكسي هم گوش به حرفش نداد و بعد خودشان يك جلسه خصوصي گرفتند و خواستند كه كانديدا معرفي كنند و ا زمن دعوت كردند. من فقط يك

مرتبه در دفتر هماهنگي _ بعد از آن كنگره _ شركت كردم. وقتي رفتم ديدم كه آنها مي خواهند كانديدا معرفي كنند. همانجا اعتراض كردم و گفتم كه شما چنين حقي نداريد. از طرف كنگره چنين مأموريتي به شما داده نشده و شما حق تعيين كانديدا نداريد، رأي هم ندادم و پا شدم آمدم بيرون و ديگر هم در دفتر هماهنگي تا آخر قدم نگذاشتم. اين نقشه اينها نگرفت و خيلي بني صدر از دست من عصباني بود و اينها از دست من از همان وقت عصباني بودند. بعد آمدند گفتند: خوب مي آييم ائتلاف مي كنيم با جامعه روحانيت و حزب براي تعيين كانديدا براي مجلس شوراي اسلامي. نماينده فرستادند، در جامعه روحانيت، از حزب هم آمدند واز مجاهدين انقلاب اسلامي هم آمدند و نشستيم كانديداها را بررسي كرديم. اينها يك سري كانديدا داده بودند. نوبري ، سلامتيان ، ... يك نفر از تمام اينها رأي آورد كه جزء كانديداها باشد، كه آن هم مبلغي اسلامي بود. در دوره اول بقيه كانديداها را ما كنار گذاشتيم و با حزب ائتلاف كرديم. در دور اول هم او رأي آورد، در دوره دوم كه ما باز ائتلاف كرديم بچه هاي مجاهدين انقلاب اسلامي آمدند و دروغ اين مبلغي اسلامي را ثابت كردند و صلاحيت او در دور دوم رد شد و دور دوم فقط جامعه روحانيت با حزب جمهوري ائتلاف كرد و انتخابات پيروز شد كه آقاي خامنه اي از طرف حزب امضا كرد كانديداها را و من از طرف جامعه روحانيت امضا كردم و ائتلاف بين جامعه روحانيت مبارز و حزب به وجود آمد و آن ائتلاف بزرگ كه مجلس

را تشكيل داد به اين صورت بود و مجلس انقلابي شد.

منبع: www.irdc.ir

روايت ري شهري از انتصاب منتظري به قائم مقامي رهبري

روايت ري شهري از انتصاب منتظري به قائم مقامي رهبري حجت الاسلام محمدي ري شهري در كتاب جديد خود كه به بررسي مقطع حساسي از جمهوري اسلامي از نصب منتظري به قائم مقامي رهبري تا عزل وي و ماجراي باند مهدي هاشمي اختصاص دارد، نحوه انتصاب منتظري به قائم مقامي و نظر مخالف امام(ره) با اين مسئله را تشريح كرد. در اين كتاب همچنين براي نخستين بار تصوير نامه تاريخي 6/1/68 امام(ره) به منتظري كه از سوي عوامل مخاطب نامه در آن تشكيك شده بود، آمده است.

وي با تأكيد بر اينكه نظر امام پيش از تصميم مجلس خبرگان نسبت به رهبري آقاي منتظري منفي بود، در تشريح دلايل اين ادعا به نامه 6/1/68 ايشان خطاب به منتظري اشاره كرده و با ذكر فرازي از آن مبني بر اينكه "والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم ولي در آن وقت شما را ساده لوح مي دانستم كه مدير و مدبر نبوديد..." مي افزايد: اما اين كه امام نظر خود را به خبرگان منتقل كرد يا نه، داستاني شنيدني دارد كه بايد از زبان آيت الله محمدي گيلاني كه عضو خبرگان بوده و اكنون نيز همچنان عضو مجلس خبرگان است، نيد. گفتني است كه ايشان در ملاقاتي با امام قبل از تصميم خبرگان در مورد قائم مقامي آقاي منتظري از ديدگاه امام در اين باره مطلع شده است. نظر امام، يك روز قبل از تصميم خبرگان

آيت الله محمد ي گيلاني در تاريخ 6/9/1379 به مناسبت شهادت حضرت امام كاظم(ع) در منزل آقاي

علي رازيني ضمن سخنراني گفت:

يك روز قبل از مطرح شدن قائم مقامي آقاي منتظري در مجلس خبرگان (25/4/1364)، من ضمن تماس با دفتر امام(ره) كتباً (از طريق آقاي توسلي و آقاي رسولي) از ايشان درخواست ملاقات كردم. در آن موقع اعلام شده بود كه امام تا پانزده روز ملاقات ندارند. من در تكه كاغذي نوشتم مطلبي واجب و ضروري است، احساس وجوب كردم به عرض مبارك برسانم، امام اجازه دادند خدمتشان رسيدم.

گفتم: "فردا قرار است موضوع قائم مقامي آقاي منتظري در مجلس خبرگان مطرح شود، خواستم به عرضتان برسانم به آقاي هاشمي بگوييد مطرح نشود. من به آقاي منتظري ارادت دارم؛خدمتشان درس خوانده ام؛ ايشان را عابد و زاهد مي دانم؛ ولي اين خصوصيات، كافي نيست. او از عهده اين كار برنمي آيد...".

امام، گله هاي سوزاني از آقاي منتظري را آغاز كرد كه كجا چه كرده و كجا چه...!

و اضافه فرمود: "احمد هم از او دفاع مي كند! از منزل سيد مهدي هاشمي، دست نويس هاي او را آورده اند. من ديدم نامه هاي آقاي منتظري از نوشته هاي مهدي هاشمي الهام گرفته! اين را من براي ايشان نوشتم"!

سخن امام كه به اين جا رسيد، من گفتم: "آقاي منتظري عين نامه شما را آورد و در جلسه خواند و با خنده گفت: "امام خيال كرده كه آنچه من برايش مي نويسم، الهام از سيد مهدي مي گيرم!"

امام فرمود: "نامه مرا آورد در جلسه خواند؟!"

گفتم: "بله! آقاي سيد عباس خاتم و سيد جعفر كريمي و چند نفر ديگر هم بودند".

امام فرمود: "او اينطور است"!

عرض كردم: "بفرماييد كه فردا ايشان به عنوان قائم مقام رهبري مطرح نشود".

امام

قدري فكر كرد و فرمود: "احمد نيست، مي شود شما زحمت بكشيد و به آقاي هاشمي بگوييد بعدازظهر من ايشان را ببينم؟"

عرض كردم: "بله، اما به آقاي هاشمي نفرماييد كه من آمدم (و اين جريان را خدمت شما گفتم). به هيچ كس نگوييد. مي ترسم مرا هم شمس آبادي كنند يا مثل شيخ قنبر در چاه بيندازند"!

اين را كه گفتم، امام -اعلي الله مقامه- سه بار خنديد و فرمود: "خاطرت جمع باشد".

از دفتر امام، حركت كردم و آمدم شوراي نگهبان. جلسه تمام شده بود و بعد رفتم خدمت آقاي هاشمي و گفتم صبح، خدمت امام رسيدم. كاري داشتم. فرمودند به آقاي هاشمي بگوييد كه من ايشان را ببينم...

شب، بعد از نماز مغرب و عشاء، خانم حاج احمدآقا زنگ زد كه "حاج آقا! امام فرمودند: آنچه امروز ما صحبت كرديم، مبادا از شما تجاوز كند".

گفتم: "همين طور است".

فرداي آن روز، آقاي هاشمي موضوع قائم مقامي آقاي منتظري را در مجلس خبرگان مطرح كرد.

آقاي محمدي گيلاني اضافه كرد كه:

پس از اين ماجرا، روزي آقاي هاشمي در حضور جمعي گفت: من بعدازظهر رفتم خدمت امام. امام فرمودند: "موضوع قائم مقامي آقاي منتظري را فردا مطرح نكن".

گفتم: "چرا؟ ما در اجلاسيه قبل، به آقايان گفته ايم كه ايشان را به عنوان قائم مقام، مطرح كنيم."

فرمود: "نه، يكي از دوستان آمده و چنين گفته...".

گفتم: "ما اعلام كرده ايم. نمي شود...".

وزير وقت اطلاعات كه از خاطرات منتشر شده قبلي وي نيز به عنوان منابع قابل استناد و معتبر در تاريخ انقلاب ياد مي شود، پس از نقل اين خاطره كليدي اضافه مي كند:

تأمل در آنچه از آقاي محمدي گيلاني نقل كرديم،

نشان مي دهد كه امام در مورد طرح قائم مقامي آقاي منتظري در مجلس خبرگان، در مقابل كاري انجام شده قرار گرفته بود؛ اما به هرحال، جاي اين پرسش باقي است كه با آن قاطعيتي كه از امام سراغ داريم؛ اگر واقعاً با اين امر مخالف بود، چرا نظر خود را به خبرگان اعلام نكرد؟

بي ترديد، اگر خبرگان، نظر امام را مي دانستند، آقاي منتظري را به عنوان جانشين او تعيين نمي كردند.

آقاي منتظري عدم مخالفت امام با قائم مقامي وي را دليل موافقت ايشان مي داند و در پاسخ به اين سئوال كه: "آن وقت، احساس شد كه حضرت امام هم مخالفتي دارند؟"، مي گويد:

من نمي دانم، اگر ايشان در آن وقت، مخالف بودند، لازم بود همان وقت، ولو با كنايه با پيغام به من يا ديگري و يا به خبرگان مي فرمودند؛ زيرا مصلحت نظام از همه چيز مهمتر بود...

پاسخ اين سئوال را امام در نامه 6/1/68 فرموده اند. متن فرمايش امام، اين است:

والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم... والله قسم من به نخست وزيري بازرگان مخالف بودم؛ ولي او را هم آدم خوبي مي دانستنم. والله فسم من رأي به رياست جمهوري بني صدر ندادم و در تمام موارد، نظر دوستان را پذيرفتم.

اين سخن به روشني نشان مي دهد كه امام در مورد عدم اعلام مخالفت خود با رهبري آقاي منتظري، همانگونه عمل كرده كه در مورد نخست وزيري بازرگان و رئيس جمهوري بني صدر عمل كرده است. در همه اين موارد، امام -به تعبير خودشان- نظر دوستان را پذيرفته است.

اين سخن نشان مي دهد كه پس از

ديدار آقاي محمدي گيلاني، مطلبي به امام گفته شده كه ايشان مصلحت نديده با اقدام مجلس خبرگان در مورد رهبري آقاي منتظري مخالفت كند؛ چنان كه در نامه 8/1/68 به اين معنا تصريح فرموده:

هم شما و هم من، از ابتدا با انتخاب شما مخالف بوديم...؛ ولي خبرگان به اين نتيجه رسيده بودند و من نمي خواستم در محدوده قانوني آنها دخالت كنم.

در اين جا اين سئوال پيش مي آيد كه دوستاني كه امام، نظر آنها را در مورد آقاي منتظري پذيرفته، چه كساني بوده اند؟

بي ترديد، سران قواي سه گانه در اين موضوع، نقش اساسي داشته اند. آقاي منتظري، خود در پاسخ به اين سئوال كه "احساس مي فرماييد كسي روي اين قضيه عنايتي داشته است؟" مي گويد:

من نمي دانم، مي گويند آقاي هاشمي رفسنجاني و آقاي خامنه اي خيلي دنبال قضيه و مُصِر بوده اند. ظاهراً آقايان حسن نيت داشته اند ونظرشان احتياط براي آينده بوده است".

بايد گفت: آقايان نه ظاهراً، بلكه واقعاً حسن نيت داشتند؛ بلكه آنان در رأس كساني بودند كه در خبرگان، با حسن نيت و به عنوان احتياط، آقاي منتظري را به عنوان رهبر آينده تعيين كردند؛ اما با كمال تأسف، آقاي منتظري ابتدا مي گويد: "ظاهراً آقايان حسن نيت داشته اند" ولي در ادامه، در حسن نيت آنها تشكيك مي كند و آنان را تا سر حد توطئه گري متهم مي كند كه با اين اقدام، مي خواستند زمينه رهبري او را از بين ببرند!

متن گفته او اين است:

من اگر بدبينانه تحليل كنم، مي گويم اصلاً شايد آن قضيه، مقدمه جريانات بعد بوده كه مسئله را سر زبان ها

بيندازند و بعد، زمينه را از بين ببرند... از قديم مي گفتند اگر مي خواهيد كسي را خراب كنيد، به طور غيرطبيعي او را بالا ببريد و بعد، مقدمات سقوط او را فراهم كنيد...!

شگفت اينكه، كسي چنين سخن مي گويد كه خود را مرجع تقليد مي داند و معتقد است كه تهمت، گناه كبيره است و شگفت انگيزتر اينكه در ادامه همين مطلب مي گويد:

البته من كه -الحمدالله- اصلاً انتظار مقام و موقعيت نداشتم و ندارم!

باري، كوتاه سخن در پاسخ به اين سئوال كه چرا امام نظر مخالف خود را در مورد رهبري آقاي منتظري اعلام نكرد، اين است كه سيره حكيمانه امام در اين گونه موارد، اين بود كه تا آنجا كه مصالح نظام را در خطر نبيند و احساس تكليف قطعي نكند، نظر مسئولان اصلي كشور را، كه در واقع مشاوران مورد اعتماد ايشان بودند و از آنان به "دوستان" تعبير فرموده، بر نظر خود مقدم مي داشت.

در مورد رهبري آقاي منتظري نيز، تا آنجا كه تنها وي را ساده لوح و فاقد مديريت و تدبير مي دانست، با اصرار مديران ارشد كشور به اين جمع بندي رسيد كه همراهي و همكاري آنان با وي، خلأ بي تدبيري و سادگي او را پرخواهد كرد؛ اما حوادث بعدي ثابت كرد كه مشكل بيش از اين است و لذا "با دلي پرخون و قلبي شكسته" و با آگاهي تمام، آقاي منتظري را از رهبري آينده بركنار كرد.

منبع: www.irdc.ir

19 دي ماه سالروز قيام خونين مردم قم

19 دي ماه سالروز قيام خونين مردم قم رحلت مرموز آيت الله مصطفي خميني فرزند امام (قدس سره) در آبان 1356، شتاب خاصي به حركت انقلاب اسلامي

بخشيد كه مي توان موج برخاسته از آن را به عنوان آغاز قيام عمومي مردم دانست. مجالس يادبود متعددي در سرتاسر كشور برگزار و در پي هر يك از اين مجالس، تظاهرات گسترده اي عليه رژيم شاه به راه افتاد و بار ديگر امام (قدس سره) به عنوان رهبر حركت اسلامي در جامعه مطرح گرديد. از اين رو دستگاه حاكم و به ويژه شخص شاه بر آن شد تا با توهين به ساحت امام (قدس سره) چهره ي ايشان را در انظار عمومي مشوش سازد و با نوشتن مقاله اي با صراحت به آن بزرگوار توهين نمايد.

در اواسط دي 1356، كه پاكت ممهور به مهر دربار از دفتر هويدا وزير دربار شاه خارج مي شد، كسي از كارگزاران رژيم گمان نمي برد كه اين نامه مانند آتش به دامن رژيم شاه بيافتد. پيك دربار نامه را به داريوش همايون، وزير اطلاعات و جهانگردي داد و او نيز نامه را جهت انتشار به روزنامه اطلاعات داد. مسعودي صاحب امتياز روزنامه، پس از با خبر شدن از مفاد مقاله، آن را براي آينده روزنامه خطرناك يافت و نگران و اكنش علما و روحانيون شد. اما در تماس هايي كه با وزير اطلاعات و جهانگردي و نخست وزير (آموزگار) گرفت، دريافت كه برخي از مفاد تند و تحريك آميز آن به خواست شاه در مقاله گنجانده شده است.

شاه دستور نگارش «ايران و استعمار سرخ و سياه» را در حالي داده بود كه پيش از آن، مضامينش را در گفت و گو با خبرنگار يك مجله ي امريكايي بيان كرده بود. اما گزارشي از عراق در اين باره كه

« آيت الله خميني در رساله عمليه خود سلطنت را غير شرعي اعلام كرده و اين نظر در چاپ جديدي از توضيح المسائل ايشان منتشر شده است.» خشم شاه را به آن حد برانگيخت كه دستور نگارش اين مقاله را داد.

در اين مقاله – كه نويسنده ي آن «احمد رشيدي مطلق» ذكر شده بود – به طور صريح بي حجابي را فضيلت دانسته و حجاب، كهنه پرستي و ارتجاع سياه معرفي و به ساحت مرجع عالم تشيّع، امام خميني (قدس سره) اهانت كرده و قيام پانزده خرداد 1342، توطئه استعمار سرخ و سياه معرفي شده بود.

با پخش سراسري روزنامه اطلاعات و رسيدن آن به شهر قم، اولين واكنش ها آغاز شد. طلاب جوان، پس از خواندن مقاله، به خشم آمدند.

مدرسين حوزه علميه ي قم(1) پس از اطلاع از محتواي مقاله، در بيت آيت الله حسين نوري گرد آمدند تا اقدامي هماهنگ عليه رژيم داشته باشند و پس از بررسي ابعاد گوناگون مسأله، تصميم گرفته شد كه هجدهم دي درس هاي حوزه تعطيل شود.

صبح هجدهم دي، طلاب با تشكيل اجتماعي بزرگي، تظاهرات و راهپيمايي خود را آرام به سوي منازل مراجع وقت آغاز كردند و با تجمع در مقابل منازل ايشان با دادن شعارهايي به حمايت از امام (قدس سره) پرداختند. نيروهاي امنيتي ابتدا با يورش به صف تظاهر كنندگان سعي در متفرق نمودن و ممانعت از راهپيمايي طلاب كردند. اما وقتي با مقاومت آن ها رو به رو شدند، اعلام كردند در صورتي كه راهپيمايان شعار ندهند و آرام حركت كنند، مي توانند به تظاهرات خود ادامه دهند. عده اي از طلاب در مقابل بيت

مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني (قدس سره) تجمع كردند و معظم له طي سخناني فرمودند: « اين ها به آن آقا (امام خميني) توهين نكردند. اين ها به ما توهين كردند، براي اين كه اين ها با اين كارشان نشان دادند و خواستند بگويند كه آن آقا (امام خميني) با ما مخالف است و مفهوم حرفشان اين است كه ما با اين ها (رژيم شاه) موافقيم. اين كه ما با اين ها موافقيم، توهين به ماست. ما در گذشته با اين ها مخالف بوده ايم و در آينده نيز مخالف خواهيم بود.» سخنان آيت الله گلپايگاني (ره)

مردم و علما صبح روز هجدهم دي ماه به سمت منزل آيت الله گلپايگاني حركت كردند. خيلي زود محوطه دروني و بيروني منزل ايشان از جمعيت پر شد. آيت اللّه گلپايگاني با چهره اي غمگين و افسرده وارد مي شوند. پس از اين كه ايشان آيه استرجاع (انا لله و انا اليه راجعون) را مي خواند بغض مردم مي تركد وصداي گريه از هر سو بلند مي شود .آيت اللّه گلپايگاني ادامه مي دهند: «ما هم از وارد شدن اين ضايعه بزرگ بر جامعه روحانيت و بر فقه و اجتهاد خبردار شديم. اين ها اشتباه مي كنند ؛ اين ها فكر نكنند، ما ديگر سكوت كرده ايم و چيزي نخواهيم گفت و دست بر مي داريم. اين ها بايد بدانند كه اگر سر نيزه را حتي به زير گلوي ما بگذارند، ما حرفمان را مي زنيم».

سپس راهپيمايان، در مقابل منزل مرحوم علاّمه طباطبايي (قدس سره) تجمع كردند. اما به علت كسالت علامه، آيت الله محمد يزدي، به نمايندگي از طرف ايشان راجع به شخصيت امام خميني (قدس سره) و مبارزات آن بزرگوار و

محكوميت رژيم پهلوي در اهانت به امام (قدس سره) و روحانيت، سخناني ايراد كرد.

تظاهر كنندگان، آن گاه در مقابل منزل و مدرسه ي آيت الله مكارم شيرازي تجمع كردند و ايشان طي سخنان فرمودند: «مسأله، مسأله ي هتاكي نسبت به آيت الله العظمي آقاي خميني نيست، اين در واقع هتاكي به تمام مقدسات و به همه ي ماست ... طلاب نبايد از همديگر جدا شوند و بايد وحدت داشته باشند. اگر بناست زنده بمانيم، همه بايد زنده بمانيم و اگر بناست بميريم، همه بايد بميريم، جدايي بين ما نخواهد بود.»

بعد از آن طلاب به منزل آيت الله وحيد خراساني رفتند. ايشان در اجتماع طلاب و تظاهركنندگان، درباره مسأله ي آزادي زن و جايگاه آن در اجتماع از نظر اسلام سخنراني كردند.

بازاريان قم با مشاهده حركت حوزه ي علميه به حمايت از آن تصميم گرفتند كه مغازه هاي خود را روز نوزدهم دي باز نكنند.

روز نوزدهم دي، بازار تعطيل شد. سازمان اطلاعات و امنيت قم و شهرباني به كمك نيروهاي كمكي كه از تهران وارد شده بودند، در سطح شهر، به ويژه در حوالي مدارس علميه و مرقد حضرت معصومه عليها السلام متمركز شدند.

اقشار مختلف مردم و طلاب در مقابل مدرسه ي خان و ميدان آستانه تجمع كردند و باز راهپيمايي به سوي منازل بزرگان حوزه را آغاز نمودند. منزل اول، بيت آيت الله ميرزا هاشم آملي (قدس سره) بود. وقتي تظاهركنندگان به مقابل منزل ايشان رسيدند، آيت الله آملي طي سخناني به بيان عظمت و شخصيت فوق العاده امام (قدس سره) پرداخت و هيأت حاكمه و رژيم پهلوي را مورد نفرت روحانيت و ملت قلمداد

كرد.

ساواك قم طي گزارشي چنين مي نويسد: « ساعت 10:30 صبح، بيش از 5000 نفر از طلبه هاي علوم ديني در مسجد اعظم اجتماع كردند و از آن جا به منزل چند تن از روحانيون رفتند و از آنان خواستند كه از (امام) خميني دفاع كنند.» نيروهاي رژيم با آرايش ضد شورش، ماشين هاي آبپاش و نفربرهاي نظامي در انتظار تجمع بعد از ظهر مردم قم بودند كه مردم قصد راهپيمايي به سوي خيابان بيگدلي و منزل آيت الله نوري را داشتند.

بعد از تجمع مردم، آيت الله نوري طي سخناني چنين گفت: « هركجا نهضت قابل توجهي به وجود آمده، روحانيت راستين اسلام در پيشاپيش آن در حركت بوده و رهبري نهضت به دست آنان هدايت مي شد، روحانيت در حركت جامعه نقش مؤثر و خلاّقي داشته است. مردم مسلمان، با روحانيتِ اصيل هستند. روحانيت اصيل با آيت الله العظمي آقاي خميني و در پشت سر ايشان است و مبارزه ي دستگاه طاغوتي با اسلام و رهبري آيت الله خميني به جايي نخواهد رسيد.»

پس از سخنان آيت الله نوري، انبوه جمعيت كه به ده هزار نفر مي رسيد، راهپيمايي را آغاز، و مي خواستند از طريق خيابان ساحلي به منازل آيات سلطاني طباطبايي و مشكيني بروند. اولين نشانه هاي درگيري به وسيله ي مأموران رژيم رخ داد. يكي از آن ها شيشه بانك صادرات را شكست و مأمور ديگري همان شيشه را با پاره آجر نشانه گرفت. همين بهانه كافي بود كه اسلحه ها به طرف مردم نشانه گيري شود. با دستور فرمانده نيروهاي امنيتي، تيراندازي شروع شد. با به زمين افتادن تعدادي از مردم،

جمعيت در كوچه هاي اطراف پناه گرفتند. مردم با هر آنچه كه به دست مي آوردند، مقابل مأموران مسلح رژيم ايستادند. جنگ و گريز تا ساعاتي از شب ادامه يافت .

مجروحان به بيمارستان بزرگ شهر منتقل شدند و عده اي براي آگاهي از اوضاع مصدومين رو به روي بيمارستان اجتماع كردند. در اين روز دست كم شش نفر شهيد و ده ها تن زخمي شدند. مردم به خيابان هاي اطراف رفته، اين شعار را سر مي دادند «از جان خود گذشتيم، با خون خود نوشتيم، يا مرگ يا خميني». اين شعار زيبا در پايان آن روز غم انگيز، عشق بي كران مردم را به رهبر محبوب خويش نشان مي داد.

بعد از اين حادثه، طلاب و علماي قم با انتشار اعلاميه اي ضمن محكوم كردن كشتار مردم بي دفاع، اين سؤال را مطرح كردند كه آيا فضاي باز سياسي به اين معناست كه اگر كساني به مطالب غير واقعي روزنامه اعتراض كنند، بايد با گلوله پاسخ بگيرند؟

رژيم، شب بيستم دي ماه شهر را مملو از نيروهاي امنيتي كرد و به نوعي در شهر حكومت نظامي اعمال كرد. عكس العمل رژيم

رژيم پهلوي بعد از واقعه ي خونين 19 دي، عده اي از كارمندان و اعضاي حزب رستاخيز را جمع آوري و با به راه انداختن تظاهراتي نمايشي سعي كرد، وانمود كند كه روشنفكران ايران، « شورش مرتجعين قم» را محكوم مي كنند.

تظاهر كنندگان، صبح روز 23 دي 1356، سوار بر اتوبوس ها راهي قم شدند و طي يك راهپيمايي، به حمايت از شاه پرداخته و «جاويد شاه» گويان به سمت حرم حركت كردند.

عكس العمل ديگر رژيم، به منظور انحراف افكار عمومي

از رهبري امام (قدس سره) اجازه دادن فعاليت به برخي از گروه هاي موافق سلطنت بود كه خواهان اصلاحات جزيي بودند.

در همين دوران، اعلام موجوديت « كميته دفاع از آزادي و حقوق بشر» در شمار اخبار جالب توجه است. نماينده هيأت اجراييه اين كميته با دعوت از خبرگزاري هاي معتبر جهان به طور رسمي موجوديت اين كميته را اعلام كرد. شهدا و مجروحين نوزده دي

در مورد شهدا و مجروحان قيام 19 دي آمار دقيقي در دست نيست .آن گونه كه از گفته ها و نوشته هاي شاهدان عيني برداشت مي شود خيلي از مجروحان از ترس ساواك به بيمارستان مراجعه نكرده بودند؛ زيرا در آن زمان، ساواك،تظاهر كنندگان زخمي را با زنجير به تخت بيمارستان مي بست تا پس از بهبودي آنها را به ساواك منتقل نمايند. در مورد شهدا نيز غير از چند نفر كه به طور يقين در آن روز به شهادت رسيده اند سخن از شهيد ديگري به ميان نيامده است. البته احتمال اين كه خانواده شماري از شهدا از ترس ساواك شهداي خود را مخفيانه به خاك سپرده باشند، ضعيف نيست. به هر تقدير شمار مجروحان بسيار زياد بود، اما تنها نام پنج شهيد به ثبت رسيده است كه سه تن از آنان طلبه، يك نفر جوان و ديگري نوجواني سيزده ساله است. حضور همه اقشار

ويژگي خاص قيام نوزده دي شركت و همكاري همه اقشارمردم بود. اين قيام نيز همچون هميشه با رهبري روحانيت شكل گرفت، اما اگر حمايت و پيوستن مردم به روحانيت نبود، به پيروزي نمي رسيد. پس از اين كه علما دروس حوزه را تعطيل كردند، اقشار مختلف مردم نيز به آنان پيوستند.

بازاريان با تعطيل كردن بازار قم، نقش عمده اي در اعتراض به اقدامات نظام داشتند. مردم نيز پيرو جوان وارد صحنه مبارزه شدند و در حمايت از امام خميني(ره) و روحانيت با علما و طلاب همراهي كردند. واكنش مطبوعات و رسانه ها

مطبوعات و رسانه هاي آن زمان ابتدا با قضيه 19 دي بسيار گذرا برخورد كرده، آن را تحقير نمودند. آنها تلاش كردند كه قيام را بسيار كوچك جلوه دهند و وانمود كنند كه هيچ اتفاقي رخ نداده است. همچنين تظاهر كنندگان را مشتي افراد معلوم الحال لقب دادند كه از اين شهر به آن شهر در حال ترددند. «سركوب اغتشاش قم» تعبيري بود كه در رسانه ها درباره قيام به كار برده شد. ولي پس از آن از تيترهايي نظير: «تظاهرات قم به خاك و خون كشيده شد» استفاده كردند و اين، نشان مي داد كه در رسانه ها، افكار روشن و طرف دار حضرت امام(ره) و انقلاب، يافت مي شود. به هر حال اين قيام بر روند انقلاب تأثير بسيار گذاشت و سانسورهاي خبري و تحقيرها نتوانست جلو قيام و انتشار خبر آن را در سراسر كشور بگيرد. فريادي كه آسمان ايران را شكافت

مقام معظم رهبري مدظله عالي در زمان رياست جمهوري خود در سال روز قيام 19 دي پيامي صادر كردند كه بخشي از آن چنين است: «نوزدهم دي ماه يادآور قهرماني هاي مردم ايثارگر قم، شهر قيام و شهادت، و روز آغاز مبارزه قاطع و مستمر امت اسلامي با رژيم منحوس پادشاهي است. در نوزدهم دي ماه هزار و سيصد و پنجاه و شش و در اوج قدرت رژيم شيطاني پهلوي، در روزهايي كه استبدادِ به جنون كشيده شاه خائن

،كار عمال و كارگزاران رژيم را به گستاخي و وقاحت كشانده و اختناقِ حاكم همه فريادهاي ملت محروم و دربند را در سينه خفه كرده بود يك باره فرياد پرخروش و هماهنگ مردم قم آسمان ايران را شكافت و خواب دژخيمان پهلوي را بر آشفت. مقاله توهين آميزي كه به دستور شاه خائن عليه امير مستضعفان و مرجع شيعيان جهان به چاپ رسيده بود، همچون جرقه اي باروتِ خشم مردم مسلمان قم را منفجر ساخت. رژيم نامردمي حاكم نيز بنا به ماهيت ضد خدايي و ضد خلقي خويش دستور داد تا مزدورانش به روي مردم بي دفاع آتش گشودند و خون پاك و مطهر مسلمانان مبارز را به زمين ريختند. قيام دليرانه مردم قم نقطه شروع مبارزه اي بي امان بود كه تا لحظه سقوط حكومت رجّالگان رژيم پهلوي ادامه يافت و پس از آن نيز تا امروز در جبهه هاي داخلي و خارجي ادامه دارد و خواهد داشت». نتايج و پيامدهاي قيام نوزدهم دي

اين واقعه به لحاظ نتايج و پيامدها از چند نظر شايان توجه است:

1- سازش شاه و كارتر و تو خالي بودن شعار فضاي باز سياسي شاه را به مردم نشان داد.

2- ثابت كرد كه شاه از حركت مذهبي – سياسي به رهبري روحانيت و در رأس آن ها امام خميني (قدس سره) بيش از هر حركت سياسي ديگر وحشت دارد.

3- آنچه را كه رژيم از آن وحشت داشت، به تبع قيام نوزده دي به وقوع پيوست و حوزه هاي علميه و روحانيت در خط امام (قدس سره) به حركت در آمدند و زمينه اي فراهم گرديد كه نهضت در مسير صحيح مبارزه قرار گيرد، و

ترفندهاي بعدي رژيم را نيز بي اثر كرد.

4- روشن شد كه جريان حقوق بشر و فضاي باز سياسي، طليعه اي براي ميدان دادن به ملي گراها، ليبرال ها و ... بوده و امريكا و رژيم شاه، عملاً در جذب مردم به سوي ميانه روها موفقيتي نداشته اند و آنان هيچ پايگاهي در ميان مردم ندارند.

5- متحجرين حوزه ها و كساني كه مروج جدايي دين از سياست بودند و همواره درس و بحث و فقه و اصول و ... را به مبارزه با شاه ترجيح مي دادند، شكست خوردند و مردم نيز فهميدند كه بايد سراغ چه كساني بروند.

6- ماهيت رژيم ضد مردمي شاه را براي بسياري آشكار كرد. از آن پس بود كه شعار « مرگ بر شاه» شعار اصلي و تكيه كلام توده هاي انقلابي شد.

7- باعث تعميق و مردمي شدن نهضت و شركت توده هاي مذهبي، به ويژه جوانان گرديد.

8- برخي از احزاب و جمعيت هايي كه حركت سياسي خود را با اتكا به حقوق بشر كارتر و فضاي باز سياسي ايجاد شده، توسط شاه و در چهارچوب قانون اساسي شكل داده بودند، بتدريج از مردم جدا شدند و به دامن امريكا و غرب پناه بردند.

9- با قيام قم، آهنگ حركت انقلاب به صورت «استراتژي چهلم ها» ي پشت سر هم، با صورت و محتواي كاملاً اسلامي شتاب فزاينده و گسترده تري به خود گرفت و رهبري امام (قدس سره) به عنوان نقش اصلي مبارزه با رژيم شاه ظاهر شد. نتيجه گيري

قيام 19 دي قم، انقلاب اسلامي را وارد مرحله مهم و حساسي كرده بود. در اثر اين قيام، زنجيره اي از حوادث

و رويدادهاي سرنوشت ساز و اثرگذار در سطح كشور پديد آمد؛ بطوريكه مبارزان و در رأس آنان امام (ره) بهتر و بيشتر از پيش از نتايج آن استفاده و روند پيچيده نهضت را به سمت پيروزي حتمي هدايت و رهبري كردند. اهميت و جايگاه اين قيام در اين بود كه اولا حركت روبه پيش انقلاب را شتاب بخشيد؛ ثانياً خصلت اسلامي و مردمي نهضت امام خميني را ثابت و عيان تر ساخت.

كشتار مردم قم در روز 19 دي و سركوب شديد و خشن قيام عمومي در اين شهر، باعث به اوج رسيدن اعتراضات و راهپيمايي ها در اغلب شهرهاي ايران در روزهاي بعد مي شود. و از همين نقطه است كه رژيم مقتدر و باثبات پهلوي دچار بحران عميق و انقلاب مي شود.

قيام19 دي قم زمينه ها و علل و عوامل مختلفي دارد. هرچند تبعيد امام به نجف و دوري ايشان از مركز مبارزات اسلامي قم، ادامه نهضت اسلامي را با مشكل و مانع روبه رو ساخت ولي انديشه مبارزه و مخالفت با رژيم پهلوي به عنوان يك نظام باطل و ظالم در روح و جان مردم باقي مانده بود. از اين رو دوام گفتمان مبارزه كه حاصل انديشه هاي سياسي امام بود، زمينه اصلي قيام 19 دي محسوب مي شود. علاوه بر اين، دوره سخت اختناق و سركوب نيز موجبات قيام را فراهم ساخت. درگذشت دكتر علي شريعتي، فضاي بازسياسي و مجموعه حوادث اين دوره، شهادت آيت الله مصطفي خميني و رهبري هاي امام خميني و از همه مهمتر مقاله اهانت آميز 17 دي 56، زمينه ها و عوامل مهم قيام 19 دي بوده

است. كتابشناسي : الف) جايگاه قيام 19 دي 1356 در پيروزي انقلاب اسلامي

تاليف: طالبي دارابي، ابراهيم

تاريخ انتشار: فروردين 1378

تعداد صفحات: 159

قيمت: 5000 ريال

قطع: وزيري

نوبت چاپ: اول

شمارگان: 3000

معرفي كتاب: نسل جديد انقلاب بايد پاسخهاي منطقي و درست براي علت وقوع انقلاب اسلامي در ايران و چگونگي پيروزي و ادامه آن داشته باشد.

يكي از حوادث مهم انقلاب، قيام 19 دي ماه 1356 قم مي باشد كه بايد علل، چگونگي، پيامدها و واكنشها، بازتابها، جايگاه و نتايج آن عميقا مورد بررسي و تحقيق علمي و منصفانه قرار گيرد و به اين نسل انتقال داده شود. اين كتاب تلاشي در اين راستا است. ب) حماسه 19 دي قم

تاليف: شيرخاني، علي

تاريخ انتشار: فروردين 1377

قيمت: 14000 ريال

نوبت چاپ: اول

شمارگان: 3000

معرفي كتاب: بعد از رحلت شهيد سيدمصطفي خميني و برگزاري مراسم بزرگداشت در اقصي نقاط كشور، رژيم شاه فهميد كه هنوز هم امام خميني از پايگاه مردمي گسترده اي برخوردار است، لذا بزرگترين اشتباه سياسي، تاريخي خود را مرتكب شد و با چاپ مقاله اي توهين آميز عليه امام و روحانيت در روزنامه اطلاعات روز شنبه 17 ديماه 1356 نقطه عطفي در نهضت اسلامي بوجود آورد. اولين حركت اعتراض آميز توسط مردم و روحانيت قم از فرداي انتشار آن مقاله صورت گرفت و در روز 19 ديماه 1356 ادامه پيدا كرد و به خاك و خون كشيده شد، اين سرآغاز پديده " چهلمها" در شهرهاي ديگر كشور شد كه ….. پي نوشت: 1- حضرات آيات عظام وحيد خراساني، يوسف صانعي، سيد حسن طاهري خرم آبادي، محمد مؤمن، علي مشكيني، ناصر مكارم شيرازي، سيد حسن موسوي تبريزي و محمد يزدي، اعضاي مدرسين آن

زمان حوزه ي علميه قم بودند.

2- مجلد 15 خرداد، شماره 24، ص 55.

منبع:سايت طريق جاويد ، نورپرتال ، مركز اسناد انقلاب اسلامي

شبهه زدايى از برخى ابهامات دفاع مقدس

شبهه زدايي از برخي ابهامات دفاع مقدس چكيده

در اي_ن م_ق_اله سعي شده است در ارتباط با برخي از شبهات دفاع مقدس به دو سئوال اصلي زير پاسخ داده شود.

1. آي_ا اصولا استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر به مصلحت نظام بوده يا به ضرر نظام ؟ 2. آيا استمرارجنگ پس از فتح خرمشهر بدون نظر قاطع حضرت امام (ره ) امكان پذير بود يا خير؟

در ب_ررس_ي هاي به عمل آمده در خصوص سئوال اول به اين نتيجه رسيديم كه چ_ون ص_دام و ح_اميان بين المللي او به اهداف از پيش تعيين شده خود نرسيده ب_ل_ك_ه ن_س_ب_ت ب_ه اه_داف خود نيز حساس تر شده اند وبا توجه به وجود خوي ت_ج_اوزگ_ري در ص_دام و ح_زب ب_ع_ث و ع_دم ض_م_ان_ت اجرايي بين المللي مانندقطعنامه 598 سازمان ملل در آن مقطع زماني هيچ اقدامي از نظر عقل جز اس_تمرار جنگ به مصلحت نظام نبوده و هر تصميمي ديگر غير از آن مي توانست بعضا به نابودي انقلاب اسلامي منجر شود.

ام_ا در پاسخ به سئوال دوم نيز بايد گفت با توجه به ويژگي هاي خاص حضرت ام_ام (ره ) در م_دي_ري_ت ورهبري انقلاب و سخنان ايشان پس از فتح خرمشهر و اظهارات فرماندهان دفاع مقدس به اين نتيجه مي رسيم كه حضرت امام (ره ) به هيچ وجه تمايل به صلح تحميلي نداشته بلكه مي خواستند ضمن احتياط و دقت لازم ت_ص_م_ي_م_ي عقلاني گرفته شود بدين جهت نيز پس از گرفتن نظرات ك_ارشناسانه فرماندهان دفاع مقدس متقاعد

شدند كه مي بايست با تمام توان در مقابل دشمن ايستاد و امر دفاع را ادامه داد. مقدمه

ه_شت سال دفاع مقدس , مقطعي درخشان در تاريخ انقلاب اسلامي ايران است ك_ه ب_ه ج_راءت م_ي ت_وان گفت تثبيت انقلاب اسلامي مديون آن است , امروزه دش_م_ن_ان ان_ق_لاب اسلامي در كنار هر حركت انقلاب , در چهره اي ناصحانه و دل_س_وزان_ه ام_ا ب_اماهيتي مزورانه و منافقانه ظهور مي كنند تا دل ها را بربايند, تفرقه ايجاد كنند وخادمين به انقلاب اسلامي را خائن معرفي نمايند.

ب_حران سازي و ايجاد جنگ رواني از جمله تاكتيك هاي مؤثر دشمنان در داخل ن_ظ_ام اس_ت . ك_ه ن_وك پيكان اين جوسازي ها و شانتاژهاي تبليغاتي نيز متوجه مقدسات نظام بويژه جايگاه مقدس رهبري , نهادهاي انقلاب و ارزش هايي مانند دفاع مقدس مي باشد.

دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه با طرح اين شبهات سعي دارند در اذهان عموم ن_سبت به افتخارات سال هاي جنگ ايجاد شك و ترديد كرده , از اين طريق , نسل دوم ان_ق_لاب ب_وي_ژه جوانان تحصيل كرده را با ارزش ها, اصول و افتخار آفرينان انقلاب ودفاع مقدس بيگانه نمايند.

در ت_ق_ارن ط_ل_ي_عه پيروزمندانه عمليات بيت المقدس كه منجربه آزاد سازي خ_رم_ش_ه_رگ_ردي_د, درصدد برآمديم با طرح برخي از شبهات در مورد دفاع مقدس , ضمن تجزيه و تحليل آن , در حد توان , پاسخي منطقي به آن ها دهيم . طرح شبهات

برخي از نويسندگان , از روي آگاهي يا نا آگاهي , مطالبي را در خصوص دفاع مقدس در مطبوعات منعكس كردند كه منجر به ظهور شبهاتي در افكار عمومي گرديد.

به عنوان مثال يكي از اساتيد دانشگاه امام صادق

(ع ) مي گويد:

(ادام_ه ج_ن_گ اق_دامي بدون دليل بود , در جايي كه كشورهاي خليج , حاضر ب_ه پ_رداخ_ت_ن غرامت جنگ بودند, ما بي جهت جنگ را ادامه داديم تا جايي كه تسليم فشار نظامي , عراق شديم .) (1)

فرد ديگري نيز در يكي از روزنامه ها چنين اظهار نظر مي نمايد: (ادامه جنگ امري غير عاقلانه بود, همه چيز براي پذيرش خواسته هاي ما آماده بودولي پس از سال ها ادامه جنگ همه چيز از دستمان رفت .) (2) در ه_م_ين راستا نيز كتابي تحت عنوان (عاليجناب سرخپوش ) به بازار آمد و ض_م_ن مخدوش ساختن شخصيت يكي از مسئولين نظام , استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر را زير سؤال برد. (3) نويسنده در اين كتاب مي نويسد: (آق_اي ه_اش_م_ي رف_سنجاني مسئوليت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر را به عهده امام مي گذارند, در حالي كه حاج سيد احمد خميني (ره ) فرمودند:

در م_ق_اب_ل م_س_ائل خرمشهر, امام معتقد بودند كه بهتر است جنگ تمام شود. امابالاخره مسئولين جنگ گفتند كه بايد تا كنار شط العرب (اروندرود) برويم تا ب_ت_وانيم غرامت خودمان را از عراق بگيريم . امام اصولا با اين كار موافق نبودند و گفتند اگربناست كه شما جنگ را ادامه بدهيد, بدانيد كه اگر اين جنگ با اين وض_ع_ي كه شماداريد ادامه يابد و شما موفق نشويد, ديگر اين جنگ تمام شدني ن_ي_ست , و ما بايداين جنگ را تا نقطه اي خاص ادامه بدهيم و الان هم كه قضيه فتح خرمشهر پيش آمده بهترين موقع براي پايان جنگ است .) (4) و س_پ_س ي_اد آور م_ي گ_ردد ك_ه آق_اي هاشمي

در خاطرات روز 15/12/ 1360 خودمي نويسد:

(وابسته نظامي ايتاليا گفته : كشورهاي نفت خيز منطقه مايلند شصت ميليارد دلارخ_س_ارات ج_ن_گ را از طرف صدام به ايران بدهند و ايران از شرط سوم كه كيفر صدام است منصرف شود.) (5) ب_دي_ن ت_رتيب نويسنده مذكور ضمن گزينش كردن بخشي از مصاحبه مرحوم ح_اج س_ي_د اح_م_د خ_م_يني كه در روزنامه جمهوري اسلامي به چاپ رسيده بود, (6) سعي مي كند: اولا) اس_ت_م_رار ج_ن_گ پ_س از ف_ت_ح خ_رم_ش_هر را يك جرم در تاريخ انقلاب معرفي نمايد,

ث_ان_ي_ا) ض_م_ن ت_ح_م_ي_لي دانستن جنگ به حضرت امام (ره ) هدايتگري هاي فرماندهي كل قوارا در زمان جنگ , زير سؤال برد.

ث_الثا) تلويحا بيان كند كه استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر, جنايتي نسبت به م_ل_ت اي_ران ب_وده ك_ه مسببين اين جنايت مي بايست به عنوان جنايتكار جنگي معرفي ومجازات گردند.

ب_دين ترتيب براي اينكه ما صحت و سقم اين شبهه را مشخص نمائيم مي بايست به دو سؤال جواب دهيم :

1. آيا استمرار جنگ بعد از فتح خرمشهر به مصلحت نظام بود يا به ضرر نظام ؟

2. آي_ا اس_ت_م_رار ج_ن_گ ب_ع_د از ف_ت_ح خ_رم_ش_ه_ر بدون نظر قاطع حضرت امام (ره )امكان پذير بود يا خير؟

ب_راي پ_اس_خ به سؤال اول سعي خواهيم كرد استمرار جنگ را در ابعاد مختلف موردنقد و بررسي قرار دهيم : 1) هدف از تحميل جنگ به ايران

ط_ب_ق ب_ررس_ي ه_اي ب_ه ع_م_ل آم_ده و اع_ت_راف_ات ف_رم_اندهان حزب بعث واس_ت_رات_ژي_ست هاي كاخ سفيد, هدف از تحميل جنگ به ايران موارد زير بوده است :

_ نابودي انقلاب اسلامي و يا حداقل كنترل آن ,

_ تشكيل عربستان بزرگ ,

_ تصرف خوزستان و گرفتن كل

شط العرب ,

ب_دي_ن ت_رتيب در 31 شهريور 1359 صدام به اين نتيجه رسيده بود كه حكومت اي_ران ب_ه خاطر انقلاب از نظر توان نظامي بسيار ضعيف شده , لذا از آن موقعيت اس_تفاده كرده و با حمايت و تحريك قدرت هاي استعماري جنگ را بر ما تحميل ك_رد. حالااين سؤال مطرح است كه آيا دشمن پس از فتح خرمشهر متنبه شده و هدف (نابودي انقلاب اسلامي ) را رها كرده بود يا خير؟

اص_ولا دش_م_ن از ج_نگ به عنوان ابزاري براي رسيدن به اهداف خود استفاده مي كرد.اما جمهوري اسلامي بعد از فتح خرمشهر, مقتدرتر شده بود و به همين ج_ه_ت خ_طرآن در نزد دشمنان نيز افزون تر شده بود. بنابراين دشمن چون به ه_دف خ_ود ن_رس_يده بود, به دنبال اين بود كه اين نظام تقويت شده را به انحاء مختلف تضعيف نمايد.

ن_ك_ت_ه دي_گري نيز مطرح بود و آن اين كه , دشمن از اهدافش دست بر نداشته ب_ل_كه نسبت به اهدافش هوشيارتر هم شده و حمايت هاي ديگري هم ممكن بود ج_لب نمايد, در اين حال , چه تضميني وجود داشت كه با توقف جنگ ديگر اقدام ب_ه ت_ج_اوز م_جدد نكند؟ بنابراين منطق نظامي در آن شرايط, حكم مي كرد كه براي رفتن به پشت ميز مذاكره و توقف جنگ , ايران پشتوانه اي به عنوان تضمين ص_ل_ح داش_ت_ه باشد و اين پشتوانه چيزي جز پيشروي در قسمتي از خاك عراق نمي توانست باشد. 2) خوي تجاوزگري صدام و حزب بعث

در س_ال 1361 در ش_راي_طي زم_زم_ه ه_اي ص_ل_ح و آت_ش بس از سوي عراق و م_ت_ح_دان منطقه اي آن مطرح شد كه جمهوري اسلامي به

عنوان پيروز جنگ , ت_وانسته بود درمقابل عراق , قدرت نمايي كند و به همين جهت نيزبه هيچ وجه ح_اض_ر ب_ه دادن ك_وچكترين امتياز به طرف مقابل نبود و شرايط ملي هم به او چنين اجازه اي نمي داد.

از ط_رف دي_گ_ر, ص_دام در ج_ن_گ ب_ه ش_دت تضعيف شده و در طي دو سال نيروهايش به شكل مفتضحانه يا فرار كردند يا اسير شدند و يا كشته شدند كه اين ض_رب_ه ب_زرگي به حزب بعث و ارتش عراق بود به شكلي كه سازماندهي ارتش عراق در آن مقطع زماني به كلي بهم ريخت . نيز اهدافي كه زمان شروع جنگ در ذهن استراتژيست هاي نظامي بغداد بود هيچ كدام محقق نشده و طبيعي بود كه صدام به عنوان رئيس حزب بعث عراق مي بايست توجيهي براي قول هايي كه در ابتداي جنگ به مردمش داده بود مي داشت .

ب_ا ت_وج_ه به روحيات رواني , خوي تجاوزگري صدام قطعا آن ها به دنبال صلح دايم نبودند اما زمزمه هاي صلح را مطرح مي كردند تا با اين تاكتيك ضمن تجهيز ق_وا,ارت_ش ب_ه ه_م ريخته خود را سر و ساماني داده و پس از آن اقدام به تجاوز م_ج_ددن_م_ايند. صدام توجيه اوليه اش براي شروع جنگ اين بود كه : (قرارداد 1975 ال_جزايربه ما تحميل شد, چون از يك طرف توان نظامي و تسليحاتي ما به ش_دت ك_اهش يافته بود و از طرف ديگر چون عقبه استراتژيكي ايران با توجه به ح_م_ايت هاي شديد امريكا بسيار قوي بود, ما مجبور به انعقاد قرارداد شديم و به ه_م_ي_ن ج_ه_ت ام_روز اعلام مي كنيم كه قرارداد مزبور مورد قبول ما

نيست و ن_اگ_زي_ر ه_ستيم از طريق قوه قهريه و جنگ به حق و حقوق تضييع شده خود ب_رس_يم ) و به همين بهانه به خاك جمهوري اسلامي ايران حمله كرد. لذا اگر اي_ران پس از فتح خرمشهر هم حاضرمي شد آتش بس نمايد و تن به صلح بدهد, ق_ط_ع_ا زم_اني كه عراق احساس مي كردنقاط ضعف خود را تقويت نموده است مجددا به ايران حمله مي كرد و اين بارموفق هم مي شد. چرا كه صحنه جنگ در ج_بهه ايران به علت آتش بس و صلح سردشده بود و نيروها به عقب برگردانده م_ي شدند و به دليل احساس پيروزي , شور وشوق جنگ در آنان كم شده , امكان ف_راخواني مجدد آنان به جبهه ها غيرممكن و يابسيار مشكل بود. به همين جهت لشكر ايران اسلامي در مقابل ارتش تازه نفس عراق تن به شكست مي داد. ح_الا اگ_ر چ_نين وضعيتي رخ مي داد چه تضميني براي احقاق حق ملت ايران وج_ودداش_ت ؟ ك_دام م_رج_ع بين المللي ايران را حمايت مي كرد؟ بدين ترتيب م_ي ب_ي_نيم كه مابا توجه به شرايط روحي و رواني صدام و خوي تجاوزگري او, چ_اره اي جز دفاع واستمرار جنگ و حتي پيشروي در خاك عراق براي به دست آوردن امتيازي كه اين خوي تجاوزگري را تعديل نمايد نداشتيم . ح_الا م_مكن است كسي بگويد مگر اين خوي تجاوزگري در سال 1367 (زمان قبول قطعنامه ) در صدام و حزب بعث نبود؟ پس چرا به ايران حمله نكرد؟

در جواب بايد گفت كه :

اولا) پ_س از ق_ب_ول ق_ط_عنامه 598 از سوي ايران عراق اقدام به حمله وسيعي درم_ناطق جنوبي ايران

كرد و موفق شد مجددا قسمت هايي از خاك ايران را به ت_ص_رف در آورد, ام_ا در ه_م_ان زم_ان ايران خيلي زود توانست توازن قوا را در ج_بهه ها به وجودآورده و تك عراق را با قدرت جواب دهد و او را يك بار ديگر به عقب براند وشرايط را به گونه اي تغيير دهد كه ديگر صدام نتواند اقدام به تجاوز نمايد و به همين جهت نيز ناچار شد به پذيرش قطعنامه 598 تن دهد. ث_ان_ي_ا) در س_ال 1367 اي_ران پشتوانه بين المللي به نام قطعنامه 598 سازمان م_ل_ل متحد داشت كه تا حدودي او را حمايت مي كرد, اما در مقطع زماني سال 1361ه_ي_چ س_ن_د رسمي كه بتواند ايران را در صحنه بين الملل پشتيباني كند وجودنداشت .

ث_ال_ث_ا) اي_ن خ_وي تجاوزگري صدام پس از قبول قطعنامه 598 و نااميدي از حمله مجدد به ايران او را درگير جنگي در خليج فارس با كويت كرد كه منجربه كاهش شديد قدرت او در منطقه گرديد و ديگر توانائي مقابله با ايران را از دست داده بود.اما اگر همين حالا هم عراق بتواند قدرت خود را بمانند زمان جنگ با اي_ران اف_زايش دهد بعيد نيست مجددا دست به تجاوز بزند. از صحبت هاي اخير فرماندهان ومسئولين عراق نيز چنين برداشتي حاصل مي گردد. 3) بعد حقوقي

در خ_ص_وص دلاي_ل ح_ق_وق_ي اس_ت_مرار جنگ پس از عمليات بيت المقدس , مطالب زير بيان مي گردد:

در خ_ص_وص ت_ع_ارض_ات داخلي يك كشور يا يك واحد سياسي , با توجه به اين كه قوانين و مقررات حقوقي نهادينه شده اند و نظام هاي حقوقي هر كشور اقتدار كافي رادر سطح جامعه دارا

مي باشند, امكان اين امر براي هر دولتي فراهم است ك_ه ب_ام_تخلفين از قوانين و مقررات و متجاوزين به حقوق مردم برخورد قاطع داشته باشد.

وق_تي چنين برخوردي از سوي دستگاه هاي مربوطه بر جامعه حاكم باشد خود ب_ه خ_ود اق_دام ف_ردي و ان_ت_قام جويانه توسط افراد ممنوع مي شود, اما چنانچه درج_ام_ع_ه اي چ_ن_ي_ن ح_اكميتي از سوي دستگاه هاي اجرايي و قضايي وجود ن_داش_ت_ه ب_اش_د ناچار افراد متوسل به توانايي هاي فردي خودشان شده و جهت استيفاي حقوق خود اقدامات خود سرانه اي را انجام مي دهند و جامعه را با هرج و م_رج م_واج_ه مي سازند , مانند احقاق حق در جوامع بدوي . جامعه بين المللي و ح_ق_وق بين الملل هم در آغاز همين گونه بود و نهاد حقوق بين الملل هنوز هم ن_ت_وان_س_ته اقتدارات عاليه را شكل بدهد. در جامعه بين المللي , ركني است به ن_ام (س_ازم_ان م_لل متحد) كه بر اساس منشور ملل متحد شكل گرفت و به وج_ود آمد.اختياراتي هم بر اساس همين منشور به سازمان مزبور داده شده اين اخ_ت_ي_ارات ع_م_دت_ا محدود شده اند به اختياراتي كه در فصل هفتم منشور, به شوراي امنيت براي مقابله با متجاوز داده شده است .

وظ_اي_ف ش_وراي ام_ن_ي_ت ه_م ب_ر اس_اس ص_لاحيت هايش به دو بخش كلي تقسيم مي شود:

1) تشخيص متجاوز

2) راءي به اقدامات متناسب با تجاوز به صور مختلف , از قبيل محاصره اقتصادي ق_ط_ع رواب_ط دي_پ_لماتيك , تعطيلي فرودگاه ها, بمباران بنادر, اقدام مستقيم نظامي و... غيره .

اما ساختار شوراي امنيت داراي بافتي است كه منجربه عدم اجراي وظايف شورا ب_ه ص_ورت ع_ادلان_ه در سطح بين المللي شده است

. شوراي امنيت داراي پنج ع_ض_ودائم اس_ت ك_ه راءي ه_ر ك_دام از اي_ن پنج عضو در تصميم گيري شورا سرنوشت سازمي باشد.

ب_ه ه_م_ي_ن جهت امروزه در سطح بين المللي هر كشوري كه بخواهد خارج از م_نافع اين پنج عضو اقدامي را انجام دهد, هنگام تعيين متجاوز و اجراي وظايف ش_ورا درق_ب_ال ك_شورها, عضو دائم شوراي امنيت سعي مي كند كشور مخالف منافع خود رامحكوم نمايد. بنابراين با اين وضعيتي كه بر حقوق بين الملل حاكم اس_ت چگونه سازمان ملل متحد مي تواند عدالت را در احقاق حق كشورها اعمال ن_م_اي_د؟ نمونه بارز اين بي عدالتي را مي توان در برخورد سازمان ملل نسبت به اشغال فسلطين به دست رژيم صهيونيستي و جنگ ايران و عراق جستجو كرد. ب_دي_ن ت_رتيب در چنين شرايطي ,اگر كشوري به واسطه استقامت و صبر خود توانست حق خود را بصورت قانوني بگيرد, آن كشور موفق است , اما اگر نتواست از ح_ق وح_ق_وق خ_ودش به صورت قانوني دفاع كند, نمي تواند منتظر بماند تا اينكه هستي ونيستي خود را از دست دهد. لذا مجبور به دفاع و سركوب متجاوز مي شود.

ح_الا ب_رگرديم به زمان بعد از فتح خرمشهر, ايران كشوري بود كه مورد تجاوز واق_ع ش_ده , شهرهايش ويران گرديده , ميلياردها ريال خسارت اقتصادي ديده , بخشي ازخاكش هنوز در اشغال حزب بعث قرار داشت و نيروي انساني وسيعي را هم ازدست داده بود. با توجه به وضعيت و شرايطي كه بر شوراي امنيت و حقوق بين الملل حاكم بود, ب_افرض اين كه ايران جنگ را خاتمه مي داد و وارد خاك عراق نمي شد, براساس چ_ه م_ب_ن_اي_ي عراق

را مجبور مي كرد حقوق او را ادا كند؟ با چه اهرمي عراق را وادارم_ي ك_رد ت_ا در م_ق_اب_ل او ت_مكين كند؟ آيا غير از امتيازگيري از عراق و پيشروي درقسمتي از خاك آن راه ديگري براي احقاق حق باقي مانده بود؟ دقت در زمان و موقعيتي كه شوراي امنيت سازمان ملل قطعنامه 598 را صادر ك_ردبسيار جالب و مهم است : قطعنامه 598 سازمان ملل متحد در سال 1365, در زمان اوج قدرت ايران , و در زماني كه بندر استراتژيكي فاو و شرق بصره را در اخ_ت_ي_ارداشت . صادر شد. اين امر نشان مي دهد كه قدرت هاي منطقه اي و فرا م_ن_ط_ق_ه اي بويژه همان پنج عضو دائم شوراي امنيت , در مقطعي از جنگ , كه عراق را شديدادر موضع ضعف ديدند و ايران را در موضع قدرت , از ترس به خطر افتادن منافعشان اقدام به صدور چنين قطعنامه اي كردند و در اصل در مقابل ما ت_م_ك_ي_ن ن_م_ودند و همين مسئله مي تواند به خوبي اثبات نمايد كه بهترين و دق_ي_ق ت_ري_ن سياستي كه مسئولين جنگ مي توانستند پس از پيروزي عمليات بيت المقدس اتخاذنمايند همين استمرار و تداوم جنگ بود.

در اي_ن جا شايد اين شبهه مطرح گردد كه : اعراب حاضر شده بودند 60 ميليارد دلارغ_رامت جنگي به ايران بپردازند و ما با قبول اين غرامت مي توانستيم حقوق خود رابدست آوريم .

در اي_ن خ_ص_وص ن_ي_ز ب_اي_د گفت كه هر چند حقوق تضييع شده ملت ايران ف_قطخسارات مادي نبود كه بتوان با دريافت غرامتي آن را ناديده گرفت . اما به هر حال به فرض قبول اين مسئله

, ضمانتي براي حرف عربستان و ديگر كشورها وج_ودن_داش_ت . ه_نگامي كه رزمندگان اسلام بخش بزرگي از خاك عراق را ت_ص_رف ك_ردند,عربستان ديگر چنين سخني نگفت ش_ده و در اوج قدرت بوده و مي توانست عقب نشيني خود را موكول به پرداخت غرامت نمايد.

ب_ن_اب_راي_ن ت_دب_ير مسئولان جنگ بود كه به صرف مطرح شدن چنين مطلب ب_دون پ_شتوانه اي جنگ را خاتمه ندهند و به پاي ميز مذاكره نروند. اگر چنين مي كردندامروز مخاطب قرار مي گرفتند كه چرا فريب سخنان بدون پشتوانه را خورده و صلح را پذيرفته اند؟ پ_رسش دوم : آيا استمرار جنگ بدون نظر قاطع حضرت امام (ره ) امكان پذير بود ي_اخير؟ به عبارت ديگر آيا استمرار و تداوم جنگ آن گونه كه برخي مطبوعات مطرح كرده اند _ به حضرت امام (ره ) تحميلي بود يا خير؟

ب_راي رس_ي_دن ب_ه پ_اس_خ اي_ن سؤال نيز بايد به ابعاد مختلف استمرار جنگ از ديدگاه شخص حضرت امام و ديگر مسئولان نظام و دفاع مقدس پرداخت . 1) از بعد تكليف شرعي

ح_ض_رت ام_ام (ره ) در خ_ص_وص دف_اع م_ق_دس ف_رم_ودن_د:(م_ا براي اداي تكليف جنگيده ايم .) (7) اين سخن حضرت امام (ره ) بيانگر بخش اعظمي از جواب سئوال مورد نظراست . در راءس ه_رم قدرت در جمهوري اسلامي ايران , بر خلاف ديگر كشورهاي دنيا ول_ي ف_ق_ي_ه و م_ج_ت_هد جامع الشرايطي قرار دارد كه تمام امور كلان نظام را س_ياستگذاري مي كند. تصميم گيري در امر جنگ و صلح نيز به صراحت قانون اس_اس_ي (8) ب_ه ع_ه_ده ولي فقيه و رهبري اين كشور مي باشد. بنابراين مردم م_س_لمان ايران هم با توجه به

وظيفه ديني خود, اطاعت از فرامين ولي فقيه را برخود تكليف شرعي فرض كرده وهمين عمل به تكليف و جلب رضايت ايزدمنان انگيزه حضور آنان در عرصه هاي نبرد بوده است .

ح_ض_رت امام (ره ) نيز در اين خصوص مي فرمايند: ملت ما تا آن روز كه احساس ك_ردكه توان و تكليف جنگ دارد به وظيفه خود عمل نمود و خوشا به حال آنان كه تالحظه آخر هم ترديد ننمودند. (9) يا در جاي ديگر مي فرمايند (... راستي م_گ_رف_رام_وش ك_رده ايد ما براي اداي تكليف جنگيده ايم و نتيجه فرع آن بوده است ).

ح_الا اي_ن سئوال مطرح است كه ممكن است , زماني كه استمرار جنگ از سوي ول_ي ف_ق_ي_ه زم_ان ي_ك تكليف شرعي مطرح مي شود و همه مكلف به انجام آن م_ي گ_ردند,خود ايشان به اين تكليف ايمان نداشته باشند؟ يعني كسي حكم به تكليف نمايد درصورتي كه خود بدان ايمان پيدا نكرده باشد. اگر كسي باشد كه چ_نين چيزي رابپذيرد مشخص مي شود كه هيچ اطلاعي از سابقه , ويژگي ها و خ_صوصيات حضرت امام (ره ) نداشته است . در صورتي كه ما بدون هيچ ترديدي اي_م_ان داري_م كه حضرت امام (ره ) اول خود ايمان به وظيفه الهي پيدا كردند و سپس به مردم امرنمودند كه شما هم با چنين انگيزه اي (انجام تكليف شرعي ) پا به ميدان نبردبگذاريد, كه در هر صورت پيروز هستيد. 2) اعتراف به اشتباه

در خصوص تحميلي بودن استمرار جنگ به حضرت امام (ره ), مي بايست گفت ك_ه اي_ش_ان ه_رگز زير بار تحميل نمي رفتند و اگر گاهي اوقات مشورت هاي دوستان رامي

پذيرفتند و بر نظر خود ترجيح مي دادند و بعد مشخص مي شد كه اين مشورت ,مشورت خوبي نبوده , اين شجاعت را داشتند كه به اشتباه خودشان اعتراف نمايند.به عنوان نمونه در خصوص دولت موقت و روي كار آمدن ليبرالها در اول انقلاب ,ايشان در بيانيه مورخه 3/12/67 خطاب به علما فرمودند: (م_ن امروز بعد از ده سال از پيروزي انقلاب اسلامي همچون گذشته اعتراف م_ي كنم كه بعضي تصميمات اول انقلاب در سپردن پست ها و امور مهمه كشور ب_ه گ_روه_ي ك_ه ع_ق_ي_ده خالص و واقعي به اسلام ناب محمدي9 نداشته اند, اشتباهي بوده است كه تلخي آثار آن به راحتي از ميان نمي رود.) (10) ه_م_چ_ن_ي_ن در خ_ص_وص م_س_اي_ل دي_گري همچون قائم قمامي منتطري , ري_اس_ت ج_م_ه_وري ب_ني صدر نيز امام (ره ) فرمودند: من از اول با قائم مقامي م_ن_ت_ظري ورياست جمهوري بني صدر مخالف بودم و به او راءي ندادم و فق ط بخاطر مصلحت قبول كردم .

ام_ا در خ_صوص استمرار جنگ , زماني كه برخي افراد تحليل شان اين بود كه ما اش_ت_باه كرديم كه بعد از فتح خرمشهر جنگ را ادامه داديم , حضرت امام (ره ) با ق_اط_عيت تمام و با شدت در مقابل آن ها موضع گيري كرده و طي بيانيه اي در سال 1367فرمودند:

(...م_ن در اين جا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان ش_هداو جانبازان به خاطر تحليل هاي غلط اين روزها رسما معذرت مي خواهم و از خداوندمي خواهم مرا دركنار شهداي جنگ تحميلي بپذيرد ما در جنگ براي ي_ك ل_ح_ظ_ه ه_م نادم و پشيمان از عملكرد خود

نيستيم , راستي مگر فراموش كرده ايم كه ما براي اداي تكليف جنگيده ايم و نتيجه , فرع آن بوده است .) (11) 3) دقت در تصميم گيري

ح_ض_رت ام_ام (ره ) ه_مواره در تمام برنامه هايشان سعي مي كردند نهايت دقت ع_م_ل را داش_ته باشند و همه جوانب كار را بسنجند به همين جهت دور از عقل اس_ت ك_ه اي_ش_ان در خصوص امر مهمي مانند جنگ صرفا بخاطر نظر برخي از م_س_ئولين دفاع مقدس چنين تصميمي اتخاذ نمايند. بلكه آنچه كه از اظهارات ب_رخ_ي مسئولين برمي آيد. حضرت امام در خصوص استمرار جنگ با جمع بندي اطلاعات و دلايل مستند و منطقي فرماندهان جنگ به اين نتيجه رسيدند كه به مصلحت نظام است كه قسمتي از خاك عراق را به عنوان امتياز در مقابل دشمن ب_ه ت_صرف در آوردند. دراين خصوص فرمانده وقت سپاه پاسداران آقاي محسن رضايي مي گويد:

(اصولا پس از فتح خرمشهر همه اعضاي شوراي عالي دفاع نظرشان اين بود كه م_اب_ايد از مرز عبور كنيم و امام هم براي آن دلايل مستند مي خواستند و پس از اعلام دلايل و شرايط كه از سوي مسئولين جنگ خدمت حضرت امام (ره ) مطرح شد,ايشان موافقت خود را با ورود نيروها به خاك عراق اعلام كردند.) (12) س_خ_ن_گ_وي وق_ت ش_وراي ع_ال_ي دف_اع , ج_ناب آقاي هاشمي رفسنجاني در خصوص همين مسئله مي فرمايند:

(... ام_ام م_ي خ_واس_ت_ند جنگ را پيگيري كنند تا مسئله عراق حل شود, وقتي ص_دام ج_ن_گ را ش_روع كرد, امام فرمودند: آنها به دام افتادند, الان بايد مساءله ع_راق را ح_ل ك_ن_ي_م و در اي_ن ب_اره بسيار جدي بودند...امام موافق نبودند كه

ن_ي_روه_اي م_ا وارد خ_اك عراق شوند و در عين حال متوقف كردن جنگ را هم اص_ولا ق_ب_ول ن_داش_تند, اين معادله با هم سازگاري نداشت و به همين جهت فرماندهان ارتش و سپاه خدمت امام رفتند. من هم بودم , يك جلسه طولاني بود. ف_رماندهان گفتند: اگر حاكمان بغداد مطلع شوند كه ما وارد خاك اين كشور ن_م_ي ش_وي_م ب_ا خ_ي_ال آس_وده ع_ليه ماشرارت مي كنند, منطق جنگ اين را ن_م_ي پ_س_ندد. امام مسايل انساني را مطرح مي كردند و مي گفتند: مردم عراق گ_ن_اه_ي ندارند و نبايد به آن ها آسيبي برسانيم و تاآخر هم اين موضع را حفظ ك_رده ب_ودن_د, (وق_ت_ي ع_راق شهرهاي ما را با بمب و موشك مي زد امام اجازه ن_م_ي داد م_ا ه_م مقابله به مثل كنيم , وقتي ديدند كه عراق دارد خيلي شرارت م_ي ك_ن_د, اج_ازه دادن_د, ول_ي گ_فتند: شما بايد 48 ساعت قبل اعلام كنيد تا ه_رك_س_ي م_ي خ_واه_د از شهرها بيرون برود.) نهايتا با استدلالات منطقي كه ف_رماندهان جنگ براي امام مطرح كردند امام اجازه دادند به صورت محدود در مناطقي كه مردم عراق نيستند ما وارد خاك عراق شويم ...) (13) 4) قاطعيت در تداوم جنگ

ه_م_انطور كه قبلا هم اشاره كرديم , حضرت امام تا سال 1367 هيچ گاه موافق ص_ل_ح وآت_ش ب_س نبودند و به گفته آقاي هاشمي رفسنجاني (ايشان هرگز اجازه صحبت كردن از صلح را نمي دادند. (14) ح_ض_رت ام_ام (ره ) ه_م_واره ت_اءكيدشان اين بود كه قبل از سخني در خصوص صلح بايد شرايط ايران در اين قضيه محقق شود. يعني بايد:

الف ) اعلام عراق بعنوان متجاوز و مجازات عاملان تجاوز

و دولت عراق

ب ) خروج بي قيد و شرط از تمام خاك ايران

ج ) آزادي اسرا

د) اخذ خسارات از عراق

اي_شان در جمع گروهي از علماء, ائمه جماعات و روحانيون و وعاظ قم و تهران درتاريخ 30/3/61 يعني 27 روز پس از فتح خرمشهر مي فرمايند:

(... ب_ب_ي_ن_يد كه اين مرد (صدام ) چه مي گويد, مي گويد ما براي اثبات اينكه ص_لح طلب هستيم , صلح جوئيم , همه لشكر خودمان را امر مي كنيم كه از خاك اي_ران ت_ا دو روزدي_گر بيرون بروند. اگر راست مي گوييد اين مطلب را, بسيار خ_وب , اين يكي ازمسائلي كه ما داشتيم , حاصل , ولي چند تا مطلب ديگر داريم بايد حاصل بشود, تاحاصل نشود ما در حال جنگ هستيم .) (15) و يا در جاي ديگر تقريبا دو ماه پس از فتح خرمشهر مي فرمايند:

(... م_ا ه_ي_چ زورگ_وي_ي ن_داري_م و ن_م_ي خ_واه_ي_م ت_حميل بكنيم , ما بايد شرايطمان ,شرايطي كه از اول گفته شده است و تا حالا هم همان شرايط هست , در آن ش_رايطهم پايبند هستيم و مادامي كه اين شرايط حاصل نشده است ما در حال جنگ هستيم و ما با كساني كه اشرار هستند نمي توانيم صلح كنيم .) (16) سه ماه پس از فتح خرمشهر نيز چنين مي فرمايند:

(... م_ا ح_اض_ري_م صلح بكنيم , ولي نمي شود متجاوز را مجازات نكرد و غرامت تجاوز رانگرفت و صلح كنيم , اسلام هم چنين اجازه اي را نمي دهد. (17) حرف م_ا اي_ن اس_ت ك_ه متجاوز بايد غرامت ما را بدهد و اشخاصي باصلاحيت بيايند و متجاوز راتشخيص داده و مجازات كنند.) (18)

و در ج_اي دي_گ_ر خطاب به دبير كل كنفرانس اسلامي و هياءت بررسي كننده جنگ مي فرمايند:

(شما بياييد اگر ماءموريتي داريد براي اينكه اين آتش جنگ را بخوابانيد كه آن هم آمال همه مسلمين است بايد متجاوز را به پاي ميز محاكمه بكشيد و متجاوز رات_اءدي_ب ك_نيد و افرادي كه در مملكت ما هستند به كنار بفرستيد و از صدام بخواهيد,تحكيم كنيد بر او كه او از كشور ما برود بيرون و لشكر او از تجاوز دست ب_ردارد و ب_ع_داز اينكه تجاوز را دست برداشت يك هياءت بين المللي در اين جا ب_اش_د و آن ه_ي_اءت بين المللي كه در يك جايي تشكيل شد رسيدگي كنند به ج_ن_اي_اتي كه شده است اگرما جنايتكار هستيم ما را تاءديب كنند و اگر صدام جنايتكار است صدام را تاءديب كنند.) (19) بدين ترتيب با اين سخنان و موضع گيري هاي صريح حضرت امام (ره ) كه اغلب آن ه_م پ_س از ف_ت_ح خرمشهر مي باشد مشخص مي شود كه نظر قاطع حضرت امام (ره )در خصوص استراتژي جنگ پس از فتح خرمشهر, استمرار و تداوم جنگ ب_وده مگراينكه شرايط ايران در خصوص صلح محقق گردد و آن هم تا سال 67 ه_ي_چ ي_ك ازاي_ن شرايط محقق نگرديد. پس چگونه ممكن است حضرت امام با اين موضع گيري هاي صريحي كه پس از فتح خرمشهر داشتند باز خواهان صلح و آتش بس بوده باشند؟ اين دوگانگي , با عقل سازگاري ندارد. _ شبهه ديگر: عقب ماندگي به دليل جنگ

ش_ب_ه_ه دي_گري كه در ذيل همين شبهات برخي افراد براي اثبات مدعاي خود مطرح مي كنند اين است كه : (بخش

اعظمي از عقب ماندگي ما ناشي از جنگ م_ي ب_اش_د ك_ه اگ_ر اي_ن ن_ب_ود ام_روزه ما در راه توسعه خيلي سريع تر حركت مي كرديم اما خسارات ناشي از هشت سال جنگ سبب شد ما كشوري عقب مانده ب_اقي بمانيم .) در اين خصوص لازم دانستيم ثمرات دفاع مقدس را مورد نقد و بررسي قرار داده تا ميزان صحت و سقم اين مدعا ثابت گردد. دستاوردهاي دفاع مقدس الف ) دستاوردهاي داخلي

1) ت_ث_ب_يت انقلاب : يكي از ثمرات بزرگ دفاع مقدس , تثبيت انقلاب بود, يعني درس_ايه جنگ بود كه انقلاب تثبيت شد و ضد انقلاب ها رانده شدند و نيروهاي واب_س_ت_ه به شرق و غرب كم كم شناخته شده به دست نيروهاي انقلاب از نظام ك_ن_ار گذاشته شدند. مصداق بارز اين ادعا, روشن شدن شخصيت تروريستي و ضد ديني گروهك مجاهدين خلق (منافقين ) براي ملت ايران بود كه سايه جنگ م_ح_ق_ق گ_رديد.در سايه جنگ ملت ايران بهتر از گذشته توانستند حق را از باطل , خودي را از غيرخودي تشخيص داده و در راستاي آفت زدايي انقلاب گام بردارند. و نتيجه اين هوشياري تثبيت انقلاب بود.

2) ت_ث_ب_ي_ت ت_م_ام_ي_ت ارض_ي : استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر منجر به ت_ثبيت تماميت ارضي و امنيت مرزي جمهوري اسلامي در منطقه شد نگاهي به تاريخ گذشته ايران نشان مي دهد كه در طول دو قرن گذشته , اين تنها جنگي ب_وده است كه ايرانيان حتي يك وجب از خاك ميهن اسلامي خود را به بيگانگان نداده اند, درقرون گذشته طي دو جنگ ايران و روس , قسمت اعظمي از قلمرو اي_ران به بيگانگان واگذار گرديد و

همين امر, يعني عدم توانايي حكومت ايران در م_ق_ابل دست اندازي بيگانگان به خاك خود, باعث گرديد كه در سال 1350 نيز با يك سناريوي شيطاني ,استان چهاردهم يعني بحرين را از ايران جدا ساخته در صحنه بين المللي استقلال آن را اعلام نمايند. اما در اين جنگ , با اين كه بسي ع_ظ_ي_م تر و حساس تر از جنگ هاي گذشته بود تماميت ارضي كشور به تمام و كمال حفظ گرديد. يك كشور با غيرت ممكن است خسارات زيادي را تقبل كند اما حاضر نيست ناموس ملي خودش رابدست بيگانگان بدهد.

3) اف_زاي_ش توان نظامي : يك ارتش منظم و كلاسيك , دست كم يك دهه زمان ن_ي_ازدارد ت_ا ب_ت_واند خودش را سازماندهي و تقويت نمايد در صورتي كه سپاه پ_اس_داران انقلاب اسلامي توانست در كوتاه ترين مدت ممكن سه نيروي مقتدر زم_ي_ن_ي , دريايي و هوايي را سازماندهي كرده و با جديدترين روش هاي نظامي بكارگيري نمايد.همچنين انبوهي از تجربيات را طي اين هشت سال , توشه خود س_ازد. ع_لاوه ب_ر اي_ن صنايع نظامي به حد مطلوبي توسعه داده شد و در برخي م_وارد ب_ه حد خود كفايي رسيد. حضرت امام (ره ) هم در اين زمينه مي فرمايند: (ما تنها در جنگ بود كه توانستيم صنايع نظامي خود را به حد مطلوبي از رشد برسانيم .) (20) پ_س از اتمام جنگ نيز تجربيات هشت سال دفاع مقدس , قدرت نظامي ايران را ت_اح_د كشورهاي پيشرفته منطقه افزايش داده و يك حالت بازدارندگي بسيار ق_وي درم_قابل قدرت هاي نظامي منطقه به وجودآورد. ساخت موشك دوربرد ش_ه_اب 3 وآزم_اي_ش موفقيت آميز آن , چنان دشمنان

ما از جمله رژيم اشغالگر ق_دس را ش_گ_ف_ت زده ك_رد كه سبب شد موضع گيري هاي تندي در قبال اين حركت مقتدرانه جمهوري اسلامي در صحنه بين المللي از خود بروز دهند. س_اخ_ت ت_ان_ك ذوال_ف_ق_ار ب_ا ق_درت مانور بالا, بازسازي هواپيماهاي جنگي , ت_ول_ي_دق_طعات هواپيما و سلاح هاي سنگين و خود كفايي در ساخت سلاح هاي سبك ونيمه سنگين , ساخت هواپيماي بدون سرنشين و... بسياري موارد ديگر از جمله ثمراتي است كه در سايه 8 سال دفاع مقدس نصيب مملكت ما شد. ت_ج_رب_ه در ام_ر م_ه_ن_دس_ي ج_ن_گ , راه س_ازي , س_د س_ازي , كشتي سازي , ص_ن_ايع الكترونيك , پزشكي , داروسازي و مانند آن , از ديگر ثمرات دفاع مقدس است كه ازآن ها در امر بازسازي كشور به نحو مطلوب استفاده شده و مي شود. ب ) دستاوردهاي بين المللي دفاع مقدس

1) ت_ث_ب_ي_ت انقلاب اسلامي در صحنه بين المللي , در صحنه بين الملل , جهان ت_وان_س_ت ب_فهمد انقلاب ما يك انقلاب اصيل با پشتوانه الهي و مردمي و تصور انهدام انقلاب در كوتاه مدت يك امر واهي است .

ه_ش_ت سال دفاع خستگي ناپذير و مخلصانه كه تثبيت كامل و مقتدرانه نظام را ب_ه ه_م_راه داش_ت , ق_درت ه_اي م_نطقه اي و فرا منطقه اي را واداشت تا نظام ج_م_ه_وري اس_لام_ي را به رسميت شناخته و به حقوق ملي و بين المللي آن به ع_نوان يك نظام مستقل سياسي و قدرتمند اعتراف نمايند. در خواست رسمي و مكرر امريكا جهت ايجاد ارتباط با ايران مصداق بارز چنين فرضيه اي است .

2) ش_ن_اس_ان_دن ب_ع_د فرهنگي و مكتبي انقلاب در صحنه بين الملل

, در سايه دف_اع م_ك_ت_ب_ي , ب_ع_د دي_ن_ي ان_قلاب به مردم جهان شناسانده شد. و اين امر م_وج_ب شكل گيري حركت هاي آزادي بخش در جهان گرديد و مسلمان را به بازگشت به خويشتن فراخواند. مرحوم حاج سيد احمد خميني (ره ) در مصاحبه مشهور خودمي گويد:

(م_ن ن_م_ي گويم كه اگر جنگ نبود انقلاب شكست مي خورد, اما اگر جنگ نبود بعدفرهنگي و مكتبي بودن انقلاب ما در دنيا شناخته نمي شد. جنگ موجب ش_د ك_ه اك_ث_رخ_ب_رهاي دنيا در هشت سال جنگ در مورد ايران از رسانه هاي گ_روه_ي پ_خ_ش ش_ود.قدرت انقلاب , تفكر امام , برخورد انقلاب با ارزش هاي ترسيم شده از سوي غرب و...در لابه لاي جنگ , به دنيا منتقل شد, وقتي اينطور ش_د, در ت_م_ام نيروهاي اسلامي وهسته هاي مقاومت كه نقاط بسيار قوي ادامه ج_ن_گ بودند اميدي پديد آمد, اگر شمامي بينيد كه در جريان سلمان رشدي , م_س_ل_مانان دنيا به خيابان ها مي ريزند و فتواي امام چنان واكنش هايي به وجود م_ي آورد, اي_ن آگاهي است كه در خلال هشت سال جنگ توسط دشمنان ما به آن ه_ا م_ن_ت_ق_ل شده است , چون امام كه محور تمام اخباربودند تفكرشان تفكر اسلامي بود. اسلام و ديدگاه هاي اسلامي امام به بهترين وجه در آن دوران براي تمام دنيا و مسلماناني كه در اقصي نقاط جهان هستند مخابره شد... لذا موضع ما در مقابل اسرائيل , ارتجاع منطقه و... غيره درخبرها و گزارشات بيان مي شد.) وق_ت_ي ح_رف ام_ام م_نتقل مي شود كه (امريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند) و (م_ادن_دان ه_اي امريكا را در دهانش خرد مي كنيم

) و... توسط خبر گزاري ها م_ن_تقل و به وسيله راديوها و رسانه هاي همگاني بيان مي شد و باعث مي شد كه م_س_لمان هاخويشتن را بازيايند. اين درست است كه حرف امام بود ولي سيستم ارتباطي حرف امام , جنگ بود.

اگ_ر ج_ن_گ ن_ب_ود پيام امام به گورباچف معنا نداشت و جنگ موجب شد كه اي_ن ب_رداش_ت ك_ه ي_ا ف_ره_ن_گ غ_رب و آن چ_يزي كه به عنوان اسوه و اساس ح_رك_ت ه_اي م_ادي ي_ع_ن_ي دي_دگاه هاست و با آنها نمي توان جنگيد را باطل نمايد. (21)

3) دس_ت_اورده_اي ب_ي_ن ال_م_ل_لي دفاع مقدس از ديدگاه امام (ره ), حضرت امام (ره )همواره 8 سال دفاع مقدس را موهبتي الهي مي دانستند و معتقد بودند در سايه آن ,ثمرات عظيمي نصيب اين كشور شد, از جمله :

(...م_ا ان_ق_لاب_مان را در جنگ به جهان صادر نموده ايم , ما مظلوميت خويش و س_ت_م م_ت_ج_اوزان را در ج_ن_گ ثابت نموديم , ما در جنگ پرده از چهره تزوير جهانخواران كنار زديم , ما در جنگ دوستان و دشمنان مان را شناخته ايم ...ما در ج_نگ ابهت دوابر قدرت شرق و غرب را شكستيم ...ما در جنگ به مردم جهان و خ_صوصا مردم منطقه نشان داديم كه عليه تمامي قدرت ها و ابرقدرت ها ساليان س_ال م_ي ت_وان مبارزه كرد. جنگ ما كمك به فتح افغانستان را به دنبال داشت , ج_نگ ما فتح فلسطين را به دنبال خواهد داشت , جنگ ما موجب شد كه تمامي س_ردمداران نظام هاي فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت كنند جنگ ما بيداري پاكستان وهندوستان را به دنبال داشت و...) ب_دي_ن ترتيب مي بينيم

كه خسارات مادي و معنوي جنگ , در مقابل بركاتي كه ب_ه واس_ط_ه دف_اع مقدس نصيب ملت غيور ايران و ميهن اسلام ميمان گرديد, بسيار ناچيزاست . پي نوشتها: 1- ماهنامه پيام امروز, اسفند 1377.

2- اخبار اقتصاد, مهر 1378.

3- ن_وي_س_ن_ده مزبور يكسال قبل از چاپ كتاب مذكور مقاله اي را تحت همين عنوان , در روزنامه (صبح امروز) مورخ 29/10/78 به چاپ رسانده بود.

4- اك_ب_ر گنجي , عاليجناب سرخپوش , چاپ دهم (تهران : طرح نو, 1379) ص 124.

5- همان .

6- (جمهوري اسلامي ) (14 فروردين 1374) ص 14.

7- صحيفه نور, جلد 21, (تهران : سروش , 1369) ص 83.

8- اصل يكصد و دهم .

9- صحيفه نور, ج 21, ص 83.

10- همان , ص 96.

11- همان , ص 83.

12- هم ميهن , 14 اسفند 1378, ص 1.

13- مسعودسفيري , گفتگوباهاشمي رفسنجاني , حقيقتهاو مصلحت ها, (تهران : نشرني , 1378) ص 90 _ 92.

14- همان , ص 92.

15- صحيفه نور, ج 16, ص 214.

16- همان , ص 246.

17- همان , ج 17, ص 14.

18- همان , ج 17, ص 14.

19- همان , ج 14, ص 109.

20- همان , ج 21, ص 94.

21- جمهوري اسلامي , (مصاحبه با حاج سيد احمد خميني ), 14/1/74, ص 14.

بررسى مقايسه اى قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران (قديم و جديد) ق4

بررسي مقايسه اي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران (قديم و جديد) ق4 نويسنده:علي رضا صدرا

1 _ تعيين سياست هاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام.

2 _ نظارت بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظام.

3 _ فرمان همه پرسي.

4 _ فرماندهي كل نيروهاي مسلح.

5 _ اعلام جنگ و صلح و بسيج نيروها.

6 _ نصب و

عزل و قبول استعفاي:

الف _ فقهاي شوراي نگهبان.

ب _ عالي ترين مقام قوه قضائيه

ج _ رئيس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران.

د _ رئيس ستاد مشترك.

ه_ _ فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.

و _ فرماندهان عالي نيروهاي نظامي و انتظامي.

7 _ حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه.

8 _ حل معضلات نظام كه از طرق عادي قابل حل نيست, از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام كه همراه با ساير اختيارات و وظايف رهبري هم چون تنفيذ و يا عزل رياست جمهوري و نيز بازنگري در قانون اساسي كشور در حدود مقرر مصرح در خود قانون اساسي (اصل 172), مبين اهم اختيارات رهبري در جملگي زمينه هاي تقنيني, اجرايي و قضايي بوده و اعم از فرهنگي, اقتصادي, امنيتي و سياسي است. مراتب سياست گذاري

ييكي از مواردي كه در قانون اساسي, بايستي هر چه بيش تر و بهتر باز و تشريح گردد مبحث سياست گذاري (و همين طور نظارت و نيز كنترل) و نهادهاي ذي ربط به ويژه در مراتب و سلسله مراتبي بودن آن ها است.

سياست گذاري, در واقع تعيين اساس, حدود و چگونگي راهبرد ملي است از وضعيت موجود در حال به وضعيت مطلوب و معهود (موعود) در آتيه و در حقيقت تصميم گيري و اعمال حاكميت در قالب خط مشي ها و دستورالعمل ها يا همان سياست هاي خرد و كلان, كلي و جزئي و عمومي و بخشي و سرانجام داخلي و خارجي مي باشد.

بر فرض مثال در امر روابط و امور خارجي و به ويژه روابط سياسي خارجي و ديپلماسي و به اصطلاح سياست خارجي.

1_ قانون اساسي, به عنوان منشور و

ميثاق ملي متضمن اساس قوانين و سياست ها و يا به اصطلاح تعيين حدود آن هاست.

2 _ رهبري در رأس هرم قدرت, حاكميت و مشروعيت نظام در تعيين سياست هاي كلي نظام يا به اصطلاح تطبيق حدود.

3 _ نهادهاي وابسته به رهبري به ويژه:

الف _ مجمع تشخيص مصلحت نظام, مشورت با رهبري در تعيين سياست كلي نظام.

ب _ شوراي عالي امنيت ملي.

1_ در تعيين سياست هاي دفاعي _ امنيتي كشور در محدوده سياست هاي كلي تعيين شده از طرق مقام رهبري.

2_ هم آهنگ نمودن فعاليت هاي سياسي, اطلاعاتي, اجتماعي, فرهنگي و اقتصادي در ارتباط با تدابيركلي (دفاعي _ امنيتي) خصوصاً با توجه به امكان تعبير و تسري عمومي مسائل امنيتي _ دفاعي به هر امر ديگري چرا كه هر پديده و مسئله اي هر چند بخشي مثل اقتصادي حتي جزئي, علاوه بر محاسبه نقش و تأثير موضوعي خويش در امور امنيتي _ دفاعي در عين حال مي تواند منظراً نيز يك پديده امنيتي تلقي گردد.

ج _ حتي شوراي بازنگري قانون اساسي كه با حكم رهبري اختيار بازنگري و تجديد نظر به ويژه اصلاحي در مفاد و اصول تغيير پذير قانون اساسي (مندرج در فراز آخر اصل172) را دارند.

4 _ مجلس شوراي اسلامي و كميسيون هاي مربوطه به ويژه در اين خصوص كميسيون سياست خارجي مسئول تعيين سياست هاي اجرايي و به اصطلاح طرح سياست خارجي, روابط خارجي و روابط سياسي خارجي اعم از اهداف, استراتژي ها, اصول, مباني, راه ها و شيوه ها كه در قالب و در شكل قوانين عادي هر چند كلي صورت مي گيرند.

5 _ دولت (هيئت دولت) اعم از رياست جمهور,

معاونين و وزرا به ويژه وزارت امور خارجه, مسئول تطبيق سياست هاي اجرايي و اجراي سياست ها (روابط سياسي و ديپلماسي و تهيه برنامه اجراي روابط سياسي خارجي اعم از مراحل زمان بندي, محاسبه امكانات مادي, مالي و انساني, شرايط, زمينه ها, موانع, مشكلات و اشكالات) در چهارچوب و براساس طرح جامع روابط و سياست خارجي و روابط سياسي خارجي, در شكل تصويب نامه و آيين نامه و بخش نامه هاي اجرايي هر چند كلي يا جزئي و موردي و تفكيك مراتب مختلف و تعيين نقش و جايگاه هر يك از نهادهاي مذكور و تعريف آن ها در يك فرايند سازوار تدبر _ تدبير _ اداره, از اهم ضروريات اند. نظام اجرايي رياست جمهوري (نخست وزيري)

با حذف مقام نخست وزيري در قانون اساسي و تفويض حقوق و وظايف و مسئوليت هاي مربوطه به رياست جمهوري, نظام اجرايي كشور و قوه مجريه به سمت يك نوع نظام رياست جمهوري سوق پيدا نموده است.

تحولات مهم در اين خصوص عبارت اند از:

الف _ تمركز نظام اجراييِ كشور و قوه مجريه از طريق حذف نخست وزيري و شبه جايگزيني معاون اول رياست جمهوري;

ب _ تقويت رياست جمهوري و تبديل آن از يك مقام نسبتاً تشريفاتي به رياست دولت, كه اين دو ناشي از وجود نهاد پرقدرت و متنازع فيه و متداخل رياست جمهوري و نخست وزيري بود;

ج _ بالتبع و متقابلاً مسئوليت رياست جمهوري در قبال:

الف _ ملت ب _ رهبري ج _ مجلس شوراي اسلامي

د _ همين طور:

الف _ مسئله نظارت مجلس بر كاركرد رئيس جمهوري.

ب _ مسئله استيضاح رئيس جمهوري

ه_ _ در عين حال حذف وظيفه بسيار

حساس و موثر تنظيم روابط قواي سه گانه و انتقال و واگذاري آن به رهبري, ضمن اين كه از طرفي به تقويت نهاد رهبري منجر شده از طرف ديگر باعث تبديل رئيس جمهوري به يك مقام صرف اجرايي و صرف رياست مديريت قوه مجريه گرديده است.

سير تجديد نظر در قانون اساسي از يك طرف به طرف نظام رياست جمهوري و تقويت و تمركز قوه مجريه در رئيس جمهور بوده و از طرف ديگر به طرف نظام رهبري و ولايت مطلقه فقيه مي باشد. اين ها موضوعاتي هستند كه چه از نظر حقوقي و فقهي سياسي و چه از نظر فني و مديريتي و ساختار اجرايي سياسي, جاي تأمل و تحقيق بيش تري داشته و قطعاً يكي از مسائل معتنابه نظري و عملي در آتيه خواهد بود.

اهم تغييرات و اصول مربوطه در خصوص نظام رياست جمهوري قبلاً فهرست وار آورده شده و لذا از تكرار و اطناب در اين خصوص اجتناب مي گردد. نظام مديريتي _ اجرايي فردي(شورايي) و شوراها

(شورا) به عنوان بهترين نهاد و مكانيسم تعاون فكري و كار و همكاري جمعي و پرهيز و اجتناب از تفرد و استبداد در اين جا به معناي خودرايي و تك روي, يكي از برجستگي ها و نقاط بسيار پرقوت و مطلوب قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مي باشد. شوراها را مي شود به سه دسته كلي تقسيم بندي نمود: (1 _ مردمي 2 _ اجرايي 3 _ سياست گذاري)

اول _ شوراهاي مردمي: شوراها اعم از الف _ شوراهاي مناطق (روستا, بخش _ شهر, شهرستان و استان و شوراي عالي استان ها) و ب _ شوراهاي مؤسسات (اعم

از آموزشي, اداري, خدماتي, توليدي) مي باشند. اين شوراها عمدتاً به منظور جلب همكاري عامه و پيشبرد بهتر امور, طي فصل هفتم قانون اساسي قديم و جديد تحت عنوان; (شوراها) و بدون هيچ گونه تغييري آورده شده اند.

اصل يكصدم قانون اساسي تصريح مي كند: (براي پيشبرد سريع برنامه هاي اجتماعي, اقتصادي, عمراني, بهداشتي, فرهنگي, آموزشي و ساير امور رفاهي از طريق همكاري مردم با توجه به مقتضيات محلي اداره امور هر روستا, بخش, شهر, شهرستان يا استان با نظارت شورايي به نام شوراي ده, بخش, شهر, شهرستان يا استان صورت مي گيرد كه اعضاي آن را مردم همان محل انتخاب مي كنند.)

و همين طور اصل يكصد و چهارم بيان مي دارد: (به منظور تأمين قسط اسلامي و همكاري در تهيه برنامه ها و ايجاد هم آهنگي در پيشرفت امور در واحد هاي توليدي, صنعتي و كشاورزي, شوراهايي مركب از نمايندگان كارگران و دهقانان و ديگر كاركنان و مديران, در واحد هاي آموزشي, اداري, خدماتي و مانند اين ها شوراهايي مركب از نمايندگان اين واحد تشكيل مي شود.)

نكته اصلي در مورد اين شوراها حق حاكميت و ضمانت اجرايي آن هاست نه صرف جنبه مشورتي.

دراين خصوص اصل يكصد و دوم قانون اساسي مي گويد: (شوراي عالي استان ها حق دارد در حدود وظايف خود طرح هايي تهيه و مستقيماً يا از طريق دولت به مجلس شوراي اسلامي پيشنهاد كند.) و اين كه: (اين طرح ها بايد در مجلس مورد بررسي قرار گيرد.)

همين طور در اصل يكصد و سوم; (استانداران, فرمانداران, بخشداران و ساير مقامات كشوري كه از طرف دولت تعيين مي شوند, در حدود اختيارات شوراها ملزم

به رعايت تصميمات آن ها هستند.)

آن چه مسلم است وظيفه اصلي اين شوراها, تصميم گيري و سياست گذاري در چهارچوب موازين اسلام و قوانين كشور (اصل 105) مي باشد. و نه اجرايي, مشكل عمده در مورد اين شوراها به ويژه شوراهاي مناطق, عدم تشكيل آن ها است, لكن در قانون اساسيِ جديد, در اين خصوص, تغييري صورت نگرفته است.

دوم _ شوراهاي سياست گذاري: اين شوراها عهده دار سياست گذاري و برنامه ريزي اند اعم از:

1 _ شوراهاي عمومي, مثل: مجلس شوراي اسلامي (مبحث دوم اصول 99 _ 71)

2 _ شوراهاي خصوصي, مثل: همان شوراهاي مناطق و مؤسسات (فصل 7 _ اصول 106 _ 100) 3 _ شوراهاي تخصصي, مثل:

الف _ شوراي عالي امنيت مالي, (اصل 176)

ب _ مجمع تشخيص مصلحت نظام (اصل 112 و 110)

ج _ شوراي نظارت بر سازمان صدا و سيما ( اصل 177)

د _ شوراي بازنگري قانون اساسي (اصل 176)

اين شوراها نوعاً به تصميم گيري هاي كلان در موضوع مورد خويش مي پردازند, حال يا چون (مجلس شوراي اسلامي در عموم مسائل (حدود مقرر در قانون اساسي) مي تواند قانون وضع كند.) (اصل 71)

يا چون شوراهاي مناطق و مؤسسات در حدود منطقه يا مؤسسه خويش تصميم گيري مي كنند (اصول 100 و 101 و 102 و 104). يا سرانجام چون شوراهاي تخصصي در زمينه تخصصي خود.

در مورد دو نوع شوراهاي عمومي و خصوصي تغييري صورت نگرفته است. و اهم تغييرات تعبيه شوراهاي تخصصي امنيت ملي و مجمع تشخيص مصلحت نظام و تصريح بر وجود شوراي نظارت بر صدا و سيما (اصل 175) مي باشد كه در محل خود مورد بحث قرار خواهند

گرفت.

سوم _ شوراهاي اجرايي و مديريت: عمده تغييرات در مبحث نهاد شوراها در ساختار نظام سياسي و در حقيقت در سازمان سياسي كشور, حذف شوراهاي اجرايي و جايگزيني نظام مديريت شورايي مي باشد.

الف _ حذف شوراي رهبري (اصل 107) و جايگزيني رهبر و مقام رهبري.

ب _ حذف شوراي عالي قضائي (اصل 157) و جايگزيني رئيس قوه قضائيه.

ج _ حذف شوراي موقت رياست جمهوري (اصل 131) و جايگزيني معاون اول رئيس جمهور.

ضرورت اين تغيير ايجاد يا امكان اختلاف در مقام تصميم گيري اجرايي به ويژه در مواضعي كه ضرورت سرعت عمل و قطعيت در تصميم گيري و صدور حكم نهايي, ايجاب مي كند كه از اختلاف نظر اجتناب نمود. مجمع تشخيص مصلحت نظام

ييكي از نهادهاي حساس و مهمي كه در سازمان سياسي كشور تعيين شده و در قانون اساسي جديد آمده, (مجمع تشخيص مصلحت نظام) است.

اين شورا طي اصل 112 قانون اساسي جديد كه به طور كلي جايگزين اصل112 قانون اساسي تعيين شده آمده است, هر چند اصل 110 كه متضمن وظايف و اختيارات رهبري است در دو مورد (بند 1_ مشاورت رهبري در تعيين سياست هاي كلي نظام و بند 8 معضلات نظام كه ازطريق عادي قابل حل نيست) متعرض آن گرديده است. اصل مذكور قبلي به ترتيب زير بود: (رهبر يا اعضاي شوراي رهبري در برابر قوانين با ساير افراد كشور مساوي هستند.)

با حذف اين اصل, اصل جايگزين به ترتيب زير است: (مجمع تشخيص مصلحت نظام برايِ: الف _ تشخيص مصلحت در مواردي كه مصوبه مجلس شوراي اسلامي را شوراي نگهبان خلاف موازين شرع و يا قانون اساسي بداند و مجلس با درنظر گرفتن

مصلحت نظام نظر شوراي نگهبان را تأمين نكند. ب _ مشاوره در اموري كه رهبري به آنان ارجاع مي دهد. ج _ ساير وظايفي كه در اين قانون ذكر شده است به دستور رهبري تشكيل مي شود.)

هر چند وجود يا امكان امور اختلافي بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان موجد فلسفه وجودي مجمع تشخيص مصلحت نظام در ذيل و در زمره نقش و وظايف رهبري بود, و قبل از تجديد نظر در قانون اساسي, عملاً به وجود آمده بود و زير نظر مقام رهبري انجام وظيفه مي نمود لكن عملاً در تجديد نظر قانون اساسي موقعيت بسيار بيش از پيش يافته و علاوه بر امور اختلافي در امور ابتدايي و تأسيسي نيز حق ورود يافته, و به مثابه بازويي بسيار قوي براي رهبري در امور مقام مملكت تحول يافته و تعبيه گرديده است.

اهم حقوق, وظايف و در واقع حوزه هاي فعاليت مجمع تشخيص مصلحت نظام به ترتيب زير است:

الف _ تشخيص مصلحت در امور اختلافي في ما بين مجلس و شوراي نگهبان, اعم از اين كه:

1 _ شوراي نگهبان مصوبه مجلس را خلاف موازين شرع يا قانون اساسي بداند.

2 _ يا مجلس با در نظر گرفتن مصلحت نظام نظر شوراي نگهبان را تأمين نكند.

ب _ مشاوره در امور ارجاعي از طرف رهبري:

1 _ در تعيين سياست هاي كلي نظام. (بند 1 _ اصل 110)

2 _ در حل معضلات نظام كه از طرق عادي قابل حل نيست. (بند 8 _ اصل 110)

3 _ در بازنگري قانون اساسي و تشكيل شوراي بازنگري. (اصل 177)

ج _ ساير وظايف مذكور در قانون اساسي مثل:

_ انتخاب يكي از فقهاي

شوراي نگهبان به عنوان عضو شوراي موقت رهبري (اصل 111) درصورت فوت يا كناره گيري يا عزل رهبر.

اعضاي مجمع را اولاً: مقام رهبري تعيين مي نمايد. ثانياً: دو دسته هستند شامل:

1 _ اعضاي ثابت.

2 _ اعضاي متغير. شوراي عالي امنيت ملي

شوراي عالي امنيت ملي, نهادي است كه در ساختار سياسي _ حقوقي كشور در قانون اساسي تعبيه شده و ضمن اصل 176 يعني فصل اختصاصي سيزدهم آمده است.

نص صريح اصل مزبور, اهداف تأسيس آن را به ترتيب زير مي آورد:

(1 _ تأمين منافع ملي

2 _ پاسداري الف _ انقلاب اسلامي

ب _ تماميت ارضي

ج _ حاكميت ملي)

اهم وظايف اين شورا عبارت اند از:

(شوراي عالي امنيت ملي به رياست جمهور, با وظايف زير تشكيل مي گردد:

1 _ تعيين سياسيت هاي دفاعي _ امنيتي كشور درمحدوده سياست هاي كلي تعيين شده از طرف مقام رهبري.

2 _ هم آهنگ نمودن فعاليت هاي:

الف _ سياسي

ب _ اطلاعاتي

ج _ اجتماعي

د _ فرهنگي

ه_ _ اقتصادي در ارتباط با تدابير كلي دفاعي _ امنيتي.

3 _ بهره گيري از امكانات مادي و معنوي كشور براي مقابله با تهديد هاي داخلي و خارجي.)

طبق قانون اساسي مصوبات شوراي عالي امنيت ملي پس از تأييد مقام رهبري قابل اجراست. از جمله اختيارات نهاد بسيار پرقدرت شوراي عالي امنيت ملي, حق تشكيل شوراهاي فرعي, به تناسب وظايف خود مي باشد از قبيل:

1 _ شوراي دفاع

2 _ شوراي امنيت كشور مي باشد. كه به رياست رئيس جمهوري يا يكي از اعضاي شوراي عالي امنيت ملي به انتخاب رئيس جمهوري تعيين و تشكيل مي گردند.

قدرت فوق العاده شوراي عالي امنيت ملي, به دو لحاظ است:

ييكي حياتي بودن مسائل دفاعي _

امنيتي است. ديگري بدين لحاظ كه مسائل امنيتي هم چون سياسي علاوه بر اين كه موضوع و گستره اي خاص دارند و به اصطلاح موضوعاً سياسي و امنيتي هستند بلكه منظراً هر مسئله و موضوعي را مي توان در زمره امور سياسي يا امنيتي و يا ضد امنيتي تلقي نمود.

اعضاي اين شورا دو دسته هستند:

الف _ اعضاي ثابت, شامل مقامات:

1 _ رئيس قوه مقننه

2 _ رئيس قوه مجريه

3 _ رئيس قوه قضائيه

4_ رئيس ستاد فرماندهي كل نيروهاي مسلح

5_ مسئول امور برنامه و بودجه

6و 7 _ دو نماينده به انتخاب مقام رهبري

8 و 9 _ وزراي امور خارجه, كشور و اطلاعات

ب _ اعضاي متغير, شامل مقامات, حسب مورد عبارت اند از:

10 _ وزير مربوط

11 _ عالي ترين مقام ارتش

12 _ عالي ترين مقام سپاه

بازنگري در قانون اساسي

اصل بازنگري در قانون اساسي و مكانيسم بازنگري كه طي فصل مستقل چهاردهم و ضمن اصل 172 قانون اساسي جديد آمده است, در قانون اساسي قبلي در نظرگرفته نشده بود. مباني بازنگري:

الف _ اصلاح قانون اساسي

ب _ تتميم قانون اساسي مكانيسم و نهاد بازنگري:

1 _ تركيب شوراي بازنگري قانون اساسي, عبارت است از:

12 _ 1/1 _ اعضاي شوراي نگهبان

15 _ 2/13 _ رؤساي قواي سه گانه (مقننه _ مجريه و قضائيه)

25 _ 3/16 _ اعضاي ثابت مجمع تشخيص مصلحت نظام

30 _ 4/26 _ پنج نفر از اعضاي مجلس خبرگان رهبري

41 _ 5/31 _ ده نفر به انتخاب مقام رهبري

43 _ 6/41 _ سه نفر از قوه قضائيه

46 _ 7/44 _ سه نفر از هيئت وزيران

56 _ 8/47 _ ده نفر از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي

59 _ 9/57 _ سه نفر

از دانشگاهيان

(تفريباً شصت نفر مي باشند) 2 _ زمينه بازنگري:

اولاً: موارد ضروري, كه توسط مقام رهبري و پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام تعيين شده و طي حكمي به رئيس جمهوري به شوراي بازنگري پيشنهاد مي گردند.

ثانياً: محتواي اصول قانون اساسي شامل موارد ثابت و تغيير ناپذير زير موضوع بازنگري قرار نمي گيرند:

1 _ اصول مربوط به اسلامي بودن نظام

2 _ ابتناي كليه قوانين و مقررات بر اساس موازين اسلامي

3 _ پايه هاي ايماني نظام

4 _ اهداف جمهوري اسلامي ايران

5_ جمهوري بودن حكومت

6 _ ولايت امر و امامت امت

7 _ اداره امور كشور با اتكا به آراي عمومي

8 _ دين و مذهب رسمي ايران

و اساساً تغيير و تجديد نظر در قانون اساسي بيش تر در ساختار سازمان قدرت سياسي و حاكميت صورت گرفته و نوعاً در جهت بهينه سازي اين سازمان به منظور كارايي بهتر و بيش تر در امر سياست گذاري, اجرا و نظارت و كنترل و ايجاد هم آهنگي و همكاري در اين خصوص مي باشد و نه تغيير مباني, محتوا و جهت گيري هاي اصلي نظام و ابعاد انقلابي و اسلامي نظام و قانون اساسي. نتيجه گيري و پيش بيني

هر چند بازنگري قانون اساسي در ساختار سازمان قدرت و حاكميت و تجمع و تمركز و روند توزيع و اعمال آن صورت گرفته و بر اين اساس منجر به برخي نهادها و افزايش و تعبيه برخي نهادهاي ديگر گرديده است ليكن در همين حد نيز موارد قابل تأملي قرار دارد كه با روشن نمودن هرچه بهتر و هر چه سريع تر آن مي توان از اشكالات آتي جلوگيري نموده و بالتبع

بر كارايي بهتر نظام و سازمان سياسي كشور افزود. پي نوشت ها: 1 . خواجه نصير الدين طوسي, اخلاق ناصري, مقالت سوم.

2 . ماوردي, الاحكام السلطانيه.

3 . شيخ فضل الله نوري, منشورات.

4 . مبحثِ اصول علمي, اصول عملي, ضروري و بديعي بودن آن ها و نيز نوع و سنخ قوانين عقلي, شرعي و عرفي, از مباحث پايه و بسيار سرنوشت ساز است.

5 . نگرش سه جهاني در انديشه سياسي متفكران اسلامي در مقابل نگرش دو جهاني رايج و متعارف خود از مباحث جدي معرفت شناسي سياسي است.

6 . آوردن شرايط اولاً: اكثريت, ثانياً: استقبال و پذيرش مردمي, به عنوان شرايط فرعي,حائز كمال اهميت است و ابوالحسن ماوردي, عامل زمان يا استعجال و تقدم پذيرش را نيز در شرايط خاصه خلافت, حاكم و رهبري آورده است.

7 . ماوردي, الاحكام السلطانيه, در عين وجازت, اولاً: اثري بسيار منظم, منسجم, بسيار دقيق, جامع و نكته سنج است, ثانياً: جامع ديدگاه هاي تمامي متفكران گذشته و امروز اهل سنت است, اين اثر, برجسته ترين متن فقهي در تاريخ و جهان اسلام و ميان متفكران اسلامي است. به قول خطيب بغدادي, شاگرد برجسته وي, اين كتاب در دفاع از نظريه سياسي خلافت اهل سنت در مقابل حملات شيعيان به ويژه شيخ طوسي كه ناهنجاري هاي سياسي جهان اسلام را ناشي از آن مي دانستند نگاشته شده است.

تاثير تسخير لانه جاسوسى آمريكا درروند انقلاب اسلامى

تاثير تسخير لانه جاسوسي آمريكا درروند انقلاب اسلامي نويسنده:عباسعلي عظميي شوشتري

پس از كودتاي ننگين 28 مرداد سال 1332 توسط دست نشاندگان م_زدور آم_ري_ك_اي_ي در ايران و برگرداندن محمد رضا شاه پهلوي به قدرت و سلطنت ، آمريكاييان به جاي استعمارگران قبلي يعني انگليسي ها، حاكمان

پس پرده حكومت در ايران گرديدند و از آن به بعد، ورق هاي تاريخ ايران را آنان رقم زدند.

دخ_الت ه_اي م_س_ت_ق_ي_م و غ_ي_رم_س_ت_ق_ي_م آم_ري_ك_اييان تحت پوششهاي گوناگون در سرزمين ما از قبيل گسيل سيل عظيمي از مستشاران نظامي و در قبضه گرفتن ارتش ، تصويب ط_رح ن_ن_گ_ي_ن ك_اپ_ي_ت_ولاس_يون جهت مصونيت اتباع آمريكايي در اين س_رزم_ي_ن ، م_س_افرت هاي رؤ ساي جمهور آمريكا به ايران و چندين س_ف_ر شاه خائن به آمريكا، پشتيباني مستقيم حكومت استكباري آمريكا از شاه معدوم و اعمال ظالمانه اش ، كم كم خشم و نفرت روشن فكران م_ت_ع_هّد، روحانيت آگاه و مردم مسلمان و هوشيار ايران را زياد كرد كه ن_م_ود اص_لي و اساسي اين كينه و نفرت در سخنان امام خميني (ره ) در ردّ قضيه منفور كاپيتولاسيون جلوه و ظهور پيدا نمود.

ام_ام خ_م_ي_ن_ي (ره ) در م_ب_ارزات دلاورانه خويش ، نوك پيكان حمله را متوجه آمريكا، اسراييل و نوكر حلقه به گوش آن ها محمدرضا شاه پ_ه_لوي ن_م_ود. ب_ا گ_ذش_ت زم_ان ، ام_ام راح_ل ب_ا س_خنان و پيام هاي خود، اعمال پس پرده استكبار جهاني را ب_ي_ش ت_ر افشا مي نمود، و بدين وسيله نفرت مسلمانان انقلابي را ن_س_ب_ت ب_ه آم_ري_ك_ا زي_ادت_ر ب_رم_ي ان_گ_ي_خ_ت و در م_ق_اب_ل ش_دت ع_مل آمريكاييان نيز افزون تر مي گشت . تا اين كه م_ج_اه_دات قهرمانانه ملّت مسلمان و متعهد ايران به رهبري امام خميني (ره ) ب_ه ث_م_ر ن_ش_س_ت و ح_ك_ومت 2500 ساله شاهنشاهي سرنگون گ_ردي_د، و ب_ا ح_ك_م ام_ام (ره )، دولت م_وق_ّت ب_ه ن_خ_س_ت وزي_ري ب_ازرگ_ان شروع به كار نمود. روحيه سازشكارانه بازرگان و اع_ض_اي دولت او، ب_ا روح_يه پرشور و

انقلابي ملّت مسلمان ايران سازگاري نداشت و دولت جوابگوي احساسات انقلابي مردم نبود.

اغ_ت_ش_اش_ات داخ_لي ض_دّ انقلاب و افراد وامانده سلطنت طلب ، دسته ب_ن_دي ه_اي س_ي_اس_ي و اح_زاب ق_درت ط_لب ، ت_ج_زيه خواهي هاي ك_ردس_تان ، گنبد، سيستان و بلوچستان ، نفوذ جاسوسان آمريكايي ب_ا چ_ه_ره هاي انقلابي و ملّي گرايي در دولت موقّت ، درك نكردن انقلاب اسلامي از سوي اينان و عدم توانايي در ايجاد امنيت و سر و سامان دادن به اوضاع مملكت كه بيشتر آن از لانه جاسوسي آمريكا در اي_ران ه_داي_ت و ره_ب_ري م_ي گ_ردي_د، مي رفت كه جهت انقلاب را م_ن_ح_رف گ_ردان_د و ش_ور و ن_شاط انقلابي ملت غيور ايران را به ياءس و نااميدي مبدّل گرداند. بدين جهت ، دانشجويان پيرو خط امام ، ب_ا اله_ام از رهنمودهاي امام عظيم الشاءن ، براي نشان دادن خشم و نفرت مردم مسلمان ايران از اعمال ظالمانه آمريكا و نيز برگرداندن ش_اه خ_ائن ك_ه ب_ه آم_ريكا پناهنده شده بود، با يك برنامه ريزي ح_س_اب ش_ده ، ب_ه س_ف_ارت آم_ري_ك_ا حمله كرده و آن را به تصرّف خ_وي_ش درآوردن_د، و اين لانه فساد و هدايت اغتشاش و نابساماني در اي_ران ، ب_لك_ه در ك_لّ م_ن_ط_ق_ه خ_اورم_ي_ان_ه را از چ_ن_گال خون آشامان آمريكايي بيرون آوردند و با افشاي اسناد مهم ت_اري_خ_ي آن ، خ_وني دوباره در كالبد نيمه جان اين انقلاب الهي دم_ي_دن_د و ح_ركت ضدّ استكباري آن را شدت بخشيدند و امام (ره ) اين روح عظيم انقلاب ، با پشتيباني از كار دانشجويان پيرو خط امام ، آن را (ان_ق_لاب_ي ب_زرگ ت_ر از ان_ق_لاب اول ) ن_ام_ي_د. م_ا در اي_ن مقاله

به بررسي اين اقدام مهم تاريخي ، اثرات و پيامدهاي آن مي پردازيم . اصل ماجرا

ت_ع_دادي از دانشجويان مسلمان چهار دانشگاه ، پلي تكنيك ، تهران ، ص_ن_ع_ت_ي شريف و دانشگاه ملّي ، قبل از 13 آبان 1358 به دور هم جمع شده ، با الهام گرفتن از سخنان حضرت امام خميني (ره ) طرح اشغال سفارت آمريكا در تهران را پي ريزي مي نمايند و سرانجام در ص_ب_ح 13 آب_ان ، در ح_ي_ن راه_پ_ي_م_اي_ي ، ب_ه داخ_ل س_ف_ارت وارد م_ي ش_ون_د. اب_تدا 15 دقيقه به اعضاي سفارت م_ه_لت دادن_د كه خود را تسليم نمايند. متاسّفانه آنان در اين مدّت ، بسرعت مشغول از بين بردن اسناد و مدارك مي شوند. پس از گذشت يك ربع ساعت ، دانشجويان با شكستن شيشه ها وارد ساختمان اصلي س_ف_ارت م_ي گ_ردن_د و پ_س از درگ_ي_ري ك_وت_اهي با نگهبانان ، س_اخ_ت_م_ان س_ف_ارت را ب_ه ت_ص_رّف خ_ود در م_ي آورند و عده اي از جاسوسان را گروگان مي گيرند و عده اي ديگر خود را تسليم مي نمايند. وقتي دانشجويان به ساختمان اصلي رسيدند، متوجّه شدند ك_ه غالب ميكروفيلم ها، اسناد محرمانه ، حافظه كامپيوترها، مدارك سرّي و... از بين رفته بود!

در س_اع_ت 30/1 دق_ي_ق_ه ب_ع_د از ظ_ه_ر ه_م_ان روز، رادي_و خ_ب_ر اي_ن اش_غ_ال را اع_لام م_ي ن_م_اي_د، مردم پس از شنيدن اين خبر، به سوي س_ف_ارت آم_ري_كا سرازير شده و از دانشجويان حمايت مي كنند و با ش_ع_ارهاي مرگ بر آمريكا، به آنان قوّت قلب مي دهند. دانشجويان ب_ا پ_خ_ش اولي_ن اع_لام_ي_ه ، ب_ه روش_ن ن_م_ودن م_وضع سياسي ، اس_لام_ي خ_وي_ش مي پردازند و اعلام مي كنند كه

آن ها (دانشجويان پ_ي_رو خ_ط ام_ام ) ه_س_ت_ن_د و واب_س_ت_ه ب_ه هيچ گروه سياسي نمي باشند.(2) اهداف تسخير لانه جاسوسي از زبان دانشجويان

دان_ش_جويان مسلمان خط امام در اولين اطلاعيه خود درباه اهداف عالي خود چنين نوشتند:

ما دانشجويان مسلمان پيرو خط امام خميني (براي پيروي ) از موضع ق_اط_ع_ان_ه ام_ام در مقابل آمريكاي جهانخوار، به منظور اعتراض به دسيسه هاي امپرياليستي و صهيونيستي ، سفارت جاسوسي آمريكا در تهران را به تصرّف درآورديم تا اعتراض خويش را به گوش جهانيان برسانيم :

اع_ت_راض ب_ه آم_ري_ك_ا جهت پناه دادن و استفاده از شاه جنايتكاري كه قاتل ده ها هزار زن و مرد به خون خفته در اين مملكت است .

اع_ت_راض ب_ه آم_ري_ك_ا ب_ه ع_لت اي_ج_اد ف_ش_ار تبليغاتي مسموم و ان_ح_ص_اري و ك_م_ك و ح_م_اي_ت از اف_راد ض_د انقلابي فراري عليه انقلاب اسلامي .

اعتراض به آمريكا به خاطر توطئه ها و دسيسه هاي ناجوانمردانه اش در مناطق مختلف كشور ما و نفوذ در ارگان هاي اجرايي مملكت .

اع_ت_راض ب_ه آم_ري_ك_ا ب_ه دلي_ل ن_قش مخرّب و خانمان برانداز خود در برابر رهايي خلق هاي منطقه از دام امپرياليسم كه هزاران هزار انسان مؤ من و انقلابي را به خاك و خون مي كشد.(3) بازتاب جهاني

ب_ر خلاف نظر كساني كه اعتقاد داشتند باتصرّف لانه جاسوسي آم_ري_ك_ا، ض_رب_ه ب_ه ان_قلاب وارد شد و ملّت ايران در ديد جهاني منزوي گرديد و به جاي اينكه ما آمريكاييان را گروگان بگيريم ، آمريكاييان ما را به گروگان گرفتند(4)، و علي رغم قطع نامه ش_وراي ام_ن_ي_ت س_ازم_ان م_لل م_ت_ح_د در م_ح_ك_وم_ي_ت ملت مسلمان ايران ، اش_غال لانه جاسوسي توسط دانشجويان مسلمان پيرو خط امام ،

از س_وي ت_م_ام_ي اف_راد انقلابي و مسلمانان مبارز، مورد تاءييد قرار گ_رفت و نور اميدي در دل تمام انسان هاي آزاده جهان به وجود آورد كه به نمونه هايي از آن اشاره مي نماييم : راديو لندن :

ه_ر ك_س ك_ه ه_زاران ت_ظ_اه_ر كننده اي راببيند كه در اطراف سفارت آم_ري_ك_ا ب_ه س_وختن پرچم آمريكا مشغولند و تنديس كارتر را مي سوزانند، نمي تواند حال و هواي ضدّ آمريكايي و خشم مردم را نسبت ب_ه آن ها ناديده بگيرد، چه رسد به خود آمريكاييان ... لذا آمريكا بايد بداند كه دادن پناه به شاه مخلوع ايران براي مداوا، خطر آن را در بر دارد كه خشم ايرانيان را برانگيزد.(5)

روزن_ام_ه ن_ي_ون_يجرين (از پر تيراژترين روزنامه هاي نيجريه و ارگان مسلمانان آن كشور) مي نويسد:

ب_راي آف_ري_قا و در واقع تمام كشورهاي دنيا، اين مساءله (تصرف لانه جاسوسي ) اهميت بسيار داشته است ، آن هايي كه ايران را(به خ_اط_ر تصرف لانه جاسوسي ) براي تخطّي از حقوق بين المللي محكوم مي كنند، قضاوتي يك طرفه و ناآگاهانه دارند و بهتر است نگاهي به تاريخ بنمايند.(6) ع_س_ان ت_وي_ن_ي (ن_م_اي_ن_ده لب_ن_ان در س_ازم_ان ملل ):

م_س_اءله گ_روگ_ان ه_ا قبل از هر چيز عبرتي براي همه جهان است و ثابت مي كند آن كه بزرگ تر است ، الزاما قوي تر نيست . بلكه قدرت ، در اراده ملت هاست .(7) روزنامه فرانسوي زبان تونسي :

در ص_ف_ح_ات ت_اري_خ ض_ب_ط خ_واه_د ش_د ك_ه رژيم انقلابي ايران ت_وان_س_ت با بزرگ ترين قدرت جهاني به مقابله پردازد و طرح هاي جنگي آن را براي آزادي گروگان ها بر هم زند.(8) عكس العمل آمريكا:

دولت مردان آمريكا

باور نمي كردند روزي فرا رسد كه در آن روز م_لت قهرمان ايران ، بساط سي - چهل ساله نفوذ مقتدرانه آمريكا در اي_ران را ب_رچ_ي_ن_د و آن چ_نان سيلي محكمي به سردمداران استكبار ج_ه_ان_ي ب_زن_د ك_ه ق_درت ت_ص_م_ي_م گ_ي_ري و ع_م_ل عاقلانه را از آن ها سلب نمايد، تا آن جا كه رييس جمهور وقت آمريكا، آقاي كارتر، در خاطرات خود مي نويسد:

اولين هفته ماه نوامبر 1979 (اولين هفته گروگان گيري در ايران ) م_ن دشوارترين ساعات زندگي خود را مي گذراندم ... صبح زود در باغچه هاي كاخ سفيد مشغول قدم زدن مي شدم و شب ها خواب به چشمم راه نمي يافت .(9)

با اين حال ، اين اتفاق تاريخي و انقلابي واقع شد و حاكمان ظالم آم_ري_ك_ا را آن چ_ن_ان گيج و مبهوت نمود كه براي رهايي از اين بن ب_س_ت پ_ي_چ_ي_ده ، ب_ه هر عمل پست و ظالمانه اي دست زدند كه موارد ذيل ، شاخص ترين اين اعمال است :

1_ م_ح_اص_ره اق_ت_ص_ادي 2_ ت_ه_دي_دات و ح_م_له ن_ظ_امي 3_ كودتاي نافرجام 4_ جنگ تحميلي عراق عليه ايران . فرجام پيروزمندانه

بعد از آن كه تمامي اقدامات كينه توزانه آمريكاي ظالم و زورگو ناكام ماند، به فكر مذاكره با ايران افتاد، ولي چون ايران راضي به مذاكره مستقيم با آمريكا نبود، هر دو كشور تصميم گرفتند كه با ميانجي گري كشور سومي ، به مذاكره درباره آزادي گروگان ها ادامه دهند. كشور مسلمان الجزاير براي اين كار انتخاب شد.

ام_ام خ_م_ي_ن_ي (ره ) ب_حث درباره آزادي گروگان ها و شرايط ايران ب_راي آزادي را ب_ه م_ج_لس شوراي اسلامي واگذار كرد. مجلس نيز ب_ا اله_ام

گ_رف_تن از رهنمودهاي مدبّرانه امام ، پس از چندين جلسه ب_ح_ث درب_اره جاسوسان آمريكايي ، شرايط آزادي آن ها را در چهار ب_ن_د اعلام كرد و با اكثريّت آرا به تصويب رسيد، كه عبارت اند از:

1_ دولت آم_ري_ك_ا ب_اي_د ت_ع_ه_د و تضمين نمايد كه از اين پس هيچ گونه دخالت مستقيم و غيرمستقيم سياسي در جمهوري اسلامي ايران ننمايد.

2_ آزاد ك_ردن ت_م_ام_ي س_رم_اي_ه ه_اي م_ا و در اخ_ت_يار قرار دادن اين س_رم_اي_ه ها و كليّه اموال و دارايي هاي ايران كه در آمريكا و يا مؤ س_سات متعلّق به دولت يا اتباع آمريكا در ساير كشورهاست ، به ن_ح_وي ك_ه دولت جمهوري اسلامي ايران بتواند به هر كيفيتي كه بخواهد از آن استفاده كند.

3_ لغ_و و اب_طال كليه تصميمات و اقدامات اقتصادي و مالي عليه ج_م_ه_وري اس_لام_ي ايران و انجام كليه اقدامات اداري و حقوقي لازم جهت لغو و ابطال تمامي دعاوي و ادعاهاي دولت آمريكا و مؤ سسات و شركت هاي آمريكايي عليه ايران به هر صورت و به هر عنوان .

4_ بازپس دادن اموال شاه معدوم با به رسميت شناختن و نافذ دانستن اق_دام دولت اي_ران در اِع_م_ال ح_اك_م_ي_ت خ_ود م_ب_ن_ي ب_ر م_ص_ادره ام_وال ش_اه م_ع_دوم و ب_س_ت_گ_ان ن_زدي_ك وي ك_ه ط_ب_ق قوانين ايران ، اموالشان متعلّق به ملت ايران است .(10)

پ_س از گ_ذش_ت ي_ك س_ال و ان_دي از م_اج_راي گ_روگ_ان گ_ي_ري ، سرانجام ، آمريكا در مقابل خواست ملت ايران اسلامي به زانو درآمد و در ت_اري_خ 1/9/1359 چ_ه_ار ش_رط م_ج_لس ش_وراي اس_لام_ي را پ_ذي_رف_ت و پ_س از ي_ك م_اه از ت_ص_ويب آن ، اين جريان در تاريخ 30/10/1359 پايان يافت .(11)

دستاوردهاي اين عمل انقلابي

ب_ا آن ك_ه م_خ_الف_ان انقلاب اسلامي ايران ، سعي بسيار و تلاش ف_راوان_ي ان_ج_ام دادن_د ك_ه م_س_اءله گ_روگ_ان گ_يري جاسوسان آمريكايي در ايران را يك عمل بيهوده ، خلاف قوانين بين المللي ، و ب_ه ط_ور ك_لي ب_ه ض_رر اي_ران اس_لام_ي جلوه دهند، تصرّف لانه ج_اس_وس_ي آم_ري_ك_ا اث_رات م_ث_ب_ت خ_وي_ش را ه_م در داخ_ل و ه_م در س_ط_ح ج_ه_ان ب_اق_ي گ_ذاش_ت ك_ه م_ا ب_ه گ_ونه اي مجمل به بعضي از آن ها اشاره مي نماييم :

1_ شكست بت ابرقدرتي آمريكا در ايران و جهان

2_ آشكار شدن چهره حقيقي دوستان انقلاب و دشمنان آن .

3_ شتاب بخشيدن به حركت ظلم ستيزي انقلاب

4_ قطع رابطه مطلق با آمريكا و شكوفايي استعدادها.

5_ باز پس گرفتن قسمتي از سرمايه هاي بلوكه شده در آمريكا

6_ تسليم آمريكا در مقابل خواسته هاي به حق ملّت ايران .

7_ از ب_ي_ن رف_ت_ن م_رك_ز اط_لاع_ات_ي و ج_اس_وس_ي آمريكا در منطقه خاورميانه . پي نوشت ها: 1_ صحيفه نور، ج 10، ص 141، 14 آبان 1358.

2_ مجله سروش ، سال دوم ، شماره 75، 17 آبان 1359.

3_ پ_ي_ام ام_ام خ_م_ي_ن_ي و اط_لاع_يه دانشجويان مسلمان پيرو خط امام ، اطلاعيه شماره 1، ص 8.

4_ ت_س_خ_ير لانه جاسوسي آمريكا يا انقلاب بزرگ تر از انقلاب اول ، س_يد حسين شفيعي دارابي ، ص 131، سخن از ابوالحسن بني صدر در مصاحبه با مجله تهران تايمز در تاريخ 8/6/59.

5،6،7،8 _ همان ، ص 164.

9- 444 روز، م_اج_راي گ_روكان هاي آمريكايي در ايران ، خاطرات كارتر رييس جمهور پيشين آمريكا، ترجمه احمد باقري ، ص 29.

10_ نشريه مشروح مذاكرات مجلس شوراي اسلامي ، جلسه 63، 11 آبان 1359.

11_

گ_روگ_ان گ_ي_ري در اي_ران ، پ_ي_ر سالينجر، ترجمه دكتر جعفر ثقة الاسلامي ، ص 19.

امام خميني و اصول سه گانه مبارزه با استكبار جهاني

امام خميني و اصول سه گانه مبارزه با استكبار جهاني امروز دنيا در شعله هاي سركش آتش جور و ستم قدرت هاي استكباري مي سوزد و ملل محروم _ كه در عين فرورفتن در فقر و تنگنا و تحمل رنج و مرارت هاي ناشي از آن داراي منابع غني ثروت مي باشند _ در معرض تاخت و تازهاي مكرر و ويرانگر ستمگران و متعديان جهاني قرار مي گيرند و سرمايه هاي بزرگ اقتصاديشان به چپاول و غارت مي رود.

واژه « استكبار » كه در ادبيات سياسي مسئولان حكومتي ايران اسلامي به طور مكرر به بهره برداري مي رسد از تعاليم قرآن كريم مايه مي گيرد و اين كتاب بزرگ حاضر در همه عرصه هاي حيات اجتماعي و سياسي واضع اين واژه و تعبير مي باشد.

اين واژه كه مفهوم آن اظهار علو و برتري در زمين و بر ديگران بزرگي فروختن و خود را قاهر و مسلط دانستن است در آيات مختلف قرآني و براي نماياندن ماهيت قدرت هاي استكباري در هر عصر و زمان و معرفي خصال و صفات و روحيات و عملكردهايشان مطرح مي گردد.

« في صدورهم الا كبر » : « نيست در دلهاشان مگر تكبر و احساس بزرگي » (1 ) « فاستكبرتم » : « شما استكبار و گردن كشي كرديد » (2 ) « كذبوا باياتنا واستكبروا عنها » : « آيات ما را دروغ شمردند و از روي تكبر از آنها رخ برتافتند » (3 ) از جمله آياتي است كه به صراحت واژه

« استكبار » را درباره جبهه كفر و شرك و نفاق به كار برده و اين خصلت و صفت شيطاني و نفساني را در همه اعصار و به تمام دشمنان و مخالفان دين مبين حق تعميم داده است .

يكي از مشخصه هاي بارز انديشه سياسي حضرت امام خميني تلاش براي وارد كردن واژه ها و مفاهيم قرآني و اسلامي در ادبيات سياسي مسئولان و دولتمردان نظام اسلامي بود كه واژه استكبار از جمله واژه هايي است كه به طور عملي در اين ادبيات وارد گرديد.

يكي از ثمرات ارزشمند اين حركت و تلاش امام خميني را امروز در تعيين روز 13 آبان به عنوان « روز مبارزه با استكبار جهاني » مشاهده مي نمائيم . در چنين روزي حضرت امام خميني به دليل خروش عليه سياست هاي سلطه جويانه آمريكاي جهانخوار كه در راس قدرت هاي استكباري و نقطه آغاز هر فعاليت مستكبرانه مي باشد از ايران به تركيه و پس از آن به نجف تبعيد گرديد.

پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي در 13 آبان سال 1358 دانشجويان مسلمان پيرو خط امام به تبعيت از سياست هاي ضداستكباري مقتدا و رهبر خويش و به دليل نقش اساسي و فراگير آمريكا در ايجاد بلوا و اغتشاش در ايران و توطئه هاي مكرر به منظور فروپاشي نظام تازه تاسيس جمهوري اسلامي سفارتخانه آمريكا را كه به لانه جاسوسي شيطان بزرگ عليه اسلام و انقلاب و كشور مستقل ايران تبديل شده بود به اشغال خويش درآوردند. اين حركت به مبارزات ملت مسلمان ايران عليه استكبار جهاني شدت و حرارت بخشيد و قدرت پوشالي و متزلزل آمريكائيان در ايران را

فروريخت و به ملت هاي تحت ستم جهان براي مخالفت و مبارزه عليه شيطان بزرگ جرات و توان بخشيد.

با توجه به تثبيت روز 13 آبان به عنوان روز مبارزه ملي با استكبار جهاني و خاستگاه اوليه و اصلي تفكر و حركت توفنده تقابل و تعارض با قدرت هاي استكباري كه انديشه سياسي حضرت امام خميني مي باشد لازم است برخي از زوايا و ابعاد جلوه هاي اين تفكر و ديدگاه هاي ژرف مورد توجه و تعمق قرار گيرد تا نسل امروز به معرفت و بينش سياسي لازم در اين موضوع مهم و حياتي و پيوند خورده با استقلال و اقتدار ايران اسلامي نائل آيد.

حضرت امام خميني در تعيين استراتژي و خط مشي مبارزه با استكبار اولين اصلي كه مورد توجه قرار مي دهند اين است كه تا قدرت هاي سيطره جو و مستكبر جهان به اضمحلال و انقراض درنيايند محال است كه صلح و آرامش و سلامت و سعادت در كره ارض حاكم گردد و محرومان و به بند كشيده شدگان به حقوق الهي خود نائل آيند و به وراثت زمين برسند :

« سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستكبرين است و تا اين سلطه طلبان بي فرهنگ در زمين هستند مستضعفين به ارث خود كه خداي تعالي به آنها عنايت فرموده است نمي رسند . » (4 )

اين موضع اصولي حضرت امام خميني برخاسته از متن تعاليم قرآني است و آيه ذيل از جمله آيات صريح و روشني است كه وراثت و پيشوايي زمين را در اثر انقراض مستكبرين و غلبه و پيروزي مستضعفين امكان پذير دانسته و بشارت آن را به انسان

ها اعلام مي نمايد :

« ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين »

« و ما اينگونه اراده كرده ايم تا ملل صالح و به استضعاف درآمده را در زمين به پيشوايي و حاكميت و وراثت برسانيم . » (5 )

ترديدي وجود ندارد كه حاكميت محرومان كه با اضمحلال و انقراض مستكبران محقق مي گردد تابع تحول و تحرك توده هاي مردم و مبارزه عيني و عملي با قدرت هاي استعماري جهان مي باشد و اين سنت و قانون بزرگ الهي است كه تا ملت ها به ايجاد تغيير و تحول در خود و حركت و تلاش و مبارزه براي حاكميت و وراثت در زمين اهتمام نورزند خداوند متعال تحول واعطاي پيشوايي و رهبري و حكومت به آنان را اراده نخواهد كرد :

« ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم »

« خداوند اراده تغيير و تحول و تحرك در ملتي را نمي كند مگر آن كه ملت ها خود به تحول در جان و نفوس خود برخيزند » (6 )

در واقع سنت و قانون حاكميت و وراثت مستضعفين در كره ارض تابع تحقق سنت و قانون ديگر الهي است كه مبتني بر خواست و اراده و حركت و تلاش اوليه ملل براي ايجاد تغيير و تحول دروني در خود است كه داراي آثار ارزشمند بروني تقابل و تعارض با مستكبرين مي باشد. چنان كه در قرآن كريم درباره سرنوشت گروهي از مستضعفين كه به تحرك و تقابل عليه حاكميت مستكبرين نپرداخته و در محيط كفر و شرك و ظلم و جور ماندند و تسليم شدند چنين آمده

است :

« كساني را كه فرشتگان مرگ قبض روح مي كنند در حالي كه به نفس خويش ستمكار بوده اند از اينان مي پرسند : در چه وضعي به سر برديد و دوران عمر را چگونه گذرانديد آنان پاسخ مي دهند : ما در محيط زندگي خويش مستضعف بوديم و از خود اراده و اختياري نداشتيم . فرشتگان مي گويند : مگر زمين خدا وسيع و گسترده نبود تا در آن مهاجرت كنيد و خويشتن را از منطقه شرك و كفر خارج سازيد » (7 )

حضرت امام خميني به منظور تعيين يكي ديگر از اصول و خط مشي هاي اساسي براي مبارزه با استكبار جهاني اعلام مي نمايد :

« ما اگر چنانچه قدرت داشته باشيم تمام مستكبرين را از بين خواهيم برد . » (8 )

اين تفكر امام خميني درباره تلاش و مبارزه براي محو و نابودي قدرت هاي استكباري جهان نيز از اصول و مباني قرآني و تعاليم مربوط به تقابل با جبهه كفر و شرك و نفاق در هر عصر و زمان سرچشمه مي گيرد. چنان كه خداوند متعال در قرآن كريم جبهه توحيد را مخاطب قرار مي دهد و اين گونه به خيزش و جهاد قهرآميز با مستكبران زمين فرامي خواند :

« فقاتلوا ائمه الكفر »

« با پيشوايان و رهبران كفر جهاني مقاتله و مبارزه كنيد . » (9 )

همان طور كه مشاهده مي كنيم قرآن كريم لبه تيز جهاد و مبارزه جبهه توحيد را متوجه پيشوايان و رهبران كفر و استكبار مي كند و در تقابل و تعارض با اين جبهه منحط و متعدي به « ريشه » نظر دارد و

« اصل » نه به « شاخه » و « فرع » . طبيعي است مبارزه با فروع هرگز به نتيجه و ثمر نمي نشيند و راه به جايي نمي برد و حالت « انقلاب » كه امري اصولي و همراه با تحولات بنيادين است به خود نمي گيرد و در « رفرم » كه حركتي سطحي و قشري و ظاهري مي باشد و موردنظر « ليبرال ها » از نوع وطني و غيروطني است و هيچ نتيجه و حاصلي به بار نمي آورد و به تداوم سلطه استكبار مي انجامد باقي مي ماند.

حضرت امام خميني براساس اين اصل و تعليم صريح قرآني از ابتداي نهضت مقدس خويش به مبارزه با ريشه و نه فرع معتقد بود و به همين تفكر و روش عمل نمود و با تاييدات الهي به پيروزي رسيد.

سومين اصل براي مبارزه با استكبار جهاني در نگاه ژرف و دقيق حضرت امام خميني « تداوم مبارزه » است .

اين پيشواي بزرگ الهي مبارزه با كفر و شرك و نفاق را كه جبهه متحد نظام استكباري دنيا را به وجود مي آورند فصلي و مقطعي و محدود و محصور به عصر و زمان خاصي نمي دانست كه در اين صورت هيچ تضمين و پشتوانه اي براي تامين صلح جهاني و گسترش آرامش و امنيت و آزادي و عدالت و همزيستي مسالمت آميز بين ملل دنيا وجود نخواهد داشت و جهان هر لحظه آبستن حوادثي خواهد بود كه توسط سران نظام هاي سياسي و حكومتي استكبار و مطابق با خواست و اراده و صلاحديد و مطامع و منافع ضدانساني آنها به وقوع خواهد پيوست

.

حضرت امام خميني در تعيين اين خط مشي اساسي و زيربنايي با قاطعيت و صراحت و صلابت اعلام مي نمود : « تا شرك و كفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستيم . » (10 )

اين خط مشي اساسي در انديشه سياسي امام خميني نيز همچون دو اصل و خط مشي قبلي از تعاليم سياسي قرآن كريم مايه مي گيرد. خداوند متعال مي فرمايد :

« قاتلوهم حتي لاتكون فتنه »

« با كفر و شرك و نفاق مقاتله و مبارزه كنيد تا فتنه از روي كره زمين برطرف و مرتفع گردد . » (11 )

اين آيه شريفه خواهان تداوم جهاد و مبارزه تا رفع كامل فتنه مستكبران در زمين مي باشد.

به اين ترتيب حضرت امام خميني سه اصل و خط مشي محوري و بنيادين براي مبارزه با استكبار جهاني را تبيين و تعيين مي نمايد و نه تنها ملت مسلمان ايران و سرزمين هاي مسلمان نشين در گستره جهان اسلام كه همه ملل محروم در سراسر گيتي را به اين جهاد و مبارزه مقدس و الهي فرامي خواند تا به اين وسيله راه براي جلوگيري از بسط سيطره دنياي استكبار هموار گردد و ملت ها از تهاجم و تعدي و ظلم و قتل و غارت هاي مكرر اين درندگان انسان نما مصون و محفوظ بمانند.

فراموش نكنيم كه در انديشه سياسي امام خميني و نيز براساس واقعيت هاي غيرقابل اغماض و انكاري كه امروز در جهان شاهد هستيم آمريكاي جنايتكار در راس هرم استكبار جهاني و در نقش رهبري و ساماندهي تمام تحركات ضدانساني عليه ملل دنيا به ويژه جهان اسلام قرار دارد و

به همين دليل است كه امام خميني به صراحت تمام آمريكا را « شيطان بزرگ » ناميدند و اعلام نمودند : « آمريكا دشمن شماره يك مردم محروم و مستضعف جهان است . » (12 ) و از ملت ايران و ملل مسلمان و محروم جهان چنين خواستند : « هرچه فرياد داريد سر آمريكا بكشيد . » (13 ) و همه مبارزان جبهه توحيد در سرتاسر جهان را اين گونه بشارت دادند : « اگر دقيقا به وظيفه مان كه مبارزه با آمريكاي جنايتكار است ادامه دهيم فرزندانمان شهد پيروزي را خواهند چشيد . » (14 ) پي نوشت : 1 _ قرآن كريم سوره غافر (30 ) آيه 56

2 _ سوره جاثيه (45 ) آيه 31

3 _ سوره اعراف (7 ) آيه 40

4 _ امام خميني كلمات قصار موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني فصل پنجم سياست خارجي ص 151

5 _ سوره قصص (28 ) آيه 5

6 _ سوره رعد (13 ) آيه 11

7 _ سوره نسا (4 ) آيه 97

8 _ امام خميني كلمات قصار فصل پنجم سياست خارجي ص 151

9 _ سوره توبه (9 ) آيه 12

10 _ امام خميني كلمات قصار فصل ششم جنگ و دفاع ص 161

11 _ سوره انفال (8 ) آيه 39

12 _ امام خميني كلمات قصار فصل پنجم سياست خارجي ص 153

13 _ همان منبع ص 155

14 _ همان منبع ص 157

يكي از مشخصه هاي بارز انديشه سياسي حضرت امام خميني تلاش براي وارد كردن واژه ها و مفاهيم قرآني و اسلامي در ادبيات سياسي مسئولان و دولتمردان نظام اسلامي بود. واژه « استكبار

» از جمله واژه هايي است كه به طور عملي در اين ادبيات وارد گرديد

سنت و قانون حاكميت و وراثت مستضعفين در كره ارض تابع تحقق سنت و قانون ديگر الهي است كه مبتني بر خواست و اراده و حركت و تلاش اوليه ملل براي ايجاد تغيير و تحول دروني در خود است كه داراي آثار ارزشمند بروني تقابل و تعارض با مستكبرين مي باشد

قرآن كريم لبه تيز جهاد و مبارزه جبهه توحيد را متوجه پيشوايان و رهبران كفر و استكبار مي كند و در معارضه با اين جبهه منحط و متعدي به « ريشه » نظر دارد و « اصل » نه به « شاخه » و « فرع » . طبيعي است مبارزه با فروع هرگز به ثمر نمي نشيند و راه به جايي نمي برد و حالت « انقلاب » كه امري اصولي و همراه با تحولات بنيادين است به خود نمي گيرد و در « رفرم » كه حركتي سطحي و ظاهري مي باشد و مورد نظر « ليبرال ها » از نوع وطني و غيروطني است و هيچ نتيجه و حاصلي به بار نمي آورد و به تداوم سلطه استكبار مي انجامد باقي مي ماند

منبع: روزنامه جمهوري اسلامي

444 روز؛ وقايع نگاري تسخير لانه جاسوسي

??? روز؛ وقايع نگاري تسخير لانه جاسوسي نويسنده: محمدحسن روزي طلب روز اول:

ساعت ?? صبح است. خيابان طالقاني وضع عادي خود را دارد. ماشين ها با سرعت و سروصدا عبور مي كنند، فروشگاه ها بازند و كاركنان آنها سرگرم كارهاي روزمره هستند. ناگهان گروهي نزديك به چهارصد نفر در حالي كه در طول خيابان طالقاني راهپيمايي مي كنند، به سمت سفارت آمريكا

مي پيچند. جوانان با شور و حرارت از در و ديوار سفارت بالا مي روند و به درون محوطه سفارت مي پرند.

خيابان بند مي آيد و جوان ها تند و تيز يكي پس از ديگري از گوشه و كنار سفارت به داخل مي روند، حالا هر كدامشان بازوبندي به دست و عكس امام به سينه دارند. در حالي كه باران نيز شروع به باريدن كرده، خبري بر روي تلكس خبرگزاري ها مي رود كه تا سالها اثراتش باقي خواهد ماند: «سفارت آمريكا در تهران اشغال شد.» روز دوم:

امام خميني حركت دانشجويان را مورد تأييد قرار مي دهد و مي گويد:«امروز در ايران باز انقلاب است. انقلابي بزرگتر از انقلاب اول. در اين انقلاب شيطان بزرگ آمريكاست.»

آقاي سيد احمد خميني به نمايندگي از رهبري انقلاب در جمع دانشجويان حضور مي يابد و در يك مصاحبه مطبوعاتي شركت مي كند. خبرنگاري از او مي پرسد علت حضور و مأموريتتان در رابطه با اشغال سفارت آمريكا چيست؟ او پاسخ مي دهد: «من به دعوت برادران پيرو خط امام به اينجا آمدم.» سيد احمد خميني اضافه مي كند: «تمام مردم ايران از عمل دانشجويان پشتيباني مي كنند.» او در جواب خبرنگاري كه پرسيده بود: «آيا تضعيف دولت تا اين حد صحيح است؟» مي گويد: «اين كار تضعيف دولت نيست زيرا تمام ملت يكپارچه اين عمل را تأييد مي كنند و لابد دولت هم از مردم است.»

اما چند ساعت پس از مصاحبه سيد احمد خميني، دولت موقت مهندس بازرگان استعفاء مي دهد و از قضا اين استعفاء پذيرفته مي شود و از سوي رهبر انقلاب، شوراي انقلاب مأمور اداره كشور

مي شود.

ابوالحسن بني صدر نيز به سرپرستي وزارت امور خارجه برگزيده مي شود. روز ??:

خيابان هاي اطراف سفارت لبريز از حضور مردم است. انبوه جمعيت با عصبانيت پرچم آمريكا را آتش مي زنند و فرياد مي كشند: «مرگ بر آمريكا، مرگ بر كارتر» .

بني صدر، كفيل وزارت امور خارجه از سمتش كنار رفته و قطب زاده جاي او را مي گيرد. او مي گويد: «نمي توان تا ابد گروگان ها را نگه داشت و آمريكا به عنوان سرزمين آزاد، نه مي تواند تسليم تحقير واگذاري مردي بيمار به رژيم جمهوري اسلامي ايران بشود و نه از به خطر انداختن ?? يا ?? شهروندش براي نگه داشتن اين مرد بيمار راضي است.»

در خارج از مرزهاي ايران خبرهاي داغي وجود دارد. در اجتماعي بي سابقه شوراي امنيت سازمان ملل با پانزده رأي بر آزادي فوري گروگان ها تأكيد مي كند، در اين ميان حتي شوروي نيز رأي مثبت مي دهد. ايران نشست نيويورك را تحريم كرد اما بني صدر مي گويد اگر همچنان وزير خارجه بود، به نيويورك مي رفت، هر چند كه برخي منتقدان در شوراي انقلاب او را از هواپيما برگرداندند.

?? نوامبر(?? آبان) دانشجويان سه گروگان را آزاد مي كنند. دو تفنگدار سياهپوست و يك منشي زن. روز بعد آنها ده نفر زن و سياهپوست ديگر را نيز آزاد مي كنند. روز ??:

شوراي امنيت در آخرين روزهاي سال ???? ميلادي با ?? رأي موافق و بي هيچ مخالفي و با امتناع روسيه و چك وسلواكي از رأي دادن تصويب مي كند كه ايران بايد تا هفتم ژانويه(?? دي ??)، گروگان ها را آزاد كند و

اگر در اين مهلت گروگان ها آزاد نشوند، شوراي امنيت قطعنامه شديدتري صادر مي كند. همزمان والدهايم دبير كل سازمان ملل، تصميم مي گيرد شخصاً به ايران برود و ديپلماسي قديمي را بيازمايد. اما روزنامه هاي ايراني در اول ژانويه (?? دي)، با عكسي قديمي از او استقبال مي كنند. در آن عكس والدهايم بر دست اشرف پهلوي، خواهر شاه، بوسه مي زند. روزنامه جمهوري اسلامي در زير اين عكس اين گونه به والدهايم طعنه مي زند:«آقاي والدهايم، اين شما هستيد كه بر دست بدكاره اي بوسه مي زنيد.»

والدهايم به ايران مي آيد، اما هيچ يك از مقامات رسمي حاضر به ديدار او نمي شوند و او پس از سه روز بازمي گردد و هنگام بازگشت به شوراي امنيت پيام مي دهد كه اعمال زور عليه ايران تنها به تشديد مقاومت آنها مي انجامد. شوراي امنيت دوبار تصويب قعطنامه را به تعويق مي اندازد و در نهايت در ?? دي ماه ?? ( ?? ژانويه ???? )شوراي امنيت بنا به پافشاري ايالت متحده تشكيل جلسه مي دهد.

مك هنري نماينده آمريكا دعاوي خود را عليه ايران اقامه مي كند و از شورا تقاضا مي كند كه براي حفظ صلح بين المللي قطعنامه مورد درخواست ايالت متحده مبني بر تحريم اقتصادي ايران را به تصويب برساند.

آن شب يكي از جلسات شورانگيز شوراي امنيت در جريان بود. پس از چندين ساعت بحث و بررسي، انگلستان، نروژ، پرتغال و فرانسه از قطعنامه آمريكا حمايت مي كنند، بنگلادش و مكزيك رأي ممتنع و چك واسلواكي رأي مخالف و در نهايت شوروي با استفاده از حق وتو، قطعنامه آمريكا را به

بايگاني شوراي امنيت مي سپارد.

ديپلماسي دبير كل شكست مي خورد و ايالت متحده مي گويد كه يك طرفه به قطعنامه عمل خواهد كرد. ماه سوم

ابوالحسن بني صدر به رياست جمهوري ايران برگزيده مي شود. او در اولين مصاحبه اش خاطرنشان مي كند:» «آماده نيست كه با دانشجويان مسلمان حكومتي موازي را قبول كند.» او اضافه مي كند:«ما در ايران دو حكومت داريم: يكي حكومت دانشجويان پيرو خط امام و ديگري شوراي انقلاب و چنين وضعي قابل قبول نيست.»

بني صدر راه حل مسئله گروگان ها را تشريح مي كند. به عقيده او دولت آمريكا بايد از ايران عذرخواهي كند و استقلال و حاكميت جمهوري اسلامي را محترم بشمارد؛ در اين صورت مشكل گروگانها ممكن است به زودي حل شود. سخنان بني صدر، اهالي كاخ سفيد را به جنب و جوش وامي دارد.

زمزمه هايي در رسانه هاي خارجي مبني بر ديدار مقامات ايران و آمريكا و ارائه راه حل تازه منتشر مي شود. اما صادق قطب زاده در مصاحبه با رويترز مي گويد:«شخص اينجانب و وزارت خارجه هيچ گونه تماس مستقيم و يا غيرمستقيم با آمريكا نداشته ايم و راه حل تازه، همان مطالبي است كه بارها گفته ايم. » اشاره قطب زاده به استرداد شاه و اموال او به ايران است.

چند سال بعد گري سيك در كتابش از ديدار قطب زاده (وزير امور خارجه ايران) و هميلتون جردن(رئيس كاركنان كاخ سفيد) در ?? بهمن (?? فوريه) در پاريس خبر مي دهد. اين ديدار سه ساعت به طول مي انجامد. قطب زاده در پاسخ جردن كه چگونه مي توان بحران را با صلح و آرامش و حفظ

حيثيت طرفين حل كرد، پاسخ مي دهد:« راه حل ساده است، شاه را بكشيد.»

به هر حال پس از اظهار نظر فرانك جورج كه با خوش بيني خبر از پيدا شدن راه حل تازه براي آزادي گروگان ها مي دهد، اين تصور در ذهن ها زنده مي شود كه بني صدر در توافقي محرمانه با آمريكايي ها سازش كرده است.

در اين ميان خبرگزاري فرانسه گزارش مي دهد تا چند روز ديگر يك هيأت آمريكايي كه از جانب دانشجويان پيرو خط امام دعوت شده اند، احتمالاً وارد تهران خواهند شد.

در چنين فضايي بود كه آسوشيتدپرس و رويترز گزارش دادند كه به محض ورود اعضاي يك دادگاه بين المللي كه قرار است اتهامات ايران عليه شاه مخلوع را رسيدگي كنند، گروگان هاي آمريكايي آزاد خواهند شد. اين مطلب را «هيكل» روزنامه نگار معروف مصري در مقاله اي نوشته و اضافه كرده كه هرچند گروگان ها به مجرد ورود اعضاي دادگاه بين المللي به تهران بلافاصله آزاد خواهند شد، اما در تهران زير نظر طرف سوم (سوئيس) قرار خواهند گرفت تا آمريكا به آنها دسترسي داشته و مسئول سلامتي آنها باشد. اما ماجرا به دلخواه آمريكايي ها پيش نرفت؛ هرچند قطب زاده اعلام كرد كه به نمايندگي از شوراي انقلاب، گروگان ها را تحويل خواهد گرفت اما دانشجويان اعلام كردند، گروگان ها را تحويل قطب زاده نخواهيم داد.

پس از گذشت چند ساعت از اين بيانيه دانشجويان، دفتر امام، شوراي انقلاب و هيأت وزيران، هرگونه تصميم گيري درباره گروگان ها را مربوط به مجلس شوراي اسلامي دانستند.

هيأت تحقيق هم به تهران آمد و خواستار ديدار با گروگان ها شد. اما

دانشجويان ملاقات هيأت تحقيق با گروگان ها را كاري انحرافي خواندند و اعلام كردند گروگان ها تنها برگ برنده ايران در مبارزه با آمريكا هستند و اجازه نمي دهند اعضاي اين كميسيون با گروگان ها ملاقات كنند.

بدين ترتيب نقشه قطب زاده و جردن هم نتوانست گرهي را باز كند. روز ???:

كارتر در ?? مارس ???? (چهارم فروردين ????) نامه اي محرمانه خطاب به امام مي نويسد و اعلام مي كند: «ما آماده پذيرش حقايق جديد كه مولود انقلاب ايران است، مي باشيم. اين امر همچنان هدف و آرزوي ماست، زيرا من تصور مي كنم كه ما هدف واحدي را كه صلح جهاني و برقراري عدالت براي همه ملل است، تعقيب مي كنيم. »

اما امام خميني با شجاعتي خارق العاده دستور مي دهد تا نامه كارتر منتشر شود. در آمريكا انتشار اين نامه يك افتضاح سياسي براي كارتر بود. كيسينجر بلافاصله پس از افشا شدن محتواي نامه كارتر اعلام كرد:« آمريكا بايد به مقامات ايراني بگويد كه مهماني تمام شده است. » روز ???:

روز مقدس ديگري فرا رسيده، روز عيد پاك است.

سه كشيش آمريكايي به سفارت آمده اند تا مراسم عيد پاك را اجرا كنند.

گروگان ها در گروه هايي دو تا چهار نفره براي انجام مراسم مذهبي به كتابخانه مي آمدند. در اوايل شب مراسم تمام مي شود اما كارتر يك روز پس از عيد پاك روابط ديپلماتيك با ايران را قطع كرد. او بالاخره قطعنامه يك طرفه را هم اجرا كرد و تردد همه محموله ها جز غذا و دارو را به ايران ممنوع كرد.

به علي آگاه (كاردار سفارت ايران در واشنگتن) و ديپلمات هاي

ديگر، ?? ساعت فرصت داده مي شود تا ايالت متحده را ترك كنند. آنان ناراحت هستند اما در تهران گويي جشن بر پا شده است.

امام خميني از كارتر به خاطر قطع رابطه با ايران تشكر مي كند و مي گويد:«قطع روابط به اين معناست كه آمريكا از نفوذ در ايران قطع اميد كرده است.» عمليات نجات

هشت هلي كوپتر بزرگ از ناو وينسنتس پرواز كردند. شش هواپيما سي-??? ترابري نيز از فرودگاهي مخفي در مصر به پرواز درآمدند.

آنها ماه ها در صحراهاي جنوب غربي آمريكا براي مأموريت ويژه خود، تمرين كرده بودند.

اين گروه در فورت براگ، كاروليناي شمالي، پشت سيم هاي خاردار اردوگاهي كه قبلاً زندان بود، اردو زده بودند و براي كارهاي ناگهاني مانند وارد شدن به اتاق هاي تاريك با عينك هاي مخصوص و انفجار سوانح پيش رو تمرين كرده بودند. در ?? فروردين ?? (?? آوريل ????) كارتر شوراي امنيت ملي را احضار كرد و پس از يك ساعت تصميم گرفته شد تا عمليات اجرا شود.

هشت هلي كوپتر-?? RH از وينسنتس برخاسته اما يكي يكي مجبور به بازگشت يا فرود اضطراري شدند.

اولين هلي كوپتر به خاطر ترك برداشتن پره هاي آلومينيومي اش مجبور به فرود شد. دومين نيز ژيوسكوپش را (كه براي پرواز در شب ضروري بود) از دست داد و بخاطر مسدود شدن دريچه خنك كننده اش مجبور به بازگشت به ناو هواپيما بر شد.

ساعت ??/?? دقيقه شب اولين هلي كوپتر به صحراي يك كه ايرانيها آن را پشت بادام مي خواندند رسيد و آخرين هلي كوپتر هم پس از يك ساعت به محل ملاقات آمد. «مهندس پرواز هلي كوپترها را بررسي

كرد و به چارلي بك ويث (فرمانده عمليات) گفت سيستم هيدروليك يكي از شش هلي كوپتر باقي مانده قادر به فعاليت نيست. عمليات چراغ هاي آبي عملاً شكست خورده است. چرا كه با پنج هلي كوپتر نمي توان ?? كماندو و سي گروگان را از ايران خارج كرد. بك ويث مي گويد:« خدايا، ما شكست خورده ايم.» كارتر با توقف عمليات موافقت مي كند.

در صحرا ساعت ??/? بامداد است. خلبان يكي از هلي كوپترها حدود هفت-هشت متر در هوا بلند مي شود تا به طرف ديگري نزديك يكي از ترابري ها برود. همان طور كه به آن طرف كج مي شد، پره اش مخزن بنزين هواپيما ???-C را مي شكافد. ناگاه پشت بادام غرق در آتش مي شود و شعله هاي آتش را مي توان از كيلومترها مشاهده كرد. در واقع همه جهان متوجه مي شوند.

كماندوها به سرعت سوار ???-C ها مي شوند. پنج خدمه و سه تفنگدار در آتش سوخته اند. ???-Cها به مقصد مصر پرواز مي كنند و اجساد را در همان جا مي گذارند.

خبرگزاري ها در ساعت ??/? خبر را اعلام مي كنند: «واشنگتن- كاخ سفيد نيمه شب جمعه در بيانيه اي اعلام كرد كه عمليات نظامي جسورانه اي كه براي نجات گروگانهاي آمريكايي در تهران طرح شده بود، به علت «نقص فني» لغو شده است. برخورد دو هلي كوپتر آمريكايي روي زمين در صحراي ايران به مرگ هشت خدمه منجر شده است. » روز ??? :

پس از مدت ها كشمكش بالاخره امام خميني شروط چهارگانه اي را براي آزادي گروگانها اعلام مي كند؛ بازگرداندن دارايي هاي شاه، تعهد به عدم مداخله

در امور ايران، آزاد كردن داراييهاي ايران در آمريكا و لغو ادعاهاي آمريكا عليه ايران.

شرط دوم آسان است. ادموند ماسكي (وزير امور خارجه آمريكا) مي گويد ايالت متحده استقلال ايران را به رسميت مي شناسد.

درباره ديگر شرايط آمريكاييها بسيار محتاطانه عمل مي كنند. كارتر از الجزاير مي خواهد واسطه ايران و آمريكا شود، چرا كه چند ماه پيش كارتر روابطش با ايران را قطع كرده بود. در اين ميان در ?? و ?? شهريور صادق طباطبايي كه ادعا مي كند نمايندگي دولت ايران را دارد با وارن كريستوفر، معاون وزارت امور خارجه آمريكا ديدار مي كند. شهر بن، آلمان غربي ميزبان اين ملاقات محرمانه است. طباطبايي در اين ديدارها ضمن اعلام شرايط ايران براي آزادي گروگانها به كريستوفر مي گويد: «يران متعهد مي شود دو روز پس از امضاي قراردادي ميان ايران و آمريكا، گروگانها آزاد خواهند شد.» در اين جلسه طباطبايي اصرار دارد كه موضوع پيش از فرا رسيدن اولين سالگرد گروگان گيري خاتمه يابد. روز ??? :

موقعيت كارتر به عنوان سخنران تبليغاتي انتخابات رياست جمهوري همچون شمشيري دو لبه بود. برگشت با سلامت گروگانها انتخاب كارتر را حتمي مي كرد اما اشتباه يا واكنشي عصبي اميدهاي رونالد ريگان را پررنگ مي كرد.

اشپيگل نوشت: «زماني ايالات متحده مي توانست تصميم بگيرد كه چه كسي در ايران بر مسند قدرت بنشيند، اما امروز، در ،???? آيت اللهي در تهران مي تواند سرنوشت انتخابات رياست جمهوري ايالات متحده را تعيين كند.»

در آمريكا همه آماده انتخابات مي شدند، در تهران نيز مجلس در آستانه رأي گيري بود. محمد موسوي خوئيني ها مي گويد: «اگر ايالت متحده شرايط

ما را بپذيرد، گروگانها مي توانند دوشنبه (شب انتخابات آمريكا) از ايران پرواز كنند.»

كميسيون ويژه چهار، نظر امام خميني را تأمين كرده بود. بحث در روز يكشنبه ? آبان ?? در جلسه اي محرمانه شروع شده بود، نمايندگان نظر كميسيون را كه موسوي خوئيني ها مي خواند شنيدند و سپس رأي دادند و پيشنهاد رأي آورد.

اكنون توپ در زمين كارتر است. اما نمي تواند توپ را از ميانه ميدان عبور دهد. كارتر مي گويد:«ما مي گوييم مي خواهيم با شرايطي موافقت كنيم كه با قوانين آمريكا معارض نباشد.»

گروگانها آزاد شدند و البته در انتخابات روز بعد ريگان بر كارتر پيروز شد. روز ??? :

پس از رأي نياوردن كارتر، تحولات روند سريع تري به خود مي گيرد. وارن كريستوفر پاسخ آمريكا را به واسطه الجزاير مي گويد و تأكيد مي كند:«بقيه اش به ايراني ها بستگي داد ».

هنري كيسينجر دموكرات انتظار دارد قبل از اين كه ريگان در ?? دي (?? ژانويه ????) قدرت را در دست گيرد، آزاد شوند.

چند روز بعد ايالات متحده اصولاً بيانيه ايران (همان شروط چهارگانه) را مي پذيرد و جزئيات را براي مذاكره باقي مي گذارد اما رجايي نخست وزير، پاسخ آمريكايي ها را مبهم مي خواند و خواستار پاسخ مجدد آمريكايي مي شود.

آيت الله بهشتي رئيس ديوان عالي كشور، هم مسأله محاكمه گروگان ها را مطرح مي كند تا اينكه در ساعت ?? شب ?? دي آخرين پاسخ آمريكا تسليم دولت ايران مي شود.

بهزاد نبوي مذاكره كننده ايراني مي گويد:« آمريكا متعهد شده است كليه سپرده هاي ايران را كه براساس حكم رئيس جمهور آمريكا در بانك هاي آمريكايي و

شعب اروپايي آنها توقيف شده است قبل از آزادي گروگانها به حساب بانك مركزي كشور ثالث واريز كند.»

همه چيز براي آزادي گروگانها مهياست اما ايالات متحده آزادي گروگانها را با افزودن تبصره اي خارج از قرارداد الجزاير به تعويق مي اندازد. گروگانها از فرودگاه مهر آباد مجدداً به بازداشتگاه بازگردانده مي شوند. بهزاد نبوي مي گويد: «بيانيه الجزاير به امضاي دولتين ايران و آمريكا رسيده و رئيس جمهور آمريكا فرمان رفع توقيف از سپرده هاي مسدود شده ايران را صادر كرده بود و ما هر لحظه انتظار داشتيم كه بانك هاي آمريكايي سپرده هاي ايران را به بانك انگليسي واريز كنند، تا گروگانها آزاد شوند، اما يادداشت اخير بانك هاي آمريكايي براي ما كاملاً تازگي داشت و اين همان «نارويي» است كه خبرگزاري هاي خارجي گزارش مي دهند و در اين يادداشت مطالبي برخلاف بيانيه الجزاير وجود داشت كه قبلاً توسط ايران رد شده بود. ما منتظر هستيم كه بانك هاي آمريكايي سپرده هاي ايران را به بانك مركزي انگليس واريز كنند و اگر اين كار انجام نگيرد مسلماً تصميمات جديدي اتخاذ خواهد شد. روز ??? :

ايرانيها تا زمان تعويض دفتر رياست جمهوري ميان كارتر و ريگان تعلل كردند. رونالد ريگان ايرانيها را به بربرها تشبيه كرد و در مقابل يك وزير ايراني گفت: «ما اين حرف را جدي نمي گيريم. ريگان فكر مي كند هنوز در فيلم هاي وسترن بازي مي كند و بايد رفتارهاي وحشيانه داشته باشد.»

او اضافه مي كند:«گروگانها مثل ميوه اي هستند كه همه آبش كشيده شده است. »

پزشك هاي الجزايري گروگانها را معاينه مي كنند؛ بويينگ ها هنوز روي زمين

هستند. بسياري معتقدند انقلابيوني كه شاه را تا دم مرگ دنبال كرده بود، تا آخرين دقايق رياست جمهوري كارتر، عذابش خواهند داد.

و در لحظاتي كه كارتر رئيس جمهور نبود، هواپيماي الجزايري با ?? آمريكايي فرودگاه مهرآباد را ترك مي كرد. هواپيماها با شعار«مرگ بر آمريكا » مشايعت مي شدند. هواپيماها خاك ايران را ترك كردند و در تاريكي شب مهتابي گم شدند.

? دقيقه به ? شب به وقت تهران روز ??? بود كه ديگر موضوع تمام شده بود، دقيقاً شبيه تمام شدن هرگونه رابطه ايران و آمريكا.

بازخوانى روند و پيامدهاى تسخير لانه جاسوسى آمريكا

بازخواني روند و پيامدهاي تسخير لانه جاسوسي آمريكا نويسنده: هادي سجادي پور

13 آبان در كشور ما محمل پيدايش حوادث مختلفي بوده است كه در شكل دهي تاريخ كشور و انقلاب اسلامي نقشي بزرگ و سرنوشت ساز داشته اند: 13 آبان 42 تبعيد حضرت امام خميني (ره) در پي قيام مردمي 15 خرداد و اعلام مخالفت ايشان با قانون استعماري - آمريكايي كاپيتالاسيون، 13 آبان 57 شهادت جمع زيادي از دانش آموزان و دانشجويان در مقابل دانشگاه تهران در زمان اوج گيري انقلاب و بالاخره 13 آبان 58 تسخير لانه جاسوسي ايالات متحده توسط دانشجويان پيرو خط امام.

در اين ميان، واقعه اخير با توجه به ابعاد و پيامدها و همچنين گستره ملي - بين المللي آن از اهميت و جايگاه ويژه اي در تاريخ انقلاب اسلامي برخوردار شده است به طوري كه با گذشت بيش از ربع قرن از آفرينش آن، پيامدها و آثارش همچنان در صحنه سياست داخلي و خارجي كشور، اثرگذار و بحث انگيز است.

اين اقدام متهورانه يكي از منحصر به فردترين حركت ها در تاريخ انقلاب هاي اصيل و مردمي جهان بود كه از

يك طرف شوكت و افسون قدرت امپرياليسم آمريكا را در هم شكست و اوج خفت و زبوني اين اهريمن جنايتكار را به رخ جهانيان كشانيد و از سوي ديگر فرياد مظلوميت و آزادگي مسلمانان ايران را در پهنه گيتي طنين انداز كرد. با توجه به ابعاد گسترده اين حادثه عظيم، بايد آن را در جغرافياي زماني و مكاني خودش كاملا مورد بررسي قرار داده و به واكاوي علل و پيامدهاي آن پرداخت.

پيروزي انقلاب اسلامي جداي از تاثيراتي كه در زمينه انديشه سياسي و پارادايم حاكم بر مقولات دولت ملت و ساختار حكومت داشت، تاثيرات عميقي نيز بر استراتژي هاي امنيتي منطقه و توازن قدرت بين غرب و شرق داشت به طوري كه كشور ايران را كه به عنوان خط مقدم جبهه غرب در مقابله با نفوذ كمونيسم از جايگاه ويژه اي نزد دولت مردان ايالات متحده برخوردار بود به يكباره تبديل به يك هژمون منطقه اي با شعار وحدت جهان اسلام و درهم نورديدن مرزهاي جغرافيايي كشورهاي مسلمان كرد، كه براي هر دو ابرقدرت شرق و غرب خطرناك جلوه مي كرد. انقلاب اسلامي استراتژي «دو ستوني» آمريكا در منطقه را كه از مدت ها پيش بر پايه هاي قدرت اقتصادي عربستان سعودي و قدرت نظامي ايران براي حفظ منافع منطقه اي آمريكا و مقابله با نفوذ شوروي بنا شده بود با چالش جدي مواجه كرد به طوري كه «سايروس ونس» وزير امور خارجه دولت كارتر در اين باره مي گويد: «رفتن ايران از صف كشورهاي متحد آمريكا و افتادن اين كشور به دست رژيمي كه دوست ما نيست، ضربه اي اساسي به منافع سياسي - امنيتي ما در آسياي جنوب غربي و خاورميانه به

شمار مي رود.»

آمريكا كه تمام تلاش خود را در حمايت از رژيم شاه و جلوگيري از پيروزي انقلاب به كار بسته بود، با پيروزي انقلاب اسلامي سفارت خود را به عنوان پايگاهي براي طراحي و اجراي توطئه عليه انقلاب تبديل نمود، تا بتواند آن بخش از اقداماتش را كه مي توانست در پوشش ديپلماتيك براي شكست يا به انحراف كشاندن نظام نو پاي اسلامي انجام دهد، با مركزيت سفارت به اجرا درآورد.

پس از پيروزي انقلاب در بهمن ماه 1357 و اخراج مستشاران نظامي و غير نظامي آمريكا كه در واقع نقش آنتن هاي اطلاعاتي را براي سازمان سيا بازي مي كردند، ايالات متحده فعاليت هاي جاسوسيش را كه از درون سفارت رهبري و هدايت مي شدند به شدت افزايش داد تا خلاء ناشي از خروج مستشاران را جبران كند.

افسران سازمان سيا (CIA) با استفاده از شرايط نابسامان بعد از انقلاب و درهم ريختگي و نامشخص بودن حوزه مسئوليت ها كه نتيجه طبيعي هر انقلابي است، سعي كردند تا با نفوذ در مناطق كليدي و حساس انقلاب اسلامي از تعميق و گسترش هر چه بيشتر آن جلوگيري نمايند. لانه جاسوسي آمريكا با ايجاد شبكه هاي جاسوسي و اطلاعاتي در پي آن بود تا با بحران آفريني، تضعيف نيروهاي اصيل انقلاب و جايگاه و شخصيت حضرت امام و همچنين ايجاد گسست و شكاف ميان رهبري و نسل جوان، فعال ترين و انقلابي ترين نيروي اجتماع را از رهبري دور كند تا بتواند با تاثير بر آنها و نفوذ در ارتش، حركت انقلابي مردم ايران را آسيب پذير نمايد. از طرفي سفارت آمريكا مسئول انحراف افكار عمومي از خطرات شيطان بزرگ در ايران نيز بود. به همين دلايل مسئولين

سفارت آمريكا در پي آن بودند تا با برقراري ارتباط با مسئولين دولت موقت راه رسيدن به اهدافشان را تسهيل كنند.

با پيروزي انقلاب، حضرت امام خميني، مهندس بازرگان را بدون در نظر گرفتن علايق حزبي و گروهي به عنوان نخست وزير دولت موقت منصوب كردند. بازرگان در اقدامي تامل برانگيز اكثر اعضاي دولت موقت را از جناح ليبرال انتخاب كرد و درهاي دولت موقت را تقريبا بر روي ديگر نيروهاي انقلاب بست. ليبرال ها تضاد اصلي و عامل مهم مبارزه و انقلاب را استبداد داخلي و نه استعمار خارجي مي دانستند و علاوه بر آن اعتقاد به تغيير بنيادين در ساختار سياسي، اجتماعي و فرهنگي كشور نداشتند و تنها اكتفا به برخي اصلاحات سطحي را كافي مي دانستند. بر همين اساس دولت موقت تنها به تعويض مهره هاي كليدي و بالاي رژيم اكتفا نمود و از تغييرات بنيادين و خصوصا از تجديد نظر در رابطه امپرياليستي و نابرابر ايران با آمريكا، پرهيز و اجتناب مي كرد.

به اين موضوع در كتاب خاطرات كارتر اشاراتي شده است: «مهدي بازرگان... و اعضاي كابينه اش كه بيشتر آنها تحصيل كرده غرب بودند با ما همكاري داشتند. آنها از سفارت ما حفاظت مي كردند و از ژنرال فيليپ گاست... مراقبت به عمل مي آوردند تا بدون خطر رفت و آمد كند و براي ما پيام هاي دوستانه مي فرستادند. بازرگان به طور علني اعلام كرد كه مايل است با آمريكا روابط حسنه اي داشته باشد، اما افراطيون طرفدار آيت اله خميني براي او به صورت مشكلي درآمده بودند.»

(اميررضا ستوده و حميد كاوياني، بحران 444 روزه تهران، ص 20)

«اسناد لانه جاسوسي نيز نشان مي دهد كه ايالات متحده چگونه براي خارج كردن امام

از صحنه سياسي كشور در صدد جذب افراد موثر و مهم دولت موقت از جمله بني صدر و امير انتظام برآمده بود و مثلا در مورد جذب بني صدر، در ظاهر به عنوان مشاور اقتصادي يك شركت آمريكايي با حقوق ماهانه 1000 دلار به دعوت همكاري مي شد، اما در واقع رابط سازمان سيا تلاش مي كرد تا وي را به استخدام اين سازمان درآورد.»

(دكتر بهرام نوازني، الگوهاي رفتاري ايالات متحده آمريكا در رويارويي با جمهوري اسلامي ايران (1357 - 1380) مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 98)

«دولت آمريكا در پي آن بود تا با ايجاد ائتلافي از ليبرال هاي سياسي، چهره هاي ديني ميانه رو، سكولارها، ملي گرايان و سران ارتشي متمايل به غرب تحت لواي دولت موقت موجبات حذف تدريجي نيروهاي وفادار به امام را از صحنه سياسي كشور ايجاد نمايد.

آمريكا مي خواست تا با شناسايي مهدي بازرگان به عنوان شخص اول مملكت، اينگونه نشان دهد كه آيت الله خميني خود مايل است كه دين و روحانيت از سياست جدا گردند و آنها ناگزير از نزديكي به دولت موقت شده اند و بدين ترتيب كم كم برنامه حذف امام و جايگزيني ايشان توسط افرادي مثل شريعتمداري و بني صدر را اجرا كند.

به همين دليل وزارت خارجه آمريكا ماموريت اصلي سفارت خود در ايران را تلاش براي هماهنگي فعاليت هاي نيروهاي ليبرال و ميانه روهاي مذهبي و پيوند دادن آنها با عناصر ملي گرا و سلطنت طلبان و طرفداران رژيم سابق بر عليه انقلابيون مذهبي قرار داده بود.

«اقدامات آمريكا بر عليه جمهوري اسلامي ايران فقط به اقدامات سفارت اين كشور در تهران محدود نشد. در پي اعدام هاي انقلابي سران رژيم گذشته در روزهاي

اوليه پيروزي انقلاب، 2 تن از اعضاي سناي آمريكا به نام هاي جاكوب جاوتيس و هنري جكسون كه از طرفداران پروپاقرص رژيم پهلوي بودند در 27 ارديبهشت 58 (17 مه 79) قطع نامه اي را از تصويب سنا گذراندند كه ايران را به خاطر اين اعدام هاي انقلابي با لحن شديدي محكوم مي كرد.» (پيشين ص 103)

بعد از تصويب قطعنامه ضد ايراني در سناي آمريكا، روابط دو كشور وارد مرحله تازه اي شد. با اين كه، قطعنامه هيچگونه ضمانت اجرايي نداشت ولي ايران آن را نشانه موضع خصمانه ايالات متحده و كاري در جهت انزواي ايران دانست.

به عقيده كارل كلمنت، كه از كارشناسان با سابقه وزارت خارجه آمريكاست، ايالات متحده اشتباهي استراتژيك را در مورد ايران انجام داده است و آن دل بستن به دولت موقت و عدم مذاكره و ديدار مستقيم با حضرت امام بود كاري كه رقباي ايالات متحده يعني فرانسه و شوروي در آغازين روزهاي پيروزي انقلاب انجام داده بودند.

بعد از تصويب اين قطعنامه و ايجاد مسايل اختلاف برانگيز بين دو كشور، آمريكا در پي آن بود تا فرستاده اي ويژه را با هدف جذب ايران و جلوگيري از نفوذ شوروي در اين كشور ، به سوي ايران بفرستد ولي حضرت امام در واكنش به تصويب اين قطع نامه از پذيرش فرستاده مذكور كه چارلز نام داشت و از ديپلمات هاي كار كشته وزارت خارجه ايالات متحده بود خودداري كرد و علاوه بر آن پذيرش والتر كاتلر در سمت سفير كه آماده مي شد به ايران سفر كند، از سوي دولت رد گرديد هر چند كه جمهوري اسلامي پيش از آن موافقت خود را با اعزام او به ايران به عنوان

سفير اعلام كرده بود.

«پس از اين فعل و انفعالات دولت آمريكا به بهانه حفظ امنيت منطقه و با اين ادعا كه احتمال داده مي شود كه يك نفت كش در خليج فارس ربوده شود، ناوگان خود را در تنگه هرمز به حال آماده باش درآورد.» (پيشين ص 106)

امام خميني در 7 آبان 58 به قراردادهاي استعماري بين ايران و آمريكا شديدا اعتراض كردند. اما در مقابل دولت موقت هيچ توجهي به اين اعتراض ها نشان نمي داد و در پي بهبود روابط با ايالات متحده بود و در موضع گيري هاي رسمي و غير رسمي بيشترين واهمه خود را از شوروي ابراز مي داشت.

حركت هاي سازش كارانه دولت موقت تا به آنجا پيشرفت كه بدون اطلاع امام در روز 11 آبان 58 در جشن انقلاب الجزاير، مهدي بازرگان با برژينسكي، مشاور امنيت ملي كاخ سفيد ديدار كرد و به مدت يك ساعت و نيم با او به مذاكره نشست.

برژينسكي مشاور امنيت ملي دولت كارتر برخلاف سايروس ونس، وزير خارجه كه در برخورد با جمهوري اسلامي قائل به راهبردهاي ديپلماتيك و گفتگو و مذاكره سياسي بود، از طرفداران جدي سركوب و مداخله نظامي انقلاب و يكي از طراحان اصلي كودتاي 21 بهمن 57 براي پيشگيري از انقلاب بود.

او براي پذيرش شاه در آمريكا تلاش فراواني به عمل آورد، اما اعضاي دولت موقت دوستانه به پيشواز برژينسكي رفتند و با او به گپ زدن مشغول شدند جالب اين كه اين ملاقات به گفته برژينسكي نه به تقاضاي او بلكه به درخواست بازرگان، نخست وزير ايران صورت گرفت.

محمدرضا پهلوي كه پس از فرار از ايران در كشورهاي مختلفي آواره شده بود، و ملت ايران خواستار

بازگشت و محاكمه وي بودند با مساعدت مقامات آمريكايي به يكباره سر از آن كشور درآورد. در حقيقت دولت آمريكا و مسئولين آن به خاطر بذل و بخشش هاي شاه خود را مديون او مي دانستند. هزينه هاي زيادي از سوي شاه به برخي جناح هاي سياسي آمريكا براي مبارزات انتخاباتي پرداخت مي شد و بعضي از مسئولين دولتي آمريكا پورسانت هاي گزافي از محل قراردادهاي تسليحاتي ايران با شركت هاي آمريكايي دريافت مي كردند. از سوي ديگر رژيم آمريكا از آن بيم داشت كه عدم پذيرش شاه موجب هراس و نگراني حكام وابسته اش در منطقه شود به همين دليل شاه به بهانه معالجه در آمريكا رحل اقامت افكند. پذيرش شاه از سوي آمريكا خشم ملت و امام را صد چندان كرد. امام كه از دولت موقت قطع اميد كرده بود، در 9 آبان 58 طي سخناني فرمودند: «اي جوان هايي كه در مقابل توپ و تانك رفتيد از خواهرهايي كه جوانان خود را از دست داده ايد... حفظ كنيد خودتان را، نهضت خودتان را حفظ كنيد ننشينيد ديگران براي شما كار كنند، اينها براي شما كاري نمي كنند.»

همچنين حضرت امام طي پيامي در 12 آبان 58 در اعتراض به پذيرش شاه از سوي رژيم آمريكا اعلام كردند: «دانشگاهيان، دانش آموزان و طلاب علوم ديني با قدرت تمام مبارزه خود را عليه آمريكا گسترش دهند.»

بدنبال اعلام اين مواضع از سوي حضرت امام نمايندگان دانشجويان مسلمان پيرو خط امام چهار دانشگاه اميركبير، تهران، شهيد بهشتي و صنعتي شريف با تشكيل جلسه اي به برنامه ريزي براي تصرف سفارت آمريكا پرداختند.

يكشنبه 13 آبان 58 (4 نوامبر 1979) در تاريخ انقلاب، روزي بزرگ و فراموش نشدني است. روزنامه اطلاعات مورخ 14

ابان 58 در صفحه دوم خود، شرح وقايع آن روز را اين گونه گزارش مي كند:

«ساعت ??و ??دقيقه صبح گروهي (حدود 400 نفر) از دانشجويان (كه از يك چهار راه قبل از سفارت آمريكا شروع به حركت كرده بودند) كه در حال شعاردادن در خيابان آيت اله طالقاني به سوي دانشگاه (تهران) در حركت بودند هنگامي كه جلوي در اصلي سفارت آمريكا رسيدند، مسير خود را تغيير دادند و پس از گشودن زنجيرهاي اين در به داخل سفارت رفتند. در همان زمان گروهي از دانشجويان نيز از ديوار خود را به داخل سفارت رساندند و پيشروي به سوي ساختمان هاي داخلي سفارت را آغاز كردند. از همان لحظه هاي اول تصرف سفارت آمريكا، گروه هاي مختلف مردم در مقابل در سفارت اجتماع كردند و به دادن شعارهاي ضد آمريكايي مي پرداختند دانشجويان در سه بيانيه اي كه تا ساعت 18 (همان روز) از طريق بلندگو پخش كردند، اعلام كردند كه ساختمان اصلي سفارت تا ساعت 15 به تصرف كامل درآمد... دانشجويان اعلام كردند كه هر چند تصرف ساختمان با مقاومت سه ساعته و همراه با پرتاب گاز اشك آور از جانب تفنگداران آمريكايي بود، هيچ گونه آسيبي به طرفين وارد نيامد.

از ساعت 16 (همان روز) آزاد كردن گروهي از ايرانياني كه به عنوان ارباب رجوع يا كارمند در داخل سفارت بودند آغاز شد و آمريكاييان را با چشم بسته به محل ديگري منتقل شدند.»

پيش از آنكه دانشجويان اصلي سفارت برسند، ديپلمات هاي آمريكايي، مقداري از اسناد را در دستگاه هاي مخصوص خرد كن ريختند و ازبين بردند و مقدار زيادي از اسناد را نيز سوزاندند و به خصوص نوارهاي ميكروفيلم و حافظه هاي كامپيوتري را

نابود كردند. در جريان اشغال سفارت آمريكا، ?? آمريكايي به عنوان گروگان بدست دانشجويان افتادند. سه تن از ديپلمات هاي آمريكايي آن روز براي مذاكره با وزير خارجه به وزارت امور خارجه رفته بودند. پس از اشغال سفارت تا شب به اميد حل شدن موضوع همان جا ماندند ولي بعد از آن در وزارت خارجه به صورت تحت نظر در اختيار دانشجويان قرار گرفتند.

«اين اولين بار نبود كه سفارت آمريكا در تهران به اشغال درمي آمد، پيش از اين در 25 بهمن 57 (14 فوريه 1974)، يعني سه روز پس از پيروزي انقلاب اسلامي، 75 نفر از چريك هاي فدايي خلق پس از درگيري مسلحانه كوتاهي كه به مجروح شدن يكي از تفنگداران آمريكايي انجاميد، سفارت را به اشغال خود درآوردند. چند دقيقه بعد چريك ها با وساطت نمايندگان كميته انقلاب، بدون هر گونه تخريب و آتش سوزي، پراكنده شدند. عده اي علت اين اقدام را شايعه راديو باكو مبني بر انتقال پرونده هاي ساواك به اين سفارتخانه مي دانند (در اين بين بايد به رابطه بين چريك هاي فدايي خلق و سفارت شوروي كه طبيعتا عطش زيادي براي داشتن آن پرونده ها داشته است، توجه داشت)، عده اي ديگر علت اين اقدام را زمزمه كودتاي قريب الوقوعي مي دانند كه در خيابان هاي تهران شايع شده بود و عده اي ديگر هم آن را توطئه پس مانده هاي ساواك و رژيم شاه براي تحت تاثير قرار گذاشتن روابط ايران و آمريكا قلمداد مي كنند.» (پيشين ص 107)

اما علت هرچه بود در اين زمينه نه با امام و نه با دولت موقت و نه با هيچ يك از نيروهاي موجه نظام هماهنگي نشده بود و در نيت اشغال

گران و اهداف آنان و نقش سفارت شوروي در اين اقدام ابهام هاي ترديد برانگيز جدي وجود داشت. به همين خاطر با حضور نيروهاي كميته و همچنين ابراهيم يزدي معاون نخست وزير و نماينده دولت موقت، از سفير آمريكا عذرخواهي شد و سفارت در اختيار وي قرار گرفت.

اما 13 آبان 58 شرايط تفاوت داشت. پس از تسخير سفارت، دانشجويان كه خود را دانشجويان مسلمان پيرو خط امام مي ناميدند، با صدرو بيانيه هايي به تشريح علل، انگيزه ها و چگونگي انجام اين اقدام انقلابي پرداختند. در يكي از اولين بيانيه ها آمده است:

«ما دانشجويان مسلمان پيرو خط امام از موضع قاطعانه امام در مقابل آمريكاي جنايتكار به منظور اعتراض به دسيسه هاي امپرياليستي و صهيونيستي، سفارت جاسوسي آمريكا در تهران را به تصرف درآورديم تا اعتراض خود را به گوش جهانيان برسانيم.»

عنوان دانشجويان مسلمان پيروخط امام، از يك سو بيانگر تبلور خشم انقلابي امام و ملت مسلمان ايران از آمريكا بود و از سوي ديگر هر گونه شائبه وابستگي دانشجويان به گروهها و دستجات سياسي متعدد را منتفي مي ساخت و امكان بهره برداري از آن را به نفع جريان هاي مختلف، محدود مي ساخت.

براي اين اقدام انگيزه هاي متفاوتي ذكر مي گردد: اعتراض نسبت به پذيرش شاه از سوي دولت آمريكا، اعتراض به عملكرد دولت موقت، كه كم كم به سمتي گرايش پيدا مي كرد كه دوباره دست آمريكا را در ايران باز كند، شناسايي جاسوسان آمريكايي و عوامل داخلي آن ها، پايان دادن به توطئه گري و سلطه جويي هاي آمريكاييان در ايران، نشان دادن ضربه شستي به ايالات متحده به تلافي طراحي و اجراي كودتاي 28 مرداد 32، اعتراض به آمريكا به علت ايجاد فشار تبليغاتي

موسوم و انحصاري و كمك و حمايت از افراد ضد انقلاب و فراري عليه انقلاب اسلامي.

از طرف ديگر اشغال سفارت آمريكا در واقع تيرخلاص دولت موقت نيز بود. در نتيجه اين اقدام انقلابي، قدرت متزلزل دولت موقت رو به افول گذاشت و همگام با آن، اساس همكاري هاي استراتژيك ايران و ايالات متحده فرو پاشيد. بازرگان دو روز پس از اين حادثه از سمت نخست وزيري استعفا كرد كه بلافاصله توسط امام پذيرفته شد و وظايف دولت موقت به شوراي انقلاب، منتقل شد و به اين ترتيب 268 روز پس از سقوط رژيم پهلوي، عمر دولت موقت هم به سر رسيد و پس از مدتي با ايجاد تغييراتي در شوراي انقلاب، چهره هاي جديد، اداره وزارتخانه هاي مختلف را به عهده گرفتند و به اين ترتيب به عمر نيروهاي ليبرال در اداره جمهوري اسلامي به طور رسمي پايان داده شد.

گرچه خواسته هاي دانشجويان از ابتدا تازماني كه اين موضوع به حل و فصل انجاميد، تغييرات زيادي را نشان مي دهد؛ اما اصلي ترين خواسته آنها كه رسما و با صراحت تمام همواره ثابت ماند، عبارت بود از «عدم دخالت ايالات متحده در امور داخلي ايران» . درخواست هاي ديگر از قبيل تحويل شاه مخلوع و همسرش فرح براي محاكمه در ايران، تحويل اموال خاندان سلطنتي و ديگر فراريان از ايران به دولت ايران، رفع تحريم هاي اقتصادي و مالي و آزاد كردن اموال و دارايي هاي ايران در آمريكا و شعب بانك هاي آمريكايي از جمله خواسته هايي بودند كه بعدها با به درازا كشيدن موضوع و اتفاق ديگر كه در واكنش هاي متعدد و متفاوت آمريكاييان خلاصه مي شود، اضافه شدند.

اين حادثه پيامدها و بازتاب هاي بسياري

بر جاي گذاشت. حركت انقلابي دانشجويان مسلمان قبل از هر چيز ديگر، هيئت حاكمه آمريكا را به شدت گيج كرد. آمريكا كه به لطف ليبرال هاي حاكم در دولت موقت توانسته بود موقعيت از دست رفته خود در ايران را به تدريج باز يابد، با اين ضربه سهمگين به شدت برآشفته گرديد.

كارتر در كتاب خاطرات خود مي گويد: «4 نوامبر 1979 (13 آبان 58) تاريخي است كه من آن را هرگز فراموش نخواهم كرد... ما شديدا نگران بوديم» وي مي افزايد: «در روزهاي نخست تصور مي كردم گروگان ها به زودي آزاد خواهند شد، اما پس از آنكه بازرگان، نخست وزير دولت موقت در كوشش هاي اوليه خود براي آزادي گروگان ها با شكست مواجه شد، نگراني ها افزايش يافت.»

در بين حاكمان دولت آمريكا نيز در مورد راه برخورد با ايران اختلافاتي پيش آمده بود. گروهي به نمايندگي سايروس ونس وزير خارجه، راههاي ديپلماتيك و گفتگو و در نهايت تحريم هاي اقتصادي و پروازي را پيشنهاد مي كردند و گروهي ديگر به رهبري زيبيگينو برژينسكي مشاور امنيت ملي، دخالت نظامي را براي حل مساله گروگان گيري لازم مي دانستند. اين اختلاف تا به آنجا پيش رفت كه سايروس ونس پس از حمله نظامي آمريكا در صحراي طبس كه منجر به شكست آمريكا شد، استعفا كرد.

آمريكا در اولين واكنش، اقدام به تحريم اقتصادي ايران و بلوكه كردن اموال و دارايي هاي ايران در بانك هاي آمريكايي و بانك هاي خارجي مستقر در آمريكا كرد و از سوي ديگر اقدام به آزار واذيت ايرانيان مقيم آمريكا نمود و در جهان نيز تضييقاتي را براي ايران ايجاد كرد. در هر حال تسخير لانه جاسوسي هرچند از سوي دول استعماري وابسته به شرق

و غرب محكوم گرديد، اما از سوي ملل محروم و تحت ستم جهان و نهضت هاي آزادي بخش جهان به شدت مورد استقبال قرار گرفت و باعث نضج گرفتن حركت هاي ضد استعماري گسترده اي در سطح جهان و خصوصا خاور ميانه شد.

اين حادثه بزرگ پيامدهاي گوناگوني را در پي داشت كه از آن جمله مي توان به اين موارد اشاره كرد: پايان يافتن رابطه استعماري ايران و آمريكا، روشن شدن ماهيت ننگين ايالات متحده كه پشت صورتك حقوق بشر و آزادي مخفي شده بود، جلوگيري از ايجاد بحران و آشوب با تسخير مركز بحران آفريني آمريكا، از بين رفتن گروه هاي ماركسيستي، گروه هايي كه تا پيش از آن خود را تنها سردمدار مبارزه با امپرياليسم آمريكا مي دانستند، بازگشت مردم به صحنه كه با توطئه هاي دولت موقت خانه نشين شده بودند، شكست هيمنه و اسطوره جهاني آمريكا و بالاخره شكست كارتر در انتخابات رياست جمهوري امريكا در سال 1980.

كارتر كه با ژست هاي حقوق بشري و همچنين حل مشكلات بين آمريكا و چين و امضاي موافقت نامه كمپ ديويد بين مصر و اسراييل وجهه اي صلح طلب براي خود كسب كرده بود، با تسخير لانه جاسوسي تمامي وجهه و نفوذ خود را از دست داد به طوري كه حتي نتوانست در مقابل حمله نظامي شوروي به افغانستان موضع مناسبي اتخاذ كند و كم كم موجبات افول حكومت خود و حزبش را فراهم كرد.

هميلتون جردن رييس ستاد انتخاباتي كارتر در انتخابات سال 80 مي گويد: «براي من روشن بود كه كليد انتخابات در دست كسان ديگر در آن سوي دنيا است كه تصميم و عملشان تا آخرين لحظه قابل پيش بيني نيست، كارتر در

هواپيما به من گفت: عجيب است كه سرنوشت انتخابات رياست جمهوري كشور بزرگ ما نه در شيكاگو يا نيويورك بلكه در تهران تعيين مي شود.»

زمينه هاي تسخير لانه جاسوسي

زمينه هاي تسخير لانه جاسوسي نويسنده: مسعود رضائي

روز 13 آبان 1358 چند تن از دانشجويان مسلمان انقلاب از ديوارهاي سفارت امريكا در ايران بالا رفتند و آن را به اشغال خود درآوردند طبعاً چنين كاري در عرف ديپلماتيك جهان نمي گنجيد اما از سوي ديگر دانشجويان نيز مقام رسمي و ديپلمات نبودند. آنها عده اي جوان تحصيلكرده بودند كه در آن زمان در قالب تشكل دانشجويي اسلامي تحت عنوان دفتر تحكيم وحدت گرد آمده و براي حراست از انقلاب اسلامي تلاش و كوشش مي كردند. در بحثها و بررسي هايي كه در اين جمع صورت گرفته بود جاي شك و شبهه اي نبود كه مركز هدايت و پشتيباني بسياري از توطئه ها و تحركاتي كه عليه نظام جمهوري اسلامي صورت گرفته و مي گيرد جايي است تحت عنوان «سفارت ايالات متحده امريكا». در واقع آنجا چيزي جز يك مركز جاسوسي و توطئه گري نبود به همين دليل نيز دانشجويان نام و عنواني لايق اين محل را براي آن در نظر گرفته بودند: «لانه جاسوسي امريكا». اين چيزي بود كه در وجدان آگاه مردم ايران نيز دقيقاً وجود داشت و از تذكرات و هشدارهاي مستمر حضرت امام (ره) درباره توطئه گري هاي امريكا به منظور براندازي نظام جمهوري اسلامي ريشه مي گرفت.

از سوي ديگر در حافظه تاريخي مردم ايران هنوز خاطره كودتاي 28 مرداد 1332 كه منجر به تحكيم سلطه امريكا بر ايران به مدت 25 سال شد ، تازگي داشت.

در اين ميان جنبش دانشجويي اسلامي با بهره گيري از رهنمودهاي امام و نيز با

عنايت به سوابق تاريك امريكا در ايران، هوشيارانه اوضاع و احوال كشور را تحت نظر داشت و با تيزبيني خاص خود دست مركز جاسوسي و توطئه گري امريكا در ايران را در پشت پرده اغتشاشات، شورش ها و تحركات ضدانقلابي در مناطق مختلف كشور مشاهده مي كرد. اين مسائل از همان روزهاي ابتدايي انقلاب و بلكه پيش از آن آغاز شده بود و فشار سنگيني را بر انقلاب و انقلابيون وارد مي كرد. شايد به جرات بتوان گفت حجم و سرعت تحركات مزبور به حدي بود كه در كمتر مقطعي از تاريخ كشورمان مي توانيم نمونه اي از آن را بيابيم.

در چنين شرايطي انتظار بود كه دولت موقت به عنوان مسوول امور اجرايي كشور، موضعي قاطع در برابر امريكا اتخاذ كرده و ضمن ارائه تذكرات و هشدارهاي لازم به آن دولت مبني بر قطع مداخلات فتنه انگيزانه خود در امور داخلي ايران، اقدامات مقتضي را در صورت عدم توجه كاخ سفيد به اين هشدارها، به كار بندد. اين اقدام در حادترين شكل خود مي توانست به اخراج ديپلماتيك بخوانيد جاسوسي و توطئه گري امريكا از ايران، تعطيل شدن سفارت و قطع روابط ديپلماتيك ميان دو كشور بينجامد. اما نه تنها اساسا چنين طرحي در نظر دولت موقت وجود نداشت بلكه حركتي معكوس قابل مشاهده بود.

در نخستين روزهاي پس از پيروزي انقلاب اعضاي برخي گروههاي چپ با حمله به سفارت امريكا براي ساعاتي آن را به اشغال خود درآوردند. طبعا آنچه در آن مقطع توسط چنين نيروهايي صورت گرفت، به هيچ روي مورد تاييد رهبري نظام و نيز مردم مسلمان قرار نداشت و لذا با واكنش منفي دولت موقت و نيروهاي انقلاب مواجه گرديد

و سفارت امريكا از دست اين نيروها خارج شد. مرحوم مهندس بازرگان، نخست وزير دولت موقت پس از اين واقعه در مصاحبه اي با خبرنگار مجله نيوزويك اظهار داشت: «من خيلي متأسفم، بسيار متأسفم از آنچه اتفاق افتاد. ما اميدواريم بتوانيم همه چيز را تحت كنترل دربياوريم تا اين گونه حملات بار ديگر رخ ندهد. در اين مورد اقدام فوري به عمل آمد و ويليام سوليوان سفير امريكا در ايران شخصاً به خاطر اقدام سريعي كه در اين مورد صورت گرفت، از ما تشكر كرد.» تا اينجاي اظهارات مرحوم مهندس بازرگان به عنوان نخست وزير، كاملا قابل فهم و پذيرش است اما پاسخ ايشان به سوال بعدي خبرنگاران مجله مبني بر اين كه: «آيا شما قصد داريد كوششهايي در راه بهبود روابط ايران و ايالات متحده صورت دهيد؟» قابل تامل است: «ما روابط دوستانه اي با ايالات متحده داشته ايم و ميل داريم روابط دوستانه را با ايالات متحده و تمامي كشورهاي جهان حفظ نمائيم». (روزنامه كيهان 3 اسفند 1357)

حتي اگر بتوان اظهار اميدواري براي پي ريزي روابط دوستانه با امريكا را نيز در قالب اظهارات ديپلماتيك پذيرفت اما پذيرش اين كه «ما روابط دوستانه اي با ايالات متحده داشته ايم» از زبان نخست وزير انقلاب پذيرفتني نبود. در حقيقت اين مساله در زماني مطرح مي شد كه رژيم پهلوي به عنوان يك حكومت وابسته به امريكا با خشم انقلابي مردم ايران سرنگون شده بود و اساساً همين رابطه «وابستگي و دست نشاندگي» اصلي ترين عامل سرنگوني آن رژيم به شمار مي رفت بنابراين كساني كه موفق به سرنگوني چنان رژيمي بودند قاعدتاً نمي بايست بر آن نوع روابط عنوان «روابط دوستانه» كه حامل بار

مثبت است، بگذارند. شايد بهتر اين بود كه نخست وزير انقلاب ضمن محكوم كردن عمل گروههاي چپ، دست كم سخني از خشم ملت ايران نسبت به نوع عملكردها و سياست هاي امريكا در قبال ايران و مردم اين سرزمين به ميان مي آورد و به آنها هشدار مي داد تا براي جلوگيري از بروز وقايع مشابه و فوران خشم ايرانيان، تغيير و تحولي اساسي را در نوع «روابط» خود با ايران به عمل آورند و گامهايي به سوي استقرار «روابط متقابل احترام آميز و عاري از دخالت هاي سلطه جويانه» بردارند.

هرچند كه به ضرس قاطع مي توان گفت در صورت ارائه چنين تذكري نيز آمريكاييها به لحاظ ذات و ماهيت نظام سياسي خود و نيز به دليل اهميت استراتژيكي كه ايران براي آنها داشت، هرگز دست از فتنه گريها و مداخلات براندازانه خود برنمي داشتند اما در عين حال دو پيامد مثبت مي توانست بر اين تذكر ديپلماتيك مترتب باشد: نخست آن كه قاطبه مردم و بويژه جنبش دانشجويي اسلامي و انقلابي بدين امر دلگرم مي شد كه دولت موقت، نسبت به تحركات آمريكا هوشياري لازم را دارد و همراه و همگام با خط انقلاب و رهبري، نسبت به اين گونه تحركات به اتخاذ موضع پرداخته است. بدين ترتيب حساسيتها و دلواپسي ها نسبت به سياستها و عملكردهاي دولتي كاهش پيدا مي كرد. اما پيامد دوم اين بود كه آمريكا نيز با دريافت تذكر دولت و اطلاع از اين كه حساسيت لازم نسبت به تحركات آن در بدنه اجرايي كشور وجود دارد، دستكم حزم و احتياط بيشتري را در پيش مي گرفت تا مبادا بيش از پيش بر اين حساسيتها افزوده شود. اما هنگامي كه به جاي تذكر

به سياستمداران آمريكايي زمينه مناسبي را براي تشديد فعاليتهاي خود مهيا مي ديدند.

چندي از اين واقعه و اظهارنظر نگذشته بود و در حالي كه توطئه هاي آمريكايي هر روز ابعاد گسترده تري مي يافت و به ويژه منطقه كردستان و تركمن را مشاهده مي كرد و هشدار مي داد، نخست وزير دولت موقت طي پيامي به مناسبت برگزاري رفراندوم تعيين نظام در دوازدهم فروردين سال 58، چنين اظهار داشت: «همان طور كه در روزنامه ها خوانديد و مي بينيد، هر روز يا هر هفته از يك گوشه مملكت نغمه هاي بسيار دلخراش و ناراحت كننده بلند مي شود. يك روز كردستان است، يك روز گنبد كاووس است، خدا مي داند فردا خوزستان باشد يا جاي ديگر تحت بهانه هاي پوچ... در حقيقت و در عمل طبق نقشه اي از پيش ساخته شده و خيلي منظم و برنامه هاي همان دستجات و نوع دستجات، حالا طرفدار تروتسكي باشد يا مائويي باشد يا ماركسيست باشد، از شهرهاي مختلف به آنها مي رسد... البته اين دسته ها و افراد تنها نيستند، اينها اتحادي دارند و اتحاد عمل دارند با افراد زيادي، همان باقيمانده ساواك و سه سپرده ها و كساني كه در دستگاه گذشته پاسداران رژيم طاغوتي بودند، حالا يا اين طرف مرز يا آن طرف مرز ستاد عملياتي دارند... (روزنامه كيهان، 16/1/1358)»

به اين ترتيب مرحوم بازرگان اگر چه بر اين باور بود كه فتنه ها و آشوب ها در مناطق مختلف، از سوي قدرت هاي خارجي برنامه ريزي شده است و از سوي همانها نيز حمايت و پشتيباني سياسي و نظامي مي شود (كه اين مساله به وضوح پيام ايشان پس از برگزاري رفراندوم تعيين نظام كاملاً مشهود بود) اما در تشخيص مصداق به گونه اي نشانه ها را متذكر

مي گرديد كه نگاهها را متوجه همسايه شمالي يعني شوروي مي ساخت اين در حالي بود كه مفهوم «چپ امريكايي» آن زمان توسط امام بيان شده بود. متاسفانه گذشت زمان و اوج گيري فتنه ها نيز نتوانست به اصلاح رويكردهاي سياسي و بين المللي دولت موقت بينجامد، به تدريج گروههاي مسلح ضدانقلاب در كردستان به گونه اي مورد حمايت سياسي و نظامي امريكا و عوامل آن قرار گرفتند كه اشغال شهرها و جدايي بخشي از خاك ايران از مام ميهن به صورت جدي در دستور كار آنها قرار گرفت. حمله به پاوه و محاصره دكتر چمران در اين شهر از جمله وقايع بسيار مهم در اين برهه از زمان است و كوتاه سخن اين كه اگر امام رسما به عنوان فرمانده كل قوا در اين ماجرا از خود قاطعيت به خرج نمي داد. بي ترديد امروز نقشه جغرافيايي ايران به گونه اي ديگر رسم مي شد. اين واقعه نگاه خشم آلود امام و مردم را كاملاً متوجه امريكا و عوامل آن ساخت اما مجددا نخست وزير وقت از توجه به اين مساله اساسي خودداري كرد. مرحوم بازرگان در سخنراني خود در مشهد پس از ماجراي پاوه خاطرنشان ساخت: «يك زماني بود كه دو دشمن داشتيم، يكي استبداد داخلي و استيلاي خارجي ولي هر دو عقب نشيني كردند اولي سرنگون شد و دومي راه بهتري را در پيش گرفت ولي پس از پيروزي انقلاب يك دشمن سومي هم پيدا شد و آن دشمن سوم كساني اند كه از همسايگان و غير همسايگان كه از اين پيروزي انقلاب احساس ناراحتي مي كنند و آن هم درصدد كارشكني اند.» (روزنامه كيهان 14 مهر 1358)

به طور كلي از اين گونه اظهارات به خوبي پيدا

بود كه دولت موقت مهمترين دشمن انقلاب را نه امريكا بلكه اتحاد جماهير شوروي به حساب مي آورد و حتي نسبت به امريكا دچار خوش بيني هايي نيز بود كما اين كه اعتقاد داشت پس از انقلاب «راه بهتري را در پيش گرفته است»! در چنين شرايطي امريكا، شاه را به بهانه درمان بيماري او وارد خاك خود كرد، بديهي است اين مساله حساسيت فوق العاده اي را ميان نيروهاي انقلاب برانگيخت و خاطرات گذشته در برنامه ريزي هاي عوامل سيا براي براندازي دولت دكتر مصدق و بازگرداندن شاه به تخت سلطنت را در ذهن آنها زنده كرد. در اين ميان انتظار آن بود كه مهندس بازرگان به عنوان يكي از ياران نزديك دكتر مصدق و كسي از نزديك شاهد كودتاي 28 مرداد بود، بيش از همه نسبت به اين ماجرا از خود واكنش نشان داده و دستكم در اين مقطع با اعتراض به اين عملكرد امريكا، نسبت به قطع روابط ديپلماتيك و خروج ديپلمات هاي امريكا از كشور اقدامي هر چند سمبليك انجام دهد اما نه تنها چنين نشد بلكه هنگامي كه ايشان به منظور شركت در جشنهاي بيست و پنجمين سالگرد انقلاب الجزاير راهي اين كشور شد در كمال تعجب با برژينسكي، مشاور امنيت ملي كارتر كه نقش جدي در سركوب تظاهرات انقلابي مردم ايران و به شهادت رساندن جمع كثيري از آنها و همچنين طرح ريزي توطئه هاي بعدي داشت، ملاقات كرد. جالب اين كه ملاقات مزبور به هيچ روي اتفاقي و تصادفي نبود بلكه طبق اظهارات ايشان در گفتگو با خبرگزاري پارس دو روز قبل از مسافرت، كاردار سفارت امريكا در ايران هماهنگي لازم را صورت داده بود.

به

اين ترتيب جنبش دانشجويي اسلامي خود را در مقابل يك دو راهي بزرگ و سرنوشت ساز يافت: يا بايد شاهد مماشات دولت موقت در قبال امريكا و توطئه گري هاي آن باشد تا زماني كه يك «كرميت روزولت» ديگر با چمدانهاي پول وارد كشور شده و با استقرار در مركز جاسوسي امريكا و ايجاد هماهنگي بين عوامل سيا، ضربه نهايي را به انقلاب وارد آورد كما اين كه در روزهاي پيش از كودتاي 28 مرداد، در حالي كه دكتر مصدق به مذاكرات خود با لويي هندرسون، سفير امريكا در تهران با خوش بيني كامل نسبت به ايالات متحده ادامه مي داد، عوامل سيا و اينتليجنس سرويس در حال آماده سازي مراحل نهايي اجراي كودتا بودند و يا اين كه راسا وارد كار مي شد و از تكرار يك تجربه تلخ تاريخي جلوگيري به عمل مي آورد.

بدينسان جنبش دانشجويي از آنجا كه به وضوح مشاهده مي كرد هيچ گونه انتظاري از مقامات رسمي مسوول براي برخورد با توطئه گري هاي امريكا نمي تواند داشته باشد به عنوان وجدان آگاه يك ملت مسلمان و انقلابي با تشخيص صحيح مركز توطئه گري درصدد خاموش ساختن شعله هاي فتنه برآمد و با تصرف لانه جاسوسي به يك خواست و اراده ملي تحقق بخشيد. آنچه در اين مركز جاسوسي كشف شد به خوبي نشان مي دهد برنامه هاي گسترده اي وجود داشت كه براي استقرار مجدد سلطه امريكا بر ايران و سركوب يك ملت استقلال طلب و آزادي خواه تداركي جدي ديده شده و در دست اجرا بود. اسناد لانه جاسوسي يك واقعيت بزرگ ديگر را نمايان ساخت و آن تيزبيني، هوشياري و دشمن شناسي دقيق حضرت امام خميني (ره) بود كه توانست خط و راه صحيح را

به يك ملت انقلابي بنماياند و با زمينه سازي براي وقوع انقلاب دوم ، استمرار انقلاب بزرگ اسلامي را تضمين كند.

دولت موقت و تسخير لانه جاسوسي آمريكا

دولت موقت و تسخير لانه جاسوسي آمريكا نويسنده: احمدرضا شاه علي

دولت موقت به نخست وزيري مهندس مهدي بازرگان و با حكم رسمي حضرت امام در 15 بهمن ماه سال 1357، يعني 7 روز پيش از پيروزي انقلاب آغاز به كار كرد.امام در حكم خود خطاب به بازرگان فرمودند:

«... به موجب اعتمادي كه به ايمان راسخ شما به مكتب مقدس اسلام و اطلاعي كه از سوابق تان در مبارزات اسلامي و ملي دارم جنابعالي را بدون در نظر گرفتن روابط حزبي )و( وابستگي به گروهي خاص مامور تشكيل دولت موقت مي نمايم .

حكم حضرت امام نشانگر آن است كه نخست وزيري بازرگان بدون توجه به علائق حزبي و شخصي ايشان و با تاكيد بر سوابق مذهبي وي صورت گرفته است اما عملكرد دولت موقت از همان ابتدا، نتوانست نظر مردم و نيروهاي انقلابي را به خود جلب كند.اعضاي دولت موقت بيشتر از جناح ليبرال اعم از مذهبي (نهضت آزادي يا غير مذهبي جبهه ملي بودند. جناح ليبرال _ كه بعدها اسناد افشا شده ي سفارت نشان داد آمريكااميد فراواني به آنها بسته است _ عامل اصلي مبارزه و انقلاب را استبداد داخلي و نه استعمار خارجي مي دانستند. و علاوه بر آن اعتقاد به تغيير بنيادين در ساختار سياسي _اجتماعي كشور نداشته و تنها برخي اصلاحات را كافي مي دانستند. بر همين اساس دولت موقت تنها به تعويض مهره هاي بالاي رژيم سابق اكتفا مي نمود و از تغييرات بنيادين به ويژه از تجديد نظر در رابطه ي امپرياليستي و نابرابر ايران با آمريكا، پرهيزمي كرد.

در ديدگاه جناح ليبرال بدون رابطه با كشورهاي سرمايه داري

و امپرياليستي زندگي براي كشورهاي جهان سوم نظير ايران ميسر نيست به همين خاطر از تيرگي روابط باآمريكا به شدت هراس داشتند و علي رغم نظر حضرت امام (كه بارها اعلام شده بود)؛سياست خارجي دولت موقت بر مبناي حفظ روابط اقتصادي سياسي و حتي نظامي باآمريكا قرار گرفت اين در حالي بود كه ملت ايران و رهبري عالي قدر آن تمام گرفتاري هاي خود را از استعمار و به ويژه آمريكا مي دانست و منتظر اجراي طرح هاي انقلابي در زمينه هاي مختلف و به ويژه سياست خارجي و حذف روابط نابرابر،سودجويانه و استثمارگرانه با آمريكا و روي كار آمدن افراد انقلابي و اسلامي و نيز ايجادارتباط و حمايت از نهضت هاي آزادي بخش جهان بود. اما دولت موقت در عمل درجهت خلاف اين مسير گام برمي داشت و آنچه اجرا مي شد، نه طرح هاي انقلابي بلكه روش كند و غير انقلابي «سياست گام به گام بود كه پيش از اين نيز ناكارآمدي آن درمبارزه با رژيم ستم شاهي تجربه شده بود.

در بينش دولت موقت مبارزه با آمريكا مفهوم نداشت تا جايي كه حتي پيروزي انقلاب اسلامي را نتيجه ي مذاكرات با مقامات سفارت آمريكا مي پنداشت

دولت موقت دولتي نبود كه بتواند خود را با شرايط انقلاب تطبيق دهد و انتظارات مردم را _ كه در پي كارهاي اساسي و تغييرات زيربنايي بودند _ برآورده سازد. مهندس بازرگان كابينه ي خود را به فولكس واگني تشبيه كرده بود كه بر خلاف امام (ره ، كه بولدوزري پر قدرت است توانايي انجام كارهاي سريع و انقلابي را ندارد و نبايد هم چنين تقاضايي از آن داشت

اين عملكرد ضعيف و غير انقلابي دولت موقت كه ضمن برخورد ضعيف با آمريكا وعوامل رژيم شاه مواضع تندي را در برابر نهادهاي انقلابي

داشت باعث شد تا آمريكادريچه اي بزرگ براي نفوذ در پيكره ي انقلاب بيابد.

بنابراين تمامي توان خود را براي نزديك شدن به دولت موقت به كار گرفت يكي از جاسوسان آمريكايي در اين باره گفته

«اگر اين دولت (دولت موقت دوام پيدا كند، روابط اقتصادي _ سياسي چنان خواهد بود كه يك موقعيت بهتر براي ما به دست خواهد آورد.»

دولت موقت كه از مشاركت سياسي مردم براي حفظ انقلاب از طريق حضور دركميته هاي انقلاب مشاركت اقتصادي مردم با شركت در جهاد سازندگي و نيزدادگاه هاي انقلاب براي محاكمه ي جنايت كاران با عنوان چوب لاي چرخ دولت گذاشتن ياد مي كرد، به شدت به اين نهادهاي انقلابي مي تاخت و با كمال تعجب بايدگفت كه اين دولت در برابر ضد انقلاب و دشمنان جمهوري اسلامي سياست مذاكره رادر پيش گرفته بود.

در حالي كه هر روز بر تعداد شهداي كردستان و تركمن صحرا افزوده مي شد و ضدانقلاب پايگاه هاي خود را در اين نواحي مستحكم مي كرد، دولت موقت با فرستادن هيأت حسن نيت كه در عمل موجب وقت كشي و تجديد قواي ضد انقلاب مي شد، آب به آسياب ضد انقلاب مي ريخت و آمريكا نيز با استفاده از تساهل و تسامح دولت موقت روز به روز، جاي پاي خود را محكم تر مي كرد. در حالي كه نيروهاي انقلابي درگير در كردستان از دولت موقت تقاضاي كمك مي كردند، دولت موقت به جاي كمك رساني و اقدامات قاطعانه رئيس ستاد ارتش «شهيد قرني را كه براي دفاع از تماميت ارضي كشور و حفظ انقلاب زحمات زيادي كشيده بود، تعويض كرد و فردي راكه به فراماسونري شهرت داشت به جاي او منصوب كرد. «يونسي كه توده اي بود،استاندار كردستان شد. «مدني كه بعدها به علت خيانت

از كشور گريخت استاندارخوزستان و «امير انتظام كه بعدها به جرم جاسوسي به حبس ابد محكوم شد،سخنگوي دولت موقت شد. با اين همه طرفداران انقلاب به احترام دستور امام (ره مبني بر حفظ وحدت نيروهاي انقلابي در برابر اعمال دولت موقت خار در چشم واستخوان در گلو، صبر پيشه كردند.

در چنين شرايطي آمريكايي ها به بهانه ي مداوا و معالجه ي شاه به وي پناه دادند واين كار كاسه ي صبر ملت ايران را لبريز كرد. اين در حالي بود كه دولت موقت در برابراين اقدام حتي فعاليت ديپلماتيك مؤثري انجام نداد.

امام خميني در 7 آبان 1358 ه.ش به قراردادهاي استعماري بين ايران و آمريكا به شدت اعتراض كردند؛ اما دولت موقت بدون توجه به اين اعتراض در پي بهبود رابطه با آمريكا بود و بيشتر واهمه ي خود را از خطر شوروي ابراز مي داشت حركت سازش كارانه ي دولت موقت تا به آنجا پيش رفت كه مهندس بازرگان (نخست وزير)،ابراهيم يزدي (وزير خارجه ي دولت موقت و هيات همراه در 11 آبان 1358، در جشن استقلال الجزاير با برژينسكي _ مشاور امنيت ملي كاخ سفيد _ ملاقات كرده و به مدت يك ساعت و نيم با او مذاكره كردند. برژينسكي فردي بود كه در زمان وقوع انقلاب اسلامي بر خلاف سايروس ونس (وزير خارجه ي وقت آمريكا)، خواستار سركوب نظامي انقلاب و طرفدار كودتاي نظامي براي پيش گيري از انقلاب ايران بود. جالب آنكه اين ملاقات به گفته ي برژينسكي نه به تقاضاي او بلكه به تقاضاي بازرگان صورت گرفت

بدون شك پذيرش شاه از سوي آمريكا و ديدار اعضاي دولت موقت با مشاور امنيت ملي رئيس جمهور آمريكا، دو عامل تسريع كننده ي تسخير لانه ي جاسوسي از سوي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام بود. ملاقات

و مذاكره با آمريكا مترادف سازش بود وبنابراين خشم نيروهاي انقلابي را در ايران برانگيخت و آنان تصور كردند كه آمريكا به دنبال تكرار كودتاي 28 مرداد 1332 در ايران است آنچه كه به نگراني ها دامن مي زد،همزماني پذيرش شاه در آمريكا و ملاقات الجزاير بود.

دولت موقت در 14 آبان 1358، يعني يك روز پس از اشغال سفارت آمريكا، استعفاداد و امام نيز در 15 آبان اين استعفا را قبول كردند. مشخص بود كه اعضاي نهضت آزادي و ملي گرا اين اقدامات خارج از قاعده و قانون را نمي پذيرفتند و آن را مداخله درامور دولت تلقي مي كردند. بازرگان خود در اين مورد مي گويد:

«دولت موقت كه از نظر مسؤوليت اداري و سياسي مملكت و حفظ حقوقنمايندگان و اتباع خارجي طبق تعهدات بين المللي نمي توانست مخالف اين عمل (تصرف سفارت آمريكا) نباشد، چون قبلاً تصميم به استعفا گرفته بود،هيچ گونه اعلاميه و اقدامي در اين زمينه ابراز نكرد.»

البته بازرگان درباره ي گروگان گيري در موضعگيري ديگري مي گويد:

«اين عمل بسيار زشت و خلافي است كه اين دانشجويان انجام مي دهند و همه بااين عمل مخالف هستند و عمل آنها ضد انقلاب اسلام امام و همه چيز است افشاگري هاي قبلي و حال و آينده ي دانشجويان مقداري از آن دروغ است »

اين اظهارات در حالي صورت مي گرفت كه امام طي سخناني كه در بخش قبل آمد،قاطعانه از اقدام دانشجويان پشتيباني كردند و حتي خواستار تداوم افشاگري هاي آنان شدند.

مهندس بازرگان در مواردي از تعابيري بسيار تند بر ضد دانشجويان استفاده كرد واز جمله يك بار خطاب به آنان گفت

«اسم خودشان را مي گذارند خط امام خط شيطانند... اينهايي كه مي گويند ما باآمريكا راه كج رفتيم و راه سازش رفتيم اينها ضد انقلابند. مامور

همان شوروي و آمريكا هستند كه مي خواهند اختلاف بيندازند.»

از سوي ديگر، دكتر يزدي (وزير امور خارجه ي دولت موقت ، در روز بعد از حادثه طي مصاحبه ي مطبوعاتي مي گويد:

«دولت جمهوري اسلامي موظف به حفظ مال و جان اتباع خارجي است .. به عنوان دولت از وقوع چنين حادثه اي ابراز تاسف مي كنيم »

البته دكتر يزدي با زيركي و با توجه به حمايت عموم مردم و حضرت امام از جريان تسخير لانه ي جاسوسي سعي كرد خود را چندان در مقابل اين جريان قرار ندهد وچنين اقدامي را حمايت از دولت خواند و گفت

«چون آمريكايي ها به پاسخ دولت درباره ي استرداد شاه پاسخ مثبت نداده اند،دانشجويان اقدام به اشغال سفارت كرده اند.»

و حتي از مردم گله كرد كه

«چرا وقتي شاه به آمريكا رفت مردم اعتراض و تظاهرات نكردند؟»

ولي شكي نبود كه هدف وي از اين اقدام مصادره به مطلوب كردن اين اقدام انقلابي و محدود ساختن اهداف عظيم آن به اعتراض به حضور شاه در آمريكا بود، حال آنكه اعتراض به جنايات آمريكا در ايران و افشاي ماهيت وابستگان به آمريكا، اهداف مهم تري بود كه مورد توجه آقاي دكتر يزدي قرار نداشت جالب آنكه آقاي دكتر يزدي سال ها بعد، نظرات واقعي خود را در مورد اين واقعه _ كه سال ها آن را كتمان مي كرد _بيان نمود. وي 23 سال پس از اين واقعه طي مصاحبه اي گفت

«يكي از اهداف گروگان گيري در ايران استقرار هدف هاي سياسي در بازي قدرت در داخل ايران بوده است براي اينكه دولت موقت را ساقط كنند و در بازي سياسي به نفع استقرار و سلطه ي يك گروه استفاده كنند... كساني كه اين حادثه رابه وجود آوردند، به بي حاصلي كار خود پي برده اند. آن زمان اين

افراد جوان بودند و پيچيدگي هاي سياسي را نمي دانستند و حالا كه تجربه و علم پيداكرده اند، بر اثر تجربه پي برده اند، كاري كه كردند خلاف بوده و اكنون آن را نقدمي كنند.»

شايد بتوان بخش اول سخنان دكتر يزدي را تا حدي درست دانست زيرا با توصيفي كه از عملكرد دولت موقت انجام داديم حذف آنان از قدرت در ايران موجب تداوم واحياي انقلاب شد؛ اما در مورد بي حاصلي اشغال سفارت قطعاً نمي توان با ايشان موافقت كرد، زيرا شكست هيمنه ي آمريكا در ايران و جهان افشاي اسناد سفارت تداوم جريان انقلاب و بسيج مجدد مردم براي دفاع از دستاوردهاي آن حاكميت نيروهاي انقلابي و بسياري مسايل ديگر _ كه به جاي خود مورد بحث قرار مي گيرد _ ازمهمترين دستاوردهاي تسخير لانه ي جاسوسي بوده است

اما درباره ي علت استعفاي دولت موقت نيز، برخي نيروهاي انقلابي اين اقدام را يك ترفند سياسي مي دانند و معتقدند با توجه به آنكه امام بارها استعفاي دولت بازرگان را ردكرده بود، آنان بر اين باور بودند كه اين بار نيز چنين اتفاقي خواهد افتاد. دولت موقت مي تواند اين بار با گذاشتن شرط و شروطي از جمله آزادي جاسوسان آمريكايي و نيزرهايي از مداخله ي نيروهاي انقلابي در امور كشور، دوباره به قدرت بازگردد. اما اين ترفند با هوشياري امام خنثي شد. چراكه بنا به گفته ي حجة الاسلام موسوي خوئيني ها،امام از مصاحبه ي «رئيس دولت موقت و توضيحاتي كه وي در توجيه ملاقات خود با«برژينسكي داده بود ناراحت به نظر مي رسيدند.

مرحوم حاج سيداحمد خميني در اين باره مي گويد:

«من در نخست وزيري در اتاق بازرگان و دكتر سحابي بودم كه از قم تماس گرفتند و مرا كه به تهران آمده بودم از آن طرف بي سيم خواستند. آقاي صانعي گفت امام

استعفاي بازرگان را پذيرفت من به روي خودم نياوردم سحابي وبازرگان مي گفتند، معلوم است كه امام استعفاي ما را قبول نمي كنند، ولي ما بايدبراي پذيرش مجدد مسؤوليت شرط و شروط بگذاريم كه يكي از آنها، آزادي آمريكايي هاست من سكوت كرده بودم فقط از اتاق آنها بيرون آمدم ما همه شاهد بوديم كه چگونه جمعي به دست و پا افتاده بودند، تا امام را متقاعد كنندكه استعفا را نپذيرد و نتيجتاً دولت موقت با تأييد مجدد و قوت بيشتري واردصحنه شود و كنترل اوضاع را به نفع جرياني كه مدت ها براي آن سرمايه گذاري كرده بودند، دوباره به دست گيرند. اما امام هوشيارتر از آن بودند كه اين گونه حركت ها در ايشان تأثير كند.»

اما حجة الاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني در اين باره مي گويد:

«بازرگان و دوستانش از مدت ها قبل به اين نتيجه رسيده بودند كه نمي توانند كاركنند. آقاي مهندس بازرگان كه به جلسات مي آمد، هر وقت به مشكلي برخوردمي كرد و يا چيزي را كه مي خواست تصويب نمي كرديم مي گفت «خودتان بياييد اداره كنيد.» يا فرض كنيد اگر كسي از ما سخنراني مي كرد _ بخصوص آيت الله خامنه اي و شهيد بهشتي كه گاهي انتقاد مي كردند _ ايشان سخت عصباني مي شد و مي گفت «من كار نمي كنم و نمي توانم كار كنم » از اين چيزهاهميشه داشتيم استعفاي قبلي را به خاطر تصويب مسأله ي ولايت فقيه درخبرگان داده بودند. بعد از ولايت فقيه هم اينها ديگر دلگرم نشدند كه كار كنند.تكليف شده بود و ماندند... قبول دارم كه آنها خيلي به دولت نچسبيده بودند وهميشه مي گفتند به ما اجازه بدهيد كنار برويم سؤال در واقع قضيه ي اشغال لانه آقايان را وادار كرد؟

جواب به نظرم بله يعني به جايي رسيدند كه ديدند ديگر نمي توانند.

بهانه ي بهتري هم براي استعفا پيدا كرده بودند و شرايطي هم بود كه نمي توانستند كاركنند.»

خود امام در جريان معرفي دولت شهيد رجايي به مجلس در سال بعد، اشاره ي صريح به دولت موقت و عملكرد آن نمودند:

«از اول هم به حسب الزامي كه من تصور مي كردم دولت موقت را قرار دادم خطا كرديم از اول بايد يك دولتي كه قاطع باشد و جوان باشد و بتواند مملكت را اداره كند نه يك دولتي كه نتواند، منتها آن وقت ما نداشتيم فردي را كه بتوانيم آشنا بتوانيم انتخاب كنيم انتخاب شد و خطا شد.»

به هرحال دولت موقت تنها دو روز پس از اشغال لانه ي جاسوسي و در اعتراض به آن سقوط كرد. حتي ناظران خارجي نيز بر تأثير مستقيم حمله به سفارت و اشغال آن برسقوط دولت موقت اذعان دارند، چنانچه يكي از آنان مي گويد:

«كساني كه به قصد مخالفت و يا اعتراض نسبت به عملكرد و سياست خارجي بازرگان دست به اين اقدام بزرگ زده بودند، خيلي سريع تر و عميق تر از آنچه كه خودشان انتظار داشتند، دست يافتند و دولت بازرگان بلافاصله كناره گيري كرده و جوانان مبارز اسلامي اشغال كننده آنچه را كه مربوط به ارتباط مقامات ايراني با دولت آمريكا بود فاش ساختند، به شكلي كه بعد از آن بسياري از افراد وابسته به دولت موقت كشور را ترك كردند.»

منبع: خبرگزاري فارس

موضعگيري هاي حضرت امام خميني در جريان تسخير لانه جاسوسي

موضعگيري هاي حضرت امام خميني در جريان تسخير لانه جاسوسي نويسنده: احمدرضا شاه علي

بي شك نقش كليدي و محوري حضرت امام (ره در جريان تسخير لانه جاسوسي آمريكا در تهران اولين مساله اي است كه بايد در جريان بررسي وضعيت و مواضع نيروهاي موجود در جريان تسخير، مورد بررسي قرار گيرد. حضرت امام (ره از

آغاز نهضت اسلامي به طور علني از سال 1341 ه.ش كه با مخالفت با لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي جلوه اي ديگر يافت هميشه شاه سابق را به عنوان نوكر و دست نشانده آمريكا و عامل اجراي خواسته هاي آنها در كشور، مورد حمله قرار مي داد. اوج اين مساله را در جريان تصويب قانون كاپيتولاسيون شاهد بوديم

بر اساس اين قانون كليه افراد ارتش آمريكا و وابستگان آنان كه در ايران اقامت داشتند، در برابر قوانين ايران از مصونيت كامل ديپلماتيك برخوردار بوده و در صورت ارتكاب جرم از شمول قوانين ايران معاف بودند و دادگاه هاي ايران حق بازخواست آنان را نداشتند.

اين قانون واكنش فوري حضرت امام (ره را در پي داشت ايشان در سخناني فرمودند:

«عظمت ايران از بين رفت استقلال از دست رفت عزت ما پايكوب شد. مگر مامستعمره هستيم مگر ايران در اشغال آمريكاست ... مي دانيد مجلس به پيشنهاد دولت سند بردگي ملت ايران را امضا كرد؟ اقرار به مستعمره بودن ايران نمود».

روند مبارزه امام با رژيم شاهنشاهي در سال هاي بعد و تا پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن 1357 ه.ش نيز مانند گذشته از اين خط مشي پيروي مي كرد. به گونه اي كه ايشان در كنار مخالفت با شاه و سياست هاي عقب افتاده وي با دولت آمريكا، به عنوان بزرگترين عامل خارجي حمايت از شاه و محرك وي نيز به شدت مبارزه مي كردند.بنابراين تأييد حركت مردمي _ دانشجويي تسخير لانه ي جاسوسي در تهران از سوي امام راحل قابل پيش بيني بوده است زيرا چنين حركتي موجب شد تا علاوه بر استبداد(شاه و رژيم او)، ريشه ي استعمار (آمريكا) نيز از كشور كنده شود. با توجه به همين مساله مي توان دريافت كه چرا امام تسخير لانه

جاسوسي را انقلابي بزرگتر از انقلاب اول دانسته اند.

امام به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي و در ماه هاي منتهي به تصرف سفارت همچنان مواضع ضد آمريكايي خود را حفظ كرده و به تشريح علل مخالفت خود با آمريكامي پرداختند. حجة الاسلام محتشمي پور در اين باره مي گويد:

«حضرت امام در ارديبهشت 58 در مصاحبه با روزنامه ي «لوموند» فرمودند:امپرياليسم آمريكا بزرگترين خطر است عمال آمريكا در جريان اين روزها، خود را پشت سر سازمان مذهبي دروغين پنهان كرده اند...وزير خارجه آمريكا ازصدور حكم اعدام براي شاه سابق و برخي دست اندركاران رژيم سلطنتي شاه اظهار تاسف كرد. از طرف ديگر، سناي آمريكا به اتفاق آرا اعدام هايي را كه درايران انجام شده بود، محكوم كرد. اين وقايع در ارديبهشت سال 58 رخ داد، يعني هنگامي كه هنوز بيش از سه ماه از حكومت جمهوري اسلامي در ايران نگذشته بود. امام بلافاصله با آمريكا شديداً مخالفت كردند و اظهار فرمودند، آمريكا اگراز اعدام هويداها اظهار تاسف نكند، از نوكرهايش پشتيباني نكرده است ما توقع نداريم ابرقدرت ها كه دستشان از ايران كوتاه شده از ما تشكر كنند.»

موضعگيري هاي امام در مقابل آمريكا صريح و قاطع بود و در تقابل با ديدگاه هاي دولت موقت قرار مي گرفت مقامات اين دولت طرف دار مماشات و روابط ديپلماتيك حسنه با اين كشور بودند. از سوي ديگر، دانشجويان پيرو خط امام كه از مماشات و عدم موضعگيري انقلابي دولت موقت نگران بودند، تلاش مي كردند تا با پيروي ازديدگاه هاي حضرت امام (ره ، در تحولات جامعه ي آن روز ايران نقش كليدي و اساسي را ايفا كنند. اين مسائل در دنباله ي اين فصل و هنگام بررسي مواضع دانشجويان پيروخط امام و دولت موقت بررسي خواهد شد. در اين ميان آنچه

كه دانشجويان پيرو خط امام را در مورد اشغال يا عدم اشغال لانه ي جاسوسي مردد كرده بود، ناآگاهي از موضع حضرت امام بود.

اين مشكل نيز با استفاده از نظرات حجة الاسلام والمسلمين موسوي خوئيني ها حل شد. موسوي خوئيني ها به دانشجويان اطمينان داد كه امام از اين كار پشتيباني مي كند.

وي در اين باره مي گويد: «دانشجويان پرسيدند كه به نظر شما حضرت امام با چنين اقدامي موافق خواهند بود يا نه بنده در ضمن تحليل كوتاهي چنين نتيجه گرفتم كه ايشان قطعاً موافق خواهند بود.»

ميردامادي از دانشجويان پيرو خط امام در اين مورد مي گويد: «آقاي خوئيني ها مي گفتند، ما از مجموعه ي نظرات امام اين طور درك مي كنيم كه امام مخالفتي _ قاعدتاً_نبايد داشته باشند، اما اگر از ايشان سؤال شود، احتمالاً به دليل محظوراتي نتوانند اعلام موافقت كنند و احتياج به سؤال نيست »

اما يك حركت هوشمندانه ديگر از جانب امام باعث شد تا آنان براي انجام اين كار مطمئن شوند. حجة الاسلام محتشمي پور در اين باره مي گويد:

«حضرت امام در تاريخ 10 آبان 1358، پيامي به ملت ايران دادند كه سرآغازحركتي نوين براي دانشجويان مسلمان شد، و اين آگاهان جامعه پيام را دريافت كردند و به آن جامه ي عمل پوشانيدند. امام در بخشي از آن پيام فرمودند: بردانش آموزان دانشگاهيان و محصلين علوم دينيه است كه با قدرت تمام حملات خود را عليه آمريكا و اسرائيل گسترش داده و آمريكا را وادار به استرداداين شاه مخلوع جنايتكار نمايند و اين توطئه ي بزرگ را بار ديگر، شديداً محكوم كنند.»

پيام امام كه با انتشار خبر ملاقات بازرگان _ رئيس دولت موقت _ با برژينسكي _ مشاورامنيت ملي كارتر _ همزمان شده بود، از جانب نيروهاي انقلابي به مانند پيامي آشكاربراي

انجام كاري انقلابي و قاطع تلقي شد. محسن ميردامادي در اين مورد مي گويد:

«فكر مي كنم دو سه روز قبل از 13 آبان امام پيامي دادند كه _ در آن پيام _ چنين جمله اي گفتند كه بر دانشجويان و دانش آموزان و طلاب علوم ديني است كه حملات خود را عليه آمريكا گسترش دهند و خواهان استرداد شاه مخلوع شوند.ما ابتدا تصورمان اين بود كه موضوع به امام گفته شده و امام اين طور نظرشان رابيان كرده اند، ولي بعداً كه تحقيق كرديم مشخص شد كه اين طور نبوده است وامام از مساله مطلع نبوده اند. به هر حال اين پيام ما را مطمئن تر كرد كه اگر اينكاررا بكنيم در تعارض با ديدگاه ها و خواسته هاي امام نيست و وقتي هم كه اقدام شد حضرت امام حمايت كردند.

در نهايت همانطور كه انتظار مي رفت حضرت امام (ره اصل حركت را تاييدكرده و با واسطه شدن مرحوم حاج احمدآقا خميني به دانشجويان مي گويند كه خوب جايي را گرفته ايد، محكم نگهداريد.»

حجة الاسلام محتشمي پور در اين باره مي گويد: «امام مهر تاييد بر عملكرد دانشجويان پيرو خط امام زدند و خوشحال شدند كه پيامي را كه سه روز قبل داده بودند، دانشجويان و روحانيون آگاه دريافت كرده اند و به مرحله عمل گذاشته اند.»

مرحوم حاج احمدآقا نيز در مورد عملكرد حضرت امام مي گويند: «امام خميني (ره ،به عنوان رهبر انقلاب نخستين كسي بود كه از اقدام شجاعانه دانشجويان حمايت كردو عمل آنان را واكنش طبيعي ملت در مقابل جنايات بي شمار آمريكا دانست »

در اين ميان تضاد ديدگاه سازش كار دولت موقت و مواضع انقلابي و ضداستكباري حضرت امام به اوج رسيد. امام كه تا آن زمان ديدگاه هاي ميانه رو و ليبرال دولت

موقت را تحمل كرده بودند، در جريان اشغال لانه جاسوسي به شدت در برابر دولت موقت موضعگيري كردند. اين مسايل در بخش بعدي كه به بررسي عملكرد دولت موقت اختصاص دارد، بررسي مي شود تا روشن شود كه اين تضاد از كجا ريشه مي گرفت اما بررسي مواضع امام در برابر دولت موقت خواندني و عبرت آموز است

مرحوم حاج احمد آقا خميني در اين باره مي گويد:

«آقاي مهندس بازرگان فرداي آن روز (تسخير سفارت از نخست وزيري دولت موقت استعفا داد و استعفاي ايشان علي رغم وساطت عده اي سريعاً از سوي امام مورد قبول قرار گرفت و مسؤوليت اداره كشور به شوراي انقلاب محول شد....ما همه شاهد بوديم كه چگونه جمعي به دست و پا افتاده بودند تا امام رامتقاعد كنند كه استعفا را نپذيرد و نتيجتاً، دولت موقت با تاييد مجدد و قوت بيشتري وارد صحنه شود و كنترل اوضاع را به نفع جرياني كه مدت ها براي آن سرمايه گذاري كرده بودند، دوباره به دست گيرند. اما امام هوشيارتر از آن بودندكه اين گونه حركت ها در ايشان تاثير كند.»

حجة الاسلام موسوي خوئيني ها نيز بيگانگي دولت موقت با آرمان هاي انقلاب را _كه در جريان تسخير لانه جاسوسي و استعفاي دولت بازرگان به اوج خود رسيده بود _از قول امام اين گونه تشريح مي كند:

«مطالب ديگري پيش آمد، كه در آن رابطه نيز از حضرت امام (ره كسب تكليف كرديم البته اين بار، حضوري و با چند تن از برادران دانشجو. قضيه اين بود كه پس از تسخير لانه دولت موقت به عنوان اعتراض به اين اقدام استعفا نمود و گويا با اين تصور كه امام (ره استعفا را نمي پذيرند و دانشجويان را وادار به خروج از لانه مي كنند. و درپي

انتقادهاي وسيع كه چرا دو تن از اعضاي دولت موقت در الجزيره با برژينسكي مشاور امنيت ملي دولت «كارتر» ملاقات كرده اند، توضيحاتي از طرف رئيس دولت موقت ارائه شد كه در مجموع براي چگونگي موضعگيري دانشجويان در برابر استعفا و آن توضيحات بنده با چند نفر از برادران از جمله آقايان ميردامادي و اصغرزاده و گويا سيف اللهي خدمت حضرت امام (ره در قم رسيديم كه پس از گفت وگو و سؤال هايي كه براي ما مطرح بود و شنيدن پاسخ هاي ايشان ضمن اينكه حضرت امام (ره پس ازمصاحبه ي رئيس دولت موقت و توضيحاتي كه در توجيه ملاقات خود با برژينسكي داده بود، ناراحت به نظر مي رسيدند، دستور فرمودند كه دانشجويان موضعگيري كنند و نكاتي را نيز متذكر شدند كه در بيانيه ي دانشجويان ذكر شود.گفتني است كه بنده تا آن روز هيچ گاه چهره مبارك امام (ره را بر اثر ناراحتي تا آن حد برافروخته نديده بودم »

حجة الاسلام محتشمي پور نيز به نقش محوري و حساس امام در جريان اشغال لانه ي جاسوسي اشاره اي روشن دارد و همان گونه كه اشاره مي كند، بدون تاييد حضرت امام بسط و گسترش چنين حركتي محال بود:

«به جرات مي توان گفت كه تا پيش از مشخص شدن نظر حضرت امام و حمايت علني و رسمي ايشان حتي يك نفر هم جريان تسخير لانه جاسوسي را _ با تمام اهميت و قداستش _ تاييد نمي كرد. اين عدم تاييد و در برخي از مواردمخالفت شديد، بعضاً به دليل ترس از شيطان بزرگ بود و بعضاً به جهات ديگري همچون غربزدگي و وابستگي برخي افراد يا گروه ها و يا احترامي كه براي ابر قدرت ها به عنوان سردمداران دهكده ي جهاني قائل بودند و يا به جهت رعايت

مقررات و كنوانسيون هاي بين الملل ..

تلاش پيگير دولت موقت و شخص مهندس بازرگان و نيز وزير امور خارجه اش ابراهيم يزدي و پس از استعفاي دولت موقت و تشكيل دولت شوراي انقلاب نيز تلاش وزراي خارجه شوراي انقلاب _ از جمله بني صدر و قطب زاده _ براي آزادسازي گروگان هاي جاسوس آمريكا، همگي دال بر اين مطلب بود كه تنهاحضرت امام پشتيبان و حامي قدرتمند، متين و مستحكم اقدام دانشجويان وتسخير لانه ي جاسوسي بودند. اگر امام بي تفاوت مي ماندند و يا حمايتشان آن گونه كه بايد و شايد، قوي و همه جانبه نبود، دولت موقت در همان روز وساعات اوليه به سفارت آمريكا و دانشجويان فاتح آن حمله مي برد وجاسوسان آمريكايي را با سلام و صلوات آزاد مي كرد.»

حجة الاسلام محتشمي پور در بخش ديگري از سخنان خود به تيزهوشي امام و نحوه ي دخالت و نظارت مستقيم ايشان بر جريان تسخير لانه مي پردازد و مي گويد:

«با توجه به حساسيت موضوع و سوابق جنايات آمريكا و تحريكات آن پس ازپيروزي انقلاب در ايران و نيز ژرف نگري حضرت امام ايشان از همان روزنخست اولويت اول را به مساله ي لانه ي جاسوسي و گروگان هاي جاسوس آمريكا و دانشجويان پيرو خط امام داده بودند و مسايل حول و حوش روابط بين جمهوري اسلامي و دولت انقلابي ايران با آمريكا را لحظه به لحظه پيگيري و شخصاً در اين مورد دخالت مي كردند، تا از كنترل خارج نشود. امام در هرلحظه اخباري را كه با تلفن و يا حضور مستقيم برادران دانشجو به بيت ايشان مي رسيد، با دقت بررسي مي كردند. از همان روز نخست حضرت امام به دانشجويان توصيه كردند كه مردم را در جريان كامل و دقيق اوضاع و احوال لانه جاسوسي و كشفيات خود

از اسرار آن جاسوس خانه بگذارند... حضرت امام (بيانيه هاي دانشجويان را _ قبل از انتشار _ با دقت مطالعه مي كردند ونظراتشان را در آنها اعمال و آنها را اصلاح مي كردند.

امام به برادران عضو دفتر دستور دادند تا از كليه ي رسانه ها و به خصوص قسمت اطلاعات و اخبار راديو و تلويزيون خواسته شود، كه كليه اخبار و اطلاعات مربوط به قضاياي لانه جاسوسي را در اولويت قرار دهند. ما نيز از همان روزنخست از برخي دوستان خواستيم كه به اين دستور توجه كنند و آنان نيز حقاًكمك كردند.»

حجة الاسلام محتشمي پور در پايان به تشريح نحوه ي رهبري انقلاب اسلامي از سوي امام پرداخته و نحوه ي عملكرد حضرت امام در جريان تسخير لانه را نمونه ي ملي هدايت جريان انقلاب از سوي ايشان دانسته و اظهار مي دارد:

«حضرت امام از ابتدا هيچ تمايلي به دخالت در مسايل اجرايي كشور، پس از پيروزي انقلاب نداشتند و سعي مي كردند كارها به دست دولت موقت وشوراي انقلاب به انجام برسد. ايشان بيشتر انديشه ي جهان شمول خود راپيگيري مي كردند و راجع به سرنوشت ملت هاي جهان مي انديشيدند، ولي گاهي .. در مسايل داخلي فرمان و دستور صادر مي كردند.

علت اينكه حضرت امام در مسايل اجرايي دخالت مستقيم نمي كردند و حتي قبل از پيروزي انقلاب هم اعلام كرده بودند كه هيچ پست رسمي و اجرايي را،بعد از پيروزي انقلاب نخواهند پذيرفت اين بود كه بتوانند فارغ از مقررات دست و پاگير بين المللي _ كه باعث مي شود دولت ها نتوانند به وظايف انقلابي خود عمل كنند _ انقلاب جهان شمول اسلامي را پيش ببرند. از جمله مواردي كه به ابتكار امام عملي شد، حمايت از انقلاب دوم و برخورد با راس استكبارجهاني و شيطان بزرگ و شكستن بت آمريكا به عنوان

دشمن اصلي اسلام ومسلمين و بشريت بود كه دانشجويان مسلمان پيرو خط امام آن را باشكوهمندي پايه ريزي كردند. اين حركت سرلوحه ي مقابله ي جهاني توحيد وكفر به شمار مي رود و در اين حادثه كفر جهاني در قالب چهره ي كريه آمريكا به اسارت نيروي جوان و نو پاي مسلمان درآمد.»

معصومه ابتكار از دانشجويان پيرو خط امام (ره به جنبه ي ديگري از تفكرات امام اشاره كرده و مي گويد:

«امام خميني عقيده داشت شاه دست نشانده اي است كه آمريكا براي حفظ منافع خود در منطقه او را به قدرت رسانده و از او حمايت مي كند. پس از خلع شاه طبيعتاً انقلاب اگر مي خواست به راه اصلي خود ادامه دهد، بايد باامپرياليسم رو در رو شود. به اين ترتيب در مي يابيم كه وقتي امام اشغال سفارت را «انقلابي بزرگتر از انقلاب اول ناميدند، چه منظوري داشتند. انقلاب نخست بانظام خود كامه مبارزه كرد و آن را سرنگون ساخت و انقلاب دوم ريشه ي همه ي رنج ها، يعني خود نظام امپرياليستي را هدف گرفته بود.»

خانم ابتكار در جاي ديگر، به برداشت هاي معنوي و ظريفي كه از رفتار و عملكردامام در جريان تسخير لانه ي جاسوسي مشهود بود، اشاره مي كند:

«ايشان قصد داشتند جنبه هاي معنوي طبيعت انسان را، كه مدت ها فراموش شده و نيز نيرويي كه او را به سوي اهداف متعالي رهنمون مي سازد، احيا كنند. امابيش از هر چيز معلم اخلاق بودند. ايشان بارها در كلاس هايشان اين مساله رامطرح كردند: «همه انسان ها به دنبال كمال هستند. آنها به دنبال بهترين هستند،ولي راه خود را گم كرده و گمراه شده اند.» به نظر امام همه انسان ها به دنبال صفات الهي هستند ما دانشجويان اين پيام را به گوش جان شنيديم پيام ها دراين دوران افق جديدي

براي شناخت خدا، دين و تعريف خويشتن به عنوان انسان به روي ما مي گشود. امام خميني از هيچ قدرت يا نيرويي در دنيانمي هراسيدند. ايشان كاملاً بر اين عقيده بودند كه هيچ قدرتي بالاتر از خدانيست و ايمان داشتند هيچ مسلمان يا مسيحي و به طريق اولي هيچ انساني نبايد از سلطه ي نظامي سياسي يا اقتصادي آمريكا و متحدانش شوروي سابق يا هر نيرو و قدرت زميني ديگري بهراسد يا در برابر آن تسليم شود. در عمل پذيرش اين نظريه براي مردم دشوار بود. زيرا اين امر به اخلاص فداكاري از خود گذشتكي و ايماني تزلزل ناپذير نياز داشت ما تا آنجا كه درك و توانايي محدود اجازه مي داد، راه امام را برگزيده بوديم و به درستي آن اعتقاد داشتيم »

به طور كلي 14 محور از مجموعه صحبت هاي امام در مورد تسخير لانه ي جاسوسي آمريكا در تهران قابل استفاده و استخراج است اين 14 محور به شرح زير است 1_ تسخير لانه ي جاسوسي عامل كوتاه شدن دست شيطان بزرگ از ذخايرايران امام (ره علت هياهوي آمريكا را كوتاه شدن دست كاخ سفيد از منابع مادي و معنوي كشور دانسته و فرمودند:

«در اين هياهويي كه شيطان بزرگ فرياد مي زند و شياطين را دور خودش جمع مي كند، براي اين است كه دستش كوتاه شده است دستش از ذخاير ما، از منافعي كه در اينجا داشت كوتاه شده و ترس اين را دارد كه ديگر تا آخر اين كوتاهي ادامه داشته باشد، از اين جهت توطئه مي كند و آن مركزي هم كه جوان هاي مارفتند گرفتند، آن طور كه اطلاع دادند، مركز جاسوسي و مركز توطئه بوده است كه شاه را ببرد آنجا مشغول توطئه كند، پايگاهي هم اينجا توطئه كند

و جوان هاي ماهم بنشينند و تماشا كنند؟» 2_ اشغال لانه ي جاسوسي واكنشي طبيعي در برابر حمايت آمريكا از شاه امام (ره تسخير لانه ي جاسوسي را واكنش طبيعي دانشجويان در مقابل جنايت ها وتوطئه هاي آمريكا در ايران و حمايت از شاه پس از فرار از كشور، مي دانستند:

«توقع اين است كه جاني دست اول ما را ببرند آنجا نگهدارند و حمايت از او بكنند و اينجا هم مركز توطئه درست كنند و مركز پخش چيزهايي كه توطئه گري است درست بكنند و ملت ما و جوان هاي ما و جوان هاي دانشگاهي ما وجوان هاي روحاني ما بنشينند تماشا كنند، تا خون اين صد هزار نفر، تقريباً، هدربرود. براي اينكه احترامي قائل شوند به آقاي كارتر و امثال اين ها، توطئه ها نبايدباشد، البته توطئه نبود، اگر اين خرابكاري ها نبود، اگر آن كار فاسد نبود همه مردم آزادند در اينجا موجود باشند، اما وقتي توطئه در كار است وقتي كه آن طور كارهاي فاسد انجام مي گيرد، ناراحت مي كند جوان هاي ما را. جوان هاتوقع دارند در اين دنيا مملكتشان كه آن قدر برايش زحمت كشيدند، دستشان باشد. وقتي مي بينند توطئه است كه مي خواهند كه دوباره به حال سابق برگردد ودوباره همه چيزشان به باد برود، نمي توانند بنشينند.» 3_ سفارت آمريكا؛ مركز توطئه بر ضد ملت امام راحل (ره _ به صراحت _ سفارت آمريكا را مركز توطئه و جاسوسي دانسته و به همين علت پشتيباني ملت را از چنين حركتي كاملاً طبيعي مي دانند:

«اگر اينها يك مساله ي سفارتي بوده است احتياج به اين كار نبود. اگر يك مسائلي بود كه مربوط به توطئه هايي كه بر ضد ماست نبود، اين محتاج به اين عمل نبود، حالا كه اين توطئه ها به ملت ما ثابت شده است و اين

عملي كه اين جوان هاي ما انجام داده اند، تمام ملت ما، الا بعضي منحرفين در اينجا و سايرممالك ديگر، از آن پشتيباني كردند و اين خواست تمام ملت ما بوده است نه يك خواست از روي هواي نفساني اين حق از براي ملت ما هست سفارتخانه هاحق قانوني ندارند كه جاسوسي بكنند يا توطئه » 4_ عملكرد سفارت آمريكا در ايران نمونه ي نقض قوانين بين المللي و تجاوزبه حقوق ملت ها

حضرت امام (ره معتقد بودند، به علت رفتارهاي خلاف عرف بين المللي كارمندان سفارت آمريكا، اين مركز از حقوق سياسي متداول در عرف بين المللي برخوردار نيست بنابراين مي فرمايد:

«مركز توطئه و جاسوسي به اسم سفارت آمريكا و اشخاصي كه در آن بر ضدنهضت اسلامي ما توطئه نموده اند، از احترام سياسي بين المللي برخوردار نيستند، تهديدات و تبليغات دامنه دار دولت آمريكا به قدر پشيزي نزد ملت ماارزش ندارد. نه تهديد نظامي او عاقلانه است و نه تهديد اقتصادي او واجداهميت » 5_ گروگان گيري در سفارت آمريكا، مقابله ي عادلانه با پناه دادن آمريكا به شاه امام (ره معتقد بودند كه شاه به خاطر چپاول ثروت ملت ايران بايد بازگردانده شود و تا آن زمان گروگان ها در اختيار ايران باقي خواهند ماند:

«چرا ملت مي خواهد كه شاه بيايد و تا نيايد دست از اين گروگان ها برداشته نخواهد شد و چرا كارتر اين قدر اصرار دارد كه شاه را نگه دارد. علت اينكه ملت ايران مي خواهد شاه برگردد اين است كه دارايي هاي ايران در دست اوست » 6_ اشغال لانه ي جاسوسي برهم زننده ي امنيت دولت هاي ستمگر و نه ستمديده يك خبرنگار از امام (ره پرسيد: «مساله ي سفارت آمريكا كشورهاي بسياري رانگران كرده است فكر مي كنند كه گروگان ها يك سابقه ي خطرناكي خواهند شد؟»

پاسخ

(امام :

«كشورها هم معلوم مي شود كه در نظر شما هم همان است كه در نظر كارتر است وقتي كه مطالعه بكنند در حال همه كشورهاي دنيا، مي بينند كه اكثريت قاطع با مظلوم هاست ظالم ها يك عده قليلي هستند. اگر مراد شما از ناراحتي ناراحتي ظالم هاست مطلب صحيحي است براي اينكه ظالم ها با امثال خودشان رفيق هستند و هركسي به آن جنسي كه دارد متمايل است » 7_ تسخير لانه ي جاسوسي تبلور ظلم ستيزي و آزادگي و روحيه توحيدي _معنوي ملت ايران امام (ره اعتقاد داشتند كه ملت ايران علاقه اي به مظاهر مادي ندارد و براي احقاقحقوق خود حاضر به هرگونه فداكاري است

«اگر چنانچه شاه را تحويل ندهند، هرچه مي خواهد پيش آيد. ما پافشاري مي كنيم و از هيچ چيز نمي ترسيم ما نمي ترسيم از اسلحه اي كه دست بي عقل است ما نمي ترسيم براي اينكه نمي خواهيم به اين عالم خيلي عشق داشته باشيم براي اينكه اين عالم چيزي ندارد. اينجا جز گرسنگي خودمان ظلم كشيدن توسري خوردن از قدرت هاي بزرگ چيزي براي ملت ما نمانده است كه بترسيم يا ملت ما بترسد. ما تا همه جا حاضريم براي اين امر.» 8_ به دست گيري دوباره ي قدرت انگيزه ي اصلي تبليغات گسترده ي دولت آمريكا در مساله ي گروگان گيري امام خميني با تيزهوشي خاص خود به اين نيت رسيده بودند كه كارتر نگران جان گروگان ها نيست و تنها علت پيگيري مسأله از سوي او، تأثير آزادي احتمالي گروگان ها برانتخاب مجدد وي به عنوان رئيس جمهور آمريكا بود:

«شما خيال مي كنيد كه براي اين پنجاه و چند نفر جاسوسي كه در اينجا هستند،اينها دلشان سوخته شما مطمئن باشيد كه مساله اين نيست اينها فوج فوج سربازهاي خودشان را مي فرستند به جبهه ها كه بريزند و

در جبهه ها بكشند وكشته بشوند. هزاران افراد را از خود ملتشان به كشتن مي دهند، براي اينكه صدايي در خود آمريكا پيدا نشود، كه اين رئيس جمهور ما چه آدم كذايي است نه براي خاطر اين پنجاه و چند نفرشان دست و پا مي زنند. همه ي تلاشش اين است كه كارتر دوباره رئيس جمهور بشود.» 9_ ديپلمات هاي آمريكايي مأموران سياسي نبوده اند

نكته ي جالبي كه در كلام امام (ره مشاهده مي شود اين است كه ايشان معتقد بودند،مأموران سفارت آمريكا در سفارت خانه اقدام ديپلماتيك انجام نمي داده اند و به همين علت از فعاليتشان جلوگيري شده است

«اصلاً آقايان مي گويند كه سفارتخانه ها را بايد تحويل آمريكا داد، نه سفارتخانه اي ندارد تا ما تحويل بدهيم آمريكا، ماموران سياسي ندارد اينجا، به اينكه مي گويند بايد مامورين سياسي را تحويل بدهيد، مامورين سياسي كي هستند، پيدا كنند تا ما تحويل دهيم » 10_ تسخير لانه ي جاسوسي شكستن هيبت پوشالي آمريكا

امام (ره يكي از بزرگترين و مهم ترين پي آمدهاي اشغال لانه جاسوسي را،شكستن هيبت آمريكا مي دانستند:

«اولين قدم هر مبارزه اي ارزيابي اين است كه اين مبارزه مي شود يا نمي شود وشما ثابت كرديد كه نه مي شود با آمريكا هم طرف شد، مي شود كه لانه جاسوسي آمريكا را هم تصرف كرد و مي شود جاسوس هاي آمريكايي را هم گرفت و نگهداشت و حفظ كرد. شما اين را به دنيا ثابت كرديد. آن عظمتي كه ازآنها به واسطه ي تبليغات زيادي كه داشتند و در دنيا سايه افكنده بود، كه ابرقدرت است و كسي حق حرف زدن ندارد، آن شكست » 11_ تسخير لانه ي جاسوسي بازتاب اراده ي ملت ايران و نمونه ي بارزدخالت مردم در امور سياسي اعتقاد به نقش مردم در تمامي مراحل انقلاب از

مهم ترين ويژگي هاي امام راحل بود. ايشان به همين علت حل اين مشكل را تنها از اختيارات مجلس شوراي اسلامي مي دانستند، كه عصاره ي ملت تلقي مي شد:

«راه حل لانه ي جاسوسي را از من (خواستن ، كه يك نفر هستم از ملت بزرگ ايران به بيراهه رفتن است حل اين مساله به دست هيچ (كس جز ملت شريف ايران و مجلس شوراي اسلامي كه منبعث از آراي ملت مي باشد، نيست و(آمريكا) بايد بداند كه حمايت از شاه مخلوع بعد از آن همه جنايات و خيانت هاي بزرگ و آن چپاول گري ها، مجالي براي حل _ به اصطلاح _شرافتمندانه نگذاشته است » 12_ اقدام نظامي آمريكا (براي آزادي جاسوس هاي خود)؛ نقض آشكارحقوق بين المللي به دنبال واقعه ي طبس امام (ره به اين نكته ي ظريف اشاره كردند كه آمريكا به قوانين بين المللي كه خود و هم پيمانان غربي اش مبدع آن بودند، نيز احترام نمي گذارد:

«اين آقايي كه هي فرياد مي زند كه شما نقض قراردادهاي بين المللي و اجتماعي را كرديد، خودش همين نقض قرارداد بين المللي را كرده است كه نظامي وارد كرده است اين يكي از چيزهايي است كه نقض حقوق بين المللي و قراردادهاي بين المللي است » 13_ تسخير لانه جاسوسي نمايش قدرت ملي انساني و اسلامي ملت ايران تسخير لانه جاسوسي موجب شد تا اثرات منفي تبليغات آمريكا در موردشكست ناپذيري خود، از اذهان مردم زدوده شود. امام در اين باره مي فرمايند:

«اين معنا كه يكي برود در سفارت آمريكا و يك تعرضي بكند به سفارت آمريكا،در سابق و در زمان رژيم سابق جزء تخيلات و شعرها به نظر مي آمد. چطورامكان دارد كه ملتي كه هيچ ندارد، جوان هايي كه دستشان چيزي نيست بروند و به سفارت آمريكا تعرضي بيندازند،

اگر يك همچون چيزي بشود، اصلاً ملت ايران به باد خواهند رفت اينها چيزهايي بود كه با شيطنت و تبليغات تو مغز مردم كرده بودند و مردم را از قدرت ملي و انساني و اسلامي غافل كرده بودند.» 14_ دستگيري جاسوس ها و حبس آنها، نمايانگر امكان مقابله با آمريكا

امام (ره تأكيد داشتند كه تسخير سفارت نشان داد كه آمريكا، علي رغم تهديدهاي همه جانبه در عمل امكان مقابله با ايران را ندارد، و به قول معروف هيچ غلطي نمي تواند بكند:

«گمان مي كردند كه اگر چنانچه به زودي و فوراً اين جاسوس ها را به آمريكاتقديم نكنيم و يك عذرخواهي هم نكنيم چه ها و چه ها خواهد شد. ارزش اين عمل اين است كه اين اشتباهات را رفع كرد. شما الآن يك سال است كه اين جاسوس ها را، اين مجرم ها را در آنجا حبس كرديد و خبري هم نشد، نه بازارمان خوابيد و نه اقتصادمان به هم خورد.»

اما محوريت امام در قضيه اشغال لانه ي جاسوسي به ابتداي جريان تسخير و تاييداين حركت ختم نشد. ايشان علاوه بر اينكه از طريق حاج احمد آقا و حجة الاسلام خوئيني ها، در جريان عملكرد دانشجويان پيرو خط امام قرار مي گرفتند، از روش هاي ديگري نيز، براي آگاهي از وضعيت داخلي دانشجويان استفاده مي كردند. خانم فروز رجايي فر در اين باره مي گويد:

«امام در لانه جاسوسي نماينده ثابتي نداشتند، اما گاهي مرحوم حاج سيداحمد آقا، از طرف امام به لانه سر مي زدند و با دانشجويان ديدار مي كردند. دريكي از موارد هم فرد غريبه اي مدت ها در ميان ما حضور داشتند، كه بعدهامتوجه شديم يك روحاني است و از طرف امام ماموريت داشتند تا با لباس مبدل روابط داخلي بچه ها را به اطلاع امام برسانند.»

علاوه بر اين امام با چشماني

باز و نگاهي تحليلگر، عملكرد كليه ي جريان هاي سياسي را در اين 444 روز در نظر داشتند. امام در برابر تلاش هاي افراد سازش كاري مانند: بني صدر، رئيس جمهور مخلوع و فراري و قطب زاده وزير خارجه اي كه به علت تلاش براي كودتا بر ضد نظام اعدام شد، اقدامات مناسب را انجام مي دادند. امام مانع از آن مي شدند كه چنين افرادي كه در هيات حاكمه آن زمان حضور داشتند، بتوانند گروگان ها را از دست دانشجويان خارج كرده و در راستاي سازش با آمريكا، آنها راتحويل دولت كارتر دهند. در ادامه نگاهي خواهيم داشت به عملكرد دورانديشانه و تحسين برانگيز امام كه با توكل بر خدا و حمايت مردم دانشجويان پيروخط امام و بخشي از نيروهاي انقلابي و ارزشي مستقر در حاكميت كليه تلاش هايي راكه به منظور انحراف جريان گروگان گيري از مسير اصلي خود انجام شد، خنثي نمودند.حضرت امام پس از ايستادگي در برابر همه تلاش هايي كه براي آزادي گروگان ها بدون اخذ كوچك ترين امتيازي انجام مي شد، ابتدا از كسب امتيازهاي لازم و تحقير هيمنه پوشالي استكبار آمريكا مطمئن شدند و پس از تشكيل اولين دوره ي مجلس شوراي اسلامي كه اكثريت در آن با نيروهاي طرفدار خط امام بود، كار را به نمايندگان مردم سپردند و هوشمندانه جريان تسخير لانه را هدايت و كنترل نمودند.

اندك مدتي پس از تسخير لانه جاسوسي دولت آمريكا با بسيج تمامي نيروها و امكانات خود، از شوراي امنيت سازمان ملل تقاضاي تشكيل جلسه ي فوقالعاده كرد. اواز ايران نيز خواست تا وزير خارجه يا نماينده اي را براي پاسخگويي و تشريح مواضع به اين جلسه بفرستند. اما امام چنين كاري را نپذيرفتند.

در حالي كه بخشي از اعضاي شوراي انقلاب كه به جناح ليبرال تعلق داشتند

و برخي ديگر، از ارسال نماينده به شوراي امنيت دفاع مي كردند، اما امام با يك استدلال ساده كه بعداً درستي آن ثابت شد، با اين حركت مخالفت كردند. زيرا معتقد بودند: «راي عليه شما خواهند داد.»

بني صدر در آن زمان گستاخانه با نظر امام مخالفت مي كند و اولين برخورد شديد امام با او صورت مي گيرد. او كه براي شركت در جلسه شوراي امنيت آماده شده بود، با اين موضعگيري تند حضرت امام مواجه مي شود كه «اگر بني صدر برود، اعلام مي كنم كه سمتي ندارد.»

اندكي پيش از اين آمريكا در اولين قدم تلاش كرده بود تا رمزي كلارك _ وزيردادگستري سابق اين كشور _ را كه به موضعگيري بر ضد هيات حاكمه ي آمريكا ومخالفت با شاه شهرت داشت به ايران بفرستد. كارتر اميدوار بود تا با اين ترفند وفرستادن فردي ميانه رو امام را به مذاكره و دست برداشتن از مواضع خود راضي كند. اماامام با اين امر مخالفت كرد و مذاكره با كلارك را رد كرد، اين كار وي را مجبور كرد تا ازتركيه به آمريكا برگردد. كلارك قصد داشت تا نامه اي را نيز از جانب كارتر براي امام بياورد.

در پيام امام در اين زمينه _ كه تا مدت ها نصب العين نيروهاي طرفدار انقلاب محسوب مي شد _ چنين آمده بود:

«دولت آمريكا با نگهداري شاه اعلام مخالفت آشكار با ايران نموده است و ازطرفي ديگر، آنطور كه گفته شده است سفارت آمريكا در ايران محل جاسوسي دشمنان ما عليه نهضت مقدس اسلامي است لذا ملاقات با من به هيچ وجه براي نمايندگان ويژه ممكن نيست و علاوه بر اين

1_ اعضاي شوراي انقلاب به هيچ وجه نبايد با آنها ملاقات كنند.

2_ هيچ يك از مقامات مسؤول حق

ملاقات با آنان را ندارند.

3_ اگر چنانچه آمريكا، شاه مخلوع اين دشمن شماره ي يك ملت عزيز ما را به ايران تحويل دهد و دست از جاسوسي بر ضد نهضت ما بردارد، راه مذاكره درمورد برخي روابطي كه به نفع ملت است باز مي باشد.»

در ادامه ي گروگان گيري نيز ده ها شخصيت و هيات نمايندگي با عناوين مختلف و بابهانه هاي گوناگون سعي كردند تا با امام ديدار كنند، اما هيچ يك نتوانستند در برابرسرسختي و ايمان امام به هدف خود، يعني به زانو درآوردن امپرياليسم مستكبر آمريكا ودفاع از حقوق ملت مظلوم ايران كاري از پيش ببرند.

به دنبال استعفاي دولت موقت شوراي انقلاب به فرمان امام مسؤوليت اداره ي امور اجرايي كشور را _ تا زمان تشكيل مجلس شوراي اسلامي _ بر عهده گرفته بودبنابراين طي اين دوره شاهد كشمكش هاي فراوان اعضاي ليبرال شوراي انقلاب و به خصوص بني صدر و قطب زاده با دانشجويان پيرو خط امام هستيم كه تلاش مي كردندضمن انحراف اين حركت اصيل با طرح اين ادعا كه گروگان گيري سودي عايد كشورنمي كند و موجب سرافكندگي كشور در سطح جهان شده پس بايد آنها را آزاد كرده وتحويل آمريكا دهند. در مقابل اعضاي اصولگراي شوراي انقلاب مانند: حجة الاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني و حضرت آيت الله خامنه اي _ رهبر معظم انقلاب _ دركنار امام ايستاده بودند و تلاش مي كردند تا از حقوق ملت ايران دفاع كرده و دولت كارتررا نيز سر جاي خود بنشانند.

در همين ايام يعني آذر 1358 ه.ش جلسه ي شوراي امنيت تشكيل مي شود وهمان طور كه امام پيش بيني كرده بود، ايران در جريان اين جلسه محكوم مي شود. آقاي هاشمي رفسنجاني نظر نيروهاي اصول گرا را، به تبعيت از امام اين گونه منعكس مي كند:

«اگر براي سازمان ملل ارزشي قائل بوديم

در آن شركت مي كرديم ما از همان اول مي دانستيم كه چه خواهد شد. بنابراين براي قطعنامه ي شوراي امنيت ارزشي قائل نيستيم »

با توجه به افزايش فشارهاي آمريكا _ كه در قالب تلاش براي تحريم اقتصادي ايران ومحكوميت كشورمان در دادگاه بين المللي لاهه تجلي يافته بود _ امام خميني تصميم گرفتند تا سرعت بيشتري به مسايل بدهند.

«لذا مقدمات تهيه ي سه پرونده ي جداگانه عليه آمريكا، براي تسليم به دادگاه فراهم مي شود. پرونده ي اول به هاشمي رفسنجاني وزير كشور وقت ارجاع مي شود كه مربوط به اتهاماتي بود كه در مورد اختناق و زجر و شكنجه هايي كه توسط شاه و نقشي كه ساواك در اين مورد بر عهده داشت تهيه و تدوين مي شد.بني صدر مامور رسيدگي به مورد دوم يعني تجاوزاتي كه از طرف آمريكا به امور اقتصادي ايران وارد شده گرديد. بالاخره پرونده ي سوم كه به قطب زاده مربوط مي شد عبارت بود از: رسيدگي به سياست خارجي شاه و رشوه ها وپيشكش هايي كه شايع بود به رؤساي دولت ها و روزنامه نگاران خارجي داده مي شد و همچنين روابط شاه با سرويس هاي اطلاعاتي كشورهاي بيگانه سه پرونده ي مذكور بايد تا آخر ژانويه 1980 (دي ماه 1358) از هر جهت آماده مي شدند.»

در همين ايام والدهايم _ دبير كل وقت سازمان ملل _ نيز براي بررسي مساله واردتهران شد. وي كه مي دانست كليد اصلي حل مسايل در دست امام است خواستارملاقات و مذاكره ي با ايشان شد، اما امام چنين ملاقاتي را نپذيرفتند و يكي از اعضاي شوراي انقلاب اعلام كرد كه امام قطعاً والدهايم را به حضور نمي پذيرد و اين مساله مسلم است

سپس آمريكايي ها _ به خيال خود _ دست به اقدام نهايي براي تعديل موضع امام زدند، به تصور خود، حداكثر انعطاف ممكن را به خرج دادند. سازمان

ملل در اواسط اسفندماه 1358 ه.ش بنا بر نظر مساعد آمريكا، اعلام كرد كه يك كميسيون تحقيق درباره ي جنايات شاه را به ايران مي فرستد. آنان پس از ورود به ايران قبل از هر چيزخواستار ملاقات با گروگان ها شدند و ظاهراً فراموش كردند كه ماموريت اصليشان چيست در اين زمان بني صدر و قطب زاده مبارزه ي سختي را براي به دست آوردن كنترل گروگان ها آغاز كردند، كه به كشمكش سختي بين آنها و دانشجويان پيرو خط امام منجر شد، كه در جاي خود مورد بررسي قرار خواهد گرفت اما سرانجام دانشجويان موفق شدند گروگان ها را در اختيار خود نگهدارند.

امام نيز كه به علت ناراحتي قلبي دربيمارستان مستقر بودند، پس از بهبودي و مرخصي از بيمارستان موضعگيري بسيارجالبي درباره كميسيون تحقيق نمودند كه آب پاكي را روي دست آنان ريختند. ايشان در پيام خود به اين شرط اجازه ي ملاقات اعضاي كميسيون با گروگان ها را دادند كه آنهااولاً با گروگان هايي ملاقات كنند كه «در پرونده ي جنايات آمريكا و شاه دخالت دارند.» دوم اينكه اين ملاقات براي «بازجويي از گروگان ها باشد، سوم اينكه «اگر هيات بررسي نظر خودش را در تهران درباره جنايات شاه مخلوع و دخالت هاي آمريكاي متجاوز ابراز داشتند، ملاقات با تمامي گروگان ها بلامانع است » شرط آخر،حقوقدان ها را كه گفته مي شد، ممكن است جاسوس هاي سيا نيز براي تبادل اطلاعات با گروگان ها، در ميانشان باشند، رسوا كرد. چون بدون ملاقات برگشتند.

كيهان در سرمقاله اي در همين مورد با عنوان «پيام امام حقوقدان ها را رسوا كرد» به زيبايي به نكات ظريف موجود در پيام امام اشاره مي كند:

«نخستين اصلي كه در اين پيام به صراحت مي بينيم اصل استمرار و تداوم مبارزه ضد امپرياليستي است اين نكته در پيام امام كاملاً مشهود

است كه مبارزه عليه مستكبرين و مترفين جهان خوار در مقطع خاصي تمام نمي شود...نكته ديگر اين است كه مبارزه براي آن است كه الف دست آمريكا از «تمامي منطقه كوتاه شود. ب به تمام مبارزان راه آزادي كمك كنيم تا قدرت هاي استعماري و متجاوز را شكست دهند. ج و سرانجام براي آن است كه «استقلال همه جانبه ي خود را با تمام قوا» به دست آوريم .. سومين ويژگي اين پيام «آزادي از قيد هر قدرت و بيزاري از هر نوع بردگي است .. اين است كه مي بينيم امام نمايندگان آمريكا را هرگز نمي پذيرند و حتي پيامشان را جز با فرمان جنگ پاسخ نمي دهد، ولي پيام ديگران را بي پاسخ و بدون احترام متقابل باقي نمي گذارد...»

به دنبال اقدامات فريبنده ي كميسيون تحقيق كه به شكست انجاميد آمريكا دست به آخرين و به خيال خود تاثيرگذارترين اقدام مسالمت آميز ممكن مي زند. كارتر در 26مارس 1980 (فروردين 1359 ه.ش نامه اي محرمانه خطاب به امام مي نويسد و ادعامي كند:

«ما آماده ي پذيرش حقايق جدي كه مولود انقلاب ايران است مي باشيم اين امر، همچنان هدف و آرزوي ماست زيرا من تصور مي كنم كه ما هدف واحدي _را كه صلح جهاني و برقراري عدالت براي همه ي ملل است _ تعقيب مي كنيم »

امام بعد از ملاحظه ي نامه دستور انتشار علني آن را صادر كرد. افشاي محتواي نامه مذكور، كه در حكم آبروريزي و يك افتضاح سياسي براي دولتمردان كاخ سفيدبود، همچنين نشانگر عمق بيگانگي كارتر و تيم هم كار او با مفاهيم و واقعيت هاي انقلاب و جامعه ي ايران بود. عجيب است كه كارتر پس از مشاهده ي سرسختي ها وسازش ناپذيري امام در برابر كليه ي فشارهاي اقتصادي و سياسي ردّ هيات هاي گوناگون در پوشش هاي مختلف و خلاصه آگاهي از پافشاري

امام بر موضع خود، باز هم از درك حقايق ناتوان بوده و تصور مي كند كه با ارسال يك نامه ي فريبنده مي تواند فرد قاطع واستواري همچون امام را نرم نمايد. انتشار محتواي نامه ي مذكور موجب شد تا آمريكا برخورد نظامي را پيش بكشد. هنري كيسينجر _ وزير خارجه ي اسبق آمريكا _ در همان زمان در واكنشي مي گويد: «آمريكا بايد به مقامات ايراني بگويد كه ميهماني تمام شد.»

به دنبال پايان ميهماني آمريكايي ها تلاش هايي را براي حمله ي نظامي به ايران وآزادسازي گروگان هاي خود آغاز مي كنند كه به لطف الهي با شكست مواجه مي شوند.امام در تاريخ 5/2/1359 در اين باره پيامي صادر مي كنند و مي فرمايند:

«اشتباه كارتر در آن است كه گمان مي كند، با دست زدن به اين مانورهاي احمقانه مي تواند ملت ايران را كه براي آزادي و استقلال خويش و براي اسلام عزيز ازهيچ فداكاري رويگردان نيست از راه خودش كه راه خدا و انسانيت است منحرف كند. كارتر باز احساس نكرد با چه ملتي روبه روست و با چه ملتي بازي مي كند. ملت ما ملت خون و مكتب جهاد است حمله به ايران حمله ي به تمام بلاد مسلمين است »

ايشان همچنين در تاريخ 14/3/59 در جمع اعضاي شركت كننده در كنفرانس بين المللي بررسي مداخلات آمريكا در ايران فرمودند:

«نبايد بيدار شوند آنهايي كه توجه به معنويات ندارند و به اين غيب ايمان نياوردند؟! كي اين هلي كوپترهاي آقاي كارتر را كه مي خواستند به ايران بيايند ساقط كرد؟ ما ساقط كرديم دشت ها ساقط كردند. شن ها مامور خدا بودند. بادمامور خداست قوم عاد را باد از بين برد. اين باد مامور خداست اين شن ها مامورند، تجربه كنند باز!»

به دنبال اين حمله ي ناموفق مرگ شاه در يك بيمارستان نظامي در

قاهره _ كه شرط استرداداو را به ايران را در عمل منتفي كرد _ و تشكيل مجلس شوراي اسلامي كه نيروهاي انقلابي اصولگرا و پيرو خط امام در آن اكثريت داشتند، امام در مرداد سال 1359، حل مساله ي گروگان ها را به نمايندگان اولين دوره مجلس شوراي اسلامي واگذار كردند. امام همچنين در پيامي به مناسبت حج در 11 شهريور 1359 به تحليل و بيان مواضع خود در مورد مسأله ي گروگان گيري مي پردازند، كه آخرين و جامع ترين موضعگيري ايشان در اين زمينه محسوب مي شود و همين مواضع نصب العين نمايندگان مجلس شوراي اسلامي قرارگرفته و در ادامه به صدور بيانيه الجزاير و آزادي گروگان ها در بهمن 1359 انجاميد.

امام در اين پيام شرايط زير را براي آزادي گروگان ها اعلام كردند:

«بازپس دادن اموال لغو تمام ادعاهاي آمريكا عليه ايران ضمانت به عدم دخالت سياسي و نظامي آمريكا در ايران و آزاد گذاشتن تمامي سرمايه هاي كشور.»

روزنامه كيهان در سرمقاله خود در تحليل پيام تاريخي امام چنين مي گويد: «پيام امام نخست به تحليل اين جريان عظيم انقلابي پرداخته است

«بارها گفته ام كه گروگان گيري عكس العمل صدماتي است كه ملت ما از آمريكا خورده است » اين تحليل يعني اولاً گروگان گيري جاسوسان آمريكايي عكس العمل است نه «عمل . ابتدا به ساكن عكس العمل «تدافعي است نه عمل «تهاجمي . آغازگر تهاجم «آمريكا»ست نه ما. ثانياً تحليل مزبور،گروگان گيري جاسوسان آمريكا را عكس العمل «ملت مي داند نه كار جداي ازملت توسط يك گروه محدود. ملت هنوز در حال مبارزه است و مبارزه اش با ايادي شاه و «تنه ي رژيم شاهنشاهي ادامه دارد... و اشغال لانه جاسوسي نيزيكي از شيوه هاي جنگي و تاكتيك هايي است كه ملت محروم مستضعف ومبارز ايران در «نبرد نابرابر»

خويش با نيرومندترين دشمن جهاني به كار گرفته است پيام امام بر آن است تا تبليغات غرب و غربزده ها را پاسخ دهد. تبليغاتي كه بر اساس آن مي خواهند چنين وانمود كنند كه جاسوس هاي آمريكا را دولت مقامات مسؤول يا به هر حال گروهي اندك بازداشت كرده اند و عمل مزبور اقدامي تهاجمي است كه از سوي ايران آغاز شده است »

كوتاه سخن آنكه امام راحل در طول 444 روز بحران گروگان گيري علي رغم تمامي مخالفت ها و ابراز ضعف ها و ناتواني هاي داخلي و خارجي و نيز تهديدات مكرر آمريكاو هم پيمانانش در برابر تمامي فشارها ايستادگي كردند و با حمايت و ارائه راهنمايي هاي لازم به دانشجويان پيرو خط امام جريان گروگان گيري را در مسير مناسب هدايت نموده و سرانجام نيز شرايط مورد نظر خود را تا آنجا كه شرايط داخلي وبين المللي اجازه مي داد، به آمريكاييان كه به زورگويي در جهان عادت كرده بودند،تحميل نموده و به كشورهاي مسلمان جهان سومي و مستضعف نشان دادند كه با تكيه بر نيروي ايمان معنويت و حمايت مردمي مي توان آمريكا را به زانو درآورد.

منبع: مركز اسناد انقلاب اسلامي

نقش معلمان در پيروزى انقلاب اسلامى ايران

نقش معلمان در پيروزي انقلاب اسلامي ايران نويسنده:عباس شكوري

«جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا»

انقلاب اسلامي ايران يكي از بزرگترين رويدادهاي تاريخي در قرن بيستم است. جهان در سال 1357 شمسي شاهد ظهور يك جهان بيني و خيزش يك ايدئولوژي با نام انقلاب اسلامي شد. قطعا در حافظه تاريخي ملت ايران و ملل دنيا خواهد ماند كه رادمردي از تبار ائمه(ع) و فقط با پشتوانه ايمان، با مبارزات پانزده ساله خود توانست تمام افكار جهانيان را به خود جلب نمايد. او در آخرين يادگاري هاي خود

مي گويد: اين انقلاب دستاورد ميليونها انسان ارزشمند است. اين انقلاب سيطره استعمار را در ايران براي هميشه از بين برد و سعادت فرزندان كشور را بيمه نمود.

رهبري فرهمند كاريزماتيك با رويكرد اسلامي امام خميني توانست بر كليه فرمولهاي حسابگرانه غربي ها در جهان پيروز گردد. او علاوه بر اينكه خود را سرباز دين و مكتب مي دانست، از مشروعيت مردمي نيز بهره مي جست و رفراندوم او براي تائيد انقلاب اسلامي يكي از بي نظيرترين جلوه هاي حضور مردم در عرصه اجتماعي است.

ياد آن روزي كه بهمن گل ببار آورده بود

وان زمستاني كه مستان را بهار آورده بود

ياد باد آن دل تپيد ن هاي مشتاقان يار

وان عجب نقشي كه آن زيبانگار آورده بود

ما بر اين اعتقاديم كه انقلاب اسلامي ريشه اي كاملا فرهنگي دارد علي رغم اينكه واقفيم حضور فرهنگي غرب از جمله آمريكا و انگليس در ايران يك توالي چند صد ساله دارد، اما اين حضور در دهه هاي قبل از پيروزي انقلاب رنگ و جلوه ويژه اي به خود گرفته بود. تسلط فرهنگي و حقوقي و تدوين قانون كاپيتولاسيون، پوشش كاملا غربي، در محاق ماندن و در حاشيه ماندن فرهنگ ديني كه با باور مردم گره خورده بود سبب شد تا عاملين فرهنگي كشور يعني فرهنگيان و معلمان در خط مقدم مبارزه به جنب و جوش بيفتند. هزاران فرهنگي از جمله دانش آموزان با تاسي به پيام آور انقلاب يعني امام خميني، خود را براي حضوري چشمگير آماده مي كردند. شركت در مجالس و محافل بحث، بسط ايدئولوژي انقلاب، تنوير تفكر انقلابي، مبارزه با فقر فرهنگي، سوق دادن اذهان به تمدن ديني

ايراني، مقابله با توطئه هاي فرهنگي، پرهيز دادن جوانان و نوجوانان از جذابيتهاي فرهنگي غرب از جمله سينما و مجالس لهو و لعب، تبيين خودباوري در جوانان و نوجوانان، تحليل انديشه هاي نويسندگان غرب ستيز و دهها مولفه ديگر كه زحمت پرداخت آن را معلمان به دوش مي كشيدند. مي دانيم چه بسيار معلماني كه در اين راه از جان خويش نيز گذشتند حتي مي توان چندين استان كشور را نام برد كه اولين شهيد آن نيز از بين معلمان بوده است.

رسالت ديگر معلمان كه بر خلاف سرمايه گذاري غرب در ايران عملي شد پس از ورود امام به ايران بود. پس از پانزده سال فراق و دوري، اين بزرگمرد تاريخ به وطن خود بازگشت.

رواق منظر چشم من آشيانه توست

كرم نما و فرود آ كه خانه خانه توست

دوران بسيار سخت و دشواري بود اما براي طراحان و صاحبان انقلاب، شيرين. نقش آگاه سازي و حمايتي فرهنگيان با رويكرد تازه اي آغاز شد. در اين برهه حساس، فرهنگيان از معدود قشرهايي بودند كه مي توانستند مسئوليت هاي نهادهاي انقلابي و اداري را به عهده بگيرند و در دوران تثبيت انقلاب اسلامي نقش بي بديل معلمان بر كسي پوشيده نيست. معلمي با همه سادگي هايش رئيس جمهور مي شود و معلمي ديگر نخست وزير؛ او شهيد هميشه زنده رجايي و يار وفادارش شهيد باهنر مي باشد.

نظم، تواضع، انصاف، عدالت، مدارا، معنويت، خلوص، قناعت، آزاد انديشي، عدم تكلف، صبوري، خيرخواهي، پركاري، تعادل در انديشه و روش و منش خوب و هر آن چيزي كه معلم شهيد مطهري در كتاب معلم نمونه ذكر مي كند، در شهيد گرانقدر رجايي حلول مي

نمايد و او مرد ديگري درتاريخ زرين انقلاب اسلامي مي شود و افتخاري براي فرهنگيان كه هميشه به عنوان الگو برايشان باقي مي ماند.

معلمان متعهد تصميم مي گيرند در شرايط سخت انقلاب خود را براي تصدي نهادها و مسئوليت ها آماده كنند و تعداد بي شماري از اين وزارتخانه، مامور در نهادهاي سياسي، اجتماعي فرهنگي مي شوند كه همچنان ادامه دارد. يعني در پرونده انقلابيون ايران اگر بررسي به عمل آيد، معلمان نقش پررنگي را ايفاء كرده اند كه در هر حال به عنوان يادگار در اذهان مانده است.

غربي ها از جمله پير استعمارگر و آمريكاي متجاوز در سالهاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي و بعد از آن تنها راه مقابله با ملتها را در حوزه فرهنگ و انديشه مطالعه كرده اند. آنها دريافتند؛ تنها حوزه اي كه اگر آسيب ببيند و اين آسيب ديدگي مي تواند به بهاي ريزش و از هم پاشيدگي ساختار يك حكومت منجر شود، حوزه فرهنگي است. از اين حيث سعي نمودند از طريق رسانه ها و فراورده هاي فرهنگي، كتاب، فيلم، لباس، مد و... وارد شوند. در اين ميان آنهايي كه با بيست ميليون جوان و نوجوان مستقيما در ارتباط بودند معلمان بودند و همچنان معلمان هستند. انسانهايي كه علي رغم دورماندن از حقوق اجتماعي خود نسبت به ديگر اقشار، با نجابت و تعهد بر سرمنشور و پيمان خويش باقي ماندند! زيرا هدف مقدس، تعهد آور است و تعهد، مسئوليت مي آفريند و مسئوليت بدون رنج، معني واقعي خود را پيدا نمي كند. مسئوليت خطيري كه معلمان در بدو انقلاب اسلامي با آن روبرو بودند تغيير در نوع گفتمان و

ادبيات انقلاب اسلامي بود. همچنان بعد از پيروزي انقلاب نيز اين ادبيات دستخوش حوادث بود. گروهها و دسته بنديهاي مختلف با لباس مدافع انقلاب، خود را در آستين انقلاب پنهان نموده و سعي مي كردند در كانون جوانان و نوجوانان نفوذ نمايند كه در اين ميان، فرهنگيان با تجليل و تجزيه صحيح انقلاب در سركلاسها اطمينان و اعتماد بيشتري را از طرف دانش آموزان به خود جلب كردند. پر بيراهه نيست كه بگوييم كانونهاي فرهنگي از جمله رسانه ملي صدا و سيما، وزارت ارشاد اسلامي، آموزش عالي، وزارت امور خارجه برگرفته از انسانهاي بي توقع يعني معلمان رقم خورده است.

و چه حديث آشنايي است كه امروز اگر هر مسئولي را در حوزه دانايي محوري مورد مطالعه قرار دهيم افتخارات خود را با نام معلمي معرفي مي نمايد. امام بزرگوار نهاد آموزش و پرورش را مهمترين ركن حيات فرهنگي و موثرترين عامل رشد اجتماعي مي دانستند و معتقد بودند سنگر واقعي اصلاحات اجتماعي و حافظ باورهاي ديني، مدارس هستند. معلمان مسئوليت خطير اين فرآيند را به عهده دارند و بارها و بارها بر اين امر تاكيد مي نمودند. با همه تفاسير، انقلاب اسلامي مديون هزاران شهيد گمنامي است كه دغدغه عدالت و فرهنگ داشتند، آرامش شب آنان به يقين، انتخاب راه روشن فرزندان اين مرز و بوم بود. حفاظت آنان از انقلاب اسلامي تلاش براي ««همه فهمي»» انقلاب بود. آرزوي آنان اين بود كه بتوانند يك ايراني پرورش دهند كه درتوسعه ايران نقش آفرين شود. مصرانه به وحدت كلمه و رشد انساني انقلاب مي انديشيدند. اگر امروز كتابي... نوآوري و ادبيات ايراني را مي توانيم به جهانيان

معرفي كنيم بايد بدانيم حاصل تلاش هاي بي صداي اسلاف فرهنگي ما بوده است؛

پا در كلاس بگذار تا جسم، جان بگيرد

احساس زنده بودن در من توان بگيرد

من باشم و دوباره، سرسبزي سرودن

خاموشي عواطف در من زبان بگيرد

بر تخته هاي تيره خطي كشيده از نو

خطي كه شعله آن در آسمان بگيرد منابع و مآخذ: -1 قرآن كريم

-2 معلم نمونه (سيري در انديشه هاي تربيتي شهيد مطهري) تاليف علي تاجديني، انتشارات تاويل - چاپ سوم، زمستان 80

3 - محرم راز، اشعار عرفاني حضرت امام، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، 1369

-4 وصيت نامه حضرت امام خميني(ره)

-5 نوسازي جامعه از ديدگاه امام خميني، محمد حسن حسني، انتشارات موسسه چاپ و نشر عروج، چاپ دهم، زمستان 78

-6 حضور، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، جلد 12 و 28

پيروزى انقلاب اسلامى مهم ترين حادثه تاريخ معاصر

پيروزي انقلاب اسلامي مهم ترين حادثه تاريخ معاصر نويسنده:احمد ذوالقدر

انقلاب اسلامي به لحاظ خيزشي كه در ميان ملل تحت ستم در سراسر جهان به طور كلي و ملت هاي مسلمان به طور خاص به وجود آورد، همچنان كانون توجه جهانيان است.

انقلاب اسلامي به عنوان يك نيروي قابل محاسبه توسط دولت ها و ملت ها فراسوي مرزها قابل لمس مي باشد و اين محاسبه همواره مورد توجه قدرت هاي بزرگ بوده و براي رويارويي با آن همواره دشمني ورزيده و سعي در انزواي سياسي و اقتصادي آن دارند.

مقام معظم رهبري در اين باره فرموده اند: مسلمانان دنيا اين نظام را از خود مي دانند و اين همان چيزي است كه استكبار را خشمگين مي كند و اسم اين را صدور انقلاب مي گذارد، يعني همان تعبيري كه انقلابيون

ماركسيست در دهه هاي مياني قرن بيستم به آن افتخار مي كردند.

در حالي كه ما به آن معنا و به آن صورت معتقد به صدور انقلاب نيستيم، وقتي كه اين انقلاب، اسلامي است پس همه مسلمانان عالم به آن علاقه مند و معتقدند و آن را از خود مي دانند ( انقلاب، اسلامي و بيداري اسلام در جهان تا عمران ?? درگاهي) انقلاب اسلامي ايران در زماني صورت مي گيرد و پيروز مي شود كه روشنفكران از هرگونه حركت جدي بر عليه حكومت شاه نااميد بوده و راه حيات خود را در خدمت به دستگاه ها و يا جمع شدن در محافل روشن فكري مي دانستند در اينجا بود كه فكر و انديشه اي مستقل پا به عرصه ميدان نهاد كه هيچ قدرتي جز خدا موثر نمي دانست و توانست با مشتي گره كرده و با اتكا به خداوند و شعار الله اكبر ملت ها و توده هاي مردمي را با خود همراه كرده و به حركت درآورد. ملت نيز به صدق و صفاي خلوص اين مرد الهي باور داشت و راه او را، ايده او را نيز به عنوان راه نجات يك ملت دنبال مي كرد و شعار نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي كه برگرفته از آرمان آن بزرگ مرد تاريخ كه فرمود: جمهوري اسلامي نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد به عنوان يك شعار بنيادي تاكيد كردند و در كشور ما تلاشي شده تا همه قوانين، برنامه ريزي و اجرا در قالب اسلام باشد كه اين خود نيز ريشه ديگري براي دشمني استكبار جهاني و واپسگرايان با نظام اسلامي

به شمار مي آيد.

ملت عزيز ما ضمن بر پايي جشن هاي پيروزي انقلاب و بزرگداشت دهه فجر بايد توجه داشته باشند كه دهه فجر انقلاب اسلامي فرصتي است براي بررسي و تجزيه و تحليل آنچه به دست آمده و آنچه لازم است به دست بيايد و فرصتي براي توجه به تهديدات و خطرات احتمالي آن و روش هايي كه دشمن براي از پاي درآوردن انقلاب و از بين بردن ريشه هاي تداوم آن در بين مردم و توده هاي مردمي، به ويژه جوانان و يافتن راه حل هايي براي ادامه راه شهدايي كه تقديم شد و مراقبت از عزت و شرفي كه به دست آمد و مقابله با انحرافات به شماري از عوامل و علل پيروزي انقلاب اسلامي كه همان ويژگي هاي تداوم آن نيز هست مي پردازيم. ?- مكتبي و ديني بودن انقلاب

ايدئولوژي و اسلام يك ويژگي خاصي و منحصر به فردي است كه انقلاب اسلامي علاوه بر اشتراك و تشابه با ساير انقلاب ها( به لحاظ شرايط، عوامل پيدايش و پيروزي) دارد. اسلام روي فطرت انسان ها و انسانيت آنها تاكيد دارد. اين به منزله تاكيد بر نقش اداره و انتخاب افراد است. چنانچه در آيه ?? سوره رعد مي فرمايد: ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيرو اما با نفسهم يعني خدا حال هيچ قومي را دگرگون نخواهد كرد مگر اينكه آنان حال خود را تغيير دهند. اين آيه به صورت يك قاعده اساسي براي تحولات فردي و اجتماعي ذكر شده است. تحول را در درون افراد و اجتماعي مي خواهد و سپس خداوند تبارك و تعالي بر آن عنايت خواهد فرمود.

استاد

شهيد مطهري درباره ويژگي و علت خيزش انقلاب مي فرمايد: چنين انقلابي هيچ ربطي به سيري و گرسنگي و يا ارتباطي با آزادي سياسي و دموكراتي و يا فقدان آن ندارد و مردم در عين رفاه اقتصادي و سيري شكم و نيز داشتن آزادي سياسي، فقط به دليل عدم استقرار كامل مكتب مورد اعتقاد خود برمي خيزند و انقلاب مي كنند. پيرامون انقلاب اسلامي ص ??.

مقام معظم رهبري نيز چنين مي فرمايند: انقلاب اسلامي ايران، تحولي بود كه به وسيله مردم انجام گرفت و ناظر بر اصول و مباني اعتقادي آن بود و لذا اين انقلاب دو خصوصيت بزرگ داشت كه در نام نظامي كه بر اثر آن در ايران شكل گرفت يعني جمهوري اسلامي خود را نمايان ساخت ( ويژگي هاي انقلاب اسلامي، موسسه فرهنگي قدر ص ??) و نيز معظم له مي فرمايند: انقلاب بزرگ ما، خصوصياتي مخصوص به خود داشت. اين خصوصيات، اولين بار در يك انقلاب مشاهده مي شد با تكيه به اسلام، هدف گيري ايجاد حكومت اسلامي، تجديد نظر در مفاهيم سياسي عالم _ مثل آزادي و استقلال و عدالت اجتماعي و چيزهاي ديگري _ و حركت به سمت دنيا و جامعه اي كه بر پايه ارزش هاي اسلامي بنا شده باشد. حديث ولايت، جلد ? ص ???. ?- رهبري

شخصيت بزرگ و با بركتي چون امام خميني (ره) و ويژگي هاي شخصيتي ايشان خود يكي از خصوصيات انقلاب اسلامي است. حضرت امام خميني (ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي است. ايشان اين انقلاب را پيش از ?? خرداد سال ?? آغاز كرد، ليكن اولين حمايت عمومي مردم از دعوت وي در ??

خرداد ?? ثبت شده است. او اين انقلاب را چه در داخل كشور بودند و چه در تبعيد در عراق، كويت، تركيه و فرانسه بودند رهبري و هدايت و به سوي پيروزي رهنمون كردند و پس از آن نيز در مدت يازده سال از عمر پربركت خويش، آن را هدايت و تثبيت نمودند.

مقام معظم رهبري پيرامون امام خميني (ره) و انقلاب مي فرمايند: ما امروز درباره امام بزرگوارمان بايد عرضي كنيم كه او اسلام انقلابي مجسم، اسلام ناب مجسم در زندگي و اخلاق و احساسات و تصميم گيري ها و نيز فاني براي خدا بود. خداي متعال هم به او پاداش داد. كاري كه به دست اين بزرگوار در اين دوران انجام گرفت، كاري بي نظير بود. حديث ولايت جلد ? ص ???.

اين آن چيزي بود كه در ايران اتفاق افتاد و رهبري كه با تقوا و صدق علم، توانسته بود تاييد و هدايت الهي را جلب كند، حركت خود را شروع كرد و در ظرف ?? سال مجاهدت و تلاش مستمر، توانست توده هاي عظيم مردمي را به تدريج در خدمت هدف _ كه همان حكومت اسلامي، تشكيل نظام اسلامي و اجراي احكام اسلامي بود _ به حركت درآورد و حكومت طاغوتي و فاسد و وابسته حاكم بر ايران را كه از سوي قدرت هاي استكباري و غارتگري ثروت هاي كشور ما حمايت هم مي شد، ساقط كرد و در ظرف ?? سال پس از پيروزي، با مجموعه پيچيده و بي نظيري از توطئه و خصومت و خيانت و تهاجم و تحريم حمله نظامي و غوغاي تبليغاتي و غيره دست و پنجه نرم كرد

و از اين مصاف تاريخي، مظفر و منصور بيرون آمد و اكنون نظام جمهوري اسلامي كه محصول تلاش عظيم امام و امت است در اوج اقتداري كه ناشي از مقاومت و سرسختي در برابر زورگويان و استغنا از غارتگران است، چشم دوست و دشمن را به خود جلب و دل هاي مستضعفان و زجرديدگان همه مناطق عالم را مجذوب كرده است.

آري، راز بزرگ در اعتلاي امروزين اسلام و بيداري عمومي مسلمين، اين بود كه از شجره طيبه اسلام به وجود آمد و محصول آن يعني جمهوري اسلامي با بنيه مستحكمي كه از ايمان اسلامي رهبري و ملت يافته، در راه و جهت درست پايدار ماند و وسوسه شيطان ها و تيغ خشم و كين آنها بر او كارگر نشد و با مظلوميتي قدرتمندانه و سرافراز، چهره منور خود را در برابر چشم جهانيان قرار داد و با وجود و بقا واستقامت و صلابت خود، مبلغ اسلام شده. حديث ولايت جلد ? ص ???. ?- وحدت

بي ترديد وحدت كلمه و يكپارچگي مردم ايران در پيروزي انقلاب اسلامي يكي از رموز باقي ماندن انقلاب نيز هست. چنانچه دشمنان انقلاب اسلامي نيز به اين رمز پي برده و همواره در تلاشند. اين اصل انكارناپذير انقلاب را از بين برده و در صفوف مختلف مردم، به ويژه روحانيون و طبقه دانشگاهيان رخنه نموده. آنها را نسبت به يكديگر بدبين و از هم جدا نموده و در نتيجه بين امت اسلامي تفرقه ايجاد نمايند.

قرآن كريم مي فرمايد: واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا يعني: و همگي به رشته ( دين) خدا چنگ بزنيد و راه هاي متفرقه نرويد.( آل

عمران ???)

مقام عظماي ولايت در اين باره مي فرمايند: همه ملت ايران، اين درس پرمغز و كوتاه را از امام عزيزمان به ياد داشته باشند و وحدت كلمه بر محور اسلام را فراموش نكنند، … اين اتحاد، علاج همه دردها و كوبنده تمام دشمنان است. اكسير اعظم براي پيروزي ملت ايران، همين يك نكته است: اتحاد كلمه براساس اسلام. حديث ولايت جلد ? ص ???.

و نيز معظم له در ديدار مردم مشهد مقدس و زائران حضرت مي فرمايند: اگر ملتي با اتحاد كلمه در ميدان اقتصاد وارد بشود، پيشرفت مي كند، جنگي برايش پيش بيايد و وارد بشود، پيشرفت مي كند. با وحدت ملي، آبروي ملت را بهتر مي شود حفظ كرد. يك ملت، تمام آرمان هاي بزرگ خودش را در سايه وحدت ملي مي تواند به دست آورد. اختلاف، تفرق كلمه، جدايي دل ها از يكديگر، رو در رو قرار دادن جنازه ها و گروه ها و اشخاص و شخصيت ها با يكديگر، نمي تواند هيچ خدمتي بكند.

خلاصه كلام اين كه خدمت به وحدت ملي و فاصله گيري از اتحاد و همبستگي اعم از اقشار و طبقات مردم تا گروه ها و احزاب و … مي تواند به عنوان يك آفت تهديدي براي تداوم انقلاب و راه امام (ره) باشد و نتيجه آن كه امروز بيش از گذشته نياز به وحدت كلمه و گفتار و كردار و عمل مسوولين نسبت به سال هاي گذشته مورد نياز است، چرا كه اولا اين اتحاد مورد طمع دشمنان انقلاب اسلامي و ثانيا دشمن نيز به اين موضوع پي برده است و راهكارهاي تفرقه افكنانه در دستور كار

آنان قرار دارد.

دهه فجر انقلاب اسلامي كه يادآور يكپارچگي مردم ايران اسلامي در سراسر كشور است را بايد مغتنم شمرده و از اين فرصت براي ايجاد وحدت ملي و حضور آحاد مردم در جشن هاي پيروزي انقلاب، به ويژه راهپيمايي ?? بهمن ماه كه همان يوم الله است استفاده كاملي را ببريم. ?- مردمي بودن

نقش مردم و توده هاي عظيم ملت ايران از حضور در صحنه هاي انقلاب اسلامي از طبقات مختلف جامعه و اقشار گوناگون و در همه صحنه هاي مورد نياز انقلاب از ويژگي هاي كم نظير انقلاب اسلامي ايران است. خصوصيتي مبهم كه در نام نظام جمهوري خود را تجلي بخشيدن به حساب مي آيد، حضور مردم در صحنه هاي پرخطر انقلاب يك حضور حقيقي است كه ساليان درازي است كه آن را در انتخابات، راهپيمايي هاي عظيم و انتخاب مسوولين نظام به ظهور گذشته و خود و اثبات مردمي بودن آن است. انتخابات نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، انتخاب رييس جمهور، انتخاب محلي شوراها و حتي رهبري نظام جمهوري اسلامي به نوعي با راي مردم از طريق خبرگان رهبري است.

رهبر معظم انقلاب اسلامي پيرامون اين موضوع مي فرمايند: پس در انتخاب دستگاه قانونگذاري، مردم مباشرا و مستقيما دخالت مي كنند. در انتخاب دستگاه اجرايي و رييس قوه مجريه، مردم خودشان دخالت مي كنند. حتي در انتخاب رهبري، با اين كه رهبري يك منصب الهي است و تابع ملاك هاي الهي و معنوي و واقعي است _ باز مردم نقش دارند، پس آحاد و عامه مردم، علاوه بر اين كه به صورت غيرمستقيم _ از طريق مجلس خبرگان رهبر را معين مي كنند،

مستقيما هم نسبت به شخص رهبر نظر و تصميم دارند و نظر و تصميم و خواست و اراده آنها است كه در حقيقت يك رهبر را رهبري مي كند و به او امكان تصرف و قدرت امر و نهي و قبض و بسط مي دهد. ويژگي هاي انقلاب اسلامي در آينه نگاه رهبري - موسسه فرهنگي قدر ولايت ص ??.

كما اين كه مشاهده كرديد مجلس خبرگان كه نمايندگان مردمند، مي نشينند كسي را معين و انتخاب مي كنند. اگر همان كسي كه مجلس خبرگان انتخاب كرد، مورد قبول مردم نباشد، باز رهبري او جا نخواهد افتاد. ويژگي هاي انقلاب اسلامي در آينه نگاه رهبري _ موسسه فرهنگي قدر ولايت ص ??. ?- نه شرقي نه غربي

انقلاب اسلامي ايران نشان داده كه نه برتري نظامي و نه برتري تكنولوژي قادر به غلبه بر يك ملت متحد حول هدف و عقيده مشترك نيست. مهم ترين مخالفت غرب و شرق با انقلاب اسلامي ايران نيز ترس از اين بوده كه مسلمانان ديگر نقاط جهان از نمونه ايران پيروي كنند.

پيروزي انقلاب اسلامي خود يك مفهوم و تجلي نه شرقي و نه غربي بوده و هست و اين حقيقت نيز در شعار مردم به پا خاسته در دوران پيروزي انقلاب آن تاكنون مشاهده مي شود، استقلال ميهن عزيز ايران از قطب هاي شرق و غرب و با اتكا به اسلام ناب قادر است همه مسلمانان را بدون وابستگي به سوي عزت و سعادت راهنمايي نمايد و شعار نه غربي نه شرقي بيانگر اين واقعيت بود كه نظام جمهوري اسلامي، الگوبرداري از شرق و غرب و در نتيجه پيوستگي ظاهري با

باطني به اين دو اردوگاه را به شدت نفي مي نمايند و خود داراي ارزش و اصول مستقل است كه توده هاي مردم خواهان آن هستند. الگوي جديد فرا راه انسان هاي با فكر و آزاده، به ويژه مسلمانان يكي از ويژگي ها و نتايج جمهوري اسلامي است كه از دو لفظ جمهوري و اسلام تشكيل شده است كه در آن مردم پايه و اساس نظام را تشكيل مي دهند. اسلام در كنار جمهوري، تركيبي از يك نظام سياسي را متجلي مي كند كه اگر چه بي سابقه نبوده و برخي كشورهاي مسلمان داراي چنين نظامي بوده اند، لكن با توجه به شاخصه هاي اسلام ناب محمدي (ص) واقعي بودن و حضور مردم در اين نظام، براي دنيا شناخته شده است.

مردم ايران اسلامي اين جمله از كلام امام خميني (ره) را هرگز فراموش نخواهند كرد كه در مقابل بعضي كارشكني ها و زمزمه هاي مقابله آميز با كلمه اسلامي بودن نظام را كه فرمودند: جمهوري اسلامي نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد. امروز براي ما و همه جهانيان اين جمله كوتاه اما پرمغز حضرت امام بنيانگذار جمهوري اسلامي كاملا ملموس و اهداف دشمنان براي حذف آن كاملا روشن است كه همه لطمه هاي وارده به ابرقدرت ها از اسلام و تولي آنان نيز از اين مكتب مترقي و الهي است.

رهبر معظم انقلاب اسلامي مي فرمايند: اين دو اردوگاه غرب و شرق، به شدت مقابله داشتند و همديگر را نفي مي كردند اما وقتي جمهوري اسلامي _ اين سبك جديد حكومت _ پديد آمد، هر دو اردوگاه با حيرت و سپس با وحشت،

در مقابل جمهوري اسلامي قرار گرفتند!

علت چه بود؟ علت اين بود كه جمهوري اسلامي، داراي خصوصياتي بود كه هر دو سبك حكومت رايج در آن اردوگاه را نفي مي كرد و آنها را براي زندگي بشر، غلط و مضر مي دانست و آن را اعلام مي كرد. به عبارت ديگر، آن دو سبك حكومت كه در شرق و غرب رايج بودند، مشتركاتي داشتند و فرهنگ عمومي در اين كشورها يكسان بود.

آن فرهنگ عبارت از كشاندن آحاد مردم به غفلت و رها كردن زمام شهوات و هواهاي نفساني بود. اين چيزي بود كه در هر دو سبك حكومت وجود داشت و وجود دارد. اين فرهنگ مشترك شرق و غرب است. حديث ولايت جلد ? ص ??-??.

در پايان بايد به اين نتيجه رسيد كه حفظ نظام اسلامي يك اصل واجب براي همه آحاد مردم به ويژه جوانان است كه اين نظام برخاسته از مردم و آبياري شده از خون هزاران شهيد نيازمند تلاش همه جانبه همراه با شناخت، آگاهي و بصيرت و تلاشي ميسر است، تلاش براي اجراي عدالت اجتماعي، سازندگي و رفاه عمومي براي مردم و حفظ آمادگي مقابله با توطئه هاي گوناگون و اشاعه فرهنگ اسلامي و معنويت و اخلاق و حضور در صحنه هاي مختلف كه خواست بنيانگذار جمهوري اسلامي در وصيت نامه سياسي الهي ايشان ذكر شده است را مي توان يادآور شد.

عدم كفايت سياسي بني صدر

عدم كفايت سياسي بني صدر

روز 30 خرداد 1360، بررسي طرح عدم كفايت سياسي بني صدر در مجلس شوراي اسلامي آغاز شد. در اين روز دست كم 15 نفر از نمايندگان ز حضور در مجلس خودداري كردند كه برخي از شناخته شده ترين

آنها عبارت بودند از: مهدي بازرگان، ابراهيم يزدي، يدالله سحابي، احمد سلامتيان، احمد صدر حاج سيدجوادي، احمد غضنفرپور، محمد مجتهد شبستري و هاشم صباغيان.

روز 31 خرداد نيز بررسي طرح عدم كفايت رئيس جمهور در مجلس ادامه يافت و در جلسه بعد از ظهر آن، اكثريت نمايندگان به عدم كفايت سياسي بني صدر رأي دادند. در اين روز نيز نمايندگان طرفدار نهضت ازادي و رييس جمهور از شركت در جلسه مجلس شوراي اسلامي خودداري كردند. علاوه بر افرادي كه جلسه 30 خرداد را ترك كرده بودند عزت الله سحابي، گلزاده غفوري، اعظم طالقاني و حسين انصاري راد نيز از شركت در جلسه 31 خرداد خودداري كردند.

همچنين 10 تن از نمايندگان مجلس با صدور يك اطلاعيه مشترك دلايل خود را براي رأي دادن به عدم كفايت سياسي بني صدر اعلام كردند. در بين امضا كنندگان اين نامه در كنار نام محمد كاظم موسوي بجنوردي، محمد محمدي گرگاني و اميد نجف آبادي، نام حسن يوسفي اشكوري نيز به چشم مي خورد. وي معمولاً در مجلس، مواضع همسو و هماهنگ با نمايندگان وابسته به نهضت آزادي اتخاذ مي كرد و بعدها نيز از پيوستگان و هواداران جدي اين جريان شد ولي در ماجراي عزل بني صدر، برخلاف موضع مهندس بازرگان و همفكرانش اقدام نمود. در اطلاعيه جمع 10 نفره مزبور، ضمن تأكيد بر رهبري حضرت امام تلاش شده بود تا در مخالفت با رييس جمهور، ضمن انتقاد به جناح مقابل وي نوعي مرزبندي با ساير نيروهاي پيرو خط امام و حزب جمهوري اسلامي، صورت پذيرد. اين اطلاعيه، «انتقادهاي اصولي و اساسي» وارد بر بني صدر را، «مقابله وي با نظام و رهبري امام»، عمده ساختن اختلاف با جناح مقابل و تبديل

شدن به «مركز وحدت اكثر مخالفين نظام جمهوري اسلامي»، «غرور و خودمداري و كيش شخصيت» و «مخالفت با نهادهاي انقلابي» برشمرده بود.1

حجت الاسلام و المسلمين محمد موسوي خوئيني ها در آخرين جلسه رسيدگي به طرح عدم كفايت سياسي رييس جمهور ضمن سخنان مشروحي در مخالفت با بني صدر تأكيد كرد:

… بحث از يك فرد نيست كه اگر مسئله، يك فرد بود اين همه جنجال نداشت. اينجا بحث از يك جريان است؛ جريان امريكايي ضد اسلامي … آقايان مخالفين، آيا اين انصاف است كه شما اختلاف خط امريكايي ضد اسلام را با خط اصيل انقلاب اسلامي يعني خط امام، به نزاع بين دو جناح سياسي داخل تفسير كنيد؟… شما هنوز نشنيديد كه امام گفتند كه من بيش از يك سال صبر كردم ولي احساس خطر براي جمهوري اسلامي ايران كردم … آيا باز هم مي گوييد اختلاف بين دو جناح سياسي است؟… بحث بر سر عدم كفايت رييس جمهوري است كه در متن خط امريكا خواسته و يا ناخواسته قرار گرفته است. خطي كه از جبهه (ملي) امريكايي شروع مي شود و تا چپ هاي امريكايي ختم مي شود. 2

حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني رييس مجلس نيز با اشاره به وقايع 30 خرداد چنين گفت:

خبر آشوب ديروز عصر (= 30 خرداد) را كه با پرچمداري منافقين خلق و پيكار و اقليت فدايي و به اسم رييس جمهور در حال عزل انجام شد اطلاع دارند، آنچه كه واقع شد در آستانه طرح عدم كفايت سياسي رييس جمهور، خود بهترني گواه عيني عدم كفايت رييس جمهور است.3

آيت الله خامنه اي نيز طي سخنان مشروحي ضمن تأكيد بر اينكه رأي به عدم كفايت بني صدر ناشي از يك اختلاف حزبي و سياسي

نيست و در واقع يك مسئوليت الهي در پاسخ به خواست مردم است، به تفصيل، دلايل و اسناد عدم كفايت سياسي بني صدر را تبيين و ارائه نمود. 4

پس از عزل بني صدر از رياست جمهوري طي پاسخ حضرت امام به نامه رييس مجلس شوراي اسلامي و اتمام روال حقوقي و قانوني موضوع براساس قانون اساسي، امام خميني در اول تير ماه 1360 در ديدار با اقشار مختلف مردم ضمن اشاره به وقايع 30 خرداد و تجليل از حضور ملت، در صحنه دفاع از انقلاب، هواداران سازمان را به تفكر و توبه و جدايي از آشوبگران دعوت نمود:

… به اين جوان هاي گول خورده اي كه از چند نفر گرگ گول خورده اند، نصيحت مي كنم … توجه داشته باشيد اين امري كه دو روز پيش (= 30 خرداد) اتفاق افتاد اين را مطالعه كنيد، ببينيد چه بود؟… شما كه بازي خورديد، و سران جنايتكار منافقين شما را بازي دادند و خودشان در پناهگاه ها نشستند و شما را به خيابان آوردند و آن غائله اسفناك را به دست شما به بار آوردند… اعلام قيام مسلحانه در مقابل كيست؟ اعلام قيام مسلحانه در مقابل ملتي است كه قريب بيست سال و اخيراً دو سه سال، خون خودش را داده و دست امريكا و بلوك او را، و شوروي و بلوك او را، از اين كشور كوتاه كرده است… كراراً من (به بني صدر) گفتم كه بيا و از اين گروهك هاي فاسد از اين منافقين، تبري كن، حيثيت خودت را از دست نده، برو در ملأ عام و اينها را از خود بران. اينها تو را به تباهي مي كشند… من خير اين گروه ها را

مي خواهم، اگر اين گروهك ها دست بردارند و در مقابل اسلام و كشور اسلامي قيام نكنند و آنهايي كه قيام كردند توجه كنند و برگردند به دامن اسلام … جوان ها و دخترها و پسرهاي عزيز ما گول اينها را نخورند. از دامن اينها فرار كنند و به آغوش اسلام برگردند… آن آقا (= بني صدر) كه من كراراً به او گفتم كه حسابت را از اين منافقين جدا كن و اعلام كن به اينكه شماها (= منافقين) از اسلام نيستيد و شماها به من ارتباط نداريد، نپذيرفت و ديد آنچه ديد. و من اميدوارم كه توبه كنند… براي همه كس هر كار بكند، باز جاي توبه هست، در توبه باز است، رحمت خدا واسع است. 5 پي نويس ها: 1. روزنامه كيهان، 1/4/60، ص 2.

2. همان، ص 3.

3. همان، ص 15.

4. همان.

5. همان، 2/4/60، ص 15 منبع:www.ir-psri.com

انفجار در مسجد ابوذر تهران

انفجار در مسجد ابوذر تهران

درگيري هاي پراكنده مسلحانه و اقدام به بمب گذاري و آمادگي براي ترورهاي گسترده توسط سازمان مجاهدين خلق از فرداي سي ام خرداد آغاز شد. روز دوم تيرماه يك بمب در سالن راه آهن قم در لحظه پياده و سوار شدن مسافرين منجر گرديد و 7 شهيد و بيش از 50 زخمي به جاي گذاشت. روز سوم تير با هوشياري مردم يك بمب قوي در جنب يك هنرستان دخترانه درتهران كشف و خنثي شد.

روز جمعه پنجم تير انتخابات ميان دوره اي مجلس شوراي اسلامي در 19 شهر كشور برگزار شد و حضور گسترده مردم در نمازهاي جمعه در آن روز با تظاهرات و شعارهاي گروه هاي مختلف مردم در مخالفت با بني صدر و سازمان همراه بود. آيت الله خامنه اي امام جمعه تهران در سخنان

خود ضمن ارائه تحليلي از عملكرد سازمان خطاب به سران سازمان گفت:

من سوابق و ضعف هاي آنها را مي دانم و خود آنها مي دانند كه ما به خوبي آنها را مي شناسيم من مي گويم كه خودتان را در تاريخ رسوا كرديد و حرف هاي (قبلي) خود را تخطئه نموديد... شما اي مجاهدين خلق مقابله خود را با دولت و حكومت اسلامي به حساب مقابله با ارتجاع مي گذاريد. ارتجاع با منطق اسلام يا منطق كمونيسم؟ ارتجاع در منطق اسلام يعني ارتداد و شماها هستيد كه مرتجعيد. 1

وي همچنين در سخنان خود جوانان و نوجوانان هوادار سازمان را به تفكر و توجه به واقعيات و پذيرش نصايح خيرخواهان فراخواند و آنان را از دنباله روي بدفرجام سران سازمان برحذر داشت. بعدها، سودابه سديفي، مشاور بني صدر، در پي دستگيري اعتراف كرد كه پس از عزل قانوني رييس جمهور و پنهان شدن او، بني صدر به رجوي پيام داد كه «بايد شروع به زدن رأس هاي آنها (= حاكميت نظام جمهوري اسلامي) نمود، چاره ديگري نيست.» 2

حسين نواب صفوي يكي از رابط هاي اصلي بني صدر و سازمان نيز بعد از بازداشت، به رغم اينكه تأكيد داشت كه بني صدر براي مقابله با نظام بر «بسيج مردم» تكيه مي كرد، با ترديد تصريح كرد كه اين نكته هم مطرح شد كه «اگر نتوانيم مردم را بسيج كنيم، بايد اينها را فلج كرد، يك چيزي در همين حدود، شايد گفت بايد سران را از بين برد.» 3

رجوي بعد از اختلاف با بني صدر ديدگاه هاي او را در مورد ترورهاي سال 60 چنين تبيين مي نمايد:

«آقاي بني صدر به خوبي به ياد دارند كه در آن اوايل ... رفسنجاني را در شمار «خمسه خبيثه» واجب القتل

دانسته و به تأكيد خواستار آن بودند كه در رديف بهشتي ملعون _ كه هر دو نفر به اضافه سه نفر ديگر دستشان تا مرفق به خون و جنايت آلوده بود _ مهدورالدم و شايسته مجازات شناخته شود.» 4

رجوي در بياني ديگر با تحقير ديدگاه بني صدر مي نويسد:

… آنچه بني صدر از مبارزه مسلحانه مجاهدين انتظار داشت، اساساً چيزي جز دفع شرّ تعدادي از مهره هاي بالاي رژيم نبود... 5

رييس جمهور معزول كه خود به دستاويزي براي شورش مسلحانه سازمان تبديل شده بود، با تأكيد يا در واقع اعلام موافقت خود با آغاز ترور مسئولان بلندپايه نظام جمهوري اسلامي، تسريع در اقدام برنامه ريزي شده قبلي سازمان را خواستار شده بود.

روز ششم تيرماه با انفجار بمب كارگذاشته شده در ضبط صوت بزرگي كه روي تريبون سخنراني آيت الله خامنه اي در مسجد ابوذر تهران قرار داده شده بود، پروژه حذف رهبران اصلي جريان پيرو خط امام توسط سازمان كليد خورد. خوشبختانه امام جمعه محبوب تهران و نماينده امام در شورايعالي دفاع از اين سوءقصد كه مي توانست به فاجعه اي بزرگ منجر شود، بر اثر كامل عمل نكردن بمب، جان سالم به در برد ولي جراحات شديدي بر ايشان وارد گشت. براساس خبر منتشره در همان زمان، آيت الله خامنه اي «از نقطه بالاي كتف راست و بالاي ران سمت راست» مجروح شد و «استخوان ترقوه» اوشكست و چند رگ و عصب دست راست وي نيز قطع شد. 6

مسجد ابوذر تهران در يكي از جنوبي ترين مناطق واقع شده بود و آيت الله خامنه اي مدتي در آنجا_ پس از نماز ظهر و عصر _ برنامه هفتگي سخنراني و پرسش و پاسخ برگزار مي كرد. هم زمان با انفجار بمب مزبور،

بمبي نيز در ميدان انقلاب تهران منفجر شد و يك بمب هم در تقاطع خيابان ولي عصر(عج) و طالقاني پيش از انفجار كشف و خنثي گرديد. 7

روزنامه كيهان به مديريت حجت الاسلام سيد محمد خاتمي در سرمقاله خود با عنوان «توده هاي مردم از ماجراي ترور خامنه اي مي گويند» چنين نوشت:

ديروز بخش وسيعي از مردم در مقابل بيمارستان جمع شده بودند... دست به دعا برداشته بودند و با چشم هاي اشك آلود از خداي خود مي خواستند كه امام جمعه تهران زنده بماند و توطئه آمريكا نقش بر آب گردد... از هر كس و هر دسته اي كه سئوال مي كرديم، مردم بلافاصله پاسخ مي دادندكه اين كار، كار جنبشي ها (= سازمان) است... عمو حسين گفت مگر در نماز جمعه اين هفته شركت نكرديد؟ در آنجا آقاي خامنه اي به سران مجاهدين گفت شماها را خوب مي شناسيم، شماها كار امريكا را آسان كرديد... اما معلوم بود كه جنبشي ها نمي توانستند كيفر آقاي خامنه اي را في المجلس ادا كنند! لذا «به زودي و به طور مضاعف» يعني در همين ديروز به مسجد ابوذر رفتند و در ضبط صوت مواد منفجره گذاشتند.8

حضرت امام خميني(ره) طي پيامي خطاب به آيت الله خامنه اي، ترور شخصيت هاي انقلاب را موجب افزايش قدرت مقاومت در صفوف فشرده ملت توصيف كرده ضمن اشاره تلويحي ولي روشن به مسئوليت منافقين در اين اقدام، در مور ابعاد و آثار آن چنين نگاشت:

اكنون دشمنان انقلاب به سوء قصد به شما كه از سلاله رسول اكرم (ص) و خاندان حسين بن علي (ع) هستيد و جرمي جز خدمت به اسلام و كشور اسلامي نداريد و سربازي فداكار در جبهه جنگ و معلمي آموزنده در محراب و خطيبي توانا در جمعه و جماعت و

راهنمايي دلسوز در صحنه انقلاب مي باشيد، آن قدر از بينش سياسي بي نصيبند كه بي درنگ پس از سخنان شما در مجلس و (نماز) جمعه و پيشگاه ملت به اين جنايت دست زدند و به كسي سوءقصد كردند كه آواي دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمين جهان طنين انداز است... آيا با اين اعمال وحشيانه و جرايم ناشيانه وقت آن نرسيده است كه جوانان عزيز فريب خورده از دام خيانت اينان رها شوند، و پدران و مادران، جوانان عزيز خود را فداي اميال جنايتكاران نكنند و آنان را از شركت در جنايات آنان برحذر دارند؟. 9

آيت الله بهشتي؛ رييس ديوانعالي كشور، محمد علي رجايي؛ نخست وزير، مجلس شوراي اسلامي و ساير نهادهاي انقلابي و آقاي منتظري در پيام هاي جداگانه ضمن محكوم كردن سوء قصد به آيت الله خامنه اي منافقين را به تلويح مسئول اين اقدام برشمردند. 10

اما سازمان رسماً مسئوليت سوء قصد به آيت الله خامنه اي را بر عهده نگرفت و حتي بر قسمتي از بدنه داخلي ضبط صوت انفجاري با ماژيك نوشته شده بود: «هديه گروه فرقان»11، و جزوه اي نيز با امضاي اين گروه درباره اين سوءقصد انتشار يافت. 12 در حالي كه مؤسس و اعضاي اصلي اين گروه در سال 58 و 59 شناسايي و دستگير شده بودند. 13 و هيچ تشكيلاتي از اين گروه در سال 1360 در داخل كشور وجود نداشت كه قادر به انجام يك اقدام مسلحانه باشد. در برخي از اعلاميه ها و جزوات قبلي اين گروه از بنيانگذاران و ايدئولوژي سازمان تجليل و اعلام حمايت شده بود، 14 و قرائن معدودي هم در مورد ارتباط تشكيلاتي سازمان با فرقان وجود داشت، 15 اما آشكار

بود كه سازمان در همان آغاز عمليات تروريستي خود _ در تير ماه 60_ با طرح نام گروه فرقان و انتشار اعلاميه جعلي به نام آن گروه، كوشيد، تا، هم چهره تروريستي خود را پنهان كند و هم علاوه بر انحراف افكار عمومي، مسئولان امنيتي و انتظامي را نيز گمراه نمايد. 16

معاون وقت دادستاني انقلاب در خاطرات خود تصريح كرده است كه «جواد قديري يكي از طراحان انفجار مسجد ابوذر بود.»17 وي كه نام كاملش محمد جواد قديري مدرس است و از اعضاي قديمي و مهم سازمان و نفوذي در كميته انقلاب مستقر در اداره دوم ستاد ارتش بود، بعد از سوءقصد نافرجام به آيت الله خامنه اي متواري شد و از كشور گريخت. و در سال 1364، نام قديري در ليست شواري مركزي سازمان به عنوان «عضو مركزيت» درج گرديد. 18 در همان زمان در اغلب خبرهاي مطبوعاتي و واكنش هاي اقشار مختلف مردم و گروه هاي سياسي، بدون كمترين ترديدي سازمان مسئول انفجار مسجد ابوذر معرفي و شناخته مي شد. بعدها نيز در بيانيه وزارت خارجه آمريكا درباره سازمان، مجروح شدن آيت الله خامنه اي يكي از مجموعه اقدامات تروريستي سازمان خوانده شد. 19 سازمان نيز در نفي اين واقعيت مجدداً اعلام نمود كه سوءقصد به آيت الله خامنه اي «قبل از شروع مبارزه مسلحانه مجاهدين» توسط گروه فرقان انجام شده «كه هيچ ربطي به مجاهدين نداشت.» 20 كاملاً آشكار است كه سازمان بنا به دلايل سياسي، حقوقي و تبليغاتي، به رغم پذيرش رسمي مسئوليت بسياري از اقدامات تروريستي بعدي خود، همچنان مايل و قادر نيست كه به نقش خود در انفجار ششم تير اعتراف نمايد. پي نويس ها: 1. روزنامه كيهان، 6/4/60، ص 15.

2.

غائله چهارم اسفند ...: ص 730.

3. همان: ص 735.

4. نشرية مجاهد، ش 223: ص 7. منظور بني صدر و سازمان، به غير از شهيد بهشتي و حجت الاسلام رفسنجاني با توجه به ساير قرائن و شواهد به احتمال زياد آيت الله خامنه اي شهيد باهنر و شهيد رجايي بوده اند كه اقدام به ترور آنان با هماهنگي و موافقت هر دو صورت پذيرفته كه در مورد آيت الله خامنه اي نافرجام ماند و در مورد آقاي هاشمي به مرحله عمل نرسيد.

5. نشريه مجاهد، ش 224: ص 6.

6. روزنامه كيهان، 7/4/60: ص 3.

7. همان: صص 15 و 2.

8. همان: صص 1 و 2، سرمقاله

9. همان: 8/4/60: ص 15.

10. همان، 7/4/60: ص 3. حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني رييس مجلس شوراي اسلامي، روز 6 تير در زرند كرمان به سر مي برد كه بلافاصله پس از شنيدن خبر به تهران عزيمت كرد و مستقيماً به بيمارستان قلب براي عيادت آيت الله خامنه اي رفت. هاشمي رفسنجاني، عبور از بحران: صص 176_ 178.

11. روزنامه كيهان، 7/4/60: ص 3.

12. جعفريان، جريان ها و سازمان هاي مذهبي..: ص 927.

13. همان: ص 569.

14. همان: صص 576 و 577 و 930 و 933.

15. قديريان، خاطرات: صص 198 و 204. غائله چهاردهم اسفند ...: صص 85_ 86.

16. اين ترفند آنچنان مؤثر بود كه در كتاب غائله چهاردهم اسفند (تنظيم شده در سال 1361) اقدام مزبور در زمره فعاليت هاي گروه فرقان برشمرده شده است، ص 100.

17. قديريان، خاطرات: ص 179.

18. نشرية مجاهد، ش 252: ص 47.

19. بال شكسته: ص 15.

20. دموكراسي خيانت شده: ص 133. منبع:www.ir-psri.com

ابوترابي؛ اسوه اسيران ايراني در عراق

ابوترابي؛ اسوه اسيران ايراني در عراق

حجت الاسلام سيدعلي اكبر ابوترابي فرد در سال 1318 ش. متولد شد. شناسنامه اش صادره از طالقان است اما

ايشان را اهل قزوين مي دانند.

ابوترابي ديپلم رياضي خود را از دبيرستان حكيم نظامي قم گرفت؛ چون پدرش روحاني بود از همان نوجواني به تحصيل علوم ديني علاقه نشان مي داد. وي براي كسب اين علوم در حوزه هاي علميه مشهد، قم و نجف به تحصيل پرداخت و از دانشجويان دانشكده الهيات نجف وابسته به دانشگاه الازهر مصر بود.

ايشان فعاليت سياسي خود را عليه حكومت پهلوي از 15 خرداد 1342 سرعت بخشيد و به همين دليلي مورد مراقبت ساواك قرار گرفت.

وي در سال 1349 ش. هنگام مراجعت از نجف به ايران به علت همراه داشتن تعداد زيادي از اعلاميه هاي امام خميني دستگير و به شش ماه حبس محكوم شد. پس از آزادي از زندان به قم رفت و به دليل ارتباطي كه با سيد علي اندرزگو پيدا كرده بود، دوباره دستگير شد؛ اما اين بازداشت طولاني نبود. مبارزات سياسي وي با تحصيل و تدريس توأم بود و از اينكه ماهيت حكومت پهلوي را در آشكا رو پنهان افشا كند ابايي نداشت.

در جريان مبارزه براي پيروزي انقلاب فرماندهي گروهي كه كاخ سعد آباد را تصرف كرد به عهده داشت. همچنين در تسخير پادگان لشكر زرهي قزوين نقش مهمي ايفا كرد و اجازه نداد اسلحه و ادوات جنگي از پادگان خارج شود.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي رياست كميته انقلاب اسلامي قزوين را به عهده گرفت. وي همچنين به رياست شوراي شهر قزوين انتخاب شد و فعاليتهاي اجتماعي خود را در فضاي بازتري آغاز كرد. اما شروع جنگ عراق با ايران او را به جبهه هاي جنگ كشاند . ابوترابي به ستاد جنگهاي نامنظم و به همراهي دكتر چمران شتافت.

در همان ماههاي اول جنگ

در عملياتي كه براي بازپس گيري ارتفاعات «الله اكبر» در جنوب كشور برنامه ريزي مي شد شركت كرد. ايشان به همراه سه نفر ديگر براي شناسايي منطقه به عمق نيروهاي عراقي رفت تا راه عبوري براي هجوم نيروهاي ايراني پيدا كند، اما به محاصره نيروهاي عراقي درآمد و همگي اسير شدند.

ابتدا گمان نيروهاي ايراني بر اين بود كه ابوترابي به شهادت رسيده است؛ با همين گمان دكتر چمران در فراق يار و هم رزم خود غم نامه اي نوشت و شخصيت دلير و دلپذير وي را با اين جمله ها ستود:

«... من شهادت مي دهم سيدعلي اكبر ابوترابي با همه وجود در راه خدا و اعتلاي اسلام و پيروزي انقلاب تا آخرين رمق حيات خود جنگيد...»

اما ابوترابي در تاريخ 26 آذر 1359 به اسارت نيروهاي عراقي درآمده بود. اين اسارت ده سال به درازا كشيد.

منش و رفتار ايشان در اردوگاهها و زندانهاي عراق كه توأم با آزار و شكنجه هاي غير انساني بود، چنان محكم و تزلزل ناپذير بود كه حتي سربازان و افسران عراقي را تحت تأثير قرار مي داد. وجود ايشان در اردوگاههاي عراق براي اسيران جنگي ايران مانند يك پدر حكيم بود. ايشان با تدبير و دلسوزي توانست معناي ماندن و زيستن و دلايل زندگي را در آن شرايط سخت و طافت فرسا براي اسيران جنگي ايران بيان كند و راه پرسنگلاخ زندگي اردوگاهي را براي آنان هموار سازد. مديريت و رهبري ايشان در اردوگاههاي عراق زبانزد همه آزادگان ايراني است.

سيدعلي اكبر ابوترابي، پس از آزادي از اسارت در تابستان 1369 ش نمايندگي ولي فقيه در امور آزادگان را به عهده گرفت. پس از آن از سوي مردم تهران به نمايندگي دوره چهارم مجلس شوراي

اسلامي انتخاب شد. در اين دوره حائز رتبه دوم بود. همچنين در دوره پنجم نمايندگي مجلس نيز شركت كرد و به عنوان نفر سوم به مجلس شوراي اسلامي راه يافت.

او در تاريخ 12 خرداد 1379 در سانحه رانندگي در جاده مشهد به همراه پدرش آيت الله سيد عباس ابوترابي، جان به جان آفرين سپرد. منبع:www.ir-psri.com

قطعنامه 514 شوراي امنيت

قطعنامه ???شوراي امنيت 21 تير 1361 شوراي امنيت سازمان ملل در پي پيروزي هاي نظامي جمهوري اسلامي ايران در جنگ تحميلي و براي متوقف ساختن اين روند، قطعنامه 514 را منتشر كرد.

اين قطعنامه كه دومين قطعنامه شوراي امنيت از مجموع 7 قطعنامه منتشره اين شورا درباره جنگ بود، زماني به تصويب رسيد كه 2 سال از جنگ مي گذشت و در اين مدت نيروهاي ايران محاصره آبادان را شكسته (عمليات ثامن الائمه _ آذر 1360) سايتهاي استراتژيك منطقه دزفول و اراضي اشغالي منطقه شوش را آزاد كرده (عمليات فتح المبين _ بهمن 1360) و خرمشهر را از نيروهاي عراقي باز پس گرفته بودند. (عمليات بيت المقدس _ خرداد 1361).

قطعنامه 514 به درخواست امريكا و اردن، هنگامي به تصويب رسيد كه عراق به دليل شكست هاي پي در پي ضربات سياسي و رواني مهمي را متحمل شده بود. در 15 ماه اوليه شروع تجاوزات عراق، و هنگامي كه نيروهاي عراقي بخش هاي مهمي از اراضي غرب و جنوب ايران را در اشغال خود داشتند، شوراي امنيت تنها يك قطعنامه منتشر كرد و درآن نيز، هرگز خواستار خروج عراق از خاك جمهوري اسلامي ايران نشد. در آن دوره تنها بر ضرورت «توقف جنگ تأكيد مي كرد (قطعنامه 479 _ مهرماه 1359). طبعاً توقف جنگ در شرايطي كه نظاميان عراقي

در شهرهاي غربي و جنوبي ايران حاضر بودند، مي توانست زمينه ساز تثبيت حضور دايمي آنان شود. اما با آغاز پيروزي هاي جمهوري اسلامي ايران، بلافاصله قطعنامه 514 با هدف توقف اين روند انتشار يافت. در اين قطعنامه برخلاف قطعنامه قبلي سخن از به خطر افتادن صلح و امنيت و ضرورت استقرار نيروهاي نظامي در مرز دو كشور به ميان آمده بود. علاوه بر اين، عقب نشيني نيروها به مرزهاي شناخته شده بين المللي در شرايطي در اين قطعنامه آمده بود كه نيروهاي عراقي از اكثر نقاط مهم و استراتژيك ايران بيرون رانده شده بودند.

عواملي كه موجب صدور دومين قطعنامه شوراي امنيت در جنگ شد عبارتند از:

1_ اجراي عمليات ثامن الائمه كه به شكست محاصرة آبادان و طريق القدس كه در آذرماه 1360 به آزادسازي بخش هاي مهمي از جنوب ايران انجاميد.

2_ پيروزي جمهوري اسلامي ايران در عمليات فتح المبين كه از 17/1/60 شروع شد و به آزادي قسمت هاي مهمي از خاك ايران در مناطق غرب شوش و دزفول و متواري شدن نيروهاي عراقي از اين منطقه انجاميد.

3_ عمليات بيت المقدس كه از دهم ارديبهشت ماه 1361 توسط نيروهاي ايران شروع شد و با آزادسازي خرمشهر در سوم خرداد 1361 خاتمه يافت ضربة سياسي و رواني مهمي بر عراق و حاميانش وارد كرد.و تصورات آنان را درباره توانايي ايران درهم ريخت

به اين ترتيب قدرت نظامي ايران باعث شد تا شوراي امنيت به درخواست اردن وحمايت امريكا تشكيل جلسه داده و در جلسه 2383 خود قطعنامه شماره 514(1982) را در 12 ژوئيه (21/4/1361) به اتفاق آرا تصويب كند. متن قطعنامه به اين شرح است

قطعنامه شماره 514 (1982)

«شوراي امنيت با

بررسي مجدد موضوع تحت عنوان «وضعيت مابين ايران و عراق با نگراني عميق در مورد ادامه مناقشه ميان دو كشور كه منجر به خسارات سنگين انساني و مادي گرديده و صلح و امنيت را در معرض خطر قرار داده است

با يادآوري مفاد مادة 2 منشور ملل متحد و يادآوري اين كه لازمه استقرار صلح و امنيت در منطقه رعايت كامل اين مفاد است

با يادآوري ماده 24 منشور كه به موجب آن مسئوليت اوليه حفظ صلح و امنيت بين المللي به عهده شوراي امنيت واگذار گرديده است با يادآوري قطعنامه 476 (1980) كه به اتفاق آرأ در 28 سپتامبر 1980 تصويب شد و نيز بيانيه مورخ 5 نوامبر 1980 (14244 S/) رئيس شورا.

با درنظر گرفتن كوشش هايي كه مخصوصاً دبيركل سازمان ملل متحد و نماينده او و نيز جنبش كشورهاي غيرمتعهد و سازمان كنفرانس اسلامي درجهت ميانجي گري مبذول داشته اند.

1_ خواستار آتش بس و خاتمة فوري كلية عمليات نظامي است

2_ علاوه برآن خواستار عقب كشيدن نيروها به مرزهاي شناخته شده بين المللي است

3_ تصميم مي گيرد كه گروهي از ناظران سازمان ملل متحد را به منظور بررسي تائيد و نظارت بر آتش بس و عقب نشيني اعزام دارد و از دبيركل مي خواهد كه گزارش خود را در مورد ترتيباتي كه بدين منظور مورد نياز است به شوراي امنيت تسليم نمايد.

4_ مصرانه مي خواهد كه كوشش هاي ميانجي گرانه به نحو هماهنگ شده از طريق دبيركل به منظور نيل به حل جامع اختلاف به نحو عادلانه و شرافتمندانه كه مورد قبول هر دو طرف در زمينه كليه مسائل مهم براساس اصول منشور ملل متحد من جمله احترام به حاكميت

استقلال تماميت ارضي و عدم مداخله در امور داخلي كشورها باشد ادامه يابد.

5_ از همه كشورهاي ديگر درخواست مي نمايد كه از هر اقدامي كه مي تواند به ادامه اختلافات دامن زند خودداري ورزند و اجراي قطعنامه حاضر را تسهيل كنند.

6_ از دبيركل تقاضا مي نمايد كه ظرف سه ماه در مورد اجراي اين قطعنامه گزارش خود را تسليم نمايد.»

در خصوص اين قطعنامه نكات زير جالب توجه است

1_ عنوان اين قطعنامه نيز همانند قطعنامه 479 «وضعيت ميان ايران و عراق است

2_ اين قطعنامه نيز همانند قطعنامه 479 «توصيه است

3_ اين قطعنامه نيز به اتفاق آرا تصويب شد.

4_ فاصله زماني اين قطعنامه با قطعنامه قبلي 21 ماه و 15 روز است كه اين فترت طولاني خود سؤال برانگيز است فترت مربوط به زماني است كه نيروهاي عراقي مشغول استحكام مواضع خود در داخل ايران بودند.

5_ قطعنامه 514 با اشاره صريح به قطعنامه 476 سعي كرده براي آن قطعنامه نيز مشروعيت و وجهه قانوني كسب كند.

6_ در قطعنامه 514، شوراي امنيت به خطر افتادن و تهديد صلح را احراز نموده ولي همچنان اقدامي درمورد معرفي متجاوز و آغازگر جنگ و تنبيه او ننموده و اصولاً صحبتي از تجاوز به ميان نياورده است

7_ در اين قطعنامه براي نخستين بار از برقراري آتش بس عقب نشيني نيروها و تشكيل نيروي پاسدار صلح و استقرار آنها سخن به ميان آمده است.

8_ همچنين براي نخستين بار موضوعاتي مانند احترام به حاكميت استقلال تماميت ارضي و عدم مداخله در امور داخلي كشورها مورد توجه شورا قرار گرفته است اين مفاهيم آن قدر مسائل بي اهميتي نيستند كه در قطعنامه قبلي سهواً

فراموش شده باشند و اينك كه از نيروهاي ايران احساس خطر مي شود، اين مفاهيم پررنگ مي شوند. البته به هرحال وجود عباراتي چون احترام به حاكميت استقلال و تماميت ارضي در اين قطعنامه چرخشي آشكار به نفع جمهوري اسلامي ايران بود. هرچند شورا خواست تا با ذكر عدم مداخله در امور داخلي كشورها، نظر عراق را نيز در اين بند تأمين كرده باشد.

9_ در حالي كه در قطعنامه 479 از دبيركل خواسته شده بود ظرف 48 ساعت به شوراي امنيت گزارش دهد، اين مهلت در قطعنامه 514 سه ماه تعيين شده است اين بار شوراي امنيت متوجه شده كه مسئله به آساني قابل حل نيست

10_ در قطعنامه اخير برخورد جدي تر و قوي تري با مسئله شده است علت عمده اين بود كه افكار بين المللي قدرت نظامي ايران را باور كرده بود و با حذف بني صدر از رياست جمهوري يگانگي و وحدت نسبي در ميان زمامداران جمهوري اسلامي ايران ايجاد شده بود. البته سايرعوامل نامساعد بين المللي به ضرر جمهوري اسلامي ايران هنوز موجود بود.

11_ عقب نشيني نيروها به مرزهاي شناخته شده بين المللي كه در بند 2 قطعنامه مطرح شد، هنگامي مورد گفتگو قرار گرفت كه نيروهاي عراق از اكثر نقاط مهم و استراتژيك ايران بيرون رانده شده بودند. به بيان ديگر، هنگامي صحبت از عقب نشيني نيروها شد كه در نقاط جنوبي جبهه نيروهاي ايران به مرزهاي بين المللي رسيده بودند.

به دلايلي كه ذكر شد، قبول قطعنامه از طرف عراق و رد آن از طرف ايران قابل پيش بيني بود و اين امر تحقق يافت نهايت آن كه جمهوري اسلامي ايران پس از تصويب قطعنامه 514 در شوراي امنيت

دست به تحريم شورا زد و در جلسات آن شركت نكرد. دليل ايران اين بود كه چگونه آزادسازي سرزمين هايي كه به طور غيرقانوني و با زور اشغال شده مي تواند تهديد عميقي عليه صلح و امنيت بين المللي به شمار رود كه تشكيل جلسه فوري شوراي امنيت را _ پس از نزديك به دو سال كه از اشغال اين سرزمين ها مي گذرد _ ضروري سازد.

ناكامي نظم سلطه ي جهاني در اجراي طرح فروپاشي بر ضد ايران

ناكامي نظم سلطه ي جهاني در اجراي طرح فروپاشي بر ضد ايران

نويسنده:حسن واعظي

منبع:كتاب،اصلاحات و فروپاشي تشريح طرح بازسازي شده ي فروپاشي شوروي در ايران

برنامه ها و اقدامات غرب براي اجراي طرح فروپاشي نظام اسلامي ايران، به سبك آن چه شوروي سابق انجام شد، تا كنون راه به جايي نبرده و همه به شكست انجاميده است. از جمله موارد مصاديق اين شكست ها و ناكاميِ نظام سلطه ي جهاني در اين رابطه، به موارد زير مي توان اشاره كرد: * 1. سرمايه گذاري هاي عظيم آمريكا و مجموع ضد انقلاب داخلي مخالفان نظام براي انتخاب فردي نظير گورباچوف به عنوان رييس جمهور شكست خورده است. كسي كه براي پيش برد اهداف نظام سلطه ي جهاني و اجراي مراحل سه گانه ي طرح فروپاشي به سبك شوروي بتواند اسلاميت نظام را نفي كند، در برابر ولايت فقيه بايستد، اختلاف هاي داخلي را گسترش دهد، به نارضايتي هاي عمومي دامن بزند، تب اصلاحات را بالا ببرد، با بي عملي بر مشكلات مردم بيفزايد، نظام را متهم به نقض حقوق بشر كند، نهادهاي امنيتي، قضايي و انتظامي را بي اعتبار كند، براي فعاليت عناصر ضد انقلاب چتر حمايتي بسازد، به تطهير دشمنان خارجي و داخلي

مبادرت ورزد، قانون اساسي را تضعيف كند، ناامني را دامن بزند، مبلّغ فرهنگ و اصلاحات آمريكايي باشد، اسلام را تضعيف كند و زمينه را براي سلطه ي بيگانگان بر كشور مهيا سازد. سرمايه گذاري هاي آمريكا و غرب در شوروي در اين زمينه به نتيجه رسيد، اما نظام سلطه ي جهاني و صهيونيسم بين الملل تا كنون در اجراي چنين طرحي در ايران با ناكامي و شكست روبه رو گرديده اند.

* 2. برنامه ريزي هاي آمريكا و صهيونيسم براي ايجاد شبكه اي از مطبوعات و نشريات مجري طرح فروپاشي عملاً با درايت مقام معظم رهبري عقيم مانده است. البته تلاش هاي وسيعي از سوي دشمنان خارجي و داخلي و دوستان نادان براي فعاليت مجدد اين گونه نشريات كماكان در جريان است كه هوشياري نيروهاي دل سوز و وفادار به اسلام و انقلاب و حضور آنان در صحنه مي تواند اين توطئه عظيم را براي هميشه خنثي نمايد. تمام متفكران و سياست مداران روسيه و شوروي سابق از هر جناح و گروهي در اين موضوع متفق القول هستند كه يكي از عوامل مهم و اساسي فروپاشي شوروي و غلتيدن مردم اين كشور در بحران هاي طاقت فرسايي كه تمام ثروت هاي آن ها را بر باد داد و باعث سلب امنيت شد و فقر عمومي را بر آن ها عارض نمود، مقابله نكردن آن ها با فعاليت آزادانه نشريات و روزنامه هاي مبلّغ انديشه هاي غرب و وابسته به آمريكا بود.

* 3. تلاش هاي آمريكا و اسراييل در ايجاد اجماع نظر بين المللي براي اعمال تحريم هاي اقتصادي و همراه ساختن كشورهاي مهم صنعتي

و اقتصادهاي قدرت مند جهاني با خود براي تضعيف توان ملي و بنيه ي اقتصادي ايران، از طريق تعميم قوانين فرامرزي داماتو با هدف فلج ساختن اقتصاد ايران و افزايش نارضايتي هاي عمومي در سال 1376 با شكست مفتضحانه اي مواجه گرديد، زيرا اولاً افزايش دور از انتظار سطح مشاركت سياسي مردم ايران در انتخابات رياست جمهوري و مجلس منجر به شكست سياست هاي مهار گرديد و ثانياً كشورهاي عضو اتحاديه اروپا، ژاپن، چين، روسيه و ساير كشورها با خط مشي آمريكا بر ضد ايران به شدت مخالفت نمودند و قوانين فرامرزي آمريكا را ناكام گذاشتند.

* 4. شكست آمريكا در منزوي ساختن ايران در صحنه ي بين المللي و عدم توفيق نظام سلطه ي جهاني در معرفي جمهوري اسلامي ايران به عنوان تهديدي خطرناك بر ضد صلح جهاني و ثبات منطقه اي. مهم ترين عامل اين ناكامي، استقبال گسترده كشورهاي جهان از سياست تشنج زدايي ايران و پشتيباني تمام كشورها و صاحب نظران جهاني از سياست گفتگوي تمدن ها بود كه زمينه را براي ناكامي آمريكا و اسراييل در منزوي ساختن ايران فراهم آورد زير آمريكا موفق شده بود نوعي اجماع نظر بين المللي بر ضد شوروي و مكمونيسم ايجاد نمايد، اما برنامه ريزي هاي آمريكا بر ضد اسلام و جمهوري اسلامي ايران نتايج معكوس به همراه داشته و زمينه را براي گسترش اسلام و گرايش بيش تر مردم غرب به مكتب متعالي و انسان ساز اسلام فراهم آورده است.

* 5. تلاش ها و سرمايه گذاري هاي آمريكا و اسراييل براي هماهنگ ساختن طيف هاي مختلف ضد انقلاب و مخالفان قانون اساسي حول

محور ضديت با اسلام و اشاعه ي سكولاريسم و لاييسم با موفقيت توأم بوده است، اما همين امر زمينه را براي جدايي بيش تر اين گروه ها و عناصر معاند از مردم ايران افزون تر ساخته است و اين جريان ها را به نيروهايي مطرود و منزوي مبدل كرده و به مرور زمان ماهيت اين نيروها بيشتر افشا مي گردد. اشكال اصلي تحليل گران و استراتژيست هاي آمريكايي و غربي همواره اين است كه براي تنظيم خط مشي هاي خود عليه ايران به اطلاعات و تحليل هاي غلط جريان ضد انقلاب ايراني و ديدگاه هاي تحليل گران صهيونيسم جهاني متكي هستند. اين امر سرمايه گذاري هاي عظيم آن ها را در مقاطع مختلف بي نتيجه كرده است و اين نيز از الطاف خفيه ي الهي محسوب مي گردد.

* 6. يكي از اجزاء مهم و زير بنايي فروپاشي نظام اسلامي ايران، تخريب فرهنگ اسلامي، تضعيف ايمان مردم به ارزش هاي الهي و موازين اخلاقي از يك سو، و اشاعه ي فرهنگ غربي و مظاهر زندگي مادي از سوي ديگر است. سرمايه گذاري هاي نظام سلطه ي جهاني و مجموعه نيروهاي مخالف اسلام و نظام در اين زمينه با موفقيت همراه نبوده؛ بلكه در اين ميان نكته ي حايز اهميت اين است كه اين تلاش ها مجموعه ي نيروهاي مدافع اسلام و انقلاب را بيدار ساخته و هوشيارتر از گذشته وارد صحنه نموده است، كه اين امر زمينه را براي پيش برد طرح فروپاشي با مشكلات جدي مواجه ساخته است.

* 7. برنامه ريزي هاي آمريكا و غرب براي ايجاد مجموعه اي از تشكل هاي سياسي

وابسته در دانشگاه ها و مراكز روشن فكري با اغتشاشات 18 تا 23 تير ماه 1378 و دستگيري عناصر فعال و سرپل هاي مجري اين طرح افشا و خنثي گرديد، اگر چه تلاش در اين زمينه هم چنان ادامه دارد. اما وقايع 18 تا 23 تير ماه و افشاي كنفرانس هايي نظير كنفرانس برلين و لو رفتن ارتباط جريان هاي سكولار با شبكه ي جهاني روشن فكري وابسته به CIA و محافل سياسي غرب، موجبات افشاي شيوه هاي عمل سرويس هاي اطلاعاتي بيگانه را فراهم آورد و زمينه هاي ايجاد تشكل هاي سياسي وابسته را كه مكمل فعاليت هاي نشريات تحت نفوذ بودند، با مشكلات جدي مواجه ساخت، هم چنين هوشياري نيروهاي امنيتي را بيش تر كرد و افكار عمومي را نسبت به توطئه ها و طرح هاي استكباري حساس تر از گذشته نمود. در صورتي كه اين امور در اتحاد جماهير شوروي به راحتي پيش رفت و اجرا شد.

* 8. برنامه ريزي هاي آمريكا و اسراييل با استفاده از مجموعه ي ضد انقلاب و امپرياليسم خبري براي تضعيف نهادهاي امنيتي، قضايي، انتظامي، نظامي، شوراي نگهبان، صدا و سيما – به عنوان رسانه ي ملي - ، مجمع تشخيص مصلحت نظام، بسيج و سپاه، روحانيت و ولايت فقيه از يك سو، و ايجاد چتر حمايتي براي فعاليت آزادانه ضد انقلاب از سوي ديگر، نتوانست آن چنان كه مورد نظر نظام سلطه جهاني بود متحقق گردد. نقطه ي اوج اين فشارها در محاكمه ي 13 جاسوس يهودي تبلور يافت، اما قاطعيت جمهوري اسلامي ايران و هوشياري مردم ايران و افشا بوده اهداف استكبار جهاني از

پافشاري بر محور فوق الذكر، زمينه هاي شكست اين استراتژي را فراهم آورد. البته نظام سلطه ي جهاني تلاش بسيار گسترده اي را در واقعه ي قتل هاي زنجيره اي و كوي دانشگاه از خود نشان داد تا دستگاه امنيتي كشور و نيروهاي انتظامي نظام را بي اعتبار سازد و با محاكمه ي 13 جاسوس يهودي دستگاه قضايي را منفعل نمايد، اما تا كنون در دست يابي به اين اهداف نتايج مطلوبي به دست نياورده است. با اين حال، هوشياري ملي در اين زمينه ها بايد بيش از گذشته شود.

* 9. استراتژيست هاي صهيونيسم و طراحان سياست هاي استعماري و تئوريسين هاي آمريكايي براي قرار دادن اسلام در برابر آزادي و نشاندن قوانين الهي و وحي در مقابل دموكراسي، و حكومت ديني در برابر مردم سالاري، با شكست مواجه بوده اند. اين امر منبعث از بي اطلاعي و عدم آگاهي تئوريسين هاي غربي و صهيونيستي از ماهيت اسلام و عمق ايمان مردم نسبت به تعاليم الهي و حكومتي است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و حضرت علي عليه السلام ايجاد كردند. آنان فلسفه ي سياسي اسلام را با مسيحيت مقايسه مي كنند و در پي ايجاد رنسانس – از نوع رنسانسي كه در اروپا اتفاق افتاد – در ايران هستند. كليه ي نيروهاي مستقل و دل سوز كشور بايد با پا فشاري بر خط مشي مردم سالاري اسلامي و ديني، زمينه هاي استراتژي دشمنان و بدخواهان كشور را خنثي نمايند و به مردم سالاري ديني به عنوان يك طرح ملي بنگرند.

* 10. يكي از محورهاي موفق طرح فروپاشي شوروي

تباني آمريكا با جريان هاي اصلاح طلب، حول محور مبارزه با كمونيسم بود كه مجموعه ي غرب از اين طريق با فريب اصلاح طلبان، ضرباتي جدي بر نظام شوروي وارد ساخت. روشن است كه تباني نظام سلطه ي جهاني با نيروهاي داخل نظام بايد حول محور مبارزه مشترك با اسلام و حذف اسلاميت از جمهوريت صورت پذيرد كه اين كار به آساني تباني آن ها با اصلاح طلبان شوروي براي مبارزه با كمونيسم نيست، چرا كه اگر چنين تباني اي صورت پذيرد، مجريان آن با تنفر عمومي مواجه خواهند شد و خشم خداوند را بر خواهند انگيخت. تا كنون نيز بر اساس آيه ي شريفه ي «مكروا و مكر الله و الله خير الماكرين» (1) و آيه ي شريفه ي «يريدون ليطفئوا نور الله بأفواههم و الله متم نوره و لوكره الكافرون»(2) و آيه ي شريفه ي «ان الله يدافع عن الذين آمنو و أنّ الله لايحب كل خوان كفور»(3) تا كنون هر نيرويي كه در اين مسير گام برداشته است، به دليل آن كه در برابر خداوند و دين خدا صف آرايي نموده، توسط خداوند از صحنه حذف و رسوا شده است.

* 11. استحكام پيوند اقوام در ايران با يكديگر در سايه ي اسلام، چنان مستحكم و قوي است كه قابل مقايسه با اقوامي كه با زور سرنيزه در قالب اتحاد جماهير شوروي يك كشور واحد را تشكيل داده بودند نيست. اين امر تمام تلاش هاي تجزيه طلبانه اي را كه از محورهاي اصلي استراتژي فروپاشي جمهوري اسلامي ايران به سبك شوروي است، با ناكامي و شكست مواجه ساخته و خواهد ساخت.

*

12. شكست ديگر استكبار جهاني و صهيونيسم بين الملل در اجراي طرح فروپاشي به سبك شوروي بر ضد جمهوري اسلامي ايران، در عرصه ي اشاي طرح آن ها براي حذف اسلام رقم خورده است. آمريكا و غرب به راحتي بر ضد كمونيسم در شوروي موضع گيري و تبليغ مي كردند اما نمي توانند بر ضد اسلام مستقيماً وارد عمل شوند و چاره اي جز پيش گرفتن شيوه هاي منافقانه ندارند. بنابراين، اشاعه و ترويج سكولاريسم را – كه يكي از آثار آن جدايي دين از سياست و حذف ولايت فقه و حذف اسلاميت از جمهوريت است – در دستور كار خود قرار داده اند، اما روشن بودن ماهيت نيروهاي سكولار نزد افكار عمومي و سوابق ضديت آنان با اسلام براي مردم ايران، طرح آمريكا و اسراييل را در عرصه ي مقابله با اسلام از طريق تبليغ سكولاريسم با شكست مواجه ساخته و سرمايه گذاري هاي آنان را بي نتيجه نموده است. البته اين به معني شكست كامل توطئه نيست. طبعاً برنامه ريزي هاي وسيع غرب، آثار و عواقب مخرب فرهنگي، سياسي و اجتماعي براي جامعه ايران داشته است كه بايد با طرح هاي جامع و حساب شده، مانع از گسترش پيامدهاي سوء گرديد و ضايعات پديد آمده را جبران نمود. قطعاً تشديد اختلاف هاي داخلي، نبودن اجتماع نظر ميان مسؤولان كشور درباره ي مسايل فرهنگي، بي برنامگي در امور اقتصادي، سپردن فضاي فرهنگي كشور به دست ضد انقلاب و راديوهاي بيگانه، خوش بيني افراطي نسبت به آمريكا و غرب و تبديل مراكز علمي و دانشگاهي به كانون تشنجات سياسي، زمينه را براي عملي شدن خواسته

هاي دشمن مساعد خواهد ساخت. در فصل بعدي، مكانيسم طرح فروپاشي شوروي را از زبان سياست مداران و متفكران روسي ملاحظه خواهيد كرد. متن كامل اظهارات مقام هاي طراز اول روسيه و متفكران شوروي درباره ي چگونگي شكل گيري طرح فروپاشي شوروي، روش هاي اجرايي، نقش نيروهاي داخلي، مكانيسم عمل كشورهاي غربي و موقعيت كنوني رورسيه و مردم اين كشور پس از فروپاشي را در فصل بعد مرور خواهد شد. اميد است كليه ي نيروهاي دل سوز كشور، با استفاده از تجربيات 15 سال گذشته همسايه ي شمالي و عبرت آموزي از اشتباهات فاحش سردمداران اصلاح طلبي كه كشور شوروي را در مسير فروپاشي سوق داد و مردم اين كشور را در ورطة فقر و ناامني غوطه ور ساخت، با پيمودن راه هاي صحيح و حركت در مسير صراط مستقيم الهي، كشور را در مسيري به پيش ببرند كه منجر به اعتلاي نام اسلام و سربلندي ايران عزيز گردد. اين امر جز با تقويت ايمان به خداوند متعال، صيانت از فرهنگ اسلامي، بالا بردن روحيه خود باوري و خود اتكايي، نفي القائات و توطئه هاي دشمنان داخلي و خارجي كشور، نفي فرهنگ غربي و برنامه ريزي هاي صحيح در مسير افزايش توان ملي، رفع مشكلات و نارسايي ها، در محيطي آرام و بي بحران مسير نخواهد بود، زيرا خداوند تبارك و تعالي در آيه ي شريفه ي «إن تنصروا الله ينصركم و يثبّت اقدامكم» (4) و آيه ي شريفه ي «و الذين جاهدوا فينا لندينّهم سبلنا»(5) نصرت و پشتيباني خود را موكول و مشروط به جهاد و تلاش هاي مخلصانه مؤمنين كرده، و پيروزي بر

دشمنان و خنثي كردن نيات پليد و اهداف سلطه گرايانه دشمنان خدا و مردم را در راستاي دوري گزيدن از تنازعات نفساني و حفظ وحدت يك پارچگي و جهاد و كوشش طرفداران و پيروان حق دانسته است. پي نوشت ها: 1. دشمنان با خداوند و دين خدا به تزوير و حمله پرداختند و خداوند نيز با مكر و حيله با آن ها برخورد كرد كه خداوند بهترين مكر كنندگان است. «آل عمران، آيه ي 54».

2 . دشمنان قصد دارند و اراده كرده اند با تبليغات، نور الهي را خاموش سازند، در حالي كه خداوند نور هدايت خود را گسترش مي دهد، اگر چه كافران ناخشنود و ناراضي باشند. «صف، آيه ي 8».

3 . به تحقيق خداوند مدافع كساني است كه ايمان آورده اند و خداوند خاينين و خود فروختگان را دوست نمي دارد.«حج، آيه ي 38».

4 . اگر شما خدا را ياري كنيد «يعني اين پيغمبر خدا را» خدا هم شما را «همه جا» ياري كند و ثابت قدم گرداند. «محمد، آيه ي 7».

5 . و آنان كه در راه ما به جان و مال جهاد كردند محققاً آن ها را به راه خويش هدايت مي كنيم. «عنكبوت، آيه ي 69».

بررسي روش هاي اجرايي طرح فروپاشي بر ضد جمهوري اسلامي ايران

بررسي روش هاي اجرايي طرح فروپاشي بر ضد جمهوري اسلامي ايران براي شناخت بهتر شيوه هاي عمل نيروهاي داخلي براي پيش برد طرح فروپاشي بر ضد جمهوري اسلامي ايران، به بررسي عمل كرد دو جريان مي پردازيم.

الف) نشريات تازه تأسيس و هم سو با استراتژي نظام سلطه ي جهاني.

ب) تشكّل هاي نو ظهور در خط آمريكا طي سال هاي 1377 و 1378.

عمل كرد اين

دو جريان شباهت بسيار زيادي به خط مشي هاي مرحله ي اول طرح فروپاشي شوروي دارد: الف) خط مشي نشريات تازه تأسيس

بررسي محتواي برخي از نشرياتي كه در سال 1376 هم زمان با روي كرد نظام سلطه ي جهاني به طرح فروپاشي جمهوري اسلامي ايران به سبك شوروي تأسيس شدند و تا اوايل سال 1379 فعاليت داشتند، بيانگر آن است كه اين مطبوعات آگاهانه يا ناآگاهانه به عنوان مجري بخشي از استراتژي امپرياليسم جهاني بر محورهاي ذيل تأكيد داشتند و بر اساس يك استراتژي از پيش تعيين شده بر سياست هاي زير پافشاري داشتند:

1. تضعيف نهادهاي امنيتي، قضايي، انتظامي، بسيج، سپاه پاسداران، مجمع تشخيص مصلحت نظام، شوراي نگهبان، رسانه ي ملي كشور و از همه مهم تر، ولايت فقيه، با هدف بي اعتبار كردن، از كار انداختن و منفعل ساختن آن ها.

2. حمايت همه جانبه از مخالفان نظام و عناصر بي اعتقاد به قانون اساسي، در جهت بزرگ نمايي فعاليت هاي آنان و ترويج نظريات و عمل كرد آن ها بر ضد اسلام و نظام و ايجاد نوعي چتر حمايتي براي تحركات ضد انقلابي.

3. تلاش هماهنگ با ساير مجريان و طراحان خارجي و داخلي طرح فروپاشي، براي قرار دادن جمهوري اسلامي ايران بر سر يك دو راهي كه اگر نظام با عناصر ضد انقلاب مقابله كند و مانع از اجراي طرح هاي مخالفان اسلام و قانون اساسي گردد، به ضديت با آزادي هاي سياسي و مخالفت با دموكراسي و ايجاد استبداد و خفقان متهم شود، و اگر با توطئه هاي ضد انقلاب مقابله نكند، طرح فروپاشي جمهوري اسلامي ايران به شكل آزادانه دنبال گردد.

4. اشاعه

و ترويج تهاجم فرهنگي، با هدف نفي ارزش هاي اسلام و هجوم همه جانبه بر ضد مباني اعتقادي، نفي حكومت ديني، مخدوش كردن ارزش هاي حياتي، سست كردن پايه هاي ايماني مردم و بنيان هاي مسلّم ديني.

5. تبليغ و ترويج سكولاريسم و لائيسم، همراه با اشاعه ي فرهنگ غربي و مباني نظري ليبرال دموكراسي غرب و برنامه ريزي حساب شده براي بزرگ نمايي عناصر هم سو با آمريكا و جريان هاي غرب زده.

6. نفي تمام دست آوردهاي ملت ايران در طول 21 سال گذشته، به ويژه حماسه دفاع مقدس، با زير سؤال بردن افتخارات گذشته نظام و ملت و ابهام آفريني نسبت به قوانين و لوايح منبعث از متن اسلام و ضروريات دين.

7. بزرگ نمايي اغراق آميز نقاط ضعف و نارسايي هاي موجود در كشور و تلاش براي سياه جلوه دادن وضعيت، و متشنج جلوه دادن اوضاع كشور، با هدف ايجاد جنگ رواني و افزايش نارضايتي هاي عمومي.

8. تلاش براي بالا بردن تب اصلاحات از يك سو، و جَو سازي بر ضد تمام طرح ها و لوايح اصلاح طلبانه و قوانيني كه موجبات حل مشكلات معيشتي و اجتماعي مردم را فراهم مي آورد. تمام اين اقدامات با هدف معطل نگه داشتن كشور و افزايش مشكلات جامعه براي گسترش نارضايتي هاي عمومي صورت گرفته است.

9. تطهير دشمنان داخلي و خارجي كشور، جهت كاستن از حساسيت هاي مردم و نظام بر ضد دشمنان و توطئه هاي خصومت آميز آنان.

10. ايجاد بحران و تشنج در جامعه، با بزرگ جلوه دادن مسايل كم اهميت، با هدف فراموش شدن مسايل مهم كشور كه در نهايت به اثبات ناكار آمدي جمهوري

اسلامي ايران و نفي تئوري حكومت ديني بينجامد.

11. تلاش برنامه ريزي شده براي تبديل اختلاف هاي ديدگاهي و تضارب افكار و تفاوت سليقه ها به تخاصم هاي فرسايشي و كشمكش هاي خصمانه.

12. برنامه ريزي براي تخريب چهره نظام جمهوري اسلامي در افكار عمومي داخل و خارج از كشور.

13. حمايت از جناح دوم خرداد با هدف افزايش اختلاف ها در ميان جناح هاي سياسي.

14. تبليغ مستمر اين موضوع كه نمي گذارند دولت كار كند، و هم چنين برنامه ريزي براي ايجاد دشمني هاي فرضي، با هدف عوام فريبي براي بدبين كردن مردم و افزايش اختلاف ها و تشنجات در ميان مسؤولان طراز اول كشور.

15. سازماندهي حملات مكرر و پي در پي بر ضد قانون اساسي و تضعيف مشروعيت و مقبوليت قانون اساسي.

16. زمينه سازي براي بي اعتبار شدن قانون در جامعه، با هدف بروز هرج و مرج و اغتشاشات داخلي و افزايش آنارشيسم در كشور.

17. تبليغات گسترده براي متهم كردن كليّت نظام و مسؤولان طراز اول كشور و نهادهاي اجرايي، به ضديت با اصلاحات و جمهوريت و حركت در مسير خشنونت طلبي، انحصار خواهي و مقابله با آراي مردم.

18. تأكيد بر كلي گويي و ترويج فضاي شعاري و ممانعت از سوق يافتن فضاي جامعه به سوي برخوردهاي علمي و ارايه ي طرح و برنامه براي حل مشكلات اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي مردم و كشور.

19. تحريك اقوام و مذاهب و اشاعه ي تجزيه طلبي و تلاش براي قرار دادن شيعه و سنّي در مقابل يكديگر و تبليغ تضييع حقوق اقليت هاي مذهبي.

20. برنامه ريزي براي افزايش و تعميق فاصله ميان نسل انقلاب و نسل جديد، با هدف

ايجاد گسست فرهنگي در نسل جوان براي ايجاد بحران هويت و ايجاد روحيه ي يأس و نااميدي و اشاعه ي فرهنگ غربي و مظاهر زندگي مادي. ب) استراتژي تشكل هاي سياسي نوظهور درون حاكميت

1. پرهيز از روشن ساختن مرز بندي هاي خود با جريان ها و گروه هاي مخالف قانون اساسي.

2. اپوزيسيون نشان دادن خود، در عين داشتن مسؤوليت هاي بسيار مهم. اين نوع موضع گيري با هدف انداختن مشكلات كشور به گردن ديگران و مبرا ساختن خود و توجيه ناكار آمدي و ضعف هاي مديريتي خويش صورت مي گيرد.

3. استفاده از روش هاي مخرب براي حذف رقيب، با تمسك به روش مشهور «هدف وسيله را توجيه مي كند».

4. تأكيد بر كلي گويي، تشنج آفريني و ايجاد فضاي شعاري در افكار عمومي، به جاي تشويق جامعه و متفكران كشور به ارايه ي طرح و برنامه براي حل معضلات و نارسايي هاي كشور.

5. سازماندهي حملات مغرضانه و بي محابا به نهادهاي امنيتي، قضايي، انتظامي و رسانه ملي نظير صدا و سيما، بدون در نظر گرفتن مصالح نظام و آينده انقلاب.

6. تبليغ گسترده اين مسأله كه «نمي گذارند كار شود»! با اين حربه هم مخالفان را از صحنه خارج مي كنند و هم ناكار آمدي خود را توجيه مي نمايند. اين استراتژي يكي از مهم ترين شيوه هاي عمل كرد تشكل هاي سياسي تازه تأسيس بوده و هم چنان در دستور كار آنان قرار دارد.

7. تلاش براي جلوگيري از شكل گيري توسعه متوازن و همه جانبه در كشور، با تكيه تك بعدي بر توسعه ي سياسي و بي توجهي نسبت به ساير ابعاد توسعه، به ويژه توسعه

ي اقتصادي براي حل مشكلات معيشتي مردم و نارسايي هاي صنعتي و تجاري كشور. اين امر با تأكيد مستمر بر اين موضوع صورت مي گيرد كه ساختار اقتصادي كشور بيمار است و بايد كار اساسي صورت گيرد، اما در عمل فقط از مشكلات حرف مي زنند و هيچ طرح و برنامه اي براي اصلاح ساختارهاي بيمار ارايه نمي دهند و صرفاً در تنور توسعه سياسي مي دمند و كليّت نظام را به نقض حقوق بشر و ضديت با دموكراسي محكوم مي كنند.

8. تلاش وسيع و گسترده براي هم موضع و هم جهت نشان دادن با رييس جمهور محترم، با هدف جلب اعتماد و تعميق اختلاف هاي دروني.

9. عدم احساس مسووليت نسبت به وضعيت اقتصادي مردم كه روز به روز با تحريكات و تشنج آفريني هاي آنان وخيم تر مي گردد. اين جريان هاي سياسي تقريباً عليه تمام مسؤولان طراز اول كشور موضع گيري مي كنند و سعي دارند مسووليت روند نزولي شاخص ها را به عهده روحانيت و دولت هاي گذاشته بيندازند و بي عملي خود را توجيه كنند.

10. تخريب تمام جريان هاي غير هم نوا با خود در افكار عمومي، با استفاده از روش هاي مخرب، با هدف بي اعتبار كردن روحانيت و ساير رقبا و خارج ساختن آن ها از صحنه. هدف اصلي آنان در اين زمينه حذف نيروهاي وفادار به اسلام از مسؤوليت هاي كليدي است. هم چنين از ديگر هدف هاي اين گونه تشكل هاي سياسي و دوستان نادان عبارت است از قدرت مند جلوه دادن رقيبان، براي توجيه ناكار آمدي و ضعف هاي مديريتي خود.

11. تلاش وسيع و گسترده براي

كاستن از حساسيت هاي افكار عمومي عليه دشمنان داخلي و خارجي كشور، با استفاده از برنامه هاي مختلف براي تطهير آمريكا و غرب و توهم خواندن توطئه هاي آن ها بر ضد ملت ايران.

12. عدم موضع گيري نسبت به برخوردهاي خصمانه آمريكا و غرب عليه ملت ايران و سكوت در برابر اقدامات آمريكا عليه منافع ملي كشور و جَو سازي عليه نيروهايي كه به حق بر ضد سياست هايي كه آمريكايي ها براي به ذلت كشاندن ملت ايران در پيش گرفته اند.

13. بزرگ جلوه دادن مسايل كم اهميت و ناديده انگاشتن مسايل مهم و معضلات اساسي كشور با هدف غفلت مسؤولان از حل نارسايي ها براي افزايش بحران هاي اقتصادي – اجتماعي و هم چنين اثبات ناكار آمدي نظام براي نفي نظريه ي حكومت اسلامي.

14. هم صدا شدن با مطبوعات و راديوهاي بيگانه و امپرياليسم خبري براي بزرگ نمايي اغراق آميز نقاط ضعف و متشنج جلوه دادن اوضاع عمومي كشور (1).

15. عدم رعايت خطوط قرمز در عرصه ي منافع ملي، وحدت و امنيت ملي و تكيه بر تبليغات غلط، ترويج غوغا سالاري و ابهام آفريني و به راه انداختن جنگ رواني براي مغشوش كردن ذهن جامعه و وارونه ساختن حقايق.

16. تبديل افراد و گروه هاي مخالف و غير هم نوا با خود به معضل اساسي كشور و معرفي آنان به عنوان تضاد عمده و دشمني اصلي.

17. تلاش براي قرار دادن اسلام در مقابل دموكراسي و مردم سالاري و معرفي نيروهاي غير هم نوا با خود به عنوان مخالفان آزادي هاي سياسي و جمهوريت.

18. سكوت تعمدي در مقابل انواع تهاجماتي كه بر ضد ارزش هاي اعتقادي

و مباني اسلام و ايمان مردم صورت مي پذيرد و عدم موضع گيري در مقابل جريان هايي كه مجري تهاجم فرهنگي – سياسي بر ضد اسلام و انقلاب هستند.

19. حمايت از مخالفان نظام تحت عنوان دفاع از آزادي و تريبون دادن به نيروها و عناصري كه از سوابق خوبي برخوردار بوده و طرح بسياري از مسايل ضربه زننده به اسلام و نظام هستند. نفي مستقيم و غير مستقيم دستاوردهاي مثبت گذشته و عمل كردهاي نظام و ارزش هاي دفاع مقدس، از محورهاي اصلي تحركات اين جريان مشكوك مي باشد.

20. بستن دست نهادهاي امنيتي و انتظامي با جَو سازي هاي مخرب تبليغاتي و بازگذاشتن دست مخالفان نظام براي حمله و تهاجم به نهادهاي قانوني با بهره گيري از انواع روش ها و شيوه هاي غير قانوني و غير اخلاقي. پي نوشت ها: 1. نكته ي حايز اهميت اين است كه اين عناصر، به ويژه مسؤولان و سردبيران نشريات زنجيره اي و رهبران گروهك هاي نو ظهور و كساني كه سعي دارند خود را طرفدار دموكراسي نشان دهند، دايماً با بخش هاي فارسي راديوهاي بيگانه به ويژه راديو آمريكا، راديو عراق، راديو آزادي و راديو اسراييل مصاحبه مي كنند و اين راديوها به بلندگوي تبليغاتي اين عناصر مبدل شده اند. اين افراد دموكراسي را از اسراييل، عراق و... كه غير دموكراتيك ترين رژيم هاي دنيا مي باشند گدايي مي كنند و آنان را پناهگاه خود مي دانند، در صورتي كه هيچ نيروي ملي و معتقد به مردم در سراسر دنيا از راديوهاي دشمنان كشور براي تبليغ نظرات خود استفاده نمي كنند. نويسنده:حسن واعظي

منبع:كتاب،اصلاحات و فروپاشي تشريح طرح

بازسازي شده ي فروپاشي شوروي در ايران

تحولات عصر جمهوري اسلامي ودوره ي تثبيت نظام(1362-1368)

تحولات عصر جمهوري اسلامي ودوره ي تثبيت نظام(1362-1368)

اين دوره كه از سال 1362 تا 1368 را در بر مي گيرد با افول تدريجي فعاليت گروهكها در داخل و نيز تغيير ورق جنگ پس از تجاوز رژيم بعث عراق به مرزهاي كشورمان بود.اين دوران با رياست جمهوري آيت الله خامنه اي و نخست وزيري مهندس ميرحسين موسوي مقارن بود.در اين دوره،مسايل داخلي تا حد زيادي تحت الشعاع جنگ واقع شده بود:از يك سو،اختلاف جناحهاي داخلي در مقابل تجاوز دشمن خارجي رنگ مي باخت،و از سوي ديگر دولت و مردم با همه ي توان در خدمت پيشبرد جبهه ها و مسايل مربوط به آن قرار داشتند.انقلاب فرهنگي نيز- كه از سال 59 دانشگاهها را براي بازنگري در دروس و ممانعت از فعاليت گروهكهاي معارض به تعطيلي كشانده بود- براي همكاري دانشجويان با نهادهاي انقلابي و حضور آنها در ميدان هاي نبرد،عاملي مهم به شمار مي آيد.با تشكيل بسيج به فرمان امام خميني (رحمه الله عليه) در سال 58،بسياري از مردم براي ياري دادن رزمندگان اسلام به جبهه ها گسيل شدند.

در اوايل سال 1367 و در آستانه ي انتخابات دوره ي سوم مجلس شوراي اسلامي،مجمع روحانيون مبارز از جامعه روحانيت مبارز جدا شد و توانست در آن انتخابات،بيشتر كرسي هاي آن دوره را به خود اختصاص دهد.امام خميني (رحمه الله عليه) تشكل جديد را نه تنها موجب اختلاف ندانست،بلكه سبب شفاف شدن مواضع و ديدگاهها تلقي كرد.در آن زمان،مواضع سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي – كه پس از انقلاب از اتحاد هفت گروه پديد آمده بود- و دفتر تحكيم وحدت (اتحاديه انجمنهاي

اسلامي دانشجويان دانشگاههاي سراسر كشور) با مواضع مجمع روحانيون مبارز بسيار نزديك بود.(1) دوره ي بازسازي اقتصادي (1368-1376)

ايران در سال 1368 شاهد رحلت جانگداز بنيانگذار جمهوري اسلامي،انتخاب آيت الله خامنه اي براي تصدي مقام رهبري از جانب مجلس خبرگان و نيز رياست جمهوري آيت الله هاشمي رفسنجاني بود. از سويي بر اساس تجديد نظر صورت گرفته در قانون اساسي،تفكيك مرجعيت از رهبري و حذف سمت نخست وزيري نيز تصويب شد.از آنجا كه دولت جديد به بازسازي دوران پس از جنگ مي انديشيد،برنامه هاي داخلي خود را بر (سياست تعديل) (2) (در مقابل سياست تثبيت)،توسعه ي صادرات (در مقابل جايگزيني واردات)،خصوصي سازي و جذب سرمايه هاي خرجي بنيان نهاد و سياست خارجي اش را بر تنش زدايي استوار ساخت.اتخاذ اين سياست ها ساختار اقتصادي كشور را تا حد زيادي تغيير داد و بر حوزه هاي فرهنگي و اجتماعي نيز تأثير مستقيم نهاد.(3) نخبگاني كه سياست اقتصادي دولت جديد را سازماندهي و اجرا مي كردند،در سال 1374 و در آستانه ي انتخابات دوره ي پنجم مجلس شوراي اسلامي،با عنوان (كارگزاران سازندگي ايران) به طور رسمي اعلام موجوديت كردند،هرچند پيشينه ي تشكل آنان به سال 1368 و آغاز فعاليت هاي دولت جديد باز مي گشت.برخي معتقدند ويژگي اصلي مواضع اقتصادي گروه كارگزاران،رشد وتوسعه اقتصادي شتابان بود كه در محورهاي زير دسته بندي مي شود:

1. خصوصي سازي واحدهاي اقتصادي؛

2. تغيير ساختارهاي اقتصادي بر اساس اقتصاد رقابتي؛

3. استفاده از تكنولوژي پيشرفته و اهميت دادن به توسعه ي همه جانبه؛(4)

4. استفاده از منابع خارجي و استقراض؛(5)

مجمع روحانيون مبارز در سال 1370 بعد از انتخابات چهارمين دوره ي مجلس شوراي اسلامي،و عدم

موفقيت در جلب آراي عمومي فعاليت خود را در عمل براي پنج سال متوقف كرد.به همين جهت به دليل بي تحركي گروههاي فعال در عرصه سياسي رقابت جناحهاي سياسي تا دوم خرداد 1376 تا حدي سيري نزولي داشت. پي نوشت ها: 1. حجت مرتجي،جناح هاي سياسي در دولت امروز،ص16-23؛نيز:سعيد برزين،جناح بندي سياسي در ايران و وزارت كشور،شناسنامه تشكل ها و احزاب سياسي جمهوري اسلامي ايران.

2. Adjustment Policy

3. براي آگاهي بيشتر در زمينه تغيير نظام اجتماعي و ارزش هاي جامعه در اين دوره،ر،ك:فرامرز رفيع پور،توسعه و تضاد.

4. كه البته تجربه ي عمل كرد آنان حكايت از در پيش گرفتن سيست(توسعه نامتوازن) به جاي (توسعه همه جانبه) مي نمايد.

5. حجت مرتجي،جناحهاي سياسي در ايران امروز،ص191-196. منبع: كتاب،انقلاب اسلامي ايران،جمعي از نويسندگان،نشر معارف،1384 ، چاپ چهارم،صص 196 و 197

انقلاب اسلامي

انقلاب اسلامي

پيروزي انقلاب اسلامي ايران شروع عصر تازه اي در تاريخ ايران به شمار مي رود.كشوري كه چندين هزار سال تحت سلطه ي شاهان و استعمارگران قرار داشت از بند زنجير اسارت رها شده و سرنوشت آن را مردم مسلمان و انقلابي رقم زدند.در يك كلام،ظهور انقلاب اسلامي ايران حاصل زحمتهاي اولياي دين براي اجراي قوانين اسلام و برپايي حكومت عدل الهي بود. ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي

انقلاب اسلامي ايران كه بدون وابستگي به شرق و غرب در 22 بهمن 1357 ه.ش،به پيروزي رسيده بود،معادلات سياسي استكبار جهاني را بر هم ريخت.انقلابي نوپا كه كانون توجه سياستمداران و عموم مردم جهان شد.(انقلاب سالهاي 1978،1979 (1357) و پيامدهاي آن براي نخستين بار در خلال 25 سال،توجه وسيع همگاني،همراه مقدار زيادي سرگرداني و ابهام را نسبت به ايران جلب نمود.اين

انقلاب حتي با الگوها و انتظارات كساني كه به نسبت خوبي از اوضاع ايران مطلع بودند،نيز سازگار نبود.) (1)

بي شك،چنين حادثه اي بزرگ،مسايل بي شماري در پي داشت،چنان كه برخي،روزهاي انقلاب را در مقابل تحولات سالهاي اوليه ي بعد از پيروزي ناچيز مي شمارند.انقلاب اسلامي ايران در عمر كوتاه خود مراحل متعدد و سرنوشت سازي را سپري كرده است.براي آشنايي بيشتر،اين روزها را در دورانهاي زير مورد مطالعه قرار مي دهيم. از پيروزي انقلاب تا استعفاي دولت موقت

دولتي كه با حكم امام خميني – رحمت الله عليه – در تاريخ 15/11/1357 به نخست وزيري مهندس (مهدي بازرگان) تشكيل شده بود،با پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن،با عنوان (دولت موقت انقلاب اسلامي) اداره كشور را به دست گرفت.(2) فرمان نخست وزيري مهندس بازرگان شامل مأموريتها و مسؤوليتهاي زير بود.

1. (در انتصاب مسؤولين دولتي روابط حزبي و بستگي به گروهي خاص درنظر گرفته نشود.

2. انجام رفراندم و رجوع به آراي عمومي ملت درباره ي تغيير نظام سياسي كشور به جمهوري اسلامي.

3. تشكيل مجلس خبرگان جهت تصويب قانون اساسي نظام جديد.

4. انتخابات مجلس نمايندگان ملت.) (3)

دولت موقت به دليل گرايشهاي ليبراليستي و ميانه روي،نه تنها در جهت انجام فرمان حضرت امام گام بر نمي داشت،بلكه بر موضع حزبي اصرار مي ورزيد.به عنوان نمونه مي توان به تركيب كابينه ي دولت موقت و برخورد با نهادهاي انقلابي اشاره كرد.

رفراندم عمومي در روز دوازدهم فروردين 1358 ه.ش براي تعيين نظام حكومتي ايران اسلامي برگزار شد و 2/98 درصد افرادي كه واجد شرايط بودند،به جمهوري اسلامي رأي مثبت دادند.امام خميني – رحمت الله عليه – در اعلاميه اي به اين مناسبت

فرمود:

(صبحگاه دوازده فروردين كه روز نخستين حكومت الله است از بزرگترين اعياد مذهبي و ملي ماست. ملت ما بايد اين روز را عيد بگيرند و زنده نگهدارند.روزي كه كنگره هاي قصر 2500 ساله حكومت طاغوتي فرو ريخت و سلطه شيطاني براي هميشه رخت بربست و حكومت مستضعفين كه حكومت خداست به جاي آن نشست.)(4)

عرصه ي سياسي ايران در فاصله پيروزي انقلاب تا استعفاي دولت موقت شاهد حوادث گوناگوني بود.از فرداي پيروزي،دهها دسته و گروه در مناطق مختلف خودنمايي كرده،هركس براي خود ايدئولوژي و آرماني را اعلام كرد.گروههاي معارض انقلاب- گروهكها- با الهام از استكبار جهاني در صدد سرنگوني نظام نوپاي جمهوري اسلامي بودند.عمل كرد (حزب دموكرات) و (كومله) در كردستان،(منافقين) سازمان مجاهدين خلق در تهران و شهرهاي بزرگ،حزب (خلق مسلمان) در تبريز،گروههاي چپ در تركم صحرا و فعاليتهاي گروه تروريستي (فرقان) از آن جمله بود.(5)

كميته ي انقلاب اسلامي،سپاه پاسداران و جهاد سازندگي از مهمترين نهادهايي بودند كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي تأسيس شدند.پاسداران انقلاب،به عنوان بازوي مسلح انقلاب و رهبري، به علت ضعف قواي انتظامي و ارتش و فقدان امنيت اجتماعي،اسلحه به دست گرفته،به حراست از انقلاب پرداختند. جهاد سازندگي نيز با ارايه انواع خدمات كشاورزي،آبرساني،برق رساني و راه سازي را در مناطق محروم بويژه بخشها و روستاهاي دور افتاده آغاز كردند.(6)

الف:انقلاب دوم:

روز سيزده آبان 1358 ه.ش،به مناسبت سالگرد تبعيد حضرت امام- رحمت الله عليه – مراسمي در دانشگاه تهران برگزار شد.در پايان اين مراسم،به عنوان اعتراض به پناه دادن شاه به امريكا،راهپيمايي با شكوهي به طرف سفارت امريكا درتهران انجام گرفت.در اين ميان عده اي از دانشجويان به نام (دانشجويان پيرو خط امام)

با يك برنامه ي از پيش تعيين شده،در يك اقدام انقلابي و متهورانه سفارت امريكا،( معروف به لانه ي جاسوسي) را كه زير چتر مصونيت ديپلمات در ايران مشغول كار بود،به اشغال خود درآورده،كاركنان آن را به گروگان گرفتند.(7)

امام خميني – رحمت الله عليه – حركت دانشجويان را تأييد كردند و مردم با اجتماع و تظاهرات در خيابانهاي اطراف لانه ي جاسوسي،پشتيباني خود را از اين اقدام اعلام كردند.اشغال لانه ي جاسوسي،ضربه ي مهلكي بر ايادي امريكا و بخصوص ليبرالها و دولت موقت بود. سرانجام دولت موقت كه نمي- توانست خود را با شرايط جديد تطبيق دهد،مجبور به استعفا شد و بدين ترتيب،عمر نه ماهه ي آن به پايان رسيد.(8) از استعفاي دولت موقت تا آغاز جنگ تحميلي

اين دوره يكي از دوره هاي پرحادثه و سخت تاريخ انقلاب اسلامي است.(شوراي انقلاب) (9) پس از استعفاي دولت موقت اداره ي امور كشور را به دست گرفت و اولين انتخابات رياست جمهوري در بهمن ماه 1358 ه.ش برگزار شد و ابوالحسن بني صدر در اين انتخابات به رياست جمهوري برگزيده شد.در اسفندماه همان سال،مردم در سراسر كشور براي انتخاب نمايندگان اولين دوره ي مجلس به پاي صندوقهاي رأي رفتند و افراد مورد نظر خود را براي امر خطير وضع قوانين برگزيدند.اين مجلس در خردادماه سال 1359 ه.ش افتتاح شد.(10)

الف:انقلاب فرهنگي:

بعد از پيروزي انقلاب،به علتهاي مختلف كه مهمترين آنها ضعفهاي بي حد و حصر دولت موقت بود،گروههاي سياسي به سرعت شكل گرفته،با تبليغات گسترده اي عليه نظام نوپاي جمهوري اسلامي وارد ميدان مبارزات سياسي شدند دانشگاه نيز به عنوان يك مركز فرهنگي و مولد متخصصين جامعه،جولانگاه گروههاي سياسي

مختلف شد.(11)

از نتايج فعاليتهاي گروههاي مخالف با آرمانهاي انقلاب اسلامي،ايجاد جو مسموم سياسي در دانشگاه و در ميان قشرهاي روشنفكر جامعه بود،بگونه اي كه مباني ارزشي و اسلامي انقلاب به مسخره گرفته مي شد. با ادامه ي اين روند سرانجام،دانشجويان متعهد از درون دانشگاهها با يك حركت انقلابي دانشگاهها را تعطيل كرده،خواهان اصلاح وضع موجود شدند.اين حركت دانشجويان مورد تأييد شوراي انقلاب نيز قرار گرفت.(12)

سپس از سوي رهبر انقلاب اسلامي،(ستاد انقلاب فرهنگي) شروع به كار كرد.حضرت امام – رحمت الله عليه – از اين ستاد خواستند تا:

(براي برنامه ريزي رشته هاي مختلف و خط مشي فرهنگي آينده ي دانشگاهها بر اساس فرهنگ اسلامي و انتخاب و آماده سازي اساتيد شايسته،متعهد و آگاه و ديگر امور مربوط به انقلاب آموزشي اقدام نمايند.) (13)

ب: حادثه ي طبس

حمله نظامي امريكا به قصد آزادي گروگانها در تاريخ پنجم ارديبهشت 1359 ه.ش به وقوع پيوست.اين حمله با عنايت خداوند متعال به علت توفان شن در طبس شكست خورد.نيروهاي نظامي امريكا بدون نيل به اهداف عمليات خود با ناكامي و رسوايي و با به جا گذاشتن تعدادي كشته و تلف شدن چند هواپيما و هليكوپتر و مقداري وسايل ديگر در كوير طبس مجبور به فرار شدند.البته با اقدام خيانت آميز بني صدر،اسناد سري مهم و بسيار محرمانه در بمباران هليكوپترهاي باقيمانده از بين رفت.(14)

ج: كودتاي نوژه

امريكا همزمان با حمله نظامي به طبس،از طريق (شاهپور بختيار) در تدارك كودتاي نوژه بود.تجاوز نظامي طبس و كودتاي نوژه دو حلقه ي يك زنجير بودند كه بايد منجر به براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران مي شد.(15) كودتا چيان كه عده اي از آنها از افسران

طرفدار رژيم شاه بودند،قصد داشتند با هواپيما بيت امام – رحمت الله عليه – را در (جماران) بمباران كرده،به كميته ها و مراكز سپاه نيز حمله نمايند.اين كودتا با هوشياري نيروهاي (حزب الله) به موقع كشف و خنثي شد.عاملين كودتا دستگير و محاكمه شدند و اعتراف كردند كه برنامه ي كودتا را از دولتهاي خارجي گرفته اند.(16)

د: نخست وزيري شهيد رجايي

بني صدر كه از ابتدا ملي گرا،ليبرال و غرب زده بود،در دوران رياست جمهوري بتدريج روش خود را تغيير داده،اختلافات بسياري با شوراي انقلاب و مجلس شوراي اسلامي پيدا كرد.يكي از اختلافها،انتخابات نخست وزير بود.بني صدر براي انتخاب دولت متمايل به خود تلاش مي كرد،در حالي كه مجلس با تكيه به رهنمودهاي حضرت امام – رحمت الله عليه – در انتخاب نخست وزير متعهد و مكتبي پافشاري مي نمود.سرانجام،بعد از مدتي تلاش و تعيين هيأتي مشترك،شهيد رجايي به عنوان نخست وزير انتخاب شد.(17) پي نوشت ها: 1. ريشه هاي انقلاب ايران،نيكي،آر.كدي،ترجمه عبدالرحيم گواهي،ص15.

2. تاريخ معاصر ايران،آموزش و پرورش،ص255،تهران،1370.

3. صحيفه نور،ج5،ص27.

4. همان مدرك،ص232.

5. تاريخ معاصر ايران،آموزش و پرورش،ص258.

6. همان مدرك،ص256.

7. تحليلي بر انقلاب اسلامي،منوچهر محمدي،ص147،اميركبير.

8. تحليلي بر انقلاب اسلامي،منوچهر محمدي،ص147،اميركبير.

9. اين شورا در تاريخ 22/10/57 طي پيامي از سوي امام و مركب از:آيت الله خامنه اي،شهيد مطهري،شهيد بهشتي،شهيد باهنر،حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني و آيت الله موسوي اردبيلي تشكيل شد.

10. تاريخ معاصر ايران،آموزش و پرورش،ص259.

11. تحليلي بر انقلاب اسلامي، محمدي،ص156.

12. تاريخ معاصر ايران،آموزش و پرورش،ص261.

13. صحيفه نور،ج2،ص177.

14. حادثه ي طبس،چارلي بكويث،ترجمه دفتر انتشارات اسلامي،ص4،دفتر انتشارات اسلامي.

15. تحليلي بر انقلاب اسلامي،منوچهر محمدي،ص155.

16. تاريخ معاصر ايران،آموزش و پرورش،ص261.

17. همان مدرك،ص262. منبع: كتاب،تاريخ سياسي معاصر ايران،پژوهشكده تحقيقات اسلامي،صص171 تا 176

عقلانيت گرايى دينى در انقلاب اسلامى ايران

عقلانيت گرايي ديني در انقلاب اسلامي ايران انقلاب اسلامي ايران، براساس نوعي عقلانيت خاص كه بر ضد “احساس گرايي شاهنشاهي” سازمان يافته بود، شكل گرفت. اين عرفان گرايي شاهنشاهي، با “تجدد” تركيب شده و از آن نوعي شناخت ديني استخراج شده بود كه اوج اعتلاي آن در “انجمن حجتيه” تجلي يافت كه نوعي “تشيع تجددگراي عرفان گراي غيرشريعت محور” را تشكيل مي داد. روحانيان انقلابي و روشنفكران مسلمان بازسازي نوعي عقلانيت را آغازيدند و براساس اين “عقلانيت گرايي ديني”، به مبارزه عليه عرفان گرايي شاهنشاهي پرداختند كه محور اين عقلانيت ديني، نظريه ولايت فقيه بود كه از سوي يك فقيه قمي نجف ديده بازسازي شده بود.

اين بازسازي نيز طي يك فرآيند مبارزاتي صورت گرفت. آنچه در ميان روحانيان انقلابي و روشنفكران مسلمان رخ داده بود، “احياي تفكر ديني” نام گرفت كه در جلسه ملي مشترك اين دو قشر، شكل و تشكل مي يافت؛ ولي در ادامه، با دخالت هاي رژيم شاهنشاهي عرفان گرا، اين جريان به تفرقه گراييد و به تعطيلي مراكز اين حركت ها منجر گرديد. روحانيان انقلابي از اين جريان كنار رفتند و روشنفكران مسلمان نيز بي پشتيبان به زندان رفتند. به هرحال اين عقلانيت ديني با همه اختلافات شكل گرفت و به انقلاب اسلامي انجاميد؛ ولي تفرقه اندازان پس از انقلاب، گسل ايجاد شده ميان روحانيان انقلابي و روشنفكران مسلمان را عميق تر كرده، آن را به خشونت تبديل كرد و نخستين اقدام پس از انقلاب، ترور روحانيان انقلابي توسط بازماندگان از انقلاب اسلامي (به دليل تنگناهاي ايدئولوژيكي) و در آخر جنگ هاي داخلي فراگير توسط برخي بازماندگان جريان روشنفكري بود كه به ترور مردم عادي كوچه و خيابان منتهي شد. امام خميني در حكومت اسلامي پس از

انقلاب، به بازسازي عقلانيت ديني در قالب جمهوري اسلامي، نه يك كلمه زياد و نه يك كلمه كم پرداخت؛ ولي روشنفكران تربيت يافته در فضاي انگلوساكسون وارد حكومت اسلامي شدند و روشنفكران مسلمان، اروپاي متصل محور را كنار نهادند و با فلسفه تحليلي بر فلسفه تركيبي مهر “باطل شد” زدند و حكومت اسلامي را ناشي از فلسفه تركيبي آنها دانستند. روشنفكران مسلمان ليبرال انگلوساكسوني، براي مبارزه با عقلانيت ديني تجسم يافته در حكومت اسلامي به عرفان روي آوردند و تصوف ايراني را شلاقي بر گرده فقه شيعي دانستند، آنگاه براساس اصطلاح عرفاني - تصوفي”قبض و بسط انسان عارف” به قبض و بسط شريعت پرداختند كه در پوپريسم معرفتي ريشه داشت (عرفان گرايي در فلسفه علم در قالب حدس ها و ابطال ها.) به همين دليل به تجليل از “انجمن حجتيه” روي آوردند و در سوگ رهبر آن به “عزا” نشستند و بازگشت شاهنشاهيان معرفتي به ايران و ضعف فكري و مرجعيت آنها، نشانه بارز آن بود. عرفان گرايي معرفتي - ساختاري يك نهضت ويرانگر اجتماعي بود كه هيچ قاعده اي را نمي پذيرد، چون محور آن “نفس” يا “خود” يا “نفر” است و اگر مبناي اجتماعي واقع شود جز ساختارشكني كاركردي نخواهد داشت، عرفان گرايي افراد را به خودمحوري و خلاقيت تحريك خواهد كرد؛ ولي هرگز ساختاري ايجاد نخواهد كرد. شمعي مي افروزد ولي خاموشي را در پي خواهد داشت.

پس عرفان تحولات كوتاه مدت اجتماع را به وجود مي آورد؛ ولي اين تحولات كوتاه مي ماند (مثل حكومت صفويه.) تاريخ معرفتي ايران. عقلانيت انتزاعي اشراقي يا ضديت با عقلانيت اشراقي است كه در هر صورت فضاي عقلانيتي ايران را به هم مي زند و ايران را

به كشور جنبش ملي مداوم تبديل كرده است كه به بازسازي مداوم كمتر مي رسد. هرگونه تلاش براي عقلاني ساختن ايران، حركت به سوي سازمان سازي در جهت بازسازي است. تاريخ جنبش هاي ايراني، اثبات كننده موضوع ياد شده است. آنچه از ضديت با عقل گرايي طي دو دهه اخير نصيب ايران شد، دولت جنبشي بوده است؛ نه دولت هاي سازمان ساز. دولت ها به جاي آنكه آرامش بخشي را پيشينه خود سازند، خود بحران زا بوده و هنگامي كه نوبت به سازما ن دهي مي رسد از “عقلانيت قرضي و وارداتي” استفاده مي كرده اند كه خود نيز بحران زا بوده و هردولت براي از بين بردن بحران دولت پيشين آمده است كه خود نيز بحران ديگري را افزوده است. ضرورت بنياد “عقلانيت بومي زندگي محور” بازسازي و نوسازي ايران است. اين عقلانيت بايد از جهان پديداري ايراني برخاسته باشد كه در آثار گذشته ادبي، هنري، فلسفي و مذهبي ايران مشهود و قابل استخراج است كه بزرگترين مسئوليت دانشگاهي و حوزوي ايران را تشكيل مي دهد و سازمان اين دو موسسه دانش ايران را نيز بايد در جهت ياد شده سازماندهي معرفتي - ساختاري كرد. بازسازي عقلانيتي ايران طي چند دهه اخير، توسط علامه طباطبايي رخ داده است. وي با نوشتن بنيادي چون اصول فلسفه و روش رئاليسم، سعي در بازسازي ياد شده داشته و با آوردن فلسفه اعتباري براي رسيدن به چارچوب عقلانيت پرور در فقه و اصول فقه تلاش كرده است كه مقدمه احياي تفكر ديني است. او سپس اين روش شناسي در استخراج عقلانيت شيعي بومي باتوجه به قرآن (الميزان) و عترت (حواشي بربحارالانوار) سعي وافر داشت كه ادامه كار او مي تواند در نوسازي ايران بسيار مثمرثمر باشد.

نويسنده:سيد رضا علوي

منبع:روزنامه رسالت

آن صورت هاي نوراني (درآمدي بر چگونگي تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي)

آن صورت هاي نوراني (درآمدي بر چگونگي تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي) نويسنده: سعيد صدرائيان در طليعه ي انقلاب هم زمان با روي كار آمدن دولت موقت، نيروهاي انقلابي كه در فروپاشي رژيم گذشته و پيروزي نهضت، نقش اصلي و اساسي ايفا مي كردند، هم چنان فعال در عرصه سياسي و انقلابي حضور داشتند.

آنها اقدامات و خواسته هاي دولت جديد را كه تمايل داشت بعد از سقوط رژيم شاهنشاهي شور انقلابي كنترل شود و عزم انقلابيون تنها در مسير خواست و اداره دولت موقت قرار گيرد؛ برنمي تابيدند.

نيروهاي فعال و هوادار انقلاب عليرغم كارشكني ها، مثل گذشته به منظور مقابله با عوامل و بقاياي آثار رژيم گذشته اقدام مي كردند و براي حفظ نظام جديد سعي در ايجاد نيرويي مسلح و مردمي داشتند.

از مدت ها قبل بحث شكل گيري يك نيروي منسجم و داراي اساسنامه در ذهن بسياري از دولت مردان و مسئولان نظام بود. اگر چه عباس امير انتظام سخن گوي دولت موقت در 2 اسفندماه 57 شكل گيري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را به مطبوعات داد، اما اين نيرو عملاً از روزهاي آغازين انقلاب شكل گرفته بود و اعضاي آن در مساجد، اماكن دولتي، پادگان ها، كاخ ها و مراكز حساس حضور داشتند.

تا آن زمان چند گروه تحت عنوان سپاه پاسداران فعاليت مي كردند. برخي از نيروهاي سياسي تحت فرماندهي حسن لاهوتي در باغشاه مستقر بودند.

عده اي ديگر نيز با سرپرستي شهيد محمد منتظري و محمدكاظم موسوي بجنوردي در مركز گارد شهرباني (اداره گذرنامه فعلي) استقرار پيدا كرده بودند. عباس زماني (ابوشريف) نيز به همراه نيروهاي خود، پادگان جمشيديه

را در اختيار داشت.

پاسداران مستقر در سلطنت آباد (پاسداران) نيز با اعضاي نهضت آزادي هماهنگ بودند و حسن لاهوتي نيز در آن منطقه نفوذ داشت.

بعد از اختلاف نظرهاي حاصله و آشفتگي كه در برخي از امور بوجود آمد، با تدبير شوراي انقلاب تصميم گرفته شد كه نيروهاي مسلح مردمي تحت عنوان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي سر و شكل پيدا كند.

براي تصميم گيري در اين مورد نيروهاي سپاهي مستقر در چهار منطقه تهران نمايندگان خود را براي بحث و بررسي در خصوص اين موضوع معرفي كردند.

افراد معرفي شده كه 12 نفر بودند، بعدها به عنوان اعضاي شوراي فرماندهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي معرفي شدند.

اين عده عبارت بودند از:محسن رضايي، عباس زماني، جواد منصوري، دوزدوزاني، شهيد محمد منتظري، شهيد يوسف كلاهدوز، محمد كاظم موسوي بجنوردي، مرتضي الويري، شهيد محمد بروجردي، محسن رفيق دوست و علي دانش منفرد.

از طرف شوراي انقلاب نير اكبر هاشمي رفسنجاني به اين مجموعه معرفي شد. براي تعيين فرمانده سپاه، جواد منصوري، عباس زماني و محمد كاظم موسوي بجنوردي نامزد بودند كه در نهايت جواد منصوري به عنوان اولين فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تعيين شد.

در ادامه ي تصميم گيري ها در 58/2/2 احكام اعضاي شوراي فرماندهي سپاه نيز به شرح ذيل صادر شد.

جواد منصوري فرمانده سپاه، يوسف كلاهدوز مسئول آموزش و عضو شوراي فرماندهي، عباس زماني مسئول واحد عمليات و عضو شوراي فرماندهي، علي محمد بشارتي مسئول اطلاعات و تحقيقات ستاد و عضو شوراي فرماندهي، سيد اسماعيل داودي شمسي مسئول اداري ومالي، محسن رفيق دوست مسئول تداركات، مرتضي الويري مسئول روابط عمومي و يوسف فروتن نيز به عنوان معاون روابط عمومي منصوب شدند.

شوراي

فرماندهي سپاه در اولين اطلاعيه ي خود در 16 ارديبهشت 58 وظايف كلي اين نيروي نظامي را، مبارزه ي مسلحانه عليه جريان هاي مسلحانه ضد انقلاب، دفاع در برابر حملات و اشغالگري هاي عوامل يا قواي بيگانه در داخل كشور، همكاري و هماهنگي مؤثر با نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي، تربيت و آموزش اخلاقي، ايدئولوژيكي، سياسي و نظامي كادرهاي سپاه، حمايت از نهضت هاي رهايي بخش و حق طلبانه مستضعفين ها تحت نظارت و رهبري انقلاب و استفاده از نيروهاي انساني سپاه به هنگام بروز بلايا و حوادث غيرمترقبه و كمك به طرح هاي عمراني دولت جمهوري اسلامي برشمرد.

حوادث و وقايع بعدي در طول دوران 30 ساله نظام جمهوري اسلامي ايران نشان داد كه فكر تأسيس نيروي مستقل تحت عنوان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تا چه اندازه به تفكري دور انديشانه براي حفظ نظام بود تا جايي كه امام (ره)سپاه را به اين جمله مفتخر نمود كه اگر سپاه نبود، كشور هم نبود.

بي ترديد پايمردي هاي اين نيروي انقلابي در طي سال هاي آغازين پيروزي انقلاب، غائله كردستان و هشت سال دفاع مقدس از خاطره ها زدوده نخواهد شد.

انقلاب اسلامي از مشاركت و مبارزه ايثارگرانه و همه جانبه مردم شكل گرفت، حركت كرد و به پيروزي رسيد. يكي از زمينه هاي مشاركت مردم همكاري و همياري گروه ها و اقشار مستعد و مؤمن به انقلاب بود كه با توانايي ها و امكانات چريكي، قبل از پيروزي انقلاب خود را براي جهادي كه احتمالاً فرمانش از سوي امام خميني (ره) صادر مي شد، آماده ساختند. بسياري از آنها در مبارزات مسلحانه جريان انقلاب به شهادت رسيدند و

بسياري ديگر در پيروزي انقلاب و استقرار نظام اسلامي بيشترين مساعدت ها را نمودند. اين نيروي قابل توجه كه نام "سپاه پاسداران انقلاب اسلامي" بر آن نهاده شد، في الواقع جوشيده از متن انقلاب بود كه پس از پيروزي انقلاب، آشكارا شكل و هيأت مشخص به خود گرفت و در ادامه استقرار نظام، در برپايي نظم و دفع اشرار و ضد انقلاب، تحت فرمان مركزيت انقلاب، مأموريت هاي متعدد و گوناگوني را عهده دار شد.

بر اين اساس شكل گيري اوليه سپاه پاسداران نه توسط شخص يا جرياني خاص، بلكه مانند ساير نهادهاي انقلابي به صورت كاملاً مردمي و خودجوش بود كه تدريجاً و با توجه به شرايط و نياز جامعه از ميان نيروهاي انقلابي به صورت داوطلبانه و براساس احساس تكليف شرعي و انقلابي، شكل گرفته و موجوديت يافت. اما تأسيس قانون و رسميت بخشيدن به اين جريان خودجوش و انقلابي توسط بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني (ره) بود كه در دوم ارديبهشت سال 1358 طي فرماني، تأسيس اين نهاد مقدس را اعلام و شوراي انقلاب با تشكيل شوراي فرماندهي سپاه، گام اساسي را در جهت سازماندهي اين نهاد برداشت و اصل يكصدوپنجاهم قانون اساسي جايگاه قانوني آن را مشخص كرد.

نهضت آزادي، نيروهاي ليبرال و دولت موقت، از ابتداي تشكيل سپاه پاسداران و ساير نهادهاي انقلابي، مخالفت جدي خود را نشان داده و براي انحلال و تضعيف سپاه و اين نهادها از هيچ گونه توطئه و سنگ اندازي و كارشكني، دريغ نورزيدند.

در اين زمينه مهندس بازرگان در يك پيام تلويزيوني در تاريخ 57/12/9 يعني تقريباً 3 ماه قبل از تأسيس رسمي سپاه عنوان

كرد كه كميته هاي امام و گروه هاي افراطي، خطر بزرگي در برابردولت و انقلاب هستند و چند روز بعد بيان داشت كه اول بايد سراغ كميته ها برويم و دست و بال آنها را ببنديم.

توطئه ها و كارشكني هاي بني صدر نيز عليه سپاه در تمام مدت رياست جمهوري اش بر كسي پوشيده نيست. اما با وجود تمام اين تهاجمات رسانه اي، امام خميني (ره) در باره اين نهاد انقلابي فرمودند: «چه قدر من از اين صورت هاي نوراني، ايماني، اسلامي خوشم مي آيد. چقدر اين برادرها و فرزندانم را دوست دارم. شماها امروز فرزندان اسلام هستيد، شماها امروز فرزندان رسول خدا (ص) هستيد، خدمت به ديانت اسلام مي كنيد و در راه خدا قيام كرده ايد، پاسداران قرآن كريم هستيد، پاسداران اسلامي مقدس هستيد.»

براي دستيابي به اطلاعات بيشتر رجوع كنيد به:

1-حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، دكتر سيد محمد هاشمي، انتشارات دادگستر، ج2، ص352.

2-روزهاو رويدادها، مركز فرهنگي تربيتي نور ولايت، انتشارات پيام مهدي (عج)، 1370، ص 70.

3-انقلاب اسلامي، زمينه ها و پيامدها، منوچهر محمدي، نشر معارف، 1380، ص 166.

4-مواضع نهضت آزادي در برابر انقلاب اسلامي، ص 24و25.

5-بازخواني پرونده يك رئيس جمهور، قاسم روان بخش، نشر هماي غدير، 1382

6-صحيفه نور، ج6، ص444.

منبع:ماهنامه فرهنگي،اجتماعي،سياسي فكه(ش72).

منافقين : فرزند خواندگان صدام

منافقين : فرزند خواندگان صدام نويسنده:م. رضوي چكيده:

مجاهدين در عراق، به سرعت اعتماد رهبران نظامي، سياسي و اطلاعاتي آن كشور را جلب كردند. اين رهبران و در رأس آن ها صدام حسين، به اين اتحاد نيازمند بودند تا ثابت كنند گروهي از ايرانيان نيز مخالف حكومت جمهوري اسلامي و در حال مبارزه با آن هستند. علاوه بر آن، اعضاي مجاهدين بهترين جاسوسان و

نفوذي ها براي كسب اطلاعات و آمارها و نقشه هاي جنگ تحميلي در جبهه هاي ايران بودند. آنان با نهايت فداكاري براي دوست و ارباب جديدشان صدام حسين خدمت كردند. در سراسر سال هاي جنگ چنان خدماتي براي صدام و ارتش رژيم بعثي انجام دادند كه خود به قطبي خاص با امكانات وسيع، پادگان ها و تجهيزات يك ارتش ويژه و جداگانه بدل شدند. ديباچه

مجاهدين خلق كه به درستي از سوي تودة مردم ايران به منافقين شهرت يافته اند گروهي نسبتاً منسجم و ريشه دارند كه در ميانة دهة 40 متولد شدند. اينكه اين گروه را مورد ارزيابي و ريشه كاوي در تاريخ سياسي ايران قرار مي دهيم، نه به دليل بسط و گستردگي تاريخي اين جريان، بلكه به جهت ايجاد زمينه و ديباچة فكري لازم براي خوانندگان است تا در روندي تاريخي به يك انحراف سياسي و فرهنگي نظر كنند و قدرت سنجش و داوري افزون تري داشته باشند. سازمان مجاهدين بي شك حدود چهار دهه در صحنة سياسي ايران حضور داشته و به طرق مختلف، معضل دو نظام سياسي متفاوت بوده است؛ پانزده سال قبل از انقلاب و 25 سال پس از آن. اما نبايد هيچ يك از اين دو دورة خاص را به عنوان محملي براي تمجيد يا تنقيد و تعر ّض بدان سازمان در نظر گرفت. بايد بررسي كرد، سنجيد و سپس داوري كرد. اسناد تاريخي، اعم از تاريخ قبل، انقلاب اسلامي 1357 يا دوران پس از آن و نيز دوراني كه گروه مذكور راهي اروپا و عراق شدند، جملگي مي تواند در اين مسير كارساز باشد. گذري بر سابقه

سازمان مجاهدين خلق ايران، در ابتدا چنين عنواني نداشت. اساساً تا سال 1351 و پس از اعلام بنيان گذاران

سازمان در 4 خرداد 1350، تنها به نام «سازمان»، از روي تسامح به نام «نهضت آزادي بخش ايران»، متأثر از عنوان نهضت آزادي ايران، گروه وابسته به «نهضت آزادي ايران» شناخته شده و حتي در ميان اعضا با اين عنوان ناميده مي شد. مجاهدين، در شرايط پس از قيام 15 خرداد 1341، توسط گروهي از جوانان وابسته به نهضت آزادي و جناح مذهبي جبهة ملي، امكان پيدايش يافت. در اين زمان چند تن از دانشجويان دانشگاه هاي تهران و ساير شهرستان ها كه در دانشكده ها يا محافل فرهنگي و مذهبي با يكديگر ارتباط داشتند كوشيدند به صورت منسجم تر با مسائل برخورد كرده و خود مستقلاً راهي براي ايجاد تحول و بازيگري در عرصه هاي سياسي بيابند. آنان پس از تحليل اوضاع و جمع بندي نظريات مختلف، به نقد ديدگاه هاي استادان و دوستانشان در جبهه ملي و نهضت آزادي پرداختند و خود به طرح استراتژي جديدي براي مبارزه اقدام كردند.

محمد حنيف نژاد، سعيد محسن و علي رضا نيك بين رودسري، همراه با جمعي ديگر نظير حسين احمدي روحاني، ناصر صادق، علي باكري، محمود عسگري زاده، اصغر بديع زادگان، لطف الله ميثمي و تراب حق شناس نخستين هسته هاي مطالعه براي مبارزه را در خوابگاه ها و خانه هاي دانشجويي ايجاد كردند. اين موضوع در نيمه دوم دهة 40 جدي تر شد و به تدريج تا اواخر سال 1348 تعداد قابل توجهي، حدود 45 نفر، از افراد خوب و قابل اعتماد به گروه هاي مطالعاتي و هسته هاي سازماني وارد شدند. به تدريج ساختار تشكيلاتي مجاهدين گسترش كمّي يافت و تا پايان سال 1349 به سازماني با بيش از يكصد نفر عضو پيوسته و ناپيوسته بدل شد. اين عده درصدد بودند پس از رفع اشكالات ايدئولوژيكي و فكري،

تشكيلات و مسائل سازماني را بهبود بخشند و سپس گام در راه مبارزه مسلحانه بگذارند. بنابراين براي اين كار نياز به سلاح داشتند.

در همين زمان، گروهي از كمونيست هاي ايراني با تشكيل سازمان چريك هاي فدايي خلق، زمينه را براي اقدام مسلحانه فراهم مي كردند. اينان علاوه بر تشكيل گروهي در شهر، گروهي به نام «كوهستان» يا «جنگل» نيز تشكيل دادند و در سال 1349 در كوهستان هاي شمالي كشور دست به مبارزه مسلحانه زدند. اين گروه به رهبري علي اكبر صفايي فراهاني به پاسگاه سياهكل حمله كردند و مقداري سلاح به غنيمت بردند. آنان به سرعت دستگير يا كشته شدند كه تأثيري قطعي بر روحيه رمانتيك و هيجان طلب نسل جوان مبارز نهاد. بنيان گذاران مجاهدين، دقيقاً به همين دليل تصميم گرفتند براي اقدام و عمل، سرعت بيشتري به كار و فعاليت مبارزاتي خود ببخشند. آنان در ابتدا تهية سلاح را در اولويت قرار دادند و از طريق دو تن از اعضا، با يك توده اي و زنداني سياسي سابق به نام دلفاني تماس گرفتند. دلفاني مأمور ساواك بود و با آموزش و همراهي مأموران ساواك، طرحي پيچيده را براي شناسايي اعضاي سازمان پياده كرده بود. البته قبل از وي، يكي از اعضاي دستگيرشدة چريك هاي فدايي خلق زير شكنجه، دربارة سازمان و مشي مذهبي و هدف هاي آن اطلاعاتي به ساواك داده بود. بدين ترتيب تعقيب و گريزهاي اعضاي مجاهدين آغاز شد و مأموران سازمان اطلاعات و امنيت به تدريج توانستند اغلب هسته ها، نفرات و خانه هاي اعضاي مجاهدين را كشف و در چند نوبت يورش سراسري، اغلب آن ها را دستگير و زنداني نمايند. كليه بنيان گذاران و بيش از نود درصد اعضاي اصلي سازمان در اين يورش

ساواك راهي زندان شدند و تنها چند تن نظير احمد رضايي و برخي از اعضايي كه خارج از كشور بودند باقي ماندند. پس از كشته شدن احمد رضايي كه اولين كشتة اين گروه نيز محسوب مي شد، برادر وي رضا رضايي كه مدتي قبل از زندان گريخته و به جمع اعضاي سازمان بازگشته بود رهبري سازمان را در دست گرفت. در اين زمان، ديگر آن آموزش ها، مطالعات و وسواس هاي سازماني و نيز سيستم شورايي در بررسي مسائل تقريباً از ميان رفته بود. يك كادر مركزي سه يا چهار نفره، تحت تأثير رضا رضايي همة تصميمات را اتخاذ مي كرد و به هسته هاي سازماندهي شده ابلاغ و آن ها را براي انجام عمل و مأموريت گسيل مي كرد. از همين زمان فصل تازه اي در ديدگاه هاي مجاهدين آغاز شد. تغيير ايدئولوژي

مجاهدين كه از ابتدا در نظام آموزشي و نصوص و منابع خود به خوانش وسيع آثار ماركسيستي دست مي زدند، اساساً بر اين باور بودند كه ماركسيسم علم مبارزه است و همة مبارزان بايد از اين علم براي مبارزه با امپرياليسم و رژيم هاي وابسته بدان بهره گيرند. اين انديشه به تدريج و در دوره اي كه خلاء بنيان گذاران كاملاً احساس مي شد، برخي اعضاي ديگر را به سوي تغيير ايدئولوژي و پذيرش ناب و خالص كمونيسم سوق داد. ابتدا بهمن بازرگاني در زندان و سپس اعضاي ديگر، ماركسيسم را پذيرفتند. اما مهم ترين فردي كه تغيير ايدئولوژي داد محمدتقي شهرام بود. تغيير ديدگاه او، به دليل تأثيري كه بعدها بر سرنوشت سازمان نهاد، از اهميت اساسي برخوردار بود. شهرام كه به دليل برخي برخوردهاي خشن و ماجراجويانه از زندان قصر به زندان ساري تبعيد شده بود در

آنجا با كمونيستي از گروه «ستاره سرخ» به نام حسين عزتي هم سلول بود. شهرام كه بسيار فعال و پركار بود به تدريج با رئيس زندان كه ستوان حسين احمديان نام داشت طرح دوستي ريخت. او با كار و گفت وگوي بي وقفه، احمديان را جذب كرد و به همراه و به وسيله او، همراه با عزتي و مقاديري اسلحه، از زندان ساري گريخت.

محمدتقي شهرام پس از گريختن از زندان به سرعت به سازمان بازگشت و پس از كشته شدن رضا رضايي، به همراه وحيد افراخته، بهرام آرام و مجيد شريف واقفي، كادرهاي اصلي تصميم گيرنده در مركزيت سازمان را تشكيل دادند. ايدة شهرام بر تغيير ساختار سازماني و تحول ايدئولوژيك استوار بود. فعاليت هاي تروريستي و خشونت آميز مدتي افزايش يافت تا سرپوشي بر طرح دوم او باشد. او ابتدا طي رساله اي مفصل به نام «پرچم سبز مباحثات ايدئولوژيك را برافراشته سازيم» شروع به زمينه سازي جهت طرح مباحث تغيير عقيده از اسلام به ماركسيسم نمود. سپس در سال 1354، بيانيه مفصل تري به نام «بيانيه اعلام مواضع يا تغيير ايدئولوژي سازمان» منتشر و در آن به طور رسمي و كامل از اسلام و عناوين ديني سازمان اعلام انفصال و جدايي كرد.

اين بيانيه همچون ضربه و شوك سنگيني بر فضاي مبارزه وارد آمد. بزرگ ترين فرسودگي ها زماني رخ داد كه همگان مطلع شدند ماركسيست هاي سازمان و تغيير موضع دادگان، برخي اعضاي برجستة مذهبي، از جمله مرتضي صمديه لباف، مجيد شريف واقفي، جواد سعيدي و محمد يقيني را به جرم عدم تبعيت از انديشه هاي جديد كادر مركزي به طرز فجيعي به قتل رسانده اند. سازمان، همچون اغلب جريان ها و تشكل هاي موجود در عرصة مبارزات ايرانيان، در اين دوران، زير ضربات

خردكنندة ساواك قرار گرفت و به تدريج دچار فروپاشي شد. اغلب اعضا يا در زندان يا در حال بحث هاي بي پايان درون سازماني، يا به خارج گريخته يا از مبارزه روي گردانده بودند. بدنامي هاي ماركسيست هاي سازمان به هر حال سبب شد كه به زودي گروهي مستقل تشكيل دهند بدين ترتيب، نام مجاهدين براي اعضاي زنداني سازمان به ميراث باقي ماند؛ گروهي كه به بركت انقلاب اسلامي ايران در سال 1357 از بازداشتگاه ها و سياه چال ها رها شدند و توانستند در فضاي آزاد تنفس نمايند. از انقلاب تا طغيان

پس از وقوع انقلاب اسلامي، در پاييز و زمستان 1357، اغلب اعضاي زنداني مجاهدين از زندان رها شدند. اين گروه كه افراد بسياري را شامل مي شد، كوشيد به سرعت به تجديد سازمان بپردازد و از فضاي خاص و بي ضابطة روزهاي انقلاب براي جذب هوادار و امكانات بهره برداري كند. آنان با پوشش نام هاي بنيانگذاران و تعداد كثير شهدايشان كه در درگيري با رژيم شاه به خون غلتيده بودند و نيز با توجه به خام فكري هاي جوانان در صدر انقلاب، به سرعت موفق شدند تعداد زيادي هوادار جذب كنند. ضمناً در روزهاي پاياني بهمن 1357 كه حملات به مراكز دولتي، پاسگاه ها و پادگان ها افزايش يافته بود، آن ها مقادير معتنابهي سلاح و مهمات را مصادره و به خانه هاي پنهان و امن خويش سرازير كردند. بدين ترتيب، خود را در موضع احيا و تجديد حيات يافتند و روياهاي اقتدار مجدد و كسب قدرت سياسي را در سر زنده كردند.

نظام سياسي جديد كه منبعث از انقلاب اسلامي بود به سرعت واكنش نشان داد. در حقيقت مباحث و مسائل رخ داده در واپسين سال هاي قبل از انقلاب در بيرون و داخل زندان، بسياري از

نيروهاي سياسي را بر آن مي داشت تا از هرگونه اعتمادي به مجاهدين اكراه ورزند و از آنان و خط مشي ايشان تبر ّي جويند. مجاهدين به رهبري مسعود رجوي، موسي خياباني، مهدي ابريشمچي و جمع ديگري از پيش كسوتان تشكيلات قديمي، به سرعت به سوي استقرار نيروها براي معارضه با نظام جديد پيش رفتند. برخي سوءتفاهم ها هم در ميان نيروهاي مقابل وجود داشت، اما مسئله اصلي آن ها براندازي رژيم جمهوري اسلامي به رهبري امام بود و تلاش آن ها بر اين بود تا زمينه هاي لازم براي سست كردن پايه هاي جمهوري اسلامي در سراسر كشور ايجاد شود. دستور كار مجاهدين، برخوردهاي پي درپي با پشتوانة هواداران جوان و كم اطلاع آن ها در تهران و ساير نقاط ايران بود. چنان تشنجات خشونت آميز و حيرت انگيزي طي سال هاي 1358 و 1359، توسط مجاهدين و گروه هاي آنارشيست، مائوئسيت و ماركسيست و نيز برخي خوارج مذهبي نظير آرمان مستضعفين و امثالهم رخ داد كه شرح آن، خود، تاريخ و كتاب جداگانه اي مي طلبد.

پس از انتخابات اولين دورة رياست جمهوري و به قدرت رسيدن ابوالحسن بني صدر، به تدريج بر شكاف ها و گسست هاي درون نظام افزوده شد. گروه هاي معاند و معارض كمونيست و ماركسيست و مجاهدين در سراسر كشور آشوب به پا كردند. برخي استان هاي مرزي به خصوص كردستان، درگير گروه هايي همچون كومله و حزب دموكرات كردستان بود و زمزمة جدايي اين استان ها تحت عنوان «خودمختاري خلق كرد» از سوي مجاهدين و گروه هاي فوق ترويج مي شد. سازمان خلق عرب كه يك گروه بعثي و وابسته به دولت عراق بود در خوزستان و حزب جمهوري خلق مسلمان در آذربايجان و ديگر گروه هاي تشنج زا و بحران ساز نيز فعال و منشأ مشكلات فراوان بودند. اين ماجراها

با حمله سراسري ارتش بعثي عراق در واپسين روزهاي شهريورماه سال 1359 به يك حلقة كامل براندازي بدل شد. در اين حلقه، مجاهدين نقش كاتاليزور بحران ها را ايفا مي كردند. آنان با تحليل درون تشكيلاتي جنگ، به مرور به اين نتيجه رسيدند كه اين يك جنگ و معارضة ضد خلقي است و مي بايد به طور كلي آن را به عنوان امكاني جهت سقوط رژيم جمهوري اسلامي و جايگزيني نيروهاي مجاهدين و طيف هاي نزديك بدان در نظر گرفت.

نزديكي ابوالحسن بني صدر به گروهي از مائوئيست ها و بالاخره ائتلاف آنان با مجاهدين، در پاييز و زمستان 1359، موجب افزايش تنش ها و درگيري هاي درون نظام جمهوري اسلامي ايران شد. امام خميني كه مي كوشيد اوضاع را آرام كند، با تنفيذ مقام رهبري كل قواي نظامي و انتظامي به رئيس جمهور و احالة دعاوي بر سر تعيين نخست وزير و دولت به مجلس، گام هاي بزرگي در اين راه برداشت. اما مسئله بر سر حذف جريان اصلي انقلاب بود كه مي بايست از ريشه درآمده و نظام مطلوب مخالفان به سركردگي مجاهدين جانشين آن مي شد. درگيري ها در اسفندماه 1359 به اوج رسيد. خيابان هاي تهران و شهرهاي بزرگ غرق تبليغات و كشمكش هاي جوانان و هواداران براندازي با نيروهاي طرف دار انقلاب بود. درگيري در 14 اسفند 1359 در ماجراي سخنراني ابوالحسن بني صدر در دانشگاه تهران اوج گرفت. امام، دادستان وقت، آيت الله موسوي اردبيلي را مأمور رسيدگي به موضوع كردند، اما قبل از به پايان رسيدن ماجراها، شدت جنگ مسائل تازه اي را به وجود آورد. در آن زمان برخي اخبار و اطلاعات، به آرامي و به تدريج، حاكي از آن بود كه ميان نمايندگان مجاهدين در خارج از كشور با برخي مأموران دولت بعث عراق

تماس هايي انجام گرفته است. همه، حتي بدبين ترين افراد هم نتوانستند اين موضوع را بپذيرند و تنها سال ها بعد صحت اين مسئله مورد تأييد قرار گرفت. ارديبهشت و خرداد سال 1360، اوج درگيري ها بود. سرانجام تكليف اين منازعة دو سال و نيمه بايد روشن مي شد.

مجلس شوراي اسلامي در خردادماه سال 1360، طرح عدم كفايت سياسي رئيس جمهور را در صحن علني مجلس مطرح كرد و پس از بحث هاي تند و شديد ميان اقليتي از مخالفان و اكثريت طرف داران، بدان رأي مثبت داده شد. عزل بني صدر به تأييد امام رسيد و دوران تازه اي در كشور آغاز شد. مجاهدين اين زمان را لحظه اي مناسب براي تحول و تغيير مي دانستند و با سرعت شروع به تدارك شورشي فراگير كردند. شورشي در واپسين روزهاي خرداد تدارك ديده شد و گروه هاي شبه نظامي مجاهدين موسوم به ميليشيا يا جنبش مجاهدين در سي ام خرداد 1360، به خيابان ها ريختند تا با يك نبرد شهري مسلحانه و خشونت آميز نظام را زمينگير و سرنگون سازند.

حضور سريع مردم، سخنراني هاي امام خميني و هشياري قبلي نيروهاي اطلاعاتي و انتظامي و نظامي اين برنامه را طي چند روز به چنان شكستي بدل كرد كه جز برخي خانه هاي بسيار امن تيمي هيچ چيز براي مجاهدين باقي نماند. بسياري از رهبران مجاهدين از جمله مسعود رجوي، همراه با رئيس جمهور مخلوع ابوالحسن بني صدر به پاريس گريختند و بسياري نيز در درون كشور مجدداً پنهان شدند از آن پس، تروريسم، مخفي شدن و مبارزة زيرزميني اصل قرار گرفت. در تابستان، پاييز و زمستان 1360 جمع كثيري از رهبران و هواداران نظام در عمليات تروريستي و بمب گذاري ها از بين رفتند. 7 تير و ماجراي انفجار سالن

سخنراني ها و اجتماعات حزب جمهوري اسلامي و 8 شهريور، انفجار در نخست وزيري اوج اين عمليات نابخردانه و ويرانگر بود. اما هيچ يك از اين رفتارها نتوانست تأثيري در فضاي عمومي كشور بگذارد. نظام بر جا، انقلاب در حركت و سرانجام دشمنان داخلي در هم شكسته بودند. از اين پس فصل جديدي آغاز شد. در اروپا

سران مجاهدين خلق، بلافاصله پس از خروج از كشور، در پايتخت فرانسه به فعاليت و تحرك عليه انقلاب اسلامي پرداختند. آنان با پشتيباني وسيع دشمنان انقلاب اسلامي كوشيدند راه گشاي سرنگوني انقلاب باشند. اما با حضور امام و اطاعت بي چون وچراي مردم مسلمان ايران از ايشان، هيچ تزلزلي در اركان انقلاب پديد نيامد. وقايع هولناك و دردناك تابستان سال 1360 از جمله شهادت دكتر بهشتي و يارانش و دكتر باهنر و شهيد رجايي و صدها ترور و انفجار ديگر، مسئوليت و حساسيت عمومي را افزايش داد و مردم با چنگ و دندان به دفاع از انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي ايران برخاستند.

مجاهدين با ائتلاف چند گروهك و شخصيت فراري در فرانسه، سازمان تازه اي ايجاد كردند به نام «شوراي مقاومت ملي». شوراي مذكور، در حقيقت چيزي نبود جز نام بني صدر، قدرت و منابع مالي مجاهدين و حدود بيست گروه خيالي و شخصيت پوشالي نظير جبهه دموكراتيك يا سوسياليست ها يا گروه ماسالي و... كه مجموعاً وزن و اعتباري نداشتند. مجاهدين با استفاده از اين عناصر بي مقدار و فراري سعي كردند نشان دهند كه جبهه اي بزرگ و فراگير عليه انقلاب اسلامي و امام خميني تشكيل داده و به زودي موجب سقوط و نابودي رژيم مي شوند. چنين نبود و تنها دستگاه هاي امنيتي آمريكا و برخي كشورهاي اروپايي فريب

خوردند و كمك هاي مالي و لجستيكي زيادي را در اختيار آنان قرار دادند.

پس از گذشت چند ماه، تحركات داخلي ايران به سمت سكون و آرامش در جامعه و تمركز بر شكست دشمن بعثي متمركز و معطوف شد. عمليات طريق القدس و بيت المقدس و آزادي خرمشهر، همراه با حملات سنگين و متداوم به دشمن متجاوز بعثي، روحية سلحشوري را در ايران دو چندان و پايه هاي انقلاب را صد چندان محكم كرد.

شوراي مقاومت ملي در فرنگستان ناظر اين مسائل بود! آنان كه منتظر فروپاشي سريع نظام بودند و قول بازگشت خود را طي حداكثر دو سه ماه، به طرف دارانشان داده بودند حالا مي بايد محمل هاي تازه اي مي جستند. مجاهدين كه اكثريت امكانات و لوازم و نفرات شورا را در اختيار داشتند به تدريج دست به انگ زدن و پاك سازي افراد و گروه هاي ديگر زدند. هريك را به طريقي راندند و خود به دنبال كردن برنامه اي بسيار خطرناك پرداختند.

در اين زمان، در داخل كشور، هسته هاي رهبري داخلي شناسايي و منهدم شد و از جمله در عملياتي در زعفرانيه، موسي خياباني و اشرف ربيعي (همسر رجوي)، همراه با تعداد قابل توجهي از برجسته ترين كادرهاي سازمان به هلاكت رسيدند. اين ضربه، سازمان را در داخل دچار خلاء بزرگي كرد. اما رجوي مدتي بعد با فيروزه بني صدر، دختر ابوالحسن بني صدر ازدواج كرد و سعي كرد نشان دهد كه با بني صدر روابط نزديكي دارد. شكست هاي پياپي مجاهدين سبب شد زمان به زيان آنان حركت كند و تضادهاي دروني بسياري ايشان را دربر بگيرد. اعضاي زيادي دچار مسئله و مشكل شده و دائماً مي پرسيدند چرا برنامه هاي مركزيت و رهبري تا اين حد سست بود و هيچ كدام تحقق نيافت؟

مجاهدين

در پاسخ به اين مشكلات، به برنامة گسترش روابط با بزرگ ترين دشمن مرزي ايران، يعني مقامات دولتي عراقي روي آوردند. آنان مسير قديمي همكاري و رابطه با دستگاه هاي امنيتي و نظامي عراقي را به اوج رساندند و سرانجام در ديدار طارق عزيز و طه ياسين رمضان با مسعود رجوي و كادر رهبري مركزيت سازمان، مقدمات پيوند و اتحادي طولاني مدت و دوجانبه را فراهم كردند. در عراق

مجاهدين در عراق، به سرعت اعتماد رهبران نظامي، سياسي و اطلاعاتي آن كشور را جلب كردند. اين رهبران و در رأس آن ها صدام حسين، به اين اتحاد نيازمند بودند تا ثابت كنند گروهي از ايرانيان نيز مخالف حكومت جمهوري اسلامي و در حال مبارزه با آن هستند. علاوه بر آن، اعضاي مجاهدين بهترين جاسوسان و نفوذي ها براي كسب اطلاعات و آمارها و نقشه هاي جنگ تحميلي در جبهه هاي ايران بودند. آنان با نهايت فداكاري براي دوست و ارباب جديدشان صدام حسين خدمت كردند. در سراسر سال هاي جنگ چنان خدماتي براي صدام و ارتش رژيم بعثي انجام دادند كه خود به قطبي خاص با امكانات وسيع، پادگان ها و تجهيزات يك ارتش ويژه و جداگانه بدل شدند. نكته اي را كه مجاهدين در محاسبة خود نديده و درك نكرده بودند پايان يافتن جنگ بود. در واپسين سال هاي دهة 1360 بالاخره جنگ به پايان رسيد، اما مجاهدين يا بايد حساب پس مي دادند يا كاراكتر تازه اي براي خود تعريف مي كردند.

پس از پايان جنگ، دوران محنت مجاهدين آغاز شد. آنان در مسير دريوزگي به قتل عام خلق كُرد، سركوب شيعيان و جاسوسي در مرزها و داخل ايران براي رژيم بعثي ادامه دادند.

مهم ترين فعاليت هاي آنان در حمله سراسري به

ايران در پايان جنگ خلاصه مي شد. آنان در عمليات موسوم به «فروغ جاويدان» كه با واكنش سپاه، ارتش و بسيج ملي ايرانيان در عمليات واكنشي مرصاد روبه رو شد، شكست بسيار بزرگي متحمل شدند و هزاران تن از اعضاي آنان كشته يا دستگير شدند. اين عمليات، آخرين خيالات و تصورات آنان را براي بازگشت به قدرت در ايران بر باد داد.

پس از حمله عراق به كويت و جنگ اول خليج فارس، برخي پايگاه ها و پادگان هاي مربوط به مجاهدين نيز توسط نيروهاي ائتلاف و آمريكايي ها بمباران شد. اين اتفاق كه در زمان بوش پدر رخ داده بود سبب شد مجاهدين به سرعت به عنوان گروهي تروريستي در فهرست اكثر كشورهاي جهان قرار گيرند. سپس خدمتگزاري و همكاري به عنوان مأموران ايراني حزب بعث، در دستور كار مجاهدين قرار گرفت تا آنكه در زمان بوش پسر و پس از جنگ افغانستان، آمريكا مجدداً متوجه خطر عراق شد و لشكركشي گسترده براي اشغال آن كشور را دنبال كرد. مجاهدين در اين زمان در نهايت مذلّت فرو غلتيدند.

آنان كه همسر چندم رجوي، مريم قجر عضدانلو را در اروپا به عنوان رئيس جمهور برگزيدة خلق ايران معرفي مي كردند، در حقيقت به عنوان زائدة حقير دولت صدام حسين در تله اي حقير گرفتار شدند. اشغال عراق، پايگاه هاي آن ها را به محاصره نيروهاي آمريكايي درآورد و پس از جدايي و فرار جمع كثيري از ايشان، جمعي از آنان، از جمله رجوي و اعضاي كادرهاي نظامي و سياسي در پادگان اشرف در حصر قرار گرفته و نيمه زنداني شدند.

اين محاصره، يعني محاصره از سوي نيروهاي آمريكايي، البته به سود رجوي و افرادش بود، چراكه اگر شيعيان و كردها يا دولت قانوني عراق بدان ها دست مي يافت،

به دليل جنايات عظيمي كه در حق ملت هاي عراق و ايران از ايشان سرزده بود به شدت بايد تاوان مي پرداختند. اين وضع همچنان ادامه داشته و دارد. سرنوشت اين گروه از آغاز تا ابتدا، نه تنها بخشي از تاريخ معاصر ايران، بلكه نشانگر عبرت هاي بسيار زيادي براي نسل هاي تازه است تا در گزينش راه خود دچار چنين بليه ها و اشتباهات سنگيني نشوند. گرگ ها...

با اين مقدمات مي توان به اهميت سريال گرگ ها كه اخيراً از سيماي جمهوري اسلامي ايران پخش شد و به نظر ميليون ها مخاطب ايراني در سراسر جهان رسيد پي برد. اين سريال، يك هستة مركزي داشت كه بسيار واجد اهميت بود و آن، اطلاعات ضبط شده از فيلم برداري مخفي مقامات عراقي از ديدارها و گفت وگوهاي ميان سران و مأموران مجاهدين با سران و مقامات نظامي، سياسي و امنيتي بعث عراق بود.

مسعود رجوي، مهدي ابريشمچي، عباس داوري و برخي ديگر از اعضاي مجاهدين در اين ديدارها با كمال سخاوت و خضوع در برابر ميزبانان و در واقع فرماندهان خود نشسته و به ارائه انواع خدمات و اطلاعات مي پرداخت. اين مسائل درست در زماني رخ مي داد كه جوانان ما براي پاك سازي خاك ميهن از لوث وجود دشمنان، با تمام وجود به جنگ دشمن رفته و به خاك و خون مي غلتيدند.

دستيابي به اطلاعاتي كه بخش هاي كوچكي از آن از سوي تهيه كنندگان سريال گرگ ها ارائه شد، موفقيت بزرگي براي اصحاب اطلاعاتي و دستگاه هاي سياسي ايران محسوب مي شود. خوشبختانه پس از سقوط دولت صدام حسين در عراق، به رغم ناكامي ها و خشونت هاي جاري در اين كشور، شيعيان عراقي بيدار شده و براي احقاق خواسته هاي اكثريت به پا خاسته اند. همين رابطة ديرينه ميان شيعيان ايران و

عراق، كه بسياري از آن ها در دوران جنگ و ستم صدام حسين ميهمان ايرانيان بودند، سبب شد تا اتحادي مثال زدني و رابطه اي مستحكم ميان مردم و دولت ايران با شيعيان عراقي و راهبران و متفكران و فعالان سياسي آن ها برقرار شود. همين دوستي و مو ّدت موجب كسب برخي اطلاعات و امتيازات در مورد مخالفان ايران بوده و هست. به رغم آنكه مجاهدين در پايگاه هاي حفاظت شده از سوي آمريكايي ها هنوز حضور دارند، اما اين اسناد غيرقابل انكار به دست آمده و منتشر شده است.

در سريال مستند گرگ ها، كه مي توان بدان سند و مدرك نيز اطلاق كرد، چند مسئله به خوبي هويداست و در حقيقت بر چند محور بسيار مهم بيشتر تأكيد شده است.

نخست نقش مجاهدين در فريب دولت عراق به عنوان نيروي تأثيرگذار و قدرتمند كه قادر است نقشي يگانه در مسير جنگ ايفا كند و حكومت جمهوري اسلامي ايران را دچار ضعف و فتور نمايد. در جايي از فيلم، مسعود رجوي به مقام ارشد عراقي مي گويد به رئيس صدام بگوييد كه نه در ميان عرب ها نه در ميان عجم ها، دوستي بهتر از همين مجاهدين پيدا نمي كنيد.

رجوي مي كوشيد خود و گروهش را جرياني برجسته و منسجم با اهداف روشن و قدرت و نفوذ فراوان نشان دهد كه بي ترديد جانشين حكومت وقت ايران خواهد شد.

عراقي ها هرچند ذهن پيچيده اي نداشتند، اما مسلماً تحت تأثير مجاهدين قرار مي گرفتند. مجاهدين اطلاعات زيادي به آن ها مي دادند و در ضمن دائماً بر نقش خود تأكيد مي كردند. حجم امكانات و اختياراتي كه به تدريج از حكومت بعثي عراق گرفته بودند بيانگر همين تأثير و فريب گسترده است. آن ها حتي كمك هاي مستقل نفتي نيز دريافت مي كردند و خود مستقلاً

سلسله مراتب و نظام مالي و اطلاعاتي و نظامي داشتند. اين مسئله به تنهايي بيانگر نفوذ مجاهدين در عراق است و نه نفوذ بعثي ها در مجاهدين. اما اين امر نه بيانگر صلابت و قدرت مجاهدين، بلكه نشانگر حماقت و كژروي عجيب و تاريخي آنان است، آنان در يك دوره، ده ها هزار تن عضو و سرباز و هوادار داشتند كه در اختيارشان بود و به سادگي با روحيه، حيثيت و سرنوشت و جان آنان بازي كردند. سرنوشت خود را به بديمن ترين و مفتضح ترين ديكتاتور وقت جهان پيوند زدند و سرانجام به شوم ترين دام ها درافتادند.

مورد دوم از خدمات مجاهدين كه در فيلم گرگ ها مشخص و برجسته شده است، اطلاعاتي است كه از جبهه هاي جنگ كسب كرده و دربارة خطوط، تداركات، جابه جايي ها، تسليحات و فرماندهان ايران ارائه مي دهند. در اين نوع اطلاعات، با تحليل دقيق مسئله مي كوشند ارتش عراق را براي مقابله و در هم شكستن نيروهاي ايراني مساعدت دهند و ضمناً به نحوي عمل كنند كه باز هم نيروهاي خود را بزرگ تر از آنچه هست و نفوذ خود را به عنوان جاسوس هاي جبهه، بيشتر از آنچه هست به عراقي ها بنمايانند تا شايد امكانات افزون تري دريافت كنند.

فيلم هاي مخفي جلسات مذكور، البته نشان مي دهد كه استخبارات عراق به شدت به شنود و مراقبت از مجاهدين مي پرداخته و احتمالاً فيلم ها را شخص صدام حسين هم مي ديده است. اما بايد پذيرفت كه مجاهدين در عرصة مخفي كاري و حفظ اطلاعات داخلي از سابقة ديرينه و تجربة وسيعي برخوردار بودند و احتمالاً پيچيده تر از بعثي ها عمل مي كردند. ولي اين مقدار مدرك نشان مي دهد كه اساساً در استراتژي و از بنياد به خطا رفته و در ورطة تاريكي و خيانت

و تباهي گرفتار شده بودند.

مسئله بعدي، جاسوسي مجاهدين درباره امكانات و برنامة هسته اي ايران بود. اين مسئله، بزرگ ترين افتخار و موفقيت آنان محسوب مي شد. آنان بر اساس اين مدارك، توانسته بودند از حلقه هاي ضعيف برنامة هسته اي ايران عبور كنند و برخي از عناصر اين برنامه را براي كسب اطلاعات محرمانه مجاب نمايند. گستردگي اين برنامه نيز البته علتي بود كه انقباض اطلاعات را در مورد آن تشديد مي كرد. مجاهدين نه فقط در عراق و براي مسئولان اطلاعاتي و امنيتي بعثي، بلكه در اروپا و آمريكا نيز تلاش زيادي انجام دادند تا خود را به عنوان برملا كننده خطر هسته اي ايران و سازماني مناسب براي نزديكي به غرب و خروج از فهرست گروه هاي تروريستي معرفي نمايند.

اين خدمات، مدت كوتاهي سرنوشت ايشان را تغيير داد. در اروپا تا حدودي امنيت يافتند و ضمناً ضربات مهمي نيز بر پيكر برنامة هسته اي ايران زدند. اين خطا و خصومت، در كنار خسارات ناشي از جنايات تاريخي آنان در حق مردم ايران بود. هرچند كه روشن شدن ابعاد برنامة هسته اي نيز مسير ديپلماسي ايران را تا حدودي پيچيده تر ساخت و چهرة مستقل سياسي كشور را در راهي تازه به حركت درآورد. مع هذا مي بايد از تكرار چنين وقايعي با تجربه اندوزي پيشگيري كرد.

مسئلة مهم ديگر در سريال گرگ ها، بازجويي مجاهدين از اسراي ايراني در عراق بود و اينكه برخي از جوانان خام فكر را نيز از ميان آنان جذب و جلب مي كردند. اكنون نيز تعدادي از جوانان ميهن كه فريب تبليغات آنان را خورده اند در پايگاه هاي مجاهدين حضور دارند. آنان تحت تأثير تبليغات مجاهدين تصور مي كنند اگر به ايران بازگردند دچار دشواري، حبس، شكنجه و اعدام

خواهند شد، حال آنكه اكثريتي از آنان كه در جريان وقايع قرار دارند، يا گريخته و به آغوش خانواده هايشان بازگشته اند يا در صددند به نحوي خود را به ميهن اسلامي رسانند و از زندان مجاهدين رها شوند. اظهارات هولناك رهبران مجاهدين، به همراه رفتارهاي خشن و شكنجه هاي مافوق طاقت بشري كه در رابطه با برخي از زندانيان و اسراي مقاوم ايراني انجام مي دادند، گوشه هايي از ماجراي غم انگيز عداوت آنان با هم ميهنانشان است. شكنجة مخالفان، درگيري با افرادي كه مستقل مي انديشند و حتي كشتن آنان، ياد سال هاي دورتر را زنده مي كند. زماني كه مجيد شريف واقفي، مرتضي صمديه لباف، محمد يقيني و جواد سعيدي در سال هاي 1353 و 1354 مظلومانه كشته شدند و نيز قتل مهندس مرتضي هودشتيان زير شكنجه هاي شديد اعضاي سازمان در خارج كشور و ده ها مورد مشابه پس از انقلاب در داخل و خارج ايران.

اسراي ايراني، نه فقط رنج آزارهاي بعثيان را متحمل مي شدند، بلكه آزار فزون تر و پيچيده تر هم زبانان خود، منافقين را نيز مي بايد تحمل مي كردند. در اين زمينه، آنچه در نوارهاي پخش شده از سريال گرگ ها مي بينيم چنان هولناك است كه به هيچ وجه قابل بخشش نيست. گناهي حتي بزرگ تر از جاسوسي از جبهه ها يا افشاي برنامة عظيم انرژي هسته اي ايران. آنان با روح و روان و گوشت و پوست فرزندان ما كاري مي كردند كه كمتر انساني قادر به انجام آن است.

منبع :نشريه سوره

بازشناسي سازمان مجاهدين خلق (1)

بازشناسي سازمان مجاهدين خلق (1) نويسنده:رسول جعفريان پيدايش و شكل گيري هويت

چكيده: پديد آمدن فضاي جديد در فرهنگ سياسي نسلي كه طي تحولات 39 تا 43 باليده بود، مي توانست پديد آمدن جريان هايي مانند مجاهدين را توجيه كند. بيشتر اين افراد

از اعضاءيا سمپات هاي نهضت آزادي بودند كه بتدريج از مشي سياسي آنان روي گردان شده و چاره را در مبارزه مسلحانه بر ضد شاه جستجو كردند. عامل مؤثر ديگر در رويكرد جديد اين گروه، تأثير پذيري از جنبش هاي انقلابي - ماركسيستي معاصر بود. اين نوشته به چگونگي پيدايش و شكل گيري هويت سازمان مجاهدين خلق (منافقين) مي پردازد.

چند نفر از شاگردان جوان مهندس بازرگان، عمدتا از طيف دانشجو، كه در دهه سي در نهضت مقاومت ملي و سپس در نهضت آزادي تجربه سياسي اندوخته بودند، در سال 1344 سازمان مجاهدين خلق(1) را پايه گذاري كردند. محمد حنيف نژاد(2) و سعيدمحسن(3)، و حسن نيك بين معروف به عبدي(4) هسته اوليه سازمان مجاهدين را تشكيل دادند. اندكي بعد بديع زادگان، باكري، علي مشكين فام، ناصر صادق، علي ميهندوست، حسين روحاني و شماري ديگر به آنان پيوستند. در سال 48 مركزيت سازمان عبارت بود از: حنيف نژاد، سعيد محسن، بديع زادگان، علي باكري، بهمن بازرگاني، محمود عسكري زاده، ناصر صادق، نصرالله اسماعيل زاده، حسين روحاني و علي ميهن دوست.

پديد آمدن فضاي جديد در فرهنگ سياسي نسلي كه طي تحولات 39 تا 43 باليده بود، مي توانست پديد آمدن جريان هايي مانند مجاهدين را توجيه كند. بيشتر اين افراد از اعضاءيا سمپات هاي نهضت آزادي بودند كه به تدريج از مشي سياسي آنان روي گردان شده و چاره را در مبارزه مسلحانه بر ضد شاه جستجو كردند. آنچه در جريان قيام پانزدهم خرداد پيش آمده بود، در ايجاد نوعي مبارزه قهرآميز كاملا مؤثر بود و دقيقا همين امرسبب شد تا گروه هايي مانند مؤتلفه، حزب ملل و سازمان مجاهدين استراتژي جديدي را در پيش گيرند. به عبارت ديگر،پيدايش اين گروه به لحاظ سياسي، معلول برخوردهاي

خشن حكومت شاه با مخالفان در جريان رويدادهاي نهضت اسلامي است كه در رويارويي با آن، پاسخ ها و روش هاي سياسي نهضت آزادي، در نگاه آنان، پاسخ هاي معقول و راه گشا به حساب نمي آمد. عامل مؤثر ديگر در رويكرد جديد اين گروه، تأثير پذيري از جنبش هاي انقلابي - ماركسيستي معاصر بود.

عاليت گروهي آنان به طور رسمي از شهريور سال 44 آغاز شد و مؤسسين در قدم نخست، به دليل ناكافي دانستن تفسير رسمي از دين، با ايجاد گروه هاي بحث، به تدوين ايدئولوژي ديني و سياسي خود پرداختند و كوشيدند تا متوني را تدوين كنند كه بتواند به عنوان متن آموزشي در سازمان مورد استفاده قرار گيرد.(5) منابع مطالعاتي سازمان

كساني كه به سازمان پيوستند، به طور عمده عبارت از دانشجويان يا فارغ التحصيلان دانشگاهها بودند. بيشتر اينان در جريان فعاليت انجمن هاي اسلامي و شاخه دانشجويي نهضت آزادي طي سالهاي 44 - 40 با مسائل مذهبي آشنا شده بودند. آشنايي آنان با مذهب به طور معمول از طريق آثار مهندس بازرگان بود؛ به طوري كه بنا به نوشته خود سازمان، پس از قرآن و نهج البلاغه، آموزش هاي ديني، بر محور كتاب راه طيّ شده بود كه مورد بحث و بررسي قرار مي گرفت.

محمد حنيف نژاد كه در واقع، تئوريسين اصلي سازمان به حساب مي آيد در باره منابع مطالعاتي خود مي نويسد: «كتاب هايي كه مطالعه كرده ام، عبارتند: از راه طي شده، خدا دراجتماع، بي نهايت كوچك ها، ذره بي انتها، كار در اسلام، اسلام و قرآن راشد، تفسير پرتوي از قرآن،اقتصاد كشورهاي توسعه نيافته... ويتنام در آتش، تحليل انقلاب الجزاير، حقوق بين الملل، نهج البلاغه فيض الاسلام… و در جاي ديگري مي نويسد: «ما حدود سه سال و نيم با عده معدودي مطالعه مي كرديم و سپس تا

سال 47 تعداد افراد ما بيشتر شد ... ابتدافقط قرآن و گاهي هم نهج البلاغه مي خوانديم و براي بالا بردن سطح اعتقادات افراد از كتاب هاي آقاي مهندس بازرگان و طالقاني استفاده مي كرديم... ما براي وارد شدن به نظريات ماركسيست ها، كتاب هاي آن ها را هم مطالعه مي كرديم.»(6)

يكي از نخستين مسائلي كه در اين مطالعات به چشم مي آمد، آشنايي با آثار ماركسيستي بود. اين آشنايي سبب شيفتگي سران مجاهدين نسبت به اين تفكر شد و افزون بر مسائل فكري، روشهاي سازماني آنان را پذيرفته بودند. حنيف نژاد در سال 50 در زندان گفته بود: يك ماركسيست خوب نمي تواندمسلمان خوبي نباشد )يعني مي تواند باشد بلكه الزاما هست. (در شرح آن محمد محمدي گفته بود: مثلا به نظر ما مائو يك موحداست و في سبيل الله گام بر مي دارد! در واقع حنيف نژاد محو انديشه هاي مائو شده بود. وي در كتاب راه انبياء راه بشر (ص 241) نوشت: «بدون آشنايي با فرهنگ انقلابي عصر حاضر، درك عظمت آيات قرآن هيچ ممكن نيست. در اينجا حتما كتب زير رابخوانيد: كتابچه سرخ مائو، امپرياليسم و كليه مرتجعين تاريخ ببر كاغذي هستند، دو نوع همزيستي مسالمت آميز به كلي متضاد.» هر سه كتاب از مائو است.

نجات حسيني كه سالها مأمور سازمان در سوريه و لبنان بوده است، پس از نام بردن از متون مورد مطالعه و نقش آثار بازرگان وطالقاني كه مي كوشيدند دين را با علوم جديد تطبيق دهند، مي نويسد: «با يك نگاه كوتاه به فرهنگ آموزشي و پرمحتواي سازمان،مجموعه اي از دو ديدگاه متضاد، يعني ماترياليسم و مذهب در آن به چشم مي خورد. اين فرهنگ مختلط، نه ماترياليستي بود و نه مذهبي. در آموزش ناهمگن سازمان، هركجا كه مذهب

از پاسخ منطقي به سؤالي عاجز بود، با توسل به ماترياليسم علمي جواب داده مي شد و هر وقت كه مسأله اي احساسي و عاطفي مطرح بود كه در قالب ماترياليسم مجرد نمي گنجيد، با توجيه مذهبي ووظيفه شرعي پاسخ مي گرفت. اين دوگانگي در آموزش، خواست يك فرد و يا تصميم خودسرانه يك سازمان نبود، بافت اجتماعي و سرشت عناصري كه به تشكيلات پيوسته بودند، چنين اختلاطي را ايجاب مي كرد.« همين نويسنده، از هيئتي ازسازمان ياد مي كند كه قرار بود با نمايندگان يك سازمان مبارزاتي غير ايراني ديدار كنند. اينان در حالي كه نامه اي به همراه داشتندكه در آن نوشته شده بود كه «ما در مبارزه خود از سرچشمه فياض قرآن بهره مي گيريم« قرار گذاشتند كه اگر آنان از ايدئولوژي سازمان سؤال كردند، خود را ماركسيست -لنينيست معرفي كنند. به نظر وي انشعاب - كه به غلبه مرتدين انجاميد - در سازمان امري كاملا طبيعي بوده است. در آن زمان »كساني كه از اين دگرگوني در حيرت شده بودند، آنهايي بودند كه از ساختار سازمان مجاهدين اوليه و بافت اجتماعي آن برداشتي نادرست و اطلاعاتي اندك داشتند.»(7)

حسين روحاني عنصر فعال و ايدئولوژيك سازمان، فهرست كتاب هايي كه در جلسات مطالعه مي شد، چنين آورده است: راه طي شده، خدا در اجتماع، عشق و پرستش، مسأله وحي، اسلام مبارزه ومولد (همه از مهدي بازرگان) جهاد و شهادت و تفسير پرتوي از قرآن(آيت الله طالقاني)، خلقت انسان و قرآن و تكامل (يدالله سحابي) آيا انسان زاده ميمون است (محمود بهزاد)، انسان و كهكشان ها (جان ففر) منشأ تكامل و حيات (اپارين)، علم به كجا مي رود (ماكس پلانك)، چهار مقاله فلسفي (استالين)، دوزخيان روي زمين، مبارزات مردم الجزاير، سرگذشت ويتنام، تاريخ مشروطه

ايران (كسروي)، چه بايد كرد (لنين)، و تأليفات متعدد مائو از قبيل: عليه ليبراليسم،اصلاح سبك كار حزبي، آموزش خود را از نو بسازيم و كتابهايي مانند: چگونه مي توان يك كمونيست خوب بود از شائوچي. (از پرونده روحاني).

كتاب ديگري كه بويژه در ادامه تحليل هاي طبقاتي - ماركسيستي مطالعه مي شد، و به نظرميثمي در تحول دروني سازمان در فاصله 52 تا 54 مؤثر بود، كتاب سير تحولات اجتماعي بود كه ادوار پنجگانه تاريخ را بر اساس ديدگاه ماترياليسم تاريخي تشريح كرده بود. اين كتاب، متن آموزشي در درون سازمان بود.(8)

حسين روحاني باز در جاي ديگري مي نويسد: آموزش سازمان در چهار قسمت خلاصه مي شد: يك قسمت ايدئولوژي كه ابتدا «راه طي شده» و «انسان و خدا» و «ترموديناميك انسان» و ساير كتابهاي مهندس بازرگان و سپس پرسش و پاسخي راجع به همين كتابها و تفسير قرآن و نهج البلاغه تدريس مي شد.(9) يكي از اعضاي مجاهدين در باره آموزش متون ديني مانند قرآن و نهج البلاغه مي نويسد: در اين راستا متون مذهبي (قرآن و نهج البلاغه) از ديدگاهي روشنفكرانه، بازشكافي مي شد، به طوري كه برداشت نويني از مفاهيم اسلامي ارائه مي داد. اين برداشت غالبا با تفاسيري كه در مساجد و توسط روحانيت سنّتي تبليغ مي شد همسان نبود.(10) آثار و آراء سازمان

پس از انجام كارهاي مطالعاتي، تدوين ايدئولوژي در سازمان آغاز شد. اين تدوين كه به نوعي حاصل كار جمعي بود، در هر بخش، توسط يكي از چهره هاي سازمان تدوين مي گرديد:

نخستين كتاب سازمان متدولوژي يا شناخت(11) نام داشت كه ديدگاه هاي ارائه شده دركتاب، به گونه اي آشكار تفاوتي با ديدگاه هاي ماركسيستي نداشت. اين كتاب پس ازمطالعات جمعي توسط حسين روحاني(12) تأليف شد. جزوه يادشده حاصل كار مطالعاتي جمعي كادرهاي

اصلي سازمان طي سال هاي 44 تا 47 بود. در واقع بحث شناخت در مباحث فلسفي، نخستين بحث اساسي است كه دايره معرفتي را معين مي كند.اين كتاب كه بر اساس مباني ماركسيستي - اسلامي نوشته شده بود، به لحاظ بينش معرفتي دقيقا مباني ماركسيستي را پذيرفته بود.اين مسأله براي كساني كه حتي اندكي مطالعات فلسفي داشته اند قابل تشخيص بود، چه رسد به كساني كه در اين زمينه دانش بيشتري داشتند. جلال الدين فارسي كه طي سال هاي فراواني روي انديشه هاي ماركسيستي كار كرده و كتاب سه جلدي درسهايي درباره ماركسيسم را نوشته، در خاطراتش مي نويسد كه در سال 1351 جزوه شناخت را در بغداد و نجف در دست برخي اشخاص و حتي طلاب ديده است. وي شرحي از حاكميت انديشه ماركسيستي بر اين كتاب به دست داده و چنان از ديدن آن بهت زده شده است كه تصور كرده ساواك اين كتاب را ساخته و با آرم مجاهدين منتشر كرده تا آنان را بدنام كند. وي مي گويد به طلبه اي كه آن رادر دست داشت گفتم: اين يك كتاب ماترياليستي است با جامه مذهبي! اما او پرخاش كرد كه اين »ثمره خون پاك شهداي مجاهداست. هر كس حرفي عليه اين كتاب بزند، به خون پاك حنيف نژاد خيانت كرده است«. وي پس از آن كوشيده است تا از چاپ آن در بغداد جلوگيري كند، اما محمد منتظري به او گفته است كه چاپ اين كتاب به دستور سازمان انجام مي شود و برگشت پذيرنيست. آقاي فارسي كتاب را نزد امام مي برد و امام هم پس از مطالعه، نظر او را تأييد مي كند و مي گويد آقاي مطهري هم به اشاره از من خواست تا مجاهدين را تأييد كنم، اما

من نكردم.(13) اين ممكن است كه در سال 49 و 50 همراه بسياري از روحانيون، آقاي مطهري هم از امام خواسته باشد آنان را تأييد كند، اما استاد اولين باري كه كتاب شناخت را ديد در برابر آن موضع گرفت. از سال54 به بعد كه در قم مبحث شناخت را مطرح مي كرد، هدفش پاسخ گويي به انحراف فكري موجود در سازمان و جزوه شناخت آنان بود. در ارتباط با كتاب شناخت مجاهدين، گفته شده است كه استاد مطهري براي حل دشواري هايي كه به سبب نشر اين كتاب به وجود آمده بود، در سال 1356 در كانون توحيد اقدام به برگزاري درس شناخت كرد كه با ممانعت ساواك مواجه شد.(14)محمد منتظري هم متوجه وجود افكار مادي در كتاب شناخت مجاهدين بوده و در همان عراق اين مسائل را مطرح مي كرده است.(15) زماني كه جزوه شناخت با جلدي ديگر به داخل زندان رفت، بلافاصله آقاي عسكراولادي آن را يك كتاب ماركسيستي خواند. شهيد رجايي هم در بازجويي هاي خود در سال 52 پس از بيان ارتباطش با بهرام آرام و اين كه جزوه شناخت را به او داده،شرحي از اين كتاب و اين كه اصول ديالكتيك را در آن آورده، به دست مي دهد و سپس به انتقاد از آن پرداخته، محتواي آن، به خصوص اصل تز و آنتي تز و سنتز را در تحليل مسائل اجتماعي، نافي نقش انسان وصف مي كند.(16)

دومين متن تدوين شده در سازمان، كتاب راه انبياء ، راه بشر - كار محمدحنيف نژاد - است كه بر اساس تئوري هاي بازرگان در كتاب راه طي شده نوشته شد؛ با اين افزوده كه لباس ماركسيستي يا به اصطلاح مجاهدين، لباس علمي بر آن پوشانده شد.(17) در واقع

درتدوين بخش هايي از اين اثر به طور روشن از منابع ماركسيستي بهره گرفته شده و به عنوان شاهد مثال، چندين صفحه مطلب، ازمنابع ماركسيستي با لحني جانبدارانه نقل مي شود. براي نمونه از كتاب ببرهاي كاغذي، سير مبارزات مردم چين آمده و ضمن آن روش هاي مائو در مبارزه آموزش داده شده است: رفيق مائو به ما آموخته است كه در مطالعه مسائل بايد به ماهيت و كنه آن هادست يابيم، نه اين كه شيفته و مفتون ظواهر گرديم... رفيق مائو، امپرياليسم و كليه نيروهاي ارتجاعي را كه به ظاهر نيرومند ولي در باطن ضعيف و ناتوانند به ببر كاغذي تشبيه كرده است...(18) در ادامه پس از چهل صفحه بحث قرآني در اثبات حركت تكاملي قطعي همه جهان - انديشه اي كه در اصل از فلسفه جديد غربي گرفته شده وهگل وماركس و ديگران هر كدام آن را قالبي براي انديشه هاي خود كرده اند - به خوانندگان چنين توصيه مي كند: در اينجا حتما كتب زير را بخوانيد: 1 - كتابچه سرخ مائو؛2-امپرياليسم و كليه مرتجعين تاريخ ببر كاغذي هستند؛ 3 - دو نوع همزيستي مسالمت آميز به كلي متضاد.(19) همان گونه كه گذشت، اين اثر، در پي كتاب راه طي شده مهندس بازرگان نوشته شده و ايده آن، همان گونه كه در صفحه 2 كتاب آمده، اين است: »به زبان ساده تر راه بشر (راه علمي) در نهايت خود بايد به راه انبياء برسد. راه انبياء راهي است كه در آن حقايق مستقيما از منبع اصلي اخذ گرديده است و راه علم، راهي است غير مستقيم كه در طول زمان بشر به آن مي رسد و از آنجا كه وجود نامتناهي است، بشرفقط پس از زمان بي نهايت مي تواند به راه انبياء كامل نايل

آيد.» بدين ترتيب در عين حال كه به راه انبياء اعتبار داده مي شود؛ اما به نوعي آن را با مفهوم علم آن هم علم تجربي پيوند مي زند.

سومين اثر تدوين شده در سازمان، كتاب تكامل – كار علي ميهن دوست(20) – است. اين كتاب نيز از آثاري بود كه بينش ماركسيستي درتدوين آن سخت مؤثر بود. در اين كتاب «راه خدا» و «راه تكامل» يكي دانسته شده است. اين يكي از نظريه هاي بنيادي سازمان بود كه در تعريف كفر هم به كار مي آمد. سازمان كه اصولا شيفته ماركسيسم بود، تلاش مي كرد تا از ماركس و مائو هم يك موحدبسازد. براي اين كار لازم بود تا معناي كفر و ايمان عوض شود. اگر راه خدا همان راه تكامل است، ماركس و مائو هم در راه خداگام بر مي دارند چون در راه تكامل بشر قدم مي گذارند. حنيف نژاد در راه انبياء مي نويسد: منظور از مؤمنين در آيه سوم سوره جاثيه چيست؟ از نگاه اول چنين به نظر مي رسد كه منظور، مؤمنين مسلمان باشد، در حالي كه چنين نيست؛ زيرا با در نظر گرفتن آيات بعدي مخاطب اين آيات ضمنا كساني هستند كه ايمان به خدا ندارند.(21) وي همچنين در تفسير آيه «و من يتبع غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الاخرة من الخاسرين» (آل عمران، 85) مي نويسد: هر كه جز اسلام، هماهنگي و خودسپاري به راه كمال( ديني)راه و رسم ديگري پيش گيرد، پس هرگز از وي پذيرفته نگردد (جز به شيوه حق كه مطابق با واقعيت باشد، كارها حاصل وفرجامي ندارند) و در آخرت (عاقبت، در آخرين تحليل و در مجموع در اين دنيا و به ويژه در دنياي ديگر كه

محل دروكشته هاست) از زيانكاران است.(22) در اين عبارت كه به روشني دين اسلام به عنوان تنها دين مقبول نزد خداوند تكيه شده، كوشش شده است تا راه كمال يا راه تكامل - آن هم تكامل اجتماعي مطابق نظريه ماترياليسم تاريخي كه در جاهاي ديگر شرح آن آمده(23) -به عنوان راه خدا تفسير شود.

درست پيش از شروع مبارزه نظامي در سال 49 حنيف نژاد جزوه شناخت و راه انبياء راه بشر و تكامل را در يك جزوه خلاصه كرد تااعضاي پايين سازمان، سريع تر دوره هاي آموزش را پشت سر بگذرانند.(24)

افزون بر آنچه گذشت، چندين كتاب و جزوه ديگر نيز تهيه گرديد. يكي كتاب اقتصاد به زبان ساده بود كه به روشني نوعي اقتصاد ماركسيستي بود. اين كتاب توسط محمودعسكري زاده نوشته شد.

كتاب امام حسين تحت سرپرستي احمد رضايي تأليف گرديد. سعيد محسن نيز جزوه اي تحت عنوان مقدمه اي بر مطالعات ماركسيستي نگاشت كه بعد از انقلاب دستمايه تأليف كتاب ديناميزم قرآن شد. به گفته حسين روحاني، وي اين كتاب را در باره ضرورت مطالعه آثار ماركسيستي نوشت. اولا براي شناخت «علم مبارزه». ثانيا برشمردن اصول مثبت اين مكتب از قبيل ماترياليسم تاريخي و... و سوم اين كه فهم آن كتابها ما را براي فهم بهتر قرآن و ايدئولوژي اسلامي آماده مي كند.(25) علم مبارزه تعبيري بود كه از جزوه مبارزه چيست به دست آمده بود. اين جزوه، كار حسن عبدي نيك بين از جمله سه نفر بنيادگزار سازمان بود كه نخستين جزوه آموزشي سازمان به حساب مي آمد. فرد مزبور سال 47 ماركسيست شد واز سازمان كناره گرفت. وي دراين جزوه با رد مبارزات رفورميستي و تأكيد بر حركت دادن به توده ها از طريق نبرد مسلحانه تأكيد كرده

بود كه مي بايست علم مبارزه را كه همان ماركسيسم است، فرا گرفت.

به گفته يكي از اعضاي مركزي مجاهدين، تحليل سازمان در آن شرايط اين بود كه «براي مبارزه جدي عليه امپرياليسم و دست نشاندگان آن در ايران و ساير نقاط مي بايست اين مبارزه مبتني بر يك ايدئولوژي اسلامي و از نوع اسلام راستين باشد... از اين رو قبل از هرچيز بايد اسلام را از حشو و زوائد و پيرايه هايي كه بر آن عارض شده پاك كرد... اين وظيفه اي است كه تاكنون روحانيت به دليل ضعف هاي حاكم بر آن از عهده اش بر نيامده وبالعكس، اگر موارد استثنايي را كنار بگذاريم در كليت خود نقش بارزي نيز در تعميق انحراف داشته است. لذا تنها نيرويي كه قادر است به اين وظيفه مهم و اساسي پاسخ گويد،سازمان متشكل، انقلابي و مسلمان است كه عناصر آن را افراد دلباخته و شيفته اسلام وآزادي مردم از قيد هرگونه ستم و محروميت تشكيل مي دهد و اين سازمان، جز سازمان مجاهدين نمي تواند باشد».(26) وي در ادامه مي نويسد: سازمان در به انجام رسانيدن اين وظيفه اساسي، معتقد بود كه بايد اسلام اصيل و بي پيرايه را از سرچشمه زلال آن، يعني قرآن وتاحدودي نهج البلاغه و آن هم نه بر اساس استنباطات مفسرين، بلكه بر پايه استنباط خودسازمان كه به اصطلاح مجهز به علم مبارزه و تشخيص صحيح از سقيم در شرايط پيچيده امروز است، به دست آورد... سازمان اصول پنچگانه دين و مذهب را قبول داشت با اين توضيح كه در مورد نبوت و امامت قائل به عصمت حضرت رسول (ص) و ائمه هدي (ع) نبوده و معتقد بود كه آنها نيز دچار خطاو اشتباه مي شدند. در مورد غيبت حضرت مهدي (عج)

نيز در عين حال كه سكوت اختيار كرده و روي آن بحثي به عمل نمي آورد،ليكن در مجموع به آن اعتقادي نداشت... سازمان از نظر فلسفي، در عين حال كه اصل اول و در واقع مهم ترين اصل ماترياليسم يعني تقدم روح بر ماده را رد مي كرد... ليكن اولا اصول ديالكتيك و از جمله اصل تضاد را به همان شكل مورد نظر ماترياليسم ديالكتيك مورد قبول قرار مي داد و ثانيا اصل ماترياليسم تاريخي، يعني حركت مادي تاريخ كه نتيجه منطقي پذيرش ماترياليسم فلسفي است.(27)

از سوي ديگر، نگاه روحانيون سنتي و در عين حال مبارز كه در جريان برخي ازفعاليت هاي فكري اين گروه بويژه از سال 50 به بعد بودند، آثار ايدئولوژيك مجاهدين،آثاري ماركسيستي به حساب مي آمد كه لعاب اسلاميت بر آنها زده شده بود. در ادامه به مبارزه آنان بر ضد مجاهدين، درست زماني كه اين قبيل افكار آنان خود را نشان داد، اشاره خواهيم كرد.

در بخش آموزش هاي سياسي و اجتماعي، بيشتر آنان به نوعي تحت تأثير ماركسيسم-لنينيسم قرار داشته و به دليل ضرورت آشنا شدن با تجربه برخي از انقلاب هاي كمونيستي بيش از پيش با انديشه هاي چپ آشنا شدند و به مطالعه آثار كمونيستي پرداختند. جاذبه اين ايدئولوژي در آن زمان، بسيار زياد بوده و در برابر موضع ضعيف مذهبي ها در دانشگاه، به راحتي مي توانست توجه دانشجويان فعال را به خود جلب كند. مجاهدين نخست، به اين مي انديشيدند تا جاذبه هاي فكري ماركسيسم را به نوعي در اسلام و تفكرات اسلامي جستجو كنند. ميثمي مي گويد: از حنيف نژاد پرسيدم: فرق ما با ماركسيست ها چيست؟ آن ها اصول ديالكتيك را قبول دارند ما هم قبول داريم. گفت: بابا، اصل حركت اصلاً از ما مذهبي ها بوده است. هراكليت هم در يونان

اصل حركت را مطرح كرد و اصلاكاري به ماركس ندارد. اين ديالكتيك مال ماست!(28)

بي ترديد گرايش آنان به علم، يكي از مسائلي بود كه سازمان را به ماركسيسم نزديك كرد.آنان حتي علوم اجتماعي و در رأس آن، ديدگاه هاي چپ را به عنوان مسائل علمي مي پذيرفتند. حرمت علم و اجازه يافتن براي اظهار نظر در حوزه علوم انساني و حتي معارف ديني، مسأله اي بود كه پيش از آن در نوعي اسلام شناسي كه در كتاب هاي بازرگان و شماري ديگر آمده بود، به عنوان يك مبنا پذيرفته شده بود.

اعضاي سازمان، يك قدم از بازرگان جلوتر گذاشتند. آنان علمي بودن ماركسيسم را تحت عنوان «علم مبارزه» آن هم براي تحليل طبقات اجتماعي و رويارويي آنان و پيروزي طبقه كارگر پذيرفتند؛ چرا كه به دنبال مبارزه قهرآميز بودند و علم اين مبارزه را درنهضت آزادي نمي يافتند. بنابراين به دنبال علم گرايي، به ماركسيسم علاقمند شدند. اما به هر روي، چون تربيت سنتيِ مذهبي داشتند و بيشتر در خانواده هاي مذهبي بازاري بار آمده بودند، تلاش مي كردند تا تلفيقي ميان دو گرايش ايجاد كنند. اين تلفيق،استراتژي اصلي آنان در تدوين ايدئولوژي جديدي بود كه براي سازمان مورد نظر خود مي نوشتند. و در واقع، درست تناقض اصلي در همين جا نهفته بود كه مي بايست زماني خود را نشان مي داد.

پذيرش ديدگاه هاي ماركسيسم در باره طبقات جامعه و مناسبات آنان با مسأله توليد واساسا نظريه ماترياليسم تاريخي، مهم ترين اصل در تحليل روند حركت جامعه توسطمجاهدين خلق بود. در واقع در اين بخش، ايده هاي آنان با ماركسيسم كمترين تفاوتي نداشت. به عبارت ديگر يكي از اصول اساسي نگرش ماركسيستي كه سازمان پذيرفته بود،نظريه طبقات اجتماعي بر اساس نگرشي بود كه در ماترياليسم تاريخي ارائه

شده بود.تحليل تاريخ بر اساس حركت طبقات مختلف در تقسيم بندي ادوار تاريخي، بحث زير بناروبنا، و به ويژه تحليل مبارزه با رژيم پهلوي در قالب مبارزه طبقه كارگر با بورژوازي وابسته، مسائلي بود كه به طور دربست در سازمان پذيرفته شده بود. در اين باره، آيات قرآن نيز بر همان نظريه تطبيق داده مي شد. براي نمونه در باره آيه «و لولا دَفْعُ الله النّاس بعضهم ببعض لفسدت الارض» چنين معنا مي شد: اگر نبود دفع كردن (نفي) خدا بعضي مردم را به واسطه ديگر (طبقه اي با طبقه ديگر) تباه مي شد زمين (فساد طبقه حاكم انسان را منقرض مي كرد) ولي خدا بر جهانيان كرامت دارد. از اين آيه منشأ تكامل اجتماعي و آن هم از درون به خوبي پيدا مي شود.(29)

بعدها پيكاري ها كه امتداد جريان ارتداد سازمان بود، چنين نوشتند: جزوه اقتصاد به زبان ساده و جزوه شناخت كه چكيده جهان بيني،ايدئولوژي، خواسته ها و آرمان هاي اين سازمان را منعكس مي كند، مشخصا نفي استثمار طبقات انقلابي و زحمتكش جامعه،قبول قوانين ديالكتيكي، مبارزه اضداد، قبول مبارزه طبقاتي به عنوان قانون حركت تاريخ، و حتي قبول ماترياليسم تاريخي(صرف نظر از اين كه آن ها را به شكلي به جهان بيني مذهبي ارتباط مي داد) تأكيد دارد.(30)

پذيرفتن ديدگاه هاي ماركسيستي تحت عنوان علم مبارزه يا علم انقلاب، مطلبي بود كه حتي در ذهن مجاهدين نخست نيز كاملا مطرح بود. در دفاعيات علي ميهن دوست كه به خاطر كارهاي ايدئولوژيك او درسازمان به علي عقيدتي معروف شده بود، در برابر اتهام رژيم به اين كه مجاهدين عقايد اشتراكي و سوسياليستي دارند، چنين آمده است: پايه مشترك ايدئولوژي ها محو استثمار است؛ ولي داراي اختلافاتي هم هستند. انقلابيون بايد «علم انقلاب» زمان رافراگيرند. علم و تئوري

و دانش بشر در اثر برخورد با دنياي خارج و كار (عمل) به وجود مي آيد... علم انقلاب زمان ما چنين متدو روش انقلابي را تجويز مي كند.(31) آقاي بجنوردي هم در زندان از مسعود رجوي كه از كادرهاي ايدئولوژيك سازمان بود، چنين نقل مي كند كه مي گفت: از نظر ما ماركسيسم لنينيسم علم است، علم اجتماع و علم مبارزه است، درست مثل قوانين فيزيك، ربطي به دين و اسلام ندارد. ما نمي توانيم بگوييم فيزيك اسلامي يا فيزيك سرمايه داري، فيزيك فيزيك است و قوانين خودش را دارد.ماركسيسم هم همين طور.(32)

نتيجه اين قبيل انديشيدن، از آن «شناخت» آغاز كردن و اينچنين «تكامل» را تفسير كردن،چه مي توانست باشد؟ در واقع دين شناسي سازمان، مشتمل بر يك هسته و يك پوسته بود.هسته آن ماركسيستي و پوسته آن اسلامي بود. اين نكته اي است كه از ديد چهره هاي منصف دور نمانده است؛ چنان كه حميد عنايت مي نويسد: جسارت آنان در اين تلفيق ايدئولوژيك (ماركسيسم و اسلام) از بكار بردن آن ها (تعبير) ماترياليسم ديالكتيك را در تفسير قرآن و بعضي از فراز و نشيب هاي زندگي پيامبر (ص) و علي (ع) بر مي آيد. كاري كه آن ها كردند اين است كه اين مفهوم و مقولات فرعي آن را به عنوان يك ابزار تحليلي به كار مي بردند بي آن كه اساسا اسمي ازآن به ميان آورند. بدين سان مفهوم سنت الله را كما بيش به معناي تكامل به عنوان يكي از قوانين عمده و اساس آفرينش بكارمي بردند. وي مي افزايد: اين ماوراء الطبيعه زدايي و خلع قداست از اصطلاحات قرآني، بي شك منحصر به اين مسلمانان راديكال عصر اخير نيست.(33) پي نوشت: 1) سازمان تا زماني كه اولين قرباني خود، احمد رضايي را كه بر اثر

مصرف سيانور در خيابان درگذشت، از دست نداد، نامي براي خود انتخاب نكرده بود. تا آن زمان ساواك اين تشكيلات را سازمان آزاديبخش ايران وابسته به نهضت آزادي مي شناخت. (بنگريد: ياران امام به روايت اادساواك، آيت الله رباني املشي، ص 146) همچنان كه رژيم رضايي را يك عضو مهم نهضت آزادي معرفي كرد. بنگريد: برفراز خليج فارس، ص309. سازمان مجاهدين، اكثريت قريب به اتفاق نيروهايش از دانش آموختگان دانشگاه بودند و طلبه و بازاري ميان آنان، جز به ندرت، ديده نمي شد.

2) محمد حنيف نژاد (متولد 1317) دوره دبيرستان را در تبريز گذراند و سپس به دانشكده كشاورزي كرج آمد. در سال 40 وارد نهضت آزادي شد و در آنجا با سعيد محسن آشنا گرديد. به دنبال دستگيري سران نهضت در سال 41 آنان نيز براي مدتي به زندان افتاده و در آنجا، بابررسي و جنبش ايران، زمينه را براي فعاليت بعدي خود آماده كردند. يكي ديگر از افراد وابسته به نهضت، حسين روحاني دانشجوي دانشكده كشاورزي كرج بود، در شمار نخستين افراد سازمان بود. وي نيز با عضوگيري توسط حنيف نژاد، به سازمان مجاهدين پيوست. جالب است كه شهيد رجايي در بجويي خود، ضمن نام بردن از اسامي چهره هاي نخست نهضت آزادي، در كنار نام بازرگان، سحابي و طالقاني، ازحنيف نژاد نيز ياد مي كند. بنگريد: ياران امام به روايت... شهيد رجايي، ص 573) وي نواده آيت الله ميرزا يوسف اردبيلي است كه مجتهد و مدرس بزرگي در نجف اشرف، در حوالي مشروطه بود و از نزديكان آيت الله آخوند خراساني به حساب مي آمد. پدر سعيد محسن، شيخ سليمان در زنجان اقامت داشت و از موجهين اين شهر بود. در جريان غائله پيشه وري وي به

فت با حكومت وي برخاست و گريزان به تهران آمده مدتي براي سرنگوني او، در حرم حضرت عبدالعظيم (ع) مقيم ومتوسل شد. نام خانوادگي اين خانواده، به مناسبت نام نيايشان آيت الله ميرزا محسن اردبيلي، انتخاب شده كه فقيه و مجتهد خطه اردبيل در دوره ناصري بوده است. شرح حالزندگي اين خانواده توسط آقاي يوسف محسن (برادر سعيد محسن) در فهرست منشورات كنگره مقدس اردبيلي آمده است. (يادداشت آقاي ابوالحسني).

4) اين فرد در مقايسه با دو نفر ديگر فوق العاده به ماركسيسم نزديك بود و بيشتر كار تهيه جزوات سياسي را در سازمان بر عهده داشت. وي به مرور از سازمان كناره گرفت و بعدها نيز كمتر از وي ياد مي شد. كناره گيري او از سازمان توسط سران، چنين تحليل شد كه سازمان به ظايدئولوژيك ضعيف است و بايد در اين باره كارهاي بيشتري صورت گيرد.

5) گروه ايدئولوژي رسما در سال 1346 پديد آمد كه يكي از افراد فعال آن علي ميهن دوست بود كه به علي عقيدتي شهرت داشت و كتاب تكامل را نوشت. وي در فروردين سال 51 به همراه شماري ديگر از مجاهدين اعدام شد. پس از تدوين متن اوليه ايدئولوژيك، از سال 1347 به بعد درساان بحث استراتژي پيش آمد كه طي آن، نبرد مسلحانه را براي ساقط كردن نظام پهلوي انتخاب كرد و قدم در اين راه گذاشت.

6) نهضت امام خميني، ج 3، صص 558 - 557 از پرونده حنيف نژاد.

7) برفراز خليج فارس، صص 419 - 415

8) بنگريد: از نهضت آزادي تا مجاهدين، ج 1، ص 279.

9) از پرونده او كه در مركز اسناد انقلاب اسلامي نگهداري مي شود(. 10) بر فراز خليج فارس، ص 51

11)

اين كتاب يك متن مفصل و يك متن مختصر داشت كه آنچه در دسترس بود و چاپ شد همين شناخت مختصر بود كه خود روحاني آن راتلخيص كرده بود.

12) وي متولد 1320 در مشهد بود، مدتها درس طلبگي خواند و بعدها به دانشگاه كشاورزي كرج رفت به دعوت حنيف نژاد به سازمان پيوست.وي مدت ها در عراق زندگي مي كرد و در آنجا به كارهاي سازمان مي رسيد. زماني كه بحث تغيير مواضع ايدئولوژيك مطرح شد، با آن برخوردكرده و ومت مي كرد. اما پس يك سفر يك ماهه به ايران و بازگشت به بغداد، به طور كامل تغيير را پذيرفته و ماركسيست شده بود. بنگريد:برفراز خليج فارس، ص 422. وي در 14 بهمن سال 60 در حالي كه مسؤول كميته تهران سازمان پيكار در راه آزادي طبقه كارگر بود دستگيرشد. اندكي بعد د زندان از گذشته خويش اعلام انزجار كرده باز مسلمان شد و ادعا نامه اي هم عليه سازمان منافقين تنظيم كرد كه در پرونده وي موجود است. روحاني در زندان همكاري زيادي با عوامل فرهنگي دست اندركار داشت و بارها در برنامه هاي سخنراني جاري در زندان و حتي تلويزيون به اد از مشي گروه خود پرداخت. وي در 1362/5/22 به دليل مشاركت در كشتار پاسداران در كردستان و نقاط ديگر اعدام گرديد.تراب حق شناس ديگر عضو سازمان كه در سوريه و عراق فعاليت داشت نيز از كساني بود كه به عضويت سازمان پيكار درآمد. تراب سابقه طلبگي داشته و آقاي گراميبه بنده فرمودند كه در سال 38 - 37 نزد وي معالم خوانده است.

13) بنگريد: زواياي تاريك، ص 315. در باره مواضع آقاي مطهري در سال 56 نسبت به سازمان

بنگريد: سيري در زندگاني استاد شهيد مطهري،ص 77 - 76

14) بنگريد: همانجا، ص 69. كانون توحيد كه در اختيار آقاي اردبيلي بوده و در نزديكي ميدان توحيد فعلي قرار داشت، از مراكز تبليغي روحانيون انقلاب بود. گويا ممانعت با طرح بحث شناخت از طرف برخي از مسؤولان كانون توحيد نيز بوده است كه صلاح نمي دانستند اينچنين در ابرمجاهدين موضعگيري شود.

15) خاطرات آيت الله منتظري، ج 1، ص 386

16) بنگريد: ياران امام به روايت اسناد ساواك، شهيد رجايي، ص 238 - 237

17) حبيب الله پيمان (متولد 1314) در جايي با انتقاد از فضاي علم زدگي حاكم بر انديشه هاي بازرگان و مجاهدين، پس از توضيحاتي مي نويسد:نتيجه آن كه بنيانگذاران سازمان در ادامه راه پيشينيان كاملا متأثر و محصور در چهارچوب تفكر نويسنده «راه طي شده» به مطالعه اسلپرداختندو هستي را عملا به دو قلمرو ماده و معنا تقسيم كردند. در جهاني كه ما با آن سروكار داريم، ماده را حاكم دانستند، گفتند جهان يك واقعيت مادي است (ابتداي كتاب تكامل) و پديده هاي مادي با روش علمي قابل شناخت اند و ما وظيفه داريم در هر مورد قانون مندي هالي آن را به دست آوريم و عمل خود را بر آن اساس استوار كنيم؛ حقيقت همان است كه از راه شناخت علمي پديده ها به دست مي آيد. البته خدايي وجوددارد كه اين جهان را خلق كرده است؛ اما سروكار ما در عمل فقط با اين جهان است كه مادي است و قانون مندي هاي علمي بر آن حماست.بنگريد: ريشه هاي نارسائي هاي مكتبي در روش شناخت، صص 34 - 33 ؛ دكتر پيمان خود از سوي ديگر متهم بود كه در تفسير برخي آيات قرآن و نيز استفاده از

قرآن براي تحليل مسائلي مانند تضاد ديالكتيكي، تحت تأثير انديشه هاي ماركسيستي قرار دارد. )بنگريد: در باره مسلمانان مبارز، صص 151 - 83) آرماني ها نيز كه پس از انقلاب مجاهدين را رقيب خود مي ديدند، در انتقاد از آنان، همين مسائل را مطرح مي كردند. براي مثال در باره جزوه شناخت مي گفتند: جزوه شناخت شما... در پي آنست تا آيات و احاديث اسلامي را بر تئوري هاي ماركنطباق دهد... اين حقيقت كه متن اصلي جزوه مزبور را چهار اصل ديالكتيك تشكيل مي دهد و پاورقي هاي آن را آيات قرآن و احاديث اسلامي،خود نشاندهنده اين است كه شما تئوري هاي ماركسيستي را زمينه اصلي كار خود گرفته ايد و قرآن و نهج البلاغه را اموري جنبي و ضمني. گاا پيش...، ص 38 - 37

18) راه انبياء يا راه بشر، ص 50

19) بنگريد: همانجا، ص 96

20) حسين روحاني در بازجويي هاي خود نوشته است: «اولين جزوه گروه را كه متدولوژي بود پس از بحثهاي جمعي گروه من تدوين كردم و پس از آن جزوه تكامل توسط شهيد علي ميهندوست و جزوه راه انبياء راه بشر توسط خود شهيد حنيف نژاد تدوين گرديد. (از پرونده) وي در جاي ديگري افزايد كه جزوه شناخت بعدا كاملتر شد و به صورت جديد آن درآمد كه البته من در اين قسمت آن دخالتي نداشتم.« جزوه تكامل چيزي جز خلاصه كتاب »حيات، طبيعت، منشأ و تكامل آن« از اپارين، تئوريسين ماركسيست نيست. در اين زمينه از كتاب »از كهكشان تا انسان«جان ففر، كيست انگليسي هم استفاده شده است.

21) راه انبياء، ص 27

22) همان، ص 199

23) . در ص 195 همين كتاب راه انبياء از زبان حنيف نژاد چنين مي خوانيم: علت اساسي اميد به پيروزي چيست؟ درك

عمق حركت تكاملي جهان و اين كه سيستم هاي كهنه رو به زوال مي روند و به جاي آنها سيستم هاي نو مي نشيند ... نظير مطالب فوق را تنها پس از عصر پيشرفت عنيك و رشد كافي تفكر علمي براي اولين بار از ماركس مي شنويم ... و اين يكي از مهم ترين امتيازات مكتب مارسك نسبت به مكاتب فلسفي ديگر است. ماركس بدون آن كه نقش اساسي انسان را فراموش كند )اين هم يكي ديگر از امتيازات مكتب ماركس به مكاتب فلسفي ديگر است(پيروزي ن زوال سيستم هاي كهنه را جبري مي داند ... توضيح اين كه ماترياليسم تاريخي كه ماركس آن را بيان كرده حاوي يك حقيقت مهم است و آن اين كه تاريخ مجموعه اي از حوادث بي سروته و بدون جهت و هدف نبوده بلكه در مجموع حركتي است يك جهته، غير قابل برگشت و در حال تكامل ماركس در اين بوده است كه براي اثبات نظريه فوق شواهد مهم تاريخي را ذكر مي كند و نشان مي دهد كه چگونه سيستم هاي كهنه زوال پذيرند و سيستم هاي نو جانشين آنها مي گردند و به قول ماركس آنچه او اهميت زيادي به آن مي داده است جبري وضروري بودن اين تحول مي بل ديگران هم از زوال حكومت كم و بيش گاهي اوقات صحبت كرده اند. ملاحظه مي شود كه علت اصلي اميد فراوان كليه انقلابيون راستين جهان نسبت به پيروزي حق و شكست باطل و ارتجاع درك عميق تكامل تاريخ بوده است و همواره اين بينش در حال عميق شدن اس24) بنگريد: از نهضت آزادي تا مجاهدين، ص 400

25) از پرونده حسين روحاني 2/15. در مقدمه اين كتاب شرح اين نكته آمده است كه ما مي بايست از نقاط قوت مكتب هاي ديگر استفاده كنيم؛ درغير اين

صورت »خود ما نيز به عقب رانده، و رهسپار مواضع ارتجاعي« خواهيم شد. ديناميسم قرآن، ص 12 واقعا تغيير نام چنين جزوه اي ادمه اي بر مطالعات ماركسيستي به ديناميزم قرآن شگفت است! در نوع متون ايدئولوژيك سازمان هركا از «فرهنگ انقلابي عصر حاضر» يادشده، به خصوص مقصود ماركسيسم است. براي مثال در ص 73 كتاب شناخت آمده است: خطبه 234 بيان بسيار جالبي راجع به استفاده ازتجربيات گذشته داردكه بدون درك فرهنگ انقلابي عصر حاضر نمي توان به عمق اين مطالب پي برد. 26) به نقل از دستنوشته حسين روحاني در تاريخ سازمان مجاهدين، ص 43.

27) همان، ص 47

28) از نهضت آزادي تا مجاهدين، ج 1، ص 340. وي در آنجا شرحي از كارهاي آموزشي كادرهاي اصلي سازمان در مطالعه آثار اسلامي و آثارجديد ارائه داده است.

29) بنگريد: راه انبياء راه بشر، ص 65

30) بنگريد: تغيير و تحولات دروني سازمان مجاهدين خلق ايران، صص 15 - 14

31) بنگريد: اسناد منتشره سازمان مجاهدين خلق، مدافعات، ص 59

32) مسي به رنگ شفق، ص 147

33) انديشه سياسي در اسلام معاصر، صص 267 - 266

بازشناسي سازمان مجاهدين خلق (2)- رابطه مجاهدين خلق با روحانيت

بازشناسي سازمان مجاهدين خلق (3)- تشديد فعاليت هاي نظامي و رقابت با فداييان خلق

بازشناسي سازمان مجاهدين خلق (4)- حسن و محبوبه تراژدي يا انحطاط ايدئولوژيك

منبع: www.irdc.ir

رابطه منافقين با حزب بعث و اداره استخبارات عراق

رابطه منافقين با حزب بعث و اداره استخبارات عراق نويسنده: م.رضوي چكيده:

مسئله بعدي، جاسوسي مجاهدين درباره امكانات و برنامة هسته اي ايران بود. اين مسئله، بزرگ ترين افتخار و موفقيت آنان محسوب مي شد. آنان بر اساس اين مدارك، توانسته بودند از حلقه هاي ضعيف برنامة هسته اي ايران عبور كنند و برخي از عناصر اين برنامه

را براي كسب اطلاعات محرمانه مجاب نمايند. گستردگي اين برنامه نيز البته علتي بود كه انقباض اطلاعات را در مورد آن تشديد مي كرد. مجاهدين نه فقط در عراق و براي مسئولان اطلاعاتي و امنيتي بعثي، بلكه در اروپا و آمريكا نيز تلاش زيادي انجام دادند تا خود را به عنوان برملا كننده خطر هسته اي ايران و سازماني مناسب براي نزديكي به غرب و خروج از فهرست گروه هاي تروريستي معرفي نمايند.

مجاهدين خلق كه به درستي از سوي تودة مردم ايران به منافقين شهرت يافته اند گروهي نسبتاً منسجم و ريشه دارند كه در ميانة دهة 40 متولد شدند. اينكه اين گروه را مورد ارزيابي و ريشه كاوي در تاريخ سياسي ايران قرار مي دهيم، نه به دليل بسط و گستردگي تاريخي اين جريان، بلكه به جهت ايجاد زمينه و ديباچة فكري لازم براي خوانندگان است تا در روندي تاريخي به يك انحراف سياسي و فرهنگي نظر كنند و قدرت سنجش و داوري افزون تري داشته باشند. سازمان مجاهدين بي شك حدود چهار دهه در صحنة سياسي ايران حضور داشته و به طرق مختلف، معضل دو نظام سياسي متفاوت بوده است؛ پانزده سال قبل از انقلاب و 25 سال پس از آن. اما نبايد هيچ يك از اين دو دورة خاص را به عنوان محملي براي تمجيد يا تنقيد و تعر ّض بدان سازمان در نظر گرفت. بايد بررسي كرد، سنجيد و سپس داوري كرد. اسناد تاريخي، اعم از تاريخ قبل، انقلاب اسلامي 1357 يا دوران پس از آن و نيز دوراني كه گروه مذكور راهي اروپا و عراق شدند، جملگي مي تواند در اين مسير كارساز باشد. در اروپا

سران مجاهدين خلق، بلافاصله پس از خروج از كشور، در پايتخت

فرانسه به فعاليت و تحرك عليه انقلاب اسلامي پرداختند. آنان با پشتيباني وسيع دشمنان انقلاب اسلامي كوشيدند راه گشاي سرنگوني انقلاب باشند. اما با حضور امام و اطاعت بي چون وچراي مردم مسلمان ايران از ايشان، هيچ تزلزلي در اركان انقلاب پديد نيامد. وقايع هولناك و دردناك تابستان سال 1360 از جمله شهادت دكتر بهشتي و يارانش و دكتر باهنر و شهيد رجايي و صدها ترور و انفجار ديگر، مسئوليت و حساسيت عمومي را افزايش داد و مردم با چنگ و دندان به دفاع از انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي ايران برخاستند.

مجاهدين با ائتلاف چند گروهك و شخصيت فراري در فرانسه، سازمان تازه اي ايجاد كردند به نام «شوراي مقاومت ملي». شوراي مذكور، در حقيقت چيزي نبود جز نام بني صدر، قدرت و منابع مالي مجاهدين و حدود بيست گروه خيالي و شخصيت پوشالي نظير جبهه دموكراتيك يا سوسياليست ها يا گروه ماسالي و... كه مجموعاً وزن و اعتباري نداشتند. مجاهدين با استفاده از اين عناصر بي مقدار و فراري سعي كردند نشان دهند كه جبهه اي بزرگ و فراگير عليه انقلاب اسلامي و امام خميني تشكيل داده و به زودي موجب سقوط و نابودي رژيم مي شوند. چنين نبود و تنها دستگاه هاي امنيتي آمريكا و برخي كشورهاي اروپايي فريب خوردند و كمك هاي مالي و لجستيكي زيادي را در اختيار آنان قرار دادند.

پس از گذشت چند ماه، تحركات داخلي ايران به سمت سكون و آرامش در جامعه و تمركز بر شكست دشمن بعثي متمركز و معطوف شد. عمليات طريق القدس و بيت المقدس و آزادي خرمشهر، همراه با حملات سنگين و متداوم به دشمن متجاوز بعثي، روحية سلحشوري را در ايران دو چندان و پايه هاي انقلاب

را صد چندان محكم كرد.

شوراي مقاومت ملي در فرنگستان ناظر اين مسائل بود! آنان كه منتظر فروپاشي سريع نظام بودند و قول بازگشت خود را طي حداكثر دو سه ماه، به طرف دارانشان داده بودند حالا مي بايد محمل هاي تازه اي مي جستند. مجاهدين كه اكثريت امكانات و لوازم و نفرات شورا را در اختيار داشتند به تدريج دست به انگ زدن و پاك سازي افراد و گروه هاي ديگر زدند. هريك را به طريقي راندند و خود به دنبال كردن برنامه اي بسيار خطرناك پرداختند.

در اين زمان، در داخل كشور، هسته هاي رهبري داخلي شناسايي و منهدم شد و از جمله در عملياتي در زعفرانيه، موسي خياباني و اشرف ربيعي (همسر رجوي)، همراه با تعداد قابل توجهي از برجسته ترين كادرهاي سازمان به هلاكت رسيدند. اين ضربه، سازمان را در داخل دچار خلاء بزرگي كرد. اما رجوي مدتي بعد با فيروزه بني صدر، دختر ابوالحسن بني صدر ازدواج كرد و سعي كرد نشان دهد كه با بني صدر روابط نزديكي دارد. شكست هاي پياپي مجاهدين سبب شد زمان به زيان آنان حركت كند و تضادهاي دروني بسياري ايشان را دربر بگيرد. اعضاي زيادي دچار مسئله و مشكل شده و دائماً مي پرسيدند چرا برنامه هاي مركزيت و رهبري تا اين حد سست بود و هيچ كدام تحقق نيافت؟

مجاهدين در پاسخ به اين مشكلات، به برنامة گسترش روابط با بزرگ ترين دشمن مرزي ايران، يعني مقامات دولتي عراقي روي آوردند. آنان مسير قديمي همكاري و رابطه با دستگاه هاي امنيتي و نظامي عراقي را به اوج رساندند و سرانجام در ديدار طارق عزيز و طه ياسين رمضان با مسعود رجوي و كادر رهبري مركزيت سازمان، مقدمات پيوند و اتحادي طولاني مدت و دوجانبه را فراهم كردند.

در عراق

مجاهدين در عراق، به سرعت اعتماد رهبران نظامي، سياسي و اطلاعاتي آن كشور را جلب كردند. اين رهبران و در رأس آن ها صدام حسين، به اين اتحاد نيازمند بودند تا ثابت كنند گروهي از ايرانيان نيز مخالف حكومت جمهوري اسلامي و در حال مبارزه با آن هستند. علاوه بر آن، اعضاي مجاهدين بهترين جاسوسان و نفوذي ها براي كسب اطلاعات و آمارها و نقشه هاي جنگ تحميلي در جبهه هاي ايران بودند. آنان با نهايت فداكاري براي دوست و ارباب جديدشان صدام حسين خدمت كردند. در سراسر سال هاي جنگ چنان خدماتي براي صدام و ارتش رژيم بعثي انجام دادند كه خود به قطبي خاص با امكانات وسيع، پادگان ها و تجهيزات يك ارتش ويژه و جداگانه بدل شدند. نكته اي را كه مجاهدين در محاسبة خود نديده و درك نكرده بودند پايان يافتن جنگ بود. در واپسين سال هاي دهة 1360 بالاخره جنگ به پايان رسيد، اما مجاهدين يا بايد حساب پس مي دادند يا كاراكتر تازه اي براي خود تعريف مي كردند.

پس از پايان جنگ، دوران محنت مجاهدين آغاز شد. آنان در مسير دريوزگي به قتل عام خلق كُرد، سركوب شيعيان و جاسوسي در مرزها و داخل ايران براي رژيم بعثي ادامه دادند.

مهم ترين فعاليت هاي آنان در حملة سراسري به ايران در پايان جنگ خلاصه مي شد. آنان در عمليات موسوم به «فروغ جاويدان» كه با واكنش سپاه، ارتش و بسيج ملي ايرانيان در عمليات واكنشي مرصاد روبه رو شد، شكست بسيار بزرگي متحمل شدند و هزاران تن از اعضاي آنان كشته يا دستگير شدند. اين عمليات، آخرين خيالات و تصورات آنان را براي بازگشت به قدرت در ايران بر باد داد.

پس از حملة عراق به

كويت و جنگ اول خليج فارس، برخي پايگاه ها و پادگان هاي مربوط به مجاهدين نيز توسط نيروهاي ائتلاف و آمريكايي ها بمباران شد. اين اتفاق كه در زمان بوش پدر رخ داده بود سبب شد مجاهدين به سرعت به عنوان گروهي تروريستي در فهرست اكثر كشورهاي جهان قرار گيرند. سپس خدمتگزاري و همكاري به عنوان مأموران ايراني حزب بعث، در دستور كار مجاهدين قرار گرفت تا آنكه در زمان بوش پسر و پس از جنگ افغانستان، آمريكا مجدداً متوجه خطر عراق شد و لشكركشي گسترده براي اشغال آن كشور را دنبال كرد. مجاهدين در اين زمان در نهايت مذلّت فرو غلتيدند.

آنان كه همسر چندم رجوي، مريم قجر عضدانلو را در اروپا به عنوان رئيس جمهور برگزيدة خلق ايران معرفي مي كردند، در حقيقت به عنوان زائدة حقير دولت صدام حسين در تله اي حقير گرفتار شدند. اشغال عراق، پايگاه هاي آن ها را به محاصره نيروهاي آمريكايي درآورد و پس از جدايي و فرار جمع كثيري از ايشان، جمعي از آنان، از جمله رجوي و اعضاي كادرهاي نظامي و سياسي در پادگان اشرف در حصر قرار گرفته و نيمه زنداني شدند.

اين محاصره، يعني محاصره از سوي نيروهاي آمريكايي، البته به سود رجوي و افرادش بود، چراكه اگر شيعيان و كردها يا دولت قانوني عراق بدان ها دست مي يافت، به دليل جنايات عظيمي كه در حق ملت هاي عراق و ايران از ايشان سرزده بود به شدت بايد تاوان مي پرداختند. اين وضع همچنان ادامه داشته و دارد. سرنوشت اين گروه از آغاز تا ابتدا، نه تنها بخشي از تاريخ معاصر ايران، بلكه نشانگر عبرت هاي بسيار زيادي براي نسل هاي تازه است تا در گزينش راه خود دچار چنين بليه ها و اشتباهات سنگيني نشوند. گرگ ها...

با اين مقدمات مي توان

به اهميت سريال گرگ ها كه اخيراً از سيماي جمهوري اسلامي ايران پخش شد و به نظر ميليون ها مخاطب ايراني در سراسر جهان رسيد پي برد. اين سريال، يك هستة مركزي داشت كه بسيار واجد اهميت بود و آن، اطلاعات ضبط شده از فيلم برداري مخفي مقامات عراقي از ديدارها و گفت وگوهاي ميان سران و مأموران مجاهدين با سران و مقامات نظامي، سياسي و امنيتي بعث عراق بود. مسعود رجوي، مهدي ابريشمچي، عباس داوري و برخي ديگر از اعضاي مجاهدين در اين ديدارها با كمال سخاوت و خضوع در برابر ميزبانان و در واقع فرماندهان خود نشسته و به ارائه انواع خدمات و اطلاعات مي پرداخت. اين مسائل درست در زماني رخ مي داد كه جوانان ما براي پاك سازي خاك ميهن از لوث وجود دشمنان، با تمام وجود به جنگ دشمن رفته و به خاك و خون مي غلتيدند.

دستيابي به اطلاعاتي كه بخش هاي كوچكي از آن از سوي تهيه كنندگان سريال گرگ ها ارائه شد، موفقيت بزرگي براي اصحاب اطلاعاتي و دستگاه هاي سياسي ايران محسوب مي شود. خوشبختانه پس از سقوط دولت صدام حسين در عراق، به رغم ناكامي ها و خشونت هاي جاري در اين كشور، شيعيان عراقي بيدار شده و براي احقاق خواسته هاي اكثريت به پا خاسته اند. همين رابطة ديرينه ميان شيعيان ايران و عراق، كه بسياري از آن ها در دوران جنگ و ستم صدام حسين ميهمان ايرانيان بودند، سبب شد تا اتحادي مثال زدني و رابطه اي مستحكم ميان مردم و دولت ايران با شيعيان عراقي و راهبران و متفكران و فعالان سياسي آن ها برقرار شود. همين دوستي و مو ّدت موجب كسب برخي اطلاعات و امتيازات در مورد مخالفان ايران بوده و هست. به رغم آنكه مجاهدين در پايگاه هاي حفاظت شده

از سوي آمريكايي ها هنوز حضور دارند، اما اين اسناد غيرقابل انكار به دست آمده و منتشر شده است.

در سريال مستند گرگ ها، كه مي توان بدان سند و مدرك نيز اطلاق كرد، چند مسئله به خوبي هويداست و در حقيقت بر چند محور بسيار مهم بيشتر تأكيد شده است.

نخست نقش مجاهدين در فريب دولت عراق به عنوان نيروي تأثيرگذار و قدرتمند كه قادر است نقشي يگانه در مسير جنگ ايفا كند و حكومت جمهوري اسلامي ايران را دچار ضعف و فتور نمايد. در جايي از فيلم، مسعود رجوي به مقام ارشد عراقي مي گويد به رئيس صدام بگوييد كه نه در ميان عرب ها نه در ميان عجم ها، دوستي بهتر از همين مجاهدين پيدا نمي كنيد.

رجوي مي كوشيد خود و گروهش را جرياني برجسته و منسجم با اهداف روشن و قدرت و نفوذ فراوان نشان دهد كه بي ترديد جانشين حكومت وقت ايران خواهد شد.

عراقي ها هرچند ذهن پيچيده اي نداشتند، اما مسلماً تحت تأثير مجاهدين قرار مي گرفتند. مجاهدين اطلاعات زيادي به آن ها مي دادند و در ضمن دائماً بر نقش خود تأكيد مي كردند. حجم امكانات و اختياراتي كه به تدريج از حكومت بعثي عراق گرفته بودند بيانگر همين تأثير و فريب گسترده است. آن ها حتي كمك هاي مستقل نفتي نيز دريافت مي كردند و خود مستقلاً سلسله مراتب و نظام مالي و اطلاعاتي و نظامي داشتند. اين مسئله به تنهايي بيانگر نفوذ مجاهدين در عراق است و نه نفوذ بعثي ها در مجاهدين. اما اين امر نه بيانگر صلابت و قدرت مجاهدين، بلكه نشانگر حماقت و كژروي عجيب و تاريخي آنان است، آنان در يك دوره، ده ها هزار تن عضو و سرباز و هوادار داشتند كه در اختيارشان بود و به سادگي با

روحيه، حيثيت و سرنوشت و جان آنان بازي كردند. سرنوشت خود را به بديمن ترين و مفتضح ترين ديكتاتور وقت جهان پيوند زدند و سرانجام به شوم ترين دام ها درافتادند.

مورد دوم از خدمات مجاهدين كه در فيلم گرگ ها مشخص و برجسته شده است، اطلاعاتي است كه از جبهه هاي جنگ كسب كرده و دربارة خطوط، تداركات، جابه جايي ها، تسليحات و فرماندهان ايران ارائه مي دهند. در اين نوع اطلاعات، با تحليل دقيق مسئله مي كوشند ارتش عراق را براي مقابله و در هم شكستن نيروهاي ايراني مساعدت دهند و ضمناً به نحوي عمل كنند كه باز هم نيروهاي خود را بزرگ تر از آنچه هست و نفوذ خود را به عنوان جاسوس هاي جبهه، بيشتر از آنچه هست به عراقي ها بنمايانند تا شايد امكانات افزون تري دريافت كنند.

فيلم هاي مخفي جلسات مذكور، البته نشان مي دهد كه استخبارات عراق به شدت به شنود و مراقبت از مجاهدين مي پرداخته و احتمالاً فيلم ها را شخص صدام حسين هم مي ديده است. اما بايد پذيرفت كه مجاهدين در عرصة مخفي كاري و حفظ اطلاعات داخلي از سابقة ديرينه و تجربة وسيعي برخوردار بودند و احتمالاً پيچيده تر از بعثي ها عمل مي كردند. ولي اين مقدار مدرك نشان مي دهد كه اساساً در استراتژي و از بنياد به خطا رفته و در ورطة تاريكي و خيانت و تباهي گرفتار شده بودند.

مسئله بعدي، جاسوسي مجاهدين درباره امكانات و برنامة هسته اي ايران بود. اين مسئله، بزرگ ترين افتخار و موفقيت آنان محسوب مي شد. آنان بر اساس اين مدارك، توانسته بودند از حلقه هاي ضعيف برنامة هسته اي ايران عبور كنند و برخي از عناصر اين برنامه را براي كسب اطلاعات محرمانه مجاب نمايند. گستردگي اين برنامه نيز البته علتي بود كه انقباض اطلاعات را

در مورد آن تشديد مي كرد. مجاهدين نه فقط در عراق و براي مسئولان اطلاعاتي و امنيتي بعثي، بلكه در اروپا و آمريكا نيز تلاش زيادي انجام دادند تا خود را به عنوان برملا كننده خطر هسته اي ايران و سازماني مناسب براي نزديكي به غرب و خروج از فهرست گروه هاي تروريستي معرفي نمايند.

اين خدمات، مدت كوتاهي سرنوشت ايشان را تغيير داد. در اروپا تا حدودي امنيت يافتند و ضمناً ضربات مهمي نيز بر پيكر برنامة هسته اي ايران زدند. اين خطا و خصومت، در كنار خسارات ناشي از جنايات تاريخي آنان در حق مردم ايران بود. هرچند كه روشن شدن ابعاد برنامة هسته اي نيز مسير ديپلماسي ايران را تا حدودي پيچيده تر ساخت و چهرة مستقل سياسي كشور را در راهي تازه به حركت درآورد. مع هذا مي بايد از تكرار چنين وقايعي با تجربه اندوزي پيشگيري كرد.

مسئلة مهم ديگر در سريال گرگ ها، بازجويي مجاهدين از اسراي ايراني در عراق بود و اينكه برخي از جوانان خام فكر را نيز از ميان آنان جذب و جلب مي كردند. اكنون نيز تعدادي از جوانان ميهن كه فريب تبليغات آنان را خورده اند در پايگاه هاي مجاهدين حضور دارند. آنان تحت تأثير تبليغات مجاهدين تصور مي كنند اگر به ايران بازگردند دچار دشواري، حبس، شكنجه و اعدام خواهند شد، حال آنكه اكثريتي از آنان كه در جريان وقايع قرار دارند، يا گريخته و به آغوش خانواده هايشان بازگشته اند يا در صددند به نحوي خود را به ميهن اسلامي رسانند و از زندان مجاهدين رها شوند. اظهارات هولناك رهبران مجاهدين، به همراه رفتارهاي خشن و شكنجه هاي مافوق طاقت بشري كه در رابطه با برخي از زندانيان و اسراي مقاوم ايراني انجام مي دادند،

گوشه هايي از ماجراي غم انگيز عداوت آنان با هم ميهنانشان است. شكنجة مخالفان، درگيري با افرادي كه مستقل مي انديشند و حتي كشتن آنان، ياد سال هاي دورتر را زنده مي كند. زماني كه مجيد شريف واقفي، مرتضي صمديه لباف، محمد يقيني و جواد سعيدي در سال هاي 1353 و 1354 مظلومانه كشته شدند و نيز قتل مهندس مرتضي هودشتيان زير شكنجه هاي شديد اعضاي سازمان در خارج كشور و ده ها مورد مشابه پس از انقلاب در داخل و خارج ايران.

اسراي ايراني، نه فقط رنج آزارهاي بعثيان را متحمل مي شدند، بلكه آزار فزون تر و پيچيده تر هم زبانان خود، منافقين را نيز مي بايد تحمل مي كردند. در اين زمينه، آنچه در نوارهاي پخش شده از سريال گرگ ها مي بينيم چنان هولناك است كه به هيچ وجه قابل بخشش نيست. گناهي حتي بزرگ تر از جاسوسي از جبهه ها يا افشاي برنامة عظيم انرژي هسته اي ايران. آنان با روح و روان و گوشت و پوست فرزندان ما كاري مي كردند كه كمتر انساني قادر به انجام آن است.

منبع:مجله سوره

اقدامات بني صدر و رفتار امام خميني (ره) در مواجهه با آن

اقدامات بني صدر و رفتار امام خميني (ره) در مواجهه با آن نويسنده:ايمان حسين قزل اياق چكيده:

پس از انتخاب نخست وزير، مسأله بعدي تعيين كابينه بود كه موجب بروز اختلافاتي ميان بني صدر و رجايي شد. پس از انتخاب رجايي، از همان آغاز بر سر انتخاب كابينه و برخي مسائل ديگر نظير حوزه اختيارات رئيس جمهور و نخست وزير در قانون اساسي اختلافات جديدي به وجود آمد. بني صدر تخصص و هماهنگي وزرا با خود را مهم ترين معيار براي كابينه بيان مي كرد، ولي رجايي بر اولويت تعهد و انقلابي بودن، پافشاري مي كرد. بني صدر در نامه اي پس از ارائه اولين

ليست وزراي پيشنهادي به وي، در نامه اي به امام خميني اعلام كرد نخست وزير در انتخاب وزرا، معيارهاي او را مورد نظر قرار نداده است. مقدمه:

پس از پيروزي هر انقلابي، رهبران انقلابي، بايد از عهده رسالت تاريخي خود يعني سروسامان دادن به روند جاري انقلاب برآيند. از ديدگاه انديشمندان سياسي رهبران انقلابي موفق، واجد دو خصلت اساسي هستند. اول زير سؤال بردن ساختار سياسي پيشين و سپس ارائه راهكاري عملي براي سازمان دادن به جو انقلابي موجود و الگويي جديد براي ساختار سياسي تحول يافته. با مروري اجمالي بر تحولات سياسي دو سال ابتدايي و حياتي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، مي توان دو خصلت مذكور را در شيوه رهبري امام خميني به عنوان رهبر مذهبي و سياسي انقلاب اسلامي ايران، به خوبي مشاهده كرد. در واقع مديريت صحيح، تدبر، بهره گيري از نظرات مشورتي بزرگان انقلاب و از همه مهم تر شجاعت بود. ايشان در زماني كه مي بايست با تأسيس نهادها و ارگان هاي سازمان بخش، از هرج و مرج طبيعي پس از هر انقلابي جلوگيري مي كرد، با تأسيس نهادهايي چون شوراي انقلاب، كميته هاي انقلاب، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، دادگاه هاي انقلاب و ...، در اين جهت اقدام كرد. هنگامي كه مي بايست براي تثبيت جمهوري اسلامي ايران بر تصويب قانون اساسي، برگزاري انتخابات رياست جمهوري و مجلس، اصرار مي ورزيد، در همين راستا عمل كرد. در زماني كه هر گونه اختلاف و چندگانگي در ميان مسئولين كشور، آفتي در راه تحكيم انقلاب اسلامي به شمار مي آمد، به محض بروز اختلافات، مسئولين و گروه هاي سياسي را اصطلاحاً به

«وحدت كلمه» دعوت مي نمود. نمونه بني صدر نيز از جمله مواردي است كه امام خميني در زمان خاص خود، به بهترين شكل عمل كرد. در جايي كه بني صدر توانست رأي اول را در انتخابات رياست جمهوري بدست آورد، حكم او را در بيمارستان تنفيذ كرد و در عين حال به او تذكر داد تا ما بين قبل و بعد از رياست جمهوري، در اخلاق روحي اش تفاوتي ايجاد نشود. در هنگامي كه بني صدر، حجت الاسلام سيد احمد خميني را براي پست نخست وزيري برگزيد، با اين مسأله مخالفت كرد و در نهايت هنگامي كه از اهداف اصلي انقلاب اسلامي دور شد و مجلس نيز رأي به عدم كفايت سياسي او داد، بني صدر را از رياست جمهوري اسلامي ايران، عزل كرد.

در اين مقاله تلاش مي شود ضمن بررسي آنچه كه باعث روي كار آمدن بني صدر و آنچه كه منتهي به عزل او شد، نقش حياتي امام خميني در اداره و هدايت جريانات مربوط به بني صدر، مورد بررسي قرار گيرد. بني صدر قبل از رياست جمهوري:

ابوالحسن بني صدر پس از گذراندن بخشي از تحصيلات خود، براي تكميل آن عازم اروپا شد. با گسترده شدن مبارزات بر ضد حكومت پهلوي، در سال 1342 به عضويت جبهه ملي در اروپا در آمد. او در عين حال به تدريج روابط خود را با گروه هاي اسلام گرا نيز گسترش داد و از جمله به تشكيلات دانشجويان مسلمان خارج از كشور و انجمن هاي اسلامي پيوست. او در همين راستا تأليفاتي هم از خود بر جاي گذاشت و از جمله كتاب «اقتصاد توحيدي» را تأليف

كرد كه مورد توجه جامعه دانشگاهي در آن مقطع قرار گرفت. پس از ورود به ايران در سخنراني ها، مصاحبه ها و مناظره هاي متعددي شركت كرد به گونه اي كه طي مدت كوتاهي خود را به عنوان چهره اي اسلام گرا و در عين حال روشنفكر و انقلابي معرفي كرد. با اين حال تا پيش از رسيدن به رياست جمهوري، در صحنه ها و موقعيت هاي مختلف، گوشه هايي از ايده هاي اصلي خود را بروز داد. از جمله پس از آنكه به نمايندگي از مردم تهران در مجلس خبرگان قانون اساسي انتخاب شد، با اختيارات ولي فقيه به مخالفت پرداخت. وي بعداً به عضويت شوراي انقلاب درآمد و به دنبال استعفاي دولت موقت پس از تسخير لانه جاسوسي آمريكا، به سمت سرپرست وزارت خارجه و همچنين وزارت امور اقتصادي و دارايي برگزيده شد. پس از آن نيز در اولين انتخابات رياست جمهوري اسلامي ايران، به عنوان اولين رئيس جمهور ايران برگزيده شد. بني صدر در دوران رياست جمهوري:

دوران رياست جمهوري بني صدر را بايد يكي از مهم ترين مقاطع در تاريخ جمهوري اسلامي ايران دانست. بني صدر در مجموع پس از روي كار آمدن با چند مسأله حياتي روبرو بود: 1- مسأله گروگانگيري و فشارهاي آمريكا براي آزادي جاسوسان خود، 2- برگزاري اولين دوره مجلس شوراي اسلامي، 3- درگيري هاي قومي در كشور، خصوصاً در منطقه كردستان، 4- بروز درگيري در دانشگاه ها و انقلاب فرهنگي 5- انتخاب نخست وزير و كابينه، 6- جنگ تحميلي عراق عليه ايران.

با بررسي عملكرد وي در خصوص هريك از مسائل فوق، روشن مي شود كه او در

اقدامات خود دائماً در جهت حذف يا مخالفت با نهادهاي انقلابي عمل كرده است.

بني صدر در برابر هر يك از مسائل فوق غالباً مواضعي متفاوت با نيروهاي انقلابي در پيش مي گرفت. از جمله در مورد مساله گروگانگيري، بارها مخالفت خود را با حركت دانشجويان پيرو خط امام در تسخير لانه جاسوسي اعلام مي كرد و حركت دانشجويان را افراطي مي خواند. از سوي ديگر رسانه هاي غربي نيز پس از روي كار آمدن بني صدر، اظهار اميدواري مي كردند كه با وجود او جاسوسان آمريكايي زودتر آزاد شوند. او پس از مدتي بر تسليم شدن گروگان ها به دولت تأكيد كرد كه امام در برابر اين خواسته بني صدر، يادآور شد كه تكليف گروگان ها بايد در مجلس روشن شود و از اين روي با اين خواسته بني صدر مخالفت كرد.

يكي از رويدادهاي مهم در زمان رياست جمهوري بني صدر، برگزاري انتخابات مجلس بود. پيش از اين در انتخابات رياست جمهوري كه احزاب طرفدار انقلاب چون حزب جمهوري اسلامي و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي به دلايل مختلف نتوانستند پيروزي قابل توجهي به دست آورند، اين بار با وجود رقابتي كه بين چهار گروه متمايز شامل گروه هاي مؤتلفه شامل حزب جمهوري اسلامي، مجاهدين انقلاب اسلامي، روحانيت مبارز و ...؛ گروه هاي همنام شامل هواداران نهضت آزادي؛ دفتر هماهنگي و همكاري هاي مردم با رياست جمهوري و سازمان مجاهدين خلق ايران، وجود داشت، گروه هاي طرفدار بني صدر شكست خوردند. به گونه اي كه به جز حدود 40 نفر از نمايندگان انتخابي، بقيه از جناح مقابل رئيس جمهور محسوب مي شدند. بنابراين اولين شكست براي

بني صدر در انتخابات اولين دوره مجلس رقم خورد كه همين مسأله باعث گرديد تا او در بيشتر مواقع از نظرات مجلس تمكين نكند.

از ديگر مسائلي كه در اين دوره مطرح بود تحركات نيروهاي ضد انقلاب در منطقه كردستان از جمله گروه هاي كومله و حزب دموكرات كردستان ايران و رزگاري (رستگاري)، به رهبري افرادي چون عبدالرحمن قاسملو، عزالدين حسيني و صنار مامدي بود. اين گروه ها با هدف ايجاد ناامني و ناكارآمد نشان دادن دولت مركزي، در تلاش بودند تا با بهانه خودمختاري، در جهت تضعيف انقلاب اسلامي گام بردارند. البته درگيري ها و حوادث مشابهي هر چند گذرا و مقطعي در ديگر نقاط ايران از جمله منطقه گنبد، برخي از بخش هاي خوزستان، بندر انزلي و برخي از مناطق استان فارس به رهبري خسرو قشقايي رخ مي داد كه بني صدر اساساً به جاي تأكيد بر حل اين مسائل، در سخنراني ها و مصاحبه هاي متعدد بيشتر به مباحث حاشيه اي و اختلاف برانگيز مي پرداخت كه موجب گسترش اختلافات ميان مسئولين مي شد.

بروز درگيري در دانشگاه ها به تحريك گروه هاي چپ گرا و سوء استفاده اين گروه ها از محيط دانشگاه، براي اشاعه و گسترش مشي و ايدئولوژي انحرافي شان، سرانجام به تعطيلي موقت دانشگاه ها و تصميم براي انقلاب فرهنگي با هدف اصلاح برنامه هاي آموزشي دانشگاه ها كه برآمده از رژيم پهلوي بود و همچنين پاكسازي دانشگاه ها از عناصر غربزده و سلطنت خواه انجاميد.

اما شايد يكي از مهم ترين مسائلي كه بني صدر در دوران رياست جمهوري خود با آن مواجه بود انتخاب نخست وزير بود. زماني اين

مسأله براي بني صدر دشوارتر مي شد كه در اين انتخاب مي بايست نظر مساعد مجلس كه اكثريت آن را گروه ها و احزاب مخالف وي تشكيل مي دادند نيز جلب مي كرد. از اين روي او در ابتدا براي اينكه به گمان خود بتواند مجلس را در برابر عمل انجام شده قرار دهد، حجت الاسلام سيد احمد خميني فرزند امام را انتخاب كرد كه امام بلافاصله با اين مسأله مخالفت كرد و اعلام كرد كه قصد ندارد اعضاي خانواده شان در امور حكومتي دخالت داشته باشند. البته بني صدر، بعداً جلوگيري از بروز تجربه اختلاف بين مصدق و كاشاني در جريان نهضت ملي شدن صنعت نفت را در توجيه اين اقدام خود بيان كرد. او پس از اين دائماً با پيشنهادهاي مختلف براي احراز پست نخست وزيري به بهانه عدم هماهنگي افراد پيشنهاد شده با وي، مخالفت مي كرد. تا اينكه بالاخره با مجلس توافق شد تا هيأتي به نمايندگي از رئيس جمهور و مجلس، اشخاصي را معرفي كنند كه مورد نظر طرفين باشد. البته بني صدر در اين ميان تلاش كرد تا نماينده اي از طرف امام نيز به اين هيأت اضافه شود كه امام با اين موضوع مخالفت كرد. در نهايت بني صدر پس از مخالفت با افراد مختلف نظير سيد مصطفي ميرسليم براي پست نخست وزيري، با پيشنهاد نخست وزيري محمد علي رجايي وزير آموزش و پرورش وقت، علي رغم ميل باطني، موافقت نمود. تا جايي كه او بارها در جلسات خصوصي و بعضاً عمومي رجايي را نخست وزيري تحميلي به خود مي دانست.

پس از انتخاب نخست وزير، مسأله بعدي تعيين

كابينه بود كه موجب بروز اختلافاتي ميان بني صدر و رجايي شد. پس از انتخاب رجايي، از همان آغاز بر سر انتخاب كابينه و برخي مسائل ديگر نظير حوزه اختيارات رئيس جمهور و نخست وزير در قانون اساسي اختلافات جديدي به وجود آمد. بني صدر تخصص و هماهنگي وزرا با خود را مهم ترين معيار براي كابينه بيان مي كرد، ولي رجايي بر اولويت تعهد و انقلابي بودن، پافشاري مي كرد. بني صدر در نامه اي پس از ارائه اولين ليست وزراي پيشنهادي به وي، در نامه اي به امام خميني اعلام كرد نخست وزير در انتخاب وزرا، معيارهاي او را مورد نظر قرار نداده است كه امام نيز در جواب يادآور شد قصد ندارد در اين گونه امور دخالت كند و خواستار تفاهم ميان مسئولين براي انتخاب هر چه سريع تر كابينه شد. در نهايت در 16 شهريور 59 بني صدر با اينكه قبلاً اعلام كرده بود تنها در مورد وزراي دفاع و خارجه نظر خواهد داد، فقط با 14 نفر از 21 وزير پيشنهادي رجايي موافقت كرد. بني صدر در سخنراني روز 17 شهريور خود نشان داد كه اساساً مخالف ورود نيروهاي انقلابي، خصوصاً اعضاي حزب جمهوري اسلامي به كابينه است. اين سخنان، واكنش سران حزب جمهوري اسلامي را برانگيخت و از جمله هاشمي رفسنجاني و بهشتي سخنان رئيس جمهور را عامل تضغيف كابينه و بر خلاف تعهدات قبلي رئيس جمهور مبني بر تلاش براي رفع اختلافات، بيان كردند.

با آغاز جنگ تحميلي عليه جمهوري اسلامي ايران، ابوالحسن بني صدر كه قبلاً از سوي امام به عنوان فرمانده كل نيروهاي مسلح نيز منصوب شده

بود، به تدريج در اين عرصه نيز مخالفت خود را با گروه ها و نهادهاي انقلابي، بروز داد. از جمله با توجه به آمادگي و انگيزه هاي اعتقادي نيروهاي سپاه پاسداران براي مشاركت جدي تر در عمليات نظامي، با حضور پر رنگ آنها در عرصه نبرد، مخالفت مي كرد و به همين دليل سلاح و امكانات نظامي لازم را در اختيار آنها قرار نمي داد. البته او پيش از آغاز جنگ نيز به تذكرات و هشدارهاي فرماندهان نظامي در خصوص غيرعادي بودن تحركات نظامي عراق در مرزهاي خود با ايران و امكان حمله نظامي اين كشور به ايران، توجه نمي كرد.

يكي از مسائل مهم ديگري كه در دوران رياست جمهوري بني صدر وجود داشت اختلافات او با حزب جمهوري اسلامي بود كه خصوصاً پس از انتخابات مجلس، توانسته بود اكثريت مجلس اول را نيز به دست آورد. او در طول دوران رياست جمهوري خود، دائماً به صورت تلويحي بدون اينكه به صورت مستقيم نامي از اين حزب ببرد، به سران آن حمله مي كرد و به گونه هاي مختلف در مسير ضديت با اين حزب حركت مي كرد و با اينكه تلاش هاي متعددي هم خصوصاً به هنگام انتخاب نخست وزير و كابينه، براي ايجاد تفاهم ميان حزب جمهوري اسلامي و بني صدر صورت گرفت، اما به نتيجه اي نينجاميد و هر بار بني صدر با سخنان خود راه را بر اين تفاهم مي بست. واقعه 14 اسفند 1359 و تحولات پس از آن:

ابوالحسن بني صدر طي دوران رياست جمهوري خود در مصاحبه ها، سخنراني ها و مقالات متعدد، ديدگاه هاي خود را بيان مي

كرد كه سير حركتي آن دائماً نوعي گسست تدريجي با نيروهاي انقلابي و خط امام را نشان مي داد. او در چندين سخنراني مواضع اصلي خود را در قبال گروه هاي خط امام و اسلام گرا آشكار كرد. شايد اولين و مهم ترين سخنراني بني صدر كه باعث تشديد اختلافات در كشور شد، سخنراني روز 17 شهريور 59 در ميدان شهداي تهران بود كه واكنش هاي گسترده اي را در پي داشت. سخنراني تفرقه انگيز بعدي او در روز عاشوراي همان سال يعني 28 آبان بود كه به دستگاه قضايي كشور شديداً حمله كرد و دو روز بعد نيز در حسينيه ارشاد، مجدداً به تكرار مواضع خود پرداخت. وي مجدداً در روز 22 بهمن نيز با سخنان خود موجبات نااميدي در ميان مردم و تفرقه در مسئولين را فراهم كرد. با چنين پيش زمينه اي در نهايت در روز 14 اسفند 1359 طي سخناني به مناسبت سالگرد درگذشت دكتر مصدق، در زمين چمن دانشگاه تهران، به بهانه مقابله با چماقداري، ضمن تحريك جمعيت حاضر در دانشگاه، باعث بروز درگيري ها و زد وخوردهاي گسترده اي در دانشگاه تهران و خيابان هاي اطراف شد. او در ضمن اين درگيري ها شديداً به برخي از نهادهاي انقلابي حمله كرد كه همين مسأله عامل سوء استفاده گروه هاي ضد انقلاب شد و بعداً مشخص شد گروه ها و سازمان هاي ديگري نيز نظير سازمان مجاهدين خلق، حزب رنجبران، حزب توده، سازمان پيكار در راه آزادي طبقه كارگر و اتحاديه كمونيست ها و توفان در درگيري هاي اين روز نقش داشته اند. با اين حال در تحقيقاتي كه بعداً

از سوي دستگاه قضايي صورت گرفت، عامل تعيين كننده در بروز اغتشاش و ضرب و جرح ها، صدور دستور رئيس جمهور براي حمله و هجوم بوده است كه در نهايت در اين ميان به مردم عادي نيز حمله شده است.

پس از اين رويداد، مسئولين كشور خواستار روشن شدن ماجرا، مجازات عاملين و عدم تكرار اين وقايع شدند و در عين حال از حركت رئيس جمهور در نشان دادن كارت هاي شناسايي منسوب به برخي از نهادهاي انقلابي به مردم در حين سخنراني و اعلام دخالت اين نهادها در مسأله چماقداري، ابراز تأسف كردند. در هر حال اين سخنراني و وقايع حاشيه آن، موجب گسترش اختلافات در كشور شد. در نهايت در نوروز 1360، هيأتي سه نفره از سوي امام خميني مسئول رسيدگي به اختلافات شد و اين هيأت به روزنامه ها اخطار داد تا از انتشار مواردي كه باعث آشوب مي شود، خودداري كنند. اما شروع كار اين هيأت مصادف با گسترده تر شدن روابط بني صدر با سازمان مجاهدين خلق شد كه مخالفت آن با جمهوري اسلامي تا آن زمان براي همه اثبات شده بود. بني صدر به جاي عمل در چهارچوب هيأت مذكور، در مواضعي همسو با سازمان مجاهدين خلق، ضمن جوسازي عليه نخست وزير، خواستار برگزاري رفراندوم به منظور حل اين بحران شد. با اين حال مصاحبه هاي متعدد و سخنراني هاي تحريك آميز بني صدر همچنان ادامه پيدا كرد. تا اينكه در تاريخ 20 خرداد60 امام خميني طي حكمي به ستاد مشترك ارتش، رئيس جمهور را از سمت فرماندهي كل قوا بركنار كرد و در نهايت در روز 30 خرداد نيز

طرح عدم كفايت سياسي بني صدر در مجلس شوراي اسلامي بررسي گرديد و با 177 رأي موافق و يك رأي مخالف مورد تصويب قرار گرفت و در روز اول تير نيز حكم عزل او از سوي امام خميني صادر شد. رفتار امام خميني در مواجهه با بني صدر:

بررسي شيوه برخورد امام خميني با جريانات پيش آمده از آغاز رياست جمهوري بني صدر تا زمان عزل او، حكايت از تلاش ايشان تا حد امكان براي عدم دخالت در مسائل مختلف و اختلافات موجود مي باشد. ايشان هميشه در مسير بي طرفي، عدم دخالت مستقيم در مسائلي كه از سوي مسئولين قابل حل بود و همچنين واگذاري مسائل به مجلس شوراي اسلامي، حركت مي كرد، مگر اينكه واقعاً ادامه روند را به سود كشور و انقلاب نمي ديدند. ايشان از همان ابتدا _ با اينكه بعداً اعلام كردند كه با رياست جمهوري بني صدر موافق نبوده اند _ مسير را براي بني صدر جهت انجام برنامه هاي خود باز گذاشتند و حتي وي را به قائم مقامي خود در فرماندهي كل قوا نيز منصوب كردند. اما اين به معني تأييد اقدامات بني صدر محسوب نمي شود، بلكه ايشان نمي خواستند به گونه اي عمل كنند كه بهانه اي به دست رئيس جمهور دهند. به همين دليل، در مناسبت ها و بهانه هاي مختلف، خصوصاً به هنگام انتخاب نخست وزير و اعضاي كابينه، طي سخنان متعددي با بيان ويژگي هاي كلي نخست وزير و اعضاي كابينه متناسب با شرايط انقلاب اسلامي، تلاش مي نمودند تا از انتخاب افراد غير انقلابي از جانب بني صدر جلوگيري كنند. ايشان همچنين

يك بار صراحتاً با پيشنهاد بني صدر براي انتخاب حجت الاسلام سيد احمد خميني به عنوان نخست وزي، مخالفت كرد. امام خميني همچنين در مقابل برخي اختلافات ميان مسئولين، با وجودي كه سعي مي كردند به صورت مستقيم دخالت نكنند، با اين حال در سخنان خود دائماً مسئولين كشور را به وحدت و پرهيز از اختلاف دعوت مي كردند. ايشان همچنين در مواجهه با شرايط حادي همچون مسائل به وجود آمده پس از واقعه 14 اسفند 59 از دخالت مستقيم خودداري كردند و حل موضوع را به يك شوراي سه نفره واگذار كردند. در عين حال از نمايندگان خود در اين هيأت مي خواستند تا گزارش اقدامات و روند پيشرفت امور را به اطلاع ايشان برسانند. سرانجام امام در اوج فضاي اتهام زني كه بني صدر از ابتداي سال 1360 ايجاد كرده بود، او را از فرماندهي كل قوا عزل كرد و تصميم نهايي در خصوص وي را به مجلس شوراي اسلامي واگذار نمودند و پس از تصميم مجلس نيز او را از سمت رياست جمهوري عزل كرد.

*ايمان حسين قزل اياق، كارشناس بخش تدوين معاونت پژوهشي مركز منابع پيشنهادي براي مطالعه بيشتر: - غائله چهاردهم اسفد 1359، ظهور و سقوط ضد انقلاب، تهران، دادگستري جمهوري اسلامي ايران، 1364.

- فاطمه حيدريان، بن بست غرور، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1382.

- قاسم روان بخش، بازخواني پرونده يك رئيس جمهور، قم، دفتر جريانشناسي تاريخ معاصر، 1382.

- يحيي فوزي، تحولات سياسي اجتماعي بعد از انقلاب اسلامي در ايران، جلد اول، تهران، نشر عروج، 1384.

- مسعود رضوي، هاشمي و انقلاب، تهران، انتشارات همشهري، 1376.

- محمد جواد مظفر، اولين رئيس جمهور،

تهران، انتشارات كوير، 1378.

- اكبر خوشزاد، مجلس شوراي اسلامي دوره اول، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1386.

منبع: www.irdc.ir

قضيه آيات شيطاني و فتواي تاريخي امام

قضيه آيات شيطاني و فتواي تاريخي امام نويسنده: مريم غفاري جاهد 28 بهمن 1386

چكيده: امام خميني با صدور حكم تاريخي اعدام نويسنده كتاب صلابت و قدرت رهبري اسلام را به دنيا نشان داد و ضمن خنثي نمودن توطئه و رد كيد و مكر مكاران به خودشان نكته اي را به آنان فهماند كه با نيروي لايزال ايمان امتي بزرگ و مسلمان روبرو هستند كه آماده دفاع از مقدسات و فرهنگ خويش بوده و استكبار با اين خيره سري ها به اهداف شوم خود نائل نخواهد شد. تظاهرات برعليه رشدي در بيروت مقدمه

حضور استكبار در كشورهاي اسلامي چه در حضور فيزيكي و يا استيلاي سياسي فرهنگي خود ، همواره به منظور نفي ارزشهاي اسلامي و تحميل ضد ارزشهاي خود به نام تمدن و ترقي و فرهنگ غربي بوده است . در ايران اسلامي اين حضور بسيار چشمگير بوده است . شايد دليل چنين توجهي از سوي غرب دو جنبه داشته باشد اول اعتقاد عميق اين مردم نسبت به اسلام ناب محمدي و حضور بسيار عميق و مثبت روحانيت معظم شيعه در جامعه اسلامي ايران كه با هوش و ظرفيت بالاي استعدادهاي فكري و تواناييهاي علمي قوم ايراني يك قدرت عظيم و يك تمدن و فرهنگ غني ايجاد كرده بود دوم موقعيت جغرافيايي ايران در منطقه حساس ارتباط اسيا و اروپا و منبع عظيم نفت و گاز كه از نظر مادي پشتوانه هاي لازم را براي قدرت عظيم انتقادي و فكري ايجاد مي كرد .( آيات شيطاني بارزترين جلوه

دشمني استكبار جهاني با اسلام ناب محمدي،ص 4)

انتشار كتاب داستاني آيات شيطاني به قلم سلمان رشدي به عنوان يك توطئه جديد استعمار و امپرياليسم جهاني با هماهنگي صهيونيسم بين الملل مطرح بوده كه به هدف مقابله با اسلام اصيل و تحريف حقايق ديني و فرهنگي مسلمين و همچنين تزلزل اعتقادي و باورهاي مذهبي در بين نسل جوان و مشتاق اسلام و هوادار انقلاب اسلامي به خصوص در كشورهاي اسلامي و سست كردن چهارچوب و بنيانهاي قوي الهي كه انقلاب اسلامي ايران بر آن بنا شده است به عنوان ترفندي جديد در روند مخالفت هاي استكبار جهاني با انقلاب اسلامي دنبال شده است كه در قبال آن امت اسلامي بزرگان و شخصيت هاي مذهبي و علمي روشنفكران متعهد ، مجامع و محافل مذهبي جوامع اسلامي و از جمله كشور جمهوري اسلامي ايران به مقابله با اين توطئه استكباري برخاسته و واكنش شديدي نسبت به آن نشان دادند كه انعكاس جهاني و گسترده اي داشت . اما در رأس همه اينها موضع گيري قاطع و اسلامي رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران امام خميني و صدور حكم تاريخي اعدام نويسنده كتاب صلابت و قدرت رهبري اسلام را به دنيا نشان داد و ضمن خنثي نمودن توطئه و رد كيد و مكر مكاران به خودشان نكته اي را به آنان فهماند كه با نيروي لايزال ايمان امتي بزرگ و مسلمان روبرو هستند كه آماده دفاع از مقدسات و فرهنگ خويش بوده و استكبار با اين خيره سري ها به اهداف شوم خود نائل نخواهد شد و اين شيوه كهنه شده ، حربه اي ناموفق و اقدامي مذموم و قبيح

بيش نيست . (ابعاد توطئه و تبيين حكم ص 45)

استعمارگران غربي پس از پايان يافتن جنگ تحميلي به زعم خود جمهوري اسلامي را درگير مشكلات فراوان سياسي ، اجتماعي و اقثصادي داخلي دانسته و موقعيت منطقه اي و جهاني انقلاب را متزلزل تحليل مي كردند ولي اين حركت بار ديگر براي انان روشن ساخت كه عليرغم سال ها تجربه در تحليل هاي خود نسبت به انقلاب اسلامي دچار اشتباه گرديده اند و به درستي قدرت معنوي و ميزان نفوذ آنرا درك ننموده اند و حمايت گسترده مسلمانان از جمهوري اسلامي ضمن تفهيم اين مهم لزوم بازنگري و تجديد نظر در تحليل هاي خود را به آنها يادآور گرديد و برگزاري كنفرانس ها و سمينارهاي اخير پس از ماجراي سلمان رشدي مؤيد رسيدن آنها به اين ضرورت مي باشد .( دسيسه آيات شيطاني،ص 86- 87)

زماني كه انقلاب اسلامي چون معجزه اي زلزله در اركان استكبار جهاني انداخت و تمامي نقشه هاي آنان را در جدايي دين از سياست و دين زدايي از زندگي و انديشه مردم ايران و كشورهاي اسلامي ديگر نقش برآب كرد و تلاش هاي روشنفكرانه وابسته و سلاطين نوكر مآب چون سرابي ، بطلان و سطحي بودن خود را نشان داد آمريكاي جنايتكار و اذناب او خصوصا انگليس و صهيونيسم ، پس از آزمودن تمامي نقشه هاي آزمايش شده خود و ناكامي در آنها ، مجددا در صدد برآمدند ارزش هاي اسلامي ناب را زير سؤال ببرند و بدين ترتيب خود را از موج عظيم اسلام گرايي در امان دارند .( آيات شيطاني بارزترين...ص 5) حمايت و تمجيد از اين كتاب

با انتشار كتاب

سلمان رشدي به عنوان كتابي داستاني و تخيلي ، ساندي تايمز معروفترين روزنامه هفتگي چاپ لندن با تيراژي بيش از يك و نيم ميليون نسخه كه در صفحاتي بالغ بر 180 صفحه ( با ضمائم)روزهاي يكشنبه منتشر مي گردد در ضميمه ويژه كتابهاي جديد ضمن معرفي اين كتاب و نويسنده ان اعلام داشت « ايه ها ي شيطاني يك شاهكار ادبي است همچون يك تابلو هنري زيبا كه هيچ رماني در عصر ما به اوج ان نخواهد رسيد » و سپس به بزرگ كردن هنر نويسندگي سلمان رشدي پرداخته بود .

اين نوع تعريف و تمجيد بي سابقه از يك رمان جديد و سپس مطرح ساختن نويسنده ظاهري ان به عنوان شايسته ترين فرد براي پرداخت بهترين جايزه ادبي سالانه انگليس انهم همزمان با اهداي جايزه ادبي چند صد هزار دلاري نوبل به قصه پرداز مصري «نجيب محفوظ »به خاطر قصه قديمي وي به نام « اولاد حارتنا»- بچه هاي محل ما – كه در اهانت به پيمبران ابراهيمي محتواي همچون ايه هاي شيطاني دارد ،نشانه اي از يك تؤطئه فرهنگي و صدور يك محصول جديد از غرب و مجمع شياطين بود . (ابعاد توطئه و تبيين حكم ص 15- 16) نخستين عكس العمل مسلمانان

پس از انتشار كتاب موهن سلمان رشدي در سطح گسترده همراه با تبليغات هماهنگ و تشويق هاي محافل صهيونيستي از گوشه و كنار جهان ؛صداي اعتراض مسلمين بر مي خيزد . از سويي هشدارهايي به ناشران داده مي شود و از سوي ديگر اقداماتي حقوقي براي محدود كردن نشر و انتشار آيات شيطاني و محكوميت رشدي اغاز مي گردد كه از انتشار

اين اثر جلوگيري نمايند (دسيسه آيات شيطاني،ص 38)

مسلمانان انگليس نيز تظاهراتي بر عليه اين كتاب در انگلستان برپا نمودند . همچنين به صورت خيلي محدود در بعضي نقاط ديگر نيز اعتراضاتي صورت گرفت كه بازتاب چنداني نداشت و مسئله خاصي ايجاد نكرد اما در كشور اسلامي پاكستان ، مسئله بعد ديگري گرفت . سي و پنج تن از روحانيون برجسته اسلام آباد با صدور بيانيه مشتركي انتشار كتاب آيات شيطاني را به شدت محكوم كردند. آنان از اهالي اسلام آباد و راول پندي خواستند تا در راهپيمايي اعتراض آميزي كه روز 23 بهمن برگزار مي شود شركت كنند . همچنين مجلس پاكستان نيز روز 19 بهمن با صدور قطعنامه اي از دولت خواست كه از انتشار كتاب آيات شيطاني جلوگيري كند و فشار سياسي لازم را عليه امريكا و انگليس وارد سازد .( ابعاد توطئه و تبيين حكم ص 187)

در تظاهرات عظيمي كه در شهر كراچي عليه كتاب آيات شيطاني صورت گرفت و طي آن به مركز فرهنگي امريكا حمله شد، شش نفر از مسلمانان شهيد و تعدادي مجروح شدند . شايد بتوان گفت اين تظاهرات جدي ترين و مهمترين حركت اسلامي عليه نشر كتاب قبل از صدور حكم شرعي از سوي حضرت امام بود كه توجه زيادي را برانگيخت . در طول اين شش ماه اندكي از كشورهاي اسلامي ورود و توزيع اين كتاب را ممنوع كرده بودند .(همان ص 188) حكم امام خميني درباره سلمان رشدي

صدور حكم مهدورالدم بودن سلمان رشدي نويسنده كتاب آيات شيطاني از سوي جمهوري اسلامي نقطه عطفي در اين ماجرا بود به دنبال صدور اين فتوا غوغايي در جهان

اسلام و غرب به راه افتاد كه كم نظير بود .(همان 188)

در تاريخ 25 بهمن 1367 / 7 رجب 1409اين حكم ار سوي امام خميني صادر شد : فتواي قتل سلمان رشدي نويسنده كتاب كفر آميز آيات شيطاني

انا لله و انا اليه راجعون

به اطلاع ملت غيور سراسر جهان مي رسانم مولف كتاب آيات شيطاني كه عليه اسلام و پيامبر و قران تنظيم و چاپ و نشر شده است ، همچنين ناشرين مطلع از محتواي آن محكوم به اعدام مي باشند . از مسلمانان غيور مي خواهيم تا در هر نقطه كه آنان را يافتند سريعا آنها را اعدام نمايند تا ديگر كسي جرات نكند بهمقدسات مسلمين توهين نمايد و هر كس در اين راه كشته شود شهيد است انشاءالله . ضمنا اگر كسي دسترسي به مولف كتاب دارد ولي خود قدرت اعدام او را ندارد او را به مردم معرفي نمايد تا به جزاي اعمالش برسد . والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته روح الله الموسوي الخميني (صحيفه امام ج21 ص 263 ) تأثير اين فتوا در مسلمانان جهان

با صدور اين حكم امت اسلامي در تمام نقاط جهان به صورت يكپارچه به حركت در مي آيند و با حمايت قاطع از حكم رهبر انقللابي خود نفرت و انزجارشان را از اين دسيسه استعماري نشان داده و خواستار محاكمه رشدي ، ممنوعيت چاپ و نشر و جمع آوري آيات شيطاني ، دفاع از مقدسات اسلامي و ساير اديان الهي گشتند . بدين سان فرمان تاريخي امام پتانسيل عظيم نيروهاي مسلمان را آشكار كرد و موجي توفنده از توده هاي ميلياردي موحدين مسلم در مصاف با

كفر پديد آورد كه اركان وجودي قطب هاي استكبار را به لرزه درآورد .

مسلمانان متوجه مي گردند كه اين توطئه ريشه دارتر از آنچه در ظاهر مي نمايد ، بايد باشد و برخورد جدي تر را مي طلبد. لذا همزمان با ايجاد موج جديدي از تبليغات غرب در زمينه طرح آيات شيطاني كه با دعوت آمريكايي ها و ايراد سخنراني و دفاع از اين كتاب و تصميم به نشر آن در كشورهايي چون پاكستان ، بنگلادش و بسياري از كشورهاي ديگر اروپايي و آسيايي آغاز مي گردد واكنش سريعي نشان داده و خشم مقدس خود را در مقابل مركز فرهنگي امريكا در اسلام آباد پاكستان و در سري ناگار هند به نمايش مي گذارند كه به شهادت و مجروح شدن عده اي مي انجامد .( دسيسه آيات شيطاني،ص 39) همگامي با فتواي امام

مجلس اعلاي اسلامي الجزاير با انتشار بيانيه اي ضمن محكوم كردن كتاب خواستار مجازات نويسنده آن شد . شيخ احمد سخنون بزرگترين روحاني الجزاير در پيامي خطاب به امام خميني و علماي ايران ، سلمان رشدي را مرتد و واجب القتل خوانند .( دسيسه آيات شيطاني،ص55)

نمايندگان 47 كشور اسلامي در سازمان كنفرانس اسلامي در هجدهمين اجلاس وزيران امور خارجه در اسفند 67 كتاب آيات شيطاني را كفر آميز خوانده و انتشار آنرا به عنوان توهين به مقدسات امت مسلمان محكوم ساخت و همچنين رشدي نويسنده آنرا مرتد اعلام نمود .(آيات شيطاني بارزترين... ص 13- 14)

در الجزاير نيز كتابي با عنوان "شيطان غرب" عليه آيات شيطاني منتشر شد . سعيد ايوب در قسمتي از اين كتاب با درج كامل فتواي امام خميني ، به

تجليل از آن پرداخته مي نويسد : امام ، آيت الله روح الله خميني رهبر انقلاب اسللامي ايران با شجاعت و قبول مشكلات ناشي از اين فتوا كه غرب را عليه ايران برمي انگيزاند اين فتوا را صادر كردند .(همان ص51) عكس العمل هاي ايران

جمهوري اسلامي ايران با ارسال نامه اي به سفراي كليه كشورها جهتجلوگيري از انتشار كتاب آيات شيطاني، از سفراي كشورهاي اسللامي درخواست كرد كه با توضيح ابعاد خيانت و اهانت به مقدسات دين به تبيين قضيه بپردازند .( دسيسه آيات شيطاني، 50)

عده اي از مقامات بلند پايه ايران با ارسال پيامي به پاپ ژان پل دوم ،رئيس كليساي كاتوليك از وي خواستند تا به عنوان جانشين سن پيتر ، از چاپ كتاب آيات شيطاني كه به راستي قلب بيش از يك ميليارد مسلمان را جريحه دار كرده است و پيامبران اديان مسيحي و يهودي را نيز مورد اهانت قرار داده است جلوگيري به عمل آورد . از ائمه جمعه نيز درخواست گرديد كه مسلمانان را با ابعاد شرعي موضوع آشنا سازند و آنانرا نسبت به وظيفه خويش آگاه سازند .

در اواخر اسفند سال 67 نمايندگان مجلس شوراي اسلامي طي نامه اي با بيش از 170 امضاء خواستار برخورد مناسب كنفرانس بين المجالس با مسأله انتشار كتاب آيات شيطاني شدند.( آيات شيطاني بارزترين...ص 14)

در همين زمان وزارت امور خارجه ايران سفير و كاردار چند كشور اروپايي را كه نسبت به فتواي امام موضع غير منطقي اتخاذ كرده بودند احضار كرد و به موضع گيري دولت آنها شديدا اعترض كرد .(همان ،ص 12)

مجلس شوراي اسلامي نيزبه خاطر موضع غير اصولي دولت انگليس از

موضوع سلمان رشدي به دولت انگليس ضرب الاجل يك هفته اي داد تا به اصطلاح به موضع خود بپردازد و از اقدامات غير اصولي خود نسبت به اين ماجرا عذرخواهي كند . در غير اين صورت دولت جمهوري اسلامي ايران بايد ظرف يك هفته اقدام به قطع رابطه با انگليس نمايد . وزير خارجه انگليس ضمن ابراز تاسف از انتشار كتاب آيات شيطاني خود و دولت متبوع خود را جدا از مسئوليت اين كتاب دانست ليكن اين اظهارات به خاطر آنكه فاقد عذرخواهي رسمي و علني لندن از مسلمانان جهان بود وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران در 16 اسفند 1367يعني در پايان ضرب الاجل يك هفته اي مجلس شوراي اسلامي رسما روابط سياسي خود را با انگليس قطع كرد .

دولت جمهوري اسلامي خواستار آن شد كه موضوع كتاب آيات شيطاني در دستور كار وزراي خارجه و سران كشورهاي عضو كنفرانس اسلامي قرار گيرد( همان ص13) عقب نشيني نويسنده

براي كاستن از ابعاد قضيه و عقب راندن جمهوري اسلامي از مواضع سخت خود ، ناشر انگليسي كتاب اعلام كرد كه "ما و نويسنده ، هيچ قصد رنجاندن مسلمانان را نداشته ايم . ما از درد و رنجي كه كتاب مذكور موجب آن گرديده خيلي متأسفيم . انتشار آيات شيطاني يك كتاب داستان سرايي شديدا خيالي توسط يكي از نويسندگان پيشرو دنياست و بر اساس اصل آزادي بيان كه يكي از پايه هاي دمكراسي محسوب مي شود ، استوار است ."( دسيسه آيات شيطاني،ص 51)

پس از مدتي به دنبال طرح اين مطلب كه ممكن است سلمان رشدي در صورت توبه بخشيده شود ، او كه در مخفيگاه به

سر مي برد بار ديگراز مسلمانان عذرخواهي كرد :"من درك مي كنم كه مسلمانان در بسياري از نقاط به راستي از انتشار رمان من آزرده خاطر شده اند و از اينكه انتشار اين كتاب، احساسات پيروان راستين و صادق اسلام را جريحه دار كرده متأسفم . رمان من يك عدول خيالي از اسلام است . نيت من هرگز حمله عليه اسلام نبوده است ."(همان ص 51- 52) اطلاعيه دفتر امام خميني در مورد وجوب قتل سلمان رشدي و تكذيب شايعات

در تاريخ 29 بهمن 1367 (11 رجب 1409) در پاسخ به اين مطلب و شايعاتي كه براي تغيير حكم اعدام رشدي به راه افتاده بود ،دفترامام خميني اطلاعيه اي به اين مضمون صادر كرد:

)رسانه هاي گروهي استعماري خارجي به دروغ به مسئولين نظام جمهوري اسلامي نسبت مي دهند كه اگر نويسنده كتاب آيات شيطاني توبه كند حكم اعدام درباره او لغو مي گردد . امام خميني مد ظله فرمودند:(

اين موضوع صد در صد تكذيب مي گردد . سلمان رشدي اگر توبه كند و زاهد زمان گردد بر هر مسلمان واجب است با جان و مال تمامي هم خود را به كار گيرد تا او را به درك واصل گرداند )حضرت امام خميني اضافه كردند :( اگر غير مسلماني از مكان او مطلع گردد و قدرت اين را داشته باشد تا سريعتر از مسلمانان او را اعدام كند ، بر مسلمانان واجب است آنچه را در قبال اين عمل مي خواهد به عنوان جايزه و يا مزد عمل به او بپردازند .( صحيفه امام ج 21 ص 268) افزايش جايزه قتل رشدي

در سال 1369 بنياد 15 خرداد

تصميم گرفت براي كساني كه سلمان رشدي را به قتل برسانند جايزه تعيين شده را به دو برابر برساند و نيز همين بنياد سمينار تبيين حكم امام خميني را در اسفند ماه در تهران برگزار نمود . در سال 70 نيز موضوع سلمان رشدي و حكم قتل او همچنان به عنوان يك موضوع مهم مطرح بود . در اين سال سلمان رشدي به شدت روحيه خود را باخت و دچار يأس شد و از اينكه ديوانه نشده بود اظهار تعجب نمود . در همين سال70 يكي از مترجمين كتاب آيات شيطاني به زبان ژاپني به قتل رسيد و سزاي عملش را ديد . (آيات شيطاني بارزترين...ص 70)

در آذر ماه 1372 سازمان كنفرانس اسلامي با حضور نمايندگان 47 كشور اسلامي ، حكم ارتداد سلمان رشدي را غير قابل تغيير خواندند و موضع گيري عليه اين كتاب را مربوط به همه جهان اسلام دانستند و در سال 1375 در جاكارتا نيز مجددا از مواضع ملت و دولت ايران در قبال مسأله سلمان رشدي حمايت نمود (همان 47) عكس العمل غرب در برابر اين فتوا

مقامات امريكايي چون "بوش" و "ردمن" فتواي امام را غير مسئولانه ، تروريستي و توهين به جامعه متمدن توصيف كردند و آنرا دليل وجود اختلافات داخلي در ايران خواندند .( دسيسه آيات شيطاني،92)

اسقف اعظم كاتوليكهاي نيويورك از كتاب آيات شيطاني و تهديد كنندگان جان نويسنده انتقاد كرد و گفت : با اينكه براي معتقدين به دين اسلام احترام قائلم ولي با اينحال كاتوليكها هيچگاه اقدامات تروريستي را تأييد نمي كنند .( همان93)

يك نماينده حزب دمكرات مسيحي مجلس آلمان نيز طي سخنراني موهن عليه اين

حكم گفت : بر همه كشورهاست كه به اين دستور مرگ پاسخ مقتضي بدهند و براي اينكه اينگونه احكام مرسوم نشود با شدت با آن برخورد كرد ...در مبارزه براي پس گرفتن اين حكم بايد همه گونه اقدامات مد نظر قرار گيرد .مانند قطع رابطه هوايي ايران و اروپاكه اقدام مؤثري خواهد بود .(همان ص 194)

رهبران مذهبي اردن ، از فتواي امام عليه رشدي انتقاد كردند و تشخيص ارتداد رشدي يا عدم آنرا به دادگاه واگذار نمودند .(_همان ص 54)

دشمنان قسم خورده اسلام حكم امام (ره) را يك اقدام تروريستي و قرون وسطايي ناميدندو آنرا مغاير آزادي بيان و عقيده خواندند . اين در حالي بود كه با رعايت كامل آزادي ، تظاهرات هند و پاكستان به خون كشيده شد .(همان ص 51) عكس العمل هاي سياسي در قبال ايران

مواضع سخت و تزلزل ناپذير ايران ، رعب و وحشت شديدي در قلب توطئه گران ايجاد كرد و اولين عكس العمل از سوي جامعه اقتصادي اروپا با فراخواني ديپلماتها آغاز گرديد . اين تصميم موجب گرديد كه ديپلمات هاي ارشد ايران نيز متقابلا براي مشورت از كشورهاي اروپاي غربي فراخوانده شوند .

بازتاب فتواي امام در انگلستان بيش از ساير كشورها بود زيرا فرد محكوم به اعدام علي رغم تبار هندي خود ،يك تبعه دولت انگليس محسوب مي شد و انگليس هم مسئول حمايت از دست نشانده خود بود . ابتدا انگليس سعي كرد ابتكار عمل را به دست گيرد و با فشار سنگين سياسي و تهديد اقتصادي ، جمهوري اسلامي ايران را وادار به عقب نشيني كند و حكم قتل را لغو نمايد لذا سريعا پاي

بازار مشترك را به ميان كشيد و با هماهنگي 12 كشور عضو جامعه اقتصادي اروپا شديدترين حملات تبليغاتي خويش را عليه جمهوري اسلامي به ويژه امام خميني آغاز نمود . (همان 104- 105)

در سال 71 و 72 سلمان رشدي تحركاتي را به پشتيباني استكبار جهاني به ويژه امريكا و انگليس نشان داد و استكبار سعي كرد موضوع اعدام او را به نحوي با فشار به جمهوري اسلامي لغو كند. دعوت از سلمان رشدي براي حضور در پارلمان ها ، مجالس سخنراني ،علاوه بر هدف خارج كردن او از انزوا و روحيه دادن به مزدوراني چون او به عنوان قدرت نماي استكبار و استفاده سياسي از او و فشار بر جمهوري اسلامي صورت مي گرفت .( آيات شيطاني بارزترين...ص 17 عكس العمل شرق

كشورهاي بلوك شرق عموما در مقابل سوژه اي كه به وسيله اروپاي غربي و ابزار تبليغاتي اين كشورها اداره و هدايت مي شد سكوت كردند . در اين ميان تنها بلغارستان پس از 17 روز از صدور حكم تهديد مرگ نسبت به سلمان رشدي را نگران كننده خواند و از تمام جناح هاي ذيربط خواست تا " اقدامي معقول " نمايند . جنبش حقوق بشر منشور 77 چكسلواكي نيز در اين مورد بيانيه اعتراض آميزي صادر كرد . (دسيسه آيات شيطاني،دسيسه 131)

شوروي ضمن ممانعت از چاپ كتاب اظهار داشت مسكو به عنوان يك اصل ، چيزي را كه به احساسات ملي يا مذهبي يك ملت در جهان توهين كند ، منتشر نمي كند .(همان 133)

خبرگزاري تاس ضمن گزارشي در ارتباط با قضيه سلمان رشدي گفت " امام خميني بالاترين رهبر مذهبي در ايران با

توجه به تعليمات قرآن چاره اي جز محكوم كردن مردي كه به اسلام توهين كرده است ، نداشت . و اين محكوميت چيزي جز اعلام موضع يك رهبر مذهبي نبود . نمي توان از اين مسئله صرف نظر كرد كه در رسانه هاي گروهي جهان اين مناقشه به صورت يكطرفه مطرح مي شود گويي كه ايران جهان غرب را به مبارزه طلبيده است " رسانه هاي غربي از اين گزارش تاس به عنوان دفاع جانبدارانه خبرگزاري شوروي از شخص حضرت امام و حكم اعدام رشدي ياد كردند . (همان ص 135) عكس العمل سازمان هاي فرهنگي

مدير كل يونسكو اولين موضعگيري سازمان ملل را در قالب جملاتي چون " احترام به مذاهب و آزادي بيان" ابراز داشت .يك هفته پس از صدور حكم اعدام رشدي توسط امام ، اظهار داشت كه جرم هرچه باشد ، هيچ تحريك به خشونتي از سوي هر مقامي باشد قابل قبول نيست . فرداي همان روز دكوئيار طي بيانيه اي كه از سوي سخنگوي سازمان ملل قرائت مي شد ضمن تأكيد بر اهميت احترام به اعتقادات مذهبي خواستار رفع تهديدات عليه جان رشدي و رعايت حقوق انساني وي و همكارانش شد .(همان ص 162)

سازمان هاي فرهنگي جهاني نظير يونسكو در ظاهر موضعي بي طرف ولي در واقع جهت دار اتخاذ كردند . يونسكو در بيانيه خود در تاريخ 20 فوريه برابر با اول اسفند ماه 1367 با كنايات و استعارات مختلف به نقد حكم امام قدس سره نشست و با اغماض از توهين به مقدسات ميلياردها مسلمان ابراز داشت كه در يونسكو به عنوان خانه آزادي هر بار كه حقوق اساسي

فرد و بيان انديشه اش ناديده گرفته مي شود سخت متأثر مي شود .(همان 163)

همزمان با عذرخواهي رشدي از مسلمانان، غربي ها به يك اقدام به اصطلاح تهديد آميز دست زده و به تدريج شروع به فراخواندن سفرا و كاردارانشان از تهران نمودند ابتدا آلمان و بعد كشورهاي بازار مشترك اروپا در اول اسفند 1367 تصميم جمعي بر فراخواني سفرا و كاردارانشان از تهران نمودند و هدف از اين حركت خود را تحت فشار قرار دادن ايران و آيت الله العظمي امام خميني براي احترام نهادن به اصول آزادي اعلام نمودند .( آيات شيطاني بارزترين...ص 12-13)

از ابتداي سال 68 كشورهاي عضو جامعه مشترك المنافع كه از احضار سفير و كاردار خويش از تهران نتيجه اي حاصل نكرده و نتوانسته بودند با توسل به اين شيوه ، جمهوري اسلامي ايران را در دفاع از اسلام منصرف كنند ، از كرده خويش پشيمان شدند و همگي (به جز انگليس) سفرايشان را به تهران اعزام نمودند كه اين اقدام يك شكست سياسي براي غرب و يك پيروزي و يك پيروزي مهم براي جمهوري اسلامي ايران محسوب مي شد .(همان ص 16 )

بعد از رحلت جانگداز امام خميني در خرداد 1368 بسياري گمان مي كردند كه موضوع حكم قتل سلمان رشدي نيز به فراموشي سپرده خواهد شد ولي حضرت ايه الله العظمي خامنه اي رهبر انقلاب ، حكم امام خميني را غير قابل برگشت اعلام نموده و فرمودند كه "حكم قتل سلمان رشدي همچنان به قوت خود باقي است "(همان ص 14)

در سال 1369 به دنبال عقب نشيني حاميان سلمان رشدي از مواضع گذشته خويش و قبول شكست سياسي

و حيثيتي انگليس حامي اصلي سلمان رشدي نيز با ابراز نوعي پوزش نسبت به موضع گذشته خود در صدد برامد تا با ايران اسلامي رابطه برقرار كند .(همان ص 16) ابعاد حكم امام

حكم پيامبر گونه امام ؛ از ابعاد مختلفي قابل بررسي است :

1.نشان دادن قدرت اسلام و گرايش گسترده جوامع مسلمان به انقلاب اسلامي و وحدت بيسابقه آنان .

2.صدور انقلاب اسلامي و طرح انديشه هاي اصيل آن.

3.نشان دادن نفوذ و موقعيت مستحكم رهبري امام رضوان الله عليه در جهان و خصوصا جوامع اسلامي .

4.مقابله با تحريفهاي مذهبي غرب در جهت تضعيف باورهاي ايماني مسلمين و فرو ريختن هيمنه غرب و دمكراسي دروغين آن .

5.آشكار نمودن ماهيت سران سازشكار كشورهاي اسلامي و مدافعين اسلام آمريكايي.( دسيسه آيات شيطاني،ص 40-48) سر انجام كار رشدي

او اكنون در خانه اي امن كه توسط پليس انگليس برايش در نظر گرفته شده و هزينه اي معادل دويست هزار پوند در سال را در بر دارد ، زندگي مي كند . علي رغم آنكه رشدي در زندان نيست اما قادر به يك زندگي عادي هم نبوده و نمي تواند طعم آزادي را بچشد . شش محافظ كه سه تن آنها هميشه مسلحند از او مراقبت مي كنند . غذايش از مكاني خاص تهيه مي شود تا مسموم نباشد و قبل از تاريك شدن هوا براي هواخوري حق ندارد به حيات منزلش بيايد .( دسيسه آيات شيطاني،،ص53) منابع 1-آيات شيطاني بارزترين جلوه دشمني استكبار جهاني با اسلام ناب محمدي ، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت ، چ 2، 1378

2-دسيسه آيات شيطاني،فتواي علماي فريقين درباره فتواي تاريخي امام خميني، سازمان تبليغات اسلامي ، 1369

3-صحيفه

امام ج 21 موسسه تنظيم و نشر اثار امام خميني 1378

4-ابعاد توطئه و تبيين حكم (گزيده مقالات پيرامون توطئه آيات شيطاني و حكم حضرت امام ). ستاد برگزاري سمينار تبيين حكم تاريخي حضرت امام (س) 1

منبع:www.irdc.ir

رجوي در دامان صدام

رجوي در دامان صدام

در ارتباط با اخراج مسعود رجوي سركرده سازمان مجاهدين خلق _ منافقين _ از فرانسه در بهار 1365 و ورود وي به بغداد، مقاله زير از جلد سوم كتاب «سازمان مجاهدين خلق؛ پيدايي تا فرجام» انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي برگزيده شده و تقديم خوانندگان گرامي مي گردد.

رهبري سازمان با اين تصور كه سرنوشت جمهوري اسلامي به نتيجة جنگ عراق عليه ايران گره خورده است و با توجه به اينكه ابرقدرت ها مايل نبودند ايران در جنگ پيروز شود و بنابراين رژيم صدام در نهايت بازنده نخواهد بود، در چارچوب طرح آمريكا و متحدانش براي براندازي نظام جمهوري اسلامي، رسماً و علناً در كنار عراق قرار گرفت. از اين رو رجوي در پي امضاي معاهده اي در فرانسه با «طارق عزيز» _ معاون نخست وزير وقت عراق _ و به بهانة تحت فشار قرار گرفتن از سوي دولت فرانسه، در 17 خرداد سال 65 وارد بغداد گرديد. پس از ورود وي به عراق، نيروهاي نظامي سازمان كه از سال 61 به تدريج در كردستان عراق مستقر شده بودند و ساير نيروهاي گردآوري شده از داخل ايران و تركيه و پاكستان، در داخل قرارگاه هاي تشكيلاتي سازماندهي شدند و سلسله عمليات متعددي را در طول نوار مرزي ايران با حمايت و پشتيباني ارتش عراق عليه نيروهاي ايران در مناطقي مانند سردشت، دهلران، مريوان، سرپل ذهاب، جنوب بانه، ارتفاعات كرمانشاه به

انجام رساندند.1 در اين عمليات ها تلفات جاني و تسليحاتي قابل توجهي به برخي يگان ها و پايگاه هاي پراكنده نيروهاي نظامي ايران وارد گرديد.

براساس آمار، اين عمليات ها از يك طرف براي سازمان يك موفقيت محسوب مي شد و از طرف ديگر با طراحي و خواست ارتش عراق و در قالب برنامه هاي جنگي رژيم صدام سير صعودي داشت. با توجه به اين نكته و ضربة وارده به سازمان در پاكستان در آن زمان و ضربات وارده به تيم هاي ترور سازمان در داخل كشور، تشكيلات عملاً با قبول شكست استراتژي جنگ چريك شهري، كه از ابتداي تشكيل سازمان مدعي آن بود، به استراتژي «جنگ جبهه اي» يا به تعبير خود «جنگ آزاديبخش» روي آورد.

به نوشته مسعود جاباني عضو سابق سازمان: «جايگزيني جنگ جبهه اي به جاي جنگ چريك شهري، به دليل شكست جنگ چريك شهري در داخل ايران، ضرورت وابستگي به دولت عراق را كه در حال جنگ با ايران بود مي طلبيد... پذيرش جنگ جبهه اي آن هم از مزري كه دشمن متجاوز، آن را شروع كرده و بمب ها و موشك هاي آن هر روز بر سر مردم كوچه و بازار فرود مي آمد و خانه هاي مردم را خراب مي كرد و مردم را به عزا مي نشاندند، بسيار ضد ملي و نامشروع تر از جنگ چريك شهري بود... سال 1365 رسماً و علناً پايان جنگ بي نتيجه شهري اعلام (شد) و آقاي رجوي در نشستي اعلام داشت كه من بعد جنگ ميكروشهري جاي خود را به جنگ ماكروي مرزي مي دهد. و اين سرآغاز اداي دين به رژيم بعثي بود و سازمان مجاهدين را در مناسبات رژيم صدام به سمت حل شدگي سوق داد.»2

مهندس علي اكبر راستگو از مسئولان سابق

روابط خارجي سازمان كه مدتي هم در بخش نظامي داخل عراق فعاليت داشته است، چگونگي تغيير استراتژي سازمان را اين گونه توضيح مي دهد:

در اوايل سال 1365 و در اوج دوران آشفتگي هاي سياسي _ استراتژيك سازمان، دست غيبي به ياري مسعود رجوي آمد. دولت ژاك شيراك، رجوي را به دليل عدم توجه به قوانين داخلي و امنيتي كشور فرانسه از اين كشور اخراج كرد. شوراي ملي مقاومت در نشست 23 ارديبهشت ماه 65 خود طي بيانيه اي اعلام كرد كه «براي خنثي كردن توطئه هاي دشمن از يك سو و پاسخ گويي به الزام هاي مرحله جديد تدارك قيام از سوي ديگر، محل اقامت آقاي مسعود رجوي مسئول شورا از اروپا به كشور عراق منتقل مي شود. شوراي ملي مقاومت اين انتقال را براي گسترش و سازماندهي نيروهاي مسلح انقلاب از نزديك، امري لازم و آخرين گام براي عبور به خاك ميهن مي داند. ...». به دنبال عزيمت مسعود رجوي از پاريس به بغداد، در همه امور سازمان تغييراتي ايجاد شد. اين تغييرات در شيوه سازماندهي نيروها و جنگ براي سرنگون كردن حكومت اسلامي در نظر گرفته شده بود. در همين راستا، شيوه جنگ ها كه پيش از آن پارتيزاني در كردستان و جنگ چريك شهري در شهرهاي ايران بود، به شكل جنگ هاي گرداني در مناطق مرزي با ارتش و سپاه پاسداران ايران سازماندهي شد. ضمن اينكه اين دوران مصادف بود با شدت گرفتن جنگ هشت ساله بين ايران و عراق.

با آغاز عمليات گرداني كه تكامل جنگ هاي چريكي و پارتيزاني نامگذاري شد، استراتژي جنگ آزاديبخش در آذرماه 1365 پا گرفت. در اين راستا چون اين استراتژي در نهايت به سود طرف عراقي تمام مي شد،

سيل آموزش هاي نظامي، كمك هاي مادي، تسليحاتي، پشتيباني، لجستيكي، اطلاعاتي و سلاح هاي عراق به سمت سازمان مجاهدين خلق سرازير شد.3

هادي شمس حائري عضو سابق شوراي مركزي سازمان كه خود تا سال 1370 در عراق با تشكيلات همكاري مي كرد، درباره حضور مسعود رجوي در عراق و تغيير استراتژي سازمان چنين نوشته است:

در سال 1365 به دليل پاره اي مسائل كه بر ما معلوم نيست، و آن طور كه مجاهدين مي گويند در يك معامله پنهاني بين فرانسه و رژيم جمهوري اسلامي، رجوي از فرانسه اخراج و به عراق عزيمت مي كند. رجوي در درون روابط ادعا كرد كه از مدت ها قبل قصد داشت كه به عراق بيايد. (رجوي چند روز پس از ورودش به عراق از محل اقامتش در بغداد طي يك مكالمه تلفني به نگارنده گفت كه من مدت ها پيش مي خواستم به عراق بيايم اما شرايط اجازه نمي داد.) اما در روابط بيروني چنين وانمود مي كرد كه دولت فرانسه در اثر زد و بندهاي امپرياليستي و توطئه چريك هاي فدائي خلق، او را اخراج نموده و ناگزير گشته به عراق بيايد. با آمدن رجوي به عراق كه از روي ناچاري و اجبار بود، بار ديگر ماشين تحليل سازمان به كار افتاد و طي نشست هاي متعدد اين پرواز را پرواز سرنوشت ساز و نقطه عطف پرخير و بركت براي «مقاومت» ايران برآورد كردند و گفتند: «با آمدن رهبري به عراق ما اكنون در فاز سرنگوني (جمهوري اسلامي) قرار گرفته ايم»... پس از چند ماه گفتند كه «سازمان به اين نتيجه رسيده كه جنگ چريك شهري و فرماندهي از پشت خط تلفن، راست روي بوده و جوابگوي به ميدان كشيدن عنصر اجتماعي و سرنگوني

نيست و به منزله عبور از سوراخ سوزن است و حالت ميكرو دارد... با آمدن «برادر» به عراق اوضاع دگرگون شده و ما در آستانه حاكميت قرار گرفته ايم و لذا عمليات نظامي هم بايد متناسب با اين مرحله، يعني ماكرو باشد. از طرف ديگر ما تا به حال از فرصت جنگ ايران و عراق، آنچنان كه بايد و شايد استفاده نكرده ايم و به آن بهاي كافي نداده ايم. در صورتي كه چنين موهبتي در كنار ما وجوددارد و ما مي توانيم جنگ جبهه اي را با رژيم شروع كنيم...»... در اثبات و درستي خط تشكيل ارتش و اندر مزايا و بركات و ترديد ناپذيري آن، چنان با شور و شوق و خوش باوري سخن مي گفتند كه گويا اين آدم هاي آنها نبودند كه در مورد خط و خطوط قبلي هم با همين اصرار و پافشاري، آنها را درست ترين مي خواندند. 4

در گزارش وزارت امور خارجه آمريكا درباره سازمان كه در سال 1994 (1373) انتشار يافت، ماجراي رفتن رجوي به عراق براي همكاري نظامي مستقيم با ارتش صدام، اين گونه تشريح شد:

در ژوئن سال 1986 (خرداد 1365)، فرانسه رجوي را طبق آنچه رسانه ها حدس مي زدند معامله اي با دولت ايران باشد، مجبور به ترك آن كشور ساخت. طبق اين گزارشات، سفر رجوي، بهايي بود كه فرانسه براي آزادي گروگان هاي فرانسوي در لبنان پرداخت. سازمان مجاهدين خلق اين اخراج را به عنوان «پرواز تاريخ ساز رجوي براي صلح و آزادي» جلوه داد. وكيل سابق رجوي، كه يك حقوقدان ايران مقيم فرانسه بود، 5 اين حركت را چنين بيان مي دارد: «وقتي رجوي به فرانسه آمد، او و هوادارانش به سرعت با كمبود پول مواجه شدند. دولت

عراق به وي پيشنهاد حمايت داد و آنان پذيرفتند. در دراز مدت، آنان به عوامل رژيم عراق مبدل گشتند و بيشتر اعتبار خود را در ايران از دست دادند.»

پژوهشگر نظامي «آنتوني كوردزمن» تجزيه و تحليل ديگري را ارائه داد: «نتيجه نهايي اقدام فرانسه، در هر حال، دادن امكان دسترسي بسيار بيشتر رجوي به تسليحات، امكانات آموزش در نزديكي مرز، و منابع مالي بيشتري بود.»

طبق گزارشات مطبوعات، بيش از هزار عضو مجاهدين در استقرار رجوي در بغداد به وي پيوستند. عراقي ها نيز براي دهن كجي به دولت ايران، از او در مراسمي كه معمولاً در مورد رهبر يك دولت صورت مي گرفت، استقبال نمودند.

براي انجام عمليات نظامي كه ميزان تهديد آن براي ايران به طرز مضحكي با «پشه» مقايسه شده است، مجاهدين اتحاد جانبدارانه اي با عراق تحت حاكميت صدام حسين به پيش برده، ارتش آزاديبخش ملي مجاهدين كه به لحاظ پول، تسليحات، پايگاه (تقريباً 5 پايگاه و اجازه وارد آوردن ضربه) به صدام متكي بود، به ابزاري در جنگ عراق با ايران مبدل گشت.6

سازمان هم در پاسخ به بيانيه وزارت خارجه آمريكا با تأكيد بر ناگزير بودن انتقال تشكيلات به عراق، تشكيل ارتش در ادامه «سياست صلح» را «موجب شكوفايي»_ خواند و «آلت دست بودن» آن توسط صدام را «ادعاي كذب» توصيف نمود7، و هم سويي سازمان با دول غربي در همكاري با عراق به دليل روابط حسنه آمريكا و اروپا و رژيم صدام در آن مقطع (65) را يادآوري كرد:

تهيه كنندگان گزارش وزارت خارجه عمداً از ياد مي برند كه مجاهدين زماني به عراق رفتند كه، قبل و بعداز آن، عالي ترين روابط بين آمريكا و اروپا باعراق برقرار

بود و عالي رتبه ترين سناتورهاي آمريكايي يا مقام هاي وزارت خارجه به عراق رفت و آمد داشته و مقام هاي عراقي توسط رييس جمهور آمريكا، پذيرفته مي شدند. 8

در تاريخ 29 خرداد 1366، يك سال پس از استقرار كامل تشكيلات سازمان در عراق، پيام رجوي در آستانه 30 خرداد مبني بر اعلام تأسيس «ارتش آزاديبخش ملي» منتشر شد. 9 بعدها روز 30 خرداد به عنوان زمان تأسيس ارتش سازمان تثبيت شد و سازمان با پيوند دادن اين موضوع به آغاز شورش مسلحانه علني سازمان در سال 60 تأكيد داشت كه استراتژي جديد در ادامة همان استراتژي خرداد 60 شكل گرفته است.

در اطلاعيه تأسيس ارتش سازمان، رجوي چنين اعلام كرد:

تأسيس ارتش آزاديبخش ملي به مثابة بازوي استقرار و پراقتدار خلق از ديرباز در صدر آرزوهاي عموم وطن دوستان و آزاديخواهان اين مرز و بوم و همة مشتاقان استقلال بود و كمبود آن يكي از مهمترين حلقه هاي مفقود در تاريخ جنبش هاي رهايي بخش مردم ايران در دوران معاصر است.10

دو هفته پس از تشكيل ارتش سازمان، خبر يك ملاقات ديگر مسعود رجوي و صدام حسين انتشار يافت:

در اين ديدار، رييس جمهور عراق تأسيس ارتش آزاديبخش ملي ايران را به رهبر مقاومت ايران تبريك گفت، و آن را ارتشي كه براي صلح مبارزه مي كند ناميد. متقابلاً برادر مجاهد مسعود رجوي از سوي مقاومت عادلانه مردم ايران براي صلح و آزادي، روز ملي عراق و جشن هاي سي ژوئيه را به رييس جمهور عراق تهنيت گفت.11

با اعلام تشكيل ارتش آزاديبخش كه با تبليغات زياد و اغراق آميز در رسانه هاي گروهي منطقه و غرب مطرح شد، سازمان با كمك ارتش عراق، كميت و كيفيت عمليات هاي خود را شدت

بخشيد.

شمس حائري كه خود در آن زمان در داخل تشكيلات و به عنوان عضو شوراي مركزي از نزديك ناظر وقايع بوده است، مي نويسد:

ارتش آزاديبخش آخرين استراتژي از نوع مسلحانه بود كه به گل نشسته بود. تعداد نفرات اين ارتش هرگز از دو هزار نفر (جز در مقطع عمليات فروغ جاويدان كه از تمامي اروپا و آمريكا نيرو بسيج كرده بودند و عده زيادي اسراي جنگي را نيز (با تهديد و تطميع) در آن وارد نمودند و رقم نفرات را به شش هزار نفر رساندند)، تجاوز نكردند. سربازان مسعود و مريم (اصطلاحي كه به رزمندگان داده بودند) طي چند عمليات توانستند ضرباتي به رژيم بزنند و تعدادي از پاسداران و سربازان ايراني را به اسارت بگيرند. در تمامي اين عمليات، ديده باني و توپخانه ارتش عراق به كمك ارتش آزاديبخش مي آمدند و آنها تعيين مي كردند كه از كدام نقطه بايد حمله شود و اساساً بدون حمايت عراق عمليات غير ممكن بود. اين حملات از خاك دشمن و دربحبوحة جنگ ايران و عراق قبل از اينكه نتايج و دستاوردهاي مثبت سياسي داشته باشد، تأثير منفي روي مردم گذاشت و به ضد خود تبديل شد، و به علت نامشروع بودن نتوانست نيروهاي نظامي و مردم ايران را به سوي خود جلب كند. اين حملات اگر چه پيروزي هاي مقطعي و ناچيز نظامي در برداشت، اما بهره هاي تبليغاتي و سياسي آن به جيب رژيم جمهوري اسلامي ريخته مي شد.12

آنچه كه به نام ارتش آزاديبخش سازمان، در عرصه تبليغات ارائه مي شد، در واقع چيزي نبود جز بخشي از ارتش عراق، با اين تفاوت كه نفرات آن داراي مليت عراقي نبودند و به زبان

فارسي سخن مي گفتند ولي در كنار نيروهاي صدام عليه كشور سابق خود مي جنگيدند. در طول جنگ هشت ساله، به دلايل مختلفي از جمله تحولات استراتژي و تاكتيك دو كشور و نوسانات وضعيت سياسي و نظامي، مناطقي از خاك ايران و عراق مدتي توسط ديگري تصرف مي شد و دست به دست مي گشت. البته از ابتدا تا پايان جنگ، ارتش متجاوز رژيم بعث عراق كه با حمايت ابرقدرت ها و ساير متحدان منطقه اي و غربي به سرزمين ايران تجاوز كرده بود، همواره قسمت هايي از خاك ايران را در تصرف خود داشته است.

در سال 66 و در واكنش به پيروزي هاي قبلي نيروهاي نظامي جمهوري اسلامي ايران، عراق با افزايش پشتيباني علني شوروي، آمريكا و اروپاي غربي، استراتژي نظامي خود را تغيير داد و سازمان رزم ارتش خود را متناسب با استراتژي جديد گسترش بخشيد. انبوه سلاح هاي كشتار جمعي و تجهيزات مدرن نظامي نيز به سوي عراق سرازير شد، تا آنجا كه شتاب برنامه هاي تسليحاتي عراق در آن سال، «انقلاب در تأسيسات و نهاد نظامي» اين كشور خوانده شد. 13 تشكيل ارتش سازمان در متن استراتژي جديد «تهاجمي» ارتش صدام و در جهت اهداف و منافع نظامي و سياسي رژيم بعث عراق صورت پذيرفت.

عراق كه در سال 1359 با 12 لشكر به ايران حمله كرده بود، در سال 1366 ، 50 لشكر مجهز و آموزش ديده به مصاف نيروهاي جمهوري اسلامي ايران آورد كه ارتش كوچك سازمان در دل اين مجموعه بزرگ وظيفة مشاركت در برخي عمليات ايذايي و صدمه زدن به واحدهاي كوچك پراكنده نظامي ايران در مناطق مرزي را بر عهده داشت. و چون نيروهاي سازمان با پوشيدن

لباس شبيه نيروهاي ايراني و سخن گفتن به زبان فارسي مي توانستند عمليات فريب را در موارد زيادي اجرا كنند و تخليه اطلاعاتي سريع اسرا را به انجام برسانند، به يگان ويژه اي با توانايي ها و كاركردهاي اختصاصي در ارتش عراق، تبديل شدند. به نوشته كتاب منتشره از سوي مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، مثلاً در مناطق جنوبي «بيشترين تلاش منافقين در خطوط پدافندي ارتش ايران و با هدف گرفتن اسير و تخليه اطلاعاتي آنجا انجام مي شد.»14

از سوي ديگر نيروهاي مبارز عراقي با حمايت جمهوري اسلامي ايران، تشكل نظامي يافته بودند و عمليات آنها در داخل خاك عراق و مناطق جنگلي عليه ارتش صدام روند رو به افزايشي يافته بود. به گونه اي كه مي توان، تشكيل ارتش سازمان را از اين زاويه، واكنش و حركت انفعالي رژيم بعث در مقابل شكل گيري تيپ ها و لشكرهاي مبارزان عراقي تحت نظر مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق، نيز محسوب نمود. البته كميت و كيفيت عمليات هاي نيروهاي مبارز عراقي به مراتب بسيار بيشتر و مؤثرتر از اقدامات سازمان بود. به طور نمونه در طول دو ماهه مرداد و شهريور 1366، اين نيروها «بيش از 120 مورد عمليات تهاجمي و تدافعي و كمين در شمال عراق» انجام دادند. 15

ارتش عراق نيز براي بهره برداري هاي اطلاعاتي و جنگ رواني، در بعضي حملات پراكنده، نيروهاي سازمان را به كار مي گرفت و گاه گروه هايي از آنها را در برخي مناطق متصرفي خود مستقر مي كرد و تعدادي از ضربات معمول و متداول دوران جنگ را به نام سازمان ثبت مي نمود. در مواردي هم نيروهاي سازمان در عمليات هاي ايذايي عليه واحدهاي كوچك و پراكنده مناطق جنگي، خود به تنهايي اقدام

مي كردند، كه در اين موارد هم پشتيباني لازم اطلاعاتي و لجستيكي ارتش عراق كماكان وجود داشت. در چند مورد بخشي از غنائم جنگي متصرفي ارتش عراق و اسراي ايراني در اختيار سازمان قرار مي گرفت تا در تبليغات رسانه اي، به نمايش گذاشته شوند و براي ارتش آزاديبخش سازمان هويت و عظمت و ابهت فراهم سازند.

در تبليغات سازمان مانند ساير موارد، تصوير به شدت اغراق شده و خلاف واقعي از عمليات هاي نظامي ارتش آزاديبخش ارائه مي گرديد كه براساس آن، اين ارتش كوچك توانسته بود، ده ها هزار تن از نيروها مسلح ايراني را كشته و هزاران تن را اسير كند! پي نويس ها: 1. برگرفته از بولتن نظامي _ تحليلي سپاه پاسداران، قرارگاه غرب _ سال 1367.

2. جاباني، روانشناس خشونت و ترور ...، صص 68_ 69.

3. راستگو، مجاهدين خلق در آيينه تاريخ: صص 392_ 393.

4. شمس حائري، مرداب (نسخه اينترنتي): صص 55_ 56.

5. منظور عبدالكريم لاهيجي است كه در سال 58 و 59 وكيل محمد رضا سعادتي عضومركزيت سازمان در ماجراي رابطه اطلاعاتي با كشور شوروي، بود. وي تا مدت ها از سازمان حمايت مي كرد ودر خارج كشور نيز از حاميان و وابستگان سازمان محسوب مي شد اما از سال 62 به بعد به تدريج روابط او با سازمان تيره شد و در زمره مخالفان سازمان درآمد. لاهيجي كانديداي سازمان براي مجلس بررسي قانون اساسي در سال 58 بود و در انتخابات اولين دوره مجلس شوراي اسلامي، هم خود عضو اصلي شوراي معرفي نمايندگان ترقي خواه در كنار رجوي و خياباني بود و هم به عنوان كانديداي سازمان معرفي گرديد. در پاريس نيز ارتباطات و امكانات لاهيجي در خدمت تثبيت موقعيت سازمان و شوراي

مقاومت قرار گرفت. نشريه مجاهد، ش 1 و ش 2 و ش فوق العاده 5 و ش 27 و ش 58.

6. بال شكسته: صص 18 و 20.

7. دموكراسي خيانت شده: صص 148_ 153.

8. همان، ص 157.

9. نشرية اتحاديه انجمن هاي ...، ش 98: ص 1.

10. بررسي اطلاعاتي عمليات فروغ ...: ص 23. نيز متن اصلي اطلاعيه 29 خرداد رجوي مندرج در نشرية اتحاديه انجمن هاي ...، ش 98، 29/3/66: ص 1.

11. نشرية اتحاديه انجمن هاي ...، ش 101: ص 1.

12. شمس حائري، مرداب (نسخه اينترنتي): ص 57.

13. پايان جنگ... : صص 20_ 33.

14. همان: ص 51.

15. روزشمار جنگ...، ج 50: ص 14. منبع:www.ir-psri.com

در حاشيه سفر «مارگارت تاچر» به تهران

در حاشيه سفر «مارگارت تاچر» به تهران «مارگارت هيلدا روبرتز» سياستمدار انگليسي كه بيش از يك دهه رهبري حزب محافظه كار كشورش را عهده دار بود، در 13 اكتبر 1925 در «گرانتهام» شهر كوچكي واقع در 150 كيلومتري شمال لندن ديده به جهان گشود. پدر و مادرش صاحب يك مغازه خواروبارفروشي بودند ولي مارگارت ابتدا ليسانس هنر از دانشكده آكسفورد دريافت كرد و سپس در دو رشته شيمي و حقوق تحصيلات عاليه را ادامه داد و از هر دو فارغ التحصيل گرديد. و بعد به رياست گروه فارغ التحصيلان عضو حزب محافظه كار در دانشگاه آكسفورد انتخاب شد. در 1951 با «دنيس تاچر» از مديران ثروتمند صنايع نفت انگليس ازدواج كرد و از آن پس به «مارگارت تاچر» مشهور شد. حاصل اين ازدواج سه فرزند و از جمله يك دختر و پسر دوقلو بود. مارگارت مدتي صاحب شغل وكالت در دادگستري بود. در 1959 به نمايندگي مجلس عوام انگليس انتخاب شد و در دولت حزب محافظه كار در 1970 سمت وزارت

آموزش و پرورش را بر عهده گرفت. در 1975 به رهبري حزب محافظه كار انتخاب شد. اين نخستين بار در تاريخ انگلستان بود كه يك زن رهبر يك حزب سياسي عمده اين كشور مي شد. 1 او در سوم مه 1979 با پيروزي اين حزب در انتخابات پارلماني به نخست وزيري انگلستان انتخاب شد. تاچر در نهم ژوئن 1983 براي بار دوم و در 11 ژوئن 1987 براي بار سوم در اين سمت ابقا گرديد. او اين سمت را تا 22 نوامبر 1990 بر عهده داشت و سپس در پي 11 سال نخست وزيري و 15 سال رهبري حزب محافظه كار از مقام خود استعفا داد و جاي خود را به «جان ميجر» وزير دارائي جوان كابينه خود سپرد. تاچر بعد از كناره گيري از نخست وزيري به عنوان نماينده حزب محافظه كار در پارلمان باقي ماند و به فعاليتهاي سياسي خود ادامه داد.

جنگ انگليس و آرژانتين بر سر مالكيت مجمع الجزاير مالويناس (فالك لند)، تشديد بحران در ايرلند شمالي، اعتصاب معدنچيان به عنوان بزرگترين اعتصاب تاريخي انگلستان، افزايش سياستهاي نژادپرستانه انگليس، صادرات نظامي گسترده اين كشور به عراق در سالهاي جنگ تحميلي و خصومت مقامات لندن با جمهوري اسلامي ايران مهمترين فرازهاي تحولات داخلي و خارجي انگليس در سالهاي حكومت مارگارت تاچر بوده است.

تاچر در سالهاي نخست وزيري خود تابع و هم پيمان سياستهاي امريكا در اروپا بود. در چهارچوب همين نگرش، وحدت پولي اروپا و يا پيمان اتحاديه اروپاي بدون مرز، با سياستهاي بازدارنده و كارشكني دولت خانم تاچر در انگلستان مواجه بود. آن هم پيماني و اين بازدارندگي، سياست تاچر را در عرصه بين المللي به عنوان «تاچريسم» شاخص كرده بود. تبعات فروپاشي كمونيسم و

خاتمه جنگ سرد در اروپا كه با خوش بيني همه دولتهاي اين قاره مواجه شد، در كابينه تاچر با نوعي ترديد و نگرش بدبينانه همراه بود. به همين دليل اتحاد دو آلمان، شكسته شدن ديوار بلند كمونيستي ميان شرق و غرب اروپا و رخدادهاي ديگر كه محصول طبيعي خاتمه جنگ سرد بود، مورد استقبال تاچر قرار نگرفت و حزب تحت رهبري وي در ميان ساير احزاب سياسي اروپا به انفعال كشانده شد. اين عوامل، دلائل اصلي بن بست سياسي تاچر بود كه به اختلافات داخلي حزب محافظه كار دامن زد و سرانجام وي را وادار به استعفا و كناره گيري از قدرت نمود. مع الوصف خط سياسي تاچر در دوران پس از وي يعني زمان نخست وزيري جان ميجر نيز ادامه يافت.

وقتي ميجر در جريان انتخابات اول مه 1997 از رقيب خود توني بلر شكست خورد و با اين شكست به حاكميت 18 ساله حزب محافظه كار بر انگليس خاتمه داد، منابع خبري و سياسي آن كشور از اين رويداد به عنوان پايان عصرتاچريسم بر انگليس ياد كردند. سفرتاچر به تهران

مارگارت تاچر از سياستمداران مورد اعتماد حكومت پهلوي در اروپا بود. او در شكل دادن به نگرش حزب محافظه كار انگليس نسبت به تحولات ايران و جهان نقشي بنيادين داشت. سفر او به تهران در ارديبهشت 1357 از اهميت خاصي برخوردار بود. تاچر بلافاصله پس از ورود به تهران رهسپار كاخ نياوران شد و با شاه ديدار كرد. در اين ديدار «آنتوني پارسونز» سفير انگلستان در ايران و دو تن از نمايندگان مجلس عوام انگليس شركت داشتند. 2 تاچر در اين ملاقات راجع به فروش جنگ افزارهاي انگليسي به ايران و ساختمان مجموعه

صنايع نظامي حوالي اصفهان و تأسيسات بندري بندر عباس با شاه مذاكره كرد. او گفت «خريدهاي دفاعي ايران باعث بوجود آمدن هزاران شغل در صنايع انگلستان شده و به مبارزه با بيكاري در اين كشور كمك شاياني كرده است.» 3 خصومت تاچر با جمهوري اسلامي ايران

به فاصله 10 روز پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، دولت جيمز كالاهان _ نخست وزير وقت انگلستان _ توسط وزير خارجه خود «ديويد اوئن»، دولت موقت مهندس مهدي بازرگان را به رسميت شناخت ولي 2 ماه پس از اين شناسائي در ارديبهشت سال بعد مارگارت تاچر نخست وزير جديد انگليس اعلام كرد كشورش در باب شناسائي سياسي ايران تجديد نظر خواهد كرد. اين اعلام سرآغاز سياستي بود كه تاچر طي 11 سال زمامداري خود در قبال جمهوري اسلامي ايران در پيش گرفت.

اولين موضعگيري خصمانه تاچر در برابر انقلاب اسلامي اعلام موافقت كشورش با پيشنهاد بعضي مقامات امريكايي دائر بر لزوم حمله نظامي به ايران در پاسخ به تصرف سفارت امريكا در تهران بود. به همين دليل در فروردين 1359 از درخواست امريكا براي پيوستن به تحريم اقتصادي ايران حمايت كرد و در ارديبهشت 1359 از مداخله نظامي امريكا در طبس حمايت كرد. چند روز پس از اين حمله، سفارت ايران در لندن هدف حمله تروريستي قرار گرفت و سبب به شهادت رسيدن 2 ديپلمات ايراني به نامهاي لواساني و صمدزاده گرديد. در پي مرگ محمد رضا پهلوي در 1359 وزارت خارجه انگليس بيانيه اي حاوي اظهار تأسف نخست وزير و كابينه اين كشور انتشار داد. در سال 1360 كنسولگري ايران در منچستر و دفتر هواپيمايي ايران در لندن سه بار مورد حمله و اشغال

عناصر ضد انقلاب قرار گرفتند. در خرداد 1363 دولت تاچر 5 ديپلمات ايراني را از انگلستان اخراج كرد كه با عكس العمل متقابل ايران مواجه شد.

انتشار كتاب وهن انگيز «آيات شيطاني» توسط سلمان رشدي و حمايت مغرضانه دولت تاچر از اين اقدام و سپس فتواي امام خميني مبني بر مهدورالدم بودن نويسنده كتاب، تنش بزرگي در روابط ايران و انگليس به وجود آورد. پس از آن با مصوبه مجلس در شانزدهم ارديبهشت 1368 روابط دو كشور به طور كامل قطع شد.

در سال 1368 سخت ترين برخوردها از سوي دولت انگلستان به ويژه با دانشجويان ايراني در انگليس صورت گرفت. در اين سال علي رغم اظهارات داگلاس هرد وزير خارجه وقت انگليس مبني بر بهبود روابط دو كشور، تاچر ايران را كشوري تروريست معرفي كرد و به سخنان رهبر انقلاب مبني بر ابقاي حكم فتواي امام انتقاد كرد در همين سال تعداد 248 نفر از نمايندگان مجلس عوام انگليس طي بيانيه اي خواستار اخراج ايران از سازمان ملل و جايگزيني نماينده سازمان مجاهدين خلق در آن سازمان شدند.4 اما پس از 1368 (1989م.) روابط دو كشور به سمت تشنج زدايي پيش رفت. به دنبال پوزش مقامات انگليسي و اعتراف آنها مبني بر احترام به دين اسلام، با مجوز شوراي عالي امنيت ملي طي اعلاميه اي وزارت امور خارجه در مهر 1369 برقراري روابط سياسي دو كشور را اعلام كرد. پي نوشت ها: 1. عملكرد 11 ساله دولت محافظه كار مارگارت تاچر، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي وزارت امور خارجه، محمد شكراني، ص 5.

2. روز شمار انقلاب اسلامي، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، ج 3، ص 238.

3. روز شمار، همان.

4. روابط ايران و انگلستان، مؤسسه فرهنگي مطالعات و

تحقيقات بين المللي ابرار معاصر تهران، ج 1، ص 53.

روز « جمهوري اسلامي»

روز « جمهوري اسلامي»

12 فروردين روز شكل گيري نظام جمهوري اسلامي و از مهمترين اعياد ملي ايران است. تشكيل نظام جمهوري اسلامي در دوازدهم فروردين 1358 كه در پي برگزاري رفراندوم عمومي در دو روز پياپي دهم و يازدهم فروردين اعلام شد، مهمترين رويداد سياسي در ايران، پس از پيروزي انقلاب در 22 بهمن 1357 محسوب مي شود.

نام «جمهوري اسلامي» كه از سوي امام خميني بر نظام سياسي حاكم بر كشور نهاده شد نيز قابل تأمل است. اين عبارت تركيبي از دو كلمه جمهوري به معناي حكومتي كه مردم آن را به وجود آورده اند. 1و اسلامي به معني ريشه و ماهيت ديني نظام و جهت دهنده اصلي حكومت است. جمهوري اسلامي به معني حكومتي است كه با الهام از تعاليم ديني و با اراده مردم شكل گرفته است.

واژه «اسلامي»، متمايز كننده حكومت جمهوري حاكم بر ايران از ساير نظامهاي جمهوري متداول در جهان است. هدف اين است كه در اين نظام، ارزشهاي الهي و قرآني بر تمامي شئون حاكميت داشته باشد و ولي فقيه، ولايت امر و امامت امت را بر عهده گيرد و علاوه بر تأمين زندگي مردم مسئوليت هدايت آنها و كمك به رشد و تعالي ايشان را نيز بر عهده داشته باشد.

از اين رو عبارت تركيبي «جمهوري اسلامي» جامع ترين عنواني است كه بر يك نظام مردمي متكي بر مباني اسلامي نهاده شده است. آنچه كه در 12 فروردين 1358شكل گرفت نيز اولين حكومتي است كه در ايران با اين مختصات موجوديت خود را در فضاي سياسي دنياي امروز اعلام كرد. از اين رو توفيق در

برقراري چنين نظامي آن هم در كشوري كه در طول تاريخ چند هزار ساله خود همواره در سلطه شاهان وابسته به بيگانه قرار داشته يك امتياز بزرگ براي انقلاب اسلامي ايران به حساب مي آيد.

در آستانه برگزاري رفراندوم «جمهوري اسلامي» امام خميني در پيامي دو نكته اساسي را متذكر شدند. يكي ضرورت شركت همه جانبه مردم در رفراندوم با توجه به شرايط سياسي حساس ايران و كمين دشمنان اسلام و ديگري آزاد بودن عموم مردم در انتخابات نظام دلخواهشان.

در بخش هايي از اين پيام آمده است:

«... اين رفراندوم سرنوشت ملت ما را تعيين مي كند. اين رفراندوم يا شما را به آزادي و استقلال مي كشاند و يا مثل سابق، به اختناق و پيوستگي به غير. اين رفراندوم چيزي است كه همه بايد در آن شركت كنند... شما مي توانيد هر فرمي را كه مي خواهيد انتخاب كنيد... شما حق داريد و مي توانيد كه در اين ورقه جمهوري دمكراتيك را بنويسيد، رژيم سلطنتي يا هر چه را مي خواهيد بنويسيد. در اين مورد مختار هستيد.» 2

اين اوج اعتماد به نفس امام بود كه در شرايطي كه فقط 50 روز از پيروزي انقلاب مي گذشت و دشمنان داخلي و خارجي انقلاب، همه جا در كمين بودند، خاضعانه از مردمي كه اين انقلاب را به پا كرده اند، خواست باز به ميدان بيايند و هويت آينده كشور خود را با اراده خويش رقم بزنند. پاسخ صريح مردم نيز دلگرم كننده بود. گرچه همه مي دانستند آرمان مردم چيست. چرا كه هيچكس فرياد مردم را در صحنه هاي پرشكوه انقلاب فراموش نكرده بود، اما در عين حال در آن زمان اين سئوال مطرح بود كه آيا مردم در مرحله

تثبيت نظام مورد نظر خود همچنان پابرجا هستند؟ آيا در پاي صندوقهاي رأي حضور خواهند يافت؟ و آيا آرايشان با انقلابشان همسو خواهد بود؟ بسياري از محافل خبري جهان به ويژه راديو بي بي سي، منابع خبري امريكا و راديو رژيم صهيونيستي، موضوع حضور مردم در رفراندوم و يا نوع آراء آنان را زير سؤال برده بودند.

امام خميني نه تنها از اين خطرات و تهديدات نهراسيدند بلكه با شناختي كه از مردم داشتند، آنان را در گزينش نظام دلخواهشان آزاد گذاردند و تنها براي ايفاي نقش رهبري خود بر جامعه و انقلاب، تأكيد كردند «من به جمهوري اسلامي رأي مي دهم» و در جاي ديگري به كساني كه نيات، مقاصد و افكار ديگري در سر داشتند، صريحاً هشدار دادند كه «مردم تنها يك چيز را مي خواهند: جمهوري اسلامي، نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد.»

رمز و راز پيروزي انقلاب و تداوم آن در همين عبارت نهفته است. امام هيچگاه براي خشنود كردن اين و آن، چيزي را «هم عرض» اسلام قرار ندادند و براي نگهداشتن نيروهايي كه به اسلام نمي انديشيدند، از آرمان مردم كه همان اجراي احكام اسلامي بود، صرفنظر نكردند. يكي از نكاتي كه امام اصرار داشت توسط مسئولان نظام جمهوري اسلامي رعايت شود، اين بود كه به گونه اي عمل كنند كه نهضتها و حركتهاي آزاديبخش در جهان اسلام تصور نكنند كه مي توان «اسلامي بودن» را با ساير انديشه ها و مشرب هاي سياسي و فكري، درهم آميخت. امام تأكيد داشت كه مسئولان بايد سعي كنند صرفاً اسلامي بينديشند و در چارچوب انديشه هاي اسلامي به تمهيد امور بپردازند.

در هر حال مردم در همه پرسي تعيين هويت سياسي

آينده كشور فعالانه شركت كردند و 2/98 % آنان به نظام جمهوري اسلامي رأي دادند.

امام خميني در صبحگاه 12 فروردين، علاوه برتبريك به مردم به دليل برقراري نظام جمهوري اسلامي، ماهيت و ويژگيهاي اين نظام را نيز بر شمردند. گرچه نزديك به سه دهه از صدور آن پيام مي گذرد ولي همچنان بايد از آن به عنوان «منشور نظام جمهوري اسلامي» ياد كرد. بخشهايي از سخنراني امام(ره) چنين است: ?

در جمهوري اسلامي بايد تمام مسايلي كه در ايران است متحول بشود. در جمهوري اسلامي بايد دانشگاهها متحول بشوند؛ دانشگاههاي وابسته، به دانشگاههاي مستقل متبدل بشود. فرهنگ ما بايد متبدل بشود؛ فرهنگ استعماري، فرهنگ استقلالي بشود. دادگستري ما بايد متحول بشود؛ دادگستري غربي به دادگستري اسلامي متبدل بشود. اقتصاد ما بايد متحول بشود؛ اقتصاد وابسته به اقتصاد مستقل متبدل بشود. تمام چيزهايي كه در حكومت طاغوت بود و به تَبَع اجانب در اين مملكت ضعيف، در اين مملكت زير دست، پياده شده بود با استقرار حكومت اسلامي و حكومت جمهوري اسلامي تمام اينها بايد زير و رو بشود. بايد مردم خودشان را اصلاح بكنند. طبقات مختلف به طبقات پايين ظلم نكنند. بايد حق فقرا، حق مستمندان داده بشود. تمام اينها در جمهوري اسلامي بايد عمل بشود. اگر دولتي را ديد كه خلاف مي كند، ملت بايد تودهني به او بزند. اگر چنانچه دستگاه جابري را ديد كه مي خواهد به آنها ظلم كند، بايد شكايت از او بكنند و دادگاهها بايد دادخواهي بكنند؛ واگرنكردند خود ملت بايد دادخواهي بكند، برود توي دهن آنها بزند. بايد بازار ما بازار اسلامي باشد؛ بازار ما از بي انصافي بايد شستشو بشود. بايد دولت

ما و همة دولتهايي كه بعدها مي آيند همه روي موازين اسلامي باشد، وزارتخانه ها روي موازين اسلامي باشند، ادارات دولتي روي موازين اسلامي باشند. بايد مملكتي كه رنگِ طاغوت دارد مبدل بشود به مملكتي كه رنگِ الله دارد. بايد مملكت طاغوتي به مملكت الهي تبديل شود.

در جمهوري اسلامي ظلم نيست. در جمهوري اسلامي اينطور مسايلي كه زورگويي باشد نيست. نمي تواند طبقة غني بر طبقة فقير زور بگويد، نمي تواند استثمار كند. من به همة اقشار ملت _ به تمام _ عرض مي كنم كه در اسلام هيچ امتيازي بين اشخاص غني و غير غني، اشخاص سفيد و سياه، گروههاي مختلف، سني و شيعه، عرب و عجم و ترك و غير ترك _ به هيچ وجه _ امتيازي ندارند. قرآن كريم امتياز را به عدالت و به تقوا دانسته است. كسي كه تقوا دارد امتياز دارد، كسي كه روحيات خوب دارد امتياز دارد؛ اما امتياز به ماديات نيست، امتياز به داراييها نيست. بايد اين امتيازات از بين برود؛ و همة مردم علي السّواء هستند. همه در حقوق مساوي هستند. اقليتهاي مذهبي حقوقشان رعايت مي شود؛ اسلام براي آنها احترام قائل هست. براي همة اقشار احترام قائل است.

دستجاتي كه زبانهاي مختلف دارند، اينها همه برادرهاي ما هستند و ما با آنها هستيم و آنها با ما هستند؛ و همه اهل يك ملت و اهل يك مذهب هستيم.

اميدوارم كه در هر سال روز «12 فروردين» روز عيد ملت ما باشد. ما به همة ملت تبريك عرض مي كنيم و من اين روز را بر ملت عزيز خودمان، به همة اقشارشان تبريك عرض مي كنم. مبارك باد بر شما اين عيد. مبارك باد بر شما اين

جمهوري اسلامي. پي نوشت: 1_ اين كلمه از ريشه جمهره به معني توده و انباشته مي آيد. جمهوري به معني نظامي است كه ريشه در اراده انبوه مردم داشته باشد.

2_ اطلاعات، 11/1/1358؛ گاه شمار سياست خارجي ايران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ج 1، ص 136.

3_ صحيفه امام، ج6، صص 465_ 457. منبع:www.ir-psri.com

قطع رابطه امريكا با ايران

قطع رابطه امريكا با ايران

جيمي كارتر رئيس جمهور امريكا در شامگاه 18 فروردين 1359 طي دستوري قطع روابط سياسي و بازرگاني با جمهوري اسلامي ايران را اعلام كرد. اين دستور كه 5 ماه پس از تصرف سفارت امريكا در تهران به وقوع پيوست عكس العمل جديد دولت آن كشور در برابر گروگانگيري ديپلماتهاي امريكايي در ايران بود. كارتر پيش از قطع رابطه با ايران، چند مرحله اقدامات سياسي و اقتصادي عليه جمهوري اسلامي ايران به عمل آورده بود.

در نخستين عكس العمل، روز 22 آبان 1358 دستور توقيف كليه دارايي هاي ايران در بانكهاي امريكايي و شعبه هاي خارجي آن را صادر كرد و خريد نفت از ايران را متوقف ساخت. در 13 آذر، 15 عضو شوراي امنيت تحت فشار امريكا به اتفاق آرا قطعنامه شماره 457 را در محكوميت اشغال سفارت امريكا در تهران منتشر كردند.1

ارجاع موضوع گروگانگيري به ديوان بين المللي دادگستري در لاهه از ديگر اقدامات امريكا بود. رأي اين ديوان نيز روز 24 آذر عليه ايران صادر شد و 15 قاضي اين دادگاه به اتفاق آرا جمهوري اسلامي ايران را به دليل تصرف سفارت امريكا محكوم كردند. 2

در نهم دي 1358، شوراي امنيت سازمان ملل تحت فشار امريكا قطعنامه 461 را در موضوع مجازات هاي اقتصادي عليه ايران تصويب كرد و تا 17 دي به ايران مهلت

داد تا گروگانهاي امريكايي را آزاد كند. 3 علاوه بر اين بسياري از مفسران امريكايي نيز از نيروي موسوم به «واكنش سريع» كه در 11 دي 1358 به دستور كارتر در خليج فارس شكل گرفت به عنوان عكس العمل واشنگتن در مقابل واقعه تصرف سفارت امريكا در تهران ياد كردند.

دستور قطع رابطه با ايران 17 روز قبل از مداخله نظامي امريكا در منطقه طبس با هدف آزادسازي گروگانها اتخاذ شد. جيمي كارتر پس از صدور فرمان قطع رابطه، در سخناني اعلام كرد ديپلماتهاي ايراني 24 ساعت فرصت دارند خاك امريكا را ترك كنند.

موضوع قطع روابط سياسي و اقتصادي امريكا با ايران، دو ماه پيش از صدور دستور كارتر، در قطعنامه ارايه شده از سوي امريكا به شوراي امنيت سازمان ملل پيش بيني شده بود. در آن قطعنامه كه در 24 بهمن 1358 به شورا ارايه شد امريكا خواستار اعمال تحريم هاي اقتصادي عليه جمهوري اسلامي و قطع رابطه با ايران به دليل تصرف سفارت امريكا گرديد. اين درخواست در كنفرانس كشورهاي صنعتي غرب نيز مطرح شده بود، ولي رايزني هاي هيأت نمايندگي ايران در سازمان ملل و همچنين وتو شدن قطعنامه پيشنهادي امريكا توسط اتحاد جماهير شوروي، باعث شد دولت جيمي كارتر در اتخاذ تصميم براي قطع مناسبات سياسي و بازرگاني با ايران تنها بماند.

كارتر در سخنان خود راجع به قطع رابطه با ايران اظهار داشت:

«... مطالبات شاكيان امريكايي و شركتها، از اموال مسدود شده ايران در امريكا برداشت خواهدشد و مسئوليت بحران با شوراي انقلاب ايران است كه خود را پشت سر دانشجويان پنهان مي كند. اگر گروگانها آزاد نشوند، تصميمات شديد تري عليه ايران اتخاذ خواهد شد و

امريكا با هم پيمانان خود اقدامات مقتضي به عمل خواهد آورد. هيچ ويزاي جديد براي ايرانيان صادر نخواهدشد وكليه ويزاهاي صادر شده پس از بحران باطل مي باشد...» 4

در پي اين تصميم، از يكسو دفتر امام خميني اعلام كرد «نظر امام در مورد گروگانها عوض نشده و مثل گذشته سفارت و گروگانها تا تشكيل مجلس شوراي اسلامي و تعيين سرنوشت آنها توسط وكلاي مردم در دست دانشجويان باقي خواهد ماند» 5 و از جانب ديگر امام خميني خود بيانيه جداگانه اي در اين رابطه منتشر كردند. در پيام امام خميني كه دو روز پس از تصميم كارتر انتشار يافت آمده است:

«... ملت شريف ايران اگر كارتر در عمر خود يك كار كرده باشد كه بتوان گفت به خير و صلاح مظلوم است، همين قطع رابطه است. رابطة بين يك ملت بپاخاسته براي رهايي از چنگال چپاولگران بين المللي با يك چپاول گر عالم خوار، هميشه به ضرر ملت مظلوم و به نفع چپاول گر است. ما، اين قطع رابطه را به فال نيك مي گيريم چون كه اين قطع رابطه، دليلي بر قطع اميد امريكا از ايران است. ملت رزمندة ايران، اين طليعة پيروزي نهايي را كه ابرقدرت سفاكي را وادار به قطع رابطه يعني خاتمه دادن به چپاول گري ها كرده است، اگر جشن بگيرد حق دارد. ما اميدواريم كه نابودي سرسپردگاني مثل سادات و صدام حسين به زودي انجام گيرد. ملت هاي شريف اسلامي به اين انگل هاي خائن، آن كنند كه ملت ما با محمد رضاي خائن كرد و به دنبال آن براي آزاد زيستن و به استقلال تمام رسيدن، قطع روابط با ابرقدرت ها خصوصاً امريكا نمايند. من كراراً گوشزد نموده ام كه رابطه با

امثال امريكا، رابطة ملت مظلوم با جهان خواران است. شما اي ملت عزيز كه براي رضاي خداوند متعال، با بانگ الله اكبر بر دشمنان خود چيره شديد و آزادي و استقلال را به دست آورديد، با اتكال به خداوند تعالي و حفظ وحدت كلمه، مهيا باشيد براي رودررويي دشمنان اسلام و دشمنان مستضعفين. شما به خواست خداي تعالي پيروز هستيد و بر مشكلات غلبه خواهيد كرد...» 6 پا نوشت ها: 1_ الگوهاي رفتاري ايالات متحده امريكا در رويارويي با جمهوري اسلامي ايران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383، ص 128.

2_ همان، ص 129.

3_ چالش هاي ايران و امريكا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، پائيز 1381، ص 93.

4_ گاه شمار سياست خارجي ايران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ج 1، ص 223، به نقل از روزنامه اطلاعات، 19/1/1359

5_ همان

6_ روزنامه جمهوري اسلامي، 20/1/1359، ص 11. منبع:www.ir-psri.com

انقلاب اسلامي و پايان تاريخ

انقلاب اسلامي و پايان تاريخ نويسنده:دكتر محمد مددپور تجدّد اسلامي و نظريه هاي سه گانه تمدني مقدمه انقلاب اسلامي را اغلب در مسير نهضتهاي اسلامي صدساله اخير تفسير و تعبير كرده اند. آيا حقيقتاً انقلابي كه به رهبري امام خميني ؛ با قيام 19 دي ماه سال 56 شهر قم و سپس در ديگر شهرها آغاز، و به پيروزي 22 بهمن سال 57 انجاميد، نهضتي مانند نهضت تنباكو يا نهضت مشروطه و امثال آنها بود؟ يا از نوع نهضت وهابيت و اسماعيليه جديد و سلفيه و غيره

همة اين نهضت ها بي نسبت با برخورد مسلمانان با تمدن غربي كه دو ساحت آن را در تكنولوژي _ علم و سياست _ سيطرة امپرياليستي تجربه مي كردند، نبود. آنچه كه به نام احياي اسلام و بيدارگري اسلامي در صدوپنجاه سال

اخير صورت گرفته است اگر دقيقاً مورد تأمل قرار گيرد، به همان برخورد ميان تمدن اسلامي و تمدن غربي بازمي گردد. سير و نظر در تلقي سيدجمال الدين اسدآبادي در مسئله پان اسلاميسم و چه در مسئله اصلاح دين و احياي عظمت اسلام اين حقيقت را آشكار مي كند كه آنچه براي او اصالت دارد «تجدّد» است آغاز مسئله تجدّد اسلامي سيد و همسخنان او توجه عميقي بدين حقيقت نداشتند كه تمدن غربي تمدني دنيوي است كه در آن ادب دنيا جاي ادب دين را مي گيرد و در معاملات و مناسبات مردمان قوانين موضوعة بشر، جاي احكام شريعت را مي گيرد، آنها فقط دنبال تجدّدبودند، تا قدرت فائقه تمدن اسلامي به مسلمانان بازگردد. درحالي كه با ظهور تفكر جديد، بشر خود واضع ارزشها و ملاك حق و حقيقت است از اينجا شعارهاي سيدجمال و متجدداني چون او در مقام تفسير شريعت و ديانت اسلام و ارزشهاي كهن و سنتي با قواعد اجتماعي و مدني غرب بود. البته اين تفسير به سادگي صورت نمي گرفت بسياري از مفاهيم در زبان اسلامي به قالبي نو درمي آمد.

سيدجمال به جاي قرآن در مقاله لكچر در تعليم و تربيت از «گرامي نامه نام مي برد، البته در مقدمه سخن خويش سيطره و عظمت و شوكت انگليس و فرانسه را از ناحية «علم مي داند كه تعبيري اسلامي است اين علم يك مرتبة جزوي متكثر و منفرد مانند شيمي و فيزيك و گياهشناسي و... دارد، كه به تنهايي قادر به حفظ و پايداري و ترقي خود نيستند، پس علمي ديگر هست كه به منزلة روح جامع كلي از براي جميع علوم است

علت مبقيه علم همين روح جامع و آن در نظر

سيدجمال فلسفه و حكمت است البته منظور او از حكمت و فلسفه تلقي سنّتي اسلامي از اين دو نيست «اين حكمت از گرامي نامه به آيات محكمه جراثيم در نفوس مطهره نهاده و راه انساني شدن را به انسان وانموده و امت عربيه بر آن گرامي نامه ايمان آورده از عالم جهل به علم و از عمي به بصيرت و از توحش به مدنيت و از بداوت به حضارت منتقل گرديد، و احتياجات خود را در كمال عقلي و نفسي و در معشيت فهميد، و آن جراثيم (ريشه هاي فنون و حكمتها) و ارومها (اصل و بيخ اندك اندك باليدن گرفت و افكارها در تزايد شد، و عقلها در دوائر وسيعه عالم از براي اكتساب كمالات در جولان آمد، تا آن كه جماعتي در زمان منصور دوانقي ملاحظه نمودند، كه قطع اين مراحل و طي اين منازلِ بي پايان بدون استعانت به افكار مشاركين در نوع خالي از صعوبت و دشواري نخواهد بود.»

خلاصه آن كه سيد در ادامه شوكت و سطوت و عزت اسلام و مسلمين را در روي آوري آنها به نصاري و يهود مجوس در تعلّم مي داند، تا به واسطه آنها فنون حكميه را توجه كردند، و اين گرامي نامه بود كه نخستين معلم حكمت بود مسلمانان را، و اين حكمت و فلسفه «خروج از مضيق مدارك حيوانيت است به سوي فضاي واسع مشاعر انسانيت و ازاله ظلمات اوهام بهيمه است به انوار خرد غريزي و تبديل عمي و عمش است به بصيرت و بينايي و نجات است از توحش و تبربر جهل و ناداني به دخول در مدينة فاضل و دانش و كارداني و بالجمله صيرورت انسان و حيات اوست به حيات مقدسه

عقليه و غايت آن كمال انساني است و كمال در معشيت و رفاهيت در زيست شرط اعظم است كمال عقلي و نفسي را...»

پس گرامي نامه مسلمانان را به فلسفة جديد بعد از تأثيرپذيري از فلسفة يوناني فرامي خواند، زيرا فلسفة يوناني ناقص بوده در حالي كه فلسفه و علم جديد كاملتر از آن است سيدجمال از فلسفه تجدّد و صيرورت از وضع كهن به وضع نو را تلقي مي كند، و آن را در روح فلسفي به مثابه روح جامع كلي از براي جميع علوم درك مي كند. به اعتقاد سيد «... اگر فلسفه در امتي از امم نبوده باشد، و همة آحاد آن امت عالم بوده باشد، به آن علومي كه موضوعات آنها خاص است ممكن نيست كه آن علوم در آن امت مدت يك قرن بعد صد سال بماند، و ممكن نيست كه آن امت بدون روح فلسفه استنتاج نتايج از آن علوم كند.

دولت عثماني و خديويت مصر، مدت شصت سال است كه مدارس از براي تعليم علوم جديد گشوده اند، و تا هنوز فايده از آن علوم حاصل نكرده اند. سببش اين است كه تعليم علوم فلسفه در آن مدارس نمي شود، و به سبب نبودن روح فلسفه از اين علومي كه چون اعضاء مي باشد، ثمرة ايشان را حاصل نيامده است و بلاشك اگر روح فلسفه در آن مدارس مي بود، در اين مدت شصت سال از بلاد فرنگ مستغني شده خود آنها در اصلاح ممالك خويش بر قدم علم سعي مي نمودند، و اولاد خود را هر ساله از براي تعليم به بلاد فرنگ نمي فرستادند، و استادها از آنجا براي مدارس خود طلب نمي نمودند. مي توانم بگويم كه اگر روح فلسفي در

يك امتي يافت بشود، يا آن كه در آن امت علمي از آن علوم كه موضوع آنها خاص است نبوده باشد، بلاشك آن «روح فلسفي آنها را بر استحصال جميع علوم دعوت مي كند. مسلمانان صدر اول را هيچ علمي نبود، لكن به واسطه ديانت اسلاميه در آنها يك روح فلسفي پيدا شده بود، و به واسطة آن روح فلسفي از امور كلية عالم و لوازم انساني بحث كردن گرفتند، و اين سبب شد كه آنها جميع آن علوم را كه موضوع آنها خاص بود در زمان منصور دوانقي از سرياني و پارسي و يوناني به زبان عربي ترجمه نموده در اندك زماني استحصال نمودند_ فلسفه است كه انسان را بر انسان مي فهماند_ و شرف انسان را بيان مي كند، و طرق لائقه را به او نشان مي دهد. هر امتي كه روي به تنزل نهاده است اول نقصي كه در آنها حاصل شده است در «روح فلسفي حاصل شده است پس از آن نقص در ساير علوم و آداب و معاشرت آنها سرايت كرده است _ چون مراتب علوم و شرف فلسفه معلوم شد.»

اين آراء در باب روح فلسفي و انتقادات بعدي اسدآبادي از علوم رسمي تمدن اسلامي و تأثير آن در تاريخ دورة معاصر و صدوپنجاه سال اخير ملل ميانه اسلامي چنان بوده كه بعضي از تاريخ نويسان اين دوره به سبب فعاليتهاي فوق العاده او را به عنوان فيلسوف واقعي و مصلح بزرگ دنياي شرق ميانه و اسلام دانسته اند، كه نهايتاً به انقلاب اسلامي منجر شده است

البته اين نكته نيز ناگفته نماند كه عده اي ديگر از تاريخ نويسان او را ماجراجو و بي دين و حتي ابليس در لباس انسان دانسته اند كه

اين كلمات بيشتر كين توزانه است تا از سر تفكّر و تأمّل سيد مرد عمل و تعهد بود، و با شجاعتي فوق العاده خواب رجال سياسي غرب و شرق را برهم مي زد. او به دستگاههاي سياسي نفوذ مي كرد و با احترام دعوت اما با لعن و توهين و تهمت رانده مي شده است چنان كه ابتدا به دستگاه فراماسونري نزديك و به جهت نطق ضدانگليسي و شرق گرايانه و اسلام گرايانه از آن به اتهام بي خدايي اخراج مي شود!!

تعهد عملي سيد چنان است كه مي خواهد همه چيز حتي فلسفه و علم را در خدمت شورش و انقلاب بگيرد. او فلسفه غرب را برتر از فلسفه قديم يوناني زدة شرق مي داند، پس دعوت او دعوت به روح فلسفي غرب براي احياء مجد و عظمت مسلمانان است اما چگونه اين همان پارادكسي است كه هنوز حتي در عصر انقلاب نيز گرفتار آنيم

او هر وسيله اي را براي رسيدن به غايت مورد نظر خود به صلاح و صواب مي دانسته است اين غايت تحقّق پيشرفت و عظمت مسلمانان و بازگرداندن حيثيت سياسي آنهاوكوتاه كردن دست غرب مهاجم است و چنين كاري به نظر او انجام نمي گيرد، مگر اين كه ملل شرق مسلمان بيدار، و با علوم و صنايع جديد و قوانين مدني غرب آشنا شوند، و روح فلسفي پيدا كنند.

به نظر او دين اسلام ذاتاً مانع از پيشرفت نيست بلكه سوءتعبير احكام آن گاهي چنين توهمي را بوجود مي آورد. لذا براي مطابقت ايمان با شرايط علمي دنياي جديد، بايد اعتقادات را به محك عقل سنجيد و كلام خدا را در جهت آزادي سياسي و بي نيازي اقتصادي مسلمانان و حقوق حقة انساني آنها فهميد. مسلماني كه بدينسان از بند خرافات و تعصبهاي ناروا

رها مي شود و به حقايق ديني خودآگاهي مي يابد و امكانات جديد آن را درمي يابد، نه فقط تسليم نمي شود، بلكه به قدرت اصلي خويش بازمي گردد و در نتيجه دست گلادستونها و امثال آنها از سرزمينهاي اسلامي كوتاه خواهد شد.

مرحوم سيد و اقران و همدلان او، به همراه علماي متجدّد، به عنوان بنيانگذار بيدارگري اسلامي و نوعي روشنفكري ديني اساس بنايي را گذاشتند، كه هنوز بعد از انقلاب اسلامي نيز مسلمانان در چنبرة تناقص آن گرفتارند. اين تناقص همان احياء مجد و عظمت مسلمانان از طريق علم و فلسفه غربي و ديگر پيدايي «روح فلسفي جديد است كه از ديانت ما نشأت نمي گيرد، بلكه بايد آن را از مشركان فرنگ به وديعه گرفت چنان كه در دوران اسلامي با تحريك قرآن (گرامي نامه از يونانيان و يهود و نصاري و مجوس گرفته شده بود، و مجد و عظمت تمدن اسلامي از ناحيه همين اخذ فلسفه و تفكر علميِ بيگانه بوده است ! البته همين فلسفه و علوم خود بعداً دچار ركود و تناقض مي شوند، هرچند مسلمانان و علوم آن عصر، برتر از مسلمانان و علوم اين عصر آنها است

سيدجمال مي گفت آن گرامي نامه كه يك بار در تاريخ اثر خود را كرده است اكنون هم بايد ما را به كسب علوم فرنگستان برانگيزد. مگر مسلمانان علوم يونانيان و صابئيان را كه عين كفر يا آميخته به كفر بود، فرانگرفتند، پس چرا علماي اسلامي علم را به علم مسلماني و علم فرنگي تقسيم كرده اند، و تحصيل علوم فرنگي را منع مي كنند و آن را منافي با ديانت مي شمارند؟ حاصل اين آراء اين است كه دين بايد در خدمت دنياي مردمان

باشد، و به صورت فلسفه اي درآيد كه رغبت به علوم و فنون ايجاد كند.

در اين مرتبه و وضع تاريخي است كه متفكران جديد و بانيان رسمي نهضتهاي احياء مجد و عظمت اسلامي و بازگشت به خويشتن متفق النظر و القولند كه مسلمانان در تعليم و تعلم خود هيچ فايده ملاحظه نمي كنند. سيد در اين باره در نقدي از علوم اسلامي عصر مي گويد، نه «زبان عربي كساني را قادر به تكلم عربي كرده و نه قادر بر نوشتن عربي و فهميدن آن «علم معاني و بيان نيز نه منشأ شاعري و خطيبي است و نه قدرت بر تصحيح كلمات و «علم منطق كه ميزان افكار است در عمل كسي را قادر بر تميز حق و باطل و صحيح و فاسد نمي كند. از اينجا دماغهاي منطقيان ما مسلمانان پر است از جميع خرافات و واهيات و فرقي ميان افكار اينها با عوالم بازاري نيست

علم حكمت نيز كه بحث از احوال موجودات و علل و اسباب آنهاست كمكي به كساني كه خود را حكما خوانده اند نمي كند، ودست چپ خود را از دست راست نمي شناسند، و نمي پرسند كه ما كيستيم و چيستيم و ما را چه بايد و چه شايد و هيچگاه از اسباب اين تاربرقي ها (الكتريك و آگنيپوتها (كشتي بخاري و ريل گارها (خط راه آهن سئوال نمي كنند_ عجب تر آن است كه يك لمپئي در پيش خود نهاده از اول شب تا صبح شمس البارعه را مطالعه مي كنند، و يك بار در اين معني فكر نمي كنند كه چرا اگر شيشه او را برداريم دود بسياري از آن حاصل مي شود، و چون اگر شيشه را بگذاريم هيچ دودي از او پيدا نمي شود_ خاك بر

سر اينگونه حكيم و خاك بر سر اينگونه حكمت حكيم آن است كه جميع حوادث و اجزاي عالم ذهن او را حركت بدهد، نه آن كه مانند كورها در يك راهي راه برود كه هيچ نداند، كه استيش و پايان آن كجاست

اما علم فقه اوضاعش بدتر از ديگران است فقيه و متوغل در فقه ظاهراً بايد به جهت آشنايي با حقوق منزليه و بلدليه و دوليه لائق آن باشد كه صدراعظم ملكي شود، يا سفيركبير دولتي گردد، و حال آن كه ما فقهاي خود را مي بينيم بعد از تعليم اين علم از ادارة خانه خودعاجز هستند، بلكه بلاهت را فخر خود مي شمارند. و در علم اصول نيز كه بايد فلسفة شريعت (فيلوزوفي آف لا = حكمت قوانين باشد، وعالم بدان قادر بر وضع قوانين و اجراي مدنيت در عالم اما در عمل خوانندگان اين علم در مسلمانان محروم هستند از دانستن فوائد قوانين و قواعد مدنيت و اصلاح عالم چون حال اين علما معلوم نشد مي توانيم بگوييم كه علماي ما در اين زمان مانند فتيله بسيار باريكي هستند، كه بر سر او يك شعلة بسيار خردي بوده باشد، كه نه اطراف خود را روشني مي دهد و نه ديگران را نور مي بخشد_ عالِم حقيقة نور است اگر عالِم باشد... و بايد بر همه عالم نور بپاشد يا... اصلاً قطر خود را يا شهر خود را يا قريه خود را و يا خانه خود را منور سازد، و اين چه عالمي است كه خانة خود را هم منور نمي كند.

بعد از اين مقدمات انتقادي سيدجمال نظر نهايي و اصلي خود را كه دعوت مسلمانان به علم جديد است بازمي گويد،

و انتقاد نهايي خود را متوجه علما مي كند: «علماي ما در اين زمان علم را بر دو قسم كرده اند، يكي را مي گويند علم مسلمانان و يكي را مي گويند علم فرنگ ، و بعد اضافه مي كند: «چه بسيار تعجب است كه مسلمانان آن علومي كه به ارسطو منسوب است آن را به غايت رغبت مي خوانند، گويا كه ارسطو يكي از اراكين مسلمانان بوده است و اما اگر سخن به كليلو (گاليله و نيوتن و كپلر نسبت داده شود، آن را كفر مي انگارند. پدر و مادر علم برهان است و دليل نه ارسطو است نه كليلو. حق در آنجاست كه برهان در آنجا بوده باشد، و آنها كه منع از علوم و معارف مي كنند، بزعم خود صيانت ديانت اسلاميه را مي نمايند. آنها في الحقيقه دشمن ديانت اسلاميه هستند. نزديكترين دينها به علوم و معارف ديانت اسلاميه است »

به اعتقاد او اكنون آن علوم و معارف قديم مندرس و امثال امام غزالي دوست جاهل اسلام است كه ديانت اسلاميه را منافي ادلة هندسيه و براهين فلسفيه و قواعد طبيعيه مي داند. ضرر اين دوست جاهل از ضرر زنديقها و دشمنهاي اسلام زياده است چون كه قواعد طبيعيه و براهين هندسيه و ادلة فلسفيه از جمله بديهيات است پس كسي كه بگويد دين من منافي بديهيات است پس لامحاله حكم بر بطلان دين خود كرده است و چون اول تربيتي كه براي انسان حاصل مي شود، تربيت ديني است زيرا آن كه تربيت فلسفي حاصل نمي شود، مگر از براي جماعتي كه اندكي از علم خوانده قادر بر فهم براهين و ادله بوده باشند. از اين جهت مي توانيم بگوييم كه هرگز اصلاح از

براي مسلمانان حاصل نمي شود، مگر آن كه رؤساي دين ما اولاً اصلاح خود را نمايند، و از علوم و معارف خويش ثمره اي بردارند. و حقيقتهً چون نظر شود، دانسته مي شود كه يكي خرابي و تباهي كه از براي ما حاصل شده است اين تباهي اولاً در علما و رؤساي دين ما حاصل شده است پس از آن در ساير امت سرايت كرده است

با توجه به مراتب فوق در نظر سيدجمال تربيت ديني مقدمة ورود به عالم و تربيت فلسفي است اولي نياز «به علم ندارد»، و دومي نيازمند «اندكي از علم خوانده قادر بر فهم براهين و ادله است .

نكته ديگر كه در مقاله «فوائد فلسفه بعد از بيان آن كه غايت كمال انساني و معشيت و رفاه شرط اعظم كمال عقل و نفس است به تفصيل آن مي پردازد، علل پيدايي فلسفه است «سبب اولي و باعث حقيقي پيدايش آن (حكمت و فلسفه در عالم انساني اولاً حاجت و دشواري راههاي معشيت انسان است و صعوبت زيست اوست چون ساير حيوانات و ثانياً عقل فطري و خرد غريزي است زيرا آن كه قوام و حيات او به ادراك اسباب و علل و لذت مسرت آن در كشف مجهولات و دانستن خباياي (چيزهاي پوشيدة عالم هستي است »

به نظر او انسان از لحاظ تاريخي بعد از آسايش اندكي در معشيت متوجه شده است كه كمال معيشت با فساد اخلاق عين نقصان است و لهذا فن تهذيب الاخلاق را اختراع نموده و چون عقل از صلاح بدن و معيشت آن و تعديل و تقويم اخلاق نفس فارغ شده به هدايت حكمت به بحث از پيدايش و حقيقت

خويش پرداخته كه منجر به پيدايش «فنوني چون فن فلسفة عقليه و فن فلسفة اخلاق و فن فلسفة تاريخ و فن فلسفة شرايع و قوانين و فن فلسفة اولي و حكمت عليا شده است »

در ميان اقوام امت عربي به واسطه گرامي نامه روي به فلسفه و علوم آوردند، و از توحش و بدويت رهايي يافتند، و به مدنيت دست يافتند، آن هم با رجوع به تمدن غربي و يونانيان اما اين فلسفه به دلايلي دچار نقصان است و صورتهاي كاملتري از فلسفه بوجود آمده است

دربارة نقائص و ناتمامي تأليفات حكماي اسلامي نكاتي را سيدجمال ذكر مي كند.

اول اين كه ابواب چون و چرا بر اذهان آنها بسته شده است زيرا آن را كاملترين تصور كرده اند، و به مثابه وحي آسماني گويي فلاسفه يوناني صاحب عقل مطلق اند، و به خيال آنها فلاسفة يونان اين افكار را از كتم عدم به عالم وجود آورده اند.

دوم آن كه اين مسائل فلسفي حكماي يونان مخلوط به اساطيرصابئي است اعتقاد به الهه هاي متعدد، در حالي كه حكماي مسلمان بدان توجه نكرده اند. سوم عقيم و ابتر بودن مسائل فلسفي يوناني

پس خطاب به مسلمانان مي گويد «چرا افكار خود را به يك بار از آن كتب ناقصه برنمي داريد، و بدين عالم وسيع نظر نمي افكنيد، و در حوادث و علل آنها بي حجاب آن مؤلفات تدّبر و تفكر نمي بريد؟ و چرا آن عقول عاليه را هميشه در اين مسائل جزئيه استعمال مي كنيد؟» و كمي دورتر اضافه مي كند: «آيا جايز است كه شما بحث در اين امور جديده را ترك نماييد، به جهت آن كه در شفاي ابن سينا و حكمت اشراق شهاب الدين مذكور نيست »

سيد جمال

دريافته است كه در فلسفة حكماي اسلامي به علوم استقرايي جديد توجهي نمي شود، در صورتي كه آن گرامي نامه چشم مسلمان را به روي جهان مي گشايد، و شخص مؤمن به آن را تشنه علم و دانش مي كند، و روح فلسفي را كه مقوم علوم است ايجاد مي كند. حال چگونه است كه اين گرامي نامه مي توانست اساس ارزشهاي جديد را كه در ذات خود غيرديني و بشري بود تحكيم كند.

حُسن و عيب كار سيدجمال در توسل به همين عروة الوثقي و حبل المتين بود. اگر به آن متوسل نمي شود هيچ نداشت و ما امروز او را نمي شناختيم و اگر مي شناختيم چيزي در حد ميرزاملكم و آخوندزاده و طالبوف بود، و چون سيد در اين عروة الوثقاي تجدّدزده چنگ زد، انتظار نتايجي را داشت كه محال بود و تاريخ جديد، با اين تناقص و محال absurd آغاز شده است كه بخشي از آن به نسل روشنفكران ديني و علماي متجدّد انقلاب اسلامي انتقال يافته است آنها انتظار محال از قرآن و اسلام دارند، و اسلام را با حجاب تمدن و ارزش هاي غربي مطالعه مي كنند، و اين خود چالشي غريب را در خاورميانه اسلامي ايجاد كرده است و گره كوري است كه به دست هركسي باز نخواهد شد. حتّي انقلاب نيز اين خودآگاهي را براي سران و رجل سياسي فراهم نكرد، كه به وضع آخرالزماني برزخي خود پي برند.

علماي متجدد و روشنفكران ديني چون مرحوم سيدجمال به آنچه علماي سنتي دين و محققان فلسفه اسلامي گفته بودند، وقعي نمي نهادند، و ايمان مسلماني زمان خود را نمي پسنديدند. زيرا به نظر او اين ايمان چشم ها و گوشها را كور و كر كرده بود. پس

بايد ايمان به اسلام را تجديد كرد. توجهي كه در ايام انقلاب جوانان مسلمان انقلابي به آراء و آثار سيدجمال الدين از طريق مرحوم دكتر شريعتي و برخي ديگر از روشنفكران ديني كردند، در بسط همان محال تاريخي تاريخ معاصر صدوپنجاه ساله ماست اينها متوجه شده اند كه سيدجمال الدين بزرگترين معلم مردم خاورميانه در سير به سوي چيزي است كه اروپائيان Secularization مي گويند، و شايد بتوان آن را دنيوي شدن علم و ادب و تفكر يا اصالت ادب دنيا در مقابل ادب دين و ادب حق تعبير كرد، يا الفاظ اتحاد اسلام و اين كه آن گرامي نامه مشوق كسب كمالات علمي و فني است ايشان را از نتايج اقوال سيد غافل كرده است اينجا پاي هر كس ممكن است بلغزد.

ولي اين ايمان در عين حال كه چيزي از ايمان اهل ديانت دارد، ايمان و دلبستگي به تجدد است او از روح ديني و گرامي نامه انتظار تجدّدطلبي دارد، چيزي كه ازلياني چون افضل الملك و شيخ احمد روحي بدان نظر داشتند، و اين جماعت مظهر آغاز يك دوران تاريخي اند، كه در آن بايد به تمدن و علم جديد صفات شريعت داده شود، زيرا شريعت اسلام و شيعه در تاريخ خاورميانه چيزي نبوده كه چون آئينهاي غيرشريعتي شرق دور مانند كنفوسيانيسم و تاتويئسم و شينتو و هند و بودايي باشد، كه آيين هاي ديني و اساطيريِ جدا از ساحت دنيوي و عرفي حيات انساني شود، و نوعي تفكيك ميان امر مقدس و نامقدس گرايد، در حالي كه در اسلام ميان روحانيت و غيرروحانيت فواصل درجاتي است نه ماهوي و ذاتي چنانكه در مسيحيت و آئينهاي شرق دور مي بينيم پارادكس تجدّد و اسلامي شدن

در اين دوران برزخي در شرق اسلامي شريعت و مناسك دين را بالنسبه نگه داشتند، اما تفسيري تجددزده از آن كردند، و انتظار داشتند كه شريعت به صورت ايدئولوژيك مؤيد ورود دموكراسي و علم غربي باشد، و اين همان محالي است كه در تنازع ميان علماي سنّتي و روشنفكر متجدد آشكار مي شود، و در اين بين روشنفكر ديني سرگردان در برزخ ميان ديانت و روشنگري است كه اين دو ذاتاً همديگر را برنمي تابند، اما به هر حال سعي به جمع ميان اضداد دارد.

فرهنگ روشنفكري ديني ايران با طيفهاي مختلف از مهندس بازرگان و عبدالكريم سروش تا روشنفكران متعهدتر و نزديكتر به علماي سنتي و خواهان همراهي دين و سياست تركيبي است از آثار آل احمد و اقبال و شريعتي و بازرگان صدر و مطهري و سوسياليسم جهان سومي و ادبيات انتقادي روشنفكر چپ اروپايي و آمريكايي طرفداران نهضت زنان و سياهپوستان و جوانان و جريانهاي حقوق بشري و امثال آنها.

به هر حال اكثريت مردم و دانشجويان انقلابي به اين روشنفكران نظر داشتند، و مي دانستند كه روشنفكران لائيك راست كه حاكميت سياسي دست اكثريت آنها بود، و چپ كه گهگاه با رژيم همكاري مي كردند، و در ضمن اداهاي اپوزيسيوني درمي آوردند، يا در گروههاي براندازي و چريكي ماركسيستي جمع شده بودند، چندان پايگاه محكمي نداشتند، و به همين دليل بود كه روسها نتوانستند پايين تر از رود ارس نفوذ كنند، و در آن نواحي آسيا و شرق ميانه كه روسهاي ماركسيست سيطره يافتند، اقتصاد و صنعت آنها هيچگاه موقعيت برجسته اي مانند روسيه و اوكراين پيدانكرد، هرچند هويت قومي و ديني خود را نيز بالتمام حفظ نكردند، چنان كه خاورميانه اسلامي نيز با نفوذ امپرياليستهاي انگلوساكسون

انگليسي _ آمريكايي نتوانست منشأ اثر جدي در تاريخ جديد باشد، علاوه بر به يغما رفتن سرمايه هاي ملي و شكل گيري غدة سرطاني اسرائيل در مركز سرزمين اديان ابراهيمي يعني فلسطين آن محال تاريخي تعميق يافت

به هر تقدير در صدر تاريخ جديد ما، متفكراني چون سيدجمال يك وضع تاريخي بي سابقه اي را نسبت به اسلام و غرب گرفتند، آنها نه يكسره چون اراسموس و مونتني و پتراركا و بوكاچو از دين دل بريدند، و نه رسماً اعلام جدايي دين از شئون عمومي جامعه كردند، مانند لوتر و كالون بلكه در برزخي ميان اسلام و غرب باقي ماندند. ضمن تعلق به دين آن را با حجاب ارزشهاي غربي تفسير و تأويل كردند، و اهميت علوم جديد و قدرت تكنيكي غرب را گوشزد كردند، و سخن از ورود علم غربي و سوق به سوي تكوين روح فلسفي گفتند، و در ضمن از تأييد ليبراليسم اخلاقي غرب دست برداشتند، و اين عدم توجه آنها به وحدت ذاتي و ارگانيك شئون تمدن غربي بود.

از نظر اينها فساد امري عارضي است و بدي امپرياليستها از بدي اهل سياست آنهاست نه علم و تكنولوژي در نظر روشنفكر جديد جامعه مطلوب و ايده آل همان جامعه اي است كه در آن علم و تكنولوژي و ادب غرب با اخلاق و شريعت جمع شده باشد. غرب چنان بر اذهان اين روشنفكران سيطره دارد كه كمتر كسي جرأت دارد بگويد كه اين عالم عالم رؤياي خيال پروران است و در هيچ عالمي نمي توان نفس پروري و عبوديت را جمع كرد.

اساس و بناي غرب جديد بر نفس پرستي و تفرعن و استكبار و نفسانيت و فزونخواهي وميانمايگي وفرومايگي ويكسان سازي است و اساس اسلام بر توحيد و

نفس كشي و ايثار و فداكاري و عدالت و علوخواهي خوب و بد، و خير و شر يك تمدن به «كلّي برمي گرددكه بر آن تمدن حكومت مي كند. اين خوب و بد قابل تقسيم نيست

غرب مجموعه اي از اتمها و اجزا نبود كه كنار هم قرار گيرند، و بتوان اجزاء آنها را از هم جدا كرد. غرب كل واحدي است كه اجزاي آن را نتوان به هر تركيب تازه اي وارد كرد. اين اجزاء در صورتي امكان حضور در تاريخي ديگر خواهند داشت كه روح و منشأئيت اثر خود را از دست بدهند. در اين مرحله تمدن غربي مي تواند به حكم ماده براي تاريخ ديني آينده درآيد.

در نظر سيدجمال و بنيانگذاران جريانهاي ديني و شبه دينيِ تاريخ جديد ايران و نهضتهاي اسلامي معاصر، علوم و تكنولوژي جديد جزيي از كتاب كبير است كه چيزي به جز كتاب آسماني نيست از اين نظر در ظاهر با جريانهاي روشنفكري لائيك به رهبري ميرزاملكم و آخوندزاده متفاوت مي نمايد، هرچند هر دو در قبول علم و تكنولوژي جديد ترديد به خود راه نمي دادند. گروه دوم تاريخ معاصر ايران دين و شريعت را مانعي براي آشنايي با علوم جديد مي دانستند. گرچه برخي مانند ميرزاملكم دين را وسيلة پيشرفت مقاصد غربي مي دانستند، امّا گرايش او به اسلام نيز با همين ديد ماكياولي تحقق يافته بود. او از تزلزل ايمان مسلمانان نگران نبود، و حتّي براي قبول افكار جديد، آن را لازم مي دانسته است

سيدجمال حتّي طريقه روشنفكران و متجدداني چون سيداحمدخان هندي كه سعي مي كردند، نتايج علوم جديد را با آيات قرآن تطبيق دهند نمي پسنديد، و آنها را نيچري و طبيعي مذهب مي خواند؛ راهي

كه بعداً عده اي از مسلمانان متجدّد مانند طنطاوي و بازرگان و شريعتي و طالقاني و سحابي و بسياري ديگر پيمودند.

سيدجمال زيركانه همين نتيجه را مي گيرد، اما با شيوه و مقدماتي ديگر. در نظر او گرامي نامه (قرآن نسخة جامع عالم كبير است ذهن را تشويق به دريافت اطلاعات و معلومات در امور طبيعي عالم صغير مي كند، و چنين علمي را كه همان علم تحصّلي اروپاست پادشاه واقعي جهان امروزي مي دانست نه انگليس و فرانسه را، بدون اين كه كوچكترين خدشه اي به ايمان وارد آورد، و حتي مانع از استعمار فرهنگي و اقتصادي شرق شود، زيرا با سلطه بر علم و تكنولوژي جديد استقلال و استغناء فراهم مي آيد، و ديگر نه معلم خارجي دعوت مي شود، و نه اعزام دانشجو صورت خواهد گرفت و جامعة اسلامي بي نياز از بلاد فرنگ خواهد شد.

نكتة بسيار اساسي در تفكر سيّدجمال اين بود كه او فهميده بود كه شرق و اسلام با درك «روح فلسفي غرب قادر به قبول علوم خواهد بود، وگرنه چون دولت عثماني و خديويت مصر پس از شصت سال در پيشرفت علمي مشكل خواهد داشت و همين نكته در درك فوق العاده سيدجمال را نسبت به علماي متجدّد معاصر متفاوت نشان مي دهد. اين علما اساساً به اين روح فلسفي توجّه نداشتند، و اغلب تصوّر مي كردند وجود جامعه دوبخشي مدرن _ سنّتي مي تواند مبقي جامعه اسلامي باشد. امّا ديديم كه بخش مدرن تاريخ معاصر ايران بخش سنّتي و اسلامي اين تاريخ را در خود هضم و سپس حذف كرد. چالش كنوني انقلاب اسلامي با تجدّد ديني نزاع سنّت و تجدد

با توجه به مقدمات فوق چالشهاي كنوني و آينده انقلاب اسلامي اولاً

به همان محال بازمي گردد كه متفكراني چون سيدجمال بنيانش گذاشتند. برخورد دو تمدن اسلام و غرب كه مرحله اي از تاريخ خود را به پايان رسانده بودند، وضع نويي را در تاريخ ايران و اسلام ايجاد كرد. اين وضع نو به تفصيل با عطف نظر به آراء سيدجمال گفته آمد. اما آيا اين انقلاب اسلامي نيز، چنان كه در آغاز سخن به صورت پرسش آمد، انقلابي از نوع انقلاب فرهنگي نوع سيدجمال الدين است بدين معني كه در آن چه در گذشته و چه در حال و چه در آينده چالشي جز كوشش براي جمع علم و مظاهر تمدن جديد با تعليمات گرامي نامه و روح فلسفي مدرن نخواهد بود؟ و در اين ميان روشنفكري لائيك نيز در حاشيه به اين جمع به نحو غيرمستقيم به طور فشار فرهنگي و رسانه اي مدد خواهد رساند؟ و به مرور ايام ديانت اسلامي راه عرفي شدن (سكولاريزاسيون و ورود تام و تمام تمدن و ارزشهاي علمي و مدني غرب را هموار خواهد كرد؟

اگر پاسخ به پرسش اول ما مثبت باشد، قدر مسلم چنين است چالش آينده چيزي جز تبديل اصيل ترين و محفوظ مانده ترين قشرها و لايه هاي اجتماع ديني شرق و اسلام و شيعه به طبقات تأويلگر تمدن غربي در سايه اسلام عرفي نخواهد بود، و اگر جنگي در ميان باشد، جنگ ميان دو طبقه سنتي و مدرن خواهد بود. طبقات سنتي اسلامي خواهند كوشيد به حفظ وضع موجود دين مدد رسانند، و طبقات روشنفكر مدرن اسلامي در جهت تعميق ارزشهاي غربي و رسوخ علم جديد و روح نيست انگار فلسفي غرب سعي خواهند كرد، و طبقات واسطه يعني روشنفكران مدرن لائيك در مسير

غربگرايي فرهنگي روشنفكري ديني مددكار خواهند بود، و فضاي جامعه را حداقل در ميان تحصيلكردگان براي قبول ارزشهاي غربي مساعد خواهند كرد.

روشنفكران مدرن غرب گرا در ايران براي اسلام و هويت ملي ديني جامعه شأن تمدني اصيل در برابر غرب تلقي نمي كنند، براي آنها حتّي وجود تمدن شرقي و غربي بي وجهه است اساساً تمدن تنها يك تمدن است و آن هم تمدن مدرن و غالب غربي و فرهنگ واحد جهاني است بنابراين فرضيه روشنفكري ما از آنها عقب مانده ايم و آموزه هاي كهن و سنّتي ما را از قافله تمدن دور كرده است بايد با كار و كوشش و زحمت با برنامه هاي توسعه به اين قافله فرهنگ و تمدن جهاني كه استاندارد و ميزان عملكرد اقتصادي و سياسي و فرهنگي است نزديك شد، و به تدريج در نوك و رأس اين قافله قرار گرفت چنان كه ژاپن و چين به اين نقطه رسيده يا در حال رسيدن اند.

نظرية فوق ابتدايي ترين و پرانتقادترين نظريه نسبت به روحيه اسلامي و شرقي ايرانيان است كه با انقلاب اسلامي تشديد شده حتي در غربگراترين جوامع و دولتهاي اسلامي چه تركيه و چه عربستان اين تئوري خريداري عمده ندارد، و همواره در سطح اقليتي غيرمؤثر خواهد ماند، در اين جوامع همواره سعي براي ظاهر كردن علايق ديني از سوي مردم يا دولت وجود داشته و خواهد داشت در اين جوامع تئوري ارتباط با غرب طوري تبيين مي شود كه گويي ارادة مستقل ملي بر آنها حاكم است كه موجوديتي وراي تمدن غرب براي آنها به ارمغان مي آورد!! ناسيوناليسم قومي ترك و مذهب وهابيت عربي سعودي چنين هويت مستقلي را دائماً به ملت گوشزد و

خاطرنشان مي كند.

دولت هاي نيمه مدرن _ نيمه سنّتي جهانسومي شرق مانند ساير دول اسلامي مهار جسم و نفس مردم را رها كرده اند، تا بتوانند بحرانهاي اقتصادي و سياسي را مهار كنند، و از آنجا كه مهار بحران دشوار است و مردم نيز حق ورود به ساحت سياست و فرهنگ و اقتصاد ندارند، غالباً در پناه وابستگي به امريكا و ديگر قدرتهاي بزرگ هم انفجار بحران (انقلاب و شورش را به تعويق مي اندازند، هم به سركوب مخالفان سياسي خود مي پردازند. مسلماً هرگاه چنين حكومتي بخواهد با استفاده از راهكارهاي مستقل توسعه فرهنگي و صنعتي خود را از تراز جوامع جهان سوم خارج كند، فوراً توسط ارباب بزرگ امريكا با يك بازي ساده در معاملات و مناسبات ارزي و اقتصادي و سياسي مجدداً دچار بحران شده و سرنگون مي شود، چيزي كه در اندونزي و مالزي ديديم در حالي كه اينها نيز مستقل از سازمان تجارت جهاني نيستند.

صرف نظر از اين تئوري يكسويه كه روشنفكران لائيك غربگرا از آن حمايت مي كنند، تئوري هاي جدي تري اكنون در غرب مطرح شده كه اين روشنفكران غربگراي محلي و بومي جهان سوم و سرزمينهاي اسلامي به جهت فقدان قوة نظر و عمل مستقل قادر به درك آن نبوده اند. اين تئوري صرفاً مسائل اقتصادي و فرهنگي مشابه امّا درجاتيِ شمال و جنوب (فقير و غني ، صنعتي مدرن و كشاورزي سنّتي و يا جهان سوم و جهان صنعتي و يا حتّي نگاههاي متضاد ايدئولوژيك را لحاظ نمي كند، بلكه به عوامل فراتر يعني عوامل تمدني مي انديشد. تئوري برخورد تمدنهاي هانتينگتون و مخالفتهاي ادوارد سعيد

يكي از تئوريهاي جدي دربارة رابطه تمدنها، تئوري برخورد تمدنهاي ساموئل هانتينگتون استاد دانشگاه

هارواد است بدين معني كه او اسلام و غرب را به عنوان دو ماهيت و هويت تمدني كاملاً متباين و آشتي ناپذير مي داند.

اين نظر را ديگراني چون الوين تافلر، ادوارد سعيد، نصر و... نپذيرفتند، اما وقتي عميقاً به نحوة رويارويي غرب با اسلام و تهاجم فرهنگي رسانه هاي مدرن و تعارض بنيادي در عرصه سياست مي بينيم جز واقعيت چيزي ديگر در متن آن نمي بينيم هرچند ادوارد سعيد معتقد است احزاب اسلامي با وجود تمامي جاذبه و جنجالشان در قالب يك جايگزين يكپارچه و يا مهم در برابر فرهنگ غربي براي آينده اين سرزمينها، نمي گنجند. او مي گويد همه كشورها عربي مشحون از مظاهر دنيوي _ سكولار_ هستند، كه بافت و جريانات روزمرة زندگي آنها را فراگرفته و اينها به دليل علاقه به همسازي با محيط و كسب دانش و سوابق تاريخي فراهم شده است

اين نكته در ذهنيت آمريكايي سعيد (عرب تبار مسيحي مغفول مانده است حقيقت آن است كه اين همسازي به نوعي اضطرار تاريخي و تمدني بازمي گردد. بدون اين ابراز_ اشياءِ فني و تكنولوژيك مدرن در اين جهان زيست نتوان كرد. زيرا شيوه هاي سنّتي حيات به كلي در تاخت و تاز تمدن غربي و ارزشها و ابزارهاي ماشيني آن به گوشة انزوا خزيده اند. البته زيستن با شيوه هاي سنتي روستايي چونان آلترناتيو ممكن است اما در جهاني مشحون از ابزارهاي تكنيكيِ سيطره يابنده چگونه مي توان از حالت اضطرار و مسلوب الاختياري جهان سومي خارج شد. اما اگر دقت كنيم مي بينيم كه اين مظاهر تمدن سكولار غربي در جهان اسلامي اغلب عقيم و بي جان و كم اثر و تجمّلي و تشريفاتي اند، مانند دانشگاهها يا رسانه ها كه موجوديتي جدي و اثرگذار و قابل مقايسه با

دانشگاهها و رسانه هاي غربي ندارند، و به صراحت مي توان گفت كه 99% آن از سوي نهادهاي تمدني و فرهنگي غربي تغذيه مي شود، و از 1% شرقي و اسلاميِ آن نيز، اغلب در حاشيه است

پس در اينجا سخن گفتن از علاقه و سوابق و كسب نهادها و علوم و فنون مدرن جدي نتواند بود. البته نظرگاه رسانه اي غرب آن چنان كه در CNN يا BBC مي آيد، و از اسلام چهره اي وحشتناك و ميلتياريسي و نظامي نشان مي دهند، با تعبيرات جنگجويان مسلمان شمشير اسلام و خشم مقدس بيشتر نمايشگر جنبه مترسكي و كاريكاتوري تفكر انتزاعي آنها از اسلام است و كمتر به وجهه فرهنگي و ضد نيست انگارانه و روح اعتدالي معنوي _ دنيوي اسلام نظر مي كنند. اساساً انسانشناسي و تلقي انسان از خدا و جهان در اسلام از تلقيِ غربي آن متفاوت است جاذبه اسلام نيز در حقيقت جويي و حق خواهي و عدالت آن است هرچند كه اين حقيقت جويي با شمشير در برابر ظالمان تظاهر كند.

امپرياليسم غربي وحشيانه و سبوعانه سالهاست هستي سرزمينهاي اسلامي را به غارت برده و در شرايط ضعف تمدني و تاريخي شرق هويت فرهنگي بسياري از عوام و خواص را مورد تعرض قرار داده و صدمه زده است از اين مبدأ و نقطة عزيمت براي بازگشت به هويت فرهنگي و بازگشت به جايگاه اصيل خويش و وطن و فرهنگ مادري است كه تنارعات معنوي آغاز مي شود، و نهايتاً كار به برخورد و جنگ خونين مي كشد. هر قدر اين علاقه به بازگشت به هويت ايماني و معنوي اصيل خود عميقاً در جهان اسلام ظاهر شود، به همان نسبت احتمال برخورد شديدتر خواهد بود، مگر آن كه

طرف باطل كه احتمال شكست مي دهد، از قلب سرزمينهاي اسلامي عقب نشيني كند، و سپس از دايرة نفوذ خود در جهان بكاهد. اين پيش بيني منطقي است نظرية پايان تاريخ فوكوياما

اگر انديشه به سوي تفكر تاريخي _ سياسي فوكوياما گرايش يابد، بي ترديد ديگر برخورد تمدنها بي وجهه خواهد بود. چالشي جدي در آينده جز مسابقه براي رسيدن به قافلة نظامهاي دموكراسي ليبرال بي وجهه خواهد بود. البته در نظامهاي دموكراسي ليبرال دين و مذهب و عرفانهاي شرقي نيز وجود خواهند داشت و در كاركرد مدرن آئين ها و عرفان شرقي فشارهاي روزمرة سياسي _ اقتصادي و اجتماعي را به نحوي تسكين خواهند بخشيد، و نفس انسان را در مسير نيست انگاري و مدرنيته و تحمّل دردهاي جانگاه تقويت خواهند كرد.

روح مسيحيت و يهوديت و اسلام هر سه در ذيل تجدّد و سكولاريسم در متن تمدن غربي اضمحلال خواهند يافت ديگر چالشي عمومي و فراخصوصي در حوزة شريعت و ديانت وجود نخواهد داشت دين به مرتبة نازلترين امور و مسائل خصوصي و فردي فرومي افتد، و يا موضوع هيجان انگيزترين مباحث كلامي و فلسفي يا فعاليتهاي مؤسسه هاي خيريه مي شود، بي آن كه اثري در سياست و اقتصاد عمومي داشته باشند، و اين همان حالت تدين دوم اديان است كه اسوالد اشپنگلر براي عصر زمستاني دين كليسايي تعبير مي كند. تدين دوم اشپنگلر و بنيادگرايي اسلامي در برزخ اسلام و غرب به اعتقاد اين متفكر آلماني ديانت كليسايي هنگامي كه به مثابة يك امر شخصي و قلبي تبديل مي گردد، دوران پايان فرهنگ ديني مسيحي فرامي رسد. وي معتقد است كه در اين دوره هيچ پديدة تازه اي در فرهنگ مسيحي به وجود نمي آيد، و فقط مثل اين است كه مه اي كه

سرزميني را پوشانده رفته رفته به كنار مي رود، و صور قديمي تفكر ناآگاهانه مجدداً ظاهر مي شود.

تدين دوم اگر چه از اجزاء تدين اصيل برخوردار است لكن به نوع ديگر آزمون مي شود، و به نوع ديگر به بيان درمي آيد، كه در حقيقت همان آزمون و بيان اومانيستي جديد است يعني دين وسيلة قدرت طلبي فائوستي مي شود.

با اين وجهه نظر دين در دورة جديد تاريخ غرب به خودي خود ارزش ندارد. ارزش آن در خدمتي است كه به حكومت مي كند، چون دين مايه تقويت و استحكام دولت مي شود، بنابر سياست ماكياولي شهرياربايد آن را رواج دهد و به خود بندد. هر چيزي كه موافق دين است حتي اگر باطل باشد، بايد پذيرفته شود و مورد تقويت قرار گيرد، پس دين بايد تابع سياست باشد.

در اينجا نوعي وحدت وارونه وجود دارد. معمايي كه ادوارد سعيد بدان اشاره مي كند، يعني مسلمان بودن توأم با تجدّد (مدرنيسم سكولاريسم اين چنين واقعيت پيدا كرده اين اسلاميت عين استقرار در جهان تدين دوم است اين ديانت و گونة مدرن رفتارهاي ديني به قول سعيد نوعي غيرجدي از بيان احساس دروني است آنچه موجب نگراني مسلمانان است امرار معاش روزانه و تغذية كودكان است و گرايشات اسلامي صرفاً در حكم روشهاي سادة بيان احساس رضايت عاطفي به نظر مي رسد، نه چيزي بيش از اين

اما ادوارد سعيد نمي تواند ظهور بنيادگرايان مجاهد را ناشي از اصرار بر هويت اسلامي نداند، و مشكل غرب در اين نقطه آغاز مي شود، وگرنه در درون غرب هم گرايشات غيرجدي مشابه ديني وجود دارد، اما به اين نوع گرايشات در جهت مقاومت هويتي نامِ «ستيزه جو» نمي نهند. چه كسي است كه

دولتهاي فاسد غربگراي عربي را به عنوان عامل ظهور احساس ظلم ستيزي و محرك اسلام انقلابي ناديده گيرد.

يك ساحت اسلام سلبي است و يك ساحت آن ايجابي هر ايجابي مستلزم سلبي است غرب و غربگرايان ساحت سلبي اسلام را تحريك مي كنند، و مفهوم جهاد اصغر را معني مي دهند، چنان كه وسواس و حجاب هاي نفساني جهاد اكبر را برمي انگيزند _ به شرط خودآگاهي اسلامي _ والاّ در غفلت وضع همان خواهد بود كه ملك فهدها خادم الحرمين و در ضمن بزرگترين خادمين دولت آمريكا و انگليس در خاورميانه اسلامي خواهند ماند، و در ضمن با اسرائيل هم مماشات خواهند كرد، اما با احياي خودآگاهي اسلامي ديگر فضاي مناسب براي ادامه حيات رهبران فاسد عرب و غيره نخواهد بود، و تحقق و ثبوت هويت اسلامي به قدر سطح اين خودآگاهي بازمي گردد، و آنگاه برخورد تمدنها قطعي است بي آن كه بخواهيم براي آن زمان قريب يا بعيدي تصور كنيم

در حال حاضر انقلاب اسلامي در يك وضع بينابيني است در چالش آرام تمدن غربي با آثار باقيمانده سنن اسلامي و خودآگاهي ديني مردم به جان آمدة برخي سرزمينهاي اسلامي البته وجود نفت و حمايت غرب و رها كردن ساحت غريزه و سائقه هاي نفساني مردم و حتّي تحريك آنها براي گريز به سوي زندگي مبتذل قدري از دردهاي آشكار مي كاهد، اما آيا اوضاع سرزمينهاي اسلامي شكننده نيست و خطر فروپاشي نظامهاي كنوني وجود ندارد؟ اسرائيل موجودي است كه توسط غرب در قلب خاورميانه خلق شده و در نتيجه ما مسلمانان آن را يك دست نشاندة غربي تصور مي كنيم اما غرب دائماً مي كوشد به آن رسميت بخشد، و اين همواره به صورت گره ناگشودني باقي

خواهد ماند، و در برخورد تمدنها كاملاً خود را نشان خواهد داد. ضعف جزيي پارادايم برخورد تمدنها و قدرت كلي آن در درك برخورد آيندة تمدني اسلام و غرب در اينجا ذكر اين نكته قابل تأمل خواهد بود، كه قصد راقم سطور تأييد اجزاء تئوري و قبول پارادايم هانتينگتون با عناصر مختلفش نيست بلكه تأييد كليت فرض دوگانگي هويت فرهنگي و تمدني اسلام و غرب آن است بدون در نظر گرفتن مسئلة وحدت تمدن اسلامي و كنفوسيوسي كه جنبه مهاركنندگي براي سياست خارجي دارد، و خلط اساسي در نظرية هانتينگتون است

تقسيم بندي تمدني هانتينگتون ضعيف و اغلب بي پايه است هفت يا هشت صورت نوعي تمدني عمدة جهاني (تمدن غربي كنفوسيوسي ژاپني اسلامي هندو، اسلاوي ارتدوكسي آمريكاي لاتين و احتمالاً افريقايي در عصر حاضر در يك صورت بندي ناموجه شكل گرفته اند. جدا كردن روسيه و امريكاي لاتين و ارتدكس و اسلاو از تمدن غربي (اروپا و آمريكاي شمالي و احتمالاً استراليا) ناموجه است اساساً ديگر عنصر سرخپوستي در فرهنگ امريكاي لاتين سركوب شده است و مذهب ارتدكس تقريباً در درون فرهنگ غربيِ ديگر مناطق اروپايي مستحيل و هضم شده است و تضاد اقوام روسي _ ژرمني _ انگلوساكسوني و ديگر تبارهاي اروپايي تضادي فراكسيوني وقومي ونفساني دردرون نظام فرهنگي و تمدني غرب بوده كه به صورت تبارپرستي افراطي و قوم ستايي ناسيوناليسم افراطي و شوينيستي بر اساس روحيه نژادي درآمده بود. اين تضاد در درون تمدّن غرب شكل گرفته و نهايتاً به صورت فاشيسم و نازيسم و نژادپرستي بروز كرد. جنگ اول و دوم جهاني و جنگهاي محلي سه ساله و صدساله و جنگ ويتنام و جنگ كره جنگ داخلي اسپانيا و جنگهاي افريقاي شمالي و

مركزي و جنوبي همه از درون تمدن غرب و براي توسعه طلبي نفساني سران سياسي و سوداگران اقتصادي براي اشغال بيشتر بازار مصرف و منابع انرژي و مادي و انساني است

با اين اوصاف جنگهاي عراق با كشورهاي خليج و امريكا و اتحاديه اروپا نزاعي نفساني در درون تمدن غربي بود، براي توسعه ارضي و قدرت مدرن و عليرغم شعارهاي صدام تعرض نظامي او در برابرغرب ربطي به آزادي سرزمينهاي اشغالي و اسلام نداشت و هيچگاه مشروعيتي ميان مسلمانان كسب نكرد. در حقيقت صدام براي پيشبرد كارها و اعمال توسعه طلبانه خود، بنابر ضرورت شعارهاي عربي و اسلامي داده بود. فروپاشي تمدنهاي كنفوسيوسي و شرقي و پايان تاريخ فوكوياما

اما درباره تمدنهاي كنفوسيوسي و ژاپني و هندو، هانتينگتون مبالغه مي كند. هر سه اين تمدنها عملاً به جهت بحرانهاي ذاتي خود، و عملي نبودن آنها در نظام كنوني عالم و فقدان شريعت و دوگانگي دنيا و دين و جدايي حيات ديني رهباني با حيات دنيوي در عرف شرق دور و آئينهاي هندو بودايي نظام كشندة كاستي (طبقات غيرقابل نفوذ كه عين احكام ديني كنفوسيوسي و هندوئيسم است و قبول نظرية طبقة نجسها و صدها عامل ويرانگر فرهنگ و تمدن اين تمدنها را مسخ و فسخ و نابود كرده و فقط بخشي از عادات تاريخي مانند روحية كارِ بدون چون و چرا، با اطاعت كوركورانه و مشتي اسطوره هاي عقل و دين ستيز باقي گذاشته و علاوه بر اين هر دو اين تمدنهاي شرقي در مسير تئوري «پايان تاريخ و آخرين انسانِ» فرانسيس فوكوياما، در جستجوي سكولاريسم معتدل غربي و ايجاد نظامهاي سياسي مبتني بر بازار آزاد اقتصادي و رقابت در تجارت

بين المللي هستند. آنها مي كوشند در نظام جهاني غرب با طرح توسعه تمدنيِ مدرن ادغام شوند. كاستيهاي فلسفي و فرهنگي و هنري نيز در اين كوشش غربگرايانه شرق با رويكردهاي باز فرهنگي و سياسي كاملاً رفع خواهد شد، و ادغام در دهكده جهاني پايان خواهد يافت هرچند ممكن است به صورت واحدهاي سياسي _ اقتصادي مستقل مدتها رقابت دولتهاي يكسان شدة مدرن ادامه يابد، چنانكه امروز امريكا با آلمان و فرانسه رقابت مي كند.

به هر حال همه تمدنها در جهان كنوني در همين مسيرند، و حتي ژاپن كه در نظر هانتينگتون مدرن شده بي آن كه غربي شود، دقيقاً تمدني امريكايي است هرچند در باطنش كشمكشي غريب وجود داشته باشد، و با افق و زيستگاه تاريخي مدرن اش در جغرافياي غربي شده شرق تقدير شرقي و آييني _ شينتوييِ خود را فراموش كرده مانند چين كه هويت كنفوسيوسي و هند كه هويت هندو بودايي اش مسخ شده است برخورد دو تمدن غربي و اسلامي جدي ترين نظر هانتينگتون انقلاب اسلامي راه متفاوت از تجدّد اسلامي پس با فروپاشي تدريجي همة تمدنها و مرگ آنها، تنها برخورد و چالش جدي جهاني فراسياسي فراايدئولوژيك تمدني برخورد اسلام و غرب است كه بخشي از آن به صورت نزاعي نظامي سياسي درآمده است و چه بسا كه تمدنهاي شرقي جذب در اين چالش شوند، و به روح شرقي خويش بازگردند.

بدين سان آنچه كه در تئوري هانتينگتون اهميت دارد، برخورد دو تمدن غربي و اسلامي است وگرنه هم تقسيم تمدني او بي وجهه است و هم مسئلة نزاعهاي دروني و مبالغه آميز خيالي وي و ديگر مسائل جزوي از جمله جنگ خليج فارس و صدام حسين را نمود برخورد تمدنها تلقي كردن حقيقت

آن است كه بسياري از نزاعها در جهان كنوني ميان فراكسيونهاي مختلف نظام وابسته به قدرت غربي صورت مي گيرد. اينها همه برخوردهاي درون تمدني اند، امّا برخورد ايران و عراق كه هر دو ظاهراً تعلق به عالم اسلام دارند، مظهر برخورد تمدن اسلامي با تمدن غربي است چنان كه جنگ بوسني چنين بود.

در حقيقت بنياد تئوري و پارادايم برخورد تمدنها، در پي عروج نهضتهاي اسلامي علي الخصوص وقوع انقلاب اسلامي تكوين يافته است انقلاب اسلامي چالشهاي فكري تازه اي را پيش روي انسان غربي قرار داد، و اين واقعه پس از پايان جنگ سرد اهميت بيشتري يافت علي الخصوص با توجه به ماهيت جديد انقلاب كه امام خميني ؛ آن را طرح كرده بود، و اسلام به مثابه نوعي گرايش سياسي فرهنگي براي يكسان سازي و همسازي و سازش با مباني فرهنگ و تمدن غربي تلقي نمي شد. راه جديد امام خميني متباين با راه سنّتي روشنفكران ديني از سيدجمال تا شريعتي و جريانهاي فرهنگي مانند نهضت آزادي و تئوريهاي اصالت علم غربي كيانيان پوپري بعد از انقلاب بود. بي آن كه بخواهيم در اين باب گزافه گويي كنيم

انقلاب اسلامي به اعتقاد راقم اين سطور، انقلاب و نهضتي در حدّ همه نهضتهاي آماده گر ديني است كه در آستانه عصر ظهور اديان و انقلابهاي فرهنگي تمدن جهاني آشكار مي شود، نه چيزي فراتر از آن چونان نهضت انبياء و معصومين و نيز نبايد انقلاب اسلامي را به حدّ و مرتبة شورشها و انقلابهاي زميني معاصر يا قديم چون انقلاب انگلستان و امريكا و فرانسه و روسيه تقليل و تنزّل داد.

انقلاب اسلامي در عرض همه انقلابهاي آماده گر و متذكر ديني است كه وجهه نفي كنندگي آن نسبت به

وضع موجود، بسيار قوي تر از وجهه اثباتي فرهنگي و هنري آن است هرچند از فرهنگ و هنر نيز به نسبت بهره اي ابدي و عميق دارد. بي خودآگاهي فرهنگي و هنري اصيل آن وجهه نفي كنندگي آن نيز بي پايه مي نمود. اصالت و هويت ديني انقلاب در اينجا با هويت غربي متفاوت مي شود، و چالشهاي آن و برخورد تازة تمدن غربي و اسلام در ايجاد پارادايم برخورد تمدنها به همين اصالت و هويت بازمي گردد. نظرية فوكوياما و انقلاب اسلامي همين وجهه نظر تمدني چندگانه علي الخصوص در نظر گرفتن جريان دوم يعني تمدن اسلام در مقابل غرب نسبت به تئوريهاي پيروزي غرب پس از جنگ سرد، و پايان تاريخ و ختم تضادهاي ايدئولوژيك و تفوق ليبرال دموكراسي غربي در سراسر كره خاكي در نظرية فرانسيس فوكوياما يا وحدت تمدني در نظرية فرهنگ واحد دهكدة جهاني مارشال مك لوهان قابل تأمل است البته تئوريهاي انساني از طريق انسان و با انسان تحقق مي يابد، و تئوريهاي پايان تاريخ و برخورد تمدنها هر دو بي نسبت با فعل و اراده و فكر انساني نيست و اين نافي حضور ارادة مطلق الهي و تقدير جهاني نيز نتواند بود.

فرانسيس فوكوياما پژوهشگر «مؤسسه مطالعاتي غيرانتفاعي راند» كه به مثابه بازوي تحقيقاتي و مشورتي نيروهاي مسلح آمريكا است در سال 1948 بنيان گذارده شد، به نيازهاي علمي و تحقيقاتي ارگانهاي دولتي آمريكا پاسخ مي دهد. وي در ذيل نظرية تاريخي خويش مي گويد: «پايان تاريخ زماني است كه انسان به شكلي از جامعة انساني دست يابد، و در آن عميق ترين و اساسي ترين نيازهاي بشري برآورده شود. و بشر امروزه به جايي رسيده است كه نمي تواند دنيايي ذاتاً متفاوت از جهاني

كنوني را تصور كند، چرا كه هيچ نشانه اي از امكان بهبود بنيادي نظم جاري وجود ندارد... با پيروزي ليبرال دموكراسي بر رقباي ايدئولوژيك خود نظير سلطنت موروثي فاشيسم و جديدتر از همه كمونيسم در سراسر جهان اتفاق نظر مهمي دربارة مشروعيت ليبرال دموكراسي به عنوان تنها نظام حكومتي موفق به وجود آمده است اما افزون بر آن ليبرال دموكراسي ممكن است «نقطه پايان تكامل ايدئولوژيك بشريت و آخرين شكل حكومت بشري باشد، و در اين مقام پايان تاريخ را تشكيل مي دهد. در واقع شكست كمونيسم دليل پيروزي ارزشهاي ليبرال غربي و پايان درگيريهاي ايدئولوژيكي است »

از مطاوي كلمات فوكوياما مي توان دريافت كه ليبرال دموكراسي آخرين جامعه بشري است و دنيايي ذاتاً متفاوت از جهان كنوني كه فراهم آمدة ليبرال دموكراسي است نمي توان تصور كرد، چرا كه هيچ نشانه اي از امكان بهبود بنيادي نظم جاري وجود ندارد. پس نظريه فوكوياما از جهتي براي ليبرال دموكراسي اميدواركننده است اما از جهتي نااميدكننده زيرا هيچگونه امكان بهبودي بنيادي نظم جاري وجود ندارد. در جامعه آينده پاياني هيچگونه تضادي نيست و سيطره از آن ليبرال دموكراسي است دو بحران آيندة تمدن غربي نهضت هاي معنوي و معنويت گريز، نظرية برژينسكي اما اين نظريه ساده انديشانه فوكوياما دوام نياورد. چالشهايي نفساني از يكسو، با خيزش جريانهاي ناسيوناليسم افراطي و كوششهاي معنوي با خيزش جريانهاي معنويت طلب و انقلاب اسلامي خواب راحت طلبانه و فرعوني نظامهاي ليبرال دموكراسي را برهم زد. البته چالشهاي نفساني ناشي از بنيادهاي فرهنگ رنسانسي كه با اومانيسم و ليبراليسم جمع و با ناسيوناليسم قرن نوزده مناسبت داشت در برابر نفسي فزونخواه تر و منطقي ترِ ليبرال دموكراسي دچار بحران بقاء خواهد شد، چنان كه

صربهاي افراطي گرفتار آن شدند، و كشورهاي اروپاي شرقي بوسني كوزو و افغانستان و سرزمينهاي اشغالي اسرائيل و... همة اينها به صورت مستعمره هاي مدرن دموكراسي ليبرال اتحاديه اروپا و امريكا درآمدند، به طوري كه بدون اجازة اشغالگران جديد كمترين استقلالي ندارند.

امّا خطر اساسي در دو ناحيه وجود دارد، يكي در خيزش نهضتهاي معنوي انقلاب اسلامي كه طبيعتاً محرك احساسات جهادي حق طلبانة مردم مسلمان نيز خواهد بود، و ديگر «بحران معنويت در پي سيطرة نفسانيت معنويت ستيز تمدن غربي و دموكراسيهاي ليبرال كه زبيگنيو برژينسكي مشاور امنيت ملي كارتر رئيس جمهور اسبق امريكا، و از انديشمندان سياسي ذي نفوذ ليبرال دموكراسي آمريكا، نيز آن را تأييد كرده و ضمن همدلي و همسخني با هانتينگتون در خطوط گسل و واحدِ درگيريهاي جهان اعتراف مي كند كه با كالبدشكافي فرهنگ غربي ضعفهاي جبران ناپذير اين فرهنگ عيان مي شود. اين ضعفهاي تمدن غربي در تئوري هانتينگتون ناديده انگاشته شد. از اينجا خطر را صرفاً امري بيروني و خارجي تلقي مي كند، حال آن كه خطر بزرگ در درون تمدن غربي است

به اعتقاد برژنيسكي سكولاريسم عنان گسيختة حاكم بر نيمكره غربي در درون خود نطفه ويراني فرهنگ غربي را مي پرورد، از اين رو آنچه ابرقدرتي امريكا را در معرض زوال قرار مي دهد، سكولاريسم عنان گسيخته غربي است و نه برخورد تمدنها. فساد دروني نظام غربي و رژيمهاي وابستة فاسد، مشروعيت نظام ليبرالي دموكراسي را از بين مي برد. از جمله دروغ سياسي حقوق بشر كه صرفاً در چارچوب مسائل سياسي تعريف مي شود، و حقيقت ندارد. حقوق بشر في نفسه بايد آرمان «زندگي خوب و انساني را در نظر آورد. انسان كنوني در وراي تضادهاي ايدئولوژيك و درگيريهاي كهن زندگي

جمعي جاي خود را به مسائلي مي دهد، كه بيشتر به ويژگيهاي زندگي خوب و اصالت انساني مربوط مي شود. انسان مدرن در جستجوي حياتي معنوي و انساني است كه دموكراسيهاي ليبرال قادر به تأمين آن نيست

تمدن غفلت و رفاه قادر به تأمين زندگي خوب نيست زندگي خوب و انساني نيازمند فضيلت و ارزش و نظم اخلاقي و باورهاي معنوي است تبديل اسلام خود به خود به دشمن غرب يا مخالف حقوق بشر قلمداد كردن از برخورد سياسي با حقوق بشر سرچشمه مي گيرد و بايد از آن اجتناب شود، و با نگرشي وسيعتر به مفهوم حقوق بشر، مآلاً انسانيت افراد به عنوان يك وجود كامل و نه صرفاً به عنوان عامل سياسي يا اقتصادي محترم شمرده شود. البته با رفتار اسلام ستيزه جو، همانند صدور حكم اعدام سلمان رشدي نمي توان كنار آمد، ليكن انتقاد از اسلام به صورت كلي و سعي در تحميل مفهوم كاملاً سياسي كه غرب از حقوق بشر دارد، چيزي جز خودباوري محض نيست در زمينه فرهنگي نيز غرب نوعي لذت گرايي مادي را رواج مي دهد كه تحليل نهايي براي بُعد معنوي انسان خيلي مضر است

به هر روي سكولاريسم غربي نمي تواند بهترين معيار سنجش براي حقوق بشر باشد، بلكه موجي فرهنگي است كه در آن لذت گرايي خوش گذراني و مصرف گرايي مفاهيم سياسي يك زندگي خوب و پيشرفته را تشكيل مي دهند، در حالي كه طبيعت و ماهيت انساني چيزي فراتر از آن است و در شرايطي كه خلا معنوي و پوچي اخلاقي وجود دارد، دفاع از يك موجود سياسي چندان معنا نمي دهد.

خلاصه آن كه فرهنگ بوالهوسي و ثروت اندوزي در امريكا براي تبديل قدرت اين كشور به

نوعي اقتدار معنوي معتبر جهاني مضر است زيرا چنين فرهنگي تلاشهايي را كه براي گسترش و تضمين برتري ليبراليسم در جهان صورت مي گيرد، پوچ و منافقانه جلوه مي دهد.

برژينسكي از منظر سياسي با نظرية برخورد تمدنها مخالفتي نمي كند، به اعتقاد او نكتة ناديده مانده در تئوري هانتينگتون عبارت است از درون گسيختگي فرهنگ غربي به مثابه مهمترين عامل سقوط اقتدار غرب او اين علل درونيِ سقوط غرب را كاري تر از علل بيروني مي بيند. لذت گرايي مادي مصرف گرايي خوشگذراني ناپارسايي بوالهوسي و ثروت اندوزي كه نابودگر ساحت معنوي انسان است علت اساسي و نطفة خودويراني فرهنگي غرب است

با اين ستيزه هاي تمدني اساساً مشروعيت و حجّيت و اقتدار و اعتبار معنوي جهاني بي معني خواهد بود، اينها در ظهور بيروني شان به صورت امپرياليسم و استكبار جهاني درمي آيند، كه به رسم شيطان نفس هايي را فريب مي دهند و به دنبال خود مي كشند، اما انسان فاستوس وار سرانجام از دام شيطان مي گريزد، و طالب آن مي شود كه عهدي ديگر با خدا ببندد، حال زمان قطعي اين عهد كجا فراخواهد رسيد، معلوم نيست زيرا تقدير انسان با اراده انساني ظهور مي كند. پايان تاريخ در نگاه شيعه و نظرية فوكوياما

البته ترديدي نيست كه در نگاه شيعه به عالم پايان تاريخ آنچنان كه فوكوياما مي گويد با ليبرال دموكراسي نيست بلكه با ظهور بقية الله حضرت حجت تاريخ مرحله پاياني و آخرالزماني و قيامت صغري و كبراي خود را به پايان خواهد رساند.

از اينجا نوعي تلقي ديگر از فردا و پس فرداي جهان در نظر مي آيد كه خلاف آمد اعتقاد همگاني (يا افكار عمومي رسمي نه غيررسمي در سطح جهاني است فوكوياما در فضاي فرهنگ آمريكايي مي پنداشت ترتيبات دموكراسيهاي ليبرال بهترين

چيزي است كه بشر مي تواند به آن برسد، از اينجا مي توان دريافت كه بشر به پايان تاريخ خود رسيده است

به اين مفهوم غرب براي فوكوياما فاقد آلترناتيو و جايگزينهاي تاريخي است و همه به جبر به سوي دموكراسيهاي ليبرال مبتني بر بازار آزاد اقتصادي خواهند رفت تئوري هانتينگتون گرچه نظر او را رد نمي كند، امّا تفوق دموكراسيهاي ليبرال را مطلق نمي داند. ولي علي رغم طرح تئوري برخورد تمدنها، خود به نحوي در آشتي نهايي تمدنها به نفع غرب فكر مي كند. راهكارهاي مهار مقاومت شرقي و تمدن هاي اسلامي _ كنفوسيوسي از نظر هانتينگتون هانتينگتون در خاتمه مقاله اش راهكارهاي مهار تمدنهاي كنفوسيوسي _ اسلامي (دولتهاي شرقي از جمله حمايت از گروهها غربگرا و سازمانهاي بين المللي را كه ارزشهاي غربي و منافع غربيان را مشروعيت مي بخشند، طرح مي كند، و از اعتلاي احتمالي سرزمينهاي شرقي در حالي كه مدرن شده اند، و ثروت و تكنولوژي مهارتها و ابزار و سلاحهايي را كه از عناصر اصلي مدرنيسم است به دست آورده اند، سخن مي گويد. البته او تصور مي كند مدرنيسم ممكن است با ارزشها و فرهنگ سنّتي شرقيها سازش كند، از اينجا غرب هر روز بيشتر، ناگزير از كنار آمدن با تمدنهاي مدرن غيرغربي خواهد شد، كه از نظر قدرت به غرب نزديك مي شوند، ولي ارزشها و منافعشان عمدتاً با ارزشها و منافع غرب تفاوت دارد.

اين وضع جديد در مدرنيسم شرقي ايجاب مي كند كه غرب قدرت اقتصادي و سياسي لازم را براي پاسداري از منافع خود در برابر تمدنهاي مزبور، حفظ كند. همچنين لازم است كه غرب درك عميقتري از بينشهاي اصيل مذهبي و فلسفي كه زيربناي تمدنهاي ديگر را تشكيل مي دهد، و نيز

راههايي كه اعضاي اين تمدنها منافع خود را در آن مي بينند، پيدا كند، و عناصر مشترك بين تمدن غربي و ساير تمدنها را بشناسد. درآيندة قابل پيش بيني هيچ تمدن جهانگيري وجود نخواهد داشت بلكه دنيايي خواهد بود با تمدنهاي گوناگون كه هريك ناگزير است همزيستي با ديگران را بياموزد. آفتهاي نابودكنندة تمدن غربي با بررسي عميقتر اوضاع تمدن غربي آنچنان كه برژينسكي گزارش مي دهد، وضع اين تمدن چندان مساعد نيست در نظر او سكولاريسم غربي به عنوان يك موج فرهنگي كه در آن لذت گرايي خوشگذراني مصرف گرايي صرف دنياپرستي و صيانت نفس به هر قيمت مفاهيم اصل يك زندگي خوب را تشكيل مي دهد، در حالي كه طبيعت و سرشت انساني چيزي فراتر از آن است در چنين خلا اخلاقي و معنوي است كه دفاع از انسان سياسي چندان معني نمي دهد. اين عين «خودتباهي فرهنگي است كه نمونة اعلي بودن آمريكا و تمدن غربي را به مثابه يك نظام نمونه براي ديگران ضايع مي سازد.

اين تمدن و فرهنگ كه ثروت اندوزي و بوالهوسي و لذت جويي و مصرف گرايي را چون وديعه تلقي مي كند، انتقال قدرت تمدن غرب را به نوعي «اقتدار و مرجعيت معنوي Moral authority با اعتبار جهاني منتفي مي كند. پس سكولاريسم عنان گسيخته در درون خويش نطفة خودويراني فرهنگي را پرورش مي دهد، همين سكولاريسم حقوق بشر را دروغي تام و تمام به نظر مي آورد، و همين ارزشهاي قلابي تمدن غربي است كه نيچه در برابر آن نه مي گويد، و آن را چون ارزشهاي فرتوت اژدهاوار مي خواند كه هستي انسان را به نيست انگاري منفعل مي كشاند و بر باد فنا مي دهد. همه منتقدان ارزشهاي غربي از ماركس و كي يركه گور تا هيدگر

برانگيزانندة نهضتهاي انتقادي در تمدن و فرهنگ غربي اند، و تضادهاي دروني را در اين تمدن ايجاد مي كنند. اين تضادها بيانگر شكافي عظيم در متن تمدن غربي است موانع نيست انگاري غرب در شرق غربي شدن شرق در برابر شكافهاي عميق تمدن غربي و تناقضات و دوگانگي ها، شرق و جهان اسلام و دنياي ايراني نوعي طلب و تمنّاي پرهيزگاري و پارسايي و معنويت و اخلاق را در برابر ناپارسايي شديد و نيست انگاري انفعالي مدرن و تجدّدزده قرار مي دهد. اما مهمترين خصلت شرقي در زمانة ما، اگر هنوز زيستگاهي شرقي وجود داشته باشد، در غياب حضور مؤثر در سناريو و تقدير سيارة جهاني تكنيك و عالم مدرنيته و بي استعدادي غريب شرق اسلامي در تعلق به جهان كنوني در آن حالاتي حضور دارد كه بيانگر عالم ديني _ اساطيري و آن ساحت ماورايي جهان است كه در محدوده ساحت حياتي وجود انسان قرار دارد، و اين عالم شهودي ديني _ اساطيري آهنگ روح انسان شرقي را موزون مي كند.

قطعاً اين عالم محلي براي بروز خارجي و تبديل شدن آن شهود ديني _ اساطيري شرقي به تقدير نظام مدرنيته نيست اما هر امر مستوري مي تواند روزي به طور تام و تمام انكشاف حاصل كند، و آن ناپارسايي مكانيكي دكارتي غرب را كه بيگانه از عالم سماع اساطيري _ ديني مشرق زمين است به مبارزه فراخواند.

اين نگاه در غرب در پوشش تاريخي اختياري نظام مكانيكي مدرنيته قرار گرفته اما شرق به اضطرار باطن خويش را پوشانده و هستي اش را به غارت داده و دچار نيست انگاري منفعل اضطراري نه اختياري و اصيل شده است

اين نيست انگاري در غربگرايي و مدرنيسم سطحي جهان سوم و شرق ظهور و

بروز فراگير داشته و آن پارسايي و معنويت شرق را كاسته يا مسخ كرده است مدرنيسم همواره با غربي شدن مترادف بوده و در هيچ جاي جهان مدرنيسم منهاي غربي شدن وجود نداشته الا نوع سطحي آن البته اگر نيست انگاري يا به تعبير سيدجمال اگر روح فلسفي جديد نباشد، هيچگاه پيشرفت فنون غربي و علم مدرن و تكنولوژي و دموكراسي و بازار آزاد اقتصادي و مطبوعات و رسانه هاي آنچناني كه در غرب وقوع يافته تحقق نخواهد يافت

از اينجا هنوز آن عالم شهود اساطيري ديني به نحوي فولكوريك به حيات خويش ادامه مي دهد، و هويتهاي شرقي و اسلامي ما از ميان نمي رود، و جهانشمولي ارزشهاي جوامع غربي تهديد مي شود، از سويي حضور گرايشهاي فلسفي و حكمتهاي معنويِ گروههايي چون رنه گنون و هانري كربن هرچند رويه هاي غيرسياسي غربي در آنها جدي است در كنار جنبشهاي عرفاني كه آن هم بي خدشه نيست اما در كلّ نشانگر معنويت طلبي بخشي از سرخورده هاي سنّتهاي تمدني جديد و ارزشهاي غربي است قابل تأمل است امّا هنوز به هر حال سيطرة بنيادي از آن غرب است با امواج سهمگين و ويرانگر تمدني نيست انگار و خودبنياد مدرن امواج تمدني ويرانگر الوين تافلر

الوين تافلر نويسندة كتاب موج سوم و مورد علاقه جمهوري خواهان افراطي امريكا، بر اساس مراحل و امواج سه گانه تمدني خود، با نظريه پايان تاريخ و برخورد تمدنها، هر دو مخالف است به اعتقاد او موج اول مربوط به انقلاب كشاورزي است كه تا قرون اخير مردم را به زمين وابسته كرده بود، و همه اعتقادات و مذاهب و اديان حاصل انقلاب كشاورزي بود. اين موج هنوز در بسياري از سرزمينهاي جهان

سوم ادامه دارد. اما تمدن موج دوم كه مدرنيته يعني تكوين جامعه و انقلاب صنعتي توده وار است از سيصدسال پيش آغاز شد، با علم نيوتوني براي نخستين بار، و سپس ماشين بخار اين موج را تعميق بخشيد، و موج دوم را در درون خود به تدريج مسلط ساخت افكار جديد در پي انقلاب صنعتي به وقوع پيوست از جمله دفاع از حقوق فردي نظرية قراردادهاي اجتماعي سكولاريسم و جدايي دين از سياست و مشروعيت سياسي با اراده مردم نه بر مبناي حق الهي موج دوم نزاع خونيني ميان نمايندگان نظامهاي قديم و جديد ايجاد كرد. گروههاي بازرگان _ صنعتي با زمينداران درگير شدند. زمينداران موج اول با ائتلاف با كليسا در برابر صنعتگران و بورژواهاي موج دوم قرار گرفتند، تا هريك نيروي بيشتر كار را فراهم سازند، همين درگيري قيامهاي ناسيوناليستي و بسياري از طغيانها و شورشها و جنگهاي استعماري را پديد آورد. سرانجام تجددگرايان موج دوم بر سنّت گرايان موج اول غلبه يافتند، و در جهان سوم سرزمينهاي قبيله اي و كشاورزي موج اول را در سراسر آسيا و آفريقا و آمريكاي لاتين زير سلطة خود درآوردند، اما بزرگترين نزاع ميان سرزمينهاي عصر صنعتي وقوع يافت كه براي سلطة جهاني بيشتر و منابع سرزمينهاي ديگر بود، يعني همان جنگهاي امپرياليستي مدرن براي به دست آوردن سهم بيشتري متناسب با قدرت صنعتي خود. چنان كه آلمان بدون مستعمره با جنگ اول و دوم كوشيد به جايي برسد كه نرسيد، اما روسها موفقتر بودند، زيرا تئوري و فضاي عمل لازم را براي توسعه مانند امريكائيها داشتند، و سرانجام جهان بر اساس قدرت دو بلوك صنعتي غرب و شرق دوران جنگ سرد

را در عصر موج دوم گذراندند. پس عده اي سلطه گر و عده اي سلطه پذير شدند، اما همه در جستجوي استقلال يا نوعي قرار گرفتن در موج صنعتي و مدرنيسم مي كوشيدند، و سنّت گرايي موج اول تقريباً محدود و در شرف ناپديدي و مستوري تام و تمام بود. در اين اوضاع موج سوم تمدني كه مانند دو موج اول و دوم در حال گسترش بود، براي استيلاي نو قيام مي كرد. موج سوم در زمينة تجربيات فوق صنعتي مبتني بر توانمنديهاي الكترونيك و اطلاعات با تكنولوژي فوق مدرن به رهبري سرزمينهاي صنعتيِ موج دوم به تدريج بر جهان مستولي مي شود. اطلاعات بيش از مواد خام و نيروي كارگر اهميت پيدا مي كند، و تنها بازار اهميت خود را بيش از پيش حفظ مي كند. نظام اخلاقي و خانواده بيش از پيش متلاشي مي شود، و خانواده هسته اي و جامعة متشكل از افراد مجرد افزايش مي يابد. شايد بتوان موج سوم را با جامعة «1984» هربرت جورج ولز قياس كرد، كه بسيار فني و صنعتي و يا با «دنياي متهور نو» توماس هاكسلي كه بر اساس علم ژنتيك توليد انسانها در لابراتوار صورت مي گيرد. به هر حال موج سوم نيز نزاعهاي خود را دارد، و مانند نزاع تجددگريان با سنت گرايان و نزاع دروني تجددگرايان جنگهايي را ايجاد مي كند. مرزها در مرحلة موج سوم فرومي ريزد، و گرايشهاي جمعي ناسيوناليستي جايش را به رقابت هاي فردي مي دهد، و شعرا و نويسندگان از جهان آزاد بدون مرز سخن مي گويند، كه اين نيز در حال حاضر بيشتر ظاهر ماجرا را نشان مي دهد، و هنوز برتري از آن ناسيوناليسم صنعتي و منافع ملي آمريكايي و اروپايي است خلا معنوي عرفان غربي و

ستيز با شريعت قدر مسلم تكنولوژي به جهت عوامل باطني آن يعني تفكر حسابگر و تكنيكي كه زدايندة تفكر معنوي است هر جا وارد شده پيوندهاي ديني و فضايل اخلاقي را تضعيف كرده است و بسياري از جريانهاي فرهنگي سنّتي را متلاشي ساخته و تمدنهاي محلي و بومي را در كام خود فرو برده است هر فروپاشي اگر با پُر كردن خلا معنوي و افسردگي ناشي از تلاشي يافتن همراه نباشد، و به نحوي شور و حال اصيل گرايش نيابد، طبيعتاً تحول تمدني را با نوعي نياز روبرو خواهد كرد.

تمدن غربي _ يا به سخن الوين تافلر موج سوم تاريخ و تمدن جهاني _ از اين نظر بسيار فقير است علي الخصوص كه نيست انگاري ذاتيِ اين تمدن درد و رنج جانكاهي را در پي نابودي نسل و مستوري حقايق ديني ايجاد مي كند. گرايش و نياز ذاتي انسان به معنويت به صورت بهره گيري از هيجان و شور و مستي ناشي از عناصر و موارد غيرمتعارف مخدر و هنر و ورزشهاي هيجان زا، همگي به نوع معنويت تصنعي انسان غربي بازمي گردد، اما از آنجا كه اين نوع لذت گرايي مبتني بر خوشگذرانيِ فاقد اصالت و خود دردهاي جانكاه مضاعف و افسردگي روح عميق را ايجاد مي كند. از اينجا عرفانهاي اباحي شرقي تمدنهاي سنّتي موج اول اين بار در خم رنگرزي بنيادهاي فرهنگي و شبه فرهنگي غرب رنگ مدرن به خود مي گيرد، و به كار تقويت نفسانيتِ در حال تلاشي و فرسايش تجددزدگان و مدرنيست ها مي آيد.

اين عرفان ها و شبه عرفان ها و آئين هاي اساطيري و جادويي مشرق زميني و مغرب زميني و قرون وسطايي از وراي موج سوم تمدن صنعتي مي گذرد، و

چون وضع اباحي و خنثي نسبت به تمدن مدرن دارد، با اين تمدن اساساً و اصلاً درگير نمي شود. به همين دليل نيز با مخالفت بنيادي آن روبرو نمي شود. به عبارتي برعكس تمدن غرب به جهت خلا معنوي به اين عرفانها و حلقه هاي معنوي نيازمند است و حتّي جنايتكاراني مانند ويليام باتلر جاسوس و نمايندة آمريكا در خلع سلاح عراق در حلقة درسهاي معنوي مثنوي مولانا شركت مي كنند و يا در ايران غربگرايان پوپري و پوزيتيويستهاي منطقي به حافظ پژوهي و عرفان پژوهي و فلسفه معنوي گنوني و بوركهارتي و كربني روي آورده اند كه همه حكايت از خلا روحي و معنوي انسان مدرن و تجددزدة جهان سومي شبه صنعتي مي كند. كساني كه مانند حلقه كياني ها به شدت با دين سياسي شرعي مي ستيزند در برابر اين جريانها رام و همساز هستند!!

اما كمترين ظهورات عيني متعهدانة اسلام از جمله روسري و حجاب در دانش آموزان مسلمان فرانسوي رهبران جامعه غربي را مي آشوبد، و آنها را برمي انگيزد، زيرا اسلام شرعي صورت اباحي پيدا نمي كند، مگر آن كه به طور كلي تأويل شود. مانند آنچه در فرقه هاي اسماعيليه جديد و بهائيت به نحوي به چشم مي خورد، كه نشان مي دهد، اين دو فرقه كاملاً در جامعة صنعتي جديد مستهيل شده اند، چنان كه يهوديت و مسيحيت ظاهر غيراباحي نيز هيچگونه تضادي را با تمدن كنوني غرب القاء نمي كنند. حتي هانتينگتون نام تمدن صنعتي غرب را يهودي _ مسيحي نهاده است تدين اول و تدين دوم و تخدير روحي وقتي كه دين به خاستگاه و ريشه هاي خود بازمي گردد، و از تدين دوم به تدين اول رجوع مي كند، اباحيت و جدايي آن از شئون تمدني محو مي شود، و افقهاي نو در برابر بشر

گشوده مي شود، همين افقها كه زماني فروبسته مانده بود، انفتاح بعد از انسداد، و انكشاف بعد از مستوري و فروبستگي ساحت قدس است كه خود نزاعها و درگيري ها و چالشهاي جديد را ايجاد مي كند. حتي قبل از اين رجوع بينش انتظاري و آماده گرانة واپسين انسان عصر مدرن به دين اصيل و غيراباحي غيرغربي شد، و حضور خلقيات وراء غربي انسان شرقي و از آنجا تذكر به مراتب باطني وجود انسان كه روح شرقي همواره روي به آن داشته در حال خيزش است

اين مراتب اوضاع جهان را در تب و تاب قرار مي دهد، و چالش پارسايي شرق در برابر ناپارسايي غرب چالش معنويت اصيل شرق در برابر عرفان غربي شده و هيجانهاي ممسوخ هنري و ورزشي مدرن و شور و حال مصنوعي ناشي از مصرف مواد توهّم زاي صنعتي شدة تمدن غربي چالش شريعت شرقي و اسلامي در برابر اباحيت غربي نزاع جدي آينده خواهد بود. اخلال باطني در تجدّد اسلامي البته ما مي دانيم كه نكبت و فقر و فساد و ارتشاء، جهان شرقي را در مرز واقعيت فراگرفته و آن فراواقعيت و ساحت قدسي مشرق زميني پوشيده مانده است و انديشة تجددگراي روشنفكري ديني كه شكل ممسوخي از فرهنگ ايدئولوژيك ديني _ غربي را از آغاز تاريخ جديد اسلام جستجو مي كرد، حجابي مضاعف بوده و در عين حال در سير غربي شدنِ عالم اسلام اخلال كرده اند.

بي ترديد انديشة بزرگاني چون سيدجمال و شريعتي طالقاني و بسياري ديگر عليرغم تمايلات تئوريك مدرن براي تفسير و تأويل اسلام در غربي شدنِ تام و تمام و تأييد سكولاريسم تمام عيار آن و نزاع اخلاقي _ سياسي شديد آنها، و تمايل شان به استعمارستيزي

به نوبه خود نوعي تركيب و اختلاط از تجدد و مدرنيسم را با دين در يك وضع برزخي فراهم كرده است

البته نبايد آن كششها و چالشهاي دروني روحي را كه در پس مدرنيته در شرق نهان شده فراموش كرد، از جمله زنده بودن نور اسلام بي واسطه و باواسطه با نوعي تشرّف و فرد آمدن در ميان آتش جهاني مدرنيته به ساحت قدس كه انسانهاي استثنايي چون امام بدان توفيق مي يابند، و مانع بنيادي تحقق غرب در جهان اسلام است

به اعتقاد من روشنفكري ديني از نوع انديشه مرحوم شريعتي و مرحوم طالقاني كه به نحوي با اسلام جهادي و ستيزه گر در برابر ارزشهاي پوشالي و دروغين دموكراسي و ليبراليسم پيوند يافته نيز از فيض روحاني و نَفَس مؤمنان حقيقي برخوردار است و در مقابل اصحاب تأويل شيطانيِ قبض و بسط عميقاً به تمدن ممسوخ پايان يافته غربي كه در يهوديت و ناسونيت و صهيونيت تبلور يافته ريشه اسلام را مي پوشانند، آنها نهايتاً جز اخلالي موقت در جهان اسلام چيزي كسب نخواهند كرد. پايان مدرنيته و تمدن غربي و بقيه الله در نگاه شيعه در حقيقت تمدن غرب به سخن بسياري از بزرگان از جمله اشپنگلر پايان يافته است البته در نظر هانتينگتون و فوكوياما نيز پايان تاريخ با تمدن غرب است با اين تفاوت كه در نظر اولي نزاع تمدني آغاز مي شود، و طبيعتاً در اين نزاع از نفوذ تمدن غرب كاسته مي شود، و در نظر دومي هيچ افقي از بهبود اوضاع بيش از آنچه در تمدن غرب وقوع حاصل كرده مشاهده نمي شود، كه هر دو به نحوي از پايان تمدن غرب با قدري نشيب

و فراز حكايت مي كنند.

پس در عصر زمستان فرهنگيِ غرب با توجه به سازش نسبي آن با ارادة شرقي در صورت خيزش اين اراده وضعيت برزخي چالش تمدن اسلام و شرق با غرب را ايجاد خواهد كرد، كه در اين ميان اسلام هويت جو، در صورت بازگشت به پارسايي و معنويت و گذر از چنبره هاي ماديت و فساد و محيط پريشان فرهنگي _ اقتصادي كه حاصل نفوذ اقتصاد و اخلاق صنعتي در قلمرو سنّتهاي انحطاط يافته شرقي و اسلامي است مي تواند به صورتِ انقلاب اسلامي آماده گر ظهور بقية الله باشد.

با اين تذكر معنوي تاريخ چنان كه در اخبار قدسي آسماني آمده با قيامت صغري مرحله پاياني آخرالزماني خود را آغاز مي كند. از اين دوران حضور بعد از غيبت و فرج بعد از شدت با مظهريت تام و تمام تاريخ جهان از اسم الله كه حقيقت اسلام است _ و اسلام با بسم الله الرحمان الرحيم آغاز شده _ به پايان مي رسد.

با ظهور همة كمالات و حقايق منطوي در حقيقت محمدي در پايان تاريخ عصر اسم طاغوت اعظم كه در تمدن غربي مدرنيته و تفكر تكنيكي آن حكومت و آن را اداره و تدبير مي كند، بالكل نسخ مي شود، و آن آية شريفه لمن الملك لله الواحد القهار ظهور كلي دين را اعلام مي كند، كه ليظهروا علي دين كله و لو كره المشركون و اين چنين نور اعظم الله تبارك و تعالي بر جهان مي افتد. به قول شيخ محمود شبستري

ظهور كلّ او باشد به خاتم بدو يابد تمامي هر دو عالم در اينجا رستاخيز كبري فرا مي رسد. دورة عالم پايان مي يابد و به اعتقاد عرفا تمام كمالات فطرت و بدايت و مبدأ انساني در نهايت

و معاد از مقام قوه به مقام فعليت مي رسد، و همة صور كوني انحلال يافته و به آخرت يعني ذات الهي انتقال مي يابد، و طومار ادوار تمدني در جهان پيچيده مي شود. قسمت دوم رويارويي هاي حال و آينده انقلاب اسلامي با تمدن غربي و غربگرايان مقدمه آنچه در فوق آمد، بيان اوضاع كلي تمدن اسلامي در متن جهان غربي و نسبت متفكران متجدّد و سنّتي ما با اين تمدن و آراء انديشمندان غربي كه تئوري پايان تاريخ و برخورد تمدنها را طرح كرده بودند، و ديگر بيان نظرية تاريخي شيعه نسبت به پايان تاريخ و نيز بيان اجمالي اوضاع برزخي و چالشهاي فعلي و احتمالي آيندة انقلاب اسلامي با تمدن غربي بود. وضع دوگانه عصر غيبت ميان سنّت و تجدّد

در اين ميان آنچه اساسي است درك وضعيت عصر غيبت آخرالزماني است كه از سويي تمدن غرب را به فعليت رساند، و ديگر آن كه تمدن اسلامي را به حالت بالقوگي درآورده و حقايق اسلام را مستور كرده است و سرانجام وضع بينابيني دوگانة ما كه از يكسو وضع منفعل تسليم شوندة غربگرايي و مصادرة اسلام به نفع غرب در برابر تمدن غربي است و از سوي ديگر ارادة هويت جوي معطوف به آماده گري و انتظار موعود و عمل متناسب با اين انتظار را در ما به صورت انقلاب اسلامي برمي انگيزد.

در اين اوضاع بينابيني و شكافهاي تمدني ميان اسلام و غرب مراقبت بسيار مي طلبد كه در دام نيفتيم و بعد از بيست سال تجربة دين پس از انقلاب اسلامي يك گام به پيش دو سه گام به پس نرويم با چشم دوبين و احول نمي توان كل حقيقت متجلي در دو

تمدن اسلام و غرب را ديد، و درك كرد. از همين نسبت است كه بيشتر گرفتاران در كمند زلف تمدن غرب از چپ و راست نابينا شده اند. در حقيقت چشم راستِ علم و فلسفة جديد و تكنولوژي و دموكراسي و هنر به عالم علوي شرق و تمدن اسلامي فرو بسته مانده و چشم چپ اصحاب برزخي تمدن اسلامي نيز، اغلب از حقيقت غيرقدسي مدرنيته و دموكراسي و هنر جديد نابينا است

مشكل زماني فزوني مي گيرد كه برخي تصور مي كنند، مي توان راه غرب را بي كم و كاست طي كرد، و در ضمن معاني و فضائل و عهد و پيمان شرقي و ديني و هويت فرهنگي خود را حفظ كنيم هانتينگتون نيز چنين پارادوكسي را امري ممكن مي داند. او مي گويد تمدن غربي هم مدرن و هم غربي است تمدنهاي غيرغربي كوشيده اند بدون آن كه غربي بشوند، خود را مدرن كنند. تا امروز فقط ژاپن توانسته است در اين تلاش موفق شود. تمدنهاي غيرغربي به تكاپوي خود براي دستيابي به ثروت تكنولوژي مهارتها، ابزارها و سلاحهايي كه از عناصر اصلي مدرن شدن است ادامه مي دهند. آنها همچنين كوشش مي كنند اين نوگرايي را با ارزشها و فرهنگ سنتي خود سازش دهند.

امّا آيا حقيقتاً چنين واقعيتي در جهان در حال وقوع است يعني با نوگرايي و مدرنيسم مي تواند ارزشها و فرهنگ سنّتي خود را حفظ كرد؟ آنچه در عالم ظاهر مي بينيم خلاف اين است برنارد لوئيس در كتاب تاريخ و خاورميانه به همين مسئله نظر دارد و معتقد است كه اكثر مردم جهان از جمله اهالي خاورميانه يعني دورترين مردمان از تمدن غربي عميقاً از فرهنگ خويش به نسبت نفوذ

مدرنيته و تجدّد دور شده اند. نكته اين است كه اگر مردم خاورميانه از نظر ظاهري محصولات غربي را مصرف مي كنند، و غرب مآب شده اند، از جمله تركها و عربها و ايرانيها و غيره _ بيشتر مردم تركيه مصر و ايران _ باطناً نيز غربي شده اند.

آيا بزودي بشهادت آثار ظاهري در مصرف كالاهاي غربي منجر به آن نخواهد شد كه دهكده واحد جهاني بوجود آيد، با حفظ ارزشهاي سنّتي آيا اين پارادكس نيست اگر بپذيريم ژاپن مدرن شده آيا ارزشهاي سنّتي ژاپن نيز مدرن نشده است و به راه و رسم تمدن غربي از نو انديشيده نمي شود؟ چرا قطعاً چنين است ژاپن مدرن تعلق به تمدن غربي دارد، چنانكه هند و چين نيز به تدريج به اين تمدن تعلّق پيدا مي كند.

اين پارادكس مدرنيسم و جستجوي هويت فرهنگي در جهان كنوني مضحك ترين پديدار اجتماعي است در حالي كه همه مي كوشند در نظام تكنيك استحاله پيدا كنند و صنعتي شوند، و توسعه سياسي و اقتصادي و فرهنگي به معني غربي پيدا كنند، و عملاً مي كوشند ارزشهاي سنّتي خويش را نابود سازند، امّا در ضمن از حفظ هويت سخن مي گويند. اين يعني تناقص در نظر و عمل در نظر شرقگرايي و در عمل غربگرايي !

تمناي توسعه مدرن بي ترديد عمل كردن به نسخه هاي تمدن غربي است زيرا تاريخ و تمدن جديد در صدوپنجاه ساله اخير ما اغلب براي ما تاريخ غرب بوده چنانكه براي آسيايي ها. از نيمه دوم قرن نوزده و انتقال تاريخ غرب از مرحله استعمار بيروني به مرحله توسعة دروني در تاريخ جديد آسيايي ها آغاز شده است براي ورود به تمدن و تاريخ غربي بايد اقتضائات غربيان را نيز

پذيرفت و از اقتضائات تمدن غربي گذشت

امروز بسياري از مردم جهان مي كوشند به حوزة فرهنگ غربي جهان وارد شوند، امّا دغدغه حفظ و صيانت از حوزة فرهنگي سنّتي خويش به عنوان پناهگاهي كهن دارند. بنابراين آيا حفظ هويت فرهنگي شرق با ورود به تمدن غربي امري ممكن است كه هانتينگتون چنين نظري را نسبت به ژاپن دارد؟ چه خصلت و صفت تمدن مدرن ژاپني امروز متفاوت از اتحاديه اروپا و ايالات متحده امريكاست جز تازه بودن اين تمدن و فقدان سيصد سال سابقه فرهنگي تمدن اومانيستي و محدود بودن تجربة تفكر فلسفي غرب به صد سال اخير. اكنون ژاپني ها دريافته اند كه براي حفظ مدرنيسم خود نيازمند ادغام عميقتر در تمدن غربي هستند، و به اين جهت مي كوشند ضعفهاي تاريخي فلسفي خويش را با قرار گرفتن در متن مباحث فلسفي مدرن و پست مدرن جبران كنند، و در قلمرو سياسي نيز كاملاً خويش را با جهان غربي هماهنگ كنند، و جنگ نفت خليج فارس نشانه اين وحدت و ادغام جهاني در فرهنگ غربي بود.

به هر تقدير در بطن طرح توسعه آسيايي يك فراشد غربي شدن وجود دارد، زيرا در پس هر توسعه يافتگي نحوي فراشد به سوي مثل غربي ها فكر كردن و مثل غربي ها زيستن است اين خصلت عام توسعة مدرن در آسيا و بخصوص در خاورميانه و سرزمينهاي اسلامي كه تمايل به فرهنگ اسلامي و شرقي شديد است علي الخصوص با انقلاب اسلامي و نهضتهاي اصول گرا تشديد شده دچار خلل و ضعف مي شود. از سويي در عصر اعلاميه جهاني حقوق بشر كه ابزار شكار سياسي غرب است نمي توان با ديكتاتوري و مردم آزاري و ترور و وحشت

اين طرح را اجراء كرد. از اينجا براي خاورميانه اسلامي نسبت به عقل منقطع از وحي و وصول به عقل حسابگر دورانديش سالها فاصله هست طلب توسعه شرقي يا غربي كردن شرق در سرزمينهاي اسلامي در اين صدساله به صورت تمنّاي محال درآمده است

حقيقت آن است كه هويت فرهنگي ما شيعه كه اصل وجود ماست همانا وجود مقدس بقية الله است كه در «دوران ولايت پس از «دوران نبوت تعيين كنندة تاريخ و هويت فرهنگي شيعه بوده است شيعه از اينجا هزاروچهارصد سال علي رغم فاصله گرفتن بسياري از مسلمانان در متن دين و امر قدسي ولايت به مثابه آخرين يادگارِ نسبت ولايي انسان با خداوند سكني گزيده است البته حقيقت هويت ولايي اسير روح زمانه و ظواهر تاريخ نمي شود، و دائماً در وضع اثرگذاري در اذهان و افهام مردمان شيعه است و انقلاب اسلامي در عصر مدرنيسم يكي از اين تظاهرات تاريخي بقية الله در ظاهر عالم است اين ظهورات تاريخي همان عهد ديني است كه در هر دوره اي بايد تجديد شود، و چونان نزول و بعثت وحي و انبيا در ادوار مختلف نبوي نمود يافته است و در عصر ولايت با نهضتهاي فرهنگي اسلامي قرين شده است

بنابراين صرف حفظ ظواهر گذشته و ستايش سنن شرقي و يا تفسير سنّت با مدرنيسم و تجدد و غربزدگي شرق مآبانه اي كه نصر و شايگان در زمان محمدرضاشاه و فروغي و حكمت و ديگران در زمان رضاشاه تحت عنوان ناسيوناليسم شاهنشاهي پي گير آن بودند، نمي تواند بازگشت به هويت اصيلِ ولايي تلقي شود. بلكه اصل ادغام و استحاله و ذوب شدن مدرنيسم و نظام تكنيك در عالم ولايت و تصرّف جوهر

تكنيك است وگرنه با تلفيق سنّت و تجدّد، آشتي ساده انديشانه غرب با شرق صورت مي گيرد كه ذاتاً عقيم است

حقيقت آن است كه تمناي مدرنيسم در جهان شرقي طلب چيزي است كه در تاريخ غرب به گذشته تعلق دارد، و اكنون غرب با نهضتهاي پست مدرن در مقام نقادي از مدرنيسم و تجدّد نفساني گذشته خويش است كه به نابودي و ويراني همه چيز منجر شده و جنايتكاري و بزهكاري و بيماريهاي خوفناك و شورش جوانان و ناسازگاري آنها ناچيزترين بحران مدرنيسم است پست مدرنيسم واولترا مدرنيسم و ترانس مدرنيسم لازمه نقد و نهايتاً گذشت از مدرنيسم است

با اين مقدمات نظر هانتينگتون ساده انديشانه است نمونة ژاپني تمدن مدرن شرقي دروغي است بزرگ امروز ژاپن از اقمار تمدن و بلوك صنعتي و هفت كشور امپرياليست اقتصادي جهان است و جزءِ دو سه اقتصاد بزرگ جهاني طبق قوانين تجارت بين الملل و مزيت نسبي تمدن غرب عمل مي كند، و ميراث فرهنگي خود را به مثابه ماده تمدن غربي درآورده چنان كه ميراث سنتي يهودي _ مسيحيِ تمدنهاي غربي در درون چرخه هاي انقلاب تكنيكي موج دوم و سوم مضمحل شده و هويت خود را از دست داده است كليساي كنوني تفاوتي با مصلاي فرويدي غرب نمي كند، و پاپ و كليساي كاتوليك در كنار كليساهاي ديگر، در خدمت بسط موج دوم و سوم است گذر از جهان غربي در پايان تاريخ گذر از اين جهان با اديان مسخ شدة يهودي _ مسيحي و آئينهاي اساطيري شرق نقش مضاعف را براي ما مي طلبد، و همتي عظيم تر از گذشته از ما مي خواهد، زيرا نه فقط بايد چشم چپ خود را بر تماميت تفكر غربي نبست

بلكه در چشم راست خود نيز براي درك ماهيت تفكر ديني و شرقي دچار تيرگي و تاري نشد، و اگر چنين نشود، همان وضع پريشان ادامه خواهد يافت در حال كوري چشم چپ به خيال واهي مي پنداريم كه مي توان ديانت و اسلام را در ظرف تكنولوژي و دموكراسي ريخت و هم خود مصرف كنيم و هم به غرب صادر، اين عين انفعال در متن ظاهربيني است

غرب حقيقتي جز اراده معطوف به قدرت و تصرّف تكنيكي به قوه عقل ابزاري حسابگر نمي شناسد. اگر از تفكر معنوي نيز سخن مي گويد، براي تقويت نفس خويش است در حقيقت تكنولوژي تجسّم عيني ارادة معطوف به قدرت و اراده معطوف به قدرت و اراده اولين صفت نفس كوگتيويي دكارت است كه در سراسر چهارصد پانصد سالة تاريخ غرب و تمدن غربي كوس اناالحق و لمن الملكي زده است و فلسفه دكارتي تا فلسفه هگلي و نيچه اي همه در مقام اثبات آن به زبانهاي مختلف متافيزيكي و منطقي بوده اند.

نيچه با تفكر و منطق خويش اعلام بحران و تماميت و پايان تاريخ غرب مي كند، در نظر او مشكل غرب در نيست انگاري ارادة كنوني انسان غربي است كه در ساحت انفعال بسر مي برد، و دويست سال آينده از آن نيست انگاري منفعل است و بايد به ساحت فعال نيست انگاري انتقال يابد، و سپس با خاك و زمين و زمان چون دانايان يوناني آشتي كند، و به مرتبة بازگشت جاويدان همان انتقال يابد، و به دوران كودكي بازگردد و تأسيس ارزشهايي فراسوي نيك و بد كنوني كند. البته چنين عالمي در نگاه نيچه خود از آخرين تفكر خودبنيادانه نشأت گرفته او در برزخ ميان

دايرة دين و متافيزيك به اين نظر رسيده است روح ليبراليسم اين كه برخي گمان مي برند ايدئولوژي غرب «ليبراليسم فردي است و بخشي از آن در دوره اي كوتاه به سوسياليسم گرائيده كه همان «ليبراليسم جمعي است و منافع جمع و تأمين اجتماعي را بر منافع فرد ترجيح مي دهد، به حقيقتي توجه نكرده اند، و آن اين است كه دموكراسي ليبرال و سوسيال به هر حال به مثابه ايدئولوژي غرب تلقي شده است و براي توضيح آنها به آثار فلاسفة قرن هفده و هجده و نوزده رجوع كرده اما به جاي توجه به روح اين ايدئولوژي به ظواهرش نظر كرده اند. چنان كه در اقتصاد و اخلاقيات غربي نيز به همين روية ظاهري توجه مي شود.

آنها بنابر قاعده مشابه سازي اسلام را هم به صورت ايدئولوژي داراي معادلهايي برابر دموكراسي و ليبراليسم مي گيرند، در حالي كه اساساً شئون ايدئولوژيك فرهنگ غربي از جمله دموكراسي و ليبراليسم و آزادي و حقوق بشر به عالمي ديگر بازمي گردد، و انعكاس ارادة معطوف به قدرت فائوستي تمدن غربي است و عالم اسلامي روحاً تناسبي با اين مفاهيم نمي تواند داشته باشد. تكنيكي شدن دين در غرب و ديانت اسلامي حقوق بشر و آزادي سالهاست كه در تمدن غربي وسيله سيطره و سلطة سياسي شده است به هر حال با مشابه سازي و يكسان كنندگي و متنزل كردن ساحت قدس و تداني دين تا سرحدّ نوعي ايدئولوژي دنيوي يكي از نخستين توابع تكنيكي ديانت است كه اكنون صدوپنجاه سال است كه از سيدجمال تا دوران اخير در همين مسير راه پيموده است اما اين محال است كه بتوان دين نسخ نيافته اسلام را بذات تابع عالم تكنيك كرد، و به

نام اسلام منحل در تمدن غرب شد، و اسلام را وسيله تأسيس ارزشهاي غربي كرد.

حقيقت آن است كه تكنيكي شدن دين در غرب روح ايماني و فراعقلاني آن را مي گيرد، و همه اسطوره هاي خلاف آمد عادت و فراتر از طور عقل را نابود مي كند، و جهان را به صورت درختي بي بروبار و زميني لم يزرع درمي آورد، كه در آن نه درخت دين و ايمان مي رويد، و نه درخت اسطوره و خرافات اين دين در حدّ حكم عقل همان دين عصر روشنگري است اگر با اين اتفاقي جدي در جهان نمي افتد، در ديگر سو نيز تعصبات كاذب برانگيخته نمي شود، چنان كه در دوران قاجار كه آغاز دورة تدين دوم بود، فرقه سازيهاي عجيب و غريب از بهانيت و وهابيت و قاديانيه و اسماعيله جديد و غيره ريشة دين را نمي كنَد و بهانه دست خصم عقلاني شده نمي دهَد. ساده انديشي اصحاب انقلاب و نفوذ دين عقلاني شدة روشنفكر ديني انقلاب اسلامي در طلب عالمي ديگر بود، اما در عمل بسياري بنابر سكني گزيدن در ساحت همين دين عقلاني شده كه روشنفكري ديني صدساله آن را پرورانده بود، اغلب مغرورانه و ساده انديشانه با اين تصور كه غرب چيزي جز ابزاري قابل تصرّف نيست و ما به سرعت غرب و عالم جديد بحران زده را تصرّف خواهيم كرد، سياست زده شدند، و خود را در معرض نازلترين خطاهاي اخلاقي و سياسي قرار دادند. از خطر كردن در عرصة هنر هراسيدند و فضاي اعتلاي فرهنگي را تنگ كردند.

اصحاب انقلاب از خودآگاهي ديني عصر امام ؛ به همان فرهنگ كلاسيك روشنفكري ترجمه زده روي آورند. به طوري كه هم اكنون در قلمروي تئوري شريعت و سياست با غربزده ترين آراء روبروييم

بر فراز انديشه ها، نازلترين متفكران و نويسندگان فلسفي و سياست غرب چون پوپر و پوزيتيوسيتها پرواز مي كنند، و در قلمروي عدالت اجتماعي و اقتصادي ما با نقصانهاي اساسي روبروييم به طوري كه عدالت شيطاني جامعة مدني غرب و حقوق نفساني بشر گهگاه انساني تر از وضع ما به نظر مي رسد. بسياري از مسلمانها اكنون از انديشه هايي التقاطي چون جامعه مدني ديني به عنوان غايت سخن مي گويند، بي آن كه نسبت به مدعاي خود، خودآگاهي داشته باشند. بازگشت به دوران قبل از انقلاب با مدل توسعه غربي و بازسازي ديني اگر اين نقصانها را دفع نكنيم و به نحوي به تجديد عهد معنوي در معرفت و عمل خود بازنگرديم مانند ديگر سرزمينهاي خاورميانه وضعي مشابه قبل از انقلاب پيدا خواهيم كرد، يا چيزي شبيه تركيه خواهيم داشت و ابلهانه تسليم هوش شيطاني غرب و حكومت غرايز خواهيم شد، اگر تفكر معنوي و پارسايي بازنگردد.

در اين وضع مانند ده سال اخير با انفعال در دهه هاي آينده به توسعة صنعتي سطحي روي خواهيم آورد، و از طرف ديگر دعوي دينداري و احياي علم و هنر و شعر و اخلاق گذشته خواهيم داشت از سوي ديگر با استقراضها از بانك توسعه جهاني و صندوق پول و غيره در را به واردات غربي بازخواهيم كرد، و علاوه بر اينها پي در پي صدها ستاد و نهاد احياء و اقامه نماز و امر به معروف و نهي از منكر، آن هم در حد ستاد نه صف تأسيس خواهيم كرد، و به كارهاي نيم بند اهتمام خواهيم ورزيد، در حالي كه اسم و فعل و حرف نظام آموزش دانشگاه و مدرسه ما غربي است استاد دانشجو

و معلم و دانش آموز ما بيش از گذشته در تنگناي ميان علوم غربي و تعهد و تقوي قرار خواهند گرفت نظام تجاري و عمراني در برزخ ميان سوداگري و ارتشاء و دزدي و ظاهر كاري و ريا و رعايت آداب و احكام شريعت قرار مي گيرند.

تجربه ده ساله توسعه و بازسازي نشان داد كه لازمه توسعة انفعالي بي عدالتي ارتشاء و فساد اخلاقي است اينها چاشني و محرك اصلي نظام توسعة غربي است و در اين ميان ليبراليسم اقتصادي غالب بر تفكر شرعي كالوني حكومت زوريخ و ژنونيز جز به اين مراتب مدد نرساند. پرتستانتيسم اخلاقي وبر بيان توجيه انباشت سرمايه در نظام سوداگري شبه ديني عصر رفرميسم است در حقيقت اين اخلاق به ايجاد نوعي نظم دنيوي و وجداني عقلاني مدد رساندند نه به ديانت زيرا به تدريج اين حكومت با حصول انباشت سرمايه و غربي شدن تمام عيار جامعه و انتقال نظام كلاسيك بورژوازي به نظامي مدرن حكومت ديني سالبة به انتقاء موضوع شد. اقامه تمدن اسلامي با مفاهيم غربي جامعه مدني غرب پيشرفته ترين يا خبيث ترين

اكنون ما در وضعي برزخي ميان غربزدگي فعال و غربزدگي منفعل سكني گزيده ايم به اقتضاي اين وضع فعال نيستيم به اين دليل كه نه تنها نسبت به غرب خودآگاهي نداريم بلكه اغلب بلاتكليف و سرگردان گرد خود مي گرديم و مدام منتظريم كه دستي از غيب برون آيد و كاري بكند، منفعل نيز نيستيم به اين دليل كه علي رغم بدهكاري به كشورهاي مختلف علي رغم مصرف كالاهاي تجمّلي سرزمينهاي صنعتي غرب بالا گرفتن بحران اقتصادي و اخلاقي علي رغم تنازع بيهودة افكار و آراء متشتت و التقاتي علي رغم هياهوي لزوم توسعه و تحقق جامعه

مدني هجوم مدرنيسم علي رغم آوار ماهواره و ويدئو و شيوع بيش از پيش مصرف زدگي و تظاهر به اخلاق و عادات غربي همچنان خود را مي ستاييم و در پايان تاريخ غرب اغلب در عرصة اوهام به جنگ غرب مي رويم

دردناكترين وضع زماني است كه هوشمندترين و به ظاهر خودآگاه ترين گروه اجتماعي ايران به اقتضاي روح زمانه با اصطلاحات بي سروته اي چون جامعة باز مدني در روزگاري كه دوران اين جامعه و مدنيت و قانونيت ليبرال در غرب فروپاشيده و امپرياليسم آشكار و پنهان ناشي از آن به بحران رسيده دل خوش مي دارد، كه گويي با آن مي توان نظامي مقدس و اسلامي بپا كرد!! آن هم با برنامه هاي توسعه سياسي و اقتصادي پنج ساله ! با اين برنامه ها قبلاً در غرب طبيعت تعادل خويش را از دست داده است و ما تازه شعار غربي شدن و آزاديهاي دروغين مدني مي دهيم و در حقيقت با اين پندارها اسلام را به نفع روشنفكران وابستة تمدن غربي مصادره مي كنند.

آنها با توهّم اين كه صداي آزاديخواهي ملت شنيده خواهد شد و شهرونداني مؤدب و مطيع قانون سر برمي آورند. در جامعه مدني از قتل و كثافتكاري و دزدي و فساد و طلاق و اعتياد كمترين خبري نخواهد بود. زنان آزاد و حقوق برابر با مردان كودكان به دلخواه خويش زندگي خواهند كرد. آنارشيسم جايي براي حضور نخواهد يافت فاشيسم ريشه كن و مرجعيت و حجيت رجال بي معني خواهد شد، عقل پذيري و خردورزي عميقاً مورد توجه قرار خواهد گرفت ! و... اما غافل از آن كه مدني ترين جوامع مدني در جهان معاصر، جنايتكارترين ظالم ترين و خبيث ترين در ضمن پيشرفته ترين سرزمينهاي صنعتي اند.

البته در جامعه مدرن همه مي توانند از وضع موجود بدگويي

كنند، و سياست امپرياليستي را محكوم كنند، و عليه آن اعتراض و اعتصاب نمايند، اما اكثريت جامعه اهميتي به صداي آزاديخواهي اين طبقة اقليت هوشمند نمي دهند، و فقط برنامه ريزان نابغة سياسي فرهنگي و هنري در مسير موافقِ نظام امپرياليستي هستند، كه راه آينده را تعيين مي كند. حقوق بشر ابزاري مي شود براي استحكام امپرياليسم عرفاني ! دالايي لاما و سينماگران امريكايي با عشق و علاقه هفت روز در تبت و كواندان و گوشه سرخ مي سازند تا نظام ديكتاتوري چين را به نفع نظام عرفاني لاما تحقير و نفي كنند!! و در اين ماجرا به ظاهر صداي آزاديخواهي قوم تبت را به گوش جهانيان برسانند، اما در حقيقت در پس پرده چيز ديگري است

اين آزاديخواهي در جهان چيزي نبوده جز آن كه جهانيان را شهروندان برده و مطيع دهكده جهاني بكند، و كلّ چين و شرق به صورت بندري آزاد و جامعه اي باز براي تصرّف سوداگران و جنايتكاران جهاني درآيد، و همه تسليم وضع موجود شوند. آزادي غربي و جامعه باز مدني در حقيقت وسيله براي قوام بخشيدن به سيطرة غرب و موجوديت آمريكاست سرزمينهاي شرق با اين آزادي و خردورزيهاي آزادانه هرگونه شور و شوق شرقي را نفي و وضع خلاف آمد خود را ترك مي كنند، و مانند ديگر سرزمينهاي جهان زندگي را مي پذيرند، بي آن كه دردسري و بي نظمي اي در روزگار و نظم جهان ايجاد كنند. دين در حدود جامعه مدني غرب و پايان تاريخ البته اين بدان معني نيست كه بايد حجاب و نماز و روزه و آداب و عادات و تفكر ديني را كنار نهاد، نه بلكه فقط تعريف خردپذيرانه كردن ! از اين

مفاهيم و مراتب معقول است مگر در جهان غرب انبوه متفكران ديني خودآگاه وجود ندارند، يا در آن سرزمينها مؤمن و انسان و دينداري ديده نمي شود؟ چه بسيار متفكراني كه در غرب مسئله آموز شرقيان مي شوند، اما نكته آن است كه در اين جماعت هيچ امري خلاف آمد عادت و رازآميز ديده نمي شود. همه نظم جامعه مدني و امپرياليسم و سوداگري را طوعاً يا كرهاً پذيرفته اند، و در غايت و در مقصد اقصاي خود خلاف آن عمل نمي كنند، و سخن نمي گويند، و حتي به بسط و تقويت آن مدد مي رسانند. حتي متفكران معنوي مدرن ناخودآگاه در اين مسيرند. هيچ انساني در حال متعارف قادر به ستيز با توسعة تكنيكي و دهكده جهاني نيست مگر اين كه به عالم خلاف آمد عادتِ انقلاب حضوري اصيل شرقي وارد شود، و خودآگاهي لازم را براي گذر از ذات آزادي جديد كه حقيقت آن ارادة معطوف به قدرت دنيوي است به دست آورد. آخرتگرايي و آزادي از آن دو راه آيندة انقلاب اگر چنين نشود چالشي در دنيا وجود نخواهد داشت و نظريه پايان تاريخ و آخرين انسان فوكوياما تحقق خواهد يافت اما چنين اتفافي نخواهد افتاد. هنوز مردم ما عادت نكرده اند، وجود خود را وقف غايات اينجهاني كنند. صدوپنجاه سال تهاجم تمدن غربي نتوانسته تأثيري عميق در جان مردمان گذارد. هنوز مردم ايران ارزشهاي غربي را پاس نمي دارند، و از ساده ترين تا پيچيده ترين نهادها و ارزشهاي غربي فقط براي گذران امور تبعيت مي كنند. هنوز بيشتر مردم ما اعتنايي به فردا و دنيا ندارند. مفهوم آخرت هنوز در اذهان بسياري از شرقيان جدي است و اگر آن حجابهاي ناشي از ايلغار

تمدن غربي پس زده شود، قدر مسلم شرقي و مسلمان نيز چون غربي تمام همت خود را مصروف غايات تمدن خويش مي كند.

از سوي ديگر هنوز آزادي و مدنيت غربي در پايان تاريخ غرب براي آنهايي كه صدر تاريخ جديدشان ذيل تاريخ غرب است به شدت سُكرزاست و در برابر وضع برزخيِ نه آزادي مجازي و نه آزادي حقيقي كه مشرق زمينان دچار آنند، چون موهبت الهي به نظر مي رسد، و همگان در رسيدن به آن با هم رقابت مي كنند.

شايد روزي كه مردم ايران همگي پشت چراغ قرمز بايستند، و نوبت را رعايت كنند، و به حق ديگر شهروندان تجاوز نكنند، و تحمّل سخن حق و باطل مخالفان را داشته باشند، و نهايتاً آن كه تعلّق به امر مقدس را به طاق نسيان بسپارند، شايد اين يوتوپياي آزادي و مدنيت هم به سراغمان بيايد، فراتر از صورت اسطوره اي و شبه قدسي آن كه برخي روشنفكران تصوير مي كنند: تمدني مشحون از مهر و مدارا و دوستي و رفاه و انسانيت است در يوتوپياي آخرالزماني مؤمنان ديگر از اين كه مردمي بيگانه از دين در كنار آنها زندگي مي كنند، و بر آنها مسلط اند هراسان نمي شوند، و حتي مي پذيرند كه بايد زندگي خود را به نحوي با نظام سكولار، متناسب و هماهنگ گردانند، پس هيچ امر خلاف عادتي از او سر نخواهد زد، و اين چالش دوگانة دروني در انقلاب اسلامي است كه دو راه متضاد را فراروي انقلاب و جهان اسلام و ايران قرار مي دهد.

راه اول مصادرة دين به نفع غرب است سست شدن بيش از پيش عهد ديني انسان شرقي و مسلمان و ايراني و دعوي سهيم شدن

در تاريخ غرب به صورت تقليد صوري و سطحي اما قدر مسلم اين است كه جمع ميان ايمان و كفر و سنت و تجدد ممكن نيست و اگر اين جمع ممكن شود، جمع ميان ظاهر و باطن است يعني ظاهر ايماني با باطني كفرآلوده حتي فقه و كلام در اين مرحله معنا و ماهيتي تكنيكي پيدا مي كند، و مؤيد به جهان معقول تفكر تكنيكي و سياسي جديد است و جز به سير به سوي تفكر تكنيكي تمدن غربي فرا نمي خواند. البته به تدريج ممكن است تفسير غربزدة شريعت پشت جريانات و تحولات جديد فراموش شود، چنان كه ديانت تجديد نظر شدة مسيحي در چنين وضعي قرار گرفت با ورود به اين مرحلة تاريخي توانمندي دين در جامعه به پايان مي رسد، و جريان سكولاريزاسيون (دنيوي شدن در ديانت به سيطرة تام و تمام مي رسد.

در برابر اين طريقت راه ديگري در پيش روي ماست و آن تذكر و تفكر معنوي ديني است كه روزگاري دراز پس از غيبت به تدريج به طاق نسيان سپرده شده فراموشي تفكر معنوي پس از رنسانس تسريع شده است و تفكر يونانزدة گذشته تحت تأثير غربزدگي مضاعف جديد قرار گرفته است كه همان تفكر تكنيكي است لازمة بازگشت به سوي غرب زدايي منطوي در تفكر معنوي گذشت از دو صورت غربزدگي است راه دوگانه غربي شدن يا اسلامي شدن بنابراين دو راه در برابرمان قرار مي گيرد:

يك راه رو به سوي غرب و تفكر تكنيكي بعضاً با صبغه اي ديني و شرعي است كه امپرياليسم و تفكر استيلايي صورت سياسي آن است روح استيلايي تكنيك در جهات مختلف آن آشكار مي شود. تكنيك آدميان را به استخدام

و سيطره خويش درمي آورد، از سويي نياز به مواد اوليه و بازار فروش كالاهاي تكنيكي سياست استيلايي را ايجاب مي كند. اگر در گذشته استعمار و امپرياليسم براي سيطره بر سرزمين و ثروت آن بود، امروز امپرياليسم براي سيطرة تكنيكي است و اين سيطره نيازي به استعمار مستقيم ندارد، خود رقابت در بازار عرضه و تقاضاي كالا، نياز به برتري سياسي و نظامي را مي طلبد، و كشورهايي كه پيشرفته محسوب مي شوند، واجد اين نيروي نظامي و سياسي اند.

دوران دوران عجيبي است دوران عجيب و عسرت خدايي كه با غيبت امام معصوم واسطه ظهور خويش را در جهان غايب كرده است اما از سوي ديگر عهدي كه با مردمان شيعه و مسلمان در ازل بسته شده نيز چون داغي بر باطن و روح اين قوم اثر خويش را در باطن نباخته است بنابر حوالت تاريخ مدرن و غلبه نظام تكنيك بر جهان ايرانيان و مسلمانان نيز در دل طلب و تمناي زيستن در ظاهر حيات غربي را پيدا كرده اند.

به هر حال ما در روزگاري بسر مي بريم كه به سهولت نمي توان هويت و فرهنگ اصيل خود را بازيافت و نيز آسان نيست كه به فرهنگ واحد جهاني تن بدهيم اهل ايمان در اين روزگار جز به تكليف خويش نبايد بيانديشند. فرهنگ واحد جهاني در دهكده غربي جهان وقوع حاصل خواهد كرد، چه بخواهيم و چه نخواهيم جهان به نهايت ظلمتكده تاريخي خويش انتقال خواهد يافت و مرزهاي سرزمين هاي اسلامي اكنون كه شكاف خورده در مرز فروپاشي ديوارهاي خويش است امّا اين اوضاع باطن و تكليف ما را بي رنگ نمي كند، حتّي در روزگار ديجور جهاني غرب دورة نزاع و جنگ

جهاني فرهنگها و تمدنها امري محتوم است كه چهارصد سال پيش دور جديدي از آن آغاز شده اكنون در نهايت خويش بسر مي برد، اما جهان هنوز در ساحت تكوين جهان خدايي و عصر عصر ولايت است و عالم هيچگاه تماماً به اهريمنان سپرده نخواهد شد، و فائوستوس تمدن غربي روح خويش را از شيطان بازپس خواهد گرفت هرچند اكنون آن را مدتهاست فروخته است

راه ديگر چنان كه اشاره كرديم روي آوري به تفكر معنوي است و خودآگاهي نسبت به تفكر تكنيكي در اين خودآگاهي مي توان تكنيك را چون يك امر حقيقي مورد تفكر قرار داد، و از تفكر غالب آن گذشت و با تصرّف معنوي در جوهر تكنيك از فضاي تفكّر حسابگرانه تكنيكي گذر كرد.

اين تحوّل تاريخي با انقلاب اسلامي آغاز شده است اين انقلاب با احياي تفكر و راه معنوي مي تواند بي آن كه به گزينش اجباري تكنيك دست زند، روح و جوهر تمدن جديد را به تسخير خود درآورد، نه آن كه با جسم آن درآويزد، و از ذات غيرتكنولوژيك تكنيك غافل بماند.

ما نبايد تسليم همان نسبتي شويم كه بين بشر جديد و تكنولوژي و روح آن وجود دارد. تسخير جوهر تمدن جديد غرب در گرو همين تغيير نسبت است وگرنه گزينش آن سان كه ما انتظار مي بريم امكان پذير نخواهد بود.

اكنون جهان شرق از جمله ايران در تب و تاب گزينش تمدن غربي به مثابه پروژه هاي توسعه مدرن است البته اين بخش از جهان كه مانند آفريقا و آمريكاي لاتين از تمدن غربي عقب مانده است تشنگي بيشتري نسبت به غرب دارد، علي الخصوص كه در سرزمينهاي خاورميانه رنجها و رياضتهاي توسعه و مدرنيسم بواسطه فروش نفت و

منابع حاصل از اين منبع انرژيِ جهان صنعتي تلطيف و تعديل مي شود، و بيشتر سُكر و لذت تكنولوژيك را مشاهده و راحتي هاي مصرف زده غرب را تجربه مي كند.

حقيقت آن است كه اكنون پارادايم مسلط جهاني طرحهاي توسعه همگاني و بين المللي است كه به زبان ساده همان مدرن كردن و غربي كردن است اين مدرن سازي و يكسان سازي غربي با دو ساحت تكنولوژيك و دموكراتيك در دو سطح توسعه اقتصادي _ اجتماعي و توسعه سياسي _ فرهنگي همراه است در سطح و مرحله توسعه يافتگي بدون يكديگر عقيم و ناممكن است امّا مشكل سرزمينهاي اسلامي اين است كه هرچند مايل به توسعه اقتصادي اند، ولي امكان توسعه سياسي و نقد فرهنگي و قداست زدايي از جامعه سنّتي ندارند، زيرا ريشه هايي عميق در آن دارند. بنابراين آنها از گزينش خوب غرب يعني توسعه اقتصادي و صنعتي و علمي سياسي و محدود به جنبه هايي اند كه آنها را مثبت مي دانند، سخن مي گويند.

توسعه اقتصادي و صنعتي از آنجا كه صرفاً به توليد محصولات صنعتي و تجارت تعبير مي شود، چنين مي نمايد كه منجر به فساد اخلاقي يا نفي سنّتهاي ديني نمي شود، و مي توان نوع پاك و اخلاقي آن را ايجاد كرد، غافل از اينكه بنياد هر توسعه تكنيكي مبتني بر فلسفه و تفكر حسابگرانه و اعدادانديشي است كه سرانجام در مقابل جامعه سنّتي و مقدّس قرار مي گيرد، و نيروهاي قداست ستيز را در بطن خود مي آفريند، چنانكه در ايران كنوني آشكار مشاهده مي شود، دهسال توسعه اقتصادي به شعارهاي توسعه سياسي در دهه سوم انقلاب منجر شده است بنابراين توسعه يكجانبه امري موهوم است و توفيق توسعه نهايتاً به نابودي سنّتهاي معنوي در عرصه ظاهر حيات اجتماعي منجر

مي شود، و معنويت در باطن مستور و نهان مي گردد.

به هر حال توسعه در قلمرو جريانهاي سياسي محدود نمي شود، و مانند سيلي كه هم خانه و هم سرنشينان خانه را با هم مي برد، و ديگر روابط سنّتي نمي تواند در ميان ساكنان خانه برپا بماند.

بدين معني توسعه مانند سيل و طوفان و زلزله اي است كه زير و زبر حيات اجتماعي و فرهنگي انسانها را دربرمي گيرد، و جوهر آن را دگرگون مي سازد. توسعه در محدودة صيانت از سنت معنوي محال مي نمايد، چنانكه بسياري از هوشمندان جهان كنون و پست مدرن متفق القول اند كه توسعه پروژه اي است كه در آن نحوة زيستن غربي و نظام تكنيك به مثابه تنها راه ممكن و صورت صحيح زندگي اجتماعي تحت عنوان حيات عقلاني تقديس مي شود.

توسعه به سخن ويليام چيتيك غرب را تفوق جهاني مي بخشد و سنّت را ويران و نابود مي كند. از اينجا تصور و مفهوم توسعه جايگاهي در دين ندارد. ليبراليسم لازمه وجود غرب و ايجاد نهادهاي مستقل از دين و فردانگاري و كثرت انگاري و نسبيت انگاري و انكار امر قدسي و فراموشي خداوند و در حاشيه قرار گرفتن سنت معنوي و اديان شرقي از مميزه هاي آن است بنابراين توهم توسعه در متن دين بي معني ترين توهّم ممكن است حوادث چند سال اخير انقلاب اين تضاد و پارادكس را نشان داده است توسعه اقتصادي و توسعه سياسي و تكوين طبقات اصلاح شدة مدرن اكنون مشغول قداست زدايي فرهنگ بازار و بنادر آزاد شده اند، و در اين ميان رهبري روحاني و معنوي انقلاب به عنوان نماينده سنّت در مقام ناظر اين فراشد اغلب در موضع مهاركنندة توسعه مدرن ظاهر شده است

البته در جريان توسعة اقتصادي و سياسي

همواره كوشيده اند، بحرانهاي ناشي از توسعه را به رهبري روحاني و سنتگراي انقلاب نسبت دهند. البته سكوت نسبي رهبري نسبت به تحولات اوليه توسعه اقتصادي در دهه دوم انقلاب كه به تعديل و آزادسازي و خصوصي سازي اقتصادي معروف شده بود، در اين اوضاع بي تأثير نبوده است و از سويي رندي و زيركي و پراگماتيسم جريانهاي توسعه اقتصادي و مهار تندروي خود توانسته با مهارت مشكلات را از قلمرو عمل خويش خارج كند، و با رشوه دهي هاي مناسب اوضاع به جامعه قدرت خويش را تثبيت كنند، اما طرفداران توسعه سياسي با مسگري سياسي خود اوضاع خويش را خطرناك كرده اند، و احتمال نفي كامل آنها وجود دارد.

مسئله آن است كه به هر حال هنوز سران جامعه ايران نسبت به ماهيت توسعه خودآگاهي بدست نياورده اند، و در حدود تمنّاي محال سير مي كنند، و نمي دانند از كجا ضربه ها را مي خورند. بحران مجدد اقتصادي _ سياسي و فرهنگي _ اخلاقي نتيجه يك دهه غربي كردن جامعه از يكسو، و ضعف روحيه معنوي نظامهاي سنّتي است حوادث يكصد سال اخير و بحرانهاي موجود در جامعه ما كه نهايتاً به انقلاب اسلامي منجر شد، نشان از غرب ستيزي جامعه ما دارد.

گرچه مردمان ما مايلند از سكر و راحتي محصولات صنعتي برخوردار شوند، اما با سنت ستيزي جامعه صنعتي رابطة خوبي ندارند، شكست مدرنيسم ضدديني شاه با انقلاب اسلامي نشان از بن بست هميشگي بسط توسعه غربي در ايران دارد، و اكنون گرچه تمايلات خيزنده غربگرا در ايران در حال عروج و اوج نشان مي دهد، امّا اين غربگرايي در حقيقت در وراي روح اپوزيسيون و مخالف و مبارزخواني ذاتي روحيه شيعي _ ايراني پنهان و مستور شده

و به نفي وضع موجود مي پردازند، و به محض آشكار شدن ذاتيات آن قدر مسلم وضع به ضد آن تبديل خواهد شد.

اكنون بسياري از جريانهاي توسعه مي كوشند با زيركي ضمن حفظ ظاهر اسلامي خود، استراتژي توسعه سرمايه داري غربي را در ايران بدون نظام سياسي وابسته پهلوي اجرا كنند. مثلاً همان سياستهاي گذشته را نهانروشانه در توسعه ادامه داده اند، حتي سياست حمايت از روشنفكران از سوي اين رجل سياسي پراگماتيست مسلمان اجراء شده است و يا ديگران نظام سرمايه داري حمايت شده از سوي رانتهاي دولتي را حمايت كرده اند. اكنون كه مرحله غربي كردن اقتصاد به مراحلي رسيده است و اغلب نيمبند، به بن بست رسيده و با بيكاري مزمن و بيماري شديد نهادهاي صنعتي و بوروكراسي و بحرانهاي اجتماعي _ اقتصادي انجاميده و خودآگاه و ناخودآگاه براي مهار نارضايتي مردم به آزادسازي اخلاقي رويكرده است تا بحرانهاي اقتصادي را از طريق رهاسازي اخلاقي و بي قيدوبند كردن جوانان و راضي كردن غيرمستقيم طبقات مرفه و فقير اجتماعي مهار كند

هنرهاي تجسمي ايران پس از انقلاب اسلامي

هنرهاي تجسمي ايران پس از انقلاب اسلامي محمود مكتبي

يكي از مهم ترين ويژگي هايي كه در تمامي عرصه هاي هنرهاي تجسمي پس از انقلاب پديد مي آيد و متاسفانه پس از سال هاي پرشتاب و پر حادثه نخستين دوباره محو مي شود ارتباط هنرمندان و آثار آنها با مخاطبان و مسائل سياسي اجتماعي و فرهنگي كشور است . در بررسي هنرهاي تجسمي ايران هنگامي كه به دوره معاصر مي رسيم با يك مسئله اساسي روبرو خواهيم شد مسئله اي كه بارها با عنوان هايي همچون نوگرايي در هنر هنر مدرن هنر نو و از اين دست نام

ها مطرح شده و در زمان هاي مختلف به شكل هاي گوناگون خود را نمايان ساخته است . حال در اين ميان يكي از رويدادهاي مهمي كه در روند اين نوگرايي بسيار تاثيرگذار بوده انقلاب اسلامي ايران است . اگر بخواهيم نگاه درستي به روند حركت هنرهاي تجسمي ايران پس از انقلاب داشته باشيم مي بايست دو نكته را در نظر بگيريم . نكته نخست تغييراتي است كه در اين هنرها به واسطه تغيير عقايد و انديشه ها به وجود آمده و نكته بعدي توجه به تغييراتي است كه در طول زمان و پيشرفت هاي علمي و آمدن تكنولوژي هاي جديد حاصل شده است . در اين گستره مي توان براي هر يك از اين تغييرات ويژگي و دلايلي را برشمرد. انقلاب اسلامي رويداد عظيمي بوده است كه به خصوص در سال هاي ابتدايي هنرهاي مختلف نيز به تاسي از آن دچار تحولات فراواني مي شوند. تغيير ارزش و آرمان هاي جامعه تاثير فراواني را بر هنرهاي تجسمي مي گذارد و ويژگي هايي همچون همسو شدن با حركت هاي مردمي شتاب زدگي ناشي از انقلاب و جنگ حال و هواي ديني و مذهبي كنايه هاي سياسي و طنزآلود برخي آثار توجه به مفاهيم و ارزش ها به صورت نمادين را مي توان در آثار نخستين كه در سال هاي ابتدايي انقلاب خلق شده اند مشاهده نمود. هم چنين با آنكه تاثيرپذيري و گرايش به مدرنيسم و هنر غربي با توجه به ماهيت ضد غربي و شعار استقلال انقلاب در آن سالها به عنوان يك ضد ارزش شناخته مي شود و روند گرايش به اين هنرها

به نوعي متوقف مي گردد اما به دليل آنكه هيچ تئوري و مباني خاصي براي هنر اين زمان وجود ندارد و تنها يك سمت و سوي سنتي و ديني برپايه اعتقادات و باورهاي هنرمندان جوان انقلابي در كارها پيدا مي شود; گرايش به يك واقع گرايي سوسياليستي اهميت انسان و انسان دوستي توجه به مبارزات مردمي و دردهاي اجتماعي در بيشتر آثار پديد مي آيد. البته اين گرايشات را بيشتر مي توان در هنري مانند نقاشي مشاهده نمود چرا كه از يك سابقه و پشتوانه قبلي برخوردار بوده است و در هنرهايي مانند عكاسي گرافيك يا مجسمه سازي و به طور خاص آن عكاسي آثاري كه در بهبوهه ابتداي انقلاب خلق مي شوند بيشتر برپايه تجربه و خلاقيت شخصي هنرمندان پديد آمده و حتي بسياري از عكاسان مطرح سالهاي بعد از انقلاب كارهاي خود را از همين زمان آغاز مي كنند. يكي از مهم ترين ويژگي هايي كه در تمامي عرصه هاي هنرهاي تجسمي پس از انقلاب پديد مي آيد و متاسفانه پس از سال هاي پرشتاب و پر حادثه نخستين دوباره محو مي شود ارتباط هنرمندان و آثار آنها با مخاطبان و مسائل سياسي اجتماعي و فرهنگي كشور است . هرچند كه شتاب و آشفتگي آن زمان موجب مي شود كه بسياري از اين آثار به نوعي تبديل به واكنش هاي عاطفي و شعارگونه شوند و همچنين به علت جوان بودن بيشتر اين هنرمندان با آثاري چندان پخته روبرو نباشيم اما رويكرد اين هنرمندان در همسو شدن با مردم و توجه به فرهنگ و سنت هاي ايراني _ اسلامي بهترين دستاورد آنها بود. در

اين گستره بسياري از هنرهاي ما با وقوع انقلاب از جريان پيشين خود گسسته شده و راه ديگري را آغاز مي كنند. برخي هنرها دچار ركود شده و برخي ديگر مجال خوبي براي مطرح شدن مي يابند كه به طور مثال مي توان به هنري مانند مجسمه سازي و عكاسي اشاره داشت كه در مورد نخست و پس از انقلاب با يك ركود 15 ساله مواجه مي شويم در حالي كه هنري مانند عكاسي يكي از تاريخي ترين دوران خود را پشت سر گذاشته و با فاصله كوتاهي به عكاسي از جنگ و دفاع مقدس مي رسد. مجسمه سازي به دليل عقايدي كه در ابتداي انقلاب مطرح مي شود مورد بي مهري فراواني قرار گرفته و راه به جريان هاي روز هنري پيدا نمي كند و تنها از طريق هنرمندان و پيشكسوتان اين عرصه به صورت شخصي پي گرفته مي شود. نقاشي نيز كه تا پيش از اين به عنوان يكي از هنرهاي پيشرو به سوي هنر مدرن حركت مي كرد متوقف شده و راه ديگري را آغاز مي كند. سردمداران اين حركت جديد در نقاشي كه كار خود را از همان ابتداي انقلاب شروع كرده است دانشجويان و هنرمندان بسيار جواني هستند كه با شور و شوق فراوان نمايشگاه هاي فراواني را برپا مي كنند و پس از چندي اين نمايشگاه ها كه از حسينيه ارشاد آغاز شده بود تبديل به نمايشگاه هاي دوره اي شده و در سراسر كشور برگزار مي شود. اما از سوي ديگر هنرهايي مانند گرافيك نگارگري و تصويرسازي در ابتدا چندان درگير فضاي دگرگون شده كشور نمي شوند و

پيوستن آنها به هنرهايي مانند نقاشي و عكاسي به آرامي صورت مي گيرد. هرچند كه در اين بررسي ها كارهايي مانند نوشتن پيام و شعار بر ديوارها كه نقش موثري در حركت مردم و چهره شهر داشته اند امروز در زمره كارهاي گرافيكي محسوب مي شود اما نمي توان آنها را به مانند نقاشي ديواري هايي كه از چهره شهدا بر ديوارهاي شهر نقش مي بندد يك حركت هنري دانست . چراكه هيچ انگيزه هنري در اين كارهاي گرافيكي وجود نداشته و معدود هنرمنداني هستند كه در اين زمان كارهاي گرافيكي خود را در راستاي حركت مردمي مورد استفاده قرار مي دهند. *پيشينه بحث ; نگاهي به هنرهاي تجسمي در دوره پهلوي همانگونه كه در ابتداي بحث نيز عنوان شد مهمترين مسئله اي كه هنرهاي تجسمي ما در دوره معاصر با آن مواجه مي شود بحث نوگرايي در اين عرصه است . اگر به پيشينه هنرهاي تجسمي كشور نگاهي بياندازيم نقاشي به عنوان يك هنر كهن و ديرينه به مانند بيشتر كشورهاي ديگر محل اصلي ورود گرايشات جديد و مناقشه بر سر كهنه و نو است . و بيشتر تئوري ها و جنجال ها برخواسته از اين هنر بوده و كم كم به ساير هنرهاي تجسمي مانند مجسمه سازي عكاسي و گرافيك راه مي يابد. به طور مثال اگر نگاهي به هنر مجسمه سازي در ايران بياندازيم با آنكه يكي از هنرهاي با سابقه ايراني است اما به دلايل گوناگون در زمان هاي مختلف دچار وقفه هايي شده و ما هنر مجسمه سازي به معناي امروزين آن را در دوره قاجار و آثار هنرمنداني همچون

ابوالحسن صديق و علي اكبر صنعتي زاده مي بينيم . مجسمه پس از انقلاب نيز با يك وقفه چندين ساله روبرو شده و نخستين نمايشگاه رسمي اين هنر پس از انقلاب به سال 1368 در موزه هنرهاي معاصر باز مي گردد . عكاسي نيز با آنكه خيلي سريع و همزمان با مطرح شدن اين هنر و رسانه جديد در اروپا و به واسطه ناصرالدين شاه قاجار وارد ايران مي شود و تصاوير ماندگاري را از زمان خود براي ما به يادگار گذاشته است اما تاثير چندان زيادي را بر پيكره هنرهاي تجسمي نمي گذارد چرا كه نيازمند ابزار خاص خود بوده و بيش از آنكه به عنوان يك شاخه جديد هنري به آن نگريسته شود تبديل به ابزاري براي شاه و درباريان مي شود. گرافيك نيز به عنوان يكي از گرايشات هنرهاي تجسمي هنري چندان باسابقه نبوده و نخستين نشانه هاي شكل گيري آن را مي توان در طراحي آگهي ها و در حدود سال هاي 1345 مشاهده نمود و همچنين شايد پوستري كه از مجيد بلوچ در سال 1343 براي نخستين بار در نمايشگاه پوسترهاي تبليغاتي گرافيك جهاني در سازمان ملل و در بين آثاري از هنرمندان 150 كشور در مقر سازمان ملل به نمايش درآمده و برنده مدال ويژه اين بينال مي شود را بتوان به عنوان نخستين بارقه هاي حضور گرافيك در عرصه هنرهاي تجسمي كشور دانست . نخستين حركت هاي جدي گرافيك در ايران را مي بايست در آثار زنده ياد مرتضي مميز پي گرفت . با توجه به آنچه كه گفته شد نخستين جرقه هاي تغيير و تحولات در هنرهاي

تجسمي از زمان صفويه به بعد زده مي شود و مهمترين دليل آن را هم مي توان در گسترش ارتباطات فرا ملي دانست . هنرمندان بسياري از اين زمان به بعد در رفت و آمدهايي كه به كشورهاي هم جوار و اروپايي دارند تجربه هاي جديدي را همراه با خود مي آورند و تلاش مي كنند كه برپايه آموخته هاي پيشين و سنتي خود و آميختن تجربه هاي جديد با آنها به بيان تازه تري دست يابند. اين گرايش به نو شدن و فاصله گرفتن از هنرهاي سنتي و پيشين خود گاه موجب پديد آمدن سبكي تازه مي شود و گاه تنها در حد يك تجربه باقي مي ماند. به طور مثال نقاشي هايي كه در دوره قاجار پديد مي آيند با استفاده از جنبه هاي تزئيني نقاشي ايراني و استفاده از پرسپكتيو سعي در بازنمايي نمادين واقعيت اشيا و همچنين استفاده از رنگ روغن و كنار گذاشتن مواد و ابزارهاي بومي نقاشي در ايران به سبكي التقاطي دست مي يابند كه در نهايت كار ويژگي هاي خاص خود را پيدا مي كند. در ادامه اين روند مهمترين شخصيتي كه اين دوره را به دوره بعدي متصل مي كند كمال الملك نقاش معروف ايراني است كه به مانند هنرمندان ديگري كه در آن زمان به اروپا مي روند مشغول به تمرين و آموختن نقاشي اروپايي شده و بنابر آنچه كه خواست جامعه آن زمان ايران است بدون توجه به اتفاقات روز هنرهاي اروپايي تمام توجه خود را به هنرهاي كلاسيك آنجا مي كند. ره آورد اين نقاش كه ساليان سال و حتي پس از گشايش

دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران باقي مي ماند سنت طبيعت گرايي اروپايي است كه در قالب نوعي هنر آكادميك ثبت مي شود. اما تلاش براي همگام شدن با هنر معاصر و رويدادهاي جهاني آن پس از كمال الملك نيز ادامه يافته و آغاز جريان هاي تازه هنرهاي تجسمي را مي توان با برچيده شدن حكومت رضاشاه مرگ كمال الملك در سال 1319 و مهمتر از همه تاسيس دانشكده هنرهاي زيبا به سرپرستي آندره گدار فرانسوي هم زمان دانست . تاسيس اين دانشكده و اعزام دانشجويان و معلمان ايراني آن براي هنرآموزي به اروپا موج جديدي از گرايشات هنري را وارد فضاي هنرهاي تجسمي كشور مي كند. گالري ها و نشريات راه اندازي مي شوند و هنرمندان جواني كه تازه به ايران بازگشته اند با شور و اشتياق فراواني به ترويج هنر و نقاشي مدرن مي پردازند . با ورود اين نسل جديد هنرمندان و از اواخر سالهاي دهه 1320 دوباره جدل ميان كهنه و نو از سر گرفته مي شود. افرادي همچون جواد حميدي حسين كاظمي جليل ضياپور محمود جوادي پور ماركو گريگوريان هاني بال الخاص محسن وزيري مقدم از جمله هنرمندان تاثيرگذاري هستند كه هر كدام به نحوي با كارها و نوشته هايشان نقش مهمي در پيشرفت نقاشي نو و نوگرايي در هنرهاي تجسمي ايران داشته اند. اين روند با افزايش تعداد هنرمندان و رشد كيفي و كمي آثار آنان پي گرفته شده و در ادامه آن با برپايي نخستين دوسالانه هاي هنري در كشور و افزايش گالري ها گرايش هاي گوناگون و جديدي پديد مي آيد و اين نوگرايي پس از چندي به

صورت رسمي شناخته مي شود. روئين پاكباز در اين باره مي نويسد : » از جمله اقدامات نوسازي فرهنگي در دهه 1340 رسميت بخشيدن به هنر جديد بود . اداره كل هنرهاي زيبا (كه بعدا وزارت فرهنگ و هنر نام گرفت ) بسياري از هنرمندان نوپرداز را به كار گماشت . به زودي بنيادي وابسته به دربار ايجاد شد و شماري از دستگاه هاي دولتي و حتي بخش خصوصي سياست كلي حمايت از هنرمندان نوپرداز را دنبال كردند. انجمن هاي فرهنگي وابسته خارجي و نگارخانه هاي نوپا نيز به معرفي آثار هنر جديد پرداختند. اقداماتي چون برگزاري دوسالانه ها اهداي جوايز تامين هزينه مسافرت و تحصيل ارتباط با مجامع بين المللي تاسيس هنركده تزئيني استخدام معلمان خارجي و تغيير برنامه هاي آموزشي در گسترش جنبش نوگرايي و در تعيين مسير آينده آن بسيار موثر بودند. اين سياست گذاري ها از يك سو راه رشد و نوعي نقاشي تزئيني با ظاهر ايراني را فراهم ساخت و از سوي ديگر توجه نقاشان را بيش از پيش به پديده هاي هنري غرب معطوف كرد. در اين رهگذر انبوهي از ساخته هاي تقليدي و تكراري و نيز معدودي آثار نومايه پديد آمدند كه خواستاران و خريداران خاص خود را به دست آوردند. هدف اين جريان هنري بيشتر جلب نظر خارجيان و كسب موفقيت در فراسوي مرزهاي كشور بود تا رسوخ در عمق جامعه ايراني . كوشش بسياري از نقاشان براي يافتن « شناسنامه » ايراني نيز عمدتا با خواست كارگزاران فرهنگي كه يادآوري افتخارات گذشته را بر پويايي واقعي هنر ترجيح مي دادند انطباق داشت . با اين حال

جنبش نوگرايي يكسره تحت نفوذ سياست دولت قرار نگرفت . روشنفكران و هنرمنداني كه خواستار تحول عميق و اساسي در نقاشي معاصر ايران بودند به شكل هاي مختلفي در برابر جريان هنر رسمي واكنش نشان دادند (فعاليت تالار قندريز راتوان مثال شاخصي از اين نوع واكنش ها دانست . (پاكباز 1386 ;593 ) . هنر رسمي اين زمان با توجه به حمايت هايي كه از سوي حكومت پهلوي مي شد و از نمونه هاي آن مي توان به ساخت موزه هنرهاي معاصر تهران و گردآوري بزرگترين مجموعه آثار هنر مدرن جهان در اين موزه اشاره كرد به سرعت به سوي جريانات روز هنرهاي معاصر جهان پيش مي رفت و گرايش هاي جديد يكي پس از ديگري مطرح مي شدند و در اين رهگذر هنرمنداني نيز با فاصله گرفتن از كارهاي تجربي به يك پختگي و نگاه خاص خود دست يافتند. تجريدگرايي از يك سو استفاده از فرم و نقش هاي سنتي از سوي ديگر نگاه غالب زماني هستند كه تحت عنوان هنر مدرن و نو مي خواهد خود را از واقع گرايي كمال الملكي دور كرده و سبك هاي جديد هنر اروپا و امريكا پيوند بزند. سنتگرايي به واسطه استفاده از طرح و نقش هاي سنتي در قالب شيوه هاي نوين نقاشي و مجسمه سازي راه كاري است كه برخي هنرمندان براي يك نوع جست و جوي هويت ايراني در كارهايشان انتخاب مي كنند. نمونه هاي مختلفي براي جريان هاي نام برده شده وجود دارد كه اگر بخواهيم به اختصار از آنها نامي برده باشيم بايد به جرياناتي همچون مكتب سقاخانه و هنرمنداني مانند ژازه

طباطبايي مسعود عربشاهي ناصر اويسي پرويز تناولي حسين زنده رودي منصوره حسيني و فرامرز پيل آرام در زمينه سنتگرايي نو و هنرمنداني همچون بهجت صدر محسن وزيري مقدم غلامحسين نامي صادق برياني سيراك ملكونيان صادق تبريزي و چندين هنرمند ديگر در زمينه تجريدگرايي اشاره كرد. با وجود آنكه پيشرفت ها زيادي در اين زمان و در عرصه هنرهاي تجسمي روي داده اما هرچه كه پيش مي رود از فضاي اصلي خود كنده شده و به سوي هنري خاص براي قشري خاص تبديل مي شود. يكي از اصلي ترين مشكلاتي كه در زمينه هنرهاي تجسمي وجود داشته و هم اكنون نيز با آن روبرو هستيم عدم ارتباط با مخاطبان و نبود يك هويت فرهنگي و اجتماعي ايراني است . يكي از مهم ترين ويژگي هايي كه در تمامي عرصه هاي هنرهاي تجسمي پس از انقلاب پديد مي آيد و متاسفانه پس از سال هاي پرشتاب و پر حادثه نخستين دوباره محو مي شود ارتباط هنرمندان و آثار آنها با مخاطبان و مسائل سياسي اجتماعي و فرهنگي كشور است . هرچند كه شتاب و آشفتگي آن زمان موجب مي شود كه بسياري از اين آثار به نوعي تبديل به واكنش هاي عاطفي و شعارگونه شوند و همچنين به علت جوان بودن بيشتر اين هنرمندان با آثاري چندان پخته روبرو نباشيم اما رويكرد اين هنرمندان در همسو شدن با مردم و توجه به فرهنگ و سنت هاي ايراني _ اسلامي بهترين دستاورد آنها بود . *نقاشي در گذر از انقلاب انقلاب اسلامي نه فقط جريان هنر رسمي زمان محمدرضا شاه را قطع كرد بلكه كل نقاشي نوگرا را

در برابر يك واقعه عظيم تاريخي قرار داد. بعضي از نوپردازان به خارج كوچيدند; بعضي ديگر براي مدتي از كار نقاشي دست كشيدند; و شماري از جاافتاده ترين آنها تحت سليقه روز يا به هر دليل ديگر روش كارشان را تغيير دادند. تعدادي نيز در جريان تحول شيوه و اسلوب قبلي خود آثاري قوي و موثر آفريدند . با اين حال تا چند سال بعد از انقلاب پيشرفت قابل ملاحظه اي در جنبش نوگرايي مشهود نبود . (پاكباز 1386 ;597 ) نقاشان انقلابي كه بيشتر آنها هنرمندان و دانشجويان جوان دانشكده هنرهاي زيبا بودند در واكنش به هنر رسمي روشنفكرانه و مردم گريز دوران پهلوي از تجريدگري و سنت گرايي برپايه هنر مدرن فاصله گرفته و دست به خلق آثار موضوعي و متاثر از انقلاب و مسائل ديني و مذهبي مي زنند. تلاش اين نقاشان در اين آثار مبارزه از طريق هنر و همسو شدن با حركت عظيمي است كه در جامعه آغاز شده است . حس و حال روايي اين آثار انسان و مسائل اجتماعي و ديني را به موضوع اصلي نقاشي ها تبديل كرده و سعي مي كند كه براي مخاطب علاوه بر قابل فهم بودن داراي يك پيام و انديشه خاص باشد. تصويرگري چهره شهدا و مبارزين شخصيت پردازي هاي مثبت و منفي و استفاده از الگوهاي قدسي براي نمايش برخي مفاهيمي كه به واسطه انقلاب جريان يافته است موجب پديد آمدن نوعي نقاشي سوررئال مي شود; و نقاشان بيش از آنكه به وجه تجسمي آثارشان توجهي داشته باشند نوعي تعهد را نسبت به مفاهيم و ارزش هاي مطرح شده در اين

زمان حس مي كنند. به تعبير ديگر نقاشان اين دوره بيش از آنكه به تئوري هاي هنري و اتفاقات هنري معاصر در كشورهاي ديگر توجه داشته باشند آنچه را كه در توان دارند براي خلق آثاري مرتبط با فضاي جامعه خود به كار مي بندند. در اين ميان نوگرايي و جدال كهنه و نو در نقاشي جاي خود را به بحث از هنر متعهد و هنر تزئيني و بي درد مي دهد. اين بحث با شروع جنگ و شروع بحراني جديد ادامه مي يابد و توجه به مفاهيم و ارزش هاي اسلامي را بار ديگر در نقاشي هاي اين دوره مطرح مي كند. نقاشي هاي جنگ كه ديگر جايگزين نقاشي هاي اوايل انقلاب شده است خود را به دو صورت نمايان مي سازد. دسته نخست آثاري هستند كه با نگاهي واقع گرا اما تركيبهاي جديد صحنه هايي از رزم و فداكاري انسان هايي را به نمايش مي گذارند و دسته دوم نگاهي دروني تر به اين موضوعات داشته و به نوعي نمايانگر جلوه هاي باطني آنها مي شوند. نقاشان انقلابي كه با فاصله كوتاهي از انقلاب با مسئله جديدي به اسم جنگ روبرو شده اند كم كم به سوي بياني تغزلي و بيان مفاهيمي كلي همچون جهاد ايثار شهادت مقاومت پيش مي رود. با اين وجود همچنان نمادگرايي و رئاليسم در قالب يك تركيب بندي روايي كه چندين صحنه مختلف را در كنار يكديگر مي نشاند و در كارهاي ابتداي انقلاب وجود داشت به چشم مي خورد. هنرمنداني همچون ناصر پلنگي حبيب الله صادقي كاظم چليپا مرتضي كاتوزيان حسين خسروجردي محمدعلي رجبي ابوالفضل عالي حسين

صدري كه در ابتداي انقلاب هسته نخستين گروه طراحان و نقاشان انقلاب را شكل داده بودند در كنار هنرمندان ديگري از جمله مصطفي گودرزي ايرج اسكندري محمدعلي ترقي جاه علي وزيريان غلامعلي طاهري مرتضي اسدي به نقاشي از جنگ و بيان ديدگاه هاي خود مي پردازند. كاظم چليپا با توجه به اينكه از آموزه هاي پدر خود كه يكي از نقاشان مطرح قهوه خانه اي بوده است نقاشي هايي را خلق مي كند كه علاوه بر موضوعات ديني و مذهبي از تركيب هاي روايي و استفاده از عناصر نمادين سود مي برد. حبيب الله صادقي به مرور از كارهاي كنايي و در برخي موارد طنزآميز خود به سوي يك فضاي شاعرانه مي رود. همچنين برخي از هنرمنداني كه هم زمان با انقلاب چندان درگير با مسائل روز نشده و به كارهاي پيشين خود ادامه دادند در زمان جنگ با نگاهي متفاوت وجوه خشن و تاريك جنگ را متذكر شده و حس و حالي بيان گرا و به اصطلاح اكسپرسيونيستي را به نمايش مي گذارند. غلامحسين نامي هاني بال الخاص و كوروش شيشه گران از اين دست هنرمندان هستند. با پايان يافتن جنگ و فروكش كردن جو حاصل از آن فضاي هنري بار ديگر به سوي روند پيش از انقلاب و گرايش به سمت هنرهاي نو و غربي مي رود. هنرمنداني كه تجريدگرايي را به عنوان ضدارزش و هنر بدون درد معرفي مي كردند رو به سوي اين گونه هنر مي آورند و از كارهاي اوايل انقلاب خود فاصله مي گيرند. هنرمندان ديگري هم در طول اين يك دهه به كارهاي پيشين خود پرداخته بودند و

حضوري جدي در محافل انقلابي نداشتند بار ديگر مجالي براي حضور مي يابند. دوسالانه ها از سر گرفته شده و برخي از هنرمندان دوران انقلاب نيز به مانند گذشته براي ادامه تحصيلات خود به اروپا مي روند. نقدها و نظريات گوناگوني در اين زمان مطرح شده كه به نوعي خواستار بازگشت به سنت هاي هنري ايران و جستجوي هويت ملي در آنها مي باشد. در ابتداي دهه هفتاد نيز برخي هنرمندان مسئله تهاجم فرهنگي را مطرح مي سازند اما با اين وجود آنچه كه در دانشكده هاي هنري جريان مي يابد آموزش هاي آكادميك و با تفكرات مدرن است . هنر نقاشي بعد جنگ از برخي لحاظ همچون افزايش هنرمندان جوان اين رشته و توسعه دانشگاهي آن با رشد روزافزوني پي گرفته شده و نمايشگاه و جشنواره هاي متعددي در اين زمينه برپا مي شود; اما آنچه كه از دست مي رود صميميت و خلوصي است كه در بيان مفاهيم و ارزش ها وجود داشت . به تعبير ديگر هنگامي كه فضاي پرشور و التهاب نخستين از ميان مي رود معضلاتي كه در گذشته نيز به چشم مي خورد بار ديگر خود را در قالبي جديد مطرح مي سازد. در اين سالها با آنكه سعي در برگزاري دوسالانه جهان اسلام هنر معنوي هنر مقاومت و از اين دست نمايشگاه ها شد اما اين جشنواره ها نيز چندان تاثيري در جريان نقاشي معاصر نداشت . چرا كه از يك سو هنرمندان جواني كه در اين زمان تازه پا به عرصه هنرهاي تجسمي گذاشته فضاي انقلاب و جنگ را از نزديك درك نكرده بودند و از سوي

ديگر هنرمنداني كه از آنها به عنوان نقاشان انقلاب نام برده مي شد ديگر در فضاي پيشين خود كار نمي كردند. مصطفي گودرزي در يكي از گفتگوهاي خود با اشاره به اين موضوع مي گويد : « كساني از بحران و آشفتگي سخن مي رانند كه اعتقادي به آن ندارند. آنها در كلام از يافتن هويت ايراني اسلامي صحبت مي كنند اما در آثار خود كاملا خلاف اظهارات خود عمل مي نمايند » . (گودرزي 1373 ;5 و6 ) براي نمونه اگر به كارهاي ابتداي انقلاب كاظم چليپا و نقاشي هايي كه در دهه 1380 ارائه كرده است نگاهي بياندازيم كارهاي موضوعي و نمادين او به نقاشي هايي تجريدي تبديل مي شود كه نمونه هايش را در پيش از انقلاب نيز مي توان جستجو كرد. البته در ميان نقاشان انقلابي برخي همچنان به تاثر از جنگ و فضاي پيشين خود به خلق آثاري پرداختند كه از ميان آنها مي توان به حبيب الله صادقي حسين نوري ناصر پلنگي اكرم محمودي و علي شيخي اشاره كرد. اين تغيير رويه در كار هنرمندان انقلاب كاملا قابل پيش بيني بود چرا كه با تغيير وضعيت جامعه و فضاي حاكم بر آن مي بايست هنرمندان نيز همچنان كه در ابتدا با جامعه همسو شده بودند به خلق آثاري جديد مي پرداختند. اما اين هنرمندان در برخورد با اين فضاي جديد حرف چنداني براي گفتن نداشتند و بيشتر آنها رو به سوي فضايي آوردند كه در ابتداي انقلاب آن را نفي مي نمودند; و از آن فضاي مفهومي و متعهد كه به بيان ارزش ها مي پرداخت تنها لايه هاي

سطحي و عناوين آنها براي نسل بعدي باقي ماند. همچنين در طي اين سالها مفاهيم رويكرد و گرايش هاي جديدي در هنر معاصر دنيا مطرح شد كه خود چالشي جديد براي هنرمندان ايراني بود. در اين سالهاي جديد هنرمندان بسياري از ايران به موفقيت هاي چشمگيري در عرصه هاي جهاني دست يافته اند اما بيش از آنكه اين پيشرفتها مربوط به يك جريان هنري موفق باشد بر اساس تلاش و خلاقيتهاي شخصي بوده است . *نگاهي به ساير هنرهاي تجسمي در مسير نوجويي و انقلاب يكي از هنرهايي كه در زمان انقلاب بسيار تاثيرگذار بوده و همانگونه كه پيشتر هم اشاره شد يكي از بهترين دوران خود را پشت سر گذاشت هنر عكاسي است . فن عكاسي از ميانه سده نوزدهم و به واسطه ناصرالدين شاه وارد ايران مي شود و ض عكاسباشي نخستين كسي است كه به عكاسي در دربار مي پردازد اين جريان بعدها و توسط هادي شفائيه به طور جدي معرفي مي شود. اما فضاي ناشي از جريان و حركت مردمي در زمان انقلاب موجب مي شود كه بسياري از كساني كه هيچ گونه سابقه عكاسي نداشتند شروع به كار در اين عرصه كنند. عكاسي در اين دوران همچون نقاشي بي آنكه چندان به وجه بصري و جنبه جريان سازي هنري توجه اي داشته باشد به كار ثبت تحولات آن زمان مي پردازند. آلفرد يعقوب زاده يكي از عكاسان مطرح ايراني پس از انقلاب در گفتگويي با اشاره به نخستين عكس هاي خود مي گويد : وقتي كه تظاهرات اوج گرفت رفتم يك دوربين خريدم و انگار در يك مدرسه تازه داشتم

عكاسي ياد مي گرفتم و بايد از حمايت و راهنمايي هاي اصغر بيچاره كه تنها همسايه عكاس ما بود ياد كنم . يك بار خودم رفتم تظاهرات. ناگهان خودم را وسط همه در تظاهرات پيدا كردم كه مشتم را بالا برده بودم و مثلا مي گفتم مرگ بر شاه . بعد احساس كردم اصلا اين كار را بلد نيستم . تصادفا در خلال تظاهرات براي من اين است كه بروم دوربين بخرم و به مردم اطلاعات خوب بدهم . انگار عكاسي براي من با پيغامي كه مي خواستم به مردم بدهم بهتر از شعار دادن بود. پايان انقلاب انگار دبيرستان را در رشته عكاسي تمام كرده بودم » (يعقوب زاده 1386 ) . عكاسي نيز به مانند نقاشي حضور فعالي در دوران جنگ دارد و بسياري از اين عكس ها امروز جزو خاطرات تاريخي ايران محسوب مي شوند. اما مجسمه سازي برخلاف نقاشي و عكاسي از اقبال خوبي در اين دوران برخوردار نبوده است . شايد هيچ كدام از گرايشات هنرهاي تجسمي به اندازه هنر مجسمه سازي در دوران پس از انقلاب مورد بي مهري قرار نگرفته باشد. بسياري از هنرمنداني كه در زمينه مجسمه سازي فعاليت مي كردند بعد از انقلاب و تعطيلي دانشگاه ها به نوعي خانه نشين شده و به انزوا رفتند. برخي ديگر حتي براي گذران زندگي مجبور به روي آوردن به فعاليت هاي ديگر شدند. اين دوران كه برخي از آن با نام دوران سكوت مجسمه سازي ياد مي كنند حتي پس از باز شدن دانشگاه ها و آغاز آموزش مجدد هنرهاي تجسمي و موسيقي ادامه مي يابد و اين

تعطيلي به مدت سه سال به طول مي انجامد. با آغاز جنگ ايران و عراق هنرمندان با الهام از موضوعات جنگ به خلق اثر در زمينه مجسمه سازي مشغول شده و پس از اتمام جنگ و ايجاد فضاي بازتر براي كارهاي هنري هنرمندان اين عرصه با ديگر فرصت ابراز وجود مي يابند و با برگزار نخستين نمايشگاه رسمي مجسمه پس از انقلاب بسياري از هنرمندان اين رشته از انزواي ناخواسته خود خارج مي شوند. پيش از آغاز انقلاب هنرمنداني به ساخت و نصب مجسمه در ميادين و كارهايي از اين قبيل مشغول بودند تا اينكه در دهه هاي سي و چهل شمسي با تاثيراتي كه جنبش نوگرايي در زمينه هنرهاي تجسمي ايجاد كرده و مجسمه سازي نيز از آن بي بهره نبود; هنرمنداني با ايده هاي جديد و نگاهي نو به اين جريان هنري مشغول به كار مي شوند. پرويز تناولي يكي از همين هنرمنداني است كه امروزه تبديل به يكي از شناخته شده ترين هنرمندان عرصه تجسمي ايران شده است . پس از برپايي نخستين نمايشگاه مجسمه پس از انقلاب جوانان زيادي در اين رشته مشغول به تحصيل و كار شدند و با وجود توقف چندين ساله آن اين هنرمندان توانستند پلي ميان جريان هاي پيشين و فعلي مجسمه سازي برقرار كنند. اما مشكلي كه با وجود تنوع در سبكها و نگاه هاي مجسمه سازي در كشور هنوز باقي مانده است نبود ارتباط لازم ميان هنرمند و مخاطبان آثارشان است . عدم ايجاد فضايي مناسب براي ارائه آثار مجسمه سازي در شهر و فراهم نبودن امكانات آموزشي لازم موجب مي گردد كه هنرمندان اين

رشته آنچنان كه بايد در جريان هاي هنري و فضاي جامعه تاثيرگذار نباشند. گرافيك نيز از ديگر رشته هاي تجسمي است كه سابقه چندان زيادي در كشور ما ندارد اما با اين وجود امروز جزو يكي از پر مخاطب ترين هنرهاي ما شده كه البته بخشي از آن مربوط به كاربردي بودن آن است و همچنين در اين سالها تغييرات زيادي را در اين هنر شاهد بوده ايم . بيشترين و شاخص ترين كارهاي گرافيكي پيش از انقلاب در حوزه تبليغات صورت مي گيرد و بيشتر مختص به طبقه خاصي از جامعه بوده است به تعبير ديگر گرافيك در اين دوران بيشتر يك هنر روشنفكرانه است تا يك هنر كاربردي و عام . كارهاي گرافيكي كه در زمان پهلوي انجام مي شود بيشتر در حوزه اصلي خود يعني تبليغات است و كم كم اين تبليغات جاي خود را در مطبوعات باز مي كند. همچنين پوسترهايي كه مرتضي مميز و ابراهيم حقيقي به ترتيب براي جشنواره فيلم و كارهاي تئاتر طراحي مي كنند يكي از به يادماندني ترين آثار گرافيكي دهه 1340 شمسي است . گرافيك در دهه ها 40 و 50 شمسي به واسطه هنرمنداني همچون مرتضي مميز علي اصغر معصومي فرشيد مثقالي آيدين آغداشلو قباد شيوا پرويز حلاج نورالدين زرين كلك حسين قهرماني مجيد بلوچ اكبر رفيعي مرتضي كاتوزيان و چندين هنرمند ديگر شكلي جدي به خود مي گيرد و برگزار نمايشگاه پنجاه سال گرافيك ايران در سال 1355 از مهم ترين رويدادهاي اين هنر پيش از انقلاب است . اما پس از انقلاب نيز رشد كمي و كيفي اين هنر به خوبي نمايان

است . پوسترهاي انقلابي و سال ها توجه هنرمندان گرافيست به مسائل جنگ و انقلاب امروز به بخشي از تاريخ اين هنر تبديل شده است . نخستين گردهمايي طراحان گرافيك بعد از انقلاب را مي توان در سال 1366 و هم زمان با نخستين سالانه گرافيك مشاهده كرد و پس از اين رويداد با جدي تر اين جريان در كشور و تدريس اين رشته در دانشگاه هاي مختلف كشور موجب راه اندازي انجمن صنفي طراحان گرافيك در سال 1376 مي شود كه اين انجمن در حال حاضر بزرگترين نهاد صنفي تجسمي در خاورميانه است . البته بخشي از تغييرات و رشد اين هنر علاوه بر تلاش زياد هنرمندان اين رشته به واسطه رشد تكنولوژي و ابزارهاي اين رشته بوده است و بحث هايي مانند ليتوگرافي چاپخانه ها كيفيت كاغذها افزايش رسانه هاي ارتباط جمعي مانند اينترنت كه كاربرد گرافيك را در درون خود دارند موجب رشد روزافزون اين رشته پس از انقلاب شده است . منابع : پيشينه بحث ; نگاهي به هنرهاي تجسمي در دوره پهلوي پاكباز رويين دايره المعارف هنر (نقاشي پيكره سازي گرافيك ) تهران فرهنگ معاصر 1387 *منبع : روزنامه جمهوري اسلامي، چهارشنبه 9 و 11 شهريور 1388

نقش زنان در دفاع مقدس

نقش زنان در دفاع مقدس سيدمحمد طالبيان

اگر چه در تاريخ بيشتر بر جنبه هاي عاطفي و احساسي زنان تكيه شده است ولي زنان ما در طي حماسه دفاع مقدس دوش به دوش رزمندگان دلير و غيور اين مرز و بوم دليرانه ايستادند و به جهانيان نشان دادند كه در راه آرمان و عقيده خويش حاضرند از عواطف و احساسات خود چشم پوشي

كنند. عشق به اسلام و ميهن سبب شده بود كه آنان خانواده و خودشان را از خاطر ببرند و تنها به مصلحت نظام بينديشند. زنان ايراني در طي جنگ تحميلي با پيروي از مكتب عاشورا و پيام رسان آن زينب كبري حماسه هاي فراموش نشدني آفريدند. در اين دوران زنان آگاه، فعال و پرتوان كشورمان در فعاليت هاي پرتحرك و فراواني همچون مقاومت در صحنه هاي نبرد، امدادگري، خدمات پشتيباني و غيره شركت داشتند كه به شرح انها ميپردازيم: 1. حضور در جبهه: زنان مسلمان ايراني با الهام از تعاليم اسلامي با شجاعت و شهامت وصف ناشدني، در صحنه هاي مختلفي حتي در ميدان هاي رزم حضور يافتند. خواهران بسيج و سپاه خرمشهر از جمله زناني بودند كه در منطقه عملياتي باقي ماندند و به كارهايي از جمله حفاظت از انبار مهمات و رساندن آن به رزمندگان اسلام، كندن سنگر، تهيه و طبخ غذا براي رزمندگان مشغول شدند. زنان غيور و شجاع ايراني گاه با دست خالي و يا چوب دستي مزدوران بعثي را به اسارت گرفتند. يك شيرزن سوسنگردي با چوب دستي خود چند سرباز عراقي را به اسارت گفت و قهرمان ديگري تعدادي از آنان را در يك اتاق محبوس كرد و به سربازن اسلام تحويل داد. آنان در شهرهاي مرزي دليرانه مقاومت كردند گويي ترس را از ياد برده بودند و فقط به حق مي انديشيدند و بس. از روحيه مقاوم و بسيار بالايي برخوردار بودند. اجساد مطهر پدران، برادران و دوستانشان را با دست خودشان به خاك مي سپردند. جنگ عليرغم همه سختي ها و مصيبت ها نوانسته بود روال معمول

زندگي آنان را مختل سازد؛ آنها بي توجه به حالت جنگي به كار و فعاليت عادي و روزانه زندگي مشغول بودند. زنان شجاع آن دوران، حماسه سازان گمنامي بودند كه شجاعت را به مردان و فرزندان خود مي آموختند و به وجود فرزندان فداكارشان افتخار مي كردند. آنان آيينه تمام نماي ايثار و فداكاري و اسطوره هاي شهادت و شهامت بودند، فرار از دشمن براي ايشان مفهومي نداشت و بر اين عقيده بودند كه تا آخرين نفس نبايد پشت به دشمن كرد. شيرزنان سلحشور ايراني خاطره مجاهدات و فداكاري هاي زنان مجاهد صدر اسلام را زنده كردند آنان تا سرحد جانبازي و شهادت پيش مي رفتند و آرزوي شهادت داشتند. در حالات مرحومه فهيمه بابائيانپور، همسر شهيد غلامرضا صادقزاده، گفته اند كه وقتي امام خميني از فهيمه براي جاري ساختن صيقه عقد درخواست وكالت كردند، فهيمه با كلامي رسا به امام عرض كرد: جواب مثبت من مشروط است! اطرافيان با تعجب پرسيدند: چه شرطي؟ فهيمه به امام گفت: «به شرط دعاي شما براي شهادت هر دوي ما در اين دنيا و قبول شفاعت ما در آخرت.» همين روحيه شهادت طلبي است كه امام خميني را به پيروزي مطمئن مي سازد و مي فرمايد: «من هر وقت بانوان محترم را مي بينم كه با عزم و اراده قاطع در راه هدف ما حاضر به همه طور زحمت بلكه شهادت هستند، مطمئن مي شوم كه اين راه به پيروزي منتهي مي شود.» و نيز ميفرمايد: «... بعضي از خانم ها قسم مي دهند كه شما دعا كنيد كه ما شهيد بشويم من دعا مي كنم كه آنها

ثواب شهادت را ببرند و پيروز بشوند.» 2. پشتيباني از رزمندگان بدون ترديد در طول تاريخ تعداد زنان رزمنده، بسيار كمتر از مردان مبارز بوده است، ولي هنگام بروز جنگ و دفاع يك ملت در برابر حمله دشمن اعزام مردان به صحنه نبرد تنها ضامن پيروزي نخواهد بود، بلكه حمايت و پشتيباني در نبرد، تهييج و تشويق مردان به حضور مداوم در جبهه، مراقبت از كودكان و حفظ كانون گرم خانواده، پرستاري از مجروحان و مداواي زخمي ها، قبول مسئوليت و انجام وظيفه به جاي مردان و فراغت ايشان براي شركت در جنگ، حفظ سنگرهاي پشت جبهه و حتي تشكيل، اداره و توسعه نهضت هاي مقاومت و بسياري موارد ديگري كه جزو وظايف زنان محسوب مي گردند. از جمله عوامل مهمي هستند كه تاثير مستقيمي بر روحيه رزمندگان و سرنوشت جنگ خواهد داشت. در دوران هشت سال دفاع مقدس، اگر چه بخش عظيمي از درآمد كشور در جهت تجهيز جبهه ها و رفع نيازهاي تداركاتي هزينه مي گرديد اما به لحاظ وسعت ميدان جنگ از شمالي ترين نقطه مرزهاي غربي تا جنوبي ترين نقطه آن، به علاوه تمامي پهنه آبهاي نيلگون خليج فارس، طولاني بودن مدت درگيريف محصاره اقتصادي و وضعيت نامطلوب اقتصاد داخلي، دولت نمي توانست آنچنان كه شايسته است تمام هزينه هاي پشتيباني جبهه را تحمل نمايد. بنابراين مداخله نيروهاي مردمي در امر پشتيباني جبهه را تحمل نمايد. بنابراين مداخله نيروهاي مردمي در امر پشتيباني جنگ بسيار ضروري و حياتي بود. زنان در طول تاريخ با ترغيب و تشويق رزمندگان به خصوص فرزندان و شوهران خودشان نقش عمدهاي در جنگها ايفا كرده اند

بديهي است وقتي رزمنده نگران اداره خانه و فرزندان خودش نيست با خيالي آسوده راهي ميدان نبرد مي شود و بدون دغدغه به جهاد مي پردازد ولي اگر در خانه و پشت جبهه مشكلي او را رنج بدهد ممكن است وي را از عزيمت به ميدان رزم بازدارد يا در هنگام رزم، بخشي از ذهنيت او به عقه جبهه توجه پيدا كند كه اين امر مي تواند در كيفيت رزم رزمندگان تاثير منفي بگذارد. همسران و مادران رزمندگان و به خصوص مادران شهيدان دفاع مقدس نه تنها مانع از اعزام شوهران و فرزندان خودشان به مناطق عملياتي نشده اند بلكه بهترين ياوران و مربيان براي آنها بوده اند. آنان در غياب همسران خود بهترين سرپرست خانواده بوده و به زيباترين شكل خانه را اداره كرده و فرزندان رزمنده و شهيد را پرورش داده اند. اينكه سردار سلحشور و با فضيلتي چون شهيد برونسي با همه اوصاف و خصوصياتي كه براي حورالعين ذكر شده و خود او بارها براي نيروهايش آن خصوصيات را يادآور شده است ولي او همسر خويش را از صد حورالعين برتر ميداند، نشان از قدر و منزلت همسر فداكارش دارد و حاكي از آن است كه در تكامل شخصيت اين سردار برومند، همسر فاضله اش نقش اساسي ايفا كرده است. نگهداري از فرزندان شهيدان و تربيت آنان كاري است بس سخت و طاقت فرسا، ولي همسران شهيدان، اين وظيفه خطير را به نحو احسن به انجام رسانده اند به گونه اي كه امروزه فرزندان شاهد نسبت به ساير طبقات در سطوح مختلف سرآمد هستند. عشق و علاقه مادر به فرزند وصف ناپذير

است در عين حال مادران شهيدان كه در مكتب والاي زهراي اطهر و زينب كبري تربيت شده اند اين تمايل فطري خودشان را فداي خواست و رضاي حق كردند و با طيب خاطر و اشتياق فرزندان خود را راهي جبهه نموده و شهادت نامه آنان را امضاء نمودند. زنان علاوه بر اينكه در ترغيب و تشويق رزمندگان و سرپرستي از خانه و فرزندان نقش عمده و مهمي داشتند و زمينه حضور رزمندگان را فراهم مي كردند در ستادهاي پشتيباني نيز فعالانه حضور مي يافتند و علاوه بر كمك هاي مالي به ستادها، گاهي بطور شبانه روزي در آنجا مي ماندند و به كار بسته بندي و آماده كردن وسايل مورد نياز جبهه ها مي پرداختند. زنان مبارز ايراني مساجد را به پايگاه پشتيباني از جبهه هاي نبرد حق عليه باطل مبدل كرده بودند و در هر زماني كه از آنها براي كمك به جبهه ها درخواست مي شد داوطلبانه خود را مي رساندند و در اين راه هيچ چيز نمي توانست مانع آن بشود. زيرا تنها به رفع نيازهاي برادران رزمنده خويش مي انديشيدند. دختران جوان و فداكار اين كشور كه در مكتب اسوه و مقتداي خودشان حضرت زهرا پرورش يافته بودند علاوه بر اينكه در بحران هاي مهم خود را در معرض آسيب و خطر قرار دادند و به ياري انقلاب و نظام مقدس جمهوري اسلامي و رزمندگان سلحشور شتافتند با ايثار و فداكاري وصف ناپذيري حاضر شدند با جانبازان و رزمندگان ازدواج كنند در حالي كه مي دانستند با قبول اين علقه، مشقات و سختي هاي فراواني را بايد تحمل كنند ولي با

اشتياق فراوان به ازدواج با ايثارگران تن دادند. آنان با اين عمل ايثارگرانه هم روحيه رزمندگان اسلام را تقويت كردند و هم برگ هاي زريني بر تاريخ انسانيت اين مرز و بوم افزودند. خانم دكتر كيهاني، پزشك بزرگواريست كه در بيمارستان سرپل ذهاب در خدمت مجروحان است او براي روحيه بخشيدن به بچه هاي جبهه حتي حاضر نشد در شهر خودش (تهران) ازدواج كند، بلكه پس از جاري كردن صيغه عقد در تهران، مراسم ازدواجش را در همان منطقه جنگي برپاساخت و سفره عقدشان از تجهيزات جنگي غنيمتي تزئين شده بود. 3. مداواي مجروحان در عصرهاي گذشته كه جنگ ها بيشتر به صورت تن به تن انجام مي گرفت و در درجه اول نيروي بدني برتر مطرح بود، كار دفاع و جنگ بر عهده مردان بود و زنان بيشتر به امور امدادي از قبيل مداواي مجروحان جنگي و پرستاري از آنها مي پرداختند چرا كه آنها به جهت صبر و بردباري در اين زمينه از مردان قويتر بودند. با مطالعه تاريخ جنگ هاي صدر اسلام در مي يابيم كه مسؤوليت بزرگ پرستاري از مجروحان جنگي بر عهده زنان بوده است: «به حضرت زهرا خبر دادند پدرش در جنگ احد آسيب ديده است. سنگي به چهره او رسيده و چهرهاش را خونين ساخت است. با دسته اي از زنان برمي خيزد، آب و خوردني برمي دارد، به رزمگاه مي روند. زنان مجروحان را آب مي دادند و زخم هاي آنها را مي بستند و فاطمه جراحت پدر را شستشو مي داد.» خون بند نمي آيد پاره بوريايي را مي سوزاند و خاكستر آن را بر زخم

مي نهد تا جريان خون قطع شود. صفحات زرين تاريخ اسلام گواه وجود زيادي از زنان امدادگر در ميدان جنگ مي باشد. زنان ايران اسلامي نيز با اقتدا به زنان صدر اسلام در سختترين شرايط جنگي، در اين عرصه مقدس به خدمت مشغول شدند. در دوران دفاع مقدس، بيمارستان ها و ساير مراكز درماني و پزشكي شاهد فداكاري و ايثارگري هاي زنان شاغل در حرفه پزشكي و زنان داوطلبي بود كه با گذراندن دوره هاي كوتاه مدت امدادگري با عشق و انگيزه به مجروحان و مصدومان جنگي، خدمت خداپسندانه مي نمودند. آنها با ابتكار عملف مكان هاي مناسب را به مراكز درماني مبدل مي ساختند آنان در مناطق جنگ زده به كار امدادگري مبادرت ورزيدند و بدون هيچگونه ترسي در شهرهايي كه هر لحظه زير آماج گلوله توپ و خمپاره بود مجروحان را مداوا مي كردند. در سي و پنج روز حماسه خرمشهر نقش زنان، از محدوده مكان و زمان خارج شد، آنان در واقع ميدان دار اصيل اين فعاليت سخت و جانفرسا بودند كه با كم شدن تعداد مردان امدادگري و رسيدگي به مجروحان را به دوش ميكشيدند. آنان هر كاري نياز بود و قادر بودند انجام مي دادند از تخليه مجروح و پرستاري و كار در آشپزخانه گرفته تا نگهباني از بيمارستان. تمام سعي و تلاش آن شيرزنان مومن براي امداد و كمك رساني به رزمندگان بود و در اين راه نه از اسارت بيم داشتند و نه از كشته شدن هراسي به دل راه مي دادند. آنها بجز ايفاي تكليف شرعي دفاع از سرزمين هاي اسلامي همه چيز را فراموش كرده بودند

و قلبشان تنها براي رضاي خدا و حراست از انقلاب اسلامي در سينه مي تپيد. در اين صحنه هاي پرشور و حماسه به زناني برمي خوريم كه در عنفوان جواني با جثه اي ضعيف زير باران گلوله هاي دشمن، زخمي ها را به دوش مي كشيدند و به بيمارستان ها حمل مي نمودند. زهرا جوان بيست و يك ساله اي بود كه در آن روزهاي پرتب و تاب كارش كمك به مجروحان جنگي بود. او چنان با كمبود امكانات امدادي مواجه گرديد كه زخم هاي مجروحي را با تكه هاي لباس بست. شواهد فراواني از امدادرساني زنان در دوران دفاع مقدس موجود مي باشد كه حاكي از عزم و اراده خستگي ناپذير زنان غيور اين مرز و بوم است. فعاليت در بيمارستان هاي صحرايي و درمانگاه هاي مناطق عملياتي غرب و جنوب نمونه اي از اين تلاش ها مي باشد. ولي متأسفانه فعاليت گسترده شيرزنان ايران اسلامي در اين مراكز مكتوب نشده و تنها مواردي از آنان به رشته تحرير درآمده است. از جمله آقاي سيدامير معصومي خاطرات تعدادي از پرستاران، امدادگران و پزشكان مناطق عملياتي را در دو كتاب تحت عناوين «باليننور» و «زنان جنگ» گردآوري كرده است. در اين دو كتاب اندكي از ايثارگري ها، رشادت ها، شهامت ها و رنج ها و مشقت هاي زنان ايثارگر ايران اسلامي در مناطق عملياتي به رشته تحرير درآمده است كه مطالعه آنها مي تواند ما رابه اوج نقش زنان مسلمان كشورمان آشنا سازد. نقش امدادرساني خواهران مسلمان همچون سندي جاودان در تاريخ دفاع مقدس حك شده است. عمق اين فعاليت آنچنن وسيع و گسترده است

كه قلم را ياراي بيان آن نيست. اما تا جايي كه مقدور است بايد اين تلاش را به تصوير كشيد و همگان را از شكوه و دلاوري ايثار زن مسلمان ايراني آگاه كرد. زناني كه ضمن رعايت حجاب، آداب و شئون اسلامي نقش خويش را به بهترين نحو ايفا نمودن سهم و قدر و منزلت اين زنان مجاهد در دفاع مقدس و پرورش شهيدان كمتر از مردان رزمنده و شهيد نيست، زيرا علاوه بر انجام مسئوليت خويش روحيه دلير مردان عرصه نبرد را نيز تقويت مي كردند. زن مسلمان ايراني، بازيابي هويت خويش را مرهون زحمات بنيانگذار جمهوري اسلامي حضرت امام خميني مي داند ايشان به طور مكرر از نقش هاي مثبت زنان سخن به ميان آورده و مي فرمايند: «پيروز و سرافراز باد نهضت اسلامي زنان معظم ايران، افتخار بر اين قشر عظيمي كه با حضور ارزشمند و شجاعانه خود در صحنه دفاع، ميهن اسلامي و قرآن كريم و انقلاب را به پيروزي رسانده و هم اكنون در جبهه و پشت جبهه در حال فعاليت و آماده فداكاري هستند.» زنان نيمي از پيكره اجتماع را تشكيل مي دهند و در پرورش و تربيت نيم ديگر نيز نقش اساسي دارند، بدون مشاركت اين قشر عظيم، هيچ جامعه اي به مدارج پيشرفت و توسعه نخواهد رسيد. در حقيقت با توجه به نقش حساس و حياتي زنان در صحنه هاي گوناگون جامعه و با بهره گيري از توان آنهاست كه مي توان به پيشبرد اهداف برتر و مقدس نظام جمهوري اسلامي دست يافت.

*منبع : http://navideshahed.com

جلوه هاي حضور زنان در هشت سال دفاع مقدس

جلوه هاي حضور زنان در هشت سال دفاع مقدس مينا كمالي

اشاره: در طول هشت سال دفاع قهرمانانه ملت ايران، زنان شجاع و فداكار، دوشادوش مردان به دفاع پرداختند، آنان دست به كارهايي زدند كه هيچ كس انتظار انجام آن را نداشت؛ شجاعت هايي را از خود نشان دادند كه همگان را از دوست و دشمن متحير كرد. زنان جنگ ابتدا به خود و سپس به ديگران اثبات كردند كه زن مسلمان صاحب توانايي هاي بي شماري است كه در صورت تجلي، معرف پايگاه و جايگاه زن در اسلام مي باشد. از آنجايي كه تا كنون اين نقش آنچنان كه شايسته و بايسته است تبيين نگرديده، با تفكيكي نسبت به نقش زنان از مردان در دفاع مقدس، در اين نوشتار كوتاه به اين موضوع مي پردازيم؛ تاثير حضور زنان در اين دوره را در چند بعد مي توان بازشناسي و مطالعه كرد: 1- حضور مستقيم زنان در جبهه هاي جنگ به شكل دفاع نظامي و امداد رساني با شروع جنگ، تعدادي از زنان و دختران در مناطق مرزي غرب و جنوب كشور، اسلحه به دست گرفته و به دفاع پرداختند. در اين زمان مخالفت هايي با حضور زنان در جبهه ها وجود داشت و هنوز همه افراد قادر به پذيرش حضور آنان نبودند. در ذهن اشخاص، دفاع نظامي امري مردانه بود و زنان حق ورود به اين عرصه را نداشتند. دختران جوان كه دفاع را به عنوان يك انسان، حق طبيعي خود مي دانستند بايد براي اثبات اين حق از سويي با دشمن مبارزه و از سويي ديگر دوستان را قانع مي كردند. مخالفت با حضور مستقيم زنان در جبهه دلايلي داشت؛ يكي از اين دلايل

ترس از اسارت زنان به دست دشمن بود. «مريم امجدي» از زنان مبارز جنگ، در كتاب پوتين هاي مريم چنين مي گويد: «عراقي ها تا كوي طالقاني رسيده بودند؛ سر كوچه سنگر بندي بود؛ توي كوچه ها دولا دولا مي رفتيم؛ هر كس پشت و بالاي سر نفر جلويي رگبار مي بست تا عراقي ها نتوانند او را بزنند؛ همين طور كوچه به كوچه و سنگر به سنگر مي رفتيم. توي يكي از كوچه ها يكي از مسئولين را ديدم. تا مرا ديد، داد زد: «در اينجا چه مي خواهي؟ براي چه اين جا اومدي؟ برگرد عقب.» گفتم: «براي همون كاري اومدم كه شما اومدين.» گفت: «لازم نكرده، مگر نمي بيني عراقي ها تا كجا اومدن.» گفتم: «خوب، اومدم بجنگم، اسلحه دارم، سرخود كه نيومدم. با گروه ابوذر اومدم، با همونا هم برمي گردم.» سراغ بچه هاي گروه ابوذر رفت و سرشان داد زد: «چرا اين خواهرها رو با خودتون آوردين؟ نمي ترسين اسير بشن؟» نمونه هاي مشابه ديگر مخالفت با حضور مستقيم زنان در جبهه را د رخاطرات زنان رزمنده مي توان يافت. خانم «مينا كمايي» در كتاب «دختران باغ »OPD خاطره اي از سيلي محكم برادرش نقل مي كند كه قصد داشت به اجبار، او را از شهر جنگي خارج نمايد. دختران جنگ با شجاعت در جبهه ماندند و جنگيدند تا آنجايي كه اطرافيان دور و نزديك را وادار به پذيرش حضور خود كردند. بسياري از اين دختران و زنان با ادامه و استمرار جنگ به پرستاري و امدادگري مجروحين مشغول شدند؛ آنان در كنار مداواي جراحت ها به تقويت و تشجيع روحيه

رزمندگان پرداختند. حضور زنان در درمانگاه ها و بيمارستان هاي خط و شهرهاي جنگي عامل مهمي در برانگيختگي رزمندگان بود. ديدن دختران جوان كه به دور از ترس و واهمه از مرگ، معلوليت و اسارت در زير بمباران و انفجار توپ و خمپاره به كار امداد مشغول بودند؛ روحيه رزمندگان خسته و مجروح را تقويت مي كرد تا جايي كه زمندگان، خود را در برابر آن همه شجاعت، شرمنده و مديون مي ديدند. در كتاب خاطرات زنان خرمشهري نوشته حبيبه جعفريان مي خوانيم: «عراقي ها داشتند به پادگان «دژ» نزديك مي شدند. سربازها هم فرار كرده بودند. ما از مسجد جامع داوطلب شديم تا به پادگان «دژ» برويم و اسلحه هاي پادگان را به مسجد بياوريم؛ دويست متري كه به سمت پادگان مي رفتيم چند تا از سربازها و مردها ما را از وانت پياده كردند و خودشان به پادگان «دژ» رفتند. 2- حضور زنان در پشتيباني و خدمات رساني جنگ بسياري از زنان به لحاظ موقعيت خانوادگي و اجتماعي، امكان اعزام به جبهه را نداشتند. آنان كه آرزومند حضور در جبهه و خدمت در صف رزمندگان بودند در شهرهاي خود به شكل خودجوش و مردمي در مساجد و مدارس و حسينيه ها فعاليت هاي پشتيباني جنگ را انجام مي دادند. ارسال بسته هاي مواد غذايي از آجيل و شيريني و غيره همراه با نوشته ها و نامه هاي زيبا و دلگرم كننده، ارسال لباس و پوشاك و وسايل مورد نياز جبهه ها، ارسال پيام ها از طريق راديو و تلويزيون، فرستادن تومارهاي حمايتي، همه حاصل تلاش زنان در پشت جبهه بود. صحنه كمك يك

پيرزن روستايي كه در حال اهداي تنها چند عدد تخم مرغ به جبهه بود، اوج اخلاص و ايثارگري را به نمايش گذاشت. نكته حائز اهميت در پشتيباني زنان از جبهه، تنوع و گوناگوني خدمات پشتيباني در سال هاي دفاع مقدس مي باشد. گويي در پس اين حركت، نوعي خلاقيت و ابتكار زنانه بود كه هر روز نمودي زيبا و جديد از خود را به نمايش مي گذاشت. 3- زنان عامل استحكام خانواده در هشت سال دفاع مقدس زنان، مشوقان اصلي مردان در اعزام به جبهه بودند. در سال هاي جنگ با اعزام بسياري از مردان به جبهه عملا مسئوليت حفظ خانواده بر عهده زنان گذاشته شد. تامين مايحتاج ضروري خانواده و حفظ امنيت و تربيت فرزندان، در گيرودار حوادث جنگ و در آن وضعيت فوق العاده و غير عادي، بسيار دشوار و طاقت فرسا بود. وحشت و اضطراب ناشي از حملات هوايي و موشك باران دشمن، نگراني از حال همسران در جبهه، جو ناامن سال هاي ترور، كمبود كالاهاي اساسي و ضروري از جمله مشكلاتي بود كه زنان با آن روبرو بودند. زنان ضمن مقابله با اين مشكلات، با صبر و بردباري به تقويت روحيه همسران و فرزندان خود پرداخته و با سلام و صلوات در ميان هلهله و اشك و لبخند، رزمندگان را به سوي جبهه ها روانه مي كردند. خاطره بدرقه هاي با شكوه رزمندگان در ميان بوي خوش عطر و گلاب و اسپند كه در نوع خود مانوري اجتماعي و ملي است؛ از خاطرات ماندگار و فراموش نشدني هشت سال دفاع مقدس مي باشد. در همين راستا بررسي زندگي خانواده هاي شهدا

بالاخص خانواده هاي چند شهيدي، روايت ايثار و فداكاري زناني است كه هر چند خود در جبهه حضور مستقيم نداشتند اما جوانان خود را به گونه اي تربيت كردند كه آنان با انگيزه و آماده به جبهه ها رفته و مي جنگيدند. درك عظمت و بزرگي نقش اين زنان در حمايت از جبهه ها و پيروزي رزمندگان، كار ساده اي نيست. انديشه و ايمان مادران شهيد در تكليف گرايي و آرمان خواهي، آنان را به سويي مي برد كه حاضر به از خود گذشتگي شدند و در مقابل مهر مادري و خواسته هاي دروني خود ايستادند و براي نجات كشور، اصلي ترين سرمايه زندگي خود را هديه كردند. زندگي سرداران و فرماندهان شهيد و رزمندگان غيور هم سرشار از ايثار و از خود گذشتگي همسران جواني است كه آسايش و امنيت ملي را بر خانه و خانواده خود ترجيح دادند. آنان از آغاز زندگي مشترك همواره در حسرت ديدار همسران خود روزشماري مي كردند. لحظات و آنات خود را با ترس و اضطراب از دست دادن همسران جوان مي گذراندند اما هيچ گاه جمله نامبارك «به جبهه نرو» را بر زبان نمي آوردند. با وجود همه ناملايمات، با چهرهاي گشاده و دستاني مهربان، همسران خود را به سوي جبهه روانه مي كردند و مشكلات به جا مانده را به تنهايي بر دوش مي كشيدند. همسر سردار شهيد «همت» نقل مي كند: «زمستان بود كه حاجي براي عملياتي به جنوب رفت. من سخت مريض بودم، دلم آرام نمي گرفت، به نيت اينكه او سالم برگردد سه روز روزه گرفتم.» همسر شهيد «دقايقي» در باره زندگي اش

چنين مي گويد: «كم خانه آمدنش را هيچ به حساب بي توجهي اش به زن و بچه نمي گذاشتم. بي انصافي مي دانستم كه بگويم در زندگي كم مي گذارد. او در كنار من بود تا خوب زندگي كردن را به من ياد بدهد. با او اين احساس را داشتم كه براي هدفي شريف زندگي مي كنم.» همسران رزمندگان با قناعت و ساده زيستي و همراهي و همدلي با همسرانشان، آنان را براي نبرد آماده مي كردند و در ثواب جهاد آنان سهم بسزايي داشتند. موضوع نقش و حضور زنان در دفاع مقدس داراي ابعاد متفاوتي است كه تا كنون به اندكي از آن پرداخته شده و همين اندك نيز با تاخيري چند ساله پس از جنگ مورد بررسي قرار گرفت. اگر زنان نقش آفرين، مهر سكوت را پس از سال ها نمي شكستند، امروز تنها شاهد روايت مردانه از جنگ بوديم. اما بايد دانست كه آنچه گفته شد در برابر آنچه انجام شده، قطره اي از درياست. بايد گذشت زمان را احساس كرد و فرصت ها را مغتنم شمرد و بيش از گذشته به بررسي و تحليل ابعاد و زواياي اين حركت ديني ملي و تاريخي پرداخت. به اميد آن روز.

* منبع : روزنامه رسالت، يكشنبه 28 مهر 1387، ص 19

فتح خرمشهر؛ نقطه آغاز تزلزل دشمن

فتح خرمشهر؛ نقطه آغاز تزلزل دشمن عليرضا سجادي فر روز سوم خرداد سالگرد حماسه آزادي و فتح خرمشهر پس از بيش از يك سال و نيم اشغال به دست بعثيان است. خرمشهر براي ملت ايران تنها يك شهر نيست، بلكه تاريخ گوياي پايداري، ايثار، مقاومت و جاودانگي انقلاب است. عراق پس از تمهيدات

سياسي و نظامي با 563 مورد تجاوز زميني، 221 مورد تجاوز هوايي و 24 مورد تجاوز دريايي، در ساعت 14:15 بعدازظهر 31 شهريور 59 با سه فروند ميگ 23 فرودگاه بين المللي تهران را به تقليد از حمله نيروي هوايي اسراييل در جنگ شش روزه عليه اعراب (مصر) مورد تجاوز قرار داد و به اين ترتيب خوي توسعه طلبانه و تجاوزگري خود را آشكار كرد و جنگ تحميلي عراق عليه ايران رسماً آغاز شد. صدام در اين روز به مركز فرماندهي ارتش آمد تا در اتاق ويژه عمليات از نزديك در جريان اولين روز جنگ با ايران قرار گيرد. او در حالي كه چفيه قرمز رنگي بر سر داشت و نوار فشنگي به دور كمرش بسته بود، وارد اتاق اصلي هدايت عمليات مي شود. ژنرال عدنان خيرالله، وزير دفاع عراق به استقبال صدام آمده و به او مي گويد: «سرورم! جوانان ما بيست دقيقه قبل به پرواز درآمدند.» صدام در پاسخ به او مي گويد: «نيم ساعت ديگر كمر ايران را خواهند شكست.» بعدازظهر 31 شهريور ماه سال 59 خرمشهر زير آتش سنگين ارتش عراق قرار گرفت. انبوهي از آتش خمپاره ها و توپ هاي دشمن روي شهر، همه غافلگير شده بودند و حيران. شهر در آتش مي سوخت و صداي انفجار لحظه اي قطع نمي شد. طولي نكشيد كه بيمارستان پر شد از انبوه مجروحان و شهيدان. زنان و كودكان و سالخوردگان، آواره بيابان ها و جاده ها شده بودند. مردم به خصوص جوانان روي به مسجد جامع(نماد مقاومت) و ديگر پايگاه ها آوردند تا براي مقاومت سازماندهي شوند. *34 روز مقاومت گروه هاي مقاومت به سرعت شكل گرفت و در محورهاي هجوم، جنگ و گريز شروع شد.

آن طرف از توپخانه، تانك، خمپاره انداز، مسلسل هاي سنگين و قواي زرهي بهره مي برد و اين طرف فقط چند تفنگ ام يك، ژ3، بطري هاي آتش زا و چند آرپي جي داشت. 34 روز مقاومت و تلاش در اين وضعيت اگر چه بسياري از مدافعان شهر را به كام شهادت كشاند ولي دشمن را در دستيابي سريع به اهدافش و اشغال سريع خوزستان ناكام گذاشت. هر چند كه خرمشهر خونين شهر شد و به دست دشمن افتاد. چهارم آبان 59 را بايد روز پايان حماسه خونين شهر ناميد؛ حماسه اي كه در 34 روز جلوه كرد. اين روز، روز اشغال شهري است كه مدافعانش طي 34 روز نبرد و تلاش شبانه روزي كوشيدند با اداي تكليف الهي خود دشمن را از گسترش تجاوز به ايران اسلامي باز دارند. خرمشهر اشغال شد، لكن حماسه ها، ايستادگي ها و جانبازي هايي آفريد كه اولاً افتخاري بزرگ را در تاريخ اين مرز و بوم به ثبت رساند، ثانياً باعث شد دشمن بيش از اين خطرپذيري نكند و ثالثاً اين مقاومت اعتماد به نفسي را براي اردوي خودي به ارمغان آورد كه دست مايه رزمندگان براي بيرون راندن دشمن از سرزمين اسلامي شد. *اهداف عمليات آزادسازي خاك جمهوري اسلامي ايران از اشغال دشمن و بازپس گيري مناطق استراتژيك و شهرهاي مهم مانند: حميديه، خرمشهر، هويزه، جوفير و حسينيه و نورد از اشغال متجاوزين عراقي از اهداف اين عمليات بود. عراق با تداوم اشغال خرمشهر مي كوشيد آخرين و مهم ترين اهرم فشار خود را براي واداشتن ايران به شركت از موضع ضعف در مذاكرات صلح، حفظ كند. متقابلا آزادسازي اين شهر مي توانست نماد تحميل اراده جمهوري اسلامي ايران بر متجاوز و

اثبات برتري اش در جنگ باشد. هدف اساسي عمليات بيت المقدس تداوم رزم عليه دشمن، تهديد بصره، كاهش توان رزمي دشمن، آزادسازي خرمشهر و خارج نمودن اهواز از برد توپخانه بود. البته ملاحظات سياسي در رابطه با بي ثبات نشان دادن رژيم صدام، وادارنمودن عراق به پذيرش شرايط ايران براي پايان جنگ، كاهش فشار مشكلات مهاجرين جنگي در داخل كشور و ايجاد زمينه براي فعاليت هاي كشاورزي در مناطق حاصلخيز خوزستان نيز مورد توجه بوده است. *شكل گيري عمليات فتح خرمشهر پس از عزل بني صدر از جانشيني فرماندهي كل قوا به فرمان حضرت امام خميني(ره) در ?? خرداد???? و سركوب سازمان مجاهدين خلق، سپاه و بسيج در كانون تصميم گيري و اقدام حضور يافته و با بهره مندي از توان ارتش ، دور جديدي از عمليات هاي نظامي را طراحي كردند و با ايجاد قرارگاه، سلسله عمليات هاي مشترك سپاه و ارتش با هدف آزاد سازي مناطق اشغالي آغاز شد. بدين ترتيب عمليات «ثامن الائمه (ع)» در ? مهر ???? در محور آبادان و با هدف شكستن محاصره اين شهر، با موفقيت كامل انجام شد. پس از اين عمليات نيروهاي خودي بدون از دست دادن زمان و با جمع كردن نيرو و تجهيزات، عمليات دوم را با نام «طريق القدس» در محور بستان و در ? آذر ???? انجام دادند. پيروزي در آزادسازي شهر بستان فرماندهان ارتش و سپاه را بر آن داشت كه به اجراي عمليات ادامه دهند و از شوك وارد شده به دشمن به گونه اي شايسته بهره برداري كنند. از اين رو ، طي ? ماه ، سپاه تلاش زيادي براي افزايش تيپ ها و

لشكرهاي خود به كار بست تا نبرد بعدي بزرگتر از عمليات گذشته طراحي و اجرا شود. فرماندهان مصمم شدند در اسفند ماه ???? عمليات ديگري را آغاز كنند؛ اما پيش دستي عراق و حمله به «چزابه» موجب به تعويق افتادن زمان عمليات شد. دشمن بعثي از وحشت تكرار عمليات آبادان و بستان دست نياز به سوي متحدان خود و استكبار جهاني دراز كرد و پس از اطلاع از تمركز قواي ايران در غرب دزفول و شوش توسط ماهواره هاي آمريكا تلاش كرد جبهه فعال جديدي را مقابل قواي ايران گشوده و علاوه بر بازپس گيري بستان از وقوع عمليات فتح المبين جلوگيري نمايد. صدام سرانجام در مورخه ?? بهمن ???? در منطقه تنگه چزابه حمله سنگيني را با حمايت شديد نيروي هوايي و آتش سنگين توپخانه آغاز كرد، اما عليرغم پيشروي اوليه نيروهاي بعثي، دشمن با مقاومت جانانه نيروي زميني سپاه و بسيج مواجه گرديد و حملات پي در پي هوايي و توپخانه صدام بعثي پس از اندكي موفقيت با جانفشاني حماسه آفرينان تنگه چزابه براي چندين بار عقيم ماند. به دنبال اين موفقيت ها عمليات «مولاي متقيان» در اول اسفند???? با رمز «يا علي(ع) ادركني» و با هدف انهدام نيروهاي دشمن و خنثي كردن تحركات عراق ( براي جلوگيري از عمليات فتح المبين ) و همچنين حفظ بستان آغاز شد و پس از ?? روز نبرد سخت و كم نظير در حالي كه تنگه چزابه مملو از اجساد دشمن شده بود، شكست تلخي به عراق تحميل شد و نيروهاي دشمن بر اثر اين شكست مجبور به عقب نشيني شدند. در اين عمليات، ?? تيپ از نيروهاي ارتش

متجاوز عراق به استعداد ?? گردان به طور كامل منهدم و ???? تن كشته و زخمي شدند و ??? نفر به اسارت رزمندگان اسلام در آمدند. سرانجام با تلاش نيروهاي مخلص ارتش و سپاه، عمليات «فتح المبين» در بامداد دوم فروردين ????در جبهه جنوب (منطقه غرب شوش و دزفول و غرب رود كرخه) با رمز «يا زهرا(س)» آغاز شد و رزمندگان اسلام با در هم كوبيدن ماشين جنگي صدام درعملياتي?? روزه،???? كيلومتر مربع از خاك ميهن اسلامي را كه شامل دشت عباس، دهلران، رقابيه، عين خوش و ده ها روستاي مرزي و همچنين سايت هاي موشكي و رادار ?و? بود، آزاد كرده و علاوه بر انهدام?? هواپيما و بالگرد و??? تانك و نفربر و خودرو، ??? تانك و نفربر و خودرو به غنيمت گرفته شد و ?? هزار بعثي را اسير، كشته و زخمي نمودند. شوق و شور ناشي از اين فتح بزرگ نظامي تمام كشور را فرا گرفت و امام خميني (ره) اين حماسه بزرگ را «فتح الفتوح» ناميدند. پس از عمليات فتح المبين، يك گام ديگر تا آزاد سازي كامل مناطق استراتژيك ايران باقي مانده بود و آن ، آزادي خرمشهر به عنوان نماد توازن سياسي - نظامي بود. *طراحي عمليات بيت المقدس از اين رو تنها عاملي كه مي توانست موفقيت را نصيب يكي از طرفين نمايد، سرعت عمل در اقدامات بود. به همين دليل بلافاصله پس از اتمام عمليات فتح المبين در حالي كه قواي ارتش عراق در منطقه بومي خرمشهر تقويت مي شدند به تمامي يگانهاي تحت امر قرارگاه مركزي كربلا دستور داده شد تا با بازسازي و تجديد قوا به شناسايي و طراحي عمليات بپردازند.

بدين ترتيب عمليات «بيت المقدس» در منطقه غرب رود كارون و جنوب غربي اهواز و شمال خرمشهر با رمز «يا علي بن ابيطالب(ع)» در ?? ارديبهشت ???? آغاز شد. اما حساسيت و اهميت هدف هاي ايران و عراق در اين منطقه موجب شد كه عمليات به مدت ?? روز به درازا كشد و در نهايت رزمندگان اسلام، درحالي كه در شرايط بسيار دشوار آب و هوايي مي جنگيدند، در اوج اقتدار، خرمشهر را آزاد كردند. در واقع بيش از ?? ماه از آغاز تجاوز عراق به خاك ايران نمي گذشت كه «عمليات بيت المقدس» با مشاركت ارتش و سپاه و هدايت قرارگاه مركزي كربلا به فرماندهي شهيد سپهبد صياد شيرازي (فرمانده وقت نيروي زميني ارتش) و محسن رضايي(فرمانده وقت كل سپاه) و همراهي چهار قرارگاه فتح، نصر، قدس و فجر در منطقه اي به گستردگي???? كيلومتر مربع با موفقيت انجام گرفت. در عمليات آزاد سازي خرمشهر كه در ? مرحله اجرا شد، نيروهاي مسلح ايران كه شامل، ???گردان متشكل از ?? گردان ارتش، ??گردان از سپاه و بسيج به علاوه نيروهاي ژاندارمري، كميته انقلاب اسلامي، شهرباني و جهاد سازندگي بودند، در برابر ? لشكر دشمن بعلاوه نيمي از ادوات، توپخانه، امكانات مهندسي و زرهي ارتش عراق قرار گرفتند، ضمن اينكه ارتش عراق با كمك عوارض طبيعي موجود در منطقه (رودخانه كارون، اروند، كرخه، هورالهويزه) به دفاع از موقعيت خود در اين عمليات پرداخت. صدام حسين، رئيس جمهور معدوم رژيم بعث عراق و حاميان وي كه بازپس گيري خرمشهر توسط ايران را غير ممكن مي دانستند و اعلام كرده بودند«...در صورتي كه ايراني ها آن را پس بگيرند، عراقي ها كليد بصره را به

ايران خواهند داد.» در آغاز عمليات خطاب به نيروهاي تحت فرمانش، دفاع از خرمشهر را همانند دفاع از بغداد و بصره خوانده و گفت:«... خرمشهر تكيه گاه بصره به شمار مي رود، بنابراين بايد پيروزي در نبرد آينده را با هر قيمتي به دست آورد و نيروهاي ايراني را منهدم نمود.» در اين عمليات، عراق براي حفظ خرمشهر هر چه در توان داشت به كارگرفت، چندان كه غرب جاده اهواز- خرمشهر را در ابعاد يك كيلومتر از موانعي نظير خودرو، تير آهن و حتي دكل هاي برق را به طور عمود پر كرد و با مين گذاري در اين منطقه امكان هلي برد نيروها را غير ممكن نمود، اما سرانجام با مجاهدت و ايثار رزمندگان اسلام، عراق به دليل ناتواني در حفظ برتري نظامي و اميد به تحميل شرايط جديد سياسي به ايران، ناچار به عقب نشيني از خرمشهر شد. *و خونين شهر؛ شهر خون آزاد شد بدين ترتيب؛ «خرمشهر» كه پس از ?? روز مقاومت در برابر دشمن در تاريخ ? آبان ?? سقوط كرده بود، پس از ??? روز اشغال، در كمتر از ?? ساعت آزاد و به طور كامل از وجود نيروهاي ارتش عراق پاكسازي شد. در اين عمليات ضمن آزادسازي خرمشهر، هويزه، پادگان حميد و شلمچه و جاده اهواز-خرمشهر-كرخه نور و جاده سوسنگرد -هويزه، ده ها هواپيما، ? بالگرد، ??? تانك و نفربر و ??? خودرو منهدم و ??? تانك و نفربر و ?? هزار مين و صدها خودرو و سلاح به غنيمت گرفته شد و بيش از ?? هزار نفر از مزدوران بعثي كشته و زخمي و ?? هزار نفر نيز به اسارت نيروهاي رزمنده ايراني

در آمدند. *وضعيت دشمن فرماندهي سپاه سوم ارتش عراق تدابير پدافندي ويژه اي در اين منطقه به مورد اجرا گذاشته بود؛ نحوه آرايش نيروهاي دشمن با توجه به موقعيت زمين، به صورت مثلثي فرضي بود، مثلثي كه ضلع شرقي آن، به طول حدود 100 كيلومتر در امتداد رودخانه كارون از خرمشهر تا آبادي مليحان، واقع در 20 كيلومتري جنوب غربي اهواز قرار داشت؛ ضلع شمالي آن حدود 60 كيلومتر از مليحان در امتداد كرانه جنوبي رودخانه كرخه كور، هويزه، رودخانه نيسان تا هورالعظيم كشيده شده بود و ضلع بزرگ اين مثلث نيز، خط مرزي دو كشور؛ از محل تلاقي رودخانه نيسان با هورالعظيم تا پاسگاه ژاندارمري «حدود» در كرانه نهر خين، به طول 150 كيلومتر بود تدبير پدافندي دشمن در ضلع شمالي مثلث كه شامل شرق هورالعظيم، ساحل رودخانه هاي نيسان و كرخه و ادامه خط دفاعي در حوالي آبادي مليحان و به طرف جنوب تا پادگان حميد مي شد، چنين بود: ايجاد استحكامات فشرده، بهره برداري از موانع هورالعظيم و مناطق آب گرفتگي، تهيه قدرت آتش متراكم و انبوه و پيش بيني احتياط هاي قوي براي انهدام رخنه هاي احتمالي؛ با استقرار دست كم دو لشكر تقويت شده 5 مكانيزه و 6 زرهي در دشت جفير. اساسا تدبير پدافندي دشمن در اين منطقه مبتني بر اين باور بود كه سمت اصلي تهاجم نيروهاي ايراني از جاده اهواز - خرمشهر خواهد بود، زيرا - برپايه روش هاي كلاسيك - وجود اين جاده به عنوان عقبه مطمئن، بهترين راه كار شناخته مي شد. بنابراين، دشمن علاوه بر استقرار دو لشكر تقويت شده 5 مكانيزه و 6 زرهي، در دشت جفير واقع در منطقه

جنوب غربي اهواز و جاده استراتژيك اهواز به خرمشهر، استحكامات و مواضع بسياري را با بهره برداري از موانع طبيعي ايجاد كرده بود. بايد به اين واقعيت مهم اشاره كرد كه تدبير پدافندي فرماندهي ارتش عراق در ضلع شرقي منطقه، در امتداد رودخانه كارون - با توجه به ناآگاهي دشمن از سمت اصلي تك نيروهاي خودي - بسيار ضعيف بود و تنها در برخي از نقاط، مواضعي را به وجود آورده و با اتكا به يگان هاي سبك تاميني و پوششي، به احتياط هاي متحرك و غيرمتحرك بسنده كرده بود. لشكر 3 زرهي سپاه سوم ارتش عراق با استقرار در سه محل جداگانه در غرب جاده اهواز - خرمشهر، وظيفه دفاع را به عهده داشت. فاصله نيروهاي تاميني و پوششي دشمن از ساحل غربي رودخانه كارون سبب شد كه نيروهاي خودي با تدبير عمليات عبور از رودخانه، نيروهاي دشمن را غافل گير كنند. در ضلع جنوبي (منطقه خرمشهر) دشمن با نيرويي به استعداد 17 گردان در دو سمت شرقي و شمالي شهر اشغالي خرمشهر آرايش گرفته بود تا هرگونه عمليات عبور از رودخانه در تك جبهه اي به داخل خرمشهر و يا ورود به اين شهر از سمت شمال را مهار كند. ايجاد استحكامات در خرمشهر با تخريب ساختمان ها براي جلوگيري از فراهم شدن زمينه مناسب جهت وقوع جنگ شهري و نبرد تن به تن، بخش ديگري از تلاش دشمن به منظور حفظ خرمشهر بود. استعداد سپاه سوم ارتش عراق در اين منطقه تا پيش از آغاز عمليات الي بيت المقدس چنين بود: -لشكر 6 زرهي از جنوب رودخانه كرخه تا شهر اشغالي هويزه

- لشكر

5 مكانيزه از غرب اهواز تا روستاي سيد عبود

- لشكر 11 پياده از سيد عبود تا خرمشهر (تيپ هاي 22، 48 و 44 از لشكر 11 پياده، و نيز تيپ 33 نيرو مخصوص مامور حفاظت از خرمشهر بودند.)

-لشكر 3 زرهي در شمال خرمشهر

-تيپ مستقل 10 زرهي، يگان در احتياط نزديك سپاه سوم، در شرق بصره مستقر . *نتايج عمليات عمليات بيت المقدس موجب شد تا كشورهاي عرب منطقه به تقويت مالي و نظامي عراق مبادرت ورزند. بازتاب عمليات بيت المقدس در رسانه هاي بيگانه در جريان آزادسازي خرمشهر و مراحل مختلف عمليات سخنان ضد و نقيضي از خبرپراكني استكبار براي تضعيف روحيه مردم ايران به كار گرفته شد كه فتح خرمشهر خط بطلان بر تمام اين توطئه ها كشيد. *مناطق و تأسيسات آزادشده - آزادشدن شهر بندري خرمشهر، شهر هويزه و پادگان حميد

- جاده مهم و تداركاتي اهواز- خرمشهر- كرخه نور

- جاده سوسنگرد- هويزه

- خارج شدن بخش وسيعي از جنوب ميهن اسلامي از زير آتش دشمن

- تصرف و تأمين هشت پاسگاه مرزي

- تجهيزات منهدم شده دشمن

- 285 دستگاه تانك و نفربر

- 500 دستگاه خودرو

- ده ها قبضه توپ سبك و سنگين

- مقدار زيادي از انواع تيربار و سلاح هاي سبك و سنگين

- دهها انبار مهمات

- 40 فروند هواپيما

- دو فروند هلي كوپتر

- چندين دستگاه لودر و ماشين آلات مهندسي *غنايم - 105دستگاه تانك و نفربر

- دهها انبار مهمات

- 95000عدد انواع مين

- صدها دستگاه خودرو سبك و سنگين

- 30 دستگاه جيپ حامل توپ106 ميليمتري

- تعداد زيادي لودر وبولدوزر و ماشين آلات مهندسي

- 18 قبضه توپ 130 ميليمتري

- هزاران قبضه سلاح انفرادي *منبع: www.ido.ir ، چهارشنبه 1 خرداد 1387

ارزش ها و ثمرات جنگ تحميلي

ارزش ها و ثمرات جنگ تحميلي حسين

اردستاني مقدمه مي دانيم كه انقلاب اسلامي در عصري بوقوع پيوست كه كمترين زمينه مثبتي براي ظهور آن فراهم نبود. زيرا كفر پنهان و آشكار دنيا را فرا گرفته بود و در چنين محيطي، اكثر انسانها، همّ و غمّشان تامين نيازهاي خاكي و دنيوي بود؛ و حتي در جوامع مسلمان و كشور ايران، آنهايي كه به دين تمسك داشتند، _ بجز تعداد كمي كه در صف اول مبارزه بوده و دينداري را با تلاش براي برپايي حاكميت اسلام مساوي مي دانستند _ فارغ از روح ديني به زندگي خود مشغول بودند، و برخي ديگر با نفي مبارزه و واگذاشتن اصلاح امور به قيام قائم و قائل بودن به خدايي دين از سياست دين را در خدمت دنياي مادي خود قرار داده بودند و به تعبير حضرت امام(س)، «همشان علفشان بود.» پيروزي انقلاب اسلامي موجب شد افق جديدي فراسوي آنهايي كه مستعد دينداري بودند گشوده شود. اين حادثه عظيم كه انقلاب به مفهوم حقيقي را به دنبال داشت، تحولي عظيم در جامعه ايران و جهان اسلام بوجود آورد و جهان سوم، منطقه خاورميانه و در پي آن نظام بين المللي را به شدت متاثر ساخت. و با ارائه الگويي جديد، نوعي نظام سياسي را پي ريزي كرد كه غايت آن نه ارضاء تمايلات جسماني مردم، بلكه تعالي آنها و تشكيل جامعه اي بر مبناي عدالت و قسط بود؛ يعني همان هدف انبياء. اين الگوي حكومتي بدليل تعارض ماهوي با ايدئولوژي اُمانيستي و انسان مدار سياسي غرب، مورد تعرض همه جانبه آنان واقع شد و در نهايت، جنگ به عنوان آخرين راه حل، براي سرنگوني نظام نوپاي جمهوري اسلامي در دستور كار قرار

گرفت. جنگ تحميلي عرصه اي بود كه در آن، «دين» تمام هنر خود را به نمايش گذاشت و هدف انقلاب اسلامي تحقق يافت. زيرا از انسانهاي چسبيده به خاك، آدمهايي ساخته شد كه فقط با رسيدن به لقاء خدا آرام مي گرفتند و براي اين منظور، دست و پا و سر و ... خود را نه با اختيار، كه با گريه و التماس هديه مي كردند. و بعضي ديگر كه تحمل تدريجي فدا شدن را نداشتند در صف مين مي ايستادند تا به يكباره همه وجود خود را فدا كنند. اين پديده نوظهور در جامعه اي اتفاق افتاد كه طي چند دهه حكومت سرسپردة پهلوي، فرهنگ آمريكايي وغربي تا اعماق فرهنگ جامعه نفوذ كرده و آنرا آلوده ساخته بود. حضرت امام در اين زمينه مي فرمايند: ما عقب ماندگان وحيرت زدگان و آن سالكان و چله نشينان و آن عاقلان و نكته سنجان و آن متفكران و اسلام شناسان و آن روشنفكران و قلم داران و آن فيلسوفان وجهان بينان و آن جامعه شناسان و انسان يابان و آن همه و همه با چه معياري اين معما را حل و اين مسئله را تحليل مي كنند كه از جامعه مسمومي كه در هر گوشه آن عفونت رژيم ستمشاهي فضا را مسموم نموده بود... يك همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سر و پا عاشق لقاءالله و با تمام وجود داوطلب براي شهادت و جان نثار براي اسلام كه پيران هشتاد ساله و سالكان كهنسال به جلوه اي از آن نرسيده اند، بسازد؟ اكنون اين سوال مطرح مي شود كه آيا انقلاب اسلامي بايد به نتيجه اي جز اين منتهي مي شد؟ مگر هدف دين بجز ساختن چنين انسانهايي، چيز ديگري بوده است؟

بنابراين انقلاب اسلامي با ايجاد يك الگوي موفق از انسانهاي نمونه، كار خود را به پايان رسانده است و از اين پس، براي عقب ماندگان نيز راهي جز راه آنان باقي نمانده است. در اين نوشتار، برخي ارزشهاي برخاسته از جنگ كه مي تواند موجب استحكام جامعه و حكومت و نيز استمرار نظام جمهوري اسلامي براساس اسلام ناب محمدي(ص) شوند مورد مداقه قرار مي گيرد. *تبلور اسلام انقلابي در سالهاي دور، قدرتهاي مستكبر و عوامل آنان در سرزمينهاي اسلامي توانستند چهره حقيقي اسلام را تحريف كرده آنرا به عنوان يك مذهب غيرمبارز و بي توجه به حكومت و جامعه معرفي نمايند. از نظر اينان، اسلام شامل احكام رساله اي، اخلاق، مسائل حقوقي فردي و برخي مسائل نظري و كلامي بود. برجسته ترين مكتب فكري به اين سبك، اشخاص و جرياني بودند كه با تمسك به امام زمان(عج) نه تنها بُعد حكومتي اسلام را انكار مي كردند بلكه با اين استدلال كه ازدياد ظلم و فحشاء توسط آنان موجب تسريع در ظهور آن حضرت مي گردد تن دادن به حكومتهاي ظالم و ستمگر را مجاز مي شمردند. چنين برداشتي به نام اسلام و نيز عوامل ديگري از اين قبيل، زمينه رشد ماركسيسم را كه در دهه هاي 60 و 70 و تا حدودي دهه 80 ميلادي به عنوان يك ايدئولوژي مبارز و ضد امپرياليسم مطرح شده بود، در كشورهاي جهان سوم و تا حدودي سرزمينهاي اسلامي هموار كرد. حتي آنهايي هم كه به ظاهر نمي خواستند كاملاً ماركسيسم شوند با اخذ اقتصاد و فلسفه ماركسيسم و تلفيق آن با اسلام، روشي التقاطي را به عنوان پوششي براي انديشه خود حفظ كردند. دليل اصلي اين كج انديشي

از لحاظ اجتماعي و سياسي، انزواي اسلام حقيقي و ناب و رواج اسلام آمريكايي بود. اگر به ياد داشته باشيم، امام در پيام تاريخي خود با گورباچف مذهب غير مبارز را كه ماركسيسم آنرا افيون توده ها مي دانست، اسلام آمريكايي معرفي كرد. پس از ظهور انقلاب اسلامي و پيروزي آن بر حكومت آمريكايي شاه به رهبري حضرت امام خميني(س)، اسلام جمود و سكون جاي خود را به اسلام انقلابي داد. ويژگي تجديد حيات اسلامي در دوره جديد وجود «رهبري» بود كه به دليل عمق، صلابت، اخلاص و زلال بودن انديشه، حرف اول و آخر دين را بيان مي كرد و توده هاي تشنه اسلام ناب به استفاده از انديشه جديد ذهن و جان خود را شستشو داده و به اسلام ناب امام گرويدند. از اين پس اسلام انقلابي در عرصه فردي، خانوادگي و مسائل اجتماعي حاكم شد و طوايف مختلف مسلمين و ملت هاي بي خبر از اسلام حقيقي را متوجه خود نمود. با تولد دوباره اسلام ناب، غروب ماركسيسم فرا رسيد و بازارآن به كسادي گرائيد. در واقع اسلام امام خميني(س) در دهه 80 ميلادي، برچسب دروغين ضديت اسلام با مسايل حكومتي و اجتماعي را به عنوان عامل بازدارنده توسعه قلمرو انديشه اسلامي از ميان برداشت و جوانان ايراني و سرزمينهاي اسلامي را به صف مبارزه در برابر قدرتهاي مسلط داخلي و بين المللي فرا خواند. با وقوع جنگ تحميلي، اسلام انقلابي از سطح به عمق ارتقاء يافت و شور انقلابي به شعور انقلابي تبديل شد. در اين عرصه جديد، جوهره كفرستيزي و مقاومت كه از روح اسلام نشأت مي گيرد احياء شد و باب متروك جهاد، «خصوصاً جهاد دفاعي كه

حافظ اصول است و قعود از آن، ذلت و اسارت و برباد رفتن ارزشهاي اسلامي و انساني را به دنبال دارد. فراسوي خيلي پيروان اسلام انقلابي گشوده شد. در جنگ تحميلي، رزمندگان اسلام با تأسي به سيره رسول اكرم(ص) و ائمه اطهار و با تأسي به كربلا و عاشورا و امام حسين(ع) چهره حقيقي اسلام را نمايان ساخته، با الهام از پيام عاشورا كه «هيهات من الذله» است و در همه اعصار چراغ راه آزادگان و حسينيان به شمار مي رود «آينه ابهت دو ابرقدرت» را شكستند و ضمن صدور انقلاب، ريشه هاي انقلاب اسلامي را محكم كردند. امام خميني در پيام به روحانيت به تاريخ 5/12/67 ضمن برشمردن آثار و بركات جنگ اظهار مي دارند: و از همه اينها مهمتر، استمرار روح اسلام انقلابي در پرتو جنگ تحقق يافت. *روحيه بسيجي برجسته ترين، مهمترين و كاربردي ترين ارزش و پيامد جنگ براي جامعه كه مي تواند قوام آن و استمرار و پويايي انقلاب را حفظ نمايد، ضرورت وجود روحيه بسيجي است. يكي از دلايل اصلي و بنيادي پيروزي انقلاب اسلامي بر دنياي استكبار و ساقط كردن حكومت شاهنشاهي، روحيه ازخودگذشتي خيل مردم مسلمان و بي اعتنايي آنان به نمودهاي دنيوي بود كه باعث و باني ايجاد چنين روحيه اي و محرك اصلي آن، حضرت امام خميني(س) بنيانگذار جمهوري اسلامي بود.» آن حضرت با تحمل سختي ها و رياضت ها و عدم تعلق مطلق به مظاهر دنيا توانست در مقابل صاحب دنيا يعني امريكا و اذناب آن بايستد و سرانجام بر آنان غلبه نمايد و باهمين روحيه و با ارائه معارف توحيدي ناب تا لحظه مرگ، شور و شوق در صحنه انقلاب ماندن را در

مردم زنده نگه داشت و به همين خاطر هيچگاه افق ديد مردم متوجه مسايل سطحي و پيش پا افتاده روزمره نبود، لذا با اقتدار كامل از دين و انقلاب صيانت مي كردند. در جنگ تحميلي، اين روحيه عمق بيشتري يافت و جايگاه و نام اصلي خود را پيدا كرد. در اين عرصه نيز تنها همين روحيه موجب شكست توطئه دشمنان براي سرنگوني نظام مقدس جمهوري اسلامي گرديد. در غير اين صورت يك نظام نوپا و كم تجربه در ابعاد سياسي، نظامي و ... قادر نبود در مقابل امپرياليسم آمريكا، شوروي و ارتجاع منطقه دوام بياورد. زيرا توازن قوا در جنگ تحميلي ميان ايران و عراق به ميزان بسيار زيادي به نفع عراق بود. ارتش عراق تا بن دندان تسليح و تجهيز، و بطور همه جانبه از سوي قدرتهاي بزرگ حمايت مي شد. لذا ضرورت ايجاب مي كرد از شيوه هيا غيركلاسيك و متكي به نيروي انساني در عملياتها استفاده شود. طبيعي بود كه در اين شيوه، جنگ در شب براي مصون ماندن از تكنولوژي تسليحاتي دشمن و همچنين استفاده از روحيات انقلابي و شهادت طلبي رمز موفقيت و عامل اصلي پيشبرد جنگ به شمار مي رفت. در چنين شرايطي، عنصر اصلي ميدان نبرد، شجاعت، فداكاري، قناعت، خودفراموشي، خداخواهي و ... بود كه خيل بسيجيان عاشق امام با روحيه بسيجي توانستند حامل اصلي اين ارزشها باشند و مقاصد دشمنان اسلام را از آغاز جنگ با شكست مواجه نمايند. روحيه بسيجي چيست؟: هسته مركزي اين روحيه، همانا نگرش به پديده هاي مادي از دريچه نياز به عنوان وسيله و نه اصالت دادن به آنها، است؛ و از سوي ديگر تمامي امور در راستاي دين

و انقلاب و حفظ آرمان آن مفهوم مي يابند. از اين رو، از خودگذشتگي و فدا شدن براي ديندار ماندن توده ها يكي از وجوه برجسته روحيه بسيجيان بود. آنان به پيروي از تعليمات قرآن كريم آموخته بودند آنگاه كه فتح حاصل شود، مردم گروه گروه به دين مي گروند. (اذا جاء نصرالله و الفتح و رايت الناس يدخلون في دين الله افواجا). بنابراين، در پي حفظ دين و دينداري مردم بودند و به خود نمي انديشيدند. آنها وظيفه خود را شكستن خط هاي پياپي مي دانستند تا راه براي ضعيفان و عقب نگه داشته ها شده ها باز گردند. آنها مي سوختند و فدا مي شدند تا ديگران نيز با خدايشان رابطه برقرار كنند. در يك كلام آنها با در دست گرفتن جانشان و حمل طناب هاي دار بر گردن خود، نوك پيكان حوادث انقلاب و سپر امام و اسلام بودند. بسيجي ها در جبهه، در تقسيم كارها و پيشبرد امور خيلي راحت با يكديگر كنار مي آمدند و به فكر مقام و عنوان بالاتر نبودند، حتي آنها كه مقام بالاتري داشتند، يعني فرماندهان بالاتر، به هنگام نبرد پيش گامتر از نيروهاي خود بودند و نيروها نيز گوي سبقت را از يكديگر مي ربودند. آنها حتي الامكان از زير بار عنوان شانه خالي مي كردند و بيشتر مايل بودند بدون شهرت و فقط براي خدا خدمت كنند كه حاصل كارشان تا ابد باقي بماند. آنها هر چه داشتند با هم تقسيم مي كردند و هر يك سعي داشت با تحمل رنج و كار بيشتر، ديگري در آسايش باشد. خيلي بندرت مشاهده مي شد كه كسي در فكر آسايش خود باشد چه رسد به آنكه بارش را بدوش ديگري بياندازد كه در اين صورت، او

هنوز روحيه بسيجي را درك نكرده بود. از خصوصيات ديگر روحيه بسيجي پركار بودند و كم خرج بودن است. آنها شب و روز نمي شناختند و فقط هنگامي كه كاري نبود و يا از فرط خستگي بدون اختيار خوابشان مي برد از كار باز مي ايستادند. آنها با اين همه تلاش و نقش آفريني در جنگ و حفظ نظام بسيار كم هزينه و بي توقع بودند زيرا خودشان را دائماً بدهكار مي دانستند و هميشه در پي آن بودند كه براي انقلاب كاري كنند. ديگر آنكه سنگرهاي آنها كه به منزله خانه هايشان بود خيلي ساده و بي آلايش و توام با صفا و معنويت ساخته شده بود. به همين خاطر بسيار سبكبال بودند و در هر لحظه اي كه فرمان حركت يا حمله صادر مي شد خيلي راحت جابجا مي شدند و با جمع كردن اثاثيه شان در يك كوله پشتي عازم ميدان نبرد شده و به انتظار شهادت مي جنگيدند. براي خواب زيرانداز و روانداز و بالششان پتو بود و خيلي اوقات كه وسايل به اندازه كافي نبود با دو سه پتو، سه چهار نفر به استراحت مي پرداختند. در غذا خوردن نيز چنين بودند. و خلاصه آنكه خاكي و ساده زيست و كوخ نشين بودند و فقط وسايل ضروري زندگي را داشتند و با راهنماي خط اليه راجعون، فقط انديشه مقصد نهايي را در سر داشتند و با زيركي و درايت تمام، به چيز ديگري خود را مشغول نمي كردند. به همين خاطر، اكثر آنها شهيد شدند و تعداد كمي كه باقيمانده اند مفتخر به پيمودن چنين راهي هستند. ويژگي ديگر روحيه بسيجي، متعبد بودن توام با معرفت ديني است. اين روحيه بلند را حتي نمي توان توصيف كرد و وصف

آن روحيات و نماز شب ها و انابه ها و ... قابل بيان نيست. نماز جماعت اول وقت، مقيد بودند به دعا روزها، زيارت عاشورا، «دعاي كميل»، «عرفه»، «شعبانيه»، جوشن كبير، زيارات جامعه كبيره و سينه زني و عزاداري عاشورايي، جلوه هايي از اين روحيه است. حضرت امام خميني(س) با توجه به چنين ويژگي هايي از تفكر و روحيه بسيجي فرمودند: «اگر به كشوري نواي دلنشين تفكر بسيجي طنين انداز شد، چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گرديد و الا هر لحظه بايد منتظر حادثه ماند.» *فرماندهي انقلابي در جنگ تحميلي، نوع جديدي از فرماندهي نظامي پديدار شد كه با فرماندهي مصطلح در ارتش هاي كلاسيك تفاوت ماهوي داشت. در عرف و آيين نظامي، رابطه فرمانده و زيردست يك رابطه مكانيكي و دستوري خشك است كه عامل ديوانسالاري در آن نقش اساسي دارد و فاقد پويايي فكري _ اعتقادي و ارزش گرايي است. در اين نوع آئين، عناصر پايين دست مانند مهره اي جابجا مي شوند و به همين خاطر، در ارتش هاي جهان سوم در بسياري از موارد كارايي لازم وجود ندارد. بطور خلاصه در اين گونه فرماندهي، فقط عامل سازماني پيوند دهنده پايين دست و بالا دست است و طبيعي است كه تا مرز مشخصي قادر به پيشبرد وظايف محوله است و از آن پس، تنها عناصر معنوي و اعتقادي مي تواند راهگشا باشد؛ همان چيزي كه روح اصلي جبهه هاي جنگ به شمار مي رفت. فرماندهان سپاه در جنگ، از بالاترين رده، يعني فرماندهي كل، فرماندهان قرارگاه ها تا فرماندهان لشگر، تيپ، گردان، گروهان، دسته و ... هيچ تفاوتي با نيروي تكور بسيجي نداشته همه آنها براي يك مقصد در جبهه حضور پيدا كرده

بودند و همّ تمام آنها، دفاع از انقلاب اسلامي و تبعيت از فرمان امام خميني(س) بود. دين، درد اصلي همه شان بود و با معارف جديدي كه امام مطرح كرده بود، عطششان به شهادت بود. خلاصه آنكه «اعتقاد ديني، آرمان انقلابي، علاقه به رهبري انقلاب، اخلاص، ايثار، عشق به لقاءا... و شهادت، عزم استوار، شوق شركت در جبهه جهاد في سبيل ا... و ... وجه اشتراك آنها به شمار مي رفت. بالاترين، بالا و پايين بودن آنها فقط براي پيشبرد جهاد بود نه چيز ديگر. نه فرمانده از اين عنوان احساس غرور داشت و نه براي بسيجي اطاعت از برادر بزرگترش سخت بود؛ بلكه با عشق و علاقه تا پاي جان به فرامين فرمانده عمل مي كرد. اين رابطه فقط به جبهه منحصر نمي شد زيرا خيلي ازآنها با يكديگر بچه محل بودند و فرماندهان، اندكي پيش از آغاز عمليات بوسيله پيك با حفظ اسرار عمليات، از آنها مي خواستند كه به جبهه بيايند. اشتراك ديگر آنها اين بود كه همه آنها از محله هاي جنوب شهر و فقيرنشين تهران و شهرستانها برخاسته بودند. و خيلي راحت با يكديگر جوش مي خوردند. ديگر آنكه بدليل جوان بودن، روحيه محافظه كاري و خودانديشي و خانواده انديشي در بين آنها راه نداشت و اين مهمترين عامل پويايي يك عنصر نظامي است. در اين رابطه، فرماندهان به ميزان قابل ملاحظه اي سعي داشتند در مراحل مختلف همراه نيروها در صحنه هاي حمله و يا قبل از عمليات ايفاي نقش نمايند. افراد علاوه بر وظايف مخصوص خود، همپاي نيروهاي تكور و جلوتر از آنان درگير مشكلات طاقت فرسايي مي شدند كه هر يك براي نااميد كردن نيروها و توقف كارها كافي بود. في المثل در

ساختن ديوارهايي از كيسه شن براي كور كردن ديد دشمن كه بايستي شبانه و بدون سر و صدا و در زماني كوتاه و در منطقه اي نامناسب انجام شود، فرماندهان و كادرهاي عمليات را مي ديديم كه با حذف ساعات اندك استراحتشان مشغول بكار مي شدند. اين روحيه در زمينه هاي ديگر نيز وجود داشت. براي نمونه، شهيد مهدي باكري فرمانده لشگر 31 عاشورا، روزي از اهواز عازم خط بود، نزديك غروب قبل از حركت، به تعميرگاه لشگر مراجعه كرد تا خرابي چراغهاي ماشين خود را برطرف كند. به تعميركار بسيجي مراجعه كرد و از او خواست كه به تعمير ماشين وي بپردازد. اما تعميركار بدون آنكه فرمانده لشگر را بشناسد در پاسخ گفت، ساعت كار پايان يافته است و من اكنون در حال شستن لباسهايم هستم و چون امكان انجام كارهاي شخصي در صبح و ساعت كار برايم وجود ندارد، انشاءا... فردا صبح كار شما را انجام خواهم داد. شهيد باكري كه عجله داشت و بايد سريعتر به خط مي رفت و از طرفي فرا رسيدن غروب و تاريكي هوا مانع بود تا با وضعيت فعلي ماشين حركت كند به وي گفت، من حاضرم لباسهاي شما را بشويم و شما هم ماشين مرا تعمير كنيد. تعميركار پذيرفت و بدنبال آن مشغول درست كردن چراغهاي ماشين شد و شهيد باكري نيز به شستن رخت ها همت گماشت. پس از دقايقي يكي از افراد تعميرگاه كه فرمانده لشگر را مي شناخت از ديدن رخت شويي وي آنهم در تعميرگاه تعجب كرد. لذا بلافاصله به سراغ تعميركار رفت و گفت آقا مهدي چرا اينجا رخت مي شويد؟ سپس شخص سوم با تعجب از تعميركار پرسيد مي داني

اين كيست؟ آقا مهدي، فرمانده لشگر است. تعميركار با ناراحتي و خجالت به سمت فرمانده دويد و از او عذرخواهي كرد. اما شهيد باكري با لهجه آذربايجاني و با آن روح بلند در پاسخ اظهار داشت: يعني چه! من و تو با هم شرط كرديم هر كدام نياز ديگري را برطرف كنيم. اين كه عذرخواهي ندارد. هر چه تعميركار اصرار كرد وي نپذيرفت و سرانجام او ماشين را تعمير كرد و مهدي شهيد نيز لباس هاي بسيجي اش را شست! به هنگام نبرد و اوج درگيري و آتش نيز همين روحيات و رابطه عميق و صميمي بين فرمانده و بسيجي وجود داشت. و فرمانده لشگر اسلام نه يك آمر و دستور دهنده بلكه هادي و رهبر و مقتدا بود و خود بارها و بارها اعتقاد به از خودگذشتگي و ايثار جان را به نيروهيا تحت امرش نشان داده بود و به همين خاطر، نيروهاي تحت امر او بدون هيچ شائبه، ترس و ... به فرمان او گردن مي نهادند. نمونه ها و مصاديق بسياري در جنگ وجود دارد كه اثبات كننده چنين پديده اي است. در عمليات بدر هنگامي كه نيروهاي عراقي توانستند از جناح شمالي عمليات قرارگاه نجف، نيروهاي اسلام را عقب بزنند، عرصه بر قرارگاه كربلا و يگانهاي آنها بسيار تنگ شد و حوالي بعدازظهر روز 28/12/63 يگانهاي عراقي توانستند در سمت راست خط همايون و در شرق دجله به سمت مواضع قرارگاه كربلا تعرض خود را آغاز كنند. در همين روز لشگر 31 عاشورا كه زا شب قبل به شرق دجله رفته بود، تدريجاً در محاصره يگانهاي عراقي قرا رگرفت واين در حالي بود كه فرمانده لشگر،

«شهيد باكري» نيز در بين نيروهاي خود حضور داشت. جنگ و گريز بين لشگر عاشورا و يگانهاي عراقي بشدت ادامه يافت و فمراندهي قرارگاه كربلا و فرماندهي سپاه درصدد بودند، هر طور شده فرمانده لشگر عاشورا را به غرب رودخانه بياورند، اما او با رمز گفت: بايد ايستاد و تا آخرين لحظه جنگيد، حتي فرماندهان و كادر لشگر عاشورا كه نزديك وي در صحنه نبرد بودند به وي گفتند: آقا مهدي خيلي راحت است كه آدم شهيد شود ولي ماندن و با مشكلات دست و پنجه نرم كردن سخت است. آنه با اين بهانه درصدد بودند كه فرمانده خود را از وضع حادي كه ايجاد شده است و هر آن سخت تر مي شد، خارج سازند، اما شهيد باكري نپذيرفت و بخصوص هنگامي كه بسيجي ها در محاصره قرار گرفتند و به هيچ وجه خارج شدن از كنار آنها را قبول نكرد و سرانجام با تيري كه به پيشانيش خورد، در آستانه شهادت قرار گرفت، او را به كنار رودخانه دجله رساندند و در قايق گذاشتند تا به اورژانس منتقل شود اما نيروهاي عراقي كه بر اوضاع كاملاً مسلط شده بودند قايق حامل وي را با آرپي جي به خاكستر تبديل كردند و جسد باكري نيز سوخت و خاكستر آن را آب برد! سال 62 در عمليات خيبر در جزيره مجنون، برادرش «حميد باكري» نيز كه معاون اول لشگر بود همراه «ياغچيان» معاون دوم لشكر كنار پل شحيطاط واقع در جزيره شمالي به جزيره جنوبي تا آخرين نفر كنار بسيجي ها لشگر عاشورا ماندند و شهيد شدند و جسدشان نيز همانجا ماند. حاج همت فرمانده دوست داشتني لشكر محمد رسول ا...(ص) نيز

به همين صورت در عمليات خيبر در جزيره مجنون شهيد شد. او پس از فشارهاي مضاعف ارتش عراق براي بازپس گيري جزاير مجنون و عدم وجود نيروي بسيجي در خط، با موتور عازم محور لشگر 41 ثارا... بود تا يك گروهان از نيروهاي آن لشگر را در خط لشگر 27 مستقر نمايد. ليكن در بين راه بر اثر اصابت تركش توپ به شهادت رسيد. قبل از اين، جانشين وي برادر «اكبر زجاجي» نيز شهيد شده بود. در همين عمليات برادر «بهروز غلامي» فرمانده تيپ امام حسن(ع) نيز شهيد شد و انگشت وسط برادر احمد كاظمي فرمانده لشگر 8 نجف قطع شد اما يك لحظه از جزيره خارج نشد و همانجا در اورژانس دست خود را پانسمان كرد و در كنار نيروهايش ماند. در جناح چپ عمليات در محور طلائيه، برادر «حسين خرازي» فرمانده لشگر 14 امام حسين(ع) دست راست خود را از دست داد و با بدن پر از تركش به بيمارستان منتقل گرديد. همه اينها در رده فرمانده ارشد بودند و فرماندهان گردان و گروهان همه در كنار نيروهايشان با تحمل جراحات و شهادتها مواضعشان را حفظ مي كردند. بنابراين، فرماندهان سپاه در جنگ بدون آنكه به فكر حفظ جان خود باشند، نسبت به نيروهاي تحت امرشان هيچ تقدمي براي خود قائل نمي شدند. اين مسأله به گونه اي بود كه حتي اعتراض بسيجي ها را بدنبال داشت. يكي از رزمندگان جبهه غرب مي گويد: «تعدادي از رزمندگان به برادر (شهيد) ناصر كاظمي گفتند از قول ما به برادر (شهيد) «محمد بروجردي» بگوييد اينقدر جلوي بچه ها حركت نكند، ممكن است آسيب ببيند. شهيد بروجردي در ميان رزمندگان و مردم غرب

كشور از محبوبيت زيادي برخوردار بود تا جاييكه او را «مسيح كردستان» مي ناميدند. اين روند و حالت از ابتداي جنگ تحميلي تا پايان آن به چشم مي خورد و تعداد بسياري از فرماندهان در كنار و حتي جلوتر از نيروهايشان به شهادت رسيدند. دكتر چمران در دهلاويه و در اوايل جنگ شهيد شد. او در جريان حوادث پاوه با آنكه وزير دفاع بود و در حاليكه شهادت او و يارانش قطعي مي نمود پيشاپيش نيروها، سلاح بدست وارد عمل شد. به دنبال پيام امام و بسيج مردم ضمن پايان يافتن غائله پاوه، آنها نيز براي انقلاب سالم ماندند تا در ميداني ديگر به شهادت برسند. شهيدان «حسن باقري» و «مجيد بقايي» از فرماندهان ارشد سپاه قبل از عمليات والفجر مقدماتي در جريان يك شناسايي از روي دكل، به شهادت رسيدند؛ و در جريان عمليات مذكور برادر «حبيب اللهي» از سپاه سوم شهيد شد و جسدش در كانال ماند. در والفجر 1 برادر «چراغي» فرمانده لشگر حضرت رسول(ص) به شهادت رسيد. در عمليات والفجر 4 برادر «رضاييان» فرمانده يكي از قرارگاه هاي تابعه به شهادت رسيد. در عمليات بدر برادر «عباس كريمي» فرمانده لشكر حضرت رسول(ص) به شهادت رسيد. در عمليات والفجر 4 برادر «رضاييان» فرمانده يكي از قرارگاه هاي تابعه به شهادت رسيد. در عمليات بدر برادر «عباس كريمي» فرمانده لشكر حضرت رسول(ص) و برادر «ستوده» جانشين تيپ المهدي شهيد شدند، و برادر اسدي فرمانده تيپ المهدي به شدت مجروح شد. در عمليات والفجر 8 برادر «كلهر» جانشين تيپ 10 سيدالشهداء بود و برادر «ذاكر» قائم مقام سپاه كرج كه در كمك فرماندهي تيپ سيدالشهداء بود و برادر «شاهمراد» جانشين

تيپ قمر بني هاشم و برادر علي قوچاني فرمانده تيپ لشگر امام حسين(ع) به درجه رفيع شهادت نائل شدند. برادر «فضلي» شديداً مجروح شد و برادر «غلامپور» فرمانده قرارگاه كربلا با آنكه شديداً شيميايي شده بود، اما همچنان در منطقه ماند. در عمليات كربلاي چهار و پنج برادر «عزيز جعفري» فرمانده قرارگاه قدس به شدت مجروح شد، برادران طوسي و نوبخت از فرماندهان تيپ لشگر 25 كربلا شهيد و مفقود شدند، و بسياري ديگر از فرماندهان گردان و گروهان، و ... شهيد و مجروح شدند. در عمليات كربلاي 10 برادر «ستار وفايي» و «برادر پيش بهار» از فرماندهان مهندسي و اطلاعات و عمليات مجروح شدند، برادر «حاج نصير» فرمانده تيپ لشكر 25 كربلا شهيد شد. در عمليات بيت المقدس 2 و والفجر 10 وحملات مجدد عراق تعداد ديگري از فرماندهان سپاه مانند شهيد «غلامرضا صالحي» به شهادت رسيدند و برخي ديگر مانند برادر «مصطفي ايزدي» و امثالهم مجروح و شهيد شدند. همه اين موارد، اسمهايي هستند كه در ذهن نگارنده وجود دارد و فرماندهان بيشتري نيز بودند كه در طول جنگ شهيد و يا مجروح شدند. اين پديده كه در جنگ تحميلي رخ نمود واقعيتي است كه فرمانده قبل از آنكه يك فرد نظامي باشد، يك نظامي، يك راهبر و فردي است كه به عنوان يك برادر در كنار نيروهاست. اين پديده بار ديگر ولو در اندازه هاي كوچكتر، اما مطابق آن الگوها، صحنه هايي از جنگهاي بدر و حنين و خندق و كربلا و ... را به نمايش گذاشت. انقلاب اسلامي با دشمنان بيشمار و با محدوديت ها و محاصره هاي تسليحاتي، اقتصادي و سياسي بدون برخورداري از چنين نيروها و

فرماندهاني و بدون وجود چنين روحياتي نمي توانست جنگ تحميلي را به سرمنزل مقصود برساند و از حاكميت نظام جمهوري اسلامي و مرزهاي ميهن اسلامي دفاع كند. حتي به اذعان برخي اساتيد دانشگاه ها كه تعلق چنداني نيز به اين ايستادگي در مقابل امپرياليسم امريكا و غرب ندارند، در تاريخ ايران سابقه نداشته است كه جنگي رخ دهد و بخشي از سرزمين ايران از آن جدا نشود، و اين مهم تنها در سايه چنين ويژگيهايي ميسر گرديد. گرچه تعداد زيادي از فرماندهان شهيد شدند، ليكن با شيوه بديع و خاص خود در فرماندهي نظامي، علاوه بر آنكه سازماندهي و پرورش نيروهاي جايگزين خود را آسان ساختند، زمينه پيشبرد امور و گشودن تنگناهاي نظام را نيز فراهم كردند. بنابراين، به همين طريق در آينده نيز مي توان فرماندهاني كارآمد داشت. همانگونه كه مردم گرايي و صميمي بودن فرماندهان و بسيجي ها عنصر تعيين كننده اي در جنگ بود، شهادت طلبي و پرهيز از دنياطلبي، پويايي هر دوي آنان را تضمين مي كرد تا آنجا كه توانستند براي دين و جامعه موثر باشند؛ در آينده نيز با چنين روحياتي مي توانند همچنان «پرچمدار عزت مسلمين و سپر حوادث كشور باشند.» و اين افتخار را براي خود حفظ كنند و سرانجام، پرچم رهبري نظامي و مجاهدت را به ديگران بسپارند. *رشد و بالندگي سپاه قبل از آغاز جنگ، با آنكه سپاه پاسداران نوپا بود و به عنوان اصلي ترين عامل در حفظ نظم و امنيت داخلي به شمار مي رفت ليكن قادر نبود وظيفه نهادي و كليدي خود يعني پاسداري از انقلاب اسلامي را در تمام عرصه ها انجام دهد. در واقع قبل از آغاز جنگ، سپاه در مسائل امنيتي فرهنگي،

اعتقادي و سياسي داراي نقش بود؛ و حتي نقش آن در غائله هاي كردستان، خلق عرب در خوزستان، حركت چريكهاي فدايي خلق! در گنبد كه رنگ نظامي داشت به جنگهاي شهري، ضد شورش و جنگ چريكي محدود مي شد. در نتيجه زمينه لازم براي بروز استعدادها و توانايي هاي سپاه آنگونه كه براي صيانت از انقلاب لازم بود، فراهم نشد. با آغاز جنگ، سپاه در قالب بسيج وارد جنگ شد اما وجود بني صدر به عنوان فرمانده كل قوا و نيز بكارگيري ارتش در چارچوب استراتژي جنگ كلاسيك مانع از آن بود كه از توانايي هاي قابل ملاحظه سپاه و ابتكار عمل و خلاقيت نيروهاي انقلابي در جنگ بهره برداري شود. پس از عزل بني صدر از مصدر امور نظامي _ سياسي كشور، سپاه بتدريج نقش و جايگاه واقعي خود را در جنگ يافت و در روندي رو به رشد توانست به نيرويي قابل اتكاء و محور نظامي كشور تبديل شود. زيرا سپاه علاوه بر آشنايي و توانايي براي مداخله در جنگ هاي شهري و چريكي، در جنگهاي كلاسيك و نيمه كلاسيك (مردمي _ كلاسيك) نيز صاحب نظر و داراي نقش تعيين كننده شده بود و اين توانايي پس از فرمان حضرت امام در خصوص تشكيل نيروهاي زميني، دريايي و هوايي، در سال 1364 شكل همه جانبه تري بخود گرفت. سپاه در تحقق فرمان امام، نيروهاي سه گانه را ايجاد كرد و عليرغم موانع موجود، به راه اندازي فرماندهي پدافند موشكي، فرماندهي موشكهاي زمين به زمين و يگان هلي كوپتري مبادرت ورزيد و سازمان توپخانه را كه با غنائم عمليات فتح المبين و بيت المقدس راه اندازي كرده بود توسعه داد و با جديت تمام درصدد تهيه هواپيماهاي جنگي و فعال كردن

نيروي دريايي خود در خليج فارس برآمد تا ضعف عمده نظامي كشور در دريا را نيز برطرف نمايد. در روند مزبور، سپاه كه توانسته بود معتقدترين و آرمانخواه ترين نيروهيا انقلاب را به خود جذب كند، چنان سازمان نظامي را پي ريزي نمود كه بر خلاف ارتش هاي جهان كه غالباً تك بعدي هستند و صرفاً به حرفه و شغل خود مي پردازند، علاوه بر داشتن توانايي نظامي، از بينش سياسي، اعتقادي و اخلاقي نيز بهره مند بود. در واقع حال سپاهيان اسلام مصداق اين فرمايش حضرت امير(ع) بود كه «حملوابصائرهم، علي اسيافهم» بينش هايشان را بر نوك شمشيرهايشان حمل مي كردند. وجود چنين سازمان نظامي كه ترس و وحشت دشمنان جهاني را ارتجاع منطقه را فراهم آورده بود، اعجاب كشورهاي دوست را نيز بدنبال داشت. وحشت دشمنان، خصوصاً امريكا و غرب از سپاه بگونه اي است كه اخيراً نيز امريكا يكي از شروط برقراري روابط با ايران را انحلال سپاه اعلام كرده است! در دوران پس از جنگ نيز رهبر معظم انقلاب، حضرت آيت الله خامنه اي و دست اندركاران و مسئولان سپاه با تمام توان بر آن هستند كه آن ويژگيهايي كه سپاه را به عنوان يك نيروي استثنايي در خدمت انقلاب قرار داد و بقاء انقلاب اسلامي و كشور را موجب شد، همچنان در پيكره سپاه جاري و ساري باشد و عامل نظاميگري بهانه و زمينه اي نشود تا روح مكتبي سپاه زائل گردد؛ و سپاه بتواند با حفظ ارزشهاي خود و با قدرت كافي به عنوان بازوي ولايت فقيه، نظام وانقلاب باقي بماند. *تثبيت نظام جمهوري اسلامي هر نظام نوپاي انقلابي بطور طبيعي مورد قهر و كينه قدرتهاي مخالف خود واقع مي شود. جمهور ياسلامي

بدليل ماهيت اسلامي و نفي سلطه شرق و غرب با دشمنان بيشتري مواجه بوده كه از روشها و ابزارهاي پيچيده وناجوانمردانه تري استفاده كرده و مي كنند. جنگ تحميلي عرصه بسيار وسيع و پرمخاطره اي بود كه برخلاف تهديدات ديگر _ مانند غائله كردستان، گنبد و ... در صورتي كه توان قابل ملاحظه اي از نيروها و امكانات كشور و انقلاب در آن وارد نمي شد، بطور يقين سقوط نظام را در پي داشت. ورود به جنگ براي هر واحد سياسي، حتي قدرتهاي بزرگ، در درازمدت بسيار مشكل زاست و در بسياري از موارد غيرممكن است. زيرا كنترل افكار عمومي و حفظ آنها در راستاي اهداف نظام سياسي و اداره اقتصاد و ... كشور امري بسيار دشوار مي باشد. بدين خاطر، در جنگ تحميلي عليرغم عدم بكارگيري تمام امكانات، از آنجا كه مسأله اصلي و اول كشور جنگ بود، امام وحزب ا... با تمام توان وارد صحنه شدند و همين مسأله باعث شد كه دشمن با حريفان بسيار جان سخت و مقاومي روبرو شود بطوريكه نه تنها زا ساقط كردن نظام جمهوري اسلامي صرف نظر نمايد، بلكه فكر براندازي از راه نظامي را براي هميشه از ذهن خود بيرون كند. بنابراين جنگ تحميلي علاوه بر تثبيت جمهوري اسلامي، نوعي از بازدارندگي را در روابط با قدرتهاي برتر بوجود آورد. از ايرن رو آنها به روشهاي غيرمستقيم و پيچيده تري روي آورده اند كه بتوانند نظام را از داخل استحاله كرده و آنرا بي پشتوانه سازند. در اين برهه، فرهنگ و اقتصاد جامعه مورد حمله قرار گرفته اند، بدين جهت ضرورت دارد با روحيه و معيارهاي دهه اول انقلاب، باب جديدي از مقابله با آمريكا و غرب را بگشائيم.

*شكستن ابهت ابرقدرتها و ارائه راه جديد «جنگ تحميلي نشان داد كه عليه تمامي قدرتها و ابرقدرتها ساليان سال مي توان مبارزه كرد.» هر نظامي بدون اتكاء به قدرتهاي بزرگ و با اتكاء به خدا و اعتقاد به قدرت مردم، در سخت ترين شرايط قادر است استقلال كشور را حفظ كرده و با برنامه ريزي مناسب و مبتني بر آرمانها و مناف خود امور كشور ار رتق و فتق نمايد. در طول 8 سال دفاع مقدس، نظام جمهوري اسلامي نشان داد كه در صورت انسجام و هماهنگي داخلي و اقتدار انقلابي مي توان خارج از نفوذ قدرتها عمل كرد. چنين عملكردي، ابهت ابرقدرتهاي شرق و غرب را شكست. و در جنگي كه هر دو قدرت و وابستگان منطقه اي آنها نسبت به سركوب انقلاب اسلامي اشتراك نظر داشتند امام با حمايت مردم و حضور آنها در ميادين نبرد در راستاي خط پيروزي انقلاب اسلامي توانست راه جديدي را فراروي كشورهاي اسلامي وجهان سوم بگشايد و به آنان در عمل تفهيم نمايد كه تنها راه زندگي با عزت و خارج شدن از ذلت و اسارت، «نه» گفتن به قدرتها و اتكاء به توانايي هاي خود است. *بازماندگان جنگ به عنوان الگوهاي دينداري پس از جنگ، اسوه مجسم دوران نبرد و نشانه فدا شدن براي اسلام و قرآن فقط جانبازان و خانواده هاي شهدا هستند و آن دسته از رزمندگاني كه به عهد خود با خدا استوار مانده اند و به انتظار وعده موعود روزشماري مي كنند. «من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوالله عليه فمنهم من قضي نجبه و منهم من يتنظر و ما بدلو تبديلا» از مومنان، برخي صادقانه به عهده خود با خدا وفا

كردند (و شهيد شدند) و برخي ديگر به انتظار نشسته اند (كه چه وقت نوبت آنان فرا رسد) تا به عهده خود وفا كنند. وجود اينان براي جامعه و اشخاصي كه مي خواهند براي خدا زندگي كنند بالاترين نعمت و آشكارترين نشانه است. آنگونه كه امام مي فرمايد: مجروحين و معلولين چراغ هدايتي شده اند كه در گوشه گوشه اين مرز و بوم به دين باوران، راه رسيدن به سعادت آخرت را نشان مي دهند، راه رسيدن به خداي كعبه را. خانواده هاي شهدا اين مشعلداران راه اولياء، تا هميشه تاريخ، افتخار روشنايي طريق الي الله را به عهده گرفته اند. *نتيجه گيري جنگ تحميلي در دوره حاكميت خدا و مردم _ به جاي سلطه خارجي _ بر سرزمين ايران موجب دگرگونيهاي عظيمي در صور مادي و معنوي حكومت و جامعه گرديد. اين تحول، چنانچه در برنامه ريزي و سياستگزاري هاي كوتاه مدت، ميان مدت و بلند مدت نظام لحاظ شود، موجب استحكام و تكامل روز افزون جامعه و حركت به سوي تعالي و قسط خواهد بود و ريشه ها و رشته هاي وابستگي به دشمنان را قطع خواهد كرد. تنها در اين صورت استكه مي _وان الگوي برخاسته از جنگ تحميلي را كه در جامعه اسلامي پياده شده باشد به عنوان يك ارزش نوين و پويا در اختيار كشورهاي اسلامي قرار داد بديهي است كه مهمترين نياز كشورهاي اسلامي پس از ساقط كردن قدرت مسلط، داشتن يك الگوي نظامي موفق است كه برآمده از مردم و متكي به اعتقادات آنها باشد و بتواند حكومت جديد و تماميت ارضي يك كشور انقلابي را حفظ نمايد. در اين ميان، سازمان نظامي سپاه پاسداران يك نشانه آشكار و موفق است كه

با اتكاء بر عامه مردم و نيز ابتكار و از خود گذشتگي توانست صورت جديدي از جنگ انقلابي را در برابر قدرتهاي برتر به نمايش بگذارد وبا مساعدت ارتش جمهوري اسلامي، علاوه بر حفظ نظام سياسي، تماميت ارضي كشور را نيز حفظ نمايد. اين امر در تاريخ ايران كمتر سابقه داشته است. حكومتها و ارتشهاي گذشته هيچگاه نتوانستند به آن جامه عمل بپوشانند؛ و اين كارايي تنها در كوران جنگ تحقق يافت، زيرا خطر و تهديد خارجي تلاش زايدالوصفي را مي طلبيد تا بقاء دين و حكومت تضمين گردد و سپاه به عنوان يك سازمان انقلابي توانست اين هدف را تحقق بخشد. بنابراين، تجربه هشت سال دفاع مقدس و توجه به ارزشهاي آن بايستي راهنماي عمل تمامي تصميم گيرندگان و دست اندركاران جامعه قرار گيرد. پيام حضرت امام خميني(س) خطاب به روحانيون كه حدوداً سه ماه و نيم قبل از رحلت آن حضرت به رشته تحرير در آمده و يكي از عوامل موثر بر تاليف اين نوشتار بوده است، به عنوان حُسن ختام ارائه مي شود. هر روز ما در جنگ بركتي داشته ايم كه در همه صحنه ها از آن بهره جسته ايم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموديم. ما مظلوميت خويش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده ايم. ما در جنگ پرده از چهره تزوير جهانخواران كنار زديم. ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناخته ايم. ما در جنگ به اين تيجه رسيديم كه بايد روي پاي خوديمان بايستيم. ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شكستيم. ما در جنگ ريشه هاي انقلاب پربار اسلاميمان را محكم كرديم. ما در جنگ حس برادري و

وطن دوستي را در نهاد يكايك مردمان بارور كرديم. ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان داديم كه عليه تمامي قدرتها و ابرقدرتها ساليان سال مي توان مبارزه كرد. جنگ ما كمك به فتح افغانستان را به دنبال داشت. جنگ ما فتح فلسطين را بدنبال خواهد داشت. جنگ ما موجب شد كه تمامي سردمداران نظامهاي فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت كنند. جنگ ما بيداري پاكستان و هندوستان را بدنبال داشت. تنها در سايه جنگ بود كه صنايع نظامي ما از رشد آنچناني برخوردار شد و از همه اينها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابي در پرتو جنگ تحقق يافت. همه اينها از تلاش مادران و پدران و مردم ايران در ده سال مبارزه با آمريكا و غرب و شوروي و شرق نشأت گرفت. جنگ ما، جنگ حق و باطل بود و تمام شدني نيست. جنگ ما جنگ فقر و غنا بود. جنگ ما جنگ ايمان و رذالت بود و اين جنگ از آدم تا ختم زندگي وجود دارد. چه كوته نظرند آنهايي كه خيال مي كنند چون ما در جبهه به آرمان نهايي نرسيده ايم پس شهادت و رشادت و ايثار و از خودگذشتگي و صلابت بي فايده است! در حالي كه صداي اسلام خواهي آفريقا از جنگ هشت ساله ماست. علاقه به اسلام شناسي مردم آمريكا و اروپا و آسيا و آفريقا، يعني در كل جهان، از جنگ هشت ساله ماست. از خداوند مي خواهم مرا در كنار شهداء جنگ تحميلي بپذيرد. مادر جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان نيستم. راستي مگر فراموش كرده ايم كه ما براي اداي تكليف جنگيده ايم و نتيجه، فرع آن بوده است؟!

*منبع : http://farhangeisar.com ، 15 بهمن 1386

نگاهي به ارزشها و ثمرات جنگ تحميلي

نگاهي به ارزشها و ثمرات جنگ تحميلي نگاهي به برخي ارزشها و ثمرات جنگ تحميلي پس از گذشت 18 سال از پايان جنگ تحميلي و ظهور مجدد دنياگرايي و مادي گرايي و به قول رهبر معظم انقلاب همه چيز را در مادّيات جستجو كردن مروري بر جنگ و ارزشها آن اين امكان را براي كساني كه مي خواهند بر عهد خود با خداوند وفادار بمانند و بر انقلابي ماندن اصرار ورزند فراهم مي كند تا عملكرد خود را با ارزشهاي مطلقي كه معيار حسين وار زيستن و حداقل مسلمان ماندن است محك بزنند؛ و گوهر مجاهدتهاي خود را به ثمن قليل دنيا و زخارف چشم پركن آن نفروشند. مي دانيم كه انقلاب اسلامي در عصري بوقوع پيوست كه كمترين زمينه مثبتي براي ظهور آن فراهم نبود زيرا كفر پنهان و آشكار دنيا را فرا گرفته بود و در چنين محيطي اكثر انسانها همّ و غمّشان تامين نيازهاي خاكي و دنيوي بود(1) و حتي در جوامع مسلمان و كشور ايران آنهاي كه به دين تمسك داشتند بجز تعداد كمي كه در صف اول مبارزه بوده و دينداري را با تلاش براي برپايي حاكميت اسلام مساوي مي دانستند- فارغ از روح ديني به زندگي خود مشغول بودند و برخي ديگر با نفي مبارزه و واگذاشتن اصلاح امور به قيام قائم و قائل به جدائي دين از سياست دين را در خدمت دنياي مادي خود قرار داده بودند. و به تعبير حضرت امام(ره)، «همشان علفشان بود».(2) پيروزي انقلاب اسلامي موجب شد افق جديدي فراسوي آنهائي كه مستعد دينداري بودند گشوده شود.

اين حادثة عظيم كه انقلاب به مفهوم حقيقي را به دنبال داشت، تحولي عظيم در جامعه ايران و جهان به وجود آورد و جهان سوم منطقه خاورميانه و در پي آن نظام بين المللي را بشدت متاثر ساخت. و با ارائه الگوئي جديد، نوعي نظام سياسي را پي ريزي كرد كه غايت آن نه ارضاء تمايلات جسماني مردم بلكه تعالي آنها و تشكيل جامعه اي بر مبناي عدالت و قسط بود؛ يعني همان هدف انبياء. اين الگوي حكومتي بدليل تعارض ماهوي با ايدوئولوژي امانيستي و انسان مدار سياسي غرب مورد تعرض همه جانبه آنان واقع شد و در نهايت جنگ به عنوان آخرين راه حل براي سرنگوني نظام نوپاي جمهوري اسلامي در دستور كار قرار گرفت. جنگ تحميلي عرصه اي بود كه در آن، «دين» تمام هنر خود را به نمايش گذاشت و هدف انقلاب اسلامي تحقق يافت. زيرا از انسانهاي چسبيده به خاك آدمهايي ساخته شد كه فقط با رسيدن به لقاء خدا آرام مي گرفتند و براي اين منظور دست و پا و سر و… خود را نه با اختيار كه با گريه و التماس هديه مي كردند. و بعضي ديگر كه تحمل تدريجي فدا شدن را نداشتند در صف مين مي ايستادند تا به يكباره همة وجود خود را فدا كنند. اين پديدة نوظهور در جامعه اي اتفاق افتاد كه طي چند سال حكومت سرسپردة پهلوي فرهنگ آمريكايي و غربي تا اعماق فرهنگ جامعه نفوذ كرده و آنرا آلوده ساخته بود. حضرت امام در اين زمينه مي فرمايند: « ما عقب ماندگان و حيرت زدگان و آن سالكان و چله نشينان و

آن عاقلان و نكته سنجان و آن متفكران و اسلام شناسان و آن روشنفكران و اسلام شناسان و آن روشنفكران قلم داران و آن فيلسوفان و جهان بينان و آن جامعه شناسان و انسان يابان و آن همه و همه با چه معياري اين معما را حل و اين مسأله را تحليل مي كنند كه از جامعه مسمومي كه در هر گوشة آن عفونت رژيم ستم شاهي فضا را مسموم نموده بود… يك همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سرو پا عاشق لقاءالله و با تمام وجود داوطلب براي شهادت و جان نثار براي اسلام كه پيران هشتاد ساله و سالكان كهنسال به جلوه اي از آن نرسيده اند، بسازند؟ »(3) اكنون اين سئوال مطرح مي شود كه آيا انقلاب اسلامي بايد به نتيجه اي جز اين منتهي مي شد؟ مگر هدف دين بجز ساختن چنين انسانهايي چيز ديگري بوده است؟ بنابراين انقلاب اسلامي با ايجاد يك الگوي موفق از انسانهاي نمونه كار خود را به پايان رسانده است و از اين پس براي عقب ماندگان نيز راهي جز راه آنان باقي نمانده است. در اين نوشتار برخي ارزشهاي برخاسته از جنگ كه مي تواند موجب استحكام جامعه و حكومت و نيز استمرار نظام جمهوري اسلامي بر اساس اسلام ناب محمدي(ص) شوند مورد بررسي قرار مي گيرند. تبلور انقلاب اسلامي در سالهاي دور قدرتهاي مستكبر و عوامل آنان در سرزمينهاي اسلامي توانستند چهره حقيقي اسلام را تحريف كرده آنرا به عنوان يك مذهب غير مبارز و بي توجه به حكومت و جامعه معرفي نمايند. از نظر اينان اسلام شامل احكام رساله اي اخلاق مسائل

حقوقي فردي و برخي مسائل نظري و كلامي بود. برجسته ترين مكتب فكري به اين سبك اشخاص و جرياني بودند كه با تمسك به امام زمان(عج) نه تنها بعد حكومتي اسلام را انكار مي كردند بلكه با اين استدلال كه ازدياد ظلم و فحشاء توسط آنان موجب تسريع در ظهور آن حضرت مي گردد تن دادن به حكومتهاي ظالم و ستمگر را مجاز مي شمردند. چنين برداشتي به نام اسلام و نيز عوامل ديگري از اين قبيل زمينه رشد ماركسيسم را كه در دهه هاي 60 و70 و تا حدودي دهة 80 ميلادي به عنوان يك ايدوئولوژي مبارز و ضد امپرياليسم مطرح شده بود در كشورهاي جهان سوم و تا حدودي سرزمينهاي اسلامي هموار كرد. پس از ظهور انقلاب اسلامي و پيروزي آن بر حكومت آمريكايي شاه به رهبري حضرت امام خميني(س) اسلام جمود و سكون جاي خود را به اسلام انقلابي داد. ويژگي تجديد حيات اسلامي در دورة جديد و جود «رهبري» بود كه بدليل عمق، صلابت، اخلاص و زلال بودن انديشه حرف اول و آخر دين را بيان مي كرد و توده هاي تشنه اسلام ناب با استفاده از انديشه جديد ذهن و جان خود را شستشو داده و به اسلام ناب امام گرويدند. از اين پس اسلام انقلابي در عرصه فردي خانوادگي و مسائل اجتماعي حاكم شد و طوايف مختلف مسلمين و ملّتهاي بي خبر از اسلام حقيقي را متوجه خود نمود. با تولّد دوبارة اسلام ناب غروب ماركسيسم فرا رسيد و بازار آن به كسادي گرائيد. در واقع اسلام امام خميني(ره) در دهة 80 ميلادي بر چسب دروغين ضديت اسلام با

مسايل حكومتي و اجتماعي را به عنوان عامل بازدارندة توسعة قلمرو و انديشة اسلامي از ميان برداشت و جوانان ايران و سرزمينهاي اسلامي را به صف مبارزه در برابر قدرتهاي مسلط داخلي و بين المللي فرا خواند. با وقوع جنگ تحميلي اسلام انقلابي از سطح به عمق ارتقا يافت و شور انقلابي به شعور انقلابي تبديل شد. در اين عرصه جديد جوهرة كفر ستيزي و مقاومت كه از روح اسلام نشأت مي گيرد احياء شد و باب متروك جهاد خصوصاً جهاد دفاعي كه حافظ اصول است و قعود از آن ذلت و اسارت و برباد رفتن ارزشهاي اسلامي و انساني را بدنبال دارد.(4) فراسوي خيل پيروان اسلام انقلابي گشوده شد. در جنگ تحميلي رزمندگان اسلام با تأسي به سيرة رسول اكرم(ص) و ائمه اطهار و با تأسي به كربلا و عاشورا و امام حسين(ع) چهرة حقيقي اسلام را نمايان ساخته با الهام از پيام عاشورا كه «هيهات من الذله» است در همة اعصار چراغ راه آزادگان و حسينيان به شمار مي رود «آينة ابهت دو ابر قدرت» را شكستند و ضمن صدور انقلاب ريشه هاي انقلاب اسلامي را محكم كردند.(5) امام خميني در پيام به روحانيت به تاريخ 5/12/67 ضمن برشمردن آثار و بركات جنگ اظهار مي دارند: و از همة اينها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابي در پرتو جنگ تحقق يافت.(6) روحية بسيجي برجسته ترين مهمترين و كاربردي ترين ارزش و پيامد جنگ براي جامعه كه مي تواند قوام آن و استمرار و پويايي انقلاب را حفظ نمايند، ضرورت وجود روحيه بسيجي است. يكي از دلايل اصلي بنيادي پيروزي انقلاب اسلامي بر دنياي استكبار

و ساقط كردن حكومت شاهنشاهي روحيه از خودگذشتگي خيل مردم مسلمان وبي اعتنايي آنان به نمودهاي دنيوي بود كه باعث و باني ايجاد چنين روحيه اي و محرك اصلي آن حضرت امام خميني(ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي بود. آن حضرت با تحمل سختي ها و رياضت ها و عدم تعلق مطلق به مظاهر دنيا توانست در مقابل صاحب دنيا يعني آمريكا و اذناب آن بايست و سرانجام بر آنان غلبه نمايند و با همين روحيه و با ارائه معارف توحيدي ناب تا لحظه مرگ شور و شوق در صحنة انقلاب ماندن را در مردم زنده نگه داشت و به همين خاطر هيچ گاه افق ديد مردم متوجه مسايل سطحي و پيش پا افتادة روزمره نبود، لذا با اقتدار كامل از دين و انقلاب صيانت مي كردند. در جنگ تحميلي اين روحيه عمق بيشتري يافت و جايگاه و نام اصلي خود را پيدا كرد. در اين عرصه نيز تنها همين روحيه موجب شكست توطئه دشمنان براي سرنگوني نظام مقدس جمهوري گرديد. در غير اين صورت يك نظام نوپا و كم تجربه در ابعاد سياسي، نظامي و … قادر نبود در مقابل امپرياليسم آمريكا، شوروي و ارتجاع منطقه دوام بياورد. زيرا توازن قوا در جنگ تحميلي ميان ايران و عراق به ميزان بسيار زيادي به نفع عراق بود. ارتش عراق تا بن دندان تسليح و تجهيز و بطور همه جانبه از سوي قدرتهاي بزرگ حمايت مي شد. لذا ضرورت ايجاب مي كرد از شيوه هاي غير كلاسيك و متكي به نيروي انساني در عملياتها استفاده شود. طبيعي بود كه اين شيوه جنگ در شب براي مصون ماندن از

تكنولوژي تسليحاتي دشمن و همچنين استفاده از روحيات انقلابي و شهادت طلبي رمز موفقيت و عامل اصلي پيشبرد جنگ به شمار مي رفت. در چنين شرايطي عناصر اصلي ميدان نبرد شجاعت فداكاري، قناعت، خودفراموشي، خداخواهي و… بود كه خيل بسيجيان عاشق امام با روحيه بسيجي توانستند حامل اصلي اين ارزشها باشند و مقاصد دشمنان اسلام را از آغاز جنگ با شكست مواجه نمايند. روحيه بسيجي چيست؟ هسته مركزي اين روحيه همانا نگرش به پديده هاي مادي از دريچه نياز به عنوان وسيله و نه اصالت دادن به آنها است و از سوي ديگر تمامي امور در راستاي دين و انقلاب و حفظ آرمان آن مفهوم مي يابند. از اين رو از خودگذشتگي و فداشدن براي ديندار ماندن توده ها يكي از وجوه برجسته روحيه بسيجيان بود. آنان به پيروي از تعليمات قران كريم آموخته آنگاه حاصل شود، مردم گروه گروه به دين مي گروند. (اذا جاء نصرالله و رايت الناس يدخلون في دين الله افواجا).(7) بنابراين در پي حفظ دين و دينداري مردم بودند و به خود نمي انديشند. آنها وظيفه خود را در شكستن خط هاي پياپي مي دانستند تا راه براي ضعيفان و عقب نگه داشته ها شده ها باز گردد. آنها مي سوختند و فدا مي شدند تا ديگران نيز با خدايشان رابطه برقرار كنند. در يك كلام آنها با در دست گرفتن جانشان نيز و حمل طناب هاي دار بر گردن خود، نوك پيكان حوادث انقلاب و سپر امام و اسلام بودند. بسيجي ها در جبهه در تقسيم كارها و پيشبرد امور خيلي راحت با يكديگر كنار مي آمدند و به

فكر مقام و عنوان بالاتر نبودند، حتي آنا كه مقام بالاتري داشتند يعني فرماندهاي بالاتر به هنگام نبرد پيش گامتر از نيزوهاي خود بودند و نيروها نيز گوي سبقت را از يكديگر مي ربودند. آنا حتي الامكان از زير بار عنوان شانه حالي مي كردند و بيشتر مايل بودند بدون شهرت و فقط براي خدا خدمت كنند كه حاصل كارشان تا ابد باقي بماند. آنها هر چه داشتند هم تقسيم مي كردند و هر يك سعي داشت با تحمل رنج و كار بيشتر ديگري در آسايش باشد. خيلي به ندرت مشاهده مي شد كه كسي در فكر آسايش خود باشد چه رسد به آنكه بارش را به دوش ديگري بياندازد كه در اين صورت او هنوز روحيه بسيجي را درك نكرده بود. از خصوصيات ديگر روحيه بسيجي پركار بودن و كم خرج بودن است. آنها شب و روز نمي شناختند و فقط هنگامي كه كاري نبود و يا از فرط خستگي بدون اختيار خوابشان مي برد از كار باز مي ايستادند. آنها با اين همه تلاش و نقش آفريني در جنگ و حفظ نظام بسيار كم هزينه و بي توقع بودند زيرا خودشان را دائماً بدهكار مي دانستند و هميشه در پي آن بودند كه براي انقلاب اسلامي كاري كنند. ديگر آنكه سنگرهاي آنها كه به منزله خانه هايشان بود خيلي ساده و بي آلايش و توأم با صفا و معنويت ساخته شده بود. به همين خاطر بسيار سبكبال بودند و در هر لحظه اي كه فرمان حركت يا حمله صادر مي شد خيلي راحت جابجا مي شدند و با جمع كردن اثاثيه شان در

يك كوله پشتي عازم ميدان نبرد شده و به انتظار شهادت مي جنگيدند. براي خواب زيرانداز و و روانداز و بالششان پتو بود و خيلي اوقات كه وسايل به اندازه كافي نبود با دو سه پتو چهار نفر به استراحت مي پرداختند. در غذا خوردن نيز چنين بودند. خلاصه آنكه خاكي ساده زيست و كوخ نشين بودند و فقط وسايل ضروري طندگي را داشتند و با راهنمايي خط اليه راجعون فقط انديشه مقصد نهايي را در سر داشتند و با زيركي و درايت تمام به چيز ديگري خود را مشغول نمي كردند. به همين خاطر اكثر »آنها شهيد شدند و تعداد كمي كه باقيمانده اند مفتخر به پيمودن چنين راهي هستند. به هنگام نبرد و اوج درگيري و آتش نيز همين روحيات و رابطة عميق و صميمي بين فرمانده و بسيجي وجود داشت. و فرماندة لشكر اسلام نه يك آمر و دستور دهنده بلكه هادي و رهبر و مقتدا بود و خود بارها و بارها اعتقاد به از خودگذشتگي و ايثار جان را به نيروهاي تحت امرش نشان داده بود و به همين خاطر نيروهاي تحت امر او بدون هيچ شائبه ترس و … و به فرمان او گردن مي نهادند. نمونه ها و مصاديق بسياري در جنگ وجود دارد كه اثبات كننده چنين پديده اي است. فرماندهي انقلابي در جنگ تحميلي نوع جديد از فرماندهي نظامي پديدار شد كه به فرماندهي مصطلح در ارتش هاي كلاسيك تقاوت ماهوي داشت. در عرف و آئين نظامي رابطه فرمانده و زير دست يك رابطة مكانيكي و دستوري خشك است كه عامل ديوانسالاري در آن نقش اساسي دارد

و فاقد پويايي فكري- اعتقادي و ارزش گرايي است. در اين نوع آئين عناصر پايين دست مانند مهره اي جابجا مي شوند و به همين خاطر در ارتش هاي جهان سوم در بسياري از موارد كارايي لازم وجود ندارد. بطور خلاصه در اين گونة فرماندهي فقط عامل سازماندهي پيوند دهنده پايين دست و بالا دست است طبيعي است كه تات مرز مشخصي قادر به پيشبرد وظايف محوله است و از آن پس تنها عناصر معنوي و اعتقادي مي تواند راهگشا باشد؛ همان چيزي كه روح اصلي جبهه هاي جنگ به شمار مي رفت. فرماندهان سپاه در جنگ از بالاترين رده يعني فرماندهي كل فرماندهان قرارگاهها تا فرماندهان لشگر، تيپ، گردان، گروهان، دسته و … هيچ تفاوتي با نيروي بسيجي نداشته همة آنها براي يك مقصد در جبهه حضور پيدا كرده بودند و هم ّ تمام آنها دفاع از انقلاب اسلامي و تبعيت از فرمان امام خميني(س) بود. دين درد اصلي همةشان بود و با معارف جديدي كه امام مطرح كرده بود عطششان به شهادت بود. خلاصه آنكه «اعتقاد ديني، علاقه به رهبري انقلاب، اخلاص، ايثار، عشق به لقاءالله و … شهادت، عزم استوار، شوق شركت در جبهه جهاد في سبيل ا… (8) و وجه اشتراك آنها به شمار مي رفت. بنابراين بالا و پائين بودن آنها فقط براي پيشبرد جهاد بود نه چيز ديگر. نه فرمانده از اين عنوان احساس غرور داشت و نه براي بسيجي اطاعت از برادر بزرگترش سخت بود؛ بلكه با عشق و علاقه تا پاي جان به فرامين فرمانده عمل مي كرد. اين رابطه فقط به جبهه منحصر نمي شد زيرا

خيلي از آنها با يكديگر بچه محل بودند و فرماندهان اندكي پيش از آغاز عمليات بوسيله پيك با حفظ اسرار عمليات از آنها مي خواستند كه به جبهه بيايند. اشتراك ديگر آنها اين بود كه همة آنها از محله هاي جنوب شهر و فقيرنشين تهران و شهرستانها برخاسته بودند.(پاورقي9) و خيلي راحت با يكديگر جوش مي خوردند. ديگر آنكه بدليل جوان بودند روحيه محافظ كاري و خودانديشي و خانواده انديشي در بين آنها راه نداشت و اين مهمترين عامل پويايي يك عنصر نظامي است. شهيد مهدي باكري فرماندة لشگر 31 عاشورا روزي از اهواز عازم خط بود، نزديك غروب قبل از حركت به تعميرگاه لشگر مراجعه كرد تا خرابي چراغهاي ماشين خود را برطرف كند. به تعميرگاه بسيجي مراجعه كرد و از او خواست كه به تعمير ماشين وي بپردازد. اما تعميركار بدون آنكه فرماندة لشگر را بشناسد در پاسخ گفت، ساعت كار پايان يافته است و من اكنون در حال شستن لباسهايم هستم و چون امكان انجام كارهاي شخصي در صبح و ساعت كار برايم وجود ندارد، انشاءا… فردا صبح كار شما را انجام خواهم داد. شهيد باكري كه عجله داشت و بايد سريعتر به خط مي رفت و از طرفي فرا رسيدن غروب و تاريكي هوا مانع بود تا با وضعيت فعلي ماشين حركت كند به وي گفت من حاضرم لباسهاي شما را بشويم و شما ماشين مرا تعمير كنيد. تعميركار پذيرفت و بدنبال آن مشغول درست كردن چراغهاي ماشين شد و شهيد باكري نيز به شستن رخت ها همت گماشت. پس از دقايقي يكي از افراد تعميرگاه كه فرماندة لشگر را مي

شناخت از ديدن رخت شويي وي آنهم در تعميرگاه تعجب كرد. لذا بلافاصله به سراغ تعميركار رفت و گفت آقا مهدي چرا اينجا رخت مي شويد؟ سپس شخص سوم با تعجب از تعميركار پرسيد مي داني اين كيست؟ آقا مهدي فرماندة لشگر است. تعميركار با ناراحتي و خجالت به سمت فرمانده دويد و از او عذر خواهي كرد. اما شهيد باكري با لهجة آذربايجاني و با آن همه روح بلند در پاسخ اظهار داشت: يعني چه! من و تو با هم شرط كرديم هر كدام نياز ديگري را برطرف كنيم. اين عذرخواهي ندارد. هر چه تعميركار اصرار كرد وي نپذيرفت و سرانجام ماشين او را تعمير كرد و مهدي شهيد نيز لباس هاي بسيجي اش را شست! به هنگام نبرد و اوج درگيري و آتش نيز همين روحيات و رابطة عميق و صميمي بين فرمانده و بسيجي وجود داشت. و فرماندة لشگر اسلام نه يك آمر و دستور دهنده بلكه هادي و رهبر و مقتدا بود و خود بارها و بارها اعتقاد به از خودگذشتگي و ايثار جان را به نيروهاي تحت امرش نشان داده بود و به همين خاطر نيروهاي تحت امر او بدون هيچ شائبه ترس و … و به فرمان او گردن مي نهادند. نمونه ها و مصاديق بسياري در جنگ وجود دارد كه اثبات كننده چنين پديده اي است. در عمليات بدر هنگامي كه نيروهاي عراقي توانستند از جناح شمالي عمليات قرارگاه نجف نيروهاي اسلام را عقب بزنند عرصه برقرارگاه كربلا و يگانهاي آنها بسيار تنگ شد و حوالي بعد از ظهر روز 28/12/63 يگانهاي عراقي توانستند در سمت راست خط

همايون و در شرق دجله به سمت مواضع قرارگاه كربلا تعرض خود را آغاز كنند. در همين روز لشگر 31 عاشورا كه از شب قبل به شرق دجله رفته بود تدريجاً در محاصرة يگانهاي عراقي قرار گرفت و اين در حالي بود كه فرماندة لشگر شهيد باكري نيز در بين نيروهاي خود حضور داشت. جنگ و گريز بين لشگر عاشورا و يگانهاي عراقي بشدت ادامه يافت و فرماندهي قرارگاه كربلا و فرماندهي سپاه درصدد بودند هر طور شده فرماندة لشگر عاشورا را به غرب رودخانه بياورند اما او با رمز گفت: بايد ايستاد و تا آخرين لحظه جنگيد حتي فرماندهان و كادر لشگر عاشورا كه نزديك وي در صحنة نبرد بودند به وي گفتند: آقا مهدي خيلي راحت است كه آدم شهيد شود ولي ماندن و با مشكلات دست و پنجه نرم كردن خيلي سخت است. آنها با اين بهانه درصدد بودند كه فرماندة خود را از وضع حادي كه ايجاد شده است و هر آن سخت تر مي شد خارج سازند اما شهيد باكري نپذيرفت و بخصوص هنگامي كه بسيجي ها در محاصره قرار گرفتند به هيچ وجه خارج شدن از كنار آنها را قبول نكرد و سرانجام با تيري كه به پيشانيش خورد در آستانة شهادت قرار گرفت او را به كنار رودخانه دجله رساندند و در قايق گذاشتند تا به اورژانس منتقل شود اما نيروهاي عراقي كه بر اوضاع كاملاً مسلط شده بودند قايق حامل وي را با آرپي جي به خاكستر تبديل كردند و جسد باكري نيز سوخت و خاكستر آن را آب برد! سال 62 در عمليات خيبر در جزيرة

مجنون برادرش حميد باكري نيز كه معاون اول لشكر بود همراه ياغچيان معاون لشكر كنار پل شحيطاط واقع در جزيرة شمالي به جزيره جنوبي تا آخرين نفر كنار بسيجي هاي لشگر عاشورا ماندند و شهيد شدند و جسدشان نيز همانجا ماند. حاج همّت فرماندة دوست داشتني لشكر محمد رسول ا…(ص) نيز به همين صورت در عمليات خيبر در جزيرة مجنون شهيد شدند. او پس از فشارهاي مضاعف ارتش عراق براي بازپس گيري جزاير مجنون و عدم وجود نيروي بسيجي در خط با موتور عازم محور لشگر 41 ثارا…شد تا يك گروهان از نيروهاي آني لشگر را در خط لشگر 27 مستقر نمايد. ليكن در بين راه اثر اصابت تركش توپ به شهادت رسيد. قبل از اين جانشين وي برادر اكبر زجاجي نيز شهيد شده بود. در همين عمليات برادر بهروز غلامي فرمانده تيپ امام حسن(ع) نيز شهيد شد و انگشت وسط برادر احمد كاظمي فرماندة لشگر 8 نجف قطع شد اما يك لحظه از جزيره خارج نشد و همانجا در اورژانس دست خود را پانسمان كرد و در كنار نيروهايش ماند. در جناح چپ عمليات در محور طلائيه برادر حسين خرازي فرماندة لشگر 14 امام حسين(ع) دست راست خود را از دست داد و با بدن پر از تركش به بيمارستان منتقل گرديد. همة اين ها در ردة فرماندة ارشد بودند و فرماندهان گردان و گروهان همه در كنار نيروهايشان با تحمل جراحات و شهادتها مواضعشان را حفظ مي كردند. بنابراين فرماندهان سپاه در جنگ بدون آنكه به فكر حفظ جان خود باشند نسبت به نيروهاي تحت امرشان هيچ تقدمي براي خود قائل نمي شدند.

اين مسأله بگونه اي بود كه حتي اعتراض بسيجي ها را بدنبال داشت. يكي از رزمندگان جبهه غرب مي گويد: «تعدادي از رزمندگان به برادر شهيد ناصر كاظمي گفتند از قول ما به برادر شهيد محمد بروجردي بگوييد اينقدر جلوي بچه ها حركت نكند ممكن است آسيب ببيند.شهيد بروجردي در اين ميان رزمندگان و مردم غرب كشور از محبوبيت زيادي برخوردار بود تا جائي كه او را مسيح كردستان مي ناميدند. اين روند و حالت از ابتداي جنگ تحميلي تا پايان آن به چشم مي خورد و تعداد بسياري از فرماندهان در كنار و حتي جلوتر از نيروهايشان به شهادت رسيدند. دكتر چمران در دهلاويه و در اوائل جنگ شهيد شد. او در جريان حوادث پاوه با آنكه وزير دفاع بود و در حاليكه شهادت او يارانش قطعي مي نمود پيشاپيش نيروها سلاح بدست وارد عمل شد. به دنبال پيام امام و بسيج مردم ضمن پايان يافتن غائله پاوه آنها نيز براي انقلاب سالم ماندند تا در ميداني ديگر به شهادت برسند شهيدان حسن باقري و مجيد بقايي از فرماندهان ارشد سپاه قبل از عمليات والفجر مقدماتي در جريان يك شناسايي از روي دكل به شهادت رسيدند؛ و در جريان عملايت مذكور برادر حبيب الهي از س1اه سوم شهيد شد و جسدش در كانال ماند. در والفجر 1 برادر چراغي فرماندة لشكر حضرت رسول(ص) به شهادت رسيد. در عمليات والفجر4 برادر رضاييان فرمانده يكي از قرارگاههاي تابعه به شهادت رسيد. در عمليات بدر برادر عباس كريمي فرماندة لشگر حضرت رسول(ص) و برادر ستوده جانشين تيپ المهدي شهيد شدند و برادر اسدي فرمانده تيپ المهدي به

شدت مجروح شد در عمليات والفجر 8 برادر كلهر جانشين تيپ 10 سيدالشهدا و برادر ذاكر قائم مقام سپاه كرج كه در كمك فرماندهي تيپ سيدالشهدا بود و برادر شاهمراد جانشين تيپ قمر بني هاشم و برادر علي قوچاني فرمانده تيپ لشگر امام حسين(ع) به درجه رفيع شهادت نائل شدند. برادر فضلي شديداً مجروح شد و برادر غلامپور فرمانده قرارگاه كربلا با آنكه شديداً شيميايي شده بود اما همچنان در منطقه ماند. در عمليات كربلاي چهار و پنج برادر عزيز جعفري فرمانده قرارگاه قدس به شدت مجروح شد برادران طوسي و نوبخت از فرماندهان تيپ لشگر 25 كربلا شهيد و مفقود شدند، و بسياري ديگر از فرماندهان گردان و گروهان، و… شهيد و مجروح شدند. در عمليات كربلاي 10 برادر ستار وفايي و برادر پيش بهار از فرماندهان مهندسي و اطلاعات و عمليات مجروح شدند و برادر حاج نصير فرماندة تيپ لشكر 25 كربلا شهيد شد. در عمليات بيت المقدس 2 و والفجر 10 و حملات مجدد عراق تعداد ديگري از فرماندهان سپاه مانند شهيد غلامرضا صالحي به شهادت رسيدند و برخي ديگر مانند برادر مصطفي ايزدي و امثالهم مجروح و شهيد شدند. همة اين موارد اسمهايي هستند كه در ذهن نگارنده وجود دارد و فرماندهان بيشتري نيز بودند كه در طول جنگ شهيد و يا مجروح شدند. اين پديده كه در جنگ تحميلي رخ نمود واقعيتي است كه فرمانده قبل از آنكه يك فرد نظامي باشد يك انقلابي يك راهبر و فردي است كه به عنوان يك برادر در كنار نيروهاست. اين پديده بار ديگر ولو در اندازه هاي كوچكتر اما مطابق آن الگوها

صحنه هايي از جنگهاي بدر و حنين و خندق و كربلاو… را به نمايش گذاشت. انقلاب اسلامي با دشمنان بيشمار و با محدوديت ها و محاصره هاي تسليحاتي اقتصادي و سياسي بدون برخورداري از چنين نيروها و فرماندهاني و بدون وجود چنين روحياتي نمي توانست جنگ تحميلي را به سر منزل مقصود برساند و از حاكميت نظام جمهوري اسلامي و مرزهاي ميهن اسلامي دفاع كند. حتي به اذعان برخي اساتيد دانشگاه هاي كه تعلق چنداني نيز به اين استادگي در مقابل امپرياليسم امريكا و غرب ندارند، در تاريخ ايران سابقه نداشته است كه جنگي رخ دهد و بخشي از سرزمين ايران از آن جدا نشود، و اين مهم تنها در سايه چنين ويژگيهايي ميسر گرديد. گر چه تعداد زيادي از فرماندهان شهيد شدند، ليكن با شيوه بديع و خاص خود در فرماندهي نظامي علاوه بر آنكه سازماندهي پرورش نيروهاي جايگزين خود را آسان ساختند، زمينة پيشبرد امور و گشودن تنگناهاي نظام را نيز فراهم كردند. بنابراين به همين طريق در آينده نيز مي توان فرماندهاني كارآمد داشت. همانگونه كه مردم گرايي و صميمي بودند فرماندهان بسيجي ها عنصر تعيين كننده اي در جنگ بود شهادت طلبي و پرهيز از دنياطلبي پويايي هر دوي آنان را تضمين مي كرد تا آنجا كه توانست براي دين و جامعه موثر باشند؛ در آينده نيز با چنين روحياتي مي توانند همچنان «پرچمدار عزت مسلمين و سپر حوادث كشور باشند». و اين افتخار را براي خود حفظ كنند و سرانجام پرچم رهبري نظامي و مجاهدت را به ديگران بسپارند. رشد و بالندگي سپاه قبل از آغاز جنگ با آنكه سپاه

پاسداران نوپا بود و به عنوان اصلي ترين عامل در حفظ نظم و امنيت داخلي به شمار مي رفت ليكن قادر نبود وظيفه نهادي و كليدي خود يعني پاسداري از انقلاب اسلامي را در تمام عرصه ها انجام دهد. در واقع قبل از آغاز جنگ سپاه در مسائل امنيتي فرهنگي اعتقادي و سياسي داراي نقش بود؛ و حتي نقش آن در غائله هاي كردستان خلق عرب در خوزستان حركت چريكهاي فدايي خلق! در گنبد كه در رنگ نظامي داشت به جنگهاي شهري ضد شورش و جنگ چريكي محدود مي شد. در نتيجه زمينة لازم براي بروز استعداد و توانايي هاي سپاه آنگونه كه براي صيانت از انقلاب لازم بود فراهم نشد. با آغاز جنگ سپاه در قالب بسيج وارد جنگ شد اما وجود بني صدر به عنوان فرماندة كل قوا و نيز بكارگيري ارتش در چارچوب استراتژي جنگ كلاسيك مانع از آن بود كه از توانايي هاي قابل ملاحظه سپاه و ابتكار عمل و خلاقيت نيروهاي انقلابي در جنگ بهره برداري شود. پس از عزل بني صدر از مصدر امور نظامي-سياسي كشور سپاه بتدريج نقش و جايگاه واقعي خود را در جنگ يافت و در روندي رو به رشد توانست به نيروهايي قابل اتكاء و محور نظامي كشور تبديل شود. زيرا سپاه علاوه بر آشنايي و توانايي براي مداخله در جنگ هاي شهري و چريكي در جنگ هاي كلاسيك و نيمه كلاسيك (مردمي-كلاسيك) نيز صاحبنظر و داراي نقش تعيين كننده شده بود و اين توانايي پس از فرمان حضرت امام در خصوص تشكيل نيروهاي زمين دريايي و هوايي در سال 1364 شكل همه جانبه تري

به خود گرفت. سپاه در تحقق فرمان امام نيروهاي سه گانه را ايجاد كرد و عليرغم موانع موجود به راه اندازي فرماندهي پدافند موشكي، فرماندهي موشكهاي زمين به زمين و يگان هلي كوپتري مبادرت ورزيد و سازمان توپخانه را كه با غنائم عمليات فتح المبين و بيت المقدس راه اندازي كرده بود توسعه داد و با جديت تمام درصدد تهيه هواپيماهاي جنگي و فعال كردن نيروي دريايي خود در خليج فارس برآمد تا ضعف عمده نظامي كشور در دريا را نيز برطرف نمايد. در روند مزبور سپاه كه توانسته بود معتقدترين و آرمانخواه ترين نيروهاي انقلاب را به خود جذب كند، چنان سازمان نظامي را پي ريزي نمود كه بر خلاف ارتش هاي جهان كه غالباً تك بعدي هستند و صرفاً به حرفه و شغل خود مي پردازند علاوه برداشتن توانايي نظامي، از بينش سياسي اعتقادي و اخلاقي نيز بهره مند بود. در واقع حال سپاهيان اسلام مصداق اين فرمايش حضرت امير(ع) بود كه «حملوا بصائرهم، علي اسيافهم» بينش هايشان را بر نوك شمشيرهايشان حمل مي كردند. وجود چنين سازمان نظامي كه ترس و وحشت دشمنان جهاني و ارتجاع منطقه را فراهم آورده بود، اعجاب كشورهاي دوست را نيز بدنبال داشت. وحشت دشمنان خصوصاً امريكا و غرب از سپاه بگونه اي است كه اخيراً نيز امريكا يكي از شروط برقراري روابط با ايران را انحلال سپاه اعلام كرد! در دوران پس از جنگ نيز رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي و دست اندركاران و مسوولان سپاه با تمام توان بر آن هستند كه آن ويژگي هايي كه سپاه را به عنوان يك نيروي

استثنايي در خدمت انقلاب قرار داد و بقاي انقلاب اسلامي و كشور را موجب شد، همچنان در پيكرة سپاه جاري و ساري باشد و عامل نآميگري بهانه و زمينه اي نشور تا روح مكتبي سپاه زايل گردد؛ و سپاه بتواند با حفظ ارزشهاي خود و با قدرت كافي به عنوان بازوي ولايت فقيه نظام و انقلاب باقي بماند. تثبيت نظام جمهوري اسلامي هرنظام نوپاي انقلابي بطور طبيعي مورد قهر و كينه قدرتهاي مخالف خود واقع مي شود. جمهوري اسلامي بدليل ماهيت اسلامي و نفي سلطه شرق و غرب با دشمنان بيشتري مواجه بوده كه از روش ها و ابزارهاي پيچيده و ناجوانمردانه تري استفاده كرده و مي كنند. جنگ تحميلي عرصه بسيار وسيع و پرمخاطره اي بود كه بر خلاف تهديدات ديگر- مانند غائله كردستان، گنبد و… در صورتي كه توان قابل ملاحظه اي از نيروها و امكانات كشور و انقلاب در آن وارد نمي شد بطور يقين سقوط نظام را در پي داشت. ورود به جنگ براي هر واحد سياسي حتي قدرتهاي بزرگ در دراز مدت بسيار مشكل زاست و در بسياري از موارد غير ممكن است. زيرا كنترل افكار عمومي و حفظ آنها در راستاي اهداف نظام سياسي و ادارة اقتصاد و … كشور امري بسيار دشوار مي باشد. بدين خاطر در جنگ تحميلي عليرغم عدم بكارگيري تمام امكانات از آنجا كه مسأله اصلي و اول كشور جنگ بود امام و حزب ا…. با تمام توان وارد صحنه شدند و همين مسأله باعث شد كه دشمن با حريفان بسيار جان سخت و مقاومي روبرو شود بطوريكه نه تنها از ساقط كردن نظام جمهوري

اسلامي صرف نظر نمايد، بلكه فكر براندازي ار راه نظامي را براي هميشه ذهن خود بيرون كند. بنابراين جنگ تحميلي علاوه بر تثبيت جمهوري اسلامي نوعي از بازدارندگي را در روابط با قدرتهاي برتر بوجود آورد. از اين رو آنها به روشهاي غيرمستقيم و پيچيده تري روي آورده اند كه بتوانند نظام را از داخل استحاله كرده و آنرا بي پشتوانه سازند. در اين برهه فرهنگ و اقتصاد جامعه مورد حمله قرار گرفته اند، بدين جهت ضرورت دارد با روحيه و معيارهاي دهة اول انقلاب باب جديدي از مقابله با آمريكا و غرب را بگشاييم. شكستن ابهت ابرقدرتها و ارائه راه جديد جنگ تحميلي نشان داد كه عليه تمامي قدرتها و ابرقدرتها ساليان سال مي توان مبارزه كرد هر نظامي بدون اتكاء به قدرتهاي بزرگ و با اتكا به خدا و اعتقاد به قدرت مردم در سخت ترين شرايط قادر است استقلال كشور را حفظ كرده و با برنامه ريزي مناسب و مبتني بر آرمانها و منافع خود امور كشور را رتق و فتق نمايد، در طول 8 سال دفاع مقدس نظام جمهوري اسلامي نشان داد كه در صورت انسجام و هماهنگي داخلي و اقتدار انقلابي مي توان خارج از نفوذ قدرتها عمل كرد. چنين عملكردي ابهت ابرقدرتهاي شرق و غرب را شكست. و در جنگي كه هر دو قدرت و وابستگان منطقه اي آنها نسبت به سركوب انقلاب اسلامي اشتراك نظر داشتند امام با حمايت مردم، حضور آنها در ميادين نبرد در راستاي خط پيروزي انقلاب اسلامي توانست راه جديدي را فرا روي كشورهاي اسلامي و جهان سوم بگشايد و به آنان در عمل

تفهيم نمايد كه تنها راه زندگي با عزت و خارج شدن از ذلت و اسارت «نه» گفتن به قدرتها و اتكاء به توانايي هاي خود است. بازماندگان جنگ به عنوان الگوهاي دينداري پس از جنگ اسوه مجسم دوران نبرد و نشانة فدا شدن براي اسلام و قرآن فقط جانبازان و خانواده هاي شهدا هستند و آن دسته از رزمندگاني كه به عهد خود با خدا استوار مانده اند و به انتظار وعده روز شماري مي كنند. « من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوالله عليه فمنهم من قضي نجبه و منهم من ينظر و ما بدّلوا تبديلا» از مؤمنان برخي صادقانه به عهد خود با خدا وفا كردند (و شهيد شدند) و برخي ديگر به انتظار نشسته اند (كه چه وقت نوبت آنان فرا رسد) تا به عهد خود وفا كنند. وجود اينان براي جامعه و اشخاصي كه مي خواهند براي خدا زندگي كنند بالاترين نعمت و آشكارترين نشانه است. آن گونه كه امام مي فرمايد: مجروحين و معلولين چراغ هدايتي شده اند كه در گوشه گوشة اين مرز و بوم به دين باوران راه رسيدن به سعادت آخرت را نشان مي دهند راه رسيدن به خداي كعبه را. خانواده هاي شهدا اين مشعل داران راه اولياء تا هميشه تاريخ افتخار روشنايي طريق الي الله را بعهده گرفته اند. نتيجه گيري جنگ تحميلي در دورة حاكميت خدا و مردم-به جاي سلطه خارجي-بر سرزمين ايران موجب دگرگونيهاي عظيمي در صور مادي و معنوي حكومت و جامعه گرديد. اين تحول چنانچه در برنامه ريزي و سياستگزاريهاي كوتاه مدت ميان مدت و بلند مدت نظام لحاظ شود موجب استحكام

و تكامل روز افزون جامعه و حركت به سمت تعالي و قسط خواهد بود و ريشه ها و رشته هاي وابستگي به دشمنان را قطع خواهد كرد. تنها در آن صورت است كه مي توان الگوي برخاسته از جنگ تحميلي را كه در جامعه اسلامي پياده شده باشد به عنوان يك ارزش نوين و پويا در اختيار كشورهاي اسلامي قرار داد بديهي است كه مهمترين نياز كشورهاي اسلامي پس از ساقط كردن قدرت مسلط داشتن يك الگوي نظامي موفق است كه برآمده از مردم و متكي به اعتقادات آنها باشد و بتواند حكومت جديد و تماميت ارضي يك كشور انقلابي را حفظ نمايد. در اين كشور ميان سازمان نظامي سپاه پاسداران يك نشانه آشكار و موفق است كه با اتكا بر عامه مردم و نيز ابتكار و از خودگذشتگي توانست صورت جديدي از جنگ انقلابي را در برابر قدرتهاي برتر به نمايش بگذارد و با مساعدت ارتش جمهوري اسلامي علاوه بر حفظ نظامي سياسي تماميت ارضي كشور را نيز حفظ نمايد. اين امر در تاريخ ايران كمتر سابقه داشته است. حكومتها و ارتشهاي گذشته هيچگاه نتوانستند به آن جامه عمل بپوشانند، و اين كارايي تنها در كوران جنگ تحقق يافت، زيرا خطر و تهديد خارجي تلاش راسخي را مي طلبيد تا بقاء دين و حكومت تضمين گردد و سپاه به عنوان يك سازمان انقلابي توانست اين هدف را تحقق بخشد. بنابراين تجربة هشت سال دفاع مقدس و توجه با ارزشهاي آن بايستي راهنماي عمل تمامي تصميم گيرندگان و دست اندركاران جامعه قرار گيرد. پيام حضرت امام خميني(س) خطاب به روحانيون كه حدوداً سه ماه و

نيم قبل از رحلت آن حضرت به رشته تحرير درآمده به عنوان حسن ختام ارائه مي شود. « هر روز ما در جنگ بركتي داشته ايم كه در همه صحنه ها از آن بهره جسته ايم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموديم. ما مظلوميت خويش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده ايم. ما در جنگ پرده از چهره تزوير جهانخواران كنار زديم. ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناخته ايم. ما در جنگ به اين نتيجه رسيديم كه بايد روي پاي خودمان بايستيم. ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شكستيم. ما در جنگ ريشه هاي انقلاب پربار اسلاميمان را محكم كرديم. ما در جنگ حس برادري و وطن دوستي را در نهاي يكايك مردمان بارور كرديم. ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان داديم كه عليه تمامي قدرتها و ابرقدرتها ساليان سال مي توان مبارزه كرد. جنگ ما كمك به فتح افغانستان را به دنبال داشت. جنگ ما فتح فلسطين را بدنبال خواهد داشت. جنگ ما موجب شد كه تمامي سردمداران نظامهاي فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت كنند. جنگ ما بيداري پاكستان و هندوستان را بدنبال داشت. تنها در ساية جنگ بود كه صنايع نظامي ما از رشد آنچناني برخوردار شد و از همه اينها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابي در پرتو جنگ تحقق يافت. همه اينها از تلاش مادران و پدران و مردم ايران در ده سال مبارزه با آمريكا و غرب و شوروي و شرق نشأت گرفت. جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدني نيست.

جنگ ما جنگ فقر و غنا بود. جنگ ما جنگ ايمان و رذالت بود و اين جنگ از آدم تا ختم زندگي وجود دارد. چه كوته نظرند آنهايي كه خيال مي كنند چون ما در جبهه به آرمان نهايي نرسيده ايم پس شهادت و رشادت و ايثار و از خودگذشتگي و صلابت بي فايده است! در حالي كه صداي اسلام خواهي آفريقا از جنگ هشت ساله ماست. علاقه به اسلام شناسي مردم آمريكا و اروپا و آسيا و آفريقا يعني در كل جهان از جنگ هشت ساله ماست. از خداوند مي خواهم مرا در كنار شهداء جنگ تحميلي بپذيرد. ما در جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان نيستيم. راستي مگر فراموش كرده ايم كه ما براي اداي تكليف جنگيده ايم و نتيجه فرع آن بوده است.؟! » منابع : 1- صحيفه امام خميني (ره)

2-صحيفه امام خميني (ره)

3-صحيفه امام خميني (ره)

4-صحيفه امام خميني (ره)

5-صحيفه امام خميني (ره)

6-صحيفه امام خميني (ره)

7-قرآن كريم سوره عصر

*منبع : www.sajed.ir ، 24 مهر 1385

دكترين انقلاب اسلامي

نظريه انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني

نظريه انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني مقدمه: انقلاب اسلامي ايران بي شك پديده اي نوظهور در قرن حاضر مي باشد. انقلابي غايت گرا (teleoerical) ، آرمانگرا (utopianist) ، اسلامگرا (pan - islamist) و عالمگير (universal) و جهان شمول (casmapoklifianist) كه از و بي نظير (Unique) در جهان اسلام چون امام خميني (ره) هدايت گرديد و تحولي شگرف در عرصه روابط بين الملل و در معادلات سياسي دولتهاي جهان پديد آورد. اين رهبر تاريخ ساز انقلابي را بنيان نهاد كه بسان تيغي دو لبه همزمان عليه كمونيسم و كاپيتاليسم به كار گرفته شد. ايشان

با هدف مقابله با سلطه ابرقدرتهاي شرق و غرب، ملل اسلامي را به رويكردي مجدد به ارزشهاي اسلامي فرا خواندند و با قائل شدن رابطه اي مستقيم ميان انقلاب و ايدئولوژي، انقلاب را شرطي لازم و ضروري براي تحقق آرمانهاي الهي و وسيله اي براي نيل به مقاصد مكتبي و ايصال جامعه بشري به تعالي انساني تلقي كردند، كه در اين راه در پياده كردن نظريه خويش اهتمام نمودند. در اين رهگذر، ايشان علاوه بر اهتمام به حاكميت آرمانها و ارزشهاي مذهبي، از هيچ كوششي براي تحقق جنبه هاي آزاديخواهانه و استقلال طلبانه نهضت فروگذار ننمودند و بدين ترتيب انقلاب به عنوان وسيله اي براي تحقق جمهوري اسلامي مطمح نظر ايشان قرار گرفت. حال با عنايت به اينكه ايشان ايدئولوگ و معمار انقلاب اسلامي ايران بشمار مي آيند، شايسته است اين حركت عظيم اسلامي از زمان پديد آوردن آن مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد و نظريات اين انديشمند اسلامي در بحثي مستوفي را در دو بعد نظري و عملي به خود اختصاص دهد. بيانات، اعلاميه ها و سخنان امام خميني نه تنها منبع و ماخذ براي جامعه دانش پژوهان ايران كه منشاء الهام و ره توشه براي كساني است كه فكر رهاسازي ملتهاي دربند را در سر دارند. اين مجموعه دريچه اي به سوي درك انديشه هاي سياسي و شناخت افكار والاي امام خميني و رهنمودهاي مدبرانه ايشان فرا روي مصلحان اجتماعي مي گشايد كه در صدد احياء مجدد عظمت از دست رفته اسلام در كشورهاي خود مي باشند. در بعد نظري، حضرت امام به تبيين اركان نهضت اسلامي از قبيل انگيزه و هدف،

هدايت، خط مشي و راه مبارزه و نتيجه و پيام قيام پرداخته اند كه بيانات گهربار ايشان مي تواند روشنايي بخش راه پرمخاطره تحقق اسلام ناب محمدي در اقصي نقاط گيتي قرار گيرد. مقاله حاضر با استفاده از كليه مجلدات صحيفه نور سعي نموده ابتدا به تجزيه و تحليل رهيافت نظري امام (ره) نسبت به انقلاب اهتمام نمايد، سپس مسائل شناختي معرفتي انقلاب اسلامي را از منظر امام راحل در ابعاد مرامشناسي، بستر شناسي و لت شناسي مورد بررسي قرار دهد و در نهايت مباحث توصيفي تحليلي انقلاب از قبيل ويژگيهاي متمايز، دستاوردها، عوامل تداوم و آسيب شناسي انقلاب اسلامي را تبيين كند.

گفتار مقدماتي: رهيافت نظري حضرت امام (ره) نسبت به انقلاب در رابطه با ايجاد تغيير و تحول در سياست و اجتماع دو راه حل زيرين و زبرين مطرح مي باشد. راه حل زبرين (From the a بر اراده هيئت حاكم و راه حل زيرين (From the below) بر اراده عامه مردم براي ايجاد تغيير استوار است. هر يك از دو راه حل مزبور نيز مي تواندشامل مصاديق تغييرات ظاهري يا نمادين و تغييرات اساسي يا بنيادين باشد. انقلاب زبرين يا رفرم يا اصلاح بيانگر تغييرات نمادين است و كودتا به معناي دست به دست شدن قدرت سياسي در معناي آشكار و تصفيه عناصر رقيب در هيئت حاكمه در معناي خزنده از مصاديق تغييرات محتواي زبرين بشمار مي آيد. در راه حل زيرين، شورش (حژدرسحز) يا قيام(uprising) بر ايجاد برخي تغييرات جزئي بدون تغيير هيئت حاكمه استوار است كه راه حل بنيادين همانا انقلاب است كه بر تحول عميق و اساسي در گروه حاكم

طبقه حاكمه، نهادهاي سياسي، ارزشها و مباني مشروعيت و روابط اقتصادي همراه با مشاركت وسيع توده هاي مردمي مبتني مي باشد. با توجه به اينكه حضرت امام در مابين اهداف و وسايل، ارتباطي عميق قائل بودند و بر اين باور بودند كه اهداف والا و گسترده ومقاصد و ايده هاي عظيم نيازمند تحمل زحماتي متناسب با ميزان اهميت هدف و مقصد مي باشد (ج 17 ص 59)، ايشان تحول زيرين را بر تحول زبرين ترجيح مي دادند از آن لحاظ كه داراي اهداف و آرامانهاي بزرگ بودند. از اينرو امام راحل براي حركتي اهميت و ارزش قائل بودند كه از متن جامعه برخاسته و بر اساس خواستها و تقاضاها و اراده مردم شكل گرفته باشد (ج 16 ص 26) بنابراين ديدگاه حضرت امام نسبت به انقلاب ديدگاه حداكثر گراست (maximalist) كه تحولي شگرف در تمامي ساختها و كاركردهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و ايدئولوژيك را در تحقق آن لازم مي داند و اين در حالي است كه طرفداران انديشه حداقل گرا (minimalist) يا تقليل گرا (reductionist) انقلاب را صرفا حركتي براي انتقال و جابجايي قدرت مي دانند. البته امام راحل (ره) انقلاب را تنها راه تغيير وضع اجتماعي نمي دانستند بلكه قبل از هرچيز معتقد به اصلاح حاكمان از طريق پند واندرز و نصيحت هيئت حاكمه از طريق مسالمت آميز بودند و در صورتي كه پندها واندرزها و سپس مجادله ها موثر واقع نمي گرديد در آنصورت راه اصلاح وضع موجود همانا تغيير آن از طريق مقابله با رژيم حاكم و اقدام براي انقلاب عمومي به منظور سقوط نظام حاكم تشخيص داده مي شد. از

اينرو امام خميني قائل به اعمال قاعده تدرج در مورد اصلاح هيئت حاكمه بودند. يعني در صورتي كه با نصيحت و ارشاد، حاكمان وقت حاضر به تغييرات رفتاري و اصلاح نظام سياسي نمي شدند آنگاه دست زدن به انقلاب، امري اساسي و ضروري تلقي مي گرديد. از نظر امام خميني اصل، هدايت و اصلاح است. لذا اگر هيئت حاكمه به چنين اصلاح و ارشادي مبادرت ورزيد هدف تحقق يافته است و تنها در صورت تخطي هيئت حاكمه از ارزشها و مباني اسلامي است كه انقلاب جايز بلكه واجب مي گردد. از اينرو گرچه حضرت امام ايدئولوژي تهاجمي يعني سرنگوني رژيم پهلوي و تلاش براي برقراري ارزشها و مباني جديد از طريق ايجاد حكومت اسلامي را مدنظر داشته. ليكن ايدئولوژي تدافعي را راه حل اوليه مي دانستند. بدين معني كه ضمن پرهيز از سرنگوني رژيم وقت كه وجودش ضامن برقراري نظم و امنيت در كشور است، از باب نصيحت به حاكمان اسلامي اهتمام به هدايت آنان به عمل به احكام و مباني اسلام داشتند و عليرغم ناقص دانستن قانون اساسي مشروطيت، از باب قاعده الزام (الزموهم بها الزموا عليه اقسهم) به آن استناد مي جستند. سياست حضرت امام در مقابله با وضع موجود بر مبناي عمل به وظيفه شرعي، تكليف الهي استوار بود و با توجه به اينكه انگيزه قيام را نه براي منافع شخصي يا اميال نفساني كه براي رضاي خداوند مي دانستند بر اساس آيه شريفه "قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثني و فرادي" هم آحاد جامعه و هم كليه گروهها و دستجات اجتماع را به قيام دعوت مي نمودند و از

اينرو تماس راه حل هاي فردي و جمعي را در اين رابطه ضروري مي دانستند. به نظر ايشان بايستي اجتماع ايران و رواج و همراهي شعار با شعور به عنوان بستر اصلي انقلاب تحقق يابد تا از رهگذر فراگير شدن نهضت در كليه اقشار، حكومت عدل اسلامي ايجاد گردد به خاطر همين ويژگي بود كه امام خميني براي تحقق هدف مقدس استفاده از ابزارهاي شرافتمندانه را ضروري مي دانست و با توجه به ماهيت الهي نهضت از اتحاد تاكتيكي با گروههاي چپ و ماركسيستي سرباز مي زد و اعلام مي كرد كه "ما حتي براي سرنگون كردن شاه با ماركسيستها همكاري نخواهيم كرد" چرا كه هدف امام صرفا نابودي فيزيكي رژيم و انتقال قدرت از گروهي به گروه ديگر نبود بلكه مقصد ايشان تحول فكري و روحي در جامعه از سطوح فردي و جمعي بود. از سوي ديگر، حضرت امام (ره) نه تنها انقلاب را ضروري مي دانستند، بر گسترش دايره آن به ساير كشورهاي اسلامي نيز تاكيد داشتند و بر اساس آيه شريفه "ولتكن منكم امة يدعون الي الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر" خواهان تلاش مردم ام القري براي صدور انقلاب و برقراري حاكميت اسلام در تمامي دنيا بودند. ليكن در اين رهگذر نيز قائل بر اعمال اصل تدرج بودند و راه حل زبرين را براي تحقق اسلامگرايي ناديده نمي انگاشتند بلكه آن را راه حلي اوليه در برپايي ارزشهاي اسلامي تلقي مي نمودند. از اينرو با نصايح خود به حاكمان كشورهاي اسلامي و دعوت آنها به پيش گرفتن خط مشي صحيح اسلامي و حاكميت بخشيدن به احكام الهي ابتدا بر

انقلاب زبرين در هيئت حاكمه دول اسلامي تاكيد داشتند و سپس در صورت عدم هدايت حاكم اسلامي انقلاب را تنها راه نجات ملل مسلمان و شرطي اساسي براي تحقق ارزشهاي اسلامي مي دانستند. آنچه ازانديشه امام خميني استنباط مي شود ما را به اين نظريه رهنمون مي سازد كه حضرت امام بر "بناي حكومت اسلامي درام القري" به عنوان گام اوليه در تحقق تاكيد داشتند و در اين رابطه وجه ذهني انقلاب يعني آگاهي و بيداري را مقدم بر وجه عيني انقلاب يعني تغيير نظامهاي فاسد و برقراري حكومت اسلامي مي دانستند و صرفا پس از تحقق ثبات درام القري و در صورت وجود امكانات و شرايط لازم و كافي براي صدور انقلاب در ساير كشورهاي اسلامي بود كه فراگير شدن گستره نهضت اسلامي را مورد تاكيد قرار مي دادند كه در اين رابطه نيز هدف از ترويج و صدور انقلاب را ابتدا بيداري و تغيير افكار و اذهان مي دانستند تا مقدمه اي براي خروج از زير بار ظلم گردد (ج 11 ص 44) . حضرت امام علاوه بر تحقق انقلاب بيروني يا تحول مادي، انقلاب دروني را نيز شرطي اساسي در تحقق نهضت اسلامي مي دانستند. بر مبناي ديدگاه حداكثرگراي ايشان، علاوه بر تحول اساسي در تمامي اركان سياسي، اقتصادي و اجتماعي، تحول فكري، ايدئولوژيكي، عقيدتي و فرهنگي نيز امري ضروري در تحقق انقلاب است. با توجه به تاكيد ايشان بر جبنه معنوي و محتوايي انقلاب، امام خميني بر اين باور بود كه "انقلاب نياز به يك نهضت فكري دارد" (ج 11 ص 196) چرا كه انقلابهاي غيرايدئولوژيك منجر به تحول روحي و

دروني در مردم نمي نگردد و به ديكتاتوري و اختناق منجر خواهد شد. به نظر امام راحل پارامتر اسلام موجب پديد آمدن تحول روحي مي گردد چرا كه هدفي عظيم يعني پياده شدن احكام خدا در روي زمين را مطرح مي نمايد كه اگر نصب العين ملت قرار گيرد در سايه آن وحدت و اتحاد و همدلي ميان اقشار جامعه حاصل مي شود و در سايه همين تحول روحي مبتني بر اعتماد به خدا، بريدن از غير او، شجاعت، استقبال از شهادت و تلقي آن به عنوان سعادت است كه انقلاب بيروني تحقق مي يابد. بر اين مبنا حضرت امام لازمه انقلاب را تغيير ادراك و نگرش عامه مردم نسبت به خويشتن و پديده هاي بيروني مي دانند و در راستاي نگرش رايج از روابط بين الملل كه "تلقي از واقعيت مهمتر از خود واقعيت است"، بر اين اعتقاد بودند كه "تصور مردم از وضع اجتماعي عامل انقلاب است نه واقعيت وضع اجتماعي" (ج 11 ص 4و5) از اينرو ديدگاه حضرت امام در مورد انقلاب را مي توان رهيافتي ادراك دانست.

گفتار 1

مباحث شناختي - معرفتي انقلاب از ديدگاه امام خميني (ره) شايد بتوان ديدگاه حضرت امام (ره) در مورد وجود شناسي انقلاب را در سه مرام شناسي، بسترشناسي و علت شناسي مورد بررسي قرار داد. در مرام شناسي به شناخت اهداف نهضت اسلامي از ديدگاه امام خميني پرداخته مي شود. در بستر شناسي، به زمينه ها و علل بروز انقلاب اسلامي در نظرگاه امام اشاره مي گردد و در علت شناسي به تجزيه و تحليل علل پيروزي انقلاب اسلامي از زاويه ديد حضرت امام اهتمام

مي شود.

الف - مرام شناسي اولين گام در مبارزه تعيين هدف و مقصد است كه در اين رابطه حضرت امام تحقق علمي محتواي اسلام و حاكميت قوانين اسلامي را وجهه همت خود قرار داده بود (ج 13 ص 247 و ج 8 ص 50) كه اين بعد عقيدتي - سياسي وماهيت اسلامي نهضت (ج 15 ص 74) از دو جنبه نظري و كاركردي قابل بررسي است. در بعد نظري، اهدافي از قبيل احياي احكام الهي (ج 13 ص 28)، اداي تكليف، حفظ اسلام به عنوان يك امانت الهي، احياء قرآن (ج 16 ص 27) حياتي دوباره به اسلام (ج 17 ص 64) و مطرح شدن اسلام به عنوان وزنه اي موثر در سطح جهاني مطمع نظر حضرت امام بود. در بعد كاركردي، اجراي احكام الهي و احكام قرآن مجيد، پياده كردن احكام اسلام (ج 16 ص 27)، استقرار حكومت الله به همت تمامي اقشار ملت (ج 7 ص 27) اسلامي ساختن تمامي ارگانهاي، نهادها و سازمانها، پياده كردن اسلام واقعي از طريق تدوين قانون اساسي اسلامي (ج 8 ص 255) مورد توجه امام راحل بود. از اين رهگذر احكام اسلام جهانگير شود. (ج 6ص 22) از اينرو حاكميت اسلام در بعد داخلي و خارجي به عنوان هدف اصلي انقلاب قلمداد مي شود. حضرت امام در بعد جهاني نهضت و فراگير شدن آن در عالم، وظيفه هر فرد را شناساندن اسلام راستين و تبليغ اسلام در عمل و برقراري و گسترش آن از طريق صدور انقلاب اسلامي ايران به ملت هاي جهاني مي دانند (ج 15 ص 200 و 212) و بر اتحاد مسلمانان داخل و

خارج جهت "انقلاب جهاني اسلامي" (ج 6 ص 48) و تاسيس حكومت جهان اسلام و تشكيل حزب مستضعفين (ج 8 ص 267 و 276) از بين بردن دشمنان اسلام و بشريت و در نهايت برقراري صلح و صفا در جهان تاكيد داشتند. علاوه بر اين هدف عمده يعني حاكميت احكام الهي و اسلامي، حضرت امام اهداف ديگري از قبيل عدالت جويي، استقلال طلبي، آزاديخواهي و برقراري معنويت اخلاقي و سعادت بشري را براي نهضت قائل بودند كه در زير به آنها اشاره مي شود.

1- عدالت جويي امام خميني (ره) يكي از اهداف انقلاب اسلامي ايران را ايجاد قسط و عدل (ج 8 ص 86 و 187) بسط عدالت فردي و اجتماعي، جلوگيري از ظلم و جور (ج 4 ص 46)، ايجاد حكومت قانون و اجراء قوانين بر معيار قسط و عدل مي دانند. در اين رابطه حضرت امام (ره) مصاديق اجتماعي و اقتصادي عدالت را برمي شمرد و آنها را زمينه ساز حكومت حق به نفع مستضعفان و حكومت جهاني حضرت مهدي (عج) مي داند (ج 15 ص 212) . حمايت و طرفداري از مستضعفان، خدمت به ضعفاء، رسيدگي به وضع محرومين و نجات آنان از زير يوغ ستمگران، از بين بردن فقر و شكافهاي طبقاتي در زمره گامهاي مورد نظر حضرت امام (ره) براي تحقق عدالت و وصول مستضعفان به حقوق حقه خويش تلقي شده است. (ج 4 ص 59، ج 6 ص 17، ج 6 ص 20 ج 6 ص 80) .

2- استقلال طلبي از نظر حضرت امام استقلال داراي دو بعد سلبي و ايجابي است. استقلال سلبي همانا استعمارزدايي است كه زمينه

ساز تحقق حكومت نه شرقي، نه غربي محسوب مي گردد. (ج 17 ص 63) امام راحل يكي از اهداف انقلاب اسلامي را "قطع دست اجانب از مملكت اسلامي" (ج 6 ص 177و 178)، قطع ريشه هاي وابستگي، رفع سلطه و ضعف و سستي و زبوني در مقابل استعمار، جلوگيري از استثمار و استعباد و قطع منافع و مطامع استعمارگران و در يك كلام استقلال از استعمار خارجي تلقي مي نمايد. امام خميني ضمن تائيد بر "ماهيت ضد استعماري "نهضت (ج 15 ص 74)، هدف انقلاب اسلامي را خارج شدن از مدار وابستگي به كشورهاي امپرياليست و در نهايت "شكست ابرقدرتها "مي داند. (ج 13 ص 197) در اين رابطه، حضرت امام نه تنها بر كوتاه كردن دست جنايتكاران خارجي و به انزوا كشاندن قدرتهاي استعماري در جهان كه بر مقابله با ايادي منطقه اي امپرياليسم بويژه صهيونيسم تاكيدي ويژه دارند. (ج 15 ص 212) در رابطه با استقلال ايجابي، امام خميني هدف انقلاب اسلامي را تامين استقلال مملكت در ابعاد سياسي نظامي، فرهنگي، اقتصادي و فكري مي داند (ج 4 ص 6 و 87 و ج 8 ص 116) . ايشان سپردن كار به كاردانان و طنخواه امين (مصاحبه حضرت امام با راديو تلويزيون فرانسه در 23 شهريور ماه 1357)، خودكفايي و اختصاص مخازن و منابع كشور به مردم و استقلال فكري و مراكز آموزشي را از پيش شرطهاي لازم براي تحقق استقلال مي دانند.

3- آزاديخواهي از نظر حضرت امام يكي از اهداف انقلاب اسلامي آزاديخواهي است كه دو بعد آن يعني آزادي منفي (رهايي از ظلم و جور و استبداد حاكم) و آزادي مثبت

(ايجاد نهادهاي تثبيت كننده آزادي و مشاركت عامه مردم در تعيين سرنوشت سياسي خود) را در برمي گيرد. در رابطه با آزادي منفي، امام خميني ضمن تاكيد بر ماهيت ضداستبدادي و ظلم ستيزي نهضت (ج 15 ص 74)، مقابله با حكومت جائرانه و ستمگر و عمال سرسپرده و دست نشاندگان ظالم آن (ج 4 ص 17)، از بين بردن ريشه هاي طاغوت و نظام شاهنشاهي و سلطنتي (ج 4 ص 6) و قطع ريشه هاي اختناق، طاغوت و جنايتكاران (ج 6 ص 5) را از مصاديق آزادي ازاستبداد داخلي و نجات از ستم ستمگران مي داند (ج 13 ص 127) در خصوص آزادي مثبت، امام خميني بر احياء روحيه آزاديخواهي، مبارزه با بردگي و بندگي، ايجاد حكومت مردمي توام با آزادي اظهار نظر در امور سياسي و مشاركت كامل مردم به منظور اعمال اصلاحات اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي و بطور كلي آزادي ملت بر معيار عقل و عدل (ج 4 ص 6) و بخصوص "آزادي نسل جوان به معناي واقعي" (ج 8 ص 271 و272) تاكيد داشتند. از سوي ديگر حفظ حقوق اقليتهاي مذهبي (ج 6 ص 162) و رفتار مبتني بر كمال انصاف و مطابق قانون با آنان از جمله مصاديق آزادي مثبت از ديدگاه حضرت امام بشمار مي آيد.

4- برقراري معنويت اخلاقي و سعادت بشري امام خميني ضمن تاكيد بر عامل معنويت به عنوان يكي از اهداف عمده انقلاب اسلامي، مقصد نهضت را ترويج اخلاق و آداب اسلامي (ج 13 ص 261 و262)، انسان سازي و تربيت نسل آينده و اصلاح فرهنگ (ج 6 ص 162)، تحقق ارزشهاي اسلامي - انساني و

خارج كردن مردم از اسارت نفس (ج 18 ص 32) مي داند و معتقد است هدف معنوي انقلاب اسلامي مبارزه با فساد و فحشاء جنسي و اداري (ج 4 ص 85 و 116)، قطع ريشه هاي فساد، منع از انواع كجرويها و تحقق ارزشهاي اخلاقي بوده است (ج 16 ص 264) . از سوي ديگر، حضرت امام، علاوه بر جلوگيري از فساد و تباهي جامعه و راه بردن جامعه به موازين عقل و عدل و انصاف، هدايت از بت پرستي به يكتاپرستي و مبارزه با ارزشهاي جاهليت (ج 5 ص 29)، بر تضمين سعادت بشر (ج 6 ص 14)، تامين رفاه همگان (ج 6 ص 22)، اصلاح شرايط زندگي براي اكثريت قاطع ملت و برقراري صلح بر پايه شرافت و انسانيت به عنوان اهداف نهضت اسلامي تاكيد داشتند.

ب - بستر شناسي امام خميني ضمن تجزيه و تحليل زمينه ها و علل بروز قيام، معتقد است كه سياستهاي رژيم شاه موجب خدشه دار شدن مشروعيت اين رژيم و سبب اصلي قيام گرديد. امام خميني عامل اصلي قيام را شخص شاه و تحريك رژيم و دسته حاكم و نه تحريك انقلابيون، مي داند. به نظر امام راحل بيشتر عملكرد رژيم پهلوي و نه حربه هاي فريبكارانه و ترفندهاي تبليغاتي آن از قبيل تظاهر به اسلامخواهي و حمايت ملت مورد قضاوت و سنجش از سوي مردم واقع مي شد به گونه اي كه به رغم وانمود ساختن رژيم شاه به تفاهم و توافق و سازش روحانيت با هيئت حاكمه و يا استفاده از روحاني نماها براي حفظ مشروعيت خود، مردم تشخيص دادند كه رژيم مزبور سياستهاي ضد اسلامي

و ضد ملي را دنبال مي كند و بدين ترتيب مشروعيت شاه و ايادي اش زير سئوال رفت. در اين رابطه، امام خميني سياست اسلام زدايي شاه، اختناق و ظلم و ستم رژيم پهلوي، پايمال شدن حقوق و آزاديهاي ملت، وابستگي به بيگانگان، رواج فساد مالي، اداري و اخلاقي و وقوع حوداث افشاگرانه ماهيت رژيم پهلوي را به عنوان زمينه هاي بروز قيام برمي شمرد.

1- سياست اسلام زدايي شاه در رابطه با سياست اسلام زدايي شاه بعنوان عاملي عمده در بروز قيام، امام معتقد بود كه رژيم شاه سعي در خالي كردن اسلام از محتواي خويش (ج 17 ص 194) و تضعيف موقعيت روحانيت نزد مردم داشت و مخالفت شاه باخواستهاي مردم و روحانيت در مورد تحقق احكام اسلامي بود كه منجر به نهضت اسلامي ايران گرديد. (ج 15 ص 137) در رابطه با سياست ضداسلامي از سوي شاه، امام معتقد است كه رژيم پهلوي سعي در معرفي دين اسلام به عنوان افيون جامعه و توده ها، معرفي حكومت اسلامي بعنوان يك حكومت اسبتدادي و زورگو، منزوي سازي اسلام در جامعه با ترويج اين فكر كه دين براي تخدير مردم است و اسلام نمي تواند در عصر كنوني حكومت را به دست بگيرد و در يك كلام تضعيف نهضت اسلامي از طريق اسلام زدايي، داشت (ج 16 ص 10 و 17ص 29) اقدامات رژيم شاه در جدايي دين از سياست و جدا كردن مردم ايران بويژه جوانان از اسلام و مذهب (ج 17 ص 194) و پايمال كردن ارزشهاي اسلامي انحراف از راه مستقيم اسلام، موجب گرديد كه مردم ايران احساس كنند كه"اعتقاد توحيدي و

مذهبي" (ج 19 ص 269) آنان ناديده انگاشته شده است. علاقمندي ملت به اسلام (ج 16 ص 35) وانگيزه الهي براي برقراري ارزشهاي اسلامي و بازگشت به هويت اسلامي از دست رفته و بازيابي هويت و شخصيت انساني بربادرفته موجب گرديد كه مردم ايران براي اداي تكليف به زنده كردن احكام اسلامي اهتمام نمايند و با قيام خود نشان دهند كه مطيع قوانين اسلام هستند. از سوي ديگر، مظهر سياست اسلام زدايي شاه تضعيف روحانيت و از بين بردن مركزيت حوزه هاي علميه بود (سخنراني امام در تاريخ 10 فروردين 1341) . رژيم شاه سعي ميكرد بازدن بر چسب ارتجاع و وابستگي و تهمت كهنه پرستي و مفتخوري به روحانيت (سخنراني امام در تاريخهاي 13/3/1342 و 25/2/1343) مردم ايران را از رهبران روحاني خود جدا سازد و بويژه دانشگاهيان را به روحانيت بدبين نمايد. ليكن بيداري و آگاهي مردم مانع از كنار زده شدن روحانيون از صحنه گرديد و ترفتندهاي تبليغاتي رژيم شاه در خصوص روحانيت با توجه به آگاهي ملت ايران خنثي شد.

2- اختناق و ظلم و ستم رژيم پهلوي نظام رژيم شاه ابعاد سركوب، تبعيض و نابساماني را دربرمي گرفت، به نظر حضرت امام يكي از عوامل بروز قيام همانا سياست تهديد و ارعاب و سركوب مخالفان از سوي شاه بود. استفاده از قدرت نظامي، ايجاد رعب و وحشت (ج 19 ص 66) عمال اختناق و فشار (ج 12 ص 258)، اتكاء به زور سرنيزه (ج 15 ص 182) و روا داشتن انواع ظلم و جور و قهر از سوي رژيم شاه نسبت به مردم موجب شد كه وسعت دامنه قهر و فشار

به درجه تحمل ناپذيري برسد و مردم ايران براي مقابله با غارت و چپاول اموال، تخريب منازل، هتك نواميس و سر به نيست كردن مخالفان و تظاهركنندگان از سوي رژيم پهلوي، دست به نهضت اسلامي زدند (ج 15 ص 182)، (سخنراني امام ره در 10/1/1341و12/11/1356 و مصاحبه امام با روزنامه لوموند فرانسوي در 14 ارديبهشت 1357) از سوي ديگر مالياتهاي كمرشكن شكاف اقتصادي و طبقاتي (ج 8 ص 95)، نابساماني وضع اقتصادي و فرهنگي (ج 2 ص 46)، دست اندازيهاي ايادي رژيم به مال و جان مردم (ج 2 ص 252) و روا داشتن امتيازات نابجاي اقتصادي، موجب گرديد كه مردم عليه تبعيض ها و محروميت ها و بي توجهي هاي رژيم به مسائل رفاهي و... قيام كنند و مبارزه با ظلم و ستم را از اهم وظايف خود بدانند.

3- پايمال شدن حقوق و آزاديهاي ملت امام خميني از بين بردن آزاديها و حقوق ملت از سوي رژيم شاه را ناشي از ساخت قدرت يك جانبه، قدرت طلبي و نوعي حكومت استبدادي شاه مي دانستند و معتقد بودند كه عدم دخالت مردم در مجالس شاهنشاهي (ج 12 ص 111)، سركوب آزاديهاي مردمي، عدم تطابق حكومت با خواست و ايدئولوژي مردم (ج 11 ص 190) و عدم موافقت شاه با حراست مردم و روحانيت (ج 15 ص 137) موجب نابودي حيثيتهاي ملي و مذهبي و انقطاع مردم از حكومت گرديده است. از اينرو به دنبال درك خيانت رژيم به ملت در خصوص محروميت از آزادي، مردم ايران به مقابله با رژيم پهلوي دست زده، در اين رابطه امام خميني معتقد است كه يكي از عوامل بروز

قيام همانا اعتلاي شعور سياسي مردم (ج 19 ص 198)، بيداري ملت (ج 8 ص 30)، تحول مردم و بالا رفتن فهم سياسي آنان (ج 11 ص 88) و نارضايتي عام مردم از فقدان آزاديها و حقوق مشروع بوده است. به خاطر بالارفتن شعور آگاهيهاي مردم از يكسو و فقدان پايگاه مردمي رژيم شاه و نبود آزادي و مشاركت سياسي از سوي ديگر بود كه مردم انقلابي ايران دست به قيامي اسلامي زدند تا به حقوق و آزاديهاي شرعي خود دست يابند.

4- وابستگي به بيگانگان امام خميني عامل فروپاشي حكومت پهلوي را عدم اتكاء به قدرت ملت و اتكاء به بيگانگان مي داند (ج 7 ص 5) و معتقد است كه عامل قيام اسلامي همانا وابستگي فرهنگي، اقتصادي، نظامي، و سياسي رژيم پهلوي به بيگانگان، دخالت اجانب در امور داخلي مملكت، اتكاء رژيم به خارجي و بيگانه (ج 15 ص 182)، وابستگي عمال مملكت به استعمارگران و عدم اتكاء به قدرت مردم (ج 15 ص 130) و فقدان مشروعيت به دليل حمايت بيگانگان (ج 1 ص 130) بوده است. از اينرو، تكيه رژيم شاه به استعمار خارجي (ج 11 ص 190) و از دست دادن پايگاه ملي (ج 7 ص 5و6) موجب انحطاط اقتصاد مملكت، نابودي سرمايه هاي انساني، و مادي، تاراج خزائن مملكت، استثمار ذخاير و نابساماني وضع اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي ايران گرديد كه اين مهم موجبات بروز قيام را براي دستيابي به استقلال در معناي اراده آزادتصميم گيري در سياستهاي داخلي و خارجي فراهم آورد.

5- رواج فساد مالي، اداري و اخلاقي از نظر حضرت امام ظلم و ستم شاه به آن اندازه

رسيده بود كه سعي در انحطاط فرهنگ مملكت از طريق ترويج فرهنگ مبتذل غربي و شيوع مراكز فساد فحشا داشت (ج 15 ص 54) . اشاعه فساد و تعليمات انحرافي در دانشگاهها و سرگرم كردن جوانان و افراد مملكت به مسايل ويرانگري چون مواد مخدر و عياشي (ج 17 ص 194) اين تكليف را براي آحاد ملت مسلمان ايران ايجاد كرد كه در برابر ظالم قيام كنند چه غلبه كنند و چه كشته شوند (ج 13 ص 32) امام خميني سعي در تحريك مردم به قيام و بيدارسازي آنان از خواب غفلت نمودند. به بركت تحول روحي و فرهنگي در جامعه (ج 8 ص 15 وج 19 ص 151) و زنده شدن اميد و اطمينان و اعتماد به نفس در مردم و تقويت بنيه عقيدتي - سياسي آنان و در يك كلام ايجاد يك انقلاب دروني در باطن مردم بود كه ملت ايران براي برقراري معنويت و تحقق ارزشهاي اصيل انساني و اسلامي قيام كردند كه اين مهم نهايتا منجر به بروز انقلاب گرديد (ج 19 ص 269)

6- وقوع حوادث افشاگرانه ماهيت رژيم پهلوي (علل خطي و دوري قيام) امام خميني در رابطه با علل خطي و علل دوري اشاره مي كند و معتقد است كه علل بروز قيام از يكسو خطي است از آن لحاظ كه نهضت اسلامي فرآيندي بود كه به مرور زمان شكل گرفت و از سوي ديگر دوري است از آن لحاظ كه برخي حوادث، پديده ها و جريانات موجب تسريع در وقوع انقلاب گرديد و نقش كاتاليزور يا تسريع كننده قيام را ايفا كرد. در رابطه باعلل خطي قيام، امام

خميني معتقد بودند كه بعضي از آنها ريشه در نهضت تنباكو و جنبش مشروطيت دارد از آن لحاظ كه قدرت مذهب و روحانيت را آشكار و مقبوليت آنان را نزد مردم بر ملا مي سازد; و برخي ديگر از قبيل قيام 15خرداد سرآغاز نهضت اسلامي روحانيت بشمار مي آيد (ج 7 ص 50) و از آن لحاظ نقطه عطفي از تاريخ كشور ما محسوب مي شود كه روحانيت به تجهيز خويش و تربيت مردم به آغاز فعاليت سياسي اهتمام كرد (ج 12 ص 153) در رابطه با علل خطي انقلاب، امام خميني بر اين اعتقاد است در طول يك قرن مردم ايران كوشيده بودند، كه دست به ايجاد حكومت اسلامي بزنند و احكام اسلام را ترويج نمايند ولي عليرغم تحمل تلفات و رنجهاي فراوان در اين راه موفق نشده بودند از طرف ديگر استعمارگران در طول مبارزات متوجه شده بودند كه بايد با برنامه اي دقيق و مدون، اساس اسلام را آهسته و بتدريج از ميان بردارند و بنابراين در راستاي اين سياست، رژيم پهلوي دست به اسلام زدايي زد و خواست كه با ابتكار احتمال انقلاب اسلامي را به صفر برساند. در همين راستا، مفاهيم عميق عدالت اجتماعي، اسلام و قرآن به الفاظي بي محتوا تبديل شده بود و در نتيجه براي حفاظت از كيان و شرف ملت و مناقع ديني و اخروي مردم ايران، حكومت اسلامي ضروري مي نمود. (برگرفته از : ج 6 صفحات 1 و 6 و23 و 41و 58 و 76 و 81 و 92 و 95 و 97 و 133) در رابطه با علل دوري قيام، حضرت امام بر

اين اعتقاد بودند كه حوادث و وقايع آموزنده مانند 17 شهريور 57 كه از ايام الله بشمار مي آيند نقش مهم در افزايش آگاهي ملت ايران و برملا شدن ماهيت فريبكارانه رژيم پهلوي را آشكار كردند، زمينه ساز انقلاب اسلامي و به ثمر رسيدن آن بودند (ج 15 ص 137) و به عنوان جرقه قيام و كاتاليزور نهضت نقش عمده اي در تسريع بروز انقلاب داشتند.

ج - علت شناسي نظريات حضرت امام در خصوص علل و عوامل پيروزي انقلاب اسلامي را مي توان از دو زاويه مورد بررسي قرارداد: يكي از زاويه خاستگاه و منابع قدرت بسيج انقلابي كه سرانجام بر منابع قدرت رژيم وقت فائق آمد و ديگري از زاويه وجه ذهني و جنبه فكري قيام كه بر ايمان به خدا و تحول ادراكي و روحي مبتني بود.

1- خاستگاه و منابع قدرت بسيج انقلابي بر مبناي مكتب رئاليسم سياسي، منابع قدرت نهضت و رژيم در تقابل با يكديگر قرار مي گيرند و زماني انقلاب به پيروزي مي رسد كه نهادها و منابع قدرت بسيج انقلابي بر رژيم وقت تفوق و چيرگي يابند. در رابطه با خاستگاه و منابع قدرت نهضت انقلابي، حضرت امام بر سه قشر هدايتگر، قشر نيمه متشكل و توده مردم تاكيد داشتند.

1- 1- قشر هدايتگر و پيشتاز حضرت امام روحانيت را به عنوان رهبران نهضت انقلابي و قشري عمده در هدايت انقلابي معرفي نمودند. امام راحل اين قشر پيشتاز و مصلح را داراي نقشي اساسي در بيدارسازي مردم مي دانستند (ج 16 ص 26) آنان به عنوان واسط بين رهبري و عامه مردم، نقش هدايت مردم در طول مبارزه را به

عهده داشتند وبا توجه به قدرت معنوي و خصوصيت روحاني خود، از تبعيت و انقياد مردم برخوردار بودند. (ج 8 ص 235 و ج 11 ص 128) اما حضرت امام نظراتي چند در خصوص عملكرد اين قشر به عنوان مظهر اسلام و داراي حضوري گسترده در صف مبارزات (ج 4 ص 10) دارند كه بدين شرح است: 1- 1- 1: ضرورت تحول روحي درروحانيت حضرت امام (ره) معتقدند كه روحانيت براي ايجاد تحول اجتماعي بايد از خود تحول روحي و انساني ايجاد كند تا اين انقلاب دروني منشا تحول در مردم و در نهايت تحقق انقلاب بيروني گردد. از اين رو نهضتي را بر قرار مي دانند كه از تحول دروني روحانيت و از فطرت انساني مردم برخاسته باشد.

2- 1- 1- ضرورت وجود پايگاه براي روحانيت امام راحل بر ضرورت حضور علماء در صحنه هاي انقلاب و در مساجد به عنوان مراكز عرفان و توحيد، پايگاه انقلاب و سنگرهاي اسلام تاكيدي عمده داشتند و معتقد بودند كه سخنرانيهاي وعاظ و روحانيون در اين مراكز عبادي كه تجلي جنگ بين كفار و مومنان است و نيز دخالت اين قشر در سياست، عامل عمده در بيداري مردم و در نهايت پيروزي انقلاب بشمار مي آيد. (ج 19 ص 229. ج 19 ص 93، 94 ج 17 ص 61) .

3- 1- 1- اهميت نقشي قشر پيشتاز حضرت امام بر نقش بيشتر از خود تاكيد داشتند و معقتد بودند كه رهبر به عنوان يك فرد از اهميت چنداني برخوردار نيست مگر اينكه از بطن قشري هدايت كننده برخيزد و به عنوان نماينده آن قيام كند. تاكيد امام در سخنرانيهاي

خود مبني بر اينكه انقلاب متكي به فرد يا شخصيت خاص نبوده است آنجا كه مي فرمايند: "و اگر من نباشم باز خود ملت هست" (ج 13 صص 38 و39) بيانگر عدم اعتقاد ايشان به پيشوا سالاري، نخبه گرايي و يا اتكاء نهضت به فرد مي باشد. با وجود اين، آن حضرت وجود نوعي عقبه يعني روحانيت را براي پشتيباني رهبري، از اركان مهم نهضت تلقي مي كنند. چرا كه اين قشر مي تواند با تبليغات وسيع و همه جانبه مذهبي، نقش عمده اي در ارتقاء اجتماعي و سياسي و مذهبي مردي ايفا نموده و از پايگاه مساجد براي معرفي حقانيت ملت و نهضت همگاني ايران بهره برداري نمايد. (ج 4 ص 47)

2- 1- قشر نيمه متشكل از آنجا كه برخي اقشار به دليل هم شغلي يا همفكري ارتباط و انسجام بيشتري در مقايسه با توده مردم داشتند از نظر حضرت امام مي توانستند نقشي موثر در مشاركت و دعوت مردم به شركت در حركتهاي ضد رژيم ايفا نمايند. در اين رابطه، حضرت امام بر نقش دانش آموزان، دانشجويان و دانشگاهيان، بازاريان، اصناف و بازرگانان تاكيد داشتند. (ج 17 ص 169) از نظر امام اين قشر نيمه متمركز مي توانستند از پايگاههاي انقلاب از قبيل دانشگاه و بازار به مبارزه با نظام شاهنشاهي اهتمام نمايند و با اعتصاب خود ضربه سختي بر پيكر رژيم مطلقه پهلوي وارد سازند: "اعتصابات بزرگ خود را هر چه بيشتر ادامه دهيد، دستگاه اين خائنين ياغي را فلج كنيد" (ج 4 ص 10 ، 83) . حضرت امام گاه از اين قشر نيمه متشكل و واسطه به عنوان طبقه متوسط

و در زمره معتقدين به مكتب و معتقدين به جمهوري اسلامي ياد مي كند. (ج 15 ص 85) .

3- 1- توده مردم حضرت امام از مردم عادي يا توده مردم كه فاقد تشكيل و غالبا از قشر محروم و مادون متوسط بودند به عنوان طبقه مستضعف و محروم ياد مي كند كه نقشي عمده و غالب را در پيروزي انقلاب اسلامي ايفا نمودند و حتي از نظرامام انقلاب متكي به قشر خاصي نبود: زنان دوشا دوش مردان در تظاهرات و راهپيماييها شركت نمودند و حتي سهم بيشتر و نقش موثرتري را در مقايسه با مردان ايفا كردند. (ج 14 ص 230) اما از نظر حضرت امام نقش عمده را در ميان "توده ملت" همانا طبقه مستضعف، مستمندان، فقرا، زاغه نشينان، حاشيه نشينان و محرومان (ج 17 ص 264) و يا طبقه سه و به تعبير ايشان "طبقه اعلاء" (ج 15 ص 91) به عهده داشتند، همانطور كه مستضعفان مومن در طول تاريخ نيز دنباله رو علماء و اولياي و انبياء در زمره حزب الله بشمار مي آمدند (ج 6 ص 184 و 186) بنابراين از نظر امام طبقات بالا در پيروزي انقلاب نقشي نداشتند و خاستگاه انقلاب بيشتر طبقه محروم و گودنشين (ج 14 ص 164) و زاغه نشينان و مردم پا برهنه (ج 19 ص 159) بودند كه با اتكال به خداي تعالي نهضت را به پيش بردند. (ج 19 ص 115) و سهم عمده اي در پيروزي انقلاب اسلامي ايفا نمودند. از جمله مسائل كه حضرت امام در مورد توده هاي عظيم مردمي تاكيد داشتند وحدت كلمه و مشاركت سياسي گسترده مردم بود

(ج 6 ص 49) . حضرت امام اتحاد و يكپارچگي، اتفاق آراء و توجه يكپارچه مردم به شكست طاغوت و وحدت اساسي اعتصام به حبل الله (ج 8 ص 155) را عامل استمرار حضور يكپارچه مردم در صحنه و دخالت آنان در سياست مي دانستند و معقتد بودند كه بسيج توده ها (ج 11 ص 190)، يكپارچگي و همبستگي اقشار به يكديگر و حضور آنان در جريان انقلاب و مبارزه باعزم و اراده اي پولادين عاملي عمده در پيروزي نهضت و تعيين مقدرات كشور به دست خود مردم به حساب مي آيد (ج 15 ص 74) كه در اين رابطه وحدت توده ملت با نيروي نظامي (ج 15 ص 107) و پيوند ارتش، ژاندارمري و شهرباني با ملت (ج 15 ص 107) از مصاديق عمده وحدت كلمه و ضامن پيروزي نهضت بشمار مي آيد.

2- وجه ذهني پيروزي نهضت در رابطه با وجه ذهني انقلاب، حضرت امام تحول روحي در سايه ايمان به خدا و تاييدات غيبي الهي را مطرح مي نمودند (ج 8 ص 7) و رمز پيروزي نهضت را اظهار ارادت ملت به اسلام وتوجه به مقصد الهي مي دانستند. (ج 8 ص 72)

1- 2- ايمان و معنويت (از خودگسستگي و به خدا پيوستگي) حضرت امام بر ايمان به خداوند (ج 17 ص 40) و تكيه بر قدرت لايزال الهي (ج 19 ص 3) به عنوان قدرت معنوي نهضت تاكيد داشتند و معتقد بودند كه "منبع قدرت ملت ايران اتكال به خداوند است". (ج 12 ص 68) امام معتقد بودند كه قيام ملت ايران براي خدا و با پشتوانه الهي بود (ج 4 ص

10) و حفظ عنايت خدا منشا تمام پيروزيهاست (ج 17 ص 144) . از اينرو حضرت امام اتكال به قدرت لايزال الهي و ذات مقدس حق (ج 11 ص 72)، هجرت از نفس به حق و از دنيا به عالم غيب (ج 11 ص 73) و گسستن از خود و پيوستن به خدا (ج 11 ص 73) را رمز پيروزي نهضت مي دانستند و بر اين باور بودند كه "پيروزي را شمشير نمي آورد، پيروزي را خون و قدرت ايمان مي آورد" (ج 6 ص 49) . ايشان نيروي ايمان به خدا و اسلام و قرآن و اجتماع عقل و روح و بدن در كنار يكديگر (ج 16 ص 198) و در نهايت خواست خداي تبارك و تعالي (ج 17 ص 59) را عامل پيروزي نهضت مي دانستند و اظهاري مي داشتند كه "به بركت اسلام و گرايش به اسلام و با فرياد الله اكبر، اين پيروزي بدست آمد" (ج 12 ص 16) . امام امدادهاي غيبي الهي (كه خارج از اراده بشر است) و اعتقاد مردم به ياري خداوند متعال را عامل معنويت و اسلاميت قيام و توجه ملت به مقصد اسلامي و معيارهاي انساني معنويت (ج 8 ص 73) را بيانگر اسلامي و معنوي بودن نهضت (ج 6 ص 17) مي دانستند. و بر اساس آيه مباركه "ان تنصرالله ينصركم "توجه ملت به خدا را عامل ياري پروردگار و پيروزي نهضت قلمداد مي نمودند و مي فرمودند: "چه كسي منصرف كرد اينها را و چه كسي خوف در دل آنهاانداخت؟ شما كه قدرت نداشتيد خوف در دل آنها بياندازيد و باعث پيروزي ما

آن خداي تبارك و تعالي بود" (ج 12 ص 16) . يك دست غيبي الهي بود كه مردم ما را از آن حال رخوت و از آن حال سستي، از آن حال بي خبري برگرداند (ج 11 ص 88) . از اين رو وجه ذهني قيام را همان اعتقاد به اسلامي بودن خود و اسلامي كردن ديگران و عشق به كمال مطلق مي دانستند.

2- 2- تحول روحي و ادراكي ملت حضرت امام بر تحول و انقلاب دروني مردم (ج 19 ص 270) و تحول باطني آنان در اثر عنايت خدواندي (ج 6 ص 29) و بروز تحول روحي و انساني و تعاون در ملت به دست خداوند تعالي (ج 9 ص 19) را عامل پيروزي انقلاب مي دانستند و اين تحول فرهنگي (ج 6 ص 252) روحي و معنوي جامعه (ج 8 ص 95، ج 6 ص 33) را مرهون "شكسته شدن بت خوف " (ج 13 ص 140 و141) ايجاد اميد و اطمينان به پيروزي و عدم رخنه ياس كه از جنبود ابليس است مي دانستند. تلقي ملت از قيام به عنوان "اداي وظيفه شرعي" (ج 13 ص 133) جرات مبارزه و ايستادگي در برابر قدرتهاي زمان و وابستگان خارجي و داخلي آنها (ج 15 ص 74) را با عزم بزرگ و اراده اي قوي و مشتي آهنين (ج 19 ص 198) تقويت كرد. از اينروست كه امام خميني عدم هراس از ابرقدرتها را موجب پيروزي هاي معجزه آسا مي دانست (ج 19 ص 5) . اين تحول كيفي از نظر امام بسيار كارسازتر از كثرت عددي بود آنجا كه مي فرمايد: "از ملت

عدد نترسيد. عدد كار پيش نمي برد. كيفيت اعداد است كه كار پيش مي برد (ج 17 ص 58) . از مظاهر اين تحول مي توان از عدم خوف و همت والاي جوانان و ملت، ارتقاء روحيه گذشت، فداكاري، جوانمردي، صبر و تحمل و ايثار در انقلابيون دانست (ج 16ص 47، ج 19 ص 41) . امام معتقد بود كه خود سازي و تزكيه نفس و توكل بر خدا و گذشت انقلابيون از منافع شخصي و آمادگي براي فداكاري (ج 11 ص 73 و 74) روحيه اعتماد به نفس و باور به خويشتن را در توده ها تقويت كرد و موجبات اعتلاي شعور آگاهيهاي سياسي - اجتماعي و افزايش ظرفيتهاي معنوي آنان را فراهم آورد (ج 19 ص 204) . در نظر امام اعتقاد ملت به اينكه شهادت سعادت است (ج 19 ص 165، ج 6 ص 92) و افزايش ورحيه شهادت طلبي و شجاعت (ج 6 ص 17 و40) رمز غلبه مشت بر توپ و تانك (ج 8 ص 278) است. اين تحول ادراكي در ملت كه مبارزه با طاغوت را به عنوان جهاد في سبيل الله تلقي مي كند موجبات پيروزي تمدن بر بربريت و حق بر باطل را فراهم ساخت.

گفتار 2- مباحث توصيفي

تحليلي انقلاب از ديدگاه امام خميني حال شايسته است اين نكته مورد مداقه قرار گيرد كه از نقطه نظر امام خميني انقلاب اسلامي ايران متصف به چه اوصاف و ويژگيها مي باشد و عوامل دوام يا شكست انقلاب چگونه مورد تجزيه و تحليل و ارزيابي قرار گيرد. از اينرو در اين گفتار مباحث توصيفي و تحليلي كه صبغه اي از

آينده نگري را نيز به همراه دارد از قبيل ويژگيها و صفات متمايز، دستاوردها، عوامل تداوم و استمرار و آسيب شناسي انقلاب اسلامي مورد بررسي قرار مي گيرد تا از اين رهگذر مسائل انقلاب پس از پيروزي از زاويه ديد امام مورد اهتمام واقع شود.

الف - ويژگيها و صفات متمايز انقلاب اسلامي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران از بسياري جهات از ساير انقلابها متمايز است. به گفته حضرت امام "انقلاب اسلامي از همه انقلابها جداست هم در پيدايش و هم در كيفيت مبارزه، و هم درانگيزه انقلاب و قيام (ج 8 ص 7) ". از نظر امام راحل "اين انقلاب بهترين انقلابهايي است كه تاكنون واقع شده است" (ج 10 ص 49) و آن را "پديده اي كم نظير يا بي نظير (ج 15 ص 85) و"انقلابي منحصر به فرد" (ج 15 ص 118) مي داند. از ويژگيهاي متمايز انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني مي توان به بعد معنوي و اسلامي نهضت، تحقق آزادي كامل پس از انقلاب، تغيير و تحولات بنيادين و عميق، آرام بودن انقلاب، هويت مستقل و نه شرقي و نه غربي انقلابي و سهيم بودن تمامي اقشار و طبقات جامعه از حمايت از انقلاب اشاره كرد.

1- بعد معنوي و اسلامي انقلاب از ديدگاه امام رحل (ره) انقلاب اسلامي ايران انقلابي تك بعدي و تك محوري و منحصر به تقاضاهاي مادي نبود بلكه انقلابي چند بعدي بود كه باعث شكوفا شدن استعدادهاي مادي و معنوي گرديد و خواهان انقلاب ارزشي و معنوي نيز بود. امام خميني (ره) ضمن تاكيد بر ماهيت ايدئولوژيك نهضت معتقد بود كه"اين انقلاب سياسي يا نيمه سياسي نبود

بلكه تمام اسلامي بود" (ج 6 ص 17) . به نظر امام (انقلاب ايران هم از نظر محتوي و هم ظاهر اسلامي بوده است در صورتي كه انقلابهاي ديگر يا از هيچ لحاظ اسلامي نبوده اند و يا تنها از نظر ظاهر اسلامي بوده اند" (ج 15 ص 237) . از نظر ايشان تنها انقلابي كه در عصر فضا و تكنولوژي داراي جنبه مذهبي و اسلامي بوده و"انقلابي الهي براي خدا و ايمان بوده است" (ج 15 ص 76) انقلاب اسلامي ايران مي باشد. حضرت امام ضمن تاكيد بر عامل عقيده و ايمان و معنويت قيام و راه اسلامي و الهي نهضت (ج 13 ص 277 و ج 14 ص 264) انقلاب اسلامي ايران را " انقلاب ارزشها" و به عبارت ديگر "انفجار نور" مي داند. از آن لحاظ كه براي خدا و ايمان و دستيابي به اهداف معنوي و متكي بر عقايد اسلامي بوده است (ج 6ص 76و ج 15 ص 76) . به نظر امام خميني (ره) "ساير انقلابها جهت رسيدن به مسائل دنيوي بوده ولي انقلاب اسلامي ايران اهداف متعالي تري داشته است". (ج 17 ص 54و63) ايشان در جايي ديگر اشاره مي كند كه طريقه هاي ديگر براي وصول به چيزهاي دنيوي و انقلاب اسلامي براي وصول به ارزشهاي اسلامي است. (ج 17 ص 63) با توجه به اينكه اين انقلاب معنوي و تكامل گرا بود از نظر امام از همان آغاز حركت، راه آينده مشخص بود كه اين مشخص بودن هدف موجبات همراهي اكثريت توده هاي مردم با قيام اسلامي مزبور را فراهم آورد (ج 16 ص 12) چرا كه

معنويت قيام مانع از تحقق ساير اهداف سياسي آن يعني آزادگي، عدالت و رفع تبعيضهاي اجتماعي نمي گرديد. بدين لحاظ بود كه حضرت امام قيام اسلامي و الهي ايران را به دليل ماهيت اسلامي آن برتر از ساير انقلابها و بهتر از تمامي انقلابها مي داند (ج 10 ص 42، ج 13ص 32) و به دليل اين ويژگي ايدئولوژيك و اسلامي بود كه انقلاب اسلامي ايران ضمن توجه به صدور انقلاب وتاكيد بر سياست جهاني (ج 17ص 39 و 138) داراي ابعاد جهانشمول و فراوطني مي باشد.

2- تحقق آزادي كامل پس از انقلاب به نظر امام بعد از هر انقلابي آشفتگي و در نتيجه اختناق بوده است (ج 111 ص 191) اما ويژگي متمايز انقلاب اسلامي آنست كه بر خلاف ساير انقلابها "از همان روز اول همه گروهها را فرصت داد، همه روزنامه ها را اجازه داد و همه اجتماعات را اجازه فعاليت داد." (ج 10 ص 68) . عدم برقراري حكومت نظامي (ج 13 ص 18) يا قتل عام يا تصفيه هاي توام با كشتار، اجازه انتشار روزنامه ها و عدم توقيف آنها، عدم منع اجتماعات يا حبس افراد ياتعطيلي احزاب (ج 11 ص 107) و نيز احترام به اقليت هاي مذهبي همگي از مظاهر وجود "آزادي مطلق " (ج 10ص 107و 108) فورا پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران مي باشد. از اين لحاظ حضرت امام انقلاب اسلامي ايران را پر ثمر و كم ضايعه (ج 13ص 181) مي داند و معتقد است "ثمرات انقلاب در مقابل ضايعات و مضراتش زياد و چشمگير مي باشد" (ج 15ص 85 و 196)

3- تغيير و تحولات

بنيادين و عميق بيشتر انقلابها صرف دست به دست شدن قدرت در معناي حداقل گرا مي باشد در حاليكه انقلاب اسلامي ايران از آن لحاظ كه علاوه بر انتقال قدرت، خواهان ايجاد تغييرات بنيادين در ارزشها و دگرگوني در تمام ابعاد وجودي جامعه و فرد بود (ج 19 ص 269) . از اينرو در نهضت حداكثرگراي ايران، مردم خواستار تغييراتي اساسي در همه ابعاد جامعه ايراني اعم از سياسي، اقتصادي و فرهنگي بودند. ويژگي متمايز انقلاب اسلامي ايران آنست كه تحول معنوي و ايدئولوژيك و دگرگوني دروني در تمامي اقشار جامعه ايجاد كرد (ج 11ص 190 و191) و ضمن تاكيد بر گفتمان بازگشت به خويشتن و دوري از خودهاي تحميلي، انقلابي فردي را در انسان ايجاد كرد تا موجد انقلاب و تحول و دگرگوني در جامعه و اجتماع ايران گردد.

4- آرام بودن انقلاب از نظر حضرت امام "انقلاب اسلامي به انقلابات ديگر كه در طول تاريخ واقع شده يك انقلاب آرام بوده و يك انقلابي بوده كه ثمراتش زياد چشمگير و ضايعات نسبت به ثمراتش كم بوده است" (ج 15ص 85) . آرام بودن انقلاب به دليل "آرامش خاطر ملت و عدم ترس و واهمه" (ج 8ص 126) و اسلامي و انساني بودن انقلاب (ج 5 ص 75)، فقدان خشونت و خونريزي، عدم نابساماني و كم بودن قتل و كشتار انسانها بوده است (ج 10 ص 49) . از اين رو برتري انقلاب ايران در مقايسه با ساير انقلابها به دليل اصلاح سريع امور كشور وجود امنيت و آرامش و عدم برقراري حكومت نظامي پس از انقلاب برخلاف كشورهاي ديگر بوده است (ج 16 ص

82) .

5- هويت مستقل و نه شرقي - نه غربي انقلاب امام خميني معتقد است كه انقلاب اسلامي ايران به دليل هويت مستقل اسلامي خود از ساير انقلابها متمايز مي باشد. انقلاب اسلامي ايران به دليل عدم وابستگي به اردوگاههاي شرق و غرب و عدم اتكا به يكي از دو قطب قدرت و صرفا در ساير وابستگي به مبدا حقيقي يعني "الله "و با نقطه اتكاء توكل برخداي تبارك و تعالي، توانست در مقابل تمامي قدرتها عليرغم كمي عده و عده و كمي ابزار جنگ مقاومت نمايد (ج 15 ص 9) . كه در اين رابطه حضرت امام به آيه شريفه "كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله" استناد مي جستند و بر اين مبنا معتقد بودند كه "انقلابهاي ديگر به شرق و غرب وابسته بوده ليكن انقلاب اسلامي ايران انقلابي ملي بر اساس اسلام و نظير انقلابات انبياء بوده و جز به خداي متعال هيچ اتكاء و وابستگي ندارد (ج 15ص 118) و از اين لحاظ بيشتر از ساير انقلابها مورد هجوم تبليغاتي و تسليحاتي واقع شده است (ج 16 ص 149) ; چرا كه انقلاب اسلامي ايران داراي خصوصيتي مستقل بوده است در حالي كه انقلابهاي ديگر بيشتر چپي يا راستي بوده است (ج 15ص 9) . به دليل عدم وابستگي به قدرتهاي بزرگ (ج 19ص 5 وج 13 ص 257 و 258)، اين "انقلاب غيروابسته" (ج 15 ص 118) توانست با فقدان ابزار و ساز وسلاح و صرفا با قدرت ايمان برابر قدرتهاي شيطاني كه تا دندان مسلح بودند غلبه كند (ج 6ص 8) .

6- سهيم بودن تمامي اقشار و

طبقات جامعه در حمايت از انقلاب حضور مردم در صحنه براي حمايت از انقلاب و دولت و تعلق انقلاب به تمام اقشار و طبقات جامعه از ويژگيهاي متمايز انقلاب اسلامي ايران از ديدگاه امام راحل بوده است (ج 16ص 82) . ايشان معتقدند: "انقلاب ايران بهترين انقلابي بوده است كه در دنياي كنوني پيدا شده است و نكته اش هم اين است كه ملت مسلمان، انقلاب كردند، انقلاب مربوط به حزبي نبوده است، از طرف نظامي نبوده است بلكه از طرف خود ملت; و خود ملت مسلمان آن را به پيروزي و ثمر رساندند." (ج 10ص 68) از اينرو ويژگي متمايز انقلاب اسلامي خاستگاه و منشا مردمي و عدم تعلق آن به طايفه اي خاص بوده است. امام خميني (ره) خصوصيت مهم انقلاب را در دولتي نبودن، حزبي نبودن، فرقه اي نبودن، ارتشي نبودن و مربوط نبودن به كودتا مي داند (ج 15ص 118) و از اين لحاظ انقلاب اسلامي را انقلابي ملي، مردمي و تكامل گرا مي داند (ج 13 ص 247) كه بر مشاركت وسيع مردم در صحنه سياسي و " پشتوانه قوي مردمي" (ج 15 ص 35) استوار است. ايشان معتقد است ويژگي مهم انقلاب اين است كه اين انقلاب توسط خود مردم و مردم عادي خصوصا طبقه مستضعف و بدون وجود عوامل خارجي و صرفا با توكل به خداوند انجام شده است (ج 15 ص 91) . زيرين بودن انقلاب و نه زبرين بودن آن (ج 17 ص 82) به خاطر آنست كه عامه مردم از ارتش و غير ارتشي، كارمند و كارگر و كشاورز در آن دخالت داشتند و مربوط

به گروهي خاص يا مورد حمايت آن نبود بلكه از ميان توده مردم شعله ور شده بود و از طرف توده مردم تقويت و حمايت مي گرديد. از اينرو و توده مردم اعم از شهري و روستايي و كارگر و كشاورز هم علت موجده انقلاب و هم علت معده آن بودند. سهيم بودن تمامي مردم در پيروزي نهضت (ج 6ص 11) و تمركز امور در دست ملت مسلمان (ج 13ص 29) موجب آن گرديد كه اين انقلاب برخاسته از متن مردم شكست ناپذير باشد (ج 16 ص 26) . از اينرو قيام يكپارچه مردم و حضور ملت در صحنه به انقلاب اسلامي ايران خصوصيت ملي و مردمي از لحاظ منشا و تدوم داده است (ج 14 ص 203وج 15 ص 118) به گونه اي كه امام خميني (ره) هيچگونه انفكاك و جدايي بين دولت و ملت در اين انقلاب قائل نيست. (ج 15ص 85)

ب - دستاوردهاي انقلاب اسلامي امام خميني براي انقلاب دو مرحله فروپاشي نظام طاغوت و مرحله بازسازي پس از پيروزي بر رژيم شاهنشاهي را قائل بودند كه دستاوردهاي انقلاب را در رابطه به حكومت اسلامي پس از انقلاب مطرح مي نمودند. در اين رابطه ثمرات، مايه ها و آثار انقلاب را همانا تحول در نهادهاي سياسي - اجتماعي، آزادي، استقلال، گسترش مشاركت سياسي، جايگزيني ارزشهاي اسلامي و بيداري ملل مسلمان جهان مي دانستند كه ذيلا تفصيل آنها مي آيد:

1- تحول در نهادهاي سياسي - اجتماعي در رابطه باتحول در نهادهاي سياسي - اجتماعي، حضرت امام بيشترين تاكيد را بر پيدايش دولت خدمتگزار به عنوان دستاورد عمده انقلاب اسلامي داشتند. به نظر امام

ايجاد دولت مردمي كه مظهر اتحاد و همدلي دولت و ملت بشمار مي آيد از بركات انقلاب محسوب مي شود. چرا كه هدف كارگزاران حكومت اسلامي خدمت به اقشار مردم (ج 19 ص 161)، كار براي مستضعفان و براي مردم (ج 19 ص 242)، "حتي به مناطق محروم و ارائه خدمات به روستاهاي كشور" (ج 13ص 46)، ايجاد امنيت داخلي، كاهش بيكاري و بازسازي و سالم سازي ادارات مي داند. بدين دليل است كه دولت اسلامي مستظهر به پشتيباني ملت ايران است. از اينرو حكومت اسلامي مظهر "تحقق حقوق حكومت بر ملت و حقوق ملت بر حكومت" است. (ج 8 ص 146) . از نظر حضرت امام (ره) كاركرد حكومت انقلابي، تهيه و تنظيم قوانين باتوجه به معيارهاي عدل اسلامي، جاري ساختن احكام و قوانين الهي، احقاق حق و تعديل حقوقها و وفع تبعيضها مي باشد. (ج 13 ص 14) از ديدگاه ايشان، مردم در مقابل قانون برابر و علي السواء هستند و كارگزاران در برخورد، رفتار و گفتار با مردم رعايت عدالت را مي نمايند (ج 19ص 226) و سعي دارند با بركندن ريشه فقر و استضعاف به گونه اي عمل كنند كه عامه مردم شكوه نظام عدل اسلامي را لمس نمايند. ساده زيستي و عدم دلبستگي به مال و مقام از سوي كارگزاران (ج 19ص 11) و كم كردن تشريفات (ج 19ص 226) موجب مي شود كه زمامدار حكومت اسلامي با پايين ترين فرد جامعه برابر و يكسان باشد (مصاحبه امام با روزنامه لبناني النصر 2 آذر 1357) به گفته امام، در جمهوري اسلامي زمامداران مردم نمي توانند با سوء استفاده از مقام

ثروت اندوزي كنند و يا در زندگي روزانه امتيازاتي براي خود قائل شوند (مصاحبه امام (ره) با روزنامه ايتاليايي كوريره دلاسرا در 11 آبان 1357) و حكومت اسلامي را كه در آن "مسئولين از خود مردم هستند، (ج 16ص 12) از الطاف خفيه الهي برمي شمرد. چرا كه در سايه آن خداوند نعمت طمانينه، آرامش، سكينه قلب و اطمينان قلب را به آحاد جامعه اسلامي مي دهد (ج 14ص 165و166) . از سوي ديگر تشكيل حكومت عدل اسلامي مستلزم رفتار عادلانه قوه قضائيه يا عامه مردم بر اساس موازين اسلامي است (ج 19ص 184) . در رابطه با نهادهاي سياسي - اجتماعي، امام خميني (ره) تغيير بنيادين در مجلس، قوه قضائيه، شهرباني، ژاندارمري، راديو و تلويزيون، مطبوعات، قواي مسلحه مثل ارتش، سپاه پاسداران، بسيج و كميته و مردمي شدن آنان را با توجه به بيشتر آنها از طبقه متوسط و مادون متوسط هستند (ج 15 ص 40) از دستاوردهاي انقلاب اسلامي مي داند و انسجام ميان نهادها و ارگانهاي اسلامي و انقلابي را گامي عمده در نهادينه شدن آنها تلقي مي نمايد.

2- آزادي امام خميني (ره) آزادي بيان و قلم و فكر وانديشه را از دستاوردهاي مهم انقلاب مي دانستند. ايشان رفع اختناق، ايجاد فضاي آزادو گشوده شدن درهاي زندانهاي جهنمي به روي علما و روشنفكران را از پيامدهاي انقلاب اسلامي برمي شمردند و با اعتقاد به اينكه حكومت اسلامي مظهر حاكميت مردم و قدرت آنان است برآزادي اجتماعات و انتخابات و مراجعه به آراي عمومي تاكيد داشتند كه در اين رابطه به صر احت اعلام مي داشتند: "ما موافق رژيم آزاديهاي كامل هستيم." (مصاحبه

امام (ره) با روزنامه فرانسوي فيگارو 22 مهر 1357) از سوي ديگر، حضرت امام بر تحقق نهادهاي جامعه مدني از قبيل احزاب و رسانه ها تاكيد عمده داشتند. مصاحبه امام با روزنامه ايتاليايي كوريره دلاسرا در 11 آبان 1357) بشرط آنكه اين آزادي منجر به هدايت عمومي گردد آنجا مي فرمايند: "مطبوعات بايد يك بنگاه هدايت باشند يعني به صورتي كه اگر دست مردم بيفتد مردم هدايت شوند." (ج 18 ص 65)

گسترش مشاركت سياسي امام خميني (ره) پيش شرط عمده تحقق مشاركت سياسي گسترده مردم را رفع اختلافات داخلي و وحدت اقشار و اجتماع آنان با يكديگر در كمال آرامش مي دانستند (ج 8 ص 126) كه بهترين ثمره و بركت نهضت از نظر ايشان بشمار مي آمد. پيش شرط ديگر تحقق مشاركت سياسي، افزايش خودآگاهي عمومي است. امام خميني معتقد است كه تحول روحي عظيم در ملت منجر به از بين رفتن خود باختگي و آگاهي مردم مسلمان به قدرت خود گرديده است (ج 15 ص 74 وج 17ص 189) كه اين امر موجب ارتقاء خودباوري و افزايش مشاركت سياسي شده است. در رابطه با مظاهر مشاركت سياسي، امام خميني، احياء شخصيت زن و حضور آن همگام با مردان در تمامي مسائل اجتماعي و همدوش بودند مردان و زنان در فعاليت هاي اجتماعي و سياسي را از بركات مهم نهضت برمي شمرند (ج 18 ص 264) و معتقدند كه در حكومت اسلامي، با شركت دادن زنان در امور اجتماعي، به مقام والاي آنها ارزش نهاده مي شود. از ديگر مظاهر مشاركت سياسي - گسترده مردم مي تواند به احياي سنن فراموش شده از قبيل

برپايي نمازجمعه اشاره كرد (ج 17 ص 82) . به نظر امام (ره) مشاركت سياسي مردم در امور سياسي - عبادي مثل نماز جمعه، كه موجب اتحاد و همفكري آنان و مقابله با توطئه هاي دشمنان اسلام مي شود از ثمرات نهضت اسلامي ايران محسوب مي گردد. (ج 17 ص 82) از جمله نتايج و پيامدهاي مشاركت سياسي مردم از نظر امام مي توان به رشد روحيه ابتكار، خلاقيت ها، استعدادها و ابتكارات در زمينه هاي ادبي، نظامي، علمي، فني و آموزشي اشاره كرد (ج 15 ص 207) از ديگر نتايج انقلاب مي توان آشكار شدن ماهيت برخي گروهها و جريانهاي مخالف بويژه منافقان را مورد مداقه قرار داد چرا كه آنان با گرايش به، خشونت و جلوگيري از بازسازي مانعي عمده بر سر راه مشاركت سياسي - اجتماعي تلقي مي شدند و در اثر چنين عملكردي بود كه مردم ايران به ماهيت آنان پي بردند و به دنبال اين روشنگري بود كه برخي جوانان از خواب غفلت بيدار شدند و همگام با عامه مردم به بازسازي انقلاب اهتمام نمودند.

4- استقلال از جمله دستاورهاي انقلاب اسلامي تحقق استقلال در تمامي ابعاد سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي بود كه همانا نتيجه خروج از سلطه شرق و غرب، (ج 15 ص 260) و عدم اتكاء به سياست قدرتهاي شرقي و غربي بشمار مي آمد. احساس قدرتمندي و توانايي مقابله با قدرتهاي بزرگ موجب آن شد كه ملت ايران با تحقق انقلاب اسلامي بر قدرتهاي شيطاني پيروز شود و حكومتي بدور از دخالت قدرتهاي بزرگ در امور داخلي خويش را بنيان نهد.

1- 4- استقلال سياسي به نظر حضرت

امام منظور از استقلال سياسي اراده آزاد تصميم گيري ملت براي تعيين سرنوشت خود و عدم سلطه يا دخالت اجانب در سرنوشت مردم ايران بود (مصاحبه با روزنامه ايتاليايي دلاسرا 11 آبان 1357) . از مصاديق اين استقلال از ديدگاه امام (ره) مي توان به مبارزه و ايستادگي ملت در برابر قدرتهاي زمان و وابستگان خارج و داخل آنها (ج 15ص 74) و عدم اتكاء به يكي از قطبهاي شرق و غرب و پيمودن صراط مستقيم (ج 19 ص 5) اشاره كرد.

2- 4- استقلال اقتصادي منظور امام (ره) از استقلال اقتصادي همانا برچيده شدن بساط غارتگري و چپاولگري هاي استعمار و وابستگان سرسپرده آنان بود. از مظاهر اين استقلال مي توان به خود كفايي كشاورزي و صنعتي، ايجاد مراكز عمراني، افزايش توليد انرژي ، بالا رفتن ذخاير ارزي مملكت از طريق بكار گرفتن صحيح ارز حاصل از فروش نفت و راه اندازي كارخانه ها اشاره كرد.

3- 4- استقلال فرهنگي امام خميني با اذعان به اينكه "راس همه اصلاحات، اصلاح فرهنگ است" از جمله دستاوردهاي انقلاب اسلامي را "برقراري فرهنگ استقلالي در جامعه توسط دانشگاه مستقل و حوزه مهذب مي دانستند (ج 13ص 206و209) . از جمله مظاهر اين استقلال مي توان به استقلال فكري، رهايي از استعمار فكري و جايگزين ساختن مغز تفكر استقلالي (ج 10 ص 276 و277) اشاره كرد.

4- 4- استقلال نظامي امام خميني مظهر اين استقلال را بيرون راندن مستشاران و اربابان پرمدعا و باجگير و كارشكن ونيز بر چيده شدن پايگاههاي نظامي و قطع خريدهاي تسليحاتي مي دانستند.

5- جايگزيني ارزشهاي اسلامي و ايجاد تحول روحي امام خميني از مهمترين دستاوردهاي انقلاب

را احياء مجدد اسلام و آشكار شدن نقش دين در تحرك دادن به اجتماع (ج 17 ص 64) ايجاد تحول روحي در مردم از ماديات به معنويت (ج 17 ص 93) و ايجاد دگرگوني در ارزشها (ج 16 ص 188) مي داند. از ثمرات نهضت اسلامي ايران به نظر امام خميني تحول روحي عظيم در ملت به لطف و عنايت الهي (ج 17 ص 189و ج 8 ص 182) و توجه به اخلاقيات و معنويات بود. ايشان يكي از مصاديق جايگزين شدن ارزشهاي اصيل اسلامي به جاي ارزشهاي طاغوتي را بسته شدن مراكز گسترده فساد و فحشاء و عشرتكده هاي منحرف كننده نسل جوان و از بين رفتن كارهاي خلاف شرع و مفاسد اجتماعي به بركت تحول اخلاقي در جوانان مملكت و تقويت روحيه اسلامي و معنوي آنها مي داند. (ج 16 ص 14 وج 17 ص 54)، از اينرو دستاورد مهم فرهنگي انقلاب از ديدگاه امام خميني همانا بر چيده شدن مظاهر فساد و كشيده شدن جوانان از عشرتكده هاي زمان طاغوت به صحنه مقدس دفاع و پيكار دين و مملكت (ج 17ص 54) و تحول اخلاقي در زنان از فساد و بي حجابي به عفت و حجاب و تبعيت از حضرت زهرا (س) و زينب (س) مي داند. اين تحول علاوه بر جنبه معنوي (ايجاد عشق به كمال مطلق) داراي ابعاد تربيتي نيز بود كه مصداق مهم آن اصلاح مراكز علمي از طريق بازيابي شخصيت و هويت از دست رفته و تعهد جوانان به اسلام بشمار مي آيد. از ديگر مظاهر اين تحول ارزشي مي توان به ايجاد احساس مسئوليت و تعهد اسلامي

در مردم و به عبارت ديگر احساس مسئوليت در مقابل اسلامي بودن خود و اسلامي كردن ديگران اشاره كرد.

6- بيداري ملل مسلمان جهان امام خميني (ره) از مهمترين دستاوردهاي اسلامي قيام را "ايجاد پيوند ارتباط هرچه بيشتر بين شيعه و سني و تشكيل آنها به عنوان يك نيروي واحد و قدرتمند جهاني در برابر قدرتها" (ج 17 ص 82) مي داند و معتقد است انقلاب اسلامي ايران مي تواند با صدور ارزشهاي خويش گامي عمده در بيدارسازي و آگاهي مسلمانان جهان بردارد و بدينترتيب به ارائه چهره واقعي از اسلام اهتمام نمايد (ج 17 ص 121) . از ديگر دستاوردهاي بين المللي انقلاب اسلامي مي توان به مطرح شده ملت ايران در محاسبات ابرقدرتها (ج 17ص 63)، تبديل ملت ايران از حالت انزوا به حضور و معرفي ايران به عنوان مركز مبارزه عليه استعمار و كانون مبارزه و برهم زننده محاسبات ابرقدرتها (ج 17ص 63) اشاره كرد كه اين مهم گامي عمده در جهت اتحاد ملل دنيا و تبديل آنها به مت بزرگ اسلامي بشمار مي آيد (ج 13 ص 225)

ج - عوامل تداوم و استمرار انقلاب اسلامي ايران: امام خميني بر مرحله تداوم و استمرار انقلاب بيش از مرحله پيروزي تاكيد داشتند و معتقد بودند كه "انقلاب همچون طفلي مي ماند كه بايد تربيتش كرد، پرستاري مي خواهد." (ج 19 ص 107) امام خميني ضمن تلقي تداوم انقلاب به عنوان "اهم واجبات شرعي" (ج 19 ص 27) معتقد بودند "رسيدن به پيروزي آسانتر از حفظ پيروزي است" (ح 14 ص 70) همانگونه كه "كشورگشايي آسان است ليكن كشورداري مشكل است." (ج 15ص 201) ايشان

بر اين اعتقاد بودند كه عوامل موجده انقلاب همانا عوامل مبقيه آنست آنجا كه در وصيت نامه سياسي - الهي خود مي فرمايند: "بي ترديد رمز بقاء انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي است." يعني همانگونه كه انگيزه الهي مردم عامل عمده قيام بوده است مقصد الهي نيز عامل تداوم انقلاب بشمار مي آيد. لذا امام راحل بر "حفظ عوامل پيروزي" (ج 8 ص 54 تا56) و حفظ نهضت به همان صورت اوليه (ج 6ص 38) براي تداوم و زنده ماندن انقلاب تاكيد داشتند. در اين رابطه، ايشان بر عواملي از قبيل وحدت مقصد و كلمه، حفظ ارزشها، حضور دائم مردم در صحنه، وفاداري متقابل ملت و مسئولان، نوسازي مادي و معنوي، تقويت و توسعه تبليغات داخلي و خارجي و حفظ ايران به عنوان ام القراي جهان اسلام تاكيد داشتند.

1- وحدت مقصد و كلمه امام خميني حفظ وحدت كلمه را ضامن تداوم پيروزي انقلاب مي داند (ج 19 ص 29) و انسجام و وحدت نظر ملت با تمسك به حبل الله و اتكال به خداي متعال را ضامن حفظ پيكره نظام مي داند (ج 15ص 135) و ج 11ص 23 و ج 7ص 208) . ايشان به استناد به آيه شريفه "واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا" و حديث نبوي "يدالله مع الجماعة" معتقدند كه مسلمانان بايد يد واحده، داراي وحدت كلمه و مقصد و روح همياري و تعاون باشند (ج 8 ص 93 و188) تا در سايه اخوت اسلامي و حفظ تفاهم، برادري (ج 12 ص 165) اسلامي را محافظت نمايند. امام خميني انسجام و وحدت نظر ملت و جلوگيري از تفرقه ميان گروههاي مختلف

(ج 6ص 86) را گامي عمده در فراگير شدن نهضت بر مبناي مقصد و شعار واحد مي دانند و معتقدند اتحاد بين حوزه و دانشگاه (ج 17 ص 26)، همبستگي ديانت و سياست (ج 5ص 47) و حضور روحانيت در صحنه همگام با ساير اقشار ملت موجب تحكيم پايگاه اخوت و در نتيجه تسهيل صدور ارزشهاي آن مي گردد. از سوي ديگر ايشان بر وحدت پيام و هماهنگي همه مراكز الهام بخش تاكيد دارند و معتقدند: "ايجاد ارتباط و اتحاد بين مسلمانان جهان از قبيل شيعه و سني از طرق گوناگون مثل سفرهاي رسمي و غير رسمي و يا سفرهاي مذهبي عظيم حج، سبب آشنايي و اخوت مسلمانان جهان با يكديگر و رساندن پيام انقلاب اسلامي ايران به گوش مسلمانان جهان مي شود." (ج 15 ص 190، و ج 17 صص 29 و 82)

2- حفظ ارزشهاي اسلامي و معنوي امام خميني مردم را به باقي بودن بر احياي احكام الهي (ج 13ص 28)، پايبندي به دين اسلام به عنوان يك امانت، و جهد و كوشش در راه معرفي و ترويج مكتب اسلام (ج 6 ص 17) فرا مي خواند و بر حفظ انقلاب دروني و تحول اخلاقي تاكيد مي نمايد. در اين رابطه حضرت امام بر حفظ روحيه صبر و تحمل بر اساس آيه شريفه "فاستقم كما امرت" و بقاء روحيه مقاومت، ايثارگري، فداكاري و شهادت طلبي و سلحشوري (ج 16ص 120، ج 18ص 186 ، ج 19ص 13ص 31) تاكيد دارند و معتقد به حفظ خط معنويتي مي باشند كه ملت به خاطر آن قيام كرد (ج 15ص 190) ايشان ضمن تاكيد بر فرهنگ

ايثار و شهادت، صبر و استقامت انقلابي را در جهت حفظ دين مقدس اسلام و رفع مشكلات و كمبودها مورد توصيه قرار مي دهند (ج 17ص 100) . امام خميني (ره) با استناد به آيه شريفه "ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم" حفظ ارتباط با خدا و اتكال به ذات مقدس حق (ج 15ص 182وج 19 ص 74) را تا قطع مابقي ريشه هاي فساد ضروري مي دانند و تداوم روحيه اخلاص وانگيزه الهي قبل از انقلاب (ج 8صص 9و 89) بيروني و تحول دروني را بالاترين پيروزيها محسوب مي نمايد (ج 7ص 40) از اينرو، از جمله عوامل استمرار انقلاب از ديدگاه حضرت امام حفظ ايمان به الله و توجه به ترجيح قدرت ايمان و اراده خداوندي بر قدرتهاي مادي است كه دراين رهگذر ايشان بر حفظ مجالس عزاداري به عنوان عامل تشجيع مردم و تداوم راه نهضت تاكيد دارند .

3- حضور دائم مردم در صحنه امام خميني بر اساس آيه شريفه "كلكم راع و كلكم مسوول" مسئوليت حفظ انقلاب را همگاني مي داند (ج 12ص 165) و معتقد است مشاركت مردم و حضور دائم آنان در صحنه موجب افزايش درجه خلوص قدرت و استحكام انقلاب اسلامي مي گردد (ج 13ص 31 و ج 19ص 195) . ايشان بر اين اعتقاد است كه همه اقشار و افراد جامعه بايد بدون استثناء در مسائل جامعه شركت و در امور مملكتي دخالت نمايند و همواره ناظر كارهاي مسئولين مملكت خود باشند و اشتباهات آنان را گوشزد نمايند. (ج 15ص 62 و 76) ايشان بقاء مردم انقلابي در صحنه را براي دفع توطئه هاي بيگانگان و

نگهباني از ثمرات انقلاب و خون شهيدان ضروري مي دانند (ج 16ص 24و47) و معتقدند وقتي انقلاب از متن مردم باشد نمي شود آن را شكست داد (ج 16ص 26) امام خميني معتقد است استقامت و حضور هميشگي مردم در صحنه (ج ص 124 و 137) مستلزم آگاهي و هوشياري و بيداري ملت نسبت به عوامل ضد انقلاب و توطئه ها، شرارتها و مفاسد آنان مي باشد (ج 6 ص 16و ج 17ص 17) . ايشان بي تفاوتي را جايز نمي شمردند و معتقد به همت عمومي در اصلاح امور (ج 6ص 271) و اراده قوي در سركوب توطئه ها (ج 6ص 21) از سوي مردم انقلابي مي باشند و بدينگونه بر هوشياري ملت جهت تصفيه مغرضين، جلوگيري از نفوذ بي دينان در صفوف مردم و عدم رخنه غير معتقدان به اسلام در صفوف انقلابيون تاكيد وافر دارند (ج 6ص 22و28) بنابراين امام خميني معتقد است براي حفظ انقلاب اسلامي و خنثي سازي دسيسه ها مردم ايران نبايستي ازهيچ كوششي فروگذار نمايند و بايستي سعي كنند از جوسازان خدانشناس و متكبران بي اعتناء به اسلام تاثير نپذيرند، از شايعه سازان مخالف مصالح عمومي انقلاب پيروزي ننمايند و به تبليغات غرض آلود و دلسرد كننده دشمنان انقلاب و اسلام گوش فرا ندهند. (ج 16ص 47 وج 6 ص 20وج 17ص 29) . امام خميني بر اين اعتقاد است كه مظهر حضور دائم مردم در صحنه شركت در راهپيماييها و حضور در مراكز آگاهي بخش و پايگاهها و كانونهاي اصلي مبارزه است. در اين رابطه ايشان تاكيدي ويژه بر حضور در مساجد و شركت گسترده مردم در

نمازهاي وحدت آفرين جمعه دارند (ج 17ص 54و ص 84) زيرا از ديدگاه ايشان شركت گسترده مردم در تظاهرات و راهپيماييها و برپايي نماز جمعه، باعث تفاهم و آگاهي ملت از مسائل سياسي و ديني روز مي شود (ج 17 ص 74)

4- وفاداري متقابل ملت و مسئولان امام خميني (ره) معتقد بودند كه وجود دولت از واجبات حسبيه و وظيفه آن حفظ نظام و برقراري امنيت است (ج 13ص 14) . نظر به اينكه در حكومت اسلامي دولت و ملت از يكديگر جدا نيستند (ج 8ص 215 وج 15 ص 85) و خلوص قدرت در اين نظام در همبستگي ميان مردم و حكومت متجلي است، امام معتقد است كه از يكسو لازم است مسئولان مملكتي با مردم و مسائل آنان شناخت و آشنايي كامل داشته باشند تا بهتر بتوانند به خدمتگزاري ملت اهتمام نمايند و از سوي ديگر ملت بايستي با پشتيباني همه جانبه از دولت انقلابي، قدر نعمت عظيم انقلاب اسلامي را بداند (ج 8ص 13و ج 19 ص 109 و241) . بنابراين حضرت امام رابطه اي دو سويه ميان ملت و دولت قائلند. در اين رابطه ضمن تاكيد بر دست اندركاربودن افراد متعهد د رجمهوري اسلامي (ج 15 ص 85) دولت را به انجام اقدامات در جهت جلب نظر ملت توصيه مي نمايند (ج 15 ص 182) چرا كه معتقدند كساني مي توانند براي مردم كوشش كنند كه داراي انگيزه معنوي باشند (ج 4ص 254) . از سوي ديگر، امام خميني بر حفظ حيثيت و وجاهت ارگانهاي مختلف نزد مردم و پشتيباني ملت از دولت و مجلس و ساير ارگانها تاكيدي وافر دارند

(ج 15ص 135و200) كه از رهگذر وفاداري متقابل مردم و دست اندركاران مملكتي، نهضت اسلامي تداوم و استمرار يابد.

5- نوسازي مادي و معنوي امام خميني نوسازي معنوي را مقدم بر نوسازي مادي مي دانند و علاوه بر نوسازي و تحول اخلاقي، به معناي خودسازي و دگرسازي (ج 17ص 25) تاكيدي عمده دارند. در رابطه بانوسازي آموزشي، ايشان دانشگاهها را عامل حفظ و بقاي انقلاب مي دانند (ج 19ص 253) و "بر اصلاح دانشگاهها و تربيت دانشجويان" (ج 8 ص 53) تاكيدي وافر دارند كه در اين رابطه براي رسالت و مسئوليت خطير دانش پژوهان و تعهد مراكز آموزشي در تربيت افراد متعهد و تحويل آنان به جامعه اسلامي اهميتي ويژه قائلند. (ج 17ص 26) . از سوي ديگر امام خميني مبناي نوسازي حقوقي را مسالمت جويي و عدم اتكال دولت به سرنيزه (ج 15ص 182) از يكسو و قانونمندي و قانونگرايي از سوي ديگر مي دانند و در مورد اخير ضمن تاكيد بر اجراي قانون توسط هر كس به نحو احسن، تدوين قانون اساسي را عامل تداوم پيروزي انقلاب و"تحصيل قانون اساسي را ضامن استقلال كشور" مي دانستند (ج 7ص 155و 162) در رابطه با نوسازي مادي، حضرت امام پيش شرط بازسازي را "ايجاد آرامش توسط ملت در كشور بدون اتكال به قدرت ديگري. (ج 15ص 182) و پرهيز از طرح مسائل فرعي و شخصي و اختلاف برانگيز (ج 6 ص 85و86) مي دانستند. و در سايه وجود چنين آرامش، بسيج توده هاي مردم در راستاي حفاظت از انقلاب را ضروري مي دانستند و پشتيباني ملت از نيروهاي نظامي و قواي مسلح و پيونه ميان

آنان را شرط عمده كارايي "استراتژي بازدارندگي مردمي" قلمداد مي نمودند. (ج 15 ص 107 و145و200)

6- تقويت و توسعه تبليغات داخلي و خارجي از آنجا كه امام خميني هدف انقلاب را همانا "نفي سلطه فرهنگي اجنبي و نشر فرهنگ غني اسلامي" (ج 6ص 219) مي دانستند، معتقد به خنثي سازي تبليغات سوء بيگانگان واستعمارگران از يكسو (ج 17ص 25و157) و تقويت تبليغات اسلامي جهت صدور انقلاب و تبليغ فرهنك اسلامي و آگاه سازي ملل مسلمان جهان در راستاي متكي بودن كشورهاي اسلامي و مستضعفان جهان به قدرت اسلامي خويش از سوي ديگر بودند. (ج 15ص 62) . در رابطه با خنثي سازي تبليغات دشمنان استكباري، حضرت امام بر اعتماد به نفس و خود اتكايي تاكيدي عمده دارند (ج 8ص 76) . زير خودباوري و اعتماد به خويشتن در اثر خودسازي، تربيت وتقويت ايمان است و موجب تاثيرناپذيري مسلمانان از جوسازان خداشناس و عدم خودباختگي در مقابل تبليغات سوء آنان مي شود. (ج 16ص 49وج 17ص 25) در خصوص تقويت تبليغات داخلي، امام خميني بر اصلاح مطبوعات و ايجاد تحول فرهنگي از طريق غربزدايي به منظور حفظ ام القراي جهان اسلام تاكيد داشتند. (ج 6 ص 153و91) و در رابطه با تبليغات خارجي، ايشان بر ايجاد ارتباط مسلمانان جهان اعم از شيعه و سني و ايجاد نيروي قدرتمند متشكل در برابر استعمارگران، حضور در محافل مشاركت بين المللي و استفاده از حج به عنوان عنصر تبليغي و جهت رساندن پيام اسلام به ملت هاي مظلوم جهان تاكيدي ويژه داشتند (ج 17 ص 29وج 15ص 190) از سوي ديگر ايشان ضمن اهميت قائل شدن براي نقش و

كاركرد مساجد كشورهاي اسلامي در صورت عدم عزلت و كناره گيري آنان در مورد مسايل مختلف سياسي (ج 17ص 54)، صدور انقلاب اسلامي را در گرو ارتباط هر چه بيشتر با مسلمانان و فعال كردن نقش مساجد در كشورهاي اسلامي به عنوان پايگاههاي نهضت مي دانستند.

7- حفظ ايران به عنوان ام القراي جهان اسلام امام خميني ضمن تاكيد برآموزه "بناي اسلام در يك كشور" معتقد بودند كه رسالت ام القراي امت طرفيني است بدين معني كه با توجه به حمايت انقلاب اسلامي از مستضعفان و محرومان و ملل اسلامي، مقتضي است مستضعفان جهان نيز بر حفظ انقلاب اسلامي ايران به عنوان نقطه بروز مخالفت و مركز شروع مخالفت با ابرقدرتها اهتمام نمايند (ج 15ص 117) . بنابراين مستضعفان جهان كه در زير سلطه قدرتي شيطاني هستند بايد همواره سعي در حفظ انقلاب اسلامي ايران به عنوان كانون مبارزه و نقطه مخالفت با ابرقدرتهاي جهان داشته باشند زيرا ركود اين مركز و نقطه مبارزه منجر به شكست اسلام و مستضعفان جهان در تمام ممالك اسلامي خواهد شد. (ج 15 ص 190)

آسيب شناسي انقلاب اسلامي در اين مبحث، به آن قسمت از سخنان امام خميني اشاره مي شود كه در مورد عوامل شكست انقلاب بيان شده است. از ديدگاه امام راحل فقدان عوامل موجده نهضت همانا علت مبقيه آنست به گونه اي كه انحراف نهضت از اهداف خود منجر به آن مي شود كه از انقلاب صرفا نامش باقي بماند (ج 15ص 222) . در اين رابطه حضرت امام به عواملي از قبيل انحراف از ارزشهاي اسلامي و اخلاقي، اختلاف و تفرقه، بي تفاوتي سياسي، خودباختگي در

مقابل فرهنگ غرب و تبليغات بيگانگان و اهمال در تبليغ اسلام، سوء مديريت، وابستگي، تحريف تاريخي آرمانها و ارزشهاي انقلاب محبوس شدن انقلاب در كشور اشاره دارند كه تفضيل آنها در پي مي آيد.

1- انحراف از ارزشهاي اسلامي و اخلاقي امام خميني بر اين اعتقادند كه يكي از عوامل شكست انقلاب اسلامي تقليل اهداف نهضت به اهداف مادي، جايگزين شدن ضدارزشها به جاي ارزشها و اعتقادات، تحريف آرمانها و ارزشها و گرايش به راحت طلبي و تجمل گرايي است (ج 15ص 45و 46) . امام خميني ضمن هشدار در اين رابطه مي فرمايند: "مگر اين انقلاب براي اين بوده كه يك خانه اي به مردم بدهد؟ يك كسب و كاري براي مردم ايجاد بكند؟ اين انقلاب براي خدا بوده است و براي اسلام" (ج 13 ص 29) . از اينرو غفلت از مقصد را مايه توقف نهضت مي دانند (ج 7ص 8و9) و در اين رابطه ترويج جدايي دين از سياست را انحراف عمده از آرمانهاي انقلاب تلقي مي نمايند (ج 15ص 202) در اين رابطه، امام خميني به زمامداران انقلاب نيز هشدار مي دهد كه مبادا براي حكومت كردن به جاي خدمتگزاري ارزش قائل شوند و تعصبات و خودخواهي ها را دخالت دهند چرا كه آنوقت است كه انقلاب آسيب مي بيند و خارجي ها به زمامداران حكومت اسلامي طمع مي كنند. (ج 16ص 265) از اينرو غفلت از ملت، نبودن به فكر محرومين و اغواي كارگزاران براي مصالح شخصي و نه مصالح ملت را از عوامل تضعيف انقلاب مي دانند. (ج 19 ص 104) از سوي ديگر، امام خميني (ره)، انحراف فرهنگي و

اخلاقي را نيز از عوامل شكست انقلاب قلمداد مي نمايد و معتقد است رواج شهوتراني و فساد اخلاقي در جامعه و بويژه در دانشگاهها، نفوذ فرهنگ بيگانگان در جامعه و ترويج روز افزون فرهنگ فاسد استعماري در ميان جوانان موجب آن مي شود كه مردم از آرمانهاي انقلاب غفلت نمايد و ديگر به فكر مبارزه با استبداد واستعمار نباشند. از اينرو امام خميني (ره) بر ضرورت تهذيب نفس براي جلوگيري از آسيب ديدن انقلاب تاكيد مي نمايند. (ج 15 ص 45، 46و205، ج 19ص 22- سخنان امام از 25/2/43و 6/2/1350)

2- اختلاف و تفرقه امام خميني يكي از عوامل شكست انقلاب را بروز "اختلاف و تفرقه در ميان انقلابيون" (ج 11ص 230) و نيز "جدايي بين دولت و ملت" (ج 15ص 85) مي دانند. ايشان معتقدند "ايجاد تفرقه بين اقشار مختلف ملت و بسط اختلافات جزئي راهي براي بازگشت اجانب است." (ج 7 ص 99) و در اين رابطه در مورد توطئه اتحاد نيروهاي نفاق و سياست باز براي ايجاد اختلاف بين ملت و روحانيت، ميان تشيع و تسنن و ايجاد تفرقه بين دانشگاه، حوزه، روحاني و دانشجو و بطور كلي جناح بنديها و گروه بازيها و ايجاد تفرقه ميان مبارزين اسلامي هشدار مي دهند. (ج 17 ص 29، ج 8ص 40، ج 11 ص 63 و ص 196) از سوي ديگر امام خميني مهمترين تفرقه را جدايي دين از سياست، اختلاف ميان مردم و روحانيت و يا دولت و ملت مي دانند (ج 15 ص 202) و معتقدند تفرقه و عدم تفاهم ملت و روحانيون موجب عدم تداوم انقلاب مي شود و مي فرمايند: "اگر

بخواهند ملت را تحت سلطه بياورند بايد مردم را از روحانيون جدا كنند. (ج 12ص 106 و107) . ايشان مهمترين آفت انقلاب را انزواي روحانيت و كنار گذاشتند شدن آنان از صحنه مي دانند در مورد توطئه هايي كه براي بدبين كردن دانشگاهي ها به روحانيت و بدبين كردن روحانيت به دانشگاه صورت مي گيرد هشدار مي دهند و اين اختلاف را از ضعف ايمان مي دانند (ج 17ص 54)

3- بي تفاوت سياسي امام خميني دلسردي و كنار رفتن انقلابيون از صحنه پس از وقوع انقلاب را از آسيب هاي انقلاب برمي شمردند و توده هاي مردم را از بي تفاوتي و دلسردي نسبت به نهضت، پرداختن به گرفتاريهاي شخصي و عدم پاسداري از ثمرات انقلاب و خون شهيدان برحذر مي دارند. (ج 16ص 47، 7 ص 8، 9، ج 25، ج 15ص 202) و مي فرمايند: "آنها (تفاله هاي رژيم سابق يا طرفداران امريكا يا شوروي) مسائل را يك جوري مطرح مي كنند كه ملت ما را ازاين انقلاب دلسرد بكنند" (ج 13ص 29) از اينرو، ايشان ضعف در برابر مشكلات (ج 16ص 88) و عدم دخالت اقشار جامعه در مسائل سياسي و عدم نظارت ملت بركارهاي مسئولين مملكت و عدم گوشزد نمودن اشتباهات آنان (ج 15 ص 62 و76) را از آفات انقلاب اسلامي مي دانند و با تاكيد بر اينكه"ياس از جنود ابليس است و انقلابيون نبايستي ياس به خود راه دهند" آنان را به مشاركت سياسي و حضور در صحنه فرا مي خواند.

4- خودباختگي در مقابل فرهنگ غرب و تبليغات بيگانگان و اهمال در تبليغ اسلام امام خميني (ره) تاكيد بر

اهميت تبليعات در صدور انقلاب و معرفي حقيقت اسلام ناب محمدي، معتقدند كه مهمترين آفت انقلاب اسلامي، ضعف روحيه مردم در اثر تبليغات سوء و منفي غرب عليه انقلاب است و انقلاب در صورت بي محتوايي و خود باختگي در مقابل فرهنگ و تبليغات شرق و غرب با شكست مواجه مي شود. از اينرو با تاكيد بر ضرورت هوشياري در مقابل تبليغات بيگانگان، مردم را از گوش دادن به تبليغات غرض آلود و دلسردكننده دشمنان انقلاب و اسلام بر حذر مي دارند (ج 16 ص 47) . ايشان بر اين اعتقادند كه ابرقدرتها با بكارگيري دستگاههاي تبليغاتي و دروغپردازي بر ضد ملت ايران و كوچك جلوه دادن مسائلي كه به نفع ايران است و بزرگ جلوه دادن مسائلي كه به ضرر ايران است (ج 16 ص 184) و نيز با "جلوه دادن محيط ايران به عنوان يك محيط متشنج و نامتعادل" (ج 15ص 196) سعي در سرد كردن ملت مسلمان ايران دارند. از اينرو ضمن هشدار در مورد "تحت تاثير واقع شدن تبليغات داخلي نسبت به تبليغات سوء ابرقدرتها" (ج 16 ص 151) خوف از توطئه ها و ناتواني در برخورد با رسانه هاي استعماري جهان را جايز نمي دانند و اظهار مي دارند: "آنها باطل خودشان را منتشر مي كنند و شما حق خودتان را بيان نمي كنيد؟ " (ج 14 ص 172) و بدينترتيب دستگاههاي تبليغاتي جمهوري اسلامي را از اهمال در پاسخگويي به تبليغات مسموم شرق و غرب برحذر مي دارند و آنان را به هوشياري در مقابل "اقدامات استعمارگران در جهت مبارزه با انقلاب اسلامي ايران و اسلام و انحراف آن"

فرا مي خوانند.

5- سوء مديريت امام خميني (ره) يكي از آفات انقلاب را "ضعف فكر و عمل" (ج 19ص 108) مي داند كه در اين رابطه دو نكته را متذكر مي شوند: يكي دخالتهاي نابجاي مجموعه هاي مجاور سيستمي و گروههاي فراساختاري در امور دولت (ج 19ص 50) و ديگري رخنه عناصر ضد انقلاب يا بي تفاوت يا فاسد، ناسالم و مضر به حال جامعه در ادارات و ارگانها كه در مورد اخير مي فرمايند: "اينان غده هاي سرطاني هستند كه براي صحت جامعه بايد بيرون آورده شوند" (ج 16ص 24) بنابراين امام خميني ضمن تاكيد بر مديريت صحيح امور دولتي و اداري، مسئولان و دست اندركاران جمهوري اسلامي را از "تكرار خطاهاي جزئي كه به منافقان و استعمارگران بهانه مي دهد" برحذر مي دارند. (ج 16 ص 11)

6- وابستگي امام خميني مهمترين آفت انقلاب را وابستگي فكري و از دست دادن استقلال فكري مي دانند و معتقدند: "بايستي تفكر اينكه ما بايد از خارج چيز وارد كنيم از سر بيرون كنيم" (ج 14 ص 78) . ايشان ضمن تاكيد بر هوشياري در مقابل استعمار، به مردم ايران در مورد "هجوم تبليغاتي به ايران كه مركز ثقل اسلامي است" هشدار مي دهند. (ج 17ص 29) . از سوي ديگر وابستگي اقتصادي و نظامي به خارج را موجب"تلف شدن ذخاير ملي توسط قدرتهاي مجهز و عدم استفاده از اين قدرت خدا دادي" مي دانند (ج 15ص 117) و در اين رابطه مسئولان را از استخدام مستشاران خارجي كه موجب اتكاء به ديگران مي شود بر حذر مي دارند.

7- تحريف تاريخي آرمانها و ارزشهاي انقلاب اسلامي امام

خميني ضمن تاكيد بر ضرورت بيدار نگه داشتن نسلهاي آينده معتقدند: "بايد اين نهضت را ثبت كنيم تا سرمشق جوامع و نسل هاي آينده گردد. لازم است براي بيداري نسل هاي آينده و جلوگيري از غلطنويسي مغرضان، نويسندگان متعهد با دقت تمام به بررسي دقيق تاريخ اين نهضت اسلامي بپردازند و قيام ها و تظاهرات مسلمين ايران را در شهرستانهاي مختلف به تاريخ وانگيزه آن ثبت نمايند تا مطالب اسلام و نهضت روحانيت سرمشق جوامع و نسل هاي آينده شود." (ج 2، ص...)

8- محبوس ماندن انقلاب در كشور امام خميني يكي از آفات انقلاب را عدم صدور و محبوس ماندن آن در درون يك كشور مي دانند و در اين رابطه در مورد توطئه هاي دشمنان "به منظور سقوط انقلاب اسلامي ايران به عنوان مركز و مبدا جنبش" هشدا ر مي دهند (ج 15 ص 157) . گرچه ايشان حفظ ام القري را از اهم واجبات مي دانند ولي معتقدند كه نهضت نبايستي در ايران راكد بماند. ايشان بر اين اعتقادند كه استعمارگران با درك خطر صدور انقلاب سعي در "جلوگيري از پايگيري و نفوذ شعله هاي نهضت انقلابي به مراكز وابسته به خود "دارند (ج 15 ص 201) و خواهان "سركوب مركز و مبدا جنبش يعني ايران براي كنار نشستن ساير جاهاي ديگر" مي باشند (ج 15ص 202) . از اينرو، امام خميني (ره) ضمن هشدار در مورد اينكه ابرقدرتها با "قرار دادن حكومتها و مهره هاي وابسته و ضد دين در منطقه چون اسرائيل و رژيم بعث عراق در جهت مبارزه با اسلام و ايران" (ج 17 ص 31) و "برانگيختن و تشويق

حكومتهاي منطقه در جهت سركوب انقلاب اسلامي ايران و ايجاد جنگ و اغتشاش توسط عوامل دست نشانده خود چون صدام" (ج 15 ص 157) ، خواهان مقابله با صدور انقلاب اسلامي هستند، بر ضرورت صدور ارزشها و آرمانهاي نهضت و آسيب شناسي منطقه اي انقلاب اسلامي تاكيدي مضاعف دارند.

نتيجه گيري با عنايت به آنچه گذشت مي توان چنين استنباط نمود كه حضرت امام (ره) ديدگاهي ژرفانگر و رهيافتي حداكثر در مورد انقلاب اسلامي ايران داشتند و بيشتر بر بعد اسلامي ومعنوي قيام تاكيدي وافر مي نمودند. ازاينرو ضمن قائل شدن اهداف معنوي و مقاصد اسلامي براي نهضت، زمينه اصلي بروز قيام را سياست اسلام زدايي شاه وعلت اصلي پيروزي انقلاب اسلامي را گرايش مردم به اسلام و ريشه دار بودن ارزشهاي اسلامي در درون جامعه ايران مي دانستند. ليكن اسلامي بودن قيام به هيچ وجه، از ديدگاه امام خميني، با پرداختن به مسائل مادي و رفاهي منافات نداشت. از اينرو حضرت امام زمامداران حكومتي را به رسيدگي به وضع محرومان و مستضعفان و تامين رفاه و سعادت عامه مردم فرا مي خواندند. همچنين تاكيد امام (ره) بر اسلاميت مانع از اهتمام به جمهوريت نظام نمي گرديد كه در اين رابطه اصرار ايشان بر اعطاي آزاديهاي فردي و جمعي بويژه به نهادهاي جامعه مدني چون احزاب، گروههاي ذينفوذ و رسانه ها شاهدي بر اين مدعاست. با وجود اين، كليه مسائل سياسي و مادي را فرع بر مسائل اساسي مذهبي و معنوي مي دانستند. ضمنا تاكيد بر توجه به الطاف خداوندي و عنايات الهي در پيروزي و تداوم نهضت، بردستاوردهاي اخلاقي و تحول ادراكي اهتمامي ويژه اي

داشتند و معتقد به حفظ معنويت و اسلاميت نظام قبل از هر چيز بودند. از سويي ديگر، با عنايت به اينكه ايشان اقدام به قيام را وظيفه اي شرعي و براي اداي تكليف مي دانستند اصلاح اوضاع كشورهاي اسلامي را نيز از نظر دور نمي داشتند و بر صدور انقلاب و ارزشهاي آن در ميان ملل اسلامي تاكيدي همه جانبه داشتند. ايشان ضمن تاكيدي بر فراوطني بودن نورمها و ارزشهاي اسلامي، ضرورت تثبيت نهضت درام القري را يادآور مي شدند و حفظ مبدا جنبش را اقدامي اساسي در جهت تبليغ اسلام در ميان مسلمانان جهان مي دانستند كه در اين رابطه تاكيد بيشتر ايشان بر روابط غير رسمي و بين مليتي بود و تبليغ اسلام از طريق دستگاههاي دولتي و يا روابط رسمي بين دولتي را در درجه دوم اهميت تلقي مي كردند. به هر حال گرچه امام خميني بر تحكيم پايگاه ام القري و بناي حكومت اسلامي در يك كشور تاكيد داشتند اما محبوس ماندن قيام در يك كشور را آسيبي عمده براي انقلاب مي دانستند و بر ضرورت صدور آرمانها و ارزشهاي انقلاب و بيدارسازي و آگاهي ملل مسلمان جهان از طريق بازسازي و نوسازي داخلي و اهتمام به تبليغات خارجي و اتكال به ذات مقدس باريتعالي تاكيد مي نمودند. اميد آنكه انديشه هاي آن امام راحل روشنايي بخش محافل علمي و دانشگاهي و بويژه نظريه پردازان انقلاب باشد.

نظريه انقلاب در انديشه امام خميني(ره)

نظريه انقلاب در انديشه امام خميني(ره) تاريخ دريافت: 25/ 8/ 80

تاريخ تأييد: 12/ 9/ 80

عبدالوهّاب فراتي (1) اين مقاله مي كوشد با بازسازي نظريه انقلاب در انديشه سياسي امام خميني(ره) به «درون فهمي انقلاب

اسلامي» نزديك تر شود و تبيين رساتري از علل و عوامل پيدايش انقلاب اسلامي ارائه دهد. تفاوت اين منظر با ساير تئوري هاي انقلاب آن است كه معمولاً در اين تئوري ها انقلاب به عنوان كليتي يك دست با تمام اركان و عناصرش مورد مطالعه قرار مي گيرد، در حالي كه در اين منظر، انقلاب نه از نگاه يك شخص ثالث بلكه از منظر «رهبر انقلاب» كه در تمام مراحل وقوعش نقش فعال و تعيين كننده اي داشته است بازخواني گردد.

واژه هاي كليدي: نظريه انقلاب، امام خميني، شرايط عيني، شرايط ذهني.

مقدمه 1. غايت وجودي(2) يا معضله وجودي انسان(3) در معرفت عرفاني امام خميني، استكمال نفس يا عشق ذاتي و فطري آدمي به جمال باري تعالي و هويت مطلقه است. با اين همه آدمي در پيمودن راه كمال با دو دسته موانع دروني (منقاد تمناي نفس شدن) و موانع بيروني (زير بار قدرت هاي سلطه گر بيروني بودن و يا رفتن) رو به رو مي گردد، كه از ميان برداشتن آنها، تلاش وافر توأم با آگاهي را مي طلبد. بررسي موانع دروني استكمال نفس و چگونگي تعديل آنها در جدال با نيروهاي خير، موضوع علم اخلاق است و مبارزه عليه موانع بيروني (استبداد) متعلق به حوزه سياست است؛ از اين رو مفهوم «مبارزه و قيام» فصل مشترك اخلاق و سياست است. 2. استبداد و در تعبيري سنتي تر قلدري صفت رذيله اي است كه در اثر عدم تهذيب نفس در آدمي ظهور كرده و به تدريج به ملكه اي پايدار تبديل مي شود؛ از اين رو استبداد در نظريه سياسي امام خميني، وصف سلطان است نه

خصلت سلطنت، اين كه با چه راهكاري مي توان به مبارزه عليه استبداد و در نهايت به تقليل يا حذف آن نايل آمد، پرسشي است كه امام خميني پاسخ آن را در برون رفت مشروطيت نمي يابد و علاج آن را در انقلاب مي بيند.

ضرورت انقلاب سياسي در انديشه سياسي امام خميني، «مشكله استبداد»، اولاً، خصلتي است كه به تدريج در نهان شخص ذي شوكت، تبديل به ملكه مي شود و جامعه را زير چكمه هاي اقتدارش منكوب مي سازد؛ ثانيا، چنين مشكله اي نه از طريق وعظ و نصيحت حل مي شود و نه مشروطيت مي تواند، به عنوان يك ساخت بيروني، به تقليل يا حذف آن همت گمارد. قرين شدن اين دو گزاره سياسي سبب مي شد تا امام خميني، مسؤوليت تمام نابه ساماني ها را به رأس هرم منتقل سازد و چاره را در همان نقطه بيابد. تلاقي اين دو گزاره، سلسله بحث هاي امام خميني درباره ولايت فقيه است كه در اواخر دهه چهل به تفصيل منقح شده است. در واقع، ولايت فقيه، هم به جابه جايي رأس هرم و جايگزيني فردي عادل و مهذب نظر دارد و هم سازوكار چنين انتقالي را در قالب انقلاب بيان مي كند. هرچند امام خميني (در ارديبهشت 1323) عالمان ديني را براي برپايي حكومت اسلامي به «قيام» فرا مي خواند، اما براي نخستين بار در كتاب ولايت فقيه از «انقلاب سياسي» نام مي برد و خواهان سرنگوني سلطنت مي شود: شرع و عقل حكم مي كند كه بايد نگذاريم وضع حكومت ها به همين صورت ضد اسلامي يا غيراسلامي ادامه پيدا كند. دلايل اين

كار واضح است، چون برقراري نظام سياسي غيراسلامي به معناي بي اجرا ماندن نظام سياسي اسلام است. همچنين به اين دليل كه هر نظام سياسي غيراسلامي نظامي شرك آلود است، چون حاكمش طاغوت است و ما موظفيم آثار شرك را از جامعه مسلمانان و از حيات آنان دور كنيم و از بين ببريم و باز به اين دليل كه موظفيم شرايط اجتماعي مساعدي براي تربيت افراد مؤمن و با فضيلت فراهم سازيم و اين شرايط درست ضدشرايط حاكميت طاغوت و قدرت هاي نارواست... ما چاره اي نداريم جز اين كه دستگاه هاي حكومتي فاسد و فاسدكننده را از بين ببريم و هيأت هاي حاكمه خائن و فاسد و ظالم و جائر را سرنگون كنيم. اين وظيفه اي است كه همه مسلمانان در يكايك كشورهاي اسلامي بايد انجام بدهند و انقلاب سياسي را به پيروزي برسانند.(4)

با اين همه، به راه انداختن انقلاب سياسي، در فضايي كه اغلب عالمان ديني و روشنفكران ايراني متأثر از گفتمان مشروطيت بودند، تحولي بعيد به نظر مي رسيد؛ به ويژه آن كه بسياري از مراجعِ حوزه علميه، به دليل سرخوردگي هاي ناشي از فرجام مشروطيت و نيز ترس و واهمه از تعرضات علني رضاخان، در انزوا و حيات تقيه آميز به سر مي بردند و علاقه چنداني به بازگشت مجدد به عرصه سياست نداشتند. مراجع مهم معاصر امام خميني، آية الله عبدالكريم حائري يزدي و آية الله سيدمحمدحسين بروجردي بودند كه به واسطه يا بي واسطه، از شاگردان علماي مشروطه خواه به حساب مي آمدند و اگر تمايلي به پايان بخشيدن به دوره انشقاق خود از سياست داشتند، علاقات سياسي خويش

را تنها در گفتمان مشروطيت با وعظ و انذار دنبال مي كردند. اين گفتمان كه در آغاز نهضت اسلامي بر انديشه و عمل امام خميني نيز تأثير گذاشته و او را تا حدودي به احياي مجدد آن اميدوار ساخته بود، در واقع مسيري بود كه گذار از آن براي اثبات ناكارآمدي نظريه مشروطيت ضرورت داشت. امام خميني در شرايطي وارد عرصه سياست شد و به نقد دولت پهلوي پرداخت كه سكوت سراسر اين گفتمان را فرا گرفته و بي رونقي مجادلات و مطالبات مشروطه طلبي از يك سو و اقتدار بي چون و چراي محمدرضا شاه از سوي ديگر، آن را عليل كرده بود؛ نه كسي علاقه اي به پيگيري آرمان هاي برآورده نشده مشروطيت داشت و نه كسي جرأت نقد كردن دولت پهلوي را در سر مي پروراند. جسارت امام خميني در نقد جدي و صريح دولت، شجاعتي بود كه بسياري از طرفداران مشروطه از انجام آن ناتوان بودند. بدون شك ايستادگي امام خميني در قبال حوادثي از قبيل لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي و كاپيتولاسيون، در فروپاشي سكوتِ توأم با تقيه سال هاي پس از كودتاي 28 مرداد 1332، نقش مهمي ايفا كرد و جرأتي كه به مجموعه حوزويان بخشيد، در متزلزل ساختن نظريه سلطنت مشروطه، تأثير زيادي بر جاي نهاد؛ به ويژه آن كه امام خميني با كشاندن مبارزه به كانون اصليِ آن، يعني حوزه علميه قم، عملاً علما و مراجع وقت را به يك رويارويي ناخواسته كشاند و بخش وسيعي از روحانيون و مراجع را به نيروي اپوزيسيون مبدل ساخت و وضعيتي پديد آمد كه در آن، حوزه جزء ليست

سياه ساواك قرار گرفت و هيچ مرجع طراز اولي، حداقل در ظاهر، نمي توانست با رژيم پهلوي ارتباط برقرار كند. با اين همه، سكوت شكسته شده نمي توانست به براندازي، كه امام خميني در سال 1348 به آن فراخوان داده بود، منجر شود. مسأله براندازي نيازمند خلق شرايط و عوامل ديگري بود كه بعدها در بحران سال 1356 به وجود آمد و لبيك به فراخوان امام خميني عمومي و فراگير شد. بعضي(5) در تشبيه اين مسأله، مثالي را نقل مي كنند كه روزي يكي از اعضاي اركستر، بنا به دلايل شخصي، فرد ديگري را به جاي خود مي فرستد و با نشان دادن حركاتي، طريقه نواختن ويالون را به او ياد مي دهد. فردا كه بر صحنه حاضر مي شود و گروه آرايش مي گيرد، كنداكتر يا رهبر اركستر، براي هدايت و هماهنگ كردن نوازندگان، حركاتي را انجام مي دهد، اما هيچ كس با حركات او هماهنگي ندارد، وقتي رهبر اركستر جلو مي رود، متوجه مي شود همه نوازندگان حاضر جاي نوازندگان اصلي آمده اند. در دوره اي كه به آن اشاره شد، امام خميني به مثابه كنداكتر، ديگران را به موسيقي براندازي فرا مي خواند، اما هيچ كس نوازندگي نمي داند و هر كس جاي ديگري آمده است. يك دهه بعد وقتي امام خميني در سال 56 شروع به انجام حركات نواختن مي نمايد، همه در حالي كه هيچ عضوي غيبت ندارد، با حركات دست او هماهنگ شده و سرود سرنگوني را سر مي دهند؛ از اين رو اگر امام خميني در سال 1349 در پيام خود به حجاج بيت الله الحرام، جمله «اساسا

اسلام با اساس شاهنشاهي مخالف است. هر كس سيره رسول خدا را در وضع حكومت ملاحظه كند، مي فهمد اسلام آمده است اين كاخ هاي ظلم شاهنشاهي را خراب كند. شاهنشاهي از كثيف ترين و ننگين ترين نمونه ارتجاع است» را به منظور حفظ سلامت پخش كنندگان آن پيام در مراسم حج آن سال، از جمله حجة الاسلام محتشمي و همسرش، حذف مي كند،(6) در اوج مبارزه سرنگوني آن را حتمي مي داند و رسما اعلان مي كند: «موافقت با نظام شاهنشاهي، چه به صراحت و چه به وسيله طرحي كه لازمه اش بقاي آن است، خيانت به اسلام و قرآن كريم و مسلمين و ايران است و هر كس با هر اسم، با آن موافقت نشان دهد، مطرود و اجتناب از آن لازم است».(7)

به همين دليل، امام خميني در پاسخ به سؤال روزنامه الهدف لبنان و راديو اتريش مبني بر اين كه رژيم شاه تصميم دارد قانون اساسي را با شريعت اسلام متناسب و تعديل كند، مي افزايد: «اينها همه دروغ است. اگر راست مي گويند اول چيزي كه در قانون اساسي مخالف با اسلام است سلطنت شاه و اصل رژيم سلطنتي است»(8) كه بايد برداشته شود. نظريه انقلاب مسأله سرنگوني نخستين بار در دوران تبعيد امام خميني به عراق مطرح شد و تا قبل از آن، مسبوق به بيان نبود. بر خلاف پيش بيني ساواك مبني بر اين كه فضاي علمي و غيرسياسي حوزه علميه نجف اشرف، امام خميني را به درون خود فرو خواهد بُرد و دوري ايشان از تحولات داخلي ايران، به حاشيه رفتن هميشگي او را سبب خواهد شد، «نظريه

انقلاب» در آن ديار ارائه گرديد؛ نظريه اي كه با ايراد خدشه در مبادي و اصول سلطنت و نكوهش وضع موجود، زمينه را براي براندازي آن و طرح نظام ايده آل فراهم ساخت. در واقع در دوره اي كه گفته مي شد تفكر سنتي شيعه نظريه انقلاب ندارد و يا اين كه اين تفكر بايد علم مبارزه را از ماركسيسم به عاريت گيرد،(9) امام خميني به دور از هياهوي دنياي مدرن، در مسجد شيخ مرتضي انصاري نجف اشرف، نظريه انقلاب را در جمع شاگردانش بيان كرد و براي هميشه نظريه «وفاق و سازگاري با قدرت دنيوي» و «حاكميت دوگانه شاهان و فقيهان» را كه از دوران صفويه به اين سو، بر انديشه سياسي ايران سايه افكنده بود زير سؤال برد. اما اين كه امام خميني چگونه مي خواست انقلاب سياسي به راه اندازد و با چه شيوه اي ساختار موجود قدرت را سرنگون سازد، پرسشي بود كه روند نهضت اسلامي به استناد سيره سياسي ايشان، بدان پاسخ گفت. پي گيري اين مسأله از آن جهت اهميت پيدا مي كند كه ما را به درون فهمي انقلاب اسلامي نزديك تر مي سازد و تبيين رساتري از علل و عوامل پيدايش اين انقلاب در اختيار مي گذارد. تبييني كه در ذيل نظريه هاي موجود در باب انقلاب، حاصل نمي گردد. به طور كلي در فهم چرايي و چگونگي يك انقلاب، ممكن است اين پديده از دو منظر كالبد شكافي شود: در نخستين منظر، «انقلاب» به عنوان كليتي يك دست و با تمام اركان و عناصرش، مطالعه مي شود و مطالعه گر به آن همانند شخص ثالث نظاره

مي كند و در نهايت به تبييني از علل و عوامل پيدايش آن دست مي يابد. اين نحو از نظاره تاكنون به گروه هاي متعددي تقسيم شده است: گروه اول نظريه هاي كلاسيك انقلاب است كه هم داعيه گسترده اي داشتند و هم به طور عمده بر يك عامل تأكيد مي كردند؛(10) گروه دوم، نظريه هاي جديدتري بودند كه مانند اسلاف خود داعيه تعميم پذيري داشتند، اما با دخالت دادن عواملي چند، از تحليل هاي تك عاملي پرهيز كرده و به تبيين احتمال وقوع انقلاب بسنده كردند؛(11) گروه سوم، نظريه هاي چند دهه اخير بودند كه ادعاي تعميم پذيري را رها كرده، ضمن بررسي جزئيات، به تجزيه و تحليل انقلاب هاي جهان سومي همت گماشتند؛(12) سرانجام نظريه هاي حدودا دو دهه اخيري كه صرفا به تحليل انقلاب اسلامي پرداختند.(13)

در دومين منظر، انقلاب از نگاه رهبر آن كه در تمام مراحل وقوعش، نقش فعّال و تعيين كننده اي داشته است، مورد مطالعه قرار مي گيرد و از او خواسته مي شود تا به تبيين علل و عوامل چنين حادثه اي همت گمارد. در واقع به جاي اين كه ما با بهره گيري از نظريه هاي موجود انقلاب، داستان انقلاب را تعريف كرده و سرنخ كلاف سردرگم آن حادثه را پيدا كنيم، سرگذشت وقوعش را از زبان رهبر آن مي شنويم. از اين منظر ما نيازمند درون فهمي انديشه و سيره سياسي امام خميني در عمل «انقلاب سياسي» هستيم. تاكنون بازسازي هاي متنوعي از نظريه انقلاب در آثار سياسي امام خميني را نويسندگان داخلي و خارجي ارائه داده اند،(14) كه ما در اين اثر تا حدودي از

الگوي «بهزاد دوران»(15) استفاده مي كنيم. بازسازي نظريه انقلاب اولين نكته اي كه در بازسازي نظريه انقلاب در انديشه امام خميني به چشم مي خورد، تفكيك بين دو انقلاب مادي و معنوي است كه هر يك داراي ويژگي هاي مخصوص به خود است. هرچند به گفته ايشان «قوه مقاومت» در قبال ستم و بي عدالتي دولت، جزو «طبيعي ساختمان بشر»(16) است، لكن غايت از شوريدن و انگيزه مقاومت كردن، وجه تمايز بين اين دو انقلاب است. از نظر امام خميني، «همه انقلابات به جز انقلاب اسلامي، به دنبال اهداف مادي بوده و در حصار از ميان رفتن يك حكومت و روي كارآمدن حكومتي ديگر محدود مانده اند». اين «انقلاب با انقلاب هاي ساير كشورها و انقلاب هايي كه در دنيا اتفاق افتاده است، فرق دارد. انقلاب هايي كه در دنيا تاكنون اتفاق افتاده است، قدرت را از دست يك قدرتمند ، يك جابر، به دست جابر ديگري، كه يا مثل اين يا بالاتر از اين است، منتقل كردند. شما مطالعه كنيد در حال انقلاب هايي كه در دنيا پيدا شده است يا كودتاهايي كه هر روز واقع مي شود و شده است، ببينيد كه آيا وضع آن جا چطور است، جز اين است كه با اغفال مردم يك انقلاب پيدا شده است و يك قدرتي را به كنار گذاشته اند، يك قدرت مشابه او يا بدتر از او سركار آورده اند؟ هيچ در حال ملت ها فرق حاصل نشده است يا حال ملت ها بدتر شده است.(17)

انقلابات در دنيا زياد واقع شده است و يك حكومت رفته، حكومت ديگر آمده است. يك رژيم رفته، رژيم

ديگر آمده است، ولي انقلاباتي كه آمده است بايد ديد انگيزه انقلاب چه بوده است و براي چه چيز انقلاب واقع شده و ثمره اين انقلاب چي هست و چه بوده. انقلاب فرانسه، شوروي و ساير انقلاباتي كه در عالم واقع شده است، يك انقلاباتي بوده است و رژيم ها تغيير كردند به رژيمي ديگر، حكومت تغيير كرده به حكومت ديگر، اما انگيزه، انگيزه مادي است، انگيزه دنيايي بوده است. آن وقتي كه روسيه قيام مي كند و رژيم سابق را از بين مي برد، انگيزه اش اين بوده است كه اين دنيا دست من باشد نه دست او... يأكلون كما تأكل الانعام. مثل همان حيواناتي كه با هم جنگ مي كنند و يكي، ديگري را از بين مي برد. انگيزه يك انگيزه طبيعي است. يك انگيزه دنيايي است.(18) از اين رو انقلابات معمول دنيا در منظر امام خميني، به واسطه بروز فشارهاي طولاني و طاقت فرساي اقتصادي سياسي از يك سو و منازعه قدرت ميان نخبگان سياسي از سوي ديگر، به وقوع پيوسته اند.

الگوي تحليلي تبيين انقلاب هاي دنيايي بر خلاف انقلابات مادي كه به صرف فراهم بودن شرايط عيني و در اثر منازعه قدرت ميان دولت و اپوزيسيون رخ مي دهند، انقلاب اسلامي ماهيتي ديگر دارد؛ ماهيتي كه به گفته امام خميني «من نمي توانم اسمي رويش بگذارم الاّ اين كه اين نهضت الهي بود»(19) و نيز ماهيتي كه در هيچ يك از تئوري هاي موجود نمي گنجيد، بلكه برعكس آنها را مبتلا به انواع ترميم ها و رفو كردن ها مي كرد. به طور كلي از منظر امام خميني، سلسله عواملي كه

به سرنگوني و نيز برقراري نظام بديل منجر شد، عبارتنداز: 1. اراده الهي: به عقيده امام خميني، پيش از آن كه دريابيم چه عوامل ذهني و عيني موجب پيدايش انقلاب اسلامي شد، بايد پديد آمدن نفس شرايط عيني و ذهني را محصول عنايت و اراده خداوند بدانيم. تأثير عنايت خداوند در پيروزي نهضت اسلامي، به گونه اي بود كه به گفته ايشان «اين انقلاب نه به تبليغات من و شما به راه افتاد و نه هم روحانيت جنود خداوند بود. هيچ كس از جناح هاي سياسي نمي تواند ادعا كند كه او خالق انقلاب است، اگر اراده خداوند به آن تعلق نمي گرفت، حتي شعار مرگ بر سلطنت پهلوي نيز بر زبان هيچ يك از شماها جاري نمي شد».(20) مثل اين كه يك برنامه الهي در كار بوده است، دست بشر آن چنان قدرتي ندارد كه اين طور مردم را بيدار كند، كه همه طبقات و همه بچه ها و بزرگان اينها با هم به يك راه بروند... اين يك مطلب غيرعادي است كه امروز لطفي از جانب خداي تبارك و تعالي به ملت ايران است.(21) 2. آگاهي و بيداري مردم: متوجه ساختن ضمير مردم به ماهيت اصيل اسلام و نيز مسائلي كه پيرامون آنان مي گذرد، دومين عامل انقلاب است كه خود نيز از متعلقات اراده الهي به حساب مي آيد. اين مسأله كه امام خميني از آن به نقطه اميد يا خروج از حالت رخوت، بي خبري و سستي ياد مي كند،(22) همان تغيير انفسي است كه مستند به آيه شريفه «انّ الله لايغيّر ما بقوم حتي يغيّروا ما بأنفسهم» مي باشد. نخستين

گام در بيداري انسان ها، آگاهي يافتن آنها از خطري است كه اسلام واقعي را تهديد مي كند و اين آگاهي، قرين شناخت اسلام اصيل و نيز بازشناسي آن از اسلام دروغين است؛ از اين رو امام خميني در جمع شاگردان خود در نجف اشرف كه بعدها مسؤوليت آگاهي بخشي به مردم را بر عهده گرفتند فرمود: ما موظفيم ابهامي را كه نسبت به اسلام به وجود آورده اند، بر طرف سازيم. تا اين ابهام را از اذهان نزداييم، هيچ كاري نمي توانيم انجام دهيم. ما بايد... اين ابهامي را كه بر اثر تبليغات سوء چند صدساله نسبت به اسلام در اذهان حتي بسياري از تحصيلكرده هاي ما پيدا شده رفع كنيم، جهان بيني و نظامات اجتماعي اسلام را معرفي كنيم، حكومت اسلامي را معرفي كنيم تا مردم بدانند اسلام چيست و قوانين آن چگونه است... مردم اسلام را نمي شناسند... شما مطمئن باشيد اگر اين مكتب را عرضه نماييد و حكومت اسلامي را چنان كه هست به دانشگاه ها معرفي كنيد، دانشجويان از آن استقبال خواهند كرد. دانشجويان با استبداد مخالفند، با حكومت هاي دست نشانده و استعماري مخالفند، با قلدري و غارت اموال عمومي مخالفند، با حرام خوري و دروغ پردازي مخالفند، با اسلامي كه چنين طرز حكومت اجتماعي و تعاليمي دارد، هيچ دانشگاه و دانشجويي مخالفت ندارد.(23)

مسلما اين اسلام با اسلامي كه مي گويند افيون جامعه است، تفاوت جدي دارد. اينها «مي خواهند مسلمين را خراب كنند، مي خواهند مسلمين را از اسلام جدا كنند و مسلمين خواب بروند و آنها مال مسلمين را بخورند. اين كلام افيون است نه اسلام افيون

است.(24) در واقع تمييز اسلام اصيل از دروغين و متوجه ساختن مردم به آن، همان «انقلاب دروني» است كه به گفته امام خميني، تا حاصل نشود انقلاب بيروني يا جابه جايي قدرت صورت نخواهد گرفت.(25) دليل اين امر نيز برخاسته از ماهيت عدالت خواهانه، ستم ستيزي و منكَرگريزي اسلام است كه متوجه ساختن نفوس و فطرت آدميان به آن و آنچه در پيرامون آنان مي گذرد، خود مدخلي بر پيدايش شورش هاي منتهي به انقلاب بيروني است. «إنّ الله لايغيّر ما بقوم حتي يغيّروا ما بأنفسهم»، يك واقعيتي است و دستور؛ واقعيت به اين معنا كه تغييراتي در يك ملتي و در يك قوم حاصل بشود، اين منشأ يك تغييرات تكويني، تغييرات جهاني و تغييرات موسمي مي گردد، و دستور است به اين كه تغييراتي كه شما مي دهيد، تغييراتي باشد كه آن تغييرات دنبالش يك تغييراتي به نفع شما باشد. شما ملاحظه كرديد كه اين پيشرفتي كه ملت ايران كرد مرهون آن تغييري بود، تحولي بود كه در نفوس پيدا شد، ما يك قومي بوديم... كه به واسطه تغييرات سوء كه در طول تاريخ شده بود و به واسطه سلطه همه جانبه اجانب و دست نشاندگان اجانب، به يك صورتي درآمده بود كه اين صورت، پذيرش اسلام سابق را مي كرد... تغييري بود كه از فطرت سالم انساني، متحول شده بود به يك انسان غير سالم... و به حمداللّه در اين نهضت، تغيير و تحول از آن طرف شد، يعني يك ملت تحت فشار در طول تاريخ با اين فشار خو گرفته بود و پذيرفته بود اين ظلم را و پذيرفته بود اين چپاول

گري را، در يك مدت كوتاهي متحول شد به يك ملت كه پذيرش هيچ يك از اين ظلم را نداشت... پس قوم ما يك تحولي پيدا كرد، تغييري پيدا كرد، تا اين تغيير حاصل نشده بود، تغيير نفساني حاصل نشده بود، اين قوم مورد تغيير واقعي كه رفتن يك رژيم طاغوتي و آمدن يك رژيمي كه اسلامي باشد، اين معنا حاصل نمي شد.(26)

3 . كارگزاران بيداري يا عاملان تحوّل: اما چگونه امام خميني مي توانست به تحول دروني مردم نائل گردد و با خلق انقلابي دروني، مقدمات سرنگوني را فراهم سازد؟ مسلما نيازمند به كارگزاراني بود كه توانايي بيدار كردن وجدان خفته مردم را داشتند. از نظر امام خميني قشرهاي فرهنگي، روشنگران جامعه اند كه در وهله نخست علما و روحانيون و در رديف بعد دانشگاهيان قرار دارند. ايشان با بيان اين مطلب كه «بزرگ ترين كاري كه از ما ساخته است بيدار كردن و متوجه ساختن مردم است»(27) علما و زعماي اسلام را به نشر حقايق و گفت وگو با مردم دعوت كرد و از آنان خواست تا در قبال فجايعي كه رخ مي دهد سكوت نكنند و به بهانه لزوم تقيه، به انزوا نروند؛ از اين رو مسؤوليت اصلي عاملان تحول، زدودن زنگارهاي فراموشي از اسلام واقعي و عرضه خالصانه آن به عموم مردم است. در درجه بعد، نقد وضع موجود و ناسازگاري آن با آموزه هاي اسلام اصيل و بالأخره معرفي مقصران اصلي چنين اوضاعي كه امام خميني از آنها به «استبداد و استعمار» ياد مي كرد، از وظايف مهم كارگزاران بيداري به حساب مي آمد. وظايفي كه در روند نهضت از

سوي جريان روشنفكري ديني و نيز روحانيون به خوبي انجام گرفت و اسلام خواهي و استبداد ستيزي، حلقه اتصال همه انقلابيون پيرو امام خميني به حساب آمد. 4. غير منعطف بودن نظام سياسي و كاهش تدريجي مشروعيت: روند تدريجي آگاهي مردم از دو مؤلفه اسلام اصيل و ناسازگاري نظام سياسي وقت با آن، در ضمن خود افول تدريجي مشروعيت آن نظام را فراهم مي ساخت و شكاف ساده جامعه با دولت را تبديل به يك شكاف فعّال مي كرد. شكاف به وجود آمده، به دو طريق مي توانست ترميم يا فعّال گردد: راه اول آن بود كه ساختار قدرت، با دركي عميق از بحران مشروعيت و ناهمخواني ذهني و عملي مردم با آن، از خود انعطاف نشان دهد و به خواسته ها و مطالبات جامعه ديني تن دهد؛ راه دوم آن بود كه لجاجت دولت و بي كفايتي آن در حل بحران، مردم را به براندازي و راه هاي خشونت آميز علاقه مند كند. مسلم بود كه سلطنت پهلوي، ساختاري غير منعطف داشت و شاه نيز ضعيف تر از آن بود كه بتواند بين خود و اپوزيسيون تفاهم ايجاد كند. امام خميني در اين باره مي فرمايد: اگر يك كشور بخواهد يك كشور سالمي باشد بايد بين دستگاه حاكمه با ملت تفاهم باشد، مع الاسف در رژيم هاي شاهنشاهي و به خصوص در رژيم اخير، اين معنا عكس بود، يعني دستگاه حاكمه در يك قطب واقع شده بود و ملت هم در يك قطب. اين دستگاه حاكمه كوشش مي كرد با ارعاب، فشار، آزار، شكنجه، حبس و امثال اينها با ملت رفتار كند و ملت

هم اگر زور نداشت كوشش مي كرد كه ماليات نپردازد، از زير بار همه چيز در برود، هر چه بتواند كارشكني كند براي دولت، و از اين جهت هي شكاف بين مردم و دولت حاصل مي شد و دولت هم هيچ پشتيبان نداشت و دستگاه حاكمه، يك امر (به خيال خودش) مستقلي بود كه هيچ ارتباطي با ملت نداشت، ملت هم به او هيچ اعتماد نداشت. او را دشمن خودش مي دانست با پايگاه نداشتن در پيش ملت ناچار بايد كنار برود و رفت. اين بايد يك عبرتي باشد براي دولت ها.(28)

5 . از كار افتادن دستگاه سركوب هيأت حاكمه: گسست به وجود آمده كه به تعبير امام خميني به دو قطب متضاد ملت و دولت مبدل شده بود، با آغاز بحران 1356، بر اثر بروز عوامل شتابزا، به يك رويارويي جدي و شورش همگاني تبديل گرديد. خيزشي كه از نگارش مقاله توهين آميز در روزنامه اطلاعات درباره امام خميني در هفدهم دي ماه همان سال آغاز شد، هيچ كس تصور نمي كرد كه به برچيدن بساط سلطنت 2500 ساله شاهنشاهي بينجامد. حتي محمدرضا شاه نيز خيال مي كرد كه مي تواند شورش هاي خياباني را با استفاده از ارتش و نيروهاي مسلح همانند قيام پانزده خرداد 1342 خاموش كند و به غائله پايان دهد، امّا چنين نشد و «بدنه ارتش» نيز متأثر از جريان انقلاب دروني، به تدريج به مردم پيوست و به افول آن سلطنت تسريع بخشيد. يك ملتي كه هيچ ابزار نداشت و هيچ اسلحه نداشت... بر يك قدرتي كه تا دندان مسلح بود و دنبالش هم امريكا بود كه مي گفت

ما پشتيباني مي كنيم... اين قدرتي كه پشتوانه اش هم قدرت هاي ابرقدرت بود... به دست اينها از بين رفت؛ البته ارتش هم كمك كرد، اما بعد از اين كه اينها فريادهايشان را كردند آنها را هم متحول كردند. ارتش را از اين فداكاري كه به خيال خودشان براي آن مردك داشتند منحرف كردند به اين طرف، يك عده اي كه البته از آن بزرگ ها بودند كه فرار هم كردند، مع الوصف بسيارشان و بعضي شان گرفتار شدند، ديگران هم متحول شدند، آنها برگشتند به اين طرف، نيروي هوايي همين طور، نيروهاي ديگر هم همين طور، هوانيروز هم، همافران، اينها متحول شدند. اين تحولات هم كه در آنها پيدا شد باز يك امر عادي نبود كه اين طور متحول كرد يك ارتشي را، متحول كرد كه بتوانند بر خلاف شاه... قيام بكنند. اينها همه بر خلاف يك امر عادي واقع شد، غيرعادي بود.(29)

در جايي ديگر مي افزايد: «اين نهضت... خُب ديديد كه يك وضع انساني پيدا شده، يك تحول پيدا شده بود كه سرباز وقتي كه آمد توي كوچه ها، مردم گُل به او ريختند، آن گريه مي كرد و به آنها اظهار محبت مي كرد».(30) در كنار شرايط ذهني كه امام خميني از آنها به تغيير انفس ياد مي كرد، شرايط عيني نيز وجود داشت كه زمينه هاي اصلي تقابل ملت و دولت را فراهم مي ساخت. اين شرايط به گفته امام خميني، از «شدت فشار خارجي و داخلي»(31) نشأت مي گرفت. ايشان در اين خصوص مي فرمايد: اين ظلم هايي كه شما در محل خودتان ادراك كرديد... همه ماها اينها را ديديم

منتهي ما به يك وضعي، شما به يك وضعي... يكي از چيزهايي كه موجب پيروزي شماها شد، همين زيادي ظلم و زيادي اختناق (بود)، اين اختناق وقتي زياد شد انفجار از آن پيدا مي شود. دنبال اين اختناق طولاني، هي عقده ها زياد مي شود و منتظرند كه يك صدايي درآيد، صداي اولي، فريادي درآيد، ديگران دنبالش بروند... اينها به اسم آباد كردن، خراب كردند، به اسم اين كه مي خواهيم اينها را شهري كنيم و به تمدن، به اصطلاح خودشان، برسانيم خرابي كردند و مملكت را به هلاكت كشاندند، همه اقشار ملت ناراضي شدند، منتها جرأت صدا نداشتند تا يك وقتي كم كم صدا بلند شد ... آن عقده ها يك دفعه با هم مجتمع شد و انفجار حاصل شد و اين انفجار موجب اين شد كه در عين حالي كه دست همه خالي بود و آنها هم با همه قدرتي كه داشتند نتوانند مقاومت كنند و مهم هم اين بود كه اين انفجار دنبال يك توجهي به اسلام بود. ايمان مردم، اسباب اين معنا شد كه اينها با هم فرياد كنند و با هم جلو بروند؛ بنابراين آن معنايي كه شماها را پيروز كرد و آنها را شكست داد، آن معنا اين بود كه آنها ستمگر بودند و شما كه مظلوم بوديد كم كم يك عقده ها پيدا شد و بعد هم توجه اسلام پيدا شد و همه با هم با توجه به اسلام جلو رفتيد.(32) با اين همه، ظهور امام خميني در اوايل دهه چهل و نيز شجاعت ايشان در به فعليت رساندن آموزه هاي اصيل اسلامي، همان واسطه مادي تحقق اراده

الهي در بيداري و آگاهي مردم بود كه در تئوري ماكس وبر به «ظهور كاريزما» شهرت دارد. بدون شك اگر آية الله خميني كه در آستانه بحران سال 56 به امام خميني معروف شد و جايگاه رفيعي در ميان مردم و نيروهاي مخالف شاه پيدا كرد، در چنين دوره اي ظهور نمي كرد و زنگارهاي فراموشي از اسلام واقعي را نمي زدود و در قبال تبعات منفي اصلاحات شاه، به ويژه در قضيه انجمن هاي ايالتي و ولايتي و نيز مسأله كاپيتولاسيون، شجاعانه نمي ايستاد، معلوم نبود بحران طبيعي به وجود آمده، بدل به بحراني فعّال شود و يا حداقل سر از انقلاب و واژگوني سلطنت پهلوي در بياورد.

الگوي تحليلي تبيين انقلاب اسلامي با بهره گيري از انديشه امام خميني پي نوشت ها 1 دانش آموخته حوزه علميه قم و فارغ التحصيل كارشناسي ارشد علوم سياسي دانشگاه باقرالعلوم(ع) . 2 Telos. 3 Ontological Problematic. 4 . امام روح اللّه خميني، ولايت فقيه، ص 40. 5 . دكتر فرهنگ رجايي. 6 .سيدحميد روحاني، نهضت امام خميني، ج 2، ص 703 و نيز سند 254 (متن دستخط امام خميني در ص 994). 7 .صحيفه نور، ج 1، ص 590 . امام در اين جا ديدگاه هاي آقايان شريعتمداري، بازرگان و ميناچي را نقد مي كند، ازاين رو در پاسخ به نامه آية الله نجفي مرعشي با صراحت مي نويسد: «ما همه موظف هستيم كه از پا ننشينيم تا سقوط سلسله بي حيثيت پهلوي» (همان، ج 1، ص 601). 8 .همان، ج 2، ص 483. 9 .به نقل از: محمد شفيعي فر، درآمدي بر مباني فكري انقلاب اسلامي،

ص 278. 10 .مهم ترين نظريه پردازان كلاسيك انقلاب عبارتند از: ماركس، دوركهايم، پاره تو، وبر و دوتوكويل. 11 .نظريه هاي متأخر تبيين انقلاب، در دو سطح خرد و كلان، قابل بررسي اند: الف) نظريه هاي سطح خرد: 1 نظريه هاي روان شناختي؛ 2 نظريه هاي اقتصادي يا گزينش عقلاني. ب) نظريه هاي سطح كلان: 1 نظريه هاي جامعه شناختي، مثل «تحليل تاريخي مقايسه اي و انقلابات نوساز»، برينگتون مور در كتاب ريشه هاي اجتماعي ديكتاتوري و دمكراسي يا «تبيين انقلاب هاي اجتماعي» و تدا اسكاچ پل در كتاب دولت ها و انقلاب هاي اجتماعي؛ 2 نظريه هاي سياسي، مثل نظريه «توسعه ناموزون» ساموئل هانتينگتون يا «الگوي سياسي بسيج منابع» چارلز تيلي. 12 .وقوع دو انقلاب در اواخر دهه 1970 در ايران و نيكاراگوا همراه با ناآرامي ها، شورش ها و قيام هاي وسيع مردمي در بسياري از بخش هاي جهان سوم، به نسل جديدي از نظريه پردازان در مورد انقلاب شكل داد. اينان با بررسي نقادانه نظريه هاي قبلي به اين نتيجه رسيدند كه بسياري از آن نظريه ها، انتزاعي، غيرتاريخي و يك سونگرند، حال آن كه انقلاب ها مانند بسياري ديگر از پديده هاي اجتماعي، پيچيده تر از آنند كه بتوان همه آنها را در قالب واحدي تبيين كرد. از اين دسته مي توان به كوشش هاي جان فوران، جف گودوين و جان والتون اشاره كرد. 13 .از ميان اين نظريه ها مي توان به پنج تبيين اشاره كرد: الف) تأكيد بر اهميت فرهنگي انقلاب، مانند علي دواني در كتاب نهضت روحانيون ايران، حامد الگار در كتاب ريشه هاي انقلاب اسلامي و آصف

حسين در كتاب ايران اسلامي، انقلاب و ضد آن. ب) عوامل اجتماعي اقتصادي، مانند رابرت لوني در كتاب ريشه هاي اقتصادي انقلاب ايران، محمد علي همايون كاتوزيان در كتاب اقتصاد سياسي ايران و تدا اسكاچ پول در مقاله «دولت تحصيل دار و اسلام شيعي در انقلاب اسلامي». ج ) عوامل روان شناختي، مانند ماروين زونيس در كتاب شكست شاهانه و فرخ مشيري در كتاب دولت و انقلاب اجتماعي در ايران. د) رهيافت سياسي مانند، يرواند آبراهاميان در مقاله «علل ساختاري انقلاب ايران» و ميثاق پارسا در كتاب ريشه هاي اجتماعي انقلاب ايران. ه ) رهيافت چند سببي، مانند مايكل فيشر در كتاب ايران از اختلاف مذهبي تا انقلاب، نيكي آر.كدي در كتاب ريشه هاي انقلاب ايران و فرد هاليدي در مقاله «انقلاب ايران: توسعه ناموزون و مردم گرايي مذهبي». (جهت مطالعه ر.ك: عبدالوهاب فراتي رهيافت هاي نظري بر انقلاب اسلامي و بهزاد دوران، «بازسازي نظريه انقلاب در آثار امام خميني (ره)»، نامه پژوهش (ويژه انديشه هاي فرهنگي امام خميني)، ش 8 ، ص 7 50). 14 .اصغر افتخاري، «تئوري انقلاب از ديدگاه امام خميني (ره)» كتاب ماه (30 فروردين 1378). 15 .بهزاد دوران، پيشين. نگارنده با برخي از استنتاجات نظري آقاي دوران در بازسازي نظريه انقلاب در آثار امام خميني(ره)، موافق نيست و آنها را نمي پذيرد. 16 .صحيفه نور، ج 7، ص 169. 17 .همان، ج 19، ص 269. 18 .همان، ج 20، ص 63 . 19 . همان، ج 5 ، ص 173. 20 .همان، ج 3 ، ص 204 207. 21 .در جستجوي راه از كلام امام، (دفتر دهم: انقلاب اسلامي)، ص

161. 22 .صحيفه نور، ج 11، ص 88 89 . 23 .ولايت فقيه، ص 177. 24 .صحيفه نور، ج 3 ، ص 4 8 . 25 .همان، ج 19، ص 269 270. 26 .همان، ج 9، ص 206. 27 . در جستجوي راه از كلام امام، ص 46. 28 .صحيفه نور، ج 7، ص 169. 29 .همان، ج 5 ، ص 227. 30 .همان. 31 .همان، ج 7، ص 72. 32 .همان، ص 279. منابع مقاله:

مجله علوم سياسي، شماره 16، فراتي، عبدالوهاب؛

آرمان هاي انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني (ره)

آرمان هاي انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني (ره) اشارت اگرچه مبحث «تغييرات اجتماعي » از ديرباز مورد توجه متفكران مختلفي، از ارسطو و افلاطون گرفته تا نظريه پردازان جديد متاخر همانند ماركس، ماركوزه و آرنت، بوده - و در اين خصوص طيف متنوعي از تئوري ها پيشنهاد شده است - با اين حال حساسيت و اهميت موضوع مي طلبد تا از منظر تازه اي اين پديده مهم سياسي، مورد بازنگري قرار گيرد . به همين دليل مشاهده مي شود كه علي رغم حجم عظيم تحقيقات به عمل آمده، در زمينه «شناسايي انقلاب » ، هنوز هم گفتني هاي بسياري وجود دارد كه جاي آنها در مطالعات موردي، خالي است . مهم ترين مصداق اين ادعا وقوع انقلاب اسلامي در ايران است كه تعدادي از متفكران بنام اين رشته را به تجديد نظر در يافته هاي قبلي شان وادار كرده است . ضرورت اين بازنگري از صبغه مذهبي انقلاب ما ناشي مي شود و اين كه انقلاب اسلامي در نوع خود منحصر به فرد مي باشد و لازم است تا در گونه شناسي

انقلاب، جايگاه متمايزي را به خود اختصاص دهد، لذا ما در اين نوشتار به ارائه يك تقسيم بندي جديد از انقلاب ها همت مي گماريم كه در آن انقلاب ها بر اساس آرمان هاي انقلابيون، از يكديگر تفكيك مي شوند . اين تقسيم بندي در كنار ديگر موارد مشابه - تقسيم بندي هايي كه بر اساس ملاك هاي فلسفي، تاريخي، اقتصادي، انساني، اخلاقي و . . . صورت پذيرفته اند مي تواند در معرفي هرچه بهتر انقلاب اسلامي مؤثر باشد . انقلاب ها را مي توان از اين ديدگاه به سه دسته تقسيم نمود: نخست: انقلاب هايي كه آرمان عالي و اوليه آنها نيل به يك جامعه بي طبقه - جامعه اي كه در آن مساوات اقتصادي نمود كامل داشته باشد - است . تحولات انقلابي رخ داده در كشورهاي ماركسيستي را مي توان در اين قسمت جاي داد . دوم: انقلاب هايي كه تاسيس يك جامعه مبتني بر آزادي فردي و رفاه شخصي را آرمان متعالي خود برگزيده اند و هر آنچه را كه به نحوي در تقابل با اين آزادي افسار گسيخته باشد به كناري مي نهند . جوامع به اصطلاح ليبرال چنين فرآيندي را پشت سر گذاشته اند و هم اكنون سعي دارند در قالب شعارهاي انسان دوستانه، كالاهاي فرهنگي خود را به ديگر كشورها صادر نمايند . سوم: انقلاب هايي كه اصل را بر تربيت «انسان هاي الهي » گذارده اند و تاسيس يك جامعه خداپسند را آرمان عالي خود قرار داده اند . در اين انقلاب ها فقط تامين معاش دنيوي و آسايش عمومي ملاك نيست، بلكه غرض اصلي به

كارگيري اين ابزار براي تحقق يك وضعيت متعالي تر در درون جامعه مي باشد و آن اين كه جامعه اي صالح و پاك ايجاد شود كه افراد در درون آن بتوانند به تكامل معنوي خويش نايل آيند . انقلاب بزرگ حضرت رسول (ص) نمونه عالي اين ديدگاه است و در عصر حاضر «انقلاب اسلامي ايران » را داريم كه در نوع خود منحصر به فرد مي باشد . اگرچه امكان دست يابي به نمونه هايي كه تركيبي از دو يا سه ديدگاه فوق باشند، وجود دارد، اما عمده ترين آنها - در اين مقال - همان است كه پيش از اين گفته شد . براي درك هر چه بهتر اين گونه شناسي تذكر مطالب زير ضروري است . 1) اساسا انقلاب در گفتمان اسلامي، تعريف خاص خود را دارد و براي همين منظور لفظ ويژه اي نيز جعل شده است . همان گونه كه مي دانيم انقلاب به معناي «زير و رو شدن » ، «واگرديدن » و «برگشتن » در سده هفدهم به عنوان يك اصطلاح شايع و مقبول در حوزه سياسي مطرح مي شود كه معناي اصطلاحي آن «واژگوني تمام عيار حكومت و يا دولت و جايگزيني حاكم و يا دولت جديد از طريق خشونت » مي باشد . اگرچه اين مفهوم در طي زمان از ظرافت و ابعاد تئوريك تازه اي برخوردار شده است - به گونه اي كه امروز با طيف وسيع و متنوعي از تئوري هاي انقلاب مواجه ايم (1) اما در مقام ارزيابي بايد اعتراف كرد كه همه اينها از تبيين جامع انقلاب اسلامي عاجزند . چرا كه مقوله

انقلاب در بينش اسلامي تعريفي به خصوص دارد كه با تعاريف مشابه از حيث محتوا متفاوت است . كلمه «انقلاب » اگرچه در گفتمان اسلامي به معناي سياسي اش نيامده، ولي اصطلاح «امر به معروف و نهي از منكر» به طور واضح و آشكاري بر اين معنا دلالت دارد . اين اصطلاح شامل تمامي اشكال و صور تغيير اجتماعي از اصلاح گرفته تا انقلاب مي شود و داراي سه مؤلفه اساسي است: (2) نخست: بعد آرماني انقلاب كه به انگيزه متعالي «آمر به معروف و ناهي از منكر» باز مي گردد . بر اين اساس تنها آرمان مشروع براي اقدام به انقلاب «به سامان كردن امور جامعه متناسب با سيره و ارزش هاي نبوي » است و اگر اين بعد معنوي از انقلاب ستانده شود، ديگر انقلاب، اسلامي نيست . (3) دوم: بعد مادي انقلاب، كه به شكل تعارض انقلابي ها با حكام ستمگر متجلي شده و در اصطلاح رايج از آن به خشونت ياد مي شود . سوم: بعد معرفتي انقلاب است كه به «آگاهي توده هاي انقلابي » برمي گردد . توضيح آن كه آمر به معروف و ناهي از منكر بايد با آگاهي در اين راه گام بردارد و اگر به مقتضاي آگاهي كاذب و يا جهل خود دست به حركتي بزند، ديگر نمي توان آن را «انقلاب اسلامي » قلمداد كرد . (4) با توجه به آن چه گفته شد، مي توان «انقلاب » را اين گونه تعريف كرد: انقلاب عبارت است از «امر به معروف و نهي از منكري كه توسط مردمي آگاه، متحول و شعور يافته با انتخاب و

اختيار، به طور همزمان و جمعي در مقابل سلطان يا پادشاه و هيات حاكمه ستمگر، طي مراحلي خاص براي تغيير در ساخت ها، نهادها، ارزش هاي مسلط و به تعبيري بهتر، احياي سنت هاي رسول خدا و اماته بدعت ها، تحريفات و منكرات، تحت رهبري فردي واجد شرايط به طريقي خشونت آميز، صورت مي گيرد» . (5) بدين ترتيب معلوم مي شود كه «انقلاب اسلامي » از حيث محتوا و تا حدودي در روش، از ديگر انقلاب ها متمايز است و آنچه تحت عنوان «بعد آرماني انقلاب » طرح مي گردد ناظر بر همين وجه است . 2) انقلاب اسلامي ايران در اين نوشتار به محدوده تاريخي 1342 تا 1357 منحصر نمي شود، بلكه دوران تاسيس جمهوري اسلامي را نيز در بر مي گيرد، لذا تفكيك تحولات ايران به دوران انقلاب و حكومت صحيح به نظر نمي رسد، چرا كه تبعات سويي را به دنبال دارد; از آن جمله تفكيك فوق به طرح اين شبهه منجر مي شود كه مقتضيات، اهداف، روش و اصول مورد قبول دوران حكومت با دوره انقلاب متفاوتند، در حالي كه انديشه اسلامي اين استدلال را برنمي تابد و معتقد است ارزش ها، آرمان ها و خواسته هاي انقلابي در دوران تاسيس دولت بايد دنبال شوند و از اين حيث اين دو مرحله پيوند دروني دارند و به عبارت بهتر، دوران تاسيس مرحله تحقق عيني آرمان هاي انقلابي است . به همين خاطر، در نوشتار حاضر سعي شده است مجموعه آرمان هاي انقلاب در قالب ساختاري واحد، براي آگاهي بخشي به مسؤولان و مردم ارائه گردد . 3) ماهيت اصلي اين

بحث اساسا «آسيب شناسانه » مي باشد، بدين معني كه مؤلف سعي دارد با قبول اصل مذكور در بند دوم، آرمان هايي را كه انقلاب براي تحقق آنها رخ داده، به طور روشن و شفاف از زبان امام خميني (ره) ارائه دهد و بدين وسيله مسؤولان را از رسالت خطيرشان و ملت را از جايگاه رفيع شان - مبني بر جلوگيري از بروز هرگونه انحرافي در روند مستمر انقلاب - آگاه سازد . بديهي است كه آگاهي، شرط اول براي عمل صالح است و تذكر اين مطلب مي تواند براي همگان مثمر باشد . البته تقسيم بندي حاضر را نمي توان تنها الگوي ممكن مطرح كرد، چه بسا هدف فوق از طريق ارائه الگوهاي ديگري نيز تامين شود كه در آن صورت مي توان آنها را مكمل بحث حاضر طرح و بررسي كرد . 4) با توجه به تعريف ما از انقلاب معلوم مي شود كه «رهبري » در آن نقش عمده اي ايفا مي نمايد، بنابراين در نگارش تحقيق حاضر روشي اتخاذ شده است كه بتواند در تبيين آرمان هاي انقلاب مؤثر و كارآمد باشد . براي اين منظور ضمن اتخاذ رويكردي توصيفي - تركيبي به «انقلاب اسلامي » ، مجموع سخنان امام خميني (ره) را فراروي خود قرار داده، سعي نموده ايم با ارائه تركيبي مناسب از گفتارهاي ايشان دو غرض كلي را تامين كنيم: نخست: آرمان هاي اصيل انقلاب را از زبان امام خميني (ره) متذكر شويم . دوم: «بايدها» ي سياست هاي اجرايي جمهوري اسلامي و ملت ايران را براي آباداني هرچه بيشتر كشور در دهه هاي آتي، مشخص نمائيم .

لذا در ضمن سطور آتي به شرح آرمان هاي انقلاب اسلامي در سه حوزه فرهنگي، تربيتي، اقتصادي و سياسي خواهيم پرداخت .

الف) آرمان هاي فرهنگي - تربيتي آرمان هاي فرهنگي - تربيتي عمده ترين حوزه تاملات نظري انقلابي ها را تشكيل مي دهد و از اين حيث انقلاب اسلامي كاملا متاثر از رهيافت فرهنگي اسلام است، آن جا كه اسلام خود را دين انسان ساز معرفي مي نمايد . بر همين اساس امام (ره) «تربيت انسان صالح » را در راس برنامه هاي انقلابي اش قرار داده، صريحا اظهار مي دارد: «آن قدر كه انسان غير تربيت شده مضر است به جوامع، هيچ شيطاني و هيچ حيواني و هيچ موجودي آن قدر مضر نيست و آن قدر كه انسان تربيت شده مفيد است براي جوامع، هيچ ملائكه اي و هيچ موجودي آن قدر مفيد نيست . اساس عالم بر تربيت انسان است » . (6) به همين خاطر است كه مي بينيم آرمان هاي انقلابي امام خميني (ره) بيشتر صبغه تربيتي مي يابد كه مي توان آنها را در دو بعد مورد بررسي قرار داد:

1 . بعد فردي: تربيت انسان هايي فرهيخته و متقي شهيد مطهري، در تبيين اين بعد از انقلاب اسلامي بيان داشته اند: معنويت از اركان واقعي اين انقلاب بوده و مايه حيات انسان مي باشد، لذا تحقق يك جامعه اسلامي كه در آن ارزش هاي الهي نمود تام دارند، به پرورش انسان هايي منوط است كه به آداب و ارزش هاي اسلامي مزين باشند . (7) به تعبير ديگر «حكومت صالحان » از اين حيث حكومتي است كه در آن افراد

به ايمان الهي تمسك جسته، تهذيب نفساني را پيشه خود ساخته و به طور كامل ارزش هاي الهي را بر مملكت وجودي خويش مسلط ساخته اند به گونه اي كه در آن از خودبيني و غول سركش «منيت » هيچ گونه خبري نيست . مطلب فوق از اين حيث قابل توجه مي نمايد كه در بينش هاي غير الهي امر خطير پرورش انسان ها به فراموشي سپرده مي شود و معمولا مسائل اقتصادي، سياسي و . . . به غلط در كانون تحليل ها و حركات انقلابي قرار مي گيرند، در حالي كه امام خميني (ره) اصل اوليه را بر تحول افراد گذارده صراحتا مي فرمايند: «تمام عبادات وسيله است . . . كه آنچه بالقوه است و لب انسان است به فعليت برسد و انسان بشود . . . يك انسان الهي بشود» . (8)

2 . بعد اجتماعي: ايجاد يك جامعه خداپسند معنويت به نظر امام (ره) به مملكت دروني افراد منحصر نيست، و چنان نيست كه قواي دروني افراد را به اعتدال و سلامت رهنمون شود، بلكه فراتر از آن، نسيم معنويت بايد در تمام زواياي اجتماعي بوزد و براي اين منظور لازم است تا «تبليغ » اصول اسلامي به صورت نهادي در درون جامعه اسلامي دنبال شود و در ضمن، فرهنگ دعوت به «ارزش هاي متعالي اسلامي » در ميان كليه آحاد اجتماعي جاري و حاكم شود . به همين خاطر امام خميني (ره) نخست رو به عموم مردم نموده، وظيفه الهي آنان را تبيين مي نمايند و سپس مؤسسات مختلف تربيتي را - تك تك - مورد خطاب قرار داده رسالتشان

را يادآور مي شوند . به طور كلي آرمان هاي تربيتي امام خميني (ره) را مي توان به شكل ذيل دسته بندي كرد:

گروه اول: آرمان هاي همگاني . نخست: حاكميت روحيه دلسوزي نسبت به سرنوشت انسان ها بر جامعه: «پيغمبر اسلام براي اين كه مردم تربيت نمي شدند غصه مي خوردند، به طوري كه خداي تبارك و تعالي او را تسكين مي داد . . . و هر انساني بايد اين طور باشد كه متاسف باشد براي آنهايي كه نمي آيند به خط اسلام و خط انسانيت » . (9) بنيان «امر به معروف و نهي از منكر» در جامعه اسلامي بر اصل فوق گذارده شده است و اين كه در جامعه اسلامي افراد نمي توانند نسبت به سرنوشت ديگران بي اعتنا باشند، لذا از روي «دلسوزي » و نه «طمع » و يا «كينه » براي نجات آنها از ضلالت به پا مي خيزند و به اصطلاح امر به معروف و نهي از منكر مي نمايند . وجود چنين روحيه اي است كه جامعه آرماني را به قبول اصل دوم رهنمون مي شود و آن پذيرش «مسؤوليت دسته جمعي » در قبال هدايت جامعه مي باشد . دوم: داشتن مسؤوليت دسته جمعي از نكات جالب توجه در كلام امام (ره) يكي اين است كه ايشان هيچ گاه يك مؤسسه يا نهاد خاص را مسؤول و عهده دار تربيت مردم نمي دانستند، بلكه ضمن اشاره به كاركرد و رسالت هر يك از اين نهادها، نهايتا متذكر مي شدند كه ملت و دولت لازم است در راه اصلاح فرهنگ جامعه دست به دست هم بدهند و

كاستي ها را رفع نمايند; به عنوان مثال، اگر چه مدارس را مكلف به تربيت صحيح دانش آموزان مي نمايند (10) ولي به همان بسنده نكرده، والدين و خانواده هاي آنها را نيز مورد خطاب قرار داده، سؤوليت شرعي شان را يادآور مي شوند (11) و در كنار همه اينها به ديگر نهادهاي اجتماعي گوشزد مي نمايد كه، بايد اين نسل را از مفاسد و بلاياي اجتماعي حفظ كنند، لذا يك جامعه آرماني جامعه اي است كه افراد آن در قبال سرنوشت تمامي مردم مسؤولند .

گروه دوم: آرمان هاي ويژه مؤسسات تربيتي - فرهنگي البته امام خميني (ره) واقع گرا تر از آن بودند كه امر خطيري هم چون تربيت انسان ها را تنها به احساس دروني افراد موكول سازند . براي همين، روي تك تك مؤسسات تربيتي انگشت گذارده و نحوه فعاليت هاي آنها را متذكر مي شوند . آنچه در اين جا مد نظر مي باشد، نه شيوه هاي عملي، بل اصول كلي حاكم بر كليه مؤسسات است كه در مجموع نشان دهنده وضعيت آرماني مؤسسات تربيتي در جامعه اسلامي است، وضعيتي كه در آن اصول ذيل نمود تام دارند: اصل اول: صالح بودن كارگزاران امور تربيتي حوزه ، دانشگاه، راديو، تلويزيون، مطبوعات و . . . ديگر نهادهاي تربيتي آن گاه مي توانند مثمر واقع شوند كه در مقام نخست خود «صالح » باشند، لذا وجود نهادهاي صالح از جمله بلندترين آرمان هاي امام (ره) به حساب مي آيند . «آن قدر كه كشور ما از دانشگاه و فيضيه صدمه ديده است از جاهاي ديگر نديده است . بايد هر دوي اينها

مهذب باشند و علماي اسلام و اساتيد دانشگاه با هم پيوند داشته باشند» . (12) اصل دوم: وجود توافق عمومي بين كليه مؤسسات براي نيل به هدفي واحد (به ويژه حوزه و دانشگاه) هماهنگ بودن نهادهاي تربيتي براي نيل به اين هدف مقدس كرارا مورد تاكيد امام (ره) قرار گرفته است و ايشان به تناسب در مواقع مختلف اين اصل مهم را تذكر داده اند كه: «دانشگاهيان و جوانان برومند عزيز هرچه بيشتر با روحانيون و طلاب علوم اسلامي پيوند دوستي و تفاهم را محكم تر و استوارتر سازند و از نقشه ها و توطئه هاي دشمن غدار غافل نباشند» . (13) و يا اين كه: «لازم است طبقات محترم روحاني و دانشگاهي با هم احترام متقابل داشته باشند . از تبليغات سوئي كه بر ضد آنها در اين چند صد سال شده . . . تا از تفرقه استفاده هرچه بيشتر ببرند احتراز كنند» . (14) اصل سوم: جمع تعهد و تخصص در كليه نهادها مقام تربيت براي معلماني است كه در كار خود تخصص دارند و نسبت به اهداف متعالي آن از تعهد لازم برخوردارند، لذا حضرت امام (ره) سفارش اكيد دارند كه اين منصب تنها به كساني واگذار شود كه داراي ويژگي فوق باشند و اگر روزي برسد كه تمامي مسؤولان اجتماعي متعهد و متخصص باشند، در آن صورت وصول به يك جامعه اسلامي به ميزان قابل توجهي ممكن و ميسور به نظر خواهد رسيد: «ما انسان دانشگاهي مي خواهيم نه معلم و دانشجو، دانشگاه بايد انسان ايجاد كند . . . مهم اين است كه يك كسي كه از دانشگاه بيرون

مي آيد بفهمد كه من با بودجه اين مملكت تحصيل كرده ام . . . و بايد براي اين مملكت خدمت بكنم » . (15) و يا اين كه: «ما با تخصص مخالف نيستيم، با علم مخالف نيستيم، با نوكري اجانب مخالفيم . . . ما مي خواهيم متخصصيني در دانشگاه ربيت بشوند كه براي ملت خودشان باشند» . (16) تعبير ديگر حضرت امام خميني (ره) در اين خصوص: «حضور حزب اللهي ها» ي باسواد و متدين در تمامي صحنه هاي انقلاب مي باشد كه نهادهاي تربيتي با توجه به اهميت شان در اولويت هستند . (17) ادامه دارد پانوشت ها: 1) براي قرائت تاريخچه اين بحث نگاه كنيد به: - هانا آرنت، انقلاب، عزت الله فولادوند، تهران، خوارزمي، 1361 . - كارل ورت، پيتر، انقلاب، ابوالفضل صادق پور، تهران، زوار، 1348 . - ارسطو، سياست، حميد عنايت، تهران، بي نا، چ 4، 1364 . 2) از جمله كارهاي انجام شده در اين زمينه كه حكم بنيان اوليه بحث انقلاب را دارند مي توان به كتب ذيل اشاره نمود: - مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، تهران، صدرا، 1368 . - مرتضي مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران، صدرا، بي تا . - ابوالفضل عزتي، اسلام انقلابي و انقلاب اسلامي، تهران، هدي، بي تا . - عباسعلي عميد زنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، تهران، كتاب سياسي، 67 . - جلال الدين فارسي، انقلاب تكاملي اسلام تهران، آسيا، بي تا . 3) از اين جمله حضرت سيدالشهدا استنباط شده است كه فرمودند: «همانا من خود خواهانه و از سر خودخواهي و همچون ستمگران قيام ننموده ام،

بل خواهان امر به معروف و نهي از منكر هستم و اين كه بر اساس سيره جدم، حضرت رسول (ص) حركت نمايم » . 4) گفتني است كه ديدگاه شيعه نسبت به اهل تسنن در اين زمينه انقلابي تر است، به طوري كه در ميان اهل تسنن هستند فقهايي كه به تحريم انقلاب حكم داده اند، اما شيعه قيام عليه حاكم غير الهي را نه تنها جايز بل واجب معرفي كرده است . بدين منظور مي توان به فتاواي علماي هر دو فرقه در ذيل عنوان «امر به معروف و نهي از منكر» در سطح حاكمان مراجعه نمود . 5) شايان ذكر است كه در اين خصوص تحقيقي به قلم آقاي محمد رضا حاتمي در دست بررسي و انتشار است كه تحت عنوان «تئوري انقلاب از ديدگاه اسلام » به تحليل ديدگاه اهل تشيع و تسنن پيرامون، «جواز شرعي انقلاب » پرداخته است . مؤلف واژه معادل انقلاب اسلامي را در فرهنگ اسلامي «امر به معروف و نهي از منكر» مي داند . 6) صحيفه نور، ج 14، ص 103 . 7) ر . ك: مرتضي مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران، صدرا، ص 60 و 172 و 174 . 8) امام خميني، تفسير سوره مباركه حمد، ص 5 - 74 . 9) صحيفه نور، ج 19، ص 215 . 10) امام خميني (ره) : «نقش خانواده ها و (خصوصا) مادر در نونهالان و پدر در نوجوانان بسيار حساس است و اگر فرزندان در دامن مادران و حمايت پدران متعهد به طور شايسته و با آموزش صحيح تربيت شده و به مدارس فرستاده شوند، كار معلمان

نيزآسان ترخواهدبود» . (صحيفه نور، ج 15، ص 2 - 161) 11) امام خميني (ره) : «معلم امانت داري است كه غير همه امانت ها، انسان امانت اوست . . . شما بايد اين عده اي كه در ست شماست (را) تعليم كنيد و اهميت تربيت را از تعليم بيشتر بدانيد» . (صحيفه نور، ج 14، ص 30 - 29) 12) صحيفه نور، ج 14، ص 112 - 3 . 13) وصيت نامه حضرت امام خميني (ره)، چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ص 12 . 14) صحيفه نور، ج 2، ص 20 . 15) همان، ج 13، ص 211 - 209 . 16) همان، ج 14، ص 232 - 4 . 17) امام خميني (ره) : «بايد توجه داشته باشيد كه در اين سازمان مسلمانان متعهد حتي يك نفرشان نبايد بيرون بروند، مگر تخلفاتي بكنند كه اين يك مساله ديگري است و فرقي با ديگران ندارند» . (صحيفه نور، ج 21، ص 30) .

تحليلي تطبيقي از قيام امام حسين (ع) و قيام امام خميني (س)

تحليلي تطبيقي از قيام امام حسين (ع) و قيام امام خميني (س) مقدمه:

تاريخ زندگي بشر حاكي از آن است كه هر هنگام كه جوامع را نابساماني فرهنگي و اجتماعي فراگرفته است، پيامبران و مصلحان به دستور خداوند در جهت هدايت مردم و نجات و اصلاح جامعه اهتمام ورزيده اند. اسلام به عنوان كاملترين دين الهي بر محمد (ص) نازل شد تا هم جامعه زمان وي اصلاح گردد و هم حاوي اصول دستورهايي باشد كه براي آحاد بشر قابل اجرا در هر زمان پس از وي باشد و موجب هدايت و نجات جامعه گردد. در نوشته حاضر سعي بر آن است

تا در يك بررسي تطبيقي از ديدگاه جامعه شناسي - تاريخي نشان دهيم كه علت اساس قيام امام حسين (ع) تداوم و تجديد اسلام پيامبر (ص) است و قيام امام خميني (ره) نيز با الهام از قيام امام حسين (ع) و در جهت تحقق اهداف آن به وقوع پيوسته است. امام خميني (ره) خود نيز فرموده اند: "انقلاب اسلامي ايران پرتوي از عاشورا و انقلاب عظيم الهي آن است". فرض اساسي ما در اين پژوهش اين است كه هر دوي اين قيامها با عنايت از دستورهاي كلي اسلام درباره اصلاح و تغيير جامعه به وقوع پيوسته اند و اين دستورها براي همه زمانها قابل پيروي و تطبيق است. در اين بررسي ما از روشي كه توماس اسپريگن در كتاب "فهم نظريه هاي سياسي" (1) پيشنهاد كرده است بهره برده ايم و بنابراين در بخش اول از ديدگاه جامعه شناسي - تاريخي آسيب هاي جامعه اسلامي را در زمان هر يك از دو رهبر بزرگ الهي مورد بررسي قرار مي گيرد و در بخش دوم به راههاي اصلاح و شيوه هايي كه اين دو رهبر براي درمان آسيبها و اصلاح جامعه پيشنهاد مي كنند اشاره شده است. بخش اول

آسيبهاي جامعه اسلامي در زمان قيام امام حسين (ع) و امام خميني (ره)

هر مصلحي با توجه به تصوري كه از وضع مطلوب جامعه دارد بر وضع موجود جامعه زمان خويش ايرادات و اشكالاتي وارد مي داند و به نواقص و امراض خاصي در آن جامعه اشاره مي كند و اينك به اختصار به آسيبها و ايرادات عمده جامعه اسلامي در زمان قيام امام حسين (ع) و قيام امام

خميني (ره) اشاره مي شود. الگوي مطلوب جامعه در اين نوشته جامعه اسلامي زمان پيغمبر (ص) در نظر گرفته شده است. 1- آسيبهاي اعتقادي و مذهبي

بررسي نحله هاي فكري وانديشه هاي ديني نشان مي دهد كه مهمترين علل انحطاط و سقوط جامعه اسلامي بعد از رحلت حضرت رسول (ص) برداشت نادرست از دين و فهم غلط معارف اسلامي بوده است. عواملي كه به بروز كژانديشيها و گرايشهاي قبيله اي منتهي گرديد موجباتي را فراهم آورد تا كساني كه به مصادر خلافت دست مي يافتند دين را وسيله توجيه حكومت و اهداف فردي و قومي خويش قرار دهند و جامعه اسلامي را براي مدت طولاني از مناديان واقعي توحيد وانديشه هاي اصيل مكتب اسلام بدور نگهدارند. تحقق چنين امري وقتي ميسر گرديد كه افرادي همچون علي (ع)، سلمان فارسي، عمار ياسر و ابوذر غفاري كنار گذاشته شدند. و افرادي همانند كعب الاحبار يهودي و ابوحريره ادعاي مسلماني كردند و مفتي اعظم جامعه اسلامي گشتند و حكم بر تكفير و تسفيق افرادي چون صحابه نستوه رسول الله (ص)، ابوذر غفاري دادند و با جعل احاديث و تفاسير وارونه سعي كردند تا اذهان مردم را نسبت به حقيقت دين و سيره پيامبر (ص) مغشوش نمايند. علاوه بر علماي درباري فرصت طلبان و زراندوزاني چون طلحه و زبير براي حفظ منافع مادي و اقتصادي خويش علي (ع) را متهم به كفر مي نمودند و مقدس مآباني چون خوارج نهروان با تاويل آيات خدا بر علي (ع) شمشير مي كشيدند و همه اينها نشانگر اين مطلب است كه در آن زمان قشر عظيمي از مردم مسلمان در درك حقيقت دين

و فهم معارف اسلامي با مشكل روبرو بوده اند و در چنين شرايطي بني اميه حاكميت در جامعه اسلامي را به دست مي گيرند و براي توجيه حكومت خود به ترويج نوعي انديشه تقديري و جبرگرايانه مي پردازند.انديشه اي كه احساس هرگونه مسئوليت اجتماعي را از انسان سلب مي كرد و چون با استناد به نام خدا و اراده الهي صورت فريبنده اي داشت در ظاهر صحيح به نظر مي آمد و در آستانه قيام امام حسين (ع) كه با القائات علماي درباري و احاديث جعل پرورش يافته بودند به راحتي مي پذيرفتند كه اگر علي (ع) شكست خورد خدا نمي خواسته تا او بر مسند حكومت باقي بماند و اگر حزب اموي زمام امور مسلمين را در دست دارد خدا چنين موهبتي به آنان عطا كرده است و بنابراين هرگونه اعتراض و انتقاد بر عليه وضع موجود و حكومت اموي انتقاد و اعتراض بر قدرت و مشيت الهي است. در اين زمان دين در امور فردي و عبادي خلاصه مي گردد و بر صورت ظاهر جمعه و جماعات بيش از هر چيز ديگر تاكيد مي شود و بينش و روحيه مذهبي در ميان اكثر قريب به اتفاق مردم به گونه اي مسموم و فلج شده است كه نه تنها عاملي براي اصلاح و سازندگي جامعه به حساب نمي آيد بلكه موجبات سكوت و تسليم را نيز فراهم مي سازد و صبر و سكوت تخدير كننده اي را بر سرتاسر شبه جزيره عرب مستولي مي گرداند. چنين اعتقادي مطلوب امام حسين (ع) نيست و امام با قيام خود تاكيد بر اين امر كه مي خواهند

به اصلاح امت پيامبر (ص) و احياي سيره محمد (ص) و علي (ع) بپردازند اولين اعتراض را برانديشه ديني رايج در جامعه زمان خود روا مي دارند. قبل از قيام امام خميني (ره) هم ملاحظه مي شود كه جامعه در زمينه عقايد الهي و مذهبي دچار آسيبهاي جدي است. برداشتهاي ديني رايج به گونه اي است كه دين به هيچ يك از امور سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه كاري ندارد و فقط امري است كه به برخي از عبادات و اعمال فردي ختم مي گردد و چنين برداشتي از دين همواره مطلوب طبقات حاكم بر جامعه بوده است و به وسيله حكومتهاي باطل در ميان مردم رواج يافته است. در آستانه قيام ايشان با توجه به وابستگي جامعه به جوامع بيگانه شرق و غرب، مسئله جدايي دين از امور سياسي و اجتماعي شدت يافت و با توجه به خودباختگي و الگو قرار گرفتن جوامع غربي براي حكومت و زمامداران امور چهره جديدتري به خود گرفت. به نظر امام خميني (ره) جامعه اسلامي از صدر اسلام به اين آسيب دچار بوده است و اين مسئله در دوره اخير به اوج خود رسيده است چنانچه مي فرمايد: "اين يك نقشه شيطاني بوده است كه از زمان بني اميه و بني عباس طرح ريزي شده است و بعد از آن هم هر حكومتي كه آمده است، تاييد اين امر را كرده است و اخيرا هم كه راه شرق و غرب به دولتهاي اسلامي باز شده، اين امر در اوج خودش قرار گرفت كه اسلام يك مسئله شخصي بين بنده و خداست و سياست از اسلام جداست و نبايد

مسلمان در سياست دخالت كند و نبايد روحانيون وارد سياست بشوند". (2) رواج انديشه جدايي دين از سياست به دليل اينكه هرگونه مسئوليت اعتقادي و اجتماعي را از افراد سلب مي كرد با روحيه تسامح و راحت طلبي نيز سازگاري داشت و بسياري از افراد براي حفظ منافع شخصي خود از هرگونه انديشه اي كه به تغيير وضع موجود منتهي گردد احتراز مي كردند و لذا نقشه هاي شيطاني حكومت از يك سو و تسامح و راحت طلبي از سوي ديگر موجب شد تا اعتقادات ديني نقش موثري در اعمال اجتماعي - سياسي مردم نداشته باشند و از قيام براي خدا در جامعه اسلامي غفلت گردد. امام خميني (ره) در اين زمينه مي فرمايد: "خودخواهي و ترك قيام براي خدا ما را به روزگار سياه رساند و همه جهانيان را بر ما چيره كرده و كشورهاي اسلامي را زير نفوذ ديگران در آورد". (3) 2- آسيبهاي سياسي و اجتماعي جامعه اسلامي

بعد از رحلت پيامبر (ص) از نظر سياسي و اجتماعي معيارها و ضوابط اسلامي تحت الشعاع ارزشهاي قومي و نژادي قرار مي گيرد و مهاجر بر انصار و قريش بر غير قريش ترجيح داده مي شود و به لياقت و شايستگي افراد در تصاحب مناصب سياسي و اجتماعي عنايتي نمي شود امام حسين (ع) اينك وارث جامعه اي است كه بعد از پيامبر بسياري از ارزشهاي دوران جاهليت در آن نضج گرفته است، بني اميه آنچنان بر جان و مال مردم مسلط شده است كه خود را آقا و ارباب و مردم را بنده و نوكر خود قلمداد مي كنند. عرب را بر عجم ترجيح

مي دهند و روحيه برابري و برادري را در جامعه زايل مي نمايند، روشنفكران و اهل بصيرت را از بين مي برند. معاويه علي رغم اينكه خلفاي قبل از او زندگي ساده اي داشته اند يك حكومت سلطنتي پر از تجملات ايجاد كرده است و به پيروي از دوران جاهليت كه بعد از مرگ شيخ قبيله به حكم وراثت فرزندش جاي او را مي گرفت تصميم مي گيرد تا حاكميت اسلامي را براي خاندان بني اميه موروثي گرداند و به خلاف سيره پيامبر (ص) و خلفاي بعد از او پسرش يزيد را كه هيچ گونه لياقت و شايستگي نداشت به جانشيني خود منصوب كند و به اين ترتيب تخطي از معيارهاي سياسي و اجتماعي اسلامي و احياي ارزشهاي جاهلي و نژادي بود كه "زمامداري از قريش به مداخله تيره اموي و زمامداري اموي به سلطنت موروثي و سلطنت موروثي به استبداد مطلق كشيده شد". (4) امام خميني (ره) يكي از ديرپاترين آسيبهاي جامعه اسلامي را "عدم تشكيل حكومت حق" مي داند و در زماني قيام خود را آغاز مي كند كه جامعه تحت سلطه يك حكومت فاسد شاهنشاهي قرار گرفته است كه جز منافع فردي و خانوادگي خود هيچ معيار ديگري را نمي شناسد و حتي براي ارضاي نفسانيات خود حاضر است سلطه بيگانگان را نيز بر سر مردم مسلمان گسترش دهد، مردم در اين حكومت هيچ نقشي ندارند و حق و حقوق محرومان جامعه پايمال مي گردد و افراد روشنفكر و با بصيرت نيز مورد هتك و آزار قرار مي گيرند و هيچ يك از ضوابط و معيارهاي اسلامي بر امور سياسي و اجتماعي

جامعه حاكم نيست و همه امور جامعه در خدمت نفسانيات طبقه حاكم قرار گرفته است. در نظر امام خميني (ره) غلبه حكومت باطل يك آسيب اساسي است و از اين رو درباره غلبه رضاخان مي فرمايد: "قيام براي شخص است كه يك نفر مازندراني بي سواد را بر يك گروه چند ميليوني چيره مي كند كه حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود كند". (5) 3- آسيبهاي اقتصادي و غارت بيت المال

در جامعه اسلامي پيامبر با توجه به اصول و موزانه هايي كه بر مالكيت و نظام اقتصادي حاكم شد ثروتمندان و اشراف نمي توانستند به استثمار و تكاثر ثروت بپردازند و عدالت اجتماعي و اقتصادي از عمده ترين اصول جامعه اسلامي به شمار مي آمد. اما اينك امام حسين (ع) پس از پنجاه سال كه از رحلت پيامبر مي گذرد با يك جامعه كاملا نابرابر مواجه است كه در آن از يك سو قريش و وابستگان به دستگاه خلافت به ويژه بني اميه به ثروتهاي كلان دست يافته اند و از سوي ديگر اكثر آحاد مردم جامعه در فقر و محروميت به سر مي برند. جنگهايي كه بين سپاه اسلام و دو امپراطور بزرگ ايران و روم چند سال بعد از رحلت پيامبر به وقوع پيوست غنائم و اموال فراواني را نصيب حكومت اسلامي ساخت و اما اين غنايم با رعايت رتبه ها و امتيازاتي خاص نظير سبقت در اسلام بين مسلمانان تقسيم شد و زمينها نيز به تملك سربازان فاتح درآمد. اكثر اين گروه كه به ثروتهاي كلان دست مي يافتند از قبيله قريش بودند كه از دوران جاهليت به بازرگاني و

تجارت آگاهي داشتند و همين كه در نظام اسلامي اموال و ثروت بيشتري نصيب آنان گرديد شيوه زندگي پيشين خود را از سر گرفتند و روحيه مال اندوزي و جمع ثروت در آنها زنده شد با اين ترتيب نوعي از اشرافيت معنوي (نظير سبقت در اسلام) معياري شد براي كسب ثروت و مال بيشتر و ايجاد اشرافيت مادي و پس از آن طبقه جديدي از ثروتمندان و اشراف با رنگ و لعاب اسلامي در جامعه به وجود آمده و به دنبال آن اصل عدالت اجتماعي و موازنه هاي اقتصادي اسلام در معرض تهديد و نابودي قرار گرفت. (6) قريش و به ويژه بني اميه هنگامي كه توانستند نفوذ و قدرت بيشتري در دستگاه خلافت اسلامي به دست آورند تحت عنوان "هبه" و "جايزه" به چپاول و غارت بيت المال پرداختند. افرادي همانند طلحه دويست هزار درهم و زبير ششصدهزار درهم از دستگاه خلافت اسلامي دريافت نمودند. اينك طبقه اي مقتدر و ثروتمند در جامعه اسلامي به وجود آمده بود، بين امويان و وابستگان آنها كه داراي ثروتهاي فراوان بودند از يك سو و اكثر مردم كه در فقر و محروميت به سر مي بردند از سوي ديگر شكافي عظيم پيدا گشت و با اين سيطره مالي و سياسي بود كه حزب اموي به تطميع و خريد افراد ذي نفوذ پرداخت و معاويه بناي "كاخ سبز" را در منطقه شام ايجاد كرد و به قدرت خود تحكيم بخشيد. تصاحب و غارت بيت المال از مهمترين عواملي بود كه حزب اموي در جهت اغفال مردم و تهيه و تجهيز "سپاه شام" از آن استفاده كرد. ايجاد نظام

طبقاتي و تبعيض و نابرابريهاي اجتماعي، سبب شد تا نظام عقيدتي و اخلاقي جامعه نيز متحول شود و پذيرش معيارها و اصول اقتصادي مكتب اسلام براي مردم ميسر نگردد. ثروتمندان كه وضع فعلي جامعه را از نظر مادي به نفع خويش مي ديدند اولين گروهي بودند كه در مقابل حكومت علي به مخالفت و آشوب دست زدند و چون ديدند كه عدالت و ايجاد نظام اقتصادي اسلام بيش از هر چيز ديگر منافع آنها را تهديد مي كند به اردوگاه بني اميه پيوستند و مقدمات شكست خلافت امام را فراهم ساختند. معاويه همانند پادشاهان ايران و روم با تشريفات و تجملات بر مردم حكومت مي كرد و با سوء استفاده از بيت المال براي استمرار سلطنت اموي و جانشيني يزيد رشوه هاي كلاني مي پرداخت و گروههاي زيادي از مردم كوفه را با پول و ثروت فريب مي داد و به تطميع آنان مي پرداخت. از جمله وقتي "مغيرة بن شعبه" از طرف معاويه ماموريت يافت تا مردم كوفه را به بيعت با يزيد وادار كند مال فراواني به هواداران حزب اموي در اين شهر بخشيد و گروهي از مردم كوفه را به سركردگي پسر خود نزد معاويه فرستاد تا با اعلام طرفداري از ولايت عهدي يزيد وراثت سلطنتي امويان را مشروعيتي مردمي بخشند چون اين گروه به دربار حكومت رسيدند معاويه از پسر مغيرة پرسيد: پدرت دين اين مردم را به چند خريده است؟ وي جواب داد: هر يك را به سي هزار درهم. (7) در نتيجه اين حقيقت روشن مي شود كه اگر چه عوامل متعدد در سقوط ارزشها و معيارهاي اسلامي در

جامعه نقش داشته اند اما هيچ يك از آنها به اندازه رواج روحيه دنياطلبي و رغبت به مال اندوزي موثر نبوده است به گونه اي كه امام حسين (ع) در آستانه قيام مقدس خويش ماهيت اين مردم را چنين بيان مي كند : "الناس عبيدالدنيا و الدين لعق السنهم يحوطونه مادرت به معائشهم فاذا محصوا بالبلاء اقل الديانون" مردم بنده دنيا هستند دين را تا آنجا مي خواهند كه با آن زندگي خود را سر و سامان دهند و چون آزمايش شوند دينداران واقعي بسيار كم خواهند بود. يكي از آسيبهاي مهم جامعه در آستانه قيام امام خميني (ره) فاصله طبقاتي و بهره كشي سرمايه داران و طبقه ثروتمند جامعه از طبقات محروم و مستضعف مي باشد. ايجاد هسته هاي سرمايه داري در ايران به وسيله نظام شاهنشاهي سبب شد تا وابستگان به دربار و ايادي دست نشانده شركتهاي چندمليتي با استفاده از پول نفت و فروش منابع طبيعي كشور به ثروتهاي كلان دسترسي پيدا كنند و به اين وسيله به چپاول ثروتها و استثمار اقشار ضعيف جامعه بپردازند در مقابل اين عده محدود اكثر آحاد مردم در شهرها و روستاها در فقر و مسكنت به سر مي بردند و هر روز به تعداد زاغه ها و بيغوله هاي اطراف شهرهاي بزرگ افزوده مي گشت. امام خميني (ره) با اشاره به تحليل نظام اقتصادي از سوي دولتهاي بيگانه مي فرمايد: "استعمارگران به دست عمال سياسي خود كه بر مردم مسلط شده اند نكات اقتصادي ظالمانه اي را تحميل كرده اند و بر اثر آن مردم به دو دسته تقسيم شده اند. ظالم و مظلوم. در

يك طرف صدها ميليون مسلمان گرسنه و محروم از بهداشت و فرهنگ قرار گرفته است و در طرف ديگر اقليتهايي از افراد ثروتمند و صاحب قدرت سياسي كه عياش و هرزه گردند. مردم گرسنه و محروم كوشش مي كنند كه خود را از ظلم حكام غارتگر نجات دهند تا زندگي بهتري پيدا كنند و اين كوشش ادامه دارد، لكن اقليتهاي حاكم و دستگاههاي حكومتي جابر مانع آنهاست. ما وظيفه داريم مردم مظلوم و محروم را نجات دهيم. پشتيبان مظلومين و دشمن ظالم باشيم". (8) و تاريخ انقلاب اسلامي به خوبي نشان مي دهد كه محرومين و مستضعفين كه از اين آسيب ويرانگر (تسلط و بهره كشي اغنيا از فقرا) به شدت رنج مي بردند اولين اقشاري بودند كه به نداي امام خميني (ره) لبيك گفتند و به كمك نهضت اسلامي شتافتند. 4- آسيبهاي فرهنگي و اخلاقي

در زمان حيات پيامبر (ص) خصلتهاي پست فرهنگ بدوي و قبيله اي از جامعه محو شد و كينه توزي به برادري مبدل گشت. بي بندوباريهاي اخلاقي از بين رفت و زنان كه موجوداتي پست به شمار مي آمدند در جامعه مسلمين از مرتبه والايي برخوردار شدند و شخص پيامبر به دختر خويش مباهات مي كرد. اسلام به جامعه بشري و به ويژه اعراب كه در غرقاب فساد و تباهي به سر مي بردند شخصيت و هويت انساني داد و با ارزشهاي متعالي از عرب عصر جاهليت جامعه اي ساخت كه ايمان به خدا، عدالت اجتماعي و برابري، آزادي انسان از سلطه ديگران مهمترين ويژگيهاي آن به شمار مي آمد. با گسترش همين معيارها بود كه دين الهي توانست در درون

انسانها و همچنين در محيط اجتماعي آنان تحول ايجاد كند و از يك طرف قبايل پراكنده عرب را متحد سازد و با ايجاد يك حكومت مركزي در مقابل دو امپراطور روم و ايران بايستد و از طرف ديگر جذبه و كشش دروني و فطري انسانها را برانگيزد و از مناطق دور ونزديك انسانها را گروه گروه به سوي اسلام حقيقي فراخواند. اما بعد از رحلت رسول اكرم با بروز فرهنگ بدوي و هواهاي نفساني مجددا روحيه برتري جويي و مال اندوزي و راحت طلبي بر جامعه اسلامي مستولي شد و هنگامي كه بني اميه بر شبه جزيره عرب حاكميت يافتند به تدريج ارزشها و اصول اخلاقي اسلام از جامعه حذف مي شد و قيام امام حسين (ع) وقتي آغاز مي شد كه امويان آشكارا و بدون هيچ ملاحظه اي به هتك حرمتهاي الهي مي پرداختند و روحيات و اخلاق اعراب دوران جاهليت را احيا مي كردند و روحيه تملق و ذلت را در بين مردم گسترش مي دادند. معاويه براي اينكه بتواند از فردي همانند زيادبن ابيه در حاكميت خود استفاده كند مجلسي برپا مي كند و در انظار مسلمين او را برادر نسبي خود مي خواند و يزيد در حضور مردم به ميگساري مي پردازد و فسق و فجور را در بين مردم رواج مي دهد و در هنگامي كه در كربلا فرزندان رسول خدا را به شهادت مي رساند و خاندان نبوت را به اسارت مي كشاند كينه توزي بدوي و قبيله اي خود را در نعره اي جاهلانه نمايان مي سازد كه اي كاش آنان كه از قبيله من (بني اميه) در

جنگ با محمد به قتل رسيده اند مي بودند و آگاه مي شدند كه چگونه انتقام آنها را از بني هاشم گرفتم. شرايط اخلاقي و فرهنگي جامعه در آستانه قيام امام خميني (ره) نيز به گونه اي بود كه هيچ تناسب با ضوابط و اصول اخلاقي اسلام نداشت. حكومت فاسد و وابسته شاهنشاهي با توجه به نوعي از خودباختگي فرهنگي و فرنگي مآبي كه دچار آن شده بود در تخريب ارزشهاي اخلاقي و فرهنگي جامعه از هيچگونه تلاشي مضايقه نمي كرد و جامعه را لهو و لعب و هرزگيها فراگرفته بود. (9) جوانان مسلمان از اخلاق اسلامي تهي مي گشتند و به مراكز فساد كشانده مي شدند زن به گونه اي جديد ملعبه اي بود براي بازيگران صحنه هاي تجارت و اشاعه فساد در جامعه. روحيه ذلت و سلطه پذيري و بي تفاوتي در جوانان تقويت مي شد و به انحاء مختلف زمينه هايي فراهم مي شد تا نيروي انساني از بين برود و جوانهاي ما تلف شوند. امام خميني (ره) اين را يك آسيب اساسي مي داند و مي فرمايد: "اينها نيروهاي انساني ما را خراب كردند نگذاشتند رشد كنند، خرابيهاي مادي جبرانش آسانتر از خرابيهاي معنوي است، اينها نيروهاي انساني را از بين بردند". (10) بخش دوم

راههاي اصلاح جامعه از نظر امام حسين (ع) و امام خميني (ره)

در بخش اول به آسيبهاي جامعه اسلامي در زمان قيام امام حسين (ع) و قيام امام خميني (ره) اشاره شده و اينك راههاي اصلاح جامعه از نظر اين دو رهبر بزرگ الهي مي پردازيم تا بدانيم كه براي رسيدن به جامعه مطلوب اسلامي چه راه حلهايي

را ارائه كرده اند. براي درمان آسيبهاي جامعه اسلامي چه شيوه هايي را در پيش گرفته اند. 1- اصلاح انديشه ديني و تغيير نگرش مردم نسبت به دين

دين يكي از سرچشمه هاي اصلي فرهنگ در جوامع بشري است و صلاح و فساد هر جامعه به صلاح و فسادانديشه ديني در آن جامعه وابسته است. در بخش اول ملاحظه شد كه جامعه اسلامي هم در زمان حسين (ع) و هم در عصر امام خميني (ره) به شدت از نظر عقايد وانديشه هاي ديني دچار آسيب شده است و نگرش مردم نسبت به دين يك نگرش سطحي است و در اين دوره هاي بحراني حكام جور از دين به عنوان وسيله اي براي توجيه حكومت و خلافت خود استفاده مي كنند و آنرا عاملي مي دانند براي سكوت و سكون توده هاي مردمي كه همه چيز را به قضا و قدر سپرده اند و از هرگونه مسئوليت اجتماعي پرهيز مي كنند. امام حسين (ع) به عنوان مظهر اسلام محمدي با قيام خود عزم آن دارد تا بر تفسيرها و برداشتهاي رايج دين خط بطلان كشد و با احيا دين حقيقي وجوه پويا، سازنده و جهت دهنده اين را براي مردم نمايان سازد لذا مي فرمايد: "انا خرجت لطلب اصلاح في امة جدي اريد ان امر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي ابن ابيطالب". پرواضح است كه عامل اصلي انسجام امت اسلامي دين است و اصلاح امت ممكن نيست مگر با اصلاح دين و اصلاح دين نيز به نظامي از كنترل و پيشرفت وابسته است كه عنوان امر به معروف و نهي

از منكر به خود گرفته است و بعد از فهم صحيح از دين اين اصل انسان را در هر لحظه از زندگي موظف به بازآفريني و احياي ارزشهاي ديني مي كند و اين بازگشت مجدد و مكرر به معيارها و ضوابط ديني هم متوجه خود فرد است و هم به جامعه اي كه در آن زندگي مي كند منوط مي شود. بنابراين امر به معروف و نهي از منكر براي انسان مسئوليت اجتماعي مي آفريند و او را دچار نوعي از بيقراري مي سازد تا نسبت به آنچه در امور مختلف سياسي و اجتماعي و فرهنگي در جامعه مي گذرد بي تفاوت و بي تحرك نباشد. امر به معروف و نهي از منكر هنگامي كه مبتني بر فهم صحيح از دين باشد و از سيره نبوي و علوي يعني معيارهاي خالص اسلام سرچشمه بگيرد جامعه را از حالت سكون و ايستايي خارج مي سازد و منجر به بالندگي و سازندگي آن مي گردد. امام حسين (ع) كه خود عصاره اسلام محمدي است قيام مي كند تا نشان دهد كه آنچه بني اميه حكومت خود را به وسيله آن توجيه مي كند دين نيست بلكه نوعي فريب و نيرنگ است كه به اسم دين عرضه مي شود و دين فقط در عبادات فردي و جمعه و جماعات بدون تحرك خلاصه نمي شود و اسلام حقيقي با وجود چنين حكومتي سازگار نيست. امام خميني (ره) اصلاح انديشه هاي ديني را سرلوحه نهضت اسلامي قرار مي دهد و با طرح مسئله جدايي دين از سياست تغييرها و برداشتهاي رايج از دين را طرد مي كند و اسلام را

يك دين اجتماعي و همه جانبه معرفي مي نمايد كه بايد در عرصه هاي مختلف سياسي، اجتماعي و اقتصادي متجلي گردد. ايشان نگرش مردم نسبت به دين را مبهم مي داند و مي فرمايد: "ما موظفيم ابهامي را كه نسبت به اسلام به وجود آورده اند برطرف سازيم تا اين ابهام را از اذهان نزداييم هيچ كاري نمي توانيم انجام بدهيم". (11) با رفع اين ابهام از دين است كه بزرگترين انقلاب ديني جهان در جامعه اسلامي ايران به وجود مي آيد و امر به معروف و نهي از منكر در جامعه احيا مي گردد و جامعه از حالت ايستايي به تحرك در مي آيد و نظام سياسي و اجتماعي جهان را تحت تاثير خود قرار مي دهد. 2- نفي سازش با حكومت جور

سكوت در مقابل حكومت باطل و بي تفاوت بودن نسبت به وضع موجود جامعه موجب نهادينه شدن و ثبات هرچه بيشتر معيارها و ارزشهاي ضد دين مي گردد و به قدرتهاي جابر مشروعيت اجتماعي و سياسي مي بخشد. آنچه در قيام امام حسين (ع) و امام خميني (ره) ملاحظه مي گردد اين است كه هر دو نهضت از ابتدا با "نه" گفتن به وضع موجود و عدم پذيرش حكام جور شروع مي شوند. هنگامي كه بني اميه با توسل به معيارهاي نژادپرستانه و استثمار و اغفال مردم سعي مي نمود كه تسلط خود را با حاكميت معاويه بر جامعه اسلامي گسترش دهد امام حسين (ع) به اين امر اعتراض نمودند و در نامه اي خطاب به وي چنين فرمودند: "اني لا اعلم فتنة اعظم علي هذه الامة من ولايتك عليها" و هنگامي

كه معاويه بر خلاف سيره رسول الله از امام براي خلافت موروثي خاندان بني اميه و جانشيني فرزندش يزيد يعت خواست با مخالفت ايشان روبرو شد و محال است شخصيتي كه اسوه اسلام محمدي است به چنين ذلتي تن دهد و بر اسلام تقلبي مهر تاييد نهد. امام حسين (ع) با توجه به دستورات كلي مكتب اسلام تسليم حكومت جور نمي شود و در مقابل آن واكنش از خود نشان مي دهد. استاد شهيد مطهري درباره اين وجه قيام امام حسين (ع) مي گويد: "تا اينجا اين نهضت ماهيت عكس العملي آنهم عكس العمل منفي در مقابل يك تقاضاي نامشروع دارد و به تعبير ديگر ماهيتش ماهيت تقوا است، ماهيت قسمت اول لااله الاالله; يعني لااله است در مقابل تقاضاي نامشروع "نه" گفتن است. منظور اينكه نهضت از سنخ تقواست از سنخ اين است كه هر انساني در جامعه خودش مواجه مي شود با تقاضاهايي كه به شكلهاي مختلف به صورت شهوت، به صورت مقام، به صورت ترس و به صورت ارعاب از او مي شود و بايد در مقابل همه آنها بگويد نه". (12) امام خميني (ره) نيز با اقتدا به امام حسين (ع) چنين كردند و در مقابل حكومت جابر همه مصيبتها را تحمل كردند و با ايستادگي و سازش ناپذيري خود مشروعيت اجتماعي و سياسي نظام شاهنشاهي را براي اولين بار در تاريخ ايران زير سئوال بردند و براي هميشه جور آن را از سر مردم كم كردند. آزادگي و ظلم ستيزي راه امام حسين (ع) بود كه در وجود امام خميني (ره) دوباره متجلي گشت و خود ايشان مي فرمايند: "حضرت

سيدالشهدا به همه آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد".. (13) "امام مسلمين به ما آموخت كه در حالي كه ستمگران زمان به مسلمين حكومت جائرانه مي كنند در مقابل او اگرچه قواي شما ناهماهنگ باشد به پا خيزيد و استنكار كنيد. اگر كيان اسلام را در خطر ديديد فداكاري كنيد و خون نثار نماييد". (14) 3- اهميت دادن به نقش مردم

نهضتهاي انقلابي و اصلاحي معمولا ثبات نظام اجتماعي را برهم مي زنند و افكار و آراء مردم را تحت تاثير خود قرار مي دهند. امام حسين (ع) و امام خميني (ره) هر دو به نقش مردم و مشاركت آنها در قيام اسلامي اهميت داده اند ولي با توجه به تفاوتهاي اساسي كه از نظر زماني و شرايط اجتماعي بين دو قيام وجود دارد مشاركت و استقبال از دو نهضت با يكديگر قابل مقايسه و تطبيق نيستند. در سال شصت هجري كه امام حسين (ع) نهضت را شروع كردند شرايط خاص بر جامعه حاكم بود و مردم كوفه وقتي از قيام امام اطلاع يافتند از ايشان به بوسيله نامه هاي فراوان دعوت كردند. امام حسين (ع) هم به اين استقبال مردم با همه شرايطي كه بر جامعه حاكم بود پاسخ دادند تا نشان دهند كه براي مشاركت مردم ارزش و اهميت قائل هستند. دعوت مردم كوفه خود يك پديده اجتماعي است كه از قيام امام ناشي شده است و در شكل و هيات قيام تاثير داشته است و امام براي اتمام حجت به طرف آن شهر حركت كرد تا به نداي مردم كه ايشان را به ياري

طلبيدند پاسخ گفته باشد. امام خميني (ره) در جامعه اي متفاوت از جامعه زمان امام حسين (ع) قيام خود را آغاز نمودند و مردم در قيام امام خميني (ره) نقش ويژه اي دارند و شرط اساسي اصلاح جامعه را آگاهي مردم مي دانند و در يك دوره طولاني براي آگاه نمودن و مشاركت دادن مردم در قيام فعاليت مي كنند تا آنجا كه مي فرمايند : "اگر ما بتوانيم... مردم را بيدار و آگاه سازيم... حتما او را با شكست مواجه خواهيم ساخت. بزرگترين كاري كه از ما ساخته ست بيدار كردن و متوجه كردن مردم است. آن وقت خواهيد ديد كه داراي چه نيروي عظيمي خواهيم بود كه زوال ناپذير است. در عين حال راه دشوار خطرناكي در پيش داريم". (15) ايشان بارها تاكيد فرموده اند كه براي اصلاح جامعه بايد يك موج تبليغاتي و فكري به وجود بياوريم تا يك جريان اجتماعي پديد آيد. (16) 4- تشكيل حكومت اسلامي

نقش حكومتها در اصلاح و فساد جوامع بر كسي پوشيده نيست. اسلام دين جامعي است و اجراي اصول اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي آن بدون تشكيل حكومت ممكن نيست. برخي از علماي اسلامي بر اين عقيده اند كه مهمترين انگيزه امام حسين از انجام اين قيام ايجاد حكومت اسلامي بوده است. (17) امام خميني (ره) در اين زمينه مي فرمايند: "زندگي سيدالشهدا، زندگي حضرت صاحب سلام الله عليه، زندگي همه انبياء عالم، همه انبياء از اول، از آدم تا حالا همه شان اين معنا بوده است كه در مقابل حكومت جور، حكومت عدل را مي خواستند درست كنند". (18) ايشان كه "عدم تشكيل حكومت حق" را

از مهمترين و ريشه دارترين آسيبهاي جامعه اسلامي مي دانند اظهار مي دارند: "اگر گذاشته بودند كه حكومتي كه اسلام مي خواهد، حاكمي را كه خداي تبارك وتعالي امر به تعيينش فرموده است، رسول اكرم تعيين فرموده; اگر گذاشته بودند كه آن تشكيلات پيش بيايد حكومت اسلامي باشد آن وقت مردم مي فهميدند كه اسلام چيست و معني حكومت اسلامي چيست". (19) و لذا بهترين راه تصحيح جامعه از نظر ايشان اين است كه: "توده هاي آگاه وظيفه شناس و ديندار اسلامي متشكل شده، قيام كنند و حكومت اسلامي تشكيل دهند". (20) 5- تبيين و تصريح ارزشهاي اسلامي

نظام اجتماعي در هر يك از جوامع بشري به واسطه ارزشها، هنجارها و احساسات مشترك بين اعضاي آن جامعه انسجام مي يابد و جوامع مختلف را از يكديگر متمايز مي سازد. اسلام حاوي ارزشها و هنجارهايي است كه در صورت بروز و اشاعه آنها اعضاي جامعه از درون متحول مي گردند و هر يك از اعمال فردي و اجتماعي آنها معاني خاص و شيوه هاي ويژه اي پيدا مي نمايند. امام خميني (ره) و امام حسين (ع) كه وجودشان مظهر چنين ارزشهايي بود در اعتقاد و عمل به احياي آنها پرداختند و اشتياقي در دل انسانها برانگيختند كه وجودشان را دچار بيقراري و پويايي دائمي ساخت. اين ارزشها و هنجارها منشا الهي دارند و پويايي و تحرك آفريني آنها تابع هيچ زمان و مكان خاصي نيست و با آنچه در ساير جوامع مشاهده مي گردد متفاوت است. قيام امام حسين (ع) در سال شصت هجري جولانگاه و نمايشگاه اين ارزشهاي متعالي بود و فرزند پيامبر با چنين نهضتي،

پويايي و تحرك آفريني دين حضرت محمد را براي هميشه تاريخ ثبت كرد. امام خميني (ره) نيز با اقتداي به امام حسين (ع) توانست اين نهضت عظيم را به ثمر رساند و مجددا به احياي اين ارزشها در جامعه اسلامي بپردازد. نمونه هايي از ارزشهاي مشترك كه اين دو نهضت مقدس به آنها صراحت بخشيد عبارتند از: 1- ايمان به جهاد في سبيل الله و احياي روح مجاهده و مبارزه كه بر حسب آيه شريفه "قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله" سرلوحه قيام امام خميني (ره) قرار گرفت و خلقي را براي جهاد در راه خدا برانگيخت. 2- احياي روحيه شهادت طلبي (21) و برترين مراحل عرفان عملي. "ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا" 3- مقاومت و پايداري و پشتكار در مبارزه. "فاستقم كماامرت" 4- احياي روحيه آزادگي و ذلت ناپذيري. "هيهات مناالذلة" 5- شجاعت و شهامت و پرهيز از مصلحت انديشي و راحت طلبي و توجيه گري. "اني لااري الموت الا السعادة و الحياة مع الظالمين الا برما" 6- احياي روحيه برادري و برابري و تساوي حقوق زن و مرد. 7- احياي امر به معروف و نهي از منكر و ساير امور عبادي نماز، روزه، دعا. 8- احياي جنبه هاي اخلاقي، مروت، ايثار و... پي نوشت ها: 1- اسپريگن، توماس "فهم نظريات سياسي" ترجمه فرهنگ رجايي، انتشارات آگاه، چاپ اول 1365 2- اورعي، غلامرضا،انديشه امام خميني (ره) درباره تغيير جامعه، موسسه انتشاراتي سوره، تهران، 1373، به نقل از صحيفه نور جلد شانزدهم، صفحه 232 3- امام خميني (ره)، صحيفه نور، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول، جلد اول، ص 165 4-

شهيدي، سيد جعفر، قيام حسيني (ع)، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، چاپ دوازدهم، 1367 5- امام خميني (ره)، صحيفه نور، جلد اول ص 4- 3 6- شهيدي، سيد جعفر، همان، ص 52- 46 و ص 85 7- پيشين. 8- امام خميني (ره)، ولايت فقيه، انتشارات اميركبير تهران، 1360 (افست نسخه نجف)، ص 42 و 43. 9- شهيدي، سيد جعفر، همان ص 46- 33 10- امام خميني (ره)، صحيفه نور، جلد هفتم، ص 23 11- امام خميني (ره)، ولايت فقيه، ص 177 12- مطهري، مرتضي "حماسه حسيني" انتشارات صدرا، جلد اول، 1363، 189- 186 13- امام خميني (ره)، قيام عاشورا در كلام و پيام امام خميني (ره)، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، چاپ اول، بهار1373، ص 55 14- پيشين 15- امام خميني (ره)، در جستجوي راه از كلام امام، انتشارات اميركبير، دفتر دهم، ص 46 16- امام خميني (ره)، ولايت فقيه، ص 173 17- براي اطلاع بيشتر مراجعه كنيد به كتاب "شهيد جاويد" نوشته آقاي صالحي نجف آبادي و كتاب "چرا حسين قيام كرد؟ " نوشته مرحوم استاد محمد تقي شريعتي، نگارنده مقاله حاضر تاملاتي را بر اين نظريه وارد داشته است كه براي اطلاع از آن مي توانيد به مقاله تحليلي از قيام امام حسين (ع) كه در روزنامه "سلام" در مرداد ماه 1370 شمسي به نام "وحيد سلامي" به چاپ رسيده است مراجعه فرماييد. 18- امام خميني (ره)، قيام عاشورا، ص 38 19- امام خميني (ره)، صحيفه نور، جلد اول، ص 167 20- امام خميني (ره)، ولايت فقيه، 173 21- برخي از صاحبنظران با توجه به تحليلي كه از اوضاع و

احوال جامعه اسلامي در زمان قيام امام حسين ارائه مي كنند و با استناد به روايات متعددي همان "ان الله شاء ان يراك قتيلا" و امثال آن را با ديدگاههاي مختلفي كه نسبت به هم دارند، همانند مرحوم دكتر شريعتي در كتاب "حسين وارث آدم" و آقاي لطف الله صافي گلپايگاني در كتاب "شهيد آگاه"انگيزه و يا هدف اصلي قيام امام حسين را شهادت آن حضرت دانسته اند، نگارنده به تامل و تحليل اين نكته در مقاله اي كه در پاورقي شماره 17 به آن اشاره شد پرداخته است.

خدا محوري و گرايش ديني در انقلاب اسلامي

خدا محوري و گرايش ديني در انقلاب اسلامي در يك تحليل از علل انقلاب ما به نقش فرد در جامعه توجه مي كنيم.فرد با اراده اش منشاء تحول و دگرگوني جامعه است.جهت تاريخ و جوامع بشري و محتواي آنها ناشي از تلاقي اراده افراد با جبرهاي طبيعي و قوانين اجتماعي است.و در يك تحليل عميقتر ما معتقديم كه علت العلل هر اثري از جمله انقلاب، خداي قادر متعال مي باشد. امور فوق در اصل 56 قانون اساسي جمهوري اسلامي چنين متجلي شده اند «حاكميت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعي خويش حاكم ساخته است...» چگونگي ارتباط طولي اراده بشر با خواست و اراده خداوند (از جمله با عنوان «جبر و اختيار») در كتب فلسفي و كلامي مفصلا بحث شده است. قلم زدن در وادي الهي بودن اين انقلاب امري خطير و لغزنده است، لذا صواب آنست كه اين مهم را به پير عرفان و بنيانگذار انقلاب اسلامي بسپاريم، امام در وصيت نامه خود چنين مي گويد:

ما مي دانيم كه اين انقلاب بزرگ كه دست جهانخواران و ستمگران را از ايران بزرگ كوتاه كرد با تاييدات الهي پيروز گرديد.اگر نبود دست تواناي خداوند امكان نداشت يك جمعيت سي و شش ميليوني با آن تبليغات ضد اسلامي و ضد روحاني خصوصا در اين صد سال اخير و با آن تفرقه افكني هاي بي حساب قلم داران و زبان مردان در مطبوعات و سخنرانيها و مجالس و محافل ضد اسلامي و ضد ملي بصورت مليت و آن همه شعرها و بذله گوئيها و آن همه مراكز عياشي و فحشاء و قمار و مسكرات و مواد مخدر كه همه و همه براي كشيدن نسل جوان فعال كه بايد در راه پيشرفت و تعالي و ترقي ميهن عزيز خود فعاليت نمايند بفساد و بي تفاوتي در پيش آمدهاي خائنانه كه بدست شاه فاسد و پدر بي فرهنگش و دولتها و مجالس فرمايشي كه از طرف سفارتخانه هاي قدرتمندان بر ملت تحميل مي شد و از همه بدتر وضع دانشگاهها و دبيرستانها و مراكز آموزشي كه مقدرات كشور بدست آنان سپرده مي شد با بكار گرفتن معلمان و استادان غرب زده يا شرق زده صددر صد مخالف اسلام و فرهنگ اسلامي بلكه ملي صحيح با نام مليت و ملي گرائي گر چه در بين آنان مرداني متعهد و دلسوز بودند لكن با اقليت فاحش آنان و در تنگنا قرار دادنشان كار مثبتي نمي توانستند انجام دهند و با اين همه و دهها مسائل ديگر از آن جمله به انزوا و عزلت كشيدن روحانيون و با قدرت تبليغات به انحراف فكري كشيدن بسياري از آنان، ممكن نبود

اين ملت با اين وضعيت يك پارچه قيام كنند و در سر تا سر كشور با ايده واحد و فرياد الله اكبر و فداكاريهاي حيرت آور و معجزه آسا تمام قدرتهاي داخل و خارج را كنار زده و خود مقدرات كشور را بدست گيرد.بنا بر اين شك نبايد كرد كه انقلاب اسلامي ايران از همه انقلابها جداست.هم در پيدايش و هم در كيفيت و هم در انگيزه انقلاب و قيام و ترديد نيست كه اين يك تحفه الهي و هديه غيبي بوده كه از جانب خداوند منان بر اين ملت مظلوم غارت زده عنايت شده است » حضرت امام انقلاب را تحفه اي الهي و هديه اي غيبي و مورد تاييد خداوند معرفي كرده است.چنين سبك و سياقي از «مضمون و محتوي » شايد فقط در وصيت نامه ايشان آمده باشد زيرا مطمئن بود كه پس از مرگش مطرح خواهد شد. واقعا چگونه است كه مستضعفان له شده و تهي گشته تغيير حال مي دهند و بر عليه مستكبران كه ظاهرا همه آلات سركوب را دارند قيام مي كنند؟ گوئي خداوند هر از چند گاهي مي خواهد درسي به مستكبران بدهد و خود از راهها و طرقي خاص به مستضعفان دل و جرات مي دهد و زمينه انگيزش آنها را فراهم مي كند. درست است كه آواي آزاديخواهي در پهنه حيات اجتماعي و تاريخي بشر هيچگاه بكلي فروكش نكرده است ولي گاهي چندان به ضعف مي گرايد كه شنيده نمي شود.پيشتازان و پيشاهنگان اين قوم هيچگاه دست از مقابله و مبارزه نكشيده اند ولي در سال 1354 و 1355 و زير پتك هاي زر و

زور و تزوير استبداد و استكبار از نيمه هاي سال 56 صداها بلند مي شود و اوج مي گيرد و طي چند ماه ملت را مي بينيم كه يكپارچه در صحنه است و آماده شهادت.در راهپيمائي روزهاي 16 و 17 شهريور سال 1357 كمتر كسي بود كه غسل شهادت نكرده باشد در حاليكه تا چند ماه قبل از آن شايد دلهاي فراواني از هيبت طاغوت و اياديش در لرزه بودند.از بعد اعتقادي اسلام، خداوند صرفا ناظر گردش هستي و جامعه نيست بلكه هستي و حيات در هر لحظه منوط به اراده و فيض اوست و تحت امر و تدبير مستمرش مي باشد.تاريخچه و مراحل انقلاب اسلامي را كه مرور مي كنيم آن را بر اساس عقل و تجربه انساني خويش توجيه و تحليل مي نماييم اما در همه حال بايد اين تبيين انساني را در ذيل فلسفه الهي قرار دهيم.بخصوص برخي از فرازها و حوادث را مشاهده مي كنيم كه اگر بدون توجه به نگرش توحيدي و ديني تفسير شوند غامض به نظر خواهند آمد.فرضا در طول 37 سال سلطنت شاه ما شاهديم كه چند بار از ترورها جان بدر مي برد يا از قيامهاي مردمي سالهاي 32 و 42 حكومتش فرو نمي ريزد.او و اطرافيانش اين بقاء و استمرار را نشانه لطف خدا تلقي مي كنند و شايد دل بسياري از مؤمنين و مخالفين نيز از ادامه حيات طاغوت بدرد مي آمد و مكدر مي شدند كه چرا طاغوت در آن برهه ها ساقط نمي شده است اما اينك اگر به حوادث بنگريم مي توانيم بگوئيم حكمت الهي چنين اقتضاء داشته است كه طاغوت

تا سال 57 دوام بياورد تا اكثريت قريب به اتفاق مردم به عمق خيانت او آگاه شوند و گر نه مرگ او در جريان ترور بهمن سال 1327 يا فروردين 1344 ممكن بود از او شاه شهيد درست كند و اساس سلطنت استمرار يابد.از طرف ديگر ما چون از ديد اعتقادي خود كل زندگيمان را در اين دنيا آزمايش مي دانيم دوام حكومت شاه تا سال 57 براي تكميل آزمايش و امتحان بسياري از مردم و پيشتازان بوده است و همچنين براي امتحان و آزمايش خود طاغوت و بر خلاف تصورش اين دوام و بقاء به نفع شاه نبوده است. از طرف ديگر اگر به فراز و نشيبهاي حيات امام در طي دوران مبارزه نگاه كنيم در آن هم جلوه هايي از قدرت و اراده الهي ديده مي شود.اين قدرت و اراده الهي بود كه پس از 15 خرداد سال 42 و در طول دوران تبعيد و در جريان هجرت به كويت و پاريس و به هنگام ورود به ايران با اينكه حضرت امام كاملا در دست دشمن بود و هر آن مي توانست براي وي تصميمات خطرناكي بگيرد در همه اين مراحل خداي متعال نعمت هستي و حيات امام را از خطرات مصون داشت و او را براي مردم و انقلاب حفظ نمود. بايد توجه كنيم كه محوريت امام و نقش و تاثير او در حفظ و بقاء مبارزه براي همه روشن بود. و بنا بر اين تصور خيلي ها اين بود كه اگر امام حذف شود موج مي خوابد.پس فكر حذف امام نمي توانسته مطرح نباشد.اسناد و مدارك تاريخي و اطلاعاتي مي گويند

شاه و اطرافيانش از يكطرف با حركت وسيع مردم و علما روبرو شدند و از طرف ديگر به اين نتيجه رسيده بودند كه حذف و ترور فيزيكي امام مبارزه را تندتر مي كند و از آن پس عمدتا در صدد ترور فرهنگي و شخصيتي امام بودند تا از اين طريق ريشه جنبش را بكلي و براي هميشه بخشكانند. اين يك طرف قضيه، اما بعد ديگر تحليل الهي مطلب است كه: گر نگهدار من آن است كه من مي دانم شيشه را در بغل سنگ نگه ميدارد خداوند موسي را در دامن فرعون بزرگ مي كند تا بعدها همين شخص پرچم مبارزه را عليه او بلند كند در حاليكه فرعون با پيشگوئي كاهنان مي دانست كه طفلي از بني اسرائيل دستگاه او را بهم خواهد ريخت و او نوزادهاي پسر بني اسرائيل را مي كشت. جلوه هاي فراواني از الطاف الهي در كل حيات انسان و از جمله در انقلاب اسلامي ايران ديده مي شود.بهر حال، وقايعي چون اعلاميه امام در عصر 21 بهمن سال 57 دال بر ناديده گرفتن مقررات حكومت نظامي، واقعه طبس، قبول قطعنامه از سوي امام و... در سطح كلان آثاري از امدادهاي الهي است و در سطح خرد نيز بايد رفت و از زبان ميليونهد رزمنده و جانباز شنيد: كه چگونه در صحنه هاي جنگ و انقلاب مشمول عنايات خدا شده اند. نكته مهم اينجاست كه ما از الهي بودن انقلاب نبايد دچار اين اشتباه شويم كه پس خداوند براي ما خط امان فرستاده است و خود انقلاب را تا سر حد مقصد نهائي و هدف غائي پيش خواهد برد و

ما هم همينطور بي درد سر به سعادت دنيوي و اخروي خواهيم رسيد. از طرف ديگر انبوه مشكلاتي كه پس از انقلاب شب و روز چون سيل بر سر ما ريخته است كه برخي از آن ها را دشمنان دانا و برخي را دوستان نادان سبب شده اند، و كم و بيش در انقلابها جريان دارد ممكنست الهي بودن انقلاب را در نزد عده اي زير سؤال ببرد. مشكلاتي همانند مشكلات اقتصادي، مسكن، تورم و گراني، مشكلات اداري و نارسائيها براي بسياري از افراد حتي طرفدار انقلاب تحملش دشوار خواهد بود.البته توجه به اين نكته هم لازم است كه ضمن اعتراف به وجود مشكلات با توقع بالائي كه مردم از انقلاب اسلامي داشته و دارند به نوبه خود نمود آنها بيش از آنچه در واقع هست نشان مي دهد.از اينجاست كه بايد گفت: رمز بقاء انقلاب در اين است كه تا حد امكان از يك سو در رفع مشكلات و از سوي ديگر در پائين آوردن توقعات بي مورد تلاش شود و از اين طريق بقاء و تداوم انقلاب و اسلام راستين تضمين و از شكست و انحراف آن جلوگيري شود. اما همه اينها بجاي خود، تحليل الهي قضايا اين است كه انقلاب نيز به نوبه خود صحنه اي وسيع و خطير از آزمايشهاي الهي است. خداوند همواره اوضاع و احوال را دگرگون مي كند تا در شكلهاي گوناگون و در مراحل مختلف همگان را در بوته آزمايش و امتحان قرار دهد و انسان را با فقر و ثروت، غضب و شقاوت، مرض و سلامت و حتي با اولاد و خانمان آزمايش مي كند تا

مقام اهل ايمان روشن شود فرض كنيم يك مسلمان در دوره شاه واجبات را عمل كرده و محرمات را ترك نموده و حتي با دستگاه طاغوت نيز سر ستيز داشته است و زندان و داغ و درفش و...تا اينجا ممكنست او امتحان خود را تمام شده تلقي نمايد اما خداوند اوضاع را زير و رو مي كند و او را از زندان در مي آورد و اينبار او را در مسند قدرت و حكومت آزمايش مي كند كه حقا اين آزمايشي است بسيار خطرناك.بطور كلي انقلاب ميدان عمل و افكار انسان را وسعت مي بخشد و امكان جولان بيشتر براي همه فراهم مي كند.در حاليكه در عرصه اجتماع طاغوت، از بسياري از جنبه ها توان مانور فكري و عملي محدود مي شود و خيلي ها به انزوا مي روند و شايد شخصيت و ماهيت خودشان بر خودشان هم پوشيده بماند.اما در عرصه انقلاب فرصت مانور و حركت وسيع براي ميليونها نفر فراهم مي شود، هر كس استعداد كوچكي دارد شكوفا مي شود هر كس در عمق وجودش شيطنتي دارد آنهم بروز وظهور مي كند در اين غليان هاست كه مي بينيم هزاران نفر كه شايد انتظارش را نداشتيم اوج مي گيرند و عده اي نيز كه شايد انتظارش را نداشتيم سقوط مي كنند. اما راجع به مكتبي بودن انقلاب بايد بدانيم اراده خداوند در اداره هستي و جامعه بدو صورت تكويني و تشريعي متجلي مي شود. بعد تكوين آنرا زير مقوله «الهي » بودن انقلاب بررسي كرديم.بعد تشريعي آنرا نيز تحت مقوله «مكتبي بودن » در مي آوريم. اراده تكويني خداوند بر آن تعلق گرفته

است كه بشر اشرف مخلوقات و داراي عقل و آزادي اراده باشد و عملا بتواند رنوشت خويش را خودش تعيين نمايد و به همين لحاظ داراي مسئوليت دنيوي و اخروي باشد.اما چون احتمال انحراف مي رود و عقل و اراده بشر محدود به زمان مكان بوده و ممكنست در سيطره شهوات و احساسات و...قرار گيرد لذا خداوند هدايت و راهنمائي خود را از طريق ارسال رسل و انزال كتب براي بشر تشريع مي كند.آخرين رسول و جامعترين كتاب، حضرت ختمي مرتبت و قرآن عظيم الشان است، كه راه سعادت را ترسيم مي كند انقلاب اسلامي ايران چه در ترسيم هدف و چارچوب مدينه فاضله و چه در بيان راه و روش مبارزه و دستيابي به هدف، متكي بر قرآن و سنت بوده است و در ادامه راهش نيز بايد چنين بماند. بهر حال مكتبي و الهي بودن اين انقلاب ويژگي اصلي و بنيادي آنست زيرا ديديم كه انقلابهاي معاصر جامعه بشري كه از غرب شروع شدند ويژگي اصليشان دوري از دين و مذهب بود تا آنجا كه انقلاب ماركسيستي رسما و آشكارا پرچم دين زدائي و خدا ستيزي را بلند كرد. منابع مقاله:

چارچوبي براي تحليل و شناخت انقلاب اسلامي در ايران، حشمت زاده، محمد باقر؛

از انقلاب حسيني عليه السلام تاانقلاب خميني قدس سره

از انقلاب حسيني عليه السلام تاانقلاب خميني قدس سره چكيده: مفروض اين نوشتار اين است: «قيام امام حسين عليه السلام بر پيروزي انقلاب اسلامي تاثير گذاشته است .» اين مفروض بر اساس اين كلام امام خميني قدس سره «انقلاب اسلامي ايران، پرتوي از عاشورا . . . است .» (2) انتخاب شده است . بنابراين، در اين نوشتار، تلاشي براي

اثبات تاثير انقلاب اسلامي از قيام امام حسين عليه السلام صورت نمي گيرد; بلكه مقاله حاضر به دنبال نشان دادن ابعاد تاثير عاشورا بر وقوع انقلاب اسلامي است . از اين رو، سؤال اصلي اين تحقيق عبارت است از: «ابعاد تاثير انقلاب اسلامي از قيام امام حسين عليه السلام چيست؟»

مقدمه در پاسخ به سؤال فوق، به بررسي تاثير قيام امام حسين عليه السلام بر عوامل اصلي پيروزي انقلاب اسلامي; يعني مكتب اسلام، رهبري امام خميني قدس سره و حضور مردم مي نشينيم . انتخاب اين عوامل به آن دليل است كه اغلب نوشته ها و گفته هاي مربوط به انقلاب اسلامي، اين سه عامل را علل اصلي پيروزي انقلاب اسلامي مي دانند . به عنوان مثال: الف) «عامل اصلي كه موجب بروز و پيروزي انقلاب اسلامي گرديده است، عامل اسلام زدايي شاه بوده است . . . مسلما غير از اين عامل، عامل وحدت بخش و حركت آفرين رهبري ديني و مرجعيت والا مقامي نظير امام خميني را نبايد به باد فراموشي سپرد .» (3) ب) «امام به عنوان وصل ميان مردم و اسلام، با درس از نهضت عاشورا، محتواي سياسي - انقلابي را بدان باز گرداند (. بنابراين . . .) مكتب اسلام، رهبري امام و حضور مردم، سه عامل اصلي محدثه انقلاب به حساب مي آيند .» (4)

مكتب اسلام ارائه چهره جديدي از اسلام كه از آن به اسلام حسيني عليه السلام ياد مي شود، از مهم ترين عوامل پيروزي انقلاب اسلامي است . در حقيقت، اسلامي را كه امام حسين عليه السلام و امام خميني قدس سره به كار گرفتند، با اسلام

عبدالله بن زبير تفاوت داشت; زيرا اسلام عبدالله بن زبير قادر به انقلاب كردن و جاودانه شدن نبوده اند . اما واقعا، چه تفاوتي بين اسلام آنان وجود داشت . توجه به موارد زير، بخشي از تفاوت هاي اين دو را نشان مي دهد . امام حسين عليه السلام در نامه اي به مردم بصره نوشت: «شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر دعوت مي كنم . زيرا در شرايطي قرار گرفته ايم كه ديگر سنت پيامبر از ميان رفته و جاي آن، بدعت قرار گرفته است .» (5) «(امام خميني قدس سره) در ظرف دو دهه توانستند چهره نويني از اسلام بسازند، چهره اي مترقي، انقلابي، مبارز . . . اين اسلام احيا شده، همه آن چيزي بود كه رژيم شاه نبود . . . با چنين تصويري از . . . اسلام، (او) توانست ميليون ها نفر را در اعتراض و مخالفت با رژيم شاه به حركت درآورد .» (6) اما اسلام حسيني عليه السلام و اسلام خميني قدس سره، چه تفاوت هايي با اسلام يزيدي و اسلام پهلوي داشت . به برخي از اين تفات ها بنگريد: تقيه: تقيه كه ريشه در قرآن و سنت دارد، يك حكم قطعي براي همه زمان ها و مكان ها نيست . به همين دليل، امام حسين عليه السلام و امام خميني قدس سره تقيه را حرام و قيام خود عليه حكومت يزيد و شاه را آغاز نموده و ادامه دادند . «روز هشتم ذي الحجه 61 هجري، با تبديل حج تمتع به عمره، تصميم به قيام علني عليه يزيد گرفت و عزم خروج به

سوي كوفه را داشت . عمرو بن سعد ايشان را از اين كار خطرناك منع كرد و پرسيد: اي حسين از خدا تقيه نمي كني؟ از جماعت بيرون مي آيي و بين امت تفرقه مي اندازي؟ امام عليه السلام در پاسخ، اين آيه را قرائت فرمود: (لي عملي و لكم عملكم انتم بريئون مما اعمل و انا بري مما تعملون; عمل من براي من، و عمل شما براي خودتان، شما از كار من بيزاريد و من از كارهاي شما بيزارم).» (7) امام خميني قدس سره نيز پس از حمله دژخيمان شاه به مدرسه فيضيه در1342 در تلگرافي به آيات عظام تهران نوشت: «اينان با شعار شاه دوستي به مقدسات مذهبي اهانت مي كنند . شاه دوستي; يعني غارت گري، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين، سوزاندن نشانه هاي اسلام، محو آثار اسلاميت، شاه دوستي; يعني تجاوز به احكام اسلام و تبديل احكام قرآن كريم، شاه دوستي; يعني كوبيدن روحانيت و اضمحلال آثار رسالت، حضرات آقايان توجه دارند، اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است، با اين احتمال، تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب (ولو بلغ ما بلغ) .» (8) بدعت زدايي: اسلام امام، قيام كربلا و اسلام امام، قيام پانزده خرداد، با بدعت گزاري ديني به مخالفت برخاسته اند . امام حسين عليه السلام در نامه اي به بزرگان بصره نوشت: «شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش دعوت مي كنم همانا سنت مرده و بدعت زنده شده است .» (9) امام خميني قدس سره نيز در اين باره فرمود: «ما بايد سعي كنيم تا حصارهاي جهل و

خرافه را شكسته، تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدي برسيم و امروز غريب ترين چيزها در دنيا همين اسلام است و نجات آن قرباني مي خواهد و دعا كنيد، من نيز يكي از قرباني هاي آن گردم .» (10) شهادت خواهي: اسلام حسيني عليه السلام و اسلام خميني قدس سره، بر عنصر شهادت طلبي استوارند . در يكي از نيايش هاي امام حسين عليه السلام در روز عاشورا چنين مي خوانيم: «خدايا! دوست دارم كه كشته شوم و زنده گردم، هفتاد هزار بار در راه اطاعت و محبت تو، به خصوص اگر در كشته شدنم نصرت دين تو و زنده شدن فرمانت و حفظ ناموس شريعت تو نهفته باشد .» (11) امام قدس سره نيز به تاثير از قيام عاشورا گفت «مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگي سياه است و ما امروز به انتظار شهادت نشسته ايم تا فردا فرزندانمان در مقابل كفر جهاني با سرافرازي بايستند .» (12) عدالت طلبي: حركت امام حسين عليه السلام و قيام امام خميني قدس سره بر پايه عدالت قرار داشتند . در زيارت اباعبدالله الحسين عليه السلام مي خوانيم: «شهادت مي دهم كه تو به قسط و عدالت دستور دادي و به اين دعوت كردي .» (13) و مسلم نيز پس از دستگيري، خطاب به ابن زياد فرمود: «ما آمده ايم تا به عدالت فرمان دهيم و به حكم قرآن فرا بخوانيم .» (14) امام خميني قدس سره در سخني مشابه اين سخنان اظهار مي دارد: «مگر خون ما رنگين تر از خون سيدالشهدا است . ما چرا بترسيم از اين كه خون بدهيم يا اين

كه جان مي دهيم؟ آن هم در ماجراي دفع سلطان جايري كه مي گفت مسلمانم . مسلماني يزيد هم مثل مسلماني شاه بود . اگر بهتر نبود، بدتر نبود .» (15)

رهبري امام خميني قدس سره امام حسين عليه السلام بارها به مقايسه يزيد با خود و معاويه با علي عليه السلام پرداخت و از اين مساله براي برانگيختن مردم به قيام عليه يزيد سود جست . در تاييد اين سخن، مي توان به فرازي از كلام امام حسين عليه السلام استناد كرد: «به خدا قسم، من به خلافت شايسته ترم، پدرم بهتر از پدر اوست، جدم برتر از جد اوست، مادرم بهتر از مادر اوست و خودم بهتر از اويم .» (16) امام خميني قدس سره نيز با تاسي از قيام عاشورا، به مقايسه محمدرضا پهلوي با يزيد بن معاويه پرداخت . البته، شباهت هاي فراوان موجود بين آن دو، مقايسه فرزند رضاخان و فرزند معاوية بن ابوسفيان را هم آسان تر و هم براي مردم قابل درك تر مي ساخت . به نمونه اي از اين شباهت ها توجه كنيد: يزيد در سه سال پادشاهي خود، سه جنايت بزرگ را مرتكب شد . در سال 61 هجري، امام حسين عليه السلام و يارانش را به شهادت رساند . در سال 62 هجري، به مدينه حمله كرد و به مدت سه روز، مردم شهر را كشت، اموال آن ها را به غارت برد و زنان آنان را غاصبانه به ملك خود و سربازانش درآورد . در سال 64 هجري، به بهانه سركوب عبدالله بن زبير كه در خانه خدا پناه گرفته بود، به مكه حمله

برد و خانه خدا را با منجنيق به سنگ و آتش بست . (17) از خيانت هاي بزرگ شاه، جشن تاج گذاري وي در 1346 بود . بخشي از هزينه هاي اين جشن عبارت بود از: تاج شاه با 3380 قطعه الماس، 50 قطعه زمرد، 368 حبه مرواريد به وزن دو كيلو و هشتاد گرم و از نظر قيمت، غير قابل تخمين . تاج همسر شاه با 1646 قطعه الماس و تعداد مشابهي از جواهرات ديگر و طلا به قيمت تخميني 14 ميليون دلار ساخته شده بود . پيراهن همسر شاه مزين به 40 هزار الماس، وان حمام وي بلورين و به ارزش 75 هزار دلار و هزينه درشكه مخصوص او 150 هزار دلار بود . (18) بي شك مقايسه يزيدبن معاويه با محمدرضا شاه در شركت و حضور مردم در براندازي رژيم پهلوي نقش ويژه داشته است . اين واقعيت را مي توان در سند زير از مجموعه اسناد منتشر شده سفارت آمريكا (لانه جاسوسي) تحت عنوان نخبگان و توزيع قدرت در ايران يافت: «روحانيون مسلمان كشور از جمله جسورترين منتقدين شاه به حساب مي آيند . . . در وعظها، نشريات و مراسم مذهبي، شاه را مورد انتقاد قرار مي دهند . در يكي از بحث هاي مرسوم احساسي، شاه را با يزيد كه مسؤول قتل امام حسين عليه السلام در قرن هفتم بود، مقايسه مي نمايند . اين رويداد تاريخي شيعه، هسته اصلي اسلام مرسوم در ايران بود و هرساله در صدها نقطه از كشور با برپايي نمايش هاي دراماتيك نحوه قتل امام حسين عليه السلام و خانواده اش را در اذهان

زنده مي كنند .» (19) چرا چنين مقايسه اي به پيروزي انقلاب اسلامي در ايران مدد رساند؟ به آن دليل كه حاصل اين مقايسه آن بود كه در يك سو امام خميني قدس سره را به جاي امام حسين عليه السلام و محمدرضا پهلوي را به جاي يزيدبن معاويه مي ديدند . از اين رو، همان طوري كه قيام امام حسين عليه السلام بر ضد يزيد واجب بود، قيام بر ضد يزيد زمان نيز واجب بود . به راستي هم قضاوت مردم در باره اين شباهت ها (مقايسه شباهت بين اين دو) درست بود . زيرا، بين امام خميني قدس سره و امام حسين عليه السلام نيز همانند محمدرضا پهلوي و يزيد بن معاويه شباهت هاي زيادي وجود داشت . به دو نمونه از اين شباهت ها اشاره مي كنيم: 1- قيام في سبيل الله: امام حسين عليه السلام در پاسخ به سخنان ضحاك بن عبدالله مشرقي كه مي گفت كوفيان آماده جنگ با تو هستند . فرمود: «حسبي الله و نعم الوكيل; يعني: خدا براي من بس است و او خوب پشتيبان و تكيه گاهي است .» (20) مقام معظم رهبري در اين مورد، درباره امام خميني قدس سره فرمود: «بزرگ ترين ستايش براي رهبر عزيز، همين است كه او را عبدالله; يعني بنده خدا و تسليم اراده پرورگار ياد كنيم .» (21) 2- تكليف گرايي: هنگامي كه دو نفر از سوي حاكم مكه براي امام حسين عليه السلام امان نامه آوردند، تا به اين وسيله مانع از ادامه سفر امام عليه السلام به عراق شوند، امام عليه السلام فرمود: «در خواب، پيامبر خدا

را ديدم، به چيزي فرمان يافتم كه در پي آن خواهم رفت، به زيانم باشد، يا به سودم .» (22) مشابه چنين برخوردي را در مورد قطعنامه 598 از امام خميني قدس سره شاهد بوده ايم . ايشان در اين باره فرمود: «شما را مي شناسم، شما هم مرا مي شناسيد . در شرايط كنوني آنچه موجب (اين) امر شد (قبولي قطعنامه) تكليف الهي ام بود .» (23)

نقش تعيين كننده مردم نقش مردم در دو قيام حسيني عليه السلام و خميني قدس سره غير قابل انكار است . بر اساس يك نظريه، اگر دعوت هجده هزار نفري كوفيان نبود، امام حسين عليه السلام به سوي كوفه حركت نمي كرد . مثال هاي زيادي در تاييد اين مساله وجود دارد . از جمله: 1- امام عليه السلام پس از برخورد با سپاه حر كه راه را بر او بستند، فرمود: «من پيش شما نيامدم مگر پس از آن كه نامه ها و فرستاده هايتان رسيد كه نزد ما بيا كه ما پيشوايي نداريم . . . اگر بر سر پيمان و سخن خويشيد، كه آمده ام، و اگر خوش نداريد و نمي خواهيد، بر مي گردم .» (24) 2- در جاي ديگر، حضرت از انگيزه نامه نگاري و دعوت كوفيان اين گونه ياد مي كند: «ان اهل الكوفة كتبوا الي يسالونني ان اقدم عليهم، لما ارجوا من احياء معالم الحق و اماتة البدع .» (25) يعني: كوفيان به من نامه نوشته و از من خواسته اند كه نزد آنان روم، چرا كه اميدوارم معالم و نشانه هاي حق زنده گردد و بدعت ها بميرد . 3-

باز امام عليه السلام در اين باره مي فرمايد: «مردم! شما به من نامه ها نوشتيد و پيام فرستاديد كه به سوي شما بيايم و وعده داديد كه دست از ياري من برنداريد و پيمان شكني نكنيد . اينك كه من به سرزمين شما آمده ام، اگر به عهد خود وفا كنيد، مرا تنها نگذاريد، به هدايت حقيقي مي رسيد .» (26) بنابراين امام عليه السلام، به دعوت كوفيان به آن ديار رفت، ولي آنان خيانت ورزيدند، در مقابل، امام حسين عليه السلام فرمود: «اي مردم! مرگ بر شما! مگر شما نبوديد كه به من نامه نوشتيد و استغاثه كرديد و مرا به ياري خويشتن خوانديد؟ ! ولي اكنون كه به استغاثه شما پاسخ داده و به فرياد شما رسيده ام، شمشيرهاي خود را از نيام به روي من كشيده ايد و شعله آتش را متوجه ما ساخته ايد . . . چه شد كه بعد از آن همه وعده ها و دعوت ها، صفحه زندگيتان ورق خورد و بر ضد دوستان خود گرد آمديد و به نفع دشمنان تان براي منكوب كردن دوستان خود آستين بالا زده ايد و دشمنان شما نه عدالت گستري كردند كه شيفته عدالت آن ها شويد و نه اميد آينده اي بهتر براي شما باقي گذاشتند، تا بهانه دل بستگي شما باشد . شما به خاطر اندكي از مال حرام دنيا كه بني اميه به شما دادند و براي اين كه به زندگي پست و ناچيزي برسيد، به سوي من حمله مي كنيد . بدون آن كه كوچك ترين گناهي داشته باشم .» (27) ولي پس از حادثه كربلا

و عاشورا، موجي از بيداري در جامعه مسلمانان پديد آمد و در پي آن مردم دريافتند كه حق با اهل بيت پيامبر بود، و كشندگان آن حضرت، نه تنها به اصول اسلامي پايبند نيستند، بلكه سفاك و مستبدند . از آن كه فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله را ياري نكرده بودند، پشيمان بودند و به تدريج دست به اعتراض زدند از جمله: اعتراض عبدالله بن عمر به يزيد; برگزاري پنج سال عزاي مداوم در مدينه; قيام عبدالله بن حنظله در مكه; اعتراض در بصره و قيام در كوفه; پديد آمدن نهضت توابين; قيام مختاربن ابي عبيده ثقفي; انقلاب مطرف بن مغيره و انقلاب عبدالرحمن بن اشعث . (28) تشابه فراواني بين مشاركت سياسي - اجتماعي مردم كوفه و ايران در دو حادثه انقلاب حسيني عليه السلام و انقلاب خميني قدس سره وجود دارد . مانند: 1- پس از دستگيري امام قدس سره در 13 خرداد 1342، مردم دست به اعتراض زدند، و حادثه 15 خرداد 1342 را آفريدند . 2- در يك دوره چهارده ساله پس از آن، مردم چندان حضور فعال در صحنه ندارند . بنابراين، نهضت امام خميني قدس سره به ثمر نمي نشيند . 3- پس از آن، مردم ايران به ميدان آمدند، و انقلاب حسيني عليه السلام را نشر داده و انقلاب اسلامي را به پيروزي رساندند . از اين رو، نمونه هاي بسياري از الگوگيري مردم ايران از عاشوراي حسيني عليه السلام در روند پيروزي انقلاب اسلامي به چشم مي خورد . از جمله: الف) «تظاهرات 250 تا 400 هزار نفري با توجه به جمعيت 5/1 ميليوني تهران

در روز عاشوراي 1383 ق/ . 13 خرداد 1342 ش . تهران از مسجد حاج ابوالفتح در ميدان قيام (ميدان شاه) آغاز و به مسجد امام قدس سره (مسجد شاه) ختم شد .» (29) ب) «سخنراني معروف امام قدس سره در عصر عاشوراي 1383 ق/ . 13 خرداد 1342 ش . در مدرسه فيضيه آغاز شد كه منجر به دستگيري و بازداشت و زنداني شدن امام قدس سره گرديد، و در اعتراض به آن، حركت هاي مردمي در مساجد شهرهاي مختلف شكل گرفت .» (30) ج) «راهپيمايي عاشوراي دوازدهم محرم 1384 ق/ . 1343 ش . از مسجد امام قدس سره (شاه سابق)، آغاز گرديد . اين راهپيمايي براي بزرگداشت پانزده خرداد صورت گرفت كه امام قدس سره، آن را ايام الله ناميده بود . سربازان رژيم شاه نيز به سركوب آن پرداختند .» (31) د) «حدود چهار ميليون نفر در تهران در عاشوراي 1399 ق/ . 1357 ش . عليه رژيم شاه دست به تظاهرات زدند و شعار مرگ بر شاه سر دادند . پس از آن ها ژنرال هايزر روانه تهران شد و شاه متقاعد گرديد يك چهره به ظاهر ملي را به عنوان نخست وزير برگزيند و خود ايران را ترك كند .» (32) ه) «مردم براي نشان دادن همبستگي خود بر ادامه مبارزه تا برپايي جمهوري اسلامي، راهپيمايي عظيم اربعين را برپا كردند كه در آن فرياد الله اكبر و درود بر خميني توسط چند ميليون زن، مرد و كودك دنيا را به تعجب و حيرت وا داشت .» (33) ارتباط بين مردم، عاشورا، مسجد و انقلاب اسلامي را در گزارشات

ساواك هم مي بينيم . به عنوان مثال، كميته مشترك ضد خراب كاري در گزارشي به رياست پليس تهران مي نويسد: «از فعاليت مساجد هدايت، الجواد و حسينيه ارشاد كه اقدامات آن ها مخالف مصالح كشور بود، جلوگيري به عمل آمد تا با مذاكره با مسؤولين مساجد و حسينيه مزبور اقدامات آن ها در آينده با مصالح كشور هماهنگي داشته باشد . علي هذا نظر به اين كه توافق هايي كه با واقفين و هيات مؤسس مساجد و حسينيه موصوف به عمل آمده از اين به بعد كليه مسائل مربوط به اين سه مؤسسه مذهبي زير نظر مستقيم سازمان اوقاف خواهد بود .» (34) در دستورالعمل نحوه تشكيل مجالس عزاداري در ماه هاي محرم و صفر ستاد فرمانداري نظامي تهران و حومه (ركن 2) در 7/9/1357 آمده است: «الف) از طريق دولت به طور قاطع طي اعلاميه اي نكاتي را كه مردم بايستي در ايام عزاداري ماه هاي محرم و صفر رعايت نمايند وسيله دستگاه هاي ارتباط جمعي ابلاغ مي گردد . ب) در شهرهايي كه مقررات حكومت نظامي برقرار مي باشد، اجراي دستورات درباره نحوه برگزاري مجالس عزاداري با فرمانداري نظامي بوده و در ساير شهرها با شهرباني و ژاندارمري محل مي باشد . پ) مجالس عزاداري در مساجد، تكايا و حسينيه ها در تهران و شهرستان ها محدود گردد، به طوري كه در حوزه استحفاظي هر كلانتري بيش از دو مجلس تشكيل نشود .» (35)

پايان كلام مباحث گذشته نشان از تاثير انقلاب امام حسين عليه السلام بر عوامل پيروزي انقلاب اسلامي دارد . اما چگونه مي توان از هضت حسيني عليه السلام بر

ادامه نهضت خميني قدس سره استفاده كرد؟ قبل از پاسخ گفتن به اين سؤال، بايد به پرسش ديگري پاسخ داد، و آن اين كه، آيا گره زدن اين دو نهضت براي ادامه انقلاب اسلامي ضروري است؟ پاسخ امام خميني قدس سره را در اين باره ببينيد: «اگر ما بخواهيم مملكتمان، يك مملكت مستقلي باشد، يك مملكت آزاد باشد، بايد اين رمز (قضيه سيدالشهداء) را حفظ كنيم . . . (36) اگر بخواهيد نهضت شما محفوظ باشد، بايد اين سنت ها (عزاداري و) . . . را حفظ كنيد . . . (37) عاشورا را زنده نگه داريد كه با زنده نگه داشتن عاشورا، كشور شما آسيب نخواهد ديد .» (38) بنابراين، تنها راه حفظ انقلاب اسلامي، عاشورايي كردن آن است . نگارنده بر آن است كه تاسي و توسل به مؤلفه هاي عاشورايي زير، همان گونه كه عامل پيروزي انقلاب اسلامي بوده اند، بر همه نگراني هايي كه درباره حيات و ممات انقلاب اسلامي وجود دارد، پايان مي دهد . زيرا، رمز بقاي انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي انقلاب اسلامي است . بنابراين، با توجه به نكات زير لازم است: 1- كار براي خدا: امام حسين عليه السلام فرمود: «الهي رضا برضاك و تسليما لامرك .» (39) يعني: خدايا، با تمام سختي ها و مصيبت ها به خشنودي تو خشنود و تسليم فرمان تو هستم . 2- نترسيدن از دشمن: امام حسين عليه السلام فرمود: «الا اني زاحف بهذه الاسرة علي قلة العدد و حذلان الناصر .» (40) يعني: آگاه باشيد كه من با همين گروه اندكي كه به من پيوسته اند و با اين

كه ياران به من پشت كرده اند، آماده جهاد هستم . 3- تحمل در مصائب: امام حسين عليه السلام فرمود: «يا اخية، اتق الله و تعزي بعزاء الله و اعلمي ان اهل الارض يموتون و اهل السماء لا يبقون .» (41) يعني: خواهرم، (زينب عليها السلام) صبر داشته باش و بدان كه اهل زمين و آسمان همه مي ميرند . 4- پذيرش ولايت: امام حسين عليه السلام فرمود: «فاني لا اعلم اصحابا اولي و لا خيرا من اصحابي ولا اهل بيت ابر و لا اوصل من اهل بيتي .» (42) يعني: من اصحابي والاتر و بهتر از اصحاب خودم نمي شناسم و خاندان نيكوكارتر و بهتر از خاندانم سراغ ندارم . 5- عزت خواهي: امام حسين عليه السلام فرمود: «هيهات منا الذلة .» (43) يعني: هيهات كه ما زير بار ذلت برويم . فرجام سخن اين كه: «ما كه از نقطه قيام آفرين عاشورا آغاز كرده ايم، بايد به همان نقطه باز گرديم: عدالت، اين انقلاب خود را حامل پيام عاشورا مي خواند، پس اكنون كه قدرت را در دست گرفته است، بايد عامل به آن پيام باشد . حامل پيام بود (براي بسيج كردن شورانگيز مردم . .). و براي اجراي عدالت، و قيام به قسط (ليقوم الناس بالقسط). اكنون بايد عامل به پيام باشد (براي حاضر نگاهداشتن تعهدآميز مردم . .). براي اجراي عدالت و قيام به قسط .» (44) پي نوشت ها: 1) عضو هيات علمي پژوهشكده تحقيقات اسلامي و مدرس دانشگاه، محقق و نويسنده . 2) امام خميني رحمه الله، صحيفه نور، 22 جلدي، ج 18، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي،

تهران، 1368، ص 22 . 3) مجيد كاشاني، جامعه شناسي انقلاب ، دانشگاه پيام نور، تهران، 1376، ص 248 . 4) جميله كديور، نقش عاشورا در شكل گيري و تداوم انقلاب اسلامي ايران، چكيده مقالات كنگره بين المللي امام خميني رحمه الله و فرهنگ عاشورا، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني رحمه الله، ، تهران، 1374، ص 189 . 5) محسن نصري ، رويكرد جامعه شناختي به نهضت عاشورا، مجموعه مقالات دومين كنگره بين المللي امام خميني رحمه الله و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني رحمه الله، تهران، 1376، ص 650 . 6) صادق زيبا كلام، مقدمه اي بر انقلاب اسلامي، روزنه، تهران، 1372، ص 89 . 7) رضا موسوي، اسوه تقيه و مقتداي متقين، مجموعه مقالات . . . ، همان، ص 599 . 8) عليرضا زهيري، عصر پهلوي به روايت اسناد، معارف، تهران، 1379، ص 222 . 9) حياة الامام الحسين بن علي، ج 2، ص 322، به نقل از: جواد محدثي، پيام هاي عاشورا، پژوهشكده تحقيقات اسلامي، قم، 1377، ص 44 . 10) امام خميني رحمه الله، پيشين، ج 21، ص 41 . 11) معالي السبطين، ج 2، ص 18، به نقل از: جواد محدثي، پيشين، ص 115 . 12) امام خميني، پيشين، ج 14، ص 266 . 13) مفاتيح الجنان به نقل از: محدثي، پيشين، ص 182 14) شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 39، به نقل از: همان . 15) امام خميني، پيشين، ج 2، ص 218 . 16) موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 268، به نقل از: جواد محدثي، پيشين، ص 41

. 17) علي مؤمن، فرهنگ حسيني و فرهنگ يزيدي، چكيده مقالات . . . ، ص 166 . 18) عباس علي عميد زنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن ، نشر كتاب سياسي، تهران، 1369 ، ص 475 . 19) عليرضا زهيري، پيشين، ص 292 . 20) امام خميني رحمه الله، پيشين، ج 1، ص 72 . 21) مجله حوزه، شماره 49، ص 160 . 22) تاريخ طبري، ج 4، ص 292، به نقل از: جواد محدثي، پيشين، ص 75 . 23) امام خميني رحمه الله، پيشين، ج 8، ص 12 . 24) تاريخ طبري، ج 4، ص 303، به نقل از: محدثي، پيشين، ص 77 . 25) دينوري، الاخبار الطوال، ص 246، به نقل از: همان، ص 222 . 26) محمد مهدي شمس الدين، ارزيابي انقلاب امام حسين (ع)، ترجمه مهدي پيشوايي، الست فردا، تهران، 1380، ص 172 . 27) همان، ص 175 . 28) ر . ك .: ابوالفضل اردكاني، پيامدهاي عاشورا، منبع، قم، 1380 . 29) جواد منصوري، سير تكويني انقلاب اسلامي، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، تهران، 1379، ص 180 . 30) همان، ص 182 . 31) همان، ص 195 . 32) همان، ص 330 . 33) همان، ص 339 . 34) عليرضازهيري، پيشين، ص 333 . 35) همان، ص 366 . 36) امام خميني رحمه الله، پيشين، ج 10، ص 216 . 37) همان، ج 15، ص 204 . 38) همان، ص 205 . 39) شيخ عباس قمي، نفس المهموم، ص 244، به نقل از: سيد حسين اسحاقي، جام عبرت، دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1380، ص 146 . 40)

ابن طاووس، اللهوف، ص 57، به نقل از: همان، ص 145 . 41) شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 97، به نقل از: همان، ص 147 . 42) تاريخ طبري، ج 3، ص 315، به نقل از: همان، ص 153 . 43) همان، ص 326، به نقل از: همان، ص 155 . 44) محمد رضا حكيمي، قيام جاودانه، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1373، ص 117 . منابع مقاله:

رواق انديشه، شماره 15، شيرودي، مرتضي؛

رويكردي فقهي به نظريه انقلاب امام خميني قدس سره

رويكردي فقهي به نظريه انقلاب امام خميني قدس سره تاريخ دريافت: 2/ 3/ 81 تاريخ تأييد: 11/ 5/ 81 تلقي امام خميني از دين اسلام به عنوان برنامه جامع براي سعادت انسان در دنيا و آخرت، اين امكان را فراهم كرده است تا مؤلفه ها و تمهيدات نظري لازم جهت نظريه پردازي درباره دولت و انقلاب را از منابع ديني فراهم كند؛ در اين مقاله به بعضي از اين مؤلفه هاي ابتكاري اشاره مي شود. واژه هاي كليدي: فقه سياسي، امام خميني، نظريه انقلاب، اجتهاد و تقليد، ولايت فقيه، تقيّه، امر به معروف.

مقدمه عصر حضور براي شيعه از جهت نظريه پردازي درباره انقلاب و دولت، دوره انفتاح و گشايش بود. امام علي و امام حسن و امام حسين عليه السلام نه تنها در مورد قدرت سياسي و دولت اظهار نظر كردند، بلكه كنش اجتماعي و سياسي و نظامي معطوف به تشكيل حكومت نيز انجام دادند. از زمان امام سجاد عليه السلام ، شيعه اماميه اگر چه از جهت كنش اجتماعي و سياسي و نظامي جهت تشكيل دولت با نوعي انسداد روبه رو شد، ولي از جهت نظريه پردازي هنوز در انفتاح

بود. با آغاز دوره غيبت كبرا(329ه) فقهاي شيعه با مفروض دانستن اين كه تأسيس دولت بايد به دست معصوم باشد و ديگران حق تأسيس دولت را ندارند، فاقد تئوري منسجمي درباره دولت شدند و عملاً هم باب قدرت سياسي بر روي آنان بسته بود. در وضعيتي كه انسداد مضاعف شده بود، گفتمان مسلط در فقه سياسي شيعه بر اساس اصول «امامت، نص، نصب و قاعده لطف»، گفتمان تعطيل حكومت بود، از اين رو فقهاي شيعي بر حداقل هايي در اداره امور اقليت شيعه، در مقابل اكثريت اهل سنت، تكيه مي كردند. مبناي معرفتيِ كه اين گفتمان بر پايه آن شكل مي گرفت، مبناي اخباري ها بود و تا زماني كه اخباريان غلبه داشتند اين گفتمان نيز غلبه داشت، ولي به تدريج با بسط و پيشرفت علم اصول فقه و غلبه اصولي ها، شاهد خروج گفتمان عدم تعطيل حكومت در فقه سياسي شيعه از انزوا هستيم، به طوري كه از مشروطيت به بعد شتاب اين گفتمان در خروج از حاشيه افزايش مي يابد و به تدريج در اندازه يك گفتمان مسلط ظاهر مي شود. بر اساس همين گفتمان است كه آية الله نائيني نظريه دولت مشروطه را مطرح مي كند. نائيني تمهيدات نظري خاصي را جهت ارائه نظريه دولت مشروطه بر مبناي فقه در نظر گرفته بود كه در كتاب تنبيه الامه منعكس شده است؛ اما امام خميني با تمهيدات نظري و عملي خود اين گفتمان را ارتقا بخشيد و در فقه سياسي شيعه مسلط ساخت. از اين رو امام خميني هم در مورد انقلاب و هم دولت داراي نظريه است و هرگونه تبييني از نظريه

انقلاب و دولت امام مبتني بر اين است كه تمهيدات نظري را كه ايشان انديشيده است بيان شود. در اين مقاله به گوشه اي از تمهيداتي كه امام خميني از منظر فقه سياسي انجام داد و به او مجال داد تا نظريه انقلاب و دولت را مطرح سازد، اشاره مي كنيم. اين تمهيدات نظري همانا ابتكاراتي هستند كه با هدف به دست آوردن عناصر لازم جهت ارائه نظريه انقلاب و دولت صورت گرفته است. بعضي از عناصر به عنوان شرايط انقلاب و دولت در نظر گرفته مي شوند و برخي عناصر به عنوان رفع مانع. در ذيل به تبيين اين عناصر مي پردازيم.

1. تقيّه تقيه به معناي حفظ نفس در برابر خطر احتمالي و بروز ندادن ايمان در جايي است كه ضرري بر نفس پيش مي آيد، است. اين مقوله در بين شيعيان به لحاظ اين كه همواره در اقليت بوده اند ظهور و بروز زيادي داشته و فقهاي شيعي نيز به آن توجه كرده اند: «تقريباً در هر اثر كلاسيك فقه شيعي فصلي وارد شده است كه قواعد تقيه را يا توجيه مي كند و يا تشريح».1 شيخ صدوق در كتاب هدايه بابي تحت عنوان «التقيه» آورده كه در آن تقيه را واجب دانسته معتفد است: تقيه در دولت ظالمان بر ما طايفه اماميه واجب است و هر كس تقيه را ترك كند با دين اماميه مخالفت كرده و از آن جدا شده است... تقيه واجب است و ترك آن جايز نيست مگر آن زمان كه امام منادي قيام (الامام القائم) خروج كند، بنابراين هر كس تقيه را ترك كند داخل در نهي خداوند

عزّوجل و نهي رسول الله و ائمه عليهم السلام شده است.2 تا قبل از امام خميني معمولاً تقيه را امري ساده و يك دست در نظر مي گرفتند و بدون مرتبه بندي آن را واجب مي دانستند؛ از اين رو كاركرد تقيه در حوزه سياست كاركردي منفعلانه بود. «البته فقهايي مانند شيخ انصاري كوشيده اند تا تقيه را به اعتبار احكام خمسه (وجوب، استحباب، اباحه، كراهت و حرمت) تقسيم كنند و اين مقوله را از آن حالت يك دستي درآورد، لذا براي هر كدام از اقسام پنج گانه تقيه مثال هايي هم ذكر مي كنند»3 و به نوعي اين مطلب را ابراز مي كردند كه تقيه فقط يك اجازه موقت است و نبايد توجيه گر ترس و ريا و گريز از تكاليف به نحو هوس آلود باشد. امّا در مجموع نتوانسته اند كاركرد انفعالي اين مقوله را در حوزه سياست از بين ببرند و در نتيجه همچنان به عنوان مانعي در مقابل نظريه پردازي درباره انقلاب و دولت باقي ماند، تا اين كه امام خميني اين انسداد را در فقه سياسي به انفتاح تبديل كرد. امام خميني براي اين كه وجه فعالانه اي به مقوله تقيه در حوزه سياست بدهد، در نخستين گام آن را مرتبه بندي و تقسيم بندي مي كند. گويا براي امام مهم ترين مسأله اقسام تقيه است كه اولين مبحث خود در باب تقيه را به اقسام تقيه اختصاص مي دهد4 و تقسيم بندي او نسبت به تقسيم بندي هاي ديگران از جمله شيخ انصاري پيشرفت قابل ملاحظه دارد. امام از چهار زاويه و وجه به تقسيم تقيه مي پردازد: 1.

تقسيم به حسب ذات تقيه؛ 2. تقسيم به حسب كساني كه تقيه مي كنند؛ 3. تقسيم به حسب كساني كه از آنان تقيه مي شود؛ 4. تقسيم به حسب چيزهايي كه تقيه در آنها صورت مي گيرد.5 امام در هر مورد فروعات زيادي را مطرح مي كند و همين تكثير اقسام داراي پيامي است؛ از اين دو با امعان نظر در نحوه ورود و خروج امام به مباحث، معلوم مي شود كه از آغاز به دنبال گم گشته اي است كه او را در ارائه يك تئوري درباره انقلاب كمك كند، در اين روستا تقيه هم كه مي تواند مانعي در جهت نظريه پردازي حول انقلاب و كنش انقلابي باشد، امام درصد رفع اين مانع برمي آيد و در برخي موارد تقيه را تجويز نمي كند: در تقيه خوفيه فقهاي ديگر مي گويند هنگامي كه خوف بر جان و يا مال باشد انسان مي تواند عمل به وظيفه شرعي نكند و براي حفظ جان و آبروي خود، از عمل به وظيفه شرعي صرف نظر كند، آنها مي گويند انسان مؤمن از كعبه يا قرآن بالاتر است كه در روايت هم داريم كه احترام مؤمن از كعبه و يا قرآن بالاتر است.6 امّا امام قائل است كه اگر احكام ضروري و مهم در معرض خطر باشند تقيه جايز نيست؛ براي مثال «بعضي از محرمات و واجبات كه در نظر شارع و متشرعه در نهايت اهميت است، مانند انهدام كعبه و مشاهد مشرفه و رد بر اسلام و قرآن و تفسير دين به گونه اي كه مذهب را فاسد كند و غير اينها».7 «مثلاً در حمله رژيم

طاغوت به مدرسه فيضيه، در سالروز شهادت امام صادق عليه السلام كه قرآن ها پاره شد و طلاب زخمي و مجروح شدند و به شهادت رسيدند، خيلي از علما عقب نشيني كردند، زيرا فكر نمي كردند كه به مهد علم و مركز حوزه علميه حمله شود و خون طلاب در مدرسه فيضيه به زمين ريخته شود. امام اعلاميه بسيار تندي صادر نموده و همگان را به مبارزه با رژيم طاغوت دعوت كردند و در آن اعلاميه بيان كردند: «تقيه حرام است ولو بلغ ما بلغ».8 امام معتقد است: تقيه را از آن جهت جعل و تشريع كرده اند كه مذهب باقي بماند و اصول دين حفظ شود و مسلمين پراكنده گرد هم آيند و دين و اصول دين را اقامه كنند، ولي اگر امر منتهي به انهدام دين و اصول دين شود، تقيه جايز نيست و اين امر واضح و روشن است.9 بنابراين مي توان گفت امام تقيه را نه تعطيلي جهاد و تلاش، بلكه به معناي «جهاد مخفي» مي داند؛ از اين رو تقيه ادامه جهاد است ولي به شكل خفي آن. امام توضيحات مفصلي در مورد تقيه مي دهد كه در مجموع تقيه را به عنوان عنصري كه بتواند انقلاب عليه ظلم را كمك كند، قرار دهد و حيثيت مانعيت آن را گرفته و زايل كند.

2. امر به معروف و نهي از منكر مشهور فقها وجوب امر به معروف و نهي از منكر را مشروط مي كنند به اين كه داراي اثر باشد و ضرري هم بر آمر و ناهي نداشته باشد؛ ولي امام در بعضي از مصاديق امر به معروف و نهي

از منكر تأثير آن را از شرايط واجب مي داند نه وجوب. توضيح اين كه بعضي از شرايط شرط وجوب يك تكليف هستند و بعضي علل تحقق واجب. شرايط وجوب را لازم نيست كه مكلف تحصيل كند ولي شرط واجب را بايد تحصيل كند؛ براي مثال، استطاعت شرط وجوب حج است و لازم نيست مكلف در كسب آن تلاش كند، اما اگر كسي استطاعت پيدا كرد و حج بر او واجب شد بايد شرايط تحقق واجب (حج) را فراهم كند، براي مثال به مكه معظم سفر كند. بيشتر فقها قبل از امام قائل بودند فقط كساني كه مي دانند امر به معروف و نهي از منكر آنان اثر دارد، واجب است كه امر به معروف و نهي از منكر كنند و بر كساني كه نمي دانند كه اثر دارد يا نه، لازم نيست؛ به عبارت ديگر، اثر داشتن را شرط وجوب مي دانستند، ولي امام اثر داشتن را شرط واجب مي داند، يعني بر هر كسي واجب است كه امر به معروف و نهي از منكر كند، يعني لازم است كاري كند كه امر به معروف و نهي از منكر او اثرگذار باشد و در بعضي از موارد ضرر داشتن امر به معروف و نهي از منكر براي جان و مال آمر و ناهي، تكليف را ساقط نمي كند و نبايد تقيه كند، چنان كه امام حسين عليه السلام چنين كرد. امر به معروف و نهي از منكر از اموري است كه بر همه كس واجب است؛ يك چيزي نيست كه بر يكي واجب باشد و بر ديگري نه. همه ما مكلفيم كه خودمان را

حفظ كنيم و خارج كنيم از ظلمت به نور، مكلف هستيم ديگران را همين طور دعوت كنيم، هر مقداري كه مي توانيم. شما نبايد بگوييد كه خوب من كه خطيب نيستم، من كه اهل منبر نيستم، من كه اهل محراب نيستم، شما اهل اين هستيد كه در خانواده تان با پسرانتان و با دختران و با اوليايتان، با آن كسي كه رفيق شما هست، مي توانيد حرف را بزنيد، همين مقدارش مكلفيد، اگر انسان ديد معصيت خدا مي شود بايد جلويش را بگيرد، نگذاريد معصيت خدا بشود.10 الآن مكلفيم ما، مسؤوليم همه مان، همه مان مسؤوليم، نه مسؤول براي كار خودمان، مسؤول كارهاي ديگران هم هستيم: «كلّكم راع و كلّكم مسؤول عن رعيته». همه بايد نسبت به همه رعايت بكنند، همه بايد نسبت به ديگران، مسؤوليت من هم گردن شماست، شما هم گردن من است. اگر من پايم را كج گذاشتم شما مسؤوليد، اگر نگوييد چرا پايت را كج گذاشتي، بايد هجوم كنيد، نهي كنيد كه چرا؟ اگر خداي نخواسته يك معمم در يك جا پايش را كج گذاشت، همه روحانيون بايد به او هجوم كنند كه چرا بر خلاف موازين؟ ساير مردم بايد بكنند، نهي از منكر اختصاص به روحاني ندارد، مال همه است، امت بايد نهي از منكر بكند، امر به معروف بكند. 11 همان طوري كه هر شخص و هر فردي موظف است كه خودش را اصلاح كند موظف است كه ديگران را هم اصلاح كند. اصل امر به معروف و نهي از منكر براي همين است كه جامعه را اصلاح كند.12 چنان كه مشاهده مي شود، عبارات امام صراحت كامل دارد

كه امر به معروف و نهي از منكر دو فريضه اي است كه بر همه افراد مكلف واجب است و نمي توان با بهانه هوس آلود از زير بار آن شانه خالي كرد، از اين رو امام اعتناي زيادي به بحث امر به معروف و نهي از منكر كرد و در كتاب تحرير الوسيله، «اين دو فريضه را از بالاترين و شريف ترين فريضه هاي الهي مي داند كه فرايض ديگر نيز به واسطه آنها اقامه مي شود».13 با اين توجه خاص به امر به معروف و نهي از منكر، يكي ديگر از ملزومات نظريه پردازي امام حول انقلاب فراهم مي آيد.

3. قرائت خاص امام از عاشورا امام خميني با توجه به درك عزيزانه اي كه از دين دارد و به تبع آن فقه سياسي و مقولات فقه سياسي را به صورت متمايز با فقهاي قبل مورد توجه قرار مي دهد و تقيه و امر به معروف و نهي از منكر را به صورت متفاوتي با فقهاي قبلي تفسير مي كند، و با توجه به ربط وثيقي كه بين چهار مقوله تقيه، امر به معروف و نهي از منكر، جهاد و شهادت برقرار مي كند، هنگامي كه شهادت امام حسين عليه السلام و عاشورا و كربلا و عبارت «كُلُّ يومٍ عاشورا و كل ارضٍ كربلا» را در نظر مي گيرد، تفسيري از قيام امام حسين به دست مي دهد كه بتواند كنش انقلابي عليه رژيم پهلوي را برانگيزاند. اين معنا را نه تنها مي توان در نظريات پژوهشگران انديشه سياسي امام يافت، بلكه عبارات امام در اين مورد صراحت دارد. حميد عنايت در اين مورد

خاطر نشان مي كند كه آية الله خميني «شايد بيش از هر مُتأله شيعه كه داراي منزلتي قابل قياس با وي باشد، خاطره كربلا را با احساس حادي از ضرورتِ سياسي به كار گرفته است».14 وقتي به عبارات امام درباره عاشورا رجوع مي كنيم، ابتكار انقلابي امام را در استفاده از حادثه عاشورا مشاهده مي كنيم: تمام انبيا براي اصلاح جامعه آمده اند و همه آنها اين مسأله را داشتند كه فرد بايد فداي جامعه بشود. فرد هر چه بزرگ باشد، بالاترين فرد كه ارزشش بيشتر از هر چيز است در دنيا، وقتي كه با مصالح جامعه، معارضه كرد، اين فرد بايد فدا بشود. سيدالشهدا روي همين ميزان آمد و رفت خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا كرد تا جامعه اصلاح بشود.15 اين عبارت امام در راستاي نظريه خاص امام در مورد تقيه و امر به معروف و نهي از منكر است و قرائت انقلابي امام از حادثه عاشورا را نشان مي دهد. براي تأييد و تأكيد ادعاي خود عبارات ديگري از امام را نقل مي كنيم. امام در مورد رسالت ملت در مقام عاشورا مي گويد: «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» دستور آن است كه اين برنامه سرلوحه زندگي است در هر روز و در هر سرزمين باشد. اين دستور آموزنده تكليفي است و مژده اي؛ تكليف از آن جهت كه مستضعفان اگر چه با عده اي قليل عليه مستكبران، گر چه با ساز و برگ مجهز و قدرت شيطاني عظيم، مأمورند چونان سرور شهيدان قيام كنند و مژده كه شهيدان ما را در شمار شهيدان كربلا قرار داده است.16

«تكليف ماها را حضرت سيدالشهدا معلوم كرده است: در ميان جنگ از قلت عدد نترسيد».17 قيام ايشان با تعداد كم به خاطر آن بود كه «عذر را از ما ساقط كند».18 همه روز بايد ملت اين معنا را داشته باشد كه امروز عاشوراست و ما بايد مقابل ظلم بايستيم و همين جا هم كربلاست و بايد نقش كربلا را پياده كنيم. انحصار به يك زمين ندارد، انحصار به يك عده و افراد نمي شود، همه زمين ها بايد اين نقش را ايفا كنند و همه روزها.19

4. صبغه اجتماعي دادن به دو مقوله اجتهاد و تقليد براي شكل گيري انقلاب به عنوان يك تحول اجتماعي، كنش اجتماعي لازم است و اين كنش را بايد بازيگران انقلاب ايجاد كنند. بازيگران انقلاب از ديدگاه امام مردم هستند و مردم بايد بر اساس محوري سازمان دهي شوند كه همان احكام دين است و سازمان دهنده بايد صبغه مذهبي داشته باشد. براي فراهم آمدن مردم سازمان يافته بر اساس احكام دين لازم بود دو عنصر اجتهاد و تقليد، احيا و بازسازي شوند؛ از اين رو يكي از ابتكارات امام احياي رابطه مجتهد و مقلد بود. رابطه مجتهد (فقيه) و مقلد (مردم) تا زمان امام به دو صورت تفسير مي شد كه امام نيز يكي از دو تفسير را پذيرفت، ولي وجه فعالي از جهت سياسي به آن بخشيد. در مورد رابطه فقيه و مردم دو ديدگاه اساسي در فقه شيعه مطرح است؛ يكي ديدگاه اخباري و ديگري ديدگاه اصولي. پس از آغاز غيبت كبرا (329ه ) و بسته شدن باب نص بر روي شيعه، شيعه عقيده قبلي مبني بر مكلف

بودن به تكاليفي را پابرجا تلقي كرد؛ از اين رو مي بايست تكاليف خود را شناسايي كند كه دو مكتب اساسي، مكتب اصولي و مكتب اخباري، براي تشخيص تكاليف در فقه شيعه پيدا شد. آيين عمده مكتب اصولي صلاحيت عقل است (پس از هدايت قرآن، حديث و اجماع) براي تشخيص احكام شريعت. اين اعتقاد به عقل، ساير تعاليم اساسي را همراه دارد: وجوب اجتهاد، امتناع از قبول بدون انتقاد محتويات چهار اثر كهن احاديث شيعه «تأليف كليني، شيخ صدوق و شيخ طوسي»، اتخاذ تعابير دقيق تر براي كشف قابليت اعتماد سخنان منسوب به پيامبر و ائمه، و منع تقليد از حجج در گذشته، تا پويايي پايدار اجتهاد تأمين شود. اخباريون در مورد تمام اين نكات نظر مخالف دارند: عقل و اجماع را رد مي كنند و تمام افراد را به يكسان ميانه حال مي دانند و از اين رو معتقدند كه بايد فقط مقلد باشند. آنان اجتهاد را منع مي كنند و به تقليد از حجج متوفا باور دارند و مي گويند كه حقيقت قضيه با فوت شارح آن آسيب نمي بينند. آراي علماي در گذشته اگر حاصل معرفت من عندي و احتمالي يا ظن باشد بايد طرد گردد و اگر بر اساس علم قطعي باشد قبول شود، اما اين امر بايد فقط از سوي امام اعلام گردد. آنان به جاي اجتهاد، گردآوري سخنان و روايات ائمه را يك تكليف واجب مي شمردند و معتقدند كه «هر مسلمان، حتي اگر هم وفادار و عامي باشد از عهده اين تكليف برمي آيد».20 بر اساس ديدگاه اخباري، فقيه نقش بيان كننده حديث را داشت و حق استنباط

و اجتهاد نداشت، مردم نيز نقش شنونده حديث را داشته و خود قدرت تشخيص احكام از احاديث را داشتند؛ از اين رو فقيه جايگاه خاصي در قبال مردم نداشت؛ در نتيجه از لحاظ سياسي نيز نمي توانست مردم را متشكل سازد و از آنها گروه هاي اجتماعي اثرگذاري فراهم سازد. امّا بر اساس مكتب اصولي كه باب اجتهاد بر روي آن باز است و در اجتهاد، استنباط مطرح است و استنباط به معناي بيرون كشيدن احكام از منابع با روش خاصي كه قابل اكتساب است و از آن جا كه همه انسان ها قدرت استنباط نداشته و فقط عده محدود اين قابليت را پيدا مي كنند و از طرفي عمل به احكام در زمان غيبت هم لازم است و علم به همه احكام هم وجود ندارد، پس بايد مردم از كسي كه قدرت استنباط احكام را دارد، تقليد كنند. اين مطلب سر از دو مقوله اجتهاد و تقليد و مجتهد و مقلد درمي آورد و پيدايش اين دو مقوله در فقه، اين ظرفيت و توانايي را به فقه و فقيه براي سامان دادن و متشكل كردن نيروهاي پراكنده مردم در قالب گروه هاي اجتماعي فراهم مي آورد كه مي توانند كنش اجتماعي انجام داده و انقلاب كنند. اصولي ها قبل از امام با توجه كردن به مسأله اجتهاد، رابطه بين مردم و فقيه را ايجاد كردند، ولي امام با نگرش خاصي اين رابطه را از جهت نظري و عملي فوق العاده تقويت كرد. در مقاله حاضر به بُعد نظري اين رابطه با توجه به عبارات امام در كتاب رسائل21 (رساله اجتهاد و تقليد) مي پردازيم.

امام در اين رساله مقوله اجتهاد و تقليد را مورد بررسي قرار داده و از لحاظ نظري نهاد مرجعيت را تقويت مي كند و به تبع آن رابطه فقيه و مردم را استحكام مي بخشد و زمينه را از جهت نظري براي سامان يافتن بازيگران انقلاب فراهم مي سازد. امام با مفروض پنداشتن كامليت و جامعيت دين اسلام و اين كه هيچ واقعه انساني در هيچ موقعيت زماني و مكاني بدون حكم و دستور الهي نيست، معتقد است انسان ها در عصر غيبت نيز مشمول احكام دين مي گردند و بايد به آنها گردن نهند، ولي لازمه عمل به احكام دين، آگاهي به آنهاست. آگاهي انسان به احكام يا به صورت قطعي است و يا اين كه قطع ندارد كه چه احكامي بر او واجب يا حرام شده است. در فرض اول قطع براي او حجت است و كسي حتي شارع هم نمي تواند قطع را نفياً يا اثباتاً از حجيت بيندازد؛ امّا در صورتي كه قطع به احكام وجود ندارد و راه قطع بسته است، بايد به استنباط و استخراج احكام، از منابع دست زد. در مقام استنباط، چون همه انسان ها نمي توانند احكام دين را از منابع ديني استخراج كنند، بلكه عملاً عده خاصي اين امكان را مي يابند، از اين رو دو مقوله اجتهاد و تقليد و فقيه و غير فقيه شكل مي گيرد كه به تبع آن دو سؤال مطرح مي شود: 1. كسي كه قوه استنباط احكام را دارد، آيا از جهت اجتماعي هم شأني دارد؟ 2. كسي كه قوه استنباط را ندارد، چه وظيفه اي دارد؟ در اين

جاست كه امام به بيان شؤون فقيه و غير فقيه مي پردازد. امام شش شأن براي فقيه در نظر مي گيرد: 1. عدم جواز مراجعه به غير در تكليف شرعي؛ 2. جواز عمل بر طبق رأي خودش؛ 3. منصب افتا؛ 4. منصب قضاوت؛ 5. منصب زعامت سياسي؛ 6. مرجعيت تقليد. سپس اين شؤون را براي فقيه اثبات مي كند و هيچ يك را براي غير فقيه ثابت نمي داند. و با اين امر رابطه بين فقيه و عامي (مردم) تقويت شده و از اين رو از جهت فقهي به مسأله اجتهاد و تقليد قابليت زيادي بخشيده مي شود.

5. ولايت فقيه امام به موازات برجسته كردن دو عنصر اجتهاد و تقليد، جايگاه فقيه را در منظومه تفكر سياسي خود ارتقا مي بخشد، تا جايي كه قائل مي شود كه فقيه بايد تشكيل حكومت دهد. فقهاي قبل از امام به مسأله تشكيل حكومت توسط فقيه نپرداخته اند زيرا: اگر به طور مختصر بخواهيم سير تاريخي آن (ولايت فقيه) را بررسي كنيم، مي بينيم كه در كتاب مقنعه گسترده ولايت فقيه را در زمان خودشان نسبت به بعدي ها گسترش بيشتري داده است. ايشان فرموده كه فقهاي اهل رأي كه صاحب عقل و فضل باشند، مي توانند متولي آنچه سلطان عادل متولي آن است شوند. منظور از سلطان عادل، امام معصوم است كه خودشان به آن تصريح مي كنند. ايشان مي فرمايد آنچه امام سرپرستي مي كند، فقيه سرپرستي مي كند. پس از شيخ مفيد كسي كه تصريح به نيابت عامه فقه كرده محقق كركي است. بعد ملامحسن فيض كاشاني است. بعد نراقي است تا مي رسد به

صاحب جواهر كه نسبت به گستره ولايت فقيه، ديدگاه باز و وسيعي دارد كه از يك نظر از ديدگاه امام وسيع تر است.22 امام در بحث ولايت فقيه، قضيه حكومت را پيش مي كشد كه ويژگي خاص امام است.23 نقطه عزيمت امام بر خلاف نائيني كه معطوف به شكل حكومت از ديدگاه اسلام است، به حاكم معطوف مي شود و قائل است كه فقيه عادل بايد در زمان غيبت معصوم حكومت را به دست گيرد. امر ولايت و سرپرستي امت به «فقيه عادل» راجع است و اوست كه شايسته رهبري مسلمانان است، چه، حاكم اسلامي بايد متصف به «فقه» و «عدالت» باشد. پس اقامه حكومت و تشكيل دولت اسلامي بر فقيهان عادل، واجب كفايي است.24 امام موادي از فقه را بررسي و جمع بندي كرد كه بتوان از آن نظريه انقلاب و دولت را ارائه داد؛ از اين رو مي توان گفت نوآوري هايي در فقه سياسي شيعه دارد، به خصوص در مورد رابطه فقيه و مردم. (قبل از امام) ساليان متمادي گذشته بود كه در خلال آن رابطه فقيه با مردم رابطه محدث و مستمع بود. بر اساس تفكر اخباري گري و جمود و ممنوع شدن اجتهاد، تنها پيوندي كه فقيه را با جامعه مرتبط مي كرد نقل حديث و معناي آن بود، چرا كه فقيه حق استنباط نداشت، اين تحجر فكري عموماً به دست تواناي اصوليين توانمند خصوصاً استادِ اكبر مرحوم وحيد بهبهاني رضوان الله عليه تحول يافت، و اجتهاد زنده شد، رابطه فقيه و مردم رابطه تقليد و مقلد شد. مردم از استنباطات فكري مرجع تقليدشان طرفي مي بستند و مرجع تقليد

ره آورد فكر و اجتهادش را به مردم ارائه مي داد. حكم فقيه در اين محور كم و بيش نافذ و فتواي او نيز ضروري و لازم الاجرا بود.25 اين خود مي توانست بازيگران اصلي انقلاب و كنش گران اجتماعي را براي انقلاب ايجاد كند. سالياني بر اين وضع گذشت كم كم مسأله ولايت فقيه در لابه لاي كتاب هاي فقهي به صورت رسمي طرح شده و خود را نشان داد. بعد از آن كه ريشه آن در نوشته هاي پيشنهادي مشهود بود، اما نه به حدي كه اين مسأله اكنون سرفراز بيرون آمده و شكوفا شده، و جاي اصلي اش را پيدا كرده و در جايگاه اصلي اش روييده و به ساير جايگاه هاي فرعي سايه افكنده.26 جايگاه اصلي ولايت فقيه از ديدگاه امام، علم كلام بود. «كاري كه امام راحل(ره) در محور فقه انجام دادند اين بود كه دست ولايت فقيه را گرفتند و از قلمرو فقه بيرون آورند و در جايگاه اصلي اش كه مسأله كلامي است، نشاندند».27 خلاصه آن كه براي تأسيس نهضت و تشكيل حكومت امام راحل (قده): اولاً، پايگاه كلامي برپا كردند؛ ثانياً، اساس فقه را روي آن گذاشتند؛ ثالثاً، شرايط و رهبري را به حصولي و تحصيلي تقسيم فرمودند؛ رابعاً، شرايط تحصيلي را با تحمل زندان و تبعيد و تهمت و افترا فراهم نمودند؛ خامساً، رابطه ميان مرجع و مردم را رابطه بين امام و امت كردند؛ سادساً، امامت فقيه را جانشيني امام معصوم دانستند؛ سابعاً، امامت را ثقل اصغر معرفي مي كردند؛ ثامناً، ثقل اصغر را فداي ثقل اكبر كردند. و بعد از جريان فيضيه فرمودند: هر

چه مي خواهد بشود، ولو بلغ ما بلغ.28 صورت بندي كلي نظريه امام در مورد انقلاب و دولت اين مي شود كه اسلام دين جامع و كاملي است كه براي همه شؤون زندگي انسان از جمله بعد سياسي آن برنامه دارد. با غيبت معصوم نيز احكام اسلامي تعطيل نشده و مسلمانان مكلفند كه براي برقراري نظام اسلامي كه در رأس آن فقيه عادل است، قيام كنند؛ از اين رو تقيه در اين مورد جايز نيست و به علت اين كه امر به معروف و نهي از منكر اثر ندارد، نبايد دست از قيام برداشت، بلكه بايد زمينه اي ايجاد كرد كه اثرگذاري آن محقق شود.

پي نوشت ها

1. حميد عنايت، تفكر نوين سياسي اسلام (تهران: چاپخانه سپهر، 1362) ص 242. 2. الجوامع الفقهيه (تهران: انتشارات جهان، قطع رحلي، بي تا) ص 47. 3. الشيخ الانصاري، مكاسب المحرمه (قم: مكتبه العلامه، قطع رحلي) ص 320. 4. امام روح الله خميني، الرسائل (قم: مؤسسه اسماعيليان، 1385) ص 174. 5. همان، ص 174 و 175. 6. سيدنورالدين شريعتمداري، (گفت و گو)، «اجتهاد و سياست از ديدگاه امام خميني»، فصلنامه علوم سياسي، ش6، ص22. 7. امام خميني، الرسائل، ص 177. 8. سيد نورالدين شريعتمداري، پيشين، ص 23. 9. امام روح الله خميني، الرسائل، ص 178. 10. امام روح الله خميني، صحيفه نور، ج 11، ص 84. 11. همان، ج 8، ص 47. 12. همان، ج 10، ص 1 و 2. 13. امام روح الله خميني، تحرير الوسيله (قم: مؤسسه دارالعلم) جزء اول، كتاب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر، ص 468. 14. حميد عنايت، پيشين، ص 271. 15. امام روح

الله خميني، صحيفه نور، ج 15، ص 59. 16. همان، ج 9، ص 57. 17. همان، ج 17، ص 59. 18. همان، ج 4، ص 42. 19. همان، ص 202. 20. حميد عنايت، پيشين، ص 230. 21. امام خميني اين رساله را در سال 1370 قمري در محلات تأليف كردند. 22. احمدي يزدي (گفت و گو)، «اجتهاد و سياست از ديدگاه امام خميني»، فصلنامه علوم سياسي، ش 6، ص 20. 23. همان، ص 22. 24. امام روح الله خميني، شؤون و اختيارات ولي فقيه (ترجمه مبحث ولايت فقيه از كتاب البيع)، ص 19. 25. عبدالله جوادي آملي، عرفان و حماسه (قم: مركز نشر فرهنگي رجاء، 1372) ص 258. 26. همان، ص 259. 27. همان. 28. همان، ص 261 و 262. 1 دانش آموخته حوزه علميه قم و دانشجوي دكتري دانشگاه تهران. منابع مقاله:

مجله علوم سياسي، شماره 18، حيدري بهنوئيه، عباس؛

رهبري امام خميني الهام از امامان معصوم (ع)

رهبري امام خميني الهام از امامان معصوم (ع) در حدود سي ميليون نفر از سي و پنج ميليون نفر ايراني، شيعه هستند. ايران را خوب نمي شناختيم. گاهي فئودال با دهكده هايي كه در آن ها هنوز چشمه ها و قدرتهاي نيكوكار طبيعت مورد بزرگداشت قرار مي گيرد، ايران قبايل ياغي، مانند كردها، بلوچ ها، قشقائي ها و بختياري ها. گاهي ايران مدرن با ارتش لوكس خود، نفتي كه موج وار جاري است، با سدهاي بزرگ، و تحت حكومت پادشاهي كه مي خواسته غربي باشد و همراه جت سوسايتي در سن موريتس به اسكي روي آورده است. دو تصوير روي هم قرار گرفته دو كليشه. با اين همه، فرهنگ عميق، از جمله فرهنگ ايران مدرن،

از شيعه ايراني قدرت و الهام گرفته است. اساس طغيان خود را هم از آن گرفته است. طغياني مذهبي و فرهنگي. يك روشنفكر چپ ادعا مي كند: ما شيعه هستيم. يك آشناي دربار تاكيد مي كند: ما شيعه هستيم. و پيوند روز عاشورا اين بود: ما ايراني هستيم براي اين كه شيعه ايم. در سال 634، عمر كه به عنوان خليفه، صاحب شبه جزيره عربي، سوريه و بين النهرين جنوبي، جانشين محمد شده بود، پارس را تسخير كرد. از آن پس، پارس كه جزء مكمل امپراتوري عرب شده بود به تسلط خلفا، رهبران روحاني (امير المومنين) و رهبران سياسي - بنابراين موقتي - خطه گسترده اسلامي تن سپرد. عثمان در سال 644 خليفه شد و سپس علي، داماد پيامبر، شوهر فاطمه دختر پيغمبر در سال 656 به خلافت رسيد پنج سال بعد، علي به ضرب خنجر از پاي درآمد. خانواده بني اميه، حكام سوريه، بر خلافت دست يافتند. فرزندان علي، يعني حسن و حسين، ادعاي جانشيني كردند. هر دو به دست امويان به قتل رسيدند. از آن هنگام شيعه علي يعني طرفدار علي پديد آمد. در برابر برداشت اهل تسنن كه بنابر آن خليفه رهبر جامعه است و از او فقط بايد توقع احترام به قوانين قرآن، پشتيباني از نظم اجتماعي، قانون گذاري، اداره و رهبري سپاه را داشت، شيعيان مذهبي پيامبرانه، پنهاني و مخفي را قرار مي دهند. امام ها كه نخستين تن از ميان آنها علي است، به صورت رهبر يك جامعه مذهبي درمي آيد كه راز امانت الهي را به اين جامعه ابلاغ مي كند، و اين جامعه در اطراف رازي كه

بايد حفظ كند خود را باز مي شناسد گرد مي آيد. امام ششم، جعفر صادق مي گويد: در حقيقت ما از پروردگار رازي مي گيريم، رازي كه خداوند سنگيني آن را بر كسي جز ما ننهاد. سپس به ما فرمان داد كه اين راز را ابلاغ كنيم. و ما آن را ابلاغ مي كنيم.

امامان روشنايي و راز در سلسله امام ها، از طريق علي و فرزندانش حسن و حسين خون پيامبر، زندگي مي كند. سپس از طريق جانشينان مستقيم حسين تا امام دوازدهم، محمد القائم المهدي، مسيح كسي كه انتظارش كشيده مي شود، امام غائب. او در سامره در سال 869 متولد شده و در همان روز مرگ پدر ناپديد شده است. اين همان ستر و غيبت است اخفاي مسيح، كه در پايان كار جهان باز مي گردد. امام غائب، در مدت هفتاد سال، چهار نماينده دارد كه توسط آن ها، شيعيان مي توانند با امام ارتباط پيدا كنند. او به آخرين نماينده دستور مي دهد كه ديگر جانشيني برنگزيند زيرا دوران غيبت كبري فرا رسيده است. از اين پس، ماجراي پنهاني امام دوازدهم آغاز مي شود كه معناي خود را به سنت شيعه مي دهد كه سري و در عين حال عرفاني است. آن جا كه اسلام سني، كه به عنوان مذهب كشوري اشغالگر آشكار مي شود، بر سلسله پيامبران ختم مي نهد، زيرا كه محمد خاتم الانبيا است، شيعيان به عكس، سلسله تازه اي، سلسله امامان را آغاز مي كنند. اسلام كه به يك وسيله مقاومت فرهنگي تبديل شده، در قالب سنت كهن پارس جاي مي گيرد. اين توانايي ايجاد يگانگي در ميان

آئين ها، از خصوصيت هاي ديرين پارس است. حداقل به روزگار اسكندر باز مي گردد. اسكندر، قهرمان جوان يوناني كه براي تسخير پارس به راه مي افتد... و در فرجام ايراني مي شود. در كتاب هاي تاريخ مي نويسند كه اسكندر خود را گم كرد، به سبب درخشش شوش و تخت جمشيد خيره شد. اشغالگران ديگري همان سرنوشت او را پيدا كردند: مغولهاي هولناك چنگيزخان و جنگجويان خشن وي شهرهاي ايران را غارت كردند، هلاكو، برادر كوچكتر خان بزرگ، متمدن شد يعني ايراني گرديد جانشينان او شهرنشين شدند و در سر راه چين، ايران يك امپراتوري ميانه گرديد كه تبريز پايتختش بود. اعتقاد به ظهور يك مسيح در پارس هزار ساله، از اعماق قرون منبع تشيع را تغذيه كرده است. ابتدا آئين مزدا، كه بنابر آن در دوران حكمروايي آخرين قهرمان خوني، دنيا با رستاخيز زمان ها مواجه خواهد شد. مزدا پرستي زرتشتي، يكي از قديمي ترين مذاهب ايران زمين، الهام بخش بسياري از وجوه فرهنگي و مذهبي شيعه اسلامي بوده است. اهورا مزدا، خداي خوبي و روشنايي، بر زرتشت كه تولدش بر اثر پيشگوئي هايي اعلام شده است، آشكار مي گردد و مدت هفت سال دانش خود را به او اعطا مي كند. بايستي عليه اهريمن، اصل بدي و ظلمات به مبارزه پرداخت و ديوهايش را طرد كرد! در پرستش مزدا، بايد آتش مقدس را حفظ كرد، ادعيه اوستا يعني نخستين نوشته ها را خواند. در يزد، در دل كوهساران سختي كه شهر كويري را احاطه مي كند، هنوز انبوه ترين جامعه مزدايي به دور شعله مقدسي كه مي گويند از سه هزار سال

پيش در ظرفي بزرگ از مفرغ نگهداري مي شود و تنها موبدان بدان دسترسي دارند، زندگي مي كند. زندگي در راه راست، بيش از آن چه آيين هاي پيچيده، مزدائيسم را به مذهبي دروني بدل مي كنند. از اين روشنائي، از اين نيكي مزدايي، امام هاي شيعه، قسمتي را به ارث مي برند. با توجه به اين كه به هنگام فتح اعراب، مزدائيسم زرتشتي، به عنوان مذهب ملي استقرار يافته است. از زمان ساسانيان (226 تا 638) . و با بخت و اقبالي كه بنا بر پادشاهان تغيير مي كند. هر قدر كه دوران پادشاهي شاپور دوره گذشت و اغماض است، به همان اندازه، دوران جانشين او، وحشيانه مي شود: آزار و مصلوب كردن ماني، پيامبر ماني گري. بعدها مزدك آئين تازه اي را تبليغ مي كند: ترويج تقسيم دارائي، از جمله زنان. روحانيون آئين مزدا، مقامات مذهبي مغ كه به شدت مستبد و داراي سلسله مراتب هستند، خستگي و وارستگي ايرانيان را برمي انگيزند. ساكنان ايران زمين، از آئين مزدك كه مورد تعقيب و آزار قرار گرفته دفاع نمي كنند، ولي بعضي خصوصيات فرهنگي، چون انتقال خوني تازه، روشنايي و آتش را در مذهب جديد اسلامي جاري مي كند. تعداد امام ها دوازده است، همچون دوازده ماه سال، همچون دوازده صورت فلكي منطقه البروج. تمام علم تكوين علم كه از اعصار قديم پارس به ميراث رسيده است. امام ها مكان ديدار فرشته ها ، راهنمايان و فروغ مؤمنان هستند. امام از طرف خداي پاكي بي آلايش منصوب شده است. امام يك آشناي راز است، آشناي راز ماوراء الطبيعه الهي، كسي كه در امور ناشناخته

الهي شركت دارد. و احساس اين امر ناشناخته چون ستيزه جويي ابدي است و به بهترين نحو در شخص امام دوازدهم، امام غائب، متجلي است. بايد خصوصيت ديگري را برون كشيد كه بخصوص در ايران مورد پرورش قرار گرفته است و درباره آن سخن بسيار گفته شده و مطلب فراوان نوشته شده است: خصوصيت زبان دوگانه، يا كتمان. به طور دقيق تر، خصوصيت تقييد ذهني كه در زبان مذهبي تقيه يا پنهان داشتن اعتقاد خوانده مي شود. من آشكار و پنهانم. من نخستين و واپسينم. من چهره خداوندم، من دست خداوندم، من پهلوگاه خداوندم..... من آنم كه راز فرستاده خدا را نگاه مي دارد. علي، نخستين امام، اين موعظه را در كوفه ايراد كرده بود. شارحان و شيعيان ديگر در آن سفارشي را كه به رازداري فرمان مي دهد مي يابند امام ها، در اختيار دارندگان معناي پنهان، تقيه را بنياد مي گذارند كه يكي از شروط حفظ خويش و در عين حال اساس ايمان شيعه است: آدمي شرح يا فرمان الهي را پوشيده و در پرده كشف مي كند. تسليم كردن آن به كسي كه اهليت دريافت آن را ندارد، مواجه شدن با غضب قانون الهي است. اصل كتمان عموما و به قصد نتايج متعدد، متضاد و گاه كفرآميز به كار گرفته شده است. فايده اي ندارد به درستي، به يك روشنفكر ايراني، خاطر نشان كنيد كه در حرف هاي امروز خود، عكس حرف هاي شب گذشته خود را مي زند. او در جواب شما خواهد گفت كه فلسفه دكارت هوش و زيركي را محدود كرده است. ما تحت قوانين رياضي نمي انديشيم، اين

شيوه هاي شما غربي ها است. شما هميشه موافق يا مخالف هستيد. هر حقيقت فقط مي تواند در مقابل يك حقيقت ديگر قرار گيرد و از اين هنگام يك خواهد بود. ما ايرانيها قادريم در آن واحد به دو چيز متضاد فكر كنيم، يا پشت سر هم، بسته به لحظه يكي از دو وجه تعقل ما غالب خواهد بود. يك وجه هرگز. اما در دهه 1960 خميني اعلام مي دارد كه انسان نمي تواند اعتقادهاي خود را پنهان بدارد و بايد به كتمان و تقيه پايان داد. حتي در سال 1963 در اين باره يك فتواي مذهبي مي دهد و تقيه را ممنوع مي كند. كاملا به عكس شريعتمداري كه به عنوان استاد هنر پاسخ گويي در دو يا سه سطح يا در هنر گريز زدن كه گاهي سخني درازتر از يك عبارت ماهرانه نمي گويد، شناخته شده است. در تبريز، واقع در آذربايجان، گروهي از بازاريها تفاوت موجود ميان دو آيت الله را در اواخر ماه سپتامبر مورد تفسير قرار داده بودند. همه سياهپوش، بازرگان هاي استاد و مذهبي، و مورد احترام تمام اهالي شهر بودند، آن ها به بعضي سؤالهاي خيلي مستقيم فقط به شيوه ايراني ، يعني با قصه ها و افسانه ها جواب مي دادند كه بعضي از آن ها كه خيلي آزادانه بودند آن ها را قاه قاه به خنده مي انداخت. آن ها در حالي كه چشم هايشان مي درخشيد مي گفتند: حالا برايتان داستاني تعريف مي كنيم. كسي كه حرف مي زد، مردي با مو و ريش سفيد و شبكلاه سياه كوچكي بود كه چهره كاملا آذربايجاني اش

را مي پوشاند، خنده و آب و هواي كوهستاني بر صورتش چين افكنده بود، او شروع به صحبت كرد: ما بيمارستاني داريم كه خود بازاري ها آن را درست كرده اند و هر روز در آن بيمارهايي را مي پذيريم كه خودمان به آن ها كمك مي كنيم. ده روز پيش بيماري، مردي، را به آن جا آوردند كه پاي چپش به بيماري سختي دچار شده بود. يكي از اطباي شهر تبريز كه با او مشورت مي كنيم نظريه قاطعي ابراز داشت: بايد پا را قطع كرد. اما پزشك ديگري آمد و به بيمار ما توصيه كرد به تهران برود زيرا اعتقاد داشت امكان دارد در تشخيص بيماري اشتباهي صورت گرفته باشد و در تهران راديولوژيست هاي عالي خيلي مجهز و مدرن پيدا مي شود بيمار ما به تهران رفت و پزشك به او اطمينان داد: با يك عمل خوب پاي شما معالجه خواهد شد. در مراجعت از تهران، پزشكي او را مورد عمل جراحي طولاني قرار داد. درست نه ساعت طول كشيد. چنين عملي سي هزار تومان خرج دارد، اما من آن را مجانا انجام دادم. پس از چند هفته حال بيمار خوب شد و حالا به طور طبيعي راه مي رود. قصه گوي پير اين طور نتيجه گيري مي كرد: خوب، دكتر اول مثل خميني است و پزشك ديگر مثل شريعتمداري: يكي قطع مي كند و ديگري معالجه. قطع كردن بهتر است يا درمان؟ گاهي اين، گاهي آن. به هر حال كتمان نمرده است. جامعه مذهبي كه سر به طغيان برداشته باز هم اختلاف ها و تفاوت هايي دارد. بعضي آيت الله ها،

بعضي ملاها، كه معتدل تر هستند و از سنت بازرگاني بازار و سنت تقيه شيعه ريشه گرفته اند، به طور قطع خيلي تزهاي افراطي را دوست ندارند. آن ها سازش را ترجيح مي دهند. مواظب بودن را بر خون ريختن در يك جنگ مقدس ترجيح مي دهند. درباره دسته اخير، به شيوه كاملا ايراني گفته مي شود كه اين ها حسني يعني اهل صلح و آشتي و صيانت ذات هستند، لذات زندگي را دوست مي دارند، درست مانند حسن امام دوم، برادر حسين، كه بر اثر مسموميت درگذشت. علامت حسن فيروزه است. اما مردها بيشتر عقيق، سنگ سرخ، سنگ حسين جنگجو را اختيار مي كنند. و از اين پس اين سنگ خميني است و او در شب اول ماه محرم، سيزده قرن پس از امام بزرگي كه مردم به او شبيه مي شوند، اعلام داشت: پرچم خون حسين، پرچم شهدا را به اهتزاز درآوريد. اين آخرين مرحله است.

سرور شهيدان حسين، سيد الشهدا (حسين، سرور شهيدان) . حسين، امام سوم، با نشان عقيق و خون، سيماي مركزي تاريخ شيعه باقي مي ماند قبل از هر چيز به سبب رابطه خوني، حسين، پسر علي كه پيكر خود را با پيكر فاطمه دختر پيامبر درآميخت، سرور سروران است. مطمئنا علي محترم است، او نخستين خليفه و نخستين امام است بنيانگذار امامت و كسي است كه مستقيما از خود محمد تعليم گرفت امام ديگري هم مورد احترام زياد است: رضا، امام هشتم، براي اين كه در خاك ايران، در مشهد، يعني يكي از والاترين نقاط زيارتي مدفون است. شمايل هاي علي و رضا كه در بازارهاي ايران فروخته مي

شود، ديدني است، موهاي بلند نرم، ريش بلند نرم، با هاله اي از نور. در نقاط ديگر، چنين شمايلي ممكن است تصوير مسيح جلوه كند. در بازار تبريز، مي توان رضا را چون عيسي در روز سربرآوردن از گور مشاهده كرد: پاها از زمين جدا شده، آسماني و داراي هاله. اما حسن، فقط پيكر شهيد شده در صحراي كربلاست. تصويري ندارد. هرگز. حسين همان كربلا است. در خانه يك آماتور كه مجموعه قابل توجهي از شمشيرها و زره هاي ساساني، كلاه خودهاي صفوي، كاشي هاي عصر درخشان اصفهان، ظرف هاي مفرغ و مرمر و مينياتورهاي نادر گردآوري كرده بود، يك كپي از كربلا، در راس قرار داشت. سؤالي كه در سكوت به عمل آمد چنين جوابي داشت: اين قطعه باارزشترين قسمت مجموعه است. يك نقاشي رنگي بد است اما صاحب مجموعه، با غرور، به كمك ذره بين، سي هزار سوار يزيد را كه با دقت تمام نقاشي شده اند، مورد تحسين قرار مي دهد. و يزيد، پسر خليفه اموي، فرد غاصب، كه بي رحمانه حسين را به محاصره افكند. حسين، كه سرنوشتش در اينجا، در شكنجه تشنگي به فرجام رسيد. حسين، اين سيماي نمونه، حيرت انگيز و كامل، يادآور شهيدان، كه با رنجهاي شديد درگذشت. جلجتاي او سر از گور برآوردن نداشت. مراسمي كه يادآور سوگ او است، مراسم ماه محرم، مراسم واقعي خاص مردگان، خاص مرگ او است. هرگز عيد فصحي به دنبال نخواهد آمد. حسين بالاتر از زينت تاج خداوند است. بالاتر از كسي است كه اشك از چشم ها روان مي كند، او سرور مردگان يا تجسم دلتنگي و رنج است. حسين

نخستين قهرمان ملي ايران در عصر اسلامي است بر اثر نوعي رقابت است كه پدرش علي، به عنوان نخستين امام تقدس مي پذيرد. حسين با دختر آخرين پادشاه ساساني يعني يزدگرد سوم كه در سال 651 درگذشت و در آن حال پسر تبعيد شده اش به چين مي گريخت، ازدواج كرد. حسين كه خون پيامبر را در عروق داشت آن را با خون ايراني، با خوني سلطنتي درآميخت در ملتقاي سلسله او كمال مي پذيرفت. و شهادت او، حسين، قهرمان شيعه، قهرمان مالي را والا مي گرداند. نصراني مامور بريدن سر حسين در كربلا، مي نالد: اي شاه، اي بزرگ، مرا به درگاه خود بپذير او هرگز نخواهد توانست به اين عمل شنيع دست زند. حسين سرور، سلطان، شاه شده است، اوجي تاكنون دور از دسترس. تظاهر كنندگان در تمام شهرهاي ايران تقطيع كنان بانگ برداشته اند: ما به دنبال حسين مي رويم، ما راه حسين را دنبال مي كنيم. خميني وارث حسين است. مرگ بر شاه، مرگ بر يزيد شاه فقط اصل معكوس حسين است، نه فقط اصل ابدي و زشتي بل ضد قهرمان ملي كه خارجي نگهدار او است (شاه سگ زنجيري آمريكا) و بخصوص غاصب است: لعن و تكفير بارها و بارها از طرف خميني ادا شده است. غاصب بر حق بودن، مذهبي بودن و ملي بودن حسين را در مقابل او قرار مي دهند. مردم هنوز فرياد مي زنند: حرام زاده. اين ها فقط با روشنايي اصول دوگانه سلسله اي كه امام سوم معرف آن است مي تواند توجيه شود. حسين به سنت ديگري متعلق به تشيع مربوط مي شود: خشونت

مرگ بر اثر شهادت، كه خود از خشونت افشاي راز ناشي مي شود. اين موضوع كه توسط شارحان شيعه گسترش يافته، يكي از تم هاي مورد علاقه آنان است: ما امانت رازهايمان را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه داشتيم. همه از پذيرفتن آن سر باز زدند، همه از پذيرفتن آن به لرزه درآمدند، لكن انسان پذيرفت آن را. انسان خشن و ناآگاه است. (1) ترجمه ديگري مي گويد: انسان ظالم و نادان گرديده. شيعيان و امامان، عظمت و علو جنون انسان مسلمان را بر اساس اين آيه بنيان نهاده اند: ياراي پذيرفتن امانت الهي را داشتن و به وسيله رمز و راز به رمز و راز الهي مربوط شدن. اگر آدمي ظالم و ناآگاه نبود به درستي نمي توانست اين امانت را بپذيرد. اما اين ظلم و ناداني آدمي است كه او را بر آن داشته كه به اين امانت خيانت روا دارد. از اين ظلم فاحش است كه در نظر شيعيان، ماجراي غم انگيز سرنوشت بشري زاده مي شود. يكي از سرنوشت هاي بشري، سرنوشت امامان، شهادت است. علي، به ضرب خنجر، حسن با زهر، حسين با شكنجه. به طوري كه نقل شده، امام ها تا قرن دوازدهم با زهر نابود گرديدند. افتخار و سلام بر تو اي حسن، پسر فرستاده خدا، پسر امير مؤمنان، پسر فاطمه رخشان امام اميد... كه بدي، محنت و درد را كشف كردي. و براي رضا در يك زيارتنامه ذهني طولاني كه توسط نصير طوسي در قرن سوم به افتخار چهارده معصوم تدوين گرديده چنين آمده است: اي خداي من افتخار و سلام ... بر

سلطان بسيار مطهر، امام ستمديده، شهيد بر اثر زهر از پاي درآمده. اين ظلم، اين جنگ، بخصوص جنگ و فتح مسلحانه براي ايجاد امپراتوري خدا نيست، بل بيشتر دفاع، دفاع از ايمان تحت تسلط قرار گرفته، دفاع از جامعه دچار تهديد گشته از آن آشكار مي شود و در اين زمينه، اهل تشيع و اهل تسنن، همه از منابع قرآني يكساني بهره مي گيرند. پسر يكي از آيت الله ها مي گفت: قرآن، قبل از هر چيز كتاب جنگ است. جنگ مسلمانان شيعه عليه نامسلمان. عليه شاه ولو اين كه جنگي با دست خالي باشد. علي شيخ الاسلام رئيس سابق دانشگاه تهران اضافه مي كند: جهادي كه تظاهركنندگان از آن سخن مي راندند از فتح و تسخير ناشي نمي شد، بل از اعتقاد سرچشمه مي گرفت. حسين، براي همه شيعيان تا پايان جهان، شهادت داده است. وظيفه بزرگ هر مسلمان دقيقا اين است كه در زندگي سياسي و اجتماعي به دخالت بپردازد. خميني در جهت همين سنت شيعيان عمل مي كند. ملايي كه در خاطرات خود به جست و جو مي پردازد تعريف مي كند: جزو سنت مسجد، از جمله در نماز روز جمعه و بيش از آن در ماه محرم، اين بود كه واعظ، تفنگ زير بغل، البته به شكلي كاملا سمبوليك، به روي منبر برود. سمبولي كه ايرانيها در وراي تعليمات اكيد قرآن در آن غرق شده اند. جنگ مقدس، ولي بدون اسلحه، بدون تفنگ و شمشير. دفاع از اسلامي كه مورد تهديد قرار گرفته، با تسليم پيكر خود به شكنجه ها، با عرضه زندگي خود. تمام تفاوت شيعيان، كه قوي ترين استعاره

آن حسين است، همين است. يك نويسنده ايراني چنين به تفسير مي پردازد: يك فرهنگ خاص كه عمر كشور ما را دارد. بعضي ها مي خواهند تاثير چشم اندازهاي خشك، بي حاصل، معدني، و درخشش وحشي و بي حركت خود را در اين بجويند. زمين هاي سوزان، كوهستان هاي سوخته، ناپذيرا، برهوت، صاف، تركيده، سفيد از نمك. خانمي از دوستان مي گويد: ما اين ها را از هزارها سال تماشا مي كنيم... من خيال نمي كنم هيچ ايراني حتي كمترين صوفي روزي احساس اضطراب آور شكنندگي خود در قبال پايداري اين طبيعت هولناك را حس نكرده باشد. در روزنامه هاي ايراني به طور فراوان مي توان اعلاني خطاب به پسري كه پنج سال پيش درگذشته است خواند: تو ما را ترك كردي، قلب ما پيوسته گريان است، ما هم به زودي به تو خواهيم پيوست. ايراني ها به جاي آن كه مردگان خود را پنهان كنند، آن ها را در خيابان، پياده رو، مقابل مغازه ها و خانه ها اعلام مي كنند. در شمال و جنوب شهر به طور يكسان، بناهاي يادبودي به شكل تاج گل يا گنبدهاي بزرگ، پر از لامپ هاي سرخ و سفيد و سبز، گل و شاخه هاي سبز، شب ها در خيابان ها مي درخشد. آيا اين ها براي ازدواجي، براي جشني است؟ نه، اين ها حجله هستند، بناهايي از نور هستند كه به ياد جواني مرده ساخته شده اند حجله دقيقا اتاق زفاف او است كه عكسي از جوان مرده نيز بالايش گذاشته شده است. سال ايراني از سوگ به سوگ ادامه مي يابد. رحلت علي، سالگرد رحلت حسن.

سالگرد رحلت فاطميه (2) خواهر امام رضا كه مقبره اش در زير گنبدهاي قم پنهان شده است. سالگرد رحلت رضا كه در فضايي در مشهد كه ورودش بر غير مسلمان ممنوع است مدفون شده. رمضان. اين راه دراز مرگ را فقط چند عيد مشخص مي كند: عيد فطر، به مناسبت پايان رمضان، عيد قربان يا جشن گوسفند و نوروز، جشن سال نو. نقل مي كنند كه بعضي خانواده ها هرگز از عزا بيرون نمي آيند آن ها را به نامي كه معنايش تقريبا خورندگان خاك گورستان مي شود مي خوانند. يك روز عزاي مذهبي است، پس از آن روز سوم، روز هفتم، روز چهلم سنتي، مراسمي برپا مي شود. عزاها تند مي رسند. عزاي پسر عمويي كه سه سال پيش مرده، عزاي عمويي كه سال قبل درگذشته. شاهدي دندان روي هم مي فشارد و مي گويد: مرگبار مي شود. مرگ و شهادت با هم درمي آميزند. در ديار ما، يك مرده عادي هم اگر زندگي نمونه اي داشته باشد، شهيد در نظر گرفته مي شود. مگر خود زرتشت قديمي ترين شهيد ايراني نبود؟ مي گويند كه او به دست توراني ها به قتل رسيده است. باز افسانه مي گويد: ولي بذر او كه در اعماق درياچه اي باقي مانده است در آن جا دختركان باكره اي ببار مي آورد كه در آن غوطه مي خورند. براي آن كه آب، زمين و آتش - آتشي كه خود عامل پاك كننده است - از آلودگي مصون بمانند، مزدائيان اجساد مردگان خود را در برج هاي خاموشي مي گذارند. برج هاي غول آسايي كه بر قله كوه ها

بنا شده اند.

اي شاه بي سپاه كه همه رهايت كرده اند... مرگ با شكوه، مصيبت درخشان حسين است. نمونه است، زيرا قهرمان جوان، كه حمايت ياران و برادران را دارد، مي دانسته كه به سوي سرنوشتي غم انگيز در حركت است. محمد، علي و فاطمه را از موضوع آگاه كرده است. و فاطمه در بستر مرگ خود، آخرين خواسته خود را بيان مي دارد، او به علي مي گويد: صندوقچه دربسته اي خواهي يافت... سرخ رنگ است. سرخ خون رنگ. وقتي درگذشتم اين جعبه را به خاطر بياور روي سينه ام بگذار. زيرا مي خواهم در روز قيامت قراردادي را كه قيمت خون پسرم، خون حسين است و به ياري آن، تمام افراد قومم، حتي گناهكارترين آن ها بخشيده خواهند شد، در پاي تخت خداوند بگذارم. حسين كه سرنوشتش پيشاپيش تعيين شده، همراه با افراد خانواده و ياران خود به سوي كربلا به راه مي افتد. آن ها هفتاد تن هستند، هفتاد تن در مقابل سي هزار سواران يزيد بي رحم كه گروه كوچك امام سوم را در محاصره مي گيرند و ده شب و ده روز، هولناك ترين شكنجه ها، شكنجه تشنگي را به او تحميل مي كنند ده روز شكنجه كربلا، جنگي بي اهميت از نظر واقعيت تاريخي، به افسانه اي عالي و باشكوه، به بزرگترين تراژدي دنياي شرق بدل گشته است. عباس، همراه حسين، مي خواهد براي تسكين عطش دوست خود، آب بياورد. مشك را در چشمه فرو مي برد ولي يكي از افراد يزيد دست راست او را قطع مي كند. هنگامي كه عباس مي خواهد شمشير بكشد، دشمن بلافاصله دست

چپ او را هم قطع مي كند زينب با حسين كه در حال احتضار است وداع مي كند. ياران او كه مرده اند در اطراف او بر خاك خفته اند. زينب همراه با استغاثه اي هيجان آور بر او مي گريد: اي شاه بي سپاه كه همه رهايت كرده اند، آه هاي تو چون آتشي است كه جان مرا مي سوزاند... جان من بر لبانم است. خواهر دلاور، خواهر شيفته. در ميان شنهاي صحراي كربلا عشق و مرگ از لب هاي خشكيده آن ها برمي خيزد. زينب: اي برادر گرامي، اي شاه دين... اي صبا، هياهوكنان از ميان صحرا بگذر و به نجف برو و به پدرم، علي، به اين شير درنده بگو كه لحظه اي به اين دشت شوم بيايد و نگاهي به حسين بيفكند... اي عزيز، اي شاه تبعيدي و بي تكيه گاه، مي خواهم گونه هاي غرق در روشنايي ترا، پيكر خوشبوي ترا ببوسم. بگذار باز هم هيبت با شكوه ترا نظاره كنم و جان در پايت بيفشانم... بگذار عطر گلوي ترا ببويم. حسين: اي فروغ ديدگان من، اي خواهر بينوا من اكنون نه ياوري دارم و نه ياري، و نه برادري، تو امروز هم قاسم من و هم اكبر من هستي. و فاطمه، دختر پيامبر، سياهپوش، از آسمان ها به زير مي آيد تا بر پسر خود حسين كه در زير ضربات تقديري ظالمانه از پاي درخواهد آمد زار زار بگريد. در خلال نه روز اول محرم، جلسات روضه، پيشگويي ها، اشعار شكوه آميز، از پس هم مي آيند: مؤمنان به اين ترتيب، روز به روز، پيشروي به سوي احتضار را

شاهد مي مانند. در روز دهم، روز عاشورا، حسين كشته مي شود، مراسم مرگباري كه همراه تظاهرات عاشورا است قبلا توصيف شده است. درگذشته مردم فرياد مي زنند: شاه حسين. تظاهر كنندگان به هنگام عزاداري محرم در دسامبر 1978، تقطيع كنان مي گويند: شاه خميني. تصاوير او در همه بازارها، آمل و تهران، در كردستان سني مذهب، در سنندج همه جا زده شده، در كرمان، با قامت بلند، از بالاي مسجد، بر شهر سايه گسترده است. تصوير خميني كه به صورت مهر بر ديوارها نقش مي بندد يا با عجله با مداد نقاشي مي شود، كاملا وارث حسين لقب مي گيرد: امام خميني.

خميني يا وظيفه طغيان شاه ايران، در مصاحبه اي كه در اكتبر 1971 صورت مي گرفت با اين كلمات از آيت الله خميني كه از هفت سال پيش به عراق تبعيد شده بود بدگويي مي كرد: ملت ايران شخصي مانند خميني را كه اصل و نسب خارجي دارد، زيرا در هند بزرگ شده است، و گذشته از اين به ميهني كه پذيرفته جنايت روا مي دارد، تحقير مي كند حتي گفته مي شود كه او مامور خريداري شده انگلستان است. او اجير عراق هم هست. اما غرب، حيرت زده، در سال 1978 كشف مي كند كه ايران كشوري مسلمان است. دقيقا روز هفتم ژانويه. روزي كه روزنامه بزرگ اطلاعات نامه اي به قلم داريوش همايون چاپ مي كند كه كلمه به كلمه حرف هاي هفت سال پيش شاه را بازگو مي كند. روز نهم ژانويه در قم، شهر مقدس، آيت الله روحاني، اطلاعات را در وسط مسجد پاره مي كند، ملاها و مردم

شهر، به عنوان اعتراض خاموش، در ميان شهر قد علم مي كنند. پليس تيراندازي مي كند و نخستين كشتار سال را به راه مي اندازد. شهداي دوره اي را كه بيش از پيش در خون فرو مي رود، بر جاي مي گذارد. از اين پس، چهل روز به چهل روز، شهرهاي ايران عزاداري مي كنند و برپا مي ايستند. باز هم تيراندازي مي شود. آهنگ تذكر شهدا و قرباني دادن، از اين هنگام به مخالفان رژيم جسم و خون مي دهد. دستكش دعوت به مبارزه پرتاب شده است (3). شخصيت داراي موهبت الهي، مردي كه مي غرد و تكفير مي كند، مردي كه اسمش در تمام كوچه ها و خيابان هاي ايران به فرياد ادا شده است، بر اثر تقاص شگفت تاريخ، همان آيت الله خميني است. براي توجيه اين ورق برگرداني كه هيچ كس منتظرش نبوده، بايد به سال هاي 1963- 1962 برگشت. در ماه ژوئيه 1963، در دوازدهمين روز محرم، پس از ده سال سكوت، آشوب هايي در خيابان هاي تهران درگرفت. شوفرهاي تاكسي، كه تمام شيشه هاي خود را پايين كشيده بودند به مردم خبر مي دادند: خميني را گرفتند. خميني را گرفتند. آن وقت تهراني ها در چندين نقطه شهر: خيابان ري، مقابل مجلس، ميدان ارك، خيابان شاهرضا، جلوي وزارت دادگستري اجتماع كردند... روز بعد هم در اطراف دانشگاه. بازار مي سوخت، ده ها حريق راه افتاده بود. خميني در ماه محرم، در مساجد وعظ كرده بود: مرگ بر يزيد. مرگ بر شاه، مرگ بر ديكتاتور در حدود پنجاه هزار نفر تظاهر كننده عكس هاي خميني را سر دست گرفته بودند.

ساختمان راديو نزديك بود تسخير شود. آن وقت شاه به گارد سلطنتي، واحد برگزيده اش دستور شليك داد. ارابه ها و زره پوش ها به سوي تظاهر كنندگان به حركت درآمدند. خمپاره شليك شد. توده نوميد شده، به آتش سوزي دست زد و باز هم آتش زد. آسمان تهران غرق در دود شد. حكومت نظامي اعلام گرديد. قلع و قمع، شديد، بخصوص در حدود بازار و پارك شاه (4) عنان گسيخته آغاز شد. در قم، مشهد، كاشان و شيراز، تظاهركنندگان با همين سرنوشت مواجه شدند. شاهدي اطمينان مي دهد كه تعداد چهار تا پنج هزار نفر بوده. فرقي نمي كند وحشيانه بوده است. بنابراين، اعبار آيت الله خميني، محبوبيت او، از پانزده سال پيش استوار مي شده از زمان مرگ آيت الله بروجردي كه در آن ايام قدرت بزرگ مذهبي در ايران بود، همه چيز به تزلزل افتاد. اين آيت الله مخالف نبود، و مي گويند كه حكومت هم براي او احترام قائل بوده است. (براي وضوح بيشتر بايد بگوييم كه افسانه خميني از سال 1953، زمان مصدق آغاز مي شود. تعريف مي كنند كه روزي در ماه اوت آن سال، شاه كه آماده فرار به رامسر و رم مي شده، به ديدار بروجردي مي رود كه با او مشورت كند. در حدود چهل ملا كه به عادت ايراني ها روي قالي نشسته و به پشتي تكيه داده بودند، سرگرم صحبت با او بوده اند. با رسيدن شاهنشاه، آيت الله بروجردي و ملاهايش برخاسته و تعظيم كرده اند: سلام ... به استثناي يكي، كه در آن زمان ناشناخته هم بوده، با سماجت، همانطور نشسته باقي

مانده است: او خميني بوده او اين گونه توضيح داده: اين شاه غاصب است. احترام گذاشتن به او كاري برخلاف مذهب است. خميني كه پس از تحصيلات مذهبي مدت ها در كشمير اقامت داشته، در آن هنگام فقط يك ملاي معمولي بود.) در سال 1960 بروجردي به شدت بيمار بود - او در سال 1961 درگذشت. آن وقت نبرد بر سر جانشين آغاز شد و جانشيني يكي از علماي بزرگ پنج يا شش سال طول مي كشد. از فرداي روز درگذشت، تمام شهرها عزادار مي شوند. در حدود ظهر، علما و مردم در زير گنبد مسجد بزرگ گرد مي آيند. آن وقت مؤمنان با روحانيون به مشورت مي پردازند: از چه كسي بايد تبعيت كرد؟ اگر انتخاب يك صدا باشد، ملا بالاي منبر مي رود و اسمي را اعلام مي كند. اين كار هميشه اين قدر ساده و مستقيم نيست. و در اين صورت مردم شيعه، محله به محله، شهر به شهر، با ملاها يا علمايي كه عادت دارند از آن ها دستور بگيرند، مشورت مي كنند. و انتظار مي كشند كه موافقت كلي نسبي حاصل شود. مؤمنان به رفتار بزرگان مذهبي چشم مي دوزند تا نظر بدهند كدام ملا شايسته عنوان مرجع تقليد است. روشي بين انتصاب و به رسميت شناختن مستقيم است. زيرا رهبران مذهبي به سهم خود اقتدار بسياري براي پذيرفتن فرد جديد در ميان خود دارند. و اين امر، در مواردي مي تواند به آتش رقابت ها دامن بزند. در ميان جانشينان ممكن بروجردي، كسي كه هنوز هم امتيازهاي هوش و ظرافت و فرهنگ او گرامي داشته مي شود شريعتمداري است.

در سال هاي 1960 او جوان ترين، فاضل ترين تطابق يافته ترين فرد با ضروريات جامعه اي است كه به سوي مدرنيسم مي رود. شريعتمداري كه تا سال 1946 رهبر مذهبي تبريز است و از طرف آذربايجاني ها مورد احترام و مداهنه قرار دارد، عالي ترين نمونه آيت الله هاي شهري است كه زيركي و هوشياري اش با عالم ذهني بازاري ها درمي آميزد. او در سال 1960 آشكارا اظهار تمايل مي كند كه يك مدرسه مدرن تاسيس كند و يك هفته نامه مذهبي انتشار دهد او پس از سالهاي جنگ دانشجويان مدرسه هاي قرآني را بر آن مي دارد كه در دانشگاه هم درس بخوانند. شريعتمداري آن چنان كه هست، هنوز هم سيمايي از يك ملاي روشن عرضه مي كند. او به همان اندازه كه مذهبي است، فيلسوف هم هست، فربهي او، ريش سفيد او، نگاه هوشيارانه او، يادآور نمايش سنتي فرزانگان در مينياتورهاي ايراني است. پس از آن نوبت به آيت الله حكيم مي رسد كه به نوعي شماره 2 است. اما او خيلي پير است و به شاه نزديك مي شود. در آن ايام او در نجف واقع در عراق اقامت دارد. سپس روحي (5) كه ديناميك تر است و در همان ايام اعلام مي كند: شاه از دين بيرون است. از دين طرد شده است. در مقابل همين آيت الله است كه در اواخر سال 1978 شهبانو فرح مي آيد و سر فرود مي آورد تا دست او را ببوسد و دعا كند. در اين فاصله روحي بر اثر فشار حكومت عراق و اطرافيان خود بر سر عقل آمده است. پس

از او، ميلاني، آيت الله بزرگ مشهد، آزاديخواه و اهل سياست است. او پس از آن كه يكي از مسؤولان جنبش مشروطه 1906 مي شود، در سال 1953 طرفدار پرحرارت مصدق مي گردد. ميلاني نزد ياران صميمي خود اعتراف مي كند كه دلبستگي او به اسلام اصلا فلسفي است. او در خلال صحبت هاي كاملا خصوصي تاييد مي كند كه به تدريج مي توان با چادر سركردن مبارزه كرد و دانشكده هاي مختلط را مجاز شمرد. عده اي هم مدعي نقش والاي آيت الله گلپايگاني (كه خيلي در بازار آن زمان نفوذ دارد) و آيت الله نجفي مرعشي هستند. از خميني چندان صحبتي نمي شود، او در رديف ششم و هفتم قرار مي گيرد. هنگامي كه اين مسائل جانشيني مطرح است، دو واقعه در قم روي مي دهد و شهر را به آشوب مي كشاند. براي نخستين بار دولت از انتخابات انجمن هاي ولايات سخن مي گويد. و طرح قانون در اين زمينه شركت زن ها را پيش بيني كرده است. ميلاني نظر مساعد دارد. بروجردي و گلپايگاني مخالفت مي كنند. خميني موضعي انتخاب نكرده است. به طرح اول، طرح دومي درباره محدود كردن مالكيت زمين افزوده مي شود. پس از آن مدتي دراز درباره موضع مذهبي ها راجع به اصلاحات ارضي كه از طرف علي اميني تدوين شده بحث مي شود. رهبران مذهبي، سالها از طرف دولت متهم مي شوند كه موضع ارتجاعي انتخاب كرده اند از فئودال ها دفاع مي كنند. در عوض مخالفان، در اين موضع، سركشي شيعيان در مقابل رژيم را تميز مي دهند. در آن هنگام، مساله با عبارات خاصي

مورد بررسي قرار مي گيرد: اراضي حرم وجود دارد كه تابع اساسنامه خاصي است و توليت آن ها از هفت قرن پيش به يك خانواده واگذار شده است و منافع آن ها به حفظ مكان مقدس فاطميه (6) خواهر امام هشتم، رضا، كه در مشهد مدفون است - و نيز به صدقات همگاني و حفظ مدارس مذهبي اختصاص يافته است. حرم نوعي زمين مقدس است كه محصول آن، به نحوي سمبوليك، از طرف پاك ترين فرد فاطميه توزيع مي شود. دربار، مانند رضا شاه پدر، ميل دارد ايران را غير مذهبي كند و اين مناطق تاريك را كه مكان هاي مقدس، معرف آن ها هستند، محدود گرداند. شهر قم سر به شورش برمي دارد. دكانها و بازار براي دو يا سه روز تعطيل مي كنند. بروجردي تلگرام اعتراض آميزي به عنوان شاه مخابره مي كند و در مي گذرد. آن وقت دولت وضع قاطعانه اي اختيار مي كند و بر خلاف سنت كاملا معمول - مشورت با آيت الله اول - يك رئيس پليس، يك فرماندار جديد تعيين مي كند، خانواده متولي حرم را بدون نوعي محاكمه خلع مي كند تا بر املاك فاطميه يك مدير غير روحاني وفادار به شاه بگمارد. اعتراض قم گسترش مي پذيرد و به اعتراض دانشجويان پايتخت پيوند مي خورد. خميني ربط دهنده اين ماجرا است. پس از آن كه پليس به مسجد (7) فيضيه هجوم مي برد و هجده ملاي جوان را مي كشد خميني دو تلگرام براي شاه مي فرستد. در تلگرام اول استرداد زمينهاي حرم را به متوليان چند قرنه اش طلب مي كند. در تلگرام دوم،

رئيس پليس قم را آشكارا متهم مي كند و او را به عنوان مسئول آدم كشي در نظر مي گيرد آن وقت واقعه اي حيرت آور روي مي دهد: براي نخستين بار دانشجويان مخالف دانشگاه تهران اعلاميه يك ملا را تكثير مي كنند. در دويست هزار نسخه ولي دانشگاه براي افراد مذهبي جوان كه در مدارس قرآني قم يا مشهد هستند احساسي جز تحقير ندارد. در عوض ملاهاي جوان، فرو رفته در خود، با عقده حقارت واقعي سر مي كنند. افسانه ناچيزي نبوده: افراد مذهبي را لاابالي يا انگل مي خواندند. رياكار هم. آن ها با تاييد خشونت هاي رضا شاه كه در اوايل دهه 1930 تصميم گرفته بود پارس را به زور مدرن كند، فاصله زيادي ندارند. در حدود سال هاي 1928- 1925 رضا شاه پوشيدن لباس اروپايي را به مردان تحميل كرده بود ايراني ها شلوار گشاد، لباس ملي واقعي را كه در زمان مصدق دوباره آشكار شد، رها كردند. و نيز عمامه و شبكلاه را. مخالفان شاپو، كه روحانيون در راس آن ها بودند، اعتراض كردند. در مشهد دولت به صراحت رفتار كرد، ملاها را گرد آورد و به زور لباس روحانيون را از تنشان كند. پس از آن رضاشاه به قسمت دشوارتري روي آورد: چادر. و در خلال يك مراسم افتتاحيه رسمي، خودش سرمشق شد. شاه با زن و دختران سر برهنه اش حضور يافت. عكس رسمي برداشته شد و دستور داده شد كه همه ايراني ها از آن ها تقليد كنند. با دست خود يكي از علما را كه در قم اعتراض كرده بود كتك زد. در تهران زنهاي چادري

در اتوبوس ها و بعد در تاكسي ها و در درشكه ها جايي نداشتند. سينما و دكان بر آن ها ممنوع شد. بالاخره پليس در وسط خيابان آن ها را مي زد و چادر از سرشان برمي داشت. بعضي زن ها تعريف مي كنند كه دو يا سه سال نتوانستند از خانه بيرون بروند. مردي كه امروزه كامل مردي است تعريف مي كند كه در سال هاي 1960 در ساعات نماز در دانشگاه هدف چه خفت ها و كنايه ها قرار گرفته است. به همين جهت او عادت كرده بود در تهران راه درازي طي كند تا مخفيانه و در حالي كه مراقب اطراف است، به مسجدي برسد. اما اكنون براي نخستين بار پس از مصي پير، يعني مصدق در مقابل شاه مقاومت صورت مي گيرد و صاعقه خميني ناميده مي شود. دانشجويان تهران، دسته دسته به قم مي روند و از او ديدن مي كنند مي گويند چشم هاي ملاها از تعجب مثل بشقاب گرد شد. از اين پس، مدارس قرآني، بخصوص مدارس قم، پر از دانشجوياني مي شود كه تحقيقات و مطالعات مذهبي مي كنند بازاري ها هم كه ناراضي هستند سخنگوي خود را يافته اند وضع اقتصادي در اين زمان با فاجعه فاصله اي ندارد. در شب دهم محرم يا عاشورا، در ژوئيه 1963 خميني در مقابل صد هزار نفر زير گنبد قم وعظ مي كند. كلمات او چنان تند و خالي از احترام است كه صاعقه خشم حكومت. شاه را برمي انگيزد. او وقتي از شاهنشاه صحبت مي كند چنين مي گويد: اين فرد معمولي كوچك گمان مي كند به هر

كاري مجاز است و خود را صاحب مملكت مي داند. يك اشاره انگشت ما كافي است تا ملت او را جارو كند. در همان شب عاشورا، پليس به اقامتگاه خميني هجوم مي برد تيراندازي مي كند و بيست و چهار نفر از اطرافيان او را مي كشد آيت الله توقيف مي شود. اين رشته باروتي است. در روز دوازدهم محرم، تهران غرق آتش و خون است. در قم، خاطره خلق مي خواهد بگويد كه ملاهايي از هليكوپترها به درون درياچه نمك واقع در چند كيلومتري شهر مقدس افكنده شده اند. هيچ ايراني، حتي غير مذهبي، وجود ندارد كه از اين جاده بگذرد و اين را برايتان تعريف نكند. خميني در زندان است، شورش ها با خون به شكست انجاميده تهران يك بار ديگر تحت حكومت نظامي است. رهبران مذهبي، به هدايت ميلاني، به راه مي افتند. آن ها سه ماه در تهران مي مانند تا خواهان آزادي خميني شوند. در حقيقت آن ها خشمگين هستند. آن ها چنين قضاوت مي كنند كه صحبت هاي مسجد قم ناشي از تحريك بوده است. بالاخره، حكومت آيت الله جوشي را آزاد مي كند. به يك شرط فوري: او سكوت كند. اين شرطي است كه با علماي ديگر هم شده است. خميني، خشمگين از ميلاني و شريعتمداري كه، خيلي راه مسالمت در پيش گرفته اند. عازم قم مي شود. ولي او تقديس يافته است. يك ساعت پس از آزادي اش، هزاران مؤمن، خانه اي در داوديه (8) را كه او در آن به سر مي برد محاصره مي كند. دو يا سه ماه بعد، دولت قراردادي با آمريكا منعقد

مي كند. بنابراين قرارداد، آمريكايي هاي مقيم ايران از موافقتنامه 1928 وين استفاده مي كنند. و اين امر به معناي اعطاي مصونيت سياسي به آن ها است و از جمله مزاياي ديگر، يكي هم اين است كه اگر آن ها مرتكب جرمي شوند، محاكم ايراني آن ها را مجازات نمي كنند. خميني بار ديگر در مسجد قم به غرش درمي آيد: اگر فردا يك نفر ايراني يك سگ آمريكايي را كشت ممكن است محاكمه شود. اما اگر يك نفر آمريكايي شاه را كشت نمي توان او را محاكمه كرد. اين بار او تبعيد مي شود. دولت او را به تركيه تبعيد مي كند و در آنجا وي را نامطلوب مي خوانند: بالاخره در نجف عراق مستقر مي شود. در جوار آرامگاه علي. او چهارده سال در آن جا مي ماند. در ابتدا ساير رهبران مذهبي زندگي را بر او دشوار مي كنند. در درجه اول حكيم كه به رژيم وفادار است و پس از حوادث 1963 هيات و شكوهي يافته است.روحي نيز زندگي جهنمي براي خميني ترتيب مي دهد. از او متنفر است دانشجوياني وجود دارند كه از مرز مي گذرند تا از خميني كه در تئوري تخصص دارد (او حقوقدان نيست) تعليم بگيرند و ملا شوند. اما افراد مذهبي منابر و مدارسي را كه از صدقات اسلامي بهره مي گيرند در اختيار دارند. به محض اين كه طلبه اي بخواهد در كلاس خميني شركت جويد، آيت الله هاي ديگر هزينه تحصيلي اش را قطع مي كنند. از حدود 1965 صداي خميني كمتر شنيده مي شود.در ايران بهبود وضع اقتصادي آغاز شده. و آن طور

كه خيلي از ايراني ها تعريف مي كنند شعار روز هر كس يك پيكان مي شود. سال هاي بعد از 1963 سال هاي سكوت هولناكي است. سكوت سانسور و فشار، و نيز سكوت مصرف. خلاء سياسي وجود دارد كه چريك هاي نوميد را به نبرد مسلحانه مي كشند. گاه به گاه، خميني از نجف، صدايش را به گوش ها مي رساند. عليه اعدام هاي 1970 و در بسياري از اعلاميه ها، از جمله در 1971، 1973 و 1975 مي گويد: سكوت به سقوط و خودكشي ملتي بزرگ منتهي مي شود. او تقيه را كه مترادف عدم، فاعليت شده است مورد استفاده قرار مي دهد. او عقيده دارد كه وقت آن رسيده كه رو در روي مبارزه كرد، و جامعه در خطر است. او نداي بزرگ، حكم را كه فقط آيت الله اول، آيت الله عظمي مي تواند ادا كند، بر زبان آورده است. او نقش خود را با امام، رهبر و حامي جامعه، يكي گردانده است. روح الله موسوي خميني، رهبر شيعيان شده است. از بس براي ما تكرار كرده اند كه نبايد در كارهاي دولت دخالت كرد به ما قبولانده اند كه اين وظيفه ما است و اين يگانه مسؤوليت ما است و ما نبايستي عليه دولت مبارزه كنيم، در حالي كه از ابتدا ماموريت علما اين بوده كه طغيان كنند و با نظام هاي استبدادي بجنگند. مرد تبعيدي، در سال 1977 آخرين عناوين اصيلزادگي را دريافت مي دارد: عنوان شهيد را. پسرش در شرايط مشكوكي مي ميرد سرگذشتي كه شاهدي تعريف مي كند چنين است: تا ساعت ده و يازده شب او با

ما صحبت مي كرد. در عين سلامت بود.بعد به كتابخانه رفت، و در آن جا هم او را كاملا عادي ديدم. روز بعد، فقط جسدي در كتابخانه يافتيم - به همان اندازه مي توانم تصور كنم مرگ شريعتي، هر چند كه ساواك او را شهيد كرده، طبيعي بوده كه مرگ پسر خميني را طبيعي بدانم، اعتقاد قلبي من اين است كه او كشته شده. خميني هرگونه تشريح را رد كرده، براي اين كه اسلام مخالف آن است. اما اين پسر چه به عنوان مشاور پدر و چه اداره كننده دارائي او در سال هاي تبعيد، نقش مهمي داشت. دولت با هدف قرار دادن او، درست عمل مي كرد. او خيلي باهوش و مؤثر بود. در سال 1977، خميني نه تنها فرد خيلي پاك، مانند امام ها است، بل مانند امام حسين، آزارهاي مرگ اعمال شده از طرف عوامل بدي، ظالم ها و كافرها را نيز شناخته است. پي نوشت ها: 1. اين سطور ترجمه آيه 72 از سوره 33 (سوره الاحزاب) است كه ذيلا نقل مي شود: «انا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا.» (مترجم) 2. در اصل به همين صورت ذكر شده است. 3. اشاره به دوئل اروپايي هاي قرون گذشته است كه شخص براي دعوت رقيب به مبارزه، دستكش خود را به صورت او مي افكند. 4. تصور مي رود مراد نويسندگان كتاب پارك شهر بوده است. 5. تصور مي رود مراد نويسندگان آيت الله خويي باشد و ذكر روحي اشتباهي بيش نباشد. 6. در اصل به همين

صورت ذكر شده. 7. در اصل مسجد فيضيه ذكر شده است. 8. در اصل «قيطوريه » ذكر شده كه درست به نظر نمي رسد. منابع مقاله:

ايران، انقلاب به نام خدا، كلر برير پير بلانشه؛

بررسي نظريه هاي رهبري انقلابي با تكيه بر رهبري امام خميني(س)

بررسي نظريه هاي رهبري انقلابي با تكيه بر رهبري امام خميني(س) اشاره: اولين همايش تخصصي پژوهشكده امام خميني(س) و انقلاب اسلامي اوائل اسفند ماه 1375 در محل اين پژوهشكده برگزار شد. در اين همايش آقاي سعيد حجاريان كه در آن زمان عضو هيات علمي مركز مطالعات استراتژيك نهاد رياست جمهوري بودند، موضوع «نظريه هاي رهبري انقلابي » را به عنوان مقدمه اي بر تدوين نظري مبحث رهبري در انقلاب اسلامي با تكيه بر رهبري حضرت امام خميني(س) مطرح ساختند.

تمهيد نظري انقلاب اسلامي با همه ژرفا و عظمتش وامدار شخصيت يكتا و والاي رهبر آن، حضرت امام خميني(س) است. اينكه چرا و چگونه از درون دستگاه متعارف فقاهت و روحانيت شخصيتي به تمام معنا انقلابي ظهور مي كند و طومار نظام دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي را در هم مي پيچد، پديده اي شگفت آور است كه بايد آن را از لحاظ نظري بخوبي تبيين كرد.يك سال منتهي به انقلاب اسلامي ايران، نقطه عطف مهمي در زندگي امام خميني(س) محسوب مي شود. مضمون اصلي اين يك سال تبديل مرجع تقليد مؤمنان به رهبري انقلابي است، كه طي آن آيت الله العظمي خميني(س) با حفظ شان و منزلت روحاني خويش به حق «امام امت » و «رهبر مستضعفان جهان » لقب مي گيرند. طي همين فرايند، مردم نيز از صورت شهروندان پراكنده به امت بدل مي شوند تا نظام امت و امامت

را شكل دهند. براي توضيح و تبيين چنين فرايندي، ناگزير بايد بر ادبيات مربوط به رهبري در جنبشهاي ديني مروري داشته باشيم. جنبشها و انقلابهاي ديني، بنا به تعريف، حول يك رهبر مذهبي با جاذبه استثنايي شكل مي گيرند. اين رهبري رسالتي پيامبر گونه (Prophetic mission) دارد و صلاي تغييرات بنيادي را در ساخت سياسي و اجتماعي در مي دهد. لذا مطالعه درباره مساله رهبري در انقلابهاي ديني، طبعا بايد در چهارچوب نظريه هاي مربوط به اقتدار فرهمندي (Charismatic authority) صورت گيرد. بي آنكه قصد اطاله كلام باشد، ابتدا فشرده اي از نظريات ماكس وبر درباره اين شيوه اقتدار عرضه مي شود، آنگاه خصوصيات منحصر به فرد رهبران انقلابهاي مذهبي ذكر مي شود. در پاسخ به اينكه چرا گروههايي كه به دنبال سرنگوني كامل وضع موجود و تغييرات بنيادي هستند، معمولا گرد يك رهبر فرهمند حلقه مي زنند، مي توان با مطالعه رويكردهاي روان شناسي اجتماعي و جامعه شناسي پاسخ داد. از آنجا كه در اين پژوهش ما با رهيافتهاي روان شناسانه كاري نداريم، تنها به يادآوري اين جمله از كلمنتس اسكندراني بسنده مي كنيم كه «برادران، اگر آرزوهاي ما كوچك باشد; مسيح ما هم كوچك خواهد بود. آرزوهاي بزرگ مسيح بزرگ مي خواهد». از ديد جامعه شناسانه، پندار ماكس وبر اين بود كه كنشگران جنبشهاي انقلابي از اين رو حول رهبران فرهمند گرد مي آيند كه اين رهبران قادرند بديل نويني از شرايط اجتماعي عرضه كنند و به مردم بباورانند كه شرايط كنوني در معرض انقراض و اضمحلال است. در عوض، شرايط آتي شامل نظم نويني مي شود كه همگان در آن هويت مي

يابند و مي توانند زندگي معني داري را آغاز كنند. نظر كارل ماركس نيز چندان فاصله اي از اعتقاد وبر ندارد. ماركس معتقد است، افراد نادري پيدا مي شوند كه از پايگاه اجتماعي خود جدا مي شوند و مي توانند ساختارهاي موجود را از موضعي مشرفانه، به صورت يك كل، بنگرند و فرايندهاي تاريخي را وجدان نمايند. «اين اشخاص قادر خواهند شد كه نگره خود را به انسانهايي كه هنوز در قيد و بند ساختارهاي متصلب هستند منتقل نمايند». مي دانيم كه وبر از آن رو فره را مهمترين نيروي انقلابي تاريخ در عصر سنتها مي دانست كه اين نيرو قادر به سمت گيري مجدد (Reorientation) ذهني مؤمنان به آن است. از طريق همين تحول دروني است كه محيط خارجي نيز به تبع آن تغيير مي كند. «تغييرات بنيادين اجتماعي مرهون تحول در نگرشها، گرايشها و رفتارهاست و فره سمت و سوي نگرش به مسائل مختلف جهان را تغيير مي دهد». از نظر وبر تغييرات حاصل از نيروي جاذبه استثنايي (كاريزما)، خصلتي دراماتيك دارند (بر خلاف تحولات ناشي از سيطره تجدد، كه آن نيز نيروي انقلابي است، اما اول ساختارها را تغيير مي دهد و سپس به تحولات ذهني مي انجامد) و با زوال مندشدن (Rotinization) فره، امكان اعاده ساختارهاي سنتي فزوني مي گيرد. از همين رو، از نظر وبر، شور و جذبه و فوران عاطفه در جنبشهاي فرهي، با ته كشيدن كارمايه هاي ناكجاآبادي، دوباره به شكل سنت رسوب مي كند، مگر آنكه جريان آرام و مستمر عقلانيت در زير ساختها مانع از اعاده نظم پيشين شود. وبر، در مقايسه نظام فرهي با نظامهاي

آرماني ديوان سالار، ستاد رهبري فرهمند را فاقد تواناييها و مهارتهاي فني مي داند و تقرب اشخاص به كانون قدرت را ناشي از ارادت يا جاذبه هاي استثنايي خود آنان در ابعاد كوچكتر در نظر مي گيرد. در اين نوع اقتدار سلسله مراتب دقيق و قواعد رسمي سازماني و ارگانهاي دائمي اداري وجود ندارد، لذا وبر سازمان اداري اقتدار فرهمند را در قياس با سازماندهي بوروكراتيك، بسيار منعطف و سيال مي داند. اسملسر كه انقلابهاي ديني را در جرگه جنبشهاي ارزشگرا (Value oriented) طبقه بندي مي كند، علت پيدايش رهبران پيامبرگونه را اينگونه توجيه مي كند: چون جنبشهاي ارزشگرا، به دنبال بازسازي يك نظم تمام عيار اجتماعي هستند كه از صدر تا ذيل نظام اجتماعي كهن و ارزشهاي حاكم بر آن را برمي اندازد، ناگزير براي تحقق چنين امر عظيمي، بايد نوع كاملي از تبعيت و وفاداري در ميان هواداران شكل بگيرد و آرمانها و اميدهاي آنان در وجود رهبري كه كمر به بازسازي كامل ارزشها بسته است فرافكني شود. در همين زمينه، چالمرز جانسون معتقد است: ظهور يك رهبر فرهمند، به عنوان شتاب دهنده به رفتار انقلابي، ضروري است. شخصيتي كه الهامات آخر الزماني در وجود او متكون شده و مي تواند در پرتو قدرت مكاشفه، طوفاني را مشاهده كند كه طومار جهان كهنه را در هم مي پيچيد و بهشتي نوين به پا مي كند. نورمن كوهن، كه از صاحب نظران بنام در خصوص انقلابهاي ديني در سده هاي ميانه اروپاست، درباره علل موفقيت رهبران ديني در امر جذب و سازماندهي پيروان و هدايت انقلابي آنان چنين مي نگارد: رمز موفقيت و تعالي

رهبران انقلابهاي ديني را نبايد در ميزان معلومات يا پايگاه و خاستگاه اجتماعي آنان جستجو كرد بلكه همواره مغناطيس شخصيت آنان بر هر عامل ديگري تفوق و تقدم داشته است. بعضي از آنان واقعا خود را تجسم اراده الهي و يا حداقل مجراي تنفيذ مشيتي ماورايي مي پنداشته اند. اينان صاحبان رسالتهايي بوده اند كه پيروزي نهايي شان در روز الست مقرر شده است. اين چنين بود كه در فضاي رازآلود الهام و مكاشفه، چنين رهبراني براي پيروان خود وظايفي سنگين و تاريخ ساز مقرر مي داشتند و از آن سو، پيروان نيز تكليف طاقت فرسايي براي ايجاد اميد و اطمينان به جاي حرمان و سرگشتگي بر دوش خود احساس مي كردند. اخوت ناشي از سرنوشت مشترك باعث مي شد كه آنان خود را نخبگاني فراتر از انسانهاي معمولي و فاني بدانند و اين احساس را سهيم بودن در لياقتهاي رهبري و قدرت معجزه آساي وي تشديد مي كرد. به هر حال، رسالتي كه بايد اين توده ها را از اعماق اجتماع به مرتفع ترين قله هاي منزلت بركشد طبعا باعث تغييرات همه جانبه اجتماعي مي شد. نقش بارور كردن اين رسالت به عهده رهبراني بود كه با ذهن لبريز از رؤياهاي رستاخيزي و به قصد رساندن تاريخ به منتهاي كمالش، مي توانستند هواداران را غرق اميدهايي كه از زمانهاي دور به ارث رسيده بود بنمايند; و از مسيحيت اوليه، يك اسطوره اجتماعي مطابق با نيازهاي روز آنان بسازند. رهبران نهضتهاي ديني از يك سنخ نيستند و بسته به نوع ادعاهايي كه مطرح مي كنند مي توان آنان را طبقه بندي و گونه شناسي (typology)

كرد. دروشه، جامعه شناس فرانسوي، از جمله كساني است كه رهبران جنبشهاي منجي گرايانه را طبقه بندي كرده است. وي اين رهبران را در سه دسته جاي داده است: 1- فرد مشخص حي و حاضر: كه معمولترين نوع از رهبران موعود است. وي يا مستقيما دعوي منجي بودن مي كند و يا ديگران او را مسيحا مي دانند. او كه خود را متصل به نيرويي قدسي مي داند در قالبهاي گوناگون تجلي مي كند. بعضا نمونه هاي قومي و مشاركتي و سهامي نيز از اينگونه منجيان ديده شده اند. مانند افراد يك قوم يا كليسا. 2- فرد نامشخص مستور: در اين نوع، منجي فقط اجازه مي دهد كه دشمنش دجال شناخته شود و يا حداكثر بدون هيچ ادعايي به پيشگويي درباره فتنه هاي آخر الزماني مي پردازد. در اين مورد نيز با تنوع اشكال و قوا تجلي و ظهور مواجهيم. 3- شخص با حضور نيابتي: كه ادعاي منجي بودن ندارد و خود را طلايه دار ظهور منجي واقعي مي داند. در اين قسم هم شاهد اشكال متنوعي هستيم. از قبيل پيشگو، چاووش و منادي، تازيانه خدا (the scourge of God) ، پيشواي خدا سالار و .... شرايط اجتماعي از ديگر نكات مهمي است كه نقشي كليدي در كيفيت پيدايش رهبران انقلابهاي ديني ايفا مي كند. به اين معني كه بايد نوعي همزماني و تقارن ميان پيدايش شرايط اجتماعي - كه پذيراي اين رهبران است - و مدعيات آنان وجود داشته باشد. به قول سيلور «بايد به خاطر داشت كه مسيح مولد هزاره نيست بلكه اجتناب ناپذيري وقوع هزاره در چشم باورمندان است كه ظهور مسيحا

را ناگزير مي سازد». اين نكته كه فره كيفيتي است كه، قبل از هر چيز، مردم آن را مي سازند و شخص رهبر در پروراندن آن سهم اندكي دارد، خصلت اجتماعي جاذبه استثنايي را آشكار مي سازد: بايد ميان مدعيات رهبري و شرايط اجتماعي پذيرنده اين مدعيات نسبتي برقرار كرد. صحيح آن است كه شكل گيري آگاهي انقلابي در ميان مردم، اغلب در كانون اجتماع و تاريخ، قبل از تجسم و ظهور رهبري اتفاق مي افتد و رد و قبول مدعيات شخصيت فرهمند بسته به پيدايش اين نوع آگاهي تاريخي و اجتماعي است. چه بسا شرايط اجتماعي و تاريخي در ميان مردم فراهم است اما رهبري انقلابي ظهور نمي كند و چه بسا پيدايش رهبري زود رستر از آماده بودن بستر اجتماعي رخ مي دهد. در هر دوي اين حالات نوعي بي قوارگي و ناهمزماني (asyachronization) ميان انتشار پيام و پذيرش پيام ايجاد مي شود. از ديگر موضوعاتي كه توجه محققين را به خود جلب كرده است، خاستگاه رهبران انقلابهاي ديني و پايگاه اجتماعي آنان است. نقطه مشتركي كه در مورد همه اين رهبران صادق است، و نگاه صاحب نظران را به خود جلب كرده است، پيشينه حاشيه اي بودن (Marginality) آنان نسبت به ساخت رسمي دستگاه ديني زمانه است. به عقيده بسياري از صاحب نظران در پيش زمينه شخصيتي بسياري از رهبران انقلابي، فرايند به حاشيه رانده شدگي (Marginaliaztion) مشاهده مي شود و بيشتر آنان به دلايل گوناگون (و حتي خود خواسته) از درون نظام آموزش، اشتغال و منزلت به بيرون هجرت كرده و يا پرتاب شده اند و بيش از آنكه بتوان آنان

را نماينده قشر يا طبقه خاصي ناميد، داراي اين ويژگي هستند كه به علت پيشينه خود قادرند طرح دولت نويني را كه بديل وضع موجود است پي افكنند. اسكاچپول كه مساله رهبران انقلابي را به طور عام بررسي كرده است در اين خصوص مي نويسد: رهبران جنبشهاي انقلابي بيشتر از آنكه نماينده طبقات باشند به صفت دولت ساز (State Builder) شناخته مي شوند. عمده اين رهبران از ميان آن دسته نخبگاني كه تا حدودي به حاشيه رانده شده اند و نسبت به طبقات مسلط و حاكميت مستقر فاصله گرفته اند برمي خيزند». وي در مقاله مستقلي، خصوصيات نخبگان حاشيه اي را با تفصيل بيشتري بيان مي كند: بيش از آنكه زمينه طبقاتي اين قبيل نخبگان مهم باشد، سابقه آنان كه نقش مهمي در معماري دولت آينده و سازماندهي جنبش دارد برجسته است. تجربه نشان مي دهد كه نخبگان حاشيه اي (Margin Elite) عموما از اقشار تحصيل كرده اند و مهارت و آموزشهاي آنان مي توانسته به كار دولت مستقر بيايد و حتي بسياري از آنان دولت را عامل تغييرات بنيادي مي دانسته اند; اما به علت بسته بودن فضاي سياسي و فقدان تحرك سياسي در ساخت اجتماعي، از يك سو، و نداشتن ارتباط و ثروت، از سوي ديگر، نتوانسته اند در منزلت خود ارتقايي بدهند; و لذا هم و غم خود را مصروف سازماندهي انقلاب و ايدئولوژي پردازي انقلابي كرده اند. اين قبيل نخبگان از آنجا كه دولت را مهمترين ابزار توسعه مي دانند، در صورت پيروزي جنبش به سمت تاسيس دولت متمركز روي مي آورند. به هر تقدير، همان گونه كه در توده هاي

انقلابي، مقوله محروميت نسبي (relative deprivation) نقش عمده اي در انگيزش و هيجان انقلابي ايفا مي كند; در ميان رهبران جنبش نيز بايد پيش زمينه اي از تحت فشار بودن و حرمان جستجو كرد. حتي در مواردي ديده شده است كه آنان فقر خود خواسته و انزواي اختياري را انتخاب مي كنند تا زمينه رواني و هم سنخي ميان خود و توده هاي محروم را فراهم آورند. عزلت گزيني از ساختار رسمي قدرت، ثروت و منزلت موجب آن مي شود كه شبكه رسمي رفتار آنان را نابهنجار تلقي كند و اگر متعلق به دستگاه رسمي دين باشند، رفتارشان خرق اجماع محسوب شود. به قول ديويد اسنو «نفس زاويه گزيني و كناره گيري زمينه را براي شكستن هنجارهاي متعارف و پذيرفته شده فراهم مي آورد». پاره اي ديگر از صاحب نظران، كفايت رهبران جنبشهاي ديني را ناشي از پاسخ روان شناسانه اي مي دانند كه آنان به مقوله از خود بيگانگي مي دهند. برينتون، آرنت، هوفر، شومپيتر و ميخلز از اين زمره اند و مي توان عصاره نظريات آنان را در اين بيان كورنهوزر خلاصه كرد: رهبران انقلابي هم قادرند خلا معني و سمبلها را در حيات اجتماعي دو چندان جلوه دهند و هم مي توانند سمبلهاي جديدي براي پر كردن اين خلا خلق كنند. آنان، در واقع، اميد به آينده را در پاسخ به محروميتهاي اجتماعي خلق مي كنند و آن را در جامعه توده وار مي پراكنند. دستيابي آنان به سمبلها و تعهدشان به مشروعيت نمادي ابزار لازم را در اختيارشان قرار مي دهد. گسيختگي توده هايي كه تا آن درجه با سواد هستند

كه پيامهاي روشنفكرانه را دريافت كنند، فرصتي را در اختيار رهبران قرار مي دهد تا بتوانند اشتراكاتي را با مردم بيابند و بر موج آرزوهايشان سوار شوند. اينها عوامل مقوم جنبشهاي ديني است. به هر حال، به نظر مي رسد كه رهبران تك رو (Free Lancer) بهتر مي توانند با جنبش توده اي رابطه برقرار كنند تا نخبگاني همچون دانشگاهيان كه در يكي از پيكره هاي اجتماعي تعاون دارند و در ساختاري رسمي جايگاه خود را پيدا كرده اند. حتي مي توان ادعا كرد كه در صورت پيدايش شرايط اجتماعي و رواني انقلاب بخشي از اجزا بدنه ساختار رسمي، مانند دين و دولت از آن كنده مي شوند و براي اجابت خواست توده ها نوعي حاشيه اي شدن سريع و اضطراري را تجربه مي كنند. اينكه چرا نهادي مثل دين كه علي الاصول بنا بر نظريه هاي رايج خصلتي محافظه كار دارد، در شرايط مذكور از درون خود نخبگاني را به بيرون مي راند تا رهبري جنبشهاي ديني را به عهده گيرد بايد در چهارچوب مدل مشهور به پاسخ نخبگان (Elite Response) مطالعه شود. مدعاي اصلي اين مدل عبارتست از اينكه: «هنگامي كه شرايط محيطي يك سازمان آن چنان دچار تحول گردد كه بقاي آن زير سؤال رود و نيل به اهداف سازماني به صورت معضلي در آيد، پاره اي از نخبگان درون سازمان در پاسخ به آن، به جستجوي معاني و ابزار نويني برمي آيند تا با دسترسي به منابع حياتي محيط سازمان، بحران دروني آن را حل كنند. بحراني كه ناشي از پرسش واره شدن محيط بيروني است ». با توسل به اين

مدل مي توان مثلا علل راديكال شدن نهادي مثل دين و پيدايش رهبران انقلابي مذهبي را توضيح داد. نوهاوزر با استفاده از اين مدل به تبيين علل راديكال شدن كليساي كاتوليك برزيل و اساسا پيدايش مقوله اي به نام «الهيات رهايي بخش » پرداخته است و در اين خصوص معتقد است: هنگامي كه وضع موجود (Status quo) و سازمانهاي مذهبي وابسته به آن تهديد مي شود، مخالفين دروني، توسط نخبگان نوخاسته، نهادينه مي شوند و امكان راديكاليزه شدن اين نهاد افزايش مي يابد اگر نهاد دين در جريان قابت سختي با رقباي محيطي قرار گيرد، و منابعش هم كم باشد، پديده فوق زودتر و عميق تر رخ مي دهد اما اگر سطح رقابت پايين و منابع كليسا زياد باشد پديده فوق اتفاق نمي افتد. در كشورهايي كه نهاد دين با دولت سكولار به قابت برمي خيزد حالت اول اتفاق مي افتد و اين نهاد راديكاليزه مي شود اما در شرايطي كه نهاد دين سخت به دولت وابسته باشد امكان نهادينه شدن جناح معارض و افراطي درون آن، پايين مي آيد. مثلا، وابستگي كليساي كاتوليك به دولت، در دوران نهضت اصلاح ديني، مانع راديكاليزه شدن اين كليسا گرديد. در جمع بندي نظريات مربوط به رهبري انقلابي مي توان گفت كه هر چند اين رهيافتها انطباق كاملي با شرايط ايران و مشخصا رهبري امام خميني(س) ندارند اما، به طور كلي، مي توانند وجوهي از اين رهبري را تبيين نمايند: 1- اينكه چگونه از درون نهاد دين كه بنا بر نظريات رايج نهادي محافظه كار است، انقلابي ترين شخصيت در طول تاريخ معاصر ايران ظهور مي كند و

همراه خود نهاد دين را متحول; و از آن به عنوان سلاحي قاطع براي انهدام رژيم شاهنشاهي استفاده مي كند، تا حدودي با مدل «پاسخ نخبگان » قابل تبيين است. 2- اينكه شخصيتي مثل حضرت امام(س) كه مشروعيت سنتي (مرجعيت، شيخوخيت، سيادت) داشتند و مشروعيت انقلابي را هم كسب كردند - و به عنوان شخصيتي فرهمند بر تارك انقلابي دوران ساز درخشيدند - مي توان با نظريه هاي «مشروعيت فرهي » و «شخصيت با جاذبه استثنايي » توضيح داد. 3- اينكه ساخت اجتماعي چگونه بود كه بر اثر انقلاب اشكال سنتي رابطه قدرت، مثل: خدايگان و بندگان; خودكامه و رعيت; حامي و تحت الحمايه، شكسته شد و نيز عدم كفايت رابطه شهروند و دولت نيز اثبات و در عوض آن مفهومي مانند امت و امامت زاده شد، به وسيله نظريه اي مانند «جامعه توده وار» قابل تبيين است. 4- اينكه چگونه دوراني نسبتا طولاني از عزلت اجباري امام(س)، در دوران تبعيد، ذخيره اي شد تا در دوران انقلاب، دعاوي ايشان در ميان مردم و به خصوص اقطاب سنتي نهاد دين پذيرفته شود، با نظريه «نخبگان حاشيه اي » توجيه پذير است. منابع مقاله:

فصلنامه فصلنامه متين، شماره 1، حجاريان، سعيد؛

مباني ديني انقلاب اسلامي

مباني ديني انقلاب اسلامي در نظر اسلام و از ديدگاه امام خميني (ره) - به عنوان يك مسلمان معتقد - چون انسان و جهان به تمام وجود ارتباط با خالق خود دارند بلكه اساسا چيزي جز عين ربط و ارتباط با او نيستند، فكر انسان كه در ابتداء در مورد خدا مي انديشد و بر اساس يك سلسله اصول و براهين عقلاني به وجود او به

عنوان خالق خود و جهان پي مي برد، در مي يابد كه در نهايت تفكر او نيز همچون وجودش مخلوق و قائم به خداست.از اينرو اين تفكر او نيست كه با استقلال و اتكاء به خود بتواند درباره خداوند بينديشد بلكه انديشه او نيز تحت ربوبيت خداست، لذا اين خداست كه همچنانكه با تجلي خود به او وجود بخشيده در علم بشر نيز تجلي كرده و به آن فعليت و تقرر مي بخشد پس در اين صورت علم انسان همچون وجود او مخلوق و فاني در علم و وجود خالق خود يعني خداست پس در آغاز تفكر او، وجود جهان به عنوان آيات الهي و نيز محدوديت وجود ممكنات، او را رهنمون به وجود و ساحت جهان ما بعد الطبيعه مي كند اما در نهايت در مي يابد كه اين خداست كه به او امكان چنين تفكر و سلوكي را داده از اينرو اين خداست كه دليل و شاهد بر فكر و وجود بشر و همه ممكنات و جهان هستي است.به اين طريق برهان ان مبدل به برهان لم مي شود و همانطور كه وجود بشر و جهان دال بر وجود خداست، خداوند نيز دليل و شاهد بر وجود انسان و جهان مي گردد (1) چنانكه در اين مورد قرآن كريم مي فرمايد: «ما آيات قدرت و حكمت خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان كاملا هويدا و روشن مي گردانيم تا آشكار شود كه خدا حق است آيا اي رسول اينكه خدا بر همه موجودات عالم گواه و شاهدست كفايت از برهان نمي كند؟» به اين وسيله تعقل و تفكر در حكمت متعاليه

مبدل به احساس حضور و ارتباط كامل وجود انسان با خداوند مي شود و در نتيجه حكمت مشاء كه تماما به ارائه برهان و دليل عقلاني اهتمام مي ورزد، خود مبدل و مرتبط با حكمت اشراق و عرفان مي گردد و به اين وسيله فيلسوف عارف در مي يابد كه سراسر وجود و هستي او، اعم از ساحت تفكر و عرصه عمل و زندگي اش همه تحت سيطره و احاطه قيومي حق تعالي است.وقوف به اين احاطه و سبقت وجودي و علمي خداوند بر علم و اراده و وجود انسان، خود به همه چيز رنگ الهي مي بخشد به همين جهت انسان بخوبي در مي يابد كه بدون التزام به وجود خدا هرگز نمي تواند حتي در باره خود بينديشد و بالاتر اينكه هستي و وجود داشته باشد و به اين وسيله برهان و استدلال و عرفان و شهود بدون ارتباط با اين حقيقت هرگز ممكن نمي گردد.لذا چنين تفكر الهي و همه جانبه، عرفان و فلسفه و كلام را با يكديگر مرتبط و متحد مي سازد.اما در اين ساحت از معرفت، التزام و اعتقاد انسان به الهيات و توحيد نه فقط در ساحت ذهن بلكه در ساحت وجود نيز مي باشد.از اينرو اعتقاد و علم كلام زمينه ورود به ساحت نوعي عرفان و شهود محض را فراهم مي سازد به نحوي كه اساسا فيلسوف عارف در مي يابد كه در حاق وجود و هستي جز خدا و جلوه او چيزي در ميان نيست و در اين ميان حجاب بزرگ وصول به حقيقت، همين تفكر و سلوك و بلكه وجود اوست.با اين شهود، عارف كامل،

به مرحله فنا و فناي از فنا واصل مي شود و آنچه در اين ميان باقي مي ماند چيزي جز وجود خدا نيست كه در آن شاهد و شهود و مشهود فقط وجود و حضور مقدس حضرت اوست لذا سرخيل عارفان جهان فرمود «من چيزي را نمي بينم جز آنكه قبل و بعد آن خدا را مي بينم » .به اين نحو عارف، متحقق به حقيقت توحيد در ساحت فنا و نيز صحو بعد محو مي گردد.در واقع چنين انسان كاملي بعد از مقام وصول و بقا به حق، به هر چه در نظر كند جز جلوه خدا نمي يابد.در نظر شامخ او همچنانكه در عرصه تكوين، خدا معبود محض همه كائنات است، در عرصه تشريع و زندگي فردي و خصوصا اجتماعي و سياسي انسانهاي مسلم و مؤمن نيز مي بايست مورد پرسش و اطاعت عملي كامل قرار گيرد و اين امر بزرگ ممكن نمي شود جز با اعتقاد به ارتباط و تطابق و هماهنگي ميان علم و وجود انسان با اراده خداوند و جهان ماورا الطبيعه و همچنين در عرصه عمل، اعتقاد به پيوند، ارتباط و حتي يگانگي كامل ميان ديانت و عرصه جامعه، حكومت و سياست.در اين ميان براي تحقق چنين حقيقت شريف در عرصه زندگي و روابط اجتماعي و سياسي مسلمين، اگر موانعي به صورت حكومتهاي غير الهي در عرصه جامعه و امت اسلامي وجود دارند، چنين انسان كامل عارفي موظف به جهاد با طواغيت و برداشتن موانع تحقق توحيد عملي مي باشد و مي بايست خود بعنوان فقيهي عادل در عصر غيبت، مبادرت به تشكيل حكومت الهي و اسلامي نمايد.از اينرو

در نظر چنين مسلمان كامل و عارفي ارتباطي تنگاتنگ عيان حقيقت توحيد و عرفان از يك سو و عرصه طبيعت و جامعه و سياست از سوي ديگر وجود دارد زيرا همچنانكه «خداوند در آسمانها خداست در زمين نيز خداست » و يا چنانكه قرآن كريم مي فرمايد «به هر سو رو نماييد جلوه خدا را مي بينيد» تا به اين وسيله تمام ابعاد ماوراء الطبيعي و طبيعي، معنوي و مادي، فردي و اجتماعي تعاليم اسلام، نخست در ساحت انديشه و بعد عمل و واقعيت تحقق كامل بيابد.در غير اين صورت با عدم اعتقاد به چنين ارتباط و پيوند تنگاتنگي ميان دو ساحت عالم ماورا الطبيعه و طبيعت و در نتيجه ديانت و جامعه و سياست، اسلام جامعيت و كليت خود را از دست مي دهد و ابعاد مختلف آن از هم جدا و به اين وسيله اين دين كامل و جامع دچار تجزيه و عدم تعادل و در نهايت با نوعي تعارض و «شرك » مواجه مي شود و با توجه به تاريخ صدر اسلام و بعد آن اين تجزيه و تفرق اجزاء مكتب بزرگ اسلام، هم در عرصه تفكر منجر به اختلافات و برخي تعارضات ميان علوم گوناگون اسلامي از فقه تا فلسفه و كلام و عرفان مي گردد و هم در عرصه زندگي و جامعه و سياست، امت اسلامي دستخوش حاكميت جائرانه طواغيت غير متعهد به اسلام مي گردد و به اين طريق بسياري از احكام اجتماعي و سياسي و جزائي و اقتصادي اسلام معطل و متروك مي شود و با تحقق چنين واقعياتي، انواع اعوجاجات فكري و عملي و اجتماعي در جوامع

مسلمين - همچنانكه در تاريخ گذشته مسلمانان صورت پذيرفت - تحقق مي يابد و به طور كلي اين دين جامع و متعادل كه قرآن كريم از آن به مكتب «امت وسط » تعبير مي فرمايد دستخوش عدم تعادل و انواع بدعتها، افراط و تفريطها، تعصبات فكري و فرقه اي و همچنين سياسي مي گردد چنانكه در هزار سال گذشته، تمدن اسلامي علي رغم برخي جنبه هاي درخشان متاثر از تعاليم اسلام، دچار چنين سرنوشتي گشت كه تحليل برخي ابعاد آن در عرصه هاي فكري و عملي خود مجال ديگري مي طلبد.با اينكه جناب ملا صدرا با توجه به مطالب فوق و محتواي حكمت متعاليه همانند امام راحل موفق به تدوين و فهم وحدت ميان ابعاد گوناگون علوم مختلف اسلامي از فلسفه، كلام و عرفان و به دنبال آن موفق به فهم ارتباط «علم و وجود» و پيوند ميان «عقل و نقل » و «اعتقاد و ايمان » گرديد و به اين وسيله از تشتت و تفرق و تجزيه و تعارض علوم گوناگون ديني و اسلامي به نوعي وحدت فكري بسيار بزرگ و عظيم نائل گشت و با پيوند ميان استدلال و شهود و يا فلسفه و عرفان موفق به سلوكي اخلاقي و عارفانه گرديد اما چون در ساحت واقعيت و زندگي اجتماعي و سياسي قادر به تصرف و دگرگوني آن در جهت انطباق آن با تعاليم اسلامي - به دليل وجود حكومتهاي جائر غير متعهد به اسلام - نبود لذا در عرصه عمل تنها در ساحت سلوك فردي و اخلاقي مجاهده نمود و به اين علت وي علي رغم فهم پيوند ميان علوم اسلامي در

ساحت نظر، در عرصه عمل اجتماعي و سياسي موفق به فهم دقيق و تحقق آن به صورت حركت و قيامي حكومتي نگرديد و بحث از سياست و مبادي حكومت ديني و اسلامي را به نحو جدي داخل در اين منظومه عظيم فكري و عمل و سلوك فردي خود ننمود، در نتيجه برغم انقلاب عظيم او در ساحت حكمت و برخي علوم اسلامي و فهم پيوند آنها با عمل و وجود به جهت اعتقاد او به اصل اصالت وجود و يگانگي علم و هستي، اما نتوانست جز در ساحت عمل و سلوك فردي به طرح و يا تحقق ابعاد اجتماعي و حكومتي اسلام مبادرت ورزد و به همين جهت در برابر حكومت وقت موضعي بي طرف اتخاذ نمود و موفق به دخالت و مبارزه با طاغوت زمان و تاسيس انديشه و تحقق حكومت اسلامي نگرديد.اما حضرت امام خميني (قدس سره) بعد از چند قرن در زمان معاصر با علم و اعتقاد به پيوند علوم بنيادي و سه گانه اسلامي از «فقه » ، «فلسفه » و «عرفان » متوجه قله و لب و مغز و نهايت تعاليم اسلامي گرديد كه با آن و در آن توجه به ابعاد اجتماعي، متوجه قله و لب و مغز و نهايت تعاليم اسلامي گرديد كه با آن و در آن توجه به ابعاد اجتماعي، حكومتي و حتي جهاني اسلام وجود دارد و به اين وسيله منظومه عظيم علمي ملا صدرا (ره) را همراه با تفكر و سلوك عارفانه فردي با حكمت مدني و حكومت اسلامي كامل نمود و ارتباط هستي شناسي با تاريخ و جامعه و سياست را مطرح ساخت

و از اين طريق اسلام را با همه ابعاد علمي و عملي آن به صورت كامل و متعادل با انديشه تشكيل و تاسيس حكومت اسلامي طرح و بلكه تحقق عيني بخشيد.در اين مورد معظم له مي فرمايد: (2) «هيچكس نمي تواند بگويد ديگر لازم نيست از حدود و ثغور و تماميت ارضي وطن اسلامي دفاع كنيم يا امروز ماليات و جزيه و خراج و خمس و زكات نبايد گرفته شود.قانون كيفر اسلام و ديات و قصاص بايد تعطيل شود.هر كه اظهار كند تشكيل حكومت اسلامي ضرورت ندارد منكر ضرورت اجراي احكام اسلام شده و جامعيت احكام و جاودانگي دين مبين اسلام را انكار كرده است.» اما آنچه در اين زمينه و راه مقدس واقعيت يافته است تا تحقق غايت تفكر اين بزرگوار كه تشكيل حكومت واحد جهاني بر اساس مكتب اسلام مي باشد راه درازي در پيش است كه تحقق كامل آن بستگي به مجاهدت و آمادگي امت اسلامي در آينده دارد.لذا معظم له در جاي ديگر مي فرمايد: «تا بانگ لا اله الا الله و محمد رسول الله بر جهان طنين نيفكند مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستيم » و يا مي فرمايد «راه ما آن زمان تمام مي شود كه همه احكام اسلام پياده شود» البته لازمه چنين نگاه جامع به اسلام بستگي به تلقي آدمي از قلمرو و گستره فقه اسلامي دارد چنانكه امام خميني (ره) در اين مورد مي فرمايد: (3) «حكومت در نظر مجتهد واقعي فلسفه عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است.حكومت نشان دهنده جنبه عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي و سياسي

و نظامي و فرهنگي است.فقه تئوري واقعي كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است...حوزه ها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهياي عكس العمل مناسب باشند.» با توجه به چنين نگاه عظيم به فقه اسلام حضرت ايشان مي فرمايد: «خودتان را براي يك مبارزه علمي و عملي بزرگ تا تحقق همه اهداف بزرگ انقلاب اسلامي آماده نمائيد» .بنابر اين بعد از هزار و چند صد سال امام خميني (ره) به پيروي از رسول اكرم (ص) و حضرت امير و فرزندان بزرگوار او عليهم السلام با توجه به همه ابعاد و مراتب علمي و فكري اسلام و همچنين تمام ابعاد فردي و اجتماعي و حتي جهاني آن با تاسيس حكومت اسلامي، اين دين بزرگ و جامع را از تجزيه اي مصيبت آفرين در طول تاريخ گذشته جوامع اسلامي از مسخ و تجزيه و تحريف برخي متفكران كج انديش و نامتعادل و نيز سلاطين و خلفاي خود كامه گذشته و همچنين يورش موذيانه استعمار و تهاجم بزرگ غرب در دو سده اخير رهائي بخشيده و با يك انقلاب عظيم علمي و عملي بي سابقه، موفق گشت علي رغم موانع بسيار سترگ فكري و تاريخي داخلي و خارجي، چهره واقعي اسلام را به جهانيان ارائه نمايد و به اين وسيله باعث احياي اين دين بزرگ و موجب بيداري جهاني در ميان امت بزرگ اسلامي و بلكه جهان غير اسلامي مي گردد و بر خلاف همه انقلاب هاي بزرگ جهان معاصر در دو سده گذشته تا كنون كه صبغه

اي كاملا ناسوتي و مادي داشته و به اين جهت علي رغم ايجاد تحولاتي بزرگ در زندگي غريبان دستخوش بحراني فراگير در همه ابعاد فكري، سياسي، اخلاقي و حتي زيست - محيطي گشته است موفق به تاسيس و ايجاد انقلابي الهي - انساني و ما بعد الطبيعي و در عين حال واقع بينانه كه سخت مورد نياز جهان بحران زده كنوني است گردد.البته چنين واقعه اي هم در گذشته جوامع اسلامي و هم در جهان غرب و معاصر جز در مقايسه با تاريخ صدر اسلام پديده اي منحصر بفرد و بي سابقه است. به نحوي كه اين مسئله و ويژگي ممتاز، اين انقلاب را از تمام انقلاب هاي مذكور ممتاز و متمايز مي سازد.و اين خود در واقع «انقلاب در انقلاب » به معناي رايج و متداول آن است.حقيقتي كه بسياري از تئوريسين هاي پديده انقلاب در غرب در فهم و تحليل ماهيت معنوي انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام خميني (قدس سره) هنوز بعد از 20 سال متحير و مبهوت مانده اند و تا كنون هيچيك از آنها موفق به فهم ماهيت منحصر بفرد آن نگرديده اند.بزرگترين ويژگي اين انقلاب در ساحت نظر و تفكر برخاسته از اعتقاد آن به «هماهنگي و ارتباط متعادل ميان جهان ماور الطبيعه و طبيعت و در نتيجه اعتقاد به هماهنگي سازنده ميان وحي الهي و عقل انساني » است، در حالي كه در جهان غرب هم در ديانت و تمدن «يهود» و هم «يونان و روم » و همچنين در «تفكر و تمدن قرون وسطي » و «عصر جديد» انگيزه نهائي هر تحول و انقلابي كه منجر به

ايجاد تمدنهاي دوره هاي تاريخي مذكور گرديد همه با وجود پاره اي اختلافات اساسي بر اساس «اعتقاد به نوعي تعارض ميان خدا و انسان و نيز جهان ماور الطبيعه و طبيعت » تحقق يافته است به نحوي كه يا مانند دوره قرون وسطي با اعتقاد نا متعادل به اصالت يكسويه جهان غيب و فراموشي و حتي تحقير حقوق انسان ها و استفاده از مواهب جهان طبيعت منتهي به «استبداد ديني » قرون وسطي و يا در واكنش نسبت به اين تمدن نامتعادل منجر به تاسيس و ايجاد تفكر و تمدن اومانيستي عصر جديد كه مبتني بر انديشه «اصالت وجود بشر و جهان طبيعت در برابر خدا و عالم ماور الطبيعه » است گرديد.كه حاصل آن در حال كنوني چيزي جز پيشرفتي نامتعادل و بحران زا نمي باشد.به اين علت همه تحولات بزرگ غربي در عصر جديد از انقلاب انگليس در 1688 تا انقلاب و استقلال آمريكا و نيزانقلاب كبير فرانسه در سال 1789 و تحولات ديگر ملل غرب در قرن نوزده و همچنين انقلاب اكتبر ماركسيستي روسيه در 1917 همه صبغه اي ضد ديني و يا غير ديني و در نتيجه ماهيت و غايتي كاملا مادي و ناسوتي و بشري داشته اند.با توجه به مطالب مذكور جهان غرب يا دچار افراط قرون وسطي و انديشه «جبر» در برابر كليسا و ديانت مسيح (ع) بوده و يا دستخوش انديشه «آزادي » و «تفويض » سرسام آور و لجام گسيخته عصر جديد گرديده است چنين عدم تعادل و اعوجاج بنيادي كه همه از انديشه و اعتقاد به عدم تطابق وحي الهي با معرفت انساني ناشي مي شود

و در جهان و تمدن گذشته اسلامي نيز به صورتهاي خاص خود بعد از حكومت علي (ع) و شهادت امام حسين (ع) تا وقوع انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام هم در عرصه تفكر و اعتقاد كلامي و همچنين در ساحت حكومتهاي سياسي وقت تحقق داشته است جز در تفكر عده معدودي از علماي اصيل اسلامي و خصوصا شيعي كه تنها موفق به فهم همه مراتب و ابعاد فكري اسلام گشتند اما همين گروه معدود نيز در ساحت تحقق عيني و عرصه واقعيت به علت وجود حكومتهاي جائر قادر به تحقق ابعاد سياسي و حكومتي ديانت بزرگ اسلام نگشتند. پي نوشت ها: 1. قرآن كريم، سوره فصلت، آيه 53. 2. ولايت فقيه، امام خميني (قدس سره)، ص 27. 3. صحيفه نور: ج 21 به نقل از فصلنامه حضور دوره دوم زمستان 1373، شماره 9. منابع مقاله:

جرعه جاري، باوند، نعمت الله ؛

عدالت اجتماعي

عدالت اجتماعي در يك نظام عادلانه كه در آن حقيقتا هيچ ظلم و اجحافي نسبت به هيچكس صورت نميگيرد،انسان تنها از اجراي عدالت است كه ميترسد.ترس او از اين خواهد بود كه مبادا خطائي مرتكب شود كه مستحق مجازات گردد.اينست كه ميگويند ترس از خدا در نهايت امر بر ميگردد به ترس از خود،يعني به ترس از تخلفات و جرائم خود. منابع مقاله:

پيرامون انقلاب اسلامي، مطهري، مرتضي؛

مبارزه با سلطه و استبداد در انقلاب اسلامي

مبارزه با سلطه و استبداد در انقلاب اسلامي در واقع اين نظرات، انقلاب را به عنوان تحولي جدا از مجموعه روند تحولات سياسي و اجتماعي ايران مطرح مي كنند. بدون آنكه لازم بدانند بين مبارزات سال هاي 57 1356 و تاريخ معاصر جامعه ايران پلي بر قرار نمايند. از نظر آنها صرفنظر از آنكه قبلا بر، و در ايران چه مي گذشته، مي توان چرايي پيدايش انقلاب را صرفا در تحولات 10 و حداكثر 15 سال آخر رژيم پيدا نمود. نظري كه ما در اينجا قصد طرح آن را داريم درست عكس اين بينش است. بنظر ما بدون درك كل تحولات سياسي اجتماعي و مذهبي معاصر ايران، نه تنها نمي توان به علل پيدايش انقلاب اسلامي پي برد، بلكه ما حتي قادر نخواهيم بود مسائل ساده تري، نظير علل نارضايتي از رژيم شاه، را به درستي و به صورتي واقع بينانه درك نماييم. بنظر ما نمي توان بين ايران سال 1356 و ايران سال 1350، بين ايران سال 1350 و ايران سال 1345 خط و مرزي كشيد و نتيجه گيري نمود كه تا سال 1350، يا 1345 در مجموع امور مرتب و با كم و زيادش بجلو مي

رفته، اما به يكباره در سال 1355 يا 1356 يا حتي در سال 1342 شاه مرتكب اين سياست يا آن تصميم گيري، اين خطا يا آن اشتباه مي شود، اقتصاد آنطور مي شود يا تورم چه مي شود و يكباره شيرازه نظام از هم مي پاشد. به نظر ما آنچه در سال 1356 اتفاق مي افتاد، ريشه در سال 1345 دارد و ريشه در سال 1340 دارد و به يك كلام ريشه در دل تاريخ معاصر ايران دارد. نمي توان بين ايران 1345 با ايران 1350 يا حتي 1340 خطي كشيد و مرزي ايجاد نمود و تصور نمود كه ما قادر هستيم ايران را در سال 1350 به درستي بررسي كنيم بدون آن كه نيازي داشته باشيم كه بدانيم ايران پنج سال قبلش يا 10 سال قبلش چگونه بوده و در آنچه مي گذشته است . آنچه كه ما در سال 1350 مي بينيم نتيجه و محصول ايران سال 1340 بلكه ايران 1320 و حتي قبل از اينها مي باشد. صد البته كه نشان دادن ايران 1350 از ميان آثار و بقاياي رنگ رو رفته و بهم ريخته سال 1340 و 1330 امري مشكل و پيچيده است. روشن است كه نشان دادن اينكه آنچه كه در ايران در سال هاي 57 1356 رخ مي دهد ريشه در سرتاسر 37 سال سلطنت محمد رضا شاه دوانده است (اگر نگوييم ريشه ها حتي عميق تر از اين هم مي روند) به مراتب سخت تر و كاوشي بنيادي تر است تا اين كه بگوييم ريشه ها در اين است كه شاه سريع كشور را مدرنيزه نمود، يا چون

بهاي نفت چهار برابر شد، يا چون شاه پشت به اسلام كرد، يا چون امپرياليزم دچار بحران شده بود يا نقاب عوض كرده بود و يا چون تضاد بورژوازي ملي با بورژوازي كمپرادور ابعاد گسترده اي پيدا كرده بود و تورم و گراني، بيكاري فقر و... زحمتكشان را ديگر عاصي نموده بود آنها سر به طغيان برداشتند. نه تنها بين تحولات ايران سال 1356 با تحولات و ساختارهاي سياسي اجتماعي ايران 1330 نمي توان خطي كشيد، بلكه بين مبارزات سالهاي 57 1356 و مبارزاتي كه قبل از آن بر عليه رژيم سابق صورت مي گرفته نيز نمي توان مرزي ايجاد نمود. مخالفت با رژيم شاه نه تنها در سال 1356 وجود داشته بلكه در سال 1346 هم بوده و ده سال قبل از آن در سال 1336 هم وجود داشته. اين طور نبوده كه مخالفت با رژيم از زمان بخصوصي مثلا از سال 1342 يا 1345 بوجود بيايد. اين طور نبوده كه تا قبل از سال 1356 خبري نبوده و يكباره در آن سال است كه سياستهاي گذشته ميوه شان مي رسد: نرخ تورم از دست بدر مي رود، هزينه ها سرسام آور مي شوند، امپرياليزم دچار بحران مي شود، فساد و فحشا و بي ديني غوغا مي كند و خلاصه مردم به خيابانها ريخته، زحمتكشان اعتصاب كرده و دانشجويان اعتراض بپا مي دارند. سكوت و آرامشي كه قبل از سال 1356 بنظر مي رسد، در ايران وجود داشت، سرابي بيش نبود، آتشي به زير خاكستر بوده. ما كافي است فقط نگاهي به شمار زندانيان سياسي بياندازيم. در طي ده سال آخر رژيم شاه تعداد

زندانيان سياسي كشور از كمتر از يكصد نفر در سال 1346 به حدود 5000 نفر در سال 1356 مي رسد. ما نبايستي بخود ترديدي راه دهيم كه نه تنها در سال 1356 بلكه در هر مقطع ديگري در طول رژيم شاه، بالاخص از سال 1332 به بعد، اگر شرايط مساعدي بوجود مي آمد اكثريت جامعه راي به مخالفت با حكومت مي دادند. كودتاي 28 مرداد در سال 1332 كه در آن شاه مجبور مي شود حاكميت خود را صرفا به كمك كودتا و كاربرد قواي نظامي تثبيت نمايد، خود بهترين دليل فقدان پايگاه مردمي آن رژيم است. بعد از كودتا رژيم مطلقا اجازه اي به مخالفين نداد. بر حسب ظاهر بنظر مي رسيد تلاطم سياسي سال هاي بعد از سقوط رضا شاه، تظاهرات و درگيري هاي خياباني، اعتصابات و كابينه هايي كه بعضا بيش از چند هفته دوام نمي آوردند، عمرشان بپايان رسيده و «آرامش» در ايران برقرار گرديده. اما نزديك به 7 سال بعد كه بنا به دلايلي رژيم مجبور به كاهش فشار مي گردد. امواج مخالفتها به يكباره از بازار، دانشگاه، مدارس و اصناف سر بيرون مي آورد. ظرف كمتر از چند هفته به دعوت مخالفين رژيم، جمعيتي نزديك به 80 هزار نفر از مردم پايتخت در ميدان جلاليه (پارك لاله فعلي) اجتماع مي كنند. در سال 1342 رژيم صرفا با استفاده وسيع از قواي نظامي قادر مي شود حاكميت خود را حفظ كند. چهار سال بعد، در سال 1346، به مجرد آنكه رژيم بطور ضمني اجازه مي دهد، صدها هزار نفر در مراسم تشييع جنازه غلامرضا تختي مخالفت خود را با آن

ابراز مي كنند. (1) پيشتر از همه اينها در سال 1331 مردم با قيام گسترده حكومت مورد تأييد شاه را وادار به كناره گيري مي كنند. مخالفتي هم كه ما در سال 1356 شاهدش هستيم چيزي جداي از اين زنجيره نيست. در اين سال اتفاق خاص و خارق العاده اي نمي افتد. نه «سرمايه داري جهاني دچار بحران مي شود» ، نه «امپرياليسم نقاب عوض كرده» و طرحي نو در مي اندازد، نه «تضادهاي دروني رژيم وابسته بورژوازي كمپرادور به نقطه انفجار مي رسد» . نه «گراني، بيكاري، فقر، تورم و... كمر زحمتكشان را دولا نگه مي دارد» ، نه «اصلاحات غرب گرايانه و مدرن شاه شتاب بيشتري مي گيرد» و نه «سياستهاي ضد ديني رژيم ابعاد گسترده تري پيدا مي كند» . آنچه كه در اين سال اتفاق مي افتد، بشرحي كه در فصول بعدي خواهيم ديد، صرفا اين است كه رژيم اجازه مي دهد مردم ولو بطور نسبي نفسي بكشند. همانطور كه در سال هاي 40 1339، 1342، 1346 چنين فرصتي پيش مي آيد. يا ما بايد قائل به اين باشيم كه رژيم شاه علي الاصول از حمايت و پشتيباني لازم برخوردار بوده است و اين فوران مخالفت ها كه ما در اين مقاطع مشاهده مي كنيم ناشي از معضلات و بحرانهاي اقتصادي بوده كه به دليل ماهيت وابسته رژيم به امپرياليزم جهاني متناوبا بدان دچار مي شده، و يا بايد بپذيريم كه رژيم شاه علي الاصول رژيمي بوده كه از حمايت مردم برخوردار نبوده و صرفا با تكيه بر قواي نظامي حكومت مي نموده و لذا هر بار كه فرصتي پيش مي

آمده اين آتش زير خاكستر راهي به بيرون مي يافته است و ما شاهد بروز نارضايتي در آن مقاطع مي شده ايم. اگر قائل به اين باشيم كه مخالفت با رژيم شاه يك جريان ممتد و پيوسته بوده كه همواره وجود داشته (صرفنظر از اينكه اوضاع و احوال اقتصادي كشور چگونه مي بوده) لاجرم با اين سؤال بنيادي روبرو مي شويم كه: علت اين نارضايتي و ريشه اين عدم محبوبيت در كجا بوده است؟ پاسخ اين سؤال در حقيقت پاسخ ما به چرايي انقلاب است. قبل از پرداختن به پاسخ، ما مجبور هستيم دو سؤال يا اشكالي كه نظريه ممتد بودن مبارزه با آنها مواجه مي شود را مطرح نماييم. اشكال اول، كه شايد بتوان گفت از بعد تاريخي مي باشد، اين است كه آيا همواره يك يا چند علت ثابت بوده كه باعث نارضايتي از رژيم مي شده؟ به عبارت ديگر و از ديد تاريخي چگونه مي توان ادعا نمود كه نارضايتي از رژيم همواره وجود داشته و هيچگاه، در طول 37 سال سلطنت شاه، اين عنصر نارضايتي تغيير نكرده بوده باشد؟ اشكال دوم، كه از ديدگاه جامعه شناسي مطرح مي شود، اين است كه قشر يا اقشار اجتماعي كه ناراضي، و مخالف با رژيم بشمار مي آمدند آيا همواره ثابت بوده اند؟ آيا همواره يك يا چند قشر بخصوص بودند كه با رژيم مخالفت مي كردند؟ اگر فرض كنيم كه قشر دانشجو يا طبقه كارگر يا نهاد روحانيت در دهه 1320 يعني اولين سال هاي حكومت شاه، به هر دليلي، مخالف او بوده اند، آيا در دهه هاي 1330، 1340 و 1350 هم

باز همين اقشار بودند كه با رژيم مخالفت مي نمودند؟ آيا وضعيت اجتماعي اقشاري كه با رژيم شاه مخالفت مي نمودند طي 37 سال سلطنتش ثابت مي ماند و در نتيجه مخالفتشان هم تغييري نمي كند؟ آيا انگيزه اين اقشار در مبارزه با، و نارضايتي از رژيم در دهه 1320 همان بوده كه 30 سال بعد در دهه 1350 شاهد آن هستيم؟ در يك كلام، آيا جامعه ايران جامعه اي منفك، مسدود و ساده اي مي بوده كه در آن تغيير و تحولي صورت نمي گرفته و قشر يا اقشاري كه مخالف حكومت بوده اند همواره در همين وضع مي مانده اند؟ يك بررسي اجمالي از روند مبارزه با رژيم شاه اولا مسئله ممتد بودن مبارزه را روشن مي كند . ثانيا ما را قادر مي سازد تا بتوانيم دو ايراد فوق را تا حدودي پاسخ دهيم. در سال هاي اوليه حكومت شاه، حزب توده مخالف اصلي رژيم بشمار مي آمد. جدا از اين حزب، جريان ديگري كه مجموعه اي بود از برخي مالكين و سران عشاير و ايلات، عناصر نسبتا ليبرال و مشروطه خواه (كه بعضا تعلق به خانواده هاي ملاكين داشتند و نوعا از بقاياي نهضت مشروطه خواهي بشمار مي آمدند) و بالاخره بعضي از تحصيل كردگان و تكنو كرات هاي از اروپا برگشته نيز در رديف مخالفين دربار به حساب مي آمدند. وجه اشتراك اين مجموعه نامتجانس اين بود كه غالبا در زمان رضا شاه مورد غضب قرار گرفته يا از مملكت گريخته و يا در گوشه اي در داخل به كنج عزلت خزيده بودند. نگراني عمده آنها و هم و غم

اصليشان اين بود كه مبادا ديگر بار رضاشاهي پيدا شود. از اواخر دهه 1320 و اوايل دهه 1330 با اوج گرفتن مبارزات ملي شدن صنعت نفت، مليون مركز مخالفت با رژيم مي شوند. در اواخر دهه 1330، عناصر مذهبي تر جبهه ملي تحت عنوان «نهضت آزادي» ، پرچم مخالفت را به دوش مي كشند. با ظهور امام (ره) و قيام 15 خرداد، قم و روحانيت كانونهاي اعتراض در برابر رژيم مي شوند. از اواخر دهه 1340 تا چند سال بعد از آن گروههاي معتقد به مبارزه مسلحانه رژيم را به مبارزه مي طلبند و در اوايل دهه 1350 دكتر شريعتي و حسينيه ارشاد سمبل مخالفت با رژيم هستند. در اين ترديدي نيست كه آنچه حزب توده در سر داشت با آنچه كه «نهضت آزادي» معتقد بود فرسنگها فاصله است، در اين شكي نيست كه بين آنچه مليون و دكتر مصدق درصدد ايجادش بودند، با آنچه كه امام اعتقاد داشتند بايد بوجود آيد، تفاوت هاي بنيادي هست. در اين ترديدي نيست كه هدف شريعتي از مبارزه با رژيم با هدف چريك هاي فدايي خلق يكسان نبود. تفاوت بين اين جريانات روشن تر از آن است كه كسي بتواند آنها را حتي بطور تقريب در كنار يكديگر قرار دهد. مقصود ما هم صرفا اين است كه نشان دهيم رژيم شاه همواره مورد اعتراض و مخالفت بوده و استمرار مبارزه بر عليه او، اگر چه بر حسب ظاهر غريب و ثقيل مي نمايد، اما در عرض 37 سال سلطنتش، همواره به شكلي وجود داشته است. اما اينكه آيا اين مبارزه از نظر جامعه شناسي ثابت بوده اند و

آيا اجتماع ايران طي آن 37 سال، اجتماع ثابت و لايتغيري بوده است، البته كه اينطور نبود. نارضايتي از رژيم و تداوم مبارزه نبايد به معناي سكون اجتماعي جامعه ايران در زمان شاه سابق تلقي شود. صد البته كه جامعه در حال تغيير و تحول بود. اين تغيير و تحول به بهترين وجه خود در ميان اقشار و گروه هاي اجتماعي كه به مبارزه بر عليه رژيم بپا مي خواستند متبلور است. كافي است ما به ليست جريانات مخالف رژيم شاه كه در مقاطع مختلف عمر اين رژيم ظاهر شدند مجددا نگاهي اجمالي بيافكنيم. اگر از نظر بافت اجتماعي، مخالفين رژيم را در دهه 1320 و 1330 نوعا توده اي ها و ملي گرايان تشكيل مي دادند، در دهه 1340 و 1350 اين بافت دگرگون مي شود . جمع زندانيان سياسي توده اي، نهضت آزادي و جبهه ملي از اواخر دهه 1340 ما اساسا زنداني سياسي بجز مليون و توده اي ها نداريم، در اواسط دهه 1350 درصد اين نوع زندانيان سياسي به كمتر از 2 درصد كاهش مي يابد. اگر در دهه 1320 و 1330 مخالفين غير توده اي نوعا از بازاري ها، اصناف و كسبه، رجال ملي مذهبي، روحانيت مرتبط با مليون و عناصر مشروطه خواه و اصلاح طلبي كه بسياري از آنها تعلق به قشر مرفه جامعه دارند تشكيل مي شد، در دهه 1340 و 1350 هم به لحاظ آنچه كه ما در جامعه شناسي به آن تقسيم بندي عمودي مي گوئيم و هم از نظر تقسيم بندي افقي در طيف مخالفين شاهد تغييرات قابل ملاحظه اي هستيم. به لحاظ عمودي مركز

ثقل اجتماعي زندانيان سياسي در كل به سمت طبقات متوسطتر جامعه تمايل پيدا مي كند. به لحاظ افقي نيز طيف مبارزين به مراتب گسترده تر شده و شامل اقشار دانشجويي، روحانيون، زنان، كارگران، تحصيل كردگان دانشگاهي، معلمين، بازاري ها و محصلين مي شود . به همين ترتيب جهان بيني و ديدگاه هاي سياسي طيف مخالفين هم تغيير مي كند اگر در دهه 1320 و 1330 صحبت از پارلمانتاريسم و مشروطه خواهي است، و مبارزه با رژيم در چارچوب قانون اساسي انجام مي گيرد، در دهه 1340 و 1350 صحبت از تغييرات بنيادي، به زير كشيدن رژيم، خلق جامعه توحيدي بي طبقه، ايجاد مبارزه مسلحانه توده اي، جنگ چريكي شهري، پيكار با امپرياليزم و بالاخره انقلاب است. به سخن ديگر، اين درست است كه جامعه در حال تغيير بوده، اقشار و گروه هاي كهن از بين مي رفتند و لايه هاي جديد بوجود مي آمدند. اين درست است كه ما، به عنوان مثال، از آن قشر اجتماعي مشخص و از نظر سياسي مهم، كه نوعا وابسته به مالكين بودند، و در قالب عناصر و جريانات ليبرال اريستوكرات در دهه 1320 بخش عمده اي از جريانات سياسي كشور را تشكيل مي دادند، در دهه 1330 كمتر اثري مي بينيم. اين درست است كه ما از قشر مهم سياسي ديگر يعني نخبگاني كه در دوران رضاشاه به اروپا اعزام شده و در ژنو، لوزان، سوربن و لندن حقوق و علوم سياسي تحصيل كرده و با سقوط رضاشاه در دهه 1320 به مخالفت با قدرت گيري مجدد دربار و بازگشت استبداد نوع رضاشاهي مي پردازند در دهه 1340 كمتر

اثر و حضور سياسي مي بينيم. اين درست است كه از نهضت آزادي و جبهه ملي كه در دهه 1330 و اوايل دهه 1340 بخش عمده اي از اردوگاه مخالفت با رژيم را تشكيل مي دادند در دهه 1350 كمتر اثر و حضور سياسي مي بينيم. اما اين نيز درست است كه جاي آن اقشار و جريانات و حركت ها را اقشار و گروه هاي تازه با افكاري جديدتر مي گيرند. در ماهيت و وجود اين تغييرات بحثي نيست، حرف اصلي در اين است كه عليرغم تفاوت هايي كه اين اقشار با يكديگر دارند، چه به لحاظ پايگاه اجتماعي و طبقاتيشان و چه به لحاظ جهان بيني و ديدگاههاي عقيدتي شان، در يك وجه بنيادي جملگيشان مشتركند. و سؤال اساسي در اين است كه آن وجه اشتراك چه بوده است؟ علتي كه در طول 37 سال سلطنت شاه سابق همواره ثابت مي ماند و باعث مي شود تا تحصيل كردگان و روشنفكران در دهه 1350، به عنوان مثال، همانقدر از حكومت او بري باشند كه اسلاف آنها در دهه 1320 از شاه و دربارش بيزار بوده اند، تا بازاري ها در دهه 1350 همانقدر از حكومت او دل ناخشنود باشند كه پدرانشان در دهه 1320 بودند، محصلين و دانشجويان در دهه 1330 همانقدر نسبت به رژيم او مخالف باشند كه در دهه 1350 بودند، چه مي بوده است؟ آن كدام سبب بود كه باعث مي شد تا مخالفت و نارضايتي در كل جامعه از رژيم پهلوي در دهه 1350 همانقدر گسترده باشد كه 30 سال قبلش بود؟ به زعم ما آن وجه اشتراك و آن

سبب بنيادي باز مي گردد به ماهيت سياسي و شكل حكومتي رژيم پيشين. اين ماهيت است كه باعث مي گردد تا عليرغم تغيير و تحولات اقتصادي و اجتماعي بعضا عميقي كه ظرف قريب به 40 سال در حكومت شاه صورت مي گيرد، عنصر مخالفت، و نارضايتي از رژيم او همواره ثابت بماند و صرفا از نسلي به نسلي ديگر منتقل شود. وقوع تحولات و يا حتي به تعبيري اصلاحات و پيشرفت هاي اقتصادي و تغييرات اجتماعي در عرض 37 سال سلطنت شاه، نبايستي مانع از آن شود كه ما ابعاد ديگر حكومت او را تشخيص نداده يا از آن غافل بمانيم. ابعادي همچون ساختار سياسي، ميزان مشاركت مردم در اداره كشور، آزادي اجتماعات، مطبوعات و رسانه هاي گروهي، تحمل مخالفين و ناراضيان، رعايت قانون و برخورداري از امنيت فردي و اجتماعي... اگر از ديد اقتصادي و اجتماعي تغيير و تحولاتي رخ داده بود از نقطه نظر سياسي كمترين حركتي صورتي نگرفته بود. از يك جهت شايد بتوان ماهيتي دوگانه براي رژيم شاه قائل شد. از يك سو برخي از نمودهاي ترقي و پيشرفتهاي اقتصادي در آن به چشم مي خورد: صنايع مدرن، پروژه هاي پيشرفته، ساختمانهاي مجهز و مدرن، ارتشي داراي تجهيزات پيشرفته و مدرن ترين جنگ افزارهاي دنيا، مشاركت زنان در امور اجتماعي، (در مقايسه با ديگر كشورهاي عربي و اسلامي) . بفرض كه ما، همسو با طرفداران فرضيه مدرنيزه كردن، اين نمودها را حجتي بر پيشرفت اقتصادي بدانيم، اين تنها يك روي سكه بيشتر نبود. روي ديگر سكه، كه در برخورد ظاهري آشكار نمي شد ساختار سياسي جامعه بود كه به هيچ روي

تغيير و تحول چنداني بخود نديده بود. در واقع از اين روي، ايران «مدرن» محمد رضا شاه با ايران عقب مانده ناصرالدين شاه يكصد سال قبل از آن تفاوت چنداني پيدا نكرده بود. اگر در اولي (قاجار) ظل الله سلطان صاحبقران بر جميع شئونات مملكت فرمان مي راند، در دومي نيز اوامر خدايگان شاهنشاه آريامهر بر هر امر ريز و درشت مملكتي مي بايستي شرف صدور يابد. اگر در اولي ذات اقدس همايوني بر اين قرار مي گرفت كه كدام سياست اعمال و كدام تدبير به اجرا درآيد، به چه كس خلعت بخشيده شود و كه مغضوب واقع گردد، و چه كس امام جمعه، شيخ الاسلام، نايب السلطنه، نقيب السادات، صدراعظم، حاكم، فرمانروا و والي شود، در دومي نيز وزير، وكيل، نخست وزير، استاندار، سفير، سناتور، فرماندهان نظامي و انتظامي و امرا بر اساس منويات ملوكانه عزل و نصب مي شدند. اگر شاهان قاجار تصميم مي گرفتند كه كدام امتياز داده شود و از كه قرضه خارجي دريافت گردد، تشخيص و تصميم اينكه ايران داراي نيروگاه اتمي شود يا هواپيماي كنكورد و توربوترن خريداري شود، از كدام كشور چه چيز خريداري شود و با كدام شركت خارجي قرارداد بسته شود بر عهده اعليحضرت بود. اگر در عصر قاجار حكومت خود را سايه خدا و حاكم مطلق العنان «رعيت» مي ديد، شاه نيز سلطنت را موهبتي الهي مي دانست كه به وي تفويض شده بود تا هر طور كه اراده مي نمود بر «مردمش» و «ملتش» حكم راند. همانند حكام و سلاطين عهد قاجار، آنچه شاه مي انديشيد لاجرم حقيقت مطلق و مطلق حقيقت بود. بهترين

تدبيرها و سياست ها عبارت بود از آنچه اعليحضرت انديشيده و اراده مي نمودند. مابقي ايران صرفا گوش به فرمان و وظيفه اي جز اطاعت از اوامر ملوكانه نداشتند. ابعاد تاريخي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي، منطقه اي و بعضا جهاني، هر فرمان، هر تصميم، هر نطق و هر پيام معظم له هفته ها در مطبوعات و رسانه هاي گروهي براي مردم شكافته شده و تحليل مي گرديد. اگر شاهان قاجار بواسطه نقششان، كه سايه خدا بر سر ملت بود، لاجرم بهترين احكام و تدبيرها را اجرا مي كردند، اعليحضرت نيز بهترين اقتصاددان، برنامه ريز، استراتژيست، سياستمدار، متخصص در امور نفتي و روابط بين المللي و توسعه و كشاورزي و... در سطح كشور (اگر نه در سطح جهان) بودند. و بالاخره اگر مخالفين سلطان صاحبقران مشتي بابي، بي دين و اجنبي بشمار مي آمدند، مخالفين اعليحضرت نيز جمعي مرتجع، مزدور بيگانه، عوامل استعمار، خائن به ملت و كشور، خرابكار و تروريست بيش نبودند. اگر لعاب و لايه هاي بروني پر زرق و برق ايران «مدرن» عصر محمد رضا شاه را مختصر تراشي مي داديم، پيكره اصلي اليگارشي و بافت سياسي آن تفاوت چنداني با ايران عصر قاجار نداشت . طي اين يكصد سال قدمي در راه رفورم سياسي برداشته نشده بود. مشاركت سياسي مردم و دخالت آنها در امور كشور و تعيين سياست ها در عصر پهلوي همانقدر ناياب و نادر بود كه در عصر قاجار. بي نقشي و عدم دخالت مردم بر شئونات اصلي كشور عملا در هر دو عصر يكسان بود. مردم نسبت به ساختار سياسي حكام در عصر پهلوي همانقدر بي تفاوت، بي

علاقه و بعضا متنفر و از آن روي گردان گشته بودند كه در اواخر عصر قاجار ما شاهدش هستيم. بهترين مدعاي تشابه سياسي دو نظام واكنشي است كه توده مردم نسبت به هر دو آنها سرانجام نشان مي دهند. استبداد سياسي، خفقان، مطلق العنان بودن شاه و دربار و حكام و نامحدود بودن اختياراتشان، فقدان قانون و امنيت فردي، دخالت و نفوذ بيگانگان بر امور كشور، جلوگيري و قلع و قمع هر فكر و انديشه اي كه حكومت آن را نمي پسنديد يا به مصلحت نمي دانست، عوامل اصلي شدند كه حركت و اعتراض بر عليه نظام قاجار را در قالب نهضت مشروطه پديد آوردند . هدف اصلي آن انقلاب هم، صرفنظر از آنكه در عمل چقدر موفق گرديد، در يك جمله عبارت بود از برقراري حكومت قانون در جامعه تا هر عمله و اكراه حكومت بي مهابا بر جان و مال و ناموس مردم حاكم نباشند. نه آن انگيزه ها و نه اين هدف چندان بدور از عوامل نيستند كه باعث پيدايش انقلاب اسلامي شدند. به لحاظ رهبري حركت هم در هر دو نهضت تشابه به چشم مي خورد. در هر دو آنها روحانيون بيدار به همراه طيفي از روشنفكران نقش عمده را بر عهده داشتند. به سخن ديگر، عليرغم پيدايش افكار و انديشه هاي تازه و نهضت بيدارگرانه اي كه از اواخر قرن نوزدهم در ايران ظاهر مي شود، هيچ گونه رفورم و تغيير بنيادي سياسي صورت نمي گيرد . ساختار سياسي جامعه ايران در ربع آخر قرن بيستم همانقدر دست نخورده، متحجر و اصلاح نشده است كه يك قرن قبل از آن

در ربع آخر قرن نوزدهم بود. دردها، تألمات، اميال و آرزوهاي سياسي بخش عمده اي از مردم بالاخص تحصيل كردگان و روشنفكران جامعه در هر دو عصر عليرغم گذشت يكصد سال چندان از هم فاصله ندارد. لذا چندان دور از واقعيت نرفته ايم اگر ادعا كنيم كه انقلاب اسلامي حركتي بود براي بر هم زدن و زير و رو كردن ساختار كهنه و در انداختن طرحي نو. پي نوشت: .1 مرحوم غلامرضا تختي يك قهرمان كشتي بود كه از محبوبيت فراواني در بين مردم برخوردار بود. جدا از قهرماني و خصوصيات ديگر دليل عمده محبوبيت او اين بود كه به عنوان يك شخصيت مخالف رژيم و مرتبط با مليون شناخته مي شد. منابع مقاله:

مقدمه اي بر انقلاب اسلامي، زيبا كلام، صادق ؛

نفي وابستگي در انقلاب اسلامي

نفي وابستگي در انقلاب اسلامي تا سال 1977 مخالفين داخلي شاه، متفرق بودند. حركت هاي چريكي محدود دهه 1970 مصممانه توسط ساواك كشف و خنثي شدند. نتيجه اين شد كه روحيه مخالفين قديمي در هم شكسته شد و تقريبا از لحاظ سياسي خلع سلاح شدند بسياري از طرفداران سابق مصدق مشاغل دانشگاهي گرفتند و غير مستقيم به حكومت مي تاختند با اينهمه هنوز از فشار دولت در امان نبودند. در قبال اين حركت روشنفكري، بجز در جنبش چريكي چيزي از درون بروز نكرد. براي مثال، مساجد، بخصوص بين سالهاي 1973 و 1976، زماني كه نيروهاي امنيتي دولت در نهايت بي رحمي عمل مي كردند، فعاليت محدودي داشتند. در مدارس ديني، براي سخنراني هاي عمومي محدوديتهايي وضع شده بود و به طور متناوب، چهار مدرسه كه مركز فعاليت مخالفين تشخيص داده شده بودند، تعطيل

شدند . اين وضع، در سال 1977 هنگاميكه شاه فضاي باز سياسي را عنوان كرد و امكان فعاليتهاي سازماني افزايش يافت و ناراضيان اجازه يافتند تا از مردم درخواست حمايت كنند، آغاز به تغيير كرد. نارضايتي عمومي هميشه بخشي از روش سياسي ايرانيان بوده است. اما در سال 1977 در جريان شدت يافتن توسعه و گسترش و شروع مشكلات اقتصادي و اجتماعي، اين احساس شدت يافت. مؤسسه مطالعات ارتباطات ايران. در اوايل سال 1978، رشد ناآراميها را جمع بندي كرد و مشكلات را بطور جداگانه مشخص ساخت. موضوعات مهمي كه بين كارگران و كشاورزان جرقه زد و آتش نارضايتي را برافروخت عبارت بودند از اقتصاد بيكاري، تورم و در بعضي مناطق كشور فقدان نيازمنديهاي اساسي اجتماعي مانند مدرسه، برق و آب لوله كشي. همچنانكه دولت برنامه هاي بيشتري در زمينه بهداشت، بيمه هاي اجتماعي و آموزش رايگان اعلام ميكرد و تفاوت بين آنچه كه تبليغ ميشد و آنچه كه تحقق مي يافت براي اقشار مياني جامعه روشن مي گرديد، توجه مردم به مخالفين دولت فزوني ميگرفت. افراد بسياري از جوانان، روشنفكران و دانشجويان بعلت روش مستبدانه شاه و فقدان آزاديهاي سياسي رنجيده خاطر شده بودند. از سال 1956 تا 1976 برنامه هاي توسعه، ميزان نوسازي را گسترش بخشيد، اما گروه ناراضيان كشور از 6 درصد به 13 درصد افزايش يافتند. مهمتر اينكه نمايندگان اين قشر بپاخاسته بتدريج نقش هاي مهمي در اداره اقتصادي كه مدام به پيچيدگي مي گرائيد ايفا كردند. دو دگرگوني ديگر در وضع سياسي تمامي طبقات جامعه، اگر چه با اندكي تفاوت، اثر گذاشت . نخست علاقه شاه به گسترش منطقه نفوذ

ايران و تصميم او در زمينه كمك به ضد شورش در عمان و حمايت از پيمان امنيت خليج فارس. نكته دوم مورد توجه خاص مسلمانان مؤمن و معتقد بود . شاه كه بنا به مقتضيات روز عمل مي كرد، پس از تحريم نفتي اعراب در سال 1973 ارسال منظم نفت را به اسرائيل ادامه داد و ايران تنها كشوري بود كه در خاور ميانه چنين عمل مي كرد . اين امر براي چريكهائي كه از سال 1969 در گروههاي مختلف فلسطيني ها آموزش هاي شبه نظامي مي ديدند. مسئله حساسي بود. اعراب افراطي بارها روشن كرده بودند كه كمك آنها به چريكها، در قبال اسرائيل، و ايالات متحده كه از اسرائيل حمايت مي كند، «رفتار درستي» است. هنگاميكه انقلاب ايران پيروز گرديد، آنها بر همبستگي بيشتر خود با برادران مسلمان تأكيد مي ورزيدند . سياست اسرائيل، تأثير معكوسي بر يك جنبه وضعيت سياسي شاه رابطه مخصوصش با ايالات متحده داشت. حتي ايرانيان كه در ساير مسائل با شاه موافق بودند، سياست او را در زمينه كمك به اسرائيل بعنوان نمونه ديگر از وابستگي و تملق گوئي او به امريكا بحساب مي آوردند . بعلاوه، بعلت افزايش بهاي نفت، ورود مشاوران فني خارجي به ايران، بالا رفتن ميزان خريد تجهيزات و جنگ افزارهاي پيچيده، و حضور آمريكائيان در ايران رو به افزايش بود. حضور امريكائيان نيز دليل مهمي بود كه توجه و تمايل مردم را به ناراضيان افزايش ميداد. در حاليكه حضور امريكا، بنظر مي رسيد براي كساني كه سود مي بردند خوب باشد، اما افزايش دائمي آمريكائيان و خانواده هايشان در ايران رفت و آمدشان

در سرتاسر مملكت براي كمك به اجراي برنامه هاي عمراني، بخصوص برنامه هاي مربوط به ارتش، گواه اين امر بود كه شاه يك ملي گراي صادق نيست و همه مشكلات مملكت نتيجه مستقيم دخالت خارجي هاست. اين وضع، با حالت نفرت از بيگانگان كه سنت ايرانيان است كاملا وفق مي دهد. ايرانيان، طي قرنهاي متمادي، مهاجمين خارجي، مثل مغولها و عربها را و نيز مداخلات قدرت هاي بيگانه، مثل بريتانيا و اتحاد شوروي را در ايجاد مشكلات مملكت مقصر دانسته اند. با بكارگيري اين مقولات، جبهه مخالف سازماندهي كرد و ايده ئولوژي خود را سامان بخشيد و با جذب توده مردم، عاقبت جنبش سياسي از چنان قدرتي برخوردار گرديد كه شاه را مجبور به ترك كشور نمود. منابع مقاله:

درون انقلاب ايران، جان. دي. استمپل ؛

نظريه انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني(ره)

نظريه انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني(ره)

انقلاب اسلامي ايران بي شك پديده اي نوظهور در قرن حاضر مي باشد. انقلابي غايت گرا، آرمان گرا، اسلام گرا و عالمگير كه از سوي رهبري فرهمند و بي نظير در جهان اسلام چون امام خميني _ رحمه الله _ هدايت گرديد و تحولي شگرف در عرصه روابط بين الملل و در معادلات سياسي دولت هاي جهان پديد آورد.

امام خميني _ رحمه الله _ انقلابي را بنيان نهاد كه چون تيغي دو لبه، همزمان عليه كمونيسم و كاپيتاليسم به كار گرفته شد.

رهبري انقلاب با هدف مقابله با سلطه ابر قدرت هاي شرق و غرب، ملل اسلامي را با رويكردي مجدد به ارزش هاي اسلامي فرا خواند و با قايل شدن ارتباط مستقيم ميان انقلاب و ايدئولوژي، انقلاب را شرطي لازم و ضروري براي تحقق

آرمان هاي الهي، وسيله اي براي نيل به مقاصد مكتبي و پيوند دادن جامعه بشري به تعالي انساني تلقي نمود و در اين راه در پياده كردن نظريه خويش اهتمام نمود.

در اين رهگذر، ايشان علاوه بر اهتمام به حاكميت آرمان ها و ارزش هاي مذهبي، از هيچ كوششي براي جنبه هاي آزادي خواهانه و استقلال طلبانه نهضت فرو گذار ننمود و بدين ترتيب انقلاب به عنوان وسيله اي براي تحقق جمهوري اسلامي مطمح نظر ايشان قرار گرفت.

در اين نوشتار با استفاده از برخي مجلدات صحيفه نور سعي شده است به تجزيه و تحليل رهيافت نظري حضرت امام _ رحمه الله _ نسبت به انقلاب پرداخته شود.

رهيافت نظري حضرت امام خميني _ رحمه الله _ نسبت به انقلاب

در ارتباط با ايجاد تغيير و تحول در سياست و اجتماع، دو راه حل زيرين و زبرين مطرح مي باشد. راه حل زبرين بر اراده هيات حاكم و راه حل زيرين بر اراده عامه مردم جهت ايجاد تغيير استوار است. هر يك از دو راه حل مزبور نيز مي تواند شامل مصاديق تغييرات ظاهري و تغييرات اساسي يا بنيادين باشد.

انقلاب زبرين يا اصلاح (رفورم) بيانگر تغييرات ظاهري است و كودتا به معناي دست به دست شدن قدرت سياسي در معناي آشكار و تصفيه عناصر رقيب در هيات حاكمه در معناي خزنده از مصادق تغييرات محتوايي زبرين به شمار مي آيد.

در راه حل زيرين، شورش يا قيام بر ايجاد برخي تغييرات جزيي بدون تغيير هيات حاكمه استوار است كه راه حل بنيادين همانا انقلاب است كه بر تحول عميق و اساسي در گروه حاكم، طبقه حاكمه، نهاد هاي سياسي، ارزش

ها و مباني مشروعيت و روابط اقتصادي همراه با مشاركت وسيع توده هاي مردمي مبتني مي باشد. با توجه به اين كه حضرت امام _ رحمه الله _ بين اهداف و وسايل، ارتباطي عميق قايل بودند، باورشان اين بود كه اهداف والا و گسترده و ايده هاي عظيم نيازمند تحمل زحماتي متناسب با ميزان اهميت هدف و مقصد مي باشد.(1) ايشان تحول زيرين را بر تحول زبرين ترجيح مي داد، از آن لحاظ كه خود داراي اهداف و آرمان هاي بزرگ بود.

از اين رو امام راحل _ رحمه الله _ حركتي را با اهميت و ارزشمند مي دانست كه از متن جامعه برخاسته و بر اساس خواست ها و تقاضاها و اراده مردم شكل گرفته باشد.(2) بنابر اين ديدگاه ايشان نسبت به انقلاب ديدگاه حد اكثر گرا است كه تحولي شگرف در تمامي ساخت ها و كاركرد هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و ايدئولوژيك را در تحقق آن لازم مي داند و اين در حالي است كه طرفداران انديشه حداقل گرا يا تقليل گرا انقلاب را صرفا حركتي براي انتقال و جابه جايي قدرت مي دانند.

البته امام راحل _ رحمه الله _ انقلاب را تنها راه تغيير وضع اجتماعي نمي دانست بلكه قبل از هر چيز معتقد به اصلاح حاكمان از رهگذر پند و اندرز و نصيحت هيات حاكمه از طريق مسالمت آميز بودند و در صورتي كه پند ها و اندرز ها و سپس مجادله ها موثر واقع نمي گرديد در آن صورت راه اصلاح وضع موجود همانا تغيير آن از طريق مقابله با رژيم حاكم و اقدام براي انقلاب عمومي به منظور سقوط

نظام حاكم تشخيص داده مي شد. از اين رو امام خميني _ رحمه الله _ قايل به اعمال قاعده تدرج در مورد اصلاح هيات حاكمه بود يعني در صورتي كه با نصيحت و ارشاد، حاكمان وقت حاضر به تغييرات رفتاري و اصلاح نظام سياسي نمي شدند، آن گاه اقدام رقيبان براي انقلاب، امري اساسي و ضروري تلقي مي گرديد. از نظر بنيانگذار فقيد انقلاب اسلامي اصل، هدايت و اصلاح است. لذا اگر هيات حاكمه بر چنين اصلاح و ارشادي مبادرت ورزيد، هدف تحقق يافته و تنها در صورت تخطي هيات حاكمه از ارزش ها و مباني اسلامي است كه انقلاب جايز بلكه واجب مي گردد.

از اين رو گرچه حضرت امام ايدئولوژي تهاجمي يعني سرنگوني رژيم پهلوي و تلاش براي برقراري ارزش ها و مباني جديد از طريق ايجاد حكومت اسلامي را مد نظر داشتند، ليكن ايدئولوژي تدافعي را راه حل اوليه مي دانستند، بدين معني كه ضمن پرهيز از سرنگوني رژيم وقت كه وجودش ضامن برقراري نظم و امنيت در كشور است، از باب نصيحت به حاكمان اسلامي اهتمام به هدايت آنان در عمل به احكام و مباني اسلام داشتند و علي رغم ناقص دانستن قانون اساسي مشروطيت، از باب قاعده الزام (الزموهم بما الزموا عليه انفسهم) و به منظور نهادينه سازي تعهدات طرف مقابل به آن استناد مي جستند.

سياست حضرت امام _ رحمه الله _ در مقابله با وضع موجود بر مبناي عمل به وظيفه شرعي و تكليف الهي استوار بود و با توجه به اين كه انگيزه قيام را نه براي منافع شخصي يا اميال نفساني كه براي رضاي خداوند مي دانست. بر

اساس آيه شريفه «قل انما اعظكم بواحده ان تقومو الله مثني و فرادي» هم آحاد جامعه و هم كليه گروه هاي اجتماع را به قيام دعوت مي نمود و از اين رو تمامي راه حل هاي فردي و جمعي را در اين ارتباط ضروري مي پنداشت.

به نظر ايشان بايستي اجتماع ابدان و ارواح و همراهي شعار با شعور به عنوان بستر اصلي انقلاب تحقق يابد تا از رهگذر فراگير شدن نهضت در كليه اقشار، حكومت عدل اسلامي ايجاد گردد. به خاطر همين ويژگي بود كه امام امت _ رحمه الله _ براي تحقق هدف مقدس، استفاده از ابزارهاي شرافتمندانه را ضروري مي دانست و با توجه به ماهيت الهي نهضت از اتحاد تاكتيكي با گروه هاي چپ و ماركسيستي سرباز مي زد و اعلام مي كرد كه «ما حتي براي سرنگون كردن شاه با ماركسيست ها همكاري نخواهيم كرد» چرا كه هدف امام صرفا نابودي فيزيكي رژيم و انتقال قدرت از گروهي به گروه ديگر نبود. بلكه مقصد ايشان تحول فكري و روحي جامعه در سطوح فردي و جمعي بود. از سوي ديگر حضرت امام _ رحمه الله _ نه تنها انقلاب را ضروري مي دانستند بلكه بر گسترش دايره آن به ساير كشور هاي اسلامي نيز تاكيد داشتند و بر اساس آيه شريفه «ولتكن منكم امه يدعون الي الخير و يامرون بالمعروف وينهون عن المنكر» خواهان تلاش مردم ام القري براي صدور انقلاب و برقراري حاكميت اسلام در تمامي دنيا بود، ليكن در اين رهگذر نيز قائل به اعمال اصل تدرج بود و راه حل زبرين را براي تحقق اسلام گرايي ناديده نمي انگاشت

بلكه آن را راه حلي اوليه در برپايي ارزش هاي اسلامي تلقي مي نمود. از اين رو با نصايح خود به حاكمان كشور هاي اسلامي و دعوت آن ها به پيش گرفتن خط مشي صحيح اسلامي و حاكميت بخشيدن به احكام الهي ابتدا بر انقلاب زبرين در هيات حاكمه دول اسلام تاكيد داشتند و سپس در صورت عدم هدايت حاكم اسلامي، انقلاب را تنها راه نجات ملل مسلمان و شرطي اساسي براي تحقق ارزش هاي اسلامي مي دانستند.

آن چه از انديشه امام خميني _ رحمه الله _ استنباط مي شود ما را به اين نظريه رهنمون مي سازد كه حضرت امام _ رحمه الله _ بر «بناي حكومت اسلامي در ام القري» به عنوان گام اوليه در تحقق آرمان امت واحده تاكيد داشتند و در اين ارتباط وجه ذهني انقلاب يعني آگاهي و بيداري را مقدم بر وجه عيني انقلاب يعني تغيير نظام هاي فاسد و برقراري حكومت اسلامي مي دانستند و صرفا پس از تحقق ثبات در ام القري و در صورت وجود امكانات و شرايط لازم و كافي براي صدور انقلاب در ساير كشور هاي اسلامي بود كه فراگير شدن گستره نهضت اسلامي را مورد تاكيد قرار مي داد كه در اين ارتباط نيز هدف از ترويج و صدور انقلاب را ابتدا بيداري و تغيير افكار و اذهان مي دانست تا مقدمه اي براي خروج از زير بار ظلم گردد.

حضرت امام _ رحمه الله _ علاوه بر تحقق انقلاب بيروني يا تحول مادي معتقد بود، انقلاب دروني نيز شرطي اساسي در تحقق نهضت اسلامي است. بر مبناي ديدگاه حد اكثر گراي ايشان، علاوه

بر تحول اساسي در تمامي اركان سياسي، اقتصادي و اجتماعي، تحول فكري، ايدئولوژيكي، عقيدتي و فرهنگي نيز امري ضروري در تحقق انقلاب است. با توجه به تاكيد ايشان بر جنبه معنوي و محتوايي انقلاب «انقلاب نياز به يك نهضت فكري دارد»، چرا كه انقلاب هاي غير ايدئولوژيك به تحول روحي و دروني در مردم منجر نمي گردند بلكه به ديكتاتوري و اختناق منتهي مي شوند. به نظر امام راحل _ رحمه الله _ پارامتر اسلامي موجب پديد آمدن تحول روحي مي گردد چرا كه هدفي عظيم يعني پياده شدن احكام خدا در روح زمين را مطرح مي نمايد كه اگر نصب العين ملت قرار گيرد در سايه آن وحدت و اتحاد و همدلي ميان اقشار جامعه حاصل مي شود و در سايه همين تحول روحي مبتني بر اعتماد به خدا، بريدن از غير او، شجاعت، استقبال از شهادت و تلقي آن به عنوان سعادت است كه انقلاب بيروني تحقق مي يابد. بر اين مبنا حضرت امام _ رحمه الله _ لازمه انقلاب را تغيير ادراك و نگرش علمي مردم نسبت به خويشتن و پديده هاي بيروني مي دانند. و در راستاي نگرش رايج از روابط بين الملل كه «تلقي از واقعيت مهمتر از خود واقعيت است» بر اين اعتقاد كه «تصور مردم از وضع اجتماعي عامل انقلاب است نه واقعيت وضع اجتماعي» از اين رو مي توان ديدگاه حضرت امام _ رحمه الله _ را در مورد انقلاب رهيافتي ادراكي دانست.

(1). صحيفه نور، ج 7 ص 59.

(2). همان، ج 16، ص 26.

سيد مسعود نوربخش - منشور ويژه نامه رسالت، 12/3/1383، ص 7

امام خميني و انديشه هاي بنيادين انقلاب اسلامي

امام خميني و

انديشه هاي بنيادين انقلاب اسلامي

اشاره:

فلسفه سياسي انقلاب اسلامي ايران، با فلسفه سياسي امام- رحمه الله - پيوندي ناگسستني دارد؛ چرا كه اصول و آئين سياسي اش بر آراء و انديشه هاي امام مبتني است . قوام اين نظام سياسي به دوام انديشه هاي سياسي امام بازمي گردد .

براي اينكه معيار درست و واقعي داشته باشيم و از طريق آن، به سنجش و تطبيق بپردازيم، صحيح ترين راه و منطقي ترين روش، بازخواني و تدوين دقيق انديشه هاي امام از بدو تا ختم است. در يك نگاه كلي، اصول و آئين زير،(1) نماد اساسي فلسفه سياسي امام است؛ كه به نحوي محتواي بنيادين انقلاب اسلامي و چارچوب عملي سيستم سياسي - جمهوري اسلامي نيز به شمار مي رود:

1- حاكميت قوانين الهي؛

2- حاكميت مردم بر سرنوشت خويش و نقش بنيادين آنان در تمام امور كشور(از رهبري تا دهداري)؛

3- رهبري فقيه عادل و عالم؛

4- اصل خدمت نه رياست و سلطه؛

5- ابتناء و اتكاي نظام سياسي اسلامي به راي مردم؛

6- لغو هرگونه امتياز، انحصار و اشراف؛

7- نفي هرگونه استبداد، زور و ديكتاتوري؛

8- آزادي به عالي ترين و طبيعي ترين شكل؛

9- منع هر گونه شخصيت محوري و بت سازي؛

10- رعايت حقوق همه مردم؛

11- نظارت مردم در تمام مراحل سياسي و حضور واقعي مردم در تمام صحنه ها؛

12- تاكيد بر اصل انتخاب و ميزان بودن راي مردم؛

13- عدالت اجتماعي؛

14- نفي و مقابله هرگونه سلطه طلبي و سلطه پذيري در بعد خارجي و داخلي؛

15- مبارزه با ظلم و ستم و استكبار؛

16- تاكيد برشناختن و شناساندن اسلام ناب محمدي (ص) و رد هرگونه تحجر، مقدس مآبي و نفي اسلام آمريكايي؛

17- وحدت ميان همه نسلها و قشرها و فرق؛ خصوصا دو مركز مهم دانشگاه و حوزه.

بدين لحاظ، فراموش نكردن و

زير پانگذاشتن انديشه هاي مترقي، نجات بخش و معزانه امام خميني(س) يكي از شرايط مهم حفظ نظام سياسي مستقر و پاسباني از محتواي واقعي و حقيقي آن است. بازخواني و قرائت همراه با تاني انديشه هاي سياسي امام، كه در طول اقامتشان در فرانسه مطرح شده است، از اولويت بيشتري برخوردار است. به دلايل مختلف، تبيين نظريات ايشان در اين دوره، مهم است؛ اول اينكه، اصلي ترين آراي سياسي و غايت اصلي فلسفه سياسي اش در اين دوره مطرح و در دوره هاي بعد تكميل شده است. دوم آنكه، اين دوره از انديشه هاي امام دو خصوصيت منحصر به فرد دارد؛ يكي، ارائه دلايل سياسي براي نفي رژيم سلطنتي و ديكتاتوري؛ دوم، بيان آراء و نظريات سياسي براي استقرار نظام سياسي اسلامي و ترسيم سلوك و غايت آن. سوم اينكه، انديشه هاي امام را قبل از استقرار حكومت جديد و كسب قدرت سياسي مي نماياند و لذا به خوبي نشان مي دهد كه امام به عنوان رهبر مردم ايران، چه اهداف و غاياتي براي استقرار يك نظام سياسي جديد و انحلال رژيم استبدادي شاه دارد. چهارم اينكه، امام در اين دوره چهار ماهه (14 مهر57 تا 11 بهمن 57)(2) برخلاف دوره هاي قبل و بعد از آن، مورد پرسش خبرنگاران مختلف جهان واقع شدند و به مهمترين سؤالات سياسي و حساس ترين مفاهيم سياسي پاسخ دادند. (113 مصاحبه مطبوعاتي، به جز پيامهاي مكتوب و سخنرانيها) (3)

نگارنده اين مقاله، عزم آن دارد تا خلاصه و فشرده انديشه هاي امام دراين دوره پرالتهاب و بحراني را مورد بررسي قراردهد. براي رعايت دقت و تامل لازم و تدوين صحيح و عملي، تمام آراء و نظريات امام اعم از مصاحبه ها، اعلاميه ها، پيامها، سخنرانيها

و نيز اغلب حوادث و تحليلهاي اين ايام را مطالعه و فيش برداري نموده و در نهايت آن را در 10 فصل تدوين كرده است و اينك خلاصه آن را به صورت زير ارائه مي نمايد.

مهمترين مفاهيم و مسائلي كه امام در پاريس مطرح نمودند، شامل موارد زير است: (4)

1- نقد و نفي نظام سلطنتي؛ 2- قرائت و تفسير امام از اسلام به عنوان دين دنيا و آخرت؛3- ابعاد نهضت اسلامي ايران؛ 4- غايات و خواسته هاي انقلاب اسلامي؛ 5- ماهيت و خصوصيات حكومت اسلامي؛6- حق حاكميت مردم؛7- آزادي؛ 8- نقش امام و روحانيون در حكومت اسلامي.

در اينجا به موارد مذكور مي پردازيم.

اول - نقد و نفي نظام سلطنتي

هر چند امام، برچيده شدن «نظام شاهنشاهي و «سلطنتي را در دوران حضور خود در نجف و قبل از آن در ايران، مطرح نموده و بر آن تاكيد مي كردند؛ ولي در اين ايام بيشتر و قاطعتر بر آن پاي مي فشارند. اگر در سال 49 صلاح مي ديدند تا جمله نفي سلطنت را از پيام خود به حجاج بيت الله الحرام حذف بكنند، اينك در اوج مبارزه، بر نظريه سياسي اش به عنوان آئين مبارزه تاكيد مي كنند. نه تنها بر نفي رژيم سلطنتي تاكيد مي كنند؛ بلكه به نقد ديدگاهي مي پردازند كه به انحاي مختلف فقهي يا سياسي معتقد به حفظ سلطنت و رعايت قانون اساسي و اجراي مشروطيت هستند:

«موافقت با نظام شاهنشاهي چه به صراحت و چه به وسيله طرحي كه لازمه اش بقاي آن است، خيانت به اسلام و قرآن كريم و مسلمين و ايران است و هر كس با هر اسم با آن موافقت نشان دهد مطرود و اجتناب از آن لازم است.» (5)

لذا در پاسخ به

نامه آيت الله مرعشي با صراحت مي نويسند: «ما همه موظف هستيم كه از پا ننشينيم تا سقوط سلسله بي حيثيت پهلوي.» (6)

استدلال امام اين است كه سلطنت، مساوي «استبداد و قلدري است و لذا حكومتي عادلانه نيست: «اصل سلطنت هم از اول يك چيز سهل بود. از اول معنا نداشته است... سلطنت مساوي با استبداد و قلدري و ديكتاتوري است.» (7) از نظر امام، رژيم سلطنت، هم در اساس با فلسفه سياسي اسلام در تضاد است وهم از حيث عملكرد و رفتارها مخالف آئين انسانيت و سياست است.

يكي ديگر از دلايل اصلي مخالفت امام با اصل سلطنت و نظام سلطاني و شاهي، اين است كه اين نوع نظام سياسي به «آراي ملت اتكا ندارد: «من مخالف اصل سلطنت و رژيم شاهنشاهي ايران هستم به دليل اينكه اساسا سلطنت نوع حكومتي است كه متكي به آراي ملت نيست.» (8) در فلسفه سياسي امام، حكومتي كه راي مردم و حق انتخاب آنان را ناديده بگيرد، حكومت نامشروع است و حكومت محمدرضا پهلوي چنين حكومتي بود. امام خواستار حكومتي بود كه در سايه آن، مؤلفه هاي اصلي و اساسي فلسفه سياسي اش تجلي يابد:

«خاندان پهلوي... كه با ديكتاتوري بر ايران حكومت مي كنند... هرگونه فرياد آزادي خواهي و اعتراض به ديكتاتوري را با سرنيزه خاموش كرده اند... آزادي به تمام معنا از مردم سلب شده است. هيچ گاه مردم حق انتخاب نداشته اند... گويندگان و نويسندگان يا كشته شده اند و يا زنداني هستند و يا ممنوع از گفتن و نوشتن. مطبوعات را از نوشتن حقايق محروم كرده اند و در يك كلمه تمامي مباني بنيادي و دموكراسي را نابود كرده اند... ما كه خواستار حكومت

اسلامي هستيم، در سايه آن، به همه اين جنايتها و خيانتها پايان داده مي شود.» (9)

با اين تلقي، امام با قاطعيت مي گويند: «رژيم سلطنتي... خلاف حقوق بشر است... رژيم سلطنتي فاسد است همه اش . (10)

و در نگاه امام، چنين حكومتي اولا؛ طاغوتي است و ثانيا؛ اطاعت از آن، حرام است. (11) انديشه جايگزين امام اين است كه «بايد اختيار دست مردم باشد.»؛ (12) لذا «هر اجتماعي، حق اولي اش اين است كه خودش انتخاب بكند يك چيزي را كه راجع به مقدرات مملكت خودش است.» (13) امام معتقد است با روي كار آمدن رضاخان رژيم پهلوي «سه اصل اسلامي در امر حكومت را پايمال نمود: «اول؛ لزوم عدالت در حاكم اسلامي و دوم؛ اصل آزادي مسلمين در راي به حاكم و تعيين سرنوشت خود و سوم؛ اصل استقلال كشور اسلامي از دخالت اجانب و تسلط آنها به مقدرات مسلمين.» (14)

نكته اساسي اين است كه امام، انديشه سياسي اش را در فضايي مصلحتي مطرح نمي كردند تا از آن بهره برداري سياسي بكنند. يكي از خصوصيات مهم امام، اين بود كه هرگز در چنگ رويدادها نبودند؛ بلكه رويدادها در مهار او بود. از اين رو، وقتي به قدرت هم مي رسند(يعني مردم مي خواهند تا ايشان محور نظام باشند)، باز هم با همان شدت و علاقه مي گويند: «هرگز اجازه ندهيد كه عده اي معدود چون گذشته تلخ استبداد بر شما حكومت كنند، اصل دموكراسي اسلامي (را)فراموش نكنيد.»؛ (15) چرا كه از مؤلفه هاي بنيادين فلسفه سياسي امام اين است كه حكومت با زور و سرنيزه ممكن نيست؛ «فتح قلوب مهم است. (16)

دوم - اسلام حكومت و برنامه دارد:

امام اعتقاد داشتند كه «اسلام تز دارد، برنامه دارد... براي حكومت اسلامي

دستور دارد، براي تشكيلاتش دستور دارد... براي تحرك جامعه دستور دارد.» (17) امام با صراحت مي گويند: «اين غفلت كردن از اسلام بود كه اسلام را به يك ورق شناخته بودند... اين دو طائفه (18) اسلام را به تمام معنا نشناختند كه اسلام چي است. اسلام، نه دعوتش به خصوص معنويات است و نه دعوتش، به خصوص ماديات است؛ هر دو را دارد. يعني اسلام و قرآن كريم آمده است كه انسان را به همه ابعادي كه انسان دارد، بسازند او را، تربيت كنند او را.» (19) به همين دليل نويد؛ مي دهد: «آن رژيمي كه ما مي خواهيم يعني: «اسلام، اسلامي است كه در آن «دموكراسي مندرج است و مردم آزادند» (20) و لذا «والله اسلام، تمامش سياست است ، از شعارهاي محوري امام مي شود:

يكي ديگر از مباني اسلامي امام، اين است كه خاستگاه اسلام را «ضعفا» و پابرهنه ها و محرومين مي داند كه هم بر تمام اغنيا برتري دارند و هم به لحاظ كيفي بر آنها امتياز: «اسلام از توي ضعفا پيدا شده است.(1) . هر كدام از موارد17گانه، به سخنان و آراي صريح و روشن امام مستند است كه براي رعايت اختصار، ذكر نگرديد.

(2) . امام ساعت 18 روز جمعه 14 مهر1357 وارد پاريس شدند و چهار ماه بعد در ساعت 30/9 صبح روز جمعه 12بهمن 1357 به ايران بازگشتند.

(3) . مصاحبه هاي امام در پاريس - نوفل لوشاتو - در كتاب «طليعه انقلاب اسلامي جمع آوري شده و نيز در جلدهاي 1و2و3 صحيفه نور آمده است.

(4) . امام به موارد ديگري هم پرداختند؛ ولي از حوزه بحث ما خارج است؛ از جمله، مبارزه با استكبار و استعمار

و قدرتهاي مداخله گر مانند: امريكا، شوروي سابق و انگليس و اسرائيل.

(5) . ر. ك: صحيفه نور، ج 1، ص 590. امام در اينجا نظرات «آيت الله شريعتمداري و نيز پيشنهاد مرحوم بازرگان و ميناچي را نقد مي كنند.

(6) . ر. ك: همان، ص 601 و نيز مراجعه كنيد به خاطرات هاشمي رفسنجاني دوران مبارزه، زير نظر محسن هاشمي، مركز نشر معارف انقلاب، تهران،1376،ج 1،ص 133-134.

(7) . ر. ك: كوثر(مجموعه سخنراني هاي حضرت امام خميني )، جلداول، ص 506.

(8) . ر. ك: همان،ص 506.

(9) . ر. ك: همان، صص 549 -550.

(10) . ر. ك: كوثر، جلد سوم، ص 212. امام اين مطلب را يك روز پس از ورود به تهران در13 بهمن 1357 مطرح نمودند.

(11) . كوثر، جلد 2، صص 285 -287.

(12) . صحيفه نور، ج 2، ص 554.

(13) . ر. ك: كوثر، جلد3، ص 315. سخن امام به مناسبت بازگشايي مدارس در 1/12/1357 يعني ده روز پس از پيروزي انقلاب.

(14) . ر. ك: صحيفه نور، جلد 1، ص 99. سخني از امام در دوم فروردين 1343. همچنين امام در سخنراني 11/9/1341 پس از لغو تصويب نامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي فرمودند: «اي دولتها !اي بيچاره ها !فتح مملكت كه چيزي نيست، فتح قلوب مهم است.» (ر. ك: صحيفه نور، ج اول، ص 49).

(15) . ر. ك: صحيفه نور، ج 21و نيز كتاب تبيين، شماره 10.

(16) . سخني از ناپلئون بناپارت.

(17) . كوثر، جلد 1، صص 271- 272.

(18) . منظور امام متحجرين و متجددين افراطي است.

(19) . كوثر، جلد 2، ص 7.

(20) . صحيفه نور، ج 3، ص 43.

از اغنيا كه پيدا نشده است. از اين گداهاي مدينه و مكه اسلام پيدا شده. از اين بيچاره ها و

ضعيفها اسلام، پيدا شده است.» (1) جنگ فقر و غنا يكي از اصول سياسي امام است كه در اواخر عمرشان مطرح ساختند. امام همواره تاكيد داشتند كه حكومت براي محرومان است و لذا همواره از مسؤولان نظام مي خواستند كه پيوند خود را با ملت و ضعفا و محرومان قوي تر كنند؛ چرا كه در نگاه ايشان هر گاه: «قوه علما از قوه ملت جدا شد، ديگر نمي توانند يك كاري انجام بدهند.» (2)

سوم - غايات و خواسته هاي انقلاب اسلامي:

امام دو روز پس از ورود به پاريس، خواسته هاي مقدماتي ملت را در پيامش به طلاب، دانشجويان و دانش آموزان سراسر كشور اين گونه بر مي شمارد: «رسيدن به سعادت ، «آزادي ، «استقلال ، «حكومت عدل اسلامي ، «عدالت حقيقي و «برخورداري از نعمت هاي الهي . (3) در پيامي ديگر، امام اين گونه تاكيد مي كنند: «در اين نهضت مقدس، تشكيل حكومت اسلامي سرلوحه اهداف آن است و ضمانت از آزادي و استقلال از ثمرات آن.» (4) در حقيقت، امام بر شعار عمومي و اساسي مردم صحه گذاشتند كه فرياد بر مي آوردند: استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي.

زماني كه رژيم در سراشيبي سقوط قرار مي گيرد و دولت نظامي ازهاري قدرت را در دست مي گيرد، امام در پيامي به ملت ايران غايت اصلي انقلاب مردم را بيان نموده و بار ديگر، مؤلفه اصلي فلسفه سياسي خود و انقلاب ايران را مشخص و آشكار مي نمايند: «هدف همان است كه در سخنرانيها و اعلاميه هاي خود ذكر نموده ام:

الف - سرنگوني سلطنت پهلوي و رژيم منحوس شاهنشاهي. ب - به پاداشتن حكومت جمهوري اسلامي مبتني بر ضوابط اسلام، متكي بر آراي ملت.» (5)

همچنين در نگاه امام، «رهايي مردم از قيد

و بند استعمار و استبداد» (6) نيز جزء اهداف مبارزه بوده است.

«همه با هم حق خواستيد، حق خودتان را خواستيد، آزادي خواستيد، استقلال خواستيد، جمهوري اسلامي خواستيد، به حمدالله آزادي براي شما حاصل است. الآن ازهيچ كس نمي ترسيد؛ ولي بايد از خودمان بترسيم، بايد از خدا بترسيم.» (7)

چهارم - ماهيت و خصوصيات حكومت اسلامي:

همان طور كه گذشت، فلسفه حكومت در اسلام از نظر امام «خدمتگزاري است نه رياست و سلطه و استيلا. امام بارها و بارها بر اين اصل تاكيد نمودند. آن هنگام كه عازم پاريس بودند نيز بر اين نكته اشاره كردند كه: «فعلا عازم پاريس شدم تا با تمام مشكلات به وظيفه ديني خود كه خدمت به كشور اسلامي است و مردم محروم وطني است، موفق گردم.» (8) زيرا از نظر امام، همه ما خدمتگزار اين مردم و وطن خودمان هستيم. (9) ماهيت حكومت اسلامي از نظر امام، «نفي زور و سرنيزه و مبارزه با آن است: «با سر نيزه نمي شود يك ملتي را... خاموش كنند و بگويند كه شما بايد در حال اختناق تا آخر باشيد. اين موقتي مي شود؛ اما دائمي نمي شود.»؛ (10) لذا از نظر امام، حكومت اسلامي نمي تواند با زور و سرنيزه توام باشد. با اين نگرش، امام پس از پيروزي انقلاب بلافاصله به مردم اعلام مي كند:

«هرگز اجازه ندهيد كه عده اي معدود چون گذشته تلخ استبداد بر شما حكومت كنند.» (11) و بلافاصله تاكيد مي كنند كه:

«اصل دموكراسي را فراموش نكنيد.» (12) حكومت مطلوب امام، حكومتي است كه مردم در آن حق و توان بركناري بالاترين مقام حكومت؛ يعني رهبر را دارند. در نگاه امام هر گاه حاكم، شرايط لازم اسلامي را براي

رهبري نداشت، «معزول مي شود» و «ملت هم بايد او را كنار بگذارند.» (13) به قول امام، مثل دوره سلطنت و شاه نيست كه همه مردم از او بترسند و او نيز خوف اين را نداشته باشد كه عزلش مي كنند؛ چون عزلي در كار نيست و او هر چه دلش خواست انجام مي دهد؛ (14) بلكه مردم در اين نوع حكومت بازيگر واقعي اند هم حاكم و تمام مسؤولان را برمي گزينند و هم مي توانند در موقع لازم آنان را عزل نمايند:

«آنكه ما مي خواهيم، يك حكومت عادلي و يك رژيم عادلي و يك هيات حاكمه عادلي كه مورد اطمينان جامعه باشد و براي جامعه خدمت كند.» (15) و «در حكومت اسلامي... عدالت است ؛ (16) «مثل حكومت شاه نيست تا وقتي يك چيزي مردم عليه حكومت گفتند، عده اي را بكشند.»؛ (17) «ما رژيمي مي خواهيم كه رژيم عدالت باشد.» (18)

امام در تعريف و توصيف جمهوري اسلامي و حكومت ديني مي گويند: «رژيم اسلامي با استبداد جمع نمي شود. آن رژيمهاي جمهوري هم كه استبدادي هستند در اسم جمهوري هستند، در محتوا سلطنتي هستند.» (19) يكي از وجوه تميز حكومت اسلامي در انديشه امام، «عدم استبداد» است. اصولا استبداد خصلتي است كه هر گاه بروز كند، اسلامي بودن حكومت حتي حكومت مبتني بر قواعد الهي را با حضور عالمان دين، از ميان مي برد. امام در مورد ماهيت حكومت آينده مي گويند:

«با قيام انقلابي ملت، شاه خواهد رفت و حكومت و دموكراسي و جمهوري اسلامي برقرار مي شود. و در اين جمهوري، يك مجلس ملي مركب از منتخبين واقعي مردم، امور مملكت را اداره خواهند كرد. حقوق مردم خصوصا اقليتهاي مذهبي محترم بوده و رعايت خواهد شد... نه به كسي ظلم مي كنيم

و نه زير بار ظلم مي رويم.» (20)

امام به نقش مردم در حكومت اسلامي اشاره مي كنند و از آن، به عنوان يكي از اساسي ترين مؤلفه جمهوري اسلامي ياد مي كنند:

«ماخواهان استقرار يك جمهوري اسلامي هستيم و آن حكومتي است متكي به آراي عمومي. شكل نهايي حكومت با توجه به شرايط و مقتضيان كنوني جامعه ما توسط خود مردم تعيين خواهد شد.» (21) امام گامي فراتر از غرب مي نهند و مي گويند: «آن دموكراسي كه ما مي خواهيم به وجود آوريم، در غرب وجود ندارد.»؛ (22) زيرا در نظر امام: «دموكراسي اسلام، كاملتر از دموكراسي غرب است.» (23)

اوج نقش مردم در فلسفه امام، اين نكته است كه در اواخر عمرشان در جواب نامه آيه الله مشكيني نوشتند:

«اگر مردم به خبرگان راي دادند تا مجتهد عادلي را براي رهبري حكومتشان تعيين كنند، وقتي آنهاهم فردي را تعيين كردند تا رهبري را به عهده بگيرد، قهرااو مورد قبول مردم است. در اين صورت او ولي منتخب مردم مي شود و حكمش نافذ است.» (24)

زيرا در فلسفه سياسي امام امت(س)، «حكومت اسلامي، حكومتي است كه اولا صددرصد متكي به آراي ملت است، به شيوه اي كه هر فرد ايراني احساس كند با راي خود، سرنوشت خود و كشور خود را مي سازد.»؛ (25) «حكومتي كه كوچكترين فرد ايراني بتواند آزادانه و بدون وجود كمترين خطر از بالاترين مقام حكومتي انتقاد كند و از او در مورد اعمالش توضيح بخواهد.» (26) و لذا از نظر امام، «كساني بايد ايران را رهبري كنند كه كاردان و امين و صددرصد مورد اعتماد ملت و متكي به آراي آنها باشند و شايستگي آنها را ملت بر حسب ضوابط اسلامي احراز كرده باشد.» (27)

«هر

فردي از افراد ملت حق دارد كه مستقيما در برابر سايرين، زمامدار مسلمين را استيضاح كند و به او انتقاد كند و او بايد جواب قانع كننده دهد و در غير اين صورت، اگر به خلاف وظايف اسلامي خود عمل كرده باشد، خود به خود از مقام زمامداري معزول است.»؛ (28)

چراكه از نظر امام، « حكومت بايد مسؤول باشد پيش ملت.» (29) به همين دليل، امام به رخ جهانيان مي كشد كه وقتي پيروز شدند، «ان شاءا... همه خواهند ديد كه انتخاب آزاد و مجلس سالم و «حكومت اسلامي و دموكراسي حقيقي يعني چه ؟»

پنجم - حق حاكميت مردم:

در فلسفه سياسي امام، حق حاكميت مردم، به كرات ديده مي شود. امام پنج روز پس از ورود به پاريس تاكيد كردند: «هر ملتي حق دارد خودش تعيين كند سرنوشت خود را. (30) بنيادي ترين انديشه سياسي امام در اين جمله است كه مي فرمايند:

«ما فريادمان اين است كه بايد اين ملت هر چه دارد مال خودش باشد و خودش اداره خودش بكند.» (31)

امام اين حق را، حق مسلم مي داند كه هيچ كس نمي تواند آن را انكار كند. (32) به همين دليل امام صريحا مي گويند: «بايد اين رژيم جاي خود را به رژيمي بسپارد كه مبعوث ملت مسلمان باشد.» (33) و امام خود از اولين كساني هستند كه به آراي خود پايبندي نشان دادند: «من به واسطه اينكه ملت مرا قبول دارند، دولت تعيين مي كنم.» (34) و نيز فرمودند: «مردم چون خواست خود را در من مي ديدند، به من روي آوردند.» (35)

امام به صراحت مي فرمايند:

«بايد اختيار دست مردم باشد. اين يك مساله عقلي (است ) هر عاقلي اين مطلب را قبول دارد كه مقدرات هر كس

بايد دست خودش باشد.» (36)

و لذا خالصانه نويد مي دهند كه:

«ان شاءالله اگر حكومت اسلامي به پا شود، همه امور بر طبق دلخواه ملت ان شاءالله حاصل مي شود.» (37)

ششم - آزادي:

آزادي از مفاهيم بغرنج در فلسفه سياسي خصوصا فلسفه سياسي مسلمانان است. تفاسير مختلف باعث شده است تا آزادي به عنوان «حق طبيعي و «خدادادي تا سر حد كفر و يا حتي «كفر در كفر» كشيده شود. (38) اما امام آزادي را نه تنها مغاير با اسلام معرفي نكردند؛ بلكه آن را جزء شعارهاي اصلي و بنيادين انقلاب و جمهوري اسلامي قرار داده و اغلب از آن، به عنوان يك ارزش الهي ياد نمودند. امام مي گويند:

«يكي از بنيادهاي اسلام، آزادي است. انسان واقعي ملت مسلمان فطرتا يك انسان آزاد شده است.» (39)

امام، آزادي را لازمه انسانيت مي دانند كه مطابق اصل توحيد بايد با آزادي و حريت، عبوديت را فقط براي ذات اقدس حق تجربه كند.(1) . همان، ص 199.

(2) . كوثر، جلد3، ص 491.( كلامي از امام در13/1/58)

(3) . كوثر، ج 2، صص 85 -86.

(4) . ر. ك: صحيفه نور، ج 1، صص 590 -592.

(5) . صحيفه نور، ج 2، ص 204، بخشي از پيام امام خطاب به مردم كردستان، (14/8/57).

(6) . همان، ص 245.

(7) . همان، ص 490.

(8) . كوثر، جلد3، ص 556.(سخنان امام پس از پيروزي انقلاب اسلامي در 24/1/58).

(9) . صحيفه نور، ج 1،ص 592.

(10) . همان،ص 600.

(11) . صحيفه نور، جلد 1،ص 592.

(12) . كوثر، ج 3،ص 315.

(13) . كوثر، جلد 2، ص 507.

(14) . ر.ك: كوثر، ج 2، ص 287.

(15) . ر.ك: كوثر، ج 1، ص 508.

(16) . همان، ص 660.

(17) . همان،ص 660.

(18) . صحيفه نور، ج 2، ص

58.

(19) . همان، ص 103.

(20) . همان، ص 160.

(21) . همان،ص 164.

(22) . همان،ص 216.

(23) . همان،ص 216.

(24) . ر. ك: صحيفه نور، ج 21، ص 129،(9/2/68).

(25) . ر. ك: صحيفه نور، ج 3، ص 36.

(26) . همان، ص 37.

(27) . همان، ص 37.

(28) . همان، صص 85 -86.

(29) . كوثر، ج 3، ص 238.

(30) . ر. ك: صحيفه نور، ج 3، ص 157( با كمي تغيير در قسمت دوم جمله. البته چنين محتوايي در سخنراني هاي امام موجود است.)

(31) . همان،ص 450.

(32) . همان، ص 491.

(33) . همان،ص 546.

(34) . صحيفه نور، ج 2، ص 102.

(35) . از سخنراني امام در بهشت زهرا، 12بهمن 1357.

(36) . صحيفه نور، ج 21، ص 129(اصل جمله را در بند پنجم اين نوشتار با كد پانويس 73 آورده ايم).

(37) . كوثر، ج 2، ص 287.

(38) . همان، ص 491.

(39) . صحيفه نور، ج 2، ص 56.

از نظر ايشان، هرگاه به اصل آزادي و حريت انسان خدشه اي وارد گردد، عبوديت غيرالهي ممكن و محقق خواهد شد. نظر مهم و بنيادي امام اين است:

«مطابق اصل توحيد، انسان تنها در برابر ذات اقدس حق بايد تسليم باشد و از هيچ انساني نبايد اطاعت كند، مگر اينكه اطاعت او، اطاعت خدا باشد. براين اساس، هيچ انساني هم حق ندارد انسانهايي ديگر را به تسليم در برابر خود مجبور كند و ما از اين اصل اعتقادي، اصل آزادي بشر را مي آموزيم كه هيچ فردي حق ندارد انساني و يا جامعه و ملتي را از آزادي محروم كند.» (1)

بر اساس انديشه فوق، انقياد نوعي ذلت و تباهي براي انسان محسوب مي شود.

امام در مورد آزادي در نظام سياسي اسلام معتقدند: «در يك رژيم اسلامي، آزادي صريح و كامل خواهد بود. تنها آزاديهايي به ملت

داده نخواهد شد كه بر خلاف مصلحت مردم باشد.» (2) و «ما مي خواهيم مملكتمان را آزاد كنيم، اختناق در مملكت ما نباشد» و «مي خواهيم شما آزاد باشيد.»؛ (3) زيرا از نظر امام، آزادي را قرآن «توصيه كرده است.» (4) و در زمان ائمه و پيامبر نيز آزادي بوده و همه، حرفهايشان را مي زدند؛ لذا تاكيد مي كنند ما «حجت داريم و نبايد از آزادي بترسيم. (5) با چنين رويكردي، امام از ملت مي خواهند مواظب باشند تا آزادي مخدوش و محدود نشود تا حرف شياطين كه مي گفتند، ايران قابليت دموكراسي، عدالت، آزادي را ندارد، تحقق نيابد:

«شياطين مي خواهند منعكس كنند كه ايران قابل دموكراسي نيست . ايران قابل عدالت نيست، ايران قابل آزادي نيست. بايد اي برادران من نگذاريد كه اين مسائل پيش بيايد و اين گفتارهاي نامربوط گفته بشود.» (6) زيرا: «ما براي حيات زير سلطه غير ارزش قائل نيستيم. ما ارزش حيات را به آزادي و استقلال مي دانيم (7) براي اينكه: «من از روزگار سياه و اختناق و اسارت بيمناكم.» (8) لذا: «از ملت تقاضا دارم كه نگذارند... آزادي كه به دست آمده است، مبدل به اختناق بشود. » (9)

نتيجه گيري:

در پايان اين مقاله، نتيجه اي كه از مباحث سياسي امام گرفته مي شود، ارائه مي گردد. لازم به ذكر است هر چند اين نوشته به اختصار و ايجاز، انديشه هاي امام در اين دوره حساس و پرحادثه را به تدوين و نظم كشانده؛ اما تصريح مي شود كه امهات آن را فروگذار نكرده است . لذا نتيجه اي كه از آن ارائه مي شود، محصول دقيق مباحث سياسي امام خواهدبود.

1- امام نه تنها با رژيم سلطنتي به عنوان يك نظام غيرمشروع،

طاغوتي و ضد مردمي و غيرقابل قبول و تحمل، مبارزه مي كنند؛ بلكه در طول اين مدت انديشه هاي كساني را كه به نحوي خواستار حفظ سلطنت منهاي حكومت هستند نيز مورد نقد قرار مي دهند.

2- امام با نفي و نقد رژيم سلطنتي، بديل محكم و همه پسندي تحت عنوان «جمهوري اسلامي به عنوان نظامي الهي - مردمي ارائه مي نمايند. سلوك و ضوابط بنيادين نظام سياسي امام متصف به قوانين اسلام و متكي به آراي مردم، در تمام مراحل و مراكز است.

3- مهمترين انديشه امام در اين وادي، معرفي اسلام به عنوان يك مكتب سياسي و عبادي است كه هم به دنياي انسانها نظر دارد و هم به آخرتشان. اين انديشه امام، كاركردي دوگانه داشت؛ يكي، مبارزه با كساني كه هيچ بهره اي از اسلام نداشتند و با حكومت آن مخالف بودند، دوم مبارزه با جريان يا اشخاصي كه دم از اسلام و دين مي زدند، ولي ترجيح مي دادند كه دين از سياست جدا باشد.

4- نتيجه چهارمي كه از مباحث سياسي امام حاصل مي شود، اين است كه اين رهبر الهي و مردم گرا، انقلاب و قيام را در انحصار هيچ صنف و گروهي قرار نمي دادند. احتجاج ايشان اين بود كه همه ملت به پا خاسته و نهضت از متن تمامي ملت جوشيده است.

5 - امام غايات و خواسته هاي اساسي و بنيادين اين نهضت را در واقعي ترين شكل و آرماني ترين حالت، در اين مي دانستند كه بااين انقلاب و تاسيس نظام جمهوري اسلامي، «سعادت ،«عدالت ،«آزادي »،«استقلال ،«برخورداري از نعم الهي ،«رهايي از تمام قيود استعماري و استبدادي محقق خواهد شد. و امام اين اهداف را در رعايت الگوي سياسي «جمهوري اسلامي

مبتني بر ضوابط اسلام و متكي بر آراي ملت متصور مي دانستند.

6- ماهيت اين نظام سياسي در نگاه امام عبارت بوده است از: خدمتگزاري، دموكراسي، عدالت حقيقي، مسووليت حكومت در برابر ملت، رضايت و پذيرش مردمي. همه اينها از نظر امام در صورتي حفظ مي شود كه قاعده سياسي، ابتناي نظام به قوانين اسلام و اتكاي حكومت به آراي مردم در جريان مستمر باشد.

7 - از نظر امام، در حكومت اسلامي حق حاكميت و تعيين سرنوشت از آن مردم است. مطابق آراي امام، همه كس و همه چيز در نظام سياسي اسلام و جمهوري اسلامي ايران، تابع مردم است و هيچ زور و تحميلي نبايد به وجود بيايد. امام بارها مطرح نمودند كه حكومت مبعوث مردم است و حاكمان خدمتگزاران و تابعان مردم اند.

8- در نگاه امام، آزادي حق خدادادي و طبيعي بشر است و به عنوان حق اوليه محسوب مي شود. امام در اين مباحث مكرر در مكرر اعلام مي كنند كه اسلام مركز و پناهگاه آزادي است و آزادي از بنيادهاي دين اسلام است و در حكومت اسلامي آينده، آزادي به نحو كامل و حقيقي وجود خواهد داشت و استدلال مي كنند، مطابق اصل توحيد، لازمه عبوديت الهي، آزادي است. بنابراين، هيچ كس حق سلطه بر ديگري را ندارد.

(1) . صحيفه نور، ج 3، ص 68(مصاحبه امام با تايمز لندن 18/10/57).

(2) . همان، ص 114.

(3) . كوثر، ج 3، ص 256(سخني از امام در تاريخ 19/11/57).

(4) . همان، صص 256-257 و289.

(5) . صحيفه نور، ج 3، ص 369. - كوثر، ج 3، ص 289،(26/11/57).

(6) . همان،ص 328.

(7) . همان، ص 359 (پيام امام به مناسبت ترك تهران و عزيمت به قم).

(8) . همان،ص 419.(18/12/57).

(9) . همان،ص 452 (3/1/58).

ابراهيم طالبي دارابي- برگرفته از

فصلنامه علوم سياسي، ش 5

پرتوي از رهبري و مديريت امام خميني (ره)

پرتوي از رهبري و مديريت امام خميني (ره)

سرمقاله

مرداني كه با تدبير و دانش و اراده خويش، موجهاي عظيمي را در گستره تاريخ جوامع بشر آفريده اند، بي ترديد كم نظير و تامل برانگيزند.

آنان كه باانديشه ها و آرمانهاي خود، پايه هاي بنيادين تحولات و دگرگونيهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي را پي نهاده و تا اوج موفقيت و پيروزي آن را دنبال كرده اند، بي شك دستاوردهاي شگفت خويش را وامدار ماهيت انديشه ها، ويژگيها و خصلتهاي ممتاز خويش بوده اند. هر چند شرايط و مقتضيات زمان را نيز مي توان از نظر دور داشت اما آنچه نقش عمده را در اين ميان ايفا مي كند تا فردي از ميان هزاران هزار، گام در پيش نهد و امتي را به راه خويش فرا خواند و به توفيق دست يابد، منشها ويژگيهاي نهفته در شخصيت و انديشه خود اوست.

روح الله خميني، نامي است كه معادلات سياسي جهان را دست خوش تحولاتي ژرف، و انديشه ديني عصر را به اقيانوسي مواج و پائيز غم گرفته سرنوشت امت اسلامي را به فصلي شكوفنده و بالنده مبدل ساخته است.

ما در اين نوشته، به دنبال يافتن راز و رمز موفقيتها و پيروزيهاي اين موج آفرين قرن به مطالعه ابعاد خصلتها و منشها و موضعگيريهاي وي در راستاي مديريت و رهبري خواهيم پرداخت.

نخست بايد اعتراف كنيم كه در اين مجال نمي توان سخني جامع و مانع ارائه داد بلكه اين خطر، نگاهي است كه بايد آن را آغاز كرد تا انديشه ها و نگاهها بدان، بيش از پيش، معطوف شود واين راه تا به سر منزلي مقبول

ادامه دهند.

اهميت اين نگاه و نگرش

شناخت خصلتها و ويژگيهاي امام در كار رهبري و مديريت، هر چند به عنوان شناخت يك واقعيت، ارزشمند و مهم است اما ما در اين نگرش، تنها به اين جنبه نظر نداريم، بلكه معتقديم كه شناخت شيوه ها و شگردهاي مثبت و كارساز و چه بسا حياتي امام راحل، قدس سره، مي تواند براي مسوولان نظام اسلامي، در حال و آينده، راهگشا و خط دهنده و روشنگر باشد.

آنچه امروز، به عنوان دانش مديريت، يا فن اداره سازمانهاي بزرگ مطرح است و كتابهاي فراواني درباره آن تدوين يافته و در دانشگاهها به عنوان رشته اي مهم مورد نظر مي باشد، چيزي جز نتيجه گيريها و برآوردها و داوري هايي درباره تجربيات گذشته مديران و رهبران نيست.

بنابراين، مطالعه دقيق رفتار، شيوه ها واصول مديريتي امام - رحمه الله عليه -، درراستاي رهبري موفقيت آميز وي، مي تواند بيانگر اصول بايسته رهبري باشد.

استعدادهاي ذاتي، دستمايه هاي مديريت و رهبري

آنچه را كه به عنوان پيش زمينه هاي استعدادهاي ذاتي امام، در فرايند رهبري و مديريت وي مي توان مطرح ساخت، نخست، خصلتهايي است كه آنها را وامدار تبار و نياكان خويش است.

شهادت پدر، خود گواهي بر ظلم ستيزي، مقاومت و نقش موثر او در محيط زندگي است زيرا تا زماني كه فرد درگير با مسايل جاري زمان خويش نباشد و تا وقتي كه درگيري او مخالفان وي را به زانو در نياورد و خصم در برابر او احساس عجز و ناتواني ننمايد، به از ميان بردن او اهتمام نخواهد ورزيد.

چنين است كه علي - عليه السلام - در سفارشها و دستورالعملهاي مديريتي خود به

مالك اشتر، مي فرمايد:

ثم الصق بذوي الاحساب، واهله البيوتات الصالحه و السوابق الحسنه، ثم اهل النجده والشجاعه والسخا والسماحه، فانهم جماع من الكرم(1).

تا مي تواني افسران سپاه را از خانواده هاي نجيب و دودمانهاي با شرافت واصيل انتخاب كند، مخصوصا تاريخ تبار را به دقت ملاحظه كن تا مبادا آلوده نژادان و پست فطرتان مقام رسند. ناموس توارث و نژاد در روحيات اشخاص تاثيري به سزا دارد و تربيت خانوادگي شالوده پرورشهايي است كه در جامعه صورت مي گيرد.

شجاعت امام به حدي است كه آن روز كه همه از بردن نام شاه، بدون آوردن پيشوند اعليحضرت همايوني وحشت داشتند، او قيام كرد و با شديدترين لحن ممكن، نيرومندترين عنصر مستكبر جامعه خويش را مخاطب ساخت و گفت :

تو مگر بهائي هستي كه من بگويم كافراست بيرونت كنند...

و آن روز كه برخي مدعيان در خانه هايشان بر خود مي لرزيدند و در آرزوي تفاهم و عدم ستيز با دشمن بودند، او فرياد بر آورد:

(خميني را اگر دار بزنند، تفاهم نخواهد كرد) (2)

و آن روز كه وحشيانه ترين هجومها به مركز روحانيت صورت گرفت، قوي ترين فرياد از حلقوم او بلند شد:

(شاه دوستي، يعني غارتگري، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين، تجاوز به مراكز علم و دانش) (3)

و قهرمانانه اعلام داشت :

(من اكنون قلب خود را براي سرنيزه هاي مامورين شما حاضر كرده ام، ولي براي قبول زورگويي ها و خضوع در مقابل جباري هاي شما حاضر نخواهم كرد) (4)

فراست و تيزهوشي، در شناخت چهره ها و شگردها

از ديگر توانهايي كه بيشتر از آن كه اكتسابي باشد، ريشه در ويژگيهاي ذاتي دارد، تيزهوشي و فراست امام در

شناخت موقعيتها، تشخيص و عكس العملهاي لازم، شناخت دشمنان و ترفندهاي مختلف آنان و... مي باشد.

او، براستي در خشت خام، آن مي ديد كه ديگران در آينه نمي ديدند.

نمونه هاي هوشياري و كياست امام، در زمينه مسايل فردي واجتماعي آنقدر فراوان است كه اشاره به همه آنها در اين فرصت، ميسر نيست و تنها مي توان به گوشه اي از آن اشاره داشت :

شناخت جريان هاي سياسي و ماهيت آنها

موضوع شناخت جريان هاي سياسي واهداف مخفي آنها، از موضوعات استراتژيك و بسيار سرنوشت ساز دوران انقلاب اسلامي است.

امام عميقا دريافته بود كه وجود رگه هاي الحادي در خط مبارزاتي جامعه اسلامي، نه تنها كمكي به رشد جريان آزادي خواه و استقلال طلب كشور نخواهد كرد، بلكه وجوداينان خوداز موانع پيوستن توده هاي مسلمان و موحد به انقلاب مي باشد. دشمن با علم كردن همين چهره هاي پوچ و وابسته است كه چهره مبارزان اسلامي را در نظر توده ها مخدوش مي سازد.

هوشياري در برابر جريان نفاق

موضع گيريهاي صريح و كوبنده امام در برابر جريان هاي الحادي، صرفا بار مبارزه با آنها را نداشت، بلكه به نحوي ماهرانه زمينه رشد را بر جريان هاي نفاق نيز سد مي كرد و به آنان نيز هشدار بود. مواجهه امام با جريان نفاق، بسي حساستر و دقيقتر بود.

موضع امام، در قبال خط نفاق با موضع علني ايشان در قبال خط الحاد متمايز بود. بااين كه ايشان پس از بررسي هاي لازم، به ماهيتت غير اسلامي و ضد اسلامي خط نفاق پي برده بود، ولي از آن جا كه امام، رهبري نكته سنج و زمان شناس بود و به پيامدهاي

امور توجه داشت، در قبال خط نفاق، صرفا به(عدم تاييد) اكتفا كرد زيرا خط نفاق چنان وجاهت و مقبوليت عمومي يافته بود كه كمتر كسي در آن روزگار مي توانست، خيانت و دورويي آنان را باور كند. ذكاوت و كارداني امام، او را به اتخاذ شيوه اي واداشت كه كمترين لطمه را به اتحاد ياران ايشان وارد آورد و در عين حال، سند روش بيني و شناخت عميق وي از جريان ها باشد.

كياست امام در برابراحزاب و ملي گرايان

يكي ازابعاد درخشان رهبري امام اين است كه در طول نهضت و رهبري خود، هرگز نگذاشت كه گرايشات ناب مذهبي جامعه و قدرت معنوي روحانيت و مرجعيت، پلي براي دستيابي جريان هاي ناخالص حزبي به اهدافشان باشد.

ما ناگزيريم كه از اين منظر نيز، به سرعت بگذريم، اما تبيين همه جانبه اين معني نيازمند تاملي در خور است.

اين جريان، همواره از آغاز نهضت و در طول آن، وجود داشت، امام در همه مراحل، در عين طرد نكردن آنان و تبديل نساختن اين جريان ها به صورت پايگاهي عليه نهضت ديني، راه هر گونه سواستفاده را بر آنان بست.

در پاريس از سوي احزاب و شخصيتها و گروهها، افرادي جهت ملاقات و مذاكره باامام مي آمدند... از جمله كساني كه باامام در پاريس ملاقات كردند، آقاي مهندس بازرگان و آقاي سبحاني بودند كه هر كدام با هياتي آمده بودند.

امام فرمود: من كسي را به عنوان حزب ملاقات نمي كنم. اگر آقايان به عنوان يك فردايراني، مثل تمام كساني كه با من ملاقات مي كنند، مي خواهند بياينداشكالي ندارد.

اينها قبول كردند و به ديدن امام رفتند.

جالب اين كه : در هر

باري كه هر كدام از آقايان مي خواستند باامام ملاقات كنند، امام دستور مي دادند كه چند نفر ديگر در جلسه باشند، تا اين موضوع در ذهنها نيايد كه فلان گروه خصوصي باامام مذاكره كردند.(5)

از جمله تلاشهاي اين عناصر، در دست گرفتن جريان برخي امورامام و خط دادن بود كه امام، با زيركي هر چه تمام، اين روند را نيز ناكام مي نمود.

و كياست امام در قبال جريان ها را مي توان در برخي موضع گيري هايشان ملاحظه نمود از جمله مثلا در يكي از مصاحبه ها خبرنگاري از امام مي پرسد:

(نتيجه مذاكرات شما با آقاي دكتر كريم سنجابي و جبهه ملي چه بوده است ؟امام در پاسخ مي گويد: مذاكرات به آن معنايي كه گفته مي شود توافق حاصل شده است، نبوده. من مسايلي را كه مورد نظرم بوده مطرح كردم و آنها قبول كردند) (6)

خبرنگار ديگراز روزنامه هلندي دي ولت گرانت مي پرسد:

جبهه ملي، با رد كردن سلطنت مشروطه، قدم مهمي در جهت شما برداشته. آيا شما نيز، به نوبه خود، حاضريد يك قدم در جهت مخالفين غير روحاني دولت برداريد؟

امام در پاسخ مي گويد:(رژيم سلطنتي را بيش از يك سال است كه عموم مردم، در سراسرايران، به شدت محكوم كرده اند، بنابراين، هر كسي و يا هر گروه هم سلطنت را رد كند، با ملت هماهنگي كرده است و در صورتي كه در اين قدم استقامت كند، ملت او را فراموش نمي كند و من خود را در كنار مردم احساس مي كنم) (7)

ظرافت و دقت، در واژه واژه اين پاسخ نهفته است.(1) . نهج البلاغه فيض الاسلام، نامه 53

(2) . صحيفه

نور

(3) . همان مدرك، 4

(4) . همان مدرك

(5) . سرگذشت هاي ويژه حضرت امام خميني، ج1، مصاحبه با حجه الاسلام محتشمي.

(6) . صحيفه نور، ج 3

(7) . همان مدرك

نه سخن به گونه اي است كه ملي گرايان را به دنده چپ افكند و نه طوري است كه بدانها بها وارزش داده شود كه در خور آن نيستند.

امام، در اين بيان، به شكل غيرمستقيمي، ملي گرايان را از نظر حركت انقلابي تابع مردم و عقب تراز جامعه معرفي كرده است و بااين مطلب، آبي سرد بر آتش ادعاهاي آنان مي ريزد. يعني شما را ملت به دنبال مي كشد، نه شما، ملت را.

روش بيني و تيزنگري امام در شناخت ريشه هاي فساد

در كار رهبري و مديريت، شناخت ريشه ها، كار ضروري و سرنوشت ساز مي باشد. اشتباه در شناخت عوامل اصلي، موجب پرداختن به مسايل غير ضروري و غفلت و ناكامي ازحل مشكلات واز ميان بردن ناهنجاريها و به هدر دادن امكانات است.

امام، از آغاز نهضت، همواره، اصلي ترين ريشه هاي فساد جامعه را شناسايي كرده و آنها را مورد هدف قرار داده است.

در بينش روحانيت، اصولا حركتهاي سياسي واجتماعي سلاطين، آن هم كساني چون پهلوي، همواره، مطرود و منفور بوده است اما درانتخاب شيوه ابراز اين نارضايتي واقدام براي اصلاح مفاسد برخي به شاخه چسبيده و به ريشه نزديك نمي شده اند، لكن امام كسي بود كه براي نخستين بار، شخص شاه را عامل اصلي مفاسد دانست و وي را خدمتگزار به آمريكا واسرائيل شمرد. با اين كار، دست عوامل اصلي مفاسد اجتماعي آن روز را برملا ساخت.

هدف نگري و قاطعيت

از خصلتهاي ذاتي واستعدادهاي

باطني فرد كه بگذريم. تعيين هدف، هدف شناسي و تبيين كامل و بي ابهام نخستين گام در فرايند مديريت و رهبري است.

امروز، وقتي كه به اولين نوشته ها و نظريه هاي ثبت شده امام مراجعه مي كنيم، مي بينيم كه او دير زمان به ترسيم اهداف خويش به صورت بيان ارزشها و بايدها پرداخته است.

كشف الاسرار، كتابي است كه امام قبل از شروع نهضت تدوين كرده است. در پايان آن كتاب، مطالبي آمده است كه امام تا پايان عمر خويش همان مطلب را دنبال كرد.

در پايان كتاب كشف الاسرار، اين آيات آمده است.

بشر المنافقين بان لهم عذابا اليما الذين يتخذون الكافرين (1). اوليا من دون المومنين ايبتغون عندهم العزه فان العزه لله جميعا

يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصاري اوليا (2).

واعدوا لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدوالله و عدوكم و آخرين من دونهم (3).

و سپس مي نويسد:

اينك اين فرمانهاي آسماني است، اين دستورات خدايي است، اين پيام هاي غيبي است كه خداي جهان براي حفظ استقلال كشور اسلامي و بناي سرفرازي به شما ملت قرآن و پيروان خود فرو فرستاده، آنها را بخوانيد و تكرار كنيد و در پيرامون آن دقت نمائيد و آنها را به كار بنديد...)(4)

اينها نخستين فروزش هايي بود كه اهداف آينده روح الله را نمايان ساخت و او تا آخرين لحظه حيات، هرگز از آن روي برنتافت و در آن سستي نورزيد. هيچ چيز او را از ادامه اين هدف مقدّس باز نداشت و در او ترديد به بار نياورد. نه فشارها و تهديدهاي نظام شاهنشاهي و نه بي اعتنايي ها و بد گويي

ها و توطئه هاي برخي عناصر مقدس نما و نه تبعيدها و نه شرايط سخت اجتماعي _ فرهنگي حاكم بر حوزه نجف و نه ترس از انزواي اجتماعي ونه بايكوت شدن توسّط روشنفكران ليبرال و ملّي گرا و...، آنچه براي او اهميّت داشت، انجام وظيفه بود و او وظيفه و هدف خود را كاملاً شناخته بود.

برنامه ريزي، سازماندهي و نظارت

شالوده مديريت بر اين سه پايه ريخته مي شود. امام اين عناصر را به شكلي همه جانبه و فراگير در زندگي فردي خود به كار مي گرفت و در زمينه مسايل اجتماعي و سياسي و حكومتي، تا آن جا كه به رهبري وي مربوط مي شد، از اين اصول هرگز غفلت نمي ورزيد.

موضوع برنامه ريزي، آنچنان در زندگي امام، اصيل بود كه همه آشنايان وي اقرار كرده اند كه امام كارهاي خويش را همانند يك ساعت دقيق و منظم، به انجام مي رساند، به طوري كه ديگران مي توانستند از حركت و سكون، از تلاش و استراحت وي، زمان را حدس بزنند.

امام، در كار پيشبرد اهداف و تحقّق آرمانهاي خود، بي ترديد برنامه اي حساب شده را در پيش داشت. مطالعه حركت مبارزاتي امام، از آغاز تا فرجام، نشان مي دهد كه وي به روند جريان نهضت كاملاً احاطه داشت. در آغاز به نقد دولتهاي جائر و سپس متوجّه عناصر اصلي رژيم گذشته و حتي عوامل خارجي آنها مي شود. به تربيت و تعليم كادر لازم براي آينده مي پردازد و آنان را در صحنه علم و عمل، كار آزموده مي سازد. با تدوين نظريه ولايت فقيه، مباني نظري برنامه و حركت خويش را به جامعه

علمي و اسلامي ارائه مي دهد.

و در مرحله بعد، نيروها و امكانات را شناسايي كرده و با تناسب قدرت و توانشان مسؤوليت را به آنان واگذار نموده و نيروهاي انقلابي را سازمان مي بخشد.

در كار گزينش نيروها و تفويض اختيار به آنان، دقيق ترين ملاكها را به كار مي گيرد. او، بر خلاف سيره بسياري از ديگران كه نسبت به اطرافيان خود، بيش از ديگران بذل و بخشش دارند، تا از اطرافشان پراكنده نشوند، اطرافيان خود را بر ديگران برتري اقتصادي و تمايز اجتماعي نمي داد، تا از اين طريق، ناخالصان، به طمع امكانات گرد او نيايند؛ زيرا او به نيروهايي نياز داشت كه نه از سر تملّق و دنيا پرستي، كه به انگيزه هاي الهي سر در راه اهداف متعالي نهضت داشته باشند. از اين روي، بر اطرافيان خويش شديدترين نظارت ها را به كار مي گرفت. اگر اندكي در خرج بيت المال، از خواست وي تجاوز مي كردند، از آنان باز خواست مي نمود.

هر گز به آنان اجازه نمي داد كه براي حمايت از او، در قبال بد گويان، دهان به بدگويي و غيبت باز كنند.

نظارت او بر كار مسؤولان نظام، پس از تشكيل حكومت، از فردي در شرايط سني و توان جسمي او، كاري شگفت و اعجاب انگيز بود.

او، علي رغم همه مغرضاني كه در شرايط مختلف، به بهانه هاي متفاوت سعي داشتند كه وي را به عدم نظارت دقيق بر واقعيت هاي سياسي جاري جامعه متهّم كنند، آنچنان در جريان مسائل حضور داشت كه بارها و بارها، ديگران به هنگام گزارش تازه ترين خبرهاي خود به ايشان، در مي يافتند كه

وي قبلا خبر را دريافت كرده است.

كانالهاي ارتباطي امام

رهبري متكي بر نظارت و نظارت مبتني بر كسب اطلاعات صحيح و دقيق و مداوم از جريان امور است.

امام، با همان فراست ذاتي و تجربه عملي خود، از آغاز، دريافته بود كه خطر احاطه بيوت توسّط عناصر ناسالم و نفوذي و هواپرست، خطر جدّي است و اجتناب از آن نيز نيازمند تدابير عميق و پردامنه است.

او نه تنها در روزگار رهبري و مرجعيّت، بلكه بيشتر از آن، نيز در مورد اطرافيان خويش به گونه اي رفتار مي كرد كه آنان هرگز طمع نفوذ در او و تحت تأثير قرار دادن وي را به انديشه راه ندهند. به تعبير صحيح تر قادر به كاناليزه كردن وي نباشد.

مثلاً برخوردش با شاگردانش همه يكسان بود و چنان نبود كه رفتارش نسبت به بعضي آنها كه بيشتر به ايشان اظهار علاقه مي كردند و از سابقه بيشتري به ايشان اظهار علاقه مي كردند. و از سابقه بيشتري برخودار بودند، با ديگران تفاوت داشته باشد. حتي در اين باره شاگردانش را بر ديگر طلاب ترجيح نمي داد. (5)

نقش پدرانه و هدايت گرانه امام براي همه جناحهاي معتقد به نظام در فرايند رهبري و مديريت نيروهاي انساني، آن هم در وسعتي به گستردگي يك جامعه، بلكه يك امّت، ايجاد هماهنگي ميان سليقه ها، افكار و منشهاي مختلف كاري بس پيچيده و دشوار است. در واقع اساس رهبري و قوام و پايداري و اقتدار آن به اين معنا بستگي دارد.

بزرگترين تمايز رهبري نيروهاي انساني، با مديريت مجموعه بازرگاني و صنعتي در اين نكته نهفته است كه در بسياري از مديريت هاي مالي و بازرگاني

و... برنامه ريزي و كنترل و محاسبه نقش عمده را ايفا مي كند، در حالي كه رهبري نيروهاي انساني، به صرف اين عناصر ميسّر نيست، چرا كه نيروهاي انساني، بر اساس طبيعت و خصلتهاي ذاتي خويش، از آنجا كه مي انديشد تأثير مي گذارند و تأثير مي پذيرند، همواره دستخوش تغييرات و تحولاّت روحي و فكري و آرماني هستند و عوامل دروني و بيروني بر آنان تأثير مي گذارد و گرايش هاي گوناگون و گاه متضاد در آنان رخ مي نمايد.

در صورتي كه رهبري قادر به مهار اين امواج نباشد، تشديد و اصطكاك آنها مي تواند طوفاني عظيم بپا كند و موجوديت نظام و جامعه را تهديد نمايد.

در جامعه تحت رهبري امام، اگر از جناحهاي مختلف سياسي كه صبغه ديني نداشته و يا از صبغه ديني كم مايه اي بر خوردار بوده اند، بگذريم، همواره دو جناح و دو بينش وجود داشته كه هر دو به اصل نظام و رهبري معتقد بودند، ولي به دلايل مختلف، كه بررسي آن دلايل خود مجالي مستقل مي طلبد، دو نوع منش سياسي رخ مي نموده كه در برخي شرايط و زمينه ها، نوعي اصطكاك ميان آنها پديد مي آمده است.

امام، در اين ميان، با حفظ استقلال فكري خود، در عين تأثير ناپذيري از سليقه هاي مختلف و طيفي خاص، همواره به گونه اي مشي مي نمود كه تعادل و موازنه ميان اين دو جناح مراعات بشود. اگر در صحنه جامعه و ميدان سياست يك جناح به نوعي ناكامي مي رسيد امام در پس آن با نوعي دلجويي و حمايت، آن جناح را از دلسردي و يأس و قرار

گرفتن در جرگه بي تفاوتها و يا مخالفان حفظ مي نمود. زماني كه جناح ديگر، قدري پا از حريم خويش فراتر مي نهاد، امام با تذكّر يا هشدار، آنان را به خود آورده و از افراط و تفريط بازشان مي داشت.(1) . سوره نسا، آيه 137

(2) . سوره مائده، آيه 5

(3) . سوره انفال، آيه 62

(4) . كشف الاسرار، ص224_ 223

(5) . مجلّه پيام انقلاب، شماره 15، مصاحبه با حجه الله ابراهيم اميني.

اين سياست، موجب مي گرديد كه هر دو جناح خود را تابع رهبري و حامي نظام بدانند و در مواقع حساس و سرنوشت ساز به ياري يكديگر برخيزند.

به نيروهاي سنّتي توصيه مي كرد كه براي اداره جامعه، نياز به بينشي حساستر و دقيق تر دارند و بايد عينيّت هاي جامعه و نيازهاي نظام و شرايط تاريخي را مدّ نظر قرار دهند و به نيروهاي جوان و پر حرارت هشدار مي داد كه مبادا در حلّ مشكلات و ارائه طرح ها و برنامه ها از اصول بايسته فقهي و ارزشهاي بنيادين مكتب فاصله بگيريد.

از يكسو هشدار مي داد:

اگر در صنف ما اختلاف پيدا بشود، اين اختلاف به بازار هم كشيده مي شود، به خيابان هم كشيده مي شود. براي اين كه شما هادي مردم هستيد، مردم توجه دارند، قهراً يك دسته دنبال شما، يك دسته دنبال آن كسي كه با شما مخالف است (راه مي افتد). يك وقت مي بينيد كه در همه ايران، يك اختلافي از ناحيه ما پيدا شده است... من به شما عرض كنم : ما و شما نبايد خودمان را بازي بدهيم. اختلاف ريشه اش از حبّ نفس است...

و از

سوي ديگر نصحيت مي كند:

برادان ! ما امروز گرفتار تمام قدرتهاي شيطاني بشر هستيم. ما بايد توجه بكنيم به اينكه تكليف الهي ما در امروز كه همه به ما حمله كردند چي است تمام اقشار ملّت از آنهايي كه در سطح كشور كار فرما هستند و در دست اندركاران دولتي هستند، آنهايي كه قوه قضايي به آنها محوّل است... و ساير قشرهاي ملّت، مكلف اند به اين كه اسلام را حفظ كنند، مكلّفند به اين كه جمهوري اسلامي را حفظ كنند و اين تكليف، تكليفي است كه از بزرگترين تكاليفي است كه اسلام دارد و آن حاصل نمي شود الاّ با تفاهم... .

آري، امام، آن رهبر الهي، اكنون در ميان ما نيست و در بستر رضوان الهي آرميده است، امّا پيامش، آرامش و راهش و ارزشهايي كه آفريد در دست ما به امانت باقي است.

مجال ما در بررسي مديريت امام، به پايان رسيد در حالي كه هنوز جرعه اي از آن آبشار نور، ننوشيده ايم و سخنها و رازهاي ناگفته بسياري واقع است. اميد آنكه اين نگاه گذرا، سر آغاز نگرشي بايسته در شيوه هاي مديريت و رهبري امام باشد و اهل تحقيق با اين هدف، به شناخت راه و شيوه آن رهبر موفّق تاريخ همّت گمارند.

سردبير - مجله حوزه، ش 49

عناصر محوري نهضت امام خميني(ره)

عناصر محوري نهضت امام خميني(ره)

در اين نوشتار، تحليل برخي از عناصر محوري نهضت امام راحل(رضوان الله تعالي عليه)، در ضمن چند نكته ارائه مي گردد:

يكم: هدف و اهتمام امام خميني(رض)

امام راحل(رضوان الله تعالي عليه)، در هدم و از بين رفتن جاهليت طاغوت و كشف نقاب از چهره ملكوتي اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و

آله و سلم، به چهار امر ذيل اهتمام داشتند:

1 هدف امام راحل(رضوان الله تعالي عليه)، جز رضاي خدا و احياء كلمه علياي الهي چيز ديگري نبود؛ زيرا رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم چنين فرمود: «من اصبح من امتي و همته غير الله فليس من الله (1)؛ هر فردي از امت اسلامي، اگر همت روزانه و اهتمام هر بامدادش، چيزي غير از خداوند باشد، از خدا بيگانه است و چنين شخصي، الهي نمي انديشد و براي خدا كار نمي كند و در نتيجه، حشر او نيز با انگيزه موهوم غيرخدايي خواهد بود.

2 اهتمام به امور مسلمين، اعم از ساكنان ايران و غيرايران، مهم ترين شاغل فكري آن حضرت بود؛ زيرا رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم چنين فرمود: «من اصبح لا يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم (2)؛ يعني هر كسي براي حل دشواري هاي جامعه اسلامي يا آحاد آنان همت نورزد، از قلمرو مسلمين خارج است و اسلام او كامل نيست.

3 اهتمام به امور جامعه انساني، اعم از مسلمان و غيرمسلمان، براي امام راحل(رض) جاذبه فراواني داشت؛ پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در اين باره مي فرمايد: «من يسمع رجلا ينادي ياللمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم (3)؛ هر كس نداي مظلوميت فردي را بشنود كه از جامعه اسلامي كمك طلب مي نمايد چه آن استغاثه كننده مسلمان باشد و چه غيرمسلمان و جواب مثبت و سودمندي به او ندهد، از حوزه اسلام كامل بيرون است.

4 حفظ استقلال وعزت در برابر دولت طغيانگر و حاكم جبار، چه داخلي و چه خارجي، از ويژگي هاي نهضت امام خميني(قدس سره) بود؛ چرا كه رسول گرامي اسلام صلي الله عليه

و آله و سلم در اين باره چنين مي فرمايد: «من اقر بالذل طائعا فليس منا اهل البيت (4)؛ يعني هر كس در برابر ظالم، اظهار مذلت كند و با طوع و رغبت در برابر ستم تسليم گردد، با خاندان عصمت و طهارت(عليهم السلام) بيگانه است؛زيرا آن ذوات نوراني، مثل اعلاي عزت خواهي و ستم ستيزي اند، وفرموده اند: ضيم و خواري را جز فرومايه كسي تحمل نمي كند: «لا يمنع الضيم الذليل .(5)

همان گونه كه در نظام تكوين، توحيد الهي، آغاز و انجام و زيروروي هر چيزي است: «هو الاول والاخر والظاهر والباطن (6)، محور اصلي نظام تشريع احكام و همچنين تعليم و تربيت و جهاد و اجتهاد و صلاح خود و اصلاح ديگران نيز اعتقاد به توحيد خداوند است و بنابراين، عنصر اصلي در اركان چهارگانه گذشته، همان اهتمام براي خدا و جلب رضاي اوست كه در سايه آن، عناصر سه گانه ديگر يعني حل دشواري هاي امت اسلامي، رفع نيازهاي جامعه انساني، اعم از مسلمين و غيرمسلمين، و حفظ عزت در برابر حاكم طاغي تامين مي شود و لذا تاثير عناصر چهارگانه مزبور، «طولي است نه «عرضي ؛ زيرا در منطقه تشريع، چيزي همتاي جلب رضاي خدا نيست؛ چه اينكه در نظام تكوين، چيزي شريك خدا نخواهد بود: «ليس كمثله شي ء»(7) و در نتيجه: «ليس كمثل الاهتمام لرضائه شي ء».

اول كساني كه براي اقامت مكتب و تماميت دين حنيف الهي قيام نمودند و ديگران را اقامه كردند، خود اهل بيت(عليهم السلام) و به ويژه سالار شهيدان، حضرت حسين بن علي(عليهمالسلام) بودند. آن حضرت كه نه همتي غير از خدا داشت و نه از اهتمام به امور مسلمين تعلل مي ورزيد و نه از همت گماردن به

حل دشواري هاي جامعه انساني، اعم از مسلمان و غيرمسلمان، سهل انگاري را روا مي داشت و نه در برابر حاكم طاغي تسليم مي شد.

شعار دلپذير حضرت اباعبدالله(عليه السلام): «هيهات منا الذله، يابي الله لنا ذلك ورسوله والمؤمنون وحجور طابت وطهرت (8) و نداي دل انگيز ايشان كه فرمود: «لا والله لااعطيكم بيدي اعطاء الذليل ولاافر فرار العبيد»(9)، درباره عزت و حفظ استقلال است. در انحصار اهتمام آن حضرت به توحيد الهي نيز همين بس كه در مساله شناخت خداوند چنين فرموده است: «به توصف الصفات وبه تعرف المعارف لا بها يعرف »(10) ؛ يعني خداوند به وسيله اوصاف، وصف نمي شود و به وسيله معروفي شناخته نمي شود، بلكه هر معروفي، توسط ذات اقدس خداوند شناخته مي گردد. اگر انسان صالح سالكي به بارگاه رفيع معرفت توحيدي باريافت، به گونه اي كه همت او در اصل شناخت، فقط معطوف خداوند شد و در پرتو عرفان الهي، غير او را شناخت، هرگز غير او را وجهه همت خويش قرار نمي دهد.

امام راحل(رضوان الله تعالي عليه) در اين امر مهم توحيدي، به سرور آزادگان جهان حضرت سيدالشهداء(عليه السلام) اقتدا نمود و چهره هستي خويش را متوجه جلب رضاي الهي كرد و خشنودي غير او را معيار قيام خود قرار نداد و اين بينش توحيدي، در تمام مراحل اقدام خالصانه ايشان، چه در غربت و چه در قربت، چه در سراء و چه در ضراء، چه در كربت و چه در عزت، چه در اسارت و چه در امارت و بلكه، در اوج واقعي و هم در حضيض ظاهري، خلوص عمل براي خدا مشهود بود.

دوم: دوري امام خميني(رض) از دنياگرايي

انگيزه نهضت امام راحل(قدس سره) كه مطيع و تابع امام معصوم(عليه السلام) بود، همان

است كه در سخنان گهربار اميرالمؤمنين(عليه السلام) و بيانات سودمند سيدالشهداء(عليه السلام) در تبيين قيام آن ذوات نوراني بيان شده است: «اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافسا في سلطان ولا التماسا من فضول الحطام ولكن لنري المعالم من دينك ونظهر الا صلاح في بلادك ويامن المظلمون من عبادك ويعمل بفرائضك وسننك واحكامك (11)؛ پروردگارا! تو مي داني كه قيام و اقدام مجاهدانه ما، براي رغبت در سلطنت مادي و بهره برداري از متاع زائد و پوسيده و پژمرده دنيا نبود، بلكه براي ديدن و نشان دادن و برگرداندن علامت هاي دين تو و براي اصلاح در شهرهاي تو بود؛ و براي آنكه بندگان ستمديده ات در امان باشند و به فرائض و سنن و احكام تو عمل شود. آنگاه حضرت سيدالشهداء(عليه السلام) چنين فرمود: «فان تنصرونا وتنصفونا قوي الظلمه عليكم وعملوا في اطفاء نور نبيكم. وحسبنا الله وعليه توكلنا واليه انبنا واليه المصير»(12)؛ پس اگر شما ما را ياري نكرديد و با ما به عدل و انصاف رفتار ننموديد، ظالمان بر شما چيره مي شوند و اولين خطر آنان اين است كه در خاموش كردن نور وحي و چراغ نبوت مي كوشند. البته حسين بن علي(عليهمالسلام)، خود بدون مساعدت مردمي قيام نمود؛ چرا كه خداوند را حسيب و كافي دانست و بر او توكل كرد و به او رجوع نمود كه صيرورت و تحول همه اشياء، به سوي خداست.

براي آشنايان به برنامه هاي مبارزاتي امام خميني(رض) از صدر نهضت تا ساقه آن، از آغاز مهاجرت تا پايان مراجعت، ازبدء قيام تا ختم ظفر، در خلوت و جلوت، در خوف و رجاء، و در خصب و قحط و رخص و غلا، در كرب و

فرج، و در هزم و فتح، هر گونه تنافس در جاه و مقام را مطرود مي دانست و هر گونه اسراف و اتراف و رفاه طلبي را محكوم مي كرد و از عطله احكام و حدود الهي رنج مي برد و در اجراي آنها از هيچ مساعدتي دريغ نمي كرد و از محرومان و مستضعفان حمايت كامل مي نمود و رنج ديدگان عصر جاهليت پهلوي و مجاهدان نستوه زمان انقلاب و دفاع مقدس را ولي نعمتان انقلاب اسلامي مي دانست و هماره، از خطر استكبار جهاني و هيونيست بين الملل كه در اطفاء نور وحي و چراغ رسالت سعي بليغ داشته و دارند، سخن به ميان مي آورد و راه ستم ستيزي را چونان اجداد كرام خود مي پيمود و آن را با تحريك قيادي خويش، به ديگران مي آموخت.

سوم: خلوص نهضت و ياوران امام خميني(رض)

امام راحل(قدس سره) نه تنها در نهان خود هدفي جز تحصيل حدود معطل و تحريك احكام راكد و ساكن اسلام نداشت، كساني را به ياري مي طلبيد يا پيشنهاد مساعدت آنان را مي پذيرفت كه همچون خود، مقصدي جز جذب جمال الهي نداشتند و هرگز فرد يا گروهي را كه در براندازي نظام طغيان و سلطه و يا برقراري نظام قسط و عدل، هوس مدارانه مبارزه مي كردند يا خودخواهانه مي انديشيدند، به ياري نمي پذيرفت و پيشنهاد شركت چنين افرادي را در نهضت اسلامي طرد مي نمود و اجازه نمي داد قيام خالصانه مسلمين، با حضور برخي افراد كه انحراف فكري يا التقاط عقيدتي يا فساد اخلاقي داشتند مشوب و آلوده گردد. البته دخالت ناخواسته برخي افراد در سيل ميليوني و توفنده مسلمين به رهبري امام(رض) كه مي رفت تا بنيان طغوا را بركند و اساس مرصوص تقوا را طراحي نمايد، خارج از قلمرو

قدرت و نيز بيرون از منطقه بحث است و آنان، چون حباب عباب، و زبد روي سيل، با خروش آب فوار امت اسلامي از ميان مي رفتند كه خداي سبحان از كيفيت زوال آنان با واژه «جفاء»(آب برد) ياد مي كند: «فاما الزبد فيذهب جفاء».(13)

نكته مهم آن است كه امام راحل(رض) همان گونه كه اصل قيام بر ضد طاغوت را از سالار شهيدان، حضرت حسين بن علي بن ابي طالب(عليهمالسلام) آموخت، نحوه خلوص مردمي آن را نيز از امام معصوم خود فرا گرفت؛ زيرا وجود نوراني سيدالشهداء(عليه السلام) در هنگام پيشنهاد عبيدالله بن حر براي پذيرش كمك مالي و اعتذار از حضور در صحنه دفاع مقدس كربلا، چنين فرمود: «وما كنت متخذ المضلين عضدا»؛(14) يعني من آن نيستم كه گمراهان را به عنوان عضد و بازو قرار دهم و به آنان اعتضاد نمايم و از معاضدت آنان سود جويم.(1) . بحار؛ ج 70، ص 243، ح 12.

(2) . بحار؛ ج 71، ص 337، ح 116.

(3) . همان؛ ج 71، ص 339، ح 120.

(4) . همان؛ ج 74، ص 162، ح 181.

(5) . نهج البلاغه، خطبه 29، بند 3.

(6) . سوره حديد، آيه 3.

(7) . سوره شوري، آيه 11.

(8) . تحف العقول، ص 241.

(9) . بحار؛ ج 44، ص 191، ج 4.

(10) . تحف العقول، ص 245.

(11) . همان، ص 239. (اين جملات با تفاوت مختصري در خطبه 131 نهج البلاغه نيز آمده است كه بيانگر وحدت هدف آن بزرگواران است).

(12) . تحف العقول، ص 239.

(13) . سوره رعد، آيه 17.

(14) . بحار؛ ج 44، ص 315، باب 37.

اصل اين سخن، فرموده خداي سبحان در سوره كهف است كه فرمود: من در آفرينش، از گمراهان كمك نمي گيرم.(1)

سر

دوري جستن از ياري گروه هاي منحرف آن است كه براي وصول به حق، وسيله اي جز صراط مستقيم حقيقي وجود ندارد؛ زيرا ميان هدف و وسيله، و مقصد و راه، ربط خاص وجودي برقرار است؛ يعني با هر وسيله و راهي نمي توان به هر هدف و مقصدي وصلت يافت و به آن رسيد؛ هدف معين، راه مشخص مي طلبد و راه معين، به هدف مشخص مي رسد و هدف، هرگز نمي تواند وسيله را تبرير و توجيه كند.

اين مطلب عميق را، از سخنان گهربار سالار شهيدان(عليه السلام) مي توان دريافت نمود كه فرمود: «من حاول امرا بمعصيه الله كان افوت لما يرجو واسرع لمجي ء ما يحذر»؛(2) اگر كسي بخواهد با معصيت پروردگار به چيزي نايل آيد، چنين رخداد تلخي سبب مي شود كه آنچه مورد اميدواري وي است، زودتر از ميان برود و آنچه مورد هراس اوست، زودتر فرا رسد.

همين خطمشي حضرت حسين بن علي(عليهمالسلام)، در موضع گيرهاي سياسي حضرت امام(قدس سره) مشهود بود؛ به گونه اي كه هرگز اجازه نمي داد براي نيل به هدف مقدس، از ترفندهاي سياست بازانه استمداد شود و از وسيله ناصواب، براي رسيدن به هدف صائب استفاده شود.

چهارم: امام خميني(رض)، عقل برتر زمانه

همان گونه كه درجات بهشت عدن، به عدد آيات قرآن كريم است و معارف قرآن حكيم، براي هر كسي به اندازه سعه وجودي وي تجلي دارد، تكاليف الهي نيز براي هر كس، به اندازه قلمرو معرفت اوست؛ اگر چه همگان در يك سطح خاص با يكديگر مشتركند و نصاب لازم براي اصل تكليف مشترك، همان عقل متعارف است كه در توده عقلاء وجود دارد و مايه حت بعث و زجر در امر و نهي الهي است.

در ايثارهاي تاريخي و نثارهاي محيرالعقول، تنها

«عقل متعارف اوساط مردم است كه متحير مي شود و از فتوا بازمي ماند يا دستور ارتجاع، سكوت، تقيه، و مانند آن مي دهد البته خصوصيت هاي نفساني از قبيل جبان بودن و احساس وحشت كردن نيز در نحوه ارزيابي و محاسبه موارد، سهم بسزايي دارد اما «عقل بالغ به قله عشق و شوق، در عين محاسبه دقيق و ارزيابي كامل، هرگز وهم و نيز عقل متعارف محدود و مداربسته رابه مشورت نمي گيرد؛ چه اينكه خصوصيت هاي نفساني انسان عاشق مشتاق، همانا شوق شهامت و سلحشوري است نه هراس و تقيه پروري، و نه تهور و بي باكي.

مثل اعلاي چنين فضيلتي، سالار شهيدان(عليه السلام) بود كه اصل كمال مزبور، به نحو «حقيقت در او يافت شد و «رقيقت آن، در پيرو راستين او يعني امام امت(رض) پديد آمد كه وي در مصاف عقل متعارف با عقل بالغ به قله عشق، جانب عقل برين را برگزيد و بطلان تقيه را با نداي «تقيه حرام است ولو بلغ ما بلغ ، آشكار ساخت و چنين نواي گوش نوازي كه از صاحبدل عاشق مشتاق برخواست، در همه آنان كه مصداق كريمه «لمن كان له قلب او القي السمع وهو شهيد»(3) بودند، اثر مثبت نهاد.

پنجم: مردمي بودن نهضت امام خميني(رض)

اگر چه ظفر و پيروزي انقلاب، بدون رهبري امام عادل و مصمم ميسر نيست، ولي حضور امت عازم و ملت آگاه نيز شرط ضروري آن مي باشد و حق شناسي از آنان نيز لازم است. خداي سبحان درباره مؤمنين راستين چنين مي فرمايد: «انما المؤمنون الذين امنوا بالله ورسوله واذا كانوا معه علي امر جامع لم يذهبوا حتي يستاذنوه (4)؛ مردان باايمان و مؤمنان راستين كساني اند كه از حيث اعتقاد، به خدا و پيامبر

او ايمان آورده باشند و از حيث عمل، هرگاه مطلب مهم اجتماعي و حكم جامع امت اسلامي فرا رسيد، هرگز صحنه را ترك ننموده و حتي اگر معذور هم باشند، بدون تحصيل اذن رهبر مسلمين، از صحنه اجتماع خارج نمي شوند.

امت اسلامي ايران، با عمل به اين آيه كريمه، هرگز صحنه مبارزه را ترك نكرد و با بذل نفس و نفيس خود، از اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله و سلم حمايت نمود و در طرد و طعن طاغيان، هرگز غفلت نكرد و با بذل مهجت خويش، حجت را بر ديگران تمام نمود و با نثار سر، سرفراز گشت و با ارائه كارنماي انقلاب اسلامي و دفاع مقدس، شايسته تحسين شد و لذا همان گونه كه قرآن كريم از ايثار انصار مدينه تجليل نمود: «يحبون من هاجر اليهم ولايجدون في صدورهم حاجه مما اوتوا ويوثرون علي انفسهم ولو كان بهم خصاصه ،(5) بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، حضرت امام خميني(قدس سره) نيز مكررا از مردم فداكار ايران تقدير مي فرمودند.

حضرت امام خميني(رض)، همه اين حمايت ها و هدايت ها و حراست ها را مرهون لطف ويژه خداوند سبحان مي دانست كه: «لله جنود السموات والارض (6) و البته ارج و اجر شهيدان شاهد، جانبازان مخلص، آزادگان سرافراز، و مفقودان واجد، نزد خداي منان همچنان محفوظ است؛ چه اينكه حرمت و كيان خاندان گرانقدر آنان، نزد خدا و بندگان صالح او مصون خواهد بود.

توفيق الهي كه فراراه رهبر عظيم الشان و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران قرار گرفت، گذشته از حمايت همه جانبه مردمي، پشتيباني گسترده مراجع گرانقدر تقليد و فطاحل علمي حوزه هاي ديني و تاييد و تسديد و تقويت و تشييد انكارناپذير پرچمداران فقاهت و

نايبان حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) بود كه امام راحل(قدس سره)، هماره از آن بزرگان حق شناسي مي فرمود.

(1) . سوره كهف، آيه 51.

(2) . بحار؛ ج 75، ص 116، ح 2.

(3) . سوره ق، آيه 37.

(4) . سوره نور، آيه 62.

(5) . سوره حشر، آيه 9.

(6) . سوره فتح، آيه 4.

آيت الله جوادي آملي- كتاب ولايت فقيه، ص294

اصول و مباني سياست خارجي دولت اسلامي

اصول و مباني سياست خارجي دولت اسلامي فرايند تصميم گيري در سياست خارجي و انتخاب روش هاي مناسب براي همه ي كشورها امري حياتي به شمار مي رود. هر كشوري بر اساس توانايي ها، قدرت، ايدئولوژي و سليقه ي رهبران و مردم خويش، اهداف ملي و مرز مسووليت هاي فراملي خود را سامان داده و در جستجوي راه هاي بهينه اي در نظام بين المللي است. به راستي در اين ميان؛ وضعيت دولت اسلامي چگونه است؟

آيا دولت اسلامي بايد از اصول و مباني ويژه اي كه در اسلام وجود دارد پيروي كند و سياست خارجي خود را بر اساس چنين اصولي سامان دهد؟

آيا دولت بايد بدون اين كه ارزش هاي ديني خود را در سياست خارجي دخالت دهد، اهداف و مصالح ملي خود را با استفاده از ابزار متعارف بين المللي دنبال كند؟

اين اصول كدامند و در عرصه ي سياست خارجي چه مفهومي پيدا مي كنند؟

اگر اين اصول با منافع ملي يا واقعيت هاي نظام بين المللي، دچار تزاحم شوند و چه بايد كرد؟

به طور كلي، در دين اسلام، چهار عامل با يكديگر ارتباط تنگاتنگ دارند و از خصوصيات و اركان حكومت اسلامي به شمار مي روند:

1. ارزش هاي اخلاقي

2. قوانين و احكام شرعي

3. حاكم اسلامي

4. مردم

ارزش ها در قالب احكام

و قوانين متبلور مي شوند و در رأس اهداف دولت اسلامي قرار دارند. اين ارزش ها و اصول كه در حالت عادي نبايد تعطيل گردند، در بعد سياست خارجي عبارتند از: 1. اصل دعوت

دعوت غير مسلمانان به پذيرش اسلام مبتني بر سه امر ذيل است:

اول اين كه از آيات شريفه «ان الدين عند الله الاسلام»(1)، «و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه»(2)، «و ما ارسلناك الا كافه ي للناس بشيراً و نذيراً ولكن اكثر الناس لايعلمون(3)»، «و ما ارسلناك الا رحمه ي للعالمين»(4) و «قل يا ايها الناس انّي رسول الله اليكم جميعاً»(5) استفاده مي شود كه اسلام ديني جهاني و رسالت نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم همگاني است و به زمان و مكان خاصي هم تعلق ندارد.

دوم اين كه آيات متعددي از قبيل «لااكراه في الدين»(6) و «فهل علي الرسل الا البلاغ المبين»(7) دلالت دارند كه پذيرش اسلام، جنبه ي اكراه و اجبار ندارد و آدمي مختار است از روي ميل و اراده ي خود دعوت اسلام را پذيرا شود.

سوم اين كه دعوت غير مسلمانان به پذيرش اختياري اسلام، جزء ضروريات دين است(8) و خداوند در آيات بسياري اسلام را مأمور نموده تا قبل از جهاد با كفار، آنان را با روش هاي مسالمت آميز به راه راست و دين حق دعوت نمايد(9)

از اين رو، هر گاه حكومت اسلامي، امور جامعه ي مسلمين را بر عهده گيرد، وظيفه دارد رسالت جهاني پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم را به گوش غير مسلمانان برساند و آنان را از طريق ابزارهاي متداول و مشروع به اسلام دعوت

نمايد. نكته ي قابل ذكر اين است كه اين اصل، همانند اصل وفاي به عهد و تعهدات بين المللي نيست كه صرفاً ناظر به فرايند سياست خارجي دولت اسلامي باشد، بلكه اصلي است هدف ساز كه همواره اين دولت را مجبور مي سازد در ترسيم استراتژي هاي سياست خارجي خود به آن اهتمام ويژه بخشد. 2. اصل تأليف قلوب

در پاره اي از موارد، صرف ابلاغ، دعوت و روشنگري كار ساز نيست و بايد به گونه اي ديگر كفار را به اسلام دعوت نمود و يا مسلمانان ضعيف الايمان را در وفاي به دين شان نگه داشت.(10) اين شيوه كه در اسلام «تأليف قلوب» نام دارد از نظر فقهي عبارت است از:

حمايت اقتصادي مسلمين و يا كفار توسط پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و يا امام يا فقيه و دولت اسلامي به منظور جلب آنان براي جهاد و مبارزه و گرايش به اسلام و دفاع از آن ... و كساني كه بدين طريق مورد حمايت قرار مي گيرند مؤلفه ي القلوب ناميده مي شوند.(11)

شهيد اول و ثاني، بر خلاف كساني كه تأليف قلوب را مخصوص كفار يا منافقين يا مسلمانان ضعيف الايمان مي دانند، مي گويند: «مؤلفه ي قلوبهم» هم كفار و هم مسلمانان را شامل مي شود مؤلفه ي القلوب مسلمانان چهار دسته اند:

1. آن دسته از مسلمانان كه از مشركين يا كفار هم پيمان داشته باشد. در اين مورد، مسلمانان تأليف قلوب مي شوند تا كفار هم پيمان آن ها نيز راغب به اسلام شوند؛

2. آن دست از مسلمانان كه ايماني ضعيف دارند؛

3. مسلماناني كه در هم جواري محل جمع آوري

زكات هستند؛

4. مسلمانان مرز نشين، جهت دفاع و حراست از مرزها. (12)

هر چند از ظاهر آيه ي شريفه ي «انما الصدقات للفقراء و المساكين و العاملين عليها و المؤلفه ي قلوبهم و في الرقاب و الغارمين و

في سبيل الله و ابن السبيل فريضه ي من الله و عليم حكيم» (13) چنين استنباط مي شودكه يكي از مصارف زكات، تأليف قلوب است، ولي تأمين بودجه آن در زكات منحصر نيست و دولت اسلامي مي تواند بر اساس مصلحتي كه تشخيص مي دهد منابع مالي آن را از بيت المال تأمين نمايد. 3. اصل عتق و فك رقبه

در بينش اسلامي، بردگان به محض پذيرش اسلام و سرپيچي از صاحبان كافر خود آزاد مي شوند و همانند ساير مسلمانان آزادانه به حيات خويش ادامه مي دهند. در آيه ي شريفه ي 60 سوره ي توبه كه به مصارف زكات اشاره دارد، آزاد كردن بندگان «و في الرقاب» يكي از مصارف زكات دانسته شده است. از اين رو اسلام، خواهان آزادي بندگان است و مبارزه عملي با بردگي انسان را به عنوان يكي از اصول خود قلمداد مي كند.

شيخ محمود شلتوت و رشيد رضا معتقد ند كه امروزه از سهم «في الرقاب» مي توان در جهت آزادي ممالك و ملت هاي مستعمره استفاده نمود تا از اسارت استعمارگران آزاد شوند؛ چون در حال حاضر برده به صورت گذشته وجود ندارد تا سهم «في الرقاب» در آن مورد مصرف شود. اگر از سهم «في الرقاب» هم نتوانيم در اين راه استفاده كنيم، سهم «في سبيل الله» كه يكي ديگر از موارد زكات است نيز وجود دارد.(14) 4. اصل نفي سبيل(15)

شايد

در قرآن كريم پس از مسأله ي جهاد در سياست خارجي، بر مسأله ي سياسي ديگري نظير نفي ولايت كفار بر مسلمين تأكيد نشده است، زيرا اسلام همواره بر استقلال سربلندي و عزت مسلمانان تأكيد ورزيده و مجاز ندانسته كه كفار بر مسلمانان مسلط شوند و آنان را به بند كشند يا به گونه اي در حاكميت آنان نفوذ داشته باشند.(16) از اين رو، اصل نفي ولايت كفار بر مسلمين كه از آيات قرآن و سنت معصومين علهيم السلام استخراج مي شود و عقل نيز مؤيد آن است، اصلي مهم و حاكم بر روابط دولت اسلامي با غير مسلمين است كه راه نفوذ و سلطه كفار بر بلاد اسلامي را در تمامي ابعاد سلطه مي بندد. مدارك و مفاد قاعده ي نفي سبيل

1. خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:

«الذين يتربصون بكم فان كان لكم فتح من الله قالوا الم نكن معكم و ان كان للكافرين نصيب قالوا الم نستحوذ عليكم و نمنعكم من المؤمنين فالله يحكم يوم القيمه ي و لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلاً»(17)

بديهي است كه مراد از عدم جعل طريق براي كافران بر مسلمانان، جعل تشريعي است نه تكويني. به اين معني كه خداوند به احكامي كه تضمين كننده ي تسلط كفار بر مسلمين باشد، مشروعيت نداده است. طبرسي در تفسير خود، روايتي از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل مي كند كه بر اساس آن، آيه ي فوق به معني عدم وجود حجت در روز قيامت براي كافران، تفسير مي شود. با فرض قبول اين حديث بايد گفت كه تفسير امام درباره ي برخي از مصاديق، هرگز به معني كنار گذاشتن ظاهر

آيه نيست. (18)

2. مستند دوم قاعده ي نفي سبيل، حديث اعتلاست. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرموده اند:

الاسلام يعلو و لايعلي عليه و الكفار بمنزله ي الموتي و لايحجبون و لا يورثون. (19)

ظاهر اين روايت نبوي آن است كه در مقام تشريع، احكام اسلامي بايد موجب سربلندي اسلام و مسلمين گردد. جنبه ي ايجابي حديث، به تشريع قوانيني كه موجب سرفرازي دين اسلام است اشاره دارد و جنبه ي سلبي آن، عدم مشروعيت قوانيني را كه به سلطة كفار منجر مي شود ثابت مي كند.

3. دليل سوم براي اثبات اين قاعده، اجماع و محصل و قطعي است. فقها بر اين مطلب كه در اسلام حكمي وجود ندارد كه به سلطه ي كفار بينجامد اجماع دارند. البته اتفاق بر اين امر هر چند مسلّم است ولي از نوع اجماع مصطلح نيست و فقيه بايد براي كشف اين مطلب خود به ادّله ي شرعي مراجعه كند. نتايج قاعده ي نفي سبيل

پس از شناخت مفاد و مدارك اين قاعده، به جاست با برخي از تطبيقات آن در شرع مقدس آشنا شويم:

1. عدم جواز قيّم شدن و سرپرستي كفار در مورد مسلمانان.

2. عدم جواز متولي شدن كافران بر موقوفات.

3. عدم ثبوت حق شفعه، هنگامي كه مشتري مسلمان و بايع كافر باشد.

4. مالك نشدن كفّار به موالي مسلمان.

5. عدم ازدواج زن مسلمان با مرد كافر.

6. عدم وجود حق قصاص براي كافر در مورد مسلمان.

7. عدم جواز تصدي كافران درباره ي مسووليت هاي موجود در كشورهاي اسلامي(20)

8. حرمت استخدام مستشاران خارجي در مسايل امنيتي.

از نظر تاريخي، واقعه ي تحريم تنباكو توسط ميرزاي شيرازي كه صدمات جبران ناپذيري

براي استعمار انگليس به همراه داشت، بر اساس اين قاعده صورت گرفت. قرار داد رژي نه تنها ضررهايي مادي، به مدت پنجاه سال به همراه داشت، بلكه زمينه ي سلطه ي شركت رژي و در حقيقت انگلستان را در سرتا سر ايران فراهم مي نمود.

حادثه ي ديگري كه به شكل مستقيم با اين قاعده مربوط مي شود كاپيتولاسيون است. كاپيتولاسيون كه به مصونيت قضايي بيگانگان در كشور ميزبان، همراه با اقتدار كشور خارجي نسبت به كشور ميزبان تعريف مي شود، دو بار در ايران تصويب شد و به اجرا در آمد (21) كه در مورد دوم، امام خميني قدس سره به شدت جلوي آن ايستاد كه همين امر موجب تبعيد ايشان به تركيه و سپس به عراق گرديد. اعلاميه ي امام قدس سره چنين آغاز مي شود:

بسم الله الرحمن الرحيم. لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلاً. آيا ملت ايران مي داند در اين روزها در مجلس چه گذشت... بر حسب اين رأي اگر يك مستشار آمريكايي يا يك خادم آمريكايي به يكي از مراجع تقليد ايران، به يكي از افراد محترم ملت، به يكي از صاحب منصبان عالي رتبه ي ايران هر جسارتي بكند، هر جنايتي بنمايد، پليس حق بازداشت او را ندارد.

تذكر اين نكته نيز مهم است كه آيات قرآن، صفات و خصلت هاي كفار را حسادت، خيانت، عدم پايداري به پيمان ها و عدم محبت به مسلمانان مي شمارند و مسلمانان را از داشتن ولايت به كفار نهي مي كنند. اين حكم تنها در يك مورد استثنا دارد و آن مورد تقيه و ضرورت است:

«لا يتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين

و من يفعل ذلك فليس من الله في شيء الا ان تتقوا منهم تقاه ي و يحذركم الله نفسه و الي الله المصير». (22) 5. اصل جهاد

جهاد در زمينه ي تبليغ و گسترش دين اسلام اهميت بسزايي دارد. اسلام به عنوان بزرگ ترين و والاترين آيين عقيدتي و اجتماعي، بايد به گوش جهانيان برسد. وظيفه ي اصلي پيامبران نيز ابلاغ، تبشير و انذار بوده است: «و ما ارسلناك الا كافه ي للناس بشيراً و نذيراً»(23) ، ولي از آن جا كه ممكن است اين امر بدون جنگ متحقق نگردد، هدف نهايي اسلام در سطح جهاني در ابعاد ذيل تعريف مي شود:

- تبليغ جهان بيني توحيدي بر اساس آخرين دين الهي و آسماني.

- اعتقاد به كرامت انسان و جانشيني وي از جانب خداوند بر روي زمين.

- انهدام و تخريب مباني تفكر نژاد پرستي، نژادگرايي و تعصبات قومي.

- نفي تجزيه ي بشريت از طريق مرزهاي جغرافيايي و اقليمي.

- نابودي هر گونه ظلم و ستم و برقراري نظام عدل و قسط و اخوت.

- تأمين حكومت واحد جهاني بر مبناي شريعت و قوانين اجتماعي اسلام.(24) 6. اصل تولّي تبرّي

تولّي عبارت است از نزديكي به خدا، ولايت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه ي عليهم السلام و هر كس كه در مسير اهداف آن ها حركت نمايد. در مقابل، تبرّي دوري جستن از دشمنان خدا است. تولّي و تبرّي هم جنبه ي عاطفي و قلبي دارد و هم جنبه ي عملي.

خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:

«قد كانت لكم اسوه ي حسنه في ابراهيم و الذين معه اذا قالوا لقومهم انا بُرآءُ منكم و مما تعبدون من

دون الله كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوه ي و البغضاء ابداً حتي تؤمنوا بالله وحده»(25)

ابراهيم عليه السلام به قوم مشرك خود صريحاً اعلام كرد كه ما از شما و بت هايتان بي زار هستيم و هميشه بين ما و شما دشمني حاكم خواهد بود تا اين كه به خدا ايمان آوريد. خداوند در اين آيه تأكيد مي كند كه داستان ابراهيم صرف نقل جرياني تاريخي نيست، بلكه عمل او براي همگان نمونه ي مناسبي است. اهل ايمان درباره ي كفار بسيار سخت گير و سازش ناپذيرند، اما ميان خودشان بسي رؤوف و مهربانند: «اشداء علي الكفار رحماء بينهم».(26)

در حديثي آمده است كه روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از مردم از مردم پرسيدند: كدام يك از شاخه ها و حلقه هاي ايمان محكم تر است؟ برخي گفتند: نماز، بعضي ديگر زكات و روزه و حج و عمره را متذكر شدند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: همه ي اين ها مهم است، ولي مهم ترين فرايض الهي، حُب و بغض در راه خدا و تولّي به اولياي الهي و تبرّي از دشمنان آنان است.(27)

از مهم ترين مصاديق اين اصل در سياست خارجي دولت اسلامي، سعي در برقراري روابط با دول اسلامي و انعقاد پيمان ها و كنوانسيون هاي متفاوت با آن ها و مقابله با كفار و سياست هاي استعمارگران در صحنه ي روابط بين الملل است. 7. اصل احترام به عقود و پيمان هاي بين الملل

فقها درباره ي جايگاه عقود جديد، مثل بيمه و قرار دادهاي بين المللي، در فقه اسلامي مباحث مفصلي مطرح

نموده اند. برخي از ايشان «أل» در «اوفوا بالعقود» را «أل» عهد مي گيرند و نهايتاً قرار دادهاي معهود در زمان شارع مقدس را ممضي معرفي مي نمايند. احتمال قوي تر آن است كه «أل» براي جنس باشد و هر گونه عهد و عقدي را شامل شود.

اگر چه در فقه اسلامي، تقسيم بندي متمايزي در زمينه ي قرار دادهاي بين المللي به چشم نمي خورد، ولي وجود قواعد عمومي قرار دادها و اصل اعتبار و لزوم عقود و پيمان ها و سابقه ي يك سلسله پيمان هاي خاص با غير مسلمانان و دارالكفر، مانند عقد ذمه و استيمان و هدنه در عصر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، نشان دهنده ي آن است كه نوعي تقسيم بندي بين فقها در زمينه اين قرار دادها پذيرفته شده و مقبول بوده است. قرار دادهاي بين المللي ممكن است معين «مثل عقد ذمه» يا نا معين «غير منصوص» باشند. عقد استيمان، هدنه، تحكيم(28) عقد صلح و قرار دادهاي ارضي كه فقها آن ها را به عنوان نوعي صلح بر روي زمين ذكر نموده اند و بالأخره عقود معين مالي از ديگر عقود معين به شمار مي روند. نوع دوم ممكن است عهدنامه هاي قانوني يا قرار دادهاي عمومي، مثل منشور ملل متحد، عهدنامه هاي قرار دادي بين دو يا چند دولت معين يا قرار دادهاي مرزي را شامل شود. (29)

نقض عهد در شرع مقدس اسلام، از بزرگ ترين گناهان محسوب شده و تنها در مواردي كه خيانت طرف ديگر محرز گردد، جايز مي شود. خداوند در آيات متعددي از قبيل: «يا ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود»

(30) و «اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم»(31) ، ما را به پاي بندي به عهود و قرار دادهاي بين المللي فرا مي خواند و عهد مسلمانان با اجانب را «عهد الله» مي داند.

اميرالمؤمنين حضرت علي عليه السلام در پاسخ كساني كه ابتدا واقعه ي حكميت را تحميل كرده بودند و سپس از او مي خواستند كه از عهدش باز گردند، فرمودند:

بعد از رضايت و پيمان و عهد برگردم!؟ آيا خداوند تبارك و تعالي نفرمود: «و افوا بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الايمان بعد توكيدها و قد جعلتم الله عليكم كفيلاً».

عموم آيات و روايات، اصل لزوم قرار دادها، اعم از داخلي و بين المللي و معين و نامعين را ثابت مي كند. بنابراين اگر دولت اسلامي حتي در قالب قرار دادهاي غير معين با ديگر كشورها وارد مذاكره شود و پيماني در زمينه هاي اقتصادي، سياسي، نظامي و فرهنگي منعقد نمايد، شرعاً موظف است به آن پاي بند باشد گر چه به ضرر آن تمام شود. هر چند روابط بين الملل به گونه اي است كه به خودي خود، اجازه ي تخطي از عهود بين المللي را نمي دهد. 8. مصونيت ديپلماتيك سفرا و نمايندگان سياسي

مسيلمه ي كذّاب در نامه اي به پيامبر خواستار تملك زمين شد. پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم از نمايندگان وي پرسيدند: رأي شما چيست؟ عرض كردند: ما هم به اعتقاد داريم. آن حضرت فرمودند: به خدا قسم اگر اصل مصونيت نمايندگان سياسي نبود شما را گردن مي زدم.(32)

ابن رافع مي گويد: قريش مرا نزد پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرستادند: پس

چون او را ملاقات نمودم، اسلام در دلم جاي گرفت. عرض كردم: اي رسول خدا، من هرگز نزد آنان باز نمي گردم، آن حضرت فرمودند: «اني لااخين بالعهد و لااحبس البرد ولكن ارجع فان كان في نفسك الذي في نفسك الان فارجع؛ يعني من به پيمان ها خيانت نمي كنم و نامه رسان ها را زنداني نمي كنم، ولي تو باز گرد و اگر در دل خود آن چه اكنون احساس مي كني، احساس كردي به نزد ما بازگرد». او مي گويد: رفتم و پس از مدتي نزد آن حضرت آمدم و اسلام آوردم. (33)

پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در قاعده اي كلي فرموده است: «لايقتل الرسل و لاالرهن» (34)؛ يعني نمايندگان سياسي و گروگان ها نبايد كشته شوند». 9. استجاره و امان

استجاره، نوعي پناهندگي سياسي است كه بر اساس ان كفار با ترك مخاصمه، فرصت شنيدن كلام الهي يا قبول قرار داد ذمه يا تجارت را خواهند داشت:

«و ان احد من المشركين استجارك فأجره حتي يسمع كلام الله ثم ابلغه مأمنه ذلك بانهم قوم لايعلمون»(35) ؛

اگر مشركي درخواست پناهندگي كرد به او پناه ده تا كلام خدا را بشنود و سپس او را به محل خويش بازگردان، چون آن ها قومي نادان هستند. 10. مبارزه با ظلم و استعمار و حمايت از مظلومان و ستمديدگان

هر چند دولت اسلامي موظف است به عهود بين المللي خود پاي بند باشد، ولي جهت كلي سياست خارجي آن و ملايك ورود به كنوانسيون ها و سازمان هاي بين المللي بايد حمايت از اصالت عدالت و مبارزه با بيدادگران باشد. حضرت امير عليه السلام

فرموده است: «كونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً». (36)

ب) تحليل اصول سياست خارجي دولت اسلامي

از آن جا كه دولت اسلامي موظف است تمامي اركان و عمل كردهاي خود را با ارزش هاي الهي تطبيق دهد، اين پرسش مطرح مي شود كه چگونه مي توان سياست خارجي خود را بر اساس تعاليم مذهبي سازماندهي نمود؟ هم چنين مشكلات سياست خارجي تا چه اندازه در مباني فقهي ريشه دارد؟ چگونه مي توان تعارض برخي از اصول و ارزش هاي اسلامي با قوانين بين المللي از ميان برد؟

در پاسخ به پرسش هاي فوق تنها به دو نكته اشاره مي كنيم:

1. اصول سياست خارجي دولت اسلامي، عنواني نيست كه در متون فقهي به عينه وجود داشته باشد و با مراجعه به متون اسلامي نمي توان دسته بندي خاصي در اين باره يافت. از اين جاست كه هر كس بر اساس سليقه ي خود، اصول سياست خارجي در اسلام را به بخش هاي گوناگون تقسيم نموده است.

بايد توجه داشت كه تقسيم اصول سياست خارجي به تعداد معين، مشكلي را حل نمي كند و آن چه گره گشاست، محتواي اين اصول است. تفاوتي ندارد كه اصل عدالت و برابري دولت ها و استقلال آن ها را در هم ادغام يا از هم جدا كنيم. آن چه مهم است تقدم و تأخر آن ها و محتواي آن اصول است.

2. برخي از اصول و ارزش هاي اسلامي بدون شك با حقوق بين الملل عمومي ناسازگار است كه بايد بدون تن دادن به توجيه هاي ضعيف در پي حل مشكل بر آمد. در حقوق بين الملل عمومي بر خلاف مقررات داخلي، قانون اساسي وجود

ندارد و صلاحيت حاكميت كشورها در عرض يكديگر شناخته مي شود. هيچ كشوري نمي تواند براساس سليقه يا ايدئولوژي خود، تفسيري ارايه كند و طبق آن در صحنه ي بين المللي عمل نمايد. وقتي از دخالت در امور داخلي ديگر كشورها سخن مي گوييم، اگر ملاك را ايدئولوژي خود قرار داده باشيم، هر گونه تفسيري بدون لحاظ كردن مقتضيات جامعه بين الملل و حقوق بين الملل رواست. ولي اگر ملاك، حقوق بين الملل عمومي باشد، ممكن است اقداماتي از قبيل صدور انقلاب و حمايت از جنبش هاي اسلامي و آزادي بخش، نقض حاكميت ملي و مداخله در امور داخلي ديگران قلمداد گردد.

پس بهتر است كه في الجمله به عنوان يك پيش فرض بپذيريم كه بين برخي از اهداف و ارزش هاي اسلامي و وظايف برون مرزي دولت اسلامي و مقتضيات حقوق بين الملل تعارض وجود دارد و سپس در پي حل آن برآييم. چالش هاي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در دهه ي بعد از انقلاب، بهترين شاهد وجود چنين تعارضاتي است. ما اين تعارضات را در سه بُعد مطرح مي كنيم:

الف) تعارضاتي كه ممكن است با قرار دادهاي منعقد توسط دولت اسلامي و بر اثر پاي بندي به ارزش ها ايجاد شود. در مباحث گذشته، اصل احترام به قرار دادهاي بين المللي را به عنوان اصلي زير بنايي و شرعي ثابت نموده و اثبات كرديم كه دولت اسلامي هر چند بر اساس اهداف، مصالح يا ضرورت ها و مقتضيات به كنوانسيوني مي پيوندد، ولي پس از امضا يا الحاق، شرعاً و قانوناً حق ناديده گرفتن آن را ندارد؛ يعني اولاً شرع چنين اجازه اي

به دولت اسلامي نمي دهد، ثانياً حقوق بين الملل چنين ضرورتي را القا مي نمايد.

ب) تعارضاتي كه ممكن است از اطلاق ولايت و محدوديت هاي عمل كرد دولت اسلامي در صحنه بين الملل به وجود آيد.

اگر نظريه ي نصب در باب ولايت فقيه را همانند حضرت امام خميني قدس سره بپذيريم، بايد معتقد شويم كه فقيه جامع الشرايط، پس از به قدرت رسيدن، زمام كليه ي امور را به دست مي گيرد و ديگران نيز حق دخالت در امور حكومتي و ايجاد مزاحمت براي او را ندارند. چون اگر ديگر فقها جامع الشرايط نباشند، عدم ولايت آن ها استصحاب مي شود و اگر جامع الشرايط باشند، شارع مقدس براي اين كه اختلال نظام و هرج و مرجي رخ ندهد به مزاحمت ديگران رضايت نمي دهد. بنابر نظريه ي نصب، وليّ فقيه به كليه ي مسلمانان در اقصي نقاط جهان، ولايت پيدا مي كند و اين كه به اين امر توجه ندارند يا عمداً از آن سر باز مي زنند، عالم ثبوت را تغيير نخواهد داد. كليه ي فعاليت هاي مسلمانان، حتي اگر اقليتي در دارالكفر باشند، بايد تحت نظارت رهبر جهان اسلامي سازماندهي شود و كوشش هاي آنان بايد در مسير تحقق وحدت اسلامي و حكومت واحد جهاني هماهنگ گردد. با ايجاد رابطه ي ولايت بين مردم و رهبر، حقوقي بر مردم و حقوقي بر وليّ فقيه واجب مي شود. مسلمانان جهان بايد از وليّ فقيه اطاعت كنند. تزاحم اطاعت از وليّ فقيه و رهبران بلاد كفر، در مورد اقليت هاي مسلمان در دارالكفر، از نظر نظري قابل رفع مي باشد؛ چرا كه در درجه

ي اول احكام وليّ فقيه بر آن ها واجب مي شود؛ همان گونه كه اگر نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در زمان حاضر مي بود، ولايتش بر كليه ي مسلمانان غير قابل ترديد بود. در عين حال، هر گونه مواضعي كه در كشور كفر براي مسلمانان ايجاد شود، صرفاً در ابواب ضرورت حرج و مانند آن، توجيه پذير خواهد بود. پي نوشت ها: 1 . آل عمران، آيه ي 19.

2 . آل عمران، آيه ي 85.

3 . سبا، آيه ي 28.

4 . انبياء، آيه ي 107.

5. اعراف، آيه ي 159.

6 . بقره، آيه ي 255.

7 . نحل، آيه ي 35.

8 . ابوالفضل شكوري، فقه سياسي اسلام، جلد دوم، ص 358.

9 . اشاره به آيه ي شريفه ي: «ادع الي ربك بالحكمه ي و الموعظه ي الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن» «نحل، آيه ي 125».

10 . بسياري از فقها هم چون شهيدين شيخ طوسي و محقق حلي، مؤلفه يالقلوب را هم شامل كفار و هم شامل مسلمانان ضعيف الايمان دانسته اند.

11 . شكوري، همان، ص 487.

12 . شهيد ثاني، شرح لمعه، جلد يك، ص 170.

13 . توبه، آيه ي 60.

14 . شكوري، همان، ص 480.

15. اين اصل اشاره به آيه ي شريفه ي «لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلاً».

16 . منتظري، فقه الدوله ي الاسلاميه، جلد پنجم، ص 236.

17. نساء، آيه ي 141.

18 . علامه طباطبايي، الميزان، جلد چهارم، ص 141.

19. من لايحضره الفقيه، جلد چهارم، باب الميراث، ص 321.

20 . همانند رياست جمهوري.

21. كاپيتولاسيون براي اولين بار در ايران در عهد نامه ي تركمن چاي بين ايران و روسيه

گنجانده شد و سپس در سال 1297؛ يعني دو سال قبل از كودتاي رضا خان ملغي گشت. براي بار دوم نيز امتيازاتي كه آمريكايي ها در سال 1343 در ايران براي خود قايل شدند، دست كمي از كاپيتولاسيون نداشت.

22. آل عمران، آيه ي 28.

23 . نساء، آيه ي 28.

24 . فقه سياسي اسلام، جلد دوم، ص 1 – 430.

25 . ممتحنه، آيه ي 4.

26 . فتح، آيه ي 25.

27 . اصول كافي، جلد دوم، ص 102، حديث 6.

28. قرار داد تحكيم، عقدي است كه بين مردم و امام «والي» منعقد مي شود و مفاد اصلي آن الزام به حكم وي و عمل طبق فرامان هاي حكومتي است «عقد التحكيم هو عقد العهد علي حكم الامام».

29 . عباس علي زنجاني، «حقوق تعهدات و قرار دادهاي بين المللي در فقه و حقوق اسلامي» مجله حقوقي، شماره ي 14 و 15.

30 . مائده، آيه ي 1.

31 . نحل، آيه ي 91.

32. ابن هشام، سيره، جلد چهارم، ص 247.

33 . ابو داود، سنن، جلد دوم، ص 75، كتاب الجهاد.

34. وسايل الشيعه، جلد 11، ص 90، باب 44، از ابواب جهاد عدو، حديث 2.

35 . توبه، آيه ي 5.

36 . نهج البلاغه، نامه ي 47. نويسنده:عبدالوهاب فراتي

منبع:كتاب رهيافتي بر علم و سياست و جنبش هاي اسلامي معاصر

امام خميني و تئوري نظام سياسي

امام خميني و تئوري نظام سياسي نويسنده: روح الله حسينيان

چكيده: امام در آغاز اوج گيري نهضت در سال 56 بدون ابهام، هدف قيام خويش را تشكيل حكومت اسلامي اعلام نمودند و در هر موقعيتي سعي در تشريح حكومت اسلامي و ويژگي هاي آن داشتند. در تاريخ 15/5/57 در پيام به مردم اصفهان طليعه حكومت اسلامي را

پيش بيني كردند و در پاسخ، به سخنراني شاه فرمودند: هر كس كه سخنان او را شنيده باشد خوب مي فهمد كه شاه با طرح مسأله انتخابات مي خواهد سير اصلي حركت اسلامي ايران را، كه سرنگوني اين دودمان است، تغيير دهد و ملت را اغفال نمايد ولي ديگر دير شده و طرح حكومت اسلامي در عمق مردم ايران ريشه رويانده است». و در پيام به نهضت آزادي مي فرمايند: دست در دست يكديگر نهاده و در اين امر حياتي، كه برچيده شدن رژيم پهلوي است، مبارزه و بدون مناقشات، ملت را به سوي هدف غايي، كه ايجاد حكومت اسلامي است، هدايت نماييد.

از ديرباز مسأله «ولايت فقيه» در فقه شيعه مورد بحث بوده، اما كمتر كسي از فقيهان از ديدگاه حكومتي با يك نظام سياسي به آن نگريسته است. هر چند از لابلاي گفتار متأخران معاصر فقها به دست مي آيد كه ولايت فقيه را همانند نظامي سياسي مي دانسته اند لكن به دليل يأس از موفقيت از برپايي چنان نظامي هيچگاه جدي به نظريه پردازي درباره آن نپرداخته اند. مرحوم آيت الله شيخ محمدحسين ناييني در دوران مشروطيت كتابچه اي مستقل با عنوان «تنبيه الامه و تنزيه المله» براي اثبات مشروعيت مشروطيت نوشت و در آن كتاب به شكلي غير مستقيم به اصول سياسي و اجتماعي حكومت اسلامي نيز پرداخت. علامه ناييني در اين كتاب به يأس از برپايي حكومت اسلامي اذعان مي كند و حكومت مشروطه را گامي نزديكتر به منافع مي داند: «آنكه در اين عصر غيبت كه دست امت از دامان عصمت كوتاه و مقامو لايت و نيابت نواب عام در اقامه وظايف مذكور هم منصوب و انتزاعش غير مقدور، ايا ارجاعش از نحوه

اولي (استبداد مطلق) كه ظلم زائد و غضب اندر غضب است به نحوه ثانيه (مشروطه) و تحديد استيلا، جوري بقدر ممكن واجب است و با آنكه مغصوبيت موجب سقوط اين تكليف است؟ 1

علامه ناييني صراحتا هم به حكومت فقها تصريح دارد هم به غصبي بودن حكومت ها حتي مشروطه.

اولين نفر از فقيهان ، كه جدا به تئوري پردازي حكومت اسلامي پرداخت و براي ايجاد آن سخت مجاهد كرد، امام خميني (ره) است. معظم له اين نظريه پردازي و تلاش براي ايجاد حكومت اسلامي را در پنج مرحله انجام داده اند: 1_ دوران دفاع از نظريه حكومت اسلامي

حضرت امام (ره) در كتاب كشف الاسرار، كه آن را در دوران جواني خود نگاشته اند، از ايجاد حكومت اسلامي شديدا دفاع مي كنند. امام (ره) در سرتاسر اين كتاب مي كوشد تا روشن كند كه اسلام نظام سياسي مستقلي دارد و در پاسخ به اينكه اسلام داراي تئوري حكومت نيست، مي فرمايند «شما از كجا مي گوييد دين تكليف حكومت را تعيين نكرده است؛ اگر تعيين نكرده بود پيغمبر اسلام چطور تشكيل حكومت كرد و ...» 2

امام (ره) حتي بنيادهاي اساسي حكومت اسلامي را در اين كتاب بر مي شمارد: «اساس حكومت اسلامي بر قوه تقنينيه و قوه قضاييه و قوه مجريه و بودجه بيت المال است ...» 3 امام (ره) براي اينكه ثابت كنند طرح حكومت اسلامي يك كليت بي برنامه نيست، ادله اي از كتاب و نست براي سازماندهي بسيج، ارتش، دادگستري و حتي ثبت اسناد مي آورند و در مورد بودجه دولت به تشريح نظام مالياتي حكومت اسلامي مي پردازند: «يكي ماليات ساليانه و هميشگي است و آن در وقتي است كه كشور در آرامش است ... دويم ماليات به

طور فوق العاده است و آن در وقت انقلاب خارجي يا داخلي است. اين ماليات كه در اين موقع گرفته مي شود ميزان محدودي ندارد و ماليات غير محدود بايد ناميد آن را زيرا بسته به نظر دولت اسلامي است ...» 4

جالب اين است كه ايشان حتي به چگونگي انتخاب رييس اين حكومت هم مي پردازد و تشكيل مجلس مؤسساتي از فقهاي ديندار و عالم به احكام و عادل براي انتخاب رييس حكومت را پيشنهاد مي دهد. 5

گرچه اين پيشنهاد تعريض به مجلسي است كه رضا خان را به عنوان شاه انتخاب كرد ولي ايشان در پايان گفتارشان، آن را به عنوان يك طرح جدي مطرح مي كنند. 2. دوران آغاز مبارزه عليه استبداد و استعمار

حضرت امام در سال هاي 43-41 تلاش نمودند عليه استعمار و استبداد كه رويكردي از آن بود به جهادي افشاگرانه قيام نمايند ولي كمتر نظريه جايگزيني حكومت اسلامي را به جاي حكومت پهلوي طرح نمودند و تنها به صورت كلي ارشاراتي داشتند؛ از جمله اينكه كليه احكام اسلام، سياسي است يا اسلام عين سياست است و روحاني بايد سياسي باشد و در يك مورد هم فرمودند: اگر بنا باشد حكومت اسلامي باشد اگر بنا باشد ديانت اسلام حكومت كند تمام ثغور اسلام حفظ مي شود. 6

شايد علت انتخاب اين روش، جلوگيري از تبليغات رژيم بود كه روحانيت را به قدرت طلبي متهم مي كرد. 3. دوران تبيين حكومت اسلامي

امام براي اينكه انديشه حكومت اسلامي را به صورتي زيربنايي مطرح و احيا كنند، پس از وقفه اي كوتاه، در سال 48 در نجف اشرف در درس خارج به تشريح مباني حكومت اسلامي پرداختند. و اين براي اولين بار بود كه

در حوزه انديشه فقه شيعي، ولايت فقيه با گرايش حكومتي و سياسي در اين حد وسيع، دقيق و همه جانبه مورد بحث قرار مي گرفت. بي شك طرح حكومت اسلامي در حوزه نجف تأثير همه جانبه اي در حوزه اسلام داشت به طوري كه پس از كمتر از 10 سال تأثير عملي آن در كشور شيعي ايران تبلور يافت.

امام (ره) هدف اصلي از طرح حكومت اسلامي را ايجاد سرچشمه يك تفكر اعلام نمودند و از «نسل هاي حاضر و نسل هاي آينده» خواستند تا «در اطراف آن بحث و فكر نمايند» و مطالعه در پيدا كردن راه وصول به آن را نيز به نسل ها واگذار نمودند. 7 4. دوران گسترش تفكر حكومت اسلامي

امام در اين دوره تلاش كرد تا انديشه حكومت اسلامي را از محدوده نجف به خارج از مرزها سرايت دهد. ايشان در تمام نامه هايي كه به دانشجويان مسلمان اروپا و آمريكا مي نوشتند به آنها گوشزد مي كردند كه با توجه به تلاش استعمار براي مخدوش كردن حكومت اسلامي، مشكل است ما بتوانيم حكومت اسلامي و تشكيلات اساسي و سياسي و اقتصادي و اجتماعي آن را به جوامع بشري حتي مسلمين بفهمانيم؛ پس بايد كوشش نماييد تا طرز حكومت اسلامي و رفتار حكام اسلامي را با ملت هاي مسلمان به اطلاع دنيا برسانيد. بر شما جوانان ارزنده اسلام كه مايه اميد مسلمين هستيد لازم مي باشد كه ... براي پياده كردن طرح حكومت اسلامي و بررسي مسائل آن اهتمام بيشتري به خرج دهيد. 8

امام در اين پيام ها به دانشجويان خارج از كشور توصيه مي كند تا علاوه بر مطالعه راه هاي رسيدن به حكومت اسلامي، براي بررسي مسائل آن نيز كوشش كنند به

نظر مي رسد امام (ره) اعتقاد داشته اند كه تدوين چهارچوب حكومت اسلامي علاوه بر بررسي مباني فقهي كه قاعدتا بايد در حوزه هاي علميه مي بايست تببيين مي گرديد، احتياج به بحث هاي سياسي و كارشناسي اجرايي هم دارد كه بايد توسط روشن فكران مذهبي و تحصيل كرده هاي علوم جديد بررسي مي گرديد.

امام در راستاي گسترش انديشه حكومت اسلامي در بيانات و پيام هايي كه براي ملت ايران مي فرستادند نيز از حكومت اسلامي سخني به ميان مي آوردند. در بياناتي كه به مناسبت جشن هاي 2500 ساله در تاريخ 6/3/50 ايراد نمودند با لحني تأسف انگيز، مشكلات موجد را ناشي از بر پا نشدن حكومت اسلامي دانستند، مصيبت سلب حكومت از حضرت امير را اعظم مصائب و حتي بالاتر از عزاي كربال دانستند و آنگاه فرمودند :«الان هم نمي دانند مردم كه معني اسلام چيست؟ حكومت اسلامي چيست؟» 9

در تاريخ 20/6/51 در يك پيام، خطاب به ملت ايران فرمودند «شما اي ملت ايران اي مسلمانان پاك طينت ... حكام اسلام و كيفيت حكومت اسلامي را تحقيق و نصب العين خود قرار دهيد.» 10 5. دوران مبارزه براي ايجاد حكومت اسلامي

امام در آغاز اوج گيري نهضت در سال 56 بدون ابهام، هدف قيام خويش را تشكيل حكومت اسلامي اعلام نمودند و در هر موقعيتي سعي در تشريح حكومت اسلامي و ويژگي هاي آن داشتند. در تاريخ 15/5/57 در پيام به مردم اصفهان طليعه حكومت اسلامي را پيش بيني كردند و در پاسخ، به سخنراني شاه فرمودند: هر كس كه سخنان او را شنيده باشد خوب مي فهمد كه شاه با طرح مسأله انتخابات مي خواهد سير اصلي حركت اسلامي ايران را، كه سرنگوني اين دودمان است، تغيير دهد و ملت را اغفال

نمايد ولي ديگر دير شده و طرح حكومت اسلامي را عروق مردم ايران ريشه رويانده است» 11

و در پيام به نهضت آزادي مي فرمايند: دست در دست يكديگر نهاده و در اين امر حياتي، كه برچيده شدن رژيم پهلوي است، مبارزه و بدون مناقشات، ملت را به سوي هدف غايي، كه ايجاد حكومت اسلامي است، هدايت نماييد. 12 6. شيوه حكومت اسلامي

امام(ره) براي اولين مرتبه در تاريخ 22/7/57 در مصاحبه با روزنامه فيگارو در فرانسه اعلام نمود كه سيستم حكومت اسلامي آرماني وي يك سيستم جمهوري است.» 13

چون جمهوري اسلامي براي غربيان يك سيستم ناآشنا بود،14 سيل سؤالات توسط خبرنگاران اروپايي و آمريكايي درباره اين نظام سياسي شروع شد. از مهم ترين و اصلي ترين سؤالات خبرنگاران در مورد ماهيت و شكل آن بود و امام در هر مصاحبه اي گوشه اي از اين ابهامات را توضيح مي ادند و در آن مصاحبه ها به تشكيل مجلسي منتخب از نمايندگان مردم، مشاركت مردم در تصميم گيري ها و ... اشاره مي كردند، اما در تمام اين مصاحبه ها شكل نهايي اين حكومت را به تعيين مردم موكول مي كردند و تنها شمايي كلي از اين حكومت را، كه به شكل دمكراسي هدايت شده است، براي خبرنگاران ترسيم مي نمودند. ايشان در يك مصاحبه اعلام كردند شكل اين حكومت در جهان ديده نمي شود و هيچ يك از خصوصيات اصولي آن در عربستان ديده نمي شود و به غربيان هشدار دادند كه اين رژيم تفكر خود ماست. 15

آنگاه امام در چند نوبت فرمودند رژيم جمهوري اسلامي يك پيشنهاد است كه به آراء عمومي رسما مراجعه خواهد شد. 16

امام بعد از ورود به ايران، مهندس بازرگان را مأمور تشكيل كابينه موقت مي كند.

و يكي از وظايف او را انجام رفراندم و رجوع به آراي عمومي ملت درباره تغيير نظام سياسي كشور به جمهوري اسلامي برشمردند.

اقليتي تلاش مي كردند كه حكومتي با ماهيت اسلام تشكيل نگردد و رژيم پيشنهادي، از محتواي اسلام بيگانه باشد؛ به همين منظور طرح هايي به نام رژيم جمهوري يا رژيم دمكراتيك اسلامي و ... پيشنهاد كردند و بناي اصرار را گذاشتند.

امام (ره) با درايت مخصوص خود، كه اهداف آنان را درك كرده بودند، در يك سخنراني كه طلاب را براي تبليغات ترغيب مي نمودند، فرمودند: دعوتكنند به اينكه رأي بدهند به جمهوري اسلامي اين هم با همين كلمه نه يك حرف زيادتر و نه يك حرف كمتر براي اينكه الان شياطين افتاده ا ند دنبال اينكه جمهوري محض همين جمهوري باشد، جمهوري دمكراتيك باشد». 17

سرانجام امام به وعده اي كه به امت خويش داده بود عمل كرد و مردم ايران با 98% در تاريخ 12/1/58 به نظام سياسي پيشنهادي امامشان رأي مثبت دادند و امام بعد از تلاش بي وقفه به آرمان خويش، كه همان تشكيل حكومت اسلامي بود، نايل آمد. از اين پس دوران مبارزه امام را، حفظ حكومت اسلامي و تجربه آن بايد نامگذاري كرد كه خود احتياج به يك بحث مستقل و جداگانه دارد. پي نوشت ها: 1 _ تنبيه الامه و تنزيه المله يا حكومت از نظر اسلام ص 42.

2 - كشف الاسرار ص 237

3 - همان مأخد ص 237

4 - همان مأخد ص 255

5 - همان مأخذ ص 185

6 - صحيفه نور ج 1 ص 90

7 - حكومت اسلامي ص66

8 - صحيفه نور ج 1 ص 152 و 161 و 186

9 - همان مأخذ

ج 1 ص 166

10 - همان مأخذ ج 1 ص 190

11 - همان مأخذ ج 2 ص 87

12 - همان مأخذ ج 2 ص 93

13 - همان مأخذ ج 2 ص 159

14 - قبلا فقط چند كشور از قبيل پاكستان و موريتاني ، جمهوري اسلامي را براي عنوان رسمي كشور خود انتخاب كرده بودند كه در واقع اشاره به يك نظام خاص حكومتي نبود.

15 - صحيفه نور ج 2 ص 280

16 - همان مأخذ ج 3 و 16 و 27و 47 و 52

17 - همان مأخذ ج 5 ص 147

منبع: www.irdc.ir

اهداف و آرمان هاي انقلاب اسلامي

اهداف و آرمان هاي انقلاب اسلامي صادق تهراني براي برآورد اهداف انقلاب ها، از جمله انقلاب اسلامي، تحليل گفتارهاي رهبران، و شعارهاي اصلي آنان در طول مبارزه و همچنين بررسي نقطه نظرات مردم و پرسش از آنها، به ويژه عده اي كه در زمان انقلاب بوده اند؛ اهميت دارد. اهداف انقلاب اسلامي ايران در شعار اصلي آن تجلّي روشن و بدون ابهامي داشت: استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي. اسناد و مدارك روشن به خوبي نشان مي دهد كه تمامي آحاد مردم مسلمان و آگاه ايران و رهبران مقبول مردم به خوبي مي دانستند كه در انقلاب، با نفي رژيم سلطنتي پهلوي چه چيزي را نمي خواهند و چه چيزي را مي خواهند. البته روشن است كه درك اجمالي ويا تفصيلي مردم از آرمان هاي انقلاب اسلامي ايران بسته به سطح فكري و شناخت اجتماعي هر يك از اقشار جامعه متفاوت بود. اما همگان بر اين نكته واقف و متفق بودند كه اكثريت مردم مسلمان ايران؛ معنويت و آزادي و عدالت، استقلال و رشد و سعادت،

و شكوفايي و عزت و سربلندي كشور خويش را در سايه تحقق ارزش ها و احكام اسلام ناب محمدي(ص) جستجو مي كردند. مطابق يك تحقيق دانشگاهي در سال 83، براساس تحليل محتواي شعارهاي مردم تلاش شده تا تصوير دقيق تري از اهداف انقلاب ارائه شود. مقطع زماني گردآوري اين شعارها از مهر 1356 تا شهريور 1360 انتخاب شده است چرا كه بنا به فرض اين تحقيق در آن مقطع، هنوز انقلاب در جريان بوده و استقرار نيافته بود. در اين تحقيق ازتمامي منابع مكتوب از جمله منابع چاپي و غير چاپي و حتي مطالب نوشته شده بر روي ديوارها استفاده شده و آنچه كه تحت عنوان شعار ثبت گرديده بود، استخراج گشته است. از ميان آنچه گردآوري شده بود، حدود 4000 شعار انتخاب شد و مجموعه آنها به شش محور تقسيم گرديد: محور اول، شعارهاي مربوط و شرايط داخلي و وضعيت نامطلوب رژيم شاه، كه حدود 20درصد كل شعارها را در بر مي گرفت. محورهاي بعدي، شعارهاي مربوط به اهداف، ارزش ها و آرمان هاي انقلاب (18درصد) و شعارهاي مربوط بعد از به قدرت رسيدن انقلابيون، شعارهاي مربوط به شخصيت هاي انقلاب و در پايان، شعارهاي مربوط به مقامات خارجي را شامل مي شود. در شعارهاي مربوط به اهداف، ارزش ها و آرمان هاي انقلاب اسلامي، اهداف و ارزش هاي سياسي انقلاب 36درصد، اهداف و ارزش هاي فرهنگي 49درصد و اهداف و ارزش هاي اقتصادي تنها 5درصد از اين شعارها را به خود اختصاص مي دادند. به تعبير دكتر محمد حسين پناهي استاد دانشگاه و محقق اين تحقيق، اگر توزيع و تكرر شعارها را مبنا

قرار دهيم، مشخص مي شود كه مهم ترين هدف انقلاب، در واقع اهداف و ارزش هاي فرهنگي آن است و در اين راستا، اهداف و ارزش هاي سياسي در اولويت بعدي قرار گرفته و در نهايت اهداف و ارزش هاي اقتصادي اولويت بسيار پاييني از خواسته هاي مردم در شكل گيري انقلاب را به خود اختصاص داده است. طبق اين پژوهش در اهداف و ارزش هاي فرهنگي انقلاب، شعارهاي مطرح آنها، ارزش شهادت و جانبازي(41درصد)، اهميت دين اسلام و ضرورت توجه به آن(31درصد)، ارزش حجاب اسلامي(6درصد) را شامل مي شود. همچنين نگاهي به ارزش هاي اقتصادي مطرح در زمان انقلاب، در قالب شعارهايي كه بيان مي شد، نشان مي دهد نفي فقر و محروميت هاي اقتصاد و حمايت از طبقات محروم در اولويت نخست و مخالفت با سرمايه داري ظالمانه در اولويت بعد، مهم ترين اهداف اقتصادي شكل گيري انقلاب اسلامي بوده است. به استناد تحقيق ديگري در باره همان مقطع زماني انقلاب، با استفاده از كتاب صحيف? نور، سخنان امام خميني تحليل محتوا شده است. در مقايسه اي بين شعارهاي انقلاب، و گفتار و اعلاميه هاي امام، انجام مشخص مي شود كه اين دو سازگاري زيادي با هم داشته و بسيار بر هم منطبق بوده اند. امام خميني در آذر 57چنين اعلام نمود:«هدف ما، برقراري جمهوري اسلامي و برنام? ما، تحصيل آزادي و استقلال و سپردن اداره كشور به كارشناسان امين و حذف خيانتها... و اصلاح قانون اساسي است. » (پيام امام 14/8/57) چنان كه در بسياري از پيام ها و سخنان امام به تلاش براي اجراي احكام مترقي و سعادت آفرين اسلام و

تحقق عدالت و پيشرفت در همه زمينه ها تأكيد شده است. همانگونه كه اشاره شد، آرمان هاي انقلاب اسلامي را از خلال شعارهاي مردم و پيامهاي امام خميني به خوبي مي توان شناخت، آرمان هايي كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز به صورت اصول مدوّن درج شده است. مي توان اين اهداف و آرمان ها را در سه دسته فرهنگي، سياسي و اقتصادي طبقه بندي نمود: 1- آرمان هاي فرهنگي و اجتماعي، مانند: ايجاد محيط مساعد براي رشد فضائل اخلاقي بر اساس ايمان و تقوا، مبارزه با مظاهر فساد و تباهي، بالا بردن سطح آگاهي هاي عمومي، آموزش و پرورش همگاني، تقويت روح بررسي، تتبع و ابتكار و تشويق محققان، رفع تبعيضات ناروا وايجاد امكانات عادلانه براي عمومي، ايجاد نظام اداري صحيح، تأمين حقوق همه جانبه افراد، توسعه و تحكيم برادري اسلامي، تدوين قوانين و مقررات مدني مناسب، برقراري حقوق مساوي براي مردم بدون توجه به قوم، قبيله، رنگ و نژاد، برخورداري همگان از تأمين اجتماعي، گسترش آزادي قانونمند اجتماعي. 2- آرمان هاي سياسي، نظير: سرنگوني نظام استبدادي و وابست? سلطنتي و ايجاد حكومت مردمي و مستقل، ادار? امور كشور براساس اصل اسلامي شورا و دعوت به خير، نفي هرگونه ستم گري، ستم كشي، سلطه گري و سلطه پذيري، تأمين امنيت داخلي و نفي نفتيش عقايد، آزادي قانونمند نشريات، مطبوعات، اجتماعات و راهپيمايي ها، اتكاء به آراي عمومي در اداره كشور، طرد كامل استعمار و جلوگيري از نفوذ اجانب، محو هرگونه استبداد، خودكامگي و انحصار طلبي، تقويت كامل بني? دفاع ملي، تنظيم سياست خارجي مستقل، ايجاد روابط صلح آميز با دول ديگر، حمايت

مقدور از مبارزه حق طلبانه ستمديدگان و مستضعفان در برابر مستكبران. 3- آرمان هاي اقتصادي، همچون: پايان بخشيدن به غارت بيت المال توسط خاندان پهلوي و مقامات رژيم سلطنتي، صيانت از ذخائر و معادن زيرزميني، تلاش در راه پيشرفت تكنولوژيك، استقلال و خودكفايي اقتصادي، تأمين خودكفايي در علوم و فنون، پي ريزي اقتصاد صحيح و عادلانه، تلاش در جهت ريشه كن كردن فقر و محروميت، تأمين نيازهاي اساسي مردم، تأمين شرايط براي اشتغال همگان، تنظيم برنام? اقتصادي كشور به نوعي كه موجب خودسازي و افزايش مهارت و ابتكار افراد جامعه باشد، جلوگيري از استثمار و بهره كشي، منع اضرار به غير، انحصار، احتكار و ربا، منع اسراف و تبذير، جلوگيري از سلطه اقتصادي بيگانه بر اقتصاد كشور، تلاش براي افزايش توليدات كشاورزي و صنعتي، حركت در مسير عدالت اقتصادي و كم كردن فاصله طبقاتي، رسيدگي به روستاهاي كشور و محروميت زدايي از آنها. *دستاوردها بنابراين مي توان گفت دستاوردهاي انقلاب اسلامي، همان آرمان ها و اهدافي هستند كه به صورت كلي و يا جزئي، بخش هايي از آنها تحقق يافته اند و يا پي گيري مي شوند. مطابق تقسيم بندي قبلي فهرستي از رؤوس اين دستاوردها در سه زمينه مزبور اينگونه قابل طرح است: 1- دستاوردهاي فرهنگي و اجتماعي، مانند: به وجود آمدن محيط نسبي خوب جهت رشد كمالات اخلاقي، زدودن اغلب مظاهر فساد از عرصه جامعه، ارتقاي نسبي سطح آگاهي هاي عمومي، ريشه كني بي سوادي، افزايش امنيت اجتماعي و قضايي در بسياري از موارد، رواج گونه هاي مختلف ادبيات انسان ساز اخلاق مدار، آموزنده، انقلابي و ديني، افزايش و رشد مطبوعات و نشريات

مفيد و سازنده، اسلامي كردن اغلب مقررات مدني، جزايي و اقتصادي، گسترش و احياي تفكر ديني در اقشار مختلف فرهنگي و در اغلب سطوح اجتماعي، افزايش هماهنگي بين تعهد و تخصص در جامعه متخصصان كشور، همكاري ثمر بخش اساتيد و پژوهشگران حوزه و دانشگاه، افزايش پانزده برابري ظرفيت دانشگاه ها، مردمي شدن قواي مسلح و ايجاد بسيج، تلاش در جهت معرفي و تعميم الگوي زن مسلمان، افزايش تعداد و تنوع و توزيع جغرافيايي دانشگاهها، گسترش مراكز علمي و تحقيقي در همه زمينه ها، افزايش و گسترش مدارس در همه مقاطع، جهش در محتوا و تعداد عناوين منتشره كتاب و گسترش كتابخواني، ايجاد خودباوري فرهنگي و علمي، جهش در ابتكارات و نوآوري هاي علمي، دستيابي به عرصه هاي فوق پيشرفته علمي از قبيل نانو تكنولوژي و شبيه سازي و ژنتيك و دانش هسته اي و... در حوز? هنري و فرهنگي يكي از موارد قابل اشاره، سينماي ايران است كه به اذعان تمامي صاحبنظران، قبل از انقلاب به هيچ وجه در دنيا مطرح نبوده و به حساب نمي آمده اما امروزه به عنوان يكي از جذاب ترين، صاحب سبك ترين و جزو چند سينماي مطرح جهان قرار دارد. موفقيت و دستيابي هر ساله دانش آموزان ايراني به مقامات جهاني در المپيادهاي علمي در رشته هاي مختلفي همچون فيزيك، رياضي، شيمي، كامپيوتر و... در رقابت با كشورهاي پيشرفته علمي يكي ديگر از شواهد رشد و توسعه علمي كشور در سالهاي پس از انقلاب است. رشد كمي دانشجويان كشور يكي ديگر از شاخصهاي توسعه علمي در سالهاي پس از انقلاب مي باشد. در حالي كه تعداد دانشجويان دانشگاه هاي

كشور قبل از انقلاب از مرز 150 هزار نفر تجاوز نمي كرده امروزه اين تعداد به حدود دو ميليون و پانصد هزار نفر بالغ شده است. همچنين در خصوص رشد سطح تخصص بايد اشاره نمود كشوري كه در سال 1356با 33 ميليون جمعيت، نيازمند ورود پزشك از خارج(از كشورهايي همچون هند، بنگلادش و پاكستان و...) بوده هم اكنون با جمعيتي بيش از دو برابر، پزشك مازاد دارد و خود به ديگر كشورها پزشك صادر مي كند. 2- دستاوردهاي سياسي، نظير: ريشه كني نظام استبدادي شاهنشاهي، استقرار نظام جمهوري اسلامي، استقلال سياسي و قطع سلطه و مداخله ابر قدرت ها در سرنوشت كشور، تحقق الگوي نوين مردم سالاري ديني در ايران، شكل گيري گروه ها و تشكّل هاي سياسي مختلف در عرصه رقابت سياسي، توسعه آزادي هاي قانوني، تلاش در مسير تحقق كامل پيوند دين و سياست، رشد سياسي و آگاهي هاي عمومي مردم، احياي روحي? عزت و سرافرازي ملي درعرصه جهاني، دستيابي ايران به جايگاه قدرتمند منطقه اي و بين المللي، حركت در جهت تجديد حيات تمدن جهاني اسلام، تنظيم سياست خارجي و ارتباط با ديگر دولت ها بر اساس اصول اسلامي عزت، حكمت، مصلحت و سياست نه شرقي، نه غربي، گسترش پيام انساني و آزاديبخش انقلاب و حمايتاز مظلومان در عرصه بين المللي، توجه بيشتر به جهان سوم و جهان اسلام در روابط خارجي، حضور قدرتمند و تأثير گذار در مجامع و سازمان هاي بين المللي و ... 3- دستاوردهاي اقتصادي، همچون: افزايش صادرات غير نفتي، كاهش صادرات نفتي به نسبت افزايش جمعيت و هزينه ها، حركت به سمت كاهش اتكاء بودجه به نفت،

تنوع بخشي به توليد ملي و نجات از اقتصاد تك محصولي، توجه گسترده به مناطق محروم و دورافتاده، تحول اساسي در امكانات و زير ساخت هاي روستايي مانند بسط و توسعه فعاليتهاي عمراني و رفاهي در سطح روستاها از قبيل تأسيس خان? بهداشت، ساخت راه، حمام بهداشتي، برق، آب لوله كشي، تلفن و تأسيس مدارس تا سطح دبيرستان، جهش در توليدات كشاورزي و صنعتي متكي به فناوري بومي، پيشرفت در صنايع كشتي سازي، خودروهاي سنگين و سبك، و ماشين آلات كشاورزي، جهش و توسعه صنايع مستقل نظامي و دفاعي، پيشرفت در صنايع هوافضا و ساخت موشك و ماهواره و هواپيما، توسعه و بهبود چشمگير ارتباطات، جاده ها، راه آهن، فرودگاه ها و بنادر، افزايش وسيع آموزش و تربيت نيروي انساني ماهر، افزايش چندين برابري سد سازي و نيروگاه هاي آبي، توسع? صنايع مختلف سنگين و سبك، افزايش سهم گاز در تأمين انرژي و پوشش دادن صدها شهر و ميليونها نفر، افزايش و توسع? ظرفيت پالايشگاه ها و صنايع گوناگون در حوز? نفت و گاز، خودكفايي در تأمين فرآورده هاي نفتي عليرغم افزايش شديد مصرف و جمعيت، توسع? ظرفيت پتروشيمي و افزايش توليد آن تا بيش از بيست برابر، پيشرفت در عرصه فناوري اطلاعات، ساخت بومي كارخانجات تأمين سوخت هسته اي و نيروگاه هاي اتمي، ساخت نيروگاه هاي بادي و... در حيط? صنايع نظامي، در حالي كه قبل از انقلاب تقريباً تمام تسليحات نظامي كشور از خارج وارد مي شد، هم اكنون نه تنها اين نسبت تقريبا معكوس شده بلكه ايران در زمر? يكي از توليد كنندگان تسليحات پيشرفته نظامي در جهان قرار گرفته و توليدات

خود را به بيش از 37 كشور جهان نيز صادر مي كند. در حيط? صنعتي، كشوري كه قبل از انقلاب تقريبا تمامي كالاهاي صنعت ي خود را از خارج وارد مي كرد و معدود كالاهاي ساخت داخل آن نيز عموماً از كيفيت و مرغوبيت پاييني برخوردار بود، هم اكنون در اكثر زمينه ها خود به توليد كننده تبديل شده است و توليداتش نيز در بسياري از موارد، از جهت كيفيت و استاندارد قابل رقابت با مشابه خارجي مي باشد و در بسياري از صنايع مصرفي و كالاهاي واسطه اي به مرز خوداتكايي كامل رسيده است. در حيط? كشاورزي و دامداري طبق آمار رسمي دولت در سال 1356، دولت ايران فقط توانايي تأمين مواد غذايي مردم خود براي 33روز را داشته است و مجبور بوده باقي مواد غذايي خود را از خارج وارد كند. براي مثال مرغ را از فرانسه، تخم مرغ را از اسرائيل، سيب را از لبنان، پنير را از دانمارك و... وارد مي كرده لكن هم اكنون علي رغم دو برابر شدن جمعيت، بيش از 300 روز در سال مواد غذايي خود را در داخل تأمين مي كند و در اكثر زمينه ها خود اتكا شده است. در بسياري ازمحافل و گفتگوها به هنگام بررسي وضع اقتصاد پس از انقلاب، مباحث به گراني و تورم تقليل پيدا مي كند و قيمت اجناس و كالاهاي اساسي، قبل و بعد از انقلاب با هم مقايسه مي شود. در اين موارد تبعاً مخالفان، قيمت بالاي كالاها و خدمات در شرايط كنوني را مهم ترين دليل براي ناكامي اقتصاد پس از انقلاب مي دانند، در مقابل موافقان،

ضمن توجه به اين امر امر، به بسياري از تحولات اساسي اقتصادي و صنعتي استشهاد مي كنند و از خدمات رساني به روستاها، افزايش توليدات صنعتي و پتروشيمي، گازرساني به بيشتر نقاط كشور، توسعه جاده ها و راه آهن و فرودگاه ها، افزايش سد سازي و بومي شدن فناوري آن، انرژي هسته اي، توان بازداند? دفاعي و... سخن مي گويند. در اين موارد بايستي به همه آثار و دستاوردهاي سياسي و فرهنگي و اقتصادي انقلاب به طور جامع نگاه كرد و معدل گرفت و نبايد با اغراق در مورد گراني برخي كالاها ساير رهاوردهاي انقلاب مردم ناديده گرفته شود. به اعتقاد بسياري از پژوهشگران، كارنام? عملكرد نظام جمهوري اسلامي، با توجه به تغييرات عمده شرايط و افزايش هزينه ها و مشكلات كشور در سالهاي پس از انقلاب، با عنايت به حجم كارهاي انجام شده، مصداق كارآمدي نسبي است. به عنوان مثال، نيكي كدي نويسند? آمريكايي و يكي از كساني كه وضعيت ايران در يكصد سال اخير را مورد مطالعه قرار داده است، علي رغم اشتباهاتي كه در تفسير بخشي از سياست هاي جمهوري اسلامي در اثر خود به نام بررسي ريشه هاي انقلاب اسلامي، داشته است، در نوشت? آخر خود تحت عنوان « نتايج انقلاب ايران» نتوانسته از ذكر برخي تحولات چشمگير پس از انقلاب خوداري ورزد. او مي نويسد: « در ايران، زمامداران اسلام گرا سياست هايي را به اجرا در آوردند كه در نهايت به توسع? يك جامع? سالم تر، آموزش ديده تر و فرهيخته تر كمك كرد.» *معيارهاي ارزيابي نتايج انقلاب در باب شناخت انقلاب اسلامي، يكي از مهم ترين و حساس

ترين پرسش ها اينست كه انقلاب اسلامي در عمل چه آثار و نتايجي داشته است؟ طبعاً سه ده پس از پيروزي انقلاب و استقرار جمهوري اسلامي همه ما در اطراف خود مسائلي را لمس وتجربه مي كنيم كه بعضاً برايمان تلخ يا شيرين مي نمايد و آنها را نوعاً به حساب پيامدهاي انقلاب اسلامي مي گذاريم. اما صحيح آن است كه آثار ونتايج انقلاب اسلامي به طور عالمانه و منصفانه تبيين وارزيابي شود. بعضي از مردم به هنگام مواجه? روزمره با كثيري از وقايع و حوادث د روهل? اول با آنها فقط برخوردهاي احساسي و عاطفي دارند تا آنجا كه در شرايطي ديگر كاملاً به عكس تصور كنند. براي اجتناب از اين گونه افراط و تفريط ها بهتر است بر مهم ترين ملاك ها و شيوه هاي ارزيابي نتايج انقلاب مروري داشته باشيم: 1- مقايس? نتايج و آثار بااهدف انقلاب، 2- مقايسه نتايج و آثار با امكانات دولت و كشور، 3- سنجش نتايج و آثار انقلاب با اهداف و امكانات به طور همزمان، 4- مقايس? وضع موجود با كشورهاي پيشرفته، 5- مقايس? وضع موجود با قبل از انقلاب. 1- اهداف انقلاب اسلامي بعنوان ملاك ارزيابي: انقلاب اسلامي در هم? ابعاد فردي و اجتماعي، داخلي و خارجي، سياسي و اقتصادي و فرهنگي، اهداف بسيار بلندي براي مردم و دولت ترسيم نموده است. اين اهداف عمدتاً مأخوذ از قرآن و معارف پيامبر(ص)و اهل بيت (ع) هستند كه در كلام امام خميني و شعارهاي مردم در دوران انقلاب متجلي شده اند. اين اهداف در قانون اساسي بصورت رسمي و قانوني گنجانده شده و مجدداً به تأييد و تصويب

امام و مردم رسيده اند. طبعاً اين اهداف يكي از بهترين ملاك ها براي سنجش وضعيت كنوني نظام و ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي هستند. همانگونه كه قبلاً اشاره شد، اهداف انقلاب و نظام با مطالع? آنها و با اتكاء به اخبار و اطلاعات صحيح، نسبت به آثار و نتايج انقلاب اسلامي ارزيابي و قضاوت نمايد. بر اساس تحقيق تخصصي و مشاهد? عمومي، مي توان اين واقعيت را مطرح كرد كه در بسياري از آن اهداف توفيقات نسبي حاصل شده و در پاره اي ديگر عدم توفيق هايي ديده مي شود، ولي جهت گيري كلي امور به سمت تحقق آنهاست. هيچگاه كسي اصل اهداف و ضرورت حركت به سمت آنها را نفي نكرده است، هر چند بعضي از دولت ها با تشخيص و توان خود مواردي را بهتر پي گيري نموده اند و بعضي ديگر كوشيده اند جامعيت و هماهنگي هم? اهداف را بيشتر رعايت كنند. در مجموع مي توان گفت كه اگر آثار و نتايج انقلاب با اهداف آن مقايسه شود نتيج? اميدوار كننده اي حاصل مي شود. 2- امكانات بعنوان ملاك ارزيابي: انقلاب اسلامي براي تحقق اهدافش و برآورده كردن خواسته ها و نيازهاي مردم چه امكاناتي در اختيار داشته است؟ اين پرسش، عقلايي است و در رشته هاي علمي و معرفتي گوناگون به صور مختلفي متجلي شده است. مثلاً در علم حقوق و فقه مي گويند:«تناسب حق و تكليف» يعني اگر كسي تكليفي برعهده داشت بايد متناسب با آن توانايي ها و حقوقي داشته باشد تا بتواند آن تكليف را انجام دهد. در علم مديريت از «تناسب وظايف و مأموريتها با

امكانات و اختيارات» سخن مي گويند. اصل سوم قانون اساسي نيز نكته فوق را ملحوظ داشته و چنين آورده كه: « دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است براي نيل به اهداف مذكور در اصل دوم، هم? امكانات خود را براي امور زير به كار برد» با توجه به وسعت و كثرت اهداف انقلاب اسلامي كه در اصل سوم بيان شده است، امكانات بسيار عظيمي بايد در اختيار قواي مسئول كشور باشد. همانطور كه مي توان اهداف و نيازهاي انقلاب و نظام را به دو دست? مادي و معنوي تقسيم نمود، امكانات نيز اعم از مادي و معنوي است. امكانات كيفي و معنوي را مي توان به اين شرح برشمرد: 1- ايمان و روحيه 2- اراده و عزم ملي 3- علم و عقل 4- زمان، وامكانات مادي را هم به اين شرح مي توان نام برد: 1- منابع طبيعي 2- سرمايه 3- دانش و فناوري 4- سيستم ها و ساختارها. از نظر معنوي مي توان پذيرفت كه انقلاب اسلامي امكانات عظيمي را آزاد و فراهم كرد. بنابراين براي تحقق اهداف بايد انتظار بالايي از آن داشت. اما چرا برخي از اهداف آنچنانكه بايد و شايد حاصل نشده اند؟ در پاسخ بايد گفت اولاً امكانات معنوي عمدتاً شرط لازم براي تحقق اهداف هستند ولي شرط كافي نيستند بلكه بايد امكانات و ابزار مادي هم فراهم باشد. در بسياري از موارد امكانات مادي و معنوي لازم و ملزوم يكديگرند. ثانياً بخش زيادي از امكانات معنوي و بسيج عمومي مردم براي حضور و مشاركت، صرف دفع آفات و موانع انقلاب و حفظ اصل نظام و انقلاب و آب و

خاك كشور شد، و تحقق اهداف را تحت الشعاع قرار داد. در واقع، مقاطعي پيش آمد ك عملاً انرژي كافي مبتني بر امكانات معنوي چنان مستهلك شده بود كه چيزي براي پي گيري اهداف باقي نمي ماند. آشوب ها و تشتت هاي داخلي، محاصر? اقتصادي، حمل? نظامي، تهاجم فرهنگي، امواج تروريسم، تفرقه و انحراف بعضي جريان هاي داخلي، آفات و موانعي هستند كه توان و انرژي فوق العاده سنگيني براي دفع آنها صرف شده است و در نتيجه تحقق برخي اهداف دچار ركود و تأخير شده اند. يكي از مهم ترين امكاناتي كه براي تحقق هر هدفي مورد نياز است، مقول? زمان و زمانبندي مقتضي است. بر اساس دانش و تجربه براي نيل به اقتصادي صحيح و عادلانه كه رفاه عمومي و رفع فقر را به ارمغان آورد و در زمينه كار و بهداشت و مسكن و تغذيه هيچ نوع محروميتي نباشد، حتي در صورت فراهم بودن هم? امكانات مادي و معنوي، به چند سال زمان نياز است؟ مسلماً رسيدن به اين هدف، زمان خيلي زيادي نياز دارد. اقتصاد سرمايه داري غرب كه براي تحقق رفاه كنوني بعضي كشورها حداقل چند قرن، زمان سپري كرده است هنوز در زمين? رفع فقر و بيكاري، به طور كامل موفق نبوده و آمار حكايت از آن دارد كه ده ها ميليون نفر در كشورهاي مرفه غربي زير خط فقر زندگي مي كنند. اقتصاد دولتي و سوسياليستي بلوك شرق نيز نزديك هفتاد سال براي ايجاد رفاه عمومي و رفع فقر تلاش كرد اما توفيق چشمگيري نداشت و سرانجام دستخوش فروپاشي و اضمحلال گرديد. اصولاً برخي از اهداف مندرج در

اصل سوم قانون اساسي، متخذ از قرآن و سنت مي باشند و مكتب اسلام از صدر ظهور خود آنها را به عنوان اهداف و ايده آل هاي نوع بشر مطرح كرده است و در صورت فراهم بودن امكانات در هر عصر و دوره اي، انسانها بطور نسبي مي توانند به آنها نائل شوند. بنابراين انقلاب اسلامي نيز با سي سال عمر و كمبود امكانات و هجوم آفات و موانع، راه درازي تا تحقق اهداف اصولي و كلان خود دارد. بنابر اين نكته مهم آن است كه حداقل مردم مطمئن باشند كه در مسير تحقق اهداف قرار دارند. پس از بررسي امكانات كيفي و معنوي و نقش آنها در تحقق اهداف، اينك امكانات مادي و اقتصادي انقلاب اسلامي را بررسي مي كنيم. در باب اهميت امكانات مادي كافي است به اين نكته اشاره كنيم كه اي امكانات نه تنها براي تحقق اهداف و نيازهاي مادي لازم و ضروري هستند، بلكه حتي پيشبرد اهداف معنوي و كيفي نيز نيازمند استفاده از ابزارها و امكانات مادي است. براي مثال بند 1 از اصل سوم قانون اساسي يك هدف كاملاً اخلاقي و معنوي است: «ا- ايجاد محيط مساعد براي رشد فضايل اخلاقي بر اساس ايمان و تقوي و مبارزه با كلي? مظاهر فساد و تباهي». بديهي است كه مبارزه با كلي? مظاهر فساد و تباهي نيازمند هزينه و آموزش و تشكيلات گسترده اي است و شناساندن و ترويج فضايل اخلاقي نيز مستلزم امكانات و هزينه است. ضمن آن كه از بين بردن زمينه هاي بسياري از ناراستي ها و ترغيب مردم به تقويت فضايل، در گرو حل بسياري از

مشكلات اقتصادي است. نيز وجود يك اقتصاد مولّد و عادلانه كه در آن انسان ها مجبور نباشند براي رفع نيازهاي مادي شان اخلاق و درستي را زير پا بگذارند، از پيش شرط هاي ايجاد محيط مساعد براي رشد فضايل اخلاقي است. بنابراين نظام مولود انقلاب اسلامي با اهداف وسيع و متعالي، نيازمند امكانات مادي و اقتصادي بسيار گسترده اي است. پس به حكم عقل و انصاف، در ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي بخصوص در ابعاد اقتصادي و رفاهي بايد ميزان ظرفيت ها و امكانات اقتصادي و مادي موجود را مورد توجه قرار داد. از سوي ديگر طي سي سال گذشته جمعيت كشور بيش از دو برابر شده و موجب كاهش سهم امكانات محدود مي شود. همچنين از لحاظ كيفي نيازها و خواسته هاي مردم چند برابر شده است. زيرا: متأثر از شعارهاي عدالت خواهانه و آرماني انقلاب اسلامي، توقعات مردم از اين نظام بيشتر است، با دو برابر شدن جمعيت شهري و بالا و متنوع بودن الگوي مصرف زندگي شهري، افزايش انتظارات اجتماعي را به بار آورده است، و مبتني بر عدالت خواهي و امكان مقايس? سطح زندگي توسط راديو و تلويزيون، الگوي مصرف روستايي نيز همانند الگوي مصرف شهري شده است. در شرايط كنوني نيز به رغم افزايش مقطعي قيمت نفت، به علت كاهش قدرت خريد و گسترش بي سابقه عمليات عمراني در سراسر كشور وچند برابر شدن هزينه هاي خدمات رساني به مردم و توسعه زير ساخت ها به همه نقاط كشور پهناور ايران، هنوز هم به نسبت جمعيت و هزينه ها، امكانات دولت براي توسعه مطلوب كشور كافي نبوده است. آنچه

كه تاكنون حاصل شده، معجز? اراده يك ملت است نه ناشي از معادلات معمول هزينه – فايده يا توسع? مبتني بر امكانات و سرماي? كافي و مناسب. با اين تفاصيل، انتظارات و خواسته هاي مردم از لحاظ كمي و كيفي نسبت به سال آخر رژيم شاه چندين برابر شده است. بنابراين از لحاظ مفروضات نظريه سيستم ها، اين حجم از توقعات و انتظارات كه به اين سرعت متوجه هر نظام سياسي شود مي تواند بحران زا و فلج كننده باشد. لكن طي اين سه دهه به دليل انعطاف و ظرفيت بالاي انقلاب اسلامي، نظام به مشكلات ناشي از اين شرايط فائق آمده است. زيرا از يك طرف دولت ها علي رغم اين مشكلات و كمبودها، با شدت و ضعف و كم و بيش، خدمات رساني خود را در حد مقدور افزايش داده اند و از طرف ديگر مردم بخاطر مشروعيتي كه براي نظام متعلق به خودشان قائل هستند، كوشيده اند تا حد مقدور خواسته ها و انتظارات خود را كنترل كنند. در سال هاي گذشته، توليد نفت نسبت به رژيم شاه، نصف شده است كه اين امر خودش از اهداف انقلاب اسلامي بود. زيرا نفت يك ماد? معدني تجديد ناپذير و تمام شدني است كه امام معتقد بود بايد توليد آن حساب شده و محدود باشد تا نسل هاي آينده نيز از درآمد نفت و انرژي سوختي آن بهره مند باشند. اما طي اين مدت مصرف داخلي نفت چند برابر شده است. اين افزايش از نظر ارزيابي آثار و نتايج انقلاب حاوي علايم و پيامهاي خوب و بد است: از يك طرف نشان مي دهد

كه نفت در سطح وسيع و بين اقشار مردم توزيع مي شود، و از طرف ديگر حاكي از اين واقعيت نيز هست كه نفت به صورت غير بهينه مصرف مي شود. همچنين آمار و قرائن نشان مي دهد كه توزيع و مصرف اين ماد? ارزشمند همراه با ياران? دولت، ناعادلانه است و سهم يك فرد مرفه و متمول شهري از يارانه هاي دولتي دهها برابر يك فرد روستايي و چندين برابر بخش زيادي از مردم است. در اينجا براي ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي، از منظر امكانات، مي توانيم به اين نتيجه برسيم كه: با توجه به امكانات بالنسبه محدود مادي و افزايش مشكلات و تقاضاها، با اذعان به وجود و حتي در مواردي افزايش مشكلات مردم، آنچه كه در زمينه تحقق اهداف و خواسته هاي مادي مردم صورت گرفته است، مثبت، رو به پيشرفت، قابل توجه و اميدوار كننده مي باشد. 3 – تلفيق اهداف و امكانات در ارزيابي: معمولاً بعضي از مردم آثار و نتايج انقلاب را با ملاك اهداف و نيازهاي خود مي سنجند كه در اين صورت چون برخي از اين اهداف و نيازها چنانكه بايد و شايد محقق نشده اند، نمره خوبي به دستاوردهاي انقلاب نمي دهند. از سوي ديگر دولت ها و ساير قواي مسئول كه طبق قانون اساسي مكلف به تحقق اهداف انقلاب اسلامي اند، عملكرد خود را با توجه به امكانات مادي كه در اختيار داشته اند مي سنجند و نظربه تنگناها و مشكلاتي كه از اين بابت وجود داشته، قاعدتاً نمره بالايي به خود مي دهند و آثار و نتايج انقلاب را عمدتاً خوب و

بالا ارزيابي مي نمايند. بنابراين دولت و بخش هايي از مردم به دليل تفاوت ملاك، ارزيابي هاي متفاوتي از آثار و نتايج انقلاب دارند. براي رفع اين تفاوت شايسته است به ملاك مشترك عالمانه ومنصفانه اي رجوع كنيم. براي ارزيابي رهاوردهاي انقلاب بهتر است از هر دو ملاك اهداف و امكانات به صورت تلفيقي و توأمان استفاده شود. اگر ملاك تلفيقي مورد قبول واقع شود از يك سو آحاد ملت تلاش مي كنند هم? ظرفيت و توان هاي بالقو? خود را فعال سازند و از سوي ديگر تا حد ممكن مطالب? نيازها را بر مبناي اولويت بندي واقع بينانه، پي گيري كنند. هه? دولت ها و ساير مسئولان نيز همچون دولت كنوني كه واقعاً شايست? صفات تلاشگري، پركاري، مردم مداري، خدمتگذاري و آرمانخواهي است، خواهند كوشيد ضمن توزيع عادلانه امكانات محدود، به مطالبات فوري و مهم اكثريت مردم بيشتر توجه نمايند، و اعتماد و مشاركت عمومي را در رويارويي با محدوديت ها و تنگناها جلب كنند. 4 - مقايسه با كشورهاي پيشرفته: مانند ديگر انقلابها، انقلاب اسلامي ايران نيز تلاشي بود براي تغيير اساسي وضع موجود(نظام شاهنشاهي) و برقراري وضع مطلوب (جمهوري اسلامي). يكي از ملاك هايي كه مي تواند معلوم كنند كه انقلاب در تحقق مدين? فاضله و جامع? آؤماني خود به چه نتايجي رسيده، وضعيت و موقعيت كشورهاي موسوم به پيشرفته و توسعه يافته است. اين كشورها در نظر برخي از افراد، الگوي توسعه و تحول هستند و از دريچ? تبليغات انبوه رسانه ها اينك در مرحله اي از ثبات و رفاه محسوب مي شوند كه به معيار سنجش تبديل گشته اند. بسياري

از افراد غرب رفته يا غرب ناديده، دانسته يا ندانسته، به عمد يا غير عمد از آسايش و رفاه و امنيت و... آن كشورها سخن مي گويند.اغلب رسانه هاي گروهي داخلي نيزبه همين سبك، با نمايش زندگي مردم آن سامان، مخاطبان خود را به مقايس? وضع ايران با آن كشورها سوق مي دهند، كه نتيج? اين مقايسه نيز كم و بيش روشن است. اما براي استفاده از اين ملاك و معيار، در سنجش و ارزيابي آثار و نتايچ انقلاب و عملكرد نظام، حتماً بايد به چند نكته توجه داشت تا نتيج? سنجش، عالمانه و منصفانه باشد: اولاً كشورهاي پيشرفته و مرفه اقتصادي و صنعتي طي چه زماني، طي چه مراحي و با چه امكاناتي به وضع موجود فعلي رسيده اند؟ از لحاظ نظري و فكري و فرهنگي و علمي، آنها حداقل اين مسير را از 5 قرن قبل و از زمان زنسانس آغاز كرده اند و از لحاظ علمي، فني و تكنولوژيك و از لحاظ اداري و سياسي و حقوقي، اين مهم را از دويست سال پيش با انقلاب فرانسه شروع نموده اند. با اين شاخص ها، مقايسه انقلاب سي سال? ايران با آنها وجهي نداشته و فعلاً زمان براي چنين مقايسه اي زود است. ثانياً مهم ترين هدف و غايت دولت و تمدن نوين غربي، ايجاد بهشت روي زمين بود. اين هدف در ضديت با فرهنگ و سلطه كليساي قرون وسطي بود كه بطور افراطي و بي توجه به نيازهاي مادي، انسانها را دعوت به ترك دنيا و تقرب به يك خدا و آخرت آلوده به خرافات مي نمود. در حالي كه انقلاب اسلامي

هدف غايي و نهايي اش، تأمين سعادت دنيا و آخرت و حصول معنويت با بهره مندي از نعمات مادي پروردگار و تقرب به خداي متعال است. البته به طور واقعي و متعادل، اقتصاد و نيازهاي مادي به عنوان وسايل و ابزار رشد و كمال، ارزش دارند، و ساختن آخرت در مزرع? دنيا صورت مي پذيرد. حال بايد ديد كه پس از پانصد سال بهشت موعود زميني غرب چيست و به چه بهايي به دست آمده است؟ و چشم انداز آيند? آن چيست؟ مهم ترين هزينه و پيامد اين بهشت روي زمين و جامع? مادي و رفاهي، آلودگي و تخريب شديد اخلاق و هويت انساني و محيط زيست اجتماعي و طبيعي، بوده است. يعني بهشت طبيعت و فطرت مبدل به جهنم مي شود تا بهشت خيالي جامعه مدرن حاصل شود. اينك تمدن غربي با اين سؤال اساسي مواجه است كه آيا آنچه را كه از دست داده و چشم انداز ترسناكي كه از اين رهگذر براي آينده وجود دارد، نسبت به آنچه كه به دست آورده مي ارزد يا خير؟ اين بهشت روي زمين به بهاي استعمار و استثمار و عقب ماندگي جهان سوم حاصل شده است، و در حال حاضر فقط بخشي از 15 درصد جمعيت جهان كه در نيمكر? شمالي هستند از مواهب اين بهشت كاذب مادي برخوردار هستند كه در آنجا نيز بسياري از مردم در مرز يا زير خط فقر زندگي مي كنند. بنابراين استفاده از ملاك كشورهاي پيشرفته براي سنجش و ارزيابي آثار و نتايج انقلاب جاي ترديد و تأمل دارد. چون غايت فرهنگ و ارزش هاي آنها ماديت و اصالت

منافع فردي است، و حالي كه غايت انقلاب اسلامي سعادت توأمان مادي و معنوي است. 5- مقايس? پس از انقلاب با قبل از انقلاب: يكي از رايج ترين شيوه هاي سنجش و ارزيابي آثار و نتايج انقلاب، مقايسه با قبل از انقلاب مي باشد. اما بخش عمده اي از جمعيت جوان كشور خود شخصاً نظام پيشين را مشاهده و تجربه نكرده اند، و شايد دقيقاً ندانند و در نيابند كه چرا نسل قبل، دست به انقلاب زده است. اين نسل، وضعيت موجود نظام را با انتظارات و توقعات و آرمانهاي خودش مي سنجد و بعضاً ممكن است وضعيت مادي زندگي غربي تبليغ شده در رسانه ها را الگوي ارزيابي و سنجش قرار دهد. اما نسلي كه شرايط قبل از انقلاب را درك و لمس كرده و خود در وقوع و پيروزي انقلاب نقش آفريني كرده، تحت چه شرايط و ضوابطي قبل و بعد از انقلاب را مقايسه مي كند؟ عمد? اين نسل، زحمات و لطمات انقلاب و جنگ را صبورانه و داوطلبانه به اميد تحقق اهداف و آرمان هاي والاي انقلاب تحمل كرده اند و بسياري از نتايج اقتصادي، سياسي و فرهنگي نظام را مثبت تلقي كرده و عملكردها و روندها را در راستاي تحقق اهداف مي دانند. اما در عين حال از برخي مسايل رنج مي برند و از يك حكومت الهي و مردمي بسيار بيشتر انتظار دارند. اما بسياري از اينان آثار و دستاوردهاي سياسي، معنوي و فرهنگي، و حتي اقتصادي انقلاب را آنقدر زياد و روشن مي بينند كه معتقدند با تمام مشكلات، خسارات و هزينه هاي مادي و غيرمادي كه تاكنون

به نظام تحميل شده، اين دستاوردها بسيار ارزشمند است. بسياري از پژوهشگران برآنند كه ايران از نظر فردي و اجتماعي، اقتصادي و سياسي و فرهنگي، داخلي و خارجي، طي سه ده? گذشته تحولات وسيع و عميق و عمدتاً مثبتي را حاصل كرده است. لكن شدّت حبّ و بغضهاي موافقان و مخالفان و غوغاي طبيعي انقلاب و جنگ تا كنون مانع از آن بوده كه اين امر بطور عالمانه ودلسوزانه و نقادانه بطور روشن و دقيق، تحقيق و تبيين شود. اگر مبتني براطلاعات وسيع و عميق و به مدد ملاكهاي علمي و عيني آثار و نتايج انقلاب اسلامي را بررسي كنيم مشاهده مي شود كه اهداف زيادي محقق شده و اهداف زيادي هم در راستاي تحقق هستند. به اميد تحقّق تمامي آرمان هاي انقلاب اسلامي انشاءالله

* منبع : انفجار نور، صادق تهراني، ناشر روزنامه همشهري(به مناسبت سي امين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي)، شماره كتاب 95، ص 24 - 40

شخصيتهاي انقلاب اسلامي

شهيد آيت الله دكتر محمد مفتح در يك نگاه

شهيد آيت الله دكتر محمد مفتح در يك نگاه زندگينامه

محمد مفتح در سال 1307 شمسي، در خانواده اي روحاني در همدان به دنيا آمد. پدرش مرحوم، حجت الاسلام حاج محمود مفتح، يكي از واعظان مخلص و عاشق خاندان رسالت و ولايت بود و در ادبيات فارسي و عربي تبحر فراواني داشت و اشعار زيادي در مدح و رثاي اهل بيت عليهم السلام به زبان هاي عربي و فارسي از وي به جا مانده است. او در حوزه ي علميه همدان، مدرس ادبيات فارسي و عربي بود. شهيد مفتح از كودكي در محضر پدر به فراگيري ادبيات پرداخت و پس از گذراندن دوره ي ابتدايي، جهت فراگيري

معارف اسلامي به مدرسه ي «آخوند ملاعلي» وارد شد و پس از مدتي جهت استفاده از محضر اساتيد بزرگ به حوزه ي علميه ي قم مهاجرت كرد و در مدرسه ي «دارالشفاء» با جديت فراوان به كسب علوم معارف پرداخت و از محضر بزرگاني چون آيات سيد محمد حجت كوه كمره اي، بروجردي، سيد محمد محقق (داماد)، علاّمه طباطبايي صاحب الميزان و امام خميني قدس سره استفاده نمود.(1) و خود مدرسي بزرگ در حوزه گرديد.

در دوراني كه تبليغات استثمارگران، دانشگاه را در نظر علما كفرستان كرده بود و «تحصيل علوم جديده» را اعراض از دين و رفتن به دانشگاه را براي عالِم ننگ مي دانستند، شهيد مفتح در حالي كه در قم استادي بزرگ بود، پا به عرصه ي دانشگاه گذاشت. وي كه در حوزه ي علميه به درجه ي اجتهاد رسيده بود، در دانشگاه نيز موفق به اخذ درجه ي «دكتري» گرديد. رساله ي دكتراي وي «تحقيقي درباره ي نهج البلاغه» است كه با درجه ي بسيار خوب مورد قبول دانشگاه قرار گرفت. فعاليت هاي فرهنگي و تأليفات

استاد مفتح، پس از گذراندن دوره ي دانشگاه، علاوه بر تدريس در حوزه، به تدريس در دبيرستان هاي قم پرداخت.

او كه توطئه استعمار را در جدا نگاه داشتن دو قشر دانشگاهي و روحاني، با همه ي ذرات وجودش حس كرده بود، ايجاد وحدت و انسجام ميان اين دو گروه را وجهه ي همت خود ساخت. مقاله اي كه ايشان در مجله ي مكتب اسلام درباره ي وحدت روحاني و دانشگاه – علي رغم جو مخالفت – نوشت، مبين تفكر شهيد در اين باره است. شهيد به لحاظ

رسالتي كه بر دوش خويش حس مي كرد، ضمن مبارزه با عفريت «جهل و بي شعوري»، در دو سنگر دبيرستان و حوزه از همان آغاز سعي در روشنگري دانش پژوهان داشت و كلاس هاي خويش را مركزي براي تشكل آنان در جهت مبارزه با رژيم قرار داده بود و در اين راه به تأسيس انجمن اسلامي دانش آموزان – با همياري شهيد بهشتي – همت گمارد.

مبارزه با رژيم را نه تنها در تضاد با تحصيل علم نمي ديد، بلكه آگاهي و با سواد شدن را يكي از ابعاد مبارزه مي دانست و در كنار بالا بردن سطح مبارزه ي طلاب و دانش آموزان، سعي در بالا بردن سطح آگاهي عقيدتي آن ها داشت.

در زمان تحصيل و تدريس، حاشيه اي بر «اسفار» ملاصدرا، نوشت. كه سومين حاشيه بر اين كتاب است. هم چنين كتابي به نام «روش انديشه» در علم منطق به رشته ي تحرير در آورد كه به عنوان كتاب درسي در حوزه و دانشگاه، براي بالاترين سطح منطق استفاده مي شود. ترجمه تفسير مجمع البيان هم يكي از تأليفات اين شهيد عالي مقام است.

شهيد در جهت ايجاد تشكل و سازمان دادن به طلاب و فضلا دست به تشكيل مجمعي به نام «جلسات علمي اسلام شناسي» زد كه اين مجمع فعاليت وسيعي را به منظور شناساندن چهره ي اصلي اسلام در جامعه آغاز كرد. در اين جلسات كه زير نظر استاد تشكيل مي شد، فضلا و نويسندگان حوزه ي علميه كتاب هايي را كه در زمينه هاي مختلف اسلام شناسي نوشته بودند، ارايه مي كردند و پس از نقد و اصلاحات ضروري، با مقدمه اي

كه استاد بر آن مي نوشت، به چاپ مي رسيد. ساواك كه پي به نقش مؤثر اين مجمع در شناساندن اسلام راستين برده بود، آن را تعطيل كرد. اين مجمع تنها موفق به چاپ 10 جلد كتاب گرديد كه كتاب هاي زير از آن جمله است:

1- اسلام پيشرو نهضت ها. 2- با ضعف مسلمين دنيا در خطر سقوط. 3- شيعه و زمامداران خودسر. 4- جهان بيني و جهان داري علي (عليه السلام). 5- دعا عامل پيشرفت يا ركود. 6- ره آوردهاي استعمار. 7- همسران رسول خدا. 8- زيارت ما 9- خرافه. 10- حقيقت.

استاد در زمان تحصيل و تدريس خود در حوزه با نوشتن مقالات مختلفي در مجلات مكتب تشيّع، مكتب اسلام، معارف جعفري و ... سعي در گسترش فرهنگ اصيل و انقلابي شيعه در سطح وسيع جامعه داشتند. مبارزات

در سال هاي 1340تا 1342، سخنراني هاي او در شهرهاي مختلف و روشن ساختن مواضع نهضت اسلامي در

افشاي چهره ي رژيم پهلوي بسيار مؤثر بود و به لحاظ اثر عميقي كه اين سخنراني ها در ميان توده ها داشت، بارها توسط ساواك تعطيل شد و هر بار اين تعطيلي با دستگيري و آزار ايشان همراه بود.

شهيد مفتح بعد از تبعيد امام قدس سره مبارزات خود را شدت بخشيد و با سفر به استان خوزستان سعي در افشاي ماهيت رژيم و شناساندن نهضت امام قدس سره به مردم داشت و ساواك كه با دستگيري هاي متعدد و ممنوع المنبر كردن ايشان نتوانسته بود كاري از پيش ببرد، ورود ايشان را به شهرهاي خوزستان ممنوع اعلام كرد.

محبوبيت و مقبوليت عامه ي شهيد در ميان طلاب و دانش آموزان، موجب

شد كه او را از آموزش و پرورش اخراج و در سال 1347، به نواحي بد آب و هواي جنوبي ايران تبعيد كنند و هنگامي كه دوران تبعيد ايشان به پايان رسيد، از بازگشت او به قم جلوگيري كردند. به ناچار شهيد مجبور به اقامت در تهران شد. اقامت در تهران سرآغاز فصل نويني در زندگاني سياسي وي گرديد، دانشكده ي الهيات او را دعوت به همكاري كرد. شهيد با اميد فتح سنگري ديگر و گشودن جبهه اي ديگر براي مبارزه با رژيم و نيز شوق همكاري با استاد مطهري كه در اين دانشكده مشغول تدريس بود، دعوت دانشكده را پذيرفت و بدين ترتيب زندگي و فعاليت هاي ايشان در تهران آغاز شد.

در تهران، علاوه بر تدريس در دانشكده و بسط زمينه هاي همكاري با استاد شهيد مطهري، بنا به دعوت انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران، به اقامه ي نماز جماعت در اين مسجد همت گمارد. سخنراني هاي ايشان در مسجد دانشگاه در ترغيب نسل روشن فكر و تحصيل كرده به اسلام اثر به سزايي داشت.

شهيد در حسينيه ي ارشاد نيز مشغول فعاليت هاي علمي – تبليغي و سخنراني بود كه بعد از تعطيلي اين حسينيه توسط ساواك، با قبول امامت جماعت مسجد جاويد در سال 1352، هسته ي ديگري ايجاد كرد تا خلا به وجود آمده را پر نمايد. در اين مسجد كتابخانه تشكيل داد و كلاس هاي دروس اعتقادي، فلسفي، تفسير قرآن، نهج البلاغه و ... داير كرد.

مسجد جاويد تبديل به دژ مستحكمي براي انقلاب گرديد و با استقبال فراوان دانشجويان و افراد تحصيل كرده مواجه شد. سرانجام بعد از گذشت يك سال

و نيم در سوم آذر 1353، پس از سخنراني حضرت آيت الله خامنه اي، مسجد جاويد مورد هجوم ساواك قرار گرفت و تعطيل شد و شهيد هم دستگير و به زندان افتاد. بعد از آزادي از زندان، رژيم ديگر اجازه فعاليت در مسجد جاويد را به ايشان نداد. استاد، امامت مسجد قبا را در نزديكي حسينيه ي ارشاد پذيرفتند و در جلسه اي كه با حضور افرادي نظير مرحوم آيت الله طالقاني، استاد شهيد مطهري و ... براي تنظيم برنامه هاي مسجد داشتند، مسجد را «قبا» نامگذاري كردند. تا «قبايي» در ظلمت كده ي قريش گردد و آغازگر هجرتي در قيام خونبار امت مسلمان.

مقارن با رمضان 1356، كه به دليل تغيير تاكتيك دولت استكباري امريكا، رژيم پهلوي نيز شعارهايي چون «فضاي باز سياسي» را مطرح كرد. استاد شهيد به افشاي ماهيت خائنانه اين شعار پرداخت و با استفاده از ضعف رژيم، اقدام به تشكيل جلساتي در مسجد قبا كرد كه براي اولين بار در تاريخ معاصر ايران با حضور جمعيتي بيش از 30 هزار نفر برگزار مي شد. شهيد در عيد فطر همان سال با برگزاري نماز با شكوه عيد فطر در قيطريه – كه با استقبال بي نظير مردم تهران رو به رو شد – اركان رژيم پهلوي را به لرزه در آورد. ايشان در خطبه هاي نماز براي اولين بار نام امام خميني قدس سره را آشكار بر زبان جاري كرد و رهبري امام را مورد تأكيد قرار داد.

مبارزه ي شهيد تا رمضان سال 1357، كه نهضت مردم مسلمان به رهبري امام قدس سره اوج گرفته بود، همچنان ادامه داشت. ايشان بعد از

نماز عيد فطر با تأكيد بر رهبري بي چون و چراي امام امت روز پنجشنبه 16 شهريور 1357، را به عنوان تجليل از شهداي ماه رمضان تعطيل اعلام كرد. در اين روز راه پيمايي بزرگي عليه رژيم انجام گرفت كه زمينه ساز راه پيمايي 17 شهريور گرديد، كه توسط رژيم پهلوي به خاك و خون كشيده شد و جمعه ي خونين نام گرفت.

در بهمن 1357، جهت بازگشت امام قدس سره استاد شهيد به همراه ديگر هم رزمان، كميته ي استقبال از ايشان را تشكيل دادند تا مقدمات ورود پيروزمندانه رهبر و مراد خويش را به نحو شايسته فراهم نمايند.

شهيد مفتح با تشكيل شوراي انقلاب از طرف امام قدس سره به عضويت اين شورا درآمد. بعد از پيروزي انقلاب براي تشكيل كميته هاي انقلاب اسلامي فعاليت چشمگيري كرد و خود سرپرستي كميته ي منطقه 4 تهران را به عهده داشت. آخرين مسؤوليت شهيد، سرپرستي دانشكده ي الهيات و عضويت در شوراي گسترش آموزش عالي كشور بود كه به نحو شايسته در اين سنگرها انجام وظيفه نمود و در طي اين دوران همچنان مسؤوليت امامت جماعت مسجد قبا را نيز بر عهده داشت.

سرانجام آيت الله مفتح، پس از عمري تلاش و جهاد مستمر و خستگي ناپذير در راه تبليغ دين، در ساعت 9 صبح روز 27 آذر 1358، به همراه 2 پاسدار جان بركف، شهيدان جواد بهمني و اصغر نعمتي، هنگام ورود به دانشكده ي الهيات، توسط عناصر منحرف گروهك فرقان هدف گلوله قرار گرفتند و به فيض عظيم شهادت نايل آمدند. پيكر مطهر آن عالم رباني پس از برپايي مراسم با شكوه تشييع، در صحن مطهر

حضرت معصومه عليهاالسلام در قم به خاك سپرده شد و اين روز به مناسبت فعاليت هاي چشمگير اين شهيد والامقام در راه تحقق وحدت بين حوزه و دانشگاه « روز وحدت روحاني و دانشجو» نامگذاري شد. پيام امام خميني قدس سره به مناسبت شهادت دكتر مفتح(2)

بسم الله الرحمن الرحيم

انا لله و انا اليه راجعون

آن گاه كه منطق قرآن آن است كه ما از خداييم و به سوي او مي رويم و مسير اسلام بر شهادت در راه هدف است و اولياي خدا – عليهم السلام – شهادت را يكي از ديگري به ارث مي بردند و جوانان متعهد ما، براي نيل شهادت در راه خدا درخواست دعا مي كرده و مي كنند، بدخواهان ما كه ا زهمه جا وامانده، دست به ترور وحشيانه مي زنند، ما را از چه مي ترسانند؟ امريكا خود را دلخوش مي كند كه با ايجاد رعب در دل ملت كه سربازان قرآنند، مي تواند وقفه اي در مسير حق و عقب گردي از جهاد مقدس در راه خدا ايجاد كند، غافل از اين كه ترس از مرگ براي كساني است كه دنيا را مقر خود قرار داده و از قرارگاه ابدي و جوار رحمت ايزدي بي خبرند. اينان از كوردلي، صحنه هاي شورانگيز ملت عزيز و شجاع ما را در هر شهادتي، پس از شهادتي كه در پيش چشمان خيره ي آنان منعكس است، نمي بينند. «صُمٌّ بُكمٌ عُميٌ فَهُم? لا يَعقِلُون» اينان مي بينند كه هزار و سيصد سال بيشتر از صحنه ي حماسه آفرين كربلا مي گذرد و هنوز خون شهيدان ما در جوش و ملت عزيز ما

در حماسه و خروش است.

جناب حجت الاسلام دانشمند محترم آقاي مفتح و دو نفر پاسداران عزيز اسلام رحمة الله عليهم به فيض شهادت رسيدند و به بارگاه ابديت بار يافتند و در دل ملت و جوانان آگاه ما حماسه آفريدند و آتش نهضت اسلامي را افروخته تر و جنبش قيام ملت را متحرك تر كردند. خدايشان در جوار رحمت واسعه ي خود بپذيرد و از نور عظمت خود بهره دهد. اميد بود از دانش استاد محترم و از زبان علم او بهره ها براي اسلام و پيشرفت نهضت برداشته شود و اميد است، از شهادت امثال ايشان بهره ها برداريم. من شهادت را بر اين مردان برومند اسلام تبريك و به بازماندگان آنان و ملت اسلام تسليت مي دهم. سلام بر شهيدان راه حق

روح الله الموسوي الخميني پي نوشت ها: 1. شهداي روحانيت شيعه در يكصد سال اخير، جلد اول، علي رباني خلخالي.

2. صحيفه ي نور، جلد 11، ص 39، 27/9/1358.

مبارزات سياسي- فرهنگي شهيد مفتح

مبارزات سياسي- فرهنگي شهيد مفتح چكيده:

در پيروزي انقلاب اسلامي عوامل متعددي را مي توان مؤثر دانست. آن چه تا كنون در بررسي هاي مربوط به علل اين رويداد كم تر مورد توجه قرار گرفته است، عومل و زير ساخت هاي فرهنگي اين انقلاب بزرگ است. در كنار مبارزات سياسي، تلاش هاي فكري و فرهنگي وجه اهميت شخصيت هاي مبارزي چون آيت الله دكتر مفتح، شهيد مطهري و شهيد باهنر و ديگران بوده است. اين مقاله به بررسي زندگي و مبارزات شهيد مفتح مي پردازد. شهيد آيت الله دكتر محمد مفتح

در پيروزي انقلاب اسلامي عوامل متعددي را مي توان مؤثر دانست. آن چه تا كنون در بررسي

هاي مربوط به علل اين رويداد كم تر مورد توجه قرار گرفته است، عومل و زير ساخت هاي فرهنگي اين انقلاب بزرگ است. در كنار مبارزات سياسي، تلاش هاي فكري و فرهنگي وجه اهميت شخصيت هاي مبارزي چون آيت الله دكتر مفتح، شهيد مطهري و شهيد باهنر و ديگران بوده است.

با آغاز نهضت اسلام به رهبري امام خميني در سال 1341، شاگردان مكتب ايشان به تبعيت از استادشان وارد صحنه ي مبارزه شدند. دكتر مفتح با سفرهايي كه به نواحي مختلف جهت سخنراني مي نمود، مردم مسلمان را به وظايف ديني و سياسي آگاه مي كرد. با دستگيري و تبعيد امام خميني، مبارزه متوقف نگرديد؛ بلكه به تأثير از جو خفقان ايجاد شده، تاكتيك مبارزات تغيير كرد. در اين رويكرد شاگردان امام ضمن مبارزه ي سياسي به بستر سازي فكري و فرهنگي به منزله ي يك اقدام انقلابي توجه خاصي ورزيد ند .

آيت الله مفتح علاوه بر حضور قوي در صحنه ي مبارزات ضد حكومت، داراي سوابق قابل توجه فرهنگي بود. تدريس در دبيرستان دين و دانش كه راه و روش جديدي را در پيش گرفته بود و هم گامي با مؤسسان انديشمند آن، چون دكتر بهشتي و آيت الله حائري تهراني و نيز تشكيل كانون دانش آموزان و فرهنگيان قم، از آن جمله است. تأسيس مجمع اسلام شناسي براي پژوهش در مسائل بنيادي اسلامي و انتشار چندين جلد كتاب از اين مجموعه، تحت نظارت دكتر مفتح از فعاليت هاي مهم فرهنگي اسلامي نيروهاي مذهبي به شمار مي رود. گردانندگان اين مجموعه، متفكران و نويسندگاني در حوزه ي مطالعات اسلامي بودند كه در دو سو

مشغول مبارزه ي قلمي بودند؛ نخست در مقابل استعمار فرهنگي غربي حاكم بر جامعه و ديگري اصلاح انديشه هاي انعطاف ناپذير برخي اقشار متحجر مذهبي كه خود از عوامل رويگرداني افراد بسياري ازدين و مذهب بودند. در اين مبارزه ي پردامنه ي فكري و فرهنگي، لازم بود هم آشنايي و تسلط كامل بر اسلام و معارف حقه ي شيعه در حوزه هاي علميه حاصل گردد و هم با انديشه هاي جديد موجود در دانشگاهها آشنا شود. شناخت اسلام راستين و ناب از يك سو براي زدودن خرافات و پيرايه هاي بي پايه در ميان اقشار مذهبي و از سوي ديگر براي ارايه در مجامع دانشگاهي ضرورت داشت .

شخصيت هايي چون آيت الله شهيد مظلوم دكتر بهشتي، آيت الله دكتر مفتح، دكتر محمد جواد باهنر، استاد مرتضي مطهري، و ... از آن جمله انديشمندان تربيت شده ي مكتب امام خميني بودند كه براي تعديل، تغيير و تصحيح نظر دانشگاهيان نسبت به اسلام و مذهب، قدم در دانشگاه ها گذاشته و با تحصيل و يا تدريس و فعاليت گسترده، مروج اسلام ناب در مراكز دانشگاهي شدند. اين انديشمندان براي تأثير گذاري بيشتر به استخدام در وزارت فرهنگ و وزارت آموزش عالي در آمدند تا ضمن حفظ وظايف اجتماعي بتوانند در تعليم و تربيت اسلامي جوانان نقش داشته باشند و اگر به فعاليت هاي اجتماعي تبليغي هم مي پردازند، صرف انجام وظيفه باشد، نه نيازهاي روزمره. دكتر مفتح از اين شيوه ي فعاليت به عنوان (تز روحاني غير حرفه اي ) تعبير مي نمود.

محدوديت روزافزون فعاليت هاي تبليغي و ارشادي، طي سال هاي بعد از تبعيد امام، آيت

الله مفتح را مجبور كرد در فعاليت هاي خود خط مشي جديدي را اتخاذ نمايد، زيرا در سال 1351 توسط ساواك ممنوع المنبر گرديده بود. تمركز بر فعاليت هاي آموزشي در دانشكده ي الهيات و معارف اسلامي، اقامه ي نماز در مسجد دانشگاه تهران، راهنمايي دانشجويان مقاطع مختلف از جمله ي اين خط مشي ها بود.

پذيرش امامت جماعت مسجد تازه تأسيس جاويد و داير كردن كلاس هاي مختلف، به زودي حساسيت ساواك را برانگيخت. احضار و اخطار به باني مسجد و أخذ تعهد كتبي از او اقدامات صورت گرفته براي جلوگيري فعاليت در مسجد جاويد بود. سخنراني آيت الله سيد علي خامنه اي در مسجد جاويد، هم به دستگيري ايشان منجر شد و هم به دستگيري دكتر مفتح. هر دو دستگير و تحويل كميته ي مشترك ضد خرابكاري گرديدند.

همچنين دكتر مفتح امامت جماعت مسجد قبا را پذيرفته بود، نام اين مسجد هم، برگفته از مسجد قباي پيامبر اكرم (ص) بود به حق هم در تاريخ انقلاب اسلامي نقش مهمي ايفا كرد. نزديكي به حسينه ي ارشاد و جوان گرايي دكتر مفتح در فعاليت هاي خود در اندك مدتي، اين مسجد را به كانون رفت و آمد نيروهاي انقلابي تبديل كرد. بر نامه هاي موفق رمضان و برگزاري با شكوه نماز عيد فطر سال 1356 در تپه هاي قيطره تجربه اي موفق بود كه در سال بعد _ 1357 _ به نحو احسن مورد استفاده قرار گرفت.

برگزاري اولين تظاهرات گسترده ي مردم تهران در روز عيد فطر بعد از اقامه ي نماز، زمينه ساز راه پيمائي هاي بعدي گرديد. راه پيمايي روز پنج شنبه 16 شهريور

در ادامه ي تظاهرات روز عيد فطر _ 13/6/1357 _ دومين حركت گسترده ي مردم تهران بود. تظاهرات 17 شهريور و كشتار مردم در ميدان ژاله، حركت انقلاب براي سرنگوني سلطنت پهلوي راتندتر كرد.

هماهنگي هايي كه از ساليان قبل بين روحانيون انقلابي وجود داشت، در اين سال، تشكيلاتي را به نام (( جامعه ي روحانيت مبارز)) به وجود آورد تا نهضت را براي حصول پيروزي سازمان دهي و هدايت نمايد. آيت الله مفتح در كنار استاد مطهري و آيت الله بهشتي از اعضاي مؤسس و اصلي و سخن گو و اولين دبيركل اين تشكيلات بود.

در تشكيل كميته براي استقبال از امام خميني او حضور فعال داشت. تصاوير بر جاي مانده از سخنراني تاريخي امام در 12 بهمن سال 1357 در بهشت زهرا، حكايت از حضور او در كنار امام در جايگاه سخنراني دارد. پيروزي انقلاب اسلامي، نيروهاي انقلابي را با چالش هاي جديدي رو به رو ساخت. تأسيس نظام جديد بر ويرانه هاي نظام شاهنشاهي و مشكلات ناشي از اين انقلاب و دگرگوني، اندك نبود . تأسيس نهادهاي انقلابي براي سر و سامان دادن به وضعيت نابسامان و مقابله با جريان هاي ضد انقلاب، از اولين ضرورت هاي كشور بود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي مسجد قبا با توجه به سوابق سازماندهي و هدايت در دوران انقلاب از اولين مساجد تهران بود كه تشكيل كميته ي انقلاب اسلامي را در خود شاهد بود.

در كنار مشاغل و گرفتاري هاي مسئوليت كميته ي مسجد قبا، آيت الله مفتح، قسمت عمده ي وقت و انرژي خود را صرف دانشكده ي الهيات و دانشجويان مي نمود. پي ريزي يك

نظام بر اساس آرمان هاي اسلامي و انساني، تلاش مضاعفي را طلب مي كرد، به ويژه آن كه، فعاليت گروه هاي چپ در دانشگاه ها ضرورت توجه به نسل جوان دانشگاهي را براي رهبران فكري و فرهنگي انقلا ب اسلامي چند برابر مي كرد.

تلاش براي نزديكي قشر دانشگاهي به قشر روحاني و بالعكس، دو گروه مهم و سازنده ي كشور، چه در دوره ي قبل از پيروزي و چه بعد از آن ، از ويژگي هاي قابل مشاهده دكتر مفتح است. او كه در حوزه ي علميه به درجه ي اجتهاد در استنباط احكام شرعي و فقهي رسيده بود، در عين حال با گذاشتن قدم به دانشگاه، تحصيلات آكادميك را هم در عالي ترين سطح كسب كرده بود. بعد از انقلاب، اولين قدم هاي اساسي و اصولي براي ايجاد وحدت در اين دو قشر توسط او برداشته شد.

آن چه در سراسر زندگي اين رادمرد شهيد مي توان به خوبي يافت ، اخلاص و عمل بر طبق و وظيفه ي الهي و نيز مبارزه ي سرسختانه و مستمر با رژيم طاغوتي بر همان مبناي انجام وظيفه ي الهي خود مي باشد و مبارزاتي كه با گوشه هايي از آن در اين كتاب آشنا شديد.

چند دهه مبارزه با رژيم پهلوي كه با تكيه بر قدرت فراوان و اختناق وسيعي كه در سراسر كشور ايجاد كرده بود ، كار آساني نبود. در هر زمان و مكان شكل خاص خود و تاكتيك ويژه ي آن زمان و مكان را مي طلبيد. ولي آنچه استمرار داشت، اصل مبارزه با رژيم طاغوتي پهلوي ، براي پي افكندن و استقرار حكومت اسلامي

بود .

اين تصوير خلاصه اي از تمام تلاش هاي مخلصانه و شبانه روزي مجاهد نستوه حضرت آيت الله شهيد دكتر مفتح مي باشد . هم او كه پس از يك عمر مبارزه ي خستگي ناپذير با رژيم شاه و طراحي و راه اندازي راهپيمايي هاي ميليوني، نقش بسيار چشم گيري در اوج گيري پيروزي انقلاب اسلامي ايفاد كرد ؛ با پيروزي انقلاب اسلامي ، وظيفه الهي خود را تلاش در سنگر سازندگي فرهنگي، معنوي و اقتصادي ميهن اسلامي دانست و در كنار وظايف سنگيني هم چون شوراي انقلاب ، كميته ي انقلاب اسلامي و ... دقت قابل توجهي را به اين امر اختصاص داد.

اما دريغ و افسوس كه استفاده ي انقلاب از دست پرودگان مكتب روح الله به دست گل چين شوم خوارجيان فرقان، چندان طول نكشيد و آيت الله دكتر مفتح هم در مسلخ عشق قرباني دوست شد و نبه دوست ديرينش آيت الله مرتضي مطهري ملحق شد. با گذشت بيست و پنج سال از شهادت اين عزيزان جاي خالي آنها در عرصه هاي علم و دين هر روز بيشتر از پيش احساس مي شود .

روحشان در محشر با روح امامشان شاد باد ....

منبع: كتاب زندگي و مبارزات آيت الله شهيد دكتر محمد مفتح

نويسنده: رحيم نيكبخت

فرازهايى از زندگى شهيد آية الله دكتر مفتح

فرازهايي از زندگي شهيد آية الله دكتر مفتح نويسنده:غلامرضا گلي زواره بر كرانه كمالات

كسب فضايل و پرواپيشگي به انسان چنان ارزشي مي دهد كه به تدريج زندگي و حياتش به صورت ميراث علمي و معنوي بروز مي نمايد، بدين معنا كه ديگر چنين وجودي تنها به خويشتن، خانواده و اطرافيانش تعلق ندارد، بلكه جويباري است كه از قله توحيد سرچشمه گرفته

و به اقيانوس معرفت و حكمت پيوسته است و در اين رهگذر مردمان را سيراب مي كند.

«شهيد آية الله دكتر محمد مفتح » از جمله انديشمنداني است كه سخن گفتن از زندگي و مبارزاتش در واقع وصف انديشه و فرهنگ و معنويت جامعه اسلامي است. همان شخصيت والا مقامي كه «حضرت امام خميني(ره)» در باره اش فرموده است: «دانشمند محترم آقاي مفتح و دو نفر پاسداران عزيزاسلام - رحمة الله عليهم - به فيض شهادت رسيدند و به بارگاه ابديت راه يافتند و در دل ملت و جوانان آگاه ما حماسه آفريدند و آتش نهضت اسلامي را افروخته تر و جنبش قيام ملت را متحرك تر كردند ... اميد بود از دانش استاد محترم و از زبان و قلم او بهره ها براي اسلام و پيشرفت نهضت برداشته شود...» (1)

و نيز مقام معظم رهبري، حضرت آية الله خامنه اي در وصف اين انديشمند به خون خفته و خردمند وارسته فرموده اند:« ... شهيد مفتح يكي از مظاهر فرهنگي بود كه اسلام را در مرحله عمل به فردها، زاويه ها و خلوت ها محدود نمي كرد، اسلام را با همان شمول و همه جانبه گيش در اعتقاد و عمل و در معرفت و تحقق مي فهميد و به دنبال آن تلاش مي كرد...». (2)

او در عرصه انديشه و عمل بر اين نكته اصرار مي ورزيد كه آن چه براي مامهم مي باشد اسلام است و در يكي از سخنراني هاي خود اظهار داشته است:«(بنده) محال است يكي از برنامه هاي اسلامي را از دست بدهم و با آن معامله كنم، با هيچ گروه با هيچ دسته; ناراحت مي شوند بشنوند. حمل مي كنند، بكنند مگر ما مي توانيم وظيفه ها را به خاطر اين كه يك گروهي ناراحت شود، رها كنيم .. .» (3)

او فرزندي

برومند از حوزه و استادي گران قدر از دانشگاه بود كه خون خود را براي پيوندي مقدس بين نخبگان اين دو كانون هديه كرد تا آغازي مبارك براي بنيان نهادن تمدني براساس باورهاي قرآني و مضامين روايي باشد. همو كه به منظور تحكيم ارزش هاي ديني و تعميق بخشيدن به فرهنگ تشيع در جامعه ظلمت زده اي كه رژيم پهلوي برآن سلطه داشت جهادي مستمر و مبارزه اي مداوم را پي گرفت. نهال انديشه

اين ستاره فروزان جهان تشيع فرزند روحاني فرزانه و عالم متعهد مرحوم «حاج شيخ محمودمفتح واعظ مشهور همدان است. آن فقيد سعيد در كمال اخلاص و زهد و صداقت روزگار مي گذرانيد و چون در عرصه ادبيات فارسي و عرب تبحر داشت، اشعار بي شماري در مدح و منقبت و رثاي اهل بيت سروده و از اين رهگذر محبت خوي را به خاندان رسالت و امامت نشان داده بود. محمد مفتح در سال 1307 ه.ش در خانه اي سرشار از تقوا و فضيلت ديده به جهان گشود. (4) از هفت سالگي به مدرسه پاي گذاشت و تحصيل دروس ابتدايي را پي گرفت. از همان كودكي گاه گاهي همراه پدر به مجالس وعظ و سخنراني مي رفت و در مواقعي پس از اتمام سخنان گرم و دلپذير پدر از بين جمعيت برمي خاست و با صدايي زيبا و نافذ به ذكر مصيبت اهل بيت - عليهم السلام - مي پرداخت.

يكي از شخصيت هايي كه در همدان جرعه هايي از انديشه هاي اصيل را در ذهن شهيدمفتح « آية الله العظمي آخوندملاعلي همداني (1312 -1398 ه.ق) است. اين نامدار عرصه فقاهت و اصول، در حكمت، فلسفه، تاريخ ادبيات و تفسيرقرآن تبحر داشت و به دليل برخورداري از خصوصيات پسنديده اخلاقي، همچون قناعت،

اخلاص و فروتني در مدت كوتاهي محبوب خاص و عام گرديد. (5)

از خدمات ارزنده ايشان تاسيس كتابخانه بزرگي در غرب همدان و در مجاورت مدرسه علميه اين شهر است كه نسخه هاي خطي بسيار نفيسي در آن نگهداري مي شود. سه نسخه از آثار حضرت امام خميني(ره); يعني شرح دعاي سحر، آداب الصلوة و اربعين حديث به صورت مخلوط در مركز مزبور نگاهداري مي شد كه بعدها به زيور طبع مزين گرديد. (6)

آثار آخوند همداني در زمينه هاي گوناگون علوم اسلامي خصوصا فقه و اصول و عرفان و حديث به پانزده جلد بالغ مي گردد، وي شعر هم مي سرود و در سروده هايش «فنا» تخلص مي كرد. مزار اين فقيه وارسته و زاهد عارف در قبرستان شهداي همدان قرار دارد كه مورد توجه علاقه مندان است. هجرت

شهيدمفتح مقدمات زبان و ادبيات عرب، فقه و بخشي از منطق را نزد والد ماجد و اساتيد حوزه علميه همدان فراگرفت. وي در سال 1322 ه ش همدان را به قصد اقامت در شهر مقدس قم ترك نمود و در جوار بارگاه مقدس حضرت فاطمه معصومه(س) در حجره اي محقر و نمناك و در نهايت قناعت، همچون ديگر جويندگان دانش ديني در مدرسه دارالشفاء سكني گزيد و با جديت و تلاش وافر به كسب معارف پرداخت.

ذوق سرشار و كوشش مداوم او و محظوظ گشتن از وجود اساتيدي برجسته سبب گرديد تا مفتح جوان به صورت تحسين برانگيزي، دروس حوزه از جمله رسائل - مكاست و كفايه را بين سال هاي 1322 تا 1324 ه ش بياموزد و خود در زمره اساتيد حوزه علميه قم قلمداد گردد. ايشان عرفان و دروس خارج فقه و اصول را در عالي ترين سطح

نزد حضرت امام خميني - قدس سره آموخت. وي علاوه بر روابط شاگرد و استادي با امام پيوندي سرشار از صفا و عطوفت داشت و رهبركبير انقلاب نسبت به نامبرده اظهار علاقه مي نمود. و در هنگامي كه امام امت در نجف به سر مي برد، مفتح به طريقي با رهبر و اسوه خويش ارتباط برقرار نموده بود. (7)

در اوضاعي كه به دليل اختناق حاكم ياراي آن نبود كه كوچك ترين سخني بتوان گفت و مطلبي بتوان نوشت دكتر مفتح در انجمن اسلام شناسي فعاليت داشت و نيز مقالاتي كه تحرير مي نمود و از حضرت امام و برنامه هاي آن روح قدسي سخن به ميان مي آورد. هم چنين اعضاي انجمن مذكور را تحريض و تشويق مي نمود تا باكمال شهامت، نه تنها مقاصد آن ابراهيم عصر را تقويت كنند، بلكه نامش را در آثار بگنجانند. (8)

مفتح،بخشي از رسائل شيخ انصاري را نزد آية الله مجاهد تبريزي و نيز قسمتي از اصول دروس خارج را در محضر آية الله العظمي بروجردي (ره) فراگرفت و در فلسفه و حكمت نزد فيلسوف عالي قدر علامه طباطبائي (ره) تلمذ نمود. مدتي نيز در مكتب حضرت آية الله العظمي سيدمحمدرضا گلپايگاني و حضرت آية الله العظمي مرعشي نجفي از پرتو فروغ انديشه اين دو استوانه استوار فقه بهره مند گرديد و بعداز آن تحصيلات دانشگاهي را به موازات كسب دانش حوزه پي گرفت و به دريافت درجه دكترا در رشته الهيات و معارف اسلامي نائل آمد و در فقه به چنان تبحري دست يافت عنوان اجتهاد را احراز نمود. ديگر از اساتيد حوزه كه دكتر مفتح از مجلس پرفيض آنان استفاده كرده عبارتنداز: آية الله حاج ميرزا ابوالحسن رفيعي قزويني (1315 -1396ه ق)، (9) آية

الله سيدمحمد حجت (1310-1372 ه ق) (10) آية الله حاج سيدمحمد محقق داماد (1325-1388 ه ق). (11) مدرس معرفت

دكتر مفتح پس از كسب معارف اسلامي در محضر اساتيد حوزه به تدريس كتاب «منظومه حاج ملاهادي سبزواري پرداخت و در شرح و توضيح اين اثر مطالبي را به رشته تحرير درآورد كه مورد توجه حوزويان قرارگرفت و در محافل علمي و ديني اشتهاريافت. وي ضمن تدريس در حوزه از طريق خطابه هاي خردمندانه و سخنان فصيح و شيوا آگاهي هاي ديني مردم را ارتقا داد و به تدريس در دبيرستان هاي قم در رشته معارف ديني پرداخت. او از اين طريق توانست به عنوان چهره اي روحاني اقشار دانشگاهي، دبيرستاني را با بوستان معطر حوزه و طلاب علوم ديني پيوند دهد و بين آنان انس و الفت برقرار سازد و اين درحالي بود كه ساواك از حركت مزبور نفرت داشت. محتواي عميق و كلاس هاي درسي پر جاذبه مفتح در دبيرستان جهت توفيق مفتح در مقاصد فوق بسيار سودمند و مؤثر بود. وي به موازات تدريس علوم ديني اذهان دانش آموزان را نسبت به اوضاع زمان و مسائل سياسي، اجتماعي روشن كرد و در تشكل آنان جهت فعاليت هاي سياسي عليه رژيم پهلوي جهدي وافر به كار برد. (12)

شهيد مظلوم آية الله دكتر بهشتي در گفتگويي اظهار داشته است :«مرحوم دكتر مفتح از دوستان قديم من بودند و اولين آشنايي ما باهم در سال 1325 ه ش بود كه من به قم آمدم، در آن موقع در درس كفايه مرحوم آقاي داماد كه مي رفتيم ايشان هم در همان درس حاضر مي شدند. بعد كه در قم يك گروه فعال فرهنگي به وجودآورديم ايشان در آن گروه عضويت داشتند.

درسال 1333 ه ش كه دبيرستان دين و دانش را به عنوان يك دبيرستان مترقي فرهنگ اسلامي تاسيس كرديم،... ايشان به عنوان تدريس در آن جا همكاري را آغاز كردند...». (13)

دكتر مفتح با همكاري آية الله خامنه اي (مقام معظم رهبري) و شهيدبهشتي «كانون اسلامي دانش آموزان و فرهنگيان را در قم بنيان نهاد. مقام عظماي ولايت - حضرت آية الله خامنه اي - در اين مورد فرموده اند: «... سال 1339 ه ش يا 1340 ه.ش اقدام كرديم، براي ايجاد يك كانون اسلامي دانش آموزان و فرهنگيان در قم و اولين مجمع هم آهنگ كننده و نزديك كننده روحاني و دانشجو - كه پيوندشان مبارك بود - را در آن شهر به وجود آورديم، روحاني، دانشجو، دانش آموز، فرهنگي درمسجد (رضوي قم) روزهاي جمعه گردهم مي آمدند و بحث هاي اسلامي سازنده داشتيم با آهنگ اجتماعي...». (14) تلاش هاي پژوهشي

آن محقق سخت كوش به منظور معرفي چهره معارف اسلامي به نسل جوان از طريق فضلا و نويسندگان حوزه مجمعي تحت عنوان «جلسات علمي اسلام شناسي را تشكيل داد. از آن جا كه ساواك به نقش مؤثر اين مجمع در شناسايي اسلام و معارف تشيع پي برده بود به تعطيل نمودن آن اقدام كرد و تنها سيزده جلد كتاب به صورت تاليف يا ترجمه به قلم نويسندگان متعهد، فعال و برگزيده حوزوي كه دكتر مفتح به تربيت آنها همت گماشته بود، نوشته شد. آثار مزبور در نشست علمي هيئت نويسندگان مطرح شده و پس از ارزيابي آن و احيانا مزين گشتن به مقدمه هاي پرمحتواي شهيدمفتح به چاپ سپرده مي شد. نخستين كتاب كه در تشكيلات مورد اشاره ترجمه و انتشار يافت اثري است از «محمدجواد مغنيه نويسنده

شيعه و لبناني به نام «الشيعه و الحاكمون كه مرحوم مصطفي زماني اين كتاب را طي پانزده روز ترجمه كرد و پس از يك ماه به نشر آن مبادرت ورزيد. به محض انتشار كتاب دكتر مفتح به عنوان گرداننده يك مجمع زيرزميني به سازمان امنيت احضار گرديد و تحت فشار ساواك قرار گرفت، اما شهيد مفتح از كوشش هاي پژوهشي خود دست برنداشت و مصمم گرديد مجله اي تحت عنوان اسلام شناسي در دوازده شماره منتشر نمايد كه با نيازمندي هاي جامعه آن روز تناسب داشته باشد، اما ساواك ديگربار از اين برنامه با خبر شد و اجازه انتشار آن را نداد. (15)

دكتر مفتح با همكاري شهيد مظلوم دكتربهشتي فعاليت تحقيقي ديگري را در قم آغاز كرد و در سال 49 كه اين دو دانشمند در تهران همسايه بودند و انس و آشنايي و همكاري شان افزون گشت، فعاليت پژوهشي ديگري را آغاز كرد و با استفاده از منابع اصيل اسلامي به تحقيقاتي ارزنده و عميق دست زدند. (16)

با وجود آن كه دكترمفتح در سنگرهاي گوناگون مشغول مبارزه با رژيم ستمگر پهلوي بود و در شهرهاي متعدد از طريق تبليغ، وعظ و خطابه به هدايت مردم مي پرداخت و در حوزه، دانشگاه و دبيرستان به تدريس و تربيت شاگردان مشغول بود. نگاشته هاي ارزشمندي به صورت ترجمه و تاليف از خود به يادگار گذاشته است كه فهرست آنها به شرح ذيل است:

1.ترجمه جلد اول و دوم تفسير مجمع البيان با همكاري آية الله العظمي نوري و نيز ترجمه جلد سوم به تنهايي از زبان فارسي به عربي;

2.حاشيه بر الاسفار الاربعه ملاصدراي شيرازي كه اين تلاش مبين عمق ديد فلسفي و عرفاني دكتر

مفتح است;

3.روش انديشه، كه آن را درسال 1336 در علم منطق نوشته و به عنوان اثر كمك درسي در حوزه و دانشگاه از آن استفاده مي شود و علامه طباطبائي (ره) برآن تقريظي نوشته است;

4.حكمت الهي و نهج البلاغه، اين كتاب پايان نامه تحصيلي دوره دكتراي آية الله مفتح است;

5.آيات و اصول اعتقادي قرآن;

6.نقش دانشمندان در پيش رفت علوم كه حاوي مجموعه مقالات دكتر مفتح در مجله مكتب اسلام مي باشد; (17)

7.ويژگي هاي زعامت و رهبري كه متضمن برخي سخنراني ها و مقالات آن شهيد درخصوص رهبري معنوي و سياسي در اسلام و خصوصا مكتب تشيع مي باشد;

8.مجموعه مقالات مندرج در مجلات مكتب اسلام، مكتب تشيع و معارف جعفري;

9.خطابه هاي عميق و سازنده و ارشادي كه حاوي نكات بديع و روشن گري هاي جالبي در مسائل گوناگون معارف قرآني و اسلامي و مباحث اجتماعي مي باشد و برخي از آنها در جزواتي مستقل يا در نشريات مذهبي درج شده است. فعاليت هاي مبارزاتي

دكتر مفتح از همان آغاز فعاليت هاي مبارزاتي، مسافرت هاي تبليغي خود را به منبرهاي افشاگرانه و روشن گرانه تبديل ساخته و اين خطابه هاي پرشور و آتشين آن چنان اثر وسيع و ژرفي در بيداري افكار و آگاهي انديشه ها داشت كه رعب و هراس رژيم شاه را برانگيخت و به همين دليل ادامه سخنانش از سوي ساواك در اكثر موارد قطع مي شد و خودش دست گير مي گرديد و چون تعقيب هاي پي درپي و ممانعت ساواك، تاثيري در فعاليت هاي وي نگذاشت، ساواك از سر درماندگي وي را از ورود به شهرستان هاي استان خوزستان - كه از مراكز مهم تبليغي وي بود - منع نمود تلاش هاي موثر و مبارزات تبليغي دكتر مفتح چنان وحشتي در دستگاه جهنمي

ساواك افكند كه سبب گرديد آن فرزانه والامقام به نواحي بد و آب وهواي جنوب شرقي از جمله زاهدان تبعيد گردد، پس از آن به چند شهر ديگر به حالت تبعيد فرستاده شد و در اين نواحي تحت نظر بود و با اين برنامه رابطه آن شهيد دانشور را با قم قطع نمودند و پس از به سرآمدن دوران تبعيد در سال 1348 ه. ش وي را ناگزير ساختند كه به تهران بيايد و چون اين رفتار و محروم نمودن استاد از حوزه موجب پيدايش نارضايتي در بين علاقه مندان شده بود، وي را به تدريس در دانشكده الهيات دانشگاه تهران دعوت نمودند تا شايد به تصور نادرست خويش بتوانند آتش آن اعتراض ها را خاموش كرده و نيز كوشش هاي تبليغي و حركت هاي سياسي استاد مفتح را كم رنگ سازند. دكتر مفتح براي آن كه به سنگر ديگري براي مبارزه با دستگاه ستم دست يابد و نيز به شوق همكاري با شهيد مطهري - كه در اين دانشكده مشغول تدريس بود - دعوت مزبور را پذيرا شد. يكي از پايگاه هاي استوار وي در مبارزه با دژخيمان شاه «مسجد الجواد» بود كه در آن جا به ايراد سخنراني و انجام جلسات تفسير قرآن پرداخت، پس از آن در مسجد «جاويد» يك هسته مقاومت تشكيل داد، در آن زمان دكترمفتح امامت جماعت مسجد مورد اشاره را عهده دار بود تا آن كه موفق شد جوانان و خصوصا دانشجويان رابه سوي اين كانون توحيد علاقه مند سازد، در مسجد جاويد كلاس هاي، نهج البلاغه، فلسفه، جامعه شناسي، اقتصاد و دروس آموزشي زبان عربي و انگليسي تشكيل داد و خود براي حاضران تفسير قرآن مي گفت، وي در

اين مسجد به تاسيس كتابخانه، نمايشگاه كتاب، صندوق قرض الحسنه و سالن سخنراني همت گماشت و درضمن فعاليت هاي سياسي را ادامه داد. او عقيده داشت مسجد بايد در تمامي ابعاد مجموعه اي خودكفا باشد تا نقشه تمامي روابط انسان با خدا و خود و جامعه در آن پياده شود. درسال 1354 ه ش رژيم شاه مسجد جاويد را به علت تجمع دانشجويان تعطيل كرد و دكتر مفتح را روانه زندان نمود. (18)

استاد شهيددكتر مفتح حدود دو ماه زير سخت ترين شكنجه هاي رژيم سفاك پهلوي قرارگرفت، اگر چه پس از رهايي، وي توانست به مسجد جاويد برود، ولي درسال 1355 ه.ش با قبول مسؤوليت امامت مسجدقبا و برپاداشتن سخنراني هاي متعدد و روشن گر و تشكيل كلاس هاي عقيدتي در سطوح مختلف فعاليت متعهدانه خود را در اين مكان مقدس استمرار داد. (19)

آية الله محمدمفتح به موازات مبارزه با استبداد از فجايعي كه بر مردم مظلوم لبنان و فلسطين مي رفت، ناراحت بود و پس از حمله ددمنشانه صهيونيست ها به لبنان به جمع آوري كمك هاي نقدي براي آوارگان همت گماشت و به منظور نظارت بر توزيع اين مبالغ و احداث سكونت گاه براي افراد بي خانمان، چندين ماه در كشور لبنان به سر برد. (20)

در ماه رمضان سال 1356 ه. ش با تلاش دكتر مفتح، نخستين سخنراني هاي پرشور كه ده ها هزار نفر مستمع داشت در مسجد قبا برپا شد كه نقش افشاگرانه و روشن گرانه آنها فراموش ناشدني است. وي پس از به پايان رسيدن ماه مبارك رمضان در سال 1356 ه. ش اعلام كرد نماز عيدفطر را در زمين هاي قيطريه خواهد خواند.

هزاران نفر از مردم مسلمان و رنج ديده به دعوت وي تكبيرگوي به سوي

جايگاه مزبور در حركت بودند كه هنوز طنين خروش آنان در گوش ها باقي است، فريادهايي كه سكوت چندين ساله را شكست. دكتر مفتح در خطبه نماز عيدفطر به ايجاد يك حكومت اسلامي اشاره كرد و تغيير تاريخ را آغاز خيانتي وسيع و همه جانبه رژيم شاهنشاهي قلمداد نمود. در سال 1357 ه.ش اين حركت مقدس و شجاعانه كه بسيار پربار بود، تكرار شد.

در روز عيدفطر اين سال پس از نماز، اولين تظاهرات باشكوه و دشمن شكن در سطحي وسيع با شركت افزون بر دو ميليون نفر برگزارشد و در اين راهپيمايي، مردم به تظاهراتي در روز شانزدهم شهريور فرا خوانده شدند. در شامگاه اين روز رژيم كه ابعاد اعتراض مسلمانان را ناباورانه مشاهده مي كرد، در تهران و بسياري از شهرهاي ديگر ايران حكومت نظامي اعلام كرد و سرانجام روز تصادم خون و شمشير و حماسه و فداكاري; يعني هفده شهريور فرا رسيد.

يادآوري مي شود در روز شانزدهم شهريور، آية الله مفتح به شدت مجروح و مضروب گرديد و در بيمارستاني بستري شد، در روز بعد و در نخستين ساعات حكومت نظامي عناصر خودفروخته با خشونتي بسيار در حالي كه دكتر مفتح از بيمارستان برمي گشت وي را دستگير و روانه زندان نمودند كه با اوج گيري انقلاب اسلامي رژيم، مجبور به آزاد شدن وي گرديد.

آية الله مفتح از مؤسسين روحانيت مبارز و عضو شوراي مركزي اين تشكيلات بود و با انجمن هاي اسلامي پزشكان و مهندسين و هيات هاي مذهبي همكاري نيمه مخفي داشت. در هنگام مراجعت پيروزمندانه و سراسر شكوه و عزت امام خميني - قدس سره از اعضاي اصلي و برنامه ريز فعال كميته استقبال بود، (21) رياست كميته چهار انقلاب اسلامي و

سرپرستي دانشكده الهيات را به عهده گرفت و در زمان تصدي اين سمت با همكاري برخي افراد فاضل و متعهد در مواد درسي اين كانون علمي جهت ارتقاي فرهنگي و محتوايي تغييرات بنيادي ايجادكرد. خرد در خون

شهيد دكترمفتح به عنوان روحاني برجسته در كسوت استاد دانشگاه و حوزه، نقش موثر و ارزنده در جهت يكي از والاترين اهداف انقلاب اسلامي و نيز يكي از آرزوهاي امام امت; يعني پيوند روحاني و دانشجو داشت. وي راه حل مشكلات كشور را اسلامي نمودن دانشگاه ها مي دانست و معتقد بود، در دانشگاهي اين گونه هدف پرورش انسان هاي دانشمند، دين دار و متعهد و درست كاري است كه دانش و فن خود را در راه آبادي كشور و تامين سعادت مردم، عدالت اجتماعي و امنيت اقتصادي به كار مي گيرند و در طريق استقلال، عزت، عظمت كشور جمهوري اسلامي ايران، جديت نشان مي دهند، در برنامه اين دانشگاه دروسي تدوين مي شود كه با نيازهاي اساسي جامعه انطباق دارد و جنبه هاي معنوي هم رعايت مي شود.

به عقيده وي منظور از وحدت حوزه و دانشگاه ادغام اين دو كانون نبود، بلكه هريك از آنها نكات مثبتي در خود دارد كه بايد به سوي تكامل پيش روند و به هم نزديك شوند. او مي خواست درس خواندن در دانشگاه چون وظيفه اي الهي تلقي گردد تا فعاليت دانشجويي با اين انگيزه مفيد و پربار باشد، از نظر وي فضاي دانشگاه بايد با باورهاي معنوي هم آهنگ باشد و دانشجويان در چنين محيط معطري به فراگيري علوم بپردازند. دانشجو به موازات ارتقاي علمي به قدرت تفكر، بينش و هدايت معنوي خود توجه كند تا با تربيت چنين انسان هاي شايسته اي، اهداف عالي انقلاب اسلامي

تحقق يابد. اولين سمينار وحدت حوزه و دانشگاه بعداز پيروزي انقلاب اسلامي به همت دكتر مفتح در روز اول آبان ماه سال 1358 ه.ش در دانشكده هدف تير كينه دشمنان اسلام و خوارج انقلاب اسلامي قرارگرفت و با ريخته شدن خويش بر سنگ فرش دانشگاه نقطه عطف وحدت روحاني و دانشگاه گرديد. پايان نوشتار را با بياني از مقام معظم رهبري، آية الله خامنه اي در باره اين شهيد زينت مي دهيم:

«..... ياد شهيد عزيز مرحوم آية الله مفتح، آن شمع پرسوز و گداز و روشني بخش، آن روحاني پر جد و جهد و صبور، آن مبلغ دانا و سخنور آن مبارز شجاع و خستگي ناپذير و آن شخصيت متواضع و محبوب گرامي باد، او كه با خون خود ... هدف و راه خود را امضا كرد و صحت و حقانيت اين همه را به ثبت رسانيد...» (22) پي نوشت ها: 1.از پيام حضرت امام خميني(قدس سره) به مناسبت شهادت دكترمفتح در 27 آذر 1358 ه.ش .

2.فرهنگ سازان (ويژه نامه رسالت به مناسبت 27 آذر)27/9/1358،ص 3.

3.بخشي از سخنراني دكتر مفتح در مسجد صاحب الزمان تهران در تاريخ 1/ 6/1358.

4.بنا به اظهارات مهندس مهدي مفتح (فرزند شهيد).

5.آخوند ملاعلي همداني (نجوم امت)، مجله نورعلم، شماره مسلسل 46 .

6.مجله اعتصام، شماره مسلسل 19، آبان ماه 1362،ص 22.

7.مصاحبه با آية الله شهيددكتر بهشتي، ويژه نامه شهيدان، روزنامه جمهوري اسلامي، 27/9/1359،ص 12.

8.افكار شهيددكتر مفتح، مصطفي زماني،ص 9 -10.

9.در مورد مرحوم قزويني نك : منظومه معرفت از نگارنده، ص 55 - 59.

10.نك: نجوم امت (آية الله سيدمحمدحجت) مجله نورعلم، سال اول، شماره 10.

11.گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازي،ج 2 ص 64، آثار الحجة، ص 62، مكتب اسلام، سال دهم، شماره 41.

12.شهيدمفتح تكبير وحدت، از نگارنده، ص 37.

13.روزنامه جمهوري

اسلامي، ويژه نامه شهيدان، 27/ 9/1359.

14.ديدگاه ها، آية الله سيدعلي خامنه اي،ص 223-224.

15.افكار شهيدمفتح،ص 9.

16.ويژه نامه شهيدان، روزنامه جمهوري اسلامي،27/9/1359.

17.از شماره اول سال چهارم به بعد، رمضان المبارك سال 1381ه.ق مطابق اسفندماه 1340 ه.ش.

18.نشريه شماره 28 حزب جمهوري اسلامي،ص 5.

19.آيات اصول اعتقادي قرآن، بخش اول،ص 56.

20.نشريه شماره 28 حزب جمهوري اسلامي، ص 6.

21.نك: مجله اعتصام، شماره 44،ص 19.

22.حماسه انقلاب، محمود حكيمي،ص 63و نيز بنگريد به سرگذشت هاي ويژه از زندگي امام خميني، ج 4، ص 100.

منبع:گنجينه معرفت

شهيد مفتح اسوه وحدت حوزه و دانشگاه

شهيد مفتح اسوه وحدت حوزه و دانشگاه نويسنده: رضا دهقاني

27 آذرماه سالروز شهادت رادمردي است كه در راه پيوند دو نهاد انسان سازِ حوزه و دانشگاه لختي به خود ترديد راه نداد و كوشا و ساعي عمر گرانمايه خود را در راه تعالي و سعادت جامعه مبذول داشت شهيد مفتح راه سعادت امت را اسلام مي داند و عقيده دارد برنامه هاي عبادي اين آيين، انسان ها را نجات مي دهد وي معتقد است كه شعائر و سنت هاي مذهبي مردم ايران در مقابل شدائد مقاوم بار آورده است.

با وجود آن كه شهيد مفتح عالي ترين درجه هاي تخصص را در حوزه و دانشگاه احراز كرده بود، به برنامه هاي تعبدي و اعمالي كه سازنده روح وروان انسان هاست، توجه داشت و دعا را يكي از سرمايه هاي بسيار ارزنده و از حقايق مسلم اسلام و قرآن مي دانست آن متفكر عالي مقام در خصوص دعا و نيايش مي نويسد: نيايش درخواست كمال، مقام، موقعيت و خلاصه همه چيزي است كه بايد با لياقت و كارداني به دست نيايشگر آيد و تكرار اين دعا و خواستن مانند شعاري است كه در روح انسان، اثر مي گذارد و در او نيروي اميد و عشق و علاقه به وجود

مي آورد و او را دوره رسيدن به آن هدف به تكاپو و جنبش وامي دارد و در اسلام هيچ گاه دعا به جاي عوامل طبيعي و علل و اسباب به حساب نيامده بلكه هميشه همراه و در كنار آن اسباب قرار مي گرفته است.»

آن انديشمند سترگ بر اين باور است كه اگر استعمار بگذارد مسلمانان جهان با هم ارتباط يابند و اختلافات مرزي و قومي از بين برود اقتدار اسلامي ارمغان آن است كه توفان استعمار را در هم مي پيچد. اين توان مذهبي اگر تحقق يابد ديگر به ابرقدرت ها اجازه چپاول، غارت و سلطه گري توام با ظلم و ستم به محرومان را نمي دهد به حقيقت آن انديشمند والامقام منادي وحدت تمامي اقشار جامعه بود كه با الهام از قرآن و سخنان اهل بيت قوميت گرايي، مليت پرستي و گرايش هاي نژادي را آفتي مهلك براي اين تشكل قومي اعلام مي دارد. مي گويد:

ناسيوناليسم حربه استعمار است و از اين طريق بين مسلمين بذر نفاق و تفرقه مي افشاند. او در سخنان و نوشته هاي نيكوي خويش از دام هاي گوناگوني كه استكبار براي مسلمانان تدارك مي بيند پرده برداشته، به اين حقيقت اشاره مي كند كه وقتي امپرياليست ها احساس كردند روند سلطه بر مسلمين قابل دوام نخواهد بود و ممكن است اين مردم هويت ديني خويش را بازيابند و زنجيرهاي اسارت را پاره كنند، كوشيدند تا حس ديني مردم را ضعيف كرده ترديد و دودلي در پايه هاي اعتقادي آنان به وجود آورند و با آسودگي خاطر به غارت منابع آنها مي پردازند. عشق به اهل بيت:

مرحوم مفتح در خانواده اي تربيت شد كه ناشر فرهنگ اهل بيت بودند و پدر بزرگوارش در روضه ها و سخنان شيواي خويش به مدح و

منقبت اهل بيت مي پرداخت و اين فرزند پاك طينت از دوران كودكي با عشق به اين خاندان آشنا گرديد. طبيعي است چنين روندي، ارمغاني چون محبت به ساحت مقدس آن چشمه هاي ولايت و امامت را به دنبال دارد. اما دكتر مفتح از راه ديگر به تعميق اين علاقه پرداخت و آن افزايش معرفت خويش نسبت به اين خاندان بود. او هرچه بر ايمان و شناخت خويش و اطاعت از اوامر الهي سعي و مجاهدت مي كرد حب فطري و ملكوتي را در وجود خود افزون تر مي ساخت به طوري كه هرچه را از خدا و منتسب به او بود، دوست مي داشت.

از سوي ديگر چون عاشق كمالات بود و اهل بيت را آراسته به فضائل مي شناخت آنان را شايسته دلبستگي و مهروزي مي دانست و با اين عشق و محبت دل را صفا مي داد و روان را در چشمه اين علاقه، تطهير مي نمود. عشق و گرايش قلبي آن شهيد نسبت به ستارگاني درخشاني آسمان ولايت و خاندان پيامبر تنها علاقه اي معمولي نبود بلكه اين ارتباط قلبي وسيله جذب و جلب معنويات و بهره گرفتن از خورشيد معرفت و معنويت آن بزرگواران شد. همچنين اين عطوفت معنوي آن شهيد را به جهت گيري در مقابل مسائل عصر خويش واداشت و ضمن تلاش هاي فكري و تبليغي با الهام از سيره اهل بيت به ستيز با ظلم برخاست و در اين راه يك لحظه آرام ننشست و خود را موجي دانست كه آسودگي آن با عدم، مساوي است آن مجتهد ژرف انديش بر اين باور بود كه زيارت بارگاه اهل بيت و سوگواري براي اين خاندان دل ها را احيا كرده، درس فداكاري و

قيام به انسان ها مي آموزد. ستيز با جهل و خرافات:

شهيد مفتح مبارزه با عنصريت جهل را مهم ترين وسيله براي مبارزه عليه رژيم پهلوي مي دانست او عقيده داشت براي ايجاد تحول در انديشه هاي مردم لازم است آنان را از دره ناداني به قله آگاهي رسانيد وي بعثت پيامبر اسلام را نهضتي علمي- فرهنگي مي دانست كه بر پيكر مرده اجتماع آن عصر روحي تازه دميد و اين تحول ريشه دار علمي تمامي مسائل اخلاقي و اجتماعي را بر پايه تعقل و مباني علمي قرار داد. سلسله مقالاتي كه تحت عنوان نقش دانشمندان اسلام در پيشرفت علوم، در مجله مكتب اسلام(سال چهارم) از سوي استاد به رشته تحرير درآمد، در پي همين مقصود بود. نفرت ايشان از ناآگاهي و خرافات و مسائل موهوم در نوشته ها و مقالات و سخنراني هايش به خوبي آشكار است و گويا رنج آن انسان متفكر از مسائل خرافي و جهل توده ها بيشتر از ناگواري هاي ديگر است. از نظر ايشان توسعه علم و پيشرفت افكار تاثير غيرقابل انكاري در بالابردن سطح اعتقادات و باورهاي ديني مردم دارد. او مي گويد: پاره اي از خرافات و افكار بي اساس چون پرده اي چهره نوراني حقايق اسلام را مي پوشاند و حربه برنده اي به دست دشمنان و غارتگران سرمايه هاي مادي و معنوي مسلمين مي دهد. تكبير وحدت:

در زماني كه تبليغات استثمارگران، دانشگاه را در نظر علما به عنوان مركز كفر معرفي مي كرد و تحصيل علوم جديد اعراض از دين شمرده مي شد، شهيد مفتح بي اعتنا به افكار موهوم استعماري در حالي كه از استادان برجسته حوزه علميه قم به شمار مي رفت با انتخابي آگاهانه پا به دانشگاه و جمع دانشجويان نهاد. در آن ايام ايشان درجه

اجتهاد را در حوزه احراز كرده بود و پس از مدتي حضور در دانشگاه موفق به اخذ درجه دكتري شد و ساواك در حركتي حساب شده با دعوت ايشان به دانشگاه براي تدريس مانع از رفتن او به قم شد تا از فضاي حوزه دور شود اما آن متفكر پرهيزكار براي تقويت آموزه هاي اسلامي و بوجود آوردن تحولي در فرهنگ اين كانون علم و همكاري با استاد شهيد مطهري كه آن وقت در دانشكده الهيات بود اين دعوت را پذيرفت. اين دو انديشمند مسلمان از سال ها قبل در سنگرهاي مختلف مشغول فعاليت هاي فكري و فرهنگي بودند. دكتر مفتح در شوراي مركزي جامعه روحانيت مبارز تهران دركنار شهيد با فضيلت، استاد مطهري در شكل دهي و هدايت مبارزات اسلامي ملت ايران، بويژه مردم تهران، نقش فعالي داشت و در تلاش هاي علمي و اجتماعي دست در دست شهيد مطهري و به همراهي او پيش مي رفت.

يكي از شيوه هاي اخلاقي شهيد مطهري اين بود كه در انجام كارهاي حساس همواره از دوستان نزديك و با وفاي خويش مدد مي گرفت و كارها را به نام و به دست آنان اجرا مي كرد و خود به طور غيرعلني حساب كار داشت. يكي از افرادي كه بيش از هركس ديگر در ارتباط با استاد شهيد اين مسئوليت را مي پذيرفت، دكتر مفتح بود. وي عقيده داشت استاد مطهري در تاريخ معارف اسلامي هيچ گاه فراموش نمي شود و در بزرگداشت شهادتش فرمود: آنچه بيشتر ما را ناراحت كرده، آن تقوا و معنويت، عرفان و پاكي مرحوم آقاي مطهري است و به حق جز براي خدا و اسلام به هيچ چيز نمي انديشيد. در جلسه مورخه 25/9/51 گروه فلسفه

و حكمت اسلامي دانشكده الهيات كه با حضور دكتر مفتح، استاد مطهري و اساتيد ديگر تشكيل شد درباره يك طرح تحقيقاتي، مذاكراتي به عمل آمد و مقرر شد كتاب ابوعلي سينا پس از مقابله با نسخ خطي معتبر ترجمه و همراه با متن اصلي چاپ شود، كه دكتر عزتي قسمت منطق و دكتر مفتح بخش فلسفه آن را براي اين مهم عهده دار گرديدند. ناگفته نماند كه در اين سال ها شهيد مفتح در گروه فلسفه و حكمت اسلامي دانشگاه تهران عضويت داشت در حالي كه مدير اين گروه استاد مطهري بود بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به استاد مطهري پيشنهاد تصدي رياست دانشكده الهيات را دادند كه ايشان نپذيرفتند و مرحوم مفتح را معرفي كردند. وي كه سرپرستي كميته انقلاب اسلامي منطقه چهار را عهده دار بود، رياست دانشكده الهيات و معارف اسلامي را پذيرفت و در دانشگاه براي تغيير برنامه هاي درسي و ايجاد وحدت بين حوزه و دانشگاه جديت فراواني بكار برد نامبرده در دانشكده الهيات كلاس هاي منظم و مختلفي ترتيب داده بود كه شهيد مطهري، حجت الاسلام رفسنجاني و 000 در آن شركت مي كردند. استاد مفتح با عضويت در شوراي گسترش آموزش عالي كشور سعي در پايه ريزي يك دانشگاه اسلامي نمود كه با شهادت ايشان، برنامه مزبور ناتمام ماند. الفت دو نهر خروشان در انديشه و علم شهيد مفتح:

شهيد بزرگوار دكتر مفتح متوجه اين نكته بود كه دين و علم در كشور ايران قرن هاي متوالي باهم بودند و علم در همان بوستاني مي روييد كه دين در آن جوانه مي زد و رشد مي كرد ولي از زمان شروع حركت هاي استعماري و توطئه هاي غارتگران اروپايي در قلمرو فرهنگ

ايران و ورود روشنفكران بريده از دين و دور از اسلام و معنويت و شكل گيري دانشگاه منهاي معرفت ديني، خطراتي چند نهاد دانشگاه را تهديد ميكرد. پس در پي اين هدف با كليد دين، باغ انديشه را باز كرد و دانشگاه را به روي حوزه گشود و با تدريس در دانشگاه نشاي مكتب را در مزرعه دانشگاه به وجود آورد و زماني كه توفان سهمگين استكبار از نوع شرقي و غربي آن مشغول پژمردن شكوفه هاي انديشه بود، نسيم ايمان را به سوي دانشگاه روانه كرد و براي تسخير دل ها و حاكميت حق و محكم نمودن باورهاي ديني نسل جوان، چشمه پر بهره دين را در كوير انسانيت جاري ساخت. شهيد مفتح و شهيد مطهري همچون دو خورشيد تابناك در آن شب ظلماني دانشگاه دست به نورافشاني زدند و با درك صحيح از واقعيت هاي جامعه و شناخت مقتضيات زمان و درك ضرورت تاريخي اين مهم سعي در زنده كردن فرهنگ اسلامي در محيط دانشگاه نمودند و افشاي فرهنگ استعماري را در كلاس هاي درس، جلسات مخفي و علني و سخنراني هاي ارشادي در دستور كار خويش قرار دادند و كوشيدند تا بتوانند حقانيت و اصالت فرهنگ اسلامي را به جوانان ثابت كنند آيت الله مفتح براي مبارزه با استكبار جهاني سنگري را انتخاب كرده بودند كه اگرچه حاصل آن خيلي سريع آشكار نشد اما به موقع توانست اثر عميق و محتوايي خود را بروز دهد، و آن پديده انقلاب فرهنگي بود كه تحقق آن را مثل هر حركت سياسي در جهان براي ملتي كه خواهان استقلال به تمام معنا در تمام ابعاد و جوانب است، ممكن ساخت. او

در كنار مبارزه با ستم به نقش فرهنگ و آموزش اهميت مي داد و جنگيدن با خطوط انحرافي و التقاطي در حيطه فكر و انديشه را كمتر از ستيز با استبداد نمي دانست.

شهيد دكتر محمد مفتح از حوزه علميه برخاسته و در كوي دانشگاه عاشقانه و صادقانه اقامت گزيده بود و به اين دو كانون سرنوشت ساز عشق مي ورزيد. به باور او استقلال و آزادي واقعي هر ملت در گرو فرهنگ مستقل و فارغ از قيد و بند شرق و غرب و بر بينش رسته از سلطه فكري ابرقدرت ها استوار است و تنها وسيله رهايي از اين قيودات، پيگيري فرهنگ اصيل و خلاق اسلامي در دانشگاه هاي كشور است كه مي توانند نيازهاي علمي و صنعتي كشور را تامين نمايند. او معتقد بود كه دانشگاه بازوي تواناي اسلام و مسلمين و مركز تبلور انديشه ها و تجربيات و مهد استقلال و سربلندي كشور است. و مي ديد چه بسيارند دانشجويان پاك و انسان هاي بي آلايشي كه در دانشگاه ها در كمال صفاي قلب و پاكي طينت به قصد سرافرازي مردم مسلمان مشغول فراگيري علوم و فنون اند، بدين علت از نخستين روزهايي كه تلاش هاي فكري خود را آغاز كرد به انس اين كانون با بوستان حوزه توجه داشت. تشكيل كانون اسلامي دانش آموزان و فرهنگيان قم در واقع از اين اقدام ايشان در پي برقراري اين الفت به حساب مي آيد. او بر اين واقعيت واقف بود كه اتحاد و همبستگي دو قشر روحاني و دانشگاهي منافع استعمارگران را در معرض خطر جدي قرار خواهد داد و موجب مي شود كه آنان به اهداف پليد و نيات شوم خويش نرسند حضرت امام نيز با تكيه بر اين نكته

به استقلال دانشگاه ها اهميت فوق العاده اي داده و تاكيد داشتند: دانشگاه ها بايد تغيير بنياني كند و بايد از نو ساخته شود كه جوانان ما را تربيت كنند به تربيت هاي اسلامي نه اينكه اين ها را تربيت كنند به تربيت هاي غربي000 بايد دانشگاه اسلامي بشود تا علومي كه در دانشگاه تحصيل مي شود، در راه علت و در راه تقويت علت و با احتياج علت همراه باشد000 معناي اسلامي شدن دانشگاه اين است كه استقلال پيدا كند و خودش را از غرب جدا كند و يك ملت مستقل، يك دانشگاه مستقل، يك فرهنگ مستقل داشته باشيم. از اين رو احتياج به نيروهاي پر توان و كاردان به منظور هدايت مردم با فرهنگ اصيل اسلامي و تلاش براي پيوند دادن دو بال انديشه و علم، بيش از هر زمان ديگر نمايان شده بود. لحظه اي حساس و سرنوشت ساز كه دير جنبيدن و سكوت اختيار نمودن با هلاكت و افتادن در ورطه استعمار و مرداب وابستگي مساوي بود. اما بر اين باور بود كه اگر دانشگاه از روحانيت جدا بشود و روحانيت از دانشگاه و هر دو از مردم جدا بشوند، اين نهضت به ثمر نمي رسد. از اين جهت توصيه امام بر آن بود كه دانشگاه پيوند خويش را با فيضيه محكم كند و فيضيه محكم كند پيوستگي خودش را با دانشگاه. شما دو قشري هستيد كه اگر اصلاح بشويد، اصلاح مي شود ملت ها000

دانشگاه و حوزه دو مركز قوي فرهنگي و دانشجو و روحاني دو مغز متفكر اجتماع اند. حركت همگون و هماهنگ اين دو نيروي فكري موجب رشد و تعالي امتي در جهت صلاح و صواب است. از اين رو در گذشته سعي

بر آن بود كه با تبليغات وسيع و روزافزون ميان اين دو قشر همگون فاصله انداخته، حتي نوعي بيگانگي، تضاد و درگيري به وجود آورند. شهيد دكتر مفتح با پشتوانه اي از علم و ايمان دانشگاهيان را متوجه اين توطئه خطرناك نمود و تلاش وي در اين زمينه به قدري موثر واقع شد كه طبقه تحصيلكرده و دانشگاهي اعم از استاد و دانشجو نياز شديد خود را در پيوند با حوزه حس كرده، به سرعت در صدد رفع موانعي برآمدند كه استعمار بر سر اين راه به وجود آورده بودند. پيوند فكري دانشگاه با حوزه و هماهنگي اين دو در آگاه كردن عموم مردم سبب افزايش سطح آگاهي هاي عمومي و گسترش و اوج گيري فرهنگ اسلامي در سطوح مختلف جامعه شد. دكتر مفتح كه در پي ايجاد يك جامعه نياز شديد خود را در پيوند با حوزه حس كرده به سرعت درصدد رفع موانعي برآمدند كه استعمار بر سر اين راه به وجود آورده بودند. پيوند فكري دانشگاه با حوزه و هماهنگي اين دو در آگاه كردن عموم مردم سبب افزايش سطح آگاهي هاي عمومي و گسترش و اوج گيري فرهنگ اسلامي در سطوح مختلف جامعه شد. دكتر مفتح كه در پي ايجاد يك جامعه زنده از بذل جان خويش دريغ نكرده معتقد بود كه يك جامعه زنده همانند يك فرد زنده بين همه اقشار و گروه هايش هماهنگي است. يعني همه بايد باهم يك مسير و هدف را تعقيب كنند و درست هماهنگ و موزون و حساب شده به سوي يك مقصد رهسپارند.

بنابراين بايد در جهت ايجاد يك وحدت اساسي كه عامل احياي زندگي دوباره است كوشيد.

او از

خداوند مي خواست كه اتحاد قشرهاي پيشرو جامعه بتواند مبارزه با استكبار و استبداد را به پيروزي برساند و انقلاب اسلامي مرزهاي جغرافيايي را درنورديده، نه تنها كشورهاي اسلامي را از سلطه نجات دهد بلكه محرومان جهان را حركت داده، در آنها جنبش به وجود آورد و بر اندام ابرقدرت ها لرزه افكند. سعي او بر اين بود تا آن هماهنگي و اختلاط سازنده با مردم جامعه كه ارزش هاي سالم و از خصوصيات بارز حوزه هاي علميه است در دانشگاه مورد ملاحظه قرار گيرد. و نيز دانشجو مردم جامعه خود را از نزديك بشناسد و آموختن دانش، او را از اين پديده مهم غافل نكند. او براي آنكه اخلاص، صفا، ايثار، معنويت، احترام به سنت هاي اصيل و ارزشمند را به دانشگاه ببرد با تمامي توان و بر خلاف جو آشفته آن زمان كوشيد وقتي كه گروهي تفرقه افكن شايع كرده بودند كه ايشان مي خواهد در لباس دانشجويان تغييراتي به وجود آورد، در سخناني كه در جمع دانشجويان مدرسه عالي پارس به سال 1358 ايراد نمود، گفت: لباس را من ابداً مطرح نكردم. الان دانشجويان خود من در دانشكده الهيات، دانشجويان مذهبي هستند، اكثرشان هم در اين لباس كه من هستم، نيستند، آنجا كه مي گوييم قشر روحاني و دانشگاهي، نمي گوييم قشر معمم و غيرمعمم، سخن از لباس نيست، سخن از محتوا است000 مسير پيشرفت جامعه را مغزهاي انديشمند و متفكر تعيين مي كنند؛ اين مغزهاي انديشمند خواه انديشمندان آگاه در علوم معنوي و مذهبي و يا انديشمندان در علوم مادي و رشته هاي ديگر اگر باهم باشند، جامعه جلو مي رود.

آن متفكر وارسته احساس كرد كه دانشگاه همواره بستر توطئه هاي مخرب دشمنان است

و يكي از شيوه هاي مصونيت محيط هاي علمي از چنين انحرافاتي، وحدت حوزه و دانشگاه است. از نظر وي دانشگاه به تهذيب و تربيت اسلامي كه ويژگي بارز حوزه هاي علميه است نياز دارد به موازات آن شيوه هاي جديد پژوهش و تحقيق علمي دانشگاهي در مراكز حوزوي بايد مورد توجه قرار گيرد وقتي دانشجو سادگي و بي آلايشي زندگي و درس طلبه ها را از نزديك مشاهده كند و نسيمي از اين صفا و خلوص در فضاي دانشگاه بوزد و عطري از اين بارقه هاي معنوي در مشام جان تحصيلكرده ها پراكنده شود روح تفاهم و دوستي و عطش براي نزديكتر شدن حوزه و دانشگاه، افزايش مي يابد و اين همان مسأله اي است كه استاد مطهري و دكتر مفتح در پي آن بودند.

اقدام عملي شهيد مفتح به دنبال تحقق اين وحدت سعي در تغيير نظام آموزشي دانشكده الهيات بود. وي راه حل مشكلات كشور را اسلامي كردن دانشگاه مي دانست، دانشگاهي كه هدف آن پرورش انسان هاي دانشمند، ديندار، متعهد و درستكاري است كه علم و تخصص خود در راه آبادي كشور و تامين سعادت مردم به كار مي گيرند و در طريق استقلال، عزت و عظمت كشور جديت دارند. در برنامه اين دانشگاه دروسي تدوين مي شود كه بر طبق نيازهاي واقعي كشور و مردم است و جنبه هاي معنوي هم رعايت مي گردد.

محيط چنين دانشگاهي عرصه بحث و تحقيق، علم و عمل توأم با اخلاص و معنويت است و افراد آن تعليم و تعلم و كوشش علمي و تلاش هاي فكري را عبادت تلقي مي كنند. به عقيده دكتر مفتح انس حوزه و دانشگاه با يكديگر در تحقيق اهداف ياد شده تاثير مهمي دارد. البته رسيدن به چنين

وحدت خود نياز به تربيت ديني و معرفت دارد. دليل اينكه مرحوم مفتح در پي وحدت اقتصادي و فرهنگي دانشگاه و حوزه تلاش مي كرد، آن بود كه همكاري و تشريك مساعي اين دو قشر در دو محور حياتي و بسيار مهم ظاهر مي شود. يكي از اين دو محور مشاركت حوزه و دانشگاه در زمينه احياي علوم انساني و جنبه علمي و تحقيقاتي است از نظر علمي چنين تعامل و همكاري ضرورت تام دارد. گرچه علم به صاحبش روشنايي و توانايي مي بخشد ولي بايد جوياي علم از ايمان و تقوا برخوردار باشد تا عشق و اميد و مسئوليت در او احيا گردد و از طرفي ايمان فاقد معرفت هم چندان ارزشي ندارد و ايمان در روشنايي علم از خرافات و تعصب ها و گرايش هاي جاهلي دور مي ماند. پس علم و ايمان نه تنها باهم تضادي ندارند بلكه يكديگر را تكميل مي كنند و اين خود ضرورت وحدت دو مركز علم و دين را به وجود مي آورد. جامعه ايده آل معنوي و اسلامي بايد در پرتو معرفت الهي و علوم حوزوي آميخته با علوم بشري و وحدت تمامي اقشار به عرصه ظهور پيوندند. استاد شهيد مطهري چه نيكو گفته است: آنچه كه ايمان بوده و علم نبوده است مساعي بشردوستانه افراد صرف اموري شده كه نتيجه زياد و احياناً خوب به بار نياورده است و گاهي منشأ تعصب ها و جمودها و احياناً كشمكش هاي زيان بار شده است. تاريخ گذشته بشر پر است از اين گونه امور.

آنجا كه علم بوده و جاي ايمان خالي مانده است مانند برخي جوامع عصر حاضر تمام قدرت علمي صرف خودخواهي ها و خودپرستي ها، افزون طلبي ها، برتري طلبي ها، استثمارهاي و

000 شده است. محور ديگر همكاري اين دو كانون مقدس اداره و مديريت نظام جمهوري اسلامي است، زيرا نظام مطلوب اسلامي تلاش خود را بر بهره وري از دستاوردهاي علوم بشري در مسير كمال و رشد معنوي انسان مي گمارد و اين مهم جز به مديريت كامل و فراگير كه هم ديني باشد و هم عملي، صورت نخواهد گرفت. اصولاً تشكيلات جمهوري اسلامي و اداره آن كه در قانون اساسي ترسيم شده مشاركت سازنده و همكاري نزديك و مستحكم اين دو مركز را نويد مي دهد كه جز در پرتو دو ركن اساسي پايه و مايه نمي گيرد: الف- وحدت ريشه اي در باورها و انگيزه هاي ديني، معنوي، اخلاقي وعبادي

ب- برخورداري از فرهنگ و زبان مشترك و فراهم بودن زمينه براي ارتباطات فرهنگي حوزه و دانشگاه با تلاش متفكراني چون شهيد مطهري و شهيد دكتر مفتح اين دو قشر نياز به هماهنگي را در وجود خويش حس كردند.

قشر دانشگاهي درك كرد كه بدون هماهنگي با روحانيتي كه بر عموم جامعه تاثير همه جانبه دارد و مبلغ و ناشر فرهنگ اسلامي است هيچ اقدام مثبتي نمي شود انجام داد و اگر هم تلاشي صورت گرفته ناقص بوده و غايت آن به شكست خواهد انجاميد.

آنچه سبب شد تا روحانيت به دانشگاهي توجه كند اين واقعيت بود كه بدون در نظر گرفتن اقشار صاحب تخصص و داراي توانايي هاي علمي و فني و برخوردار از مهارت هاي پژوهشي رشد و توسعه علمي، فرهنگي و رونق و شكوفايي جامعه ميسر نخواهد شد. فهرست منابع: 1- مفتح، محمد: روش انديشه، تهران، موسسه تحقيقاتي و انتشاراتي نور.

2- مفتح، محمد: حكمت الهي و نهج البلاغه، تهران، پيام آزادي.

3- مفتح، محمد: نقش

دانشمندان در پيشرفت علوم، روابط عمومي سازمان پژوهش هاي علمي و صنعتي ايران.

4- مفتح، محمد: مكتب اخلاقي و تربيتي امام صادق عليه السلام، قم، جهان آرا.

5- مفتح، محمد: آيات اصول اعتقادي قرآن، تهران، موسسه تحقيقاتي و انتشاراتي نور.

6- باقربيدهندي، افكار استاد شهيد دكتر محمد مفتح، قم، پيام اسلام.

7- فرازهايي از زندگي شهيد دكتر مفتح، واحد فرهنگي بنياد شهيد.

8- زماني، مصطفي: ابراهيم بت شكن يا قهرمان توحيد، قم، پيام اسلام.

9- شهيد مفتح و احياي تفكر اسلامي، پيام انقلاب، ش 74

10- مردي در راستاي تشيع سرخ، مجله اعتصام، شماره 8

11- به ياد منادي وحدت روحاني و دانشجو، مجله پيام انقلاب، شماره 299

منبع: سازمان تبليغات اسلامي

اسوه مجاهدت

اسوه مجاهدت از ميلاد تا مدرسه

در سال 1281 شمسي ، در خميني شهر كودكي متولد شد كه عطاءالله نام گرفت پدرش مرحوم ميرزااسدالله از علماي دين و مردي زاهد با زندگي ساده اي بود.

مادرش بانو ((نجمه )) فرزند مرحوم سيد محمدتقي ميردامادي ، زني با ايمان و موقر، پاكدامن و صبور و فداكار بود.

نياكان از و اغلب از عالمان دين بوده اند. او نيز از نوجواني و پس از گذراندن دوره مكتب خانه ، در دوازده سالگي به توصيه پدر عالمش ، از خميني شهر عازم اصفهان مي شود و دروس حوزه را با اخلاص و ايمان و پشتكار آغاز مي كندو طي ده سال سكونت در حوزه علميه اصفهان ،دوره هاي مقدمات و سطح فقه و اصول را در محضر اساتيدي همچون آيت الله سيد مهدي درچه اي و سيد محمد نجف آبادي به پايان مي برد. سپس به قم هجرت كرده ، دوره عالي و اجتهادي فقه و اصول را در محضر بزرگاني

مانند شيخ عبدالكريم حائري ، حاج سيد محمد تقي خوانساري ، سيد صدرالدين صدر، سيد محمد حجت و آيت الله بروجردي و فلسفه را از امام خمين فرامي گيرد.فعاليتهاي فوق العاده او در تنظيم وتقرير دروس آيت الله بروجردي ، استاد را بر آن داشته تا به حجره اش رفته و ايشان را مورد عنايت ويژه خود قرار دهد و همين گام اوليه موجب دوستي و ايجاد علاقه فوق العاده اي بين شاگرد و استاد گرديد. تدريس

شيخ عطاءالله اشرفي اصفهاني از اوايل طلبگي در اصفهان شروع به تدريس كرد و در قم نيز در مدت هفده سال اقامت ، در كنار تحصيل ، به تدريس و تعليم و تربيت طلاب جوان اشتغال داشتمجتهد مجاهد آيت الله حاج شيخ احمد جنتي ، از شاگردان او در دوره تدريس كفايه و مكاسب در حوزه علميه قم بود. ايشان بعد از انتقال از قم به كرمانشاه و اقامت در آن ديار، به تدريس و تعليم فقه ، اصول و ديگر معارف ديني پرداخت . آثار قلمي

آثار قلمي و علمي آيت اللهاشرفي اصفهاني بدين قرار است :

1. البيان ، در موضوع علوم قرآن ، به زبان فارسي

2. تفسير قرآن ، خلاصه اي از تفاسير شيعه و سني

3. مجمع الشتات ، در اصول دين و عقايد و كلام ، به زبان عربي در چهار جلد.

4. مجموعه اي پيرامون حروف مقطعه قرآن ، به زبان فارسي

5. كتابي در موضوع ((غيبت امام عصرعجل الله تعالي فرجه الشريف)) آثار عمراني و مراكز ديني

با همت و تلاش آيت الله اشرافي اصفهاني اماكن ذيل تاءسيس گرديد:

1. ساختمان مكتب الزهراء

2. مسجد ولي عصر (عج ) در

خميني شهر

3. مسجد امام حسين عليه السلام در خميني شهر

4. حوزه علميه امام خمين در كرمانشاه

5. ساختمان مسجدالنبي در كرمانشاه

6. توسعه مسجد آيت اللهبروجردي در كرمانشاه شيوه نيكو

ويژگيها و روحيات معنوي وي به گونه اي بود كه هر انسان حق بيني را به خود جلب مي كرد. در مدت اقامتش در قم معمولا يك ساعت قبل از اذان صبح به حرم حضرت معصومه عليه السلام مي رفت و به راز و نياز مي پرداخت .

حضرت آيت الله مرعشي (رحمت الله عليه) مي فرمود: هميشه قبل از اذان صبح كه به حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) مشرف مي شدم يا اولين نفر من بودم يا حاجي آقاي اشرفي انس و الفت به قرآن مجيد و حفظ آيات قرآن و نيز تشكيل جلسات تفسير قرآن ، و ادامه آنها تا آخرين لحظات عمر، از وي سيمايي ملكوتي ساخته بود.

خواندن زيارت عاشورا و دلدادگي وي به امام حسين عليه السلام به گونه اي بود كه فرزندشان مي گويد: هيچگاه زيارت عاشوراي او قطع نمي شد. او از تربت مقدس امام حسين عليه السلام شفا مي گرفت و ديگران را نيز به اين عمل سفارش مي كرد.

از هنگام تكليف تا پايان عمر شريف خويش ، در شب هاي جمعه ، هيچگاه زمزمه دعاي كميل ايشان ترك نمي شد.

آيت الله اشرفي در برخوردهاي اجتماعي خويش ، آدابي نيكو داشت . در برخوردهاي او همواره تواضع و فروتني نمايان بود و از تكبر پرهيز داشت . هيچگاه در برابر ديگران پايش را دراز نمي كرد. چون آن را بي ادبي مي دانست . توقع نداشت كه كارهاي شخصي اش را

ديگران انجام دهند. در طول اقامتشان در قم و كرمانشاه ، هيچ كس از خانواده اش به ياد ندارد كه حتي براي يك بار از كسي خواسته باشد مثلا يك ليوان آب به او بدهند.

او در زندگي خانوادگي اش كوچكترين اختلافي با همسرش نداشت و بارها بيان مي كرد كه من زن را براي كار كردن نياورده ام بلكه او هم در اسلام وظيفه اي برايش مشخص شده است .

هنگامي كه بر سر سفره اي وارد مي شد هر چند غذاي مختلفي تهيه شده بود، اما او تنها از يك نوع غذا استفاده مي كرد.

به فرزندان خويش توصيه مي كرد كه به كسي حسادت نورزند و خود نيز اينگونه بود. اعتقاد داشت كه خدا به كسي كه بخواند عزت مي دهد و اگر لايقش نداند عزت را از او خواهد گرفت . پذيرفتن دعوت ثروتمندان براي او بسيار مشكل بود اما با اقشار ضعيف ، كشاورزان و كارگران ساده رفت و آمد داشت و خيلي زود دعوت آنان را مي پذيرفت .

ايشان از ابتداي زندگي تا قبل از موضوع ترور شخصيت ها، خريد لوازم مورد نياز خانه را خودشان انجام مي دادند و در مسير بازگشت از نماز جماعت از مغازه هاي قصابي ، نانوايي و ميوه فروشي ، اقلام مورد نياز را تهيه مي كرد. به خانه مي آورد ساده زيستي

شيخ عطاء الله ، سرگذشتي همانند سرگذشت اكثر عالمان ديني داشت . او از اوان طلبگي ، با فقر و تنگدستي زندگي مي كرد. وقتي در اصفهان بود، شهريه اي براي كمك هزينه زندگي طلاب در كار نبود. و تنها به برخي از آنان

كه در دوره عالي مشغول به تحصيل بودند. ماهانه هشت ريال پرداخت مي شد. او حتي قدرت خريد كتابهاي درسي را هم نداشت به طوري كه كتاب مكاسب را از روي يكي از كتب وقفي خواند و تمام كرد.

اما هرگز مشكلات ناشي از فقر، نتوانست مانعي بر سر راه علمي و معنوي او ايجاد نمايد. در قم نيز قبل از آمدن آيت الله بروجردي وضع زندگي طلاب خوب نبود به گونه اي كه آيت الله اشرفي با داشتن همسر و سه فرزند تنها هر دو ماه يكبار مبلغ بيست و پنج ريال شهريه مي گرفت . اما بعد از آمدن ايشان ، آقاي اشرفي اصفهاني ، چهل و پنج تومان شهريه مي گرفت و نصف آن را براي همسر و دخترش كه در خميني شهر بودند، مي فرستاد و نصف ديگرش را براي خود و دو فرزندش - حاج شيخ حسين و محمد - نگه مي داشت . بدين گونه شانزده - هفده سال با دو فرزندش در يك حجره به سر برد و وضع نامساعد مالي اش اجازه نداد كه خانواده اش را به قم بياورد و خانه اي اجاره كند.

وقتي از طرف آيت الله بروجردي(رحمت الله عليه) ، به كرمانشاه رفت ، نزديك به يك سال در مدرسه آيت الله بروجردي تنها بود، تااينكه پس از مدتي ، ايشان سفارش مي كنند كه او براي خود خانه اي اجاره كند. وي خانه اي اجاره كرد و خانواده اش را به آنجا برد و پس از گذشت سالها، خانه اي را كه بيش از دو اتاق نداشت ، خريد.

او تا قبل از پيروزي انقلاب

اسلامي ، همچنان ساده زندگي كرد با اينكه وجوه شرعي فراواني به دستش مي رسيد و از سوي فقهاي بزرگ عصر اجازه داشت كه از آن استفاده شخصي كند، تا آخر عمر در همان خانه كوچك و ساده و تنگ زندگي كرد و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ، كه ايشان نماينده امام و امام جمعه باختران شد و امكانات فراواني در اختيارش بود، باز هم به همان زندگي ساده بسنده كرد و هيچ تغييري در وضع و حال زندگي اش نداد. يكي از دو اتاق خانه اش را براي استراحت خود و خانواده اش اختصاص داده بود و ديگري را براي مطالعه پذيرايي مسؤ ولان شهر، اين وضع را به اطلاع امام راحل رسانده و گفته بودند كه اين خانه از نظر امنيتي و نيز آسايش زندگي ، مناسب نيست .

و امام فرموده بودند: به آقاي اشرفي بگوييد يك خانه بزرگ و امن و مناسب با شاءن خودشان ، تهيه كنند. ولي آيت الله اشرفي در جواب گفته بود:

((من بيش از چند روز ديگر، زنده نيستم ! و همين منزل خوب و مناسب است ، از جهت امنيتي هم - ان شاء الله - خطري ندارد))

هر وقت پيشنهاد مي شد كه خانه اش را تعمير كنند، مي گفت :

(( اگر راست مي گوييد، برويد خانه فقرا را تعمير كنيد، و همين براي من بس است . بسياري از مردم در زير چادرها (در زمان جنگ ) آواره هستند و امام و رهبر من در جماران ، روي موكت زندگي مي كند، من چگونه اجازه بدهم كه خانه ام را تعمير و بازسازي كنيد؟!))

او جسمي

ضعيف داشت و كم غذا مي خورد، وقتي به او گفته شد كه با اين وضع جسمي كه شما داريد، كم خوردن غذا براي شما ضرر دارد، گفت :

((همين قدر هم براي ما زياد است . در حالي كه رزمندگان ما در خط مقدم جبهه هاي حق عليه باطل خيلي از اوقات نان خشك مي خورند.))

بعد از انتصاب به امامت جمعه كرمانشاه ، هرچه به او گفته مي شد كه خدمتكاري براي خانه اش بياورند، قبول نمي كرد و مي گفت :

((من كي هستم كه كسي بيايد و من به او امر و نهي بكنم ! او هم بنده خداست . من تا وقتي كه قدرت روي پا ايستادن داشته باشم ، خودم كارهايم را انجام مي دهم . آن وقت هم كه از پا افتادم ، آن ديگر وظيفه ديگري است .)) حامي وحدت

آيت الله اشرفي اصفهاني ، عالمي ژرف انديش واقع بين بود و بخوبي مي دانست كه اختلافات و گرفتاري مسلمانان ، ناشي از توطئه خصمانه دشمنان اسلام است . در مناطق غربي كشور ايران بويژه منطقه كرمانشاه و اطراف آن ، شيعه و سني در كنار هم زندگي مي كنند. دشمنان اسلام در اين منطقه بيشتر سرمايه گذاري مي كنند تا بتوانند بين اين دو برادر اختلاف و جدايي بيندازند. آيت اللهاشرفي اصفهاني كه در سال 1335 شمسي از سوي آيت اللهبروجردي ، به آن استان اعزام شد مي دانست كه مهم ترين وظيفه اش ، حفظ وحدت و ايجاد برادري و صميميت در بين مردم آن سامان است . تا آخر هم به اين موضوع بسيار توجه مي كرد، به

طوري كه بعد از انقلاب اسلامي و آغاز فتنه هاي دشمنان ضد انقلاب ، كه سعي كردند به سلاح زنگ زده اختلاف شيعه و سني چنگ بزنند و آشوب به پا كنند، ايشان با تدبير و درايت خاص خود و با چنگ زدن به آيات وحدت بخش قرآن كريم انما المؤ منون اخوة واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقواشيعه و سني را برادروار در يك صف نشايند و توطئه هاي بدخواهان و دشمنان شيطان سيرت و تفرقه افكن پست را خنثي و ناكام گردانيد. او مي گفت :

((يكي از توطئه هاي بزرگ دشمن اين است كه مي خواهد بين اقشار مختلف ، اختلاف بيندازد، بين شيعه و اهل سنت و ديگر فرق مسلمين تفرقه بيندازد... ما بدون وحدت نمي توانيم جامعه و انقلاب اسلامي را به پيش ببريم... امروز مساله مهم ، مساله اتحاد و اتفاق بين برادران شيعه وبرادران اهل سنت است)) يار و مريد امام

آيت الله اشرفي اصفهاني ، از شاگردان مريدان و ياران امام خميني (رحمت الله عليه ) بود. او نسبت به امام شناختي عميق و ارادتي عاشقانه داشت . وي بعد از رحلت مرجع بزرگ تشيع آيت الله بروجردي ، مردم را در امر تقليد به امام راهنمايي مي كرد. خود در اين موضوع مي گويد:

(( اينجانب بر حسب تشخيص خود و تفحصي هم كه از شخصيتهاي بزرگ علمي نجف اشرف و حوزه علميه قم كردم ، حضرت امام خميني را شايسته براي مقام مقدس مرجعيت معرفي نمودم و عامه مردم را در امر تقليد، به ايشان سوق دادم ، كه اين موضوع با مخالفت بعضي و كارشكني آنها مواجه

شد، و از سوي ساواك هم تهديد به تبعيد گرديدم ، ولي به لطف خداوند بزرگ ، در انجام اين امر الهي و وظيفه شرعي موفق شدم .))

در قضيه دستگيري امام در اوايل نهضت نيز او از حاميان ايشانو تا آخرعمر هم وفادار امام بود. امام نيز از اوايل آشنايي به او عنايت و توجه داشت و در سال 1384 ق . اجازه نامه اي مبني بر تصرف آيت الله اشرفي در امور حسبيه و وجوه شرعي براي وي نوشته است و هميشه در مكاتبات خويش ، با احترام و عظمت از او نام مي برد.

در دوران انقلاب اسلامي ، آيت اللهاشرفي اصفهاني ، به عنوان يار و ياور امام ، محور مبارزات مردم كرمانشاه بود و رهبري امام را همواره تبليغ و تاءييد مي كرد و صميمانه به ايشان عشق مي ورزيد. در سنگر نماز جمعه

نقش نماز جمعه و امام جمعه در حفظ اسلام و اتحاد مسلمين ، انكار شدني نيست . با پيروزي انقلاب اسلامي ، نماز جمعه اهميت بيشتري پيدا كرد و با انتصاب ائمه جمعه شهرهاي بزرگ از سوي امام نماز جمعه سنگر انقلاب و مبارزه شد و ديديم كه چگونه دشمنان اسلام منافقان و عافيت طلبان ، از نماز جمعه مي ترسيدند و تيغ كين به روي ائمه جمعه كشيدند. چرا كه ائمه جمعه كه خون پاكشان در راه حراست از اسلام و ارزشهاي انقلاب ، ريخته شد و شهداي محراب انقلاب شدند، نقش رهبري را در هر منطقه داشتند و دارند.

در اوايل پيروزي انقلاب ، علماي كرمانشاه با نوشتن طوماري ، از رهبر كبير انقلاب امام خميني خواستند كه

آيت الله اشرفي را به امامت جمعه آن شهر تعيين نمايند. امام نيز با شناختي كه از دهها سال قبل از آيت الله اشرفي داشت . خواسته آنان را قبول كرد و در 14 ذيقعده سال 1399 ق . با صدور حكمي ، ايشان را به امامت جمعه كرمانشاه منصوب كرد. در ميدان جهاد

خطبه هاي ايشان در پيشبرد انقلاب و ادامه جنگ تحميلي و دفاعي مقدس ، فوق العاده مؤ ثر بود. ايشان علاوه برتشويق جوانان به عزيمت به جبهه هاي دفاع ، و دعوت مردم براي كمك به جبهه ها، خود نيز عملا مدافع و مجاهد بود. به رغم كهولت چند بار در جبهه هاي نبرد حاضر شد. وقتي مي گفتند شما جلوتر نرويد ممكن است دشمن ببيند و حادثه اي رخ دهد، مي گفت :

((خون من كه از خون اين بچه ها بالاتر نيست ، بگذاريد شايد من هم در جبهه ها شهادت نصيبم گردد، شايد آن چيزي كه سالهاست به دنبال آن (شهادت ) هستم ، در جبهه ها پيدا كنم .)) شهادت برترين معراج عشق است ...

منافقان پست و خونخوار و مخنث ، وقتي خو را در مقابله با انقلاب اسلامي و امام امت عاجز و زبون يافتند، مصمم بر كشتن ياران امام شدند. شهداي هفتم تير، شهيد رجائي و باهنر... و شهداي محراب ... از آن جمله اند گرچه امام جمعه كشي در انقلاب اسلامي توسط دشمنان اسلام ، از همان سال اول پيروزي انقلاب شروع شده بود و شهيد محراب آيت الله سيد محمد علي قاضي طباطبايي تبريزي ، نخستين شهيد محراب انقلاب بود، ولي دو سال بعد از

آن واقعه خونين بار ديگر وارثان خوارج كور و احمق ، يعني سردمداران و اعضاي ابله((سازمان مجاهدين خلق )) كه بحق منافقين خلق بودند، به تحريك امپرياليسم آمريكا و ديگر دشمنان انقلاب اسلامي ايران ، دست به كار شدند و با كشتن ياران امام و بمب گذاري در اتوبوسها و معابر عمومي و مساجد كشور كشتن مردم مسلمان و عادي ايران ، به خيال خام خود، خواستند حمام خون به راه اندازند!... و بدين وسيله انقلاب و امام را از بين ببرند و خودشان به حكومت برسند و ناكامي شيطاني خود را التيام بخشند!... كه البته براي هميشه ناكام ماندند! گرچه دستشان به خون هزاران بي گناه آلوده شد.

آري اين منافقان كوردل ناكام ، در ظهر جمعه 23 مهرماه 1361، در سنگر نماز جمعه كرمانشاه با منفجر كردن نارنجكي ، امام جمعه هشتاد ساله و مجاهد پير راه اسلام ، آيت اللهشيخ عطاءالله اشرفي اصفهاني را به شهادت رساندند. و بدين سان چهارمين شهيد محراب به پيشگاه ابديت تقديم شد.

شهادت ميراث مردان خداست و ننگ و رسوايي نصيب منافقان و وارثان آل ابي سفيان و خوارج ...

آيت الله اشرفي اصفهاني با شهادت به آرزوي ديرين خود رسيد، اما ننگ و نفرين ابدي و عذاب الهي دامنگير منافقان گشت .

پيكر مطهر اين لاله خونين پس از تشييع با شكوه مردم كرمانشاه به اصفهان انتقال داده شد و پس از مراسم با شكوه ديگري در گلستان شهداي تخت فولاد اصفهان به خاك سپرده شد.

امام خميني(رحمت الله عليه) كه يار وفادار و مجاهد راه اسلام را از دست داده و داغدار شده بود، در پيام مهمي به مناسبت

شهادت اين شهيد محراب ، نوشت :

بسم الله الرحمن الرحيم .

انا لله و انا اليه راجعون

چه سعادتمندند. آنان كه عمري را در خدمت به اسلام و مسلمين بگذرانند و در آخر عمر فاني به فيض عظيمي كه دلباختگان به لقاءالله آرزو مي كنند، نايل آيند... شهيد عزيز محراب اين جمعه ما از آن شخصيتهايي بود كه اينجانب يكي از ارادتمندان اين شخص والامقام بوده و هستم . اين وجوه پر بركت متعهد را قريب شصت سال است مي شناختم . مرحوم شهيد بزرگوار حضرت حجت الاسلام و المسلمين حاج آقا عطاءالله اشرفي را در اين مدت طولاني به صفاي نفس و آرامش روح و اطمينان قلب و خالي از هواهاي نفساني و تارك هوي و مطيع امر مولا و جامع علم مفيد و عمل صالح مي شناسم و در عين حال مجاهد و متعهد و قوي النفس بود... خداوند او را در زمره شهداي كربلا قرار دهد و لعنت و نفرين خود را بر قاتلان چنين مرداني نثار فرمايد...

حضرت آيت الله خامنه اي ، رهبر معظم انقلاب اسلامي ، در دوره رياست جمهوري خود، به مناسبت شهادت آيت الله اشرفي اصفهاني فرمودند:

مرحوم آقاي اشرفي رضوان الله عليه يك انسان دوست داشتني مطلوب بود... بسيار متواضع ، با اخلاص ، باصفا و بي ادعا بود. به طوري كه احترام و تجليل همگان را بر مي انگيخت .

منبع: www.askquran.ir

ويژگيهاي شهيد آيت الله اشرفي اصفهاني(رحمت الله عليه)

ويژگيهاي شهيد آيت الله اشرفي اصفهاني(رحمت الله عليه) « مرحوم شهيد بزرگوار حضرت حجت الاسلام و المسلمين حاج آقا عطاءالله اشرفي را در اين مدت طولاني به صفاي نفس و آرامش روح و اطمينان قلب و خالي بودن

از هواهاي نفساني و ترك هوا و اطاعت امر مولا و جامعيت علم مفيد و عمل صالح مي شناختم و در عين حال، مجاهد و متعهد و قوي النفس بود ... ».

جمله بالا بخشي از پيام رهبر كبير انقلاب حضرت امام خميني(رحمت الله عليه)به مناسبت شهادت اين شهيد محراب است. امام (رحمت الله عليه)در اين جمله كوتاه، صفات و خصوصياتي را بر مي شمرد كه هر يك موجب امتياز يك انسان الهي و يك عالم متعهد است كه به بعضي از آنها مي پردازيم. صفاي نفس

صفاي نفس شهيد اشرفي آن چنان بود كه ديدار كنندگان با او از ملاقاتش دل نمي كندند و اگر ملاقات به تعويق مي افتاد، دل شكسته مي گشتند. صورت نوراني اش به قدري جذاب بود كه به وقت خداحافظي بعضي با چشم گريان منزل را ترك مي كردند. آرامش روح

شهيد محراب مصاديق بارز آيه شريف « يا ايتها النفس المطمئنه » بود و هرگاه انسان نظر به صورت نوراني و محاسن سفيد اين عالم مي نمود، به ياد خدا مي افتاد و آرامش روح پيدا مي كرد. او هيچ گاه از شهادت و مرگ هراسي نداشت و وقتي با تلفنهاي مجهول و ناشناخته ايشان را به مرگ تهديد مي كردند، پاسخ مي داد: شهادت منتهاي آرزوي من است. اطمينان قلب

اين صفت از صفات برجسته وي بود. وقتي در مشكلات با او مشورت مي شد، با خاطري جمع و قلبي مطمئن توصيه به صبر مي فرمود و به مصداق آيه شريف « الا بذكر الله تطمئن القلوب»، لبانش اغلب به ذكر خدا مشغول بود و كلمه « يا الله » و « يا حسين » را بسيار برزباني جاري مي كرد و رخسارش بر افروخته مي شد. تواضع و

فروتني

شهيد محراب، مراجعين به منزل را خود شخصاً پاسخ مي داد و حتي در منزل را نيز در اكثر اوقات، خود به روي مردم مي گشود و شخصاً از مهمانان پذيرايي مي كرد. محل نشستن ايشان در اول اتاق بود و به هنگام گفت وگو سخن كسي را قطع نمي كرد. تلفنها را خود جواب مي داد و وقتي از نظر امنيتي به او پيشنهاد مي شد كسي ديگر جواب تلفنها را بدهد، مي گفت: من طلبه اي بيش نيستم و شأن و مقامي ندارم و از اين گونه تشريفات متنفرم و مي فرمود:« زندگي امام از همه ما ها ساده تر است. بايد ساده زندگي كرد».

وضع زندگي ايشان آن قدر ساده بود كه نمي توانستند حتي از سه چهار نفر پذيرايي كنند. عشق به اهل بيت عليهم السلام

شهيدآيت الله اشرفي اصفهاني فوق العاده به خاندان عصمت و طهارت علاقه مند بود. در اكثر گرفتاريها توسل به حضرتزهرا» سلام الله عليها» مي جست. هر سال ماه رمضان يك ختم قرآن جهت چهارده معصوم عليهم السلام تلاوت مي كرد. در بسياري از كسالتها از تربت امام حسين عليه السلام شفا مي گرفت.

زيارت عاشوراي ايشان هيچ گاه تعطيل نشد. زيارت جامعه و دعاي كميل را از حفظ بود و تا زنده بود دعاي كميل ايشان ترك نشد.

منبع: ماهنامه سروش وحي

جستاري در زندگي نامه آيت الله اشرفي اصفهاني

جستاري در زندگي نامه آيت الله اشرفي اصفهاني از كودكي تا جواني

آيت الله اشرفي قدس سره در شعبان المعظم 1322 هجري قمري برابر 1281 شمسي در سده ( خميني شهر ) اصفهان در خانواده اي روحاني و عالم متولّد گرديد. وي يگانه فرزند ذكور مرحوم حجت الاسلام و المسلمين ميرزا اسدالله، نوه ي مرحوم حجت الاسلام ميرزا محمدجعفر از علماي معروف سده بود. جدّ اعلاي ايشان از علماي جبل عامل بوده اند.

مادر ايشان از سادات و علويّات معروف اصفهان از خانواده ي مؤيدي

از سادات صحيح النسب بود. جدّ امي ايشان از ساداتي بود كه به داشتن كرامات بسيار معروف مردم اصفهان بود.

آيت الله اشرفي دو خواهر ابويني و پنج خواهر ابي دارد. پدر ايشان از ائمه ي جماعات و اهل منبر و داراي كمالات علمي و تقوايي بود. وي در سن هفتاد و پنج سالگي به رحمت خداوند پيوست. اشرفي تحصيلات ابتدايي و مقدماتي را در سده ( خميني شهر ) نزد مرحوم سيدمصطفي تلمّذ كرد. استعداد فراوان و حافظه ي قوي داشت، طوري كه كتاب نصاب الصبيان را در نُه سالگي از حفظ مي دانست. در سن دوازده سالگي براي ادامه ي تحصيل راهي اصفهان شد و طي قريب ده سال دروس ادبيات و سطح فقه و اصول و همچنين يك دوره درس خارج اصول را در محضر اساتيد بنام اين شهر آموخت.

بعضي اساتيد معروف ايشان در شهر اصفهان عبارتند از: مرحوم آيت الله سيدمهدي درچه اي برادر مرحوم آيت الله سيدمحمدباقر درچه اي استاد بزرگ مرحوم آيت الله بروجردي، مرحوم آيت الله سيدمحمد نجف آبادي، مرحوم فشاركي، مرحوم مدرس.

اشرفي دوران طلبگي خود را با نهات عسرت و مشقّت اقتصادي گذراند. در مدت ده سالي كه در حوزه ي اصفهان بود، در هفته با دو قِران امرارمعاش مي كرد و هر هفته طول راه ميان اصفهان و زادگاهش را كه دوازده كيلومتر است، پياده مي پيمود. خود مي فرمود: « دوشنبه خوراكم تمام مي شد، سه شنبه دو ريال پولم را خرج مي كردم، چهارشنبه را كه آخرين روز تحصيل بود، بدون پول و غذا مي گذراندم. »

مكرر مي فرمود: « من به نحوي درس خوانده ام كه در اين زمان، احدي حاضر نيست حتي يك صدم آن را هم تحمل كند. »

در اين رابطه نمونه هايي از فشار زندگي و عدم توانايي مالي

خودشان را شرح مي دادند.

به دو نمونه از آن ها اشاره مي كنم:

« زماني در حجره اي با سه نفر ديگر در مدرسه ي نوريه ي اصفهان زندگي مي كرديم. بسياري از روزها نه چاي داشتيم، نه نفت و قند. براي مطالعه در شب از نور چراغ نفتي توالت هاي مدرسه استفاده مي كردم. در روزهاي جمعه به يكي از مساجد دورافتاده ي اصفهان مي رفتم و از صبح تا عصر در آن مسجد درس هاي يك هفته را دوره مي كردم. در مدت دوازده ساعتي كه يك سره آن جا مطالعه مي كردم، غذاي من فقط مقداي دانه ي ذرت برشته بود؛ چيز ديگري نداشتم. »

« در مدرسه ي رضويه ي قم مدتي با يك نفر طلبه هم حجره بودم و اين شخص وضع مالي خوبي داشت. او هميشه از غذاي طبخ شده استفاده مي كرد ولي من قادر به تهيه ي آن نبودم. در اين مدتي كه من با اين شخص در يك اتاق بوديم، ابداً متوجه من نشد من كِي شام و كِي ناهار مي خورم. من در حين مطالعه مقداري نان خالي در كنار كتاب ها قرار مي دادم و يك طرف ديگر را مقداري كتاب روي هم مي گذاردم تا او متوجه نشود و من در حالي كه روي كتاب قرار گرفته بودم، در حين مطالعه از آن نان خالي لقمه لقمه استفاده مي كردم و اما وقتي او موقع غذاخوردنش مي رسيد، غذاي طبخ شده را حاضر مي كرد و به بنده هم تعارف مي كرد. من در جواب مي گفتم: غذا صرف كرده ام ... »

از ابتداي شروع به تحصيل تا پايان تحصيلات سطح فقه و اصول، من حتي يك كتاب ملكي از خودم نداشتم؛ تمام كتاب هايي كه در اختيارم بود، وقفي بود. »

هر گاه از اين گونه مطالب و شدت فشار زندگي

دوران جواني و تحصيلات خود بيان مي فرمود، ما با يك دنيا تعجب و شگفتي سخنان ايشان را باور مي داشتيم. اجمالاً اگر انسان علم را با مشقّت بياموزد، قدر آن را نيز مي داند؛ اما اين گونه مشكلات اقتصادي و مالي براي تحصيل علم، باوركردني نيست و انسان شنيدن آن را هم نمي تواند تحمل كند؛ چه رسد به چشيدن آن. هجرت به حوزه ي علميه ي قم

آيت الله اشرفي در سن بيست سالگي براي ادامه ي تحصيل و نيل به مقامات عاليه ي علمي و درجه ي اجتهاد، در سال 1343 هجري قمري رهسپار قم گرديد. ابتدا مدت يك سال در مدرسه ي رضويه اقامت گزيد. پس از آن در معيت آيت الله حاج شيخ عبدالجواد جبل عاملي، به مدت دو سال در مدرسه ي فيضيه در حجره ي فوقاني شمالي سكونت كرد. سپس به حجره ي 21 شمالي تحتاني فيضيه انتقال يافت. مدت بيست سال متوالي از عمر خود را به طور مجرد در همين حجره گذراند. در تمام طول مدت بيست و سه ساله ي اقامت در قم تنها سه يا چهار ماه با خانواده بود و بقيه ي اين سنوات را تنها و مجرد به سر آورد.

علت تنهايي ايشان در اين مدت طولاني، تنگ دستي و فشار زندگي بود كه حتي توانايي اجاره كردن يك اتاق را نداشت. زيرا ورود او به قم در زمان حيات مرحوم آيت الله حائري، مؤسس حوزه ي علميه ي قم بود و ايشان به طلاب جديدالورود شهريه نمي دادند. يعني اوضاع طوري نبود كه بتوانند بدهند. پس از فوت آيت الله حائري و رياست مراجع و آيات ثلاث ( مرحوم آيت الله خوانسازي و آيت الله حجت و آيت الله صدر ) هم به علت شهريه ي مختصري كه مي دادند، ايشان نمي توانست خانواده ي

خود را به قم بياورد. در اين زمان ماهانه فقط حدود هشت تومان شهريه دريافت مي كردند. پس از ورود مرحوم آيت الله بروجردي قدس سره به قم نيز كه شهريه ي طلاب فاضل و متأهل به مبلغ چهل و پنج تومان مي رسيد، باز هم اين مبلغ حتي زندگي پانزده روز يك خانواده را تأمين نمي كرد. روي اين جهت آيت الله اشرفي به طور مجرد در مدرسه ي فيضيه ي قم زندگي مي كردند و هر چند ماه چند روزي جهت ديدار فرزندان و خانواده ي خود به اصفهان مي رفتند.

آيت الله اشرفي تقريباً يك سال در جلسه ي درس مرحوم آيت الله حائري قدس سره شركت داشته اند و پس از مرحوم آيت الله حائري چند سالي از محضر آيات ثلاث ( مرحوم آيت الله حجت كوه كمره اي، مرحوم آيت الله حاج سيدمحمدتقي خوانساري، مرحوم آيت الله سيدصدرالدين صدر ) بهره مند شده اند. بيشتر مطالب درس اين سه بزرگوار را نوشته اند كه اكثر جزوات فقه و اصول درس آقايان موجود است.

آيت الله اشرفي پس از ورود به حوزه ي علميه ي قم مورد توجه خاص فضلا و علما به خصوص آيات و مراجع ثلاث قرار مي گيرند و با توجه به موقعيت استثنايي آن زمان و شدت فشار روحي از طرف رژيم رضاخان پهلوي به طلاب و حوزه هاي علميه و روحانيون، ايشان تمام اين مشكلات را متحمّل شده، با استقامت بي نظير خود به تحصيل ادامه مي دهند و حتي در امتحانات اجباري كه از سوي رژيم پهلوي تنظيم گشته بود، شركت مي كنند و موفق مي شوند جواز پوشيدن عمامه و لباس را دريافت دارند. اجتهاد در سن چهل سالگي

اشرفي با همه ي مشكلات و مسايل آن زمان، در تحصيل علوم اسلامي و ديني جديّت فرمود و پس از اندك زماني از فضلا و

مدرّسين نامي و برجسته ي حوزه ي علميه ي قم به شمار آمد و بسيار مورد توجه مراجعِ تقليد آن زمان قرار گرفت. او به خصوص بسيار مورد لطف و عنايت مرحوم آيت الله حاج سيدمحمدتقي خوانساري بود؛ طوري كه آثاي خوانساري اغلب بي آن كه قبلاً اطلاعي دهد، به حجره ي ايشان مي آمد و گاه علاوه بر شهريه ي مختصر رسمي كه به همه ي طلاب مي داد، مبلغي به ايشان مرحمت مي فرمود.

اولين اجازه ي اجتهاد صادره از سوي اين عالم مجاهد و متقي به آيت الله اشرفي اصفهاني داده شد. در آن هنگام شهيد اشرفي چهل ساله بود. پيش از آن نيز شهيد اشرفي چندين اجازه در امور حسبيه از آقاي خوانساري دريافت داشته بود. عين حكم اجتهاد، همچنين اجازه ها و حكم امامت جمعه ي ايشان در پايان همين بخش آمده است.

مرحوم آيت الله خوانساري در آن زمان در مدرسه ي فيضيه، اقامه ي نماز جماعت مي كرد و در غياب ايشان حضرت امام خميني كه در آن زمان از فضلاي معروف و زهد و تقواي ايشان مورد قبول همه ي محصّلين و طلاب حوزه بود، به نيابت ايشان به امامت جماعت مي ايستاد. در غياب حضرت امام خميني نيز با اصرار طلاب و فضلا، آقاي اشرفي اقامه ي جماعت مي كرد كه در يك نوبت امام خميني نيز به ايشان اقتدا كردند.

پس از رحلت مرحوم آيت الله خوانساري نماز جماعت در مدرسه ي فيضيه توسط آيت الله حاج شيخ محمدعلي اراكي ( اب الزوجه ي مرحوم آيت الله خوانساري ) منعقد گشت و باز در غياب ايشان، هر وقت شهيد محراب در قم تشريف داشتند، به نيابت از ايشان هم اقامه ي جماعت مي فرمودند. من خود به ياد دارم هر گاه ايشان به نماز جماعت در مدرسه ي فيضيه مي ايستاد، بدون

استثنا همه ي طلاب و فضلا اقتدا مي كردند. زهد و تقواي ايشان مورد قبول همه بود. اين امر از پيام تاريخي امام نيز كاملاً مشهود است كه فرمود: « من قريب به شصت سال بود ايشان را مي شناختم » اين جمله، گوياي همين مطلب است كه امام در زمان مرحوم آيت الله حائري و آيات ثلاث با شهيد محراب آشنا بودند و روي ايشان، شناخت كامل داشتند. در كنارمرحوم آيت الله العظمي بروجردي

مرحوم آيت الله بروجردي بنا به درخواست جمعي از فضلا و مدرسين حوزه ي علميه ي قم از بروجرد به قم تشريف آوردند. شهرت مرحوم آيت الله بروجردي پس از مرحوم آيت الله العظمي اصفهاني ( حاج سيد ابوالحسن موسوي ) بيش از ساير علما بود و مقام علمي ايشان بر احدي مخفي نبود.

از جهت بيان نيز كم نظير بود. پس از ورود ايشان به حوزه ي علميه ي قم و شروع درس فقه و اصول پس از اندك زماني توجه خاص فضلا و بزرگان حوزه را به خود جلب كرد، به نحوي كه بزرگان علما و مراجع تقليد فعلي نيز به درس ايشان حاضر شدند و از درس ايشان كسب فيض كردند.

آيت الله اشرفي به نحوي شيفته ي درس و بيان مرحوم آيت الله بروجردي شد كه فرمود: « من پس از اندك زماني ناگزير دروس ديگر مراجع تقليد را رها كردم و جديّت و كوشش نمودم كه مطالب آيت الله بروجردي را جمع آوري و مطالعه كنم. » لذا طي مدت دوازده سال كه آيت الله اشرفي در محضر درس ايشان حضور مي يافت، تمامي دورس آن مرحوم را مي نوشت و اين نوشته ها موجود است؛ ولي متأسفانه او نتوانست آن ها را به چاپ برساند.

شهيد محراب پس از اندك زماني با مرحوم آيت الله بروجردي

مناسبات نزديك يافت، طوري كه مرتب به ديدار ايشان مي رفت. هر وقت شهيد اشرفي به اصفهان مي رفت و باز مي گشت، مرحوم آيت الله بروجردي به ديدار شاگرد خود به حجره ي او در مدرسه فيضيه مي آمد، همچنين ساير مراجع تقليد به خصوص مرحوم آيت الله خوانساري.

مرحوم آيت الله بروجري در يكي از ديدارهايشان با آيت الله اشرفي به ايشان مي فرمايد: « شنيده ام شما جزوه ي درس فقه و اصول را خوب مي نويسيد » در پاسخ اظهار مي دارد: « گمان نمي كنم چنين باشد. حسن ظن آقايان و حضرت عالي است و چنين نيست. »

مرحوم بروجردي با اصرار، يك جزوه از درس فقه را مي گيرند و مي برند و پس از چند روز براي ايشان تقديرنامه مي فرستند.

او پس از مدتي، فوق العاده مورد توجه مرحوم آيت الله بروجردي قرار مي گيرد؛ طوري كه اگر ملاقات ايشان به تأخير مي افتاد، گله مي فرمود و اگر نام ايشان و آقاي جبل عاملي كه از مدرسين معروف قم و هم درس ايشان بود، در محضر آيت الله بروجردي برده مي شد، مرحوم بروجردي مي فرمود: « مگر ايشان در قم هستند؟ » و اين حكايت از آن داشت كه آيت الله بروجردي به حسب علاقه ي زياد مايل بود بيشتر، اين دو نفر را ملاقات كند. در اعياد مذهبي كه مردم به ملاقات آيت الله بروجردي مي رفتند، به شهيد محراب و بعض ديگر از فضلا اظهار مي شد نزديك بنشينند تا ايشان را ببينند. بعدها شهيد محراب به دستور مرحوم آيت الله بروجردي در كرمانشاه ( باختران ) رخت اقامت افكند. اتفاق افتاد كه آيت الله اشرفي از آيت الله بروجردي تقاضاي اجازه ي مسافرت مي كرد و ايشان اجازه نمي فرمود. مدت سه سال درخواست اين اجازه را تكرار مي كرد و ايشان موافقت نمي فرمود و اظهار مي داشت:

« وجود شما در كرمانشاه بسيار نافع است و من اجازه نمي دهم. » و شهيد محراب هم چون فوق العاده به استاد خود علاقمند بود، مايل نبود بدون اذن ايشان مسافرت كند. حتي بعد از فوت مرحوم آيت الله بروجردي قدس سره نيز گاهي كه به فكر مسافرت مي افتاد، خواب مرحوم آقاي بروجردي را مي ديد كه در خواب مي فرمود: « صلاح است در كرمانشاه بمانيد » و ايشان از مسافرت منصرف مي گشت. شهيد محراب و امتحانات حوزه ي علميه ي قم

مرحوم آيت الله بروجردي براي تشويق محصّلين زحمت كش حوزه ي علميه ي قم، تصميم گرفتند برنامه ي امتحانات عمومي طلاب را انجام دهند. در سال 1330 شمسي امتحانات عمومي مقرّر گرديد. در اين رابطه چند نفر از مدرّسين و فضلاي حوزه ي علميه از جمله فقيه عالي قدر آيت الله منتظري، شهيد محراب آيت الله اشرفي اصفهاني، آيت الله جبل عاملي، آيت الله روحي يزدي، مرحوم آيت الله فكوري يزدي و چند نفر ديگر مأموريت يافتند به عنوان ممتحن امتحانات دروس سطح و خارج فقه و اصول را شروع كنند. براي كساني كه قبول مي شدند، شهريه ي بيشتري مقرّر مي گرديد.

شهيد اشرفي تا جايي كه به خاطر دارم، مدت سه سال تا زمان اعزام ايشان به باختران در برگزاري امتحانات در حوزه ي علميه شركت داشت. البته بعد از آمدن شهيد محراب به باختران نيز امتحانات به طور رسمي در حوزه ي علميه ي قم همه ساله انجام مي شود و نتيجه ي مطلوبي گرفته شده است. دوران اقامت شهيد محراب در قم

آيت الله اشرفي به مدت بيست و سه سال به طور دائم در حوزه ي علميه ي قم اقامت داشت. در طول اين مدت به تعليم و تعلّم اشتغال داشت و شاگردان فاضل و لايقي را نيز تربيت كرد. عمده توجه ايشان

در حوزه ي علميه ي قم، حضور در جلسات درس و مباحثه و نوشتن مطالب اساتيد خود بود. تصور نمي كنم در زمان خودشان كسي به قدر ايشان نوشته هاي درسي داشته باشد.

همان طور كه خود مي فرمود دوازده سال متوالي از محضر آيت الله بروجردي كسب علم كرده و تمام دروس را نوشته اند. ده سال نيز در محضر درس آيت الله حجت كوه كمره اي و آيت الله خوانساري حاضر مي شده اند و اين دروس را نيز يادداشت كرده اند. جزوات درسي ايشان موجود است اما براي چاپ نيازمند هم كاري و هم فكري بعضي فضلاي حوزه هاي علميه است.

اشرفي درس مرحوم آيت الله بروجردي را با تني چند از شخصيت ها مباحثه مي كرد. از جمله ي ايشان آيت الله فقيه عالي قدر منتظري، جبل عاملي و حاج شيخ ابوالفضل نجفي خوانساري ( امام جمعه ي اراك ) بودند. اين ياران صميمي به مدت هشت سال تقريباً هر روز به اصطلاح، مباحثه ي كمپاني داشتند. مبارزات

1- در زمان حيات مرحوم آيت الله حكيم، شهيد محراب در كرمانشاه ( باختران ) مقدمه ي مرجعيت مطلقه ي امام امت را فراهم نمود. در آن زمان اين جانب در حوزه ي علميه ي قم اشتغال داشتم و به وضع باختران و اين كه چه كساني بايد براي امر تبليغ به اين شهر دعوت شوند، آشنا بودم. گويندگان و مبلّغين، از مدرّسين معروف حوزه ي قم را كه از شاگردان امام بودند، دعوت مي كرديم كه در ماه هاي رمضان و ماه هاي محرم و صفر و ايام فاطميه در مسجد مرحوم آيت الله بروجردي كرمانشاه سخنراني كنند و مردم را ضمن آشنا كردن با مسايل مختلف اسلامي، به مسئله ي مرجعيّت امام سوق دهند. در آن زمان دعوت كردن از شخصيت هاي بزرگ و گويندگان متعهّدي چون حضرات آقايان خزعلي و محمد يزدي و شهيد هاشمي نژاد

از بهترين راه هاي مبارزه بود. در اين رابطه مكرّر گويندگان دستگير و بازداشت مي شدند. اين عمل مقدس و انقلابي در آن زمان به قدري اهميت داشت كه فوق آن تصور نمي شد.

كرمانشاه هميشه در دعوت از اين گونه فضلا و شخصيت هاي ممتاز، گوي سبقت را مي ربود و مردم هم فوق العاده استقبال مي كردند. كار شكني هاي بعضي افراد مغرض و روحاني نماي ضدّ انقلاب و ضدّ مرجعيّت امام و ولايت فقيه از يك سو و فشار و مخالفت رژيم پهلوي از سوي ديگر، آيت الله اشرفي اصفهاني را تحت فشار شديد و تهديد قرار مي داد. ولي هر چه بيشتر فشار مي آوردند، شهيد محراب استوارتر و راسخ تر، هدف خود را تعقيب مي كرد. تأسف بارتر از همه چيز، مخالفت ها و كارشكني ها و تهمت هايي بود كه از طرف روحاني نماي فاسد و معلوم الحال و وابسته به رژيم طاغوت متوجه شهيد محراب مي شد.

هر گوينده ي مذهبي و سخنران به محض ورود به شهر فوراً به ساواك يا شهرباني جلب مي شد و از او تعهّد مي خواستند كه يا شهر را ترك كند و برود يا اين كه حق ندارد ولو به كنايه نام آيت الله خميني را ببرد. با اين حال، آقايان كار خود را انجام مي دادند. هم مسأله ي مرجعيّت امام را عنوان مي كردند و هم براي سلامتي امام دعا مي كردند. اين موضوع، در زماني كه كمتر كسي جرأتِ به زبان آوردن نام امام را داشت، از مسايل بسيار مهم سياسي بود. دشمن براي خنثي كردن تبليغات از دو جبهه وارد مي شد:

اول، از راه تهديد و ارعاب آيت الله اشرفي تا جايي كه چند بار ايشان را در اوايل مبارزه به ساواك بردند. يك بار هم دستگاه، قصد تبعيد ايشان را كرد؛ اما ظاهراً روي

مصالحي كه آن ها در نظر گرفتند و احتمال اعتراض و شورش در مردم ديدند، منصرف شدند. دوم، از راه ترور شخصيت در ايشان. به اين ترتيب كه عمال دستگاه توسط آن روحاني نما كه همواره در امر مرجعيّت امام با شهيد محراب مخالفت مي نمود، از هيچ تهمت و افترايي فروگذار نكردند و بزرگ ترين شكنجه ها و عذاب هاي روحي را به اين مرد الهي دادند. روحاني نماي مزبور كراراً براي شهيد پيام مي فرستاد كه « در امر مرجعيت آيت الله خميني مردم را به من ارجاع دهيد. من هر چه گفتم، همان است و اگر غير از اين انجام دهي، شما را از اين شهر با وضع بدي اخراج مي كنم » ولي آيت الله اشرفي وقعي نمي نهاد و به سختي پايداري مي كرد.

2- پس از رحلت مرحوم آيت الله حكيم زمينه ي مرجعيّت و زعامت حضرت امام خميني در استان كرمانشاه ( باختران ) كاملاً فراهم بود، به حدي كه اكثر علماي باختران با شهيد محراب در موضوع اعلميت امام هم عقيده بودند و اگر كارشكني و مخالفتي نمي شد، مردم استان صد در صد و يك پارچه از امام تقليد مي كردند.

پس از رحلت مرحوم آيت الله حكيم، حضرت آيت الله منتظري نامه اي براي شهيد اشرفي نوشته بودند؛ مبني بر متعين بودن مرجعيت امام خميني. اين جانب با مقدمات قبلي به اتفاق حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقاي محمد يزدي به كرمانشاه آمديم تا در مراسم بزرگداشت آيت الله حكيم، آقاي يزدي وظيفه ي مردم را در اين امر مهم تعيين و احياناً مخالفت ها و كارشكني هاي مغرضين و روحاني نماي وابسته را خنثي كنند. ولي رژيم دست نشانده و حاميان او از آمدن آقاي يزدي سخت بيم ناك شدند و به محض ورود ايشان به منزل

شهيد محراب تلفن كردند. مأمورين شهرباني را به منزل فرستادند. تهديدهاي پي در پي شروع شد. حتي نگذاشتند آقاي يزدي يك شب تمام را در اين شهر بماند. ناچار ايشان را به منزل ديگري انتقال داديم و صبح روز بعد با كمال تأسف به اتفاق ايشان به همدان رفتيم و سپس به قم مراجعت كرديم. ليكن آيت الله اشرفي از پاي ننشست و از طرق مختلف جريان را تعقيب كرد و با هماهنگي جمعي از روحانيون و شاگردان و مقلّدين حضرت امام بار سنگين ابلاغ مرجعيت امام را به سرمنزل مقصود رساند. ايشان در مجامع صريحاً مي فرمود: « با توجه به تحقيقاتي كه از مدرسين حوزه ي علميه از قبيل حضرت آيت الله منتظري و آيت الله مشكيني و مرحوم آيت الله رباني شيرازي و ... همچنين بعضي از بزرگان مدرسين و علما نجف اشرف به عمل آورده ام و خود نيز اهل تشخيص و صاحب نظر هستم، امام را اعلم از ديگران و لذا تقليد ايشان را واجب مي دانم. »

به هر حال علي رغم كارشكني ها، اكثريت مطلق مردم باختران به تقليد از امام روي آوردند. يك بار شهيد محراب از حضرت آقاي خزعلي دعوت به عمل آوردند، تا با بيان منطقي و استدلالي خود، مردم را آگاهي بخشند. دستگاه جبار از سخنراني ايشان در مسجد مرحوم آيت الله بروجردي ممانعت به عمل آورد. به اين ترتيب كه در مسجد آيت الله بروجردي را بستند و روحاني نماي وابسته و مخالف انقلاب و ولايت فقيه در اجتماعي عمومي آشكارا گفت: « من در مسجد را بستم. » در آن سخنراني مسجد آيت الله بروجردي را به عنوان مسجد ضرار معرفي كرد و به ساحت مراجع تقليد اهانت كرد.

مردم اين شهر ماجرا را هنوز به ياد دارند. نوار وي نيز موجود است. به دنبال اين جريان براي شهيد محراب پيغام فرستاد كه « در امر مرجعيت تقليد يا سكوت كن يا از شهر برو، والّا من مفتضحانه شما را از اين شهر خارج مي كنم. »

آيت الله اشرفي استوارتر از كوه در برابر همه ي كارشكني ها و مخالفت ها و توطئه ها و افتراها مقاومت كرد و بالاخره خط امام را در اين منطقه تثبيت نمود. او مدت بيست و هفت سال در شهر باختران با مظلوميت عجيبي زندگي كرد و از ناراحتي ها و دردهاي دل خود حتي براي فرزندانش كمتر گفت. گاهي مانند علي عليه السلام كه دردهاي دل خود را در چاه بيان مي كرد، در خلوت با خداي خويش درددل مي نمود و گاهي يكي از دردهاي درونيش را براي همسر خود مي فرمود و توصيه مي كرد: مبادا فرزندان بفهمند. يكي دوبار فرمود:« پس از مرگ، زياد براي من گريه كنيد زيرا من خيلي مظلوم قرار گرفته ام. »

و فرمود: « هر چه فكر مي كنم چه كرده ام كه اين چنين مورد حمله هاي اين افراد قرار گرفته ام، فكرم به جايي نمي رسد. تنها جرم من حمايت از امام و مرجعيت ايشان است و اين ها تمام همّشان اين است كه من اين شهر را ترك كنم تا آنها به آمال خودشان برسند و حق امام را ضايع كنند كه در نتيجه به اسلام ضربه بزنند و رژيم طاغوت را نگه دارند. ولي هيهات من اين آرزو را بر دل آنها خواهم گذارد و اين شهر را ترك نخواهم كرد مگر بعد از آن كه اطمينان پيدا كنم كه اين ها ديگر كارشان تمام شده

و نمي توانند توطئه ي خود را پياده كنند. »

گاهي مي فرمودند: « اي كاش مي توانستم خود را به امام برسانم و كمي از اين رنج ها و كارشكني ها و مخالفت هاي اين افراد را بگويم. »

ولي او كه اهل گذشت بود، بارها خدمت امام رسد و كلمه اي نگفت. اين زندگي يك شخصيت بزرگ علمي و يك مرد مجاهد و مبارز و يار ديرين امام است. بر خود واجب دانستم شمه اي از خدمات و رنج هاي اين شهيد بزرگوار را بيان كنم.

شهيد محراب در رابطه با مقام مرجعيت امام بزرگوار تعبيرات مختلفي داشتند. مي فرمود: « من در امام يك ذره هواي نفس سراغ ندارم. در امام ترك اولي نديدم. امام را، هم رهبر انقلاب مي دانم، هم مرجع تقليد جامع الشرايط و هم اعلم و اورع و ولي فقيه. اگر كسي بخواهد امام را تنها رهبر بگويد و مرجع تقليد نداند، در خط آمريكا است. زيرا سعي و كوشش دشمن همين است كه بين رهبريت و مرجعيت امام جدايي بيندازد و تفكيك قايل شود. اطاعت از امام حتي بر فقهاي ديگر هم فرض و واجب است. كسي كه امام را رهبر بگويد و در امر تقليد به كس ديگر مراجعه كند، اين شخص يا نمي فهمد يا قضيه از جاي ديگري آب مي خورد. امام را با هيچ يك از مراجع و فقهاي فعلي نمي توان مقاسيه كرد » و به تعبير خودشان مي فرمود: « لا يقاس به احد »، اگرچه احترام فوق العاده هم براي ساير مراجع تقليد قايل بودند و آن ها را نيز مجتهد مي دانستند. آغاز حركت توفنده ي ملت ايران عليه رژيم پهلوي در نوزدهم دي 1356

ملت رنج ديده در زير چكمه ي استبداد رژيم شاهنشاهي كه

مانند انبار باروتي آماده ي انفجار بود، سرانجام در روز هفدهم دي 1356 مرحله ي تازه اي از قيام خود را آغاز كرد. در رژيم طاغوت، هفده دي را روز آزادي زن مي ناميدند. در چنان روزي روزنامه ي اطلاعات طي مقاله اي كلمات جسارت آميزي نسبت به رهبر انقلاب اسلامي چاپ كرد. خودفروختگان، گمان مي كردند با طرح اين گونه كلمات مي توانند خدشه اي به ساحت مقدس او وارد كنند؛ غافل از آن كه همين جريان گور آنها را خواهند كَند. اين كبريتي بود كه به باروت زده شد و آن چنان مردم را به طغيان كشانيد كه هيچ قدرت و نيروي مادي نتوانست آن را مهار كند. بلافاصله مردم قم قيام كردند و به دنبال آن مردم تبريز و يزد و اصفهان و ...

بالاخره با قيام بزرگ مردم تهران چنان توفان عظيمي از خشم ملت ايران برانگيخته شد كه نظام ضدّ اسلامي و انساني پهلوي و رژيم دو هزار و پانصد ساله ي شاهنشاهي به زباله دان تاريخ رفت. شهيد محراب آيت الله اشرفي در اين حركت توفنده نقش عظيمي داشت. در رابطه با مقاله ي روزنامه ي اطلاعات و جريان نوزدهم دي و شهادت گروهي از مردم مؤمن و مسلمان قم و سپس شهداي تبريز و يزد كه در چهلم هاي شهداي هر يك از شهرستان هاي ذكر شده نيز جمعي از مردم به دست دژخيمان پهلوي قتل عام شدند.

در استان باختران علي رغم فشارها و اختناق شديد دستگاه طاغوتي آيت الله شهيد اشرفي با همكاري بعضي از علما و روحانيون اين شهر مجالس متعدّدي به عنوان بزرگداشت شهدا و اعتراض به رژيم منعقد كردند كه در پايان هر يك مردم با شعارهاي درود بر خميني و سپس مرگ بر شاه به خيابان ها مي ريختند

و مراكز فحشا و منكران را منهدم مي كردند. عمده ترين مراسمي كه تا آن تاريخ سابقه نداشت، در واقع جرقه اي بود در جهت شعله ور شدن يك آتش عظيم در اين منطقه؛ مجلس بزرگداشت شهادت آيت الله حاج سيدمصطفي خميني فرزند بزرگوار امام امت بود كه بنا به دعوت و اطلاعيه ي چاپي آيت الله اشرفي اصفهاني در مسجد مرحوم آيت الله بروجردي منعقد گشت.

اين جانب تعدادي از طلاب و دو تن از مدرسين حوزه ي علميه ي قم را به اين مجلس آوردم. سخنراني هاي متعدّدي ايراد شد. ساواك با تمام نيرو وارد معركه گشت. آن ها درصدد دستگير كردن سخنران ها برآمدند؛ اما با شيوه هاي مخصوصي آن را از چنگال دژخيمان رهانيديم و سپس شبانه از باختران خارج كرديم.

اين مجلس در واقع اولين نقطه ي حركت نهايي مردم اين منطقه بود. در رابطه با برگزاري مجلس بزرگداشت شهيد آيت الله حاج سيدمصطفي خميني فرزند برومند امام خميني، از سوي شهيد محراب در مسجد مرحوم آيت الله بروجردي باختران نامه اي به عنوان آيت الله اشرفي از سوي رهبر كبير انقلاب اسلامي از نجف اشرف فرستاده شد كه متن آن در اختيار خوانندگان عزيز قرار مي گيرد.

6 محرم 98. بسمه تعالي. به عرض عالي مي رساند: از قرار مسموع در اين حادثه مرقومات و تلگراف هايي شده است و غالباً نرسيده و نيز معلوم مي شود كه جناب عالي مجلسي داشته و تحمل زحماتي نموده ايد. لازم شد از جناب عالي و ساير آقاياني كه اظهار عطوفت نموده اند، تشكر كنم. از خداوند تعالي سلامت و سعادت همه را خواستارم. اميد است موفق شويم در راه اهداف مقدسه ي اسلامي اين چند روزه ي باقي عمر را بگذرانيم. اميد دعاي خير از جناب عالي و ساير آقايان دارم. مستدعي است تشكر اين جانب را به

دوستان و اهالي محترم ابلاغ فرماييد.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته. روح الله الموسوي الخميني

در رابطه با جريانان كرمانشان ( باختران ) و اختلافاتي كه از سوي بعضي از عناصر ناصالح و روحاني نماهاي وابسته به رژيم فاسد در زمان طاغوت تحت عناوين خاصي به وجود آمده بود، رهبر كبير انقلاب امام خميني از نجف اشرف مطالبي براي حضرت آيت الله اشرفي نوشته اند كه به نظر خوانندگان مي رسد. لازم به تذكر است در طول اقامت حضرت امام خميني در نجف اشرف مكاتبه با امام امت بسيار مشكل بود و دستگاه جبار و فاسد پهلوي بي نهايت سخت گيري مي كرد و اگر نامه اي در اين رابطه از كسي گرفته مي شد، زندان و شكنجه هاي قرون وسطايي به دنبال داشت؛ ولي با اين حال بعضي از شخصيت ها و نمايندگان امام از طرق مختلف مي توانستند با امام تماس بگيرند يا وجوهات شرعيه را براي ايشان بفرستند.

آيت الله اشرفي اصفهاني نيز به همين كيفيت با امام در تماس بود و در مدت اقامت امام، نامه هاي فراواني به حضور امام مي فرستاد و امام هم پاسخ مي دادند. در حال حاضر تعداد ده عدد از نامه هاي امام در دست است كه از آن جمله دو نامه است كه در آن ها امام از اوضاع باختران اظهار نگراني فرموده اند. يكي از اين دو نامه كه به نظر خوانندگان مي رسد، بدون عنوان و بدون امضاي امام بوده است تا اگر كنترل شود، مشخص نشود براي چه كسي و از چه كسي است؛ ولي ديگر نامه هاي امام كه از طريق مسافرهاي مخصوصي يا از طرق ديگري فرستاده مي شده، هم عنوان داشته است و هم امضا. اينك دو نامه:

الف: بسمه تعالي

به عرض مي رساند مرقوم شريف

كه از طريق تهران ارسال فرموده بوديد واصل. سلامت و توفيق جناب عالي را خواستار است. چون در حال كسالت و تب بوده و هستم. جواب مرقوم را نتوانستم از آن طريق بدهم و نخواستم مرقوم شريف بي جواب باشد. اخيراً مطالبي از كرمانشاه مي رسد كه موجب تأثّر و تألّم اين جانب است. در اين زمان كه حضرات روحانيون از هر زمان ديگر بيشتر احتياج به وحدت كلمه و تفاهم دارند، چه شده كه در آن محل اين نحو اختلافات ديده مي شود. مرجعيّت كه حقيقتش امروز جز مسئله گويي نيست ارزش آن ندارد كه آقايان در پيرامون آن بحث كنند. اميد است كه هر چه زودتر به اين وضع خاتمه داده شود. از جناب عالي و ساير آقايان اميد دعاي خير دارم.

والسلام عليكم. 20 محرم الحرام 1392.

ب: بسمه تعالي

9 شعبان 1393. خدمت جناب مستطاب عمادالاعلام و حجت الاسلام آقاي عطاء الله دامت افاضاته. مرقوم شريف كه حاكي از سلامت مزاج شريف و حاوي تفقد از اين جانب بود، واصل و موجب تشكر گرديد. سلامت و توفيق جناب عالي را از خداوند تعالي خواستار است. از وضع محل اظهار نگراني فرموديد. اين طور مطالب اختصاص به محلي دون محلي ندارد و چاره جز تحمل نيست. اميد است انشاء الله تعالي خداوند به جناب عالي اجير صابران را عنايت فرمايد. از جناب عالي اميد دعاي خير دارم.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته. روح الله الموسوي الخميني. در زندان كميته ي شهرباني

توفان انقلاب اوج گرفت و دستگاه را كاملاً به وحشت انداخت. رژيم پوشالي پهلوي درصدد بازداشت چهره هاي انقلابي و شخصيت هاي بزرگ علمي همچون شهيد محراب آيت الله اشرفي اصفهاني برآمد. آنها گمان مي كردند با به زندان انداختن اين اشخاص، تب انقلاب

را پايين مي آورند. تصور مي كردند با دستگير كردن اين افراد، مردم به وحشت مي افتند و دست از مخالفت با رژيم برمي دارند. ولي از آن جا كه اين انقلاب نور خداست و نورخدا هرگز خاموش شدني نيست، نه تنها كاري از پيش نبردند، بلكه با اين عمل، مردم را عصباني تر و خشن ملت را توفنده تر كردند.

آيت الله اشرفي اصفهاني در تظاهرات آرام روز سه شنبه 11/7/1357 در حالي كه پيشاپيش مردم حركت مي كرد، مورد حمله ي دژخميان گارد و مأمورين ساواك قرار گرفت. در اين حمله چند تن شهيد و مجروح گرديدند و ايشان نيز مختصري آسيب ديد. موج تلفن ها و تلگراف ها از شهرهاي سراسر ايران جهت احوال پرسي سرازير شد. شبي بود كه امام از نجف اشرف به سوي كويت رهسپار گرديد و دولت مزدور كويت هم از ورود ايشان به خاك اين كشور جلوگيري كرد. معلوم نبود كه امام كجا و به سوي چه كشوري در حركتند. مردم ايران همه نگران بودند. خانواده شهيد اشرفي از جمله بنده نيز فوق العاده نگران بوديم. بنده در آن شب وضو گرفتم و به نماز امام زمان مشغول شدم. قبل از نماز و در حين نماز و بعد از نماز بسيار گريستم. از ديدگانم نهري از اشك جاري بود، طوري كه اهل خانه معذب شدند و اعتراض كردند. در اواخر ساعت شب ناگهان صداي زنگ منزل به صدا درآمد. بعضي در خواب و بعضي در بيدار بودند. به گمان اين كه شايد مسافري از اصفهان آمده، در را گشوديم. ناگهان يك افسر و دو مأمور شهرباني و دو مأمور ساواك، بدون اجازه، با شتاب خود را به داخل منزل انداختند. آن ها ابتدا تلفن منزل را

قطع كردند؛ آن گاه داخل اتاق رفتند و در حالي كه بچه ها و زن ها در خواب بودند، دست شهيد محراب را در بستر گرفتند و گفتند: « بفرماييد برويم شهرباني، فقط چند دقيقه از شما بازجويي مي شود، سپس شما را رها مي كنيم. »

شهيد محراب وضو ساختند و چون تازه صبح شده بود، خواستند نماز صبح را به جا آورند؛ اما مأمورين نپذيرفتند و ايشان را با عجله به اتومبيل سوار كردند و پس از بازجويي مختصري به همراه آقاي عراقي به تهران برده، در كميته ي شهرباني زنداني نمودند. در زندان كميته پس از بازجويي، ايشان را در سلولي تاريك جاي دادند. بعدها فرمودند: « در اين چند روزه كه در زندان بوديم، نمي فهميديم چه وقت شب است، چه وقت روز. براي انجام نمازهاي واجب نمي توانستيم اوقات را تشخيص بدهيم. مأمورين، اوقات نماز را از پشت در زندان اعلام مي كردند كه الآن ظهر است يا شب يا صبح. براي وضو گرفتن هم بايد در زندان را مي زديم تا مأمورين زندان بيايند، در را باز كنند. موقع رفتن به دستشويي يك پارچه بر سر ما مي انداختند تا در وقت اياب و ذهاب همديگر را نبينيم. »

و مي فرمودند: « در همان زندان كميته آقاي دستغيب دومين شهيد محراب و آيت الله طاهري هم بودند؛ ولي همديگر را نديديم. »

سرانجام پس از چند روز بر اثر اعتراضات زياد بعضي از مراجع تقليد و خوف از اغتشاش مردم، ايشان را از زندان رها كردند.

در پي دستگيري آيت الله اشرفي، جامعه ي روحانيت كرمانشاه اعلاميه اي صادر نمودند. ادامه ي مبارزه

آيت الله اشرفي در تمام راهپيمايي ها و تظاهرات، پيشاپيش مردم باختران بود و اكثر مواقع تا نهايت مقصد

راه پيمايان پياده مي رفت. اولين راه پيمايي كه به دعوت شهيد محراب به طور آرام در باختران انجام گرفت، راه پيمايي روز عيد فطر بود. اين راه پيمايي از مسجد مرحوم آيت الله بروجردي تا مسجد جامع انجام گرفت و به دنبال آن، راه پيمايي ها و تظاهرات زيادي شد كه همه به دعوت ايشان و بعضي علماي باختران بود. در روز تاسوعاي همان سال كه در سراسر كشور ايران دعوت به راه پيمايي شده بود، با اين كه يكي از مقامات بالاي ساواك به وسيله ي تلفن ايشان را تهديد به قتل كرد و گفت: « چنان چه در راه پيمايي روز تاسوعا شركت كنيد، شما را به قتل خواهيم رسانيد و خونتان بر عهده ي ما نيست. »

شهيد محراب در پاسخ فرمودند: « ما آماده هستيم. شما قدرت داريد؛ هر چه خواستيد بكنيد، بكنيد ما هم در راه پيمايي شركت خواهيم كرد. »

و در روز تاسوعا جلو تظاهركنندگان و راه پيمايان حركت كردند و تا مقصد ( مسجد جامع ) پياده رفتند و تا پايان برنامه هم حضور داشتند.

در يكي از راه پيمايي ها مردم كه قصد منهدم كردن مجسمه ي طاغوت را داشتند، به دستور استاندار كه پاليزبان جنايت كار بود، به رگبار گلوله بسته شدند و بيش از دويست نفر شهيد و صدها نفر مجروح گشتند. در پي اين جنايت هولناك، جامعه ي مدرسين حوزه علميه ي قم تلگرافي به حضور چهارمين شهيد محراب آيت الله اشرفي اصفهاني مخابره كردند. شهادت

توطئه هاي سوء قصد

پس از پيروزي انقلاب اسلامي و شكست آمريكا، اين جنايت كار و غارت گر جهان در پي ضربه زدن به انقلاب عظيم اسلامي برآمد. چهره هاي بزرگ انقلاب يكي پس از ديگري ترور شدند. آيت الله اشرفي كه يكي از ياران قديمي امام و از شخصيت هاي

شناخته شده و مورد توجه كامل مراجع تقليد و حوزه هاي علميه بود و در پيشبرد انقلاب و خط امام نقش عمده اي داشت، از جمله افرادي بود كه مورد كينه ي استكبار جهاني و مزدوران داخلي ايشان و منافقين از خداي بي خبر قرار داشت.

حادثه ي بمب گذاري: اولين ترور از سوي مزدوران بيگانه

در ماه رجب 1400 هجري قمري ( 1359 ه.ش ) خانه ي شهيد محراب و خانه هاي همسايگان به وسيله ي بمب صوتي كه نزديك منزل كار گذاشته بود، به لرزه درآمد و كليه ي شيشه هاي اين خانه ها شكسته شد. آيت الله اشرفي به هنگام وقوع اين حادثه به زيارت حضرت رضا عليه السلام مشرف شده بود. ضدّ انقلاب اين بار ناكام ماند. دومين سوء قصد

دومين سوء قصد نافرجام در رمضان 1401 / تير 1360 هجري قمري اتفاق افتاد.

« روز گذشته آيت الله اشرفي اصفهاني امام جمعه ي كرمانشاه از يك سوء قصد، جان سالم به در برد. بر اساس گزارش خبرنگار كيهان از كرمانشاه ديروز ساعت 12:30 هنگامي كه آيت الله حاج آقا عطاءالله اشرفي اصفهاني امام جمعه ي كرمانشاه ( و يك تن از محافظان ايشان ) قصد ورود به مسجد بروجردي را داشتند، سه مهاجم مسلّح كه در داخل يك پيكان زردرنگ در مقابل مسجد كمين كرده بودند، به آن ها حمله ور شدند.

بر پايه ي همين گزارش مهاجمان مسلّح ابتدا قصد داشتند با مسلسل كلاشينكف به سوي امام جمعه تيراندازي كنند، ولي به علت گير كردن تير در لوله ي اسلحه، موفق به اين كار نشدند. مهاجمان سپس به هنگام فرار، يك عدد نارنجك به طرف امام جمعه پرتاب كردند كه بر اثر آن انفجار، يك زن شهيد و پنج نفر مجروح شدند. ( يك دختر سيزده ساله و يك پيرزن شهيد

شدند. )

همين گزارش حاكيست به دنبال اين حادثه، دو اتومبيل ژيان با ايجاد تصادف ساختگي راه را بستند و دقايقي بعد كه پليس و سپاه سر رسيدند، مهاجمان مسلّح و سرنشينان دو اتومبيل ژيان از صحنه ي حادثه گريختند. آخرين گزارش از منزل امام جمعه ي كرمانشاه حاكيست: حالِ حاج آقا عطاء الله اشرفي اصفهاني خوب و رضايت بخش است و تحقيق در مورد اين حادثه و شناسايي مهاجمان مسلّح ادامه دارد.

در پي سوء قصد نافرجام به جان آيت الله اشرفي اصفهاني، امام جمعه ي كرمانشاه، وي در گفتگوي اظهار داشت: در اين گونه سوء قصدها مسئله ي جان خود من مطرح نيست؛ زيرا من شخصاً آماده ي شهادتم؛ ولي حفظ جان شخصيت ها از نظر روند سياسي ممكلت بايد مورد توجه قرار گيرد.

... بانويي كه چند روز قبل در جريان سوء قصد نافرجام به جان آيت الله اشرفي اصفهاني امام جمعه ي كرمانشاه، هدف تركش نارنجك ضدّ انقلابيون تروريست قرار گرفت، در بيمارستان آيت الله طالقاني درگذشت. بانوي مذكور سكينه ي شلگي نام داشت. متأهل و داراي فرزند بود و متجاوز از پنجاه سال سن داشت. بر اساس گزارش رسيده در جريان اين حادثه چهار تن ديگر نيز به طور سطحي مجروح شدند كه تحت درمان قرار گرفتند. » شهادت

به دنبال اين سوء قصد، منافقين كوردل براي سومين بار نقشه ي ترور آيت الله اشرفي را به شيوه ي ديگري كشيدند.

اين يك روش انتحاري بود كه طرح آن جز از مغزهاي شستشو داده شده در خانه هاي تيمي برنمي آمد. اين بار كه منافق جنايت كار و دشمن خدا و خلق او با چشم و گوش بسته به چنين جنايت هولناكي تن داد، تصور مي كرد با اين عمل هولناك مي تواند انقلاب را از مسيرش برگرداند و دست جنايت كار آمريكا را

دومرتبه در ايران باز كند؛ غافل از آن كه با خون مطهر اين شهداي بزرگ، ريشه ي اسلام و انقلاب قوي تر و مردم بيدارتر مي شوند و در راهي كه پيموده اند، استوارتر و راسخ تر مي گردند. لعن ابدي بر منافقين و اربابان و پيشتازان ايشان، از يزيد و ابن ملجم و دودمان بني اميه تا جنايت كاران مستكبر شرق و غرب عالم.

بايد از اين تفاله هاي آمريكا و جنايت پيشگان مزدور پرسيد كه آيا با شهيد كردن خدمت گزاراني همچون شهداي محراب كه در سنين هفتاد و هشتاد سالگي به سر مي برند، چه چيزي عايد آنها گشت؟ جز ننگ و عار و لعنت ابدي، چه افتخاري كسب كردند؟ آيا به جاي ترور اين گونه شخصيت ها و اين مردان نمونه ي تاريخ اسلام بهتر نبود سينه ي مستكبران و جنايت كاران را هدف قرار دهند، جنايت كاراني كه دستشان تا مرفق در خون مستمندان عالم است و در كاخ ها و ويلاهاي چند صد ميليوني به عياشي و هرزگي مي گذرانند؟

« گزارش خبرنگار كيهان در باختران به نقل از شاهدان عيني حاكي است:

فرد منافق در حالي كه نارنجكي در كمر خود تعبيه كرده بود، به طرف آيت الله اشرفي اصفهاني يورش برد و با كشيدن ضامن نارنجك باعث به شهادت رساندن يار و ياور امام خميني شد. حجت الاسلام سيدمحمدعلي صدر مسئول آموزشي دايره ي سياسي ايدئولوژي هوانيروز باختران در حالي كه خود بر اثر اين انفجار جراحاتي برداشته بود و به شدت از وقوع حادثه متأثر بود، نيز در گفتگويي با خبرنگار كيهان اظهار داشت:

بعد از سخنراني آقاي رستگاري و شروع خطبه هاي نماز توسط حاج آقا، يك نفر به طرف آقا هجوم برد و او را بغل كرد. در اين هنگام من داد زدم كه يك

وقت متوجه شدم در همان لحظه انفجاري صورت گرفت و امام جمعه در حالي كه به حالت سجده به زمين افتاده بود، به شهادت رسيد و منافق نيز كه لباس بسيجي بر تن داشت، به هلاكت رسيد. وي افزود: حاج آقا در دم، پاهايش قطع شد و به ديگر ياران امام پيوست و امت ستمديده ي باختران را تنها گذاشت. بر اساس گزارش خبرنگار كيهان در اثر اين انفجار چند نفر مجروح شدند كه در بين مجروحين حجت الاسلام محمد اشرفي اصفهاني فرزند امام جمعه ي شهيد باختران نيز ديده مي شود كه در بيمارستان طالقاني بستري است و حال او رضايت بخش است. »

منبع: كتاب محراب خونين باختران

داستانهايي از زندگي پنجمين شهيد محراب

داستانهايي از زندگي پنجمين شهيد محراب نويسنده: كيوان امجديان داستان اول * تقديرنامه

آقاي اشرفي را حالا ديگر همه مي شناختند. كسي كه آيت الله خميني در نماز جماعت به ايشان اقتدا كرده بودند. آيت الله خوانساري هر از گاه، بي اطلاع قبلي به حجره ايشان مي رفتند و كسي كه آيت الله بروجردي همواره از ايشان صحبت مي كردند. حجت الاسلام اشرفي هنوز در حجره كوچك و دور از خانه و خانواده و در نهايت تنگدستي زندگي مي كرد.

آقاي اشرفي شيفته درس و بيان و كرامات مرحوم آيت الله بروجردي بود و همواره آرزوي زندگي ساده و زاهدانه آيت الله بروجردي را داشت.

از كرامات و بزرگواريهاي شيخ بسيار مي گفت و آقاي اشرفي اصفهاني هر لحظه ارتباط قلبي اش با استاد بيشتر مي شد. مي گفتند شيخ در دوران جواني، شبها آنقدر غرق مطالعه مي شده است كه گذشت زمان را متوجه نمي شده است و از صداي موذن، طلوع صبح را

متوجه مي شده اند. مي گفتند املاكي كه در بروجرد از پدر به ارث برده بودند قسمت كرده و نيمي از آن را در يكي از سالها كه مردم در فشار و سختي زندگي مي كرده اند فروخته و پول آن را به مستمندان داده بودند و به سنت جد بزرگوارشان امام مجتبي(عليه السلام) اقتدا كرده بودند. و مي گفتند و مي گفتند...

همين حرفها و نقل قول ها بود كه حجت الاسلاماشرفي را واداشت پس از ورود آيت الله بروجردي به قم، درس مراجع تقليد ديگر را رها كرده و بطور مداوم در كلاسهاي ايشان شركت نمايند.

پس از مدت زمان كوتاهي آيت الله بروجردي نيز به ذهن سرشار و دقت و توانائي آقاي اشرفي پي بردند و به اين دليل دوستي محكمي بين اين استاد و شاگرد پيدا شده بود. طوري كه آقاي اشرفي در خارج ساعت هاي درسي نيز مرتب به ديدار استاد مي رفت و باز مي گشت.

آيت الله هم براي ديدار شاگرد خود به حجره او در مدرسه فيضيه مي آمدند و ساعتي را با هم مي گذراندند و اگر ملاقات ايشان به تاخير مي افتاد گله مي فرمودند و سراغ او را مي گرفتند.

حجت الاسلام اشرفي عليرغم اينكه فرصتش حتي براي خواندن دروس بسيار كم بود با وجود اين با شور و شوق سر كلاس مي نشست و تمام مطالبي را كه استاد در كلاس گفته بودند با خط زيبائي مي نوشت و بعد آنها را پاكنويس هم مي كرد. او هر خط را كه مي نوشت چهره خندان استاد جلوي نظرش مي آمد. چهره نوراني استاد با لباسهاي بسيار ساده

و كم قيمت.

آن روز هم سرش روي جزوه بود و با عشق مي نوشت كه يكباره احساس كرد نوري جلوي چشمانش را گرفته است. صداي سلامي پر طنين و گيرا او را متوجه خود كرد، سربلند كرد استاد جلوي حجره او ايستاده بود. بلند شد، از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيد. استاد به حجره او آمده بود- آيت الله بروجردي، و چه بي ريا و بي تكلف- درست همانطور كه در موردش گفته بودند- آيت الله آرام يك گوشه از حجره ساده آقاي اشرفي نشستند و بعد از سلام و احوالپرسي از ايشان پرسيدند: « شنيده ام شما جزوه درس فقه و اصول را خوب مي نويسيد» آقاي اشرفي سر به زير انداخت و گفت: « گمان نمي كنم خط من خوب باشد استاد! مطالب شما ناب است و گرانقدر و از حسن ظن آقايان و حضرت عالي است كه اينطور مي فرمائيد».

آقاي بروجردي لبخندي زدند و فرمودند:

- اجازه مي دهيد يك جزوه از دروس فقه شما را ببرم؟ مي خواهم ببينم چطور نوشته ايد.

استاد به اصرار يك جزوه از درس فقه را گرفتند و رفتند.

فرداي آن روز آيت الله بروجردي از حجت الاسلام اشرفي تقدير و تشكر نمودند و چند روز بعد هم تقدير نامه اي از طرف آقاي بروجردي و به امضاي اساتيد و رؤسا و فضلا حوزه علميه براي ايشان فرستاده شد.

چهل سال از عمر آقاي اشرفي اصفهاني گذشته بود. او ديگر آن عطاالله پرجنب و جوش نبود. حالا ديگر محاسنش سفيد شده بود و دوره جواني را هم پشت سر گذاشته بود. توي حجره ساده و بي آلايشش نشسته بود

و زماني كه تازه به حوزه علميه آمده بود را به ياد مي آورد. حجره اش را، سختي زندگي را... و خوشحال بود از اينكه توانسته بود با جديت و استقامت و توكل به خدا بر همه اين سختي ها چيره شود. رابطه او با آيت الله بروجردي از رابطه استاد و شاگردي بالاتر رفته بود. حالا ديگر آنها، دو دوست بودند، دو خويش، دو يار.

آيت الله خوانساري هم هنوز بي اطلاع به حجره ايشان مي آمدند و با هم سلام و احوالپرسي مي كردند و از وضع و حال يكديگر باخبر مي شدند.

آقاي اشرفي پيش از اين فكر مي كرد درجه اجتهاد را كه بگيرد انگار بزرگترين وظيفه و مسئوليت را از دوشش برداشته اند اما حالا كه مجتهد شده بود نه تنها ديگر اين حس را نداشت كه احساس مي كرد مسئوليت او سنگين تر شده است.

چند روز پيش آيت الله خوانساري به ايشان اجازه و حكم اجتهاد را داده بود. و او حالا ديگر آيت الله اشرفي اصفهاني بود. هر چند تاكنون آيت الله خوانساري در چندين مورد اجازه امور حسبيه را به ايشان سپرده بودند اما حكم اجتهاد چيز ديگري بود. هم خوشحال بود و هم مضطرب و غمگين. حكم اجتهاد را كه آيت الله خوانساري به دستش سپرده بود، ترس بر وجودش سايه انداخته بود. هميشه از آيت الله خوانساري و بروجردي شنيده بود كه غرور آفت مؤمن است و نابودكننده فضائل او، و حالا مي ترسيد از اين آفت. و مدام با خود مي گفت: « نكند حالا كه مجتهد شده ام دچار غرور بشوم. نكند خودم را بالاتر

از ديگران بدانم. نكند...»

آيت الله اشرفي وقتي به خود آمد كه بانگ الله اكبر مؤذن در سراسر مدرسه طنين انداخته بود و او هنوز گوشه حجره اش نشسته بود. يا علي گفت بلند شد و رفت به طرف مسجد. داستان دوم *نماز باران

سال 1342 بود. آيت الله عطاالله اشرفي اصفهاني هنوز مثل يك طلبه زندگي مي كرد. ساده و بي آلايش در حجره محقرش.

آن سال در شهر قم فقر و قحطي بيداد مي كرد. باران نيامده بود و زمين ها و زراعت كشاورزان درحال سوختن بود. هر روز عده اي از شدت فقر و گرسنگي تلف مي شدند. تمام مردم شهر، گرسنه و نگران بودند.

پنجشنبه بود. آيت الله اشرفي هم مثل ساير مردم قم دو روز بود كه روزه گرفته بود. ماجرا از اين قرار بود كه چند روز پيش گروهي از مردم قم نزد آيت الله خوانساري آمده بودند و با آه و ناله از ايشان كمك خواسته بودند. آيت الله خوانساري ابتدا، مردم را به صبر و توكل خوانده بودند و بعد امر كرده بودند كه مردم دو روز آخر هفته را روزه بگيرند و در بازار هم اعلاميه زده بودند و حالا دو روز بود كه تمام مردم قم، از پير و جوان، روزه بودند.

آيت الله اشرفي هم جمعه صبح زود همراه جماعت زيادي از مردم با آنها حركت كرد و جهت اقامه نماز جمعه به راه افتاد. محل اقامه نماز بيابان بود و آيت الله خوانساري آنجا را جهت نماز تعيين كرده بودند. جماعت زيادي توي بيابان گرم و زير نور سوزان خورشيد جمع شده بودند. روحانيون عباها را وارونه پوشيده

بودند. همه با پاي برهنه راه مي رفتند. همه اشك مي ريختند و آه و ناله مي كردند و بر سر و صورت مي زدند. روز قبل هم مردم به بيابان هاي خاك فرج رفته بودند و آقاي اشرفي برايشان منبر رفته بود اما هنوز باران نيامده بود.

براي دومين روز پي درپي بود كه نماز برگزار مي شد. آيت الله خوانساري منقلب بود، اشك مي ريخت. دعا كه مي خواند بدنش از شدت گريه مي لرزيد نماز ايشان هنوز تمام نشده بود كه جماعت نمازگزار احساس كردند كه هوا دارد تاريك مي شود. نماز كه تمام شد همه به آسمان خيره شدند. ابرهاي سياه تمام آسمان را پوشانده بودند. جماعت برخاستند.

انگار نم باران بود كه روي صورت هايشان مي خورد. باورشان نمي شد. هم خوشحال بودند و هم منقلب. اما مي خنديدند و به هم شادباش مي گفتند. آيت الله خوانساري اشك مي ريخت و آيت الله اشرفي در گوشه اي غرق حيرت بود و آرزو داشت روزي به چنين درجه اي برسد و آنقدر به خدا نزديك شود كه خدا نيز اين چنين دعايش را برآورده سازد. داستان سوم *مشورت

سال 1331 بود. جايگاه حوزه علميه روز به روز مستحكمتر مي شد و فشارهاي رژيم هم به همان اندازه بيشتر مي شد.

آيت الله بروجردي آن شب از آقاي اشرفي اصفهاني خواست تا پيش او برود و درباره امر مهمي تصميم بگيرند. آقاي اشرفي هم پيش استاد رفت تا ببيند آن مهم چيست و آنها بايد چه بكنند.

آقاي بروجردي بعد از سلام و عليك عبا را روي دوشش جابجا كرد و گفت:

- آقاي اشرفي شما خودتان

خوب مي دانيد كه حالا مردم طور ديگري روي روحانيت حساب مي كنند. اصلا شايسته نيست كه طلبه اينجا يا هر حوزه علميه ديگري، سطح اطلاعات خود را بالا نبرد. براي اين كار هم بايد راهي پيدا كرد و چاره اي انديشيد. راستش اين است كه چون شما خوش فكريد و صاحب كمالات از شما خواستم بيائيد تا با هم چاره اي بينديشيم. داستان چهارم *زندان

آن شب در خانه آيت الله اشرفي غوغائي بود. او زخمي شده بود و نيز خبر رسيده بود كه امام از نجف به كويت رفته اند و دولت كويت هم از ورود ايشان جلوگيري كرده است. معلوم نبود كه امام كجا و به چه كشوري خواهند رفت. همه نگران بودند. همسر آيت الله اشرفي مثل پروانه به دور او مي گشت و پرستاري اش را مي كرد. محمد فرزند آيت الله اشرفي نماز مي خواند و اشك مي ريخت. پدر زبان به اعتراض گشود و او را به آرامش دعوت كرد. آن شب خواب به چشم هيچكس نمي آمد. در اواخر ساعات شب ناگهان درب منزل به صدا درآمد. آيت الله اشرفي مي خواست طبق عادت و روال خود درب منزل را بگشايد و به استقبال ميهمان برود، اما محمد نگذاشت. پدر مجروح بود و بايد استراحت مي كرد. محمد بلند شد و به طرف درب رفت. در كه باز شد محمد انگار خشكش زده بود. چند مامور ساواك و شهرباني با شتاب خود را به داخل انداختند. با صداي اعتراض محمد همه به طرف حياط آمدند. مامورها اهالي خانه را تهديد كردند كه هيچ حرفي نزنند. بعد سيمهاي تلفن

را قطع كردند و سپس به داخل اتاق، جايي كه آيت الله اشرفي با تن مجروح در بستر دراز كشيده بودند، رفتند. دست وي را گرفتند و بلند كردند. محمد فرياد زد: «كجا مي بريد ايشان را؟»

آنها قهقهه مي زدند و گفتند: «چند دقيقه از قهرمانتان بازجويي مي كنيم بعد رهايش مي كنيم.»

آيت الله اشرفي پيش از رفتن وضو گرفت، به آسمان نگاه كرد و زير لب چيزي زمزمه كرد.

«اللهم ارضي برضايتك»

صداي موذن آمدن صبح و وقت نماز را ندا مي داد. آيت الله خواست نماز صبح را به جا آورد اما مامورها نپذيرفتند و با عجله او را سوار اتومبيل كردند و پس از بازجوئي كوتاه ايشان را به تهران برده و در شهرباني زنداني كردند. داستان پنجم * ادامه مبارزه

مردم كرمانشاه نگران بودند و ناراحت. اگر چه آقاي اشرفي نبودند اما مسجد آيت الله بروجردي به همان اندازه سابق شلوغ بود و مملو از جمعيت. حالاديگر همه مردم شهر مي دانستند كه آيت الله اشرفي اصفهاني دستگير شده اند و در تهران هستند. تمام وعاظ و سخنرانان شهر- بجز چند روحاني نماي درباري- در صحبت هايشان حرفي از آيت الله اشرفي به ميان مي آوردند و آرزوي آزاد شدن زودتر ايشان را مي كردند.

تظاهرات در سطح شهر كرمانشاه بيشتر شده بود و در تمام آنها شعار آزادي آيت الله اشرفي يكي از شعارها بود. در همين ايام آيت الله اشرفي در سلولي تاريك و بي هيچ امكاناتي به سر مي بردند. سلولي كه در آن حتي وقت ظهر و شب را متوجه نمي شدند و سربازي هرازگاه اوقات نماز و مقاطع روز را

از پشت در زندان اعلام مي كرد: كه مثلاحالاظهر است يا عصر.

در زندان به جز آيت الله اشرفي خيلي از علماي ديگر هم بودند از جمله آيت الله دستغيب اما هيچ كدام از وجود ديگري خبر نداشت.

مامورين ساواك حتي در هنگام وضو گرفتن يا دستشوئي رفتن زندانيان هم پارچه اي بر سر آنها مي انداختند تا در هنگام رفت و آمد همديگر را نبينند. آيت الله اشرفي در زماني كه در آن سلول تنگ و تاريك بودند، مدام نماز مي خواندند. دعا مي كردند و ذكر مي گفتند. ايشان تا چند روز با همين اوضاع در سلول به سر مي برد، تا اين كه رژيم كه ياراي مقابله با اعتراضات گسترده مراجع تقليد و راهپيمائي هاي مردم را نداشت، ايشان را از زندان آزاد كرد.

آيت الله اشرفي پس از آزادي از زندان هم در تمام راهپيمائيها و تظاهرات ها مثل قبل پيشاپيش مردم حركت مي كرد و همپاي آنان شعار مي دادند و حتي خود، مردم را به راهپيمايي فرا مي خواند، راهپيمائي عيد فطر، تاسوعا و....

در روز تاسوعاي سال 57 در سراسر ايران مردم، از طرف علما و مراجع به راهپيمائي دعوت شده بودند و آيت الله اشرفي هم با تاكيد بر اين مورد از مردم خواسته بودند در راهپيمائي كرمانشاه شركت كنند و خود نيز با اينكه يكي از مقامات بالائي ساواك، ايشان را به وسيله تلفن تهديد به قتل كرده بود، مصمم و قاطعانه در راهپيمائي شركت كردند و به اين لحاظ و به دليل شركت در راهپيمائي براي بار دوم تا مرز زنداني شدن رفتند كه خداوند براي هميشه بساط جنايات

و دزديهاي خاندان پهلوي را از اين كشور برچيد و تمام نقشه هايشان را نقش بر آب كرد. داستان ششم * ديو چو بيرون رود...

دل توي دل جماعت نبود. دوست داشتند مي توانستند پر بزنند و خود را نزد امام برسانند. دوست داشتند چشم كه باز مي كنند جلوي رويشان از چهره امام نوراني شده باشد و از تمام آن جماعت بيشتر، آيت الله اشرفي بود كه آرام و قرار نداشت، دستها را پشتش گذاشته بود و هي از اين طرف حياط مي رفت آن طرف و برمي گشت، به نقطه اي خيره مي شد ابروها را درهم مي كشيد، مي نشست و با انگشت روي موزائيك هاي كف حياط مي كوبيد و آنقدر اضطراب و پريشاني در چهره اش موج مي زد كه دل بقيه هم بي قرار شده بود.

محمد كنار پدر نشست. نگاهي به چهره مضطرب او كرد و پرسيد: چه شده است پدر... چرا اين قدر پريشاني؟ پدر دستي بر سر محمد كشيد، لبخند زد و گفت: آقا گفتند كه روز دوازدهم بهمن برمي گردند.

محمد دستان پدر را در دست گرفت و فشرد، اين كه عاليست، پس چرا توي فكر رفته ايد؟

آيت الله اشرفي به علفهاي هرزي كه توي باغچه روئيده بودند نگاه كرد و گفت:

اين بختيار از خدا بي خبر... نوكر شاه است... حرفش عين حرفهاي اربابش است.

چهره آيت الله برافروخته شده بود و بغض در صدايش موج مي زد:

«گفته است كه فرودگاه را مي بندد و اجازه نمي دهد آقا به ايران بيايد...»

محمد كه حسابي خونش به جوش آمده بود با صدائي كه به فرياد شبيه بود گفت:

- بيجا كرده...

خودش را هم مثل اربابش بيرون مي اندازيم...

بعد دوباره به چهره پر از اندوه پدر نگاه كرد و پرسيد پدرجان... ما كي به آنجا خواهيم رفت... اگر همه مردم دست به دست هم دهند و آنجا بريزند بختيار كه سهل است، اربابهايش هم غلطي نمي توانند بكنند. آيت الله از توي جيبش تسبيح را درآورد و شروع كرد به ذكر گفتن... چند دقيقه بعد رو به جماعت كه توي حياط نشسته بودند و لام تا كام حرف نمي زدند كرد و گفت غصه نخوريد عزيزان... مگر ما مرده باشيم كه اجازه دهيم بختيار از ورود امام جلوگيري كند... پس فردا به ياري خدا همه با هم عازم تهران خواهيم شد تا به استقبال آقا و مرادمان برويم.

هنوز حرفهاي آيت الله تمام نشده بود كه انگار خون تازه اي در مردم دميده بودند. روي همديگر را مي بوسيدند، صلوات مي فرستادند. ولوله اي برپا بود كه گوئي حاصل بزرگترين جشن زندگي آنهاست و سرانجام روز موعود رسيد. دوازدهم بهمن تعداد زيادي از مردم كرمانشاه، از جوان و پير و زن و مرد، همه عازم تهران شدند و به پيشواز مقتدايشان شتافتند.

تهران هم پر از شلوغي بود و اضطراب و نگراني در دل مردم آشوب به پا كرده بود و اضطراب و پريشاني در چهره جمعيت موج مي زد. فرودگاه مهرآباد به دستور بختيار بسته شده بود و مردم دور تا دور فرودگاه جمع شده بودند و با مشتهاي گره كرده فرياد مي زدند: « واي به حالت بختيار اگر امام فردا نياد.» تهران... تمام ايران شده بود... شيرازيها، لرها، كردها، عربها... همه و همه از همه

جا... داستان هفتم * نماز جمعه

امام خميني پس از ورود به ايران و بازگشتن اوضاع به حالت عادي براي ثبات و بقاي انقلاب شروع به انجام كارهاي زيربنايي نمودند و از جمله اين كارها، دستور به برپايي نماز سياسي عبادي جمعه كه ابتدا در تهران و پس از آن در شهرهاي ديگر بر پا گرديد.

دراولين ماههاي سال 158 آيت الله اشرفي اصفهاني طي حكمي از سوي حضرت امام به عنوان امام جمعه كرمانشاه منصوب شدند و در اين سنگر عظيم به حفظ و حراست از احكام و انقلاب اسلامي پرداختند. آيت الله اشرفي اصفهاني طي دوران اقامت در كرمانشاه چه قبل از انقلاب و چه پس از آن و منصوب شدن به عنوان امام جمعه شهر، كوچكترين تغييري در گفتار و رفتار، وضع زندگي و معيشت نداشت و همواره ساده و بي تكلف زندگي مي كرد. مردم كه به اخلاص ايشان اعتقاد داشتند و شجاعتهاي وي را در هنگام پيروزي انقلاب ديده بودند استقبال بي نظيري از نماز جمعه نمودند و اين سنگر بزرگ، به پايگاهي براي در هم شكستگي توطئه هاي منافقين و دشمنان اسلام تبديل شد.

آيت الله اشرفي در خطبه هاي نماز جمعه بيشتر درباره مسائل عقيدتي، اخلاقي توصيه به تقوي و پرهيز از گناه نيز بيشتر از اين مسائل، درباره مسئله ولايت فقيه و نقش آن در انقلاب و دفاع و پشتيباني و تائيد اين مسئله و لزوم حفظ امنيت و تمام موارد لازم براي بقاي جامعه صحبت مي كردند و نقش بسيج كننده و منسجم كننده نيروهاي خط امام را برعهده داشتند و همچنين، گاهي بوسيله اعلاميه هايي كه مشتركا با

برخي ديگر از ياران صديق امام همچون شهيد دستغيب و مدني صادر مي كردند از مقام مرجعيت و ولايت امام دفاع مي كردند و افراد خائني همچون بني صدر را رسوا مي نمودند.

از ديگر موارد مورد توجه آيت الله اشرفي، تكيه بر امر وحدت بين شيعه وسني بود. جمعيت زيادي از استان كرمانشاه را مردم اهل تسنن تشكيل مي دهند و تكيه بر همدلي شيعه و سني ضروري و لازم بود.

آيت الله اشرفي در اين راه كارهاي زيادي انجام دادند از جمله مسافرت هاي متعدد به شهرهاي پاوه، جوانرود و روانسر كه اكثراً اهالي آنجا سني بودند ديدار و گفت وگو با ائمه جماعت، برگزاري سمينارهاي متعددي مركب از ائمه جمعه سني و شيعه در مركز استان، نمودند.

ايشان هم چنين هر دو ماه يكبار سميناري در جهت اتحاد بين شيعه و سني و با حضور شخصيتهايي مثل شهيد آيت الله صدوقي و رهبر معظم انقلاب، آيت الله خامنه اي كه در آن زمان- امام جمعه تهران بودند - برگزار مي نمودند.

ايشان همچنين همواره ضمن ارشاد و هدايت مردم به كارهاي اجتماعي و مشكلات مردم مي پرداختند، به گونه اي كه بجز دفتر امام جمعه در منزل ايشان به روي مراجعين باز بود و ايشان خود شخصا در منزل را براي ميهمانان باز مي كردند.

اين صفا و سادگي آيت الله و همچنين رسواگري ها و روشنگري هاي ايشان بود كه آتش كينه و نفرت از آن بزرگوار را هر لحظه در دل منافقين كور شعله ورتر مي ساخت. داستان هشتم *ترور نا فرجام

آيت الله اشرفي به سنگرهاي خالي و ويران شده مزدوران بعثي كه مي رسيد

دست ها را مشت مي كرد و فرياد مي زد: « الله اكبر! اين است قدرت خدا. اين است امداد غيبي خداوند.»

آيت الله اشرفي آنروز از تمام شهر ديدن كردند و براي رزمندگان نيز سخنراني كرده و دلداريشان دادند. ايشان در ميان ويرانه هاي شهر دست به سوي آسمان بلند كرد و گفت:

« الحمدلله كه اين شهر آزاد شد، يكي از آرزوهاي من همين بود.»

رزمندگان كه گوئي با آمدن ايشان، نيروئي مضاعف يافته بودند، به دنبال ايشان براه افتادند و به مهديه شهر، كه تنها محل سالم آنجا بود، رفتند.

در و ديوار مهديه پر از گلوله بود و از باند و سرنگهايي كه آنجا بود مي شد تشخيص داد كه عراقيها از آنجا به عنوان بيمارستان استفاده كرده بودند.

آيت الله اشرفي در مهديه وضو گرفتند و به همراه رزمندگان نماز شكر خواندند.

عراقيها حتي در آن چند دقيقه هم كه رزمندگان در مهديه بودند دست از تيراندازي برنمي داشتند و حتي دو گلوله خمپاره به نزديكيهاي مهديه اصابت كرد.

پس از پايان نماز رزمندگان به دور ايشان جمع شده بودند و از آن بزرگوار مي خواستند تا براي شهادتشان دعا كنند، آيت الله اشرفي هم براي پيروزي آنها بر دشمن و رسيدن به آرزوهايشان دعا كردند و سپس در ميان بدرقه گرم و صميمي رزمندگان، به شهر كرمانشاه، بازگشتند.

از همان اوائل انقلاب، پس از آنكه منافقين خائن، سخن ها و كارهاي آيت الله اشرفي را براي خود خطرناك ديدند و از فاش شدن هر چه بيشتر چهره كريه شان توسط آيت الله اشرفي بيم داشتند تصميم به از بين بردن ايشان گرفتند.

در سال 1359، اين گروهك فريب

خورده براي دادن اخطار و ترساندن آيت الله اشرفي و منصرف كردن ايشان از ارائه روشنگريها و رسواگريهايشان در مورد منافقين، يك بمب صوتي در نزديك منزل ايشان كار گذاشتند كه منفجر شد و شيشه هاي منزل ايشان و همسايه ها شكست. اما بنابر مشيت الهي و خواست حق، آيت الله اشرفي در هنگام اين حادثه براي زيارت، در مشهد مقدس به سر مي بردند. به اين ترتيب خداوند اين نقشه منافقين را با شكست به پايان رساند.

آيت الله اشرافي پس از بازگشت از مشهد عليرغم تهديدهاي مستقيم و غيرمستقيم از ادامه فعاليتهاي خود در زمينه جنگ، حل مشكلات مردم، حل اختلافات شيعه و سني و نيز رسوا كردن منافقين لحظه اي دست بر نداشتند و همين امر منافقين را روز به روز نسبت به آيت الله اشرفي خشمگين تر مي كرد.

حدود يك سال بعد يعني در تير سال 1360 كه منافقين از آيت الله اشرفي به تنگ آمده بودند و ايشان را سد راه اهداف پليد خود مي دانستند، نقشه اي ديگر را طرح كرد.

يكي از روزهاي تيرماه آن سال و در هنگام ظهر آيت الله آماده رفتن به مسجد آيت الله بروجردي شدند. ايشان پس از انجام مقدمات و وضو گرفتن راهي مسجد شدند.

در هنگام ورود به مسجد، در آنسوي خيابان روبروي مسجد، درهاي يك پيكان زرد رنگ باز شد و سه نفر از آن پياده شدند. هر سه نفر جورابهاي زنان روي صورت كشيده و چهره شان را پوشانده بودند و شرارت از چهره شان مي باريد. يكي از آنها از توي ماشين اسلحه اي درآورد. آيت الله اشرفي اصفهاني جلوي مسجد

ايستاده بود، مرد فرياد زد: «آقاي اشرفي!» آيت الله برگشت و نگاهش كرد. مرد ماشه را كشيد اما گلوله شليك نشد. اسلحه گير كرده بود. مردم تازه متوجه شدند كه اوضاع از چه قرار است. زني جيغ كشيد. فردي كه همراه آيت الله اشرفي بود ايشان را به سرعت به داخل مسجد برد.

مردم به سوي مهاجمان حمله ور شدند و آنان پا به فرار گذاشتند.

مهاجمان در هنگام فرار نارنجكي را به سوي مسجد پرتاب كردند. پس از لحظه اي صداي مهيبي آمد و دود و آتش توي آسمان پيچيد و دقايقي بعد صداي شيون و فرياد، خيابان هاي اطراف مسجد را پر كرده بود.

در گوشه اي از خيابان چادر مشكي پاره اي افتاده بود و آنسوتر جنازه خونين و تكه تكه شده يك زن روي آسفالت گرم خيابان پخش شده بود. در كنار او نيز چهار نفر با بدن هاي خونين زخمي شده بودند و دست و پا مي زدند. اما به خواست و اراده خدا به آيت الله اشرفي آسيبي نرسيد.

چند لحظه بعد، جماعت زيادي دور زخمي ها جمع شده بودند. سپس صداي آژير آمبولانس ها دركوچه پيچيد و شهيد و زخمي ها را كه سندي ديگر از جنايتكاريهاي منافقين بودند به بيمارستان منتقل كردند. منافقيني كه بار ديگر نقشه شان نقش بر آب شده بود. داستان نهم *روز حادثه

سال 61 بود. ابر قدرت هاي استعمارگر از خارج كشور را تهديد مي كردند و به ايران تجاوز كرده بودند و منافقين نيز در داخل هر روز يك فاجعه مي آفريدند. تا آن وقت بسياري از ياران صديق امام به دست اين گروهك خائن به

شهادت رسيده بودند. آيت الله مدني، صدوقي و دستغيب سه شهيدي بودند كه شهداي محراب لقب گرفته بودند. سه شهيد محراب كه پس از شهيد اول محراب - امام علي (عليه السلام) - توفيق و فيض عظيم شهادت در محراب نصيبشان گشته بود.

آيت الله اشرفي آن روزها اگرچه براي شهادت اين ياوران امام و دوستان صديق ايشان، اندوهگين بودند اما از سوئي ديگر در نمازها و عباداتشان آرزو مي كردند كه پنجمين شهيد محراب باشند.

روز جمعه 23 مهرماه، آيت الله اشرفي طبق معمول، صبح آماده رفتن به مسجد و اقامه نماز جمعه شدند. محاسنشان را شانه كردند. عطر به لباس ها و محاسنشان زدند ويادداشت ها را مرور كردند. بعد در گوشه اي از اتاق نشستند.

محمد وقتي وارد اتاق شد آيت الله اشرفي چشم ها را بسته بودند و زير لب ذكر مي گفتند . به زندگي مي انديشيدند ، به سده اصفهان، به ابوذر، به پدر و به بازار عتيق. حجره محقرش ، به محمد هم حجره ايش. به آيت الله بروجردي و به امام وجنگ و... شهادت... صداي محمد او را به خود آورد.

- «پدر شما خسته ايد. ديروز از مسافرت آمده ايد . حتما توي ماشين هم خسته شده ايد. امروز نماز جمعه را شما نخوانيد».

آيت الله چشم ها را باز كرد ، لبخندي زد. زير لب چند بار ذكر يا الله و يا حسين گفتند و سپس فرمودند:

- « پسرم! تا حالامن در تمام نمازهاي جمعه خود را رسانده ام. حالاتو اين بار كه اتفاقا از مهمترين دفعات است مي خواهي كه من نروم؟».

محمد با خود انديشيد «چرا اين بار از

مهمترين دفعات است ؟ خوب شايد به خاطر مسائل جنگ و پيروزي هاي اخير رزمندگان باشد و شايد...»

چهره آيت الله اشرفي نوراني تر از هميشه شده بود و حالتي در ايشان بود كه محمد لحظه اي دلش لرزيد. با خود انديشيد:

- « نكند اين بار..؟»

محمد درست حدس زده بود. آيت الله مي دانست كه دارد به آرزويش مي رسد وپنجمين شهيد محراب مي شود.

آن روز و كمي پيش از شروع نماز منافقي بالباس بسيجي خود را به آيت الله رساند. لحظه اي بعد نارنجكي از جيبش درآورد و...

منابع:

روزنامه كيهان شماره 19150

روزنامه كيهان شماره 19167

روزنامه كيهان شماره 19169

روزنامه كيهان شماره 19171

روزنامه كيهان شماره 19173

گذري كوتاه بر زندگي شهيد آيت الله مدني (ره)

گذري كوتاه بر زندگي شهيد آيت الله مدني (ره) اشاره

شهيد راه فضيلت، آيت الله سيد اسدالله مدني، در شمار عالماني است كه از عمر شريف خود در راه احياي معارف اسلامي و نشر فرهنگ اهل بيت عليهم السلام بهره برد و در سنگرهاي گوناگون، به ستيز با جهل و تباهي و ستم پرداخت.

وي از جواني قدم در راه مبارزه با طاغوت نهاد و در اين راه، دستگيري ها و تبعيدهاي مداوم را به جان خريد. در سال هاي دوري از وطن و زندگي در نجف اشرف، جاذبه معنوي او، روشن ضميران حقيقت جو را همانند پروانه هاي عاشق، گرداگردش جمع كرد و آنان را از محضر پر فيضش سيراب ساخت. هم زمان با اوج گيري قيام مردمي در خرداد 1342 و تبعيد امام خميني رحمه الله به نجف اشرف، همواره مدافع امام بود و در كنار آن رهبر فرزانه، در پاسداري از اسلام كوشيد. وي پس از انقلاب نيز در كنار امام و ياران گران قدرش، در حفظ آرمان هاي نظام اسلامي و دفع توطئه هاي دشمنان نظام،

عاشقانه تلاش مي كرد. شهيد مدني، در طول زندگي پرثمرش، خدمات ارزنده اي به اسلام و ملت ايران در نقاط مختلف كشورمان به يادگار گذاشت و سرانجام به دست منافقان كوردل، در محراب نماز جمعه به شهادت رسيد. تولد و تحصيلات

آيت اللّه سيد اسدالله مدني دهخوارقاني، در سال 1293، در روستاي آذرشهر يا دهخوارقان، از توابع تبريز پا به عرصه وجود نهاد. در چهار سالگي مادر و در شانزده سالگي پدر خود را از دست داد و دوران كودكي را با رنج و سختي به پايان رسانيد.

سيداسدالله در اوايل جواني، به سلك طالبان علم و كمال راه يافت و دروس ابتدايي را در حوزه علميه يزد فرا گرفت. قلب لبريز از عشق و شعف به معارف اسلامي، او را واداشت كه سال ها در كنار بارگاه فاطمه معصومه عليهاالسلام ؛ ماندگار شود و از محضر بزرگان دانش فقه و اصول بهره مند گردد. وي مدتي در محضر استاداني چون آيت الله حجت كوه كمري، آيت الله سيدمحمدتقي خوانساري و چهار سال در محضر امام خميني رحمه الله حضور يافت و از درس هاي فلسفه، عرفان و اخلاق ايشان بهره فراوان برد و همين كلاس هاي درس سبب شد عشقش به حضرت امام فزوني يابد.

پس از آن، سال هاي هجرت از وطن را در كنار بارگاه قدسي امام علي عليه السلام ، زانوي ادب بر زمين نهاد و شب و روز در فضاي آكنده از معنويت حوزه علميه نجف، از دانش و معارف بزرگاني چون آيت الله حكيم، آيت الله سيدابوالحسن اصفهاني و آيت الله عبدالهادي شيرازي بهره برد تا سرانجام به درجه اجتهاد رسيد. آغاز مبارزات

آيت الله مدني افزون بر استعداد خاصي كه در زمينه تحصيل از خود نشان مي داد،

مبارزي بي امان و سازش ناپذير بود. وي پس از چندين سال دوري از وطن، در سال 1331، با كوله باري از دانش از نجف اشرف به زادگاه خود بازگشت. او كه از جواني همت خود را در راه مبارزه با ستم و فساد قرار داده بود، در نخستين برخورد آشكار با رژيم طاغوتي، مردم را به مقابله با توليد و فروش محصولات كارخانه بزرگ مشروب سازي آذرشهر تشويق كرد و خواستار برچيده شدن فوري اين كارخانه شد. وي در سخنراني، با تهديد مزدوران رژيم پهلوي گفت كه پانزده روز مهلت دارند تا كارخانه مشروب سازي را از آذرشهر بردارند. در غير اين صورت، مردم بساط آن را برخواهند چيد و هر كس در اين راه كشته شود، شهيد است. در آن سال هاي سياه كه هيچ فريادي بلند نمي شد و هيچ ندايي براي دفاع از اسلام و مسلمانان برنمي خواست، اين تهديدها و سخنراني ها، از كسي جز مدني ساخته نبود. اقامه نماز عيدفطر

شهيد آيت الله مدني كه از تمام فرصت ها براي مبارزه با رژيم پهلوي سود مي جست، در مبارزاتش بر ضدرژيم مي كوشيد از پيشوايان معصوم عليه السلام پيروي كند. به همين دليل، با نزديك شدن عيدفطر سال 1331، زمزمه نماز پرشور عيد فطر در خارج از شهر، در بين مردم به گوش رسيد. شهيد مدني در اجتماع مردم در مسجد جامع شهر اعلام كرد: «اي مردم! فردا، نماز عيد را در خارج از شهر اقامه خواهيم كرد. كساني كه حميّت و غيرت اسلامي دارند، فردا صبح در محل حاضر باشند.» پس از اعلام اين مطلب، مردم يك پارچه پاسخ مي دهند: «كفن هاي ما آماده است و ما آماده هر گونه فداكاري در راه اسلام هستيم».

پس

از اقامه نماز و خطبه هاي پرشور آن شهيد آسماني، راه پيمايي پرشوري شكل گرفت و شهيد مدني با گام هايي بلند و استوار، پيشاپيش جمعيت حركت مي كرد. اين شور اسلامي در مردم سبب شد تا عده اي از سربازان كه براي حفاظت از اماكن دولتي گماشته شده بودند، سلاح هايشان را زمين بگذارند و به توده مردم بپيوندند. در اين هنگام، شهيد مدني به سخنراني پرداخت و مردم را به آرامش دعوت كرد. آنها نيز در حالي كه راضي و خشنود از حركت ضدطاغوتي شان بودند، بر سر و دست هاي او بوسه زدند و با تأييد اين حركت اسلامي، به آن خاتمه دادند. پي آمدهاي نماز عيد

شهيد مدني با درايت و هوشياري خاص خود توانست باورهاي مردم را به خوبي هدايت كند و آنها را با اقامه نماز عيد، به مقابله با رژيم بكشاند. از اين رهگذر، نخستين راه پيمايي اعتراض آميز در برابر نظام شاهنشاهي به سال 1331 ترتيب داده شد. به دنبال حركت عميق و عظيم آيت الله مدني، وحشت بي سابقه اي مسئولان را فرا گرفت، به گونه اي كه افراد سرشناس و فعال راه پيمايي، شناسايي و در عمليات وحشيانه اي دستگير و زنداني شدند. اين بار نيز شهيد مدني از غيرت ديني مردم بهره جست و آنها را به تحصن در تلگراف خانه براي آزادي دستگير شدگان دعوت و تشويق كرد. مردم متحصن به دستور شهيد مدني، بر درخواست خود پافشاري كردند و آيت الله مدني نيز در سخنان شورانگيزي، آخرين اخطار را به مسئولان داد و گفت: «اگر تا فردا زندانيان كه به جرم دفاع از اسلام دستگير شده اند، آزاد نگردند، ما خودمان مي دانيم آنها را چه طور آزاد كنيم.» به دنبال سخنان كوبنده و تهديد آيت الله مدني،

زندانيان و در واقع، ترتيب دهندگان نخستين راه پيمايي و تظاهرات مخالف با حكومت پهلوي، آزاد و پيروزمندانه وارد شهر شدند. آيت الله مدني در همدان

آيت الله مدني، در دوران اقامت در نجف، به طور مرتب به ايران سفر مي كرد و مبارزه با مفاسد اجتماعي و مظاهر طاغوت، يكي از كارهاي اصلي او بود و به همين دليل، پيوسته از شهري به شهر ديگر تبعيد مي شد. البته اين سختي ها هرگز مانع انجام رسالت و وظيفه اش در برابر اسلام نمي شد و همواره در شهرهاي مختلف به تبليغ و روشنگري مي پرداخت. او نخستين حركت تبليغي خود را از روستاي مرادبيك همدان، هنگام تبعيد به آن جا شروع كرد، چنان كه خود مي گفت: «من ديدم بايد همدان را حركت بدهم. از يك ده كار را شروع كردم تا مردم ببينند، بعد گرايش پيدا كنند.» وي دستور داد كسي حق ندارد بدون حجاب اسلامي وارد روستا شود. همچنين فروختن و نوشيدن مشروبات الكلي را ممنوع كرد و بدين ترتيب، روستاي مرادبيك، به روستايي نمونه تبديل شد.

اين رفتار سبب شد مردم همدان گرد او جمع شوند و در مبارزات سياسي بر ضد رژيم، شهيد مدني، رهبري و ارشاد مردم را به عهده گرفت. او در سال هاي 41 و 42 و پس از قيام پانزده خرداد، به مبارزاتش در اين شهر شدت بخشيد. شهيد مدني در سال هاي حضور در همدان، افزون بر فعاليت هاي مبارزاتي، خدمات ارزنده اي نيز داشت. از آن جمله مي توان به ساخت مدرسه ديني در روستاي دره مرادبيك همدان، مدرسه علميه در همدان، مؤسسه مهديه و صندوق تعاون و امور اجتماعي اشاره كرد. تبعيدگاه هاي شهيد مدني

شهيد محراب، آيت الله مدني هرگز لحظه اي نياسود. اينك نه

تنها تبريز و آذربايجان كه ديگر شهرهاي كشورمان نيز خاطرات شيريني از او دارند. همدان و خرم آباد، ياد تبعيدي غريبي را كه بذر مبارزه در دل هاي مردم مي افشاند، به يادگار دارند. نقش محبت ها و مردانگي هاي او را نورآباد مَمَسني در استان فارس و بندركنگان جاودانه ساخته اند و مردم مهاباد، اعم از شيعه و سني مهرش را در دل دارند؛ چرا كه او بزرگ منادي وحدت در سال هاي رواج تفرقه و نفاق در آن شهرها بود. همگام با امام خميني رحمه الله

پس از قيام پانزده خرداد 1342 و تبعيد امام خميني رحمه الله به عراق، شهيد مدني، از كساني بود كه در سخت ترين روزها در كنار ايشان بود. او چه در نجف و چه در روزهايي كه براي تبليغ به ايران سفر مي كرد، از امام سخن مي گفت و رسالت و وظايف مؤمنان را در برابر رژيم گوشزد مي كرد. از اين رو، بارها تحت تعقيب قرار گرفت. از سال 1341 كه اخبار مربوط به شروع نهضت اسلامي در ايران به رهبري امام خميني رحمه الله به نجف رسيده بود، شهيد مدني، حركت گسترده اي را در حمايت و پشتيباني امام در نجف ترتيب داد. از جمله اين حركت ها، تعطيل كردن كلاس هاي درس، برپايي سخنراني و جلسه هاي متعدد در مساجد و برپايي راه پيمايي عظيم مردمي به طرفداري از مبارزات امام خميني رحمه الله بود. اين كارها، در انتشار خبر نهضت اسلامي در ايران و مطرح ساختن آن در اذهان مردم جهان بسيار مؤثر واقع شد. با تبعيد امام خميني قدس سرهم به نجف اشرف، شهيد مدني، در تبيين مقام علمي و تبليغ موقعيت سياسي امام كوشيد. با آنكه حكومت هاي طاغوتي ايران و عراق با توطئه

برنامه ريزي شده در مخدوش جلوه دادن شخصيت علمي و اخلاقي امام خميني رحمه الله مي كوشيدند، شهيد مدني با شركت در جلسه هاي درس امام و نماز جماعت ايشان، توجه طلاب و مردم را به ايشان معطوف مي داشت. او به اندازه اي براي شخصيت سياسي و علمي امام ارزش قائل بود كه وقتي عده اي از شهيد مدني به علت شخصيت بالاي علمي اش رساله علميه مي خواهند، مخالفت مي كند و مي گويد: «وقتي مرجعي همچون آيت الله العظمي امام خميني وجود دارد، ما بايد همه مروّج چنين مرجعي باشيم». در سنگر جبهه

پس از به ثمر رسيدن پقيام خونين ملت ايران به رهبري امام خميني رحمه الله ، شهيد مدني، فصل ديگري از فعاليت هاي خود را براي پاسداري از انقلاب شكوهمند اسلامي آغاز كرد. پس از آغاز جنگ تحميلي، او با روشنگري سربازان، در تقويت روحيه رزمندگان اسلام نقش بسزايي داشت. شهيد مدني با پوشيدن لباس رزم و شركت در جبهه هاي نبرد، حضور در كنار سپاهيان اسلام و شركت در مجالس دعا و نيايش آنان، مشوق بزرگي براي رزمندگان به شمار مي آمد. امام جمعه تبريز

پس از پيروزي انقلاب اسلامي، شهيد مدني به دعوت مردم همدان به اين شهر رفت و مردم آن ديار، او را به نمايندگي مجلس خبرگان انتخاب كردند. ايشان در تدوين قانون اساسي در كنار بزرگاني چون آيت الله بهشتي، آيت الله دستغيب، آيت الله صدوقي و ديگر بزرگان بسيار مي كوشيد. شهيد مدني پس از شهادت نخستين امام جمعه تبريز، آيت الله قاضي طباطبايي، به عنوان نماينده امام و امام جمعه تبريز منصوب گشت و در مسند امامت جمعه، شب و روز تلاش مي كرد. او طلايه دار وحدت مردم مسلمان آذربايجان، باني كارهاي عمراني و معلم اخلاق

مردم بود و به قدري آنان را تحت تأثير تقواي خويش قرار داد كه امت خداجوي آذربايجان، ايشان را اسلام مجسم مي دانستند. رشادت و شهامت آن بزرگوار، به قدري مردم را مجذوب سيماي ملكوتي و حيات بخش او كرد كه در حوادث ناگوار، همگان با پيروي از او و كلام آرامش بخش و دل نشين وي، توانستند توطئه ها را سركوب كنند. شهيد محراب

شهيد مدني، اين مبارز آگاه و شجاع، مدافع و حامي رهبري و ستاره درخشان آسمان روحانيت، پس از ده ها سال مبارزه بي امان با ظلم طاغوت، در بيستم شهريورماه سال 1360، در محراب نماز جمعه تبريز پس از اقامه نماز جمعه و پيش از اقامه نماز عصر، به دست منافقان كوردل به شهادت رسيد و سر به سجودي ابدي نهاد. روح بزرگش به ملكوت اعلي پيوست و نفس مطمئنه اش، راضي و مرضي در پيشگاه خدايش آسود. پيكر پاك آن شهيد جاويد پس از تشييع در شهرهاي تبريز و قم، در حرم حضرت معصومه عليهاالسلام آرميد. روحش شاد و راهش پررهرو باد!

منبع: سايت حوزه

ويژگي هاي و اقدامات شهيد آيت اللّه مدني

ويژگي هاي و اقدامات شهيد آيت اللّه مدني تولّد شهيد

شهيد آيت اللّه سيّد اسداللّه مد ني در سال 1293 هجري شمسي در منطقه «آذرشهر» استان آذربايجان شرقي ديده به جهان گشود. پدر ايشان مرحوم آقا ميرعلي در بازارچه آذرشهر به بزّازي مشغول بود. شهيد بزرگوار در سنّ چهار سالگي از نعمت مادر محروم شد و نيز در سنّ 16 سالگي پدر خود را از دست داد و با رنجي فراوان وارد دوران جواني شد. دوران تحصيل

شهيد محراب آيت اللّه مدني در آغاز جواني براي كسب علم و كمال، زادگاه خويش را ترك

گفت و به شهر مقدّس قم عزيمت نمود. وي با وجود مشكلات فراوان ناشي از فوت پدر و استبداد رضاخاني با پشتكار بسيار به تحصيل علوم ديني پرداخت. او پس از بهره گيري از محضر استادان بزرگي چون آيت اللّه سيد محمّد تقي خوانساري و آيت اللّه حجّت كوه كمري و حضور در حلقه درس فلسفه و عرفان امام خميني(ره) به نجف اشرف هجرت كرد و در كنار تكميل تحصيلات عالي خويش، تدريس در سطوح گوناگون را نيز آغاز كرد. ديري نپاييد كه از استادان معروف حوزه علميه نجف شد و توانست از مراجع بزرگي چون آيت اللّه حكيم، آيت اللّه حجّت كوه كمري و آيت اللّه خوانساري اجازه اجتهاد بگيرد. مبارزه با فرقه استعماري بهائيت

شهيد آيت اللّه مدني از مجاهدان غيوري است كه نخستين فعّاليّت سياسي و اجتماعي خود را ستيز با فرقه گمراه بهائيت قرار داد. به روايت تاريخ، رضاخان و عوامل داخلي استعمار براي سركوب اسلام، مخصوصا مكتب شيعه، زمينه فعّاليّت بهائيت و ديگر فرقه هاي ساختگي را فراهم نمودند؛ تا آنجا كه در زماني كوتاه، سرمايه داران بهايي در آذربايجان و به ويژه اطراف تبريز، بعضي از كارخانه هاي برق را در دست گرفتند. آيت اللّه مدني پس از آگاهي از وضع موجود، با سخنراني هاي افشاگرانه و تحريم برق توليدي آن كارخانه ها و منع خريد و فروش با اين فرقه گمراه، سرانجام شهر مذهبي آذرشهر را از لوث وجود استعمارگران پاك نمود. مبارزه با طاغوت

هنگامي كه انسان در تاريخ مي انديشد، در مي يابد كه همه علما و بزرگان دين براي تشكيل حكومت ديني از هيچ فعّاليتي دريغ نمي كردند. مبارز نستوه آيت اللّه مدني تمام عمر خويش را در راه

ترويج اسلام و مبارزه با رژيم فاسد طاغوت گذراند. او با زبان گوياي خود آگاهي و باور ديني را براي مردم به ارمغان مي آورد. او با مسافرت هاي تبليغي در داخل و خارج از كشور، چهره منفور طاغوت را بر همگان آشكار مي ساخت و براي احياي دين مقدّس اسلام از شهادت هراسي نداشت. گستره فعّاليت هاي سياسي و مذهبي شهيد

هنگامي كه انسان به چهره هاي درخشان تاريخ انقلاب اسلامي نظر مي كند، به اين نكته مهمّ دست مي يابد كه آنها در طول زندگيشان به فكر احياي اسلام ناب محمّدي بودند و براي رسيدن به اين هدف از نثار جان خويش پروا نمي كردند. از جمله اين مبارزان خستگي ناپذير، شهيد والامقام آيت اللّه مدني است كه با انجام سفرهاي تبليغيِ داخلي و خارجي و نيز همكاري با گروه فدائيان اسلام، به رهبري نوّاب صفوي، و تحمّل رنج هاي تبعيد و زندان، ضربه سهمگيني بر پيكره پوسيده طاغوت زد و با نثار جان خويش درخت تنومند انقلاب را آبياري كرد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي

پس از به ثمر رسيدن قيام خونين ملّت ايران به رهبري امام خميني، شهيد محراب آيت اللّه مدني __ اين يار ديرينه امام كه پرچم مبارزه را آني بر زمين نگذاشته و از سنگري به سنگر ديگر، در صف مقدّم مبارزه حركت كرده بود __ فصل ديگري از مبارزات خود را براي پاسداري از انقلاب شكوهمند اسلامي آغاز نمود. او اين بار با تصدّي نمايندگي مجلس خبرگان قانون اساسي از طرف مردم همدان خدمت به نظام مقدّس جمهوري اسلامي ايران را آغاز كرد. اين مبارز خستگي ناپذير در سنگر نماز جمعه با افشاي ماهيّت پليد عناصر فرصت طلب، ملي گرا و ليبرال

و نيز منافقين كوردل، توطئه هاي استعمار و عناصر داخلي آنان را نقش بر آب نمود و از حريم انقلاب اسلامي پاسداري كرد. پارسايي شهيد محراب

شهيد آيت اللّه مدني در موقعيّت هاي مختلف، هرگز ساده زيستي و زهد را فراموش نكرد و هميشه با زندگي اشرافي، علني و عملي، مبارزه كرد. زندگي ساده او هميشه توطئه هاي دشمن را براي تخريب شخصيت وي نقش بر آب مي كرد. هنگامي كه از قيامت سخن مي گفت، چنان مي گريست كه گويي صحراي محشر و عظمت آن را مي بيند. او خودساخته اي بود كه جامعه سازي كرد. او به تهذيب نفس و تقوي بسيار اهميّت مي داد و معتقد بود پيروزي بر دشمنان و طاغوتيان زمان در گروي اصلاح نفس و خودسازي است.

شهيد مدني دلايل توطئه تفرقه افكني ميان مردم و روحانيت را چنين بيان فرموده اند: «روحانيت از اوّل نقشه خائنانه استعمار را در هم كوبيد. ميرزا محمّد تقي شيرازي بود كه انگليس را از عراق بيرون راند و مرحوم مدرّس بود كه به واسطه يك پيمان، وثوق الدوله را از كابينه اش بيرون انداخت؛ لذا دست به تضعيف روحانيت زده اند. امّا امروز جامعه از نعمت بزرگي برخوردار است؛ آگاهي مردم و رهبري بي نظير». پس بايد در سايه رهبري و اطاعت از ايشان انقلاب را حفظ كنيم. راه امام خميني در كلام شهيد محراب آيت اللّه مدني

«بدانيد كه خط امام ويژگي هايش همان ويژگي هاي قرآن و پيامبر اكرم(ص) است. در گذشته از اسلام فقط اسلوبي بوده و از مساجد صورت هايي. و امام در حقيقت اسلام راستين را مي خواهد پياده كند. امروز آقاي خميني مظهر اسلام است. امام هر فرماني بدهند بايد بدون چون و چرا آن را اطاعت كنيم. حتّي

اگر به ضرر جانمان باشد.» «و اللّه اين شخص، علاوه بر حيات ظاهري، حقّ حيات معنوي بر گردن همه ما دارد.» كلام شهيد درباره اصلاح بت نفس

شهيد آيت اللّه مدني درباره اصلاح نفس فرموده اند: «مادامي كه بت نفس در وجود انسان حاكم است؛ يعني آن حكم مي كند و انسان بدان عمل مي كند، رسيدن به خداوند تبارك و تعالي محال است؛ به خاطر اينكه اين ظلمات براي انسان حجاب شده اند. وقتي ما مي توانيم از اين پيروزي انقلاب اسلامي نسبت به خودمان استفاده صحيحي بكنيم كه اوّل نفس خودمان را اصلاح كرده باشيم. به تعبير ديگر اگر نفسمان اصلاح نشده باشد، پيروزي به هر حدّي برسد چاره دردهاي ما را نخواهد كرد». بر قلّه شهادت

خط سرخ شهادت، خط آل علي(عليه السلام) است و اين افتخار از خاندان نبوّت و ولايت به فرزندان پاك آن بزرگواران و پيروان خط آنان وديعه نهاده شده است. شهيد والامقام آيت اللّه سيد اسداللّه مدني، پس از پيروزي انقلاب و شكست توطئه هاي امريكا و مزدوران داخلي اش، در سنگر نماز جمعه ماهيت پليد ليبرال ها و منافقين كوردل را بر مردم آشكار مي كرد. اين امر باعث شد تا آنان اين چهره درخشان را هدف كينه خود قرار دهند. آيت الله مدني در بيستم شهريورماه 1360، پس از اتمام خطبه هاي نماز جمعه، با انفجار نارنجك منافقي كوردل به شهادت رسيد.

منبع: ماهنامه گلبرگ

دانستني هايي درباره شهيدآيت الله دستغيب(رحمت الله عليه)

دانستني هايي درباره شهيدآيت الله دستغيب(رحمت الله عليه) نويسنده: عبداللطيف نظري ولادت

در عاشوراي 1332 ق خداي كريم به عالم ربّاني آقاسيدمحمدتقي فرزندي هديه كرد كه عبدالحسين ناميده شد و براي خانواده پاكش، بهاران را به ارمغان آورد. خاندان عبدالحسين از سادات حسني و حسيني

به شمار مي رفتند كه از حدود چهار قرن پيش در شيراز، به دستغيب معروف شده بودند. سيادتْ نشان افتخار اين خانواده بود و حلقه هاي نوراني، پيوند ايشان را با سي ودو واسطه به حضرت زيدِ شهيد، فرزند امام سجاد(ع)، مي رساند. خاندان

فقيه بزرگ، آيت اللّه دستغيب، از شخصيت هاي برجسته و دانشمندان كم نظير اسلامي قرن حاضر است. او بازمانده خانداني از خاندان هاي دانش و تقوا و معنويت بود. از اين خاندان در طول تاريخ عالمان بزرگي برخاسته اند؛ از جمله سيدحكيم دستغيب، ميرزا ابوالحسن دستغيب، ميرزا هدايت اللّه، ميرزا ابو محمد دستغيب و آقا سيدمحمدتقي پدر شهيد دستغيب. همه اين فرزانگان از علماي بزرگ عصر خويش و دوستدار اهل بيت(ع) بودند. تحصيل

سيدعبدالحسين دستغيب درس را از مكتب خانه شروع كرد و درس هاي ابتدايي حوزه علميه را نزد پدر فرا گرفت و از محبت هاي پدرانه و استادانه اش بهره برد. در سال 1342 ق در حالي كه يازده ساله بود از نعمت پدر محروم شد. پس از فوت پدر تحصيلات خود را درمدرسه خان شيراز ادامه داد. او تحصيل خود را در حوزه شيراز پي گرفت و دوره مقدماتي و سطح را در اين حوزه به پايان رساند. پايان يافتن دروس سطح او همزمان با غائله كشف حجاب رضاخاني بود و دستغيب جوان در همان سنين (حدود 25 سالگي) به مبارزه با اين تهاجم بزرگ پرداخت. اما مأموران او را زير فشار قرار دادند و نيز در سال 1314 ش مجبور به حركت به سوي نجف شد. در نجف اشرف تحصيلات خود را ادامه داد و با تلاش پيگير در طول هفت سال به مقام شامخ اجتهاد نائل آمد. در مكتب عرفان

روح

جستجوگر شهيد دستغيب، بلندپروازتر از آن بود كه به درس و بحث متداول حوزه بسنده كند. پي يافتن صاحبدلي بود كه بتواند او را به وادي ايمن رسانده، درهاي معرفت خود و خداي را بر روي او بگشايد. از اين رو به محضر پر فيض استاد اخلاق حوزه نجف، عارف نامور ميرزا محمدعلي قاضي تبريزي(ره)، شتافت و در مكتب عرفاني او باليد. پس از گذشت چند سال مرحوم قاضي به سراي جاويد شتافت و او به محضر آيت اللّه شيخ محمدجواد انصاري همداني راه يافت و مدت ها تحت نظر وي راه هاي ظريف و لطيف معرفت نفس را طي كرد. هماهنگي بين علم و عمل

آيت اللّه دستغيب انسان كامل و وارسته اي بود كه به دانش اكتفا نكرد، بلكه عمل را سرلوحه زندگي خويش قرار داد و قله هاي كمال را با دو بال علم و عمل فتح كرد و موفقيت او نيز مرهون هماهنگي بين اين دو مهم بود؛ چرا كه ناهماهنگي بين علم و عمل چه بسا انسان را از رسيدن به ساحل نجات محروم مي سازد و در گرداب نيستي مي افكند. از اين رو صفحه صفحه زندگي اين عارف فرزانه، حاكي از كوشش در راه علم و عمل است و بدين سبب حيات سبزش براي عصرها و نسل ها آموزنده خواهد بود. دعا و مناجات

گرچه آيت اللّه دستغيب در خدمت به مردم هيچ گاه مضايقه نمي كرد و زمان بسياري به اين كار اختصاص مي داد، اما حال و هواي دعا و مناجات را هرگز رها نكرد. وي معتقد بود كه چون در عرصه اجتماع آسيب پذيري بيشتري وجود دارد بايد از سلاح و سپر دعا و ياد حق بيشتر سود جست. همسر ايشان نقل

مي كند كه در برخي از شب ها ناله هاي پر سوز و گداز آقا خواب را از من مي ربود و نمي توانستم بخوابم. بعضي از شب ها با دوست بزرگوارش حاج مؤمن پيش هم بودند و به مناجات مشغول و شب هاي ماه رمضان تا صبح به دعا و راز و نياز به درگاه دوست قيام مي كردند. پاسدار فرهنگ تشيّع

عالمان دين كه شاگردان مكتب ائمه اطهار _ عليهم السلام _ هستند با تأسّي به ائمه(ع)، خود را قرباني اسلام و دين كردند. آري، اگر اين ايثار و از خودگذشتگي هاي عالمان دين نبود امروز از اسلام خبري نبود. روحانيان بودند كه روحيه سرخ جهاد و شهادت را در طول چهارده قرن گذشته، زنده نگه داشتند و فقه و تفسير و حديث و ديگر علوم اسلامي و در يك كلام، فرهنگ اسلام ناب محمد(ص) را به آيندگان رساندند. فقيه بزرگ، آيت اللّه دستغيب از اين پاسداران ارجمند فرهنگ تشيّع است. بزرگمردي كه با تدريس و نوشتن كتاب هاي ارزنده، خدمات فراواني به مكتب اسلام و جهان تشيّع كرد و انسان هاي زيادي را از اين طريق هدايت نمود. تقواي الهي

آيت اللّه دستغيب، هيچ گاه از ياد خدا و تقرّب به درگاه حق غافل نبود و موفقيت در عرصه دانش و خدمات ارزشمند و پربار را در سايه ارتباط معنوي و تقواي الهي مي دانست. تهذيب نفس و پالايش روان از آلودگي هاي دنيوي و اوصاف شيطاني اساس زندگي اين عالم فرزانه بود؛ زيرا او دريافته بود كه درك حقايق عالم براي انسان بدون تابش نور الهي بر دل و جان ممكن نيست. همگام با امام راحل

آيت اللّه دستغيب از هنگام طلوع مبارزات حضرت امام(رحمت الله عليه) در

سال 41، با آن حضرت همراه و همگام و سرباز راستين و پشتيبان امام بود. او از اركان مهم انقلاب بود و منطقه فارس به بركت وجود او در انقلاب پيشگام شد. از همان سال هاي ابتداي حركت هاي انقلابي، ايشان برنامه هاي اسلامي را بر ضد طاغوت با درايت رهبري كرد. از شيراز پيوسته نامه ها و اطلاعيه هاي امام و نيز سخنراني هاي آتشين ايشان تكثير و به دور افتاده ترين نقاط ايران فرستاده مي شد. گفتن اذان

بدون شك در رهبري انقلاب اسلامي در شيراز نقش مؤثر دو شخصيت بزرگ شيراز، آيت اللّه دستغيب و آيت اللّه محلاتي بسيار حائز اهميت است و ابتكارات و انديشه هاي نوِ شهيد دستغيب در اين ميان درخششي خاص دارد. در همان دوران، شهيد دستغيب از مردم خواسته بودند وقت نماز در هركجا هستيد اذان بگوييد. اذان شعار و شعور اسلامي ماست و بايد در همه جا ميان زمينيان و آسمانيان زمزمه شود. اين انديشه چنان براي رژيم رعب آور و مسئله آفرين شد كه در نامه هاي ساواك به مركز هشدار دادند و اعلام كردند ممكن است اين سيل اذان گويان كوي و برزن و بازار به عصياني عمومي بر ضد رژيم تبديل شود و بايد به سرعت از آن جلوگيري شود. مبارزات

آيت اللّه دستغيب در پي حمله رژيم منفور پهلوي به فيضيه به بسياري از علما نامه نوشتند و به آنان نسبت به اعمال رژيم هشدار دادند و آنان را به همكاري و همدلي براي مقابله با طاغوت پهلوي دعوت كردند. در حوادث پانزده خرداد سخنراني آتشيني در مسجد گنج كرد و پس از آن به منزل ايشان حمله شد. ياران وي توانستند او را از معركه بيرون برند

ولي در آن شب كماندوهاي رژيم وحشي گري هايي كردند كه روي خونخواران تاريخ را سفيد كردند؛ بسياري را تا سرحد مرگ شكنجه كردند. عده زيادي را دستگير كردند و چند نفر از رجال روحاني و بزرگ شهر را به تهران بردند و پس از سه روز آيت اللّه دستغيب را نيز به زندان عشرت آباد تهران روانه كردند. در سنگر نماز جمعه

با طلوع بهار آزادي آيت اللّه دستغيب مثل هميشه در برابر مشكلات و توطئه ها چون كوهي ايستاد و به بازسازي جامعه اسلامي همت گماشت. در سال 1358 حضرت امام خميني(ره) ايشان را به امامت جمعه شيراز منصوب كردند و ايشان تا آخرين لحظات حيات، در سنگر مقدس نماز جمعه به دفاع از ارزش هاي اسلامي پرداخت. آثار ماندگار

آيت اللّه دستغيب اگرچه عارفي سالك، خطيبي توانمند، فقيهي صاحب نظر و مبارزي نستوه بود، اما نه در كوران مبارزه و نه در اوج حالات لطيف روحي از خدمت فرهنگي و انساني براي جامعه اش دريغ نكرد. او هم جهاد كرد، هم تدريس داشت، و هم به تأليف كتب فراواني دست زد. انديشه خالص و صحيح آن بزرگمرد سبب اشتياق فراوان افراد جامعه به آثارش شد؛ آثار سبزي كه بر اساس نيازهاي اخلاقي و اجتماعي جامعه تنظيم شده و مشكلات روحي را به درستي مطرح كرده است. بدان اميد كه جامعه اسلامي از اين سفره پر نعمت بهره فراوان برد. برنامه ترور

در سال 1360 ش منافقان طرح ترور آيت اللّه دستغيب را تهيه كردند. تشكيلات منافقان زمان ترور را روز جمعه سيزده آبان تصويب كرد و براي اين كار دختري به نام «گوهر ادب آواز» انتخاب شد. او به موجب مشكلات خانوادگي

از كانون خانواده گريخته و در شيراز جذب تشكيلات منافقان شده بود. برنامه ترور روزِ سيزده آبان به طور ناگهاني به هم خورد و بخشي از تلاش گروه هدر رفت. اما آنان در پي فرصتي ديگر برآمده، نقشه يك ترور انتحاري را شكل دادند. پرواز سرخ

روز جمعه بود و آيت اللّه دستغيب چون جمعه هاي قبل به سوي ميعادگاه جمعه حركت كرد. ناگهان در مسير راه زني از خانه اي خارج و به طرف ايشان آمد و چون معمولاً افراد در راه به ايشان نامه مي دادند و آقا سخت پروا داشت كه پاسداران مانع شوند، آن زن توانست خيلي سريع خود را به آقا برساند و در ساعت يازده و بيست و پنج دقيقه بود كه در يك لحظه كوچه پس كوچه هاي اطراف خانه ايشان به لرزه درآمد. انفجاري مهيب رخ داد و پس از لحظه اي آقا غرق در خون شد. آيتِ نيك كردار حق، دستغيب، صدپاره به سوي دوست عروج كرد. يك هفته بعد از خاكسپاري چندين نفر خواب ديدند كه آيت اللّه دستغيب مي گويد تكه گوشت هاي من لابه لاي ديوارها و اطراف است؛ به من ملحق كنيد. غم فراق

در فرقت تو چاره اي از اشك و آه نيست

جز اشك و آه بر غم هجران گواه نيست

رفتي و در فراق تو دلْ بي پناه شد

اينك به غير ياد تو دل را پناه نيست جمعه اي خون رنگ

ظهري بود خونرنگ؛ يادآور مظلوميت آلاله سرخ سرزمين عشق و شهادت. جمعه اي بود كه بوي خون مي داد و حكايتگر حادثه و هجران بود. آري اين جمعه با جمعه هاي ديگر تفاوت داشت؛ چرا كه درِ باغ سرخِ شهادت را گشوده بودند و گاهِ پروازِ سبكبالِ سبزانديشِ ديگري فرا رسيده

بود. آيت اللّه دستغيب مثل هميشه با تبسمي بر لب، به طرف مصلاي نماز جمعه به راه افتاد. ناگهان دست نفاق از آستين شب به در آمد و پيكر نازنين و مطهر آن عارف بيدار دل را غرقه در خون ساخت. بدين سان فقيهي از تبار پاكان، با هجرتي خونين و پروازي سرخ در كنگره عرشيان جاي گرفت و خاكيان را در سوگ نشاند و افلاكيان را به سرور افكند. نام نيكش جاويد و راهش پر رهرو و جامه سرخ شهادت بر قامت پاكش مبارك. غم سترگ

بي تو شهر قلبمان چه تاريك است! بي تو پشت صبرمان خميده و كمر طاقتمان شكسته است. نمي دانم چه بگويم در اين ماتم و غم سترگ؛ در ماتم تو كه آينه بزرگ و زيباي ذهنت را هرگز به زنگار هوا و هوس نيالوده بودي؛ در غم تو كه دل به رشته انس و محبت خداوند بسته و از هرچه جز او گسسته بودي. آري، آيت اللّه دستغيب رفت و مشتاقان و مريدان خود را تنها گذاشت. او به مقصد خويش كه همانا شهادت بود رسيد؛ اما ما را با دلي لبريز از درد و آه باقي گذاشت. روحش شاد و يادش گرامي باد. گوهري گرانبها

درخشش آيت اللّه دستغيب در ابعاد گوناگون علمي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي، او را به سان گوهري گرانبها فراروي ديده ها قرار داده بود. تنها مردم دانش دوست و مؤمن شيراز نبودند كه شيفته عظمت وجودي او بودند، بلكه شخصيت جامع و كامل آيت اللّه دستغيب اهالي ساير شهرها و مراكز علمي و دانشگاهي ايران اسلامي را تحت تأثير فراوان خود داشت؛ به گونه اي كه همه به او

عشق مي ورزيدند و فعاليت هاي تبليغي و ارشادي وي را دوست مي داشتند. خدمات

از كارهاي ارزنده آيت اللّه دستغيب رسيدگي به امور مساجد و نوسازي آنها بود. كمك هاي فراوان وي به مساجد شيراز و روستاهاي اطراف آن و مشاركت در ايجاد فضاهاي آموزشي مذهبي، فراموش ناشدني است. ايشان در عين حال كه به سنگر مسجد اهميت فراوان مي داد از مراكز فرهنگي نيز غافل نبود و اين مراكز را به سنگرهايي فولادين عليه طاغوت و دشمنان دين تبديل كرده بود. كرامت

از آيت اللّه دستغيب كرامت هاي زيادي نقل شده است؛ از جمله يكي از طلاب حوزه علميه شيراز مي گويد: قصد ازدواج داشتم اما از نظر اقتصادي دچار مشكل بودم. با خود انديشيدم كه نامه اي بي نام ونشان خدمت آقا نوشته، ازيشان تقاضاي كمك مالي نمايم. اين كار را كردم ولي دلهره اي داشتم. چند روز بعد آقا به مدرسه آمدند و از طلاب احوال پرسي و دلجويي كردند. هنگام رفتن رو به من كرد و گفت: «آقاي فلاني حاجتت برآورده است. بعدا به منزل ما بياييد». دهانم از تعجب باز ماند. نمي دانستم كه ايشان چطور فهميده اند نامه را من نوشتم، در صورتي كه هيچ كس جز من از اين ماجرا خبري نداشت. از طرفي مقدار پولي كه آقا داده بودند درست به اندازه مخارج ازدواج من بود، نه كمتر و نه زيادتر. همراه با مردم

چهل سال خدمت و تلاش پيگير آيت اللّه دستغيب براي مردم شيراز فراموش ناشدني است. بزرگمردي كه با انديشه و عملي بسيار ارزشمند عمر خود را در خدمت به مردم و پاسداري از ارزش هاي اسلام صرف كرد و براي مردم مسلمان چون پدري شفيق بود. او همواره در كنار مردم مي زيست، به

ديدار آنها مي رفت، با مهرباني و تواضع فراوان با آنان صحبت مي كرد و به سخنان هريك گوش فرا مي داد.

عشق به توده مردم از چشمان پرفروع وي هميشه پيدا بود، مردم نيز به وي عشق مي ورزيدند. آيت اللّه دستغيب بيشترين فرصت ها را براي ديدار با مردم مي گذاشت و به سؤال هاي آنان پاسخ مي گفت. وي در فرصت هاي مناسب و به طور مرتب به ديدار خانواده شهدا و مستضعفان مي شتافت و از صبر و استقامت و فداكاري بي سابقه آنان لذت مي برد و جان تازه اي مي گرفت. گلستان جاودان

شهيد محراب آيت اللّه دستغيب از جمله قلم بدستان پركاري بود كه در طول عمرشان با تلاش گسترده و نيّتي خالصانه توانست تحقيقات ارزنده اي را با بياني رسا و قلمي شيوا و نثري استوار به جهان فرهنگ اسلامي عرضه بدارد. ره آورد فكري شهيد دستغيب كه به صورت نوشته به يادگار مانده است بيش از پنجاه اثر مي باشد كه هركدام در نوع خود كم نظير است. و اينك اين آثار، به حق گلستاني جاودان است كه بوي خوش آن، عقل و جانِ هر حقيقت جويي را زنده مي كند. باشد كه دوستداران دانش و معارف، از آثار هماره سبز آيت اللّه دستغيب بهره كامل برند. تبلور اخلاص

اخلاص و خدابيني از اوصاف معنوي آيت اللّه دستغيب بود. او در اين خصوص چنان عمل مي كرد كه گويي خدا را در همه كارهايش آشكارا مشاهده مي كند. هيچ گاه نمي شد كه وسوسه و خودنمايي در كارهايش يابد. او از ظاهرسازي و شهرت همواره گريزان بود. تواضع و بزرگواري

از ويژگي هاي اخلاقي شهيد آيت اللّه دستغيب فروتني ايشان بود كه از صفات پسنديده و سفارش شده در اسلام است. وي در عين ابهت و متانت

از تواضع و برخوردي بسيار مؤدبانه و پر از احساس و عاطفه برخوردار بود. داستان تواضع و بزرگواري و افتادگيِ وي زبانزد عام و خاص بود. او نه تنها با دوستان و آشنايان، بلكه در همه جا و با همه كس اين خُلق محمدي(ص) را از خود به نمايش مي گذاشت. روح بندگي

روح بندگي كه از شروط اصلي زعامتِ جامعه اسلامي است و در قرآن و احاديث ائمه معصومين(ع) نيز بر آن تأكيد فراوان شده است، در شهيد محراب حضرت آيت اللّه دستغيب در حد اعلا پرورش يافته و او را انساني به تمام معنا متعبد جلوه گر ساخته بود. باشد كه ما نيز او را الگوي خويش قرار دهيم و همچون او نهال بندگي را در وجود خويش شكوفا سازيم.

سلام بر او روزي كه چشم به جهان گشود و روزي كه چشم از جهان فرو بست و به سوي آسمان پرواز كرد. پيام خون

آيد به گوش دل ز شهيدان پيام خون

هر لحظه مي دهند به جان ها پيام خون

از خون سرخ لاله رخان بس دميده گل

شد نوبهارْ كشور ما از قيام خون

از ضربِ بمبِ خصمِ بدانديشِ كينه جو

چون گشت صحن كوچه و ديوار و بام خون

پرونه هاي شمع دل افروز بزم عشق

گشتند قطعه قطعه به گرد امام خون

صدپاره گشت عالم رباني و فقيه

ليكن چه غم كه كامروا شد ز جام خون

همنام با حسين به خون خفت چون حسين

شد دستغيب با دل و جان پيشگام خون

خون خورد ساليان دراز از جفاي خلق

يكباره دل نمود تهي از تمام خون

جسم امام جمعه چو مصحف ورق ورق

شد دفن چون حسين به دارالسلام خون زينت مسجد

سال ها مسجد و منبر ز تو پابرجا بود

مسجد جامع شيراز ز تو زيبا بود

گر مناجات

شب جمعه شنيد از تو كميل

به گمانش كه ز كام تو علي(ع) گويا بود

بود پيوند تو با حضرت سبحان بسيار

اين ز كردار و دو چشمان ترت پيدا بود

گوئيا خواسته بودي كه چو اجداد شريف

برسد بر تو هر آن جور كه از اعدا بود

روز تشييع تو يك محشر كبري ديدم

اين عجب در همه كشور ز تو عاشورا بود

بر سر و سينه بسي مرد و زنان كوبيدند

آتشي بر جگر مردم حزب اللّه بود

آنچه بنمود در اين ملكْ منافق با خلق

همه از ايده شيطاني آمريكا بود

منبع: ماهنامه گلبرگ

نفس مطمئنّه

نفس مطمئنّه مروري بر زندگاني شهيد محراب حضرت آيت اللَّه حاج سيّد عبدالحسين دستغيب(رحمت الله عليه)

ولادت

شهيد آيت اللَّه سيد عبدالحسين دستغيب در شب عاشوراي 1292 شمسي در شهر شيراز، در يك خانواده روحاني پاي به عرصه وجود گذاشت.اين تولّد مبارك در خانه اي محقّر در يكي از كوچه هاي قديمي شيراز، كنار بازار مرغ كه امروز «خيابان احمدي» ناميده مي شود، صورت گرفت، ولادت او در شب عاشورا سبب گرديد كه به «عبدالحسين» مسمّي شود و حياتش مصداق بارزي از نام شريفش گردد. پدرش سيد محمدتقي فرزند ميرزاهدايت اللَّه مرجع بزرگ فارس بود كه به هنگام تولّد فرزندش در كربلا بسر مي برد. شهيد دستغيب در سن 12 سالگي از نعمت داشتن پدر محروم گرديد واز همان تاريخ سرپرستي مادر، سه خواهر و دو برادر خويش را بعهده گرفت. خاندان دستغيب از خاندان هاي اصيل و شريف استان فارس و شيراز است كه سابقه اي 700 - 800 ساله دارد و از اين سلسله رجال، دانشمندان بزرگ ،ادباء و خطباي شايسته اي برخاسته اند. اين خاندان با 33 واسطه به حضرت امام سجّاد عليه الصّلوة و السّلام مي رسد. در عرصه تحصيل علم

و معرفت

در سالهاي كودكي، از بركت هوش سرشار و استعداد شكوفايي كه خداوند در ذاتش به وديعه نهاده بود، دروس مقدماتي را خواند و پس از اتمام دروس سطح، امامت جماعت مسجد باقرخان را عهده دار گرديد و پس از گذراندن سالها رنج و مشقت و فقر شديد مادّي، در سال 1314 به منظور ادامه تحصيلات راهي نجف اشرف شد.

ايشان خود در اين باره مي گويد: «در زمان رضا خان قلدر ملعون ما را چند بار زنداني كرد و يك دفعه بناشان تبليغ بود. بعد فشار آوردند كه اصلاً بايد از روحانيت بيرون بروي و 24 ساعت مهلت دادند كه بنده اصلاً خلع لباس كنم و از روحانيت بيرون روم و مسجد و منبري نباشم. به ناچار فرار كردم و رفتم نجف و اين هم به خواست خدا وسيله خيري شد براي استفاده از محضر بزرگان».

در آنجا از محضر اساتيدي چون مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ محمّدكاظم شيرازي (رحمت اللَّه عليه)(?)، آيت اللَّه حاج سيد ابوالحسن موسوي اصفهاني (رحمت اللَّه عليه)(?)، آيت اللَّه العظمي حاج سيد ميرزا آقا اصطهباناتي (قدّس سرّه)(?) و آيت اللَّه حاج ميرزا علي آقا قاضي طباطبايي (قدّس سرّه)(?) كه يكي از اعاظم اهل معرفت بود كسب فيض نمود و موفق به كسب درجه اجتهاد از مراجعي چون آيات عظام آقا ضياء عراقي (قدّس سرّه)(?)، شيخ محمّد كاظم شيرازي (قدّس سرّه) و سيد ابوالحسن اصفهاني (قدّس سرّه) گرديد. شهيد دستغيب (قدّس سرّه) صاحب 8 اجازه اجتهاد بود.

پس از مراجعت از نجف اشرف، ضمن اقامه نماز جماعت در مسجد جامع عتيق و تنوير افكار عموم، تدريس فقه و اصول را شروع كرد و خدمت فقيه و عارف نامي

مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ محمد جواد انصاري همداني (قدّس سرّه) رسيد و رفاقت با حضرت آيت اللَّه نجابت (قدّس سرّه) جملگي موجب آزادي از قيود عالم طبع گرديد و آرزويي جز تقرّب به ذات مقدّس پروردگار و وصال او باقي نگذاشت. بزرگ منشي و ساده زيستي

شهيد دستغيب در خانه اي محقر و ساده كه بي شباهت به خانه اجداد طاهرينش نبود، زندگي را بسر مي برد و از هر گونه تجمّلات و مظاهر فريبنده دنيا پرهيز مي نمود. ارادت به اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام)، تقوي، زهد، صبر، اخلاق حسنه، قدرت بيان و قلم از صفات بارز وي بشمار مي رفت. خوراكش كمتر از يك چهارم نان جوين بود كه آن را با مقداري پياز، نمك و گاه مختصري پنير مي خورد و از خوردن گوشت پرهيز مي نمود؛ چنانكه رياضتهاي شرعي مداوم، مجاهدات و ترك شهوات او را ضعيف و رنجور ساخته بود. شبها را باعبادت و تهجّد به صبح مي رسانيدو بسيار روزه مي گرفت. عشق به روضه حضرت اباعبداللَّه (عليه السلام) ريشه در جانش داشت و شبهاي عاشورا لباس سياه عزا به تن مي كرد. غالباً اول وقت به نماز مي ايستاد و در آن هنگام گويي كه ديگر در اين دنيا نبود. اوقات ايشان يا به عبادت و تلاوت قرآن و ذكر مي گذشت و يا به نگارش و يا به كمك و همدردي با نيازمندان.

به مردم علاقه زيادي داشت و سر و كار ايشان با افراد طبقه 3 جامعه بود كه همواره به ياري و حلّ مشكلات آنها مي شتافت. معمولاً خاموش بود و با دقّت به سخنان افراد گوش مي داد و سخنان درست آنها را مي پذيرفت. با دشمنانش نيز رفتاري شايسته

داشت و به هيچكس اجازه نمي داد كه از مخالفين ايشان بدگويي كند. حتّي گاهي با تعريف از مخالفين خود، آنها را به شگفت مي انداخت.

وي در محيط خانه منشأ خير و بركت بود. همسر ايشان در اين باره مي گويد: «در امور زندگي به من اختيار تام داده بودند. هر كاري كه انجام مي داديم، هيچ ايرادي نمي گرفتند چون مي دانستند كه راه ما راه خودشان و هدف ما يكي است. با بچه ها خيلي مهربان بودند. در اوقات فراغت در حياط با بچه ها قدم مي زدند و آنگونه كه بچه ها و نوه ها دلشان مي خواست، با آنها رفتار مي نمود. ايشان در كارهاي خانه هم علاوه بر كارهاي شخصي خود به ما كمك مي كردند... به كرّات مي گفتند: من اجازه امر كردن را به خودم نمي دهم. ايشان بسيار كم خوراك، دائم الوضو و اهل تهجّد و ذكر و دعا بودند».

فرزند شهيد نيز در مورد نقش ارزنده پدرش در منزل چنين اظهار مي دارد: «... در ايام مريضي مرحوم والده، از بچه ها نگهداري مي كردند. فراموش نمي كنم كه حتّي در نظافت بچه ها ابايي نداشتند يا حتي خودشان خانه را جارو مي كردند. او مانند جدّش رسول خدا بود؛ «اذا كان في بيته كان في محنة اهله». يعني آن هنگام كه در خانه بود، غمخوار اهل خانه بود. درياي فضيلت و كرامت

فضائل اخلاقي آن شهيد سعيد زبانزد خاص و عام بود. حضرت آيت اللَّه نجابت (قدّس سرّه) از همسنگران قديمي وي مي فرمايد: «ملاقاتي با آيت اللَّه دستغيب (قدّس سرّه) نداشتم مگر آنكه ايشان در آن صحبت از خدا و معارف اهل بيت داشته باشند».

عالم ربّاني و فقيه عاليقدر مرحوم حاج آقا شيخ محمد كاظم شيرازي به هنگام اعطاي اجتهاد به

ايشان، در مورد وي مي نويسد: «او از هر اخلاق ناشايستي پاك است و به هر اخلاق شايسته اي آراسته است».

حضرت امام امّت، خميني كبير (قدّس سرّه) نيز با بياناتي روشن، اخلاق و خلقيات شهيد محراب را به تصوير مي كشد و او را «مربّي محرومان»، «هدايت كننده مردم»، «معلّمي بزرگ»، «عالمي عامل» و بالاتر از همه «متعهد به اسلام» و «شخصيتي ارزشمند» مي نامد.

شهيد دستغيب به درجات والايي از معنويات دست يافته بود كه در سير وحدانيّت ربّ العالمين، كمتر كسي به اين مراحل مي رسد و پي به اين عوالم مي برد. از وي كه در تمام عمر، داراي نفسي مطمئن بود، كرامات زيادي نقل شده است. گاهي خبر از هنگام مرگ فردي مي داد، گاه كودك محتضري را به اذن خدا زنده نگاه مي داشت و گاه با عملي كه حاكي از اشراف خود نسبت به واقعه ناگفتني بود، موجب شگفتي مي گرديد: روزي شخصي دست دو فرزندش را گرفته و از شهرستان بوشهر جهت زيارت آقا رفته و در بيان علت اين ملاقات چنين اظهار داشته بود: «چند روزي است يكي از فرزندانم سخت مريض شده است و پزشكان گفته اند بايد در شيراز بچه ات را معالجه كني. من هم از لحاظ مالي تنگدست بودم. به حضرت ولي عصر(عج) متوسّل شدم و پس از گريه و زاري فراوان در حال خواب و بيداري به من گفتند ناراحت نباش. به شيراز برو، نماينده من آقاي دستغيب در آنجاست. حاجت تو را برآورده مي كند». بعد آن شخص خدمت آقا رسيد و ايشان بدون هيچ مقدمه اي فرموده بود: «ناراحت نباش كه خودم وجه بيمارستان فرزندت را فراهم مي كنم». ارائه طريق و استمرار رسالت پيامبران

از

ديگر خصوصيات ارزنده اين شهيد والامقام، برگزاري مراسم هفتگي دعاي كميل و هدايت و ارشاد مردم بود كه در آن هنگام كم نظير مي نمود. بيان شيوا و نفوذ كلام ايشان گمراهان بسياري را براه مي آورد و موجب توبه گنهكاران زيادي شد. در حقيقت، در دوران طاغوت عليرغم فشار و تباهي عالمگير دستگاه حاكم، مجالس دعاي كميل او اثري شبيه تأثير صحيفه سجاديّه و مبارزه منفي ائمه اطهار (عليهم السلام) داشت.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز با آنكه نمايندگي مردم فارس و امامت جمعه شهر شيراز را برعهده داشت، بيشتر به ارشاد مردم همّت ميگمارد تا انجام امور دولتي. ايشان به دولت اسلامي ارج مي نهاد و در امور مربوط به اداره استان و يا شهر دخالتي نمي كرد. معتقد بود كه اگر دخالتهايي صورت گيرد، هرج و مرج بوجود خواهد آمد. مي فرمود مسئولين دولتي بايد وظائف قانوني خود را انجام دهند و ما هم ارشاد و هدايت و اصلاح و تربيت اخلاقي مردم را بعهده داشته باشيم كه رسالت پيامبران است و موجب مي شود كار دولت را به صلاح و فلاح برساند و گرنه دوگانگي در اداره امور موجب بيگانگي مردم از حكومت و اسلام خواهد شد و تشتّت و تفرقه و جدايي و طرح مسائلي كه به سود انقلاب نخواهد بود، در پي خواهد داشت. جنگ تحميلي در آينه قلب شهيد

با شروع تجاوز دشمن به ميهن اسلامي، او با بيانات بسيار رسا جوانها را تشويق به شركت در جبهه ها مي كرد و در بسيج نيروهاي خالص به جبهه و تأمين امكانات و تداركات براي رزمندگان تلاش مستمر و پيگير داشت. گاه مي فرمود: «اگر مؤمن واقعي مي خواهيد پيدا

كنيد به رزمندگان ما نگاه كنيد كه اگر به زبان اظهار ايمان مي كنند، در عمل هم نشان مي دهند كه غير خدا را فداي خدا مي كنند» و گاهي از آنها تعبير به «انصار اللَّه» مي نمود. در يكي از خطبه هاي نماز جمعه، وي جبهه هاي نبرد را نمونه جنگ هاي صدر اسلام ذكر نمود و جنگ تحميلي دولت بعث عراق عليه ايران را وسيله اي براي آشكار شدن انسانيت افراد و صبر و تحمل و بردباري و شهامت آنهإ؛ك ك ناميد. با فرارسيدن موسم حج اطلاعيه زير از سوي ايشان صادر گرديد:

«مردم متدين و شريف استان فارس با توجه به وضع حساس فعلي مملكت و تجاوز ناجوانمردانه عراق به كشور اسلامي ما سزاوار است از رفتن به حج صرف نظر كرده و با حضور يكپارچه خود در صحنه مبارزه، كمكهاي لازم را به ارتش نيرومند و عاليقدر جمهوري اسلامي ايران برسانيد. ما فعلاً در حال مبارزه با كفر هستيم و اين مصداق واقعي جهاد در راه خداست كه صراحتاً قرآن مجيد او را والا و برتر از هر عمل ديگر ذكر كرده و بدانيد كه انشاءاللَّه به ثواب حج هم خواهيد رسيد... ضمناً از رؤساي كاروانهاي محترم تقاضا مي شود در صورت امكان وسائلي را كه براي سفر حج آماده كرده بودند، در اختيار برادران و خواهران خود كه زير فشار ظالمانه عمّال بعث عراق قرار گرفته اند، بگذارند... »

شهيد دستغيب (قدّس سرّه) همچنين با احساس مسئوليتي فوق العاده نسبت به چگونگي هدايت دفاع مقدس و لزوم مشاركت علماء خصوصاً حضرت آيت اللَّه خويي (قدّس سرّه) كه در عراق سكونت داشت، تلگرافي بدين مضمون خدمت ايشان ارسال نمود:

«نظر شريف مستحضر است در شرايط كنوني

كه صدام خائن محارب با اسلام و مشغول كوبيدن مساكن و كشتار مردم بي دفاع مسلمان ايران است و از راه تزوير خود را مسلمان و حامي اسلام معرفي مي نمايد، واجب است ملّت شريف و ارتش مسلمان عراق را آگاه فرماييد كه وظيفه شرعي ايشان جهاد در راه اسلام و مخالفت با صدام بوده و لازم است ارتش عراق به ارتش جمهوري اسلامي ملحق گردد تا به خواست خداوند حكومت اسلامي در عراق به رهبري حضرت امام خميني (قدّس سرّه) مستقر گردد». دستغيب صد پاره شد ديگر نمي آيد

مجلس يادبود شهداي فتح بستان بود كه شهيد دستغيب با بيان آنكه «اين بدنهاي ما جيفه است، همه خواهند مرد و مرگ حق است چه بهتر كه در بستر نميريم»، آرزوي قلبي خود در پيوستن به خيل شهدا را آشكار نمود. از بركت مدارج معنوي بود كه آن شهيد از راه مكاشفه درون و الهامات غيبي، قبل از شهادت از اين امر آگاهي يافت. نقل كرده اند كه قبل از شهادت ايشان كسي خواب ديده بود كه محلّي آتش گرفته است و دود حلقه حلقه به آسمان مي رود، آقا هم همراه دود بالا مي روند و در آسمان مي نويسند: «لا اله الاّ اللَّه». وقتيكه به ايشان توصيه كرده بودند كه بيشتر مواظب خودشان باشند، اظهار داشته بود: «شهادت افتخار ما است، مگر شما حسوديتان مي شود كه من به مقامي برسم، افتخاري نصيبم بشود».

دختر شهيد محراب نيز درباره اطلاع از حادثه اي كه در شرف وقوع بود، چنين مي گويد، «من شب قبل از حادثه خواب ديده بودم كه مادر مرحومم به همراه برادرم در «شاهچراغ» با شادي بسيار از مردم پذيرايي مي كنند

و در ضمن صحن شاهچراغ را هم سياه گرفته اند. از مادر مرحومم پرسيدم: «چه خبر است؟»ايشان گفتند: «به استقبال شهدا آمده ايم، امروز تشييع جنازه است».

نيمه هاي شب يعني ساعاتي قبل از روي دادن فاجعه ناگهان آقا از خواب بيدار شده، سراسيمه در بستر نشسته، دستها را بر پيشاني نهاده و مرتّب «لا حول و لا قوة الاّ باللَّه» را مي خواند. حالتش از يك خواب هولناك خبر مي دهد. او مي گويد كه امروز جز با اشاره سخن نمي گويم. ساعت 11/30 صبح جمعه 20 آذر ماه 1360 طبق معمول عازم ميعادگاه نماز جمعه مي شود. از پاسدار ايشان نقل است كه وي به هنگام خروج از خانه، لحظه اي مي ايستد، شالش را محكم مي كند و مي گويد: «لا حول و لا قوة الاّ باللَّه العلي العظيم. انّا للَّه و انّا اليه راجعون» بعد از پلّه ها پايين مي آيد و در حاليكه يك دست بر سينه دارد و با دست ديگر به سوي بالا اشاره مي كند، به راه مي افتد. لحظاتي بعد يك دختر 19 ساله از گروهك خائن منافقين با چند كيلو تي - ان - تي به بهانه داشتن نامه اي كه شخصاً بايد به دست آقا برساند، بطرف ايشان مي دود و سپس با يك انفجار مهيب، سيد عبدالحسين دستغيب (قدّس سرّه) همچون مولاي مظلوم خويش حضرت ابي عبداللَّه با بدن تكه تكه به لقاء اللَّه مي پيوندد. ديوارهاي كوچه، درهاي منازل، كف كوچه و پشت بام ها غرق در خون مي شود شناسايي بيشتر اجساد غير ممكن مي گردد. از آن پس نمازگزاران ناله سر مي دهند كه «ديده ها بارد، سينه ها نالد، دستغيب صد پاره شد، ديگر نمي آيد».

جسم شهيد، كفن پوش و به خاك سپرده شد، امّا مشاهده گرديد

كه در خلعت ايشان يك كيسه اضافي هم وجود دارد. بامداد اربعين حسيني با هفتمين روز شهادت آن عزيز بود كه خبر آوردند علويه محترمه اي شب قبل مرحوم آقا را در خواب ديده كه فرموده اند: «من ناراحت هستم چون قطعاتي از بدن من لابلاي آجرهاي كوچه باقي مانده است. امروز آن را به من ملحق كنيد». جستجو آغاز گرديد و پس از تلاش فراوان مقداري قطعات پوست و گوشت يافت شد. ساعت 10 همان شب تشييع دوم انجام گرفت و با جاي دادن پاره هاي بدن درون همان كسيه اضافي، پايين قبر راشكافتند و آن را به بدن مطهّر ملحق نمودند.

حضرت امام خميني (قدّس سرّه الشريف) پس از اطلاع از شهادت جانگداز اين اسوه اخلاق، طي پيامي چنين مي فرمايند:

«بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم انّا للَّه و انّا اليه راجعون... شما فرضاً شهيد بهشتي را گناهكار بدانيد شهداي ديگر مثل شهيد مدني (قدّس سرّه) و شهيد دستغيب (قدّس سرّه) كه جز تربيت محرومان و هدايت مردم گناهي نداشته با چه انگيزه شهيد مي كنيد... دست جنايتكار آمريكاييان يك شخصيت ارزشمند كه مربّي بزرگ و عالمي عامل كه گناهش فقط تعهد به اسلام بود، از دست ملّت ايران و اهالي محترم فارس گرفت و حوزه هاي علميه و اهالي ايران را به سوگ نشاند. حضرت حجةالاسلام و المسلمين شهيد حاج سيد عبدالحسين دستغيب را كه معلّم اخلاق و مهذّب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوري اسلامي بود، با جمعي از همراهانشان به شهادت رساندند... آيا ما اين بزرگان علما و معلمان ارزشمند را براي جبران شكست آمريكا در منطقه و صدام آمريكايي در جبهه از دست مي دهيم؟ رحمت خداوند بر

اين مجاهدان عظيم الشأن كه شهادتشان پيروزي اسلام را بيمه مي كند...«

شهيد دستغيب (قدّس سرّه) با توصيه به تقواي الهي رخت ازجهان بر مي بندد و بدون شك رهروان نور هميشه به اين فراز از وصيت نامه وي تمسك خواهند جست:

«وصيت مي كنم فرزندان خود را به تقوي و سعي در اينكه واجبي از آنها فوت نشود و مرتكب حرامي نشوند و در هر حال خدارا حاضر بدانند. دنيا رإ؛ك ك محل عبور و آخرت را محل قرار بدانند و اين ضعيف را از دعا فراموش ننمايند... ». آخرين خاطره

حضرت آيت الله سيد مهدي دستغيب، اخوي شهيد مي فرمايند:

همان روزي كه اين بزرگوار به شهادت رسيدند يعني بيستم آذر، يك ساعت قبل از شهادت در خدمتشان بودم، دو نفر از افراد سپاه هم آنجا بودند كه از جبهه برگشته بودند، مقداري برايشان صحبت كردند و آن دو نفر كه رفتند به من فرمودند: نگاه كن، ما سالهاست داريم خون دل مي خوريم براي رسيدن به لقاء ربّ العالمين امّا اين جوانها به يك قدم، در اثر همّت والا و از خودگذشتگي كه دارند، مي روند و مي رسند، و ما همين طور مانده ايم تا عاقبت به كجا منتهي بشود، كه البته طولي نكشيد و شايد يك ساعت هم فاصله نشد كه خود اين بزرگوار هم به لقاء ربّ العالمين رسيد. در صحنه سياست و مبارزه

مبارزات سياسي اين شهيد بزرگوار از هنگامي شروع شد كه اساس دين را با روي كار آمدن رضاخان در خطر ديد. بنابراين در منابر و سخنرانيها مردم را از توطئه آگاه مي نمود؛ بويژه در مورد كشف حجاب كه از نخستين برنامه هاي ضد اسلامي و زمينه ساز نشر منكرات مفاسد در

سطح جامعه و در نهايت نفوذ و سلطه هرچه بيشتر اجانب و بيگانگان بر همه شئون ميهن اسلامي بود، به شدّت مخالفت مي كرد. هنگامي كه رضاخان بناي مخالفت با روحانيون را گذاشت، باز هم او در صف اوّل مبارزه قرار داشت. تفنگ بدستهاي رضاشاه مانع از منبر رفتن و سخنراني وي مي شدند و به قول خود شهيد، كار اين مزاحمت ها و اخلالگري ها به جايي رسيد كه او ناگريز بر روي زمين مي نشست و مردم را موعظه مي كرد. در جواب اعتراض مأمورين هم پاسخ مي داد: «مرا از منبر رفتن منع كرده اند، نه از سخن گفتن بر روي زمين».

در اواخر سال 1341 كه با طرح لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي، زمزمه مخالفت از قم به رهبري امام امّت برخاست و نخستين اعلاميه رهبر عظيم الشأن انقلاب اسلامي از قم بدست شهيد دستغيب رسيد، صريحاً اعلام نمود: «كلاً و در بست در اختيار اسلام هستم». از آن به بعد لحظه اي آرام نگرفت و حركت خود را دقيقاً با كم و كيف حركت امام تنظيم نمود و از هرگونه تندروي و كند روي بشدّت پرهيز مي كرد. از آنجا كه همكاري ديگر علماء نيز ضروري بود، ايشان به خانه فرد فرد علماء آن روز رفت و با هر زبان و برنامه اي كه بود، جز دو سه نفر بقيه را راضي به شركت در مجلس هفتگي عمومي در شبهاي جمعه در مركز مبارزات (مسجد جامع شيراز) نمود و با سخنراني هاي افشاگرانه و آتشين خود مردم را روشن و آماده مبارزه با طاغوت مي نمود. نوار سخنراني هاي ايشان در سطح كشور پخش مي گرديد و برخي از سخنرانيها بقدري مؤثر و نافع بود كه

به دستور حضرت امام تكثير و در سطح وسيعي توزيع مي شد. در اسناد ساواك آمده است كه ايشان پس از تصويب طرح شش ماده اي اظهار داشته: «امروز مي خواهم بگويم اسلام درخطر است. بي حرمتي به شما مي كنند. انتخابات زنان چه معنا دارد؟ ارمغانهايي كه اروپاييان براي ما آورده اند غير از بي عفتي و بي عصمتي چيز ديگري نيست. خانمي كه هميشه جلوي ميز توالت است چطور مي تواند در انتخابات شركت كند؟! مگر مرد در ايران كم است يا قحط است كه بخواهند زن به مجلس شوراي ملّي ببرند؟ مي گويند «ارتجاع سياه»، «مُفت خورها». حلقومت گنديده باد. علماء جانشين پيغمبرند... مردم نگذاريد به علماء توهين كنند. آنها عمامه را سوزانده تا آثار پيغمبر را از بين ببرند. شما امروز دست هر روحاني و سيّدي را كه ديديد، ببوسيد. و اللَّه بوسيدن دست سيّد از بوسيدن ضريح شاهچراغ بهتر است. دست سيّدي را بوسيدن تجليل از علماء و تجليل از دين است. خُرد باد دهان كسي كه بگويد روحاني مُفت خوراست و خُرد باد قلم كسي كه بنويسد روحاني آماده خور است... علماء اسلام چشم مردم هستند. تا مي آييم درباره شاه و دولت صحبت كنيم ما را جلب مي كنند. مي گويند فلان كس كه پاي منبر نشسته بود جاسوس اطلاعات و سازمانهاي زهرماري بود. اين جاسوسان پست ترين افراد اجتماع هستند. خداوند قسم خورده روز قيامت آنها را حلق آويز كند».

شهيد دستغيب (قدّس سرّه) پيوسته بر دامنه مبارزاتش مي افزود تا آنجا كه به شهادت اسناد ساواك در تاريخ 42/1/1 اعلام مي دارد كه تا كنون دو بار از آيت اللَّه حكيم (رحمت اللَّه عليه)(6) اجازه جهاد خواسته ام امّا جوابي نرسيده است. همچنين در تاريخ

42/1/8 مأمورين اطلاعاتي گزارش مي دهند كه ايشان بر روي منبر افراد را تشويق و تحريك به جهاد و كفن پوشي مي نمايد و بالاخره در مورخه 42/1/10 سرلشكر پاكروان حكم تبعيد وي را صادر مي كند. اما از آنجا كه سياست حمايت از بي فرهنگيهاي بيگانگان كشور را بسوي نابودي مي كشانيد، ايشان عمدتاً با تكيه بر فرهنگ اسلامي به مبارزه عليه تهاجم فرهنگي اجنبي مي پرداخت. اسناد ساواك در اين زمينه چنين گزارش مي دهد: «... مدرسه منصوريه و مدرسه قوام و غيره، حكومت يا اوقاف درب آن را بسته و نمي گذارد طلبه ادامه درس بدهد. من دل پرخوني از دست اين فرهنگ وفرهنگيان دارم. شما را به خدا بگوييد چرا زني كه دين ندارد و يا بهتر بگويم بهايي است، معلّم ديني يا تاريخ باشد؟ اين فرهنگ نيست، خانه فساد است. رئيس دانشگاه كه يهودي باشد و زنش بهايي، آيا اولاد شما ديندار مي شوند؟!... مي خواهند مملكت را بدست يهوديان بسپارند، چرا با تهديد و ارعاب حقايق را نگوييم؟ ما زنده باشيم و بگذاريم اسرائيل و جاسوسانش در فرهنگ كشور اسلامي حكومت كنند؟ نه، اين عملي نيست. ما مي جنگيم با آنها كه با مراجع تقليد جنگ دارند. ما در جنگ هستيم با مخالفين اسلام. ما طرف هستيم با هيئت حاكمه فاسد كه دارد كمك مي كند به بهاييهايي كه دشمن دين و استقلال مملكت مي باشند. اينها جاسوساني هستند كه در بلاد مسلمان پراكنده كرده اند و كتاب هاي آنها را در بين مسلمين پراكنده نموده اند. تمام پستهاي حساس مملكت را بدست آنها داده اند. شما هم مي گوييد مسلمانيم و هم كمك به آنها مي كنيد كه دوهزار نفر آنها بروند لندن و عليه مسلمانان

و علماء جلسه بگيرند. همه دلشان از دست شما هيئت حاكمه فاسد خون است».

پس از دستگيري حضرت امام (قدّس سرّه الشريف) در 15 خرداد 1342، شب هنگام مأمورين شاه و رنجرهاي مخصوص گارد، از تهران به شيراز آمده و به خانه ايشان حمله كردند. ساعت حدود 3 بعد از نيمه شب بود و جمعيت مردم كه احتمال چنين يورش وحشيانه اي را مي دادند از سر شب در منزل و كوچه و مسجد مجاور مانده بودند و در برابر يورش مأمورين مقاومت نمودند و عدّه اي نيز ايشان را به منزل همسايه بردند. مأمورين با شكستن شيشه ها و در و پنجره، به ضرب و شتم مردم بي دفاع حتّي زنها و كودكان پرداختند و عدّه زيادي را مجروح كردند. خانم ها را به سختي كتك زده بودند، بطوري كه جاي ضرباتشان حتّي پس از گذشت 15 سال هنوز بر بدن علويه خانم خواهر شهيد باقي بود. پس از گذشتن دو روز و تعطيل عمومي شيراز و كشتار عده اي از آن جمله همشيره زاده ايشان شهيد خليل دستغيب و بازداشت حدود 500 نفر از وابستگان و ارادتمندان معظم له توسط فرمانداري نظامي، ايشان به مقامات دولتي پيغام فرستادند كه اگر بخاطر دست يافتن به من مردم را اينطور اذيت مي كنيد، من حاضرم به دو شرط خود را معرفي نمايم. اول اينكه همه كساني كه زنداني شده اند، آزاد شوند و دوم اينكه حاضر به تهران رفتن و محاكمه شدن نيستم. پاسخ دادند هر دو شرط را مي پذيريم ولي چون شخص شاه مكرّر دستور داده و بازخواست نموده، چاره اي از تهران رفتن نيست ولي به خاطر راحتي، شما را با هواپيما مي فرستيم.

سپس استاندار وقت به اتفاق رييس ساواك به خدمت ايشان رفتند و نامبرده را با يك فروند هواپيماي اختصاصي به تهران اعزام و مستقيماً روانه زندان عشرت آباد كردند. در سال 1343 نيز يكبار ديگر مزدوران رژيم مانند دفعه قبل نيمه شب به منزل ايشان ريختند و باز مستقيماً او را به تهران و زندان «قزل قلعه» منتقل كردند كه پس از آزادي مدّت 3 روز ميهمان حضرت امام خميني (قدّس سرّه) بود.

اين شخصيت بزرگوار در حركت دادن به مبارزات مردم مسلمان فارس عليه رژيم مزدور شاه نقش بسيار مهم و مؤثري داشت. افشاگريهاي بي پرواي او در مورد جشن هنر فسادانگيز شيراز، حركتهاي اسلامي مردم فارس را عمق بيشتري مي بخشيد و سخنراني ها و حضورش در تظاهرات و راهپيمايي ها و مبارزات امت مسلمان منطقه، پشتوانه محكمي براي مردم ستمديده بود. يكي از اين اقدامات، ابراز مخالفت شديد با برنامه جشن هنر شيراز در سال 1356 بود. برنامه ساليانه جشن هنر توسط دربار در شهر شيراز تشكيل مي شد و با صرف بودجه اي هنگفت گروهي از خارجيان نيز در آن شركت مي نمودند و انواع فحشاء را مرتكب مي شدند. در ماه مبارك رمضان نمايشنامه اي با عنوان «خوك - بچه - آتش» درست كردند كه ضمن آن رسماً عمل جنسي در ملاء عام انجام مي دادند و برنامه مزبور ده روز يا دو هفته ادامه داشت. فرداي نخستين روز پس از نماز عصر، چنان از اين برنامه انتقاد نمود كه مأمورها در بيرون شبستان ضبط صوتها را توقيف مي كردند و نوار آن را مي گرفتند. عصر همان روز از طرف مقامات دولتي پيغام فرستادند شما كوتاه بياييد و ما خودمان جلوگيري مي كنيم،

مبادا در شهر آشوب شود. امّا براي دوّمين روز نيز برنامه تكرار گرديد، لذا فرداي آن روز مجدداً با تهديد صريح و اتمام حجّت، سخنراني مبسوطي بدين مضمون ايراد نمود: «اگر يكبار ديگر اين ماجرا تكرار شد، وظيفه مردم است خودشان بريزند و بساطشان را بهم بزنند. هرچه هم پيش آمد، به عهده دولت است و سببش را مأمورين فراهم كرده اند. از هم اكنون من مجرم را معرفي مي كنم. خود مقامات حكومتي مجرمند كه مردم را اينگونه تحريك مي كنند و باعث آشوب و ناامني مي شوند». اما گزارشات ساواك هم در مورد بيانات ايشان بسيار جالب و خواندني است: «يك چيزي شنيدم، جشن خوك، جشن خوك، عجب اسمي دارد. آنها كه به اينجا مي روند نر و ماده با هم از خوك پست ترند... زن و مرد هم مانند خوكها مي رقصند... آنهايي كه مي روند براي تماشاي آن، ميمون و خوك هستند... خدا لعنت كند كساني رإ؛ك ك كه در اين جشن شركت مي كنند... مؤسس آنها هم خوك است. لعنت باد بر آنها، تا كي اين مملكت و اين جوانها را مي خواهيد گمراه كنيد و به دست استعمار بدهيد و منحرف كنيد... خدا لعنت كند افتتاح كننده جشن هنر را (جشن هنر شيراز توسط فرح پهلوي افتتاح شده بود) ». پس از اين بيانات آتشين، بسرعت شوراي امنيت استان تشكيل و برنامه جشن هنر شيراز فوراً تعطيل گرديد. در سال 1357 نيز ساواك با اذعان به وقاحت برنامه، اقدام به درج گزارشي به شرح زير در بولتن ويژه كرد: »برنامه جشن هنر شيراز نمايشنامه اي تحت عنوان »خوك - بچه - آتش« را به معرض نمايش در آورد كه صحنه هايي

از آن برخلاف عفت عمومي بود. سيد عبدالحسين دستغيب كه از روحانيون افراطي طرفدار خميني است، روز 37/4/11 در مجلسي كه با شركت قريب شش هزار نفر در مسجد جامع شهر شيراز برگزار شد، طي سخناني كه جنبه تحريك آميز و خلاف مصالح مملكتي داشته از برنامه هاي جشن هنر شيراز انتقاد و اظهار نمود: براي سومين بار اخطار مي كنم كه امسال نبايد جشن هنر يا بي هنر در شيراز برگزار گردد. آنها مي خواهند بابرگزاري اين جشن مردم را از راه دين منحرف سازند«.

در واقعه ديماه 1356، در برابر مقاله توهين آميزي كه نسبت به حضرت امام در روزنامه اطلاعات به چاپ رسيده بود، بشدّت به موضعگيري پرداخت. در گزارشات مورخه 36/10/24 مأمورين ساواك، اظهارات ايشان بدين شرح درج گرديده است: «... خميني مرجع عاليقدر چند ميليون شيعه مي باشد و چون روزنامه اطلاعات به وي تهمت هايي زده طبق قانون عاملين اين امر بايستي تحت تعقيب قرار گرفته و از يك تا سه سال زنداني شوند».

در همان سال ايشان مدّتي در منزل خود در محاصره ساواك بسر برده و هنگام اوج گيري مبارزات و پس از كشتار 5 رمضان در مسجد نو (شهداء) شيراز توسط رژيم سفّاك به مدت 2 هفته مسجد جامع، دژ استوار مبارزات تعطيل شد. با شروع حكومت نظامي و پس از حادثه خونين 17 شهريور 1357، مأمورين شبانه به منزل ايشان رفته و او را در حال بيماري و تب بازداشت، ابتدا به كميته شهرباني و پس از آن به زندان اعزام كردند. امّا، پس از چند ماه زنداني و تبعيد، وي در ميان استقبال باشكوه مردم به شيراز بازگشت.

شهيد والا مقام محراب در دوران تبعيد

امام در نجف اشرف، چندين نوبت به ملاقات ايشان شتافت. اخبار ايران و مبارزات جاري را به عرض ايشان مي رساند و با كسب رهنمودهاي ارزشمند امام به ايران مراجعت مي نمود. وجود شهيد دستغيب هميشه منشأ خير و بركت بود. آقاي هاشمي رفسنجاني در اين مورد مي گويد: «در غياب امام كه دسترسي گاهي به امام مشكل بود مشورت مي كرديم بعضي مسائل را در داخل با آقايان. يكي از شخصيت هايي كه هميشه مورد مشورت بود و نظراتش هم هميشه مفيد بود براي ما ايشان (شهيد دستغيب) بودند ».

حضرت آيت اللَّه دستغيب (قدّس سرّه) جهت روشن كردن افكار مردم به شهرهاي مختلف از جمله فسا، مرودشت، كوار، داراب، فيروزآباد، اصطهبانات، ني ريز، سروستان، اقليد، آباده و... مسافرت مي نمود و موجب تحولات عظيم در اجتماعات مردمي مي گرديد.

يكي از زيباترين حركتهاي با عظمت ايشان در سال 1357 كه موجب رعب و وحشت رژيم سر سپرده گرديد، بدين شرح در گزارش 57/10/10 ساواك منعكس گرديده است: «برابر اطلاع واصله: مورخه 57/9/26 آيت اللَّه دستغيب (قدّس سرّه) در بيمارستان نمازي شيراز اظهار نمود كه از تاريخ فوق حكومت نظامي اسلامي است و ظرف 48 ساعت حكومت نظامي اسلامي، هيچكس جهت دادخواست و يا رسيدگي به كارهاي خود به ادارات مراجعه نكند. به خود من مراجعه كنيد تا مشكلتان را حل كنم ».

با اوج گيري انقلاب اسلامي و نزديك شدن لحظه پيروزي نهايي، در 22 بهمن 57 ايشان با رئيس شهرباني تماس گرفت و به او فرمود كه خود را تسليم كند و به فكر جان خود و مردم باشد و چون سقوط نزديك است خود و ديگران را به كشتن ندهد. البته يگانهاي ارتش و

مخصوصاً ژاندارمري يكي پس از ديگري تسليم شدند. با اينكه هنوز پيروزي انقلاب نشده بود، امّا منزل آن شهيد بزرگوار از سران نظامي و درجه داران و افسران مرتباً پر و خالي مي شد.

التفات به ارتش و سپاه پاسداران و سركشي به سربازخانه ها و صحبت با افراد، همچنين شركت در مراسم صبحگاهي شهرباني و همگامي با قواي انتظامي و نظامي در اوايل پيروزي انقلاب، موجب گرديد كه ارتش در منطقه فارس بزودي انسجام خود را بازيابد. پي نوشت : 1- حاج شيخ محمّد كاظم شيرازي (رحمت اللَّه عليه) مرجع وقت در حدود سال 1290 قمري در شيراز متولد گرديد. در دوران تحصيل از محضر اساتيدي چون حاج شيخ حسنعلي تهراني (رحمت اللَّه عليه) و آيت اللَّه ميرزا محمد تقي شيرازي (رحمت اللَّه عليه) كسب فيض نمود. ايشان در سال 1367 قمري وفات يافت./ ر.ك: حسن مرسلوند، زندگينامه رجال و مشاهير ايران، ج4، ص153.

2 - حضرت آيت اللَّه حاج سيد ابوالحسن اصفهاني (رحمت اللَّه عليه) (1277 - 1365) مرجع وقت در يكي از مضافات اصفهان متولد گشت. در سال 1307 به عراق عزيمت نمود و نزد آخوند ملامحمد كاظم خراساني (رحمت اللَّه عليه) و ميرزا محمد تقي شيرازي (رحمت اللَّه عليه) به تكميل تحصيلات پرداخت. پس از فوت مرحوم شريعت، رياست مطلقه اماميه به او منتهي و شهرتش به شرق و غرب عالم رسيد و مرجع كل گشت. از فضائل او همين بس كه توقيعي شريف از حضرت صاحب الامر (ارواحنا له الفداه) برايش صادر گرديد كه در آن وعده نصرت و ياري به كلمه«نحن ننصرك» فرموده بودند. وي داراي رساله عمليه اي به نام «صراط النّجاة» مي باشد و در انقلاب

1320 قمري عراق جزو رهبران جامعه شيعه بوده و يكبار نيز از عراق تبعيد گرديده است. / ر.ك: كوثر، ج1، ص308 / شيخ عباس قمي، مشاهير دانشمندان اسلام، ج4، ص375.

3 - آيت اللَّه حاج سيد ميرزا آقا اصطهباناتي (رحمت اللَّه عليه) از مراجع تقليد نجف بشمار مي رفت كه پس از فوت مرحوم آقا سيد ابوالحسن اصفهاني بسياري از مردم فارس از ايشان تقليد مي كردند. وي به محقّق، مدقّق، متكلم، فقيه و جامعه معقول و منقول شهرت داشت و از جمله شاگردانش مرحووم آيت اللَّه نجفي مرعشي (قدّس سرّه) بوده است. ميرزا آقا اصطهباناتي (رحمت اللَّه عليه) در يكي از حجرات صحن مطهر حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) مدفون مي باشد.

4 - عارف نامي حضرت آيت اللَّه العظمي سيد علي قاضي طباطبايي (قدّس سرّه) فرزند مرحوم سيد حسين، از اساتيد بزرگوار عرفان و معرفت الهي و صاحب مكاشفات و كرامات بسيار در 13 ذي الحجة 1285 قمري چشم به جهان گشود.

5 - آقا ضياء الدين عراقي از علماي بزرگ نجف و از شاگردان آخوند ملا محمد كاظم خراساني بود كه به حسن بيان شهرت داشت. وي يكي از مراجع تقليد بشمار مي رفت، در سال 1320 هجري شمسي دار فاني را وداع گفت. / ر.ك: مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران، ج6،ص125.

6 _ آيت اللَّه سيّد محسن حكيم در سال 1264 هجري شمسي در لبنان متولد شد. پدرش مرحوم سيّد مهدي حكيم از مراجع زمان خود بود. آيت اللَّه حكيم از 9 سالگي به تحصيل علوم اسلام پرداخت. محضر مراجع و مدرسين بزرگي همچون آقا ضياءالدين عراقي، حاج شيخ علي باقر جواهري را درك كرد و در درس ميرزا محمّد حسين نائيني حضور

مي يافت و تلمّذ در محضر مرحوم سيد محمّد سعيد حبوبي را غنميت مي شمرد. پس از رحلت آيت اللَّه بروجردي در مقام مرجعيت تامّه شيعه سراسر عمر خود را صرف مبارزه با دشمنان اسلام و تبليغ دين نمود. از نهضت امام خميني دفاع مي كرد و نامه هاي اعتراض آميزي به شاه مي نوشت. مرحوم آيت اللَّه حكيم همواره مورد اذيت و آزار بعثيان عراق و كومنيست هاي بغداد قرار مي گرفت و سرانجام در 27 / ربيع الأوّل /

1390 قمري (1348 شمسي ) درگذشت.

منبع:www.dastgheib.ir

طالب لقا

طالب لقا اين مقاله متن بيانات حضرت آيت اللَّه سيّد محمدمهدي دستغيب، توليت آستان مقدّس احمدي و محمّدي(عليهما السلام) در شرح حال شهيد محراب حضرت آيت اللَّه دستغيب(رحمت الله عليه) مي باشد.

حضرت آيت اللَّه شهيد دستغيب با مرحوم آيت اللَّه آقاي حاج شيخ حسنعلي نجابت از دوران نوجواني آشنا بودند و آمد و رفت داشتند و از لحاظ خانوادگي هم به هم مربوط بودند. آيت اللَّه نجابت براي ادامه تحصيل به نجف اشرف مشرّف مي شوند و پس از مدّتي با مرحوم آيت اللَّه قاضي كه از عرفاي بزرگ بودند آشنا شده ضمن تحصيل علوم دينيه از معاني عرفان آگاه گشته دلباخته مرحوم قاضي مي شوند. شهيد دستغيب پس از اتمام تحصيل و رسيدن به مقام اجتهاد به شيراز مراجعت مي كنند. مرحوم آيت اللَّه نجابت در نجف مي مانند. در اين اوان حضرت آيت اللَّه العظمي حاج شيخ محمدجواد انصاري (رضوان اللَّه تعالي عليه) كه يكي از اعاظم اهل معرفت بودند براي زيارت عتبات عاليات به نجف اشرف مشرّف مي شوند. آيت اللَّه نجابت به محضر ايشان شرفياب مي شوند و به واسطه استعداد ذاتي كه داشتند مورد توجّه آن بزرگوار قرار گرفته مجذوب معظّم له مي گردند و پس از رحلت مرحوم قاضي به

همدان مي آيند و سلوك خود را به رهبري آيت اللَّه انصاري پي مي گيرند. سفري هم به شيراز مي آيند و شهيد آيت اللَّه دستغيب را آگاه مي كنند و از اين به بعد هر دو نفر از بركات مرحوم آيت اللَّه انصاري بهره وافي گرفته به مقامات عاليه اي در عرفان مي رسند. آن قدري كه بنده اطّلاع دارم هر دو نفر پي به وحدانيت خداي متعال برده و فهميده بودند كه «لا هو الّا هو»، در نتيجه تنها مدّ نظر آنها خدا بود و بس، و اين شعر درباره آنها صادق بود:

با تو پيوستم و از غير تو دل ببريدم

آشناي تو ندارد سر بيگانه و خويش

روي اين زمينه ظلم ستيز بودند و هر كس در مقابل خداي عزّوجل و اولياي او و شعائر او عرض اندام مي كرد بي مهابا بر او مي تاختند.

در اواخر سنه 41 كه امام امّت (رضوان اللَّه تعالي عليه) قيام كردند هر دو بزرگوار به پشتيباني آن امام محبوب برخاسته امام را خوب مي شناختند و مي دانستند براي خدا قيام كرده و در حركت خود صادق است، پرچم اسلام را به دست گرفته استمداد مي كند، لهذا بر خود لازم ديدند كه از آن بزرگوار حمايت كنند.

شهيد آيت اللَّه دستغيب كه هميشه شبهاي جمعه در مسجد جامع با حضور هزاران نفر از اهل ايمان دعاي كميل قرائت مي كردند دعا را تبديل به مبارزه با دربار نموده و با سخنرانيهاي آتشين خود مردم را به حمايت از امام و قيام عليه دربار دعوت مي فرمودند. طوري مردم آمادگي پيدا كرده بودند كه وقتي شهيد دستغيب اسم امام را مي آورند و مي گفتند «أطال اللَّه عمره و أهلك عدوّه» آمين مردم در و ديوار را به لرزه

مي انداخت.

مبارزه با دربار سلطنتي كار آساني نبود، كسي كه به حسب ظاهر هيچ قدرتي در دست ندارد مي خواهد با پادشاهي كه تمام قدرت مملكت را در اختيار دارد و استكبار جهاني هم او را حمايت مي كند مقابله كند، تا شخص منقطع الي اللَّه نباشد و به فناء دنيا و بقاء آخرت و وعده هاي ربّ العالمين اطمينان نداشته باشد، خلاصه تا جان بر كف نباشد نمي تواند چنين حركتي داشته باشد.

شهيد دستغيب علماء اعلام را به مبارزه دعوت كرد، فوراً اجابت كردند، و شبهاي جمعه در مسجد جامع سنگر مبارزه حضور مي يافتند و با شهيد دستغيب همكاري خوبي داشتند. مبارزه روز به روز اوج بيشتري مي گرفت، حتّي شب عاشوراي سنه 42 سخنان آتشين شهيد دستغيب طوري بود كه رئيس شهرباني وقت كه در مجلس حضور داشت گفت: كار دربار خلاص شد.

امّا ساواك شاه آرام نبود، مخصوصاً نسبت به حضور علماء اعلام در مجالس مبارزه بسيار حسّاس بود، آنها را تهديد مي كرد و اغلب هم مرعوب مي شدند، حتّي بعضي از آقايان در مقام تعطيل كردن مجالس شبهاي جمعه برآمدند كه خبر به امام امّت رسيد، معظّم له نامه اي مرقوم فرمودند مبني بر اينكه شيراز در صف اوّل مبارزات ايران قرار دارد، مبادا آقايان دلسرد شوند. واقعاً چنين بود. مجالس شبهاي جمعه شيراز پشتيبان مبارزات قم و ساير شهرستانها بود. نوار سخنرانيهاي شهيد دستغيب به قم فرستاده مي شد، در قم تكثير مي شد و به اغلب شهرستانها مي فرستادند و اهل ايمان از كلمات نوراني شهيد دستغيب دلگرم مي شدند.

شهيد آيت اللَّه دستغيب با مرحوم آيت اللَّه نجابت هفته اي يكي دو روز صبحهاي زود در منزل اينجانب يا خارج از شهر با هم ديدار داشتند.

دو مرد خدا با هم انس مي گرفتند و به ياد محبوب مأنوس مي شدند. همه چيز ديگر فراموش مي شد. خدا مي ماند و بس. انوار جمال و جلال خداي عزّوجل سراسر وجود آن ها را منوّر مي ساخت، قوّت قلب پيدا مي كردند و به راه خود ادامه مي دادند. بنده اطمينان دارم اگر دوستي و رفاقت آيت اللَّه نجابت نبود و آن مجالس نوراني را نداشتند شهيد دستغيب نمي توانست به تنهايي پرچمدار چنين مبارزه خطرناكي كه آن به آن جانش در خطر بود باشد. مثلي است مشهور كه مي گويند دست تنها صدا ندارد يا مي گويند علاج يك، دو است. اين كلام نمي دانم از كيست: »الرفيق ثمّ الطريق«، و حقيقت امر همين است. غبار همداني مي گويد:

تا از عنايت دوست پشت دلم قوي شد

بر پشت من شد آسان بار ستم كشيدن

آن رفيقي كه با شخص همدرد باشد و يك مسلك و روش داشته باشند مايه پشت گرمي است. من نمي خواهم نسبت به ساير آقايان علماء اعلام ايرادي وارد كنم يا خداي نخواسته در مقام تنقيص آن ها باشم، لكن بسيار فرق است بين اهل معرفت و اهل زهد و عبادت. بنده نسبت به نوع آنها (كه فعلاً همگي به رحمت خدا پيوسته اند) اعتقاد داشتم و پشت سر بعضي از آنها نماز خواندم و اطمينان به اين فرمايش اميرالمؤمنين (صلوات اللَّه عليه) دارم كه فرمود:

«طوبي للزاهدين في الدنيا، طوبي للطائعين».

امّا زاهد و عابد تا يك حدّي كشش دارند. آنكه كشش او حد ندارد و تا آخرين مرحله پيش مي رود و تا جان تسليم نكند دست از طلب برنمي دارد، عارف است.

وَ قُل لِقَتيلِ العِشْقَ وَفَّيتَ حَقَّهُ

وَ لِلمُدَّعي هَيهاتَ ما الكَحَلُ الكُحْلُ

خواجه ربيع يكي از زهّاد مشهور عالم

اسلام كه شب بيداريهاي او، قيام و ركوع و سجود او زبانزد خاص و عام است، در جنگهاي اميرالمؤمنين حضور نيافت. انزوا را اختيار كرده بود و مي گفت:

«قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبادِكَ في ما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ».(1)

بني اسرائيل به حضرت موسي (عليه السلام) گفتند:

«قالُوا يا مُوسي إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فيها».(2)

امّا يكي مثل عمّار ياسر يا مالك اشتر، با شور و شعف در ركاب اميرالمؤمنين جان مي باختند. خواجه ربيع اميرالمؤمنين را نمي شناخت، نمي دانست با فناء در راه علي، علي مي شود و به بالاترين مقام انسانيت صعود مي كند. اين نمازها و اين ركوعها و سجودها اگر شرائطش انجام پذيرد حور و قصور است، عمّار و امثال عمّار كه در ركاب اميرالمؤمنين به شهادت رسيدند شناخت داشتند و صاحب معرفت بودند. تفاوت بين اهل معرفت و عابد و زاهد بسيار آشكار است. آنهايي كه شناخت دارند و مي دانند قطره اي هستند در مقابل درياي هستي، تمام همّتشان اين است كه به دريا برسند و دريا شوند و هستي جزئي خود را در كلّ هستي فاني سازند و در كلّ هستي بقاء يابند. به هر حال اين دو عالم ربّاني و عارف والامقام: حضرت آيت اللَّه شهيد دستغيب و مرحوم آيت اللَّه نجابت تمام همّتشان اِعلاء كلمه حق و امحاء آثار شرك و نفاق بود. شهيد آيت اللَّه دستغيب در مجالس عام با كلمات نوراني و خطبه هاي آتشين خود عموم مردم را دلگرم مي كرد و ترس و هراس را از قلب آنها مي زدود و آنها را مهيّاي مبارزه مي كرد.

مرحوم آيت اللَّه نجابت در مجالس خصوصي عدّه اي را طوري تربيت كرده بود كه همگي

جان بر كف و براي رضاي خدا پشت سر شهيد دستغيب حركت مي كردند. عدّه اي را مأمور محافظت شهيد دستغيب قرار داده بودند كه در آمد و رفت آن بزرگوار مواظب باشند از طرف ساواك شاه مبادا آسيبي به معظّم له برسد.

حتّي در شب نيمه خرداد كه كماندوها به منزل شهيد دستغيب هجوم آوردند تعداد زيادي از تربيت شدگان آيت اللَّه نجابت بيرون منزل مراقب اوضاع بودند كه درگيري سختي بين اين دلير مردان و كماندوها واقع شد كه پس از يك ساعت زدو خورد و مجروح شدن بعضي افراد از طرفين بالاخره چون كماندوها تعدادشان زياد بود و مسلّح هم بودند غالب شدند و درب منزل را شكسته وارد منزل شدند. با قنداق تفنگ پيشاني بنده را كوبيدند كه دقائقي بيهوش شدم و افتادم. حجّةالاسلام و المسلمين آقا سيّد محمدهاشم فرزند برومند شهيد كه در مبارزات قدم به قدم همراه پدر حركت مي كرد را سخت زدند كه آثار آن هنوز باقي است. همشيره بزرگ ما را طوري زدند كه تا مدّتها ورم بازويش او را آزار مي داد تا بالاخره با عمل جرّاحي مجدّد بهبودي يافت (ضمناً فرزند اين همشيره كه هنوز به حدّ بلوغ نرسيده بود فردا كه حكومت نظامي برقرار شد به درجه رفيع شهادت رسيد). بنده و آقا سيّد محمدهاشم را بردند و مدّتي در زندان بوديم تا همراه آزادي امام امّت و شهيد دستغيب آزاد شديم.

خلاصه در زد و خوردي كه بين آقايان و كماندوها واقع شد بعضي از آقايان سخت مجروح شدند كه آنها را به بيمارستان بردند و مرحوم آقاي نجابت به هر نحوي بود قبل از طلوع آفتاب آنها را از

بيمارستان بيرون آوردند كه مبادا شناسايي شوند. اتّفاقاً يكي از اين آقايان با سرواني كه فرمانده كماندوها بود درگير شده بود و با درفش كفش دوزي پشت او را تا عمق سوراخ كرده بود كه البته خود او هم سخت مجروح شده بود و او را به بيمارستان بردند، فردا كه به بيمارستان مراجعه كردند او را نيافتند. اين جريان پيش بيني آيت اللَّه نجابت را مي رساند و اينكه كاملاً مواظب دوستان خود بودند.

بگذرم، بحمداللَّه از بركات ولي عصر عجّل اللَّه تعالي فرجه الشريف و نيّت صادقه امام امّت و همراهان معظّم له و همّت والاي مردم شريف ايران انقلاب به ثمر رسيد و جمهوري اسلامي برقرار گشت، امّا استكبار جهاني و منافقين وابسته به آنها آرام نگرفتند و دائماً در حال توطئه بودند. جنگ هشت ساله يكي از آن توطئه ها بود كه هر دو بزرگوار (شهيد آيت اللَّه دستغيب و مرحوم آيت اللَّه نجابت) در تهيه تجهيزات و تداركات و اعزام نيرو به جبهه ها بخصوص طلّابي كه تربيت كرده بودند اهتمام فوق العاده اي داشتند. بنده زياد به جبهه مي رفتم، نوعاً مي ديدم كه طلّاب مدارس علميه شهيد دستغيب و مدرسه علميه شهيد محمدحسين نجابت در جبهه ها فعاليت فوق العاده داشتند، علاوه بر جهات تبليغي، خود رزمنده بودند و بيشتر آنها در خطّ مقدّم جبهه نبرد مي كردند و شاهد آن شهادت تعداد زيادي از آنهاست.

آيت اللَّه دستغيب رضوان اللَّه تعالي عليه همانطور كه امام امّت فرمودند معلّم اخلاق و مهذّب نفوس و مرشد ناس بودند. امام رضوان اللَّه تعالي عليه، اين بزرگوار را از سنوات قبل مي شناختند. در سنه 42 مرتبه دوم كه دستگاه طاغوت اين بزرگوار را از شيراز گرفته و بردند، بعد

از آنكه از زندان آزاد شدند، امام از ايشان دعوت كردند كه به قم بروند و به منزل خود ايشان وارد بشوند. وقتي وارد قم شدند در منزل اين بزرگوار، بنده هم در خدمتشان بودم. فردا كه مردم براي ديدني آمدند در، ضمن يك سخنراني كه امام براي مردم كردند از جمله فرمودند ببينيد اين نانجيب ها نسبت به آقاي دستغيب چه كردند و ايشان يكي از مفاخر عالم اسلام هستند.

آيت اللَّه شهيد دستغيب صاحب ملكات فاضله بود و سالها مجاهدتها و رضايتها و خون دلها داشت و به راستي خودش را مهذّب كرده بود كه مهذِّب نفوس شد، اخلاق كريمه داشت كه معلّم اخلاق شد. نوع مردم شيراز از محضر اين بزرگوار بهره بردند و در جامعه بود، مبارزات 20ساله اين شهيد بود كه پرچمدار مبارزه بود و مردم هم همراهش بودند و يكي از شهرهاي مهم كشور كه از لحاظ مبارزات عليه طاغوت در سنه 42 در آن حكومت نظامي شد، همين شيراز بود. در همان سال هم امام مرقومه اي براي شيراز فرستادند كه شيراز در صف اوّل مبارزات ايران است و تمام گردش مبارزه هم در بيانات آن شهيد بزرگوار بود.

با خوبان زياد آمد و رفت داشتند و مجالس اخلاق اين بزرگوار بخصوص براي طلّاب -كه الآن طلّاب تربيت شده آن شهيد عزيز مشغول خدمت هستند- مورد توجّه بود و بهره وافي از اخلاق و ملكات آن بزرگوار گرفته اند.

سرگذشت عمر اين بزرگوار كه مقداري را من از جواني ايشان تا موقع شهادتشان بخاطر دارم، يعني از سنّ 17-18 سالگي ايشان را كاملاً ملاحظه مي كردم، هميشه صبحها و عصرها گوشه حيات منزل سجّاده مي انداختند، مشغول تلاوت قرآن،

ذكر و ورد بودند، و ضمن اينكه علوم كسبي را مشغول بودند، در مقام گرفتن نور علم از فيوضات ربّ العالمين نيز بودند، كه بالطبع هم از لحاظ تحصيل علم ايشان فوق العاده بود و هم از لحاظ علم معنوي و علم توحيد كه خداوند تعالي به ايشان افاضه كرده بود.

از خصوصيات ديگر ايشان بكاء و گريه فوق العاده بود كه از خوف و خشيت خداوند تعالي گريه هاي فوق العاده اي داشتند كه كمتر نظير ايشان را در اين جهت تا بحال ديده ايم. مجسّمه اي بود از تقوي و پرهيزگاري و بالطبع مجالسين ايشان نيز از اهل تقوي بودند. در حديث شريف است: با كسي معاشرت كنيد كه گفتار و عمل و رؤيتش شما را بياد خدا بيندازد و به آخرت ترغيب كند (3)، اين بزرگوار اينطور بود.

ايشان معتقد بودند برقراري جمهوري اسلامي و نفوذش در عالم بستگي به تقواي مسلمانان ايران دارد، نه تنها جنگ و ثبات قدم بلكه تقواي مردم مي تواند انقلاب را به تمام دنيا صادر كند.

به خاطر دارم فرمودند: اساس اينكه اسلام در چين رونق پيدا كرد، ابتداي امر 80 مسلمان بعنوان تجارت به چين رفتند و مشغول معامله با مردم چين شدند. اهالي آن سامان رفتار، اخلاق و روش مسلمانها را كه ديدند، ملكات فاضله اينان را كه مشاهده نمودند، راغب شدند كه مذهب اسلام را بپذيرند، كه اساس اسلام مردم چين بواسطه تقواي اين 80 نفري بود كه با آنها حشر و نشر داشتند.

اين بزرگوار چون خودش طالب لقاء ربّ العالمين بود و تمام عبادات و مجاهداتش بر اين محور گردش مي كرد، بالطبع نسبت به جوانها، بخصوص سپاهيها، اين توصيه را مي فرمود كه همه چيز را

از خاطر محو كنيد، تنها قيامتان براي خدا باشد و اشتياق به لقاء او داشته باشيد، بالطبع جوانهاي انقلابي نهايت علاقه و دوستي را به اين بزرگوار داشتند و چيزي كه جالب است اينكه همان روزي كه اين بزرگوار به شهادت رسيدند يعني بيستم آذر، يك ساعت قبل از شهادت در خدمتشان بودم، دو نفر از افراد سپاه هم آنجا بودند كه از جبهه برگشته بودند، مقداري برايشان صحبت كردند و آن دو نفر كه رفتند به من فرمودند: نگاه كن، ما سالهاست داريم خون دل مي خوريم براي رسيدن به لقاء ربّ العالمين امّا اين جوانها به يك قدم، در اثر همّت والا و از خودگذشتگي كه دارند، مي روند و مي رسند، و ما همينطور مانده ايم تا عاقبت به كجا منتهي بشود، كه البته طولي نكشيد و شايد يك ساعت هم فاصله نشد كه خود اين بزرگوار هم به لقاء ربّ العالمين رسيد.

به راستي كه ايشان از بزرگان دين بود، از اولياء خدا بود، و آنها كه تماس نزديك با ايشان داشتند، از قبل مي دانستند كه ايشان از اولياء برجسته خداست و الآن هم آرامگاه اين بزرگوار يكي از مزارهاي مهمّ شيراز است، بالطبع ما كمتر ديديم آرامگاه و مرقد اين بزرگوار خالي از جمعيت باشد. پي نوشت : (1) سوره زمر، آيه 46.

(2) سوره مائده، آيه 24.

(3) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي اللَّه عليه و آله): قَالَتِ الْحَوَارِيُّونَ لِعِيسَي يَا رُوحَ اللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي الآخِرَةِ عَمَلُهُ. (الكافي، ج1، ص39، باب مجالسة العلماء و صحبتهم)

منبع: www.dastgheib.ir

شمه اي از آثار وجودي و نقش ارزنده آيت الله شهيد دستغيب(رحمت الله عليه )

شمه اي از

آثار وجودي و نقش ارزنده آيت الله شهيد دستغيب(رحمت الله عليه ) اين مقاله، نوشته حضرت آيت الله سيدعلي اصغر دستغيب در شرح حال شهيد محراب حضرت آيت الله دستغيب(رحمت الله عليه ) مي باشد.

به سهولت امكان پذير نيست كه انسان مقامات و مدارج معنوي مردان خدايي همچون آيت الله شهيد حاج سيّد عبدالحسين دستغيب(رحمت الله عليه) را درك نمايد تا چه رسد به اينكه به زبان يا به قلم آورد؛ لذا در اين مقاله كوتاه تنها به بحث پيرامون گوشه اي از آثار وجودي آن بزرگوار و نقش ارزنده اي كه در اصلاح و تربيت نفوس ايفا نموده اند اكتفا مي كنيم.

سخن از عالم عامل و عارف كاملي است كه در تعريف جامع حضرت امام راحل(رحمت الله عليه) از ايشان به عنوان «معلّم اخلاق و مهذّب نفوس و مرشد مردم» ياد گرديده است. از همان دوران كودكي به مراقبه و تهذيب نفس و فراگيري علوم ديني اشتغال داشته و در نه سالگي با رحلت پدر بزرگوارشان نخستين آثار و علائم تأييدات الهي با اقبال و توجّه قلوب اهل ايمان به سوي ايشان ظاهر گشته و پس از گذراندن دوره مقدمات و سطح جهت تكميل تحصيلات به نجف اشرف هجرت نموده و مورد توجه و علاقه خاص اساتيد بزرگ فقه و اصول و اخلاق و عرفان قرار گرفته اند.

آيت الله شهيد دستغيب(رحمت الله عليه) در مراجعت به شيراز به ارشاد مردم پرداخته و چه بسيار نفوس مستعدّي كه در پرتو انوار الهي و انفاس قدسيه آن بزرگوار مراحلي پيمودند و تكامل يافتند. كمتر فردي از طالبان حق و سالكان الي الله در خطّه شيراز مي

توان يافت كه از محضر ايشان خصوصا" يا عموما" كسب فيض ننموده باشد، چه از بيان شيرين و دلچسب او و چه از قلم روان و پرفيضش. از نخستين نمونه هاي آن: كتاب صلاة الخاشعين، و نمونه ديگر كتاب گناهان كبيره و قلب سليم مي باشد.

قابل توجه آنكه با وجود مراتب و مقامات علمي و معنوي همواره از حضور در مجامعي كه كمترين شبهه مطرح شدن وي را داشت اجتناب مي ورزيد و از كسب شهرت به شدت برحذر بود. كساني كه از نزديك حالات ايشان را شاهد بوده اند بر مشابهت روحيه وي و امام راحل(ره) گواهند. تنها در زماني كه احساس وظيفه و مسؤوليت مي فرمود بالاخص در رابطه با امر به معروف و نهي از منكر از هيچگونه تلاش دريغ نمي ورزيد.

سابقه مبارزات آن بزرگوار به شيوه اجداد طاهرينش از هنگامي بود كه اساس دين را با روي كار آمدن رضاخان در خطر ديد؛ لذا در منابر و سخنرانيها مردم را از توطئه ها آگاه مينمود به ويژه در مورد كشف حجاب كه از نخستين برنامه هاي ضد اسلامي و زمينه ساز نشر منكرات و مفاسد در سطح جامعه و در نهايت نفوذ و سلطه هرچه بيشتر اجانب و بيگانگان بر همه شؤون ميهن اسلامي بود به شدت مخالفت و اعتراض مي فرمود.

در اواخر سال 41 هنگامي كه نخستين اعلامه رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي از قم شهر قيام بدست آيت الله دستغيب(رحمت الله عليه) رسيد، خود شاهد بودم كه چگونه آثار تصميم و اراده در چهره معظم له آشكار گرديد و در همان هنگام تا زماني كه شربت شهادت نوشيد،

لحظه اي آرام نگرفت و در يك كلام ميتوان گفت او در تمام اين مدت فاني في الله و ذوب در امام خميني(رحمت الله عليه) بود. حركت خود را دقيقا" با كم و كيف حركت امام تنظيم نموده از هرگونه تندروي يا كندروي بر حذر مي داشت و در حقيقت مفاد اين جمله پر محتواي معصوم(عليه السلام) را شعار مي دارد كه: «المتقدّم لهم مارق و المتأخّر عنهم زاهق و اللازم لهم لاحق».

بعضي پيشنهاداتي مي دادند كه معنايش پيشي گرفتن از امام بود و برخي محافظه كاري و حركت كُند را توصيه مي نمودند، و به هيچيك اعتنايي نمي فرمود.

مكرّر يادآور مي شد هر كس مي خواهد بداند هر گاه امام زمان(عليه السلام) ظهور فرمايند، نسبت به آن حضرت چه موضعي خواهد داشت ببيند الآن نسبت به نايب بر حقّش امام خميني(رحمت الله عليه) چگونه است. خلاصه آنكه از مدافعين واقعي و جدّي ولايت فقيه بود.

خودش مي فرمود: هنگامي كه در مجلس بررسي نهايي قانون اساسي ديدم بني صدر خبيث در رابطه با ولايت فقيه كه اساس نظام الهي جمهوري اسلامي است آن هتّاكي ها را نمود برخود واجب دانستم به دفاع از ولايت فقيه برخيزيم و مطالبي را از تريبون مجلس بيان نمايم. آيت الله شهيد دستغيب(رحمت الله عليه) به همان اندازه كه نسبت به مقام امامت و رهبري تولّي داشت نسبت به همه كساني كه خالصانه و براي خدا به امام راحل تأسّي جسته و حقيقتا" پيروي مي كردند مهر مي ورزيد و حمايت و ترويج مي نمود.

ازجمله در رابطه با رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي _مد ظله العالي_ هنگامي

كه رئيس جمهور بودند مي فرمود:

«چيزي كه بنده نسبت به اين شخص بزرگ فهميده ام اين است كه فردي است خدايي، هوي پرست نيست، مقام نمي خواهد، قدرت نمي خواهد بدست بگيرد، امتحان خودش را پيش از پيروزي و بعد از پيروزي داده است، در هر پُستي كه بوده امتحان خودش را داده است، كسي كه امام جمعه تهران باشد، آن وقت در جبهه ها برود در سنگرها از اسلام دفاع كند، اين مرد بزرگ مقامي براي خودش قائل نيست، به عين مثل رهبر عظيم الشأن. امام فرموده به من خدمتگزار بگوييد بهتر است از اينكه رهبر بگوييد. آقاي خامنه اي هم اين جوري است، مقام نمي خواهد، مقام بر روي او اثر نمي گذارد».

در جريان جنگ تحميلي و بسيج نيروهاي خالص به جبهه و تأمين امكانات و تداركات براي رزمندگان وقتي جوانها را مي ديد كه از همه چيز منقطع و به خداي خود پيوسته اند، و در حال هجرت به سوي جهاد و شهادت هستند مي فرمود:

«جان من به قربان اين جوانان باد، معنوياتي را كه ما سالهاي طولاني به دنبالش بوده ايم، اين رزمندگان و بسيجيان عزيز در مدّت كوتاهي تحصيل مي نمايند».

بدين ترتيب طبيعي است كه استكبار جهاني و مزدوران جنايت كار آن به شدت نسبت به شخصيت آيت الله دستغيب حسّاس بوده و سرانجام ايشان را همچون اجداد طاهرينش به شهادت رساندند، غافل از اينكه شهادت آن بزرگوار خط و راهش را روشنتر و پرپيروتر نموده و مي نمايد.

منبع:www.dastgheib.ir

داستان هايي شگفت تر از داستانهاى شگفت

داستان هايي شگفت تر از داستانهاي شگفت امّا شگفت تر از همه كراماتي كه در كتاب «داستانهاي شگفت » آيت اللَّه سيّد عبدالحسين دستغيب(رحمت

الله عليه) نوشته اند، در مورد اولياء خدا نقل شده، حكايت زير است كه توسط يكي از دوستان نزديك ايشان، آقاي سودبخش مشاهده گرديده است: «... شهيد بزرگوار حضرت آيت اللَّه دستغيب ((قدّس سرّه) بسيار مقيّد بودند نماز را اوّل وقت بخوانند حتّي در مسافرتهاو ساليان دراز كه خدمت آن بزرگوار بودم بندرت به ياد دارم كه سر وقت نماز نخوانده باشند. در يكي از مسافرتهاي عمره كه خدمت ايشان بوديم، بليط هواپيما يكسره براي جدّه فراهم نشد. بليط هواپيما از تهران به بيروت و از بيروت به جدّه تهيه شد. در فردوگاه بيروت بطور ترانزيت چند ساعت ما را نگاه داشتند و نزديكهاي مغرب بود كه هواپيما براي پرواز به جدّه آماده شد. حضرت آيت اللَّه شهيد دستغيب (قدّس سرّه) خيلي سعي مي كردند اگر ميسّر باشد هواپيما تأخير كند تا بشود نماز را سر وقت خواند، ولي ميسّر نشد. وارد هواپيما شديم. در داخل هواپيما زياد معطّل شديم. ايشان خيلي ناراحت بودند كه نماز نخوانده اند. چند مرتبه خواستند پياده شوند، گفتند مسافرين همه سوارند، الآن حركت مي كنيم. بالاخره تأخير هواپيما به قدري شد كه حساب كرديم وقتي به جدّه مي رسيم ممكن است وقت نماز گذشته باشد و نماز قضا گردد. حضرت آيت اللَّه دستغيب (قدّس سرّه) با حالت پريشان و ناراحت گفتند: پياده شويم هرچند هواپيما برود و ما جا بمانيم، امّا درب هواپيما بسته بود. ايشان با حالت توجه مخصوص و سكوت چند دقيقه اي سرِ پا ايستاده بودند كه هواپيما براي حركت روشن شد. به مجرد روشن شدن هواپيما شعله هاي آتش از موتور آن نمايان گرديد. با عجله هواپيما را خاموش كردند و درب آن را

باز كردند و از مسافرين خواستند كه هرچه زودتر پياده شوند. آيت اللَّه دستغيب (قدّس سرّه) با خوشحالي زائد الوصفي با دوستان پياده شدند و مرتب مي فرمودند: «نماز، نماز ». كاركنان هواپيما مي گفتند: حداقل 4 ساعت تأخير داريم تا هواپيما آماده حركت شود. به مجرّد رسيدن به سالن فرودگاه ايشان به نماز ايستادند. نماز مغرب و عشاء را با توجه و شكرگزاري خاص انجام دادند. سلام نماز را كه دادند، مأمورين گفتند: آقا سوار شويد كه نقص هواپيما برطرف شده و مي خواهيم حركت كنيم! »

شهيد بزرگوار آيت اللَّه دستغيب (قدّس سرّه) ، در ميان مردم و با آنها زندگي مي كرد و اين امر را سعادتي انكارناپذير مي دانست. يكي از محافظين ايشان مي گويد: «روزهاي جمعه حدود ساعت 11/5 ظهر براي رفتن به نماز جمعه آماده مي شديم و هر چه اصرار مي كردم اجازه بدهند ماشين براي رفتن آماده كنيم، قبول نمي كردند و مي گفتند كه مي خواهم در اين كوچه ها در ميان مردم باشم تا اگر كسي سؤالي و يا گرفتاري داشته باشد و خجالت بكشد به منزل بيايد، به كارش رسيدگي كنم». با آنكه بارها از وي خواسته شده بود كه منزل خويش را از درون كوچه هاي پرپيچ و خم و قديمي شهر تغيير داده و به جايي رحل اقامت افكند كه حفاظت و حراست از ايشان امكان پذير باشد، نپذيرفت. او مي فرمود كه در بين مردم بوده ام و تا آخرين نفس هم بايد در بين اينان و با ايشان باشم و در سختي و شاديشان شريك و سهيم. بنابر اين در همان خانه ساده و بي آلايش سكونت نمود و در همان كوچه هاي پرپيچ و خم هم به شهادت رسيد.

ماشين ضد گلوله و مسائلي از اين قبيل كه نگاه حسرت آميز مردم را بخود مي كشيد و آه و درد و رنج را از نهادها بر مي آورد، در زندگي وي راه نداشت. او معتقد بود كه تشريفات جدايي آفرين است و همه مصائب از جدايي است. درِ خانه ايشان به روي همه باز بود و به جوانان از هر طبقه و گروه عشق مي ورزيد و آنها را تكيه گاه واقعي و حقيقي حكومت و انقلاب مي دانست. درباره ايشان مي فرمود:

«عليك بالأحداث فانّهم أسرع الي كلّ خير».

جوانان را دريابيد كه آنها بر پاكي و خير مشتاق ترند. توكل

جناب حجت الاسلام شيخ عيسي غلامي از طلّاب محترم شهيد آيت اللَّه دستغيب (قدّس سرّه) چنين مي فرمايند:

روز اوّل ماه كه خواستم شهريّه (حقّ ماهيانه طلاب) را بپردازم و تقريباً مبلغ زيادي مي شد، پولها را شمردم متوجّه شدم يازده هزار و پانصد تومان آن كم است و من در بازار افراد ثروتمند آشنا نداشتم و بنا هم نداشتم از كسي تقاضا نمايم؛ در اطاق تنها نشسته بودم عرض كردم خدايا خودت مي داني بنا ندارم به سوي غير تو دست دراز كنم و حال هم اميد و اطمينانم به تو است.

لحظاتي بيش نگذشت كه درب منزل را زدند يك نفر براي حساب وجوهاتش آمد و بيست هزار تومان مديون شد دست در جيبش كرد و مقداري پول بيرون آورد و گفت آقا معذرت مي خواهم بيش از اين ميسّر نشد؛ وجه را شمردم يازده هزار و پانصد تومان بود مي فرمود بدانيد اگر براي خدا گام برداريد خداوند درهاي رزق و رحمتش را بر روي شما مي گشايد كه «و من يتّق اللَّه يجعل له مخرجاً و يرزقه من

حيث لايحتسب».

شهيد محراب مورد نظر وليّ عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بود

خاطره ديگري كه دارم در رابطه اين شهيد بزرگوار با اولياء خداست. روزي بيرون حجره نشسته بودم، سيّدي بسيار موقّر و مؤدّب در حالي كه دست دو بچّه هفت، هشت ساله در دستهايش گرفته بود وارد شد. سلام كرد و پاسخ سلامش را داد. بعد از احوالپرسي معلوم شد از روستاهاي بوشهر مي باشد با همان لباس قديمي روستايي و در حالي كه مَلِكي به پا داشت گفت آمده ام كه خدمت حضرت آيت اللَّه دستغيب برسم؛ گفتم با ايشان چكار داري؟

اوّل كمي مكث نمود و جوابي نداد پس از چند دقيقه اي كه نشست، بنده به ايشان قول دادم كه همراهش به منزل آقا مي آيم با اصرار زياد بنده كه چه كار به ايشان داريد سيّد شروع به سخن كرد و گفت: چند روزي است كه يكي از فرزندانم سخت مريض شده و وضع زندگي من هم اينقدر وسعت نداشت كه بتوانم مداوايش كنم، به هر زحمتي بود او را به درمانگاه بوشهر بردم به من گفتند بايد هر چه زودتر بچّه را به شيراز براي جرّاحي ببري. به روستايم برگشتم در فكر فرو رفتم كه با اين تنگي و فشار زندگي از كجا اين مبلغ وجه را فراهم نمايم.

شب هنگام به حضرت وليّ عصر (عليه السلام) متوسّل شدم پس از گريه زياد و ناله و الحاح، امام زمان فرمود (ترديد از بنده است كه امام زمان (عليه السلام) در خواب يا بيداري به ايشان فرموده) فلاني هيچ ناراحتي به خودت راه نده، به شيراز برو آنجا نماينده ما آقاي دستغيب (با آن نشانه ها و علاماتي

كه مي داد) حاجت تو را برآورده مي كند. بعد به طرف منزل آقا حركت كرديم اجازه شرفيابي خواستيم؛ تا وارد شديم حضرت آقا بلند شدند با اين سيّد روستايي احوالپرسي كردند و فرمودند بچّه ات را هم آورده اي؟ هيچ ناراحت نباش كه خودم وجه بيمارستان و عمل جرّاحي فرزندت را فراهم مي كنم. من از اينكه بي مقدّمه آقا اين طور با سيّد روستايي سخن فرمود يكّه خوردم و برايم خاطره اي شد و هميشه از فراق او مي سوزم و مي سازم. در همه حال به ياد دوستان بودند

جناب حاج ماشااللَّه صدق آميز مشهور به حاج حقيقت چنين مي گويند:

«چندي قبل طبق معمول روزانه وقتي خواستم از خدمت حضرت آقا مرخّص شوم و دست ايشان را بوسيدم، به من فرمود كربلايي محمّد كفّاش را مي شناسي؟ گفتم: آري، دست زير پوستيني كه زير پايش بود كرد و دو قطعه اسكناس هزار توماني بيرون آورد و به من داد و فرمود: از اين طرف كه مي روي اين را به او بده. من وجه را گرفتم و بيرون آمدم با خودم گفتم من كربلايي مزبور را مدّتها است نديدم حالا آدرسش را از چه كسي بپرسم كه ناگهان نرسيده به خيابان كربلايي محمّد كفّاش را پس از چند سال ديدم، خيلي پريشان بود سلام و احوالپرسي كردم پرسيدم تو را چه مي شود؟ گفت: چيزي نيست. گفتم: امانتي از طرف حضرت آقا نزد من داري و بلافاصله دست در جيبم كردم و دو هزار تومان را به او دادم. با تعجّب پول را گرفت همانطور كه دستش روي پول بود، سر به آسمان بلند كرد و چند مرتبه الحمدللَّه گفت و بعد پرسيد تو را به خدا

خود آقا اين پول را فرستاد؟ گفتم آري سپس گفت پس برايت بگويم: ديروز به درب منزل آقا آمدم هرچه كردم شخصاً بگذارند آقا را ببينم پاسدارها نگذاشتند گفتند بگو چه كار داري تا به آقا بگوييم ولي من كه نمي خواستم احدي از حالم آگاه شود هيچ نگفتم و برگشتم حتّي اسمم را هم به آنها نگفتم. امروز ديدم كارد به استخوانم رسيد، گفتم هر چه بادا باد، همسرم در حال وضع حمل است سخت گرفتارم باز مي روم شايد خدا فرج كند. اينجا رسيدم كه شما اين وجه را آورديد. به جدّش قسم من به كسي حالم را نگفته بودم امّا حضرت آقا اين طور دادرسي فرمود. من گفتم خدا كار همه را اصلاح مي فرمايد برو شكر خدا را كن كه برايت فرج كرد ». وجه ازدواج به اندازه لازم

جناب حجّت الاسلام شيخ علي شهابي يكي از شاگردان شهيد نقل مي كند:

در عنفوان جواني بودم حدود هجده، نوزده سال از عمرم سپري شده بود و سخت مايل به ازدواج بودم و موردي نيز در نظر گرفته بودم و اشتياق فراواني به اين كار داشتم لكن طلبه اي بودم با شهريّه مختصر چگونه مي توانستم خانه و اثاث لازم و وسيله ازدواج را فراهم كنم؟ راه به جايي نمي بردم چون تازه بر حضرت آيت اللَّه دستغيب وارد شده بودم و آشنايي هم با ايشان نداشتم جز ديدار عمومي كه با طلاب داشتند. با قرآن استخاره كردم كه نامه اي محرمانه بدون امضاء بنويسم شايد ايشان كمكي نمايد و ازدواج كنم.

نامه را بدون اينكه نامم را بنويسم نوشتم و آن را پست كردم و نگران بودم كه چه مي شود، آيا وقتي به مدرسه

تشريف آوردند در جمع طلاب اظهار مي كنند كه چه كسي نامه را نوشته است، باز هم شرم مانع مي شود كه اظهار كنم و آيت اللَّه اعتناء نمي فرمايند. در اين فكر بودم كه پس از چند روز در مدرسه وارد شد. به محض ورود نگاهي به بنده كرد؛ نگاهي همراه با محبّت و تبسّم ولي چيزي اظهار نفرمود و بنده هم اصلاً در فكر جريان نبودم كه ناگاه صدا زدند آقاي شهابي حاجتتان برآورده است بعداً به منزل بياييد.

بنده مبهوت شده بودم كه چطور فهميده، من كه نامه ام امضاء نداشت! من كه اسم ننوشته بودم! مرا كه آقا خوب نمي شناخت!

از اينكه اولياء خدا يعني ائمّه اطهار (عليهم السلام) از درون آگاهند، همانطوري كه از برون شكّي نداشتم ولي در آن زمان هر چه به خودم فشار آوردم كه چه شده كه آقا بدون اينكه از بنده بپرسد، اين چنين بي پرده و بدون ترديد با بنده صحبت فرمود فكر كردم شايد آن وقت كه اين نامه را مي نوشتم كسي بوده و به آقا گفته است ولي غير از خدا هيچ كس از قضيّه اطّلاعي نداشت.

به هر حال به منزل آقا رفتم و آيت اللَّه مبلغي به بنده دادند كه وقتي به مصرف ازدواج رساندم، درست به اندازه خرج ازدواج به همان نوعي كه بستگان مي خواستند شد بدون كم و زياد و اين هم خودش عجيب بود.

يك بار ديگر كه منزلم در خانه اجاره اي واقع در سعدي بود و صاحبخانه مقداري پول به عنوان وديعه خواسته بود و آقا پول وديعه صاحبخانه را دادند و فرمودند پس از اينكه اجاره تمام شد و خواستي بلند شوي پول را بياور.

حدود شش

ماه در آن منزل بوديم كه استاد بزرگوارمان حضرت حجّت الاسلام و المسلمين آقاي حاج سيّد محمّد هاشم دستغيب دامة بركاته كارواني ترتيب دادند و طلاب را به مشهد الرّضا (عليه السلام) بردند. بنده كه خانواده ام در شيراز بود و نتوانسته بودم همراه كاروان بروم، خيلي برايم درد آور بود زيرا تا آن روز موفّق نشده بودم به زيارت حضرت علي بن موسي الرّضا (عليه السلام) بروم و پول كافي نداشتم كه با خانواده ام بروم لذا مأيوس بودم و ناراحت. همان روزها بود كه كم كم مدّت اجاره خانه تمام مي شد، يك روز مبلغ مذكور را برداشتم و همراه پدرم كه به ديدن ما آمده بود به منزل حضرت آقا رفتيم؛ پس از سلام و اظهار ارادت، ابتدا ايشان فرمودند به مشهد برويد و اينقدر نگران نباشيد و نمي خواهد پول را پس بدهيد بلكه به مصرف زيارت برسانيد.

خواستم عرض كنم من از موضوع پول چيزي اظهار نكردم، ولي ابّهت آقا مانع شد و پيوسته فكر مي كردم اين چه جرياني بود كه من پيش از آنكه اظهار كنم آيت اللَّه بدون هيچ ترديدي فرمودند: نمي خواهد پول را پس بدهيد به مصرف مشهد برسانيد.

در آن سال به مشهد مشرّف شدم و دانستم كه مسأله بالاتر از اينها است كه فكر ما گنجايش آن را داشته باشد. اخلاق اسلامي را با عمل به مردم مي آموخت

داستاني را كه حضرت حجّت الاسلام آقاي سيّد مهدي امام جماراني نقل نمودند به مناسبت «اخلاق اسلامي » در اينجا نقل مي كنم.

ايشان فرمودند: يك نفر از كمونيستهاي هفت آتشه كه در رژيم گذشته محكوم به حبس ابد شده بود و مدّتي هم با من زنداني بود مي گفت: من

از ميان شما اهل علم تنها به يك نفر ارادت فوق العاده اي دارم و آن شخص آقاي دستغيب شيرازي است.

پرسيدم تو را با ايشان چكار؟ و چگونه به ايشان ارادت پيدا كردي؟ گفت: در زندان انفرادي روي سكوي مخصوص استراحت زنداني خوابيده بودم نيمه هاي شب بود ناگهان درب زندان باز شد، سيّد پيرمرد كوتاه قد لاغر اندامي را وارد كردند. من سرم را بالا كرده بودم تا ديدم يك نفر عمّامه سر وارد شد، سرم را زير لحاف كردم و دوباره خوابيدم.

قبل از ادامه صحبت اين شخص، لازم است دو نكته يادآوري شود. اوّل: از بس زندانها پر شده بود زندان انفرادي مستقل نداشتند لذا دو نفر را در يك سلّول يك نفري جا داده بودند ديگر آنكه عمداً آن بزرگوار را در اين سلّول آورده بودند كه با يك نفر كمونيست بي دين هرزه بي ادب هم زنداني باشد تا بيشتر شكنجه روحي ببيند و از اين برخورد نخستين او نيز وضعش روشن مي گردد.

نزديكي هاي آفتاب بود حس كردم دستي به آرامي مرا نوازش مي دهد؛ چشم باز كردم سيّد پيرمرد سلام كرد و با زباني خوش گفت: آقاي عزيز نمازتان ممكن است قضاء شود.

من با تندي و پرخاش گفتم من كمونيست هستم و نماز نمي خوانم. آن بزرگوار فرمود: پس خيلي ببخشيد، من معذرت مي خواهم شما را بدخواب كردم مرا عفو كنيد.

من دوباره خوابيدم، پس از بيدار شدن مجدّداً آن بزرگوار از من سخت معذرت خواست به قسمي كه من از تندي هايم پشيمان شدم و گفتم آقا مانعي ندارد و حالا چون شما مسن هستيد روي سكو بياييد و من پايين مي روم. ايشان نپذيرفت و گفت نه، شما سابقه

دار هستيد خيلي پيش از من زنداني شده ايد و زحمت بيشتري متحمّل گرديده ايد حقّ شما است كه آنجا بمانيد. و خلاصه با اصرار تمام جاي بهتر را از من نپذيرفت و روي زمين ماند. مدّتي كه با هم در يك سلّول بوديم، من سخت شيفته اخلاق اين مرد بزرگ شدم و ارادت خاصّي به ايشان پيدا كردم. داستاني از جناب حاج محمّد سودبخش

عجيبه اي آقاي حاج محمّد سودبخش از دو روز قبل از شهادت آن بزرگوار و يارانش نقل مي نمايد: سلام و درود بي پايان به روان پاك شهيد محمّدرضا عبداللّهي كه دلي پاك و ضميري روشن داشت وقتي مطلبي رإ تعريف مي كرد و يا در مسافرتها خوابي را به حضور حضرت آيت اللَّه شهيد بزرگوار بازگو مي كرد ايشان هم با دقّت به صحبت او گوش مي دادند.

روز چهارشنبه 1360/9/18 يعني دو روز قبل از واقعه جانگداز به اتّفاق ايشان حسب معمول خدمت آقا بوديم درب منزل مثل هميشه شلوغ و پر سر و صدا بود و شكايات متفرّقه را به دفتر ايشان مي دادند. اذان ظهر گفته شد حضرت آيت اللَّه دستغيب نماز ظهر را شروع كردند در ركعت سوّم اشتباه كردند و شروع به خواندن تشهّد كردند، بلافاصله متوجّه شدند و بلند شدند و ركعت چهارم را خواندند پس از نماز و سجده سهو با حالت پريشان در حالي كه رنگ صورتشان مانند گچ سفيد شده بود پاسدار شهيد جبّاري(از همراهان شهيد، شهيد آيت الله دستغيب) را صدا زدند در حالي كه صدايشان كاملاً مرتعش و لرزان بود فرمودند مگر اينجا كلانتري يا دادگستري است چه خبر است مگر موقع نماز نيست؟

بنده در اين وقت شهيد عبداللّهي را ديدم

كه بسيار برافروخته و شديداً ناراحت بود. آقا نماز عصر را خواندند، پس از خاتمه نماز دست گرم و پر محبّت آن پدر عزيز را بوسيدم و از حضورشان مرخّص شديم. به مجرّدي كه از منزل بيرون آمديم شهيد عبداللّهي مرحوم با همان حالت برافروخته چندين بار گفت خدا به خير بگذراند و ادامه داد از زماني كه با اين بزرگوار آشنا شده ام چند بار ايشان در نماز اشتباه كردند و هر بار مصيبتي بزرگ پيش آمده.

يك مرتبه در سال 1342 كه ايشان در نماز اشتباه كردند بعد از دو روز خبر دستگير حضرت آيت اللَّه خميني رسيد.

مرتبه ديگر پس از دو روز خبر فوت حضرت آيت اللَّه حكيم رسيد، اين بار خدا به خير بگذراند. در راه كه مي رفتيم بيشتر از همين مقوله صحبت مي كرديم تا اينكه پس از دو روز جريان هولناك و اسفبار شهادت آيت اللَّه دستغيب پيش آمد و عبداللّهي را نيز با همراهان آقا در كام مرگ و شهادت فرو برد، خدايشان رحمت بي پايان فرستد و درجاتشان را عالي گرداند. ماجراي سهم سادات

آقاي خدارحم صادقي از اهالي كازرون راجع به شهيد چنين مي گويد:

دامادم كه پسر عمويم نيز مي شود آقاي محمّدباقر صادقي كازروني فرزند عمويم آقاي حاج عبّاس صادقي سال گذشته كه عمويم به حجّ مشرّف شد مبلغ سي هزار تومان به فرزندش كه داماد من است داد و به او گفته بود اين وجه براي خودت ولي خمس آن را نداده ام بپرداز. امّا آقاي محمّدباقر صادقي كازروني چون سرگرم ساختن خانه بود و به آن وجه نياز مبرمي داشت همه آن را صرف ساختمان نمود تا بعداً شش هزار تومان خمس آن را

بپردازد. چند شب قبل مرحوم شهيد آيت اللَّه را به خواب مي بيند در حالي كه ميخهاي بزرگي را به ديوار مي زند و با كلنگ به آن مي كوبد تا ديوار را خراب كند وقتي آقا محمّدباقر اعتراض مي كند كه حضرت آقا اين چه كاري است مي كنيد؟ مي فرمايد: مقدار شش هزار تومان من در اين ديوار است. احياء مسجد جامع، اقدام اساسي

در بازگشت به ايران با استقبال شديد همشهريان روبرو مي شوند. مردم با شناختي كه از ايشان داشته و مشتاق عالمي عامل و زاهدي وارسته بودند، با هيجان عمومي تصميم به احياء و تجديد بناي مسجد جامع عتيق كه يك پارچه جز عمارت وسطي به صورت انبوه نخاله در آمده بود مي گيرند. با صرف ميليونها تومان پول آن روز و نيروي انساني زياد مسجد جامع را به صورت فعلي در مي آورند.

خود آن مرحوم مانند يك نفر عمله مشغول كلنگ زني و خاكبرداري مي شود و با اين كار ديگران را تحريك و بر سر شوق مي آورد به قسمي كه با همكاري دستجمعي كاري كه ظرف يك هفته با صرف بودجه هنگفتي توسّط كارگر انجام مي گرفت؛ در روز جمعه رايگان توسّط مردم تمام مي شد.

مأمور گزارشگر ساواك در اين باره مي گويد: «... آيت اللَّه دستغيب كه امام جماعت مسجد عتيق است، وقتي كه اين مسجد خراب بود، او شخصاً در آغاز امر مانند يك عمله در خاكبرداري مسجد اقدام و سپس با كمك اهالي آن راتعمير كردند». التفات به ارتش و سپاه پاسداران

وضع به هم ريخته ارتش را در اوايل انقلاب همه مي دانيم. آن شهيد با ضعف مزاج و نقاهت، به همه سربازخانه ها سركشي مي كرد و با آنان سخن مي گفت و به

اظهار بعضي از افسران و فرماندهان، با خدمات اين مرد بزرگ، ارتش در منطقه فارس دوباره انسجام خودش را به زودي يافت.

نسبت به سپاه پاسداران انقلاب علاقه وافري داشت مرتّباً از آنان ديدار مي كرد و تأييدشان مي نمود و راستي سپاهيان نيز او را پدري مهربان براي خود مي دانستند و به او عشق مي ورزيدند و ديديم كه چندين نفر از آنان نيز همراهش شربت گواراي شهادت را نوشيدند.

در بعض برنامه هاي شهرباني در خدمتش بودم، گاهي در مراسم صبحگاهي آنان شركت مي كرد و برايشان سخن مي گفت و گاهي هنگام ظهر در جمعشان حضور مي يافت و نماز جماعت را به امامتش اقامه مي نمودند و راستي شگفت است با اين همه اشتغالات، چگونه از همراهي و همگامي با قواي انتظامي و نظامي غفلت نمي ورزيد و شأني براي خودش قائل نبود كه ديگر مثلاً سزاوار من نيست و من بالاتر از اين مطالب هستم.

من أطاعَ الخميني فقد أطاع اللَّه

شهيد بزرگوار، حضرت آيت اللَّه دستغيب (قدّس سرّه) چنان عظمت وجودي حضرت امام و اتصال ايشان به مبدأ وحي را دريافته بود كه اطاعت از ايشان را همان اطاعت از خداوند سبحان مي دانست و سرپيچي از فرمان امام را نافرماني خداي تعالي. او عارفانه مي گفت: «من اطاع الخميني فقد اطاع اللَّه» و بنا بر همين اعتقاد از همان آغاز نهضت اسلامي تا پايان عمر همواره پشت سر ايشان حركت مي كرد و از نظر خاص و عام سخت ترين مدافع ولايت فقيه بود.

در ماجراي وقايع خرداد 1342، آنقدر به مقاومت ادامه داد تا بالاخره هنگامي كه از طرف دستگاه مأمورين رده بالا و افسران عاليرتبه به شيراز آمدند و خواستند با ايشان ملاقات كنند، حاضر

نشد و فرمود هرچه آقايان قم بگويند، حرف ما هم همان است. رئيس ساواك وقت سرلشگر پاكروان مستقيماً به شيراز آمد، امّا شهيد دستغيب او را نپذيرفت. پاكروان پيغام فرستاد كه غرض شما از اين هياهو و سر و صدا چيست؟ بياييد بنشينيد، تفاهم كنيد. ايشان فرمود: برويد قم و با امام امت تفاهم كنيد. ما پيرو ايشان هستيم هرچه بفرمايند ما هم اطاعت مي كنيم.

شهيد دستغيب (قدّس سرّه) معتقد بود كه مسئله امام، مسئله شخص ساده اي نيست كه انسان فكر كند حالا ايشان يك مرجعي هست كه حرفي مي زند و ما هم بايد انجام دهيم. مسئله خيلي بالاتر از اينهاست. در بسياري از مسائلي كه ما خدمت امام مي رفتيم اصلاً مسائلي كه امام مي گفت احساسمان اين بود كه امام شايد از خودش نيست كه اين حرفها را مي گويد و چيزهايي بود كه فوق تصور بوده، در بسياري از جزئيات كه امام را در جريان نگذاشته بوديم حرفي كه مي زد تطبيق داشت با طرح نظامي كه طرح كرده بوديم.

ايشان همانقدر كه نسبت به مقام امامت و رهبري تولّي داشت، در رابطه با هر عنصري كه در جهت خلاف امام بود، بشدّت تبرّي مي ورزيد. چنانكه خود مي فرمود: «هنگامي كه در مجلس خبرگان قانون اساسي ديدم بني صدر خبيث در رابطه با ولايت فقيه كه اساس نظام الهي جمهوري اسلامي است، آن هتاكي ها رانمود، بر خود واجب دانستم به دفاع از ولايت فقيه برخيزم و مطالبي را از تريبون مجلس بيان نمايم». نمونه ديگري از تبرّي وي، تنفر شديد از گروه گرايي و گروهكها بودكه همواره در سخنانش آنها را نصيحت مي فرمود و به تبعيت از حق فرا

مي خواند.

همسر شهيد در مورد علاقه و ارادت ايشان به حضرت امام مي گويد: «هرگاه حاج آقا با امام امّت ديدار داشتند، در بازگشت بيش از حد خوشحال و شاداب بودند. هميشه خودشان را موظف مي دانستند كه اخبار راديو و تلويزيون و بخصوص صحبتهاي امام امّت را گوش كنند و يادداشت نمايند. ايشان در سخنراني هاي خود صحبتهاي امام را محور سخنراني قرار مي دادند».

هنگامي كه به محضر امام شرفياب مي گرديد، همچون عبدي در مقابل مولايش و عاشقي در برابر معشوقش به زمين مي نشست و در يكي از ملاقاتها با امام فرموده بود: «در محضر امام مرا ياراي سخن گفتن نيست، لذا بايستي مطالب لازم را خلاصه و فشرده كنم». هم او بود كه خطاب به يكي از نمايندگان مردم شيراز در مجلس اظهار داشت: «پسر جان! بايد باورت بيايد كه حضرت امام (قدّس سرّه) نايب امام زمان(عج) است. تصور كن با امام زمان چگونه بايد رفتار كرد؟ احترام به امام، احترام به امام زمان(عج) است. احترام به امام زمان، احترام به خداوند متعال است. مي خواهي عزّت پيدا كني، عزّت در تبعيت از امام است». جمله معروف «بي عشق خميني تنوان عاشق مهدي شد» نيز از همين شهيد است. در اواخر عمر ايشان طوري شده بود كه وقتي صحبتي از امام به ميان مي آمد، چندين بار پشت سر هم مي گفت، امام، امام، امام، چه امامي و سپس آهي مي كشيد مثل اينكه آن چيزي را كه از امام يافته بود، نمي توانست بيان كند. هيچگاه اسم امام را تنها نمي برد و اظهار مي داشت كه پيروي از ايشان باعث افتخار من است. او اين اطاعت را قولاً و عملاً نشان مي داد و هرگز

ديده نشد كه در برابر امام و فرامينش و يا دولتي كه مورد تأييد حضرت امام باشد، به اجتهاد به رأي و استنباط خويش استناد جويد.

به تعبير رهبر كبير انقلاب او متعهد به اسلام و جمهوري اسلامي بود و تا روزهاي آخر عمرش چه در خطبه ها، چه در سخنرانيها و چه در مصاحبه ها و چه در مقالاتي كه مي نوشت وظيفه خود، اجتماع و گويندگان را در تقويت ولايت فقيه مي دانست و مي گفت اگر مي خواهيد به رژيم طاغوتي برنگرديد بايد ولايت فقيه را تقويت كنيد. حكومت اللَّه به پرچمداري ولايت فقيه است. حضرت امام ايشان را از مفاخر اسلام مي دانست. امامت جمعه و نمايندگي امام (قدّس سرّه) در فارس

در نخستين هفته پس از اقامه نماز جمعه در تهران زمزمه درخواست برپا شدن نماز جمعه در شيراز برخاست و با مراجعه مكرّر به ايشان، فرمود چون نماز جمعه از مناصب خاصّ است، اختيارش به دست وليّ امر است كه فعلاً امام خميني است. اگر ايشان دستور بفرمايند مانعي ندارد.

لذا به فاصله دو سه روز طوماري به طول هشتاد متر از امضاء اهالي خدمت امام (قدّس سرّه) به قم فرستاده شد و ايشان بلافاصله حكم امامت جمعه را با دست خطّ مبارك خويش بدين شرح برايشان فرستادند:

بسمه تعالي

خدمت حضرت مستطاب حجه الاسلام و المسلمين آقاي حاج سيد عبدالحسين دستغيب دامت بركاته

مرقوم محترم كه حاكي از صحت مزاج شريف بود واصل گرديد طوماري هم از اهالي محترم شيراز بوسيله حامل نامه رسيد كه خواستار شده بودند جنابعالي دعوت آقايان را جهت اقامه نماز جمعه بپذيريد و بدين ترتيب مناسب است جنابعالي اقدام فرموده و نماز جمعه را در شيراز

بخوانيد. از خداي تعالي ادامه توفيقات و سلامتي آنجناب را خواستارم والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته.

بتاريخ ششم رمضان المبارك 99

روح الله الموسوي الخميني

راستي كه تحوّل عميقي به بركت اقامه نماز جمعه در سراسر كشور و از آن جمله خطّه فارس پيدا شد و شكّي نيست قسمت معظم دوام انقلاب و پيروزي جمهوري اسلامي، مرهون اقامه اين شعار بزرگ اسلامي است. اهتمام به مسأله ولايت فقيه

آن بزرگوار بر اين عقيده بود كه اساس جمهوري اسلامي و حكومت «اللَّه» بر پايه ولايت فقيه است و بايد با تمام قوا اين مطلب را پي ريزي كرد تا بنيان استواري بر آن قرار گيرد.

در كمترين خطبه اي است كه به اين مسأله پافشاري نكند و در كمترين سخنراني در ارگانها و مجالس رسمي و غير رسمي يا در ديدار با انجمن ها و جمعيّت هايي كه از اطراف يا خود شيراز به ملاقاتش مي آمدند يادآور نشود. اطاعت رهبر، اطاعت اللَّه است

مظهر ولايت فقيه را در شخص امام خميني (قدّس سرّه) مي دانست و اين جمله اش را بر ديوارها مي بينيم كه از قولش نوشته اند:

«من اطاع الخميني فقد اطاع اللّه».

هر كس از امام خميني اطاعت كند، اطاعت خداوند را كرده است.

راستي عقيده اش اين بود و به طلاب و ديگران نيز سفارش مي نمود اين معني را بايد به همگان برسانيد و بر آن ثابت قدم بمانيد تا انشاءاللّه اين جمهوري اسلامي به قيام مهدي (عليه السلام) منتقل گردد. حكومت اسلامي به رهبري فقيه عادل مي شود

در تحليل هايي كه از جمهوري اسلامي و قانون اساسي آن مي نمود مي فرمود: حكومت وقتي اسلامي مي شود كه در رأس آن نايب امام عصر (عليه السلام) و در اين زمان امام خميني

در رأس قواي سه گانه مقنّنه و قضائيّه و مجريّه باشد.

رئيس جمهور وقتي اسلامي مي شود كه تأييد رهبري را به دنبال داشته باشد وگرنه طاغوتي است. فرماندهي كلّ قوا بايد به دست فقيه عادل و رهبر باشد و همچنين رئيس ديوان عالي كشور عاليترين مرجع قضايي بايد به انتخاب رهبر باشد تا قُضّات زير دستش نيز اسلامي شوند.

قوانين مجلس نيز بايد به تصويب شوراي نگهبان كه منتخبين او هستند برسد تا اسلامي باشد.

اين حقايق را با بيانات رسا در ذهنها فرو مي كرد و مردم را با حكومت «اللّه» آشنا مي ساخت. روحاني نماها را در معارضه با رهبر رسوا ساخت

درباره شرايط رهبري زياد تأكيد مي كرد كه تنها فقاهت نيست بلكه عدالت و بيش از آن، نداشتن هواي نفس و حبّ رياست نيز شرط است.

مخصوصاً وقتي خرابكاريهاي حزب به اصطلاح خلق مسلمان شروع شد و در قم و تبريز دست به جناياتي زدند، دو سه هفته خطبه هايش را بر روي شرايط رهبري و وحدت مقام رهبري متمركز كرد چون احساس نمود با اين سر و صداها ميخواهند مقام رهبري تضعيف شود و به طور خلاصه پيش از افشاگريهاي اخير درباره بعضي روحاني نماها در سطح مرجعيّت، آن بزرگوار كوس رسوائيشان را نواخت و آنان را و هم دست هاي آنان را مفتضح گردانيد البتّه با نهايت عفّت كلام. خدمات ارزنده و آثار جاودانه

در سال 1321 شهيد دستغيب (قدّس سرّه) اقدام به تعمير مسجد جامع عتيق شيراز نمود كه از بناهاي قديمي بشمار مي رفت و بيش از هزار سال از تاريخ بنيان آن مي گذشت و به مرور ايّام رو به ويراني مي رفت. وي با همّت عالي با ياري مؤمنين فارس چنان

تعميرات اساسي انجام داد كه گويي آن مسجد به تازگي بنا شده است. مأمور گزارشگر ساواك در اين باره مي گويد: «... آيت اللَّه دستغيب كه امام جماعت مسجد عتيق است، وقتي كه اين مسجد خراب بود، او شخصاً در آغاز امر مانند يك عمله در خاكبرداري مسجد اقدام و سپس با كمك اهالي آن راتعمير كردند».

با پيروزي انقلاب اسلامي، مدارس علميه قوام، هاشميه و آستانه در شيراز كه سالهاي متمادي توسط رژيم گذشته غصب و خالي از طلبه بود، تحت نظر ايشان در اختيار طلاب قرار داده شد كه اكنون توسط مدرسين برجسته و نمونه اداره مي شود. بيش از دهها مسجد و مدرسه و حوزه علميه از جمله مدرسه حكيم، مسجد الرّضا، مسجد المهدي، مسجد فرج آل رسول، مسجد امام حسين و مسجد روح اللَّه نيز توسط آن شهيد ساخته شد و هزاران متر زمين در اختيار مستضعفين قرار گرفت كه در اين زمينه مي توان به مجتمع علي بن ابيطالب، شهرك شهيد دستغيب و مجتمع خاتم الانبياء اشاره كرد. وي همچنين كمكهاي شايستهاي به ساختمان بيش از 50 مسجد نموده است. تأسيس حوزه علميه در شيراز

در ده دوازده سال آخر عمر آن مرحوم اهتمام فوق العاده اي به تأسيس و توسعه حوزه علميّه پيدا كرد. خودش مي فرمود: نسل قبل كوتاهي كردند و ما صدمه اش را مي خوريم اينكه كمبود روحاني مخصوصاً در منطقه فارس كاملاً محسوس است لذا دعوت عام كرد، تشويق نمود و عدّه اي جمع شدند و از الطاف الهي و با همكاري بعضي از بستگان و اساتيد محترم، مدرسه علميّه حكيم شروع به كار كرد و با گذشت چند سال مدرسه ديگر نيز افتتاح شد و با

پيروزي انقلاب، مدارس قوام و هاشميّه نيز طلبه نشين گرديد. طولي نكشيد كه بيست و پنج نفر طلبه نخستين به دويست و پنجاه نفر رسيد. خاطراتي از زندان شهيد از زبان فرزند ايشان

خوب به خاطر دارم چهارمين روزي بود كه در سلّول انفرادي عشرت آباد با حالت زار و نزار افتاده بودم، چشم راستم از آماس و برآمدگي صورت پوشيده شده و سياه كرده بود و از درد كمر و دندان و استخوان گونه و پا سخت در زحمت بودم. ناگهان صداي سرفه آشنايي توجّهم را جلب كرد و با تكرار آن يقين كردم پدرم را نيز آورده اند. فرداي آن روز مأمور ما عوض شد؛ مأمور جديد نزد من آمد و آهسته گفت: آقايي با اين خصوصيّات به شما سلام رسانده و پيغام داده است كه ناراحت نباش؛ من هم در كنار شما و نزديك شما هستم.

پس از چند روز كه همه زندانيان را از سلّول انفرادي در يك جا جمع كردند، آن وقت جريانات شيراز را برايم تعريف فرمود و مخصوصاً خدا را شكر مي كرد كه مرا به آن حال مي ديد چون مي فرمود اين طور كه به من گزارش دادند خيال نمي كردم از آن ضربات جان به در برده باشي.

پس از آزادي از زندان تا سه ماه ديگر تبعيد بوديم؛ در مراجعت به شيراز فراموش نمي كنم مردم تا آباده به استقبال آمده بودند. در تمام شهرهاي مسير راه چه غوغايي بر پا بود و مردم با چه شور و هيجان استقبال مي نمودند. هنگام ظهر كه به مرودشت رسيديم، سيل ماشين از شيراز خيابانهاي مرودشت را فراگرفته بود و هنگام حركت به گفته بعضي از مطّليعن

از مرودشت تا زرقان ماشينها متّصل بودند. خاطره اي از دوران سكوت و اختناق

با تبعيد امام خميني (قدّس سرّه) به تركيه و سپس به عراق سكوت عميقي در اثر اختناق در ايران پيش آمد و جز چند مورد ايشان با مبارزه منفي و بي اعتنايي به مسؤولين مخالفت خودش را با رژيم ستم شاهي مي رسانيد.

چند ماه پيش از شهادتش در يك مجلس خصوصي چنين تعريف فرمود: در سالهايي كه رژيم شاه در اوج قدرت و با ايجاد اختناق كاملاً صداها را گرفته و به اصطلاح نفس كش باقي نمانده بود توسّط يكي از بستگان براي يك نفر كه از تهران مي آمد وقت خصوصي براي ملاقات گرفته شد؛ من طرف را مي شناختم ولي نمي دانستم چه قصدي دارد همين قدر احتمال مي دادم چون فرزند يكي از علماي مشهور درگذشته است براي ديدار و تجديد عهد دوستي مي آيد و مدّتها بود او را نديده بودم؛ وارد شد (ايشان در آخر صحبتشان نامش را آوردند ولي افشاء نامش صلاح نيست) پس از مقدّماتي صريحاً گفت من مستقيماً از نزد شاه آمده ام و نظر شاه اين است كه فارس احتياج به يك نفر شريعتمدار دارد كه از نظر علم و عمل و تقوا شناخته شده باشد و موقعيّت اجتماعيش نيز مناسب باشد و كسي با صلاحيّت دارتر از شما نمي باشد لذا پيشنهاد مي شود كه شما رسماً به ميدان بياييد، حوزه علميّه تشكيل دهيد، مبلّغ مذهبي به اطراف بفرستيد هر مقدار پول هم لازم داشتيد بي حساب در اختيارتان گذاشته مي شود و به علاوه راديو و تلويزيون و مطبوعات در اختيارتان مي باشد، هرگونه تبليغي بخواهيد مي كنيد و مأمورين دولتي نيز در اجراي اوامرتان آماده اند.

من

عذر ضعف مزاج و بيماري معده را بهانه كردم امّا پاسخ داد مهم نيست فقط شما موافقت بفرماييد بقيّه كارها را ديگران در زير اسم شما انجام مي دهند، اين بود كه ناچار شدم صريحاً نهيب دهم من اسلام اُموي را هرگز ترويج نمي كنم من شُرَيح قاضي نيستم كه دينم را به دنياي ديگران بفروشم من در جوانيم مشتاق مال و جاه و شهرت نبودم حالا كه موقع مردنم هست...

وقتي كه اين پاسخ صريح را شنيد گفت پس خواهش ديگر دارم كه حتماً بايد بپذيريد و آن اين است كه تا وقتي شاه زنده است، اين مطلب نبايد فاش گردد. ماجراي سال 57

وقتي كه دستور رسيد كه منزل شهيد آيت الّله دستغيب را محاصره بكنند و نگذارند كسي وارد بشود؛ دستور را هم بايد شب اجرا بكنند اتفاقاً آن روز مرحوم شهيد دستغيب منزل نبودند، بيرون بودند از كوچه مدرسه خان وارد مي شوند، مي خواهند تجديد وضو كنند. سفارش مي كنند كه ماشين سر كوچه ميدان مولا آن طرف خيابان زند باشد. ايشان به منزل مي آيند و تجديد وضو مي كنند و چند دقيقه معطل مي شوند و از منزل خارج مي گردند. از آن طرف مأمورين دخول ايشان را ديده بودند ولي خروجشان را متوجّه نشده بودند لذا گزارش مي دهند كه ايشان وارد شد. بلافاصله به اندازه يك لشكر حالا چه عرض كنم مي آيند اطراف منزل را مي گيرند؛ در مدرسه خان و پشت بام و آن طرف را اشغال مي كنند؛ حالا به خيال خودشان كه مرحوم والد در منزل است. يكي دو روز مي گذرد؛ سه روز مي گذرد مي بينند خبري نشد. هيچ مهم نبود مسئله، بعد كم كم منتشر مي شود كه اينها خانه

خالي را محاصره كرده اند و برايشان واقعاً خيلي افتضاح بود؛ لذا واقعاً مدمّغ شده بودند كه چه كنند. خوب با بنده هم تماس تلفني داشتند.

چند روزي گذشت خدمت مرحوم آيت الّله نجابت رسيدم؛ ايشان فرمود: غايب بودن آقاي دستغيب به هيچ وجهي صلاح نيست؛ بلكه به خيالشان ايشان فرار كرده است و انعكاسش اصلاً درست نيست.با اين كه ايشان اصلاً فرار نكرده بود؛ عرض كردم بنده خودم بودم در ماجرا، لذا بلافاصله بعد از اين كه شنيدم منزل محاصره شده آمدم منزل ايشان و از قضيه با خبر شدم كه آقا از اين طرف آمده و از آن طرف رفته و اينها متوجّه نبودند و منزل را محاصره كردند. خوب، آوردن آقا هم كار آساني نبود مع الوصف برنامه را اين جور قرار داديم كه روز چهارشنبه مرحوم والد بيايند مرودشت، بنده هم رفتم شب آنجا و با ايشان برنامه را هماهنگ كرديم؛ به قسمي كه با اتفاق رفقاي ديگر مخصوصاً عموي بزرگوار، كه فردا عصر مرحوم ابوي بيايد در مسجد آماده باشد موقع نماز برود محراب حالا اينها درب منزل را محاصره كرده اند. برنامه بسيار خوب پياده شد آقا از زير قرآن (دروازه قرآن) تا بيايند در مسجد جامع آن هم روز روشن، توجه بكنيد آن هم نه اين كه ايشان بخواهد پنهان شود، در ماشين راحت نشسته مثل اين كه همه مأمورين كور شدند و اصلاً متوجّه نشدند.

اين عجب هست يا نه؟ گاهي فكرش را كرده ايد؟ وقتي كه ايشان در شبستان بود رفقا به من خبر دادند كه بله الآن آقا هستند؛ بنده هم از درب ديگر رفتم خدمت ايشان و اذان نماز را

گفتند و حالا خيال مي كردند بنده مي خواهم اقامه نماز كنم. البته از قبل سفارش كرده بوديم جمعيّت هم آمده بود كه يك مرتبه مرحوم شهيد دستغيب آمد در محراب و روي جا نماز قرار گرفت و بعد از نماز هم بلافاصله رفت روي منبر و شروع كرد به صحبت و داد و قالي كه بايد بكند؛ حرفهايي كه بايد بزند و بقدري اينها مدمّغ شده بودند و بقدري اين مسئله صلاح بود؛ زيرا تبليغات سوئي مي خواستند راه بيندازند كه ايشان فرار كرده و حال آن كه اصلاً نقل فرار نبود.

مع الوصف با تمهيدي كه مرحوم آيت الّله نجابت فرمود و خداي تعالي لطف كرد و واقعاً مي شود گفت مأمورين كور شدند؛ خيلي عجيب است واقعاً، آدم حسابش مي كند به حساب چه بگذارد؟ در هر حال بزرگواري بود كه شناخته نشد؛ يعني از جهت علمي كم نظير بود و در مدارج بسيار بالا از علميت قرار داشت؛ در آن هيچ شكي نيست؛ 18 سال در نجف اشرف به تدرّس و تدريس اشتغال داشت؛ اساتيد بزرگوار داشت مانند مرحوم آيت الّله آقا ميرزا عبد الهادي شيرازي مثل مرحوم آيت الّله خويي كه نزد آنان تلمّذ كرده بود و به ايشان اعتناء داشتند نه به عنوان يك طلبه بسيار فاضل؛ يعني واقعاً در حد مرجعيت بود. وداد حضرت آيت الله نجابت(رحمت الله عليه) با شهيد دستغيب(رحمت الله عليه)

حضرت آيت الله سيد محمد هاشم دستغيب فرزند شهيد در رابطه با رفاقت شهيد با حضرت آيت الله العظمي شيخ حسنعلي نجابت (رحمهما الله) مي فرمايند: من حدود ده دوازده ساله بودم كه تازه يشان از نجف برگشته بودند و با مرحوم والد خوب دوستي

صميمي داشتند؛ مرحوم آيت اللّه دستغيب مسافرت تشريف برده بود. ايشان هر روز و بعضي روزها دو مرتبه صبح و عصر مي آمدند درب منزل، در مي زدند. بنده يا مادرم به در منزل مي رفتيم؛ ايشان احوال مي پرسيد: حالتان چطور است؟ احتياجي نداريد؟ خوب اين برنامه مرتب ايشان بود تا وقتي كه سفر والد طول كشيد. ايشان مقداري خرجي گذاشته بودند؛ مرحومه والده ما به فكر افتاد دارد خرجي ته مي كشد ولو هنوز موجود است ولي اگر وضع به اين منوال پيش رود به زحمت مي افتيم. به من گفت: امروز كه آقاي نجابت تشريف آورد بگو اگر وجهي باشد، بد نيست و اشاره اي بكن. گفتم: بسيار خوب؛ تا مرحوم آيت الّله نجابت دم درب سئوال فرمود: كاري، چيزي، پولي نمي خواهيد؟ گفتم: چرا اگر باشد بد نيست. ايشان يك مرتبه گفت:، چشم، چشم، چشم و اصلاً معطل نشد با حالت دويدن به سرعت رفت؛ چند دقيقه بعدش برگشت با يك بسته اسكناس، 5 توماني بود آن وقتها، خيلي مبلغ زيادي بود حالا مبلغش دقيقاً چقدر بود يادم نيست ولي مي دانم براي آن وقت واقعاً مبلغ قابل توجهي بود؛ در هر حال فوراً به فاصله چند دقيقه پول را داد و فرمود: اگر باز هم كم آمد، تذكر بدهيد. گفتم: چشم آقا.

بعد كه مرحوم والد از مسافرت برگشت معلوم شد ايشان خود آه در بساط نداشته اند؛ مع الوصف فوراً رفته بودند از يكي از كسبه بازار كه آشنا بود قرض گرفته بودند به عهده خودشان و فوراً آوردند كه مبادا خانواده اهل بيت رفيقش در زحمت باشد. اين نمونه كوچكي از فعاليت آن بزرگوار كه درس عملي براي ديگران بود.

مورد دوم

هم شايد در مجلس باشند بعضي از آقايان كه سال 1327 يا 1328 دقيقاً يادم نيست كدام بود؛ سال انفجار انبار مهمات در پادگان خيابان هنگ شيراز بود. شب جمعه بود حدود سه ساعت از شب گذشته صداي انفجار يكي پس از ديگري شنيده شد؛ وقتي مردم فهميدند انبار مهمات منفجر شده سر به صحرا گذاشته بودند و فرار مي كردند؛ در آن شدت ديديم در منزل را مي زنند يك مرتبه مرحوم آقاي نجابت تشريف آوردند، سئوال كردند وضعتان چطور است، حالتان چطور است؟ يك مقداري با مرحوم والد صحبت كردند؛ بعداً خودشان براي بنده تعريف كردند و فرمودند در آن شرايط كه همه وحشت زده بودند من گفتم بايد به فكر رفيقم باشم؛ ببينم او در چه حال است وقتي آمدم ديدم او آرامش دارد و بحمداللّه نيازي نيست كه من باشم؛ مرحوم والد هم تسكين داشت مخصوصاً با آمدن ايشان سكون بيشتري پيدا كرد.

وقتي كه نداي «هل من ناصر» مرحوم حضرت امام (قدّس سره) برخاست با اين كه مرحوم والد (شهيد آيت الّله دستغيب) منزوي بود يعني سرش به گريبان خودش بود؛ مع الوصف حضرت آيت اللّه نجابت ايشان را بقدري تحريك كرد كه مرحوم والد برخاست و رفت منزل آقايان علماء در بعضي از آن خود من همراه ايشان بودم. عموي بزرگوار آيت الّله سيد محمد مهدي دستغيب (سلمه اللّه) توليت آستان احمدي و محمدي ايشان هم بودند. به هر وصفي بود فرمود بالاخره شما بياييد بنشينيد و كمك كنيد، مجلس آماده است (مقصود دعاي كميل شبهاي جمعه در مسجد جامع) تا جمعيّت شبهاي جمعه دعاي كميل مسجد جامع رنگ انقلابي به خودش بگيرد؛ شما بياييد

حضور پيدا كنيد من حرف مي زنم؛ صدمه اي است، بلايي است براي من باشد. گرفتاري، زندان، تبعيد، كشتن براي من باشد؛ شما بياييد كمك بكنيد. بالاخره با هر زباني بود كم و بيش، عمده آقايان را قانع كرد، كه مرحوم آيت الّله نجابت در آن شرايط مخصوصاً آن رفقاي خصوصي را كه داشتند وا مي داشتند چه ظهر، چه شب بيايند مسجد همراه مرحوم والد مخصوصاً در آن شرايط محافظت ايشان را تا آن مقداري كه مي شود به عهده بگيرند.

منبع: www.dastgheib.ir

شهيد صدوقي"زندگي، مبارزات، انديشه ها"

شهيد صدوقي"زندگي، مبارزات، انديشه ها" محمد صدوقي به سال 1284 خورشيدي در يزد و در خانواده اي روحاني به دنيا آمد، پدرش مرحوم آقا ميرزا ابوطالب از روحانيون معروف شهر در مسجد روضه محمديه سمت امامت داشته و مرجعيت تامه براي كارهايي كه مردم داشتند. دودمان پدري او به ميرزا احمدرضا كرمانشاهي فرزند ملامحمدمهدي كرمانشاهي مي رسد كه در دوره فتحعلي شاه از كرمانشاه به يزد تبعيد شده اند در انتساب اين خانواده به شيخ صدوق به لوح تاريخي روي قبر جد بزرگ خود استناد مي كنند.

او بعد از اين كه پدر را در هفت سالگي و مادر را در نه سالگي از دست داد، تحت سرپرستي پسرعموي خود مرحوم ميرزامحمد كرمانشاهي قرار گرفت وي بعدها در 20 سالگي با دختر عموزاده خود ازدواج كرد. در تحصيل علوم ديني تا سطح لمعه و قوانين در مدرسه علميه عبدالرحيم خان يزد زير نظر اساتيد آن زمان پيش رفت و سپس براي ادامه تحصيل در سال 1348 ه.ق به اصفهان رفت و در مدرسه چهارباغ مشغول به تحصيل شد.

اما سال بعد به قم رفت و در آنجا اقامت گزيد. اين دوران درست مقارن زماني

است كه پهلوي اول اقدامات خود را در محدود كردن نفوذ مذهب و علما در جامعه شروع كرد: تصويب قانون نظام وظيفه در سال 1304 كه به دولت اجازه مي داد براي معاف كردن علما از آنها امتحان به عمل آورد. تدوين قانون مدني و گرفتن محاكم از دست علما(1307ش)، گرفتن امور سجلي و ثبتي از آنها(1311ش)، تصويب قانون سال 1315 و محروم كردن روحانيون از احراز مقام قضاوت، كار به اين موارد محدود نشد و دولت به خود اجازه داد براي صدور مجوز مدرسان و طلاب علوم ديني امتحان برگزار كنند. در قانون متحدالشكل كردن لباس ها فقط به علما و طلابي اجازه ابقاي لباس داده مي شد كه دولت مقام آنها را تاييد كنند. بالاخره در سال 1313 ش موقوفات نيز از حيطه تصدي علما خارج شده به دولت تحويل داده شد.

چنين تلاش هايي به منظور محدود كردن نفوذ روحانيت و علما در جامعه صورت مي گرفت. از جمله رواج تفكر قوم گرايي با جلوه هايي از مدرنيسم به جاي حاكميت فرهنگي اسلام، آن گونه كه نمونه عملي آن در تركيه پياده شد. روشن است كه حريم معنوي روحانيت چنين تاخت و تازهايي را نمي پسنديد اما موارد مشابهي از مخالفت در برابر جريان مذبور را ارائه مي دهد؛ از جمله: اعتراض آقا نورالله اصفهاني و ملاحسين مشاركي كه در راه عزيمت اعتراض آميز به تهران به طرز مشكوكي درگذشت. اعتراض علماي تبريز به خدمت اجباري روحانيون كه منجر به تعطيلي بازار تبريز و به كار گرفتن خشونت از طرف دولت شد و تبعيد شيخ ابوالحسن انگلجي و ميرزا آقا صادق به كرمانشاه شد و سپس منجر به قيام قم گرديد. آيت الله

حائري نيز در 1307 در اعتراض به قانون لباس متحدالشكل، تلگرافي به شاه فرستاد. اعتراض آيت الله محمد تقي بافقي به ورود زنان بي حجاب درباري به حرم حضرت معصومه سلام الله عليها كه خود رضاشاه دخالت كرد. شورش مشهد به دنبال زنداني شدن آيت الله حاج آقا حسين قمي در شاه عبدالعظيم كه در اعتراض به استفاده از كلاه هاي سبك اروپايي به تهران آمده بود تا اعتراض خود را به گوش شاه برساند و به دنبال آن قتل عام مردم در صحن امام رضا عليه السلام با مسلسل.

رفتن شهيد صدوقي به قم با فعاليت هاي آيت الله حائري در آنجا و بدرفتاري سلطنت رضاشاه با روحانيت همراه شد، توجه به حوزه عكس العمل ديگر در اعتراض به حملات رژيم به ساحت دين بود. تفكر احياء و تقويت حوزه علميه قم در اين زمان توسط آيت الله عبدالكريم حائري (1315-1239) قوت گرفت زيرا ضروري بود تا پايگاهي جهت آموزش اسلامي و مركز مبارزه در مقابل حملات وجود داشته باشد. و به اين ترتيب افرادي چون آيت الله فيض قمي، بافقي، سيدابوالحسن رفيعي قزويني جلسات درس خود را در قم داير كرد و آيت الله بافقي، آيت الله حائري را به رفتن به قم تشويق كرد و حوزه او از اراك به قم منتقل شد. با حضور آيت الله حائري در مديريت امور حوزه از افرادي كمك گرفت از جمله آنها شهيد صدوقي بود كه مسائل و مشكلات طلاب، توسط او به اطلاع آيت الله حائري مي رسيد و كمك هاي ايشان به اهل علم از كانال مرحوم صدوقي انجام مي پذيرفت. با درگذشت آيت الله حائري حوزه علميه تحت فشار قرار

گرفت. براي حفظ موجوديت آن، هيأتي مركب از آيت الله حجت، آيت الله خوانساري و آيت الله صدر اداره حوزه را عهده دار شدند.

البته در كنار آن تلاش نيز صورت گرفت تا آيت الله بروجردي را به آمدن به قم و در دست گرفتن امور حوزه و رهبري آن تشويق كنند. اين تلاش با در خارج بودن مرجع تقليد زمان(اقامت آيت الله سيدابوالحسن اصفهاني در نجف) شدت بيشتري يافت. در اين تلاش شهيد صدوقي از جمله افرادي بود كه مامور به انجام وظيفه شد. علاوه بر نامه هايي كه به آيت الله بروجردي فرستاده مي شد، او به همراه داماد آيت الله صدر به بيمارستان فيروزآبادي رفت و موفق به حصول نتيجه شد. در بازگشت آيت الله بروجردي به همراه آنها به قم آمد. شهيد صدوقي علت تلاش فوق را در آوردن آيت الله بروجردي به قم، سعي و اصرار امام خميني(رحمت الله عليه) بر انجام اين كار ذكر كرده است.

مسئوليت رسيدگي به امور طلبه ها و تقسيم شهريه طلبه ها كه از زمان مرحوم حائري به شهيد صدوقي محول شده بود در زمان آيت الله بروجردي نيز ادامه يافت و توليت مدارس نيز به آن اضافه گرديد. از اقدامات آيت الله بروجردي در قم علاوه بر تدريس فقه كه با ورود او به دوران شكوفايي خود وارد شده تأسيس دفتري براي جمع آوري وجوهات شرعي مردم از اكناف كشور بود كه كار مستمري دادن به طلبه ها را آسان كرد، اين امر دقت خاصي را مي طلبيد كه به شهيد صدوقي واگذار شد. علاوه بر آن امكان ايجاد نيازهاي جديد را در قم(مثل مسجد اعظم در كنار حرم حضرت معصومه) و ديگر

شهرها فراهم كرد.

جنبه ديگر فعاليت علما، شركت در در مسائل ملي شدن صنعت نفت و كوتاه كردن دست بيگانه از آن بود علاوه بر فعاليت هاي برجسته آيت الله كاشاني كساني نيز چون آيت الله محمدتقي خوانساري، كه در ملي شدن نفت فتوا داد، آيت الله ابوالفضل زنجاني نيز عملكردي از خود نشان دادند. مبارزات فداييان اسلام نيز در اين دوران نقش در خور توجه داردكه توانست نظر شهيد صدوقي را به خود جلب كند به گونه اي كه وي نواب صفوي و مدني و بعد سيدمحمد واحدي از اعضاي رهبر فداييان اسلام را در خانه خود پناه داد.

در بهمن سال 1330 ش شهيد صدوقي براي چند روز به يزد بازگشت اما با استقبال بي نظير مردم مواجه شد و با درخواست پدر همسر خود آقاميرزا محمدكرمانشاهي و بعضي از محترمين يزد مبني بر اقامت در يزد روبرو شد. با تلاش حاج سيدعلي محمدوزيري از روحانيون سرشناس يزد و سفارش هاي زياد امام خميني مبني بر رفتن ايشان به يزد، وي آنجا ساكن شد.

فعاليت مستقيم او در يزد از اين زمان شروع مي شود. در نظر او پرداختن به مسائل تدريس علوم ديني در رأس امور قرار داشت به همين علت دركنار شروع درس و بحث دست به كارهايي از جمله تعمير مدارس، به ويژه مدرسه خان و مدرسه عبدالرحيم خان زدند.

مسجد روضه محمديه نيز در اين تعميرات مورد بازسازي قرار گرفت. زعامت اهالي محل كه تا قبل از اين زمان به دست مرحوم آيت الله حاج شيخ غلامرضا فقيه خراساني كه مشهور به زهد و تقوي بود به ايشان منتقل شد حوزه يزد نيز توان خود را كسب كرد

و افرادي در آن به تدريس اشتغال داشتند، كه در مسائل كشوري عكس العمل هايي از آنان را خواهيم ديد.

در ادامه ايستادگي روحانيت در برابر تلاش سلسله پهلوي براي زدودن تدريجي حضور دين در جامعه، مهم ترين روحاني مطرح در جامعه، امام خميني(ره) است. تفكر نارضايتي از دخالت روحانيت در امور سياسي، كه از دوران رضاشاه با تبعيد افرادي چون آيت الله حسين طباطبايي قمي خود را نشان داده بود؛ در اين دوره با شدت بيشتري دنبال شد، به خصوص كه امام نيز مخالفت خود را با حاكميت استبداد آشكار كرده بود. حركت اعتراض آميز امام به قانون جديد انتخابات انجمن هاي ايالتي و ولايتي سبب اعتراض هاي مشابه از جانب ديگر علما و روحانيون و مراجع نقاط مختلف كشور شد علماي يزد در تلگرافي خطاب به شاه تصويب لايحه مزبور را غلط و نادرست و برخلاف دستورهاي عاليه شرع اقدس و قانون اسلامي كشور عنوان كرد و خواهان الغاي آن شدند شهيد صدوقي نيز تماس مستقيم خود را با امام در واقعه فوق حفظ كرد.

علما در يزد در اعتراض به لايحه هاي مذكور در خانه شهيد صدوقي گرد آمدند و ماجرا در منبر مسجد حظيره مطرح شد. مخالفت علما با به اصطلاح همه پرسي بهمن 1341 در تقويت ديكتاتوري شاه و كمك به سيطره آمريكا بر منطقه و به خصوص ايران ادامه يافت و سير وقايع حادثه فيضيه را با خود به همراه آورد كه آن را گسترده ترين و خونين ترين حمله به يك اجتماع مذهبي پس از واقعه گوهرشاد در سال 1314 دانسته اند. امام با سخنراني روز عاشورا كه افشاي روابط پنهان شاه با آمريكا و اسرائيل و هشدار به شاه

در پايان راهي كه در پيش گرفته بود و واقعه تاريخي 15 خرداد را به دنبال داشت به مبارزه با رژيم پرداخت. در حوادث فوق شهيد صدوقي نقش خود را هماهنگ كردن روحانيون و علماي يزد و فرستادن تلگراف به شاه عنوان مي كند كه با اعتراض به لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي ديده مي شود و اين كه همگام با تهران، در يزد نيز اجتماع مشابهي از علما جهت هماهنگي در تصميم برگزار شد.

تلاش از سوي ساواك در كنترل شهيد ديده مي شود كه سعي در ممانعت از فعاليت او و ديگر روحانيون يزدي دارد؛ او خود مي گويد از طرف ساواك يك كسي پيش ما آمد و گفت كه مامور مراقبت شما هستم. شما چه نقشي داريد و ما هم علناً نقش خود را گفتيم و كارهايي را كه انجام داده بوديم و اطلاعيه ها و تلگراف ها را همه نشانش داديم و گفتيم در اين راه تا آخر هم هستيم هر اقدامي كه قرار است از طرف ساواك نسبت به ما بشود زودتر انجام بدهيد.

به دنبال دستگيري امام و انتشار خبر آن در كشور در جامه عمل پوشاندن به تفكرات رژيم، آيت الله محلاتي و دستغيب را از شيراز و آيت الله قمي را نيز از مشهد به تهران آورده، زنداني كردند. حركت جديدي در ميان روحانيون و علما به پا شد و آن مسأله مهاجرت به تهران بود و از سوي ديگر معرفي امام به عنوان تنها مرجع تقليد طراز اول شيعه. حركت مساوي با 15 خرداد، كه در تهران و قم و شهرهاي بزرگ خود را نشان داد، در يزد نيز برگزار شد، برخورد 15خرداد با

12 محرم سبب شد تا جنبش در مسجد علا اسماعيل و با حضور جمعيت فوق العاده اي خود را نشان دهد.

با دستگيري امام(رحمت الله عليه) و گسترش شايعه اي كه شاه دادگاه نظامي تشكيل داده، ايشان را محاكمه خواهد كرد روحانيون در اعتراض به دستگيري امام و شايعه فوق از تمام نقاط كشور حركت كرده و در باغ ملك حضرت عبدالعظيم شهر ري ساكن شدند. در رأس آنها افرادي چون آيت الله خادمي از اصفهان، آيت الله صدوقي از يزد، آخوند ملاعلي همداني از همدان، آيت الله سيدعلي بهبهاني از اهواز، آيت الله كفعمي از زاهدان، آيت الله ميلاني از مشهد، آيت الله نجفي از قم وجود داشتند.

شهيد صدوقي در اين حركت، نمايندگي روحانيون و مردم يزد را به عهده داشت. ساواك فشار شديدي بر علماي مهاجر وارد كرد تا آنها را مجبور به بازگشت كند. با بازگشت امام به قم، شهيد صدوقي چند روزي در خدمت امام بود و سپس يزدي ها به قم آمده، معظم له را با خود به يزد حركت دادند. قيام 15 خرداد آغاز مرحله جديدي در مناسبات علما و دولت بود كه به علت مناسبت روزافزون شاه با آمريكا و اسرائيل روز به روز بيشتر و تندتر و بلند پروازانه تر مي شد و اين امر بر افكار مردم ايران جذابيت داشت. اين برخورد و حركت 15 خرداد نوعي پيش در آمد انقلاب اسلامي محسوب مي شود اوج حركت روحانيت به رهبري امام خميني مخالفت ايشان با پذيرفتن قانون كاپيتولاسيون و واگذاري مصونيت ويژه به اتباع آمريكايي بود كه امام آن را خيانت دانست و شاه را به واسطه آن، به خيانت به كشور متهم كرد

و با اين كار مبارزه را به اوج خود رساند عكس العمل رژيم نيز تبعيد امام بود با اين تصور كه رابطه او را با ايران قطع كرده، سبب زدودن او از اذهان گردد. در تبعيد امام نيز شهيد صدوقي از اقامه جماعت خودداري كرده، چند روزي از منزل خارج نشد.

اما بر خلاف تصور رژيم ارتباط امام با كشور همچنان حفظ شد مراسلات و تلگراف ها ادامه داشت و اطلاعيه و اعلاميه هاي امام به ويژه از طريق تلفن به ايران مي رسيد درا ين ميان شهيد صدوقي نيز در ارتباط با امام قرار داشت قبل از تبعيد امام به دستورهاي ايشان عمل مي كرد و بعد از تبعيد، تبادل مراسلات و تلگراف ها ادامه داشت و كمك مالي به طور مستمر صورت مي گرفت و اعلاميه هاي ايشان از طريق تلفن براي وي خوانده مي شد. او نقش هدايت را در يزد برعهده داشت. به عنوان نمونه به تصويب قانون حمايت از خانواده اعتراض كرد اهالي يزد هم از او تبعيت كردند و نيز در جشن هاي 2500 ساله موضع گيري كرد.

از اين زمان به بعد تا نزديكي پيروزي انقلاب اسلامي به ويژه در دهه 50 شاه با وجود دو عامل: نارضايتي مردم و نفوذ روحانيت احساس قدرت مي كرد او با در اختيار گرفتن قوي ترين ارتش خاورميانه، در دست داشتن ساواك و نيروي انتظامي قوي در داخل كشور، تسلط بر دو مجلس و حمايت گروه هايي كه از خوان نعمت او بهره مند بودند، حاكميت خود را بدون مخالفت و بلامنازع مي ديد. اما بر خلاف تصور او نيروهاي مذهبي نيز سازماندهي خاص خود را داشتند هرچند رهبر از كشور دور بود اما ارتباط با او همچنان حفظ

شده بود از سوي ديگر در داخل كشور افرادي بودند كه به عنوان نماينده يا نايب او شناخته شده به برقراري ارتباط مردم با او كمك مي كردند.

رژيم نيز در مقابل دست به كنترل شديد روحانيون و علما زد. در مورد شهيد صدوقي، گفت و شنودهاي تلفني با او با شماره 1585 در اسناد قيد شده و كنترل نامه هاي ارسالي با كد 11121 به اطلاع مركز مي رسيد او نيز با عدم شركت در مراسم نيايش سال هاي 51 و52 و با تلاش براي ايجاد مراكزي براي طلاب علوم ديني در قم مخالفت خود را نشان داد. با گذشت زمان و نزديك شدن سرنگوني رژيم شاهنشاهي در دو سال آخر عمر رژيم 1356و 57 آشكارا مخالفت و جلوه مقاومت در برابر حاكميت نمودار بود در خيزش مردم دو خصلت بيش از همه، خود را نشان مي داد: انبوهي حضور مردم كه خود را در تعيين سرنوشت خود دخيل مي ديدند و با اعلام بيزاري از حاكميت پهلوي مشاركت سياسي خود را به همگان ثابت كردند و اسلامي بودن حركت كه نمود بارز آن وجود رهبري مذهبي در رأس قيام و سازماندهي حركت ها از مساجد كه پايگاه هاي ديني بودند اين خصلت در يزد نيز ديده مي شد. مسجد حظيره دو ركني بودند كه در مبارزات اين شهر تلألؤ بيشتري از خود نشان دادند. و در دوران تبعيد امام شهيد صدوقي همچنان با ايشان رابطه داشت منزل او از مراكزي بود كه محل دريافت اعلاميه ها يا نامه هاي امام و بعد تكثير و انتشار آن در سراسر كشور بود رژيم نيز كوشيد تا كنترل خود را بر او بيشتر كند و تمامي حركات وي

را به مركز گزارش كند و حجم زيادي از گزارش هاي ساواك در طي اين سال ها اختصاص به شهيد صدوقي دارد.

با پيروزي انقلاب اسلامي او در سمت نماينده امام و امام جمعه يزد به فعاليت خود و هماهنگ كردن مردم ادامه داد از اولين ساعت هاي پيروزي، اعلاميه ها و اطلاعيه هاي وي نشان از تلاش او در برقراري امنيت جامعه و حفظ وحدت و يكرنگي داشت. اولين اعلاميه او در 23 بهمن 57 حاوي تبريك پيروزي و تذكر به داشتن هوشياري در مقابل تلاش دشمن و حفاظت و پاسداري نظام و امنيت شهرها و روستاها بود و سپس توصيه به عمل به دستورهاي رهبر انقلاب كه مخالفت و تمرد از دستورهاي او، مخالفت با احكام شرعي است و رعايت انضباط انقلابي و جلوگيري از هرج ومرج و تخريب با اقدام در چارچوب معين شده از طرف دفتر تبليغاتي امام و دولت موقت و خودداري از تعرض به سازمان هاي دولتي و خصوصي و دخالت نكردن خودسرانه در بازداشت و دستگيري سران رژيم كه كار كميته هاست.

او در ادامه شركت مردم در نظرخواهي جمهوري اسلامي و قانون اساسي كه آن را لبيك گفتن به خدا و رسول خدا صلي الله عليه وآله مي داند و نشانه رشد سياسي و ديگر مسائل كشور تلقي مي كند و حضور مردم را در صحنه سياسي كشور نااميد كننده دشمن و يك وظيفه الهي مي داند. او مردم را دعوت به مقاومت در برابر توطئه هاي دشمنان مي كرد و تهديدهاي دولت آمريكا در محاصره اقتصادي و دخالت نظامي در ايران را شاهد صدقي بر عجز و ناتواني آمريكا در برابر قيام ملت ايران عنوان مي نمود. او جنگ را توطئه آمريكا مي دانست و به

مردم توصيه مي كرد به خدا توسل كنند.

در نظر او حاكميت سياسي همان حاكميت ديني بود كه ادامه خط پيامبر صلي الله عليه وآله و خداوند به حساب مي آيد و انقلاب را جوشيده از متن مردم و بطن اسلام عنوان كرده، اهرم انقلاب را اسلام مي داند كه فشاردهنده آن روحانيت آگاه بودند و مساجد را سنگرهاي ضديت با كفر و شرك و استعمار محسوب مي كند كه حضور در آنها دشمنان را از توطئه سازي و حادثه آفريني مأيوس مي كند.

او در اولين مجلس خبرگان كه جهت تدوين قانون اساسي تشكيل شد، شركت داشت از اقدامات او علاوه بر زعامت نماز جمعه يزد كمك هايي بود كه به زلزله زدگان خراسان در آبان 58 صورت گرفت و در ادامه دستور امام مبني بر كمك از محل وجوه شرعيه مردم را درست خواند و مسجد روضه محمديه را محل جمع آوري كمك هاي غيرنقدي قرار داد و براي كمك هاي نقدي حسابي در صندوق ولي عصر افتتاح كردند در زلزله مردادماه سال 60 كرمان او به نمايندگي امام(ره) به منطقه رفت و ضمن ارسال گزارش آن، خواستار كمك سريع به آسيب ديدگان و بازسازي سريع مناطق مذكور شد. در ايجاد مركز تحقيقات منابع طبيعي استان يزد و تأسيس دانشگاه در يزد تلاش زيادي نمود.

در زمينه جنگ تحميلي و مقابله با دشمنان داخلي، او معتقد بود ترورها نه تنها روند انقلاب را كند نخواهد كرد بلكه تصميم و عزم انقلابي را راسخ تر و جدي تر خواهد نمود. او در تجهيز مردم براي رفتن به جبهه و مقابله با توطئه دشمن تلاش فراواني نمود آخرين خطبه او كه تنها ساعتي قبل از شهادتش خوانده شد، تاكيد بر پركردن جبهه بود و تلاش

در بازسازي مناطق تخريب شده جنگي.

او در 11تيرماه سال 1361 پس از برگزار كردن نمازجمعه به آتش كينه و نفاق منافقين به شهادت رسيد. امام در نامه خود در ارديبهشت سال 59 او را عمادالعلماء الاعلام خواند كه سوابق ممتدي در خدمت به اسلام و حوزه هاي علميه داشته و از شناخت و آگاهي خاصي برخوردار است و در پيامي كه به مناسبت شهادت او فرستادند، سابقه خدمات او را به اسلام و ملت متذكر شدند و اورا دوست نزديك خود خواندند.

برخي ديدگاه ها و انديشه هاي شهيد صدوقي:

آن چنان كه مرسوم مردان راه حق است، ستيز با هر چيز باطلي در راس برنامه و اهداف خواهد بود و رسيدن با وعده هاي الهي و پياده كردن در جامعه، خود اساسي ترين آرمان را تشكيل خواهد داد در بررسي نظريات شهيد صدوقي ابتدا به ديدگاه وي درباره حكومت پهلوي مي پردازيم كه از خلال فعاليت ها و سخنان وي به نظرياتش مي توان رسيد. در بسياري از حوادث انقلاب به ويژه از سال هاي دهه 40 به بعد، مي توان جنبه فعال زندگي مبارزاتي شهيد صدوقي را پي گرفت.

در اولين مرحله بايد با مشروعيت جايگاه رژيم در ديد او توجه داشت اين امر در بسياري از گزارش هاي ساواك به نادرست و ناشايست بودن جايگاه رژيم در تصور او اشاره مي كند نمونه آن را در نامه اي مي توان ديد كه از طرف شهيد صدوقي در مورد اقدامات رژيم به آيت الله ميرزا جواد تهراني نوشته شده است. اهداف نقشه هاي آنها را محو اسلام و مقررات اسلامي قيد مي كند كه با حركاتي چون وقايع فيضيه، 15 خرداد سال 42 ، پيمان نظامي، تغيير تاريخ، اهانت به مرجعيت در روزنامه ها

و ... خود را نشان مي دهد.

ساواك در گزارشي كه از او دارد افكار او را حادتر از امام خميني مي داند كه با تشويق و ترغيب ضد ملي و رژيم، آرزوي قيام كل مملكت را عليه رژيم در سر خود مي پروراند. در اعتراض به رژيم و انتقاد او به فساد جامعه بود و وابستگي به غرب و خريد همه چيز از غرب و در ادامه آن انتقاد از سينما و تلويزيون و عكس هاي برهنه مقابل سينماها، جشن هنر شيراز و... به ويژه كه پول نفت صرف فساد اخلاقي در جامعه مي شود. جشن هاي 2500 ساله را نيز سراسر فضاحت و رسوايي و... مي داند كه رژيم با گرفتن آن سند كفر و زنديق بودن خود را امضاء كرد و بر نامسلمان بودن خود صحه گذاشت او با استناد به اصل نظارت پنج تن از علما بر مجلس و مصوبات آن را پايان حركت اعلام مي كند او هرگونه سازش و مصالحه را با رژيم نفي مي كند حتي به شكل عضويت در حزب رستاخيز و با اين رفتار دولت و مشروعيت آن را زير سوال مي برد به نشان عدم همكاري با دولت و اعلام نارضايتي از آن، بارها اعلام تعطيل عمومي و حتي عزاي ملي نمود تا از اين طريق اعتراض و نارضايتي به گوش رژيم برسد نظر نهايي او درباره رژيم، سرنگوني آن و ايجاد حكومت اسلامي بود چنين است كه مامورين رژيم در بررسي تفكرات او، وي را حامي خط مشي امام ذكر مي كنند و با قيد عبارت«او در همه موارد از خميني كسب تكليف مي كند» ارتباط تفكري او را با مباني مورد قبول امام در مورد حكومت

پهلوي و مشروعيت آن نشان مي دهند تاسي به امام ره به عنوان قائد نهضت و عدم مقبوليت رژيم در نظر او با اين كلام مورد تاكيد قرار مي گيرد:«ايشان امام (رحمت الله عليه) صد در صد ايستاده كه تا حكومت اسلامي برپا نشود، دست برنداريم، ما هم اين گونه هستيم ادعاهاي رژيم نزد او اثر خود را از دست داده بودند مانند اين مورد كه او با تشبيه مساله ادعاي فضاي باز سياسي به جريان عمروبن عاص و فريب كاري او در صفين، فريب بودن وعده هاي رژيم را به ديگران مي شناساند. تلاش هاي رژيم در روزهاي آخر را بي مورد مي داند و ذكر مي كند«براي بازگرداندن اوضاع به حال اول دير شده است و اعتراض خود به حكومت نظامي را ابراز مي كند.

غير از نظريات حكومتي او در باب هاي ديگر نيز نظريه هايي داشت در مورد جوانان او به ايجاد آمادگي و لزوم آن براي اين قشر تاكيد داشت كه بعد از آموزش ديدن، خود جوانان مي توانستند در ميان مردم نفوذ داشته باشند و از جواناني كه اعلام آمادگي در همكاري با وي كرده بودند، پشتيباني مي نمود. در پايان به نقل قول هايي چند از زبان ديگران درباره خصوصيات شهيد صدوقي مي پردازيم: فرزند ايشان در مورد انس با قرآن شهيد صدوقي مي گويد: ايشان ارتباط عميق و نزديكي با قرآن داشتند هر جا مي نشستند و در كوچكترين فرصتي كه به دست مي آمد، قرآن تلاوت مي كردند بخش زيادي از قرآن را حفظ بود. آيت الله شهيد اشرفي اصفهاني در اعلاميه اي كه درباره شهادت آيت الله صدوقي داد، او را مردي خواند كه عمر شريف خود را در راه اسلام و خدمت به آن، نشر معارف آن، تربيت طلاب، خدمت به مستضعفين

و مبارزه با ظلم و استبداد و رژيم طاغوت و مبارزه با خطوط انحرافي صرف كرد وجود او را در جبهه ها در جنگ تحميلي باعث دلگرمي و پشتوانه رزمندگان اسلام بود. حجت الاسلام محمد خاتمي او را در يزد عهده دار زعامت روحي و معنوي ذكر نموده بود در راس تمامي سخنان، امام او را نور چشم خود خواند و اين كه به شمار انگشت چنين روحانيوني داريم و در انقلاب، محور اساسي اين انقلاب بوده است.

منبع: http://www.ido.ir

خاطراتي از مبارزات شهيد صدوقي

خاطراتي از مبارزات شهيد صدوقي آيت الله صدوقي رحمه الله، در هشتم صفر 1327 (ه . ق) در شهر يزد متولد شد . پدرش ميرزا ابوطالب، فرزند محمدرضا و او فرزند آخوند ملا مهدي بود . آيت الله صدوقي در سن هفت سالگي، پدر و در نه سالگي، مادرش را از دست داد و از آن پس حت سرپرستي پسرعمويش، ميرزا محمد كرمانشاهي قرار گرفت (1) . به اعتقاد همگان اين خاندان پاسداران شريعت بودند و ملامحمد مهدي كه در عصر فتحعلي شاه مي زيست، به دليل ظلم ستيزي اش، مورد غضب شاه قرار گرفت و از كرمانشاه به يزد تبعيد شد . آيت الله صدوقي، دروس ابتدايي را در مكتب خانه، به پايان رساند و در 13 سالگي وارد مدرسه عبدالرحيم خان شد. پس از اتمام جامع المقدمات و قوانين راهي مدرسه چهارباغ اصفهان شد و يك سال بعد به يزد بازگشت (2) .

وي در 22 سالگي (1349) به قم هجرت كرد و به دليل فضايل اخلاقي و امانتداري به سرعت مورد توجه بسياري قرار گرفت . در قم از محضر آيات عظام; عبدالكريم يزدي، سيد صدرالدين صدر، محمد تقي خوانساري، محمد حجت كوهكمره اي

بهره برد . معظم له امر تحصيل و تدريس را در اولويت قرار داد و لذا به يكي از اساتيد برجسته حوزه علميه قم مبدل گرديد . از جمله بزرگاني كه از محضر او خوشه چيني كردند مي توان از آيات عظام و بزرگاني چون فاضل لنكراني، شهيد قدوسي، شهيد مطهري، محمد تقي جعفري، احمد جنتي و سيدهاشم رسولي محلاتي ياد كرد (3) .

شهيد صدوقي رحمه الله مبارزه را از دوران رضاخان آغاز كرد; عصري كه شاه عزم خود را براي نابودي حوزه علميه قم جزم كرده بود . با ورود امام خميني رحمه الله به صحنه، مبارزات شهيد صدوقي هم شدت بيشتري يافت . او از فدائيان اسلام، مسلمانان لبنان و امام موسي صدر حمايت مي كرد .

در بهمن ماه سال 1330 همزمان با رحلت آقا شيخ غلامرضا فقيه خراساني، با درخواست مردم و توصيه امام رحمه الله، به يزد رفت (4) و دامنه مبارزاتش را گسترش داد . اين امر باعث شد تا مردم يزد و شهرهاي مجاور به صحنه مبارزه عليه حكومت پهلوي كشانده شوند و در وقايع پانزده خرداد و مبارزه با مظاهر فساد و تمدن منحط غربي، كشف حجاب، تبديل تاريخ شمسي به شاهنشاهي، جشنهاي هنر و ... حضوري موثر داشته باشند . شهيد صدوقي هر از چند گاهي به تبعيديان سر مي زد و از آنها دلجويي مي نمود .

پس از پيروزي انقلاب، به فرمان حضرت امام، معظم له به امامت جمعه يزد منصوب گرديد . ايشان به اقدامات فرهنگي و عمراني فراواني دست زد كه مي توان به تعمير 18 مسجد، تاسيس و تعمير 19 مدرسه علوم ديني، تاسيس سازمانهاي خيريه و بنياد صدوق قم

به مساحت 220 هزار متر مربع و . . . اشاره نمود .

وي به دليل تاثيرگذاري فراوان در جريان انقلاب، به شدت مورد خشم دشمنان انقلاب قرار داشت و چند بار نيز مورد سوء قصد قرار گرفت . سرانجام در رمضان سال 1360 (ه . ش) بعد از نماز پرشكوه جمعه، مورد حمله منافقي سياه دل قرار گرفت و در سن 75 سالگي شربت وصال محبوب را سركشيد .

امام در پيام تسليتي چنين فرمودند: «اينجانب دوستي عزيز كه بيش از سي سال با او آشنا و روحيات عظيمش را از نزديك درك مي كردم، از دست دادم و اسلام خدمتگذاري متعهد و ايران فقيهي فداكار و استان يزد سرپرستي دانشمند را از دست داد . (5) »

مقام معظم رهبري درباره ايشان فرمودند: «او تسليم و مطيع امام بود; فكرش و عقيده اش و عملش در جهت و در خط فكر عقيده و عمل امام بود و هيچگونه راي و فكري را بر راي و فكر امام ترجيح نمي داد . به همين دليل بود كه از اول انقلاب تا آخر، مواضع ايشان يك مواضع صد در صد صحيح و درست بود . (6) » اينك كه در آستان سالگشت شهادت اين فقيه مبارز قرار گرفته ايم، با گوشه هايي كوتاه از زندگي و مبارزات او در راه دفاع از ارزشهاي ديني آشنا مي شويم . رويكرد به جوانان

آيت الله صدوقي كه در سن 45 سالگي به يزد بازگشت، نسبت به جوانان رويكردي مثبت داشت به گونه اي كه در اندك زماني پس از ورود، مسجد حظيره برخوردار از يك نماز جماعت با صفهاي مملو از جوانان شد . گاهي جوانان در ايام امتحانات براي درس خواندن

به مسجد مي آمدند; البته به مقتضاي شور جواني، سر و صدا مي كردند و اين بر برخي نمازگزاران گران مي آمد; لذا نامه اي به آيت الله صدوقي نوشتند كه «مسجد خانه خداست نه جاي بي ادبي، فكري به حال اين جوانها بكنيد كه به مسجد نيايند .» آيت الله صدوقي رحمه الله به شدت از اين طرز تفكر ناراحت شد و گفت: «بگذاريد جوانها با مسجد انس بگيرند و آشنا شوند . مسجد كه فقط براي كهنسالان و بازنشستگان نيست . اينها اميد كشورند . روزي مي آيد كه اينها چرخ عظيم اجتماع را به حركت در مي آورند .» طولي نكشيد كه الفت او با جوانان بيشتر شد و سه شنبه شبها جلساتي با حضور 50 الي 60 جوان پيرامون مسايل ديني و اجتماعي شكل گرفت (7) . طبق گزارشهاي ساواك - معمولا - مبارزين اطراف وي از جوانان بودند . مخالفت با بهائيان

ايران عصر پهلوي; جولانگاه بهائيان بود و آنان در پي تسلط بر منابع مالي و توليدي كشور مي كوشيدند; در مقابل، علماي دين در تلاش بودند تا مردم را از مصرف محصولات آنان منع كنند و منابع كشور به خدمت بهائيان درنيايد . حضرت آيت الله شهيد صدوقي در يزد براي مبارزه با اين كار از شيوه تكثير اعلاميه مراجع و اطلاع رساني به مردم در مورد تحريم كالاهاي بهائيان استفاده مي كرد .

ساواك فعاليت شهيد صدوقي براي اطلاع رساني در اين باره را چنين گزارش مي كند: «شيخ محمد صدوقي، فرزند ابوطالب، پيشنماز مسجد حظيره شهرستان يزد، اعلاميه هايي مبني بر تحريم فراورده هاي شركتهاي زمزم و ايران گاز در اختيار دارد و به وسيله چند نفر، بين اهالي توزيع مي نمايد . . . .

(8) » مقابله با رباخواري

رباخواري از جمله گناهان اقتصادي بزرگي است كه چرخهاي اقتصاد و توليد را متوقف و نظام اقتصادي را فلج مي كند، ولي اين مقوله، در حكومت پهلوي به شدت رواج داشت; لذا در مقابله با اين پديده زشت و حرام، حضرت آيت الله صدوقي به ويج سنت حسنه قرض الحسنه همت گمارد و با تاسيس صندوق قرض الحسنه، افراد زيادي را از دام اين پديده شوم رهايي بخشيد (9) . مرزبان دينداري

يكي از مومنين يزد كه با زني تازه مسلمان ازدواج كرده بود، وفات يافت . همسر و فرزندش بي سرپرست ماندند . همكيشان پيشين آن زن به ملامت وي پرداختند و پيشنهاد كردند در صورت بازگشت به دين قبلي، به او كمك كنند . شهيد آيت الله صدوقي رحمه الله به محض اطلاع، تمام وجوه شرعي را كه به دستش رسيده بود، براي آن خانواده فرستاد و آنان نيز ضمن حفظ دين اسلام، تا مدتها بدون دغدغه روزگار گذراندند (10) . دفاع فرهنگي

بي شك اقدامات فرهنگي مانند چاپ كتبي كه به دفاع از تشيع در مقابل تهاجمات مي پردازند از جمله عرصه هاي دفاع از ارزشهاست . آيت الله صدوقي با اين ديد به چاپ كتاب «تشييد المطاعي و كشف الضغائن همت گمارد . اين كتاب توسط علامه سيد محمد لكنهوي (1260 ق) و در پاسخ به كتاب «تحفه اثناعشريه نوشته شده بود . در پايان مقدمه اين كتاب چنين آمده است: «چون كتاب تحفه اثناعشريه مجددا به چاپ رسيده و پخش شده است; لازم بود جوابش هم چاپ شود . سماحة حجة الاسلام والمسلمين آيت الله صدوقي «ادام الله ظلاله الوارفة امر فرمودند و مخارج چاپ اين

كتاب را بذل فرموده، احسان عظيمي به جامعه تشيع فرمودند . (11) » در برابر طاغوت

بعد از آن كه در 25 شهريور 1320، رضاخان با سپردن امور به دست وليعهد خود استعفا داد، سوار اتومبيل شد و به سوي اصفهان رفت . اتومبيل در عباس آباد دليجان خراب شد، شاه ديروز و پدر شاه امروز خواست در فرصتي كه ايجاد شده در باغهاي اطراف گردش كند; لذا روانه باغي شد، اما دقايقي بعد معلوم شد باغ توسط آيت الله صدوقي اجاره شده است و معظم له نيز آن روز در باغ بود . وقتي به او خبر مي دهند رضاخان مي خواهد به باغ شما وارد شود - به دليل تنفر از شاه - مي گويد: «به او بگوييد باغ خانوادگي است و نمي توان وارد شد .» ، اما رضاخان بي اعتنايي مي كند و وارد باغ مي شود . حضرت آيت الله صدوقي با لباس روحانيت در باغ به راه افتاد و با ابراز ترشرويي و ناخشنودي، نارضايتي خود را بروز داد و شاه را به خشم آورد . شاه نيز مجبور به خروج از باغ شد . محمد رضا شاه كه از اين برخورد با پدرش به شدت خشمگين بود، تصميم گرفت در سفر به يزد، آيت الله صدوقي را ادب كند، اما اقتدار و نفوذ شهيد صدوقي نزد مردم مانع از اين عمل گرديد (12) . حمايت از فدائيان اسلام

آيت الله صدوقي از فدائيان اسلام به شدت حمايت مي كرد، به گونه اي كه خانه اش در شهر قم پناهگاه آنان بود . در سال 1330 (ه.ش) وقتي سيد عبدالحسين واحدي (مرد شماره دو فدائيان اسلام) تحت تعقيب قرار گرفت، آيت

الله صدوقي او را در خانه اش پنهان كرد . ماموران شاه دو مرتبه به منزل او ريختند، ولي بعد از ناكامي از پيدا كردن واحدي، با عذرخواهي از آنجا خارج شدند (13) . اعلام بيزاري با صدور بيانيه

وقتي فاجعه حمله به مدرسه فيضيه در دوم فروردين ماه سال 1342 به وقوع پيوست، شهيد صدوقي اعلاميه اي تحرير كرد و آن را به امضا ديگر علما نيز رساند . طي اين اعلاميه از اقدامات رژيم، چنين اعلام نفرت شده بود: «. . . ضرب و شتم و نهب و قتل عده اي از محصلين علوم دينيه در مدرسه فيضيه، قضيه اي نيست كه زود از خاطر مسلمين محو و نابود شود و جراحات قلوب به مرور التيام پذيرد . اينك در ضمن عرض همدردي، خاطر آقايان محترم را مستحضر مي داريم كه ماداميكه روح در بدن و نيم جاني در تن است، طبق تصميمات علماي اعلام و راهنماييهاي آيات الله العظام از هيچگونه اقدامي به منظور حفظ احكام و شعائر اسلام فروگذار نخواهيم كرد . (14) » اعتراض به جشن هاي 2500 ساله و . . .

آن گاه كه موضوع اعلام تاريخ شاهنشاهي به جاي شمسي مطرح شد و دولت در پي ترويج آن برآمد، علماي دين از جمله آيت الله صدوقي به مخالفت پرداختند . آيت الله صدوقي با فريادي رسا مي گفت: «اي مردم! اين حكومتهاي فعلي دستور از خارجي مي گيرند . همه چيزتان را از شما گرفته و مي گيرند; دينتان را . . . اخلاقتان را و حتي تاريخ اسلامي را با تاريخ زردشتي جايگزين كرده اند . (15) » وي در برابر تمام مظاهر ترويج طاغوت مقاومت مي كرد و

گزارشهاي ساواك، گوياي اين واقعيت است: «برابر سوابق موجود، شيخ محمد صدوقي . . . در 22/8/41 با شركت نسوان در انجمنهاي شهرستان و استان مخالفت و مردم را از دادن راي به بانوان منع نموده است . . . به آقاي محمد علي صدوقي تذكر دهند چنانچه در آينده نسبت به جشنهاي شاهنشاهي اظهار نظر منفي كند، از منطقه طرد خواهد شد . . . نامبرده از شركت در مراسم نيايش 15 بهمن سال 1351 و 21 فروردين سال جاري نيز خودداري و يك روز قبل از مراسم مزبور به منظور عدم شركت در نيايش به بهانه هاي مختلف منطقه را ترك نموده كه عمل وي توسط مردم تعبير به تفسيرهاي مختلفي گرديده است . خواهشمند است دستور فرماييد با توجه به مراتب فوق و اين كه امكان دارد ادامه رفتار شخص مزبور باعث تجري ساير روحانيون افراطي گردد; به هر نحو كه صلاح باشد با نامبرده رفتار نمايد . (16) » شيوه هاي اطلاع رساني

آيت الله صدوقي از طرف رژيم به عنوان عنصر خطرناك شناخته شده بود، ولي معظم له با كمال شجاعت، برنامه هاي مبارزاتي خود را به شيوه هاي مؤثر ادامه مي داد و مردم را به انحاء مختلف در جريان خيانتهاي خاندان پهلوي قرار مي داد . رهبر انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي «مدظله العالي ضمن نقل خاطره اي از آن دوره، مي فرمايد: «بنده از تبعيد برمي گشتم، از طريق يزد آمدم، رفتم مسجد ايشان، ديدم مثل اينكه اينجا جزء محيط اختناق كشور ايران نيست . توي مسجد اعلاميه هايي زده بودند . خيلي آزاد همه مي آمدند و مي خواندند . اين اعلاميه ها، داراي مضامين فوق العاده تحريك آميز بود، مثل اينكه مقايسه اي شده

بود ميان بهاي تانكها، هواپيماها، وسايل نظامي كه سردمداران رژيم پهلوي از پول ملت مي خريدند و بر عليه ملت استفاده مي كردند، با بهاي ساختن مدارس و بيمارستانها . . . كه به سود ملت بود . . . (17) » شهادت براي دين

بعد از به خاك و خون كشيدن مردم در قيام 19 دي قم و 29 بهمن 56 تبريز; آيت الله صدوقي به رغم جو خفقان و تدابير شديد امنيتي، ضمن پيامي، نوروز 57 را عزاي عمومي اعلام كرد: «سال نو با سفره هاي آغشته به خون بيگناهان قم، تبريز و ساير شهرستانها كه براي دفاع از حريم مقدس قرآن و روحانيت قرباني شده اند; لذا مناسب است از برگزاري مراسم نوروز خودداري فرموده و به سوگ و ماتم شهيدان بنشينند . (18) »

پس از اين اعلاميه، وي مجلس شهداي تبريز را در دهم فروردين 57، در مسجد روضه محمديه يزد برگزار كرد كه طي آن، سركردگان دژخيمان شاه، مردم را به خاك و خون كشيدند . آيت الله صدوقي در عكس العمل به اين موضوع، با شجاعت تمام به سخنراني پرداخت و گفت: «از شهرباني تلفن زده و به من گفتند: «اين صحبتها را نكنيد» ، مرا تهديد كرده اند كه چه ها مي كنيم! بفرماييد! اما چهار راه بيشتر نداريد; يا مرا تبعيد مي كنيد كه هرجا بروم همينم! يا در خانه ام محاصره ام مي كنيد يا به زندانم مي بريد يا مرا مي كشيد و اگر مرا بكشيد بدانيد كه هر قطره خون من; صدوقيها خواهد شد . (19) »

وي اين صلابت را همواره در مقابل دستگاه حاكم به كار مي برد . يك بار مي گفت: «از طرف ساواك يك كسي پيش من

آمد و گفت كه مامور مراقبت شما هستم، شما چه نقشه اي داريد؟ ! و ما هم علنا نقشه خود را گفتيم و كارهايي را كه انجام داده بوديم و اطلاعيه ها و تلگرافات را همه نشان داديم و گفتيم در اين راه تا آخر هستيم . هر اقدامي كه قرار است از طرف ساواك نسبت به ما بشود، زودتر انجام بدهيد . (20) » مبارزه با تهاجم فرهنگي طاغوتيان

رژيم شاه مي كوشيد با ايجاد مراكز مختلط، مانند دانشسراي هنر و . . . روح غيرت و شرف مردم مسلمان را نابود كند . از اين رو شهيد صدوقي خود را موظف به ابراز عكس العمل مي ديد . طبق گزارش ساواك، او بيان داشت: «به تازگي دانشسراي هنر در يزد ثبت نام مي كند . هنرشان اين است كه دخترها و پسرها را به بي عفتي بكشانند» و توصيه كرد «جوانها ثبت نام نكنند . (21) » از سوي ديگر وي به تشكيل گروه فرهنگي علوي همت گمارد كه چندين مدرسه دخترانه و پسرانه را با نظارت هيات امنا اداره مي كرد و به عنوان الگويي عملي، بخش بزرگي از جوانان را به خود جذب كرد . اين مدارس همواره از حيث علمي در رتبه هاي ممتاز قرار داشتند (22) . مبارزه منفي

شهيد صدوقي به تمامي راههاي مبارزه آشنا بود; از اين روي گاه به جاي مبارزه رو در رو به مبارزه منفي روي مي آورد . نمونه اي از آن را مي توان در موضوع سالگرد 15 خرداد مشاهده كرد . وي از مردم خواست از هر نوع تظاهرات شديد بر عليه دولت پرهيز كنند . «15 خرداد روزي كه عفريت استعمار، پرده از چهره كثيف خود

بالا زد و . . . به طوري كه گزارش داده اند جمع كثيري از جوانان غيور و مبارز و مدافع از حريم قرآن و تشيع كه مورد تجاوز قرار گرفته اند، بنا دارند هيئتي با شكوه و جلوه اي مخصوص با ترتيب دادن پرچمها و عكسها، مسافت زيادي را با شعارهاي كوبنده مذهبي راه پيمايي نمايند و از هرگونه پيشامدي نهراسند .

و از آنجا كه بيم آن مي رود كه اين عمل موجب خرداد ديگري; بلكه شديدتر از آن شود و توپها و مسلسلها و تانكها را براي آماج گرفتن آنها آماده و مهيا نموده اند و كوچك و بزرگ را به نام خرابكار، ماركسيست به رگبار مسلسل و زير تانكها خواهند گرفت و بر احدي رحم نخواهند نمود و خونهايي را خواهند ريخت و مجوز شرعي نخواهند داشت، بهتر بلكه مقتضي است كه از اين رويه منصرف و همگان از اداري و بازاري و روحاني و مردمان عادي، آنان كه به دين و آيين علاقه دارند و فرامين مراجع بزرگ را لازم الاتباع مي دانند، همان رويه عقلايي را كه مبارزه منفي و موافق نظر بزرگان از مراجع است اتخاذ و پيروي نموده، روز دوشنبه 15 خرداد سال 57 در خانه نشسته احدي بيرون نيايد . . . .» مخالفت با سازش

حكومت طاغوتي كه تمام توان خود را در نابودي خوشه هاي خشم ملت مسلمان به كارگرفته و ناكام مانده بود، در ماههاي آخر سال 57، با يك طرفند سياسي از بازاريان - كه ستون اقتصادي خيمه انقلاب بودند - خواست تا با انتخاب نماينده اي، با دولت به مذاكره بنشينند . شهيد صدوقي با تيزبيني ويژه اي، متوجه اين طرفند شد و چنين اعلام كرد:

«دولت سرنيزه اتحاد ملي . . . اينك به اين تجربه تلخ دست يافته كه ديگر قدرت سرنيزه به هيچ وجه، نمي تواند صفوف متراكم و همبستگي پولادين اين ملت را درهم بشكند . . . . مجددا به پيروي از سلف خود دست مزورانه خويش را از آستين خيانت به درآورده و به سوي اصناف و بازاريان كه قدرت مبارزه مثبت و منفي آنها ستون فقرات رژيم را در هم شكسته است، استمداد مي جويد; استمدادي خائنانه و عاجزانه و آن اين كه كليه اصناف و بازاريان بدون دخالت هيچ يك از مامورين دولتي، نمايندگاني از بين خود انتخاب نموده تا با رئيس دولت به مذاكره بنشينند . . . خيالي واهي و پندار پوچي كه از مغزهاي آدم كش تراوش كرده . . . اين جانب . . . اخطار مي كنم كه اگر چنانچه معدودي ساده لوح هنوز در بين آنها حاضر به اجراي نقشه شوم دولت ضد اسلامي و ضد ملي ايران گردد، با رساترين استدلال آنها را از خطر پشت پرده آگاه ساخته و به آنها تفهيم كنند كه اين حيله شيطاني دولت وسيله اي است كه مي خواهد بوسيله آن بين صفوف محكم اصناف تفرقه انداخته و از اين تفرقه نتيجه گيري نمايد . (23) » مبارزه با جنگ رواني

طاغوتيان كه تاب مقاومت در برابر مبارزات مخلصانه مردم ايران را نداشتند، به جنگ رواني و تخريبي روي آوردند . از جمله در مجلس سنا، تظاهر كنندگان و ناراضيان را لامذهب و كمونيست ناميدند و كوشيدند با ترويج اين ادعاها مردم را از مسيري كه در پيش گرفته بودند، منحرف كنند . آيت الله صدوقي در اين باره هم ساكت ننشست و

طرفند تبليغي آنان را خنثي كرد . ساواك در اين باره چنين گزارش داد: «روز 21/2/37 (25) اظهار داشته . . . مجلس سنا ما را لامذهب خطاب كردند; راست مي گويند; ما لامذهب هستيم و آنها مذهب دارند . كسي كه در طول عمرش حتي يك ركعت نماز نخوانده و يك روز روزه نگرفته; مذهب دارد؟ ! (24) » پي نوشت ها: 1) پاسداران اسلام، ص 12 .

2) گنجينه دانشمندان، ج 7، ص 443 .

3) مجله نور علم، ش 7، ص 74 - 78، ش 6، ص 98 .

4) مجموعه اطلاعيه هاي شهيد صدوقي، ص 30; آثارالحجة، ص 392 .

5) صحيفه نور، ج 16، صص 20 و 219 .

6) روزنامه اطلاعات، 13/4/1361، ص 2 .

7) شهيد صدوقي، صداقت محراب، صص 93 - 94 .

8) شهيد صدوقي، عملكرد . . . ص 109 و 110 .

9) فاجعه دهم رمضان، ص 148 .

10) شهيد صدوقي، صداقت محراب، ص 102 .

11) تشييد المطاعي، و . . ص «ر» مقدمه .

12) زندگينامه شهيد آيت الله صدوقي، سيد محمد موسوي، صص 10 - 11 .

13) همان، ص 12; اسناد شهيد آيت الله حاج شيخ محمد صدوقي، ص ت . به نقل از فرزند وي .

14) همان .

15) مجله شاهد، ش 21، صص 6 - 13 .

16) شهيد صدوقي، عملكرد . . . ، ص 107 .

17) فاجعه دهم رمضان، صص 43 - 44 .

18) مجموعه اطلاعيه هاي شهيد محراب آيت الله صدوقي، ص 33 .

19) كيهان فرهنگي، ش 4، تير64، صص 32 - 35 .

20) اطلاعيه ها . . . ، ص 30 .

21) مجله شاهد، ش 21، صص 6 - 13 .

22) فاجعه دهم رمضان، ص 147 .

23) شهيد صدوقي، عملكرد . . . ، ص 255 .

24) همان ، ص 203 و 204 .

منبع: http://www.hawzah.net

زندگينامه « فقيه فداكار » آيت الله شيخ محمد صدوقي

زندگينامه « فقيه فداكار » آيت الله

شيخ محمد صدوقي نام و نسب

به سال 1327 هجري قمري در يزد و در خانواده اي روحاني ، كودكي زاده شد كه او را محمد نام نهادند . پدرش ، مرحوم آقا ميرزا ابوطالب ، از عالمان وارسته آن سامان بود كه در مسجد روضه محمديه – معروف به حظيره – اقامه جماعت مي كرد و محل رجوع مردم بود و به جهت خط خوشي كه داشت در تنظيم اسناد عقود و معاملات مردم مي كوشيد . پدر بزرگش ميرزا محمد رضا كرمانشاهي نيز مرجع حل مشكلات مردم و از روحانيون دامنه وسيع كوير بود . او نيز فرزند مرحوم آخوند ملا محمد مهدي كرمانشاهي بود كه توسط فتحعلي شاه قاجار به يزد تبعيد گرديده بود و به سال 1236 ه_ .ق در آن شهر دار فاني را وداع كرد . نسب شريف « صدوقي » بر اساس آنچه كه بر سنگ مزار آخوند ملا مهدي كرمانشاهي حك شده است ، به چهره والاي شيعه ، شيخ جليل فقيه ، ابوجعفر ، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي معروف به « شيخ صدوق » رضوان الله تعالي عليه مي رسد . محمد در هفت سالگي ، پدر و نه سالگي مادر را از دست مي دهد . تحصيل و تدريس علوم ديني

در سايه سرپرستي مرحوم آميرزا محمد كرمانشاهي ، پسر عموي خود به تحصيل علم پرداخته ، شرح لمعه و قوانين را در مدرسه عبد الرحيم خان يزد نزد اساتيد آن مدرسه فرا مي گيرد و در بيست سالگي با دختر عموي خود ازدواج مي كند . در سال 1348 ه_

. ق براي ادامه تحصيل راهي حوزه كهن اصفهان شده ، در مدرسه چهار باغ ( امام صادق فعلي ) – از مدارس زيباي باقيمانده از عصر صفوي – سكني مي گزيند . از بد حادثه آن سال ، زمستاني طاقت فرسا را به همراه مي آورد ؛ به گونه اي كه مجبور مي شود ، از راه قمشه و آباده و پس از حدود يك ماه راهپيمايي ، در كمال مشقت به يزد مراجعت كند .

پس از سالي اقامت مجدد در وطن ، هواي هجرت به حوزه قم – كه كمي پيشتر نبود به همت بلند بنيانگذار عظيم الشأن آن حاج شيخ عبد الكريم حائري يزدي تأسيس شده بود – دل بي تابش را مشتاق سفر كرده ، عازم شهر جهاد و اجتهاد مي شود . او خود هنگام عزيمت به قم را سال 1349 ه_ . ق و مدت اقامت خود را در اين شهر بيست و يك سال ذكر كرده است . اقامت وي در قم مصادف است با ششمين سال سلطنت استبدادي رضا خان و اوج حملات وي به روحانيت . همزمان جو ارعاب و تهديد « امنيه هاي » رضا خاني بيداد مي كند و پوشيدن لباس روحانيت جرم است مجلس روضه ممنوع و مؤسس حوزه در فشار طاقت فرسا و مردم به پوشيدن كت و شلوار و كلاه پهلوي مجبورند . رضا خان دست از مقدس بازي برداشته و چهره واقعي خود را آشكار كرده است .

امام خميني (رحمت الله عليه) در تشريح فضاي حاكم بر آن روز مي فرمايند : « از اولي كه ... رضا خان آمد

و آن كودتا را كرد كه شايد شماها يادتان نباشد ، اكثراً يادتان نيست . شايد بين شما كسي باشد يادش باشد ، لكن من يادم هست و شاهد بودم . از اول ، به تدريج البته ، نه يكدفعه ، آن وقتي كه آمد ، ابتدائاً شروع كرد همان مقدس بازي ها كه پسرش در مي آورد و سالوسي ، آن هم شروع كرد . مثلاً در يك محرمي من يادم است كه گفتند كه همه تكاياي تهران را اين ( رضا خان ) رفته ، ديدن كرده ، شركت كرده در عزا و خودشان ، دسته قزاق ها ، هم روضه داشتند و مسائل تبليغي و همه اين ها را داشتند تا كم كم وقتي مستقر شد ، پايش محكم شد آن وقت ، آن صورت ديگرش را نشان داد . تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در تمام سطح ايران قدغن كرد . در قم ، مجلس اين طوري بود كه آقاي صدوقي يك مجلس داشتند ، قبل از اذان صبح شروع مي شد ، اوايل اذان تمام بود ، آن هم چند نفر و احتمال مي دهم كه آن را هم آمدند جلويش را گرفتند .

تمام چيزهايي كه مربوط به ديانت بود شروع كرد آنها را يكي يكي جلويش را گرفت . شروع كرد با شدت با روحانيت عمل كرد ؛ به طوريكه من در مدرسه فيضيه آن وقت يك درسي مي گفتم ؛ يك عده چند نفري بودند . يك روز كه رفتم ، يك نفر بود . اين شخص گفت كه اين آقايان همه فرار كردند ،

رفتند به باغات . طلبه هاي مدرسه هم قبل از آفتاب ، آن طور كه مي گفتند ، فرار مي كردند به باغات . مي رفتند و آخر شب آن وقت ها مي آمدند و بنابراين بود كه اين لباس به كلي خلع بشود . » وي در قم پس از مدتي به درس حاج شيخ عبد الكريم راه مي يابد و مورد لطف و توجه خاص ايشان قرار مي گيرد و بر اثر اعتماد ايشان ، آقاي صدوقي محل رجوع طلاب و حلال مشكلات آنان مي شود .

با فوت آيت الله حائري در سال 1355 ه_ . ق كه در پي مسئله كشف حجاب اجباري زنان ايراني به وقوع پيوست ، رضا خان نفسي به راحتي كشيد و از خلاً مرجعيت در ايران استفاده كرده ، اوضاع را بر اهل علم و روحانيت سخت تر كرد ، به گونه اي كه همگان با نااميدي تنها به توسل و تضرع روي آوردند . شهيد صدوقي خود مي گويد : « اوضاع بر اهل علم سخت شد كه بعداً توسلاتي از اهل علم شد و خيلي مؤثر افتاد . تحصيل در آن دوره خيلي سخت بود؛ به جهت اينكه قم مرجعي نداشت ، چرا كه مرجع تقليد ، مرحوم آسيد ابوالحسن اصفهاني بودند كه ايشان هم در نجف اقامت داشتند . » آيات ثلاثه آن روزگار قم آقايان سيد محمد تقي خوانساري ( 1295-1371 ه_ .ق ) سيد صدر الدين صدر ( 1299-1377 ه_ .ق ) و سيد محمد حجت كوه كمره اي ( 1310- 1373 ه_ .ق ) پس از ارتحال مؤسس حوزه علميه قم

، سال هاي نفس گيري را پشت سر گذاشته ، مشتركاً به رتق و فتق امور حوزه پرداختند .

در اين راه آيت الله صدوقي نيز با همتي بلند و عزمي استوار به ياري آنان شتافت : « پس از فوت مرحوم آيت الله حائري قسمت عمده از كارهاي حوزه به دوش ما افتاد و علاوه بر توليت مدارس ، تقسيم شهريه هاي طلاب نيز زير نظر بنده بود . » همزمان با تدبير امور حوزه و تحصيل در محضر آيات ثلاثه ، خود نيز به تدريس دروس سطح مشغول مي گردد و به جهت برخورداري از بيان شيوا و حافظه قوي و محضر خوش ،تدريس وي مورد استقبال طلاب جوان قرار مي گيرد كه اكثر فضلا و مدرسين فعلي حوزه درس شيرين شرح لمعه و سطح را به ياد مي آورند . شروع جنگ جهاني دوم و فرار رضا خان ، موجب دميدن آزادي و شكست پيكره استبداد گرديد . در اين سالها ، حوزه علميه قم رونق گذشته خود را بازيافت و بر اثر سعي و تلاش آيات عظام قم تعداد طلاب رو به فزوني نهاد .

آيت الله صدوقي ، از بدو ورود به قم ، به دوستي و هم صحبتي با امام خميني (رحمت الله عليه) دل بست به طوري كه هر دو بزرگوار در جلسات و محفل انس يكديگر شركت مي كردند : « بنده در سال 1349 ه_ . ق كه وارد قم شدم ، دو سه روز پس از ورود ، با امام خميني آشنا شدم و كم كم آشنايي ما بالا گرفت و به رفاقت كشيد و گاه در

تمام مدت شبانه روز با ايشان بودم . » آيت الله العظمي بروجردي در روز 14 محرم سال 1364 ه_ . ق مطابق با 9 دي ماه 1323 ه_ . ق در ميان استقبال پر شور و زايد الوصف صدها تن از علماي بزرگ و مردم مشتاق وارد قم مي شوند . « وقتي كه مرحوم آيت ا... بروجردي به علت كسالت در بيمارستان فيروز آبادي بستري شدند ، در همين خلال ، بعضي از اهل علم و مدرسين به فكر افتادند كه ايشان را به قم بياورند و به همين خاطر نامه هايي از قم به خدمتشان ارسال شد و اشخاصي به نمايندگي از روحانيت با ايشان ملاقات كردند . بنده هم به اتفاق داماد آقاي صدر به بيمارستان رفتيم و بعد به همراه مرحوم آيت الله بروجردي به قم آمديم . عمده سعي و كوشش براي آمدن آقاي بروجردي به قم ، از ناحيه حضرت آيت ا... خميني بود ايشان خيلي اصرار داشتند كه اين كار انجام شود » همكاري با فداييان اسلام

موج توفنده جريان فداييان اسلام و شور هيجاني كه در حوزه ايجاد كرد ، صدوقي را نيز به سوي خود كشاند . او از جمله عالماني است كه با حمايت از اين نهضت جوشيده از متن روحانيت مبارز پرداخت و در هنگام خطر خانه خود را پناهگاه امن آنان قرار داد . « زمان فداييان اسلام ، ايشان با آنان تماس نزديك داشتند . حتي نواب صفوي در آن زمان خفقان ، تنها جايي كه به عنوان پناهگاه اختيار مي كرد ، منزل پدرم بود . شبانگاه در مي زند ،وارد

مي شود و مي گويد : « من تحت تعقيب هستم و به شما پناه آورده ام و ايشان باروي گشاده در را به روي ايشان باز مي كند و او چند روز در منزل ما مخفي بود . » ايشان در شب وارد كردن جنازه منحوس پهلوي ( رضا خان ) فعاليت چشمگيري داشتند كه كسي براي جنازه او در قم نماز نخواند و تظاهراتي كه در مدرسه فيضيه ، عليه ورود جنازه حين وارد كردن آن به صحن صورت گرفت زير نظر و هدايت چند نفر من جمله آيت ا... صدوقي بود .

در سال 30 – 1329 فداييان اسلام ، من جمله مرد شماره 2 آن ، آقاي سيد محمد واحدي، مورد تعقيب ركن دو و شهرباني قم قرار گرفت و ايشان به منزل آيت ا... صدوقي پناه آوردند . ايشان آقاي واحدي را در دولا بچه پشت آينه بزرگ جا داده بودند و دو مرتبه ، مأمورين شهرباني و ركن دو ، نصف شب به منزل هجوم آوردند تا آقاي واحدي را در آن خانه دستگيركنند .

ولي با شيوه اي كه آيت ا... صدوقي به كار بسته بودند به مقصد خود نرسيدند و با عذر خواهي خانه را ترك گفتند . من خود نيز جريان را مي دانستم و آقاي واحدي در محوطه حياط كوچك خانه ، شب و سحر ورزش مي كردند تا در اثر نشستن در دولابچه خسته و رنجور نشوند . بازگشت به يزد

آيت ا... صدوقي تا سال 1330 ه_ .ش در محضر زعيم حوزه به تدريس و تحصيل و خدمت به طلاب سرگرم و در ايام فراغت نيز

براي امرار معاش از دسترنج خويش ، به كار كشاورزي در منطقه عباس آباد قم مي پرداخت . سرانجام در پي اصرار مردم و علماي يزد ، به ويژه عالم فرزانه مرحوم سيد علي محمد وزيري و ارسال تلگراف هاي گوناگون به خدمت آيت الله بروجردي و ساير مراجع و علي رغم داشتن موقعيت ممتاز در شهر قم ، به يزد مراجعت مي كند و مورد استقبال بي نظير مردم آن ديار قرار مي گيرد . « تقريباً هشت كيلومتر مردم ايشان را روي دست آوردند و به هر شهر و دهي كه مي رسيدند ، مردم ، گاو و گوسفند قرباني مي كردند . » امامت جمعه و نمايندگي امام

امامت جمعه و نمايندگي امام ، مسئوليت ديگري است كه او بدان شرف مي بخشد و از عهده اجراي آن در راستاي حل مشكلات مردم ، تعديل تندروي ها ، تحريض مردم به بازسازي استان ، و كمك به محرومان و مستضعفان به نيكوترين وجه برمي آيد . او با درايت و كارداني و مديريت بالاي خود بگونه اي عمل مي كند كه در طول سالهاي بحراني اول انقلاب – كه هر روز ايران زمين شاهد توطئه اي بود – استان يزد از كمند توطئه هاي گوناگون در امان مي ماند .

در روزهاي آغازين بعد از پيروزي ، لانه هاي توطئه و فساد گروهك هاي چپ و راست را تعطيل مي كند و بساط آنان را برمي چيند ، و هر حركت خزنده دشمن را در نطفه خفه مي كند . با شروع جنگ تحميلي ، سيل كمك هاي مردمي و نيروي انساني را از

يزد راهي جبهه هاي نبرد مي كند و خود نيز در بعضي عمليات افتخارآفرين حضور مي يابد و گرمابخش فضاي جبهه ها مي شود كه شورانگيزترين حضور او در عمليات غرور آفرين بيت المقدس و فتح خرمشهر بود . او در شهادت اولين شهيد محراب ، « مدني » را « اسوه » مي خواند و قاتلان او را دشمنان كوردل و فريب خوردگان ابرقدرت ها مي نامد . او مي نويسد : « مكتبي كه با خون علي ها پايه گذاري شده ، بايد با خون امثال مدني ها آبياري شود ...» .

در شهادت دومين رفيق راه خود مي نويسد : واي امام ملت ما در مكتب حسين (عليه السّلام) ، اين مسئله را بخوبي دريافته كه مرگ در بستر براي شخصيتي چون آيت الله دستغيب كم بود . » همچنين مي نويسد : « و همه ما آمادگي براي اين چنين مسايل داشته و داريم . » شهادت ايشان

تا اينكه در يك روز گرم كويري ناگهان صداي جمهوري اسلامي ايران خبري جانكاه را چنين اعلام كرد : « شنوندگان عزيز توجه فرماييد . شنوندگان عزيز توجه فرماييد . با كمال تاسف اطلاع حاصل شد كه حدود ساعت يك ونيم بعدازظهر امروز ( جمعه يازدهم تيرماه 1361 ) عالم رباني ، مجاهد خستگي ناپذير ، آيت الله صدوقي ، يار امام و امت و نماينده امام وامام جمعه يزد با دهان روزه ، در محراب نمازجمعه به شهادت رسيده است ... »

آري چندلحظه پس از پايان نماز جمعه ، با زبان روزه و در سن 57 سالگي . و بدين سان دفتر عمر سراسر

زهد وتلاش و خدمت و جهاد و مبارزه وي بسته مي شود و حيات جاودان و ابدي در جوار رحمت الهي – با نيل به فيض شهادت – آغاز مي گردد . بعضي راديوهاي بيگانه اعلام كردند : « مرد شماره 2 انقلاب ايران ترور شد.»

به فرموده امام خميني (رحمت الله عليه): « چه كسي اولي به شهادت است در عصري كه استكبار جهاني و فرزندان خلف آن در داخل و خارج ، اسلام عزيز را تهديد مي كنند از امثال شهيد بزرگوار ما و فقيه متعهد و فداكار اسلام شهيد صدوقي عزيز رضوان الله عليه ؛ شهيد بزرگي كه درتمام صحنه هاي انقلاب حضور داشت و يار و مددكار مستمندان بود و وقت عزيزش را صرف در راه پيروزي اسلام ورفع مشكلات انقلاب مي كرد و براي خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمي شناخت . »

منبع: http://www.sadoughi.ir

نكته دان عشق

نكته دان عشق

خاطراتي از زبان خواهر ، همسر و دختر شهيد بهشتي نظم و فروتني

پدربزرگم، مرحوم آقاي خاتون آبادي هنگامي كه از دنيا مي رفتند، برادرم يك سال و نيم بيشتر نداشت. ايشان به مادرمان گفته بودند كه از اين پسر، خوب مراقبت كن، زيرا كسي خواهد شد كه اسلام و دنيا به او افتخار خواهند كرد. * * *

مادرم مي گفتند هر وقت با خواهر و برادرت از خانه بيرون مي رفتيم، هيچ وقت نديدم كه برادرت حتي يك قدم جلوتر از خواهرش برود، چون خواهرم دو سال از او بزرگتر بود. اين رفتار را محمد از پدرمان ياد گرفته بود. * * *

يك روز شنيدم كه محمد به مادرمان گفت خواهش مي كنم دعا كنيد كه

خداوند، شهادت در راه خدا را نصيب من كند كه از مرگ در بستر بيزارم. برادرم عاشق شهادت بود و عاشقانه، شهادت را انتظار مي كشيد و پيوسته آماده شهادت بود. * * *

برادرم در جلسات فاميلي، از تك تك اعضاي فاميل در مورد وضعيتشان سئوال مي كرد. در فروردين سال 60 به اصفهان آمد، به من گفت برنامه اي بگذاريد كه همه فاميل بيايند و من آنها را ببينم. غافل از اين بودم كه اين آخرين باري است كه برادرم را مي بينم! در هر حال برنامه اي تنظيم و همه فاميل را براي صبحانه دعوت كرديم. بعد كه صحبت برادرم با آقايان تمام شد، نزد خانمها آمد و با تك تك احوالپرسي كرد و از اوضاع زندگيشان پرسيد. وقتي جلسه تمام شد، يكي از اعضاي فاميل كه دير رسيده بود، وسط كوچه ديد كه برادرم با ماشين مي رود. محمدآقا به راننده گفته بود كه ماشين را نگه دارد. محافظين گفته بودند كه از نظر امنيتي نمي توانيم، چون حالا همه مي دانند كه شما ساعتهاست اينجا هستيد و خانه را نشان كرده اند. برادرم مي گويد، «اين چه حرفي است كه مي زنيد؟ خويشاوند من به ديدنم آمده است.» و آنها را مجبور مي كند ماشين را نگه دارند. سپس پياده مي شود و آن فرد را در آغوش مي گيرد و احوالپرسي مي كند و عذر مي خواهد كه بايد برود، چون جلسه اي دارد كه نبايد به آن دير برسد. * * *

با اينكه محمدآقا از نظر سياسي و اجتماعي خيلي مشغله داشت، ولي هيچ وقت از رسيدگي به خانواده و فاميل غافل نمي شد و هرگز مسئوليتهايش را در قبال آنها از ياد نمي برد. در ميان همه

گرفتاريها بود كه من براي ديدنش از اصفهان به تهران آمدم. به خانه كه آمد، لباسش را در نياورد. گفتم:« اگر از قبل برنامه اي داري، مزاحمت نمي شوم.» گفت: «نه، خواهرجان! امشب برنامه ام بازديد از اتاق عليرضاست.» او واجب مي دانست كه در مقاطع خاصي، از جمله ايام عيد، با لباس رسمي، در اتاق تك تك فرزندانش از آنها بازديد عيد كند، درست مثل افرادي كه از بيرون به منزل آنها مي آمدند. * * *

يك روز در تهران منزل برادرم مهمان بودم كه ديدم مثل ماه رمضان، قبل از اذان صبحانه خورد و بعد از نماز صبح از خانه بيرون رفت و تا نيمه شب، بيرون بود. بعد هم كه به خانه برگشت، گفت: «حالا بايد ديد اوضاع در گوشه و كنار مملكت از چه قرار است.» و به افرادي كه در نظر داشت، تلفن زد. من در اين گونه موارد فقط نگاهش مي كردم و از خود مي پرسيدم: «اين همه تلاش بيرون از خانه كافي نيست كه در خانه هم كار مي كند؟» يك بار همين سئوال را از خودش پرسيدم. جواب داد، «خواهرجان! الان وضعيت مملكت طوري است كه حتي چهار ساعت خواب هم براي مسئولان، زياد است.»

يكي از توصيه هاي مهمي كه برادرم به ما مي كرد و خيلي به درد مسئولان مي خورد اين بود كه مي گفت: «هر وقت كسي به شما مراجعه مي كند، نگوييد من مسئولم، بلكه خود را جاي او قرار بدهيد و ببينيد كه اگر شما به جاي او آن طرف ميز ايستاده بوديد و درخواستي داشتيد، دلتان مي خواست با شما چگونه رفتار كنند. اين كار را كه بكنيد، حال و روز او را مي فهميد

و كارش را بهتر انجام مي دهيد.» * * *

ماه رمضان بود و برادرم همراه با جمعي براي بازديد به اصفهان آمدند. خواهر بزرگم به خاطر اين كه آنها مسافر بودند، ناهاري تهيه كرد و چون هوا هم گرم بود، برايشان آب هندوانه گرفت. محمدآقا وقتي بوي غذا را شنيد، پرسيد، «چرا غذا درست كرده ايد؟» خواهرم گفت: «چون شما مسافر هستيد.» برادرم گفت: «مسافر بودن به معناي شكستن حرمت ماه رمضان نيست.» سپس خود و همراهانش كمي آب هندوانه خوردند و خانه را ترك كردند. * * *

قبل از انقلاب سفري به عراق رفتيم. هنگامي كه به حرم حضرت علي(ع) رسيديم، برادرم همان جا دم در ايوان ايستاد و شروع كرد بي اختيار گريه كردن. همراهان تصور كردند آنجا ايستاده و اذن دخول مي خواهد و خود را به ضريح مي رساند، اما او برگشت. بعد به شوهرم گفته بود، «من زيارت كردم، برويم.» او هرگز زيارت را در و ديوار و ضريح بوسيدن نمي دانست و آن را ارتباط روحي با ائمه مي دانست. * * *

امكان نداشت محمدآقا هيچ وقت بدون وضو از خانه خارج شود. او هميشه با وضو بود.

توصيه مهم برادرم به من و خواهر بزرگترم كه در منزل كلاس هاي فرهنگي به راه مي انداختيم و فعاليت هاي اجتماعي داشتيم اين بود كه فعاليت هايتان را گسترده تر كنيد و سعي داشته باشيد نيروهاي جوان را متشكل كنيد. او نسبت به تشكل افراد و گروهها در امر مبارزه حساسيت و تاكيد زيادي داشت. * * *

برادرم با اينكه سالها بود كه در تهران اقامت داشت، ولي هر وقت به اصفهان مي آمد، نمازش را هم تمام و هم شكسته مي خواند و مي گفت

در اين زمينه احتياط مي كنم. هنگامي كه تكبيره الاحرام مي گفت، رگ هاي گردنش متورم مي شد، سپس چشمهايش را مي بست و تمركز عجيبي پيدا مي كرد. معلوم بود كه همه اعضا و جوارحش را متوجه حضور در محضر حق تعالي مي كند، تكيه كلامش اين بود كه در موقع نماز، بايد قلب انسان پيشنماز باشد و بقيه جوارح و اعضاي انسان به قلب او اقتدا كنند. * * *

آقاي اژه اي تعريف مي كردند كه در تابستان سال 56 بود كه به اتفاق برادرم و خانواده اش به مشهد مشرف شده بودند. صبح يكي از روزها قرار بود با خانواده به پارك بروند. آن روزها هم چندان رسم نبود كه روحانيون با زن و فرزند به پارك بروند ايشان زودتر آماده مي شود و در حياط قدم مي زند كه زنگ در به صدا در مي آيد. در را كه باز مي كند و مي بيند شهيد باهنر هستند و سراغ برادرم را مي گيرند. برادرم هم آماده شده بود تا با خانواده از منزل بيرون بروند و بعد از چند لحظه دم در رسيد. آقاي باهنر بعد از سلام و احوالپرسي به او مي گويند، «دور هم نشسته بوديم و در مورد مسائل نهضت صحبت مي كرديم كه گفتند شما هم در مشهد هستيد. دوستان گفتند همين الان برويد و آقاي بهشتي را هم بياوريد تا بحث در حضور او ادامه پيدا كند و حالا من آمده ام و عرض مي كنم كه عجله كنيد، چون دوستان منتظر شما هستند.»

برادرم تقويمش را درمي آورد و با خونسردي به آقاي باهنر مي گويد، «فردا ساعت 10 صبح خوب است؟» آقاي باهنر ناراحت مي شود و مي گويد، «يعني چه كه ساعت 10 فردا صبح؟ دوستان الان منتظر شما

هستند.» برادرم مي گويد، «آخر من با شما قرار قبلي نداشته ام. من در اين ساعت به خانم و بچه ها قول داده ام كه آنها را براي گردش به پارك ببرم.» آقاي باهنر فوراً مي گويند، «خوب آقاي اژه اي هست و مي برد.» برادرم مي گويد، «خير! من به بچه ها قول داده ام كه خودم آنها را ببرم.»

آقاي باهنر معمولاً خيلي صبور و با حوصله بودند و من درطول سال هاي آشنايي برادرم با ايشان، هرگز نديده بودم كه عصباني بشوند، ولي آن روز كمي عصباني مي شوند و مي گويند، «من به شما مي گويم دوستان نشسته اند و در مورد مسائل انقلاب حرف مي زنند و شما را هم دعوت كرده اند، آن وقت شما از گردش و پارك حرف مي زنيد؟» برادرم با نهايت خونسردي مي گويند، «آقاي باهنر! من كه مشكل يا مسئله اي با كسي ندارم. دوستان هم نهايت لطف را داشته اند كه مرا دعوت كرده اند. شما از قول من به آنها بفرماييد جلسه شان را ادامه بدهند، فردا جلسه ديگري خواهيم داشت و من خدمتشان خواهم بود.» آقاي باهنر هم با ناراحتي رفتند. * * *

موقعي كه برادرم به اصفهان مي آمد، تك تك اعضاي فاميل مي دانستند كه او انسان بسيار دقيق و منظمي است و به همين دليل از تهران مشخص كرده است كه چه روزي با چه كسي ديدار كند و از من مي پرسيدند، «ببينيد براي ما در چه روز و چه ساعتي وقت گذاشته اند كه همان موقع بياييم.» من چنين نظم عجيبي را در هيچ كس، اعم از روحاني و غيرروحاني نديده ام. در زندگي او، همه چيز و همه كس سرجاي خودش بود و وقتي را كه به خانواده و فاميل اختصاص داده بود،

حتي به دوستانش هم نمي داد. اگر در ساعتي با كسي قرار داشت، به فردي كه حضور داشت با نهايت ادب و صراحت مي گفت كه از فلان ساعت به بعد بايد با فرد ديگري ملاقات كند و وقت او تمام است. * * *

يكي از دوستان برادرم در سفري كه به اصفهان آمدند، در جلسه اي درباره نقش شهيد بهشتي در تدوين قانون اساسي كشور صحبت كردند و گفتند شاهدش هم تلاش هاي او براي تدوين قانون اسسي است كه اينك كشور براساس آن اداره مي شود. هنگامي هم كه امام در نجف بودند، نوار سخنراني ها، صحبتها، نظرات و پيشنهادات شهيد بهشتي، به طور مخفيانه به امام مي رسيد و ايشان در فاصله بين نماز شب و نماز صبح گوش مي كردند و مي شود گفت كه آقاي بهشتي، چشم و گوش امام بودند. * * *

يك شب من خانه برادرم بودم و سخنراني بني صدر از تلويزيون پخش مي شد كه در آن عليه برادرم حرف مي زد. من خيلي ناراحت شدم و گفتم، «برادر من! آخر شما چرا با اين همه تهمتي كه به شما زده مي شود، ساكت نشسته ايد و حرفي نمي زنيد؟» برادرم جواب داد، «خواهر جان! اينها دنبال بازار آشفته اي مي گردند و الان زمان آن نيست كه ما جوابشان را بدهيم. اگر من جوابشان را بدهم، دقيقاً همان كاري را كرده ام كه آنها مي خواهند. من بايد كار خودم را بكنم. اينها مي خواهند با اين حرفها، مرا از صحنه خارج و فكرم را با اين شايعات مشغول كنند كه نتوانم راه خود را ادامه بدهم.» آن وقت به صورت من نگاهي انداخت و وقتي ديد خيلي ناراحت هستم، لبخندي زد و با مهرباني

گفت، «خواهرجان! بنا نبود ناراحت بشويد. من چه باشم چه نباشم، مردم قضاوت خواهند كرد. مهم اين است كه خداوند درباره ما چه قضاوتي مي كند، و گرنه قضاوت ديگران درباره انسان، اهميتي ندارد.»

راوي : زينب السادات بهشتي (خواهر) ز كوي يار

او بسيار مهربان بود. با من كه همسرش بودم مثل يك پدر رفتار مي كرد. از بس كه مهربان بود و خوش اخلاق، هميشه احساس مي كردم با پدرم روبه رو هستم. در مدت 29 سال زندگي مشترك حتي يك بار كاري نكرد كه من از او دلخور شوم. با بچه هايش هم همين طور. با همه رفيق بود. يك بار نشد سر بچه ها داد بزند. همنشيني با او واقعاً لذت بخش بود. هميشه وقتي دور هم جمع مي شديم، درباره خدا و پيامبر و ائمه صحبت مي كرد. هيچ وقت نشد كه از دست او كوچك ترين ناراحتي داشته باشيم. ***

زندگي ما كاملاً طلبگي بود. او 25 ساله و من 14 ساله بودم كه با هم ازدواج كرديم و بعد از سه ماه از اصفهان به قم آمديم. دوازده سال در قم بوديم و صاحب 3 فرزند شديم. موقعي كه امام را به تركيه تبعيد كردند، ما راهم بدون حقوق و چيزي به تهران تبعيد كردند. يك سال و نيم در تهران بوديم و خيلي رنج كشيديم. در طول 12 سالي كه در قم بوديم، از خودمان خانه نداشتيم و يكي دو اتاق را اجاره مي كرديم و زندگيمان زندگي ساده طلبگي بود و در آن كوچك ترين تشريفاتي به چشم نمي خورد. ***

درآمدش هرچه كه بود متعلق به خانواده بود. او حتي يك ريال از دادگستري حقوق نگرفت و از آنجا پشيزي به خانه نياورد. مي گفت

وقتي اين همه آدم مستضعف داريم، روا نيست كه من از دادگستري حقوق بگيرم. شما بايد بدانيد كه زندگيتان بايد با همين حقوق بازنشستگي من بگذرد.

او ماهي 5500 تومان حقوق مي گرفت كه خرج خانواده، پسرش، خانواده دامادش و خرجهاي ديگر را با همان مي داد. يك شب لامپ خانه سوخته بود و من به مغازه هاي اطراف سرزدم و پيدا نكردم. زنگ زدم دادگستري كه «آقا! از فروشگاه آنجا لامپ بخريد و بياوريد.» جواب داد، «هرگز! خدا نكند كه من چنين كاري بكنم. شما عجالتاً شمع روشن كنيد تا ببينم چه مي كنم.» اين قدر احتياط مي كرد. او از دروغ و غيبت و صفات رذيله نفرت داشت. الگوي به تمام معني بود، چه در جامعه و چه در خانواده. ما كوچك ترين چيزي از ايشان نديديم كه ناراحتمان كند.

او در بحث خانواده، جز به راحتي من و فرزندانش فكر نمي كرد و مي گفت حاضر نيستم به خاطر موقعيت اجتماعي خودم و حرف مردم، از رفاه و آسودگي خانواده ام بزنم. اگر كسي از من توقع دارد گذشت و ايثار كنم، از حق خودم مي گذرم، اما مراعات خواست خانواده در حد مقدورات، خلاف شرع نيست. ***

منزلمان را با سليقه خودش و كمترين هزينه ساخت. او به جاي اينكه از سنگ استفاده كند، به كارگران گفت كه ديوارها را با سيمان قرمز و سفيد و به صورت متناوت به شكل لوزي درست كنند كه از دور بسيار زيباتر از سنگ بود، به همين دليل خيلي ها مي گفتند كه اينها خانه شان تشريفاتي است، درحالي كه در واقع مصالحي كه به كار برده بوديم سيمان ساده بود، منتها آقاي بهشتي آدمي بسيار با سليقه و با

ذوقي بود و توانست با حداقل هزينه، زيباترين نماها را طراحي و اجرا كند. او همين سليقه را در رنگ آميزي خانه هم به كار مي برد. ***

او خيلي رعايت حال مرا مي كرد. اوايل انقلاب يك وقت مي شد كه به خاطر تراكم كارها، مهماناني سرزده به خانه ما مي آمدند. در اين گونه موارد، سر راه براي مهمانها غذاي آماده مي گرفت كه من به زحمت نيفتم. ***

به رغم خستگي زياد، هميشه شاداب و سرحال وارد خانه مي شد، اول با من و بعد با همه بچه ها احوالپرسي مي كرد و بعد از من مي پرسيد، «امروز چه كرديد؟ مشكلي پيش نيامد؟ كمكي از دستم برمي آيد؟ بچه ها در كارهاي خانه كمكتان كرده اند؟» بعد هم مي گفتند، «بچه ها كه هستند. بدهيد كارها را تا جايي كه مي توانند انجام بدهند. شما خودتان را به زحمت نيندازيد.» او دائماً به بچه ها توصيه مي كرد كه رعايت حال مرا بكنند و در كارها كمكم كنند كه به زحمت نيفتم. بعد از انقلاب و پس از شروع ترورها، اتاقي را در منزل براي محافظان در نظر گرفته بوديم و تهيه غذاي آنها به عهده ما بود. او بلافاصله كسي را براي انجام آن امور استخدام كرد تا من به زحمت نيفتم. هروقت هم مريض مي شدم، همه كارهايش را خودش انجام مي داد و از من پرستاري مي كرد و حتي گاهي غذا هم مي پخت. ***

او واقعاً انسان آزادمنش و منصفي بود و اصولاً حرف و عملش يكي بود. يك بار من از ارث پدري فرشي خريدم و آقاي بهشتي هيچ حرفي به من نزدند، هرچند اعتقاد داشتند كه زندگيشان نبايد از مرز طلبگي خارج شود، اما اين را براي خود

تجويز مي كردند و من كاملاً آزاد بودم مطابق نظر ايشان عمل كنم يا نكنم. در هر حال، بعد از چند ماه از خريد فرش پشيمان شدم و آن را فروختم. ***

هرگز به ياد ندارم حتي يك كلمه تحقيرآميز به من گفته باشد. او هر ماه ده درصد حقوقش را به من مي داد و مي گفت، «خانم! اين غير از مخارج خانه است و به شما تعلق دارد. هر جور كه دوست داريد خرج كنيد.»

او مي دانست كه من به بسياري از امور مقيد هستم و ممكن است بعضي از چيزهايي را كه مي خواهم، از خرج خانه نخرم و به همين دليل اين پول را در اختيار شخص من قرار مي داد. هرگز نشد كه قبل از من به سراغ بچه ها برود. او هميشه وقتي وارد خانه مي شد، اول احوال مرا مي پرسيد و سپس با ديگران صحبت مي كرد. ***

اصرار عجيبي داشت كه من درس بخوانم و برايم وقت مي گذاشت و در يادگيري درسها كمكم مي كرد تا آماده شركت در امتحانات بشوم. بعد هم به عليرضا گفت كه به من رانندگي ياد بدهد. نوبت به امتحان كتبي رانندگي هم كه رسيد، تستهاي چهار جوابي را با من كار كرد كه قبول بشوم. ***

او به من اختيارات زيادي داده بود و حتي موقعي كه مي ديد زياد در خانه مي نشينم، مي گفت، «خانم! از جا بلند شويد و از فرصت ها استفاده كنيد. از خانه بيرون برويد، گردش كنيد و به دوستان و اقوام سربزنيد. زياد در خانه نشستن، انسان را افسرده مي كند.» صبحهاي جمعه با بچه ها به اطراف ولنجك مي رفتيم و پياده روي مي كرديم و او اصرار داشت كه من حتماً همراهشان بروم. ***

به

نشاط من و بچه ها خيلي توجه داشت. در آن دوران محيط هاي تفريحي، خيلي براي خانواده هاي مذهبي مناسب نبود. او ما را سوار ماشين مي كرد و به اطراف تهران جاهاي خلوت و خوش آب و هوا مي برد و يكي دو ساعت قدم مي زديم. براي بچه ها شيريني و بستني مي خريد و با آنها بازي مي كرد تا خستگي هفته از تنشان بيرون برود و براي درس هفته بعد آماده باشند. ***

اگر در سفري امكان داشت كه ما را ببرد، هرگز ترديد نمي كرد. حتي در سفرهاي كاري هم ما را مي برد و در آنجا اگر شده نصف روز را با ما صرف كند، اين كار را مي كرد. مثلاً وقتي در مشهد قرار بود با علماي برجسته آنجا ديدار كند، چند روز را هم به خانواده اختصاص مي داد و در آن ساعات، اگر هم دعوتش مي كردند، نمي رفت. ***

در خانه صندوق قرض الحسنه درست و بچه ها را تشويق كرده بود كه در آن پولي بگذارند و بعد هم روي حساب و كتاب دقيقي وام بدهند. دفترچه هاي كوچكي را هم براي پرداخت اقساط درست كرده و به بچه ها داده بود. عليرضا هم مسئول دريافت و پرداخت بود. كتابخانه خانه هم حساب و كتاب داشت و كساني كه مي خواستند از آن استفاده كنند كارت عضويت داشتند و كتابهايي هم كه به امانت داده مي شدند، در دفتري ثبت مي شدند. ***

طوري با بچه ها رفتار مي كرد كه هميشه احساس مي كردند حرف خيلي مهمي زده يا كار خيلي مهمي كرده اند و به اين ترتيب، اعتماد به نفس بچه ها را تقويت مي كرد تا بتوانند مستقل فكر كنند و راحت حرفشان را بزنند و نظر بدهند. يك بار براي اينكه

عليرضا را كه هشت ساله بود، تشويق كند، كتابي را به او داد و از او خواست نظرش را درباره كتاب بگويد. كتاب پر از فكاهيات بود. وقتي از عليرضا پرسيد كتاب چطور بود، او با شهامت گفت: «كتاب را خواندم، خيلي چيزهاي بي تربيتي در آن نوشته شده است!» او حتي به بچه ها اين شهامت را داده بود كه در مواقعي كه با نويسنده كتابي هم مواجه مي شدند، نظرشان را محكم و مؤدبانه بيان كنند. *** او هميشه به بچه ها توصيه مي كرد كه با اهل فن مشورت كنند. موقعي كه محمدرضا مي خواست به دانشگاه برود با او صحبت كرد و به او توصيه كرد كه با بعضي از دوستان پزشك مشورت كند. هميشه سعي مي كرد بچه ها را طوري بار بياورد كه خودشان راهشان را انتخاب كنند. ***

مراكز تفريحي بيرون از خانه معمولاً جو سالمي نداشتند، براي همين، او تا جايي كه امكان داشت وسايل تفريح بچه ها را در خانه فراهم مي كرد. مثلاً آپارات نمايش فيلم هشت ميلي متري خريده بود كه بچه ها در خانه فيلم تماشا كنند يا براي پسرها وسايل نجاري خريده بود. در زيرزمين خانه هم برايشان ميز پينگ پنگ گذاشته بود. نوارهاي متعدد قرآن، ماشين تايپ، دوچرخه و موتورسيكلت و خلاصه هرچه را كه در وسعش بود براي بچه ها مي خريد كه خيلي نيازمند رفتن به مراكز تفريحي نباشند. جمعه ها را هم كه كلاً به آنها اختصاص مي داد. وقتي هم كه بچه ها پاي تلويزيون مي نشستند با لحن مهرباني مي گفت، «حيف نيست هواي به اين خوبي و گل و سبزه باغچه را كنار بگذاريد و پاي تلويزيون بنشينيد؟» بعد هم بچه ها را تشويق مي كرد كه در باغباني

و چيدن علفهاي هرز باغچه كمكش كنند. همه قصد او اين بود كه بچه ها با طبيعت مأنوس باشند و به تلويزيون عادت نكنند. ***

كارهاي خانه را بين بچه ها تقسيم كرده بود و در اين ميان كار زنانه و مردانه وجود نداشت. پسرها هم درست مثل دخترها به موقعش ظرف مي شستند و خانه را جارو و گردگيري مي كردند، اما خريد بيرون را يا خودش انجام مي داد يا پسرها. ***

اغلب پولهايي را كه صرف كمك به مبارزان كشور و تشكلهاي دانشجويي مي كرد، از درآمد خودش بود، در حالي كه حق تصرف در وجوهات و خمس را داشت، اما هيچ وقت براي چنين اموري، آنها را صرف نمي كرد و هرگز براي مصارف شخصي يا خانوادگي، دست به اين پولها نزد.

گاهي اوقات وقتي به خانه مي آمد و مي ديد كه من افسرده هستم، به هر نحوي كه بود كاري مي كرد كه من از آن حال دربيايم. مثلاً يادم هست زماني كه براي دخترمان جهيزيه تهيه مي كرديم، پولي به من داد و گفت، «بلند شويد خانم! برويد و جهيزيه تهيه كنيد.» و به اين ترتيب مرا از حالت افسردگي بيرون مي آورد. ***

منزل كه مي آمد هميشه بحثهاي مفيد بود و كتاب و مطالعه. اصلاً حساب اين نبود كه دور هم جمع بشوند و دروغي بگويند و غيبتي بكنند و يا شوخي هاي بي معني بكنند. حتي حاضر نمي شد كوچك ترين حرفي را كه پشت سر دشمنش هم زده مي شد، بشنود. به محض اينكه كسي غيبت مي كرد، اخم مي كرد و مي گفت، «حرف ديگري نيست بزنيم؟ اگر حرفي نداريد برويد دنبال كاري يا مطالعه كنيد. من حاضر نيستم در حضورم حرف كسي زده شود. به جاي غيبت

از خدا بخواهيد به راه راست هدايتش كند.» با اين كه همه به او دشنام مي دادند و عليه او حرف مي زدند، هرگز قلب و وجدانش قبول نكرد پشت سر آنها حرف بزند. ***

ما مثل دو شريك بوديم. او برادري نداشت و هميشه به من مي گفت، «تو پشتيبان من هستي. هر كاري را كه مي خواستم بكنم، اگر تو نبودي كه كمك كني، نمي توانستم به ثمر برسانم.» هرجا مي رفتيم باهم بوديم. حتي مسافرتها را تنها نمي رفت، چه وقتي كه در آلمان بوديم چه در اينجا. هرجا مي رفت مي گفت، «تو هم بايد باشي. تو فقط همسر من نيستي، بلكه دلگرمي من هستي.» من هيچ وقت مانع فعاليتهاي او نشدم. در آلمان گاهي مي شد كه تا ساعت سه بعد از نصف شب برنامه و سمينار داشت، ولي هيچ وقت نشد كه من بگويم، «حق ما چه شد؟» هميشه از اين كه فعاليت مي كند، خوشحال بودم و هر وقت هم مي گفت كه از حق شما گرفته مي شود، مي گفتم از خدا مي خواهم كه در اين راهها برويد. دلم نمي خواهد بياييد پيش من بنشينيد و بگو و بخند كنيد و ما را سرگرم كنيد. خود او هم هيچ وقت اهل اين حرفها نبود. ***

تقريباً از سن 23 سالگي كه در قم بود، پاي درس امام مي رفت. البته درسهاي ديگر را هم مي رفت، ولي علاقه خاصي به امام داشت. در عاشورايي كه امام را دستگير و بعد هم تبعيد كردند، موقعي كه مي خواست از خانه بيرون برود، گفت، «شايد شب برنگردم.» گفتم: «چرا؟» گفت، «اگر امام را بگيرند و بدانم كه ديگر اينجا نيستند و نمي توانند كار كنند، نمي توانم تحمل كنم.» آن شب امام

را شبانه دستگير كردند. از آن ساعت به بعد حتي يك ساعت هم راحت نبود و دائماً به امام فكر مي كرد. مرتب از تركيه و نجف از طرف امام، به صورت مخفيانه برايش نامه مي آمد. دوبار هم براي ديدن امام به نجف رفت. موقعي هم كه در اروپا بوديم، دائماً به جوانها مي گفت، «ببينيد امام چه مي گويند، همان كار را بكنيد. ما بايد راهي را برويم كه امام مي روند. بايد هميشه پشتيبان ايشان باشيم و يك دقيقه هم از ايشان غفلت نكنيم.» ***

از طرف چهار مرجع تقليد، از آقاي بهشتي دعوت شده بود كه به مركز اسلامي هامبورگ برود و مسجد آنجا را كه بنيانگذارش مرحوم آيت الله بروجردي بود، تحويل بگيرد، چون آقاي محققي كه امام جماعت آنجا هم بود، مسجد را رها كرده و آمده بود. آن روزها منصور ترور شده بود و ساواك خيلي به ما فشار مي آورد مي گفت كه آقاي بهشتي، عامل اصلي ترور منصور است، چون در منزل ما، جلسات زيادي تشكيل مي شدند كه اعضاي آن براي پيشبرد نهضت فعاليت مي كردند و ساواك هم همه اين كارها را از چشم او مي ديد. آقاي بهشتي كه به هامبورگ رفتند، ما اينجا مانديم تا او كارها را سر و سامان بدهد و بعد ما راه بيفتيم. ساواك تا چهار ماه اجازه خروج به ما نداد و سرانجام هم آيت الله خوانساري با هزار سختي و مشكل، هر طور بود ما را روانه كردند. ***

در اولين نماز جماعتي كه به امامت آقاي بهشتي در مسجد هامبورگ خوانده شد، سه هزار نفر شركت كردند كه براي همه عجيب بود. اول اسم آنجا مسجد ايرانيان بود كه

آقاي بهشتي آن را به «مركز اسلامي هامبورگ» تبديل كرد و از آن پس از همه مليت ها به آنجا مي آمدند. ***

بعد از انقلاب دائماً خانه ما جلسه داشتند. آقاي طالقاني، آقاي مطهري، آقاي باهنر، آقاي خامنه اي چندين ساعت جلسه داشتند. قبل از انقلاب معمولاً كارهايشان و جلساتشان مخفي بود. جوانها شبهاي چهارشنبه مي آمدند و با عنوان تفسير قرآن، گاهي جلساتشان تا 2 بعد از نيمه شب طول مي كشيد. در اين جلسات به امام نامه مي نوشتند يا نوار پر مي كردند و مي فرستادند. مي نشستند و با جوانهاي پرشور و متفكر مشورت مي كردند چه كنند تا انقلاب، بهتر پيش برود. كساني كه در خط امام بودند تا آخر در خط امام ماندند. هميشه باهم بودند و باهم كار مي كردند. اصلاً منزل ما جاي اين جور جلسات بود. جاي چيز ديگري نبود. مهماني نبود كه جمع شوند، بگويند و بخندند و سورچراني كنند. من هيچ وقت نديدم كه آقاي بهشتي با كسي غير از كاري كه براي اسلام باشد، دور هم جمع شوند و من هم هميشه از همه مسائل و برنامه هاي او خبر داشتم. ***

آقاي بهشتي از قبل از انقلاب دنباله روي امام بود. همه هم اين را خوب مي دانستند و او را خوب مي شناختند. چهره شاخصي بود. پنهان نبود، كه بعد پيدا شود، ولي وقتي سيل تهمتهاي ناروا بر سرش ريخت، خيلي ها باورشان شد. هر وقت هم مي گفتم، «آقا! برويد در راديو و تلويزيون جواب تهمتها را بدهيد.» مي گفت، «چرا بروم خاطر مردم را از راديو و تلويزيون تلخ كنم؟ چه بگويم؟ من درد دلم را با خدا مي كنم. خدا خودش همه كارها را درست مي كند.» بعد از

شهادت او، دوست و دشمن گريه كردند. خيلي ها آمدند و از من خواستند اگر او را در خواب ديدم، حلال بودي بطلبم. من كه او را مي شناسم، مي دانم همه را بخشيده است. او براي تعريف و تكذيب كسي كار نمي كرد، براي خدا كار مي كرد و از هيچ كس نه گلايه اي داشت و نه انتظاري. ***

هفته ها مي گذشت و او به خاطر سخنراني و حل و فصل مسائل مردم به نقاط مختلف سفر مي كرد. وقتي به او مي گفتم، «مواظب خودتان باشيد.» مي گفت، «خانم! من كه يك جان بيشتر ندارم و آن هم بايد در راه خدا صرف شود. شما مرا از مرگ مي ترسانيد؟» مي گفتم، «نه والله! اين مردم هستند كه دائماً تلفن مي زنند و مي گويند اگر خاري به پاي آقا برود، شما مسئوليد.» ***

هميشه دلش مي خواست بين مردم و با مردم باشد. هيچ وقت نخواست زندگي راحتي داشته باشد. تا زماني كه از دنيا رفت، لحظه از از فكر بيچاره ها و ضعفا غافل نبود. هرچه فكر مي كنم مي بينم چه موجود نمونه و عزيزي را از دست دادم. قدرش را ندانستيم. نه تنها براي من و بچه ها حيف شد كه براي مردم هم حيف شد. ***

قبل از شهادت آقاي بهشتي، امام خوابي ديده و به ايشان هشدار داده بودند. نيمه شعبان بود كه مي خواستيم براي ديدن مادر آقا به اصفهان برويم. آن روز او به ديدن حضرت امام رفت. موقعي كه برگشت، ديدم خيلي ناراحت است. علت را پرسيدم، گفت، «امام گفته اند به اين سفر نرو و بيشتر مراقب خودت باش.» هرچه پرسيدم خواب امام چه بوده، به من جواب نداد. تا روز ختم او كه خانم امام به

منزل ما آمدند و من درباره خواب امام سؤال كردم. ايشان گفتند امام خواب ديده بودند كه عبايشان سوخته است و به آقاي بهشتي گفته بودند، «شما عباي من هستيد، مراقب خود باشيد.» ***

مهم ترين ويژگي آقاي بهشتي اين بود كه از مرگ نمي ترسيد و هميشه هم به ما مي گفت، «از مرگ نترسيد و مرا هم نترسانيد. من از مرگ نمي ترسم و اگر شهادت نصيب من شود، با افتخار به زير خاك خواهم رفت.» او هميشه پيشتاز بود. در انقلاب و روزهاي تظاهرات هم جلوتر از همه، بلندگو را به دست مي گرفت و ما هرچه اصرار مي كرديم كه، «آقا! تير مي زنند.» مي گفت، «بزنند. من نمي توانم ببينم مردم كشته مي شوند و در خانه بنشينم. بايد همراه اين مردم باشم. اگر شهيد شدم با مردم بشوم، اگر نشدم با مردم باشم.» او از سن 18 سالگي و از زمان آيت الله كاشاني، در همه تظاهرات شركت مي كرد و هرگز هم فكر نكرد كه مي ترسم و از خانه بيرون نمي روم. او همه جا پيشتاز بود.

راوي : عزت الشريعه مدرس مطلق (همسر)

منبع: روزنامه اطلاعات /س

شهيد بهشتي از نگاه رهبري (1)

شهيد بهشتي از نگاه رهبري (1) شهيد آيت الله بهشتي مجتهدي متفكر، در جامعيت علمي كم نظير و در اكثر علوم اسلامي و انساني معاصر صاحب نظر بودند و علاوه بر اين با ساير علوم روز هم آشنايي داشتند. با اين حال، ايشان در جامعه بيشتر به عنوان يك سياستمدار لايق معرفي شدند تا يك مجتهد متفكر. با توجه به اين مسائل از جنابعالي استدعا مي كنيم در اين زمينه و نيز تلاشهاي ضروري براي معرفي بعد علمي ايشان رهنمودهايي را ارائه فرماييد. شايد اين هم يكي از ابعاد مظلوميت

اين شهيد عزيز باشد. شهيد بهشتي با اينكه از لحاظ علمي شخصيت برجسته اي بودند، آن چنانكه در حد مقام علمي ايشان بود، شناخته نشدند، اما بايد بگويم كه ناشناخته ماندن جنبه علمي شهيد بهشتي در ميان عامه مردم، به دليل آن بوده است كه جنبه هاي سياسي، بقيه ابعاد شخصيت ايشان را تحت الشعاع قرار داده بود و همگان، ايشان را در درجه اول به عنوان يك سياستمدار مجرب مي شناختند. هميشه اين طور است كه يك جنبه برجسته در شخصيت چند بعدي انسان در محيطي كه آن جنبه بيشتر رواج دارد، ساير جنبه ها را تحت الشعاع قرار مي دهد. شما در محيط هاي فلسفي دنيا برويد، مشكل بتوانيد ثابت كنيد كه ابن سينا طبيبي بوده كه با قاروره و خون و نبض و امراض هم سرو كار داشته است.

علت اين امر آن است كه در آن محيط، آن بعد شخصيت اين آدم آنقدر بزرگ است كه اجازه نمي دهد به ياد بقيه ابعاد باشند. شهيد بهشتي همين جور بود. بي شك اگر سراغ دوستان فرهنگي قديمي شهيد بهشتي برويد و با آنها صحبت كنيد، درست يادشان نمي آيد كه ايشان رئيس ديوان عالي كشور بوده و سررشته قضا در برهه اي دست ايشان بوده است. براي اين عده مشكل است كه بعد قضايي شخصيت شهيد بهشتي را تصور كنند، چون بُعد فرهنگي او با همان عظمت در ذهن آنها مجسم است. تنها كساني همه ابعاد زندگي اين شخصيت بزرگ ما را به ياد مي آورند كه در هر برهه اي از زمان با بخشي از وجود او و بعدي از ابعاد شخصيت او سرو كار داشته اند. دوستان نزديك ايشان غالباً اين گروهند، دوره علمي ايشان را ديده اند، دوره سياسي شان را ديده اند،

دوره مديريت شان را ديده اند، دوره جنگ و گريزشان را با طاغوت را ديده اند. همه اين دوره ها را شهيد بهشتي داشته اند كه ما از نزديك شاهد بوديم و من خودم يكي از كساني هستم كه تصورم اين است كه بايد بيشتر ابعاد شخصيت ايشان را توصيف كنم و يقين دارم كه نمي توانم. علتش هم اين است كه شهيد بهشتي به معناي حقيقي كلمه يكي از شخصيت هاي نادر ما بود. من بعد از شهادت آقاي بهشتي بارها اين را به دوستان نزديك مان گفته ام كه ايشان از جمله شخصيت هاي از عادي بالاتر بود.

ما در بين شخصيت هاي جهاني و انقلابي، افراد بسياري را مي بينيم كه آدم هاي خيلي خوب و كارآمدي هستند، اما آدم هاي عادي هستند و جنبه فوق العاده و برجسته اي در آنها نيست. اگر بخواهيم مثالي براي يك شخصيت فوق العاده كه جنبه برجسته اي داشته باشد بزنيم، بايد از امام خميني نام ببريم كه نمونه تعالي شخصيتي است، يعني همه چيز در ايشان فراتر از معمول شخصيت هاست. شهيد بهشتي از جمله كساني بودند كه در ابعادي فراتر از شخصيت هاي عادي و معمولي هستند و اين را ما در او به عينه مشاهده مي كرديم. شخصيت هاي جهاني هم كه ايشان را ديده بودند، چنين احساسي داشتند. البته در زمان ايشان افراد معدودي از شخصيت هاي برجسته به ايران آمدند، اما همان ها كه آمدند تحت تأثير ايشان قرار گرفتند و بعد هم به ما اظهار كردند. به هر حال شهيد بهشتي يك چنين شخصيتي بود، به اين جهت بود كه ابعاد فراوان شخصيت ايشان را حتي دوستان نزديكش نمي توانند جمع بندي كنند، لااقل من نمي توانم اين كار را بكنم. اما در مورد جنبه هاي علمي شهيد بهشتي،

اولاً ايشان در فقه شخص برجسته اي بودند و تحصيلات عاليه و بسيار خوبي در قم داشتند. مي دانيد كه درس مرحوم داماد در فقه درسي بود كه اگر چه كساني كه در درس ايشان شركت مي كردند زياد نبودند، اما غالباً فضلاي ممتاز در درس آن مرحوم حضور داشتند. البته بعضي از آنها مختص درس ايشان بودند و بعضي ديگر درس ايشان را مي رفتند و در درس هاي ديگر مثل درس امام هم شركت مي كردند. اما يك مجموعه سطح بالاي علمي و خوب در درس مرحوم داماد جمع مي شدند و يكي از برجسته ترين شاگردهاي درس فقه ايشان، شهيد بهشتي بودند. من وقتي در سال 37 به قم رفتم، آقاي بهشتي يكي از فضلاي معروف قم بودند. يعني ايشان در آن وقت مدرس سطح بودند و ظاهراً سطوح عاليه را درس مي دادند و طلبه هايي را مي شناختم كه به درس شهيد بهشتي مي رفتند. از جمله، بعضي از فرزندان مرحوم داماد هم بودند كه در درس مرحوم بهشتي حاضر مي شدند و ايشان استادزاده هاي خودش را تربيت مي كرد. اين از لحاظ فقهي كه حاكي از آن است كه شهيد بهشتي شخصيت بالايي بود. بعدها هم در مسائل و جريانات مختلف و در بحثهايي كه در طول دوران مبارزه پيش مي آمد، هرجا كه صحبت به مباحث فقهي كشيده مي شد، آثار همان فكر باز و قوي را در شهيد بهشتي مي ديديم. ايشان با مسائل، كاملاً پخته و آشنا برخورد مي كردند. با اينكه سال ها بود كه ايشان كارهاي تخصصي فقهي مثل يك آدم مشغول به فقه كه دائماً كتب فقهي مطالعه مي كند نداشتند و به قول ما طلبه ها نسبت به فقه تارك بودند، در عين

حال هميشه حاذق و مسلط به كليات مسائل بودند و فكر روشن و باز ايشان كار خودش را مي كرد و راهگشايي مي نمود. در زمينه فلسفه هم اين جور بود. در سال اول يا دوم بود كه من اطلاع پيدا كردم مرحوم طباطبايي جلساتي در شب هاي پنج شنبه و جمعه دارند وعده اي از فضلا در آن شركت مي كنند. علامه، مباحث فلسفي را در آن جلسه در سطح بالايي مطرح مي كردند. اين همان جلسه اي بود كه به تدوين كتب اصول فلسفه منتهي شد اين موضوع مربوط است به سال 39 سالي كه بنده در آن جلسات شركت مي كردم. در آن سال ها تصادفاً با آن جلسه ارتباط پيدا كردم و چند جلسه اي هم شركت كردم. بعدها البته مدت چند ماه به آن جلسه مي رفتم، اما در آغاز ورودم به قم تصادفاً با اين جلسه مرتبط شدم. در آن جلسه كسي كه حرف مي زد و با استاد بحث مي كرد. يعني در آن جلسه كه چهره هاي خوب و فاضل امروز كه مي شناسيم و به فلسفه معروفند شركت داشتند، سخنگوي اول و اشكال كننده اول، آقاي بهشتي بود. به قول ما طلبه ها مستشكلين غالباً فضاي برتر و صاحبان ذهنهاي فعال بودند و آقاي بهشتي بيشترين اشكال را مي كرد و بيشترين حرف را مي زد و با استاد بحث مي كرد، مرحوم بهشتي بود.

استاد هم به ايشان كمال اهتمام و توجه را داشتند. بعدها هم در مباحث فلسفي كاملاً آشكار بود كه مرحوم بهشتي چهره برجسته اي است. منتهي در طول سال هاي بعد از 42 و فعاليت هاي گوناگون، كارهاي فقهي و فلسفي و به اصطلاح حوزه اي و علمي ايشان تحت الشعاع كارهاي بنياني و عميقي قرار گرفت كه

ايشان در پيش گرفته بودند. به هر حال ايشان در علوم فقهي و فلسفي متبحر بودند و در طول سال هاي مبارزه به شيوه هاي ديگر و با استفاده از مايه هايي كه از حوزه به دست آورده بودند، تبحر خود را نشان دادند. مطمئناً اگر ايشان در حوزه مي ماندند، يكي از مراجع تقليد مسلم زمان مي شدند. به نظر جنابعالي چه شيوه هايي را مي توان اتخاذ كرد كه ابعاد مختلف شخصيت شهيد بهشتي هر چه بيشتر به جامعه شناسانده شود؟ شهيد بهشتي قاعدتاً نوشته هاي فقهي، علمي و فلسفي دارند، يعني هيچ طلبه اي نيست كه در دوران تحصيل خودش نوشته هايي نداشته باشد. اصولاً كارهاي طلبگي با نوشتن همراه است. مطمئناً ايشان هم چنين نوشته هايي را دارند، به خصوص نوشته هاي فلسفي مربوط به همان جلساتي كه اشاره شد. اين جلسات در آن زمان كه مي گويم، يعني سال هاي 37 و 38، جلسات پرشوري بودند. علامه طباطبايي بحث هايي داشتند كه پس از آن مباحثاتي كه با هانري كربن شروع كردند.

كساني كه به شكلي مستمر در آن بحث ها شركت داشته اند، مثلاً برادراني مثل آقاي جوادي آملي كه در آن جلسات مرتباً حضور داشتند، مي توانند مشخص سازند كه موضوع آن بحث ها چه بوده است. اينها را بايد در نوشته هاي شهيد بهشتي پيدا كرد كه قاعدتاً هم هست و آنها را در اختيار حوزه هاي علميه بگذاريم و طلاب و فضلا بخوانند و مطمئناً چهره علمي ايشان به اين شكل آشكار خواهد شد.

همين طور هم مباحث فقهي ايشان. اصولاً يكي از كارها همين است. اگر تأليفات فقهي هم داشته باشند، به شناساندن شخصيت ايشان كمك خواهد كرد. به نظر بنده اين راه موفقي خواهد بود.

همانطور كه در قسمتي از

فرمايشاتتان مطرح فرموديد، شهيد بهشتي از مايه هاي علمي خود در سال هاي بعد از قيام سال 1342 براي مبارزه بنيادي جهت تحول و رشد دادن افكار و پرورش افراد مبارز سود بردند. ايشان از اين زمان به بعد، خدمات خيلي بزرگي به نهضت اسلامي ما كردند و يكي از افراد بسيار مؤثر در شكل گرفتن مبارزات بودند و اتفاقاً در اين دوران متأسفانه شخصيت شهيد بهشتي شناخته شده نيست. چون جنابعالي در طول مبارزات و قبل از آن شناسايي و ارتباط مستقيم با ايشان داشته ايد، لطفاً در اين مورد هم توضيح بفرماييد.

اين بُعد را كه ذكر كرديد، بُعد مهمي از ابعاد مختلف شخصيت شهيد بهشتي است و بايد بيان شود. قبل از آنكه به تلاش و فعاليت ايشان در زمينه هاي بنياني و فرهنگي و علمي كه گفتيد اشاره كنم، نكته اي را بايد بگويم و آن اين است كه اين گونه فعاليت ها با دو نيت و با دو نوع سمت گيري انجام مي گيرند. يكي اين است كه يك نفر به كار تحقيقي علاقه دارد و فكر مي كند كه مثلاً مباحث تحقيقي اسلامي را تحقيق كند و يا بنويسد، در اين صورت شروع مي كند مثلاً در زمينه مسائل اقتصادي اسلام، مسائل اخلاقي اسلام، در زمينه قرآن و در زمينه هاي مختلف تحقيق مي كند و يا مي نويسد. انگيزه او در اين كار صرفاً علاقه و اعتقاد به اين نوع كار است و فكر مي كند كه اين كار حقيقتي را آشكار خواهد كرد. ما از اينگونه محققين، هم در قم و هم در ساير حوزه ها و شهرستان ها داشته ايم و داريم و ارزش و ارج هم دارند. مرحوم شهيد بهشتي اين طور نبود.

ايشان اهل

كار تحقيقاتي بود، منتهي سمت كار تحقيقي اش سمت مبارزه اي و انقلابي بود، به اين معنا كه ايشان آدمي بود كه از دوران نهضت ملي وارد مبارزه شده بود، يعني از سنين جواني و حتي نوجواني و از سال هاي 27، 28. اين طور كه خودشان نقل مي كردند وارد ميدان مبارزه و با انگيزه ها و حركت هاي سياسي آشنا شدند. بعد به قم آمدند و دنباله درسشان را ادامه دادند، اما آن فكر سياسي و جهت گيري سياسي از ذهن ايشان نرفته بود. ايشان ناگهان در سالهاي 38 و 39 در قم به اين فكر مي افتاد كه اگر بخواهيم مبارزه سياسي بكنيم با چه هدفي بايد باشد و با چه وسيله اي مبارزه صورت بگيرد؟ بايد توجه كرد كه اصولاً روح كارهاي تحقيقاتي شهيد بهشتي اين گونه بود. هدف تشكيل يك جامعه آرماني و ايده آل بود. ولي آن جامعه را چه كسي مي خواهد اداره كند و بگرداند. در اين جا بود كه شهيد بهشتي متوجه نياز يك نيروي انساني كار آمد شد.

اما اينكه با چه ابزار و هدايتي مي خواهد حركت كند، مسلم بود كه با هدايت ايدئولوژي اسلامي و در اينجا بود كه متوجه افكار اصولي و بنياني اسلامي شد تحقيقات ايشان براي اين بود كه آن تفكر اصولي اسلامي بتواند مبارزه را از آغاز تا پيروزي هدايت كند و بعد از اين پيروزي بناي نوين جامعه را پي ريزي كند. ايشان در فيش ها و نوشته هايي كه طي سال ها تهيه كرده بودند، يكي از تحقيقاتشان حجيت قرآن بود. شما ببينيد يك مسلمان براي حجيت قرآن كه كار نمي كند، زيرا قرآن ثابت است، در حقيقت شهيد بهشتي يك مبناي فكري عميق اسلامي را

از بنيان شروع به چيدن كرده بود. يعني مبنا، چيدن و بناكردن جامعه اسلامي از اولين سنگ با فكر عميق اسلامي بود و مسلم بود كه بنايي كه با اين طرز تفكر ساخته شود، خيلي منطقي و طبيعي خواهد بود. لذا شهيد بهشتي از بنياد شروع كرده بود. من كارهايي را كه از ايشان در يادم هست مي گويم. اولين كاري را كه به ياد دارم ايشان انجام دادند، (ممكن است افراد ديگر كارهاي ديگري از ايشان به ياد داشته باشند) تأسيس مدرسه دين و دانش در قم بود. اين مدرسه را ايشان با كمك بعضي از بزرگان قم بنا نهادند و خودشان هم رئيس آن شدند. يعني رئيس يك دبيرستان. حالا شما فكر كنيد كه در آن موقع، يعني سال هاي 37و 38 يك طلبه در قم رئيس يك دبيرستان شده است. اين كار بسيار غيرمعمول بود. ايشان هم رئيس دبيرستان بود و هم دبير زبان انگليسي. يك طلبه قاعدتاً دبير زبان انگليسي نمي شود و اين مسئله بسيار جالب بود. شهيد بهشتي آدم بسيار عجيبي بودند و جا دارد كه اين مسائل در مورد اخلاقيات ايشان بحث شود كه ايشان چه آدم سنت شكن و مستقلي بودند و هميشه با كارهاي ناآشنا، آشنا مي شدند. من خيال مي كنم كه همكاران ايشان در آن مدرسه تفكرشان با آقاي بهشتي فرق داشت. آنها فكر مي كردند كه بچه ها وقتي به مدارس ديگر مي روند، فاسد مي شوند و لذا تصميم گرفتند مدرسه اي درست كنند كه بچه ها فاسد نشوند. آقاي بهشتي فكر مي كرد كه بچه ها در مدارس ديگر، آن طور كه بايد درست نمي شوند و آن راهي كه بايد شروع شود با آنها شروع نمي شود،

لذا بايد مدرسه اي ساخت كه بچه ها را آن طور كه لازم است تربيت كند و راهي كه بايد شروع شود با آنها شروع شود. اين همان فكري بود كه آقاي بهشتي را بعد از آنكه از آلمان برگشتند. به وزارت آموزش و پرورش كشاند و به فكر برنامه ريزي كتاب هاي درسي انداخت. اين حاكي از اين است كه اين آدم براي آنكه چند بچه را از چنگ معلم ناباب برهاند، مدرسه را درست نكرده بود، بلكه مدرسه حلقه اي از يك سلسله تفكر بنيادي در امر تربيت و آموزش بود. كار دومي كه مي توانم از شهيد بهشتي ذكر كنم، كلاسي بود كه ايشان تشكيل داد. حدود سال هاي 40و 41 ايشان در قم كلاسي درست كرد و از سي نفر دعوت كرد كه به اين كلاس بروند و درس هاي جديد از جمله زبان خارجي و مقداري هم علوم را فرا گيرند. تركيب اين سي نفر را بگويم كه من بودم، آقاي رفسنجاني بود، مرحوم رباني شيرازي بود، آقاي مصباح يزدي بود و خيلي هاي ديگر. شهيد بهشتي اين كلاسها را درست كردند و از سي نفر دعوت كردند. ايشان در همان جلسه اول گفتند كه ما فكر مي كنيم كه آقايان احتياج دارند كه حداقل يك زبان خارجي را بياموزند.

به علاوه در كنار اين درس، يك ساعت ديگري هم برايتان مي گذاريم كه مسائل علمي امروز را ياد بگيريد. اين حركت نويني بود.

البته من چند جلسه اي بيشتر شركت نكردم و زياد براي من جاذبه نداشت، چون در آن حد بلد بودم، اما بعضي از برادران در همان كلاس به طور اصولي زبان خارجي را ياد گرفتند. خود شهيد بهشتي هم از اولين جلسه

كلاس، مثل يك معلم تدريس را شروع كردند و بعدها به علت اينكه وقت نمي كردند معلم زبان گرفتند و كار تدريس ادامه يافت. همين طور يك معلم هم براي علوم بود كه تدريس مي كرد. يكي از خاطرات شيريني كه از آن موقع به ياد دارم اين است كه طلبه ها دبيرها را با اشكالات طلبگي كه آن دبيرها اصلاً به آن عادت نداشتند، محاصره مي كردند و شبهه ها و خدشه هاي طلبگي را كه در درس هاي ما خيلي عادي و رايج بود به كلاس درس مي كشيدند و آن دبيرها اصلاً در كلاس هايشان اين چيز ها را نديده بودند و شاگردان هم اغلب از فضلاي معروف و بنام بودند. به هر حال تشكيل اين كلاس يكي از كارهاي آقاي بهشتي بود. ببينيد اين كار هدفش چه مي توانست باشد. بعد از مدتي، در سال 43 كه من آن وقت در مشهد بودم، همين كلاس ادامه يافت و شهيد بهشتي جلسه اي درست كردند براي بحث در باب حكومت اسلامي. يعني آن روزي كه هنوز مباحث ولايت فقيه و حكومت اسلامي از طرف امام امت به صورت فقهي و علمي مطرح نشده بود، ايشان يك كنفرانس عظيمي درست كردند و صاحب نظران ، فضلا و طلاب راجع به مسائل مربوط به حكومت اسلامي در آن بحث مي كردند. آقاي هاشمي و آقاي مصباح بودند كه مجموعاً زير نظر آيت ا... مشكيني كار مي كردند.

البته من در آن وقت در مشهد بودم، اما اطلاع داشتم كه چنين جلسه اي با چنان محتوايي برقرار است و يادداشت هاي بسياري هم فراهم كرده بودند. متأسفانه بعد از پيش آمدن سفر ايشان به آلمان و پراكنده شدن بقيه آقايان و شدت پيدا كردن فشار

دستگاه، اين جلسات ديگر تشكيل نشدند. ولي گمان مي كنم كه از يادداشت هاي اين جلسات بعدها در تشكيل حزب استفاده هاي زيادي شد. مي بينيد كه آقاي بهشتي در سال 42 چنين كاري را انجام دادند كه تحقيقاتي محض نبود.

تمام كارهاي بنياني آقاي بهشتي از اين قبيل بود، يعني كارهايي را از صفر شروع مي كردند تا به همه چيز برسانند. در اين كارشان مبارزه سياسي حاد نبود، ليكن اگر اين كار انجام نمي شد جاي آن خالي مي ماند و اگر ايشان اين كار را نمي كردند، كس ديگري جايگزين نمي شد و ايشان چه خوب كار خودشان را در اين مجموعه عظيم حركت مبارزه و انقلاب مردم پياده كرده بودند و زودتر از همه اين كار را شروع كردند و تا پايان نيز اين راه را ادامه دادند. جلسات تفسير ايشان نيز در ادامه همين برنامه بود. آن جلسات در زماني بود كه هيچ كار علمي جمعي در تهران انجام نمي شد. البته ما در مشهد جلساتي داشتيم، اما در تهران ممكن نبود. تنها كاري كه انجام مي گرفت جلساتي بودند كه آقاي مطهري داشتند كه عده معدودي در آن شركت داشتند و جلسه اي كه ايشان داشتند، پس مي بينيد كه اگر كسي گمان مي كند كه آقاي بهشتي مبارزه نكردند، علت آن اين بود كه اين كارها را مقطعي و جدا از هم و بي ارتباط به روح و سمت گيري او مشاهده مي كند، شهيد بهشتي مايل نبودند به آلمان بروند. ايشان را مجبور كردند، چون در آلمان كسي نبود و كساني كه مايل بودند يك روحاني در مصدر كار دانشجويان مسلمان باشد، تصادفاً يك روحاني متجدد با معلومات و شجاعي كه در زمينه مسائل مبتلا

به آنان مورد نياز بود، يافته بودند و به شخصيت آقاي بهشتي توجه داشتند.

فراموش نشود كه قبل از آن نيز مسافرت به خارج در زمينه كاري ايشان بود. مثلاً ايشان در سال 1337 قصد مسافرت به ژاپن را داشتند. مسافرت تبليغي كه البته ممكن نشد. لكن اين كار به مخيله ديگران نيز خطور نمي كرد، ولي ايشان به عنوان تبليغ قصد اين كار را داشتند كه بعدها اينكار را به شهيد باهنر محول كردند و ايشان رفتند. در سال 42 يا 43 ايشان قصد سفر به آلمان را داشتند ليكن گفتند رفتن من منوط به درخواست بعضي از روحانيون برجسته از قبيل آقاي ميلاني و ديگران است، زيرا كساني كه قبل از آقاي بهشتي درخواست كرده بودند كه به آلمان بروند تجار مسلماني بودند كه با مسجد هامبورگ در ارتباط بودند، از جمله آقاي حاج حسين آقاي اخوان بودند كه تا آخر هم از دوستان و علاقمندان ايشان بودند ولي آقاي بهشتي رفتن به خارج را منوط كردند به درخواست روحانيون و علماي برجسته آن زمان از جمله آقاي ميلاني كه ايشان هم درخواست كردند و آقاي بهشتي عازم آلمان شدند.

منبع:شاهد ياران شماره 8 /س

شهيد بهشتي از نگاه رهبري (2)

شهيد بهشتي از نگاه رهبري (2)

در مدت پنج سالي كه ايشان در آلمان بودند، حركت ها و سخنراني هاي ايشان مبين ادامه دادن همان نوع خط مبارزاتي بود كه در ايران داشتند. هنگامي كه به ايران بازگشتند يكي از چهره هاي مبارز تحليل مي كرد كه آقاي بهشتي در حالي به ايران باز گشتند كه بايد ايشان را مي گرفتند و بر اين تحليل هم شك نداشتيم، به دليل اينكه برخورد آقاي بهشتي با مسائل

رژيم در آلمان برخوردي بود كه وقتي به ايران برمي گشتند رژيم نمي بايست ايشان را به حال خود واگذارد و تحليل مي كرد كه معلوم شد كه چرا رژيم اقدام به دستگيري آقاي بهشتي نكرد زيرا مي خواست شخصيت وي را مشوه جلوه دهد زيرا اگر وي را دستگير مي كردند از او يك قهرمان و يك شخصيت مبارز مي ساختند و همين طور هم شد زيرا بعد از آن شروع كردند به جوسازي عليه ايشان و اين ثابت مي كند كه جهت گيري هاي آقاي بهشتي در زمينه مسائل روز، در نزد دوستان و دشمنان قابل درك بود و ما به راحتي مي فهميم كه آقاي بهشتي يك تنه به مبارزه برخاسته و اين مسئله را رژيم نيز درك كرده بود و از جهت اين با تمام قوا با او به مبارزه برخاسته و سعي در مشوه جلوه دادن چهره وي مي كرد كه متأسفانه در اين راه موفق هم شد و به همين دليل آقاي بهشتي تا شروع مبارزات مردم در نزد عامه شناخته شده نبودند.

اينكه مي گويم رژيم در اين مورد موفق شد يك دليلش اين است كه آقاي بهشتي بعد از مراجعت از آلمان كسي نبودند كه قرار باشد يك گوشه اي در كانون توحيد بنشينند و كارهاي تحقيقي بكنند ايشان مي بايست به محض ورود به ايران محور روحانيت قرار مي گرفتند. البته در سال هاي بعد از آن ايشان تنها نبودند و از جمله دوستان مي توان مرحوم مطهري، باهنر و مفتح را نام برد كه در اين راه همراه آقاي بهشتي بودند كه به واسطه اين چهره ها نيز آقاي بهشتي شناخته شدند. من يادم هست روز تاسوعا كه راهپيمايي بود، ما شبش با آقاي بهشتي

تلفني صحبت مي كرديم. ايشان از مشهد سوال كردند و من گفتم كه خيلي عالي بود، خيلي جالب بود و بعد، من از ايشان سوال كردم ايشان هم از جمعيت عظيمي كه آمده بودند خيلي تعريف كردند و گفتند جاي شما خالي بود و من سخنراني كردم و توضيح دادند كه اين طور گفتم، آن طور گفتم، هر چه ايشان بيشتر مي گفتند من بيشتر شاد مي شدم، به خصوص كه مي ديدم حرف هاي ايشان به گوش ميليون ها نفر مي رسد و ايشان مطرح مي شوند و اين امكان براي مردم فراهم شده است كه حرف هاي ايشان را بشنوند.

به موازات همين فعاليتهايي كه بيان شد، ايشان كار ديگري را از همان سال هاي 40 و يا قبل از آن در حوزه شروع كردند و آن تأسيس مدرسه حقاني بود...

بله، آدم اگر فكر كند خيلي از اينها يادش مي آيد. يك چيزي را خوب است كه من در اينجا بگويم. در سال هاي 54 و 55 بود كه كوشش ما بيشتر حول تشكيل اجتماعات و ايجاد هماهنگي بين فعاليت هاي مبارزيني دور مي زد كه در شهرستان هاي مختلف بودند. هنگامي كه اين مسئله را با آقاي بهشتي در ميان گذاشتم، از ايشان خواستم كه رياست اين اجتماعات را نيز ايشان به عهده بگيرند كه اين منتهي به جلساتي شد كه بعدها در مشهد و شهرهاي ديگر بر سر هماهنگي و تجمع نيروهاي مبارز صورت گرفت و اين درخواست از شناختي كه ما نسبت به ايشان و فعاليت هاي ايشان داشتيم، نشأت مي گرفت. اينكه بعضي مي گويند ايشان مبارزه نكردند فكر اشتباهي است، اما مبارزه ايشان با مبارزه اي كه ساير چهره هاي مبارز شناخته شده داشتند فرق مي كرد، يعني ايشان در فاز

ديگري مبارزه مي كردند.

من يادم هست كه در سالهاي 51 و 52 عده اي از عناصر مبارزه چريكي به ايشان مراجعه و از ايشان استفاده هاي فكري، مالي و معنوي مي كردند كه طبعاً رژيم متوجه اين مسئله نمي شد. در سال 54 كه من از زندان آزاد شدم، همان شب با آقاي بهشتي تماس گرفتم. ايشان پرسيدند، «شما كجاييد؟» و من گفتم، «آزاد شدم.» و اين مسئله باعث تعجب ايشان شد، زيرا انتظار نداشتند من در آن موقع آزاد شوم. خود من هم انتظار نداشتم و گمان مي كردم كه سال ها در زندان خواهم ماند. ايشان گفتند، «كي مي آيي اينجا؟» گفتم، «همين الان، جاي ديگر ندارم بروم.» لباس هم نداشتم. مرا در زمستان گرفته بودند و آن موقع اواخر تابستان بود. يك عباي زمستاني كلفت هم روي دوشم بود.

با ريش تراشيده كوتاه، آقا محمدرضا يادشان هست. آن شب با آن وضعيت من به منزل آقاي بهشتي رفتم. ايشان در آن شب خبر كمونيست شدن مجاهدين را به من دادند و گفتند كه، «بله، همه چيز تمام شد.» گفتم، «شما از كجا مي دانيد؟ شايد اتهام باشد.» گفتند، «خير، قطعي است.» وقتي ايشان اين را مي گفتند تازه اين اتفاق افتاده بود و من كه رفتم به مشهد، دو روزي نگذشته بود كه مرحوم آقاي سيد علي اندرزگو را ديدم. داشتم به منزل پدرم مي رفتم كه او را با موتور گازي اش ديدم، سلام و عليك و بعد من ياد حرف آقاي بهشتي افتادم. پرسيدم اين قضيه صحت دارد؟ گفتند، «بله.» و بعد پرسيدند كه، «حالا من همچنان به اينها اسلحه بدهم؟» كه من گفتم، «نه، اگر اين طور است كه قطعاً نه.» مقصود؛ اطلاعات

شهيد بهشتي ناشي از ارتباطي بود كه ايشان با گروه هاي چريكي داشتند. يكي از خصوصيات شهيد بهشتي اين بود كه هميشه جلوتر از زمان حركت مي كردند. در اين زمينه هم اگر مطلبي در ذهن داريد بفرماييد. مرحوم آقاي بهشتي ساخته محيط خويش نبود، يعني آن محيط، مثل آقاي بهشتي درست نمي كرد. ايشان ساخته عوامل ديگري خارج از محيط نيز بودند. از جمله خصوصيات ايشان، فكرش و قدرت دركش بود كه جزو ذاتيات او بود. او هوشيارانه شخصيت خودش را كامل كرده بود. بنابراين نمي توان مشخص كرد كه طلبه ها به چه نحو حركت كنند كه مثل آقاي بهشتي شوند. لكن اين را بايد بگويم كه شرايطي كه آقاي بهشتي داشتند، ديگر امروز آن شرايط نيست. امروز خوشبختانه شرايط همان چيزي است كه امثال آقاي بهشتي مي خواستند باشد. از خصوصيات بارز آقاي بهشتي كه مي توان جزو خصوصيات ذاتي ايشان به حساب آورد، شجاعت ايشان بود. ايشان آدم شجاعي بود كه از برخورد واهمه نداشت و با عوامل نادرستي كه در روحانيت آن زمان بود و جزو سنت نيز شده بود، برخورد مي كرد. البته سنت شكن به معناي رايج آن نبود، چون سنت شكني يك ارزش نيست كه بگويم فلان آدم سنت شكن است. در حقيقت ارزش اين روحيه شهيد بهشتي در آن بود كه او شجاعت برخورد با بديها و كجيها را داشت، اگرچه در ميان سنتها بود. اين خصلت با ارزش را آقاي بهشتي داشت نه اينكه به معناي رايج سنت شكني قصد داشت همه سنت ها را از بين ببرد. يك نمونه از اين روحيه را ذكر مي كنم تا شخصيت آقاي بهشتي بيشتر شناخته شود. سيماي ظاهري ايشان يعني عمامه،

محاسن و هيئت شان خصوصيات ويژه اي داشت. در آن روزها محاسن ايشان خيلي كوتاه و عمامه شان خيلي كوچك بود. اين در حالي بود كه اغلب فضلاي همطراز ايشان اين طور نبودند، يعني سنت رايج اين گونه بود كه كساني كه در شأن علمي و فقهي ايشان بودند، ظاهري اين گونه نداشتند. وقتي تشخيص مي دادند كاري لازم است انجام مي دادند.

مثلاً اگر لازم بود كه پيشنماز مسجدي باشند، مطمئناً اين كار را انجام مي دادند و همه وظايف پيشنمازي مسجد را به عهده مي گرفتند. يكي از خصلت هاي مهم ديگر ايشان اين بود كه به روزمرگي سرگرم نمي شدند. اين خصلت از خصوصيات آدمهاي بزرگ دنياست. آقاي بهشتي هميشه افكار بلند مدتي داشتند. مثلاً وقتي مسئوليت دستگاه قضايي را به عهده گرفتند، بعد از چند ماهي از ايشان پرسيدم، «بالاخره چه شد و چه كرديد؟» آقاي بهشتي شرح دادند كه چطور حركت كرده و پيش رفته اند. من در آن موقع احساس كردم كه ذهن پويا و برنامه ريزي براي آينده كه از خصوصيات ايشان بود، در اين مسئوليت خطير نيز اعمال شده است. به نظر من اگر در حال حاضر طلبه ها و فضلا و شخصيت ها و عناصر سياسي بخواهند موفقيت هايي را كه شهيد بهشتي به دست آوردند، حاصل كنند بايد اين خصوصيت ايشان را كسب كنند.

يعني آينده نگر و دورانديش باشند و مسائل را به صورت كلان ببينند، نه اينكه با مسائل به صورت روزانه و جدي برخورد كنند. يكي ديگر از چيزهايي كه اصلاً كسي حدس نمي زد در روحيه شهيد بهشتي به ميزان بسيار زياد وجود داشته باشد، تعبد ايشان بود. نماز خواندنشان يك نماز خواندن متعبدانه بود. در برخوردهاي ديني آدمي بودند كه واقعاً

معلوم بود قصد دارند مو به مو احكام اسلامي را رعايت كنند. در تعبد ايشان بايد به طرح لايحه قصاص در آن شرايط حساس سياسي استناد كنيم كه چگونه در جو مسموم سياسي آن موقع و در حالي كه شخص ايشان در مظان اتهام و شايعات ساخته دشمنان بودند، براي اجراي دقيق احكام اسلامي، لايحه قصاص را مطرح كردند و بزرگ منشانه از همه مخالفين خواستند كه آزادانه از اين لايحه انتقاد كنند و اشكالاتشان را بگويند.

يكي از خصوصيات اخلاقي شهيد بهشتي، تشويق و ترغيب همه اطرافيان و دوستانشان به انجام فعاليتهاي گروهي بود. ايشان همچنين بسيار آزادانديش بودند و در برخورد با انتقادات و آراي ديگران، هميشه رعايت اصول آزادي را مي كردند. شما كه در جريان فعاليتهاي گروهي ايشان قرار داشتيد و همراه ايشان با مخالفين و منتقدين رو به رو مي شديد، در اين مورد توضيح دهيد.

اين سوال كاملاً به جاست و لازم است كه ما شخصيت شهيد بهشتي را از اين بعد تحليل كنيم. شايد بتوانم بگويم كه ايشان همه ويژگي هاي مديريت گروه را داشت. آن كسي مي تواند يك مدير خوب براي فعاليت هاي دسته جمعي باشد كه خصلت هاي كار گروهي هم در او باشد. اولاً در مورد خصلت هاي كار دسته جمعي بايد بگويم كه يكي از بارزترين اين خصلت ها اين است كه انسان بتواند از عقيده خودش در مقابل عقيده جمع صرف نظر كند، يعني تشخيص جمع را بر تشخيص خودش ارجح بداند. آقاي بهشتي اين گونه بودند. ايشان آدمي بود كه در همه مسائل تقريباً صاحب نظر بود. البته نمي گويم كه همه نظرهاي ايشان در همه مسائل نظرات صد در صد درستي بودند، اما بالاخره آدمي صاحب

فكر و نظر بودند. با وجود آنكه در اغلب مسائل صاحب نظر بودند بسياري از اوقات پيش مي آمد كه نظر جمع را مي پذيرفتند. در اولين جلسه اي كه ما در مشهد درباره مسائل مربوط به تجمع و تشكل با هم داشتيم، قرار بر اين شد كه اسامي را يادداشت كنيم. شهيد بهشتي گفتند كسي را انتخاب كنيم كه حاضر باشد كه خيلي راحت در جمع حل شود و نظر گروه را بپذيرد و اسم بنده را همين جوري ننويسيد و بسنجيد كه من اين جور هستم يا نه. ايشان در اين مورد بسيار با سعه صدر برخورد كردند و به ديگران نيز غيرمستقيم گوشزد نمودند كه اگر خواهان فعاليت گروهي هستند بايد توانايي حل شدن در جمع را نيز داشته باشند. يكي ديگر از خصوصيات مديريت جمعي اين كار است و شهيد بهشتي به اعتراف دوستان و دشمنان آدمي بسيار مبتكر بودند. در حقيقت ايشان مظهر ابتكار بودند و هميشه حرف و پيشنهاد نو داشتند و خيلي اوقات حرف و پيشنهاد ايشان محور بحث و فعاليت جمع مي شد. ويژگي خاصي كه در اين زمينه ها به ايشان كمك مي كرد حلم ايشان بود. آقاي بهشتي به معناي حقيقي كلمه حليم بود. حلم را غالباً نمي توانند معنا كنند، اما معادل اين واژه را مي توان جنبه داشتن و ظرفيت نفساني داشتن ذكر كرد. مرحوم بهشتي جنبه داشتند و از ظرفيت روحي فوق العاده اي برخوردار بودند و خيلي دير برمي آشفتند. اصولاً آقاي بهشتي آدمي نبود كه از ميدان به در برود و در برابر اهانت ها و توهين ها حتي اندكي برآشفته شود. ممكن بود در يك جلسه اي حتي اهانت به او شود و بارها ديديم كه

چنين هم شد.

ايشان آدمي بود كه اين تحمل را داشت كه اهانت را با بزرگواري گوش مي داد و در آخر با استدلال و توجيه به اهانت پاسخ مي داد. آدم هايي كه اين ظرفيت انساني را ندارند، براي كارهاي مديريتي مناسب نيستند. ظرفيت نفساني شهيد بهشتي فقط در مقابل اهانت ها نبود، بلكه ايشان در مقابل ستايش و تمجيد هم حليم بودند و خود را گم نمي كردند. طوفاني كه از تمجيد به وجود آيد كمتر از طوفان ناشي از اهانت نيست، بلكه از آن نيز غرق كننده تر است. حلم و ظرفيت نفساني آقاي بهشتي بدين گونه بود. با اين خصوصيات اخلاقي، طبيعي است كه آدمي مي تواند اهانت به خود و انتقادات طرف مقابل را تحمل كند. يكي ديگر از خصوصيات ايشان اتكا به نفس بود. من كمتر كسي را ديده ام كه مثل آقاي بهشتي به خودش متكي باشد. البته اين ويژگي را من ناشي از محيط خانوادگي ايشان مي دانم، چون محيط خانوادگي ايشان طوري نبود كه آقاي بهشتي در دوران كودكي احساس ضعف و عجز و خودكم بيني كرده باشد. اگر مثلاً چنانچه به ايشان مي گفتند كه شما را براي رياست كل دنيا در نظر گرفته ايم، هيچ احساس نمي كردند كه كوچك تر از اين هستند. ممكن بود بگويند وقت ندارم، ولي هيچ وقت احساس ضعف نمي كردند و آماده بودند با هر نوع مشكل روبه رو شوند و آن را دفع كنند. اين آدم مسلماً مدير خوبي مي تواند باشد. يكي از خصوصيات ديگر آقاي بهشتي عقل ايشان بود، يعني حقيقتاً عاقل بودند. هيچ موردي كه بتوان به عنوان كم هوشي و ساده لوحي تعبير كردند در ايشان نبود. آدمي عاقل، متين و منطقي و هوشيار

بودند و با مسائل با دقت كامل و ظريف برخورد مي كردند. بسيار سريع الانتقال بودند. ويژگي خاص ايشان به كار گيري عقل، سرعت و دقت جمع بندي مسائل بود. گاهي دو حرف ضد هم را كه مطرح مي شد به نوعي جمع بندي مي كرد و دو طرف را راضي مي نمودند. آن وقت هايي كه من با اين گونه موارد دائماً برخورد داشتم، در شوراي انقلاب، در مجلس خبرگان، در جلسات حزب و در همه جلسات ديگر، يك بار به ذهنم رسيد و به آقاي بهشتي هم گفتم كه اجتهاد يعني همين قدرت جمع بندي. اجتهاد يعني قدرت جمع بندي بين ادله و دلائل مختلف. در آن موقع من متوجه شدم كه آقاي بهشتي واقعاً يك مجتهد است.

مرحوم بهشتي همچنين بسيار محاسبه گر بودند، يعني جريانات را به تصادفات و اتفاقات واگذار نمي كردند كه البته گاهي اوقات حساب ها درست و گاهي غلط بود. شما ببينيد كه برخورد ايشان با انحرافات بني صدر چگونه حساب شده بود. سخنراني روز تاسوعاي ايشان كاملاً حساب شده بود. وقتي من اين سخنراني را شنيدم، متوجه شدم كه آقاي بهشتي هر چه را كه مي توانستند در آن روز بگويند گفته اند و حساب همه جملات و كلمات را داشته اند. همين برخورد حساب شده بود كه بني صدر را سرنگون كرد. بني صدر يك تبليعات چي غربي و چيره دستي بود كه به جز با مبارزه حساب شده نمي شد او را بيرون انداخت. البته بني صدر را امام با اشاره سرانگشتان بيرون انداختند، ولي اين سرانگشتان كه به عظمت كوه بود، به اين آساني ها حركت نمي كرد. مقدماتي مي خواست و آن مقدمات همين برخورد حساب شده اي بود كه آقاي بهشتي داشت. آقاي بهشتي هيچ وقت خسته نمي شدند. ايشان هميشه مورد مشورت افراد مختلف

قرار مي گرفتند، به علاوه مسئوليت هاي مختلفي، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب داشتند. مسلم است آدمي كه مورد اعتماد افراد باشد و مورد مشورت افراد قرار بگيرد و به كارهاي جاري هم بپردازد، لازم است كه نيرو هاي فراواني صرف كند و طبعاً خيلي زود خسته مي شود، اما شهيد بهشتي هيچ وقت خسته نمي شدند. در مدرسه رفاه در صندوق هاي قرض الحسنه، دفتر نشر، چاپ كتب مختلف و يا با ما همكاري داشتند، با دوستان مؤتلفه همكاري داشتند، امور اقتصادي سازمان هاي اسلامي و حل و فصل اختلافات و بسياري از كارهاي ديگر از جمله اشتغالات ذهني و جسمي ايشان بود، ولي با وجود اين هيچ وقت كسي نديد كه آقاي بهشتي از خستگي گله كند. به طور كلي آقاي بهشتي فردي اعجاب انگيز بودند و توانايي هايي وافري داشتند. شهيد بهشتي مجموعه اي از خصلت هاي پسنديده و نيك بود و من شخصاً تا به حال فردي مثل آقاي بهشتي درگذشته و در حال نديده ام، شهادت آقاي بهشتي واقعاً مكمل شخصيت ايشان بود و مرگ طبيعي مسلماً براي ايشان ناچيز بود. وقتي آقاي بهشتي زنده بودند از همه توان و ظرفيت خودشان براي اعتلاي اسلام استفاده كردند و شهادت شان هم به همين گونه براي اعتلاي اسلام موثر بود. البته ما از شهادت ايشان بسيار متأسف شديم و ايشان را در زماني كه ما بيشترين احتياج را به وجودشان داشتيم، از ما گرفتند، ولي مرگ حماسي آقاي بهشتي مسلماً خسراني براي عالم اسلام نخواهد بود زيرا گوهر گرانقدر وجود ايشان در راه اسلام خرج شد و هرگز گم و تلف نشد. اگر بالاتر بگوييم شخصيت و حيثيت آقاي بهشتي در پيشگاه الهي براي انقلاب

ما ذخيره شد و ما مي توانيم براي هميشه بگوييم كه چنين فردي داشته ايم و انقلاب ما با وجود چنين انسان هايي شكل گرفته است.

به عنوان حسن ختام اگر ممكن است خاطرات خود را كه مربوط به بعد از هفتم تير است بيان كنيد. در آن لحظات كه شما خودتان ترور شده و مجروح بوديد، چه احساس و فكري داشتيد؟

من اولين چيزي كه به ياد دارم اين است كه در بيمارستان از آقاي هاشمي پرسيدم كه آقاي بهشتي اينجا نيامده؟ آقاي هاشمي در جواب گفتند كه ايشان آمدند، ولي شما خواب بوديد و رفتند. خيلي دلم مي خواست كه آقاي بهشتي پيش من بود. خيلي از دوستان به ديدن من آمدند، ولي آقاي بهشتي نيامد. من پيش خودم گفتم حتماً خيلي كار دارند و نرسيده اند كه بيايند، ولي دائم در انتظار بودم كه ايشان بيايند. در آن حالت، روزنامه ها و راديو را در دسترس من قرار نمي دادند، شب اول يا دوم بود و در همان حالي كه بين خواب و بيداري بودم، يكي از اطبايي كه بالاي سرم بود، سرش را نزديك گوش من آورد و گفت، «من بايد يك حقيقتي را براي شما بگويم و آن اين است كه در دفتر حزب انفجار رخ داده.» من اصلاً حساس نبودم، يعني در حال نيمه بيهوشي بودم، به همين دليل نه نگران شدم و نه قضيه به طور كلي برايم قابل درك بود. تا اينكه بعد از مدتي اصرار كردم كه روزنامه و راديو برايم بياورند. روز هشتم و يا نهم مجروح شدن من بود كه يك روز عصر آقاي هاشمي و حاج احمد آقا پيش من آمدند و در

كنار من نشستند و دكتري كه معالج من بود وارد اتاق شد، به من گفت اگر شما اجازه مي دهيد درخواست شما براي روزنامه و راديو را به آقايان بگويم. دكتر معالج قضيه درخواست من را به آنها گفت. آقاي هاشمي به من گفتند كه چه اصراري براي خواندن روزنامه داري؟ گفتم من از هيچ جا خبر ندارم و تنها مانده ام. گفت حالا خيال مي كني كه بيرون خبرهاي خوشي هست و تو اينجا ناراحتي. بعد يك مقداري از وقايع سي خرداد و جريانات بعد از آن و كشتارهايي كه منافقين به راه انداخته بودند، گفت. آقاي هاشمي در ميان صحبتهايش گفت، «شما از انفجار حزب، مطلع شديد؟» من يكباره صحبتهاي آن پزشك به يادم آمد. گفتم، «حزب منفجر شده؟ چه اتفاقي افتاده؟» گفتند، «بعضي از دوستان زخمي شدند و بعضي هم به شهادت رسيدند.» فوراً نگران شدم و پرسيدم، «آقاي بهشتي چي؟» گفتند، «آقاي بهشتي هم مجروح شده.» با شنيدن اين حرف گريه ام گرفت. پرسيدم، «جراحتشان در چه حدي است؟ مثل من هستند يا بهتر يا بدتر از من.» مي خواستم حدود جراحتشان را بدانم. گفتند، «جراحتشان در حدود شماست.» من خيلي نگران شدم. بعد از اين صحبت ها، آقاي هاشمي و حاج احمدآقا خداحافظي كردند و رفتند. وقتي آنها رفتند من احتمال دادم كه آقاي هاشمي يك چيزي را از من پنهان كرده است. يكي از اطرافيان را صدا كردم و به اصطلاح يك دستي زدم و راجع به حال آقاي بهشتي به شهادت رسيده است. با شنيدن اين حرف فوق العاده ناراحت شدم. اين حادثه براي من خيلي سخت و سنگين بود چون جداي از ارتباطات كاري و سياسي و علمي

كه با شهيد بهشتي داشتم، يك ارتباط عاطفي نيز بين ما وجود داشت. در حقيقت لطافتي در وجود ايشان بود كه همه را جذب مي كرد. خشونت، بدي و بدخواهي در وجودشان نبود. كسي را نمي رنجاندند و بسيار مهربان بودند. واقعاً آقاي بهشتي يك شخصيت كم نظير و يك سرمايه بودند. خداوند ان شاءا... از امت اسلام قبول كند اين قرباني عزيز را كه در راه هدفشان دادند. يقيناً حركت و تداوم انقلاب اسلامي به اين خون ها بستگي دارد. منبع:شاهد ياران شماره 8 /س

زندگي و مبارزات دكتر بهشتي

زندگي و مبارزات دكتر بهشتي نويسنده: محمدرضا تمري محمد حسيني بهشتي كه گاهي به اشتباه محمدحسين بهشتي مي نويسند در يك خانواده روحاني در آبان 1307 در محله لومبان ( لبنان ) – از محله هاي قديمي اصفهان، به دنيا آمد ! پدر ايشان از روحانيون و مدرسين برجسته حوزه علميه اصفهان محسوب مي شد كه سلسله نسب اين خاندان به حضرت زين العابدين – امام چهارم شيعيان – مي رسد و فشارهاي رضاخاني و تحقيرهاي اعمال شده در عصر پهلوي دوم ( 1320-1357 ) مانع پويايي و رسالت تبليغ دين در خاندان بهشتي نشد. خانواده بهشتي از طرف پدر و هم از طرف مادر روحاني بود. ايشان در سن 4 سالگي تحصيلات خود را در خانه آغاز نمود. (2)

سيد محمد پس از فرا گرفتن قرآن و كسب موفقيت در خواندن و نوشتن در مكتب خانه، راهي دبستان شد و پس از اتمام دوره ابتدايي پايه اول و دوم متوسطه را در دبيرستان سعدي گذراند و پس به حوزه علميه اصفهان رفت و در مدرسه علميه اصفهان ادبيات عرب، منطق و كلام و سطوح

فقه و اصول را پشت سر گذاشت. ايشان در دوره متوسطه به زبان فرانسه آشنايي پيدا نمود و قبل از عزيمت به قم زبان انگليسي را از يكي از آشنايان فرا گرفت. (3)

سيد محمد تحصيلات حوزوي خود را از سال 1321 در مدرسه اسلامي صدر آغاز نمود و از سن هيجده سالگي در سال 1325 به سوي حوزه علميه قم رهسپار شد و در مدرسه حجتيه اقامت گزيد. (4) و از محضر علماي حوزه بهره برد، به طوري كه فقه و اصول را نزد

آيت الله بروجردي، امام خميني و آيت الله محقق داماد فرا گرفت. ايشان از محضر علماي ديگر همچون: آيت الله سيد محمدتقي خوانساري، آيت الله حجت كوه كمره اي و نيز مقداري از كفايه را نزد آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري فرا گرفت. سيد محمد بهشتي علاوه بر تحصيل به تدريس نيز مي پرداخت و در سال 1327 موفق به اخذ ديپلم به صورت متفرقه شد. (4)

پس از مدتي وارد دانشكده معقول و منقول ( الهيات و معارف اسلامي ) گرديد و در سال 1330 فارغ التحصيل شد و پس از آن به قم بازگشت و در دبيرستان حكيم نظامي قم به تدريس زبان انگليسي پرداخت. (5)

سيد محمد بهشتي در ادامه تحصيلات خود، فلسفه را نزد علامه محمدحسين طباطبايي آموخت، و با استاد مطهري و آقاي منتظري مباحثي داشتند، ايشان تحصيلات دانشگاهي خود را در رشته فلسفه ادامه داد به طوري كه بعد از چند سال موفق به اخذ درجه دكترا در رشته الهيات و فلسفه شد. (6) خدمات فرهنگي و علمي:

دكتر بهشتي فعاليت فرهنگي را يك حركتي مي دانست كه

در بلندمدت جواب مي داد و اعتقاد داشت كه افرادي كه قصد دارند مردم را بيدار كنند، بايد ابتدا خود به مهارت و توانايي لازم مجهز شوند.

از جمله خدمات فرهنگي ايشان:

1- مدرسه حقاني: مدرسه حقاني به همت ايشان و با هدف تربيت طلاب جوان براي

بحث هاي نوين اجتماعي تأسيس شد و مسئووليت آن را به آيت الله قدوسي سپرد، دكتر بهشتي بعد از بازگشت از آلمان به همكاري با اين مدرسه ادامه داد. (7)

2- تأسيس دبيرستان دين و دانش توسط دكتر بهشتي: اين دبيرستان اولين سنگر مبارزه عليه توطئه خطرناك جدايي دو قشر تحصيل كرده روحاني و دانشگاهي بود، در اين دبيرستان افكار حوزه علميه در محيط دبيرستان ترويج شد و دكتر بهشتي اين مدرسه را در سال 1331 در راستاي تقويت انديشه و تمايلات مذهبي در جوانان در قم ايجاد كرد و خود ايشان مسئوليت آن را تا 1342 به عهده گرفت.

3- تأسيس مدرسه رفاه در تهران (8)

4- جلسات گفتار ماه: اين جلسات در تهران و از سال 1338 براي انتقال پيام اسلام به نسل جديد بر پا شد و علاوه بر دكتر بهشتي، شخصيت هاي همچون آيت الله طالقاني و مرتضي مطهري از سخنرانان اين جلسه ها بودند. (9)

5- كانون اسلامي دانش آموزان و فرهنگيان.

6- مركز علمي خواهران مسلمان.

7- كانون توحيد: اين كانون به همت دكتر بهشتي، مهدوي كني، امامي كاشاني، موسوي اردبيلي جهت برنامه ريزي به منظور آموزش جوانان صورت گرفت.

8- مكتب قرآن: دكتر بهشتي در جلسات مكتب قرآن به تفسير قرآن براي جوانان مي پرداخت.

9- همكاري با مجله مكتب اسلام.

10- مركز اسلامي هامبورگ: هجرت ايشان به هامبورگ از سال 1344 آغاز

شد و تا سال 1349 به مدت 5 سال به طول انجاميد. بر اثر فعاليت هاي دكتر بهشتي، اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان فارسي زبان شكل گرفت و مسجد ايرانيان را به مركز اسلامي هامبورگ تغيير نام داد كه با اين ابتكار مسلمانان غيرايراني نيز به آن مسجد مي آمدند و مسجد رونق تازه اي گرفت. دكتر بهشتي در طول ساليان حضور در آلمان علاوه بر سخنراني ها و برگزاري جلسات بحث آزاد و مصاحبت و همنشيني با دانشجويان، به انتشار نشريه هايي همچون: اسلام مكتب مبارزه و صداي اسلام در اروپا اقدام نمود.

از ديگر اقدامات ايشان گفتگو با انديشمندان و تماس با مراكز تحقيقاتي در اروپا بود و شهيد بهشتي به شبهاتي كه قبلا توسط مستشرقين بر اسلام و وحي وارد كرده بودند توضيحي در خور ارائه مي داد. (9)

ايشان در سال 1345 از آلمان عازم حج شد و از كشورهاي تركيه و سوريه و لبنان ديدن نمود و با مبارزين خارج از كشور ملاقات و ارتباط برقرار نمود، در سال 1348 در نجف اشرف به خدمت امام رسيد، و در آلمان اعلاميه اي بر ضد اسرائيل صادر نمود. سرانجام دكتر بهشتي با كوله باري از يك كشور اروپايي در سال 1349 به ايران بازگشت. آيت الله بهشتي زماني كه در سال 1354 دستگير شد در يكي از بازجويي ها فعاليت خود را در خارج از كشور چنين عنوان مي كند:

1- كوشش براي تكميل ساختمان مسجد هامبورگ.

2- كوشش در جهت تقويت مباني عقيدتي و اخلاقي و عملي مسلمانان بخصوص برادران و خواهران مسلمان مقيم آنجا.

3- رسيدگي به امور ديني آنان.

4- كوشش براي آشنا ساختن

مردم آلمان به حقايق اسلامي از راه نشريات، سخنراني و تدريس در مدارس آلماني، دانشگاه ها و كليساها و مجامع ديگر.

5- حل و فصل برخي از اختلافات خانوادگي.

6- عقده گشايي روحي از كساني كه از آن جا دچار غربت زدگي و مسائل ناشي از آن شده اند.

7- مازاد وقت خود را صرف مطالعه و تحقيقات ديني و استاني. (10)

دكتر بهشتي پس از بازگشت به ايران اقدامات فرهنگي خود را ادامه داد. و در زمينه علمي آثاري از خود به جاي گذاشت از جمله: خدا از ديدگاه قرآن، اقتصاد اسلامي، نماز چيست، ربا در اسلام، روش برداشت از قرآن، شناخت، مسأله مالكيت، نقش ايمان در زندگي، حج در قرآن، محيط پيدايش اسلام، روحانيت در اسلام و در ميان مسلمين، كدام مسلك، پنج گفتار. (11) فعاليت هاي سياسي:

اولين تجربه سياسي دكتر بهشتي در سن شانزده سالگي بود كه بر اثر بسيج مردم، كدخداي يك روستا را عوض نمود. ايشان در جريان ملي شدن صنعت نفت از هواداران آيت الله كاشاني بودند. بعد شكست نهضت ملي ذهن دكتر بهشتي را متوجه اين نكته

مي كند كه روحانيت نمي تواند بدون تشكل منسجم اسلامي به پيروزي برسد و از همان زمان تصميم گرفت با ابزار فرهنگي به مقاصد سياسي دست يابد به همين خاطر فعاليت فرهنگي خود را آغاز نمود تا در پوشش آن به كادرسازي بپردازد، اينگونه فعاليت هاي فرهنگي ازيك طرف و همكاري نزديك با امام خميني در مبارزه عليه رژيم پهلوي از سوي ديگر سبب شد كه رژيم تصميم به انتقال ايشان از قم بگيرد و سرانجام ايشان را در زمستان 1342 به تهران منتقل نمودند. (12)

دكتر

بهشتي از جمله روحانيوني بود كه از طرف امام خميني جهت عضويت در تشكيلات هيأت هاي مؤتلفه اسلامي معرفي شدند تا از هر گونه انحراف فكري جلوگيري شود. و ساواك هم به دلايلي همچون عضويت در اين تشكل و نيز سابقه سياسي در جريان قيام 15 خرداد، با اعزام ايشان به آلمان مخالفت ورزيد. اما با تلاش هاي آيت الله خوانساري اين مشكل حل شد و آيت الله خوانساري براي ايشان ويزا گرفت. دكتر بهشتي در سال 1343 كه به ديدار بستگان به اصفهان رفته بود بر اثر يك سخنراني دستگير شدند و سپس به ساواك اصفهان برده شد. (13)

ساواك پس از بازگشت ايشان از آلمان در سال 1349، ديگر اجازه نداد به آلمان برگردد. اما شهيد بهشتي به مبارزه خود ادامه داد و در تاريخ 18/1/1354 بار ديگر دستگير شد و پس از مدتي آزاد شد. (14)

سال 56 عملا نقطه رويارويي شاه و مخالفين بود و آنچه در ابتداي اين سال رقم خورد همان خواسته هاي كارتر و فضاي باز سياسي بود تا با اجراي اين سياست ها از

شكل گيري انقلاب و قيام هاي خونين جلوگيري شود. شهيد بهشتي در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي، ضمن سفر به پاريس از طرف امام به عنوان عضو منتخب شوراي انقلاب تعيين شد كه اين شورا نقش تسريع كننده اي در فرايند انقلاب داشته است. (15)

با پيروزي انقلاب اسلامي با رأي مردم تهران به مجلس خبرگان راه يافت و از طرف امام به عنوان رئيس ديوان عالي برگزيده شد و بالاخره در هفتم تيرماه 1360 به همراه 72 تن از رجال سياسي و مذهبي بر اثر انفجار بمبي

توسط منافقين – كه در دفتر حزب جمهوري اسلامي كار گذاشته بودند. به شهادت رسيد. (16) و به قول امام خميني بهشتي مظلوم زيست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان بود. (17 ) بهشتي و سازمان اطلاعات و امنيت كشور:

بهشتي از جمله چهره هاي انقلابي و محوري نهضت امام خميني بودند كه ساواك و دستگاه هاي امنيتي تمام رفتارهاي ايشان را تحت كنترل و مراقبت شديد قرار مي داد.

در مكاتبه اي كه اداره كل سوم ساواك با ساواك تهران در خصوص لزوم تحقيق در مورد تحريك عده اي از فرهنگيان و دانش آموزان قم عليه رژيم پهلوي توسط آيت الله بهشتي و سعيد تهراني پس از حادثه مدرسه فيضيه چنين آمده است:

«طبق اطلاع واصله پس از حادثه قم و بازداشت آقاي خميني بين معلمين و فرهنگيان و دانش آموزان قم تحريكات شديدي عليه هيأت حاكم به عمل مي آيد كه سردسته آنان سعيد تهراني آموزگار دبستان ملي فيض است، يكي ديگر از محركين سيد بهشتي ليسانسه معقول و منقول مي باشد كه در دبيرستان دين و دانش شهرستان مزبور تدريس مي كند و آنچه مسلم است تحريكات نامبردگان در دانش آموزان عليه دستگاه دولتي مؤثر و محسوس است خواهشمند است دستور فرمائيد سريعا به موضوع بالا رسيدگي و گزارش مشروحي از اين فعاليت ها در قم تهيه و ارسال دارند.

از طرف مدير كل اداره سوم. مقدم» (18)

يكي از موضوعات مورد توجه ساواك مسأله انتقال محل خدمت آيت الله بهشتي از اداره فرهنگ قم مي باشد كه در مكاتبه اي كه ساواك تهران با اداره كل سوم ساواك دارد علت انتقال ايشان به تهران را

چنين بيان مي دارد:

«برابر گزارش ساواك قم نامبرده از عناصر ناراحت فرهنگ قم بوده است كه ضمن تماس با اداره فرهنگ قم نسبت به انتقال وي اقدام گردد... رئيس ساواك تهران. مولوي» (19)

يكي از اقدامات مهم در عصر آيت الله بروجردي ساخت مساجد در كشورهاي خارجي از جمله آلمان بود و توسط ايشان مبلغاني اعزام مي شد. و مسجد هامبورگ به وسيله آقاي محققي اداره مي شد پس از مراجعت ايشان بنا بر درخواست علما قرار بر اين شد كه آيت الله بهشتي به آلمان برود و اداره آن را به عهده بگيرد با وجود اينكه ساواك مسافرت ايشان را به هامبورگ به مصلحت نمي دانست بر اثر تلاش هاي آيت الله خوانساري، موفق به مسافرت به آلمان شد. (20)

در مكاتبه اي كه ساواك استان مركز با اداره كل سوم ساواك در خصوص نظريه ساواك قم مبني بر به مصلحت نبودن مسافرت آيت الله بهشتي به آلمان چنين اظهار مي دارد:

«طبق اطلاع واصله سيد محمدحسين بهشتي تصميم دارند براي تبليغ به آلمان عزيمت نمايند به نظر اين ساواك (ساواك قم ) مسافرت مشاراليه به آلمان به مصلحت نيست. از طرف رئيس ساواك استان مركز. مولوي» (21)

در گزارشي اداره كل سوم ساواك درباره مكاتبات آيت الله بهشتي از آلمان با تعدادي از روحانيون و دوستانش در ايران و نيز اينكه نظريه ساواك مبني بر عدم صلاحيت نامبرده جهت تصدي امور مذهبي ايرانيان مقيم هامبورگ اينطور اظهار مي دارد:

«محترما به استحضار مي رساند نامبرده بالا چندي قبل بنا به پيشنهاد مراجع تقليد و با اطلاع وزارت امور خارجه جهت تصدي و اداره امور مركز اسلامي هامبورگ به

آلمان عزيمت نموده و مشغول انجام تعليمات اسلامي به جوانان ايراني و دانشجويان مسلمان هامبورگ مي باشد.

ضمن كنترل نامه ها در پست خانه، تعدادي نامه زياد شده كه براي دوستانش و همچنين روحانيون مقيم ايران فرستاده بدست آمده كه در پرونده مربوطه مضبوط مي باشد.

مفاد اين نامه ها حاكي است كه وي فردي مشكوك و ناراحت مي باشد... به عنوان مثال در تاريخ 14/6/1344 نامه اي به شخصي به نام محمدتقي مصباح فرستاده و در ضمن آن در مورد آزادي يكي از طلاب ناراحت به نام هاشمي رفسنجاني كه چندي پيش به اتهام اخلال نظم و تحريك مردم عليه دولت زنداني بوده اظهار خوشحالي كرده و افزوده:

«من اينگونه شجاعت ها را در زندگي دوستاني چون تو مفيد مي دانم از خستگي و ملال روحي شما كه خواه ناخواه نشانه ملال بسياري از دوستان ديگر نيز هست، ناراحتم و اميدوارم دوستان عزيز در راهي كه با هم در پيش گرفته ايم – با هم شروع كرده ايم – با پايداري و همبستگي هر چه تمام تر جلو رويد». (22)

در تاريخ 16/6/1344 ضمن ارسال نامه اي... به عنوان صالحي نجف آبادي از نامبرده تقاضا نموده شخصي را كه داراي صلاحيت باشد و بتواند در آلمان تبليغ ديني نمايد انتخاب و با ايشان معرفي تا ترتيب عزيمت وي به آلمان داده شود.» (23) خلاصه پيشينه:

ياد شده فوق از گذشته رئيس دبيرستان دين و دانش شهرستان قم بوده است. و داراي مدرك فوق ليسانس از دانشكده معقول و منقول تهران مي باشد. در سال 42 به نفع آيت الله خميني فعاليت مي كند و از فرهنگ قم به تهران

منتقل مي شود و در جريانات مدرسه فيضيه قم به اصفهان مسافرت مي نمايد و علما اصفهان را وادار به مخابره تلگراف به مراجع تقليد قم مي كند كه در مورد جريان دوم فروردين سال 42 به آنها تسليت بگويند. نظريه:

با بررسي نامه هائيكه شخص مزبور براي دوستان خود و همچنين روحانيون مقيم تهران ارسال داشته چنين استنباط مي گردد كه وي شخصي مشكوك و ناراحت مي باشد.

قوانين و شواهد حاكيست كه مشاراليه به منظور خاص وسيله عناصر ناراحت و روحانيون مخالف جهت تصدي امور مذهبي ايرانيان مقيم آلمان و تبليغ به نفع جناح هاي مخالف ظاهرا مذهبي به آن كشور مسافرت نموده است كه ضمن انجام امور مذهبي نيات آنان را تأمين كند.

عليهذا گذشته از اينكه ادامه اقامت ياد شده از آلمان به مصلحت نمي باشد عزيمت شخص ديگري كه نامبرده در نظر دارد انتخاب گردد و جهت تبليغ به آلمان برود به مصلحت نمي باشد. ضمنا در صورت تصويب ترتيبي اتخاذ گردد كه به نحو مقتضي موجبات مراجعت سيد محمد بهشتي به ايران فراهم و تشخيص موجه و واجد شرايط ديگري جهت تصدي امور مذهبي ايرانيان مقيم هامبورگ با نظر مراجع مذهبي ميانه رو انتخاب و رهسپار آن كشور گردد ضمنا با مذاكراتي كه با بخش 315 به عمل آمده به نمايندگي اين اداره كل در آلمان توصيه شده است كه اعمال و رفتار اين شخص فعلات تحت نظر باشد» (24)

در بخر ياز گزارش هاي ساواك نكات زير قابل ملاحظه است:

1. دعوت طلاب به منزل جهت آموختن علوم جديد و مطرح كردن بحث هاي سياسي

2. پيدا شدن نامه اي از ايشان به امام خميني در منزل ايشان

3.

آگاهي از وضعيت امام در تركيه و ملاقات كنندگان با ايشان

4. ارتباط با هيأت هاي مؤتلفه و مكاتبه با فداييان اسلام

5. انتشار جزوه اي به نام صداي اسلام در اروپا

6. در اواخر سال 1346 از طرف گردانندگان انجمن اسلامي دين از نامبرده بالا دعوت شده كه جهت پاره اي اقدامات در امور مسلمانان و انجمن ياد شده به شهر فوق الذكر مسافرت نمايد.

7. درسال 46 نوارهايي از ايشان ضبط شده است

8. به قار اطلاع واصله در تاريخ 19/1/47 نامبرده از مدير كتابفروشي اقبال در تهارن، خواسته است كه كتاب او را به نام صداي اسلام در اروپا در تهران طبع نمايد ضمنا مدير كتاب فروشي اقبال در تهران، خواسته است كه كتاب او را به نام صداي اسلام دراروپا به تهران طبع نمايد ضمنا مدير كتاب فروشي اقبال اضافه نموده است كه مشاراليه در كتابش مطالب موهش عليه شاهنشاه آريامهر اظهار داشته است.

9. در اوايل سال 47 در ايام محرم در مسجد مسلمانان هامبورگ جلسات روضه خواني بر پا شده بود

ساواك خراسان در تاريخ 24/4/1349 در خصوص سفر آيت الله محمد بخشتي به مشهد و اظهارات نامبرهد راجع به فقدان كادر رهبري در ايران جهت متشكل ساختن نيروهاي ضد رژيم چنين گزارش مي دهد:

«بهشتي اظهار مي نمايد: نيروهاي فعاله در ايران هدر مي رود چون داراي كادر رهبري.... اثر من در ايران بمانم يكي از كارهايم جمع آوري قدرت هاي پراكنده خواهد بود». (26)

شهيد بهشتي به مسائل جهان اسلام توجه خاصي داشت به ور يكه اداره كل هشتم ساواك در گزارشي به اداره كل سوم در خصوص اظهارات ايشان مبني بر كمك هاي نظامي ايران به اسراييل چنين آمده است: «نامبرده... كه رهبر گروه طرفار خميني مي باشد ضمن

بحث پيرامون اوضاع خاورميانه و سياست ايران در قبال جنگ اخير اعراب و اسراييل اظهار داشته ما معتقديم كه رهبران ايران و كشور صهيونيست ايران به اسراييل كمك خواهند كرد و اخباري كه به دستمان رسيده نيز مؤيد نظريه ماست زيرا اطلاع يافتيم كه بين ايران و اسراييل يك پل هوايي زده شده كه از طريق آن اسلحه و ساير كمك هاي نظامي به اسراييل حمل مي شود» (27)

در گزارش ديگر به تاريخ 4/9/52 در مورد اظهارات آيت الله بهشتي چنين آمده است:

«مشاراليه كه از روحانيون طرفدار خميني مي باشد پيرامون جنگ اخير اعراب و اسرائيل اظهار داشته تا زماني كه دول اسلامي با يك ديگر متحد نشوند هيچگاه پيروز نخواهند شد زيرا وقتي دول اسلامي از پشت به اعارب خنجر مي زنند چطور مي توان انتظار داشت كه اعراب موفق شوند. مشاراليه همچنني اظهار داشته تا زماني كه استعمار آمرياك از ايران و يا تركيه و اردن و عربستان سعودي خارج نشود، شكست نخواهد خورد. (28)

سازمان اطلاعات و امنيت كشور آيت الله بهشتي را تحت كنترل قرار مي داد به طوري كه ساواك در مورد برگزاري جلسه هاي مكتب قرآن توسط ايشان و سخنراني نامبرده اظهار مي دارد:

«روز 17/12/53 جلسه مكتب قرآن در منزل فردي به نام حاج معين تشكيل گرديد و دكتر بهشتي شروع به سخنراني كرد و ضمن بحث پيرامون امر به معروف و نهي از منكر اظهار نمود مسلمان نمي ترسد و به كار هم كار دارد، مسلمان بايد به كار جامعه و كارهاي بالاتر دخالت كند مسلمان نبايد مثل حيوان آنقدر كه آذوقه و جاي برايش فراهم شد ساكت شود». (29)

دكتر بهشتي در تاريخ 18/1/54 در يك بازجويي كه به اتهام اقدام عليه

امنيت كشور بازداشت مي شود و در مكاتبه ساواك با اداره دادرسي نيروهاي مسلح در خصوص اتهام فوق چنين آمده است: «بدينوسيله تعداد سه برگ اوراق تحقيقاتي از نامبرده بالا به اتهام اقدام عليه امنيت داخلي كشور بازداشت گرديده به پيوست ايفاد مي گردد.... رييس سازمان اطلاعات و امنيت كشور؛ ارتشبد نصيري» (30)

شهيد بهشتي در تاريخ 18/1/54 در جواب اتهاماتي همچون ارتباط با عواملي كه فعاليت ضد امنيتي دارند و تشكيل جلسات بحث و گفتگو پيرامون مسائل ضد ملي و تبليغ.... چنين مي گويد: «تبليغ من در همه نوشته ها و گفته ها صرفا در جهت تقويت مباني عقيدتي اسلامي، سلامت اخلاقي، پرهيز از آنچه مخالف اين دو اصل بوده است. و از آنجا كه جلسات بحث ما چه آنها كه در مجامع عمومي بوده و چه آنها كه در منزل خودم بوده، علني و عمومي و باز است، نقطه ابهام و اختفايي در آن نمي يابم، خوش وقت خوام شد كه نمونه هايي از اين بحث ها اشاره شود شايد آنچه را كه من در صحبت ها بي زيان) تلقي مي كنم در نظر مقامات مربوط رنگ ديگر دارد....» (31)

يكي از اقدامات آيت الله بهشتي فعاليت جهت تربيت طلاب جوان در مدرسه حقاني بود و ساواك هر چند نتوانست در اين مدرسه نفوذ كند اما سعي مي كرد فعاليت هاي انجام شده در اين مدرسه را تحت نظر بگيرد به طوري كه در مكاتبه اي كه ساواك قم با اداره كل سوم دارد اشاره اي به فعاليت هاي آيت الله بهشتي در مدرسه حقاني و ارتباط ايشان با آيت اله خامنه اي چنين عنوان مي كند:

«... شده از اينكه در حوادث اخير قم طلاب داراي رهبري صحيح نبودند اظهار تأسف نموده.... نامبرده افزوده در قم مدرسه اي

است به نام حقان يكه خود من از بنيان گذاران آن هستم و مدرسه حقاني فعلا عده اي طلبه دارد و من بر آنها نظارت دارم و در واقع مبدا الهام براي آنان هستم و كوششم بر آن است كه آنها را با برنامه هاي زنده اسلامي تربيت كنم و آن را درست تربيت كنم و در آينده بيشتر آنان را موثر ببينم... دكتر بهشتي از دوستان نزديك سيدعلي خامنه اي است و موقعي كه به مشهد مسافرت نموده با خامنه اي ارتباط داشته مراقبت از اعمال و رفتارش ضروري است» (32)

ساواك در گزارش هاي بين سال هاي 55-54 ضمن اشاره به اينكه ايشان از شاگردان امام خميني بوده بيان مي دارد كه ايشان بعد از بازگشت از آلمان به تشكيل جلسات مختلف و ايراد سخنراني و نيز با زيركي خاص جوانان را تحت تبليغ قرار داده است لذا به همين خطار دستگير و با قرار تأمين در تاريخ 20/1/1354 آزاد شد. (33)

با آغاز سال 57 دامنه مبارزات شدت بيشتري پيدا مي كند و لذا ساواك نظارت و كنترل خود را بر نيروهاي مذهبي و ارتباط هاي آنان بيشتر مي كند. و اداره كل سوم ساواك در دستوري به ساواك تهران مبني بر كنترل فعاليت هاي آيت الله بهشتي به دليل ارتباط وي با مخالفان رژيم چنين بيان مي دارد:

(..... دو ماه پيش و هنگام اوج تظاهرات اخير بهشتي به تهران وارد و در سازماندهي يكي از گروه هاي مذهبي كه وابسته به امام خميني مي باشد شركت داشته... ضمنا رابطه بين بهشتي و ديگر فعالين اين گروه هاي مذهبي با مهندس بازرگان محرز و مسلم است» (34)

رژيم پهلوي بار ديگر در تاريخ 22/9/1357 اقدام به بازداشت آيت الله بهشتي نمود. و اداره

كل چهارم ساواك در مكاتبه اي با اداره كل سوم در مورد بازدشات ايشان توسط كميته ضد مشترك خرابكاري و تحويل نامبرده به زندان اوين اظهار مي دارد كه: «نامبدره بالا در تاريخ 14/9/57 به وسيله مأمورين كميته مشترك ضد خرابكاري به بازداشتگاه اوين تحويل و در مورخه 16/6/1357 به كميته مذكور تحويل گرديد.... مدير كل اداره چهارم شهاب» (35)

در گزاشر يديگر ساواك اشاراتي به نقش رهبري آيت الله بهشتي در فعاليت ملي ضد رژيم روحانيون شهرستان ها و روستاها و نيز تأكيد ايشان بر ادامه مبارزه با رژيم پهلوي تا سرنگوني آن دارد. (36)

برپايي اعتصابات براي فورپاشي رژيم پهلوي يكي از اقدامات روحانيون بوده است به طوريك ه ساواك تهران در خصو صتصميم عده اي از روحانيون طرفدار امام خميني از جمله آيت الله بهشتي مبني بر اعتصاب د رمدارس چنين گزارش مي دهد:

«عده اي از روحانيون طرفدار خميني از قبيل دكتر سيد محمد بهشتي واعظ و ساير اعضاي شوراي مركزي روحانيون در جلسه هفته گذشته ضمن بحث درباره (مسأله) فوق اتخاذ تصميم كرده اند كه دبستان ها و مدارس راهنمايي هفته اي پنج روز باز و يك روز به حال اعتصاب باشند.... دانش آموزان دبيرستان، به جاي يك روز تعطيل به اعتصاب و تظاهرات كنند». (37)

به هرحال ساواك دكتر بهشتي را از طرفداران سرسخت امام خميني و در واقع مغز گردانندگان فعاليت هاي امام خميني در ايران مي دانست. (38) نتيجه:

از مطالعه اسناد فوق نكات زير قابل توجه است:

1. نگاه شهيد بهشتي به فرهنگ و مسائل مرتبط با آن به عنوان ميراثي ماندگار و ابزاري جهت مقاصد سياسي

2. از اقدامات فرهنگي ايشان انتشار كتاب و مجله و نشريه، سخنراني و... توجه به ساخت اماكن فرهنگي و مذهبي

3.

تلاش در جهت پيوند دو قشر روحاني و دانشگاهي

4. اقدام در جهت سازماندهي و كاردسازي و متشكل ساختن نيروهاي ضد رژيم

5. عدم قطع ارتباط ايشان با امام خميني در جريان مبارزه

6. اسلام يدانستن مسأله فلسطين بون نگاه قومي و نژادي

7. افشاگري عليه اقدامات دولت ايران و آمريكا مبني بر كمك نظامي به اسراييل

8. شهيد بهشتي راز پيروزي مسلمانان را _ بخصوص د رمسأله فلسطين _ اهتمام به اتحاد و وحدت مي دانست.

9. اعتقاد شهيد بهشتي بر دخالت دين در سياست و نيز اينكه مسلمان در قبال جامعه خود مسئول است و نبايد بي تفاوت باشد

10. تلاش ساواك جهت بازگرداندن آيت الله بهشتي از آلمان به تهران و انتخاب يك فرد ميانه رو به جاي ايشان براي تصدي امور مذهبي ايرانيان مقيم هامبورگ

11. كنترل و مراقبت شديد اعمال و رفتار آيت الله شهيد چه در داخل و چه در خارج ايران و بازداشت هاي مكرر

12. اتهامات شهيد بهشتي، اقدام عليه امنيت كشور و مصالح ملي ذكر شده است

13. كوشش در جهت تقويت مباني عقيدتي اسلامي و سلامت اخلاقي

14. كوشش در جهت تربيت طلاب جوان و آشنا ساختن نسل جديد با برنامه هاي زنده اسلامي

15. رهبري فعاليت هاي ضد رژيم روحانيون شهرستان ها و روستاها

16. برپايي اعتصابات

17. مغز متفكر نهضت امام خميني پي نوشت ها: 1_ آرشيو مركز اسناد انقلاب سالامي، شماره بازيابي 776، ص 2

2_ بازشناسي يك انديشه (دكتر سيد محمد حسيني بهشتي)، بنياد نشر آثار و انديشه هاي شهيد آيت الله بهشتي و... تهران، 1380، ص 13

كردي، علي، زندگي و مبارزات شهيد آيت الله بهشتي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، تهران 1385، ص 32 و 31

3_ كردي، علي، پيشين، صص 38_36

4_ همان، ص 38_37، بازشناسي يك انديشه، پيشين، ص

14

5_ بازشناسي يك انديشه، پيشين، ص 14، كردي، علي، پيشين، ص 39_38

6_ كردي، علي، پيشين، ص 39

7_ همان، ص 59_58

8_ مهاجري، مسيح، بهشتي و انقلابي، انتشارات اوج، تهران 1361، ص 14

9_ كردي، علي، پيشين، صص 71-70، 66_63، 61

10_ همان، ص 72

11_ همان، صص 77_75

12_ مهاجر، مسيح، پيشين، ص 17، كردي، علي، پيشين، ص 83_80

13_ كردي، علي، پيشين، ص 86_85 و 82

14_ همان، ص 89_86

15_ راست قامتان جاودانه انقلاب، دادگاه انقلاب اسلامي تهران، تهران، 1378، ص 20

كردي، علي، پيشين؛ ص 91

16_ راست قامتان جاودانه انقلاب، پيشين ص 20

17_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 776، ص 2

18_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 410، ص 12-11 0 تاريخ سند 11/7/42)

19_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 410، ص 14 ( تاريخ سند 15/8/42 مي باشد)

20_ دواني علي، مفاخر اسلام ( جلد دوازدهم9، مركز اسنادانقلاب اسلامي، تهران، 1379، ص 437

كردي، علي، پيشين، ص 69

21_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 410، ص 49 (تاريخ سند 19/1/43)

22_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 582، ص 4-3

23_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 582، ص 3

24_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 582، ص 5_3

25_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 583، ص 36_34

26_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 583، ص71

27_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 609، ص13

28_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 609

29_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 411، ص 7

30_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 411، ص 14

31_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 411، ص 13

32_ آرشيو مركز

اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 609، ص24

33_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، اسناد برگزيده

34_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 609، ص 69

35_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 411، ص 69

36_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 411، ص 68

37_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، اسناد برگزيده

38_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 411، ص 89

منبع:مركز اسناد انقلاب اسلامي

شهيد بهشتي از زبان خود وي

شهيد بهشتي از زبان خود وي

خانواده و تحصيل

من محمد حسيني بهشتي كه گاه به اشتباه محمد حسين بهشتي مي نويسند. نام اولم محمد و نام خانوادگي تركيبي است از حسيني بهشتي. در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان در محله لومبان متولد شدم، منطقه زندگي ما يك منطقه قديمي است، از مناطق بسيار قديمي شهر است. خانواده من يك خانواده روحاني است. پدرم روحاني بود.

تحصيلاتم را در يك مكتبخانه در چهار سالگي آغاز كردم. خيلي سريع خواندن و نوشتن و خواندن قرآن را ياد گرفتم و در جمع خانواده به عنوان يك نوجوان تيزهوش شناخته شدم.

تا اينكه قرار شد به دبستان بروم. دبستان دولتي ثروت، در آن موقع كه بعدها به نام 15 بهمن ناميده شد. وقتي آنجا رفتم، از من امتحان ورودي كردند و گفتند كه بايد به كلاس ششم برود؛ ولي از نظر سن نمي تواند؛ بنابراين در كلاس چهارم پذيرفته شدم و تحصيلات دبستاني را همان جا به پايان رساندم.

از آنجا به دبيرستان سعدي رفتم. سال اول و دوم را در دبيرستان گذراندم و اوايل سال دوم بود كه حوادث شهريور 20 پيش آمد، با حوادث شهريور 20 علاقه و شوري در نوجوانها براي يادگيري معارف اسلامي به وجود

آمد.

در سال 1321 تحصيلات دبيرستاني را رها كردم و به مدرسه صدر اصفهان رفتم براي ادامه تحصيل؛ چون در اين فاصله يك مقدار خوانده بودم. از سال 1321 تا 1325 در اصفهان تحصيلات ادبيات عرب، منطق، كلام و سطوح فقه و اصول را با سرعت خواندم كه اين سرعت و پيشرفت موجب شده بود كه حوزه آنجا با لطف فراوان با من برخورد كند.

در سال 1324 از پدر و مادرم خواستم كه اجازه بدهند در يك حجره اي كه در مدرسه داشتم، شب ها هم در آنجا بمانم و به تمام معنا طلبه شبانه روزي باشم. اين را بگويم كه در دبيرستان در سال اول و دوم زبان خارجي ما فرانسه بود و در آن دو سال فرانسه خوانده بودم؛ ولي در محيط اجتماعي آن روز آموزش زبان انگليسي بيشتر بود و در سال آخر كه در اصفهان بودم، تصميم گرفتم يك دوره زبان انگليسي ياد بگيرم. يك دوره كامل «دريدر» خواندم و با انگليسي آشنا شدم. قم

در سال 1325 به قم آمدم. حدود شش ماه در قم بقيه سطح، مكاسب و كفايه را تكميل كردم و از اول 1326 درس خارج را شروع كرديم. درس خارج فقه و اصول نزد استاد عزيزمان مرحوم آيت الله محقق داماد مي رفتم و همچنين درس استاد و مربي بزرگوارم و رهبرمان امام خميني و بعد درس مرحوم آيت الله بروجردي. تعدادي درس مرحوم آيت الله سيد محمد تقي خوانساري و تعداد خيلي كمي هم درس مرحوم آيت الله حجت كوه كمري. به قم كه آمدم به مدرسه حجتيه رفتم.

مدرسه اي بود كه مرحوم آيت الله حجت تازه بنيانگذاري كرده بودند. در آن سالهايي بود كه استادمان آيت الله

طباطبايي از تبريز به قم آمده بودند. دانشكده الهيات

در سال 1327 به فكر افتادم كه تحصيلات جديد را هم ادامه بدهم. بنابراين با گرفتن ديپلم ادبي به صورت متفرقه و آمدن به «دانشكده معقول و منقول» آن موقع كه حالا «الهيات و معارف اسلامي» نام دارد. دوره ليسانس را آنجا گذراندم.

در فاصله 27 تا 30 و سال سوم را به تهران آمدم و سال آخر دانشكده را براي اينكه بيشتر از درسهاي جديد استفاده كنم و هم زبان انگليسي را اينجا كامل تر كنم و با يك استاد خارجي كه مسلط تر باشد، يك مقداري پيش ببرم. در سال 1329، 1330 در تهران بودم و براي تأمين هزينه ام تدريس مي كردم و خودكفا بودم. سال 1330 ليسانس شدم و براي ادامه تحصيل به قم برگشتم و ضمناً براي تدريس در دبيرستان ها، به عنوان دبير زبان انگليسي در دبيرستان حكيم نظامي قم مشغول تدريس شدم. مبارزات

در سال 1329 و 1330 كه تهران بودم، مقارن بود با اوج مبارزات سياسي و اجتماعي نهضت ملي نفت به رهبري مرحوم آيت الله كاشاني و مرحوم دكتر مصدق و به صورت يك جوان معمم مشتاق در تظاهرات و اجتماعات و ميتينگ ها شركت مي كردم. در سال 1331 در جريان 30 تير آن موقع تابستان به اصفهان رفته بودم و در اعتصابات 26 تا 30 تير فعاليت داشتم و شايد اولين يا دومين سخنراني اعتصاب كه در ساختمان تلگرافخانه بود را به عهده من گذاشتند.

به هر حال بعد از كودتاي 28 مرداد در يك جمع بندي به اين نتيجه رسيدم كه در آن نهضت ما كادرهاي ساخته شده كم داشتيم؛ بنابراين تصميم گرفتيم كه يك حركت فرهنگي

ايجاد كنيم و در زير پوشش آن كادر بسازيم.

دبيرستاني به نام «دين و دانش» در قم تأسيس كرديم و با همكاري دوستان كه مسؤوليت اداره اش مستقيماً به عهده من بود، تا سال 1342 كه در قم بودم و همچنان مسؤوليت اداره آن را به عهده داشتم؛ و در ضمن در حوزه هم تدريس مي كردم و يك حركت فرهنگي نو هم در حوزه به وجود آورديم و رابطه اي هم با جوانهاي دانشگاهي برقرار كرديم پيوند ميان دانشجو و طلبه و روحاني را پيوندي مبارك يافتيم. در سال هاي 1335 تا 1338 دوره دكتري فلسفه و معقول را در دانشكده الهيات گذراندم، در حالي كه در قم بودم و براي درس ها و كارها به تهران مي آمدم. سامان دادن به حوزه

در سال 1339 ما سخت به فكر سامان دادن به حوزه علميه قم افتاديم. مدرسين حوزه جلسات متعددي داشتند براي برنامه ريزي نظم حوزه و سازمان دهي به حوزه، در دو تا از اين جلسات بنده هم شركت داشتم، كار ما در يكي از اين جلسات به ثمر رسيد و دراين جلسه آقاي رباني شيرازي و مرحوم آقاي شهيد سعيدي و خيلي ديگر از برادران شركت داشتند، آقاي مشكيني و خيلي هاي ديگر. در برنامه اي در طول يك مدتي توانستيم طرح و برنامه تحصيلات علوم اسلامي در حوزه تهيه كنيم در هفده سال. اين پايه اي شد براي تشكيل مدارس نمونه اي كه نمونه معروفترش مدرسه حقانيه يا مدرسه منتظريه به نام مهدي منتظر سلام الله عليه است.

در همان سالها ما در قم به مناسبت تقويت پيوند دانش آموز و فرهنگي و دانشجو و طلبه به ايجاد «كانون دانش آموزان قم» دست زديم و مسؤوليت

مستقيم اين كار را، برادر و همكار و دوست عزيزم مرحوم شهيد دكتر مفتح به دست گرفتند.

سال 42 به تهران آمدم و در ادامه كارها با گروههاي مبارز از نزديك رابطه برقرار كرديم. از كارهايي را كه فراموش كردم اگر اشتباه نكرده باشم 41 يا اوايل 42 در يك جشن مبعث كه دانشجويان دانشگاه تهران در اميرآباد در سالن غذاخوري برگزار كرده بودند، دعوت كردند كه من درآن روز مبعث سخنراني كنم. در اين سخنراني موضوعي را من مطرح كردم به عنوان «مبارزه با تحريف يكي از هدفهاي بعثت است» و در اين سخنراني طرح يك كار تحقيقاتي اسلامي را ارائه كردم كه آن سخنراني بعدها در مكتب تشيع چاپ شد. مسجد هامبورگ

مسلمانهاي هامبورگ به مناسبت مسجد هامبورگ كه بنيانگذارش روحانيت بود كه به دست مرحوم آيت الله بروجردي گذارده شده بود.

فشار آورده بودند به مراجع كه چون مرحوم محققي آمده بودند به ايران، بايد يك نفر روحاني به آنجا برود. اين فشارها متوجه آيت الله ميلاني و آيت الله خوانساري شده بود.

آيت الله حائري و آيت الله ميلاني به بنده اصرار كردند كه بايد برويد به آنجا، از طرفي ديگر چون شاخه نظامي هيأتهاي مؤتلفه تصويب كرده بودند كه منصور را اعدام كنند و بعد از اعدام انقلابي منصور، پرونده دنبال شد و اسم بنده هم در آن پرونده بود. دوستان فكر مي كردند كه به صورتي من را از ايران خارج كنند و در خارج مشغول فعاليت هايي باشم.

البته خود من ترجيح مي دادم كه در ايران بمانم. مشكل من گذرنامه بود كه به من نمي دادند؛ ولي دوستان گفتند از طريق آيت الله خوانساري مي شود گذرنامه را گرفت و در آن موقع

اين گونه كارها از طريق ايشان حل مي شد و آيت الله خوانساري اقدام كردند و گذرنامه را گرفتند. به اين طريق مشكل گذرنامه حل شد و در رابطه با اين آقايان بخصوص آيت الله ميلاني به هامبورگ رفتم.

تصميم اين بود كه مدت كوتاهي آنجا بمانم و كار آنجا كه سامان گرفت برگردم؛ ولي در آنجا احساس كردم كه دانشجويان سخت محتاج هستند به يك نوع تشكيلات اسلامي. هسته اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان گروه فارسي زبان آنجا را به وجود آورديم و «مركز اسلامي هامبورگ» سامان گرفت.

بيش از 5 سال آنجا بودم كه در طي اين 5 سال، سفري به حج مشرف شدم، سفري به سوريه، لبنان و آمدم به تركيه براي بازديد از فعاليتهاي اسلامي آنجا و تجديد عهد با دوستان و مخصوصاً برادر عزيزمان آقاي صدر (امام موسي صدر) و اميدوارم هر كجا كه هست، مورد رحمت خداوند باشد و انشاءالله به آغوش جامعه مان بازگردد و سفري هم به عراق آمدم و به خدمت امام رفتم در سال 48. بازگشت

به هر حال كارهاي آنجا سر و سامان گرفت و در سال 1349 به ايران براي يك مسافرت آمدم. اما مطمئن بودم كه با اين آمدن، امكان بازگشتم كم است. در اينجا مدتي كارهاي آزاد داشتم كه باز مجدداً قرار شد كار برنامه ريزي و تهيه كتابها را دنبال كنيم بعد مسأله تشكيل روحانيت مبارز و همكاري با مبارزات، بخشي از وقت ما را گرفت.

تا اينكه در سال 1355 هسته هايي براي كارهاي تشكيلاتي به وجود آورديم و در سال 1356 - 1357 روحانيت مبارز شكل گرفت و همان سالها درصدد ايجاد تشكيلات گسترده مخفي يا نيمه مخفي

و نيمه علني به عنوان يك حزب و يك تشكيلات سياسي بوديم.

در سال 56 كه مسائل مبارزاتي اوج گرفت، همه نيروها را متمركز كرديم و بحمدالله با شركت فعال همه برادران روحاني در راهپيمايي ها و مبارزات انقلاب به پيروزي رسيد. وصيت نامه شهيد دكتر بهشتي

اين جانب محمد حسيني بهشتي، دارنده شناسنامه شماره 13707 از اصفهان وصيت مي كنم به همسرم و فرزندانم و ساير بستگانم كه:

در زندگي بيش از هر چيز به فروغ الهي كه در دل انسانهاست، اهميت دهند و با ايمان به خداي يكتاي عليم، قدير، سميع، بصير، رحمان و رحيم و پيامبران بزرگوارش و پيروي از خاتم پيامبران و كتابش قرآن و از ائمه معصومين سلام الله عليهم اجمعين و اهتمام به ذكر و ياد خداي و نماز با حضور قلب، روزه، عبادات ديگر و انفاق و ايثار و صدق و جهاد بي امان در اين راه و حضور پيگير در جماعت و انس با مردم راه سعادت را به روي خود باز گردانند.

و وصيت مي كنم كه پس از ارتحال من به سوي خدا، يك سوم از خانه مسكوني ام در تهران، قلهك، خيابان تورج، كوچه منطقي 8 و 9 و اثاث خانه متعلق به همسرم خانم عزت الشريعه مدرس مطلق است و از خداي متعال براي او و فرزندانم سعادت در راه خدا زيستن را خواستارم.

27 رجب 1400 هجري / محمد حسيني بهشتي فرازهايي از سخنان شهيد بهشتي

1.براي حفظ و تداوم انقلاب؛ احتياج به حضور دائمي مردم در صحنه است.

2.بهشت را به بها دهند نه به بهانه.

3. آنچه براي همه بسيار مهم است تاكيد بر روي آرمانها و ارزش ها و

نظام اصيل ارزشي اسلام است.

4.انقلاب ما انقلاب ارزشهاست.

5. با نيروي مردم، انقلاب تداوم خود را تضمين خواهد كرد.

6. آنها كه خدا ترسند، آنها كه مهار خويشتن را دارند، آنها بايد حكومت كنند.

7. همين كه زن براي خدا و از روي آگاهي بتواند بخش عظيمي از جامعه را در ميدان خانه و خانواده، خوب اداره كند، اين جهاد است.

8. همه تلاش ملت مبارز ما بايد در راه ايجاد جامعه اسلامي كه در آن حق و اخلاق توحيدي و الهي حاكم باشد، متمركز گردد. 9. ما ايمانمان را، اخلاصمان را، عمل مان را درست مي كنيم و با اسلام منطبق مي كنيم، اين را داشته باشيم ياري خدا، تضمين شده است. 10. برخورد آراء و افكار، نيازي به استفاده از چماق ندارد. 11. ما شهيدان را از دست نداده ايم، بلكه آنها را به دست آورده ايم. 12. پيروزي اصيل، حركت در راه حق است. 13. اسلام به ما آموخته است كه نسبت به دشمنان دروغ نگوييم، تهمت و افترا نزنيم و فحش ندهيم. 14. يكايك شما برادرها و خواهرها، بايد حسابرس و حساب كش خودتان و جامعه تان و حكومتتان باشيد. 15. اميدوارم ملت خوشحال باشد كه در نظامي زندگي مي كند كه اگر از رئيس جمهور شكايت داشت، دستگاه قضايي همانگونه عمل كند كه از يك فرد عادي شكايت داشت. 16.تشكل انحصار طلب و انحصار انديش از جانب هر فرد و هر گروه و هر جمع باشد، شيطاني از آب در مي آيد. 17.كساني را انتخاب كنيد كه تشنه قدرت نباشند. تشنگان قدرت حق حكومت كردن ندارند. 18. اي انسان، تو سازنده تاريخ و آينده هستي، تو قيامتت را هم خودت مي سازي، حتي

بهشت و دوزخ به دست تو ساخته مي شود. 19. تا زماني كه كاري انجام ندهيم، براي مردم بازگو نمي كنيم. 20. اگر شما به حال مردم سودمند واقع شويد، ماندني خواهيد بود. 21. انتقاد از خويشتن را جزء برنامه هاي خود قرار دهيد. 22. حافظان استقلال بايد بهاي آن را بپردازند. 23. جامعه اسلامي، بايد جامعه اي رو به شادابي، تندرستي و تحرك باشد. 24. جامعه بايد به سمت موضع گيري هاي وحدت زا برود. 25. انقلاب ما انقلاب آرمانهاست. 26. منافقين سمبل استبدادهاي استاليني هستند. 27. ما شيفتگان خدمتيم، نه تشنگان قدرت.

28. جاذبه در حد اعلا و دافعه در حداقل ضرورت. 29. من بايستي مثل حضرت محمد(ص) بردبار باشم، پيغمبر هم در مقابل اين همه شكنجه، اين همه ناراحتي ها را تهمت هاي ناروا كه به او زدند، صبور بود. 30. ما راست قامتان، جاودانه تاريخ خواهيم ماند منبع:روزنامه اطلاعات /س

هنر شهيدمطهري(ره)

هنر شهيدمطهري(ره) ¤اجتهاد و اعتماد به نفس

ايشان به قوت فكري و انديشه قوي و صائب خود وارد ميدان هايي شد كه تا آن وقت هيچ كس در زمينه مسائل اسلامي وارد اين ميدان ها نشده بود؛ و با تفكراتي كه آن روز در كشور رايج شده بود- افكار وارداتي ترجمه اي غربي و شرقي- يا مي رفت رايج شود، خود را وارد يك چالش علمي عميق و وسيع و تمام نشدني كرد. ايشان، هم در جبهه مقابله با ماركسيست ها به يك جهاد بسيار هوشمندانه دست زد، و هم در جبهه مقابله با تفكرات غربي و ليبراليست ها وارد ميدان شد. اين نقش، بسيار مهم است؛ هم جرأت و اعتماد به نفس لازم مي خواهد، هم قدرت فكري و اجتهاد در زمينه

هاي گوناگون را لازم دارد، هم يقين و ايمان قاطع مي خواهد؛ اين مرد بزرگ همه اينها را با هم داشت؛ هم عالم بود، هم بسيار مؤمن بود، هم به ايمان خود يقين داشت، و هم اعتماد به نفس داشت؛ اينها لازم است. در سابقه تاريخي ما افكار وارداتي وجود دارد؛ منتها نه با اين وسعت، با اين شيوع و با اين امكان تأثيرگذاري. تاريخ ما از اين گونه رگه هاي فكري ناسالمي كه وارد تفكرات علمي ما شده- چه در فقه ما، چه در فلسفه ما، چه در كلام ما- پر است؛ ليكن در دوره جديد كه ارتباطات گسترش پيدا كرد، حرفهاي نوبه نو- با جاذبه هايي كه به طور طبيعي دارد- مرتباً وارد فضاي فكري جامعه شد و به يك مواجهه صحيح و علمي ايجاد نياز كرد.

ما در ميدان بوديم و مي ديديم؛ بعضي از مواجهه هايي كه آن وقت صورت مي گرفت، علمي نبود؛ مقابله متعصبانه و از روي اعتقاد بود؛ اما نخوانده و نفهميده، حرفي را رد مي كردند؛ نمي دانستند چيست؛ گوشه اي از يك حرف وسيع را مي گرفتند و آن را مشمول جنگ خودشان قرار مي دادند و با آن درمي افتادند و مقابله مي كردند. اين، تحجر و توقف و مقابله غيرعلمي را تداعي مي كرد. يك عده تحت تأثير جاذبه هاي افكار نو و وارداتي، مجذوب اينها مي شدند و سعي مي كردند اسلام و فكر اسلامي و دين را با اينها تطبيق كنند؛ منتي هم سر دين مي گذاشتند كه ما اسلام را جوان پسند و مردمي و قابل قبول كرده ايم! گاهي اوقات كاسه

از آش داغ تر هم مي شدند و چند قدم هم جلوتر از صاحبان اين فكرها پيش مي رفتند، براي اين كه نبادا متهم به مرتجع بودن و اين حرفها شوند كه اين را هم ما در مواردي ديديم. نبوت و توحيد و معاد و مباحث امامت و مباحث فقهي و مباحث اجتماعي و سياسي اسلام را به سمت مشابهات خودش در مكاتب بيگانه از اسلام و احياناً الحادي و بكلي بيگانه از دين كشاندند و منت هم سر اسلام مي گذاشتند كه ما آمديم اسلام را همه كس فهم و همه كس پسند و در چشمها شيرين كرديم! اين هم يك انحراف ديگر بود؛ هر دوي اينها انحراف بود. هنر شهيد مطهري در آن دوران اين بود كه با قدرت اجتهاد و با انصاف و ادب علمي- چه در زمينه علوم نقلي، چه در زمينه علوم عقلي- وسط ميدان ايستاد و با اين افكار گلاويز شد و آنچه را كه تفكر اسلامي بود، روشن، ناب و بي شائبه وسط گذاشت. ¤ جريان فكري اسلامي انقلاب

عليه او خيلي هم حرف زدند و خيلي هم كار كردند؛ اما ايشان اين كار را انجام داد. در جريان روشنفكري، اين نقش بسيار مهمي است؛ و اين شد پايه تفكرات بعدي جامعه ما. بنده اعتقاد راسخ دارم و بارها هم گفته ام كه جريان فكري اسلامي انقلاب و نظام اسلامي ما در بخش عمده اي متكي به تفكرات شهيد مطهري است؛ يعني آنها پايه ها و مايه هاي اسلامي اي است كه ما در تفكرات اسلامي از آنها بهره برديم و به نظام اسلامي منتهي شد؛ لذا در همان

روزگار هم افكار شهيد مطهري جايگاه امني بود براي جوانهاي طالب و عاشق فكر اسلامي كه در زير بمباران شديد تفكرات بيگانه قرار مي گرفتند؛ ماركسيست ها يك طور، غربگراها يك طور؛ هم در دانشگاه ها وجود داشت، هم در محيط بيرون از دانشگاه ها، و هم حتي در حوزه هاي علميه، شهيد مطهري يك سنگر و يك مأمن براي اين افراد شد تا بتوانند خود را زير سايه اين تفكر عميق و مستحكم حفظ كنند؛ هم دين خود را حفظ كنند، هم بتوانند دفاع كنند و حرف نو داشته باشند. ¤ نيازمند مطهري هاي جديد هستيم

نكته دوم كه خوب است روي آن فكر شود، تداوم اين جريان است. ما كه نمي توانيم در شهيد مطهري متوقف شويم. درست است كه الان هم بعد از بيست وچند سال از شهادت اين مرد، كتابهاي او جزو پرفروش ترين و جذاب ترين و مطلوب ترين كتابها براي نسلهاي جوياي فكر متين و منطقي اسلام است و الان هم ما واقعاً بديل و عديلي براي مجموعه كتابهاي شهيد مطهري (رضوان الله تعالي عليه) نداريم و با اين كه كارهاي خوبي هم شده، بلاشك از لحاظ اهميت و تأثيرگذاري و جذابيت و اتقان، هنوز هم در بالاترين سطح قرار دارد؛ ليكن جريان ورود در عرصه چالش با افكاري كه وارد مي شود و نقادي علمي و برخورد صحيح با آنها و تفكيك صحيح از سقيم مواد و اجزاء آنها و تبيين فكر اسلامي در زمينه آنها بايد ادامه پيدا كند، و اين جزو وظايف مهمي است كه وجود دارد. همان طور كه عرض كردم، ما به مطهري هايي در

دهه هاي آينده احتياج داريم. بعد از انقلاب اسلامي و تشكيل نظام اسلامي، فكر اسلامي مورد چالش جدي قرارگرفته است؛ بعد از اين هم بلاشك چالشهاي جديدي را روزبه روز براي آن به وجود مي آورند؛ رها كه نمي كنند. ما بايد در اين جا خود را آماده كنيم و مي توانيم. سرمايه غني و تمام نشدني كه امروز از فرهنگ اسلامي در اختيار ماست، در اين مصاف امكانات خيلي فراواني در اختيار ما مي گذارد؛ اگر ما اهل استفاده از اينها باشيم حقيقتاً يك زرادخانه عظيم فكري و فرهنگي در اختيار ماست؛ اگر بتوانيم از آن درست استفاده كنيم.

امروز از دوره فعاليت مرحوم شهيد مطهري- يعني سالهاي دهه 40و 50- نياز ما بمراتب بيشتر است. آن روز نياز ما يك طور بود، امروز نياز ما بسيار وسيع تر و عميق تر است و لازم است اين جريان ادامه پيدا كند. گردهمايي و بزرگداشت شهيد مطهري را به اين سمت ها بكشانيد كه كساني تشويق بشوند وارد اين ميدانها شوند و براي مواجهه با امواج تبليغاتي جديد وارداتي در همه زمينه ها آماده شوند؛ در زمينه فلسفه، در زمينه كلام، در زمينه مسائل گوناگون كشور كه با مباحث اسلامي سروكار دارد. ¤كتاب هاي استاد در حوزه

اميدواريم خداي متعال همه ما را موفق بدارد تا حق عظيم اين شهيد بزرگوار را بجا بياوريم. من يك وقت ديگر هم شايد به عزيزان خانواده مكرم ايشان گفتم ترتيبي داده شود كه كتابهاي ايشان مثل كتابهاي سطح در حوزه ها علميه، حتماً خوانده شود. بنده از چيزهايي كه براي صاحبان فكر و كساني كه مي خواهند افكار اسلامي را

براي مردم بيان كنند- مبلغان ديني، اهل منبر، سخنگويان ديني- واقعاً لازم مي دانم، اين است كه يك دوره كتابهاي مرحوم مطهري را بخوانند. شيوه اي پيدا كنيد كه اين كتابها خوانده شود؛ هم در كتابهاي درسي بيايد، هم در دانشگاه ها بيايد. خوشبختانه كتابهاي ايشان سهل التناول است؛ يعني نگارش خيلي شيرين و خوبي دارد. قلم ايشان از بيانشان خيلي بهتر بود. ايشان مي گفتند من از شنيدن سخنرانيهاي خودم اصلا خوشم نمي آيد؛ اما نوشته هاي خودم را كه مي خوانم، خوشم مي آيد. بنده هم البته در اين زمينه، حق را به ايشان مي دادم؛ نوشته هاي ايشان حقيقتاً خيلي شيرين، روان و شيواست؛ لذا هر چه بيشتر اينها بايد گسترش پيدا كند. علما و فضلا و جوانها- بخصوص طلاب جوان ما- بايد يك دوره كتابهاي شهيد مطهري(ره) را خوانده باشند؛ كه اگر مي خواهند كاري بكنند، «من بني فوق بناء السلفي» باشد؛ يعني بر اساس آن فكر و روي شانه هاي شهيد مطهري بروند ان شاءالله قله هاي بالاتري را فتح كنند و پرچم فكر اسلامي را به آن جاها بزنند.

¤بيانات مقام معظم رهبري، 18اسفند 1382

منبع:روزنامه كيهان

ازخواني اوصاف شخصيتي شهيد مطهري

ازخواني اوصاف شخصيتي شهيد مطهري

نويسنده:بيژن ذبيحي

غم فراق و فقدان آموزگار فرهيخته انقلاب، روشنفكر متعهد، استاد شهيد مطهري 27 ساله شد.استاد شهيد مرتضي مطهري از برجسته ترين و عالي ترين نخبه هاي فكري حوزه علميه قم و نهضت اسلامي ايران بود. او فردي مورد اعتماد امام راحل و از تئوريسين هاي تراز اول انقلاب اسلامي بود كه متأسفانه در اولين بهار انقلاب از بوستان پرطراوت انقلاب چيده شد.درحالي كه انقلاب اسلامي در 22 بهمن

1357 به پيروزي رسيد استاد مطهري در 12 ارديبهشت 1358 مظلومانه به شهادت رسيد. بدين ترتيب استاد در كمتر از سه ماه در دوران حيات نظام مقدس اسلامي حضور داشتند در طول اين مدت علاوه بر فعاليت هاي گسترده اي كه به انجام مي رساندند تعدادي مقاله و سخنراني درباره انقلاب اسلامي و موضوعات اساسي پيرامون آن عرضه كردند.پس ارديبهشت ماه هر سال، همه اهل فرهنگ و دين و قلم و بيان را يادآور مردي مي سازد كه حضورش بركت بود، و قلمش انعكاس دانايي و بيانش فرياد آگاهي و شايد بتوان همه حيات او را در دو ساحت آموختن و آموزاندن خلاصه كرد از اين رو بهتر كه او را شهيد عرصه علم و معرفت و تفكر و انديشه و آگاهي و دانايي ناميد. در ارديبهشت 58 صاحب فضيلتي را از دست داديم كه امير عارف جماران او را فرزند عزيز و حاصل عمر خويش توصيف كردند كه پشتوانه اي براي حوزه هاي ديني و علمي و خدمتگزاري سودمند براي ملت و كشور بود.استادي كه دعوت و ارشاد و مبارزه با تحريف ها و بدعت ها را اولين مسئوليتي مي دانست كه در دوره خاتميت پيامبران به عالمان، انتقال يافته و خود نيز سنگرباني متعهد براي اين جايگاه بود.ديروز شيوه دشمن در برخورد با رهبران و مغزهاي متفكر انقلاب اسلامي، از ميان برداشتن شخص او بود و امروز شيوه دشمن در برخورد با مغزهاي متفكر انقلاب اسلامي از ميان بردن ياد و نام و خاطره آنهاست. دشمن بايد بگويد و بنويسد كه:«آن قدر از مطهري سخن به ميان آمده كه او نيز همچون دين،

دولتي شده است».

آيا اين نگرش نشانه فرسنگ ها فاصله از تعقل و تدبر و تفكر نيست؟!

اگر چه دشمن، ديروز، استاد را از ما گرفت اما امروز وظيفه و رسالت ما اين است كه اجازه ندهيم انديشه و تفكر استاد- كه به تعبير امام راحل همه بدون استثناء مفيد و آموزنده هستند - را تخطئه كنند و تفكر مطهري از جامعه رخت بربندد.

در بازخواني و پژوهشي در شخصيت و آثار استاد شهيد مطهري(ره) به ويژگي ها و خصوصيات و رويكرد ايشان بيشتر مي توان پي برد كه نويسنده در اين مقاله به اهم شاخص هاي آن اشاره مي كند با هم آن را از نظر مي گذرانيم. 1- مردمگرايي

رويكرد مردمي به عنوان عامل جاودانگي استاد مطهري شمرده مي شود چنانكه وي به گروهي خاص و همچنين از زبان گروهي خاص نيز سخن نگفت، و با وجود سطح عالي علمي، به جاي ماندن در حوزه و پرداختن به مسائل صرف علمي و تأليف كتاب به ميان مردم و قشر ديندار آمد تا به وظيفه خود عمل نمايد درواقع استاد انديشمندي مردمي بود. 2- رويكرد عدل گرايي و عدالت محوري و نگاه ويژه به مقوله عدالت اجتماعي وجه برجسته و بارز آثار استاد مطهري توجه خاص به عدل و عدالت گستري در اسلام مي باشد در ميان آثار متعدد ايشان كتاب عدل الهي چون نگيني بر تارك ادبيات اسلامي مي درخشد و از ارزشمندترين متون اسلامي است كه مبحث عدالت را در اسلام و در سيره پيامبر(ص) و حضرت علي(ع) و بزرگان دين مورد بررسي و تفسير و تأويل قرار مي دهد. توجه جدي به طرح عدالت اجتماعي

به طوري كه ايشان عدالت را از جنبه فردي خارج كرده و از بعد اجتماعي مورد بررسي قرار دادند و حتي شهادت حضرت علي(ع) را در جهت تحقق عدالت اجتماعي مي دانند. 3- پرهيز از روشنفكرمآبي

در آثار شهيد مطهري ما، لحن و كلامي روشنفكرانه و بهره گيري از لغات پرطمطراق و اصطلاحات سنگين فقهي- فلسفي و ادبي را هرگز مشاهده نمي كنيم. 4- ارائه انديشه هاي نوين

استاد مطهري از سويي با زباني ساده و بي پيرايه اسلام ناب را بدون پيرايه هاي خرافي- سنتي ارائه مي كرد و از سوي ديگر مكاتب انحرافي و خط مشي هاي افراطي را در زمينه هاي ديگر براي مردم و جوانان جوياي فكر و علم به چالش مي كشاند. 5- آسيب شناسي ديني

اصطلاح آسيب شناسي ديني يك اصطلاح جديد در حوزه انديشه ديني است شايد بتوان مدعي شد كه استاد مطهري اولين كسي بود كه اين واژه را وارد حوزه انديشه ديني كرد و در آثار خود از آن بهره برد (احياء تفكر اساسي ص 32) يعني شناخت آسيب ها و اشكالاتي كه بر اعتقاد و باور ديني و يا آگاهي و معرفت ديني و يا عملي در رفتار جامعه ديني وارد مي شود و يا ممكن است كه وارد شود از اين منظر بخش اعظمي از تلاش هاي علمي استاد مربوط به آسيب شناسي ديني است زيرا فعاليت هايشان در جهت شناسايي و ترميم آسيب ها و دفع شبهات وارد بر دين، باورهاي ديني، معرفت ديني و دينداري بود. كه مرحله درمان يا همان رفع نقاط آسيب ديده از سرفصل هاي مهم در آسيب شناسي است و استاد

تلاش وافري در شناخت و درمان نقاط آسيب ديده انجام داده است.

استاد مطهري براي درمان و رفع آسيب مفاهيم ديني ابتداء به علل آن پي برده و با نقد و دفع آن علل، درمان آن آسيب را ميسر مي نمايد. مثل «تحريفات عاشورا» يا «حماسه حسيني» كه استاد در اين اثر براي اصلاح و شناساندن تحريفات حادثه كربلا، بخش مهمي از كتاب حماسه حسيني را به عوامل تحريف اين حادثه اختصاص داده و پس از آن فصلي از كتاب را با عنوان وظيفه ما، در برابر تحريف ها نامگذاري فرموده اند كه اين نمونه اي از ميزان اهميت و تأثيرگذاري شناخت علل آسيب ديدگي در مرحله درمان آسيب درنظر استاد مي باشد. 6- كاركردهاي فعال در حوزه فكري، اجتماعي و عملي

چنان كه به نظر استاد مطهري جنبش هاي اصلاحي اسلامي، برخي فكري و برخي اجتماعي و برخي ديگر، هم فكري بوده و هم اجتماعي (نهضت ها درصد ساله اخير ص 13) و حركت استاد نيز در راستاي تقسيم بندي، آخري قرار مي گيرد كه داراي كاركردهاي فعال در حوزه هاي فكري و اجتماعي بوده است. 7- التقاط زدايي يا مبارزه با شبهه گرايي و دفاع از تعاليم و انديشه هاي اسلامي

برخي روشنفكران اين شبهه را مطرح مي كردند كه تعاليم اسلامي با تغييرات زمان سازگاري ندارد و لذا قابل استفاده در عصر حاضر نيست. استاد در كتاب امدادهاي غيبي در زندگي بشر صفحات 59-15 بيان مي كند كه تعاليم اسلام تعاليمي بي نقص و از سويي نيز هميشه زنده است و خورشيد دين هرگز غروب نمي كند. و در حوزه هاي مختلف دين بارها از

تعاليم مورد اتهام دفاع نموده است. دفاع از مسائل اعتقادي نظير قضا و قدر، شفاعت، انتظار و يا دفاع و دفع شبهه از قوانين و مقررات اسلام چون مباحث حقوق زن، برخي مقررات جزايي و جهاد و يا دفاع از اخلاق اسلامي.

مثلا در پاسخ به اين شبهه كه آموزه هاي اسلامي را كهنه و يا مرده تلقي مي نمايد بحث هاي مبسوط و مفصلي را تحت عنوان كلي اسلام و مقتضيات زمان را دارند كه در فرازي مي فرمايد: «اسلام نمرده است، مسلمين مرده اند. اسلام نمرده چرا؟ چون كتاب آسمانيش هست، سنت پيغمبرش هست و اينها به صورت زنده هستند يعني دنيا نتوانسته بهتر از آنها بياورد پس نقص كار در كجاست؟ نقص كار در تفكر مسلمين است. يعني فكر مسلمين، طرز تلقي مسلمين از اسلام، به صورت زنده اي نيست؟ به صورت مرده اي است.» (حق و باطل ص77) و يا در جاي ديگر مي فرمايد: «حقايق دين و اصول كلي كه دين ذكر كرده است.» هرگز مردني نيست آن چيزي كه مي گوييم مي ميرد... معنايش اين است كه در ميان مردم مي ميرد، فكر مردم درباره دين، فكر مرده اي است... اسلام يك حساب دارد و مسلمين حساب ديگري دارند اسلام زنده است و مسلمانان فعلي مرده» (ده گفتار ص134) لذا پايه اصلي شخصيت والاي استاد مطهري التقاط زدايي از پيكر تفكر ديني بود كه ريشه در دقت، تيزبيني و مطالعات گسترده و عميق اسلامي آن حكيم فرزانه داشت. 8- رويكرد اصلاح طلبي اسلامي يعني اصلاح خود و اصلاح زاويه ديد نسبت به اسلام نه اصلاح اسلام

استاد در اين زمينه مي

فرمايد:

«ما بايد تصور خودمان را درباره اسلام تصحيح كنيم و اين است معني تفكر اسلامي يعني ما بايد طرز تفكر و طرز بينش خودمان را درباره اسلام اصلاح كنيم آن عينك و زاويه ديد خودمان را اصلاح كنيم تفكر اسلامي خودمان را به شكل تازه اي درآوريم تلقي خودمان را از اسلام عوض كنيم.» (حق و باطل ص136). 9- مسئوليت گرايي فراگير در اصلاح گرايي

استاد شهيد در مورد تحريفات حادثه عاشورا مي فرمايند:

«نگاهي به گذشته كنيم و ببينيم مسئول اين تحريفات چه كساني هستند. آيا خواص و علما مسئول اين تحريفاتند و يا توده و عوام الناس؟... معمولا در اين گونه قضايا علما به گردن عوام مي اندازند و عوام به گردن علما... ولي حقيقت اين است كه در اين تقصير و در اين مسئوليت، هم خواص مسئولند و هم عوام.» (حماسه حسيني 92-91) و استاد در راهكار درماني خود در اين بخش، از سويي خود دينداران را مسئول شمرده و بخشي از وظيفه اصلاح در اين حوزه را متوجه ايشان مي دانند و معتقد است كه عوام بايد بكوشند و خود را از جهالت و بي خبري نجات بخشند و از سوي ديگر وظيفه مبارزه با علل آسيب ديدگي از ناحيه دينداران را متوجه علما و دين شناسان كرده و فرموده اند: «وظيفه علماست كه در اين موارد حقايق را بدون پرده به مردم بگويند ولو مردم خوششان نيايد. وظيفه علماست كه با اكاذيب مبارزه كنند وظيفه علماست كه مشت دروغگويان را باز كنند» (حماسه حسيني104) 10- صاحب نظريات بديع و ابتكاري

از نظر استاد يكي از عوامل آسيب ديدگي نگرش هاي ديني را مي

بايست در حوزه دين شناسان جستجو كرد. مثلا برخي از دين شناسان در ناحيه فهم، عمدتاً دچار معضلات و آفاتي مي شوند. آفاتي از قبيل روش هاي نادرست فهم نظير عقل گرايي محض، حس گرايي محض، اخبارگري، اشعرگري وهابي گري.

استاد مطهري در اين حوزه نيز فعاليت هاي قابل توجهي دارند. نقدهاي ايشان بر روشهاي نادرست فهم، نمونه اي از اين فعاليت هاست مانند:

نقد عقل گرايي محض (انسان كامل 178- 115)

نقد حس گرايي محض (اصول فلسفه و روش رئاليسم ج1 مقالات 1و 2)

نقد اخبارگري (ده گفتار 110-106) اسلام و مقتضيات زمان (ج1-151-141)

نقد اشعري گري (بيست گفتار 50-46) جهان بيني توحيدي (76-72)

نقد وهابي گري (جهان بيني توحيدي 80-76)

اما علت اصلي اين آسيب به سبب گستردگي و پيچيدگي موضوعات مورد فهم مي باشد كه نگرش هاي ديني را دچار آسيب مي نمايد و در رفع اين معضل دو پيشنهاد ارائه مي دهند:

1- تشكيل شوراي فقهي و اجتهاد گروهي (ده گفتار 128-125)

2- اجتهاد تخصصي (همان 125-124) 11- تيزبيني، بصيرت و فراست سياسي

استاد شهيد مطهري يك آسيب شناس بزرگ جهان اسلام بود كه قدرت فوق العاده اي در درك شرايط فعلي و تطبيق آن با شرايط مورد انتظار داشت. برهمين مبنا بود كه 41سال پيش و 15سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي از افق حركت آينده صهيونيزم پرده برداشت و نسبت به خطر رو به رشد آن در درون كشورهاي اسلامي هشدار دادند.

در عرصه هاي داخلي نيز استاد در 27سال، پيش از خطر انحراف در جبهه اسلام سخن راند و مسئولان نظام را به خطر گسترش انديشه هايي كه به ظاهر اسلامي اند اما در باطن به تبليغ سكولاريزم مي

پردازند هشدار داد.

استاد شهيد مطهري پس از حضرت امام راحل اولين شخصي بود كه به خطر نفاق و سران منافقين پي برد و حتي تغيير در ايدئولوژي آنها را نيز سالها پيش از بروز، پيش بيني نموده و حتي مبارزه اش با رژيم شاه مانع از آن نشد تا از خطر گروه ها و جريان هاي انحرافي غافل بماند. 12- به روز بودن و ناظر به زمانه بودن آثار

اين رويكرد را به مخاطب خود نيز مي آموزد، مثلا در بحث قيام عاشورا مي فرمايد كه شمر هزاروسيصد سال پيش مرد، شمر امروز را بشناس؛ و يا مباحث حقوق زن در اسلام گويا اين مطالب براي وضع همين امروز جامعه ما بيان شده اند.

استاد مطهري بدرستي دريافته بود كه پرسشهاي نوين و مستحدثه، پاسخ هاي كهن را برنمي تابند و كلام قديم بدون بازسازي و بازفهمي و پالايش و پيرايش، جوابگوي نيازهاي انسان معاصر نمي تواند باشد. لذا كوشيد از افق جديدي به مسائل ديني و اجتماعي نظرافكند و آن را از چشم انداز نويني به تصوير كشد. 13- آگاه به حوزه هاي مختلف

شهيد مطهري با تسلطي كه به مباني جهان بيني اسلامي و سير تطور و تحول تاريخ تفكر مسلمين داشته و آگاهي كه از شرايط پيدايش انديشه هاي علمي و فلسفي داشت و همچنين آگاهي كه از شرايط پيدايش انديشه هاي علمي و فلسفي معاصر كسب مي كند و تطبيق علم و دين و هماهنگي دينداري و نوگرايي را به گونه اي متفاوت از پيشينيان ترسيم مي نمايد. تا جائيكه اعتقاد به نوگرائي را مساوي با نفي و طرد دينداري پنداشتن و لازمه تكامل

اجتماعي و توسعه اقتصادي را كه به شدت مورد نياز جوامع تازه از زنجير استعمار رسته بوده را در حذف دين و مباني ارزشهاي اخلاقي از ساحت اجتماع و تصميم گيريهاي كلان برشمردن تا اينكه و گرايش هاي تجددطلبانه بصورت جنبش هاي اجتماعي و نهضت هاي ناسيوناليستي و شبه ديني، در درون جوامع اسلامي قد برافراشت و زمينه پيدايش حكومت هاي لائيك و سكولار را در دنياي اسلام هموار ساخت در اين اوضاع و احوال و مواجهه با چنين فرآيندي استاد مطهري را به تكاپو براي نجات اسلام و مسلمين از ركود حاكم و همگام نمودن آنان با تحولات جهاني وامي دارد.

در عين حالي كه استاد پرورش يافته فرهنگ اصيل اسلامي بود از مباني فرهنگ و تمدن غرب نيز مطلع بود بر همين اساس به خوبي مي توانست خطوط التقاط و انحراف را از صراط مستقيم تشخيص دهد. او رخنه ادبيات ماركسيستي را در حوزه روشنفكري ديني يك آفت جدي مي دانست زماني كه ماركسيسم يك علم محسوب مي شد و پيش فرض هاي آن بعنوان اصول موضوعه تفكر ديني مطرح مي شد، استاد ايدئولوژي بشر ساخته ماركسيسم را به چالش مي كشاند.

14-حساس به كج انديشي ها و تفسيرهاي نادرست

استاد دقت و توجه وافري داشتند و دين شناسي، دين شناسان را موردمداقه قرار مي دادند تا كالاي ديگري را به نام دين به دينداران نفروشند. مطالبي را كه از قلم وبيان آنها تراوش مي كرد به دقت مورد مطالعه قرار مي داد و هركجا كه اشتباهي را مشاهده مي كرد با شجاعت تمام در برابر آن اشتباه و گوينده آن ايستادگي مي كرد.

مثلاً گروهي تحت

عنوان روشنفكران مذهبي، كساني كه سعي مي كردند دين را به جامعه و نسل جوان و دانشگاهي معرفي كنند. استاد نسبت به تصويري كه روشنفكران مذهبي از دين ترسيم مي كردند حساسيت خاصي داشتند در عين متانت و تواضع اما هيچگاه كوتاه نمي آمدند بعنوان مثال باوجود احترامي كه براي مهندس بازرگان در آن زمان قائل بود ولي كتاب «راه طي شده» و «درس دينداري» ايشان را بطور جدي مورد نقد قرار داد.

درست همين شيوه را درمورد دكتر سحابي و دكتر شريعتي هم داشت. در شرايط قبل از انقلاب با شريعتي دوست بودند و از او دعوت كرده بود تا به تهران بيايند و در حسينيه ارشاد به سخنراني و به برگزاري جلسات بپردازند ولي درعين حال افكار و انديشه هاي ايشان را به مناسبت هاي مختلف عالمانه و مؤدبانه مورد نقادي قرار مي داد.

جناب دكتر حداد عادل نقل مي كند: «در عيد فطر سال 57 بعد از نماز به منزل آقاي مطهري رفتيم اتفاقاً عده اي از اعضاي انجمن اسلامي پزشكان نيز به ديدن ايشان آمده بودند ازجمله صحبت هايي كه مطرح كردند اين بود كه شما چرا با دكتر شريعتي مخالفيد؟ ايشان خيلي خونسرد گفتند، فلان موضوع جزو مسلمات اسلام هست يا نه؟ جزو احكام اسلام است يا نه؟ گفتند بله، گفت خوب، اين نوشته ها را شما بخوانيد اگر من بگويم كسي باخواندن اينها فكر مي كند اصل اين موضوع در اسلام نيست، حق دارم اين اعتراض را بكنم يا نه؟ گفتند بله. گفت حرف من از اين قبيل است (كيهان 11/2/79 ص6). 15-فاقد روحيه تعصب صنفي و مصلحت فردي

همانطور كه اشاره

شد هيچ گاه مصلحت فردي و يا صنفي او را از انجام وظيفه اي كه برعهده خود مي ديد بازنمي داشت. استاد به عمل ديني دينداران توجه مي كرد تا خالص و ناخالص را از هم تفكيك كند و ساحت قدسي دين را از خرافات پيراسته سازد.

مثلاً اخباريون، روحانيوني كه گرفتار جمود فكري بودند استاد سعي مي كرد تا با جمود حاكم بر افكار و اذهان اين دسته از روحانيون مخالفت كند. و يا منبريها و مداحان از ديگر گروه هاي صنفي كه مخاطب شهيد مطهري بودند، سخنان وعاظ و گويندگان ومداحان و اهل منبر، بخصوص به سخنان روحانيون بسيار حساس بودند لذا با كمال شجاعت و شهامت به تحريفات بخصوص تحريفات واقعه عاشورا اعتراض مي كرد كتاب تحريفات عاشورا نمونه روشن اين برخورد است. 16-تكليف گرا و احساس مسئوليت

استاد همواره به دنبال تدوين و تنظيم اسلام به صورت يك مكتب و ايدئولوژي بودند، تا از اين راه بتوانند به مقابله با هجوم گسترده ايدئولوژي هاي وارداتي بپردازند از اين رو توان خويش را صرف پاسخگويي به نيازهاي فكرين جديد جامعه و بخصوص نسل جوان كردند. استاد در اين زمينه در مقدمه كتاب عدل الهي نوشته اند «اين بنده از حدود 20سال پيش كه قلم به دست گرفته مقاله يا كتاب نوشته ام، تنها چيزي كه در همه نوشته هايم آن را هدف قرار داده ام حل مشكلات و پاسخگويي به سؤالاتي است كه در زمينه مسايل اسلامي در عصر ما مطرح است... دين مقدس اسلام يك دين ناشناخته است، حقايق اين دين تدريجاً درنظر مردم واژگونه شده است... هجوم استعمار غربي با عوامل مرئي

و نامرئي اش از يك طرف و تصور يا تقصير بسياري از مدعيان حمايت از اسلام در اين عصر از طرف ديگر، سبب شده است كه انديشه هاي اسلامي در زمينه هاي مختلف از اصول گرفته تا فروع، مورد هجوم و حمله قرار گيرد. بدين سبب اين بنده وظيفه خود ديده است كه در حدود توانايي در اين ميدان انجام وظيفه نمايم.» 17-دقت و انضباط فكري

گفتار و نوشتار استاد بسيار دقيق است و از ميان انبوه آثار ايشان نمي توان به نكته اي دست يافت كه حاكي از تناقض در منظومه فكري و نظري او باشد. 18-ثابت قدم و راسخ در عقيده

كجروي هاي اعتقادي و انحراف هاي فكري بشدت استاد را نگران مي نمود. اين خصوصيت استاد زمينه ساز شكل گيري كينه ها و عقده هاي عميق نسبت به ايشان گرديد و عرصه را بر حيات فكري ايشان بسيار تنگ كرد. در سال 1356 نامه اي به حضرت امام(ره) كه در تبعيد بودند نوشت و در آن با اشاره به تلاش هاي مخرب و ضدديني ماركسيست ها، مجاهدين خلق، مخالفان روحانيت و حاميان متعصب مرحوم شريعتي تصريح كردند:

«... با من به حساب اين كه تا اندازه اي اهل فكر و نظر و بيان و قلم هستم بشدت مبارزه مي كنند، شايعه برايم مي سازند، جعل و افترا مي بندند... من الآن مركز ثقل حملات اين گروه ها هستم» (رسالت 12/2/84 ص15)

ناگفته نماند كه استاد از يك سو گرفتار اصحاب تحجر بود و از سوي ديگر تهاجم ناجوانمردانه اصحاب التقاط اما «تسليم مشهورات و مقبولات زمانه نشد و طريق حق را برگزيد.

منبع:روزنامه كيهان

زندگينامه شهيد مطهري -1

زندگينامه شهيد

مطهري -1 بهاران

در روز 13 بهمن 1298 شمسي، خداي كريم به عالم رباني حاج شيخ محمد حسين مطهري و همسر مؤمنش _ سكينه _ فرزندي هديه كرد(1) كه مرتضي ناميده شد و براي آن خانوادة پاك، بهاران را به ارمغان آورد.

مرتضي كم كم دوران كودكي را پشت سر گذاشت. او كه علاقة عجيبي به حقيقت و معنويت داشت با شور و شوق فراوان، نزد پدر شروع به آموزش كرد و عاقبت اين اشتياق، وي را به مكتب كشاند و به ديدار گُلهاي آن بوستان رساند. بوي خوش گلستان

او در دوازده سالگي عطر روح بخش گلستان بزرگ حوزة علمية مشهد را احساس كرد و عاشقانه به آن جا روي كرد(2) و چنان پر تلاش و منظم به تحصيل مشغول شد كه باعث شگفتي اهل بصيرت گرديد.

رفته رفته افكاري بلند و سؤالهايي سرنوشت ساز برايش آشكار شد جهان آفريدة كيست؟ خدا چگونه صفاتي دارد؟ انسان براي چه آفريده شده است؟ و... اين پرسشها همة فكر او را به خود مشغول ساخته بود. در آن زمان مرتضي آرزو ميكرد كه روزي بتواند در درس ميرزا مهدي شهيدي رضوي _ مدرس فلسفة الهي _ حاضر شود، اما اين آرزو برآورده نشد و آن استاد در سال 1355 قمري درگذشت.(3)

سرانجام مرتضي در سال 1316 شمسي در زماني كه حكومت سياه رضاخان بيداد ميكرد و ظلمت همه جا را فرا گرفته بود، به دنبال نور و فضيلت راهي حوزة علميه قم شد تا روح تشنهاش را از كوثر قرآن و زمزم عترت سيراب كند.(4)

مطهري به دنبال يافتن گنج علم و فضيلت، با شور و علاقهاي وصف نشدني، به تلاش و فعاليت

پرداخت. پشتكار و كثرت مطالعة او همة اهل علم را در مدرسة فيضيه شگفت زده كرد.(5)

او آرام و قرار نداشت، منتظر و تشنه به دنبال گمشدهاي بود در اين هنگام ستارهاي بدرخشيد و او را به مقصود رساند. حضرت امام خميني _ الگوي علم و تقوا _ درس اخلاق تشكيل داد و به نور افشاني و انسان سازي پرداخت.

مطهري به زيارت آن استاد بزرگ نايل آمد و از سرچشمة زلال او سيراب شد.(6) اين درس در حقيقت درس معارف و سير و سلوك بود، نه اخلاق به مفهوم علمي آن. درس «يافتن» و «رسيدن» بود نه فقط «دانستن» و «آموختن».

مرتضي از سويي، غرق در مطالعه و تحصيل و تدريس و از سويي ديگر يكي از مهمترين كارهايش و بلكه عاليترين و مهمترين فعاليتش، راز و نياز و مناجات نيمه شب و اشك سحري بود. او شيريني و لذتي از اين كار مبارك و سعادت آفرين، احساس ميكرد كه شب تيرة زندگيش را تبديل به روز روشن مينمود. دانش اندوزي

مطهري با دقت، سرعت، نظم و تلاشي ستودني به آموختن علوم اسلامي مشغول شد او نزد آية الله صدوقي، كتاب «مطوّل» را فرا گرفت و در محضر آية الله مرعشي نجفي، «شرح لمعه» را بياموخت. او هم چنين از استاداني بزرگ همانند آيات سيد صدر الدين صدر، سيد محمد رضا گلپايگاني، سيد احمد خوانساري، سيد محمد تقي خوانساري، سيد محمد حجت، سيد محمد محقق يزدي _ معروف به داماد _ انگجي و ميرزا مهدي آشتياني _ كه سلام خدا بر همگي آنان _ در علوم گوناگون بهرهمند شد.

ديدار با عالم رباني حاج ميرزا علي آقا شيرازي اصفهاني،

مرتضي را وارد دنيايي جديد و شگفت انگيز كرد. حاج ميرزا علي آقا با نهج البلاغه ميزيست، با آن تنفس ميكرد و روحش با اين كتاب همدم و جملههاي گرانقدر آن، ورد زبانش بود. و مهمتر آن كه به هر آن چه ميدانست عمل ميكرد و راستي كه مرد حقيقت و معنويت بود.(7)

مطهري، تحصيل رسمي علوم عقلي و فلسفي را در سال 1323 شمسي آغاز كرد.(8) او بحث حكمت از «شرح منظومه» حكيم سبزواري و مبحث نفس از «اسفار اربعه» صدر المتألهين شيرازي را در محضر امام خميني آموخت.(9)

وي بعد از ورود آية الله بروجردي به قم، در درس فقه و اصول ايشان شركت كرد(10) و از بحثهاي مجتهد پرور آن عالم رباني بهرهمند شد. او پيش از رسيدن به مرحلة اجتهاد، از آية الله بروجردي تقليد ميكرد.(11)

مطهري، درس اصول فقه را از «مباحث عقليه» به طور خصوصي از حضرت امام خميني فرا گرفت(12) و راز و رمز اجتهاد را از آن حكيم الهي و فقيه وارسته بياموخت.

در سال 1329 ش. استاد مطهري در محضر درس استاد علامه سيد محمد حسين طباطبايي حاضر شد و مبحث «الهيّات» از كتاب «شفا» (تأليف ابو علي سينا) را از آن حكيم بزرگ بياموخت.(13)

علامه طباطبايي، درس ديگري _ غير از الهيات شفا _ در فلسفه شروع كرده بود كه در شبهاي پنج شنبه و جمعه تشكيل ميشد. اين درس خصوصي بود و در آن جمعي از فاضلان حوزة علميه قم، از جمله آية الله دكتر بهشتي، امام موسي صدر، استاد مطهري، دكتر احمد احمدي و... شركت ميكردند(14) ثمرة مبارك اين مجمع علمي بزرگ، شاهكاري جهاني در كلام و فلسفه

است به نام كتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم». سهم مطهري در آفرينش اين اثر پْر بار و ماندگار، اگر بيشتر از علامه طباطبايي نباشد، بدون شك، كمتر نيست.

استاد مطهري، هم چنين در دوره تحصيل هم فكر و يار و ياور سازمان انقلابي و اسلامي «فدائيان اسلام» بود.(15) اين حزب سياسي اسلامي كه در سال 1324 شمسي، از سوي روحاني مبارز سيد مجتبي نواب صفوي تشكيل شد نقش مؤثري در مبارزه با ستمگران و استبداد داشت.

مطهري، علاوه بر مباحثة دروس اصولي، فقهي و فلسفي، خود حوزة تدريس داشت. او از جمله كتابهاي ذيل را تدريس كرد:

«مطوّل» (در علم معاني، بيان و بديع)،

«شرح مطالع» (در علم منطق)،

«كشف المراد» (در علم كلام و عقايد)،

«رسائل» و «كفايه» (در علم اصول فقه)،

«مكاسب» (در فقه)

«شرح منظومه» و «اسفار» (در فلسفه).(16) هجرت به تهران

استاد مطهري در سال 1331 هجري شمسي با دختر آية الله روحاني (ره) ازدواج كرد(17) و در همان سال _ در حالي كه به مدرسي مشهور بود _ به تهران هجرت كرد.(18) علت اين هجرت را برخي تنگدستي شمردهاند،(19) اما سببش هر چه بود، بايد آن را لطف خفيّ الهي شمرد زيرا حضور مطهري در تهران و در جمع دانشگاهيان و روشنفكران، سراسر خير و بركت و ماية تربيت و هدايت شد.

استاد مطهري از ابتداي ورود به تهران، به سازندگي و نور افشاني پرداخت. او در مدرسة مروي، آموزش فلسفه اسلامي را به شكل تطبيقي و مقايسهاي براي جويندگان حكمت و حقيقت، آغاز كرد.(20)

سخنرانيهاي روشنگر و مفيد استاد، همزمان با تدريس در مدرسة مروي، در تهران آغاز شد. او توجه بسياري به حل شبهات و پاسخگويي به سؤالهاي

موجود دربارة معارف اسلامي داشت و با مطالعه، تحقيق، دقت، تلاش و اخلاص، در اين راه موفق شد.

در سال 1333 استاد مطهري تدريس در دانشگاه تهران را شروع كرد. استاد در دانشكدة معقول و منقول (الهيات و معارف اسلامي) آن دانشگاه بيش از بيست سال به مبارزة عالمانه با جهل، مادّيگري و غربزدگي پرداخت.

رفتار ايشان با دانشجو به قدري صميمي بود كه دانشجو به استاد عشق ميورزيد و مْريد او بود.

استاد مطهري در آن دانشكده، دورههاي ليسانس و دكترا، كليات علوم اسلامي (منطق، فلسفه، كلام، عرفان، اصول فقه، فقه و حكمت عملي)، فلسفه (شرح منظومه، الهيات شفا، مقاصد الفلاسفه غزّالي و...)، تاريخ فلسفه، تاريخ مجادلات اسلامي و روابط فلسفه و عرفان را تدريس ميكرد.(21) مرزبان اسلام الف. سلاح قلم:

استاد مطهري بعد از حدود سي سال كه از زمزم قرآن و كوثر عترت سيراب شد و دم مسيحايي تقوا به او زندگي جديدي بخشيد، قدم در سنگر نويسندگي گذارد و سلاح قلم را به دست گرفت و مرزبان حماسة جاويد شد.

اين مرزبان قهرمان، فقط به حلّ مشكلات و پاسخگويي به سؤالهاي موجود دربارة مسائل اسلامي ميانديشيد و هدف نوشتههايش همان بود.(22)

او معتقد بود دين مقدس اسلام يك دين ناشناخته است. حقايق اين دين به طور تدريجي در نظر مردم واژگونه شده است و علت اساسي گريز گروهي از مردم، آموزشهاي غلطي است كه به نام اسلام داده ميشود. اين دين مقدس بيش از هر چيز، از طرف برخي از كساني كه مدعي حمايت از آن هستند ضربه و صدمه ميبيند.(23) ب. مجلة مكتب تشيع

در سال 1336 به همت جمعي از دانشمندان حوزة علمية قم، نشرية مكتب

تشيع شروع به فعاليت كرد. استاد مطهري هم با اين مجله، همكاري علمي و ارشادي داشت. مقالاتي از استاد مطهري در نشريه مكتب تشيع منتشر شد، از جمله: «اصالت روح»، «قرآن و مسألهاي از حيات»، «توحيد و تكامل» و «حق عقل در اجتهاد».(24) ج. چراغ انجمن

بعد از تأسيس انجمن اسلامي پزشكان (1337_1338 ش.)، استاد مطهري، چراغ آن انجمن شد و در زماني كه سردي و تاريكي جامعه را فرا گرفته بود به دلهاي سرد، گرمي بخشيد و نور و روشنايي داد.

استاد يكي از مهمترين سخنرانان جلسات اين انجمن بود. ايشان در سخنرانيهايش، موضوعات حساس و سرنوشت سازي مانند توحيد، نبوت، معاد، مسأله حجاب، بردگي در نگاه اسلام، صلح امام حسن _ عليه السلام _، امام صادق _ عليه السلام _ و مسأله خلافت، مسأله ولايت عهدي امام رضا _ عليه السلام _، تربيت اسلامي، فطرت، ربا، بانك، بيمه و... را مورد بررسي عالمانه قرار داد و آثاري ارزشمند به يادگار نهاد. د. داستان راستان

طرح تدوين «داستان راستان» از سوي يكي از مؤسسات علمي به آية الله مطهري پيشنهاد شد. استاد چون اين كار را پسنديده و مفيد يافت تعهد كرد كه آن را انجام دهد. او در زماني شروع به داستان نويسي كرد كه استادي مشهور در دانشگاه بود و از شخصيتها و عالمان مهم مذهبي در كشور شمرده ميشد. پي نوشت: (1) . لمعاتي از شيخ شهيد، ص 8.

(2) . مجموعة آثار استاد شهيد مطهري، ج 1، ص9.

(3) . علل گرايش به ماديگري، ص 8_10.

(4) . مجموعة آثار استاد شهيد مطهري، ج 1، ص 9.

(5) . مطهري، مطهر انديشهها، ج 1، ص 138.

(6) .

علل گرايش به ماديگري، ص 10 و 11.

(7) . ر.ك: سيري در نهج البلاغه، ص 10_12.

(8) . علل گرايش به ماديگرايي، ص 11.

(9) . يادنامة استاد شهيد مرتضي مطهري، ج 1. ص 172.

(10) . مجموعة آثار استاد شهيد مطهري، ج 1، ص 9.

(11) . مطهري، مطهر انديشه، ج 1، ص 32.

(12) . ياد نامة استاد شهيد مرتضي مطهري، ج 1، ص 172.

(13) . علل گرايش به ماديگري، ص 11.

(14) . ر.ك: يادواره استاد شهيد مطهري، ص 31؛ يادنامه استاد شهيد مرتضي مطهري، ج 1، ص 172.

(15) . يادنامة استاد شهيد مرتضي مطهري، ج 1، ص 339 و 340.

(16) . يادواره استاد شهيد مرتضي مطهري، ص 32.

(17) . مطهري، مطهر انديشهها، ج 2، ص 667.

(18) . مجموعة آثار شهيد مطهري، ج 1، 56.

(19) . سيري در زندگاني استاد مطهري، ص 11.

(20) . مجموعة آثار استاد شهيد مطهري، ج 1، ص 56.

(21) . مطهري، مطهر انديشهها، ج 1، ص 303 و 304 و ج 2، ص 834، 840، 868، 882 و 884.

(22) . ر.ك: عدل الهي، ص 8-10.

(23) . همان.

(24) . يادنامة استاد شهيد مرتضي مطهري، ج 1، ص 541.

جلد اول داستان راستان در سال 1339 و جلد دوم در سال 1343 چاپ و منتشر شد و با توجه و استقبال كم نظير مردم مواجه گشت.

منبع: www.andisheqom.com

زندگينامه شهيد مطهري -2

زندگينامه شهيد مطهري -2

نويسنده: محمد خردمند ه_ . طرحي نو

ا ستاد مطهري سالها بود كه آرزوي تأسيس مؤسسهاي علمي _ فرهنگي را داشت تا بتواند جوابگوي نيازهاي فكري جامعه باشد و به نشر و تبليغ معارف عالي اسلامي بپردازد. سرانجام در سال 1346 به كمك چند تن از دوستانش، از

جمله آقاي محمد همايون، حجة الاسلام سيد علي شاهچراغي، مؤسسة حسينية ارشاد را تأسيس كرد.(1)

بعد از تأسيس حسينية ارشاد، به كار اين مؤسسه دل بست و با شور و حرارت و آگاهي و درايت به همكاري و برنامه ريزي پرداخت. او دانشمندان بسياري را به آن جا دعوت ميكرد تا سخنراني كنند و خود نيز يكي از موفقترين سخنرانان آن بود.

و. علل گرايش به مادّيگري

كتاب علل گرايش به مادّيگري _ كه تكميل شدة دو سخنراني استاد مطهري در سالهاي 48 و 49 در دانشسراي عالي است _ در سال 1350 منتشر شد. استاد اين اثر كارآمد را در زماني تأليف كرد كه در ميان نسل جوان، گرايشي به مكاتب مادي _ و از جمله ماركسيسم _ مشاهده ميشد. سران سازمان منافقين هم در حال گرايش به ماركسيسم بودند كه سرانجام ماركسيست شدند و به طور رسمي اين تغيير ايدئولوژي را اعلام كردند.

استاد مطهري در اين كتاب به بررسي نقش كليسا، مفاهيم فلسفي، اجتماعي و سياسي و... در گرايش به مادّيگري ميپردازد، و علل لغزشها و انحرافها را در اين زمينه روشن ميسازد. ز. فلسفة تاريخ

يكي از درسهايي كه استاد مطهري در منزل خودشان برقرار كرد دربارة فلسفة تاريخ بود كه از سال 1355 تا 1357 با جمع برخي از شاگردان برگزار ميشد.

استاد در اين دروس، آراء فلاسفه غرب و اسلام را در مورد مباحثي مانند «عوامل محرك تاريخ»، «ارزش تاريخ»، «جامعه و فرد»، «ارتباط تاريخ با علم، مذهب و اخلاق»، «عليت در تاريخ»، «تكامل تاريخ»، «پيش بيني آينده» و... عالمانه نقد و بررسي ميكرد. ج. مقدمهاي بر جهان بيني اسلامي

آخرين اثر قلمي استاد مطهري، كتاب

«مقدمهاي بر جهان بيني اسلامي» است اين كتاب در سالهاي 56 و 57 به رشتة تحرير در آمد.

آن استاد عاليقدر انحرافات فراواني در نشريات برخي گروههاي به ظاهر اسلامي و آثار بعضي روشنفكران مسلمان دربارة جهان بيني اسلامي مشاهده ميكرد. بدين علت و براي جلوگيري از التقاط، و از همه مهمتر براي روشن كردن نظر اسلام، اين اثر پْر برگ و بار را نوشت و در آن بسياري از اشتباهات فكري روشنفكران را آشكار ساخت.

در اين كتاب نفيس، مواضع و جهان بيني بعضي از گروهكها مانند «منافقين» مورد نقد و بررسي قرار گرفته است. ط. ماترياليسم در ايران

كتاب علل گرايش به مادّيگري كه در سال 1350 منتشر شده بود مورد استقبال شايان مردم حقيقت جو قرار گرفت، به طوري كه در سال 1357 به چاپ هشتم رسيد و استاد مقدمهاي تحت عنوان «ماترياليسم در ايران» بر آن افزود.

استاد مطهري در اين مقدمة بسيار پْر بار به افشا و نقد شيوههاي جديد تبليغ ماترياليسم در ايران ميپردازد و اين بحث را در دو بخش ارائه ميكند: 1. تحريف شخصيتها 2. تحريف آيات قرآن

در اين مقدمه سودمند بود كه آراء برخي از گروهكها، از جمله «فرقان» مورد نقد و بررسي عالمانه و منصفانه قرار گرفت و پوچي و سستي آن آشكار شد.

بعد از انتشار اين مقدمه، گروهك فرقان اطلاعيهاي منتشر كرد به اين مضمون: هر كس كه در مسير افكار ما قرار گيرد، به طريق انقلابي پاسخ او را ميدهيم. اما استاد مطهري فرمود: اگر قرار باشد كه انسان از دنيا برود، چه بهتر كه در راه اصلاح عقايد و دفاع از اسلام باشد، و من در

اين راه كوچكترين ترديدي ندارم.(2) تدريس در قم

استاد مطهري بنا به توصية حضرت امام خميني از سال 1351 تا 1357، هفتهاي دو روز به قم ميرفتند و در حوزة علميه، دروس مهمي مانند شناخت، اصل غائيّت، فلسفة هگل، معارف قرآن، ماركس و ماركسيسم، «منظومه»، «نجات» و «اسفار» تدريس ميكردند.(3)

استاد به حكم وظيفه شرعي از تهران به قم ميرفتند تا تدريس كنند در حالي كه در تهران، استادان با سابقة دانشگاه، با تقاضاي بسيار در كلاس درس ايشان شركت ميكردند.(4) گلستان جاودان

يادگارهاي استاد مطهري، به حق گلستاني جاودان است كه بوي خوش آن، عقل و جانِ هر حقيقت جويي را زنده ميكند.

آثار منتشر شدة استاد بيش از 50 كتاب است كه برخي از مهمترين آن عبارتند از:

مقدمهاي بر جهان بيني اسلامي، آشنايي با قرآن، اسلام و مقتضيات زمان، انسان كامل، پيرامون انقلاب اسلامي، پيرامون جمهوري اسلامي، تعليم و تربيت در اسلام، توحيد، نبوت، معاد، حماسة حسيني، خدمات متقابل اسلام و ايران، عدل الهي، داستان راستان، سيري در نهج البلاغه، سيري در سيرة نبوي، سيري در سيرة ائمة اطهار _ عليهم السلام _، شرح مبسوط منظومه، علل گرايش مادّيگري، فطرت، فلسفة اخلاق، فلسفه تاريخ، گفتارهاي معنوي، مسأله حجاب، نظام حقوق زن در اسلام و قيام و انقلاب مهدي (عج).

برخي از آثار منتشر نشدة استاد عبارتند از:

شرح منظومه (به زبان عربي به قلم حجة الاسلام شيخ محمد تقي شريعتمداري)، آشنايي با قرآن (جلدهاي 5 تا 15)، فلسفة تاريخ (جلدهاي 2 تا 4)، مسألة بردگي در اسلام، پانزده گفتار، توكل و رضا، انسان شناسي، حاشيه بر تفسير الميزان و... پيشتاز نهضت

يكي از عالماني كه در هدايت و راهنمايي مردم

در قيام 15 خرداد نقشي اساسي و سازنده داشت، استاد مطهري بود. او در سخنراني آتشين و انقلابي خود در شب عاشورا خطاب به روحانيت گفت: «بايد واقعيت را بگوييد و در مقابل همه نوع حادثه و گرفتاري بايستيد.» بعد خطبة امام حسين _ عليه السلام _ (... مَن رأي سُلطاناً جائِراً...) را مطرح كرد و به طور صريح و قاطع به محمد رضا پهلوي حمله كرد.(5)

به دنبال اين سخنراني حسيني بود كه استاد مطهري دستگير و زنداني شد.(6) اين حبس، حدود دو ماه به طول انجاميد.(7)

استاد مطهري يكي از اعضاي شوراي رهبري حزب سياسي اسلامي و نظامي «هيأتهاي مؤتلفه اسلامي» بود. او در جمع آنان، مباحث سودمندي ايراد كرد، از جمله مسألة «انسان و سرنوشت».

بعد از تبعيد امام خميني، مهمترين عكس العمل اسلامي در برابر اين ظلم بزرگ، ترور حسنعلي منصور _ نخست وزير وقت _ بود كه به دست قهرمانان هيأتهاي مؤتلفه اسلامي انجام شد. و ارشاد و تأييد استاد مطهري بود كه اين اقدام خدا پسندانه را به ثمر رساند.(8)

آية الله مطهري بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، براي تثبيت حكومت اسلامي، فعاليتهاي بسيار ارزنده و سرنوشت سازي انجام داد. از آن جمله ايشان مهمترين و مورد اعتمادترين مشاور حضرت امام خميني بود و نظرشان دربارة معرفي افراد براي مسئوليتهاي مختلف، پذيرفته ميشد.(9) شهادت

استاد مطهري كه آرزويش شهادت در راه خدا بود و در كتابها و گفتارهايش، مقام بلند و ارزش والاي شهيد را با عباراتي نغز و حكيمانه، نوشته و گفته بود، سرانجام به آرزويش رسيد.

در شب چهارشنبه 12 ارديبهشت 1358، ساعت بيست و دو و بيست دقيقه، استاد مطهري به وسيلة

جواني فريب خورده از اعضاي گروهك سياسي و منافق «فرقان» به شهادت رسيد.(10) پي نوشت: (1) . مجموعة آثار استاد شهيد مطهري، ج 1، ص 10 و سيري در زندگي استاد مطهري، ص 98 و 114.

(2) . سرگذشتهاي ويژه...، ج 1، ص 131 و 132.

(3) . مجموعة آثار استاد شهيد مطهري، ج 1، ص يازده و يادنامة استاد شهيد مطهري، ج 1، ص 542_552.

(4) . جلوههاي معلمي استاد، ص 101.

(5) . مطهري، مطهر انديشهها، ج 2، ص 656.

(6) . همان.

(7) . سيري در زندگاني استاد مطهري، ص 22 و 23.

(8) . مطهري، مطهر انديشهها، ج 2، ص 656.

(9) . جلوههاي معلمي استاد، ص 183 و 184.

(10) . مطهري، مطهر انديشهها، ج 2، ص 67.

منبع:www.andisheqom.com

استاد شهيد مطهري زندگينامه، آثار و انديشه ها

استاد شهيد مطهري زندگينامه، آثار و انديشه ها زندگينامه: مطهري از برجستگان عالم انديشه اسلامي است.وي در قريه فريمان در نزديكي مشهد متولد شد و در نوجواني به حوزه علميه اين شهر و پس از چند سال به حوزه علميه قم رفت.اين دوران زماني بود كه رضا شاه بر حوزه هاي علميه فشار وارد مي كرد و تنها اندكي از فوت حاج شيخ عبد الكريم حائري مؤسس حوزه علميه قم مي گذشت.مطهري مدت 15 سال در قم و در محضر بزرگاني چون بروجردي، امام خميني و همچنين سيد محمد حسين طباطبايي فيلسوف عاليقدر جهان اسلام گذرانيد. مطهري به سال 1331 به تهران آمد و در مدرسه مروي به تحقيق مشغول شد و سه سال بعد به عنوان استاد دانشگاه در دانشكده الهيات و معارف اسلامي آغاز بكاركرد.فعاليتهاي سياسي مطهري بطور جدي با قيام 15 خرداد 1342 آغاز شد.در زندگينامه مختصري كه

در مقدمه آثار وي چاپ شده (1372، شرح حال آمده در اين قسمت عمدتا متكي بر همين زندگينامه است) .چند بار زندان و بازداشت در كارنامه فعاليتهاي وي ثبت شده است كه اولين آن 15 خرداد 42 بود.مطهري در رهبري مذهبي هياتهاي مؤتلفه اسلامي هم شركت داشت.وي در سال 1346 به اتفاق جمعي ديگر در تاسيس حسينيه ارشاد نقش مهمي بر عهده گرفت و پس از بروز مشكلاتي با ديگر اعضاء در مسجد الجواد، مسجد جاويد و ارك تهران به فعاليتهاي خود ادامه داد.مطهري در شرايط به ثمر رسيدن نهضت اسلامي از معتمدين و مشاورين اصلي امام خميني بود و از سوي ايشان در تشكيل شوراي انقلاب عهده دار مسئوليتهايي گشت.وي سرانجام در سال 1358 از سوي گروه تروريستي فرقان كه گرايشات افراطي ضد روحاني داشتند، ترور شد. مطهري تنها فرد از جمع افراد مطرح در اين فصل است كه با چنين انجامي روبرو گرديد.

آثار: مطهري يكي از پركارترين نويسندگان و عالمان مسئول دين در دوران معاصر است.تا تاريخ نگارش اين فصل در (ديماه 76) 11 مجلد بزرگ مجموعه آثار وي ويرايش و منفتح شده است، (در واقع 14 جلد است، ولي مجلدات 8، 11، 12 هنوز منتشر نشده است) و با لحاظ كردن حجم نوارهاي سخنراني كه بشكل كتاب عرضه شده يا مي شوند و همچنين دست نوشته ها و چاپ مجدد و ويرايش شده ديگر آثار مطهري به نظر مي رسد كه اين مجموعه به رقم معتنابهي بالغ گردد.مطهري از نگاه آثارش بيش از هر چيز يك متكلم يعني مدافع عقايد دين با استفاده از عقل است. با توجه به اين كه، مطهري

اين دفاع كلامي را به حوزه هاي اجتماعي نيز گسترش داده و بررسي آثار وي بهترين بيانگر حساسيتهاي اجتماعي روحانيون و انديشمندان شيعي در مذهب در عصر ماست.همانگونه كه در قسمت خاصه هاي انديشمندان ذكر شد، مخاطب قرار دادن جوانان، يك اصل مهم بود و اين در آثار مطهري و علي شريعتي كه پس از وي گفته خواهد شد، برد و گسترش بيشتري يافته است.مطهري در امر سازماندهي دين و مساله اصلاح طلبي در داخل، روحانيت و مرجعيت فعال بود و يكي از نويسندگان كتاب «مرجعيت و روحانيت » (1340) پس از فوت بروجردي است.او همچنين سعي داشت كه بر تبليغات و نگرشهايي كه جدايي اسلام و ايران را تشويق مي كردند، با نگارش كتاب «خدمات متقابل اسلام و ايران » پاسخ بدهد.مطهري در دفاع از جنبه هاي اعتقادي - اجتماعي اسلام ابايي نداشت كه در نقش مقاله نويس در مجله «زن روز» در دوران حكومت محمد رضا شاه ظاهر شود.اين مجله در ميان اهل دين، چهره موجهي نداشت، ولي مطهري در اين مجله به مسائل زنان پرداخت.دو اثر مهم مطهري در امر حقوق زنان و چهره اجتماعي آنان «نظام حقوق زن در اسلام » و «مساله حجاب » است. مبارزه با الحاد و نفوذ اعتقادي ماركسيسم يكي ديگر از جنبه هاي كلامي مطهري را تشكيل مي داد. «علل گرايش به ماديگري » يك بررسي آسيب شناسانه از نفوذ ماديگري در جامعه ايران است.شرح و توضيحات وي بر مجلدات اصول فلسفه و روش رئاليسم از استادش يعني علامه طباطبايي، بخشي ديگر از فعاليتهاي فلسفي - كلامي مطهري است.اثر ياد شده و همچنين «شرح بر منظومه

» و آثاري از اين دست، تلاشي ايضاح گرايانه در بعد فلسفي انديشه اسلامي است.همچنين بايد به تفسير برخي از سور قرآن اشاره كرد.خلاصه بايد اذعان داشت كه مطهري حجم عظيمي از آثار را در زمينه هاي مختلف بوجود آورد كه براي علاقمندان و پژوهشگران منبع كم نظيري از مباحث اسلامي و اجتماعي را رقم زده است.

انديشه: در قسمت پيشين گفته شد كه مطهري بيش از هر چيز يك «متكلم » بود.اين وجه «كلامي » مغايرتي با وجوه فلسفي يا فقهي وي ندارد، بلكه بيشتر در صدد برجسته كردن محور انديشه هاي اجتماعي - اعتقادي مطهري است.مطهري در راستاي احياء معرفت و انديشه ديني به پيوند حوزه و دانشگاه توجه خاص داشت.وي از جمله معدود روحانيون برجسته بود كه با روشنفكران دانشگاهي مراوده داشت و سعي مي كرد از اين طريق هم با عالم انديشه از جمله انديشه هاي برخاسته از غرب آشنايي بيشتري پيدا كند و هم با عمل خود نشان دهد كدام يك از اقشار و نيروها را مخاطب پيام و انديشه خود قرار داده است.او مي خواست كه به نسل جوان و دانشگاهي بگويد كه ماهيت و جوهر دين و اسلام چيست و از سوي ديگر، به نوبه خود براي حوزه ها و روحانيون از برداشتهاي علمي و آموزه هاي رايج در علوم انساني - اجتماعي حرف و حديث داشته باشد. كلامي بودن مطهري يك خصلت بارز ديگري هم دارد و آن اصلاح گرايي وي مي باشد.مطهري تنها در صدد پاسخگويي به شبهه ها و آنچه كه ممكن بود حملات به اسلام خوانده شود نبود، بلكه به جد مي كوشيد قالبهاي رفتاري

يا باوري مسلمانان را هم مورد نقادي قرار دهد.همچنين مي توان افزود كه اين اصلاح گرايي از گونه اي نبود كه به نفي دست آوردهاي علمي يا بي توجهي و نفي يكسره آموزه هاي اجتماعي - انساني منجر شود.البته نبايد از اين عبارت، اينگونه مراد كرد كه مطهري متمايل به التقاط يا دست كم قرائت دين از دريچه اعتقادي و معرفتي معاصر بود.حتي مي توان استدلال معكوس كرد و وي را از مهمترين كساني دانست كه حساسيت بسيار در مورد كلام وقالبهاي باوري و رفتاري كه ممكن بود جاي اصل دين گرفته شود، از خود نشان مي داد.به نظر وي بهره گيري از علوم و آموزه ها يا چالشهاي كلامي - اعتقادي به غناي معرفت ديني ياري مي رسانند، ولي اين خطر هم وجود دارد كه آنچه معرفت و هسته اعتقادي دين خوانده مي شود، هماهنگ با اين آموزه ها و علوم گردد.اصلاح گرايي كلامي مطهري با چنين حساسيتهاي توام بود. منابع مقاله:

حديث انقلاب، جمعي از نويسندگان ؛

سيري در زندگي و مبارزات شهيد سيد علي اندرزگو

سيري در زندگي و مبارزات شهيد سيد علي اندرزگو سيد علي اندرزگو، به سال 1318 هجري شمسي و در ظهر يكي از روزهاي ماه مبارك رمضان متولد شد.پدرش سيد اسد الله اندرزگو در بازارچه گمرك تهران، حوالي ميدان شوش و پايين خيابان صفاري منزل داشت.وي ابتدا بنايي پيشه كرد، ولي چون ورشكسته شد آن را رها كرد و به خرده فروشي روي آورد (1) و در گوشه اي از ميدان شوش مشغول كسب شد.از اين رو، طبيعي بود كه سيد علي و برادرش از همان اوايل نوجواني به كسب و كار مشغول شوند تا كمكي براي معاش

خانواده خود باشند. (2) سيد علي از هفت سالگي به مدرسه رفت و شش سال در دبستان فرخي درس خواند و چون همزمان با تحصيل مجبور بود كار كند، از سن دوازده سالگي در چهار سو بزرگ بازار تهران و در مغازه اي نجاري (3) مشغول به كار شد.وقتي دوره ابتدايي را گذراند، به ميل خود به درس طلبگي پرداخت و تحصيل در مدرسه را ادامه نداد.او همچنان مجبور بود روزها به كار و كسب روزي بپردازد و شبها دروس حوزوي مورد علاقه خود را فراگيرد.سيد علي ابتدا در محضر آقاي بروجردي در مسجد قندي به تلمذ پرداخت.او بتدريج دروس مقدماتي را طي سه سال خواند.سپس به اتفاق برادر ديگرش سيد محمد، (4) در محضر آقاي محمد هرندي به تحصيل پرداخت. (5) اين دوره نيز پنج سال طول كشيد. سيد علي سيزده ساله بود كه خانواده اش فهميدند ذهن وي مشغول برخي مسائل غير عادي شده است.سيد حسين، برادر بزرگتر او مي گويد: روزي مادرم گفت: «حسين! سيد علي به خانه نيامده است.» هر چه گشتيم او را پيدا نكرديم.بعد از يك هفته جستجو، او را در دروازه دولت پيدا كردم.در جواب من كه پرسيدم كجا بودي، گفت: رفته بودم مشهد براي زيارت امام رضا (ع) .گفتم: چرا بي اجازه رفتي؟ چرا كارت را رها كردي؟ (6) اين ماجرا وقتي رخ داد كه او شاگرد نجار بود و چمدان چوبي مي ساخت. سيد علي اندرزگو همچنان در انديشه مسائل اجتماعي و بويژه شناخت علت مشكلات مردم غوطه ور بود.البته طبيعي بود كه طبق نظرگاههاي غالب آن روز علت اصلي همه مصيبتهاي مردم ايران را شخص

شاه بداند.او گاه اين انديشه را به زبان مي آورد.يك بار برادرش بعد از جستجوهاي زياد او را كه دوباره چند روزي از چشم همه پنهان شده بود، پيدا كرد و دست او را گرفت و آورد، ولي بر خلاف انتظار شنيد كه سيد علي فرياد مي زند و مي گويد: و لم كن، اين چه مملكتي است؟ اين چه زندگي است؟ اين چه شاهي است؟ و در خيابان داد مي زد: اصلا اين مملكت، مملكت نيست، آدم دارد خفه مي شود و نمي تواند حرفي بزند.البته اين موقعيت فكري و اجتماعي خاص سيد علي ناشي از آگاهي او از وضعيت نا مطلوب جامعه در سالهاي 31- 1330 بود.سيد علي در اين سالها بتدريج جذب انديشه هاي فداييان اسلام شد و به اين گروه و شخص نواب صفوي اظهار علاقه و احساس كرد.در واقع، سيد علي اندرزگو از گروه نوجوانان مذهبي آن روزگار و نمودي از يك جريان اسلام گرايي است كه آرمانها و آزاديهاي خود را از سوي حكومت پهلوي در خطر مي ديد و احساس خفگي مي كرد.گاه اين احساسات سيد علي را بسيار به هيجان مي آورد، چنان كه برادرش مي گويد: يك روز سيد علي در خيابان اسماعيل بزاز از دست من فرار كرد و شروع كرد به فحش دادن به شاه و مي گفت اين مملكت دارد از دست مردم مي رود. (7) باري، سيد علي با اين روحيه و احساسات و آگاهي كار جدي را شروع كرد.برادر وي، سيد حسين اندرزگو، كه متوجه انديشه و خيالات او شده بود، او را به يكي از مجامعي كه پاتوق جوانان پرشور

و حال بود، برد و در واقع به آن مجمع وصل كرد.اين حلقه جديد هيات حاج صادق اماني بود (8) كه در خيابان لرزاده تشكيل مي شد. (9) بدين ترتيب، سيد علي با گروهي از افراد فعال و همفكر خود ارتباط يافت و در راستاي فعاليتها و اقدامات آنان قرار گرفت كه مسير حركت آينده اش روشنتر و هدفمندتر شد.اكنون وي مي توانست در مكاني مشخص فعاليتهايش را متمركز كند و از راهنمايي افرادي چون حاج صادق اماني كه متاثر از حركت فداييان اسلام بود، برخوردار شود.ظاهرا از اين ايام است كه سيد علي روش مبارزه مخفيانه را پيش مي گيرد و حتي با نواب صفوي و بقيه دوستانش همكاري مي كند. (10) احتمالا او از طريق صادق اماني با گروه فداييان اسلام و انديشه هاي آنان آشنا شده بود.در اين ايام سيد علي شانزده ساله بود.اين سن سرآغاز فعاليتها منظم و مستمر سياسي وي محسوب مي شود كه مقارن با پيوستن او به هيات حاج صادق اماني بوده است.به تعبير ديگر، تا وقتي كه او به هيات مزبور نرفته بود، فعاليتي سياسي نداشت. (11) از فعاليتهاي سيد علي اندرزگو در دهه 1330 اطلاع زيادي در دست نيست در اين دوران جامعه از نظر سياسي فضاي پر اختناقي داشت كه گروهها و دستجات سياسي در اوضاع كشور نقش نداشتند.برعكس، موقعيت براي تحكيم ديكتاتوري پهلوي و يكه تازي امريكا در عرصه هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي كشور و سركوب حركتهاي مستقل و حتي مذهبي مانند جريان محاكمه و اعدام فداييان اسلام مناسب بود.نه از حزب خبري بود، نه از دسته و تشكيلاتي ديگر.تنها روزنه تنفس افراد

جامعه محافل و مجامع غير سياسي و ادبي و فرهنگي بود.البته برخي گروههاي زيرك و هوشيار در لواي محافل غير سياسي يا كار سياسي مي كردند و يا زمينه هاي فعاليت سياسي را مي چيدند، ايام دهه سي به سرعت مي گذشت.در اينهنگام سيد علي در يك نجاري در بازار مشغول كار بود. (12) همچنان ارتباط سياسي - اجتماعي خود را با هيات صادق اماني حفظ كرد.اعضاي هيات با علما و روحانياني كه در مساجد محل، دروس مختلف مذهبي و اعتقادي را آموزش مي دادند، ارتباط داشتند و غالبا براي ديدار با مراجع به قم نيز سفر مي كردند و از اين راه با مسائل سياسي و موضع گيريهاي علما آگاه مي شدند.بدين ترتيب، اندرزگو زندگي عادي و دوران نوجواني را با فعاليت در هياتهاي مذهبي گذراند و كوله باري از تجربيات و فعاليتها اندوخت. پي نوشت ها: 1.اندرزگو، حسين (برادر سيدعلي اندزگو)، مصاحبه با مجله سروش، سال دوم، ش 61، 11 مرداد 1359، ص 42. 2.پسران اسد الله اندرزگو عبارت بودند از: سيد علي، سيد حسين و سيد محمد. 3.اندززگو، حسين، همان، ص 42. 4.سيد محمد در ميابان صاحب جمع ذغال فروشي داشت و كاسب بود. 5.اندرزگو، حسين، همان ص 42. 6.همان، ص 42. 7.اندرزگو، حسين، هما، ص، 42. 8.آن موقع حاج صادق اماني كاسب بود و در خيابان صاحب جمع مشغول بود. (سيد حسين اندرزگو، همان، ص 42) . 9.كوچه لرزاده و مسجدي كه در آنجا بود تا پيروزي انقلاب اسلامي در سال 57، پيوسته محل جوشش و آغاز حركتهاي انقلابي و مذهبي بوده است.در پانزد خرداد 1342 نيز اين مسجد فعال بود.

10.اندرزگو، حسين، همان، ص 42. 11.همان، ص 43. 12.سيدعلي اندرزگو با برادرش در بازار آهنگرها يك مغازه نجاري داشتند.ر.ك، دواني، علي، نهضت روحانيون ايران، چاپ بنياد فرهنگي الرضا، 1358آج 7، ص 284. منابع مقاله:

حماسه شهيد اندرزگو، مركز اسناد انقلاب اسلامي ؛

زندگي و مبارزات دكتر بهشتي

زندگي و مبارزات دكتر بهشتي نويسنده: محمدرضا تمري محمد حسيني بهشتي كه گاهي به اشتباه محمدحسين بهشتي مي نويسند در يك خانواده روحاني در آبان 1307 در محله لومبان ( لبنان ) – از محله هاي قديمي اصفهان، به دنيا آمد ! پدر ايشان از روحانيون و مدرسين برجسته حوزه علميه اصفهان محسوب مي شد كه سلسله نسب اين خاندان به حضرت زين العابدين – امام چهارم شيعيان – مي رسد و فشارهاي رضاخاني و تحقيرهاي اعمال شده در عصر پهلوي دوم ( 1320-1357 ) مانع پويايي و رسالت تبليغ دين در خاندان بهشتي نشد. خانواده بهشتي از طرف پدر و هم از طرف مادر روحاني بود. ايشان در سن 4 سالگي تحصيلات خود را در خانه آغاز نمود. (2)

سيد محمد پس از فرا گرفتن قرآن و كسب موفقيت در خواندن و نوشتن در مكتب خانه، راهي دبستان شد و پس از اتمام دوره ابتدايي پايه اول و دوم متوسطه را در دبيرستان سعدي گذراند و پس به حوزه علميه اصفهان رفت و در مدرسه علميه اصفهان ادبيات عرب، منطق و كلام و سطوح فقه و اصول را پشت سر گذاشت. ايشان در دوره متوسطه به زبان فرانسه آشنايي پيدا نمود و قبل از عزيمت به قم زبان انگليسي را از يكي از آشنايان فرا گرفت. (3)

سيد محمد تحصيلات حوزوي خود را از سال

1321 در مدرسه اسلامي صدر آغاز نمود و از سن هيجده سالگي در سال 1325 به سوي حوزه علميه قم رهسپار شد و در مدرسه حجتيه اقامت گزيد. (4) و از محضر علماي حوزه بهره برد، به طوري كه فقه و اصول را نزد

آيت الله بروجردي، امام خميني و آيت الله محقق داماد فرا گرفت. ايشان از محضر علماي ديگر همچون: آيت الله سيد محمدتقي خوانساري، آيت الله حجت كوه كمره اي و نيز مقداري از كفايه را نزد آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري فرا گرفت. سيد محمد بهشتي علاوه بر تحصيل به تدريس نيز مي پرداخت و در سال 1327 موفق به اخذ ديپلم به صورت متفرقه شد. (4)

پس از مدتي وارد دانشكده معقول و منقول ( الهيات و معارف اسلامي ) گرديد و در سال 1330 فارغ التحصيل شد و پس از آن به قم بازگشت و در دبيرستان حكيم نظامي قم به تدريس زبان انگليسي پرداخت. (5)

سيد محمد بهشتي در ادامه تحصيلات خود، فلسفه را نزد علامه محمدحسين طباطبايي آموخت، و با استاد مطهري و آقاي منتظري مباحثي داشتند، ايشان تحصيلات دانشگاهي خود را در رشته فلسفه ادامه داد به طوري كه بعد از چند سال موفق به اخذ درجه دكترا در رشته الهيات و فلسفه شد. (6) خدمات فرهنگي و علمي:

دكتر بهشتي فعاليت فرهنگي را يك حركتي مي دانست كه در بلندمدت جواب مي داد و اعتقاد داشت كه افرادي كه قصد دارند مردم را بيدار كنند، بايد ابتدا خود به مهارت و توانايي لازم مجهز شوند.

از جمله خدمات فرهنگي ايشان:

1- مدرسه حقاني: مدرسه حقاني به همت ايشان و با

هدف تربيت طلاب جوان براي

بحث هاي نوين اجتماعي تأسيس شد و مسئووليت آن را به آيت الله قدوسي سپرد، دكتر بهشتي بعد از بازگشت از آلمان به همكاري با اين مدرسه ادامه داد. (7)

2- تأسيس دبيرستان دين و دانش توسط دكتر بهشتي: اين دبيرستان اولين سنگر مبارزه عليه توطئه خطرناك جدايي دو قشر تحصيل كرده روحاني و دانشگاهي بود، در اين دبيرستان افكار حوزه علميه در محيط دبيرستان ترويج شد و دكتر بهشتي اين مدرسه را در سال 1331 در راستاي تقويت انديشه و تمايلات مذهبي در جوانان در قم ايجاد كرد و خود ايشان مسئوليت آن را تا 1342 به عهده گرفت.

3- تأسيس مدرسه رفاه در تهران (8)

4- جلسات گفتار ماه: اين جلسات در تهران و از سال 1338 براي انتقال پيام اسلام به نسل جديد بر پا شد و علاوه بر دكتر بهشتي، شخصيت هاي همچون آيت الله طالقاني و مرتضي مطهري از سخنرانان اين جلسه ها بودند. (9)

5- كانون اسلامي دانش آموزان و فرهنگيان.

6- مركز علمي خواهران مسلمان.

7- كانون توحيد: اين كانون به همت دكتر بهشتي، مهدوي كني، امامي كاشاني، موسوي اردبيلي جهت برنامه ريزي به منظور آموزش جوانان صورت گرفت.

8- مكتب قرآن: دكتر بهشتي در جلسات مكتب قرآن به تفسير قرآن براي جوانان مي پرداخت.

9- همكاري با مجله مكتب اسلام.

10- مركز اسلامي هامبورگ: هجرت ايشان به هامبورگ از سال 1344 آغاز شد و تا سال 1349 به مدت 5 سال به طول انجاميد. بر اثر فعاليت هاي دكتر بهشتي، اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان فارسي زبان شكل گرفت و مسجد ايرانيان را به مركز اسلامي هامبورگ تغيير نام داد كه با

اين ابتكار مسلمانان غيرايراني نيز به آن مسجد مي آمدند و مسجد رونق تازه اي گرفت. دكتر بهشتي در طول ساليان حضور در آلمان علاوه بر سخنراني ها و برگزاري جلسات بحث آزاد و مصاحبت و همنشيني با دانشجويان، به انتشار نشريه هايي همچون: اسلام مكتب مبارزه و صداي اسلام در اروپا اقدام نمود.

از ديگر اقدامات ايشان گفتگو با انديشمندان و تماس با مراكز تحقيقاتي در اروپا بود و شهيد بهشتي به شبهاتي كه قبلا توسط مستشرقين بر اسلام و وحي وارد كرده بودند توضيحي در خور ارائه مي داد. (9)

ايشان در سال 1345 از آلمان عازم حج شد و از كشورهاي تركيه و سوريه و لبنان ديدن نمود و با مبارزين خارج از كشور ملاقات و ارتباط برقرار نمود، در سال 1348 در نجف اشرف به خدمت امام رسيد، و در آلمان اعلاميه اي بر ضد اسرائيل صادر نمود. سرانجام دكتر بهشتي با كوله باري از يك كشور اروپايي در سال 1349 به ايران بازگشت. آيت الله بهشتي زماني كه در سال 1354 دستگير شد در يكي از بازجويي ها فعاليت خود را در خارج از كشور چنين عنوان مي كند:

1- كوشش براي تكميل ساختمان مسجد هامبورگ.

2- كوشش در جهت تقويت مباني عقيدتي و اخلاقي و عملي مسلمانان بخصوص برادران و خواهران مسلمان مقيم آنجا.

3- رسيدگي به امور ديني آنان.

4- كوشش براي آشنا ساختن مردم آلمان به حقايق اسلامي از راه نشريات، سخنراني و تدريس در مدارس آلماني، دانشگاه ها و كليساها و مجامع ديگر.

5- حل و فصل برخي از اختلافات خانوادگي.

6- عقده گشايي روحي از كساني كه از آن جا دچار غربت زدگي

و مسائل ناشي از آن شده اند.

7- مازاد وقت خود را صرف مطالعه و تحقيقات ديني و استاني. (10)

دكتر بهشتي پس از بازگشت به ايران اقدامات فرهنگي خود را ادامه داد. و در زمينه علمي آثاري از خود به جاي گذاشت از جمله: خدا از ديدگاه قرآن، اقتصاد اسلامي، نماز چيست، ربا در اسلام، روش برداشت از قرآن، شناخت، مسأله مالكيت، نقش ايمان در زندگي، حج در قرآن، محيط پيدايش اسلام، روحانيت در اسلام و در ميان مسلمين، كدام مسلك، پنج گفتار. (11) فعاليت هاي سياسي:

اولين تجربه سياسي دكتر بهشتي در سن شانزده سالگي بود كه بر اثر بسيج مردم، كدخداي يك روستا را عوض نمود. ايشان در جريان ملي شدن صنعت نفت از هواداران آيت الله كاشاني بودند. بعد شكست نهضت ملي ذهن دكتر بهشتي را متوجه اين نكته

مي كند كه روحانيت نمي تواند بدون تشكل منسجم اسلامي به پيروزي برسد و از همان زمان تصميم گرفت با ابزار فرهنگي به مقاصد سياسي دست يابد به همين خاطر فعاليت فرهنگي خود را آغاز نمود تا در پوشش آن به كادرسازي بپردازد، اينگونه فعاليت هاي فرهنگي ازيك طرف و همكاري نزديك با امام خميني در مبارزه عليه رژيم پهلوي از سوي ديگر سبب شد كه رژيم تصميم به انتقال ايشان از قم بگيرد و سرانجام ايشان را در زمستان 1342 به تهران منتقل نمودند. (12)

دكتر بهشتي از جمله روحانيوني بود كه از طرف امام خميني جهت عضويت در تشكيلات هيأت هاي مؤتلفه اسلامي معرفي شدند تا از هر گونه انحراف فكري جلوگيري شود. و ساواك هم به دلايلي همچون عضويت در اين تشكل و نيز

سابقه سياسي در جريان قيام 15 خرداد، با اعزام ايشان به آلمان مخالفت ورزيد. اما با تلاش هاي آيت الله خوانساري اين مشكل حل شد و آيت الله خوانساري براي ايشان ويزا گرفت. دكتر بهشتي در سال 1343 كه به ديدار بستگان به اصفهان رفته بود بر اثر يك سخنراني دستگير شدند و سپس به ساواك اصفهان برده شد. (13)

ساواك پس از بازگشت ايشان از آلمان در سال 1349، ديگر اجازه نداد به آلمان برگردد. اما شهيد بهشتي به مبارزه خود ادامه داد و در تاريخ 18/1/1354 بار ديگر دستگير شد و پس از مدتي آزاد شد. (14)

سال 56 عملا نقطه رويارويي شاه و مخالفين بود و آنچه در ابتداي اين سال رقم خورد همان خواسته هاي كارتر و فضاي باز سياسي بود تا با اجراي اين سياست ها از

شكل گيري انقلاب و قيام هاي خونين جلوگيري شود. شهيد بهشتي در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي، ضمن سفر به پاريس از طرف امام به عنوان عضو منتخب شوراي انقلاب تعيين شد كه اين شورا نقش تسريع كننده اي در فرايند انقلاب داشته است. (15)

با پيروزي انقلاب اسلامي با رأي مردم تهران به مجلس خبرگان راه يافت و از طرف امام به عنوان رئيس ديوان عالي برگزيده شد و بالاخره در هفتم تيرماه 1360 به همراه 72 تن از رجال سياسي و مذهبي بر اثر انفجار بمبي توسط منافقين – كه در دفتر حزب جمهوري اسلامي كار گذاشته بودند. به شهادت رسيد. (16) و به قول امام خميني بهشتي مظلوم زيست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان بود. (17 ) بهشتي و سازمان اطلاعات و امنيت

كشور:

بهشتي از جمله چهره هاي انقلابي و محوري نهضت امام خميني بودند كه ساواك و دستگاه هاي امنيتي تمام رفتارهاي ايشان را تحت كنترل و مراقبت شديد قرار مي داد.

در مكاتبه اي كه اداره كل سوم ساواك با ساواك تهران در خصوص لزوم تحقيق در مورد تحريك عده اي از فرهنگيان و دانش آموزان قم عليه رژيم پهلوي توسط آيت الله بهشتي و سعيد تهراني پس از حادثه مدرسه فيضيه چنين آمده است:

«طبق اطلاع واصله پس از حادثه قم و بازداشت آقاي خميني بين معلمين و فرهنگيان و دانش آموزان قم تحريكات شديدي عليه هيأت حاكم به عمل مي آيد كه سردسته آنان سعيد تهراني آموزگار دبستان ملي فيض است، يكي ديگر از محركين سيد بهشتي ليسانسه معقول و منقول مي باشد كه در دبيرستان دين و دانش شهرستان مزبور تدريس مي كند و آنچه مسلم است تحريكات نامبردگان در دانش آموزان عليه دستگاه دولتي مؤثر و محسوس است خواهشمند است دستور فرمائيد سريعا به موضوع بالا رسيدگي و گزارش مشروحي از اين فعاليت ها در قم تهيه و ارسال دارند.

از طرف مدير كل اداره سوم. مقدم» (18)

يكي از موضوعات مورد توجه ساواك مسأله انتقال محل خدمت آيت الله بهشتي از اداره فرهنگ قم مي باشد كه در مكاتبه اي كه ساواك تهران با اداره كل سوم ساواك دارد علت انتقال ايشان به تهران را چنين بيان مي دارد:

«برابر گزارش ساواك قم نامبرده از عناصر ناراحت فرهنگ قم بوده است كه ضمن تماس با اداره فرهنگ قم نسبت به انتقال وي اقدام گردد... رئيس ساواك تهران. مولوي» (19)

يكي از اقدامات مهم در عصر آيت الله

بروجردي ساخت مساجد در كشورهاي خارجي از جمله آلمان بود و توسط ايشان مبلغاني اعزام مي شد. و مسجد هامبورگ به وسيله آقاي محققي اداره مي شد پس از مراجعت ايشان بنا بر درخواست علما قرار بر اين شد كه آيت الله بهشتي به آلمان برود و اداره آن را به عهده بگيرد با وجود اينكه ساواك مسافرت ايشان را به هامبورگ به مصلحت نمي دانست بر اثر تلاش هاي آيت الله خوانساري، موفق به مسافرت به آلمان شد. (20)

در مكاتبه اي كه ساواك استان مركز با اداره كل سوم ساواك در خصوص نظريه ساواك قم مبني بر به مصلحت نبودن مسافرت آيت الله بهشتي به آلمان چنين اظهار مي دارد:

«طبق اطلاع واصله سيد محمدحسين بهشتي تصميم دارند براي تبليغ به آلمان عزيمت نمايند به نظر اين ساواك (ساواك قم ) مسافرت مشاراليه به آلمان به مصلحت نيست. از طرف رئيس ساواك استان مركز. مولوي» (21)

در گزارشي اداره كل سوم ساواك درباره مكاتبات آيت الله بهشتي از آلمان با تعدادي از روحانيون و دوستانش در ايران و نيز اينكه نظريه ساواك مبني بر عدم صلاحيت نامبرده جهت تصدي امور مذهبي ايرانيان مقيم هامبورگ اينطور اظهار مي دارد:

«محترما به استحضار مي رساند نامبرده بالا چندي قبل بنا به پيشنهاد مراجع تقليد و با اطلاع وزارت امور خارجه جهت تصدي و اداره امور مركز اسلامي هامبورگ به آلمان عزيمت نموده و مشغول انجام تعليمات اسلامي به جوانان ايراني و دانشجويان مسلمان هامبورگ مي باشد.

ضمن كنترل نامه ها در پست خانه، تعدادي نامه زياد شده كه براي دوستانش و همچنين روحانيون مقيم ايران فرستاده بدست آمده كه در

پرونده مربوطه مضبوط مي باشد.

مفاد اين نامه ها حاكي است كه وي فردي مشكوك و ناراحت مي باشد... به عنوان مثال در تاريخ 14/6/1344 نامه اي به شخصي به نام محمدتقي مصباح فرستاده و در ضمن آن در مورد آزادي يكي از طلاب ناراحت به نام هاشمي رفسنجاني كه چندي پيش به اتهام اخلال نظم و تحريك مردم عليه دولت زنداني بوده اظهار خوشحالي كرده و افزوده:

«من اينگونه شجاعت ها را در زندگي دوستاني چون تو مفيد مي دانم از خستگي و ملال روحي شما كه خواه ناخواه نشانه ملال بسياري از دوستان ديگر نيز هست، ناراحتم و اميدوارم دوستان عزيز در راهي كه با هم در پيش گرفته ايم – با هم شروع كرده ايم – با پايداري و همبستگي هر چه تمام تر جلو رويد». (22)

در تاريخ 16/6/1344 ضمن ارسال نامه اي... به عنوان صالحي نجف آبادي از نامبرده تقاضا نموده شخصي را كه داراي صلاحيت باشد و بتواند در آلمان تبليغ ديني نمايد انتخاب و با ايشان معرفي تا ترتيب عزيمت وي به آلمان داده شود.» (23) خلاصه پيشينه:

ياد شده فوق از گذشته رئيس دبيرستان دين و دانش شهرستان قم بوده است. و داراي مدرك فوق ليسانس از دانشكده معقول و منقول تهران مي باشد. در سال 42 به نفع آيت الله خميني فعاليت مي كند و از فرهنگ قم به تهران منتقل مي شود و در جريانات مدرسه فيضيه قم به اصفهان مسافرت مي نمايد و علما اصفهان را وادار به مخابره تلگراف به مراجع تقليد قم مي كند كه در مورد جريان دوم فروردين سال 42 به آنها تسليت بگويند.

نظريه:

با بررسي نامه هائيكه شخص مزبور براي دوستان خود و همچنين روحانيون مقيم تهران ارسال داشته چنين استنباط مي گردد كه وي شخصي مشكوك و ناراحت مي باشد.

قوانين و شواهد حاكيست كه مشاراليه به منظور خاص وسيله عناصر ناراحت و روحانيون مخالف جهت تصدي امور مذهبي ايرانيان مقيم آلمان و تبليغ به نفع جناح هاي مخالف ظاهرا مذهبي به آن كشور مسافرت نموده است كه ضمن انجام امور مذهبي نيات آنان را تأمين كند.

عليهذا گذشته از اينكه ادامه اقامت ياد شده از آلمان به مصلحت نمي باشد عزيمت شخص ديگري كه نامبرده در نظر دارد انتخاب گردد و جهت تبليغ به آلمان برود به مصلحت نمي باشد. ضمنا در صورت تصويب ترتيبي اتخاذ گردد كه به نحو مقتضي موجبات مراجعت سيد محمد بهشتي به ايران فراهم و تشخيص موجه و واجد شرايط ديگري جهت تصدي امور مذهبي ايرانيان مقيم هامبورگ با نظر مراجع مذهبي ميانه رو انتخاب و رهسپار آن كشور گردد ضمنا با مذاكراتي كه با بخش 315 به عمل آمده به نمايندگي اين اداره كل در آلمان توصيه شده است كه اعمال و رفتار اين شخص فعلات تحت نظر باشد» (24)

در بخر ياز گزارش هاي ساواك نكات زير قابل ملاحظه است:

1. دعوت طلاب به منزل جهت آموختن علوم جديد و مطرح كردن بحث هاي سياسي

2. پيدا شدن نامه اي از ايشان به امام خميني در منزل ايشان

3. آگاهي از وضعيت امام در تركيه و ملاقات كنندگان با ايشان

4. ارتباط با هيأت هاي مؤتلفه و مكاتبه با فداييان اسلام

5. انتشار جزوه اي به نام صداي اسلام در اروپا

6. در اواخر سال 1346 از طرف گردانندگان انجمن اسلامي دين از نامبرده

بالا دعوت شده كه جهت پاره اي اقدامات در امور مسلمانان و انجمن ياد شده به شهر فوق الذكر مسافرت نمايد.

7. درسال 46 نوارهايي از ايشان ضبط شده است

8. به قار اطلاع واصله در تاريخ 19/1/47 نامبرده از مدير كتابفروشي اقبال در تهارن، خواسته است كه كتاب او را به نام صداي اسلام در اروپا در تهران طبع نمايد ضمنا مدير كتاب فروشي اقبال در تهران، خواسته است كه كتاب او را به نام صداي اسلام دراروپا به تهران طبع نمايد ضمنا مدير كتاب فروشي اقبال اضافه نموده است كه مشاراليه در كتابش مطالب موهش عليه شاهنشاه آريامهر اظهار داشته است.

9. در اوايل سال 47 در ايام محرم در مسجد مسلمانان هامبورگ جلسات روضه خواني بر پا شده بود

ساواك خراسان در تاريخ 24/4/1349 در خصوص سفر آيت الله محمد بخشتي به مشهد و اظهارات نامبرهد راجع به فقدان كادر رهبري در ايران جهت متشكل ساختن نيروهاي ضد رژيم چنين گزارش مي دهد:

«بهشتي اظهار مي نمايد: نيروهاي فعاله در ايران هدر مي رود چون داراي كادر رهبري.... اثر من در ايران بمانم يكي از كارهايم جمع آوري قدرت هاي پراكنده خواهد بود». (26)

شهيد بهشتي به مسائل جهان اسلام توجه خاصي داشت به ور يكه اداره كل هشتم ساواك در گزارشي به اداره كل سوم در خصوص اظهارات ايشان مبني بر كمك هاي نظامي ايران به اسراييل چنين آمده است: «نامبرده... كه رهبر گروه طرفار خميني مي باشد ضمن بحث پيرامون اوضاع خاورميانه و سياست ايران در قبال جنگ اخير اعراب و اسراييل اظهار داشته ما معتقديم كه رهبران ايران و كشور صهيونيست ايران به اسراييل كمك خواهند كرد و اخباري كه به دستمان رسيده نيز مؤيد نظريه ماست

زيرا اطلاع يافتيم كه بين ايران و اسراييل يك پل هوايي زده شده كه از طريق آن اسلحه و ساير كمك هاي نظامي به اسراييل حمل مي شود» (27)

در گزارش ديگر به تاريخ 4/9/52 در مورد اظهارات آيت الله بهشتي چنين آمده است:

«مشاراليه كه از روحانيون طرفدار خميني مي باشد پيرامون جنگ اخير اعراب و اسرائيل اظهار داشته تا زماني كه دول اسلامي با يك ديگر متحد نشوند هيچگاه پيروز نخواهند شد زيرا وقتي دول اسلامي از پشت به اعارب خنجر مي زنند چطور مي توان انتظار داشت كه اعراب موفق شوند. مشاراليه همچنني اظهار داشته تا زماني كه استعمار آمرياك از ايران و يا تركيه و اردن و عربستان سعودي خارج نشود، شكست نخواهد خورد. (28)

سازمان اطلاعات و امنيت كشور آيت الله بهشتي را تحت كنترل قرار مي داد به طوري كه ساواك در مورد برگزاري جلسه هاي مكتب قرآن توسط ايشان و سخنراني نامبرده اظهار مي دارد:

«روز 17/12/53 جلسه مكتب قرآن در منزل فردي به نام حاج معين تشكيل گرديد و دكتر بهشتي شروع به سخنراني كرد و ضمن بحث پيرامون امر به معروف و نهي از منكر اظهار نمود مسلمان نمي ترسد و به كار هم كار دارد، مسلمان بايد به كار جامعه و كارهاي بالاتر دخالت كند مسلمان نبايد مثل حيوان آنقدر كه آذوقه و جاي برايش فراهم شد ساكت شود». (29)

دكتر بهشتي در تاريخ 18/1/54 در يك بازجويي كه به اتهام اقدام عليه امنيت كشور بازداشت مي شود و در مكاتبه ساواك با اداره دادرسي نيروهاي مسلح در خصوص اتهام فوق چنين آمده است: «بدينوسيله تعداد سه برگ اوراق تحقيقاتي از نامبرده بالا به اتهام اقدام عليه امنيت داخلي كشور بازداشت گرديده به پيوست

ايفاد مي گردد.... رييس سازمان اطلاعات و امنيت كشور؛ ارتشبد نصيري» (30)

شهيد بهشتي در تاريخ 18/1/54 در جواب اتهاماتي همچون ارتباط با عواملي كه فعاليت ضد امنيتي دارند و تشكيل جلسات بحث و گفتگو پيرامون مسائل ضد ملي و تبليغ.... چنين مي گويد: «تبليغ من در همه نوشته ها و گفته ها صرفا در جهت تقويت مباني عقيدتي اسلامي، سلامت اخلاقي، پرهيز از آنچه مخالف اين دو اصل بوده است. و از آنجا كه جلسات بحث ما چه آنها كه در مجامع عمومي بوده و چه آنها كه در منزل خودم بوده، علني و عمومي و باز است، نقطه ابهام و اختفايي در آن نمي يابم، خوش وقت خوام شد كه نمونه هايي از اين بحث ها اشاره شود شايد آنچه را كه من در صحبت ها بي زيان) تلقي مي كنم در نظر مقامات مربوط رنگ ديگر دارد....» (31)

يكي از اقدامات آيت الله بهشتي فعاليت جهت تربيت طلاب جوان در مدرسه حقاني بود و ساواك هر چند نتوانست در اين مدرسه نفوذ كند اما سعي مي كرد فعاليت هاي انجام شده در اين مدرسه را تحت نظر بگيرد به طوري كه در مكاتبه اي كه ساواك قم با اداره كل سوم دارد اشاره اي به فعاليت هاي آيت الله بهشتي در مدرسه حقاني و ارتباط ايشان با آيت اله خامنه اي چنين عنوان مي كند:

«... شده از اينكه در حوادث اخير قم طلاب داراي رهبري صحيح نبودند اظهار تأسف نموده.... نامبرده افزوده در قم مدرسه اي است به نام حقان يكه خود من از بنيان گذاران آن هستم و مدرسه حقاني فعلا عده اي طلبه دارد و من بر آنها نظارت دارم و در واقع مبدا الهام براي آنان هستم و كوششم بر آن است كه آنها را

با برنامه هاي زنده اسلامي تربيت كنم و آن را درست تربيت كنم و در آينده بيشتر آنان را موثر ببينم... دكتر بهشتي از دوستان نزديك سيدعلي خامنه اي است و موقعي كه به مشهد مسافرت نموده با خامنه اي ارتباط داشته مراقبت از اعمال و رفتارش ضروري است» (32)

ساواك در گزارش هاي بين سال هاي 55-54 ضمن اشاره به اينكه ايشان از شاگردان امام خميني بوده بيان مي دارد كه ايشان بعد از بازگشت از آلمان به تشكيل جلسات مختلف و ايراد سخنراني و نيز با زيركي خاص جوانان را تحت تبليغ قرار داده است لذا به همين خطار دستگير و با قرار تأمين در تاريخ 20/1/1354 آزاد شد. (33)

با آغاز سال 57 دامنه مبارزات شدت بيشتري پيدا مي كند و لذا ساواك نظارت و كنترل خود را بر نيروهاي مذهبي و ارتباط هاي آنان بيشتر مي كند. و اداره كل سوم ساواك در دستوري به ساواك تهران مبني بر كنترل فعاليت هاي آيت الله بهشتي به دليل ارتباط وي با مخالفان رژيم چنين بيان مي دارد:

(..... دو ماه پيش و هنگام اوج تظاهرات اخير بهشتي به تهران وارد و در سازماندهي يكي از گروه هاي مذهبي كه وابسته به امام خميني مي باشد شركت داشته... ضمنا رابطه بين بهشتي و ديگر فعالين اين گروه هاي مذهبي با مهندس بازرگان محرز و مسلم است» (34)

رژيم پهلوي بار ديگر در تاريخ 22/9/1357 اقدام به بازداشت آيت الله بهشتي نمود. و اداره كل چهارم ساواك در مكاتبه اي با اداره كل سوم در مورد بازدشات ايشان توسط كميته ضد مشترك خرابكاري و تحويل نامبرده به زندان اوين اظهار مي دارد كه: «نامبدره بالا در تاريخ 14/9/57 به وسيله مأمورين كميته مشترك ضد خرابكاري به

بازداشتگاه اوين تحويل و در مورخه 16/6/1357 به كميته مذكور تحويل گرديد.... مدير كل اداره چهارم شهاب» (35)

در گزاشر يديگر ساواك اشاراتي به نقش رهبري آيت الله بهشتي در فعاليت ملي ضد رژيم روحانيون شهرستان ها و روستاها و نيز تأكيد ايشان بر ادامه مبارزه با رژيم پهلوي تا سرنگوني آن دارد. (36)

برپايي اعتصابات براي فورپاشي رژيم پهلوي يكي از اقدامات روحانيون بوده است به طوريك ه ساواك تهران در خصو صتصميم عده اي از روحانيون طرفدار امام خميني از جمله آيت الله بهشتي مبني بر اعتصاب د رمدارس چنين گزارش مي دهد:

«عده اي از روحانيون طرفدار خميني از قبيل دكتر سيد محمد بهشتي واعظ و ساير اعضاي شوراي مركزي روحانيون در جلسه هفته گذشته ضمن بحث درباره (مسأله) فوق اتخاذ تصميم كرده اند كه دبستان ها و مدارس راهنمايي هفته اي پنج روز باز و يك روز به حال اعتصاب باشند.... دانش آموزان دبيرستان، به جاي يك روز تعطيل به اعتصاب و تظاهرات كنند». (37)

به هرحال ساواك دكتر بهشتي را از طرفداران سرسخت امام خميني و در واقع مغز گردانندگان فعاليت هاي امام خميني در ايران مي دانست. (38) نتيجه:

از مطالعه اسناد فوق نكات زير قابل توجه است:

1. نگاه شهيد بهشتي به فرهنگ و مسائل مرتبط با آن به عنوان ميراثي ماندگار و ابزاري جهت مقاصد سياسي

2. از اقدامات فرهنگي ايشان انتشار كتاب و مجله و نشريه، سخنراني و... توجه به ساخت اماكن فرهنگي و مذهبي

3. تلاش در جهت پيوند دو قشر روحاني و دانشگاهي

4. اقدام در جهت سازماندهي و كاردسازي و متشكل ساختن نيروهاي ضد رژيم

5. عدم قطع ارتباط ايشان با امام خميني در جريان مبارزه

6. اسلام يدانستن مسأله فلسطين بون نگاه قومي و نژادي

7.

افشاگري عليه اقدامات دولت ايران و آمريكا مبني بر كمك نظامي به اسراييل

8. شهيد بهشتي راز پيروزي مسلمانان را _ بخصوص د رمسأله فلسطين _ اهتمام به اتحاد و وحدت مي دانست.

9. اعتقاد شهيد بهشتي بر دخالت دين در سياست و نيز اينكه مسلمان در قبال جامعه خود مسئول است و نبايد بي تفاوت باشد

10. تلاش ساواك جهت بازگرداندن آيت الله بهشتي از آلمان به تهران و انتخاب يك فرد ميانه رو به جاي ايشان براي تصدي امور مذهبي ايرانيان مقيم هامبورگ

11. كنترل و مراقبت شديد اعمال و رفتار آيت الله شهيد چه در داخل و چه در خارج ايران و بازداشت هاي مكرر

12. اتهامات شهيد بهشتي، اقدام عليه امنيت كشور و مصالح ملي ذكر شده است

13. كوشش در جهت تقويت مباني عقيدتي اسلامي و سلامت اخلاقي

14. كوشش در جهت تربيت طلاب جوان و آشنا ساختن نسل جديد با برنامه هاي زنده اسلامي

15. رهبري فعاليت هاي ضد رژيم روحانيون شهرستان ها و روستاها

16. برپايي اعتصابات

17. مغز متفكر نهضت امام خميني پي نوشت ها: 1_ آرشيو مركز اسناد انقلاب سالامي، شماره بازيابي 776، ص 2

2_ بازشناسي يك انديشه (دكتر سيد محمد حسيني بهشتي)، بنياد نشر آثار و انديشه هاي شهيد آيت الله بهشتي و... تهران، 1380، ص 13

كردي، علي، زندگي و مبارزات شهيد آيت الله بهشتي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، تهران 1385، ص 32 و 31

3_ كردي، علي، پيشين، صص 38_36

4_ همان، ص 38_37، بازشناسي يك انديشه، پيشين، ص 14

5_ بازشناسي يك انديشه، پيشين، ص 14، كردي، علي، پيشين، ص 39_38

6_ كردي، علي، پيشين، ص 39

7_ همان، ص 59_58

8_ مهاجري، مسيح، بهشتي و انقلابي، انتشارات اوج، تهران 1361، ص 14

9_ كردي، علي، پيشين، صص 71-70، 66_63، 61

10_ همان، ص

72

11_ همان، صص 77_75

12_ مهاجر، مسيح، پيشين، ص 17، كردي، علي، پيشين، ص 83_80

13_ كردي، علي، پيشين، ص 86_85 و 82

14_ همان، ص 89_86

15_ راست قامتان جاودانه انقلاب، دادگاه انقلاب اسلامي تهران، تهران، 1378، ص 20

كردي، علي، پيشين؛ ص 91

16_ راست قامتان جاودانه انقلاب، پيشين ص 20

17_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 776، ص 2

18_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 410، ص 12-11 0 تاريخ سند 11/7/42)

19_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 410، ص 14 ( تاريخ سند 15/8/42 مي باشد)

20_ دواني علي، مفاخر اسلام ( جلد دوازدهم9، مركز اسنادانقلاب اسلامي، تهران، 1379، ص 437

كردي، علي، پيشين، ص 69

21_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 410، ص 49 (تاريخ سند 19/1/43)

22_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 582، ص 4-3

23_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 582، ص 3

24_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 582، ص 5_3

25_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 583، ص 36_34

26_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 583، ص71

27_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 609، ص13

28_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 609

29_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 411، ص 7

30_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 411، ص 14

31_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 411، ص 13

32_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 609، ص24

33_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، اسناد برگزيده

34_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 609، ص 69

35_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 411، ص 69

36_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره

بازيابي 411، ص 68

37_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، اسناد برگزيده

38_ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 411، ص 89

منبع:مركز اسناد انقلاب اسلامي

خاطرات آيت الله پسنديده از دوران مبارزه و تبعيد

خاطرات آيت الله پسنديده از دوران مبارزه و تبعيد چكيده: دفعه اول كه امام را دستگير كردند و به زندان قصر و سپس به عشرت آباد بردند شاه قصد داشت به هر صورت ممكن ايشان را از بين ببرد ولي بعضي ها مخالفت كردند.

يكي از اينها «علم» بود. عباس ميرزا پسر سردار حشمت كه با محمد رضا شاه ارتباط داشت و با ما نيز سابقه زيادي داشت به علم مي گويد كه: «قتل آيت الله خميني در زمان شما، براي شما و پدرتان ننگ تاريخي دارد و اين بدنامي تا ابد باقي خواهد ماند. اين عمل غلط است، نگذاريد كه شاه مرتكب آن بشود». ملاقات علي اميني با امام

دكتر علي اميني، نخست وزير شاه، آدم زرنگي بود و خودش را به علما نزديك مي كرد. ايشان به بيمارستاني كه آيت الله كاشاني بستري بود، رفته و عكاس هم با خودش برده بود كه به هنگام بوسيدن دست آقاي كاشاني عكس او را بگيرد.

سال 1341 يا 42 بود كه به ملاقات امام آمد. من و آقا نشسته بوديم كه دكتر اميني وارد شد. آقاي حاج حسن آقاي سعيد و آقاي مهاجراني قبلا به منزل امام آمده و اطلاع داده بودند كه آقاي اميني مي خواهد به اينجا بيايد. مهاجراني بالاي سر آقا ايستاده بود و اصرار مي كرد كه وقتي اميني آمد، شما به احترام ايشان بلند شويد، آقا هم گوش نداد. اميني هم با كفش خود ور مي رفت و طول

مي داد تا آقا بلند شود كه آقا بلند نشدند. اميني وقتي خواست بنشيند آقا بلند شدند و سريع نشستند. من در كنار اميني نشسته بودم. در سمت راست من آقاي شريف العلماء سردفتر بود كه مشاور امور شرعي اميني هم بود و آقاي محمدي گيلاني هم در مقابل نشسته بود.

امام به اميني مجال ندادند كه صحبت بكند. امام با ايشان صحبت كرده و وي را نصيحت كردند. بعد هم اميني رفت. دستگيري امام و عزيمت علما به تهران براي حمايت از امام

زماني كه حضرت امام در پادگان عشرت آباد تهران زنداني بودند آقاي حاج شيخ علي رامهرمزي، معروف به بهبهاني براي عيادت ايشان به تهران آمد و به منزل حاج آقا رضا زنجاني وارد شد و من در آنجا به ديدن ايشان رفتم. آقاي سيدكاظم شريعتمدار هم به ديدن ايشان آمده بود. در همان ساعتي كه ما آنجا بوديم، مأمورين آمدند و به آقاي بهبهاني رامهرمزي فشار آوردند كه شما برگرديد برويد، چرا به تهران آمديد؟ ايشان هم گفتند: «من حرفي ندارم و بر مي گردم» ولي آقاي شريعتمداري، تلفني با يك مقامي كه احتمالا از سازمان امنيت بود صحبت كرد و گفت: «آقاي بهبهاني خودش مي رود، به او معترض نباشيد.» آنها هم به مأمورين دستور دادند كه معترض نباشند. فقط من و آقاي حاج شيخ فضل الله محلاتي و حاج آقا رضا زنجاني پيش آقاي بهبهاني بوديم و بقيه رفته بودند.

ما توي اطاق نشسته بوديم كه ديدم از پله ايوان منزل ايشان يك آقاي محترم و معمم بالا آمد و تا آمد، آقاي حاج شيخ فضل الله نجفي كه نشسته بود به

ما گفت: «شما برويد» من گفتم:«اين آقا مي آيد، خوب نيست ما برويم». گفت: «اين آقا، بهبهاني است و از بهبهاني هاي معروف نيست، روابط زيادي با دولت دارد و صلاح نيست كه شما با او ملاقات كنيد، بهتر است برويد». ما هم رفتيم.

در هر صورت، جلسات زيادي در اين رابطه برگزار مي شد و ما هم در اين جلسات شركت مي كرديم. ضمنا با امام هم روابط محرمانه اي داشتيم كه گاهي پيغامي به ايشان مي داديم و ايشان هم پيغام به ما مي دادند.

مرحوم برادرمان آقاي هندي هم با واسطه هايي، توانستند در زندان با امام ملاقات كنند. من تقاضاي ملاقات كردم، موافقت نكردند. ملاقات با امام در زندان پادگان عشرت آباد

من به وسيله ارتباطي كه با برادرزاده نصيري، رئيس شهرباني وقت، داشتم، درخواست ملاقات كردم. نصيري هم موافقت كرد و به اتفاق يكي از دوستان، براي ملاقات امام به عشرت آباد رفتيم. وقتي به در پادگان رسيديم، گفتند: «ماشين حق ندارد داخل محوطه باغ پادگان بيايد». از ماشين پياده شديم و به داخل باغ رفتيم. اول باغ، دست چپ، ساختماني بود كه مأمورين شهرباني در آنجا سكونت داشتند. وقتي وارد شديم فقط دو صندلي در آنجا بود، كه روي يكي از آنها رئيس پادگان نشسته بود و من هم روي صندلي ديگر نشستم. به او گفتم كه: «مي خواهم با آقا ملاقات كنم». او گقت: «پسر آقاي محلاتي آمده است كه با پدرش ملاقات كند، هر وقت برگشت نوبت شما مي شود.»

نوبت ما كه شد با همان رئيس پادگان براي ملاقات امام رفتيم. به من گفت: «شما فقط احوالپرسي كنيد و در

امور سياسي با آقا صحبت نكنيد.» گفتم:«بسيار خوب، من خودم مي دانم.»

وارد محوطه اي شديم كه از باغ جدا شده بود، ولي ديوار نداشت. رفتند كه به امام اطلاع بدهند، هنگامي كه برگشتند، گفتند: «آقا مشغول نماز است.» رئيس پادگان گفت: «ما مي رويم در يكي از همين اتاقها منتظر مي شويم تا آقا از نماز فارغ شوند». طولي نكشيد كه آمدند و گفتند: «آقا از نماز فارغ شده اند». سپس ما به اتاق امام رفتم. در اتاق، تختي بود و امام روي آن نشسته بودند. چند صندلي هم داخل اتاق بود. امام از تخت پائين آمدند و روي صندلي نزديك من نشستند. رئيس پادگان نيز نشست ولي دو مأمور سرپا ايستادند.

من با امام صحبت كردم و تمام مطالب را به ايشان گفتم. اظهار داشتم: «آقاي شريعتمدار تقاضاي ملاقات دارند موافقيد يا خير؟» گفتند: «مگر ايشان به تهران آمده اند؟» گفتم: «آري، تازه آمده اند و منزل آيت الله خوانساري وارد شده اند». ايشان پرسيدند: «چرا آمده اند؟» پاسخ دادم: «كار داشتند!» آنگاه گفتم:«آقاي ياوري و آقاي بحرالعلوم هم از رشت آمده بود. آيت الله آملي (كه در تهران بودند) سلام رساندند، آقاي ميلاني هم آمده بودند و سلام رساندند» و يك يك اسامي علما را گفتم كه ايشان متوجه بشوند همه در تهران جمع شده اند. آنگاه پرسيدم: «اجازه مي دهيد شهريه طلاب قم را منظم بپردازيم؟» گفتنذ: «بله». گفتم: «آقاي آملي ظاهرا تقاضا داشتند اجازه بدهيد بازارهاي تهران و شهرستانها كه تعطيل است باز شود». امام پرسيدند: «مگر تعطيل است؟» گفتم: «آري تعطيل است». گفتند: «باز كنند، مانعي ندارد». گفتم: «حوزه هاي درس

هم تعطيل است، اجازه مي دهيد درس شروع شود؟» گفتند: «آري» . غرض من از اين سوال و جوابها اين بود كه ايشان را به مهمترين اوضاع كشور و پيامدهاي دستگيري معظم له آگاه سازم. ايشان هم كاملا از اوضاع مطلع شدند و سپس خداحافظي كرديم و به منزل برگشتيم تا در جلسات شركت كنيم. ملاقات علما با پاكروان و درخواست آزادي امام

آقاي ميلاني در باغي، در خيابان اميريه سكونت داشتند، ما به ملاقات ايشان رفتيم. آقاي ميلاني به پسرشان گفتند: «به پاكروان – رئيس ساواك وقت – تلفن بزنيد و پيغام بدهيد كه من مي خوام با او صحبت كنم». او رفت و آمد و گقت: پاكروان نبود! آقاي ميلاني گفت: «بگوئيد، پاكروان را پيدا كنند، من حتما مي خواهم با او صحبت كنم». پاكروان را پيدا كردند و او گفت: «من فلان روز – و يك روزي را معين كرد – مي آيم». آنگاه آقاي ميلاني به من گفت: «شما هم در آن ساعتي كه او مي آيد، به اينجا بيائيد». من گفتم: «در آن روز در آن ساعت آقاي خوانساري وعده كرده اند منزل من بيايند». ايشان گفتند: «من به آقاي خوانساري تلفن مي زنم كه ايشان هم به اتفاق شما بيايند». همين طور هم شد. آقاي خوانساري با آقاي رسولي آمدند و آقاي ميلاني تلفن كردند و به اتفاق رفتيم.

روز موعود فرا رسيد و ما همه در يك اتاقي در منزل آقاي ميلاني نشسته بوديم و آقاي آملي، آقاي علومي (داماد آقاي بروجردي)، آقاي شريعتمدار و آقاي جزايري هم بودند. ناگهان پاكروان وارد شد و آقايان احترام زيادي به او گذاشتند.

او هم رفت در صدر مجلس بين آقاي ميلاني و آقاي شريعتمدار با تبختر و تكبر نشست.

پاكروان با كمال شدت و تندي رو به آقايان كرده گفت:« چرا به تهران آمده ايد؟ چرا بر نمي گرديد؟ برويد از تهران بيرون، اينجا حكومت نظامي است و اجتماعات در حكومت نظامي ممنوع است. شما بايد به منزلهايتان برگرديد، و اگر برنگشتيد، حكومت نظامي به تكليفش عمل خواهد كرد!» آنها سكوت كردند.

آقاي شريعتمدار، آهسته به آقاي ميلاني گفت:«صحبت نكنيد» ايشان صحبت نكردند. ناگهان آقاي علومي داماد مرحوم آقاي بروجردي با كمال شدت و عصبانيت به پاكروان حمله كرد و گفت: «اين چه اوضاعي است درست كرده ايد؟ چه مي خواهيد بكنيد؟ شما هرگز قادر نيستيد آيت الله خميني را تبعيد كنيد و به جايي بفرستيد، اين امر براي شما از محالات است! دست از كارهاي زشتشان برداريد».

پس از او آقاي جزايري هم با كمال شدت با پاكروان صحبت كرد. پاكروان برخاست و از منزل بيرون رفت. و طولي نكشيد كه دستور استخلاص امام و آقاي قمي و آقاي محلاتي صادر شد. آن دو آقا آزاد شدند و بنا بود امام را هم آزاد كنند.

ما به وسيله آقاي پناهي كه داماد همشيره مان بود و در عشرت آباد معلم بود (گرچه نظامي هم نبود ولي استاد نظاميها بود) پيغامي به امام داديم. من مطلبي را به اين شرح خدمت ايشان نوشتم كه: «شما را بنا است امروز آزاد كنند و پاكروان براي آزادي شما به آنجا مي آيد و قصد دارد شما را به منزل «نجاتي» ببرد و نجاتي آدم خوشنامي نيست، صلاح نيست شما به آنجا برويد، لذا

موافقت نكنيد». من آن كاغذ را به پناهي دادم و او هم پيغام را به امام رساند، امام در پاسخ نوشتند: «ما راهي نداريم جز اينكه قبول كنيم و به منزل نجاتي برويم، ولي بيش از يك شب در آنجا نيستيم و بعدا بايد منزل بگيريم، فعلا رفتن به آنجا اشكال ندارد».

هنگامي كه نزديك بود امام آزاد شود، مهندس كشاورز دامادمان را به اتفاق اخوي، مرحوم آقاي هندي، فرستادم به طرف عشرت آباد كه دم در ورودي منتظر امام بشوند ولي مأمورين اجازه ندادند و نگذاشتند بمانند و آنها هم برگشتند. طولي نكشيد كه امام را آزاد كردند و به منزل نجاتي در داويه فرستادند و ما هم به آنجا روانه شديم. وقتي رفتيم، ديديم خيابان خيلي شلوغ و پر سر و صدا است و جمعيت موج مي زند. مأمورين شهرباني هم سواره و پياده در حركتند و مراقب مردم، ولي متعرض كسي نمي شوند. مردم روبروي ساختماني كه امام در آنجا بود جمع شده بودند. من هم به آنجا رسيدم و وقتي وارد منزل شدم، امام نشسته بودند و عده اي از آقايان از جمله آقاي فلسفي، آقاي قمي و آقاي محلاتي هم در خدمت امام بودند. من تا مدتي آنجا بودم و چون وقت نماز شده بود و مي خواستم دست و صورتم را آب بكشم و آب كر هم چندان در اختيار نبود – و من هم به اصطلاح آقايان وسواسي هستم – لذا خداحافظي كردم و به منزل بازگشتم.

بار ديگر كه مي خواستم برگردم، مامورين جلوگيري كردند و من ناچار شدم براي ملاقات امام، به توسط خواهرزاده دكتر نصيري و مهندس

محتشمي كه همكارش بود، سوار ماشين خواهرزاده نصيري بشوم و با آنها برويم. خواهرزاده نصيري با خود نصيري روابط خوبي نداشت ولي با مهندس محتشمي شريك بود. چون مي دانستم كه اتومبيل او را نمي توانند جلوگيري كنند، لذا ناچار با آنها رفتم.

وقتي پياده شديم كه بر امام وارد شويم، مامورين ممانعت كردند، مهندس محتشمي و يكي ديگر كه ظاهرا مهندس كشاورز بود، برگشتند ولي من هيچ به حرفهاي مامورين گوش ندادم و بر امام وارد شدم و با ايشان ملاقات نمودم.

از آن پس قرار شد امام از آن منزل بيرون روند و منزلي تهيه كنند. در قيطريه، آقاي حاج روغني تقاضا كردند كه امام به منزل ايشان بروند و امام هم به آنجا منتقل شدند و ما چند نفر معدود بوديم كه حق ملاقات داشتيم و ديگران را اجازه نمي دادند. مامورين هم مرتب جلو ساختمان ايستاده بودند و مراقب مردم بودند كه كسي نزديك نيايد.

بعد از منزل حاج روغني، امام منزل ديگري تهيه كردند و در آنجا هم ما با ايشان ملاقات مي كرديم تا اينكه پس از مدتي، آزاد شدند و به قم بازگشتند.

لازم به تذكر است كه تاريخ انتقال امام از زندان به منزل نجاتي يعني روز آزادي امام از زندان، دوازدهم ربيع الاول 1382 قمري و مصادق با يازدهم مرداد 1342 شمسي بود. برخورد شريعتمداري و هاشميان

مطلب ديگري كه در همان روزها رخ داد اين بود كه روزي با آقاي خادمي اصفهاني به منزل آقاي حاج ميرزا عبدالله چهل ستوني (سعيد) براي ديدار و جلسه رفتيم، علما هم طبق معمول به آنجا آمده بودند. وقتي به منزل رسيديم در منزل

بسته بود، پسر آقاي حاج ميرزا عبدالله آمد و گفت: «ما در منزل را بسته ايم كه مامورين نيايند».

وارد شديم و سايرين هم آمدند، اتاق پر از آقايان و علما بود. آقاي شريعتمدار نمي دانم چه گفتند، ولي اجمالا سخني گفتند كه به نفع امام نبود. آقاي هاشمينان سرپا بلند شد و با كمال تندي و شدت به آقاي شريعتمدار توهين كرد و گفت كه «شما مي خواهيد امام را از تهران به جاي ديگري تبعيد كنند و ....» . آقاي هاشميان از اقوام آقاي رفسنجاني هستند و خيلي باشهامتند.

از آن منزل هم كه رفتيم، باز مواجه با اهانت و اذيت مامورين شديم ولي هر چه اذيت مامورين بيشتر مي شد توجه عموم مردم به آقايان و علما زيادتر مي شد و هر چه آنها بيشتر بي احترامي مي كردند، توجه مردم به مساجد و منابر و روحانيت بيشتر مي شد. تبعيد امام به تركيه

جريان از اين قرار بود كه در سال 1343 لايحه مصونيت آمريكائيها تحت عنوان كاپيتولاسيون در دولت، محرمانه تصويب شد و بعد هم لايحه را محرمانه به مجلسين داده و در مجلس شوراي ملي و مجلس سنا تصويب گرديد.

من اطلاع پيدا كردم كه اين قضيه، محرمانه در دولت و مجلس مطرح است، لذا آقاي حاج شيخ علي سهرابي ريحاني خميني را خدمت امام فرستادم و به شرحي به ايشان نوشتم كه جريان كاپيتولاسيون به طور محرمانه در مجلس و دولت مطرح است و مي خواهند آن را تصويب كنند و يك شرحي هم به آيت الله گلپايگاني نوشتم و توسط آقاي سهرابي فرستادم. امام جواب دادند به اينكه: «متن لايحه اي

را كه در جريان است براي من بفرستيد كه من از متن آن مطلع شوم و نمي گذارم محرمانه بماند و اقدام مي كنم و آنها را رسوا مي نمايم». من پاسخ دادم كه : «متن لايحه را نتوانسته ام به دست بياورم ولي از جريان اطلاع پيدا كرده ام». در نامه بعدي جواب دادند كه: «من خودم لايحه را بدست آورده ام و ديگر نمي گذارم اين قضيه، به صورت محرمانه مطرح باشد».

بدين سان در روز چهارم آبان 43 كه مصادق بود با 20 جمادي الثاني 1384 روز ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها (كه همين روز، سالروز تولد خود ايشان هم هست) با نگراني و تأثري عميق، نطق مفصلي را ايراد كردند و مردم را از جريان كاپيتولاسيون مطلع نمودند و مسائل را هم خيلي روشن و هم شديد و غليظ بيان كردند، و نوار سخنراني ضبط شد و در تمام ايران منتشر گرديد.

چند روز بعد كه مصادف با 13 آبان 43 بود، شب هنگام مأمورين رژيم، منزل را محاصره كردند و ايشان را دستگير كرده، سوار يك اتومبيل شورلت كردند و به تهران بردند و اول طلوع آفتاب 13 آبان ايشان را با سرهنگ افضلي كه مأمور ساواك بود به تركيه تبعيد كردند.

راديو خبر تبعيد آقا را منتشر كرد، در روزنامه ها و جرايد هم نوشتند. مردم كه از جريان باخبر شدند، فورا بازارها و مساجد را تعطيل كردند ولي در خيابانها اجتماع نكردند كه زد و خورد شده و منجر به كشتار و قتل عام گردد همانگونه كه در 15 خرداد رخ داد.

دولت كه سخت عصباني شده بود، مامورين خود

را واداشت مغازه هاي تجار معروف تهران را مهر و موم بكنند و جلوي در آنها را تيغه بكشند و شنيده شد كه از پشت بامها به داخل برخي مغازه ها رخنه كرده و امول مومنين را غارت كرده بودند. دستگيري آيت الله حاج آقا مصطفي خميني

همان روز تبعيد امام (13 آبان) پسر بزرگ ايشان، مرحوم حاج آقا مصطفي – بر حسب تقاضاي بعضي از آقايان – به منزل آيت الله مرعشي رفتند كه با ايشان صحبت كنند. در منزل آيت الله مرعشي و منزل ساير علما همه بسته بود. در زدند و پس از باز شدن در، وارد منزل شدند و در را بستند. طولي نكشيد كه مامورين و كماندوها از ديوار منزل آقاي مرعشي به داخل منزل رفته و حاج آقا مصطفي (ره) را دستگير كردند و به شهرباني قم، منتقل و از آنجا به زندان قزل قلعه تهران روانه ساختند. ايشان 57 روز در زندان بودند و پس از آن، در روز 24 شعبان 1384 مصادف با 8 دي ماه 1343 از زندان آزاد شدند ولي به او گفتند: «شما لازم است به تركيه برويد و با پدرتان ملاقات كنيد» مقصودشان اين بود كه حاج آقا مصطفي در ايران نباشد و به بهانه ملاقات با پدر، او را هم تبعيد كنند.

وقتي مرحوم حاج آقا مصطفي از زندان آزاد شد، مطلع شد كه من در تهران در منزل مهندس كشاورز هستم، لذا به آنجا آمد كه با هم به قم برويم و به من گفت: «با هم به قم مي رويم و من يك شب براي زيارت و خداحافظي مي مانم و روز

بعد بايد بلافاصله به تهران برگردم كه به تركيه براي ملاقات پدرم روانه شوم». من هم خيلي خوشحال شدم. آنگاه ايشان به منزل آقاي ثقفي رفتند و روز بعد، اول طلوع آفتاب آمدند به منزل مهندس كشاورز – همانجا كه ما بوديم – و با هم به خيابان شوش رفتيم و از آنجا به طرف قم، با يك سواري كرايه رهسپار شديم.

وقتي به قم رسيديم، ايشان به زيارت حضرت معصومه (س) مشرف شدند. در همان وقت، جنازه اي را به حرم آورده بودند و مردم مشغول تشييع بودند. مردم تا حاج آقا مصطفي را ديدند، جنازه را كنار گذاشته و آمدند به طرف ايشان، و او را از حرم تا منزلشان بدرقه كردند. در مسير راه وقتي به مسجد موزه رسيدند، آيت الله مرعشي مشغول درس دادن بودند كه فورا درس را تعطيل كردند و مرحوم حاج آقا مصطفي، چند دقيقه اي روي پله دوم همان منبري كه آيت الله مرعشي درس مي گفتند، نشستند تا طلاب او را ببينند و بعد حركت كردند و به منزل رفتند و در آنجا ديدن ها و ملاقات ها شروع شد.

دوستان به حاج آقا مصطفي گفتند كه صلاح نيست به تركيه برويد. فرداي آن روز كه بنا بود ايشان در تهران باشند، از طرف سازمان امنيت تلفن زدند و با شدت و عصبانيت به ايشان گفتند: «چرا نمي رويد؟» حاج آقا مصطفي پاسخ دادند: «مادرم اجازه نمي دهد و من برخلاف ميل مادرم كاري نمي كنم». بعد از اينكه اين مطلب را مي گويد، از پشت تلفن به او بد و بيراه مي گويند. پس از آن بديعي

آمد، ايشان را گرفته و به تهران برد، از آنجا نيز وي را سوار هواپيما كرده و به تركيه فرستادند.

مدتي بعد، به خاطر واكنش گسترده مردم و علما، رژيم به اين نتيجه رسيد كه امام را از تركيه به عراق منتقل كند. پيراسته سفير ايران در عراق بود. وي پسر حاج معتمدالسادات از دوستان قديمي و باسابقه ما بود. پيراسته خيلي چيز فهم بود و با شاه زياد ملاقات داشت، شاه در مسائل مملكتي با او نيز مشورت مي كرد. در همين قضيه تبعيد امام به عراق، شاه از پيراسته صلاح مي جويد. وي اين كار را تأييد مي كند و مي گويد: "ايشان وقتي به نجف بروند در دهن شير مي افتند. چون در مقابل آقاي حكيم كه در نجف است، ايشان يك طلبه محسوب مي شوند و كاري نمي كنند».

بنابراين امام و حاج آقا مصطفي را سوار هواپيما مي كنند و به بغداد مي فرستند. در بغداد اينها را تنها در خيابان رها مي كنند و مي گويند خودشان بروند يك ماشيني كرايه كنند كه به كاظمين يا جاي ديگري بروند.

بعد از اينكه اينها به بغداد مي رسند، خبر به حاج آقا محمد شيرازي در كربلا مي رسد. ايشان موقعيت خيلي خوبي داشت. به علما و مردم اطلاع مي دهد و جمعيت زيادي براي استقبال امام به بغداد مي روند و ايشان را به كربلا و سپس به نجف مي برند. در تمام ميدانها جمعيت استقبال كننده بود.

بعد شاه به پيراسته اعتراض مي كند كه: «تو گفتي وقتي به دهن شير برود، كاري نمي كند و ....».

حضرت امام در نجف درس خارج فقه

و اصول را شروع كردند و موقعيت ايشان خيلي خوب شده بود تا اينكه صدام با ايشان بهم زد و براي منزلشان مراقب گذاشت كه كسي رفت و آمد نكند. حتي در صحن هم كه براي زيارت مي رفتند، مراقب وي بودند. تا اينكه ماجراي سفر ناتمام به كويت و از آنجا فرانسه پيش آمد. نقشه از بين بردن امام

دفعه اول كه امام را دستگير كردند و به زندان قصر و سپس به عشرت آباد بردند شاه قصد داشت به هر صورت ممكن ايشان را از بين ببرد ولي بعضي ها مخالفت كردند.

يكي از اينها «علم» بود. عباس ميرزا پسر سردار حشمت كه با محمد رضا شاه ارتباط داشت و با ما نيز سابقه زيادي داشت به علم مي گويد كه: «قتل آيت الله خميني در زمان شما، براي شما و پدرتان ننگ تاريخي دارد و اين بدنامي تا ابد باقي خواهد ماند. اين عمل غلط است، نگذاريد كه شاه مرتكب آن بشود».

اين بود كه «علم» به شاه مي گويد: «اين كار به صلاح نيست». ولي شاه مي گويد: «خير، بايد انجام شود». بعد پاكروان نزد شاه مي رود و مي گويد: «اين عمل را انجام ندهيد». شاه عصباني شده به پاكروان مي گويد: «شما هر غلطي مي خواهيد بكنيد». اين بود كه اعدام منتفي شد. محمدرضا شاه سه چهار سال اول سلطنت قدري كنار بود و وزراء در كارها دخالت مي كردند. بعد هم خودش جلو آمد و همان كارهايي كه رضاشاه انجام مي داد دنبال كرد. اعمال زور و تقلب مي كرد. چنان كه زندان و تبعيد حاج آقا مصطفي بر طبق هيچ

حكمي و هيچ قانوني صادر نشده بود. همين طور او را زنداني كرده سپس به صورت تبعيد به تركيه و عراق فرستادند.

پيراسته با ما خيلي همكاري مي كرد. حتي از او تقاضا كرديم كه اقدام به استخلاص چند نفر زنداني بكند كه يكي از آنها شيخ جلال آل طاهر (اهل خمين، مقيم كرمانشاه) و ديگري آقاي دستغيب شيرازي و يكي هم شيخ علي اصغر احمدي دايي زاده ما بود. پيراسته هم با ميرزاحسن خان مستوفي به آن محل رفته و با سماجت موجبات استخلاص آنها را فراهم كردند. دعوت دولت از من براي ملاقات امام در تركيه

هنگامي كه حضرت امام به تركيه تبعيد شدند، دربار دستور داده بود كه من و آيت الله خوانساري براي ديدن امام به تركيه برويم. ما به دعوت آيت الله حاج سيدمحمدعلي آملي به تهران آمديم. دهه اول ماه شعبان بود. در تهران با آقاي آملي ملاقات كردم. جشن و چراغاني در تهران زياد بود، شب 15 شعبان به مسجد آقاي فضل الله خوانساري رفتيم. جشن و پذيرايي در آنجا برقرار بود. آن افسري هم كه سرهنگ افضلي باشد در آنجا حضور داشت.

سرهنگ افضلي به هنگام دستگيري و تبعيد امام، از قم تا تهران، همراه امام در ماشين بود و صبح زود نيز به اتفاق امام از تهران با هواپيما به تركيه رفته بود.

عجيب اينكه سرهنگ افضلي در همان مسجد آقاي خوانساري به من گفت: «شما كه مي خواهيد به تركيه برويد براي آقا باقلوا بخريد. چون من با آقا در تركيه بودم و با هم در خيابانهاي آنجا مي رفتيم. من براي ايشان باقلوا خريدم (در تركيه لقمه مي

گويند) آقا گفت كه لقمه تركيه باقلواي خوبي نيست».

افضلي گفت: «پس خوب است شما از باقلوي ايران براي ايشان ببريد». من هم به آقاي وراميني كه از مريدان آقا بود و در قم لبنياتي داشت گفتم كه قدري باقلوا بخرد.

در خلال همين اعياد، همراه با آقاي شيخ فضل الله محلاتي به مسجدي نزديك پپسي كولا رفتيم. حاج آقا علي خوانساري در آنجا نماز مي خواندند. جمعيت بسيار زيادي نيز جمع شدده و جشني بسيار مفصل كه در هيچ كجاي تهران نمونه نداشت در مسجد و خيابان برپا شده بود. بنا بود آقاي مرواريد صحبت كنند و بعد از آن هم يكي از وعاظ معروف تهران (كه حالا نمي خواهم اسمش را بگويم).

آقاي مرواريد در منبر بر عليه دولت و به طرفداري امام، خيلي خوب صحبت كرد. آن آقاي واعظ وقتي وضعيت را اينجوري ديد، حاضر نشد پس از آقاي مرواريد به منبر برود. لذا من از آقاي محلاتي خواستم كه ايشان سخنراني كند. وي هم پذيرفت و به منبر رفت. آقاي محلاتي بر عليه دولت صحبت كرد و به تبعيد حضرت امام شديدا اعتراض كرد.

پس از پايان سخنراني، من به آقاي محلاتي گفتم: "شما همانطور كه با من آمديد، بياييد با همديگر هم برويم". ايشن گفتند: "خير، مرا مي گيرند و از اينكه با شما باشم صلاح نيست".

بعد ايشان و آقاي مرواريد را گرفتند.

جلسه اي در منزل آيت الله حاج احمد آشتياني تشكيل شد كه من و مهندس پسنديده با هم بوديم. حاج شيخ احمد، حالش خيلي بد بود. خودش در اتاق جلسه نتوانست شركت كند و ديدم كه لنگان لنگان دم حوض وضو مي

گيرد و نمي توانست بالا بيايد.

بعد به من گفتند كه پاكروان در جريان مسافرت شما و آقاي خوانساري به تركيه نبوده است. شاه با او صحبت كرده و او را مطلع مي كند ولي پاكروان مي گويد: «صلاح نيست كه پسنديده برود و آقاي فضل الله خوانساري تنها برود».

در اين زمان حاج آقا مصطفي خميني در زندان بود و آقا فضل الله با هواپيما به تركيه رفت. در مركز او را به يك مهمانخانه اي برده و امام را از آنجايي كه تبعيد بودند نزد آقا فضل الله مي برند تا او را ملاقات كند. آقا فضل الله، مخصوصا زندان بودن حاج آقا مصطفي را به ايشان اطلاع داده بود. امام جواب داده بودند كه عمل خوبي است، باعث مي شود كه مطلع و ورزيده بشود.

در زماني كه امام در تهران زنداني بودند آقاي ميلاني هم خيلي خوب عمل مي كرد. پسر آقاي ميلاني در آن وقت در شاه عبدالعظيم بود و آقاي مرواريد نيز از جمله كساني بود كه به شدت از امام دفاع مي كرد. يك روز 12 نفر از علما، مرجعيت امام را تصديق كرده و در يك شرحي نوشته بودند. آقاي مرواريد اين نامه را بالاي منبر خواند. در آنجا يكي از علما به آقاي مرواريد اهانت كرد و تكذيب نمود و گفت: «چرا خواندي؟» پدر خانم آقاي مرواريد رئيس دفتر آقا بود و وجوهات مي گرفت. اسمش حاج علي اكبر تربتي (اهل تربت حيدريه) بود و مدتي هم در تبعيد بسر مي برد.

منبع:www.irdc.ir

نقش امام موسي صدر در پيروزي انقلاب اسلامي ايران

نقش امام موسي صدر در پيروزي انقلاب اسلامي ايران سال 1341 را سال آغاز انقلاب ايران مي

نامند. انقلابي كه در سال 1357 به رهبري امام خميني به پيروزي رسيد. در آن سالها چندي بود كه امام موسي صدر به لبنان هجرت كرده بود اما كاملا به اوضاع ايران توجه داشت و مسائل را دنبال مي كرد. ايشان از آغاز تا لحظه ربودن در ليبي هيچگاه از ايران و انقلاب ايران غافل نماند و همواره با رهبران روحاني و غير روحاني نهضت چون حضرت امام، شهيد بهشتي، شهيد مطهري، مهندس بازرگان و ديگران ارتباط داشت و همواره پناهگاه مبارزين ايراني بود كه به علت فشارهاي رژيم شاه از ايران مي گريختند. در اين مجال به طور خلاصه و گذرا نظري به مجموعه اين فعاليتها و سخنان امام موسي صدر در اين باره مي افكنيم: 1. سفر به واتيكان براي آزادي امام خميني

پس از پانزده خرداد 1342 كه امام خميني دستگير شد، امام موسي صدر در تير ماه 1342 به واتيكان سفر كرد و با وزير خارجه پاپ ملاقات كرد تا اوضاع سخت و دشوار ايران و دستگيري حضرت امام و ساير روحانيون را با رهبران جهان مسيحيت در ميان بگذارد تا از اين طريق فشارهاي جهاني بر شاه وارد شود.

همچنين به گزارش اسناد ساواك امام موسي صدر "در وقايع پانزدهم خرداد يكي از امضا كنندگان تلگراف عليه شاهنشاه بود." و پس از سخنراني امام (ره) در قضيه كاپيتولاسيون كه تبعيد امام (ره) را به تركيه در پي داشت، بلافاصله امام موسي صدر با شخصيتهاي مختلف مسيحي و سني در اروپا و شمال آفريقا تماس گرفت تا امنيت امام خميني را در تركيه تامين و مقدمات انتقال ايشان را به نجف فراهم كند.

2. كمكهاي مالي و اقتصادي

مرحوم آيت الله العظمي مجدالدين محلاتي ، از دوستان نزديك امام صدر، در اين زمينه چنين نقل مي كند: " بگذاريد برايتان خاطره اي تعريف كنم كه خود شاهد آن بودم يكي از نامه هاي آقاموسي به امام را من خودم خدمت امام بردم در يكي از سفرهاي حج براي رمي جمره رفته بودم كه ديدم ماشيني پشت سرم بوق مي زند. يك دادي زدم كه چكار مي كنيد. ديدم دستي از پنجره بيرون آمد و گفت دادن نزن شلوغ نكن و بيا بالا. . خود آقاموسي بود.... به هرحال خيلي خوشحال شدم سوارشدم و گفتم آقاموسي تو كجا و اين جا كجا. . ديگر با هم بوديم آقاموسي درآن سفر ميهمان ملك فيصل بود و عده اي هم همراهش بودند. يادم هست كه يكي از همراهان ايشان مرحوم صبوري قمي بود كه بعدها فوت گرديد. وقتي مي خواستم از حج برگردم ،گفت يك نامه اي مي نويسم تا خدمت اما م بدهيد. يك لبناني براي حاجتي 100 هزار ليره نذر كرده است تا خدمت اما بدهد. اكنون حاجت برآورده شده است حاجت برآورده شده است اگر از اين مبلغ 50 هزار ليره اش را بگذاريد، من براي خيريه اينجا لازم دارم من نامه را آوردم و خدمت امام دادم امام از من پرسيد حالش چطور بود، گفتم الحمدالله خوب بود. امام با تقاضاي آقاموسي موافقت كردند. چون بعداً تلفني از آقاموسي پرسيدم كه آيا 50 هزار ليره رسيد؟ و او گفت بله، بركات نازل گرديد."

در گزارشي از ساواك نيز چنين آمده است: "نامبرده مبلغ 18000 ليره لبناني توسط شيخ حسن حريري جهت خميني به عراق فرستاده كه دولت عراق

و مامورين آن كشور از جريان اطلاع داشته اند لذا پس از تحويل پول به خميني شيخ حسن حريري در فرودگاه بغداد هنگام خروج توسط مامورين عراقي دستگير مي گردد."

اين كمكها در طول سالهاي متمادي به انحاء مختلف و به وسيله افراد و شخصيتهاي مختلف ادامه و استمرار داشت. همچنين گاهي مقلدين امام خميني (ره) كه از طريق لبنان و سوريه به نجف مي آمدند، وجوه شرعي به خدمت ايشان تقديم مي داشتند كه حضرت امام خميني از دريافت آن امتناع مي ورزيد و مي فرمود: ما فعلاً اينجا احتياجي نداريم هنگام بازگشت به لبنان يا سوريه آن را به دفتر آقا موسي تحويل دهيد و آنها نيز چنين مي كردند. 3. ارتباطات تشكيلاتي

امام موسي صدر در سفري كه به آلمان رفتند، با شهيد دكتر بهشتي جلسات مفصل و طولاني درباره مسائل ايران و نجف و دانشجويان مستقر در اروپا داشتند. اين دو شخصيت مبارز، از بنيان گزاران مؤثر انجمن هاي اسلامي دانشجويان خارج از كشور به شمار مي آيند و به علاوه از برخي گزارشات مأموران ساواك استفاده مي شود كه امام موسي صدر در اواخر سال 1344 رياست افتخاري انجمن مذهبي دانشجويان ايراني مقيم بيروت را بر عهده گرفته بود. اين ديدارها همچنان ادامه پيدا كرد. گاهي امام موسي صدر به آلمان مي رفت و گاهي هم شهيد بهشتي به لبنان مي آمد. در يكي از اين جلسات آقاي دكتر صادق طباطبائي مأموريت مي يابد از طرف آن دو، نامه اي را به خدمت حضرت امام در نجف برساند.

استاد حسين شرف الدين، شوهر خواهر امام صدر و از نويسندگان و فرهيختگان لبناني، در اين باره مي گويد: "... در تمامي سال هايي كه امام خميني در نجف

حضور داشتند، بسياري از افراد كه مي خواستند با ايشان تماس بگيرند، به مجلس اعلاي شيعيان مراجعه مي كردند. من خود مكرراً دانشجويان مسلمان ايراني را مي ديدم كه از اروپا و آمريكا به بيروت آمده اند تا از آنجا به نجف بروند... آقاي صدر هم دستور مي داد تا هماهنگي هاي لازم صورت گرفته و مشكلات سفرشان به نجف حل گردد. باز يادم مي آيد كه مرحوم حاج احمد آقا، دو سه سال قبل از پيروزي انقلاب، سفري به لبنان آمدند و مدتي طولاني ميهمان آقاي صدر بودند... من بارها آقاي سيد محمود دعايي يا همكاران شان را ديدم كه از نجف به سوريه آمده اند و با آقاي صدر ملاقات دارند. حتي يادم هست كه در يكي از اين ملاقات ها، آقاي دعايي پيامي از امام خميني آورده بودند كه از فارسي به عربي ترجمه شده بود. آقاي صدر هر دو نسخه فارسي و عربي را به من دادند و خواستند تا آنها را مطابقت داده و در صورت لزوم ويرايش نمايم..."

يكي از اسناد ساواك درباره ارتباط امام موسي صدر با انجمن دانشجويان خارج از كشور چنين است: "... توضيح اينكه حضرت آيت الله (منظور آيت الله العظمي سيد محسن حكيم است) ساليانه مبلغ 500 ليره لبناني جهت هزينه به اين انجمن كمك مي نمودند و در سال گذشته اين مبلغ توسط آقاي صدر تسليم انجمن شده بود." 4. پناه مبارزين

در طول تمام سال هاي مبارزه، امام صدر و تشكيلات زير نظر ايشان همواره پناهگاه و مأمن مبارزين بود. برخي از اين افراد حتي مخالف امام صدر بودند اما ايشان با بردباري و سعه صدر فراوان همه مشكلات را حل مي كردند. حتي به رئيس

جمهور وقت سوريه، حافظ اسد، اطلاع داده بود و او نيز به همين اعتبار كمك هاي فراواني در اختيار مبارزين قرار داد.

علي جنتي، از مبارزين انقلاب و سفير كنوني ايران در كويت، در كتاب خاطرات حود چنين مي گويد: "يكي از مشكلاتي كه ما در لبنان و سوريه با آن روبرو بوديم، بحث اقامت در اين كشورها بود. ما هويت قابل عرضه اي نداشتيم. كار ما مخفي بود و نميشد به هركسي گفت كه چه مي كني و تا يك توجيه قابل قبول نداشتيم، نميتوانستيم مجوز اقامت بگيريم. در اين زمينه ، آقاي امام موسي صدر خيلي به ما كمك كردند. ايشان بعضي از افراد را به منزله اعضاي مجلس اعلاي شيعيان لبنان به دولت لبنان معرفي كردند و بدين ترتيب ما توانستيم به طور رسمي اقامت بگيريم. همچنين با آقاي حافظ اسد صحبت كردند كه تعدادي از مبارزان ايراني كه عليه رژيم شاه مبارزه مي كنند در سوريه هستند، شما دستور بدهيد كه به آنها اقامت بدهند. ايشان هم موافقت كردند و من به اتفاق مرحوم محمد منتظري به وزارت كشور مراجعه كرديم و براي تعدادي از دوستان اقامت گرفتيم. "

يكي ديگر از شاهدان عيني، فضاي لبنان و سوريه را در اين باره اين گونه ترسيم مي كند: "... امام موسي صدر همان كسي است كه دولت سوريه و شخص حافظ اسد را بر آن داشت تا فضا و امكانات لازم را در اختيار مبارزين ايراني مقيم آن كشور قرار دهد. بسياري از برادران و دانشجويان مبارز ايراني كه در كشورهاي اروپايي يا آمريكا اقامت داشتند، آزادانه به سوريه رفت و آمد داشتند، بدون آنكه ويزاي سوريه

در گذرنامه آنان ثبت شود! مثلاً برادران ايراني كه از فرانسه به سوريه مي آمدند، مهر ويزايشان بر روي كاغذي ساده و نه گذرنامه، ثبت مي شد. اينها به اردوگاه هاي نظاي سوريه كه تحت نظر دكتر رفعت اسد قرار داشت وارد مي شدند... دكتر مصطفي چمران هر روز به سوريه مي آمد تا به آنها سر زند و برايشان صحبت كند... بسياري از برادران ايراني در اردوگاه هاي نظامي حركت امل آموزش ديدند. از آنجا دوباره به سوريه و از سوريه به كشورهاي محل اقامت خود باز مي گشتند... مبارزان ايراني مستقر در سوريه و لبنان، از سال ها قبل تحت حمايت امام موسي صدر قرار داشتند. بسياري از اين برادران، مستقيماً و بدون واسطه حمايت مي شدند. مثلاً برخي افراد بودند كه توسط شاه تبعيد شده بودند و امكان بازگشت به ايران را نداشتند. برخي ديگر بچه هايي بودند كه پدرشان توسط ساواك شهيد شده بود و بدون سرپرست بودند... پيش خود ما در مدرسه صنعتي جبل عامل زندگي مي كردند. يكي از اين برادران آقاي قاسم مهدوي بود، ايشان خوشبختانه امروز در قيد حيات است. او استاد هنرهاي رزمي از قبيل جودو و كاراته بود. يكي ديگر نوجواني به نام علي اصغر بود كه اخيراً در جبهه به شهادت رسيد. پدر و مادر اين نوجوان در ايران به شهادت رسيده بودند و او از دو طرف يتيم بود. برخي برادران كه از فرماندهان جبهه بودند و بعداً شهيد شدند، مانند آقاي محسن الهي كه به همراه همسرش در مدينه الزهرا سكونت داشت و..." 5. مذاكره با امير عبدالله و مصاحبه امام خميني با لوموند

در نشست يك ساعته اي كه امام موسي صدر با امير عبداللَّه،

وليعهد وقت عربستان سعودي و پادشاه كنوني آن كشور، داشت سه چهارم از وقت را به تبيين اهميت و جايگاه انقلاب اسلامي پرداخت و آنان را پيش از پيروزي انقلاب به داشتن روابط حسنه و سازنده با انقلاب فراخواند.

در ارديبهشت 57 نيز لوسين جرج، خبرنگار روزنامه لوموند فرانسه، را كه قبلاً در حضور امام صدر مسلمان و شيعه شده بود، با هماهنگي با بيت امام به نجف فرستاد تا مصاحبه تاريخي خود را با امام خميني انجام دهد. اين نخستين مصاحبه حضرت امام با روزنامه هاي خارجي بود كه با تدبير امام صدر صورت گرفت. 6. سخنان امام موسي صدر درباره انقلاب ايران

امام موسي صدر در شهريور سال 1357 و كمي پيش از سفر به ليبي مقاله اي تحت عنوان "نداء الانبيا" براي روزنامه لوموند فرانسه نوشت و انقلاب اسلامي ايران را ادامه حركت انبياء در تاريخ ناميد و از امام خميني به نام "الامام الاكبر" نام برد.

ارتباط امام موسي صدر و امام راحل (ره) به گونه اي بود كه وقتي حضرت آيت اللَّه موحد ابطحي در نجف از ايشان سؤال مي كنند كه بر فرض انقلاب شما به پيروزي رسيد، چه كسي را داريد كه بتوانيد زمام امور را به او بسپريد، حضرت امام پاسخ مي دهند:

رفيق خودت آقاموسي.

با تأسيس مجلس اعلاي اسلامي شيعيان در لبنان نيز، امام خميني در پاسخ برخي فضلاي ايراني مقيم نجف، امام صدر را اميد خود براي اداره حكومت پس از شاه ناميد.

نيكوست كه در اينجا بخشي از سخنان امام موسي صدر را درباره انقلاب ايران مرور كنيم:

- دشمنان اسلام از مرزهاي كشورهاي اسلام گذشته به قلب كشور ما نفوذ نموده و تبليغات شوم مي نمايند. شما

ملت چرا نشسته ايد؟ شما ملت روحانيون را تنها نگذاريد بياييد در خانه علما و رهبران ديني خود جمع شويد و آنان را تنها نگذاريد. شخص مسلمان چه به هدف خود برسد و چه نرسد موفق و پيروز است. در راه تبليغ دين، در راه هدف مقدس مأجور است.( اسناد ساواك ج 1 ص47)

- وقتي الجزاير قيام مقدس عليه استعمار آغاز كرده بود، يك مليون كشته داد. هزاران زن كشته شدند. همه آنان در پيش خدا ارزش دارند. هدف بايد مقدس و عالي باشد شما مردم چرا اقدامي نمي كنيد؟ در شيراز تجار و دبير و فرهنگي و بازاري متدين و خدمتگزار داريم همه هماهنگ شويد پيش برويد من نمي خواهم شورش كنم و مردم را بشورانم. (همان)

- ترس يعني ذلت و بيچارگي مردانه بايد به پا خيزيم و پيش برويم خدا يار مسلمانان و خدمتگزاران است خدا پشتيبان علما و مجاهدين است. (همان)

- علماي دين در ايران از زمان خيلي دور از همراهي و تائيد زمامداران براساس اصل زيرخودداري مي نمايند: " اگر علما را ديديد كه درآستانه پادشاهان هستند، واي برآن علما و واي برآن پادشاهان. ولي اگر پادشاهان را در آستانه علما ديديد خوشا به حال علما و خوشا به حال پادشاهان" علماي دين در ايران تا آنجا كه مقدور است با تجاوز زمامداران و جور وستم و استبداد آنان مي جنگند و درملت نفوذ فراوان دارند. درمدت اخير بيشتر علماي دين ايران و در راس آنان امام خميني در نبردهاي سهمگيني به خاطر اصلاح خط مشي سياسي و اجتماعي در ايران شركت نمودند و گروه كثيري از آنان به زندانها افكنده شدند ، همچنين

سيد خميني تبعيد شده و هم اكنون در نجف اشرف در عراق به سر مي برد. (اسناد ساواك ج 2 ص 68)

- نهضت مردم ايران، با همه حركت هاي مشابه خود در جهان تفاوت دارد. زيرا چشم انداز نويني را فرا روي تمدن بشري قرار داده است. بنابراين شايسته است تا تمامي علاقه مندان قلمروها و مسائل مربوط به انسان و تمدن، تحولات آنرا با دقت دنبال كنند (اديان در خدمت انسان، پيام انبيا سرچشمه قيام)

- نهضت مردم ايران به رغم گستردگي اي كه دارد، و به رغم اتهاماتي كه رژيم بر آن وارد مي سازد، از گرايش ها، ريشه ها، اهداف و اخلاقيات اصيل و والايي برخوردار است. (اديان در خدمت انسان، پيام انبيا سرچشمه قيام)

- انقلابيون ايران به هيچ طبقه خاص اجتماعي منحصر نيستند و بلكه از همه ايران برخاسته اند: دانشجويان، كارگران، تحصيل گردگان، روحانيان و …، همه و همه در اين انقلاب حضور دارند. ملت ايران با همه نسل هاي مختلف خود در اين نهضت شركت جسته است. بازار، مدارس، مساجد، شهرها و حتي كوچك ترين روستاها، در اين نهضت مشاركت دارند. (اديان در خدمت انسان، پيام انبيا سرچشمه قيام)

- همين حقايق است كه رژيم را بر آن داشته، تا چپ و راست، شرق و غرب، سازمان هاي عربي و حتي فلسطيني ها را متهم سازد و بدين ترتيب به گستردگي و عمق مردمي اين نهضت اذعان كند. (اديان در خدمت انسان، پيام انبيا سرچشمه قيام)

- حق آن است كه بگويم: خاستگاه اين حركت ايمان و آرمان آن همان اهداف بيكران انساني، اخلاقي و انقلابي است. موجي كه امروز ايران را در مي نوردد، بيش از هر چيز نداي پيامبران را در اذهان انسان ها تداعي

مي كند. .(اديان در خدمت انسان، پيام انبيا سرچشمه قيام)

- رژيم شاه پس از قريب چهل سال حكومت و به رغم برخورداري از بيشترين امكانات، در همه امور، حتي در اين حد كه خود را از خشم ملت در امان نگه دارد، ناكام مانده است. اين همه در حالي است كه بزرگ ترين انبار تسليحاتي جهان سوم، در اختيار همين رژيم قرار دارد. (اديان در خدمت انسان، پيام انبيا سرچشمه قيام)

- ارزش هاي اخلاقي انسان متمدن، امروز در ايران تهديد مي شود. تا زماني كه رژيم ايران تحت عناوين «پيشرفت» و «دمكراسي» به اعمال سركوب گرانه، خونريزي و سلب آزادي ادامه مي دهد، هر قدر هم كه در جهان مورد حمايت قرار گيرد، نمي توان از اين ارزش ها پاسداري نمود. (اديان در خدمت انسان، پيام انبيا سرچشمه قيام)

- قتل عام هايي كه هم اكنون در ايران جريان دارد و رژيم تلاش دارد بر آنها سرپوش گزارد، هشداري به انسان معاصر و به وجدان و احساس مسئوليتِ اوست. شايسته است كه انسان ها تصوير واقعي اين كشتارها و سركوبگري ها را به جهانيان عرضه بدارند و بدين ترتيب بيزاري خود از اين اعمال را نمايان سازند. (اديان در خدمت انسان، پيام انبيا سرچشمه قيام)

- هر روز شنيده مي شود كه مي خواهند براي شيعيان خدمتگزاري كنند و خير شيعيان را مي خواهند. آيا اين دولت شرقي كه اين ادعاها را مي كند حقيقتاً خير شيعيان را مي خواهد؟ اگر خير شيعه را مي خواستند چرا دكتر شريعتي را كشتند؟ اگر خير شيعيان و خدمت علماي دين را مي خواستند چرا طالقاني را زنداني كردند؟ .(اديان در خدمت انسان، مبارز كيست)

- چرا علما و متفكران بزرگ مسلمان را در ايران و به دست ساواك زنداني مي كنند؟

اطلاعات ايران است كه صفوف شيعه را پاره پاره مي كند و مردم را به زندان مي اندازد و وجود ما را به خطر انداخته است آنها مي خواهند براي ما خطي انتخاب كنند كه ما آن را نمي پذيريم ما به هيچ وجه قبول نمي كنيم كه يك دست خارجي وحدتِ مذهبيِ ما و وطن ما را پراكنده و متشتت كند. به هيچ وجه اين روش را نخواهيم پذيرفت (اديان در خدمت انسان، مبارز كيست)

- درست است كه ما در جنگ ضعيف شديم و مشكلات فراوان داريم و مشكلات داخلي و پريشانيها و گرفتاريهاي ما از حد تمكّنمان خارج است ولي هنوز آنقدر خون در بدن ما جريان دارد و همتي در ما هست كه بتوانيم به اين تصميمهاي خطرناك نه بگوييم بزرگان و رهبران ما، يكه و تنها، در مقابل تاريخ مي ايستادند و نه مي گفتند. (اديان در خدمت انسان، مبارز كيست)

منابع:

1. نامه مفيد، فصلنامه نامه مفيد، شماره چهارم، ص 67

2. امام موسي صدر، اميد محرومان، عبدالرحيم اباذري، ص 196، 198، 200

3. خاطرات علي جنتي، ص 140

4. اسناد ساواك، ج 1

5. اسناد ساواك، ج 2

6. اديان در خدمت انسانعليرضا محمودي (مدير پژوهشي موسسه فرهنگي تحقيقاتي امام موسي صدر)

نگرشي به ديدگاههاي شهيدان رجايي و با هنر

نگرشي به ديدگاههاي شهيدان رجايي و با هنر

نگرشي به ديدگاههاي شهيد حجت الاسلام دكتر باهنر شهيد باهنر و رسالت وسايل ارتباط جمعي

: هر كسي كه خبري مي دهد، قضاوت مي كند، تحليل مي كند، اول بايد رسالت و مسئوليت خود را دربرابر انقلاب احساس كند ، ما نبايد آن خفقان ها، نكبت ها و خواري ها را در رژيم گذشته فراموش كنيم. شهيد باهنر و نسل جوان

: امروز هم انتظار از

اين نسل پاك و معصوم مي رود كه خودش را از آلودگي حفظ كند و بداند كه سم پاشيهايي در جامعه وجود دارد . در جبهه هاي محروم كوشا باشند و خود را بسازند و آماده كنند براي اداره آينده جمهوري اسلامي، كه آينده تاريخ نگران اين نسل هوشيار انقلابي است. شهيد باهنر ورسالت مقام معلم

: معلم ِ مكتبي ، كسي است كه خوب تدريس كند، نظم وانضباط را دقيقاً رعايت كند و در انجام وظايف خود، كوتاهي نكند وبرخوردش با دانش آموزان ازنظر اخلاقي، برخوردي اسلامي باشد. درعين حال بايد فكر و انديشه اش در جهت اسلام و معيارهاي ارزشي اسلام باشد. به انقلاب ، مؤمن باشد و انقلاب اسلامي را كه خون بهاي هزاران شهيد است، پذيرفته و از مفاسد اخلاقي ، پيراسته باشد. شهيد باهنر و قانون

: چيزي كه مهم است و رعايت آن پيام خون شهيدان را مسج_ّل مي كند، رعايت شديد مرزهاي قانون و حركت در محدوده اختيارات است نه بيش از آن. شهيد باهنر و جهاد علمي

: اسلام اصيل براي گسترش علوم و تشويق به انديشه تحقيق، تفكر و كاوش هاي بيشتر ، وارد عرصه خواهد شد و ما در آينده محيط بهتري براي تلاش هاي علمي خواهيم داشت. شهيد باهنر و تربيت نسل آينده

: آيا وقت آن نرسيده است كه بدانيم در مقابل انقلاب ، رسالت بزرگي داريم، مسئوليت هايمان زيادتر شده و وظايف بيشتري داريم. انقلاب و شكوفايي آن، رسالت ساختن و پرداختن و پيراستن فرزندانمان را به عهده ما گذارده است . شهيد باهنر و روشنفكران

: روشن فكر به اصطلاح اسلام آن انساني است كه انديشه

اش آزاد از هواها و هوس ها و آزاد از كوران هاي تند ، آزاد از خودباختگي ها در برابر قدرت ها و در برابر رهاوردها، آزاد از هوس بازي ها و سود پرستي هاي دروني ، آزاد از گرايش هاي قطبي در محيط ، بتواند بينديشد . فكر كند وحقيقت را كشف كند و واقعيت را بفهمد. شهيد باهنر و پيام انقلاب

: انقلاب و پيام انقلاب ما پيام عدالت ، برابري ، برادري ، خداپرستي ، آزادي ، پيام شرف و مبارزه با ظلم و طاغوت و آزادي انسان هاي مستضعف جهان از زير ظلم طاغوتيان و استكبار جهاني است. شهيد باهنر و مدارس:

تا مدارس ما اصلاح نشود انقلاب ما ضمانتي براي تداوم ندارد. شهيد باهنر و انسان سازي:

اين نيروهايي كه ساخته مي شود به هراندازه كه خوبتر ساخته بشود سرمايه جامعه ماست، سرمايه انقلاب ماست، سرمايه راه ماست، هر چه انسان هاي پاك تر، جدي تر، خالص تر، با ايمان تر و فداكارتر بسازيم، سرمايه خود ماست و سرمايه آينده ماست چون جان ماست، هويت ماست، همه چيز ماست بنابراين اين مراقبت ها ، اين محاسبه ها ، اين تصفيه ها و اين تزكيه هاي دروني لازم است. شهيد باهنر و دانشگاه

: هدف دانشگاه هاي ما بايد ساختن انسان ها (و) ، بارور كردن فكر و انديشه آنها باشد، به گونه اي كه انسان الهي بتواند در اينجا شكوفا بشود و ساخته بشود و راه براي تكامل و كمال و پرزدنش به سوي فضائل معنوي و كمالات لايتناهي انسان باز باشد. انسان در ب_ُعد ملكوتيش تجلي كند و آنچه را كه اسلام به

عنوان معيارهاي اصلي انسان مي شناسد اينها را بارور كنيم. شهيد باهنر و امام راحل (ره) :

او چنان اوج روحي به انسان مي داد كه احساس مي كرديم ديگر تهي از تمامي اين تعلقات مادي مي باشيم و پروازي روحي بما دست مي داد. شهيد باهنر وسياست خارجي :

آنچه مبناي كار ما قراردارد اينست كه نوع رابطه ما با كشورهاي غربي يا با هر ابرقدرتي ، رابطه سلطه گر و سلطه پذيرنباشد، رابطه ابرقدرت با يك محكوم نباشد. ما در صدد نفي روابط نيستيم ، ما كه نمي خواهيم در دنيا منزوي باشيم، اين اصلا مسئله اي عادلانه نيست و با هيچ منطقي درست نيست و قطع رابطه يا منزوي شدن برايمان مطرح نيست مگر اينكه در زمينه اي قطع سلطه با قطع رابطه مرتبط باشد. شهيد باهنر و نفي سلطه

: ما معتقديم كه بايد در سطح بين المللي روابطي عادلانه و هماهنگ و متقابل بين كشورها وجود داشته باشد. با رابطه اي كه براساس سلطه و دخالت نابجا باشد به شدت مخالفت مي كنيم، بنابراين ما با هر ابرقدرتي كه بخواهد به غارتگري و نفوذ در نهادهاي سياسي ، اقتصادي و فرهنگي ما بپردازد، مبارزه خواهيم كرد و در برابر هر قدرت و يا ابرقدرتي كه بخواهد رابطه حاكم با محكوم و غارتگر با ستمديده را داشته باشد به مبارزه برمي خيزيم. براي ما مسئله شرق و غرب مطرح نيست، براي ما مسئله حقوقي ملي وانساني و آزادي و استقلال مطرح است. شهيد باهنر ورسانه ها

: رسانه هاي گروهي ، نيروي بزرگي در خدمت يك نظام هستند ونفعشان از ارتش هم براي حفظ يك

نظام و گسترش آرمان هاي آن مهمتر است.

نگاهي به ديدگاههاي شهيد رجايي شهيد رجايي و كشاورزان

: دولت با عزم راسخ ، مصمم است كه جامعه مصرف زده و طاغوت زده را به يك كشور توليد كننده بدل سازد. براي اين كار دست استمداد خود را به سوي زحمتكشان و دهقانان مسلمان دراز مي كنم.

قلب من همواره براي دهقانان و روستائيان زحمتكش و مسلمان و انقلابي مي تپد. من بر دست هاي پربركت و پينه بسته آنها كه با خلوص به توليد مشغول است، بوسه مي زنم. شهيد رجايي و هنر:

هنر وقتي شايسته صفت " مردمي" است كه منعكس كننده خواست ها و آمال انسانهاي محروم و ستمديده باشد. شهيد رجايي و شهادت:

ما را هراسي از مرگ نيست. شهيد رجايي و معلمي:

من از آموزش و پرورش نمي روم ولو اينكه به من اجازه بدهند بيايم در يك مدرسه اي جارو كنم يا فقط تخته پاك كنم. به نظر من اگر در مملكت خدمتي معني دارد، معلمي است. شهيد رجايي و وحدت:

اين را بارها تكرار كرده ايم كه جامعه ما به آنچه نياز دارد، نقاط مشترك اصولي است ، نه نقاط مورد اختلاف. شهيد رجايي و قانون:

تاريخ ، اين قضاوت را خواهد كرد كه من در برابر اولين رئيس جمهوري كه به تجاوز از اصول قانون اساسي براي كسب قدرت بيشتر تمايل فراوان داشت، ايستادگي و مقاومت كردم. من اگر در برابر اين جريان ناحق ، مقاومت نكنم در پيشگاه خدا و مردم مسئول هستم. شهيد رجايي و انتقاد سازنده:

من اميدوارم كه در آينده ، كشور ما به صورت يك خانواده بزرگ درآيد كه انتقادمان از هم

و خداي نكرده بدگويي هايمان از هم و يا بي اطلاعي مان از قوانين ، دقيقاً در رابطه با افراد يك خانواده باشد كه اشتباه مي كنند ولي هرگز سوء ظن و كينه اي به يكديگر ندارند و ما در حال تشكيل يك چنين خانواده اي هستيم. شهيد رجايي و رهبري:

طبيعت حكومت ما اين است كه رهبر حكومت يك انساني است كه وقتي به اوج قدرت مي رسد و همه مردم در مقابلش خضوع مي كنند، مي گويد من خدمتگزار شما هستم. شهيد رجايي و شكنجه ها:

من زماني در زندان كارتر و دولت آمريكا ، زنداني و تحت شكنجه بودم و حال بعد از چهار سال آثار آن هنوز بر بدنم نمايان است. من كه در سن چهل سالگي زندان بودم، دو سال تمام ضربات شلاق هاي كارتر را در پاي خود احساس مي كردم( دراين هنگام رجايي آثارشكنجه ها را بر پايش به خبرنگاران نشان داد) بدانيد كه من ، هنگامي كه ضربات شلاق بر بدنم مي خورد و وقتي ناخن هايم كشيده مي شد و تحت شكنجه هاي شديد روحي قرار داشتم، خانواده ام از حال من بي اطلاع بودند و نمي دانستند در كجا هستم. شهيد رجايي و تكنولوژي:

ما طالب زندگي سالم و مستقلي هستيم. از تكنولوژي به عنوان پيشرفت بيشتراستقبال مي كنيم. اما اين تكنولوژي را با از دست دادن استقلال و عدم وابستگي ِ خود ، نخواهيم پذيرفت. شهيد رجايي و عدالت اسلامي

: رسالت ما دستگيري از مستضعفين و رساندن آنان به حد عدالت اسلامي است. شهيد رجايي و معيارها:

ما براي درك انقلابي بودن افراد ملاك و معيار داريم و

آن اسلام و امام است. شهيد رجايي و غرب زده ها:

انقلاب ما فرمول هايي دارد كه مخصوص خودش است. ما حرفهايي داريم كه به حرف فرنگي ها شباهت ندارد قبلي هاي ما خيال مي كردند كه براي موفقيت بايد خودشان را به فرنگي ها شبيه كنند و خيلي هم در اين راه سرمايه گذاري كردند ولي هم آنها و هم معاصرين ، دريافتند كه اسلام مكتبي است كه در تمام زمينه ها داراي دستورالعمل است و اگر اين دستورالعمل ها درست به كار گرفته شود، قدرت اجرايي جهاني دارد. شهيد رجايي و تخصص بدون تعهد:

آمريكا پس از شكستي كه از انقلاب اسلامي ما خورد چگونگي حاكميت معيارهاي مكتبي و اسلامي را بر جامعه ، افكار و مردم مسلمان متوجه شد و به دنبال يك مجراي نفوذي و ارتباط ديگري مي گشت، تا بتواند خميرمايه اصلي انقلاب اسلامي كه همانا بر ايمان و تقوي و معيارهاي مكتبي حاكم بر جامعه است، دست يافته و نفوذ كند، لذا به دنبال كساني رفت كه وجودشان پرازمعيارهاي غربي بوده و از اين جهت بهترين راه را همان طرح مسأله ي " تخصص " يافته و مطرح كرد. شهيد رجايي و خداترسي:

من كه نخست وزيرهستم فكر مي كنم كه خداوند بزرگترين جايي را كه در جهنم ممكن است، براي نخست وزير آماده كرده، به خاطر اينكه هر جمله اي كه مي گويد و هر حركتي كه مي كند با سرنوشت 36 ميليون انسان پيوند دارد. شهيد رجايي و آزادي:

ما آزادي را بر مبناي آنچه كه قرآن به ما اجازه مي دهد قبول داريم و بر اساس آن نيز عمل مي

كنيم. ما آزادي در محدوده مكتب را قبول داريم و از نظر اسلامي آزاديم تا بنده خدا باشيم. شهيد رجايي و توسعه:

براي تداوم انقلاب احتياج به كار و توليد بيشتر از يك سو و هزينه و مصرف كمتر از سوي ديگر مي باشد، انقلاب فقط با شعار و تظاهر، قوام و تداوم نمي يابد. شهيد رجايي و تشريفات:

من با تشريفات مخالف هستم.

منبع: سايت تبيان

من محمدعلي رجايي هستم...

من محمدعلي رجايي هستم... متن زير طرحي از يك زندگي است كه توسط محمدعلي رجايي بعد از انتصابش به مقام رياست جمهوري اسلامي ايران روايت شده است. متن ساده و بي ريا است. يقيناً مخاطبان عزير نه يكبار بلكه چندبار اين متن را پيش از اين خوانده يا شنيده اند اما گويي حديث مكرر است كه بار ديگر تكرار مي شود.

من محمد علي رجايي در سال 1312 در قزوين در خانواده اي مذهبي متولد شدم. پدرم شخصي پيشه ور بود و در بازار مغازه خرازي داشت. در چهار سالگي او را از دست دادم و مسئوليت اداره زندگي ما به عهده مادر و برادرم افتاد، برادرم در آن موقع 13 سال داشت.

من، طبق معمول به دبستان مي رفتم؛ درسم را ادامه داده تا موفق به اخذ مدرك ششم ابتدايي شدم. بعد از آن به كار در بازار پرداختم و شاگردي را از مغازه دائي ام كه خرازي بود، شروع كردم. حدود 14 سال داشتم كه قزوين را به قصد تهران ترك گفتم، در تهران، ابتدا در بازار آهن فروشان به شاگردي مشغول شدم و مدتي را هم به دستفروشي گذراندم. بعد از مدتي دستفروشي، رفتم به تيمچه "حاجب الدوله" چند جايي شاگردي كردم و مجددا به دستفروشي پرداختم كه

مصادف شد با دوران حكومت رزم آرا. روزي رزم آرا تصميم گرفت كه دستفروشهاي سبزه ميدان را جمع كند و اين باعث شد كه بساط كاسبي ما را هم جمع كردند. همان موقع نيروي هوايي با مدرك ابتدايي براي گروهباني استخدام مي كرد و من هم با مدرك ششم ابتدايي، براي گروهباني، وارد نيروي هوايي شدم. 27 سال با آيت الله طالقاني

بعد از مدتي با فدائيان اسلام همكاري مي كردم و در جلسات آنان شركت داشتم. مصدق هم فعاليتش در همان موقع در اوج بود و ما جذب اين شعار فدائيان اسلام شديم كه مي گفتند:"همه كار و همه چيز تنها براي خدا" و "اسلام برتر از همه چيز است و هيچ چيز برتر از اسلام نيست" و بالاخره اينكه "احكام اسلام بايد مو به مو اجرا شود."

بعد از 4سال اول نيروي هوايي كه 28 مرداد اتفاق افتاد و من به همراه عده زيادي از افراد نيروي هوايي تصفيه شديم و رفتيم به نيروي زميني، در آن يك سال مبارزه، بچه هايي با ما تبعيد شده بودند. براي اين كه برگرديم به نيروي هوايي، ارتش هم بعد از مدتي ناچار شد بگويد اگر نمي خواهيد، استعفا بدهيد و ما هم بهترين فرصت را ديديم و استعفا كرديم. مساله اي كه بايد عرض كنم، اين كه به موازات اين حركت، از همان سالي كه به نيروي هوايي آمدم، با آقاي طالقاني آشنا شدم و تقريبا هرشب جمعه را در مسجد هدايت بوديم و هر روز جمعه ايشان يك جلسه داشتند در خاني آباد، منزل يك نانوايي بود و ما هم در خدمتشان بوديم و مي توانم بگويم حدود 27 سال از نظر مسائل مذهبي و طرز تفكر

و غيره، تحت تعليم مرحوم طالقاني بودم و فكر مي كنم از هر كسي به ايشان نزديك تر بودم. 50 روز در زندان

مهندس بازرگان درماه رمضان ما را دعوت كرد به افطار و نهضت آزادي ايران اعلام كرد كه ما جزء نفرات اولي بوديم كه در نهضت ثبت نام كرديم.

سپس كم كم به عنوان عضو نهضت آزادي در دبيرستان كمال مشغول تدريس بودم. در 11 ارديبهشت سال 1342 شناسايي شدم و به وسيله ساواك در قزوين دستگير شدم و بعد از دستگيري منتقلم كردند به زندان و 15 خرداد 1342 را من در زندان قزوين بودم كه عده اي هم با من در آنجا زنداني شدند در رابطه با15 خرداد؛ از جمله برادران، اماني بود. پنجاه روز آنجا زندان بودم تا اينكه به قيد كفيل از زندان آزاد و بعد از محاكمه تبرئه شدم. ستاد نماز جمعه

در سال 1346 با دوستاني كه در زندان بوديم. من و آقاي فارسي و آقاي باهنر، سه نفري يك تيم شديم و بقاياي هيات موتلفه را اداره مي كرديم.

بسياري از اين برادران كه ستاد نماز جمعه را تشكيل مي دهند آن موقع جزء سرشاخه هاي هيات موتلفه بودند كه بنده هم به نام مستعار اميدوار در آن جلسات شركت داشتم. جلساتي داشتيم تا اينكه كم كم برادران از زندان بيرون آمدند. كم كم يك سازمان جديد به وجود آمد، براي اين كه يك پوشش اجتماعي داشته باشد و كار سياسي هم بكند به نام بنياد رفاه و تعاون اسلامي ناميده شد.

آقاي فارسي رفت خارج؛ سريك سال، قرار شد كه من بروم كارهاي آقاي فارسي را ارزيابي كنم و اطلاعاتي بدهم و بگيرم و برگردم، پس مردادماه 1350 رفتم به

خارج، اول پاريس بعد تركيه، بعد سوريه؛ و آقاي فارسي هم آمد سوريه و ما همديگر را آنجا ديديم. شكنجه در زندان

با اكثر بنيانگذاران سازمان مجاهدين از دوره دانشگاه و بعدها هم در جلسات مسجد هدايت كه پاي تفسير آقاي طالقاني بوديم. آشنا شده بودم.در سال 47 يكبار سعيد محسن براي عضوگيري به من مراجعه كرد، ولي به علت اختلافاتي كه در برداشتمان نسبت به مبارزه داشتيم، من موافقت نكردم به عضويت اين سازمان درآيم، منتهي شرعا تعهد كرده بودم كه تماس را به هيچ كس نگويم .

(شهيد رجايي چون رابطه اي نزديك با مبارزات اسلامي روحانيت داشت و به خصوص در جلسات شهيد بهشتي شركت مي كرد و در رابطه با سازمان مجاهدين هم بود، در آذرماه 1353 دستگير شد و زير شكنجه قرار گرفت.)

ساواك خيلي انتظار داشت كه از من اطلاعات زيادي به دست بياورد. آن سال كه من كميته را مي گذراندم، واقعا جهنمي بود كه بيست روز تمام مرا مي زدند و هيچ مساله اي را هم عنوان نمي كردند و فقط اظهار مي كردند كه "حرف بزن" يا اينكه روزها چندين ساعت سرم را به پنجه هايم به حالت ركوع مي بستند و اظهار مي كردند كه درجا بزنم و اينكه صليب مي كشيدند و مي بستند و آويزان مي كردند تا اينكه صحبت كنم. ما هم روزها و شبها كتك مي خورديم و 14 ماه اين مسئله طول كشيد.

يكي از روزهاي ماه رمضان، درست نيمه ماه رمضان بود، تولد امام حسن (ع) من را يك روز ساعت 8 بردند تاساعت يك بعدازظهر كه هنگام برگرداندن حالم طوري بود كه مرا كشان،كشان به سلولم آوردند. آن روز يكي از روزهاي خيلي خوب زندگي من بود

و خيلي خوشحال بودم كه روزه هستم و شكنجه مي شوم.يادم هست كه در اتاق شكنجه و يا در سلولم بيشتر اوقات آيه "يا منزل السكينه في قلوب المومنين" را تكرار مي كردم. وقتي شكنجه مي شدم، مجبورم مي كردند كه برروي پاهاي تاول زده بدوم. آنجا قسمتهايي از دعا را كه قوعلي خدمتك جوارحي .... اين قسمت هاي دعا را تكرار مي كردم.

ارديبهشت و خرداد 57 را به صورت تبعيدي در زندان عادي به سر مي بردم ( به جرم اقامه نماز جماعت) و آنجا هم براي ما يك كلاس بود و تجربياتي هم در آنجا اندوختيم. در آبان 1357 روز عيد غدير در سايه مبارزات مردم مسلمان از زندان آزاد شديم و به اين ترتيب دوران بازداشتم را گذراندم. پس از آزادي از زندان

بعد از آنكه از زندان بيرون آمدم، در تشكيلات انجمن اسلامي معلمان وارد شدم؛ با اين تشكيلات كار مي كردم تا پيروزي انقلاب. انقلاب كه پيروز شد، من هم از همان ابتدا نزديك به مركز مبارزه، يعني مدرسه رفاه و كميته استقبال امام كه در آنجا حضور داشتم و كم و بيش عهده دار مسئوليت هايي بودم و به عنوان يك خدمتگذار كوچك، حركت كردم تا انقلاب پيروز شد و در آموزش و پرورش به عنوان مشاور وزير آموزش و پرورش شروع به فعاليت كردم.

وزير آموزش و پرورش كه استعفا كرد، ابتدا به عنوان كفيل و بعد به عنوان وزير آموزش و پرورش انتخاب شدم. مدت تقريبا يكسالي وزير آموزش و پرورش بودم كه نسبتا دوره خوبي بود و خوشحال و راضي بودم. نزديكي هاي انتخابات بود كه يك شب برادرمان هاشمي تلفن كرد و از من خواست كه براي نمايندگي

مجلس كانديدا شوم. ولي من اظهار تمايل كردم كه وزارت آموزش و پرورش را حفظ كنم. ايشان پيشنهاد كردندكه "به مجلس بياييد و اگر امكان وزير شدن نبود، لااقل بتوانيد به عنوان نماينده خدمت كنيد." حرف ايشان را پسنديدم و كانديداي نمايندگي شدم و براي نمايندگي مجلس انتخاب شدم. انتخاب به نخست وزيري

بعد از يكسري گفتگوهايي كه اكثر هم ميهنان عزيزم مطلع هستند، من به نخست وزيري رسيدم، نخست وزيري را به عنوان يك تكليف شرعي انقلابي پذيرفتم و از صميم قلب مي گفتم كه داراي يك كابينه 36 ميليوني هستم.

انتخاب به رياست جمهوري را با آرا 13 ميليوني امت حزب الله و شهيد داده، اداي تكليف الهي و رسيدن به فوز عظيم در راه اسلام و خدمت به جمهوري اسلامي مي دانستم.

شهيد محمدعلي رجايي در هشتم شهريور 1360 در حادثه انفجار دفتر نخست وزيري به همراه يار ديرينش محمدجواد باهنر شربت شهادت نوشيد.

منبع: فارس نيوز

زندگي نامه شهيد حجت الاسلام دكتر محمدجواد باهنر

زندگي نامه شهيد حجت الاسلام دكتر محمدجواد باهنر محمدجواد باهنر از روحانيون انديشمند و مبارز و نخست وزير جمهوري اسلامي ايران در قرن چهاردهم هجري است. وي در 1312 در خانواده اي كم بضاعت و پرعائله در كرمان متولد شد. تحصيلات خود را از مكتبخانه آغاز كرد و از يازده سالگي به طلبگي در مدرسه معصوميه پرداخت و به موازات آن در مدارس جديد نيز تحصيل مي كرد. در 1332 براي ادامه تحصيلات ديني به قم عزيمت كرد و پس از تكميل دروس سطح، در درس خارج فقه آيت الله العظمي بروجردي به مدت شش سال شركت جست و شش سال نيز از درس هاي فلسفه (اسفار) و تفسير علامه سيد محمدحسين طباطبائي بهره مند شد، مدتي نيز در حوزه نجف از درس

استادان آن حوزه استفاده كرد.

در قم تحصيلات دبيرستاني را نيز ادامه داد و به اخذ گواهي نامه پايان تحصيلات دبيرستاني موفق شد. پس از آن در 1337 به دانشكده الهيات دانشگاه تهران راه يافت. دوره كارشناسي اين دانشكده را به پايان رساند و به ادامه تحصيل در دوره دكتري همان دانشكده پرداخت. همچنين دوره كارشناسي ارشد علوم تربيتي را نيز در دانشگاه تهران با موفقيت گذراند.

باهنر نه فقط به درس ها، بحث ها و مسائل حوزه هاي علميه توجه و اهتمام داشت، بلكه به لزوم آشنايي طلاب با آموزش هاي دبيرستاني و دانشگاهي نيز معتقد بود و خود عملاً به صورت يكي از روحانياني درآمد كه پيوند دهنده حوزه ها با مجامع فرهنگي و دانشگاهي بيرون از حوزه ها بودند. او سعي داشت كه مشكلات اعتقادي جواناني را كه در دبيرستان ها و دانشگاه ها تحصيل مي كردند، بشناسد و اين مشكلات و راه حل آنها را در حوزه ها مطرح سازد. او توانست براي تفهيم حقايق و معارف اسلامي به جواناني كه با اصطلاحات و شيوه هاي حوزوي آشنا نبودند، زبان مناسبي پيدا كند و به همين سبب فعاليت هاي اصلي او در طول زندگي، صبغه فرهنگي و تبليغي داشت و عمدتاً از طريق انتشار كتاب و مقاله و ايراد سخنراني بود.

باهنر در همه فعاليت هاي اجتماعي خود، با حكومت پهلوي و استبداد و استعمار در ستيز بود. پس از آنكه نهضت اسلامي در 1342 به رهبري امام خميني آغاز شد، وي در مسير اين نهضت به تبليغ و مبارزه پرداخت و با نزديك شدن به تشكيلات هيئت هاي مؤتلفه، در آموزش مبارزان جوان و ترويج انديشه هاي متعلق به نهضت در ميان توده مردم، نقش فعالي ايفا كرد. از 1341 تا

1357 علاوه بر فعاليت هاي فرهنگي و تبليغي همراه با ياران روحاني و غيرروحاني همفكر خود به تأسيس مؤسساتي از قبيل مدرسه و بنگاه نشر و مساجد و كانون هاي تبليغ در تهران اقدام كرد و مخصوصاً توانست با همكاري آيت الله سيد محمدحسين بهشتي و ديگران برنامه ريزي و تأليف كتاب هاي ديني مدارس را در وزارت آمورش و پرورش برعهده گيرد. با استفاده از اين فرصت توانست افكار انقلاب اسلامي را در قالب اين كتاب ها از سال اول ابتدايي تا پايان دوره متوسطه، و در دوره هاي تربيت معلم براي نسل جوان تنظيم و تحرير كند و البته يكي از منابع مهم آشنايي نسل جوان با مكتب اسلام همين كتاب ها بود كه در مدارس تدريس مي شد.

باهنر از چندين سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي تحت تعقيب و مراقبت پليس وقت بود و چندين بار بازداشت شد و به زندان افتاد. در مبارزات سياسي كه در 1357 به اوج خود رسيد از اركان مبارزه محسوب مي شد و از آغاز تشكيل شوراي انقلاب در آن عضويت داشت.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي، به دستور امام خميني در كميته اعتصابات عضويت يافت و در روزهاي اول پس از پيروزي همراه با عده اي ديگر از جمله محمدعلي رجايي، مأمور بازگشايي مدارس و تطبيق وضع آموزش و پرورش با مقتضيات پيروزي انقلاب اسلامي شد. علاوه بر اين، در تأسيس حزب جمهوري اسلامي با بهشتي و تني چند از روحانيون مبارز همكاري كرد و در اين حزب از بدو تأسيس تا پايان حيات خويش حضور و فعاليت داشت و پس از واقعة 7 تير 1360، سمت دبيركلي اين حزب را عهده دار شد.

باهنر پس از پيروزي انقلاب

اسلامي در صحنه ها ي مختلف انقلاب اسلامي فعالانه حضور داشت. در ارديبهشت 1359 به عضويت ستاد انقلاب فرهنگي درآمد و در مجلس خبرگان قانون اساسي به نمايندگي مردم كرمان شركت كرد و در تشكيل نهضت سوادآموزي و نيز در بنيان گذاري فعاليت هاي موسوم به «امور تربيتي» (با همكاري شهيد رجايي) سهم بسزايي داشت. در اولين دوره مجلس شوراي اسلامي به نمايندگي مردم تهران به مجلس راه يافت. در مهر 1359 در دولت محمدعلي رجايي تصدي وزارت آموزش و پرورش را برعهده گرفت و پس از آنكه رجايي به رياست جمهوري انتخاب شد در 15 مرداد 1360 به نخست وزيري منصوب گرديد و در 8 شهريور همان سال در حالي كه در جلسه شوراي امنيت كشور شركت كرده بود، بر اثر انفجاري كه دشمنان انقلاب در اتاق شورا پديد آوردند، همراه با شهيد رجايي و چند تن ديگر به شهادت رسيد.

باهنر مردي خوش فكر، صبور، سليم النفس، كم ادعا و پركار بود. آثار قلمي او متعدد است كه غالباً با همكاري شهيد بهشتي و علي گلزاده غفوري و سيدرضا برقعي نوشته شده و اهمّ آنها عبارت است از: يك دوره تعليمات ديني براي سال هاي دوم، سوم، چهارم و پنجم ابتدايي؛ يك دوره تعليمات ديني براي سال هاي اول، دوم و سوم راهنمايي و دبيرستان؛ شناخت اسلام، يك دوره درس هايي از قرآن مجيد، با ترجمه و شرح فارسي براي سال هاي سوم تا ششم دبيرستان؛ يك دوره درس قرآن براي سال هاي اول و دوم و سوم راهنمايي؛ تربيت و تعليم ديني و روش تدريس قرآن و مسائل ديني، براي سال اول تربيت معلم دوره راهنمايي و تربيت معلم يك ساله و دانشسراي مقدماتي روستايي

و عشايري؛ تعليمات ديني و روش تدريس آن، براي دانشكده مكاتبه اي، خداشناسي با همكاري علي گلزاده غفوري و سيد رضا برقعي مقاله «جهان در عصر بعثت» با همكاري اكبر هاشمي رفسنجاني، در كتاب محمد خاتم پيامبران.

پس از شهادت، بسياري از مقالات و سخنراني هاي وي با نام هاي «انسان و خودسازي»، «گفتارهاي تربيتي»، «فرهنگ انقلاب اسلامي»، «اسلام براي نوجوانان»، «مواضع ما در ولايت رهبري» و «گذرگاه هاي الحاد» از سوي دفتر نشر فرهنگ اسلامي در تهران به چاپ رسيده است.

منبع: دانشنامه جهان اسلام

شخصيت يگانه

شخصيت يگانه نويسنده: محمد عابدي

نگرش هستي شناسانه و انسان شناسانه ي «جبهه توحيد» سيره زندگي موحدان را از ساير مردم متمايز ساخته است.

در بينش و باور موحّدان «هستي» در يد قدرت خالقي است كه برگي، بي اراده ي او بر زمين نمي افتد و دفتر زندگي «انسان» با مرگ پايان نمي پذيرد و در اين بينش، دنيا نردباني براي رسيدن به كمال و نه تنها «هدف» و سير «حركت» بلكه «سلوك و سيره ي » زندگي روشن و نمايان است.

همين ويژگي، شناخت و شناساندن مردان اردوگاه «توحيد» را از ساكنان اردوگاه هاي ديگر سهل و آسان نموده و ارباب معرفت و تشنگان زمان حقيقت را به سوي خود مي خواند.

در سيره و سلوك مردان موحد نه «تضاد در قول و عمل» به چشم مي خورد و نه تغيير در «شخصيت». برگ برگ زندگي، همخوان و همگن و هر يك تفسير و تأويل درون مايه ي ديني است.

به جرأت مي توان گفت: «ظهور درون مايه ديني» ،«ثبات فكري و اخلاقي» و«شخصيت يگانه» شهيد رجايي در همه ي برهه هاي زندگي، گوياترين سند براي قرار دادن نام

اين بزرگ مرد در كنار «مردان موحد» تاريخ است.

جستاري در زندگي و سير و سلوك اين فرهيخته ي نامدار، مبيّن اين واقعيت است كه شخصيت رجايي «دست فروش» ،از رجايي «معلم»، و از رجايي «رئيس جمهور» غيرقابل تفكيك است. رجايي در فراز و نشيب هاي زندگي همان رجايي «ساده زيست» همان رجايي «ولايت مدار» همان رجايي «آمر به معروف و ناهي از منكر» باقي مي ماند و پست و مقام و فشارهاي سياسي و اجتماعي، نه تنها كوچك ترين تغييري در شخصيت او ايجاد نمي كند، بلكه نه شاهد ضعفي در مايه هاي معنوي او هستيم و نه مي توان سندي بر عقب نشيني او از مواضع خدا محورانه اش ارائه كرد.

اينك به بيان خاطرات كوتاهي از زندگي اين بزرگ مرد تاريخ مي پردازيم: دانشجو، دزد نيست

يك روز كه همه ي دانشجويان در سالن بزرگ دانشسراي عالي گرد آمده بودند، استاد عكس هاي كوچكي را از كيف درآورد و در حالي كه به كلاس نشان مي داد، از تعليم و تربيت غربي تعريف كرد. بعد هم فرهنگ و روش ايراني را خيلي تحقير نمود، از جمله گفت: رابطه ي دانشجوي غربي با استادش فلان گونه است، ولي در اين جا عينك مرا كه در جلسه ي قبل جا گذاشته بودم، يك دانشجو دزديد!!

رجايي تا اين حرف را شنيد، از ميان آن همه دانشجو كه ساكت نشسته بودند و توهين هاي او را گوش مي دادند، فرياد زد:

استاد! دانشجو دزد نيست، شما بي عرضه ايد كه عينك تان را گم مي كنيد. عينك ذرّه بيني شما به چه درد دانشجو مي خورد؟ شما نمي دانيد عينك

تان را چه كرده ايد، به دانشجويان تهمت مي زنيد.

شعور شما اين قدر است كه يك عكس كوچك 10×7 را جلوي كلاس گرفته ايد و خيال مي كنيد دانشجويان تا رديف آخر آن را مي بينند و مرتب دم از فرهنگ و آموزش و پرورش آمريكا مي زنيد، اولاً: ما حتي اگر جلو بياييم هم چيزي از اين عكس كوچك نمي بينيم. ثانياً: ديدن دو سه صحنه از تعليم و تربيت آمريكا به چه درد ما مي خورد! ما اصلاً نمي خواهيم اين چيزها را ببينيم.

استاد كه از صراحت لهجه ي دانشجوي جوان خود جا خورده بود، با عصبانيت خطاب به آقاي رجايي گفت: زودباش از كلاس برو بيرون!

او نيز به عنوان اعتراض كلاس را ترك كرد و به دليل محبوبيت خاصي كه بين بچه ها داشت، عده ي ديگري از دانشجويان هم به دنبال او از كلاس خارج شدند. نماز جماعت، اوّلين كار

معلم هاي دبيرستان" كمال" جلسه ي ماهانه اي داشتند كه در آن هم قرآن خوانده و تفسير مي شد و هم موضوعات سياسي و مسايل روز به بحث گذاشته مي شد. اين جلسات كه آقاي رجايي، جلال الدين فارسي، دكتر باهنر، دكتر بهفروزي، دكتر كارشناس و عده ي ديگري از دوستان در آن شركت داشتند، بعد از اذان مغرب با نماز جماعت شروع مي شد. در سال 44 يك بار كه جلسه در منزل من بود، آقاي جلال الدين فارسي از آقاي رجايي پرسيد: اگر حكومت اسلامي بشود و تو نخست وزير بشوي چه كار مي كني؟ آقاي رجايي بلافاصله جواب داد: اولين كاري كه مي كنم، اين است كه نماز جماعت

را در ادارات برقرار مي كنم. همه به جواب ايشان خنديدند، چون هيچ كس تصور نمي كرد حكومت پهلوي ساقط و آقاي رجايي نخست وزير شود.

پانزده سال بعد كه از راديو و تلويزيون شنيدم ايشان به عنوان نخست وزير بخشنامه اي به كليه وزارتخانه ها و سازمان ها در مورد نماز اول وقت صادر كرده است، بي اختيار گفتم: واقعاً خدا پدر و مادرت را بيامرزد، كه آن موقع تو اين حرف ها را مي زدي وما مي خنديديم. پرهيز از ظلم به دانش آموزان

دبيرستان فرّخي يكي از دبيرستان هاي قديمي منطقه بود و با آن كه مدتي از سال تحصيلي گذشته بود، هنوز دبير رياضي نداشت. با شناختي كه از آقاي رجايي داشتم، به نظرم آمد چند ساعت از برنامه ي تدريس او را از دبيرستان ميرداماد در جنوب تهران به اين دبيرستان انتقال دهم، ولي او گفت كلاس آن دبيرستان طبيعي است و با توجه به كمبود دبير رياضي مصلحت نيست حتي براي اين چند ساعت از كلاس رياضي به كلاس طبيعي جا به جا شود. من كه ديدم مشكل حل نشد، گفتم: اگر بخواهيد اين مشكل را حل كنيد، مثل دبيران علوم جنوب تهران مي توانيد از تخفيف ساعت كار (حداقل 4 ساعت) استفاده كنيد تا نظر هر دو مدرسه تأمين شود.

او از اين سخت به شدت رنجيد و گفت: فلاني! من فقط جايي تدريس مي كنم كه هفته اي 22 ساعت موظف، برايم برنامه گذاشته باشند، نه كم تر.

گفتم: اين حق شماست. اما او گفت: نه من حق دارم كه از 22 ساعت كمتر تدريس كنم؛ و نه شما حق داريد

چنين تخفيفي را منظور كنيد. من در آغاز استخدام با هفته اي 22 ساعت توافق كرده و تعهد داده ام و از همان اوّل به اين قرار گردن نهاده ام. حالا چگونه مي توانم حقوق بچه ها را ضايع كنم! همرنگ حقيقت

آقاي رجايي در بالاي برگه امتحاني هميشه يك جمله آموزنده مي نوشت. يك بار بالاي ورقه امتحاني نوشته بود: «خواهي نشوي رسوا، همرنگ حقيقت شو.» ايشان با اين اشعار خط بطلاني بر شعار معروف آن زمان كه" خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو"، كشيد و در حقيقت ذهن ما را متوجه انحرافي بودن آن شعار كرد.

... يك روز در راهرو مدرسه با مقوايي بزرگ در دست، دنبال من مي گشت. وقتي مرا ديد، گفت: فلاني، اگر موافقي اين نوشته را در جاي مناسبي كه در معرض ديد دانش آموزان باشد، نصب كنيم. نوشته چنين بود: خواهي نشوي رسوا همرنگ حقيقت شو. كشيدن ناخن ها

«ما در تمام دوران مبارزه از سال 41 تا 57 هيچ موردي را نداريم كه يك نفر بيست و چند ماه در يك سلول بماند و مرتب زير شكنجه باشد و به رژيم حرفي نزند. 13 ماه بعد كه ايشان را گرفته بودند، من پيش ايشان اسراري داشتم كه اگر فاش مي شد، بنده را هم اعدام مي كردند. در ماه سيزدهم بازداشت ايشان، من بازداشت شدم و به زندان رفتم. آن جا كتك خوردم و پايم مجروح شد. مرا براي پانسمان به شهرباني بردند. اطاق پانسمان شلوغ بود و همه در صف بودند. من زودتر رسيده و مشغول پانسمان بودم كه صداي آشنايي شنيدم. ديدم دكتر دارد با كسي (رجايي)

صحبت مي كند و مي گويد: شما چرا به اين جا آمديد، ما در اين جا نمي توانيم شما را پانسمان كنيم، بايد به بيمارستان برويد. درد زيادي داشت، فهميدم كه ناخن هاي ايشان را بعد از سيزده ماه كشيده اند. دكتر دستور داد آمبولانس بياورند و او را به بيمارستان ببرند... آقايانِ زندان رفته مي دانند اين گونه شكنجه ها مال همان هفته ي اول بود. معمولاً در هفته هاي اول اگر كسي حرفي داشت مي زد يا نمي زد، پرونده براي او درست مي شد و مي رفت به زندان عمومي، ولي ايشان را بيست و چند ماه با همين حال در زندان نگه داشتند و تازه براي اين كه خودش را نجات دهد و حرفي نزد و كسي را لو نداد. همين منافقين كه حالا مدعي هستند انقلابي اند، بازداشت شدند و اسرار رجايي را گفتند و رژيم فهميد كه اين اعدامي است، منتها موقعي بود كه ديگر افق باز شده بود و كاري نمي شد كرد.» نهار وزير

زماني كه آقاي رجايي كفيل آموزش و پرورش بود يك روز با راننده ي خود به مغازه ي من آمد. ديدم نان بربري و پنير گرفته اند. از من هم خربزه گرفتند و رفتند. بعدها معلوم شد در بازديد از يك اداره نهار مفصلي براي او ترتيب داده بودند. او پرسيده بود: اين نهار مال كيست؟ گفته بودند: براي شما تدارك ديده ايم. پرسيده بود: اين همه غذا براي من!

در پي اين اعتراض از آن جا بيرون آمده، آن روز نهارش را نان و پنير و خربزه انتخاب كرده بود. گلابي نوبر

روزي از روزهاي

گرم تابستان سال شصت بود و هنوز گلابي به بازار نيامده بود. براي يكي از برادران يك عدد گلابي به عنوان نوبرانه آورده بودند، او هم آن را به منشي آقاي رجايي داد تا براي رفع خستگي تقديم نخست وزير بكند...آقاي رجايي كه تا آن وقت سخت مشغول به كارش بود، وقتي چشمش به آن گلابي با آن وضعيت شسته و آماده براي خوردن افتاد، با پُرس و جوي خاصي به اصل جريان واقف شد و همان برادر را كه اين كار را كرده بود خواست. وقتي او همراه با شخص ديگري به اطاقش وارد شدند، گفت:

«فكر مي كنيد محمدرضا چگونه شاه شد؟ شاهنشاهي او از همين جا شروع شد، يك روز با گلابي نوبر، يك روز با فلان ميوه ي ناياب و روز ديگر با يك پديده ي نادر و... يك دفعه او با همين چيزها ديد به راستي شاه شده است. همان طور كه بني صدر با همين تعارفات اطرافيان به خيال خود سپهسالار ايران شده بود. شما اگر مي خواهيد به من خدمتي كنيد، گاهي يادم بياوريد كه من همان محمدعلي رجايي، فرزندعبدالصمد، اهل قزوينم. قبلاً دوره گردي مي كردم و در آغاز نوجواني قابلمه و باديه فروش بودم.» فرش اطاق وزير

در روزهاي اول نخست وزيري، آقاي رجايي مرا خواست و حكمي به من داد كه طبق آن بايد كليه ي اموال مازاد دولت را شناسايي و از سطح مراكز دولتي جمع آوري مي كردم. با حكمي كه از او داشتم به تك تك وزارتخانه ها مي رفتم و اموال مازاد و تشريفاتي را جمع مي كردم؛ فقط از وزارت خارجه 7

كاميون فرش خارج كرديم. كليه اين اموال را مي فروختيم و به حساب 100 امام – كه مخصوص خانه سازي براي محرومين بود – واريز مي كرديم. ايشان حتي به من گفت: لوستر بزرگ وسط مجلس را هم جمع كن و بفروش. اتفاق جالبي كه افتاد اين بود كه وقتي به سراغ اطاق آقاي ميرحسين موسوي، وزير خارجه رفتيم، در اطاق بسته بود. بعد از دو سه بار مراجعه، مسئول دفترش گفت: نمي شود، شما مي خواهيد فرش اطاق آقاي وزير را هم جمع كنيد!

وقتي مطلب را به آقاي رجايي گفتم، شخصاً به آقاي موسوي تلفن كرد و گفت: آقاي موسوي تو تازه آمده اي وزير شده اي، به اين زودي به فرش علاقه پيدا كرده اي! او هم گفت: نه، من وزارتخانه نبودم، بگوييد حالا بيايند و جمع كنند. ما هم رفتيم و فرش اطاق وزير را جمع كرديم و برديم. ايشان مي گفت: اول از خود نخست وزيري شروع كنيد. در زيرزمين هاي نخست وزيري تمام جام هاي نقره سازمان تربيت بدني و دهنه اسب شاه – كه 43 تكه طلا روي آن بود – را جمع كرديم و فروختيم و به حساب 100 امام واريز كرديم. درد مكتب

بني صدر دنبال بهانه مي گشت تا ضربه ي خود را بزند. و در اين مسير از هر فرصتي براي شكستن شهيد رجايي استفاده مي كرد. يك بار طي نامه ي 39 صفحه اي كه در جانبداري از رئيس بانك مركزي مورد نظرش براي شهيد رجايي فرستاده بود، بي حرمتي را به حدّ نهايت رساند و رونوشت آن را، با آن كه اصل نامه محرمانه

بود، در روزنامه ي انقلاب اسلامي چاپ كرد.

رجايي در مقابل اين توهين ها، در زير همان نامه به طور خصوصي، نوشت:

«...در اين نامه ي خود نيز حسب المعمول از نثار ناسزاها خودداري نكرده ايد اما چون مي دانم محصور كردن فردي كه قدرت مطلقه مي خواهد در چهارچوب قانون خوشايند او نخواهد بود، انتظار ديگري از شما نداشته و ندارم، ولي البته انتظار مقابله به مثل از اين جانب نداشته باشيد كسي كه در راه خدا كار مي كند به اين ناسزاها بهايي نمي دهد.»

يك بار هم در يكي از نامه هايش نوشته بود:

«من درد مكتب دارم و شما درد من داريد.» دروغ انتخاباتي، هرگز!

در زير عكس معروفي كه يك پيرمرد چانه ي ايشان را گرفته است، ما از قول آن پيرمرد نوشته بوديم: من از تو حمايت مي كنم ولي از تو مي خواهم كه بروي و اسلام را پياده كني.

اين تنها پوستر انتخاب رياست جمهوري او بود. طرح و متن اين پوستر از من بود. من ديدم اگر اين متن را از زبان آن پيرمرد بياورم خيلي گيرايي دارد، ولي ايشان با متن مخالفت كرد و گفت: اين دروغ است. چون اين پيرمرد در اين ديدار چيز ديگري به من گفت و مطلبش اين نبود. هر چه ما با اصرار زياد به او گفتيم اين، يك كار تبليغي است. ايشان گفت: نه، چاپ اين عكس، به تنهايي و بدون متن كافي است. زندگي من

(از قابلمه فروشي تا رياست جمهوري)

در سال 1312 در قزوين متولد شدم. چهار سال بعد پدرم را از دست دادم و از آن پس زندگي را با سرپرستي مادر و

تنها برادرم گذراندم. در سن 13 سالگي به تهران آمدم. در اين شهر من با فقر اقتصادي شديدي رو به رو بودم، به طوري كه مدتي در جنوب تهران دست فروشي كردم. مدتي هم در بازار تهران شاگردي كردم، تا اين كه زمان رزم آرا رسيد. در اين زمان چون دست فروش ها را جمع مي كردند، من به خدمت نيروي هوايي درآمدم. تقريباً 17 سال داشتم كه به آموزشگاه گروهباني نيروي هوايي رفتم. 5 سال نيروي هوايي را هم تحصيل كردم و هم با بعضي از گروه ها و احزاب سياسي از جمله «فدائيان اسلام» آشنا شدم.

در اين دوره فعالانه در درس مرحوم استاد طالقاني شركت مي كردم. نزديك به 27 سال به طور مرتب شاگرد آقاي طالقاني بودم و عموماً هر وقت در تهران بودم، سعي مي كردم در جلسه ي آقاي طالقاني حضور داشته باشم...

در آن فاصله، يعني از 27 تا 32 نسبتاً فعاليت هاي سياسي در كارهاي مصدق و كاشاني متمركز بود. و فدائيان اسلام هم در كنار اين دو جريان، بعد از ترور رزم آرا مشغول فعاليت بودند. در سال 32 كه من ديپلم شده بودم، از نيروي هوايي به نيروي زميني، پادگان جي تبعيد شدم، همراه با تقريباً 350 نفر از هم دوره هاي خودم مقاومت كرديم و ارتش مجبور شد با استعفاي ما موافقت كند.

من از آن جا بيرون آمدم، مدت يك سال چون نمي توانستم دانشگاه شركت كنم، در شهرستان بيجار معلمي كردم. بعد از آن به اشاره ي مرحوم طالقاني به دانشسراي عالي رفتم. ايشان آن موقع معلمي را با پيغمبري مقايسه مي كرد و من

هم كه شديداً به مشي پيغمبران در زندگي معتقد بودم، به راحتي دانشكده ي افسري را كنار گذاشتم و به دنبال دانشسراي عالي رفتم. در آن مدت با انجمن هاي اسلامي دانشجويان همكاري مي كردم.

وقتي فارغ التحصيل شدم، در سال 38 به خوانسار رفتم. يك سال بعد براي ادامه ي تحصيل به دانشگاه علوم رفتم و رشته ي فوق ليسانس آمار را شروع كردم. سال اول را گذراندم، در سال دوم، بار ديگر به فرهنگ برگشتم و به قزوين رفتم. در اين فاصله با دبيرستان كمال همكاري مي كردم.

مدتي بعد در حال پخش اعلاميه و نشرياتي در قزوين، دستگير شدم و 50 روز در آن جا زندان بودم. بعد از آزادي بار ديگر فعاليت خود را شروع كردم. اولين كار چشمگير ادامه كار «هيئت مؤتلفه» بود.

من زماني كه حادثه ي 15 خرداد رخ داد در زندان بودم. وقتي بيرون آمدم با كمك دكتر باهنر و آقاي فارسي هيئت مؤتلفه را بازسازي كرديم و به صورت تشكيلات مخفي اداره كرديم. هر كداممان يك اسم مستعار داشتيم مدتي بعد آقاي فارسي به اين نتيجه رسيد كه رهبري مبارزه را به خارج از كشور منتقل بكند. وقتي پيشنهاد كرد، كسي از مبارزان آن را نپذيرفت، جز خود آقاي فارسي كه ايشان به خارج رفت. يك سال ايشان در خارج بود.

سال 50 براي مبادله ي اخبار و اطلاعات و گرفتن گزارش از ايشان به خارج رفتم. اول عازم پاريس شدم و براي اين كه رژيم نفهمد مسافرتم براي چيست، از آن جا به تركيه آمدم و به سوريه رفتم، و آقاي فارسي را ديدم. چند روي در آن جا

بودم و بعد به تهران برگشتم.

وقتي به تهران آمدم، مجاهدين لو رفته بودند. در آذر ماه سال 53 دستگير شدم دو سال در كميته بودم و به علت مقاومتي كه براي دادن اطلاعات داشتم، در شمار كساني قرار گرفتم كه بيشترين مقدار دوره ي زندان كميته را گذراندند؛ تقريباً 5 روز كم تر از دو سال در سلول هاي كميته بودم. گاهي انفرادي و گاهي دو سه نفري.

پايان سال 55 به اوين آمدم، يك سال در آن جا ماندم، و بعد از يك تغييراتي، دوران زندان قصر شروع شد... يك چيزي كه من هميشه در زندان انفرادي با خودم مي گفتم اين بود: كه فلاني! همه اش كه نبايد ديگران سرنوشت باشند و تو سرنوشت آنها را بخواني، حالا يك بار هم تو سرنوشت درست كن و بگذار ديگران بخوانند.

در سال 57 روز عيد غدير در سايه ي مبارزات مردم مثل همه زندانيان آزاد شديم.

بعد از زندان، مبارزات در شكل مردمي خود شروع شد. قبلاً كه با مجاهدين همكاري مي كرديم اين جور مبارزات را يك حركت كور مي دانستيم، ولي بعداً اواخر زندان به خصوص در 17 شهريور كه ما در قصر بوديم و مقاومت مردم و حركات منظم آنها به رهبري روحانيت را در شهرهاي مختلف مي ديديم، مطمئن شديم كه اين حركت، حركتي موفق است براي همين وقتي هم كه بيرون آمديم به طور طبيعي در جريان قرار گرفتيم.

در جريان كميته ي استقبال امام هم بوديم، تا اين كه بعد از پيروزي، در كميته ي بررسي مشكلات آموزش و پرورش به عضويت درآمدم. در آن جا با اولين وزير آموزش و پرورش

همكاري مي كردم، تا اين كه ايشان به مناسبتي استعفا كرد و من ابتدا كفيل و بعد وزير آموزش و پرورش شدم. در دوره ي وزارت آموزش و پرورش برنامه هاي مختلفي را با برادران تعقيب مي كرديم، كه از جمله ي آن، تفكر اصولي و خاص مكتبي بود؛ نه تنها اصرار داشتيم كه آموزش و پرورش اسلامي باشد و افتخار هم مي كرديم.

وزارت آموزش و پرورش را با موفقيت نسبي گذرانديم. هم ميهنان در آن انتخابات كمال لطف را به من كردند، من چه در آن انتخابات، و چه در نخست وزيري و چه در رياست جمهوري ،كم ترين تلاش را كردم. آن موقع كه اصلاً فرصت نداشتم چون آموزش و پروش كارش زياد بود، در رياست جمهوري هم هيچ گونه نيازي نمي ديدم. چون به راحتي مي ديدم مردم به طور طبيعي پذيرفته اند كه من رئيس جمهور باشم.

دو سه روز قبل از اين كه مجلس رسميت پيدا كند، وزرا گزارش كارشان را مي دادند، من هم به عنوان وزير آموزش و پرورش گزارش كار دادم و از برخورد با گروه ها صحبت كردم، بدون اين كه بدانم اين دفاع به كجا خواهد انجاميد. مجلس كه يكي از عناصر هم فكر و هم خط خود را پيدا كرده بود، در جريان نخست وزيري به راحتي پذيرفت كه من يكي از كانديداهاي قابل قبول نخست وزيري باشم.

در جريان رياست جمهوري هم من شخصاً و بسياري از برادرانمان معتقد بوديم كه به عنوان نخست وزير بمانم و رئيس جمهور ديگري انتخاب بشود. بنا به مصالحي همان طور كه مي دانيد، رئيس جمهور شدم و من

با خضوع و فروتني هر چه تمام تر نسبت به هم ميهنان عزيزم، از اين همه محبتي كه كردند تشكر مي كنم.

من نه امروز، بلكه برادراني كه همراه من بودند يادشان هست كه روز چهارده اسفند در كرج سخنراني داشتم. در آن جا از پشت مسجد جامع ما را مي بردند چون حركت از بين جمعيت مشكل بود. آن جا عده اي فرياد مي زدند: «درود بر رجايي» يكي از برادرها كه همراه من بود، گفت مردم هر جا تو را مي بينند، درود بر تو مي گويند. من همان جا گفتم: اشتباه مي كني! هيچ كس درود بر من نمي گويد. مردم كرج حتي يك لحظه هم من را نمي شناسند و نمي دانند من كه هستم، كجا متولد شدم، زندگي ام چطور است، بلكه اينها درود بر اسلام مي گويند؛ منتهي فكر مي كنند من در خط اسلام هستم، معتقدم و عمل مي كنم، به اين جهت است كه آنها درود بر رجائي مي گويند و اگر همين ها لحظه اي متوجه بشوند من حداقل در بيان طرفدار اسلام نيستم، مطمئناً درودها بر مي گردد به سمت يكي ديگر كه داراي خصوصياتي باشد كه مردم مي خواهند.

يك روزي هم در حضور امام بوديم و بني صدر پشت سرهم از آراي خودش صحبت مي كرد. امام فرمودند: تو اشتباه مي كني. اين آرايي كه تو مي گويي، رأي تو نيست، رأي اسلام است. مردم به اسلام رأي مي دهند. به شخص رأي نمي دهند.

به نظر من آن روز بني صدر نفهميد امام چه فرمود و هم چنان روي آراي خودش تكيه كرد. امروز مردم

ما واقعاً به اسلام رأي داده اند و رأيي دادند كه دشمن را بار ديگر غافل تر از هميشه با شكست كامل روبه رو كردند.

اگر از من رمز موفقيت را بپرسيد من هم مثل بسياري از افرادي كه انقلاب را قبول داشتند، واقعاً به انقلاب عشق مي ورزيدم، واقعاً انقلاب را مذهبي مي ديدم. واقعاً اين آرزو را، نه امروز، بلكه سال هاي سال بود كه داشتم. اگر توجه داشته باشيد من معمولاً در مقدمه ي صحبتم بخشي از يك دعا را مي خواندم، آرزوي صميمانه ي ما بود و حالا مطمئن هستم به آن حكومت رسيديم. من در ابتداي نخست وزيري گفتم «فرهنگ سرچشمه» را قبول دارم. بعضي ها كه كوردل و كورذهن بودند خيال مي كردند كه من حالا مي روم سرچشمه، مي ايستم و به هر كس كه از آن جا بگذرد مي گويم تو بيا وزير آموزش و پرورش يا وزير كار بشو، آنها نفهميدند، آنها از آمريكا آمده بودند، از پاريس آمده بودند، نمي دانستند فرهنگ سرچشمه يعني چه. نمي دانستند كه در اول محرم سرچشمه چه خبر بود و واقعاً چه كساني به خاطر اين انقلاب سينه هاي خود را جلو مي دادند و تير مي خوردند. من عميقاً به اين فرهنگ معتقد هستم و در هيچ يك از مراحل، چه در مجلس، چه در سازمان ملل، چه در مراحل مختلف كه با سفراي كشورهاي خارجي رو به رو مي شوم، به هيچ وجه از آن فرهنگ عدول نكرده ام، شديداً به آن فرهنگ معتقدم و آن را فرهنگ اصلي انقلاب مي دانم و معتقدم هر كس كه به

اين فرهنگ آشنايي داشته باشد و اعتقاد داشته باشد، قطعاً مقام والايي در اين جمهوري پيدا خواهد كرد و اين هم از اين آيه ي قرآن سرچشمه مي گيرد كه: «ان العزّة لله و لرسوله و للمؤمنين.»

منبع: كتاب خواندنيهايي از زندگي يك رئيس جمهور

درسها و عبرتها ، در خاطراتي از شهيد رجايي

درسها و عبرتها ، در خاطراتي از شهيد رجايي

براي وزراء هفت هزار تومان حقوق ماهانه معين كردند

در اولين جلسه هيئت دولت كه به رياست آقاي رجائي تشكيل شد ايشان بحثي را در مورد ميزان حقوق وزيران به ميان كشيد و پس از تبادل نظر تصميم نهايي خودش را بر مبناي پرداخت ماهيانه هفت هزار تومان حقوق به وزرا اعلام كرد كه اين مبلغ در سطح حقوق يك كارمند متوسط بود. دوستان چيزي نگفتند تا اينكه پس از گذشت چند ماه تدريجاً زمزمه هايي شروع شد كه اين حقوق كفاف زندگي وزرا را كه اكثراً عائله مند بودند و بايد از اين مبلغ اجاره منزل را هم بپردازند نمي كند ، اما به دليل حيائي كه از ايشان داشتند كسي چيزي نمي گفت . برخي از دوستان ترجيح دادند مسئله را به من منتقل كنند آنها مي گفتند حقيقتاً قضيه اينطوري است و نمي رسد.

از آنجا كه ايشان يك فرد منطقي بود، وقتي ديد قضيه تقريباً حالت عمومي به خود گرفته است قبول كرد دو هزار تومان ديگر به حقوق وزرا اضافه كند اين در حالي بود كه در آن زمان سقف حقوق وزرا بيشتر از پانزده هزار تومان بود ولي هدف آقاي رجائي اين بود كه وزراي كابينه اش يك زندگي متوسط در حد همه مردم و كارمندان دولت داشته

باشند. تو بايد بين اين مردم زحمت بكشي و اجر ببري

با توجه به اينكه من مي توانستم در مناطق بالاي شهر مي توانستم مطب خودم را داير كنم ولي ترجيح دادم در منطقه صباي فعلي كه سابق به مفت آباد معروف بود اين كار را بكنم.

آقاي رجائي كه وضع مردم اين محل را به خصوص در سالهاي 1340 به بعد مي دانست كه اكثراً از طبقه سوم جامعه و داراي شغل هاي پايين مثل نفت فروشي ، رفتگري و غالباً فقير بودند به من گفت مطب تو بايد اينجا باشد. در بين اين مردم فقير ، هر چند زحمت مي كشي اجر آن را هم از خدا مي بري . اين توصيه ايشان در حالي بود كه برخي از فاميل مرا به دليل زدن مطب در اين منطقه به شدت ملامت مي كردند. وزراي كابينه من از سرچشمه انتخاب مي شوند.

دقيقاً بخاطر دارم وقتي بحث انتخاب و معرفي كابينه آقاي رجائي مطرح بود ايشان طي صحبت هايي كه داشتند صريحاً اظهار كردند من تمامي وزيران كابينه ام را از محله سرچشمه انتخاب مي كنم كه البته منظور ايشان اين نبود كه وزرا را از كساني كه در اين ناحيه زندگي مي كنند انتخاب مي كند. بلكه معتقد بود وزرا بايد عمدتاً از نواحي پايين و جنوب شهر انتخاب بشوند و فرهنگ زندگي آنها فرهنگ سرچشمه و ميدان شهدا باشد كه اين در حقيقت اعلام موضع و جهت گيري ارزشي ايشان را به مردم نشان مي داد. خيال مي كند كسي شبيه من است

در دوران نخست وزيري دائي ام يك روز ايشان كه طبق معمول براي

بازديد از خواهرش به خانه ما آمده بود ، وقتي مي خواست برود از يك نانوايي كه در آن محل نان خوبي مي پخت چند نان خريد و به طرف منزلش پياده راه افتاد. من هم كه دوست داشتم لحظات بيشتري را با ايشان باشم به همراهشان حركت كردم تا چهارراه آبسردار با هم رفتيم ، سر پيچ فخرآباد يك ماشين جلوي ما پيچيد ، اندكي توقف كرد و نگاهي سراپا تعجب به آقاي رجائي كه دو نان خريده و پياده راه مي رفت كرد، باورش نمي شد اين همان رجائي نخست وزير است. كسي كه عقب نشسته بود به او گفت : نگاه كن اين آقاي رجائي است. راننده هم گفت خيال مي كني اين شبيه رجائي است . رجائي كه توي پياده رو راه نمي رود. به دائي ام گفتم در اين رفت و آمدها ممكن است خداي ناكرده شما را ترور كنند. گفت نه از اين جور مسايل كه الان ديدي زياد براي من اتفاق افتاده و من چون بدون برنامه قبلي اين كارها را مي كنم همه خيال مي كنند فردي را كه در خيابان و كوچه و پياده رو مي بينند كسي شبيه من است ، نه خود من ، لذا كاري به كار من ندارند و خطري احساس نمي كنم مگر اينكه مرا از ابتدا كاملاً تعقيب و شناسايي كنند. ما بايد از اينها درس بگيريم

در يكي از مسافرت هايي كه آقاي رجائي به استان مازندران داشت در مسير خود از ساري به سمت گرگان چشمشان به يك خانه نيمه مخروبه افتاد، به راننده گفت به طرف اين خانه

حركت كن، بعد به بقيه همراهان گفت شما برويد من اينجا مقداري كار دارم. پس از اين خودشان به اتفاق سه نفر ديگر از دوستان از ماشين پياده شده و به طرف آن خانه حركت كردند كه پيرزني در آن زندگي مي كرد. آقاي رجائي به ايشان سلام كرد و پرسيد مادر اينجا چكار مي كني و اموراتت چگونه مي گذرد ؟ آن زن پاسخ داد هيچي ، عمر را مي گذرانم و يك آقاسيدي به اينجا مي آيد و مرتب به من كمك مي كند. وقتي آقاي رجائي از او پرسيد چه نيازهايي داري آن پيرزن گفت مگر شما كه هستي كه مي گويي من چه احتياجاتي دارم؟

يكي از همراهان به او گفت ايشان آقاي رجائي نخست وزير هستند. پيرزن تا اين حرف را شنيد گفت خدا خيرش بدهد ، من كه محتاج نيستم شما برويد به ديگراني كه از من محتاج تر هستند كمك كنيد. تا آقاي رجائي اين حرف را از آن پيرزن شنيد اشك در چشمش حلقه زد و گفت برويم، ما بايد از اينها درس بگيريم. لوستر مجلس را هم جمع كن

در روزهاي اول نخست وزيري ، آقاي رجائي مرا خواست و به من حكمي داد كه طي آن كليه اموال مازاد دولت را شناسايي و از سطح وزارتخانه ، سازمان ها و مراكز دولتي جمع آوري كنم. ايشان به من گفت هر چه اموال لوكس در ادارات و وزارتخانه هاست نظير لوستر ، فرش و غيره همه را جمع كن. ظاهراً امام به ايشان هم تذكري داده بود كه اين كار بشود. ايشان هم اين بخشنامه را كرد. با

حكمي كه از او داشتم به تك تك وزارتخانه ها مي رفتم و اموال مازاد و تشريفاتي را جمع مي كردم. ايشان حتي به من گفت اين لوستر بزرگ وسط مجلس را جمع كن . تمام وسايل تزئيني اتاق را جمع كنيد

وقتي آقاي رجائي مي خواست در دفتر بني صدر مستقر شود و كارش را شروع كند چون اتاق كار بني صدر اتاق خيلي شيك و مجللي بود كه مملو از وسايل تزييني و دكوري بود كه در داخل ويترين هاي شيشه اي قرا داشتند ، تا براي بازديد وضع اتاق ها وارد شدند گفتند بچه ها تمام اينها و هر چه وسايل تزييني است را برداريد و در داخل اين كمدهاي چوبي بگذاريد كه ديده نشوند. تنها چيزي را كه قبول كرد در اتاق كار جديدش بگذاريم يك راديوضبط و چند جلد كتاب بود. ايشان گفت به جز اين ها بقيه چيزها را جمع كنيد و برداريد. منبع: سايت تبيان

ناگفته هاي زندگي شهيد رجايي از زبان همسر

ناگفته هاي زندگي شهيد رجايي از زبان همسر آنچه در پي مي خوانيد بازنويسي شده پاره اي از خاطرات خانم عاتقه صديقي همسر شهيد رجايي است كه پس از نگارش مورد بازبيني وي قرار گرفته است. دقت بالاي خانم صديقي در تصحيح متن كه در مواردي به مرز وسواس نزديك مي شد، نشان از دغدغه واقع نمايي سيره و منش شهيد رجايي دارد كه در خور تقدير است. با سپاس از ايشان كه فرصتي را براي تنظيم اين متن جهت درج در يادمان حاضر اختصاص دادند.

آقاي رجايي فرد عاقلي بود و پخته و سنجيده حرف مي زد. در ابتداي نامزدي ما چون يك معلم ساده بود و در آن زمان

خريد طلا و جواهر براي همسر رسم بود، ايشان كه وضع مالي خوبي نداشت اين قضيه را جوري مطرح نمي كرد كه اثر بدي داشته باشد كه چون پول ندارد نمي تواند اينها را بخرد. موارد ضروري را مي خريد و در مورد طلا و جواهر مي گفت، اينها باشد بعد برويم با فرصت و وقت مناسب و با سليقه يكديگر بخريم. من هم كه مي فهميدم، دلم به حال او مي سوخت و از طرفي هم خوشم مي آمد كه چنين عزت نفس و مناعت طبعي دارد. به جز اين، رسم بود كه چند قواره پارچه و كيف و چند چيز ديگر بخرند كه ايشان هر وقت به منزل مي آمد دو سه قلم از اين چيزها را مي گرفت و به خانه مي آورد. اين برخوردها نشان مي داد كه خيلي در مسائل ماديش با تدبير و برنامه است.

****

آقاي رجايي در اداره امور منزل به خصوص از لحاظ اقتصادي با تدبير خاصي عمل مي كرد. او اصولاً فرد قانعي بود و لزومي نمي ديد براي بعضي از نيازهاي حتي ضروري، خودش را به آب و آتش بزند و مثل بعضي ها قرض بگيرد و براي خانه چيزي تهيه كند. تدبيرش اين بود كه در حد ممكن وسايل رفاهي خانواده را فراهم كند. روش او اين بود كه اگر امكاني نداشت، صبر و قناعت را پيشه مي كرد. اين رفتار و تدبير مرا دلگرم و اميدوار مي كرد، چون مي ديدم به ميزاني كه وضع حقوقي اش بهتر مي شود، به همان اندازه و نه بيشتر در رفاه خانواده تغييراتي مي دهد.

****

در تمام مدتي كه من با او زندگي كردم، كمتر پيش مي آمد كه در خانه از من چيزي بخواهد. بارها او را مي ديدم

بلند مي شد و مي رفت آب مي خورد و دوباره به اتاق برمي گشت. گاهي هم اگر چيزي را كه مي خواست پيدا نمي كرد، باز نمي گفت مثلاً يك ليوان به من بدهيد، مي گفت، «مثل اينكه ليوان نيست.»

****

تا قبل از سال 1347 كه آقاي رجايي فرصت بيشتري داشت، هفته اي يك بار با هم صحبت مي كرديم كه چه روشي را بايد در خانه و زندگي روزمره خود انتخاب كنيم تا در تربيت و روحيه بچه ها تأثير مثبت داشته باشد. در اين نشستهاي هفتگي، ما روشهاي منفي خودمان را هم نقد مي كرديم.

قبل از ازدواج، يعني در مرحله خواستگاري و صحبت هاي مقدماتي، خيلي صادقانه و خالصانه با من برخورد كرد، طوري كه خيلي از خصوصيات خودش را براي اينكه من آگاهانه اين وصلت را انتخاب كنم برايم مطرح كرد، يعني وظيفه خود مي دانست من از همه چيز او با اطلاع باشم. يادم هست يكي از خصوصيت هاي خود را عصباني بودن مي دانست. من بعد متوجه شدم اين مسئله در آن حدي نبود كه او مي گفت، چون هيچ وقت عصبانيت خود را ظاهر نمي كرد، بلكه در اينگونه مواقع عكس العمل او رفتار خيلي خشك، اما متين بود.

****

يك بار كه براي خريد لباس بچه ها با آقاي رجايي به خيابان رفته بوديم، از صبح تا ظهر او را به در مغازه ها مي بردم تا بلكه بتوانم لباس دلخواهم را پيدا كنم. رفتار او در اينگونه مواقع به رغم مشغله زيادي كه داشت، سكوت محض بود. با سكوتي كه مي كرد مرا وادار مي كرد در خريد عجله بكنم و با حالت تسليمي كه در مقابل من نشان مي داد، مي خواست به من بفهماند كه چقدر از دست من دلخور است، اما بدون

اينكه كوچك ترين اخمي بكند يا حرفي را به زبان بياورد، نشان مي داد كه دارد مرا تحمل مي كند. همين سكوتش مرا وادار مي كرد از خود بپرسم، چرا من بايد كاري بكنم كه او مجبور شود رفتار مرا تحمل كند، در حالي كه اگر كار به صحبت و جدل مي كشيد، من هيچ وقت به اين مسئله فكر نمي كردم.

****

آقاي رجايي در منزل، عقايدش را به من تحميل نمي كرد و در ديدگاه هايي كه داشت به من سخت نمي گرفت. در عين آزادي دادن به ما، اگر كاري بر خلاف نظرش انجام مي شد، يا مي گفت نكنيد يا طوري وانمود مي كرد كه برايش مهم نيست. روش او اين بود كه در زندگي روي نقاط مشترك خود با من تكيه مي كرد. گاهي در شرايط خاصي محبت يا ناراحتي خودش را با خواندن يكي دو بيت شعر به ما تفهيم مي كرد. مهم ترين مسئله در نظر او روابط مشترك من با او بود. من و او در مورد تربيت بچه ها روزهاي شنبه هر هفته كه بچه ها هنوز در خواب بودند مي نشستيم و روش هايمان را در برخورد با بچه ها ارزيابي مي كرديم. هر كس قيافه ظاهري او را مي ديد فكر مي كرد آدم خشك و متكبري است، اما اگر با او زندگي مي كرد، مي فهميد نه اينطور نيست و خيلي افتاده و با محبت است.

آقاي رجايي خيلي رعايت همسايه ها را مي كرد و عملاً به ما مي آموخت كه احترام آنها را نگه داريم. او مي گفت، «ما بايد طوري با همسايگان برخورد كنيم كه اذيت و آزاري از ما نبينند.» مثلاً مي گفت سطل خاكروبه را در كوچه نگذاريد و ... ايشان به خصوص با اهل محل كه به مسجد مي رفتند، ملاطفت

و نظر خاصي داشت و حتي با بچه هاي آنها با گرمي و صميميت برخورد مي كرد.

****

آقاي رجايي خيلي مهمان دوست بود و با اينكه حقوق يك معلم ساده را داشت، اما سالي چند بار مهمان دعوت مي كرد، مخصوصاً چون مرحوم پدرشان در 28 ماه رمضان فوت كرده بودند، هر سال به ياد ايشان به فاميل، افطاري مي داد كه اين رسم تا آخر عمرشان ادامه داشت.

****

آقاي رجايي واقعاً قدرشناس بود. اگر كسي خدمتي هر چند كوچك به او مي كرد، هميشه به فكر بود كه به نوعي آن را جبران كند. چون در بدو ورود به تهران تا يك سال مانده به ازدواج در منزل برادر بزرگش مستقر شده بود و مي گفت به دليل اينكه با زن برادرم نامحرم بودم، او خيلي محدود مي شد و من مزاحم او بودم، وقتي منزلي در نارمك خريد و ازدواج كرد، پسر بزرگ برادرش را دو، سه سالي پيش خود آورد و از او نگهداري كرد و بر درس و تحصيل او مراقبت نمود. با اينكه او با من نامحرم بود و تازه ابتداي زندگي مشترك ما هم بود، اما از جهت علاقه اي كه مرحوم مادرش به اين فرزند داشت و همانطور كه من حدس مي زدم به نشانه قدرشناسي از آن سالها كه او در خانه برادرش بود، او را به منزل خود آورده بود تا از اين طريق كمكي به برادرش كرده باشد.

****

آقاي رجايي در عين حال كه فرد قاطعي بود، ولي در عين قاطعيت، مؤدب بود و احترام همه را رعايت مي كرد. نسبت به افراد مسن خيلي احترام مي كرد. همان احترامي را كه به پدر و مادرشان مي گذاشت، براي پدر

و مادر من هم قائل بود. هيچگاه نديدم حرفي كه باعث رنجش خاطر آنها بشود، بزند.

آقاي رجايي اهل محاسبه بود و در كارهاي كوچك و بزرگ دقيقاً محاسبه مي كرد. مثلاً وقتي عده زيادي از افراد فاميل و نزديكان از ايشان سئوال مي كردند كه شما چرا با مشغله اي كه داريد، براي خودتان ماشين نمي خريد؟ پاسخ مي داد، «ماشين داشتن مايه دردسر است و به جاي اينكه ماشين براي ما باشد با مشكلاتي كه پيش مي آورد، ما در خدمت او قرار مي گيريم!» بعد به شوخي مي گفت، «ولي الان همه ماشين هاي تهران مال ماست. هر جا كه بخواهيم برويم و تا دستمان را بلند مي كنيم، فوري جلوي ما مي ايستند و ما را سوار مي كنند و تا هر جا كه بخواهيم مي برند...! با اين حساب چرا خودمان را به دردسر بيندازيم. پول مي دهيم و دردسر نمي كشيم.» واقعاً حساب كرده بود كه نداشتن ماشين براي او بهتر از داشتن است.

****

انگيزه و علت اصلي تشكيل جلسه فاميلي كه آقاي رجايي مبتكر آن بود اين بود كه ايشان احساس مي كرد در بين جوانان فاميل كه كم هم نبودند، رفت و آمد خانوادگي زيادي وجود ندارد. بر اين اساس پيشنهاد كرد هر 15 روز يك بار، جوانهاي فاميل دور هم جمع بشوند و همديگر را ببينند و صرف ديدار باشد. تدريجاً كه اين جلسات ادامه پيدا كردند، پيشنهاد كرد براي اينكه صاحبخانه كه اين جلسه را تشكيل مي داد به خاطر شام و پذيرايي به زحمت نيفتند پذيرايي ساده بكنيم تا به دليل سبكي هزينه ها و زحمات، جلسات بعدي ادامه پيدا كند. خود ما در اولين جلسه اي كه در منزلمان تشكيل شد، لوبيا چيتي داديم.

بعد به تدريج جلسات را به سمت قرائت قرآن، خواندن احاديث، طرح مسائل سياسي و اجتماعي جهت داد.

****

روش آقاي رجايي براي بيدار كردن بچه ها براي نماز صبح با توجه به اينكه در سن نوجواني معمولاً خواب بچه ها قدري سنگين است و به خصوص خواب صبح كه شيرين هم هست، اين بود كه بالاي سر بچه ها مي ايستاد و با شوخي و با صداي بلند مي گفت، بلند صحبت نكنيد كه بچه از خواب بيدار مي شود! بچه هاي ما بين 6 تا 10 سال سن داشتند و چون خودشان هم مايل بودند و ذوق داشتند، لذا بلند مي شدند. تأكيد آقاي رجايي اين بود كه قبل از اينكه آفتاب بزند، آنها بيدار شوند. اگر مي ديد آنها بيدار نمي شوند، بالاي سر آنها مي نشست و با محبت و شوخي شانه هاي آنها را مالش مي داد و با آنها حرف مي زد كه با لطافت و ملايمت بيدار شوند و بنشينند. بعد كه بلند مي شدند شانه آنها را مي گرفت و آنها را تا نزديك دستشويي همراهي مي كرد و قبل از رسيدن به دستشويي با شوخي يك ضربه ملايم با كف دست به پشت آنها مي زد! با اين روشهاي بسيار عاطفي و توأم با مهر و محبت مي خواست فرزندانش به نماز عادت كنند و از اين امر هم خاطره تلخي نداشته باشند.

****

آقاي رجايي اراده و استقامت خيلي قوي و خوبي داشت. وقتي ساواك ايشان را دستگير كرد و چند ماه زير شكنجه مستمر و طولاني و سخت قرار داد، تنها چيزي كه به من آرامش مي داد اراده قوي او بود. مطمئن بودم نمي توانند از او حرف بكشند و اعتراف بگيرند. از يك طرف وقتي به فكر

شكنجه هايي كه به او مي دادند، مي افتادم خيلي دلم مي سوخت، ولي از سوي ديگر خيالم راحت بود. ايشان وقتي راجع به مسئله اي تصميم مي گرفت، چون جوانب آن را به دقت مي سنجيد و بررسي مي كرد روي آن تصميم و تا آخر، آن كار را دنبال مي كرد.

****

عادت آقاي رجايي اين بود كه وقتي مي خواست ميوه بخرد، هيچ وقت ميوه نوبر نمي خريد و به خانه نمي آورد. نكته ديگر اينكه معمولاً براي اينكه چشم و دل بچه ها سير و پر باشد، معمولاً با صندوق ميوه مي خريد و به منزل مي آورد. يك بار اتفاق جالبي افتاد. در موقعي كه من براي انجام كاري ضروري از منزل بيرون رفته و در منزل را قفل كرده بودم، پسر كوچكمان كمال الدين كه ديده بود در منزل تنهاست، از صندوق ميوه يكي يكي برداشته و به بچه هاي محل داده بود تا از تنهايي بيرون بيايد!

****

آقاي رجايي خيلي اعتقاد به خريد اسباب بازي نداشت، اگر هم گاهي مي خريد، اسباب بازي فكري مي خريد. يك بار كه براي دخترم جشن تكليف گرفته بوديم با اينكه خريد عروسك را به لحاظ اعتقادي درست نمي دانست و از طرفي دخترم هم عروسك دوست داشت و توي دلش مانده بود كه عروسكي داشته باشد، آقاي رجايي به رغم عدم اعتقادي كه به خريد عروسك داشت، يك عروسك ساده و ارزان براي او خريد كه خيلي هم او را خوشحال كرد.

****

آقاي رجايي خود را به كم غذايي عادت داده بود. غذايي را كه در بشقاب براي خود مي كشيد، اندازه مشخصي داشت و ته آن چيزي باقي نمي ماند. شبها معمولاً غذاي ساده و حاضري مي خورد. وقتي ظهر يك چيز پختني مي خورد، ديگر شب اصلاً پختني نمي خورد،

نهايت غذاي پختني او در شب، املت و نيمرو بود. گاهي كره با سيب زميني مي خورد. يك بار به شوخي به مادرم گفت، «دختر شما همه اش غذاي حاضري به من مي دهد.» مادرم كه شوخي او را باور كرده بود با تعجب از من پرسيد، «چرا؟» گفتم، «نه مادر! منظورش اين است كه هميشه شام او حاضر و آماده است!» صبح ها هميشه نان و پنير و چاي يا كره مي خورد. يك بار گفت، «چرا ما بايد سر سفره مان پنير و كره با هم باشد؟ در حالي كه بعضي حتي پنير آن را هم ندارند؟» لذا سعي مي كرد كه فقط پنير و چايي بخورد. وقتي از زندان آزاد شد، به قدري ساخته شده بود كه من مي گفتم، «خودش خوب بود، حالا انگار او را توي آب زمزم كرده و بيرون آورده اند.»

****

خيلي به ندرت پيش مي آمد كه آقاي رجايي پس از نماز صبح بخوابد. پس از اذان صبح كه از خواب بيدار مي شد تا نماز بخواند، ديگر نمي خوابيد، مگر اينكه مهمان داشته باشيم يا برنامه اي پيش مي آمد كه دوباره بخوابد. بعد از نماز و قرآن قدري ورزش مي كرد و بعد مي رفت نان مي خريد.

****

آقاي رجايي خيلي نسبت به رعايت حجاب و پوشش درست و صحيح خانمهاي فاميل و محارم خودش اهميت مي داد. ايشان تأكيد داشت آنها حتماً زير چادر لباس آستين بلند و جوراب ضخيم بپوشند چون براي خانمها احتمال مي رود چادرشان كنار برود و در غير اينصورت دست و پايشان در ديد نامحرم قرار مي گيرد. نسبت به رابطه و ارتباط محرم ها با نامحرم خيلي سخت گير بودند و خودشان هم موقع صحبت كردن با نامحرم و يا هنگامي كه در

كوچه راه مي رفتند، سرشان كاملاً پايين بود كه مبادا چشمشان به چشم زن نامحرمي بيفتد. اگر با خانم نامحرمي صحبت مي كردند هيچگاه به صورت او نگاه نمي كردند. بارها خانمهاي همسايه تعريف ايشان را مي كردند و مي گفتند اين آقاي رجايي شوهر شما چقدر آقاست از كوچه كه مي آيد و مي رود اصلاً سرش را از زمين بلند نمي كند.

****

واقعاً اراده عجيبي داشت. وقتي تصميم مي گرفت كاري را انجام دهد، در هر شرايطي كه پيش مي آمد آن را انجام مي داد. از جمله اين كه هر پنج شنبه روزه مي گرفت كه بخشي از آن، روزه قضاي مادرش بود و جنبه مستحبي داشت. گاهي كه پنجشنبه ها به قزوين مي رفتيم ايشان همين نظم را رعايت مي كرد. تا نزديك غروب هيچ چيز نمي خورد و قبل از غروب افطار مي كرد كه در سفر روزه نداشته باشد. وقتي به او مي گفتيم كه در مسافرت نمي شود روزه گرفت، چون خيلي كم حرف مي زد و نمي خواست عمل او جنبه ريا داشته باشد به گونه اي با حركاتش به ما مي فهماند كه روزه نيست، فقط مي خواهد اين عادت را ترك نكند. مدتها از ازدواج ما گذشت تا فهميدم پنج شنبه ها را روزه مي گيرد، چون هيچ وقت به من نمي گفت روزه است.

****

آقاي رجايي همشه قبل از ناهار نماز مي خواند. حتي اگر غذا آماده بود ايشان اول نماز مي خواند. اگر گاهي كاري پيش مي آمد كه نماز ايشان را از اول وقت كه به آن خيلي معتقد بود به عقب مي انداخت مي نشست و بررسي مي كرد كه چه عاملي باعث شده برنامه او اينقدر طولاني بشود كه نماز او را هم تحت تأثير قرار بدهد و كاري مي كرد كه برنامه هايش در نمازش اثري نگذارد. اگر

گاهي اين وضع پيش مي آمد ايشان به تلافي اين امر ناهارش را نمي خورد تا اينكه اول نماز بخواند. با خدا عهد كرده بود كه براي جريمه براي دير نماز خواندن دو روز روزه بگيرد.

****

سر سال تمام اجناس و وجه نقدي را كه در منزل داشت به دقت و با احتياط زياد محاسبه و خمس آنها را پرداخت مي كرد. هميشه مي ديدم بعد از اينكه محاسبه او تمام شود، به اين احتياط كه ممكن است چيزي از قلم افتاده يا يادش رفته باشد، مبلغي را اضافه مي كرد و وجوهات بيشتري را مي پرداخت. بعد از فوت مرحوم آيت الله بروجردي كه مقلد ايشان بود از حضرت امام تقليد مي كرد و به نمايندگان ايشان وجوهاتش را پراخت مي نمود.

****

آقاي رجايي دعاي صباح را كه دعاي حضرت علي ع) است خيلي دوست مي داشت و صبح ها آن را مي خواند. ايشان برخي از دعاهاي مفاتيح الجنان را از حفظ بود.

****

در دوراني كه مشاور وزير آموزش و پرورش بود، با اينكه خيلي دير وقت به خانه مي آمد، اما هميشه همراه خودش پرونده هاي زيادي مي آورد. اين پرونده ها مربوط به كساني بود كه بايد به نحوي در مورد وضعيت ادامه خدمتشان تصميم مي گرفت. گاهي كه نزديك مي شدم، مي ديدم پس از مطالعه پرونده، روي آنها مي نويسد 5 يا 6 سال ارفاق. مي پرسيدم، «داريد چه كار مي كنيد؟» پاسخ مي داد، «بعضي از اينها ساواكي هستند. بايد حتي به آنها هم پول داد و از آنها خواهش كرد كه بازخريد شوند و كار نكنند.» بچه ها كه خيلي كم پدرشان را مي ديدند، دور او مي نشستند تا حين بررسي پرونده ها با او صحبت كنند. گاهي كه به دليل خستگي زياد چرت مي زد من دلم

براي او و بچه ها مي سوخت. يك بار كه به بچه ها اشاره كردم كه با پدرتان حرف نزنيد و بگذاريد بخوابد، يكدفعه چرتش پاره شد و بلافاصله بلند شد و رفت دست و صورتش را شست و خطاب به بچه ها گفت، «بابا جون حرفتان را بزنيد، گوش مي دهم.»

خيلي پر كار بود. در مدت 20 سال كه با او زندگي كردم، خيلي كم و به ندرت اتفاق افتاد كه پس از نماز صبح بخوابد. اگر هم چنين حالتي براي او پيش مي آمد خيلي خودش را سرزنش مي كرد كه دفعه بعد اين كار را تكرار نكند.

****

از چيزهايي كه اول ازدواج خيلي نظر مرا به خود جلب كرد اين بود كه مي ديديم كه شب جمعه اي نيست كه آقاي رجايي دعاي كميل را نخواند. مادر ايشان سواد نداشت، اما بعضي از دعاها را از حفظ بود. آقاي رجايي با بلند خواندن دعا براي مادرش اين امكان را فراهم مي كرد تا او هم دعاها را بخواند. نحوه دعا خواندن او روي ما تأثير خاصي داشت تا جايي كه وقتي به زيارت مي رفتيم من به ايشان مي گفتم كه زيارتنامه را شما بخوانيد. چون خواندن شما روي من اثر ديگري مي گذارد كه در خواندن خودم نيست. در ماه رمضان هر شب دعاي افتتاح را مي خواند. در ابتداي ازدواج نمي ديدم نماز شب بخواند، اما بعد از دو سه سال شاهد نماز شب او بودم. هر روز صبح چند آيه قرآن مي خواند و بيشتر روي آيات و تفسير آنها فكر مي كرد. تفسير مورد علاقه او تفسير پرتوي از قرآن و الميزان بود.

****

با اينكه در ابتداي زندگي وضع مالي خوبي نداشتيم، اما او هميشه سعي مي كرد

مواد و نياز ضروري و واجب مثل روغن، پنير، مرغ و گوشت را به بهترين شكل تهيه كند. مثلاً آن موقع ها خيلي ها روغن حيواني مي خوردند كه براي ما هم از زنجان مي آوردند. در مورد خريد گوشت و ميوه، ايشان بر خلاف همه مردم كه سعي مي كنند گوشت خوبي بخرند يا ميوه را سوا كنند، اين چيزها را درهم مي خريد، چون اعتقاد داشت وقتي كسي گوشت و ميوه خوبي مي خرد عملاً مي خواهد بگويد گوشت و ميوه غير مرغوب را براي ديگران مي خواهد و اين عين خودخواهي است كه كسي خوب يك جنس بخرد و بخورد و بد آن را براي فرد فقير و مستضعف بگذارد. هميشه سعي مي كرد مثل همه مردم باشد.

****

ما در منزل آيينه نداشتيم. يك روز با كمال تعجب ديدم آقاي رجايي دو آينه را جيوه كرده و به خانه آوردند. اين آيينه ها مثل همه آيينه ها نبود و حالت اوريب داشت. پرسيدم اين آينه ها چرا اينطوري هستند و شكلشان اينجوري است گفت مال مسعود است و بعد چون ايشان كم حرف مي زد فهميدم از شيشه ماشين هايي است كه ديگر به درد نمي خورد و او داده دو تا را برايش جيوه بكنند!

در مسائل مادي حداكثر بهره وري را داشت و واقعاً مو را از ماست مي كشيد. هرچند وقت يك بار به كوه مي رفت، ولي با همان كفش هايي كه داده بود تخت آنها را عوض كنند. خيلي صرفه جو بود.

****

آقاي رجايي هيچ وقت پول به دست من نمي داد و هر وقت به پول نياز بود روي تاقچه اتاق مي گذاشت و مي گفت برداريد. گاهي هم مي گفت، «پول توي جيبم هست، برداريد.» وقتي ديد من به جيب ايشان دست نمي زنم،

پول را در دسترش مي گذاشت تا به هنگام ضرورت، استفاده كنم. صحيح نمي ديد كه پول را به دست كسي بدهد. هيچ به ياد ندارم به زبان بياورد كه وضع مالي من خوب نيست يا پولي در بساط ندارم، بلكه مديريتي كه در زندگي اعمال مي كرد باعث مي شد كه خودبه خود در هزينه هايمان محدوديت قائل شويم.

او واقعاً يك مرد به تمام معني بود. پسرم در كودكي در مدرسه علوي درس مي خواند و از هيچ كس حتي مدير مدرسه حساب نمي برد، اما از پدرش خيلي حساب مي برد. كافي بود آقاي رجايي يك نگاه به او بكند سر جايش مي نشست. روش خاص خودش بود. گاهي با نگاه، گاهي با لبخند، گاهي با اخم و سكوت طرف را مجبور به تغيير رفتار مي كرد. من از اين حالات او كه بيشتر به رفتار معلمها شبيه بود، ناراحت مي شدم و مي گفتم، «من همسر شما هستم. شاگرد شما نيستم.» اما حقيقتش را هم كه مي خواستم به زبان بياورم برايم مشكل بود، چون او واقعاً جدي بود.

****

آقاي رجايي با اشتغالاتي كه قبل از انقلاب داشت، به من توصيه مي كرد كه بچه ها را به پارك ببرم. خودش هم هر وقت كه وقتي پيش مي آمد، مخصوصاً وقتي مي ديد من خيلي حوصله اين كار را ندارم، آنها را مي برد. يكي از حرفهايي كه مي زد اين بود كه مي گفت، «در اين وضع و شرايط، چون تفريحگاههاي ما سالم نيستند، اگر برنامه سالمي پيش آمد، بايد براي تفريح بچه ها استفاده كنيم.» البته به هر پاركي نمي رفت.

****

بعد از آزادي از زندان قزوين كه 50 روز طول كشيد، تدارك يك برنامه سفر دسته جمعي به مشهد را ديد تا روحيه من و

مادرش بهتر شود. او خيلي خوش سفر بود و در سفر مشهد كه عده اي از فاميل هم بودند در بيشتر اوقات كار آشپزي جمع را به عهده مي گرفت، چون مي ديد در آن جمع كه برخي با عده ديگر نامحرم بودند، كار آشپزي براي خانمهاي فاميل با حضور مردان مشكل است. البته آشپزي بلد نبودند، ولي از ما مي پرسيد كه چه كار كند! روحيه او در سفر اين بود كه اگر مي ديد خانمها با انجام كاري به زحمت مي افتند، خودش پيشقدم مي شد و انجام آن كار را به عهده مي گرفت.

****

خيلي نظيف و پاكيزه بود. لباسش را اگر من وقت نمي كردم خودش اتو مي كرد و بدون لباس اتو شده بيرون نمي رفت. كفشهايش را خودش واكس مي زد. حتي يك بار نديدم با لباس اتو كرده در منزل بنشيند تا مبادا خط اتوي لباس او خراب شود. چون مقيد بود با لباس اتو كرده و تميز سر كلاس برود.

اگر از بيرون مي آمد و به دليل بارندگي چند قطره گل به شلوارش چسبيده بود، قبل از هر چيز لك روي شلوار و لباس خود را مي شست و لباسش را عوض مي كرد.

هميشه سر و وضع مرتبي داشت. يك روز در ميان حمام مي رفت چون ما در خانه حمام نداشتيم هفته اي دو بار حمام بيرون مي رفت. بعد كه به زندان رفت، ما با طلبهاي ايشان از ديگران حمامي در منزل ساختيم.

از زندان كه بيرون آمد به دليل كمبود نفتي كه در اوايل انقلاب بود هنگامي كه در حياط منزل ورزش مي كرد، در آن فصل سرما زير دوش آب سرد مي رفت.

****

خيلي به مادرش علاقه داشت و ناز مادرش را مي كشيد. ايام اعياد كه مي شد

عطر مي خريد و به خانه مي آورد، اگر ايام تولد و شادي بود، مادرش را عطر مي زد و ديده بوسي مي كرد. به نشانه احترام دست و صورتش را مي بوسيد و اگر احساس مي كرد از چيزي ناراحت است، ناز او را مي كشيد و سعي مي كرد با شوخي دل او را به دست بياورد.

****

پس از اينكه آقاي رجايي از زندان بيرون آمد خيلي دنبال كار مسائل مبارزه و انقلاب بود، به طوري كه فرصتي پيش نمي آمد كه بنشينيم و با هم حرفي بزنيم. بعد از انقلاب هم همينطور شد. به گونه اي كه فرصت نمي شد به او بگويم بچه ها در منزل دارند چه كار مي كنند، چون من بيشتر نگران فرزندم كمال بودم كه به مراقبت پدرش احتياج داشت و رفتارش از كنترل من خارج بود. يك روز كه خيلي به من فشار آمد، به ايشان گفتم، «اين هم شد زندگي كه من نمي توانم در مورد درس و تربيت بچه ها با شما چند كلمه حرف بزنم؟» آقاي رجايي جمله را شنيد و در حالي كه به دم در منزل رسيده بود و قصد داشت از منزل خارج شود، خنديد و گفت، «ما اصلاً زندگي نمي كنيم!» اين را گفت و از منزل خارج شد.

****

چون مادر آقاي رجايي وصيت كرده بود كه پنج سال براي او نماز بخوانند و روزه بگيرند، آقاي رجايي به خاطر اينكه اين فشار تنها به برادر بزرگشان وارد نشود، هر چند از لحاظ شرعي قضاي نماز و روزه مادر حتي به پسر بزرگ تر هم واجب نيست چه رسد به پسر كوچك تر، ولي ايشان به برادر بزرگشان پيشنهاد كردند كه هر يك از آنها دو سال براي مادرشان نماز

و روزه بخوانند و بگيرند و يك سال باقي مانده را هم بين خواهرانشان تقسيم كردند. در اين دو سال مي ديدم كه صبح و ظهر و شب، ايشان نماز قضاي مادرشان را مي خواند و هر پنجشنبه را هم روزه مي گيرد.

****

هميشه همين كه از بيرون منزل مي آمد و لباسش را درمي آورد، فوري سراغ مادرش مي رفت و دست و صورت او را مي بوسيد و او را نوازش مي كرد. گاهي هم سرش را روي پاي مادرش مي گذاشت و دراز مي كشيد، مي گفت، «آدم پير هم كه مي شود، در برابر مادرش احساس مي كند هنوز بچه است.» اگر گاهي مي ديد مادرش كمي گرفته و ناراحت است، سعي مي كرد با رفتار ملاطفت آميز و شوخي هاي مناسب او را از آن حالت بيرون آورد.

****

از همان ابتداي زندگيش با من، سعي مي كرد براي من كمكي بگيرد. با اينكه وضع مالي خوبي نداشت اما كاملاً حس مي كردم وضع مرا درك مي كند، حتي اگر نمي توانست به خواسته خود جامه عمل بپوشاند. از اول زندگي يادم هست هيچ وقت لباس نشسته ام. هميشه كسي مي آمد و لباسها را مي شست. براي پاك كردن شيشه و در و ديوار هم همينطور بود. چون بچه هاي ما هم شير به شير بودند و ايشان وضع مرا مي ديد، اصرار داشت كه حتماً كسي را بگويد بيايد و كمك كند. خيلي به اين امر معتقد بود. البته من به حسب تربيت خانوادگي كه داشتم، چون وضع مالي ايشان را مي ديدم هيچ خواسته اي را به زبان نمي آوردم تا مبادا به دليل نداشتن، احساس خجالت و شرمساري بكند.

****

در اوايل زندگي، نظر او اين بود كه وظيفه هر مرد اين است كه در كارهاي خانه به همسرش كمك

كند، اما من چون كمك او را در شستن ظروف نمي پسنديدم به او مي گفتم نمي خواهم كار كنيد، خودم مي شويم. بچه ها كه كوچك بودند، اگر نصف شب بيدار مي شدند و گريه مي كردند، مرا بيدار نمي كرد، بلكه بچه را مي گرداند تا آرام شود، مگر اينكه خودم بيدار مي شدم و بچه را از او مي گرفتم و شير مي دادم.

****

آقاي رجايي از فرصت چند ساله زندان، در جهت تكميل و اصلاح روشهاي خود در زندگي، بسيار استفاده كرده بود. از جمله، پس از آزادي مي گفت در زندان در مورد رفتار خود با بچه ها بسيار فكر كرده و از اين رفتار يك ارزيابي كامل و دقيق نموده است. مثلاً مي گفت من در زندان متوجه شدم سخت گيريهايي كه در مورد كمال مي كرده ايم بيجا بوده است و اضافه مي كرد چقدر خوب بود آزادي عمل بيشتري به او مي داديم تا بعضي از رفتارها را به دليل محدوديتي كه براي او ايجاد كرده بوديم، مرتكب نشود.

****

تازه از عروسي خواهر زاده ام به منزل برگشته بوديم كه تلفن زنگ زد. برادرم گوشي را برداشت و تا شنيد كه پرسيد، خانم رجايي نيست؟ گوشي را به من داد و گفت، «مثل اينكه از دوستان آقاي رجايي است.» گوشي را گرفتم و سلام كرد. جواب دادم. احوالپرسي مختصري كرد و چون تلگرافي حرف مي زد، فكر كردم يكي از دوستان اوست كه از زندان آزاد شده و دارد ما را خبر مي كند. بدون اينكه خودش را معرفي كند گفت، «من آمده ام و مغازه حسن آقا بقال سر كوچه هستم.» باز من فكر كردم رمز مي گويد و من بايد اين كدها را حفظ كنم تا در ملاقات آقاي رجايي به او

بگويم. پرسيد، «خوب چيزي نمي خواهيد بخرم؟» من تازه فهميدم اين خود آقاي رجايي است كه از زندان آزاد شده است. گفتم، «نه، چيزي نياز نداريم.» توي فكر بودم كه ايشان آزاد شده كه ديدم زنگ منزل را به صدا درآورد. در را كه باز كردم، ديدم با لباس زندان است و لباسهاي خودش را داخل ساك گذاشته است.

****

قبل از اينكه آقاي رجايي را دستگير كنند، يك شب كه در منزل، نشريه مخفي سازمان مجاهدين را كه به دليل ارتباطي كه با كادر مركزي داشت، به او مي رساندند مطالعه مي كرد، ناگهان ديدم در فكر فرو رفته و حالت خاصي پيدا كرده است. پرسيدم، «جريان چيست؟» گفت، «اينها بسم الله الرحمن الرحيم را از روي نشريه خود انداخته اند.» بعد فهميدم به آنها تذكر داده و آنها كه داشتند جو بيرون را موقعيت سنجي مي كردند تا اگر حساسيتي نباشد كلاً بسم الله را حذف كنند، وقتي متوجه حساسيت آقاي رجايي شدند دستپاچه شده به او گفتند از دستمان در رفته و عمدي نبوده است، ولي آقاي رجايي به اين حركت با ديده ترديد مي نگريست تا اينكه به زندان افتاد. پس از اينكه قضاياي انحراف عقيدتي سازمان بر همگان روشن شد، در زندان اوين در يك ملاقات به من گفت، «از قول من به محسن بگو از اين اتفاقي كه براي من پيش آمده است خيلي ناراحت نباشد. كار خدا بود، چون اگر من در بيرون از زندان بودم و اين قضيه تغيير مواضع سازمان پيش آمده بود، سرنوشت من مثل مجيد شريف واقفي و مرتضي صمديه لباف مي شد. من زير بار انحراف نمي رفتم و مرا هم مثل آنها از بين

مي بردند.

****

وقتي نشانه هاي تغيير مواضع در سازمان مجاهدين خلق ديده شد، از صحبتهايي كه آقاي رجايي مي كرد اين طور برداشت كردم كه اميد داشت اينها اصلاح شوند، چون هم كادر اوليه رهبري سازمان را از دوران دانشكده خود مي شناخت و هم پس از دستگيري و اعدام آنها كه رهبري به دست افراد جوان تر و كم تجربه تري رسيد با آنها در ارتباط بود. نظرش اين بود كه اينها شروع كارشان است و كم تجربه هستند.

****

يك بار كه فقط به بچه هاي كوچك زير 9 سال ملاقات حضوري مي دادند، دختر بزرگم را كه نسبت به پدر علاقه خاصي داشت به بهانه اينكه سن او بالاي 10 سال است، براي ملاقات نپذيرفتند و او هم از اين جهت خيلي رنج كشيد. وقتي دو تاي ديگر كه سنشان زير 9 سال بود به ملاقات پدرشان رفته بودند آقاي رجايي يك شكلات به آنها داده بود و گفته بود از قول من به جميله سلام برسانيد و اين شكلات را به او بدهيد. اين حركت هر چند كوچك و معمولي بود، اما تأثير زيادي روي جميله گذاشت، چون مي ديد پدرش حتي در زندان به او توجه دارد و تا مدتها اين شكلات را به عنوان يادگاري زندان پدر نگه داشت.

****

بعد از دستگيري آقاي رجايي تا سه ماه از او كلاً بي خبر بوديم. پس از اين مدت يك ملاقات مصلحتي به ما دادند آن هم با اين خيال كه از اين ملاقات در جهت منافع خودشان استفاده كنند. چون قبل از ملاقات از من و خواهر ايشان سؤالاتي كردند كه شايد چيزي دستگيرشان بشود ولي هيچ نتيجه اي نگرفتند. به آقاي رجايي نگفته بودند ترا براي ملاقات

مي بريم. لذا ايشان تصور مي كرد كه مانند روزهاي قبل دوره جديد بازجويي و شكنجه را در پيش رو دارد. وقتي ايشان را آوردند از صورتش پيدا بود كه در اين مدت نور نديده است. بسيار لاغر و ضعيف شده بود. چون در اين ملاقاتها خانواده ها معمولاً براي زنداني خود جز آب ميوه نمي توانستند چيزي بياورند ما هم همين كار را كرديم و در يك فلاكس چاي كه به اندازه دو ليوان مي شد آب ميوه آورده بوديم. وقتي آب ميوه را در ليوان ريختيم كه به آقاي رجايي بدهيم به مأموريني كه ايشان را از سلول آورده بودند اشاره اي كرد و گفت، اول بدهيد اين آقايان بخورند بعد من مي خورم.

****

وقتي ساواك كسي را دستگير مي كرد، بعد از چند ماه كه او را شكنجه مي داد و از او اعترافي مي گرفت و مطمئن بود كه همه حرفهايش را زده است، پرونده اش را براي محاكمه اول به دادگاه مي فرستاد. پس از يك ماه محاكمه دوم را تشكيل مي داد و براي زنداني حكم قطعي محكوميت صادر مي كرد. پس از اين زنداني را به زندان قصر يا زندان ديگري مي بردند. وقتي دادگاه اول آقاي رجايي تشكيل شد، برخلاف انتظار ديديم دادگاه دوم او تشكيل نشد. چند ماه طول كشيد و چون وضعيت خيلي غير عادي بود، دچار شك و نگراني شديم. بعد متوجه شديم ساواك، منيژه اشرف زاده كه عضو سازمان مجاهدين خلق بود و تغيير ايدئولوژي داده بود و در زندان اوين محكوم به اعدام بود و به او قول داده كه اگر عليه آقاي رجايي اعتراف كند، يك درجه به او تخفيف مي دهند و حكم اعدام او را به حبس

ابد تبديل مي كنند. او هم فريب خورد و براي اينكه اعدام نشود هر چه را كه از آقاي رجايي و سازمان مي دانست براي ساواك بيان كرد. اين اعترافات باعث شد آقاي رجايي مجدداً به زير شكنجه برده شود و اين بار بر مبناي اطلاعات اشرف زاده تحت بازجويي قرار گيرد.

****

در سال 1342 كه آقاي رجايي در زندان بود، خواهرزاده او در منزل، پيش من و مادرش بود تا مردي در خانه باشد، چون مادر آقاي رجايي خيلي از اين واقعه ناراحت بود، گاهي ايشان را براي تنوع و تجديد روحيه به پارك هفت حوض نارمك كه نزديكي منزلمان بود، مي برديم. يك شب كه به خانه بازگشتم، پس از چند دقيقه ديدم صداي در بلند شد. پشت در رفتم و گفتم، «كيه؟» جواب دادند، «آقاي رجايي منزل هستند؟» گفتم، «خير، مگر شما نمي دانيد ايشان پنجاه روز است كه دستگير شده اند و در زندان هستند؟» كمي كه صحبت كرد فوري فهميدم خود آقاي رجايي است كه صدايش را تغيير داده و قصدش اين است كه با شوخي به منزل وارد شود. شوخي هاي او واقعاً جالب بودند. با خيلي ها شوخي مي كرد. اما خودش نمي خنديد. او محبتش را نسبت به فاميل و اقوام با شوخي اظهار مي كرد. بعد فهميديم از زندان كه بيرون آمده، چون ديده ما در منزل نيستيم در مغازه لبنيات فروشي سر كوچه نشسته است تا ما هر جا كه رفته ايم، برگرديم. بعد كه ديده ما داريم به منزل مي رويم، بلافاصله چند قدم با ما حركت كرده و گذاشته وارد منزل بشويم كه به صورت غير منتظره اي همديگر را نه در كوچه كه در منزل ببينيم.

****

آقاي رجايي

با كادر مركزي و رهبري اوليه سازمان مجاهدين خلق در ارتباط بود، اما هيچ گاه عضو سازمان نبود، ولي سازمان به عنوان يك واسطه مهم روي او حساب مي كرد. زماني كه رضا رضائي از زندان فرار كرد و در خانه هاي تيمي مخفيانه زندگي مي كرد، آقاي رجايي مستقيماً با او رابطه داشت، به گونه اي كه يك شب به منزل ما پناه آورد و آقاي رجايي به رغم مخاطراتي كه اين كار داشت او را پناه داد. يك بار كه رضا به منزل ما آمده بود، چون مي خواست دنبال كاري برود و شك داشت كه ساواك او را تحت نظر گرفته است يا نه، آقاي رجايي لباس خود را به او داد، او هم قدري خود را گريم كرد و بعد من و آقاي رجايي او را به عنوان يك مريض از خانه بيرون برديم و جوري وانمود كرديم كه دنبال نسخه او هستيم. بارها مي شد كه به خانه مي آمدم و مي ديدم كه شرايط منزل تغيير كرده است و مي فهميدم كه به فرد يا افرادي پناه داده است.

****

آقاي رجايي به اصل مخفي كاري در مبارزه اعتقاد زيادي داشت. در ابتدا كه احساس مي كرد من بايد زمينه و آمادگي بيشتري براي ورود در كار مبارزه پيدا كنم، از من خواست به تلفن ها پاسخ ندهم و از رفت آمد به منزل از او پرسشي نكنم. البته اين براي من كه همسرش بودم خيلي سنگين بود، ولي تحمل مي كردم، تا اينكه كم كم نسبت به من اطمينان خاطر بيشتري پيدا كرد و مسائل مبارزه را با من در ميان مي گذاشت. بعد كه ديد من اصول مخفي كاري را رعايت مي كنم، تدريجاً كارهاي مهم تري را

به عهده من گذاشت از آن جمله، رونويسي يك جزوه بود كه با مشقت زياد نوشته مي شد، چون هر لحظه امكان داشت ساواك در بزند و وارد شود، لذا اگر يك درصد هم احتمال مي دادم، ساواك در مي زند، فوراً بايد آن را جاسازي مي كردم.

****

ابتدا ملاقات با آقاي رجايي غير ممكن بود. ما هفته هاي متمادي به در زندان كميته مشترك ضد خرابكاري مي رفتيم ولي بي هيچ نتيجه اي و پس از ساعتها معطلي به خانه برمي گشتيم. پس از مدتي كه اجازه ملاقات دادند به هركس يك برگه ملاقات مي دادند كه آن را پر مي كرد و در هنگام ورود از در نگهباني زندان آن كاغذ را از او مي گرفتند. من يك بار كه اطراف را به دقت بررسي كردم كاغذ را به نگهبان ندادم، وقت ملاقات كه شد، بدون اينكه نگهبان زندان كه فردي به نام صارمي بود متوجه شود دوباره كاغذ را نشان دادم و نزد آقاي رجايي رفتم. وقتي ايشان را براي ملاقات مجدد آوردند، چون احساس كرده بود لابد ما از مسئولين زندان براي اين ملاقات خواهشي كرده ايم خيلي نگران شده بود. من هم نتوانستم براي او توضيح بدهم كه سر مأمورين زندان را كلاه گذاشته و از غفلت آنها سوء استفاده كرده ام. دو، سه بار كه اين كار را كردم، ديدم چهره اش درهم كشيده شد و ناراحت به نظر مي رسد و به من گفت، تو كه الان ملاقات داشتي. چطور شد كه دوباره آمدي و به تو ملاقات داده اند؟» من هم چون مي ديدم با اين ملاقات اضافي تا يك هفته بعد نگران است و از طرفي هم خيلي نمي شود آن وضعيت را توجيه كرد،

اين كار را تكرار نكردم.

****

آقاي رجايي خيلي مقاوم بود، چه از نظر جسمي و چه از نظر روحي. سعي مي كرد جسمش را با ورزش تقويت كند. كم مي خورد، ولي صحيح مي خورد، غذاهايي را مي خورد كه برا جسمش ضروري ولازم بود و همين مسئله باعث مي شد كه هميشه سالم باشد. كمتر به ياد دارم كه مريض شده باشد، فقط سردرد بود كه گاهي به آن دچار مي شد. تا قبل از انقلاب كه مسئوليتش كم بود، تحمل مي كرد و قرص نمي خورد، چون معتقد بود قرص خوردن عوارض دارد، اما بعد از انقلاب با اينكه بسيار مقيد بود قرص نخورد، قرص مي خورد تا سردردش خوب شود و بتواند به كارها برسد.

****

براي اينكه بتواند هميشه درد مستضعفين را احساس كند با همه امكاناتي كه داشت و مي توانست از زندگي متوسطي برخوردار باشد، اما زندگيش را هميشه در سطح متوسط پايين نگه مي داشت و در زندگي هر چيزي را سعي مي كرد از متوسط آن بخرد نه درجه يك و نه بهترينش را. اگر با تشريفات مخالفت مي كرد نه به آن دليل كه خودش غرق در آن شود. به آن حد رسيده بود كه واقعاً طلا و خاك برايش يكسان بود.

او دنيا را سه طلاقه كرده بود واين را كسي مي گويد كه بيست سال با او زندگي كرد و رجايي براي او منافع مادي نداشت.

****

در دوران نخست وزيري كه ترورهاي منافقين اوج گرفته بود، همسايه ها بدون اينكه به ما چيزي بگويند براي پنجره بيروني اتاق ما كه در كوچه باز مي شد توري فلزي خريدند و با ميخ به جلوي آن كوبيدند تا مبادا منافقين از طريق آن به داخل اتاق نارنجك پرتاب

كنند. ما نمي دانستيم كار چه كساني است، ولي آنها خودجوش روي عشق و علاقه اي كه به آقاي رجايي داشتند اين كارها را مي كردند.

****

پس از انقلاب طبيعي بود به دليل فعاليت و تبليغات بعضي گروه ها و گروهكهاي سياسي، بعضي از جوانان و افراد فاميل نسبت به نظريات آنها، گرايشاتي پيدا مي كردند كه معمولاً در جلسات فاميلي كه خود آقاي رجايي مبتكر تشكيل آن بود، اين نظريات مطرح مي شدند. برخورد آقاي رجايي با اينها در صورتي كه تشخيص مي داد گرايش شان به فلان گروهك غير اسلامي به دليل جوان بودن آنها و از روي كم تجربگي است، اين بود كه با استدلال و منطق و ملاطفت، آنها را نسبت به خط مشي غير صحيحي كه برگزيده بودند، آشنا كند و نظرات و تجارب خود را در مورد آن گروهك براي آنها بيان نمايد. لذا ديده مي شد كه آنها پس از مدتي از آن طرز فكر بريده مي شدند. البته اگر هم گاهي احساس مي كرد اين انتخاب عقيده انحرافي آگاهانه و حساب شده است، برخوردش به گونه اي ديگر بود.

****

يك بار كه آقاي رجايي از يك سفر كاري به تهران آمد و از فرودگاه يكراست مي خواست به آمريكا برود تا در سازمان ملل سخنراني كند، از دفترش به منزل تلفن زدند و گفتند باراني آقاي رجايي را آماده كنيد تا به فرودگاه ببرند. ما هم ديديم يك لكه روي اين باراني است چون وقت نبود با بنزين لكه را برطرف كرديم بعد آمدند آن باراني را كه تا حدي بوي بنزين مي داد بردند! آقاي رجايي روي پوشاك و لباس خود خيلي حساس بود. آن موقع خياطها يقه پيراهن و مچ زاپاس و

اضافي درست مي كردند و همراه لباس به مشتري مي دادند ما هم وقتي يقه و مچ پيراهنشان خراب مي شد آن را در منزل تعويض مي كرديم، چون روي تميزي لباسش خيلي حساس بود و اگر احياناً لكه اي روي آن پيدا مي شد، بايد آن لكه را فوراً برطرف مي كرديم. هفته اي دو بار پيراهنش را عوض مي كرد. سه، چهار پيراهن و دو دست كت و شلوار قهوه اي رنگ داشت كه به تناوب از آنها استفاده مي كرد.

****

پس از شهادت آقاي رجايي، خواهرزاده اش كه ديده بود ما در منزل حمام نداريم مي گفت، براي من عجيب بود كه مي ديدم شما در منزل حمام نداشتيد، اما دايي جان از حقوق خود به من قرض مي داد تا در منزلم حمام بسازم. ايشان واقعاً از روي صداقت و عقيده اين ايثارها را مي كرد و من اين را درك مي كردم كه هدف او اين نيست كه ما را محروم كند يا به ما بي علاقه است، بر عكس، در اينگونه مواقع غبطه مي خوردم كه چرا من اين روحيه را ندارم.

منبع: ماهنامه شاهد ياران

زندگي نامه شهيد محمد علي رجايي

زندگي نامه شهيد محمد علي رجايي نويسنده:سهيلا عين الله زاده

محمد علي رجايي در سال 1312 در قزوين به دنيا آمد. پدرش پيشه ور بود و در بازار قزوين به كسب خرازي اشتغال داشت. پدرش را در 4 سالگي از دست داد و برادرش كه 10 سال بزرگتر از او بود بيرون از خانه كار مي كرد. مادرش نيز از صبح تا شب پنبه پاك مي كرد و فندق و گردو و بادام مي شكست به طوري كه بيش تر اوقات دست هايش به خاطر فشار زياد ترك بر مي داشت.

در 13 سالگي كلاس ششم

ابدايي را تمام كرد و به خاطر اينكه قزوين از لحاظ اقتصادي وضعيت خوبي نداشت راهي تهران شد. برادرش از مدتي پيش به تهران آمده بود. ابتدا در بازار آهن فروشان مشغول به كار شد و به علت سنگيني كار چندي بعد به دستفروشي روي آورد. محمد علي بعد از دستفروشي دوباره به بازار تهران برگشت و در چند حجره به شاگردي پرداخت. در جاهايي كه به باورها و اعتقادش اهانت مي شد كار نمي كرد.

در سال 1330 نيروي هوايي جواناني را كه مدرك ششم ابتدايي داشتند با درجه ي گروهباني استخدام مي كرد. رجايي داوطلب خدمت در اين نيرو شد. سه ماه از دوره ي آموزشي گروهباني را گذرانده بود كه گروه فدائيان اسلام را شناخت و در جلسات اين گروه شركت كرد و همكاريش با اعضاي اين گروه مبارز آغاز شد. شعار فدائيان اسلام اين بود كه «همه كار و همه چيز براي خدا» و «اسلام برتر از همه چيز است و هيچ برتر از اسلام نيست». رجايي به فدائيان اسلام پيوست. در كلاس هاي شبانه اي كه وابسته به «مركز تعليمات جامعه ي اسلامي» بود نيز شركت مي كرد.

رجايي پس از طي دوره ي آموزشي و دريافت درجه ي گروهباني در كنار كار به تحصيل ادامه داد و در سال 1332 ديپلم گرفت. رجايي چون در شهريور ماه ديپلم گرفته بود و نمي توانست در آزمون ورودي دانشگاه شركت كند، راهي بيجار شد و در دبيرستاني مشغول تدريس زبان انگليسي شد. با تمام شدن سال تحصيلي، به تهران بازگشت و در دانشسراي عالي تربيت بدني معلم به تحصيل پرداخت. بعد به دانشسراي

عالي رفت. پس از 2 سال ليسانس رياضي گرفت و به استخدام آموزش و پرورش درآمد. ابتدا به ملاير رفت اما با رئيس آموزش و پرورش اختلاف پيدا كرد و بعد به خوانسار رفت و مشغول تدريس شد و يك سال را با موفقيت گذراند. سال تحصيلي به پايان رسيد و رجايي به تهران برگشت و در دوره ي فوق ليسانس در رشته ي آمار مشغول به تحصيل شد و اوقات بيكاري در مدرسه ي كمال تدريس مي كرد.

در سال 1341 با دختر يكي از بستگانش ازدواج كرد.

او در كنار تحصيل و تدريس، فعاليتهاي سياسي خود را نيز با شركت در جلسات تفسير قرآن و سخنرانيهاي آيت الله طالقاني در مسجد هدايت، همكاري با اعضاي نهضت آزادي ايران، روحانيون مبارز، بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق ايران و بقاياي هيئتهاي مؤتلفه اسلامي دنبال مي كرد.

در سال 1341 با دختر يكي از بستگانش ازدواج كرد و تنها هفت ماه بعد از ازدواج در ارديبهشت 1342 به دليل عضويت در نهضت آزادي دستگير شد و به زندان افتاد كه پس از خروج از عضويت در نهضت آزادي از زندان آزاد گرديد.

در جو اختناق و خفقان بين سالهاي 1342 تا 1346 كه فعاليتهاي سياسي رو به ركود نهاده يا زيرزميني شدند، فعاليتهاي رجائي نيز به طور چشمگيري كاهش يافت و فقط به جلسات ماهانه دبيران و شركت در بعضي جلسات مذهبي و سخنراني محدود گرديد. از سال 1346 تا آذر 1353 كه مجدداً دستگير و تا آستانه انقلاب اسلامي زنداني گرديد، فعاليتهاي سياسي خود را وسعت روزافزوني بخشيد و عليرغم شكنجه و بازجوييهاي طاقت فرسا ذره اي ترديد و تزلزل

به دل راه نداد و در زندان به پياده كردن مشي و ايده خود مشغول شد و پس از تغيير مواضع ايدئولوژيك، براي هميشه از بخشي از اعضاي سازمان مجاهدين خلق كه ماركسيست شدند جدا شد و ضمن پرهيز از گرايش و تمايل به جريان ماركسيست، سعي در جلوگيري از انحراف و استحاله مجاهدين با بهره گيري از آموزه هاي مكتب اسلام و مباحث فلسفي اسلامي داشت.

رجايي در زندان به تبيين مفاهيم والايي چون صبر، دعا، تقوا و توبه در قرآن مي پرداخت و آ نها را در اختيار ديگران قرار مي داد. سرانجام در آبان 1357 از زندان آزاد شد.

رجايي بلافاصله پس از آزادي با تأسيس انجمن اسلامي معلمان مبارز، به مبارزه عليه رژيم پرداخت. با فرار شاه از ايران، به عضويت «كميته استقبال» درآمد و در كنار ديگر مبارزان مهياي ورود امام شد. پس از گذشت چند ماهي از پيروزي انقلاب، رجايي ابتدا به كفالت وزارت و سپس به سمت وزير آموزش و پرورش منصوب شد.

در فروردين ماه 1359 با يك ميليون و دويست و نه هزار و دوازده رأي به عنوان نماينده مردم تهران به مجلس شوراي اسلامي راه يافت.

با انتخاب بني صدر به عنوان رييس جمهور و با اصرار برخي از سران انقلاب رجايي در مرداد 1359 از طرف بني صدر به عنوان نخست وزير به مجلس معرفي شد و با 153 رأي موافق، 24 رأي مخالف و 19 رأي ممتنع به نخست وزيري رسيد.

پس از عزل بني صدر، عضو شوراي رياست جمهوري شد تا مقدمات انتخابات فراهم شود. در دوره دوم انتخابات رياست جمهوري از ميان هفت نامزد اوليه چهار

نفر مورد گزينش اوليه قرار گرفتند و رجايي با حمايت جامعه روحانيت مبارز و حزب جمهوري اسلامي با كسب اكثريت آراء به عنوان دومين رييس جمهور جمهوري اسلامي ايران انتخاب شد.

در 11/5/1360 حضرت امام حكم رياست جمهوري وي را تنفيذ نمود. در تاريخ 11/5/1360 در مجلس مراسم تحليف را بجا آورد و دكتر محمد جواد باهنر را به سمت نخست وزير منصوب و به مجلس شوراي اسلامي معرفي كرد. پس از اخذ رأي اعتماد مجلس شوراي اسلامي به كابينه دكتر باهنر، دولت جديد كار خود را آغاز كرد.

كمتر از يك ماه از شروع كار دولت جديد، در هشتم شهريور ماه 1360، با انفجاري كه توسط سازمان مجاهدين خلق در اتاق جلسات ساختمان نخست وزيري تدارك ديده شده بود، محمد علي رجايي و محمد جواد باهنر و عده اي از همراهان به شهادت رسيدند.

مردم گرايي، تزكيه نفس در اخلاص عمل ، صرفه جويي، ساده زيستي، نظم و انضباط و قانون گرايي از ويژگيهاي شاخص اخلاقي وي بود. سال شمار زندگي

1312 تولد در قزوين

1319 ورود به دبستان

1327 اخذ مدرك ششم ابتدايي، كار در بازار قزوين

1328 عزيمت به تهران، شاگردي در بازار، دستفروشي در سبزه ميدان

1330 استخدام در نيروي هوايي

1334 اخذ مدرك ديپلم، استعفا از نيروي هوايي، تدريس در شهرستان بيجار

1335 ورود به دانشسراي عالي تربيت معلم

1338 اخذ ليسانس رياضي از دانشسراي عالي، تدريس در شهرستان خوانسار

1339 بازگشت به تهران، تدريس در مدرسه ي كمال

1341 ازدواج با خانم عاتقه صديقي (رجايي)

1342 دستگيري توسط ساواك، آزادي پس از 50 روز، تدريس در مدارس مختلف تهران

1346 همكاري با جمعيت هيئت هاي مؤتلفه

1350 مسافرت به فرانسه، تركيه و سوريه

1353 دستگيري توسط

ساواك

1357 آزادي از زندان پس از چهار سال اسارت، پيوستن به صفوف مبارزان

1358 تصدي كفالت آموزش و پرورش و سپس وزارت آموزش و پرورش

1359 انتخاب به عنوان نماينده مجلس شوراي اسلامي از سوي مردم تهران

1360 انتخاب شدن از سوي مردم ايران به عنوان رياست جمهوري اسلامي ايران

8/6/1360 شهادت بر اثر انفجار بمبي كه توسط منافقين در ساختمان نخست وزيري كارگذاشته شده بود (به همراه حجت الاسلام و المسلمين محمد جواد باهنر، نخست وزير) خودنوشت زندگي

من محمد علي رجايي در سال 1312 در قزوين در خانواده اي مذهبي متولد شدم. پدرم شخصي پيشه ور بود و در بازار مغازه خرازي داشت. در چهار سالگي او را از دست دادم و مسئوليت اداره زندگي ما به عهده مادر و برادرم افتاد، برادرم در آن موقع 13 سال داشت.

من، طبق معمول به دبستان مي رفتم؛ درسم را ادامه داده تا موفق به اخذ مدرك ششم ابتدايي شدم. بعد از آن به كار در بازار پرداختم و شاگردي را از مغازه دائي ام كه خرازي بود، شروع كردم. حدود 14 سال داشتم كه قزوين را به قصد تهران ترك گفتم، در تهران، ابتدا در بازار آهن فروشان به شاگردي مشغول شدم و مدتي را هم به دستفروشي گذراندم. بعد از مدتي دستفروشي، رفتم به تيمچه "حاجب الدوله" چند جايي شاگردي كردم و مجددا به دستفروشي پرداختم كه مصادف شد با دوران حكومت رزم آرا. روزي رزم آرا تصميم گرفت كه دستفروشهاي سبزه ميدان را جمع كند و اين باعث شد كه بساط كاسبي ما را هم جمع كردند. همان موقع نيروي هوايي با مدرك ابتدايي براي گروهباني استخدام مي

كرد و من هم با مدرك ششم ابتدايي، براي گروهباني، وارد نيروي هوايي شدم.

بعد از مدتي با فدائيان اسلام همكاري مي كردم و در جلسات آنان شركت داشتم. مصدق هم فعاليتش در همان موقع در اوج بود و ما جذب اين شعار فدائيان اسلام شديم كه مي گفتند:"همه كار و همه چيز تنها براي خدا" و "اسلام برتر از همه چيز است و هيچ چيز برتر از اسلام نيست" و بلاخره اينكه "احكام اسلام بايد مو به مو اجرا شود."

بعد از 4سال اول نيروي هوايي كه 28 مرداد اتفاق افتاد و من به همراه عده زيادي از افراد نيروي هوايي تصفيه شديم و رفتيم به نيروي زميني، در آن يك سال مبارزه، بچه هايي با ما تبعيد شده بودند. براي اين كه برگرديم به نيروي هوايي، ارتش هم بعد از مدتي ناچار شد بگويد اگر نمي خواهيد، استعفا بدهيد و ما هم بهترين فرصت را ديديم و استعفا كرديم. مساله اي كه بايد عرض كنم، اين كه به موازات اين حركت، از همان سالي كه به نيروي هوايي آمدم، با آقاي طالقاني آشنا شدم و تقريبا هرشب جمعه را در مسجد هدايت بوديم و هر روز جمعه ايشان يك جلسه داشتند در خاني آباد، منزل يك نانوايي بود و ما هم در خدمتشان بوديم و مي توانم بگويم حدود 27 سال از نظر مسائل مذهبي و طرز تفكر و غيره، تحت تعليم مرحوم طالقاني بودم و فكر مي كنم از هر كسي به ايشان نزديك تر بودم.

مهندس بازرگان درماه رمضان ما را دعوت كرد به افطار و نهضت آزادي ايران اعلام كرد كه ما جزء

نفرات اولي بوديم كه در نهضت ثبت نام كرديم.

سپس كم كم به عنوان عضو نهضت آزادي در دبيرستان كمال مشغول تدريس بودم. در 11 ارديبهشت سال 1342 شناسايي شدم و به وسيله ساواك در قزوين دستگير شدم و بعد از دستگيري منتقلم كردند به زندان و 15 خرداد 1342 را من در زندان قزوين بودم كه عده اي هم با من در آنجا زنداني شدند در رابطه با15 خرداد؛ از جمله برادران, اماني بود. پنجاه روز آنجا زندان بودم تا اينكه به قيد كفيل از زندان آزاد و بعد از محاكمه تبرئه شدم.

در سال 1346 با دوستاني كه در زندان بوديم. من و آقاي فارسي و آقاي باهنر، سه نفري يك تيم شديم و بقاياي هيات موتلفه را اداره مي كرديم.

بسياري از اين برادران كه ستاد نماز جمعه را تشكيل مي دهند آن موقع جزء سرشاخه هاي هيات موتلفه بودند كه بنده هم به نام مستعار اميدوار در آن جلسات شركت داشتم. جلساتي داشتيم تا اينكه كم كم برادران از زندان بيرون آمدند. كم كم يك سازمان جديد به وجود آمد، براي اين كه يك پوشش اجتماعي داشته باشد و كار سياسي هم بكند به نام بنياد رفاه و تعاون اسلامي ناميده شد.

آقاي فارسي رفت خارج؛ سريك سال، قرار شد كه من بروم كارهاي آقاي فارسي را ارزيابي كنم و اطلاعاتي بدهم و بگيرم و برگردم، پس مردادماه 1350 رفتم به خارج, اول پاريس بعد تركيه, بعد سوريه؛ و آقاي فارسي هم آمد سوريه و ماه همديگر را آنجا ديديم.

با اكثر بنيانگذاران سازمان مجاهدين از دوره دانشگاه و بعدها هم در جلسات مسجد هدايت كه

پاي تفسير آقاي طالقاني بوديم. آشنا شده بودم.در سال 47 يكبار سعيد محسن براي عضوگيري به من مراجعه كرد, ولي به علت اختلافاتي كه در برداشتمان نسبت به مبارزه داشتيم، من موافقت نكردم به عضويت اين سازمان درآيم، منتهي شرعا تعهد كرده بودم كه تماس را به هيچ كس نگويم . شهيد رجايي چون رابطه اي نزديك با مبارزات اسلامي روحانيت داشت و به خصوص در جلسات شهيد بهشتي شركت مي كرد و در رابطه با سازمان مجاهدين هم بود، در آذرماه 1353 دستگير شد و زير شكنجه قرار گرفت.

ساواك خيلي انتظار داشت كه از من اطلاعات زيادي به دست بياورد. آن سال كه من كميته را مي گذراندم، واقعا جهنمي بود كه بيست روز تمام مرا مي زدند و هيچ مساله اي را هم عنوان نمي كردند و فقط اظهار مي كردند كه "حرف بزن" يا اينكه روزها چندين ساعت سرم را به پنجه هايم به حالت ركوع مي بستند و اظهار مي كردند كه درجا بزنم و اينكه صليب مي كشيدند و مي بستند و آويزان مي كردند تا اينكه صحبت كنم. ما هم روزها و شبها كتك مي خورديم و 14 ماه اين مسئله طول كشيد.

يكي از روزهاي ماه رمضان، درست نيمه ماه رمضان بود، تولد امام حسن (ع) من را يك روز ساعت 8 بردند تاساعت يك بعدازظهر كه هنگام برگرداندن حالم طوري بود كه مرا كشان،كشان به سلولم آوردند. آن روز يكي از روزهاي خيلي خوب زندگي من بود و خيلي خوشحال بودم كه روزه هستم و شكنجه مي شوم.يادم هست كه در اتاق شكنجه و يا در سلولم بيشتر

اوقات آيه "يا منزل السكينه في قلوب المومنين" را تكرار مي كردم. وقتي شكنجه مي شدم, مجبورم مي كردند كه برروي پاهاي تاول زده بدوم. آنجا قسمتهايي از دعا را كه قوعلي خدمتك جوارحي .... اين قسمت هاي دعا را تكرار مي كردم.

ارديبهشت و خرداد 57 را به صورت تبعيدي در زندان عادي به سر مي بردم ( به جرم اقامه نماز جماعت) و آنجا هم براي ما يك كلاس بود و تجربياتي هم در آنجا اندوختيم. در آبان 1357 روز عيد غدير در سايه مبارزات مردم مسلمان از زندان آزاد شديم و به اين ترتيب دوران بازداشتم را گذراندم.

بعد از آنكه از زندان بيرون آمدم، در تشكيلات انجمن اسلامي معلمان وارد شدم؛ با اين تشكيلات كار مي كردم تا پيروزي انقلاب. انقلاب كه پيروز شد، من هم از همان ابتدا نزديك به مركز مبارزه، يعني مدرسه رفاه و كميته استقبال امام كه در آنجا حضور داشتم و كم و بيش عهده دار مسئوليت هايي بودم و به عنوان يك خدمتگذار كوچك، حركت كردم تا انقلاب پيروز شد و در آموزش و پرورش به عنوان مشاور وزير آموزش و پرورش شروع به فعاليت كردم.

وزير آموزش و پرورش كه استعفا كرد، ابتدا به عنوان كفيل و بعد به عنوان وزير آموزش و پرورش انتخاب شدم. مدت تقريبا يكسالي وزير آموزش و پرورش بودم كه نسبتا دوره خوبي بود و خوشحال و راضي بودم. نزديكي هاي انتخابات بود كه يك شب برادرمان هاشمي تلفن كرد و از من خواست كه براي نمايندگي مجلس كانديدا شوم. ولي من اظهار تمايل كردم كه وزارت آموزش و پرورش را حفظ

كنم. ايشان پيشنهاد كردندكه "به مجلس بياييد و اگر امكان وزير شدن نبود، لااقل بتوانيد به عنوان نماينده خدمت كنيد." حرف ايشان را پسنديدم و كانديداي نمايندگي شدم و براي نمايندگي مجلس انتخاب شدم.

بعد از يكسري گفتگوهايي كه اكثر هم ميهنان عزيزم مطلع هستند، من به نخست وزيري رسيدم، نخست وزيري را به عنوان يك تكليف شرعي انقلابي پذيرفتم و از صميم قلب مي گفتم كه داراي يك كابينه 36 ميليوني هستم.

انتخاب به رياست جمهوري را با آرا 13 ميليوني امت حزب الله و شهيد داده، اداي تكليف الهي و رسيدن به فوز عظيم در راه اسلام و خدمت به جمهوري اسلامي مي دانستم. منابع: 1. http://daneshnameh.roshd.ir

2. www.irdc.ir

3. http://noahmadi15.blogfa.com

4. http://www.iichs.org

اركان نظام جمهوري اسلامي

مجلس خبرگان از نگاه امام خميني(ره)

مجلس خبرگان از نگاه امام خميني(ره) مجلس خبرگان يكي از نهادهاي عالي است كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران پيش بيني شده و سه وظيفه مهمِ شناسايي, انتخاب و نظارت بر رهبري را عهده دار مي باشد. اعضاي اين نهاد عالماني متعهدند كه از سوي مردم برگزيده مي شوند.

به همان اندازه كه رهبري در نظام اسلامي جاي گاهي رفيع و بلند دارد مجلس خبرگان نيز, كه وظيفه اش در ارتباط با رهبري است, مهم و ارزش مند است.

امام خميني(ره) به عنوانِ معمار و بانيِ انقلاب اسلامي از سال هاي نخستين شكل گيريِ اين نهاد, به تبيينِ جاي گاه اين مجلس و تشويق و ترغيب مردم به حضور در انتخاب خبرگان پرداخت و نيز خبرگان منتخب مردم را به دقت در انجام وظيفه توصيه فرمود.

در اين جا گزيده اي از سخنان امام در پنج محور عرضه مي گردد: 1 جاي گاه مجلس خبرگان امام در

قسمتي از پيامي كه به هنگام گشايش اولين دوره مجلس خبرگان ارسال داشتند, فرمودند:

(… و اكنون شما اي فقهاي شوراي خبرگان و اي برگزيدگان ملت ستم ديده در طول تاريخ شاهنشاهي و ستم شاهي, مسئوليتي را قبول فرموديد كه در رأس همه مسئوليت ها است و آغاز به كاري كرديد كه سرنوشت اسلام و ملتِ رنج ديده و شهيد داده و داغ ديده (در) گرو آن است.)1 2 شركت مردم در انتخابات امام بارها و بارها بر حضور مردم در انتخاب خبرگان سفارش أكيد داشتند:

(امروز در ملت ما مطرح است قضيه مجلس خبرگان براي تعيين رهبري. اين مسئله اي است كه نبايد ملت ايران براي آن, كم ارج قائل باشد. الان يك دسته از قراري كه شنيدم دوره افتاده اند كه اين مجلس خبرگان نبايد باشد, براي اين كه تضعيف رهبري است. مجلس خبرگان, تقويت رهبري است, گول اين حرف ها را نخورند, بايد همه وارد بشوند, اين يك تكليف است.)2

در جمع دانش جويان عضو دفتر تحكيم وحدت و انجمن اسلامي دانش جويان دانش گاه هايِ سراسر كشور فرمودند:

(البته مسائل زيادي در پيش داريم و شما در پيش داريد كه باز شياطين دوره افتاده اند و نمي خواهند بگذارند اين مسائل تحقق پيدا كند. يكي همين مجلس خبرگان است كه امروز محل ابتلاي همه است. مجلس خبرگان يك مجلسي (است) كه بايد شما و ملت بدانند كه اين مجلس پشتوانه كشور است براي حفظ امنيت كشور و حفظ استقلال كشور و حفظ آزادي براي كشور و اگر مسامحه در اين امر بشود, يك تقصيري است كه ممكن است جبران بعدها نشود اين تقصير. بايد همان

طوري كه اعلام مي كنند و آن روزي كه اعلام مي كنند, آقايان بروند و افرادي را كه تعيين كرده اند بزرگان, به آن ها رأي بدهند و كساني هم كه خودشان ميل دارند كه رأي بدهند بروند و شركت بكنند, در آرا آزادند, هر كس را مي خواهند انتخاب كنند, وليكن شركت داشته باشند.)3

و در پيامي كه به مناسبت انتخابات مجلس خبرگان صادر كردند, نوشتند:

(…و لهذا تعيين خبرگان و فقيه شناسان از تكاليف بزرگ الهي است و هيچ كس را عذري در مقابل اسلام و پيش گاه خداوند قهّار نخواهد بود و من تكليف خود را در اين موضوع ادا نمودم و همان طور كه قبلاً تذكر دادم مردم در دادن رأي به اشخاص واجد شرايط آزاد هستند و هيچ كس را حقّ الزام كسي نيست و من اميدوارم كه ملت شريف ايران در اين امر مهم الهي كه منحرفان از هر چيزي بيش تر با آن مخالفت كرده و مي كنند و اين نيز از اهميت آن است, يك دل و يك جهت در روز انتخابات به سوي صندوق ها هجوم برند و آراي خود را به صندوق ها بريزند.)4

در وصيت نامه سياسي الهي نيز بر اين تأكيد ورزيدند:

(وصيت من به ملت آن است كه در تمام انتخابات چه انتخاب رئيس جمهور و چه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و چه انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر در صحنه باشند.)5 3 دقت در انتخاب افراد شايسته امام در وصيت نامه در دو جا به مردم سفارش مي كنند كه در انتخاب خبرگان دقت به خرج دهند و شايسته ها را برگزينند:

(… مثلاً

در انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر توجه كنند كه اگر مسامحه نمايند و خبرگان را رويِ موازينِ شرعيه و قانون, انتخاب نكنند چه بسا كه خساراتي به اسلام و كشور وارد شود كه جبران پذير نباشد.)6

و فرموده اند:

(… و همين معنا در انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر با ويژگي هايي خاص بايد در نظر گرفته شود كه اگر خبرگان, كه با انتخاب ملت تعيين مي شوند, از روي كمال دقت و يا(از روي) مشورت با مراجع عظام هر عصر و علماي بزرگ سرتاسر كشور و متدينين و دانش مندان متعهد به مجلس خبرگان بروند, بسياري از مهمات و مشكلات به واسطه تعيين شايسته ترين و متعهدترين شخصيت ها براي رهبر يا شوراي رهبري پيش نخواهد آمد يا با شايستگي رفع خواهد شد.)7 4 خبرگان و انتخاب رهبر امام به اعضاي خبرگان و برگزيدگان مردم توصيه مي كنند كه در انتخاب رهبر نيك بنگرند كه تاريخ و نسل هاي آينده و اولياي خدا درباره آنان قضاوت خواهند كرد:

(تاريخ و نسل هاي آينده درباره شما قضاوت خواهند كرد و اولياي بزرگ خدا ناظر آرا و اعمال شما مي باشند: (وَاللّهُ منْ وَرائهم مُحيط). كوچك ترين سهل انگاري و مسامحه و كوچك ترين اعمال نظرهاي شخصي و خداي نخواسته تبعيت از هواهاي نفساني, كه ممكن است اين عمل شريف الهي را به انحراف كشاند, بزرگ ترين فاجعه تاريخ را به وجود خواهد آورد.)8 5 خبرگان و سلوك فردي و اجتماعي امام دو بار در جمع نمايندگان مجلس خبرگان سخنراني كردند: يك بار در تيرماه 1362 و بار ديگر در تيرماه 1364. در

اين دو بار بر دو نكته تأكيد كردند: يكي حفظ شئون اهل علم و رعايت زي طلبگي و ديگري پرهيز از اختلاف.

(… يكي قضيه اين كه از آن زيِّ روحانيت كه زيِّ طلبگي بوده است, اگر ما خارج بشويم, اگر روحانيون از آن زي كه مشايخ ما در طول تاريخ داشته اند و ائمه هدي سلام اللّه عليهم داشته اند, ما اگر خارج بشويم خوف اين است كه يك شكستي به روحانيت بخورد و شكست به روحانيت شكست به اسلام است. اسلام با استثناي روحانيت محال است كه به حركت خودش ادامه بدهد.)9

و نيز فرمودند:

(آن چيزي كه مردم به آن توجه دارند و موافق مذاق عامه است, اين(است) كه زندگي شما ساده باشد, همان طوري كه سران اسلام و پيغمبر اسلام و اميرالمؤمنين و ائمه ما زندگي شان ساده و عادي بود بلكه پايين تر از عادي.)10

(مطلب ديگري كه باز انسان را مي ترساند كه خداي نخواسته مبادا اين انقلاب به واسطه اين مطلب صدمه ببيند و بدانيد كه مي بيند اگر خداي نخواسته بشود و او اين است كه بين آقايان در بلاد اختلاف باشد. اگر در صنف فرض كنيد كاميون داران و (يا) آن هايي كه شغل هاي مختلف دارند, اگر اختلافي در بين آن ها وارد بشود, به صنف ديگر سرايت نمي كند. كاميون دارها اگر با هم مختلف بشوند به بازار هيچ كاري ندارد, سرايت هم نمي كند, اما اگر در صنف ما اختلاف پيدا بشود اين اختلاف به بازار هم كشيده مي شود, به خيابان هم كشيده مي شود, براي اين كه شما هاديِ مردم هستيد, مردم توجه دارند… .

اختلاف

ريشه اش از حبّ نفس است. هر كس خيال مي كند كه من براي خدا اين آقا را باهاش اختلاف مي كنم, يك وقت درست بنشيند در نفس خودش فكر كند ببيند ريشه كجاست. حسن ظن به خودش نداشته باشد, سوء ظن داشته باشد. ريشه همان ريشه شيطاني است كه آن حبّ نفس انسان است.)11

اكنون همه نگاه ها به چگونگيِ برگزاريِ انتخابات دوره سوم مجلس خبرگان دوخته شده; اميد است كه ملت, شوراي نگهبان و همه دست اندركاران و اعضاي خبرگانِ كنوني و آينده, رهنمودهاي حضرت امام را آويزه گوش قرار دهند و انتخاباتِ اين نهادِ اساسيِ كشور را هرچه با شكوه تر برگزار كنند.

سردبير پي نوشت ها:

وصيت نامه حضرت امام, قبل از بازنگري قانون اساسي نوشته شده است. در قانون اساسي پيش از بازنگري, شوراي رهبري يا رهبر پيش بيني شده بود.

1. صحيفه نور, ج18, ص43.

2. همان, ج17, ص79.

3. همان, ص89.

4. همان, ص103.

5. همان, ج21, ص187.

6. همان.

7. همان, ص 188.

8.همان, ج 18, ص42.

9.همان, ص44.

10. همان, ج19, ص 188.

11. همان, ج 18, ص46. منابع مقاله:

فصلنامه حكومت اسلامي، شماره 8، ؛

مجلس در انديشه روح الله (ره)

مجلس در انديشه روح الله (ره) جايگاه مجلس شوراي اسلامي از نگاه امام خميني(ره) مقدمه: در آستانه ششمين دوره انتخابات مجلس شوراي اسلامي هستيم. اهميت و جايگاه مجلس شوراي اسلامي و نقش حضور مردم در صحنه،برهمه روشن است. هرچه ازعمر پربركت جمهوري اسلامي ايران مي گذرد،مردم متعهد و انقلابي ايران اسلامي به اهميت و نقش تعيين كننده خود در تمامي صحنه هاي انقلاب آگاه تر مي شوند و راز دوام و بقاءانقلاب خود را بهتر درمي يابند. يكي از اهداف شوم استكبار جهاني، دور كردن

مردم از صحنه هاي انقلاب بوده و به انواع ترفندها متوسل شده اند ولي به لطف خداوندتبارك و تعالي ملت شريف ايران با حضور عظيم خود در صحنه هاي گوناگون انقلاب، اين حقيقت را به اثبات رسانيده اند كه از وحدت وانسجام آنان چيزي كم نشده و استكبار و مزدوران آن تا ابد حسرت گسستن اتحاد و يكپارچگي ملت ما را به گور خواهند برد. حضرت امام(ره)ضمن اشاره به وضعيت مجلس قبل از انقلاب اسلامي،نسبت به اهميت مجلس شوراي اسلامي و نقش مردم چنين مي فرمايد: «ماديديم كه اسلام و كشور ايران چه صدمات بسيار غم انگيزي ازمجلس شوراي غير صالح و منحرف از بعد از مشروطه تاعصر رژيم جنايتكار پهلوي و از هر زمان بدتر و خطرناكتر در اين رژيم تحميلي فاسد (پهلوي)خورد. چه مصيبتها و خسارتهاي جان فرسا ازاين جنايتكاران بي ارزش و نوكرمآب به كشور و ملت وارد شد. ازبعد از مشروطه هيچ گاه به قانون اساسي عمل نشده، ... اكنون كه با عنايت پروردگار و همت ملت عظيم الشان، سرنوشت كشور به دست مردم افتاده و وكلاء از خود مردم و با انتخاب خودشان بدون دخالت دولت و خان هاي ولايات به مجلس شوراي اسلامي راه يافتند و اميداست كه با تعهد آنان به اسلام ومصالح كشور جلوگيري از هر انحرافي بشود.» حضرت امام(ره)در ادامه آن مطلب مي فرمايد: «اكنون كه بحمدالله موانع رفع گرديده و فضاي آزاد براي دخالت همه طبقات پيش آمده است، هيچ عذري باقي نمانده و ازگناهان بزرگ نابخشودني، مسامحه در امر مسلمين است. هركس به مقدار توانش و حيطه نفوذش لازم است در خدمت اسلام و

ميهن باشد وبا جديت از نفوذ وابستگان استعمار و منحرفان از مكتب بزرگ اسلام جلوگيري نمايند وبدانند كه مخالفين اسلام و كشورهاي اسلامي كه همان ابرقدرتان چپاولگر بين المللي هستند، با تدريج و ظرافت دركشور ما و كشورهاي اسلامي رخنه و با دست افراد خود ملتها،كشورها را به دام استثمار مي كشانند، بايد باهوشياري مراقب باشيد و با احساس اولين قدم نفوذي به مقابله برخيزيد و به آنان مهلت ندهيد.» بنابراين همه مردم در سرنوشت جامعه خويش مسوول هستند و هيچ عذر و بهانه اي از كسي پذيرفته نيست كه نسبت به سرنوشت اداره امور جامعه اسلامي بي تفاوت باشد وبي تفاوتي و كناره گيري نسبت به سرنوشت اداره امور جامعه، از گناهان كبيره محسوب مي شود. پس همه مردم بايد خود را دخيل و سهيم در اداره امور جامعه بدانند و هركسي به هراندازه اي كه توان دارد بايد نسبت به سرنوشت جامعه اسلامي تلاش نمايد و حضور تك تك مردم در صحنه هاي سياسي و اجتماعي جامعه اسلامي به عنوان يك وظيفه شرعي، عقلي و سياسي مي باشد. ومطمئن باشيم كه حضور گسترده در صحنه هاي مختلف، دشمن را نااميدو انقلاب را بيمه مي كند. اهميت و جايگاه مجلس و انتخابات را براساس ديدگاه حضرت امام(ره)طبق محورهاي زير بررسي مي كنيم: 1- وظيفه و نقش مردم در انتخابات از ديدگاه حضرت امام(ره): از ديدگاه حضرت امام(ره)جايگاه و نقش مردم درانتخابات،اساسي، حساس وتعيين كننده است. در زير وظايف مردم نسبت به انتخابات را به فهرست ذكر مي كنيم: الف- شركت فعالانه در انتخابات: حضرت امام(ره)همه آحاد ملت را به شركت درانتخابات فرامي خوانند: «وصيت

من به ملت شريف آن است كه در تمامي انتخابات چه انتخابات رئيس جمهوري و چه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و... درصحنه باشند و اشخاصي را كه انتخاب مي كنند، روي ضوابطي باشد كه اعتبار مي شود. عدم دخالت مردم، از مراجع و علماي بزرگ تا طبقه بازاري و كشاورز و كارگر و كارمند، همه و همه مسوول سرنوشت كشور و اسلام مي باشند، چه در نسل حاضر و چه در نسلهاي آينده، وچه بسا كه در بعض مقاطع عدم حضور و مسامحه گناهي باشد كه درراس گناهان كبيره است. پس علاج واقعه را قبل از وقوع بايد كردو الا كار از دست همه خارج خواهد شد و اين حقيقتي است كه بعد ازمشروطه لمس نموده ايد و نموده ايم. چه علاجي بالاتر و والاتر از آن است كه ملت در سرتاسر كشور در كارهائي كه محول به اوست، بر طبق ضوابط اسلامي و قانون اساسي انجام دهد.» پس همه اقشار ملت در سرنوشت كشور اسلامي خود مسوول هستند. ولذا همه بايد شركت در انتخابات را به عنوان يك وظيفه شرعي وقانوني خود بدانيم و بدون هيچ گونه درنگ و مسامحه اي در صحنه هاي حساس انقلاب حضور فعال داشته باشيم و بدانيم كه اگر به خاطر عدم حضور ما در سرنوشت جامعه، ضربه اي به انقلاب وارد شود، همه ملت در پيشگاه خدا و شهداي عزيز مسوول خواهند بود. حضرت امام(ره)دراين زمينه مي فرمايد: «اگر خداي نخواسته بر اسلام يا كشور اسلامي از ناحيه عدم دخالت در سرنوشت جامعه، لطمه و صدمه اي وارد شود، يك يك تمام ملت در پيشگاه خداي قهار توانا

مسوول خواهيم بود و نسل هاي آينده كه ممكن است از كناره گيري كنوني مورد هزار گونه تجاوزواقع شوند، ما را نبخشند. يكي از وظايف مهم شرعي و عقلي مابراي حفظ اسلام و مصالح كشور حضور در حوزه هاي انتخابيه و راي دادن به نمايندگان صالح و كاردان و مطلع بر اوضاع سياسي جهان وسايرچيزهايي كه كشور به آنها احتياج دارد، مي باشد و مجلس محتاج به متخصصين رشته هاي مختلفي است كه كشور احتياج به آنها دارد.» و در اصل ششم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران چنين آمده است: «در جمهوري اسلامي ايران امور كشور بايد به اتكاء آراء عمومي اداره شود، از انتخابات، انتخاب رئيس جمهور، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، اعضاي شوراي اسلامي و نظاير اينها يا از راه همه پرسي در مواردي كه در اصول ديگر اين قانون معين مي گردد.» ب- مشورت كردن: مشورت از دستورات اسلامي است و خداوند، مومنين را به مشورت فرا خوانده و مي فرمايد: (و امرهم شوري بينهم.)و در جاي ديگر مي فرمايد:(و شاورهم في الامر)و در روايات متعددي بر اهميت مشورت تاكيد شده است. تاجايي كه حضرت اميرالمومنين(ع) در وصيت خودچنين مي فرمايد:(ع) «اضمم آراء الرجال بعضها الي بعض ثم اختر اقربها الي الصواب وابعدها من الارتياب.» يعني: نظريات صاحبان راي را جمع كن و سپس نزديكترين آن رابه صواب و دورترين آن را ازشك انتخاب كن. ما از آيات و روايات اصل لزوم مشورت را استفاده مي كنيم. ازآنجا كه مجلس از اهميت والايي برخوردار است و تصميمات مجلس شوراي اسلامي در اموركشور نقش به سزايي دارند لذا ما براي اين كه كانديداي اصلح

را انتخاب كنيم بايد با افراد مورد اطمينان مشورت كنيم و همه امور و مصالح كشور را در نظر بگيريم و بعدخودمان تصميم بگيريم كه به چه كسي راي بدهيم. در اين موردحضرت امام(ره)وظيفه همگان را روشن مي كند: «در تعيين رئيس جمهور و وكلاء مجلس با طبقه تحصيل كرده متعهدو روشن فكر با اطلاع از مجاري امور و غير وابسته به كشورهاي قدرتمند استثمارگر، و استهمارگر به تقوي و تعهد به اسلام وجمهوري اسلامي مشورت كرده، و با علماء و روحانيون با تقوي ومتعهد به جمهوري اسلامي نيز مشورت نموده(نمائيد. » پس بنابراين مردم مومن و انقلابي ما براي انتخاب نماينده خودبا افراد مومن و متعهد كه مورد اعتمادشان هست، مشورت مي نمايندو در مقام مشورت كسي حق ندارد كه راي و نظر خود را به ديگران تحميل كند. مردم ما در انتخاب وكلاي خود كاملا آزاد هستند وخودشان طبق معيار و ضوابطي كه معين شده، نامزدهاي انتخاباتي راشناسايي نموده و به شخص مورد نظرشان راي خواهند داد. ج- انتخاب اصلح باتوجه به اين اصل كلي كه مسووليت ها بايد در دست صالح ترين افراد باشد، مردم نبايد بي توجه از كنار اين مساله بگذرند بلكه وظيفه دارند كه از روي آگاهي و شناخت كامل شايسته ترين فرد راانتخاب كنند. مرحوم علامه اميني در كتاب «الغدير» مي فرمايد: ابن عباس از رسول خدا(ص)چنين نقل مي كند: «من استعمل عاملا من المسلمين و هو يعلم ان فيهم اولي بذلك منه و اعلم بكتاب الله وسنه نبيه فقدخان الله و رسوله و جميع المسلمين.» يعني هركس از مسلمانان عاملي(كارگزاري)را بر سركار بياوردو به او مسووليت بدهد.

در حالي كه مي داند در بين مسلمانان فردي وجود دارد كه او براي اين كار سزاوارتر است و به كتاب وسنت پيامبر(ص)آشناتر است، آن كس به خدا و رسول خدا(ص)و جميع مسلمين خيانت كرده است. بنابر اين بر افراد جامعه اسلامي لازم است تا ويژگيهاي اشخاص را برسي نمايند و از بين آنان بهترين و شايسته ترين فرد را براي تصدي امور وكارگزاري نظام اسلامي انتخاب كنند. حضرت امام خميني(ره)معنا و معيار انتخاب اصلح را چنين بيان مي فرمايند: «اگر(انتخاب اصلح)براي خودتان باشد، شيطاني است واما اگر انتخاب اصلح براي مسلمان هاست، كي و از كجاست، مطرح نيست، از هرگروهي باشد، حزب باشد، ياغير حزب، نه حزب اسباب اين مي شود كه غير آن فاسد و نه صد درصد حزبي بودن باعث صلاح آنهاست. و انتخاب اصلح براي مسلمين يعني انتخاب فردي كه تعهد به اسلام وحيثيت آن داشته باشد و همه چيز را بفهمد و چون در مجلس، اسلام تنها كافي نيست، بلكه بايد مسلماني باشد كه احتياجات مملكت رابشناسد و سياست را بفهمد و مطلع به مصالح و مفاسد كشور باشد وممكن است به شما و گروه شماهم مربوط نباشد، كه اگر اصلح راانتخاب كرديد، كاري اسلامي مي كنيد و اين يك محكي است براي خودتان كه تشخيص بدهيد انتخاب براي اسلام است يا براي صلاح خودتان. اميدوارم كه تا آخرهم اين طور باشد و هر دوره انتخابات بهتر انجام شود، و اين مساله، مساله شخصي نيست بلكه براي اسلام و از امور مهمه است.» و در جايي ديگر حضرت امام(ره)ملاك و معيار انتخاب اصلح رابراي مردم چنين بيان مي كنند: «اشخاصي

را انتخاب كنيم كه از هرجهت صالح باشند. مسلمان بودن تنها فايده اي ندارد، بايد جمهوري اسلامي را قبول داشته باشد و از مسائل روز اطلاع داشته باشد. سعي كنيد مثل مرحوم مدرس را انتخاب كنيد. كساني را كه انتخاب مي كنيد بايد مسائل را تشخيص دهند، نه از افرادي باشند كه اگرقدرت ديگري تشر زد، بترسند، بايد بايستند و مقابله كنند.» ملت هوشيار و هميشه در صحنه ايران اسلامي با در نظرگرفتن ملاك و معيارهاي لازم به خاطر خدا و مصالح نظام اسلامي كشورمان با دقت كامل سوابق و ويژگي هاي نامزدهاي انتخاباتي را بررسي نموده به دور از گرايشهاي جناحي و گروه گرايي، شايسته ترين و صالح ترين افراد را براي نمايندگي مجلس شوراي اسلامي انتخاب خواهند نمود. و بدانند كه با حضور گسترده در انتخابات و انتخاب اصلح، ضربه بزرگي بر دشمنان اسلام و انقلاب خواهند زد. 2 وظيفه و نقش نامزدهاي انتخاباتي از ديدگاه حضرت امام(ره) وظيفه و نقش نامزدهاي ا نتخاباتي در سلامت انتخابات وحضورپرشور مردم به پاي صندوق هاي اخذ راي اهميت به سزايي دارند: الف شرايط نمايندگان(كانديدهاي انتخاباتي): نامزدهاي انتخاباتي مجلس شوراي اسلامي علاوه بر دارا بودن شرايط عمومي كه در قانون اساسي ذكر شده بايد شرايطي ديگري داشته باشند تا بهتر بتوانند به مردم خدمت كنند و در مصوبات مجلس قدرت وتوان اظهار نظر و نقد وبررسي لازم را داشته باشند ودر مشكلات كليدي جامعه بتوانند تصميمات لازم را بگيرند و هميشه مصالح نظام را مقدم بر هرچيزي بدارند. حضرت امام(ره)شرايط كانديداي انتخاباتي(نمايندگان)را اين طوربيان مي فرمايد: «مردم شجاع ايران با دقت تمام به نمايندگاني راي دهند

كه متعبد به اسلام، وفادار به مردم باشند و در خدمت به آنان احساس مسووليت كنند و طعم تلخ فقر را چشيده باشند و درقول وعمل مدافع اسلام پابرهنگان زمين، اسلام مستضعفين، اسلام رنج ديدگان تاريخ، اسلام عارفان مبارزه جو، اسلام پاك طينتان عارف ودر يك كلمه، مدافع اسلام ناب محمدي(ص)باشند. و افرادي را كه طرفدار اسلام سرمايه داري، اسلام مستكبرين، اسلام مرفهين بي درد،اسلام منافقين، اسلام راحت طلبان، اسلام فرصت طلبان و در يك كلمه،اسلام امريكايي هستند، طرد نموده و به مردم معرفي نمايند. » شرايط كانديداي انتخاباتي(نمايندگان)عبارتند از: 1- متعبد به اسلام و معتقد به جمهوري اسلامي ايران. 2- پشتيبان ولايت فقيه و مطيع اوامر او. 3- وفادار به مردم. 4- مطلع و آگاه به مسائل روز. 5- هدف خدمت به محرومين. ب- شرايط تبليغات نامزدهاي انتخاباتي: تبليغات نامزدهاي انتخاباتي يكي از عوامل مهم سلامت برگزاري انتخابات مي باشد. كانديداهاي محترم مجلس اسلامي همان طور كه مطلع هستند هدف از وكيل شدن خدمت به اسلام و مردم مي باشد. بنابراين تبليغات بايد در چهار چوب اسلام باشد و شما از همان قدم اول نيت را خالص كنيد و براي رضاي خداوند تبارك و تعالي حركت كنيد تا در آينده بتوانيد منشا خدمات شاياني براي جامعه اسلامي باشيد. شرايط تبليغات نامزدهاي انتخاباتي مجلس شوراي اسلامي ازديدگاه حضرت امام خميني(ره): «نصيحتي است از پدري پير به تمامي نامزدهاي مجلس شوراي اسلامي كه سعي كنيد تبليغات انتخاباتي شما در چهار چوب تعاليم واخلاق عاليه اسلام انجام شود و از كارهايي كه با شوون اسلام منافات دارد، جلوگيري گردد.بايد توجه داشت كه هدف از انتخابات در نهايت

حفظ اسلام است. اگر در تبليغات، حريم مسايل اسلامي رعايت نشود، چگونه منتخب حافظ اسلام مي شود؟ بايد سعي شود تاخداي ناكرده به كسي توهين نگردد و در صورتي كه رقيب انتخاباتي به مجلس راه يافت، به دوستي و برادري كه چيزي شيرين تر از آن نيست. لطمه اي نخورد.» نامزدهاي انتخاباتي مجلس شوراي اسلامي اين نصيحت پدرانه امام راحل(ره)را آويزه گوششان قرار دهيد. و بدانيد كه اگر مي خواهيدبه اين ملت شريف و بزرگوار خدمت كنيد بايد مسائل اسلامي رارعايت كنيد. چون اين ملت براي اسلام قيام كردند و در اين راه پرفراز و نشيب علاوه بر سختيها و مشكلات فراواني كه متحمل شدند،شهداي گرانقدري را تقديم اسلام و انقلاب كرده اند. و شكي نيست كه شهداي عزيز و امام شهدا ناظر بر اعمال و حركات ماهستند و مابايد سعي كنيم در مسير اهداف آن بزرگواران حركت كنيم. شما بايددر تبليغات انتخاباتي به گونه اي عمل كنيد كه به وحدت و انسجام مردم لطمه اي وارد نشود و خداي نخواسته كاندايدي رقيب خود رامورد توهين و هتك حرمت قرار ندهيد. بايد برنامه ها و ديدگاههاي خود را درجوي سالم به مردم ارائه دهيد تا مردم با بصيرت ودرايت و رعايت همه جوانب كانديداي مورد نظر خود را انتخاب كنند. و بدانيد كه اين انتخابات يك امتحان است و پيروز آن كسي است كه به تكليف و وظيفه الهي خود عمل كرده باشد. به نامزدهاي انتخاباتي مجلس شوراي اسلامي تذكر داده شود علاوه بر اين كه بايد با صفا و صميميت و به دور از اختلاف، رقابت انتخاباتي داشته باشند. بايد در تبليغات نهايت صرفه

جويي رانمايند. امروز عده كثيري از مردم در فقر و مشكلات اقتصادي به سرمي برند. از چاپ عكس و پوسترهاي رنگارنگ و زائد بر حد اعتدال وضرورت، پرهيز نمايند و در حد شناسايي خودتان كه ضرورت ايجاب مي كند استفاده كنيد و مطمئن باشيد كه مردم ما فريب تبليغات كذايي وعكس و پوسترهاي آنچناني - كه نوعا منجر به اسراف مي شود- را نخواهند خورد. بلكه آنچه مهم است اين است كه شما اهداف وديدگاهها و برنامه هاي خودتان را براي مردم بيان كنيد و خودتان را به مردم تحميل نكنيد. بگذاريد مردم شريف و آگاه خودشان آزادانه و از روي معيار و ملاكهايي كه دارند، شخص مورد نظرشان را انتخاب نمايند. در اين قسمت به بيان شيوا و گهربار امام راحل(ره)گوش جان مي سپريم: «گرچه همه حق تبليغات صحيح براي خود يا كانديدهاي خود ياديگران را دارند و هيچ كس نمي تواند جلوگيري از اين حق نمايد. والبته لازم است تبليغات موافق مقررات دولت باشد.» 3 وظيفه ناظران و مجريان انتخابات: الف- وظيفه ناظران(شوراي نگهبان): وظيفه شوراي محترم نگهبان را قانون معين نموده اولين وظيفه اي كه در اين بخش دارند، اين است كه صلاحيت كليه نامزدهاي انتخاباتي را با دقت بررسي نمايند و افرادي كه صلاحيت براي كانديداي انتخاباتي مجلس را دارند، به مردم معرفي نمايند. بديهي است كه شوراي محترم نگهبان بدون هيچ گونه مسامحه اي بادقت كامل سوابق و خصوصيات كانديدها را بررسي مي كنند و به وظيفه قانوني و شرعي خودعمل خواهند نمود. اما وظيفه ديگري كه آن شوراي محترم به عهده دارد، نظارت بر سلامت و صحت انتخابات مي

باشد. بعد از برگزاري انتخابات، شوراي نگهبان كليه مدارك واسناد راجع به برگزاري انتخابات حوزه هاي انتخابيه را با دقت مورد بررسي قرار مي دهند تا حق هيچ كس ضايع نشود و سپس مهر صحت بر انتخابات خواهند گذاشت. حضرت امام(ره)در باره وظيفه شوراي نگهبان چنين مي فرمايد: «اعضاي محترم شوراي نگهبان ايدهم الله تعالي حافظ مصالح اسلام و مسلمين هستند. من به آقايان هشدار مي دهم كه تضعيف وتوهين به فقهاي شوراي نگهبان امر خطرناكي براي كشور و اسلام است. لازم است همه به طور اكيد به مصالح اسلام و مسلمين توجه كنيم و به قوانين، هرچند مخالف نظر و سليقه شخصي مان باشد،احترام بگذاريم، و به شوراي نگهبان تذكر مي دهم كه در كار خوداستوار باشيد و با قاطعيت و دقت عمل فرماييد و به خداي متعال اتكال كنيد.» مصوبات مجلس بايد به تاييد شوراي محترم نگهبان برسد تااعتبار قانوني پيدا كند. در اصل نود و سوم قانون اساسي چنين آمده است: «مجلس شوراي اسلامي بدون وجود شوراي نگهبان اعتبار قانوني ندارد، مگر در مورد تصويب اعتبارنامه نمايندگان و انتخاب شش نفر حقوقدان اعضاي شوراي نگهبان.» شوراي محترم نگهبان بدون در نظر گرفتن منافع جناحي و بااستقلال كامل طبق وظيفه اي كه به عهده دارند، در جهت پاسداري ازاسلام و قانون اساسي عمل خواهند نمود. حضرت امام(ره)مي فرمايد: «اگر در مجلس اشتباهي واقع بشود،شوراي محترم نگهبان با كمال قدرت و استقلال عمل خواهد كرد.» ب- وظيفه مجريان انتخابات: امام(ره)خطاب به مجريان انتخابات چنين مي فرمايد: «شما مسوول اين مساله (انتخابات)هستيد، هم مسوول كارخودتان و هم مسوول ديگري كه تحت نظر شماهستند، كه جريان

انتخابات يك جريان صحيح باشد. هيچ كس در انتخابات بر ديگري مقدم نيست. همه افراد ملت يك جور هستند در انتخابات، يعني همان آدمي كه يك كاركوچك انجام مي دهد با آن كسي كه در راس همه امور هست، در باب انتخابات هيچ فرقي باهم ندارند، اين يك راي دارد، آن هم يك راي دارد. بنابراين توجه به اين كه انتخابات جوري باشد كه مردم پسندباشد. يعني مردم احساس بكنند به اين كه مساله انتخابات به آن طوري كه قانون انتخابات گفته است، به آن طوري كه اسلام مي خواهد،دارد عمل مي شود. عمل مال شماست، قانون يك ثبتي است كه مي شود،يك وظيفه اي تعيين مي كند، لكن آني كه مهم است درمقام عمل است،مقام عمل جوري باشد كه تطبيق بكند با قانون و مردم در عمل راضي باشند. توجه كنيد كه اخلال گرها نيايند خرابكاري بكنند. مثلا كسي نزديك صندوق بخواهد به مردم بگويد به اين راي بدهيد، آنجاديگر جاي اين حرف نيست كه آنجا بايستد. و بگويد فلاني خوب است. فلاني بد است، بايد جلوگيري بشود، تاان شاءالله يك انتخابات خوبي داشته باشيم.» اجراي انتخابات به عهده وزارت كشور، استانداران، فرمانداران و بخشداران مي باشد كه مسوولين مربوطه طبق قانون به وظيفه خودشان عمل خواهند نمود. همان طوري كه از بيانات امام راحل(ره)استفاده شد، مجريان انتخابات بايد انتخابات را در يك جو سالم برگزار نمايند و جوري عمل نمايند كه همه مردم واجدشرايط راي بدون هيچ گونه دغدغه اي با كمال آرامش و اطمينان به كانديداي مورد نظرخودشان راي بدهند. وتوجه به اين نكته لازم است كه بايد براي مجريان امر انتخابات

هيچ تفاوتي بين كانديدهابرايشان نباشد. آنچه وظيفه آنها است و براي مجريان اهميت دارد،اين است كه انتخابات را سالم بر قرار نمايند و قطعا آن شخصي كه اكثريت آراء مردم را كسب كرده باشد به مجلس راه خواهد يافت. حضرت امام(ره)خطاب به مجريان انتخابات چنين مي فرمايد: «شمافرمانداران و بخشداران و... همه تان موظفيد به اين كه در اين امر(انتخابات مجلس)دقت كنيد كه خوب انجام بگيرد، مبادا يك وقت خداي نخواسته يك تقلبي در كاربيايد. شما موظف به اين هستيد كه خوب و موافق باشرع و اسلام و موافق با مصالح كشور اجرا بكنيد.» 4- وظايف نمايندگان مجلس شوراي اسلامي از نگاه امام خميني(ره): نمايندگان مجلس شوراي اسلامي بايد با كمال حسن نيت و برادري،قوانين و مصوباتي كه وضع مي كنند بر خلاف اسلام و قانون اساسي نباشد و همان طوري كه در اصل شصت و هفتم قانون اساسي آمده كه در اولين جلسه مجلس سوگندنامه ياد مي كنند و متن آن را امضاءمي كنند، از همان جلسه اول تاپايان دوره نمايندگي مجلس به آن اصول پايبند باشند و در انجام وظيفه و حفظ حقوق ملت لحظه اي كوتاهي ننمايند. حضرت امام(ره) خطاب به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي چنين مي فرمايد: «و از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در اين عصر و عصر آينده مي خواهم كه اگر خداي نخواسته عناصر منحرفي با دسيسه و بازي سياسي و كالت خود را به مردم تحميل نمودند، مجلس اعتبارنامه آنان را رد كنند و نگذارند حتي يك عنصر خراب كار وابسته، به مجلس راه يابد و از همه نمايندگان خواستارم كه با كمال حسن نيت كوشا باشند كه

قوانين، خداي نخواسته از اسلام منحرف نباشد و همه به اسلام و احكام آسماني آن وفادار باشيد تا به سعادت دنيا و آخرت نائل آييد» نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي بايد در قبال اين مسؤوليت مهم احساس وظيفه نمايند و به دور از احساسات و اغراض جناحي به فكر رفع گرفتاري و مشكلات مردم محروم كشورمان باشند در اين زمينه حضرت امام (ره) چنين مي فرمايند: «و ان شاء الله نمايندگان محترم مجلس سنگيني بار مسئوليت و رسالت خود را در اين امر خطير احساس كرده و مي كنند و به خوبي دريافته اند كه نظام و مردم از آنان چه انتظاري دارند، كه بايد گفت مجموعه خواسته ها و انتظارات اسلامي مردم از مجلس، رفع گرفتاري ها و محروميت ها و دگرگوني در نظام پر پيچ و خم اداري كشور، از انتظارات به حقي است كه بايد آنها را جدي بگيرند. و نمايندگان محترم مجلس قبل از پرداختن به لوايح و تبصره ها و مواد غير ضروري به فكر مسائل اصلي و كليدي كشور باشند و بر اساس اسلام عزيز در كميسون ها با طرح قوانين و لوايح به سمتي حركت كنند كه مشكلات اساسي مرتفع و سياست هاي زيربناي كشور در امور فرهنگي و اقتصادي و اجتماعي و سياسي در راستاي كمك به محرومين و رفع استضعاف مدون و به مورد اجرا درآيد.» نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي همان گونه كه مطلع هستيد، مجلس محل بحث و گفتگو و انتقاد و استيضاح است . اما با رعايت موازين و اخلاق اسلامي و بدون در نظر گرفتن اهداف شخصي و جناحي بايد به فكر

اصلاح امور جامعه باشيد. حضرت امام (ره) چنين مي فرمايد: «مجلسي كه اساس يك كشور است بايد محلي براي بحث و ساختن اخلاق جامعه باشد و انتقاد و استيضاح است. اما با رعايت موازين و اخلاق اسلامي و بدون در نظر گرفتن اهداف شخصي و جناحي بايد به فكر اصلاح امور جامعه باشيد. حضرت امام (ره) چنين مي فرمايد: «مجلسي كه اساس يك كشور است بايد محلي براي بحث و ساختن اخلاق جامعه باشد و انتقاد و استيضاح حق مجلس است اما برخورد با متخلف با آرامي و طرح مسائل اخلاقي، بهتر رفع اختلاف مي كند تا با الفاظ نيش دار و مقابله كردن با يكديگر، خودشان را يك واعظ حساب بكنند كه مي خواهند مردم را موعظه كنند و مردم هم احساس كنند كه اين آقايان خير و صلاح آنها را مي گويند.» اميد است كه خداوند توفيق دهد همه بتوانيم به رهنمودهاي آن امام بزرگوار و جانشين شايسته اش حضرت آية الله خامنه اي عمل نموده و در مسير اهداف عاليه آن امام راحل و ولي امر مسلمين حركت كنيم و هميشه مدافع اسلام و انقلاب و ولايت فقيه باشيم و مصلحت نظام اسلامي را مقدم بر همه چيز بداريم.

ولايت فقيه در نظام جمهوري اسلامي ايران

ولايت فقيه در نظام جمهوري اسلامي ايران 1) تفاوت حكومت هاي سلطنتي و جمهوري

در ادبيات سياسي ، چند نوع حكومت معرفي مي كنند. يكي حكومت سلطنتي است كه معمولا با وراثت به حاكم بعدي منتقل مي شود. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران چنين رژيمي در كشور حاكم بود. اين سلطنت تا مدت ها مطلقه بود، يعني سلطان به صورت مستقل تصميم مي

گرفت و هيچ كس نمي توانست در كار او دخالت كند ؛ ولي بعد از انقلاب كبير فرانسه و ساير انقلاب هاي آزادي خواهانه ، اختيارات سلطان به صورت هاي مختلف محدود شد.

نوع ديگر حكومت ، جمهوري است؛ يعني خود مردم در تعيين حاكم دخالت دارند. در عالم ، ده ها نوع جمهوري داريم. حكومت چين يك ميليارد و چند صد ميليون نفر جمعيت را اداره مي كند و كمونيستي است ، ولي جمهوري خلق چين نام دارد ؛ اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي هم مجموعه اي از جمهوري ها بود ؛ اين جمهوري ها خودشان هم با يكديگر تفاوت داشتند و هر جمهوري قوانين مخصوص خودش را داشت. 2)عامل مؤثر در مفهوم جمهوريت

بعضي جمهوري ها رياستي است كه مردم در آن مستقيم رئيس حكومت را انتخاب مي كنند و برخي ديگر ، پارلماني است ؛ يعني ابتدا مردم نمايندگان مجلس را بر مي گزينند و سپس حزب غالب در مجلس ، رئيس جمهور را تعيين مي كند. در هندوستان رئيس جمهور نقش چنداني در مديريت حكومت ندارد و بيش تر كارها بر عهده نخست وزير است ؛ اما در همسايگي اش پاكستان ، رئيس جمهور نقش مؤثري در مديريت حكومت دارد.

اين ها همه نشان مي دهد تنها عامل مؤثر در مفهوم جمهوريت اين است كه مردم نقشي در تحقق حكومت و تعيين حاكم داشته باشند؛ خواه بي واسطه و خواه با واسطه . بي واسطه مثل جمهوري هاي رياستي و با واسطه مانند جمهوري هاي پارلماني . 3) وجه تمايز قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران

در اين ميان برخي از جمهوري ها پسوندهايي با خود دارند،

مثل : جمهوري دموكراتيك ، جمهوري اسلامي و... پاكستاني و موريتاني ، « جمهوري اسلامي » هستند و اين پسوند براي آن ها جنبه تشريفاتي دارد. فقط جمهوري اسلامي ايران است كه با پسوند خود، مي خواهد ماهيت حكومتش را تعيين كند.

قانون اساسي همه جمهوري ها و سلطنتي ها ، يك اختلاف روشن با قانون اساسي ايران دارند: در ايران ، « ولايت فقيه » داريم كه ملي گراها هميشه با آن مخالف بوده اند. در خبرگان قانون اساسي هم نمايندگان سرسخت ملي گراها اصلا با گنجاندن واژه ولايت فقيه در قانون اساسي مخالف بودند، ولي اكثريت قاطع اصرار داشتند كه بايد مسئله ولايت فقيه مطرح شود. 4) با وجود رئيس جمهور ، آيا ولايت فقيه يك مقام تشريفاتي است ؟

گاه اين سؤال طرح مي شود كه با وجود رئيس جمهور ، ولي فقيه چه نقشي دارد؟

تبليغاتي كه از خارج صورت مي گيرد و در داخل هم كساني آن را دنبال مي كنند، به اين سمت است كه مقام رهبري تضعيف و سرانجام حذف شود. سر اين كه در قانون اساسي ، مقامي جدا از جمهوري و بلكه فوق رئيس جمهوري ، در نظر گرفته شده است، چيست ؟

برخي تصور مي كنند كه ولي فقيه يك مقام تشريفاتي است و چون روحانيان در انقلاب نقش مؤثري داشته اند، خواسته اند براي خود جايگاهي دست و پا كنند و بر ساير مردم يك نوع امتياز داشته باشند! 5) رأي اكثريت ، مشروعيت آور نيست

پاسخ اين سؤال ها به نگرشي بر مي گردد كه اسلام از حكومت دارد. هدف مردمي كه انقلاب كردند و صدها هزار شهيد

دادند. برقراري نظام اسلامي بود. صرف اينكه مردم رئيس جمهوري را براي چند سال انتخاب كنند، هيچ ضمانتي ندارد كه مشروعيت الهي داشته باشد و اطاعت از رئيس جمهور منتخب واجب شرعي باشد. هيچ كس نمي تواند ادعا كند كه وقتي پنجاه درصد به علاوه يك نفر به كسي رأي دادند، اطاعت از او براي ديگران وجوب شرعي دارد. حداكثر مي توانند بگويند : عرف جهاني اين است كه وقتي كسي رأي اكثريت را كسب كرد، ديگران هم بايد او را اطاعت كنند. اما اين كه شرعا واجب است از او اطاعت كنند ، به چه دليل ؟! 6) چرا اطاعت از رئيس جمهور بدون تنفيذ ولي فقيه حرام است ؟

از ماهيت جمهوري ، وجوب اطاعت شرعي از حاكم به دست نمي آيد. مطلب از اين هم بالاتر است ؛ ممكن است حتي نود و نه درصد مردم به كسي رأي بدهند؛ ولي به فرموده امام راحل رحمه الله اگر رئيس جمهور منتخب از طرف ولي فقيه نصب نشود، طاغوت به شمار مي آيد و اطاعت از او حرام مي باشد ! اين عبارت را نمي شود از صحيفه نور حذف كرد ، تأويل بردار هم نيست. اين بينش برخاسته از يك نگرش ديني است كه مي گويد : هيچ انساني - هر كه باشد - حق حكومت بر انسان ديگري را ندارد.

يك انسان كه بنده خدا است ، به چه حقي مي تواند به انسان ديگري بگويد : من به تو دستور مي دهم اين كار را بكني ؟! اين وجوب اطاعت از كجا مي آيد ؟! فقط آن خدايي كه اختيار همه به

دست اوست ، مي تواند بگويد اطاعت از اين فرد هم واجب است : « يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم » .

« اولي الامر » امامان اثني عشر هستند. اگر علي عليه السلام در زمان خود نماينده اي مي فرستاد و مي فرمود اطاعت از او مانند اطاعت از من واجب است ،آيا تخطي از فرمان آن نماينده جايز بود ؟! اگر ائمه اطهار عليهم السلام كسي را تعيين كردند و گفتند از او اطاعت كنيد، بر مسلمان هاواجب است از وي پيروي كنند. 7) مخالفت با ولي فقيه در حد شرك به خداست

طبق احاديث ، مخالفت با ولي فقيه مخالفت با اهل بيت و در حد شرك به خدا است . مگر رئيس جمهور با ولي فقيه يكسان است ؟! آيا اگر كسي با تبليغات آن چناني و رقص و پايكوبي به رياست جمهوري برسد ، ولي خدا مي شود ؟! بايد در رأس نظام كسي واقع شود كه از طرف امام تعيين شده باشد. اعتبار از خدا به پيغمبر ، از پيغمبر به امام معصوم ، از امام معصوم به ولي فقيه و از ولي فقيه به سايرين كاناليزه مي شود.

اگر ولي فقيه بگويد : از دولت اسلامي اطاعت كنيد، آن وقت اطاعت از دولت اسلامي هم واجب شرعي مي شود، چرا ؟ چون اطاعت از ولي فقيه واجب شرعي است ، بنابراين وقتي او مي گويد از اين اطاعت كنيد ، اين هم اطاعت او شمرده مي شود. 8) چرا اطاعت از قوانين دولت اسلامي واجب است ؟

امام عليه السلام مي فرمايد : عمل

كردن به قوانين دولت اسلامي شرعا واجب است اين وجوب از كجا آمده ؟ چون او مي گويد ، واجب است. اگر او نگويد چه وجوبي دارد ؟! نظام ما اعتبارش از طرف خدا است و رعايت قوانينش وجوب شرعي دارد. وقتي در مجلس شوراي اسلامي تصويب شد و شوراي نگهبان هم تأييد كرد كه فلان مبلغ بايد ماليات بدهيد ، پرداخت آن ماليات مثل پرداخت خمس و زكات واجب مي شود ، زيرا دولت اسلامي آن را تعيين كرده و دولت اسلامي مورد امضاي ولي فقيه است ، او هم مورد تأييد خدا و پيغمبر است.

اين سلسله مراتب ، وجوب شرعي مي آورد. اما اگر اين نباشد، همان فرهنگي رايج مي شود كه در همه جاي دنيا وجود دارد: فرار از ماليات ، نوعي زرنگي است! در صورتي كه اين مقام وجود نداشته باشد، مقررات مجلس شوراي اسلامي اگر به اتفاق آراء هم تصويب شود، وجوب شرعي نخواهد داشت.

چه اندازه وجدان آدمي ها راضي مي شود كه هرچه اكثريت گفتند ، آن ها هم عمل كنند؟! حداكثر اين است كه براي رعايت مصلحت جامعه مخالفت نكنند ، اما در دل مي گويند كه اين ها بي اعتبار است ، هر گونه منفعت خودم اقتضا كند، عمل مي كنم ! وقتي نمي خواهم ماليات بدهم ، حساب سازي مي كنم تا ماليات به من تعلق نگيرد ! به مأمور ماليات رشوه مي دهم تا بگويد تو مشمول ماليات نيستي !

فرهنگ ليبرال دموكراسي اين را اقتضا دارد ؛ ولي اگر فرهنگ اسلامي حاكم شود، پرداخت ماليات به حكومت اسلامي را مثل دادن خمس و زكات بر

خود واجب مي داند ؛ ديگر احتياج نيست كه بازرس بيايد و رسيدگي كند، بلكه التماس مي كند ماليات من را بگيريد تا مال من حلال شود. 9)ولي فقيه از جانب ائمه عليهم السلام منصوب شده است

ولي فقيه چگونه تعيين مي شود ؟ و مردم چه نقشي در تعيين او دارند ؟ وقتي امام معصوم عليه السلام شخصي را با اسم تعيين كند ، جاي چون و چرا نيست. در زمان غيبت صغراي امام زمان صلوات الله عليه چهار نفر را با اسم تعيين كردند و اطاعتشان واجب بود. بعد از اين چهار نفر ، نصب عام است ؛ يعني كسي را با اسم و شخص تعيين نكرده اند؛ فقط گفته اند از كساني كه واجد اين شرايط هستند اطاعت كنيد. 10) چگونگي احراز فرد واجد شرايط

چگونه احراز كنيم چه كسي واجد شرايط است ؟ اگر بخواهيم ببينيم در بين اساتيد دانشگاه چه كسي عالم تر است ، بايد سراغ خود استادها برويم. البته به دشواري كسي اعتراف مي كند كه فلان هم صنف من از من برتر و شايسته تر است. اگر تعداد چشمگيري از اساتيد يك دانشگاه بگويند : فلاني از همه باسواد تر است ، آيا شما اطمينان پيدا نمي كنيد كه آن ها درست مي گويند ؟!

هيچ راهي اطمينان بخش تر از اين نيست كه اكثريت قريب به اتفاق كساني كه در يك فن خبره هستند ، شهادت دهند كه يك نفر از ميان ما از همه شايسته تر است. اگر مردمي كه اصلا از اين چيزها آگاه نيستند و نمي دانند استاد يعني چه ، كدام استاد بهتر درس خوانده

و بيش تر تحقيق كرده است ، رأي بدهند ، چه ارزش و اعتباري دارد ؟!

رأيي كه از روي ناآگاهي داده مي شود، اعتبار ندارد . اگر همه مردم بگويند آقاي الف عالم تر است ، اما همه اساتيد بگويند آقاي ب عالم تر است ، شما به كدام بيش تر اطمينان مي كنيد ؟! اين ها صد استاد هستند ، ولي آن ها شصت ميليون نفر ، كدام بيشتر براي شما اطمينان مي آورد ؟!

در عالم عقلا ، براي تعيين فرد شايسته تر هيچ راهي بهتر از شهادت اقران وجود ندارد. خبرگان يعني كساني كه خودشان بهره اي از فقاهت و عدالت دارند و مصالح اجتماعي را كم و بيش درك مي كنند، شهادت بدهند كه در بين ما يك نفر از همه بهتر است. 11) انتخابات ؛ مراجعه سيستماتيك به افكار مردم براي شناسايي شايستگان

مسئله ديگر اين است كه ويژگي ها و شرايط لازم براي استادهايي كه مي خواهند شهادت بدهند را از كجا بشناسيم ؟ ما بايد اطمينان داشته باشيم كه اين ها در بند اغراض نفساني ، باند بازي و جناح گرايي و اين حرف ها نيستند. مي خواهيم واقعا بدانيم چه كسي شايسته تر است ؛ بنابراين بايد يقين داشته باشيم كه اين استادها خودشان آدم هاي باانصاف و مورد اعتمادند ؛ اين هم راهي جز مراجعه به مردمي كه با آن ها معاشرت دارند، ندارد. حتي قاضي اسلامي هنگامي كه وارد شهري مي شود، اول بايد عدول آن شهر را شناسايي كند.

اگر اين مراجعه به افكار مردم براي شناسايي افراد شايسته به صورت سيستماتيك در آيد ، انتخابات نام

مي گيرد . در نظام حكومتي ما مردم بايد بگويند خبرگان مورد اعتماد چه كساني هستند. اين حق آن ها است و راه ديگري هم ندارد. 12) مطمئن ترين راه براي انتخاب رهبر

اگر بخواهيم ببينيم صد مجتهدي كه عادل هستند، مردم به آن ها اعتماد دارند و مي دانند اهل انصاف هستند و با پول و وعده پست و مقام رأي نمي دهند، چه كساني اند، بايد از راه انتخابات وارد شويم. وقتي در بين خبرگان منتخب ملت ، از بين هشتاد نفر مثلا هفتاد و پنج نفر بگويند اين شخص از همه ما بهتر است ، آيا شما ديگر شك مي كنيد ؟!

بنابراين براي تعيين رهبر ، هيچ راهي اطمينان بخش تر از شهادت خبرگان نيست ؛ البته خبرگان را بايد مردم شناسايي كنند. شوراي نگهبان و مانند ايشان اجتهاد خبرگان را تأييد مي كنند، اما تقوا و درستكاري و مورد اعتماد بودن را بايد مردم تأييدكنند. خود مردم بايد بررسي كنند و بگويند اين ها بيش تر مورد اعتماد هستند. بدين وسيله آن ها خبرگان مقبول مي شوند و چنين خبرگاني هر كس را با اكثريت آراء انتخاب كردند، رهبر و مصداق حاكمي مي شود كه امام معصوم عليه السلام فرمود:من او را نصب كرده ام .

مردم در اين جا وظيفه اي سنگين دارند؛ مي خواهند مصداق آن كسي را تعيين كنند كه امام زمان يا ساير ائمه عليهم السلام فرمودند ما او را حاكم قرار داديم و اطاعت او بر شما واجب است. مسئوليت سنگيني است و نمي شود به اصاله الصحه و حسن ظاهر اعتماد كرد.

منبع: فصلنامه ي پويا شماره ي

2

/خ نويسنده : حضرت آيت الله مصباح يزدي

انقلاب اسلامي و مردم سالاري مطلوب

انقلاب اسلامي و مردم سالاري مطلوب از ديدگاه امام خميني (ره)

مردم سالاري به عنوان يكي از بحث انگيز ترين پديده هاي سياسي جهان معاصر محسوب مي شود، هر چند اختلاف آرا و ديدگاه در خصوص اين پديده، منجر به بروز اختلافات و مجادلات علمي فراوان (خصوصاً در زادگاه آن) شده، ارايه يك تعريف جامع و معين از اين مفهوم را، به امري شبيه به محال بدل كرده است؛ اما جامعه ايران امروز همانند ساير جوامع در حال گذار و واقع در برزخ سنت و مدرنيته، بركنار از بحث ها و فعاليت هاي علمي پيرامون دموكراسي نبوده و خصوصاً به دنبال وقوع انقلاب اسلامي سال 1357 و ايجاد فضاي مساعد انديشه ورزي، شاهد چنين تلاشهايي بوده است.

از سوي ديگر انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ايران را مي توان حاصل انديشه هاي حضرت امام خميني دانست و هم از اين رو، رجوع به آن انديشه هاي (به عنوان يكي از منابع انديشه سياسي اسلام) مي تواند پاسخگوي بسياري از مسائل و معظلاتي باشد كه جامعه ما در حوزه انديشه سياسي با آن مواجه شده است.

با توجه به مقدمات فوق، تحقيق حاضر بر آن است تا به بررسي ديدگاه هاي حضرت امام در خصوص مردم سالاري بپردازد. طبيعي است كه گام نخست در اين راه گرد آوري سخنان ايشان است كه درباره مردم سالاري بيان شده است و به دنبال آن، پردازش و طبقه بندي ديدگاه ها و طرح استنتاجات مفهومي از مجموعه اطلاعات پردازش شده، كامل كننده اين مقاله خواهد بود. مردم سالاري مطلوب از ديدگاه حضرت امام

نخستين نكته

اي كه در بررسي ديدگاه حضرت امام در خصوص مردم سالاري جلب توجه مي كند آن است كه ايشان در مقطع زماني خاص نسبت به اين مقوله اظهار نظر كرده اند. عمده ديدگاه هاي ايشان درباره دموكراسي و مردم سالاري در سال هاي 1356 تا 1358 ابراز شده است. بديهي است كه ايجاد هرگونه رابطه معني دار ميان مقطع زماني فوق و ابراز ديدگاه هاي حضرت امام درباره دموكراسي و مردم سالاري نيازمند اطلاعات و پژوهش هاي گسترده اي است كه در اين پژوهش به واسطه عدم تناسب موضوعي به آن پرداخته نخواهد شد.

مفهوم دموكراسي و مردم سالاري در بيانات امام به دو شكل به كار گرفته شده است: نخست، دموكراسي مطلوب و مثبت و ديگر، دموكراسي نامطلوب و به تعبير امام، غير حقيقي و جعلي كه در مغرب زمين بنا نهاده شده و طبق نظر ايشان اساساً دموكراسي نيست.

در اين ميان، نكته آن است كه حضرت امام، طرح خود از دموكراسي مطلوب را بر تعريف و قرائت ويژه اي از مفهوم دموكراسي بنا گذشته اند. حضرت امام براي دموكراسي مطلوب خود ويژگي ها و مشخصاتي بيان كرده اند كه طرح آن مي تواند به شكل گرفتن تصوير نسبتاً واضحي از دموكراسي و مردم سالاري مطلوب ايشان بينجامد. ويژگي ها شاخصه هاي دموكراسي و مردم سالاري مطلوب حضرت امام عبارتند از:

الف _ نافي استبداد و ديكتاتوري: ايشان در اين باره مي فرمايند: «اصول دموكراسي، در تضاد با رژيم شاه قرار دارد»(1) و يا «دست از مبارزه بر نمي داريم تا حكومت دموكراسي به معناي واقعي آن جايگزين ديكتاتور ها شود»(2) و يا «با قيام ملت،

شاه خواهد رفت و حكومت دموكراسي برقرار خواهد شد».(3)

در جمع بندي سخنان فوق، يك نكته آشكار مي شود و آن تضاد مردم سالاري با نظام سياسي مستبد است. استبداد و ديكتاتوري از جمله صفات محوري حكومت پهلوي است و بر همين اساس، حضرت امام تحقق مردم سالاري در ايران را منوط به زوال نظام شاهنشاهي دانسته اند.

اين ادعا هنگامي به واقعيت نزديكتر مي شود كه بدانيم حضرت امام، تحقق دموكراسي را در زمان حكومت پهلوي امري محال توصيف كرده اند.(4)

ب _ تأمين و حفظ آزادي: ديگر مشخصه دموكراسي مطلوب حضرت امام، تأمين آزادي انسان ها و حفاظت از آن در مقابل موانع تحقق آزادي است. ايشان با اشاره به اين مطلب كه «هيچ كس مثل اسلام، آزادي طلب نيست»(5) مشخصاً به دو نوع از آزادي موجود در دموكراسي مطلوب خود اشاره كرده اند. نخستين آزادي مد نظر ايشان را مي توان، آزادي در مشاركت سياسي دانست.

حضرت امام، آزادي مردم در انتخابات را از جمله مباني دموكراسي و مردم سالاري دانسته اند(6) و به عنوان نمونه از آزادي مردم در گزينش نمايندگان مجلس ياد كرده اند.

آزادي بيان و عقيده دومين نوع آزادي است كه حضرت امام، دموكراسي مطلوب خويش را باني و حافظ آن معرفي كرده اند: «در اسلام، دموكراسي مندرج است و مردم در بيان عقايد آزادند»(7) و نكته قابل توجه آن است كه حضرت امام، محدوده آزادي مورد نظرشان را انحراف انسان ها از مسير صحيح و همكاري با دشمنان نظام مي دانند؛(8) به اين معني كه در دموكراسي مطلوب ايشان، آزادي بيان و عقيده تا آن جا به رسميت شناخته شده و حفاظت

مي شود كه منجر به انحراف اذهان و سوء استفاده دشمنان نظام نشود.

ج _ پيوند با استقلال: از شيوه بكارگيري عبارات در بيانات حضرت امام چنين استفاده مي شود كه دموكراسي مطلوب ايشان، ملازم با مفهوم استقلال بوده و در كنار آن معني مي يابد: نظام حكومتي ايران، جمهوري اسلامي است كه حافظ استقلال و دموكراسي خواهد بود».(9) همچنين «برنامه سياسي ما آزادي، دموكراسي حقيقي و استقلال است».(10) دقت در عبارات فوق نشان مي دهد كه حضرت امام به شكلي از مردم سالاري اعتقاد داشتند كه ضامن و حافظ استقلال جامعه باشد و از اين رو اشكالي از دموكراسي كه منجر به زوال يا ضعف استقلال جامعه باشد را مردود مي شمارند.

د _ عدالت خواه: عدالت خواهي، نفي تبعيض و اهميت قائل شدن براي ضعفا از ديگر مشخصات دموكراسي و مردم سالاري مطلوب حضرت امام است كه به روشني در عبارات زير نمايان است:

«آن دموكراسي كه در اسلام است در جاهاي ديگر نيست. هيچ دموكراسي مانند دموكراسي موجود در اسلام به ضعفا اهميت نداده است».(11) همچنين «حكومت اسلامي يعني يك حكومت مبتني بر عدل و دموكراسي»(12) و يا «نظام صدر اسلام، دموكراسي بوده؛ اين گونه كه ميان حاكم جامعه و رعيت هيچ تبعيضي در برخورداري از امكانات وجود نداشته است.»(13)

ه_ _ نشأت گرفته از اسلام: از جمله مشخصات محوري دموكراسي و مردم سالاري مطلوب، ارتباط و پيوستگي مردم سالاري با اسلام است. در واقع، دموكراسي مطلوبي مندرج در اسلام است.(14) و تنها در تحت لواي اسلام است كه دموكراسي صحيح پياده مي شود.(15) حضرت امام ضمن منحصر ساختن دموكراسي صحيح به دموكراسي موجود در اسلام(16)

و بي نظير خواندن چنين نگرشي به دموكراسي(17) مي فرمايند: «ما به دنيا خواهيم فهماند كه معني دموكراسي چيست».(18)

ايشان نظام حكومتي صدر اسلام (حكومت نبوي و علوي) را الگوي دموكراسي مطلوب معرفي كرده و فرموده اند: «حكومت صدر اسلام، يك رژيم دموكراسي بوده، به گونه اي كه دموكراسي هاي امروزي نمي توانند مانند آن شوند».(19)

همچنين در بياني ديگر در اين خصوص مي فرمايند: ما مي خواهيم اسلام و حكومت اسلام را به نحوي كه شبيه صدر اسلام باشد اجرا كنيم تا غرب، معني درست دموكراسي را به آن حدي كه هست بفهمد تا تفاوت ميان دموكراسي موجود در اسلام و دموكراسي اصطلاحي مورد ادعاي دولت ها آشكار شود.»(20)

حضرت امام، دموكراسي و مردم سالاري مطلوب را متكي بر قواعد و قوانين اسلامي معرفي كرده(21) و به همين دليل اين نوع از دموكراسي را كاملتر از دموكراسي غربي مي دانند»(22) در نظر ايشان، رژيم پيشنهادي ما كه نظير آن در غرب يافت نشده و نخواهد شد ممكن است شباهت هايي با دموكراسي غربي داشته باشد، اما آن دموكراسي كه ما مي خواهيم ايجاد كنيم در غرب وجود ندارد»(23) و بر اساس موازين و قوانين اسلامي اداره مي شود.(24)

حضرت امام ضمن اشاره به عدم تأسيس بناي دموكراسي مطلوب، فرموده اند: «ما بعد ها اگر توفيق پيدا كنيم به شرق و غرب اثبات مي كنيم كه دموكراسي مورد نظر ما، دموكراسي است نه آن چيزي كه در شرق و غرب به عنوان دموكراسي ارايه مي شود».(25)

لازم به ذكر است كه ايشان ضمن توجه به برداشت هاي گوناگون از اسلام، بيان مي كنند كه: «قوانين اساسي اسلام انعطاف ندارد؛ اما

بسياري از قوانين اسلام با نظر هاي خاصي انعطاف دارد و مي تواند همه انحاء دموكراسي را تضمين كند.»(26) نقد دموكراسي رايج

حضرت امام خميني، با طرح و تبيين دموكراسي و مردم سالاري مطلوب، اشاره هايي نيز به دموكراسي رايج در جهان معاصر كرده، نكاتي در نقد آن بيان داشته اند. دقت در اين نكات روشن مي سازد كه ايشان در مقام نقد دموكراسي رايج نبوده و صرفاً در برخي مواقع به مناسبت، اشاره هايي به نقاط ضعف دموكراسي رايج كرده اند. طبيعي است در صورتي كه ايشان مشخصاً به نقد اين پديده مي پرداختند، ساير اشكالات آن نيز آشكار مي گشت.

حضرت امام معتقدند كه «در غرب، خبري از دموكراسي نيست، هر چند كه زياد از آن دم مي زنند»(27)و «اين حكومت ها لفظاً دموكراسي است، محتوا ندارد و دموكراسي هاي فعلي، مستبد است».(28) در نظر ايشان: «دموكراسي، نوع غربي اش، فاسد است، نوع شرقي اش هم فاسد است»(29)هر چند كه: «درباره دموكراسي هياهو است، تبليغات است، همين معني دموكراسي را كه به اسم مي برند، در آمريكا و انگلستان هست، در اين كشور ها مسائل ديكتاتوري هم هست.»(30) از جمله اشكالاتي كه ايشان نسبت به دموكراسي هاي رايج بيان مي كنند، عبارت است از:

تبعيض ميان طبقه حاكم و مردم در برخورداري از امكانات،(31) طرفداري از سرمايه دارهاي بزرگ(32) و اهميت ندادن به ضعفا.(33) پي نوشتها: (1). امام خميني، صحيفه نور، پيشين، ج2، ص 50.

(2). همان، ص 62.

(3). همان، ص 269.

(4). همان، ص 269.

(5). همان، ج5، ص 258.

(6). همان، ج2، ص 222.

(7). همان، ج8، ص 234.

(8). همان، ج 4، ص 234.

(9). همان، ج3، ص 16.

(10). همان،

ج 3، ص 96.

(11). همان، ج5، ص 258.

(12). همان، ج3، ص 268.

(13). همان، ص 9.

(14). همان، ج4، ص 234.

(15). همان، ج7، ص 74.

(16). همان، ج5، ص 238.

(17). همان، ص 258.

(18). همان، ص 238.

(19). همان،ج3، ص 9.

(20). همان، ص 85.

(21). همان، ص 268.

(22). همان، ص 13.

(23). همان.

(24). همان، ص 16.

(25). همان، ج5، ص 238.

(26). همان، ج2، ص 22.

(27). همان، ج7، ص 74.

(28). همان، ج3، ص 10.

(29). همان، ج5، ص 238.

(30). همان، ج5، ص 258.

(31). همان، ج3، ص 9.

(32). همان، ج5، ص 238.

(33). همان، ص 258.

منبع: moaod.ir

مردم سالاري اصيل در انديشه سياسي امام خميني (ره)

مردم سالاري اصيل در انديشه سياسي امام خميني (ره) چكيده: از منظر امام خميني(ره)، دموكراسي مطلوب، حالتي است كه تضمين كننده كرامت انسان و قدرت انتخاب اوست؛ كرامت و اختياري كه هديه خداوند و شريعت مقدس به انسان (خصوصا انسان مسلمان و مؤمن) است. لازمه تحقق چنين نگرشي به دموكراسي، خواست عامه و اكثريت جامعه است و اگر بخش عمده اي از يك تجمع مدني اراده كند كه زندگي جمعي خود را بر پايه چنين نگرشي از دموكراسي استوار سازد، راه براي تحقق دموكراسي مطلوب حضرت امام فراهم مي آيد و طبيعي است كه حد و مرز دموكراسي، در جامعه اسلامي همانا خطوط قرمز معين شده از خداوند است و دموكراسي ابزاري براي نيل انسان به كمال و سعادت معرفي شده از سوي دين است. مقدمه

امام خميني (ره) در جهان امروز به عنوان مهم ترين فيلسوف سياسي معاصر شناخته شده است. آراء و انديشه هاي وي امروزه بسيار اهميت دارد و در محافل علمي و ديني همچنان مورد بحث و بررسي قرار مي گيرد. در اين ميان حضرت امام (ره) در جهان بيشتر به عنوان

چهره اي مبارز شناخته مي شود كه هژموني كشورهاي امپرياليستي را به چالش كشيد. به بيان ديگر به استكبار ستيزانه شخصيت امام (ره) در جهان، ابعاد ديگر شخصيت وي را تحت الشعاع خود قرار داده و سبب شده است كه ابعاد فقهي و علمي آثار و انديشه هاي ايشان كمتر مورد توجه قرار گرفته و حتي تا حدي مغفول واقع شود. از اين رو ابعاد سياسي، اقتصادي و اخلاقي ايشان براي مردم كمتر شناخته شده است.

امروزه از مهم ترين مسائل مبتلا به نظام هاي سياسي مسأله دموكراسي است. دموكراسي به عنوان جزو لاينفك غالب نظام هاي موجود در آمده است. از اين نظر غالب متفكراني كه در مباحث سياسي وارد مي شوند. نقطه نظرات خود را در رابطه به مفهوم و حتي فرآيند دموكراسي بيان مي دارند. در اين راستا امام خميني (ره) نيز به عنوان فيلسوف سياسي اسلامي در رابطه با اين گونه مسائل نظير وحدت، آزادي و دموكراسي نظارت قابل توجهي دارد كه نقد آنها در مجامع آكادميك لازم است. از آنجا كه دموكراسي به عنوان يكي از ملزومات نظام هاي سياسي معاصر نقش قابل ملاحظه اي در شكل دهي به عقايد و حتي فرآيند هاي سياسي دارد، بررسي آن اهميت هر چه بيشتري مي يابد. در حال حاضر دموكراسي در معناي غربي، از جمله مفاهيم مقدس و تعرض ناپذير به شمار مي آيد. اما حضرت امام (ره) از جمله اشخاصي است كه در حيات فكري و عملي خود، اين نوع نظام سياسي را به بوته نقد كشيده و بديل اسلامي آن را معرفي نموده اند. بدين ترتيب مي توان اذعان داشت كه يكي از موضوعاتي كه در انديشه امام قابل بررسي است مبحث قابل مناقشه دموكراسي است. دموكراسي مطلوب

نخستين

نكته اي كه در بررسي ديدگاه حضرت امام (ره) در خصوص دموكراسي جلب توجه مي كند آن است كه ايشان در يك مقطع زماني خاص نسبت به اين مقوله اظهار نظر كرده اند. عمده ديدگاه هاي ايشان درباره دموكراسي ، در سال هاي 1356 تا 1358 شمسي ابراز شده است. بديهي است كه ايجاد هر گونه رابطه معني دار ميان مقطع زماني فوق و ديدگاه هاي حضرت امام درباره دموكراسي ، نيازمند اطلاعات و پژوهش هاي گسترده اي است.

مفهوم دموكراسي در بيانات امام (ره) به دو شكل به كار گرفته شده است: نخست، دموكراسي مطلوب و مثبت و ديگر دموكراسي نامطلوب و به تعبير امام (ره) غير حقيقي و جعلي كه در مغرب زمين بنا نهاده شده و طبق نظر ايشان اساسا دموكراسي نيست.

در اين ميان، نكته مهم آن است كه حضرت امام (ره) ، طرح خود از دموكراسي مطلوب را بر تعريف و قرائت ويژه اي از مفهوم دموكراسي بنا گذاشته اند. امام خميني (ره) براي دموكراسي مطلوب خود ويژگي ها و مشخصاتي بيان كرده اند كه طرح آن مي تواند به شكل گرفتن تصوير نسبتا واضحي از دموكراسي مطلوب ايشان بيانجامد. ويژگي هاي دموكراسي مطلوب حضرت امام (ره) عبارتند از:

1_ نافي استبداد و ديكتاتوري: دموكراسي مطرح شده در آراي حضرت امام (ره)، نقطه مقابل استبداد و ديكتاتوري است. ايشان در اين باره مي فرمايند: «اصول دموكراسي در تضاد با رژيم شاه قرار دارد» و «دست از مبارزه بر نمي داريم تا حكومت دموكراسي به معناي واقعي آن جايگزين ديكتاتورها شود» و «با قيام ملت شاه خواهد رفت و حكومت دموكراسي برقرار خواهد شد».

در جمع بندي سخنان فوق، يك نكته آشكار مي شود و آن تضاد دموكراسي با نظام سياسي مستبد است. استبداد

و ديكتاتوري از جمله صفات محوري حكومت پهلوي است و بر همين اساس حضرت امام خميني (ره) تحقق دموكراسي در ايران را منطو به زوال نظام شاهنشاهي دانسته اند.

اين ادعا هنگامي به واقعيت نزديك تر مي شود كه بدانيم حضرت امام (ره) ، تحقق دموكراسي را در زمان حكومت پهلوي امري محال توصيف كرده اند.

2_ تأمين و حفظ آزادي: ديگر شاخصه دموكراسي مطلوب امام خميني (ره) تأمين آزادي انشان ها و حفاظت از آن در مقابل موانع تحقق آزادي است . ايشان با اشاره به اين مطلب كه «هيچ كس مثل اسلام، آزادي طلب نيست». مشخصا به دو نوع از آزادي موجود در دموكراسي مطلوب خود اشاره كرده اند. نخستين آزادي مد نظر ايشان را مي توان، آزادي در مشاركت سياسي دانست.

حضرت امام (ره) آزادي مردم در انتخاب را از جمله مباني دموكراسي دانسته اند و به عنوان نمونه از آزادي مردم در گزينش نمايندگان مجلس ياد كرده اند.

آزادي بيان و عقيده دومين نوع آزادي است كه حضرت امام (ره) دموكراسي مطلوب خويش را باني و حافظ آن معرفي كرده اند: «در اسلام، دموكراسي مندرج است و مردم در بيان عقايد آزادند» نكته قابل توجه آن است كه حضرت امام (ره) ، محدوده آزادي مورد نظرشان را انحراف انسان ها از مسير صحيح و همكاري با دشمنان نظام مي دانند؛ به اين معني كه در دموكراسي مطلوب ايشان ، آزادي بيان و عقيده تا آنجا به رسميت شناخته شده و حفاظت مي شود كه منجر به انحراف اذهان و سوءاستفاده دشمنان نظام شود.

3_ پيوند با استقلال: از بيانات حضرت امام (ره) چنين استفاده مي شود كه دموكراسي مطلوب اشان، ملازم با مفهوم استقلال بوده و در كنار آن معني

مي يابد «نظام حكومتي ايران، جمهوري اسلامي است كه حافظ استقلال و دموكراسي خواهد بود». همچنين «برنامه سياسي ما آزادي، دموكراسي حقيقي و استقلال است».

دقت در عبارات فوق نشان مي دهد كه امام خميني (ره) به شكلي از دموكراسي اعتقاد داشتند كه ضامن و حافظ استقلال جامعه باشد و از اين رو اشكالي از دموكراسي كه منجر به زوال يا ضعف استقلال جامعه باشد را مردود مي شمارند.

4_ عدالت خواه: عدالت خواهي، نفس تبعيض و اهميت قائل شدن براي ضعفا از ديگر مشخصات دموكراسي مطلوب حضرت امام (ره) است كه به روشني در عبارات زير نمايان است: «آن دموكراسي كه در اسلام است در جاهاي ديگر نيست. هيچ دموكراسي مانند دموكراسي موجود در اسلام به ضعفا اهميت نداده است». همچنين «حكومت اسلامي يعني يك حكومت مبتني بر عدل و دموكراسي» و يا «نظام صدر اسلام، دموكراسي بوده، اين گونه كه ميان حاكم جامعه و رعيت هيچ تبعيضي در برخورداري از امكانات وجود نداشته است». در ديدگاه حضرت امام (ره) آن قرائت از دموكراسي، مطلوب است كه طرفدار سرمايه دارهاي بزرگ نباشد.

5_ نشأت گرفته از اسلام: از جمله مشخصات محوري دموكراسي مطلوب امام خميني (ره)، ارتباط و پيوستگي دموكراسي با اسلام است. در واقع تنها در لواي اسلام است كه دموكراسي صحيح پياده مي شود. حضرت امام (ره) ضمن منحصر ساختن دموكراسي صحيح به دموكراسي موجود در اسلام و بي نظير خواندن چنين نگرشي به دموكراسي مي فرمايند: «ما به دنيا خواهيم فهماند كه معني دموكراسي چيست».

ايشان نظام حكومتي صدر اسلام (حكومت نبوي و علوي ) را الگوي دموكراسي مطلوب معرفي كرده و فرموده اند: «حكومت صدر اسلام، يك رژيم دموكراسي بوده، به گونه اي

كه دموكراسي هاي امروزي نمي توانند مانند آن شوند».

همچنين در بياني ديگر در اين خصوص مي فرمايند: «ما مي خواهيم اسلام و حكومت اسلام را به نحوي كه شبيه صدر اسلام باشد اجرا كنيم تا غرب معني درست دموكراسي را به آن حدي كه هست بفهمد تا تفاوت ميان دموكراسي موجود در اسلام و دموكراسي اصطلاحي مورد ادعاي دولت ها آشكار شود».

حضرت امام (ره) دموكراسي مطلوب را متكي بر قواعد و قوانين اسلامي معرفي كرده و به همين دليل اين نوع از دموكراسي را كامل تر از دموكراسي غربي مي دانند. در نظر ايشان رژيم پيشنهادي ما كه نظير آن در غرب يافت نشده و نخواهد شد ممكن است شباهت هايي با دموكراسي غربي داشته باشد، اما آن دموكراسي كه ما مي خواهيم ايجاد كنيم در غرب وجود ندارد و بر اساس موازين و قوانين اسلامي اداره مي شود.

حضرت امام (ره) ضمن اشاره به بناي دموكراسي مطلوب فرموده اند: «ما بعدها اگر توفيق پيدا كنيم به شرق و غرب اثبات مي كنيم كه دموكراسي مورد نظر ما، دموكراسي است نه آن چيزي كه در شرق و غرب به عنوان دموكراسي ارائه مي شود».

امام خميني (ره) ضمن توجه به برداشت هاي گوناگون از اسلام، بيان مي كنند كه : «قوانين اساسي اسلام انعطاف ندارد؛ اما بسياري از قوانين اسلام با نظرهاي خاصي انعطاف دارد و مي تواند همه انحاء دموكراسي را تضمين كند». در برابر آفت هاي دموكراسي

آفات دموكراسي به عنوان يك نظام سياسي از ديدگاه امام خميني (ره) پوشيده نبوده و ايشان با فراست كامل در اين زمينه به ويژه در بحث از انتخابات اظهارنظرهاي عميقي نموده اند. امام خميني (ره) با دموكراسي نخبه گرا كه مانع حضور فعال مردم و آراي آنهاست؛ مخالف

بودند و ضمن پافشاري بر حضور متخصصان در انتخابات ، مردم را مكلف به حضور آگاهانه در اين امر مي دانستند. از سويي امام خميني (ره) گروه گرايان را از ضابطه گرايان جدا مي دانستند و ضمن تأكيد بر شايسته سالاري به همه توصيه كردند: «اگر كساني را در غير گروه يا صنف خود يافتند كه از افراد گروهشان لايق تر است او را كانديدا كنند» و شرعا كانديداتوري افراد غير صالح را به خاطر مغايرت با رضا الهي و منافع عمومي منع مي نمودند. امام (ره) براي افزايش تأثير و صحت انتخاب توسط مردم توصيه مي كردند كه حوزه اي براي حوزه ديگر كانديدا تعيين نكند و هر كانديدا، بومي منطقه خويش باشد تا بدينوسيله دخالت منفي گروه ها و جناح ها در انتخابات كمتر شود و آراي مردم بيشتر نافذ بشود. ايشان همچنين شديدا مخالف تبليغات به شيوه غربي بودند و هر گونه توهين و افترا و تخريب افراد را در اين قضيه نفي مي نمودند.

امام (ره) در پاسخ به نامه چهار تن از نمايندگان از رشد سياسي و ديني مطلوب مردم و خودآگاهي آنها به عنوان عامل صحت انتخاب ايشان ياد نموده و بر ضرورت آزاد گذاشتن ملت و عدم تحميل كانديداها به مردم ياد مي كنند و مي فرمايند:

«در چنين اوضاعي، هيچ فرد و گروهي و هيچ نهاد و سازمان و حزب و دفتر و تجمعي نمي تواند در حوزه انتخابات غير حوزه خود دخالت نمايد ... در شرايط كنوني اينجانب به هيچ كس و به هيچ وجه اجازه نمي دهم تا از سهم مبارك امام (ع) و از اموال دولت يا اموال دفاتر و سازمان ها و مجامع و اموال عمومي خرج انتخابات كند».

امام

خميني (ره) در برخوردهاي عملي خود نيز امكان انتخاب آزاد را براي مردم ملحوظ مي شمردند و سعي در تحميل عقيده خويش نسبت به فكر يا افرادي خاص نداشتند.

از سوي ديگر حضرت امام خميني (ره) معتقد بودند كه در غرب خبري از دموكراسي نيست؛ هر چند كه زياد از آن دم مي زنند و «اين حكومت ها لفظا دموكراسي است، محتوا ندارد و دموكراسي هاي فعلي، مستبد است» در نظر ايشان «دموكراسي ، نوع غربي اش، فاسد است، نوع شرقي اش هم فاسد است» هر چند كه «درباره دموكراسي هياهو است، تبليغات است ، همين معني دموكراسي را كه اسم مي برند، در آمريكا و انگلستان هم هست، در اين كشورها مسائل ديكتاتوري هم هست». از جمله اشكالاتي كه ايشان نسبت به دموكراسي هاي رايج بيان مي كنند، عبارت است از: تبعيض ميان طبقه حاكم و مردم در برخورداري از امكانات ، طرفداري از سرمايه دارهاي بزرگ و اهميت ندادن به ضعفا. نظام اسلامي مبتني بر دموكراسي

حضرت امام (ره) در طول سال هاي برپايي نهضت اسلامي (1341) تا زمان رحلتشان (1368) به عنوان رهبر انقلاب اسلامي قرن بيستم و بنيانگذار نخستين حكومت ديني در جهان معاصر، ديدگاه ها و نظارت خويش درباره مسائل مختلف را مطرح فرموده اند كه از آن جمله مي توان به شماي حكومت مطلوب از منظر ايشان، اشاره كرد.

امام خميني (ره) در فاصله زماني ميان سال هاي 1341 و 1368 در مناسبت هاي مختلف و به تدريج، گوشه اي از ويژگي هاي نظام حكومتي را بيان ركده اند كه با جمع بندي اين ويژگي ها مي _وان به توصير نسبتا كاملي از حكومت مطلوب ايشان دست يافت؛ حكومتي كه بر اساس دموكراسي بنا شده به نوبه خود ، ظرف بسط و ظهور

چنين قرائتي از دموكراسي نيز به شمار مي آيد.

دموكراسي مطولب حضرت امام (ره) ، بنا كننده حكومتي است كه به خاطر خدا به كسب رضايت مردم بپردازد و رضايت خداوند را از طريق كسب رضايت مردم (مؤمن) جلب كند، مقبول مردم باشد و مردم از جان و دل موافق آن باشند، معترف به خطاهاي خود بوده و از تصميم هاي نادرست خود عدول كند، در مقابل قانون تسليم بوده و در محدوده آن عمل كند، به آراء و افكار عمومي احترام گذاشته و در برابر خواسته هاي شرعي و قانوني مردم تسليم باشد، همچنين متكي به اراده ملت بوده و بيشترين توجه را به قشر ضعيف جامعه اختصاص دهد و در برابر مردم متواضع و فروتن باشد، به مشاركت مردم در مسائل كشور معتقد باشد و مردم به سهولت، امكان ارتباط با مسئولان آن حكومت را داشته باشند.

با جمع بندي مواردي كه فهرست وار به آنها اشاره شد؛ مي توان ساختار و شماي كلي حكومت مبتني بر دموكراسي مطلوب حضرت امام (ره) را تصوير كرد. دموكراسي اصيل

انديشه و رژيم سياسي دموكراسي غربي در انديشه امام خميني (ره) به عنوان يك واژه يا نظامي معتبر به كار نرفته است. امام خميني (ره) با فراست كامل، معتقد به ابهام و تغيير مفهوم دموكراسي بوده اند و با لحاظ برتري اسلام و حكومت اسلامي نسبت به اين نحله فكري، شكل حكومتي آن را نفي مي نمودند. به باور ايشان، پديده دموكراسي و آزادي هاي غربي پديده اي مصنوع، دست ساز، سيال و در راستاي منافع غربي ها است كه همواره و فريب كارانه اين واژگان را به نفع خود تأويل و تفسير مي كنند. بدين ترتيب امام خميني (ره) هم منتقد اصل

و اساس دموكراسي غربي بوده و هم رژيم هاي دموكراتيك غربي را از واقعيت دموكراسي اصيل بيگانه مي شرمد و آنها را منطبق با آرمان هاي مورد ادعاي فلسفه دموكراسي نمي دانست. به يقين مشخص است كه باور اما (ره) بر مبناي تحقق دموكراسي اصيل در جامعه ديني است و بارها ايشان برتري حكومت اسلامي را بر دموكراسي يادآور شده و آن را در دموكراسي حقيقي و ردست خوانده آند.

در اين راستا، انديشه امام (ره) سرشار از حس خودباوري جوامع اسلامي و اعتقاد و اتكال به جامعيت و كمال حكومت اسلامي است و حتي انضمام واژه دموكراتيك را به نام نظام اسلامي، مايه وهن مي دانند. دموكراسي غربي به نظر امام (ره) در بهترين شكل و كارآمدترين صورت، فقط تأمين كننده مصالح مادي مردم است. در حاليكه حكومت اسلامي علاوه بر اين، وظيفه اصلي خود را انسان سازي، بازسازي و ارتقاي امور معنوي مردم به شمار مي اورد و خدامداري را جايگزين فردگرايي و انسان محوري مي كند. همچنين اصل نسبيت اخلاقي و ارزشي و آزادي هاي منفي گونه دموكراسي در انديشه امام (ره) و حكومت اسلامي جايي نداشته و مردود است.

از سوي ديگر ، نقد شديد اين نوع انديشه سياسي و نوع نظام اداره جامعه ( دموكراسي ) به اين معنا نيست كه امام (ره) به حا كميت ملت و مردم اعتقادي ندشاتند. بلكه عكس اين قضيه صادق است و وي بيش از هر فقيه و عالم ديني در طول تاريخ به مردم و جايگاه عالي و نقش محوري آنها در حكومت عنايت داشته اند. از اين ديدگاه، اطلاق ولايت فقيه و تولي وي به هيچ وجه به منزله ناچيز شمردن نقش عمده مردم

در نظام اسلامي نيست و اساسا اگر چه امام (ره) ، نظريه ولايت انتصابي را قبول داشته و ولايت را نصب الهي مي دانستند؛ ولي طبق نظريه احتياطي عمل نموده و با تفويض نقش بيشتر به مردم، تحقق و اعمال ولايت امر خويش را عملا موكول به پذيرش مردم مي كردند. البته بعد الهي ( اسلامي ) تفكر امام (ره) بر بعد مردمي آن احاطه داشته و جنبه مردمي مقيد و محصور در آن است. بدين ترتيب جمهوريت و اسلاميت تبديل به دو بال تفكيك ناپذير حكومت اسلامي مي شود.

البته برداشت برخي اينگونه بوده كه امام (ره) چندان قائل به آزادي و حق قطعي مردم در تعيين سرنوشتشان نبوده و چون صد در صد از تعلق خاطر آنها به اسلام مطمئن بوده حق رأي بر ايشان قائل شده و در واقع مردم را شرعا مكلف به اين امر مي دانسته اند. اين مدعا صورت ديگري از توهم تنافي دين و آزادي و يا مغايرت آزادي با انجام تكليف شرعي است. در پاسخ بايد گفت كه اين تلقي علماي اسلامي در انديشه امام (ره) هم مستور است كه انسان اگرچه تكوينا در نظام آفرينش آزاد و مجبور به انتخاب راه و عقيده اي نيست؛ اما تشريعا آزاد و رها نبوده و مكلف به انتخاب راه حق است. بنابراين آزادي تكويني در كنار وظيفه شرعي قابل تفسير است.

از سوي ديگر تكليف شرعي غير از الزام قانون است كه موجب پيگرد قانوني باشد. همچنان كه عقل انسان، وي را ملزم به رعايت اموري مي سازد و با اين حال انسان خود را اسير عقل قلمداد نمي كند و خود را آزاد مي داند. الزامات شرعي هم به

معناي وجود پيگردهاي قانوني يا منع تكويني و خارجي نيستند. اين موضوع كه متشرعان و افراد با ايمان، خود را مقيد به شرع مي دانند و لذا خيلي از كارهايي كه شرعا حرام است نيز مرتكب نشده و نمي شوند؛ هرگز به معناي عدم آزادي آنان نيست.

امام خميني (ره) گرچه خود در بعضي مواقع، تكليف شرعي را در امور حكومتي مورد تمسك قرار مي دادند؛ اما در رفع شبه وجود تعارض بين آزادي مردم و تكليف شرعي چنين مي فرمودند:

«احدي در سرتاسر ايران الزام نكرده است كسي را كه راي به اين بده يا به او بده. الزام به رأي دادن هم نكرده است لكن شرع گفته است. ما اگر مي گوييم، تكليف شرعي مي گوييم و الا نه اين است كه ما الزامشان كنيم. اينها مكلفند شرعا به اين كه حفظ بكنند جمهوري اسلامي را و حفط به اين است كه در صحنه باشند و حفظ به اين است كه حفظ بكنند جمهوري اسلامي را و حفظ به اين است كه اختلافات نداشته باشند. خداي تبارك و تعالي به ما حق نداده است، پيغمبر اسلام به ما حق نداده است كه ما به ملت مان يك چيزي را تحميل بكنيم. بلي ممكن است گاهي وقت ها ما يك تقاضاهايي از آنها بكنيم؛ تقاضاهايي متواضعانه. تقاضاهايي كه خادم يك ملت از ملت مي كند ....»

بدين ترتيب توهم وجود تنافي بين آزادي و تكليف با دين و آزادي در انديشه امام (ره) مطرود است و ايشان ارزش ذاتي براي آراي مردم قائل بوده است. امام خميني (ره) به عنوان رهبري ديني و سياسي نيز وظيفه هدايت مردم و گوشزد نمودن وظايف شرعي سياسي آنهارا هم

بر خود لازم مي دانسته اند و اين به معناي ناچيز شمردن نقش مردم و نفي آزادي و حق رأي آنها و تحميل عقيده به ايشان نبودن و نيست. همچنانكه آزادي مورد قبول امام (ره) آزادي مقيد به عدم اخلال به مباني ديني و عدم اخلال به دولت و نهادهاي مدني و ثبات و امنيت كشور است. ايشان معتقد به اعطاي آزادي به مخالفين و دگرانديشان، در چارچوب شرع و مشروط به فقدان سوءاستفاده و توطئه گري از جانب آنها بودند. دموكراسي در ترازوي دين

از بخش هاي پيشين مي توان نتيجه گرفت كه نگرش حضرت امام خميني (ره) به دموكراسي مطلوب، برآمده از خاستگاه ديني تفكرات ايشان و مبتني بر اصول اسلامي و كرامت و اختيار انسان است. در ديدگاه ديني حضرت امام (ره) ، انسان داراي منزلت و داراي قوه اختيار است.

بر همين اساس، انسان مسلمان و مؤمن، قطعا عزيز است و محترم و انتخاب او نيز داراي عزت و حرمت است. از اين روست كه حكومت به عنوان ابزاري لازم در جهت حركت انسان به سوي رشد و كمال بايد براي انسان و انتخاب او ارزش قائل شود و همين نكته است كه زيربناي دموكراسي مطلوب حضرت امام خميني (ره) را تشكيل مي دهد.

برپايه چنين نگرشي به انسان است كه ديدگاه سياسي حضرت امام (ره) شكل مي گيرد و حكومت دموكراسي مطلوب تصوير مي شود. از منظر امام خميني (ره) ، دموكراسي مطلوب، حالتي است كه تضمين كننده كرامت انسان و قدرت انتخاب اوست؛ كرامت و اختياري كه هديه خداوند و شريعت مقدس به انسان (خصوصا انسان مسلمان و مؤمن) است.

لازمه تحقق چنين نگرشي به دموكراسي، خواست عامه و اكثريت جامعه

است و اگر بخش عمده اي از يك تجمع مدني اراده كند كه زندگي جمعي خود را بر پايه چنين نگرشي از دموكراسي استوار سازد، راه براي تحقق دموكراسي مطلوب حضرت امام فراهم مي آيد و طبيعي است كه حد و مرز دموكراسي ، در جامعه اسلامي همانا خطوط قرمز معين شده از خداوند است و دموكراسي، ابزاري است براي نيل انسان به كمال و سعادت معرفي شده از سوي دين.

بنا به فرموده حضرت امام (ره) ، دموكراسي بر گرفته از دين در برخي نقاط، شباهت هايي به دموكراسي رايج در جهان معاصر دارد، اما تفاوت اساسي ميان اين دو نگرش به دموكراسي، ناشي از اين حقيقت است كه دموكراسي رايج در جهان كنوني، مردم محور است؛ اما دموكراسي مطلوب و بر گفته از دين، مردم دار و در خدمت انسان است و خدمت سعادت و تكامل اوست.

دموكراسي مطلوب حضرت امام (ره) با هر آنچه به ضعف و ذلت انسان بيانجامد و قدرت اختيار و انتخاب خدادادي او را سلب كند مقابله ميكند؛ خواه به شكل سرمايه داراي و سرمايه محوري باشد و خواه به شكل تبعيض و بي عدالتي. بر اين اساس است كه دموكراسي مطلوب امام (ره) علاوه بر نگرش عام به همه شهروندان، نگاهي خاص به مستضعفان دارد و تجلي مردم داري را در حمايت از طبقات ضعيف جامعه جستجو مي كند. نقد دموكراسي رايج در مغرب زمين نيز بر اساس نگرش فوق صورت گرفته است. حضرت امام (ره) با تكيه بر چنين نگرشي دموكراسي غربي را خالي از محتوا و دربردارنده صورت هايي از ديكتاتوري مي دانند، صورت هايي كه به انقياد و سلب آزادي هاي خدادادي انسان و اسارت او در

بند هياهو و تبليغات انجاميده است.

منبع: نشريه دانشگاه تمدن ساز

نويسنده: حسين ميزان

ولايت فقيه در قانون اساسي

ولايت فقيه در قانون اساسي نويسنده:مصطفي ناصحي

قانون اساسي زمينه تحقق رهبري فقيه جامع الشريط را كه از طرف مردم به عنوان رهبر شناخته مي شود، آماده كرده است تا ضامن عدم انحراف سازمان هاي متخلف از وظايف خود باشد.

ولايت فقيه در مقدمه قانون اساسي چنين طرح شده است:

«طرح حكومت اسلامي بر پايه ولايت فقيه كه در اوج خفقان و اختناق رژيم استبدادي از سوي امام خميني ارائه شد انگيزه مشخص و منسجم نويني را در مردم مسلمان ايجاد نموده و راه اصيل مبارزه مكتبي اسلام را گشود،...»

هم چنين در مقدمه قانون اساسي آمده است: «ولايت فقيه عادل، بر اساس ولايت امر و امامت مستمر، قانون اساسي زمينه تحقق رهبري فقيه جامعه الشرايطي را كه از طرف مردم به عنوان رهبر شناخته مي شود (مجاري الامور بيد العلماء بالله الامناء علي حلاله و حرامه) آماده مي كند تا ضامن عدم انحراف سازمان هاي مختلف از وظايف اصيل اسلامي خود باشد».

اصل 5 قانون اساسي ولايت فقيه را به عنوان يك خصيصه ممتاز نظام اسلامي شناخته است كه مقرر مي دارد: «در زمان غيبت حضرت ولي عصر _ عجل الله تعالي فرجه الشريف _ در جمهوري اسلامي ايران ولايت امر و امامت امت بر عهده فقيه عادل و با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است كه اصل يكصد و هفتم عهده دار آن مي گردد».

اصل 57 به عنوان ولايت مطلقه امر آمده است: «قواي حاكم در جمهوري اسلامي ايران عبارت اند از: قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضاييه كه زير نظر ولايت

مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال مي گردند. اين قوا مستقل از يكديگرند».

اصل 60 قانون اساسي: «اعمال قوه مجريه جز در اموري كه در اين قانون مستقيماً بر عهده رهبري گذارده شده از طريق رئيس جمهور و وزرا است.» اين اصل قسمتي از اعمال قوه مجريه را بر عهده مقام رهبري گذارده است.

اصل 91 قانون اساسي:«... شش نفر از فقهاي عادل و آگاه به مقتضيات زمان و مسائل روز، انتخاب اين عده با مقام رهبري است.» اين اصل قانون اساسي در مورد شوراي نگهبان و چگونگي تركيب اعضاي آن مي باشد كه قسمت اول اين اصل درباره وظيفه رهبر مي باشد.

اصل 107 قانون اساسي:«پس از مرجع عاليقدر تقليد و رهبر كبير انقلاب جهاني اسلام و بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران حضرت آيت الله العظمي امام خميني _ قدس سره الشريف _ كه از طرف اكثريت قاطع مردم به مرجعيت و رهبري شناخته و پذيرفته شدند، تعيين رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبري درباره همه فقهاي واجد شرايط مذكور در اصول پنجم و يكصد و نهم بررسي و مشورت مي كنند. هر گاه يكي از آنان را اعلم به احكام و موضوعات فقهي يا مسائل سياسي و اجتماعي يا داراي مقبوليت عامه يا واجد برجستگي خاص در يكي از صفات مذكور در اصل يكصد و نهم تشخيص دهند او را به رهبري انتخاب مي كنند و در غير اين صورت يكي از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفي مي نمايند. رهبر منتخب خبرگان، ولايت امر و همه مسئوليت هاي ناشي از آن را بر عهده

خواهد داشت....».

اصل 108 قانون اساسي:«قانون مربوط به تعداد و شرايط خبرگان، كيفيت انتخاب آن ها و آئين نامه داخلي جلسات آنان براي نخستين دوره بايد به وسيله فقهاي اولين شوراي نگهبان تهيه و با اكثريت آراي آنان تصويب شود و به تصويب نهايي رهبر انقلاب برسد...».

اصل 109 قانون اساسي:«شرايط و صفات رهبر:

1. صلاحيت علمي لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه،

2. عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام،

3. بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافي براي رهبري.

در صورت تعدد واجدين شرايط فوق شخصي كه داراي بينش فقهي و سياسي قوي تر باشد، مقدم است».

اصل 110 قانون اساسي:«وظايف و اختيارات رهبر:

1- تعيين سياست هاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام.

2- نظارت بر حسن اجراي سياستهاي كلي نظام.

و ...»

اصل 111 قانون اساسي:«هر گاه رهبر از انجام وظايف قانوني ناتوان شود يا فاقد يكي از شرايط مذكور در اصول پنجم و يكصد و نهم گردد يا معلوم شود از آغاز فاقد بعضي از شرايط بوده است، از مقام خود بركنار خواهد شد. تشخيص اين امر به عهده خبرگان مذكور در اصل يكصد و هشتم مي باشد. در صورت فوت يا كناره گيري يا عزل رهبر، خبرگان موظفند در اسرع وقت نسبت به تعيين و معرفي رهبر جديد اقدام نمايند. تا هنگام معرفي رهبر، شوراي مركب از رئيس جمهور، رئيس قوْه قضاييه و يكي از فقهاي شوراي نگهبان به انتخاب مجمع تشخيص مصلحت نظام، همه وظايف رهبري را به طور موقت به عهده مي گيرد و چنانچه در اين مدت يكي از آنان به هر دليل نتواند

انجام وظيفه نمايد، فرد ديگري به انتخاب مجمع، با حفظ اكثريت فقها در شورا، به جاي وي منصوب مي گردد. اين شورا در خصوص وظايف بندهاي 1 و 2 و 3 و 5 و 10 و قسمتهاي (د) و (ه) و (و) بند 6 اصل يكصد و دهم، پس از تصويب سه چهارم اعضا مجمع تشخيص مصلحت نظام اقدام مي كند. هر گاه رهبر بر اثر بيماري يا حادثه ديگر موقتاً از انجام وظايف رهبري ناتوان شود، در اين مدت شوراي مذكور در اين اصل وظايف او را عهده دار خواهد بود».

اصل 112 قانون اساسي:«مجمع تشخيص مصلحت نظام براي تشخيص مصلحت در مواردي كه مصوبه مجلس شوراي اسلامي را شوراي نگهبان خلاف موازين شرع و يا قانون اساسي بداند و مجلس با در نظر گرفتن مصلحت نظام نظر شوراي نگهبان را تأمين نكند و مشاوره در اموري كه رهبري به آنان ارجاع مي دهد و ساير وظايفي كه در اين قانون ذكر شده است به دستور رهبري تشكيل مي شود. اعضاي ثابت و متغير اين مجمع را مقام رهبري تعيين مي نمايد. مقررات مربوط به مجمع توسط خود اعضاء تهيه و تصويب و به تأييد مقام رهبري خواهد رسيد».

اصل 113 قانون اساسي:«پس از مقام رهبري، رئيس جمهور عالي ترين مقام رسمي كشور است و مسئوليت اجراي قانون اساسي و رياست قوه مجريه را جز در اموري كه مستقيماً به رهبري مربوط مي شود برعهده دارد».

اصل 122 قانون اساسي:«رئيس جمهور در حدود اختيارات و وظايفي كه به موجب قانون اساسي و يا قوانيني عادي به عهده دارد در برابر ملّت و رهبر و مجلس شوراي اسلامي

مسئول است».

اصل 130 قانون اساسي:«رئيس جمهور استعفاي خود را به رهبر تقديم مي كند و تا زماني كه استعفاي او پذيرفته نشده است به انجام وظايف خود ادامه مي دهد».

اصل 131 قانون اساسي:«در صورت فوت، عزل، استعفا، غيبت يا بيماري بيش از دو ماه رئيس جمهور و يا در موردي كه مدت رياست جمهوري پايان يافته و رئيس جمهور جديد بر اثر موانعي هنوز انتخاب نشده و يا امور ديگري از اين قبيل، معاون اول رئيس جمهور با موافقت رهبري اختيارات و مسئوليتهاي وي را بر عهده مي گيرد و شورايي متشكل از رئيس مجلس و رئيس قوه قضاييه و معاون اول رئيس جمهور موظف است ترتيبي دهد كه حداكثر ظرف مدت پنجاه روز رئيس جمهور جديد انتخاب شود، در صورت فوت معاون اول و يا امور ديگري كه مانع انجام وظايف وي گردد و نيز در صورتي كه رئيس جمهور معاون اول نداشته باشد، مقام رهبري فرد ديگري را به جاي او منصوب مي كند».

اصل 142 قانون اساسي:«دارايي رهبر، رئيس جمهور، معاونان رئيس جمهور، وزيران و همسر و فرزندان آنان قبل و بعد از خدمت، توسط قوه قضاييه رسيدگي مي شود كه بر خلاف حق افزايش نيافته باشد».

اصل 157 قانون اساسي :«به منظور انجام مسئوليت هاي قوه قضاييه در كليه امور قضايي و اداري و اجرايي مقام رهبري يك نفر مجتهد عادل و آگاه به امور قضايي و مدير و مدبر را براي مدت پنج سال به عنوان رئيس قوه قضاييه تعيين مي نمايد كه عالي ترين مقام قوه قضاييه است».

اصل 175 قانون اساسي :«... نصب و عزل رئيس سازمان صدا و سيماي جمهوري

اسلامي ايران با مقام رهبري است و شورايي مركب از نمايندگان رئيس جمهور و رئيس قوه قضاييه و مجلس شوراي اسلامي (هر كدام دو نفر) نظارت بر اين سازمان خواهند داشت...».

اصل 176 قانون اساسي :« به منظور تأمين منافع ملي و پاسداري از انقلاب اسلامي و تماميت ارضي و حاكميت ملّي شوراي عالي امنيت ملي به رياست رئيس جمهور، با وظايف زير تشكيل مي گردد:

1- تعيين سياستهاي دفاعي - امنيتي كشور در محدوده سياست هاي كلي تعيين شده از طرف مقام رهبر و ...

اعضاي شورا عبارتند از: نماينده به انتخاب رهبري...

مصوبات شوراي عالي امنيت ملي پس از تأييد مقام رهبري قابل اجرا است».

اصل 177 قانون اساسي :«بازنگري در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، در موارد ضروري به ترتيب زير انجام مي گيرد:

مقام رهبري پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام طي حكمي خطاب به رئيس جمهور موارد اصلاح يا تتميم قانون اساسي را به شوراي بازنگري قانون اساسي با تركيب زير پيشنهاد مي كند:

1- اعضاي شوراي نگهبان

2- روساي قواي سه گانه

3- اعضاي ثابت مجمع تشخيص مصلحت نظام

4- پنج نفر از اعضاي مجلس خبرگان رهبري

5- ده نفر به انتخاب مقام رهبري

و...

مصوبات شورا پس از تأييد و امضاء مقام رهبري بايد از طريق مراجعه به آراي عمومي به تصويب اكثريت مطلق شركت كنندگان در همه پرسي برسد...».

منبع: ولايت فقيه و تفكيك قوا

مجلس خبرگان صندوق ذخيره معنوي نظام

مجلس خبرگان صندوق ذخيره معنوي نظام نويسنده: مرتضي جمال زاده مجلس خبرگان رهبري يا به تعبير مقام معظم رهبري صندوق ذخيره معنوي نظام نهادي ارزشمند در نظام جمهوري اسلامي است كه مسئوليت تعيين ولي فقيه عادل زمان را برعهده دارد. ولي فقيه عالي ترين

مقام در نظام سياسي جمهوري اسلامي ايران است و از اين جنبه اعضاي مجلس خبرگان نيز از اهميت ويژه اي برخوردار مي شوند. ارتباط مستقيم اين نهاد كه متشكل از خبرگان ملت است با ولي فقيه، جايگاه ويژه و ممتازي را به اين مجلس بخشيده است. از آنجا كه در حكومت اسلامي كسي كه قرار است در راس آن قرار گيرد بايد آگاه به احكام اسلامي و فقيه جامع الشرايط باشد، بي شك تشخيص اين امر، از عهده مردم عادي برنمي آيد و مي بايست نهادي متشكل از فقها وجود داشته باشد تا بتواند ويژگي فقاهت را در رهبر تشخيص دهد. لذا اولين شرط و مهمترين شرط كانديداي مجلس خبرگان اجتهاد است كه البته منظور از اجتهاد، اجتهاد متجزي است. بنابراين مي توان گفت كه اجتهاد شرط لازم اعضاي مجلس خبرگان است اگرچه اين شرط كافي نيست. به اعتقاد بسياري از صاحبنظران تا زماني كه اين شرط تامين نشود نوبت به شروط ديگر نمي رسد. پس خبرگاني كه قرار است فقيه جامع الشرايط و اصلح را به عنوان رهبري نظام تعيين كنند مي بايست خودشان مرتبه اي از اين شرط را داشته باشند. اين قاعده در مورد ساير ويژگي هاي رهبر نيز مطرح است يعني خبرگان رهبري مي بايست حد نصابي از ويژگي هايي چون آگاهي به مصالح اجتماعي و سياسي، تقوا، عدالت، بينش سياسي و امثالهم برخوردار باشد. پس آن شروطي كه در حد اعلا و مرتبه كامل در رهبر است بايد در مرتبه اي نازل تر در اعضاي مجلس خبرگان وجود داشته باشد لذا كساني كه صرفا سياستمدارند ولي، فقيه نيستند و يا

كساني كه صرفا فقيه اند اما سياستمدار نيستند و يا تقواي لازم را ندارند نمي توانند در تعيين رهبر نقشي داشته باشند. قانون اساسي جمهوري اسلامي براي جنبه مستقل بودن اين نهاد، امور مربوط به مجلس خبرگان را به خود اين مجلس واگذار كرده است. مثلا اين مجلس قوانين مربوط به خود را خود تصويب مي كند. يكي از اين قوانين ويژگي هاي كانديداهاي مجلس خبرگان است. بر مبناي قانون اساسي اولين آئين نامه تشكيل مجلس خبرگان را در دوره اول بايد فقهاي شوراي نگهبان تنظيم كنند. در آن آئين نامه مدت مجلس خبرگان را هشت سال در نظر گرفته اند. اولين دوره انتخابات اين مجلس در تاريخ 19/9/61 برگزار شد. شرايط مهم خبرگان اين مجلس به شرح ذيل مي باشد: الف) اشتهار به ديانت و وثوق و شايستگي اخلاقي ب) اجتهاد در حدي كه قدرت استنباط بعضي مسائل فقهي را داشته باشد و بتواند ولي فقيه واجد شرايط رهبري را تشخيص دهد. ج) بينش سياسي و اجتماعي و آشنايي با مسائل روز. د) معتقد بودن به نظام جمهوري اسلامي ه-) نداشتن سوابق سوء سياسي و اجتماعي.

تشكيلات دروني و ساختار سازماني مجلس خبرگان رهبري به اين صورت است كه داراي يك هيئت رئيسه، دبيرخانه، چند كميسيون و يك هيئت تحقيق است. هيئت رئيسه در خود مجلس با اكثريت آرا انتخاب مي شوند و مركب است از رئيس مجلس، نايب رئيس اول و دوم و منشي اول و دوم. مجلس خبرگان رهبري داراي يك نشست سالانه است كه بر اساس ماده 18 آئين نامه داخلي مجلس خبرگان سالي يك بار به مدت دو روز برگزار مي

شود. نشست ديگر نشست هاي فوق العاده است كه در شرايط لازم و مقتضي برگزار مي گردد. خبرگان همان طور كه سطح اعتلاي فرهنگي و آزادي انديشه مردم ما را براي جهانيان ترسيم مي سازد جهت گيري هاي اعتقادي و اخلاقي مردم را نيز كه در اعتماد به عالمان راستين دين و تبعيت از شخص ولي فقيه ظهور يافته است به عنوان پشتوانه صحت و سلامت آن به همگان معرفي مي كند.

اهميت ديگر مجلس خبرگان رهبري در مردمي بودن آن است. اعضاي مجلس خبرگان رهبري منتخبان مستقيم مردم هستند كه نشان از تبلور اراده مردم در شكل گيري و تداوم اين مجلس دارد. يكي از اركان جمهوري اسلامي حضور مردمي و حمايت هاي آحاد ملت از آن است و نظام اين حضور را در قالب جمهوريت تدوين كرده است. اين نهاد همچون مجلس شوراي اسلامي، شوراهاي اسلامي شهر و روستا و رياست جمهوري نماد مردم سالاري ديني محسوب مي شود. از ديگر موضوعاتي كه به مجلس خبرگان اهميت ويژه اي بخشيده است نظارت مستمر اين مجلس بر حفظ و تداوم ويژگي هاي رهبري است. ويژگي هايي از قبيل؛ شجاعت، عدالت، توان مندي و تشخيص آنها امري حساس و كاملا تخصصي است كه از عهده هر نهاد و شخصيتي برنمي آيد. البته لازمه انجام اين وظيفه علاوه بر تخصص، پويايي اين مجلس است. اين مجلس بايد همواره در صحنه هاي سياسي- اجتماعي كشور حاضر باشد. بنابراين جايگاه والاي اين مجلس در حفظ تداوم و سلامت نظام اسلامي برتر از همه مجالس و مراكز تصميم گيري در اين نظام است؛ نكته ديگري كه در بيان اهميت مجلس

خبرگان رهبري قابل ذكر است نقش آن در شرايط حساس فقدان رهبري است. مجلس خبرگان رهبري از نهادهاي ابتكاري در نظام سياسي كشور است كه براي اولين بار با تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي در حقوق اساسي مطرح شده كه در حساس ترين لحظات از جمله فقدان رهبري براي حفظ نظام مفيد و كارآمد است.

اين مجلس قبل از آن از بحران خلا رهبري در نظام جلوگيري مي كند كه نمونه بارز آن تعيين رهبر معظم انقلاب پس از رحلت حضرت امام (ره) بود. انتخاب هوشمندانه معظم له توسط مجلس خبرگان رهبري گامي مهم و اساسي در تداوم نظام جمهوري اسلامي و حركت رو به جلوي آن بود.

از آنجايي كه اين مجلس و مصوباتش درباره زندگي روزمره مردم نيست و ارتباط تنگاتنگي با آنان ندارد ممكن است اين مجلس توسط مردم مورد غفلت واقع شود و چه بسا دچار فراموشي گردد. مردم ما بايد بدانند كه اين مجلس با مجلس شوراي اسلامي و شوراهاي شهر و روستا متفاوت است و نمي توان همان انتظاري را كه از اين مجالس هست از مجلس خبرگان رهبري داشت. اين مجلس يك نهاد ويژه و تخصصي است و به شكلي خاص عمل مي كند. اين ويژگي نه تنها از اهميت اين مجلس نمي كاهد بلكه اهميت خاصي نيز به آن مي بخشد.

در نظام جمهوري اسلامي ايران رهبري ركن اساسي و محوري است و اين جايگاه رفيع در قانون اساسي به عنوان ضامن عدم انحراف سازمان هاي مختلف از وظايف اصيل اسلامي خود معرفي شده است. حوزه وسيع و سنگين مسئوليت هاي رهبري و نقش بنيادين آن در سلامت نظام سياسي

ايجاب مي كند كه شايسته ترين فرد، عهده دار آن شده و شخص رهبر داراي بالاترين صلاحيت هاي علمي، اخلاقي، سياسي و از برترين توانايي ها برخوردار باشد. مجلس خبرگان رهبري از آنجا كه اين وظيفه خطير را برعهده دارد، اهميتي ويژه پيدا كرده است. توجه به اوضاع و احوال كشور بعد از رحلت حضرت امام (ره) و تعيين رهبري حضرت آيت الله خامنه اي در كمتر از 24 ساعت گواه صادقي بر اهميت و جايگاه خاص مجلس خبرگان در نظام اسلامي است. حضرت امام خميني(ره) به عنوان معمار انقلاب اسلامي از سالهاي نخستين شكل گيري اين نهاد به تبيين جايگاه آن و تشويق و ترغيب مردم به حضور در انتخابات مجلس خبرگان پرداخت و نيز خبرگان منتخب مردم را به دقت در انجام وظايف خود توصيه كرده اند. امام (ره) در قسمتي از پيام خود كه به هنگام گشايش اولين دوره مجلس خبرگان رهبري ارسال داشتند، فرمودند: اكنون شما اي فقهاي شوراي خبرگان و اي برگزيدگان ملت ستمديده در طول تاريخ شاهنشاهي و ستمشاهي، مسئوليتي قبول فرموده ايد كه در راس همه مسئوليت هاست و آغاز به كاري كرديد كه سرنوشت اسلام و ملت رنج ديده و شهيد داده و داغديده در گرو آن است.

منبع:روزنامه رسالت

مجلس ديروز، مجلس امروز

مجلس ديروز، مجلس امروز نويسنده:حسن شمسيني بررسي تطبيقي مجلس در نظام پهلوي و جمهوري اسلامي مجلس ديروز، مجلس امروز

بررسي تطبيقي مجلس در نظام پهلوي با جمهوري اسلامي مي تواند بسياري از مسائل سياسي، اجتماعي و فرهنگي اين دوره را نشان دهد. اين بررسي در موضوعاتي از قبيل جايگاه مجلس در قانون اساسي، برگزاري انتخابات مجلس، احزاب و نيروهاي سياسي،

پايگاه اجتماعي نمايندگان مجلس و كاركرد مجلس مبين اين است كه با وجود اين كه طبق قانون اساسي نظام ايران از پارلماني به شبه پارلماني شبه رياستي تغيير يافت، ولي مجلس توانست وظايف خود اعم از قانونگذاري و نظارت را به نحو مطلوبي انجام دهد و در واقع مجلس از حالت وابستگي و سمبليكي به نماد دموكراسي و قانون تغيير يافت.

گفتمان انقلاب اسلامي براساس مردم سالاري ديني و عينيت بخشي به اراده مردم شكل گرفت. اين گفتمان در بيانات امام خميني(ره) و ديگر رهبران انقلاب تجلي يافت. در واقع مطلوبيت مردم در انقلاب اسلامي تلازم اسلاميت و جمهوريت بود.

اين هدف از يك سو بيانگر اين بود كه مجلس و ديگر نهادهاي دموكراسي نتوانسته اند ظرفيت ها و توانمندي هاي خود را در دوره نظام پهلوي تحقق بخشند و از سوي ديگر، مبين اين امر بود كه مقوله اهميت دين در عرصه عمومي و سپهر اجتماعي در اين دوره ناديده گرفته شده است.

به عبارت ديگر، انقلاب اسلامي واكنشي به جدايي دين از سياست يا سياست هاي سكولاريستي نظام پهلوي و استبداد مدرن و فضاي بسته سياسي اين دوره بود.

مقوله استبداد از آن رو اهميت دارد كه از سال 1285 ايران داراي دموكراسي و قانون اساسي شد و در اين قانون اساسي (قانون اساسي مشروطه) مجلس به عنوان نماد دموكراسي، جايگاه اساسي و محوري يافت؛ به گونه اي كه اهميت قوه مقننه بيشتر از ديگر قوا شد، ولي مجلس فاقد كارآمدي در دوران نظام پهلوي بود.

به گونه اي كه مي توان گفت كه اين نهاد به صورت صوري و نمايشي وجود داشت و حتي به عنوان ابزاري در خدمت نظام پهلوي درآمد. انقلاب اسلامي با

هدف تحقق دموكراسي ديني و تحقق حاكميت قانون در جامعه و مديريت جامعه براساس قانون شكل گرفت. در اين خصوص، مجلس به عنوان مهمترين ساز و كار اجراي اين مهم مورد توجه امام و ديگر متفكران و نخبگان قرار گرفت و به همين دليل تشكيل مجلس پس از پيروزي انقلاب اسلامي مورد توجه جدي قرار گرفت و پس از 13 ماه اولين انتخابات مجلس شوراي اسلامي برگزار شد. مجلس شوراي ملي در قانون اساسي مشروطه 1285 ه.ق) انقلاب مشروطه، نماد و سمبل تاريخ تشكيل مجلس در ايران است. در واقع يكي از اهداف اصلي انقلاب مشروطه توزيع قدرت در جامعه، كاهش قدرت سلطنت و به طور كلي، تحقق دموكراسي و توسعه سياسي جامعه بود و به همين دليل انقلاب مشروطه نماد تحول و گسست در تاريخ ايران محسوب مي شود. با توجه به مقوله دموكراسي، مجلس به عنوان نهاد قانونگذاري، مركز ثقل تصميم گيري و تحقق حاكميت مردم مورد توجه قرار گرفت و در نتيجه مجلس بلافاصله پس از انقلاب مشروطه تشكيل شد و 14 مرداد 1285 تشكيل مجلس براي اولين بار مورد تاييد قرار گرفت.

بيش از صد سال از صدور فرمان تاسيس مجلس شوراي ملي مظفرالدين شاه به عنوان نهاد تحول سياسي در ايران مي گذرد. با تشكيل مجلس در واقع تلاش علما، متفكران و نخبگان ايران براي ايجاد حكومت قانون و مردمان به ثمر نشست. در اين مفاهيم و ارزش هاي انقلاب مشروطه، دموكراسي و موضوعات مرتبط با آن همچون مجلس از اهميت خاصي برخوردار هستند؛ چرا كه پديده هاي نوين سياسي همچون ساختار قدرت، استبداد ستيزي، مشاركت مردم، انتخابات و...

در مجلس قانونگذاري تبلور عيني پيدا مي كرد و

با توجه به اين كه قانون اساسي مشروطيت برگرفته از كشورهاي اروپايي يعني فرانسه و بلژيك بود كه اين كشورها در آن دوره سيستم پارلماني داشتند، در قانون اساسي ايران نيز سيستم پارلماني ارائه شد و به همين دليل مجلس جايگاه رفيعي در قانون اساسي پيدا كرد و به عنوان كانون و محور همه تحولات ساختار سياسي و تصميم گيري ها و سياستگذاري ها مورد توجه قرار گرفت.

انقلاب مشروطه با هدف توزيع قدرت در نهادهاي مختلف جامعه و كاهش قدرت پادشاه و دربار و در واقع براي ايجاد فضاي بازسياسي، دموكراسي و تحقق جامعه مدني در كشور بود كه اين مهم در امتداد با تدوين قانون اساسي به عنوان نهاد و سمبل چارچوب رفتار سياسي همه نهادها، زمامداران و همچنين مردم تحقق مي يافت.

بالطبع در اين قانون اساسي نهاد قانونگذاري (مجلس) از اهميت خاصي برخوردار مي شود، چرا كه همه عناصر و ويژگي هاي دموكراسي و حاكميت قانون و تحقق عيني حاكميت مردم و نقش آنها در تصميم گيري ها در يك مجلس كارآمد نهفته است.

به همين دليل، پارلمان در قانون اساسي مشروطه به عنوان ويژگي و عنصر اساسي و محوري مورد توجه قرار گرفت و با توجه به آن كه سيستم سياسي ايران در مشروطه پارلماني بود، مجلس از قدرت و نقش بسيار بالايي برخوردار شد.

نتيجه آن كه كل قانون اساسي مشروطه (49 اصل قانون اساسي) اختصاص به مجلس دارد و متمم قانون اساسي به مسائل ديگر اعم از آزادي هاي سياسي و اجتماعي و اقتصاد پرداخته شده است.

البته مجلس ديگري با نام مجلس سنا در قانون اساسي مشروطه گنجانده شده بود كه اصل چهل و سوم تا چهل و هفتم اختصاص به

سنا داشت كه اعضاي آن 60 نفر بودند كه 30 نفر از طرف پادشاه و 30 نفر ديگر از طرف مردم انتخاب مي شدند كه بايد تمامي امور به تصويب هر دو مجلس مي رسيد. صرفا امور ماليه اختصاص به مجلس شوراي ملي داشت.

همچنين در برخي اصول متمم قانون اساسي به مجلس اشاره شده است چنان كه اصل بيست و هفتم قواي كشور را به 3 دسته تقسيم مي كند و يك بخش آن قوه مقننه است. در اين اصل به وظايف و محدوديت هاي قانون اساسي (عدم مخالفت با موازين شرعيه و لزوم تصويب قانون در مجلسين) پرداخته شده است و در اصول سي ام تا سي و دوم به برخي مسائل مجلسين (ملي و سنا) از قبيل مشاركت مردم در انتخاب وكلاي خود، شغل بودن نمايندگي مجلس و لزوم استعفا از مشاغل ديگر و حق تحقيق و تفحص در همه امور كشور اشاره شده است.

گفتني است، اولين مجلس شوراي ملي به صورت صنفي بود؛ ولي از مجلس دوم به صورت انتخابي غيرصنفي شد كه تا 1336 دوره دوساله بود، ولي از آن تاريخ به بعد دوره هاي مجلس چهارساله شد كه مجلس شوراي ملي تا انقلاب اسلامي 24 دوره تشكيل شد. اما مجلس سنا در سال 1328 تشكيل شد و بهانه تشكيل آن به ترور نافرجام شاه در 15 بهمن 1327 باز مي گشت كه شاه دستور انتخابات مجلس موسسان را داد و اين مجلس 3 تصميم بزرگ گرفت:تاسيس مجلس سنا طبق اصول قانون اساسي ، اختيار انحلال مجلسين از سوي شاه و تصويب نظامنامه هاي جديد از سوي مجلس سنا و شورا.

مجلس سنا 7 دوره تشكيل شد. تشكيل سنا و

اختيارات مربوط به آن بنا بر اصول 43، 44، 45 و 46 متمم قانوني اساسي تشكيل شد. مهمترين وظايف سنا عبارت بودند از:

وضع قوانين ، تصويب قوانين مالي و بودجه كل كشور و قوانين مربوط به درآمد و هزينه ، نظارت بر فعاليت وزرا، انتخاب وليعهد، تفسير قوانين ، اجازه صدور اسكناس واعلام حكومت نظامي در صورت بروز ضرورت و... البته بايد گفت علل تشكيل سنا به اهداف و نيات شاه باز مي گشت. چرا كه نمايندگان آن مستقيما از جانب شاه انتخاب مي شدند و اين نمايندگان منافع سلطنت را تامين مي كردند.

در واقع شاه از اين مجلس به سهولت در امر قانونگذاري و كاهش مخالفت ها بهره برداري مي كرد و همچنين شاه با اين مجلس از يك سو وابستگان خود را وارد قدرت و سيستم تصميم گيري مي كرد و در حقيقت براي خود پشتوانه ايجاد مي كرد و از سوي ديگر، با مانورهاي تبليغاتي رسانه اي نشان مي داد كه در ايران نيز همانند كشورهاي غربي 2 مجلس وجود دارد. اين مجلس 60 عضو داشت كه 30 نفر از اعضاي آن انتصابي بودند.

در ابتدا فعاليت اين مجلس 6 ساله بود و پس از 1345 به 4 سال تقليل يافت. نسبت نمايندگان زمين دار در مجلس از 49 درصد در مجلس هفدهم (1331-1332) به 50 درصد در مجلس هجدهم (1332-1334) و 51 درصد در مجلس نوزدهم (1335-1339) رسيد. البته پس از اين تاريخ با توجه به اصلاحات ارضي، پايگاه اجتماعي و مالي نمايندگان از زمين به نهادهاي صنعتي، بوروكراسي و اقتصاد نوين تغيير يافت. از مجموع 24 دوره قانونگذاري، بجز چند دوره بقيه به طور كامل در كنترل نظام پهلولي بود. اين مساله تنها

شامل مجلس شورا نبود و حتي مجلس سنا را در بر مي گرفت. دخالت شاه در همه مسائل قوه مقننه و مجالس هويدا بود.

چنان كه اين مساله در كانديداها، نحوه برگزاري انتخابات، نحوه بازخواني آراء، تاييد صلاحيت ها، تركيب نمايندگان مجلس، ساز و كار فعاليت و قانونگذاري مجالس، استقلال قوه مقننه، نحوه نظارت بر قوه مجريه وجود داشت. محمدرضا شاه از حوادث بهمن 1327 براي افزايش قدرت خود بهره برداري كرد.

شاه پس از مشورت با برخي سياستمداران قديمي در زمينه انجام اصلاحات در قانون اساسي و اصول كلي كه به مجلس قدرت مي داد تا كار وزيران را فلج كند، دست به تشكيل مجلس موسسان زد. (پيتر آوري، ص 330) در نتيجه، شاه حق انحلال مجلسين و حق وتوي مصوبات مالي را به دست آورد و به اين ترتيب نيمي از اعضاي مجلس سنا را از ميان مهره هاي مورد نظر خويش صورت داد.

اين اصلاحيه ها، از يك سو با پايين آوردن ميزان حد نصاب لازم براي راي گيري، احتمال هرگونه مخالفت آتي در مجلس را كاهش داد و از سوي ديگر با دادن حق وتو در مصوبه هاي مالي به شاه، او را تقويت كرد. (آبراهاميان، 1379 ، ص 516) در واقع شاه ساختارهاي موازي در همه نهادهاي از جمله و قانونگذاري تلاش كرد ضمن كنترل قانونگذاري و ديگر نهادها، قدرت خود را در جامعه نهادينه كند. علل ناكارآمدي مجلس در دوره نظام پهلوي علل سياسي: موضوع اساسي در زمينه مجلس تا انقلاب اسلامي چگونگي تشكيل اين مجلس و كاركردهاي آن است. گرچه نفس ايجاد مجلس و قانونگذاري براي يك جامعه بسيار مفيد است، اما اين سوال مطرح است كه مجلس تا چه اندازه در

تحقق وظايف و فلسفه وجودي خود موفق عمل كرده است.

در زمينه عملكرد مجلس ايران از مشروطه تا 1357 بايد گفت بجز مجالس 1285 تا 1304 و از 1320 تا 1332 بقيه مجالس صرفا بيانگر وجود نهاد مجلس در ايران بودند؛ چرا كه بيشتر تحت تاثير فشارهاي قدرت بخصوص از سوي نظام پهلوي و ديگر عناصر قدرت در ايران بودند. در اين دوران مجلس به هيچ رو نتوانست آن كارويژه هاي خود را به نحو مطلوبي به انجام برساند.

اهداف نظام پهلوي از مجلس، تحقق نيات سياسي خود در جهت حاكميت و سلطه بر مردم، پيشبرد منافع شخصي خود، كاهش انتقادهاي داخلي و خارجي، جلب نظر افكار عمومي در سطح جهاني و زمينه وجود دموكراسي و قانونمندي در ايران بودند، با شروع سلطنت رضاخان استبداد مدرني در ايران به وجود آمد كه بسيار شديدتر و پيچيده تر از استبداد گذشته بود.

اين استبداد كه در دوره محمدرضا پهلوي، بويژه از 1332 به بعد ادامه يافت، با هدف حفظ صوري و شكلي نهادهاي مبين دموكراتيك بخصوص مجلس همراه بود؛ ولي به هيچ وجه مجلس ظرفيت لازم را براي تحقق كار ويژه هاي خود بخصوص در زمينه قانونگذاري، انتخاب نخست وزير و نظارت بر عملكرد دولت نداشت و در عمل نظام پهلوي به صورت خودكامه، شخصي و ديكتاتورمآبانه كشور را تحت سلطه خود قرار داد.

با توجه به اين كه نظام پهلوي درصدد سلطه بر مجلس و ايجاد مجلس گوش به فرمان و سلطه پذير بود، بسياري از انتخابات دوره هاي پيشين تا انقلاب براساس تمايلات و انتظارات نظام پهلوي صورت گرفت و آراء و افراد مورد نظر پهلوي از درون صندوق هاي راي بيرون آمد. در واقع

در اين انتخابات هيچ كدام از عناصر و ويژگي هاي يك انتخابات آزاد و رقابتي و مبتني بر مشاركت واقعي مردم رعايت نشد.

بديهي است با توجه به چنين انتخاباتي، مجلس آزاد و مستقل نيز شكل نخواهد گرفت، چنان كه بسياري از اين نمايندگان در خدمت خواسته ها و اهداف پهلوي بودند؛ شرايط پيش از برگزاري انتخابات، نحوه برگزاري انتخابات، چگونگي اعلام آراء و تغيير در نمايندگان مجلس، همگي بيانگر نبود نشانه ها و مصاديق دموكراتيك در اين انتخابات بود. به طور كلي مي توان مجالس دوره پهلوي را وابسته و مطيع و به عنوان ابزاري در خدمت پهلوي دانست.

علل فرهنگي: از ديگر عوامل ناكارآمدي مجلس در دوره نظام پهلوي علل فرهنگي و معرفتي است. با اين توضيح كه افكار و اذهان ايرانيان تجربه كافي براي تحقق دموكراسي و قانونمداري نداشت و فرصت تمرين پارلمانتاريسم واقعي را پيدا نكرد.

اگر در جهان غرب دموكراسي و قانون به موفقيت مي رسيد، به دليل خاستگاه هاي معرفتي و بينشي غربيان بود و قانون و دموكراسي واكنشي به نيازها و انتظارات اين جامعه بود. اما در ايران با توجه به اين كه بسترهاي فرهنگي، فكري و اقتصادي فراهم نشد و جامعه ايران تجربه دموكراسي و قانونمندي نداشت، نهادهاي دموكراتيك از جمله مجلس با چالش ها و مشكلات اساسي مواجه شدند. دموكراسي، احترام به قانون يك فرهنگ، ارزش و رفتار است و تا در رفتار فردي و فرهنگ مردم نهادينه نشده باشد، در كردارهاي سياسي نيز شكل نمي گيرد. سياست هاي كشورهاي استعمارگر

سياست ها و نوع رفتار كشورهاي استعمارگر با ايران و نظام پهلوي از ديگر عوامل شكست و ناكامي مجالس ايران در دوره پهلوي محسوب مي شود. چرا كه اين كشورها

از يك سو، با نفوذ در افكار و انديشه هاي متفكران و روشنفكران ايران باعث شدند قانون اساسي و ديگر لوازم ساز و كارهاي دموكراسي با توجه به شرايط ايران ازجمله ارزشي و ديني شكل نگيرد و نتايج انقلاب مشروطه با منافع اين كشورها همخواني داشته باشد و نفوذ و سلطه اين كشورها با توجه به شرايط جديد نهادينه شود.

از سوي ديگر ، كشورهاي استعمارگر بخصوص انگلستان و سپس امريكا با توجه به حمايت و پشتيباني كاملي كه از نظام پهلوي و رفتارهاي ديكتاتورمآبانه و استبداد رضاخان و محمدرضا پهلوي كردند، در عدم كارآمدي دموكراسي و مجلس در ايران نقش اساسي ايفا كردند. در مجموع علل داخلي و خارجي باعث فقدان استقلال و انجام كارويژه هاي خاص مجلس و نهادهاي قانونگذاري در ايران شدند. مجلس در دوران جمهوري اسلامي مجلس نماد حاكميت مردم، قانونگذاري، مظهر قدرت و حكومت مردم، مردم سالاري، جمهوريت، تحقق عيني يكي از بزرگ ترين آموزه هاي ديني اسلام يعني «و امرهم شوري بينهم»، مظهر خردجمعي، كنترل قدرت، نماد دموكراسي در يك كشور، گردش نخبگان، جدايي اجرا از تصميم گيري، تبلور اراده ملت و... است.

در واقع قوه مقننه بيانگر تحقق گفتمان عيني احترام به آراء و عقايد مردم، گذار از استبداد به دموكراسي، افول حكومت شخصي ديكتاتورمآبانه، حاكميت تفكيك قوا، ورود مردم به عرصه تصميم گيري، بالا رفتن شعور سياسي مردم، تعادل در نهادهاي سياسي كشور و... است.

يكي از مهم ترين اهداف انقلاب اسلامي رهايي از استبداد و تحقق دموكراسي بود با اين توضيح كه داراي اهداف سياسي همچون رهايي از استبداد نظام پهلوي، زوال ديكتاتوري و... همچنين داراي اهداف ايجابي همچون ايجاد حكومت دموكراتيك ديني، تحقق آزادي هاي سياسي و

اجتماعي در جامعه، تفكيك قواي واقعي و مطلوب، تشكيل مجلس كارآمد و... بود.

با اين نگرش، يكي از تصميمات اساسي و محوري امام خميني (ره) و ديگر رهبران انقلاب در همان ابتداي انقلاب تشكيل مجلس بود و اولين انتخابات مجلس بعد از 13 ماه يعني اسفند 1358 در سراسر كشور برگزار و دور دوم انتخابات در ارديبهشت 1359 برگزار شد.

مجلس شوراي اسلامي مهم ترين بخش قوه مقننه است. نهاد قانونگذاري در جمهوري اسلامي در يك معني عمومي و كلي داراي دو ركن اساسي است:

1- مجلس شوراي اسلامي مركب از 290 (يا بيشتر) نماينده ملت كه به طور مستقيم و با راي مستقيم براي 4 سال انتخاب مي شوند.

2- شوراي نگهبان مركب از 12 نفر از فقها و حقوقدانان كه براي 6 سال با ترتيب خاصي كه به صورت انتصابي و انتخابي است، به عضويت شورا درمي آيند.

مردم نقش اساسي و محوري در ايجاد مجلس دارند و خواسته ملت را در شكل مصوبات درمي آورند. مجلس يكي از نمودارهاي مهم اصل حاكميت ملت است.

به عبارت ديگر قوه مقننه در ايران نهادي است كه ريشه در آراء عمومي دارد و طبق ضوابط اساسي مدون بويژه اصل 56 و اصل6 قانون اساسي، سهم قابل توجهي از حاكميت در نظام سياسي كشور را اعمال مي نمايد.

قوه مقننه يكي از نهادهاي تحقق حاكميت ملت و حق خدادادي مردم و مظهر اراده عام ملت است كه در آن سرنوشت اجتماعي و سياسي مردم رقم مي خورد و برنامه زندگي آنان پس از برخورد انديشه ها، كنكاش و مذاكره، تبادل افكار و بالاخره كسب اكثريت آراء به صورت مجموعه اي مدون در مجاري اجرا قرار مي گيرد.

مجلس شوراي اسلامي وظايف و اختيارات

مختلف و گسترده اي دارد كه مهم ترين و شاخص ترين آن قانونگذاري است و به همين دليل در نگرش اول اين گونه به ذهن متبادر مي شود كه مجلس تنها براي قانونگذاري است، ولي بايد گفت مجلس شوراي اسلامي وظايف ديگري همچون وظايف نظارتي دارد. در واقع مجلس تركيب متلازمي از نمايندگي و بحث و مذاكره، وضع قانون و نظارت بر امور است. نمايندگي و بحث و مذاكره، ماهيت وجودي پارلمان را تشكيل مي دهد و قانونگذاري و نظارت، اعمال حقوقي پارلمان به شمار مي رود.

نظارت مجلس شوراي اسلامي را مي توان به سه بخش تاسيسي، اطلاعي و استصوابي تقسيم كرد. به لحاظ نظارت تاسيسي مي توان به راي اعتماد به وزيران، راي اعتماد به هيات وزيران، نظارت بر عملكرد وزراء، حق مجلس براي استيضاح و عزل وزراء اشاره كرد.درخصوص نظارت اطلاعي مي توان به مقوله وظايف كميسيون اصل 90 و شكايات مردم از سه قوه به مجلس و اعلام نتايج به عموم مردم و سوال از مسوولان و تحقيق و تفحص از تمامي نهادها و وزارتخانه ها اشاره كرد و در زمينه نظارت استصوابي مي توان به تصويب قراردادهاي بين المللي، تغيير خطوط مرزي و... اشاره كرد. اهميت مجلس در قانون اساسي

در قانون اساسي جمهوري اسلا مي ايران در اصول مختلف از جمله ششم، هفتم، از پنجاه و دوم تا پنجاه و نهم، اصول شصت و دوم تا نودونهم، يكصد و دوم، يكصد و دهم، يكصد و بيست و يكم تا يكصد و چهلم به مجلس پرداخته شده است.

گرچه اصول اصلي مرتبط با مجلس اصول شصت و دوم تا نود و نهم هستند. برخي از نكات برجسته قانون اساسي در زمينه مجلس عبارتند از:

1- مجلس تنها

نهاد قانونگذاري در كشور

2- مستقيم بودن انتخابات مجلس 3- دوره چهار ساله نمايندگي مجلس 4- قانونگذاري در چارچوب قانون اساسي و شريعت اسلام 5- حق نمايندگان براي تحقيق و تفحص در تمام امور كشور

6- حق سوال، استيضاح و عزل مسوولان عالي رتبه قوه مجريه اعم از رئيس جمهور و وزرا

7- واگذاري امور زيربنايي و جمهوري سياست خارجي و روابط اقتصادي با ساير كشورها به مجلس 8- عدم واگذاري حق نمايندگي مجلس به ديگران

نخستين مجلس خبرگان رهبري

نخستين مجلس خبرگان رهبري اولين مجلس خبرگان رهبري كه براساس اصل 107 قانون اساسي جمهوري اسلامي مهمترين وظيفه آن تعيين رهبر نظام اسلامي است، در شرايطي تشكيل شد كه كشور در حال جنگ با حكومت بعثي عراق بود. انتخابات مجلس خبرگان (رهبري) با شركت مردم ايران در 19 آذر 1361 برگزار گرديد و نزديك به هيجده ميليون نفر در اين انتخابات شركت نمودند. در اين دوره 75 نفر از نمايندگان مجلس خبرگان تعيين شدند( انتخابات بقيه نمايندگان به دور دوم كشيد).

اولين مجلس خبرگان رهبري كه در واقع دومين مجلس خبرگان جامعه اسلامي بود در ساعت 9:10 دقيقه 24/5/1362 تشكيل و پيام امام خميني (ره) قرائت شد.

بخشي از پيام امام خميني به مناسبت افتتاح مجلس خبرگان 1

....و اكنون شما اي فقهاي شوراي خبرگان و اي برگزيدگان ملت ستمديده در طول تاريخ شاهنشاهي و ستمشاهي! مسؤوليتي را قبول فرموديد كه در رأس همه مسؤوليت هاست و آغاز به كاري كرديد كه سرنوشت اسلام، ملت رنجديده، شهيد داده وداغديده در گرو آن است. تاريخ و نسل هاي آينده درباره شما قضاوت خواهند كرد و اولياء بزرگ خدا ناظر آراء و اعمال شما مي باشند. كوچكترين سهل انگاري و مسامحه و كوچكترين

اعمال نظرهاي شخصي و خداي نخواسته تبعيت از هواهاي نفساني كه ممكن است اين عمل شريف الهي را به انحراف كشاند، بزرگترين فاجعه تاريخ را به وجود خواهد آورد. اگر اسلام عزيز و جمهوري اسلامي نوپا به انحراف كشيده شود، سيلي بخورد و به شكست منتهي شود، خداي نخواسته اسلام براي قرن ها به طاق نسيان سپرده مي شود و به جاي آن اسلام شاهنشاهي و ملوكي جايگزين آن خواهد شد. شما برگزيدگان مستضعفان مي دانيد كه با كوتاه شدن دست ابرقدرت هاي چپاولگر از كشور اسلامي شما، آنان و وابستگان به آنها ماهيت اسلام و قدرت الهي آن را لمس نمودند و چون افعي زخم خورده در كمين نشسته اند كه از هر راهي بتوانند خود يا به وسيله پيروانِ از خدا بي خبرِ خود اين نظام الهي را از مسير خود منحرف نمايند. و بالاترين انحراف كه منجر به انحراف تمام ارگان ها مي شود، انحراف رهبري است كه امروز شما نقش اول آن را داريد. شما ديديد و شنيديد كه با اصل پنجم قانون اساسي چه مخالفت ها شد و چه جار و جنجالها به پا كردند و بحمدالله تعالي موفق نشدند مأموريت خود را انجام دهند و اخيراً با همين تعيين خبرگان نيز مخالفت كردند و سمپاشي نمودند و بحمدالله با شكست مواجه شدند. امروز هم شما نبايد از كيد ساحران و وسوسه خنّاسان غافل باشيد. راه خود را با قدرت الهي و تعهّد به اسلام بزرگ و قوّت ايماني و روحي ادامه دهيد و به هيچ چيز الا مصالح اسلام و مسلمين فكر نكنيد و در اين صورت خداوند تعالي پشت و پناه شماست.

لازم است به رهبر محترم آتيه يا

شوراي رهبري تذكري برادرانه و مخلصانه بدهم: رهبر و رهبري در اديان آسماني و اسلام بزرگ چيزي نيست كه خود به خود ارزش داشته باشد و انسان را خداي نخواسته به غرور و بزرگ انديشي خود وادارد. آن همان است كه مولاي ما علي ابن ابي طالب درباره آن گوشزد فرموده است. اساساً انبياء خدا صلوات الله و سلامه عليهم مبعوث شدند براي خدمت به بندگان خدا، خدمت هاي معنوي و ارشادي و اخراج بشر از ظلمات به نور و خدمت به مظلومان و ستمديدگان و اقامة عدل، عدل فردي و اجتماعي.

شما كه خود پيروان اصحاب وحي و اولياء عظيم الشأن مي دانيد و بحمدالله هستيد، خود را جز خدمتگزار به ملت هاي ستمديده ندانيد و بايد بدانيد كه تبهكاران و جنايت پيشگان بيش از هر كس چشم طمع به شما دوخته اند و با اشخاص منحرف نفوذي در بيوت شما با چهره هاي صددرصداسلامي و انقلابي ممكن است خداي نخواسته فاجعه ببار آورند و با يك عمل انحرافي نظام را به انحراف كشانند و بادست شما به اسلام و جمهوري اسلامي سيلي زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود، الله الله در تعجيل تصميم گيري خصوصاً در امور مهمه و بايد بدانيد و مي دانيد كه انسان از اشتباه و خطا مأمون نيست. به مجرد احراز اشتباه و خطا از آن برگرديد و اقرار به خطا كنيد، كه آن كمال انساني است، توجيه و پافشاري در امر خطا، نقص و از شيطان است. در امور مهمه با كارشناسان مشورت كنيد و جانب احتياط را مراعات نماييد.

اينجانب مطالبي را در سي صفحه به عنوان وصيت نامه نوشته ام و يك نسخه آن را در مجلس مبارك خبرگان امانت مي گذارم

كه پس از مرگ اينجانب منتشر خواهد شد...

خبرگان در قانون اساسي

در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران در فصل هشتم كه مربوط به رهبر يا شوراي رهبري است در اصول 107، 108، 111 راجع به خبرگان رهبري صحبت به عمل آمده است.

اصل يكصدو هفتم: پس از مرجع تقليد عالي قدر و رهبر كبير انقلاب جهاني اسلام و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت آيت الله العظمي امام خميني (ره) كه از طرف اكثريت قاطع مردم به مرجعيت و رهبري شناخته و پذيرفته شدند، تعيين رهبري به عهدة خبرگان منتخب مردم است.

خبرگان رهبري دربارة همه فقهاي واجد شرايط مذكور در اصول پنجم و يكصد و نهم بررسي و مشورت مي كنند؛ هر گاه يكي از آنان را اعلم به احكام موضوعات فقهي يا مسائل سياسي اجتماعي يا داراي مقبوليت عامه يا واجد برجستگي خاص در يكي از صفات مذكور در اصل يكصد و نهم تشخيص دهند او را به رهبري انتخاب مي كنند در غير اين صورت يكي از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفي مي نمايند. رهبر منتخب خبرگان، ولايت امر و همه مسئوليتهاي ناشي از آن را بر عهده خواهد داشت. رهبر در برابر قوانين با ساير افراد كشور مساوي است.

اصل يكصدو هشتم: قانون مربوط به تعداد و شرايط خبرگان، كيفيت انتخاب و آيين نامه داخلي جلسات آنان براي نخستين دوره بايد به وسيله فقهاي اولين شوراي نگبهان تهيه و با اكثريت آراي آنان تصويب شود و به تصويب نهايي رهبر برسد. از آن پس هرگونه تغيير و تجديد نظر در اين قانون و تصويب ساير مقررات مربوط به وظايف خبرگان به صلاحيت خود آنان است.

اصل يكصدو يازدهم: هرگاه رهبر

از انجام وظايف قانوني خود ناتوان شود، يا فاقد يكي از شرايط مذكور در اصول پنجم و يكصدو نهم گردد، يا معلوم شود از آغاز فاقد بعضي از شرايط بوده است، از مقام خود بركنار خواهد شد.

تشخيص اين امر به عهده خبرگان مذكور در اصل يكصدو هشتم مي باشد.

در صورت فوت يا كناره گيري يا عزل رهبر، خبرگان موظفند، در اسرع وقت نسبت به تعيين و معرفي رهبر جديد اقدام نمايند. تا هنگام معرفي رهبر، شورائي مركب از رئيس جمهور، رئيس قوه قضائيه، و يكي از فقهاي شوراي نگهبان به انتخاب مجمع تشخيص مصلحت نظام، همه وظايف رهبري را به طور موقت به عهده مي گيرد و چنانچه در اين مدت يكي از آنان به هر دليل نتواند انجام وظيفه نمايد، فرد ديگري به انتخاب مجمع، با حفظ اكثريت فقهاء در شورا به جاي وي منصوب مي گردد.

اين شورا در خصوص وظايف بندهاي 1 و 2 و 3 و 5 و 10 و قسمتهاي (د) و (ه ( و (و) بند اصل يكصدو دهم پس از تصويب سه چهارم اعضاء مجمع تشخيص مصلحت نظام اقدام مي كند.

هرگاه رهبر بر اثر بيماري يا حادثه ديگري موقتاً از انجام وظايف رهبري ناتوان شود در اين مدت شوراي مذكور در اين اصل وظايف او را عهده دار خواهد بود. پانوشت: 1_ صحيفه نور، جلد 18، ص 43_ 41، 23/4/1362.

منبع:روزها و رويدادها

رييس جمهوردرقانون اساسى

رييس جمهوردرقانون اساسي نويسنده:مهدي نظرپور مقدمه

پ_س از ب_ازن_گري قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران در سال 1368 ه.ش . و حذف مقام نخست وزي_ري از ق_وه مجريه ، رئيس جمهورداراي وظايف و اختيارات گسترده اجرايي شد و به عبارت ديگر، در جايگاه بالاترين مقام

اجرايي كشور و دومين مقام رسمي پس ازرهبري قرار گرفت . بدين س_ان ، مشكلاتي كه پيشتر ميان رئيس جمهور و نخست وزير پديد مي آمد و مديريت اجرايي كشور را دچارمشكل مي كرد، حل گرديد و از طرف ديگر، قوه مجريه از سه رئيس (رهبر، رئيس جمهور، نخست وزير) تبديل به دو رئيس ، يعني رهبر ورئيس جمهور گريدد.

اين مقاله اشاره اي كوتاه دارد به اصول قانون اساسي در رابطه با رياست جمهوري اسلامي ايران . شرايط و ويژگي هاي رئيس جمهور

از آنجا كه رياست جمهوري در نظام جمهوري اسلامي ايران داراي موقعيت حساس و مهمي است و از اخ_ت_ي_ارات گسترده اي برخورداراست ، قانون اساسي براي احراز اين مقام ،شرايط سختي در نظر گرفته است كه در اصل 115 به آن اشاره شده است در اين اصل آمده است :

رئي_س ج_م_ه_ور بايد از ميان رجال مذهبي و سياسي كه واجد شرايط زير باشند انتخاب گردد: ايراني الاصل ، تابع ايران ، مدير و مدبر، داراي حسن سابقه و امانت و تقوي ، مؤمن و معتقد به مباني جمهوري اسلامي ايران و مذهب رسمي كشور.(1)

پس ، با توجه به اين اصل ، كساني مي توانند به مقام رياست جمهوري ايران برسند كه داراي شراي ط و ويژگي هاي مهمي باشند كه عبارتنداز:

1_ از رجال مذهبي و سياسي كشور باشند:

ب_ر اس_اس اي_ن شرط، رئيس جمهور بايد داراي سه ويژگي مهم باشد:اول كه بايد از رجال باشد، ي_ع_ن_ي م_رد بودن نخستين شرط داوطلبان رياست جمهوري در ايران است و زنان نمي توانند در اي_ران رئيس جمهور شوند. دوم اين كه كسي مي تواند به مقام رياست

جمهوري ايران انتخاب شود كه از رجال سياسي برجسته و صاحب نظر و عنوان و داراي سوابق اجرايي يا مديريتي باشد و لياقت و ش_اي_ستگي خود رابراي چنين مقام برجسته اي نشان داده باشد. سوم اين كه بايد از نظر مذهبي فردي شناخته شده و صاحب تشخيص و نظر در اصول اعتقادي اسلام باشد.(2)

2_ ايراني الاصل باشد:

داوطلبان مقام رياست جمهوري بايد از حيث اصالت ملي ، ايراني باشند.براي مثال كسي كه پدر او از س_رزم_ين ديگري به ايران آمده و درايران ساكن شده باشد، نمي تواند نامزد اين مقام شود، زيرا اين شرط در چنين افرادي نيست .(3)

3_ تابع ايران باشد:

بر اساس اين شرط، كساني مي توانند نامزد احراز رياست جمهوري در ايران شوند كه نه تنها ايراني ب_اش_ند، بلكه رابطه تابعيت خود را باايران حفظ كرده باشند، زيرا ممكن است كسي ايراني الاصل ب_اش_د، ام_ا در ح_ال ح_اضر به تابعيت كشور ديگري درآمده باشد. چنين فردي نمي تواند به مقام رياست جمهوري اسلامي ايران نايل گردد.(4)

4_ مدير و مدبر باشد:

ب_ا ت_وجه به اين كه رئيس جمهور پس از انتخاب از سوي مردم ، مسؤوليت امور اجرايي كشور را بر اس_اس قانون بر عهده مي گيرد و اموراداري و اجرايي كشور بسيار گسترده و وسيع است ، كسي بايد عهده دار چنين مقامي شود كه از توان مديريتي بالا و حسن تدبير و آينده نگري نيز برخوردار باشد تا بتواند اوضاع و احوال آينده را در تصميم هاي خود مدنظر قرار دهد.

5_ داراي حسن سابقه و امين باشد:

چ_ون وظ_اي_ف و اخ_ت_يارات رئيس جمهور همانند امانتي است كه به مدت چهارسال به يك فرد واگذار مي

شود، شخص داوطلب احراز اين مقام بايد از نظر حسن سابقه و امانتداري مشهور باشد تا بتواند از امانت مهمي كه به طور موقت به او سپرده مي شود به گونه احسن نگهداري و نگهباني كند. از اين رو، نبايد هيچ نقطه تاريكي در اين موارد در سوابق داوطلب وجود داشته باشد.

6_ مؤمن و معتقد به مباني جمهوري اسلامي ايران و مذهب رسمي كشور باشد:

اصول و مباني نظام جمهوري اسلامي ايران عبارتند از: اسلامي بودن نظام ، عدم مغايرت قوانين و مقررات مصوب مجلس شوراي اسلامي با موازين اسلامي ، جمهوري بودن نظام ، ولايت امر و امامت امت ، اداره امور كشور با اتكا به آراي عمومي و دين و مذهب رسمي كشور، كه در بند آخر اصل 177 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به آن ها اشاره شده است .(5) با توجه به تغييرناپذير بودن مباني نظام ، كسي مي تواند به اين مقام انتخاب شود كه از لحاظ نظري و عملي به آن ها معتقدباشد. چگونگي برگزاري انتخابات رياست جمهوري

ت_دوين كنندگان قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ، براي هر چه بهتر برگزار شدن انتخابات ري_اس_ت ج_مهوري ، اصولي را به اين امر مهم اختصاص داده اند كه اجراي دقيق آن ها شرط لازم و كافي براي صحت انتخابات است . در اين جا به برخي از اين اصول اشاره خواهدشد.

1_ اصل نظارت شوراي نگهبان :

ي_ك_ي از شرايط مهم انتخابات ، اصل نظارت بر آن و مشخص بودن نهاد نظارت كننده بر انتخابات است . وجود اصل نظارت به اين دليل است كه اگر مجريان انتخابات به هر دليل قصد اعمال نفوذ و

ت_ق_ل_ب در ان_ت_خ_اب_ات را داشته باشند از آن جلوگيري شود. نظارت بر اجراي انتخابات رياست جمهوري بر اساس قانون اساسي به شوراي نگهبان واگذار شده است . به طور كلي شوراي نگهبان دو وظيفه مهم درانتخابات رياست جمهوري بر عهده دارد. اول تاءييد صلاحيت داوطلبان رياست ج_م_ه_وري از ج_ه_ت ش_راي_طي كه در قانون اساسي پيش بيني شده است . اين امر، پيش از آغاز ان_ت_خ_اب_ات صورت مي گيرد.(6) دوم نظارت بر تمام مراحل انتخابات رياست جمهوري اسلامي ايران كه در حين انتخابات انجام مي شود.(7)

نظارت شوراي نگهبان بر مراحل انتخابات رياست جمهوري به اين معنا است كه ناظران شورا تمام م_راح_ل اج_راي_ي ان_ت_خابات را زير نظرمي گيرند و صحت يا عدم صحت اجراي آن را به شوراي ن_گهبان گزارش مي دهند. هر گاه شورا به اين نتيجه برسد كه در هر مرحله اي ازروند انتخابات ، تخلف يا تخلفاتي صورت گرفته است ، مي تواند آن را متوقف و باطل كند. نظر شوراي نگهبان در م_ورد ت_اءييد، توقيف ياابطال انتخابات ، قطعي و غير قابل تجديدنظر است .(8) پس اگر صلاحيت داوطلبان قبل از انتخابات مورد تاءييد شوراي نگهبان قرار نگرفته باشد و يا مراحل اجراي انتخابات زير نظر ناظران مورد تاءييد شوراي نگهبان انجام نشود، انتخابات خود به خود باطل است .

2_ اصل انتخاب با راءي مستقيم :

انتخاب رئيس جمهور در ايران بدون واسطه و با راءي مستقيم مردم است ، بدين معنا كه مردم به ص_ورت مستقيم پاي صندوق هاي راءي حاضر مي شوند و نامزد مورد نظر خود را به صورت مخفي بر مي گزينند. در نتيجه هيچ مرجع قانوني نمي تواند

قانوني وضع كند كه رئيس جمهور به صورت غ_ي_ر م_ستقيم و با واسطه انتخاب شود. در چنين صورتي انتخابات خود به خود باطل و از درجه اعتبار ساقط است . اين موضوع در اصل 114 قانون اساسي به صورت صريح آمده است .

3_ برگزاري انتخابات پيش از اتمام دوره رياست جمهوري پيشين :

در قانون اساسي در اين مورد آمده است :انتخابات رئيس جمهور جديد بايد حداقل يك ماه پيش از پايان دوره رياست جمهوري قبلي انجام ش_ده ب_اش_د و در فاصله انتخاب رئيس جمهور جديد و پايان دوره رياست جمهوري سابق ، رئيس جمهور پيشين وظايف رئيس جمهور را انجام دهد(9)

با توجه به اين اصل ، جايگاه رياست جمهوري هيچ گاه نبايد خالي باشد و رئيس جمهور جديد يك م_اه پ_ي_ش از پايان مدت رياست جمهوري پيشين انتخاب شده باشد و به محض پايان دوره پيش ، حكم او توسط رهبر تنفيذ و به طور رسمي مشغول كار مي شود.

4_ اصل تعدد نامزدهاي رياست جمهوري :

معناي انتخاب اين است كه يك نفر از بين چند نفر توسط مردم انتخاب شود و اگر شمار داوطلب ان_ت_خ_اب_ات رياست جمهوري يك نفرباشد، در اين حالت موضوع انتخابات منتفي است . به همين دليل ، قانونگذار براي اين كه به مردم توان انتخاب بدهد، متذكر شده است كه چند نفر بايد خود را ن_ام_زده ان_تخابات رياست جمهوري كنند. بنابراين ، هرگاه فقط يك نفر داوطلب احراز اين مقام گردد، شوراي نگهبان نمي تواند با انجام انتخابات موافقت كند و بر چنين انتخاباتي نظارت نمايد. اصول 116 و 117 و 120 قانون اساسي بيان كننده چنين نظري است .

5_ اصل

انتخاب رئيس جمهور با اكثريت مطلق :

ه_ر چ_ند قانون اساسي چگونگي برگزاري انتخابات را به قانون عادي (قانوني كه مجلس تصويب م_ي ك_ند و به تاءييد شوراي نگهبان مي رسد)واگذار كرده است اما برخي موارد را مشخص كرده اس_ت كه از جمله آنها انتخاب رئيس جمهور با اكثريت مطلق آرا، يعني مجموع نصف به علاوه يك راءي تعداد شركت كنندگان در انتخابات است . ولي هر گاه در مرحله اول هيچ يك از داوطلبان نتواند چنين اكثريتي را به دست آورد، انتخابات به مرحله دوم كشيده مي شود. در اين مرحله ، فق ط دو نفري كه در دوره اول داراي راءي بيشتري بوده اند درانتخابات شركت مي كنند و مردم از بين آن دو، ي_كي را برمي گزينند. در اين مرحله نياز به اكثريت مطلق نيست و هر كس راءي بيشتري راكسب كند، به عنوان رئيس جمهور منتخب مردم معرفي مي شود.(10) اين موضوع در اصل 117 قانون اساسي به صراحت بيان شده است . وظايف و اختيارات رئيس جمهور

م_ح_ت_واي سوگند رياست جمهوري ، كه رئيس جمهور پس از انتخاب مردم و تنفيذ حكم توس ط رهبري ياد مي كند، بيان كننده نقش حساس و مهم وي در پاسداري از قانون اساسي ، حفظ نظام ، دين ، ميهن ، تضمين حقوق و آزادي هاي مردم و حراست از استقلال كشور است .انجام اين وظايف م_ه_م ،م_س_ت_لزم اختيارات لازم است كه رئيس جمهور نيازمند آن است . برهمين اساس ، تدوين ك_نندگان قانون اساسي ،بويژه در هنگام بازنگري آن در سال 1368 ه.ش . اختياراتي گسترده به رئيس جمهور واگذار كردند كه در اين

جا به چند مورد مهم آن اشاره مي شود.

1_ اجراي قانون اساسي و رياست قوه مجريه :

ق_ان_ون اس_اس_ي در اي_ن م_ورد ب_ه صراحت بيان كرده است : پس از مقام رهبري ، رئيس جمهور ع_الي ترين مقام رسمي كشور است و مسئوليت اجراي قانون اساسي و رياست قوه مجريه را جز در اموري كه مستقيما به رهبري مربوط مي شود، بر عهده دارد.(11)

پ_س م_ه_مترين و خطيرترين مسؤوليت رئيس جمهور ،اجراي قانون اساسي و رياست قوه مجريه اس_ت و در راس_ت_اي همين مسؤوليت است كه به او قدرتي بسيار در امور اجرايي داده اند و پس از مقام رهبري عالي ترين مقام رسمي كشور است .

2_ رياست هياءت وزيران :

در اصل 134 قانون اساسي آمده است : رياست هياءت وزيران با رئيس جمهور است كه بر كار وزيران نظارت دارد و با اتخاذ تدابير لازم به ه_ماهنگ ساختن تصميم هاي وزيران و هياءت دولت مي پردازد و با همكاري وزيران ، برنامه و خ ط مشي دولت را تعيين و قوانين را اجرا مي كند.(12) ب_ر ه_م_ين اساس ، رئيس جمهور پس از مراسم تنفيذ و سوگند، اعضاي هياءت وزيران خود را به م_جلس معرفي مي كند و پس از راءي اعتمادمجلس ، كابينه تشكيل مي شود و در مقابل اقدام هاي هياءت دولت در برابر مجلس ، مسؤول است و عزل وزيران هم در اختيار اواست .

3_ امضاي مصوبات مجلس و نتيجه همه پرسي :

طبق اصل 123 قانون اساسي ، رئيس جمهور موظف است مصوبات مجلس يا نتيجه همه پرسي را، ك_ه پ_س از طي م_راح_ل قانوني به وي ابلاغ شده اند، امضا كرده ،

براي اجرا در اختيار مسؤولان و مجريان مربوط قرار دهد.

4_ رئيس جمهور عالي ترين مقام رسمي نظام در خارج از كشور است :

ام_ض_اي تمام عهدنامه ها، مقاوله نامه ها، موافقت نامه ها و قراردادهاي دولت ايران با ديگر دولت ها پس از تصويب مجلس با رئيس جمهورو يا نماينده قانوني او است .(13) همچنين ، انتصاب سفيران اي_ران در خ_ارج از كشور با پيشنهاد وزير خارجه و تصويب رئيس جمهور است وامضاي استوارنامه س_ف_ي_ران اي_ران و پ_ذي_رش اس_ت_وارنامه سفيران كشورهاي ديگر در ايران نيز از جمله وظايف و اخ_ت_ي_ارات م_ه_م رئي_س ج_مهور است .(14) به همين دليل است كه مي گويند: رئيس جمهور ع_ال_ي ت_ري_ن مقام رسمي نظام در خارج از كشور و روابط بين الملل است .علاوه بر اين ها، رئيس ج_م_ه_ور داراي وظ_ايف و اختيارات ديگري نيز هست كه در اين قسمت از مقاله به بعضي از آنها اشاره مي شود:

1_ مسؤوليت سازمان مديريت و برنامه ريزي به طور مستقيم به عهده رئيس جمهور است . اعطاي ن_ش_ان ه_اي دول_ت_ي ، عضويت در شوراي موقت رهبري ، رياست شوراي عالي امنيت ملي ، رياست ش_وراي ان_ق_لاب ف_رهنگي ، رياست شوراي عالي اقتصاد، مسؤوليت تشكيل شوراي بازنگري قانون اس_اس_ي ب_ه دس_ت_ور ره_ب_ري ، ت_عيين دو نماينده براي شوراي نظارت صدا و سيما و... از جمله مسؤوليت هاي ديگر رئيس جمهورند. همكاران رئيس جمهور

ب_ا توجه به وظايف و اختيارات گسترده اي كه بر اساس قانون اساسي و قوانين عادي براي رئيس جمهور اسلامي ايران پيش بيني شده است ، مسلم است كه او به تنهايي توان انجام همه اين وظايف را ن_دارد و ن_ي_ازم_ن_د ب_ه

ه_مكاراني متخصص و مدير در زمينه ها و رشته هاي گوناگون است . م_ه_مترين گروه همكاران رئيس جمهور، وزيران هستند كه هر كدام در راءس وزارتخانه اي قرار گ_رف_ت_ه ان_د و مجموعه آن هاهياءت وزيران يا هياءت دولت را تشكيل مي دهد ،از جلمه وظايف و اخ_ت_ي_ارات هياءت وزيران ، كه رياست آن با رئيس جمهور يا معاون اول او است ، عبارتند از: تهيه و تصويب لوايح مورد نياز در هياءت دولت و تقديم آن به مجلس شوراي اسلامي ، تهيه و تصويب آيين نامه هاي اجرايي و تصويب نامه ها، تصويب صلح دعاوي اموال عمومي يا ارجاع آن به داوري ، تهيه و تنظيم لايحه بودجه و ارسال به موقع آن به مجلس شوراي اسلامي ، حضور در مجلس براي دفاع از لوايح دولت يا پاسخ به سؤال يا استيضاح نمايندگان مجلس و... .

دوم_ي_ن گ_روه از ه_م_ك_اران رئي_س ج_مهور، معاونان اويند. بر اساس اصل 124 قانون اساسي ج_م_ه_وري اسلامي ايران ، رئيس جمهور مي تواندبراي انجام وظايف قانوني خود معاوناني داشته باشد و معاون اول با موافقت او مي تواند اداره هياءت دولت و مسؤوليت هماهنگي ديگرمعاونت ها را بر عهده گيرد. در حال حاضر رئيس جمهور علاوه بر معاون اول ، داراي شش معاون با عنوان هاي اج_راي_ي ، رئيس سازمان حفاظت محيط زيست ، رئيس سازمان انرژي اتمي ، رئيس سازمان تربيت بدني و رئيس سازمان مديريت و برنامه ريزي و معاون حقوقي و پارلماني است . س_وم_ين گروه از همكاران رئيس جمهور، مشاوران اويند. بر اساس اصل 70 قانون اساسي رئيس ج_مهور مي تواند يك يا چند مشاور نيزداشته باشد

و در اموري كه لازم بداند نظر مشورتي آن ها را اخذ نمايد. مشاوران رئيس جمهور مي توانند تصدي بخشي از وظايف او را برعهده گيرند يا صرفا ن_ظ_ريه مشورتي خود را به رئيس جمهور ارائه دهند. در حال حاضر رئيس جمهور داراي چندين مشاور در زمينه هاي اقتصادي ، سياسي ، فرهنگي ، مطبوعاتي و... است . اف_زون بر وزيران ، معاونان و مشاوران ، رئيس جمهور بر اساس اصل 127 قانون اساسي مي تواند در ام_ور خ_اص با تصويب هياءت وزيران ،نماينده يا نمايندگان ويژه با اختيارات مشخص تعيين كند. ت_صميم هاي اين گونه افراد در حكم تصميم رئيس جمهور و هياءت وزيران خواهد بود. نكته قابل ت_وجه اين است كه معاونان ، مشاوران و نمايندگان ويژه رئيس جمهور هيچ گونه مسؤوليتي در مقابل نمايندگان مجلس شوراي اسلامي ندارند. چگونگي آغاز و پايان دوره رياست جمهوري

تصور عمومي در جامعه اين است كه رئيس جمهور پس از انتخاب از سوي مردم بي درنگ در مقام خ_ود ق_رار مي گيرد و كارش را آغازمي كند. اما واقعيت از نظر قانون چيز ديگري است . به موجب ب_ن_د 9 اصل 110 قانون اساسي ، امضاي حكم رياست جمهوري (تنفيذ) پس از انتخاب مردم با مقام رهبري است . همچنين بر اساس ماده يك قانون انتخابات رياست جمهوري ، آغاز رسمي كار رئيس ج_مهور پس از امضاي حكم توسط رهبري است . افزون بر اين ، رئيس جمهور منتخب مردم پس از تنفيذ حكمش بايد در مجلس شوراي اسلامي حضور يابد و در جلسه اي با حضور نمايندگان مردم ، رئيس قوه قضائيه ، اعضاي شوراي نگهبان

و ديگر مقام هاي رسمي كشور سوگند يادكند. ب_ه م_وجب اصل 114 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ، مدت رياست جمهوري در ايران چهار س_ال اس_ت و يك فرد فقط دو بار به صورت متوالي مي تواند به اين مقام انتخاب شود، اما در مورد انتخاب همان فرد به صورت غيرمتوالي و با فاصله ، قانون اساسي هيچ اشاره اي ندارد و ظاهرا بدون اشكال است .

پ_اي_ان دوره ري_اس_ت جمهوري مي تواند به شكل هاي گوناگوني باشد كه در قانون اساسي پيش بيني شده است ، مانند پايان دوره چهار ساله ،فوت ، استعفاي رئيس جمهور كه بايد طبق اصل 130 ق_ان_ون اساسي از سوي رهبري پذيرفته شود، غيبت يا بيماري كه بيش از دو ماه طول بكشد،(15) ع_زل رئي_س ج_مهور پس از حكم ديوان عالي كشور مبني بر تخلف وي از وظايف قانوني يا راءي م_ج_ل_س ش_وراي اسلامي به عدم كفايت او كه در هر صورت در اختيار رهبري است ،(16) و يا در م_واردي ك_ه م_دت رياست جمهوري به پايان رسيده است ، ولي رئيس جمهور جديد بر اثر موانعي هنوز انتخاب نشده است .(17) پي نوشت ها: 1_ قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ، اصل 115.

2_ حقوق اساسي و نهادهاي سياسي جمهوري اسلامي ايران ، دكتر مدني ، ص 288 _ 289.

3_ همان .

4_ همان ، ص 289.

5_ قانون اساسي ، اصل 177.

6_ همان ، اصل 110، بند 9.

7_ همان ، اصول 99 و 118.

8_ ح_ق_وق اس_اس_ي در ج_مهوري اسلامي ايران ، جلال الدين مدني ، 6 جلد، جلد پنجم ، ص 142، تهران ، سروش 1369.

9_ قانون اساسي ، اصل 119.

10_

حقوق اساسي و نهادهاي سياسي ، مدني ، ص 291 _ 292.

11_ قانون اساسي ، اصل 113.

12_ همان ، اصل 134.

13_ همان ، اصل 125.

14_ همان ، اصل 128.

15_ همان ، اصل 131.

16_ همان ، اصل 110 و 89.

17_ همان ، اصل 131.

منبع:طوبي

نقش روحانيت در گستره فرهنگ دينى بعد از انقلاب اسلامي

نقش روحانيت در گستره فرهنگ ديني بعد از انقلاب اسلامي حجت الاسلام والمسلمين سيّدمحمد ابراهيم حسني(1)

*چكيده: اين نوشتار سعي بر آن دارد كه به اقدامات فرهنگي قشر روحانيت پس از انقلاب اسلامي در كشور بپردازد و در اين راستا به شش مورد در عرصه فرهنگي كشور به طور تفصيلي و هشت مورد ديگر به طور مختصر اشاره شده است. البته گرايش مقاله بيشتر به سمت طرح مسائلي است كه غالبا تئوري و فرهنگ آن از ناحيه اين قشر آگاه و انديشمند (حوزه و روحانيت) به جامعه القا شده و در راستاي عملي ساختن و اجرائي نمودن آن نيز اقدامات وسيعي انجام گرفته است. اگر چه ممكن است اين اقدامات به نتايج در خور انتظاري دست نيافته، و يا با دسيسه هاي دشمنان به گرايشهاي مخالفي كشيده شده باشد. هدف اين نوشتار بيان و يادآوري همان خدمات شايسته و بي هياهوي فرهنگي روحانيت است كه غالبا با پوشش ها و نقدها و سانسورهاي افراد مختلف از داخل و خارج به فراموشي سپرده شده است. چنانكه، رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي (مدظله العالي) در سالهاي نخست انقلاب همواره نسبت به آن ابراز نگراني كرده و در سخنراني مورخ 17/2/63 فرمودند: «نقش روحانيون در اين انقلاب نقش غير قابل انكاري است هيچ كس هم تا كنون اين نقش را انكار نكرده است. البته براي انكار

كردن دير نشده است! دستهاي تحريف در جابه جاي تاريخ ما از اول تا حال دخالت و اعمال نظر و اعمال نفوذ كرده اند. و اين قضيه هم هيچ بعيد نيست كه روزي يك عده آدمهايي پيدا بشوند، بنويسند و بگويند كه جامعه علمي اسلامي و روحانيت اسلام در اين انقلاب نقش و تأثيري نداشته اند.»(2) *مقدمه: روحانيت، عنصر اصلي مولّد فرهنگ در كشور ما بوده است. ارزشها و هنجارها، عمدتا از طريق روحانيت به جامعه تزريق گرديده و جزو فرهنگ عامّه مردم درآمده و گفتار و كردار اين قشر معتمد ديني، همواره در طول تاريخ، حجت شرعي و مقبول افراد جامعه بوده است. اين ارتباط وثيق بين مردم و روحانيت، ايجاب مي كند كه به نگاهي متأملّانه به نقش حوزه در القاي فرهنگ عامه، بيندازيم و فلسفه اين امر را نيز مي توانيم در سخن مولا علي(ع) جويا شويم، كه فرمودند: (اللهم انه لا بدلك من حجج في ارضك حجة بعد حجة علي خلقك يهدونهم الي و دينك و يعلمونهم علمك كي لا يتفرق اتباع اوليائك)(3) «خدايا ضرورت است كه در زمين تو حجتهايي باشد كه يكي پس از ديگري بر خلقت فرود آيند، تا آنها را به دينت هدايت سازند و علم ترا به آنها فرا دهند تا بدين طريق مواليان تو را از تفرقه و پراكندگي نجات دهند.» همه مي دانيم كه حجتهاي واقعي خدا بر روي زمين، انبياء عظام و ائمه اطهارند(ع) كه به نور علم و معرفت الهي مزيّن هستند و به معناي حقيقي، منصوب پروردگارند وليكن در زمان غيبت علما؛ وارثان زمين و حجتهاي حق از ناحيه امامان معصوم و حجت غايب خويشند كه

آن حضرت خود فرموده اند: «و اما الحوادث الواقعه فارحجوا الي رواة حديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجة الله عليهم»(4) «در امور متحدثه، به روايت حديث، به علما مراجعه كنيد كه آنها حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آنها.» در عصر پرالتهاب كنوني، مخصوصا در دو دهه اخير انقلاب، همه شاهد اين نقش بسيار مؤثر علما و روحانيت؛ مخصوصا در راستاي احياي فرهنگ غني اسلام و نيز حفظ باورها و معتقدات ديني مردم و بالاخره انتقال علم و تئوري هاي پنهان دين، از لابلاي كتابها و يا نقل از رجال و علما و اعصار گذشته و همچنين شاهد گسترش و شكوفايي اين در سطح جامعه اي، ديني هستيم كه بي ترديد، برجريده تاريخ رقم خواهد خورد و در ديدگان منصف بشر در زمانهاي بعدي نيز، به قضاوت خواهد نشست. اكنون هيچ تحليلگر منصفي وجود ندارد كه جايگاه تاريخي و تعيين كننده روحانيت را در راستاي احياي فرهنگ و تبيين هويت فرهنگي ملت مسلمان، مورد تأكيد قرار ندهد. اين فهم، خود تكيه بر تحولات شگرف فرهنگي دارد كه در باور و آرمان اين ملت به وقوع پيوسته است؛ چنان كه بعد از پيروزي انقلاب، روحانيت معظم، در ابعاد مختلف فرهنگي _ كه متعاقبا بيان خواهد شد _ با توجه به عرصه برتر و وسيعتري كه از طريق شبكه هاي گسترده و اختيارات فراگير دولتي پس از انقلاب به دست آمده، خدمات شاياني نموده است. امّا آن چيزي كه انگيزه ما را به نوشتن اين مقاله برانگيخته است؛ بي انصافيها و يا بي توجه بودن اغلب اصحاب قلم، در بازگويي اين نوع خدمات مي باشد، كه بيم آن مي رود؛ آيندگان به كلي،

اين نقش سزاوار روحانيت را در عرصه فرهنگي كشور از ياد ببرند و يا آن را متحول سازند، رهبر معظم انقلاب سالها قبل در اين باره ابراز نگراني كرده اند و حتي تأكيد فرموده اند كه: «اين تأثيرات روحانيت در انقلاب است كه تأثيرات شگرف و عجيب و عميقي است و درباره آن بايد به صورت تحليلي، كتاب نوشت. متأسفانه نه حالا چنين كتابي نوشتيم و نه ديگري؛ جوانان روحاني بايد به فكر باشند... نگاه نكنيد كه ما امروز در محيط و منطقه و شهر و روستاي شما، به نام شما شعار مي دهند؛ در تاريخ بايد معلوم باشد كه نسبت روحانيت با اين انقلاب چيست؟!(5) 1. رهبري ديني حوزه در تاريخ كشورمان، همواره به عنوان متولي اصلي هدايت ديني در جامعه به حساب مي آيد و به عبارت ديگر؛ مرجع رسمي تبيين ارزشها و تثبيت باورهاي ديني و استنباط و افتاي احكام عملي روحانيت بوده و خواهد بود؛ چنانكه در پرتو پرسشهاي بسيط اعتقادي و نيز گفت و شنودهاي مذهبي ميان اديان، همواره ديدگان جامعه به حوزه و روحانيت معطوف گرديده به و بدين گونه؛ ولايت حوزه در قلمرو دين، مقبول همگان واقع شده است. اكنون نيز پس از قرنها طلوع خورشيد اسلام، روحانيت در پرتو همان محوريت ديني خويش توانست، انبوه مردم دين خواه را به دنبال خود گسيل دارد و بالاخره؛ هدايت و اجراي يك انقلاب مبتني بر دين را برعهده بگيرد. شهيد مطهري (ره)، پيرامون ضرورت و عينيت رهبري روحانيت در نظام ديني كشور فرموده است: «هر نهضتي نيازمند به رهبر و رهبري است در اين جهت جاي سخن نيست يك نهضت كه ماهيت اسلامي

دارد و اهدافش همه اسلامي است، به وسيله چه كساني و چه گروهي مي تواند رهبري شود؟ و بايد رهبري شود؟ و نهضتي را عهده دار شوند؟ بديهي است افرادي مي توانند عهده دار چنين رهبري شوند، كه در متن فرهنگ اسلامي پرورش يافته باشند و با قرآن و سنت وفقه و معارف اسلامي، آشنايي كامل داشته باشند. و از اين رو تنها روحانيت است كه مي تواند نهضت اسلامي را رهبري نمايد.»(6) روحانيت متعهّد شيعه به جهت همان بعد محوريت ديني و مردمي بودن خود در جامعه، توانست بيش از ساير اقشار در دلها رسوخ كند و هدايت دروني افراد را برعهده گيرد و در نتيجه؛ سيل خروشان انقلابي مردم را برانگيزد و يك حركت ديني عظيمي را به رهبري ذاهيانه عالمي روحاني برپا نمايد. براين اساس، هرگز نبايد نقش حركت گسترده نهاد روحانيت را در راستاي انقلاب؛ كه بي ترديد دستاوردهاي بزرگ فرهنگي بيش از ساير زمانها با خود به همراه داشته است، از ياد برد و يا در طول زمان و در پرتو امواج مخالف، چنين نقشي را به فراموشي سپرد. شهيد مطهري (ره) همچنين باهشدار نسبت به اين مطلب تأكيد فرمود: «كساني كه آرزوي اعتلاي آئين مبين اسلام را در سر دارند و درباره علل ترقّي و انحطاط مسلمين در گذشته دور و نزديك مي انديشند، نمي توانند درباره دستگاه رهبري آن، يعني سازمان مقّدس روحانيت نينديشند و آرزوي ترقي و اعتلاي آن را در سر نداشته باشند و از مشكلات و نابسامانيهاي آن رنج نبرند؛ زيرا قدر مسلم اين است كه هرگونه صلاح و اصلاحي در كار مسلمين رخ دهد، يا بايد مستقيما به وسيله اين سازمان

كه سمت رسمي رهبري ديني مسلمين را دارد، صورت بگيرد و يا لااقل، اين سازمان با آن هماهنگي داشته باشد. اگر بفرض، حركتي اصلاحي و ديني از ناحيه فرد يا افرادي آغاز گردد و سازمان روحانيت آمادگي و هماهنگي نداشته باشد، گمان نمي رود موفقّيت زيادي نصيب گردد.»(7) 2. مرزباني از فرهنگ مستقل ديني و گسترش آن روحانيت شيعه در طول تاريخ، همواره به حراست از منابع و متون ديني پرداخته است؛ چنانچه از همان ابتدا مرحوم شيخ مفيد و سيد مرتضي در برابر متكلمين معتذله وزيديه، به دفاع از معاني انديشه هاي شيعي مي پرداختند و تا به امروز ارزشهاي ديني را پاس داشته و فرهنگ غني شيعه را براي همه نسلها به ارمغان آوردند. اين خدمات و جانفشاني ها در پرتو انقلاب اسلامي به باروري لازم رسيد. در اين زمان كه فرهنگ فاسد غرب از قلّه كشورهاي ابرقدرت برجهان اسلام؛ چون سيلي مخرّب گسيل يافت، روحانيت مقتدر در جايگاه دفاعي خود قرار گرفت و به عنوان نظريه پرداز حكومت ديني، به مقابله فرهنگي و مرزباني از فرهنگ مستقلّ ديني پرداخت و به عنوان يك متكلم ديني، سعي كرد به دفاع از ارزشهاي ديني و نيز گسترش آن در مقابل انديشه هاي نفوذي غرب بپردازد. حوزه و روحانيت توانستند بذر ايمان را در دلها بكارند و باور ديني را در جانها، بپرورانند ورايت دين را در اين مرز و بوم برافرازند. اين تلاش غالبا در شرايط سخت و به دور از رفاه و آسايش رقم خورد. امام راحل (ره) در اين باره فرمودند: «اين حوزه علميه است كه اسلام را تا حالا زنده نگه داشته است. اگر روحانيون نبودند،

از اسلام خبري نبود آنكه اسلام را زنده نگه داشته است، در مواقع سياه، در اين زمانهاي سياه، همين روحانيون بودند، پشتيباني كنيد از اينها»(8) روحانيت انقلابي نيز در جايگاه متوليان اصلي فرهنگي ديني، همواره در گفتار و نوشتار خود به تعميق و گسترش مباني ديني و فرهنگ غني اسلام در سطح جامعه پرداخته اند. در اين راستا، اگر چه نقصها و كاستيهايي هم داشتند؛ اما گامهاي بلندي نيز برداشتند. مردم مؤمن و متعقد ما كه در جامعه اي دين طلب و ديندار رشد كرده اند و همواره تفسير و بيان ديني خويش را از سخنان و آثار قلمي روحانيت فراگرفته اند و بر پايه گفتار آنها باورها و رفتارهاي خود را _ حتي در محيطهاي خفقان دهه هاي قبل از انقلاب _ وفق داده اند؛ پس از انقلاب، به اين نتيجه و بلوغ فكري رسيده اند كه حقيقتا روحانيان در سنگرهاي مرزباني از فرهنگ مستقل ديني و حتي شيوع و گسترش آن، تلاشهاي فراواني كرده و توانائيهاي بسياري از خود بروز داده اند. اكنون نيز در مقابل مسائل متحدثه و مباحث و مجادلات نظري و نظريه ها و قرائتهاي مختلف از دين، و انگاره هايي چون؛ اصلاحات، ناسيوناليسم، سكولاريسم و فمنيسيم و... كه زنگ خطري در دل سرزمين اسلام است، همين روحانيت مقتدر است كه با جديت و اقتدار علمي خود، ايستادگي نموده و با همه كاستيها و نارسائيها و ناهماهنگي هاي اقشار و مراكز مختلف ديگر، به مبارزه علمي با آنها برخاسته است. شهيد مطهري با عنايت به اين ضعفها و تأكيد براصلاح آن در درون روحانيت و نهادهاي بيرون از آن، اعلام مي دارد: «اگر اين پرچمداري از دست روحانيت گرفته شود و به دست

به اصطلاح روشنفكران بيفتد، يك قرن كه هيچ؛ يك نسل هم كه بگذرد، اسلام به كلي مسخ مي شود. زيرا حامل فرهنگ اصيل اسلامي، در نهايت، باز هم همين گروه روحانيان متعهّد هستند، به اين دليل الزامي است روحانيت اصلاح گردد.»(9) 3. مبارزه با خرافات، تحريف و انحراف در متن دين و جامعه ديني يكي از وظايف روحانيت آگاه در طول تاريخ مبارزه با خرافات و كج انديشي هاي حاصله در دين و بالاخره انحرافات در موضوع عاشورا بود كه شهيد مطهري از آنها، به عنوان يك دغدغه فكري در كتابهاي خود، مخصوصا سه جلد «حماسه حسيني» سخن به ميان آورده است، بدين جهت كه اين وظيفه و نقش روحانيت منحصر به زمان پس از انقلاب نيست، از اين مبحث فاصله مي گيريم و به موضوع انحراف زدايي و نقش روحانيت در اين راستا، در بعد از انقلاب اسلامي مي پردازيم. همه مي دانيم كه روحانيت آگاه، همواره درصدد آن بوده است كه دين و ايمان مبتني بر احساسات و عواطف مردم را _ كه حقيقتا تا دهه هاي قبل از انقلاب در معرض خطر تحريف و تغيير بود _ به ايماني عميق و كامل ديني مبدل سازد؛ چنانكه بر اثر وسوسه ها و دسيسه هاي دشمنان دين _ كه همواره از جوشش ديني مردم و روح متعالي آنها در بيم و خوف به سر مي بردند _ چيزي نمانده بود كه فرهنگ دينداري آنها، به برخي اعمال و عبادات متحجرانه و حب و بغض مفرط و انزوا و عزلت سطحي نگري تبديل گردد. و آنها را به يك سري اعمال عبادي و فردي محض مشغول سازند و روحانيت مقتدر و آگاه را از محوريت

و استقلال ديني و بالاخره مردم، جداسازند. البته در اين راستا، موفقتيهاي بسياري نيز كسب نمودند؛ تا جايي كه روحانيت را در جامعه منزوي ساخته و به تخريب وجهه ديني آنها پرداختند و نقش آنها را در جامعه، صرف تعليم دهنده غسل و وضو و ذكر مصيبت معرفي نمودند. آنها عزاداريهاي مردم را صرف يك مراسم خشك و خالي محدود ساختند و درصدد آن بودند كه رفته رفته بين مردم و علماي دين فاصله ايجاد كنند. روحانيت متعهّد، و فني به ميدان آمد، همه عزم و اراده اش را به كار بست تا اوّلاً، تحريفات و خرافات وارده بر دين و بالاخره انحرافات ديني را در سطح جامعه از ميان بردارد و ثانيا، با نزديك شدن و نفوذ در دل مردم، به اصلاح و رشد ديني آنها بپردازد. و براي اين منظور، از هيچ اقدام فرهنگي مانند احياي مساجد و برپايي نماز جمعه ها و وعظ و خطابه در ميان مردم و نيز تأليف و انتشار كتاب و بالاخره ايجاد و گسترش نهادهاي فرهنگي و اجتماعي، دريغ نورزيد. شهيد مطهري با عنايت به اين توفيق خاص روحانيت و مسئوليتهاي آنها در قبال اين فهم تأكيد فرمودند: «سرّ ديگر اينكه روحانيت توانسته است، انقلابها را رهبري كند، استقلال است. البته آنها بايد در كنار دولت بايستند و آن را ارشاد كنند، آنها بايد بر فعاليت دولت نظارت و مراقبت داشته باشند و روحانيت بايد رد حفظ مساجد كوشا باشند امامت جماعت بايد محفوظ بماند. روضه ها و ذكر مصيبتها بايد محفوظ بمانند. اما لازم است اصلاح شوند و تحريفات و جعلها و دروغها، از آنها حذف و پيراسته گردد.»(10)

بنابراين روحانيت، از ابتدا در بستر دين، با معضلات فراوان فرهنگي، مانند خرافات، تحريفات و انحرافات مواجه بوده و در راستاي اصلاح آن زحمات بسياري را متحمل شده است همچنين، در اين زمينه ها، به نتايج محسوس و ملموسي دست يافته است و واقعا بي انصافي است كه در اين زمان؛ در حالي كه هنوز روحانيت آگاه و متعهّد در سنگرهاي مختلف فرهنگي به تلاش و فعاليت مشغول است؛ عده اي از اصحاب قلم و نوانديشان متأثّر منفكّ نشده از اصالت ديني و فرهنگي خود آن را به باد انكار بگيرند و در صدد محو و نابودي آن برآيند. ولي مردم آگاه و روشن بين ما كه دوران مختلفي را پشت سر روحانيت سپري كردند، مي دانند كه تنها، قشر روحانيت بزرگوار بود كه توانست به اعمال و مقدسات خشك و بي روح ما معنا ببخشد و ما را از شناخت سطحي و اجمالي دين، به معرفت حقيقي آن رهنمون سازد و عزاداريهاي ما را كه عبارت بود از شمع و دخيل بستن، و گل و قمه بر سرزدن، به روح و فلسفه عاشورا و اهداف و آثار آن واقف نمايد. با گفتاري از امام راحل (ره) و مقام معظم رهبري، اين مطلب مهم را كه يك مثنوي سخن مي طلبد به پايان مي رسانيم. «ترديدي نيست كه حوزه هاي علميه و علماي متعّهد در طول تاريخ اسلام و تشيّع، مهمترين پايگاه محكم اسلام در برابر حملات و انحرافات و كجرويها بوده اند. علماي بزرگ اسلام در همه عمر خود تلاش كرده اند تا مسائل حلال و حرام الهي را بدون دخل و تصّرف ترويج نمايند.(11) مقام معظم رهبري نيز در اين باره فرمودند: «روحانيان

و علماي دين در طول قرنهاي متمدي، تحريف را از ساحت احكام الهي دور كردند و شعله ايمان را در دل مردم برافروختند و آنان را با قرآن كريم و تعاليم اهل بيت عصمت و طهارت آشنا ساختند.(12) 4. مقابله با تهاجم فرهنگي همانطور كه در بين مطالب قبل اشاره شد، دشمنان قسم خورده دين از خارج و تابعين آنها در داخل اين بار از طريق گسترش شبكه هاي فساد در كشور و نيز انتشار مجلات سكس و شب نامه ها و پخش برنامه هاي ماهواره اي و اينترنتي و بالاخره گسترش آلات و ادوات ابتذال در ميان جوانان به قصد تهي كردن درون آنها از دين بوده اند. و هدف دشمن از اين تهاجم فرهنگي، به پوچي كشاندن و انزواي جوانان و جدايي آنها از دين و رهبران ديني است، تا در نهايت به فساد و ابتذال جامعه بيانجامد. دشمن در اين راستا از هيچ خيانتي به نسل جوان انقلابي و تكيه به تاريخ درخشان اين مرزوبوم و مفاخر و ميراث ديني ما دريغ نمي كند. چنانكه رهبر معظم انقلاب سالها قبل، در اين باره، زنگ خطر را به گوش همگان نواخت و بارها تأكيد فرمود: «امروز تهاجم فرهنگي عظيمي عليه اسلام است كه ارتباط مستقيمي با انقلاب ندارد و اين تهاجم، وسيعتر از انقلاب عليه اسلام است. چيز عجيب و فوق العاده اي است كه با تمام ابعاد فرهنگي و اجتماعي و سياسي عليه اسلام وارد كاروزار شده است.(13) در اين عرصه، همه افراد به نوعي موظّف به مقابله فرهنگي با دشمن هستند و هر كس در هر موقعيتي كه در جامعه به سر مي برد، بايد با اين پديده شوم فرهنگي

و فساد خانمانسوز غربي مبارزه كند و هيچ قشر و گروهي، نبايد بي توجه و آرام از كنار اين مسئله بگذرد و تمام بار آن را بدوش افراد و گروههاي خاصّي در جامعه بنهد. و جاي بسي تأسف است كه بيشتر افراد و گروههاي جامعه هر كدام به نوعي از كنار اين مسئله بي توجه و خونسرد عبور مي كند و ديوار آن را بر سر مسئولين و يا قشر روحانيت مظلوم خراب مي كنند. مي نمايند؛ غافل از اين كه اين قشر هوشمند و آگاه هم در اين باره به فعاليت و تدبير و تلاش مشغولند و هم، خدمات شاياني در زمينه فرهنگ ديني انجام داده اند. _ و در جامعه بروز نسبتا خوبي هم داشته است _ كه اگر خدمات بي شائبه اين قشر مردم فرهنگي در جامعه نبود هر آينه دامنه فساد با اين همهمه گسترده اش همه جا را فرا مي گرفت. اگر چه، اين قشر در اين راستا از ضعف و كاستي و غفلتهايي نيز برخوردار بوده است، امّا از همه اقشار ديگر، بيشترين نقش مقابله فرهنگي را در راستاي مبارزه با فرهنگ منحط غربي ايفاء نموده است؛ در اين مورد مي توان به گسترش و فراگيري برنامه هاي تبليغ دين از طريق رسانه هاي جمعي، چاپ و انتشار كتب و مجلات اعتقادي و نفوذ در دل مؤسسات فرهنگي و علمي كشور؛ مانند آموزش عالي، آموزش و پرورش، صدا و سيما، كانونهاي فرهنگي و تأسيس تقويت بنيادهاي فرهنگي نظير، سازمان حج، سازان تبليغات، بنياد شهيد و... بالاخره نهادينه ساختن و گسترش فرهنگ مساجد و نماز جمعه ها در سراسر كشور را اشاره نمود. امام راحل (ره) در سالهاي نخستين انقلاب با هشدار به

همگان، نسبت به اوضاع فرهنگي كه در پيش روي جامعه بود، به نقش برتر علما و روحانيون در هدايت جبهه مقابل يعني؛ جبهه فرهنگي اشاره و تأكيد فرمودند: «من از آقايان علما و افاضل بايد تشكر كنم. پيروزي ملّت مرهون اقدامات علما، اوّلاً و ساير طبقات بوده است. شما همانطور كه وظيفه شرعيتان هست كه امام جماعت باشيد، پيشقدم باشيد در مسائل امت، رفع كنيد مفاسد را از ملتّها؛ بحمدالله، قيام به امر فرموديد و من از قِبَلِ ملت شريف ايران از شماها تشكر مي كنم.»(14) 5 . هدايت معنوي جهاد همه مي دانيم كه در آغاز طريق انقلاب، دشمنان دندان مسلحّ، جنگي ناباورانه بر عليه ما ترتيب دادند تا علاوه بر اشغال سرزمين و منابع غني كشورمان، كه سالها در آن متنعّم بودند، دين و ايمان ما را هم بربانيد. اين جنگ، يك جنگ مرزي صرف نبود؛ بلكه تا اعماق جان افراد نفوذ كرد، چنانكه به صراحت اعلام مي كردند كه هدف ما براندازي نظام اسلامي است؛ چرا كه از وجود چنين نظامي در منطقه و بلكه در جهان بيم داشتند. بنابراين، امر دفاع در اين وادي نيز تنها يك مرز داري صرف نبود؛ لذا روحانيت آزاده در زمان طاغوت، هيچ گاه لباس رزم و لشكري رژيم را بر تن نكرد؛ اما در دفاع مقدس ما روحانيت هم از جهت فيزيكي و هم از بعد معنوي و هدايت گري و سرانجام ايجاد روحيه و تشويق و ترغيب رزمندگان، پيشتاز بود است. در جنگ تحميلي، حوزه بخوبي توانست كارآمديهاي گوناگوني مانند؛ در راستاي پاسداري از معنويت، پايبندي و تشويق رزمندگان و آشنا ساختن آنها با احكام شرعي و ابعاد

معنوي جبهه ديني و بالاخره محور دهي دفاع بر اساس دين از خود نشان دهد. روحاني با حضور تبليغي خود دلهاي مردّد را آرام مي كرد و وسوسه ها را از جانها مي زدود و آرامش روحي به رزمندگان مي داد و با تلاوت آيات جهاد و مقاومت، درس استقامت به آنها مي داد و با يادآوري تاريخ صدر اسلام و شجاعتهاي امام حسين(ع) و ابوالفضل (ع)، آنها را در راه پاسداري از مرزوبوم كشور اسلامي تشجيع مي نمود. رهبر معظم انقلاب كه خود يك رزمنده بسيجي و پيشتاز جبهه و جنگ و پشتيبان و حامي رزمندگان بود، در اين باره خطاب به طلاب حوزه علميه قم در بحبوحه جنگ فرمود: «در يك جمله به شما بگويم: *بسا باشد كه مردمي آسماني *به جاني سرفراز لشكري را - يكي از شماها گاهي يك لشكر را به جهاد و سلاح معنوي مجهز مي كند،اين خيلي ارزش دارد.»(15) خوب است كه از زبان آن بسيجي دلدار در توصيف فضاي جبهه و نقش روحانيت در آن، مطلب ديگري را مرور كنيم: «جبهه هاي ما امتيازش بر همه جبهه هاي عالم اين است كه محراب عبادت است و در آن معنويت وجود دارد. جبهه هاي ما فقط جبهه رزم نيست؛ بلكه در آنجا جبهه دعا و راز و نياز و عبادت و ذكر و حال است؛ اين بچه ها را مي بينيد كه وقتي مي روند و مي آيند، چقدر منور مي شوند. اين با حضور(16) شما تأمين خواهد شد، شما كه به آنجا برويد، مردم را ملكوتي و الهي مي كنيد.»(17) اين خود البته يك فرهنگ اصيل ديني است كه در صدر اسلام نيز ما درباره بزرگان دين شاهديم كه پيامبر (ص) و

علي (ع) در كنار مسجد، ميدان جنگ ترتيب مي دادند و خود نيز، فرمانده جنگ را منصوب مي كردند. در عرصه هاي مختلف تاريخ هم، هر جا كه روحانيت شيعه احساس مي كرد كه اصول و مباني دين در خطر است و يا مرزها و ديار دين مداران در معرض اشغال است و يا اموال مسلمين در معرض چپاول، به ميدان مي آمد، چنانكه مبارزات مرحوم نائيني، ميرزاي شيرازي، آخوند خراساني، سيد بهبهاني، شيخ فضل الله نوري، سيد جمال الدين اسدآبادي، مرحوم مدّرس، آية الله كاشاني و بالاخره امام خميني(ره) از اين دسته مبارزات بود كه هر كدام در جاي خود، يك مثنوي سخن دارد. در اين باره از گفتار رهبر معظم انقلاب بهره مي جوئيم كه در سال 1366 در جمع روحانيون اصفهان ايراد كردند: «روحانيت ما در گذشته هم از اين كارها خيلي كرده و در جنگهاي گوناگون حضور داشته اند. در همين جنگهاي عراق سال 1920 (1920م) علماي بزرگ ما پيشتاز جهاد بودند. اوّل مرحوم آقا ميرزا محمد تقي شيرازي _ ميرزاي دوم _ بعد هم مرحوم شريعت اصفهاني (رضوان الله عليهما) فرمانده و رهبر ميدان جنگ بودند. من خودم دو نفر عالم را ديدم كه در آن جبهه رفته و لباس رزم پوشيده بودند و جنگيده بودند. يكي مرحوم آيت الله كاشاني بود ديگري هم يكي از علماي مشهد بود.»(18) 6. تأليف كتاب و تدوين متون درسي در عرصه كتاب و تأليف متون ديني در طول تاريخ، روحانيت، همواره پيشتاز بوده است. چنانكه مي دانيم، دين در لابلاي همين كتابها از عصر ائمه (ع) به بعد در قالب شرح و تأليف و تفسير به ما منتقل شده است و علماي

راستين به عنوان راسخان در دين و متولّيان امر تبليغ آن در عرصه هاي مختلف زمان و در شرايط نابسامان و بحرانهاي سياسي، با هزاران رنج و مرارت، اين علوم و ميراث گرانبها را در قالب كتاب و جريده و يا دست نوشته هاي مختلف براي نسلهاي بعد حفظ نمودند و از نابودي آنها جلوگيري كردند. در اين ميان، علماي معاصر مخصوصا بعد از انقلاب اسلامي، فرصت آن را يافتند كه با نثر و توزيع متون علمي و ديني قديم و باروري آنها و نيز تأليف و تدوين كتب پربار و ارزشمند درباره نظريه ها و مباحث مختلف ديني در اين عرصه فرهنگي، خدمات شاياني نمايند. شكي نيست كه در هيچ زماني، بسان اين دو دهه انقلاب، زمينه براي چنين كار بزرگ فرهنگي فراهم نشد و درست به همين علت است كه توقع جامعه ديني و فرهنگي كشور ما از مسئولين ذي ربط در اين راستا، بيش از پيش بوده است و حقيقتا جاي آن دارد كه در فرصتهاي باقي مانده، با تدبيري جامع و اقدامي عاجل، به اين امر بزرگ فرهنگي در قالب تأليف و انتشار كتب ديني كاربردي و مفيد، و توزيع ارزان آن در ميان مردم؛ به همراه ارائه تسهيلاتي جهت جذب عامّه به مطالعه اين متون هدايت بخش، تن دهند. امّا در اين بحبوحه جنگ انديشه ها، نبايد از خدمات ارائه شده روحانيت در وادي كتاب و... درباره دين غافل گرديده و آن را به باد انكار و فراموشي سپرد. چنانكه مي دانيم، درسها و متون عقيدتي و ديني كه اينك در مدارس و دانشگاهها و ديگر مراكز آموزشي كشور بطور كلاسيك و كاربردي تدريس مي شود،

از ابتدا با هدايت فضلاي حوزه رقم خورد. مي دانيم كه اين دروس با اين شيوه هاي جديد و جامعيتي كه در برنامه درسي دانشگاهها و مدارس گنجانيده شده است، قبل از انقلاب رواج نداشته و هيچ يك از تحصيل كرده هاي دانشگاهي قبل از انقلاب _ چه آنها كه در داخل كشور فارغ التحصيل شدند و چه آنها كه در خارج تحصيل كرده اند _ اين متون ديني را تدوين نكردند و حتي به شيوه تدريس آن نيز واقف و آگاه نبودند. در اين ميان، تنها قشر روحانيت بود كه البته نقشي مؤثر و برجسته ايفا كرد؛ اگر چه در اين راستا افراد ديگري نيز به ياري آنها شتافتند و در طريق نهادينه كردن دروس ديني دانشگاهها و مدارس و نيز تأسيس رشته هاي پربار علوم انساني، خدمات شاياني ارائه نمودند. *ساير موارد: در پايان به برخي ديگر از خدمات برجسته روحانيت در عرصه ي انقلاب اسلامي _ كه بي ترديد يك انقلاب فرهنگي به تمام معنا بوده است _ اشاره مي كنيم: 1. نجات عرصه هاي هنري كشور از حيط قدرت و انديشه هاي پنهان فراماسونري و غربي كه مدّتها پس از انقلاب اسلامي در گرايشهاي هنرمندان وجود داشت. علاوه براين، سمت و سوي ديني بخشيدن به اين عرصه ها و نمودارهاي هنري؛ مانند فيلم و سينما و شعر و قصه و موسيقي و رمان و غيره ... كه اين البته فصل مشترك خدمات روحانيت و برخي ديگر از افراد خدمتگزار در اين حوزه بود.

2. تأسيس و پرورش مؤسسات پژوهشي و مراكز تحقيقاتي علوم اسلامي و تأسيس مراكز علمي مختلف در باب انديشه ها و مباني فكري و ديني و حديثي...

3. سازماندهي معنوي امور حج

و هدايت كاروانها و محوريت ديني اعتقادي، سياسي و فرهنگي آنها؛ چنانكه قبل از انقلاب بيشتر جنبه تجارتي و اقتصادي داشته و جذب روحاني و مدير كاروان، بدون تدبير و گزينش و هدايت صحيح انجام مي شده است.

4. رشد و گسترش فرهنگ نيايش و دعا و مناجات از طريق، رسانه هاي گسترده عمومي و القاي فرهنگ معنوي دعا در جامعه، به كمك خطابه و منبر و تأليف كتاب و...

5. عموميت و گسترش نمازهاي جماعت در ادارات و اماكن عمومي و برپايي نمازهاي جمعه در سراسر كشور، به عنوان ميعادگاه عاشقان در هر هفته.

6. مكانيزه كردن فرهنگ حجاب و گسترش آن در ادارات، اماكن عمومي و... ورهايي جامعه و بانوان آن از فضاي رعب كشف حجاب زمان شاه. اگر چه در سال هاي اخير، بر اثر تهاجم فرهنگي غرب و بي بند و باري برخي از جوانان در كشور، روز به روز، آن دستاوردهاي بزرگ به فراموشي سپرده مي شود و متأسفانه خود همان نظريه پردازان و عاملان بد حجابي در كشور، اين نمودهاي عيني را عموما به سهل انگاري و بي توجهي روحانيت نسبت مي دهند!

7. ايجاد ارتباط ديني و معنوي و حتي علمي بين حوزه و دانشگاه و برقراري تفاهم فكري و فرهنگي بين روحاني و دانشجو به عنوان دو قشر عظيم علمي كشور؛ اگر چه اساس و مباني آن توسط دشمنان بدخواه اينكه مورد هدف قرار گرفته است.

8. احياي نامها و نشانه ها و ارزشهاي ديني در كشور كه غالبا قبل از انقلاب به سمت واژه ها و نشانه هاي بيگانه و غربي در حركت بود. مانند نام خيابانها و كوچه ها و اماكن و معابر عمومي. سر در دانشگاه ها و مدارس، مراكز عملي

و غير علمي كشور و... *نتيجه گيري: در پايان نتيجه مي گيريم كه روحانيت دلسوز و آگاه همواره حافظ و پاسبان اصول و مباني دين در طول تاريخ بوده و اكنون دستيابي ما به اين منابع و متون غني ديني مرهون همان خدمات و زحمات دلسوزانه نهاد مقدس حوزه و روحانيت است كه شرح آن در اين نوشتار ممكن نيست. از طرفي نقش حوزه و روحانيت در راستاي پيروزي انقلاب كه بر مبنا و اصول فرهنگ غني اسلام بنا شده است، فراموش ناشدني و غير قابل انكار است. بي ترديد بعد از انقلاب، روحانيت توانست بخوبي وارد عرصه هاي علمي و فرهنگي كشور شود. و در لابلاي عرصه هاي مختلف تاريخي، بهترين فرصت را براي شيوع و گسترش فرهنگ ديني بدست آورد. ناگفته پيداست كه با دستيابي به اين موقعيت متناسب روحانيت آگاه ديني آرام ننشسته و از ابتدا در سنگرهاي مختلف فرهنگي به مرزباني از آن پرداخته و در اين راستا به نتايج و آثار پربار و مفيدي نيز دست يافته است. و اكنون نيز با عزمي جزم در اين عرصه ها مثل حوزه و دانشگاه، مؤسسات علمي و مراكز فرهنگي و برنامه ريزي كشور به ارائه خدمات مشغول است. و اميدواريم كه با همكاري نهادهاي مختلف و مساعدت و هماهنگي سازمانها و مراكز فرهنگي و اجرائي كشور اين قشر خدوم بيش از پيش بتواند به اهداف عاليه خويش در اين جهت دست يابد.

پي نوشت ها:

1. محقق و نويسنده

2. آثار موضوعي دفتر دهم «روحانيت و حوزه هاي علميه از ديدگاه امام خميني(ره)»، تبيان، جلد 1، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، نشر عروج، اسفندماه 1374، ص 63.

3.

اصول كافي شيخ محمد كليني، ج 1، ص 339.

4. كتاب «الغيبة» مرحوم شيخ طوسي، ص 177.

5. نگرش هاي موضوعي حوزه و روحانيت در آينه رهنمودهاي مقام معظم رهبري، جلد اول، تهران، نشر سازمان تبليغات اسلامي، پاييز 1375، ص 64.

6. مرتضي مطهري، آشنايي با نهضتهاي اسلامي درصد ساله اخير، (تهران، انتشارات صدرا، 1365)، ص 71.

7. مرتضي مطهري، ده گفتار، (تهران، انتشارات صدرا،پائيز 1369)، ص 239.

8. تبيان، پيشين، بند 72، ص 92.

9. مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، (تهران، انتشارات صدرا، بهار 1368)، ص 186.

10. همان.

11. تبيان، پيشين، ص 8 .

12. روزنامه جمهوري، مورخ 23 اسفند 1369.

13. حديث ولايت، مجموعه رهنمودهاي مقام معظم رهبري، ج سوم، (تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1377)، صص 40 و 44

14. تبيان، پيشين، بند 70.

15. به نقل از: نگرشهاي موضوعي، پيشين، ص 92.

16. خطاب به روحانيون يزد.

17. تبيان، پيشين، ص 93.

18. همان، ص 90.

منبع : www.fajr.ir، فصلنامه انديشه انقلاب اسلامي

نهادهاي تاسيس شده پس از انقلاب اسلامي

نهادهاي تاسيس شده پس از انقلاب اسلامي *مجمع تشخيص مصلحت نظام طبق قانون اساسي، روند تصويب قانون در كشور بدين صورت است كه پس از تصويب نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، اين مصوبات بايد به تأييد شوراي نگهبان قانون اساسي برسد تا در صورت عدم مغايرت با شرع و قانون اساسي قانونيت پيدا كند. در صورت عدم تأييد شوراي نگهبان، مصوبات به مجلس عودت داده مي شود تا اصلاحات مورد نظر شوراي نگهبان انجام گيرد اما در پاره اي از مسائل، مجلس شوراي اسلامي به دليل ضرورتي كه در اجراي قانون مصوب احساس مي كند بر موضع خود اصرار مي ورزد. در سالهاي اوليه انقلاب، در برخي موارد، اين مسأله پيش مي آيد كه طرح هاي

برگشتي از شوراي نگهبان با اصرار مجلس براي تصويب آن مواجه مي شد؛ لذا رييس وقت مجلس در سال 1360 طي نامه اي به امام خواستار اعمال ولايت و تنفيذ مقام رهبري در رابطه با قانون كار كه مورد اختلاف مجلس و شوراي نگهبان بود شد و امام نيز در تاريخ 19/7/1360 طي جوابيه اي تصريح كردند كه: «... پس از تشخيص موضوع بوسيله اكثريت وكلاي مجلس شوراي اسلامي، با تصريح به موقت بودن آن، مادام كه موضوع محقق است و پس از رفع موضوع، خود به خود لغو مي شود، مجازند در تصويب و اجراي آن ...» اما در سال 1366 بار ديگر اين بحث بطور جدي مطرح شد و رييس جمهور، رييس مجلس، رييس ديوان عالي كشور و نخست وزير و مرحوم سيداحمد خميني طي نامه اي به امام خواستار تعيين مرجعي براي حل عملي مسائل و تشخيص ضرورت و مصلحت شدند و امام در جوابيه خود در تاريخ 17/11/1366 دستور تشكيل مجمعي مركب از فقهاي شوراي نگهبان، آيت الله خامنه اي، هاشمي رفسنجاني، توسلي، موسوي خوئيني ها، آقاي ميرحسين موسوي و وزير مربوط براي تشخيص مصلحت نظام را صادر كردند. امام در بخشي از اين نامه مرقوم فرمودند: « آقايان توجه داشته باشند كه مصلحت نظام از امور مهمه اي است كه گاهي غفلت از آن موجب شكست اسلام عزيز مي گردد. امروز جهان اسلام، نظام جمهوري اسلامي ايران را تابلوي تمام نماي حل معصلات خويش مي داند. »

مجمع مصلحت نظام پس از اصلاح قانون اساسي در سال 1368، در قانون اساسي نيز گنجانده شد. *بنياد شهيد انقلاب اسلامي بنياد شهيد در 22 اسفند 1358، به فرمان امام تاسيس شده و داراي

شخصيت حقوقي و استقلال مالي و اداري است و امور آن طبق مقررات و قوانين مربوط به نهادهاي عمومي و غير دولتي و در چارچوب اساسنامه مصوب و آيين نامه هاي مربوط، زير نظر رئيس جمهوي و تحت نظارت عاليه رهبري اداره مي شود. احياء، حفظ و ترويج فرهنگ ايثار و شهادت طلبي، زنده نگهداشن ياد شهيدان و حفظ آثار آنان، تجليل و تكريم از خانواده هاي معظم شهيدان، جديت در امور فرهنگي خانوداه هاي شاهد، خوداتكائي و قانونمند كردن ارائه خدمات به آنان و بسيج امكانات نظام به منظور پراكندن عطر ملكوتي شهادت در جامعه، محور فعاليت هاي اين نهاد مقدس است. البته سابقه اوليه اين نهاد به دوران آغاز قيام امام در سال 1342 باز مي گردد. بعد از قيام پانزده خرداد 42، گروهي از روحانيون انقلابي و مبارز و افراد نيكوكار به دستور امام، ماموريت يافتند تا به خانواده هاي شهدا رسيدگي كنند، كه اين كار در طول سالهاي مقاومت و مبارزه ادامه يافت و در سالهاي 57-56 دامنه وسيع تري پيدا كرد. بعد از پيروزي انقلاب، براي سامان دادن بيشتر به امور شهدا و خانواده هاي آنان، با فرمان امام، بنياد شهيد آغاز به كار كرد كه با شروع جنگ تحميلي و بيشتر شدن تعداد شهيدان، وظيفه اين بنياد سنگين تر شد. *نهضت سواد آموزي درچنين روزي در سال1358 هجري شمسي فرمان حضرت امام خميني ره براي تشكيل نهضت سوادآموزي صادرشد. متن پيام امام خميني (ره) به اين شرح است: بسم الله الرحمن الرحيم

ن و القلم و ما يسطرون

ملت شريف ايران مي دانيد كه در رژيم گذشته آنچه بر ملت مبارز ايران سايه افكنده بود، علاوه بر ديكتاتوري

و ظلم، تبليغات بي محتوا و هيچ را همه چيز جلوه دادن بود. ملتي كه در همه ابعاد از حوايج اوليه محروم بود وانمود مي شد كه در اوج ترقي است. از جمله حوايج اوليه براي هر ملت در رديف بهداشت و مسكن بلكه مهمتر از آنها، آموزش براي همگان است. مع الاسف كشور ما وارث ملتي است كه از اين نعمت بزرگ در رژيم سابق محروم و اكثر افراد كشور ما از نوشتن و خواندن بر خور دار نيستند چه رسد به آموزش عالي. مايه بس خجلت است كه در كشوري كه مهد علم و ادب بوده و در سايه اسلام زندگي مي كند كه طلب علم را فريضه دانسته است، از نوشتن و خواندن محروم باشد. ما بايد در برنامه درازمدت فرهنگ وابسته كشورمان را به فرهنگ مستقل و خودكفا تبديل كنيم و اكنون بدون از دست دادن وقت و بدون تشريفات خسته كننده براي مبارزه با بي سوادي بطور ضربتي و بسيج عمومي قيام كنيم تا ان شاء الله در آينده نزديك هر كس نوشتن و خواندن ابتدايي را آموخته باشد. براي اين امر لازم است تمام بي سوادان براي يادگيري و تمام خواهران و برادران با سواد براي ياد دادن بپاخيزند و وزارت آموزش و پرورش با تمام امكانات به پا خيزد و از قرطاس بازي و تشريفات اداري بپرهيزد . برادران و خواهران ايماني ! براي رفع اين نقيصه درد آور بسيج شويد و ريشه اين نقص را از بن بر كنيد . تعليم و تعلم عبادتي است كه خداوند تبارك و تعالي ما را بر آن دعوت فرموده است

. ائمه جماعات شهر ستانها و روستاها مردم را دعوت نمايند و در مساجد و تكايا با سوادان نوشتن و خواندند را به خواهران و برادران خود ياد دهند و منتظر اقدامات دولت نباشند و در منازل شخصي اعضاي بي سواد را تعليم كنند و بي سوادان از اين امر سر پيچي نكنند . من از ملت عزيز اميد دارم كه با همت والاي خود بدون فوت وقت ايران را به صورت مدرسه اي در آورند و در هر شب و روز و در اوقات بي كاري يكي دو ساعت را صرف اين عمل شريف نمايند . بپا خيزيد كه خداوند متعال با شماست . از خداي تعالي سعادت و سلامت و رفاه ملت شريف را خواستارم . و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته روح الله الموسوي الخميني

هفتم دي ماه 58 مطابق با هشتم صفر 1400

(صحيفه نور ، جلد يازده ، ص 161 مورخه هفتم دي 1358 ) چنين روزي همه ساله به عنوان روز نهضت سواد آموزي گرامي داشته مي شود . نهضت سواد آموزي بعد از تاسيس با فعاليت حجه الاسلام و المسلمين محسن قرائتي و ديگر افراد دلسوز قشر وسيعي از افراد بي سواد جامعه را با سواد كردند. در متن پيام حضرت امام ( ره ) دو هدف ارزشمند و گرانسنگ تبيين شده است : الف ) كوتاه مدت: آموزش خواندن و نوشتن به افراد محروم از نعمت ارزشمند سواد

ب ) بلند مدت : ارتقاء آگاهي و دانش بزرگسالان نوسواد در زمينه هاي مختلف و تبديل فرهنگ وابسته كشور به فرهنگ مستقل و خودكفا سازمان نهضت سواد آموزي با

اجراي طرح هاي مختلف از جمله طرح بسيج سواد آموزي توانست هدف كوتاه مدت فرمان تاريخي امام (ره) را در ربع قرن گذشته محقق نمايد و نرخ با سوادي كشور را در جمعيت 6 ساله و بالاتر از 5/47 در صد در سال 1355و85 درصد در سال 1380 افزايش دهد و در راستاي نيل به اهداف بلند مدت ، با شروع آموزشهاي توسعه ( آموزشهاي پس از سواد ) فصل جديدي از كتاب زرين انقلاب شكوهمند اسلامي رقم خورده و اكنون كه در صد قابل توجهي از افراد بزرگسال جامعه در گروه سني زير 45 سال (گروه مولد جامعه ) با سواد شده اند . آموزشهاي توسعه در ابعاد مختلف فرهنگي مذهبي ، سياسي ، اقتصادي و اجتماعي با هدف كاربردي كردن سواد وبرنامه هاي پس از سوادآموزي ، اطلاعي رساني و آگاه سازي و آموزش حرفه اي درآمدزا به مورد اجرارگذاره شده است . مديريت نهضت سواد آموزي استان اصفهان در مدت بيست وپنج سال فعاليت درخشان خود موفق شده نرخ با سوادي استان اصفهان را از 9/52 در صد در سال 1355و9/91درصددرسال 1381 افزايش دهد و مقام دوم رشد نرخ با سوادي كشور را به خود اختصاص دهد.

*بسيج مستضعفين به فرمان امام خميني (ره) و روز بسيج به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي و قطع دست استكبار جهاني و منافع آنها در ايران، توطئه ها و فتنه هاي شياطين عليه ايران روز به روز گسترش يافت. در چنين شرايطي امام خميني در پنجم آذر 1358، فرمان تشكيل بسيج را صادر كردند و فرمودند: مملكتي كه 20 ميليون جوان دارد، بايد بيست ميليون ارتش داشته باشد.

هنوز يك سال از صدور فرمان امام نگذشته بود كه رژيم بعث عراق با هدف براندازي نظام نوپاي اسلامي و با حمايت استكبار جهاني، عليه ايران دست به حمله همه جانبه زد. در چنين شرايطي بود كه جوانان سلحشور، به اشاره امام به صورت خودجوش و تحت تشكل هاي بسيجي به جبهه ها شتافتند و در طول هشت سال دفاع مقدس، با تقديم خون خود، نهال نوپاي انقلاب اسلامي را آبياري كردند و حماسه ها و رشادت هاي بي سابقه اي آفريدند. اينگونه بود كه بسيج در تاريخ انقلاب اسلامي نه به عنوان يك نهاد نظامي صرف، بلكه به عنوان يك مكتب فرهنگي و ارزشي و كلمه طيبه اي كه در بين همه اقشار ملت ايران ريشه دوانيده است، مطرح مي شود. مقام معظم رهبري در مورد بسيج فرموده اند: «... اگر بخواهيم بسيج را در يك تعريف كوتاه معرفي كنيم بايد بگوييم: بسيج عبارت است از مجموعه اي كه در آن پاكترين انسان ها، فداكارترين و آماده به كارترين جوانان كشور، در راه اهداف عالي اين ملت و براي كمال رساندن و به خوشبختي رساندن اين كشور جمع شده اند ... بسيج عبارت است از تشكيلاتي كه در آن افراد متفرق و تنها، به يك مجموعه عظيم و منسجم، به يك مجموعه آگاه، متعهد، بصير و بينا به مسائل كشور و به نياز ملت، تبديل مي شوند. مجموعه اي كه دشمن را بيمناك و دوستان را اميدوار و خاطر جمع مي كند؛ در حقيقت همه انسان هاي مؤمن، آگاه، بصير، عاشق ، متعهد و علاقه مند و آگاه به كار، در هر ميداني از ميدان ها هستند كه براي ملت مفيد است، جزء بسيج اند؛ لذا بسيج يك نام مقدس است. » *مجلس

خبرگان قانون اساسي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و برگزاري اولين انتخابات كه منجر به تعيين نوع حكومت و تشكيل جمهوري اسلامي شد، بحث راجع به قانون اساسي نظام گسترش يافت. پيش نويس قانون اساسي كه به دستور امام (ره) نگارش يافته و توسط شوراي انقلاب و دولت موقت مورد بحث و بررسي قرار گرفته بود، جهت جلب آرا و انظار مردم و انديشمندان در تاريخ 24/3/1358 در روزنامه هاي كثيرالانتشار منتشر شد. با تأكيد حضرت امام خميني (ره) بر تشكيل مجلس خبرگان جهت بررسي نهايي قانون اساسي، قانون انتخابات اين مجلس تصويب شد و اين انتخابات در 12 مرداد 1358 برگزار شد و 75 نفر نماينده اين مجلس انتخاب شدند. مجلس خبرگان قانون اساسي در روز 28 مرداد 1358 با پيام حضرت امام (ره) افتتاح گرديد. و اين مجلس موفق شد با درايت و مديريت شهيد بهشتي پس از سه ماه تلاش و فعاليت بي وقفه، كار تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران را در 24 آبان 1358 در دوازده فصل و 175 اصل و يك مقدمه و مؤخره به انجام رساند و اين قانون در تاريخ 12/9/1358 به تصويب نهايي ملت ايران رسيد. *سپاه پاسداران انقلاب اسلامي از نخستين روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357 بنا به فرمان حضرت امام خميني (ره) عده اي از جوانان انقلابي و پيروان راستين حضرت امام نهاد مقدس سپاه پاسداران را پايه ريزي نمودند. حضرت امام خميني (ره) در دوم ارديبهشت 1358 طي فرمان به شوراي انقلاب اسلامي رسما تاسيس اين نهاد مقدس را اعلام كردند. سپاه در دوران تشكيل, صرفا نيروي شهري به حساب مي آمد

كه با توجه به شرايط خاص انقلابي در جامعه و پراكندگي قواي انتظامي, ماموريت حفظ نظم عمومي را عهده دار شده بود و در مقابل ضد انقلاب و منافقان به مبارزه مي پرداخت. با اوج گيري دسيسه هاي دشمنان و گروهك هاي ضد انقلاب در نقاطي چون كردستان , خوزستان و گنبد, سپاه پاسداران, براي مقابله با آنها بسيج شد و خصوصا در كردستان هنگامي كه شورش هاي مسلحانه در نقاط كوهستاني كردنشين متمركز شد, سپاه به طور جدي مقابل اشرار و ضد انقلاب صف آرايي كرد. با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران, سپاه پاسداران بزرگترين افتخار خود را رقم زد و با وجود همه موانع در كنار ارتش و ... به مبارزه عليه رژيم بعثي پرداخت. پس از جنگ تحميلي نيز سپاه علاه بر فعاليت هاي رزمي و دفاعي و آموزشي در عرصه هاي مختلف سازندگي از جمله سد سازي , راهسازي , پروژه هاي كشاورزي , توليد قطعات صنعتي و ... حضور فعال دارد. سپاه پاسداران اگر چه هويتي نظامي دارد اما نظاميگري در واقع يك بعد از ابعاد هويت مقدس اين نهاد مكتبي - مردمي است و طبق اصل 150 قانون اساسي سپاه پاسداران وظيفه نگهباني از انقلاب اسلامي و دستاوردهاي آن را در همه شرايط دارد و در ابعاد مختلف معنوي ، نظامي و علمي و ... در خدمت نظام اسلامي مي باشد *كميته امداد امام خميني سابقه كميته امداد، به سالهاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي باز مي گردد كه تعدادي از انقلابيون از طرف امام ماموريت پيدا كردند كه به خانواده هاي زندانيان، نيازمندان و مبارزين رسيدگي كنند. با پيروزي

انقلاب اسلامي، حمايت از نيازمندان در صدر برنامه ها قرار گرفت و كميته امداد با صدور فرمان امام در 14 اسفند 1357، تشكيل گرديد. اين نهاد، زير نظر مستقيم مقام ولايت اداره مي شود و موسسه اي عام المنفعه، دايمي و غير انتفاعي است كه اساسنامه آن به توشيح و تاييد امام رسيده است. مطابق اساسنامه، منابع مالي اين نهاد، اعتبارات دولت، كمك هاي مردمي، مؤسسات، نهادها، ارگان ها، صدقات، نذورات، هدايا و كمك هاي مستقيم مقام معظم رهبري و ... و نيز درآمدهاي حاصل از امور اقتصادي همين نهاد است. وظايف اين نهاد به شرح زير است: 1. تلاش شناخت انواع محروميت و نارسايي مادي و معنوي

2. يافتن محرومان و تلاش براي رفع محروميت آنان

3. اقدام در جهت معالجه، اعطاي وام جهيزيه، ازدواج، تحصيل، معالجه، تعمير مسكن و ... محرومان

4. كمك به دانش آموزان، مؤسسه هاي فرهنگي، انجمن اسلامي، كتابخانه ها، مساجد و محافل ديني

5. تشويق و ترغيب مردم به انفاق و ايثار و جذب كمك هاي مردمي

6. فراهم كردن امكانات و تسهيلات براي خودكفايي محرومان از طريق آموزش مهارت هاي فني و حرفه اي و امكانات توليدي و كمك هاي سرمايه اي و اشتغال زايي. *بنياد مستضعفان و جانبازان بنياد مستضعفان و جانبازان در تاريخ 9 اسفند 1357، با فرمان حضرت امام خميني، خطاب به شوراي انقلاب تاسيس شد. اين بنياد تحت امر ولايت فقيه و توسط هيات امنا مطابق مقررات بخش خصوصي در چارچوب قانون اداره مي شود، رئيس بنياد، عضو هيات امنا مي باشد.

به موجب فرمان امام، تمام اموال منقول و غير منقول سلسله پهلوي و گردانندگان اصلي سياست اين رژيم، در اختيار بنياد قرار گرفت. شوراي انقلاب با صدور

بيانيه اي اعلام كرد: «در پي صدور فرمان امام خميني، رهبر انقلاب اسلامي، درباره مصادره اموال منقول و غير منقول خاندان پهلوي و كارگردانان اصلي رژيم پيشين و صرف آن در امور رفاهي مستضعفان و محرومان، شوراي انقلاب اسلامي، اقدام به ايجاد مؤسسه اي به نام بنياد مستضعفان كرده است: وظيفه اين بنياد شناسايي و ضبط اين اموال، اعم از املاك و سپرده هاي بانكي و پول نقد و غيره و ايجاد واحدهاي مسكوني براي محرومان است.» هيات موسس اين بنياد حضرات آيات شهيد بهشتي، سيدعلي خامنه اي، اكبر هاشمي رفسنجاني، موسوي اردبيلي و آقايان احمد جلالي، علي اصغر مسعودي و مهندس سحابي بودند كه بنا به تصويب اين هيات، مهندس علينقي خاموشي به رياست بنياد منصوب گرديد. شهيد حاج مهدي عراقي در اداره امور و سازماندهي ابتدايي آن تلاش گسترده اي داشت. حساسيت و ضرورت نظارت دقيق تر بر اين مجموعه و هماهنگي بيشتر آن با برنامه هاي دولت باعث شد كه در تاريخ 26/6/1359، امام، نخست وزير وقت، شهيد رجايي را براي اداره بنياد منصوب نمايند و فرمودند: « چون وضع بنياد مستضعفين، موجب نگراني اينجانب است و مسائل آن پيچيده است، لازم است جنابعالي امور بنياد را در دست گرفته و تحت نظر اشخاص متدين، متعهد و كاردان، آن را به نفع مستضعفين اداره نماييد. پس از ايشان نيز مهندس ميرحسين موسوي، محسن رفيقدوست و فروزنده مسئوليت اين نهاد را برعهده داشته اند اين بنياد داراي سه بخش اقتصادي، جانبازان و محرومان و مستضعفان است. *سازمان تبليغات اسلامي با حدوث انقلاب و پايه گذاري حكومت ديني، جمهوري اسلامي ايران شكل گرفت و آنگاه ضرورت ايجاد نهادها و ارگانهاي كه بتوانند هر

يك بنوعي مروج آرمانهاي فرهنگي و ديني و باورهاي فكري رهروان امام و پيروان اسلام در جامعه اسلامي باشند بصورت بي وقفه مدنظر مقامات ارشد كشور قرار گرفت. در اين راستا ديري نپاييد كه با فرمان امام راحل نهادهاي انقلابي يكي در پي ديگري شكل گرفتند و به انجام خدمات محوله مشغول گشتند. سازمان تبليغات اسلامي از جمله نهادهايي است كه با هدف اعتلاي فرهنگ نغز و پربار اسلام راستين و تبلور حيات معنوي و تعيين و ترويج شاخصاي اعتقادي، بنياد نهاده شد. در طي سالهايي كه از فعاليت اين سازمان سپري شده است به اقتضا، نيازمنديهاي مطرح در سطح جامعه و به تناسب سياستهاي كلي نظام اسلامي فعاليتهاي اين سازمان دستخوش تغيير و تحول بوده است. در گذشته اين سازمان توسط بزرگاني چون: آيت الله احمد جنتي، حجت الاسلام محمود محمدي عراقي، و قبل از آن توسط شورايي متشكل از: شهيد حقاني، شهيد شيرازي، آيت الله جنتي، آيت الله مهدوي كني، آيت الله امامي كاشاني، اداره شده است. پيرو تحولاتي كه لازمه وجودي يك نهاد پوياست، و با عنايت خاص مقام معظم رهبري، از سال 1380 هجري شمسي محورهاي اساسي آموزش، تحقيق و پژوهش، نشر و گسترش فرهنگ و معارف اسلامي و انس با قرآن، با بهره گيري از ابزارهاي جديد و فن آوري روز در سرلوحه فعاليت اين سازمان قرار گرفت. در همين راستا و با فرمان مقام معظم رهبري، طي حكمي در تاريخ سوم مهرماه سال 1380 حجت الاسلام و المسلمين دكتر سيدمهدي خاموشي به رياست اين سازمان منصوب گرديد. نظر به اهميت و حجم برنامه هاي مدون و مصوب؛ و جهت اجرا دقيق و

سريع اصلاحات مورد نياز تغيير و تحولات متعدد در ساختار سازمان آغاز شده و نيز، اقدام به تاسيس موسسات تخصصي صورت گرفته است. عمده وظايف سازمان تبليغات اسلامي عبارتند از: 1- سياستگذاري، برنامه ريزي، هدايت، سازماندهي، پشتيباني و نظارت بر تبليغات ديني- مردمي.

2- زمينه سازي براي يافتن نيروهاي مومن و پيدايش تشكل هاي انجمن هاي اسلامي و جمعيت هاي مشابه و نظارت بر فعاليت آنها.

3- تلاش در جهت احيا و اشاعه معارف، فرهنگ و تاريخ تشيع از همه راههاي ممكن، با تاكيد بر وحدت تمام مذاهب اسلامي و حراست از آن، با همكاري مراجع و نهادهاي ذيربط.

4- تحقيق و بررسي در خصوص تبليغات سو و تهاجم فرهنگي دشمنان و شناسائي و تحليل ترفندهاي تبليغي عليه انقلاب اسلامي با هماهنگي ساير دستگاه هاي ذيربط و ارائه سياست هاي لازم در جهت خنثي سازي آنها و تنوير افكار عمومي.

5- انجام مطالعات راهبردي و بررسي هاي كاربردي در زمينه نيازهاي فرهنگي اقشار مختلف جامعه بويژه جوانان و طراحي برنامه ها و شيوه هاي تبليغي نوين و اصلاح و احياي روش هاي سنتي در تبليغات اسلامي.

6- تدوين و انتشار كتب و نشريات مناسب و ضروري به منظور معرفي فرهنگ و تمدن اسلامي، و تبيين مواضع انقلاب اسلامي و انجام پژوهش هاي لازم بويژه در زمينه نظام تربيتي و مباني سياسي، اقتصادي و فرهنگي حكومت اسلامي و حمايت از پژوهشگران متعهد.

7- تلاش جهت هدايت افكار عمومي با استفاده از رسانه هاي همگاني و فعاليت مستقيم رسانه اي در صورت لزوم.

8- شناسايي و معرفي آثار نمونه فرهنگي و هنري، افراد و شبكه هاي تبليغي- مردمي جامعه اسلامي و تهيه و عرضه فرآورده ها و آثار نمونه فرهنگي- هنري، در جهت ارائه الگوهاي مناسب هنرمندان متعهد و انقلابي

و حمايت از آنان.

9- برنامه ريزي، زمينه سازي و انجام اقدامات لازم براي هرچه فعال تر شدن افراد تاثيرگذار مانند: روحانيون، دانشگاهيان، معلمان و هنرمندان در جهت رشد فرهنگ اسلامي و مقابله با آثار نامطلوب فرهنگ هاي بيگانه.

10- برنامه ريزي، نظارت و هماهنگي در برگزاري هرچه بهتر مراسم و شعائر انقلابي و ديني در كشور با مشاركت كليه نهادهاي مردمي و دولتي.

11- همكاري با وزارتخانه ها و دستگاه هاي دولتي و وابسته به دولت و نهادهاي انقلابي به منظور تعميق و گسترش فرهنگ و معارف اسلامي در محيط سازمان هاي دولتي و نهادهاي انقلابي.

12- تاسيس و اداره موسسات آموزشي و مراكز دانشگاهي در جهت تربيت مبلغان كارآمد و هنرمندان متعهد و مربيان ديني.

13- تاسيس مراكز اطلاع رساني تخصصي، تبليغي و ديني.

14- سازماندهي و اعزام مبلغ در سراسر كشور بويژه مناطق محروم با همكاري روحانيت و مردم.

15- هدايت و حمايت انجمن هاي اسلامي و تشكل هاي اسلامي- مردمي و نظارت بر آنها.

16- برنامه ريزي فرهنگي و تبليغي جهت علاقه مندان به فرهنگ فارسي در كشور با تاكيد بر خدمات متقابل اسلام و ايران، با همكاري و هماهنگي مراجع ذي صلاح.

17- برگزاري كنفرانس ها، جشنواره ها و نمايشگاههاي بين المللي مردمي در كشور به منظور تعميق و گسترش معارف اسلامي و فراهم كردن زمينه شركت هنرمندان و شبكه هاي تبليغي- مردمي در كنفرانس ها، نمايشگاه ها و جشنواره هاي فرهنگي.

18- انجام همكاري هاي فرهنگي- تبليغي با مراكز اسلامي و فرهنگي داخل كشور در راستاي اهداف سازمان و به منظور تامين ارتباط افراد و مراكز اسلامي و فرهنگي- مردمي براي تاليف قلوب آنان با هماهنگي ساير مراجع ذي صلاح.

19- نظارت بر ترجمه متون ديني و تعيين ضوابط و مقررات مربوط به تهيه، ترجمه و انتشار اين متون

جهت بهره برداري در كشور.

20- نظارت بر چاپ و نشر قرآن كريم و انجام فعاليت هاي قرآني از طريق تربيت مربي، تدوين جزوات آموزشي، و همكاري با وزارتخانه هاي ذي ربط جهت گسترش آموزش و معارف قرآن كريم. *شوراي عالي انقلاب فرهنگي پس از فروپاشي نظام پهلوي، نهادهاي مختلف يكي پس از ديگري پا گرفت؛ اما فرهنگ حاكم بر نهادهاي جامعه مخصوصا نهادهاي فراگيري مانند آموزش و پرورش و دانشگاه ها، مسأله ساده اي نبود كه بتوان در كوتاه مدت، تحولات لازم را در آنها بوجود آورد. از طرف ديگر ادامه كار آنها بويژه دانشگاه ها به همان شكل سابق به صلاح جامعه نبود. در اوايل انقلاب، گروهك هاي مختلف، دانشگاه ها را عرصه تاخت و تاز خود ساخته و روند تحصيل و تدريس را مختل كرده بودند. همه اين مسائل ضرورت تغيير بنيادين در برنامه ها و شيوه هاي تدريس و تربيت و اهداف آن را ايجاب مي نمود؛ در نتيجه، خصوصا با توجه به جو حاكم بر دانشگاه ها، مدتي تمام دانشگاه هاي كشور تعطيل شد و به فرمان امام خميني ستاد انقلاب فرهنگي به منظور ساماندهي امور فرهنگي مدارس و دانشگاه ها تشكيل شد. با بازگشايي دانشگاه ها، فعاليت ستاد انقلاب فرهنگي ادامه يافت و ضرورت توسعه و تعميق كار اين ستاد ايجاب كرد كه در نوزدهم آذر 1364، حضرت امام، رؤساي سه قوه و تعداد ديگري از انديشمندان فرهنگي كشور را به اعضاي آن بيفزايند و بدين شكل ستاد انقلاب فرهنگي با تركيب جديد خود، تحت عنوان شوراي عالي انقلاب فرهنگي فعاليت خود را آغاز نمود. وظايف مصوب اين شورا عبارتند از: 1_ تدوين اصول سياست فرهنگي نظام جمهوري اسلامي در تعيين اهداف و جهت برنامه هاي

فرهنگي، آموزشي، پژوهشي و علمي.

2_ تعيين مراجع براي طرح و تدوين برنامه هاي فرهنگي، آموزشي، علمي و تحقيقاتي

3_ تصويب آيين نامه هاي مهم و اساس مراكز علمي و فرهنگي، آموزش و پژوهشي كشور

4_ تصويب ضوابط تأسيس مؤسسه ها مراكز علمي و فرهنگي و تحقيقاتي و فرهنگستان ها و دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي

5_ تهيه طرح و تدوين آيين نامه ها براي ايجاد زمينه هاي لازم جهت بسيج و مشاركت همه جانبه مردم

6_ تدوين ضوابط براي گزينش استادان و معلمان دانشگاه ها و مراكز آموزشي

7_ نظارت بر كليه مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي

8_ تأييد نامزدهايي كه وزير فرهنگ و آموزش عالي به عنوان رييس دانشگاه ها پيشنهاد مي كند

9_ تدوين ضوابط و اصول كلي و سياست هاي مربوط به توسعه روابط علمي و فرهنگي با كشورهاي ديگر

10_ نظارت بر امور كتاب هاي درسي نگاهي به تاريخچه شوراي عالي انقلاب فرهنگي پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي در بهمن 1357 و بدنبال آن استقرار نظام جمهوري اسلامي بجاي نظام ستمشاهي پهلوي تغيير و تحول بنيادين در عرصه هاي گوناگون اجتماعي را ايجاب مي كرد چراكه تحول در نظام از طريق تحول در بنيادها و ساختارها تحقق مي يابد . در اين راستا مقوله «فرهنگ» از جايگاه ويژه و پايگاه ممتازي برخوردار است و تصور تغيير در نظام بدون تغيير در فرهنگ حاكم بر آن ، تصوري ناموجّه است. صدور پيام نوروزي امام خميني « ره » در اول فروردين 1359 را بايد نقطه عطفي در تاريخ انقلاب فرهنگي دانست ايشان در بند يازده اين پيام بر ضرورت ايجاد «انقلاب اساسي در دانشگاه هاي سراسر كشور»، «تصفيه اساتيد مرتبط با شرق و غرب» و «تبديل دانشگاه به محيطي سالم براي تدوين علوم عالي

اسلامي» تأكيد كردند. شوراي انقلاب به دنبال ملاقات با امام « ره » در بيانيه 29/1/59 خود مقرر كرد كه دانشگاه بايد از حالت ستاد عملياتي گروه هاي گوناگون خارج شود. در اين بيانيه، سه روز مهلت براي برچيده شدن دفاتر و تشكيلات گروه ها در دانشگاه ها تعيين و افزوده شده بود كه امتحانات دانشگاهي بايد تا 14 خرداد به پايان برسد و از 15 خرداد دانشگاه ها تعطيل و هرگونه اقدام استخدامي و مانند آن در دانشگاه متوقف گشته و نظام آموزشي كشور براساس موازين انقلابي و اسلامي طرح ريزي شود. پس از تعطيل رسمي دانشگاه ها ، امام خميني « ره » در 59/3/23 فرماني را مبني بر تشكيل ستاد انقلاب فرهنگي صادر نمودند . در قسمتي از فرمان ايشان آمده است : «مدتي است ضرورت انقلاب فرهنگي كه امري اسلامي است و خواست ملت مسلمان مي باشد اعلام شده است و تاكنون اقدام مؤثري انجام نشده است و ملت اسلامي و خصوصاً دانشجويان با ايمان متعهد نگران آن هستند و نيز نگران اخلال توطئه گران كه هم اكنون گاه گاه آثارش نمايان مي شود و ملت مسلمان و پايبند به اسلام خوف آن دارند كه خداي نخواسته فرصت از دست برود و كار مثبتي انجام نگيرد و فرهنگ همان باشد كه در طول مدت سلطه رژيم فاسد كارفرمايان بي فرهنگ، اين مركز مهم اساسي را در خدمت استعمارگران قرار داده بودند. ادامه اين فاجعه كه مع الاسف خواست بعضي گروه هاي وابسته به اجانب است، ضربه اي مهلك به انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي وارد خواهد كرد و تسامح در اين امر

حياتي، خيانتي عظيم بر اسلام و كشور اسلامي است. بر اين اساس به حضرات آقايان محترم محمدجواد باهنر، مهدي رباني املشي، حسن حبيبي، عبدالكريم سروش، شمس آل احمد، جلال الدين فارسي و علي شريعتمداري مسؤوليت داده مي شود تا ستادي تشكيل دهند و از افراد صاحب نظر متعهد، از بين اساتيد مسلمان و كاركنان متعهد با ايمان و ديگر قشرهاي تحصيل كرده، متعهد و مؤمن به جمهوري اسلامي دعوت نمايند تا شورايي تشكيل دهند و براي برنامه ريزي رشته هاي مختلف و خط مشي فرهنگي آينده دانشگاه ها، براساس فرهنگ اسلامي و انتخاب و آماده سازي اساتيد شايسته، متعهد و آگاه و ديگر امور مربوط به انقلاب آموزشي اسلامي اقدام نمايند». ستاد انقلاب فرهنگي طبق فرمان امام (ره) ملزم بود كه در برخورد با مسايل دانشگاهي فعاليت هاي خود را بر چند محور متمركز كند: 1_ تربيت استاد و گزينش افراد شايسته براي تدريس در دانشگاه ها

2_ گزينش دانشجو 3_ اسلامي كردن جو دانشگاه ها و تغيير برنامه هاي آموزشي دانشگاه ها، به صورتي كه محصول كار آنها در خدمت مردم قرار گيرد. بر اين اساس، ستاد از صاحبنظران مختلف دعوت به همكاري نمود و در اولين گام گروه هاي برنامه ريزي در رشته هاي پزشكي، فني و مهندسي، علوم پايه كشاورزي، علوم انساني و هنر تشكيل شد. از آنجايي كه مديريت دانشگاه ها در گذشته هماهنگ با فرهنگ اسلامي جامعه نبود، بايد تغييراتي در مديريت دانشگاه ها به عمل مي آمد، سازمان دانشگاه ها بايد دگرگون مي شد و مهمتر از همه، محيط دانشگاه ها اسلامي مي شد. براي اين منظور، كميته اي در ستاد با عنوان

" كميته اسلامي كردن دانشگاه ها " ، تشكيل شد. با توجه به ناهماهنگي ضوابط و مقررات حاكم بر دانشگاه ها با شرايط انقلابي جامعه، قسمت اعظم فعاليت هاي ستاد بر اسلامي كردن دانشگاه ها و تعيين ضوابط و مقرراتي منطبق با موازين اسلامي متمركز شد. در شهريور ماه سال 62 با توجه به نظر امام (ره) مبني بر لزوم ترميم و تقويت ستاد و مخصوصاً حضور مسئولين اجرايي در آن، به دنبال نامه رئيس جمهور وقت (حضرت آيت الله خامنه اي)، امام امت در تاريخ 8/6/62 طي نامه اي به پيشنهاد رئيس جمهور مبني بر ترميم و تكميل ستاد انقلاب فرهنگي پاسخ دادند و از اين تاريخ ستاد با تركيب ذيل به فعاليت خود ادامه داد: نخست وزير، وزراي فرهنگ و آموزش عالي و فرهنگ و ارشاد اسلامي، دو نفر دانشجو به انتخاب جهاد دانشگاهي و آقايان علي شريعتمداري، احمد احمدي، عبدالكريم سروش و مصطفي معين. با بازگشايي دانشگاه ها و توسعه مراكز آموزشي و گستردگي فعاليت ستاد انقلاب فرهنگي ضرورت تقويت اين نهاد بيش از پيش احساس شد بطوريكه در 19 آذر 1363 دومين ترميم عمده ستاد انقلاب فرهنگي توسط حضرت امام خميني (ره) انجام گرفت و به اين ترتيب شوراي عالي انقلاب فرهنگي با تركيبي جديد تشكيل شد. در بخشي از اين فرمان آمده است: «خروج از فرهنگ بدآموز غربي و نفوذ و جايگزين شدن فرهنگ آموزنده اسلامي، ملي و انقلاب فرهنگي در تمام زمينه ها در سطح كشور آن چنان محتاج تلاش و كوشش است كه براي تحقق آن ساليان دراز بايد زحمت كشيد و با نفوذ عميق ريشه دار غرب مبارزه

كرد. اينك با تشكر از زحمات ستاد انقلاب فرهنگي براي هر چه بارورتر شدن انقلاب در سطح كشور، تقويت اين نهاد را لازم ديدم بدين جهت علاوه بر كليه افراد ستاد انقلاب فرهنگي و رؤساي محترم سه قوه، حجج اسلام آقاي خامنه اي، آقاي اردبيلي و آقاي رفسنجاني و همچنين جناب حجه الاسلام آقاي مهدوي كني و آقايان سيدكاظم اكرمي وزير آموزش و پرورش و رضا داوري و نصرالله پورجوادي و محمدرضا هاشمي را به آنان اضافه نمودم». به دنبال استفسار مورخ 29/11/63 رئيس جمهور وقت درباره اعتبار مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي، حضرت امام در تاريخ 6/12/63 پاسخ فرمودند: «ضوابط و قواعدي را كه شوراي محترم عالي انقلاب فرهنگي وضع مي نمايند بايد ترتيب آثار داده شود». سومين ترميم عمده شوراي عالي انقلاب فرهنگي به سال 1375 برمي گردد. حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي در تاريخي 14/9/75 با صدور پيامي ضمن تعيين تركيب جديد اعضاي شوراي عالي بر اهميت جايگاه و وظايف خطير آن نيز تأكيد نمودند، در اين پيام آمده است: «شوراي عالي انقلاب فرهنگي كه با تدبير حكيمانه امام راحل عظيم الشان به جاي ستاد انقلاب فرهنگي پديد آمد، نقش فعال و مؤثري را در عرصه هاي امور فرهنگي كشور به خصوص دانشگاه ها ايفا كرد و بركات زيادي از خود به جاي گذارد. اكنون با پيشرفت كشور در كار سازندگي و گسترش دامنه نياز به دانش و تخصص و لزوم فراگيري علوم و فنون و پرورش محققان و نوآوران و استادان و متخصصان كارآمد، اهميت اين بخش از مسايل فرهنگي تأكيد مضاعف يافته است. توسعه دانشگاه ها و

پژوهشگاه ها و ديگر مراكز آموزش و آموزش عالي كه پاسخ طبيعي به آن نياز است و افزايش چشمگير كميت دانشجويي، به نوبه خود تكاليف تازه يي را بر عهده مسؤولان امور فرهنگي كشور مي گذارد كه برتر از همه آنها اولاً كيفيت بخشيدن به مايه هاي علم و تحقيق در اين مراكز و ثانياً پرداختن به تربيت معنوي دانشجويان و هدايت فكر و عمل آنان است». در بخشي ديگر از اين پيام، با اشاره به هجوم فرهنگي همه جانبه دشمنان به ارزش هاي اسلامي، فرهنگ اصيل ملي و باورهاي مردم آمده است: «همه اين حقايق مهم و هشدار دهنده مسؤولان فرهنگي كشور را به تدبيري برتر و اهتمامي بيشتر و تلاشي گسترده تر فرا مي خواند و به ويژه شوراي عالي انقلاب فرهنگي را كه در جهاد ملي با بي سوادي و عقب ماندگي علمي و تبعيت فرهنگي، در حكم ستاد مركزي و اصلي است، به تحرك و نوآوري و همت گماري برمي انگيزد». بدين ترتيب شوراي عالي انقلاب فرهنگي وارد مرحله جديد از حيات تشكيلاتي شد. در اين مرحله شوراي عالي انقلاب فرهنگي موظف گرديد در رأس فعاليتهاي خود به «مديريت فرهنگي» جامعه در عرصه هاي مختلف بپردازد و با سياستگذاري هاي اصولي خود زمينه را براي پيدايش جامعه اي بهره مند از حيات طيبه الهي فراهم سازد.

*منبع : http://tvr.iribtv.ir

هنر مديريتي مقام معظم رهبري

هنر مديريتي مقام معظم رهبري ارزيابي هنر مديريتي رهبر معظم انقلاب در طول سال هاي گذشته كه انقلاب اسلامي را به سلامت از دل طوفان ها عبور داد اگر چه در ده ها كتاب هم نمي گنجد اما در عين حال موضوع مهمي است كه نمي توان از كنار آن به سادگي گذشت.

آنهايي كه از نزديك دستي بر تاريخ دارند، از يك بيماري شايع به نام "حجاب معاصرت" در ميان راويان وتحليل گران تاريخ سخن مي گويند. چه بسيار تاريخ دانان وتاريخ نويساني كه درپرده و حجاب معاصرت، از ضبط و تحليل مهمترين وقايع تاريخي هم عصر خود غفلت ورزيده اند اما رنج ها و مشقت هاي طاقت فرسايي را براي ضبط و روايت برهه هايي دور از يك دوره تاريخي متحمل شده اند كه از ارزش و اعتبار چنداني برخوردار نبوده است. اين بيماري، در عصر حاضر به تجربه در آمده و نه تنها گريبان اهل تاريخ، كه اهل سياست، فرهنگ، هنر، دانشگاهها، حوزه هاي علميه، عالمان ديني، رجال مذهبي واصحاب رسانه را نيز در برگرفته است. اين روزها درحالي بيستمين سال انتخاب حضرت آيت الله خامنه اي را به عنوان رهبر و سكاندار نظام اسلامي فرا روي داريم كه در كمتر برگه تقويم و يا رسانه ومطبوعه اي، از اين انتخاب هوشمندانه وسرنوشت ساز نام و يادي به ميان مي آيد. شايد از آن روست كه اهل شعر و ادب و غزل مي گويند هر چه ذوق هنري است در توصيف و استعاره و كنايه وتشبيهي است كه از هلال و بدر و محاق و مهتاب و گيسوي شب و كمان ابروست و كمتر سخن از خورشيد و آفتابي به ميان رفته كه جهان در پرتو نور آن تجلي يافته است. به جهت تقريب به ذهن و نه مشابهت، علماي فلسفه وعرفان، تعبيري در توصيف واجب الوجود دارند كه مي گويند "هو مستور لشده ظهوره و هو مخفي لشده وجوده" يعني ظهور و وجود باري تعالي آن قدر آشكار و محسوس است كه از شدت ظهور، از ديدگان

مخفي مانده است. به راستي چرا در اين سال ها كه از ريز و درشت حوادث گفته ايم، از تهديدات بنيان برافكن سخن رانده ايم و فراز و نشيب هاي انقلاب را به روايت و تحليل نشسته ايم و بر عبور از اين طوفان ها و تلاطم ها باليده و افتخار كرده ايم، كمتر از تدبير و هوشياري و رهبري داهيانه سكاندار نظام اسلامي در دهه دوم و سوم انقلاب سخن به ميان آورده ايم، تهديداتي كه اگر تنوع و حجم آن بيشتر از دهه اول انقلاب نباشد، لااقل همسان و همسنگ آن است، اگر چه معتقديم از رهبري امام راحل و معمار اين انقلاب الهي نيز به مشتي از خروار بسنده كرده ايم. چه كسي مي تواند مدعي شود كه در ميان رهبران و روساي جمهور امروز دنيا، فردي خداترس تر و باتقواتر از رهبر ايران اسلامي مي شناسد؟ كدام ناظر منصفي تاكنون ادعا كرده كه درميان حاكمان امروز، حاكمي را مي شناسد كه شجاع تر، با تدبيرتر، خلاق تر و هوشمندتر از رهبر ايران بر ملتي حكومت مي كند؟ آيا مي توان رهبري به جامعيت علمي، ديني و فقهي ايشان در دنياي اسلام پيدا كرد؟ كدام سياست ورزي است كه توانايي او همسنگ و همسان مديريت ايشان در بحبوحه بحران ها و فشارها و تهديدهاست؟ و كدام اهل سياستي با درك صحيح از بحران هاي 19 ساله نظام اسلامي كه از اين حيث در ميان حدود 200 كشور دنيا بي نظير است، مي تواند ادعا كند رهبري را مي شناسد كه او در عبور كشتي انقلاب از دل طوفان ها و امواج سهمگين، مدبرانه تر از او هدايت كشتي را مي توانسته بر عهده بگيرد و به ساحل مقصود رهنمون سازد؟ كدام ملتي مي تواند چونان ملت لايق

ايران، رهبري را به دنياي بشريت عرضه نمايد كه از حيث ساده زيستي و پرهيز از زخارف دنيوي، در دنياي امروز به انگشت اشاره در آيد؟ *خورشيد در آينه خورشيد امام بخشي از اين بار مسئوليت را در زمان حيات خويش بر دوش كشيد و با تعابيري بلند و رسا در توصيف فرزند رعنا و برنايش فرمود: "يكي از بازوهاي پرتوان جمهوري اسلامي ... برادري آشنا به مسايل فقهي و متعهد به آن ... ازجمله افراد نادري كه چون خورشيد روشني مي بخشد.... متعهد و مبارز در خط مستقيم اسلام... عالم به دين و سياست ... كسي كه آواي دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمين طنين انداز است... سربازي فداكار در جبهه جنگ و معلمي در محراب، خطيبي توانا درجمعه و جماعات و راهنماي دلسوز در صحنه انقلاب... در حكم آيه شريفه اشداء علي الكفار و رحماء بينهم ... من آقاي خامنه اي را بزرگ كردم... ايشان سرمايه انقلاب هستند... ايشان از اجتهادي كه لازمه ولايت فقيه مي باشد، برخوردارند... ايشان الحق شايسته رهبري اند، با بودن آقاي خامنه اي شما خلا ء رهبري نداريد و ... "و چنين بود كه سكاندار هدايت انقلاب، در اولين سخنراني خود در ميان مردمي كه دست بيعت به سوي ايشان دراز كرده بودند، فرمود: "ما با خدا پيمان بسته ايم راه امام خميني را كه راه اسلام و قرآن و راه عزت مسلمين است دنبال كنيم و از هيچ يك از آرمان هايي كه به وسيله امام ترسيم شده، چشم پوشي نخواهيم كرد. آرمان هايي چون پيگيري سياست نه شرقي و نه غربي، حمايت از مستضعفان و محرومان، وحدت و همبستگي دنياي اسلام،

وفاداري به اصل ولايت فقيه، استقلال و خود كفايي كشور، حركت به سمت استعدادهاي جوشان داخلي و ساختن جوانان و اصلي شمردن مسئله فلسطين." *چالش هاي پس از رهبري جابه جايي ها در حوزه قدرت، همواره با مشكلات عديده اي درنظام هاي سياسي رايج همراه بوده است، اما با ژرف نگري هاي امام امت(ره) و درايت و اقتدار رهبر معظم انقلاب و حضور ميليوني مردم در مراسم تشييع بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، اين انتقال قدرت در نظام اسلامي با كم ترين هزينه انجام شد. به اعتقاد بسياري از تحليل گران سياسي، معدل عملكرد و هنر مديريتي و رهبري امام (ره) در برهه زماني 67 تا 68، كه آخرين سال حيات مادي ايشان بر اين كره خاكي بود را مي توان با تمام دوران مبارزه و رهبري امام(ره) مقايسه كرد و در واقع سال 1367، سال شكوفايي و اوج هنرنمايي آن قائد عظيم الشأن بود. در اين سال، امام ضمن ترسيم خطوط كلي سياست ها و خط مشي جمهوري اسلامي ايران در عرصه هاي سياسي، فرهنگي و بين المللي، بن بست هاي موجود در اداره كشور را كه جز با يد بيضايي و انگشت اشارت ايشان قابل گشودن نبود، گشود تا روند تكاملي انقلاب را تضمين نمايد. پذيرش قطعنامه 598 و پايان جنگ تحميلي، عزل منتظري از قائم مقامي رهبري و انهدام باند مهدي هاشمي، تشكيل شوراي بازنگري قانون اساسي و حذف مرجعيت از شرايط رهبري، از جمله بن بست هايي بودكه مي توانست هر انقلابي را به زانو درآورد، علاوه بر آنكه با صدور حكم قتل سلمان رشدي و گشايش جبهه فرهنگي اسلام در برابر دنياي غرب، دعوت گورباچف و بلوك شرق به اسلام و

تاكيد مجدد برصلاحيت هاي آيت الله خامنه اي، سياست هاي كلي نهال نوپاي انقلاب را ترسيم فرمودند. رهبر معظم انقلاب در شرايطي سكان هدايت انقلاب را به دست گرفتند كه فضاي پيش روي ايشان با دوران زعامت امام (ره) بسيار متفاوت بود. امام با مرجعيت علي الاطلاق و پشتوانه حوزه علميه قم، مشهد و نجف و با پشتوانه پنج دهه كار علمي، فقهي، آموزشي و پرورشي و با تشكيلاتي قوي و منسجم از روحانيون و دانشگاهيان قدم در راه مبارزه گذاشت و در طول مبارزه علاوه بر سود جستن از پشتوانه "مرجعيت"، از تلاش ها و جانفشاني هاي مريداني چون طالقاني ها، بهشتي ها، مطهري ها، خامنه اي ها، هاشمي رفسنجاني ها، مفتح ها، باهنرها، رجايي ها، سعيدي ها، غفاري ها، اندرزگوها، مدني ها، اشرفي اصفهاني ها، دستغيب ها و ... بهره برد كه اين امتياز در سال هاي نخستين رهبري آيت الله خامنه اي، به رغم تمامي شايستگي هاي ايشان، مهيا نبود و سال ها به درازا كشيد تا بن مايه هاي عميق علمي و قابليت هاي شگرف فقهي ايشان به رخ مدعيان كشيده شود. *مديريت بحران حضرت آيت الله خامنه اي در حالي توسط خبرگان اين ملت براي رهبري نظام اسلامي برگزيده شد، كه كشور آبستن حوادث و مشكلات بسيار بود. رحلت امام يك شوك سهمگين به دولت و ملت ايران وارد ساخته بود و دشمنان و بدخواهان نظام، چنگ و دندان ها سائيده و نشان مي دادند. تأسيسات زيربنايي كشور همچون آب، برق، گاز، مخابرات، راهها، فرودگاهها، خطوط راه آهن، پالايشگاهها و صنايع مادر، در دوران جنگ تحميلي خسارات فراوان ديده بودند، ذخاير ارزي كشور به پائين ترين ميزان خود رسيده بود و تأمين نيازهاي اساسي و اوليه مردم، تبديل به يك دغدغه جدي شده بود. تنظيم سياست ها و اولويت هاي

باز سازي كشور با عنوان "برنامه اول توسعه اقتصادي كشور" از چالش هاي نفس گيري بود كه در اولين سال رهبري ايشان اتفاق افتاد. برنامه اي كه به دليل ماهيت ابزاري و سرمايه اي خود، موجبات بروز برخي ناعدالتي ها و تبعيض ها را فراهم مي ساخت اما اين امر دليلي بر سكوت و يا شانه خالي كردن ايشان از زير بار مسئوليت نبود و بارها ضمن هشدار نسبت به اتخاذ برخي سياست هاي اقتصادي، در مواردي از سرعت گرفتن برنامه هاي موسوم به توسعه اقتصادي به دليل فشاري كه برگرده اقشار آسيب پذير و محروم جامعه وارد مي آمد، جلوگيري به عمل آوردند. يكي از مهمترين ويژگي هاي مقام معظم رهبري به اعتراف دوست و دشمن، مديريت عالي و خلاقانه ايشان در شرايط حساس و بحراني است. اداره يك جامعه در شرايط عادي، شايد كار دشواري نباشد خصوصاً براي مديران و رهبراني كه از تجربه لازم براي اداره جامعه برخوردار باشند، اما توانمندي يك مدير و يك سكاندار كشتي در شرايطي ظاهر مي شود كه در لحظات بحراني و در ميان توفان حوادث، كيان نظام را به سلامت به ساحل مقصود برساند. جنگ اول خليج فارس و حمله صدام به كويت، يكي از اين عقبه هاي سخت و سرنوشت ساز بود كه با تدبير وهوشمندي رهبر معظم انقلاب، از آن به سلامت عبور كرديم. در جريان تجاوز صدام به كويت و ورود نيروهاي غربي به خليج فارس و آغاز درگيري ها، گروههايي كه خود را اهل تحليل و صاحب فهم و درك عميق مي دانستند، بامشاهده شليك چند موشك اسكاد به اسرائيل، از صدام به عنوان خالدبن وليد دوران ياد كردند و خواستار گشايش جبهه اي نظامي

به نفع صدام در منطقه شدند تا ناخواسته كشور را درگير دامي از قبل پهن شده نمايند، اما با هوشياري و تدبير رهبري كه جنگ صدام و آمريكا را "جنگ باطل با باطل" ناميدند، انقلاب از دام درگيري با دنياي غرب آن هم در جبهه حمايت از صدام(!) به سلامت عبور كرد تا هوشمندي و درايت ايشان به رخ مدعيان كشيده شود. *عبور از دوران فتنه دوران به قدرت رسيدن طيفي از تجديدنظرطلبان در دوره موسوم به "توسعه سياسي" را بايد جزو تلخ ترين و سخت ترين دوران حيات انقلاب اسلامي به شمار آورد. دوراني كه شاهد بروز و ظهور فتنه هايي چون قتل هاي زنجيره اي، شبه كودتاي 18 تير، يكه تازي مطبوعات زنجيره اي و فضاي به شدت ملتهب سياسي كشور بوديم. قصه تلخ قتل هاي زنجيره اي با هدف فرمان آتش به سوي نظام طراحي شده بود و تبليغات گسترده اي كه هيچ تناسبي با وزن واقعي آن نداشت و انسان را به ياد ماشين تبليغاتي گوبلز و هياهوي دروغين و غلوآميز تاريخ معاصر چون سوزاندن يهوديان در كوره هاي آدم سوزي و قتل عام ارامنه توسط دولت عثماني مي انداخت. واقعه اي كه به جاي ريشه يابي، توسط برخي گروههاي فرصت طلب و وابسته، به ريشه سازي كشيده شده بود و محوري ترين شخصيت ها و بنيادي ترين نهادهاي نظام را با آتشباري فريب و خدعه و نيرنگ به مسلخ كشانده بودند. توطئه اي كه با هدف دامن زدن به تنازعات داخلي و فراگير نمودن آتش جنگ داخلي، اركان نظام اسلامي را نشانه رفته بود كه اين تهديد بنيان افكن، با سرپنجه تدابير رهبري، به فرصتي براي پالايش نظام از نيروهاي نفوذي و موجب شكل گيري صف بندي

جديدي به نام نيروهاي خودي و غيرخودي درجريان هاي سياسي كشور گرديد. شكل گيري مطبوعات زنجيره اي كه درجهت اجراي پروژه هايي چون نافرماني مدني، استحاله از درون، ديپلماسي مسير 2، براندازي خاموش، پروژه خندق، تعادل ويرانگر، مقاومت مدني، مشروعيت دوگانه، فشار از پائين و چانه زني در بالا، عبور از خاتمي و... تدارك ديده شده بود، با شجاعت و ميدان داري رهبري به تسخير نيروهاي نظام درآمدند تا يكي از مستحكم ترين و موثرترين پايگاههاي دشمن كه عبدالله بن ابي ها در آن موضع گرفته و فروپاشي نظام اسلامي را نشانه گرفته بودند، دچار اضمحلال و فروپاشي گردد. برخورد هوشمندانه رهبر معظم انقلاب با پروژه هايي چون فشار از پايين و چانه زني در بالا و يا پروژه فروپاشي از درون، گواهي ديگر بر برخورد امام گونه ايشان بامخاطرات پيش روي انقلاب است. معظم له در پاسخ به مدعيان پروژه فشار با صراحت اعلام كردند:" اگر فشار بياوريد حادثه كربلا تكرار خواهد شد نه صلح امام حسن (ع)" و در پاسخ به سردمداران پروژه فشار و استحاله از درون فرمودند: "اصلاحات در ذات و هويت انقلاب است درحالي كه برخي به دنبال نقش آفريني همزمان يلتسيني و گورباچفي هستند. اينها اشتباه اولشان اين است كه آقاي خاتمي، گورباچف نيست. اشتباه دومشان اين است كه اسلام، كمونسيم نيست. اشتباه سومشان اين است كه نظام مردمي جمهوري اسلامي، نظام ديكتاتوري پرولتاريا نيست. اشتباه چهارمشان اين است كه ايران يك پارچه، شوروي متشكل از سرزمين هاي به هم سنجاق شده، نيست و اشتباه پنجم شان هم اين است كه نقش بي بديل رهبري در ايران شوخي نيست." تدبير امام گونه رهبر معظم انقلاب در برخورد با شبه

كودتاي 18 تير 78، تلولو ديگري از هنر رهبري و هدايت ايشان است. حادثه اي كه با طراحي نيروهاي خارجي و صحنه گرداني اپوزيسيون داخلي و بازيگري گروهي از اراذل و اوباش و تعدادي دانشجونما كه بازيچه سياست بازان حرفه اي شده بودند، اتفاق افتاد اما با اقتدار و تدبير رهبري، بساط آن برچيده شد تا آرامش و امنيت به جامعه اسلامي مان لبخند زند. حادثه 11 سپتامبر و متعاقب آن حمله آمريكا به افغانستان و عراق هم از ديگر بحران هايي بود كه نظام ما به سلامت از آن عبور كرد. پس از حادثه 11 سپتامبر و تشكيل ائتلافي موسوم به ائتلاف ضد تروريست و تعيين محورهاي شرارت و شعار "هر كه با ما نيست برماست" كه با هدف ايجاد رعب و وحشت در ملل مسلمان و تغيير مرزهاي دنياي اسلام طراحي شده بود و در برهه اي كه قدرت هاي بزرگي چون روسيه و چين نيز از ترس برخورد، راه مماشات و همراهي را با سواره نظامان صليبي در پيش گرفته بودند، غرش رعد آساي رهبري در شكستن صفوف جبهه متحد غرب و نشان دادن ريشه تروريسم در زائده چركيني به نام رژيم صهيونيستي و دولت استكباري آمريكا، بيداري و خيزش دنياي اسلام را در برابر اين توطئه شوم به ارمغان آورده است. در آن روزها، چه بسيار افراد و جريان هاي سياسي بودند كه در مسير امواج اغواگرانه رسانه هاي غربي، براي رفع اتهام از خود و پرهيز از درگيري با آمريكا، پيشنهاد مذاكره وهمراهي با لشكركشي هاي آمريكا را مي دادند و امروز پس از شكست ها و ناكامي هاي مستمر آمريكا در منطقه، سرافكنده از آن همه ترس و

وحشت و تحليل هاي ناروا، سر در گريبان فرو برده اند. *نمي از يم صيانت از آراي مردم و حفاظت از حقوق و آزادي هاي مشروع آنان در برابر خود محوري ها و خودكامي هاي گروههاي سياسي و دفاع از اقليت در برابر سلطه گري اكثريت، از ديگر هنرهاي بي بديل رهبري است كه مانع تمركز قدرت در يك شخص يا نهاد يا جريان خاص سياسي شده است، حادثه اي كه بنيان آن دربرهه هايي از تاريخ انقلاب توسط حزب كارگزاران و سپس حزب مشاركت پيچيده شد، اما با انگشت اشاره رهبري در هم پيچيد. ارائه تعاريف جديدي از دمكراسي، مردمسالاري، حقوق بشر، جامعه مدني و ...، كه در سايه هوشمندي رهبر معظم انقلاب به دست آمده است، هجمه نظري و ايدئولوژيك شيفتگان نظام ليبرال دمكراسي را به يك فرصت تازه براي نظام اسلامي تبديل كرد تا از بطن آن مفاهيم بلندي چون مردمسالاري ديني، جامعه مدني نبوي و اصولگرايي اصلاح طلبانه، در خدمت تحكيم مباني انقلاب اسلامي خلق شود. مروري گذرا برفراز و نشيب ها و تهديد و توطئه هاي صورت گرفته در هجده سال گذشته، گواهي براين مدعاست كه حجاب معاصرت باعث گرديده تا تنها "نمي از يم" ويژگي ها و ظرفيت هاي شگرف حضرت آيت الله خامنه اي را با پوست و گوشت خود احساس كرده باشيم. تسلط و احاطه بي نظير معظم له براموري همچون مسايل نظامي، تهديدات دشمنان، تهاجم فرهنگي، ناتوي فرهنگي، نيازهاي نسل جوان، مطالبات و نيازهاي دانشگاهها، بايسته هاي حوزه هاي علميه، شناخت دغدغه هاي نيروهاي انقلاب و درك شايسته از بايسته هاي نظام اسلامي و... باعث گرديده تا حتي بدخواهان نظام نيز از اين همه وسعت و جامعيت و احاطه ايشان بر

امور، گاه ناخواسته لب به تمجيد و تجليل بگشايند. هيچ فرد منصفي نمي تواند منكر اين مهم شود كه دستاوردهاي نظام درعرصه هايي چون پيشرفت هاي هسته اي، موشكي، سلول هاي بنيادي، توليد داروها و واكسن هاي مهاركننده بيماري هايي چون ايدز و برخي سرطان ها، ترميم ضايعات نخاعي، دستيابي به فناوري شبيه سازي، به راه افتادن نهضت توليد علم و جنبش نرم افزاري در حوزه و دانشگاه، دميده شدن روحيه اعتماد به نفس درجوانان و جوان گرايي و... در گرو دغدغه ها و پيگيري هاي مستمر ايشان صورت گرفته است. معظم له در جمع دانشجويان كشور به صراحت فرمودند: "اگر بودجه بندي كشور در دست من بود، مهمترين چيزي كه من به عنوان اولويت اول به آن نگاه مي كردم، همين مسئله "پژوهش" بود. امروز دنيا به پژوهش به عنوان زيربناي پيشرفت وتعالي يك جامعه نگاه مي كند. از زمان فروپاشي ساختار نظام بين الملل بواسطه سقوط و اضمحلال اتحاد جماهير شوروي، منطقه خاورميانه و رخدادهاي جهاني تحولات پرآشوبي را پشت سر گذاشت. در اكثر اين تحولات، ايران، يكي از حلقه هاي كليدي آن محسوب مي شد. عبور از گردونه هاي بسيار سخت تحولات مرهون تدابير بسيار هوشمندانه نظام جمهوري اسلامي ايران بود. در واقع بحران ها و رخدادهاي متوالي كه در طي اين سالها براي جمهوري اسلامي ايران رخ داد فوق العاده قابل توجه و بسيار حساس بود. اگر فضاي تصميم گيري را در سه دسته الف) سازمان يافته و برنامه ريزي شده، ب) استراتژيك، ج) بحراني تقسيم بندي كنيم، جمهوري اسلامي همواره در فضاي بحراني بسر مي برد. بنابراين تصميم گيري در چنين شرايطي بسيار حساس و نيازمند تصميم گيران آگاه، هوشمند، مدبر و جامع نگر و شجاع

مي باشد. عبور موفقيت آميز از اين بحرانها و تبديل كردن آنها به فرصت هاي مغتنم از شاخص هاي بارز ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران بوده است. كنكاش در خصوص اين مديريت موفقيت آميز نشان مي دهد كه رهبر معظم انقلاب مهمترين و بيشترين نقش را داشته است. امروز كسي ترديدي ندارد كه مواضع و رويكردهاي رهبر معظم انقلاب در خصوص رويدادهاي مهمي مانند 11 سپتامبر، حمله آمريكا به افغانستان و عراق، مقدمه سازي براي حمله و سرنگوني جمهوري اسلامي ايران، تحريم ها و فشارهاي ارعاب آميز و دهها رخداد ديگر، نه تنها جمهوري اسلامي ايران را از تهديدات بالقوه و بالفعل دور ساختند بلكه موقعيت و جايگاه ايران را در مراتب قدرت و ثبات چه در بعد داخلي و خارجي به شدت افزايش داده اند. * سبك هدايت و مديريت تحولات با نگاهي به ويژگي ها و مختصات واكنش هاي رهبر معظم انقلاب نسبت به رويدادها و تحولات منطقه اي و بين المللي مي توان رمز موفقيت هاي جمهوري اسلامي ايران در حوزه خارجي و بويژه عبور پيروزمندانه از بحرانها را دريافت. در اينجا به برخي از آنها اشاره مي شود: 1- واكنش واقع گرايانه: يكي از ويژگي هاي رهبر معظم انقلاب در واكنش به تحولات منطقه اي و جهاني واقع گرايي معظم له است. نمونه ها و مصاديق مختلفي از تحولات در طي اين دوران رخ داد كه در واكنش به آن ديدگاه و مواضع مختلفي از سوي گروهها و شخصيت هاي سياسي مطرح گرديد. اكنون كه فارغ از فضاي پيچيده زماني آن تحولات شده ايم، آشكار شده است كه در صورت عدم تدبير هوشمندانه رهبر فرزانه و اتكا به مواضع برخي از شخصيت

ها و گروههاي سياسي، معلوم نبود كه چه پيامدهاي منفي متوجه جمهوري اسلامي ايران مي گرديد. يكي از اين نمونه ها حمله آمريكا به عراق براي آزادسازي كويت بود كه در آن هنگام برخي از سياسيون چپ سياسي كشور پيشنهاد همراهي با صدام عليه آمريكا مي دادند. در چنين شرايطي رهبر معظم انقلاب با درك صحيح تحولات منطقه و با معيار اصول گرايي موضع بي طرفي ايران را رسما اعلام كرد. البته اين بي طرفي به معناي سكوت در برابر جنايات ناشي از جنگ نبود بلكه در عين حال بي طرفي انتقادي را برگزيد. بعدها اسنادي كه منتشر شد نشان داد كه اين جنگ سناريوي تعريف شده آمريكا براي اهداف چند منظوره بود. نمونه ديگر حادثه 11 سپتامبر بود. اكنون كه مواضع اتخاذ شده از سوي گروهها و شخصيت هاي مختلف در آن زمان مورد بررسي قرار مي گيرد كاملا نشان مي دهد كه رويكرد رهبر معظم انقلاب چقدر مدبرانه بوده است. جريانات سياسي به اصطلاح اصلاح طلب اصرار داشتند كه ايران از اين فرصت استفاده كند و وارد گفتگو با آمريكا شده و در ائتلاف بزرگ ضد تروريستي شركت نمايد. در حالي كه رهبر معظم انقلاب از ظاهر اين تحول گذشته و دروني ترين انگيزه اين تحولات و روندهاي آن را هدف قرار داده بودند و بر اين اساس سكان سياست خارجي كشور را به سمت عدم ائتلاف و مخالفت با سياست هاي تهاجمي پس از 11 سپتامبر هدايت كردند. اكنون همه افكار عمومي جهان و حتي در داخل آمريكا نيز به رويكردي كه ايران انتخاب كرده بود رسيدند و اين نشان دهنده تدبير و آينده نگري

در حوزه ديپلماسي است. در همين راستا اقدام آمريكا عليه افغانستان و سپس عليه صدام نيز جالب توجه است بسياري در داخل به اين اقدامات مثبت مي نگريستند و برخي از اصلاح طلبان افراطي نيز پا را فراتر گذاشته و جنگ جديد آمريكا را "جنگ تمييز" ياد مي كردند. با اين حال در جريان جنگ آمريكا در خاورميانه سه پيشنهاد مورد توجه بود: 1- تعقيب استراتژي انزواطلبي 2- مدل الحاق و پيوستن به ائتلاف بزرگ 3- رويكرد بي طرفي مثبت وفعال. در شرايط چنين گفتمانهايي رهبر معظم انقلاب راهبرد دو لايه اي را اتخاذ كردند كه از يك سو به لحاظ ديپلماتيك بي طرف مثبت و فعال اتخاذ شد و از سوي ديگر راهبرد فرصت سازي براي ارتقاي منافع ملي مورد توجه قرار گرفت كه اكنون آثار و بركات آن را بوضوح مشاهده مي كنيم. آنچه در نمونه هاي بالا ملاحظه شد دقيقا بيانگر واكنش ها و رويكردهاي واقع گرايانه نسبت به تحولات منطقه اي و جهاني بوده است. 2- تشخيص به موقع رويدادها و روندهاي سياسي دومين ويژگي مهم در مديريت رهبري معظم انقلاب در حوزه سياست خارجي است. گفته مي شود درك تهديد نقش محوري در نوع واكنش و تصميم دارد و در واقع درك تهديد متغيري ميانجي بين حادثه يا رويداد و واكنش نسبت به آن به شمار مي آيد. هر قدر درك و تشخيص رويدادها و روندها واقعي تر و هوشمندانه تر باشد واكنش هاي اتخاذ شده درست تر و مثبت خواهد بود. رهنمودها و هشدارهاي به موقع رهبر معظم انقلاب نسبت به تهديدات و روندهاي سياسي نقش حياتي در عبور موفقيت آميز از بحرانها داشته است. اين موضوع

در داخل و هم در خارج مصداق دارد. هشدار رهبري در خصوص شبيخون فرهنگي در اوايل دهه 1370، افشاي سناريوي يلتسيني كردن ايران (فروپاشي از درون)، افشاي سياست هاي پنهان آمريكا در خاورميانه، هشدار نسبت به سناريوي اختلاف افكني بين اقوام و مذاهب ايراني از يك سو و راه انداختن جنگ شيعي و سني از سوي ديگر. بر حذر داشتن مسلمانان از طرح اسلام هراسي و اسلام ستيزي غرب و ... نمونه هايي از درك سريع و به موقع تهديدات و واكنش مناسب نسبت به آن بوده است. 3- هدايت ديپلماسي هوشمندانه شاخص ديگري از مديريت رهبر معظم انقلاب، هدايت ديپلماسي هوشمندانه در عرصه سياست خارجي است. در ديپلماسي هوشمندانه، درك صحيحي از تهديدات و فرصت ها و قوت ها و ضعف ها وجود دارد. در مواجهه با بحرانها و تهديدات همواره ديدگاههاي مختلفي از سوي جريانات سياسي وجود داشته و اصرار بر اجرايي شدن آن ديدگاهها بوده است لكن پس از گذشت سالها اكنون به خوبي مي توان ملاحظه كرد آن ديدگاهها تا چه ميزان ضعيف و غير عالمانه و عاقلانه بوده است در حالي كه اگر هدايت هاي هوشمندانه مقام رهبري نبود خساراتي جدي بر منافع و مصالح كشور وارد مي شد. يكي از مهمترين عرصه هاي تجلي اين ديپلماسي در موضوع هسته اي ايران است. همه متفق القولند كه سكان دار اصلي تحولات هسته اي ايران چه در بعد فني و چه در ابعاد سياسي و ديپلماتيك آن رهبر معظم انقلاب بوده است. در ابتداي بحران هسته اي كه جامعه دو قطبي شده و يك طرف بحث واگذاري و تسليم را مطرح و ديگري مقابله و جنگ

را پيشنهاد مي داد، رهبر معظم انقلاب مسير عقلاني و هوشمندانه اي را اتخاذ كردند كه ايران را از آن فضاي سنگين بين المللي خارج ساخت. معظم له با پرهيز از افراط گري و تفريط گرايي، متناسب با شرايط كه شامل چهار عنصر تهديد، فرصت، قوت و ضعف بوده است، رويكردهاي معقولانه و هوشمندانه اي را تجويز مي كردند. اكنون ترديدي نيست كه چنانچه مشي و رويكرد و هدايت هاي معظم له نبود، پرونده هسته اي ايران از دو حال خارج نبود يا كاملا تسليم محض مي شد و يا منهدم مي گرديد. اما در حال حاضر، نه تنها تسليم نشديم بلكه مقاومت بي نظيري را برجاي گذاشتيم و به ميزان زيادي خصم را از بعد سياسي و حقوقي و فني خلع سلاح كرديم و همه اينها مرهون هدايت صحيح و شجاعانه رهبر معظم انقلاب بود. 4- تركيب آرمانگرايي و واقع گرايي مقام معظم رهبري همچون امام راحل آرمانگرايي و واقع بيني را با هم مد نظر قرار مي دهد، توانست در عرصه عمل اين دو را با هم تلفيق نمايد. در سالهاي گذشته متاسفانه عده اي عرصه اجرايي كشور را برعهده گرفته بودند كه بواسطه ضعف باورها و شدت فشارهاي بيروني آرمانها را فداي واقعيات آن هم واقع گرايي از نوع رئاليستي محض كردند. در همين حال برخي افراد نيز بودند كه توجهي به واقعيات نداشتند و به هر قيمتي و علي رغم شرايط و بسترها، تاكيد بر آرمانها مي كردند اما رهبر معظم انقلاب فارغ از چنين گفتمانهايي كه هر يك به نوبه خود فشارهاي سنگيني را وارد مي كردند، موضع اعتدال و نگاه توامان آرمانگرايانه - واقع گرايانه داشتند. تاكيد معظم له

بر سه اصل عزت و حكمت و مصلحت در واقع تركيب آرمان گرايي و واقع گرايي است. "عزت اين است كه جامعه و نظام اسلامي در هيچ يك از برخوردهاي بين المللي خود نبايد طوري حركت كند كه منتهي به ذليل شدن اسلام و مسلمين شود" (9/11/68) "حكمت يعني حكيمانه و سنجيده كار كردن، هيچ گونه نسنجيدگي را نبايد در اظهارات ديپلماتيك و هر آنچه مربوط به سياست خارجي و ارتباطات جهاني است راه داد." "و اما مصلحت يعني مصلحت انقلاب و اين مصلحت همه جانبه است يعني از رفتار شخصي ما : بخصوص شما : شروع مي شود." (18/4/70) 5- اصول گرايي در سياست خارجي نگاهي به مواضع و رويكردهاي مقام معظم رهبري از 1368 تاكنون نشان مي دهد كه اصول گراترين شخصيت در اين عرصه بوده ودر همين حال تنها مانع انفعال و تحجر در جهت گيري خارجي مي باشد. در واقع رهبر معظم انقلاب همانطور كه خود را وفادار آرمانهاي امام راحل (ره) مي دانستند در عمل نيز مشي اصولي آن عزيز سفر كرده را حفظ كرده و توسعه دادند. موضع قاطعانه رهبر معظم انقلاب نسبت به آمريكا و استكبار جهاني و حمايت قاطع و صريح از ملل مستضعف و بويژه فلسطين و ضديت پايدار نسبت به رژيم صهيونيستي و اعتقاد به صدور و انتقال ارزشهاي اسلامي همچنان ياد آور مواضع حكيمانه امام راحل (ره) است. در واقع همانطور كه معظم له به همه آحاد مردم و گروههاي سياسي توصيه كردند كه مرزهاي عقيدتي و ايدئولوژيك بايد حفظ شود، خود در عرصه داخلي و خارجي به تمام و كمال رعايت كردند. يادمان نمي رود كه بسياري از جريانات

دوم خرداد كه خود را حافظ ميراث حضرت امام (رحمت الله عليه) مي دانستند چگونه ارزشها و آرمانهاي امام (ره) را حداقل در حوزه خارجي ناديده گرفته بودند. سناريو هاي تحت عنوان تابوشكني رابطه با آمريكا، ايدئولوژي زدايي از سياست خارجي و طرحهاي مبني بر اينكه فلسطين را به خود فلسطيني ها واگذاريم و كاري به اسرائيل غاصب نداشته باشيم عناويني بود كه در طي اين سالها مطرح و پيگيري مي شد. اما حضور فعال و تعيين كننده رهبر معظم انقلاب در مسند ولايت، باعث شد كه اين آرمانهاي امام (ره) ذبح نگردد. در همين راستا معظم له تاكيد داشتند: "مقبوليت جهاني بسيار خوب است، اما نه به بهاي دست برداشتن از اصول جمهوري اسلامي كه هويت ملي و جمعي ماست." (29/5/82) اكنون كسي نمي تواند شك نمايد كه نفوذ و قدرت ايران بواسطه مشي اصول گرايانه كه ريشه در منش و رفتار امام راحل (ره) داشت، در سراسر منطقه بشدت تعميق يافته است. نفوذي كه رعب در دل دشمنان ما انداخته است. *دستاوردهاي بي نظير سياست خارجي ايران محصول ويژگي و مختصات گفته شد و يكسري ويژگي هاي ديگر كه مجال بررسي آن در اين مقاله نيست، چه تاثيري بر سياست خارجي ايران و يا اساسا جايگاه، جمهوري اسلامي ايران گذاشته است؟ واقعيت امر اين است كه موقعيت ايران در طي اين دوران بشدت تحكيم يافته و در كلاس بندي قدرت به رتبه هاي بالايي دست يافته است. در اين جا به برخي از آنها اشاره مي شود: 1- افزايش اقتدار و نفوذ ايران يكي از دستاوردهاي مهم هدايت ها و رهنمودهاي خارجي رهبر معظم انقلاب،

افزايش اقتدار و نفوذ ايران است. اكنون اكثر مقامات سياسي و نظامي غرب بر اين باورند كه جمهوري اسلامي ايران قدرت بلامنازع در خاورميانه پيدا كرده است. رومانو پرودي نخست وزير ايتاليا در مصاحبه با روزنامه مصري "اخباراليوم" گفت كه ايران كشور كليدي در صحنه سياسي خاورميانه است. همين موضع را خاوير سولانا معاون هماهنگ كننده سياست خارجه اتحاديه اروپا مطرح كرد مبني بر اينكه ايران در جريان بازي قدرت اين قدر برگ برنده در دست دارد كه به يك قدرت درجه اول در جهان تبديل شود. مسلما اين نفوذ و قدرت جنبه سخت افزاري ندارد. بلكه اين نفوذ و اقتدار ناشي از منابع معنوي و ديپلماتيك هوشمندانه ايران و مواضع شجاعانه و عدالت خواهانه و اسلام خواهانه در منطقه است كه افكار عمومي منطقه را در سطوح توده اي و نخبگي به خودش جذب و جلب كرده است. موسسه سلطنتي امور بين الملل انگليس در گزارشي با عنوان ايران، همسايگان و بحرانهاي منطقه اي نوشت كه: آمريكا براي جلوگيري از افزايش قدرت منطقه اي ايران به همسايگان آن متوسل شده است. اما ايران با موفقيت در روابط خود با كشورهاي همسايه حتي آن دسته از كشورهاي عربي و سني مذهب كه از نفوذ آن بيم دارنده سود جسته و به موقعيت قابل توجهي در منطقه رسيده است. با اين حال اكنون هيچ مقامي و تحليل گري وجود ندارد كه به قدرت و نفوذ ايران اذعان نكرده و معتقد به اين نباشد كه كلاس بندي قدرت در خاورميانه بطور بنيادي بهم خورده است و ايران در راس هرم قدرت منطقه اي قرار گرفته است. در واقع بر اثر وجود چنين

واقعيتي است كه آمريكا تن به مذاكره با ايران را براي برون رفت از چالش عميق در عراق داد و اساسا جنبش مذاكره با ايران در داخل آمريكا كه اوج تجلي آن را در مناظره هاي كانديداهاي رياست جمهوري آمريكا مشاهده مي كنيم، ناشي از افزايش اقتدار و نفوذ ايران است و شكي نيست كه اين نفوذ بر اثر درايت و خردورزي رهبر فرزانه انقلاب بوده است و گرنه در صورت تداوم سياست تساهل و تسامح و يا در صورت اعمال ديدگاههاي برخي از جريانات سياسي ميانه رو يا اصلاح طلب هرگز چنين موقعيتي نصيب ايران نمي شد. 2- تبديل شدن ايران به يك كشور شكست ناپذير و مقاوم هدايت و مديريت رهبر معظم انقلاب در عرصه سياست خارجي كه خود تداوم دهنده مشي اصولي و شجاعانه امام راحل (ره) بوده است كشور ايران را به يك دژ مستحكمي تبديل كرد كه هر قدر ضربه به آن زده مي شود قوي تر مي گردد. اكنون اعتراف صريح مقامات ارشد و استراتژيست هاي كشورهاي جهان از جمله غرب است كه استحكام ايران نسبت به گذشته و ابتداي انقلاب فوق العاده افزايش يافته است. هفته نامه آمريكايي تايمز طي گزارشي با توجه به يافته هاي كميته مطالعات بيكر هميلتون نوشته بود كه ايران به محكمي در سنگر خود قرار گرفته و به هيچ عنوان در معرض تغييرات بنيادين انقلاب قرار ندارد. (روزنامه جمهوري اسلامي 13/1/85) بواسطه چنين شرايطي پروژه حمله نظامي (چه تمام عيار و چه نقطه اي) آمريكا يا رژيم صهيونيستي براي همه امري نشدني و اساسا غير خردمندانه تلقي شده است. هرگاه طرح اقدامات نظامي در رسانه ها اوج گرفت همه شاهد بوديم كه رهبر

معظم انقلاب با تمام صلابت پاسخ قاطعي را مي دادند. معظم له همانطور كه در گذشته از جمله در سال 1370 اعلام كرد كه "به حول و قوه الهي اعتقادم از بن دندان اين است كه آمريكا اگر تمام نيروهايش را براي ضربه زدن به اين انقلاب بسيج كند، هيچ غلطي نمي تواند بكند." (28/6/70) در سالهاي اخير نيز با همان صلابت اعلام كردند كه اگر دشمنان تعرضي به خاك ايران بكنند تمام منافع آنها در سراسر جهان هدف قرار خواهد گرفت. اين نوع موضعگيري در واقع ناشي از قدرت و توانايي هاي جمهوري اسلامي ايران از يك سو و ضعف و پوشالي بودن ابهت قدرت هايي مثل آمريكا است. چنانكه ريچاردهاوس رئيس شوراي روابط خارجي آمريكا تصريح كرد گزينه تغيير رژيم ايران (چه سخت و چه نرم) تحقق يافتني نيست. به همين ترتيب نتيجه صلابت و استحكام جمهوري اسلامي است كه شاهد تغييرات پي درپي سياست هاي غرب عليه ايران هستيم. 3- شكسته شدن مجدد ابهت آمريكا و متحدينش ديپلماسي هدايت شده توسط رهبر معظم انقلاب راهبردها و سياست هاي آمريكا در منطقه را با شكست سختي مواجه ساخت. اين سخن ريچاردهاوس شنيدني است كه در مجله فارين افرز نوشته شد: با جنگ اول خليج فارس عصر آمريكايي در خاورميانه آغاز شد اما با جنگ دوم شاهد پايان عصر آمريكايي هستيم. در واقع مديريت منطقه اي ايران كه با رهنمودهاي مقام معظم رهبري صورت گرفته تمام طرحهاي اين كشور را در خاورميانه با شكست مواجه ساخت به گونه اي كه مادلين آلبرايت وزير خارجه اسبق آمريكا به كاخ سفيد اعلام كرد: ايران قدرت اول منطقه است و آمريكا

بايد بداند كه كليد حل معماي خاورميانه بويژه عراق در دست ايران است. درخواست آمريكا براي مذاكره با ايران در شرايطي رخ داد كه همه به ضعف و ذلالت آمريكا پي برده و راديكالهاي جامعه آمريكا اين اقدام را سرافكني بزرگ نام نهادند. در همين حال ايران با تدبير مقام معظم رهبري درخواست مذاكره با آمريكا را بخاطر وضعيت شيعيان عراق و پيشنهاد آنها در اوج اقتدار پذيرفت. 4- تعميق منطقه ژئواستراتژيك ايران سياست حمايت از نهضت هاي رهايي بخش و كمك به مسلمانان از تاكيدات جدي رهبر معظم انقلاب بوده است، به عنوان نمونه معظم له در سال 80 فرمودند: "دفاع از مظلوم، هميشه يك نقطه درخشان است. كنار نيامدن با ظالم، رشوه نپذيرفتن از زورمند و زرمند، پافشردن بر حقيقت، اينها چيزهايي است كه هيچ وقت در دنيا كهنه نمي شود، اينها را بايد دنبال كنيم، اصول اينهاست." (16/8/80) اين سياست كه با امام راحل (ره) شروع شده و جزء اصول و اركان قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران (اصول 2 و 3 و 11 و 152 و 153 قانون اساسي) مي باشد توسط رهبر معظم انقلاب با تمام قوت پيگيري شد و اكنون ثمره آن را ملاحظه مي كنيم. اتفاقي كه در لبنان و فلسطين، عراق و افغانستان و ... رخ داده است نتيجه استقامت در پيگيري اين اصول از سوي رهبري انقلاب بوده است تاكيد اخير از اين بابت است كه در سالهاي گذشته كساني بودند كه با چنين رويكردي مخالفت مي ورزيدند. با اين حال اين سياست با وجودي كه ريشه در اصول و باورهاي اسلامي و انقلابي دارد، نتايج ژئواستراتژيكي نيز براي ايران داشته است. اين

سياست مناطق ژئواستراتژيك ايران را توسعه داد. منطقه ژئواستراتژيك منطقه اي است كه يك بازيگر در خارج از محيط ملي خود تعريف نموده و با ايفاي نقش موثر در آنجا و ايجاد مشكل براي رقباي خود توجه ايشان را از عطف به مسايل داخل خويش منحرف ساخته و يا حداقل شدت آن را تخفيف مي دهد. (افتخاري، 1380) *فرهنگ سازي ها از ديگر ابتكارات تاثيرگذار ايشان، نامگذاري سال ها به عناويني همچون سال پيامبر اعظم (ص)، رفتار علوي، حماسه حسيني، سال امام خميني، پاسخگويي مسئولان، انضباط اجتماعي، خدمتگزاري به مردم، عدالتخواهي، اتحاد ملي و انسجام اسلامي است، نامگذاري هايي كه در واقع يك نوع فرهنگ سازي در جامعه اسلامي بوده است. بازگشت اصولگرايان به صحنه قدرت كه با تدابير ويژه و فرهنگ سازي هاي مستمر ايشان در قالب گفتمان عدالتخواهي و اصلاحات يعني مبارزه با فقر، فساد و تبعيض صورت پذيرفت، از ديگر تدابير سرنوشت ساز ايشان است كه پرداختن به آن مجال واسع تري را طلب مي نمايد. آينده نگري و پيگيري هاي مستمر و مستدام ايشان باعث گرديد مسئولان نظام، سندي به عنوان سند 20 ساله را تدوين نمايند كه براساس آن، نظام اسلامي در سال 1404 هجري خورشيدي بايد در زمينه علمي، فناوري و اقتصادي به قدرت اول آسياي جنوب غربي (خاورميانه، آسياي ميانه و قفقاز) تبديل گردد. از ديگر ابتكارات ايشان، احياي اصل 44 قانون اساسي است كه كارشناسان از آن به عنوان يك انقلاب و جهش اقتصادي نام مي برند. با اجراي اصل 44، از تصدي گري دولت در مناصب اقتصادي كاسته شده و بخش خصوصي و تعاوني ها، چرخه توليد و تجارت كشور را به

حركت در خواهند آورد. تدابير ديگر ايشان در طول هجده سال گذشته با مشكلات و معضلاتي همچون فتنه طالبان و القاعده در افغانستان، كاهش قيمت نفت به زير 10 دلار، پرونده انفجار آميا، تحريك قوميت ها و اقليت هاي ديني، گشايش سفره بحران و ناامني در كشور، تحريم هاي شديد اقتصادي، قطعنامه هاي شوراي امنيت، دادگاه ميكونوس، كنفرانس برلين، اصلاح قانون مطبوعات، تحصن نمايندگان مجلس ششم، جنگ 33 روزه حزب الله لبنان با رژيم صهيونيستي، صدور حكم حكومتي در تاييد صلاحيت مصطفي معين و... نشان مي دهد، كه انقلاب چه نگين ارزشمندي را برركاب خود نشانده است. تزريق اميد به اركان دولت و مردم در سخت ترين و بحراني ترين شرايط، از ديگر هنرهاي ناب رهبري ايشان در طول 19 سال گذشته بوده است، به گونه اي كه در بحراني ترين شرايط فرموده اند:" من خود را غرق در عنايات و نعمات خداوند متعال مي دانم. اگر هر مدير و مسئولي صرفا كار خود را خوب انجام دهد، ديگر هيچ نگراني ودلهره اي ندارم." اين مهم را بايد بدانيم كه اگر در دهه اول انقلاب و در دوران غربت و تنهايي" دفاع مقدس"، براي حفظ موجوديت و بقاي خود مي جنگيديم، امروزه سرنوشت منطقه به سرانگشتان ما سپرده شده است و آمريكا و متحدانش كه در گذشته اي نه چندان دور با تفرعن از تغيير جغرافياي سياسي در جهان اسلام وتشكيل خاورميانه جديد مي گفتند، اينك از ظهور و تولد خاورميانه جديد با محوريت ايران اسلامي سخن مي گويند و ايراني كه زماني بانك مركزي تروريسم و محور شرارت نام گرفته بود، اينك به محور اميد و رهايي آنان از گرداب عراق، لبنان، افغانستان، فلسطين و منطقه خاورميانه تبديل

شده است. دوستداران، شيفتگان و ياران وفادار حضرت امام خميني (ره) و حضرت آيت الله خامنه اي (حفظه الله تعالي) مي بايد بدانند و نيك هم مي دانند كه اين دو گوهر ناب،" يك حقيقت با دو تجلي" هستند كه وظيفه همه ما، درك و معرفي شايسته و بايسته اين حقيقت ماندگار و الهي به جامعه اسلامي و بشريت تشنه امروز و فردا است.

* منبع : www.farsnews.net ، يكشنبه 17 آذر 1387

عدالت و اركان سياسي نظام (از ديدگاه امام خميني رحمت الله عليه)

عدالت و اركان سياسي نظام (از ديدگاه امام خميني رحمت الله عليه) نويسنده:ف.مصباحي

ما عدالت اسلامي را مي خواهيم در اين مملكت برقرار كنيم.اسلامي كه راضي نمي شود حتي به يك زن يهودي كه در پناه اسلام است تعدي بشود. اسلامي كه حضرت امير -سلام الله عليه- مي فرمايد براي ما چنانچه بميريم ملامتي نيست، كه لشكر مخالف آمده است و فلان زن يهوديه اي كه معاهد(1)بوده است خلخال را از پايش درآورده است.(2)ما يك همچو اسلامي كه عدالت باشد در آن، اسلامي كه در آن ظلم هيچ نباشد، اسلامي كه آن شخص اولش با آن فرد آخر همه در سواء در مقابل قانون باشند، در اسلام آن چيزي كه حكومت مي كند يك چيز است، و آن قانون الهي. پيغمير اكرم هم به همان عمل مي كرده است؛ خلفاي او هم به همان عمل مي كردند؛ حالا هم ما موظفيم كه به همان عمل كنيم. قانون حكومت مي كند. شخص هيچ حكومتي ندارد. آن شخص ولو رسول خدا باشد، ولو خليفه ي رسول خدا باشد، شخص مطرح نيست در اسلام.

در اسلام قانون است، همه تابع قانونند و قانون هم قانون خداست. قانوني است كه

از روي عدالت الهي پيدا شده است. قانوني است كه قرآن است؛ قرآن كريم است، و سنت رسول اكرم است. همه تابع او هستيم و همه بايد روي آن ميزان عمل بكنيم. فرقي ما بين اشخاص نيست در قانون اسلام. فرقي ما بين گروهها نيست. با اينكه پيغمبر اكرم عرب بوده است و با عرب صحبت مي فرموده است، مي فرمايد كه هيچ عربي برعجم شرافت ندارد؛ و هيچ عجمي بر عرب شرافت ندارد.شرافت به تقواست. شرافت به اين است كه تبعيت از اسلام، هر كس بيشتر تبعيت از اسلام كرد، بيشتر شرافت دارد و هر كس كمتر، شرافتش كم است، ولو اينكه بسته به رسول اكرم باشد. حضرت صادق (3)-سلام الله عليه- از قراري كه نقل شده است، آن آخري كه در معرض موتشان بوده است، جمع كردند عده اي را دور خودشان از عشيره ي خودشان گفتند كه شما فرداي قيامت نياييد بگوييد كه من مثلاً پسر حضرت صادق بودم، من برادر او بودم، من زن او بودم. نخير، اينها نيست در كار، عمل در كار است. بايد همه با عملتان پيش خدا برويد. ما همه بايد با اعمالمان پيش خدا برويم؛ نه اينكه حسبي در كار باشد، نه اينكه نسبي در كار باشد. اين حرفها مطرح نيست در اسلام. در اسلام يك قانون است و آن قانون الهي. حكمفرما يك چيز است، و آن «حكم خدا»، همه اجراي آن حكم را مي كنند. پيغمبر مجري احكام خداست. امام مجري احكام خداست. دولت اسلامي مجري احكام خداست. خودشان چيزي ندارند از خودشان. همه اجراي دستورهاي خداي تبارك و تعالي را مي كنند ومن

اميدوارم كه آن آرزويي كه ما داريم و آن تقاضايي كه ما از خداي تبارك و تعالي داريم ما را موفق كند به اينكه بتوانيم آن كاري را كه خدا از ما خواست است انجام بدهيم و آن خدمتي را كه بايد به همه ي اجزاي ملت، همه ي افراد ملت، بتوانيم بكنيم، خداوند توفيق بدهد كه ما اين كار را انجام بدهيم - ان شاءالله.

صحيفه امام؛ ج 9، ص424

همه ي ما الآن كه اسم جمهوري اسلامي روي خودمان گذاشتيم و رژيم سابق را فرستاديم -بحمدالله- به خارج و دفنش كرديم، و ديگر هم زنده نخواهد شد ان شاءالله، همه ي ما الان مكلفيم كه اين رژيمي كه ادعا داريم كه تحقق پيدا كرده، واقعيتش تحقق پيدا كند؛ از حد لفظ به حد معنا بيايد؛ از حد رأي به حد خارج بيايد. شما كه مأمورين يك وزارتخانه هستيد يك طور بايد عمل بكنيد،آنها هم كه در وزارتخانه ي ديگرند يك طور؛ همه بايد مأمورين اسلامي باشيد. هر فرد بايد خودش را موظف بداند به اينكه اين كاري كه الآن اين كار جزئي كه پشت ميز نشسته به او محول است، اين كاري كه به او محول است، روي عدالت عمل بكند؛ منتظر نشود كه وزير، عادل بشود.يا عادل نباشد، شما بايد عادل باشيد. نخست وزير عادل باشد يا نه، براي خودش ضرر دارد و نفع دارد. آن حسابش علي حده هست. شما هم حسابتان علي حده است.پيش خدا حسابش علي حده است،پيش ملت هم حسابش علي حده است .شما كه اين كار جزئي، اين پيشخدمتي كه اين كار جزئي دستش هست، عدالت در آن كارش

بايد بكند.آن رئيس اداره هم كه در آنجا نشسته آن هم عدالت در همان كار بايد بكند ؛منتظر نشود ديگران عادل بشوند تا او عادل بشود، مثل اين است كه من منتظر بشوم ديگران نماز بخوانند تا من نماز بخوانم، يا منتظر بشوم ديگران ناهار بخورند تا من ناهار بخورم!چطور وظايف طبيعي را آدم اينطوري عمل مي كند. وظايف طبيعي را هر كسي شخصي عمل مي كند؛ شما هيچ وقت انتظار كشيديد ديگران نفس بكشند تا شما بكشيد؟ ديگران نگاه كنند تا شما نگاه (كنيد)؟ هيچ همچو نيست. شما به حسب طبيعتتان وظايف طبيعي را شخصاً عمل مي كنيد. وظايف الهي هم همين طور است. همان طوري كه وظايف طبيعي را شخصاً عمل مي كنيد،

وظايف الهي را هم شخصاً شما موظفيد عمل كنيد، به علاوه، موظفيد كه ديگران را هم وادار كنيد به اين كار. در اينجا موظف نيستيد كه ديگران را وادار كنيد كه نگاه كن. اما در آنجا موظفيد ديگران را تعديل كنيد؛ ديگران را هم تربيت كنيد.

صحيفه امام؛ ج 9، ص 15

تمسك به ولايت اميرالمؤمنين چي هست؟ يعني ما همين اين را بخوانيم و رد بشويم؟ آن هم تمسك به ولايت اميرالمؤمنين در روزي كه ولايت به همان معناي واقعي خودش بوده است، نه تمسك به محبت اميرالمؤمنين، تمسك به محبت اصلاً معنا هم ندارد، تمسك به مقام ولايت آن بزرگوار به اينكه گرچه ما و بشر نمي تواند به تمام معنا آن عدالت اجتماعي و عدالت حقيقي را كه حضرت امير قدرت بر پياده كردنش داشت، نمي توانيم ماها وهيچ كس، قدرت نداريم كه پياده كنيم، لكن اگر آن الگو پيدا

شده بود و حالا هم ما بايد به يك مقدار كمي كه قدرت داريم تمسك كنيم. تمسك به مقام ولايت معنايش اين است كه، -يكي از معاني اش اين است كه - ماظل آن مقام ولايت باشيم. مقام ولايت كه مقام توليت امور بر مسلمين و مقام حكومت بر مسلمين است، اين است كه چنانچه حكومت تشكيل شد، حكومت بر مسلمين است، اين است كه چنانچه حكومت تشكيل شد، حكومت تمسكش به ولايت اميرالمؤمنين و اين است كه آن عدالتي كه اميرالمؤمنين اجرا مي كرد، اين هم به اندازه قدرت خودش اجرا كند. به مجرد اينكه ما بگوييم ما متمسك هستيم به اميرالمؤمنين، اين كافي نيست، اين تمسك نيست اصلش. وقتي كه حكومت الگو قرار داد اميرالمؤمنين -سلام الله عليه- را در اجراء حكومتش، در اجراء چيزهايي كه بايد اجرا بكند، اگر او را الگو قرار داد، اين تمسك كرده است به ولايت اميرالمؤمنين. چنانچه او الگو نباشد، يا اينكه تخلفات حاصل بشود از آن الگوي بزرگ، هزار مرتبه هم روزي بگويد «خدا ما را از متمسكين قرار داده است»، جز يك كذبي چيزي نيست. و مجلس كه از مقامات بلند يا بلندترين مقام كشوري است، چنانچه الگو قرار داد آن چيزي كه اميرالمؤمنين مي خواست، و آن عدالتي را كه آن در همان برهه ي كمي كه به او مجال دادند -خيلي كم مجال پيدا كرد- اگر الگو قرار بدهند آن را براي اينكه احكام را و اموري كه بايد محول به آنهاست به آن نحو اجرا بكنند، به آن نحو تصويب بكنند و دقت بكنند، آن وقت مي شود گفت كه مجلس ما

هم از متمسكين به اميرالمؤمنين هستند. و ما چنانچه مجلس نتواند اين كار را بكند، يا خداي نخواسته نخواهد اين كار را بكند، يا بعض افراد نگذارند كه اين كارها بشود، آن وقت ما نمي توانيم بگوييم كه يك مجلس متمسك به ولايت اميرالمؤمنين داريم. و هكذا قوه ي قضائيه، اگر قوه ي قضائيه هم تبعيت نكند از آن قضاء اميرالمؤمنين كه «اقضاكم علي»(4)و اگر تبعيت نكند از قضاوت اسلام، متشبث به همان قضاوت اسلامي نباشد، آن هم هرچه بگويد ما متمسك هستيم، بر خلاف واقع است. تمسك وقتي است كه قوه ي قضائيه هم كارهايي كه مي كنند از روي الگوي علوي باشد كه همان الگوي اسلامي است. و مردم ما هم كه اين دعا را يا اين فقره را مي خوانند آنها هم بايد توجه كنند به اينكه تمسك به ولايت حضرت اميربراي آنها تبعيت از مقاصد اوست.

صحيفه امام؛ ج 18، ص 153

با رأي قاطع به جمهوري اسلامي، حكومت عدل الهي را اعلام نموديد. حكومتي كه در آن، جميع اقشار ملت با يك چشم ديده مي شوند و نور عدالت الهي بر همه و همه به يك طور مي تابد، و باران رحمت قرآن و سنت بر همه كس به يكسان مي بارد.

صحيفه امام؛ ج 6، ص 453

استبداد را ما مي خواهيم جلويش را بگيريم. با همين ماده اي كه در قانون اساسي است كه ولايت فقيه را درست كرده اين استبداد را جلويش را مي گيرند. آنهايي كه مخالف با اساس بودند مي گفتند كه اين استبداد مي آورد. استبداد چي مي آورد. استبداد با آن چيزي كه قانون تعيين كرده نمي

آورد. بلي ممكن است كه بعدها يك مستبدي بيايد. شما هر كاري اش بكنيد مستبدي كه سركش است بيايد هر كاري مي كند. اما فقيه مستبد نمي شود. فقيهي كه اين اوصاف را دارد عادل است، عدالتي كه غير از اينطوري عدالت اجتماعي، عدالتي كه يك كلمه ي دروغ او را از عدالت مي اندازد، يك نگاه به نامحرم او را از عدالت مي اندازد، يك همچو آدمي نمي تواند خلاف بكند. نمي كند خلاف. اين جلوي اين خلافها را مي خواهد بگيرد. اين رئيس جمهور كه ممكن است يك آدمي باشد ولي شرط نكردند ديگر عدالت و شرط نكردند، اين مسائلي كه در فقيه است، ممكن است يكوقت بخواهد تخلف كند، بگيرد جلويش را، كنترل كند. آن رئيس ارتش اگر يكوقت بخواهد يك خطايي بكند آن حق قانوني دارد كه او را رهايش كند، بگذاردش كنار. بهترين اصل در اصول قانون اساسي اين اصل ولايت فقيه است. و غفلت دارند بعضي از آن و بعضي هم غرض دارند.

صحيفه امام؛ ج 11، ص 464

جمهوري اسلامي معنايش اين است كه عدالت باشد، عدالت اين است كه اين آدمي كه الان احتياج به من دارد، از خارج آمده الآن، از راه دور آمده، به اين اداره احتياج دارد، زود رسيدگي بشود به احتياج اين. اينطور نباشد كه يك كسي كه آشناي ما هست، جلو كارش را انجام بدهيم، يك كسي كه خير، غريبه هست، عقبتر انجام بدهيم و هكذا، چيزهايي كه شما مي دانيد مي شد، اين چيزهايي كه مي شد ديگر نگذاريد بشود.

خداوند ان شاءالله همه ي شما را حفظ كند؛ توفيق بدهد و اميدوارم كه

همه ي ما با هم بتوانيم كه يك جمهوري اسلامي درست كنيم.

صحيفه امام؛ ج 9، ص20

نبايد انسان تن در بدهد به اينكه يك كسي بيايد به او ظلم كند. حكومت اسلامي اگر پيدا شد قطع ريشه ي ظلم است. يعني حاكمش هم نمي تواند ظلم بكند. رئيس دولتش هم نمي تواند ظلم بكند. اولاً موظف است نكند. ثانياً بخواهد بكند مي گذارند او را. حكومتهاي اسلامي حكومتهاي عدالت است. براي عدالت آمده اند. حكومتها نيامدند كه به مردم بزرگي بفروشند. حكومتها خدمتگزار بايد باشند. اگر از خدمتگزاري تخلف بكنند خلاف موازين اسلام است.

صحيفه امام؛ ج 11، ص 265

عدالت را اجرا كنيد، عدالت را براي ديگران نخواهيد، خودتان هم بخواهيد. در رفتار عدالت داشته باشيد، در گفتار عدالت داشته باشيد، تشريفات را كم كنيد، و اين ملت را خدمتگزار باشيد.

صحيفه امام؛ ج 19، ص 377

با جمهوري اسلامي سعادت، خير، صلاح براي همه ي ملت است. اگر احكام اسلام پياده بشود، مستضعفين به حقوق خودشان مي رسند؛ تمام اقشار ملت به حقوق حقه ي خودشان مي رسند؛ ظلم و جور و ستم ريشه كن مي شود. در جمهوري اسلامي زورگويي نيست، در جمهوري اسلامي ستم نيست، در جمهوري اسلامي آزادي است، استقلال است. همه اقشار ملت در جمهوري اسلامي بايد در رفاه باشند. در جمهوري اسلامي براي فقرا فكر رفاه خواهد شد؛ مستمندان به حقوق خودشان مي رسند. در جمهوري اسلامي عدل اسلامي جريان پيدا مي كند، عدالت الهي بر تمام ملت، سايه مي افكند آن چيزهايي كه در طاغوت بود در جمهوري اسلامي نيست.

صحيفه امام؛ ج 6، ص 525

بايد حكومت چنان باشد كه اگر رئيس جمهورش

توي مردم آمد، دوره اش بكنند و با او خوش وبش كنند؛ نه اينكه اگر صداش در آيد، فرار كنند از دستش! اگر نخست وزيرش بين مردم بيايد، مردم اطرافش بريزند و به او مرحبا بگويند؛ نه نخست وزير كه اگر بيايد، مردم اظهار تنفر بكنند،

فرار بكنند از او. ارتش هم بايد اينطور باشد، شهرباني هم بايد اينطور باشد، ژاندارمري هم بايد اينطور باشد، نه ژاندارمري و ارتش و شهرباني زمان طاغوت كه معارض با مردم بود؛ و مردم نه او را مي خواستند، و دشمن خودشان مي دانستند؛ آنها هم مردم را دشمن خودشان مي دانستند. يك همچه مملكتي كه قواي انتظامي اش دشمن ملت باشد و ملتش دشمن قواي انتظامي باشد، اين قابل اين نيست كه حكومت باقي بماند. حكومت وقتي باقي مي ماند كه مردم او را بخواهند، ملي باشد؛ ملت او را انتخاب بكند؛ و من اميدوارم كه از اين به بعد همين طور باشد؛ قواي انتظامي در خدمت مردم باشد، حكومت در خدمت مردم باشد، و عدالت اجتماعي اسلامي تحقق پيدا بكند.

صحيفه امام؛ ج 7، ص 528

برنامه ي جمهوري اسلامي اين است كه يك دولتي به وجود بيايد كه با همه ي قشرها به عدالت رفتار كند؛ و امتياز بين قشرها ندهد، مگر به امتيازات انساني كه خود آنها دارند. ما اگر موفق بشويم و جمهوري اسلامي را با محتواي اسلام پياده كنيم و يك حكومت اسلامي به تمام معنا در ايران پياده كنيم، اين الگو خواهد شد از براي همه ي كشورها كه معني دمكراسي را به آن معناي حقيقي، نه به آن معناي طرحي(5)بدون حقيقت، و معني آزادي

را به معناي حقيقي، نه به آن معنايي كه براي اغفال ديگران است، ان شاءالله

پياده بشود.

صحيفه امام؛ ج 9، ص72

اين دستوري است براي همه ي ماها كه بايد در مسند قضا، يكي كه نشست، همه ي ملت پيشش با يك نظر باشد. تمام نظرش به اجراي عدالت باشد. عدالت، در دشمنش هم به طور عدالت، در دوستش هم به طور عدالت. نه اينجا مسامحه كند و نه آنجا سختگيري كند.

صحيفه امام؛ ج 13، ص 116

قضيه ي قضاوت... حق اشخاص دانشمندي است كه قضاوت اسلامي را بدانند، عدالت داشته باشند، تقوا داشته باشند، بفهمند كه با چه مطلبي سروكار دارند؛ به چه كار بزرگي دارند مشغول مي شوند.

صحيفه امام؛ ج 17، ص 232

آن چيزي كه روحانيون هرگز نبايد از آن عدول كنند و نبايد با تبليغات ديگران از ميدان به در روند حمايت از محرومين و پابرهنه هاست؛ چرا كه هر كسي از آن عدول كند از عدالت اجتماعي اسلام عدول كرده است. ما بايد تحت هر شرايطي خود را عهده دار اين مسئوليت بزرگ بدانيم. و در تحقق آن اگر كوتاهي بنماييم، خيانت به اسلام و مسلمين كرده ايم.

صحيفه امام؛ ج 21، ص 99 پي نوشتها : 1-يعني در تحت ذمه و حمايت حكومت اسلامي بوده است.

2-نهج البلاغه؛ خطبه ي 27.

3-اين ماجرا از پنجم حضرت باقر -عليه السلام- نقل شده است. ديلمي؛ أعلام الدين؛ ص 143.

4-مانند علي (ع) قضاوت كنيد».

5-در كيهان مورخ 58/4/24: ترجيح.

منبع:كتاب عدالت در نظام اسلامي

دستاوردهاي انقلاب اسلامي

آثار و نتايج انقلاب اسلامي در كلام امام خميني (ره)

آثار و نتايج انقلاب اسلامي در كلام امام خميني (ره)

آثار و نتايج انقلاب اسلامي را با استفاده از فرمايشات امام راحل (ره) و الهام از بياناتشان به

شرح ذيل كه مي آيد به اين ترتيب برشمرد:

الف. سقوط رژيم سلطنتي و شاهنشاهي و استقرار نظام جمهوري اسلامي

فرو ريختن پايه هاي ظلم و ديكتاتوري

... انقلاب اسلامي ايران با دست تواناي ملت عظيم و با اتكا به خداوند تبارك و تعالي رژيم فاسد شاهنشاهي را كه در طول تاريخ پايه هاي ظلم و ديكتاتوري خود را بر دوش محرومان و مستضعفان مستقر كرده بودند در هم پيچيد و دست چپاولگران و تبهكاران را از ميهن اسلامي خود كوتاه كرد و جمهوري اسلامي را با محتواي قوانين آسماني اسلام بزرگ بنا نهاد.

به رسميت شناختن جمهوري اسلامي

ملت ما در سراسر كشور از مركز تا دور افتاده ترين شهرها و قراء و قصبات با اهداء خون و فرياد الله اكبر جمهوري اسلامي را خواستار شدند و در رفراندم بي سابقه و اعجاب آور، با اكثريت قريب به اتفاق به جمهوري اسلامي راءي دادند و دولت هاي اسلامي و غير اسلامي، رژيم و دولت ايران را به عنوان جمهوري اسلامي به رسميت شناختند.(1)

تحقق حكومت قانوني

آن روز تكليف ما روشن بود و به عبارت ديگر تكليف در مقابل يك جمعيت، يا يك رژيمي كه صاف ايستاده بود و در مقابل مصالح كشور و مصالح اسلام عمل مي كرد، روشن بود و ما هيچ باكي از اين نداشتيم كه ملت را سراسر بر ضد آن رژيم تجهيز كنيم و آنچه كه مي توانيم و در توان داريم، در خدمت اسلام عمل كنيم و به نظر مي آيد كه عمل كرديم و شما ملت ايران همه با هم دست به هم داديد و با بانگ «الله اكبر» و با «لا اله الاالله»

جمهوري اسلامي را خواستيد ودر پناه جمهوري اسلامي استقلال و آزادي را خواستيد و بحمدالله جمهوري اسلامي با راءي قاطع ملت تصويب شد و دنبال او هم يك مراحلي به طور معجزه آسا تحقق پيدا كرد و يك حكومت مستقري، قانوني در اين كشور متحقق شد.(2)

جايگزيني حكومت اسلامي به جاي حكومت طاغوتي

شما ملت عزيز با قدرت خودتان، با ايمان خودتان، با تحولي كه درتان واقع شد، دست تبهكاران را در داخل و دست غارتگران را كه از خارج دراز شده بود قطع كرديد، شما يك حكومت طاغوتي را برداشتيد و به جاي او يك حكومت اسلامي گذاشتيد.(3)

ب.قطع ريشه هاي فساد و جلوگيري از نفوذ اجانب

اداره مملكت به دست خودمان

تمام دستهايي كه در اين مملكت قدرتمندي كردند و با قدرتمندي دارند ذخائر ما را مي برند اينها تمام بايد قطع بشود، اين دست ها بايد قطع بشود و كنار بروند. مملكت، مملكت ماست و ما خودمان مي خواهيم اداره كنيم مملكت را، مستشار آمريكايي ما نمي خواهيم.(4)

رانده شدن تمام ريشه هاي رژيم

ما پيروزيمان وقتي است كه دست اين اجانب از مملكت مان كوتاه شود و تمام ريشه هاي رژيم سلطنتي از اين مرز و بوم بيرون برود و همه رانده بشوند و اين كارها و چيزهايي كه اخيرا واقع مي شود و دست و پا مي زنند عمال اجانب كه يا شاه را برگردانند يعني شاه سابق و يا رژيم ديگري و يا رژيم سلطنتي را حفظ كنند، اين مطلب را بايد بدانند كه گذشته است مطلب و اينطور مسائل را كه شما پيش مي آوريد دست و پايي بيش نيست و اگر چنانچه تسليم ملت

نشويد، ملت، شما را به جاي خودش مي نشاند.(5)

كوتاهي دست اجانب از مملكت

از حالا به بعد شما در خدمت ملت باشيد، ملت خودتان را خدمت بكنيد اين آب و خاك مال شماست، اينجا مال خودتان بايد باشد، دست اين اجانب بايد كوتاه بشود، چقدر آمريكا بايد از اين مملكت ببرد و بخورد يا انگلستان يا ساير جاها؟(6)

تسليم شاه در مقابل ملت

شما بدانيد كه دنبال سر اين مرد كه خودش هم در اينجا ديگر قدرتمند شده بود و ارتشش كذا و فلان، پشت سر اين تمام قدرتهاي دنيا واقع شده بود: شوروي، آمريكا، منتها بعضي ها تصريح مي كردند، بعضي ها تلويحا، انگلستان چين، ممالك عربي، تمام اينها پشت سر اين ايستاده بودند، لكن ملت مشتهايش را گره كرد و ايستاد، همه را عقب زد و يك آدمي كه اگر مهلتش داده بودند دعوي فرعونيت والوهيت هم مي كرد، همچو شد كه آمد مقابل ملت، با كمال ذلت ايستاد استغفار كرد وملت قبول نكرد.(7)

قطع ايادي ابرقدرتها

قطع ايادي ابرقدرتها از كشور و قطع ظلمي كه بر اينها در سالهاي طولاني مي شد، آن بزرگتر چيزي بود كه بر ما گذشت و بزرگتر چيزي كه ما آرزو داريم اين است كه ... انشاء الله ممالك اسلامي به ما متصل بشوند و ملتهاي مسلمين بيدار بشوند و متوجه به اين بشوند كه اين تبليغاتي كه ابرقدرتها كردند و خودشان را آسيب ناپذير معرفي كردند، اينها حقيقت نداشته است. ديدند ملتها كه ملت ما بزرگتر آسيب را به بزرگتر رژيم وارد كرد و الان هم مشغول است كه آسيب ها را پشت آسيب ها وارد كند و آن بت بزرگي

كه براي دنيا درست كرده بودند، ملت ما شكست آن را و مي شكند.(8)

برداشتن ريشه هاي فساد از سر راه اسلام و قرآن

آنها ديدند كه اين ملت، اين پاسداران ملت آنها را به عقب راند و قدرت هاي آنها را شكست و دست هاي آنها را از مخازن ايران كوتاه كرد، امروز كه آنها ضربه ديدند حيله هاي آنها بيشتر به كار افتاده است، نوكرهاي آنها بيشتر مشغول حيله شدند، در اطراف ايران نوكرهاي اينها آشوب مي كنند، ملت ما بايد هشيار باشد و اتكال به خدا بكند و اين تتمه اي كه از آن ريشه هاي فساد بوده است از سر راه اسلام و قرآن بردارد.(9)

بيرون راندن شيطانها از حريم اسلام

اين تحولي كه در جوان هاي ما، در انسانها، آنهايي كه متعهد هستند پيدا شده است. اين بود كه با همت شما جوانان، همه قشرها، زن و مرد، بزرگ و كوچك اين سد باطل را، سد شيطاني را شكستيد و شيطانها را از حريم اسلام بيرون كرديد.(10)

نجات يافتن از فساد و فحشا

آن همه مراكز شهوت و آن همه مراكز فحشا درست كردند و عرضه كردند بر اين ملت در طول اين ده ها سال اخير كه شدت پيدا كرد و در زمان محمدرضا از همه وقت بيشتر شدت داشت ... . اگر اين انقلاب به داد ايران نرسيده بود، ايران در سراشيبي محو و فنا واقع شده بود كه اصلا اسمش از تاريخ بايد محو بشود.(11)

كوتاهي دست تجاوز و انگلهاي منحرف از كشور

و امروز ايران اسلامي به بركت ايمان قوي و تعهد به اسلام و تحول عظيمي كه در اقشار مختلفه حاصل شده است،

دست شرق و غرب و انگل هاي منحرف را از كشور خود كوتاه و به هيچ قدرتي اجازه نمي دهد كوچكترين دخالتي در كشور اسلامي ايران نمايد و اين خود حجت قاطعي است براي مسلمانان و مظلومان جهان كه با خواست ملتها كسي نمي تواند دست تجاوز دراز كند و با آن مخالفت نمايد.(12)

ج. جنبش بيداري اسلامي (بنيادگرايي اسلامي)

طنين آواي انقلاب در ديگر كشورها

آواي انقلاب بزرگ ايران در كشورهاي اسلامي و ديگر كشورها طنين انداز و افتخار ساز است شما ملت شريف، به جوانان غيور ملتهاي اسلامي هشدار داده ايد اميد است با دست تواناي شما، پرچم پر افتخار حكومت اسلامي در تمام اقطار به اهتزاز درآيد، اين است مسئلت من از خداوند تعالي.(13)

مفتاح نجات اسلام و عدالت

در عصر ما مي رفت كه با كجروي هاي سلسله پهلوي، حلقوم گشاد آنان و دارو دسته اربابان آنان اسلام و مصالح آن را ببلعد و عدالت و استقلال و آزادي را در زير چكمه هاي ديكتاتوري پرده ريا و تزوير به نابودي بكشد كه نهضت ملت بزرگ ايران كه در 12 محرم 83، 15 خرداد سال 42 به شكوفايي گراييد، پرده هاي تزوير و عوام فريبي شاه را پاره كرد و قتل عام شاهانه و فداكاري ملت، مبداء عظيمي در تاريخ ايران گرديد و مفتاح نجات اسلام و عدالت به دست آمد و نطفه مقاومت ملي منعقد و با تربيت و روشنگري روشنگران، رو به رشد و تكامل نهاد.(14)

مطرح شدن اسلام شيعي در سطح جهان

يكي از خصلت هاي ذاتي تشيع از آغاز تاكنون مقاومت و قيام در برابر ديكتاتوري و ظلم است كه در تمامي تاريخ شيعه

به چشم مي خورد، هر چند كه اوج اين مبارزات در بعضي از مقطع هاي زماني بوده است درصد سال اخير، حوادثي اتفاق افتاده است كه هر كدام در جنبش امروز ملت ايران تأثيري داشته است انقلاب مشروطيت، جنبش تنباكو و قابل اهميت فراوان است تاسيس حوزه علمي ديني در بيش از نيم قرن اخير در شهر قم و تأثير اين حوزه در داخل و خارج كشور ايران و نيز تلاش روشنفكران مذهبي در داخل مراكز دانشگاهي و قيام سال 42-41 ملت ايران به رهبري علماء اسلامي كه تا امروز ادامه دارد، همه عواملي هستند كه اسلام شيعي را در سطح جهاني مطرح مي كند.(15)

نقش نهضت ايران در بيداري ملتها

ما اميد اين را داريم كه اين نهضت ايران روشن كند مسائل را به همه ملتها و روشن كرده است نسبت به ملتها. ملتها الان با ما هستند، اگر سرنيزه را از اين ملتها بردارند، از عراق بردارند، از- نمي دانم - تركيه بردارند، از جاهاي ديگر بردارند، همه يكصدا با ما موافقند. سرنيزه جلو را گرفته است منتها ايران سرنيزه را شكست، ايران ايستاد، ملت ضعيف ايستاد در مقابل قدرت قوي و اين سرنيزه هاي اينها را شكست و خودشان را هم بيرون كرد. ملتهاي ديگر هم اگر بيدار بشوند، بتوانند كه دولت ها را همراه كنند، دولت ها نصايح ما را بشنوند كه با ملتها يكي باشيد ... و اسلام، همه با هم مي شوند.(16)

به اهتزاز در آوردن بيرق اسلام در همه قطبهاي زمين

من اميدوارم كه شما جوانان، خواهران و برادران همانطور كه از اول نهضت با كوشش، انقلاب بزرگ را تحقق بخشيديد از

اين به بعد هم با وحدت كلمه و با اتكال به خداي تبارك و تعالي اين نهضت را ادامه دهيد.(1) . صحيفه نور جلد:8 صفحه :255 تاريخ سخنراني :28/5/58

(2) . صحيفه نور جلد:15 صفحه :10 تاريخ سخنراني :25/3/60

(3) . صحيفه نور جلد:19 صفحه :62 تاريخ سخنراني :23/6/63

(4) . صحيفه نور جلد:2 صفحه :192 تاريخ سخنراني :2/8/57

(5) . صحيفه نور جلد:4 صفحه :280 تاريخ سخنراني :12/11/57

(6) . صحيفه نور جلد:5 صفحه :42 تاريخ سخنراني :17/11/57

(7) . صحيفه نور جلد:5 صفحه :45 تاريخ سخنراني :17/11/57

(8) . صحيفه نور جلد:11 صفحه :50 تاريخ سخنراني :28/9/58

(9) . صحيفه نور جلد:11 صفحه :58 تاريخ سخنراني :29/9/58

(10) . صحيفه نور جلد:11 صفحه :175 تاريخ سخنراني :12/10/58

(11) . صحيفه نور جلد:16 صفحه :189 تاريخ سخنراني :23/3/61

(12) . صحيفه نور جلد:19 صفحه :320 تاريخ سخنراني :25/5/64

(13) . صحيفه نور جلد:3 صفحه :227 تاريخ سخنراني :1/9/57

(14) . صحيفه نور جلد:4 صفحه :010 تاريخ سخنراني :6/10/57

(15) . صحيفه نور جلد:4 صفحه :188 تاريخ سخنراني :19/10/57

(16) . صحيفه نور جلد:11 صفحه :31 تاريخ سخنراني :26/9/58

ما در بين راه هستيم و بايد راه طولاني را طي كنيم و آن راه طولاني اين است كه بيرق اسلام را در همه قطب هاي زمين به اهتزاز درآوريم ... ما بايد اسلام را به پيش ببريم و در همه جاي دنيا انشاء الله اسلام را صادر كنيم و قدرت اسلام را به تمام ابرقدرتها بفهمانيم.(1)

پياده نمودن احكام الهي در همه ممالك

ما بايد كوشش كنيم كه از خودمان گرفته تا برادرهاي اسلامي و برادرهاي ديني خودمان در همه كشورهاي اسلامي، به حق توجه كنيم و حق را پياده كنيم. مجرد

حرف نباشد كه ما فقط يك شعاري بدهيم كه حق آمد و باطل رفت. آمدن حق شعار نيست، آمدن حق عمل است. آمدن حق نشان دادن به حسب اعتقادات و اخلاق و اعمال است، پياده كردن همه احكام الهي است و اگر چنانكه احكام الهي در يك ملت پياده بشود باطل از آن ملت كوچ كند و اگر در همه ملتهاي اسلامي، احكام الهي، اخلاقي كه سفارش شده است، اخلاق انساني، عقايد ايماني پياده بشود خود به خود باطل زاهق (رفتني و نابود) مي شود. بايد توجه داشته باشند كه مفاد اين آيه شريفه (( جاء الحق )) را متحقق كنند تا باطل خود به خود از بين برود.(2)

انقلاب عميق عمومي در مقابل جهانخواران ضد بشر

اميد آن است كه يك انقلاب عميق عمومي در سراسر جهان در مقابل جهانخواران ضد بشريت تحقق يابد انقلاب ايران با قدرت به پيش مي رود و هر روز انسجام و استحكامش فزوني مي يابد(3)

معرفي آفتاب فروزنده اسلام به مظلومان و مستضعفان

17 شهريور 57 و نظاير آن كه قبل از پيروزي انقلاب و پس از آن بسيار بوده است و ملت مجاهد ايران بحمدالله تعالي در همه آنها پيروزمندانه و شرافتمندانه و سرافرازانه در سركوبي ستمكاران، قيام و اقدام نمودند، جلوه الهي و قدرت پايان ناپذير ايمان به غيب را در جهان پرتو افكن ساخت و آفتاب فروزنده اسلام را كه از گريبان مجاهدان در راه حق سربرآورد، به عالميان بويژه مظلومان و مستضعفان معرفي نمود و به آنان درس پربركت جانبازي در راه هدف الهي را آموخت.(4)

دورنماي صدور انقلاب اسلامي (گسترش جنبش مستضعفان جهان عليه مستكبران)

ما امروز دورنماي صدور

انقلاب اسلامي را در جهان مستضعفان و مظلومان بيش از پيش مي بينيم و جنبشي كه از طرف مستضعفان و مظلومان جهان عليه مستكبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است، اميد بخش آتيه روشن است و وعده خداوند تعالي را نزديك و نزديكتر مي نمايد. گويي جهان مهيا مي شود براي طلوع آفتاب ولايت از افق مكه معظمه و كعبه آمال محرومان و حكومت مستضعفان. تحولي كه كمتر از صد سال بعيد به نظر مي رسيد با تقدير خداي بزرگ در اين ايام معدوده و ساعات محدوده تحقق يافت و جلوه اي از وعده قرآن كريم نورافشاني كرد و چه بسا كه اين تحول و دگرگوني، در مشرق زمين و سپس در مغرب و اقطار عالم تحقق يابد وليس من الله بمستنكر كه دهر را در ساعتي بگنجاند و جهان را به مستضعفان، اين وارثان ارض بسپارد و آفاق را به جلوه الهي ولي الله الاعظم صاحب العصر ارواحنا له الفداء روشن فرمايد و پرچم توحيد و عدالت الهي را در عالم بر فراز كاخ هاي سپيد و سرخ مراكز ظلم و الحاد و شرك به اهتزاز در آورد. و ما ذلك علي الله بعزيز. (5)

رساندن نداي اسلام به گوش جهانيان

شما حامل پيام ملتي هستيد كه با انقلاب خود كشوري را كه مي رفت با شرق زدگي و از آن بيشتر غرب زدگي در الحاد و فساد و فحشا غرق شود نجات داده و حكومت اسلامي را به جاي حكومت طاغوتي جايگزين نموده اند. همان مردمي كه تصميم دارند با صدور پيام انقلاب اسلامي شان نه تنها كشورهاي اسلامي كه مستضعفان جهان

را به اسلام عزيز و حكومت عدل اسلامي آشنا سازند. شما نمايندگان مردمي هستيد كه انقلاب اسلامي شان با عمركوتاه خود و گرفتاري هاي طاقت فرساي حاصل از رويارويي با دو ابرقدرت و مقابله دو بلوك شرق و غرب با آن و خرابكاري هاي تروريست هاي وابسته به دو جناح ستمگر تنها و تنها به بركت اسلام و نورانيت آن و مقاومت مردم توانسته است كشورهاي اسلامي را در شرق و غرب ارض و مظلومان جهان را در سراسر گيتي تكان داده و به اسلام جلب نمايد و توانسته است نداي اسلام را هر چند ضعيف به گوش جهانيان رسانده و نظر آنان را به خود جلب كند.(6)

راه انداختن موج اسلام

يك دسته هم واقعا مسلمان و دنبال اين كه اسلام بايد باشد، اين براي همين موجي است كه از اين جا بلند شده است و شما ملت اسلام اين موج را راه انداختيد.(7)

نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام

مسؤولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت حجت - ارواحنا فداه - است كه خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد. مسايل اقتصادي و مادي اگر لحظه اي مسؤولين را از وظيفه اي كه بر عهده دارند منصرف كند، خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهوري اسلامي تمامي سعي و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمايند، ولي اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني

اسلام است منصرف كند.(8)

د.همبستگي در سازندگي و شكل گيري جامعه و حكومت ديني و مردمي

حاكميت شايسته سالاري بر اساس موازين عقل و قانون

الان مردم ... يكپارچه ايستاده اند مي گويند ... مقدرات هر مملكت دست خود افراد خود مملكت است، ما اين را نمي خواهيم، برود، ما خودمان يكي را تعيين مي كنيم، اين مقدرات ما روي موازين روي موازين عقلي و عقلايي، روي قوانين، دست اشخاصي كه بايد باشد، باشد.(9)

حاكميت قانون در اسلام

همه چيزش بايد سرجاي خودش محكم باشد و موازين بايد موازين الهي باشد و مملكت يك مملكت اسلامي باشد، قانون اسلام باشد. در اسلام يك چيز حكم مي كند و آن قانون است، زمان پيغمبر هم قانون حكم مي كرد، پيغمبر مجري بوده، زمان اميرالمؤ منين هم قانون حكم مي كرد.(10)

اجراي قوانين مترقي اسلام

بيش از نود و پنج در صد مردم ايران مسلمانند و خواستار استقرار حكومت اسلامي و اجراي قوانين مترقي اسلامند و تمامي قشرها در سراسر كشور، در اين خواسته ها هم صدا و در صف واحدند.(11)

جامعه مترقي و پيشرو با تكيه بر اسلام

آنچه مهم است ضوابطي است كه اگر درافرادي كه براي قبول مسؤوليت ها انتخاب شوند رعايت شود و نيز ضوابطي كه عمل و رعايت آنها بايد براي دولت ها غير قابل اجتناب شناخته شود، بوجود آمدن جامعه اي مترقي و پيشرو را مي توان جدا اميدوار بود و همين مسئله مهم است كه امروز در دنيا مورد توجه نيست و ما با تكيه بر اسلام مي خواهيم به ياري خداي تعالي حقيقتي خيره كننده را به دنيا معرفي كنيم.(12)

نوسازي جامعه به نفع مستضعفين

تنها با استقرار حكومت عدل

اسلامي مورد تأييد و پشتيباني مردم و با شركت فعالانه همه ملت است كه مي توان خرابي هاي عظيم فرهنگي و اقتصادي و كشاورزي را كه رژيم فاسد شاه بوجود آورده است جبران نموده و نوسازي مملكت را به نفع طبقات زحمتكش و مستضعف آغاز نمود.(13)

حكومت خدمتگزار ملت است نه آقاي ملت

بايد ما دنبال بكنيم تا اينكه نهضت را به آخر برسانيم و يك حكومت عادل در اينجا باشد، يعني يك حكومتي باشد كه نخواهد جيب خودش راپر بكند، يك حكومتي باشد كه خودش را از ملت بداند و خدمتگزار بداند، نه خودش را آقاي ملت بداند اين حكومتهايي كه داشتيم سلاطين هميشه اينطور بودند كه اينها عقيده شان اين بوده است كه همه اينها عبد ما هستند، همه اين ملتها عبيد ما هستند، اين بر خلاف سنت انبياء بوده است برخلاف سنت اولياء بوده است، بر خلاف عقل انساني است، بر خلاف حقوق بشر است، بر خلاف قوانين دنياست.(14)

همبستگي بين اقشار بهترين ثمره نهضت

ما در اين نهضت اخير، آنچه را كه مي توانم بگويم بهترين ثمرات اين نهضت است، اين وحدتي كه حاصل شد بين قشرهاي مختلف، دانشگاهي به روحانيين نزديك شد، روحانيين به آنها نزديك شدند ... و شما الان مي بينيد كه در سرتاسر ايران تمام طبقات با هم همفكر و هم عقيده و يك صدا جمهوري اسلامي را مي خواهند اينكه همه چيز را ما بدست آورديم و انشاء الله بعد هم بدست مي آوريم، اين براي همين هم پيوستگي است كه بين اقشار ملت حاصل شد و ما بايد اين همبستگي را نگه داريم.(15)

دوران سازندگي دوران بهره مندي محرومين از

ثمرات انقلاب

ملت من ! برادران و خواهران دلير و مبارز ايدهم الله تعالي ! اينك به مرحله حساسي از دوران انقلاب اسلامي خود رسيده ايم. دوران سازندگي، دوراني كه بايد از ثمرات انقلابمان مردم محروم و ستمديده ايران بهره مند شوند، دوراني كه بايد شكوه نظام عدل اسلامي را لمس كنيد، دوراني كه همه بايد دست به دست هم بدهيم تا ريشه فقر و استضعاف را بر كنيم.(16)

همه كشور مال همه ملت

بايد همانطوري كه الان مطرح است نمايندگان را تعيين بكنيم براي اينكه قانون اساسي درست بشود، نمايندگان را تعيين بكنيم براي اينكه مجلس درست بشود مجلس ملي باشد يك مجلس فرمايشي نباشد اين احساس بايد در ما پيدا بشود كه اين مملكت عائله ما هستند و خانه ماست. اين خانه رابايد درستش بكنند. صاحبخانه هم يكي نيست، دو تا نيست، همه اند. اينطور نيست كه صاحبخانه اي داشته باشيم.(1) . صحيفه نور جلد:12 صفحه :110 تاريخ سخنراني :29/2/59

(2) . صحيفه نور جلد:13 صفحه :47 تاريخ سخنراني :4/6/59

(3) . صحيفه نور جلد:16 صفحه :113 تاريخ سخنراني :15/1/61

(4) . صحيفه نور جلد:17 صفحه :11 تاريخ سخنراني :17/6/61

(5) . صحيفه نور جلد:18 صفحه :11 تاريخ سخنراني :15/3/62

(6) . صحيفه نور جلد:19 صفحه :45 تاريخ سخنراني :7/6/63

(7) . صحيفه نور جلد:19 صفحه :212 تاريخ سخنراني :5/6/64

(8) . صحيفه نور جلد:21 صفحه :810 تاريخ سخنراني :2/1/68

(9) . صحيفه نور جلد:2 صفحه :140 تاريخ سخنراني :20/7/57

(10) . صحيفه نور جلد:11 صفحه :171 تاريخ سخنراني :11/10/58

(11) . صحيفه نور جلد:4 صفحه :70 تاريخ سخنراني :23/9/57

(12) . صحيفه نور جلد:4 صفحه :128 تاريخ سخنراني :13/10/57

(13) . صحيفه نور جلد:4 صفحه :720 تاريخ

سخنراني :22/10/57

(14) . صحيفه نور جلد:5 صفحه :40 تاريخ سخنراني :17/11/57

(15) . صحيفه نور جلد:5 صفحه :010 تاريخ سخنراني :30/11/57

(16) . صحيفه نور جلد:5 صفحه :274 تاريخ سخنراني :20/1/58

همه ملت است و همه كشور. همه كشور مال همه ملت است. اينها بايد خودشان بنشينند درستش بكنند.(1)

پياده كردن اساس اسلام با قانون اساسي

مسئله اصلي كه حالا بايد همه به آن توجه بكنند اين است كه اين قانون اساسي كه اساس اسلام را ما مي خواهيم پياده بكنيم، اين قانون اساسي درست بشود.(2)

تحقق اساس حكومت مرحله اصلي همبستگي

همه مابايد با هم دست به هم بدهيم كه اين مرحله اصلي را، اينها را محقق كنيم مراحل بعد آسان است ديگر. مهم اين است كه اين مراحل بگذرد كه مملكت ما يك حكومت مستقر پيدا بكند، يك رييس جمهوري پيدا بكند، يك مجلس شورا پيدا بكند كه اساس حكومت كه اصل است تحقق پيدا بكند.(3)

تفاهم بين ملت و دولت

هر دولتي كه متكي بر ملت نباشد بلكه مقابل ملت بايستد، اين عاقبتش، ولو يك قدري هم طولاني باشد، عاقبتش به همين عاقبتي كه اين پدر و پسر منتهي شدند، منتهي خواهد شد ... ملتها و دولت ها بايد با هم تفاهم داشته باشند يعني دولت جوري باشد، ارتش جوري باشد، شهرباني جوري باشد، ژاندارمري جوري باشد كه مردم به آنها محبت داشته باشند، احساس دوستي و محبت بكنند نه اينكه وقتي كه شهرباني بيايد يا ماءمور شهرباني بيايد توي بازار، مردم از او بترسند و از او تنفر داشته باشند چنانكه ... در طول سلطنت اينطور بوده است ... .

... الان همه ما، همه قشرهاي اين ملت مكلفند كه

براي اين مملكت كار بكنند تا اينكه با كار، اين مملكت اداره بشود، درست بشود. مملكت مال خودتان است، خودتان براي خودتان داريد كار مي كنيد و انشاء الله من اميدوارم كه همه ما به وظايفمان آشنا بشويم.(4)

لزوم توجه افكار به تنظيم و تصويب قانون اساسي

الان همه افكار بايد متوجه به اين باشد كه قانون اساسي مان چه جوري است، نظر بدهيم و باز تمام افكارمان متوجه به اين باشد. كه چه اشخاصي را ما براي تنظيم قانون اساسي و تصويب قانون اساسي بايد تعيين بكنيم.(5)

اداره مملكت با خود ملت

همين ملتي كه يك همچو نهضتي كرد و يك همچو پيروزي برايش حاصل شد، بايد اين مملكت را خود ملت اداره بكند، هر كس به هر اندازه اي كه مي تواند.(6)

احساس تعاون در ملت از بركات انقلاب

اين بركتي كه از ناحيه انقلاب پيدا شده است كه خود ملت مشغولند، اين احساسي كه در ملت ما پيدا شده است كه بايد تعاون كند، بايد اعانت كند، اين از بركات اين انقلاب است.(7)

جهاد سازندگي نهاد جوشيده از ملت

يكي از نهادهايي كه از خود ملت جوشيد و متكفل آن خود ملت بود، همين جهاد سازندگي بود. كميته ها و پاسداران و همه اين نهادهاي تازه و جديد بدون اينكه يك سازماني در كار باشد خود همان مردم درست كردند و مادامي كه اين معنا باشد كه مردم خودشان موظف مي دانند خودشان را براي ساختن، آسيب نخواهند ديد.(8)

تحقق دولت مردمي

الان شما در سرتاسر كشور ملاحظه بكنيد از نخست وزير و رييس جمهورش بگيريد تا آن پايين ها هر كه هست، مي بينيد كه يك مردمي هستند كه از خود

مردم هستند رييس جمهور يك طلبه اي بوده است سابق و بعد هم يك آقايي شده است و بعد شده است رييس جمهوراين هم يك مسأله اي است كه الان در ايران تحقق پيدا كرده است جاهاي ديگر نيست اين مسائل كه همه مردمي هستند و همه هم با هم هستند و لهذا هم مردم پشتيبان دولتند و هم مردم پشتيبان ارتشند، هم ارتش و دولت با مردم هستند.(9)

حكومت رسول اكرم و اميرالمؤ منين (سلام الله عليهما)

ما در جمهوري اسلامي داريم زندگي مي كنيم، جمهوري اسلامي كه در اسلام مثل رسول اكرم، مثل اميرالمومنين سلام الله عليهما بر آن حكومت كرده اند، خواهيم يك همچو حكومتي باشد، يك همچو حكومتي كه كفش وصله خورده خودش را مي گويد از اين رياست ها پيش من ارزشش بيشتر است، يا رياست ها ارزشش كمتر از اين است شما بايد در روحيه تان اين مطلب را حفظ كنيد و مردم هم بايد مواظب شما باشند و مواظب همه اينها باشند و هر يك از ما و شما و همه خواستيم كه از آن راهي كه اسلام داشته است از اول راهي كه داشته است و از آن طريقه اي كه انبيا داشته اند ما بخواهيم عبور كنيم، آن روز نمونه شكست پيروزي اسلام پيدا مي شود و تا يك همچو مسأله اي پيدا نشده پيروزي در جاي خودش شك نكنيد كه هست.(10)

مسؤوليت همه اقشار در اداره كشور

امروز كه بحمدالله ايران به دست ايران و ايراني اداره مي شود و همه شؤ ون كشور در دست خود ايرانيان و خود دلبستگان به اسلام رهبري مي شود، امروز روزي است

كه همه قشرهايي كه در اين كشور مسؤول هستند.(11)

جمهوري اسلامي رهين مردم

فرق ما بين جمهوري اسلامي و شاهنشاهي اين است كه جمهوري اسلامي از مردم است و جمهوري اسلامي رهين همين مردم عادي كشور است و شاهنشاهي مي گفت نه، من اينطور نيست كه به مردم كار داشته باشم ... مردم بايد تحت سلطه ما باشند و با مردم آنطور مي كرد.(12)

مسؤوليت پذيري مردم در كشور آزاد و مستقل

امروز كشور شما دست خودتان است. نه يك كسي بالاي سر شماست كه بخواهد به شما حكومت كند، نه مستشاري از كشورهاي ديگر داريد و نه كارشناسان همه چيز دست خود شماست و مسؤول، خود شماييد در رژيم سابق ملت مي گفت خوب، من چه كنم، به دست من چيزي نيست، ... امروز كه همه چيز در دست خود شماهاست. ديگر اين عذر پذيرفته نيست كه من چه كنم.(13)

دولت بدون مشاركت ملت محكوم به شكست است

دولت چنانچه كرارا تذكر داده ام بي شركت ملت و توسعه بخش هاي خصوصي جوشيده از طبقات محروم مردم و همكاري با طبقات مختلف مردم با شكست مواجه خواهد شد. كشاندن امور به سوي مالكيت دولت و كنار گذاشتن ملت، بيماري مهلكي است كه بايد از آن احتراز شود ... آزادي بخش خصوصي به صورتي باشد تا هر چه بهتر بشود به نفع مردم محروم و مستضعف كار كرد، نه چون گذشته تعدادي از خدا بي خبر در تمام امور تجاري و مالي مردم سلطه پيدا كنند.(14)

(1) . صحيفه نور جلد:7 صفحه :13 تاريخ سخنراني :6/3/58

(2) . صحيفه نور جلد:7 صفحه :124 تاريخ سخنراني :25/3/58

(3) . صحيفه نور جلد:7 صفحه :134 تاريخ

سخنراني :26/3/58

(4) . صحيفه نور جلد:7 صفحه :240 تاريخ سخنراني :10/4/58

(5) . صحيفه نور جلد:9 صفحه :010 تاريخ سخنراني :22/6/58

(6) . صحيفه نور جلد:10 صفحه :40 تاريخ سخنراني :2/8/58

(7) . صحيفه نور جلد:10 صفحه :121 تاريخ سخنراني :12/8/58

(8) . صحيفه نور جلد:12 صفحه :187 تاريخ سخنراني :27/3/59

(9) . صحيفه نور جلد:16 صفحه :12 تاريخ سخنراني :30/10/60

(10) . صحيفه نور جلد:16 صفحه :33 تاريخ سخنراني :19/11/60

(11) . صحيفه نور جلد:17 صفحه :151 تاريخ سخنراني :26/10/61

(12) . صحيفه نور جلد:18 صفحه :120 تاريخ سخنراني :13/10/62

(13) . صحيفه نور جلد:18 صفحه :213 تاريخ سخنراني :11/11/62

(14) . صحيفه نور جلد:19 صفحه :810 تاريخ سخنراني :22/11/63

مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني - تحولات اجتماعي و انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني(ره)

انقلاب اسلامي و زمينه سازي ظهور

انقلاب اسلامي و زمينه سازي ظهور

از منظر امام خميني(ره) و مقام معظم رهبري

در بسياري از آيات و روايات داريم كه در آخر الزمان اهل حق و اهل باطل به سرحد خود ميرسند و در نهايت قيام منجي _ عليه السّلام _ تكميل كننده آخرين حلقه مبارزات بين اهل حق و اهل باطل خواهند بود و عامل پيروزي نهايي اهل حق بر باطل خواهند بود.

همانطور كه بر هيچكس پوشيده نيست بعد از رنسانس يك انحطاط شديد، در مباحث اخلاقي و مذهبي در عالم خصوصاً در غرب پيش آمد كه روز به روز بر شدت آن افزوده ميشود و امروزه هم فساد و ظلم به انواع و اقسام گوناگون در عالم واقع ميشود كه عبارت است از همان شدت گرفتن قدرت و توان اهل باطل در باطل بودنشان. اما از طرف ديگر در جبهه حق تا قبل از سال 1357

هجري شمسي تحول خاص و قوي شبيه انقلاب كبير فرانسه رخ نداد تا بتوان تقويت و نيرو گرفتن جبهه اهل حق را هم مشاهده كرد. اگر چه يك سري مقدمات از سال 1342 تا 1357 در حال وقوع بودند و هنوز نتيجه اصلي و چشمگير كه بتواند عالم را متوجه خود كند وجود نداشت تا اينكه در 22 بهمن 1357 اين حادثه واقع شد و تحول بسيار بزرگ و اساسي در جبهه اهل حق هم صورت گرفت و آن عبارت بود از انقلاب عظيم اسلامي به رهبري حضرت امام (ره) در ايران، كه باعث شكل گيري يك نظام و حكومت اسلامي در ايران شد كه در حقيقت تنها مدعي حق و مخالف سرسخت جبهه قوي اهل باطل شد و در مورد اين ايستادگي در برابر جبهه باطل و ظلم و فساد رهبر بزرگ اين انقلاب و نظام مقدس ميفرمايد: ما با خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در كشورهاي اسلامي ميشكنيم و با صدور انقلابمان، كه در حقيقت صدور اسلام راستين و بيان احكام محمدي است به سيطره و ظلم جهانخواران خاتمه ميدهيم و به ياري خدا راه را براي ظهور منجي و مصلح كل و امامت مطلقه حق امام زمان (عج) هموار ميكنيم.

كه در حقيقت بايد گفت كه بعد از وقوع اين انقلاب تقابل واقعي بين حق و باطل صورت پذيرفت چرا كه تا قبل از آن حريف جدي براي اهل باطل وجود نداشت و اين انقلاب و نظام توانست كه يك حريف جدي و قدر براي اهل باطل باشد كه در مقابل ظلم و زورگوييهاي آنها بايستد و حتي پا

را فراتر گذاشته و مدعي قدرت و حكومت جهاني و گسترش عدل و برچيده شدن ظلم و فساد در همه عالم شود كه در اين باره حضرت امام (ره) ميفرمايد: مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت حجت (عج) است و... (1)

و در جاي ديگري ميفرمايد:

من به صراحت اعلام ميكنم كه جمهوري اسلامي با تمام وجود براي احياي هويت اسلامي مسلمانان در سراسر جهان سرمايهگذاري ميكند و دليلي هم ندارد كه مسلمانان جهان را به پيروي از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و جلوي جاه طلبي و فزون طلبي صاحبان قدرت، پول و فريب را نگيرد.

و اين موضعگيري قوي و ايستادگي در برابر اهل باطل، آنها را بر آن داشت كه به هر نحو و ترتيبي كه شده از زمان تأسيس اين نظام به طرق مختلف مانند ترور، جنگ، تحريم اقتصادي و تهاجم فرهنگي و امروزه هم بحثهايي مثل حقوق بشر وانرژي هستهاي در مقابل اين نظام ايستاده و آن را نابود يا استحاله كنند رهبر معظم انقلاب در اين باره ميفرمايد:

اعتقاد من اين است: آنقدر كه اروپا و آمريكا به مسئله انرژي هستهاي تظاهر ميكنند و وانمود ميكنند نگران اين قضيه هستند، نگران نيستند، خودشان هم ميدانند كه ما به دنبال سلاح هستهاي نيستيم و... مسئله مشغول كردن نظام اسلامي است، يكي از اهداف عمده اينها اين است كه نظام اسلامي را مشغول كنند ذهن مديران، مسؤلان و... را منحرف و غافل كنند اين مسئله حل بشود، باز مسئله ديگري درست خواهد شد.

بيانات معظم له در

ديدار مسئولان نظام 6/8/84.

حال كه اهميت اين انقلاب بزرگ در عالم كه به عنوان يك مخالف سرسخت ظلم و فساد در جبهه اهل حق آشكار شد ميتوان گفت كه از مهمترين سياستگذاريهايمان در عصر غيبت و آخر الزمان نسبت به پديده ظهور تقويت آرمانها و اهداف اين نظام و گسترش و حفظ آن است تا همچنان كه اهل باطل روز به روز در بطلان خود قويتر ميشوند اهل حق هم به رهبري اين انقلاب بزرگ كه در شرق بوجود آمده است كه در حديثي نبوي به آن اشاره شده:

_ يخرج الناس من المشرق فيوطئون للمهدي؟ يفني سلطانه

مردمي از مشرق زمين به پا ميخيزند و زمينه را براي برپايي حكومت مهدي آماده ميسازند روز به روز تقويت و گسترش پيدا كند كه عبارت از تشكيل تمدن بين المللي اسلامي كه رهبر معظم انقلاب در ديدار مسئولان نظام (83) به آن اشاره فرمودند:

_ ما يك انقلاب اسلامي داشتيم، بعد نظام اسلامي تشكيل داديم، مرحله بعد تشكيل دولت اسلامي است، مرحله بعد تشكيل كشور اسلامي، مرحله بعد تشكيل تمدن بين المللي اسلامي است ما امروزه در مرحله دولت اسلامي و كشور اسلامي قرار داريم...

بنابراين بايستي كه اگر اين نظام در طي اين مدت دچار آفت يا آسيبي شده آنها را برطرف كنيم و همچنين براي تحقق آرمانهاي آن در دو بعد داخلي و خارجي اقدام كرد.

از جمله آفتهايي كه نظام دچار آن شده مانند:

1. تفرقه و اختلافات در بين خوديها و جناحهاي معتقد به انقلاب و بين شيعه و سني كه در اين باره بنيانگذار كبير انقلاب ميفرمايد:

آنچه اين جانب را نگران ميسازد آن است كه ملت ما چون

لشكر فاتحي است كه پس از فتح مغرور شود و از داخل رو به پوسيدگي و تشتت گذارد؛ و حريف ما چون لشكر شكست خوردهاي است كه با حساب و توطئه مشغول به انسجام و بسيج قواست... من از تمام قشرهاي مذهبي و ملي و اسلام دوست و ملت و كشور خواه اكيداً و با تواضع ميخواهم كه به انسجام قبل از پيروزي برگردند. (2)

2. دومين آفت در بين حوزههاي علميه و روحانيت مانند: خروج از زي طلبگي و ساده زيستي، عمل نكردن به علم و گفتار خود يك بعدي نگريستن به اسلام، نفوذ در حوزهها و خارج شدن فقه از مسير خود كه در مورد اين آفت هم حضرت امام (ره) ميفرمايند:

من از اين دو جهت نگران هستم. يك جهتي كه قبلاً عرض كردم كه زي طلبگي در بين ما ضعيف بشود يا از بين برود. يك جهت ديگر هم اين كه مبادا خداي نخواسته اختلاف پيدا شود كه هر دو اينها از باب اينكه شما در جايي واقع شدهايد كه مردم به شما توجه دارند و شما ارشاد ميخواهيد بكنيد مردم را مبادا يك وقتي به واسطه خارج شدن ماها از زي طلبگي مردم را از ما منصرف كنند و انصراف از روحانيت منتهي ميشود به انصراف از اسلام. (3)

3. آفت سوم كه نظام از آن ضربه ديده است در حوزه مسئولين و مديران نظام مانند: اشتغال به كارهاي غير ضروري و غافل شدن از حل مشكلات مردم، خروج از ساده زيستي و گرايش به اشرافيگري، خود رايي و خارج از مقررات عمل كردن سستي در پياده كردن احكام و مقررات اسلام كه

در همين مورد هم حضرت امام (ره) ميفرمايند:

اگر بخواهيد بيخوف و هراس در مقابل باطل بايستيد و از حق دفاع كنيد و ابرقدرتان و سلاحهاي پيشرفته انان و شياطين و توطئه آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از ميدان به در نكند خود را به ساده زيستن عادت دهيد و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهيزيد مردان بزرگ كه خدمتهاي بزرگ براي ملتهاي خود كردهاند اكثراً ساده زيست و بي علاقه به زخارف دنيا بودهاند. (4)

بعد از رفع اين آفتها كه بصورت سلبي معمولاً صورت ميگيرد در بعد ايجابي بايد در دو حوزه داخل و خارج از كشور اقداماتي صورت گيرد يا تقويت شوند.

در داخل كشور از ناحيه مسئولين بايستي در سه رويكرد فرهنگي، سياسي و اقتصادي اقداماتي در جهت تقويت نظام و زمينه سازي براي ظهور صورت گيرد.

الف) بعد فرهنگي: فرهنگ در اصل هويت ملتها را تشكيل ميدهد و آنها را از وابستگي نجات ميدهد و استقلال به ارمغان ميآورد به فرموده مقام معظم رهبري:

فرهنگ مايه اصلي هويت ملتهاست فرهنگ ملت است كه ميتواند آن ملت را پيشرفته، عزيز، توانا، عالم و فناور نوآور و داراي آبروي جهاني كند اگر فرهنگ در كشوري دچار انحطاط شد و يك كشور هويت فرهنگي خودش را از دست داد حتي پيشرفتهايي كه ديگران به آن كشور تزريق كنند نخواهد توانست آن كشور را از جايگاه شايستهاي در مجموعه بشريت برخوردار كند و منافع آن ملت را حفظ كند. 28/2/83 (در جمع كاركنان صدا و سيما)

فرهنگ مستقل به حدي اهميت دارد كه حضرت امام (ره) اسلامي شدن دانشگاهها را داشتن

فرهنگ مستقل ميدانند و حتي در جايي ميفرمايند:

ما از حصر اقتصادي نميترسيم، ما از دخالت نظامي نميترسيم، آن چيزي كه ما را ميترساند وابستگي فرهنگي است. 1/2/59

تقويت بنيه فرهنگ اسلامي و غني خودمان هم توسط نهادهاي مختلف چون وزارت فرهنگ و ارشاد و تبليغات اسلامي و صدا و سيماست كه از اهميت ويژهاي برخوردارند و وظيفه ترويج اين فرهنگ در سطح داخل و خارج از كشور بر عهده آنها ميباشد حتي در بحث خارج از كشور وزارت امور خارجه هم بايستي نهادهايي در سفارتخانههاي ايران در ساير كشورها داشته باشد و بتواند با جديدترين و بهترين روشها فرهنگ غني و حق اسلامي را ترويج دهد. در مورد صدا و سيما رهبر معظم انقلاب ميفرمايند: حالا اين فرهنگ در دست شما كاركنان صدا و سيماست.(1) . (صحيفه نور ج 21، ص 108)

(2) . (صحيفه امام ج 9، ص 27.)

(3) . (صحيفه امام، ج 18، ص 18)

(4) . (صحيفه امام، ج 18 ص 471)

.. امروز مهمترين ابزار جنگ بين قدرتها در دنيا رسانه است و حتي قدرتهاي بزرگ هم با رسانه دارند كار ميكنند امروز تأثير رسانهها و تلويزيونها و هنرها و اين شبكههاي عظيم اطلاع رساني اينترنتي از سلاح و موشك و بمب اتم بيشتر است، امروز دنيا، يك چنين دنيايي است روز به روز هم دارند اين ميدان را گسترش ميدهند... من به شما عرض كنم كه جهت گيري اساسي صدا و سيما بايد درست در نقطه مقابل همان جهت گيرياي باشد كه آنها دارند آنها ميخواهند فرهنگ ملت را از گرايش به ايمان، ارزشها و گرايش به اصول اسلامي و استقلال هويت ملي برگردانند شما

بايد درست نقطه مقابل اين كار را مورد اهتمام خودتان قرار دهيد... (1)

از جمله تلاشهاي جبهه اهل باطل در بحث فرهنگ و رسانه تيره و مبهم جلوه دادن افق مقابل چشم نسل جوان ميباشد كه اين در اكثر فيلمهاي ساخته شده توسط آنها وجود دارد، نهادهاي فرهنگي چون صدا و سيما بايد بتوانند به گونهاي در برنامهريزيهايشان جهت گيري كنند كه همراه با تقويت فرهنگ اصيل اسلامي و نشان دادن حقيقت فرهنگ غربي و اهل باطل اميد به آينده و تصوير روشن و شفاف از افقهاي پيش روي مردم نسبت به تاريخ و از همه مهمتر بحث ظهور و قيام منجي با انواع روشهاي موجود و كارامد. از ديگر نهادهاي مهم فرهنگي: نهادهاي آموزشي مثل دبيرستان و دانشگاه است كه بسيار مهم هستند در ترويج فرهنگ غني اسلامي و تقويت آن كه مورد تأكيد فراوان هم بنيانگذار نظام و هم رهبر معظم بوده است.

ب _ در بعد دوم در بحث اقتصاد: نظامي كه داعيه دار حكومت جهاني ميباشد و داراي فرهنگ قوي و آرماني بلند دارد بايد كه از لحاظ اقتصادي هم مستقل باشد به احدي وابسته نباشد و براي پيشبرد اهداف فرهنگي خود هم در بحث فرهنگ اصيل اسلامي و هم در بحث آماده سازي براي ظهور نياز به پشتيباني اقتصادي ميباشد، همانطوري كه اهل باطل يكي از اساسي ترين حوزههايي كه روي آن تأكيد داشتهاند و با آن توانستهاند فرهنگ باطل و غلط خود را با رنگ و لعاب جذابي ارائه دهند بحث اقتصاد است (رجوع شود به پروتكلهاي صهيونيزم) و متأسفانه هم امروزه نبض اقتصادي جهان را در دست گرفته است و

هر كس كه با آنها مخالفت كند با همين اهرم قوي با او به مقابله برميخيزند كه يا او را به كلي محو كنند و يا منصرف كنند از مقابله با آنها كه از جمله همين تحريم اقتصادي شوراي امنيت و يا صندوق بين المللي پول كه در دست آنهاست.

بنابراين وظيفه مسئولان مملكتي اين است كه در بحث اقتصادي به حدي از استقلال برسند كه تحت تأثير اين اهرم فشار اهل باطل در پيشبرد اهداف عاليه فرهنگي و زمينه سازي ظهور قرار نگيرند كه بلكه بتوانند براي خود در جامعه بين المللي نيرو جمع كرده و از كشورهاي اسلامي ضعيف حمايت كنند در مقابل ظلم و ستم جبهه باطل.

ولي مهم اين جا اين است كه بتوانيم از اقتصاد سالم اسلامي استفاده كنيم و به استقلال برسيم نه اين كه دقيقاً از شيوههاي اقتصاد ربوي كه اصلاً در دين ما و فرهنگ ما از آن نهي شده استفاده كنيم كه بر عكس روز به روز به آنها بدهكارتر شويم و به خاطر اين بدهي هايمان از مواضعمان كوتاه بياييم.

و از طرفي هم وقتي اقتصاد قوي شد و وضعيت معيشتي مردم هم بهتر شد اميد مردم هم به نظام بيشتر شده و پشتيباني آنها از نظام و مسئولين خيلي بهتر ميتواند در پيشبرد اهداف نظام مؤثر باشد.

حضرت امام (ره) در جايي ميفرمايند:

من اميدوارم كه... . اين مملكت به پيش برود و احكام اسلام در او جاري بشود و رفاه همه مسلمانها و همه كساني كه در كشور اسلامي سكونت دارند حاصل بشود. (2)

و در مورد استقلال اقتصادي هم حضرت امام بيان ميفرمايند:

ما باز دستمان را دراز كنيم

پيش آمريكا بگوييم گندم بده يا پيش انگلستان بگوييم، چه بده؟!

من متأسفم واقعاً و همه متأسفند كه ما بايد احتياج داشته باشيم به دشمنهاي خودمان ما بايد خودكفا باشيم. (3)

ج _ در بعد سياسي اين يكي از مهمترين ابعاد نظام اسلامي است كه ميتواند هم باعث حفظ نظام و هم تقويت آن شود و در عصر غيبت ميتوان با موضعگيري صحيح در اين بعد زمينه سازي براي ظهور انجام داد بدين منظور در برنامه ريزيهايمان در عرصه سياست بايستي اصول و قواعد زير را رعايت كنيم:

1. قاعده نفي سبيل: طبق آيه 141 سوره نساء (لن يجعل الله الكافرين علي المؤمنين سبيلا: خداوند براي كافران راه سلطه و نفوذ عليه مسلمانان قرار نداده است.)

اين قاعده به معناي نفي سلطه اجانب و عدم جواز مداخله آنان ميباشد مثل: عدم پذيرش تحت الحمايگي، عدم اتكال به قدرتهاي بزرگ و نفي سازش با قدرتهاي فاسد و سلطه جو ميباشد حضرت امام در اين باره ميفرمايد:

ما به حسب دستور اسلام نه ظالم هستيم و نه مظلوم، نه ميتوانيم زير بار ظلم برويم و نه خود ظلم كنيم.(4)

2. اصل دعوت: در مفهوم دعوت يا تبليغ دو نظر هست: عدّهاي به نقش ترويج دعوت به اين صورت كه ساير كشورها به شيوه آمر و مأمور به پذيرش اسلام فراخوانده ميشوند و نظر ديگر به نقش تبييني دعوت به اين نحو كه افكار و آراي اسلام را در معرض افكار عمومي بين المللي قرار ميدهيم تا به رويكردهاي مملكت اسلامي پي ببرند در اين مورد حضرت امام به قاعده تدرّج اعتقاد دارند يعني ابتدا به تبيين اعتقادات و سپس به ترويج آن اهتمام

ميشود. در اين باره حضرت امام ميفرمايند: ما ميخواهيم با دعوت، اسلام را به همه جا صادر كنيم نه با سرنيزه.(5)

3. اصل تولي و تبري: اين دو در فروع دين اسلام هم آمده است كه بايستي نسبت به دوستان خدا دوست بود و نسبت به دشمنان او دشمن بود كه همان جبهه اهل باطل ميباشند در حالي كه دوستان خدا عبارتند از جبهه حق و همين سياست هم در زيارت عاشوراي امام حسين _ عليه السّلام _ اني سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم آمده است كه يكي از اساسي ترين سياستهاي شيعه ميباشد در عرصه سياست اين اصل در سه وجه:

3 _ 1: روابط برادرانه با كشورهاي اسلامي كه در حقيقت همان تقويت جبهه اهل حق ميباشد است حضرت امام (ره) در اين باره ميفرمايد: ما دست برادري به تمام ملتهاي اسلامي ميدهيم و از تمام آنان براي رسيدن به هدفهاي اسلامي استمداد ميكنيم(6).

3 _ 2: روابط دوستانه با كشورهاي كافر غير دشمن: ما حتي ادعاي حمايت از نوع بشر حتي غير مسلماني كه نسبت به او ظلم ميشود را هم داريم تا اينكه اين روابط زمينه ساز حكومتي عادلانه در كشورهاي مستضعف گردد. حضرت امام (ره) در اين باره ميفرمايند:

همان مردمي كه تصميم دارند با صدور پيام انقلاب اسلاميشان نه تنها كشورهاي اسلامي كه مستضعفان جهان را به اسلام عزيز و حكومت عدل اسلامي آشنا سازند. (7)

3 _ 3: روابط خصمانه با كشورهاي كافر دشمن: كه همان تبري است و مقابله حقيقي در مقابل جبهه باطل ميباشد حضرت امام (ره) در اين مورد ميفرمايد:

تا قطع تمام وابستگيها به تمام ابرقدرتهاي شرق و غرب

مبارزات آشتي ناپذيرانه ملت عليه مستكبرين ادامه دارد. (همان ج 11، ص 265).

4. ايجاد وحدت بين مسلمين براي اينكه اين جبهه اهل حق هر چه قوي تر باشند بايد كه بين مسلمانان اتحاد بوجود بياوريم و آنها را عليه دشمنانمان متحد كنيم و از جمله مسائلي هست كه رهبر معظم انقلاب درباره آن ميفرمايد: اما امروز در ميان دردهاي گوناگون مسلمانها، آنچه بزرگتر از همه و ام الامراض ديگر دردهاست تفرقه مسلمانهاست.(8)

چرا كه يكي از اساسيترين سياستهاي جبهه باطل ايجاد اختلاف بين مسلمانان و غافل كردن آنها از همديگر است تا بتواند به راحتي در برابر هر يك از آنها جداگانه ايستاده و مبارزه كرده و آنها را از عالم اسلام جدا كنند مثل مصيبتي كه در ماجراي كشور اندلس پيش آمد.

اما در نهايت اين نوشته را با اين جمله حضرت امام (ره) به پايان ميبرم كه فرمود:

البته پر كردن دنيا را از عدالت، اين را ما نميتوانيم بكنيم، اگر ميتوانستيم ميكرديم اما چون نميتوانيم بكنيم ايشان (حضرت مهدي (عج» بايد بيايند. الان عالم پر از ظلم است شما يك نقطه هستيد در عالم، عالم پر از ظلم است. ما بتوانيم جلوي ظلم را بگيريم، بايد بگيريم تكليفمان است. ضرورت اسلام و قرآن تكليف ما كرده است كه بايد برويم همه كار را بكنيم... اما ما بايد فراهم كنيم كار را، فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم كار را همچو بكنيم كه مهيا بشود عالم برآمدن حضرت _ عليه السّلام _(9).

(1) . (بيانات مقام معظم رهبري در جمع كاركنان صدا و سيما 28/2/83)

(2) . (ص ن. ج 14، ص 183.)

(3) .

(ص. ن، ج 10، ص 108)

(4) . (ص. ن، ج 14 ص 68).

(5) . (همان، ج 18، ص 132 _ 126)

(6) . (همان، ج 6، ص 122)

(7) . (ج 19 ص 49 _ 41)

(8) . (24/8/83 ديدار مسئولين نظام و سفراي كشورهاي اسلامي)

(9) . (ص. ن، ج 20 ص 198)

عليرضا شمشيري - خورشيد هدايت (ويژه نامه مهدويت)، روزنامه رسالت، دي 1384

"دستاوردهاى انقلاب اسلامى در جهان امروز"

"دستاوردهاي انقلاب اسلامي در جهان امروز" نويسنده:احمد هوبر اشاره:

احمد هوبر روزنامه نگار سوئيسي كه از مسلمانان متعهد اروپا و از طرفداران جدي انقلاب اسلامي است در بهمن ماه 68 همزمان با يازدهمين سالگرد انقلاب اسلامي به دعوت هشتمين كنفرانس انديشه اسلامي به ايران آمده بود. وي به دعوت سازمان پژوهش و برنامه ريزي آموزشي در جمع كارشناسان اين سازمان، سخناني تحت عنوان "تاثير انقلاب اسلامي در جهان امروز" ايراد نمود كه متن ترجمه شده آن را ملاحظه مي فرماييد.

بسم الله الرحمن الرحيم

خواهران و برادران گرامي از فرصت حضور در جمع شما خوشحال هستم موضوع سخن من " تاثير انقلاب اسلامي در جهان خارج امروز "است. مي دانم كه شما گهگاه ممكن است تصور كنيد جهان شما را تحقير كرده و با شما دشمني مي كند من به اينجا آمده ام تا به شما بگويم كه اين احساس صحيح نيست و شما نه تنها آن اندازه كه مي پنداريد منزوي نيستيد بلكه در جهان دوستان زيادي داريد. تاثيرات سه گانه انقلاب اسلامي

امروز در اروپا احساس مي شود سقوط ديوار برلين با انقلاب و قيامي كه شما يازده سال پيش آغاز كرديد مرتبط است و اين قيام و بپاخستن اسلامي كه از ايران آغاز شد امروز در اروپا محسوس است در اروپا حدود 12 تا 15 ميليون

مسلمان وجود دارد كه 100 هزار نفر آنها در سوئيس زندگي مي كنند و من در يازده سال اخير در بسياري از كشورها بوده ام و تحت تاثير انقلاب اسلامي سه تغيير اساسي را در بين مسلمانان اروپا كه غالبا هم سني هستند، مشاهده كرده ام.

اول اينكه امام خميني (س) به ما مسلمانان خارج از ايران به مسلمانان اروپايي شان و شخصيت تازه اي بخشيدند به گونه اي كه ما ديگر از مسلمان بودن خود خجل نيستيم. دوم اينكه امام مسلمانان را سياسي كرده است يعني انديشه و تفكر سياسي در ميان مسلمانان ايجاد و بسط داده است. مسلمانان اكنون دريافته ايد كه اسلام و قرآن و سنت پيامبر يك منبع قوي و پر تحرك است كه مي تواند در زمينه هاي مختلف سياسي و فرهنگي و اقتصادي تحرك ايجاد كند. امروز مسلمانان دريافته اند كه اسلام تنها يك سلسله تشريفات و مناسك عبادي شخصي نيست. نماز جمعه ها و خطبه هاي آن روز به روز از نظر محتواي سياسي غني تر مي شود. و بالاخره تاثير سوم اين است كه امام، ما اهل سنت را به صدر اسلام كه ريشه هاي اسلام در آن ست بازگردانده است. ما اكنون در پرتو انقلاب اسلامي و رهبري امام مي توانيم واقعيت تاريخي زمان پيامبر (ص) و وضع اسلام را در دهه نخستين و قرن اول درك كنيم و از آن به اين نكته پي مي بريم كه در آغاز انشعاب و اختلاف شيعه و سني در كار نبوده است. تنها اسلام بوده است و همه مسلمان بوده اند و غير مسلمانان را منافقان و اشراف اموي و عباسي تشكيل مي داده اند. اين حقيقت قبل از انقلاب اسلامي و قيام امام خميني براي ما پوشيده و در حجاب

بود و ما از اين حقيقت ناآگاه بوديم. ما دريافته ايم كه ائمه چهارگانه اهل سنت يعني امام احمد بن حنبل ومالك و شافعي و ابوحنيفه با اهل بيت پيامبر (ص) همراه و هم داستان بوده اند د رمحضر اهل بيت زانو زده و از آنها درس گرفته اند. و خود اين ائمه سني در مقابل خلفاي اموي و عباسي ايستادگي كرده و شكنجه و زنداني شده اند. همان طور كه در آن روز وحدت برقرار بوده است، اكنون پس از چهارده قرن امام منادي وحدت هستند. اكنون مقداري از اين جهات سه گانه تاثير انقلاب اسلامي بخصوص بر مسلمانان خارجي را توضيح مي دهم: تجديد هويت اسلامي مسلمانان

نخست درباره شاني كه امام خميني (س) به ما بخشيد صحبت مي كنم. در سوئيس من از يازده سال پيش شاهد بوده ام كه كارگران ترك كه سابقا در رستورانهاي ما آبجو مي خوردند حالا آب معدني مي خورند و از نوشيدن آبجو خودداري مي كنند، همچنين زنان ترك در سوئيس و آلمان و اروپا به حجاب روي آورده اند. چرا؟ وقتي كه ما از آنها سوال مي كنيم متوجه مي شويم كه هيچ گونه فشار و اجباري در كار نبوده است بلكه آنان متوجه شده اند كه حجاب يك سلاح پر قدرت و شگفت آوري است كه خدا به زنان داده است و آنها از اين سلاح و سپر بايد استفاده كنند. امروزه در غرب روانشناسان كشف كرده اند كه اين برهنگي حاكم بر تمدن غربي كه همه جا را فراگرفته و تمامي سينماها، مجلات و در و ديوارها آكنده و آلوده بدان است موجب سستي و تباهي روابط بين زن و شوهر گشته، به طوري كه در سوئيس اكثر ازدواجها به طلاق منجر مي شود و

85 درصد خانواده ها عملا به فساد جنسي آلوده هستند. همچنين بسياري از زنان و مردان به هم جنس خود روي آورده و بچه ها نيز شاهد اين وقايع تلخ هستند و همگي اينها از آثار حكومت و شيوع فرهنگ برهنگي در غرب است ما مسلماناني كه غربزده بوده ايم حالا به حكيمانه بودن دستورات و احكام اسلام و قرآن پي برده ايم و اكنون مي فهميم كه خدا در قرآن با حجاب ما را از چه آثار سوئي مصون و محفوظ داشته است. اكنون نه تنها زنان ترك و عرب در اروپا به حجاب روي آورده اند بلكه زنان سوئيسي هم تقاضا دارند كه براي آنان لباس مناسبتري با پوشش و حياي بيشتري تهيه گردد. توجه دادن مسلمانان به امور سياسي

درباره دومين تاثير بايد بگويم كه پيام و انقلاب امام خميني ما را سياسي كرد و به اذهان ما قدرت تفكر سياسي بخشيد. در اروپاي غربي امروزه نفوذ سعوديها رو به كاهش است. چند سال پيش سعوديها با پول زياد خود توانسته بودند همه مراكز اسلامي را تحت كنترل و اشغال خود در بياورند. آنها در اين مراكز اسلامي، اسلام جهالت، تسليم و خضوع در برابر امريكا را تبليغ مي كردند. علت اينكه امروزه نفوذ آنها كاهش يافته اين است كه اولا نمايندگان سعودي در اروپا بسيار فاسد و بي شخصيت بوده و رفتار ناشايسته اي دارند. آنها مست از باده گساري و غرق در فحشا هستند به گونه اي كه بسياري از رجال عاليرتبه اعراب و سعودي در دادگاههاي اروپايي پرونده دارند. به عنوان مثال خود شاه فهد در دادگاه سوئيس پرونده دارد. ثانيا نحوه تبليغي كه در مساجد خودشان براي اسلام مي كنند بسيار ابلهانه

و احمقانه است و اصلا جاذبه اي ندارد. مثلا سعوديها چندين سال پيش با صرف هزينه اي بالغ بر 50 ميليون دلار يك مسجد با شكوه در ژنو ساختند اما از عجايب اين است كه بعد از اتمام كار مسجد معلوم شد. قبله آن رو به مكه نيست و منحرف مي باشد لذا با آبروريزي مجبور شدند كه يك چهارچوب چوبي در مقابل قبله نصب كنند و روي آن فرش پر زرق و برقي انداختند تا بدين وسيله جهت صحيح قبله را نشان بدهند. اين به نوبه خود از رموز غيبي است كه وقتي سعوديها مسجد مي سازند، خلاصه يا سقف فرود آيد و يا قبله كج آيد! بازگشت به صدر اسلام

تاثير سوم، ارجاع و بازگرداندن ما به صدر اسلام و ريشه هاي اسلام است. هم اكنون به عنوان يك نمونه، زنان مسلمان اروپايي با دستيابي به منابع و سرچشمه هاي اسلام حقيقي دريافته اند كه زن در اسلام داراي مقام و منزلت خاصي است. در طول اين چهارده قرن به وسيله بعضي علما و مردان خودخواه اين تلقي ايجاد گرديده بود كه در خانواده زن به منزلهث خدمتكار و برده و بنده بوده و مرد به منزله ارباب و رئيس. اما هم اكنون با رجوع به منابع اصيل اسلامي و همچنين مطالعه تاريخ صدر اسلام و دست يابي به اسلام ناب محمدي دريافته اند كه زن ومرد در خانواده حكم دو شريك را دارند. ديگر اينكه اسلام و شخص پيامبر اكرم (ص) ارزش و احترام خاصي براي زن قائل است كه به عنوان شاهد به برخورد پيامبر (ص) با همسران خويش از جمله ام سلمه مي توان اشاره كرد. از آيه والمومنون والمومنات بعضهم اولياء بعض" سوره

توبه نيز مي توان استفاده كرد كه گرچه مرد به لحاظ جسماني نوعي تفوق و برتري دارد، اما مبنا و اساس در روابط خانوادگي بين زن و مرد، همكاري متقابل و مشورت مي باشد نه رابطه ارباب وخدمتكار اين مطلب را نه تنها قرآن بلكه زندگي حضرت علي (ع) و حضرت فاطمه (س) نيز نشان مي دهد. يعني رابطه حضرت علي (ع) با حضرت فاطمه (س) در خانواده مانند ارباب با خدمتكار نبوده ست بلكه با همديگر فرزنداني تربيت كردند كه اين فرزندان مايه نجات و احياي اسلام گشتند. در زمان ما نيز امام خميني - قدس سره - در طول اين مدت در كليه پيامها و وصيتنامه، تمامي آن آموزشها را طرح كرده و ما را با آن آشنا نمودند. تاثير جهاني نهضت امام خميني

امام خميني نه فقط مسلمانان را بيدار كردند بلكه بر جهان غير اسلام و غير مسلمانان جهان نيز تاثير بر جا نهادند، كه به اختصار يك نمونه شگفت آور را توضيح مي دهم. ديوار برلين فرو ريخته و رژيمهاي كمونيستي در اروپاي شرقي يكي پس از ديگري سقوط مي كنند. مردي به نام گورباچف در شوروي مجبور شده است تا تحولاتي در روسيه و اروپاي شرقي ايجاد كند. زيرا ديگر حفظ رژيم كمونيستي در شوروي ممكن نبود. به چه علت اين اجبار براي گورباچف پيش آمده بود؟ علت اين بود كه اقتصاد شوروي رو به ورشكستگي بود و ديگر براي شوروي ممكن نبود كه بتواند اقمار متعدد خود را در اروپاي شرقي زير بال و پر داشته و آنها را اداره كند. جنگ افغانستان عامل مهمي در به ورشكستگي كشاندن اقتصاد شوروي بود. زيرا روسها پيش بيني

كرده بودند كه اين جنگ، سه يا حداكثر چهار هفته بيشتر طول نخواهد كشيد و افغانستان تحت كنترل درخواهد آمد. اما اين جنگ ده سال طول كشيد و اقتصاد شوروي را به ورشكستگي كشانيد، علت ورود روسها به افغانستان اين بود كه برژنف گفته بود بعد از انقلاب اسلامي ايران من نمي خواهم در مرزهاي جنوبي خود يك انقلاب اسلامي ديگري داشته باشم. علت ترس و وحشت برژنف از انقلاب اسلامي اين بود كه او ديده بود يك پيرمرد با ميليونها مردم مستضعف توانستند در ايران قويترين حكومت خاورميانه را ساقط كرده و به نفوذ امريكا در اين منطقه خاتمه بدهند بنابراين اگر انقلاب اسلامي ديگري در مرزهاي جنوبي شوروي به وجود آيد، روشن است كه شوروي چه خواهد كرد و شما مي بينيد كه يك واكنش زنجيره اي مرحله به مرحله از ايران به افغانستان از افغانستان به شوروي از شوروي به كشورهاي اروپاي شرقي تا ديوار برلين پيش رفته است و لذا آغازگر اين واكنش شما مردم ايران بوديد و اين تاثير انقلاب اسلامي ايران بود كه تا اروپا و امريكا كشيده شده. اين تحليلي نيست كه شما ارائه كنندگان آن باشيد اين قولي است كه خود اروپاييها در بررسيهاي خود، عنوان مي كنند. نگاهي كوتاه به آينده

در پايان اين بحث خوب است نگاهي به آينده داشته باشيم. دو مسير و دو روند وجود دارد كه اين هر دو مستقيما تحت تاثير انقلاب اسلامي است. ديوار برلين سقوط كرده است و آلمان خواه ناخواه ظرف يكي دو سال آينده به صورت يك آلمان متحد درخواهد آمد و اين قولي است كه در اروپا جملگي بر آن هستند و امريكا و

شوروي هم براي جلوگيري از اتحاد آلمان هيچ كاري نمي توانند بكنند و اعلام كرده اند كه كاري از دست ما ساخته نيست و اتحاد دو آلمان قطعي است با اتحاد آلمان اروپاييها متحد شده و بسياري از كشورها در اين اتحاد يك شكل تازه اي پيدا مي كنند. آلمان با صنعت فوق العاده پيشرفت و اروپا با 500 ميليون جمعيت باعث بوجود آمدن قدرت تازه اي مي شوند و مركز تسلط ناتو بر اروپا كه بروكسل بود، از بين مي رود و مركز قدرت به برلين منتقل مي شود و در نتيجه تسلط صهيونيستها بر اروپا زايل گشته و اروپاي نويني با رهبري آلمان و همكاري ژاپن بوجود مي آيد كه به جاي ابرقدرت، ابرهمكار خواهند شد. آينده امريكا

ابرقدرتها رو به سقوط هستند. ما سقوط شوروي را ديديم حال خوب است راجع به سقوط امريكا قدري صحبت كنيم. افتادن امريكا به سراشيب سقوط و ضعف، تبليغي نيست كه ايرانيها يا مسلمانها كرده باشند بلكه هشداري است كه بانكدارهاي سوئيس مي دهند. البته در ظاهر امريكا خيلي پولدار و مرفه به نظر مي رسد ولي در واقع اقتصاد امريكا بيمار است همان طور كه اقتصاد شوروي بيمار بوده و هست. امريكا 2300 دلار به اروپا و ژاپن مقروض است كه اين بدهي دو برابر كل بدهي جهان سوم است و اين زنگ خطري است براي اقتصاد امريكا. امريكا برخلاف پانزده سال پيش كه در بسياري از صنايع پيشتاز بود و در واقع بانك اعتباري براي كشورهاي دنيا بود، امروز پيشگامي خود را در بسياري از صنايع از دست داده و به مراحل دوم و سوم و چهارم در صنعت سقوط كرده و جاي خود را به ژاپن و آلمان داده است. دليل

آن، افت نظام آموزشي و سطح علمي در امريكاست امروزه امريكاييها سعي بسياري در جذب مغزهاي متفكر و دانشمندان از اروپا دارند ولي برخلاف گذشته كه اقبال زيادي براي رفتن به امريكا بود امروز در اين مورد اكراه وجود دارد و علت آن نيز اين است كه آنها نسبت به تامين زندگي سالم براي زن و فرزند و خانواده شان ايمن و خاطر جمع نيستند. آنها از فساد، اعتياد به مواد مخدر، تجاوز به عنف و امثال اين گرفتاريها كه در جامعه امريكا براي كودكان و زنان بوجود آمده بيمناك هستند. امريكا بيمار است و بانكداران سوئيسي اين را پيش بيني مي كنند كه حداكثر در سه سال آينده بوش مجبور خواهد شد يك "پروستريكا" در امريكا بر پا كند و اين امر بدين معناست كه امريكا نيز همانند شوروي از حضور خارجي و پشتيباني از كشورهاي دور دست و اقمار خودش، دست بر خواهد داشت و همان طور كه رژيمهاي اروپاي شرقي مثل روماني و. . . سقوط كردند، ما بايد منتظر سقوط چائوشسكوهاي عرب در بين كشورهاي كه در خاورميانه نوكر امريكا هستند باشيم. اينها همان سرنوشتي را پيدا مي كنند كه نوكرهاي شوروي در اروپاي شرقي پيدا كردند با ضعف امريكا، كساني مانند مبارك و شاه حسين و فهد و ديگران بايد به دنبال كار خودشان بروند. شما بدانيد آن مرد سالخورده اي كه رهبر شما بود هرگز نمرده است بلكه همواره زنده و فعال است. چرا كه اين همه تحولات به دست ايشان ايجاد شد. ما خدا را شكر مي كنيم و به خودمان تبريك مي گوييم كه يك چنين گوهر و نعمت را به ما مسلمانان عنايت كرد و شما

ايرانيها كه نسبت به ساير مسلمانان افتخار مضاعفي داريد مراقب باشيد كه مغرور نشويد و بدانيد كه خدا با صابران و شكيبايان است.

آزادي در سايه استقلال

آزادي در سايه استقلال استقلال و آزادي از محوري ترين شعارها و خواسته هاي ملت مسلمان ايران در دوران مبارزه براي دستيابي به جمهوري اسلامي به شمار مي روند. اين دو شعار راهبردي آن گاه معنا و ارزش واقعي خود را پيدا خواهند كرد كه در چارچوب جمهوري اسلامي،تفسير شده و جامه عمل پوشند. استقلال بدون آزادي، يعني بدون ظهور اراده مردم، دوام نخواهد داشت، و آزادي بدون استقلال همه جانبه، چيزي جز بردگي و دست نشاندگي، و در واقع،سلب آزادي، معنا و مفهوم ديگري نخواهد يافت. و اين هر دو،تنها در سايه وحدت و حفظ تماميت ارضي جمهوري اسلامي ايران،قابل دفاع و حمايت است. استقلال به عنوان يك خواسته محوري دردوران مبارزه، و به عنوان يك اصل راهبردي و تعريف شده در نظام جمهوري اسلامي، مفهومي عام و جامع دارد كه شامل ابعاد مختلف سياسي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي مي گردد، و آزادي همواره قيودي را همراه دارد كه در جامعه اسلامي از آن به آزادي مشروع تعبير مي شود. اين كه شاخصه هاي استقلال يك ملت و مشخصا جامعه اسلامي ما چيست واين كه تفسير آزادي در كدام چارچوب صورت مي گيرد، پرسش هايي است كه پاسخ خود را مي طلبد اما اين دو اصل محوري، آن گاه كه به اساسي ترين خواست ملت مسلمان ايران در دوران مبارزه، يعنيجمهوري اسلامي پيوند مي خورند، و آن گاه كه به عنوان دو اصل راهبردي و فراگير، خاستگاه بسياري از اصول قانون اساسي

وقوانين عادي و تاثيرگذار در شاكله جمهوري اسلامي ايران ومناسبات اجتماعي داخلي، و روابط سياسي بيروني آن، درآمدند،لزوما معنا و مفهوم خاص خود را خواهند داشت. شاكله جمهوري اسلامي با دو ويژگي جمهوريت و اسلاميت، از يك سو متكي است بر خواست عمومي جامعه اسلامي و اراده ملتي مسلمان و متعهد واصيل كه جز به اسلام نمي انديشد و داعيه ديگري ندارد، و از سوي ديگر، برخاسته از عمق باورهاي اسلامي و احكام شريعت و درچارچوب ارزشهاي ديني مي باشد و هر خواستي و حركتي خارج از اين ويژگي را بيرون از حوزه فلسفه وجودي خود مي شمارد.

خروج از سلطه و اراده بيگانه، و حاكميت اراده ملت در تعيين سرنوشت و اداره كشور، چيزي است كه استقلال در مفهوم سياسي آن به دست مي دهد و وجهه سياست خارجي نظام را ترسيم مي كند؛ چه اين كه در بعد فرهنگي، اقتصادي و نظامي نيز همين اصل مي تواند و بايد ضامن عدم وابستگي جامعه و نفي زمينه سلطه پذيري آن به شمار آيد، اما آزادي واژه كش دار و پرفراز و نشيبي است كه براحتي تمام نمي توان در باب آن سخن گفت؛ گو اين كه آن قدردر تفسير و تبيين آن، سخن رفته است كه كمتر واژه اي را مي توان به آزادي آزادي در تبيين و ترسيم آن يافت.

ترديدي نيست كه آزادي را تنها بايد در سايه استقلال كشور ونظام اسلامي جست و استقلال به يك معنا چيزي نيست جز صورت بيروني آزادي در نگاه به بيگانگان و روابط با آنان. ملتي در درون خودآزاد است كه از استقلال همه جانبه برخوردار باشد،

و كشوري مي تواند مستقل بماند كه تنها بتواند بر ارزش هاي موجود و فرهنگ و هويت ملت خود و اراده آنان تكيه كرده و استوار بماند، و تلاش براي دستيابي به آزادي، آن گاه راه گشا و ارزشمند است كه هم زمان در تحصيل استقلال همه جانبه و نفي استعمار كوشش شود. نيز،به يقين، تحصيل استقلال و بقاي آن، بدون پاس داشت آزادي هاي مردم و تكيه بر خواست عمومي جامعه و اراده ملت امري ناشدني است و سرانجامي جز وابستگي به بيگانه و نفوذ استعمار، نخواهدداشت.

و به گفته شهيد آيه الله بهشتي:

استقلال و آزادي دو مطلبي هستند كه به يكديگر ربط طبيعي و عيني دارند و هيچ يك بدون ديگري قابل تحصيل نيست.(1)

آزادي در سايه استقلال، و استقلال در سايه آزادي، و اين هردو، به شرط وحدت و حفظ تماميت ارضي كشور، ضامن بقاي جمهوري اسلامي است و جز اين هرچه باشد يا به استبداد مي انجامد و يابه نفوذ و سلطه استعمار؛ و سرانجام استبداد و بريدن ازاراده و قدرت مردم، چيزي جز وابستگي به بيگانه و سلطه استعمارنخواهد بود. دستيابي به استقلال همه جانبه بدون تامين حق آزادي، چيزي جز استبداد نخواهد بود و روشن است: من استبدبرايه هلك.(2) و آزادي بدون استقلال و به تعبير زيبا و گوياي حضرت امام خميني، آزادي وارداتي (3) جز بردگي و سلطه پذيري وهضم شدن در نظام سلطه و سيطره استكبار جهاني نخواهد بود؛ چنان كه خداوند خطاب به پيامبرص فرمود:

ولن ترضي عنك اليهود ولاالنصاري حتي تتبع ملتهم ولئن اتبعت اهواءهم بعدالذي جاءك من العلم مالك من الله من ولي ولانصير. (4)

و نيز فرمود:

ولئن

اتبعت اهوائهم من بعد ماجاءك من العلم انك اذا لمن الظالمين. (5)

و اين چنين است كه اصل نهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، به اين موضوع حياتي اختصاص يافته است:

در جمهوري اسلامي ايران آزادي و استقلال و وحدت و تماميت ارضي كشور از يكديگرتفكيك ناپذيرند و حفظ آن ها وظيفه دولت وآحاد ملت است. هيچ فرد يا گروه يامقامي حق ندارد به نام استفاده از آزادي،به استقلال سياسي، فرهنگي، اقتصادي،نظامي و تماميت ارضي ايران كمترين خدشه اي وارد كند و هيچ مقامي حق ندارد بنام حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور آزادي هاي مشروع را، هرچند با وضع قوانين ومقررات، سلب كند.

اين هردو، يعني استقلال و آزادي، دستاورد بزرگ انقلاب اسلامي است كه ملت ايران به رهبري امام خميني و با بهاي سنگيني كه پرداخته اند، در شكلي نظام يافته و در قالب جمهوري اسلامي از فرداي پيروزي انقلاب، در دستان پرتوان خويش گرفته اند، بر ديواراستوار استقلال تكيه زده اند و بر روي آزادي چهره گشوده ولبخند زده اند. اگر جز اين نيست كه استقلال و آزادي تنها درچارچوب و در سايه جمهوري اسلامي معنا و مفهوم پيدا مي كند،قهرا، استقلال نمي تواند به گونه اي تفسير و تبليغ شود و ياابزاري گردد كه با جمهوريت نظام و مردمي بودن حكومت و اتكاي به قدرت دروني ملت و تامين آزاديهاي آنان همخواني نداشته باشد، و آزادي نيز نمي تواند به گونه اي ترسيم گردد يا تحقق يابد كه با اسلاميت نظام و احكام قطعي شريعت مقدس، سازگارنباشد، چراكه جمهوري اسلامي در تبيين و تفسير از خود، نمي تواند و نبايد به نفي خود بپردازد.

ارائه تعريفي از استقلال

كه با جمهوريت نظام يعني ظهور و تحقق اراده مردم، سازگار نباشدو ترسيم و تبليغ چهره اي از حق آزادي كه با اسلاميت نظام درتعارض باشد، در واقع نفي جمهوري اسلامي است.

چه اين كه در درون كشور،آزادي عمل بي حساب، و در بيرون،به عنوان مثال، لب فروبستن از مخالفت با موجوديت نامشروع رژيم اشغالگرفلسطين، در واقع نفي عملي نظامي است كه فلسفه وجودي آن حكومت دين و اجراي شريعت، و حاكميت اراده و خواست ملت مسلمان ايران و ساير ملت هاي اسلامي مي باشد.

آزادي در معناي عام آن، و آزادي بيان در محدوده خاص خود، وآزادي مطبوعات در محدوده اي خاص تر، مفاهيمي مستقل از ديگراصول و ارزش هاي حاكم بر جامعه اسلامي نمي باشند، و طبعا هيچ خردمندي آن ها را به گونه اي مطلق، براي جامعه نمي پسندد.

نيز، حفظ استقلال، و طبعا امنيت ملي كشور و حفظ تماميت آن نمي تواند به مثابه ابزاري براي جلوگيري از آزادي هاي مشروع جامعه،به كار گرفته شود.

اصولا در جامعه اي كه از استقلال سياسي،فرهنگي، اقتصادي، نظامي و امثال اين هادفاع نشود و جامعه به آن ها دسترسي پيدانكند صحبت از تحصيل آزادي ها، شعر و خيال است و بالعكس، در جامعه اي كه استبداد بخواهد در زمان ما بماند و يابوجود بيابد، اين استبداد چون متكي به وجود مردم نيست تكيه گاهش را كجا بايدپيدا كند؟ مسلما خارج از مردم. (6)

حفظ وحدت و تماميت ارضي كشور نيز در گرو تامين حقوق جامعه ومشخصا حق آزادي مردم است. حكومتي كه خود را متعهد به حفظ وتامين آزادي هاي مشروع مردم و حاكميت اراده عمومي

نداند،سرانجام آن، استبداد و بريدگي از مردم و در نتيجه، تكيه بربيگانه و افتادن در دامن قدرت هاي خارجي خواهد بود؛ تا جايي كه از سر زبوني و براي حفظ قدرت ظاهري و بقاي خويش، حاضر به تجزيه كشور و واگذاري بخشي از خاك خود نيز خواهد شد. تجربه هاي بسيار تلخ تجزيه مكرر كشور در رژيم هاي استبدادي گذشته ومقايسه آن با تجربه افتخارآميز هشت سال دفاع مقدس و مقاومت تاريخي ملت شريف ايران براي حفظ تماميت ارضي آن و آزادسازي وجب به وجب خاك كشور، شاهد گويايي بر حقيقت ياد شده است.

استقلال و آزادي همان گونه كه به اشارت گذشت، شاخصه ها وشروط خويش را دارند و پرسشهاي متعددي را در تبيين آن دو، بايدپاسخ گفت، اما آن چه در اين فرصت، مورد نظر و تاكيد است رابطه تنگاتنگي است كه ميان اين دو اصل راهبردي وجود دارد، بگونه اي كه هيچ يك از آن دو نمي تواند و نبايد جداي از ديگري تبيين وتبليغ گردد. چه اين كه نمي توان و نبايد در تحصيل آن ها، يكي را قرباني ديگري كرد و يا بهانه تضعيف و سلب ديگري گرفت.

اين مهم را در سخن شهيد مظلوم آيت الله بهشتي چنين مي خوانيم:

حفظ واقعي استقلال كشور، از طريق حفظ عدالت و آزادي در كشور است. وقتي دريك جامعه و كشوري عدل و آزادي درست پاسداري نشود، خود بخود راه براي نفوذبيگانه هموار مي شود و بالعكس آنچه مي تواند به آزادي يك ملت معني بدهد، استقلال آن ملت است. ملتي كه از يكي از جهات مثلااز جهت فرهنگي، اقتصادي، سياسي به ديگران وابسته باشد،

آزادي خود رااز دست داده است. البته وابستگي خضوع آور، نه وابستگي ارتباط متقابل، ارتباط غير از وابستگي است. كشور و ملتي كه به كشور و ملت ديگر حالت وابستگي و دنباله روي پيدا كند، آزادي در اين كشور خود بخود به خطر مي افتد. (7) پي نوشت: (1) . مشروح مذاكرات بررسي نهايي قانون اساسي، ج 1، ص 421.

(2) . نهج البلاغه، حكمت 161.

(3) . صحيفه نور، ج 9، ص 155 و نيز ص 62، 73 و146.

(4) . بقره، آيه 120.

(5) . همان، 145.

(6) . شهيد آيت الله بهشتي، مشروح مذاكرات براي قانون اساسي، ج 1،ص 4226.

(7) . همان، ص 421.

منبع:مجله حكومت اسلامي

دستاوردهاي شگرف انقلاب اسلامي(1)

دستاوردهاي شگرف انقلاب اسلامي(1) نويسنده:مؤسسه ي فرهنگي قدر ولايت حمايت هاي همه جانبه از حقوق زنان

يكي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران، حمايت ويژه از زنان در امور مختلف فردي، خانوادگي و اجتماعي مي باشد. اين حمايت ها كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، قوانين مصوب مجلس شوراي اسلامي و نيز مصوبه ها و آيين نامه هاي دولت پيش بيني شده است، در ابعاد مختلف شغلي، رفاهي، خانوادگي، ازدواج، طلاق، مهريه، حضانت فرزندان، حمايت دوران بارداري، دادگاه خانواده، نفقه، تساوي با مرد در برابر تجلي يافته است.

هر چند هنوز با وضعيت مطلوب اسلامي فاصله ي زيادي داريم، اما پس از انقلاب اسلامي، قوانين و مقررات گوناگوني در جهت احياء و حفظ حقوق واقعي زنان وضع گرديده است. اين قوانين حمايتي، موجب شده است كه حقوق زن در زندگي زناشويي و نيز فعاليت ها و مشاغل اجتماعي، بيش از پيش تأمين و حفظ گردد و زنان بتوانند به دور از محيطي مبتذل و فاسد كه رژيم پهلوي براي آنان تعريف

كرده بود، در سايه چتر حمايتي قانون و فضايي سالم و متناسب با شأن و جايگاه والاي انساني خويش زندگي مناسبي را در محيط خانوادگي و اجتماعي داشته باشند. به منظور از پرهيز از كلي گويي و در جهت ارائه بخشي مستند، به تعدادي از اين موارد قانوني و مقرراتي به اختصار اشاره مي كنيم: تساوي با مرد در برابر قانون و تأمين حقوق همه جانبه

بند 14 اصل سوم قانون اساسي، يكي از وظايف دولت جمهوري اسلامي ايران را چنين مقرر مي دارد: «تأمين حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ايجاد امنيت قضايي عادلانه براي همه و تساوي عموم در برابر قانون.» طبق اين بند از اصل سوم قانون اساسي، تفاوتي بين زن و مرد در جهت تأمين حقوق همه جانبه ي آن ها وجود ندارد و دولت موظف است حقوق همه جانبه ي زنان را نيز همانند مردان تأمين كند. تساوي با مرد از نظر حمايت قانوني

اصل 20 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مقرر مي دارد: «همه افراد ملت اعم از زن و مرد يكسان در حمايت قانون قرار دارند و از همه حقوق انساني، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي با رعايت موازين اسلامي برخوردارند.» براساس اين اصل قانون اساسي نيز اولاً زنان و مردان به طور يكسان در حمايت قانون قرار دارند و هيچ يك بر ديگري برتري ندارد. ثانياً زنان و مردان از همه حقوق انساني، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي _ البته با رعايت موازين اسلامي _ برخوردار مي باشند و در اين زمينه ها نيز هيچ كدام بر ديگري برتري خاصي ندارد. تضمين حقوق كلي و همه جانبه زن در قانون اساسي

اصل 21 قانون اساسي جمهوري

اسلامي ايران چنين مقرر مي دارد: «دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعايت موازين اسلامي تضمين نمايد و امور زير را انجام دهد:

1- ايجاد زمينه هاي مساعد براي رشد شخصيت زن و احياي حقوق مادي و معنوي او

2- حمايت مادران، بالخصوص در دوران بارداري و حضانت فرزند و حمايت از كودكان بي سرپرست

3- ايجاد دادگاه صالح براي حفظ كيان و بقاي خانواده

4- ايجاد بيمه خاص بيوه گان و زنان سالخورده و بي سرپرست

5- اعطاي قيموميت فرزرندان به مادران شايسته در جهت غبطه ي آن ها در صورت نبودن ولي شرعي.»

طبق اين اصل، دولت اسلامي به معني اعم آن يعني حكومت و نظام اسلامي كه شامل همه قواي كشور مي باشد، موظف است در جهت تضمين حقوق زن در تمامي جهات با رعايت موازين اسلامي، پنج اقدام اساسي مندرج در اصل فوق انجام دهند. جرم بودن عدم پرداخت نفقه

از آنجا كه تأمين معاش زنان و پرداخت هزينه خوراك، پوشاك، مسكن، بهداشت و درمان و نظاير آنها بر عهده ي شوهرانشان مي باشد، لذا در جهت حمايت از زنان در اين زمينه، قانونگذار مردان را موظف به پرداخت نفقه زنانشان كرده و خودداري از پرداخت آن را در صورت تمكين زنانشان، جرم محسوب نموده و مجازات حبس را برايشان در نظر گرفته است. در اين رابطه ماده 642 قانون مجازات اسلامي مقرر مي دارد: «هر كس با داشتن استطاعت مالي، نفقه زن خود را در صورت تمكين ندهد يا از تأديه نفقه ساير اشخاص واجب النفقه امتناع نمايد، دادگاه او را از سه ماه و يك روز تا پنج ماه حبس محكوم مي نمايد.» الزام مردان به ثبت ازدواج و طلاق خود در

دفاتر رسمي

به منظور حفظ كيان خانواده و حمايت بيشتر از زنان، قانونگذار مردان را موظف نموده است ازدواج و طلاق خود را در دفاتر رسمي به ثبت برسانند و در غير اين صورت به مجازات تا يك سال حبس محكوم مي گردند. در اين مورد ماده 645 قانون مجازات اسلامي چنين مقرر مي دارد: «به منظور حفظ كيان خانواده، ثبت واقعه ازدواج دائم، طلاق و رجوع طبق مقررات الزامي است. چنانچه مردي بدون ثبت در دفاتر رسمي مبادرت به ازدواج دائم، طلاق و رجوع نمايد به مجازات حبس تعزيري تا يكسال محكوم مي گردد.» خدمت نيمه وقت بانوان

يكي از قوانين حمايتي ويژه زنان در امور شغلي و خدمتي، قانون خدمت نيمه وقت بانوان مصوب 10/9/1362 مجلس شوراي اسلامي 1مي باشد. براساس اين قانون، سازمان ها و وزارتخانه ها مي توانند در صورت تقاضاي بانوان كارمند رسمي و ثابت خود و موافقت بالاترين مقام مسؤول، خدمت آن ها را نيمه وقت تعيين نمايند. تصويب پرداخت عيدي با خدمت نيمه وقت نيز از جمله قوانين حمايتي ويژه زنان است. استفاده بانوان از معذوريت خدمتي در دوران بارداري

تصويب نامه راجع به مدت استفاده بانوان باردار از معذوريت مصوب 25/3/1367 هيأت وزيران 2 از ديگر مقررات حمايتي از زنان مي باشد. براساس اين مصوبه، مدت استفاده بانوان باردار رسمي و پيماني از معذوريت با استفاده از حقوق فوق العاده شغل و يا اجرت و فوق العاده مخصوص، بعد از زايمان هر فرزند تا سه فرزند، چهارماه تعيين مي گردد. براي زايمان فرزند چهارم به بعد تشخيص پزشك معالج مي توانند از مرخصي استعلاجي استفاده نمايند. حمايت از زنان و دختران بي سرپرست

از ديگر قوانين حمايتي از بانوان، قانون تأمين زنان و

كودكان بي سرپرست مصوب 24/8/1371 مجلس شوراي اسلامي 3 و تصويب نامه اجرايي آن مصوب 11/5/1374 هيأت وزيران 4 مي باشد. طبق اين قانون، زنان بيوهع زنان پير و سالخورده، زنان و دختران بي سرپرست مورد حمايت هايي از قبيل نگهداري، تهيه امكانات و وسايل، مستمري ماهانه، آموزش و تربيت قرار مي گيرند. اصلاح مقررات مربوط به طلاق

قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق مصوب 28/8/1361 مجمع تشخيص مصلحت نظام 5 با گرايش به حفظ حقوق بيشتر براي زنان در امر طلاق، از ديگر قوانين حمايتي از بانوان مي باشد. حمايت از زنان در امور طلاق

يكي ديگر از قوانين حمايتي از زنان، قانون تعيين مدت اعتبار گواهي عدم امكان سازش مصوب 11/8/1376 مجلس شوراي اسلامي 6مي باشد. براساس اين قانون در صورت عدم امكان سازش، زوج به حضور در دفترخانه و اجراي طلاق الزام مي گردد. و در صورت عدم حضور، به دستور دادگاه طلاق اجرا مي شود. محاسبه مهربه به نرخ روز

از ديگر قوانين مهم حمايتي از زنان، قانون الحاق يك تبصره به ماده 1082 قانون مدني در خصوص مهريه، مصوب 29/4/1376 مجلس شوراي اسلامي 7 مي باشد. برابر اين قانون چنانچه مهريه وجه رايج باشد، متناسب با تغيير شاخص قيمت سالانه زمان تأديه نسبت به سال اجراي عقد، محاسبه و پرداخت مي شود. ايجاد دادگاه خاص خانواده

قانون اختصاص تعدادي از داد گاه هاي موجود به دادگاه هاي موضوع اصل 21 قانون اساسي (دادگاه خانواده) مصوب 8/5/1367 مجلس شوراي اسلامي 8 از ديگر قوانين حمايتي از زنان و كيان خانواده مي باشد. پي نوشت : 1 - مجموعه قوانين سال 1362، ص 433

2 - همان، ص 380

3 - مجموعه قوانين سال 1371، ص 466

4 - همان، ص 490

5 - مجموعه قوانين

سال 1376، ص 442

6 - مجموعه قوانين سال 1374، ص 293

7 - مجموعه قوانين سال 1376، ص 698

8 - همان، ص 443 ايجاد زمينه هاي وحدت بين شيعه و سنّي

دين اسلامي به عنوان يكي از اديان پرتحرك و پويا و با ويژگيهاي ظلم ستيزي و ايستادگي در برابر زورگويان و چپاولگران جهاني و همچنين با داشتن بيش از يك ميليارد نفر پيرو در سراسر گيتي، به عنوان يكي از دغدغه هاي جدّي قدرتهاي استكباري و مخالف اسلام بوده و هست. استثمارگران ضد دين كه خود را در برابر اين نيروي عظيم و اين مكتب قدرتمند، ناتوان و مستأصل ديده اند، متوسل به چار? ديگري شده اند و آن ايجاد اختلاف و شكاف در درون اين نيروي عظيم اسلامي است.آنان با مطالعه و بررسي و آگاهي يافتن از اختلافات فرق اسلامي، مخصوصاً انگشت تأكيد بر اختلافات شيعه و سنّي گذاشتن، چاره را در اين ديدند كه با ايجاد اختلاف بين پيروان مذهب تشيّع و تسنن، اين قدرت عظيم را تضعيف و ناتوان كرده و بتوانند به اهداف پليد خويش دست يابند. آنها بخوبي مي دانند كه ايجاد اختلاف بين مذاهب اسلامي نتايج زيادي را برايشان به بار خواهد آورد، از جمله اين كه:

1-كلّ اسلام و نيروي عظيم مسلمانان تضعيف مي شود.

2- توان و انرژي مذاهب اسلامي در درگيري با يكديگر مصرف شده و خنثي مي گردد. بدين ترتيب از فشار آنان در امان خواهند بود.

3- در نتيجه اين درگيريهاي مذهبي، نه اهل تسنن مي توانند رشد و تقويت يابند و نه اهل تشيّع. آنها در واقع همين را مي خواهند. چرا كه با هر دو دشمني دارند.

4- وقتي مذاهب اسلامي با

هم اختلاف و درگيري داشته باشند، چنين تبليغ خواهد شد كه مسلمانان در درون خود با هم سازگاري ندارند، پس چگونه مي توانند با ديگر مذاهب و اديان بسازند. لذا به عنوان مذاهب و پيرواني انحصار طلب و ناسازگار با ساير اديان و مذاهب و پيروان آنان در جهان، معرفي خواهند شد.

به همين جهت است كه دشمنان فقط به موارد اختلاف مذاهب اسلامي دامن زده و از پرداختن به نقاط اشتراك آنها – كه اصول بسيار مهم هم مي باشد – پرهيز مي كنند. آنها از مسأله شيعه و سني به عنوان يكي از اهرمهاي تفرقه افكني، استفاده مي كنند. امام خميني (ره) با تيزبيني و هوشياري منحصر بفرد خويش، از سالها پيش متوجه اين خطر در جهان اسلام بوده و با تشخيص به موقع خود، هشدارهاي لازم را به مسلمانان اعلام مي كردند. ايشان حتي سالها قبل از پيروزي انقلاب و در سخنراني خويش در مسجد اعظم قم به تاريخ 18 شهريور 1343 به اين موضوع اشاره كرده و فرمودند: «دولتهاي استعمار طلب، دولتهايي كه مي خواهند ذخاير مسلمين را ببرند، با وسيله هاي مختلف با نيرنگهاي متعدد، دول اسلامي را اغفال مي كنند. گاهي به اسم شيعه وسنّي اختلاف ايجاد مي كنند. ... تبليغاتي مي كنند كه طوايف مسلمين به جان هم بيفتند و با هم اختلاف شيعه و سنّي پيدا كنند. ... دستهاي ناپاكي كه بين شيعه و سنّي در اين ممالك اختلاف مي اندازند، اينها نه شيعه هستند و نه سنّي هستند. اينها دستهاي ايادي استعمار هستند.1»

حضرت امام خميني(ره) پس از پيروزي انقلاب نيز مكرّر در فرمايشات و پيامهاي خويش به اين توطئه اشاره فرموده و آنها را محكوم كرده

است. فقط يكي دو مورد آن را ذكر مي كنيم. ايشان در پيامي به ملّت ايران در تاريخ 6 شهريور 1358 فرمودند: «از جمله خيانتهايي كه بدخواهان به اسلام مرتكب شده اند، ايجاد اختلاف بين برادران سنّي و شيعه است.2»

همچنين در پيام به مسلمانان در آستانه حج سال 1360 فرمودند: «صرح اختلاف بين مذاهب اسلامي از جناياتي است كه به دست قدرتمندان كه از اختلاف بين مسلمانان سود مي برند و عمال از خدا بي خبر آنان... ريخته شده و هر روز بر آن دامن مي زنند.3»

پيروزي انقلاب اسلامي، اين دستاورد جهاني و عظيم را براي جامعه اسلامي جهان داشته است كه بتواند با اختلاف افكني دشمنان در بين مذاهب اسلامي مقابه كرده و متقابلا زمينه هاي عملي هر چه بيشتر اين همبستگي و وحدت را فراهم نمايد. در اين مورد امام خميني (ره) در يكي از سخنرانيهاي خويش در سال 1361 چنين فرمودند: «همان طور كه به تكرار گفته ام، يكي از بركات اين انقلاب و پيروزي ما اين است كه با آقايان علما و خصوصاً برادران اهل سنّت كه قبلا خدمتشان نمي رسيديم ، ملاقات مي كنيم و من اميدوارم كه اين مسأله ادامه پيدا كند و وحدت كلمه براي هميشه برقرار باشد.4»

امام خميني(ره) درست يك روز پس از پيروزي انقلاب اسلامي يعني در تاريخ 23 بهمن 1357 در پيام خويش خطاب به ملّت ايران، علي رغم آن همه مشكلات و حوادث مهم انقلاب ، مسأله جلوگيري از اختلاف مذهبي و برقراري وحدت بين مسلمانان را مورد توجه خويش قرار داده و فرمودند: «ما با مسلمين اهل تسنّن يكي هستيم واحد هستيم كه مسلمان و برادر هستيم. اگر كسي كلامي بگويد

كه باعث تفرقه بين ما مسلمانها بشود، بدانيد كه يا جاهل هستند يا از كساني هستند كه مي خواهند بين مسلمانان اختلاف بيندازند.5»

همچنين در جايي ديگر فرمودند: «من تأكيد مي كنم كه اسلام تنها پناهگاه همه ماست و در زير پرچم پرافتخار آن، همه گروهها به حقوق خود مي رسند. عوامل اجانب كه منافع خود را در خطر مي بينند، براي تحريك برادران اهل سنّت، قضيه شيعه و سنّي را طرح كرده و مي خواهند با شيطنت اختلاف ايجاد كنند. در جمهوري اسلامي، شيعه و سنّي در كنار هم و با هم برادرند و در حقوق مساوي هستند و هر كس خلاف آن را تبليغ كند، دشمن ايران و اسلام است و برادران اهل سنّت بايد اين تبليغات ضد اسلامي را در نطفه خفه كنند.6»

تأكيد رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران بر وحدت شيعه وسنّي، برادران اهل سنّت را كه قشر عظيم و گسترده اي از جهان اسلام را تشكيل مي دهند، در سراسر جهان علاقه مند به اين انقلاب نموده و اين باور را در آنها به وجود آورده كه اوّلا انقلاب اسلامي ايران اختصاص به شيعيان ندارد. ثانياً مصلحت مسلمانان جهان در اين است كه از هرگونه دامن زدن به اختلافات مذهبي، خودداري نموده و در جهت ايجاد و گسترش وحدت امت اسلامي تلاش كنند.

سيّد اسعد گيلاني امير جماعت اسلامي لاهور پاكستان كه سنّي مذهب مي باشد، پس از چند سفر به ايران و آشنايي با اوضاع واقعي ايرانريال نظريه شيعي بودن انقلاب را رد كرده و مي گويد: «من بعد از تحقيق و مشاهده، از روي تعهد ديني اعتراف مي كنم كه اين انقلاب اسلامي است و كمك و ياري

رساندن به آن وظيفه ايماني همه ماست.» وي كه در يكي از كنفرانسهاي ايران حضور داشته، با اشاره به آن مي نويسد: «در كنفرانس، وحدت عجيبي به چشم مي خورد و شيعيان به امامت برادران اهل سنّت و سنّي ها به امامت شيعيان اقامه جماعت مي كردند. اختلافات فرعي و جنبي در فضاي مقدس و سرشار از معنويت يكرنگي حل شده بود. نه تنها در كنفرانس، كه در تمام ايران وضع چنين بود و شگفتي ما را بر مي انگيخت. درست مثل صدر اسلام، مسؤولين مملكتي اهل علم و دين بودند و نماز جمعه تهران را رئيس جمهوري اقامه مي كرد.7»

به بركت انقلاب اسلامي ايران و هدايت خردمندان? رهبر كبير آن، ايجاد وحدت بين پيروان مذاهب اسلامي به عنوان يكي از اهداف جدّي نظام مورد توجه قرار گرفته است. اين دستاورد جهاني انقلاب، ناشي از سياستهاي اصولي جمهوري اسلامي ايران است. اين ساست، هم در حوز? انديشه و هم در حوز? عمل، تجلي و بروز يافته است. به همين جهت، موجب باور و اعتقاد مسلمانان سنّي و شيعه جهان شده و تا حدودي توانسته است، عملا وحدت امت اسلامي را شكل بدهد.

در حوز? انديشه، علاوه بر موضع گيريهاي صريح حضرت امام(ره) – چه قبل و چه بعد ازپيروزي انقلاب اسلامي – مبني بر خودداري از اختلافات مذهبي و ايجاد وحدت اسلامي بين پيروان فرق مختلف اسلام، اين سياست به صورت اصولي در منشور نظام جمهوري اسلامي ايران، يعني قانون اساسي نيز مورد توجه قرار گرفته است. وحدت امت اسلام كه ريشه در قرآن كريم و سنّت پيامبر گرامي اسلام(ص) دارد، به عنوان يكي از استراتژيك ترين و حياتي ترين اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي

ايران در اصول 11 و 12 قانون اساسي تجلي يافته است. در اصل 11 آمده است: «به حكم آيه كريمه اِنَّ ¬هذِهِ اُمَّتُكُمْ اُمَّةً واحِدَةً وَ اَنا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ» همه مسلمانان يك امت اند و دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است سياست كلي خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامي قرار دهد و كوشش پيگير به عمل آورد تا وحدت سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام را تحقق بخشد».

قانون اساسي همچنين احترام به مذاهب ديگر اسلامي را مورد عنايت قرار داده و اصل دوازدهم آن چنين مقرر مي دارد: «دين رسمي ايران، اسلام و مذهب جعفري اثني عشري است و اين اصل الي الابد غير قابل تغيير است و مذاهب ديگر اسلامي اعم از حنفي، شافعي، مالكي، حنبلي و زيدي داراي احترام مي باشند و پيروان اين مذاهب در انجام مراسم مذهبي، طبق فقه خودشان آزادند و در تعليم و تربيت ديني و احوال شخصيه (ازدواج، طلاق، ارث و وصيت) و دعاوي مربوط به آن در دادگاهها رسميت دارند و در هر منطقه اي كه پيروان هر يك از اين مذاهب اكثريت داشته باشند، مقررات محلي در حدود اختيارات شوراها بر طبق آن مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پيروان ساير مذاهب».

رهبر معظّم انقلاب حضرت آيت اللّه خامنه اي نيز مكرّر به مسأله وحدت شيعه و سنّي و جلوگيري از اختلافات مذهبي اشاره فرموده است. ايشان در يكي از سخنرانيهاي خويش با اشاره به لزوم توجه بيشتر به نقاط اشتراك شيعه وسنّي فرمودند: «مقصود ما از وحدت مسلمانان چيست؟ آيا مقصود اين است كه مسلمانان از مذهب خود دست بردارند و به مذهب ديگري اعتقاد پيدا كنند

و عمل نمايند؟ نه، مقصود اين نيست ... بحث ما اين است كه مي خواهيم به همه مسلمانان از شيعه و سنّي بگوييم و تذكر بدهيم كه شما يك نقاط مشترك و يك نقاط اختلاف و افتراق داريد ... آن نقاط اشتراك بيش از نقاط افتراق است. يعني هم? مسلمين بهخداي واحد و قبله واحد و پيامبر واحد و احكام و نماز و روزه و زكات و حج اعتقاد دارند ... هم اكنون بيش از يك ميليارد نفر مسلمان در نقاط مختلف عالم زندگي مي كنند كه نقط? تراكم آنها، همين منطق? بين شرق و غرب است كه از لحاظ استراتژيكي و موقعيت جغرافياي و وضعيت اقليمي و آب و هوايي، حساس ترين مناطق عالم دست اينهاست ... ما مي گوييم اي مسلمانان عالم در هر جاي دنيا كه هستيد اگر با هم دشمني نكنيد، عليه هم مبارزه و جنگ نكنيد و دشمنان و دوستانتان را بشناسيد، وضع زندگي شما با آنچه كه امروز است، تفاوت خواهد كرد.4... لذا يكي از پيامهاي عمد? انقلاب ما، وحدت مسلمين است. ما در همه جاي دنياي اسلام، اين حرف را مي زنيم.10»

در حوز? عمل هم، جمهوري اسلامي ايران در تمامي صحنه ها وحدت شيعه و سنّي را عملا به نمايش گذاشته و دست به اقدامات گوناگوني زده است. تشكيل مجمع «التقريب بين المذاهب الاسلاميه» توسط مقام معظّم رهبري در سال 1369 با هدف ايجاد نزديكي بين فرق اسلامي، از جمله اين موارد مي باشد. مجمع مذكور در طي اين مدّت تلاش زيادي در جهت نزديك نمودن افكار شيعه و سنّي و تمركز بخشي به نقاط اشتراك آنها كرده است. همچنين اعلام 12 تا

17 ربيع الاول توسظ جمهوري اسلامي ايران، به عنوان هفت? وحدت، نقش مهمّي در ايجاد وحدت اسلامي داشته است. در حالي كه اهل سنّت 12 ربيع الاول و شيعيان 17 ربيع الاول را تاريخ ولادت پيامبر اكرم(ص) دانسته و جداگانه به برگزاري مراسم اين روز بزرگ و تجليل از آن مي پرداختند و خود شايد يك عامل اختلافي هم محسوب مي شد، اينك به جهت نامگذاري هفته وحدت مابين اين دو تاريخ از سوي جمهوري اسلامي ايران، نه تنها اين عاملِ اختلاف، خود به عامل وحدت تبديك شده، بلكه فرصت مناسبي ايجاد كرده است تا همه ساله به مدّت يك هفته، انديشمندان و پيروان اين دو مذهب در كنار يكديگر جمع شده و با تكيه بر نقاط اشتراك خويش به بحث و بررسي پرداخته و بر وسعت دامن? وحدت اسلامي بيفزايند. پي نوشت : 1. در جستجوي راه از كلام امام، دفتر پانزدهم، صفحه 101.

2.همان، صفحه 107.

3. همان، صفحه 126.

4. همان، صفحه 129.

5. همان، صفحه 103.

6. دفتر سياسي سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي، نشريه داخلي نگرشي بر تحوّلات سياسي، شماره 79، صفحه 14.

7.معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي، انقلاب اسلامي در چشم انداز ديگران، صفحه 20.

8. آيه 92 سوره انبياء: اين است امت شما كه امتي يگانه است و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستيد.

9. حديث ولايت (مجموعه رهنمودهاي مقام معظّم رهبري)، جلد 2، صفحه 207.

10. همان، صفحه 211. انقلاب ايران را عزيز كرد

از ديگر دستاوردهاي جهاني انقلاب اسلامي ايران، قدرت و عزّت يافتن ايران در سطح جهان مي باشد. بر هيچ صاحب نظر سياسي پوشيده نيست كه تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، كشور ايران نه تنها در

سطح جهاني و در بين كشورها و قدرتهاي جهاني نقش و قدرت تعيين كننده اي نداشت و در معادلات سياسي و تصميم گيريهاي جهاني به بازي گرفته نمي شد، بلكه به علت وابستگي و تبعيت از ابرقدرت غرب و ايفاء نقش ژاندارمي در منطقه براي آمريكا، بين مسلمانان جهان و نهضتهاي اسلامي و آزاديبخش نيز منفور و مطرود بود. رژيم ايران به عنوان حكومتي دين ستيز و مخالف اسلام و نوكر آمريكا و حامي اسراييل در ميان مسمانان شهرت داشت.

به بركت پيروزي انقلاب اسلامي، كشور ايران به قدرت و عزّت بالا و چشمگيري دست يافت. اين عزّت و اقتدار جهاني از دو ديدگاه قابل بررسي و تأمل است. در ديدگاه اوّل و با نگرش از منظر قدرتهاي استكباري و كشورهاي مخالف انقلاب اسلامي ايران، كشور ايران از كشوري ضعيف و بي تأثير در معادلات جهاني، به قدرتي تأثيرگذار در مناسبات و روابط بين الملل و نيز تصميم گيري هاي جهاني و منطقه اي مبدل گشت. به تعبير رهبر معظّم انقلات: «ملّت ايران در هر قضيه مهم جهاني كه با آن به طور جدّي مخالف باشد، آن مسأله پيش نمي رود و متوقف مي شود. امروز اين ملّت در مسائل مهم جهاني داراي يك رأي مهم است و جلوه ملّت ايران بتدريج چشمها را متوجه به خود مي كند.1»

نمون? بارز اين تأثيرگذاري در تصميم گيري هاي جهاني را مي توان در قضي? فلسطين و سازش ننگين حكام وابست? برخي گشورهاي عربي با رژيم صهيونيستي و استكبار غرب بوضوح مشاهده نمود. مخالفت ايران انقلابي با اين سازش خيانت آميز به حقوق مردم مسلمان فلسطين ، موجب شكست اين سازش ننگين شده است. با نگاه از اين منظر به انقلاب اسلامي، كشور

ايران به علت به زانو در آوردن ابرقدرتها، تحقير آنان در سطح هان، بر هم زدن نظام دوقطبي جهان، سرنگون كردن رژيم تا دندان مسلح پهلوي و متكي به حمايت گسترده آمريكا و غرب، تأثيرگذاري گسترده بر نهضتها و حركتهاي آزاديبخش و برانگيختن هر چه بيشتر آنها و بيداري مردمي بر عليه استكبار جهاني، موجب شده است كه ابرقدرتهاي شرق و غرب و مخصوصاً استكبار غرب، پي به واقعيت اقتدار و عظمت ايران پس از انقلاب برده و اين حقيقت را بپذيرند كه ايران اسلامي، قدرتي تعيين كننده و با نفوذ در جهان امروزي است، امري كه رخ داده و اجتناب ناپذير است و با جنجال و شعار و تهديد و ارعاب، قابل انكار و چشم پوشي نيست.

البته ترس استكبار غرب از ايران اسلامي و نسبت دادن هر حركت ضد آمريكايي در سراسر جهان به انقلاب اسلامي ايران و يا طرفداران آن و نيز اقدام به انواع توطئه ها براي مقابله با جمهوري اسلامي ايران از يك طف و از طرف ديگر التماس براي مذاكره و برقراري رابطه با جمهوري اسلامي ايران و نيز طرح مباحث و اخبار مربوط به ايران در طول ساليان متوالي از انقلاب تاكنون (مخصوصاً ده? اوّل انقلاب) در صدر اخبار مطبوعات و رسانه هاي جهاني، خود حاكي از پذيرش اين واقعيت يعني اقتدار و عظمت ايران اسلامي در سطح دنيا از سوي استكبار جهاني مي باشد.

در ديدگاه دوم و با نگرش از منظر مسلمانان و مستضعفان جهان و نيز نهضتها و حركتهاي آزاديبخش، كشور ايران از دولتي ضعيف و وابسته به آمريكا به دولتي عزيز و مستقل و مقتدر در سطح جهان مبدّل گشته

است. حمايت اصولي ايران از مبارزات مردم مسلمان و محروم سراسر جهان در برابر قدرتهاي زورگو و دولتهاي استثمارگر احياء مجدّد عظمت و شكوه اسلام پس از قرنها، اقتدار يافتن مردم مسلمان و مبارز و نيز نهضتهاي اسلامي، علاقه مندي مردم مسلمان و آزاد? سراسر دنيا به رهبري پيامبرگون? امام خميني(ره) از جمله عواملي هستند كه موجب شده اند، ايران اسلامي، پس از انقلاب به كشوري مقتدر و عزيز در بين مسلمانان جهان شناخته شود.

چه عظمتي از اين بالاتر براي ايران اسلامي در جهان كه رهبر كبير و بنيانگذار آن مي فرمايند: «من با اطمينان مي گويم، اسلام ابرقدرتها را به خاك مذلّت مي نشاند. اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را يكي پس از ديگري برطرف و سنگرهاي كليدي جهان را فتح خواهد كرد.2»

حضرت امام در وصيت نامه سياسي – الهي خويش، قدرت و عزّت يابي ايران در جهان را چنيني تبيين مي فرمايند: «كدام افتخاري بالاتر و والاتر از اين كه آمريكا با همه ادعاهايش و هم? ساز و برگهاي جنگيش و آن همه دولتهاي سرسپرده اش و به دست داشتن ثروتهاي بي پايان ملّتهاي مظلوم عقب افتاده و در دست داشتن تمام رسانه هاي گروهي در مقابل ملّت غيور ايران و كشور حضرت بقيّة اللّه ارواحنا لمقدمه الفداء آن چنان وامانده و رسوا شده است كه نمي داند به كه متوسل شود و رو به هر كس مي كند جواب رد مي شنود، و اين نيست جز به مددهاي غيبي حضرت باري تعالي جلت عظمته كه ملّتها را بويژه ملّت ايران اسلامي را بيدار نموده و از ظلمات ستمشاهي به نور اسلام هدايت نمود.3»

رهبر معظّم انقلاب نيز در اين مورد مي فرمايند: «ايران

اسلامي، ايران امام، ايران انقلاب، مركز و محور حركت عظيم جهاني مسلمانان است و به همين نسبت محور دشمنيهاست ... نشان مي دهد كه ما قدرتمنديم و عليه منافع استكبار و منافع دزدان و غارتگران همچنان تهديد بزرگي به شمار مي رويم.4»

همين اقتدار و عزّت ايران اسلامي است كه موجب شده است ريگان رئيس جمهور اسبق آمريكا اعتراف كند: «به دليل اهميّت استراتژيك ايران و نفوذ اين كشور در جهان اسلام است كه ما در صدد كاوش براي يك رابطه بهتر بين كشورهاي خود برآمديم ...انقلاب ايران يك واقعيت تاريخي است.5» مشاور امنيت ملي ريگان نيز به همين ترتيب اعتراف به قدرت ايران اسلامي نموده و گفته است: «انقلاب اسلامي يك حقيقت تاريخي است و بايد يك ايران مستقل و از نظر اقتصادي و نظامي با ثبات را باور داشت.6»

براي اين كه با اقتدار و عزّت و عظمت ايران در جهان از زبان رهبران، رؤساي جمهور و شخصيتهاي سياسي و مهم جهان و نيز مطبوعات و رسانه ها بيشتر آشنا شويم، اشاره اي هم به برخي از اين اظهارنظرها نموده و با ذكر ريشه هاي اين عظمت و اقتدار، اين بحث را خاتمه مي دهيم. گورباچف رهبر پيشين شوروي سابق: «آيت اللّه خميني توانست اثري بزرگ در تاريخ نوين جهان بگذارد.7»

فيدل كاسترو رهبر انقلابي كوبا: «پس از فروپاشي شوروي سابق به صحّت توصيه هاي آيت اللّه خميني به گورباچف پي بردم و معتقدم مدل قرآني رهبر فقيد ايران بايد به جاي مدلهاي غربي در دستور كار برنامه هاي جهاني قرار گيرد.8... آنچه در ايران رخ داده است يك انقلاب واقعي و مردمي بود. اين انقلاب داراي نيروي عظيمي نيز هست و لازم است

كه ما همبستگي و حمايت خود را با آن اعلام كنيم.9» نلسون ماندلا رئيس جمهور سابق آفريقاي جنوبي: «امام خميني نه تنها رهبري بزرگ براي ايران بود، بلكه رهبري براي تمامي نهضتهاي آزاديبخش جهان به شمار مي رفت... اين افتخار بزرگي بود كه توانستم براي دومين بار در كنار مرقد امام خميني حاضر شوم و به ايشان اداي احترام كنم.10»

حافظ اسد رئيس جمهور فقيد سوريه: «انقلاب اسلامي ايران روابط خارجي خود را با امپرياليستها قطع كرد و پايگاههاي نظامي بيگانگان را از ميان برداشت و راه سرافرازي را در پيش گرفت. رژيم اشغالگر قدس آن چنان از انقلاب اسلامي به وحشت افتاد كه بارها از ارباب خود آمريكا گله كرد كه چرا نمي تواند جلو نفوذ و تأثير انقلاب اسلامي ايران را كه منجر به پيروزي فلسطين خواهد شد، بگيرد.11»

معمر قذافي رهبر ليبي: «انقلاب اسلامي ايران يك انقلاب مردمي و مترقي در جهان نوين است و تمام مسلمانان جهان اميدهاي بسياري بدان بسته اند. انقلاب اسلامي ايران چهر? حقيقي اسلام را به همه جهانيان عرضه كرد.12» احمد بن بلا اوّلين رئيس جمهور الجزاير پس از استقلال آن كشور، با اشاره به قدرت الهي انقلاب اسلامي و وحشت دنياي استكباري از نفوذ گسترد? آن مي گويد: «بي جهت نيست كه اين انقلاب وحشتي در دل دولتهايي كه نفت ما را مي بردند، ايجاد كرده است.13»

ژوليوس نايرره رئيس جمهور تانزانيا: «انقلاب ايران معادلات جهاني را بر هم زده است ... انقلاب اسلامي ايران از مردمي ترين و اصيل ترين انقلابهاي جهان است. ما براي اين انقلاب احترام و ارزش فراواني قائل هستيم. ايران، هم نيرومند است و هم غير متعهدترين كشور جهان است.14» حبيب شطّي دبير

كلّ سابق كنفرانس اسلامي: «انقلاب اسلامي يكي از حوادث مهم اين قرن است و به همه نشان داد كه اسلام چقدر قدرتمند است. انقلاب ايران توانسته است يكي از نيرومندترين رژيمهاي سلطنتي را سرنگون كند.15» محمد مهدي شمس الدين نائب رئيس مجلس اعلاي شيعيان لبنان : «انقلاب اسلامي ايران معجز? قرن بود و درس بزرگي به ما داد كه عبارت از اين است كه با وحدت كلمه همه كاري را مي توان كرد.16»

عبدالحليم خدام وزير امور خارجه سوريه: «انقلاب ايران از لحاظ تاريخي نه فقط براي ايران، بلكه براي سراسر منطقه و جهان، انقلاب عظيمي است.17» سرتاج عزيز وزير امور خارجه پاكستان: «انقلاب اسلامي حضرت امام خميني تحوّلي مهم نه تنها براي ايران، بلكه در تاريخ جهان بود.18» عبدالحميد اجل سفير الجزاير در ايران: «الجزاير به انقلاب ايران مباهات مي كند.19» خبرگزاري آسوشيتد پرس مورخ 14/3/1368: «آيت اللّه خميني يك شاه را سرنگون كرد، يك ابرقدرت را مبهوت نمود و با پيام وحدت و قدرت اسلامي خود، جهان را تكان داد.20» روزنامه اينديپندنت چاپ لندن مورخ 15/3/1368: «بندرت اتفاق مي افتد كه يك مرد به تنهايي بتواند مسير تاريخ را عوض كند، اما اين درست همان كاري بود كه آيت آللّه خميني از عهد? آن برآمد.21» راديو لندن: «او (امام خميني) انقلابي را رهبري كرد كه جهان را لرزاند.22» پي نوشت : 1. خطبه نماز جمعه مورخ 20/11/1374.

2. فرياد برائت ( پيام امام به حجاج بيت اللّه الحرام) صفحه 13.

3. وصيت نامه امام خميني(ره) صفحه 8.

4. حديث ولايت (مجموعه رهنمودهاي مقام معظّم رهبري)، جلد 7، صفحه 131.

5. دفتر سياسي سازمان عقيدتي سياسي ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران، بركات سبز،

صفحه 63.

6. همان. 7.ويژه نامه روزنامه جمهوري اسلامي ، مورخ 10/7/1378.

8.دفتر سياسي سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي، نشريه داخلي نگرشي بر تحوّلات سياسي، شماره 66 و 67، صفحه 40.

9. معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي، انقلاب اسلامي ايران در چشم انداز ديگران، صفحه 110.

10. فتحي شقاقي، انتفاضه و طرح اسلامي معاصر، صفحه 3.

11. معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي، انقلاب اسلامي ايران در چشم انداز ديگران، صفحه 101.

12.همان، صفحه 104. 13. همان، صفحه 99.

14. همان، صفحه 109. 15. همان، صفحه 107.

16. همان، صفحه 108. 17. همان، صفحه 102.

18. ضميمه روزنامه اطلاعات، مورخ 29/3/1378.

19. معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي ، انقلاب اسلامي ايران در چشم انداز ديگران، صفحه 100.

20. موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره) بازتاب رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، صفحه 95.

21. همان، صفحه 90. 22. ويژه نامه روزنامه جمهوري اسلامي، مورخ 10/7/1378 گسترش مخابرات، تلفن و پُست

پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، تحولات چشم گيري در شبكه مخابراتي كشور در زمينه هاي تلفن ثابت، تلفن همراه، كانال هاي مخابراتي، ارتباطات مخابراتي بين المللي صورت گرفته است.

راه اندازي شبكه هاي اطلاع رساني و اتصال به بزرگر اه هاي اطلاعاتي از جمله اينترنت، عرضه خدمات نو مخابراتي به مشتركين، راه اندازي شبكه ويدئو ? كنفرانس، بهره گيري از پيشرفته ترين امكانات فناوري مخابرات از جمله ISDN (شبكه يكپارچه ديجيتال كشور)، TMN (شبكه مديريت)، IN (شبكه هوشمند)، ATM (شبكه مد غيرهمزمان سويچ سريع)، سيستم هاي SDH كه عامل گسترش ظريف شبكه است و ارائه ديگر خدمات مخابراتي، به همراه تأسيس و توسعة چند كارخانه توليدكنندة تجهيزات مخابراتي و مراكز تحقيقاتي تحولات عظيم و چشم گيري است كه در حوزه مخابرات كشور به وجود آمده است. 1

بعد از پيروزي انقلاب، علي رغم آغاز جنگ

تحميلي عراق بر ايران كه مانع از توسعه فراگيري شبكه مخابرات كشور شد، با اين وجود از سال 1357 تا 1363 يعني در همان سال اول پس از پيروزي انقلاب اسلامي، تعداد 351000 شماره تلفن در كشور داير شد. 1363 روستا به شبكه ارتباطي كشور پيوست. 101 شهر امكان ارتباط بين شهري يافتند. اولين طرح آزمايش كابل نوري در مركز تحقيقات مخابرات عملي شده و در سال 1364 كارخانه كابلهاي مخابراتي شهيد قندي يزد تأسيس شد و در سال 1368 به بهره برداري رسيد. در سال 1367 اولين كابل هم محور بين شهري از تهران به اصفهان متصل شد. در سال 1368 اولين مركز سوييچينگ ديجيتال دانشگاه تهران به بهره برداري رسيد و در همين سال اولين خط كابل نوري بين شهري بين تهران تا كرج آغاز گرديد.

به دنبال اين تحولات در سال 1370 بهره برداري از اولين موج گير ماهواره اي اينمارست شروع شد. در سال 1371 موافقت اصولي براي ايجاد دانشكده علمي و كاربردي مخابرات كه با انقلاب فرهنگي در ساير دانشگاهها ادغام شده بود، مجدداً اخذ گرديد. در سال 1372 بهره برداري از اولين موج گيرهاي وي ست (VSAT) توسط شركت مخابرات ايران صورت گرفت. بهره برداري از مركز SC ديجيتال در 8 شهر كشور و بهره برداري از مجتمع مخابراتي انقلاب اسلامي به عنوان دومين مركز مخابراتي ايران در تهران در همين سال آغاز شد.

تحولات مهم در سال 1373 عبارت بودند از توسعه شبكه تلفن تهران به 000/945/1 شماره منصوبه و ايجاد شبكه تلفن همراه در سال 1375 و گسترش شبكه تلفن همراه در سطح 35 شهر و طراحي يك ميليون شماره تلفن همراه، همچنين اتصال 90 شهر كشور

به شبكه ارتباطات داده ها (ديتا) و توسعه شبكه وي ست به ميزان 70 درصد انجام گرفت.

با مراجعه به آمار فوق روشن مي شود كه جمهوري اسلامي ايران با توجه به اهميت ارتباطات مخابراتي در ابعاد مختلف زندگي بشر، تلاش فراواني در زمينه توسعه و تجهيز شبكه مخابراتي به كار برده است. شركت مخابرات ايران در سال هاي اخير آخرين دستاوردهاي فناوري مخابرات جهان، همچون دستگاه هاي كليدزني رقمي (سوييچ ديجيتال) كابل نوري، تلفن همراه، شبكه هاي اطلاع رساني، خدمات ماهواره اي و خدمات ويژه تلفن را راه اندازي كرده و به توليد بيش از 80 درصد تجهييزات مورد نياز اخير در زمينه توسعه شبكه مخابراتي، رشدي بالغ بر 20 درصد را دارا بوده و بيشترين حجم توسعه را داشته است.

در طول فعاليت هاي سال هاي پس از انقلاب تا سال 1377 شبكه 850 هزار خطي آنالوگ با استفاده از جديدترين فناوري و انتقال، به شبكه اي 2/7 ميليون خطي تبديل شده و طي اين سال ها به توسعة قابل توجهي نائل شده است. تعداد نقاط داراي تلفن خودكار بين شهري به 2287 نقطه و شهرهاي داراي ارتباط بين المللي به 850 نقطه و تعداد تلفن هاي داير نيز به بيش 2/7 ميليون شمار رسيده است. 2 البته در پايان سال 1380 تعداد خطوط تلفن ثابت به 10 ميليون و 800 هزار شماره و تعداد خطوط تلفن همراه نيز از مرز 2 ميليون شماره گذشت. 3 پي نوشت : 1 - ارتباطات در انقلاب اسلامي ، ص 7

2 - همان ، ص 54

3 - روزنامه ي جمهوري اسلامي ، ش 6606 ، ص 2 احياء شأن و منزلت معنوي زنان و دختران

يكي از دستاوردهاي ارزشمند انقلاب اسلامي ايران،

احياء شأن و منزلت معنوي زنان و دختران است. قبل از انقلاب اسلامي و در دوران رژيم منفور پهلوي، زنان و دختران اين مرز و بوم از شأن و منزلت شايسته اي برخوردار نبودند. اساس انحرافات و مفاسد رژيم پهلوي در قلمرو مسائل مربوط به آنان، به خاطر ديدگاه و نگرشي بود كه به تقليد و تبعيت كوركورانه از غرب نسبت به زن داشتند و براساس همين مبناي فكري، سياست هاي رژيم نسبت به مسائل مرتبط با زنان شكل مي گرفت.

نگرش رژيم پهلوي به زنان و دختران، نگرشي مادي، منفعت طلبانه و لذت جويانه بود. دليل بر اين ادعا نيز سياست استفاده ابزراي رژيم پهلوي از زن و نيز وسيله قرار دادن او براي شهوتراني مردان عياش مي باشد. بر طبق آن تلقي، زن ابزار محسوب مي شد. زن وسيله اي براي ارضاء هواهاي نفساني و شهواني مردان هوسباز و خوشگذران بود. زن وسيله اي براي كسب پول و ثروت بيشتر تلقي مي شد. در واقع عملاً زن موجودي درجة دوم و فرعي و صرفاً براي مرد بود. بديهي است براساس چنين نگرشي، ديگر شأن و منزلت و حرمتي براي زنان و دختران باقي نمي ماند.

ارتشبد سابق حسين فردوست محرم اسرار دربار و دوست صميمي شاه، در اين مورد چنين مي گويد: «در دوران محمدرضا دعوت از زنان زيبا به مجالس ميهماني مرسوم بود و در محافل ديپلماتيك تهران، هميشه زنان زيبا و لوند در رأس ليست مدعوين سفارتخانه ها و ميهماني هاي سفرا جا داشت تا سبب جلب دولتمردان ايراني شود. اشرف كه مي خواست از پول سازمان برنامه و بودجه حداكثر استفاده را بكند، با يك زن زيبا به نام آذر طرح دوستي ريخت كه شوهرش در

سازمان برنامه كارمند جوان و عادي بود. آذر در عين جواني و زيبايي، دكتر دندانپزشك بود.

در يك مهماني كه اشرف در هتل دربند تشكيل داده بود، من نيز دعوت شده بودم. زماني كه ميهمانان مشغول صرف مشروب بودند، اشرف من و آذر و ابتهاج (رئيس سازمان برنامه) را به يك اتاق برد و در حضور آذر و ابتهاج به من گفت زن به اين زيبايي ديده بودي؟ گفتم نه. گفت حالا اين ابتهاج براي اين زن ناز مي كند. نظرم اين است كه ترتيب وصلتشان را بدهم. گفتم ابتهاج زن دارد. گفت آن كه هيچ! گفتم آذر هم شوهر دارد. گفت اين هم هيچ! زن ابتهاج و شوهر آذر در سال جزء مدعوين بودند، سپس اشرف به ابتهاج گفت حال شما دو نفر را تنها مي گذارم كه ترتيب كار را بدهيد! اشرف و من از اتاق خارج شديم و آن دو نفر ماندند.

بعداً ابتهاج مرتب به خانه آذر مي رفت و روابط جنسي شديد داشتند. ابتهاج ساعاتي به خانه آذر مي رفت كه مي دانست شوهرش در سازمان برنامه كار دارد. يكي از اين روزها كه ابتهاج به خانه آذر آمده بود، بدون اينكه ابتهاج بفهمد، آذر به شوهرش تلفن مي كند كه زود به خانه بيا كار دارم. شوهر سريع خود را به منزل مي رساند. در اين فاصله آذر در تختخوابش روابط را با ابتهاج شروع مي كند. شوهر وارد اتاق خواب مي شود و صحنه را مي بيند. ابتهاج به شوهر مي توپد كه تو كارمند قاچاق هستي و در اين موقع چرا به منزلت آمده اي! اين صحنه سبب مي شود كه شوهر، آذر را طلاق بدهد و ابتهاج مجبور مي شود با

او ازدواج كند. ترديدي نيست كه طراح اصلي نقشة حضور بي موقع شوهر آذر، اشرف بوده است. اما آذر به ابتهاج اكتفا نكرد(1). »

اين جريان به عنوان قطره اي كوچك در برابر دريايي از مصاديق و موارد مشابه كه در رژيم پهلوي وجود داشت به خوبي ديدگاه غلط و اهانت آميز افراد آن رژيم را نسبت به جنس مؤنث بيان مي كند و نشان مي دهد كه رژيم پهلوي براي زنان و دختران شأن و منزل انساني و معنوي قائل نبوده است.

حضرت امام خميني(ره) از همان دوران مبارزه و قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به افشاگري اين رفار اهانت آميز پرداخته و با اين فرهنگ فاسد مخالفت مي كردند. ايشان در شهريور ماه سال 1357 در مصاحبه اي با تلويزيون فرانسه مي فرمايند:

«اين شاه است كه به حسب نقل در مصاحبه با مخبر ايتاليايي گفته است درك من از زن آن است كه او بايد زيبا و فريبا باشد. اين شاه است كه زن ها را به فساد مي كشاند(2). »

حال تلقي شاه را از زن كه معتقد است زن بايد زيبا و فريبا باشد، مقايسه كنيد با نگرش حضرت امام خميني(ره) نسبت به زن كه در دوران قبل از پيروزي انقلاب اسلامي فرمودند:

اسلام زن ها را از آن چيزهايي كه در جاهليت بوده نجات داده است. آن قدر كه اسلام به زن خدمت كرده است، خدا مي داند كه به مرد خدمت نكرده است. شما نمي دانيد كه در جاهليت زن چه بوده و در اسلام چه شده؟ اسلام مي خواهد زن همان طوري كه مرد همه كارهاي اساسي را مي كند، زن هم بكند اما نه اينكه زن يك چيزي بشود كه آقا دلشان مي خواهد كه بزك كرده بيايد توي

جامعه و با مردم مخلوط بشود، با جوان ها آن طوري مخلوط شود! اسلام مي خواهد اين ها را جلو بگيرد. اسلام مي خواهد حيثيت و احترام زن را حفظ كند. مي خواهد به زن شخصيت بدهد كه از اين فعليت بيرون بيايد. اين ها مي خواهند زن را بفرشوند و او را از اين دست به آن دست كنند. اين را مخالف است اسلام (3)».

همين نگرش حضرت امام خميني(ره) نسبت به زنان پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز استمرار داشت كه به يك مورد آن اشاره مي كنيم:

«نقش زن در عالم از ويژگي هاي خاصي برخوردار است. صلاح و فساد يك جامعه از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه مي گيرد. زن يكتا موجودي است كه مي تواند از دامن خود افرادي به جامعه تحويل دهد كه از بركاتش يك جامعه، بلكه جامعه ها به استقامت و ارزش هاي والاي انساني كشيده شوند. مي تواند بعكس آن باشد(4) ... عنايتي كه اسلام به زنان دارد، بيشتر از عنايتي است كه به مردان دارد. در اين نهضت زنان حق بيشتري از مردان دارند. زنان، مردان شجاع را در دامان خود بزرگ مي كنند. قرآن كريم انسان ساز است و زنان نيز انسان ساز. اگر زنان شجاع و انسان ساز از ملت ها گرفته شوند، ملت ها به شكست و انحطاط كشيده مي شوند. قوانين اسلام همه به صلح زن و مرد است. زن بايد در مقدرات اساسي مملكت دخالت كند(5). »

بدين ترتيب انقلاب شكوهمند اسلامي ايران به رهبري بزرگمرد تاريخ اسلام حضرت امام خميني(ره) و با چنين نگرشي نسبت به زن، توانست طومار نگرش فاسد و منحط رژيم پهلوي نسبت به زن را درهم پيچيده و افق جديد و روشني فراروي زنان و دختران

عزيز اين مملكت قرار دهد. نگرش جديدي كه براساس آن شأن و منزلت معنوي زن احياء شده و كرامت والاي انساني به او بازگردانده شد. نگرشي كه طبق آن زن شيء و ابزار نيست، بلكه زن مبدأ همه سعادت هاست، زن مربي جامعه است. نقش زن در جامعه بالاتر از نقش مرد است، سعادت و شقاوت كشور بسته به اوست و از دامن او مرد به معراج مي رود.

بر زنان و دختران مسلمان و فهيم جامعه است كه قدردان اين دستاورد بزرگ و مهم انقلاب اسلامي بوده و به شايستگي از آن حفظ و حراست نمايند و اجازه ندهند كه مجدداً توسط برخي مردان غرب زده و شهوت پرست دستخوش دگرگوني شود. چرا كه با كمال تأسف در سال هاي اخير بوي چنين توطئه هايي توسط استكبار جهاني غرب و مزدوران داخلي آنان به مشام مي رسد. آن ها سلب شأن و منزلت معنوي زنان و كشاندن آنان به ورطة خفت بار دوران رژيم پهلوي را در سر مي پرورانند. پروتكل كنوانسيون زنان و فشارهاي ناشي از آن در اين راستاست.

مقابله و ايستادگي در برابر اين نقشه ها، هر چند بر عهدة مسؤولان نظام و مردان انقلابي و باغيرت جامعه است، ليكن خود زنان و دختران مسلمان نيز بايد در خنثي كردن اين توطئه نقش اصلي و اساسي را ايفا كرده و از دستاورد بزرگ و ارزشمندي كه به بركت انقلاب اسلامي نصيب آنان شده است پاسداري نمايند. پي نوشت : 1- حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد1، ص 237.

2- در جستجوي راه از كلام امام، دفتر سوم، ص 26.

3- سخنراني مورخ 18/8/1357 در پاريس به نقل از: در جستجوي راه از كلام امام، دفتر

سوم، ص 28.

4- پيام به مناسبت روز زن در تاريخ 25/1/1361 به نقل از: صحيفه نور، جلد 16، ص 125.

5- سخنراني مورخ 15/12/1357 به نقل قول از: در جستجوي راه از كلام امام، دفتر سوم، ص 31. استقلال و ضداستعماري شدن دانشگاه ها

اهميت و نقش دانشگاه ها به عنوان عالي ترين مراكز آموزش كشور در عرصه هاي مختلف سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي بر كسي پوشيده نيست. تربيت نخبگان و انديشمندان جامعه، تأثيرگذاري بر ساير اقشار و عرصه هاي اجتماعي، تربيت و پرورش مديران و مسؤولان عالي رتبه كشوري كه در حوزه هاي مختلف؛ قدرت سياسي؛ اقتصادي، فرهنگي، صنعتي را در آينده به دست خواهند گرفت، از جمله كاركردها و نقش دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي مي باشد.

به همين جهت است كه حضرت امام خميني(ره) در اهميت دانشگاه ها فرموده اند: «دانشگاه ها مبدأ تحولات است... دانشگاه مركز سعادت و در مقابل شقاوت يك ملت است. از دانشگاه بايد سرنوشت يك ملت تعيين بشود(1). »

نظر به چنين اهميت والايي براي دانشگاه ها و از آن جا كه رژيم منحوس پهلوي، رژيمي وابسته و متكي به غرب بود و از استقلال سياسي و فرهنگي برخوردار نبود، لذا تلاش وافري در جهت وابسته نمودن دانشگاه ها به غرب و تأثيرپذيري از سياست هاي غربي مي نمود. اين تلاش ها نيز متأسفانه به ثمر نشسته وعملاً دانشگاه ها، غيرمستقل و وابسته به غرب بودند. اين وابستگي در حوزه هاي مختلف سياستگذاري، مديريت، آموزش، انديشه و تفكر و رفتار و كردار دانشجويان به چشم مي خورد.

نتيجة وابستگي دانشگاه ها به غرب و عدم برخورداري از استقلال، اين بود كه بخش عمده اي از نخبگان و انديشمندان كشور داراي افكار و انديشه اي وابسته و وامدار به غرب بودند و بر اين

اساس به تئوري پردازي و انديشه سازي مي پرداختند. همچنين اداره پست هاي كليدي و مهم جامعه و مديريت حوزه هاي مختلف سياسي، اقتصادي و اجتماعي به دست افرادي بود كه وابستگي فكري و انديشه اي به غرب داشتند. از سوي ديگر اين وابستگي موجب سرايت فرهنگ غرب گرايي و عدم استقلال به ساير حوزه هاي اجتماعي شده و دامنة بي هويتي و غرب گرايي را گسترش مي داد.

در حقيقت اگر چه جهت گيري و سياستگذاري كلي در دانشگاه، خود تابعي از سياست عدم استقلال سياسي و بيگانه پرستي سياستمداران كشور بود، با اين حال نضج و رشد فرهنگ وابستگي به غرب در دانشگاه ها، متقابلاً موجب تقويت نظام وابستة شاهنشاهي و تحكيم اركان آن مي رديد. در واقع نقشي كه دانشگاه ها در جهت وابسته نمودن كشور به بيگانگان داشتند، نقشي بود كه از ساير اقشار و گروه هاي اجتماعي به سادگي برنمي آيد. به همين جهت بود كه حضرت امام خميني(ره) مي فرمودند: «مردم بازار نمي توانند ما را بكشند به دامن شوروي يا آمريكا، مردمي كه دهقان هستند نمي توانند ما را بكشند به دامن اين و آنع مردمي كه در كارخانه ها هستند نمي توانند اين كار را بكنند... آن كه مي تواند ما را وابسته كند و در دامن آمريكا و شوروي بكشد، دانشگاه است. براي اين كار اين كه همه چيز ما در دانشگاه است. همت كنيد باهم دانشگاه را اصلاح كنيم(2). »

حضرت امام0ره) نسبت استقلال دانشگاه اهميت خاصي قائل بودند و از اولين روزهاي پيروزي انقلاب در سخنان خود آن را مورد اشاره و تأكيد قرار دادند. از جمله در سخنراني مورخ 27 بهمن 1357 خود كه تنها پنج روز از پيروزي انقلاب گذشته بود، با اشاره به ترس رژيم پهلوي

از استقلال دانشگاه ها فرمودند: «... اينها دانشگاه ها را با هر قدرتي كه داشتند عقب نگه مي داشتند. نمي گذاشتند كه اساتيد ما درست بچه هاي ما را تعليم كنند، نمي گذاشتند كه بچه ها تعليماتشان درست بشود. اين هم براي اين بود كه مي ديدند كه اگر چنانچه دانشگاه به طور صحيح عمل كند، مستقل باشد، بعد كه اين جوان ها از دانشگاه بيرون بيايند، ضداستعمار بيرون مي آيند. اين هم يك نقشه اي بود كه اينها كشيده بودند(3). »

همچنين در سخنراني مورخ 1 ارديبهشت 1359 خود با اشاره به شدت خطر دانشگاه استعماري، فرمودند: «ما از حصر اقتصادي نمي ترسيم، ما از دانشگاهي مي ترسيم كه جوان هاي ما را آن طور تربيت كنند كه خدمت غرب بكنند، ما از دانشگاهي مي ترسيم كه آن طور جوان هاي ما را تربيت كنند كه خدمت به كمونيسم كنند(4). »

در جايي ديگر نيز مي فرمايند: (5) «ما با تخصص مخالف نيستيم، با علم مخالف نيستيم، با نوكري اجانب مخالفيم، ما مي گوييم كه تخصصي كه ما را به دامن آمريكا بكشد يا انگلستان، يا به دامن شوروي و چين بكشد، اين تخصص مهلك است، نه تخصص سازنده... تخصصي كه در خدمت اجانب است ضررش از همه چيز بالاتر است. علمي كه ما را بكشد به طرف آمريكا يا شوروي، آن علم، علم مضر است. آن علمي است كه براي ملت ها هلاكت مي آورد... ما مي خواهيم يك دانشگاهي داشته باشيم و يك كشوري داشته باشيم كه اين وابستگي مغزي را كه مقدم بر همه وابستگيهاست و خطرناكتر از همة وابستگي هاست، نجات بدهد. ما اساتيد دانشگاهي را مي خواهيم كه آن اساتيد بتوانند مغزهاي جوانان ما را مستقل بار بياورند، غربي نباشند، شرقي نباشند، رو به

غرب نايستند، آتاتورك نباشند و تقي زاده هم نباشند. ما مي خواهيم يك دانشگاهي داشته باشيم كه بعد از چند سال ديگر تمام حوائج خودمان را، خودمان تحصيل كنيم(6). »

در عرصه فرهنگي و ديني، مهم ترين حوزه اي كه رژيم پهلوي تلاش مي كرد در دانشگاه ها سست و متزلزل كند، اعتقادات و باورهاي ديني بود. رژيم پهلوي سياست غيرديني كردن دانشگاه ها و سست نمودن اعتقادات و باورهاي ديني را در بين اساتيد و دانشجويان در دستور كار خود قرار داده بود. رژيم پهلوي مايل بود اساتيد و دانشجويان با پشت پا زدن به افكار و انديشة ديني و غيرت و تعصبات مذهبي، مرام لائيك و بي قيدي را پيشه خود ساخته و دنباله رو فرهنگ غربي باشند.

در اين مورد حضرت امام خميني(ره) در وصيت نامه خويش مي فرمايند: «از امور بسيار بااهميت و سرنوشت ساز مسأله مراكز تعليم و تربيت از كودكستان ها تا دانشگاه ها است... بايد ملت غارت شده بدانند كه در نيم قرن اخير آن چه به ايران و اسلام ضربه مهلك زده است، قسمت عمده اش از دانشگاه ها بوده است. اگر دانشگاه ها و مراكز تعليم و تربيت ديگر، با برنامه هاي اسلامي و ملي در راه منافع كشور به تعليم و تهذيب و تربيت كودكان و نوجوانان و جوانان جريان داشتند، هرگز ميهن ما در حلقوم انگستان و پس از آن آمريكا و شوروي فرو نمي رفت و هرگز قراردادي خانه خراب كن بر ملت محروم غارت زده تحميل نمي شد و هرگز پاي مستشاران خارجي به ايران باز نمي شد و هرگز ذخائر ايران و طلاي سياه اين ملت رنج ديده در جيب قدرت هاي شيطاني ريخته نمي شد و هرگز دودمان پهلوي و وابسته هاي به آنع اموال ملت

را نمي توانستند به غارت ببرند و صرف عياشي و هرزگي خود و بستگان خود نمايند.

اگر مجل و دولت و قوة قضاييه و ساير ارگان ها از دانشگاه هاي اسلامي و ملي سرچشمه مي گرفت، ملت ما امروز گرفتار مشكلات خانه برانداز نبود و اگر شخصيت هاي پاكدامن با گرايش اسلامي و ملي به معناي صحيحش، نه آن چه كه امروز در مقابل اسلام عرض اندام مي كند، از دانشگاه ها به مراكز قواي سه گانه راه مي يافت، امروز ما، غير امروز و ميهن ما، غير اين ميهن و محرومان ما از قيد محروميت رها و بساط ظلم و ستمشاهي و مراكز فحشا و اعتياد و عشرتكده ها كه هر يك براي تباه نمودن نسل جوان فعال ارزنده كافي بود، در هم پيچيده و اين ارث كشور بر باد ده و انسان برانداز به ملت نرسيده بود و دانشگاه ها اگر اسلامي انساني ملي بود مي توانست صدها و هزارها مدرس (شهيد سيد حسن مدرس) به جامعه تحويل دهد(7). »

علاوه بر اعتقادات ديني، در حوزه عمل به موازين اسلامي و رعايت اصول اخلاقي و ارزشي نيز، رژيم پهلوي فضاي حاكم بر دانشگاه ها را همانند فضاي عمومي جامعه، به فساد و تباهي كشانده بود. نه تنها حجاب از سوي بخش عظيمي از دانشجويان دختر و اساتيد زن رعايت نمي شد، بلكه پوشش نامناسب و مستهجن دختران و اختلاط و روابط بي قيد و بند آن ها با مردان، چنان فضاي فاسدي را به وجود آورده بود كه هم دانشجويان پسر و هم اساتيد مرد را به تباهي و فساد اخلاقي مي كشاند.

حجم و گستردگي فساد و حاكميت فرهنگ بي بندوباري و فقدان غيرت و تعصب ديني، موجب شده بود كه

فضاي مسموم بر محيط دانشگاه حاكم شده و عرصه بر افراد متدين و مذهبي تنگ گردد. با وجود چنين جوي، ديگر لازم نبود رژيم خود مستقيماً به جنگ مظاهر ارزشي برود و مثلاً جلو نماز خواندن و محجبه شدن دختران را بگيرد و فضاي آلوده، به اندازة كافي عرصه را بر چنين گرايشاتي تنگ مي كرد. اما از آن جا كه به هر حال عده اي از دانشجويان دختر و پسر، متدين و مذهبي بودند رژيم تحمل آن ها را نداشت، در سال 1356 رژيم پهلوي تصميم گرفت از ورود دختران دانشجوي چادري به محوطه دانشگاه جلوگيري كند، اما اين طرح چند روزي بيشتر دوام نياورده و رژيم عقب نشيني كرد.

با پيروزي انقلاب اسلامي در سال بعد، به همه ي اين مفاسد و بي بندوباري ها پايان داده شد و رژيم فاسد پهلوي براي هميشه از صحنه روزگار حذف گرديد. به بركت انقلاب اسلامي، اعتقادات و باورهاي ديني در بخش عظيمي از دانشجويان ظهور و بروز كرده و فضاي اسلامي و سالمي بر محيط دانشگاه ها حاكم گرديد. نه تنها حجاب اسلامي در حد ضرورت خود از سوي بخش عظيمي از دختران دانشجو، آن هم از روي ميل و اختيار رعايت گرديد، بلكه قشر قابل توجهي از دختران دانشجو، حجاب برتر يعني چادر را به عنوان حجاب براي خويش برگزيدند.

در زمينه عمل به ساير احكام و واجبات اسلام نيز تحولات چشمگيري در دانشگاه ها به وجود آمد. انجام فريضة نماز و روزهع توجه جدي به نماز جماعت، ادعيه و زيارات و نيز گرايش به سوي قرآن در زمينه هاي مختلف روخواني، قرائت، حفظ، مفاهيم و تفسير به شكل گسترده وق ابل توجهي در محيط

دانشگاهي رواج يافت. اگر در رژيم گذشته فضاي حاكم بر محيط دانشگاه در ايام مبارك رمضان، فضاي روزه خواري و دهن كجي به ارزش هاي ديني بود، به فضايي معنوي و روحاني و پرهيز از تظاهر به روزه خواري تبديل گرديد.

اوج تحولات معنوي و فرهنگي ايجاد شده در دانشجويان پس از انقلاب را مي توان در ايثار و فداكاري هاي آنان در دوران دفاع مقدس مشاهده نمود كه چگونه دانشجوياني كه تا چند سال پيش در چنان فضاي آلوده اي به دور از مفاهيم معنوي و اخلاقي سرگرم تعلقات دنيايي بودند، دست از آن ها برداشته و با ايثار جان خويش در راه دفاع از دين و مملكت گام برداشتند. حضور داوطلبانه ده ها هزار دنشجو از سراسر كشور در صحنه هاي دفاع مقدس و تقديم هزاران شهيد، جانباز و آزاده، نما و جلوه اي از تحولات فرهنگي ايجاد شده در عرصه دانشگاه هاي كشور مي باشد. براي تكميل اين تحولات و نهادينه شدن آن ها، از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي، ايجاد اصلاحات لازم در دانشگاه ها و تبديل آن به دانشگاهي اسلامي از مسائل مهمي بود كه در دستور كار مسؤولين بلندپايه نظام قرار داشت.

در اين رابطه حضرت امام خميني(ره) در سخنراني خود براي جمعي از دانشجويان در تاريخ 1 ارديبهشت 1359 فرمودند: «ما كه مي گوييم دانشگاه بايد از بنيان تغيير بكند و تغييرات بنيادي داشته باشد و اسلامي باشد، نه اين است كه فقط علوم اسلامي را در آن جا تدريس كنند... ما مي گوييم كه دانشگاه هاي ما مانع از ترقي فرزندان اين آب و خاك است... ما مي گوييم كه جوان هاي ما اگر علم هم پيدا كردند تربيت ندارند. مربا به تربيت اسلامي نيستند... و لهذا آن چيزي

كه از دانشگاه هاي ما بيرون آمده است يك انسان متعهد، يك شخصي كه براي مملكت خودش دلسوز باشد و تمام نظرش به اين نباشد كه منافع خودش را به دست بياورد، ما نداريم... مي خواهيم بگوييم كه دانشگاه هاي ما بايد در احتياجاتي كه ملت دارند در خدمت ملت باشد نه در خدمت اجانب(8). »

در همين راستا و در جهت ايجاد بسترهاي لازم براي ايجاد تحولات فرهنگي لازم در دانشگاه ها، نهادها و سازمان هايي نيز تشكيل شدند كه با فعاليت خويش به اين روند كمك شاياني نمودند. تشكيل انجمن هاي اسلامي دانشجويي، تشكيل بسيج دانشجويي، تأسيس جهاد دانشگاهي و نيز نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه ها از جمله اين موارد مي باشد. هر كدام از اين نهادها با فعاليت هاي فرهنگي گوناگون خويش در جهت ايجاد بسترهاي لازم براي تحقق اصلاحات و تحولات معنوي و دنيوي در عرصه دانشگاه ها، گام هاي مهم و قابل توجهي برداشتند. پي نوشت : 1-در جستجوي راه از كلام امام، دفتر بيست و يكم، ص 20.

2- در جستجوي راه از كلام امام، دفتر بيست و يكم، ص 24.

3- كوثر( مجموعه سخنرانيهاي حضرت امام خميني ره، جلد 3، ص 384.

4- آيين انقلاب اسلامي، گزيده اي انديشه و آراء امام خميني(ره)، ص 249.

5- سخنراني مورخ 4/3/1360.

6- در جستجوي راه از كلام امام، دفتر بيست و يكم، ص 226.

7- وصيت نامه سياسي- الهي امام خميني(ره)، ص 43.

8- آئين انقلاب اسلامي، گزيده اي از انديشه و آراء امام خميني(ره)، ص 245. قطع دخالت آمريكايي ها در امور نظامي ايران

دخالت آمريكايي ها در امور نظامي و ارتش ايران از نقاط ضعف ارتش شاهنشاهي بود كه به عنوان لكه ننگي در تاريخ كشور و ارتش

ايران محسوب مي گردد. از آن جا كه رژيم پهلوي وابسته و متكي به آمريكا بود و پشتوانه مردمي نداشت، طبيعي بود كه از ارتش به عنوان اهرم فشار و قدرتي براي حفظ پايه هاي رژيم استفاده شود. در اين راستا آمريكا تمام تلاش خود را در جهت تسلط بر ارتش ايران و به كار گرفتن آن در راستاي اهداف منطقه اي و جهاني خود و حتي حفظ رژيم سلطنتي پهلوي معطوف مي داشت.

در واقع آمريكا به نقش كليدي ارتش ايران چه براي حفظ رژيم پهلوي (به عنوان رژيم دست نشانده آمريكا) و چه به عنوان يك پايگاه و بازوي نظامي آمريكا در منطقه حساس و حياتي خليج فارس و نيز يكي از حلقه هاي امنيتي و دفاعي در برابر اتحاد جماهير شوروي سابق به خوبي پي برده بود، لذا تلاش مي كرد با قاطعيت و هر وسيله ممكن و در عين حال با ظرافت خاص بر همه اركان اساسي ارتش نظارت و تسلط لازم را داشته و آن را به طور كامل در اختيار اهداف و سياست هاي خود قرار دهد. ابعاد دخالت هاي آمريكا در امور نظامي و ارتش ايران بسيار گوناگون و متنوع بود كه در اين جا فقط به چند مورد آن اشاره مي كنيم.

حضور گسترده نظاميان آمريكايي در ارتش ايران

يكي از دخالت هاي آمريكاييان در امور ارتش ايران، حضور گسترده ي نظاميان آمريكايي در ايران بود. در ايران نزديك 30 هزار نظامي خارجي، مشغول كار بودند؛ يعني در برابر هر 6 نظامي ايراني، يك آمريكايي در ارتش ايران وجود داشت و تا پيروزي انقلاب، مشاورين (مستشاران) نظامي ارتش ايران دو برابر (يعني 60 هزار نفر) بود. بديهي است اين حضور

گسترده ي و حتي خود را در رنگ و لباس صاحب خانه درآوردن بي جهت نبود، بلكه به منظور دخالت هاي گوناگون در امور ارتش ايران سازماندهي شده بود.

در اين رابطه، ويليام سوليوان آخرين سفير آمريكا در ايران در خاطرات خود چنين مي نويسد: «از آن جايي كه افسران عالي رتبه و مقامامت نظامي آمريكايي مرتباً به ايران رفت و آمد مي كردند و مسافرت هاي آن ها به ايران هم معمولاً با تشكيل مجالس مهماني و پذيرايي همراه بود، ما فرماندهان نيروها و افسران ارشد ايراني را غالباً در اين مجالس و مهماني ها مي ديديم.» 1

سوليوان در بخش ديگري از خاطرات خود مي نويسد: «آمريكايي ها... توجه زيادي به نيروهاي مسلح ايران معطوف داشتند.... ميسيون نظامي آمريكا در ايران هم، وضع منحصر بفردي داشت. تفاوت ميسيون نظامي آمريكا در ايران با هيأت هاي نظامي در ساير كشورهاي جهان اين بود كه پرسنل نظامي آمريكا در ايران عملاً جزو نيروهاي مسلح ايران به شمار مي آمدند و در اواخر سلطنت شاه به استثناي شش نفر از افسران ارشد آمريكايي بقيه مستشاران و كاركنان آمريكايي نيروهاي مسلح ايران، حقوق بگير دولت ايران بودند. حقوق و مزايا و هزينه اياب و ذهاب و مخارج تحصيل فرزندان آن ها از طرف دولت ايران تأمين مي شد و علائمي كه روي اونيفورم آن ها دوخته مي شد، آن ها را عضو خانوادة نيروهاي مسلح ايران به شمار مي آورد.» 2

كسب اخبار از اوضاع ارتش

يكي از اهداف حضور گسترده نظاميان آمريكا در ايران و از مصاديق دخالت هاي نابجاي آنان در امور نظامي و ارتش ايران، كسب اخبار و اطلاعات از اوضاع ارتش و ساير نيروهاي مسلح بود. دستيابي به اخبار ارتش ايران آن هم از نزديك و بدون واسطه به

منظور برنامه ريزي و سياست گذاري در امور ايران براي آمريكا بسيار حائز اهميت بود.

در اين رابطه ويليام سوليوان نيز در خاطرات خويش با اشاره به رابطه نزديك با نظاميان ايران، چنين اعتراف مي كند: «به خاطر اين رابطه نزديك و به واسطه اهميتي كه نيروهاي مسلح در بافت كلي حكومت ايران داشتند، 3 اخبار و مسائل مربوط به ارش ايران را با توجه و علاقه خاصي دنبال مي كردم. كمي پس از ورود به تهران با فرماندهان و مقامات ارشد ارتش ايران تماس هايي برقارا كردم و ضمن اشنايي با آن ها از سازمان و فرماندهي نيروهاي مسلح ايران آگاهي يافتم.» 4

تربيت آمريكايي نظاميان ايران

از ديگر دخالت ها و برنامه هاي آمريكا براي تسلط هرچه بيشتر بر ارتش ايران تربيت و پرورش نظاميان ايراني متناسب با اهداف و سياست هاي خود بود. آن ها تلاش مي كردند نظاميان ايران را آمريكايي بار بياورند. لذا تربيت و پرورش نظاميان ايراني را چه از نظر سياسي و چه از نظر فرهنگي، منطبق با آداب و رسوم آمريكايي و اهداف خود صورت مي دادند. به همين جهت علاوه بر اين كه برخي از نظاميان ايراني دوره هاي آموزشي خود را در آمريكا طي مي كردند، به بهانه هاي مختلف، در قالب تورهاي مسافرتي به آمريكا اعزام مي شدند تا از فرهنگ آن ها تأثير بپذيرند.

مستشاران آمريكايي در انتخاب افراد براي اعزام به آمريكا نقش تعيين كنده اي داشتند و پس از بازگشت افسران آموزش ديده ايراني در آمريا نيز، وظيفه تعيين پست و مقام اين افسران بر عهده مستشاران آمريكايي بود. در تاريخ 11 ارديبهشت 1327 اولين گروه از افسران و درجه داران نيروي هوايي ايران به قصد كسب آموزش هاي ويژه، راهي آمريكا شدند. تا سال

1353 تعداد 11000 نفر از افسران و پرسنل نظامي ايران در آمريكا آموزش ديدند. اين تعداد، غير از افسراني بود كه از طريق پليس ايران براي آموزش به آمريكا اعزام شده بودند. علاوه بر اين آمريكا در مورد آموزش افسران ايراني توسط ارتش اسرائيل، قراردادهايي با دولت اسرائيل منعقد كرده بود. 5

آمريكايي ها در طي دوره هاي آموزشي مختلف چه در كشور خود و چه در ايران، به جد تلاش مي كردند تا نظاميان ايراني نسبت به فرهنگ خود احساس حقارت كرده و فرهنگ آمريكايي را به عنوان فرهنگ برتر و مترقي تر در همه ابعاد وجودي خويش نفوذ و رسوخ دهند. به همين دليل هنگامي كه مقامات آمريكايي مي خواستند با رضايت خاطر از يك نظامي ارشد ايراني ياد كنند، تربيت آمريكايي او و عشق و شيفتگي او به آمريكا به عنوان يك ويژگي مثبت و برجسته ذكر مي كردند.

در اين رابطه ژنرال هايزر در خاطراتش پيرامون مأموريتي كه به ايران داشته است، مي نويسد: «... سپس به سمت پايگاه نيروي هوايي رفتيم. قصد ما ديدار دوست خوبم تيمسار امير حسين ربيعي بود... ربيعي مثل هميشه دوستانه از من استقبال كرد... او در آمريكا تربيت شده بود. همواره به آن كشور عشق مي ورزيد.» 6 هايزر در بخش ديگري از خاطرات خود مي نويسد: «... فرمانده نيروي دريايي ايران درياسالار كمال الدين ميرحبيب اللهي بود. او نيز بيش از دو سال بود كه اين پست را اداره كرده بود... به نظر مي رسيد كه او از ارزش هاي غرب را بهتر از ديگر رهبران نظامي درك كرده بود... اغلب تعليمات او در نيروي دريايي امريكا بود. به همين علت نيز داراي پيوند نزديكي با امريكا بود و

به تازگي براي حفظ سلامتي همسر و فرزندانش آن ها را به آمريكا فرستاده بود.» 7

به دليل همين تربيت مريكايي نظاميان ايران بود كه حضرت امام خميني(ره) در دوران مبارزه به عنوان يكي از اشكالات رژيم پهلوي به آن اشاره كرده و آن را مورد انتقاد قرار مي دادند. حضرت امام (ره) مي فرمودند: «ارتش ما را يك ارتش غيرملي و متكي بر غير تربيت كردند.»، 8 «ما مي خواهيم يك ارتش مستقل داشته باشيم. يك ارتش كه مربوط به غير نباشد، مربوط به ملت باشد... ما مي خواهيم ارتش ما آزاد باشد، اسرائيل در آن تصرف نكند، آمريكا در آن تصرف نكند. » 9

استفاده از ارتش ايران به عنوان بازوي نظامي آمريكا در منطقه

استفاده از ارتش ايران به عنوان بازوي نظامي در منطقه، از ديگر مداخلات آمريكا در امور نظامي و ارتش ايران در دوران قبل از انقلاب بود. از آن جا كه منطقه خليج فارس به عنوان يك منطقه حساس و استراتژيك براي آمريكا اهميت زيادي داشت و همچنين به منظور مقابله با خطرات بلوك شرق و اين كه كشور ايران به عنوان مركز قدرتمند كمربند امنيتي در برابر دستيابي شوروي سابق به آب هاي گرم محسوب مي گرديد، نقش حياتي ايران در نظر آمريكايي ها صد چندان كرد. به همين دليل آمريكا تلاش مي كرد با در دست گرفتن ارتش ايران و تسلط يافتن بر آن، ارتش شاهنشاهي به عنوان يك اهرم قدرت براي اهداف خود در منطقه استفاده نمايد. كشورهاي منطقه نيز عملاً به ارتش شاهنشاهي ايران به عنوان يك نيروي نظامي آمريكا و يا حداقل مطيع سياست هاي آمريكا نگاه مي كردند.

مقامات آمريكايي نيز از بيان اين مداخله و سوء استفاده

از ارتش ايران ابايي نداشتند. براي مثال ژنرال هايزر يكي از دلايل مأموريت اعزام به ايران در آخرين روزهاي عمر رژيم پهلوي را چنين بيان مي كند: «نيروي نظامي ايران در منطقه خليج فارس براي منافع جهان غرب بسيار حياتي بود.» 10 همان طور كه ملاحظه مي شود، اين جمله ژنرال هايزر عمق وابستگي ارتش شاه به غرب و ابزار دست آمريكا بودن ارتش شاهنشاهي را نشان مي دهد.

دخالت در امور خريد تسليحات ايران

از ديگر مصاديق بارز دخالت آمريكاييان در امور نظامي و ارتش ايران، مداخله در سياست ها و برنامه هاي خريد سلاح ايران از خارج بود. آن ها كه خود را مالك بي رقيب و شريك ارتش ايران مي پنداشتند، خود را مستحق تعيين تكليف برنامه هاي خريد سلاح ايران مي دانستند. آمريكاييان با صراحت كامل براي شاه و فرماندهان ارشد ارتش مشخص مي كردند كه بايد چه سلاحي، به چه ميزان، به چه قيمت و از كجا (كه غالباً از خود آمريكا بود) خريداري نمايند.

آن ها حتي از بيان اين مداخله صريح نيز ابايي نداشتند. مثلاً جرج بال معاون سابق وزارت خارجه آمريكا مي گويد: «از سال 1332 كه شاه به قدرت بازگشت تا سال 1351 ما شاه را به طور كامل تحت نظارت داشتيم. اين ما بوديم كه مي گفتيم شما به فلان سلاح احتياج نداريد يا به فلان سلاح احتياج داريد. بدين ترتيب در طول 19 سال، كل اسلحه اي كه شاه از آمريكا خريداري كرد از يك ميليارد و 300 ميليون دلار تجاوز نمي كرد ولي بعد از آن كه نيكسون و كيسينجر به او اختيار دادند، ميزان خريد اسلحه شاه از آمريكا به مدت 70 سال، 40 برابر شد.» 11

بدون ترديد هدايت ها و دخالت هاي

آمريكا بيان در برنامه هاي خريد سلاح ايران به گونه اي بود كه اولاً ارتش ايران از نظر تسليحات وابسته و متكي به آمريكا باشد، ثانياً آمريكاييان با فروش اسلحه خود درآمد خوبي كسب نمايند. ثالثاً ارتش ايران از نظر به كارگيري سلاح ها، وابسته به نظاميان و مستشاران آمريكايي باشند. رابعاً ارتش ايران سراغ ديگر كشورها نرود.

در نتيجه تسلط نظامي آمريكا و مداخله در امور خريد سلاح ايران، مخارج نظامي مراتب افزايش مي يافت. ازسال 1335 تا 1348 مخارج نظامي 35 تا 40 درصد كل بودجه را در بر مي گرفت. در بودجه سال 1355 پرداخت هاي نظامي 4/525 ميليارد ريال يعني بيش از 5/4 برابر برابر بودجه نظامي سال 1353 بود و در بودجه سال 1357 مخارج نظامي به 556 ميليارد ريال رسد. شاه در مصاحبه اي در سال 1976 (1355) اقرار كرد ايران سالانه 8 ميليارد دلار يعني 27 درصد كل بودجه را صرف مخارج نظامي مي كند.

وي اضافه مي كرد كه ارزش و قيمت سلاح هايي كه ما از آمريكا خريداري مي كنيم مرزي ندارد و مرتب تغيير مي كند. سياست تسليحاتي شاه نه تنها از نظر اقتصادي، نتايج منفي داشت، بلكه سبب مي شد تا مقدار زيادي از درآمد نفت از دست برود و بالاتر از اين، صنعت نظامي و قواي مسلح ما تحت نظارت و تسلط دولت آمريكا درآيد. زيرا ارتش ايران قادر نبود سلاح هاي خريداري شده را بدون كمك و اجازه مشاورين و متخصصان آمريكايي به كار ببرد. 12

فساد نظاميان آمريكا در ايران

علاوه بر انواع مداخلات آمريكا در امور نظامي و ارتش ايران، حضور نظاميان آن ها در ايران نيز همراه با انواع فساد اخلاقي و ايجاد مزاحمت براي نواميس مردم بود.

اين فساد اخلاقي در سال هاي آخر عمر رژيم پهلوي بيشتر و گسترده تر شده بود و در شهرهاي مختلف كشور، نظاميان آمريكايي به فساد و شهوت راني پرداخته و در جلسات و ميهماني هاي خوشگذراني و عياشي مختلف به نواميس مردم تعرض مي كردند. اين فساد سابقه طولاني داشته و از اوايل سلطنت پهلوي شروع شده و در حال گسترش بود.

در اين رابطه ارتشبد سابق حسين فردوست در خاطرات خود مي نويسد: «در اوايل سلطنت محمدرضا كه ايران توسط ارتش هاي سه گانه متفقين اشغال شده بود، آمريكايي ها در خيابان اميرآباد يك باشگاه داشتند كه مخصوص افسران و درجه دارانشان بود. روزانه به هر كدام از آن ها يك بسته به عنوان جيره غذايي مي دادند كه هر بسته براي مصرف 5 الي 6 نفر كافي بود. در هر يكگ از اين بسته ها انواع و اقسام كنسروها، انواع نان، ويتاميني كه بايد روزنامه مصرف مي كردند، دو بطري ويسكي و دو بسته سيگار خوب بود. آمريكايي ها به سرعت باشگاه اميرآباد را به مركز فحشاء تبديل كردند. كاميون هاي آمريكايي به مركز شهر مي آمدند و دخترها را جمع مي كردند و به باشگاه مي بردند. دخترهايي كه به اين اوضاع تمايل داشتند، صف مي كشيدند و منتظر مي ماندند. مثل اين كه در صف اتوبوس هستند. كاميون هاي روباز ارتش آمريكا مي آمد و حدود 200 الي 300 دختر را سوار مي كرد و مي برد. آمريكايي ها هر چند پول نداشتند، ولي با همين بسته ها دخترها را راضي مي كردند.

من با يكي از كساني كه به باشگاه مي رفت آشنايي داشتم و ديم كه در انبار خانه او تا زير سقف از اين بسته ها چيده است. هر روز كه مي رفتند يكي دو بسته مي گرفتند. اين بسته ها قيمت گراني

داشت و خريد و فروش مي شد. يكي از كساني كه با آمريكايي ها مي رفت، خاله محمدرضا پهلوي بود. من به او بارها گفتم كه اين كار صحيح نيست و عمل شما در شأن فاحشه هاي كنار خيابان است. خاله محمدرضا خيلي رك و صريح مي گفت: خير، افرادي در باشگاه هستند هم تيپ ما هستند و هيچ اشكالي ندارد.» 13

فساد نظاميان آمريكا و تأثيرگذاري آن بر فرهنگ مردم، براي بسياري از ايرانيان حتي برخي طرفداران آمريكا آزاردهنده بود، آنها با قشر خاص مرفه و پولدار ايراني تماس داشتند. ويليام شوكراس و جيمز بيل در كتاب هايشان نقل كرده اند: «يكي از بدترين نقاط از اين لحاظ اصفهان بود.... در ايام تعطيلات مذهبي يا عزاداري ها، آمريكاييان ميهماني هاي مفصل ترتيب مي دادند و صداي بلندگوي دستگاه هاي استريو در همه جا پخش مي شد و خوشگذراني هاي مست، تلوتلو خوران از اين محل به آن محل مي رفتند.» 14

جيمز بيل مي نويسد: «سه زن آمريكايي كه بيكيني پوشيده بودند در مسجد جمعه اصفهان به گردش پرداختند و ضمن خنده و گفتگو با صداي بلند و ايجاد اشاره به اين مكان مقدس اوقات خوش خود را طي كردند. زنان آمريكايي با لباس هاي شيك در يك رستوران مجلل شهر به اين دليل كه انجام سرويس كند بوده، ميزي را واژگون كردند و يك آمريكايي در مشاجره اي بر سر كرايه، گلوله اي به مغز يك راننده تاكسي شليك كرد.» 15

كاپيتولاسيون

از ديگر حقوق تبعيض آميز و غيرعادلانه اي كه براي مستشاران آمريكايي و اعضاء خانواده آنان در نظر گرفته شده بود، مصونيت از تعقيب قضايي در ايران بود. هر قدر وابستگي رژيم شاه به آمريكا بيشتر مي شد، خواسته هاي نامشروع آمريكا نيز فزوني مي گرفت. در

سال 1340 آمريكا درخواست اعطاي مصونيت سياسي به مستشاران نظامي و اعضاي خانواده هايشان را نمود تا در صورت ارتكاب هر گونه جرمي از طرف آن ها، دادگاه هاي ايران نتواند آنان را محاكمه كنند. در واقع بر ديگر يك ابرقدرت درخواست برقراري كاپيتولاسيون را براي اتباع خويش مي نمود. رژيم پهلوي نيز به خواسته ناحق ارباب خويش تن در داد. در اين جا بود كه امام خميني(ره) شجاعانه به صحنه آمد و با ايراد يك سخنراني آتشين و افشاگرانه، اين خيانت رژيم پهلوي را برملا ساخت. رژيم كه خود را در خطر مي ديد، تنها راه را در تبعيد امام به تركيه ديد. 16

اوضاع پس از انقلاب

در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي، يكي از مواردي كه مورد انتقاد شديد حضرت امام خميني(ره) قرار مي گرفت، بحث مستشاران آمريكايي بود. حضرت امام در سخنراني مورخ 13 آبان 1357 خود در تحليل وضع ارتش شاهنشاهي مي فرمايند: «الان وضع نظامي ما، وضع ارتش ما، يك وضع ارتش انگلي است. ارتشي كه تحت نظام آمريكا و به نفع آمريكا دارد اداره مي شود. چهل و پنج هزار، پنجاه هزار، بعضي مي گويند شصت هزار از مستشاران آمريكا، مفت خوران آمريكا ريخته اند به جان ما و در مملكت ما هستند. آن همه پايگاه براي خودشان درست كرده اند. اشغال نظامي است مملكت ما، اشغال آمريكايي است مملكت ما» 17

به هر حال به بركت پيروزي انقلاب اسلامي به اين لكه ننگ يعني مستشاري پايان داده شد و عزت و افتخار ديگري براي ارتش و نظاميان ايراني به ارمغان آمد. هر چند در ابتداي پيروزي انقلاب، دولت موقت سعي كرد كه بار ديگر مستشاران نظامي آمريكا را در ايران بپذيرد و آن ها

را در امور نظامي ايران فعال سازد ولي با برخورد قاطع امام امت و افشاگري حضرت آيت الله خامنه اي كه در آن زمان نمايندة حضرت امام در شوراي عالي عالي دفعا بودند، پرونده سياه و پر از خيانت مستشاران نظامي آمريكا در ايران بسته شد.

اصل 145 قانون اساسي نيز در جهت تحيم بخشيدن به اين افتخار انقلاب اسلامي مقرر داشت: «هيچ فرد خارجي به عضويت در ارتش و نيروهاي انتظامي كشور پذيرفته نمي شود.» 18

از سوي ديگر در راستاي گسترش اين دستاورد انقلاب اسلامي و پايادن دادن به بحث مستشاري در ساير كشورها، حضرت امام خميني(ره) در سخنراني موفخ 17 آبان 1359 خويش خطاب به عده اي از برادران پاكستاني فرمودند: «ا كي بايد ما و دولت هاي ما تحت سلطه اجانب باشيم؟ تا كي بايد مستشاران آمريكا و شوروي به ما حكومت كنند؟ تا كي بايد يك گروهبان شوروي، يك گروهبان انگليسي، يك گرهبان آمريكايي بر ارتش ما حكومت كند؟ ما آن ها را بيرون كرديم، شما هم بيرون كنيد، ساير ممالك هم بيرون كنند.» 19 پي نوشت : 1 - ويليام سوليوان و سرآنتوني پارسونز، خاطرات دو سفير، ص 75

2 - همان، ص 74

3 - در اينجا سوليوان با صراحت به نقش ارتش براي حفظ تاج و تخت رژيم شاهنشاهي كه پشتوانه مردمي نداشت و متكي به ارتش بود، اشاره مي كند.

4 - ويليام سوليوان و سرآنتوني پارسونز، خاطرات دو سفير، ص 74

5 - اسناد لانه جاسوسي (مستشاران نظامي آمريكا در ايران - 1) ص ط

6 - سيد محمد حسين عادلي (مترجم)، ماموريت مخفي در تهران (خاطرات ژنرال هايزر) ص 66 الي 81

7 - همان، ص 61

8 -

در جستجوي راه از كلام امام، دفتر 18، ص 44، 7 اسفند 1357

9 - همان، ص 82 ، 19 بهمن 1357

10 - سيد محمد حسين عادلي (مترجم)، ماموريت مخفي در تهران (خاطرات ژنرال هايزر) ص 66 الي 46

11 - جميله كديور، رويارويي انقلاب اسلامي ايران و آمريكا، ص 47

12 - علي شيخيان و علي محمدي و مهدي عبداللهي، نيروهاي مسلح در وصيت نامه سياسي - الهي امام خميني (ره)، ص 156

13 - حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 1، ص 123

14 - مسعود اسداللهي، نقش مستشاران نظامي آمريكا در تحولات سياسي ايران (1338 - 1358)، ص 129

15 - همان، ص 130

16 - اسناد لانه جاسوسي آمريكا (مستشاري نظامي آمريكا در ايران - 1) ص ي

17 - همان، ص الف

18 - قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، ص 76

19 - در جستجوي راه از كلام امام، دفتر 18، ص 52 بنياد مستضعفان و خدمات آن

قبل از انقلاب اسلامي ايران، خاندان هزار فاميل بر اركان نظام طاغوتي شاهي جنگ انداخته بودند و با زد و بند با اربابان قدرت و ثروت، منابع داخلي (بانك ها) و حمايت قدرت هاي استكباري خارجي، يك امپراطوري افسانه اي مالي براي خود و نزديكان خويش فراهم آورده بودند و با تكيه بر زور، هر آنچه مي توانستند ارت مي كردند و در واقع عمده درآمدهاي نفتي كشور به جيب همين خاندان وابسته سرازير مي شد. بخش اعظم ين اموال به خارج از كشور انتقال يافت و در بان كهاي خارج انبان شد.

وقتي انقلاب اسلامي به رهبري پيامبرگونه امام راحل به ثمر رسيد، تار و پود اين اختاپوس مالي را در هم پيچيد. بسياري از اين طاغوتيان

غارتگر، قبل از اين كه در محكمه عدالت به سزاي اعمال خود برسند، فرار را بر قرار ترجيح داده و سر در دامان اربابان خارجي خود نهادند و برخي از اموال خود را كه قابل انتقال نبودند، مانند املاك و مستغلات برجاي گذاشتند. اموال به جاي مانده از اين خاندان پليد رد مناطق مختلف كشورمان پراكنده بود و هر لحظه احتمال از ميان رفتن اين اموال مي رفت.

به همين دليل بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي درست 17 روز پس از پيروزي انقلاب يعني در 9 اسفند 1357 فرمان تأسيس بنياد مستضعفان را خطاب به شوراي انقلاب با اهداف ذيل صادر فرمودند: 1

- جمع آوري اموال منقول و غيرمنقول سلسله پهلوي و شاخه ها و عمال و مربوطين به آن سلسله.

- تمركز اين دارايي ها در جهت خدمت به مستمندان و كارگران و كارمندان ضعيف در طريق ايجاد مسكن و كار و زمين.

در اجراي اين امر خطير در تاريخ 14/12/1357 نهاد بنياد مستضعفان تأسيس يافت.

كمك هاي بلاعوض بنياد به دولت 2

- واگذاري تعداد زيادي از املاك اداري، تجاري و مسكوني به ادارات دولتي كه فقط در يكي از شهرستان ها حدود يك ميليارد تومان ساختمان به آموزش و پرورش واگذار شده است.

- تحول بسياري از زمين هاي شهري به سازمان زمين شهري.

با توجه به قانون حفاظت از صنايع (تيرماه 1358) بسياري از كارخانجات كه در زمينه خودروسازي، هواپيمايي و كشتيراني فعاليت داشته، ملي اعلام شد و قرار شد سهام كارخانجاتي كه ملي اعلام مي شود و به نفع بنياد مصادره شده است، توسط دولت ارزيابي شود و وجه ريالي ن به بنياد پرداخت شود. براساس برآورد سال 1358 ارزش كل سهام مصادره شده بالغ بر

5000 ميليارد ريال بود كه بنياد هنوز اين مبلغ را از دولت دريافت نكرده است.

كمك به محرومان و مستضعفان 3

- طي سال هاي 1368 تا 1376 مجموعاً رقمي بيش از 000/000/000/653 ريال به مستضعفان و محرومان كمك شده است.

- در زمينه محروميت زدايي در سال 1376 بنياد حدود 000/600 دست لباس بين دانش آموزان محروم توزيع كرده است كه اجراي آن 000/000/000/67 ريال هزينه در بر داشته است.

- بنياد 000/000/000/10 ريال وام تحصيلي، درماني، ازدواج و مسكن به واجدين شرايط پرداخت كرده است.

- در سفرهاي مقام معظم رهبري به استان ها، در جهت حل مشكلات اساسي مردم و رفع نيازمندي هاي محرومين و نيز امور زيربنايي مناطق محروم، هزينه هاي بعضي از اين طرح ها توسط بنياد پرداخت مي شود.

خلاصه عملكرد بنياد در بخش محرومان

با توجه به اين كه از سال 1370 بخش مستضعفان و محرومان بنياد به فرمان مقام معظم رهبري تشكيل و مشغول به كار شده است، 4 اقدامات مؤثري در طي سال هاي 1370 تا 1376 توسط اين بخش صورت گرفته است كه جدول صفحه بعد آن ها را در دو قسمت تحت عنوان كمك ها و خدمات مستقيم كمك ها و خدمات غيرمستقيم نشان مي دهد. اين خدمات مجموعاً به 585/556/2 نفر اعطاء شده است. 5 پي نوشت : 1- بنياد در آستانه تاريخ (جلد اول) ص 13

2 - همان، ص 151

3 - گزارش جامع عملكرد هشت ساله بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي 68 - 76، ص 31 به بعد

4 - همان، ص 290

5 - همان، ص 4 - 3 تحولات اساسي در ورزش

تحولات مثبت و ارزشي در امر ورزش از ديگر دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران مي باشد. با پيروزي انقلاب اسلامي همگام

با ساير حوزه ها، در قلمرو ورزش نيز دگرگونيها و اصلاحاتي صورت پذيرفت. برخي از اين تحولات و دگرگونيها به شرح ذيل مي باشد:

اصلاح اهداف و سياستهاي ورزشي

رژيم پهلوي با نگرشي سياسي به امر ورزش، جهت گيري آن را به گونه اي تنظيم كرده بود كه وسيله اي در جهت انحراف اذهان عمومي مخصوصاً جوانان از سياست به امور اجتماعي و بي خطر براي رژيم باشد. از آن جا كه رژيم مشروعيت و محبوبيت مردمي نداشت و هرگونه توجه جدّي و مؤثر جوانان را (كه از نيروهاي اصلي و مؤثر جامعه مي باشند) به امور سياسي، براي پايه هاي رژيم خطرناك تلقي مي كرد، لذا از محبوبيت و علاقه قشر جوان به امر ورزش سوء استفاده نموده و با مشغول كردن افراطي و كاذب آنان به ورزش مخصوصاً فوتبال، توجه بخش وسيعي از جوانان و حتي ميانسالان را از سياست و دخالت در سرنوشت سياسي خويش منحرف و دور مي كرد.

دل مشغولي افراطي و كاذب جوانان به فوتبال و مخصوصاً حوادث و مسائل حاشيه اي آن كه از سوي مطبوعات و مجلات ورزشي نيز شديداً دامن زده مي شد، پديده اي دلچسب و دلخواه براي دولتمردان رژيم پهلوي بود و لذا به عنوان سياستي اصولي مورد حمايت جدّي آنان بود.

به بركت پيروزي انقلاب اسلامي، جوانان شأن و هويّت واقعي خويش و نقش مؤثري را كه در امور حكومتي و تعيين سرنوشت سياسي خود دارند، بازيافته و از مشغول شدن افراطي به امر ورزش مخصوصاً حوادث و حواشي كاذب و بي ارزش آن رهايي يافتند. پس از انقلاب ضمن اين كه ورزش به مفهوم واقعي آن

و نه حواشي غيرضرور و كاذب آن، مخصوصاً ورزش همگاني در جهت سالم سازي جسم و روح مورد تأكيد و حمايت حكومت اسلامي و مسؤولين انقلابي آن قرار گرفت، در عين حال موجب نشد كه جوانان از امور سياسي و حكومتي دور و غافل بمانند. بلكه با سياست جديد حكومت اسلامي، جوانان هم به امر ورزش در حد متعادل و منطقي آن پرداخته و هم در امور سياسي فعّال شده و حضور جدّي و مؤثري پيدا كردند.

اصلاحات ارزشي در ورزش بانوان

يكي از مهمترين اصلاحات انجام شده در امر ورزش پس از انقلاب، تحولاتي است كه از نظر ارزشي و اخلاقي در ورزش بانوان صورت گرفته است. فساد گسترده ي اجتماعي دوران رژيم پهلوي در امر ورزش، مخصوصاً ورزش بانوان نيز نفوذ و رسوخ كرده بود. عدم رعايت موازين شرعي و اخلاقي و عفت به صورت گسترده در ورزش بانوان به چشم مي خورد. ظاهر شدن زنان نيمه عريان و يا با لباسهاي بسيار تنگ و كوتاه و زننده و مبتذل در برابر مردان نامحرم و دوربينهاي تلويزيوني، محيط فاسدي را در ورزش بانوان به وجود آورده بود. اين محيط فاسد علاوه بر پيامدهاي زشت و ضداخلاقي كه به دنبال داشت، موجب محروميت زنان و دختران با عفت و مسلمان در عرصه ي ورزش بانوان شده بود. مردان شهوتران و هوسباز و دولتمردان فاسد پهلوي نيز كه منافع زشت شهواني خود را در چنين صحنه هايي مي ديدند، به بهانه ضرورتهاي ورزش و پيشرفت و ترقي زنان، چنين محيط و فضايي را براي زنان و دختران ورزشكار لازم مي شمردند، از نظر آنان حضور مردان نامحرم

در محيط هاي ورزشي زنان با وضع آن چناني و نيز نمايش بدن هاي نيمه عريان آنان در تلويزيون و صفحات روزنامه ها و مجلات ورزشي، امر عادي و لازم به حساب مي آمد.

به بركت انقلاب اسلامي، ضمن تأكيد بر حضور زنان و دختران در عرصه ي ورزش، فضاي فاسد اجتماعي حاكم بر ورزش بانوان از ميان برچيده شد. حضور مردان در محيط هاي ورزشي بانوان و نيز نشان دادن تصاوير ورزش بانوان با پوشش غير اسلامي در تلويزيون و صفحات مجلات و روزنامه ها ممنوع شد. همچنين با پيروزي انقلاب اسلامي و رعايت موازين شرعي در ورزش بانوان، فضا و محيط سالم براي زنان و دختران عفيف و مسلمان فراهم شد و آنان نيز توانستند در محيط هاي ورزشي بانوان به امر ورزش كه از فعّاليتهاي لازم و ضروري براي هر فرد مي باشد، بپردازند و بدين ترتيب به محروميت آنان از ورزش در محيط اجتماعي كه در طي سال هاي طولاني رژيم منحط پهلوي وجود داشت، خاتمه داده شود. بر جهانيان و نيز افراد بي اطلاع، عملاً ثابت شد كه اسلام و انقلاب با ورزش بانوان نه تنها مخالف نيست بلكه طرفدار جدّي و حامي آن مي باشد و با آنچه مخالف است، صرفاً مفاسد اخلاقي در ارتباط بين زنان و مردان و عدم نمايش بدن عريان زنان به مردان نامحرم مي باشد.

تحولات مثبت در شخصيت ورزشكاران

پس از پيروزي انقلاب اسلامي شاهد تحول و دگرگوني مثبتي در شخصيت ورزشكاران بوده ايم. اين تحول كه به صورت افزايش روحيه مذهبي و جوانمردي تجلي داشته است، موجب رشد شخصيت و هويّت ارزشي ورزشكاران شده است.

از نظر اخلاقي و رفتار ورزشي نيز ورزشكاران داراي رشد مناسبي بوده اند.

منبع: 92 دستاورد انقلاب اسلامي ايران، مؤسسه ي فرهنگي قدر ولايت، انتشارات معاونت فرهنگي ستاد مشترك سپاه

منبع:پايگاه فرهنگي اطلاع رساني راسخون

دستاوردهاي شگرف انقلاب اسلامي(2)

دستاوردهاي شگرف انقلاب اسلامي(2) نويسنده:مؤسسه ي فرهنگي قدر ولايت تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و خدمات آن

يكي از دستاوردهاي ارزشمند و مهم انقلاب اسلامي، تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به فرمان بنيانگذار نظام اسلامي است. در اهميت اين دستاورد همين بس كه علاوه بر آن كه خود يكي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي است، حفاظت و صيانت از دستاوردهاي انقلاب اسلامي را نيز به عهده دارد.

حضرت امام خميني(ره) در تأثير و نقش سپاه فرمودند: «اگر سپاه نبود كشور هم نبود.»

اين توصيف، نه از باب تعارف و مبالغه – كه حضرت امام(ره) از اين شائبه ها مبرا بودند _ بلكه با عنايت به نقشي است كه از اولين روزهاي ولادت اين نهاد، در سخت ترين شرايط و روزهاي بحراني اوايل انقلاب، به عهده پاسدارانش قرار گرفت و از اين آزمون ها، موفق و سربلند بيرون آمدند. اين نقش آفريني تا امروز هم ادامه يافت.

حضرت امام(ره)، در دوم ارديبهشت 1358 طي فرماني به شوراي انقلاب اسلامي، تأسيس نهاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را رسماً اعلام نمودند و فعاليت هاي پاسداران كه از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي آغاز شده بود، با اين فرمان در تشكيلات سپاه منسجم و همآهنگ گرديد. شوراي انقلاب نيز با تأسيس شوراي فرماندهي سپاه پاسداران، گام اساسي را در جهت سازماندهي اين نهاد برداشت.

شوراي انقلاب با تصويب اساسنامه اي در 9 ماده و 9 تبصره در تاريخ 2 ارديبهشت 1358، وظايف اين نهاد را در 11 بند مشخص

نمود و تشكيلات آن را معين كرد.

مجلس خبرگان بررسي نهايي قانون اساسي، در تاريخ 30 مهر 1358، با توجه و تأكيد برنقش سپاه پاسداران، بر تداوم اين نقش در اصل يكصدوپنجاهم، صحه گذارد و سپاه پاسداران را در ميثاق ملي _ قانون اساسي _ جايگاه ويژه بخشيد.

«سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه در نخستين روزهاي پيروزي اين انقلاب تشكيل شد، براي ادامه نقش خود در نگهباني از انقلاب و دستاوردهاي آن پابرجا مي ماند. حدود وظايف و قلمرو مسؤوليت اين سپاه در رابطه با وظايف و قلمرو مسؤوليت نيروهاي مسلح ديگر با تأكيد بر همكاري برادرانه ميان آن ها به وسيله قانون تعيين مي شود.»

مجلس شوراي اسلامي، پس از بررسي هاي كارشناسانه و اعمال نظرات شوراي نگهبان، در تاريخ 15 شهريور 1361، اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب را تصوميب نمود كه در تاريخ 18 مهر 1361 عدم مغايرت آن با موازين شرع و قانون اساسي از طرف شوراي نگهبان اعلام گرديد. متعافب آن، رياست اولين دوره مجلس شوراي اسلامي، حجت الاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني، آن را به دولت ابلاغ و از سوي آقاي ميرحسين موسوي، نخست وزير به سپاه پاسداران ابلاغ شد.

در 26 شهريور سال 1364، حضرت امام خميني(ره)، فرماندهي معظم كل قوا، در فرمان تاريخي خود، تجهيز سپاه پاسداران به سه نيروي زميني، دريايي و هوايي را تصريح نمودند كه اين امر نقطه عطفي در سازمان و مأموريت هاي سپاه بود.

بسم الله الرحمن الرحيم

«جناب آقاي محسن رضايي فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

با توجه به اين كه در اصل 150 قانون اساسي سپه در نگهباني از انقلاب و دستاوردهاي آن تصريح شده است و نظر به اين كه انجام اين نقش بدون

آمادگي كامل سپاه از جهت تجهيزات و آرايش جنگي و فنون دريايي، زميني، هوايي امكان پذير نيست شما مأموريت داردي، هر چه سريعتر سپاه پاسداران را مجهز به نيروهاي زميني، هوايي و دريايي قوي نماييد تا در موارد لازم با همكاري و همآهنگي ارتش جمهوري اسلامي ايران از مرزهاي زميني، دريايي و هوايي كشور حفاظت نمايند. »

روح الله الموسوي الخميني

تا پايان سال 1369 نيروي مقاومت بسيج در تحقق بخشيدن به ارتش بيست ميليوني و نيروي قدس جهت حمايت از نهضت هاي اسلامي، با تصويب مقام معظم رهبري به سازمان سپاه افزوده شده و پنج نيروي زميني، هوايي، دريايي، مقاوت و قدس، ساز و كار اصلي تشكيلات سپاه شدند.

قانون سپاه نيز با توجه به تدابير و رهنمودهاي فرماندهي معظم كل قوا، توسط نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، مورد بررسي قرار گرفت و در تاريخ 21 مهر 1370 تصويب و با تأييد شوراي نگهبان در تاريخ 24 مهر 1370 توسط ستاد فرماندهي كل قوا به سپاه ابلاغ گرديد. اين قانون مشتمل بر دويست و سي و پنج ماده و دويست و شصت تبصره مي باشد. براساس اين قانون مأموريت و وظايف كلي سپاه به شرح ذيل مي باشد: مأموريت:

الف. دفاع مسلحانه از انقلاب و دستاوردهاي آن و حفاظت و دفاع از كشور در مقابل هرگونه تهديد و تعرض مسلحانه از داخل.

ب. آمادگي لازم براي مصاف با دشمن مهاجم از مرزها، براي تهاجم و ضربه زدن متمركز (عمليات آفندي) در مواقع لازم.

ج. جذب، آموزش، سازماندهي، تجهيز و به كارگيري آحاد مردم به منظور تشكيل ارتش 20 ميليوني. وظايف:

1. سازماندهي، آموزش، تجهيز، ايجاد و حفظ آمادگي نيروهاي سپاه متناسب با تهديدها، براي انجام مأموريت هاي سپاه.

2.

سازماندهي، آموزش و آماده به رزم نگهداشتن پرسنل وظيفه سپاه در دوران خدمت ضرورت و احتياط.

3. حفاظت سرزميني بعضي از مناطق كشور.

4. دفاع و حفاظت از تأسيسات، اماكن، منابع و مراكز حياتي و حساس كشور. تبصره موارد موضوع بندهاي 3 و 4 بنا به تشخيص فرماندهي كل قوا ابلاغ خواهد شد.

5. حفاظت از هواپيماهاي كشوري و مقابله با هواپيماربايي و برقراري امنيت پرواز آن ها.

6. حفاظت از شخصيت ها.

7. جمع آوري و برآورد اطلاعاتي، كسب آمادگي و مقابله با بحران هاي منطقه اي در داخل به منظور برقراري امنيت در چهارچوب مأموريت سپاه.

8. مقابله نظامي و سركوب گروه هايي كه انگيزه براندازي نظام جمهوري اسلامي يا نفي حاكميت آن و يا خرابكاري و عمليات ضدامنيتي با توسل به قوه قهريه دست مي زنند و تثبيت مواضع و آن گاه واگذاري موقعيت به ارتش جمهوري اسلامي ايران.

9. شركت در دفاع از مرزهاي زميني كشور در برابر تهاجم دشمن و بر عهده گرفتن نقش آفند. تبصره: زمان و چگونگي شركت سپاه در نبردهاي مرزي در هر مورد به وسيله فرماندهي كل نيروهاي مسلح تعيين مي شود.

10. جذب، آموزش، سازماندهي، تجهيز و به كارگيري آحاد مردم به منظور تشكيل ارتش 20 ميليوني.

11. انجام اقدامات لازم در زمينه كسب و جمع آوري اطلاعات مورد نياز از اوضاع، رويدادها و تحولات سياسي، نظامي آشكار و پنهان و ارزيابي مستمر تهديدها و توان رزمي دشمنان بالفعل و بالقوه در چهارچوب مأموريت هاي محوله.

12. همكاري با نيورهاي انتظامي در مقابله با اشرار، قاچاقچيان و برقراري امنيت انتظامي در كشور بنا به نياز و دستور.

13. تلاش در جهت استقرار كامل فرهنگ و ضوابط اسلامي در سپاه و بسيج زير نظر نمايندگي رهبري.

14. تلاش در

جهت حفظ و صيانت سپاه در زمينه هاي امنيتي.

15. انجام فعاليت هاي تحقيقاتي و تلاش در جهت نيل به خودكفايي در زمينه هاي خاص نظامي و موارد سازمان، سيستم ا و روش ها، آموزش، تجهيزات، تعميرات و نگهداري.

16. همكاري با دولت در زمان صلح در عمران و آباداني كشور با رعايت حفظ آمادگي رزم بنا به دستور.

17. تهيه طرح نيازمندي هاي لجستيكي و اقدام در جهت تهيه و خريد اقلام و خدمات و اقلم مشترك داخلي كه به نيروهاي سپاه واگذار مي گردد.

18. تأمين نيازهاي پزشكي پرسنل سپاه و اداره بيمارستان ها و درمانگاه هاي مربوط.

19. تأمين دفاع هوايي كليه يگان ها، تأسيسات و نقاط حساس سپاه در حد برد سلاح هاي ضدهوايي سازمان نيروهاي مربوط. نقش سپاه در امنيت ملي و مقابله با جريان هاي برانداز

يكي از نقش هاي مهم سپاه پاسداران، براساس قانون، مبارزة قانوني با عوامل و جريان هاي خرابكار و برانداز است. اين نقش بويژه در سال هاي اوليه پيروزي انقلاب اسلامي به خوبي ايفا شد. تاريخ انقلاب اسلامي، در دهه اول استقرار خود، بحران ها، تحريكات خرابكارانه و براندازانه متعددي را تجربه كرده است. گروه ها و جمعيت هاي محارب همچون سازمان مجاهدين خلق (منافقين)، چريك هاي فدايي اكثريت و اقليت، حزب دمكرات، كومله، حزب خلق مسلمان، احزاب خلق بلوچ و تركمن و عرب، گروه هاي مائوئيست، حزب توده، هر يك در مقطعي و همه در يك راستا، شورش ها و تحركات براندازانه اي را عليه نظام نوپاي اسلامي سازمان دادند. در تمامي اين حركات، چه در مرحلة شناسايي و چه در مرحله خنثي سازي و مقابله، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نقش اصلي را به عهده داشت و پاسداران در عين گمنامي، به ايثار و حماسه سازي بزرگ دست زدند؛ شهداي بزرگواري را تقديم

انقلاب اسلامي و ملت بزرگوار ايران نمودند تا امنيت و آرامش و آسايش و تداوم بركات انقلاب اسلامي و يكپارچگي كشور ايران اسلام را برقرار سازند. كردستان روزهاي سختي را پشت سر گذاشت. مهاباد، پاوه، سردشت، نقده، پيرانشهر، سنندج روزها و ماه ها در دست گروه هاي محارب و معاند كرد با سردمداري برخي عناصر باقيمانده رژيم پهلوي و عواملي از سازمان هاي جاسوسي آمريكا و موصاد اسراييل، بود. سپاه پاسداران در آزادسازي و حفظ خطه كردستان در حلقة ميهن اسلامي، فداكاري بسيار كرد و با فرمان و حمايت حضرت امام خميني(ره) و همآهنگي ارتش جمهوري اسلامي، نقشة دشمنان ملت را خنثي نمود.

گروه فرقان، با انجام ترور شخصيت هاي بزرگ و مؤثري چون شهيد استاد مطهري، و شهيد مفتح، سايه ناامني را در كشور مي گستراند كه با جانفشاني برادران پاسدار، شناسايي و نابود شدند.

سازمان منافقين _ كه در پوشش انقلابي گري، موفق به جذب جوانان بسياري شده بود_ با اعلام فاز نظامي در برخورد با جمهوري اسلامي و ترور شخصيت هاي بزرگي چون شهيد بهشتي و 72 تن شهداي هفتم تير و شهيد رجايي و باهنر، به معضلي بزرگ براي نظام تبديل شده بود. با همت پاسداران و همكاري اطلاعاتي مردم، خانه هاي تيمي آنان شناسايي و با شجاعت كم نظير پاسداران، متلاشي شدند و فتنه بزرگ منافقين از فضاي جامعه اسلامي برداشته شد.

سران حزب توده، با سابقه بيش از سي سال فعاليت تشكيلاتي و اطلاعاتي و تربيت توسط عناصر اطلاعاتي شوروي سابق و وابستگي كامل و پشتيباني از سوي آن كشور، منافقانه با انقلاب اسلامي همراهي كردند و در ارديبهشت سال 1362 با افشاي طرح جاسوسي و نقشه پيچيده براندازي آنان، در

حالي كه سران آن چون نورالدين كيانوري در حال خروج از كشور بودند، با واكنش به موقع پاسداران سپاه و كميته ها و بسيج و دادستاني، دستگير و توطئه آنان خنثي گرديد. حضرت امام در ستايش از اين فداكاري، به نقش آنان در امنيت ملي اشاره كرده و در پيام به ملت ايران فرمودند:

«جوانان ارجمند و عزيز ما در جبهه هاي داخلي از عمق جنگل هاي وسيع تا بيغوله و پناهگاه هاي بزرگ منحرفان غافل از خدا، از دمكرات و كومله تا منافقين و فدايي خلق و حزب خلق به اصطلاح مسلمان تا حزب توده و ساير گروهك هاي كوچك و بزرگ را با فداكاري ها و خداطلبي ها، آن چنان قلع و قمع كردند كه دنيا را با همه دشمني ها كه دارند به اعجاب و تحير درآوردند. توجه به كارآمدي امنيتي و اطلاعاتي اين جوانان گمنام پاسدار و بسيج و كميته و دادستاني و ديگر دلباختگان در راه خدا در به دام انداختن سران خيانتكار حزب توده كه چون مار پر خط و خال در براندازي اسلام فعاليت منافقانه داشتند و هر يك سابقه هاي طولاني بيست _ سي ساله در جهات تشكيلاتي و اطلاعاتي و جاسوسي داشته اند و از تخصص در اين امور بهره وافي داشتند، موجب سرافرازي امت اسلامي است كه چنين فداكاراني دارد. » حفاظت از شخصيت ها، بعد از ترورهاي سال هاي 58-62

شخصيت هاي گرانقدر و مؤثر انقلاب اسلامي، به عهده سپاه پاسداران واگذار گرديد و از آن زمان تاكنون، پاسداران با موفقيت اين وظيفه سنگين و خطير را انجام داده و نظام اسلامي را از تداوم خدمات و مسؤولين دلسوز و متعهد و كارآمد، برخوردار ساخته است. حضرت امام اين

وظيفه را به عهده سپاه نهادند:

«پاسداران انقلاب و رؤساي آنان موظفند از اين شخصيت هاي ارزنده انقلابي حفاظت كنند و رفت و آمدهاي مشكوك را تحت نظر بگيرند. »

انجام چند فقره هواپيماربايي در موقعيت هاي حساس با هدف ضربه زدن به حيثيت نظام و زير سؤال بردن امنيت در جمهوري اسلامي و نيز باج خواهي، سبب شد تا حضرت امام(ره) با تيزبيني و شناخت دقيق از سپاه، مسؤوليت امنيت پرواز را به عهده اين نهاد قرار دهد و انصافاً تاكنون سپاه موفق به ايجاد قويترين و بهترين امنيت پروازي در سطح جهان شده است و از اين رهگذر ملت ايران در كمال آرامش قرار گرفته است. حضرت امام در نامه خود به فرماندهي كل سپاه به اين امر اشاره و تداوم آن را خواستار شده اند.

«... با تشكر از زحمات ارزشمند سپاه پاسداران در حراست از هواپيماها و برخورد با هواپيماربايان و با ابلاغ سلام به آنان، سپاه چون گذشته مسؤول حفاظت هواپيماها مي باشد، و در صورت ربوده شدن هواپيمايي، سپاه مسؤول مي باشد. » نقش سپاه در جنگ تحميلي و دفع تجاوز

ارتش بعث عراق، پس از تجاوزات مكرر مرزي، در تاريخ 31 شهريور 1359، با هماهنگي و چراغ سبز قدرت هاي جهاني و منطقه، تجاوز گسترده خود را با هدف سرنگوني نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايران آغاز كرد. ارتش عراق بدون پيش رو داشتن مقاومت عمده اي توانست بخش بزرگي از سرزمين اسلامي ايران از مرز شلمچه در جنوب تا مرز سليمانيه و نوسود در شمال غرب را به تصرف خود درآورد. نيروهاي مسلح و پاسداران جمهوري اسلامي كه درگير شرارت ها و آشوب هاي داخلي بودند، با فرمان فرماندهي كل قوا متوجه دشمن شدند و

با شجاعت و ايمان خود، دشمن را زمين گير نمودند. از آن پس عمليات متعدد نامنظم چريكي، منظم محدود و نيز عمليات گسترده توسط رزمندگان اسلام انجام گرفت و رشادت ها و حماسه آفريني هاي آنان، سرانجام دشمن را وادار به پذيرش شكست و ترك كليه مناطق تصرف شده نمود. اگرچه حاميان صدام و ارتش بعث تلاش گسترده اي در زمينه هاي رواني، پشتيباني، اطلاعاتي، تسليحاتي و حتي درگيري نظامي با رزمندگان اسلام را به عمل آوردند تا از سقوط صدام و حزب بعث عراق و پيروزي مطلق ايران جلوگيري كنند، ليكن تدبير، شجاعت و فداكاري رزمندگان و فرماندهي مدبرانه و حكيمانه و قاطع حضرت امام خميني(ره) و حضور روحانيت معظم، چه در مسؤوليت هاي مختلف نظام و چه به صورت مبلغان، اين حمايت ها را بي اثر ساخت و جمهوري اسلامي توانست اقتدار ملي، ارضي و انقلابي خود را در صحنه بين الملل به طور چشمگيري گسترش دهد و توان بالاي خود را در دفاع از آرمان ها و ارزش اي مقدس خود به نمايش بگذارد.

سپاه پاسداران در عرصة دفاع مقدس با توجه به در اختيار داشتن نيروهاي مردمي به ويژه در قالب «بسيج» توانست نقش ويژه اي را به عهده بگيرد و به اعتراف دشمنان، از لحاظ روحي و عمليات گسترده و غافلگيرانه، پشت دشمن را بلرزاند و نامش، هزيمت روحي و رواني در دشمنان ايجاد بكند.

بنا به آمار ارائه شده، در مدت هشت سال دفاع مقدس، بيش از 96 عمليات از سوي رزمندگان اسلام بر روي دشمن بعثي و عفلقي صورت گرفت. رزمندگان سپاهي و بسيجي در 27 عمليات مشترك با ارتش جمهوري اسلامي و 55 عمليات مستقل شركت نموده و ضربات مهلكي را

بر نيروي انساني و ماشين جنگي عراق وارد آورده و بخش هاي بزرگي از ميهن اسلامي را از اشغال آزاد نمودند. عمليات بزرگ فتح المبين و بيت المقدس كه به آزادسازي بخش عمده اي از سرزمين هاي اشغال شده و آزادي خرمشهر انجاميد و عمليات والفجر 8 كه به فتح فاو منتهي شد و عبور از اروندرود را در برابر حيرت جهانيان به نام سپاه ثبت نمود؛ از جمله عمليات بزرگي است كه سپاه پاسداران توانمندي طراحي، هماهنگي، بسيج عمومي، تسليحاتي، هدايت عملياتي و فرماندهي خود را آشكار ساخت. نيروي دريايي سپاه نيز از اسفندماه 1365 تا پايان جنگ نزديك به يكصد عمليات مقابله به مثل عليه آمريكا انجام داد. نيروي دريايي عراق را متوقف و ناتوان ساخت و توانست با عمليات بازدارنده، مانع از عمليات و تحرك دريايي عراق و آمريكا شود.

مقام معظم رهبري در تبيين نقش سپاه در دفاع مقدس مي فرمايند:

«سپاه پاسداران در سايه ي روحيه ي انقلابي و معنويتي كه از سرچشمة جوشان دل منور و روح مصفاي آن امام عارفان و قدوة صالحان پيوسته مي جوشيد و بيش از همه، جوانان رزمنده و خالص سپاه و بسيج را سيراب مي كرد، توانست نقش تعيين كننده اي را در دفع حمله ايادي استكبار به جمهوري اسلامي ايفا كند و در كنار ارتش و با به كارگيري بسيج مردمي، درس تلخي به دشمنان اسلام بدهد و حفظ و استمرار نظام جمهوري اسلامي را تضمين كند.» نقش سپاه در فن آوري هاي نظامي و توانمندي هاي دفاعي

سپاه پاسداران با توجه به نياز گسترده نيروي نظامي به تجهيزات و امكانات بازدارنده دفاعي و ضرورت تنوع و عدم وابستگي اين تجهيزات به بيگانگان، اقدام به پژوهش و فن آوري در زمينه هاي

مختلف تجهيزات موردنياز نمود و موفق به ابداع و ساخت تسليحات پيشرفته و دقيق شد. از جمله مي توان به فن آوري موشكي و ساخت موشك شهاب 3 با برد و دقت بسيار بالا اشاره داشت. برخي از اين فن آوري ها و توانمندي هاي دفاعي را مي توان به شرح ذيل ارائه نمود:

- ساخت ناوچه.

- ساخت اسكله ها و بنادر و ساير سازه هاي دريايي موردنياز ناوگان دريايي.

- ساخت و تعمير شناورهاي سبك و نيمه سنگين تهاجمهي و تدافعي.

- طراحي و ساخت و توليد خودروي نظامي.

- طراحي و ساخت نمونه بالگرد شاهد.

- طراحي و ساخت انواع قايق هاي سبك تهاجمي.

- طراحي و ساخت موشك هاي با برد كوتاه و متوسط كه مهم ترين آن موشك شهاب 3 است كه با موفقيت آزمايش شدند.

- طراحي و ساخت قطعات اصلي بسياري از بالگردها از جمله بالگردهاي هيوز، بالگردهاي 206، 209، 214، 205.

- طراحي و ساخت دستگاه تله متري تست موشك ها و قطعات موشكي.

- طراحي ماسوره هاي مجاورتي توپ هاي 57 (مهمات هوشمند).

- طراحي و ساخت سكوهاي پرتاب موشك.

- طراحي و ساخت (نرم افزار و سخت افزار) سيستم هاي هدايت و كنترل انواع موشك.

- طراحي و ساخت پرنده هاي بدون سرنشين.

- طراحي و ساخت بدنه و قطعات كامپوزيتي.

- بازسازي كلي سايت هاي پيشرفته موشكي.

- طراحي و توليد بليت كامبوزيت با مواد غيرفلزي براي سبكترشدن و عمر بيشتر پره هاي بالگرد. بازسازي قطعات پيشرفته در صنايع هوايي.

- توليد قطعه نرم افزاي IBM كه قلب حساس موشك بوده و تمام حركات موشك توسط آن كنترل و مرحله يابي مي شود.

- افزايش بُرد و دقت و تحرك پذيري سامانه هاي موشكي.

- ساخت سامانه هاي رادار.

- بهينه سازي توپ هاي 57 م م.

- طراحي سامانه هاي نوين نبرد نامتقارن در پدافند هوايي.

- طراحي و ساخت 2296 قطعه.

- طراحي و ساخت افزون بر

60 نوع تستر هواپيما.

- انجام پروژه بازسازي تعدادي هواپيماي جنگي سوخوي 25. نقش سپاه در بازسازي و سازندگي كشور

پس از پايان پيروزمندانة دفاع مقدس، رهبر معظم انقلاب اسلامي، سپاه را به شركت در بازسازي و سازندگي كشور و استفاده از تجربيات هشت سال دفاع مقدس و قراردادن توانمندي هاي مهندسي خود به ملت ايران، فرمان دادند.

«ارتش و سپاه و نيروهاي مشمول، ضمن آن كه آمادگي هاي رزمي را حفظ مي كنند، در شرايط صلح كامل، بايد در خدمت آباداني و بازسازي كشور باشند.

نيروهاي مسلح، ارتش و سپاه مي توانند سهم خود را در بازسازي عمومي كشور هم ايفا كنند، همچنان كه امروز هر دو سازمان و به خصوص سپاه، طرح هاي بزرگي را از سازندگي عمومي كشور بر عهده گرفته و شريك شده اند. ملت ما بايد حس كند كه نيروهاي مسلح نه فقط در دوران جنگ، بلكه در دوران بازسازي هم مي توانند پيشگام و پيشقدم باشند.»

در همين راستا، سپاه طرح هاي كلاني را در سطح كشور به عهده گرفت كه بعضاً جزء طرح هاي ملي محسوب شده و در منطقه بي نظير يا كم نظير مي باشد. سپاه پاسداران تا سال 1382 بيش از 1300 طرح بزرگ را در كشور اجرا نموده است. برخي از اين طرح ها عبارتند از:

1- ساخت گلدسته مرقد مطهر حضرت امام خميني(ره).

2- احداث سد گتوند خوزستان، بلندترين سد خاكي كشور.

3- ساخت دكل و اسكله بعثت و اسكله شهيد باهنر.

4- سخت دستگاه حفاري چال موازي.

5- ساخت دستگاه سنگ شكن مخروطي هيدروكن.

6- احداث سد كرخه، يكي از بزرگترين سده هاي مخزني خاورميانه و قريب 35 سد و بند انحرافي.

7- احداث 7500 هكتار شبكه آبياري و زهكشي.

8- اجراي 55 كيلومتر تونل با مقاطع مختلف.

9- احداث 1400

كيلومتر راه اتوبان و راه هاي اصلي و فرعي.

10- اجراي بيش از 45 پروژه بنادر، اسكله و ساير سازه هاي دريايي.

11- اجراي 000/900 متر مربع ابنيه اداري و مسكوني و ساخت 15 پل بزرگ.

12- طراحي و اجراي بيش از 2000 كيلومتر خطوط انتقال نفت، گاز و آب در خشكي و دريا تا قط 3000 ميليمتر.

13- طراحي و اجراي اولين پروژه ابگير پالايشگاه هاي پارس جنوبي در كشور.

14- طراحي و اجراي اولين مجموعه فيلترهاي پروژه آبگير در كشور.

15- طراحي و اجراي سيستم هاي كنترل مخازن نفت جزيره خارك براي اولين بار در كشور.

16- طراحي و احداث بزرگ ترين مجتمع بندري پتروشيمي كشور و جهان در منطقه پارس جنوبي.

17- ساخت و تعمير شناورها و دارابودن مجتمع بزرگ يارد.

18- طراحي و ساخت مخازن يك ميليون بشكه اي نفت خام.

19- ساخت اسكه شهيد محلاتي و بندر پتروشيمي پارس _ عسلويه.

20- طراحي اسكله شناورهاي فله بر بزرگ.

21- طراحي وس اخت و توليد 14 نوع از عمده ترين ماشين آلات كشاورزي.

22- طراحي و ساخت انواع شناور و قايق.

23- بازسازي پل خرمشهر و اسكلت لافت.

24- اجراي سدهاي مهم تبارك و چري در اصفهان.

25- اجراي پروژه هاي گازرساني، آب رساني، مدرسه سازي، حمام و خانه سازي در مناطق محروم كشور.

26- بازسازي مناطق جنگ زده از جمله خرمشهر و آبادان.

از آن جا كه سد كرخه بزرگترين سد خاكي ايران و خاورميانه است، مشخصات آن را ذكر مي كنيم تا ابعاد آن بيشتر روشن شود. وقتي پروفسور راسكازوف _ كه به نام پدر سدهاي خاكي جهان مشهور است _ به ايران آمد، طوري از كار ساخت سد كرخه تعريف كرد كه آن تعريف ها بيشتر از چيزي بود كه متخصصين داخلي مي گويند. وي بزرگترين سد خاكي جهان را در روسيه طراحي و

اجرا كرده است. مشخصات فني سد كرخه

نوع سد: خاكي با هسته رسي، ارتفاع از پي: 127 متر، عرض تاج: 12 متر، طول تاج: 3030متر، حداكثر عرض پي: 1100 متر، حجم مخزن: 8/7 ميليارد متر مكعب، ميزان خاكبرداري: 10 ميليون متر مكعب، خاكريزي: 34 ميليون متر مكعب، بتن ريزي: 1 ميليون متر مكعب، ارماتوربندي: 19 هزار تن.

نگاهي به فهرست ارائه شده كه برخي از پروژه ها و فعاليت ها را نشان مي دهد، به خوبي نقش باور و مسؤوليت پذيري را در اجراي موفقيت آميز كارهاي بزرگ نشان مي دهد. به فرمودة حضرت امام خميني(ره):

«ما بايد باورمان شود كه چيزي هستيم. »

«باورمان بشود كه خودمان مي توانيم بسازيم. »

نامگذاري روز سوم شعبان _ ولادت حضرت سيدالشهداء امام حسين(ع) _ به عنوان روز «پاسدار» از سوي حضرت امام خميني(ره) مهر تأييدي است بر نقش بسيار برجستة اين دستاورد انقلاب اسلامي كه خود حافظ دستاوردهاي انقلاب اسلامي گرديد.

بسم الله الرحمن الرحيم

«روز مبارك سوم شعبان المعظم را كه روز طليعه پاسدار و پاسداري از مكتب مترقي اسلام است به عموم هم ميهنان و به خصوص پاسداران انقلاب اسلامي تبريك عرض و به حق بايد اين روز معظم را روز پاسدار بناميم. روز ولادت با سعادت بزرگ پاسدار قرآن كريم و اسلام عزيز است، پاسداري كه هر چه داشت، در راه هدف اهدا كرد و اسلام عزيز را از پرتگاه انحراف رژيم طاغوت بني اميه نجات داد... اگر فداكاري پاسداران عظيم الشأن اسلام و شهادت جوانمردانة پاسداران و اصحاب فداكار او نبود، اسلام در خفقان بني اميه و رژيم ظالمانة آن وارونه معرفي مي شد و زحمات نبي اكرم (ص) و اصحاب فداكارش به هدر مي رفت.

هان اي پاسداران عصر حاضر و انقلاب اسلامي!

به امام امت و پاسداران قرآن كريم و اسلام عزيز اقتدا نموده، حق پاسداري از انقلاب اسلامي را به خوبي ادا كنيد و از اين منصب بزرگ كه منصب انبياي عظام و اولياي خداوند تعالي است به خوبي حفاظت كنيد... »

با اشاره به يك فراز از رهنمودهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي در مورد نقش سپاه پاسداران و وظايف آن، اين مجموعه را به پايان مي بريم، در حالي كه به عجز خود از بين درخشندگي هاي اين نهاد پرثمر اذعان داريم:

«سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه مولود مبارك انقلاب اسلامي است، در همه ي جهان پس از صدر اسلام، پديده ي بي سابقه اي است. اين پديده در حقيقت، مظهر عيني و مجسمي است براي شعارهاي انقلاب اسلامي، شعار ايستادگي در مقابل همه ي قدرت هاي بزرگ با سلاح اتكال به خدا، شعار غلبه خون بر شمشير و شعار حركت براي نجات مستضعفان، و از همين روست كه سلطه هاي بزرگ در سراسر جهان با چشم انزجار و نفرت، بدين پديده ي الهي مي نگرند چنان كه به انقلاب اسلامي. »

سپاه پاسداران با آموزش بيش از 8 ميليون بسيجي و سازماندهي آنان و تقديم بيش از 000/30 شهيد و جمع زيادي جانباز و آزاده، خدمتگزاري به ولايت و مردم را در عمل به اثبات رسانده است. اصلاح و اسلامي شدن قوانين جزايي

پيش از انقلاب اسلامي، قوانين و مقررات جزايي ايران اعم از قوانين ماهوي (كه مربوط به اصول كلي و مشترك حقوق كيفري و نيز تبيين و تعريف جرائم و مجازات هاي آن مي باشد) و نيز قوانين شكلي (كه مربوط به اصول محاكمات، دادگاه ها و شيوه ي رسيدگي به جرائم و صدور حكم مي باشد) هيچ كدام منطبق بر

موازين و احكام اسلامي تهيه و تنظيم نشده بودند.

قوانين جزايي قبل از انقلاب، كه به تأسي و تبعيت از حقوق كيفري فرانسه و برگرفته از قوانين آن ها بود، هماهنگي با مقررات و احكام شرعي نداشت. در هيمن زمينه محمدرضا پهلوي با اعتراف به الگو قرار دادن غرب و با نشان دادن عمق كينه خود نسبت به اسلام و روحانيت مي نويسد: «طي سال هاي 1926 تا 1927 1سيستم قضايي كشور دگرگون شد و يك سيستم جديد كه بر پايه ي الگوهاي فرانسوي قرار داشت، به عنوان نظام جديد قضايي ايران مورد بهره برداري قرار گرفت ... چنين اقداماتي باعث شد كه قدرت و اختيارات روحانيون تا حدود زيادي محدود شود. »2

پس از پيروزي انقلاب اسلامي، با توجه به اين كه يكي از اهداف و آرمان هاي مهم انقلاب، حاكميت بخشيدن به اسلام و احكام و آن در كليه ابعاد زندگي سياسي _ اجتماعي و نيز قوانين و مقررات كشور بود و همچنين در راستاي اصل چهارم قانون اساسي كه صراحت دارد: «كليه قوانين و مقررات مدني، جزايي مالي، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي و سياسي و غير اين ها بايد براساس موازين اسلامي باشد.» تلاش زيادي صورت گرفت تا هر چه سريع تر قوانين جزايي مورد اصلاح قرار گرفته و مطابق با موازين اسلامي و احكام نوراني قرآن تنظيم شود.

براي تطبيق با قوانين اسلامي به تدريج و در طي چند سال، قانون مجازات اسلامي مشتمل بر كليات، حدود، قصاص، ديات و تعزيرات؛ تنظيم و به صورت آزمايشي ملاك عمل دستگاه قضايي قرار گرفت.طي سال هاي بعدي نيز در چند مقطع زماني در مواد آن تغييرات و اصلاحاتي صورت گرفت. با تصويب و حاكم

شدن قانون مجازات اسلامي، برخي از مواد و اصول قوانين جزايي قبل كه تعارض با احكام اسلامي نداشت، همچنان باقي ماند ولي بسياري از مواد قانوني كه مخالف موازين اسلامي بود، حذف و احكام و ضوابط اسلامي همانند حدود، قصاص، ديات و تعزيرات جايگزين آن شد.

*كنترل دارايي هاي مسؤولين قبل و بعد از تصدي مشاغل

يكي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي كه هيچ گونه سابقه مشابهي قبل از آن و در دوران رژيم پهلوي وجود نداشته است، كنترل دارايي هاي مقامات بلندپايه كشور قبل و بعد از تصدي مسؤوليت مي باشد تا برخلاف حق افزايش نيافته باشد. اين موضوع قبل از انقلاب نه در قوانين پيش بيني شده بود و نه در اجرا و عمل چنين چيزي وجود نداشت. زيرا اساساً سياست رژيم پهلوي و نگرش دولتمردانش، اين نبود كه به حساب اموال و دارايي هاي آنان رسيدگي شود. آنان از وضعيت فساد مالي و آرمان ثروت اندوزي خود به خوبي آگاهي داشتند و مي دانستند كه چنين سياستي با آن هماهنگي ندارد. نه تنها به حساب و دارايي اموال آنان قبل و بعد از تصدي مسؤوليت ها رسيدگي نمي شد، بلكه رژيم، خود فضا و ميداني به وجود آورده بود كه تمامي دولتمردان را به سوي چپاول و غارت و تكاثر و ثروت اندوزي مي كشاند.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي، با توجه به اين كه سياست نظام، سياستي اسلامي و حافظ حقوق مردم مخصوصاً محرومين و مستضعفين جامعه بود، اجازه نمي داد دولتمردان به جاي خدمت به مردم، به تكاثر و ثروت اندوزي و افزايش به ناحق اموال و دارايي هاي خود بپردازند. اصولاً در نظام اسلامي از مسؤولين و مقامات بلندپايه و رهبران جامعه توقع است كه زندگي ساده اي داشته

باشند و در اين حال ضمن الگو واقع شدن براي مردم و لطمه نزدن به اعتماد مردم از ارتكاب هرگونه مال اندوزي و افزايش به ناحق دارايي هاي خود در دوران مسؤوليت پرهيز نمايند. قانون اساسي كه در واقع منشور انقلاب و نظام اسلامي ايران مي باشد، به اين نكته مهم توجه كرده و براي اين كه پست و مقام، مستمسك و دريچه اي براي تكاثر و ثروت اندوزي مسؤؤلين و مقامات مملكتي قرار نگيرد، دستگاه قضايي را ملزم كرده است تا به حساب اموال و دارايي هاي مقامات عالي رتبه مخصوصاً مقامات اجرايي كه با پول و امكانات، بيشتر سر و كار دارند، قبل و بعد از تصدي مسؤوليت رسيدگي نمايد.

اصل 142 قانون اساسي مقرر مي دارد: «دارايي رهبر، رئيس جمهور، معاونان رئيس جمهور، وزيران و همسر و فرزندان آنان قبل و بعد از خدمت، توسط رئيس قوه قضاييه رسيدگي مي شود كهبر خلاف حق، افزايش نيافته باشد.» همان گونه كه مشاهده مي شود قانون اساسي محكم كاري بيشتري كرده و براي اين كه مقامات مملكتي نتوانند غيرمستقيم و از طريق همسر و فرزندان دست به اين اقدام بزنند و يا اموال و دارايي ها را به نام آنان ثبت كنند، رئيس قوه قضاييه را ملزم كرده است علاوه بر خود مسؤولين و مقامات، دارايي هاي همسر و فرزندان آنان را نيز قبل و بعد از خدمت و تصدي مسؤوليت، رسيدگي نمايد تا بر خلاف حق افزايش نيافته باشد.

در عمل و اجرا نيز در طي 20 سال گذشته به حساب اموال و دارايي هاي مسؤولين بلندپايه نظام، مذكور در اصل 142 قانون اساسي رسيدگي شده است. از جمله اينها رسيدگي به حساب اموال بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره) و نيز مقام معظم

رهبري چه در دوران رياست جمهوري و چه در دوره رهبري بوده است. پي نوشت: 1 - سال هاي 1305 و 1306

2 - محمدرضا پهلوي، پاسخ به تاريخ، ص 77 تحول در رسانه ي ملي

از ميان رسانه هاي جمعي، راديو و تلويزيون و مخصوصاً تلويزيون چه در جهت مثبت و چه در جهت منفي از اهميت و تأثيرگذاري بيشتري برخوردار مي باشد. حضور تلويزيون در همه ي خانه ها، وسيع بودن دامنه و برد آن، تأثير غيرمستقيم بر بيننده، سمعي و بصري بودن آن اشغال يك يا چندساعته اكثريت مردم به تماشاي تلويزيون در هر روز، فراگيري مخاطبين مختلف از باسواد و بي سواد، پير و جوان و كودك و زن و مرد، از جمله ويژگي هاي مهم تلويزيون است كه موجب تمايز و اهميت آن نسبت به ساير رسانه ها و حتي راديو گرديده است.

به همين دليل حضرت امام(ره) مي فرمايد:

«راديو تلويزيون از تمام رسانه هايي كه هست، حساس تر است. راديو تلويزيون مي تواند يك مملكت را اصلاح كند و مي تواند به فساد بكشد. اين را نه روزنامه مي تواند، نه سينما مي تواند، نه تئاتر مي تواند، نه تبليغات لفظي كه در منابر است مي تواند. براي اين كه اين ها همه شعاعشان محدود است.» 1

«راديو و تلويزيون يك دستگاهي است كه هم در طرف تبليغات فاسد اهميت زيادي دارد و هم در طرف تبليغات صحيح...، تمام مطبوعات اين طور است، منتها اهميت تلويزيون بيشتر از همه است.» 2

متأسفانه در دوران رژيم دين ستيز پهلوي، از اين رسانه ي مهم در جهت منفي و تخريبي آن و در راستاي اهداف پليد ضداسلامي رژيم استفاده مي شد.

راديو و تلويزيون رژيم طاغوتي پهلوي، مخصوصاً تلويزيون با نمايش تصاوير مستهجن و ضداخلاقي از زنان نيمه

برهنه و با پوشش مبتذل، صحنه هاي بسيار زننده و زشت از اختلاط زنان و مردان، فيلم هاي مبتذل و گمراه كننده، شوهاي مستهجن، پخش موسيقي و رقص و آوازهاي حرام، آثار و پيامدهاي شوم زيادي بر افراد جامعه مخصوصاً نسل جوان داشت از جمله:

1- تبليغ و ترويج روحيه بي ديني و ضدديني.

2- معرفي چهره اي كهنه، و ناكارآمد از دين و مذهب اسلام.

3- اهانت و بي احترامي به علما و روحانيون ديني.

4- ترويج و تبليغ فرهنگ منحط غربي.

5- ترويج روابط نامشروع و ضداخلاقي بين زنان و مردان.

6- توسعه و ترويج فرهنگ بي حجابي و بي عفتي.

7- تبليغ و ترويج مشروب خواري.

8- ترويج رقص و آواز حرام و مبتذل.

9- معرفي و تبليغ افراد فاسد و منحرف از قبيل خواننده ها، هنرپيشه ها و رقاصه هاي داخلي و خارجي، به عنوان الگو براي دختران و پسران و زنان و مردان.

10- تحريك و تقويت روحيه شهواني و حيواني زنان و مردان و دختران و پسران جوان.

11- ايجاد روحيه غفلت از خدا و معنويت بين مردم.

12- تربيت و پرورش غلط و ضدديني كودكان و نوجوانان.

13- بي حرمتي به شأن و شخصيت زن و استفاده از او به عنوان ابزار تبليغاتي براي پركردن جيب سرمايه داران.

14- عدم رعايت حرمت ايام سوگواري شهادت و رحلت معصومين عليهم السلام در غالب موارد.

وضعيت فاسد راديو و تلويزيون رژيم پهلوي به گونه اي بود كه افراد متدين و مذهبي برايشان داشتن تلويزيون مقدور نبود، زيرا به علت گستردگي و فراگيري فساد در همه برنامه ها، قابليت استفاده ي صحيح از آن ميسر نبود و به هيچ وجه نمي توانستند سرنوشت تربيتي فرزندان خود را به دست راديو و تلويزيون با آن برنامه هاي فاسدش بسپارند.

پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي به اين وضعيت اسفناك

و تأسف بار راديو و تلويزيون خاتمه داده و موجب از بين رفتن تبعات و پيامدهاي فاسد و منحرف آن شد. امروز به بركت انقلاب اسلامي، نه تنها مفاسد و انحرافات مذكور از بين رفته، بلكه راديو و تلويزيون با ارائه برنامه هاي سازنده و مفيد در جهت رشد و تعالي مردم عزيز كشورمان مخصوصاً نسل جوان و مهمتر از آن كودكان و خردسالان، گام هاي مؤثري برداشته است. در حال حاضر در زمينه هاي مختلف اعتقادي، اخلاقي، احكام، مسائل تربيتي و پرورشي، خانوادگي، مسائل اجتماعي و سياسي و جهان اسلام برنامه هاي خوب و مفيدي از راديو و تلويزيون پخش مي شود.

البته اين امر به معني كامل و بي نقص بودن برنامه هاي راديويي و تلويزيوني نيست و مسلماً ما با وضع مطلوب و راديو و تلويزيوني كه به تعبير حضرت امام (ره) بايد يك دانشگاه عمومي باشد، 3 هنوز فاصلة زيادي داريم. پي نوشت: 1 - آيين انقلاب اسلامي، گزيده اي از انديشه و آراء امام خميني (ره) ، ص 240

2 - همان ، ص 236

3 - همان برچيده شدن كاباره ها، كنار درياها و قمار خانه ها

يكي از دستاوردهاي ارزشمند انقلاب اسلامي در زمينه مسائل اخلاقي و در راستاي از ميان بردن فساد و منكرات، برچيدن و از بين بردن كاباره ها بوده است. كاباره ها يكي از مراكز بسيار فاسد و متعفن رژيم پهلوي بودند. اين اماكن به عنوان مراكزي براي عياشي و خوشگذراني با زنان رقاصه و آوازه خوان فعاليت مي كردند. در اين مكان ها، زنان هرزه به صورت عريان به مطربي و رقاصي پرداخته و وسيلة عيش و نوش مردان هوسباز و شهوت ران را فراهم مي كردند. فساد و فحشاء سراسر كاباره ها را

فراگرفته بود و مجلات و روزنامه ها نيز مردم را با آب و تاب فراوان و تحريك آميز، تشويق و ترغيب به رفتن به كاباره ها مي كردند.

براي نمونه به يك آگهي تبليغاتي از يك مجله اشاره مي كنيم. در اين آگهي آمده است: «امشب و همه شب در كاباره ميامي به همراه داغ ترين و سكسي ترين ستارگان بين المللي به انضمام دو شو از كشور آمريكا و انگليس. همراه با مشهورترين خواننده روز دنياي عرب (نزهت) با دو اركستر بزرگ جاز از انگلستان و ايتاليا تامي في نان و 30 دختر سكسي از آمريكا»1 همچنين مجله سپيد و سياه در صفحه 17 شماره 1058 سال 1352 خود با چاپ دو تصوير تقريباً تمام برهنه (با پوشش بسيار ناچيز) از زنان در حال رقص با تيتر «رقاصه هاي عربي در كافه هاي تهران» مي نويسد: آن ها از شبي 800 تومان تا 8 تومان مي گيرند. سپس گزارش كاملي از شيوه كار و فعاليت اين رقاصان و لباس آن ها و ... درج كرده است.

وجود اين كاباره ها، مفاسد و پيامدهاي منفي بسيار داشت. آلوده كردن زنان و مردان به ويژه جوانان به فساد و فحشاء و بي حرمتي به شخصيت و شأن زنان كه ابزار اصلي در اين مراكز بودند، از جمله اين موارد است. همچنين مفاسد ناشي از وجود چنين مراكزي موجب سست شدن روابط زناشويي و در نهايت سست شدن پايه هاي نهاد خانواده و متلاشي شدن آن مي گرديد. مردان هوسبازي كه هر روز با زنان رنگارنگ و جديدي كه با عرضه كردن خود در كاباره ها مواجه بودند، نسبت به زنان خود بي ميل و بهانه گير شده و استحكام روابط زناشويي آن ها از بين مي رفت. در مواردي هم كه كار به طلاق مي كشيد، عوارض منفي

آن دامنگير كودكان خانواده مي شد و آنان را با مشكلات روحي و رواني و اخلاقي متعددي مواجه مي ساخت.

از طرف ديگر مشغول شدن زنان و مردان مخصوصاً قشر جوان در اين مراكز فساد موجب مي شد كه به لهو و لعب و عياشي و خوشگذراني مشغول شده و از امور سياسي جامعه و دخالت در آن دور و غافل بمانند و خواستة رژيم فاسد پهلوي و حاميان آن تأمين گردد. وجود چنين مراكز فسادي كه همه شب برنامه هاي مبتذل گوناگوني داشتند، به عنوان يك پايگاه ثابت و مستمر، زمينه و وسوسه لازم را براي جلب و جذب جوانان كشور به سوي آن فراهم مي كرد.

به بركت انقلاب اسلامي ايران، با برچيده شدن و از بين رفتن كاباره ها، به همة اين مفاسد اجتماعي پايان داده شد. اين دستاورد انقلاب نه تنها براي افراد متدين مذهبي جامعه، بلكه براي هر زن و مرد ايراني و علاقه مند به سلامت محيط اجتماعي و امنيت خانوادگي، بسيار شيرين و ارزشمند مي باشد و بايد قدردان اين نعمت الهي و دستاورد انقلاب بود.

***

از بين رفتن و برچيده شدن فاحشه خانه ها يكي از بركات و دستاوردهاي ارزشمند انقلاب اسلامي ايران است. اين مراكز از متعفن ترين و شنيع ترين اماكن فساد دوران رژيم پهلوي بودند. در اين مراكز به صورت كاملا رسمي زنان فاحشه و هرزه در اختيار مردان هوس باز و شهوت ران قرار مي گرفتند. علي رغم اين كه عمل زشت زنا از گناهان كبيره بوده و مورد نهي صريح خداوند متعال قرار گرفته است، با اين حال به صورت كاملا عادي و جا افتاده در اين مراكز صورت مي پذيرفت.

خداوند متعال نه

تنها مردان و زنان را صريحا از زنا منع كرده بلكه حتي از نزديك شدن به آن نيز منع كرده است. در قرآن كريم آمده است: "و هرگز به عمل زنا نزديك نشويد كه كاري بسيار زشت و راهي بسيار ناپسند است." رسول خدا (ص) مي فرمايد : "زنا شش اثر دارد، سه اثر در دنيا و سه اثر در آخرت. اما آثار دنيوي زنا : آبرو را مي برد و رزق را كم مي كند و مرگ را نزديك مي نمايد. اما آثار اخروي آن : شمول غضب الهي و سختي حساب و دخول در آتش و جاودان ماندن در آن را ايجاب مي كند."

هر چند در زمان رژيم پهلوي عمل شنيع زنا بسيار واقع مي شد و مختص اين نوع مراكز نبود، اما قبح اصلي اين مراكز در اين بود كه رسما به عنوان يك مركز ثابت و مورد حمايت دولت، روزانه هزاران زنا در آنها واقع مي شد.

وجود اين مراكز فساد، آثار و تبعات شوم و زيانبار فراواني داشت از جمله اين كه :

1 – همه روزه زنان و مردان فراواني به گناه كبيره ي زنا الوده شده و از خدا، معنويت و حتي انسانيت خارج شده و به موجوداتي كه صرفا به دنبال اطفاي غرائز شهواني و حيواني خويش بودند، تبديل مي شدند.

2 – وجود اين مراكز، بستر و زمينه لازم را جهت زنا فراهم كرده و افراد به سهولت و راحتي مي توانستند با مراجعه به اين مراكز فساد ، زنا كنند. اين سهولت موجب مي شد كه ميزان آلودگي افراد جامعه به اين گناه بزرگ زيادتر شود

3 – با

توجه به طغيان غرائز جنسي در دوران جواني، وجود اين مراكز زمينه ي كاملا مناسبي را براي آلوده كردن جوانان از همان ابتداي زندگي با فساد و فحشا انس گرفته و تمايل چنداني نيز به شكل خانواده و ازدواج از خود نشان نمي دادند.

4 – قرباني شدن زنان و دختران و بي حرمتي به شخصيت آنها و نيز تبديل شدن آنان به موجوداتي بي اراده و لاشه اي متعفن براي اطفاي غرائز سيري ناپذير مردان شهوتران و پر شدن جيب هاي گردانندگان اين مراكز، از تلخ ترين پيامدها ي وجود اين مراكز بود. در اين مراكز شخصيت زن به مراتب پايين تر از حيوانات تنزل داده شده و به موجوداتي ذليل و بي هويت تبديل شده بود. زنان در اين مراكز به قدري در تعفن و فساد غرق شده بودند كه براي خودشان نيز بعضا ادامه اين نوع زندگي، تهوع آور و غير قابل تحمل شده بود.

5 – بروز و شيوع انواع بيماري هاي مقاربتي نيز از ديگر پيامدهاي سوئ اين مراكز فساد بود كه دامنگير جامعه و خانواده مي شد.

پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران، موجب برچيدن اين مراكز فحشا شده و تبعات و پيامدهاي سوء آن را نيز از بين برد. فاحشه خانه ها، لكه ي ننگ بزرگي بر دامن كشور به ظاهر مسلمان ايران بود. آب زلال انقلاب كه آميخته به خون مطهر شهيدان بود، اين لكه ها را براي هميشه از دامن ايران اسلامي پاك كرد و عفت و پاكدامني را به ارمغان آورد.

***

يكي از مفاسد شرم آور و وقيحانه دوران رژيم پهلوي، فساد كنار درياها بود. در ايام تابستان زنان و مردان

و دختران و پسران جوان، برهنه در كنار يكديگر به شنا پرداخته و در ساحل دريا به هوسراني و عياشي مي پرداختند. اختلاط زنان و مردان كه با بي غيرتي مردان و بي عفتي زنان همراه بود، صحنه هاي شرم آور و وقيحانه اي را به وجود مي آورد و لكه ي ننگي بر دامن كشور به ظاهر مسلمان ايران بود. زني كه مي ديد چشم هاي شوهرش به زنان ديگر است و مردي كه مي ديد بدن عريان زنش و يا دخترش، جولانگاه نگاه هاي شهوت آروده ساير مردان و جوانان است، رويشان به يكديگر و به گناه باز شده و قبح و زشتي اين گناه از بين آن ها مي رفت. فساد كنار درياها صرفاً محدود به نمايش اندام برهنه زنان و تماشاي مردان هوسباز نبود، بلكه صحنه هاي زشت اخلاقي بين زنان و مردان و ايجاد بستر براي گناهان و مفاسد اخلاقي ديگر از تبعات اجتناب ناپذير اين محيط هاي آلوده بود.

نگاه هاي آلوده به تير شيطان به همان نگاه ختم نمي شد، بلكه در موارد زيادي به روابط ضداخلاقي و نامشروع كشيده مي شد.

از سوي ديگر با وجود اين فضاهاي مسموم در كنار درياها، امكان استفاده از دريا براي افراد و خانواده هاي مذهبي و متدين، غيرممكن بود. آن ها امكان استفاده ي از اين طبيعت و نعمت الهي را نداشته و از آن محروم بودند. خانوارهاي ساكن در شهرهاي شمالي و جنوبي (كناره هاي دريا) بيش از سايرين طعم تلخ اين مفاسد و درد آن را در سينه هاي خود احساس مي كردند. مفاسد و پيامدهاي منفي و زيان بار كنار درياها به قدري روشن و آشكار است كه نيازي به توضيح اضافي ندارد. از طرفي اخلاق و عفت اجازه نمي دهد بيش از اين به

بررسي تبعات منفي آن بپردازيم.

پيروزي انقلاب اسلامي ايران به اين اوضاع و مفاسد شرم آور و وقيحانه پايان داده و آن ها را برچيد. اين دستاورد گرانقدر براي خانواده هاي مذهبي و متدين و هر مرد و زن باغيرت ايراني داراي ارزش و اهميت بسيار مي باشد. امروز ضمن اين كه مفاسد مذكور برچيده شده، با اجراي طرح هاي سالم سازي دريا، مردان و زنان به طور مجزا از يكديگر و در فضايي محدود و بسته و كنترل شده و دور از انظار نامحرمان به شنا و استفاده از طبيعت زيبياي دريا مي پردازند. امروز طرح سالم سازي درياها امكان استفاده از دريا را براي خانواده هاي مذهبي و باغيرت نيز فراهم كرده و آنان هم از اين نعمت الهي بهره مند شده اند. توفيق كامل اين طرح نياز به پي گيري و گسترش و در عين حال برخورد با عناصر و عوامل پنهان و آشكار آلودگي و اختلاط غيرآشكار است.

****

ايجاد مراكزي براي قمار و شيوع قماربازي از ديگر مفاسد رايج دوران رژيم پهلوي بود. در بسياري از شهرها قمارخانه وجود داشت و مخصوصاً در تهران مراكز متعددي براي قماربازي داير شده بود. علاوه بر اين كه صورت هاي ديگري از قماربازي به شكل شرط بندي در مسابقات گوناگون رواج داشت، در كوچه ها و خيابان و محله ها نيز بين افراد لاابالي و حتي جوانان و نوجوانان قماربازي رايج بود. رژيم منحط پهلوي از سياست ايجاد مراكز قمار و لاتاري و نيز فرهنگ قماربازي حمايت و پشتيباني مي كرد. اصولاً خود دولتمردان فاسد رژيم، اهل قمارخانه و قماربازي بودند. خود شاه و اعضاي خانواده اش _ مخصوصاً خواهر فاسدش اشرف _ از قماربازان حرفه اي بودند. يكي از تفريحات و برنامه هاي مستمر شبانة

شاه، پرداختن به قماربازي بود.

در اين مورد، ارتشبد سابق حسين فردوست دوست صميمي شاه و محرم اسرار دربار، در خاطرات خود مي نويسد: «اشرف يك قمارباز حرفه اي در حد اعلاء بود و قمارباز هاي حرفه اي را جمع مي كرد و وارد محفل خصوصي محمدرضا مي نمود. او از جمله فردي به نام اسكندري را پيدا كرده بود كه خويشاوند نزديك ايرج اسكندري رهبر حز توده بود. اسكندري توانسته بود با دوز و كلك، اراضي فرودگاه مهرآباد را كه دولتي بود، به نام خود ثبت كند و سپس مجدداً با قيمت كلان به دولت بفروشد. به هر حال، اشرف، محمدرضا را به مجالس قمارش دعوت مي كرد و سپس او را تشويق و تحريك مي كرد كه در پوكر از پس اسكندري برنمي آيي. محمدرضا هم از روي غرور لج مي كرد كه من او را داغان مي كنم و فلان مي كنم و به بازي مي پرداخت. يكي ديگر از اعضاء باند قمار اشرف، فردي بود به نام حاجبي، كه از مأمورين ايادي2 بود. حاجبي از قمارباز ها و حقه بازهاي درجه اول روزگار بود كه دوست صميمي محمدرضا شاه شده و شب و روز در كنارش بود.

به هر حال محمدرضا با اسكندري و حاجبي به قمار مي پرداخت. اشرف يا خودش بالاي سر محمدرضا مي ايستاد و دستش را مي خواند و يا دختري را بالاي سر محمدرضا مي گذاشت و خلاصه با تقلب و روكردن ورق از زير ميز، كلك محمدرضا را مي كندند. در اين بازي ها اشرف چنان محمدرضا را تحريك مي كرد كه توپ 10 ميليون و 20 ميليون و 30 ميليون مي زد و در نتيجه در يك شب اسكندري مثلاً 50 ميليون تومان 3 از محمدرضا مي برد. البته صحنه

را به نحوي درست مي كردند كه گاهي هم محمدرضا ببرد، بخصوص زماني كه خسته يا عصباني مي شد. ولي در مجموع در يك شب حتماً محمدرضا 40-50 ميليون را مي باخت. البته اعتبارش هم زياد بود و پس از پايان بازي، اشرف دسته چك محمدرضا را مي آورد و به دستش مي داد و او نيز چك مي كشيد و امضاء مي كرد. از اين پول، اشرف قسمت عمده را خودش برمي داشت و به حاجبي و اسكندري هم چند ميليوني مي داد. يكي ديگر از اعضاء محفل اشرف، فردي به نصرتيان بود كه او ديگر نيازي به كمك نداشت و چنان حقه باز بود كه از آستينش ورق در مي آورد!» 4

بدين ترتيب در جامعه مسلمان ايراني، قمار كه يكي از گناهان كبيره و مورد نهي صريح خداوند متعال مي باشد، به صورت عادي رايج شده بود و از سوي دولتمردان و شخص اول مملكت دامن زده مي شد.

خداوند متعال خطاب به پيامبر اكرم(ص) مي فرمايند : « مي و قمار تو را مي پرسند، بگو در ن دو، گناه بزرگي است و سودهايي براي مردمان دارد ولي گناه آنها از آن بزرگتر است.» در آيه 90 سوره مائده نيز مي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، جز اين نيست كه شراب و قمار و ... همگي پليد و از كردار شيطان است. پس از آن ها دوري كنيد، باشد كه رستگار شويد.»

اين وضعيت تأسف بار، به بركت پيروزي انقلاب اسلامي از بين رفت. اولاً بساط قمارخانه ها و مراكز قمار و لاتاري و قماربازي علني كاملاً برچيده شد. ثانياً قماربازي مخفي و پنهاني به ميزان چشمگير و بسيار زيادي كاهش يافت. در نتيجه به مفاسد و تبعات منفي آن ها نيز كه در

بالا برشمرديم پايان داده شد. پي نوشت: 1 - مجله ي كيهان ورزشي، ش 967 ، مورخ 9 دي 1351

2 - فردوست در فرازهاي ديگر خاطرات خود، ايادي را فردي بهايي و پزشك مخصوص شاه كه در فساد و فحشا بي نظير بود معرفي مي كند. او بساط عياشي و ارتباط محمد رضا با زنان را فراهم مي كرد و داراي ثروت و پست هاي كليدي زيادي در كشور بود.

3 - و اين در حالي بود كه حقوق ماهيانه يك نفر مهندس 3500 توان بود.

4 - حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 1 ، ص 236 مقابله با فساد مالي و اقتصادي

براي مقابله با فساد اقتصادي و اموال نامشروع قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران در اصل 49 مقرر نموده است: «دولت موظف است ثروت هاي ناشي از ربا، غضب، رشوه، اختلاس، سرقت، قمار، سوءاستفاده از موقوفات، سوء استفاده از مقاطه كاري ها و معاملات دولتي، فروش زمين هاي موات و مباحات اصلي، دائر كردن اماكن فساد و ساير موارد غيرمشروع را گرفته و به صاحب حق رد كند و در صورت معلوم نبودن او به بيت المال بدهد. اين حكم بايد با رسيدگي و تحقيق و ثبوت شرعي به وسيله دولت اجرا شود.»

بر اساس همين نگرش بود كه حضرت امام(ره) يكي از دلايل مخالفت خود با رژيم پهلوي را حاكميت سرمايه داري بر كشور و فساد اقتصادي آنان عنوان مي كردند. ساختار حكومتي رژيم پهلوي به گونه اي بود كه فقط متنفذين و سرمايه داران بزرگ مي توانستند بر پست هاي كليدي كشور دست يافته و بر مردم حكومت كنند. نتيجه ي اجتناب ناپذير اين نوع حاكميت نيز توسعه بيشتر سرمايه داري و حمايت از

سرمايه داران و متقابلاً ظلم و تعدي به فقرا و مستضعفين بود. نتيجه ي طبيعي ديگر چنين سياستيي توسعه و گسترش فساد اقتصادي توسط كارگزاران نظام بود. ابعاد فساد اقتصادي سرمايه داران و كارگزاران نظام پهلوي به قدري گسترده است كه ذكر آن در اين مختصر نمي گنجد، اما صرفاً براي نمونه به چند مورد از آن ها اشاره مي كنيم.

ارتشبد سابق حسين فردوست مي گويد: «اصفيا رئيس سازمان برنامه، تمام مقاطعه ها را به خانواده فرح اختصاص داده بود و پس از او كه مجيدي رئيس سازمان برنامه شد، همين رويه ادامه يافت. اطلاع دقيق دارم كه مهندس قطبي (دايي فرح كه سرپرستي فرح و مادرش را داشت)، مجيد اعلم (دوست شب و روز محمدرضا پهلوي) و مهندس ديبا (يك جوان حداكثر 35 ساله) حدود 80? مقاطعه هاي بزرگ كشور را از سازمان برنامه مي گرفتند و 25? حق و حساب به ديگران مي دادند.1» «دختر فرح حدود 600 نفر كارمند داشت كه حقوق بگير دائمي بودند.2»

بر اساس اسناد به دست آمده از منزل مهندس محسن فروغي سناتور شاه و عضو فراماسون و فرزند محمدعلي فروغي با شركت فرانسوي ژانسن قراردادي به مبلغ 000/500/11 فرانك براي تهيه مبلمان، اثاثيه و تزيينات كاخ اشرف پهلوي منعقد نموده بود. 3 در گزارش ديگري آمده است: شاه با پرداخت 300 ميليون دلار، 31 كاخ و ويلا در نقاط مختلف جهان خريداري كرده و اسناد مالكيت آن ها را نيز به همراه دارد. تعدادي از اين قصرها در پاريس در جاده ي مونتين، در جاده ي فوش، در سن موريس، در ژنو، در جزيره ماژوركا در جالارتشا، در آلمان، در تونس، در يورلي هيلز، در نيويورك، در تگزاس

و در نيوجرسي مي باشد. مجله ي نيوزويك در سال 1358 در گزارشي ميزان ثروت شاه و دارايي او را 22 ميليارد دلار اعلام نموده است.4

پرفسور رواساني استاد دانشگاه اولدنبورگ آلمان غربي در كتاب «ايران» فهرستي از كارخانه هاي متعلق به خاندان پهلوي و خانواده هاي وابسته به آن را منتشر نموده است كه بالغ بر 527 كارخانه و موسسه مالي در ايران را شامل مي شود. مؤسسات مالي و كارخانه هاي متعلق به شاه و منسوبين نزديك وي 137 واحد، فرمانفرماييان 74 واحد، خسروشاهي 67 واحد، لاجوردي 61 واحد، خاندان ثابت پاسال 33 واحد، رضايي 38 واحد، فولادي 31 واحد، اخوان 22 واحد، القانيان 17 واحد، تيمورتاش 16 واحد، خيامي 10 واحد و ....5

در يك مقاله كه در مجله آمريكايي نيشن انتشار يافت، فاش شد كه محدرضا پهلوي ميليون ها دلار كمك مالي آمريكا به ايران را به جاي اين كه صرف هزينه هاي عمراني و آباداني كند، بين چند تن از اعضاي خانواده و اطرافيان نزديك خود تقسيم كرده و در اين ريخت و پاش بي حساب و كتاب، حتي چند شخصيت سياسي خارجي را به منظور استفاده هاي بعدي از آنان، بي نصيب نگذاشته است. كميته اي كه وظيفه رسيدگي به عمليات دولت در مجلس ملي (كنگره) آمريكا را برعهده داشت، كوشيد تا تعيين كند 950 ميليون دلاري كه به صورت كمك اقتصادي آمريكا در عرض 5 سال به ايران داده شد، به كجا رفته است. سرانجام كميته دريافت كه بيشتر آن به باد رفته است!

در بخش ديگري از گزارش كميته كنگره آمريكا، فهرست تعدادي از افرادي كه از بودجه مربوط به كمك اقتصادي آمريكا به ايران را به يغما برده اند قيد شده

است. در ميان اين افراد به اسامي ذيل اشاره شده است: خانم لوي هندرسون همسر سفير آمريكا در تهران يك ميليون دلار، شمس پهلوي يك ميليون دلار، اف ميشل نيم ميليون دلار، آلن دالس رئيس سازمان سياي آمريكا يك ميليون دلار، هنري. اد. لاس ناشر مجله هاي تايم، لايف و فورچون نيم ميليون دلار، جرج. وي. آلن سفير سابق آمريكا در ايران يك ميليون دلار، شهناز پهلوي دختر شاه دو ميليون دلار، حميدرضا پهلوي نيم ميليون دلار، سلدين چاپلين سفير پيشين آمريكا در تهران يك ميليون دلار، احمد شفيق شوهر سابق اشرف يك ميليون دلار، ژنرال محمد خاتمي شوهر فاطمه پهلوي يك ميليون دلار، فرح پهلوي پانزده ميليون دلار، فاطمه پهلوي دو ميليون دلار، عبدالرضا پهلوي دو ميليون دلار، غلامرضا پهلوي يك ميليون دلار، اردشير زاهدي سه ميليون دلار، اشرف پهلوي سه ميليون دلار، اسدالله علم يك ميليون دلار، حسن علا يك ميليون دلار و ... 6

در مورد فساد اقتصادي درباريان و كارگزاران رژيم پهلوي، حضرت امم خميني(ره) در سخنراني مورخ 4 آذر 1357 خويش در پاريس مي فرمايند: «من خواندم اين را يا در يك چيز بود كه براي من خواندند - اين را كه يك ويلايي براي خواهر شاه يك كدام از اين خواهرانش 7 - يك ويلايي خريده اند به چه قيمت، آن را من يادم نيست اما نوشته بود كه 6 ميليون دلار خرج گلكاري آن جا شده! يك همچون ويلايي از پول كي؟ ما كه رضاخان را مي شناختيم، وقتي كه آمد اين جا يك آدمي لختي بود.8»

منصور رفيع زاده آخرين رئيس شعبه ساواك در آمريكا در كتاب خاطرات خود پيرامون جشن هنر افسانه اي شاه در

تخت جمشيد شيراز كه به مناسبت نظام 2500 ساله شاهنشاهي در ايران برگزار گرديد، مي نويسد : 9 «يك ليست كامل از بخش خريد هاي ساواك به دست آوردم كه براساس آن كار طبخ اغذيه جشن، به رستوران ماكزيم در پاريس محول شد. تزيين 59 چادر ميهمان ها و 3 چادر سلطنتي كه همگي مجهز به تهويه مطبوع بودند، در صحرا به عهده شركت فرانسوي جانس در پاريس گذارده شد. اين شركت مسؤوليت دكور مجدد كاخ سفيد براي ژاكلين كندي را نيز بر عهده داشت. مبل ها از نوع لويي XV، حمام ها از سنگ مرمر فرانسوي، شعمدان ها ليموگيس چيني و ظروف كريسالي باكارات بودند.

براي اين جشن ها 165 پيشخدمت زن و مرد، 25 متخصص زيبايي (زن و مرد)، 1500 كلاه گيس مردانه، 300 نيم كلاه گيس، 400 جفت مژه و لباس هاي فرانسوي در نظر گرفته شد. طبق گزارش 15 اكتبر 1971 (1350) مجله تايم 5/3 تن كره و پنير، نيم تن خامه، 250 بطري شراب، معادل 000/840 دلار لامپ هاي رنگي و فرش و قاليچه براي تمامي چادرها، محوطه سازي كه شامل چند هزار قطعه فضاي سبز و چند هزار تاج گل مي شد، همه توسط نيروي هوايي ايران از پاريس به ايران آورده شده بود. تأمين اجناس و اشياي اين مراس، بازرگانان پاريسي را كه تهيه همه چيز را بر عهده داشتند، يك سال تمام مشغول كرد. پروازهاي دوبار در ماه هواپيما و ستون كاميون ها كليه اقلام مورد نظر را از پاريس به صحرا حمل نمودند. يكي از خلبانان ايراني به من گفت من با هواپيمايث 707 خود به اندازه يك سال پرواز فرش و كريستال و مشروب و سنگ مرمر

براي حمام ها حمل و نقل كرده ام.

هر چند فرش ايران در دنيا از شهرت چند صدساله برخوردار است، تمامي فرش هاي مورد نياز چادرها به فرانسه سفارش شده بود. مطابق گزارش مجله تايم ليست خريد ماكسيم 2500 بطر شراب (از جمله شراب هاي منطقه شاتو در فرانسه به قيمت يكصد دلار بابت هر شيشه) را در بر مي گرفت كه يك ماه قبل از مراسم به ايران ارسال شده بود. مدت ها قبل از جشن، شاه به ساواك دستور داده بود جلوي درز هر گونه خبري در مورد هزينه هاي گزاف و ولخرجي هايش را مخصوصاً به روزنامه هاي نيويورك و لوموند بگيرد. تنها غذاي ايراني كه در اين جشن مورد استفاده قرار گرفت خاويار درياي خزر بود. در يكي از سفرهايم به تهران، تيمسار مقدم رئيس ساواك به من گفت: اگر از ارقام نجومي خرج ها و دزدي هايي كه براي تدارك اين جشن ها در جريان است مطلع شوي مغزت داغ مي شود. مجموع اين جشن 300 ميليون دلار برآورد شد، اما مسلماً هزينه هاي واقعي به مراتب بيش از مبلغ فوق بود، زيرا عمدة مخارج به گردن وزارتخانه هاي مختلف بود و هيچ يك از وزرا جرأت مطرح نمودن آن را نزد شاه نداشتند. همچنين تمامي سازمان هاي دولتي و شركت هاي خصويصي موظف بودند مبالغي را به برگزاري اين جشن اختصاص دهند. طبق يك برآورد تقريبي، توسط شاه 800 ميليون دلار در اين جشن هزينه شد.»

اينها نمونه هاي كوچكي از هزاران مورد مفاسد اقتصادي دوران رژيم پهلوي بود. اما به بركت پيروزي انقلاب اسلامي به اين تباهي ها پايان داده شد. بدين ترتيب حاكمان و كارگزاران نظام اسلامي از بين توده مردم معمول جامعه و نه از قشر سرمايه دار

برگزيده شدند و عرصه بر سرمايه داران زورمند و ستمگر تنگ گرديد. با نگاهي گذرا به زندگي شخصيت و رهبران و مسؤولين تراز اول جامعه، به خوبي نشان مي دهد كه اكثريت قاطع آن ها از اقشار معمولي و عادي جامعه بوده و به صنف سرمايه داران بزرگ تعلق نداشته اند. به بركت اين پيروزي مفاسد اقتصادي و تاراج بيت المال به شدت كاهش يافت. البته ما مدعي نيستيم كه پس از انقلاب اسلامي به هيچ وجه مفاسد اقتصادي وجود نداشته است. اما در اين مورد بايد به دو نكته توجه داشت.

اول اين كه در دوران رژيم پهلوي، غارت و تاراج بيت المال و سوء استفاده هاي كلان در بين مقامات مملكتي يك اصل كلي بود و به شكل گسترده اي رواج داشت و سلامت اقتصادي در بين آن ها استثناء محسوب مي شد، اما در دوران پس از پيروزي انقلاب موضوع كاملاً برعكس شد. يعني سلامت اقتصادي گسترش يافته و يك اصل شد و سوء استفاده مالي و مفاسد اقتصادي حالت استثناء به خود گرفت.

نكته دوم اين كه انقلاب اسلامي ايران پايان دادن به حاكميت سرمايه داران و مفاسد اقتصادي را به عنوان يك دستاورد به ارمغان آورد. در دهه ي اول پس از انقلاب اين امر به خوبي مشهود و ملموس بود، اگرچه متأسفانه از دهه ي دوم به بعد به تدريج شاهديم كه در اثر اهمال و مسامحه ي دست اندركاران مربوطه، مفاسد اقتصادي و حاكميت سرمايه داري عرصه را براي ظهور و رشد خود فراهم ديده است. پي نوشت: 1 - ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 1، ص 215

2 - همان، ص 213

3 - كوثر (مجموعه ي سخنراني هاي حضرت امام خميني ره)،

ج 3، ص 188

4 - همان

5 - همان، ص 189

6 - همان

7 - منظور شمس خواهر بزرگتر شاه است كه در منطقه مهردشت كرج با كمك بزرگترين معماران انگليسي، قصري افسانه اي به نام مرواريد بنا نهاد كه انبوهي از گياهان و درختان زيبا آن را آراسته بود.

8 - معماران تباهي، ج 3، ص 431

9 - خاطرات منصور رفيع زاده آخرين رئيس شعبه ساواك در آمريكا، ص 230 تا 237 اثبات عدم جدايي دين از سياست

در دو قرن گذشته، مخصوصا دهه هاي معاصر، تلاش و تبليغات گسترده اي مبني بر جدايي دين از سياست صورت گرفته است. اين تلاش و تبليغ، از سوي دو گروه عمده انجام شده است. گروه اوّل از روي جهل و ناداني از جدايي دين و سياست، طرفداري كرده و به تبليغ و ترويج آن پرداخته اند اين گروه، خود شامل دو دسته مي شود:

دسته اوّل افراد متحجّر و مقدّس مآب و مسلمان هستند كه به علت عدم شناخت درست از اسلام و بعضا تقدّس ظاهري دين و مذهب و جلوگيري از آلوده شدن آن به مظاهر فسادِ سياست، طرفدار جدا بودن دين از سياست مي باشند. اين دسته در برخي حوزه هاي علميه و در بين بعضي روحانيون نيز داراي پايگاه فكري هستند. حضرت امام خميني(ره) در وصيت نامه سياسي _ الهي خويش، خطاب به اين گروه مي فرمايند:

«بايد به اين نادانان گفت كه قرآن كريم و سنت رسول اللّه صلي اللّه عليه و آله آن قدر كه در حكومت و سياست احكام دارند، در ساير چيزها ندارند، بلكه بسياري از احكام عبادي اسلام، عبادي سياسي است كه غفلت از آنها اين مصيبت ها را به بار

آورده. پيغمبر اسلام (ص) تشكيل حكومت داد مثل ساير حكومت هاي جهان، لكن با انگيزه بسط عدالت اجتماعي. حكومتِ حقّ، براي نفع مستضعفان و جلوگيري از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعي... از بزرگترين واجبات و اقامه آن از والاترين عبادات است.» 1

حضرت امام به صورت مكرّر در فرمايشان خويش اين مسأله را تكرار كرده و بر آن تأكيد نموده اند. در جاي ديگر مي فرمايند: «مسائل اسلام، مسائل سياسي است و سياستش غلبه دارد به چيزهاي ديگرش»2 ، «آن قدر آيه و روايت كه در سياست وارد شده است، در عبادات وارد نشده است. شما پنجاه و چند كتاب فقه را ملاحظه مي كنيد، هفت، هشت تايش كتابي است كه مربوط به عبادات است، باقيش مربوط به سياست و اجتماعيات و معاشرات و اين طور چيزهاست... اسلام دين سياست است، حكومت دارد.» 3

دسته ي دوم از گروه اوّل كه آنها هم از روي جهل و ناداني، طرفدار جدايي دين از سياست هستند، كساني مي باشند كه مسلمان نبوده و اگر چه در ظاهر پيرو ساير اديان الهي هستند، ولي اصولا اعتقادات ديني عميق و قابل توجهي ندارند. اينان كه عمدتاً غير ايراني بوده و در ساير كشورها زندگي مي كنند، شناخت درستي از اديان الهي _ مخصوصاً دين مبين اسلام _ ندارند. برخي از افراد اين گروه صرفاً به علت جهالت، طرفدار جدايي دين از سياست هستند و برخي ديگر به خاطر گرايشات اومانيستي (اصالت انسان) چنين طرز تفكّري دارند. اينان قانونگذاري و تعيين ضوابط حكومتي را از آن خداوند متعال ندانسته و چنين حقّي را براي خود بشر قائل هستند و نظر انساني را بر نظر

خداوند ترجيح مي دهند. به همين دليل در مسائل سياسي و حكومتي نقش و اختياري را براي دين و خدا قائل نمي شوند.

عده اي ديگر از اين دسته كه از روي نا آگاهي و عدم شناخت كافي، پيرو جدايي دين از سياست هستند، كساني مي باشند كه از تجزبه ي عملي تلخ دخالت ناموفق كليسا در امور سياسي، خاطره ي خوشي از پيوند دين و سياست ندارند. و بالاخره برخي ديگر از اعضاء اين دسته، اصولاً هيچ اعتقادي به خدا و اديان الهي نداشته و مادّيگرا هستند. اينها دين را افيون توده ها دانسته و با شدّت از جدايي دين و سياست طرفداري مي كنند.

گروه دوم از كساني كه طرفدار جدايي دين از سياست مي باشند، كساني هستند كه از روي آگاهي و شناخت كافي و با هدف ضدّيت و مقابله با نقش مثبت دين در امور حكومتي، وارد ميدان شده اند. اينان با شناخت و آگاهي لازم دست به توطئه جداسازي دين از سياست مي زنند. اين گروه كه عمدتاً از دشمنان كينه توز اسلام هستند، متشكل از كشورهاي متجاوز و استعمارگر و سران و گردانندگان ستمگر آنها مي باشند، اينها بخوبي از نقش سازنده ي دين در سياست و تقابل آن با منافع نامشروع و تجاوزگرانه ي خويش آگاهي دارند و به همين دليل در سراسر دنيا مخصوصاً در كشورهايي كه اكثريت مردم آنان را مسلمانان تشكيل مي دهند، تلاش مي كنند، نقشي براي دين در مسايل حكومتي قايل نشوند. ايران مظلوم نيز يكي از اين كشورهايي بود كه استكبار جهاني سالها تلاش كرد اجازه ندهد اسلام و احكام الهي در آن حاكم باشد. بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي ايران

امام خميني (ره) در اين مورد مي فرمايند: «اين را كه ديانت بايد از سياست جدا باشد و علماي اسلام در امور اجتماعي و سياسي دخالت نكنند، استعمارگران گفته و شايع كرده اند. اين را بي دين ها مي گويند.» 4

همچنين معظمٌ له در وصيت نامه ي خويش مي فرمايند: «از توطئه هاي مهمّي كه در قرن اخير، مخصوصاً در دهه هاي معاصر، بويژه پس از پيروزي انقلاب آشكارا به چشم مي خورد، تبليغات دامنه دار با ابعاد مختلف براي مأيوس نمودن ملّتها و خصوص ملّت فداكار ايران از اسلام است. گاهي ناشيانه و با صراحت به اين كه احكام اسلام كه هزار و چهار صد سال قبل وضع شده است، نمي تواند در عصر حاضر كشورها را اداره كند... و گاهي موذيانه و شيطنت آميز به گونه طرفداري از قداست اسلام، كه اسلام و ديگر اديان الهي سروكار دارند با معنويات و تهذيب نفوس و تحذير از مقامات دنيايي ... و حكومت و سياست و سر رشته داري بر خلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوي است.» 5 به هر حال گروه دوم از روي شناخت و آگاهي و براي رسيدن به مطامع نامشروع و زياده طلبان? خود به تئوري جدايي دين از سياست دامن مي زنند. پي نوشت: 1- وصيت نامه امام خميني (ره) ، صفحه 15.

2- در جستجوي راه از كلام امام، دفتر هشتم، صفحه 196.

3- كوثر3 (مجموعه سخنرانيهاي امام خميني ره) صفحه 113.

4- در جستجوي راه از كلام امام ، دفتر هشتم ، صفحه 190.

5- وصيت نامه امام خميني (ره) ، صفحه 15. ارتش در كنار اسلام و مردم

قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، نظر به اينكه حكومت

طاغوتي و غيرمردمي بر كشور حاكم بود، لذا به تبع آن نيروهاي مسلح نيز خواسته يا ناخواسته در خدمت نظام طاغوتي بودند. حكومت پهلوي علاوه بر دشمني و كينه اي كه نسبت به اسلام و مقررات الهي داشت، حقوق طبيعي و اوليه مردم را نيز زير پا گذاشته و صرفاً به دنبال اهداف و منافع خاندان پهلوي و هزار فاميل وابسته و يا سرسپرده به آن بود. در چنين نظامي، شاه با گماردن امراي سرسپرده و مطيع نظام شاهنشاهي بر پست هاي كليدي و حساس ارتش و نيروهاي انتظامي، مجموعه ارتش و نيروهاي مسلح را به طور كلامل در خدمت اهداف طاغوتي خويش و حفظ اركان سلطنت قرار داده بود.

از سوي ديگر در رژيم پهلوي، براي دور كردن نظاميان از خداپرستي و دين محوري، تلاش زيادي صورت مي گرفت تا فرهنگ شاه پرستي در ارتش حاكم گردد و با اين سياست، رژيم پهلوي علاوه بر اين كه قصد داشت توجه نظاميان را از خداپرستي و دينداري به سوي پرستش غيرخدا بشكاند، مي خواست نظاميان را شخص پرست بار آورده ومتكي و وابسته به شخص نمايد و بدتر از همه اين كه چنين شخصي كسي جز شاه پليد و فاسد يعني محمدرضا پهلوي نبود. در همين راستا بود كه هنگام نام بردن از شاه، از تعابيري شرك آلود استفاده مي شد تا شايد بتوانند فرهنگ شاه پرستي را ترويج كنند.

يكي از تعابير شرك آلود كه براي شاه استفاده مي شد، كلمه «خدايگان» بود. براي نمونه به دو مورد مستند از مهنامه ارتش شاهنشاهي كه در احكام انتصاب فرماندهان ارشد نظامي براي شاه از كلمه «خدايگان» استفاده شده است اشاره مي كنيم.

در صفحه اول مهنامه شماره 1 و 2

ارديبهشت 1348 چنين آمده است: «به فرمان خدايگان شاهنشاه آريامهر بزرگ ارتشتاران از تاريخ 25/2/1348 تيمسار بازنشسته غلامرضا ازهاري به استناد ماده 100 قانون استخدام نيروهاي مسلح شاهنشاهي به خدمت اعاده و به سمت جانشين رئيس ستاد بزرگ ارتشتاران منصوب گرديدند(1). » و در صفحه دوم همان مهنامه نيز آمده است: «به فرمان خدايگان شاهنشاه آريامهر بزرگ ارتشتاران، تيمسار سپهبد علي كريملو از تاريخ 25/2/1348 به سمت معاون اداري ستاد بزرگ ارتشتاران منصوب گرديدند(2). »

به بركت پيروزي انقلاب اسلامي ايران و به دنبال تغيير حكومت از نظامي طاغوتي و سلطنتي به نظام اسلامي و مردمي، ارتش و قواي انتظامي نيز از سلطه حاكمان طاغوتي رهايي يافته و در خدمت نظام اسلامي و الهي و حكومتي متكي بر رأي و خواسته مردم قرار گرفتند. همچنين فرهنگ شاه پرستي و شخص محوري تبديل به فرهنگ خداپرستي و دين محوري گرديد.

اين دستاورد انقلاب اسلامي بيشتر از آن جهت حائز اهميت است كه ارتش ايران را كه اكثر بدنه و سطوح پايين آن را نظاميان مسلمان و خدمتگزار به مردم و كشور تشكيل مي داد و به اجبار در خدمت نظام طاغوتي قرار گرفته بود، نجات داده و در خدمت اسلام و قرآن قرار داد.

امام خميني(ره) با اشاره به اين دستاورد انقلاب اسلامي، خطاب به قواي انتظامي مي فرمايند:

«امروز تمام قواي انتظامي، اينها همه در خدمت اسلام هستند. يك وقت بود كه شهرباني و همين طور ساير گروه هاي انتظامي در خدمت طاغوت بودند... وضع پليس در دنيا و در رژيم سابق اين بود كه همه در خدمت قدرتمندان بودند(3). »

و در جاي ديگر خطاب به نظاميان مي فرمايند:

«شماها توجه كنيد كه ... امروز لشكر اسلام

هستيد. ارتش اسلام هستيد. پاسداران اسلام هستيد(4).

حضرت امام در سخنراني ديگر خطاب به دانشجويان دانشكده افسري مي فرمايند:

«شمايي كه امروز در اين جا هستيد و خداوند تبارك و تعالي به شما توفيق داده است كه در دانشكده افسري همچو رژيمي زندگي مي كنيد و تحصيل، بدانيد كه شما وضعتان با سابق فرق دارد. شما لشكر خدا هستيد، شما ارتش امام زمان سلام الله عليه هستيد(5). »

همچنين در سخنراني ديگري مي فرمايند:

«لازم است به شما طبقه عزيز مؤثر تذكر دهم كه شما هم اكنون در خدمت اسلام بزرگ هستيد. خدمت شماها به كشور، خدمت به اسلام و قران كريم است و خدمت سربازي از عبادات است(6). »

با توجه به چنين تحولي اساسي در ارتش است كه مقام معظم رهبري مي فرمايند:

«ارتش جمهوري اسلامي تنها ارتش در دنياست كه براي آرمان ها و اهداف اسلامي مبارزه مي كند. برادران ارتشي ما نشان دادند و ثابت كردند كه بر سر پيمان صادقانه خود با امام، اسلام و قرآن تا پاي جان ايستاده اند(7). »

علاوه بر آنكه نيروهاي مسلح بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، در خدمت اسلام و باورهاي الهي قرار گرفتند، با مردم نيز پيوند مباركي پيدا كردند. و از آن جا كه رژيم پهلوي، نظامي سلطنتي و غيرمردمي بود، لذا به تبع آنع نيروهاي مسلح نيز در خدمت مردم نبوده و از آن به عنوان اهرم قدرتي براي حفظ حكومت سلطنتي و خاندان پهلوي استفاده مي شد.

به خدمت گرفتن نيروهاي مسلح براي حفظ تاج و تخت از يك طرف و غيرمردمي بودن رژيم پهلوي از طرف ديگر، موجب مي شد كه روز به روز بين مردم و نيروهاي مسلح شكاف و فاصله ايجاد شود. اين جدايي

منجر به عدم محبوبيت ارتشيان در بين مردم شده و نوعي ترس آميخته با تنفر را نيز به دنبال داشت.

در اين مورد حضرت امام(ره) مي فرمايند:

«در زمان طاغوت، ارتش از ملت جدا بود و از روحانيت جداتر، ... مردم را طوي بار آورده بودند و به صورتي از ارتش و ساير قواي انتظامي ترسانده بودند كه مردم با ديدن آن ها احساس ناراحتي مي كردند(8). »، «در گذشته ارتش وقتي مي آمد توي مردم مثل اين كه دشمن آمده است و جمعيت از او فرار مي كردند، و پشت مي كردند به او، و پاسبان وقتي مي آمد در بين مردم، مردم از او فرار مي كردند، تنفر داشتند(9). »، «ارتش را طوري بار مي آوردند كه در مقابل ملت بايستد. ملت و ارتش در آن نظام ها هميشه در برابر هم بودند و ارتش در ميان مردم ايجاد رعب مي كرد و مردم هم تا جايي كه مي توانسدند كارشكني مي كردند(10). »

و در جايي ديگر با اشاره به وضع شهرباني و ژاندارمري قبل از انقلاب مي فرمايند:

«من خودم هم به شهرباني، به كلانتري ها گاهي ابتلا كرده ام در جواني، شما هر كدام مبتلا شده باشيد به اين كلانتري هايي كه در سابق بود، مي دانيد كه وضع چه جور بود و مردم از نظر آن ها چطور بودند و با مردم چه رفتاري مي كردند. پاسبان هايي كه بايد پاسباني كنند از يك ملت و بايد پاسبان ملت باشند آن طور بودند... يكي شان مي آمد بازار تهران را مي بست... آن وقت كسي كه يك شكايت از كسي داشت مي خواست برود به كلانتري، خوف اين را داشت كه در خود كلانتري گرفتاري برايش پيدا بشود. مردم از كلانتري آن طوري مي ترسيدند كه از دزدهاي سر محله،

از چاقوكش ها(11). »

رژيم پهلوي كه از همبستگي و ارتباط نزدكي مردم و ارتش، دغدغه و نگراني داشت و آن را خطري بر عليه حكومت سلطنتي خود مي ديد، تلاش مي كرد ارتش را در هاله اي از سياست هاي ويژه خود قرار داده و بين آن ها و مردم مانع ايجاد كند.

در اين رابطه پارسونز سفير انگليس در تهران در توصيف ارتش قبل از انقلاب در خاطرات خود چنين مي نويسد: «نيروهاي مسلح ايران يك طبقه ممتاز و نازپرورده جامعه را تشكيل مي دادند. آن ها غرق در تجهيزات مردن و پيچيده نظامي كاملاً از غير نظاميان جدا نگاهداشته مي شدند... به طور كلي نيروهاي مسلح در ميان مردم محبوبيت زيادي نداشتند. تفرعن و تبختر افسران در برخورد با مردم در مجامع عمومي و مغازه ها و خيابان ها، امتيازاتي كه رژيم براي آنها قايل شده بود و سهم درشتي كه از بودجه كشور براي آنها اختصاص داده بودند، و در مجموع يك نوع احساس تبعيض بين نظامي ها و غيرنظامي ها، اين احساس را تقويت مي كرد(121). »

علي رغم تلاش رژيم پهلوي براي جداكردن ارتش از مردم و به خدمت گرفتن ارتش براي حفظ تاج و تخت و پايه هاي حكومت شاهنشاهي، در بدنه ارتش، قشر قابل توجهي از افسران جوان و درجه داران كه خود از توده محروم و يا قشر متوسط جامعه بودند، قلباً از وضعيت فوق ناراضي بوده و خود را متعلق به مردم و مستحق خدمت به آن ها مي دانستند.

حضرت امام خميني(ره) نيز در سخنراني هاي خويش چه در سال هاي طولاني قبل از انقلاب و چه در سال ها و ماه هاي نزديك به پيروزي انقلاب، با تأييد مطلب فوق، بدنه ارتش را افرادي نجيب و مردمي معرفي كرده اند. ايشان در

سخنراني مورخ 12 ارديبهشت 1342 خويش مي فرمايند:

«ما مي دانيم كه صاحب منصبان ارتش معظم ايران، درجه داران محترم، افراد نجيب ارتش با ما در اين مقصد همراه و براي سرافرازي ايران فداكار هستند. من مي دانم كه درجه داران با وجدان راضي به اين جنايات و وحشيگري ها نيستند. من از فشارهايي كه بر آن ها وارد مي شود مطلع و متأسفم(13). »

در سخنراني مورخ 10 خرداد 1357 نيز مي فرمايند:

«چه احترامي بز براي ارتش قايل هستيد؟ شما خيال مي كنيد ارتش دل خوشي دارد از اين ها؟ كسي كه زمام همه ارتش را بدهد به دست چهار نفر آمريكايي، مستشار آمريكايي كه همه جهات در دست آنها باشد، اين بيچاره ها همه در تحت فشار باشند. اينها دل خوشي دارند(14)؟ »

همچنين در سخنان ديگري مي فرمايند:

«اين طور نيست كه ملت ما با ارتش مخالف باشد، با صاحب منصب ها، با درجه دارها، با افسرها اينها همه برادرهاي ما هستند. ما مخالف با اينها نيستيم ما با خونخواريها مخالفيم(15). »، «ملت ايران موظف است كه به درجه داران و افسران و صاحب منصبان شريف احترام بگذارند. بايد توجه داشته باشند كه چند نفر ارتشي خائن نمي توانند اكثر ارتش را آلوده كنند... حساب اين چند نفر ارتشي خونخوار معلوم و از حساب ارتش جداست. ارتش از ملت است و ملت از ارتش(16). »

به بركت پيروزي انقلاب اسلامي ايران و استقرار حكومت و نظام مردمي و متكي به رأي و خواسته مردم، تمامي اجزار و اركان ارتش و قواي انتظامي در خدمت مردم عزيز ايران قرار گرفته و پيوند مستحكمي بين نيروهاي مسلح و مردم به وجود آمد. بدين معنا كه مردم به برادران ارتشي خود عشق و علاقه نشان داده و

متقابلاً نيروهاي مسلح هم خود را خادم ملت دانستند. اين پيوند و دوستي كه در سال ها و ماه هاي آخر مبارزه و پيروزي انقلاب بين بخشي از بدنه ارتش و مردم آغاز گرديد – و حتي خود نظاميان در پيروزي انقلاب نقش آفريني قابل توجهي نمودند – در سالهاي پس از انقلاب استمرار و استحكام يافت.

مردمي شدن ارتش و نيروهاي مسلح به عنوان يك دستاورد انقلاب به صورت مكرر مورد اشاره رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و نيز رهبر معظم انقلاب قرار گرفته است كه به چند مورد آن اشاره مي كنيم.

در اين مورد امام خميني (ره) مي فرمايند:

«ارتش، ارتش مردمي است نه ارتش طاغوتي كه سركوب كند. ارتشي است كه با مردم زير يك سقف جمع مي شوند و مردم براي آنها تظاهر مي كنند و اينها هم براي مردم تظاهر مي كنند. اين يك چيز تازه اي است كه خداي تبارك و تعالي به ما عنايت كرده و اين را حفظ كنيد... همان طور كه ملت بدون ارتش نمي تواند ادامه زندگي بدهد، ارتش هم بدون ملت نمي تواند ادامه زندگي بدهد(17). »

مقام معظم رهبري نيز در اين رابطه مي فرمايند:

«ارتش جمهوري اسلامي ايران آنچه را كه امروز دارد، بايد قدر بداند و به نظر من از همه چيز برتر و بيش از همه، جايگاه و پايگاه مردمي ارتش است(18). »، «ارتش ما امروز يك رتش سربلند و با افتخار است. يك ارتش با ايمان است... بالاتر از همه اينها، ارتش ما يك ارتش مردمي است(19). »

از سوي ديگر مردمي شدن ارتش در سياست هاي كلان رهبران نظام و منشور انقلاب يعني قانون اساسي نيز مورد توجه قرار گرفت. اين مسأله در

اصل 144 قانون اساسي به اين شرح مورد تأكيد قرار گرف6ت: «ارتش جمهوري اسلامي ايران بايد ارتشي اسلامي باشد كه ارتش مكتبي و مردمي است(20)... » پي نوشت: 1- ماه نامه ارتش، شماره 1و 2 ارديبهشت 1348، ص 1.

2- همان، ص 2.

3- محمد باقري( گردآوري)، ديدگاهها و رهنمودها، ص 5.

4- نشريه سياسي نظامي سازمان عقيدتي سياسي ارتش، شماره 250، ص 5.

5- سخنراني مورخ 12/7/1361 به نقل از: در جستجوي راه از كلام امام، دفتر هيجدم، ص 188.

6- سخنراني مورخ 16/7/1358 به نقل از: از 29 فروردين تا ارتش حزب الله، ص 71.

7- سخنراني در روز ارتش سال 1366 به نقل از: مجله صف، شماره 90، ص 7.

8- در جستجوي راه از كلام امام، دفتر هيجدم، ص 44، سخنراني مورخ 3/2/1358.

9- همان، ص 45، سخنراني مورخ 30/3/1358.

10- همان، ص 48، سخنراني مورخ 8/7/1358.

11- محمد باقري( گرد آوري)، ديدگاهها و رهنمودها، ص 7.

12- ويليام سوليوان و سرآنتوني پارسونز، خاطرات دو سفير، ص 300.

13- مجله صف، شماره 98، ص 4.

14- همان.

15- همان، سخنراني مورخ 24/10/1357.

16- همان، سخنراني مورخ 22/10/1357.

17- نشريه سياسي نظامي سازمان عقيدتي سياسي ارتش، شماره 250، ص 4.

18- از 29 فروردين تا ارتش حزب الله، ص 75، سخنراني مورخ 9/5/1370.

19- همان، ص 76، سخنراني مورخ 13/7/1373.

20- قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، ص 76. پايه ريزي اقتصادي مبتني بر قوانين اسلام

از دستاوردهاي مهم انقلاب اسلامي ايران در حوزه ي انديشه و سياست هاي اقتصادي، تلاش در جهت تحقق اقتصاد اسلامي و حاكميت بخشيدن به قوانين اسلامي در قلمرو مسائل اقتصادي است. در رژيم گذشته از آن جا كه اعتقاد جدي به اسلام و قوانين و مقررات شرعي وجود نداشت،

لذا در قلمرو حوزه اقتصادي نيز همانند ساير حوزه ها سياست ها و جهت گيري ها و قواعد و مقررات آن فارغ از ضوابط شرعي و اسلامي بود. از نظر رژيم پهلوي هيچ اهميتي نداشت كه سياست ها و برنامه هاي اقتصادي و قوانين و مقررات مربوط به آن، با ضوابط ديني و شرعي مخالف باشد يا نباشد و اصولاً در اين حوزه ها براي دين نقش و جايگاهي قائل نبودند.

اما از آن جا كه در نگرش اسلامي، دين اسلام ديني است جامع و كامل كه در تمامي حوزه هاي زندگي اجتماعي از جمله مسائل اقتصادي داراي قاعده و قانون و سياست هاي مشخص مي باشد، لذا نظام حكومت اسلامي از بدو پيروزي انقلاب، جهت گيري اقتصادي خود را مبتني بر قوانين و مقررات اسلامي قرار داده است. در اين نگرش معني ندارد كه حاكميت اسلام در حوزه هاي محدودي تحقق يابد، بلكه حاكميت اسلامي بايد در قلمرو تمامي حوزه ها از جمله مسائل اقتصادي سريان و جريان داشته باشد.

حضرت امام خميني(ره) رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران نيز هميشه با رد مكاتب اقتصادي غيراسلامي مخصوصاً دو مكبت برجسته ي سرمايه داري و كمونيستي، تأكيد بر حاكميت بخشيدن به اقتصادي مبتني بر اسلام نموده اند. ايشان در يكي از پيام هاي خويش مي فرمايند:

«و يكي از مسائل بسيار مهمي كه به عهده ي علما و فقها و روحانيت است، مقابله جدي با دو فرهنگ ظالمانه و منحط اقتصادي شرق و غرب و مبارزه با سياست هاي اقتصادي سرمايه داري و اشتراكي در جامعه است.» 1

حضرت امام (ره) در وصيت نامه سياسي الهي خويش نيز مجدداً با تأكيد بر اقتصاد مبتني بر اسلام، ساير مكاتب اقتصادي را رد كرده و مي فرمايند:

«اسلام نه با سرمايه داري

ظالمانه و بي حساب و محروم كننده توده هاي تحت ستم و مظلوم موافق است، بلكه آن را به طور جدي در كتاب و سنت محكوم مي كند و مخالف عدالت اجتماعي مي داند... و نه رژيمي مانند رژيم كمونيستي و ماركسيسم لنينيسم است كه با مالكيت فردي مخالف و قائل به اشتراك مي باشند... بلكه اسلام يك رژيم معتدل با شناخت مالكيت و احترام به آن به نحو محدود در پيدا شدن مالكيت و مصرف كه اگر به حق به آن عمل شود، چرخ هاي اقتصادي سالم به راه مي افتد و عدالت اجتماعي كه لازمه يك رژيم سالم است، تحقق مي يابد.» 2

در همين راستا و به منظور انطباق سياست ها و برنامه هاي اقتصادي كشور با قوانين و مقررات شرعي، بند 12 از اصل سوم قانون اساسي نيز چنين مقرر مي دارد: «پي ريزي اقتصاد صحيح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامي جهت ايجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محروميت در زمينه هاي تغذيه و مسكن و كار و بهداشت و تعميم بيمه» و اصل چهارم قانون اساسي نيز مقرر مي دارد: «كليه قوانين و مقررات مدني، جزايي، مالي، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي، سياسي و غير اين ها بايد براساس موازين اسلامي باشد...»

اصل 44 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز در تبيين جهت هر چه بيشتر نظام اقتصادي كشور آن را مبتني بر سه بخش دولتي، تعاوني و خصوصي دانسته و چنين معرفي مي كند: «نظام اقتصادي جمهوري اسلامي ايران بر پايه سه بخش دولتي، تعاوني و خصوصي با برنامه ريزي منظم و صحيح استوار است. بخش دولتي شامل كليه صنايع بزرگ، صنايع مادر، بازرگاني خارجي، معادن بزرگ، بانكداري، بيمه، تأمين نيرو، سدها و شبكه هاي بزرگ آبرساني،

راديو و تلويزيون، پست و تلگراف و تلفن، هواپيمايي، كشتيراني، راه آهن و مانند اينها است كه به صورت مالكيت عمومي و در اختيار دولت است. بخش تعاوني شامل شركت ها و موسسات تعاوني توليد و توزيع است كه در شهر و روستا بر طبق ضوابط اسلامي تشكيل مي شود. بخش خصوصي شامل آن قسمت از كشاورزي، دامداري، صنعت، تجارت و خدمات مي شود كه مكمل فعاليت هاي اقتصادي دولتي و تعاوني است. مالكيت در اين سه بخش تا جايي كه با اصول ديگر اين فصل مطابق باشد و از محدودة قوانين اسلام خارج نشود و موجب رشد و توسعه اقتصادي كشور گردد و به زيان جامعه نشود، مورد حمايت قانون جمهوري اسلامي است. تفصيل ضوابط و قلمرو و شرايط هر سه بخش را قانون معين مي كند.»

همچنان كه ملاحظه مي شود، اين اصل به صراحت با رد اقتصاد سرمايه داري (اقتصاد خصوصي) و اقتصاد كمونيستي و ماركسيستي (اقتصاد دولتي)، نظام اقتصادي جديدي را معرفي مي كند كه تلفيقي از نظام خصوصي و دولتي به اضافه بخش تعاوني و در نهايت مبتني بر قواعد و مقررات اسلامي مي باشد. پي نوشت: 1 - سخنراني مورخ 6 مرداد 1366 ، به نقل از : آيين انقلاب اسلامي، گزيده اي از انديشه و آراء امام خميني (ره) ، ص 455

2 - وصيت نامه سياسي - الهي امام خميني (ره) ، ص 59

منبع: 92 دستاورد انقلاب اسلامي ايران، مؤسسه ي فرهنگي قدر ولايت، انتشارات معاونت فرهنگي ستاد مشترك سپاه

پايگاه فرهنگي اطلاع رساني راسخون

دستاوردهاي شگرف انقلاب اسلامي(3)

دستاوردهاي شگرف انقلاب اسلامي(3) نويسنده: مؤسسه ي فرهنگي قدر ولايت تحول در نظام تربيتي مدارس

قبل از انقلاب اسلامي ايران، به علت حاكميت رژيمي سلطنتي

و استبدادي و وابسته با استكبار غرب، جهت گيريها و سياست هاي كلان تربيتي و پرورشي ميليون ها دانش آموز نيز در همين راستا بود. عمده ترين سياست هاي تربيتي و پرورشي رژيم فساد پهلوي در موارد ذيل خلاصه مي شد:

- ترويج جدايي دين از سياست و ناكارآمدي دين و كهنه شدن مقررات آن

- لااباليگري ديني و بي تفاوتي نسبت به تعاليم و آموزه هاي ديني

- توسعه بي حجابي و بي عفتي

- اختلاط دختران و پسران در مدارس خصوصي

- برگزاري اردوهاي مختلط با برنامه هاي فاسد و شرم آور

- به كارگيري معلمان و مديران نالايق و فاسد و غرب زده

- برگزاري جشن ةاي مستهجن و فاسد به مناسبت هاي شاهنشاهي

- ترغيب و تبليغ فرهنگ غربي و غرب زدگي

- ترويج تفكر غير علمي بودن دين و جدايي اين دو از هم

- تبليغ شاه دوستي و شاه پرستي

- الهي و موجه جلوه دادن رژيم سلطنتي و شاهنشاهي

به بركت پيروزي انقلاب اسلامي نه تنها سياست ها و جهت گيري هاي غلط گذشته، كنار رفت، بلكه مسؤولين و دست اندركاران آموزش و پرورش توانستند با اتخاذ سياست ها و جهت گيري هاي درست در جهت پرورش مذهبي و ديني دانش آموزان، آگاه نمودن آنان به نادرستي شاه پرستي وحكومت هاي سلطنتي و نيز عدم مغايرت و ناهماهنگي بين علم و دانش و دين و مذهب و نيز آميختگي دين با سياست، گام هاي مفيد و مؤثري در جهت تربيت و پرورش صحيح ميليون ها دانش آموز سراسر كشور و آينده سازان ايران اسلامي بردارند.

بخشي از اين اصول و سياست ها و جهت گيري هاي تربيتي كه توسط مسؤولين نظام جمهوري اسلامي ايران اتخاذ شده عبارتند از:

- آشنا نمودن دانش آموزان با واقعيت دين و مذهب و مفاهيم عاليه اسلامي.

- به كارگيري معلمين و مديران شايسته و لايق.

- توسعه و گسترش فعاليت هاي مذهبي و فرهنگي در مدارس.

-

ايجاد نمازخانه در مدارس و ترويج فرهنگ نمازخواني و نماز جماعت در بين دانش آموزان.

- توسعه و ترويج فرهنگ حجاب و عفاف در بين دانش آموزان دختر.

- مقابله و مبارزه با مظاهر فساد اخلاقي و بي عفتي و بي حجابي.

- تبديل اردوهاي فاسد و ضداخلاقي رژيم گذشته به اردوهاي سازنده، بانشاط، آموزنده و در عين حال اسلامي.

- تأكيد بر اهميت علم و دانش از نظر اسلام و تشويق استعدادهاي برتر و درخشان.

- آشنا كردن دانش آموزان با سياست هاي استكباري شرق و غرب و واقعيت هاي جهاني.

- آگاه كردن دانش آموزان به مفاسد و ستمگري هاي رژيم منحط پهلوي.

- ترويج فرهنگ آشنايي و انس با قرآن و مفاهيم عاليه آن در بين دانش اموزان.

- توسعه و ترويج تشكل هاي سالم و سازندة دانش آموزان از قبيل امور تربيتي، انجمن اسلامي، بسيج.

- ايجاد فضاي سالم ديني در محيط هاي ورزشي دختران دانش آموز و زدودن مفاسد اخلاقي در اين زمينه.

روحيه معنوي و شهادت طلبي

با توجه به سياست هاي نادرست فرهنگي و تربيتي رژيم گذشته، روحيات معنوي و توجه به خدا در بين دانش آموزان بسيار كمرنگ و ناچيز بوده و ذهن و قلب و توجه و همت دانش آموزان را بيشتر متوجه امور مادي و مظاهر و تعلقات دنيا و امور كودكانه و افسانه ها و رؤيا هاي جواني و نوجواني مي كردند. به بركت پيروزي انقلاب اسلامي و در ساية تعليمات عاليه اسلام، روحية معنوي و توجه به خدا و كم توجهي به بازيچه مادي، در قشر عظيمي از دانش آموزان، رشد و گسترش يافت.

نمونه و تجلي بارز اين تحول را در دوران دفاع مقدس كه مقارن با سال هاي اوليه پيروزي انقلاب بود مي توان مشاهده كرد كه چگونه جوانان و نوجوانان كم سن و سال دبيرستاني و بعضاً

راهنمايي با گريه و التماس و حتي دستكاري در شناسنامه خود، اشتياق به حضور در جبهه هاي جنگ عليه دشمنان اسلام را نشان مي دادند.

شهيد حسين فهميده دانش آموز 13 ساله يكي از هزاران نمونه اين گونه دانش آموزان است. گريه ها و نماز هاي خالصانه و عبادت ها و مناجات هاي بي ريا و بدون تعلقات مادي آن ها در سنگر هاي خط مقدم دفاع مقدس و عشق به شهادت و رسيدن به قرب الهي و جوار مقدس حضرت حق، برگ هاي زريني در تاريخ معنويت دانش آموزان ايران اسلامي مي باشد كه به بركت انقلاب اسلامي ايران نگاشته شده است.

حضور بيش از 395000 دانش آموز و دانشجوي تربيت معلم (كه 60 درصد نيروي مردمي اعزامي به جبهه ها را تشكيل مي داد) و شهادت 36000 دانش آموز(1) و جانباز و آزاده شدن عده كثيري از آنان، نشانگر اين تحول و ايجاد معنويت در بين دانش آموزان است. از سوي ديگر اين تحول نشان دهندة آگاهي و شناخت دانش آموزان و احساس مسؤوليت در جهت دفاع از كيان جامعه مي باشد، پديده اي كه قبل از انقلاب در بين دانش اموزان اصلاً مفهومي نداشت و آن قدر مشغول امور سطحي ديگر شده بودند كه نه به اين نوع مسائل آگاهي و شناخت داشتند و نه در تصور آن ها چنين رويكردي مي گنجيد. پي نوشت: 1- مروري بر دو دهه تلاش براي اعتلاي تعليم و تربيت كشور 57 تا 77، ص 6. تاسيس دانشگاه آزاد اسلامي و خدمات آن

مقدمه

دانشگاه آزاد اسلامي در ارديبهشت ماه سال 1361 با حمايت بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران آغاز به كار كرد. در طول بيش از 24 سال فعاليت، بيش از1.900.000دانشجو از اين دانشگاه در مقاطع مختلف فارغ التحصيل شده اند. اين دانشگاه در حال

حاضر حدود 1.300.000 دانشجو و حدود25.000 عضو هيأت علمي و 31.000 پرسنل در سراسر كشور، در اختياردارد. اين تعداد افراد در 350 واحد و مركز دانشگاهي و در فضايي حدود 11 ميليون متر مربع فضاي آموزشي و رفاهي مشغول به كار هستند. برآورد شده است كه فضاي آموزشي و رفاهي دانشگاه تا پايان سال جاري به 12 ميليون متر مربع برسد. به علاوه اين دانشگاه داراي 600 مدرسه با حدود 60.000 دانش آموز است و همچنين در حال حاضر 10 مجتمع بيمارستاني اين دانشگاه در حال خدمات رساني به مردم مي باشند و 10 مجتمع بيمارستاني ديگر نيز به زودي به اين مجموعه اضافه خواهد شد. يكي ازمهمترين افتخارات دانشگاه آزاد اسلامي، نقش چشمگير اين دانشگاه در فعاليتهاي علمي و تحقيقاتي كشور و جهان است. امكانات و تجهيزات بسيار مدرن و ارتباطات فراوان اين دانشگاه با مراكز علمي جهان موجب شده است كه تحقيقات دست اولي در شاخه هاي مختلف علمي در اين دانشگاه صورت گيرد.

همچنين حضور فعال اعضاي هيأت علمي و دانشجويان در سمينارها، نشستها و مسابقات علمي مختلفي كه در سراسر جهان صورت مي گيرد، در اغلب موارد موجب كسب افتخارات و رتبه هاي اول تا سوم كشور در مسابقات متعدد شده است.

الف. پتانسيل هاي ساختاري

1- امكانات پژوهشي

1.1- مراكز تحقيقاتي و معرفي چند نمونه

در حال حاضر دانشگاه آزاد اسلامي داراي 28 مركز و پژوهشكده تحقيقاتي فعال در واحدهاي مختلف دانشگاهي مي باشد. همچنين 21 مركز تحقيقاتي نيز در دست بررسي و احداث مي باشد كه در برخي از آنها بيش از 50 درصد فعاليت هاي ساختماني و تأمين تجهيزاتشان صورت گرفته است. هدف

از ايجاد اين مراكز انجام فعاليتهاي خاص تحقيقاتي مرتبط با نيازهاي كشور است. بخشي از اعضاي هيأت علمي دانشگاه در اين مراكز تحقيقاتي مشغول به كار هستند و مي توانند در كنار فعاليتهاي آموزشي خود مانند ساير اعضاي هيأت علمي، از توان خود در عرصه هاي تحقيقاتي مختلف در مراكز تحقيقاتي نيز استفاده كنند.

برخي از مراكز مهم تحقيقاتي عبارتند از: مركز تحقيقات فيزيك پلاسما، مركز عالي بين المللي تحقيقات بين رشته اي (ceis)، مركز مطالعات استراتژيك، مركز تحقيقات گياهان دارويي اردبيل، مركز مطالعات و تحقيقات محيط زيست و انرژي (ceevs)، مركز تحقيقات باستانشناسي (واحد ابهر)، مركز تحقيقات تهران پزشكي، مركز تحقيقات شيرو فرآورده هاي آن (واحد كرج)، مجتمع آزمايشگاهي و مزارع تحقيقاتي (واحد بروجرد)، مركز تحقيقات كشاورزي (واحد دامغان)، مزارع آموزش تحقيقاتي و گلخانه (واحد جيرفت)، مزارع آموزش تحقيقاتي.

1.2- مجلات و نشريات پژوهشي

تا كنون 91 مجله علمي در دانشگاه آزاد اسلامي مجوز انتشار دريافت كرده اند. از اين تعداد 24 مجله داراي رتبه علمي پژوهشي و 5 مجله داراي رتبه علمي ترويجي مي باشند. ساير مجلات علمي بايد حداقل 3 شماره متوالي منتشر شوند. تا پس از بررسي نسبت به امتياز آنها تصميم گيري شود. بسياري از اساتيد دانشگاه توانسته اند با استفاده از اين امكان، نسبت به انتشار نتايج تحقيقات خود اقدام نمايند و ضمن افزايش نرخ توليد علم در كشور، از مزاياي ارتقا در هيأت مميزه دانشگاه نيز برخوردار شوند. پيش بيني شده است كه تعداد مجلات علمي دانشگاه آزاد اسلامي تا پايان سال 1385 به 100 عنوان برسد و تعداد مجلات داراي رتبه علمي پژوهشي و علمي ترويجي نيز تا پايان اين

تاريخ به 50 مجله افزايش يابد.

1.3- كتابخانه ديجيتالي (iaudl)

كتابخانه ديجيتال دانشگاه آزاد اسلامي با اولويت استفاده در واحدهاي داراي رشته هاي كارشناسي ارشد و دكتري، راه اندازي گرديده است. تا حال حاضر50 واحد دانشگاهي به كتابخانه ديجيتال دانشگاه آزاد اسلامي متصل گرديده اند كه با توجه به برنامه ريزي هاي بعمل آمده، در آينده نزديك كليه واحدهاي دانشگاه به اين مجموعه ارزشمند دسترسي خواهند داشت.

كتابخانه ديجيتال دانشگاه آزاد اسلامي شامل مجموعه هاي مهم زير است:

- دسترسي نامحدود به 10 بانك اطلاعاتي هسته دنيا حاوي نزديك به 40 ميليون خلاصه مقاله و نيز دسترسي به حدود 900 بانك اطلاعاتي تخصصي ديگر در كتابخانه هاي دانشگاه

- دسترسي به حدود 10000مجله الكترونيكي شامل 10 ميليون مقاله تمام متن و تمام تصوير

- دسترسي به حدود 1000 كتاب، مرجع و hand book الكترونيكي

- خلاصه و اطلاعات حدود 1.600.000پايان نامه دانشگاه هاي آمريكا و اروپا

1.4- انجمن هاي علمي، ادبي و هنري.

هم اكنون 1343 انجمن در حال فعاليت هستند كه 1128 عدد از آنها به تصويب رسيده اند و بقيه به اين منظور در حال بررسي و گذراندن مراحل تصويب هستند.

1.5- باشگاه پژوهشگران جوان

باشگاه پژوهشگران جوان دانشگاه آزاد اسلامي با بيش از 180 دفتر و 5 شعبه در تمام استانهاي كشور فعال است. از ابتداي تأسيس باشگاه تاكنون 18773 نفر جوان در سنين 30-15 سال در مقاطع تحصيلي مختلف اعم از دانش آموزي و دانشجويي، در كليه مراكز آموزشي و مؤسسات آموزش عالي دولتي و دانشگاه آزاد اسلامي، در اين باشگاه جذب شده اند و از خدمات علمي، فرهنگي و تحقيقاتي اين مركز بهره مند گردند.

1.6- روند رشد بودجه پژوهشي

با توجه به

اهميت فزاينده پژوهش در دانشگاه آزاد اسلامي بودجه پژوهشي دانشگاه از سال 1375- 1374 با يك درصد از شهريه افزايش يافت و از سال 1381 به بعد 5 درصد از شهريه به عنوان بودجه پژوهش اختصاص يافته است. به اين ترتيب بودجه اختصاص يافته براي پژوهش با يك روند صعودي، از رشد متوسطي معادل 34 درصد در هر سال برخوردار بوده و به 372 ميليارد ريال در سال 1384 افزايش يافته و پيش بيني مي شود در سال 1385 بالغ بر 430 ميليارد ريال شود كه اين روند از توجه روزافزون به امر تحقيق و پژوهش در دانشگاه آزاد اسلامي حكايت دارد. همچنين درصد بودجه هزينه شده در امر پژوهش به كل بودجه اختصاص يافته به پژوهش كه در سال اول تنها حدود 12 درصد بود، با روندي افزايشي با درصد جذبي حدود 40 درصد در سال 1384 به حدود 150 ميليارد ريال افزايش يافته و پيش بيني مي شود به 220 ميليارد ريال در سال 1385 بالغ شود. با توجه به اينكه برخي از واحدهاي دانشگاهي امكان جذب كل بودجه پژوهشي خود را نداشته اند، بخشي از بودجه پژوهشي آنها صرف خريد تجهيزات تحقيقاتي شده است.

ب. افتخارات عملكردي

1- بخش پژوهشي

1.1- مقالات علمي

انتشار 957 مقاله در مجلات lsl طي سالهاي 1381 تا 1384 رشدي 71 درصدي را نشان مي دهد. به نحوي كه از 88 مقاله در سال 1381 به 750 مقاله در سال 1384 افزايش يافته است. تعداد 1978 مقاله درمجلات علمي پژوهشي در همين سالها رشدي 53 درصدي داشته و از 206 مقاله در سال 1381 به 750در سال 1384 رسيده است. انتشار

1416 مقاله در مجلات علمي ترويجي رشدي 32 درصدي داشته است. به اين معني كه از 201 مقاله در سال 1381 به 464 مقاله در سال 1384 رسيده است.

لازم به ذكر است كه بسياري از مقالات علمي دانشگاه آزاد اسلامي كه از رساله هاي دكترا استخراج شده اند، معمولا به نام استاد راهنما به عنوان نفر اول مقاله منتشر مي شوند و به دليل آنكه بسياري از اساتيد راهنما در دوره هاي دكترا از دانشگاه هاي دولتي هستند، اين موارد به حساب دانشگاه هاي دولتي گذاشته مي شوند، در حالي كه عملا از توليدات اين دانشگاه محسوب مي گردند. برخي از مجلات رتبه دار داخلي نيز به دليل محدوديتهاي موجود، از ذكر نام دانشگاه آزاد اسلامي در مجلات خود خودداري مي كنند و اين امر موجب شده است كه بسياري از مقالات و توليدات علمي دانشگاه آزاد اسلامي به نام اين دانشگاه ثبت نشوند.

تعداد مقالات ارائه شده در همايشهاي بين المللي خارجي از كشور 2247 مقاله است.

1.2- تأليف و ترجمه

تعداد كتابهاي تأليفي 2137 و تعداد كتابهاي ترجمه شده 795 مي باشد.

1.3- سمينارها، كنفرانس ها و جشنواره هاي ملي و بين المللي:

تاكنون 1435 همايش در دانشگاه آزاد اسلامي برگزار شده است كه ترتيب آنها از اين قرار است:

همايش بين المللي 18 همايش، ملي 195 همايش، منطقه اي 386، استاني 177و 659 همايش داخلي. برخي از سمينارها و كنگره هاي بزرگ در سطح بين المللي يا ملي عبارتند از: نخستين كنگره بين المللي نهضت توليد علم، جنبش نرم افزاري و آزاد انديشي (فروردين 84)، اولين كنفرانس منطقه اي مهندسي برق (rcee2006)، سومين كنگره بين المللي و دهمين

كنگره سراسري همكاريهاي دولت، صنعت و دانشگاه براي توسعه ملي و ششمين كنفرانس سيستم هاي فازي و نخستين كنفرانس سيستمهاي فازي در جهان اسلام.

1.4- اختراعات، اكتشافات و ابداعات علمي

تاكنون تعداد 178 عنوان اختراعات و ابداعات به نام دانشگاه آزاد اسلامي ثبت شده است.

1.5- طرحهاي تحقيقاتي

دانشگاه آزاد اسلامي تاكنون موفق به انجام 3212 طرح تحقيقاتي شده است و 3068 طرح تحقيقاتي نيز در حال اجرا هستند. برخي از اين طرحها ابعاد بين المللي داشته و برخي نيز در سطح ملي انجام مي شوند. از جمله طرحهاي بين المللي كه دانشگاه آزاد اسلامي با مراكز جهاني در حال انجام آن است، پروژه اي بر روي توكامكهاي كوچك است كه اين طرح با حضور 20 دانشمند جهان از 10 دانشگاه معتبر و با نظارت آژانس بين المللي انرژي اتمي در حال انجام است. همچنين دانشگاه داراي تعداد زيادي طرحهاي ملي است. به علاوه مي توان تعداد زيادي پروژه هاي در دست اجراء در دست بررسي و خاتمه يافته را نام برد.

6/1 - مسابقات علمي ملي و بين المللي

دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامي تاكنون توانسته اند در نمايشگاه ها و مسابقات دانشجويي داخلي و بين المللي به مقام هاي چشمگير از جمله مقام قهرماني و ديگر مقامه دست يابند. برخي از اين مسابقات عبارتند از: مسابقات روبوكاپ آلمان (2006)، مسابقات روبوكاپ ژاپن (2005)، نمايشگاه مخترعانو مبتكران آلمان (2005)، مسابقات روبوكاپ آمريكا (2005)، مسابقات رباتيك آمريكا (2004)، مسابقات رباتيك شرق كانادا (2003)، مسابقات بتن آمريكا (2003)، مسابقات روبوكاپ ايتاليا (2003)، مسابقات ربوكاپ پرتغال (2002)، سومين دوره مسابقات بتن (2006)، نمايشگاه و مسابقات اختراعات و ابداعات (2006)، مسابقات رباتيك كانادا (2005)، مسابقات

و نمايشگاه بين المللي اختراعات و ابداعات ژنو (2006)، مسابقات هواپيماي بدون سرنشين و مسابقات بهترين رتبه در مقاله نويسي آمريكا (2006).

1.7- انجمن هاي علمي، ادبي و هنري

انجمن هاي علمي، ادبي و هنري دانشگاه آزاد اسلامي طي سالهاي اخير توانسته اند به موفقيتهاي متعددي در سطح ملي و بين المللي دست يابند. تعدادي از اين موفقيتها عبارتند از: جوايز بين المللي كسب شده (27جايزه)، اختراعات ثبت شده (163 اختراع)، كسب مقام هاي كشور (78 مقام)، كسب مقام در ارائه مقاله (19 مقام) و نشريات (80 نشريه).

2- بخش آموزشي و دانشجويي

2/1- شاخص دانشجو به هيأت علمي

نسبت دانشجويان به هيأت علمي با يك روند نزولي از 44 نفر دانشجو به ازاء هر هيأت علمي به 42 نفر در سال 85-84 و به 38 نفر در سال تحصيلي حاضر تنزل يافته كه گرچه در مقايسه با همين نسبت در مورد دانشگاه هاي دولتي بالاتر است اما با توجه به سابقه 24 ساله دانشگاه آزاد اسلامي در ازاء سابقه 80 ساله نظام آموزش عالي دولتي رقم مطلوبي به نطر مي رسد. مضافاً اينكه حدود 35 درصد از دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامي را مقاطع كارداني تشكيل مي دهد و اين در حالي است كه اين نسبت براي دانشگاهي هاي دولتي 20 درصد است و لذا با توجه به نياز كمتر دانشجويان كارداني به هيأت علمي، دانشگاه آزاد اسلامي در وضع بالنسبه مطلوبي قرار دارد.

2.2- قبولي در مقاطع بالاتر

بر اساس نتايج آزمون سال 1385 دانشگاه آزاد اسلامي از كل پذيرفته شدگان در مقطع كارشناسي ارشد (19519نفر)، 9568 آنها از فارغ التحصيلان اين دانشگاه بوده اند (48 درصد). همچنين از 182 نفر

پذيرفته شده در مقطع دكتراي تخصصي، 95 نفر آنها از فارغ التحصيلان اين دانشگاه (52 درصد) بوده اند. برخي از عملكردهاي مرتبط با اين موضوع به شرح ذيل مي باشد:

• در طول 9 سال متوالي دانشجويان رشته دندانپزشكي دانشگاه آزاد اسلامي واحد خوراسگان در امتحان جامع وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي قبولي 100 درصدي داشته اند كه در سطح كشور چنين موفقيتي، بي نظير است.

• كسب بيشترين تعداد قبولي در امتحانات تخصصي دستياري كشور به طوري كه 134 نفر از دانش آموختگان واحد دندانپزشكي دانشگاه آزاد اسلامي در امتحانات مذكور قبول شده اند. كسب رتبه اول امتحانات بورد تخصصي كشور در سال 1383 توسط دانش آموختگان دانشگاه آزاد اسلامي( با كسب نمره 100 از 100).

• كسب رتبه اول امتحانات جامع علوم پايه دندانپزشكي كل كشور در سالهاي مختلف توسط دانش آموختگان دانشگاه آزاد اسلامي و كسب رتبه دوم امتحانات جامع علوم پايه دندانپزشكي كشور توسط دانش آموختگان دانشگاه آزاد اسلامي.

• كسب مقام اول بدست آوردن بيشترين قبولي در آزمون استخدامي استان اصفهان توسط دانش آموختگان رشته معماري دانشگاه آزاد اسلامي واحد خوراسگان.

• بيشترين قبولي در آزمون وكلاي دادگستري توسط دانش آموختگان رشته حقوق دانشگاه آزاد اسلامي واحد خوراسگان و تقدير كتبي كانون وكلا از درخشش هاي آنها.

• سطح دشواري، كيفيت و نوع برگزاري آزمون هاي كارشناسي ارشد در دانشگاه هاي دولتي و آزاد اسلامي يكسان است، با اين تفاوت كه در دانشگاه هاي دولتي، پس از آزمون مصاحبه شفاهي نيز صورت مي گيرد.

2.3- موقعيت ها و مسئوليتهاي مهم فارغ التحصيلان

يكي ديگر از افتخارات دانشگاه آزاد اسلامي در عرصه هاي مختلف فرهنگي، سياسي و در

اختيار داشتن پست ها و مسئوليتهاي مهم در رده هاي بالاي مديريتي و اجرايي كشور توسط 1900 نفر از فارغ التحصيلان دوره دكتري و كارشناسي ارشد خود مي باشد.

2.4- دانشنامه جديد فارغ التحصيلان

يكي ديگر از افتخارات دانشگاه آزاد اسلامي، صدور دانشنامه جديد الصاق به هولوگرام و با طراحي ويژه بنام دانشگاه و ضريب امنيتي بالا با بهره گيري از سيستم مكانيزه و تجهيزات پيشرفته، براي اولين بار دركشور و منطقه است.

3- بخش فرهنگي

دانشجويان دانشگاه در 18 مسابقه فرهنگي و ديني نيز توانسته اند به مقام هاي كشوري دست يابند از جمله: كسب مقام برتر در امر اقامه نماز ميان بيش از 50 دستگاه و سازمان كشور در پانزدهمين اجلاس سراسري نماز (توسط جناب آقاي قرائتي) در شهريور ماه 1385، مورد تشويق قرار گرفتن طرح كتابخانه ديجيتالي قرآن و نيز انتشار مجله علمي- پژوهشي صحيفه مبين مشتمل بر 9 مقاله در زمينه هاي قرآن و حديث و راه اندازي پايگاه تخصصي قرآني «تسنيم» با مشخصات بانك اطلاعاتي پايان نامه هاي قرآني، بانك اطلاعاتي مقالات قرآني و معرفي كتابخانه هاي ديجيتالي در موضوعات قرآن، نهج البلاغه و ادبيات عربي از جمله فعاليت ها و افتخاراتي است كه دانشگاه انجام داده و كسب نموده است.

4- بخش ورزشي

دانشگاه آزاد اسلامي علاوه بر ارتقاء سطح ورزش همگاني، حرفه اي و قهرماني در كشور با كسب مقام هاي قهرماني در سطوح داخلي و بين المللي، جذب مربيان ورزشي، توسعه و ساخت مكان ها و فضاهاي ورزشي، زمينه شكوفا سازي استعدادهاي بالقوه و بالفعل جوانان و دانشجويان كشور را مهيا نموده و باعث درخشش كشور در بسياري از مسابقات و تورنومنتهاي بين

المللي شده است. در بخش مسابقات داخلي نيز اين دانشگاه سالانه با انجام مسابقات گوناگون ورزشي در 27 رشته، زمينه حضور 400 هزار دانشجو را در اين مسابقات مهيا نموده است. لازم به ذكر است علي رغم موانع متعددي كه بر سر راه حضور تيم هاي ورزشي اين دانشگاه در مسابقات جهاني بوده است دانشجويان اين دانشگاه در مسابقات جهاني بوده است دانشجويان اين دانشگاه توانسته اند هر ساله در مسابقات جهاني دانشجويان (فيزو) به كسب مقام هاي متعدد نائل آيند به نحوي كه بيش از 70 درصد تيم هاي اعزامي به مسابقات مذكور از اين دانشگاه بوده و بيشترين سهم را در كسب مدالهاي مختلف جهاني براي كشور داشته اند.

اين دانشگاه هم اكنون با در اختيار داشتن بالغ بر 2250000 متر مربع امكانات ورزشي احداث شده و 3000 متر مربع در حال احداث داراي سرانه فضاي ورزشي 2 متر مربع مي باشد.

از افتخارات دانشگاه آزاد اسلامي اين است كه قهرمانان كشور كه در اين دانشگاه مشغول به تحصيل هستند، توانسته اند 288 مدال طلا، 187 مدال نقره و 236 مدال برنز در مسابقات ورزشي بين المللي كشور كسب نمايند.

5- نقش و تأثير دانشگاه آزاد اسلامي بر اقتصاد كلان كشور

ارزش افزوده ايجاد شده توسط دانشگاه آزاد اسلامي از 34 ميليارد ريال در سال 1370 به 2879 ميليارد ريال در سال 1382 افزايش يافته است و طي 12 سال از رشد متوسطي حدود 45 درصد در سال برخوردار بوده است كه چنين رشدي در مقايسه با ساير زير بخش هاي اقتصادي كشور بي سابقه مي باشد به طوري كه سهم ارزش افزوده دانشگاه آزاد اسلامي از

ارزش افزوده كل آموزش عالي كشور از 2/8 درصد در سال 1370 به 9/28 درصد در سال 1382 افزايش يافته است.

ممكن است گفته شود كه دريافت شهريه از دانشجويان نوعي اجحاف در حق مردم محروم است. اقدام دانشگاه آزاد اسلامي در اخذ شهريه اتفاقاً بسيار بيشتر به عدالت اجتماعي نزديك است زيرا آن را دقيقاً صرف دانشجويان مي كند. دانشگاه آزاد اسلامي در سال 85-84 با دشاتن 1.200.000 دانشجو جمعاً حدود 700 ميليارد تومان شهريه ديافت نموده است در حالي كه دانشگاه هاي دولتي به ازاي 300.000 دانشجو حدود 1350 ميليارد تومان ازدولت بودجه دريافت كرده اند. به اين ترتيب سرانه هر دانشجو در دانشگاه آزاد اسلامي حدود 600.000 تومان و اين مقدار براي دانشجويان در دانشگاه هاي دولتي حدود 4.500.000 تومان مي باشد. يعني حدود 7 برابر هزينه هاي مشابه در دانشگاه آزاد اسلامي، لذا دانشگاه آزاد اسلامي به عنوان يك مركز بزرگ آموزش عالي از كارآيي به نسبه بالاتري برخوردار است.

6- تحليل كيفيت دانشگاه آزاد اسلامي

در اين بخش نشان مي دهيم دانشگاه آزاد اسلامي، يك دانشگاه كيفي است. بطور خلاصه مي توان كيفيت را در مؤلفه هاي زير خلاصه كرد:

1. بهبود مستمر و مداوم فرايندها و روشها از طريق بهبود مستمر مديريت

2. تنوع و افزايش خدمات آموزشي

3. تأمين نظر و ارائه خدمات به كليه اقشار در سطوح مختلف درآمدي و سليقه اي

4. تأمين رضايت خاطر افراد و جامعه

5. ايجاد ارزش افزوده و در نهايت افزايش ثروت مادي و معنوي جامعه:

- سطح آگاهي و معلومات جامعه

- تربيت نيروي انساني و توسعه سرمايه انساني

- توليد علم (مقاله و كتاب)

- افزايش سطح فناوري جامعه و بهبود

فرايند هاي توليد در همه بخش ها

دانشگاه آزاد اسلامي از طريق تقسيم وظايف در مناطق دانشگاهي، در هر 5 مؤلفه ذكر شده فعالانه عمل كرده است. فرايندهاي سهل و ساده موجب شده است تا دانشگاه هاي ديگر تقاضاي استفاده از امكانات اين دانشگاه را داشته باشند، تنوع رشته ها در سراسر كشور موجب شده است تا علاوه بر ايجاد چند رشته منحصر به فرد در كشور در اين دانشگاه، آموزش عالي با سطح گسترده تري در اختيار متقاضيان با علايق مختلف قرار گيرد، پراكندگي جغرافيايي مناسب علاوه بر ايجاد ثبات امنيتي براي كشور، آموزش عالي را به مناطق دور كشور توسعه داده است و بهبود مستمر روندها و فرايندها، به كاهش بوروكراسي و سرعت تصميم گيري در سطح واحدها و مناطق دانشگاهي منجر شده است و در مجموع اين عوامل دانشگاه آزاد اسلامي را به يك دانشگاه كيفي تبديل كرده اند.

به علاوه دانشگاه آزاد اسلامي در همه بخش هاي توسعه اي كشور نقشي بسزا دارد. از جمله اين موارد مي توان به تأثيرات زير اشاره كرد:

- كمك به درآمدزايي جامعه از طريق ايجاد ارزش افزوده

- كمك به فقر زدايي و كاهش محروميتها

- كمك به اشتغال زايي

- كمك به توسعه مناطق دور افتاده

- رقابتي كردن آموزش عالي

در ذيل موارد فوق را در دو محور كلي زير خلاصه مي كنيم:

أ توسعه اقتصادي و اجتماعي كشور

ايجاد ده ها هزار شغل در سطح كشور، موجب افزايش ثروت عمومي و در نتيجه كاهش فقر در جامعه بايد تلقي شود. اشتغال حدود 60 هزار نفر در دانشگاه آزاد اسلامي با حسابي سرانگشتي و بنابر پيش بيني هاي دولت كه براي اشتغال

ثابت هر فرد به ميزان 100 ميليون ريال سرمايه گذاري نياز است، تقريباً موجب 6000 ميليارد ريال صرفه جويي در هزينه هاي دولت شده است. دانشگاه آزاد اسلامي علاوه بر ايجاد 60 هزار شغل به طور مستقيم، به دليل ايجاد قطب هاي توسعه اي كشور و رونقي كه پيرامون خود و نيز در سراسر كشور ايجاد كرده است، موجبات اشتغال بيش از صدها هزار نفر در همه نقاط كشور را فراهم نموده است.

اگر از ديدگاه ديگر به مسأله بنگريم؛ حتي در مواقعي كه يك رشته تحصيلي به شغلي درخور نيانجامد، اين مهم است كه بدانيم فردي كه داراي تحصيلات دانشگاهي است و موفق به يافتن شغل مناسب نشده است، داراي معضلات كمتري نسبت به بيكاران فاقد تحصيلات دانشگاهي است، ضمن اينكه دانش آموختگان دانشگاهي، هم از سطح فرهنگي مناسب تري برخوردارند و هم اينكه در بسياري مواقع خود مي توانند در ايجاد اشتغال براي خويش خلاقانه عمل نمايند. به عبارتي يك جوان تحصيل كرده ممكن است تنها زمان حال را از دست داده و بي كار باشد ولي آينده را همچنان در اختيار دارد. لذا اين انتقاد به دانشگاه آزاد اسلامي كه موجب افزايش تحصيلكردگان بي كار شده است، انتقادي ناپخته و غير واقعي است.

از سوي ديگر دانشگاه آزاد اسلامي نقش مهمي را در توزيع مناسبتر درآمدها در كشور ايفا نموده است، چرا كه با ايجاد قطب هاي توسعه با توجه به پراكندگي و گستردگي خويش در دورافتاده ترين نقاط كشور، علاوه بر افزايش ضريب امنيت كشور و ارتقاء سطح فرهنگي آن مناطق كه خود بحث گسترده و مفصلي است، توانسته است كمك شايان توجه

و مهمي به اقتصاد منطقه اي در داخل كشور نمايد و نقش مهمي در فع فقر و نابرابري و توزيع مناسب تر درآمد داشته باشد كه بررسي تأثيرات هر يك از اين موضوعات پروژهاي مطالعاتي گسترده اي را مي تواند به خود اختصاص دهد. همچنين مي توان ادعا كرد مطالعه اين دانشگاه در آمايش سرزمين، موضوع بسيار گسترده و قابل تأملي است كه پرداختي به آن، مطالعه گسترده و خاصي را از جوانب مختلف اقتضا مي كند.

2. رقابتي كردن آموزش عالي

نقش ديگر دانشگاه آزاد اسلامي در رقابتي كردن آموزش عالي كشور است. تغييراتي كه در سالهاي اخير در نظام آموزش عالي كشور رخ داده است، از جمله تلاش براي كاهش بوروكراسي اداري، اعطاي اختيارات بيشتر به دانشگاه ها در زمينه هاي آموزشي و تعيين سرفصل هاي دروس، افزايش نرخ رشد تحقيقات، افزايش كمي و كيفي دانشگاه ها، افزايش تعداد مجلات علمي، افزايش سهم ايران از توليد علمي جهاني و موارد متعدد ديگر، قطعاً به دليل افزايش شتابي است كه توسط دانشگاه آزاد اسلامي در نظام آموزش عالي كشور ايجاد شده است. در صورتي كه ظرفيت سازي دانشگاه آزاد اسلامي در آموزش عالي كشور وجود نداشت، نرخ رشد توسعه آموزش عالي بسيار كندتر از زمان حاضر بود. نسبت كل عرضه آموزش عالي به تقاضاي بالقوه آن در كشور ما 25 درصد است. سهم دانشگاه آزاد اسلامي از اين نسبت بيست و پنج درصد معادل 14 درصد است. يعني در صورت نبود دانشگاه آزاد اسلامي، نظام آموزش عالي دولتي تنها مي توانست 11 درصد از تقاضاي بالقوه تحصيل در آموزش عالي كشور را پاسخ گويد.

رابطه بين كميت

و كيفيت

• رابطه ميان كميت و كيفيت بايد به شكل توأم وجود داشته باشد، مثل رابطه سرعت و دقت. در واقع اكنون براساس تعاريف جديد، رابطه اي خطي ميان كميت و كيفيت با شيب منفي وجود ندارد، كه افزايش يكي به كاهش ديگري ختم شود. بلكه بايد رشدي توأم ميان اين دو عنصر وجود داشته باشد.

• در مقياسهاي كوچك شايد هنوز رابطه كميت و كيفيت به معني افزايش يكي و كاهش ديگري باشد ولي در مقياسهاي بزرگ وجود كميتهاي بزرگ عين كيفيت است. يك سيستم گسترده بدون وجود كيفيت پايدار نيست و از ديدگاه فيزيكي خود به خود به اجزاي كوچكتر تقسيم مي شود. آنچه كه يك سيستم بزرگ را پايدار نگاه مي دارد، كيفيت است و لذا پايدار و رشد مداوم و فزاينده دانشگاه آزاد اسلامي بهترين گواه كيفيت است.

• بزرگي و كميت دانشگاه در اندازه اي است كه ناخودآگاه بر اساس درك ناصحيح از رابطه بين كميت و كيفيت منجر به قضاوت ناصحيح در مورد پايين بودن كيفيت مي شود.(1) پي نوشت: 1. معاونت پژوهشي دانشگاه آزاد ، آذر 1385 تحول در توليد فيلم ها و نمايش در سينماها

سينماها نيز يكي از محيط هاي فاسد و ضداخلاقي دوران رژيم پهلوي بود. آزادي انحطاط و فساد اخلاقي در سينماها، بيش از راديو و تلويزيون بود. هم فضا و محيط سينماها، فضايي بسته و مستعد براي انواع آلودگي ها و اختلاط نامشروع زنان و مردان و نيز دختران و پسران جوان بود و هم فيلم هايي كه نمايش داده مي شد، مملو از صحنه هاي زشت و مستهجن بود. عادي ترين فيلم هاي سينمايي نيز پر از صحنه هايي از زنان نيمه برهنه با

پوشش هاي مبتذل و آرايش كرده و نيز اختلاط نامشروع آن ها با مردان بيگانه و اجنبي بود.

علاوه بر آن نمايش فيلم هاي سكسي و كاملاً مستهجن و صحنه هاي وقيحانه روابط جنسي نامشروع بين زنان و مردان و نيز صحنه هاي مهيج عشق و عاشقي و مبتذل و تحريك كننده، از ديگر برنامه هاي نمايشي سينماها به شمار مي رفت. فساد فيلم ها به حدي بود كه ناگزير بودند تماشاي آن را علي الظاهر براي اشخاص كمتر از 18 سال ممنوع كنند. هر چنمد اين ضابطه عملاً رعايت نمي شد و بسياري از دختران و پسران زير 18 سال به نيز تماشاي اين گونه فيلم ها راه مي يافتند. از سوي ديگر روزنامه ها نيز مملو از آگهي هاي تبليغاتي سينماها و دعوت مردم به تماشاي فيلم هايي بود كه تماشاي آن براي اشخاص كمتر از 18 سال ممنوع بود.

به هر حال همه ي اين فيلم ها، مخصوصاً فيلم هاي كاملاً مستهجن و سكسي، اثرات مخرب و تباه كنندة شديد بر روي زنان و مردان و بالاخص قشر جوان جامعه داشت. بسياري زا روابط نامشروع و ضداخلاقي زنان و مردان هنرپيشه در فيلم هاي سينمايي، عملاً براي جوانان جنبه آموزشي داشت و جوانان به تقليد از اعمال و كردار آن ها در جامعه و محيط خانوادگيع به كرات مرتكب خلاق اخلاق و عفت مي شدند.

پيروزي انقلاب اسلامي ايران به اين مفسده نيز پايان داد و نمايش فيلم هاي خلاف اخلاق و عفت را به كلي از سينماها حذف كرده و از بين برد. البته حاكميت سال هاي طولاني فيلم هاي فاسد بر پردة سينماها و كارگردانان موجب شده بود كه حتي نام سينما و اين هنر به بدي در ذهن ها و خاطره ها باقي بماند. حتي تا سال ها پس از

انقلاب، بسياري از مردم متدين و مذهبي تمايلي به رفتن به سينما از خود نشان نمي دادند. امروز به بركت انقلاب اسلامي، فيلم هاي سالم و مفيد زيادي در سينماها به پرده ي نمايش درمي آيد و از آن مفاسد اخلاقي، چندان خبري نيست. تحول در صنعت پتروشيمي

شروع صنعت پتروشيمي در ايران به سال 1337 و تأسيس واحد كود شيميايي مرودشت بازمي گردد. از آغاز پيدايش اين صنعت در ايران تا سال 1357 (يعني 20 سال)، حدود 4/2 ميليارد دلار در صنعت پتروشيمي سرمايه گذاري يا تعهد پرداخت شده و ظرفيت توليد به مرز 1/4 ميليون تن در سال رسيد در زماني كه صنعت پتروشيمي در جهان به سرعت در حال رشد و گسترش بود، ايران به علت در اختيار نداشتن دانش فني و حاكميت حكومت غيرمردمي، از قافله رشد صنعت پتروشيمي عقب ماند و فرصت هاي ارزشمندي را در اين زمينه از دست داد. در فاصله سال هاي 1352 تا 1357 كه به دوران طلايي رشد صنعت پتروشيمي در جهان معروف است، سرمايه گذاري در اين صنعت در ايران تنها حدود يك ميليارد دلار بود.(1)

پس از انقلاب نيز، سال هاي 58-1367 به عنوان سالهاي ركود و توقف در صنعت پتروشيمي محسوب مي شود. در اين دوره چون بيشتر واحدهاي پتروشيمي در مناطق جنگي و در معرض تهاجم قرار داشتند، توليد در حداقل ميزان خود بود. با اين همه با صرف 26/2 ميليارد دلار، توان توليد با افزايش 3/1 ميليون تن در سال به 4/5 ميليون تن در سال رسيد. دوره 1367 تا 1357 دوران اوج شكوفايي صنعت پتروشيمي در طول تاريخ ايران است. در اين دوره ي كوتاه، با سرمايه گذاري حدود 4/7 ميليارد دلار،

مجتمع هاي موجد با ظرفيت 4/5 ميليون تن در سال بازسازي شدند، در نتيجه ظرفت توليد مواد پتروشيمي كشور در سال 1375 تا مرز 5/10 ميليون تن در سال افزايش يافت(2). اين ميزان در سال 1379 به بيش از 13 ميليون تن رسيده است. (3)

در سال 1379 ميزان توليد سالانه پتروشيمي به بيش از 3 برابر ميزان توليد سال 1357(يعني سال پاياني رژيم پهلوي) افزايش يافت.

از برنامه دوم توسعه به بعد، سياست صنعت پتروشيمي كشور، افزايش صادرات و ورد به بازارهاي جهاني (ضمن تأمين نياز بازار داخلي) بوده است. هم اكنون (4) صادرات محصولات پتروشيمي بيشترين صادرات غيرنفتي كشور است. صادرات پتروشيمي از 29 ميليون دلار در پايان جنگ (در سال 1367) به 800 ميليون دلار در سال 1379 رسيده است. يعني حدود 28 برابر شده است. مقدار فروش داخلي شركت ملي صنايع پتروشيمي نيز از 578 هزار تن در سال 1368 به 3900 تن در سال 1379 رسيده است يعني حدود 7 برابر شده است(5). امروز صنعت پتروشيمي با توليد 24 تن محصول در دقيقه و 80 نوع مواد تأمين كننده مواد اوليه 6000 كارخانه در سراسر كشور مي باشد(6). پي نوشت: 1- سيماي سازندگي، جلد1، ص 198.

2- همان.

3- كارنامه پتروشيمي، ص 4.

4- سال 1379.

5- كارنامه پتروشيمي، ص 4.

6- همان، ص 16 تحقير استكبار جهاني

يكي از دستاوردهاي بزرگ و اعجاب برانگيز انقلاب اسلامي ايران در سطح جهان، شكستن ابهت پوشالي قدرتهاي شيطاني شرق و غرب و تحقير آنها، مخصوصاً استكبار غرب به سركردگي آمريكا است.

سالهاي طولاني در اثر تبليغات و نيز اعمال زور قدرتهاي استكباري شرق و غرب، نفوذ ناپذيري قدرت آنها و يكه تاز بودن

آنان در صحنه جهاني، اين باور در همه مردم جهان به وجود آمده بود كه آنها داراي قدرت بسيار هستند و به هيچ وجه نمي شود با آنان مقابله كرد. اين فكر در بين برخي مبارزان هم رسوخ كرده بود كه جز با اتكاء به يكي از دو ابرقدرت شرق يا غرب نمي توان در جغرافياي سياسي جهان حضور يافت و به حيات خود ادامه داد. برخي گروهها به شرق وابسته شده و بعضي به غرب گرايش پيدا كردند.

تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، كسي باور نمي كرد بتوان در برابر قدرت شيطاني بزرگ آمريكا و ابرقدرت شوروي، عرض اندام كرده و در برابر آن ايستادگي كرد. اما پيروزي انقلاب اسلامي ايران كه سرنگوني رژيم ستمشاهي را به دنبال داشت، اولين ضرب? محكم و اساسي را به غرور و ابهت پوشالي آمريكا وارد آورد، زيرا پشتوان? اصلي رژيم پهلوي، آمريكا بود و آمريكاييان تا آخرين لحظات پيروزي انقلاب (و حتي بعد از آن) به حمايت از رژيم منحوس پهلوي ادامه دادند. آمريكا تصور اين را هم نمي كرد كهبا داشتن قدرت جهاني، حمايت از رژيمي (آن هم رژيم محمد رضا پهلوي كه از ابتدا زير نظر آنان بزرگ شده و قدرت يافته بود) را در دستور كار خود داشته باشد و از حفظ آن عاجز مانده و ناتوان شود.حتي خود رژيم پهلوي نيز براي نشان دادن استحكام سلطنت خود، حمايت و پشتيباني آمريكا را به رخ مبارزين مي كشيد. در اين رابطه، برژنيسكي مشاور امنيت ملي رئيس جمهور آمريكا در دولت كارتر، در بخضي از خاطرات خود مي نويسد: «ايران (منظور در واقع انقلاب اسلامي و حكومت اسلامي ايران

است) بزرگترين شكست كومت كارتر بود... سقوط شاه از نظر استراتژيك نتايج مصيبت باري براي آمريكا به بار آورد و از نظر سياسي، براي خود كارتر فاجعه آميز بود.1»

حوادث بعدي و اقدامات مهم ديگر انقلاب اسلامي ايران در برابر قدرتهاي شيطاني، بر ابعاد و گستردگي تحقير ابرقدرتها و شكستن قدرت دروغين آنها افزود. از جمله اين حوادث و اقدامات، موارد زير مي باشد:

- تسخير لانه جاسوسي آمريكا در ايران كه با عنوان سفارتخانه، مشغول توطئه بر عليه انقلاب بود.

- جهاني كردن شعار مرگ بر آمريكا

- خنثي كردن محاصره هاي اقتصادي، سياسي و نظامي

- ايستادگي در برابر حظور نظامي نامشروع ناوگانهاي آمريكا در خليج فارس

- ايستادگي در برابر حمله نظامي به طبق

- تسليم نشدن در برابر حمله موشكي آمريكا به هواپيماي مسافربري ايران در خليج فارس

- پاسخ منفي دادن به التماس آمريكا براي مذاكره و برقراري روابط سياسي

شكستن ابهت پوشالي ابرقدرتها، مخصوصاً آمريكا، بازتاب مهمّي در جهان به دنبال داشت. مردم مسلمان و مستضعف جهان و حركتهاي آزاديبخش پي به ضعف و ناتواني آمريكا برده و شكست قدرت اسطوره اي آن را به چشم خود مشاهده كردند. مردم جهان به اين باور رسيدند كه قدرت آمريكا در برابر قدرتهاي الهي و مردمي ناچيز بوده و قدرت واقعي آن، بسيار كمتر از آن چيزي بوده كه هميشه در جهان تبليغ و ترويج مي شده است.

خبرگزاريها و مطبوعات جهني هم لب به سخن گشوده و به اين تحقير آمريكا اعتراف كردند. هفته نامه اشپيگل آلماني مي نويسد: «آيت اللّه خميني با تحريك مسلمانان، غرب را شوكه كرد و پس از سقوط شاه به تحقير آمريكا، شيطان بزرگ پرداخت.2» راديو نروژ مي گويد: آيت اللّه

امام خميني رهبر و شخصيتي بود كه طي ده سال بارها آمريكا را تحقير كرده و آبروي آن كشور را برد. آيت اللّه امام خميني نشان داد محرومين مي توانند در قبال ابرقدرتها پايداري كنند.3»

كار به جايي مي رسد كه خود راديو آمريكا هم اعتراف به ناتواني آمريكا كرده و به نقل از روزنامه شيكاگو تريبون مي گويد: «آيت اللّه خميني آمريكا را بارها با ناتواني مواجه ساخت و در اين مورد به آمريكا درس داد و دو رئيس جمهوري آمريكا را با نااميدي روبه رو ساخت.شايد تا به حال در هيچ دوره اي از سالهاي اخير برنامه ريزان سياسي آمريكا با چنين وضعيتي رو به رو نشده بودند كه كشوري در مقابل نفوذ نظامي، سياسي و اقتصادي آمريكا مصونيت داشته باشد.4»

اين دستاورد عظيم جهاني انقلاب اسلامي براي مردم قهرمان ايران و كلّيه مسلمانان و مستضعفان جهان، عزّت و افتخار و براي دشمنان كينه توز آن، ذلّت و خواري به همراه داشت. اين نعمت بزرگ انقلاب از سوي بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي امام خميني (ره) نيز مورد تأكيد قرار گرفته است. در اين رابطه، حضرت امام در يكي از سخنرانيهاي خويش در سال 1358 چنين فرمودند:«شما بدانيد كه اين نهضت شما ملّت ايران، اين عظمت قدرتهاي بزرگ كه با تبليغات تحميل كرده بودند بر دماغها كه اصلا نمي شود با انگلستان درافتاد، حالا هم ديگر اصلا با آمريكا نمي شود ديگر درافتاد، اين عظمت را شكست. يعني شما ملّت عزيز ايران زن و مردتان ريختند در خيابانها و با فرياد اللّه اكبر، اين عظمتي كه در قلوب اشخاص پيدا شده بود و ملّتها را وادار مي كرد كه ساكت باشند،

مبادا يك وقتي بربخورد به آنها، اين را شكست ... نهضت شما الان اين معنا را هم شكست در دنيا كه نمي شود در مقابل آمريكا (ايستاد).5»

و در پيام حج سال 1366 فرمودند:«من با اطمينان مي گويم، اسلام ابرقدرتها را به خاك مذلّت مي نشاند. اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدود? خود را يكي پس از ديگري برطرف و سنگرهاي كليدي جهان را فتح خواهد كرد.6»

در اين مورد رهبر معظّم انقلاب فرمودند:«انقلاب شما حريم دروغين قدرتها و قلدرها را شكست. آمريكا به عنوان ابرقدرت، يك روز آمريكا بود، اما امروز ديگر نيست. امروز شما ببينيد كه در چند نقطه از نقاط عالم، مردم عكس رئيس جمهور آمريكا را آتش مي زنند يا پرچم آنها را به آتش مي كشند؟ چند جا از نقاط عالم، ملّتها و توده هاي مردم، مشت گره مي كنند و مرگ بر آمريكا مي گويند.7»

يكي از موارد مهم تحقير و شكست آمريكا، كه براي آنها بسيار سنگين و گران تمام شد، تسخير لان? جاسوسي آمريكا در ايران بود كه به نام سفارتخانه عملا به توطئه و براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران مشغول بود. در 13 آبان 1358 دانشجويان مسلمان پيرو خط امام با شجاعت بي نظيري لان? جاسوسي آمريكا را تسخير نموده و جاسوسان به ظاهر ديپلمات آن را به گروگان خويش گرفتند.

اين حركت كه با حمايت قاطع امام خميني(ره) و توده مردم ايران مواجه شد، ضرب? بسيار محكمي بر پيكر آسيب ديد? آمريكا در اثر سقوط شاه، وارد آورد. ويليام سوليوان آخرين سفير آمريكا در رژيم پهلوي، پيرامون اين اقدام انقلابي با اعتراف به تحقير آمريكا چنين مي نويسد: «روش سست و بي بنياد حكومت كارتر در سياست خارجي و

اقدامات نامعقول برژينسكي كه هنوز قادر به درك واقعيت مسائل ايران نبود، در نوامبر 1979 به گروگان گيري اعضاي سفارت آمريكا منجر شد و يك دوران تحقير ملي كه در تاريخ آمريكا نظير آن ديده نشده است، آغاز گرديد.9»

به دنبال اين حركت انقلابي مردم ايران، آمريكا تلاش كرد با تهديد و ايجاد رعب و وحشت، مردم مبارز ايران را مرعوب كند، ولي امام خميني(ره) با قاطعيت و شجاعت تمام در سخنراني مورخ 17 آبان 1358 خويش در جمع دانشجويان فرمودند:«آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند. صحبت اين كه اگر دخالت نظامي بكند ما چه خواهيم كرد، غلط است ... غلط مي كند! نترسيد، نترسيد ... آمريكا عاجزتر از اين است كه در ايران دخالت نظامي بكند...9»

تاچر نخست وزير وقت انگليس نيز با اعتراف به قدرت انقلاب اسلامي، عملا به حقارت غرب در برابر آن اذعان نمود و گفت: «ما غربيها در دهه 1980 از وسايل نظامي و ابزار جنگي شوروي و اقمارش واهمه نداريم. زيرا اگر بلوك شرق و اعضاي پيمان ورشو مجهز به سلاحهاي نظامي بوده و به ادوات مخرب ويرانگر مسلح مي باشند، ما نيز به سلاحهاي مدرت و پيشرفته مسلح و مجهزيم، لكن از حضور فرهنگ اسلامي انقلاب ايران مي ترسيم.10»

ايران اسلامي به عنوان كشوري كه مرزهاي مشترك طولاني با ابرقدرت شرق وقت داشت، هرگز مرعوب قدرت آن نيز نشد و همان ايستادگي و مقاومتي را كه در برابر غرب داشت، در برابر شرق نيز به نمايش گذاشت. شعار «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي» دقيقاَ «نه» گفتن به هر دو ابرقدرت بود. حضرت امام همان گونه كه غرب را ناچيز مي شمرد، شرق را نزي تحقير مي كرد

و از قدرت پوشالي آن واهمه اي نداشت. يكي از موارد مهم تحقير ابرقدرت شرق كه جنب? بسيار محترمانه و باوقاري داشت، ارسال پيام تاريخي حضرت امام به گورباچف و دعوت ابرقدرت شرق به اسلام بود. يعني امام نه تنها مرعوب ابرقدرت شرق نشده بود، بلكه انقلاب اسلامي ايران را در آن چنان موضع بالاتر و برتري مي ديد كه اين ابرقدرت را به راه خويش و اسلام دعوت كرد.

گورباچف كه تحت تأثير شديد اين پيام قرار گرفته بود، بعدها با اقرار به عظمت انقلاب اسلامي ايران، مراتب تحقير ابرقدرت شرق در برابر آن را محترمانه اعتراف كرده و گفت: «پيام آيت اللّه خميني براي من، پيام به تمام اعصار در طول تاريخ بود و زماني كه من اين پيام را در يافت كردم، اين گونه انگاشتم كه شخصي كه اين پيام را نوشته فردي متفكر و دلسوزاسلامي ايران، مراتب تحقير ابرقدرت شرق در برابر آن را محترمانه اعتراف كرده و گفت: «پيام آيت اللّه خميني براي من، پيام به تمام اعصار در طول تاريخ بود و زماني كه من اين پيام را دريافت كردم، اين گونه انگاشتم كه شخصي كه اين پيام را نوشته فردي متفكر و دلسوز براي سرنوشت جهان است. من از اين كه با دقّت به آن گوش دادم و آن را مطالعه كردم، براي سرنوشت جهان است. من از اين كه با دقّت به آن گوش دادم و آن را مطالعه كردم، استنباط كردم كه كسي است كه براي جهان نگران است... آيت اللّه خميني توانست اثري بزرگ در تاريخ نوين جهان بگذارد. ما زماني كه اين پيام را در جلسه كميته

مركزي حزب كمونيست مطرح كرديم، براي اعضاي حزب كه نيمي از جهان را در اختيار داشت، بسيار غيرمنتظره بود و نسبت به پيام به ديده احترام مي نگريستند.من از ايشان با احترام عميق ياد مي كنم و معتقدم كه آيت اللّه خميني فراتر از زمان مي انديشيد و در بعد مكان نمي گنجيد... اگر ما پيش بيني آيت اللّه خميني را جدّي تر مي گرفتيم، امروز قطعاً شاهد چنين وضعيتي نبوديم و اجازه نمي داديم كه وضعيت كشور به چنين حالتي درآيد.11» پي نوشت: 1. سوليوان و پارسونز، خاطرات دو سفير، صفحه 511.

2. دفتر سياسي سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي، نشريه داخلي نگرشي بر تحوّلات سياسي، شماره 14، صفحه 23.

3. روزنامه اطلاعات مورخ 23/11/1368.

4. همان.

5. صحيفه امام، جلد 11، صفحه 336 و 337.

6. فرياد برائت (پيام امام به حجاج بيت اللّه الحرام)، صفحه 13.

7. حديث ولايت (مجموعه رهنمودهاي مقام معظّم رهبري) جلد 6، صفحه 221.

8. سوليوان و پارسونز، خاطرات دو سفير، صفحه 255.

9. در جستجوي راه از كلام امام، دفتر چهاردهم، صفحه 455.

10. معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي، انقلاب اسلامي در چشم انداز ديگران، صفحه 117.

11.ويژه نامه جمهوري اسلامي، مورخ 10/7/1378. تأسيس بسيج و بركات آن

از ديگر دستاوردهاي برجسته و مهم انقلاب اسلامي ايران، تشكيل ارتش گسترده اسلامي و مردمي يعني بسيج مستضعفان مي باشد. دستور تأسيس بسيج مستضعفان - و به تعبير حضرت امام (ره) ارتش 20 ميليوني – به عنوان يكي از بازوهاي مهم دفاعي كشور در تاريخ 5 آذر سال 1358 از سوي امام خميني(ره) صادر شد. به تعبير رهبر معظّم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي:

«بسيج يكي از بركات انقلاب و از پديده هاي بسيار شگفت آور مخصوص اين انقلاب است(1).»

ايشان در

جاي ديگر با ياد كردن از بسيج به عنوان يكي از افتخارات انقلاب و حضرت امام(ره) مي فرمايند:

«يكي از افتخارات انقلاب اسلامي و بخصوص از افتخارات بزرگ امام راحل عظيم الشان (رضوان الله عليه) تشكيل ارتش بيست ميليوني بود (2).»

الف- ويژگي هاي بسيج

ويژگي ها و خصوصيات منحصر به فرد بسيج، اهميت آن را به عنوان يك دستاورد شگفت آور انقلاب، بيش از پيش نمايان مي كند. برخي از اين ويژگي ها عبارتند از :

1- اسلامي بودن

از مهم ترين ويژگي هاي بسيج اسلامي بودن آن است. تدين و دينداري خميرمايه اصلي عناصر و اعضاء بسيج بوده و به عنوان يكي از اركان مهم تشكيل دهنده ساختار آن مي باشد.

2- مردمي بودن

از ديگر خصوصيات بارز و برجسته بسيج، مردمي بودن آن است. در واقع بسيج نهايت تجلّي بروز يك ارتش مردمي و عالي ترين مرتبه تعامل نيروهاي مسلح يك كشور با توده مردم خود مي باشد. نيروهاي بسيج كه با ميل و رغبت و به صورت اختياري و داوطلبانه به عضويت اين نهاد مقدس در مي آيند، از توده ي مردم سراسر كشور مي باشد؛ مردمي كه نظام حكومتي خويش را خود انتخاب نموده و به آن عشق و علاقه دارند وبين حكومت و خود فاصله اي نمي بينند. رهبر معظّم انقلاب اسلامي مي فرمايند:

«بسيج، يك سازمان مشخص رزمي- مثل ديگر سازمانها- نيست. بسيج، يعني متن ملّت و همه ي آحاد مؤمن و يك حقيقت گسترده در تمام زواياي جامعه».(3)

3- حضور همه اقشار جامعه در بسيج

يكي از ويژگي هاي جالب بسيج، حضور اقشار مختلف و گوناگون جامعه در آن مي باشد. بسيج، نهادي مردمي است كه همه اقشار اعم از كارگر، كارمند، كاسب، دانشجو، دانش آموز، مهندس، پزشك، استاد، معلّم، شهري، روستايي، زن و مرد

در آن حضور و عضويت دارند، كه به نوعي جامعيت و همه نگري آن را نشان مي دهد. از سوي ديگر اين ويژگي، مقبوليت و محبوبيت بسيج را در ميان اقشار گوناگون جامعه به نمايش مي گذارد.

رهبر معظّم انقلاب اسلامي مي فرمايد:

«بسيج در همه ي قشرهاست؛ در قشرهاي جوان، در قشرهاي پير، در قشرهاي دانشگاهي، در قشرهاي دانشجويي، در قشرهاي كارگري، در قشرهاي كاسب و پيشه ور، در قشرهاي روحاني، بسيج، اختصاص به يك منطقه ي جغرافيايي و يك منطقه ي انساني و طبقاتي و قشري ندارد، همه جا هست.»(4)

4- حضور همه اقوام كشور در بسيج

ديگر خصوصيات مهم بسيج، عضويت و حضور همه اقوام كشور اعم از فارس، ترك، كرد، لر، بلوچ، عرب، گيلك در آن مي باشد. اين ويژگي نيز يكپارچگي و وحدت ملي كشور را علي رغم حضور اقوام مختلف در آن، نشان مي دهد.

5- حضور همه گروه هاي سني در بسيج

يكي ديگر از ويژگي هاي جالب بسيج، حضور گروه هاي سني مختلف جامعه در آن مي باشد. در اين ارتش مردمي، از دانش آموزان و نوجوانان كم سن و سال گرفته تا افراد مسن و كهن سال عضويت دارند. اين ويژگي نيز روحيه مسؤوليت پذيري و احساس تكليف نسبت به كشور را در بين اعضاء جامعه نشان مي دهد.

6- حضور زنان و دختران در بسيج شايد بدون مبالغه گفت يكي از ويژگي هاي منحصر به فرد ارتش مردمي بسيج، حضور فعّال و جدّي دختران و زنان در كنار برادران بسيجي خود مي باشد. دختران و زنان مؤمن و متديّن، دوشادوش برادران بسيجي خود، حضوري مفيد و مؤثر در بسيج داشته و در دفاع از آرمان هاي آن تا پاي جان مصمّم مي باشند. اين حضور علاوه بر اين كه خود

في نفسه داراي نقش و تأثير مي باشد، در تقويت روحيه و آرامش رواني پسران و مردان بسيجي نيز نقش بسيار مهمّي دارد و موجب مي شود آن ها با آگاهي از اين كه خواهران و مادران خويش مؤيد و پشتوانه آنان مي باشند، با احساس آرامش لازم، وظيفه خود را بهتر انجام دهند.

7- اخلاص و ايثار بسيجان

يكي از حضوصيات مهم اعضاء بسيج، اخلاص، ايثار، صفاي روحي و باطني آن ها مي باشد. تدين و تعهد اسلامي آنان و نيز عضويت اختياري و همراه با ميل و رغيت در بسيج، آن هم بدون چشم داشت مالي و حقوقي، از جمله مواردي است كه به تقويت اين ويژگي يعني اخلاص و صفاي باطني بسيجيان كمك شاياني مي كند. در مورد اين ويژگي حضرت امام خميني(ره) مي فرمايند:

«بسيج شجرة طيبّه و درخت تناور و پرثمري است كه شكوفه هاي آن بوي بهار وصل و طراوت يقين و حديث عشق مي دهد... من همواره به خلوص و صفاي بسيجيان غبطه مي خورم واز خدا مي خواهم تا با بسيجيانم محشور گرداند، چرا كه در اين دنيا افتخارم اين است كه خود بسيجي ام(5).»

8- حضور بسيج در همه جاي كشور

از ديگر ويژگي هاي بسيج، حضور آن در همه نقاط كشور مي باشد. پايگاه هاي بسيج در محلّه ها و مساجد شهرها و روستاهاي سراسر كشور استقرار يافته است. اين استقرار به قدري گسترده و فراگير است كه تقريباً در همه محله ها و منطق مسكوني شهري و روستايي كشور، بسيج حضور دارد. بدون ترديد اين حضور فراگير و گسترده از لحاظ حفظ دستاوردهاي انقلاب اسلامي و مقابله با عناصر ضد انقلاب داخلي و خارجي بسيار حائز اهمّيت است و از نظر ايجاد امنيت داخلي

و ملي نقش بسيار مهمّي را ايفا مي كند.

9- امتحان پس دادن بسيج

ديگر خصوصيت ارزشمند بسيج، اين است كه با توجه به وقوع جنگ تحميلي هشت ساله و نيز تهديدها و اقدامات عوامل ضد انقلاب داخلي در طول سال هاي پس از انقلاب، بسيج توانسته است در هر دو جبهه، حضوري مؤثر و موفق و تعيين كننده داشته باشد. بي شك موفقيت مقاومت و دفاع مقدس هشت ساله در برابر تجاوز دشمن بعثي عراق و نيز مقابله با عناصر ضد انقلاب داخلي، مديون حضور بسيج بوده و بدون آن، كسب چنين توفيقي غير ممكن بود. اين موفقيت، بسيج را به عنوان نيروي امتحان پس داده و توانا در عرصه ايجاد امنيت داخلي و ملي كشور معرفي كرده است.

10- با انگيزه و فداكار بودن و مسؤوليت پذيري

بسيجي در هر ميداني كه نياز نظام جمهوري اسلامي و انقلاب باشد حضور مي يابد. از دفاع نظامي در برابر تجاوزات – كه در هشت سال دفاع مقدس صحنه هاي حماسي و به ياد ماندني آن را مشاهده نموديم- تا حضور در صحنه هاي سازندگي و بازسازي ور شد اقتصادي و محروميت زدايي از مردم و مناطق محروم، تا بسيج در ريشه كني فلج اطفال و تأمين بهداشت عمومي، تا حفظ امنيت مردم در برابر اشرار و اغتشاش گران، تا حضور در مرزها و جلوگيري ازترانزيت مواد مخدّر و اعتياد جوانان، همه ي اين ميدان ها؛ مسؤوليت پذيري، انگيزه بالا و فداكاري بسيجيان را بارها و بارها آزموده و ثبت نموده است. رهبرمعظّم انقلاب اسلامي، در توصيف اين ويژگي بسيجيان، مي فرمايند:

«و آن كساني كه اگر جان لازم باشد، مي دهند، اگر مال لازم باشد، مي دهند؛ اگر حضور به تن و جسمشان لازم

باشد، آن را حاضر مي كنند؛ اگر بحث سازندگي باشد، پا وسط ميدان مي گذارند؛ اگر بحث دفاع باشد، در وسط ميدان مي آيند؛ اگر لازم باشد براي هدف هاي كشور، خود را از لحاظ علمي آماده كنند، اين كار را مي كنند؛ هرچه هدف هاي والا از آن ها بخواهند حاضرند آن را تقديم بكنند؛ آن جمعي كه اين خصوصيات را دارند، اسمشان بسيج است.»(6)

11- منطقي بودن، هم در انديشه و هم در عمل

تبليغات مسموم دشمنان در پي آن است تا بسيج و بسيجي را امواج انساني كور بنامد. در حالي كه كارنامه درخشان بسيج، بخوبي، خلاف بودن اين تبليغات را نشان مي دهد. تفكّر بسيجي، يك حقيقت بزرگي است كه هم در عرصه انديشه و هم در ميدان عمل بخوبي مي داند چه مي كند و چه چيزي را انتخاب نموده است. منطقي مي انديشد و منطقي عمل مي كند و از سر عشق و دلبستگي به عظمت و آبروي اسلام و ملّت مسلمان و رهبري وارسته ي آن، انگيزه و شور و اخلاص كم نظيري نشان داده و با جان و دل، اقدام مي كند. اين حالت است كه پيش برنده بسيج و به وجود آورنده صحنه هاي حماسي است و چشم دشمنان را خيره ساخته است.

«هم درجنگ تحميلي، هم پيش از آن و هم بعد از آن تا امروز، اساس فضيلت، متوجه به بسيج است. خودحركت بسيج هم، از روز اوّل تا امروز، يك حركت خردمندانه بوده است. به تبليغات دشمنان، كه بهترين جوانان ما و فداركارترين و با صفاترين و نوراني ترين عناصر اين ملّت را، به تعصّب و تحجّر رمي (نشانه و تيراندازي) مي كنند، كاري نداريم. روشن بيني،

حركت منطقي و خردمندانه، محاسبات دقيق، كار دقيق و نتايج علمي، جزو خصوصياتي بوده كه از روز اوّل تا امروز، در بسيج مردمي محسوس بوده است.»(7 )

ب- نقش بسيج

با توجه به ويژگي ها و خصوصيات بسيج كه در بالا به آنها اشاره كرديم، شش نقش مهم و اساسي براي بسيج متصور است. اين ها مواردي احتمالي وظن و گماني نيستند، بلكه نقش هايي هستند كه در گذشته و حال وجود داشته و دارد و به مرحله اجرا درآمده و به صورت مستمر در آينده نيز وجود خواهد داشت. اين شش نقش مهم عبارتند از:

1- دفاع از آرمان ها و دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران

تجربه عملي بيست و چند ساله گذشته كشور نشان مي دهد كه هرگاه آرمانها و دستاوردهاي انقلاب اسلامي در معرض خطر و تهديد قرار گرفته است، بسيج نقش خود را بخوبي ايفا نموده و موفقيت لازم را نيز كسب كرده است. البته هر چند ممكن است در برخي موارد نقصان هايي بوده و يا كارشكني هايي از سوي مخالفين بسيج صورت گرفته باشد، اما در مجموع، بسيج كارنامه بسيار موفّقي داشته است.

در اين رابطه حضرت امام خميني(ره) مي فرمايند:

«رحمت و بركات خداوند بزرگ بربسيج مستضعفان كه بحقّ پشتوانه انقلاب اسلامي است(8).»

و رهبر معظّم انقلاب نيز چنين مي فرمايند:

«اگر بگوييم قوام انقلاب به بسيج است، حرف گزافي نگفته ايم(9).»

و مي فرمايند:

«دفاع از اين نظام، اوّلين و مقدّس ترين و واجب ترين فرايض ملّت ايران است، و بسيجي كسي است كه دفاع از انقلاب را به عهده مي گيرد؛ چون در حقيقت از اسلام و قرآن دفاع كرده است.»(10)

2- بازوي كمكي براي ارتش و سپاه

دومين نقش مهم بسيج اين است كه به عنوان يك نيروي

گسترده مردمي و قدرتمند بمثابه يك نيروي كمكي و تقويتي براي ارتش و سپاه پاسداران و حتي نيروي انتظامي آماده خدمتگزاري است. هرگاه ارتش و سپاه در انجام مأموريت هاي خويش و دفاع از كيان ايران اسلامي و ملّت عزيز ايران و نيز نيروي انتظامي در امور داخلي شهرها و مناطق كشور نياز به كمك داشته باشند، بسيج با انگيزه ، پر انرژي و پرتوان آماده همكاري مي باشد. رهبر معظّم انقلاب اسلامي مي فرمايند:

«يكي از ثمرات عظيم بسيج اين است كه به بركت آن، سپاه پاسداران از يك سازمان كوچك و محدود، به يك سازمان رزمي كارآمد و وسيع تبديل شد و توانست آن افتخارهاي سرافراز كننده را در طول دوران جنگ تحميلي و پس از آن در مقابل چشم ملّت ايران از خود نشان دهد.»(11)

3-نقش بازدارندگي دربرابر تعرضات دشمنان

سومين نقش برجسته بسيج، نقش بازدارندگي و پيشگيرانه آن در برابر تهاجمات و تعرضات احتمالي دشمنان خارجي و داخلي انقلاب اسلامي ايران مي باشد. ويژگي ها و خصوصيات برجسته بسيج كه آن را به عنوان يك ارتش گسترده مردمي پرقدرت و با انگيزه حاضر در اقصي نقاط كشور درآورده است، موجب مي شود كه دشمنان داخلي و خارجي انقلاب به سادگي نتوانند هوس تعرض و تهاجم به جان و مال و نواميس مردم را كرده و استقلال و امنيت كشور به مخاطره اندازند. مسلماً اين نقش اساسي بسيج از نظر امنيت ملي اهمّيت فراواني داشته و تأثير آن را در حفظ نظام اسلامي و آرمان هاي مقدس آن نشان مي دهد.

4- عامل ايجاد و حفظ امنيت در كشور

امنيّت، ازجمله عناصر اصلي حضور يك حاكميت مقتدر است. نظام جمهوري اسلامي، با تكيه

بر توده ي مردم، امنيتي شايسته را با وجود تمام دشمني هاي بين المللي و داخلي، در كشور پديد آورد. مخدوش كردن اين امنيت، يكي از مهم ترين اهداف دشمنان است. ناآرامي ها، هرج و مرج، اغتشاش و شرارت ها و عدم كنترل مرزها از جمله عوامل نقض كننده امنيت كشور است.

بسيجيان در تأمين و حفظ امنيت كشور، ركن اصلي به حساب مي آيند و در عمل، اقتدار خود را در صحنه ها نشان داده اند. فتنه تيرماه 1378در تهران و حضور بسيج مردمي دردفع اين فتنه، بخوبي در يادها مانده است.

رهبر معظّم انقلاب اسلامي مي فرمايند:

«ما در ميدان جنگ هم اگر بسيج را نداشتيم، كُميتمان لنگ بود. در دوران بعد از پايان جنگ هم اگر بسيج نمي بود و اگر امروز هم نباشد، كُميت اين انقلاب و اين نظام و همه ي حركت هاي سازنده ي اين كشور لنگ است. انكار بسيج و بي احترامي به آن، يا نابخردانه است، يا خائنانه است. تا وقتي براي اين كشور امنيت لازم است، تا وقتي كه اين كشور و اين ملّت به امنيت احتياج دارد يعني هميشه؛ - چون هميشه احتياج به امنيت هست- به نيروي بسيج، به انگيزه ي بسيج، به سازماندهي و به عشق و ايمان بسيجي احتياج هست.»(12)

5- نيروي اصلي در سازندگي كشور

در صحنه استقلال و آباداني و سازندگي كشور نيز، بسيج نيرويي كارآمد و فداكاراست. بسيج و تفكّر بسيجي مي تواند مسؤولان نظام را در سازندگي سريع و مستمر كشور ياري نمايد.حضور بسيج در كشاورزي، حفظ و توسعه جنگل ها، افزايش توليد كارخانجات و راه اندازي صنعت كشور بويژه در نفت و پتروشيمي، بهداشت و واكسيناسيون، ازجمله ميدان هايي است كه كارآمدي بسيج را در استقلال

اقتصادي و سازندگي كشور به اثبات رسانده است.

«امروز، روزي است كه همه ي نيروها بايد همه ي سرمايه هاي علمي، فكري، تخصصي، تجربي، مادّي و معنوي خود را هم چون بسيجيان ميدان جنگ، پشت سردولت به ميدان سازندگي وارد كنند. دولت به شكل بسيجي عمل كرده و نيروهاي كارآمد بسيجي را به حضور در ميدان سازندگي تشويق كند و با برنامه ريزي جامع، جايگاه هر قشر و هر فردي را در جهاد بازسازي كشور تعيين كند».(13)

برخي از فعاليت هاي بسيج در عرصه هاي مختلف اجتماعي فرهنگي عبارتنداز:

- تجهيز و سازماندهي 200 تيم اضطراي پزشكي .

- اعزام تيم هاي درماني به مناطق محروم.

- برگزاري بزرگداشت ايثارگران.

- راه اندازي بيش از 718 كانون فرهنگيان آموزش و پرورش.

- تشكيل قرارگاه مركز امر به معروف و نهي از منكر سيدالشهداء(ع).

- تشكيل 29 قرارگاه استاني و 300 مركز اجرايي امر به معروف و نهي از منكر در شهرستان ها.

- كشف و ضبط انواع مواد مخدر و عكس هاي مبتذل و مشروبات الكلي و دستگيري و مبارزه با انواع مفاسد اجتماعي و قاچاقچيان.

- برگزاري اردوهاي طرح ولايت براي دانش آموزان به طور همه ساله.

- تأسيس 500 پايگاه علمي براي كمك به پيشرفت علمي و تحصيلي دانش آموزان.

- برگزاري اردوهاي رزمي - فرهنگي براي ايجاد آمادگي و نشاط در دانش آموزان.

- اقدام در جهت ورزش هاي همگاني و توسعه آن در بين دانش آموزان.

- راه اندازي 2106 هيأت قرآني، كه 1356هيأت مخصوص برادران و 750هيأت مخصوص خواهران است.

- برگزاري گسترده محافل قرآني در سراسر كشور با حضور قاريان برجسته داخلي و خارجي به طوري كه طي 7 سال گذشته 7644محفل قرآني در شهرستان ها و تهران برگزار شده است.

-

برگزاري مسابقات حفظ، قرائت و مفاهيم قرآن كريم به صورت دو سالانه.

- تشكيل باشگاه دانش پژوهان بسيج براي تربيت استعدادهاي درخشان بسيجي كشور، به طوري كه درسال 1382، اين استعدادهاي پرورش يافته توانستند 14مدال طلاي كشور را كسب كنند، و در دو سال شركتپ در المپيادهاي جهاني موفق به كسب 14عنوان جهاني و مدال طلا و نقره و برنز گرديدند.

- انجام واكسيناسيون فلج اطفال به صورت بسيج عمومي.

- اجراي طرح «نخلستان مدينه» براي افزايش منابع طبيع و كاشت 14ميليون نهال تا پايان سال 1381.

- اجراي طرح «صيانت از جنگل» با حفاظت از 425 هزار هكتار از جنگل هاي مازندراني.

- احياي 2100 هكتار از جنگل هاي تخريب شده.

طرح گسترش فضاي سبز اطراف تهران با شهرداري به وسعت 50 هزار هكتار كه در دست انجام است.

6- مبارزه با مفاسد سازمان يافته

دشمن، درتوطئه سازماندهي شده تهاجم فرهنگي، به اشاعه مفاسد پرداخته است تا از رهگذر تباهي ها، ايمان جوانان را به دين وارزش هاي انقلاب اسلامي، سست نموده و عمق جبهه ي اسلامي را آسيب پذير سازد. بسيج است كه در اين ميدان نيز، كارساز و گره گشاست. «دشمن براي شايع كردن فساد در بين جوانان اين كشور، برنامه ريزي مي كند. چه كسي بايد در مقابل اين اشاعه ي فساد بايستد؟ چه كسي بايد در مقابل خرابكاري ها بايستد؟ چه كسي بايد در مقابل توطئه هايي كه دشمن به وسيله ي عوامل خود در داخل كشور انجام مي دهد و ممكن است يك عده آدم ساده لوح را هم به دنبال خود بكشاند، بايستد؟ بسيج، همين نيروي عظيم.»(14)

بسيج در اثبات فداكاري و حضور خود در صحنه هاي مختلفي كه به برخي از آن ها اشاره شد، بيش از 85332 شهيد

تقديم انقلاب اسلامي و ملّت سرافراز نموده است. پي نوشت: 1- جملات برگزيده از آيات و روايات، آثار و وصيت نامه سياسي-الهي حضرت امام(ره) و رهنمودهاي مقام معظّم رهبري، جلد20، ص 23، سخنراني مورخ 6/9/1376.

2- حديث ولايت (مجموعه رهنمودهاي مقام معظم رهبري)، جلد6، ص 17.

3- ديدار فرماندهان نواحي پايگاه ها و گردان هاي بسيج، 8/9/1374.

4- ديدار با پاسداران و بسيجيان،2/9/1377.

5- علي شيخيان و علي محمدي و مهدي عبداللهي، نيروهاي مسلح در وصيت نامه امام خميني (ره)، ص 38.

6- اجتماع بزرگ بسيجيان اردوي امام علي(ع)، 29/7/1379.

7- رهبر معظّم انقلاب اسلامي،30/8/1375.

8- علي شيخيان و علي محمدي و مهدي عبداللهي، نيروهاي مسلح در وصيت نامه سياسي- الهي امام خميني(ره)، ص38.

9- حديث ولايت، جلد6، ص18.

10- حديث ولايت، ج 11، ص 154.

11- درجمع يك صد و ده هزار نفري نيروهاي بسيج در اردوي علويون،21/8/1380.

12- ديدار با سپاهيان و بسيجيان، در مشهد،10/6/1378.

13- رهبر معظّم انقلاب اسلامي، حديث ولايت، جلد3، ص 25.

14- همان ، ج6، ص22. ايجاد روحيه خلاقيت در نيروهاي مسلح

يكي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران در حوزه نيرهاي مسلح، از بين رفتن روحيه حقارت و خودكم بيني و متقابلاً ايجاد روحيه ابتكار و خلاقيت در كاركنان و متخصصان نيروهاي مسلح مي باشد. اين دستاورد كه تحولي در قلمرو نديشه و تفكر و روحيات انساني مي باشد، موجب بروز و شكوفايي استعدادهاي كاركنان و متخصصان نيروهاي مسلح و ايجاد تحولات ارزشمند در حوزه پشتيباني از نيروهاي مسلح كشور شده است.

نحو ه ي عملكرد مستشاران نظامي آمريكا و نيز سياست هاي رژيم پهلوي موجب شده است كه اولاً نظاميان و متخصصان نيروهاي مسلح از نظر تفكر و انديشه، حالت حقارت و خودكم بيني داشته و نسبت به غربي ها احساس ضعف

و ناتواني نمايند . اين امر به نوبه خود در سركوب استعدادها و جلوگيري از بروز و شكوفايي خلاقيت آنان نقش زيادي ايفا مي كرد.

البته ترديدي نيست كه پيشرفت هاي تكنولوژيك غرب در برخي زمينه ها به ويژه در امور نظامي، رشد غربگرايي را در بين مردم مشرق زمين تسريع كرده بود، ولي عامل مهم و عمده غرب گرايي شرقيان، همان عامل رواني پيدايش اسطوره برتري يا پرستيژ غرب بود كه در بين شرقيان رواج يافت و غرب گرايي را به غرب زدگي تبديل نمود و آن ها خود را در مقابل فرهنگ غرب، باخته و عزت نفس خويش را از دست دادند.

ثانياً به آن دسته از استعدادها و خلاقيت هاي نظاميان و متخصصان ايراني كه علي رغم فضاي مذكور، بروز و ظهور مي كرد، اجازة عمل نمي دادند و به بهانه هاي مختلف آن ها را از نزديك شدن به قطعات، دستگاه ها و تجهيزات مختلف منع مي كردند. اين دو محدوديت براي نظاميان و متخصصات نيروهاي مسلح كشورمان بسيار آزاردهنده و زجرآور بود. آن ها به چشم خود مي ديدند كه چگونه استعدادهاي درخشان آنان سركوب شده و در برابر مستشاران آمريكايي تحقير مي شوند.

به بركت پيروزي انقلاب اسلامي ايران، نظاميان و متخصصان نيروهاي مسلح هويت خود را كسب كرده و احساس خودباوري و توانستن در آنان ظهور و بروز يافت. در اين رابطه حضرت امام خميني(ره) مي فرمايند:

«ما افتخار مي كنيم كه... به تحولات شكرف صنعتي از قبيل راه اندازي كارخانجات و دگرگوني در خطور توليد و ساختن و اختراع ده ها وسايل پيشرفته و مدرن نظامي، آن هم بدون حضور هيچ مستشاري و بدون هيچ گونه كمك خارجي دست يافته ايم. شما ديديد كه در اين جنگ تحميلي كه پيش آمده و محاصره اقتصادي

شديم، خود ايراني ها، خود ارتشي ها اين قطعات را درست كردند. اگر قبل از اين بود، يكي از آن قطعات را نمي توانستند درست كنند، از باب اين كه شخصيتشان را گم كرده بودند، مي گفتند بايد متخصص بيايد. » 1

رهبر معظم انقلاب نيز در اين رابطه در ديدار با اجتماع 200 هزار نفري شركت كنندگان در مانور بزرگ ذوالفقار مي فرمايند:

«رژيم گذشته كشور عزيز ما، پول هاي گزاف و بي حساب به بيگانگان داده مي شد... و ابزارهاي نظامي در اختبار آن رژيم قرار مي گرفت، اما كاملاً تحت اختيار و زير كليد و در كنترل خودشان! هواپيماهايي كه به ايران مي فروختند، حتي اجازه نمي دادند كه قطعات يدكي آن ها در اين جا ساخته بشود، حتي قطعات مركب آن ها در اين جا بازگردد و شناخته بشود، آن قطعه را همين طور در بسته سوار هواپيما مي كردند و به كشور سازنده مي بردند. در آن جا يك قطعه ديگر با قيمت گزافي مي فروختند و به ايران مي فرستادند، در حالي كه ايراني مي توانست آن را تعمير كند! اين جوان صنعتگر ايراني كه امروز در نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران به خود اين گستاخي و جرأت را مي دهد كه به فكر ساختن هواپيماي شكاري – بمب افكن بيفتد و يك جنگنده مجهز و پيشرفته بسازد، همين ها در ارتش آن روز ايران و در سراسر كشور ما بودند، اما كارايي نداشتند! استعداد بود، امكان بود، اما قدرت به كار انداختن نبود و به آن ها فرصت داده نمي شد.

امروز جوانان ما، صنعتگران ما، مهندسان ما، فن آوران ما، با ابتكاري كه مخصوص ملت ماست – به اين معنا كه ملت ما هم بحمدالله از آن به صورت ويژه اي برخوردار است – در

زمينه ساخت تجهيزات نظامي، توانسته پيشرفت هاي زيادي را پيدا كنند. اين هواپيماي آذرخش را با استفاده از تجربيات خود ساختند. چون ما انواع هواپيما هاي ساخت كشورهاي مختلف را در اين جا داريم، هواپيماهاي ساخت كشورهاي غربي، ساخت كشورهاي شرقي، آنچه را كه در آموزش ها و تجربه هاي خودشان به دست آوردند، بر روي هم گذاشند و اين هواپيما امروز ساخته شده است و جمهوري اسلامي ايران به وسيله همين نيروهاي مؤمن ما، در عداد سازندگان جنگده هاي پيشرفته دنيار درآمده است، اما در گذشته چنين فرصت هايي داده نمي شد.

عزيزان من! جوانان ايران! جوانان نظامي و ارتشي! رژيم هاي خائني كه بر اين كشور و بر اين آب و خاك مقدس حكومت مي كردند، سال هاي متمادي پدران شما را تحقير كردند و اجازه دادند كه بيگانگان، مردم ايران را تحقير كنند. نه سياستمداران ايراني جرأت نفس كشيدن داشتند، نه دانشمند و فن آور ايراني قدرت كار كردن داشت، نه جوان ايراني قدرت نوآوري و ابتكار داشت و نه نظامي ايراني حتي توان دفاع از مرزهاي اين كشور را داشت. آمريكايي ها، استعمارگران، امپراتوري استعمارگر پير در گذشته – انگليس – ملت ايران را اين طور مي طلبيدند و اين گونه مي پسنديدند. » 2

برخي از ابتكارات، خلاقيت ها و توانمندي هاي ارتش جمهوري اسلامي كه از دستاوردهاي بزرگ انقلاب اسلامي است به شرح ذيل مي باشد:

- بازسازي رادارهاي تونيك توسط پرسنل نيروي هوايي.

- بازسازي هليكوپترهاي فرسوده و تعميرات اساسي آن ها با همت نيروهاي متخصص ارتش.

- ساخت اسكله شناور توسط وزارت دفاع.

- تعمير قطعات راداري توسط همافران نيروي هوايي.

- راه اندازي ناوشكن ها توسط متخصصين نيروي دريايي.

- بازسازي هواپيماي جنگنده توسط همافران نيروي هوايي.

- تعمير موتور جت توسط متخصصين نيروي

هوايي.

- تعمير موتور تانك توسط كاركنان متخصص ارتش.

- ابتكار همافران هوايي در عملياتي كردن سيستم مربوط به عمليات شناسايي هوايي.

- خلاقيت كاركنان نيروي هوايي در راه اندازي دستگاه آزمايش موشك. تعمير و بازسازي دستگاه هاي مولد برق سيستم هاي راداري.

- تعمير موتور هواپيماهاي شكاري.

- تعمير و بازسازي هواپيماي اف 4.

- خودكفايي در زمينه ساخت و يا تعمير بسياري از تجهيزات و قطعات نظامي.

- ساخت هواپيماي جنگنده آذرخش.

- تجهيز و بهينه سازي هواپيماي سي 130، سيستم موشكي راپير.

- تجهيز هواپيماي اف 4 به باك هاي خارجي و افزايش برد پروازي.

- تجهيز هواپيماي اف 4 به سيستم سوختگيري هوايي.

- طراحي و ساخت لانچز (پرتاب كننده) چهار موشكي با قابليت شليك همزمان يا تك تك.

- طراحي و ساخت اولين گيرنده و فرستنده انفرادي در ايران.

- خودكفايي در آموزش خلباني و دستگاه مشابه سازي آموزش پروازي هواپيما.

- ساخت اتومبيل شمس.

- طراحي و ساخت موشك هاي دامي هواپيماي ميگ 29.

- به سازي سيستم هاي رادار كنترل آتش هواپيماهاي اف 4.

- ايجاد قابليت سوخت گيري ميگ 29 در هوا.

- ساخت هليكوپتر آموزشي.

- طراحي و ساخت تانك پيشرفته ذوالفقار و راه اندازي خط توليد انبوه آن.

- طراحي و سخت خودرو تانك بر (ببر 40).

- طراحي و ساخت قطعات تانك چيفتن.

- طرحي و ساخت دستگاه هشداردهنده، ليزري براي حفاظت از ادوات زرهي.

- طراحي و ساخت وسايل الكترونيكي و مخابراتي كه برخي به توليد انبوه هم رسيده اند.

- ساخت قطعات آرپي جي، توپ 57 ميلي متري ضدهوايي، خمپاره اندازه 12 م م، كاتيوشا، تيربر دوشكا و توپ هاي 130 و 155 و 175 و 203 م م.

- ساخت تانك ذوالفقار 2.

- طراحي و ساخت پلانتاريم (آسمان نما) در نيروي دريايي.

- طراحي رصدخانه راديويي.

- طراحي و ساخت شناور كلاس پيكان.

- ساخت انواع مين ها

كه جنبة استراتژيك دارد.

- طراحي و ساخت انواع شناورها و يدك كش ها مانند يدك كش يونس.

- مجهزنمودن بال گردهاي 214 به تيربار كاليبر 50 دوشكا.

- ساخت موشك فاتح 110- (از موفق ترين موشك هاي زمين به زمين در جهان)

- تحول چشمگير در ساخت مهمات.

- راه اندازي خطوط تعميرات اساسي هواپيماهاي نظامي. پي نوشت: 1 - علي شيخيان و علي محمدي و مهدي عبداللهي، نيروهاي مسلح در وصيت نامه ي سياسي - الهي امام خميني (ره) ص 200

2 - از 29 فرودين تا ارتش حزب الله، ص 77

منبع: 92 دستاورد انقلاب اسلامي ايران، مؤسسه ي فرهنگي قدر ولايت، انتشارات معاونت فرهنگي ستاد مشترك سپاه

پايگاه فرهنگي اطلاع رساني راسخون

دستاوردهاي شگرف انقلاب اسلامي(4)

دستاوردهاي شگرف انقلاب اسلامي(4) نويسنده:مؤسسه ي فرهنگي قدر ولايت نهضت مبارزه با بي سوادي

بدون شك سواد و سوادآموزي يكي از مهم ترين مقدمات رشد، توسعه و ارتقاي فرهنگي هر كشور است. توانايي خواندن و نوشتن از نعمت هاي بزرگي است كه خداوند قادر متعال به انسان ها ارزاني داشته است. اين توانايي است كه انسان را با گذشته، حال و آينده پيوند مي دهد و موجبات ثبت و ضبط وانتقال تجربيات، دانش و مهارت در جوامع انساني است. به همين دليل پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، كه بحقّ بايد آن را يك انقلاب فرهنگي عظيم دانست، مسأله محو پديده ي شوم بي سوادي مورد توجه انديشمندان و رهبران ارشد سياسي كشور قرار گرفت.

در راس اين انديشمندان، حكيم و فرزانه بزرگ حضرت امام خميني(ره) قرار داشت كه با پيام تاريخي خود در هفتم دي ماه 1358 فرمان مبارزه ي ضربتي با بي سوادي را صادر فرمود. ايشان با ارائه رهنمودي بنيادين مبتني بر تبديل فرهنگ وابسته كشور به فرهنگ مستقل و

خودكفا، همه را به مشاركت در اوّلين مرحله اين جهاد عظيم يعني محو بي سوادي دعوت كردند. در پيام ايشان آمده بود :

« بسم الله الرّحمن الرّحيم

ن والقلم و ما يسطرون

ملت شريف ايران شما مي دانيد كه در رژيم گذشته آن چه بر ملت مبارز ايران سايه افكنده بود علاوه بر ديكتاتوري و ظلم، تبليغات بي محتوا و هيچ را همه چيز جلوه دادن بود. ملتي كه در همه ابعاد از حوائج اوّليه محروم بود، وانمود مي شد كه در اوج ترقي است. از جمله حوائج اوّليه براي هر ملتي بهداشت و مسكن، بلكه مهم تر از آن ها آموزش براي همگان است. مع الاسف كشور ما وارث مردمي است كه از اين نعمت بزرگ در رژيم سابق محروم و اكثر افراد كشور ما از نوشتن و خواندن برخوردار نيستند- چه برسد به آموزش عالي- مايه بسي خجالت است كه در كشوري كه مهد علم و ادب بوده و در سايه اسلام زندگي مي كند، كه طلب علم را فريضه دانسته است از نوشتن و خواندن محروم باشد.

ما بايد در برنامه ي دراز مدت، فرهنگ وابسته ي كشورمان را به فرهنگ مستقل و خودكفا تبديل كنيم و اكنون بدون از دست دادن وقت و بدون تشريفات خسته كننده براي مبارزه با بي سوادي به طور ضربتي و بسيج عمومي قيام كنيد تا ان شاءا... در آينده اي نزديك هر ايراني نوشتن و خواندن ابتدايي را آموخته باشد. براي اين امر لازم است تمام بي سوادان براي يادگيري و تمام خواهران و برادران باسواد براي ياد دادن به پا خيزند و وزارت آموزش و پرورش با تمام امكانات به پا خيزد و از كاغذ بازي و تشريفات

اداري بپرهيزد. برادران و خواهران ايماني براي رفع اين نقيصه ي دردآور بسيج شويد و ريشه ي اين نقص را از بن بركنيد.

تعليم و تعلم عبادتي است كه خداوند تبارك و تعالي ما را بر آن دعوت فرموده است. ائمه جماعات شهرستان ها و روستا ها مردم را دعوت نمايند و در مساجد و در تكايا، با سوادان نوشتن و خواندن را به خواهران و برادران خود ياد دهند و منتظر اقدام دولت نباشند و در منازل شخصي اعضاي با سواد خانواده، اعضاي بي سواد را تعليم دهند و بي سوادان از اين امر سرپيچي نكنند.

من از ملت عزيز اميد دارم كه با همّت والاي خود بدون فوت وقت، ايران را به صورت مدرسه در آورند و در هر شب و روز، در اوقات بي كاري يكي دو ساعت را صرف اين عمل شريف نمايند. به پا خيزند كه خداوند متعال با شماست. از خداوند تعالي سعادت و سلامت و رفاه ملت شريف را خواستارم.»(1)

اهمّيت اين پيام حضرت امام(ره) وقتي روشن تر مي شود كه توجه داشته باشيم اين پيام، در آن مقطع انقلاب كه مشكلات سياسي اجتماعي زيادي گريبانگير كشور شده بود، صادر شده است.

به دنبال صدور فرمان رهبر كبير انقلاب، علاوه بر تلاش مردمي در منازل خود و همّت باسوادان در جهت سواد آموزي به اعضاي بي سواد خانواده، سازمان نهضت سواد آموزي نيز به صورت مستقل تأسيس شد. اين سازمان كه در آغاز از همكاري و امكانات ساير نهاد ها و سازمان ها و ادارات دولتي استفاده مي كرد، از سال 1361 با تصويب مجلس شوراي اسلامي به وزارت آموزش و پرورش پيوست و اساسنامه آن در سال 1363 به تصويب رسيد.

در نتيجه

ي تلاش هاي مردمي و فعّاليت هاي انقلابي و خالصانه آموزش ياران نهضت سوادآموزي، در طي دو دهه پس از انقلاب، تحولات چشمگيري در جهت سوادآموزي و ريشه كن كردن بي سوادي به وجود آمد. آمار و ارقام ذيل كه ميزان باسوادي را طي سال هاي قبل و بعد از انقلاب نشان مي دهد، بخوبي روشنگر اين تحول عظيم و چشمگير فرهنگي مي باشد.

براساس اين آمار، باسوادان كشور در سال 1355، معادل 5/47 درصد بوده است. يعني آمار باسوادان كشور از نصف جمعيت واجد شرايط با سوادي نيز كم تر بوده است. ولي در سال 1375 آمار با سوادان كشور به حدود 80 درصد جمعيت واجد شرايط باسوادي رسيده است.

همچنين توجه به آمار باسوادي زنان و مردان و مقايسه آن ها با يكديگر نشان مي دهد كه پس از انقلاب ميزان رشد باسوادي در زنان بيش تر شده و در نتيجه فاصله و شكاف بين تعداد مردان باسواد و زنان باسواد كم تر شده است. چرا كه در سال 1355 آمار مردان با سواد كلّ كشور حدود 59 درصد و آمار زنان با سواد كلّ كشور حدود 35 درصد بوده است. يعني آمار مردان با سواد كلّ كشور 24 درصد از زنان با سواد كلّ كشور بيش تر بوده است اما در سال 1375 مشاهده مي شود كه آمار مردان باسواد كلّ كشور حدود 84 درصد و آمار زنان باسواد كلّ كشور حدود 74 درصد بوده است. يعني اختلاف آن ها از 25 درصد به 10 درصد كاهش يافته است. اين اختلاف در مورد زنان و مردان با سواد شهري از 19 درصد در سال 1355 به 8 درصد در سال 1375 كاهش يافته است.

آمار و ارقام با سوادي

در روستا ها نشان از تحول چشمگيرتري در امر مبارزه با بيسوادي دارد. قبل از انقلاب اسلامي و در سال 1355 حدود 70 درصد زنان و مردان روست____ايي ب___ي سواد بوده اند، اما در سال 1375 آمار بي سوادان به 30 درصد كاهش يافته است. اين امر در مورد زنان روستايي چشمگيرتر است. زيرا قبل از انقلاب 83 درصد زنان روستايي بي سواد بوده اند، ولي بعد از انقلاب و در سال 1375 اين آمار به 38 درصد كاهش پيدا كرده است. يعني آمار زنان با سواد روستايي 45 درصد افزايش يافته است.

پس از سال 1375 نيز بر ميزان باسوادان كشور افزوده شده و در سال 1379 ميزان باسوادي در كلّ كشور به 4/84 درصد رسيده است كه در مورد مردان 7/88 درصد و در مورد زنان 5/80 درصد بوده است. در اين سال ميزان باسوادي زن و مرد در مناطق روستايي نيز به رقم 4/74 درصد و در مناطق شهري به رقم 3/89 درصد رسيده است.(3)

آمارهاي ذيل كه ميزان با سوادان كشور را براساس گروه هاي عمدهِ سني نشان مي دهد، حاكي از اين است كه پس از انقلاب اسلامي در باسواد شدن افراد بين 15 تا 64 ساله تحول و رشد چشم گيري به وجود آمده است.

همان طور كه در اين جدول مشاهده مي شود، در همهِ گروه هاي سني چه در مناطق شهري و چه در مناطق روستايي شاهد افزايش درصد زنان و مردان باسواد بوده ايم. اما اين رشد از سه جهت بيش تر قابل توجه مي باشد.

اوّل اين كه درصد افزايش باسوادي در بين نوجوانان، جوانان و ميانسالان كلّ كشور در طي دهه هاي بعد از انقلاب از ساير گروه هاي سني بيش تر

مي باشد. يعني به باسواد شدن افراد جوان و مولد جامعه توجه بيش تري شده است. ميزان اين افزايش از سال 1365 تا 1375 در مورد كودكان 10 درصد، نوجوانان 11درصد، جوانان 18 درصد، ميانسالان 26 درصد و بزرگسالان 6 درصد مي باشد.

دوم اين كه درصد افزايش باسوادي نوجوانان، جوانان و ميانسالان در مناطق روستايي نسبت به مناطق شهري بيش تر مي باشد. براي مثال درصد رشد باسوادي در مردان جوان شهري از 1365 تا 1375، حدود 6 درصد، ولي در مورد مردان جوان روستايي حدود 17 درصد بوده است. همچنين درصد رشد باسوادي زنان جوان شهري در اين مدت حدود 15 درصد و در مورد زنان جوان روستايي حدود 37 درصد بوده است. در مورد نوجوانان نيز در صد رشد با سوادي در پسران نوجوان شهري حدود 13درصد، دختران نوجوان شهري حدود 26 درصد بوده است. در مورد ميانسالان نيز درصد رشد باسوادان در مردان ميان سال شهري حدود 16 درصد، زنان ميان سال شهري حدود 27 درصد بوده است.

سوم اين كه درصد افزايش باسوادي در ميان زنان اعم از شهري و روستايي بيش از مردان شهري و روستايي بوده است.اين افزايش در مورد زنان جوان روستايي چشمگيرتر است. چرا كه افزايش درصد باسوادي در مورد مردان جوان شهري حدود 6 درصد، زنان جوان شهري حدود 15درصد، مردان جوان روستايي حدود 17 درصد و زنان جوان روستايي حدود 37 درصد بوده است كه حاكي از توجه و عنايت خاص به آموزش زنان پس از پيروزي انقلاب اسلامي مي باشد.

نهضت سواد آموزي تا سال 1377 حدود 000/400/1 كلاس براي افراد لازم التعليم داير كرده است و در اين راستا تا سال

1377 بيش از 000/000/20 نفر افراد بزرگسال و 000/300/1 نفر افراد لازم التعليم فاقد مدرسه در كلاس هاي آن شركت نموده اند. با تلاش سازمان نهضت سواد آموزي روند افزايش تعداد بيسوادان از سال 1365 روند نزولي به خود گرفته و به سرعت از تعداد آنان كاسته شده است، به طوري كه از 000/700/14 نفر در سال 1365 به 000/700/10 نفر در سال 1375 تنزل يافته است.(4)

جدول ذيل آمار سواد آموزان تحت پوشش در سال 1377 را بر حسب جنس و منطقه شهري و روستايي نشان مي دهد:

بر خلاف نگرش برخي افراد كه فعّاليت هاي سوادآموزي را پير آموزي تلقي مي كنند، محور اصلي آموزش هاي نهضت بر روي قشر جوان و مولد جامعه تكيه دارد. به طوري كه آمار نشان مي دهد، متوسط سن سوادآموزان بزرگسال، برابر 6/27 سال مي باشد. به عبارتي ديگر 83 درصد سوادآموزان، كم تر از 40 سال سن دارند.(6)

از سوي ديگر نهضت سوادآموزي براي سوادآموزان تا كنون 100 عنوان كتاب خواندني ساده و مفيد در موضوعات ديني، بهداشتي، اجتماعي، اقتصاد و درآمد، تربيتي و خانوادگي، علمي و كاربردي تهيه و تدوين و در طي چاپ هاي متعدد با شمارگان حدود 15 ميليون جلد انتشار داده است.(7) با توجه به اين كه در اين زمينه معمولاً كتاب مناسب در بازار وجود ندارد، اهمّيت اقدام نهضت سوادآموزي بخوبي روشن مي شود.

به منظور ارتقاي سوادآموزان به سطوح بالاتر و استمرار سوادآموزي و اتصال سوادآموزان به آموزش رسمي، نهضت سوادآموزي ايران قريب به 2 ميليون سوادآموز را در دوره هاي پاياني و پنجم آموزش داده است. همچنين تا سال 1376 بيش از 15هزار سوادآموز پس از كسب مدرك پنجم بزرگسال در سطوح بالاتر آموزش رسمي كشور مشغول

به تحصيل شده اند. از سوي ديگر تاكنون صد ها سوادآموز در رشته هاي مختلف به دانشگاه و مؤسسات آموزش عالي راه يافته اند. آمار ذيل دانشجوياني را كه كار خود را از نهضت سواد آموزي شروع كرده اند، در مقاطع مختلف تحصيلي نشان مي دهد: (8)

نهضت سوادآموزي كه خود از دستاورد هاي انقلاب اسلامي مي باشد، علاوه بر فعّاليت گستردهِ خود در زمينه با سواد كردن زنان و مردان بي سواد كشور، فعّاليت هاي چشم گير ديگري نيز داشته است. از جمله: سوادآموزي آوارگان افغاني و عراقي در ايران، انتشار مجله، برنامه راديويي جويبار دانش، انتشار نيم صفحه نوسواد از طريق روزنامه اطلاعات برقراري نمايشگاه كتاب، تجهيز كتابخانه هاي عمومي شهري و روستايي به كتب ويژه نوسوادان، برگزاري مسابقه كتابخواني، ارائه خدمات آموزش مكاتبه اي، انجام طرح هاي تحقيقاتي، ارتباط و همكاري با سازمان هاي بين المللي و منطقه اي مانند يونسكو، يونسيف، صندوق جمعيت سازمان ملل و كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل.(10)

نهضت سوادآموزي به علت موفقيت چشم گيردر امر سوادآموزي و افزايش قابل توجه در تعداد باسوادان كشور مخصوصاً درمناطق محروم روستايي و نيز ديگر فعّاليت هاي موفقيت آميز خود، توانسته است نشان ها و مدال هاي مختلفي را از سازمان هاي جهاني كسب نموده و افتخاري به افتخارات نظام جمهوري اسلامي ايران بيفزايد. برخي از اين نشان ها و مدال ها عبارتنداز : (11)

- دريافت ديپلم افتخار و جايزه نوما از يونسكو در سال 1369 به دليل تلاش هاي جمهوري اسلامي ايران در گسترش سوادآموزي و مبارزه با بيسوادي و آموزش كودكان لازم التعليم و سوادآموزي بزرگسالان بويژه در مناطق محروم و فاقد محيط آموزشي.

- دريافت نشان افتخار از يونسكو در سال 1377 به دليل راه اندازي مرحله بعد از سوادآموزي، تقويت مهارت هاي خواندن و نوشتن و

تشويق فرهنگ مطالعه و ترويج مهارت هاي حرفه اي و اطلاعات عمومي باكيفيت بالا در زمينه مسايل اقتصادي، بهداشتي، آموزش فني و حرفه اي و روابط خانوادگي. در اين سال از ميان 32 كشور از 5 منطقه جهان كه نامزد اخذ جايزه و نشان افتخار سوادآموزي بودند، كشور ما يكي از دو كشور موفق در امر مبارزه با بيسوادي در منطقه آسيا و بود.

- جايزه مالكوم آديشه شيا در سال 1378 كه براي نخستين بار از سوي سازمان يونسكو به جمهوري اسلامي ايران به دليل طرح خدمات مكاتبه اي سازمان نهضت سوادآموزي اعطاء شد. اين جايزه به خاطر نوآوري در برنامهِ پس از سوادآموزي و آموزش مداوم بزرگسالان خصوصاً از طريق آموزش از راه دور اعطاء گرديد. تأكيد اين طرح بر زنان و دختراني كه داراي آموزش پايه بوده و قادر به ادامه تحصيلات نمي باشند، بوده است. پي نوشت: 1. گزارشي از وضعيت سوادآموزي در جمهوري اسلامي ايران، ص 4

2. سالنامه آماري 1370، ص -122 سرشماري عمومي نفوس و مسكن 1375، ص -25 گزارشي از وضعيت سوادآموزي در جمهوري اسلامي ايران، ص10

3. آموزش و پرورش در دولت هفتم، ص48

4. سرشماري عمومي نفوس و مسكن1365، ص -6 سرشماري عمومي نفوس و مسكن 1375، ص 25

5. مروري بردو دهه تلاش براي اعتلاي تعليم و تربيت كشور(77-57)، ص 38

6. همان، ص 43

7. گزارشي از وضعيت سوادآموزي در جمهوري اسلامي ايران، ص 12

8. همان، ص 16

9. همان، ص 12

10. نهضت سوادآموزي.

11. گزارشي از وضعيت سوادآموزي در جمهوري اسلامي ايران، صفحات13تا 24 و ص39 توسعه مدارس روستايي و افزايش دانش آموزان

با توجه به سياست رژيم منحط پهلوي در جهت توسعه فرهنگ شهرنشيني و كم توجهي به

روستاييان و تحقير روستا و روستايي بودن، در حوزه آموزش نيز دانش اموزان روستايي مورد بي مهري قرار گرفته و از محروميت هاي زيادي برخوردار بودند. در دوران رژيم پهلوي به آموزش روستاييان توجه كافي نشده و امكانات و تسهيلات لازم در اين زمينه فراهم نمي شد. كمبود مدرسه و معلم و ساير تجهيزات مورد نياز در روستاها در دوران رژيم گذشته موجب شده بودكه دانش آموزان روستايي مخصوصاً دانش آموزان دختر، سهم ناچيزي در آموزش كل كشور داشته باشند.

به بركت پيروزي انقلاب اسلامي و با توجه به هدف مقدس نظام جمهوري اسلامي ايران در جهت توجه به اقشار محروم و مستضعف جامعه، وزارت آموزش و پرورش رسيدگي به وضع دانش آموزان مناطق محروم را در اولويت هاي اجرايي خود قرار داده و در اين راه گام هاي بلندي در جهت مدرسه سازي، تأمين معلم و تجهيزات مورد نياز در روستاها و مناطق محروم برداشته است.

ميزان رشد تعداد مدارس روستايي را پس از انقلاب اسلامي نشان مي دهد. اين رشد و افزايش در مقاطع راهنمايي و دبيرستان كاملاً محسوس و چشم گير مي باشد. براي مثال تعداد مدارس راهنمايي شهري در سال تحصيلي 54-55، 2762 باب بوده است كه اين رقم در سال تحصيلي 66-67 به 7898 باب رسيده است. يعيني 7/1 برابر شده است. در حالي كه در همين مقطع زماني، تعداد مدارس راهنمايي روستايي از 1527 به 7653 باب رسيده است. يعني تعداد آن 25 برابر شده است.

به همين ترتيب تعداد مدارس متوسطه شهري در سال تحصيلي 54-55، 1357 باب بوده است كه اين رقم در سال تحصيلي 66-67 به 2310 باب رسيده است. يعني 7/1 برابر شده است. در حالي كه در همين مقطع زماني

تعداد مدارس متوسطه روستايي از 224 باب به 973 باب رسيده است. يعني 3/4 برابر شده است.

در زمينه دانش آموزان روستايي نيز پس از انقلاب شاهد افزايش بيشتري نسبت به تعداد دانش آموزان شهري بوده ايم. پس از پيروزي انقلاب تعداد دانش آموزان روستايي سهم بيشتري از دانش آموزان كل كشور را به خود اختصاص داده است. در واقع علي رغم توسعه شهرنشيني و مهاجرت روستاييان به شهر و افزايش جمعيت دانش آموزي شهري، شاهد رشد آموزش روستاييان بوده ايم، كه اين امر حاكي از توجه خاص انقلاب اسلامي به امر توسعة آموزش در روستاها بوده است.

همچنين پس از پيروزي انقلاب اسلاميع در راستاي توجه به دانش آموزان مناطق محروم، تعداد مدارس شبانه روزي كه در مناطق محروم تأسيس و به صورت رايگان به امر نگهداري و آموزش دانش آموزان بي بضاعت مي پردازند، در دورة راهنمايي از 65 باب با 6529 دانش آموز در سال 1357، به 836 باب با 755/118 دانش آموز در سال 1377 رسيده است. به عبارت ديگر در طي اين مدت تعداد مدارس شبانه روزي حدود 13 برابر و تعداد دانش آموزان آن نزديك به 19 برابر شده است. در مقطع دبيرستان نيز در سال 1377 تعداد دبيرستان هاي شبانه روزي به 833 باب با 321/174 دانش آموز رسيده است. تشكيل دبيرستان هاي نمونه دولتي در سراسر كشور با اساسنامه و بودجه خاص براي دانش آموزان مستعد ولي مستضعف در مناطق محروم كشور، از ديگر اقدامات در زمينه توجه به آموزش محرومين مي باشد.

در زمينه تغذيه و پوشاك دانش آموزان مناطق محروم نيز، تا سال 1377 حدود 3 ميليون دانش آموز نقاط محروم شامل مناطق مرزي، عشايري، كويري و پراكنده در 460 بخش و منطقه، 100 دهستان و 27000 روستا از تغذيه رايگان، پوشاك و

لوازم التحرير رايگان استفاده مي نمايند. تغيير ارزش ها در ابعاد مختلف زندگي

تغيير ارزش ها در نظر مردم در ابعاد مختلف زندگي فردي و اجتماعي از ديگر دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران مي باشد. تبديل برخي از ارزش هاي قبل از انقلاب به ضدارزش و يا تعديل برخي از آن ها و همچنين افزوده شدن ارزش هاي جديد در نظر مردم، از تحولات و دستاوردهاي مهم انقلاب محسوب مي شود. با توجه به حاكميت فرهنگ ضداسلامي و نفوذ فرهنگ منحط غربي در مردم در دوران رژيم پهلوي، ارزش هاي جامعه نيز متناسب با همان فرهنگ شكل گرفته و شناخته مي شد. در دوران طاغوت چيزهايي به عنوان ارزش تبليغ شده و جاافتاده بود كه هيچ تناسبي با فرهنگ اسلامي و در بعضي موارد، حتي با فرهنگ ملي نداشت. ارزش هايي كه در دوران طاغوت روي آن ها تبليغ مي شد و در بين مردم جاافتاده بود، را مي توان به دو دسته كلي تقسيم كرد.

دسته ي اول ارزش هايي كه عموميت بيشتري داشت و بخش وسيع تري از مردم را در بر مي گرفت. اين موارد از نظر بيشتر مردم به عنوان ارزش تلقي مي شد. مانند: برخورداري از خانه بزرگ و گران قيمت و لوكس؛ داشتن پست و مقام و ميز بزرگ تر و لوكس تر؛ داشتن پول و ثروت زياد؛ داشتن ماشين نو و گران قيمت و مدل بالا؛ استفاده از انواع ميوه ها و غذاهاي رنگين و متنوع؛ پوشيدن لباس فاخر و گرانبها ومنطبق با لباس غربي؛ داشتن وسائل گران قيمت و تزييني فراوان در خانه؛ برگزاري ميهمان هاي پرزرق و برق و پرهزينه داشتن ويلا در كنار دريا و خانه هاي ييلاقي؛ گردش و تفريحات آن چناني؛ داشتن مدرك تحصيلي بالا و بالاتر؛ به كارگيري اصطلاحات و كلمات غربي در

سخن گفتن.

دسته دوم ارزش هايي بودند كه به اندازة دسته اول عموميت نداشتند، ولي شمار نسبتاً قابل توجهي از اقشار مرفه و داراي موقعيت اجتماعي، آن ها را ارزش مي پنداشتند. مانند لامذهبي و بي ديني؛ بي حجابي زنان و بي غيرتي مردان؛ پوشش لباس هاي مستهجن و ضداخلاقي؛ روابط بي بندوبار زنان و مردان؛ شركت در مجالس رقص و آواز و لهو و لعب و موسيقي هاي مطربي و غربي؛ اختلال زن و مرد و برهنگي در كنار دريا.

پس از انقلاب اسلامي ارزش ها در ديدگاه مردم دگرگون شد. در حقيقت انقلاب اسلامي تفكر و بينش مردم را متحول نمود. حاكم شدن فرهنگ و بينش ديني و انقلابي بر جامعه و مردم، موجب شد ارزش هاي دسته اول تا حدود زيادي تعديل شود. مردم به داشتن خانه، ثروت، ماشين، وسائل خانه و خورد و خوراك و پوشاك و تفريح و گردش، در حد نياز قانع شدند. حتي در نظر قشرهايي از مردم داشتن خانه و ماشين گران قيمت و خورد و خوراك مفصل و پوشاك تجملاتي، ضدارزش محسوب شد.

دسته ي دوم از ارز ش هاي طاغوت نيز بكلي از نظر مردم مؤمن و انقلابي كشورمان مطرود گشته و به ضدارزش تبديل شد. پس از انقلاب، علم و تقوي، تدين و دينداري، نماز و عبادات، حجاب و عفت دوري از لهو و لعب و اختلاط زن و مرد به عنوان ارزش تلقي گرديد. علاوه بر آن ارزش هاي جديدي به ليست ارز ش هاي آنان افزوده شد. همانند: ايثار و گذشت، شهادت طلبي، خدمت به خلق خدا، ترجيح دادن ديگران بر خود، تنفر از تشخص و خودستايي، فرار از شهرت و خودنمايي، ساده زيستي، معنويت و عبادت.

البته مدعي آن نيستيم كه براي تمام مردم

اين تغيير ارزش ها صورت گرفته است. طبيعي است هميشه موارد استثناء و خاص وجود دارد، اما اكثريت مردم كشور در اثر انقلاب، ارزش هايشان متحول و اصلاح شد. ايجاد تحول روحي در زنان

از ديگر دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران، ايجاد روحيه شجاعت، فداكاري، شهيدپروري و نيز تحولات روحي و فكري عميق و گسترده در بين زنان اين مرز و بوم است.

متأسفانه در رژيم منحوس پهلوي زنان باور كرده بودند كه شأن و جايگاه و هويت آنان عمدتاً به ظاهرشان و نيز طرز لباس و آرايش خلاصه مي شود و به همين دليل بخش عمده اي از زنان و دختران نقش مهم و مؤثري در ادارة امور جامعه نداشتند و به وسيله اي براي ارضاي هوس هاي سيري ناپذير مردان شهوت ران و ابزاري براي كسب درآمد و سود سرشار ثروتمندان تبديل شده بودند.

پيروزي انقلاب اسلامي ايران، اوضاع را دگرگون كرده و تحول روحي و فكري عظيمي را در زنان و دختران به وجود آورد و آنان را از موجودي ضعيف و ترسو و گرفتار ظاهر و لباس و آرايش، انسان هايي شجاع و فداكار، شهيدپرور، مقاوم و صبور، فعال و خدمتگزار تبديل كرده و نقش واقعي آنان را در محيط خانوادگي و اجتماعي احياء نمود.

در اهميت اين دستاورد انقلاب همين بس كه حضرت امام خميني(ره) در يكي از سخنراني هاي خويش در جمع عده اي از بانوان در سال 1359 در اين مورد مي فرمايند: «اگر اين نهضت و انقلاب اسلامي هيچ نداشت جز اين تحولي كه در بانوان و در جوانان ما پيدا شده اين يك امري بود كه كافي بود براي كشور ما... چنين تحولي كه در انسان ها پيدا شده است و آن ارزشي كه

امروز در كشورهاي اسلامي و خصوصاً در كشور ايران پيدا شده است، اين است كه در رژيم سابق شأن و مرتبت عبارت از آرايش مهوم و لباس هاي كذا و منزلگاه هاي كذا بود و امروز ارزش، ارزش انساني است، ارزش اخلاقي است كه به واسطة همين تحول در قشر بانوان، ديگر آن هايي كه با آرايش هاي فاسد و لباس هاي فاخر مي خواستند فخرفروشي كنند در بين جامعة بانوان ما محكومند و خجالت زده اند. آن روز بانوان اسلامي ما خجالت مي كشيدند كه با لباس اسلامي و لباسي كه در آن مراعات شده باشد، طبقات ضعيف هم، اگر اين كار را مي كردند خجالت مي كشيدند در بين قشرهاي فاسد مرفه بروند. امروز بعكس است و يكي از آن اشخاصي كه داراي آن طور كارهاي فاسد و آرايش فاسد و خودنمايي هاي مفسد بودند آن ها احساس شرم مي كنند در بين شما. اين تحول يك تحولي است كه بالاترين تحول است در جامعه(1).»

به بركت انقلاب اسلامي، زنان ايران اسلامي از چنان شجاعتي برخوردار شده كه نه تنها از فرستادن فرزندان خود به صحنه هاي دفاع مقدس و مبارزه با رژيم متجاوز عراق ترسي نداشتند، بلكه خود نيز مشوق اعزام آن ها به جبهه ها بودند. صحنه هاي بدرقة تازه دامادها توسط همسران جوان و شجاع و نيز بستن پيشاني بندهاي ياحسين (ع) و يا زهرا(س) به پيشاني پسران جوان توسط مادران غيور و شيرصفت در مراسم بدرقه كردن آنان به جبهه هاي دفاع مقدس، از صحنه هاي به ياد ماندني دوران پس از پيروزي انقلاب و نشانگر شجاعت و شهامت زنان و دختران ايران اسلامي است.

صبر و استقامت بي نظير مادران و نوعروسان در برابر شهادت فرزندان و شوهران جوان خويش

و خم به ابرو نياوردن در مقابل چشمان نظاره گر دشمنان انقلاب، از ديگر نشانه هاي تحولات روحي و فكري ايجاد شده در زنان ايران اسلامي مي باشد. بسياري از ايشان حتي در مراسم تشييع جنازة شهداء خويش، با خودداري از بي تابي، داغ حسرت بر دل ها و چشمان منتظر مخالفين و دشمنان انقلاب اسلامي و دفاع مقدس نهادند. مادران زيادي بودند كه در طول دفاع مقدس پس از شهادت يكي از فرزندانشان، فرزندان ديگرشان را نيز تشويق به رفتن به جبهه كرده و شهادت دو يا چند فرزند را در كمال ناباوري ناظران جهاني، با جان و دل و عشق به اسلام و انقلاب تحمل كرده و به آن افتخار نموده اند.

به بركت انقلاب اسلامي، زنان و دختران ايران اسلامي در عرصه هاي سازندگي، فعاليت هاي اجتماعي، خدمات پشتيباني از جبهه ها نيز حضوري گسترده و فعال از خود نشان داده و جلوة ديگري از تحولات روحي و فكري ايجاد شده در خود را به نمايش گذاشتند. اگر تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، طلا و جواهرات به عنوان يكي از مهم ترين علايق خانم ها محسوب شده و به دست آوردن و به نمايش گذاشتن آن ها توسط زنان يك ارزش تلقي مي گرديد، پس از انقلاب، ارزش هاي والاتري در خانم ها جايگزين اين ارزش هاي كاذب گرديده و زنان و دختران ايثارگر، به اهداء طلا و جواهرات و حتي حلقه هاي نامزدي خويش براي حمايت و پشتيباني از هزينه هاي جبهه هاي دفاع مقدس مبادرت ورزيدند. اين فعاليت ها بسيار گسترده و متنوع مي باشد. لذا براي رعايت اختصار فقط به ذكر يك مورد گزارش اكتفا كرده و موضوع را به پايان مي رسانيم.

روزنامه جمهوري اسلامي در گزارشي از فعاليت خانم ها

در ستاد پشتيباني جنگ در سال 1365 چنين مي نويسد: «خانم پازوكي از جمله مادران شهدايي است كه هم كنون مدت 7 سال در ستاد پشتيباني شهيد علم الهدي به رزمندگان اسلام خدمت مي كند. وي در مورد فعاليت خود و ساير مادران شهدا در اين ستاد مي گويد: من در اين ستاد خدمتگزار خواهران اهوازي و خواهران ساير شهرستان هاي ديگر كه به اين جا تشريف مي آورند، هستم. خواهران در اين جا البسه رزمندگان را مي شويند. اگر خدا از بنده قبول كند، الآن مدت 7 سال است كه در اين جا خدمت مي كنم. يك پسر به نام محمد داشتم كه او را تقديم اسلام عزيز كردم. ايثار مادران شهدايي كه در اين جا خدمت مي كنند، اصلاً قابل توصيف نيست. مادر دو شهيد در اين جا وجود دارد كه علي رغم كهولت سن، از صبح زود مشغول شستن لباس هاي عزيزان رزمنده مي شود و هر چه به او اصرار مي كنيم كه حداقل يك مقدار استراحت كنيد، قبول نمي كند. مادر دو شهيد به خبرنگار مي گويد: من پسر اولم شهيد عبدالرضا ياموسي 4 سال پيش به شهادت رسيد و پسر ديگرم ابوالقاسم سال گذشته شربت شهادت نوشيد. فرزندان شهيدم علاقه بسيار زيادي به امام و انقلاب داشته و دائم فكر و ذكرشان جبهه بود.

يكي از شيرزنان ديگر مادر شهيد حاج عبدالرضا خوبيسي است و مي گويد: در خرمشهر خانه مان توسط توپ هاي رژيم عراق منهدم شد و من اكنون در ستاد پشتيباني خدمت مي كنم. من يك شهيد داده ام. يك پسرم بر اثر تركش خمپاره مجروح شده و يك فرزند ديگرم هم يكبار مجروح شيميايي شده است و حاضر هر دو اينها را هم در راه خدا

فدا كنم و خودم هم حاضرم هر لحظه كه اجازه دهند به طور مستقيم وارد جبهه شوم(2). » پي نوشت: 1- در جستجوي راه از كلام امام، دفتر دهم، ص 406.

2- روزنامه جمهوري اسلامي، شماره 2241ص 11. حمايت از اقشار محروم و مستضعف جامعه

مسؤولين بلندپايه نظام نوپاي اسلامي و انقلابي در همان اولين سال پس از پيروزي انقلاب و به هنگام تدوين قانون اساسي كشور كه سياست هاي اصولي و كلان و درازمدت نظام را مشخص مي نمايد، به توقع بحق مردم جامعه كه مكرر از طرف رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني(ره) مورد تأكيد قرار گرفته بود، توجه لازم را نموده و در فصل اقتصاد و امور مالي آن، سياست ها و جهت گيري هاي كلان اقتصادي را تماماً در جهت حمايت از توده مردم جامعه و حمايت از اقشار آسيب پذير و نيازمند تنظيم نمودند.

در اين راستا اصل 29 قانون اساسي مقرر مي دارد: «برخورداري از تأمين اجتماعي از نظر بازنشستگي، بيكاري، پيري، از كارافتادگي، بي سرپرستي، در راه ماندگي، حوادث و سوانح، نياز به خدمات بهداشتي و درماني و مراقبت هاي پزشكي به صورت بيمه و غيره، حقي است همگاني. دولت موظف است طبق قوانين از محل درآمدهاي حاصل از مشاركت مردم، خدمات و حمايت هاي مالي فوق را براي يك يك افراد كشور تأمين كند.»

اصل 43 قانون اساسي نيز سياست و جهت گيري اقتصادي جمهوري اسلامي ايران را چنين بيان مي كند: «براي تأمين استقلال اقتصادي جامعه و ريشه كن كردن فقر و محروميت و برآورد نيازهاي انسان در جريان رشد، با حفظ آزادگي او، اقتصاد جمهوري اسلامي ايران براساس ضوابط زير استوار مي شود:

1- تأمين نيازهاي اساسي مسكن، خوراك،

پوشاك، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امكانات براي تشكيل خانواده براي همه.

2- تأمين شرايط و امكانات كار براي همه به منظور رسيدن به اشتغال كامل و قرار دادن وسايل كار در اختيار همة كساني كه قادر به كارند ولي وسائل كار ندارند، در شكل تعاوني، از راه وام بدون بهره يا هر راه مشروع ديگر كه نه به تمركز و تداول ثروت در دست افراد و گروه هاي خاص منتهي شود و نه دولت را به صورت يك كارفرماي بزرگ مطلق درآورد. اين اقدام بايد با رعايت ضرورت هاي حاكم بر برنامه ريزي عمومي اقتصاد كشور در هر يك از مراحل رشد صورت گيرد.

3- تنظيم برنامه اقتصادي كشور به صورتي كه شكل و محتوا و ساعات كار چنان باشد كه هر فرد علاوه بر تلاش شغلي، فرصت و توان كافي براي خودسازي معنوي، سياسي و اجتماعي و شركت فعال در رهبري كشور و افزايش مهارت و ابتكار داشته باشد.

4-رعايت آزادي انتخاب شغل و عدم اجبار افراد به كاري معين و جلوگيري از بهره كشي از كار ديگري.

5- منع اضرار به غير و انحصار و احتكار و ربا و ديگر معاملات باطل و حرام.

6- منع اصراف و تبذير در همه شؤون مربوط به اقتصاد، اعم از مصرف، سرمايه گذاري، توليد، توزيع و خدمات.

7- استفاده از علوم و فنون و تربيت افراد ماهر نسبت به احتياج براي توسعه و پيشرفت اقتصاد كشور.

8- جلوگيري از سلطه اقتصادي بيگانه بر اقتصاد كشور.

9- تأكيد بر افزايش توليدات كشاورزي، دامي و صنعتي كه نيازهاي عمومي را تأمين كند و كشور را به مرحله خودكفايي برساند و از وابستگي برهاند.»

از سوي ديگر براي جلوگيري از تبعيض

و عدم توزيع عادلانه امكانات و درآمدهاي ملي در مناطق مختلف كشور ، اصل 48 قانون اساسي چنين مقرر داشته است: «بهره برداري از منابطع طبيعي و استفاده از درآمدهاي ملي در سطح استان ها و توزيع فعاليت هاي اقتصادي ميان استان ها و مناطق مختلف كشور، بايد تبعيض در كار نباشد، به طوري كه هر منطقه فراخور نيازها و استعداد رشد خود، سرمايه و امكانات لازم در دسترس داشته باشد.» ايران الهام بخش وحدت اسلامي

اسلام كه ديني با ويژگي هاي ظلم ستيزي و ايستادگي در برابر زورگويان و چپاولگران جهاني است و بيش از يك ميليارد نفر پيرو در سراسر گيتي دارد، يكي از دغدغه هاي جدي قدرت هاي استكباري مي باشد. استثمارگران ضد دين كه خود را در برابر اين نيروي عظيم و مكتب قدرتمند، ناتوان ديده اند، به چاره ديگري متوسل شده اند و آن ايجاد اختلاف و شكاف در درون اين نيروي چشمگير اسلامي است. آنان با بررسي و آگاهي يافتن از اختلاف هاي فرق اسلامي، چاره را در اين ديدند كه با ايجاد اختلاف بين پيروان مذهب تشيع و تسنن، اين قدرت بزرگ را ناتوان كنند و بتوانند به اهداف پليد خويش دست يابند. آن ها به خوبي مي دانند كه ايجاد اختلاف بين مذاهب اسلامي، نتايج زيادي را برايشان به بار خواهد آورد، از جمله اين كه:

1. اسلام و نيروي بزرگ مسلمانان تضعيف مي شود.

2. توان مذاهب اسلامي در درگيري با يكديگر، خنثي مي شود و بدين ترتيب، دشمنان از فشار آن ها در امان خواهند بود.

3. در نتيجه اين درگيري هاي مذهبي، نه اهل تسنن مي توانند رشد يابند و نه اهل تشيع. آن ها هم همين را مي خواهند؛ چرا كه با هر دو دشمني دارند.

4.

وقتي مذاهب اسلامي با هم اختلاف و درگيري داشته باشند، چنين تبليغ خواهد شد كه مسلمانان در درون خود با هم سازگاري ندارند، پس چگونه مي توانند با ديگر مذاهب و اديان كنار بيايند! به همين سبب، به عنوان مذاهب و پيرواني انحصار طلب و ناسازگار با ساير اديان و مذاهب و پيروان آنان در جهان، معرفي خواهند شد.

به همين جهت است كه دشمنان، به موارد اختلاف مذاهب اسلامي دامن مي زنند و از پرداختن به نقاط اشتراك آن ها - كه اصول بسيار مهمي است - پرهيز مي كنند. آن ها از مسأله شيعه و سني به عنوان يكي از اهرم هاي تفرقه افكني، استفاده مي كنند. امام خميني (ره) با تيزبيني و هوشياري منحصر به فرد خويش، از سال ها پيش به وجود اين خطر در جهان اسلام پي برده بودند و با تشخيص به موقع خود، هشدارهاي لازم را به مسلمانان اعلام مي كردند. ايشان حتي سال ها قبل از پيروزي انقلاب و در سخنراني خويش در مسجد اعظم قم به تاريخ 18 شهريور 1343 به اين موضوع اشاره كردند و فرمودند: «دولت هاي استعمار طلب، دولت هايي كه مي خواهند ذخاير مسلمين را ببرند، با وسيله هاي مختلف با نيرنگ هاي متعدد، دول اسلامي را اغفال مي كنند. گاهي به اسم شيعه و سني اختلاف ايجاد مي كنند ... تبليغاتي مي كنند كه طوايف مسلمين به جان هم بيفتند و با هم اختلاف شيعه و سني پيدا كنند. ... دست هاي ناپاكي كه بين شيعه و سني در اين ممالك اختلاف مي اندازند، اين ها نه شيعه هستند و نه سني هستند؛ اين ها دست هاي ايادي استعمار هستند.» (1)

حضرت امام خميني (ره) پس از پيروزي انقلاب نيز بارها در فرمايشات و پيام هاي خويش

به اين توطئه اشاره و آن را محكوم كرده اند. ايشان در پيامي به ملت ايران در تاريخ 6 شهريور 1358 فرمودند: «از جمله خيانت هايي كه بدخواهان به اسلام مرتكب شده اند، ايجاد اختلاف بين برادران سني و شيعه است.» (2) هم چنين در پيام به مسلمانان در آستانه حج سال 1360 فرمودند: «طرح اختلاف بين مذاهب اسلامي از جناياتي است كه به دست قدرتمندان كه از اختلاف بين مسلمانان سود مي برند و عمال از خدا بي خبر آنان ... ريخته شده و هر روز بر آن دامن مي زنند.» (3)

پيروزي انقلاب، اين دستاورد بزرگ را براي جامعه اسلامي جهان داشته است كه بتواند با اختلاف افكني دشمنان در بين مذاهب اسلامي، مقابله و متقابلاً زمينه هاي عملي هر چه بيش تر اين همبستگي را فراهم كند. در اين باره، امام خميني (ره) در يكي از سخنراني هاي خويش در سال 1361 فرمودند: «همانطور كه به تكرار گفته ام، يكي از بركات اين انقلاب و پيروزي ما اين است كه با آقايان علما و خصوصان برادران اهل سنت كه قبلاً خدمتشان نمي رسيديم، ملاقات مي كنيم و من اميدوارم كه اين مسأله ادامه پيدا كند و وحدت كلمه براي هميشه برقرار باشد.» (4)

امام خميني (ره) درست يك روز پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در 23 بهمن 1357، در پيام خويش خطاب به ملت ايران، علي رغم آن همه مشكلات و حوادث مهم انقلاب، لزوم برقراري وحدت بين مسلمانان و جلوگيري از اختلاف هاي مذهبي را مورد توجه خويش قرار دادند و فرمودند: «ما با مسلمين اهل تسنن يكي هستيم، واحد هستيم كه مسلمان و برادر هستيم. اگر كسي كلامي بگويد كه باعث تفرقه بين ما مسلمان ها

بشود، بدانيد كه يا جاهل هستند يا از كساني هستند كه مي خواهند بين مسلمانان اختلاف بيندازند.»(5)

هم چنين در جايي ديگر فرمودند: «من تأكيد مي كنم كه اسلام، تنها پناهگاه همه ما است و در زير پرچم پر افتخار آن، همه گروه ها به حقوق خود مي رسند. عوامل اجانب كه منافع خود را در خطر مي بينند، براي تحريك برادران اهل سنت، قضيه شيعه و سني را طرح كرده و مي خواهند با شيطنت، اختلاف ايجاد كنند. در جمهوري اسلامي، شيعه و سني در كنار هم با هم برادرند و در حقوق مساوي هستند و هر كس خلاف آن را تبليغ كند، دشمن ايران و اسلام است و برادران اهل سنت بايد اين تبليغات ضد اسلامي را در نطفه خفه كنند.»(6)

تأكيد رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران بر وحدت شيعه و سني، برادران اهل سنت را - كه قشر گسترده اي از جهان اسلام را تشكيل مي دهند-، در سراسر جهان به اين انقلاب علاقهمند كرده و اين باور را در آن ها به وجود آورده است كه اولاً انقلاب اسلامي ايران به شيعيان اختصاص ندارد؛ ثانياً مصلحت مسلمانان جهان در اين است كه از هر گونه دامن زدن به اختلاف هاي مذهبي، خودداري و در جهت ايجاد و گسترش وحدت امت اسلامي تلاش كنند.

سيد اسعد گيلاني، امير جماعت اسلامي لاهور پاكستان كه سني مذهب است، پس از چند سفر به ايران و آشنايي با اوضاع واقعي كشورمان، نظريه شيعي بودن انقلاب را رد كرده و مي گويد: «من بعد از تحقيق و مشاهده، از روي تعهد ديني اعتراف مي كنم كه اين انقلاب، اسلامي است و كمك و ياري رساندن به آن، وظيفه ايماني همه ما است.»

به

بركت انقلاب اسلامي ايران و هدايت خردمندانه رهبر كبير آن، ايجاد وحدت بين پيروان مذاهب اسلامي به صورت يكي از اهداف جدي نظام، مورد توجه قرار گرفته است. اين دستاورد جهاني انقلاب، ناشي از سياست هاي اصولي جمهوري اسلامي ايران است. اين سياست، هم در حوزه انديشه و هم در حوزه عمل، نمود دارد؛ به همين سبب، موجب باور و اعتقاد مسلمانان سني و شيعه جهان شده و تا حدودي توانسته است وحدت امت اسلامي را در عمل شكل دهد.

در حوزه انديشه، علاوه بر موضع گيري هاي صريح حضرت امام (ره- ) چه قبل و چه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي - مبني بر خودداري از اختلاف هاي مذهبي و ايجاد وحدت اسلامي بين پيروان فرق مختلف اسلام، اين سياست به صورت اصولي در منشور نظام جمهوري اسلامي ايران، يعني قانون اساسي نيز مورد توجه قرار گرفته است. وحدت امت اسلام كه از قرآن كريم و سنت پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) سرچشمه مي گيرد، به عنوان يكي از حياتي ترين اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در اصول 11 و 12 قانون اساسي تجلي يافته است. در اصل 11 آمده است: به حكم آيه كريمه «ان هذه امّتكم امّه واحده و انا ربكم فاعبدون» (7) همه مسلمانان، يك امت اند و دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است سياست كلي خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامي قرار دهد و كوشش پيگير به عمل آورد تا وحدت سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام را تحقق بخشد.»

قانون اساسي هم چنين احترام به مذاهب ديگر اسلامي را مورد توجه قرار داده و اصل دوازدهم آن چنين مقرر مي دارد:

«دين رسمي ايران، اسلام و مذهب جعفري اثني عشري است و اين اصل الي الابد غير قابل تغيير است و مذاهب ديگر اسلامي اعم از حنفي، شافعي، مالكي، حنبلي و زيدي داراي احترام مي باشند و پيروان اين مذاهب در انجام مراسم مذهبي، طبق فقه خودشان آزادند و در تعليم و تربيت ديني و احوال شخصيه (ازدواج، طلاق، ارث و وصيت) و دعاوي مربوط به آن در دادگاه ها رسميت دارند و در هر منطقه اي كه پيروان هر يك از مذاهب اكثريت را داشته باشند، مقررات محلي در حدود اختيارات شوراها بر طبق آن مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پيرامون ساير مذاهب.»

رهبر معظم انقلاب، حضرت آيت الله خامنه اي، نيز بارها به مسأله وحدت شيعه و سني و جلوگيري از اختلاف هاي مذهبي اشاره كرده اند. ايشان در يكي از سخنراني هاي خويش با اشاره به لزوم توجه بيش تر به نقاط اشتراك شيعه و سني فرمودند: «مقصود ما از وحدت مسلمانان چيست؟ آيا مقصود اين است كه مسلمانان از مذهب خود دست بردارند و به مذهب ديگري اعتقاد پيدا كنند و عمل نمايند؟ نه، مقصود اين نيست ... بحث ما اين است كه مي خواهيم به همه مسلمانان از شيعه و سني بگوييم و تذكر بدهيم كه شما يك نقاط مشترك و يك نقاط اختلاف و افتراق داريد ... آن نقاط اشتراك بيش از نقاط افتراق است. يعني همه مسلمين به خداي واحد و قبله واحد و پيامبر واحد و احكام و نماز و روزه و زكات و حج اعتقاد دارند ... هم اكنون بيش از يك ميليارد نفر مسلمان در نقاط مختلف عالم زندگي مي كنند كه نقطه تراكم آن ها، همين

منطقه بين شرق و غرب است كه از لحاظ استراتژيكي و موقعيت جغرافيايي و وضعيت اقليمي و آب و هوايي، حساس ترين مناطق عالم دست اين ها است ... ما مي گوييم اي مسلمانان عالم! در هر جاي دنيا كه هستيد اگر با هم دشمني نكنيد، عليه هم مبارزه و جنگ نكنيد و دشمنان و دوستانتان را بشناسيد، وضع زندگي شما با آن چه كه امروز است، تفاوت خواهد كرد (8) لذا يكي از پيام هاي عمده انقلاب ما، وحدت مسلمين است. ما در همه جاي دنياي اسلام، اين حرف را مي زنيم. (9)

در حوزه عمل هم، جمهوري اسلامي در تمامي صحنه ها وحدت شيعه و سني را به نمايش گذاشته و به اقدامات گوناگوني دست زده است. تشكيل مجمع «التقريب بين المذاهب الاسلاميه» توسط مقام معظم رهبري در سال 1369 با هدف ايجاد نزديكي بين فرق اسلامي، از جمله اين موارد مي باشد. مجمع مذكور طي اين مدت تلاش زيادي براي نزديك كردن افكار شيعه و سني و تمركزبخشي به نقاط اشتراك آن ها كرده است. هم چنين اعلام 12 تا 17 ربيع الاول از سوي جمهوري اسلامي ايران ، به عنوان هفته وحدت، نقش مهمي در ايجاد وحدت اسلامي داشته است. در حالي كه اهل سنت، 12 ربيع الاول و شيعيان، 17 ربيع الاول را تاريخ ولادت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي دانند و جداگانه به برگزاري مراسم اين روز بزرگ و تجليل از آن مي پرداختند و شايد يك عامل اختلافي هم محسوب مي شد، اينك به جهت نامگذاري هفته وحدت بين اين دو تاريخ از سوي جمهوري اسلامي ايران، نه تنها اين عامل اختلاف، خود به عامل وحدت تبديل شده،

بلكه فرصتي مناسب فراهم كرده است تا همه ساله به مدت يك هفته، انديشمندان و پيروان اين دو مذهب در كنار يكديگر جمع شوند و با تكيه بر نقاط اشتراك خويش به بحث و بررسي پرداخته و بر وسعت دامنه وحدت اسلامي بيفزايند. پي نوشت: 1. در جست و جوي راه از كلام امام ، دفتر پانزدهم، ص 101

2. همان، ص 107

3. همان، ص 126

4. همان، ص 129

5. همان، ص 103

6 . دفتر سياسي سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي، نشريه داخلي «نگرشي بر تحولات سياسي»، ش 79 ، ص 14

7. اين است امت شما كه امتي يگانه است و منم پروردگار شما؛ پس مرا بپرستيد. انبيا، 92

8. حديث ولايت (مجموعه رهنمودهاي مقام معظم رهبري)، ج 2، ص 207

9. همان، ص 211 تأثير معنوي انقلاب اسلامي بر نهضت هاي اسلامي و مردمي

توجه به مسائل معنوي، ارزشي و اعتقادي در مبارزه و حركت ملتها از اهميت زيادي برخوردار است. متقابلاً غفلت از آن مي تواند، قيام و حركت را به فساد و تباهي و ضدارزشها كشانده و توان و انرژي سازندة نهضت را خنثي نمايد. برخي از اين مسائل معنوي به قدري حائز اهميت هستند كه بي توجهي به آنها حتي مي تواند به شكست نهضتهاي اسلامي منجر شود. تجربة عملي انقلاب اسلامي ايران و هشت سال دفاع مقدس در برابر دشمنان متجاوز، نقش و اهميت مسائل معنوي را در سازندگي نيروي انساني به عنوان يك دستاورد جهاني انقلاب، نشان داده است.

تقويت روحيه معنوي و اعتقادي مردم مسلمان و مبارزين و توجه دادن به ارزش ها، تأثير زيادي در موفقيت و اميد و پيروزي مردم و مبارزين در راه رسيدن به

مقصد دارد. شايد بتوان ادعا كرد كه يكي از مهمترين و اصلي ترين عوامل موفقيت رزمندگان ايراني در هشت سال دفاع مقدس آن هم در برابر رژيمي كه مورد حمايت همه جانبه استكبار غرب و كشورهاي وابسته و مرتجع منطقه خليج فارس بود، همين مسائل معنوي و ارزشي بود. اين تجربيات، توشة ارزشمندي براي انقلابيون و نهضتهاي اسلامي و آزادي بخش جهان است. برخي از مصاديق اين تأثيرگذاري هاي معنوي عبارتند از:

1- مهمترين تأثير انقلاب اسلامي بر مردم انقلابي و مبارز جهان، اسلام گرايي و تمركز و محوريت بخشيدن به ان در مبارزه بوده است. اسلامي كردن مبارزه تحول مهمي بوده است كه در بسياري از نهضت ها صورت گرفته است. در نهضت هايي كه اسماً اسلامي بوده اند ولي در عمل از اسلام خبري نبود، به اسم اسلامي آنها محتواي واقعي اسلامي بخشيده شد. خجالت از مسلماني و پنهان داشتن اسلام در ميان مبارزين، جاي خود را به فخر و مباهات به اسلام و مسلماني داد.

2- با توجه و توكل به خداوند متعال و امدادهاي غيبي او و فرهنگ دعا و نيايش با خداوند، نيز از ديگر موارد مي باشد. اگر تا قبل از انقلاب اسلامي ايران، غفلتهاي زيادي از خداوند و كمكهاي غيبي او وجود داشت، پس از انقلاب، مردم مسلمان و مبارز و نهضتهاي اسلامي توجه زيادي به اين واقعيت و قدرت عظيم نموده و آن را در عرصة زندگي و مبارز ةب خويش وارد كردند.

3- از ديگر موارد قابل ذكر، تأثيرپذيري نهضتها از شجاعت و شهامت انقلابيون و رزمندگان اسلامي ايران مي باشد كه آنها را نيز شجاع تر و با شهامت تر نموده و به سلاح ايثار و شهادت طلبي، مجهز ساخته است.

ايثار و شهادت طلبي از جمله ارزشهاي معنوي انقلاب اسلامي ايران مي باشد كه مسلمانان مبارز و نهضتهاي اسلامي از آن تذثير زيادي پذيرفته اند. امروزه در بسياري از حركت هاي اسلامي، شهادت به عنوان يك فوز عظيم و سعادت ابدي، خواسته و طلب تعدد زيدي از مبارزين محسوب مي شود. در اين رابطه شيخ سعيد شعبان رهبر جنبش توحيد اسلامي لبنان مي گويد: «جهاد مسلمانان لبنان و عمليات شهادت طلبانة آنان... همگي الهام گرفته از حركت جهادي برخاسته از انقلاب اسلمي ايران است. »(1) سيد ابراهيم امين يكي از رهبران حزب الله لبنان نيز مي گويد: «برادران پاسدار، روحيه انقلابي و شهادت طلبي و خط انقلاب و رهبري امام را از جمهوري اسلامي به لبنان منتقل كردند. » (2)

4- توجه به عفاف و حجاب كاملتر، در ميان زنان و دختران مبارز نهضتها و حركت هاي اسلامي بيشتر شده و حتي بسياري از آنها علي رغم اين كه چادر در فرهنگ آنها سابقه ندارد، براي برخورداري از حجاب كاملتر همانند زنان مسلمان و انقلابي ايران، گرايش به استفاده از چادر پيدا كرده اند.

5- با تأثيرپذيري از ارزشهاي انقلاب اسلامي ايران، توجه به مساجد و حضور بيشتر در آن، در ميان مردم و مبارزين مسلمان جهان شيوع بيشتري پيدا كرده است.

6- توجه به فرهنگ نماز و انجام فرايض ديني و نماز جمعه توجه بيشتري شده و حضور مردم مبارز و انقلابي در اين صحنه، به عنوان يك پايگاه مبارزه گسترش يافته است.

7- از ديگر موارد تأثيرپذيري مسلمانان مبارز و نهضتها از انقلاب اسلامي ايران، توسعه فرهنگ عاشورا و قيام حسيني و عزاداري براي آن حضرت مي باشد. اين فرهنگ در شور انقلابي و سلحشوري مبارزين تأثير زيادي ايجاد

كرده است.

8- حتي شعارهاي انقلابيون نيز به تبعيت و تأثيرپذيري از انقلاب اسلامي ايران تحول يافته است. اينك در شعارهاي انقلابيون در راهپيماييها و تظاهرات و نيز نوشته ها و پلاكاردهاي آنها، عبارات مقدس «الله اكبر»، «لا اله الا الله»، «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» و «مرگ بر آمريكا» بسيار به چشم مي خورد. پي نوشت: 1- روزنامه اطلاعات، مورخ 8/8/1367.

2- دفتر سياسي سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي، نشريه داخلي نگرشي بر تحّولات سياسي، شماره 13، ص 38. توسعه فرهنگ نماز

يكي از بنيادي ترين دستاوردهاي ارزشمند انقلاب اسلامي، توسعه و تقويت فرهنگ نماز و نمازخواني و نيز برگزاري گسترده نمازهاي جماعت مي باشد. قبل از انقلاب و در دوران رژيم دين ستيز پهلوي، به علت اين كه رژيم اساساً با اسلام و مباني آن مخالف بود به ظاهر آن و واجبات ديني روي خوشي نشان نمي داد. محيط اجتماعي به گونه اي فراهم شده بود كه نه تنها به فريضه نماز اهميت لازم داده نمي شد، بلكه با ايجاد جو و فضاي ضداسلامي، مردم نمازخوان در مجامع عمومي مورد تمسخر و توهين قرار مي گرفتند.

فضاي رواني منفي به گونه اي بود كه بعضي از افراد نمازخوان، خجالت مي كشيدند در اماكن عمومي و محيط هاي اجتماعي از قبيل ادارات، دانشگاه ها، مدارس، مراكز و پادگان هاي نظامي، شركت ها و موسسات نماز بخوانند. آن ها حتي از اين كه در ميهماني ها و منازل ديگران و يا حتي منازل خود در مقابل سايرين نماز بخوانند، خجالت مي كشيدند. لذا يا نماز را به تأخير انداخته و بعداً مي خواندند يا اين كه آهسته و مخفيانه در گوشه اي سريعاً نماز خود را مي خواندند. اقامة نماز بيشتر به صورت انفرادي بود و صرفاً در مساجد و جمع هاي

خصوصي مي شد جلوه هايي از بعد جمعي آن يعني نماز جماعت را مشاهده كرد.

به بركت پيروزي انقلاب اسلامي، روح و جو عمومي جامعه در مورد نماز بكلي دگرگون شد. هم ديدگاه و نگرش حكومت و دولت و هم بينش و اعتقاد بسياري از مردم نسبت به اين فريضة الهي متحول شد.

بسياري از زنان و مردان و دختران و پسران جواني كه تا قبل از انقلاب اصلاً نماز نمي خواندند يا به صورت پراكنده نماز مي خواندند. به خيل نمازگزاران پيوستند. مخصوصاً در قشر جوان اعم از مدرسه اي و دانشگاهي اين دگرگوني محسوس و چشمگير بود.

واقعاً چه دستاورد و ارزشي از اين بالاتر كه، روزي در اين مملكت به هنگام ظهر، كاركنان و مسؤولين ادارات و سازمان هاي دولتي غافل از خدا و معنويت و بعضاً مشغول لهو و لعب و قرين انواع آلودگي ها بودند، و امروز وقتي صداي اذان ظهر از بلندگوي نمازخانة ادارات و سازمان ها پخش مي شود، قشر وسيعي از كاركنان وضو گرفته و در صفوف نماز جماعت به اقامه نماز و مناجات با پروردگار خويش مي پردازند؟

دانش آموزان و دانشجوياني كه با نماز و نماز جماعت غريب و بيگانه بودند، امورز با حضور در مساجد و نمازخانه هاي دانشگاه ها و مدارس، به اقامة نماز جماعت مي پردازند. بديهي است با آثار و پيامدهاي سازنده اي كه نماز دارد و روح آدمي را از زنگارهاي گناه و غفلت، صيقل داده و تزكيه مي كند و به تعبير قرآن كريم بازدارندة انسان از فحشا و منكرات مي باشد(1)، مي توان پي به اهميت توسعه فرهنگ نماز و نمازخواني در ميان قشر جوان و تحصيل كرده برد.

نظام اسلامي نيز ضمن حمايت جدي از فرهنگ نماز و نمازخواني و به

منظور ايجاد بستر و زمينه هاي مناسب لازم، جهت توسعه و تقويت آنع اقدامات گوناگوني را با همكاري و همراهي مردم انجام مي دهد. پي نوشت: 1- « اِنّ الصلاة تنهي و عن الفحشاءِ و المنكر» سور? عنكبوت: آيه 45، «همانا نماز بازدارند? از فحشا و منكر است». بازيابي جايگاه مساجد و توسعه نقش آن ها

مساجد به علت ويژگي هاي خاصي كه دارند، در حكومت اسلامي از اهميت زيادي برخوردار مي باشند. برخي از اين ويژگي ها عبارتند از:

1- مساجد محل عبادت و بندگي خدا هستند.

2- مساجد مرتبط با علما و روحانيون و حوزه هاي علميه به عنوان مبلغان اسلام و معارف ديني مي باشند.

3- مساجد پايگاه هاي سياسي مذهبي اي هستند كه تعدادشان بسيار زياد و در سراسر شهرها و محله ها و روستاها گسترده و پراكنده هستند. هيچ حزب و گروه و جرياني نيست كه تا اين اندازه داراي مقر و پايگاه باشد.

4- مردم مسلمان همه روزه يك يا چندبار در اين پايگاه هاي اسلامي حضور پيدا مي كنند و اين هم باز پديده اي است كه در هيچ حزب و گروه و يا حركتي در جهان سابقه ندارد.

5- مساجد پايگاه ها و مقرهايي مستمر و مستقل هستند و به اشخاص يا جريان خاصي وابستگي ندارند. اشخاص مي آيند و مي روند، ولي مساجد همچنان هستند و انحلال و از بين رفتن ندارند.

6- مساجد پايگاه ها و مراكزي مردمي هستند. چه از نظر ساخت و اداره و چه از نظر حضور در مسجد و بهره گيري از فيوضات آن، مردم نقش اصلي و محوري را دارا مي باشند.

7- مساجد محل روشنگري مردم و حركت دادن آنان در راستاي اهداف و برنامه هاي حكومت اسلامي مي باشند.

مساجد به علت همين ويژگي هاي مهمي كه داشته و دارند،

در دوران رژيم پهلوي مغضوب واقع شدند. فضا و جو اجتماعي را به گونه اي درست كرده بودند كه مساجد صرفاً به مسائل نماز و عبادت محدود بود. مساجد عمدتاً حالت خمود و جمود داشتند. غالباً از جوانان خبري در آن ها نبود و به پايگاه پيرمردان و پيرزنان تبديل شده بودند. اما به بركت انقلاب اسلامي، مساجد جايگاه اصلي خود را بازيافتند و فعاليت و نقش آن ها توسعه بسيار زيادي يافت. اين تحول از همان ماه هاي اوج مبارزه و انقلاب يعني ماه هاي پاياني عمر رژيم پهلوي آغاز شده و در سال هاي اوليه انقلاب به نقطه اوج خود رسيد. توسعه نقش مساجد و بازيافتن جايگاه واقعي خود پس از انقلاب، مصاديق و مظاهر گوناگوني دارد كه به چند مورد آن اشاره مي كنيم:

1- در ماههاي اوج انقلاب در سال 1357 مسجد به پايگا ه هاي مبارزاتي و انقلابي تبديل شد و با محوريت بخشيدن به مبارزه توانست رژيم پهلوي را از پاي در آورد. در اين رابطه امام خميني(ره) مي فرمايند:«اين مساجد است كه اين بساط را درست كرد. اين مساجد است كه نهضت را درست كرد. در عهد رسول الله(ص) هم و بعد از آن هم تا مدت ها مسجد مركز اجماع سياسي بود، مركز تجييش جيوش بود. محراب يعني مكان حرب، مكان جنگ، هم جنگ با شيطان و هم جنگ با طاغوت... اي ملت! مسجد هاي خودتان را حفظ كنيد. » (1)؛ «اسلام مساجد را سنگر قرار داد و وسيله شد از باب اين كه از همين مساجد، از همين جمعيت ها، از همين جمعات، از همين جمعه ها و جماعات، همه اموري كه اسلام را به پيش مي برد و قيام را به پيش

مي برد، مهيا باشد. »(2)

2- هم در دوران مبارزه و هم پس از پيروزي انقلاب، مساجد به پايگاه هاي روشنگري و دادن آگاهي هاي سياسي اجتماعي به مردم مبارز و انقلابي تبديل شدند. مسائل سياسي انقلاب، منطقه و جهان، خطراتي كه انقلاب را تهديد مي كند، شناخت دشمنان داخلي و خارجي، راه هاي مقابله و ايستادگي در برابر دشمنان انقلاب و اسلام از جمله مسائلي بودند كه در طي سال هاي پس از انقلاب به صورت گسترده در مساجد مورد توجه قرار گرفته و مردم مسلمان ايران نسبت به آن ها توجيه و آگاه شدند. بدين ترتيب عملاً مساجد از جنبه عبادي صرف خود خارج شده و علاوه بر آن (كه البته حفظ آن هم لازم و ضروري بود)، جنبه هاي سياسي و اجتماعي نيز پيدا كرد. در واقع مساجد به يك پايگاه تمام عيار سياسي و انقلابي تبديل شدند و اين همان چيزي بود كه مورد نظر امام راحل بود.

در اين مورد حضرت امام(ره) مي فرمايند: «مسجد و منبر در صدر اسلام مركز فعاليت هاي سياسي بوده جنگهايي كه در اسلام مي شده است بسياري از آن در مسجد طرحش ريخته مي شد. »(3) «مساجد بهترين سنگر ها و جمعه و جماعات مناسب ترين ميدان تشكل و بيان مصالح مسلمين مي باشند. امروز دولت ها و سرسپردگان ابرقدرت ها اگرچه به جنگ جدي با مسلمانان برخاسته اند... ولي هرگز جرذت و قدرت تعطيل مساجد و معابد مسلمين را براي هميشه ندارند و نور عشق و معرفت ميليون ها مسلمان را نمي توانند خاموش كنند.(4) »

و در جاي ديگر مي فرمايند:«اين مسجد الحرام و مساجد در زمان رسول اكرم (ص) مركز جنگ ها و مركز سياست ها و مركز امور اجتماعي و سياسي بوده. اين طور نبوده است

كه در مسجد پيغمبر صلي الله عليه و آله همان مسائل عبادي نماز و روزه باشد. مسائل سياسي اش بيشتر بوده. هر وقت مي خواستند به جنگ بفرستند اشخاص را و بسيج كنند مردم را براي جنگ ها، از مسجد شروع مي كردند اين امور را. »(5) به همين جهت است كه حضرت امام تأكيد مي فرمودند:«اميدوارم كه موفق به اين امر بشويد و مساجدمان برگردد به حال مساجد صدر اول »(6)

3- در راستاي توسعه فعاليت هاي سياسي اجتماعي مساجد پس از انقلاب، مساجد نقش حفاظت و حراست مردمي از انقلاب را در برابر دشمنان داخلي و خارجي بر عهده داشته است. جوانان پرشور و انقلابي با حضوري گسترده و شبانه روزي در مساجد و با آموزش هاي نظامي و آشنايي با سلاح و به كارگيري آن, به حفظ و حراست از انقلاب پرداختند. مخصوصاً در مقابل توطئه هاي عوامل بازمانده از رژيم منحط پهلوي و نيز گروه هاي منحرف و مفسد و منافقين كه به دشمني با مردم مسلمان و انقلابي به پاخاسته بودند، نقش بسيار مهمي ايفاء كردند.

4- شكل گيري بسياري از انهادهاي انقلابي نيز از مساجد بوده و هستة اوليه آن ها از همين مساجد ريشه و نضج گرفته است. كميته هاي انقلاب اسلامي يكي از اين موارد است.

5- همچنين در راستاي توسعه فعاليت هاي اجتماعي مساجد پس از انقلاب شاهد فعاليت هاي گوناگون و گسترده اي در زمينه هاي رسيدگي به امور ارزاق مردم، امور رفاهي و خدماتي، امور خيريه و رسيدگي به مشكلات مالي خانواده هاي نيازمند و نيز فعاليت هاي فرهنگي و هنري بوده ايم.

6- يكي از مهم ترين نقش هاي مساجد پس از انقلاب، نقش بسيار تعيين كنندة آن ها در دفاع مقدس و جنگ تحميلي بوده است. نقش

مساجد در اين مورد از چند جهت قابل توجه است. اول اين كه مساجد در توجيه و روشنگري توده مردم نسبت به جنگ، علل تحميل آن از سوي دشمنان انقلاب و اسلام، لزوم ايستادگي و مقاومت در برابر آن نقش مهمي ايفا كرده اند. دوم اين كه مساجد، جوانان را تشويق و ترغيب به رفتن به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل مي كردند. سوم اين كه مساجد فضاي معنوي و روحيه شهادت طلبي را در جامعه در بين توده مردم، حفظ و تقويت مي كردند. چهارم اين كه ياد و نام شهدا و آرمان آن ها توسط مساجد زنده و حفظ مي شد. پنجم اين كه در سازماند هي جوانان و توده مردم و اعزام آنان به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل، مساجد نقش بسيار زيادي داشتند و بالاخره ششم اين كه، مساجد با بسيج كردن مردم محلي اعم از زنان و مردان در حمايت از پشت جبهه و تهيه لوازم و تداركات مورد نياز رزمندگان اسلام و راه اندازي و ادارة ايستگا ه هاي صلواتي در جبهه ها نقش بسيار زيادي را بر عهده داشتند.

7- يكي از نقش هاي اساسي و در عين حال ظريف و غيرمحسوس مساجد كه در نظر اول به چشم نمي خورد، استفاده از آن به عنوان مقر پايگاه هاي مقاومت بسيج مي باشد. با توجه به نقش بسيار مهم بسيج كه در جاي ديگر كتاب به آن خواهيم پرداخت، نياز به مقرهاي مردمي و در عين حال گستردة و پراكنده در اقصي نقاط كشور ربراي استقرار آن وجود داشت كه اين نياز مبرم از طريق مساجد تأمين شد. با توجه به پراكندگي و حضور گستردة مساجد در همه نقاط شهري و روستايي و محله ها

و نيز با توجه به مردمي بودن مساجد و امور آن و حضور روحانيت در تمامي آن ها، بهترين و مناسب ترين مكان براي استقرار بسيج، مساجد بود. امروز پايگاه هاي بسيج با مساجد كاملاً گره خورده و پيوند مستحكمي بين آن ها به وجود آمده است. نقش اصلي در ادارة هر دو آن ها نيز تودة مردم محلي مي باشند. پيوستگي و همراهي مساجد و بسيج، در يكديگر تأثير متقابل دارد. بسيج بازوي نظامي مساجد در حفظ اسلام و انقلاب مي باشد و مسجد نيز در هدايت ديني و حفظ سلامت بسيج و نيز حمايت هاي انساني و مادي از آن، نقش مهمي بر عهده دارد. پي نوشت: 1- روح خدا در ولايت فقيه(مجموعه پيامهاي امام خميني ره)، ص 7.

2- صحيفه امام، جلد17، ص 55 و 56.

3- صحيفه امام، جلد8، ص 184.

4- صحيفه امام، جلد 20، ص 338.

5- آيين انقلاب اسلامي(گزيده اي از انديشه و آراء امام خميني ره)، ص 338.

6- صحيفه امام، جلد 17، ص 48. گسترش فرهنگ قرآني

قرآن كلام الهي و كتاب آسماني مسلمانان، همانند بسياري از ارزش ها و مقدسات اسلامي، در دوران رژيم دين ستيز پهلوي مهجور و متروك بود. متأسفانه قرآن فقط محدود به قرائت در مجالس ختم و سر قبر اموات، سفرة عروسي، منزل نو و اسباب كشي و رد شدن از زير آن براي رفتن به مسافرت بود. كلام الهي در زندگي مردم و مسائل سياسي، حكومتي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي نقش چنداني نداشت. به ظاهر و تقدس اسمي قرآن بيش از محتوي و درونش توجه مي شد. البته اين وضعيت در مورد فضاي عمومي جامعه و سياست رژيم پهلوي مصداق داشت، ولي در ميان خواص و متدينين، نگرش صحيحي

نسبت به قرآن به عنوان دستورالعمل جامعه زندگي بشر وجود داشت و در حد مقدورات نيز به مفاد آن جامة عمل پوشانده مي شد. اما جو عمومي جامعه نسبت به قرآن نادرست و ديدگاه و سياست رژيم پهلوي نسبت به آن، نگرشي خصمانه و مسموم بود. به بركت پيروزي انقلاب اسلامي ايران، تحولات چشمگير و مهمي در امر توجه قرآن به وجود آمد. قرآن از انزوا و مهجوريت بيرون آمده و در عرصه ها و ابعاد گوناگون زندگي مردم حضور پيدا كرد.

اين تحولات در جنبه هاي مختلفي قابل بررسي است. تحولات فكري در نگرش به قرآن و آثار آن، فراگيري و آموزش و قرائت و حفظ قرآن كريم، برگزاري مسابقات قرآني و تأسيس راديو قرآن از جمله اين دستاوردها و بركات مي باشند. *تحولات فكري و نگرش به قرآن

مهم ترين حوزه تحولات به وجود آمده در امر گسترش فرهنگ قرآني و اهتمام به آن، تحولات مثبت فكري و انديشه اي مردم نسبت به قرآن است. در واقع نگرش و بينش و طرز تلقي مردم نسبت به قرآن، تغيير و تحول پيدا كرد. اين تغيير نگرش بسيار ارزشمند و گرانبها بود. زيرا تا وقتي فكر و اعتقاد نسبت به موضوعي تغيير نكند، در حوزة عمل نيز تغييرات قابل توجهي صورت نخواهد گرفت. اين تحول و تغيير نگرش موجب شد كه:

1- براي مردم مشخص شود كه قرآن كتاب تشريفاتي و مخصوص تلاوت بر سر قبر و سفرة عقد نيست. قرآن صرفاً براي خواندن و بوسيدن نيست. هر چند استفاده از قرآن در اين موارد نيز خوب است، اما مهم اين بود كه مردم بفهمند قرآن فقط براي اين موارد نيست.

2- مردم دريافتند

كه قرآن كتابي است كه حاوي دستورالعمل جامع و كاملي براي زندگي بشر در همة ابعاد آن است. براي مردم مشخص گرديد كه قران كريم براي همة ابعاد زندگي بشر اعم از فردي، خانوادگي، اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي ضابطه و دستورالعمل دارد. كلام الهي در همة اين موارد تكاليف بشر را تعيين فرموده است. نمونة عملي اجتماعي و سياسي اين نگرش، در شكل و قالب حكومت اسلامي نيز نمايان شد. نظام جمهوري اسلامي ايران، نظامي مبتني بر اعتقاد به وحي الهي و حاكميت آن در همة ابعاد زندگي بشر و قوانين و مقررات مورد نياز او، تعريف گرديد.

قانون اساسي كه بيان كنندة اصول كلي و چهارچوبه هاي نظام مي باشد، در اين رابطه در اصل دوم خود مقرر مي دارد: «جمهوري اسلامي، نظامي است بر پاية ايمان به: 1- خداي يكتا (لا اله الا الله) و اختصاص حاكميت و تشريع به او و لزوم تسليم در برابر امر او 2- وحي الهي و نقش بنيادي آن در بيان قوانين...» اصولاً نظام اسلامي مبتني بر كليه اصول و مباني اسلامي مي باشد كه كليات و موارد عمده آن در خود كتاب آسماني «قرآن» بيان شده است. بنابراين مي توان گفت در حقيقت نظام اسلامي ايران نظامي مبتني بر قرآن (كه همان وحي الهي است) مي باشد.

3- تحول سوم در مردم اين بود كه بسياري از آنان دريافتند كه بايد به فراگيري قرآن پرداخته و سپس به مفاد آن عمل كرد.

4- گرايش به سوي قرآن، عشق و علاقه و توجه به مفاهيم قرآني و روحي الهي در بين مردم افزايش فراواني يافت. اثبات توانايي اسلام حكومتي

هر نوع مبارزه، قيام و انقلابي نيازمند انگيزه

و دستاويزي نيرومند است تا به عنوان موتور و قوّ? محركه، آن را به حركت اندازد. بدون وجود يك اهرم انگيزشي قوي و پشتوان? فكري و ايماني قدرتمند، نمي توان مبارزه را به پيش برد. در واقع رسيدن به مقصود و هدف و ايجاد انقلاب و دگرگونيّ مستلزم برخورداري از عامل تحريك و برانگيزند? قوي و مؤثر مي باشد.

هر يك از جريانات و نهضتهاي انقلابي، موضوع و عامل خاصي را به عنوان اهرم مبارزه و نيروي برانگيزنده انتخاب مي كنند و آن را به عنوان محور انگيزشي مبارزين و انقلابيون مورد استفاده قرار مي دهند. برخي انگيزه هاي مادّي را اهرم مبارزه قرار مي دهند، نيروهاي انقلابي به طمع دستيابي به مادّيات و تنعّمات زندگي دنيوي اعم از رفاه، مسكن، نان و ... به قيام و مبارزه بر مي خيزند. برخي نهضتها، آزادي و آزاديخواهي را انگيزه مبارزه قرار مي دهند و با تحريك عواطف و احساسات آزاديخواهان? مردم و مبارزين، آنها را به قيام و انقلاب مي كشانند.

بعضي نيز، مليّت و ملي گرايي و عشق به وطن و خاكِ سرزمين و گذشت? تاريخي آن را اهرم مبارزه مي سازند و از اين طريق حس مليت و ملي گرايي مردم را تحريك كرده و مبارزه را به پيش مي برند. دست? ديگر، عامل و انگيز? قومي و نژادي را براي همبستگي نيروهاي انقلابي به كار گرفته و آن را مستمسك و دستاويز مبارزه قرار مي دهند. گروهي ديگر، از عوامل صنفي و قشري جامعه استفاده مي كنند، مثلاً انگيز? قيام خود را خوشبختي و حاكميت بخشيدن به قشر كارگر قرار مي دهند تود? مردم محروم و زحمتكش را بر عليه قشر مرفه جامعه بر

مي انگيزند.

البته انگيزه ها و عوامل محرك ديگري را نيز مي توان به اين ليست اضافه كرد، اما به همين مقدار اكتفا كرده و با اشاره به يكي ديگر از مهمترين عوامل و انگيزه هاي حركتهاي عميق مردمي و انقلابي، به اين بحث خاتمه مي دهيم. اين عامل، انگيز? اسلامي يعني همان عاملي است كه در انقلاب بزرگ و جهاني ايران، نقش خود را بخوبي ايفاء كرد. محوريت بخشيدن به دين و مكتب اسلام و به كارگيري انگيز? اسلامي در مبارزه، سابقه درخشاني در تاريخ اسلام از ابتدا تا كنون داشته است. قيامهاي شيعي كه به تبعيت از قيام امام حسين(ع) و با الگو قرار دادن آن صورت گرفته است، در تاريخ انقلابهاي پرشور جهان از برجستگي خاصّي برخوردار مي باشد.

اما متأسفانه چشمهاي عبرت بين و دلهاي منصفِ كمي تا كنون شجاعت و جرأت آن را داشته اند تا به اين حقايق تاريخي اعتراف كنند. بي جهت نيست كه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، گروههاي مبارز بسياري مدعي بودند كه با انگيزه و هدف اسلام خواهي و محوريت بخشيدن به روحيه اسلامي، نمي توان به پيروزي رسيد و قدرت اسلام را در ايجاد انگيز? لازم براي رسيدن به مقصود كافي نمي دانستند و جالب اين كه حتي برخي از آنها دين را به عنوان عامل بازدارنده و افيون توده ها مطرح مي كردند و معتقد بودند انگيز? ديني موجب سازش و تسليم به وضع موجود مي شود.

البته ممكن است برخي از اين جريانات و گروهها، به خاطر جهل و ناآگاهي از واقعيتها و قدرت معنوي اسلام چنين ادعا مي كردند. كما اين كه به خاطر ناآگاهي و خود كم بيني در

بين برخي نيروهاي مسلمان و علما و روحانيون و بعضي حوزه هاي علميه نيز، اين باور كه با قدرت ديني و اسلام مي توان مبارزه كرده و به نتيج? دلخواه و پيروزي رسيد، وجود نداشته و يا نسبت به آن ترديدهاي جدّي وجود داشت و به همين جهت برخي از آنان با حركت حضرت امام(ره) مخالفت كرده و يا حداقل همراهي لازم را نداشته اند.

اين ناباوري و خودكم بيني در بين بسياري از گروههاي مبارز و مسلمان غير ايراني كه در سراسر جهان به مبارزه مشغول بودند، وجود داشت. تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، آنان به اين نيزو و پتانسيل قوي موجود در دست مسلمانان آگاهي و شناخت كافي نداشتند و لذا از انگيزه هاي ديگري استفاده مي كردند.

پيروزي انقلاب اسلامي ايران نه تنها از نظر تئوري، بلكه عملا اثبات كرد كه انگيزه هاي غير ديني و غير اسلامي كارايي لازم را نداشته و انگيزه اي ناكافي براي رسيدن به سر منزل مقصود، مخصوصاً براي نيروهاي مبارز مسلمان مي باشند. اين انقلاب تأييدي بر قدرت فوق العاد? انگيز? اسلامي و خط بطلاني بر ساير انگيزه ها بود.

در اين مورد بنيانگذار انقلاب اسلامي ايران و اثات كننده «باور قدرت ديني» يعني حضرت امام خميني (ره) مي فرمايند:«آنهايي كه خيال مي كردند با اسلامي نمي شود مردم را به حركت در آورد، فهميدند كه هم? تحريكها از اسلام است. قرآن كتاب تحرك است، جنبش است.»(1) «اين قدرت اسلام بود كه با دست خالي يك ملتي را بر يك دولت غاصب بزرگ و ابرقدرتهاي بزرگ عالم غلبه داد.»(2) ، «اين تحوّلي كه الان در كشور ما هست ، همه اش روي اين مقصد است كه از اوّل فريادشان بلند

بود كه ما اسلام را مي خواهيم ، طاغوت را نمي خواهيم.»(3)

پيروزي انقلاب اسلامي با انگيزه هاي ديني و اثبات توانايي اسلام در مبارزه و انقلاب، بر كل جهانيان مخصوصاً مسلمانان و حركتهاي اسلامي تأثير بسزايي داشته و آنان را به اين باور و اعتقاد رهنمون ساخته است. در اين جا صرفاً به چند مورد از زبان خود آنان اشاره مي كنيم:فيدل كاسترو رهبر كوبا گفته است: «پس از فروپاشي شوروي سابق به صحّت توصيه هاي آيت اللّه خميني به گورباچف پي بردم و معتقدم مدل قرآني رهبر فقيد ايران بايد به جاي مدلهاي غربي در دستور كار برنامه هاي جهاني قرار گيرد.»(4)

حبيب شطي دبير كلّ كنفرانس اسلامي مي گويد: «انقلاب اسلامي يكي از حوادث مهم اين قرن است و به همه نشان داد كه اسلام چقدر قدرتمند است. انقلاب ايران توانسته است يكي از نيرومندترين رژيمهاي سلطنتي را سرنگون كند.»(5)

شهيد فتحي شقاقي رهبر سابق جنبش جهاد اسلامي فلسطين مي گويد: «تأثير انقلاب اسلامي به رهبري امام فقيد، در فلسطين قوي تر از هر مكان ديگر بود، چرا كه مسلمانان در فلسطين در حالي كه تحت اشغال وحشيان? صهيونيستي به سر مي برند، نا اميدتر و فروپاشيده تر از تمامي ملل مسلمان بودند. امام آمد تا به آنها اميد بدهد و تأكيد نمايد كه دگر باره امت مي تواند با الهام گيري از اسلام به پا خيزد. اسلام مي تواند پيروز شود و حكومت خود را برقرار سازد.»(6)

شيخ اسعد تميمي يكي از رهبران فلسطيني مي گويد: «تا زمان انقلاب ايران، اسلام از عرصه نبرد غايب بود. حتي در عرصه واژگان مثلا به جاي «جهاد» از كلماتي همچون «نضال» و «كفاح» استفاده مي شد. انقلاب

ايران واقعيت قديمي «اسلام راه حل و جهاد وسيله اصلي است» را به سرزمين فلسطين وارد كرد.»(7)

دكتر زياد ابوعمرو در كتاب جنبشهاي اسلامي در فلسطين مي گويد: «از ابتدا بنيانگذاران جهاد اسلامي فلسطين تلاش كردند تا از دروس انقلاب اسلامي در ايران الهام گيرند و تلاش كردند تا آن را به روش فلسطين نيز تطبيق دهند... انقلاب اسلامي ايران تأكيد كرد كه اسلام تنها راه حل است و جهاد مناسب ترين اسلوب است.»(8)

شيخ عبداللّه شامي سخنگوي جهاد اسلامي فلسطين در گفتگويي ، يكي از علل گرايشات اسلامي دوبار? مردم فلسطين در مبارزه را تأثير انقلاب اسلامي ايران عنوان مي كند و اضافه مي نمايد «وقتي مردم ديدند بر اساس انديشه هاي قومي، ملي، ماركسيستي يا كمونيستي مبارزه كردن، دستاوردي ندارد، دريافتند كه انقلاب ديگري جز اسلام ندارند.»(9)

و بالاخره خبرگزاري آسوشيتد پرس در تاريخ 14/3/1368 چنين گزارش مي كند:«آيت اللّه خميني يك شاه را سرنگون كرد، يك ابرقدرت را مبهوت نمود و با پيام وحدت و قدرت اسلامي خود، جهان را تكان داد.»(10) پي نوشت: 1- در جستجوي راه از كلام امام، دفتر دهم ، صفحه 134.

2- همان، صفحه 155.

3- همان، صفحه 156.

4- نشريه داخلي نگرشي بر تحوّلات سياسي سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي، شماره 67- 66، صفحه 40.

5- انقلاب اسلامي ايران در چشم انداز ديگران، صفحه 107.

6- دكتر زياد ابو عمرو، جنبشهاي اسلامي در فلسطين، پيش درآمد.

7- جميله كديور، رويارويي انقلاب اسلامي ايران و آمريكا، صفحه 113.

8- دكتر زياد ابوعمرو، جنبشهاي اسلامي در فلسطين، صفحه 95.

9- جميله كديور، انتفاضه حماسه مقاومت فلسطين، صفحه 212.

10- موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، بازتاب رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، صفحه

95. افشاي مدعيان حكومت اسلامي

قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، كشورهاي مختلفي در جهان ادعاي اسلامي بودن و ادار? كشور بر اساس شريعت اسلام را داشتند. بخش عمده اي از اين كشورها در محدود? جغرافيايي خاورميانه و مخصوصاً در حاشي? جنوبي خليج فارس به سركردگي عربستان سعودي بودند. در ميان آنها عربستان ادعاي داشتن چهر? اسلامي تري نسبت به ساير كشورها داشت و به عنوان الگو و نمون? اصلي، و قدرتمندتر از ساير كشورهاي اسلامي مطرح بود. حكام عربستان خود را به عنوان خادم الحرمين و واليان اسلامي معرفي مي كردند.

اين گونه كشورها كه مدعي حكومت اسلامي بودند، داراي ويژگيهاي مشابه و نقاط اشتراك بسيار بودند. اين خصوصيات و ويژگيها عبارت بودند از:

1- در اين كشورها پوسته و ظاهري از اسلام، آن هم صرفاً در برخي حوزه هاي زندگي فردي و اجتماعي تجلّي و بروز داشت. از حقيق اسلام و حاكميت آن در همه ابعاد زندگي فردي و اجتماعي خبري نبود. دين در حوز? سياست، حكومت، اقتصاد، روابط خارجي، زندگي اجتماعي، فرهنگ جامعه، آموزش و تربيت، قوانين و مقررات گوناگون، نقش و جايگاهي نداشت.

2- حكومت اسلامي ادعاييِ آنان بدون خواست و رأي و نظر مردم شكل گرفته و بر آنان تحميل شده بود. اكثريت توده مردم در تشكيل حكومت هيچ گونه تقش انتخابي و تأسيسي نداشتند.

3- رهبران حكومت هاي مدعي اسلامي، افرادي فاسد، خوشگذران، راحت طلب، ثروت اندوز و شهوتران بودند و از تقوي و تدين و علم و دانش لازم كه مورد نياز رهبري جامعه اسلامي بود، هيچ گونه بهره اي نداشتند.

4- حكومت اسلامي آنان همراه با دوستي و عشق و علاقه به قدرتهاي استكباري غربي همراه بود. حكومتشان با مسلمانان

واقعي، دشمن و با دشمنان كينه توز اسلام و مسلمين، دوست و صميمي بود.

5- حكومت آنان به رژيم صهيونيستي اشغالگر قدس كه سرزمين مردم مسلمان فلسطين را غب و آنها را آواره كرده و تعداد زيادي از مسلمانان را در طي سالها به خاك و خون كشيده و شهيد و معلول كرده بود، دست دوستي و تفاهم داده بودند.

6- اسلام و حكومت آنها همراه با فحشاء و منكرات اجتماعي و مشروبخواري و انجام انواع فسق و فجور و رسميت بخشيدن به آنها بود.

7- در حكومت آنها از اخلاص و معنويت و تكيه بر قدرت لايزال الهي و اسلام خبري نبود، بلكه متّكي بر غرب و دشمنان اسلام بوده و پايداري قدرت خود را از آنها مي دانستند.

8- حكومت آنان نوعي حكومت ديكتاتوري بر عليه مردم بود و از آزادي خبري نبود.

9- استقلال از نظر حكومت آنها مفهومي نداشت و وابستگي حكومت و حكام آن به استكبار غرب – محصوصاً آمريكا – جزء لاينفك و غير قابل سياست خارجي آنها بود.

10- رهبري حكومت اسلامي مورد ادعاي آنان، اغلب موروثي و سلطنتي بود و افراد خارج از خانواد? سلطنتي شايستگي و حقّ دستيابي به اين مقام را نداشتند. احياي اسلام و تشيّع

يكي از مسائل بسيار تلخ و تأسف بار تاريخ اسلام از زمان غيبت كبراي امام زمان(عج) تا كنون، انزوا و عزلت اسلام و تشيّع بوده است. دين ستيزي مخصوصاً ستيز با دين اسلام و مذهب تشيّع در طول تاريخ اسلام، از سوي دشمنان آن به عنوان يك سياست محوري و حركت جدّي دنبال شده است متأسفانه تلاش گسترد? دشمنان در جهت حذف اسلام و تشيّع از صحنه

زندگي بشري و جوامع انساني مخصوصاً در عرص? حكومتها، به نتيجه رسيده بود.

هر چند در حوز? ستيز با دين، نسبت به اديان ديگر، غالباً اسلام به عنوان محور اصلي دين ستيزي در جهان مورد توجه قرار داشت، ليكن در بين مذاهب و فرق اسلام نيز، پيكان و نوك تيز حمله كينه توزان متوجه مذهب تشيّع و شيعيان بوده است. و اين به خاطر آگاهي كامل دشمن از قدرت و روحي? سلحشوري و مبارزاتي شيعيان در طول تاريخ نعضتها و حركتهاي شيعي است. ستيز با اسلام و تشيّع مخصوص و محدود به قلمرو كشور ايران نبوده است، زيرا دين اسلام و مذهب تشيّع، جهاني بوده و مخاطبين آن كلّي? افراد دنيا مي باشند.

تا قبل از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران، اسلام و تشيّع نه تنها حضوري مؤثر در عرص? حكومت و حاكميت نداشت، بلكه بسياري از ابعاد و احكام آن نيز مطرود و منزوي شده بود. هرچندجلوه هايي از آن ظهور و بروز داشت، اما اين موارد بسيار محدود و ناچيز بود. اسلام و قوانين و احكام گسترده و همه جانب? آن حتي در بين خود مسلمانان صرفاً در برخي از امور زندگي آنان حضور و نقش داشت و به عنوان موضوعي فرعي، و محدود به عبادات فردي و آداب و رسول مذهبي بود.

امام خميني(ره) در مورد عزلت و به انزلوا كشيدن اسلام تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، در يكي از سخنرانيهاي خويش در سال 1358 فرمودند:«اسلام داشت منسي مي شد، اسلام را داشتند منهدم مي كردند، قرآن را داشتند زير چكمه ها از بين مي بردند. قيام شما جوانهاي ايران، قيام شما ملّت ايران كه قيام الهي بود،

نهضت الهي بود، قرآن را زنده كرد، حيات تازه به اسلام بخشيد»(1)

دين ستيزي و به انزوا كشيدن اسلام و تشيّع در همه نقاط دنيا در دستور كار دشمنان كينه توز و استكباري بوده است، اما در كشور مسلمان نشين ايران اين توطئه به صورت فزاينده اي از سوي رژيم منحوس پهلوي و حاكمان بي دين آن، دامن زده مي شد. ابعاد اين دين ستيزي و به انزوا كشيدن آن در دوران سلطنت پهلوي به قدري گسترده و همه جانبه بود كه شرح آن، خود نيازمند كتابي مفصل و جداگانه است و از حوصله اين مقال خارج مي باشد.

تلاش در جهت حذف اسلام از هم? ابعاد زندگي فردي و اجتماعي مردم مسلمان ايران، غيراسلامي كردن قوانين و مقررات كشور، سپردن پستهاي كليدي حكومت به دست افراد ناصالح و ضد دين، ترويج بهائيت(2)، حذف اسلام از دانشگاهها و مدارس، به تمسخر گرفتن معارف و احكام اسلامي، حذف اسلام از صحنه اجتماعي با دامن زدن به مسائل ملي و ملي گرايي(3) و حتي ستيز با آثار و مظاهر ديني در امور جزئي و شكلي مانند تغيير مبدأ تاريخ كشور(4) و بي حرمتي به مناسبتهاي مذهبي(5) جزء برنامه ها و اقدامات مستمر رژيم منحط پهلوي بوده است.

پيروزي انقلاب پربركت اسلامي ايران نه تنها در داخل كشور به ستيز با دين پايان داد، بلكه اضاف? بر آن موجب احياء و عظمت اسلام و تشيّع نيز گرديد. البته آثار احياء مجدّد اسلام و تشيّع ديگر محدود به داخل كشور نبود، بلكه جنب? جهاني داشته و در سراسر گيتي براي اسلام و تشيّع، عزّت و افتخار آفريد و يكبار ديگر باعث مجد و عظمت اسلام شد. تشكيل مجمع

جهاني اهل بيت به دستور مقام معظّم رهبري حضرت آيت اللّه خامنه اي نيز موجب شناسايي هر چه بيشتر مذهب انقلابي تشيّع و عزّت و افتخار آن در سراسر جهان گرديد.

در اين مورد حضرت آيت اللّه العظمي فاضل لنكراني از مراجع تقليد برجسته جهان تشيّع مي فرمايند:«بزرگترين دستاورد انقلاب اين بود كه امام (قدّس سرّه) شيعه را براي اوّلين بار به دنيا معرفي كرد و تا آن زمان شيعه به دنيا معرفي نشده بود. شايد صدي نود دنيا اصلا از مذهبي و مكتبي به نام تشيّع اطلاعي نداشتند ولي اين انقلاب امام، سبب شد كه مسأله تشيّع در هم? دنيا مطرح شود.»(6)

براستي اين دستاورد جهاني انقلاب اسلامي ايران موجب احياء مجدّد اسلام در سراسر جهان شد، امام خميني (ره) در يكي از سخنرانيهاي خويش در سال 1361فرمودند:«آنچه ما به دست آورديم اين است كه ما اسلام را در اين جا زنده كرديم. پيشتر اسمي از اسلام بود و ليكن اسلام اصلش نبود؛ يعني اصلش دعوا با اسلام بود، مي خواستند اسلام زدايي كنند.»(7)

زنده شدن هويّت اسلامي يكي از مهمترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي بوده است. اهميّت اين دستاورد در حدي است كه رهبر معظّم انقلاب حضرت آبت اللّه خامنه اي آن را يكي از دو كار بزرگ انقلاب معرفي كرده اند. ايشان در اين زمينه مي فرمايند:«انقلاب اسلامي در حقيقت دو كار بزرگ را انجام داده است كه يكي تشكيل نظام اسلامي و ديگري زنده كردن هويّت اسلامي در دنيا است.»(8)

اين دستاورد جهاني، واقعيّتي است كه ممورد تأكيد بسياري از شخصيتهاي انقلابي و مملكتي كشورهاي ديگر نيز قرار گرفته است و ما صرفاً به چند مورد آن اشاره

مي كنيم. احمد بن بلا نخستين رئيس جمهور الجزاير پس از انقلاب اين كشور، در اين مورد چنين مي گويد: «انقلاب اسلامي ايران حيثيت اسلامي را به او بازگرداند... ملل عرب بايد زنده شدن اسلام را در قرن بيستم مديون انقلاب اسلامي ايران باشند. اين اسلامي كه دنياي عرب را به اجبار دگرگون خواهد ساخت... امروز آواي نهضت خميني در دور افتاده ترين نقاط جهان اسلام به گوش مي رسد. در دور افتاده ترين قبايل صماري آفريقا سخن از روحي تازه است كه انقلاب ايران در قرن بيستم به اسلام داده است.»(9)

وزير تعليمات و امور مذهبي الجزاير نيز چنين مي گويد: «آيت اللّه خميني اعتبار اسلام را در نظر ملل اسلامي و غير اسلامي بازگردانيد. امام خميني تجسم زنده اي از حضرت علي (ع) است.»(10)

در اين مورد احمد جبريل دبير كلّ جبهه خلق براي آزادي فلسطين مي گويد: «امام خميني در جهاني كه دو ابرقدرت شوروي و آمريكا حاكم بود، توانست دولت جمهوري اسلامي ايران و نهادهاي آن را پايه ريزي كند. امام خميني توانست اسلام واقعي را به جهانيان نشان دهد و در اوج قدرت امپرياليسم، موفق شد انقلابي اسلامي منحصر بفرد را در پايان قرن بيستم به پيروزي برساند.»(11)

مطبوعات پرتيراژ و رسانه هاي مهم جهاني نيز در اين مورد مطالب زيادي نوشته اند. روزنامه پرتيراژ ژاپن تايمز: «امام خميني توانست دنياي اسلام را به لرزه در آورد و هر دو ابرقدرت را به مبارزه بطلبد» (12) هفته نامه اردو زبان هجوم: «امام خميني به اسلامي كه در چند صد سال گذشته منجمد شده بود، روح تازه اي بخشيد و با ايمان و تلاشهاي بي دريغ خود، غرور غرب را پايمال كرد و ابرقدرتهاي

شرق و غرب را به ذلّت و خواري كشاند و نشان داد كه اسلام داراي بزرگترين قدرت است.»(13) هفته نامه اشپيگل آلماني در سال 1371: «اسلام، مبارزترين مذهب دنيا با انرژي انقلابي خود 2/1 ميليارد مسلمان را برانگيخته است. در حال حاضر اسلام نيروبخش ترين و باقدرت ترين مذهب موجود در دنيا است.»(14) پي نوشت: 1.در جستجوي راه از كلام امام، دفتر دهم، صفحه 378.

2. در اين مورد ارتشبد سابق حسين فردوست نزديكترين دوست شاه، از كودكي تا سقوط و محرم اسرار دربار مي نويسد: «يكي از فرقه هايي كه توسط اداره كل سوم ساواك با دقّت دنبال مي شد، بهائيت بود. شعبه مربوطه بولتنهاي نوبه اي سه ماه تنظيم مي كرد كه يك نسخه از آن از طريق من به اطلام محمد رضا مي رسيد. اين بولتن فراماسونري بود. محمدرضا از تشكيلات بهائيت و بخصوص افراد بهائي در مقامات مهم و حساس مملكتي اطلاع كامل داشت و نسبت به آن حسن ظن نشان مي داد. اصولا رضا خان نيز با بهائيت روابط حسنه داشت تا حدي كه اسداللّه طنيعي را كه يك بهائي طراز اوّل بود، آجودان مخصوص محمدرضا كرد كه بعدها به وزارت جنگ و وزارت خواربار رسيد. ولي نفوذ اصلي بهائيت در دوران عبدالكريم ايادي بود. ايادي از خانواده طراز اوّل بهائيت بود. ايادي با نفوذي كه نزد محمد رضا كسب كرد، بهائيها را به مقامات عالي رساند. او مسلّماً در رسانيدن امير عباس هويدا (كه بهائي بود) به نخست وزيري نقش اصلي را داشت. در زمان هويدا ديگر كار بهائيها تمام بود و مقامات عالي مملكت توسط آنها به راحتي اشغال مي شد... محمدرضا نه تنها نسبت به

نفوذ بهائيها حساسيت نداشت بلكه خود او صراحتاً گفته بود كه افراد بهائي در مشاغل مهم و حساس مفيدند چون عليه او توطئه نمي كنند. بهائياني كه به مقامات حساس مي رسيدند از موقعيت خود براي ثروتمند شدن جامعه بهائيت استفاده مي كردند تا از اين طريق اقتصاد مملكت را به دست گيرند. بهائياني كه مي شناختم همه بسيار ثروتمند بودند... در زمان حاكميت ايادي بود كه بهائيها در مشاغل مهم قرار گرفتند و در ايران بهائي بيكار وجود نداشت. در دوران ايادي تعداد بهائيهاي ايران به سه برابر رسيد.» (به نقل از كتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوي ، جلد 1، صفحات 374 و 202.)

3. براي مثال شاه در موضع گيري خود به قصد حذف اسلام از امور كشور در مراسم رسمي پنجاهمين سالگرد بنيانگذاري سلسله خود با صراحت گفت: «من اعلام مي كنم كه ما سلسله پهلوي، به چيزي جز ايران عشق نمي ورزيم و براي چيزي جز حرمت ايرانيان تعصب نداريم و وظيفه اي جز خدمت به كشور و مل،ت خود نمي شناسيم.» (به نقل از كتاب رويارويي انقلاب اسلامي ايران و آمريكا، صفحه 44.)

4. در راستاي اسلام زدايي، زژيم پهلوي در سال 1355 هجري شمسي، تاريخ رسمي ايران را به شاهنشاهي (2535شاهنشاهي) تغيير داد.

5. مثلا در اين مورد، علم وزير دربار شاه در خاطرات 20 دي 1348 خود مي نويسد: «در شام شاهانه حضور به هم رساندم. ملكه مادر پيشنهاد كرد كه بهتر است امسال مراسم سلام نوروز لغو شود چون با ده? عاشورا مصادف شده. پيشنهاد چرتي بود ولي ترسيدم مبادا جدّي تلقي شود. معمولا در اين قبيل مراسم سكوت اختيار مي كنم ولي

امشب با گستاخي دخالت كردم. پرسيدم منظور عليا حضرت چيست؟ ما كه نمي توانيم سنتهاي ملي را بابت مراسم بي معني كنار بگذاريم . حتي اگر نوروز با روز عاشورا هم مصادف شود، مراسم سلام بايد همچنان برگزار شود.» به نقل از كتاب گفتگوهاي من با شاه (خاطرات محرمانه علم)، صفحه 191.

6. روزنامه جمهوري اسلامي، مورخ 16/ 6/ 1378.

7. صحيفه امام، جلد 17، صفحه 170.

8. خطب? نماز جمعه تهران، مورخ 20/11/74.

9. جميله كديور، رويارويي انقلاب اسلامي ايران و آمريكا، صفحه 123.

10. جميله كديور، رويارويي انقلاب اسلامي ايران و آمريكا، صفحه 122.

11. ضميمه روزنامه اطلاعات، مورخ 29/3/1378.

12. مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، بازتاب رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، صفحه 29.

13. ويژه نامه روزنامه جمهوري اسلامي، مورخ 10/7/1378.

14. نشريه داخلي نگرشي بر تحوّلات سياسي سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي، شماره 14، صفحه 22.

منبع: 92 دستاورد انقلاب اسلامي ايران، مؤسسه ي فرهنگي قدر ولايت، انتشارات معاونت فرهنگي ستاد مشترك سپاه

پايگاه فرهنگي اطلاع رساني راسخون

دستاوردهاي شگرف انقلاب اسلامي(5)

دستاوردهاي شگرف انقلاب اسلامي(5) نويسنده:مؤسسه ي فرهنگي قدر ولايت توسعه و تقويت آموزش

توسعه و تقويت آموزش در ابعاد مختلف، از ديگر دستاوردهاي انقلاب اسلامي در حوزه آموزش و پرورش بوده است. توسعه مقاطع تحصيلي، توسعه مدارس فني و حرفه اي، افزايش نرخ پوشش تحصيلي، ارتقاء نرخ گذر تحصيلي، افزايش نرخ قبولي دانش آموزان، افزايش فضاهاي آموزشي و كاهش تراكم دانش آموز در كلاس، توسعه آموزش استثنايي، توسعه پرورش استعدادهاي درخشان، توسعه مدارس خارج از كشور، افزايش سطح تحصيلي معلمين و افزايش ارائه خدمات به فرهنگيان از جملة اين موارد مي باشد كه به اختصار به هر يك از آن ها اشاره مي كنيم: افزايش تعداد دانش آموزان در مقاطع بالاتر

تحصيلي بالاتر

درصد افزايش تعداد دانش آموزان در مقاطع تحصيلي مختلف نشان مي دهد كه اين افزايش در مقطع راهنمايي و دبيرستان بيش از مقطع ابتدايي بوده است. يعني امكان تحصيل در مقاطع بالاتر بيشتر فراهم شده و تعداد دانش آموزان بيشتري موفق به ارتقاء سطح تحصيلي خود شده اند. توسعه مدارس فني و حرفه اي و افزايش رشته ها

تعداد مدارس فني و حرفه اي در سال 1357 حدود 700 واحد بوده است، در سال 1377 به 2800 واحد رسيده است. (1) همچنين در طي اين مدت شاهد افزايش چشم گير تعداد رشته هاي تحصيلي بوده ايم. به گونه اي كه در سال 1357 آموزش صنعت در 7 رشته: آموزش خدمات در 4 رشته و هنرستان هاي روستايي در 4 رشته صورت مي گرفت. اما اين تعداد در سال 1377 به 19 رشته در صنعت، 14 رشته در خدمات و 5 رشته در آموزش كشاورزي افزايش يافته است. (2)

از سوي ديگر در كنار اين توسعه، شاهد افزايش قابل توجه تعداد دانشجويان مدارس عالي فني و حرفه اي نيز بوده ايم. براساس آمار ارائه شده تعداد اين دانشجويان از 5400 نفر در سال 1357 به 90000 نفر در سال 1377 رسيده است. رشته هاي فني و حرفه اي كه در آموزشكده فني و حرفه اي براي دختران در نظر گرفته نشده بود، در سال 1377 تعداد آموزشكده هاي فني و حرفه اي ويژه دختران به 34 آموزشكده رسيد. تعداد كل مراكز و آموزشكده هاي فني از 12 به 103 آموزشكده افزايش پيدا كرده است. در حالي كه در سال 1358 حدود 70 رشته وجود داشت، در سال 1377 به 580 رشته افزايش يافته است. همچنين تعداد دانشجوياني كه از خوابگاه دانشجويي استفاده مي كنند از 600 نفر به 60000

نفر افزايش يافته است.(3) افزايش نرخ پوشش تحصيلي

در حال حاضر حداقل 96 نفر از هر 100 كودك لازم التعليم (6 تا 11 ساله) تحت پوشش مدارس كشور تحصيل مي كنند كه با توجه به پراكندگي و صعب العبور بودن بسياري از روستاها در مناطق كوهستاني و كويري و وضعيت موجود كشور، شاخص مناسبي است. ميزان پوشش تحصيلي در مقاطع راهنمايي و متوسطه نيز تا حد قابل ملاحظه اي افزايش يافته است. براي مثال پوشش تحصيلي ظاهري دوره متوسطه كه در سال 1357 حدود 23? بوده است، در سال 1377 به 74? افزايش يافته است. به عبارتي روشن تر 74? افرادي كه در سال 1377 از شرايط لازم براي تحصيل در دوره متوسطه برخوردار بودند، در مدارس كشور مشغول به درس خواندن بودند. (4) افزايش فضاهاي آموزشي و كاهش تراكم دانش آموز در كلاس

علي رغم فشارهاي ناشي از رشد بالاي جمعيت و موانع اقتصادي، سياسي و امنيتي در سال هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، تعداد كلاس ها از 250 هزار در سال 1358 به 650 هزار در سال 1377 رسيده است. يعني هر سال حدود 20 هزار كلاس و هر روز 55 كلاس جديد مورد بهره برداري قرار گرفته است و تعداد آموزشگاه هاي كشور از حدود 51 هزار باب در سال 1358 به حدود 107 هزار بب در سال 1377 رسيده است. با احداث كلاس هاي جديد و افزايش ضريب بهره برداري از فضاهاي موجود، متوسط تعداد دانش آموزان در هر كلاس در دوره هاي مختلف تحصيل به شرح جدول ذيل كاسته شده است.(5)

در سال 1357 زيربناي آموزشي به ازاء هر كلاس 77 متر مربع بوده كه اين رقم در سال 1377 به 155 متر افزايش يافته است.(6) در

واقع به علت تجهيز مدارس به كتابخانه، نمازخانه، آزمايشگاه، سالن ورزشي زيربناي هر كلاس به ازاي كل فضاي آموزشي افزايش قابل ملاحظه اي يافته است. توسعه آموزش كودكان استثنايي

منظور از كودكان استثنايي، نابينايان و نيمه نابينايان، ناشنوايان و نيمه ناشنوايان، عقب ماندگي ذهني، ناسازگاران عاطفي، چندمعلوليتي ها، معلولين جسمي و حركتي، مبتلايان به ناتواني هاي يادگيري خاص مي باشد. در حالي كه در سال 1357 حدود 7 هزار نفر از دانش آموزان استثنايي در 237 مركز تحت پوشش بوده اند، در سال 1377 حدود 66 هزار نفر از كودكان و دانش آموزان استثنايي در 1112 مركز تحت پوشش آموزشي و توانبخشي قرار گرفته اند.(7) توسه پرورش استعدادهاي درخشان

قبل از پيروزي انقلاب تنها دو مركز آموزش تيزهوش آن هم فقط در تهران وجود داشت كه تحت پوشش دفتر كودكان استثنايي فعاليت مي كردند. اما در سال 1367 سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان به وجود آمد كه در بدو امر داراي 802 دانش آموز بود و در سال 1377 داراي 89 مدرسه راهنماييع 86 دبيرستان و بيش از 600/33 نفر دانش اموز در 44 شهر ايران اسلامي شدا. تعداد داوطلبان ورود به اين گونه مدارس كه در سال 1366 حدود 1500 نفر بود، در سال 1377 به 000/237 نفر كه همگي داراي معدل 19 به بالا بوده اند ارتقاء يافت.(8) توسه مدارس خارج از كشور

پس از پيروزي انقلاب اسلامي، تعداد مدارس خارج از كشور نيز افزايش قابل توجهي يافته است. براساس آمار ارائه شده، تعداد مدارس خارج از كشور از 54 مدرسه با 9 هزار دانش آموز در سال 1357 به 140 مدرسه با 17 هزار دانش آموز در 86 كشور جهان ارتقاء يافته است.(9) افزايش سطح تحصيلي معلمين

بعد از انقلاب سطح تحصيلي

و مدرك معلمين نسبت به قبل از انقلاب افزايش يافته و همچنين معلمين با تحصيلات بالاتري به كار گرفته شده اند. جدول ذيل درصد معلمين به كارگيري شده با مدارك تحصيلي مختلف را نشان مي دهد. اين جدول حاكي از ارتقاء سطح تحصيلي و افزايش مهارت شغلي معلمان پس از انقلاب اسلامي ايران مي باشد.

جدول مذكور نشان مي دهد كه در سال تحصيلي 57-58 معلمين با مدرك تحصيلي ديپلم و كمتر، 70 درصد كل معلمين را تشكيل مي دهد. در حالي كه درصد اين دسته معلمين در سال 76-77 به 36 درصد كل تقليل يافته است. يعني به كارگيرذي معلمين با مدرك تحصيلي پايين، كاهش يافته است. متقابلاً درصد معلمين با تحصيلات فوق ديپلم از 1/18 درصد درصد در سال تحصيلي 57-58 به 40 درصد در سال تحصيلي 76-77 افزايش يافته است. همچنين درصد معلمين با تحصيلات ليسانس و بالاتر از 9/11 درصد در سال تحصيلي 57-58 به 24 در سال تحصيلي 76-77 افزايش يافته است. افزايش ارائه خدمات به فرهنگيان

در راستاي توسعه و تقويت آموزش كشور از طريق افزايش روحيه و رفاه فرهنگيان، پس از انقلاب اسلامي ميزان خدمات ارائه شده به معلمان رشد قابل توجهي يافته است. جدول ذيل آمار خدمات ارائه شده به فرهنگيان را در دو زمينه درماني و باشگاه ها و خانه هاي معلم در مقطع پيروزي انقلاب و 20 سال پس از آن نشان مي دهد. پي نوشت: 1- مروري بر دو دهه تلاش براي اعتلاي تعليم و تربيت كشور (55 تا 77)، ص 19.

2- همان، ص 19.

3- همان، ص 20.

4- همان، ص 21.

5- همان، ص 24.

6- همان، ص 25.

7- همان، ص 29.

8- همان، ص 31.

9- همان،

ص 35. جهاني كردن مبارزه با رژيم اشغالگر قدس

اشغال كشور فلسطين توسط رژيم غاصب قدس و مبارزات طولاني چندين ساله مردم بي پناه و مظلوم فلسطين عليه اشغالگران و غارتگران صهيونيستي، يكي از مسائل مهم و ريشه دار منطقه مي باشد. آوارگي يك ملت ستمديده و شهادت و مجروح شدن دهها هزار نفر از مردان و زنان آن، سالهاست كه قلب مردم فلسطين و مسلمانان سراسر جهان را به درد مي آورد. حمايت استكبار غرب به سركردگي آمريكا از اين جرثومة فساد و نيز سازش ننگين برخي كشورهاي عرب منطقه و نيز برخي از سران استحاله شدة فلسطيني با اين رژيم، بر عمق و پيچيدگي اين معضل افزوده است.

تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، رژيم محمدرضا پهلوي روابط گرم و دوستانه اي با رژيم اشغالگر قدس داشت. وجود پايگاههاي جاسوسي اسرائيل در شهرهاي جنوبي و غربي ايران(1) و فعاليت گستردة سازمانهاي جاسوسي اسرائيل در ايران نيز مؤيد بر همين معناست. رژيم صهيونيستي، حكومت پهلوي را تنها دوست و متحد خود در منطقه تلقي مي كرد و مأمورين ساواك ايران را آموزش مي داد.(2) رژيم ايران حتي در ايجاد رابطه دوستي و سازش بين كشورهاي عرب منطقه با اسرائيل غاصب، نقش ايفاء مي كرد.

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، كه حمايت از ملل مسلمان و مستضعف جهان و نيز حركت ها و نهضت هاي آزادي بخش به عنوان يكي از سياست هاي مهم و اصولي ايران در سياست خارجي قرار گرفت. مسأله فلسطين از نقش و جايگاه ويژه اي برخوردار شد. با پيروزي انقلاب، نماينده رژيم صهيونيستي از ايران طرد، و سفارت فلسطين در كشور داير شد. صدور نفت به رژيم صهيونيستي قطع شد و جمهوري اسلامي تعهد خود

را نسبت به آزادساختن مسجد الاقصي و فلسطين اعلام نمود كه اين مسأله در ميان مردم كشورهاي خليج فارس تأثير بسزايي در قبول و تأييد جمهوري اسلامي داشت. (3) البته حضرت امام (ره) سالهاي طولاني قبل از انقلاب نيز هميشه خطر اسرائيل را به عنوان يك خطر جدي و مهم براي مسلمين مطرح مي كردند. سخنراني هاي تند و آتشين امام بر عليه اسرائيل غاصب در سالهاي 42 و 43 هنوز در گوش ها طنين انداز است. حضرت امام خود نيز به قدمت حساسيتشان به اين موضوع اشاره كرده و در پيام خويش به مناسبت اولين سالروز پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال 1358 فرمودند: «اسرائيل اين جرثومه فساد هميشه پايگاه آمريكا بوده است. من در طول نزديك به بيست سال خطر اسرائيل را گوشزد نموده ام. بايد همه به پا خيزيم و اسرائيل را نابود كنيم و ملت قهرمان فلسطين را جايگزين آن گردانيم. »(4)

بعد از انقلاب نيز به صورت مكرر از طرف حضرت امام و مسؤولين بلندپايه نظام بر نامشروع و متجاوزبودن رژيم اشغالگر قدس و حمايت از مردم فلسطين تأكيد شد. نمونه حضرت امام در پيم حج سال 1366 خويش فرمودند:«من همان گونه كه بارها و در سال هاي گذشتة قبل و بعد از انقلاب هشدار داده ام، مجدداً خطر فراگيري غدة چركين و سرطاني صهيونيسم ر در كالبد كشورهاي اسلامي گوشزد مي كنم و حمايت بي دريغ خود و ملت و دولت و مسؤولين ايران را از تمامي مبارزات اسلامي ملت ها و جوانان غيور و مسلمان در راه آزادي قدس اعلام مي نمايم. »(5)

در همين رابطه رهبر معظم انقلاب اسلامي فرموده اند: «ما اعلام مي كنيم كه حتي يك روز و يك ساعت با

دولت غاصب، غيرقانوني و خبيث اسرائيل، دوستي و محبت و كوچكترين و ضعيف ترين نوع رابطه را نداشته و نخواهيم داشت. »(6) اما نظر به اهميت، گستردگي و شدت آلام مردم فلسطين، طولاني شدن اين رنج و محنت، تقويت روزافزون رژيم اشغالگر قدس و حمايت همه جانبه آمريكا و غرب از آن و خطرات مهم رژيم غاصب اسرائيل براي كليه مسلمانان جهان و مخصوصاً مسلمانان منطقه، انقلاب اسلامي ايران و رهبر آن به مسأله حمايت از انقلاب و مبارزات مردم فلسطين جنبه عمومي و جهاني بخشيدند. اين يكي ديگر از دستاوردهاي جهاني انقلاب اسلامي ايران براي كليه مسلمانان دنيا مخصوصاً مردم فلسطين بوده است.

رهبر انقلاب اسلامي ايران، آن قدر به موضوع فلسطين و اهميت آن، مخصوصاً در دهه اول انقلاب اسلامي، پرداختند كه موضوع به صورت يك مسذله مهم اسلامي بين كليه مسلمانان و كشورهاي اسلامي دنيا مطرح شده و براي خود جا باز كرد. حضرت امام (ره)، همت و دخالت ممالك اسلامي براي ريشه كن كردن رژيم نامشروع و اشغالگر قدس را لازم و ضروري اعلام نموده و و فرمودند:«اين ماده فساد (اسرائيل) كه در قلب ممالك اسلامي با پشتيباني دول بزرگ جايگزين شده است و ريشه هاي فسادش هر روز ممالك اسلامي را تهديد مي كند، بايد با همت ممالك اسلامي و ملل بزرگ اسلام ريشه كن شود. »(7)

يكي از مهمترين اقدامات انقلاب اسلامي ايران جهت جهاني كردن مبارزه عليه رژيم اشغالگر قدس، اعلام روز جهاني قدس از سوي امام خميني(ره) بود. اين اقدام تنها شش ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي صورت گرفت و اين نشان از عمق توجه ايران اسلامي به مسأله فلسطين و اعتقاد عميق رهبر

كبير انقلاب اسلامي به حمايت از مبارزات آنها بود. چرا كه در آن زمان خود ايران دچار معضلات و مشكلات داخلي و خارجي بسياري بود و چنين توقعي در آن مقطع از سوي هيچ كس حتي فلسطينيان، از ايران اسلامي نمي رفت.

حضرت امام به مناسبت اعلام «روز جهاني قدست» پيامي صادر فرمودند. در اين پيام آمده بود:«من در طي ساليان دراز خطر اسرائيل غاصب را گوشزد مسلمين نمودم كه اكنون اين روزها به حملات وحشيانة خود به برادران و خواهران فلسطيني شدت بخشيده است و بويژه در جنوب لبنان به قصد نابودي مبارزان فلسطيني پياپي خانه و كاشانه ايشان را بمباران مي كند. من از عموم مسلمانان جهان و دولتهاي اسلامي مي خواهم كه براي كوتاه كردن دست اين غاصب و پشتيبانان آن، به هم بپيوندند و جميع مسلمانان جهان را دعوت مي كنم كه آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را كه از ايام قدر است و مي تواند تعيين كننده سرنوشت مردم فلسطين نيز باشد، به عنوان «روز قدست» انتخاب و طي مراسمي، همبستگي بين المللي مسلمانان را در حمايت از حقوق قانوني مردم مسلمان اعلام نمايند. از خداوند متعال پيروزي مسلمانان را بر اهل كفر خواستارم. »(8)

اين اقدام موجب شد در طي بيست سال گذشته، هر سال مسلمانان سراسر جهان در «روز قدس» دست به راهپيمايي اعتراض آميز عليه رژيم اشغالگر قدس و حمايت از مبارزات مردم مظلوم فلسطين بزنند. اين راهپيمايي كه همه ساله در ايران باشكوه و عظمت بيشتري و با تظاهرات ميليوني مردم روزه دار در تهران و نيز ساير شهرهاي ايران صورت گرفته است، خشم و غضب آمريكا و اسرائيل غاصب را روز افزون ساخته است. روز جهاني

قدس وسيله اي شده است تا بيش از پيش جنايات رژيم اشغالگر قدس و مظلوميت هاي مردم مبارز فلسطين برملا و از فلسطينيان بي پناه حمايت جهاني صورت گيرد. همه ساله در اين ايام، مبارزات مردم فلسطين از شور و حال بيشتري برخوردار شده و اميد در دلهاي آنها شعله مي كشد. از طرف ديگر اعلام روز جهاني قدس از سوي ايران اسلمي و حمايت بي دريغ آنان از مردم فلسطين، موجب شده است تا كشورهاي مرتجع عرب منطقه در ميان مردم خود و مردم فلسطين، خجل و شرمنده شده و بناچار حمايت بيشتري از مردم فلسطين نموده و از ميزان سازش ننگين خود با رژيم غاصب صهيونيستي بكاهند. جمهوري اسلامي ايران حتي در ايام اوليه پيروزي انقلاب اسلامي در حالي كه هنوز سه ماه از پيروزي انقلاب نگذشته بود (در تاريخ 11/2/1358) با كشور مصر به علت اين كه با رژيم اشغالگر قدس رابطه برقرار كرده بود و هم پيمان اسرائيل شده بود، قطع رابطه كرد. (9)

اقدامات ايران اسلامي در جهاني كردن مسأله فلطين و تعميق بخشيدن به آن در ميان كشورهاي عربي، از سوي رافائيل استاد ارشد دانشگاه بيت المقدس و صهيونيست آمريكايي و عضو مؤسسه تحقيقاتي ترومن به عنوان كارشناس جنبشهاي اسلامي نيز مورد اعتراف قرار گرفته است. وي مي گويد: «تجديد حيات اسلام، مسائل را در لبنان پيچيده تر كرده و به درگيري اعراب و اسرائيل تعميق بخشيده است. »(10) ايستادگي قط جمهوري اسلامي ايران و مخالفت شديد با اصل وجودي رژيم نامشروع و غيرقانوني رژيم اشغالگر قدس، موجب شده از سوي مقامات اين رژيم نيز حملات تند و كينه توزانه اي ليه ايران اسلامي صورت بگيرد. اظهارات شيمون پرز نخست وزير وقت

رژيم اشغالگر قدس، براي بيان عمق اين كينه و دشمنيها ما را از ذكر ديگر مصاديق اين دشمني بي نياز مي كند. وي مي گويد: «انقلاب اسلامي بسيار افراطي و خصمانه در قبال اسرائيل است. نهضت آيت الله خميني يك تجربه بسيار تلخ قرن بيستم به شمار مي رود! »(11) پي نوشتها: 1- حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد1، ص 367.

2- همان، ص 551.

3- دفتر سياسي سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي، نشريه داخلي نگرشي بر تحوّلات سياسي، شماره 13، ص 23.

4- صحيفه امام، جلد 12، ص 148.

5- فرياد برائت(پيام امام به بيت الله الحرام)، ص 9.

6- خطبه نماز جمعه مورخ 22/11/1368.

7- صحيفه امام، جلد 2، ص 139.

8- موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، فلسطين از ديدگاه امام خميني، ص 134، تاريخ چاپ 16/5/1358.

9- مسيح مهاجري، انقلاب اسلامي راه آينده ملّتها، ص 186.

10- معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي، انقلاب اسلامي ايران در چشم انداز ديگران، ص 114.

11- همان، ص 113. ايران در المپيادهاي علمي

يكي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران در حوزة آموزش و پرورشع ارتقاء سطح علمي و افزايش معلومات دانش آموزان و نيز كسب موفقيت هاي علمي در المپيادهاي جهاني مي باشد.

قبل از انقلاب اسلامي ايران، دانش اموزان ايراني در هيچيك از المپيادهاي جهاني شركت نداشتند. بعد از انقلاب، در جهت تقويت بنيه دروس رياضي مدارس و ايجاد انگيزه براي علاقه مندكردن دانش آموزان به رشته رياضي، مسابقات سراسري دانش آموزان رشته رياضي دبيرستان هاي كشور در فروردين سال 1363 در شيراز با شركت 90 نفر از بهترين دانش آموزان اين رشته كه از سراسر كشور برگزيده شده بودند، برگزار شد و از آن پس همه ساله اين مسابقات با جديت و اهتمام بيشتري برگزار

مي گردد.

خلاصه اي از آمار المپيادهاي دانش آموزي كشورمان به شرح جدول صفحه بعد مي باشد. در اين جدول سال هاي شركت تيم ايران در المپيادها، رشته المپيادها، تعداد شركت كننده در هر تيم و مجموع مدال هاي كسب شده در هر سال مشخص شده است.

موفقيت ايران در رشته هاي مختلف المپيادهاي جهاني دانش آموزي، سال به سال بيشتر شده و 3 بار موفق به مقام اول جهاني، 2 بار به مقام دوم جهاني و 2 بار نيز به مقام سوم جهاني دست يابد. برخي از اين مقام هاي كسب شده به شرح صفحه بعد مي باشد: (1)

- مقام اول جهان در المپياد شيمي در سال 1374

- مقام اول جهان در المپياد شيمي در سال 1375

- مقام اول جهان در المپياد رياضي در سال 1377

- مقام دوم جهان در المپياد فيزيك در سال 1378

- مقام دوم جهان در المپياد شيمي در سال 1380

- مقام سوم جهان در المپياد فيزيك در سال 1374

- مقام سوم جهان در المپياد فيزيك در سال 1377

- مقام چهارم جهان در المپياد كامپيوتر در سال 1372

- مقام چهارم جهان در المپياد رياضي در سال 1372

- مقام چهارم جهان در المپياد فيزيك در سال 1379

- مقام پنجم جهان در المپياد فيزيك در سال 1372

- مقام پنجم جهان در المپيد فيزيك در سال 1380

- مقام ششم جهان در المپياد رياضي در سال 1371

- مقام ششم جهان در المپياد شيمي در سال 1372

- مقام ششم جهان در المپياد شيمي در سال 1379

- مقام ششم جهان در المپياد كامپيوتر در سال 1379

- مقام هفتم جهان در المپياد زيست شناسي در سال 1380

- مقام هشتم جهان در المپياد زيست شناسي در سال 1379

اين موفقيت ها براي تيم هاي دانش آموزان ايران در

حالي كسب شده است كه براي رشته رياضي از سال 1366، فيزيك از سال 1368، كامپيوتر از سال 1371، شيمي از سال 1372 و زيست شناسي از سال 1378 در المپيادهاي جهاني شركت كرده است. پي نوشتها: 1- مروري بر دو دهه تلاش براي اعتلاي تعليم و تربيت كشور 57 تا 77، ص 6. ايجاد حكومت جمهوري (مردمي)

تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، مردم نقشي در تعيين سرنوشت خود نداشتند. رژيم پهلوي چه در قانون و چه در عمل، نقش قابل توجه و مؤثري براي مردم در نظر نگرفته بود و آراء و نظرات مردم براي آنها ارزشي نداشت. اصولاً در رژيم هاي سلطنتي، مردم نقش و جايگاه مؤثري در ساختار حكومتي و تعيين مقامات بلندپايه كشور و نيز تصميم گيري هاي مهم و كلان حكومت ندارند.

در همين رابطه آنتوني پارسونز، آخرين سفير انگليس در رژيم پهلوي در خاطرات خود مي نويسد: «رژيم پهلوي بر دو بنياد اصلي قدرت استوار بود كه عبارت بودند از ارتش و ساواك» اين اعتراف سفير انگليس به عنوان كشوري كه حامي رژيم پهلوي بود، بخوبي نشانگر اين است كه مردم جايگاه و نقش مؤثري در رژيم پهلوي نداشتند و رژيم اتكاء به مردم نداشت.

اما به بركت پيروزي انقلاب اسلامي ايران، به اين سياست و بينش پايان داده شد. اين دستاورد بزرگ انقلاب موجب گرديد، مردم نقش اصلي و تعيين كننده اي در مهم ترين ساختار هاي حكومتي، وضع قوانين و همه پرسي ها و نيز ادارة كشور داشته باشند. حضرت امام خميني(ره) چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن همواره تأكيد بر نقش مردم داشته و حقيقتاً براي آن ارزش و اهميت قائل بودند. در طول دوران

مبارزه و بعد از پيروزي انقلاب، مخاطب و همراه اصلي امام، توده مردم بودند. هم مبارزه و انقلاب، مردم بود و هم پس از پيروزي، ادارة كشور با مردم بوده است. امام، مردم را ولي نعمت مسؤولين كشور معرفي كرده و همه مقامات مملكتي را به خدمت به آنها دعوت و سفارش مي كردند.

حكومت ما از دو ركن و پايه اصلي تشكيل يافته است. پايه اسلامي و پايه جمهوري يكي از هنرهاي بزرگ و اعجاب انگيز امام و انقلاب اسلامي و قانون اساسي ايران، تلفيق و تركيب اسلاميت نظام با جمهوريت آن مي باشد. در عين وفاداري به اسلام، نقش مردم نيز حفظ شده است. در مورد پايه اسلامي قبلاً بحث كرديم. در اين جا به بررسي ركن دوم حكومت يعني جمهوريت آن مي پردازيم.

اصل اول قانون اساسي كه بيان كنندة نوع حكومت مي باشد، تصريح به جمهوريت نظام دارد. در اصل اول قانون اساسي آمده است: «حكومت ايران جمهوري اسلامي است...» در مورد جمهوريت و نقش اساسي مردم در ادراة امور كشور، قانون اساسي، دولت را ملزم به مشاركت دادن مردم در تعيين سرونشت خود كرده است. اصل سوم قانون اساسي كه وظايف كلان دولت را مشخص كرده است، در بند 8 آن آمده است:

«مشاركت عامه مردم در تعيين سرنوشت سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي خويش». در همين رابطه اصل ششم قانون اساسي نيز مقرر مي دارد: «در جمهوري اسلامي ايران امور كشور بايد به اتكاء آراء عمومي اداره شود، از راه انتخابات، انتخاب رئيس جمهور، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، اعضاء شوراها و نظاير اينها، يا از راه همه پرسي در مواردي كه در اصول ديگر اين قانون معين مي گردد.»

اين اصل به

كليات جمهوريت نظام و نقش مردم اشاره مي كند، اما اصول متعدد ديگري از قانون اساسي وجود دارد كه جلوه هاي جمهوريت نظام را نشان مي دهد. اين اصول امروزه صرفاً كلماتي در تئوري و قانون نيست، بلكه عملاً به اجرا در آمده و مردم در اركان مهم نظام، نقش تعيين كنندة خود را ايفا مي كنند. اينك به توضيح مختصر برخي از اين جلوه هاي جمهوريت و مردمي بودن نظام مي پردازيم.

انتخاب نوع حكومت

يكي از مهمترين مصاديق جمهوريت هر نظامي، در اين است كه مردم در اصل تعيين نوع حكومت، داراي اختيار و رأي باشند. در حكومت اسلامي ايران چنين نقش و اختياري براي مردم ديده شده است. اين جلوه حكومت اسلامي ايران از موارد كليدي بوده و به تبع آن، جلوه هاي ديگري از جمهوريت و نقش مردم را در پي داشته است. مردم ايران با رأي قاطع خودشان رد يازدهم فروردين ماه سال 1358 با اكثريت 2/98? كليه كساني كه حق رأي داشتند به حكومت جمهوري اسلامي ايران رأي مثبت داده و آزادانه آن را انتخاب كردند. بنابراين اولين و مهمترين نشق مردم در حكومت جمهوري اسلامي كه نشانگر جمهوريت آن مي باشد، همين انتخاب نوع حكومت از سوي مردم بود كه تحقق يافت.

تصويب قانوني اساسي

جلوة برجستة جمهوريت هر نظامي، تصويب قانون اساسي آن توسط مردم مي باشد. مهمترين اصول كلي هر نظامي از جمله نوع حكومت، دين و مذهب، قواي مملكتي، حقوق مردم، سياست كلان خارجي، سياست هاي عمده فرهنگي، سياسي، اجتماعي، نظامي و اقتصادي در قانون اساسي مشخص مي شود. اگر مردم كشوري آزادانه و با اكثريت به قانون اساسي كشورشان رأي مثبت بدهند، در حقيقت بالاترين جلوة جمهوريت شكل گرفته است.

بدين ترتيب مردم عملاً در تعيين نوع حكومت، دين و مذهب كشور، وضعيت قواي مملكتي و سياست هاي كلان خارجي، فرهنگي، سياسي، اجتماعي و نظامي و اقتصادي ايفاء نقش كرده و نظر خود را اعمال كرده اند.

مردم عزيز ايران در اين خصوص، در دو مرحله ايفاي نقش كرده اند. ابتدا خبرگان تدوين كنندة قانون اساسي را خودشان آزادانه انتخاب كرده اند و سپس به قانون اساسي مصوب همين مجلس خبرگان، رأي مثبت داده اند. قانون اساسي نظام اسلامي ايران براي نخستين بار در همه پرسي سال 1358 با رأي مثبت 5/99 درصد شركت كنندگان(1)به تصويب مردم رسيد و در بازنگري آن در سال 1368 يعني ده سال بعد، اصلاحات آن نيز توسط مردم با رأي مثبت 38/97 درصد شركت كنندگان به تصويب رسيد.

انتخاب رهبري

از ديگر موارد بارز نقش مردم در حكومت و اداره كشور و جلوه هاي جمهوريت نظام اسلامي ايران، انتخاب شخص اول مملكت يعني مقام رهبري توسط مردم است. اين حق انتخاب مردم كه در اصل 107 قانون اساسي آمده به دو صورت پيش بيني شده است. يكي انتخاب مستقيم و بلاواسطة رهبري توسط مردم و ديگري انتخاب غيرمستقيم از طريق مجلس خبرگان رهبري. روش اول در صورتي است كه به صورت كاملاً آشكار و بارز، رهبر مورد پذيرش اكثريت قاطع مردم قرار گرفته است؛ كما اين كه در مورد بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، حضرت امام خميني(ره) بدين گونه بود. اين پذيرش و مقبوليت به قدري بديهي و روشن و اشكار بود كه هيچ كس در آن ترديد نداشت.

اما روش دوم كه طبق قانون اساسي پس از حضرت امام(ره) اجرا گرديد، روش گزينش غيرمستقيم و باواسطه است. در اين روش مردم ابتدا خبرگان رهبري را انتخاب

مي كنند و سپس آن خبرگان، از ميان فقهاء واجد شرايط مذكور در اصول 5 و 109 قانون اساسي، فردي را كه اعلم بوده و مقبوليت عامه دارد به رهبري انتخاب مي كنند. در اين رابطه اصل 107 قانون اساسي مقرر مي دارد: «پس از مرجع عاليقدر تقليد و رهبر كبير انقلاب جهاني اسلام و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت آيت الله العظمي امام خمين قدس سره الشريف كه از طرف اكثريت قاطع مردم به مرجعيت و رهبري شناخته و پذيرفته شدند، تعيين رهبري به عهدة خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبري دربارة همه فقهاء و واجد شرايط مذكور در اصول پنجم و يكصد و نهم بررسي و مشورت مي كنند. هرگاه يكي از آنان را اعلم به احكام و موضوعات فقهي يا مسائل سياسي و اجتماعي يا داراي مقبوليت عامه يا واجد برجستگي خاص در يكي از صفات مذكور در اصل يكصد و نهم تشخيص دهند او را به رهبري انتخاب مي كنند و در غير اين صورت يكي از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفي مي نمايند. رهبر منتخب خبرگان، ولايت امر و همة مسؤوليت هاي ناشي از آن را بر عهده خواهد داشت. رهبر در برابر قوانين با ساير افراد كشور مساوي است.»

انتخاب رئيس جمهور

پس از مقام رهبري، رئيس جمهور عالي ترين مقام رسمي كشور بوده و رياست قوه مجريه را نيز بر عهده دارد. بنابراين واگذاري حق انتخاب رئيس جمهور به مردم طبق اصل 114 قانون اساسي ايران، از موارد برجستة جلوه هاي جمهوريت نظام مي باشد. طبق اين اصل: «رئيس جمهور براي مدت چهار سال با رأي مستقيم مردم انتخاب مي شود...» برگزاري 7 دورة انتخابات آزاد رياست جمهوري و انتخاب

رئيس جمهور مقبول و موردنظر مردم در طي اين 7 دوره، آن هم با رأي بالا، خود عملاً حاكي از اين جلوة جمهوريت مي باشد.

انتخاب نمايندگان مجلس شوراي اسلامي

مجلس شوراي اسلامي، نقش بسيار مهم و تعيين كننده اي در ساختار نظام كشور دارد، علاوه بر قانونگذاري، وظايف و اختيارات مهم ديگري بر عهده دارد از قبيل: دادن رأي اعتمام به وزراء كابينه، استيضاح رئيس جمهور و وزرا، تصويب بودجه كل كشور، تحقيق و تفحص در تمام امور كشور، تصويب عهدنامه ها و موافقت نامه هاي بين المللي، تصويب تغيير خطوط مرزي، تصويب برقراري حكومت نظامي، تصويب اخذ و اعطاء وام و كمك هاي بلاعوض داخلي و خارجي از طرف دولت، تصويب استخدام كارشناسان خارجي.

به اين ترتيب، اهميت و نقش نمايندگان مجلس شوراي اسلامي كاملاً مشخص مي گردد. واگذار نمودن انتخاب نمايندگان مجلس شوراي اسلامي به مردم از ديگر جلوه هاي مهم جمهوريت نظام مي باشد. طبق اصل 58 قانون اساسي: «اعمال قوه مقننه از طريق مجلس شوراي اسلامي است كه از نمايندگان منتخب مردم تشكيل مي شود...» و براساس اصل 62 قانون اساسي: «مجلس شوراي اسلامي از نمايندگان ملت كه به طور مستقيم و با رأي مخفي انتخاب مي شوند، تشكيل مي گردد...»

نكته مهمي كه در پايان اين بحث بايد به آن اشاره شود، اين است كه نظر به اهميت محتواي برخي از اصول قانون اساسي، اصل 177 آنها را تغييرناپذير دانسته است. دو مورد از اين اصول غيرقابل تغيير، مربوط به جنبة جمهوريت نظام مي باشد. طبق اين اصل قانون اساسي كه قبلاً به آن اشاره كرديم، محتواي اصول مربوط به جمهوري بودن حكومت و نيز ادارة امور كشور با اتكاء به آراء عمومي از جمله موارد غيرقابل تغيير در

قانون اساسي مي باشد. خود اين موضوع نيز در استحكام بخشيدن به جلوه هاي جمهوريت نظام، نقش مهم و بسزايي دارد. پي نوشتها: 1- سوليوان و پارسونز، خاطرات دو سفير، ص 299.

2-عباسعلي عميد زنجاني، فقه سياسي، جلد1، ص 201. خودباوري فرهنگي

يكي از دستاوردهاي گرانقدر انقلاب اسلامي ايران در حوزة فكر و انديشه، از بين بردن خودباختگي و ايجاد خودباوري فرهنگي است. همچنان كه قبلاً گفته شد، اصلاحات فكري و تحولات انديشه اي از مسائل مهم و ريشه اي در هر دگرگوني بنيادي و انقلاب مي باشد. تا تفكر و انديشه اصلاح نشود، هيچ گونه حركت و تحول اساسي صورت نمي گيرد. اولين گام براي هر اصلاح و حركت سازنده اي اصلاح بينش و اعتقادات مي باشد. يكي از دردها و رنج هاي اساسي اجتماعي، طي سال هاي طولاني در رژيم پهلوي درد خودباختگي فرهنگي بود. فضايي به وجود آورده بودند كه مردم مي پنداشتند خود از نظر فرهنگي حقير و بي محتوا هستند و برعكس، غرب داراي فرهنگ شايسته و مترقي و برتر است و مردم ضرورتاً بايد پيرو آن فرهنگ باشند.

اين خودباختگي فرهنگي و غربزدگي در همه جاي كشور اعم از دانشگاه ها، مدارس، ادارات، اجتماع، خانواده، كارخانه ها، مؤسسات و سازمان ها حاكم بود. بسياري از مردم باور كرده بودند كه بايد مثل غربيها فكر كرد، مثل آن ها لباس پوشيد و سخن گفت، اخلاق و رفتار آن ها را تقليد كرد و مانند آن ها روابط خانوادگي و فردي را تنظيم كرد. بايد در سخن گفتن، اصطلاحات غربي را به كار گرفت و حتي نام فرزندان و كالاها بايد غربي باشد. زندگي بي بندوبار و خلاف عفت غربي بايد ملاك عمل باشد و نگرش به مذهب و دين بايد همانند نگرش غربي ها باشد.

سفر به غرب و اقامت در محيط فاسد آن، ارزشمند و سفر به مكه و مدينه و اماكن مقدس و كشورهاي اسلامي، ارتجاع و عقب ماندگي تلقي مي شد.

رژيم پهلوي همراه با استكبار غرب در جهت القاء اين تفكر در ذهن مردم ايران برنامه ريزي مي كرد و متأسفانه تا حد بسيار زيادي نيز اين تلقين اثر كرده بود. «غرب زدگي» ره آورد همدستي رژيم پهلوي و غرب بود. علت آن هم روشن است. آن ها از تفكر و فرهنگ اسلامي ترس و واهمه داشتند و آن را خلاف منافع نامشروع خود تلقي مي كردند. فرهنگ مردم ايران، فرهنگ اسلامي و ديني بود و اگر اين فرهنگ تحقير نمي شد و مردم شيفتة فرهنگ غرب نمي شدند، استكبار به اهداف شوم خود نمي رسيد. از سوي ديگر خودباختگي فرهنگي مردم به غرب، موجب مي شد كه هميشه با ذلت و حقارت دست نياز به سوي غربي ها دراز كند و نوكري و سرسپردگي آن ها را بپذيرند.

رژيم محمدرضا پهلوي نيز به علت وابستگي پايه هاي قدرتش به ارادة غرب، ناگزير بود دستورات فرهنگي غرب را مو به مو اجرا كند و مردم را شيفته فرهنگ غرب سازد. در اين راه فعاليت هاي گسترده اي در داخل كشور صورت مي گرفت و موجبات خشنودي غرب از محمدرضا را فراهم مي ساخت.

در مورد خودباختگي فرهنگي مردم در رژيم پهلوي، حضرت امام(ره) در وصيت نامه خويش با تلخي شديدي از اين موضوع ياد كرده و مي فرمايند:«از جمله نقشه ها كه مع الأسف تأثير بزرگي در كشورها و كشور عزيز ما گذاشت و آثار آن باز تا حد زيادي به جا مانده، بيگانه نمودن كشورهاي استعمارزده از خويش و غرب زده و شرق زده نمودن آنان است. به طوري كه خود را و

فرهنگ و قدرت خود را به هيچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله گاه عالم دانستند و وابستگي به يكي از دو قطب را از فرايض غيرقابل اجتناب معرفي نمودند. و قصه اين امر غم انگيز، طولاني و ضربه هايي كه از آنان خورده و اكنون نيز مي خوريم، كشنده و كوبنده است... نويشندگان و گويندگان غرب و شرق زدة بي فرهنگ ... رسوم و آداب اجنبي را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترويج كرده و با مداحي و ثناجويي، آن ها را به خورد ملت ها داده و مي دهند.

في المثل اگر در كتاب يا نوشته يا گفتاري چند واژة فرنگي باشد، بدون توجه به محتواي آن با اعجاب پذيرفته و گوينده و نويسنده آن را دانشمند و روشنفكر به حساب مي آورند و از گهواره تا قبر به هرچه بنگريم اگر با واژة غربي و شرقي اسم گذاري شود، مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پيشرفتگي محسوب و اگر واژه هاي بومي خودي به كار رود، مطرود و كهنه و واپس زده خواهد بود. كودكان ما اگر نام غربي داشته باشند، مفتخر و اگر نام خودي دارند، سر به زير و عقب افتاده اند. خيابان ها، كوچه ها، مغازه ها، شركت ها، داروخانه ها، پارچه ها و ديگر متاع ها هر چند در داخل تهيه شده بايد نام خارجي داشته باشد تا مردم از آن راضي و به آن اقبال كنند. فرنگي مآبي از سر تا پا و در تمام نشست و برخاست ها و در معاشرت ها و تمام شؤون زندگي موجب افتخار و سربلندي و تمدن و پيشرفت، و

در مقابل، آداب و رسوم خودي كهنه پرستي و عقب افتادگي است... رفتن به انگلستان و فرانسه و آمريكا و مسكو افتخاري پرارزش و رفتن به حج و ساير اماكن متبرك كهنه پرستي و عقب افتادگي است. بي اعتنايي به آن چه مربوط به مذهب و معنويات است از نشانه هاي روشنفكري و تمدن و در مقابل، تعهد به اين امور نشانة عقب ماندگي و كهنه پرستي است. »(1)

و در جاي ديگري مي فرمايند: «تا اين غرب زدگي و شرق زدگي در ملت ما است، هيچ اميدي به اصلاحات نيست، ما بايد تمام همتمان را صرف كنيم كه خودمان را از اين وابستگي فكري بيرون بياوريم. »(2)

پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران، به اين دوران حقارت بار و خودباختگي فرهنگي پايان داد و مردم رشيد ايران با رهبري ها و هدايت هاي روشنگرانة امام امت، به خودباوري فرهنگي رسيدند. ملت ايران به اين رشد و آگاهي رسيدند كه خودباختگي فرهنگي، زمينه و ريشة بسياري از وابستگي ها و مفاسد مي باشد و لذا تكيه به فرهنگ خودي و اسلامي را عميقاً باور كردند. رهبر معظم انقلاب در مورد اين دستاورد مي فرمايند: «يكي از بت هايي كه استعمار در طول دوران هاي متوالي روي آن در همة ملت هاي عقب افتاده كار كرده بود، بت برتري نژاد سفيد و نژاد اروپايي و آمريكايي بر نژادهاي آسيايي و آفريقايي و آمريكاي لاتين است. احساس حقارت در ملت ها را زنده كرده بودند. امروز در بسياري از ملت ها متأسفانه هنوز بقاياي آن هست. در مقابل آمريكايي ها احساس حقارت مي كنند. »(3)

خودباوري فرهنگي به عنوان يكي از دستاوردهاي مهم محسوب شده و داراي اهميت بسيار مي باشد. خودباوري فرهنگي، زمينة از بين رفتن وابستگي فرهنگي را فراهم كرده و موجب استقلال فرهنگي مي شود.

خودباوري فرهنگي با مسائل فكري، عقيدتي، اخلاقي و باورهاي ديني و مذهبي مردم سر و كار دارد. همچنين موجب عدم احساس حقارت و خودكم بيني در برابر غرب و در نتيجه عدم وابستگي و سرسپردگي به غرب مي شود.

متأسفانه در سال هاي اخير مجدداً عده اي به دنبال زنده كردن خودباختگي در برابر غرب هستند. اينان با مطرح كردن هرچه بيشتر غرب و تعريف و تمجيد از آن و متقابلاً به زير سؤال بردن فرهنگ و ارزش هاي خودي و مباني اسلامي، تلاش مي كنند تا بار ديگر حلقة ذلت و خواري خودكم بيني و خودباختگي فرهنگي را بر گردن ملت ستمديده ايران بيندازند. بر دلسوزان و مسؤولان انقلاب است كه حساسيت لازم را نسبت به اين تحركات موذيانه نشان داده و اجازه ندهند اين دستاورد ارزشمند انقلاب، تضعيف گردد. پي نوشتها: 1-وصيت نامه سياسي - الهي امام خميني (ره)، ص 26.

2- در جستجوي راه از كلام امام، دفتر دهم، ص 244.

3- خطبه نماز جمعه، روزنامه جمهوري اسلامي، مورخ 18/11/1365. ايجاد حكومت اسلامي

ايجاد حكومت مبتني بر اسلام از مهم ترين و اساسي ترين

دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران بوده است. اهميت اين دستاورد در حدي بوده است كه رهبر معظم حضرت آيت الله خامنه اي آن را به عنوان يكي از دو كار بزرگ انقلاب برشمرده اند. ايشان در اين زمينه مي فرمايد: «انقلاب اسلامي در حقيقت دو كار بزرگ را انجام داده است كه يكي تشكيل نظام اسلامي و ديگري زنده كردن هويت اسلامي در دنيا است. »(1)

حكومت اسلامي و امام

حضرت امام خميني(ره) سالها قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، در كتاب ولايت فقيه ديدگاه خويش را نسبت به ضرورت تشكيل حكومت اسلامي و نظام مبتني بر قوانين و احكام اسلامي

و نيز افشاي توطئه استعمارگران مبني بر اين كه اسلام حكومتي ندارد چنين مطرح كردند: «استعمارگران به نظر ما آوردند كه اسلام حكومتي ندارد! تشكيلات حكومتي ندارد! بر فرض كه احكامي داشته باشد، مجري ندارد و خلاصه اسلام فقط قانونگذار است! واضح است كه اين تبليات جزئي از نقشة استعمارگران است براي بازداشتن مسلمين از سياست و اساس حكومت. ما معتقد به ولايت هستيم و معتقديم پيغمبر اكرم(ص) بايد خليفه تعيين كند و تعيين هم كرده است. آيا تعيين خليفه براي بيان احكام است؟ ... همه احكام را در كتابي مي نوشتند و دست مردم مي دادند تا عمل كنند. اين كه عقلاً لازم است خليفه تعيين كند، براي حكومت است. ما خليفه مي خواهيم تا اجراي قوانين كند. قانون مجري لازم دارد. در همه كشورهاي دنيا اين طور است كه جعل قانون به تنهايي فايده ندارد و سعادت بشر را تأمين نمي كند. پس از تشريع قانون بايد قوة مجريه اي به وجود آيد. در يك تشريع يا در يك حكومت اگر قوة مجريه نباشد نقص وارد است. ما كه به ولايت معتقديم بايد به ضرورت تشكيل حكومت معتقد باشيم... مبارزه در راه تشكيل حكومت اسلامي، لازمة اعتقاد به ولايت است. »(2)

ايشان در جاي ديگر از كتاب ولايت فقيه با انتقاد از كساني كه به دنبال حكومت اسلامي نبوده و صرفاً به درس و بحث احكام اسلامي اكتفا و دلخوش مي كنند و با تأكيد مجدد بر ضرورت حكومت اسلامي، مي فرمايند: «ما قرائت مي كنيم الزانيه و الزاني فاجلدوا كل واحد منهما مأه جلدة(3) اما تكليف نداريم! فقط بايد قرائت كنيم تا قرائت ما خوب شود و از مخرج ادا كنيم!

اما اين كه واقعيت هاي اجتماعي چگونه است و جامعه اسلامي در چه حالي است و فحشا و فساد چگونه رواج پيدا كرده و حكومت ها مؤيد و پشتيبان زناكاران هستند به ما مربوط نيست! ما فقط بفهميم كه براي زن و مرد زناكار اين مقدار حد تعيين شده است، ولي جريان حد و اجراي قانون مبارزه با زنا به عهدة چه كسي مي باشد، به ما ربط ندارد! مي پرسم آيا رسول اكرم(ص) اين طور بودند؟ قرآن را مي خواندند و كنار مي گذاشتند و به حدود و اجراي قانون كاري نداشتند؟ ما مكلف هستيم كه اسلام را حفظ كنيم. اين تكليف از واجبات مهم است حتي از نماز و روزه واجب تر است. همين تكليف است كه ايجاب مي كند خونها در انجام آن ريخته شود. از خون امام حسين(ع) كه بالاتر نبوده براي اسلام ريخته شد و اين روي همان ارزشي است كه اسلام دارد. شما در صورتي خلفاي اسلام هستيد كه اسلام را به مردم بياموزيد و نگوييد بگذار تا امام زمان (عج) بيايد! شما نماز را هيچ وقت مي گذاريد تا وقتي امام زمان (ع) آمد بخوانيد؟ حفظ اسلام واجب تر از نماز است. »(4)

در حقيقت يكي از اصلي ترين اهداف حضرت امام خميني (ره) در مبارزه، ايجاد حكومت اسلامي بوده است. ايشان هميشه قبل و بعد از پيروزي انقلاب بر اسلامي بودن حكومت تكيه و تأكيد داشته اند. در نخستين هفته هاي بعد از پيروزي انقلاب و در آستانه همه پرسي جمهوري اسلامي، ايشان طي پيامي از مردم مي خواهند كه به نظام جمهوري اسلامي رأي بدهند. در بخشي از پيام ايشان آمده است: «به خواست خداوند متعال بزودي دربارة شكل حكومت رفراندوم خواهد

شد. لازم است تذكر دهم آنچه اين جانب به آن رأي مي دهم جمهوري اسلامي است و آنچه ملت شريف ايران در سرتاسر كشور با فرياد از آن پشتيباني نموده است، همين جمهوري اسلامي بوده است. نه يك كلمه زياد نه يك كلمه كم. من از ملت شريف انتظار دارم كه به جمهوري اسلامي رأي دهند كه تنها اين مسير انقلاب اسلامي است. »(5)

حضرت امام پس از استقرار جمهوري اسلامي نيز بارها بر اسلامي بودن حكومت و لزوم اجراي عملي قوانين و احكام اسلامي تأكيد داشته است. نظر به اهميت موضوع به دو سه مورد آن اشاره مي كنيم: «آنكه ملت ها مي خواست و آن كه ملت ما به او رأي داد جمهوري اسلامي بود. اسلام مورد نظر بود. الان قشرهايي هستند كه مي خواهند اسلام را كنار بگذارند با نوشتن و يا گفتن و يا اجتماعات. اين درد بزرگترين دردي است كه الان ملت ما به آن مبتلا است و ما از آن نگران. ملتي كه رأي دد به جمهوري اسلامي ... بعني ما اسلام را مي خواهيم. اگر براي صرف جمهوري بود چنين رأيي نبود. اگر براي جمهوري دموكراتيك بود همچون رأيي نبود. ديگران هم از اين حرفها سابقاً گفتند و شكست خوردند. ملت ما براي اسلام قيام كرد و براي اسلام راه پيمود و براي اسلام خون داد.(6) .. جمهوري اسلامي معنايش اين است كه همه رأي بدهند به اين كه جمهوري باشد كه قانونش قانون اسلام نباشد. اين، آن نيست كه ملت ما مي خواهند و رأي به آن داده اند. همه مردم خون داده اند براي اين كه اسلام تحقق پيدا بكند. ... دنبال اسم جمهوري اسلامي نيستيم، بلكه

مي خواهيم تمام شؤون ملت ما در آن احكام اسلامي باشد.(7) ... امروز روزي است كه اسلام بايد تحقق پيدا كند. اين حرف ها كه گفته مي شود نظير همان حرفها بود كه گفته شد: «حالا زود است صبر كنيد» ما اگر اسلام را در اين انقلاب در اين نهضت، احكام اسلام را پياده نكنيم، كي پياده خواهيم كرد؟ چه وقت همچنين نهضتي تحقق پيدا مي كند؟ اگر اين نهضت خداي نخواسته بخوابد و به خاموشي بگرايد، كي مي تواند ديگر اسم اسلام را بياورد؟ اگر امروز قوانين اسلام را اجرا نكنيم كي اجرا كنيم؟ آقاياني كه مي گوييد نمي شود، پس كي مي شود؟ پس بگوييد هيچ وقت، اسلام نه بگوييد نهضت منهاي اسلام. همان طوري كه گفتند اسلام منهاي روحانيت، حالا هم بگويند نهضت منهاي اسلام. اگر با اين نهضت اسلام را متحقق نكنيد، احكام اسلام را مو به مو جاري نكنيد، مأيوس باشي ديگر نخواهد شد. »(8)

بالاخره يكي از آرزوهاي مهم و اهداف بلند حضرت امام يعني ايجاد حكومت مبتني بر اسلام و اجراي احكام و مقررات اسلامي با پيروزي انقلاب اسلامي تحقق يافت. حكومت اسلامي تحت عنوان «جمهوري اسلامي» در همه پرسي فروردين 1358 با رأي قاطع اكثريت مردم به تصويب رسيد. اين موضوع در اصل اول قانون اساسي اينگونه آمده است: «حكومت ايران جمهوري اسلامي است كه ملت ايران، براساس اعتقاد ديرينه اش به حكومت حق و عدل قرآن، در پي انقلاب اسلامي پيروزمند خود به رهبري مرجع عاليقدر تقليد آيت الله العظمي امام خمين، در همه پرسي دهم و يازدهم فروزدين ما 1358 هجري شمسي برابر با اول و دوم جمادي الاول سال 1399 هجري قمري با اكثريت 2/98? كليه كساني

كه حق رأي داشتند، به آن رأي مثبت داد.» پي نوشتها: 1- خطبه نماز جمعه، مورخ 20/11/1374

2- در جستجوي راه از كلام امام، دفتر دهم، ص 18

3- سوره نور: آيه 2، بايد هر يك از زنان و مردان زناكار را به صد تازيانه مجازات كنيد.

4- در جستجوي راه از كلام امام، دفتر دهم، ص 23

5- همان، ص 94

6- همان، ص 95

7- همان، ص 97

8- همان، ص 98 تحوّل در نظام تربيتي مدارس

قبل از انقلاب اسلامي ايران، به علت حاكميت رژيمي سلطنتي واستبدادي ووابسته به استكبارغرب، جهت گيريها وسياستهاي كلان تربيتي وپرورشي ميليونها دانش آموزنيزدرهمين راستابود. عمده ترين سياستهاي تربيتي وپرورشي رژيم فاسد پهلوي درموارد ذيل خلاصه مي شد:

- ترويج جدايي دين ازسياست وناكارآمدي دين وكهنه شدن مقررات آن

- لااباليگري ديني وبي تفاوتي نسبت به تعاليم وآموزه هاي ديني

- توسعه بي حجابي وبي عفتي

- اختلاط دختران وپسران درمدارس خصوصي

- برگزاري اردوهاي مختلط بابرنامه هاي فاسد وشرم آور

- به كارگيري معلمان ومديران نالايق وفاسد وغرب زده

- برگزاري جشنهاي مستهجن وفاسد به مناسبتهاي شاهنشاهي

- ترغيب وتبليغ فرهنگ غربي وغرب زدگي

- ترويج تفكّرغيرعلمي بودن دين وجدايي اين دو از هم

- تبليغ شاه دوستي وشاه پرستي

- الهي وموجّه جلوه دادن رژيم سلطنتي وشاهنشاهي

به بركت پيروزي انقلاب اسلامي نه تنها سياستها وجهت گيريهاي غلط گذشته، كناررفت، بلكه مسؤولين ودست اندركاران آموزش وپرورش توانستند با اتخاذ سياستها وجهت گيريهاي درست درجهت پرورش مذهبي وديني دانش آموزان، آگاه نمودن آنان به نادرستي شاه پرستي وحكومتهاي سلطنتي ونيز مغايرت وناهماهنگي بين علم ودانش ودين ومذهب ونيزآميختگي دين با سياست،گامهاي مفيد ومؤثري درجهت تربيت وپرورش صحيح ميليونها دانش آموز سراسر كشور وآينده سازان ايران اسلامي بردارند.

بخشي

ازاين اصول وسياستها وجهت گيريهاي تربيتي كه توسط مسؤولين نظام جمهوري اسلامي ايران اتخاذشده عبارتنداز:

- آشنا نمودن دانش آموزان با واقعيت دين ومذهب ومفاهيم عاليه اسلامي.

- به كارگيري معلمين ومديران شايسته ولايق.

- توسعه وگسترش فعّاليتهاي مذهبي وفرهنگي درمدارس.

- ايجاد نمازخانه درمدارس وترويج فرهنگ نمازخواني ونماز جماعت دربين دانش آموزان.

- توسعه وترويج فرهنگ حجاب وعفاف دربين دانش آموزان دختر.

- مقابله ومبارزه با مظاهرفساد اخلاقي وبي عفتي وبي حجابي .

- تبديل اردوها ي فاسد وضد اخلاقي رژيم گذشته به اردوها ي سازنده، با نشاط، آموزنده و در عين حال اسلامي.

- تاكيد براهمّيت علم و دانش از نظر اسلام و تشويق استعداد هاي برتر و درخشان.

- آشنا كردن دانش آموزان با سياستهاي استكباري شرق و غرب و واقعيتهاي جهاني.

- آگاه كردن دانش آموزان به مفاسد و ستمگريهاي رژيم منحط پهلوي.

- ترويج فرهنگ آشنايي و انس با قرآن و مفاهيم عاليه آن در بين دانش آموزان.

- توسعه و ترويج تشكلهاي سالم و سازندة دانش آموزان از قبيل امور تربيتي، انجمن اسلامي، بسيج.

- ايجاد فضاي سالم ديني در محيط هاي ورزشي دختران دانش آموز و زدودن مفاسد اخلاقي در اين زمينه.

روحيه معنوي و شهادت طلبي

با توجه به سياستهاي نادرست فرهنگي و تربيتي رژيم گذشته، روحيات معنوي و توجه به خدا دربين دانش آموزان بسيار كمرنگ و ناچيز بوده و ذهن و قلب و توجه و همّت دانش آموزان براي بيشتر متوجه امورمادي و مظاهر و تعلقات دنيا و امور كودكانه و افسانه ها و رؤياهاي جواني و نوجواني مي كردند. به بركت پيروزي انقلاب اسلامي و در سايه ي تعليمات عاليه اسلام، روحيه ي معنوي وتوجه به خدا و كم توجهي به

بازيچه هاي مادّي، در قشر عظيمي از دانش آموزان، رشد و گسترش يافت.

نمونه و تجلّي بارز اين تحوّل را در دوران دفاع مقدس كه مقارن با سالهاي اوّليه پيروزي انقلاب بود مي توان مشاهده كرد كه چگونه جوانان و نوجوانان كم سن و سال دبيرستاني و بعضاً راهنمايي با گريه و التماس و حتي دستكاري در شناسنامه خود، اشتياق به حضور در جبهه هاي جنگ عليه دشمنان اسلام را نشان مي دادند. شهيد حسين فهميده دانش آموز 13 ساله يكي از هزاران نمونه اين گونه دانش آموزان است. گريه ها و نمازهاي خالصانه و عبادتها و مناجاتهاي بي ريا و بدون تعلقات مادّي آنها در سنگرهاي خط مقدم دفاع مقدس و عشق به شهادت و رسيدن به قرب الهي و جوار مقدس حضرت حقّ، برگهاي زريني در تاريخ معنويت دانش آموزان ايران اسلامي مي باشد كه به بركت انقلاب اسلامي ايران نگاشته شده است.

حضور بيش از 395000 دانش آموز و دانشجوي تربيت معلم (كه 60درصد نيروهاي مردمي اعزامي به جبهه ها را تشكيل مي داد) و شهادت 36000 دانش آموز(1) و جانباز و آزاده شدن عده كثري از آنان، نشانگر اين تحوّل و ايجاد معنويت دربين دانش آموزان است. از سوي ديگراين تحوّل نشان دهنده ي آگاهي و شناخت دانش آموزان و احساس مسؤوليت درجهت دفاع ازكيان جامعه مي باشد، پديده اي كه قبل از انقلاب دربين دانش آموزان اصلاً مفهومي نداشت و آن قدر مشغول امور سطحي ديگر شده بودند كه نه به اين نوع مسائل آگاهي و شناخت داشتند و نه در تصور آنها چنين رويكردهايي مي گنجيد. پي نوشتها: 1-مروري بر دو دهه تلاش براي اعتلاي تعليم و تربيت كشور57 تا 77،

ص 6 افشاري چهره ي واقعي كشورهاي غربي و آمريكا

يكي از دستاوردهاي جهاني انقلاب اسلامي ايران، پرده برداشتن از چهر? كريه استكبار غرب به سركردگي آمريكا و افشاي چهر? واقعي آن بود. انقلاب اسلامي، آمريكا را كه به ظاهر و به دروغ مدعي دموكراسي و دفاع از حقوق بشر بود، رسوا و بي حيثيت كرد. اين انقلاب توانست ماسك دروغين حمايت از حقوق بشر آمريكا و غرب را بردارد تا همه مردم جهان بتوانند كاملا چهر? واقعي آنها را مشاهده كنند. البته اين چهر? ننگين، زورگو و ستمگر قبلا نيز براي مردمي كه خودشان با پوست و گوشتشان، تازيانه هاي ستم غرب و آمريكا را بر خود لمس و حس كرده بودند و اموال و ثروتشان توسط آنان به غارت رفته بود، مشخص و آشكار بود، اما انقلاب اسلامي توانست ابعاد گسترده تري از چهر? دروغين آمريكا را نزد مردم جهان نمايان و آشكار سازد. حاكميت استكبار غرب بر مطبوعات و رسانه هاي تبليغي نيز عليرغم تلاش زياد، نتوانست مانع اين افشاگري شود.

اقدامات و عملكرد ضدبشري آمريكا، انگلستان و اغلب كشورهاي غربي در تاريخ كوتاه خويش، به قدري گسترده و مفصل است كه شرح آن، خود نياز به چندين جلد كتاب دارد. حضرت امام خميني(ره) نيز در طول دوران مبارزه – چه قبل و چه بعد از يروزي انقلاب – مكرّر به اين اقدامات ضدبشري اشاره كرده و به مبارزه با آن برخاستند. در اين جا به بعضي از اين اقدامات در دهه هاي اخير و عمدتاً مرتبط با ايران و انقلاب اسلامي اشاره مي كنيم:

1.اوّلين مورد اين افشاگري مربوط به مقطع پيروزي انقلاب و افشاء نقش دولت آمريكا و ساير

كشورهاي غربي در حمايت از رژيم منحط پهلوي و جنايتهاي آن مي باشد. بر هيچ صاحب نظر در امور سياسي پوشيده نيست كه رژيم ستمگر و صد مردمي پهلوي با حمايتهاي گسترده و همه جانبه آمريكا، انگلستان و غرب به حيات ضدبشري خود ادامه مي داد. آمريكا اروپا به واقع در هم? جنايتهاي رژيم پهلوي و شكنجه هاي وحشيانه ساواك شريك و سهيم بوده است.

كشتار جوانان مسلمان و برومند ايران انقلابي در دوران مبارزه و انقلاب توسط رژيم پهلوي با پشتوانه و حمايت و تأييد آمريكا و غرب صورت مي گرفت، لذا در هم? اين جنايات آمريكا و انگلستان نقش و مسؤوليت داشته و شريك جرم رژيم پهلوي مي باشند. پناه دادن به شاه جنايتكار و عمال رژيم خون آشام گذشته و حمايت از آنان – بعد از انقلاب نيز – مؤيد اين اقدام ضد بشري آمريكا و استمرار آن مي باشد. آمريكا و غربِ مدعي دموكراسي چگونه مي تواند حمايت خود را از رژيم فاقد پشتوان? مردمي پهلوي توجيه كنند؟ آمريكا و غرب چگونه مي توانند خود را با نظام كاملا مردمي جمهوري اسلامي توجيه نمايند؟

2. افشاء چهر? كريه آمريكا و غرب در حمايت از تروريستها و آدمكشها و پناه دادن به آنها از ديگر موارد اين افشاگري است. مثلا تروريستهايي كه در ايران، مردم مسلمان كوچه و بازار را ترور و شهيد كردند و يا در اماكن عمومي مانند حرم مطهر امام رضا(ع)، نماز جمعه تهران، ميادين و خيابانهاي شلوغ و پرتردد بمب گذاري كرده و مردم را به شهادت رساندند، مورد حمايت و پناه آمريكا بوده و در كشورهاي مختلف اروپايي فعّال بوده و بطور رسمي حضور دارند. آيا از

نظر آمريكا و اروپاييان، ايرانيان مسلماني كه در اثر اين ترورها و بمب گذاريها شهيد و مجروح مي شدند، بشر محسوب نمي شده و نمي شوند؟ آيا فقط شهروندان آمريكايي و اروپايي در نظر آنها بشر هستند؟ كنگره آمريكا و برخي كشورهاي غربي بطور رسمي از منافقان حمايت نموده و انواع كمكها را به آنان مي نمايند. اين اعمال با ادعاي مبارزه با تروريسم و دموكراسي چگونه سازگاري دارد؟

3. در جنگ تحميلي عراق عليه ايران نيز بار ديگر چهر? ضد بشري آمريكا و اغلب كشورهاي غربي نمايان شد. رژيم عراق با حمايتهاي سياسي و اطلاعاتي و نظامي و اقتصادي آمريكا و اغلب كشورهاي غربي، شهرها و روستاها و مردم ايران را مورد تهاجم قرار داده و با تأييد و اشاره آنان به موشك باران و بمب باران و استفاداه از بمب هاي شيميايي مي پرداخت و انسانهاي بي گناه، اعم از زن و مرد و كودك و پير را به شهادت مي رساند. از نظر آمريكا و كشورهاي حامي عراق، امّت مسلمان ايران بشر نبودند تا در شمول داير? دفاع از حقوق بشر دروغين آنان قرار بگيرند!! از نظر آمريكا اينها نه تنها بشر نبودند، بلكه فاقد هرگونه حقوقي بودند. زيرا بشر كسي است كه فقط آمريكا و غرب مشخص مي كنند و صاحب حقوق فقط كسي مي تواند باشد كه در تعريف آنان بگنجد.

4. كشتار مسافران هواپيماي مسافري جمهوري اسلامي ايران بر فراز آسمان خليج فارس توسط موشك شليك شده از ناو جنگي آمريكا و متلاشي شدن اجساد كودكان، زنان و كلّيه مسافران هواپيما بار ديگر چهر? ضد بشري آمريكا را نمايان ساخت. اين وقاحت و بي شرمي وقتي به حد اعلاي خود رسيد كه

رئيس جمهور آمريكا به فرماند? ناو جنگي به خاطر اين اقدام قهرمانانه و بشردوستانه (از نوع آمريكايي) مدال و نشان شجاعت اعطاء كرد! مگر مسافران ايراني هواپيما، بشر نبودند كه مشمول حقوق بشر واقع نشدند.

5. از ديگر موارد بايد به حمايت آمريكا از كشتار زائران ايراني بيت اللّه الحرام در مناسك حج سال 1366 توسط حكام وابست? آل سعود اشاره كرد. اين جنايت نيز نشان داد كه آمريكا تا چه حد به شعار دفاع از حقوق بشر خويش پايبند است.

6. افشاگري اقدامات ضدبشري آمريكا و انگلستان نسبت به مردم ساير كشورها و مسلمانان و غير مسلمانان مبارز در اقصي نقاط عالم، توسط جمهوري اسلامي ايران، نيز توانسته است از چهره واقعي آمريكاي جنايتكار پرده بردارد و دروغ بودن ادعاي سردمداران آمريكا مبني بر حمايت از حقوق بشر را به اثبات برساند. مداخلات عملي و حمايت آمريكا و انگلستان از كشتار مردم مبارز، مقاوم و مظلوم فلسطين و لبنان در طي سالهاي طولاني گذشته توسط رژيم صهيونيستي، حمايت از كشتار مردم مسلمان و بي پناه بوسني و هرزه گوين توسط صربهاي جنايتكار، حمايت از كشتار مردم كوزوو، پشتيباني از كشتار مبارزين مسلمان و انقلابي در كشورهاي مختلف از جمله عراق، افغانستان، الجزاير،مصر تنها گوش? ناچيزي از اقدامات ضد بشري آمريكا و دنبال? اروپايي او مي باشد. استقلال فرهنگي

استقلال فرهنگي يكي از ويژگي هاي بارز و مشخص هر كشور مستقل و باهويت مي باشد و بالعكس وابستگي فرهنگي نشانة ذلت، حقارت و فقدان هويت يك ملت و كشور است. يكي از خصوصيات رژيم منحط پهلوي، وابستگي فرهنگي كشور به غرب و عدم استقلال فرهنگي بود. قبل از انقلاب، كشور ما از نظر

فرهنگي، استقلالي از خود نداشت و كاملاً وابسته به غرب بود. سياست هاي فرهنگي كشور عمدتاً از طرف غرب ديكته مي شد و خود رژيم نيز به علت خودباختگي فرهنگي، با اشتياق و كوركورانه از غرب تبعيت و تقليد مي كرد. اين وابستگي در همه حوزه هاي اعتقادي، اخلاقي، زندگي فردي و اجتماعي و حتي رفتار و معاشرت و خوراك و پوشاك و سخن گفتن نيز به چشم مي خورد.

وابستگي فرهنگي يك مرحله پايين تر و بدتر از خودباختگي فرهنگي است. خودباختگي فرهنگي در مرحله فكر و انديشه است ولي وابستگي فرهنگي، مرحله عمل و اجرا و تن دادن به نتايج خودباختگي فرهنگي است. بدين ترتيب استقلال فرهنگي نيز يك مرحله بالاتر و برتر از خودباوري فرهنگي است. در خودباوري فرهنگي، فكر و انديشه ازخودباختگي رها و آزاد مي شود ولي در استقلال فرهنگي، در اجرا و عمل، فرهنگ يك كشور مستقل از فشارها و تحميل ها و نيز تقليد هاي كوركورانه شكل گرفته و پيش مي رود.

به بركت انقلاب اسلامي، كشور عزيز ايران از وابستگي فرهنگي نيز رهايي يافته و به استقلال رسيد. استقلال فرهنگي خود زمينه ساز ساير استقلال ها مي باشد و بدون استقلال فرهنگي، استقلال سياسي، اقتصادي و نظامي نيز ممكن نخواهد بود.

در همين رابطه حضرت امام خميني(ره) مي فرمايند: «استقلال و موجوديت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت مي گيرد و ساده انديشي است كه گمان شود با وابستگي فرهنگي، استقلال در ابعاد ديگر يا يكي از آن ها امكان پذير است. بي جهت و من باب اتفاق نيست كه هدف اصلي استعمارگران _ كه در رأس تمام اهداف آنان است _ هجوم به فرهنگ جوامع زير سلطه است ... بي شك بالاترين و والاترين عنصري كه در موجوديت

هر جامعه دخالت اساسي دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل مي دهد و با انحراف فرهنگ، هر چند جامعه در بعدهاي اقتصادي، سياسي، صنعتي و نظامي قدرتمند و قوي باشد، ولي پوچ و پوك و ميان تهي است. اگر فرهنگ جامعه اي وابسته و مرتزق از فرهنگ مخالف باشد، ناچار ديگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرايش پيدا مي كند و بالاخره در آن مستهلك مي شود و موجوديت خود را در تمام ابعاد از دست مي دهد. »(1)

در مورد اهميت و ارزش اين دستاورد، رهبر معظم انقلاب در خطبه هاي نماز جمعه مورخ 10 فروردين 1369 با اشاره به استقلال سياسي و اقتصادي فرمودند: «از همة اين ها مهم تر، استقلال فرهنگي بود. جمهوري اسلامي، از اول نشان داد كه زير بار فرهنگ مبتذل و فاسد غربي نخواهد رفت. اين نكته را من عرض كنم كه سلطة واقعي قدرت ها، سلطه فرهنگي است. يعني اگر ملتي بتواند فرهنگ و باورها و اعتقادات و رسوم و آداب و عادات خود را و در مرحلة بالاتر زبان و خط خويش را در ملت ديگري نفوذ بدهد، بر آن ملت مسلط است و سلطة او يك سلطة حقيقي است. كاري كه در دو دوره يي از اين دويست سال گذشته فرانسوي ها با كشورهاي ديگر كردند و در يك دوره ي ديگر انگليسي ها كردند و در اين اواخر آمريكايي ها انجام دادند... فرهنگ يعني همين رسوم و آدابي كه بر زندگي من و شما حاكم است.

فرهنگ يعني باورها و اعتقادات و چيزهايي كه زندگي شخصي و اجتماعي و داخل خانه و محيط كسب يك جامعه با آن ها روبه روست. جمهوري اسلامي

فرهنگ غربي را رد كرد و گفت ما فرهنگ مستقل اسلامي داريم. اسلام، تكليف مسلمانان را در معاشرت، در كيفيت زندگي فردي، در خورد و خوراك، در لباس پوشيدن، در درس خواندن، در روابط با حكومت در روابط با يكديگر و در معاملاتشان معين كرده است. ما نمي خواهيم اين ها را از غربي ها ياد بگيريم و از آن ها تقليد كنيم. »(2) پي نوشتها: 1- آيين انقلاب اسلامي، گزيده اي از انديشه و آراء امام خميني (ره)، ص 322.

2- حديث ولايت (مجموعه رهنمودهاي مقام معظّم رهبري)، جلد 4، ص 50. احياي نماز جمعه

احياي نماز هاي جمعه در سراسر كشور نيز يكي ديگر از دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران مي باشد. قبل از انقلاب اسلامي، تقريباً خبري از نماز جمعه نبود و اگر موارد نادري هم بود، بي محتوي و تحت سلطة حاكميت طاغوت بود. جز اين هم توقعي نبود. زيرا رژيمي كه اساسش مخالفت با اسلام و مظاهر ديني بود، رژيمي كه نسبت به خود نماز واجب، نظر خوش و مثبتي نداشت، چگونه مي شد توقع برگزاري نماز جمعه ر در دوران چنين رژيمي داشت؟ امام جمعه اي به طور سمبليك از طرف دربار تعيين مي شد كه پررنگترين حضورش از مراسم سلام دربار بود!

به بركت انقلاب اسلامي، اين امر مقدس و پرثمر احياء گرديد. در اين رابطه امام خميني(ره) مي فرمايند: «يكي از بركات اين نهضت و انقلاب همين اقامة نماز جمعه هاست (1) ... بر پايي نماز جمعه يكي از بركات بسيار عظيم اسلام بود كه مع الأسف قبل از پيروزي انقلاب در بين علماي شيعه بسيار كم جلوه و برادران اهل سنت هم كه اقامه مي كردند، خطبه هايشان محدود به حدودي خاص بود.(2) ...» «يكي

از مهم ترين چيزهايي كه در انقلاب حاصل شد، قضيه نماز جمعه است كه در زمان سابق در بين ما متروك و در بين اهل سنت به طور دلخواه نبود و غالباً تحت نفوذ قدرت ها انجام مي گرفت كه بحمدالله در اين نهضت، نماز جمعه با محتواي حقيقي آن تحقق يافت. » (3)

رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي نيز در همين رابطه مي فرمايند: «ملت ايران نماز جمعه نداشت و از اين نعمت محروم بود، انقلاب به او نماز جمعه داد.(4) ... ما نماز جمعه را از انقلاب و از امام داريم. قبل از انقلاب، نماز جمعة كشور ما نزديك به صفر بود، هم از لحاظ تعداد نماز جمعه ها، هم از لحاظ كميت مردمي كه در آن شركت مي كردند، هم از لحاظ كيفيت سخناني كه گفته مي شد.(5) ... يكي از بزرگترين كارهاي امام بزرگوارمان (رضوان الله تعالي عليه) همين ايجاد و تأسيس نمازهاي جمعه بود. نماز جمعه را ايشان به اين ملت دادند. سال هاي متمادي بود كه ما را از نماز جمعه محروم بوديم يا آن را نداشتيم. در جاهايي هم كه خيلي بندرت پيدا مي شد، آن تأثيري را كه نماز جمعه مي توانست در حكومت اسلامي داشته باشد، قهراً نداشت. در جاهايي هم اصلاً افراد ناجوري بودند كه محل بحث نيست. ّّّ»(6)

پس از پيروزي انقلاب، مردم مسلمان و مبارز ايران هر هفته روزهاي جمعه با شور و حال فراواني در نمازهاي جمعه شركت مي كنند. حضور باشكوه مردم در نماز جمعه، علي رغم سرما و برف و باران زمستان و گرماي سوزان تابستان و همچنين در ايامي مانند موشك باران و بمب گذاري ها كه خطرات جاني آن ها را تهديد مي كرد، حاكي از

عمق ايمان و عشق و علاقة مردم به اين فريضه سياسي ديني است. هنگامي كه در نماز جمعه تهران توسط منافقين بمب گذاري شد، نه تنها نماز به هم نخورد و مردم همچنان در كنار خطيب نماز جمعه، حضرت آيت الله خامنه اي به نماز خود ادامه دادند، بلكه در هفته بعد و حتي هفته هاي بعدي، حضور مردم در نماز جمعه باشكوه تر و گسترده تر صورت گرفت.

نماز جمعه از اهميت زيادي برخوردار است و به تعبير رهبر انقلاب: «اسلام براي نماز جمعه خيلي اهميت قائل است ... از قول پيامبر خدا(ص) نقل شده كه فرمود: من كان يؤمن بالله و اليوم الاخر فعليه بالجمعه يوم الجمعه. يعني هر كس كه ايمان دارد، در روز جمعه نبايد نماز جمعه را فراموش كند » (7) به همين جهت است كه حضرت امام مي فرمايند: «آقايان بايد با سفارش به مردم و نسل هاي آينده به اين مسأله اهميت بدهند كه نماز جمعه در رأس همه امور است و مردم را مجتمع كنند كه در اين امر خللي وارد نشود. »(8)

علت اين اهميت فراوان نماز جمعه را بايد در نقش و آثار گوناگون سياسي اجتماعي آن جستجو كرد. برخي از اين آثار و پيامدها عبارتند از: هدايت ديني مردم، هدايت سياسي اجتماعي مردم، ايجاد وحدت بين مردم و نيز مردم و مسؤولين، نمايش قدرت و عظمت اسلام و بالاخره بسيج مردم در مسائل مختلف و مبتلا به داخلي و جهاني اسلام. پي نوشتها: 1- صحيفه امام، جلد 17، ص 104.

2- در جستجوي راه از كلام امام، دفتر دهم، ص 412.

3- صحيفه امام، جلد 18، ص 195.

4- حديث ولايت ( مجموعه رهنمودهاي مقام معظّم

رهبري)، جلد 6، ص 215.

5- خطبه نماز جمعه، روزنامه اطلاعاتف مورخ 9/8/1377.

6- حديث ولايت ( مجموعه رهنمودهاي مقام معظّم رهبري)، جلد 4، ص 232.

7- حديث ولايت ( مجموعه رهنمودهاي مقام معظّم رهبري)، جلد 6، ص 215.

8- صحيفه امام، جلد 18، ص 195. احياء امر به معروف و نهي از منكر

فريض? امر به معروف و نهي از منكر قبل از انقلاب اسلامي، كاملاً مطرود و فراموش شده بود و به تعبيري اصلاً معنا و مفهومي عملي نداشت. زيرا رژيم دين ستيز پهلوي، ميداني براي ظهور و بروز آن نمي داد و جو اجتماعي و محيط زندگي را به گونه اي فراهم كرده بود كه به علت گستردگي فساد و فحشا و مفاسد اجتماعي، سياسي و اقتصادي، زمينه اي براي طرح اين فريضه و عمل به آن وجود نداشت.

مردم نيز به علت مخالفت رژيم با اين فريضه و نيز بي ثمر و بي تأثيربودن عمل به آن، تمايلي به انجام اين فريضه نداشتند. منكرات در زمينه هاي مختلف از صدر تاذيل، رژيم و دولتمردان فاسد آن را فراگرفته بود. فضاي عمومي ادارات، ظاهر اجتماع و كوچه ها و خيابان مملو از منكرات و فساد بود و لذا عرصة عمل به اين فريضه بسيار تنگ و محدود شده بود.

در حالي كه فريضه امر به معروف و نهي از منكر يكي از فروع دين و واجبات اسلامي بوده و حائز اهميت زيادي است. خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد: «والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اوليآء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر (1) مردان و زنان مؤمن همه ياور و دوستدار يكديگرند، خلق را به كار نيكو امر و از كار زشت نهي مي كنند.» و در آيه ديگر

مي فرمايد: «ولتكن منكم امه يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون و بايد از شما، برخي خلق را به خير و صلاح دعوت كنند و مردم را به نيكوكاري امر و از بدكاري نهي كنند و اينان در كمال رستگاري خواهند بود.» (2)

در همين رابطه رسول خدا(ص) نيز مي فرمايند: «اذا لم يأمروا بمعروف و لم ينهوا عن المنكر و لم يتبعوا الاخيار من اهل بيتي، سلط الله عليهم شرارهم فيدعوا عند ذلك خيارهم فلايستجاب لهم(3)، هنگامي كه امت اسلامي، امر به معروف و نهي از منكر ننمايد و نيكان از خاندان مرا پيروي نكنند، خداوند بدان و ا اشرار را بر آنان مسلط و فرمانروا مي كند در اين حالت خوبان دعا مي كنند، اما دعايشان مستجاب نخواهد شد.»

بدين ترتيب مشخص مي شود كه از نظر اسلامي، فريضه امر به معروف و نهي از منكر وظيفه اي است همگاني و بر دوش همه مردم مي باشد. در اين مورد حضرت امام خميني(رة) مي فرمايند: «امر به معروف و نهي از منكر به همه ملت واجب است. اگر يك حلال يك كسي كرد بايد او را نهي بكند(4) ... امر به معروف و نهي از منكر از اموري است كه بر همه كس واجب است. يك چيزي نيست كه بر يكي واجب باشد و بر ديگري (نه)، همه ما ... همان طور كه مكلفيم كه خودمان را حفظ كنيم و خارج كنيم از ظلمت به نور، مكلف هستيم كه ديگران را هم همين طور دعوت كنيم. »(5)

در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز اين امر به عنوان وظيفه اي همگاني تلقي شده است. اصل 8 قانون اساسي

مقرر مي دارد: «در جمهوري اسلامي ايران دعوت به خير، امر به معروف و نهي از منكر وظيفه اي است همگاني و متقابل برعهدة مردم نسبت به بكديگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت، شرايط و حدود و كيفيت آن را قانون معين مي كند...»

البته مهم ترين بخش دستاورد انقلاب اسلامي در اين زمينه، ايجاد تحول فكري در بخش عمده اي از مردم نسبت به فريضه امر به معروف و نهي از منكر است. انقلاب در بسياري از مردم نسبت به ترك معروف ها و انجام منكرات، فرهنگ حساسيت ايجاد كرد. پس از انقلاب مردم ديگر نسبت نسبت به مفاسد و منكرات بي تفاوت نبودند و خود را ملزم و موظف به دخالت مي دانستند. احساس مسؤوليت جامعه و توده مردم نسبت به مفاسد بسيار مهم و ارزشمند است. البته امروز به خاطر محدودنگري نسبت به ابعاد و مصاديق مفاسد، شايد اهميت اين موضوع خيلي روشن و واضح نشده باشد، ولي اگر روزي اين حساسيت مردمي نسبت به مفاسد بزرگ و مهم اجتماعي منعطف گردد، در آن صورت هميت اين فريضه به خوبي آشكار خواهد شد.

ابعاد اين فرضيه مهم در دو بخش كلي «امر به معروف» و «نهي از منكر» مي باشد. ليكن متأسفانه تاكنون بيشتر به بد «نهي از منكر» آن پرداخته شده و از بعد «امر به معروف آن غفلت زيادي شده است. از سوي ديگر در همين بعد «نهي از منكر» هم غالباً منكرات، محدود به منكرات اخلاقي و بي حجابي و برخي مفاسد خاص اجتماعي بوده است و از بسياري منكرات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و اخلاقي غفلت شده است. در مورد شكل و شيوة امر به معروف و

نهي از منكر نيز هنوز مشكلات زيادي وجود دارد.

رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي در اين مورد مي فرمايند: «بعضي جوانان به ما نامه مي نويسند كه اجازه بدهيد ما با اين تظاهرات منكراتي، مقابله و مبارزه كنيم. خيلي خوب، مقابله بكنيد، اما چه طور، بريزيد، طرف مقابل را تكه پاره كنيد؟! نه، اين نيست. حرف بزنيد، بگوييد، يك كلمه بيشتر هم نمي خواهد، لازم نيست يك سخنراني بكنيد، كسي كه مي بينيد خلافي را مرتكب مي شود _ دروغ، غيبت، تهمت، كين ورزي نسبت به برادر مؤمن، بي اعتنايي به محرمات دين، بي اعتنايي به مقدسات، اهانت به پذيرفته هاي ايماني مردم، پوشش نامناسب، حركت زشت _ يك كلمه آسان بيشتر نمي خواهد، بگوييد اين كار شما خلاف است، نكنيد. لازم هم نيست كه با خشم همراه باشد. شما بگوييد، ديگران هم بگويند، گناه در جامعه خواهد خشكيد. »(6)

به اين ترتيب به نظر مي رسد ما با وضع مطلوب هنوز فاصلة زيادي داريم. اول اين كه به بُعد «امر به معروف» هنوز توجه لازم نشده و بيشتر به بُعد «نهي از منكر» پرداخته شده است. دوم اين كه موضوعات و دامنه معروف ها و منكرات بايد گسترده تر و در همة زمينه ها مخصوصاً موضوعات مهم و اساسي تر باشد. سوم اين كه شكل انجام اين فريضه بايد به همان ترتيبي باشد كه مقام معظم رهبري مشخص فرموده اند. چهارم اين كه بايد اين امر به صورت عمومي و فراگير باشد تا تأثير لازم را داشته باشد. پنجم اين كه طرفين مر به معروف و نهي از منكر بايد از صرفِ «مردم نسبت به مردم» خارج شده و همان طور كه اصل 8 قانون اساسي مشخص كرده است، در سه

حوزة مردم نسبت به مردم، مردم نسبت به دولت و دولت نسبت به مردم انجام گيرد.

اين فريضه بايد در هر سه حوزه و همزمان باهم انجام گيرد. مردم همچنان كه نسبت به ارتكاب منكرات و ترك معروف ها توسط مردم ديگر حساسيت نشان مي دهند، بايد نسبت به ارتكاب منكرات و ترك معروف هاي احتمالي دولت نيز حساسيت نشان بدهند و اگر موردي را مشاهده كردند، آن را گوشزد نمايند. همچنين دولت نيز نبايد نسبت به ترك معروف ها و انجام منكرات توسط مردم بي تفاوت باشد و ضروري است كه از خود واكنش نشان بدهد. پي نوشتها: 1- سور? توبه: آيه 71.

2- سوره آل عمران: آيه 104.

3- ميزان الحكمه 12429 ( به نقل از دبيرخانه شورايعالي جوانان، بررسي امر به معروف و نهي از منكر، ص 33).

4- در جستجوي راه از كلام امام، دفتر هيجدهم، ص 125.

5- صحيفه امام، جلد 11، ص 386و 387.

6- حديث ولايت ( مجموعه رهنمودهاي مقام معظم رهبري)، جلد 8، ص 199. ايجاد وحدت بين حوزه و دانشگاه

رژيم پهلوي در راستاي سياست دين ستيزي خود تلاش زيادي در جهت ايجاد جدايي و شكاف حوزه و دانشگاه داشت و بالاتر اين كه به دنبال ايجاد داوت و دشمني متقابل بين حوزه و دانشگاه بود. اين رژيم با آگاهي از نقش سازنده حوزه ها در دانشگاه و وحدت بين آن دو و خطر اين وحدت براي پايه هاي سلطنت، سعي مي كرد از ابتدا اين دو به هم نزديك نشوند. بيانات حضرت امام خميني(ره) و نيز مقام معظم رهبري در اين زمينه كاملاً گوياي ابعاد اين توطئه بوده و ما را از هر گونه توضيح بي نياز مي كند.

حضرت امام(ره) مي فرمايند: «يكي

از روش هاي محمدرضا در به انزوا كشاندن روحانيت ايجاد عداوت بين دانشگاهيان و روحانيون بود كه تبليغات وسيعي در اين زمينه شد و مع الأسف به واسطه بي خبري هر دو قشر از توطئه شيطاني ابرقدرتها، نتيجه چشمگيري گرفته شد. از يك طرف از دبستان ها تا دانشگاه ها كشوش شد كه معلمان و دبيران و اساتيد و رؤساي دانشگاه ها از بين غرب زدگان يا شرق زدگان و منحرفان از اسلام و ساير اديان انتخاب و به كار گمارده شوند و متعهدان مؤمن در اقليت قرار گيرند كه قشر مؤثر را كه در آتيه، حكومت را به دست مي گيرند، از كودكي تا نوجواني و تا جواني طوري تربيت كنند كه اديان مطلقاً و اسلام بخصوص و از وابستگان به اديان خصوصاً روحانيون و مبلغان متنفر باشند و اينان را عمال انگليس در آن زمان و طرفدار سرمايه داران و زمين خواران و طرفدار ارتجاع و مخالف تمدن و تعالي در بعد از آن معرفي مي نمودند. و از طرف ديگر، با تبليغاتن سوء، روحانيون و مبلغان و متدينان را از دانشگاهيان ترسانيده و همه را به بي ديني و بي بندو راري و مخالفت با مظاهر اسلام و اديان متهم مي نمودند. نتيجه آن كه ... راه را براي چپاولگران آن چنان باز كند كه تمام شؤون كشور در تحت قدرت آنان و تمام ذخائر ملت در جيب آنان سرازير شود. »(1)

و در جاي ديگر در ديدار با دانشگاهيان مي فرمايند: «از اول مي خواستند اين طوري دست بكنند دانشگاه را، و جوانان ما را از اول مي خواستند به يك فرمي با بياورند كه دشمن بشوند با اسلام و با هرچه كه مربوط به اسلام است. اسم آخوند را

توي دانشگاه نمي شد ببري. اسم دانشگاهي هم در محيط فيضيه نمي شد ببري. هر يك از اينها اگر مي رفتند آن جا خودشان را غريب مي ديدند، خودشان را هيچ مي ديدند. مي ديدند به چه محيط بدي وارد شده اند. براي اين بود كه اين طوري درست كردند تا اين كه اين دو جبهه اي كه مي توانند كشور را حفظ كنند و مي توانند نجات بدهند از گرفتاريها اينها دشمن هم بشوند. اين، سركوبي او را بكند، او سركوبي اين را بكند، آنها نتيجه اش را بگيرند و نتيجه را گرفتند. ديديم كه گرفتند. آن قدر پافشاري در دشمني اين دو قشر براي چه بود؟ آن قدر تبليغات سوء از همه اطراف نسبت به اين طبقه مظلوم علما و از آن طرف در آن جا، آن هم تبليغات براي دانشگاهي و دانشگاه و اينها چه بود؟ براي چه اين طور بود؟ براي اين بود كه مي ترسيدند كه اگر اينها به هم نزديك بشوند و تفاهم كنند، بفهمند كه اسلام چه چيز است، اگر بروند اين آقايان اساتيد دانشگاه در حوزه هاي علمي و پيش اساتيد ببينند كه اسلام چيست، وحشت نمي كنند آن وقت. آن وقت مي فهمند كه ما چقدر مصيبت كشيديم در اين دوران ها خصوصاً اين پنجاه سال، براي اين كه ما با برادرهاي خودمان دشمن بوديم، هر كدام ديگري را تضعيف مي كرديم. شما توجه داشته باشيد به اين معنا كه بايد اين پيوند بين دانشگاه و فيضيه برقرار باشد... اگر اين دو قشر هماهنگ بشوند و اگر صالح بشود اين دو قشر دانشمند، كشور ما هيچ نقص ديگري نمي تواند پيدا بكند. »(2)

مقام معظم رهبري نيز در جمع دانشجويان و طلاب با تحليل از تاريخ

علم و دين و تأثير اروپا در ايجاد جدايي بين آن دو و نيز تأثيرات منفي حاصله از آن بر حوزه و دانشگاه مي فرمايند: «در كشور ما هزار سال علم و دين در كنار يكديگر بودند. علما و پزشكان و منجمان و رياضيدان هاي بزرگ در تاريخ ها _ آن كساني كه امروز نامشان و اكتشافشان هنوز در دنيا مطرح است _ جزو علماي بالله و صاحبان دين و متفكران ديني بودند. ابن سينايي كه هنوز كتاب طب او در دنيا به عنوان يك كتاب زندة علمي مطرح است و در شؤون مختلف به عنوان يك چهرة برجستة تاريخ بشر، در همه صحنه هاي علمي دنيا در اين هزار سال مطرح بوده و هنوز هم مطرح است و بعضي كارها در تاريخچة علم به نام او ثبت شده يك عالم ديني هم بوده است. محمدبن زكرياي رازي و ابوريحان بيروني ديگر علما و دانشمندان و متفكران و مكتشفان و مخترعان دنياي اسلام نيز همين طور بوده اند. اين، وضع كشور ما و دنياي اسلام بود. تا وقتي كه دين حاكم بود و صحنة زندگي مردم از دين و نفوذ معنوي آن بكي خالي نشده بود، وضع اين گونه بود. از وقتي كه اروپاييها و غربيها و سياستمداران صهيونيست و متفكراني كه براي نابودي دنياي اسلام نقشه مي كشيدند، دانش را همراه با سياست وارد كشور ما كردند، علم را از دين جدا نمودند و نتيجتاً رشتة دين، يك رشته خالي از علم شد و رشتة علم، يك رشتة خالي از دين گشت... قرن نوزدهم كه اوج تحقيقات علمي در عالم غرب مي باشد، عبارت از قرن جدايي از دين و طرد دين

از صحنه زندگي است. اين تفكر در كشور ما هم اثر گذاشت و پايه اصلي دانشگاه ما بر مبناي غيرديني گذاشته شد. علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه هم از علما و حوزه هاي علميه روگردانيدند. اين پديدة مرار تبار، هم در حوزة علميه و هم در دانشگاه ها سوء اثر گذاشت. در حوزه هاي علميه سوء اثر گذاشت؛ زيرا علماي دين را صرفاً به مسائل ذهني ديني _ و لاغير_ محدود و محصور كرد و آن ها را از تحولات دنياي خارج بي خبر نگهداشت. پيشرفت اي علم از نظر آن ها پوشيده ماند و روح تحول گرايي و ضرورت تحول در فقه اسلام و استنباط احكام ديني _ كه همواره در تحولات عظيم جهاني، چنين تحولي در استنباط دين و فقه اسلام وجود داشته است و فقه براي رفع نياز جامعه، مستند به قرآن و سنت است _ در حوزه ها از بين رفت. حوزه ها از واقعيت زندگي و حوادث دنياي خارج و تحولات عظيمي كه به وقوع مي پيوست، بي خبر ماندند و به يك سلسله مسائل فقهي و غالباً فرعي محدود شدند. مسائل اصلي فقه _ مثل جهاد و تشكيل حكومت و اقتصاد جوامع اسلامي و خلاصه فقه حكومتي _ منزوي و متروك و نسياً منسياً شد و به مسايل فرعي و فرع الفرع و غالباً دور از حوادث و مسائل مهم زندگي، توجه بيشتري گرديد. اين ضربه يي بود كه به حوزه هاي علميه وارد آمد... و اما دانشگاه _ كه خشت اولش از حوزة علميه و دين جدا نهاده شده بود _ در مشت كساني افتاد كه نه از دين و نه از اخلاق اسلامي و نه از اخلاق سياسي و نه

از احساس وجدان يك شهروند نسبت به كشور و ملتشان بهره يي نداشتند. در طول هفتاد سال اخير، بجز عدة معدودي از قبيل اميركبير و بعدها هم چند نفري كه بسيار معدود بودند، بيشتر كساني كه زمام امور تحصيلات عاليه در اين كشور به دست آن ها بوده است ... كساني بوده اند كه منافع ملت ايران در مقابل منافع بيگانگان، براي آن ها از هيچ رجحاني برخوردار نبود و بيشتر به فكر چيزهاي ديگري بودند تا آيندة اين ملت و كشور... علما و دانشمندان و محققان علوم طبيعي در كشور ما، از دين جدا ماندند و در نتيجه به درد مردم و كشور و ملتشان نخوردند. خوبرها و بهترين هايشان رفتند و براي بيگانگان مفيد واقع شدند. عده يي هم در همين جا بودند و براي بيگانه ها كار كردند. روشنفكراني كه در همين دانشگاه ها درس خواندند، همان ها بودند كه در طول حكومت پهلوي، ادارة اين كشور را به خائنانه ترين وجهي برعهده داشتند و به اين ملت خيانت كردند. »(3)

با پيروزي انقلاب اسلامي، به جدايي و كينه و عداوت بين دانشگاه و حوزه و دانشجو و روحاني پايان داده شد و اختلاف، تبديل به نزديكي و دوستي با يكديگر شد. به تعبير حضرت امام (ره): «در اين نهضت يكي از بركات اين بود كه اين قشرها را به هم نزديك كرد. قشر دانشگاهي را با قشر روحاني و طبقه جوان باهم نزديك و همكار شدند، اين قشرهايي كه از هم جدا بودند، با تأييد خداي تبارك و تعالي يكي شدند. »(4)

با تعريف روشن و واحدي از مفهوم «وحدت حوزه و دانشگاه» مي توان اين وحدت و همكاري را عمق بخشيد. در اين راستا

رهبر معظم انقلاب در ديدار با دانشجويان و طلاب در تاريخ 29 آذر 1368 مي فرمايند: «در نظام اسلامي علم و دين پا به پا بايد حركت كند. وحدت حوزه و دانشگاه، يعني اين. وحدت حوزه و دانشگاه معنايش اين نيست كه حتماً بايستي تخصص هاي حوزه يي در دانشگاه و تخصص هاي دانشگاهي در حوزه دنبال بشود. نه، لزومي ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوشبين باشند و به هم كمك بكنند و با يكديگر همكاري نمايند، دو شعبه از يك مؤسسه علم و دين هستند... اما بايد باهم مرتبط و خوشبين باشند. باهم كار كنند، از هم جدا نشوند و از يكديگر استفاده كنند. علومي را كه امروزه حوزة علميه مي خواهند فرا بگيرند، دانشگاهي ها به آن ها تعليم بدهند. دين و معرفت ديني را هم كه دانشگاهي ها احتياج دارند، علماي حوزه به آن ها تعليم بدهند. سر حضور نمايندگان روحاني در دانشگاه ها، همين است. »(5) پي نوشتها: 1- وصيت نامه سياسي- الهي حضرت امام خميني (ره)، ص 25.

2- مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، آيين انقلاب اسلامي، گزيده اي از انديشه و آراء امام خميني (ره)، ص 165.

3- حديث ولايت (مجموعه رهنمودهاي مقام معظم رهبري)، جلد3، ص ص 86 تا 90.

4- در جستجوي راه از كلام امام، دفتر دهم، ص 379.

5- حديث ولايت (مجموعه رهنمودهاي مقام معظم رهبري)، جلد 3، ص 90.

منبع: 92 دستاورد انقلاب اسلامي ايران، مؤسسه ي فرهنگي قدر ولايت، انتشارات معاونت فرهنگي ستاد مشترك سپاه

پايگاه فرهنگي اطلاع رساني راسخون

دستاوردهاي شگرف انقلاب اسلامي(6)

دستاوردهاي شگرف انقلاب اسلامي(6) نويسنده:مؤسسه ي فرهنگي قدر ولايت احياء و حاكميت ولايت فقيه

ولايت فقيه به عنوان يكي از مباني فكري و

اعتقادي اصولي ما در مسأله حكومت اسلمي مطرح بوده و استمرار امامت و رهبري رسول خدا و ائمه معصومين(ع) در جامعه اسلامي محسوب مي گردد. اصولاً يكي از ويژگي هاي بارز و مشخصه هاي مهم حكومت اسلامي، وجود ولايت فقيه در رهبري و رأس جامعه مي باشد و بدون آن حكومت اسلامي مفهومي ندارد و به فرمايش حضرت امام خميني(ره): «قضيه ولايت يك چيزي نيست كه مجلس خبرگان ايجاد كرده باشد. ولايت فقيه يك چيزي است كه خداي تبارك و تعالي درست كرده است، همان ولايت رسول الله است و اينها از ولايت رسول الله هم مي ترسند. »(1)

از ابتداي انقلاب تاكنون مخالفين اسلام، اعم از داخلي و قدرت اي استكباري خارجي، به جد مخالف اين نهاد مهم و اصلي حكومت اسلامي _ كه ارمغان بزرگ حضرت امام(ره) و انقلاب اسلامي مي باشد _ بوده و هستند. آن ها از اين كه رهبري جامعه در اختيار يك فقيه عادل، مدير، مدبر، شجاع، باتقوي و اسلام شناس كه به دنبال حاكميت بخشيدن به اسلام ناب محمدي(ص) مي باشد، نگران هستند، آن ها از ظلم ستيزي و استكبارستيزي فقيه هراس دارند. آن ها مي دانند كه وجود ولايت فقيه، تعارض جدي با ولايت شيطاني و طاغوتي آن ها دارد و با حاكميت ولايت فقيه به حاكميت ضد اسلاميان پايان داده شده و كنار زده مي شوند. امروز يكي از محورهاي عمده مخالفت استكبار غرب، مخصوصاً آمريكاي ستم پيشه و صهيونيسم جنايتكار با انقلاب اسلامي ايران، مخالفت شديد آن ها با اصل ولايت فقيه است. اين مخالفت كينه توزانة آن ها، خود دليلي گويا بر حقانيت اين اصل و تأثير آن در مبارزه با استكبار و استثمار است. مخالفت جدي دشمنان قرآن و اسلام با ولايت فقيه و

تأكيد حضرت امام و مردم بر اين اصل، دليل مهم ديگري نيز دارد و آن اقتدار و اختيارات مهم و گستردة ولي فقيه است.

حضرت امام(ره) كه طراح اصلي اين تفكر در نظام سياسي جمهوري اسلامي بوده و موجب تثبيت و تصويب آن در ساختار حكومت اسلامي ايران شده است، در مورد اختيارات ولي فقيه مي فرمايد: «اگر فرد لايقي كه داراي اين دو خصلت (شرايط رهبري) باشد به پا خاست و تشكيل حكومت داد، همان ولايتي را كه حضرت رسول اكرم(ص) در امر ادارة جامعه داشت دارا مي باشد و برهمة مردم لازم است كه از او اطاعت كنند. اين توهم كه اختيارات حكومتي رسول اكرم(ص) بيشتر از حضرت امير(ع) بوده يا اختيارات حكومتي حضرت امير0ع) بيش از فقيه است، باطل و غلط است. البته فضائل حضرت رسول اكرم(ص) بيش از همه عالم است و بعد از ايشان فضائل حضرت امير(ع) از همه بيشتر است. لكن زيادي فضائل معنوي، اختيارات حكومتي را افزايش نمي دهد... وقتي مي گوييم ولايتي را كه رسول اكرم(ص) و ائمه(ع) داشتند، بعد از غيبت، فقيه عادل دارد، براي هيچ كس اين توهم نبايد پيدا شود كه مقام فقها همان مقام ائمه(ع) و رسول اكرم(ص) است. زيرا اين جا صحبت از مقام نيست. بلكه صحبت از وظيفه است. ولايت يعني حكومت و ادارة كشور و اجراي قوانين شرع مقدس، يك وظيفه سنگين و مهم است. نه اين كه براي كسي شأن و مقام غيرعادي به وجود بياودر و او را از حد انسان عادي بالاتر ببرند. به عبارت ديگر ولايت مورد بحث يعني حكومت و اجرا و اداره، برخلاف تصوري كه خيلي افراد دارند، امتياز

نيست، بلكه وظيفه اي خطير است. »(2)

اين ديدگاه در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز تجلي يافته است. اصل 5 قانون اساسي مقرر مي كند: «در زمان غيبت حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه در جمهوري اسلامي ايران ولايت امر و امامت امت بر عهدة فقيه عادل و باتقوي، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است كه طبق اصل يكصد و هفتم عهده دار آن مي گردد.» اصل 110 قانون اساسي نيز به وظايف و اختيارات رهبري كه بسيار مهم و تعيين كننده نيز مي باشد، اشاره دارد. در اين اصل آمده است: «وظايف و اختيارات رهبر:

- تعيين سياست هاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام.

- نظارت بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظام

- فرمان همه پرسي

- فرمندهي كل نيروهاي مسلح

- اعلان جنگ و صلح و بسيج نيروها

- نصب و عزل و فبول استعفاء

الف – فقهاي شوراي نگهبان

ب – عالي ترين مقام قوه قضاييه

ج- رئيس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران

د – رئيس ستاد مشترك

ه_ _ فرماندهي كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

و – فرماندهان عالي نيروهاي نظامي و انتظامي

- حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه

- حل معضلات نظام كه از طرق عادي قابل حل نيست. از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام.

- امضاء حكم رياست جمهوري پس از انتخاب مردم...

- عزل رئيس جمهور با در نظر گرفتن مصالح كشور پس از حكم ديوانعالي كشور به تخلف وي از وظايف قانوني، يا رأي مجلس شوراي اسلامي به عدم كفايت وي براساس اصل هفتاد و نهم.

- عفو يا تخفيف مجازات محكومين در حدود موازين اسلامي پس از پيشنهاد رئيس قوه قضاييه...»

بدين ترتيب به اهميت و جايگاه

تعيين كنندة ولايت فقيه در حكومت اسلامي پي مي بريم. وجود چنين اصلي در حكومت اسلامي و دارابودن اختيارات مذكور، موجب تضمين اسلامي بودن نظام و حاكميت يافتن قوانين و احكام شرع مقدس اسلام و رعايت منافع و مصالح ملت و كشور مي شود. ولايت فقيه تضمين كنندة اسلاميت نظام و نيز حافظ استقلال و عدم وابستگي كشور به شرق و غرب مي باشد. و به تعبير حضرت امام(ره): اين فقيه است كه زير بار ديگران و تحت نفوذ اجانب نمي رود و تا پاي جان از حقوق ملت و از آزادي و استقلال و تماميت ارضي وطن اسلام دفاع مي كند. فقيه است كه به چپ و راست انحراف پيدا نمي كند. »(3)

اين ولايت فقيه است كه با انحرافات مقابله كرده و نظام اسلامي را از گرفتارشدن به انوع كجرويها باز مي دارد. بنابراين زنده شدن اين اصل فراموش شده و حاكميت يافتن آن در حكومت كشور عزيز ما، دستاورد بسيار مهم و ارزشمندي از بوستان دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران محسوب مي شود.

البته ولايت فقيه به مفهوم ديكتاتوري يك شخص نيست، بلكه برعكس، ولايت فقيه براي جلوگيري از ديكتاتوري است. ولي فقيه خود بيش از ديگران مقيد به چارچوب ها و ضوابط شرع مقدس اسلام است. در همين رابطه حضرت امام خميني(ره) مي فرمايد: «شما از ولايت فقيه نترسيد، فقيه نمي خواهد به مردم زورگويي كند. اگر يك فقيهي بخواهتد زورگويي كند، اين فقيه ديگر ولايت ندارد... در اسلام قانون حكومت مي كند. پيغمبر اكرم هم تابع قانون بود، تابع قانون الهي، نمي توانست تخلف بكند... اگر پيغمبر يك شخص ديكتاتور بود و يك شخصي بود كه از او مي ترسيدند كه مبادا يك وقت همه قدرت ها كه دست

او آمد، ديكتاتوري بكند، اگر او يك شخص ديكتاتور بود آن وقت فقيه هم مي تواند باشد. اگر اميرالمؤمنين _ سلام الله عليه _ يك آدم ديكتاتوري بود، آن وقت فقيه هم مي تواند ديكتاتور باشد. ديكتاتوري در كار نيست. مي خواهيم جلوي ديكتاتوري را بگيريم... جلوي ديكتاتوري را ما مي خواهيم بگيريم... ولايت فقيه ضدديكتاتوري است، نه ديكتاتوري. »(4)

قانون اساسي اصولاً با شرايطي كه براي ولي فقيه و رهبر در نظر گرفته است، زمينه را به گونه اي فراهم كرده است كه فرد صالح و واجد شرائط بتواند آن را تصدي كند. ويژگي ها و خصوصيات در نظر گرفته شده، عملاً موجب مي شود كه ولي فقيه به هيچ وجه نتواند جنبه ديكتاتوري به خود بگيرد. اصل 109 قانون اساسي شرايط رهبري را چنين بيان مي كند: «شرايط و صفات رهبر: 1- صلاحيت علمي لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه 2- عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام 3- بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافي براي رهبري...» وجود چنين اوصافي در رهبر، يقيناً هر گونه نگراني در مورد ديكتاتوري و ساير موارد را از بين مي برد. پي نوشت: 1-صحيفه امام، جلد10، ص 308.

2- مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، آيين انقلاب اسلامي، گزيده اي از انديشه و آراء امام خميني(ره)، ص 149.

3- در جستجوي راه از كلام امام، دفتر دهم، ص 36.

4- صحيفه امام، جلد 10، صفحه 312و 311، سخنراني مورخ 30/7/1358 اصلاحات بنيادي در زندان هاي كشور

پيروزي انقلاب اسلامي ايران، در زندان ها و سياست اداره ي آن ها نيز تحولات و اصلاحاتي اساسي را به دنبال داشت. اين تحولات، زمينه و بستر اصلاح زندانيان و

مجرمين و نيز مقدمات بازگشت آنان به آغوش پر مهر خانواده و جامعه را فراهم نموده است. اين تغييرات و اصلاحات ارزشمند، حداقل در چهار حوزه قابل توجه و چشمگير بوده است.

اولين حوزه، توجه به امر باسواد كردن زندانيان محروم از نعمت خواندن و نوشتن مي باشد. پس از انقلاب اسلامي و مخصوصاً به دنبال گسترش فعاليت نهضت سوادآموزي، يكي از برنامه هاي جدي زندان ها، توجه به امر سوادآموزي بوده است. بي سوادي با جهلي كه براي افراد به وجود مي آورد از يك سو، زمينه ي توجيه و آموزش و نيز اصلاح زندانيان را با مشكلات فراواني مواجه مي كند و از سوي ديگر، فرد بي سواد به خاطر برخي جهالت ها زودتر به دام جرم ناخواسته مي افتد و تا چشم باز مي كند، سر از زندان در مي آورد.

بنابراين توسعه ي امر سوادآموزي و اجبار زندانيان بي سواد به فراگيري خواندن و نوشتن يكي از اقدامات مفيد و مؤثر محسوب مي شود و در هر دو زمينه فوق به كمك زنداني مي شتابد. امروز كمتر زنداني اي را مي توان يافت كه تحت پوشش برنامه سوادآموزي زندان ها قرار نگرفته و باسود نشده باشد.

دومين حوزه، آموزش هاي معارف اسلامي و كلاس هاي عقيدتي سياسي مي باشد كه به صورت برنامه اي مستمر و روزانه براي زندانيان در اين كلاس ها و آشناشدن با معارف اسلامي و ديني؛ پايه هاي ايماني، اعتقادي و اخلاقي آن ها قوي تر شده و در اصلاح و بهسازي رفتار اجتماعي آن ها اثرات بسزايي داشته است. بسياري از زندانيان و مجرمين از احكام و مقررات نوراني اسلام و مفاسد و تبعات منفي گناهان و جرائم اخلاقي و اجتماعي آگاهي كافي ندارند.

شركت در اين كلاس ها به آنان كمك مي كند تا با افزايش آگاهي هاي خود،

زمينه اصلاح و همسازي خود با جامعه را فراهم نمايند. افراد زيادي تاكنون در زندان ها در اثر همين برنامه هاي آموزشي، متحول شده و با توبه و بازگشتي واقعي و عميق، راه نويني را در زندگي فردي و اجتماعي خويش گشوده اند.

سومين حوزه مربوط به برنامه هاي قرآني مي باشد. نظر به اهميت كتاب آسماني و وحي الهي و نقش سازنده ي آن در انسان سازي، برنامه هاي متنوع قرآني نيز جزء فعاليت ها و برنامه هاي مستمر زندان ها قرار گرفته است. روخواني، قرائت، حفظ و مفاهيم قرآني از جمله برنامه هاي قرآني زندان ها مي باشد. زندانيان با توجه به سطح معلومات و توان و استعدادشان در اين نوع برنامه ها شركت مي كنند.

فعاليت هاي قرآني نيز تأثير فراواني بر زندانيان گذاشته و و بسياري از آنان را متحول و دگرگون كرده است. تعداد قابل توجهي از زندانيان در برنامه هاي حفظ قرآن شركت كرده و حتي حافظ كل قرآن شده اند.

امروز براي تشويق بيشتر زندانيان به حفظ قرآن و آشناشدن بيشتر آنان با كتاب آسماني، حفظ كردن قرآن به عنوان امتيازي مؤثر در كاهش و يا بخشودگي كامل مدت حبس آنان به حساب مي آيد و زندانيان با حفظ قرآن، ضمن اين كه با وحي الهي آشنا شده و از نورانيت قرآن بهره مي گيرند، راه بازگشت خويش به آغوش خانواده و جامعه را نيز همراه مي نمايند.

چهارمين برنامه قابل توجه زندان ها، اهميت دادن به فريضه نماز و فرهنگ نماز جماعت است. تأثير سازندة پنج نوبت نماز روزانه در آدمي و فراهم نمودن فضاي معنوي و ارتباط با خدا، بر هيچ كس پوشيده نيست. به همين منظور و براي سازندگي و اصلاح هرچه بيشتر زندانيان، برنامه مستمر نماز جماعت و توسعه فرهنگ نماز

يكي از فعاليت هاي جدي و مستمر زندان هاي كشور مي باشد.

مرخصي دادن به زندانيان، فراهم آوردن امكان ملاقات خصوصي با خانواده، فراهم نمودن فرصت جبران به ويژه در بزهكاري هاي مالي، كارآموزي و آموزش حرفه و فن و حتي كسب درآمد از اين راه در طول زندان؛ از ديگر تحولات زندان ها بعد از پيروزي انقلاب اسلامي است. رهايي ايران از ذلّت ژاندارمي آمريكا

مرز 2500 كيلومتري ايران با اتحاد جماهير شوروي سابق، واقع شدن ايران در طول خليج فارس و منابع غني نفت و گاز طبيعي آن، اين كشور را در يك منطقه حياتي و استراتژيك جهان قرار داده است. ايران پرجمعيت ترين كشور منطقه ي خليج فارس و مشرف به تنگه هرمز است كه 56 درصد از نفت جهان از آن عبور مي كند. مجموعه اين عوامل، ايران را از نظر سياسي، اقتصادي و استراتژيكي داراي اهميّت مي كند.1

تا قبل از انقلاب اسلامي ، ايران از ديدگاه غرب به عنوان حلقه اي از زنجيره ي دفاعي و گسترده غرب در مقابل نفوذ كمونيسم محسوب مي شد و وظيفه اتصال ناتو را به سيتو بر عهده داشت. اين زنجيره ي دفاعي از اروپاي غربي و شمال مديترانه شروع و در كنار هم به منتهي اليه جناح شرقي ناتو در تركيه ختم مي شد و از طريق ايران و پاكستان به جنوب شرق آسيا منتهي مي شد. ارتفاعات البرز و زاگرس با ارتش شاه، كه غرب آن را آموزش داده و مجهز كرده بود، به عنوان بخشي از سپر دفاعي در مقابل اهداف شوروي نسبت به خليج فارس و منابع عظيم آن محسوب مي شد. به همين دليل تا سال 1357 ايران به عنوان ژاندارم خليج فارس، حافظ

امنيت و نيز منافع نامشروع آمريكا بود.

آمريكا در ميان كشورهاي منطقه، با ايران روابط صميمانه تر و گسترده تري نسبت به بقيه برقرار كرده بود. مهمترين عامل اين علاقه ي آمريكا، نياز اين كشور به يك كشور دوست و قدرتمند حافظ منافع آمريكا و ساير كشورهاي غربي در خليج فارس بود. از طرف ديگر شاه نيز براي بقاي خود و رژيم فاسد پهلوي، به ايفاي اين نقش توسط ايران علاقه مند بود. رژيم شاه به عنوان يكي از ستونهاي دوگانه و اصلي دكترين نيكسون، داراي آن چنان اهميّتي بود كه حتي روابط آمريكا با كشورهاي ديگر مانند پاكستان، تركيه و شيخ نشينهاي خليج فارس را تحت الشعاع خود قرار داده بود.

توافق در مورد نقش ژاندارمي ايران در منطقه بين ايران و آمريكا در حقيقت به خاطر يك نياز دو طرفه بود. از طرفي رژيم غير مردمي سلطنتي محمدرضا به خاطر فقدان پايگاه مردمي، نيازمند حمايت قدرت خارجي بزرگي همانند آمريكا بود تا بتواند سلطنت خود را حفظ كند. و از طرف ديگر موقعيت استراتژيك ايران در منطقه براي حفاظت از منافع نامشروع آمريكا، براي حكومت ايالات متحده آمريكا داراي اهميّت بود. همچنين نقش ايران در منطقه براي حمايت از رژيم اشغالگر قدس و روند سازش در منطقه، براي آمريكا واجد اهميّت بسيار بود. مجموعه ي اين عوامل دست به دست هم داده و موجب گرديده تا رژيم منحط پهلوي، سالهاي طولاني نقش ژانداري آمريكا در منطقه را ايفاء نمايد.

اعترافات عوامل رژيم پهلوي نيز مهر تأييد ديگري بر نقش ژاندارمي منطقه توسط رژيم شاه مي باشد. در اين مورد ارتشبد سابق حسين فردوست محرم اسرار رژيم پهلوي و همدم شاه از

كودكي تا سقوط رژيم كه در جريان كامل سياستهاي خارجي رژيم پهلوي در طول سلطنت محمدرضا بوده است، در خاطرات خود مي نويسد:

«در سياست خارجي و بخصوص سياست منطقه اي، دكترين اجرا شده توسط محمدرضا، تبعيت كامل از دستورات آمريكا و انگليس بود.3»

مقامات آمريكايي نيز به طور غيرمستقيم در سخنان و نوشته هاي خود، معترف به اين نقش توسط محمدرضا پهلوي مي باشند. ويليام سوليوان آخرين سفير آمريكا در رژيم پهلوي مي نويسد:

«هنگام سفير شدن و قبل از آمدن به ايران با كارتر ملاقات داشتم، در آن ملاقات كارتر در آغاز صحبت خود بر اهميّت استراتژيك ايران براي ايالات متحده آمريكا و متحدين ديگر غربي ما تأكيد كرد. سپس از شاه ايران به عنوان يك دوست نزديك و يك متحد قابل اعتماد براي آمريكا ياد كرد و به گرمي از وي پشتيباني نمود.4»

سوليوان در جاي ديگر از خاطرات خود مي نويسد:

حكومت شاه در ايران به عنوان نزديكترين دوست و متحد ما در منطقه و يكي از پايه هاي محكم سياستهاي ما در خليج فارس و آسياي جنوب غربي به شمار مي آمد. در واشنگتن به طور كلّي از شاه ايران به عنوان يك زمامدار روشن بين و يك متحد قابل اعتماد ياد مي شد و نظرات سياسي و خط مشي كلّي او معمولا با سياست آمريكا همراه و هماهنگ بود.5»

توصيف ژنرال هايزر از اوضاع ايران بعد از سقوط رژيم پهلوي كه عمق تأسف آمريكا را نسبت به از دست دادن رژيم پهلوي به عنوان ژاندارم منطقه و تضمين كننده منافع ايالات متحده نشان مي دهد، اين گونه است:

«پايان اين داستان خوفناك و مهيب بسيار غم انگيز است. آمريكا دوست نزديك و متحد سبز و خوش

بنيه اي را از دست داده است كه مي توانست منافع غرب را در خليج فارس تأمين كند. همين يك ضرر، ميلياردها دلار خرج براي آمريكا در بر داشته است. زيرا آمريكا مجبور شده است اقدامات امنيتي ديگري را براي سالهاي آينده در نظر بگيرد. اما شايد تلخ ترين ضرر آمريكا، ضرري است كه در ايران ديده است.6»

سايروس ونس وزير خارجه كارتر در زمان شاه نيز در كتاب خود با عنوان «انتخاب سخت» اوضاع پس از سقوط رژيم پهلوي را با تأثّر چنين مي نويسد:

«رفتن ايران از صف كشورهاي دوست و متحد آمريكا و افتادن اين كشور به دست رژيمي كه دوست ما نيست، ضربه اي به منافع سياسي و امنيتي ما در آسياي جنوب غربي و خاورميانه به شمار مي رود. از نظر استراتژيك از دست دادن تجهيزات اطلاعاتي كه در شمال ايران داشتيم7، امكانات ما را براي اطلاع از فعاليتهاي تسليحاتي شوروي در زمينه سلاحهاي استراتژي و هسته اي كاهش داد ... آنچه مسلّم است سقوط شاه بدون اين كه يك حكومت با ثبات و طرفدار غرب جايگزين آن شود، منافع ما را در خليج فارس به خطر خواهد انداخت.8»

متقابلا محمد رضا پهلوي نيز وابستگي و حقارت خود در برابر آمريكا را چنين توصيف مي كند:

«وقتي درباره ي آمريكاي نجيب و نيرومند فكر مي كنم، نام آيزنهاور و آورل هريمن و ريچارد نيكسون و برومن و ليندون جانسون به ذهنم خطور مي كند. شكي نيست كه تاريخ از آيزنهاور به عنوان يك سرباز واقعي ياد خواهد كرد و من به سهم خود بيش از هر چيز مهرباني او را به ياد خواهم داشت ... برايم افتخار بزرگي بود كه در مراسم تشييع جنازه

ي اين سرباز پرافتخار و آمريكايي بزرگ شركت كنم. او را از ياد نبرده ام. در زمان حكومت او بود كه ايالات متحده در مقابله با سياستهاي مصدق از من پشتيباني كرد... كيسينجر را از زماني كه رئيس شوراي امنيت ملي بود مي شناختم ... كيسينجر را هميشه شخصي صديق ديده ام ... ايده هاي ژئوپوليتيكي او كاملا با افكار من منطبق است9.»

ايفاي نقش ژاندارمي آمريكا در منطقه توسط رژيم پهلوي، موجب ذلّت و خواري ايران در منطقه و جهان شده و از طرف ديگر باعث شده بود مسلمانان جهان نسبت به ايران كه كشوري مسلمان و متظاهر به اسلام بود، بدبين شوند و با شرم و سرافكندگي اين ذلّت و حقارت را براي يك كشور مسلمان، شاهد و ناظر باشند. اما پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران، براي هميشه آب پاكي بر اين لكه ي ننگ ريخته و آن را از دامن ايران اسلامي برطرف كرد. اين دستاورد جهاني انقلاب نيز موجب شد ايران به عنوان يك كشور مسلمان، جايگاه واقعي خويش را يافته و از ذلّت و خواري ژاندارمي منطقه رهايي يابد.

اينك به بركت انقلاب اسلامي، كشور ايران نه تنها از اين ننگ و حقارت رهايي يافته، بلكه داراي عزّت و افتخار جهاني نيز شده است و روز به روز نيز بر اين عزّت و افتخار افزوده مي شود. پي نوشت: 1. رويارويي انقلاب اسلامي ايران و آمريكا، صفحه 87.

2. همان.

3. حسين فردوست، ظهور و سقوط پهلوي، جلد 1، صفحه 486.

4. سوليوان و پارسونز، خاطرات دو سفير، صفحه 27.

5. همان، صفحه 117.

6. همان، صفحه 322.

7. اشاره ونس به پايگاههاي جاسوسي آمريكا در شمال ايران است. در اين مورد حسين

فردوست در خاطرات خود در كتاب ظهور و سقوط پهلوي (صفحه 342) مي نويسد: «در دوران محمد رضا آمريكاييها شمال ايران را زير پوشش شبكه هاي اطلاعاتي خود قرار دادند و از جمله در شمال كشور پايگاههاي بسيار قوي رادار نصب كردند. تاريخ استقرار رادارهاي شمال را نمي دانم، ولي وقتي در سال 1340 به عنوان قائم مقام به ساواك رفتم رادارها استقرار يافته و كار مي كردند. مدير كلّ چهارم ساواك به من گفت كه اين رادارها به نحوي استقرار يافته اند كه تمام سطوح جنوبي شوروي را مي پوشاند و برد آنها 5000 كيلومتر است.

8. سوليوان و پارسونز، خاطرات دو سفير، صفحه 509.

9. محمدرضا پهلوي، پاسخ به تاريخ، صفحه 285. صدور انقلاب و جهاني شدن آن

صدور انقلاب و جهاني شدن آن نيز به عنوان يكي ديگر از دستاوردهاي جهاني انقلاب اسلامي ايران محسوب مي گردد. هرچند صدور انقلاب عنواني است كلّي و داراي مصاديق و تجلّيات زيادي مي باشد كه به برخي از آنها اشاره كرده و به برخي ديگر نيز در بخشهاي آتي اشاره خواهد شد، تعريف كلي صدور انقلاب و جهاني شدن آن جاي بررسي دارد. امروزه بر جهانيان اثبات شده است كه انقلاب اسلامي ايران از قلمرو جغرافيايي ايران خارج شده و كلّ جهان را تحت الشعاع خود قرار داده است.

هرچند از ابتداي انقلاب، صدور آن به عنوان يكي از اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران از سوي رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و ساير مسؤولين بلند پايه نظام عنوان گرديد، ليكن ويژگي انقلاب اسلامي به گونه اي بوده و هست كه خود، ماهيّت صدور را در ذاتش دارد. چه ايران و چه جهان بخواهند و

يا نخواهند، ماهيّت انقلاب اسلامي ايران صادر شدني بوده و هست و اين كار عملا انجام شده است. با اين حال اراده و تمايل جمهوري اسلامي ايران در گسترده شدن ابعاد صدور انقلاب اسلامي بي تأثير نبوده است.

امام خميني(ره) در اين مورد از ابتداي انقلاب با صراحت كامل فرمودند: «ما انقلاب را به تمام جهان صادر مي كنيم. چرا كه انقلاب ما اسلامي است و تا بانگ لااله الا اللّه و محمّد رسول اللّه بر تمام جهان طنين نيفكنده، مبارزه هست و تا مبارزه در هر كجاي جهان عليه مستكبران هست، ما هستيم.1»

همچنين در پيام نوروزي سال 1359 فرمودند: «ما بايد از مستضعفان جهان پشتيباني كنيم. ما بايد در صدور انقلابمان به جهان كوشش كنيم و تفكّر اين كه انقلابمان را صادر نمي كنيم، كنار بگذاريم. زيرا اسلام بين كشورهاي مسلمان فرقي قائل نمي شود و پشتيبان تمام مستضعفان جهان است.2»

دشمنان انقلاب اسلامي ايران اعماز استكبار جهاني و حكام و سران كشورهاي مرتجع منطقه، تلاش بسيار كردند تا چهره اي منفي از مفهوم صدور انقلاب نشان داده و آن را نوعي دخالت نظامي ايران و حمايت تسليحاتي از نهضتهاي اسلامي و آزاديبخش جلوه دهند، تا بتوانند با آن مقابله كرده و منافع نامشروع خود را از خطر نجات دهند.

اما بنيانگذار تيزبين انقلاب اسلامي ايران، اين توطئه را نيز خنثي كرده و فرمودند: «اين كه مي گوييم بايد انقلاب ما به همه جا صادر بشود، اين معني غلط را از او برداشت نكنند كه ما مي خواهيم كشورگشايي كنيم. ما همه كشورهاي مسلمين را از خودمان مي دانيم ... ما مي خواهيم اين چيزي كه در ايران واقع شد و اين بيداري كه در

ايران واقع شد و خودشان از ابرقدرتها فاصله گرفتند ... و دست آنها را از مخازن خودشان كوتاه كردند، اين در همه ملّتها و در همه دولتا بشود، آرزويي ما اين است. معني صدور انقلاب ما اين است كه همه ملّتها بيدار بشوند و همه دولتها بيدار بشوند و خودشان را از اين گرفتاري كه دارند و اين تحت سلطه بودني كه هستند و از اين كه همه مخازن آنها دارد به باد مي رود و خودشان به نحو فقر زندگي مي كنند، نجات بدهد3... ما كه مي گوييم «انقلابمان را مي خواهيم صادر كنيم، مي خواهيم اين مطلب را همين معنايي كه پيدا شده، همين معنويتي كه پيدا شده است در ايران، ... ما مي خواهيم اين را صادر كنيم. ما نمي خواهيم شمشير بكشيم و تفنگ بكشيم و حمله كنيم.4»

همچنين رهبر معظّم انقلاب حضرت آيت اللّه خامنه اي در تبيين مفهوم و لزوم صدور انقلاب مي فرمايند: صدور انقلاب يعني صدور فرهنگ انسان ساز اسلام و صدور صفا و خلوص و تكيه و اصرار بر ارزشهاي انساني. ما به اين كار و انجام اين وظيفه افتخار مي كنيم. اين راه انبياست و ما اين راه را بايد ادامه دهيم. دنياي غرب و سردمداران فرهنگ فاسد و منحط غربي از اين كه فساد و فحشا و اعتياد و انواع و اقسام بربختيها و روسياهيها را به سراسر عالم صادر مي كنند، خجالت نمي كشند؟! اين فرهنگ فحشايي كه امروز متأسفانه سراسر دنيا و بيش از همه دنياي فقير جهان سوم را فراگرفته، از كجا آمده است؟ اين يكي از صادرات فرهنگ غربي و تمدن استعماري و استكباري است ... چرا ما بايد از صادر كردن

توحيد و اخلاق انبياء و روح فداكاري و اخلاص و تزكي? اخلاقي به كشورهاي ديگر خجالت بكشيم؟! چرا بايد شرم كنيم از اين كه غيرت و حميت و ايستادگي در مقابل قدرتهاي باطل را به صورت درس عملي به ملّتهاي ديگرارايه و تعليم بدهيم؟ ملّتها باور نمي كنند كه بشود با عوامل و مزدوران قدرتهاي استكباري درافتاد. ما درافتاديم و پيروز هم شديم. چرا اين عمل و تجرب? خودمان را در اختيار افكار عمومي ملّتها نگذاريم؟ ما اين انقلاب را صادر مي كنيم ... اگر منظور اين است كه ما مواد منفجره صادر مي كنيم، اين ادعا دروغ است. اين كار را خئد دستگاههاي پليد خبيث استكباري مي كنند. سازمان جاسوسي آمريكاست كه براي ساقط كردن دولتا وارد صحنه مي شود و اسلحه و مواد منفجره و نيرو مي برد و به ضد انقلاب در كشورهاي انقلابي كمك مي كند. ما به هيچ كشوري مواد منفجره نمي بريم. خرابكاري دور از شأن ماست و به هيچ وجه به ما نمي چسبد و هر كس بگويد خلاف و دروغ گفته است.

همان گونه كه گفتيم صدور انقلاب و جهاني شدن آن، ريشه در ماهيّت انقلاب اسلامي دارد. اوّلين و مهمترين ويژگي انقلاب كه موجب صدور و جهاني شدن آن گرديده است، اسلامي بودن انقلاب است. از آن جا كه اسلام اختصاص به ايران نداشته و محدود به قلمرو جغرافيايي خاصّي نيست و مخاطبين آن، مسلمانان و مستضعفان سراسر جهان مي باشند، لذا انقلاب متّكي به اسلام نيز به همين ترتيب محدود به كشور خاصّي نشده و كلّ جهان را تحت الشعاع خود قرار مي دهد. انقلاب اسلامي متّكي به همه مسلمانان است، اگر چه تحقّق آن در يك

يا چند كشور خاصي صورت پذيرد.

امام خميني(ره) در رابطه با صدور انقلاب و جهاني شدن آن مي فرمايند: «ما كه نهضت كرديم براي اسلام نهضت كرديم. جمهوري، جمهوري اسلامي است. نهضت براي اسلام نمي تواند محصور باشد در يك كشور، و نمي تواند محصور باشد در حتي كشورهاي اسلامي، نهضت براي اسلام، همان دنبال? نهضت انبياست. نهضت انبياء براي يك محل نبوده است. پيغمبر اكرم اهل عربستان است، لكن دعوتش مال عربستان نبوده، محصور نبوده به عربستان، دعوتش مال همه عالم بوده است.6»

دومين ويژگي انقلاب كه موجب صدور و جهاني شدن آن گرديده، جاذب? پيام آن و آمادگي پذيرش داوطلبان? آن از سوي مسلمانان و نهضتهاي اسلامي جهان بوده است. اين پذيرش و طلب آنها، موجب سرايت خودجوش انقلاب اسلامي ايران به ديگر كشورها شده است. در اين رابطه به نظرات چند تن از رهبران نهضتهاي اسلامي و مردمي اشاره مي كنيم: نمايند? جبهه ازآديبخش انقلاب اسلامي افغانستان مي گويد: «انقلاب ايران تنها متعلق به ملّت ايران نيست. همچنان كه رهبر انقلاب ايران، تنها رهبر مسلمانان ايران نيست.7»

كبير عبدالرحمن دبير كلّ سازمان آزاديبخش فطاني در جنوب تايلند مي گويد: «انقلاب اسلامي ايران يك انقلاب جهاني است و متعلق به يك ملّت نيست و در چهارچوب يك مرز محصور نخواهد ماند.8» عباس مدني رهبر جبهه نجات اسلامي الجزايد مي گويد: «انقلاب اسلامي ايران در واقع متعلق به همه مسلمانان جهان و از جمله مردم مسلمان الجزاير است.9» و بالاخره رهبر جمعيت جزاير آنتيل مي گويد: «در زماني كه انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني در ايران به ثمر رسيد، مسلمانان جزاير آنتيل آن را انقلاب خود دانستند. و در حقيقت اين انقلاب نه فقط

براي ايران، كه الگو و نمونه براي تمام مسلمانان جهان است.10»

سومين ويژگي انقلاب اسلامي ايران كه موجب صدور آن گرديده تأثيراتي است كه بر كلّ جهان داشته است. انقلاب اسلامي ايران به واقع روابط و معادلات سياسي جهان را بر هم زده و موجب نظم جديدي در اين مناسبات گرديد. به هم زدن دو قطبي بودن جهان، بر هم زدن تعادل قدرت و روابط كشورهاي منطق? خاورميانه و خليج فارس، تأثيرات مهم آن در بر هم زدن سازش حكام وابسته كشورهاي عربي با رژيم صهيونيستي اشغالگر قدس، مطرح نمودن مذهب و دين در عرصه سياست و حكومت از جمل? اين موارد مي باشد.

ايستادگي در برابر زورگوييهاي استكبار شرق و غرب و مخصوصاً استكبار غرب به سركردگي آمريكا و به زانو در آوردن حكومت ايالات متحده آمريكا، نيز موجب گرديد كه بر ابعاد جهاني شدن انقلاب اسلامي ايران افزوده شود. تلويزيون بي بي سي در تحليل خود از اين ابعاد مي گويد: «آنچه در ايران در سال 1979 رخ داد نه تنها براي ايرانيان بلكه براي تمام اديان جهان نقطه عطفي بود. نقط? عطفي كه از باگشت ميليونها نفر در سراسر دنيا به اصولگرايي مذهبي خبر مي دهد.11» و شبكه سي بي اس در تاريخ 2/12/1374 طي گزارشي با اشاره به نقش حضرت امام خميني(ره) ميگويد: «ايشان بذر جريان اسلامي را پاشيد كه از 17 سال قبل همچنان در سراسر جهان اعمال نفوذ مي كند.12» پي نوشت: 1. در جستجوي راه از كلام امام، دفتر پانزدهم، صفحه 312.

2. همان.

3. صحيفه امام، جلد 13، صفحه 281.

4. همان، صفحه 90.

5. حديث ولايت (مجموعه رهنمود هاي مقام معظّم رهبري)، جلد 1، صفحه 259.

6. صحيفه امام، جلد 10،

صفحه 446.

7. معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي، انقلاب اسلامي ايران در چشم انداز ديگران، صفحه 87.

8. همان، صفحه 76.

9. رويارويي انقلاب اسلامي ايران و آمريكا، صفحه 124.

10. معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي، انقلاب اسلامي ايران در چشم انداز ديگران، صفحه 89.

11. روزنامه كيهان، مورخ 29/11/1375.

12_ دفتر سياسي سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي، نشريه داخلي نگرشي بر تحوّلات سياسي، شماره 48، صفحه 43. ايجاد معنويت، ايثار و شهادت طلبي

مفاهيم و اصطلاحات معنويات، ايثار، جهاد و شهادت و پديده هايي نامفهوم و غريب و بيگانه در رژيم منحط پهلوي بودند. محيط غرق در فساد و شهوات رژيم پهلوي، هواهاي نفساني را بر عقل ها و قلب ها غلبه داده و حاكم كرده بود. اسير دنيا و ماديات شدن و تمام هم و غم خود را مصرف شكم پرستي، راحت طلبي و رفاه و لذت كردن، از ويژگي هاي بارز آن دوران بود و جايي براي معنويت باقي نگذاشته بود. جوانان عمدتاً به چيزي جز خوشي و لذت و لهو و لعب فكر نمي كردند. گوش دادن به موسيقي هاي مبتذل شركت در مجالس لهو و لعب و رقص و آواز، روابط بي بند و بار و نامشروع بين زنان و مردان و دختران و پسران، ديگر مجالي براي ظهور و عرصة ايثار و شهادت نگذاشته بود.

به بركت پيروزي انقلاب اسلامي و در اثر تغيير ارزش ها و تحولات جوانان، دستاورد بزرگ ديگري حاصل گرديد و آن به وجود آمدن روح معنويت و ايثار بين مردم، خصوصاً جوانان عزيز كشور بود. جوانان اين مرز و بوم اعم از دختر و پسر، نه تنها به محيط فاسد دوران پهلوي پشت پا زدند، بلكه با تحولي كه در آنان به وجود امد، انسان هاي

وارسته و متديني شدند كه معنويت و ايثار و شهادت و شهادت طلبي در اعماق وجود آنان نفوذ و رسوخ كرد. هر چند برخي جوانان در اثر تربيت غلط خانوادگي و محيط نامساعد زندگي و يا اراده و ميل خود، توفيق قرار گرفتن در جرگة اين دسته از جوانان را پيدا نكردند، اما به هر حال قشر عظيمي از جوانان كشور در اثر انقلاب متحول شده و به معنويت و مقامات انساني والايي دست يافتند.

اين معنويت كه در جوانان به وجود آمده بود، نه از روي تظاهر و ريا بود و نه از سر پيري و ناتواني كه بگوييم در جواني هر كاري كه خواسته اند كرده اند و حالا سر پيري و از ناتواني روي به خدا و معنويت آورده اند. آنان در نهايت اخلاص و در عنفوان جواني و تنها به واسطة مبارزه با هواهاي نفساني به اين مقامات عالي رسيدند. عشق به خدا و محو در جمال او شدن، وصال حق را طلبيدن، عشق و محبت به ائمه معصومين(ع) مناجات و نماز شب، از جلوه هاي معنويت اين جوانان بود. براي شناخت معنويت و اخلاص اين عزيزان، بهترين كار مراجعه به احوالات آن ها در خلوت خويش و در روزها و لحظات آخر عمرشان مي باشد. وصيت نامة آن دسته از اين عزيزان كه به فوز شهادت نائل شده اند، گوياي احوال دروني آنان است. قلم را به حريم مقدس وصيت نامة اين عزيزان مي بريم و رشته سخن را به حالات دروني آنان كه بي هيچ شائبه اي به سخن درآمده اند، مي سپاريم.

شهيد حسين موحد رستگار: «احساس مي كنم كه آخرين كلامم را روي صفحة كاغذ مي نويسم و بسيار خوشحالم و از خوشحالي در پوست خود

نمي گنجم. احساس مي كنم خدا با من است. احساس مي كنم ضيافت ائمه اطهار و اولياء الله برايم آماده شده است. احساس مي كنم شهدا را مي بينم. احساس مي كنم لحظه اي ديگر در كنارشان جاي خواهم گرفت.»1

شهيد مجيد احمدي: «به نام او كه زنده به اويم و رفتنم به سوي اوست، بودنم، وجودم، تمام هستي ام، معشوقم، معبودم و راه و هدفم اوست. با ذره ذره وجودم، با رگ و پوستم و با قلبم احساسش مي كنم، اما افسوس كه احساسم را نمي توانم بيان كنم.»2

شهيد حسينعلي اشرفيان: «خدايا اين روح پريشان، درد دل دردمندي فقير و بي نوايي اسير و مستمندي سراپا تقصير و سوز و گذار، عبدي است كه تنها آرزويش رسيدن به وصال توست. اين شرمندة ناتوان، اين عبد كوچك، آرزويي جز يافتن مغفرت و بخشايش تو ندارد و براي او ميلي جز پرواز به كوي تو نيست.»3

شهيد محمد مصطفوي: «خدايا! به من ايماني عطاكن كه هميشه حضور تو را در قلبم احساس كنم. معبودم! مرا به نفسم وامگذار و حب خودت را در دلم جاي ده و مرا از لذت هاي دنيا دور بدار.»4

شهيد محمد داوديان: «خدايا تو مي داني كه شهادت من به خاطر پست و مقام نيست. به خاطر تكبر و خودپسندي و عجب و ريا نيست. شهادت من به خاطر عشق تو و عشق به راه توست. از تو مي خواهم مرا از ياران صالحين اسلام قرار دهي و در راه خودت به شهادت برساني.»5

همين معنويت ها بود كه جوانان عزيز كشور ما را به مرزهاي ايثار و شهادت طلبي رسانده و آنان را به آن طرف مرز، كه سرزمين عشق و عاشقي و شهود و وصال حق بود، عبور داد.

سرزميني كه قابل وصف نيست، فقط بايد رفت و ديد تا بتوان آن را فهميد و احساس كرد. عشق به ديدار حق و شهادت در راه او، منتهاي آرزوي جوانان بود. آن ها مشتاقانه و صادقانه از خداوند متعال طلب شهادت مي كردند. اين ايثار و گذشت و شهادت طلبي ها دنيا را تكان داد و مسلمين جهان را متوجه خود ساخت. وجود اين فضاي معنوي و شهادت طلبي، ديگران را به غبطه و حسرت انداخت.

عدنان ذكري الحسيني امام جمعه مسجد ملبورن استراليا در سفر به ايران با ديدن اين صحنه ها و فضاي معنوي گفت: «وقتي پيرمرد مسلماني را ديدم كه مي گفت سه تن از فرزندانش را در جبهه هاي حق عليه باطل تقديم اسلام كرده و خودش نيز با اين كه هفتاد سال از عمرش مي گذرد، آرزوي رفتن به جبهه و شهادت در راه خدا را دارد، با خود گفتم اي كاش من هم در ميان اين مردم فداكار و دلير بودم و در خاك مقدس اين سرزمين، تحت لواي اسلام به شهادت مي رسيدم.»6

شهادت تعداد زيادي از جوانان برومند اين كشور اگرچه از جهتي ماية تأسف و تأثر و خسران جامعه است كه چنين عزيزاني را از دست مي دهد، اما از جهت ديگر، مايه افتخار و سعادت است و خود به عنوان يك دستاورد مهم ديگري محسوب مي شود كه اين جوانان به بركت انقلاب اسلامي توانستند با بهترين و والاترين شكل مرگ يعني شهادت، از دنيا هجرت و به جهان ابدي سفر كنند، آن ها خود به فوز ابدي و سعادت جاويد رسيدند و با رفتنشان، پايه هاي اسلام و انقلاب را مستحكم كردند. در اين مورد امام خميني(ره) مي فرمايند:

«اين نهضت اسلامي

براي اين دسته، اين تحول را به بار آورده كه اشخاصي كه اصلاً وارد اين كارهاي جنگي نبوده اند، يك دفعه متحول شده اند و اشخاصي كه جنگي شده اند و اشخاصي كه در راه اسلام فداكاري كرده اند و شهيد داده اند و من در عين حالي كه بسيار متأسفم از اين عزيزاني كه از دست ما رفته اند، وليكن مباهات مي كنم به اين تحولي كه براي آن ها پيدا شده است.»7 پي نوشت: 1- سخن آشنا (گزيده اي از وصيت نامه هاي شهداي گررانقدر جنگ تحميلي) ، ص 34

2 - همان، ص 82

3- همان، 83

4- همان، 79

5- همان، ص 80

6- معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي، انقلاب اسلامي ايران در چشم انداز ديگران، 38

7 - در جستجوي راه از كلام امام، دفتر دهم، ص 382 (سخنراني مورخ 16/12/1358) تحول چشمگير در گازرساني

تا پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، تنها 5 شهر كشور از لوله كشي گاز بهره مند بودند. كه اين شهرها نيز عمدتاً در مسير خط لوله سراسري قرار داشتند. در اين دوران هدف عمده از توليد گاز، صادرات بود. اين ميزان در سال هاي پس از پيروزي انقلاب و به ويژه طي سال هاي 1367 تا 1374به ميزان چشم گيري افزايش يافت. تا پايان سال 1375 جمعاً حدود 280 شهر كشور به شبكه گازرساني پيوستند 1 و در سال 1379تعداد شهرهاي تحت پوشش سيستم گازرساني به 379 شهر رسيد. 2

بدين برتيب تعداد شهرهاي تحت پوشش گاز در سال 1379 نسبت به سال 1357 يني پايان دوران رژيم پهلوي، 76 برابر شده است. به عبارت ديگر در طي 22 سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي 75 برابر كل دوران رژيم پهلوي شهرهاي كشور تحت پوشش سيستم

گازرساني قرار گرفتند.

شبكه گذاري گاز طبيعي در كشور نيز تا پايان دوره رژيم پهلوي 2 هزار كيلومتر بوده است كه اين ميزان در سال 1379 به 59 هزار كيلومتر افزايش يافته است. 3 يعني ميزان شبكه گذاري گاز طبيعي در طي اين مدت 30 برابر شده است.

ميزان انشعاب گاز طبيعي نيز در سال 1357 يعني پايان دوران رژيم پهلوي، 879/51 مورد بوده است كه در سال 1367 به 729/802 مورد 4و در سال 1377 به 669/793/2 مورد 5 و در سال 1379 به 000/300/3 مورد افزايش پيدا كرده است. 6 بدين ترتيب تعداد انشعاب گاز طبيعي نيز از سال 1357 تا 1379، حدود 62 برابر شده است. يعني به اندازه 61 برابر كل دوران رژيم پهلوي انشعاب گاز طبيعي نصب شده است.

در مورد افزايش تعداد مشتركين گاز طبيعي نيز پس از پيروزي انقلاب اسلامي تحولات چشم گيري به وجود آمده است. جدول ذيل ميزان مشتركين گاز طبيعي را در مقاط قبل و پس از پيروزي انقلاب اسلامي نشان مي دهد. پي نوشت: 1 - سيماي سازندگي ، ج 1 ، ص 187

2 - گاز محور توسعه، ص 6

3 - سالنامه آماري سال 79، ص 213

4 - نفت و توسعه، ص 128

5 - سالنامه آماري سال 71 ، ص 350

6 - گاز محور توسعه، ص 7 ارزش افزوده بخش كشاورزي

طي سال هاي قبل از انقلاب، كشاورزي ايران دست خوش تحول چنداني نگرديد و در حالت نسبي بسر مي برد. ميزان توليدات متناسب با افزايش تقاضا (ناشي از رشد جمعيت و ازدياد در آمدها) رشد نكرد و افزايش بازده در هكتار محصولات كشاورزي نيز ناچيز بود.

از سوي ديگر مجموعه اقداماتي كه در رژيم

گذشته تحت عنوان اصلاحات ارضي انجام شد، به دليل مشكلات و نقايض متعدد نتوانست تحولات اساسي مثبتي در بخش كشاورزي به وجود آورد. وضع بسيار نامطلوب اقتصاد روستايي از يك طرف و جاذبه هاي روزافزون شهرها به سبب رونق كاذب اقتصادي از طرف ديگر، موجب تسريع مهاجرت نيروي فعال روستاها به شهرها شد و نيروي مذكور جذب بخش هاي ديگر اقتصادي گرديد. افزايش بسيار سريع دست مزد در اين بخش ها در مقايسه با درآمد بسيار ناچيز كشاورزي، مهم ترين عامل در تشديد مهاجرت روستاييان بود.

دركنار مهاجرت كارگران كشاورزي به شهرها، ماشين آلات مكانيزه كشاورزي نيز نتوانست به نحوي مطلوب جايگزين نيروي كار شود، زيرا عدم مهارت و آشنايي به كار ماشين باعث پايين آمدن بازدهي ماشين آلات بود. با توجه به مشكلات ونارسايي هاي موجود در استفاده از اعتبارات بانكي، بالا بودن قيمت ماشين آلات نيز موجب شد كه اكثر كشاورزان قدرت خريد آن ها را نداشته باشند. توزيع نامناسب بذر، كود شيميايي و سموم در پايين آمدن كيفيت محصول نقش مؤثري داشته است. اعتبارات كشاورزي براي واحدهاي كوچك محدود بود و تكافوي نيازهاي كشاورزان را نمي كرد. از اين رو بيشتر كشاورزان با پيش فروش كردن محصول خود به قيمت نازل به تأمين منابع مالي مورد نياز خود مي پرداختند.

به طور كلي، با توجه به مسائل فوق، در دوره قبل از انقلاب اسلامي، از امكانات بالقوه داخلي و منابع آب و خاك كشور در جهت رشد و شكوفايي بخش كشاورزي استفاده مؤثر به عمل نيامد. در نتيجه اين بخش در مقايسه با ساير بخش هاي اقتصادي و به ويژه بخش هاي صنعت و خدمات از رشد بسيار كمتري برخوردارشد. بدين ترتيب، سهم بخش

كشاورزي در توليد ناخالص داخلي طي دورة مذكور روندي نزولي داشت و به عنوان مثال از 8/9 درصد در سال 1354به 7/8 درصد در سال 1356محدود گرديد. اين روند به تركيب ناموزون توليد ناخالص داخلي كشور منجر گرديده و موجب تشديد وابستگي به خارج در زمينه تأمين محصولات كشاورزي مورد نياز كشور شد.

در آن سال ها، سطح زير كشت محصولات عمده كشاورزي (به استثناء پنبه) به طور نسبي افزايش داشته است. رشد ارزش افزوده بخش كشاورزي با آن كه بعد از انقلاب در اكثر سال ها چندان قابل توجه نبوده است، اما با قيمت هاي ثابت به جز سال هاي 1362 و 1367 منفي نگرديد. با وجود اين، به علت ادامه مشكلات بنيادين اين بخش و بروز مسائل جديدي نظير جنگ تحميلي، توليدات كشاورزي در حد لزوم افزايش نداشت. البته در اين دوره پرداخت هاي بانك كشاورزي افزايش قابل ملاحظه اي يافت و اين بانك با اعطاي وام جهت مصارف مورد نياز كشاورزان كمك مؤثري نمود.

در بخش كشاورزي، يكي از متغيرهاي بسيار مهم "رشد ارزش افزوده بخش كشاورزي" مي باشد. روند تغييرات اين متغيير، بسيار نوساني بوده است. با عنايت به اينكه يكي از سياست هاي محوري بعد از انقلاب اسلامي، اهميت قائل شدن براي بخش كشاورزي بوده است، در تمام دوره بعد از انقلاب اسلامي تا سال 1367، كشاورزي تنها بخشي بوده كه ارزش افزوده آن هر ساله رشدي مثبت داشته است(به جز سال هاي 62 و 67). مثلاً حتي در سال 1357 هم كه ارزش افزوده همه بخش هاي اقتصادي، رشد منفي نشان داده اند، بخش كشاورزي رشدي معادل 3 درصد داشته است. در سال 1368، رشد منفي ارزش افزودة بخش كشاورزي به

رشد مثبت 7/3 درصدي مبدل گرديده است. افزايش اين روند در سال 1369، به حداكثر مقدار خود در طول سالهاي مورد مطالعه (يعني 1/8 درصد) مي رسد. در سال 1370، اين رشد نقصان مي يابد وبه 1/5 درصد مي رسد، اما در سال 1371 با افزايش آن (4/7درصد) روبرو مي شويم. ظرف دو سال بعدي رشد ارزش افزوده كاهنده است و در سال 1357باز افزايش يافته است (5/3درصد).

يكي ديگر از شاخص هاي بسيار مهم بخش كشاورزي "سهم ارزش افزوده كشاورزي در كل توليد(ثابت61)" است. اين شاخص در طول سال هاي دوره 1367 تا 1375 با افت و خيزهاي بسيار محدودي روبرو بوده است. بالاترين مقدار اين شاخص مربوط به سال 1367است كه 4/25 درصد مي باشد. اين نسبت تا سال 1370 نزولي بوده و بعد از آن تا سال 1374 افزايش يافته است.

شايان ذكر است كه ارزش افزوده بخش كشاورزي از 2746ميليارد ريال در سال 1368به 9/3822ميليارد ريال در سال 1375رسيده است.(1) كه از متوسط رشد سالانه اي معادل 84/4 درصد برخورداربوده است. اين بخش با برخورداري از حمايت هايي از قبيل تسهيلات بانكي، ارائه و ترويج آموزش ها و فن آوري و به ويژه تأمين نهادة مهم آب از بهبود نسبي برخوردار شد. ساخت شبكه هاي اصلي و فرعي آبياري و سدهاي مخزني كوچك و بزرگ و همچنين توسعه و تقويت سيستمهاي آبياري تحت فشار در كنار تشكيل تعاوني هاي بزرگ توليدات كشاورزي زمينه بسيار مناسبي براي شكوفايي بخش كشاورزي فراهم نمود. پي نوشت: 1- گزارش اقتصادي سال 1376، جلد اول، سازمان برنامه و بودجه، ص 81. گسترش بهره برداري از گاز

نظر به اين كه ايران به عنوان يكي از كشورهاي بزرگ داراي ذخاير گازي

جهان محسوب مي شود. دسترسي مردم عزيز كشورمان به استفاده از اين نعمت خداداد و ارزان – مخصوصاً گاز لوله كشي شده كه امكان بهره برداري از آن بسيار راحت تر مي باشد- توقعي منطقي و حقّي مسلّم مي باشد كه در دوران رژيم پهلوي توجه لازم به آن نشده است. ذخاير نفت و گاز ايران در سال 1379 قريب 260 ميليارد بشكه نفت خام برآورد گرديده است كه 65درصد آن را گاز طبيعي و 35 درصد را نفت خام تشكيل مي دهد. رشد تقاضاي گاز طبيعي در جهان و ايران در طي دهه اخير همواره بيش از نفت خام بوده است و ليكن سرعت جايگزيني گاز با نفت در ايران بيش از ساير ممالك جهان مي باشد.(1) به منظور تسهيل و سرعت بخشيدن به امكان دسترسي آحاد مردم كشورمان به اين نعمت الهي، بهره گيري از گاز طبيعي و جايگزيني گاز با ساير حاملهاي انرژي، يكي از اهداف مهم و استراتژيك در چار چوب سياست انرژي كشور در دوران پس از پيروزي انقلاب اسلامي تعريف شده است.

تا پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، تنها 5 شهر كشور از لوله كشي گاز بهره مند بودند، كه اين شهرها نيز عمدتاً در مسير خط لوله سراسري قرار داشتند. در اين دوران، هدف عمده از توليد گاز، صادرات بود. اين ميزان در سالهاي پس از پيروزي انقلاب و بويژه طي سالهاي 1367 تا 1374 به ميزان چشم گيري افزايش يافت. تا پايان سال 1375 جمعاً حدود 280 شهر كشور به شبكه گاز رساني پيوستند (2) و در سال 1379 تعداد شهرهاي تحت پوشش سيستم گاز رساني به 379 شهر رسيد.(3)

بدين ترتيب

تعداد شهرهاي تحت پوشش گاز در سال 1379 نسبت به سال 1357 يعني پايان دوران رژيم پهلوي، 76 برابر شده است. به عبارت ديگر در طي 22 سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي 75 برابر كلّ دوران رژيم پهلوي شهرهاي كشور تحت پوشش سيستم گاز رساني قرار گرفتند.

تعداد شهرهاي تحت پوشش لوله كشي گاز

شبكه گذاري گاز طبيعي در كشور نيز تا پايان دوره رژيم پهلوي 2 هزار كيلومتر بوده است كه اين ميزان در سال 1379 به 59 هزار كيلو متر افزايش يافته است.(4) يعني ميزان شبكه گذاري طبيعي در طي اين مدت 30 برابر شده است.

شبكه گذاري گاز طبيعي (به هزار كيلو متر)

ميزان انشعاب گاز طبيعي نيز در سال 1357 يعني پايان دوران رژيم پهلوي، 879/51 مورد بوده است كه در سال 1367به 729/802 مورد(5) و در سال 1377 به 669/793/2 مورد(6) و در سال 1379 به 000/300/3 مورد افزايش پيدا كرده است. (7) بدين ترتيب تعداد انشعاب گاز طبيعي نيز از سال 1357 تا 1379، حدود 62 برابر شده است. يعني پس از انقلاب به اندازه 61 برابر كلّ دوران رژيم پهلوي انشعاب گاز طبيعي نصب شده است.

در مورد افزايش تعداد مشتركين گاز طبيعي نيز پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، تحولات چشم گيري به وجود آمده است. جدول ذيل ميزان مشتركين گاز طبيعي را در مقاطع قبل وپس از پيروزي انقلاب اسلامي نشان مي دهد.

همان گونه كه در جدول فوق مشاهده مي شود تعداد مشتركين گاز طبيعي از 472/46 مورد در سال 1357 يعني پايان دوره رژيم پهلوي به 293/580 مورد در سال 1367 افزايش يافته است. يعني دردهه ي اوّل انقلاب تعداد

مشتركين گاز حدود 5/12 برابر شده است. به عبارت ديگر در همان ده سال سال اوّل انقلاب، حدود 5/11 برابر كلّ دوران رژيم پهلوي به مردم گاز طبيعي واگذار شده است.

براساس جدول فوق تعداد مشتركين گاز در سال 1375 به 000/900/2 مورد و در سال 1379 به 000/500/4 مورد افزايش پيدا كرده است. بدين ترتيب تعداد مشتركين گاز طبيعي در سال 1375 نسبت به سال 1357، حدود 5/62 برابر و در سال 1379 نسبت به سال 1357 حدود 96 برابر شده است. به عبارت ديگر در طي 22 سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، 97 برابر كلّ دوران رژيم پهلوي به مردم گاز طبيعي واگذار شده است. پي نوشت: 1-گاز محور توسعه، ص2.

2- سيماي سازندگي، جلد1، ص 187.

3- نفت وتوسعه، ص 128.

4- گاز محور توسعه، ص6.

5- سالنامه آماري سال 71، ص 350.

6- سالنامه آماري سال 79، ص 213.

7- گاز محور توسعه، ص 7.

8- سيماي سازندگي، جلد1، ص 194.

9- نفت و توسعه، ص 128. حمايت از توليدات داخلي

از ديگر پيامدهاي اجتناب ناپذير وابستگي رژيم پهلوي به غرب و مخصوصاً آمريكا، توسعه و گسترش واردات بي رويه از خارج بود. كشورهاي غربي و آمريكا از وابستگي و اتكاء رژيم پهلوي به آن ها سوءاستفاده كرده و فروش انواع كالاهاي خود را به آن تحميل مي كردند. كشورهاي غربي و آمريكا نه تنها از اين واردات تحميلي به ايران سود سرشاري نصيب خود مي كردند، بلكه از سوي ديگر با وابسته و متكي نگه داشتن رژيم پهلوي به خود، ساير سياست هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي خويش را نيز به او تحميل مي كردند. و در صورت مقاومت رژيم در برخي موارد، بلافاصله از اهرم

فشار اقتصادي خود استفاده كرده و رژيم را تهديد به قطع صدور فلان كالا مي كردند و چون رژيم در داخل كشور زمينة توليد آن كالا را از بين برده و يا كاهش داده بود و از طرفي نياز روزمره مردم به آن كالا ضروري بود، ناگريز تسليم فشار آن ها مي شد.

رشد واردات از خارج و عدم حمايت از توليدات داخلي (1)

صرفاً طي 5 سال ميزان واردات كالا از آمريكا از 22 ميليارد در سال 1350 به 158 ميليارد دلار در سال 1354 رسيده است. يعني ميزان واردات بيش از 7 برابر شده است.

ويليام سوليوان آخرين سفير آمريكا در رژيم پهلوي در خاطرات خود مي نويسد: «در سال 1977 (1356) توليد متوسط روزانه نفت در حدود 000/800/5 بشكه بود كه 5 ميليون بشكة آن در بازارهاي جهان به فروش مي رسيد و ايران پس از عربستان سعودي دومين ساصدر كننده بزرگ نفت در جهان به شمار مي رفت. درآمدي كه در سال 1977 از اين طريق نصيب ايران شد قريب 24 ميليارد دلار بود كه مهم ترين منبع درآمد ارزي و بزرگترين عامل فعاليت هاي اقتصادي و توليد ملي به شمار مي آمد، به علت كاهش توليدات كشاورزي و افزايش مصرف داخلي قسمتي از درآمد نفت صرف واردات مواد غذايي و محصولات كشاورزي و عرضة آن در بازارهاي داخلي به قيمت هاي ارزانتر از خريد مي گرديد. به طور مثال بزرگترين وارد كنندة برنج آمريكايي بود و قسمت عمده گندم مورد نياز خود را هم از آمريكا تأمين مي كرد(2). »

پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، حمايت از توليدات داخلي به عنوان يكي از دستاوردهاي اقتصادي كشور مورد توجه رهبران و مسؤولين ارشد نظام قرار گرفت.

اين سياست در قانون اساسي نيز مورد تأكيد قرار گرفت. بند 9 اصل 43 قانون اساسي نيز «تأكيد بر افزايش توليدات كشاورزي، دامي و صنعتي كه نيازهاي عمومي را تأمين مي كند و كشور را به مرحله خودكفايي برساند و از وابستگي برهاند.» به عنوان يكي از ضوابطي كه اقتصادي جمهوري اسلامي ايران بر اساس آن استوار مي گردد، معرفي نمود. بند 3 اصل 3 قانون اساسي نيز «تأمين خودكفايي در علوم و فنون و صنعت و كشاورزي و امور نظامي و مانند اينها» را به عنوان يكي از وظايف دولت برشمرد كه بايد همه امكانات خود را براي تحقق آنها به كار گيرد.

حمايت از توليد داخلي در طي سالهاي پس از انقلاب منجر به رشد ابتكارات، خلاقيت ها و سازندگي هاي فراواني در زمينه مختلف از قبيل مخابرات، صنايع نفتي، سدسازي، پتروشيمي، كشاورزي، سيلوسازي، صنايع شده است.

بديهي است به هيچ وجه مدعي نيستيم كه در زمينه حمايت از توليدات داخلي در وضعيت مطلوب و ايده آلي هستيم. بدون ترديد هر چند از نظر جهت گيري و سياست اقتصادي، واقعاً رهبران و مسؤولين مربوطه به دنبال تحقق اين سياست هستند ولي يقيناً در مرحله اجرا و عمل با ضعف ها و كاستي هاي فراواني مواجه بوده ايم و براي رسيدن به مقصود راه درازي در پيش روي خود داريم. پي نوشت: 1- عبدالرضا هوشنگ مهدوي، سياست خارجي ايران در دوران پهلوي، ص 426.

2- ويليام سوليوان و سرآنتوني پارسونز، خاطرات دو سفير، ص 106. هر سال يك انتخابات

انتخابات و رجوع به آراء و نظرات مردم يكي از نمادهاي مهم و اصلي حكومت هاي جمهوري و اتكا به آراء مردم مي باشد. برگزاري انتخابات آزاد و احترام قائل شدن

به آراء و عقايد مردم، نشانه اي از جمهوريت نظام و اعتماد متقابل بين دولت و مردم و شركت دادن مردم در اداره ي امور كشور مي باشد. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران در زمان رژيم پهلوي، انتخابات و توجه به آراء مردم عملاً معنا و مفهوم واقعي نداشت. و اين از ويژگي هاي حكومت هاي سلطنتي است كه در آن نظرات مردم نقش و ارزش چنداني ندارد. به همين دليل مردم نيز تمايل چنداني به شركت در انتخابات صوري رژيم از خود نشان نمي دادند.

اما پيروزي انقلاب اسلامي ايران، اوضاع را دگرگون كرد. هم حكومت با اعتقاد به جمهوريت نظام، زمينه ي حضور مردم را فراهم آورد و از طرفي مردم با ديدن ميدان مشاركت واقعي و حقيقي و تكليف شرعي، فعالانه وارد صحنه ي انتخابات شدند. يكي از دستاوردهاي افتخارآفرين و عزت بخش انقلاب اسلامي ايران، كه حاكي از ارتباط و پيوند عميق بين مردم و نظام مي باشد، برگزاري 27 انتخابات مهم و آزاد، ظرف مدت 29 سال بوده است.

براستي كدام نظام مدعي مردمي بودن، توانسته است در طي مدت 29 سال، 27 بار به آراي مردم مراجعه و آن ها را در تعيين سرنوشت خود مشاركت بدهد؟! آن هم نظام انقلابي و نوپايي كه با مشكلات و توطئه هاي عظيم داخلي و خارجي مواجه بوده است! با اين حال فقط در سال اول انقلاب، پنج انتخابات و همه پرسي مهم و سرنوشت ساز داشته است.

اگر دشمنان انقلاب در خارج، تبليغات دروغ و كينه توزانه اي نسبت به انتخابات ايران و روند دموكراسي انجام مي دهند، لااقل براي مردم داخل كشور حتي آن عده ي اندكي كه مخالف نظام بوده آن را تأييد نمي كردند، روشن

و بديهي است كه انتخابات آزاد بوده و مردم با ميل و اراده ي خويش در انتخابات شركت كرده و آزادانه رأي مورد نظر و دلخواه خود را به صندوق هاي رأي انداخته اند.

اين دستاورد شكوه مند، مايه سرافرازي و افتخار مردم عزيز ايران و نظام اسلامي در جهان و مخصوصاً جهان مدعي دموكراسي و جمهوريت مي باشد. براي يادآوري خاطرات عزت آفرين در 27 انتخابات، مشخصات هر دوره با ذكر تاريخ ارائه مي گردد :

انتخابات برگزار شده بعد از پيروزي انقلاب اسلامي

1 - همه پرسي جمهوري اسلامي ايران ، 10/1/1358

2 - خبرگان بررسي نهايي قانون اساسي ، 12/5/1358

3 - همه پرسي تاييد قانون اساسي ، 11/9/1358

4 - اولين دوره رياست جمهوري ، 5/11/1358

5 - اولين دوره مجلس شوراي اسلامي ، 24/11/1358

6 - دومين دوره رياست جمهوري ، 2/5/1360

7 - سومين دوره رياست جمهوري ، 10/7/1360

8 - اولين دوره مجلس خبرگان رهبري ، 19/9/1361

9 - دومين دوره مجلس شوراي اسلامي ، 26/1/1363

10 - چهارمين دوره رياست جمهوري ، 25/5/1364

11 - سومين دوره مجلس شوراي اسلامي ، 19/1/1367

12 - پنجمين دوره رياست جمهوري ، 18/5/1368

13 - همه پرسي بازنگري قانون اساسي ، 6/5/1368

14 - دومين دوره مجلس خبرگان رهبري ، 16/7/1369

15 - چهارمين دوره مجلس شوراي اسلامي ، 21/1/1371

16 - ششمين دوره رياست جمهوري ، 21/3/1372

17 - پنجمين دوره مجلس شوراي اسلامي ، 18/12/1374

18 - هفتمين دوره رياست جمهوري ، 2/3/1376

19 - سومين دوره مجلس خبرگان رهبري ، 1/8/1377

20 - اولين دوره شوراهاي اسلامي شهر و روستا ، 7/12/1377

21 - ششمين دوره مجلس شوراي اسلامي ، 29/11/1378

22 - هشتمين دوره رياست جمهوري ، 18/3/1380

23 - دومين دوره شوراهاي اسلامي شهر و روستا

، 9/12/1381

24 - هفتمين دوره مجلس شوراي اسلامي ، 1/12/1382

25 - نهمين دوره رياست جمهوري ، 3/4/1384

26 - چهارمين دوره مجلس خبرگان رهبري ، 24/9/1385

27 - سومين دوره شوراهاي اسلامي شهر و روستا ، 24/9/1385 حاكميت يافتن فقه و فقاهت در شؤون مختلف زندگي اجتماعي

فقه و فقاهت قبل از انقلاب، همانند حوزه ها و علما و روحانيون منزوي و از صحنه هاي گوناگون اجتماعي دور بود. حضور فقه، بيشتر در صحنه هاي درس و بحث حوزه ها بود و در زندگي اجتماعي نقش چنداني نداشت. در مواردي هم كه حضور داشت، اين حضور غالباً محدود به احوال شخصيه و زندگي فردي مردم و نيز مسائل و احكام عبادي بود. رژيم پهلوي تلاش زيادي مي كرد تا فقه و فقاهت وارد زندگي سياسي، اجتماعي و حكومتي نشود.

محمدرضا پهلوي از اقدام پدرش كه توسط وي توسعه يافت، با افتخار ياد كرده و عمق كينه خود را نسبت به حضور فقه اسلامي در جامعه كه توسط علما و روحانيون دنبال مي شد، نشان مي داد. او در كتاب پاسخ به تاريخ مي نويسد: «استقرار يك نظام سياسي جديد توسط پدرم كه تا حد زيادي از معيارهاي غربي الام مي گرفت و توسعه و تحكيم آن توسط من، قسمت اعظم امتيازاتي را كه قبلاً در اختيار روحانيون قرار داشت، از آن ها سلب كرد. به همين جهت بعضي از ملاهاي شيعه شروع به مخالفت كردند. »(1)

اما پس از انقلاب اسلامي، فقه اسلامي در همه ابعاد زندگي اجتماعي وارد شد. البته اين حضور در همه حوزه ها يكسان نبوده، ولي به هر حال در همه آن ها كم و بيش وجود داشته است. در ضمن اين كه در زندگي فردي و خانوادگي

افراد جامعه، مسائل فقه اسلامي حضور پررنگ تري يافت. در مسائل سياسي و حكومتي نيز، فقه سياسي اسلام وارد عمل شده و با تنظيم قانون اساسي، سياست ها و خطوط كلي را ترسيم و حتي در جزئيات نيز نقش ايفا نموده است. در تنظيم سياست خارجي، روابط با كشورها، روابط با مسلمين و نهضت هاي اسلامي و آزادي بخش جهان و حاكميت بخشيدن به سياست ظلم ستيزي و حمايت از مظلومان جهان، استقلال سياسي، مبارزه و ايستادگي در برابر دشمنان اسلام، فقه اسلامي نقش و دخالت داشته است.

لازم به ذكر است كه فقه اسلامي در سياست هاي اقتصادي و همچنين فعاليت ها و عمليات اقتصادي نيز، ايفاي نقش نموده است. اجراي عمليات بانكي بدون ربا و انطباق فعاليت هاي بانكي در قالب عقود اسلامي از جمله اين موارد است. در ساير حوزه هاي فرهنگي، تربيتي، آموزشي، پزشكي، هنري، حقوقي و قضايي نيز فقه اسلامي كارآمدي و توانمندي خود را نشان داد. پي نوشت: 1- محمد رضا پهلوي، پاسخ به تاريخ، ص 78.

منبع: 92 دستاورد انقلاب اسلامي ايران، مؤسسه ي فرهنگي قدر ولايت، انتشارات معاونت فرهنگي ستاد مشترك سپاه

پايگاه فرهنگي اطلاع رساني راسخون

«ما مي توانيم»

«ما مي توانيم» دستاورد هاي انقلاب اسلامي

اشاره:

اخيراً محمدرضا باهنر، نايب رئيس اول مجلس شوراي اسلامي در نشست واحد سياسي جامعه اسلامي مهندسين به تبيين دستاوردهاي انقلاب اسلامي در ابعاد مختلف پرداخته است سخنان وي را با هم مي خوانيم:

ترديدي نيست كه انقلاب اسلامي يك انقلاب بزرگ مردمي و الهي بود و منشاء تحولات ساختاري، فرهنگي و رفتاري درايران نيز منشاء تحول درمنطقه و نظام جهاني شده است.

ارمغان اسلامي براي ملت ايران استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي بود و با پيروزي انقلاب اسلامي ريشه

استبداد و اختناق در ايران كنده شد، انقلاب اسلامي ريشه وابستگي به بيگانگان را قطع و نظام جمهوري اسلامي در ايران استقرار يافت كه درآن مردم نقش تعيين كننده دارند و اركان نظام با راي مردم شكل مي گيرد.

تفاوت جمهوري اسلامي ايران با ساير جمهوري ها در اين است كه محتوا و روح اين جمهوري، اسلاميت و ارزش هاي الهي است. ارمغان انقلاب اسلامي براي كشور ما اين بود كه نظامي با راي مردم سركار آمد كه از مشروعيت بسيار بالايي برخوردار است و متكي به حمايت همه جانبه مردم است.

انقلاب اسلامي انسداد سياسي را در ايران شكست و هويت اسلامي و ايراني را به ملت ايران برگرداند و باعث خودباوري، اعتماد به نفس ملي و احساس توانمندي شد و شعار «ما نمي توانيم» را به شعار «ما مي توانيم» تبديل كرد.

پيروزي انقلاب اسلامي شاهد تحقق آرمان هاي تاريخي ملت ايران مبتني بر جبران عقب ماندگي هاي علمي بوديم و امروز ايران با دستاوردهاي بزرگي كه در زمينه هاي علمي، فني، پزشكي و هسته اي به دست آورده است در مسير پيشرفت گام برمي دارد.

با مقاومت ايران اكنون آژانس هسته اي نيز درگزارش هاي خود در صلح آميز بودن فعاليت هاي هسته اي ايران صحه گذاشته و اذعان مي كند كه در ايران فناوري هسته اي بومي شده است و نمي توان اين فناوري را از ملت ايران گرفت.

با پيروزي انقلاب اسلامي نفوذ بيگانگان به ويژه آمريكا و اسرائيل در ايران قطع شد و آمريكا ناگهان احساس كرد مهم ترين پايگاه خود را در منطقه از دست داده است، انقلاب اسلامي جاسوسان آمريكايي را همانند

تفاله به بيرون انداخت و تلاش هاي آمريكا براي آسيب رساندن به اين انقلاب نتيجه معكوس داد.

انقلاب اسلامي باعث شد كه ريشه ظلم و نابرابري در ايران خشكانده شود و همه مناطق كشور توسعه يابد و منافع كشور در همه نقاط ايران به ويژه در مناطق محروم عادلانه توزيع شود.

پس از انقلاب براي اولين بار در تاريخ ايران تجاوز بيگانگان با پايمردي رزمندگان اسلام رفع شد و ضمن حفظ تماميت ارضي كشور، سازمان ملل متحد رژيم صدام را آغازكننده و متجاوز در جنگ معرفي كرد.

ديكتاتور عراق كه به ايران تجاوز كرد و مردم عراق را به خاك و خون كشيد آنچنان گرفتار ذلت شد كه كشور خود را در اختيار بيگانگان قرار داد و با ذلت به چوبه دار آويخته شد و در مقابل ايران مسير پيشرفت را به سرعت در همه جوانب طي مي كند.

در سطح منطقه، آمريكايي ها مي خواستند خاورميانه بزرگ درست كرده و الگوي اسرائيل را به كل منطقه وكشورهاي اسلامي توسعه دهند و حكومت هايي سركار بياورند كه حافظ منافع امريكا باشند اما با شكست طرح خاورميانه بزرگ آمريكا، اين منطقه به مركز خيزش هاي مردمي عليه آمريكا تبديل شد.

همان گونه كه حضرت امام راحل در ابتداي جنگ تحميلي اعلام فرموده بودند آمريكا را در منطقه شكست خواهيم داد، امروز شاهد شكست هاي آشكار آمريكا در منطقه هستيم و روياي شكست ناپذيري ارتش اسرائيل با مقاومت 33 روزه حزب الله لبنان باطل شد و نه تنها تلاش هاي آمريكا به نتيجه نرسيده است بلكه امروز تداوم موجوديت رژيم صهيونيستي به شدت مورد ترديد قرار گرفته است.

امروز آرمان تشكيل دولت فلسطين

با راي مردم اين سرزمين اعم از مردمي كه در فلسطين اشغالي زندگي مي كنند و آوارگان فلسطيني كه در كشورهاي مختلف پراكنده شده اند به يك هدف قابل دسترسي تبديل شده است.

امروز ملت هاي جهان متوجه شده اند كه ريشه مشكلات زير سر رژيم اسرائيل و ريشه مشكلات جهان هم زير سر آمريكاست و حضرت امام خميني(ره) زماني اين مسئله را مطرح كردند كه به ذهن

هيچ كس خطور نمي كرد و حتي آمريكا نوعي مشروعيت در ذهن بعضي دولت ها و ملت ها داشت و عده اي تصور مي كردند آمريكا مي تواند مشكلات آن ها را حل كند.

در دهه اول انقلاب خط امام در كشور تثبيت و ثبات سياسي پديد آمد و توانستيم يك جنگ تحميلي هشت ساله را با موفقيت پشت سر بگذاريم. در دهه اول انقلاب نيز زيرساخت هاي كشور ساخته و ويراني ها آباد و زمينه براي توسعه كشور فراهم شد.

در دهه سوم انقلاب اسلامي نيز شاهد پيشرفت هاي منطقه اي و جهاني ايران بوديم به اذعان ناظران سياسي در اواخر دهه سوم انقلاب، ايران به عنوان بازيگر اصلي منطقه به يك قدرت تعيين كننده تبديل شده است.

يكي از دستاوردهاي مهم انقلاب اسلامي اين است كه اسلام سياسي به عنوان گفتمان غالب در دنياي اسلام مطرح و ليبراليسم و سكولاريسم را به چالش طلبيده است.

كساني كه حاكميت بلامنازع ليبرال دموكراسي را مطرح مي كردند، امروز به قول سكولاريسم و گسترش گفتمان اسلامي سياسي اذعان مي كنند و به نظر مي رسد برخلاف نظريه پايان تاريخ فوكوياما كه معتقد بود ليبرال دموكراسي بر جهان حاكم مي شود شاهد افول مقبوليت ليبرال

دموكراسي و گرايش ملت ها به معنويت و بازگشت به دين و وحي الهي هستيم.

يكي از ويژگي هاي انقلاب اسلامي اين بود كه توانست سريعا رشد كرده و نيازهاي خود را تامين و آفت ها، آسيب ها و موانع را رفع كند.

در دهمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي شاهد فروپاشي دو قطبي بوديم و امروز شاهد شكل گيري نظام چند قطبي هستيم كه مهمترين قطب آن جهان اسلام است.

پايان بخشيدن به ترورهايي كه در اوايل انقلاب انجام مي شد، پشت سرگذاشتن جنگ هشت ساله و محاصره اقتصادي، خنثي كردن طرح هاي براندازانه آمريكا، مديريت بحران در مسئله انرژي هسته اي و پشت سرگذاشتن توطئه نيروهاي تجديدنظرطلب نمايانگر توان بالاي نظام جمهوري اسلامي ايران در مديريت بحران و تبديل تهديدات به فرصت ها بوده است.

در نيمه دوم دهه 70 جرياني مي خواست مسير انقلاب اسلامي را در جهت تحقق اهداف آمريكا مبني بر فروپاشي نظام از درون منحرف و از طريق انقلاب رنگي اهداف براندازانه خود را تحقق بخشند اما امروز در بيست و نهمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي شعارهاي حضرت امام راحل توسط نسل جوان با طراوات و شادابي بيشتري پي گيري مي شود.

انقلاب اسلامي آن چنان تواني دارد كه تجديدنظرطلبي متمايل به خارج و سكولاريسم، تفرقه افكني، دامن زدن به مسائل قومي و مذهبي را مهار و مديريت كرده است و يقينا موانع و مشكلاتي را كه در آينده دشمنان ايجاد خواهند كرد با قدرت وهوشياري خنثي خواهد كرد.

بنابراين براي نسل انقلاب بايد مسير را به گونه اي آماده كرد كه اين نسل بتواند راه انقلاب را ادامه داده و از دستاوردهاي انقلاب اسلامي پاسداري

كند.

انقلاب اسلامي الگوهاي بسيار مناسبي از نظر ساختار حكومتي، اعتماد به نفس ملي، پيشرفت هاي علمي با تكيه بر توان خودي و مقاومت در برابر توطئه ها به آزاديخواهان جهان ارائه داده است.

كسب استقلال سياسي يكي از دستاوردهاي بزرگ انقلاب اسلامي است و كسب استقلال اقتصادي سخت تر از استقلال سياسي و كسب استقلال فرهنگي سخت تر و پيچيده تر از استقلال اقتصادي است.

بايد فرهنگ انقلاب اسلامي را در جامعه تعميق بخشيم تا الگوي موفقي به جهان ارائه دهيم؛ چرا كه مهمترين قدرت انقلاب اسلامي قدرت نرم و قدرت فرهنگي آن است.

بنابراين از همه رسانه ها به ويژه رسانه ملي تشكر مي كنيم كه تلاش هاي زيادي را براي معرفي فرهنگ انقلاب اسلامي و حفظ حضور مردم در صحنه انجام مي دهند.

از سويي رسانه ملي در ساخت و پخش سريال ها نبايد تحت تاثير جوسازي هاي برخي سياهي ها را برجسته كند. در ساخت سريال مي توان با استفاده از الگوهاي مثبت ايثار، عطوفت و مهرباني اسلام، انقلاب و نظام، سريال هاي جذاب توليد كرد.

در شرايطي كه با تهاجم فرهنگي مواجه هستيم بايد در عرصه فرهنگ و هنر و رسانه استقلال خود را حفظ كرده و مرعوب نشويم و الگوهاي مثبت خود را ترويج كنيم.

پيروزي انقلاب ثمره بازگشت روحانيت به سياست

پيروزي انقلاب ثمره بازگشت روحانيت به سياست نويسنده:دكتر عبدالوهاب فراتي

با ظهور امام خميني دراوايل دهه چهل، بتدريج حوزه علميه قم براي نخستين بار به كانون مخالفت عليه دولت مبدل شد. در واقع، امام(ره) توانست با تغيير جغرافياي كانون مخالفت با رژيم، يعني از تهران به قم، براي هميشه بر اهميت قم بيفزايد و همواره آن را با سرنوشت عمومي جامعه

ايران پيوند دهد.

حاج آقا روح ا... خميني، همان كسي است كه پس از استخاره آية ا... حائري براي آمدن به قم، به عنوان اهل و همراه او به قم آمد و تمام سختي و خوشيهاي اين شهر را لمس كرد و در همين شهر نيز به مرجعيت رسيد. نخستين فريادهاي اعتراض آميزش درلابه لاي گفته هايش در كشف اسرار(1323) شنيده مي شود. امام خميني(ره) از جمله كساني بود كه در تشويق حضور آية ا... بروجردي در قم نقش مهمي داشت و به منظور ترويج مرجعيتش به برخي شهرستانها رفت و با افراد موجه تماس برقرار كرد.

وي با وجود مقام تدريس، به همراه شاگردانش در درس خارج فقه آية ا... بروجردي شركت مي كرد و تقويت او را تقويت حوزه علميه مي دانست.(1) مقام آية ا... خميني در بيت آية ا... بروجردي چنان بود كه برخي او را وزير خارجه بروجردي خوانده اند.(2) با رحلت آية ا... بروجردي در دهم فروردين 1340، رياست شانزده ساله اش بر مذهب (13241340) به پايان رسيد و مرجعيت عامه از قم رخت بربست و آينده مرجعيت درقم به مخاطره افتاد.

محمدرضا شاه، مرگ او را به آية ا... حكيم تسليت گفت تا به روحانيت قم بفهماند علاقه اي به تداوم مرجعيت در ايران ندارد.با اينكه آية ا... سيدعبدالهادي شيرازي، مرجع ايراني الاصل، نيز همچون آية ا... حكيم، شهرت داشت اما شاه مرگ بروجردي را به او تسليت نگفت. به گفته مرحوم صالحي نجف آبادي: «حكيم هم عرب بود وهم دروس خود را به عربي مي گفت و بيشتر در كشورهاي عربي نفوذ داشت. هرچه مرجعيت در او متمركزتر مي شد، به

نفع تهران بود.»(3)

اين در حالي بود كه در حوزه علميه قم، كساني كه در مظان مرجعيت بودند، كسي صلاحيت مرجعيت عامه را نداشت و همگان در عرض هم، شأنيت دستيابي به آن را دارا بودند. با اين همه، بيت آية ا... بروجردي، علاقه مند به انتقال مرجعيت به آية ا... گلپايگاني بود. گلپايگاني، فقيهي محتاط بود و سابقا آية ا... بروجردي نيز احتياطهاي خود را به وي ارجاع مي داد. نگراني از آينده زعامت حوزه علميه، سبب شد تا مرحوم بهبهاني بزرگ از تهران به قم سفر و در هفتمين روز درگذشت آية ا... بروجردي تمام كساني كه در مظان مرجعيت بودند را جمع و درباره آينده حوزه با آنان مشورت كند. درباره آنچه در اين جلسه رخ داده اطلاعات كاملي در دست نيست، اما برآيند آن، نوعي تقسيم كار بين افراد شاخص آن جلسه بود. قرار شد آية ا... گلپايگاني و شريعتمداري، هر كدام نيمي از شهريه آية ا... بروجردي را پرداخت كنند و آية ا... نجفي مرعشي نيز نان حوزه را تأمين نمايد و آية ا... خميني نيز با تاكيد بر اينكه او تنها تدريس در حوزه را مي پذيرد، عملاً از پرداختن به شؤون مرجعيت پرهيز كرد(4) و براي دستيابي به وحدت در مرجعيت، آية ا... سيد احمد خوانساري كه قبلا از قم به تهران مهاجرت كرده بود را معرفي نمود. اما پيشنهاد سيد روح ا...، مورد استقبال قرار نگرفت و تقدير چنين بود كه مرجعيت در ميان همين چهار نفر تجزيه شود. از ميان آنان، آية ا... گلپايگاني و شريعتمداري از شهرت بيشتري برخوردار بودند.

آية ا... گلپايگاني، عالمي محتاط و غير

سياسي بود و مرجعيت او تداوم بخش مرجعيت بروجردي به شمار مي آمد. شريعتمداري شناخته تر از همه، و در مسايل سياسي تبحر خاصي داشت و مي توانست به راحتي براي گروههاي مذهبي سياسي آن دوره مثل نهضت آزادي، مرجع ديني شود. برخلاف آن دو، سيد روح ا...، معروفيت عامه نداشت(5) و جز روحانيون در حوزه، كسي او را نمي شناخت و بيشتر در سايه تلاش شاگردانش كه بخشي از آنها در محفل درسي علامه طباطبايي حاضر مي شدند و نيز جنبشي كه خود او عليه شاه به راه انداخت، مشهور شد.

با پذيرش و گسترش مرجعيت آية ا... خميني، هم اينك او مي توانست در ذيل اقتدار و مصونيت حاصل از آن، به برخي از دغدغه هاي اجتماعي و سياسي اش جامه عمل بپوشاند و حوزه را برخلاف ميل سنتي ها، بيش از گذشته به سرنوشت عمومي كشور پيوند دهد. او با مسلح شدن به تجارب سياسي مشروطه(6) به اين سو، دريافته بود كه همواره از موضع مرجعيت و يا در پناه آن در يك رشته اقدامهاي سياسي شركت كند و به جاي آنكه خود را با نهاد دولت درگير نمايد، مرجعيت و نهاد روحانيت را با آن مواجه نمايد.

از نظر امام خميني(ره) حركت سياسي برخي از روحانيون، به دليل نبود عنصر حمايتي مرجعيت، با شكست روبه رو شده بود. نواب صفوي رهبر فدائيان اسلام، طلبه اي نوآموز بود و هرگز نتوانست روحانيت سنتي و مقام مرجعيت را حتي به ممانعت از اعدامش فعال كند.

آية ا... كاشاني نيز با وجود صلاحيتهاي علمي اش، هرگز به مرجعيت نرسيد و هيچگاه نتوانست حمايتي را به طور علني

جلب نمايد. اينكه بنابر روايتي مسموع، امام خميني در قبال تهديد شاه مبني بر تكرار سناريوي نواب و كاشاني، گفته بود: خميني به جاي اينكه خود را با او درگير كند، حوزه و مرجعيت را بر سرش خراب مي كند، گوياي درك عميق او از جايگاه مرجعيت بود.

به همين دليل، در نخستين حادثه اي كه امام خميني در قبال آن موضع رسمي گرفت، قبل از آنكه خود واكنشي منفردانه بگيرد، بلافاصله مراجع طراز اول قم را دعوت و درباره لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي (مصوب 16 مهرماه 1341) به مشورت نشست و از آنها خواست تا مشتركاً طي تلگرافي به شاه مخالفت خود با لايحه را اعلام و لغو فوري آن را درخواست كنند. گذشته از مطالبات آمده در متن تلگراف، آنچه بيش از همه اهميت داشت، درگير شدن بدنه حوزه، پس از چهار دهه انزوا و سكوت با حوزه سياست بود. و اين آغازي بود كه هيچ گاه پاياني نيافت. دروس حوزه علميه قم به مناسبت تصويب لايحه مذكور دو ماه تعطيل شد و سرانجام، اسدا... علم، نخست وزير وقت در روز شنبه 10 آذرماه، در مصاحبه اي لغو آن را اعلام و آن را غير قابل اجرا دانست. چند ماه بعد در 19 دي ماه 1341، شاه رسماً اعلام كرد كه قصد دارد اصول شش گانه اي را تحت عنوان انقلاب سفيد به رفراندوم گذارد، اما ابهام در اين اصول و نيز پيشگامي شخص شاه در اجراي آن، بتدريج موجب تشتت مراجع شد و از اين هنگام به بعد، تداوم مبارزه با مشكلات جديدي مواجه گرديد. از آن هنگام بود كه خط مشي

امام خميني در مقابل شاه مورد تاءييد قرار نگرفت.

حتي عده اي از سنتي ها با تمسك به آيه شريفه: «ولا تلقوا بايديكم الي التهلكه»(7) مخالفت با شاه را تهلكه اي دانستند كه اسباب هلاكت آنان را فراهم خواهد كرد(8) و اين نشان مي داد كه امام خميني به آساني نمي توانست حوزه اي را كه چهل سال به انزواي از سياست خو گرفته، با شاه درگير كند. البته، خود او نيز به اين نتيجه رسيده و به شهيد محلاتي گفته بود او در برخورد با انقلاب سفيد بايد به تنهايي ادامه مسير دهد.(9) با وجود بروز مخالفتهايي با ورود آية ا... خميني به عرصه مخالفت با شاه، وي در روز 2 بهمن ماه 1341طي اعلاميه اي موارد غير قانوني رفراندوم را برشمرد و آن را رفراندوم اجباري ناميد و در مقابل حكم اسلام و قانون اساسي بي ارزش دانست.(10) با اين همه، علما در مقابل يك عمل انجام شده قرار گرفتند و طي اعلاميه هايي رفراندوم را تحريم كردند.

شاه نيز براي متقاعد كردن مراجع قم در روز 4 بهمن به قم آمد تا با آنان درباره رفراندوم گفتگو كند، اما با بي اعتنايي و عدم استقبال مردم قم مواجه شد و در سخنراني خود، روحانيت را ارتجاع سياه و بدتر از ارتجاع سرخ و صدبرابر خائن تر از حزب توده و مخالف اصلاحات ناميد. و اين نقطه آغاز يك ستيز دامنه دار شاه با روحانيت شد. از اين زمان به بعد، برخوردهاي طرفين از عرف تلگراف نويسي و نامه نگاري، خارج و به بحثهاي علني كشانده شد. اما آنچه تخاصم بين حوزه و شاه را

غليظ تر كرد، فاجعه مدرسه فيضيه بود كه درست دو ماه پس از برگزاري رفراندوم اتفاق افتاد.

در اين حادثه، تعدادي از طلاب و روحانيون مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. گرچه اين حادثه از سوي بسياري از مراجع قم محكوم شد،اما تهديدهاي بعدي شهرباني قم، مانع از واكنشهاي ديگري شد و عملاً آنان را به سكوت وادار كرد. آية ا... خميني به مناسبت فرا رسيدن چهلمين روز فاجعه فيضيه، طي اعلاميه اي سلطنت پهلوي را دستگاه جبّار خواند و حادثه فيضيه را فاجعه بزرگ اسلام دانست(11) و به مناسبت شروع دروس حوزه كه به مدت چهل روز تعطيل شده بود گفت: اي علما ساكت ننشينيد... امروز سكوت، همراهي با دستگاه جبّار است.(12) با اين همه سكوت ديگران از يك سو و صراحت و شجاعت آية ا... خميني از سوي ديگر، سبب محبوبيت روز افزون او در جامعه شد. نظرسنجي هاي ساواك حاكي از آن بود كه:

«اقدامات مخالفت آميز چند ماه اخير آية ا... خميني و پيشقدمي وي در مخالفت با عمليات اصلاحي شاه و دولت، موجب تمركز قدرتهاي روحاني در اطراف وي گرديده و به خاطر همين مركزيت، هم اكنون حوزه هاي علمي و مذهبي خارج از ايران نيز نامبرده را مشخص ترين ركن جامعه روحانيت مي شناسند. تلگراف تسلي آميز واقعه اخير از جانب آية ا... حكيم خطاب به وي، نتيجه همين شاخصيت اوست».(13)

رويارويي ميان شاه و آية ا... خميني كه بتدريج پس از حادثه فيضيه به بعد، جاي رويارويي ميان دولت و مراجع قم را گرفته بود، با نزديك شدن ماه محرم حتمي مي نمود. آية ا... خميني در 13 خرداد 1342 در

ظهر عاشوراي 1383 قمري، عليه شاه موضعي تند گرفت و به نصيحت تواءم با تحقير شاه پرداخت و اين شايد نخستين باري بود كه اصل سلطنت پهلوي در ميان حوزويان به دستگاه يزيد تشبيه و اين چنين به باد انتقاد قرار گرفته مي شد.(14) به دنبال اين سخنراني، آية ا... خميني در سحرگاه 15خرداد دستگير و قيام معروف 15خرداد به وقوع پيوست.

وقوع اين قيام و كشته و زخمي شدن تعدادي از مردم، بازتابهاي متفاوتي در بين روحانيون داشت، از جمله اينكه برخي از مراجع و علما كشتار مردم در قيام 15خرداد را محكوم و خواستار آزادي امام شدند. امام خميني پس از گذشت ده ماه حبس، در 15فرودين ماه 1343 آزاد شد و در نخستين سخنراني اش پس از آزاد شدن تاكيد كرد «تا زندان نباشد پيروزي به دست نمي آيد، خميني را اگر دار بزنند، تفاهم نخواهد كرد». (15)تغيير لحن ناصحانه آية ا... خميني به گفتاري عتاب آلود در كنار حملات مكررش به دولت اسرائيل، حاكي از آن بود كه روند مخالفت او با شاه وارد مرحله جدي تري شده است. گرچه با گذشت قريب به پنج ماه از آزادي امام، حادثه تشنج آميزي بين تهران و قم رخ نداد، اما تصويب لايحه كاپيتولاسيون (21 مهرماه 1343) مبارزه سياسي آية ا... خميني با رژيم پهلوي را گداخته تر كرد.

او به محض اطلاع از اين لايحه، بلافاصله مراجع و علماي قم را در جريان امر قرار داد و در سخنراني اي كه ايراد نمود، تصويب لايحه مذكور را سند بردگي ملت ايران و اقرار به مستعمره بودن ناميد و تاكيد كرد: «وا... گناهكار است كسي

كه داد نزند، و ا... مرتكب گناه كبيره است كسي كه فرياد نزند». با اين همه تا نه روز پس از اين سخنراني، هيچ اعلاميه اي در محكوميت كاپيتولاسيون صادر نشد. گرچه آية ا... خميني در 13 آبان 1343 به تركيه تبعيد شد، اما براي او مسجل شده بود(16) كه بايد بقيه مسير را يكه و تنها بپيمايد و همچنان كه يك سال و چند ماه پيش از آن خواب ديده بود آتشي را كه سراسر ايران را فرا گرفته، بايد به تنهايي خاموش سازد:

«بي حركتي عظماي روحانيت در مورد حضرت خميني، رهبر روحاني وقت، چنان شديد بود كه حتي جامعه اصلي روحانيت از دلبستگي به او سرباز زد... گويا هميشه در ايران همين طورها بوده است؛ يعني در مقابل سكون و سكوت مسلط بر موسسات و آدمها و مغزها، ناگهان يكي به قصد ايجاد تحرك سر برمي دارد و اين سر برداشتن چنان تند و ناگهاني مي شود يا مي نمايد كه شرايط وجودي آن كه جنبيده از دست مي رود و زير پايش خالي مي شود... اما عاقبت ها: اعدام، تبعيد....»(17)

از اين دوره به بعد، عملاً روحانيت از يكدست بودن خارج و در درون متكثر شد. درگير شدن امام خميني در بافت و هرم مرجعيت، كل روحانيت را به سياست حساس كرد و آنان را در موقعيتي قرار داد كه هرگز قادر به بازگشت شرايط دهه 30 نبودند. اگر تا قبل از قيام پانزده خرداد، مشكل خاصي بين قم و سلطنت پهلوي وجود نداشت، مخالفتهاي امام خميني و نيز اقدامهاي دولت، اين تصور را برهم زد و فصل جديدي در روابط دولت و

روحانيت گشود. گرچه درغياب امام خميني(ره)، تب سياسي در قم فرو كش كرد و در ظاهر حوزه علميه اين شهر، آرام و يكنواخت به نظر مي رسيد، اما از درون، مرز بنديهاي متعددي بر اساس آنچه آية ا... خميني در نجف مي گفت، صورت مي گرفت و آنان را ناخواسته از درون متكثر مي كرد و اين مي توانست حوزه را از اقتدار سنت گرايان خارج كند. آنچه اهميت داشت، آن بود كه صورت بنديهاي اين دوره در حوزه علميه قم، نمادي از آرايش كل روحانيت در ايران و حتي در عراق بود.

بسياري از علما و مراجع نجف و مشهد كه در حوادث سياسي منتهي به تبعيد امام خميني با سرنوشت روحانيت قم پيوند خورده بودند، متأثر و يا متمايل از آن نيز در قبال مسايل سياسي موضع مي گرفتند و در امتداد جريانهاي عمومي اين حوزه، آرايش مي يافتند. از اين رو، در اين دوره، سه جريان متغير و متداخل ولي قابل تشخيص در بين روحانيت به وجود آمد:

1) جريان نخست كه پرنفوذترين جريان بود از علما و روحانيون محتاط و غير سياسي تشكيل مي شد. آنان اعتقاد داشتند روحانيت بايد از كار سياسي دوري گزيند و به مسايل معنوي تبليغ كلام خدا، تحصيل در حوزه ها و آموزش علماي نسل آينده بپردازد. اينان تنها در برخي از اوقات و بنا به دلايلي براي پا در مياني يا چيزي شبيه آن، ممكن بود به نوعي حركت سياسي دست زنند.

در اين ميان، رهبران انجمن حجتيه به لحاظ فكري و يا از روي تقيه، بر اين باور بودند كه حكومت را اساساً نمي توان به غير

معصوم سپرد و بايد با دولت كنوني مماشات نصيحت گرايانه داشت. البته رويكرد تاريخي مرجعيت در روزگار پس از مشروطه نيز چنين اقتضايي داشت.(18)

2) جريان دوم از آن روحانيون ميانه رو بود كه در عين مخالفت با برخي اقدامات و مظاهر فساد دولت پهلوي، حاضر به ورود به يك مبارزه تند نبودند. مهم ترين ويژگي ميانه روها، آن بود كه آنها خواستار سرنگوني سلطنت نبودند و بر اجراي كامل قانون اساسي مشروطه تاكيد مي ورزيدند.

3) سومين جريان را مي توان روحانيون مبارز ناميد كه پس از تبعيد امام خميني، شبكه اي مخفي و غير رسمي در ايران به راه انداختند. اعضاي اين جريان برخلاف جريان دوم، هيچ گونه ارتباطي با حكومت نداشتند. رهبر اين جريان، آشكارا از رژيم پهلوي انتقاد مي كرد و روحانيون و مومنان را به سرنگوني آن فرا مي خواند و در قبال ايرادات جريان دوم اذعان مي كرد:

«وقتي موفق شديد دستگاه حاكم جائر را سرنگون كنيد، يقينا از عهده اداره حكومت و رهبري توده هاي مردم بر خواهيد آمد، طرح حكومت و اداره و قوانين لازم براي آن آماده است... احتياجي نيست بعد از تشكيل حكومت بنشيند قانون وضع كنيد... همه چيز آماده و مهياست».

اعضاي مؤثر اين جريان عبارت بودند از هاشمي رفسنجاني و شهيد باهنر (مكتب تشيع) آية ا... بهشتي (مدرسه دين و دانش قم)، شهيد مفتح، مطهري ، گلزاي غفوري (شاخه دانشگاه) و گروه يازده نفر استادان قم (آية ا... مشكيني، آذري قمي، رباني شيرازي، خامنه اي و...) كه تحت رهبري امام خميني فعاليتهاي سياسي و انقلابي داشتند. پي نوشت ها: 1- مصاحبه با آية ا... يزدي

2- خاطرات آية

ا... يزدي/ ص 144

3- تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي /ص 14

4- گفتگو با آية ا... طاهري خرم آبادي

5- تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي / ص 21

6- حميد عنايت/ انقلاب در ايران سال 1979/ مجله فرهنگ توسعه/ شماره 4/ ص 8

7- بقره/ 195

8- بينات/ شماره 23-22

9- خاطرات و مبارزات شهيد محلاتي/ص45

10- صحيفه نور/ ج1/ صص 53-51

11- كوثر/ ج1 / صص 82-67

12- زندگينامه سياسي امام خميني(ره) ص 259

13- همان

14- صحيفه نور/ ج 1/ صص 94-91

15- همان / ص 198

16- آية ا... سعيدي به نقل از امام(ره) مي گويد: امام خميني(ره) خوابي را براي من نقل كرد كه آتشي روشن شده و همه ايران را كه به صورت يك نقشه جغرافيايي مي ديدم در برگرفته، هر چه فرياد كشيدم بياييد و كمك كنيد كسي نيامد. خودم عبا را درآوردم و قدري به آتش زدم و با زحمت توانستم آن را خاموش كنم. بعد خود سيد روح ا... در تعبير آن گفته بود: من اين خواب را اين طور تعبير مي كنم كه اين بلوا ادامه دارد و به آساني پايان نمي پذيرد. شعله آتش روشن شده و همه كشور را فرا مي گيرد و من تنها هستم كه بايد اين آتش را خاموش كنم... (رك: امام خميني(ره) در آيينه خاطره ها صص 135 و 136)

17- در خدمت و خيانت روشنفكران/ ص 57-56

18- رسول جعفريان/ سازمان ها و جريانهاي سياسي مذهبي ايران تا پيروزي انقلاب

كارنامه جمهوري اسلامي بر اساس شاخص هاي توسعه يافتگي

كارنامه جمهوري اسلامي بر اساس شاخص هاي توسعه يافتگي

به رغم وجود اين موانع و تغيير قابل توجه شرايط در سال هاي پس از انقلاب،شاخصها و شواهد بسياري حكايت از رشد و توسعه كشور در بسياري از

زمينه ها و ابعاد مي كند كه به عنوان نمونه به برخي از آنها اشاره مي كنيم.لكن قبل از آن بايد به اين نكته توجه شود كه به دليل وجود شرايط بحراني و جنگي در دهه اول انقلاب،نمي توان اين دوره را در فرآيند توسعه كشور مورد محاسبه قرار دادد زيرا در حقيقت،دوره سازندگي و توسعه كشور،پس از جنگ شروع مي گردد؛به همين جهت،اكثر قريب به اتفاق شواهدي كه در اين بحث به آنها اشاره مي شود به بعد از سال 1368 مربوط مي گردد. رشد علمي و آموزشي

موفقيت هرساله ي دانش آموزان ايراني در دست يابي به مقامات جهاني در المپيادهاي علمي در رشته هاي مختلفي هم چون فيزيك،رياضي،شيمي،كامپيوتر و... در رقابت با كشورهاي پيشرفته ي علمي يكي از شواهد رشد و توسعه ي علمي كشور در سال- هاي پس از انقلاب است.اين موفقيت ها در رشته هاي مختلف الپيادهاي دانش آموزان از اولين سال حضور جوانان مستعد ايراني هرساله با پيشرفت بسياري همراه بوده است: 3 بار مقام اول جهاني (المپياد شيمي 1374 و 1375،المپياد رياضي 1377)،2 بار مقام دوم جهاني (المپياد فيزيك 1378 و المپياد شيمي 1380) و 2 بار مقام سم جهاني (المپياد فيزيك در سالهاي 1374 و 1377) از دست آوردهاي دانش اموزان ايراني است.حاصل شكت ايران در المپيادهاي جهاني دانش آموزي در طي سالهاي 1366 تا 1380 در رشته هاي رياضي،فيزيك،كامپيوتر،شيمي و زيست،57 مدال طلا،92 مدال نقره و 58 مدال برننز بوده است.(1)

از جهت رشد كمي،در حالي كه تعداد دانشجويان دانشگاههاي كشور قبل از انقلاب،از مرز 150 هزار نفر تجاوز نمي كرد،امروزه به حدود 2 ميليون و چهارصد هزار

نفر رسيده است.كشوري كه در سال 56 با 33 ميليون جمعيت،نيازمند ورود پزشك خارجي (ازكشورهاي در حال توسعه اي هم چون هند،بنگلادش،پاكستان و...) بوده هم اكنون با جمعيتي بيش از دو برابر (و به تبع آن با نيازي بيشتر به پزشك) با مازاد پزشك روبروست در زمينه ي پزشك متخصص نيز از رقم 7000 نفر در سال 57 به رقم 72792 نفر-بيش از 10 برابر- رسيده كه آمار كم نظيري است.از جهت رشد كيفي نيز بايد يادآور شد در حالي كه در سال تحصيلي 1359- 1358 تعداد دانشجويان دانشگاههاي دولتي در مقطع دكتري فقط 452 نفر بوده اين تعداد در سال تحصيلي 1381-1380 به بيش از 12 هزار نفر رسيده است.به عبارت ديگر،5/26 برابر رشد داشته است.(2) كه اگر آمار دانشگاه آزاد نيز به آن اضافه شود،به بيش از 50 برابر خواهد رسيد.بر اساس گزارش موسسه بين المللي اطلاعات علمي ISI،تعدداد مقلالت علمي چاپ شده از محققان ايران در مجلات معتبر بين المللي در طول 10 سال (1993-2003) 600 درصد رشد داشته است كه 3 برابر رشد متوسط جهاني در اين دوره است.(3)

طي دهه اخير،مركز فرهنگي سازمان ملل (يونسكو) چندبار ايران را به عنوان يكي از موفقترين كشورهاي جهان در مبارزه با بي سوادي معرفي كرده است؛زيرا ايران توانسته نرخ با سوادي جمعيت 6 ساله و بالاتر از رقم 7/28 درصد در سال 55 به حدود 85 درصد در سال 1383 ارتقا دهد.هم اكنون ما شاهد اين هستيم كه ايران در بسياري از فناوريها نه تنها خودكفا شده بلكه به كشور صدر كننده خدمات فني مهندسي در حوزه هاي صنعت نفت،كشاورزي، بهداشت، سدسازي، تراكتورسازي هسته

اي،خودروسازي،سلول هاي بنيادين و... تبديل شده است.در عرصه ي علوم نوين،دانشمندان ايراني توانسته اند تا مرزهاي جديد دانش بشري پيش روند و در مواردي نيز از اين مرزها نيز عبور كنند.موفقيت بي نظير دانشمندان ايراني در تهيه،انجماد و نگهداري سلول هاي بنيادي جنيني،كه پيش از آن در انحصار 9 كشور دنيا بود،درمان ناباروري،نارسايي قلب و تلاش براي ترميم لوزالمعده براي توليد انسولين به منظور درمان بيماري قند (ديابت) براي اولين بار در جهان از اقدامات كم نظير دانشمندان جوان ايراني در عرصه ي مهندسي ژنتيك است.در عرصه ي علوم هسته اي،با وجود موانع و ممانعت كشورهاي غربي و تحريم تجهيزات دو منظوره- داراي كاربرد مشترك در فعاليتها و تحقيقات هسته اي صلح آميز و غير صلح آميز- امروزه ايران به فناوري پيچيده ي غني سازي اورانيوم دست يافته و به جمع 10 كشور داراي اين فناوري نوين در جهان پيوسته است. كشاورزي و دامداري

بخش كشاورزي از مهمترين و استراتژيك ترين بخش هاي اقتصادي كشور است.در حيطه ي كشاورزي و دامداري،طبق آمار رسمي دولت در سال 1356 دولت فقط توانايي تأمين مواد غذايي خود براي 33 روز در سال را داشت و مجبور بود باقي مواد غذايي را از خارج وارد كند.براي مثال مرغ را از فرانسه،تخم مرغ را از اسراييل،سيب را از لبنان،پنير از دانمارك و... وارد مي كرد؛هم اكنون كشورمان به رغم دو برابر شدن جمعيت به مرز خودكفايي رسيده است؛به گونه اي كه با توجه به اين كه توليد گندم در سال 1356 1/5 ميليون تن بوده و كشور ما سالها از بزرگ ترين واردكننده هاي گندم در دنيا محسوب مي شده در

سال 83 با توليد بيش از 14 ميليون تن – بعد از چهل و اندي سال- توانست به خودكفايي در عرصه ي اين محصول استراتژيك دست يابد.ميزان توليد شلتوك برنج در سال 1356،معادل 1/1 ميليون تن بود.اين رقم در سال 1379 به 7/2 ميليون تن افزايش يافت.توليد جو از 900 هزار تن به 3/3 ميليون تن و سبزيجات و محصولات جاليزي از 7/2 ميليون تن به 15 ميليون تن رسيد.در بخش دام نيز رشد قابل توجهي در توليد پديد آمده است،به گونه اي كه توليد تخم مرغ از 215 هزار تن در سال 1356 به555 هزار تن در سال 1381 افزايش يافته است. توليد گوشت مرغ،از 63 هزار تن به 724 هزار تن،گوشت قرمز از 587 هزار تن به 947 هزار تن،عسل از 6 هزار تن به 28 هزار تن و شيرخام از 620/2 ميليون تن به877/5 ميليون تن رسيده است.(4)بر اساس گزارش سازمان خوار و بار كشاورزي سازمان ملل متحد،فائو- ايران در سال 2004 رتبه نخست صادرات كشاورزي را در ميان كشورهاي خاورميانه كسب كرده است. وضعيت روستاها

فقر و نابساماني جوامع روستايي از مسايل و معضلات مهم و اساسي كشورهاي توسعه نيافته و در حال توسعه به شمار مي رود.به همين جهت بر خلاف رژيم گذشته كه تنها به توسعه و آباداني تهران و شهرهاي بزرگ اكتفا مي كرد،بعد از پيروزي انقلاب،توجه به روستاها و مناطق محروم كشور براي دولت و برنامه ريزان از اولويت خاصي برخوردار شد.در اينجا به بخشي از شاخصهاي برخورداري روستاها در سالهاي پس از انقلاب اسلامي اشاره مي كنيم:

تعدادد مراكز و درماني و بهداشتي روستايي در سال 1357،1500 واحد

بوده كه در سال 1381 به 7345 واحد رسيده تعداد خانه هاي بهداشت از2500 واحد در سال 1357 به 16561 واحد در سال 1381 افزايش يافته است.

برق رساني به روستاها و مناطق محروم و ايجاد تأسيسات زيربنايي ازقبيل توسعه شبكه راههاي روستايي،مخابرات و... در اين مناطق از اقدامت موفقيت آميز پس از انقلاب به شمار مي رود.

تعداد روستاهاي برخوردار از برق از 4327 روستا در سال 1357 به 45359 روستا- بيشاز 10 برابر- در سال 1380 افزايش يافته است.هم چنين طي دوره ي 1357-1317 تنها 8000 كيلومتر راه روستايي كشيده شده بود.اما اين رقم بعد از انقلاب به 86000 كيلومتر رسيده است (بيش از 10 برابر در مدتي تقريباً 10 ساله).

تعداد روستاهاي بهره مند از شبكه ي مخابرات از 312 روستا در سال 1357 به 10429 روستا در سال 1374- بيش از 30 برابر- افزايش يافته.تعداد واحدهاي پستي روستايي هم از 180 واحد در سال 1357 به 4912 واحد در سال 1374- بيش از 25 برابر- رسيده است.(5) صنايع

در بخش صنعت،كشوري كه قبل ازانقلا تقريبا تمام كالاهاي صنعتي خود را از خارج وارد مي كرده ومعدود كلاهاي ساخت داخلش نيز عموما از كيفيت و مرغوبيت پاييني برخوردار بوده است،هم اكنون در بسياري از زمينه ها به توليدكننده تبديل شده و توليداتش نيز در بسياري از موارد،از جهت كيفيت و استاندارد قابل رقابت با مشابه خارجي مي باشد و در برخي از صنايع-هم چون صنايع ساختماني- سال هاست كه به مرز خودكفايي رسيده است.جمهوري اسلامي وارث صنعتي است كه ميزان وابستگي آن به خارج بسيار زياد بوده به همين سبب،صنايع كشور پس از انقلاب به دليل

محاصره ي اقتصادي و تأمين نشدن مواد اوليه و واسطه اي،دچار ركود شديد شد.از سوي ديگر،صاحبان و مالكان اين صنايع كه آنها را با استفاده از اعتبارات بانكي تأسيس كرده بودند،از كشور گريختند.

دولت توانست پس از انقلاب در زمينه كاهش وابستگي شديد به مواد اوليه وارداتي،كالاهاي سرمايه اي خارجي،تخصص هاي فني و اطلاعات و دانش فني خارجي- كه تهديدي براي صنعت به شمار مي رود- اقدامت در خور توجهي انجام دهد.به همين علت پس از انقلاب اسلامي،ظرفيت هاي وسيعي در كشور پديد آمد و توليد مواد اوليه،ايجاد صنايع تبديلي،صنايع تكميلي و پركردن حلقه هاي مفقوده صنعت جدي گرفته و گام هاي بلندي در اين راه برداشته شد.تقويت و گسترش صنايع پتروشيمي را مي توان در همين ارتباط ارزيابي كرد.ميزان توليدات پتروشيمي كشور كه در سال 1357 حداكثر 7/4 ميليون تن بوده در سال 1381 به 5/12 ميليون تن افزايش يافته است.امروزه ايران در عرصه ي صنايع موشكي و مخابراتي به درجه اي از پيشرفت رسيده كه به توان ساخت ماهواره دت يافته و وارد باشگاه چند كشور محدود پرتاب كننده ي ماهواره گرديده است.اين موفقيت در حالي به دست آمده كه ما در زمينه ي محصولاتي كه قابل استفاده در صنايع موشكي و الكترونيك نظامي دارند،در تحريم به سر مي بريم تا جايي كه حتي در مواقع از فروريختن يك IC يا چيپ ساده الكترونيكي به ما ممانعت به عمل مي آيد.در زمينه ي سدسازي امروزه بين 3 كشور برتر دنيا قرار داريم؛به طوري كه پس از پيروزي انقلاب حدود 130 سد ساخته شده و يا در حال ساخت است.در صنايع كشاورزي،هم اكنون،تراكتورهاي ساخت ايران

به بيش از 30 كشور جهان صادر مي شود.در صنايع نفت و گاز،پروژه ي صددرصد ايراني فاز يك منطقه ي عسلويه به عنووان بزرگ ترين پروژه ي نفت و گاز كشور در آبان 83 به بهره برداري رسيد كه با بهره برداري فازهاي ديگر آن سالانه حدود يك ميليارد دلار درآمد نصيب كشور خواهد شد. صنايع نظامي

ايران كه قبل از انقلاب تقريباً تمام تسليحات نظامي خود را از خارج وارد مي كرده امروزه در زمره ي يكي از كشورهاي توليد كننده ي تسليحات پيشرفته ي نظامي در جهان قرار گرفته و در كنار كشورهايي چون هند،برزيل و يوگوسلاوي مطرح شده است و توليدات خود را به بيش از 30 كشور جهان صادر مي كند.توليد محصولات الكترونيكي و راداري،ادوات و تجهيزات خاص از اين جمله است.اكنون ايران در زمينه ي صنايع زرهي و ساخت انواع نفربر در بين ده كشور برتر دنيا قرار گرفته است.به برخي از اقدامات انجام شده در صنايع نظامي اشاره مي كنيم:

ساخت هواپيماي جنگده ي آذرخش،طراحي و ساخت لانچر (پرتاب كننده) چهار موشكي با قابليت شليك هم زمان و تك تك،ساخت چرخ بال آموزشي و چرخ بال دو موتوره،طراحي و ساخت تانك پيشرفته ذوالفقار و راه اندازي خط توليد انبوه آن،ساخت تانك مدرن T 72،طراحي و ساخت خودرو تانك بر (ببر 400)،ساخت انواع شناورها و يدك كشها،ساخت زيردريايي و اسكله شناور،ساخت موشك فاتح 110 (از موفق ترين موشكهاي زمين به زمين در جهان) و موشكهاي دور برد شهاب (با سرعتي سه برابر موشك اسراييلي)،راه اندازي خطوط تعميرات اساسي و بازسازي هواپيماي نظامي و خودكفايي در زمينه هاي ساخت و يا تعمير بسياري

از تجهيزات و قطعات نظامي كه در جنگ الكترونيكي كاربرد دارد. مبارزه با مواد مخدر

از ديگر موارد قابل اشاره،موفقيت بسيار چشمگير نظام جمهوري اسلامي در مبارزه با مواد مخدر و سوادگران مرگ مي باشد.طبق آمارهاي بين المللي بيش از 80 درصد مواد مخدر مكشوفه در سطح جهان در مرزهاي ايران كشف و منهدم مي شود كه به همين جهت نيز ايران بارها از سوي مجامع جهاني مورد تقدير قرار گرفته است و كميته مبارزه با مواد مخدر سازمان بهداشت جهاني،مركز آموزش منطقه اي خود را در ايران قرار داده است.البته بايد بالا بودن و بالا رفتن آمار معتادان كشور را يكي از نقاط ضعف عمل كرد نظام محسوب كرد. فرهنگ و هنر

در حوزه ي هنري و فرهنگي يكي از موارد قابل اشاره،سينماي ايران است كه قبل از انقلاب به اعتراف تمام صاحب نظران،به هيچ وجه در دنيا مطرح نبوده و به حساب نمي آمده لكن امروزه،به عنوان سينمايي صاحب سبك و جذاب،در بين 10 سينماي برتر جهان مطرح مي باشد.در صنعت دوبلاژ نيز ايران جزي سه كشور برتر دنياست.هم چنين در اين حوزه مي توان به موارد ذيل اشاره كرد:

1. رونق چشمگير صنعت چاپ و نشر و انتشار گسترده مطبوعات و كتب؛

2. توسعه گسترده شبكه هاي صدا و سيما و توليد وسيع برنامه ها خصوصاً از سال 73 به بعد به گونه اي كه از دو شبكه سيما و چند شبكه صدا با ساعات محدود هم اكنون به دهها شبكه داخلي و خارجي به صورت تمام وقت و شبكه هاي استاني گسترش يافته است.

3. توسعه و گسترش چشمگير شبكه هاي خبررساني و خبرگزاري داخلي و

بين المللي به گونه اي كه امروزه ديگر ما مجبور نيستيم براي كسب خبر- همانند گذشته- متكي به خبرگزاري هاي خارجي هم چون: آسوشيتدپرس،رويترز،دويچله وِله و امثال آن باشيم. بهداشت و سلامت

يكي از شاخص هاي متعارف توسعه يافتگي،كاهش نرخ مرگ و مير كودكان است.طي سال هاي اخير سازمان بهداشت جهاني دوبار ايران رابه عنوان موفق ترين كشور جهان در كاهش نرخ مرگ و مير كودكان مورد تقدير قرار داده است.به گونه اي كه مرگ و مير كودكان زير يك سال (Infant Mortality Rate: IMR) از 111 مورد در هزار تولد زنده در سال 1356 به 6/28 مورد از هر هزار تولد زنده در سال 1381 رسيده به عبارت ديگر بيش از چهار برابر كاهش يافته است.(6)هم چنين كاهش مرگ مادران ناشي از عوارض باروري (Maternal Mortality Rate: MMR) از 237 نفر دررهر 100 هزار تولد زنده در سال 1355 به حدود 37 نفر در سال 1380 رسيده يعني 5/6 برابر كاهش يافته است.(7)از ديگر شاخصها،افزايش سن اميد به زندگي است.در نتيجه ي اقدامات و آموزش هاي بهداشتي،اصلي ترين شاخص سلامت (سن اميد به زندگي) كه قبل از انقلاب در حدود 55 سال بوده و در سال 82 به مرز 4/71 سال افزايش يافته،يعني در مورد مردان از سال 58 به 68 سال و در مورد زنان از 60 سال به 70 سال ارتقا يافته است.(8)هم چنين سازمان بهداشت جهاني،ايران در سال 2004 به عنوان موفق ترين كشور آسيايي در كنترل و مقابله با ايدز معرفي كرد. خدمات رساني

يكي از موارد قابل اشاره بهتر شدن روند خدمت رساني به شهرها و روستاهاي كشور است.كه به اختصار

به عناوين برخي از اقدامات انجام شده،اشاره مي كنيم:

- افزايش بيش از 12 برابري تعداد تلفن هاي ثابت نسبت به پيش از انقلاب و گسترش ضريب نفوذ آن در كشور به خصوص در نقاط محروم و روستاها.

- واگذاري حدود 1/7 ميليون خط تلفن همراه و روند روبه رشد آن به گونه اي كه امروزه ايران از جهت ارايه خدمات تلفني مقام سوم را در ميان كشورهاي آسيايي داراست.

- افزايش راههاي درون شهري،بين شهري،روستايي،راه آهن و ساخت مترو.افزايش توليد انرژي الكتريكي و برق رساني تا حد رفع خاموشيها با توجه به ازدياد فراوان مصرف كنندگان خانگي و صنعتي.

- افزايش شبكه ها و تعداد ساعات پخش برنامه هاي صدا و سيما و گسترش مناطق تحت پوشش. گاز شهري

در سال 1357 تنها 5 شهر كشور به طور بسيار محدود از شبكه گاز شهري برخوردار بودند؛اما اين امكان تا آبان 1382 به سطح 40 ميليون نفر افزايش يافته كه رقم بسيار قابل توجهي است.گاز طبيعي- سوخت مقرون به صرفه با آلودگي پايين- در سبد مصرفي سوخت هاي فسيلي قبل از انقلاب گزارش نشده است؛اما اين سهم تا سال 82،از مرز 54 درصد فراتر رفته است.ظرفيت پالايش گاز طبيعي از 36 ميليون متر مكعب در روز به 288 ميليون متر مكعب در روز (8 برابر) و تعداد خانوارهاي تحت پوشش گاز طبيعي از 51000 خانوار در سال 57،به 8998000 خانوار در آبان ماه 82 (بيش از 176 برابر) افزايش يافته است.(9) آب سالم و بهداشتي

تعداد مشتركان آب شهري- آب سالم و بهداشتي- در سال 1357 ، 7/2 ميليون رشته بوده كه در سال 1382 به 5/8 ميليون رشته افزايش يافته

است كه گوياي بيش از 3 برابر افزايش است.تعداد شهرهاي تحت پوشش آب شهري از 45 شهر به 760 شهر در سال 1382 افزايش يافته است.آب رساني به روستاها از 12000 روستا در سال 1357 به 23036 روستا در سال 1378 رسيده است.ميزان توليد آب در سال 1357 حدود 5/1 ميليون متر مكعب بوده كه در سال 1382 به 4 ميليون متر مكعب- بيش از 3 برابر- رسيده است.(10) پي نوشت ها: 1. 92 دستاورد انقلاب اسلامي ايران،موسسه قدر ولايت،تهران زمستان 1382،ص231.

2. نامه وزير محترم علوم و تحقيقات و فناوري به مقام معظم رهبري،30/10/1381.

3. ر.ك: http://acce.lsiproducts.com/traials

4. 25 گفتار پيرامون انقلاب اسلامي،نشر هماهنگ،تهران،دي ماه 1382،ص323.

5. ر.ك: سيماي سازندگي؛ج3 و سالنامه آماري ايران در سال هاي مذكور.

6. شاخص هاي سلامتي در جمهوري اسلامي ايران،دكتر محمداسماعيل اكبري،تهران تابستان 1382،ص6.

7. همان،ص6.

8. همان.

9. 25 گفتار پيرامون انقلاب اسلامي؛پيشين،ص326.

10. همان،ص327. منبع: كتاب،انقلاب اسلامي ايران،جمعي از نويسندگان،نشر معارف،1384 ، چاپ چهارم،صص 224 تا 232

آثار و نتايج انقلاب اسلامى ايران

آثار و نتايج انقلاب اسلامي ايران نويسنده: دكتر محمد باقر حشمت زاده طرح موضوع و مسأله انقلاب اسلامي براي تحقيق و بررسي، يك موضوع كلان است. از لحاظ متدولوژي و روش تحقيق سؤالات و مجهولات اساسي زير در اين رابطه طرح مي شود:

1- تاريخچه و مراحل انقلاب اسلامي چه بوده است؟

2- زمينه ها، علل و عوامل شكل گيري و پيروزي انقلاب اسلامي چه بوده اند؟

3- اهداف و شيوه هاي انقلاب اسلامي چه هستند؟

4- در مقايسه با ساير انقلابها ويژگيهاي انقلاب اسلامي چه هستند؟

5- انقلاب اسلامي در مسير خود با چه آفات و موانعي روبرو بوده است؟

6- پي آمدها، آثار و نتايج انقلاب اسلامي چه هستند؟

در يك پژوهش بنيادي و گروهي بايد پاسخهاي مستند و مستدل

به سؤالات فوق ارائه نمود. در آن صورت نسبت به انقلاب اسلامي شناختي وسيع، عميق و دقيق بدست خواهد آمد. سؤال دوم از لحاظ علمي و فلسفي دشوارترين مجهول است. زيرا پرسش از علت و چرايي پديده ها مشكل و سخت است. براي مثال در حاليكه بيش از دويست سال از انقلاب فرانسه و بيش از هشتاد سال از انقلاب روسيه مي گذرد هنوز هم درباره علل و چرايي آنها نظريه پردازي مي شود. (1) اهميت و ضرورت موضوع در بين مجهولات فوق سؤال ششم حساس ترين، سياسي ترين و كاربردي ترين پرسش مي باشد. در حاليكه سؤال دوم عمدتاً در آكادمي ها، دانشگاهها و پژوهشگاهها مطرح مي باشد، سؤال ششم بطور وسيع و عميق در عرصه جامعه و در بين دولت و ملّت، دوست و دشمن و داخل و خارج طرح مي شود.

اين مدعا مبتني بر اين استدلال است كه انسانهاي ذيربط با انقلاب اسلامي اعم از موافق و مخالف، واقعيت آن را پذيرفته اند و مي گويند به هر دليلي و متأثر از هر علّتي انقلاب اسلامي، دولت شاهنشاهي را براندازي كرده و جمهوري اسلامي را مستقر كرده است. پس مهم آن است كه ببينيم اين پديده كلان چه آثار و نتايجي در عمل ببار آورده است؟ و اين فضاي جديد چه تأثيري بر زندگي ما داشته است؟ در اين ميان آثار و نتايج اقتصادي انقلاب دانسته و ندانسته، كم يا زياد، مستقيم و غير مستقيم، بحق يا ناحق، بيشتر مورد توجه و استناد قرار مي گيرد. ملاك اقتصادي براي مثال در بسياري از محافل كه گفتگوهايي بين توده مردم صورت مي گيرد مباحث به گراني و تورم كشيده مي شود و در اين رابطه قيمت اجناس و كالاهاي

اساسي، قبل و بعد از انقلاب با هم مقايسه مي شود. در اين موارد تبعاً مخالفان، قيمت بالاي كالاها و خدمات در شرايط كنوني را مهم ترين دليل براي ناكامي و ناتواني انقلاب مي دانند، در مقابل موافقان، ضمن توجه به اين امر، به برخي از تحولات اساسي اقتصادي و صنعتي استشهاد مي كنند و از خدمات رساني به روستاها، افزايش توليد برق و گاز، لوله كشي، جاده كشي و... سخن مي گويند. در اين موارد بعضاً مي گويند كه اصولاً ماديات و اقتصاد هدف اصلي و اولي انقلاب نبوده و لذا به آثار و دستاوردهاي سياسي و فرهنگي انقلاب اشاره مي كنند.

در زمينه اهميّت اقتصاد به عنوان ملاك و معيار سنجش نتايج انقلاب اسلامي مي توان به تبليغات كشور در ايام بزرگداشت پيروزي انقلاب در دهه ي فجر و همچنين ايام هفته دولت در شهريور ماه اشاره نمود. در اين مقاطع نيز ديده مي شود كه دولتمردان و مقامات رسمي نيز بخش عمده اي از گفتارشان درباره آثار و نتايج اقتصادي انقلاب اسلامي است. در اين مناسبت ها عمدتاً آمارهايي از فعاليتهاي عمراني و اقتصادي كشور ارائه شده و با قبل از انقلاب مقايسه مي شوند.

اين مقدار توجّه به اقتصاد كه به صورت دانسته يا ندانسته مبذول مي شود مي تواند ناشي از چند عامل باشد:

اولاً انسان از بدو تولد، دو دسته نيازهاي مادي و معنوي را بصورت بالقوّه با خود دارد. ابتدا نيازهاي مادي فعليت مي يابند، گرچه نيازهاي معنوي از لحاظ ارزشي تقدم و اولويت دارند و اينها نيز در وقت خودشان از قوّه به فعل مي آيند. به اين ترتيب ملاحظه مي شود كه نيازهاي مادي از نظر فعليت تقدم دارند و لذا تحريك پذيري آنها بيشتر است.

ثانياً متأثر از

تمدن غرب، جوّ نظام جهاني بشدت اقتصادي و مادي است و صنعت و اقتصاد بزرگترين ارزش و دستاورد فرهنگ و تمدن غربي شده است. در چنين شرايطي براي ارزش گذاري هر پديده انساني و اجتماعي، از جمله انقلاب ها، چنين القاء مي شود كه چه دستاورد مادي و اقتصادي داشته است؟ يعني عملاً ارزش پديده ها تابع نتايج مادي و اقتصادي شده است.

البته اين حد افراط در اقتصاد و امور مادي تنگناهايي در آن تمّدن ايجاد كرده است و خلأهايي در آنجا بوجود آورده است كه اتفاقاً انقلاب اسلامي با پيامهاي انساني و ارزشي خود مي تواند براي آنها جالب و جاذب باشد امّا در وضعيّت كنوني به هر حال نتايج مادي و اقتصادي پديده ها و ميزان رفاهي كه براي شهروندان دارند در ارزيابي و ارزش گذاري آنها نقش اصلي را دارد. حساس ترين مسأله در شناخت انقلاب اسلامي مجدداً به اين مدعا باز مي گرديم كه ششمين سؤال و مسأله در باب شناخت انقلاب اسلامي، مهم ترين و حساس ترين و سياسي ترين پرسش مي باشد و اذهان همگان بطور عمده متوّجه اين قضيه است كه صرفنظر از اينكه انقلاب اسلامي تحت تأثير چه علل و عواملي ايجاد شده و پيروز گرديده است، اين پديده در عمل چه آثار و نتايجي داشته است؟ طبعاً دو دهه پس از پيروزي انقلاب و استقرار جمهوري اسلامي همه ما در اطراف خود مسائلي را لمس و تجربه مي كنيم كه بعضاً به مذاق مان تلخ يا شيرين مي نمايد و آنها را نوعاً به حساب پيامدهاي انقلاب اسلامي مي گذاريم.

اهميت فوق العاده اين قضيه آنجاست كه اگر اكثريت مردم به اين نتيجه برسند كه در مجموع، انقلاب اسلامي دستاوردهاي مثبتي داشته و

مسير نظام به سوي خير و سعادت است، از تداوم و توسعه آن حمايت مي كنند. امّا چنانچه استنتاج و استنباط عامه بر خلاف اين باشد، بايد در انتظار انواع و اقسام بحران ها بود كه هزينه ها و خسارت آن شايد قابل بررسي و ارزيابي نباشد.

بنابراين جا دارد كه آثار و نتايج انقلاب اسلامي بطور عالمانه و منصفانه تحقيق و ارزيابي شده و به صورت شجاعانه و دلسوزانه تبليغ و ترويج شود. اهميت ملاكها در ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي همانطور كه اشاره شد انبوه مردم و شهروندان بطور روزمره با كثيري از وقايع و حوادث مواجه مي شوند كه در وهله اول با آنها برخوردهاي احساسي و عاطفي دارند بطوريكه در يك لحظه ممكن است تصور كنند نظام در وضع مطلوب بوده و به سوي خير و سعادت مي رود اما در دقايقي ديگر بعكس بينديشند.

پژوهشگران علوم اجتماعي دنبال شناخت و كشف اين مسأله هستند كه در دراز مدت جمع بندي رأي و نظر يك شهروند چيست؟ و از آن بالاتر جمع بندي افكار عمومي درباره ي شناخت و ارزيابي ساختار و كاركرد نظام چيست؟ و از همه مهم تر اينكه چطور مي توان افكار عمومي را به يك تصور صحيح، وسيع و عميق از واقعيات درباره دولت و نظام رساند تا بتوان حمايت و مشاركت شايسته اي از شهروندان كسب نمود. (2)

اينك برخي از اخبار و وقايعي را كه مردم و شهروندان به صورت كوتاه مدت و بلند مدت با آنها مواجهند و به عنوان آثار و نتايج انقلاب اسلامي آنها را ارزيابي مي كنند مورد اشاره قرار مي دهيم.

برپايي كنفرانس سران كشورهاي اسلامي، مشاركت هاي متعدد و وسيع مردم در انتخابات، راهپيمايي ها

و نماز جمعه ها، انواع آمار جرم و جنايت، گراني و تورم، انواع آمار از عمران و خدمات رساني در شهرها و روستاها، افزايش ظرفيت دانشگاه ها، تشديد اختلاف درآمدها در بين اقشار مختلف مردم، رواج ابتذالهاي فرهنگي و اخلاقي در بين نسل جوان، تثبيت موقعيت كشور در منطقه و جهان، توسعه و بسط نماز و روزه در اقشار مختلف مردم و جوانان، تداوم اعتياد و قاچاق مواد مخدر، افزايش حجم و ارزش صادرات غير نفتي، افزايش توليد برخي از اقلام اساسي كشاورزي، افزايش سهم گاز در الگوي مصرف انرژي تا حد 30%، افزايش تعداد ميلياردرها، گراني نرخ خريد و اجاره مسكن و...

شاهد مثالهاي فراواني از اين دست مسايل، بصورت خرد و كلان در ابعاد سياسي، اقتصادي و فرهنگي مي توان ارائه نمود. هر يك از اين مسايل به نوعي در اذهان و تصورات اقشار مختلف مردم بازتاب مي يابد و هر فرد و هر گروهي به نسبتهاي مختلف از حوادث و جريانهاي فوق متنفع و متضرر مي شوند.

سؤال اين است كه مجموعه پديده هاي فوق چگونه توسط مجموعه آحاد، افراد و اقشار دريافت و ارزيابي مي شود و نهايتاً افكار عمومي مردم آثار و نتايج انقلاب اسلامي ايران را از زاويه اين مسايل چگونه مي بينند؟ و آنها را با چه ملاك هايي بررسي و ارزيابي مي كنند؟ مهم ترين ملاكها در ارزيابي انقلاب اسلامي در اينجا برخي از ملاكها براي بررسي و ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي ارائه مي شود:

1- مقايسه نتايج و آثار با اهداف انقلاب اسلامي 2- مقايسه نتايج و آثار با امكانات دولت و كشور

3- سنجش نتايج و آثار انقلاب اسلامي با اهداف و امكانات به طور همزمان 4- مقايسه وضع

موجود نظام جمهوري اسلامي با كشورهاي پيشرفته.

5- مقايسه وضع موجود نظام جمهوري اسلامي با كشورهاي همطراز

6- مقايسه وضع موجود نظام جمهوري اسلامي با قبل از انقلاب 7- مقايسه وضع موجود نظام جمهوري اسلامي با سناريوي فرضي كه اگر تا كنون شاهنشاهي دوام مي داشت؟ اهداف انقلاب اسلامي بعنوان ملاك ارزيابي انقلاب اسلامي در همه ي ابعاد فردي و اجتماعي، داخلي و خارجي، سياسي و اقتصادي و فرهنگي، اهداف بسيار بلندي براي مردم و دولت ترسيم نموده است.

اين اهداف عمدتاً مأخوذ از قرآن و سنت بوده كه عمدتاً در كلام امام خميني (ره) و شعارهاي مردم متجلي شده اند.

اين اهداف درمنبع قانون اساسي بصورت رسمي و قانوني به تأييد و تصويب امام و امت رسيده اند. بطور بسيار عادي و عقلايي و حقاني، اين اهداف يكي از بهترين ملاك ها براي سنجش وضعيت كنوني نظام و ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي هستند و هر كس مي تواند بپرسد:

بعد از دو دهه از وقوع انقلاب و استقرار نظام جديد، اهداف فوق چقدر محقق شده اند؟ و وضع موجود با اهداف فوق چقدر فاصله دارد؟

آيا اصولاً وضع موجود انقلاب و نظام در راستاي تحقق اهداف فوق هستند يا خير؟

اهداف انقلاب و نظام جمهوري اسلامي در اصل سوم قانون اساسي بشرح زير ترسيم شده اند و هر خواننده اي مي تواند با مطالعه ي آنها و با اتكاء به اخبار و اطلاعاتي كه شخصاً از وضع موجود دارد نسبت به آثار و نتايج انقلاب اسلامي ارزيابي و قضاوت نمايد.

البته حق آن است كه اين سنجش در يك پژوهش گروهي وسيع و عميق متكي به آمار و ارقام و اسناد صورت بپذيرد و نتيجه ي آن براي همگان تبيين شود. اصل

سوم قانون اساسي «دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است براي نيل به اهداف مذكور در اصل دوم همه امكانات خود را براي امور زير بكار برد:

1- ايجاد محيط مساعد براي رشد فضايل اخلاقي بر اساس ايمان و تقوي و مبارزه با كليه مظاهر فساد .

2- بالا بردن سطح آگاهيهاي عمومي در تمام زمينه ها با استفاده صحيح از مطبوعات و رسانه هاي گروهي و وسايل ديگر.

3- آموزش و پرورش و تربيت بدني رايگان براي همه در تمام سطوح و تسهيل و تعميم آموزش عالي.

4- تقويت روح بررسي و تتبع و ابتكار در تمام زمينه هاي علمي و فني، فرهنگي و اسلامي از طريق تأسيس مراكز تحقيق و تشويق محققان .

5- طرد كامل استعمار و جلوگيري از نفوذ اجانب.

6- محو هر گونه استبداد و خودكامگي و انحصارطلبي.

7- تأمين آزاديهاي سياسي و اجتماعي در حدود قانون.

8- مشاركت عامه مردم در تعيين سرنوشت سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي خويش.

9- رفع تبعيضات ناروا و ايجاد امكانات عادلانه براي همه در تمام زمينه هاي مادي و معنوي 10- ايجاد نظام اداري صحيح و حذف تشكيلات غير ضروري 11- تقويت كامل بنيه دفاع ملي از طريق آموزش نظامي عمومي براي حفظ استقلال و تماميت ارضي و نظام اسلامي كشور.

12- پي ريزي اقتصاد صحيح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامي جهت ايجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محروميت در زمينه هاي تغذيه و مسكن و كار و بهداشت و تعميم بيمه.

13- تأمين خودكفايي در علوم و فنون، صنعت و كشاورزي و امور نظامي و مانند اينها.

14- تأمين حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ايجاد امنيت قضايي عادلانه براي همه و

تساوي عمومي در برابر قانون.

15- توسعه و تحكيم برادري اسلامي و تعاون عمومي بين همه مردم .

16- تنظيم سياست خارجي كشور بر اساس معيارهاي اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه ي مسلمانان و حمايت بي دريغ از مستضعفان جهان»

همانطور كه ملاحظه مي شود قانون اساسي همه ي نيازها و اهداف مردم و نظام را از جنبه هاي فردي و اجتماعي، داخلي و خارجي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي بصورت وسيع و عميق طرح و ترسيم نموده است.

بطور كلي مبتني بر تجربيات شخصي مي توان اين مدعا و فرضيه را مطرح كرد كه در برخي از اهداف توفيقات نسبي حاصل شده و در پاره اي ديگر عدم توفيق هايي ديده مي شود.

براستي اگر همه ي شهروندان و امت در حال حاضر فعليت اهداف فوق را بخواهند آيا دولت توان پاسخگويي را خواهد داشت؟ در اين مورد اگر فقط بند 12 اصل سوم مورد توجه قرار گيرد وسعت و پيچيدگي و حساسيت مطلب روشن مي شود. براستي انقلاب و جمهوري اسلامي چه مقدار رفاه را برقرار نموده و فقر را بر طرف كرده است؟ در زمينه هاي تغذيه و مسكن و كار و بهداشت و تعميم بيمه چقدر محروميت زدايي شده است؟ بدون يك پژوهش اسنادي و ميداني و صرفاً مبتني بر تجربيات شخصي و محدود، مي توان مدعي شد كه پس از دو دهه از انقلاب هنوز فاصله ي زيادي با اهداف فوق داريم.

در مورد بند 3 از اصل سوم نيز مي توان پرسش كرد كه آيا آموزش و پرورش و تربيت بدني رايگان در جامعه محقق شده است؟ پيدايش و رشد مدارس غيرانتفاعي با شهريه هاي بالا و اخذ وجه از دانش آموزان به عناوين مختلف، مسايل مشهود و ملموسي است كه

تقريباً تمامي خانواده هاي كشور با آن سرو كار دارند.

اما به اهدافي نيز مي توان اشاره كرد كه در راستاي عمل و تحقق قرار دارند مثلاً بندهاي 2 و 4 در زمينه پيشرفتهاي علمي و فرهنگي اهدافي را ترسيم نموده اند كه مي توان مدعي بود كه محقق شده اند. قرائن زيادي موجود است كه حكايت از بالا بودن سطح آگاهيهاي عمومي در تمام زمينه ها دارد. همچنين تشكيل و توسعه ي ده ها مؤسسه ي پژوهشي و تحقيقي مي تواند قرينه اي دال بر تقويت روح بررسي و ابتكار و تتبع در كشور باشد. (3)

در مجموع مدعا اين است كه اگر آثار و نتايج انقلاب با اهداف آن مقايسه شود نمره ي بالنسبه پائيني حاصل مي شود. زيرا اهداف، فوق العاده بلند و عالي ترسيم و تدوين شده است. امكانات بعنوان ملاك ارزيابي انقلاب اسلامي براي تحقق اهدافش و برآورده كردن خواسته ها و نيازهاي مردم چه امكاناتي در اختيار داشته است؟ اين پرسش، عقلايي است و در رشته هاي علمي و معرفتي گوناگون بصور مختلفي متجلي شده است. مثلاً در علم حقوق و فقه مي گويند: «تناسب حق و تكليف» يعني 4) اگر كسي تكليفي بعهده داشت بايد متناسب با آن حقوقي داشته باشد تا بتواند آن تكليف را انجام دهد. در علم مديريت از تناسب وظايف و مأموريتها با امكانات و اختيارات سخن مي گويند. (5)

اصل سوم قانون اساسي نيز نكته فوق را ملحوظ داشته و چنين آورده كه: «دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است براي نيل به اهداف مذكور در اصل دوم، همه امكانات خود را براي امور زير بكار برد» يعني مقنن عنايت داشته كه براي تحقق اهداف، قهراً امكاناتي مورد نياز است. با توجه به وسعت و

كثرت اهداف انقلاب اسلامي كه در اصل سوم بيان شده است، امكانات بسيار عظيمي بايد در اختيار دولت باشد.

همانطور كه مي توان اهداف و نيازهاي انقلاب و نظام را به دو دسته ي مادي و معنوي تقسيم نمود، امكانات نيز اعم ا مادي و معنوي است.

امكانات كيفي و معنوي را مي توان به اين شرح برشمرد:

1- ايمان و روحيه 2- اراده و عزم ملي 3- علم و عقل 4- زمان امكانات مادي را هم به اين شرح مي توان نام برد:

1- منابع طبيعي 2- سرمايه 3- تكنولوژي (6)

از نظر معنوي مي توان ادعا كرد كه انقلاب اسلامي امكانات عظيمي را آزاد و فراهم كرد. بنابر اين براي تحقق اهداف بايد انتظار بالايي از آن داشت. اما چرا اهداف آنچنانكه بايد و شايد حاصل نشده اند؟

اولاً امكانات معنوي عمدتاً شرط لازم براي تحقق اهداف هستند. يعني براي تغيير و تحول و نيل به وضع مطلوب لازم است مردمي با روحيه و با ايمان و با عزم و اراده در صحنه حاضر شوند. اما اين كافي نيست بلكه اينان بايد امكانات و ابزار مادي هم داشته باشند.

ثانياً عمده ي امكانات معنوي و بسيج عمومي مردم براي حضور و مشاركت، صرف دفع آفات و موانع انقلاب و حفظ اصل نظام و انقلاب و آب و خاك شد و تحقق اهداف را تحت الشعاع قرار داد.

آشوبها و تشتت هاي داخلي، محاصره اقتصادي، حمله نظامي، تهاجم فرهنگي، امواج تروريسم، رشد شديد جمعيت، مهاجرت وسيع از روستاها به شهر، آفات و موانعي هستند كه توان و انرژي فوق العاده سنگيني براي دفع آنها صرف شده است و در نتيجه تحقق اهداف دچار ركود و تأخير شده اند.

يكي از مهم ترين امكاناتي

كه براي تحقق هر هدفي مورد نياز است، مقوله ي زمان و زمانبندي است. بر اساس عقل و تجربه براي اينكه بتوان در ايران مطابق بند 12 از اصل سوم، اقتصادي صحيح و عادلانه داشت كه در آن رفاه ايجاد شده و فقر رفع شده باشد و در زمينه كار و بهداشت و مسكن و تغذيه هيچ نوع محروميتي نباشد حتي در صورت فراهم بودن امكانات مادي و معنوي، به چند سال زمان نياز هست؟

مسلماً اين هدف به زمان زيادي نياز دارد.

اقتصاد سرمايه داري غرب براي تحقق رفاه حداقل چند صد سال از زمان رنسانس و انقلاب صنعتي، وقت صرف كرده است با اين وجود در زمينه رفع فقر كاملاً موفق نبوده و آمار حكايت از آن دارد كه ده ها ميليون نفر در كشورهاي مرفه غربي زير خط فقر زندگي مي كنند. (7)

اقتصاد دولتي و اشتراكي شرق نزديك هفتاد سال براي رفع فقر تلاش كرد اما توفيق چشمگيري در زمينه رفاه عمومي نداشت و سرانجام دستخوش فروپاشي و اضمحلال گرديد.

اصولاً برخي از اهداف مندرج در اصل سوم قانون اساسي به نوعي متخذ از قرآن و سنت مي باشند و مكتب اسلام از صدر ظهور خود آنها را به عنوان اهداف و ايده آلهاي نوع بشر مطرح كرده است و در صورت فراهم بودن امكانات در هر عصر و دوره اي، انسانها بطور نسبي مي توانند به آنها نائل شوند. بنابر اين انقلاب اسلامي نيز با بيست سال عمر و كمبود امكانات و هجمه ي آفات و موانع، راه درازي تا تحقق اهداف اصولي و كلان خود دارد. بنابر اين نكته مهم در ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي آن است كه حداقل مردم

مطمئن باشند كه در مسير تحقق اهداف قرار دارند.

پس از بررسي امكانات كيفي و معنوي و نقش آنها در تحقق اهداف اينك امكانات مادي و اقتصادي انقلاب اسلامي را بررسي مي كنيم.

در باب اهميت امكانات مادي كافي است به اين نكته اشاره كنيم كه اينها نه تنها براي تحقق اهداف و نيازهاي مادي لازم و ضروري هستند، حتي پيشبرد اهداف معنوي و كيفي نيز نيازمند استفاده از ابزارها و امكانات مادي است. براي مثال بند 1 از اصل سوم قانون اساسي يك هدف كاملاً اخلاقي و معنوي است:

«1- ايجاد محيط مساعد براي رشد فضايل اخلاقي بر اساس ايمان و تقوي و مبارزه با كليه مظاهر فساد و تباهي اولاً- مبارزه با كليه مظاهر فساد و تباهي نيازمند هزينه و تشكيلات قابل توجهي است.

ثانياً- بايد براي تبليغ و تعريف فضايل اخلاقي نيز تشكيلات ارشادي و تبليغي برپا كرد كه اين هم هزينه بر است.

ثالثاً- رواج يك اقتصاد خلاق و عادلانه كه در آن انسانها مجبور نباشند براي رفع نيازهاي مادي شان پست و زبون شوند، از پيش شرطهاي ايجاد محيط مساعد براي رشد فضايل اخلاقي است.»

بنابراين دولت برخاسته از انقلاب اسلامي با اهداف وسيع و كلان كه طبق اصل سوم در پيش رو دارد نيازمند امكانات مادي و اقتصادي عظيمي است. بنابراين در ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي بخصوص در ابعاد اقتصادي و رفاهي بايد ميزان امكانات اقتصادي و مادي آن را ملاك قرار داد.

يكي از مهم ترين و اصلي ترين امكاناتي كه در اختيار نظام قرار داشته است، درآمدهاي حاصل از فروش نفت مي باشد. از گذشته هاي دور، يعني طي چندين دهه ي اخير، اقتصاد ايران تك محصولي و تك پايه اي

شده است، كه اين امر به عنوان يكي از اتهامات مهم رژيم گذشته همواره مورد انتقاد مخالفان رژيم شاه و شخص امام خميني (رحمت الله عليه) بود و يكي از اهداف و آرمانهاي انقلاب اسلامي نيز قطع وابستگي دولت و كشور به نفت بود. لذا در ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي اين نقد و ايراد قابل طرح است كه چرا با وجود گذشت دو دهه از پيروزي انقلاب اين هدف حاصل نشده است؟ لكن در اين قسمت هدف آن است كه بررسي شود كه دولت و نظام جديد در مقايسه با نظام و حكومت شاه چه مقدار از درآمد نفت برخوردار بوده است تا بتواند اهداف انقلاب اسلامي را محقق گرداند؟ براي اين منظور جدول زير ارائه مي شود: طي اين بيست سال جمعيت تقريباً دو برابر شده است پس بطور كمي نيازها دو برابر شده است. اما از لحاظ كيفي نيازها و خواسته هاي مردم چند برابر شده است.

اولاً- متأثر از شعارهاي عدالت خواهانه و آرماني انقلاب اسلامي، توقعات مردم از اين نظام بيشتر است.

ثانياً جمعيت شهري طي اين مدت دو برابر شده است و الگوي مصرف زندگي شهري بالا و پر تنوع مي باشد.

ثالثاً- متأثر از شعارهاي عدالت خواهانه انقلاب اسلامي و رواج راديو و تلويزيون در روستاها، الگوي مصرف روستايي نيز شهري شده است.

رديف شاخص ها13761356

1جمعيت ايران 33 ميليون نفر64 ميليون نفر

2توليد نفت 6 ميليون بشكه 3/5 ميليون بشكه 3مصرف نفت 0/5 ميليون بشكه 1/5 ميليون بشكه 4صادرات نفت 5/5 ميليون بشكه روزانه 2 ميليون بشكه 5درآمد نفت 24 ميليون دلار14 ميليون دلار

6قيمت يك بشكه 13 دلار13 دلار

7هزينه هاي عمده حفظ نظام شاهنشاهي هزار ميليارد دلار خسارت جنگ 8جمعيت شهري 17 ميليون نفر34 ميليون نفر

9جمعيت روستايي 16 ميليون نفر30 ميليون نفر

10سرانه

درآمد نفت 750 دلار150 دلار

11انتظارات مردم پائين بالا

12قدرت خريد دلار1 دلار0/6 دلار

13سهم نفت در الگوي مصرف 65%95%

14سهم گاز در الگوي مصرف 1% 30%

با اين تفاصيل، انتظارات و خواسته هاي مردم از لحاظ كمي و كيفي نسبت به سال آخر حكومت شاه چندين برابر شده است.

بنابراين از لحاظ مفروضات نظريه سيستمها، اين حجم از توقعات و انتظارات كه به اين سرعت متوجه هر نظام سياسي شود مي تواند بحران زا و فلج كننده باشد. لكن طي اين دو دهه به دلايل 8) مختلفي اين واقعه حادث نشده است كه اين را مي توان به حساب انعطاف و ظرفيت بالاي انقلاب اسلامي گذاشت. زيرا از يك طرف دولت علي رغم اين مشكلات و كمبودها، خدمات رساني خود را در حد مقدور افزايش داده است و از طرف ديگر مردم بخاطر مشروعيتي كه براي دولت خودشان قائل هستند تا حد مقدور خواسته ها و انتظارات خود را كنترل كرده و از قوه به فعل نياورده اند.

در رديفهاي ديگر جدول ديده مي شود كه توليد نفت نسبت به رژيم گذشته نصف شده است كه اين امر خودش از اهداف انقلاب اسلامي بود. زيرا نفت يك ماده ي معدني تجديدناپذير و تمام شدني است كه امام معتقد بود بايد توليد آن حساب شده و محدود باشد تا نسلهاي آينده نيز از درآمد نفت و انرژي سوختي آن بهره مند باشند. (9)

جدول نشان مي دهد كه طي اين مدت مصرف داخلي نفت از نيم ميليون بشكه به 1/5 ميليون بشكه رسيده است يعني علي رغم آنكه جمعيت حدود دو برابر شده اما مصرف نفت سه برابر شده است. اين افزايش از نظر ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي حاوي علايم و پيامهاي 10) متفاوتي است:

از يك

طرف اين امر يك علامت مثبت است و نشان مي دهد كه نفت بعنوان يك كالاي مهم و ضروري كه در كنترل و مالكيت دولت مي باشد، بطور وسيع در سطح كشور و بين اقشار مردم توزيع مي شود و اين امر مي تواند به رشد و توسعه اقتصادي كشور كمك كرده و رضامندي عامه را نيز افزايش دهد.

از طرف ديگر افزايش مصرف نفت بيش از افزايش جمعيت مي تواند حامل پيامي منفي باشد به اين صورت كه احتمالاً نفت بصورت غير بهينه و صرفاً به صورت سوخت مصرف مي شود كه بإ؛2ط توجه به نقش بنيادي اين ماده در اقتصاد ملي كشور اين امر يك نتيجه منفي است. همچنين آمار و قرائن دال بر آن است كه توزيع و مصرف اين ماده ي ارزشمند نيز نامناسب و ناعادلانه است. بطوري كه سهم يك روستايي از اين ماده چند ده ليتر نفت سفيد در سال است. در حالي كه سهم يك فرد مرفه و متمول شهري چند هزار ليتر بنزين و گازوئيل براي اتومبيل و شوفاژ منزل است. با توجه به يارانه ي بالايي كه دولت براي هر ليتر فرآورده ي نفتي مي پردازد مشخص مي شود كه 11) سهم اين فرد شهري از يارانه هاي دولتي دهها برابر يك فرد روستايي است.

در زمينه ي صادرات نفت جدول نشان مي دهد كه صادرات كشور نسبت به گذشته از نصف كمتر شده است. از يك نظر اين كاهش مي تواند يك نتيجه ي مثبت باشد يعني مردم ما سهم بيشتري از توليد را به مصرف خودشان اختصاص داده اند و باقي را هم براي نسلهاي آينده گذاشته اند. اما كاهش توليد و صادرات از اين پس مي تواند يك اثر و نتيجه ي منفي تلقي شود.

زيرا بطور منطقي ميزان توليد و صادرات بايد با ميزان ذخاير شناخته شده و ظرفيت توليد و روند رشد اقتصادي كشور و نيازهاي ارزي آن تناسب داشته باشد.

واقعيت آن است كه ايران با قريب يكصد ميليارد بشكه ذخاير، حدوداً معادل 10% ذخاير جهان را در اختيار دارد و از سوي ديگر ظرفيت توليد ايران قريب 4/5 ميليون بشكه مي باشد و(12) نسبت به توليد بالفعل خود نزديك يك ميليون بشكه اضافه ي ظرفيت توليد دارد. با توجه به 13) اينكه ايران براي ظرفيت سازي توليد ميلياردها دلار خرج كرده است كه با مشكلات اقتصادي كه دارد مي توانست آن را در ساير بخشهاي اقتصادي خود هزينه كند، حق دارد كه در حد ظرفيت توليد كند تا سرمايه گذاريهايش توجيه اقتصادي داشته باشد.

به همين ترتيب ايران مي تواند حداقل سهمي معادل گذشته در توليد و صادرات داشته باشد. امإ؛گأ شرايط سياسي و اقتصادي نظام بين الملل، سهم كنوني را در واقع به ايران تحميل كرده است. چون با محدوديت تقاضا و افزايش عرضه، افزايش توليد و صادرات ايران مي تواند موجب كاهش شديد قيمت و درآمد نفت شود.

بنابراين اگر ايران بخواهد بعنوان يكي از اهداف و نتايج مهم انقلاب اسلامي سهم شايسته اي از توليد و صادرات نفت جهان را داشته باشد:

اولاً با يك سازماندهي و ديپلماسي فعال منطقه اي و جهاني بايد جلوي كاهش قيمت نفت را بگيرد.

ثانياً افزايش سهم ايران در توليد و صادرات نفت نبايد موجب ناديده گرفتن هدف انقلابي يعني قطع و كاهش وابستگي دولت و اقتصاد به نفت شود.

نكته ي بديعي كه در مسأله ي نفت وجود دارد آن است كه در حال حاضر قيمت يك بشكه نفت تقريباً معادل قيمت بيست سال

قبل از آن است در حاليكه كشورهاي جهان سوم براي هزينه هاي جاري و عمراني خود عمدتاً وابسته به صادرات مواد خام هستند قيمت اين مواد متأسفانه يا ثابت مانده يا كاهش مي يابد در حاليكه قيمت كالاهاي ساخته شده كشورهاي پيشرفته روز به روز بيشتر مي شود.

يكي از مهم ترين دستاوردها و نتايج مثبت انقلاب اسلامي آن بود كه موجب شد قيمت نفت كه 13 دلار بود به حدود سه برابر افزايش يابد و به مرز بشكه اي 40 دلار برسد، و همواره با(14) چشم انداز توسعه و صدور انقلاب به كشورهاي نفت خيز منطقه، كشورهاي بزرگ اين نگراني را داشتند كه قيمت نفت نيز به همان ميزان افزايش يابد و كنترل عرضه و قيمت اين ماده ي حياتي در اختيار دولت اسلامي و انقلابي جديد قرار گيرد و بتواند از اين اهرم براي پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي استفاده نمايد. همين نگراني مي تواند يكي از دلايلي باشد كه دولتهاي بزرگ مصرف كننده ي نفت جهت تضعيف، تجزيه و براندازي انقلاب اسلامي دست به اقدام بزنند. محاصره اقتصادي، تقويت دستجات معارض، فشار و انزواي سياسي، حمله ي نظامي، تهاجم فرهنگي 15) و... از جمله ي اين اقدامات بود كه ضمن خارج كردن كنترل عرضه و قيمت نفت از دست ايران، بخش عمده اي از امكانات و توان انقلاب اسلامي را صرف كرده و در نتيجه به تحقق اهداف انقلاب آسيبهاي شديدي وارد كرد.

بنابراين تحت تأثير مجموعه ي شرايط فوق ملاحظه مي شود كه قيمت نفت پس از يك افزايش شديد و انقلابي در سالهاي اوليه ي پيروزي انقلاب، به سرازيري كاهش افتاد و اينك پس از بيست سال بجاي اول خود بازگشته است در حاليكه افزايش قيمت نفت يك

هدف عمده و اصلي انقلاب بوده است.

بخاطر ثابت ماندن قيمت نفت و كاهش صادرات كشور، در نتيجه درآمد نفتي كشور به حدود نصف كاهش يافته است. اين امر نشان مي دهد كه تا چه مقدار تعادل بين اهداف و نيازهاي انقلاب از يك سو با امكانات از سوي ديگر بهم خورده است و از همين جا مي توان به ميزان ازدياد مسايل و مشكلات نظام پي برد. يعني جمعيت دو برابر شده اما درآمد نفت نصف شده است.

مشكلات اين امر زماني روشن مي شود كه بدانيم درآمدهاي دولت از سه منبع مي باشد:

1- فروش نفت 2- مالياتها

3- سود كارخانجات دولتي.

اقلام دوم و سوم نيز وابسته به نفت مي باشند. چون كارخانجات و فعاليتهاي اقتصادي و صنعتي دولت براي تأمين مواد اوليه، تعميرات قطعات يدكي، خريد ماشين آلات، اساساً به ارزهاي حاصل از نفت وابسته هستند. همچنين چون كل اقتصاد كشور وابسته به نفت و تزريق ارزهاي حاصل از نفت بوده، رشد و رونق فعاليتهاي كشور، وابسته به ميزان ارز تزريقي نفت مي باشد و در شرايط ركود اقتصادي ناشي از جنگ و انقلاب، دولت نمي توانسته چندان مالياتها را مورد توجه قرار دهد و فشارهاي مالياتي به مردم را به ساير فشارها اضافه نموده و نارضايتي و ناخرسندي توده ها را افزايش دهد.

با توجه به نكات فوق معلوم مي شود كه درآمد نفت چقدر براي دولت و نظام حياتي و اساسي است و كاهش و افت آن تا چه ميزان مي تواند آسيب آفرين باشد.

نكته ي ديگر آن است كه قدرت خريد دلار و ارزش برابري آن در برابر ساير ارزهاي معتبر طي بيست سال اخير كاهش چشمگيري داشته است. درآمدهاي نفتي كشور به دلار محاسبه

و پرداخت مي شود اما ايران بايد عمده ي خريدهاي خود را از ژاپن و اروپاي غربي انجام دهد. به اين ترتيب مي توان تخمين زد كه 14 ميليارد دلار درآمد نفتي در سال 76 شايد قدرت خريدي معادل 8 ميليارد دلار سال 1356 داشته باشد. بنابراين در حاليكه جمعيت دو برابر شده است، درآمد نفتي به حدود يك سوم كاهش يافته است و اين نكته ميزان مشكلات نظام و دولت را در تحقق اهداف و رفع نيازهاي ملت را شفاف تر مي نمايد.

از تقسيم كل درآمد نفت در يك سال به كل جمعيت، شاخصي بنام درآمد سرانه نفت بدست مي آيد كه اين رقم در سال 1356 حدوداً معادل 750 دلار و در حال حاضر معادل 200 دلار مي باشد. به اين ترتيب سهم هر ايراني از درآمد نفت به يك چهارم تقليل يافته است و اگر افت ارزش دلار نسبت به بيست سال قبل را در نظر بگيريم، اين رقم به حدود 100 دلار مي رسد و در واقع به طور واقعي سهم هر نفر از درآمد نفت نسبت به گذشته به يك هفتم كاهش يافته است.

در جمع بندي مطالب بالا و نقش نفت در انقلاب و تأمين نيازهاي نظام مي توان گفت: در حالي كه درآمد صوري و واقعي كشور چندين برابر كم شده، اما جمعيت دو برابر شده است. ضمن آنكه دولت جديد مطابق قانون اساسي وظايفش فوق العاده متنوع و متعدد شده و انتظارات و نيازهاي مردم نيز به دلايل عديده اي از لحاظ كمي و كيفي چندين برابر شده است.

پس صورت مسأله نظام و انقلاب اسلامي چنين است: اهداف، خواسته ها و نيازهاي فوق العاده وسيع و بزرگ اما امكانات مادي بالفعل،

فوق العاده محدود و كم.

اين صورت مسأله، مقابل هر علم و عقلي گذاشته شود راه حلها و تجويزهاي محدود و معيني قابل ارائه است و بحرانهاي عديده اي قابل پيش بيني است. قدرتهاي بزرگ نيز صورت مسأله ايران را نوعاً اينطور مي بينند و پيش بيني و تجويزشان اين است كه مردم و مسئولان در يك بازي منطقي و عقلايي يا از اهداف و اصول و ارزشهاي انقلابي دست بر مي دارند و يا براي تأمين امكانات مادي كشور به كشورهاي بزرگ متوسل مي شوند. كه اين امر نيز در دراز مدت 16) نتيجه اش استحاله انقلاب و كنار گذاشتن اصول و آرمانهاي انقلاب است. لذا مشاهده مي شود كه براي تشديد مسأله فوق و هضم انقلاب اسلامي و نظام برخاسته از آن، در روند نظام بين المللي، آمريكا همواره نفت را اهرم كرده است. مثلاً در نوبتهاي مختلف خريد نفت ايران تحريم شده است يا طي طرح داماتو سرمايه گذاري در بخش بالادستي و افزايش ظرفيت توليد ايران تحريم شده است، يا از طريق تقويت بازارهاي بورس تلاشي در جهت كاهش و تثبيت قيمت نفت بعمل آورده است. (17)

صورت مسأله اي كه به انقلاب و نظام تحميل شده است بايد بطور وسيع، عميق و دقيق از سوي دولت و جناحهاي سياسي تبيين و تبليغ شود. في الواقع يكي از مهم ترين كاربردهاي احزاب و دستجاب سياسي آن است كه توان خود را صرف مسأله شناسي و نياز سنجي نظام كرده و به عنوان آموزش سياسي آن را به صورت شايسته تبليغ كرده و راه حلهاي مناسب تجويز نموده و مردم را براي حل مسايل و مشكلات بسيج و تجهيز نمايند.

شايد يكي از مهم ترين وظايف نخبگان سياسي

و جناحها آن باشد كه بتوانند صورت مسأله را تغيير دهند تا راه حلها و تجويزها سهل تر شود. در حال حاضر بنظر مي رسد كه رجال سياسي و گروههاي اجتماعي و احزاب به دلايل مختلفي كمتر به اين امر توجه دارند و شدت رقابتها و بازي سياسي آنها را از اين مهم باز داشته است.

واقعيت آن است كه صورت مسأله نظام و انقلاب بطور شايسته اي قابل تغيير است بطوري كه راه حل ها و راه كارهاي آن مستقل بوده و از كنترل و نظارت قدرتهاي بزرگ بي نياز باشد.

اولاً امكانات بالقوه مادي و معنوي نظام زياد است و كم نيست. بايد آنها را شناخت و فعليت بخشيد.

ثانياً نيازها، خواسته ها و اهداف را بايد زمانبندي و اولويت بندي و مرحله بندي كرد. قطعاً تحقق فوري همه ي آنها امري محال و غير منطقي است. پس اين نكته را بايد درست تحقيق و تبليغ شود.

ثالثاً عامه و توده ي مردم نيز با صورت مسأله فعلي و موجود نظام آشنا هستند و عمده ي مشكلات و كمبودهاي مادي و اقتصادي را براي يك نظام اسلامي و انقلابي و جنگ زده، طبيعي مي دانند و تحمل مي كنند.

قرينه ي اين مدعا آن است كه طي دو دهه با وجود همين مسايل با نظام و دولت همراهي كرده اند. اما چيزي كه قابل توجيه نيست و تحمل مردم را محدود مي كند تبعيض هاست. مردم مي دانند امكانات مادي و اقتصادي محدود است اما متأثر از روح انقلاب اسلامي و اصل عدالت، انتظار دارند اين امكانات محدود لااقل منصفانه و عادلانه توزيع شود و ضمن رعايت اين نكته بدانند كه نظام با تحمل اين مشكلات در راستاي اهداف انقلاب حركت مي كند و در بعد

اقتصادي نيز «توسعه» هدف است.

آخرين نكته اي كه در جدول قابل ذكر است افزايش سهم گاز در الگوي مصرف انرژي كشور مي باشد. اين امر اهداف قابل توجه اقتصادي انقلاب بوده و حصول آن به عنوان يكي از آثار و نتايج مثبت انقلاب اسلامي قابل ارزيابي است. اين ارقام نشان مي دهد كه سهم گاز در الگوي مصرف انرژي طي دو دهه از انقلاب به حدود 30% رسيده است. بنابراين گاز كه يك ثروت 18) عظيم خدادادي است و ساليان درازي بي مصرف مي سوخت، اينك جايگزين نفت مي شود و وابستگي صنعت و اقتصاد كشور به نفت را كم مي كند و اين فرصت را نيز فراهم مي كند كه سهم بيشتري از نفت بجاي مصرف داخلي صادر شده و براي اقتصاد ما ارز فراهم شود.

در اينجا براي ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي، از منظر امكانات، مي توانيم پس از احتياجات بالنسبه طولاني فوق به اين مدعا برسيم كه: با توجه به امكانات بالنسبه محدود مادي وابسته به درآمد نفت آنچه كه در زمينه تحقق اهداف و برآورد خواسته هاي مادي مردم صورت گرفته است مثبت و قابل توجه مي باشد. تلفيق اهداف و امكانات معمولاً آحاد مردم كه براي پيروزي انقلاب اسلامي رنجها و زحمات زيادي را متحمل شده اند، آثار و نتايج انقلاب اسلامي را با ملاك اهداف و نيازهاي خود مي سنجند كه در اين صورت - به دلايلي كه در سطور و صفحات قبل ذكر شد اين اهداف و نيازها چنانكه بايد و شايد محقق نشده اند، لذا اين مدعا قابل طرح است كه از زاويه اين ملاك، مردم نمره بالنسبه پائيني به آثار و نتايج انقلاب مي دهند.

از سوي ديگر دولت كه طبق

قانون اساسي مكلف به تحقق اهداف انقلاب اسلامي است، عملكرد خود را با توجه به امكانات مادي كه در اختيار داشته مي سنجد و نظر به تنگناها و مشكلاتي كه از اين بابت وجود داشته، قاعدتاً نمره بالايي به خودش مي دهد و آثار و نتايج انقلاب را عمدتاً خوب و بالا ارزيابي مي نمايد.

بنابر اين دولت و ملت به دليل تفاوت ملاك، ارزيابيهاي مخالفي از آثار و نتايج انقلاب اسلامي مي كنند كه همين امر مي تواند موجب انشقاق و تكدر رابطه ي اين دو قطب مهم نظام شده و فوق العاده آسيب زا باشد. با توجه به اين امر بايد گفت كه بررسي و ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي از اين نظر امري بسيار لازم و ضروري است كه بايد درست تحقيق شده و درست تبليغ شود.

بنابراين در قدم نخست شايسته است ملاكي عالمانه و منصفانه فراهم كنيم و اين چيزي نيست جز آنكه براي ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي، بطور توأمان از هر دو ملاك، يعني اهداف و امكانات استفاده كنيم. تبليغ نتايج چنين تحقيقي مي تواند تا حد زيادي موجب تقرب و بسط روابط دولت و ملت شده به ايجاد ثبات و رفع بحران و تنش ياري كند. اگر دولت و ملت هر كدام فقط به ملاكهاي خودشان بسنده كنند تفرقه و تشتت زيادي قابل پيش بيني است.

براي مثال آحاد ملت با توجه به نيازهايشان، خيلي فوري و آني خواهان مسكن، كار، بهداشت، تغذيه، امنيت، عزت و عفت هستند، اين طبيعت نيازهاي انسان است كه بايد سريعاً اشباع شوند. اما از طرف ديگر دولت با توجه به كمبودها و مشكلات مادي ممكن است بگويد براي اشباع اين نيازها

و تحقق اين اهداف در سطح عمومي پنجاه سال وقت نياز است. اين هم مي تواند منطقي باشد اما نوشداروي بعد از مرگ است. اما اگر ملاك تلفيقي مورد قبول واقع شود از يك سو ملت تلاش مي كند همه ي توانهاي بالقوه ي خود را بالفعل كند و از سوي ديگر تا حد ممكن نيازها را محدود كرده و به تأخير بيندازد. دولت نيز تلاش مي كند ضمن توزيع عادلانه ي امكانات محدود، اعتماد و مشاركت عمومي را جلب كرده و براي افزايش توليد و بالفعل كردن امكانات بالقوه تلاش بيشتري بعمل آورد. مقايسه با كشورهاي پيشرفته مانند ديگر انقلابها، انقلاب اسلامي ايران نيز تلاشي بود براي بر هم زدن وضع موجود(نظام شاهنشاهي) و برقراري وضع مطلوب (جمهوري اسلامي). يكي از ملاكهايي كه مي تواند بسنجد كه انقلاب در تحقق مدينه فاضله و جامعه آرماني خود به چه نتايجي رسيده، وضعيت و موقعيت كشورهاي به اصطلاح پيشرفته و توسعه يافته است. چرا؟ اين كشورها به حق و ناحق، درست يا غلط الگوي توسعه و تحول هستند و اينك در مرحله اي از ثبات و رفاه هستند كه مطلوب بسياري از ملل است. نكته ي فوق از كلام بسياري از غرب رفته ها شنيده مي شود كه دانسته يا ندانسته، به عمد يا غير عمد از آسايش و رفاه و امنيت و... آن بلاد سخن مي گويند. رسانه هاي گروهي نيز به همين سبك با نمايش زندگي مردم آن سامان توده ي مردم غرب نديده را به مقايسه وضع ايران با آن كشورها سوق مي دهند و نتيجه ي اين مقايسه نيز كم و بيش روشن است.

اما براي استفاده از اين ملاك و معيار، در سنجش و ارزيابي آثار و نتايج

انقلاب اسلامي و عملكرد نظام حتماً بايد به چند نكته توجه داشت تا نتيجه ي تحقيق، عالمانه و منصفانه باشد:

اولاً كشورهاي پيشرفته و مرفه اقتصادي و صنعتي طي چه زماني، طي چه مراحلي و با چه امكاناتي به وضع موجود فعلي رسيده اند؟ از لحاظ نظري و فكري و فرهنگي و علمي، آنها حداقل اين مسير را از 5 قرن قبل و از زمان رنسانس آغاز كرده اند و از لحاظ علمي، فني و تكنولوژيك و از لحاظ اداري و سياسي و حقوقي، اين مهم را از دويست سال پيش با انقلاب فرانسه شروع نموده اند. (19)

با اين شاخصها، مقايسه انقلاب بيست ساله ي ايران با آنها وجهي نداشته و فعلاً زود است.

ثانياً مهم ترين هدف و غايت دولت و تمدن نوين غربي، ايجاد بهشت روي زمين بود. اين هدف 20) در ضديت با فرهنگ و سلطه كليسايي قرون وسطي بود كه بطور افراطي بي توجه به نيازهاي مادي، انسانها را دعوت به ترك دنيا و تقرب به يك خدا و آخرت آلوده به خرافات مي نمود. در حالي كه انقلاب اسلامي هدف غايي و نهايي اش معنويت و تقرب به خداي واحد و منزه است. و البته بطور واقعي و متعادل، اقتصاد و نيازهاي مادي را هم بعنوان وسيله و ابزار مي پذيرد.

ثالثاً بايد ديد كه پس از پانصد سال اين بهشت روي زمين به چه بهايي بدست آمده است؟ و چشم انداز آينده ي آن چيست؟ مهم ترين هزينه و پيامد اين بهشت روي زمين و جامعه ي مادي و رفاهي، آلودگي و تخريب شديد طبيعت بوده است. يعني بهشت طبيعت مبدل به جهنم مي شود تا بهشت شهر صنعتي حاصل شود. اينك تمدن غربي با اين

سؤال اساسي مواجه است كه آيا آنچه را كه از دست داده و چشم انداز ترسناكي كه از اين رهگذر براي آينده وجود دارد، نسبت به آنچه كه بدست آورده مي ارزد يا خير؟ (21)

- اين بهشت روي زمين به بهاي استعمار و استثمار و عقب ماندگي جهان سوم حاصل شده است و در حال حاضر فقط 15% از جمعيت جهان كه در نيمكره شمالي هستند از مواهب اين بهشت مادي برخوردار هستند كه در آنجا نيز بخشي از مردمان زير خط فقر زندگي مي كنند.

- افراط دولتمردان و رجال كليسا در قرون وسطي در معنويت گرايي (كه آلوده به خرافات بود) موجب افراط اصحاب رنسانس در دنياطلبي و ماده گرايي شد و اين افراط گرايي نوين دارد آثار منفي خودش را بروز مي دهد و گروههاي زيادي از مردمان كه شاهد قرباني شدن اخلاق و معنويت و افزايش جرم و جنايت و شيوع بيماريهاي نوين جسمي و رواني، متلاشي شدن و تضعيف شديد خانواده و... هستند به مسايل معنوي گرايش نشان مي دهند.

اين نكته مي تواند يكي از مهم ترين اهداف و آثار و نتايج انقلاب اسلامي را كه عرفان و معنويت باشد تبليغ و ترويج نمايد. دلزدگي مردمان غرب از بهشت روي زمين و جامعه رفاهي و مصرفي و گرايش آنها به سوي حقيقت و معنويت، عمدتاً دچار آسيب هاي جدي شده است و از جن گيري و شيطان پرستي، پوچ گرايي، جادوبازي و احضار ارواح و... سردرآورده است كه بعنوان عوارض و آسيبهاي جدي تمدن نوين بايد به آن نگريست. در واقع يكي از اهداف و انگيزه هاي وقوع انقلاب اسلامي در دو دهه ي قبل، اعتراض به ماده گرايي حكومت شاه بود.

آن دولت با الگو قرار دادن توسعه غرب در آمدهاي نفتي را هزينه كرد و ضمن آنكه نتوانست همان جامعه مادي و رفاهي غرب را هم محقق نمايد، بلكه قسمتي از آسيبها و ابتذالهاي فرهنگي و معنوي آنجا را وارد كرد و من حيث المجموع سبب در هم ريختگي و نابساماني شديد جامعه ايران شد.

بنابراين استفاده از ملاك كشورهاي پيشرفته براي سنجش و ارزيابي آثار و نتايج انقلاب جاي ترديد و تأمل دارد چون غايت فرهنگ و ارزش آنها ماديت و اصالت و اولويت اقتصاد است، در حاليكه غايت انقلاب اسلامي معنويت و نگاه ابزاري به اقتصاد است.(22) مقايسه با كشورهاي همطراز

يكي از ملاكهاي عالمانه و منصفانه براي سنجش و ارزيابي انقلاب اسلامي مقايسه با كشورهاي همطراز است. در اين رابطه مي توان موقعيت كنوني كشور را كه نتيجه ي دو دهه عملكرد انقلاب اسلامي است با وضعيت كشورهايي مانند مصر، پاكستان و تركيه سنجش كرد. اين كشورها مسلمان هستند و با ايران، هم منطقه مي باشند. از لحاظ جمعيتي كم و بيش در حد و اندازه ي ايران هستند. در يك تحقيق وسيع و دقيق و مبتني بر آمار و اطلاعات ضروريست كه پژوهشگران جمهوري اسلامي را با اين كشورها مقايسه كنند.

نتايج چنين پژوهشي از لحاظ نظري و كاربردي مي تواند فوق العاده مفيد و قابل استفاده باشد. در چنين پژوهشي بايد بررسي كرد كه كشورهاي همسايه و همطراز ايران طي دو دهه ي گذشته در حالي كه جنگ و انقلاب نداشته اند، اينك از لحاظ اقتصادي، فرهنگي و سياسي چه وضعيتي دارند؟

يك نكته ي بديع و مهم اين است كه اغلب اين كشورها از لحاظ مادي و اقتصادي، اتفاقاً از انقلاب اسلامي ايران

و جنگ تحميلي منتفع نيز گرديده اند. در حالي كه ايران بطور طبيعي ضمن آنكه از آثار و بركات معنوي جنگ و انقلاب در دراز مدت به بلوغ و جوشش رسيده است لكن از لحاظ مادي و اقتصادي لطمات فراواني ديده است. زماني كه ايران بواسطه ي پيروزي انقلاب اسلامي و در راستاي حفظ استقلال خود از پيمان نظامي سنتو خارج شد و مبدل به تهديدي براي منافع غرب گرديد، آمريكايي ها و غربيها براي جبران اين خلأ و كنترل اين تهديد كمكهاي فراوان مالي، اقتصادي و نظامي به پاكستان و تركيه ارائه نمودند. (23)

همين كشور تركيه زماني كه بين ايران و عراق جنگ شعله ور بود و راههاي تجاري خليج فارس براي آنان ناامن شده بود بعنوان مركز ترازيت كالا براي دو كشور ميلياردها دلار سود برده است.

مصر نيز بعنوان سردمدار صلح و سازش با اسرائيل و سد نفوذ انقلاب اسلامي در منطقه ي عربي و اسلامي، از لحاظ سياسي و اقتصادي مورد توجه بيشتر آمريكا و غرب قرار گرفت.

پاكستان نيز وضعيتي مشابه مصر و تركيه داشت.

با وجود اين مسايل، كشورهاي فوق اينك از لحاظ مادي و معيشتي و رفاهي در مقايسه با ايران چه وضعيتي دارند؟ و براي جلب و جذب كمكهاي اقتصادي، مالي و نظامي غرب، از لحاظ سياسي و فرهنگي چه هزينه و خسارتهايي نموده اند؟

اين سؤالاتي است كه در يك تحقيق بايد منصفانه و عالمانه به آن پاسخ گفت تا بتوانيم با شجاعت و صراحت نقاط قوت و ضعف كشورمان را شناسايي كنيم. اما در حد اين نوشتار و مبتني بر برخي از خوانده ها و شنيده ها، حداقل مي توان چند فرضيه و مدعا را مطرح كرد تا

پژوهشگران بعداً آنها را شرح و آزمون كنند.

اولاً كشورهاي مذكور اغلب بدهيهاي خارجي سنگيني دارند. براي مثال تركيه 90 ميليارد دلار بدهي دارد. در حاليكه ايران با توجه به هزينه هاي سنگين بازسازي حدود 12 ميليارد دلار(24) بدهي دارد. مصر نيز بدهيهاي زيادي دارد كه در جريان جنگ نفت خليج فارس در 1990 زماني كه به تبعيت از آمريكا در لشكركشي عليه عراق مشاركت نمود به عنوان پاداش، چند ميليارد دلار از اين بدهيها بخشوده شد كه طبعاً اين امر از لحاظ استقلال و حيثيت ملي نمي تواند خوشايند باشد.

نكته اي كه پژوهشگران در اين مقايسه بايد مدنظر داشته باشند، وضعيت تورم، پيشرفت امور زيربنايي اقتصادي و توليدي، حجم فعاليتهاي عمراني و رفاهي، وضعيت توزيع ثروت و درآمدها و چگونگي قشربندي جمعيت بر اساس ثروت و درآمد و مقايسه وضعيت زندگي شهري و روستايي است.

اين كشورها با وجود اينكه طي دو دهه ي گذشته، در حد ايران و انقلاب اسلامي خطر و تهديد نداشته اند، لكن حجم وسيعي از درآمدهايشان صرف تجهيز ارتش و خريد تسليحات از خارج گرديده است كه مسلماً موجب فشار به مسايل مادي و معيشتي مردم مي شود. ارقام تورم در تركيه بالاست.

نكته ي قابل توجه آن است كه انقلاب اسلامي از ابتدا عزم و اراده ي جدي براي توسعه ي صنعتي و اقتصادي، توجه به امور زيربنايي، بهبود وضعيت روستاها، توزيع عادلانه امكانات، استقلال و خلاقيت صنعتي و اقتصادي داشته است. لكن در عمل به دليل مشكلات ناشي از انقلاب و جنگ و فشارهاي بين المللي و برخي ضعفها و سوء مديريتها، هنوز نتوانسته اند اهداف و آرمانها را در حد مطلوب محقق گرداند، اما داشتن اين اهداف و داشتن عزم

و اراده براي تحقق آنها مسأله ي مثبتي است كه بايد به فال نيك گرفت در حاليكه غالب كشورهاي همطراز عليرغم داشتن برخي از آثار توسعه و رفاه فاقد اهداف و اراده ي فوق هستند.

ثانياً بايد بررسي شود كشورهاي همطراز همين مقدار از توسعه و رفاه را به چه بهايي بدست آورده اند؟

از نظر اقتصادي اينها به اقتصاد بين الملل و اقتصاد كشورهاي بزرگ بشدت پيوند خورده و وابسته شده اند و تبع اين امر تنگناها و محدوديتهاي زيادي از نظر اقتصادي و سياسي دارند. براي مثال از لحاظ سياسي اين كشورها علي رغم منافع ملي و اسلامي خودشان، تا حدود زيادي همراه و همگام سياستهاي غرب و آمريكا هستند كه اين نكته مشروعيت مردمي اين دولتها را آسيب پذير كرده است و تنشهاي داخلي و سياسي قابل توجهي ايجاد كرده است. بطوريكه در همين راستا جريانهاي ملي و مذهبي نسبتاً نيرومندي در اين كشورها ايجاد شده است كه مي توان آن را(25) بطور غير مستقيم از آثار و نتايج انقلاب اسلامي تلقي كرد كه بعضاً اين دولتها و همراهان غربي شان براي سرپوش گذاشتن به ضعفها و عملكردهايشان آن را بطور مستقيم به مداخله جمهوري اسلامي نسبت مي دهند تا بهانه اي براي اعمال فشار و تحريم بر عليه ايران فراهم كنند.

از لحاظ سياسي مي توان نگاهي به وضعيت ديگر كشورهاي مسلمان منطقه انداخت. عراق، عربستان، كويت و امارات كه به همراهي كشورهاي بزرگ در مقابل انقلاب اسلامي صف آرايي كردند و عملاً بطور مستقيم و غير مستقيم در اشغال ارتش آمريكا هستند و قراردادهاي فراواني در زمينه ي سياسي امنيتي، نظامي و اقتصادي با غرب و آمريكا بسته اند كه مسلماً استقلال آنها را بشدت آسيب پذير كرده

است.

نكته ي ديگري كه بايد به آن توجه شود هزينه هاي فرهنگي است. هويت زدايي ديني و مذهبي در تركيه و مصر سابقه ي طولاني دارد اما آنها بعنوان سد نفوذ انقلاب اسلامي و جلب حمايت اقتصادي غرب اين روند را توسعه و تشديد كردند، اما تا حدودي نتيجه ي عكس گرفته اند و موجب تحريك عواطف ملي و مذهبي مردم خودشان شده اند و همانطور كه اشاره شد دولتهاي آنان با امواج وسيع و قوي اسلام گرايي مواجه شده اند. مقايسه انقلاب با قبل از انقلاب يكي از مهم ترين و رايج ترين شيوه هاي سنجش و ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي مقايسه با قبل از انقلاب مي باشد. اين ملاك اهميت و كاربرد فوق العاده اي دارد.

يك نكته ي مهم آن است كه اصلي ترين علت وقوع انقلاب نارضايتي وسيع و عميق عمومي از ساختار و عملكرد نظام شاه بود. مردم و رهبران بوسيله انقلاب اسلامي آن وضعيت را به اميد دست يافتن به يك وضع مطلوب طرد و نفي كردند. اينك اگر ثابت نشود كه بوسيله انقلاب، در راستاي تحقق وضع مطلوب هستيم و تا كنون نتايج قابل قبولي بدست آورده ايم، فلسفه ي وجودي انقلاب و جاذبيت و نافعيت آن مورد سؤال و ترديد قرار مي گيرد.

نكته ي ديگر آن است كه بخش عمده اي از جمعيت جوان كشور خود شخصاً نظام پيشين را لمس و تجربه نكرده اند و شايد دقيقاً با تمام وجود ندانند و حس نكنند كه چرا نسل ما قبل آنها دست به انقلاب زده است. اين نسل وضعيت موجود نظام را با انتظارات و توقعات و آرمانهاي خودش مي سنجد و عمدتاً ممكن است وضعيت مادي زندگي غربي را الگوي ارزيابي و سنجش قرار دهد.

با توجه به

اين ملاك نتيجه ي ارزيابي كم و بيش مشخص است. واقعاً اگر چنين باشد چگونه مي توان آثار و نتايج انقلاب اسلامي را براي اين نسل تحقيق و تبليغ كرد؟

اما نسلي كه شرايط قبل از انقلاب را درك و لمس كرده و خود در وقوع و پيروزي آن نقش آفريني كرده تحت چه شرايط و ضوابطي قبل و بعد از انقلاب را مقايسه مي كند؟

عمده ي اين نسل، زحمات و لطمات انقلاب و جنگ را صبورانه و داوطلبانه به اميد تحقق اهداف و آرمانهاي انقلاب تحمل كرده اند و بسياري از نتايج اقتصادي، سياسي و فرهنگي نظام را مثبت تلقي كرده و عملكردها و روندها را در راستاي تحقق اهداف مي دانند. اما در عين حال از برخي مسايل رنج مي برند و از يك انقلاب الهي و مردمي بسيار بسيار انتظار دارند. مثلاً در ابعاد اقتصادي، همواره مسأله ي تورم، گراني، احتكار، افزايش شديد ثروت برخي از افراد و اقشار، تبعيضها و اختلاف درآمدها، كاهش قدرت خريد اقشار متوسط و ضعيف... آزار دهنده است.

بنابراين پاره اي از مشكلات طبيعي و غير طبيعي ناشي از جنگ و انقلاب مي تواند براي تعدادي از افراد و اقشار ترديد آفرين باشد. مثلاً قشر چند ميليوني كارگر و كارمند و حقوق بگير حساب مي كند قيمت بسياري از كالاها و خدمات با ضريب بسيار بيشتري نسبت به دستمزدهايش افزايش يافته است و اين به معني كاهش قدرت خريد وي مي باشد.

بنابر اين نسل انقلاب نيز كه خود با تمام وجود شرايط دو نظام را حس و لمس كرده است ممكن است از اين زاويه نمره بالايي به آثار و نتايج اقتصادي انقلاب ندهد.

در بعد فرهنگي و اخلاقي نيز مسايل و سؤالاتي

نسل اول انقلاب و تحليل گران و پژوهندگان را به خود مشغول مي كند. نكته آن است كه بزرگترين هدف و نتيجه ي انقلاب، احياء ديني و اخلاقي و فرهنگي و معنوي بوده است و بسياري از كسان آثار و دستاوردهاي معنوي و فرهنگي انقلاب را آنقدر زياد و روشن مي بينند كه معتقدند تمام خسارات و هزينه هاي مادي و اقتصادي كه تا كنون به نظام تحميل شده، به اين دستاوردها مي ارزد.

اما در كنار اين آثار قرائني ديده مي شود كه بايد تأمل كرد. مثلاً چرا هنوز تعداد قابل توجهي معتاد وجود دارد و چرا عده اي درگير قاچاق مواد مخدر هستند؟ چرا برخي از جوانان و اقشار ما دچار ابتذال و تهاجم فرهنگي شده و نشانه هايي از منكرات و منهيات بصورت نيمه آشكار و پنهان ديده مي شود؟ بطوريكه برخي مي گويند فساد اخلاقي و ابتذال فرهنگي قبل از انقلاب آشكار بود اما اينك پنهان شده است و از بين نرفته است.

سؤالات و نكات فوق در يك پژوهش گروهي و همه جانبه و عميق بايد عالمانه و منصفانه شرح و اندازه گيري شود تا ما بتوانيم تصوير دقيق و درستي از نقاط قوت و ضعف جمهوري اسلامي داشته باشيم. اما نگارنده در حد تجربيات و معلومات و متدولوژي خود در پاسخ سؤالات و ترديدهاي فوق فرضيه ها و مدعاهايي را پيش مي نهد.

نگارنده كه مي تواند بصورت عيني و تجربي دو دهه قبل و بعد از انقلاب اسلامي را به محك آزمون و مقايسه بزند، مبتني بر يافته ها، خوانده ها و ديده هايش مي گويد كه ايران از نظر فردي و اجتماعي، اقتصادي و سياسي و فرهنگي، داخلي و خارجي، طي دو دهه ي گذشته تحولات وسيع و عميق و

عمدتاً مثبتي را حاصل كرده است. لكن شدت حب و بغضهاي موافقان و مخالفان و غوغاي طبيعي انقلاب و جنگ تا كنون مانع از آن بوده كه اين امر بطور عالمانه و دلسوزانه و نقادانه بطور روشن و دقيق، تحقيق و تبليغ شود. ذيلاً برخي تحولات و نتايج انقلاب اسلامي را در ابعاد اقتصادي و فرهنگي و سياسي بررسي مي شود:

در سطح اقتصاد كلان در مقايسه با قبل از انقلاب نكات زير قابل توجه است:

افزايش صادرات غير نفتي، بسط و توسعه فعاليتهاي عمراني و رفاهي در سطح روستاها از قبيل تأسيس خانه بهداشت، ساخت راه، حمام بهداشتي، برق، آب لوله كشي، تلفن، تأسيس مدارس تا سطح دبيرستان، توسعه ظرفيت پالايشگاهها و خودكفايي در تأمين فرآورده هاي نفتي عليرغم افزايش شديد مصرف و جمعيت جلوگيري از اتلاف گاز و جايگزين كردن براي نفت و پوشش دادن صدها شهر و ميليونها نفر، افزايش قابل توجه ظرفيت توليد برق تا حد رفع خاموشيها، توسعه ظرفيت پتروشيمي و افزايش توليد آن تا بيش از بيست برابر.

براي نمونه مسأله ي افزايش صادرات غير نفتي يك توفيق راهبردي است كه مي تواند در آينده آرمان استقلال اقتصاد از نفت را تحقق بخشيده و آسيب پذيري امنيت اقتصادي كشور را مانع شود. در حالي كه در سالهاي 56 و 57 صادرات غير نفتي ايران حدود نيم ميليارد دلار و معادل 26) يك چهلم صادرات نفت ارزش داشت، در برخي از سالهاي اخير صادرات غير نفتي تا مرز 5 ميليارد دلار پيش رفت يعني ده برابر شدن نسبت به قبل از انقلاب. اين رقم معادل يك سوم ارزش صادرات نفت بود كه با يك چهلم قبل از انقلاب

اگر مقايسه شود نشانه افزايش توان اقتصاد فعلي كشور است. البته افزايش صادرات غير نفتي كه يك شاخص مثبت در اقتصاد كلان ماست به دليل فراهم نبودن برخي از زمينه ها، در سطح اقتصاد خرد آثار ناخوشايندي داشت بطوريكه قيمت عمده اقلام صادراتي براي مصرف كننده داخلي افزايش يافت.

اما با تمام اين مشكلات نشان داده شد كه در صورت فراهم كردن شرايط، اقتصاد ملي توان بسط صادرات غير نفتي را تا حد بسيار بالايي دارد و اين علامت بسيار اميدوار كننده اي بر رشد و استقلال اقتصادي ماست.

اما از نظر سياسي مسايل كلان زير قابل توجه است:

سقوط نظام استبدادي، طرد نفوذ استعمار، حصول آزادي و استقلال، عطف توجه سياست خارجي به جهان سوم و جهان اسلام.

آثار و نتايج فوق شايد بعضاً در ميان مدت جلب توجه ننمايند، اما در دراز مدت قطعاً ثمرات آنها بسيار ملموس و روشن خواهد بود. براي مثال نظام سلطنتي استبدادي وابسته به يك فرد به نام شاه، موجب ركود و عدم رشد شخصيت آحاد ملت مي شود. در حالي كه بزرگترين سرمايه ي يك كشور افراد آن هستند كه در يك فضاي آزاد و سازنده اگر رشد كنند همين ها اصلي ترين عوامل توسعه و پيشرفت هستند. جمهوري اسلامي بايد فضاي آزاد و خلاق را براي حفظ و بسط شخصيت شهروندان محافظت كند.

از نظر فرهنگي نكات زير قابل بحث است:

بزرگترين هدف و دستاورد انقلاب ايران تجديد حيات اسلام بود. در عصر ارتباطات جهاني و سلطه اقتصاد بر تمام شئون بشر، بطور كلي مكتب و اخلاق و ايدئولوژي تعطيل و طرد شده بود. اما انقلاب اسلامي حاوي اين پيام بود كه اخلاق و معنويت براي انسان ارزشمندتر است

و(27) اسلام براي اداره و هدايت زندگي بشر در همه زمانها و مكانها مفيد و عملي است.

افزايش و رشد مطبوعات و نشريات، افزايش ظرفيت دانشگاهها، گسترش مراكز علمي و تحقيقي در همه زمينه ها، افزايش و گسترش مدارس در همه مقاطع، توجه به كتاب و كتابخواني، گسترش كمي و تحول كيفي حوزه هاي علميه و مدارس ديني، همگي نكاتي هستند كه در توسعه و تحول فرهنگي نقطه قوت و توجه هستند.

با توجه به نتايج كلان فرهنگي و سياسي و اقتصادي فوق مي توان اين فرضيه و مدعا را مطرح نمود كه تحقيقاً انقلاب اسلامي آثار و دستاوردهاي فراواني داشته است، در عين حال علي رغم اينكه بطور تحقيقي چنين نتايجي حاصل شده از نظر تبليغي نيز بايد علمي و هنري برخورد شود، مثلاً در ايام هفته دولت و دهه ي فجر مسئولان از طريق وسايل ارتباط جمعي و تبليغي معمولاً از آثار و نتايج انقلاب بخصوص در بعد اقتصادي سخن مي گويند و براي اثبات پيشرفت كشور وضعيت فعلي را با قبل از انقلاب مقايسه مي كنند ديده شده كه عدم ظرافت در اين شيوه ي تبليغي، معمولاً در مخاطبان اثر عكس گذاشته و مي گويند چرا و چقدر مقايسه با نظام قبل؟ نتيجه گيري حاصل كلام آنكه اگر مبتني بر اطلاعات وسيع و عميق و به مدد ملاكهاي علمي و عيني كه در اين نوشتار مطرح شده آثار و نتايج انقلاب اسلامي را بررسي كنيم مشاهده مي شود كه اهداف زيادي محقق شده و اهداف زيادي هم در راستاي تحقق هستند، اما در عين حال عدم توفيقها و ناكاميهايي نيز بچشم مي خورد.

نكته آن است كه نتايج مثبت براي انقلابها طبيعي و ضروري است. زيرا

انقلاب يعني بر هم زدن وضع موجود جهت تحقق جامعه مطلوب، اما ناكاميها و نتايج منفي براي انقلابها غير طبيعي و خطرساز است. بنابراين بايد اينها نيز دقيقاً شناسايي و علت يابي شوند. پي نوشت : (1) -آلن، بيرو، فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه باقر ساروخاني، كيهان، 1370، ص 323.

(2) -باقر، ساروخاني، دائرةالمعارف علوم اجتماعي، كيهان، 1370، ص 589.

(3) -وزارت فرهنگ و آموزش عالي، مركز مدارك علمي ايران، مؤسسات پژوهشي كشور (بخش دولتي)، 1376.

(4) -دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، درآمدي بر حقوق اسلامي، سمت، 1368، ص 219.

(5) -علي محمد، اقتداري، سازمان و مديريت، چ 12، دانشگاه تهران، 1355، ص 73.

(6) -عبدالعلي، قوام، اصول سياست خارجي و سياست بين الملل، سمت، 1370، ص 69.

(7) -ژان، فوراستيه، تمدن سال 2001، خسرو رضايي، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1368، ص 77.

(8) - the sovier economic experiment.ed iuy susan .millar james r -1 .university of illiois 1990 :urban .linz .P j}

(9) -فرامرز، رفيع پور، توسعه و تضاد، دانشگاه شهيد بهشتي، 1376، ص 40.

(10) -روابط عمومي وزارت نفت، نفت در كلام امام، 1364، ص 49.

(11) -گزارش اقتصادي و ترازنامه سال 1375 بانك مركزي و سال 1375.

(12) -روابط عمومي وزارت نفت، نشريه مشعل، سال 4، خرداد 77، ش 133، ص 8.

(13) -مؤسسه مطالعات بين المللي انرژي، تحولات بازار نفت، ش 6 مورخ 77/6/31، ص 49.

(14) -گزارش اقتصادي و ترازنامه سال 1375 بانك مركزي، ص 32.

(15) -پي ير، ترزيان، داستان اوپك، عبدالرضا عفراني، فرانديش، 1367، ص 355.

(16) -مجيد، مختاري، تجزيه و تحليل اجمالي مقاطع و مراحل جنگ ايران و عراق، فصلنامه ي بررسيهاي نظامي سال 5، شماره 18، 1373، ص 41-45.

(17) -دفتر نمايندگي دائمي جمهوري

اسلامي ايران در سازمان ملل، خطوط اصلي استراتژي آمريكا و اولويتهاي اطلاعاتي آن در دهه 90، مرداد 1369، ص 20.

(18) -روابط عمومي وزارت نفت، نشريه مشعل، سال 4، خرداد 77، ش 133.

(19) -پل، كندي، ظهور و سقوط قدرتهاي بزرگ، محمود رياضي، نشر خجسته، 1369.

(20) -بهاءالدين، پازارگاد، فلسفه سياسي غرب، ج 2، نشر زوار، چ 4، 1359.

(21) - greeno owen the glbalization of world politics edited by john baylis and steve smith oxford 1997 p 314

(22) -مقدمه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران.

(23) -سيامك، كاكايي، نقش تركيه در منطقه خاورميانه پس از جنگ سرد، (فصلنامه خاورميانه) شماره 4، 1376، ص 75.

(24) -هرايرد دكميجيان، جنبشهاي اسلامي در جهان عرب، حميد احمدي، انتشارات كيهان، 1373.

(25) -گزارش اقتصادي و ترازنامه سال 1375 بانك مركزي، ص 49.

(26) -گزارش اقتصادي و ترازنامه سال 1373 بانك مركزي، ص 68.

(27) - مهران، كندري، ايدئولوژي، فصلنامه فرهنگ، كتاب نهم، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1370، ص 197.

منبع: كانون انديشه جوان

انقلاب اسلامي و پيامدهاي معرفتي

انقلاب اسلامي و پيامدهاي معرفتي نويسنده: حميدرضا سيف چكيده

انقلاب اسلامي ايران تنها براي بهبود وضع معاش مردم شكل نگرفت، بلكه فراتر از اين، يك ماهيت ارزشي و ديني دارد و از اين رو، اساسي ترين وصف انقلاب ايران، «اسلامي» بودن آن است. در اين نوشتار، به راه هاي جهاني سازي انقلاب اسلامي ايران براي رسيدن به يك تمدّن اسلامي اشاره شده است. احياي معنويت انديشي

دستاوردهاي انقلاب در زمينه هاي گوناگوني قابل پژوهش و بررسي هستند. اما با توجه به ماهيت ديني انقلاب اسلامي، آثار تربيتي و فكري آن بيش از همه اهميت پيدا مي كند. اگر انقلاب اسلامي فقط موجب ارتقاي وضع معاش مردم شده و نوع

حكومت را از استبدادي به نوعي ديگر، كه قابل تحمل باشد تغيير مي داد، چندان نمي شد بر كام يابي آن اصرار ورزيد; زيرا از انقلابي كه وصف لازم آن «اسلامي» است، انتظاراتي فراتر از اين مدّنظر هستند.

انقلاب اسلامي ايران پديده اي بي همتا بود كه از پيش، تحليلي براي آن وجود نداشت و حتي مباني و مقدّمات شناخت آن از انديشه هاي جديد، غايب بود. البته كساني مثل آرنولد توين بي به جايگاه معنويت در حيات و تمدن بشري نيم نگاهي انداخته و تهي شدن از معنويت را موجب زوال آن دانسته و معتقد بودند: تمدن آينده از جايي غير از غرب بايد سربرآورد. اما اين مختصر براي انقلابي عظيم با آثار سرشار و جاري بسيارش، به هيچ وجه كافي نبود.

اين انقلاب با بازگشت به حقايق فراموش شده فطري، دين را در منظر انديشه بشري پررنگ و برجسته نمود و در دو سطح «ملّي» و «جهاني» چاره اي باقي نگذاشت، جز اينكه رويكردي نوين به دين، معنويت، انسان و جهان پديد آيد.

انقلاب اسلامي در حقيقت، نوعي انديشه بر مبناي جهان بيني معنوي و متفاوت با علم و فناوري رايج بر پايه جهان بيني مادي از مغرب تاريخ حقيقت و مشرق جغرافياي گيتي به طلوع كشاند و انسان، جهان، جامعه و تاريخ را با روي و نماي الهي، موضوع دانش و انديشه قرار داد. نتيجه اين رويكرد تأمين مباني تازه اي براي دانش و فضاها و شيوه هاي دست نخورده اي براي انديشه بوده است.

انقلاب ما تنها تحوّلي در جامعه و نظام سياسي و اقتصادي آن نيست، بلكه دگرگوني در كيفيت حيات فردي و اجتماعي، اصلي ترين

شاخص انقلاب اسلامي است كه با گشودن راه هدايت و ايجاد معرفت متعالي و راستين، صورت واقعي خود را مي يابد و مي بالد.

انقلاب اسلامي نمودار انديشه اي معنوي است كه مي تواند رنجوري و ناتواني علم و فناوري را در ساختن تمدن طلايي براي انسان ها برطرف كند. انديشه معنوي و پاكي كه از طريق انقلاب اسلامي در قلب تاريخ رسوخ كرد، منظري سبز و روشن به روي حيات بشري گشود كه در چشم انداز آن، ظهور منجي جهاني بسيار نزديك به چشم مي آيد.

بنابراين، پرسش از چيستي و چرايي دستاوردهاي انقلاب اسلامي در قلمرو انديشه، دو پيامد ارجمند به دنبال دارد: يكم. پاسخ به چيستي آن، گستره اثرگذاري انقلاب اسلامي در راستاي اهداف اصيل و اوليه آن را تبيين مي كند. دوم. پاسخ به چرايي، راه شكوفايي و توسعه ثمربرداري در اين عرصه را فراخ مي سازد. دگرگوني در انديشه هاي اجتماعي و سياسي

انقلاب اسلامي كاستي ها و ناراستي هاي بسياري از نظريات را در حوزه علوم اجتماعي و علوم سياسي آشكار نمود كه در ادامه، به مواردي از آن ها، فهرستوار اشاره مي شود:

1. نظريه هاي ماركسيستي انقلاب، با انقلاب اسلامي ايران زير سؤال رفتند; زيرا تاريخچه محتومي كه در اين نظريات براي انقلاب ها نوشته شده بود، در انقلاب اسلامي رخ نداد. ماركسيسم سير جوامع را از كشاورزي به سرمايه داري و پس از انقلاب، رسيدن به جامعه كمونيستي مي دانست. انقلاب اسلامي ايران بر خلاف اين سير، از بافت سنّتي به انقلاب غيركمونيستي رسيد.1 همچنين اعتقاد به اينكه «دين افيون ملت هاست»، با خروش ديني مردم انقلابي ايران، تهي و تباه گرديد. حتي نظريه پردازان ماركسيسم

ساختارگرا، كه مي كوشيدند نظريه ماركسيستي انقلاب را بازسازي و اصلاح كنند، در برابر انقلاب ايران به ضعف تحليل هاي خود اعتراف كردند.2

تدا اسكاچپول، از متفكران ماركسيسم ساختارگرا، معتقد بود: يك انقلاب سياسي با تغيير حكومت، بدون تغيير در ساختارهاي اجتماعي صورت مي گيرد و در اين انقلاب، منازعات طبقاتي نقشي ندارند. اما يك انقلاب اجتماعي عبارت است از: انتقال سريع و اساسي دولت و ساختارهاي طبقاتي يك جامعه، كه اغتشاشات طبقاتي از پايين جامعه همراهي و در بخشي حمل مي شود. چنين انقلابي در شرايط ويژه اجتماعي _ ساختاري و بين المللي صورت مي پذيرد; مثلا، فشار سياسي بين المللي يا شكست دولت در يك جنگ نظامي.3 اما انقلاب ايران نشان داد كه موضوع طبقات و كشمكش و تضاد ميان آن ها بدون مبنا بود، بلكه اين انقلاب با قدرت فكر و فرهنگي اسلام شيعي و بدون شرايط خاص بين المللي، به پيروزي رسيد; انقلابي سياسي اجتماعي كه هم روابط قدرت را دگرگون كرد و هم در ساختار اجتماعي و نهادهاي آن تحولي ژرف پديد آورد و حتي بر معادلات و روابط بين المللي نيز آثار قابل توجهي بر جاي نهاد.

2. نظريه پردازاني كه انقلاب ها را بر اساس نظام «اقتصاد جهاني» تحليل مي كردند، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، عناصري همچون فرهنگ، ايدئولوژي، رهبري و دين را بيشتر مورد توجه قرار دادند.4

3. نظريه «ولايت فقيه» با انقلاب اسلامي، وارد عرصه انديشه هاي سياسي شد و پژوهش هاي گسترده اي را در اين وادي رقم زد، تا جايي كه امروز، مطالعه نظريه هاي دولت، بدون شناخت نظريه ولايت فقيه ناقص مي ماند.

4. تأثير بسزاي انقلاب اسلامي بر نظريه هاي جامعه شناسي

دين، اهميت فراواني دارد. پيش از اين، دين را در فرايند افسون زدايي از جامعه و تحقق عقلانيت و بلوغ عقلي در سير تكامل خطي جامعه، رو به كاهش مي ديدند.5 ولي انقلاب اسلامي تكاپويي كامياب بر خلاف همه اين انديشه هاي خام بود. روياوري جهاني به دين

از مهم ترين پيامدهاي تاريخ ساز انقلاب اسلامي، اقبال مردم جهان به اسلام و دين به معناي عام است. رواج انديشه هاي اسلام خواهي در بين مسلمانان، تقويت و تعميق بيداري اسلامي، پديد آمدن جنبش هاي اسلامي در كشورهاي عربي و خاورميانه6 و رشد اسلام گرايي در غرب و شرق دور، همه از كاركردها و رهاوردهاي انقلاب اسلامي در حوزه انديشه و تحوّلاتي است كه در تفكرات مردمان و فراتر از جغرافياي سياسي اين انقلاب رخ داده اند. انقلاب اسلامي حتي سبب شد كه پيروان اديان ديگر به دين خود رويكردي تازه داشته باشند و با ايمان هر چه بيشتر به دين خود اقبال ورزند.

جان نيزبيت و باتريشيا آبردين در كتاب دنياي 2000 مي نويسند: «در آمريكا، نسلي كه در طي دهه 1970 هرگونه مذهب سازمان يافته را مردود مي شمرد، امروز همراه با فرزندان خود به نيايشگاه ها بازمي گردد... يهوديان تجديدنظر طلب، كه پنجاه سال پيش هرگونه اشاره به رويدادهاي ماوراي طبيعي را از كتاب هاي دعا حذف كرده بودند، اينك ارجاع مجدّد به معجزات، اسطوره ها و ظهور مسيح را در دستور كار خود قرار داده اند. مورمون ها (mormon) سال 1987 را به دليل جذب 27400 گرونده جديد بهترين سال تاريخ 158 ساله خود اعلام كردند. جشنواره هاي محلي و ناحيه اي مذهب «شينتو» (shinto) در ژاپن همزمان با مراسم آييني چرخه هاي

زندگي و بازگشت به معابد، رونقي تازه يافته است.

...جوانان چيني و اتحاد شوروي (سابق) به رغم فضاي ضد مذهبي مدارس خود، با كنجكاوي به مجامع مذهبي نظر دوخته اند و در نهايت، ريشه همه اين تحولات را يافته و مي نويسند: نوعي نيروي سياسي توانمند بر اساس اصول گرايي اسلامي ايران، افغانستان و كشورهاي عرب را فرا گرفته و طبقات متوسط غربي شده تركيه و مصر را هم تحت تأثير قرار داده است.»7

هارود رو كوكسي، يكي از مدرّسان الهيات دانشگاه «هاروارد»، مي گويد: «پيشگويان سه دهه پيش تر، كه خبر از عقب نشيني مذهب در برابر تجدّد مي دادند، به هيچ وجه نمي توانستند روند احياي مجدّد مذاهب را پيش بيني كنند.»8

شلوغ شدن كليساها، برگزاري همايش هايي در باب «رابطه علم و دين»، نظرسنجي هايي كه نشان دهنده انفجار معنويت گرايي در متن تمدن غرب هستند،9 علاقه والدين به افزايش آموزش هاي ديني در مدارس، توسعه انجمن هاي مذهبي و حتي ابراز دين داري و ياد خدا در نطق هاي انتخاباتي رياست جمهوري آمريكا و رشد شاخص توليد و استقبال از فيلم هايي با موضوعات ديني و افزايش 20 درصدي چاپ كتاب هاي مذهبي در برابر رشد 6 درصدي ساير كتاب ها در آمريكا10 همه حاكي از روياوري جهاني دين هستند. هفته نامه فرانسوي آبزرواتر از قول آندره مالرو مي نويسد: «قرن 21 يا وجود نخواهد داشت و يا قرن مذهب خواهد بود.» سپس مي افزايد: «پيش بيني مالرو به حقيقت پيوسته است.»11 هزار ساغر آب حيات

پس از انقلاب اسلامي، با كانوني شدن اسلام در داخل كشور، به طور طبيعي و منطقي، توجه و تفكر انديشمندان به اسلام افزايش يافت

و بحث هاي علمي در اين باره، امروز ما را به جايي رسانده است كه از «جنبش نرم افزاري» و نظريه پردازي بر اساس مباني ديني در حوزه علوم انساني سخن مي گوييم و طرح هاي جديد و پويا به منظور توليد دانش، مطرح شده اند و اين اساسي ترين مرحله تمدن سازي و تحوّل تاريخ است كه انقلاب اسلامي آن را پديد آورده و مي رود تا بر تمامي انديشه هاي كفرآميز و دانش هاي برآمده از آن خط بطلان بكشد.

انقلاب اسلامي واقعه اي بود كه علوم انساني را در دو بُعد اثباتي و آرماني به جهش رساند و روح تازه اي در آن ها دميد. پس از انقلاب اسلامي، مي توان از حكومت اسلامي و ساز و كارها و نهادها و روابط قدرت در آن سخن گفت و حكومت آرماني اسلام را نيز به عنوان آرزويي دست يافتني ترسيم كرد.

پس از انقلاب، مي توان جامعه اي را مطالعه كرد كه به طور نسبي ساختارها و روابط اجتماعي آن بر مباني دين استوارند و كاركرد ساختارها و عناصر گوناگون اجتماعي آن با انگيزه هاي معنوي و در چارچوب احكام اسلامي تحقق مي يابند; جامعه اي كه مردم سالاري در آن تعريفي ديني پيدا مي كند و همه چيز بر پايه اراده مردمي است كه با ايمان و عمل ديني زندگي مي كنند. همچنين وضعيت آرماني چنين جامعه اي با جامعه آرماني كمونيستي و ليبراليستي كاملا متفاوت است.

روان شناسي، هنر، اقتصاد، مديريت و ساير حوزه هاي مطالعات انساني با ارزش هاي جديدي كه انقلاب اسلامي طرح نمود، تفسيري تازه يافته و فضايي بكر براي انديشه و تفكر به وجود آورده كه لبريز از

ميوه هاي نچيده است.

نظريه هاي جديد در فلسفه هنر، كه از سوي انديشمندان مسلمان، به ويژه شهيد آويني مطرح شدند;12 تلاش هايي كه براي طرّاحي «نظام اقتصاد اسلامي» در سطح خرد و كلان صورت مي گيرند;13 طرح نظريات و پژوهش هاي نوين در روان شناسي كه به جاي مطالعه رفتار و ذهن يك نوع حيوان مترقّي، به پژوهش در ژرفاي هستي انساني، كه مقام خليفة الهي دارد، مي پردازند;14 طرح ديدگاه هاي معنوي درباره درمان و سلامت و روش هاي پزشكي با تكيه بر ابعاد معنوي و روحاني وجود انسان;15 و كتاب هايي كه در حوزه مديريت اسلامي نگاشته شده اند،16 همه در پرتو تحوّلي مبارك به وجود آمده اند كه ارزش هاي الهي و ديني را به جاي ارزش هاي موهوم مادي نشانده اند. گشايش گره هاي فكري

انقلاب اسلامي افزون بر پرتوافشاني در علوم، با رساندن امواج انديشه هاي معنوي به كوير خشكيده فلسفه و علم معاصر، آثار بسزايي بر جاي نهاد. در چند قرن گذشته، اين پندار به وجود آمده بود كه انديشيدن و پژوهش، با مباني مادي و روش تجربي، دانش را بي طرف مي كند و جهاني به پيش مي برد.17 اما نظريات جديد در فلسفه علم نشان مي دهند كه تجربه ها و استنتاجات برآمده از آن ها، به ناچار تابع مباني و ارزش هايي هستند كه زيرساخت فرضيه هاي علمي را تشكيل مي دهند.18

در اين بحران، دو راه فراروي علم است: يا اينكه بپذيرد همه ارزش ها شخصي و ناپايدارند و ملاكي براي برتر نهادن ارزش هاي گوناگون وجود ندارد و در نتيجه، علم به سوي نوعي هرج و مرج پيش مي رود; چنان كه برخي از نظريات جديد فلسفه علم در

غرب به اين سو رفته اند;19 و راه دوم اين است كه ملاكي براي شناخت ارزش هاي برتر و حتي صحّت و سقم آن ها بيابيم تا ارزش هاي درست و نادرست را معرفي نمايد و اين تنها راه سامان يافتن علم است.

انقلاب اسلامي ايران در روزگاري، كه بحران بازنمايي و كاشفيت علوم جديد را گرفتار كرده بود، با طرح ارزش هاي معنوي به گونه اي جذّاب و تأثيرگذار، مباني و منظرهاي نويني را به انديشمندان معرفي كرد كه با آن مي توانند علم راستين را از علوم پندارين جدا سازند و علم حقيقي را به پيش برند.20

بدين سان، آثار انقلاب اسلامي در حوزه انديشه، به پرسش هاي بي جواب امروز، پاسخ شايسته اي داد: پرسش هايي كه حتي متن سؤال آن ها، هنوز براي انديشمندان به خوبي معلوم نشده بود و تنها حيرت آن ظهور كرده بود. پرسش از رابطه علم و ايمان و معنويت، انواع علل غيرمادي در توضيح پديده هاي طبيعي و اجتماعي، و كاركردهاي غير مادي علم از اين جمله است. امروزه براي پاسخ بسياري از مجهولات، پژوهش هايي در قلمروهاي فراطبيعي انجام شده اند.21 از فيزيك تا روان شناسي به انديشه هاي عرفاني و فراطبيعي متمايل گشته اند، اما سرانجام، آموزه هاي ناب دين حق گره گشا خواهند بود.

هم از اين روست كه حضرت امام خميني(قدس سره) در نامه اي كه به سران ابر قدرت رو به زوال شرق نوشتند، آنان را دعوت كردند تا نخبگانشان را به قم بفرستند و آثار بزرگان حكمت و عرفان اسلامي را مطالعه كنند. تداوم انقلاب در گرو توليد دانش

ثمرات و اثرات انقلاب اسلامي در حوزه انديشه و تفكر، مرهون درخشندگي ارزش هاي

معنوي و ديني است. دگرگوني ارزش ها موجب شد تا در سطح ملّي و جهاني،22 انديشه ها تحوّل يابند و منوّر گردند و از اين انفجار نور، در هر نقطه اي از جهان پرتوي افتد.

اگر اين ارزش ها به درستي كشف و تبيين و ترويج شده، رابطه منطقي آن ها با علوم و شيوه هاي انديشيدن بر اساس آن ها مهندسي شود، توليد دانش و انديشه به عنوان نرم افزار تمدن اسلامي، راه رشد و بالندگي خواهد پيمود و ديگر انديشه هاي پراكنده معنوي، كه در پرتو انقلاب به وجود آمدند، مورد تهديد هضم و افول در نظريات رايج و مشهور قرار نمي گيرد.

پس از انقلاب، انديشه هاي معنوي بر اثر درخشش ارزش هاي معنوي به وجود آمدند. اما اگر اين ارزش ها كم رنگ شوند، اين انديشه ها نيز رنگ باخته، از معنا تهي مي گردند. بدين روي، حفظ و رشد و نهادينه شدن انديشه و دانش معنوي بايد با ارزش هاي معنوي پشتيباني شود و با آن ربط مستقيم دارد.

براي آنكه انقلاب اسلامي به هدف عالي خود _ يعني تمدن اسلامي _ برسد، «جنبش نرم افزاري» و توسعه انديشه معنوي در گستره دانش بشري لازم است. اين جنبش فكري، همان گونه كه در روش بزرگاني همانند شهيد مطهّريبوده و اصل انقلاب را تحقق بخشيده، در تحقق اهداف انقلاب نيز ضروري است و تلاش و توفيق در اين راه، گذر از مراحل ذيل را مي طلبد:

1. شناخت انديشه هاي مرجع و مرجع هاي انديشه در حوزه تفكر معنوي: به جاي آنكه ذهن خود را در نظريات دانشمندان غيرديني، كه با مباني مادي انديشه، نظرياتي را پديد آورده اند، غرق سازيم، مي توانيم به ژرف كاوي در آثار و

آراء بزرگاني همچون علّامه جعفري، علّامه طباطبائي و حضرت امام خميني(قدس سره)بپردازيم. و به تبيين و تحليل و نقد آن ها بپردازيم و خود را با انديشه هايي كه سرچشمه معنوي دارند، درگير كنيم و پژوهش در شاخصه هاي گوناگون علوم انساني، فلسفه و هنر و ادبيات را بر اساس اين نظريه ها سامان دهيم.

2. آشنايي با انديشه هاي رايج در جهان علمي امروز: بي ترديد، اگر بخواهيم نظريه اي ارائه دهيم كه جهاني باشد، بايد در جهت حل مشكلات علمي و به زبان رايج علمي بيان شود. همين امر، ضرورت آشنايي با محصولات تفكر بشري را بديهي مي سازد.

3. كشف نيازهاي فكري و پيرايش و شفاف كردن پرسش هاي بي پاسخ علمي: طرح پرسش، نطفه توليد انديشه است و اين پرسش ها بايد از نوعي باشند كه بيشتر دانشمندان با آن ها درگير هستند نه پرسش هاي شخصي.

4. رجوع به انديشه هاي مرجع معنوي و يافتن پاسخ هاي مناسب و توليد نظريه براي گشودن گره هاي علمي: شهيد مطهّري پس از شناخت مسئله و شفاف كردن آن، با رجوع به آراء معنوي بزرگاني همچون علّامه طباطبائي و ملّاصدرا، پاسخ مناسب را از لابه لاي تحليل و تبيين و نقد و تعديل و تكميل آن نظريات بيرون مي كشيد.

5. طرّاحي و توليد نظريات معنوي به زبان علمي كه مناسب با فضاي حوزه هاي گوناگون علمي باشد و با حوزه مربوط، ارتباط مؤثري برقرار كند: در اين روند، علوم و دانش هاي جديد بر مبناي آموزه هاي ديني بازخواني و اصلاح و تزكيه مي شوند و با نوشيدن از سرچشمه هاي وحي و ولايت مي بالند و نرم افزار تمدن اسلامي به دست مي دهند; دانش هايي كه بتوان با در

كار آوردن آن ها مطابق ارزش هاي غايي دين و در راستاي اهداف معنوي زندگي كرد.

بدين سان، ارزش هاي معنوي از طريق انديشه هاي معنوي به شهر آشفته دانش بشري راه يافته، با رشد و كمال علمي و معنوي انسان، بناي بي بنياد علوم سكولار فرو ريخته و دانش و انديشه، رنگ و بوي معنوي مي گيرند و با دگرگوني دانش و نگرش انسان، حيات فردي و جمعي تحوّل يافته، انقلاب اسلامي به كمال تحقق و تمدن سازي مي رسد.

نتيجه آن كه انقلاب اسلامي و دانش و انديشه مبتني بر ارزش هاي معنوي و ديني دست در دست هم، يكديگر را بالا مي كشند. پي نوشت : 1_ عبدالوهاب فراتي، ابعاد ناشناخته انقلاب، دبيرخانه مجمع گروه هاي معارف اسلامي، 1377، ص 7.

2_ ر.ك: تدا اسكاچپول، دولت تحصيلدار و اسلام شيعي در انقلاب ايران.

3_ همو، دولت ها و انقلاب هاي اجتماعي، ترجمه سيدمجيد روئين تن، تهران، سروش، 1376.

4_ عبدالوهاب فراتي، انقلاب اسلامي و بازتاب آن، انجمن معارف اسلامي ايران، 1381، ص 22.

5_ مقصود فراستخواه، دين و جامعه، شركت سهامي انتشار، 1377، ص 131_157.

6_ انقلاب اسلامي زمينه ها و پيامدها، دفتر نشر و پخش معارف، 1380، ص 225_255.

7_ جان نيزبيت و پاتريشيا آبردين، دنياي 2000، ترجمه ناصر موفقيان، تهران، نشر ني، 1378، ص 418 و 419.

8_ همان، ص 419.

9_ بيش از 80 درصد مردم آمريكا خود را افرادي ديني معرفي مي كنند. (ميراحمدرضا حاجتي، عصر امام خميني، قم، بوستان كتاب، 1381، ص 75.)

10_ همان، ص 85_97.

11_ همان، ص 84.

12_ گروه مطالعاتي شهيد آويني، مباني نظري هنر شهيد آويني، تهران، نبوي، 1374.

13_ براي نمونه مي توان آثار گروه اقتصاد پژوهشگاه فرهنگ و انديشه

اسلامي را ذكر كرد.

14_ نگارنده، خودشناسي عرفاني، قم نشاط، 1381، ص 166.

15_ همو، مباني انسان شناختي تأثير معنويت در سلامت (چكيده مقالات همايش «گفتوگوي علم و دين»)، مركز تحقيقات علوم پزشكي كشور، 1384، ص 202.

16_ محمّد محمّدي ري شهري، مديريت اسلامي، و چند اثر ديگر در اين باره كه از سوي دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم انتشار يافته اند.

17_ حميد پارسانيا، علم و فلسفه، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1377، بخش اول، فصل دوم.

18_ آلن چالمرز، چيستي علم، ترجمه سعيد زيباكلام، فصل سوم، تهران، سمت، 1378، ص 47.

19_ پاولي فايرابند، بر ضد روش، ترجمه مهدي قوام صفري، فكر روز، 1375، ص 39_47.

20_ حميد پارسانيا، پيشين، بخش دوم.

21_ ر.ك: لياواتسن، فوق طبيعت، ترجمه شهريار بحراني و احمد ارزمند، چ چهارم، تهران، اميركبير، 1377.

22_ ثريا مكنون، جرعه جاري، به كوشش علي ذو علم، نقش انقلاب اسلامي در تحوّل ارزش ها، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1377، ص 344.

منبع: فصلنامه معرفت

گذري بر فناوري نانو در ايران از 1379 تا 1388

گذري بر فناوري نانو در ايران از 1379 تا 1388 *خلاصه : در اين گزارش سعي شده است سير تاريخي توسعه فناوري نانو در ايران از اسفند 1379 تا آبان 1388 به صورت خلاصه ارائه شود. در ضمن اين تاريخچه، رويكردهاي اصلي ستاد ويژه توسعه فناوري نانو و اقدامات اصلي در حوزه هاي مختلف ترويج، توسعه منابع انساني، زيرساختهاي توسعه فناوري، تجاري سازي و روابط بين الملل بيان شده است. *امروز آبان 1388 • ايران پانزدهمين كشور دنيا در توليد علم در زمينه فناوري نانو و رتبه اول بلامنازع در منطقه و كشورهاي اسلامي است.

• بيش از 1600 عضو هيئت علمي و حدود 2000 محقق كارشناس

ارشد و دكتري در زمينه فناوري نانو در دانشگاه هاي كشور مشغول به تحقيق و پژوهش هستند و بيش از 3500 پايان نامه تحصيلات تكميلي در اين زمينه انجام شده است. • حدود 30 شركت بزرگ و كوچك به توليد محصولات مبتني بر فناوري نانو مشغول هستند و برخي از محصولات آنها به بازارهاي خارجي صادر مي شود. • بيش از 70 شركت كوچك و متوسط در حال توسعه فناوري براي ورود به بازار هستند • ايران متولي شبكه فناوري نانو در ميان كشورهاي عضو اكو است. • ايران عضو فعال كميته بين ا لمللي استانداردسازي فناوري نانو و عضو گروه مشاوران رئيس اين كميته است. • يونيدو (سازمان توسعه ي صنعتي سازمان ملل متحد) مركز تحقيقات فناوري نانو در ايران را ايجاد كرده و ماموريت به كار گيري فناوري نانو در آب و پساب را به آن واگذار كرده است. • در طول هشت سال، زنجيره هاي علم و فناوري نانو در ايران يك به يك شكل مي گيرد و همه به نوعي براي توليد ثروت از اين فناوري گام برمي دارند. *سير فناوري نانو در ايران سال 1379 اولين جرقه هاي توجه خاص كشورها و دولت ها به فناوري نانو در جهان زده مي شود. تا قبل از اين فقط در برخي مراكز تحقيقاتي و دانشگاهي، آن هم به صورت پراكنده، تحقيقات در زمينه فناوري نانو انجام مي شد.

آرام آرام با شناخته شدن اهميت و بزرگي اين فناوري، و نقشي كه درآينده ي فني و اقتصادي دنيا دارد، كشورهاي بزرگ و پيشرفته براي بهره گيري از فرصت اين فناوري براي بيشتر كردن فاصله خود با دنيا، وارد ميدان مسابقه مي شوند. هرچند موج هاي علمي و فني معمولاً با

يك فاصله زماني چند ده ساله به ايران مي رسد، اما فناوري نانو در ايران، مسيري غير از ديگر فناوري ها را در پيش مي گيرد. روز اول اسفند 1379 مرحوم دكتر ابتكار، مشاور رئيس جمهور وقت، در نامه اي به رئيس جمهور، مطرح شدن موضوعي جديد با عنوان فناوري نانو را به ايشان اطلاع مي دهند و مي خواهند كه اين موضوع بررسي شود. نامه به دفتر همكاري هاي فناوري رياست جمهوري ارجاع مي شود و يك تيم از كارشناسان اين دفتر، مسئول مطالعه و بررسي كم و كيف اين موضوع مي شوند. *سال 1380 اين تيم مطالعاتي با عنوان كميته مطالعات سياست فناوري نانو تحقيقات خود را ادامه مي دهد. با تشكيل اين كميته، سايت فارسي فناوري نانو و چاپ يك خبرنامه آغاز مي شود و فعاليت ترويجي براي مخاطبان مختلف كليد مي خورد. اين كميته، اولين همايش ملي فناوري نانو را روزهاي 14 و 15 اسفند 1380 برگزار مي كند. اين برنامه، زمينه اي مي شود براي شناخت و برقراري ارتباط با محققان فناوري نانو و به خصوص چند نفر از ايرانياني كه خارج از كشور در زمينه نانو سابقه ي تحقيقاتي خوبي دارند و بعداً همكاري هاي علمي با دانشگاه هاي ايران را ادامه مي دهند. *سال 1382- تشكيل ستاد در تاريخ 16/6/1382 ستاد ويژه توسعه فناوري نانو به رياست معاون رئيس جمهور و عضويت وزارت خانه هاي امور اقتصاد و دارايي، بهداشت درمان وآموزش پزشكي، جهاد كشاورزي، صنايع و معادن، علوم تحقيقات و فناوري، رئيس سازمان وقت مديريت و برنامه ريزي كشور، رئيس دفتر همكاري هاي فناوري رياست جمهوري و تعدادي از مديران و محققان تشكيل مي شود. وظايفي كه براي ستاد تعيين مي شود از اين قرار است: 1. تصويب اهداف، راهبردها و سياست هاي كلان

و برنامه ملي توسعه فناوري نانو 2. تقسيم وظايف كلّي دستگاه ها و تعيين ماموريت هاي بخشي و هماهنگي آنها در قالب برنامه بلند مدت ده ساله 3. نظارت عالي بر تحقق اهداف و برنامه ها دبيرخانه ستاد در دفتر همكاري هاي فناوري رياست جمهوري قرار مي گيرد و مهندس سجادي، رئيس وقت اين دفتر و سفير فعلي جمهوري اسلامي ايران در روسيه، به عنوان دبير ستاد انتخاب مي شود. از همان ابتداي تشكيل ستاد، تدوين برنامه ده ساله براي توسعه فناوري نانو در دستور كار قرار مي گيرد.

جلسات ستاد فناوري نانو با رياست معاون اول رئيس جمهور و بعضاً با حضور رئيس جمهور هر شش ماه يك بار تشكيل مي شود و نمايندگان تام الاختيار اعضاي ستاد، هر ماه يك بار جلسه اي با عنوان شوراي هماهنگي تشكيل مي دهند. *سال 1383 – تدوين سند در دي 1383 وزير علوم در ديدار رهبر معظم انقلاب با رؤساي دانشگاه ها، به فعاليت هاي ستاد فناوري نانو براي برنامه ريزي و توسعه اين فناوري اشاره مي كنند و مقام معظم رهبري با تأكيد بر لزوم اهميت پيشگامي در اين زمينه مي فرمايند: "موضوع را زود فهميده ايم. يعني نگذاشتيم بعد از چهل سال بفهميم كه چنين چيزي در دنيا پديد آمده است. در اوايل كار اين موضوع را فهميده ايم و الان هم دنبالش هستيم. اگر... بودجه داده شود، تشويق بشود و افرادي براي پيگيري اين كار گماشته شوند، خواهيد ديد ديري نخواهد گذشت كه در سطح اول دنيا قرار خواهيم گرفت." همزمان با شروع كار تدوين برنامه ده ساله، اجراي برنامه هاي كوتاه مدت در چهار حوزه ي ترويج، توسعه منابع انساني، زيرساخت آزمايشگاهي و طرح هاي كوتاه مدت آغاز مي شود. *سال 1384 – تصويب سند راهبرد

آينده تلاش هاي كارشناسي براي تدوين سند بلندمدت توسعه فناوري نانو در مرداد 1384 به نتيجه مي رسد و هيئت دولت در جلسه 2/5/1384 اين سند را تصويب و در تاريخ 10/5/84 آن را ابلاغ مي كند .

طبق سند ده ساله ي راهبرد آينده، ايران بايد تا سال 1393، به رتبه پانزدهم دنيا در فناوري نانو دست يابد و مسير توسعه بايد به گونه اي باشد كه: توسعه فناوري نانو موجب توليد ثروت و ارتقاي كيفيت زندگي مردم شود. ارائه گزارش فناوري نانو به مقام معظم رهبري در روز 25 بهمن 1384 دبير و تعدادي از اعضاي ستاد در حضور مقام معظم رهبري گزارشي از فعاليت هاي اين ستاد و برنامه هاي آن در آينده را به ايشان ارائه مي كنند. ايشان ضمن ابراز خرسندي از فعاليت هاي صورت گرفته، براي تسريع در روند توسعه ي اين فناوري، مي فرمايند: ما قله فناوري نانو را زود شناخته ايم؛ حال دو چيز مهم است: يكي همت شماست كه حتما در اين مساله كوتاه نياييد و از همه همت و توانايي هايتان استفاده كنيد. منظورم از همه همت و توانايي، همان دايره وسيعي است كه شما در برنامه فناوري نانو در نظر گرفته ايد؛ يعني دانشمندان سرتاسر كشور، شبكه آزمايشگاهي سرتاسر كشور و حتي دانشجو، دانشگاهي و دانش آموز. از همه اينها استفاده كنيد. و دوم كمك هايي كه بايد بشود و پشتيباني مالي لازم كه با توجه به سرمايه گذاري دولت هاي جهان و هدف گذاري كسب يك تا دو درصد بازار جهاني، براي رسيدن به آن بايد بودجه اي معادل دو درصد سرمايه گذاري دولت هاي جهان به اين برنامه اختصاص داده شود... جايگاهي هم كه براي اين كار در نظر گرفته شده است بايد

همين ستاد رياست جمهوري باشد. براي شما همين نقش ستادي خوبست ولي در ابتداي كار ناچار هستيد در بعضي بخش ها در اجرا هم وارد شويد تا حركت شكل بگيرد."

*ترويج و آموزش فناوري نانو بسترسازي فكري و آماده كردن ذهن افراد و نهادها براي پذيرش فناوري نانو، لازمه ي توسعه ي پايدار آن است. به اين منظور، ترويج نانو براي گروه هاي مخاطب خاص و آموزش مباني علمي و فني اين عرصه به دانش آموزان در دستور كار كميته مطالعاتي و سپس ستاد فناوري نانو قرار مي گيرد.

راه اندازي سايت فناوري نانو براي دانش آموزان، برگزاري و حمايت از بيش 250 همايش ترويجي و آموزشي براي دانش آموزان و دبيران، انتشار مجلات و بولتن هاي آموزشي، تدوين و انتشار كتاب هاي و CDهاي آموزشي، از جمله كارهايي است كه هر كدام با هدفي خاص و براي مخاطبان خاص طراحي و اجرا مي شود. *توسعه منابع انساني از ابتداي سال 1383 برنامه اي براي توسعه منابع انساني با عنوان برنامه حمايت تشويقي آغاز مي شود، كه هدف اصلي آن، ايجاد انگيزه در بين پژوهشگران كشور براي جهت دادن تحقيقات آنها به سوي فناوري نانو است. در برنامه حمايت تشويقي، به محققاني كه فعاليت پژوهشي در زمينه فناوري نانو انجام مي دهند مبالغي به عنوان تشويقي پرداخت مي شود. با شروع برنامه حمايت تشويقي، گردآوري اطلاعات پژوهشي و تشكيل بانك هاي اطلاعاتي جامع فناوري نانو نيز آغاز مي شود، كه هم اكنون كارنامه كليه ي افراد و مراكز و مؤسسات كشور را در خود دارد. برنامه حمايت تشويقي، پس از گذشت پنج سال، البته با تغييرات اندكي، هنوز در حال اجراست. *شبكه آزمايشگاهي با آغاز تحقيقات فناوري نانو، نياز به تجهيزات پيشرفته و

دقيق براي ساخت و اندازه گيري مواد در مقياس نانومتري رو به افزايش مي گذارد. با ارزيابي تجهيزات موجود و نيازمندي هاي كشور، راهكار شبكه سازي براي آزمايشگاه هاي نانو پيشنهاد مي شود و شبكه آزمايشگاه هاي فناوري نانو تشكيل مي شود.

آموزش تكنسين ها، تعمير و كاليبراسيون دستگاه ها، ارائه حمايت مالي براي ارتقاء و خريد تجهيزات جديد، ارائه مشاوره براي خريد تجهيزات و كمك به اخذ استانداردهاي بين المللي، از خدماتي است كه شبكه به آزمايشگاه هاي عضو ارائه مي كند. *سال 1385 – تداوم فعاليت ها در دولت نهم روز 12 ارديبهشت 1385، شوراي عالي انقلاب فرهنگي در پانصد و هشتاد و دومين جلسه خود، ضمن تأكيد بر اجراي دقيق "سند راهبرد آينده" به عنوان برنامه 10 ساله توسعه فناوري نانو، سياست ها و راهبردهاي توسعه و ارتقاي اين فناوري در كشور را تصويب مي كند. در 16 بهمن 1385 با تشكيل معاونت علمي رياست جمهوري، ستاد به عنوان زيرمجموعه اين معاونت ادامه فعاليت مي دهد. *مشاركت ايران در تلاش بين المللي براي استانداردسازي نانو اواخر سال 83 حركت بين المللي براي استانداردسازي فناوري نانو آغاز مي شود. پيشنهاد تشكيل يك كميته براي استانداردسازي فناوري نانو در سازمان بين المللي استاندارد (ISO) مطرح و تصويب مي شود. اين كميته با عنوان ISO/TC229 با حضور 23 عضو فعال و 7 عضو ناظر تشكيل مي شود. ايران از ابتدا به عنوان عضو اصلي اين كميته پذيرفته مي شود و گارگروهي را با مديريت مشترك ستاد و سازمان استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران، به صورت متناظر با كميته بين المللي تشكيل مي دهد. كميته استاندارد سازي فناوري نانوي ايران به صورت مستمر و فعال در نشست هاي شش ماهه ي كميته بين المللي حضور مي يابد. *نشست هايي كه با حضور ايران

برگزار مي شود. تاريخ نشستكشور

سوم12تا17/9/1385كره جنوبي

چهارم13 تا 18/3/1386آلمان

پنجم12تا16/6/1386سنگاپور

ششم6تا10/3/1387فرانسه

هفتم27تا31/8/1387چين

هشتم18تا22/3/1388آمريكا اجلاس ششم در فرانسه، ميزباني دوازدهمين اجلاس اين كميته كه در سال 2011 برگزار خواهد شد، به ايران داده مي شود. در اجلاس هشتم درآمريكا نيز، ايران به عضويت گروه مشاوران رئيس اين كميته درمي آيد.يكي از اولين پيشنهادها براي تدوين استادندارد بين المللي فناوري نانو از سوي ايران ارائه مي شود. پيشنهاد ايران مبني بر روش استاندارد دسته بندي نانومواد بعداً مورد تاييد ايزو قرار گرفته روند تبديل به يك استادندارد بين المللي را طي مي كند. *روابط بين المللي به علت نوپا بودن فناوري نانو و پيش بيني هايي كه براي آينده ي تجاري آن مي شود، قدرت هاي بزرگ دنيا نهايت تلاش خود را مي كنند تا آينده ي آن را دراختيار خود بگيرند. تشكيل نهادهاي بين المللي و تصويب قوانين و استانداردها، يكي از ابزارهاي اين تصميم است.نگاه ايران به روابط بين المللي بر اين اساس است كه، ما بايد در نهادهاي اصلي منطقه اي و بين المللي، حضور و نقش موثر داشته باشيم به گونه اي كه، اگر در آينده كلوبي در دنيا براي فناوري نانو تشكيل شد، ايران بايد يكي از اعضاي موثر آن باشد. ايران در تعامل با كشورهاي جهان، آنها را به چند دسته تقسيم مي كند:1- كشورهايي كه در فناوري نانو بالاتر يا هم سطح ايران هستند، كه براي ارتباط با آنها، راهبرد توسعه ي مشترك فناوري و اعزام متخصصان به آن كشورها دنبال مي شود.2- كشورهايي كه از لحاظ تجاري سازي و ورود به بازار، داراي توانمندي هستند. كه همكاري مشترك شركت هاي ايراني با آنها دنبال مي شود.3- كشورهاي پايين تر از ايران، كه فروش محصول و خدمات آموزشي و فناوري از ايران به آنها مد نظر است.

*برخي از نتايج اين تلاش ها به اين شرح است: تشكيل شبكه اكونانو پيشنهاد تشكيل اين شبكه كه توسط ستاد نانو ارائه شده بود در ارديبهشت ماه سال 1387 به تصويب كشورهاي عضو رسيد و در ارديبهشت ماه سال 1388 دفتر مركزي اين شبكه در مراسمي با حضور سفراي كشور هاي عضو و در محل ستاد نانو افتتاح شد. *عضويت در نانوفُروم آسيا نانوفروم آسيا، شبكه اي متشكل از كشورهاي استراليا، چين، هنگ كنگ، هند، اندونزي، كره، ژاپن، مالزي، نيوزلند، سنگاپور، تايوان، تايلند و ويتنام است كه در سال 2004 بنيانگذاري شده است. ماموريت اين شبكه ترويج، تحقيق، توسعه و صنعتي سازي فناوري نانو بين كشور هاي عضواست.ايران در سال 88 به عضويت اين فروم در آمد و در ششمين نشست آن در مهر ماه 88 در تايوان، هيئت ايراني، گزارشي از روند توسعه فناوري نانو در ايران ارائه كردند. *ايجاد مركز تحقيقات فناوري نانو توسط يونيدو در ايران ايران در سال 1387 پيشنهاد تشكيل مركز بين المللي فناوري نانو با محوريت آب و پساب را به سازمان توسعه صنعتي سازمان ملل متحد ارائه نمود. با اين پيشنهاد، طرح ايجاد يك مركز بين المللي فناوري نانو به صورت مشترك بين ايران و يونيدو در دستور كار طرفين قرار گرفت. تا اينكه در روز 3 مهر 88 سند ايجاد اين مركز در محل دفتر مركزي يونيدو در وين امضا شد.اين اولين مركز بين المللي يونيدو در حوزه فناوري نانو خواهد بود و هدف آن، بهره گيري از فناوري نانو در حوزه هاي شيرين سازي و تصفيه آب و پساب در سه سطح ملي، منطقه اي و بين المللي تعريف شده است. *برگزاري

كنفرانس هاي بين المللي مانند: كنفرانس نانوي ايران و آلمان، ارديبهشت 83؛ دانشگاه علم و صنعت ايران· كنفرانس نانوي ايران و روسيه، خرداد 84؛ هتل المپيك · اولين كنفرانس نانوي ايران و هند، ارديبهشت 87؛ دانشگاه علوم پزشكي تهران· دومين كنفرانس نانوي ايران و هند، ارديبهشت 88؛ دانشگاه اصفهان

برخي ازديگر رويدادها و ارتباطات بين المللي در حوزه فناوري نانو

تاريخ رويداد توضيح

14/9/1383 نشست مديران ستاد فناوري نانو با كميته فناوري نانو آفريقاي جنوبي باشگاه رياست جمهوري

7تا9/ 3/1384 سمينار مشترك فناوري نانو ايران و روسيه هتل المپيك

13تا14/2/1384 برگزاري كنفرانس فناوري نانو ايران وآلمان دانشگاه علم و صنعت

1تا4/8/1386 حضور شركت هاي ايران در نمايشگاه فناوري نانو در روسيه روسيه

8تا10/2/1387 برگزاري اولين كنفرانس فناوري نانو ايران و هند بيمارستان امام خميني دانشگاه علوم پزشكي تهران

31/2/1387 اولين نشست تشكيل شبكه اكونانو در ايران ايران

24/6 تا 1/7/1387 برگزاري دوره آموزش فناوري نانو براي محققان برزيلي – به وسيله ي محققان ايراني برزيل

3/12/1387 حضور شركت هاي ايران در نمايشگاه فناوري نانو در ژاپن ژاپن

15تا17/2/1388 دومين كنفرانس فناوري نانو ايران و هند دانشگاه صنعتي اصفهان

13تا15/7/1388 دومين حضور شركت هاي ايران در نمايشگاه فناوري نانو در روسيه روسيه

*ارزيابي روند توسعه نانو در ايران مطابق سند راهبردي توسعه فناوري نانو، بناست ايران تا سال 1393 در هر سه شاخص علم، فناوري و بازار، به جايگاه پانزدهم دنيا در فناوري نانو دست يابد. بر اين مبنا، رصد جايگاه ايران در اين شاخص ها به صورت مستمر انجام مي گيرد. • رتبه در توليد علم؛ با شاخص تعداد و كيفيت مقالات معتبر علمي ISI • رتبه در توليد فناوري؛ با شاخص تعداد پتنت هاي

معتبر بين المللي • رتبه در اقتصاد نانو؛ با شاخص سهم بازار و ميزان توليدات فناوري نانو *رتبه ايران در توليد علم در نانو تلاش براي ارتقاي رتبه علمي ايران در زمينه فناوري نانو از همان ابتداي تشكيل ستاد فناوري نانو آغاز مي شود. براي اين منظور، يك تيم كارشناسي مسئول ارزيابي رتبه ايران و ارائه آمار مستمر از اين موضوع مي شود. در اولين آمارها مشخص مي شود كه ايران در سال 2000، با 9 مقاله مرتبط با فناوري نانو در رتبه شصتم دنيا قرار داشته است و در منطقه نيز پنج كشور تركيه، مصر، عربستان، ازبكستان و ارمنستان جلوتر از ايران بوده اند. سال 1380 ما با انتشار 17 مقاله به رتبه پنجاه و دوم جهان مي رسيم. كشور تركيه 16 رده از ما جلوتر است و مصر تقريبا همتراز ايران است. در سال هاي 81 و 82 نيز ما هر سال 30 مقاله مرتبط با نانو داريم و رتبه ي ايران در اين سال ها به ترتيب 48 و 51 است و همچنان كشورهاي تركيه و مصر بالاتر از ما قرار هستند. در سال 83، ايران از مصر پيش مي افتد و با 58 مقاله به رتبه چهل و دوم دنيا مي رسد.

از ابتداي سال 84 ، برنامه ي حمايت هاي تشويقي، محققان دانشگاه هاي كشور را به تحقيق و پژوهش در زمينه فناوري نانو سوق مي دهد و انتشار مقالات ايران، روندي صعودي مي گيرد. در اين سال 132 مقاله از ايران در مجلات ISI چاپ مي شود و ايران را به رتبه سي و ششم دنيا مي رساند. اما از بين كشورهاي منطقه، همچنان تركيه بالاتر از ايران است. در سال 85، تعداد مقالات ايران تقريباً دو

برابر مي شود و با 281 مقاله، به جايگاه 31 دنيا مي رسد و تركيه را دو پله جا مي گذارد. اين روند در سال هاي بعد نيز تداوم مي يابد. به طوري كه در سال 86 ، محققان ما با 465 مقاله جايگاه بيست و پنجم دنيا را كسب مي كنند و فاصله ي خود را با كشورهاي منطقه افزايش مي دهند.

سال 87 يك افتخار ديگر كسب مي شود؛ تا اين سال، رژيم صهيونيستي از نظر تعداد مقالات فناوري نانو جلوتر از ايران بود، ولي در سال 87 ايران با انتشار 813 مقاله و كسب رتبه 19 دنيا ، توانست اين رژيم را نيز پشت سر بگذارد. و بالاخره در پايان ماه آگوست 2009 يعني شهريور 1388، محققان كشورمان توانستند از نظر تعداد مقالات علمي به جايگاه پانزدهم دنيا برسند. يعني شش سال پيش از پايان سند راهبردي، ايران در شاخص توليد علم به هدف اين سند مي رسد.

رتبه ايران در توليد علم در زمينه فناوري نانو

سال مقالات ISI رتبه ايران در جهان رتبه در كشورهاي منطقه كشورهاي منطقه بالاتر از ايران

2000 9 60 6 تركيه، مصر، عربستان، ازبكستان و ارمنستان

2001 17 52 3 تركيه (36) ، مصر (52)

2002 30 48 3 تركيه (35) ، مصر (40)

2003 30 51 3 تركيه (34) ، مصر (40)

2004 58 42 2 تركيه (34)

2005 132 36 2 تركيه (33)

2006 281 31 1 تركيه (34) رژيم صهيونيستي (21)

2007 465 25 1 تركيه (32) رژيم صهيونيستي (21)

2008 813 19 1 ....

آگوست 2009

(شهريور 1388) 834 15 1 *رتبه ايران در توسعه فناوري رتبه در توسعه فناوري، با دو

شاخص تعداد پتنت ها و تعداد شركت هاي مستقر در مراكز رشد، اندازه گيري مي شود. بررسي تعداد اختراعات ثبت شده در دفاتر معتبر ثبت پتنت نشان مي دهد كه ايران در سال 2007 مجموعاً 5 پتنت نانو داشته است كه 4 مورد آن در دفتر ثبت اختراع اروپا به ثبت رسيده و در رتبه بيست و دوم اين دفتر قرار دارد. در سال 2008 ميلادي تنها 4 اختراع مرتبط با فناوري نانو از ايران ثبت مي شود كه 3 مورد از آنها مربوط به دفتر ثبت پتنت اروپاست. با اين آمار، ايران در سال 2008 در رده ي بيست و هفتم در دفتر ثبت پتنت اروپا قرار مي گيرد. پيش بيني مي شود با گسترش فعاليت هاي ترويجي و آموزشي و فعال شدن دفاتر خدمات پتنت در دانشگاه ها، اين روند در سال هاي بعد رشدي صعودي داشته باشد و ايران پس از شاخص توليد علم بتواند در شاخص تعداد اختراعات نيز، قبل از اتمام دوره سند راهبرد آينده به رتبه پانزدهم دنيا برسد.

تعداد مراكز و هسته هاي رشد مرتبط با فناوري نانو نيز به عنوان ديگر شاخص فناوري مورد ارزيابي قرار مي گيرد. تا نيمه اول سال 88 تعداد 40 هسته ي نانويي در 10 مركز رشد جذب و مورد حمايت ستاد قرار گرفته اند. *محصولات ايران شركت هاي ايراني با طراحي و ساخت محصولات مبتني بر فناوري نانو، در حال ورود به بازارهاي داخلي و بين المللي هستند كه تعدادي از آنها از اين قرار است. • ساخت چندين نوع از تجهيزات آزمايشگاهي ازجمله ميكروسكپ STM، مغناظيس سنج و دستگاه كروماتوگرافي گازي. ميكروسكپ STM علاوه بر مراكز تحقيقاتي داخلي، به كشور مالزي نيز صادر مي شود. • تصفيه آب با

نانوفيلتراسيون. اين سيستم ابتدا به صورت آزمايشي بر روي رودخانه كارون نصب و راه اندازي شد و هم اكنون در سطح وسيع تر در يكي از شهرهاي خوزستان در حال پياده شدن است. • توليد انواع نانومواد از جمله فلزات و اكسيدهاي فلزي. • توليد نانولوله هاي كربني در مقياس بالا. روش توليد اين ماده به صورت چندين پتنت بين المللي ثبت شده است.

اين ساختار كربني در مصارفي همچون پايه ي كاتاليست هاي نفتي، ذخيره و هيدروژن و توليد كامپوزيت ها به كار مي رود. • توليد انواع محصولات ضد باكتري با استفاده از نانومواد. • ساخت دستگاه هاي توليد كننده ي الياف نانومتري در انواع آزمايشگاهي، صنعتي و قابل حمل. • توليد بتن مقاوم در برابر خوردگي با استفاده از افزودني هاي نانومتري. • توليد نانوفيلترهاي تصفيه كننده هوا، در چندين نوع خانگي، صنعتي و قابل استفاده در خودرو. • توليد لوله هاي پليمري بدون صدا براي آب و فاضلاب • توليد بسته بندي هاي مواد غذايي و ميوه با هدف افزايش عمر محصولات • توليد قطعات نانوكامپوزيتي براي استفاده در خودرو. • توليد انواع لباس هاي ضد آب و ضد لك. • توليد كاشي و سراميك هاي ضد لك. • توليد مواد تثبيت كننده شن و خاك • شيشه هاي كنترل كننده انرژي براي استفاده در ساختمان. • روانكارهاي مبتني بر نانوذرات براي كاهش مصرف سوخت خودرو. به منظور ارائه خدمات مختلف توسعه فناوري و ورود محصولات ايران به بازار، گروهي از شركت هاي ارائه دهنده ي اين خدمات در قالب كُريدور (Corridor) خدمات توسعه فناوري، به شركت هاي نوپا و درحال رشد كمك مي كنند. مطابق سند راهبردي، هدف از توسعه فناوري نانو، توليد ثروت و افزايش كيفيت زندگي مردم است. بنابراين تلاش

براي دستيابي به اهداف سند راهبردي در شاخص هاي فناوري و بازار ادامه دارد. و در اين راستا، برنامه هاي حمايتي متنوعي براي كمك به تبديل يافته هاي پژوهشي به محصول و حمايت از نوآوران، در كارگروه هاي مختلف ستاد در حال اجراست.

قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) در يك نگاه

قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) در يك نگاه در راستاي فرمان مقام معظم رهبري و فرمانده كل قوا(مدظله العالي)، مبني بر ضرورت به كارگيري امكانات سپاه در جهت بازسازي و توسعه همه جانبه كشور، قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) سپاه پاسداران انقلاب اسلامي با استناد به اصل 147 قانون اساسي و با كوله بار تجربه هشت سال دفاع مقدس، به عنوان يك رد? تخصصي و مجهز، درتاريخ 23/9/1368 تأسيس شد و پا به عرصه سازندگي و آباداني ايران عزيز نهاد و از بدو تشكيل تاكنون توانسته است روندي رو به تعالي را طي كند و ضمن حفظ و ارتقاي آمادگي رزمي و دفاعي خود، با اجراي صدها پروژه بزرگ ملي و استاني در زمينه هاي مختلف عمراني و صنعتي، برگ هاي زرين فراواني را به اوراق پرافتخار كتاب انقلاب اسلامي و سپاه بيفزايد و با بالا بردن شاخص هاي كمي و كيفي خود، موجبات اعتماد كارفرمايان در حوزه هاي مختلف را فراهم سازد و در راستاي چشم انداز 20 ساله كشور و رسيدن به افق ايران 1404، به عنوان يك پيمانكار مجرب، زبده و توانمند، قابليت اجراي پروژه هاي عظيم را به منص? ظهور گذارد. قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) تاكنون با اجراي بيش از 1700 طرح بزرگ ملي و استاني در گرايش ها، رشته ها و زمينه هاي مختلف مانند: 1- سد سازي؛ 2- ساخت بندر، اسكله

و موج شكن؛ 3- ساخت سازه هاي شناور؛ 4- احداث شبكه هاي آبياري، زهكشي و كانال هاي انقال آب؛ 5- احداث حوضچه هاي ساخت و تعمير كشتي و ساير سازه هاي دريايي؛ 6- ساخت تأسيسات و تجهيزات؛ 7- احداث انواع خطوط انتقال آب، نفت و گاز؛ 8- ساخت مخازن نفت و آب؛ 9- تونل و سازه هاي زيرزميني؛ 10- ابنيه مسكوني و اداري؛ 11- راه سازي؛ 12- كاوش هاي زميني معدن؛ 13- خدمات حمل و نقل دريايي و زميني؛ 14- كشاورزي؛ 15- خدمات مهندسي و مشاوره اي و پذيرش كار در رشته هاي جديد مانند ساخت پتروشيمي و پالايشگاه، كمك به دولت جمهوري اسلامي و خدمت به مردم را هدف خود قرار داده است. اينك با گذشت 20 سال خدمت ارزشمند و قابل ستايش قرب در فرآيند توسعه و پيشرفت ايران اسلامي و آمادگي ها و قابليت هاي فوق العاده در پذيرش و اجراي طرح هاي زيربنايي و حياتي كشور با مقياس هاي معادل و حتي فراتر از استانداردهاي جهاني، موجبات ارتقاي ضريب اعتماد و اطمينان و ايمان به كارآمدي فرزندان اين مرز و بوم در نقش پذيري نسبت به رفع نيازهاي اساسي و حياتي كشور و پيمايش مسير خودكفايي و اتكاي به توان خودي توسط اين قرارگاه فراهم گرديده و موقعيت ممتاز و جايگاه ويژه اي براي سپاه پاسداران در صحن? مبارك و مقدس توسع? كشور ايجاد گشته است. *گرايش هاي كاري قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) با هدف مشاركت در اجراي برنامه هاي توسع? اقتصادي – اجتماعي كشور در قالب مجري طرح، پيمانكار و مشاور با اولويت مناطق محروم، ناامن،

مرزي و داراي شرايط خاص، با نگاه به توسع? امنيت ملي و عدالت اجتماعي در دو رشته اصلي عمران و صنعت و معدن فعاليت مي كند. اين دو رشته، خود به گرايش هاي مختلفي تقسيم مي شوند كه در ذيل به آنها اشاره مي شود: *گرايش ابنيه و سازه هاي سنگين در اين بخش كه از اهميت بالايي برخوردار است. قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) بيشترين تعداد پروژه را اجرا نموده و با ساخت بيش از 900هزار متر مربع ابنيه، كارنام? درخشاني از خود بر جا نهاده است. همچنين اين قرارگاه با در اختيار داشتن امكانات وسيع، تجهيزات و نيروي انساني متعهد و متخصص در امر طراحي، ساخت و نصب سازه هاي سنگين فلزي، به عنوان يكي از مهم ترين مجريان و پيمانكاران اين صنعت در كشور شهرت يافته است. اهم پروژه هاي خاتمه يافته و در دست اجراي اين گرايش: 1. احداث پل هاي تقاطع بزرگراه همت – دماوند.

2. اجراي عمليات سيويل شبكه جمع آوري گاز حوزه آغار(فاز1).

3. شبستان هاي محراب مصلاي امام خميني(ره).

4. اجراي عمليات سيويل و ساختمان هاي طرح اتيلن پنجم عسلويه.

5. اجراي عمليات سيويل واحد الفين يازده مجتمع پتروشيمي كاويان. *گرايش تونل و سازه هاي زيرزميني وجود اختلاف سطح در نقاط مختلف كشور، نياز فراوان و گسترده به ساخت تونل در كلي? بخش ها نظير راه، راه آهن، خطوط انتقال آب، سد و... را غيراجتناب كرده است. قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) با استفاده از تجارب ارزشمند كسب شده در دوران دفاع مقدس، از ابتداي فعاليت خود در زمين? احداث تونل، حضور مؤثر و چشم گيري داشته است و با توجه به اجراي

ده ها تونل، با كاربردهاي خاص در مقاطع و اشكال بزرگ و پيچيده و فني، در حال حاضر به عنوان يكي از پيمانكاران بزرگ و منحصر به فرد در رشت? تونل محسوب مي شود. كارنام? قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) در رشت? تونل شامل بيش از 5/4ميليون متر مكعب حفاري زير زميني و بيش از 190كيلومتر اجراي تونل مي باشد. نكت? قابل توجه اين است كه قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) موفق شده با 1000متر حفاري تمام مكانيزه در ماه، ركورد جديدي را در اين رشته به ثبت برساند. اهم پروژه هاي خاتمه يافته و در دست اجراي اين گرايش: 1. تونل هاي آب بر نيروگاه سد مخزني كارون4؛

2. تونل خط هفتم مترو تهران؛

3. طرح و اجراي قطعات 3و 4و 5 تونل انتقال آب انوچ به قمرود؛

4. تونل انتقال آب از سد تنظيمي كرج به تصفيه خان? تهران؛

5. طرح توسع? نيروگاه سد مسجد سليمان(گدارلندر: بزرگ ترين ساز? زيرزميني كشور). *گرايش سد و بند انحراف شرايط اقليمي و جغرافيايي كشور و لزوم مقابله با بحران كم آبي باعث شده تا در سال هاي اخير، عنايت و توجه مسئولان كشور در اين حوزه مضاعف شود. قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) نيز با اين رويكرد، توانسته در زمين? سد و بند انحراف، آثار ارزشمندي از خود بر جاي گذارد. با اجراي سد كرخه كه جزو بزرگ ترين سدهاي خاكي جهان محسوب مي شود و همچنين با اجراي چندين سد بزرگ از جمله گتوند، زابل، زولا، آغ چاي، سيرجان و حسنلو و... توانمندي و قابليت بالاي فني و اجرايي قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) در اجراي پروژه هاي بزرگ سد سازي نيز براي

همگان به اثبات رسيده است. اهم پروژه هاي خاتمه يافته و در دست اجراي اين گرايش: 1. سد مخزني كرخه؛

2. سد سبلان؛

3. عمليات احداث بدنه و آب بند پي، سرريز و تونل هاي آبرسان و نيروگاه و سازه هاي جنبي در طرح سد و نيروگاه آبي گتوند عليا؛

4. سد رودبار(لرستان)؛

5. سد صفا(كرمان). *گرايش راه و باند راه ها و مسيرهاي ارتباطي، در تمام تاريخ زندگي بشر، نقش بسيار مهمي درتوسعه زندگي و محيط اجتماعي او ايفا نموده است. اما اهميت اين بُعد از توسعه و لزوم توجه بيشتر به آن در جوامع امروزي چندين برابر شده است. دولت خدمت گذار جمهوري اسلامي، با درك اين مهم، توان مضاعفي را مصروف توسعه راه ها و مسيرهاي مواصلاتي نموده و در اين جريان، قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) با استفاده از حجم انبوه تجهيزات و ماشين آلات پيشرفته و مدرن راه سازي و بهره گيري از توان بالا و تجربه و دانش متخصصان خود، بيش از 170 پروژه در اين زمينه اجرا نموده و توانسته كارنام? درخشاني از خود برجا گذارد. همچنين اين قرارگاه قادر به انجام هرگونه عمليات در زمين? راه سازي، راه آهن و باند فرودگاه مي باشد. اهم پروژه هاي خاتمه يافته و در دست اجراي اين گرايش: 1. آزاد راه تهران – ساوه به طول 123كيلومتر؛

2. راه آهن دو خط? تهران – مشهد به طول 238كيلومتر؛

3. عمليات زيرسازي راه آهن كرمان – زاهدان به طول 180 كيلومتر؛

4. عمليات زيرسازي قطعات 20 و 21و 22 راه آهن اصفهان – شيراز؛

5. احداث باند دوم محور ماهشهر – آبادان. *گرايش شبكه آبياري و زهكشي و تصفيه خانه

ها با توجه به موقعيت اقليمي كشورمان، توسعه شبكه آبياري و زهكشي و همچنين احداث كانال، فعاليتي در جهت رونق كشاورزي و گامي در راستاي خودكفايي در اين عرصه است. قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) با اجراي ده ها پروژ? بزرگ و عظيم كانال و شبك? آبياري و زهكشي به وسعت چندين هزار هكتار و نيز ده ها پروژ? در دست اجرا، توانايي هاي خود در اين زمينه را به منص? ظهور گذاشته است. اهم پروژه هاي خاتمه يافته و در دست اجراي اين گرايش: 1. شبك? آبياري و زهكشي كرخه – دشت آزاگان؛

2. كانال آبياري و زهكشي اميديه(شهيد رجايي) (كانال درجه 2 و زهكشي هاي درجه 1 و 2)؛

3. بند انحرافي و ايستگاه هاي پمپاژ و آبگير و كارهاي جانبي طرح شبك? آبياري و زهكشي شادگان؛

4. اجراي سيستم انتقال آب و شبك? آبياري و زهكشي ناحي? عمراني شمار? 3 دشت قره ضياءالدين؛

5. طرح مهار و دفع سيلاب محدود? فازهاي 9 و 10 توسع? ميدان پارس جنوبي؛

6. احداث قطع? دوم زهكشي اصلي(e.m.d) و قطع? دوم كانال اصلي(m.c.1) دشت آزادگان. *گرايش بندر و سازه هاي دريايي اجراي سازه هاي دريايي، همواره از صعوبت خاصي برخوردار بوده است و كمتر پيمانكاري تمايل به اجراي اين پروژه ها دارد. قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) با درك به موقع اهميت و نقش اسكله ها و سازه هاي دريايي در اقتصاد كشور، وارد اين عرصه شد و در حال حاضر با برخورداري از امكانات و تجهيزات خاص مانند بارج، شمع كوب، جرثقيل هاي بزرگ گراپ، شناورهاي لايروب و... قادر است هرگونه پروژ? اسكله و موج شكن را در كلي? بنادر ايران طراحي،

احداث و يا ترميم كند. اين قرارگاه توانسته خودكفايي كشور در اين صنعت را تا حد زيادي ارتقا بخشد و حضور پيمانكاران خارجي را در اين عرصه كم رنگ نمايد. اهم پروژه اي خاتمه يافته و در دست اجراي اين گرايش: 1. احداث دو پست اسكله هاي 8 و 9 بندر خدماتي پارس؛

2. تعمير و بازسازي اسكله هاي شهيد باهنر بندرعباس؛

3. عمليات اجراي فاز 1و 2 و طرح توسع? مجتمع بندري شهيد رجايي؛

4. طراحي و مهندسي تفصيلي و ساخت تمامي قسمت هاي بندر پتروشيمي پارس؛

5. بندر خدماتي پارس؛ *پروژه هاي لايروبي: 1. لايروبي حوضچه من در قشم؛

2. لايروبي حوضچه بندر شهيد باهنر؛

3. لايروبي حوضچه ريشهر؛

4. لايروبي ترافيك ساحلي بندر شهيد رجايي؛

5. بازگشايي حوضچه دوم مجيديه(همراه با استخراج اجسام مغروق). *گرايش تأسيسات نفت، گاز و پتروشيمي قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) با برخورداري از سرماي? عظيم نيروي انساني متخصص و دانش فني و تجربه در حوز? فعاليت هاي نفت، گاز و پتروشيمي، با اجراي پروژه هاي متعدد و شركت در مناقصات، توانسته است جايگاه مناسبي از نظر فني و اجرايي در عرص? صنايع نفت، گاز و پتروشيمي كسب نمايد و با توجه به امكانات، تجارب و نيروي متخصص خود، توان پيمانكاران داخلي در اين زمينه را پررنگ ت سازد و شعار «ما مي توانيم» براي همگان به اثبات برساند. اهم پروژه هاي خاتمه يافته و در دست اجراي اين گرايش: 1. طرح توسع? ميدان گازي پارس جنوبي، فازهاي 15و 16؛

2. عمليات ساخت و نصب الفين پنجم عسلويه؛

3. تعميرات اساسي و بهينه سازي اسكله هاي نفتي نصر، نصرت و ايلام در خليج فارس؛

4. احداث تلمبه خانه هاي جديد

نفت خام ري – تبريز؛

5. احداث آبگير پالايشگاه هاي گازي پارس جنوبي. *گرايش خطوط انتقال نفت، گاز و آب قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) با بيست سال فعاليت در عرص? سازندگي كشور، حدود 100 پروژه و بيش از 3هزار كيلومتر خطوط انتقال نفت، گاز و آب تا قطر 2 هزار ميليمتر را در خشكي، دريا و مناطق صعب العبور، طبق استانداردهاي فني به اتمام رسانده است. در كنار اجراي تمام پروژه هاي بزرگ، آنچه براي قرارگاه مهم تلقي مي شود و تلخي تمام خستگي ها را در كام اين دريادلان شيرين مي سازد، محروميت زدايي از مناطق محروم در مسير پروژه هاست. اهم پروژه هاي خاتمه يافته و در دست اجراي اين گرايش: 1. خط انتقال گاز 56 اينچ ساوه – قزوين به طول 58 كيلومتر؛

2. خط انتقال گاز 56 اينچ سراسري هفتم عسلويه – ايرانشهر به طول 900 كيلومتر (epc) (خط لوله صلح)

3. خط انتقال گاز 20 اينچ كامياران – مريوان به طول 119 كيلومتر؛

4. طراحي و اجراي خط انتقال نفت خام 32 اينچ ساري – دورسك- نمرود به طول 140 كيلومتر؛

5. خط انتقال گاز 56اينچ باباميدان – پاتاوه به طول 100 كيلومتر؛

6. طرح آبرساني به شهرهاي حاشي? خليج فارس به طول 211 كيلومتر. *گرايش مخازن و سازه هاي فلزي امروزه به مخازن نفتي به عنوان پروژه هاي استراتژيك نگريسته مي شود كه در تعيين سياست هاي نفتي نقش مهمي ايفا مي نمايند. از اين رو كشورهاي پيشرفته توان قابل توجهي بر روي ساخت اين مخازن معطوف نموده اند. در اختيار داشتن امكانات وسيع، تجهيزات و نيروي انساني متخصص در امر طراحي و ساخت و

نصب مخازن فلزي، اين امكان را به وجود آورده تا قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) به عنوان يكي ز مهم ترين و منحصربه فردترين مجريان و پيمانكاران اين صنعت د ركشور شهرت يابد. اهم پروژه هاي خاتمه يافته و در دست اجراي اين گرايش: 1. طراحي، ساخت و نصب مخازن يك ميليون بشكه اي در جزير? خارك؛

2. ساخت يك دستگاه مخزن 60هزار متر مكعبي ميعانات گازي در فازهاي 4 و 5 پارس جنوبي؛

3. ساخت سازه فلزي پايپ راك(piperack) فاز 9 و 10 پارس جنوبي؛

4. طراحي، ساخت و نصب مخازن lng و lpg در بندر تمبك؛

5. ساخت چهار دستگاه مخزن 60هزار متر مكعبي ميعانات گازي طرح توسع? ميدان گاز پارس جنوبي فازهاي 9 و 10؛

6. ساخت مخازن پروپان و بوتان در جزيره خارك. *گرايش معدن اكتشاف قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) با بهره گيري از متخصصان مجرب معدن و زمين شناسان مجرب و با تجهيز خود به پيشرفته ترين ماشين آلات روز دنيا در زمين? اكتشاف (mustang13 –f3 cs1000,cs1500,s3000) هم اكنون به عنوان يكي از تواناترين و منحصربه فردترين پيمانكاران اين عرصه به شمار مي رود كه امكانات و توانايي فعاليت در كلي? شاخه هاي اكتشافي شامل موارد ذيل را دارد: • طراحي شبك? اكتشاف و ارائ? طرح اكتشاف؛

• حفر گمانه هاي اكتشافي و نمونه گيري د راعماق و شرايط مختلف؛

• حفر تونل و ترانشه هاي اكتشافي؛

• اكتشاف ژئوشيميايي و ژئوفيزيكي؛

• عمليات زمين شناسي و مهندسي مخزن؛

• عمليات لرزه نگاري دو بعدي و پردازش اطلاعات حاصل. اهم پروژه هاي خاتمه يافته و در دست اجراي اين گرايش: 1. عمليات حفاري اكتشافي معدن مس سونگون اهر به ميزان 16806متر؛

2.

عمليات حفاري اكتشافي معدن آهن كل سرچشمه به ميزان 3000متر؛

3. عمليات حفاري اكتشافي معدن ايران مركزي(شركت ملي ايران) به ميزان 30هزار متر؛

4. عمليات حفاري اكتشافي و مغزه گيري شرق و جنوب شرق ايران(سازمان زمين شناسي) به ميزان 3هزارمتر. *گرايش معدن استخراج قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) با بهره گيري از امكانات پيشرفته جهت تجهيز، آماده سازي و استخراج معادن، به عنوان پيمانكار فعال در ده ها پروژ? كشوري فعاليت نموده و توانايي انجام خدمات طراحي، مهندسي، تأمين ماشين آلات و تجهيز معادن زيرزميني و روباز(فلزي و غيرفلزي) را دارا مي باشد، از جمله: • طراحي و استخراج معادن زيرزميني؛

• طراحي و استخراج انواع معادن سنگ تزئيني؛

• طراحي و اجراي شبكه هاي حفاري و آتشباري؛

• طراحي و استخراج معادن سطحي اعم از فلزي و غيرفلزي. اهم پروژه هاي خاتمه يافته و در دست اجراي اين گرايش: 1. استخراج و حمل سنگ آهن در معدن گل گهر سيرجان به ميزان 44,465,000تن؛

2. استخراج و حمل سنگ آهك در كارخان? سيمان صوفيان به ميزان3,756,000 تن؛

3. تأمين مصالح موج شكن بندر پتروشيمي پارس به ميزان 4,800,000تن؛

4. آماده سازي و باطله برداري، استخراج، حمل بوكسيت در معدن 3 و 4 جاجرم به ميزان 000/580/1تن؛

5. استخراج و حمل سنگ بوكسيت در معدن جاجرم به ميزان 2,353,383مترمكعب. *گرايش معدن فرآوري قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) ضمن بهره گيري از كاركنان مجرب و با رعايت استانداردهاي كيفي و زيست محيطي، توانايي طراحي و احداث كارخانجات فرآوري به صورت e.p.c را دارد. دراين راستا قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) علاوه بر توانايي تأمين تجهيزات پيشرفته براي اجراي پروژه ها، شرايط لازم جهت همكاري با شركت هاي دارند? فناوري

برتر مناسب به منظور انتقال فناوري، ساخت و راه اندازي كارخانجات فرآوري معدني را دارد. اهم پروژه هاي خاتمه يافته و در دست اجراي اين گرايش: 1. خردايش و دانه بندي سنگ بوكسيت در معدن مجتمع آلومينا ايران به ميزان 500هزارتن؛

2. خردايش و دانه بندي در معدن شن و ماسه عسلويه شيراز به ميزان 4,272,000تن؛

3. خردايش و دانه بندي سنگ آهك د رمعدن جلال آباد زرند به ميزان 1,200,000تن؛

4. خردايش و دانه بندي سنگ آهك در معدن پتروشيمي شيراز به ميزان 330,000تن؛

5. طراحي پايه و تفصيلي، مهندسي، تأمين كالا و تجهيزات داخلي و خارجي، احداث و كارايي سيويل، آموزشي، نصب و راه اندازي كارخانه احياي مستقيم فولاد آذربايجان. *گرايش خدمات مشاوره و تحقيقاتي در زمين? سازه هاي دريايي و ژئوتكنيك قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء(ص) با ايجاد مؤسسات خدمات مشاوره اي و با بهره گيري از دانش مهندسي و توان اجرايي خود و كسب تجربيات در پروژه هاي مختلف، انحصار دانش مهندسي در پروژه هاي ويژه كه تاكنون در اختيار شركت هاي چند مليتي و خارجي بوده را بومي سازي نموده است و هم اكنون در مناقصات بين المللي، رقيبي براي شركت هاي فوق گرديده است. پروژه هاي طراحي و خدمات مشاوره اي: اهم پروژه هاي خاتمه يافته و در دست اجراي اين گرايش: 1. طراحي جزئيات و مهندسي كارگاهي توسعه بندر شهيد رجايي؛

2. طراحي تفصيلي و مشاور مادر بندر خدماتي پارس؛

3. طراحي جزئيات و مهندسي كارگاهي تعميرات سكوهاي نفتي منطقه جزيره سيري؛

4. طراحي جزئيات و مهندسي كارگاهي بندر پتروشيمي پارس؛

5. طراحي پل خليج فارس؛

6. طراحي تفصيلي و سازه آبگير پارس جنوبي؛ پروژه هاي بخش ژئوتكنيك:

اهم

پروژه هاي خاتمه يافته و در دست اجراي اين گرايش: 1. انتقال آب دشت روانسر قطعات 1 و 2؛

2. مطالعات ژئوتكنيك lng پكيج3؛

3. مطالعات ژئوتكنيك سد داريان قطعه sg؛

4. مطالعات ژئوتكنيك دريايي در منطقه عمومي جزيره لاوان؛

5. مطالعات ژئوتكنيك طرح استحصال زمين در عسلويه.

*منبع : سالنام? قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء (ص) 1388

تأثيرات فرهنگي انقلاب اسلامي در سطوح مختلف فرامنطقه اي

تأثيرات فرهنگي انقلاب اسلامي در سطوح مختلف فرامنطقه اي حجت الاسلام والمسلمين محمد سالار *چكيده انقلاب اسلامي ايران باعث دگرگوني عظيمي در زمينه هاي سياسي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي ايران شد و تأثيري شگرف در سطح جهاني به وجود آورد. با وجودي كه انقلابهاي بسياري در جهان روي داده ولي انقلاب اسلامي ايران به دليل روح ديني و ظلم ستيزي و حمايت از محرومان جامعه و به خصوص مبارزه با قدرت هاي شيطاني منحصر به فرد است. اين انقلاب مورد توجه و تجزيه و تحليل و حمايت و استقبال انديشمندان و انقلابيون جهان قرار گرفت و تجليل از آن در انديشه هاي كلامي و شعري بسياري بروز و ظهور نمود و باعث شناخت مجدد اسلام در جهان معاصر گرديد. اين انقلاب در ابعاد پنج گانه: 1) احياي هويت ديني، 2) طرح انديشه حكومت اسلامي، 3) دفاع از آرمان مقدس فلسطين در جهان، 4) ايجاد وحدت و همبستگي اسلامي، 5) طرح گفتمان در سطح جهاني، بي بديل است. اين مقاله سعي دارد تأثيرات عميق فرهنگي انقلاب اسلامي را در سطوح مختلف فرامنطقه اي و بويژه از پنج بُعد مورد نظر بررسي نمايد و نشان دهد ابراز عشق و علاقه قلبي ميليونها تن انسان آزاده و حق طلب جهان نسبت به امام راحل (ره) و انقلاب اسلامي ايران تا چه

اندازه است. انقلاب اسلامي ايران تحت رهبري امام خميني(ره) به عنوان يك رويداد بزرگ نيمه دوم قرن بيستم در صحنه منطقه اي و بين المللي در بيست و دوم بهمن ماه 1357 ه . ش به پيروزي رسيد و توجه همه جهانيان را به خود جلب كرد. اين انقلاب نه تنها اوضاع سياسي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي داخل كشور را دگرگون ساخت، بلكه تحولي عظيم و تأثيري شگرف در سطح جهاني به وجود آورد. تاريخ گذشته نيز شاهد انقلاب هايي چون انقلاب روسيه 1917، انقلاب فرانسه 1789، انقلاب الجزاير 1954 و غيره بوده است ليكن انقلاب اسلامي ايران به لحاظ ويژگي هاي خاص و منحصر به فردش، قابل قياس با ساير انقلاب هاي جهان نيست. شخصيت والاي امام خميني(ره) و قدرت نافذ ايشان در رهبري و هدايت نهضت بزرگ مردم مسلمان ايران، قدرشناسي و تبعيت مردم از رهبر و مقتداي خويش، ايمان و اعتقاد عميق به دين مبين اسلام و وحدت و انسجام همه مردم باعث شد تا يكي از قدرتمندترين و مهمترين رژيم هاي وابسته به آمريكا در منطقه سرنگون گردد. جاذبه و اقتدار اين انقلاب، آنچنان بود كه از همان آغاز حاميان و شيفتگان زيادي از شرق تا غرب عالم را به خود جلب كرد. در نتيجه مردم آزاده و عدالت خواه و ظلم ستيز جهان همبستگي خويش را به انقلاب اسلامي ايران و رهبري آن اعلام نمودند. اين انقلاب نشان داد كه در داخل جغرافياي كشور ايران محدود و خلاصه نمي شود بلكه تأثيرگذاري و دستآوردهاي آن، از مرزها فراتر رفته و به طور مستقيم كران تا كران جهان اسلام و بشريت را در نور ديده است. نزار قباني(2)، شاعر بزرگ

جهان عرب تأثير برجسته انقلاب اسلامي و شخصيت امام خميني(ره) بر دنياي جديد و محرومان جهان را در شعري اينچنين مي سرايد: درخت هاي بادام باغ هاي شيراز / شكوفه دادند / و ستمديدگان روزه ي خود را شكستند / ايرانيان «كسري» را نابود كردند / پس از خشمي طولاني / بت ها را به لرزه درآوردند / خميني قدرت خدايي را همچون شمشيري برّان / در دست / دائما سرود پيامبر و اسلام را بر لب دارد.(3) يكي از نكات قابل توجه اين است كه در جريان انقلاب، بسياري از افرادي كه شناخت عميقي از اسلام نداشتند، و حتي غير مسلمان نيز در گوشه و كنار جهان، مراتب همبستگي و حمايت خويش را نسبت به انقلاب اسلامي ايران رسما اعلان داشتند و درصدد شناخت مجدد اسلام برآمدند. از مردم مسلمان و محرومان آفريقا، آمريكاي جنوبي، آمريكاي شمالي، جنوب شرقي آسيا و اقيانوسيه گرفته تا خاورميانه عربي و سرزمين هاي اشغالي فلسطين و جنوب لبنان همه و همه تحت تأثير مثبت قدرت و ارزش هاي انقلاب اسلامي ايران قرار گرفتند. آثار اين تأثير كاملاً محسوس و ملموس است. ابراز عشق و علاقه قلبي ميليونها نفر از انسان هاي آزاده و حق طلب جهان نسبت به امام و انقلاب اسلامي، كه نظير آن در تاريخ هيچ انقلابي ديده نشده است، نشان از تأثير عميق افكار و انديشه انقلاب در عمق جان و روح مردم جهان دارد. روحيه قوي فرزندان مقاومت اسلامي در لبنان و سرزمين هاي اشغالي يكي از آثار پربركت اين انقلاب و رهبري منحصر به فرد امام خميني(ره) است. پايمردي و رشادت جوانان فلسطيني و حزب الله لبنان و دلاورمردان و شيرزنان مسلمان جنوب لبنان

كه با دستان خالي و با حربه سنگ، در عين حال با قلبي سرشار از عشق به خدا و محبت الهي در برابر رژيم اشغالگر قدس همچنان ايستاده اند و با مقاومت جانانه خويش راه هرگونه سازش و تسليم عاجزانه را مسدود كرده اند، همه اينها نمونه برجسته و زنده اي از تأثير انديشه امام و انقلابش در جهت بيداري مسلمانان و آزادانديشان جهان است. نفوذ معنوي و تأثير عظيمي كه انقلاب اسلامي ايران در جهان اسلام و حتي گروه ها و جوامع غيرمسلمان داشته است بر هيچكس مخفي و پوشيده نيست و براي اينجانب با اين قلم ناتوان كه در بسياري از كشورهاي اسلامي و غيرمسلمان از نزديك ناظر عشق و علاقه آنان به امام و انقلاب بوده ام، بيان گوشه اي از آنهمه اشتياق و تأثير معنوي شيفتگان و حاميان انقلاب اسلامي مشكل به نظر مي رسد؛ از اين رو ناگزير با نگاهي كوتاه و گذرا به مصداق اين بيت مولانا: «گر بريزي بحر را در كوزه اي / چند گنجد قسمت يك روزه اي» قطره اي از درياي بيكران عشق غيرقابل توصيف جهانيان اعم از امت اسلامي و غيرمسلمانان نسبت به امام و انقلاب را برمي گيريم و در ادامه بحث از اين منظر به شمه اي از تأثيرات فرهنگي انقلاب اسلاميمان در عرصه هاي بين المللي اشاره مي كنيم: 1_ احياي هويت ديني يكي از مهم ترين آثار فرهنگي انقلاب اسلامي، احياي انديشه و هويت ديني در جهان است. در آن موقعيت و شرايط سخت و دشواري كه به تدريج اصول و مباني ديني با تلاش حكومت هاي طاغوت و سردمداران لائيك فراموش مي شد و مكتب هاي مادي و الحادي، مذهب را به عنوان «افيون توده ها» و فاقد توان لازم

براي به حركت درآوردن توده ها و در نتيجه انقلاب مي دانستند و هر روز هويت ديني و دين مداري كم رنگ تر مي گرديد، تا آنجا كه در برخي از جوامع به خاطر حفظ باورهاي ديني خجالت مي كشيدند و پرده پوشي مي كردند و تعهد و التزام به مباني ديني و مذهبي جرم بود و يا مسخره مي شد، در چنان شرايطي، نهضت امام خميني(ره) تحول عظيمي در سطح جهاني ايجاد كرد و با تكيه بر قدرت الهي، ايمان به خدا و ايدئولوژي اسلامي، ماهيت لائيكي را به ماهيت اسلامي و ديني مبدّل ساخت. محمد العاصي Mohammad Al-Asi، امام جمعه مسجد واشنگتن معتقد است كه انقلاب اسلامي، علاوه بر اينكه دگرگوني هاي متعددي در داخل ايران بوجود آورد، در سطح بين المللي نيز در جهت احياي تفكر ديني تأثير گذاشت. ايشان در اظهارات خويش مي گويند: «امام عزيز ما، جهان لامذهبي و دنياگرايي را متلاشي ساخت و هم اكنون برخلاف سال هاي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، نه تنها مسلمانان «بنيادگرا» بلكه مسيحيان «بنيادگرا» و «بنيادگرايان» ساير اديان در جهان فراوان شده اند و هر روز در عرصه مطبوعات و رسانه هاي جمعي مطرح هستند.»(4) به بركت اين انقلاب بزرگ، مردم مسلمان ايران و ساير كشورهاي اسلامي دريافتند كه راه حل همه مشكلات مسلمين در سايه بازگشت به اسلام و تمسك به قرآن است. شيخ عبدالعزيز عوده، رهبر معنوي جهاد اسلامي فسلطين، بر اين باور است كه مهم ترين اثر فرهنگي اين انقلاب بيداري مسلمانان در بسياري از كشورهاي دنيا است. ايشان با تأكيد به اينكه انقلاب اسلامي به رهبري امام راحل(ره)، روحيه ايمان را در دلهاي جوانان رسوخ داد و با تعاليم حيات بخش اسلام آشنا كرد، چنين مي گويد: «انقلاب اسلامي ايران

به رهبري امام راحل و حضرت آية ا.. خامنه اي، اميد از بين رفته را در دل مسلمانان احياء كرد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، ديگر، مسلمانان جهان يتيم نيستند و نيروي عظيمي پديدار شد كه از آنها حمايت كرده و پيوسته پشتيبان و حامي حقيقي آنها بوده است. انقلاب اسلامي ايران اين اميد را در دل ها زنده ساخت كه مسلمين مي توانند بار ديگر پيروز شوند و عظمت و مجد ديرينه خود را باز يابند و دشمنانشان را شكست دهند.»(5) در حقيقت انقلاب با آسيب رساندن به بنيادهاي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي غرب توانست ابهت سلطه جهاني فرهنگي امپرياليستي غرب را كه پايمال كننده ارزش هاي متعالي مستضعفان بود، در هم بشكند و به مردم دنيا ثابت كرد كه مي توانند از سلطه و نفوذ شرق و غرب نجات يابند و مستقل و آزاد زندگي كنند. امام توانست همه آنچه را كه در ميان امت اسلامي رخت بربسته بود و به بوته فراموشي سپرده شده بود، احياء و بازسازي كند و با پيروزي انقلاب اسلامي ايران، اسلام عزيز را، كه متروك مانده بود، دوباره به صحنه عمل بياورد. در طول يك ربع قرن از عمر پربركت انقلاب اسلامي، استعمارگران، سلطه جويان، منافقان، دشمنان داخلي و خارجي از هيچ گونه تلاش و توطئه اي عليه آن فروگذار نكردند و در جهت منزوي كردن و ممانعت از گسترش آن انواع و اقسام جنگهاي نظامي، تبليغاتي و رواني به راه انداختند؛ اما به خواست خداوند علي رغم همه آن دشمني ها، انقلاب اسلامي همچنان از حمايت و پشتيباني مردمي برخوردار بوده و به حركت خويش ادامه مي دهد. تمام ناكامي هاي دشمنان در قبال آنهمه كارشكني ها و مخالفت ها

و دسيسه ها بهترين گواه براي نفوذ معنوي و تأثير مثبت انقلاب اسلامي ايران در سطح جهاني است. 2_ طرح انديشه حكومت اسلامي بسياري از اسلام شناسان و كارشناسان جهان اسلام و انديشمندان غيرمسلمان با وقوع انقلاب اسلامي در نظرات و ديدگاههاي خويش تجديدنظر نمودند چرا كه تشكيل حكومت اسلامي را امري ناممكن و به تعبيري شبه محال مي دانستند. نيز برخي از آنان مبارزه با طاغوت و حكومتهاي جور و سلطه جويان را به مثابه بازي كردن با دم شير و به نوعي مقابله مشت در برابر سندان ياد مي كردند. از اين رو با پيروزي انقلاب معادلات سياسي منطقه اي و بين المللي را درهم ريخت و راه برقراري حكومت اسلامي را براي ساير ملت ها هموار ساخت. امام راحل با اين حركت عظيم ثابت كرد كه اسلام مي تواند با تكيه بر اصول و مباني برگرفته از قرآن و با اتكاء به ارزش هاي اسلامي در تأسيس يك حكومت مستقل از لحاظ سياسي، اقتصادي و اجتماعي نقش داشته باشد. در عرصه جهاني نيز به ساير مسلمانان و مردم مظلوم دنيا جرأت و جسارت استكبارستيزي و رويارويي با ظالمان و استبدادگران را ياد داد. در نتيجه در دو دهه اخير گروه ها، انجمن ها و جنبش هاي اسلامي و مردمي در سطح بين المللي، الگوهاي مبارزاتي خويش را به صورت هاي مختلف از تظاهرات و راه پيمايي ها گرفته تا مقاومت عليه اشغالگري ها و نيز ايجاد انسجام و وحدت اسلامي تا اعتماد به نفس و قيام در برابر رژيم هاي وابسته براي اجراي قوانين اسلام به شكل هاي گوناگون از انقلاب اسلامي ايران تأثير گرفته اند. آقاي احمد ورسي «Ahmad Versi» سردبير مجله مسلم نيوز لندن، با تأكيد بر جهان شمول بودن اهداف انقلاب

اسلامي مي گويد: «موفقيت انقلاب اسلامي با يك انقلاب بدون خون ريزي افكار مسلمانان را تغيير داد و مشخص ساخت كه يك چنين عملي (انقلاب) در جهان اسلام امكان پذير است و امت اسلام قادر است حكومت را اداره كند. زمان نشستن عالم در مسجد و تنها به جنبه روحاني اسلام انديشيدن به سرآمده و رهبر امت اسلامي هم به دنيا مي انديشد و هم به آخرت توجه مي كند. ديدگاه ايشان در مورد «نه شرقي، نه غربي» حكومت اسلامي ايران را از ابرقدرت ها مستقل ساخت. امام خميني تفكر كليشه اي از حكومت اسلامي به عنوان بازگشت به سال هاي سياه را نابود ساخت و برعكس، ثابت نمود كه اسلام همچنان نيرويي پوياست كه قادر به راهبري امت در اجتماع به اصطلاح مدرن و فوق مدرن كنوني است.»(6) 3_ دفاع از آرمان مقدس فلسطين انقلاب اسلامي ايران در زماني به پيروزي رسيد كه پيمان ننگين كمپ ديويد با تلاش آمريكا بين رژيم اشغالگر قدس و سران خائن فلسطين به امضاء رسيد و استعمارگران غربي تصور مي كردند به زودي ساير كشورهاي اسلامي را نيز تحت نفوذ خويش در مي آورند و آنان را نيز در اختيار مي گيرند. وقوع انقلاب اسلامي همه معادلات آنان را بر هم زد و با هدايت، روشنگري و موضع گيري قاطعانه امام (ره)، شيوه مبارزه با اسرائيل شكل ديگري به خود گرفت. به فرمان امام خميني (ره) آخرين جمعه ماه مبارك رمضان، «روز جهاني قدس» اعلام شد و سفارتخانه اسرائيل در تهران تعطيل و به سفارت فلسطين تبديل گرديد و بيت المقدس به عنوان مكان مقدس مسلمانان و ساير اديان آسماني مورد توجه جهان اسلام قرار گرفت. جمهوري اسلامي ايران به

مبارزان و مردم فلسطين اعتماد به نفس بخشيد و پشتيباني و حمايت از انتفاضه و آرمان مقدس فلسطين را در سرلوحه برنامه هاي خويش قرار داد و جهانيان را به ياري و كمك هاي سياسي، مادي و معنوي مردم مظلوم و ستمديده فلسطين دعوت كرد. همچنين رهبران مبارز فلسطيني را در رويارويي با اسرائيل اشغالگر دلگرمي و روحيه تازه اي بخشيد. شهيد دكتر فتحي شقاقي، رهبر پيشين سازمان جهاد اسلامي فلسطين، در خصوص تأثير انقلاب اسلامي بر مبارزات مردم فلسطين مي گويد: «اين انقلاب به ما فهماند كه پيروزي مادر گرو پيروي از راه امام خميني (ره) است؛ از همين رو، ناگهان در و ديوار مساجد سرزمين هاي اشغالي به ويژه مسجدالاقصي با تصاوير حضرت امام تزيين شد. امروز نيز شاهد آن هستيم كه آيت الله خامنه اي همان مشي امام(ره) را ادامه مي دهند و مسأله فلسطين را در شمار مسائل اصلي مسلمانان قرار داده اند.»(7) ايشان در جاي ديگري انتفاضه، قيام سراسري مردم فلسطين را از بركات مهم انقلاب اسلامي ايران مي داند و مي گويد: «انتفاضه يكي از ثمرات بيداري اسلامي است كه امام خميني (ره) در منطقه و به ويژه در فلسطين به وجود آورد. بنابراين، انتفاضه اسلامي، در سطوح مردمي به سوي افق اسلامي و شعارهاي اسلامي پيش مي رود، پس بر ماست كه در مبارزه براي رهايي از تسلط و اشغالگري صهيونيست ها از تمام راه حل هاي ديگر پرهيز كرده و با توجه به اصولي كه امام در مبارزه با اسرائيل ارائه كرده اند با دشمنان اسلام و مسلمانان مبارزه كنيم.»(8) انقلاب اسلامي ايران اين حقيقت را براي امت اسلامي به طور خاص و براي جهان بشريت به طور عام روشن و ثابت

نمود كه اين تنها اسلام و ايدئولوژي اسلام ناب است كه مي تواند مسلمانان و ستم ديدگان جهان را براي مبارزه با ابرقدرتها و سلطه گران مجهز نمايد و حقوق از دست رفته آنان را بازگرداند. مردم ستم ديده فلسطين پس از سالها مبارزه، مهاجرت و آوارگي با الهام از انقلاب اسلامي، امروز راه مبارزه با اشغالگران صهيونيست را يافته اند. آنان به پيروزي از راه و موضع گيري هاي امام تنها راه رهايي و نجات خويش را تبعيت از تعاليم قرآن و ايمان به خداوند مي دانند و در راه پيمايي ها و تظاهرات و مبارزات خود همان شعارهاي ملت بزرگ ايران را عليه اسرائيل غاصب فرياد مي كنند و امروز به بركت انقلاب اسلامي، حمايت جهان اسلام و مردم آزاده جهان را در كنار خود دارند. نايف حواتمه «Nayef Hawatemeh» دبيركل جبهه دموكراتيك براي آزادي فلسطين، در مورد تأثير فوق العاده اي كه انقلاب اسلامي در پيشبرد مبارزات مردم فلسطين داشته است، چنين مي گويد: «عمق و اصالت موضع گيري انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني درباره قضيه فلسطين و مبارزه با دولت صهيونيستي، باعث تحكيم و گسترش پايه هاي رويارويي با تجاوزات اسرائيل گرديد و موجبات گسترش و تعميق مبارزه را فراهم آورد، به گونه اي كه آن را از قالب مبارزه اعراب و اسرائيل به مبارزه «كشورهاي اسلامي غيرعربي» كه مردم آن با مبارزات فلسطيني و عربي همدردي مي كردند، مبدل ساخت. هر چند برخي از رژيم هاي اين كشورها، هم پيمان با امپرياليسم آمريكا و هم دست با اسرائيل بودند.»(9) 4_ ايجاد وحدت و همبستگي اسلامي يكي ديگر از آثار مثبت فرهنگي انقلاب، ايجاد الفت و اخوت اسلامي ميان پيروان مكتب توحيد بود. همان گونه كه ملت مسلمان ايران با

وحدت كلمه و در سايه برادري اسلامي به رهبري امام امت، نظام مقدس جمهوري اسلامي را پايه ريزي كرد، سياست خارجي اش را نيز بر اساس وحدت امت اسلامي تنظيم نمود و همه مسلمانان جهان را از آسيا تا آفريقا و خاورميانه عربي تا اروپا و آمريكا كه به مباني توحيد، نبوت، معاد، قرآن، حج و نماز معتقد بودند و تعلق خاطر به اسلام داشتند براي حفظ وحدت اسلامي در راه دفاع از كيان اسلامي فرا خواند. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، رهبري وحدت با وجود آن همه پتانسيل و توان مندي ها در دنياي اسلام صورت ظاهري و شكلي داشت و در عزلت و انزوا به سر مي برد و چندان به محتواي وحدت و اقدامات عملي كه مورد نظر اصلي مناديان وحدت بود، توجهي نمي شد و از طرفي جهل و ناآگاهي جوامع از ارزش هاي متعالي اسلامي و تفرقه اندازي و نفاق افكني دشمنان در بين امت اسلامي از سويي ديگر، ابتكار عمل را از دست مسلمانان گرفته بود. مهم ترين اثر انقلاب اسلامي در چنان شرايطي اين بود كه جايگاه رهبري وحدت اسلامي را در سطح جهان اسلام مستحكم ساخت و توجه همه را به اهميت وحدت معطوف كرد. انقلاب اسلامي توانست امت اسلامي را در اقصي نقاط جهان را علي رغم اختلافات جزيي فرقه اي كه داشتند براي مبارزه با عوامل تفرقه، استعمارگران و صهيونيست ها در زير پرچم (لااله الا الله) به وحدت دعوت نمايد و پي آمدها و آسيب هاي تفرقه در بين مسلمانان را به آنان هشدار دهد. يكي از اقدام هاي دلگرم كننده تأسيس «مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي» به فرمان مقام معظم رهبري بود كه در جهت تقريب مذاهب اسلامي و حفظ

وحدت جهاني اسلام صورت گرفت. راه اندازي نشريه «رسالة التقريب» كه در گذشته چندين شماره توسط «دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه» در قاهره چاپ و منتشر شده بود، به علاوه برگزاري كنفرانس ها و ميزگردهاي وحدت در تهران و مكه مكرمه در ايام حج تمتع و صدها جلسه بحث و گفتگو بين انديشمندان و علماي اسلامي و چاپ هزاران مقاله، كتاب، مجله و پايان نامه هاي دانشگاهي به زبان هاي گوناگون از جمله اقدامات شايسته و ارزنده اي است كه تاكنون در جهت تحقق آرمان هاي وحدت جهان اسلام صورت پذيرفته است. حركت ديگري كه براي تفرقه زدايي از جامعه اسلامي پس از وقوع انقلاب اسلامي انجام گرفت برگزاري هفته وحدت اسلامي همزمان با ولادت باسعادت پيامبر گرامي اسلام(ص) هر سال از 12 تا 17 ربيع الاول مي باشد. به بركت هفته وحدت مسلمانان اعم از شيعه و سني در كشورهاي مختلف، در كنار يكديگر با الهام از فرمان وحدت بخش خداوند متعال «واعتصموا بحبل الله جميعا» سرود وحدت مي خوانند، اين حركت سازنده روزبه روز گسترش يافته و همچنان سير صعودي خويش را ادامه مي دهد. شيخ سعيد شعبان، رهبر فقيد جنبش توحيد اسلامي لبنان در خصوص اين اثر جاويدان و ماندگار انقلاب اسلامي مي گويد: «امام، دولت اسلامي را در پايگاهي به وسعت يك ميليارد مسلمان بنا نهاد و نداي وحدت شيعه و سني را تحقق بخشيد و اكنون بر همه علماء و پيروان اسلام است تا اين گنجينه بزرگ را حفظ نموده و سني و شيعه در كنار هم امتي را تشكيل دهند كه استكبار جرأت نفوذ در ميان آنان را نداشته باشد. امام آرزوي بزرگواراني چون جمال الدين اسدآبادي، محمد عبده، نواب صفوي و... را برآورده كرد.»(10) تراژدي وحدت امت

اسلامي، داراي تأثير فراواني در سطح بين المللي بوده است كه به طور فهرست وار به برخي از آنها اشاره مي شود: 1_ ايجاد وحدت بين مذاهب اسلامي و نزديك ساختن پيروان مذاهب به يكديگر. 2_ ايجاد ارتباط و همكاري ميان علماء و انديشمندان جهان اسلام از طريق برگزاري مجالس بحث و مشورت هاي كلامي، فقهي، و مباحث تطبيقي. 3_ اهتمام به نماز وحدت آفرين و پرشكوه جمعه در داخل و خارج از كشور به عنوان يكي از بارزترين جلوه هاي وحدت و همبستگي ملل مسلمان. 4_ تشكيل جلسات بحث و برگزاري همايش هاي فرهنگي و علمي در ايام حج با حضور عالمان فرق مختلف اسلامي توسط بعثه مقام معظم رهبري. 5 _ تقويت و ارتقاء مباني حج به عنوان كنگره بين المللي وحدت اسلامي. 6_ تأسيس دانشگاه مذاهب اسلامي در تهران و پذيرش دانشجويان از اقصي نقاط جهان. 7_ برگزاري اجلاس مجمع فقه اسلامي در جدّه و شركت انديشمندان جهان اسلام از جمله جمهوري اسلامي ايران در اين اجلاس. 8 _ ارتباط با قاريان و خادمان قرآن كشورهاي مختلف و ترويج فرهنگ قرآني. 9_ گسترش تبادل هيئت هاي علمي و فرهنگي از فرق و مذاهب اسلامي براي تحقق عملي وحدت مسلمين. 10_ انتشار افكار و انديشه هاي عالمان و متفكران شيعه و سني و پيشتازان وحدت اسلامي نظير: امام خميني(ره)، مقام معظم رهبري، سيدجمال الدين اسدآبادي، حسن البناء، سيدقطب مصري، شيخ محمود شلتوت، شيخ محمد عبده، علامه اميني، شهيد مدرس، آية ا..، محمدحسين كاشف الغطاءِ، ابوالاعلي مودودي پاكستاني، ابوالحسن علي ندوي از هندوستان، آية ا.. العظمي بروجردي، علامه اقبال لاهوري، شهيد مرتضي مطهري، دكتر علي شريعتي، علامه محمدتقي قمي، شهيد سيد محمدباقر صدر، علامه سيد محمدحسين طباطبايي، سيدمحسن

امين جبل عاملي، سيدعبدالرحمن كواكبي و... به زبانهاي زنده دنيا. 5 _ نقش مؤثر طرح گفتمان در سطح جهاني آزادي بحث و گفت وگو و مناظره يكي از ويژگي هاي اسلام است كه از آغاز رسالت پيامبر گرامي اسلام(ص) معمول بوده و در دوران پس از آن حضرت نيز انجام مي شده است. گفتگوي پيامبر اكرم(ص) با بزرگان قريش، گفت وگوي امام زين العابدين(ع) با حسن بصري، مناظره امام صادق(ع) با علماء و پيروان اديان، گفت وگوي امام رضا(ع) با دانشمندان ميسحي و... گواه روشني بر اين مطلب است. از آغاز پيروزي انقلاب اسلامي ايران نيز تاكنون جلسات بحث و گفتمان با انديشمندان اديان بزرگ بخصوص متفكران مسيحي تشكيل شده است. اينگونه گفت وگوها كه با هدف همزيستي مسالمت آميز، شناخت واقعي اديان، فرهنگ ها و تمدن ها، احترام متقابل صاحبان اديان، استقرار عدالت و صلح جهاني، گسترش معنويت و ارزش هاي ديني و اخلاقي در سراسر دنيا صورت مي گيرد، نقش مثبت و تأثير فراواني برجاي نهاده است. يكي از دين شناسان مشهور غرب به نام «كنت ول اسميت» درباره اهميت گفتمان مي گويد: «جهان روي صلح نمي بيند مگر آن كه فرهنگ ها با يكديگر گفت وگو كنند و گفت وگوي فرهنگ ها ممكن نمي شود جز آن كه اديان با يكديگر به گفت وگو بنشينند، و اين گفت وگو ميسر نمي شود تا هنگامي كه پيروان اديان يكديگر را بهتر بشناسند».(11) براي اولين بار پيشنهاد طرح «گفت وگوي تمدن ها» در پنجاه و سومين مجمع عمومي سازمان ملل متحد از سوي جناب آقاي سيدمحمد خاتمي رئيس جمهوري اسلامي ايران در سطح بين المللي پيشنهاد شد و بر اساس قطعنامه شماره 22/53 مورخ 4 فوريه 1998 ميلادي سال 2001 به عنوان «سال سازمان ملل براي گفت وگوي تمدن ها» تعيين گرديد. طرح

مزبور مورد استقبال گرم جهانيان بويژه پيروان اديان و متفكران و روشنفكران برجسته دنيا قرار گرفت و اين ابتكار جالب و شايسته دولت جمهوري اسلامي ايران را تحسين كردند. فت وگوهاي علمي و برقراري ارتباطات فرهنگي با پيروان ساير اديان، تاكنون تأثير زيادي در دنيا داشته است كه به طور مختصر به برخي از آنها اشاره مي شود: «1_ دو دوره گفت وگوي ديني با كليساي ارتدكس روسيه در تهران و مسكو. 2_ چهار دوره گفت وگوي ديني با كليساي ارتدكس يونان. 3_ يك دوره گفت وگو با كليساي كاتوليك واتيكان. 4_ دو دوره گفت وگوي ديني با شوراي جهاني كليساها در تهران و ژنو. 5 _ يك دوره گفت وگو با بنياد آنيه لي در كشور ايتاليا تحت عنوان «دين، جامعه و دولت» در ايتاليا و تهران. 6_ دو دوره گفت وگو با كالج مطالعات اسلامي _ مسيحي سلي اوك، با عنوان «تفسير كلام خدا» در تهران و انگليس. 7_ گفت وگو با انجمن دولتي اسلام و مسيحيت فرانسه. 8 _ گفت وگو با جامعه جهاني زرتشتيان با عنوان «بررسي كليات كلام اسلام و زرتشت». 9_ دو دوره گفت وگوي ديني با كليساي كاتوليك قديس گابريل در تهران و اتريش.»(12) افزون بر اين، نشست ها و همايش هاي مختلفي همچون: «اسلام و صلح جهاني» و «مداراي دين و گفت وگوي تمدن ها» در تهران و كنگره بزرگ اديان در بانكوك تايلند و گردهمايي منطقه اي گفت وگوي تمدن ها در مقدونيه و كشورهاي ديگر جهان برگزار شده و همچنان ادامه دارد. اسقف خليل ابي نادر Osyhof Khalil Abinader يكي از رهبران مسيحي لبنان در خصوص اثرگذاري گفتمان و برقراري ارتباط با جامعه مسيحي مي گويد: «(امام) خميني در من تأثير بسياري بر جاي نهاده است.

اگر چه من به عنوان يك روحاني مسيحي نمي توانم دينم را ترك كنم، امّا با اين حال انديشه و افكار من از رسالت ديني وي بسيار تأثير گرفته است. اين تأثير به صورت زير جلوه گر مي باشد: 1_ او به اين حقيقت دست يافت كه عقب ماندگي مسلمانان در عصر انحطاط خصوصا در ايران اصولاً از دوري آنها از درك صحيح قرآن ناشي مي شود. اين بود كه او صدا و موعظه اش را به مردم رساند و آنها را از خواب بيدار نمود، خصوصا كه اعمال او همواره از قرآن سرچشمه مي گرفت. 2_ او خواهان وحدت مسلمانان بود و مسلمانان ايران را با اراده و اهداف و آرمانهايشان وحدت داد. مردم مستضعف سلاح او در مبارزات بودند و پيروزي نيز هميشه نصيب او مي گشت. اگر وي از كليساي مسيحي مي بود، مردم مؤمن وي را قديس بزرگي مي دانستند و او را شفيع خويش قرار مي دادند. (امام) خميني در خارج از ايران پيام دهنده همزيستي ميان مسيحيان و مسلمانان مي شد. من به عنوان يك روحاني مسيحي، جمهوري اسلامي ايران را درك مي كنم. اگر شانس آن را داشتم كه با (امام) خميني بزرگ گفتگويي داشته باشم با روح مسيح(ع) و محمّد(ص) همان خط و راه را در پيش مي گرفتيم».(13) *نتيجه گيري: انقلاب اسلامي ايران تأثير فوق العاده اي در سطح بين المللي برجاي نهاده كه به طور كلي مي توان در دو بخش خلاصه كرد: 1_ تأثير و نفوذ مثبت: ملت هاي مسلمان و اقليت هاي اسلامي در سراسر جهان به طور خاص و آزادانديشان و ستم ديدگان و مستضعفان جهان به طور عام. 2_ تأثير منفي: هيئت هاي حاكمه، دولت هاي اسكتباري، صهيونيست ها، منافقان، غارتگران بين المللي و عوامل سرسپرده آنان

در كشورهاي مختلف. اين انقلاب دستآوردهاي گرانبهايي را در ابعاد گوناگون اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي به ارمغان آورده كه اثرگذاري فرهنگي آن از اهميت خاصي برخوردار است. بخشي از تأثيرات فرهنگي انقلاب اسلامي در عرصه بين المللي به طور خلاصه عبارتند از: 1_ احياي هويت ديني و خارج شدن دين از گوشه غربت و حضور در صحنه اجتماع. 2_ شكل گيري نهضت هاي علمي، فرهنگي و مذهبي در جهان. 3_ رشد آگاهي هاي مسلمانان و احياي خيزش اسلامي. 4_ الگوپذيري در مبارزه با طاغوت و استكبارستيزي. 5 _ طرح انديشه حكومت اسلامي و عمل بر اساس تجربه نظام جمهوري اسلامي ايران. 6_ رشد مبارزات ضداستعماري و افزايش اعتماد به نفس در بين امت مسلمان. 7_ طرح مباحث جديد در مجامع علمي، فكري و فرهنگي چون: نظريه ولايت فقيه، آزادي و دموكراسي، عدالت اجتماعي، حقوق بين الملل اسلامي، انديشه سياسي اسلامي، مباني فقهي مشاركت سياسي و... 8 _ همبستگي با نهضت هاي آزادي بخش اسلامي و جانبداري از انتفاضه ملت مظلوم فلسطين. 9_ ايجاد انسجام و وحدت علمي جهان اسلام. 10_ استقبال ساير اديان در جهت شناخت بيشتر مباني اسلام و معارف اهل بيت(ع). 11_ استقبال از طرح گفت وگوي تمدنها، فرهنگ ها و اديان. 12_ ترجمه و نشر آثار امام خميني(ره)، مقام معظم رهبري و رهبران ديني و فكري انقلاب اسلامي به زبان هاي مختلف در جهان. *پي نوشت ها: 1. نويسنده و پژوهشگر، رايزن فرهنگي سابق جمهوري اسلامي ايران در سوريه و لبنان

2. نزار قبلاني (Nizar Qabbani) شاعر بزرگ معاصر در سال 1923 ميلادي در شهر دمشق سوريه تولد يافت و در سال 1998 در لندن از دنيا رفت و در دمشق مسقط

الرأس خويش به خاك سپرده شد.

3. ادبيات انقلاب، انقلاب ادبيات، جلد دوم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س) ص 65_66.

4. نشريه شاهد، مقاله «جهان چگونه به امام خميني مي نگرد؟» شماره 211، خرداد ماه 1371.

5. روزنامه همشهري مورخ 17/12/1372.

6. مهم ترين ويژگي امام از ديدگاه متفكران جهان، مجله سروش، سال پانزدهم، شماره 647، مورخ 8/3/1372.

7- مرتضايي، علي اكبر، امام خميني در حديث ديگران، نشر مركز بازشناسي اسلام و ايران، سال 1378 ص 31.

8. مركز اطلاع رساني و خدمات رايانه اي، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، سند شماره 1942

9. مرتضايي، علي اكبر، امام خميني در حديث ديگران، نشر مركز بازشناسي اسلام و ايران سال 1378 صفحه 33.

10. خورشيد بي غروب، سپهري، محمد، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، تهران، سال 1369.

11. ماهنامه فرهنگي، علمي گزارش گفت وگو، سال اوّل، شماره اول، شهريور 1381.

12. گفت وگو: مسايل اساسي نظام همزيستي عادلانه از ديدگاه انديشمندان مسلمان و مسيحي، مركز گفتگوي اديان، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، ص 30_31، چاپ اول، سال 1380.

13. امام خميني در حديث ديگران، مرتضايي، علي اكبر، نشر مركز بازشناسي اسلام و ايران ص 140_141 *منبع : www.fajr.ir، فصلنامه انديشه انقلاب اسلامي

دستاوردهاي علمي انقلا ب اسلا مي و هراس غرب

دستاوردهاي علمي انقلا ب اسلا مي و هراس غرب فاطمه عطارد

اشاره: در اين مقاله پرسش از دستاوردهاي علمي انقلا ب ايران يك سؤال مهم و بنيادي است. در اين مقاله سعي مي شود رابطه ميان دستاوردهاي علمي انقلا ب ايران و هراس غرب ايجاد شود. مفروض ما در اين نوشتار اين است كه ظهور اسلا م گرايي در دهه هاي اخير هراس بنياد براي غرب ايجاد كرده و موجب تخريب اروپامداري گرديده است. «بابي سعيد» در كتاب «هراس بنيادين»، ظهور اسلا م گرايي را موجب ترس و اضطراب غرب مي داند

نگارنده در پي اثبات اين مطلب است كه دستاوردهاي علمي انقلا ب اسلا مي ايران و توسعه فنآوري در اين كشور به گسترده تر كردن ابعاد هراس غرب منجر شده است. (منظور نگارنده از غرب، آمريكا و اروپا مي باشد.) در دهه هاي اخير پژوهش هاي بسياري از سوي غربيان در مورد اسلا م گرايي و انقلا ب اسلا مي ايران و ظهور ساير جنبش هاي اسلا مي صورت گرفته است و حجم گسترده تأليفات متفكران غرب، نمايان گر اهميت مسأله ظهور اسلا م گرايي در اواخر قرن 20 به عنوان بحران و چالش در برابر غرب مي باشد. نگارنده معتقد است نظام جمهوري اسلا مي ايران به عنوان يك كشور مستقل اسلا مي در منطقه خاورميانه، غرب را با بحران و چالش روبه رو كرده است. غربي كه اروپا را مركز و محور عالم مي دانست، غربي كه ايدئولوژي ليبرال دموكراسي را ايدئولوژي پيروز دنيا و آخرين ايدئولوژي تلقي مي كرد. غرب، نظام سرمايه دار را به عنوان تنها راه نجات و پيشرفت براي بشريت مي دانست. اما انقلا ب اسلا مي، سؤالا ت گوناگوني را پيش روي متفكران غرب مطرح كرد. به عنوان نمونه «ارنست گلنر» در تحقيقات خود نظريه آينده اسلا م را مورد پرسش قرار مي دهد: آيا اسلا م مي تواند به عنوان يك ايدئولوژي جهاني در فضاي سياسي بعد از فروپاشي كمونيسم، بديلي اصلي در برابر ليبرال دموكراسي غربي باشد. هم چنين بابي سعيد، استاد جامعه شناسي دانشگاه منچستر انگلستان، اين سؤال را مطرح مي كند كه اسلا م چگونه توانسته است در طول سي سال اخير، به طور روزافزون جايگاه مهمي در بينش مسلمانان اشغال كند؟ چگونه اسلا م گرايي توانسته است در قالب جنبش هاي احياگري اسلا مي، نظم موجود در جهان را برهم زند؟ چرا اسلا م گرايي، و صدها سؤال ديگر كه انديشمندان به دنبال پاسخ آن هستند. بابي سعيد در كتاب هراس

بنيادين، ظهور اسلا م گرايي را نشانه تخريب اروپامداري مي داند. وي معتقد است كه تفكر سياسي امام خميني، منسجم ترين منطق اصول گرايي است و در واقع به واسطه ايشان است كه اسلا م گرايي از يك مخالفت ساده و طرح سياسي به كنار افتاده و به يك جنبش ضدنظم حاكم تبديل مي شود. وي خمينيسم را الگوي موفقي در اسلا م گرايي معرفي مي كند. بابي سعيد در مقدمه كتابش، ظهور اسلا م گرايي و تجديد حيات اسلا مي را با عبارت «بازگشت سركوب شدگان» توصيف مي كند. وي معتقد است: «ظهور اسلا م گرايي بر تخريب و فرسايش اروپامداري و غرب مركزي استوار است. از اين رو گسترش اسلا م گرايي، هراسي بنيادي و مانعي اساسي در برابر افزون خواهي غرب در عالم است. در عصر پست مدرن اسلا م گرايي يك هسته، در دنياي چند هسته اي است و اين تصور كه اروپامدار حركت عالم است به تزلزل مي گرايد.» وي معتقد است مسلمانان با استفاده از «واژگان نهايي»، هويت هاي شخصي و سرنوشت اجتماعات خويش را با رجوع به ميراث اسلا مي مي خواهند روايت كنند. «سازمان هاي سياسي خواستار آن بودند كه جوامع شان را كاملا ً حول مفاهيم اسلا مي موجود سازماندهي كنند. گروهي ديگر از تأسيس يك نظام اسلا مي حمايت كردند. در كنار فعاليت هاي اين گروه هاي سياسي، در بيست سال اخير ما شاهد رشد سريع نوشته ها و آثاري هستيم كه هدف شان تقويت پديده اسلا م است. نوشته هاي افرادي مانند امام خميني، مودودي، سيد قطب، ملكم ايكس، علي شريعتي و سايرين از تيراژهاي بالا يي برخوردار بوده اند. هم چنين شواهدي وجود دارد كه حكايت از حضور روزافزون مردم در مساجد و تأكيد بيش تر زنان و مردان بر آن چه كه آن را پوشش اسلا مي مي خوانند، مي كند. اسلا م، به رغم اين كه امتي متفرق به نظر مي آيد، اما به طور فزاينده، روز به روز مرئي تر

و تجلي تر مي شود. اين تجلي ذهنيت اسلا مي در سطح جهاني در ميان بسياري از مردم مايه اضطراب و نگراني شديد شده است.» تجديد حيات اسلا مي در سطحي گسترده تر، اضطراب فرهنگي در غرب را نشان مي دهد. غرب، تصور گذشته تحريف شده خود را در اسلا م مي بيند. تجديد حيات اسلا مي نمايان گر تولد مجدد خدايي است كه غربيان آن را كشته بودند تا بشر بتواند زندگي كند. احياء اسلا م به معناي انتقام خداوند است و به بازگشت ايمان اشاره دارد. بازگشت به تمام چيزهايي كه ايده آزادي روزافزون بشريت را زير سؤال مي برد. ايده ها، همگي بر اين پندار تأكيد مي كنند كه انسان ها تنها در غرب واقعاً آزاد و انسان هستند. طبيعي است كه طرح بندي يك ذهنيت اسلا مي در سطح جهاني با كوشش براي پرده ساختن جهان در برابر خداوند، آزادي بشري را تهديد مي كند. بنيادگرايي به چنين اضطرابي دامن مي زند؛ زيرا اين نهضت، مفروضاتي را كه به ما اجازه مي دهند غرب را مدل توسعه سياسي، اقتصادي، فرهنگي و فكري ببينيم زير سؤال مي برد... ارجاعات بنيادگران اسلا م نه به حقوق بشر يا ماركسيسم در اشكال مختلفش، بلكه به قرآن و تاريخ سازنده اولين امپراتوري اسلا مي (630-661) است... پيدايش و ظهور آن (اسلا م گرايي) عامليت غرب را به مبارزه مي طلبد و بر كاسته هايش انگشت مي گذارد. وي در پايان مي نويسد: «بدون ترديد اسلا م گرايان، نااميدي هايي را متحمل خواهند شد؛ پيشرفت و عقب نشيني خواهند داشت. اما مادامي كه مسلمانان وجود دارند وعده اسلا م گرايي و ترس از آن هم چنان باقي خواهد ماند». بنابراين بابي سعيد معتقد است ظهور اسلا مي گرايي عبور كرده و اكنون در موج دوم هراس دچار اضطراب شده است. اگر ظهور اسلا م گرايي را موج

اول هراس غرب تلقي كنيم بايد به اين نكته اذعان كنيم كه اكنون غرب از موج اول هراس عبور كرده گرفتار موج دوم هراس شده است. به عقيده نگارنده، موج دوم هراس را بايد ناشي از دستاوردهاي علمي انقلا ب اسلا مي ايران بدانيم. انقلا ب اسلا مي ايران، براي غرب، بسيار تكان دهنده مي باشد. ميشل فوكو كه در روزهاي انقلا ب از تهران ديدن كرده مي گويد: شايد اين نخستين قيام بزرگ بر ضد نظام هاي جهاني باشد، مدرن ترين و ديوانهترين صورت شورش». نگارنده با اين چارچوب معتقد است آن چه كه خواب آرام را از چشمان دولتمردان نظام سرمايه داري مي ربايد و هراس در دل آن ها مي افكند را بايد در دستاوردهاي علمي انقلا ب اسلا مي و توسعه فن آوري و توليد علم توسط جوانان ايران جست وجو كنيم. لذا در اين نوشتار برآنيم كه بر دستاوردهاي مهم علمي انقلا ب اسلا مي ايران متمركز شويم. 1) دستاوردهاي علمي انقلا ب ايران در بررسي دستاوردهاي علمي انقلا ب ايران به پنج حوزه مهم و كليدي كه زمينه ساز توسعه و فنآوري مي باشند اشاره مي كنيم: فنآوري هسته اي، صنايع نظامي، صنايع موشكي- مخابراتي، فنآوري نانو تكنولوژي و فنآوري سلول هاي بنيادي. 1-1) فن آوري هستهاي شاه، سازمان انرژي اتمي ايران را در سال 1974 تأسيس كرده و به سرعت مذاكرات براي ساخت نيروگاه هاي هسته اي را آغاز كرد. به عقيده برخي منابع غربي، وي، طرحي جاه طلبانه را براي ساخت شبكه اي متشكل از 23 راكتور هسته اي در سراسر ايران ايجاد كرد كه قرار بود تا اواسط دهه 90 عملياتي شود و در عين حال سعي داشت تا نيروگا ه هاي انرژي هسته اي ديگري را از آلمان و فرانسه نيز خريداري كند. فعاليت هاي هسته اي ايران پس از سرنگوني رژيم شاه متوقف

ماند. اما در سال 1984 دولت ايران برنامه هسته اي را دوباره احيا كرد. جورج بوش -رئيس جمهوري امريكا- در سخنراني (29 ژانويه 2002)، جمهوري اسلا مي ايران را متهم به دست يابي به تسليحات هسته اي نمود. به دنبال اين مسأله بحث اتمي ايران شديدتر شد. ايران متهم به دستيابي به تسليحات كشتار جمعي شد. علت مخالفت آمريكا با هسته اي شدن ايران را مي توان در تبليغات نهادهاي رسمي ايالا ت متحده، در يك گزينه خلا صه كرد: «احتمال هدف قرارگرفتن خاك ايالا ت متحده توسط موشك هاي دوربرد ايران كه مجهز به كلا هك اتمي شده اند يا احتمال دستيابي گروه ها و هسته هاي تروريستي به جنگ افزارهاي اتمي ساخت ايران و بهره بري از آنان جهت به مخاطره افكندن منابع آمريكا در داخل يا خارج خاك اين كشور مقامات ايالا ت براي اثبات اين فرضيه، فرضيه ديگري هم مطرح كردند: «حضور ايران بر روي دريايي از نفت و گاز براي نسل هاي آتي ايرانيان نيز سوخت فراهم نموده، به همين دليل نياز به دست يابي به تكنولوژي اتمي براي تأمين انرژي نخواهد بود». زبيگنيو برژنسكي، مشاور ملي كارتر، در مورد ايران معتقد است كه، ايران با توانايي بومي خود به تسليحات هسته اي دست پيدا خواهد كرد. ايران، سلا ح هاي هسته اي را به دو دليل مورد توجه قرار مي دهد: 1. اهرم فشار 2.كسب پرستيژ؛ اما مقامات ايراني بارها اعلا م كردند كه هدف شان دست يابي به انرژي هسته اي است نه تسليحات هسته اي. كاربردهاي انرژي هسته اي به كاربردهاي صلح آميز و غيرصلحآميز تقسيم مي شود، كاربردهاي صلح آميز عبارتند از: - كاربرد انرژي هسته اي در پزشكي و امور بهداشتي؛

- كاربرد انرژي هسته اي در توليد برق؛

- كاربرد انرژي اتمي در بخش دامپزشكي و دامپروري؛

- كاربرد انرژي هسته اي در دسترسي

به منابع آب؛

- كاربرد انرژي هسته اي در بخش صنايع غذايي و كشاورزي؛

- كاربرد انرژي هسته اي در بخش صنعت ها؛

- كاربرد انرژي هسته اي در شناسايي مين هاي ضدنفر. يكي ديگر از كاربردهاي انرژي هسته اي، كاربرد غيرصلحآميز يعني كاربرد نظامي است. در حال حاضر رايج ترين نوع استفاده از فنآوري هسته اي، توليد بمب هاي اتمي توسط آمريكا و اسرائيل است. هر روز بر دامنه استفاده از انرژي هسته اي افزوده مي گردد. كاربرد انرژي در بخش هاي مختلف به گونه اي است كه اگر كشوري فنآوري هسته اي را بومي و نهادينه نمايد، در بسياري از حوزه هاي علمي و صنعتي ارتقاي جايگاه پيدا مي كند و مسير توسعه را با سرعت طي مي كند. *فن آوري هسته اي اكنون ايران در حوزه توليد انرژي هسته اي، به عنوان هشتمين كشور داراي چرخه كامل سوخت هسته اي در جهان مطرح مي باشد و از اين دانش در راستاي اهداف صلح آميز، طبق قوانين و مقررات آژانس بين المللي انرژي اتمي بهره مي برد. متخصصان ايراني در سال 1383 موفق به توليد گاز هگزا فلورايد اورانيوم گرديدند و ايران به عنوان هشتمين كشور توليدكننده اين محصول استراتژيك دست يافت. هم چنين متخصصان ايران توانستند در 2 فروردين 1385 به اورانيوم غني شده 6/3 درصدي به صورت آزمايشگاهي دست پيدا كنند. به همين مناسبت روز 20 فروردين هر سال «روز ملي فن آوري هسته اي» نام گرفت. اين موفقيت، ايران را به باشگاه هسته اي جهان وارد نمود. ناگفته نماند كه پژوهشگاه علوم و فنون هسته اي در كشور شكل گرفته كه به تربيت نيروهاي متخصص دانشگاهي در زمينه علوم و فنون مربوط به گداخت، ليزر، اپتيك، كشاورزي و دامپزشكي، چرخه سوخت و... مي پردازد. توني بلر در مصاحبه خود با شبكه بي بي سي در سال 1382، مكنونات قلبي آمريكا

و اسرائيل را در ماجراي فعاليت هاي مربوط به انرژي هسته اي ايران بيان كرد، وي با صراحت گفت: «ايران چون مخالف سياست هاي اسرائيل در منطقه است، ما نمي خواهيم به فنآوري هسته اي مجهز شود. ما روند برنامه ريزي شده اي را براي تحت فشارقراردادن ايران در نظر گرفته ايم و آن را تا رسيدن به نتيجه ادامه خواهيم داد». انرژي هسته اي يكي از مهم ترين و جنجالي ترين موضوعات بين ايران و دنياي غرب مي باشد. در چند سال اخير شاهد تقابل ها و برخوردها در زمينه فنآوري هسته اي ايران بوده ايم. فنآوري هسته اي ايران، هراس غرب را مضاعف كرده و به آن دامن مي زند. مقام معظم رهبري در مورد دست يابي به فنآوري هسته اي مي فرمايند: ملت ايران نيز مانند كشورهاي مختلف، درصدد است انرژي مورد نياز خود را از نيروگاه هسته اي تأمين نمايد؛ چرا كه در غير اين صورت، از قافله علم باز هم عقب خواهد ماند. بنابراين تلا ش براي دست يابي به فناوري هسته اي و ديگر فناوري هايي كه ايران را به اوج قله علم نزديك كند، امري واجب و وظيفه ملي است و ملت و دولت ايران برخلا ف خواست خائنيني كه اهداف آمريكا را دنبال مي كنند، با پايداري در برابر فشارهاي مراكز سلطه جهاني، اين هدف اساسي را دنبال خواهد كرد». «آمريكايي ها مي دانند كه اگر ايران اسلا مي و ملت ايران بر قله رفيع اين فنآوري بايستد، سخن حق او كه دعوت به استقلا ل و عزت و سرافرازي است، در افكار عمومي جهان -به ويژه مسلمانان نفوذ بيش تري خواهد يافت.» 2-1) صنايع نظامي ايران كه قبل از انقلا ب تقريباً تمام تسليحات نظامي خود را از خارج وارد مي كرده، امروزه در زمره يكي از كشورهاي توليدكننده تسليحات پيشرفته نظامي

در جهان قرار گرفته و در كنار كشورهايي مانند هند، برزيل و يوگسلا وي مطرح شده است و توليدات خود از جمله توليد محصولا ت الكترونيك و راداري را به بيش از 30 كشور جهان صادر مي كند. اكنون ايران در زمينه صنايع زرهي و ساخت انواع نفربر در بين ده كشور برتر دنيا قرار گرفته است. تلا ش هاي ايران براي ساخت موشك هاي بالستيك با برد زياد و توپ خانه هايي با برد بالا را مي توان به سه دوره زماني تقسيم كرد. دوره اول بين سال هاي 1979-1977. دوره دوم در خلا ل جنگ با عراق حوالي سال هاي 88-1980 و دوره سوم بعد از جنگ در سال 1988 به بعد؛ از مرحله دوم به بعد ساخت موشك وارد فاز جديد شد و ساخت و طراحي موشك ها به تعداد بالا و هم زمان با شرايط خاص انجام گرفت. بعد از پايان جنگ، ايران كوشيد كه با كمك گرفتن از مهندسان بزرگ خارجي كه از كشور خود رانده شده و يا بيكار بودند، به توسعه فنآوري موشكي خويش بپردازند. برنامه موشكي ايران به سرعت پيش رفت و باعث حيرت جهانيان گشت. به برخي از اقدامات انجام شده در صنايع نظامي اشاره مي كنيم: «ساخت هواپيماي جنگنده آذرخش، طراحي و ساخت لا نچر چهار موشكي با قابليت شليك همزمان و تك تك، ساخت چرخ بال آموزشي و چرخ بال دو موتوره، طراحي و ساخت تانك پيشرفته ذوالفقار و راه اندازي خط توليد انبوه آن. ساخت تانك مدرن 72T، طراحي و ساخت خودرو تانك بر، ساخت انواع شناورها و يدك كش ها، ساخت زيردريايي و اسكله شناور ساخت موشك فاتح 110 (از موفق ترين موشك هاي زمين به زمين در جهان) و موشك هاي دوربرد شهاب (با سرعت سه

برابر موشك اسرائيلي)، راه اندازي خطوط تعميرات اساسي و بازسازي هواپيماي نظامي و خودكفايي در زمينه هاي ساخت و يا تعمير بسياري از تجهيزات و قطعات نظامي كه در جنگ الكترونيكي كاربرد دارد. *صنايع نظامي توسعه نظامي ايران نشان دهنده آن است كه به رغم گستردگي تحريم هاي آمريكا اين كشور نتوانسته به اهداف خود مبني بر ضعيف نمودن و منزوي كردن تهران دست يابد و اقدامات دولت مردان غربي نتيجه عكس داده است. آن ها نه تنها نتوانستند بر هراس بنيادين خود فائق آيند، بلكه اقدامات آن ها از سويي و دست آوردهاي علمي ايران از سويي ديگر بر هراس و وحشت آن ها افزوده است. تحميل جنگ هشت ساله و حمايت گسترده غرب از عراق نه تنها به شكست جمهوري اسلامي نينجاميد، بلكه وقوع جنگ به توسعه فن آوري نظامي ايران منجر شد. به گزارش عصر ايران(در شهريور 86)، اگر ايران مورد حمله نظامي آمريكا يا اسرائيل قرار گيرد اولين پاسخ فوري تهران شليك 600 موشك به سمت اهدافي دراسرائيل از جمله نيروگاه اتمي ديمونا است. ايراني ها بارها اعلام كرده اند برخلاف حكومت صدام، در برابر هرگونه حمله اي به كشورشان واكنش سريع و قاطعانه خواهند داشت و منتظر راه هاي بيهوده اي مانند مداخله سازمان هاي بين المللي نخواهند بود. *صنايع موشكي و مخابراتي امروز ايران به توان ساخت ماهواره دست يافته و وارد باشگاه چند كشور معدود پرتاب كننده ماهواره گرديده است. اين موفقيت در حالي به دست آمده كه جمهوري اسلامي در زمينه محصولاتي كه قابليت استفاده در صنايع موشكي و الكترونيك نظامي دارند در تحريم به سر مي برد تا جايي كه گاه از فروختن يك ic يا چيپ ساده الكترونيكي به كشورمان جلوگيري

مي شود. ماهواره اميد نخستين ماهواره ساخت كشور ايران است كه تمام تجهيزاتش در سازمان فضايي ايران طراحي و توليد شده است. اين ماهواره بامداد 15 بهمن 1387 و در سي امين سالگرد پيروزي انقلاب در مدار فضا قرار گرفت. ماهواره اميد كه كاركرد مخابراتي دارد به همراه ايستگاه هاي زير زميني و پرتاب فضايي، نخستين سامانه فضاي بومي ايران را تشكيل مي دهند. ناسا تأكيد كرد اين پرتاب موفقيت آميز بوده است. اين ماهواره در اولين اقدام پيام صلح و دوستي رئيس جمهور را با صداي وي به زمين مخابره كرد. رهبر معظم انقلاب اين موفقيت را نشانه درستي اميدهايي خواندند كه انقلاب شكوهمند اسلامي در دل ها پديد آورده است. نيويورك تايمز به نقل از جفري فوردن از مؤسسه فن آوري ماساچوست نوشت: ايران با وجود رويارويي مخالف تجهاني و تحريم هاي متعدد به اين مجمع منحصر به فرد(كشورهاي داراي فن آوري ماهواره) پيوست. وي حركت ايران را يك شاهكار تكنولوژيكي توصيف كرد. دولت هاي غربي اعلام داشتند؛ ايران گام هراسانگيزي برداشته است. همچنين سخن گوي كاخ سفيد رابرت گيتس اظهار داشت: عمل پرتاب ماهواره ما را متقاعد نمي كند كه ايران به طور مسؤوليت پذيرانه اي در حال پيشبرد ثبات و امنيت منطقه است. وزير امور خارجه بريتانيا در پي اين پرتاب نگراني هاي جدي خود را اعلام كرد. پرتاب آزمايشي موفقيت آميز ماهواره بر سفير اميد ايران كه راه را براي نشاندن ماهواره ايراني در مدار كره زمين هموار كرد بازتاب هاي گسترده اي را در پي داشت. كاخ سفيد در واكنش به پرتاب راكت ماهواره بر سفير اميد ايران آن را دردسرساز خواند و افزود كه اين فن آوري مي تواند براي پرتاب موشك هاي بالستيك به كار گرفته

شود، به گزارش ايسنا، رسانه هاي خبري غربي در انتشار اين خبر تلاش كردند اين دستآورد بزرگ علمي را تحت الشعاع مسايل سياسي قرار داده، آن را مرتبط با برنامه هاي نظامي جلوه دهند؛ اما نشريه معتبر علمي نيوسانيتيست اعلام كرد: توانايي هاي ايران در زمينه علوم فضايي بسيار بيش تر از سطح توقع جهاني است. به رغم جنگ تحميلي و تحريم هاي 30 ساله ايران راه توسعه و پيشرفت در صنايع موشكي و مخابراتي را در پيش گرفته است. به گزارش خبر گزاري فارس، رئيس سازمان فضايي ايران در 12 اسفند 1387 از طراحي و ساخت ماهواره هاي جديد سنجش از دور در مراكز علمي و صنعتي كشور خبر داد. ماهواره هاي سنجش از دور براي كاربردهاي مديريت منابع طبيعي هواشناسي و زمين شناسي است. وي اظهار داشت: حضور در فضا در برنامه جامع 10 ساله فضايي كشور ديده شده و مطالعات لازم براي اعزام فضانوردان ايران به فضا آغاز شده است. او با اشاره به دست آوردهاي 30 ساله كشور در حوزه فضايي تصريح كرد: طراحي و ساخت ماهواره هاي دانشجويي، تحقيقاتي همچنين ماهواره با مأموريت هاي ارتباطي و سنجش از راه دور از جمله دست آوردهاي به دست آمده به واسطه تلاش جوانان كشور است. *فناوري نانو تكنولوژي فناوري نانو تكنولوژي يكي از آخرين دستاوردهاي علمي بشر است. فناوري در حال توسعه نانو در سال 2007 جهش چشم گيري داشته است. به طوري كه شكوفايي بسياري از ايده هاي ابتكاري دانشمندان در اين عرصه نوين را دانش بشري معرفي مي كنند. فناوري نانو رشته اي از دانش كاربردي و فن آوري است كه جسارت هاي گستر ده اي را پوشش مي دهد. موضوع اصلي آن نيز مهار ماده يا دستگاه هاي در ابعاد كم تر از يك

ميكرومترم معمولاً حدود 1 تا 100 نانو متر است. يك نانو متر يك ميليارد متر است(اين مقدار چهار برابر قطر يك اتم است.) در مورد كاربردهاي فناوري نانو مي توان به كاربرد اين فن آوري در زمينه مواد، پزشكي، بهداشت، داروسازي، الكترونيك و كامپيوتر، مهندسي، محيط زيست، بيوفناوري، دفاع، انرژي، كشاورزي، و بسياري از صنايع مانند نساجي، فولاد، برق... اشاره كرد. و اما در مورد اين فن آوري در كشورمان بايد گفت كه در اسفند387، شركت هاي ايراني در نمايشگاه بين المللي«نانو فن آوري 2009 ژاپن در توكيو حضور يافتند. در ميان 21 كشور حاضر در اين نمايشگاه، جمهوري اسلامي ايران تنها كشور مسلمان است كه توانسته در اين نمايشگاه حضور يابد و دست آوردهاي خود را در اين عرصه كه قابل رقابت به مشابه هاي خارجي است ارائه كند. دكتر عراقچي، سفير جمهوري اسلامي ايران در ژاپن در اين زمينه مي گويد موجب عزت افتخار و غرور ماست كه مشاهده مي كنيم در بزرگ ترين و مهم ترين نمايشگاه بين المللي مرتبط با فن آوري نانو در جهان كه با حضور 21 كشور كه 20 كشور از اين تعداد از جمله كشورهاي درجه يك صنعتي و پيش رفته جهان هستند، جمهوري اسلامي ايران به عنوان تنها كشور اسلامي شركت كننده در نمايشگاه و كشوري كه توانسته خودش را در سطح كشورهاي پيش رفته جهان از نظر علمي قرار دهد. حاضر شده است. دكتر سعيد سركار، دبير ستاد ويژه توسعه نانو فن آوري، در 5 اسفند 1387 در اين مورد مي گويد: ما در حوزه سياست گذاري نانو، دو هدف را مدنظر قرار داديم كه يكي ارتقاي كيفيت زندگي مردم و توليد ثروت و ديگري كسب جايگاهي در ميان 15 كشور اول دنيا در

زمينه نانو است. وي مي افزايد: شاخص توليد علم در جهان، انتشار مقالات معتبر بين المللي است. در زمان شروع به كار ستاد نانو فن آوري در ايران، رتبه ايران در مقالات 51 و در بين كشورهاي اسلامي رتبه 6 را داشت. در سال گذشته (1386) بين كشورهاي اسلامي با پشت سرگذاشتن تركيه به رتبه اول دست يافتيم و رتبه جهاني ما هم به 19 ارتقاء يافت و حتي رژيم صهيونيستي را پشت سر گذاشتيم. در دوره پنج ساله اخير بيش ترين نرخ رشد را در دنيا در حوزه انتشار مقالات نانو داشته ايم كه اين ناشي از سياست هاي درس ما بوده است. *فن آوري سلول هاي بنيادي در سال 1998 سلول هاي بنيادي جنيني انساني توليد شدند. و ايران بعد از آن در كم تر از چند سال توانست به اين فن آوري دست يابد. به گفته كارشناسان فن آوري سلول هاي بنيادي به عنوان دومين انقلا ب در زيست شناسي و پزشكي بعد از فن آوري زيستي ياد مي شود. اگر بتوان سلول را با ويژگي سلول هاي اوليه جنيني ساخت، آن سلول در بطن خود دستور ساخت آن اندام و سلول هايش را خواهد داشت. آقاي دكتر بهاروند - عضو هيأت علمي پژوهشكده رويان - قبلا ً توانسته آن را در مورد سلول هاي حيواني به انجام برساند كه خوشبختانه اينك در مورد سلول هاي بنيادي جنيني انساني هم با موفقيت به انجام رسانيده است. خبرگزاري فارس در تاريخ 5/2/1385 اعلا م كرد براي اولين بار در جهان توسط پژوهشگران ايراني پژوهشكده رويان، نقشه پروتئيني سلول هاي بنيادي جنين انساني تهيه شد. دكتر بهاروند مؤلف كتاب «سلول هاي بنيادي جنيني» در اين مورد مي گويد: سلول هاي بنيادي در توسعه طب پيوند و درمان احتمالي بيماري هاي لا علا ج

مؤثرند. هم چنين اين سلول ها در توسعه داروسازي، ناهنجاري شناسي جنين ها و مطالعه عملكرد آن ها بسيار تأثير گذارند؛ زيرا اين سلول ها امكان مطالعه تكوين قلب، سامانه عصبي و ... را در انسان و ساير پستانداران فراهم مي كنند. بهتر است در اين بخش به دست آوردهاي پزشكي انقلا ب ايران نيز اشاره اي كنيم: ساخت نايچه مصنوعي، ساخت نخستين چسب بافتي هوشمند در دنيا، توليد رگ مصنوعي از نانو الياف، توليد نانو كريستال هاي جديد براي ترميم بافت هاي آسيب ديده داخل بدن، ايجاد نانو فنجان هايي براي داروسازي و درمان سل به كمك نانو كريستال، خودكفايي در توليد پروتئين فاكتور رشد فيبر و بلا ستي ا نساني، دست يابي ايران به دانش بومي پيوند اتولوگ سلول هاي ملا نوسيت، تزريق سلول هاي رشد آن براي ترميم آسيب هاي نخاعي پيوند مغز استخوان و توليد رده سلول هاي بنيادي جنيني در ايران و قرارگرفتن ايران در ميان 10 كشور برتر دنيا. بررسي دستاوردهاي علمي انقلا ب ايران ما را اميدوار مي سازد كه جوانان مسلمان ايراني مي توانند قله هاي علم و دانش را يكي پس از ديگري فتح كنند. به رغم همه آشوب ها و تشتت هاي داخلي، تحريم هاي اقتصادي، حمله نظامي، تهاجم فرهنگي و امواج تروريست و رشد سريع جمعيت، ايران توانست در عرصه علمي جهاني خودنمايي كند. دهه اول انقلا ب به جنگ و ترور گذشت و برنامه اول توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي كشور در سال 1368 به اجرا در آمد. نگارنده معتقد است دست آوردهاي علمي انقلا ب را بايد 20 ساله بدانيم. توسعه فن آوري هاي مختلف در ايران در طي بيست سال اخير، مايه شگفتي مي باشد. توسعه در حوزه هاي مذكور و حوزه هاي ديگر مانند صنعت پتروشيمي، صنعت نفت و گاز و... هيچ گاه خوش آيند غرب نخواهد بود.

دست آوردهاي علمي ايران هراس غرب را مضاعف نموده است. *نتيجه مفروض اين مقاله آن بود كه ظهور اسلا م گرايي در دهه هاي اخير هراس بنياديني براي غرب ايجاد كرده است. ما در مقدمه مقاله از نظر بابي سعيد استفاده نموديم. وي معتقد است ظهور اسلا م گرايي موجب ترس و اضطراب براي غرب شده است. در اين مقاله پرسش از دست آوردهاي علمي انقلا ب ايران يك سؤال بنيادي است. نگارنده در اين مقاله سعي نمود كه نخست بر دست آوردهاي علمي انقلا ب ايران معطوف شود و سپس به بيان رابطه اين دست آورد با هراس غرب بپردازد. وي به اين نتيجه رسيد كه دست آوردهاي علمي انقلا ب ايران و توسعه فن آوري در اين كشور به گسترده تر كردن ابعاد هراس منجر شده است. همچنين همه اقدامات غرب براي منزوي كردن و براندازي نظام جمهوري اسلا مي نتيجه معكوس داده است. دست آوردهاي علمي ايران در حوزه فن آوري هسته اي، صنايع نظامي، صنايع موشكي و مخابراتي، فن آوري نانو تكنولوژي و فن آوري سلول هاي بنيادي، غرب را با ابعاد گسترده اي از هراس مواجه كرده است.

*منبع: نامه دولت اسلامي- شماره54

تاثير انقلاب اسلامي در شكل گيري و مبارزات حزب الله لبنان

تاثير انقلاب اسلامي در شكل گيري و مبارزات حزب الله لبنان حميد ابوالقاسم زاده

*مقدمه پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن سال 1357 نقط? عطفي در خيزش هاي اسلامي صد? اخير و بخصوص جهان تشيع است. انقلاب ايران به لحاظ داشتن ماهيت اسلامي و اهداف ديني در همان دوران اولي? تولد خود، دل هاي آحاد مسلمانان از مذاهب اسلامي را به خود جلب كرد و بارقه اي از اميد آفريد و اين همه بخاطر آن بود كه انقلاب ايران پرچمدار اسلام يعني آرمان و آرزوي بيش از يك ميليارد مسلمان شده

بود. قبل از انقلاب اسلامي مسلمانان در هر نقطه اي از جهان نسبت به مسلماني خود احساس خجلت و شرم مي كردند و اسلام ديني مرده و بي تحرك بود كه تاثيري در زندگي مسلمانان نداشت. بسياري از مفاهيم و آموزه هاي ديني در كنج كتابخانه ها خاك مي خوردند و بسياري از ارزش هاي اسلامي منسوخ يا تحريف مي شدند و از اسلام جز پوسته اي ظاهري كه بيشتر به كار فردي و شخصي مي آمد، چيزي باقي نمانده بود. پيروزي انقلاب اسلامي در واقع احياي دوبار? اسلام و جان گرفتن دگربار? قهرمان تاريخ بود و به همين دليل توانست دل و جان مسلمانان جهان را به خود گره بزند و امت اسلامي را به تحرك و تكاپو وادارد. در واقع صرف وجود انقلاب اسلامي با توجه به ذات، ماهيت و اهداف عالي? آن جاذبه اي بسيار قوي براي مسلمانان جهان داشت و همين زمين? مناسب با پشتوان? انديشه و مباني اسلامي و اعتقادي كه مرزي براي خود نمي شناخت سنگ بناي صدور انقلاب شد. صدور انقلاب برخلاف آنچه برخي دشمنان دانا و دوستان نادان در صدد تعريف آن به عنصر دخالت نظامي در كشورهاي ديگر بودند در بيان بنيانگذار انقلاب اسلامي به معناي صدور ارزش ها و آموزه هاي اصيل معنوي و فرهنگي انقلاب تجلي يافت و توانست ملت هاي مسلمان و آزاده را براي دست يازيدن به اهداف مشترك در يك اردوگاه سياسي جمع نمايد. نمونه عالي تاثيرگذاري انقلاب در خارج از كشور را مي توان در جنبش حزب الله لبنان مشاهده كرد كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و بر

مبناي انديشه هاي سياسي امام خميني (ره) به وجود آمد و توانست در برابر غد? سرطاني خاورميانه ايستادگي نمايد و اسرائيل را كه بيش از نيم قرن يكه تاز ميداني بي رقيب بود به عقب نشيني وادارد. در اين تحقيق به موضوع تاثير انقلاب اسلامي در جنبش حزب الله لبنان مي پردازيم. اميد است كه مورد توجه قرار گيرد. *مفهوم و ضرورت صدور انقلاب مفهوم صدور انقلاب مترادف با بسط و گسترش انقلاب است كه ازهمان ابتداي پيروزي انقلاب مورد توجه حضرت امام بود. تلاش و برنامه كشورهاي غربي تا پيش از پيروزي انقلاب ايران مصروف اين مي شد كه ريشه هاي اسلام در جوامع مختلف خشكانده و مفاهيم و آموزه هاي آن تقليل يابد. به همين دليل مهمترين تاثير انقلاب اسلامي براحياي ارزش ها و القاي تفكر اسلام سياسي بود . نهيبي كه مسلمانان جهان را از خواب مرگ آور بيدار كرد و آنان را به فكر اجراي اسلام سياسي انداخت . سلسله تحولاتي كه در انقلاب ايران رخ داد، علاوه بر تغييرات بنيادين در نظام سياسي و جامعه ايران، فراسوي مرزهاي ايران را در نورديد و بيشترين تاثيرات را در جهان اسلام و عرب بر جاي گذاشت. پيروزي انقلاب جوامع اسلامي را از حالت انفعال و خودباختگي خارج كرد و آنها را وادار به تكاپو براي بازگشت به هويت اسلامي خود كرد. با اينكه مسلمانان در برخي بلاد اسلامي سابقه مقابله با غرب را داشتند (مانند تحريم نفتي سال 1973) اما غالبا تجربه تلخ شكست در مقابل غرب حاكم بود با پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل جمهوري اسلامي در جايي كه مدتهاي طولاني تحت سلطه

قدرتهاي بزرگ خارجي بود احساس غرور و اميد به مسلمانان دست داد. از سوي ديگر امام خميني(ره) خواستار اتحاد سياسي امت اسلامي از نحله هاي مختلف مذهبي در مقابل بلوك شرق و غرب شد و بدين وسيله موج نخبگان و فرهيختگان جوامع اسلامي به جنب و جوش در آورد. انديش? صدور انقلاب به عنوان انتقال مباني نظام جديد سياسي مبتني بر اسلام در رئوس كارهاي مسئولان قرار گرفت و به عنوان يك هدف پيگيري شد كه بخش هايي از آن عبارتند از : 1- اعلام روز جهاني قدس از طرف امام خميني (ره)

2- كنفرانس بزرگداشت روز قدس كه بمدت سه روز در سال 1359 با حضور 19 هيات نمايندگي از مبارزان كشورهاي مختلف برگزار شد.

3- استفاده از ظرفيت عظيم حج براي انتقال پيام هاي انقلاب بخصوص اعلام برائت از مشركين

4- برپايي مراسم هفته وحدت

5- برگزاري مراسم سالگرد پيروزي انقلاب در خارج از كشور و دعوت از ميهمانان خارجي به ايران.

6- برپايي كنفرانس انديشه اسلامي1

7- تشكيل شوراي انقلاب اسلامي بعنوان سازماني فراگير كه گروههايي همچون مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق ، جبهه اسلامي آزاديبخش بحرين و گروههاي آزاديبخش براي سوريه و لبنان را در بر مي گرفت.2 *ديدگاه امام خميني(ره) در خصوص صدور انقلاب امام خميني(ره) بعنوان رهبر انقلاب و سمبل عيني ارزشهاي آن موضع مشخص و روشني در زمينه صدور انقلاب اتخاذ كرده و صراحتا اعلام داشت : «ما انقلابمان را به تمام جهان صادر مي كنيم چرا كه انقلاب ما اسلامي است و تا بانگ لااله الاالله و محمد رسول الله برتمام جهان طنين بيفكند ، مبارزه هست و تا مبارزه هست و تا مبارزه در هر كجاي جهان عليه

مستكبرين هست ما هستيم.»3 البته منظور امام خميني(ره) از صدور انقلاب هيچگاه عمليات نظامي و رويكرد سخت افزارانه را در بر نمي گرفت. ايشان مرزهاي ملي در جهان را بعنوان واقعيتي كه مورد پذيرش جامعه جهاني است مي پذيرفتند و با نفي كشورگشايي تاكيد مي كردند كه ما چشم طمع به ساير سرزمين ها نداريم . منظور امام(ره) از صدور انقلاب بيداري مسلمانان و بازگشت آنها به خويشتن اسلامي خود بود، ضمن اينكه خواهان كوتاه كردن دست كشورهاي خارجي از منابع كشورهاي اسلامي و در نتيجه مقابه با استثمارگران بودند. در اين تفكر كه مبتني بر اصالت دادن به ملت هاست، بيداري و خودآگاهي ملت ها مورد اهتمام قرار گرفته و آنها را به قيام فرا مي خواند تا خود به اين آگاهي برسند كه نبايد به سكون و سكوت رضايت داد، بايد اقدام كرد و در تغيير سرنوشت خود دخيل بود. صدور انقلاب از ديدگاه امام(ره) تاكيد بر تحقق ارزشها در داخل و ارائه يك نمونه و الگو براي مسلمانان و ملت ها آزاده در خارج بود كه با اشاعه ارزشها و آرمانهاي انقلاب تحقق مي يافت. از اين رو امام در درجه اول صدور انقلاب را بعنوان خصلت اجتناب ناپذير و ذاتي انقلاب اسلامي معرفي مي كرد و با توجه به اسلامي بودن انقلاب و وجود ميليونها مسلمان در تمام جهان اشاعه پيام انقلاب براي آگاهي و اطلاع مسلمين را واجب و ضروري مي دانست . *صدور انقلاب در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه براساس آموزه هاي اسلام تدوين شده صرفا به داخل كشور اختصاص ندارد، بلكه اين قانون مدون به مسائل جهاني

نيز توجه داشته و اهداف و برنامه هاي فراملي دارد. از همين روي برقراري عدالت اجتماعي و رستگاري نوع بشر در سرلوحه برنامه اين قانون قرار گرفته است. در مقدمه قانون اساسي آمده است : «قانون اساسي با توجه به عنوان انقلاب اسلامي ايران كه حركتي براي پيروزي تمامي مستضعفين برمستكبرين بوده زمينه تداوم اين انقلاب را در داخل و خارج فراهم مي كند . بويژه در گسترش روابط بين المللي با ديگر جنبش هاي اسلامي و مردمي مي كوشد تا راه تشكيل امت واحد جهاني را هموار كند و استمرار مبارزه در نجات ملل محروم و تحت ستم در تمامي جهان فراهم آيد .»4 همچنين در بند 16 اصل سوم قانون اساسي تنظيم سياست خارجي كشور بر اساس معيارهاي اسلام و تعهد نسبت به همه مسلمانان و حمايت بي دريغ از مستضعفان جهان را بعنوان وظيفه اي از وظايف دولت جمهوري اسلامي تعريف كرده است . در فصل دهم قانون اساسي و در دو اصل 152 و 154 موضوع سياست خارجي طرح شده و اهداف محدود? آن مشخص شده است. ضمن اينكه در اصل 154 به موضوع صدور انقلاب و حمايت از ساير مستضعفين صريحا اشاره شده است . *لبنان

*جغرافياي سياسي لبنان لبنان كشور كوچكي در خاورميانه ، در غرب آسيا و ساحل شرقي درياي مديترانه است كه از شمال و شرق به سوريه و از جنوب به فلسطين اشغالي محدود شده است.5 لبنان از پتانسيل مناسبي براي ارتباطات اقتصادي ، تجاري و فرهنگي بين سه قاره آسيا ، اروپا و آفريقا دارا مي باشد. وجود پناهندگان فلسطيني، هم مرز با فلسطين اشغالي و تلاش براي تحقق روياي سرزمين موعود

- كه نيل تا فرات را شامل مي شد - موجب تهاجمات گسترده و مستمر رژيم جعلي اسرائيل به لبنان شده است . طوايف گوناگون لبنان كه به دو جريان عمده مسيحي و مسلمان تقسيم مي باشند، مشكلات طبيعي زيادي را به وجود آورده اند. پس از جنگ جهاني اول كه باعث نابودي امپراطوري عثماني شد لبنان كه بخشي از اين امپراطوري به شمار مي رفت تحت قيوميت و نفوذ فرانسه قرار گرفت اين امر كه از سال 1916 شروع شده بود پس از حوادث گوناگون و قيام هاي متعدد مردم براي رهايي از زير سلطه فرانسه سرانجام در سال 1943 منجر به استقلال لبنان شد. طايفه گرايي نشانگر ساختار جامعه لبنان است. در نظام حكومتي لبنان پست هاي دولتي در حكومت ، خدمات عمومي ، ارتش و قوه قضائيه براساس وابستگي هاي طايفه اي و مذهبي تقسيم مي شود و در مجموع در لبنان يازده فرقه مسيحي ، پنج فرقه اسلامي و يك فرقه يهودي كم اهميت وجود دارد.6 طبق قانون اساسي لبنان رئيس جمهور از ميان ماروني ها(مسيحي) ، نخست وزير از ميان سني ها و رئيس مجلس از ميان شيعيان و تعدادي از وزراي كابينه از ميان ساير فرقه هاي مهم برگزيده مي شوند . *روابط شيعيان ايران و لبنان پس از انقلاب اسلامي روابط بين ايران و لبنان پس از انقلاب اسلامي گسترش زيادي پيدا كرد و رهبران جمهوري اسلامي ارتباط تنگاتنگي با سران جنبش شيعه لبنان ايجاد كردند، البته اين رابطه داراي پيشينه اي طولاني تر و عميق تر بود. رهبر و منجي شيعيان لبنان امام موسي صدر ايراني بود و با حمايت روحانيت شيعه ايران عازم

لبنان شده بود از طرف ديگر بسياري از رهبران انقلاب در گذشته در لبنان به سر برده و در بين گروههاي مبارز شيعه لبنان آموزش نظامي ديده بودند. اين مساله به همراه مذهب مشترك و رابطه عاطفي تاثير پذيري دو جانبه بين ايران انقلابي و شيعيان لبنان را افزون كرده بود . افرادي همچون شهيد چمران ، شهيد محمد منتظري ، مرحوم حاج احمد خميني و ... در لبنان آموزش ديده بودند و سران جنبش هاي شيعي لبنان نيز دست پرورده امام موسي صدر ايراني محسوب مي شدند و رابطه عاطفي با ايران داشتند با عنايت به اين موارد بي ترديد انقلاب اسلامي ايران تاثير عميق و موثري بر شيعيان لبنان گذاشته و باعث اميداور شدن آنان به آينده شد . جمهوري اسلامي ايران بلافاصله پس از تشكيل ، تجاوزات رژيم اسرائيل به جنوب لبنان را محكوم كرد و خواستار حفظ تماميت ارضي لبنان شد. طي دهه 80 كه لبنان درگير جنگ داخلي و تجاوزات صهيونيست ها بود ايران همواره خواستار تشكيل نظامي بود كه حقوق اكثريت مردم را تامين كند . بر همين اساس كمك هاي فراواني به لبنان كرد : ايجاد مراكز بهداشتي و درماني ، مراكز فرهنگي و آموزشي ، فروشگاههاي تعاوني ، شبكه آبرساني و تحت پوشش قرار دادن خانواده هاي شهدا و فقرا از اين جمله مي باشد. از طرفي ايران روابط خود با دولت لبنان را گسترش و تحكيم بخشيد كه سفر مقامات سياسي لبنان به ايران و ديدار وزير خارجه وقت ايران از لبنان ، برقراري خط هوايي مستقيم بين تهران و بيروت و تشكيل كميسيون مشترك همكاريهاي اقتصادي را مي توان از

اين موارد دانست.7 گرايش شيعيان لبنان به ايران عليرغم فقدان امام موسي صدر كه برخي تصور مي كردند باعث توقف حركت شيعيان خواهد شد سبب شد تا ارتباط گسترده دو كشور گسترش و تحكيم گروههاي شيعي مستحكمتر شود. همانطوريكه قبلا نيز اشاره شد در حال حاضر ، حضور شيعيان در جريانات لبنان بسيار مهم و حياتي است و نمي توان به هيچ وجه آن را ناديده گرفت . *جنبشهاي شيعي بي شك انقلاب اسلامي حركتي بسيار مهم در جامعه جهاني به شمار مي آيد . به گزارش راديو لندن امام خميني(ره) انقلابي را رهبري كرد كه جهان را لرزاند.8 ولي اين اثر گذاري بر مسلمانان كه پيرو اهل بيت بودند – شيعيان جهان – تاثير فوق العاده و شگفتي گذاشت كه درميان آنها بيشترين تاثير در بين گروههاي شيعي لبنان به چشم مي خورد. *حزب الله

*علل ظهور جنبش حزب الله بارزترين دليل ظهور جنبش حزب الله را مي توان بروز بحران اجتماعي در جامعه لبنان دانست. اين بحران بيشتر ناشي از ضعف نظامي و بحران هويت و مشروعيت است كه به دليل اشغال لبنان بدست اسرائيل بروز كرد. موجوديت جامعه لبنان ، وحدت و انسجام در درون مرزهاي ملي لبنان در معرض تهديد و خطر قرار داشت. دارالسلام در مقابل دارالكفر قرار گرفت ، شكستهاي پي در پي اعراب از اسرائيل ، احساس حقارت و ترس از اسرائيل در ميان مردم لبنان ، عدم موفقيت گروههاي فعال در عرصه مبارزاتي- سياسي لبنان در مقابله با متجاوز و شكست ارتش ملي باعث تقويت احساس نفرت از دشمن شد و آرزوي روزهاي سرافرازي اسلام را در دل مسلمانان لبنان بيدار كرد و از

اين رو در شيعيان ميل به مقاومت در برابر دشمن با توجه به آموزه هاي اسلامي و شيعي جهاد ، ايثار ، مقاومت و شهادت زنده شد. وقتي در سال 1982م (16/3/1361) اسرائيل با هدف اخراج مبارزان فلسطيني و روي كار آوردن دولتي وابسته و دست نشانده به لبنان حمله كرد و لبناني ها در مقابله با متجاوز ناكام ماندند؛ الياس سركيس رئيس جمهور وقت هياتي 5 نفره را تحت عنوان كميته نجات ملي تشكيل داد تا براي حل مشكل به مذاكره با فليپ حبيب (نماينده ريگان در امور لبنان ) بپردازند. نبيه بري رهبر جنبش شيعي امل كه پس از ربوده شدن امام صدر رهبر اين جنبش شده بود نيز عضو اين كميته بود كه اين امر موجب اعتراض برخي رهبران امل شد. نتيجه اين كميته موافقت با طرح حبيب بود كه مقرر شد آتش بس بين اسرائيل و لبنان برقرار و رزمندگان فلسطيني از لبنان اخراج شوند. مشاركت نبيه بري در اين هيات و توافقات بعمل آمده موجب نارضايتي برخي شيعيان و كادر رهبري امل گرديد و در نهايت امر باعث انشعاب در امل شد. جدا شدگان از امل و ساير گروههاي متفرق اسلام گرا در بعلبك گرد هم آمدند ، اين مجموعه عليرغم اين واقعيت كه هر يك درك خاصي از نحوه برخورد با جامعه و رويدادهاي لبنان داشتند اما به علت شرايط خاص زماني چاره اي جز ادغام و وحدت نداشتند زيرا هيچيك به تنهايي قادر به رهبري يك قيام مردمي و مقابله با اشغالگري نبودند. اين مجموعه هاي كوچك متفرق در چند موضوع اتفاق نظر داشتند كه عبارتند از : 1- اعتقاد به ولايت

فقيه و پيروي از حضرت امام خميني (ره)

2- مقابله با اسرائيل

3- احزاب و گروههاي فعال نمي توانند اهداف مورد نظر خود را تحقق بخشند

4- لزوم اتحاد و تشكيل گروهي قوي و فراگير براي مقابله با دشمنان اين اهداف كلي باعث ظهور گروهي شد كه بعدها در لبنان و جهان به «حزب الله» مشهور شد و بعد از فراز و نشيبهاي بسيار و فعاليتهاي مخفي در برهه اي از زمان در سايه مجاهدتهاي خود و حمايتهاي ايران توانست به دستاوردهاي بسياري در عرصه هاي مختلف خصوصا سياسي و مبارزاتي دست يافته و براي خود شهرتي جهاني بدست آورد. البته اين جنبش در ابتدا مخالف دولت و ساير گروهها بود ولي بعدها به همكاري ، ائتلاف و تعامل با ساير گروهها پرداخت و دست از مخالفت با نظام حاكمه برداشت. *تاريخچه حزب الله جنبش حزب الله لبنان در اوايل دهه 80 در لبنان ظهور كرد ، هسته اوليه حزب الله و ساختار تشكيلاتي آن از اسلام گرايان ، اعضا و نيروهاي حزب الدعوه ، اتحاديه دانشجويان مسلمان (شاخه دانشجويي حزب الدعوه) ، برخي مسئولان جنبش امل ، اعضاي جنبش فتح و ديگر احزاب و از جمله حزب كمونيست لبنان تشكيل شد . به بيان ديگر تمام جريانهايي كه تحت تاثير انقلاب اسلامي ايران و رهبر آن امام خميني(ره) قرار گرفته بودند در آن شركت داشتند . تمامي اين افراد نظر مساعدي به پيروي از رهبر انقلاب اسلامي داشتند و در مقابله بااسرائيل متفق القول بودند اين موارد در بيانيه هاي حزب الله كاملا آشكار بود . در نظر اين افراد گروههاي موجود در لبنان نمي توانستند كاري انجام دهند اين عامل و تجربه موفق ايران (پيروزي

انقلاب اسلامي و تشكيل حكومت اسلامي) باعث ايجاد اين تشكيلات جديد شد . اين نيروها تحت نظارت ايران در يك تشكيلات يك صدا و جديد ادغام شدند . دولت ايران از طريق حجت الاسلام علي محتشمي پور سفير خود در دمشق و پاسداران مسقر در بعلبك زمينه را براي مذاكره و گردهمايي اين نيروها فراهم كردند. پس از دور اول مذاكرات يك كميته نه نفره ماموريت يافتند تا براي جريانهاي اسلامي متفرق يك تشكيلات سياسي جديد بر اساس پاي بندي به ولايت فقيه و نبرد با اسرائيل پي ريزي كنند . مجموعه اين گروهها كه به عنوان «شوراي لبنان» شناخته مي شد ، در مه 1984 به نام «حزب الله انقلاب اسلامي لبنان» تغيير نام داد.9 ولي تا سال 1985 مخفيانه به فعاليت خود ادامه مي داد. وظايف اين شورا نه نفره در ابتداي تشكيل عبارت بود از: 1- سازماندهي تشكيلات نظامي – امنيتي

2-سازماندهي تشكيلات سياسي

3-گسترش عمليات عليه اسرائيل

4-مقابله با تمام دشمنان: اسرائيل، غرب ، تجمع اعراب و نظام سياسي لبنان

5- جلوگيري از صلح با اسرائيل

6- گسترش انديشه اسلامي از طريق فعاليت فرهنگي10 حزب الله در نامه معروف خود «مانيفست حزب الله» در سال 1985 كه به طور رسمي منتشر شد اذعان داشت : «.... تعهد خود را نسبت به رهبري يگانه ، حكيمانه و عادلانه ولي فقيه جامع الشرايط كه در حال حاضر در شخص امام آيه الله العظمي روح الله الموسوي الخميني(دام ظله) تجسم يافته است ، اعلام مي داريم او برانگيزاننده انقلاب اسلامي و نهضت با عظمت آنان مي باشد .»11 شيخ صبحي طفيلي دبير كل پيشين حزب الله با اشاره به اقدامات اوليه براي شكل گيري اين حزب از اوضاع نابسامان و به هم

ريخته و به هم آميخته شدن تجارت و سياست و دين سخن مي گويد و اين اوضاع را باعث پايه ريزي گروهي(حزب الله) بر پايه اصول خدشه ناپذير اسلام كه بتواند اوضاع را تحت تاثير قرار دهد عنوان مي كند. برخورداري از شعارهاي باز و گسترده كه باعث مي شد برداشتي بسته و انحصاري از شيوه رفتار سران و موسسان حزب بدست نيايد باعث جذب اقشار مختلف معتقدان به اهداف حزب شد . الگوي رهبري جمعي براي حزب انتخاب شد و كادر رهبري «شورا» نام گرفت . تعداد اعضاي شورا كه انتخاب آنها پس از مشورت با فعالان اصلي حزب صورت مي گيرد در دوره هاي مختلف متفاوت بود . با پيشرفت فعاليت ها نياز به اصلاح ساختار تشكيلاتي شورا و روش انتخاب اعضاي آن احساس شد ، از اين رو براي اولين بار تعداد اعضاي شورا نه نفر و براي يكسال از طرف كادرهاي اصلي انتخاب شدند . شورا نيز دبير كل را از ميان اعضاي خود انتخاب مي كرد و ساير وظايف در بين بقيه اعضا براساس آيين نامه داخلي تقسيم مي شد . شيخ صبحي طفيلي در پنجم نوامبر 1989 بعنوان دبير كل انتخاب شد. پس از آن اجراي پاره اي اصلاحات در تشكيلات حزب تصويب شد . تعداد اعضاي شورا به هفت نفر تقليل يافت ، سمت جانشين دبيركل ايجاد شد و مدت ماموريت شورا به دوسال افزايش يافت . در ماه مه 1991 شهيد سيد عباس موسوي دبير كل شد كه در فوريه 1992 به شهادت رسيد . پس از او سيد حسن نصرالله به سمت دبيركلي انتخاب شد كه هم اكنون نيز اين سمت را عهده دار است. در اين

مدت دو اصلاح نيز صورت گرفته است ماموريت شورا به سه سال افزايش يافته و انحصار انتخاب دبير كل به دو دوره متوالي برداشته شده و دبير كل مي تواند براي دوره هاي متوالي نامزد شده انتخاب شود . حمله اسرائيل به لبنان در سال 1982 در واقع آغاز مقاومت حزب الله بود . حزب الله مقاومت اسلامي بر ضد اسرائيل را با امكانات اندكي كه در اختيار داشت و نيروهاي انساني كم آغاز كرد . تجربيات نظامي نيروهاي مقاومت تحت حمايت و زير نظر سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران سريع رشد كرد و كوششهاي مستمر براي جبران كاستي ها صورت گرفت . از سال 1982 ايران براي پيشبرد اهداف گوناگون خود در ميان شيعيان كمكهاي فراواني به لبنان ارسال كرد . اين كمك ها براي تسليح و تجهيز مالي حزب الله در مقابل اسرائيل و انجام خدمات اجتماعي و بهداشتي استفاده مي شد . پاسداران حاضر در منطقه در امر آموزش نيروهاي لبناني مشغول فعاليت بودند.12 البته در سالهاي اخير به دلايل مختلف از جمله مسائل داخلي ايران و خودكفايي نسبي حزب الله ميزان اين كمكها نسبت به سالهاي اوليه كاهش پيدا كرده است. مخفي كاري در عمليات ها و استفاده از شيوه هاي غافلگيرانه بيشترين اهداف را با كمترين خسارت براي مبارزان لبناني در برداشت . همچنين حزب الله براي در امان ماندن از بمباران هوايي از تسليحات قابل حمل و سبك تر استفاده مي كرد كه اين باعث سهولت در تحرك و تغيير سريع و راحت تر مواضع مي شد . اين روشها باعث ترس سربازان دشمن و آماده باش دايم آنها بود كه به فرسايش توان نظامي آنها مي انجاميد اين تحركات كه در

پرتو آموزشهاي نيروهاي نظامي ايراني انجام مي شد در نهايت اسرائيل را مجبور به عقب نشيني از بخش عمده لبنان كرد. همچنين در آخرين نبرد عمده مشهور به جنگ 33 روزه كه اسرائيل مي خواست كار حزب الله را يكسره كند موجبات شكست او را فراهم كرد . *مبارزات حزب الله در بعد مبارزاتي طرفهاي مبارزه حزب قبل از پيمان طائف كاملا مشخص بودند و نظر اين جنبش مبارزه با آنها بود (اسرائيل ، غرب ، نظام سياسي لبنان و.....) كه پس از پيمان طائف نظر حزب الله اصطلاحا به واقع گرايي نزديك شد و سياست ائتلاف با ديگر گروهها و نزديكي به دولت در برنامه هاي حزب الله ديده شد. در بعد سياسي حزب الله لبنان از ابتداي تاسيس خود نظام سياسي لبنان را نظامي غيرمشروع و غيراسلامي مي دانست و در برهه هايي از زمان با ارتش لبنان درگير شده و خواستار تغيير نظام بود در تابستان 1371 با توجه به جو نظام بين الملل و تحولات مهم آن كه با تحولات داخلي لبنان در ارتباط بود حزب الله تصميم گرفت در نظام سياسي لبنان مشاركت كند و اين كار را از طريق شركت در انتخابات پارلمان عملي ساخت. از جمله اين تحولات مي توان به پايان جنگ ايران و عراق ، احياي مذاكرات اعراب و اسرائيل در كنفرانس مادريد 1370 ومهمترين آن امضاي پيمان طائف (منشور آشتي ملي لبنان ) 1368 اشاره كرد.13 جنبش حزب الله به عنوان يكي از مهمترين گروههاي شبه نظامي لبنان تحت تاثير اين تحولات قرار گرفت.بدين ترتيب در عملكردها و مواضع اين حزب در دهه نود ميلادي تغييرات گسترده اي حادث شد. به گونه اي كه حزب الله

در پايان دهه نود ميلادي و شروع هزاره جديد چهره اي متفاوت از دهه هشتاد از خود نشان داد. حزب الله كه تا پيش از پيمان طائف روابط چنداني با ساير گروههاي لبنان نداشت در جريان مبارزات انتخاباتي سال1992با برخي گروهها ائتلاف كرد. به طوري كه نامزدهاي انتخاباتي حزب الله با نامزدهاي جنبش امل ، حزب كمونيست ، حزب قومي سوري و حزب بعث در يك فهرست در كنار هم قرار گرفتند. از اين ائتلاف 12 نفر به مجلس راه يافتند. حزب الله با اين كار صحنه مبارزه خود را از نظامي به صحنه هاي سياسي ، فرهنگي ، اجتماعي و اقتصادي گسترش داد . در اين راستا حزب الله از لحاظ اقتصادي و اجتماعي با اعطاي كمك هاي تحصيلي به مستضعفان ، توزيع داروي رايگان بين بيماران ، تقسيم آب بين نيازمندان و ارائه خدمات درماني به محرومان فعاليت مي كرد . همچنين با شركت در انتخابات شوراهاي شهر و روستا در سال 1998 و پيروزي در آن با توجه به اينكه دولت براي اين شوراها بودجه در نظر مي گيرد حزب الله با اين كار در قوه مجريه نيز مشاركت كرد. از سويي ديگر نظر حزب در امور غير نظامي ارائه خدمات به عامه مردم خصوصا شيعيان بود. كار ارائه خدمات اجتماعي ، اقتصادي و فرهنگي به مردم از طريق فعاليت جهاد سازندگي حزب الله ، دفتر بنياد شهيد و كميته امداد در لبنان انجام مي گرفت. *دستاوردهاي حزب الله در ابعاد مختلف حزب الله از زمان تاسيس دستاوردهاي بسياري داشته است تثبيت خود در فضاي سياسي مبارزاتي لبنان ، به شكست كشاندن اسرائيل در مقاطع مختلف و شهرت يافتن در

سطح جهاني به مبارزه با اسرائيل (به طوريكه هرجا سخن از مبارزه با اسرائيل است نام حزب الله در اذهان متبلور مي شود) ، موفقيت در مبارزه با ساير گروهها ، ارائه خدماتي متنوع به اقشار مردم خصوصا شيعيان و ايفاي نقش در مجلس قانونگذاري و شوراهاي شهر و روستا جزو اهم دستاوردهاي حزب الله است. در بعد مبارزاتي انجام بسياري از انفجارها عليه اسرائيل و وارد كردن تلفات انساني به آنها همچنين بيرون راندن اسرائيل از بيشتر خاك لبنان، مقاومت و عقيم گذاشتن بسياري از حملات و عمليات هاي نظامي دشمن و پيروزي در جنگ 33 روزه وآزادي اسراي لبناني از مهمترين موارد است. در بعد غير نظامي حزب الله از سال 1984(1363) شروع به ساخت مدرسه ، درمانگاه و بيمارستان كرد و تعاوني هاي مصرف زيادي را در مناطق مختلف لبنان و به طور عمده در مناطق شيعه نشين تاسيس كرد. همچنين با كمك ايران اقدام به تاسيس موسساتي مانند بنياد شهيد(1983) ، جهاد سازندگي(1984) ، سازمان بهداشت اسلامي(1985) ، كميته امداد(1987) ، بنياد جانبازان(1990) و ..... نمود. اين موسسات در ارتباط مستقيم با موسسات مشابه خود در ايران بودند اما توسط لبناني ها اداره مي شدند.13 همه اين موارد را مي توان دستاورد براي حزب الله بشمار آورد چون موفقيت در شروع و تداوم ارائه خدمات اين موسسات در كنار دولت لبنان باعث استحكام حزب الله در لبنان شده است اين موسسات به غير شيعيان نيز خدمات ارائه مي دهد حتي در بين كاركنان آنها غير مسلمان نيز وجود دارد. اين فعاليت ها با تاييد ولي فقيه زمان (امام خميني(ره) و مقام معظم رهبري) از طرف حزب الله با هماهنگي و

كمك ايران صورت گرفت. *مولفه هاي تاثير پذيري حزب الله از انقلاب ايران 1- ولايت فقيه و رهبري امام خميني(ره) اصلي ترين ويژگي حزب الله در مقايسه با ساير گروههاي اسلام گراي جهان عرب پذيرش نظريه ولايت فقيه و رهبري امام خميني(ره) است .اين ويژگي بر كليه اركان تشكيلاتي و همچنين ديدگاه حزب الله سيطره داشته و در واقع يكي از دلايل اصلي ادغام مجموعه هاي كوچك اسلام گرا در لبنان در سال 1982 و تشكيل حزب الله است. نخستين اعضاي شوراي رهبري حزب الله كه در سال 1361 تشكيل شد به ايران آمده و با امام خميني(ره) ديدار كردند بدين ترتيب ارتباط رسمي و تشكيلاتي مبتني بر پيروي از ولايت فقيه ميان حزب الله و ايران برقرار شد. 2- محوريت روحانيت در اركان حزب الله نقشي كه روحانيون در اركان مختلف حزب الله دارند در هيچ يك از احزاب و سازمانهاي لبناني سابقه ندارد از تاسيس حزب الله تا كنون همواره اكثريت اعضاي شوراي حزب الله را روحانيون تشكيل داده اند سخنگو و معاون دبير كل هميشه روحاني بوده اند . اكثر روحانيون حزب در نجف تحصيل كرده اند و تحت تاثير روحانيون و علماي ايراني بوده اند . 3– نماد هاي شيعي استفاده حزب الله از نمادها و سمبل هاي مذهب شيعه براي انتقال پيام هاي خود و تحريك و تشويق اعضا و پيروان به شيوه عمل خود بسيار موثر بوده است . عليرغم تفاوت در فرهنگ و جامعه ايران و لبنان اين جلوه ديگري از اثر پذيري حزب الله از انقلاب اسلامي ايران است نمادهايي مانند عاشورا ، شهادت امام حسين(ع) سيره و جنگ هاي پيامبر(ص) و امام علي(ع) و ... حزب الله را در انتقال پيام هايي مانند جهاد ، شهادت ، استقامت و تحمل پذيري

توانمندتر ساخت. استفاده از اين سبملها و تشويق به اتحاد و برادري در انديشه شيعه باعث شد افراد با پيوستن به اين گروه از لبناني بودن يا عضو يك طايفه محروم بودن در كشوري كه از طريق جنگ طوايف مختلف و متعدد پاره پاره شده بود دست بردارند . نهايتا تشكيل حزب الله هر چند تنها به ابتكار ايران نبوده است و گروههاي مختلف شيعي خود به اين نتيجه رسيده بودند ولي شايد نقش ايران تولد اين حزب را جلو انداخته باشد . از سوي ديگر جهت دهي ايران در تولد و تشكيلات اين حزب بخوبي نمايان است و همچنان اين گروه چه از لحاظ مادي يا سياسي و يا ساير جوانب بيشترين كمك ايران را به خود اختصاص داده است سفرهاي پياپي سران حزب الله ، ديدارهاي دبيركل حزب الله با رهبر معظم انقلاب و كمكهاي مالي ، نظامي و اطلاعاتي ايران به اين حزب همه خبر از ادامه رابطه صميمي و برادرانه حزب الله با ايران دارد . البته ايران با ديگر گروههاي شيعي و همچنين برخي گروههاي ديگر نيز ارتباط دارد و از آنان نيز حمايت مي كند. *نتيجه گيري در اين تحقيق سعي شده است تاثير انقلاب اسلامي ايران بر گروههاي مسلمان لبنان بررسي شود با نگاهي به اوضاع سياسي لبنان ديديم كه تا قبل از رفتن امام موسي صدر از ايران طوايف شيعي در معادلات لبنان جايگاهي نداشتند و امام موسي صدر بعنوان منجي شيعيان لبنان آنها را در تشكيلات سياسي ، نظامي و اجتماعي سامان داد . تشكيل مجلس اعلاي شيعيان لبنان ، حركه المحرومين و جنبش امل محصول حضور امام موسي صدر در

لبنان بود كه متاسفانه ايشان يك سال قبل از انقلاب اسلامي در ليبي ناپديد شد. پس از ناپديد شدن امام موسي صدر جنبش امل كه در ورطه اي از نااميدي بود با پيروزي انقلاب اسلامي و حمايتهاي نظام جديد در ايران جان تازه گرفت . هر چند تاثير انقلاب ايران در لبنان باعث ظهور دولتي اسلامي در لبنان مانند ايران نشد ولي ظهور حزب الله لبنان كه تحت تاثير مستقيم ايران انقلابي پا به عرصه لبنان گذاشت نشانه بارز تاثير انقلاب ايران در لبنان است . هر چند شيعيان لبنان بخاطر روابط ديرينه با ايران علاقمند به ايران با حكومت اسلامي بودند ولي غير از اشتراك مذهبي فقر ، ضعف و ستم روا شده بر شيعيان نيز در اين تاثير پذيري قابل توجه است . در لبنان كه كشوري طايفه اي است شيعيان جايگاهي نداشتند نشان داديم كه در اثر تلاش هاي امام موسي صدر و انقلاب ايران هم اكنون در لبنان گروههاي شيعي نقش بسزا و تعيين كننده اي دارند . حزب الله كه در اوايل دهه 80 تاسيس شد در مبارزه با اسرائيل به پيروزي هاي مهمي دست يافت كه نمونه آخر آن در جنگ 33 روزه و آزادي برخي اسرا را مي توان نام برد به شدت متاثر از ايران است. اين حزب پس از ايفاي نقشي مهم در مبارزه با اسرائيل در ابعاد قانونگذاري با شركت در انتخابات پارلمان و انتخابات شوراهاي شهر و روستا به ايفاي نقش در وجوه سياسي و اجتماعي پرداخت. حزب الله انواع خدمات را به مردم لبنان ارائه داده و به تبليغ مبارزه با اسرائيل (دشمن شماره

يك جهان اسلام) مي پردازد. بطور كلي تاثير انقلاب ايران را مشخصا مي توان در امور زير بين مسلمانان لبنان بويژه شعيان مشاهده كرد : الف : تقويت حركتهاي اسلامي بطور مشخص امل و تقويت جايگاه ضعيف شيعيان در بين طوايف لبنان (همانطور كه ذكر شد قدرت در لبنان طايفه اي است )

ب : ايجاد گروه جديد راديكال حزب الله در عرصه سياسي مبارزاتي لبنان ( چون امل در نظر ايران محافظه كار و بدنبال اصلاحات بود نه مبارزه با وضع موجود . )

ج : سعي در تشكيل حكومتي در لبنان كه بدنبال منافع اكثريت باشد با ايجاد روابط با دولت لبنان و سفرهاي مقامات دو كشور و استفاده از بازوي حزب الله و ديگر گروههاي تاثير پذير در اين راستا . امروزه تاثير انقلاب اسلامي در لبنان حتي در سطوح ظاهري نيز نمايان است ، تعداد زيادي از تصاوير امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري در نقاط مختلف لبنان به چشم مي خورد و برروي ديوارها عكس شهدايي كه در راه مبارزه با اسرائيل جان خود را از دست داده اند به چشم مي خورد . فرجام سخن اينكه انقلاب اسلامي ايران در لبنان بويژه بين گروههاي مسلمان شيعه تاثير شگرف و تعيين كننده اي بجا گذاشته و حزب الله را در صدر اخبار خاورميانه نشانده است. در اخبار خاورميانه هميشه نام حزب الله لبنان به چشم مي خورد گروهي كه هم از لحاظ ايدئولوژيكي ، تشكيلاتي و هم عملكردي وابسته و متاثر از ايران است .

*پي نوشت:

1 - محمدباقر حشمت زاده، تاثير انقلاب اسلامي بر كشورهاي اسلامي (تهران : سازمان انتشارات

پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1385)، ص 69

2 - جان . ال . اسپوزيتو ، انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن ، ترجمه محسن مدير شانه چي ، (تهران : باز ، 1382 ) ، ص 60

3 - صحيفه نور ، ج 11 ، ص 266 ، تاريخ 22/11/1358

4 - قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ، (قم : نشر حقوق اسلامي ، 1378 ) ، ص 17 .

5 - محمد طلوعي ، فرهنگ جامع سياسي ، (تهران : نشر قلم ، 1372 ) ، ص 748 .

6 - ه_ . عليزاده ، فرهنگ سياسي لبنان ، ترجمه محمد رضا گلسرخي و محمد رضا معمايي ، (تهران : سفير ، 1368 ) ، ص 13 .

7 - منوچهر محمدي ، بازتاب جهاني انقلاب اسلامي ، (تهران : انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي ، 1385 ) ، ص 235 .

8 - محمد رضا اكبر ، سيماي امام خميني (ره) ، (ب . م : پيام عترت ، 1378 ) ، ص 84 .

9 - مسعود اسداللهي ، از مقاومت تا پيروزي تاريخچه حزب الله لبنان ، (تهران : موسسه مطالعات و تحقيقات انديشه سازان نور ، 1379 ) ، ص ص 68 – 67 .

10- همان ، ص 69 .

11- همان ، ص 193 – 192 .

12- جان . ال . اسپوزيتو ، انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن ، ترجمه محسن مدير شانه چي ، (تهران : باز ، 1382 ) ، ص 141.

13- سايت پگاه حوزه (سايت حوزه علميه قم)

14- مسعود اسدالهي، پيشين، ص 151 .

جهاد دانشگاهي، پيشگام در توسعه علم و فناوري

جهاد دانشگاهي، پيشگام در توسعه علم و فناوري

براي بسياري از مردم و مسئولان، جهاد دانشگاهي تداعي كننده نهادي است كه هر آينه انتظاردارند كه از آن خبري از دستاوردها و ابداعات علمي و فرهنگي بشنوند و رسانه ها نيز همواره متوقعند، كه هرازگاهي با ارسال اخبار پيشرفت هاي اين نهاد به ويژه در حوزه علوم سلولي مردم را شادمان كنند. اما اين موفقيت ها اتفاقي به دست نيامده است. بلكه حاصل تلاش و مجاهدت جواناني است كه از بدو تاسيس آن با اتكاء به قدرت ايمان، سر به هيچ آستاني جز درگاه حضرت حق نساييده اند. مجاهداني كه در دوران حيات نظام اسلامي به ويژه شرايط بحراني چون جنگ تحميلي با تكيه بر دانش و امكانات بومي، كشور را در هنگام تحريم هاي خارجي به سمت خودكفايي پيش راندند. اينك آن نهال نورسته 29 سال پيش، تبديل به درختي تنومند، با شاخه هايي متعدد و در هم پيچيده براي ترويج فناوري هاي نرم و سخت موجود كشور شده است. تا آنجا كه در اين سالها، فعاليت هاي جهاد دانشگاهي موجب شد نام جمهوري اسلامي ايران به سبب پروژه هاي علمي و فرهنگي نظير فرستنده هاي توان بالا، الكتروفيلترهاي كارخانه هاي سيمان، سلول هاي بنيادي و همانندسازي، هواپيماهاي فوق سبك، سوپرآلياژها و مواد ويژه، پيشنهاد حفاظت و كنترل تردد، اتوپايلوت، ترانسفورمرهاي خاص، سيستم برق و كنترل دكل هاي حفاري، تجهيزات تست فشار قوي، تجهيزات وقطعات فناوري خلأ بالا، پوپي امرهاي پرقدرت حقيقي، مطالعات نسلي و هويت، خبرگزاري دانشجويي و خبرگزاري قرآني، به عنوان كشوري برتر در عرصه جهاني مطرح شود. و در اين راستا براي پيشبرد اهداف عاليه خود، جز بهره مندي بسيار ناچيز از بودجه هاي عمومي هيچگونه بار و فشاري بر دولت هاي وقت تحميل نكرده، بلكه

در راه توسعه علمي و فرهنگي كشور يار و مددكار آنها بوده است. اما بايد اذعان كرد كه جهاد دانشگاهي هنوز به صورت جامع مورد شناسايي عموم قرار نگرفته و لازم است در فرصت هايي چون اين مجال، معرفي هرچند مختصر اما با رويكرد جامع از اين نهاد ارائه شود. لذا براي آشنايي عمومي با سرفصل فعاليت ها و ساختارهاي جهاد، مطالبي ارائه مي شود. ***

جهاددانشگاهي نهادي است كه از دل انقلاب اسلامي جوانه زده و با الهام همه جانبه از آرمان هاي اين انقلاب بزرگ و بر مبناي شناخت مشكلات واقعي و نيازهاي تخصصي جامعه به دنبال ارائه الگويي بومي از توليد دانش براي پيشبرد اهداف عاليه انقلاب است. اين مجموعه نهادي عمومي و غيردولتي زير نظر شوراي عالي انقلاب فرهنگي و داراي شخصيت مستقل است كه در سال 1359با ماموريت گسترش تحقيقات و شكوفايي روحيه نوآوري براي نيل به خود اتكايي، توسعه امور فرهنگي در سطح جامعه و ايجاد پلي ميان دانشگاه و بخش صنعتي، خدماتي كشور تأسيس شد. اين ماموريت از طريق هدايت و اجراي پروژه هاي تحقيقاتي در زمينه هاي مختلف علوم و فناوري و پيگيري بهره برداري از نتايج تحقيقات صورت مي گيرد. در اين راستا جهاددانشگاهي به توليد و تدوين فناوري، تجاري سازي نتايج تحقيقات، انتشار دانش از طريق اطلاع رساني و آموزش هاي تخصصي، توسعه فرهنگ اصيل اسلامي و خودباوري و ترويج كارآفريني مي پردازد. در افق 1404، جهاددانشگاهي نهادي انقلابي، با هويت اسلامي، برخوردار از منابع انساني متعهد و كارآمد، الهام بخش و موثر در كشور، پيشگام در توسعه علم، فناوري و فرهنگ با تعامل سازنده در عرصه ملي و بين المللي است. *منابع انساني فعاليت هاي تخصصي توسط 650

عضو هيأت علمي و يكهزار و 600 كارشناس تمام وقت و با همكاري پاره وقت جمعي از كارشناسان و خبرگان صنعت و دانشگاه و دانشجويان مقاطع تحصيلات تكميلي انجام مي شود. اين فعاليت ها از سوي 2 هزار و صد نفر پرسنل مديريتي و خدماتي پشتيباني مي شود. *منابع مالي بيش از 80درصد از بودجه سالانه جهاددانشگاهي از طريق قراردادهاي پژوهشي و آموزشي كارفرمايي و فروش خدمات ومحصولات فناوري (تجاري سازي علم و فناوري) به بخش هاي خصوصي و عمومي تأمين مي شود، و اعتبارات عمومي كمتر از 20درصد از بودجه آن را پوشش مي دهد كه اين بودجه ناچيز عمدتا در فعاليت هاي فرهنگي و توسعه اي صرف مي شود. به بيان ديگر، جهاد دانشگاهي حدوداً پنج برابر اعتبارات عمومي دريافتي توليد كار و ثروت براي كشور دارد. *تنوع خدمات ماهيت چند رشته اي و انعطاف پذيري سازماني، به جهاد دانشگاهي اين قابليت را مي دهد تا خدمات متنوعي را در بسياري از زمينه هاي علوم و فناوري ارائه كند. هر كارفرما ممكن است متقاضي يك و يا چندين نوع از اين خدمات باشد. *ساختار سازماني فعاليت هاي جهاددانشگاهي به وسيله شبكه نظام مندي از تشكيلات و سازمان ها به شرح زير صورت مي گيرد: * هيأت امنا، شامل رئيس جهاددانشگاهي، شماري از شخصيت هاي برجسته علمي و فرهنگي و تعدادي از اعضاي هيات دولت. * دفترمركزي جهاددانشگاهي. * واحدهاي جهاددانشگاهي مرتبط با دانشگاه هاي اصلي تهران و همچنين واحدهاي استاني در سراسر كشور (هر واحد به عنوان آينه اي تمام نما از مجموعه جهاددانشگاهي در مقياس پايين تلقي مي شود .

پژوهشگاه ها و پژوهشكده هاي جهاددانشگاهي. * 128 گروه پژوهشي و 107 مركز خدمات تخصصي به عنوان مهمترين اجزاي تشكيل دهنده واحدها

و پژوهشكده ها * پارك هاي علم و فناوري و مراكز رشد. * مراكز فرهنگي * مراكز آموزشي. * مؤسسات و شركت هاي وابسته پژوهشكده ها وپژوهشگاه هاي جهاد دانشگاهي شامل پژوهشگاه علوم انساني و اجتماعي و پژوهشگاه فناوري هاي نوين علوم پزشكي جهاد دانشگاهي(ابن سينا) و پژوهشكده هاي علوم سلولي و ناباروري (رويان) توسعه صنايع شيميايي، برق، توسعه تكنولوژي، علوم بهداشتي، علوم و فناوري مواد غذايي، علوم پايه كاربردي، فرهنگ و هنر، گياهان دارويي، محيط زيست، علوم توسعه، علوم اجتماعي، تكنولوژي توليد و پژوهشكده فناوري اطلاعات و ارتباطات مي شود. مؤسسات و مراكز فرهنگي اين نهاد نيز شامل خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا ، خبرگزاري قرآني دانشجويان ايران (ايكنا) سازمان هاي انتشارات جهاددانشگاهي، دانشجويان جهاددانشگاهي و فعاليت هاي قرآني دانشجويان كشور و مراكز افكارسنجي دانشجويان ايران (ايسپا)، گردشگري علمي _ فرهنگي دانشجويان ايران و مركز فرهنگي دانشجويي امام و انقلاب اسلامي و نيز مؤسسه قرض الحسنه دانشجويان ايران است. مراكز آموزشي آن عبارت از دانشگاه علم و فرهنگ و مؤسسات آموزش عالي در استان هاي خوزستان، يزد و كرمانشاه و 38 مركز آموزش عالي علمي كاربردي و بيش از 100 مركز آموزشي وابسته به واحدها و پژوهشكده ها، براي ارائه آموزش هاي كوتاه مدت عمومي و تخصصي است. جهاد دانشگاهي همچنين داراي فصلنامه هايي با عناوين شيمي و مهندسي شيمي ايران، گياهان دارويي، مهندسي برق و مهندسي كامپيوتر به دو زبان فارسي و انگليسي، توسعه تكنولوژي، زمين شناسي ايران، ياخته در زمينه علوم سلولي (ISI)، پايش در زمينه علوم بهداشتي، ليزر پزشكي، باروري و ناباروري، پژوهش زبان و ادبيات فارسي، اسلام پژوهي، پژوهش علوم سياسي، تكاپو، محيط زيست، پژوهش نامه علوم رفتاري، فرهنگ و هنر، رشد فناوري و دو فصلنامه

تخصصي پژوهش هاي باستان شناسي و مطالعات ميان رشته اي است. از نمونه افتخارات جهاد دانشگاهي در دوران فعاليت مي توان به 22 جايزه جشنواره بين المللي خوارزمي، در علم و فناوري، نه جايزه جشنواره علمي پزشكي رازي و بيش از 100 جايزه در جشنواره هاي علمي و پژوهشي ملي اشاره كرد. فرازهايي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خصوص جهاددانشگاهي: جهاد دانشگاهي ازجاهايي است كه ما به آن اميدواريم براي آينده علمي كشور. جهاد دانشگاهي مظهر جهاد علمي و علم جهادي است. جهاددانشگاهي، فقط يك نهاد نيست بلكه يك فرهنگ است، يك سمت گيري است و هرچه بتوانيم اين فرهنگ را در جامعه گسترش دهيم كشور را بسوي استقلال و سربلندي حقيقي پيش برده ايم. *مركز اطلاعات علمي پايگاه اطلاعات علمي جهاددانشگاهي با هدف ساماندهي و پردازش اطلاعات و مقالات علمي منتشر شده در نشريات علمي - پژوهشي، جستجو و ارائه چكيده مقالات نشريات علمي - پژوهشي كشور، دسترسي به متن كامل Full Text مقالات ،معرفي و ارائه مقالات نشريات ايراني نمايه شده در ISI دسترسي به مجموعه مقالات مح___ققان ايراني چ___اپ شده در نشريات بين المللي، سرويس گزارش هاي استنادي نشريات علمي - پژوهشي كشور JCR از طريق ش__اخص تاثير Impact Factor و شاخص آني Immediacy Index معرفي نشريات و نويسندگان مقالات پر استناد، سرويس ارسال الكترونيكي مقالات Online Submission و رهگيري پيشرفت كار توسط نويسندگان راه اندازي شده است. *خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) ايسنا جلوه اي است از يك تلاش مسئولانة دانشجويي براي ساختن ايراني مستقل و آباد كه با بهره گيري از سرماية تفكر، صداقت، روح ترقي خواه جوانان و با توجه ويژه به انديشه هاي ارزشمند امام خميني(ره)، در 13

آبان 1378، با مخابرة نخستين خبر خود (پيام مقام معظم رهبري به ايسنا) به صورت آزمايشي و در 16 آذرهمان سال، همزمان با روز دانشجو، به صورت رسمي گام به عرصة اطلاع رساني نهاد و انحصار خبرگزاري در ايران را شكست و پس از ايرنا، نخستين خبرگزاري بود كه به وجود آمد. در حال حاضر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اخبار را به زبان هاي فارسي، انگليسي و عربي، روي سايت قرار مي دهد. خبرگزاري قرآني ايران (ايكنا) خبرگزاري قرآني ايران (ايكنا)، به عنوان تنها خبرگزاري تخص_صي قرآن__ي ج__هان، از آب__ان 1382، با نشاني اينترنتي www.Iqna.ir راه اندازي شده است. اين خبرگزاري كه با دو رويكرد كلي رويداد محوري و سوژه محوري، به توليد و انعكاس اخبار قرآني از سراسر جهان مي پردازد، در طول پنج سال نخست فعاليت خود، بيش از 300 هزار خبر توليد و بر روي خروجي پايگاه خبري خود، ارسال كرده است. «ايكنا» در حال حاضر به توانمندي توليد روزانه 500 خبر به 18 زبان زندة دنيا در قالب 16 شعبة داخلي، 7 شعبة خارجي و سه شعبة سازماني، دست يافته است و بر اساس برنامه ريزي استراتژيك خود، بنا دارد تا به توليد روزانه 1200 خبر در قالب 35 زبان زندة دنيا تا سال 1390 دست يابد فعاليت هاي جهاددانشگاهي به طور كلي در چهار حوزه شامل آموزش، پژوهش و فناوري، فرهنگ و اشتغال دانش آموختگان انجام مي شود كه در ادامه به طور مختصر بخشي از اين فعاليت ها و خدمات تشريح مي شود. *پژوهش و فناوري پژوهش و فناوري يكي از مأموريت هاي مهم اين نهاد است كه از ابتداي تأسيس آن در سال 1359 سهمي تعيين كننده در ساختار فعاليت هاي

آن داشته كه در دو بخش، انجام پروژه ها و طرح هاي پژوهشي و ارائه محصولات، خدمات و مشاوره هاي تخصصي و فني با هدف كاربردي كردن يافته هاي پژوهشي صورت مي گيرد. از بعد ساختار تشكيلاتي انجام فعاليت هاي پژوهشي در قالب گروه هاي پژوهشي و ارائه محصولات، خدمات و مشاوره هاي تخصصي و فني در قالب مراكز خدمات فني و تخصصي صورت مي گيرد. در حال حاضر در مجموعه جهاددانشگاهي 42 واحد، 2 پژوهشگاه، 18 پژوهشكده (شامل 128 گروه پژوهشي، 107 مركز خدمات تخصصي)، 2 پارك علم و فناوري و 5 مركز رشد در سراسر كشور به فعاليت هاي پژوهشي مي پردازند. انجام پژوهش هاي كاربردي و توسعه اي، كارفرمايي بودن پژوهش ها، نيروي انساني متخصص، خلاق و مبتكر، خود اتكايي مالي و ساختار سازماني و تشكيلاتي منعطف از جمله خصايص و ويژگي هاي بخش پژوهش است. از فعاليت هاي اين حوزه در سال 87 همكاري مداوم با سازمان ها و وزارتخانه هاي مختلف در انجام بخشي از فعاليت هاي پژوهشي آنها به خصوص تجاري سازي و بهره برداري از يافته هاي پژوهشي و انجام پژوهش هاي اثربخش بوده است. به طوري كه در سال گذشته اين حوزه موفق به انعقاد 570 فقره قرارداد كارفرمايي با حجم ريالي 1.330 ميليارد ريال شد كه در قياس با سال قبل از آن از نظر مبلغ رشدي حدود سه برابر داشته است. از ديگر فعاليت هاي جهاددانشگاهي حضور در مجامع علمي مختلف، تهيه و تدوين كتاب ها و مقاله هاي علمي _ پژوهشي است. در سال گذشته 69 كتاب در زمينه هاي مختلف علمي توسط پژوهشگران جهاددانشگاهي تأليف، گردآوري و ترجمه شده و به چاپ رسيده است كه نسبت به سال قبل از آن حدود 30 درصد رشد داشته است. از تعداد 1535

عنوان مقاله تدوين شده در سال 87، تعداد 795 عنوان در مجلات داخلي و خارجي و تعداد 776 عنوان در گردهمايي ها و مجامع علمي مختلف داخلي و خارجي ارائه شده است. همچنين در سال گذشته طرح «سلول هاي بنيادي مزانشيمي موشي جدا شده با روش كشت با تراكم كم» در جشنواره تحقيقاتي علوم پزشكي رازي موفق به دريافت رتبه شد. انتشار نشريات تخصصي نيز هر سال در زمره برنامه هاي مهم اين نهاد است كه در اين راستا 13 فصلنامه داراي رتبه علمي و پژوهشي در رشته هاي مختلف منتشر مي شود.يكي ديگر از كاركردهاي مستمر اين نهاد طراحي، برگزاري و يا مشاركت در برگزاري مجامع علمي، سمينارها، دوره ها و كارگاه ها و نمايشگاه هاي علمي _ تخصصي است، كه اين حوزه در سال گذشته موفق به طراحي و برگزاري و شركت در بيش از 260 سمينار، 365 كارگاه و 160 نمايشگاه تخصصي شده است. صرفه جويي ارزي حاصل از ارائه خدمات تخصصي پزشكي، طراحي و ساخت تجهيزات ويژه صنعتي و غير صنعتي در سال 1387 بالغ بر 60 ميليون دلار بود كه اين رقم از بودجه دريافتي از دولت بيشتر است. *طرح هاي شاخص تعدادي از طرح هاي شاخص جهاددانشگاهي در زمينه هاي مختلف تحقيقاتي عبارت است از: 1- شبيه سازي انواع حيوانات مزرعه اي مانند گاو، گوسفند و بز.

2-كاربرد سلول هاي بنيادي در درمان بيماري هاي مختلف.

3- طراحي و ساخت انواع فرستنده هاي راديويي موج متوسط تمامي ترانزيستور با قدرت هاي متفاوت تا سقف يك مگا وات.

4- طراحي و ساخت سيستم لايه نشاني فيزيكي نيمه اتوماتيك.

5- طراحي و ساخت الكتروفيلترهاي پالايشگاه، كارخانه هاي سيمان و مس.

6- طراحي و ساخت سيستم هاي برق و كنترل سكوهاي حفاري.

7- توليد كودهاي زيستي فسفاته.

8- طراحي

و ساخت نسل جديد هواپيماهاي فوق سبك 9- طراحي و ساخت ربات «جابجايي و چرخش دو جهته سيلندر خودرو» براي نخستين بار در كشور. 10- راه اندازي شعب بانك خون بند ناف پژوهشكده رويان. 11- راه اندازي نخستين مركز سلول درماني در پژوهشكده رويان. 12- طراحي نخستين نقشه پروتئيني سلولهاي بنيادي جنيني انسان توسط پژوهشكده رويان براي نخستين بار در كشور. 13- درمان سوختگي قرنيه چشم با استفاده از سلولهاي بنيادي ليمبوس توسط پژوهشكده رويان. آموزش اساسي ترين هدف آموزش هاي جهاددانشگاهي تربيت افراد و متناسب كردن شخصيت و قابليت هاي آنان با دگرگوني و تحولات علمي، اقتصادي و فرهنگي كشور است تا كارآيي لازم را براي پذيرش و ايفاي نقشي كه در پيشبرد وظايف اجتماعي و شغلي به عهده آن هاست، به دست آورند. *آموزش هاي رسمي بلند مدت جهاد دانشگاهي رويكرد جهاددانشگاهي در دوره هاي آموزشي بلند مدت رسمي، تمركز بر دوره هاي تحصيلات تكميلي با همكاري پژوهشكده هاي تخصصي جهاددانشگاهي با هدف كاربردي كردن نتايج و يافته هاي پژوهشي است كه در حال حاضر شامل دكتراي زيست شناسي تكويني با همكاري پژوهشكده رويان و نه دوره كارشناسي ارشد (مطالعات فرهنگي، مهندسي مالي، مديريت پژوهش هنر، مديريت اجرايي، روانشناسي باليني، زيست شناسي تكويني، حقوق خصوصي، مهندسي صنايع و مهندسي عمران) مي شود. آموزش هاي بلند مدت رسمي جهاد دانشگاهي در قالب دانشگاه علم و فرهنگ و شعبات آن، موسسات آموزش عالي استاني و مراكز آموزش عالي علمي كاربردي صورت مي گيرد. *آموزش هاي كوتاه مدت هدف از آموزشهاي كوتاه مدت، كمك به ارتقاء سطح دانش و فرهنگ جامعه، ايجاد زمينه مناسب براي استفاده همه جانبه از توان علمي و تخصصي موجود و كمك به ارتقاء سطح دانش

شاغلان و فارغ التحصيلان دانشگاه ها براي افزايش كارآيي آن ها است كه در قالب آموزش هاي كوتاه مدت عمومي و تخصصي و آموزش هاي كاركنان دولت در بيش از 100 مركز آموزشي وابسته به 39 واحد جهاد دانشگاهي و 11 پژوهشكده در سراسركشور با بيش از 1100 دوره آموزشي و حدود 400هزار فراگير ارائه مي شود. *آموزش كاركنان دولت در سال هاي اخير بخش قابل توجهي از فراگيران آموزش هاي جهاددانشگاهي را كاركنان دولت در قالب نظام آموزش كاركنان تشكيل داده اند. با موافقت سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و در اجراي طرح نظام جديد آموزش كاركنان دولت، طي سال هاي 82تا85 توسط جهاددانشگاهي براي كاركنان دولت. دوره هاي آموزشي معادن بخش خصوصي، كارگاه هاي آموزشي عناوين مديريت مواد زايد جامد و مباني آتش نشاني، كارگاه هاي آموزشي بدو خدمت بيش از 500 هزار نفر پودمان، دوره آموزشي شهرداران، معاونان و كارشناسان ارشد شهرداري ها و دهياران306 عنوان دوره آموزشي براي شهرداران، معاونان و كارشناسان شهرداري و40 عنوان دوره آموزشي جهت دهياران سراسركشور و طرح سراسري آموزش كارشناسان حقوقي دستگاه هاي اجرايي كشور برگزار شده است. *حوزه فرهنگي جهادگران دانشگاهي در حوزه فرهنگي بالغ بر 639 نفر هستند كه همراه با 2هزار و 534 نفر عضو افتخاري دانشجويي در سطح كشور و با مأموريت اعتلاء فرهنگ و تمدن ايراني _ اسلامي و تعميق معرفت ديني در دانشگاه به ويژه ميان جوانان و دانشجويان، حركت در جهت تحقق اهداف سند جايگاه جهاددانشگاهي در چشم انداز بيست ساله و ارتقاء جايگاه نهاد در نظام فرهنگي در عرصه هاي ملي و بين المللي به فعاليت مي پردازند. فعاليت هاي فرهنگي اين نهاد به هشت سر فصل فرهنگ ديني و معارف قرآني، امام و انقلاب اسلامي، رشد و

شكوفايي آفرينش ها و توليدات علمي، فرهنگي و هنري دانشجويان، توسعه فعاليت هاي اجتماعي دانشجويان. معرفي و شناخت مواريث فرهنگ، ادب و تمدن ايراني _ اسلامي، تعميق انديشه و آگاهي هاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي دانشجويان، مطالعات و بررسي هاي فرهنگي _ اجتماعي و ارائه راهبردهاي روزآمد در حوزه فرهنگ و طرح هاي فرهنگي ويژه نامگذاري سال از سوي مقام معظم رهبري تفكيك شده است. براي نمونه در سال 87، پس از تدوين برنامه توسعه چهارم اين نهاد و تعيين اهداف 20 ساله وسه ساله در قالب 5هزار و 339 طرح فرهنگي مصوب بالغ بر يك ميليون و 200 هزار نفر دانشجو به عنوان بهره مند توانسته اند با اين نهاد ارتباط داشته باشند. جهاددانشگاهي با تكيه بر مراكز و سازمان هاي تخصصي وابسته به معاونت هاي فرهنگي در 28 استان و 42 واحد در صدد كسب جايگاه برتر در ميان دستگاه ها و نهادهاي فرهنگي در اين عرصه هاي هشت گانه است. *مهمترين راهبردهاي معاونت فرهنگي برخي از مهمترين راهبردهاي معاونت فرهنگي براي رسيدن به جايگاه سازمان برتر فرهنگي در چشم انداز بيست ساله عبارتند از: توسعه فناوري ارتباطات و اطلاعات در عرصه فرهنگي، بهره گيري از الگوهاي نوين، بديع و جذاب در برنامه هاي فرهنگي، بهره گيري از توان، ابتكار، خلاقيت و نوآوري دانشجويان در تمامي عرصه هاي فرهنگي با تأكيد بر اصل دانشجو محور بودن فعاليت هاي فرهنگي، ايجاد ساز و كار لازم براي تقويت تعامل با تشكل هاي دانشجويي و اعضاء هيأت علمي و نخبگان فرهنگي و دانشگاهي، بهره گيري از شيوه هاي داوطلبانه و كم هزينه در فعاليت هاي فرهنگي و ارتقاء توانمندي تخصصي اعضاء و همكاران دانشجويي براي حضور در عرصه هاي ملي و بين المللي است. مراكز نه گانه علمي _ فرهنگي

و سازمان هاي تخصصي وابسته به معاونت فرهنگي شامل سازمان فعاليت هاي قرآني دانشجويان كشور، خبرگزاري قرآني، مركز فرهنگي _ دانشجويي امام و انقلاب اسلامي، مركز گردشگري علمي _ فرهنگي دانشجويان ايران، سازمان انتشارات، مؤسسه صندوق قرض الحسنه دانشجويان ايران، سازمان توسعه نوآوري هاي دانشجويان ايران، خبرگزاري دانشجويان ايران، مركز افكارسنجي دانشجويان ايران و سازمان دانشجويان جهاددانشگاهي بخشي از ساختارهايي هستند كه در اين نهاد با حضور دانشجويان تأسيس شده و شكل گرفته است و پروژه هاي فرهنگي مهمي را در سطح دانشگاه هاي كشور با مشاركت دانشجويان اجراء مي كنند. *فعاليتهاي شاخص فرهنگي معاونت فرهنگي و مراكز تخصصي و سازمان هاي فرهنگي وابسته در طول سال فعاليت هاي شاخص زير را با همكاري و مشاركت دانشجويان و برخي از دستگاه هاي فرهنگي ملي و بين المللي طراحي و اجرا مي كند. 1- جشنواره بين المللي مسابقات قرآن دانشجويان مسلمان جهان.

2- جشنواره ملي مسابقات قرآن دانشجويان.

3- توليد و مخابره اخبار قرآني.

4- جشنواره كتاب سال دانشجويي.

5- جشنواره پايان نامه ها و پژوهش هاي برتر دانشجويي.

6- جشنواره عكس دانشجويان ايران با عنوان «ايران را ببينيم».

7- جشنواره معرفي برگزيدگان پژوهش هاي تجربي «ابوريحان». 8- دو سالانه معرفي برگزيدگان چاپ و نشر جهاددانشگاهي.

9- جشنواره ملي حمايت از محرومان با عنوان «مهرباران» با مشاركت گروه هاي جهادي دانشجويي.

10- جشنواره ملي «تنديس فداكاري» ويژه معرفي الگوهاي ايثار و فداكاري.

11- طرح ملي اردوهاي دانشجويي با عنوان «ايران مرز پرگهر» با هدف تقويت روحيه خودباوري. 12- جشنواره دو سالانه «طريق جاويد» با هدف ترويج آراء و انديشه هاي حضرت امام ره). 13- همايش ملي خليج فارس.

14- اردوي ملي دانشجويي _ فرهنگي طريق جاويد.

15- طرح ملي نكوداشت مقام استاد.

16- طرح ملي «ديدار با مفاخر».

17- اردوي ملي كويرنوردي و كويرشناسي دانشجويان. 18- چاپ و انتشار

كتاب هاي دانشگاهي.

19- جشنواره ملي ادبي _ هنري قرآني دانشجويان ايران.

20- اجراي طرح هاي نظرسنجي و سنجش افكار با هدف توليد داده هاي فرهنگي و اجتماعي و رصد تغييرات جامعه دانشجويي.

21- مسابقه ملي كتاب خواني «آفتاب در آيينه» و «قرآني» با حضور و مشاركت گسترده دانشجويان ويژه ترويج آراء و انديشه هاي حضرت امام(ره) و تعميق معرفت ديني. 22- جشنواره نمايشنامه خواني مولوي.

23- جشنواره سراسري «انتظار موعود».

24- جشنواره «ملي بهار» ويژه شعار سال اعلام شده از سوي مقام معظم رهبري. *اشتغال دانش آموختگان جهاددانشگاهي سالها قبل از بروز بحران بيكاري، حساسيت موضوع اشتغال دانش آموختگان و پيامدهاي آن را درك و در اين راستا در سال 1379 سازمان همياري اشتغال دانش آموختگان را با هدف مشاركت در ايجاد زمينه هاي مناسب براي اشتغال بيشتر دانش آموختگان دانشگاهي تأسيس كرد كه حوزه هاي فعاليتي اين سازمان و مهمترين دستاوردهاي آن به شرح زير است: مطالعات و تحقيقات كاربردي حوزه مطالعات و تحقيقات كاربردي سازمان از بدو تأسيس از طريق شناسايي و تعيين نيازهاي اساسي كشور در حوزه كار، اشتغال و كارآفريني و انجام تحقيقات كاربردي در سالهاي اخير، اقدام هاي مؤثري در جهت فراهم آوردن بستر مناسب براي اشتغال دانش آموختگان و كمك به رفع مشكل بيكاري انجام داده است كه مهمترين فعاليت هاي صورت گرفته آن عبارتند از: - تهيه و تدوين 69 طرح پژوهشي مرتبط با اشتغال دانش آموختگان دانشگاهي.

- تهيه و تدوين 45 طرح تيپ شغلي و الگويي اشتغالزا براي دانش آموختگان دانشگاهي.

- تأليف، ترجمه و انتشار 30 عنوان كتاب و متون تخصصي اشتغال و كارآفريني.

- پيشنهاد 125 عنوان زمينه شغلي براي تهيه و تدوين طرح تيپ شغلي.

- تأسيس نخستين كتابخانه تخصصي اشتغال با گردآوري مجموعه اي شامل 6000عنوان منابع

علمي مرتبط و توسعه آن.

- برگزاري سلسله نشست هاي علمي اشتغال و ارائه 363 راهكار ملي اشتغال.

- راه اندازي شبكه پژوهشگران و خبرگان حوزه كار، اشتغال و كارآفريني.

- تدوين نخستين فرهنگ توصيفي اشتغال و كارآفريني كشور. *كارآفريني و توانمندسازي سرمايه هاي انساني يكي از ساز و كارهاي ساماندهي اشتغال دانش آموختگان، ارتقاي سطح آگاهي و توانمندي هاي آنها از طريق ارائه آموزشهاي لازم است. در همين راستا طرح ها و برنامه هاي مختلفي تدوين و اجرا شده كه مهمترين آن به شرح زير است: - تدوين بيش از 260 دورة مرتبط و ارائه آن به 100هزار فراگير در قالب 3300دوره.

- تهيه و تدوين دو بسته كارآفريني با عناوين بسته كارآفريني گام به گام (كه از سوي وزارت كار و امور اجتماعي به عنوان الگوي ملي و بومي آموزش كارآفريني در كشور انتخاب شد) و بسته «چگونه يك كسب و كار را راه اندازي و اداره كنيم» براساس الگوي بنياد NFTE. - تدوين و برگزاري 20 دوره تربيت مربي كارآفريني براي 500 نفر.

- تدوين و برگزاري دوره هاي كارآفريني براي 2800 نفر از مديران و كارشناسان سازمانها و نهادهاي مختلف. *سامانه هاي اطلاع رساني با توجه به اهميت اطلاعات در دنياي امروز و همچنين تأثير آن در تمامي امور به ويژه اشتغال، جهاددانشگاهي اطلاع رساني شغلي را به عنوان يكي از نيازهاي جامعه تشخيص و فعاليت هاي را در اين راستا انجام داده است، خدمات اطلاع رساني اشتغال و كارآفريني در قالب سايتهاي اينترنتي در اختيار كارجويان، كارآفرينان و كارفرمايان قرار گرفته است كه در زير به مهمترين دستاوردهاي اين حوزه اشاره مي شود: - طراحي و راه اندازي نخستين پايگاه اطلاع رساني شغلي دانش آموختگان www.jobiran.com براي ارائه خدمات الكترونيك شغلي به كارجويان

و كارفرمايان با 240 هزار نفر كاربر و منطقه اي كردن آن در 14 استان كشور jobiran استاني) و ارائه مشاوره و آزمون و سنجش به صورت مجازي در اين سايت.

- طراحي و راه اندازي نخستين نظام جامع اطلاع رساني اشتغال www.jobportal.ir براي ارائه تمامي اطلاعات مورد نياز به جامعه بازاركار كه اين سايت حاوي 11.500 عنوان منبع اطلاعاتي است.

- طراحي و راه اندازي سايت www.eshteghal.ir براي معرفي و ارائه دستاوردها و خدمات جهاددانشگاهي در حوزه اشتغال به علاقمندان.

- راه اندازي مركز اطلاع رساني بازاركار شامل هفته نامه بازار كار و وب سايت www.bazarekar.ir به عنوان بنيانگذار اطلاع رساني نوين اشتغال در كشور. *مديريت طرح هاي جامع و اقدام هاي حمايتي - همكاري در اجراي طرح حمايت از تحقيقات و توليدات محصولات ICT در بخش خصوصي و تعاوني (تكفا).

- تدوين و اجراي طرح جامع آمادگي شغلي ويژه دانشجويان و دانش آموختگان دانشگاهي.

- تدوين و اجراي طرح اعطا وام به طرح هاي كسب و كار دانش آموختگان دانشگاهي براي يكهزار نفر.

- تدوين طرح شناسايي مزيت هاي نسبي و فرصت هاي اشتغال و كارآفريني در استان هاي كشور و ارائه راهكارهاي عملياتي و تدوين طرحهاي تيپ شغلي و اجراي آن در دو استان ايلام و بوشهر.

- تدوين طرح مدل سازي توسعه منطقه روستايي نمونه با تأكيد براشتغال و كارآفريني در استانهاي كشور و ارائه راهكارهاي عملياتي اجراي آن در دو استان ايلام و بوشهر.

- برگزاري و مشاركت در 100 عنوان همايش و نشست و رويداد تخصصي در راستاي ترويج اشتغال و كارآفريني در كشور. * منبع : www.ettelaat.com، چهارشنبه 14مرداد 1388

دستاوردهاي انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني (ره)

دستاوردهاي انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني (ره) ابوالفضل هدايتي *شناخت انقلاب انقلاب اسلامي ايران، به رغم همانندي دره پاره اي از مواضع با ديگر

پديده هاي سياسي جهان معاصر، شناختي درخور اهداف و فلسفه وجودي خويش را مي طلبد. به سخني ديگر، آگاهي از نقش انقلاب در سرنگوني رژيمي خودكامه و جايگزيني نظامي عادلانه، كه مفهومي به جز يك دگرگوني اجتماعي به همراه ندارد، ما را از شناخت انقلاب اسلامي بي نياز نمي سازد. چنان كه در نگاه تطبيقي به دست مي آيد، انقلاب ايران به لحاظ بسترسازي يك حاكميت ملي و خودجوش و متمايل به آزادي و استقلال، همانند هر انقلاب سياسي _ اجتماعي است. همان گونه كه يك پژوهشگر با بهره مندي از ابزارهاي ذهني و عيني، انقلاب هاي معاصر را بررسي مي كند، به تجزيه و تحليل انقلاب اسلامي مي پردازد. از اين منظر عام كه به انقلاب ايران مي نگريم، بي گمان دستاوردهايي مشابه انقلاب هاي ديگري دارد، همچنان كه بيش و كم همان هزينه هايي را داشته كه هر انقلاب ناگزير از قبول آن است. اما به دليل ارتباطي كه انقلاب اسلامي با مكتب الهي و توحيدي اسلام دارد و خواه ناخواه آن را پديده اي در امتداد نهضت هاي ستم ستيزانه پيامبران ابراهيمي جاي مي دهد، مي بايد نگاهي خاص را به كار گرفت. در جمع بندي دو منظر يا دو تحليل است كه مي توان به ژرفاي انقلاب اسلامي، و چند و چوني شكل گيري دستاوردهاي آن پي برد و آن را نسبت به ديگر پديده هاي سياسي - اجتماعي عصر حاضر، پديده اي متمايز تلقي نمود. «توجه داشته باشيد كه نهضت هاي سابق، نهضت هايي بود كه يا سياسي بود يا نيمه اسلامي، نهضت امروز تمام اسلامي است، نهضت امروز براي خدا است. همه فرياد مي زنند اسلام، همه فرياد مي زنند جمهوري اسلامي». اسلام خواهي ملت ايران، بي ترديد رنگ خاصي به انقلاب زده و

آن را در هدف ها و ابزارها، برتر از حركت هاي سياسي و ملي گرايانه مي نمود. رهبر فقيد انقلاب، پيشينهِ مبارزاتي ملتي را يادآور مي شود كه در هيچ كدام از نهضت هاي خود، تا به اين مرحله از رشد فكري دست نيافته بود كه اسلام را محور مبارزه و انقلاب تلقي كند. البته نبايد نقش رهبري را در هر نهضت فراموش كرد. در انقلاب اسلامي، ملت ايران از يك رهبري اسلام خواهانه برخوردار گشت كه آزادي و استقلال او را در يك جمهوري متكي به ايمان مذهبي سراغ مي گرفت. امام خميني، افزون بر بيان تمايز انقلاب ايران از ديگر انقلاب ها در هدف ها و جهت گيري هاي فرهنگي و اقتصادي و اجتماعي، تفاوت نظرگير انقلاب اسلامي را در هزينه هاي انساني به دست مي دهد و آن را انقلاب سفيد مي خواند. « و بحمدالله (انقلاب) ايران از همه انقلاب(ها) بهتر بود. اين انقلاب سفيد بود نه آن انقلاب (شاه...) در ساير ممالك، در شوروي، در فرانسه، ... انقلا ب خونيني بوده كه ميليون ها نفر آدم كشته شده است و خرابي ها وارد شده است ... مرحوم (سپهبد ولي ا...) قرني مي گفت كه مقاومت دولت (شاه) در مقابل مردم سه ساعت و نيم بود».(2) امام خميني در نگاه عارفانه خويش، خداوند را بسترساز انقلا ب ايران خوانده و خود را بيش از يك شهروند ايراني نمي نگرد كه هم صدا با ملت ستم ديده، فرياد آزادي خواهي سر داده است. بدين سان،اراده الهي و تأثيرگذاري امدادهاي غيبي بر روند پيروزي انقلا ب اسلا مي را، مي بايد وجه تمايز اساسي آن از ديگر پديده هاي سياسي تاريخ دانست. من نمي توانم تصور كنم كه بشر بتواند يك ملت سي و چند

ميليوني را در مدت كوتاهي اين طور هم زبان بكند، هم قلب بكند .. اين جز ارادهِ الهي نمي شود باشد و من هم از اول اين معنا را چون احساس كرده بودم به اين نهضت، نهضتي كه ملت به خواست خدا وحدت پيدا كرده است (اميدوار شدم.)(3) رهبر فقيد انقلا ب، در جاي ديگر هنگام شنيدن شعر ستايش آميزي درباره خود، فروتنانه بر جايگاه ملت در چيرگي بر ستم شاهي تأكيد نمود و تحول روحي آنان را عامل اصلي پيروزي نهضت برشمرد. «بايد عرض بكنم كه من كوچك تر از اينم كه اين طور مطالب گفته بشود. اين زاغه نشين ها بودند كه در خيابان ها فرياد كردند و خون دادند و جوان دادند ... آن چيزي كه براي من خيلي اميدواركننده است، اين روح تعاون و روح انسانيت و روح اسلا ميت است كه در ملت ايران شكوفا شد.» (4) چرخش شعارهاي مردم ايران به سمتِ آ زادي ، استقلال ، جمهوري اسلامي ، شعور سياسي و فكريِ آنان را نشان داد. از آن پس، جمهوري خواهي و آزادي خواهي ، به مطالباتِ شهروندان معترض ايراني شكل بخشيد وآنان را پذيراي نظام سياسي نويني كرد كه اسلاميت و جمهوريت در آن پيوند خورده اند . التزام به لوازم جمهوريت ، رهبري فقيد انقلاب را برآن داشت تا به رغم تظاهراتِ جانب دارانه از جمهوري اسلامي و تلاش براي سرنگونيِ استبداد پهلوي ، امكان ِ انتخاب وجود داشته باشد . «در آستانهِ رفراندوم لازم است تذكر دهم كه اين رفراندوم سرنوشت ملت ما را تعيين مي كند . اين رفراندوم يا شما را به آزادي و استقلال مي

كشد و يا مثل سابق به اختناق و وابستگي .» (5) در يك نظام سياسيِ جمهوري خواهانه ، نمي توان بدون رفراندومِ آزاد، از مردم وآرمان هاي آنان سخن گفت :از اين ديدگاه بود كه امام خميني ، در سخنراني بهشت زهرا (س)، مقبوليت ِ نظام پهلوي وهر نظامِ بيگانه با مردم سالاري را به چالش كشانيد . رهبري در دعوت براي رفراندومِ جمهوري اسلامي ضرورت وامكانِ آزادي ملت ايران در تعيين سرنوشت و حاكميت سياسي خود را يادآور شد . بدين گونه شكي در تكريم و تحقق شعارها ي بنيادي انقلاب و ملت -آزادي و استقلال برجاي نماند . «من توصيه مي كنم به همه ملت كه در اين رفراندوم ، كه سرنوشت ملت ما و كشور ما و مذهب ما را تعيين مي كند ، شركت كنيد .»(6) آزادي در رفراندوم و را‡ي «آري» يا «نه» دادن ، در بامداد انقلاب اسلامي ، مورد نظر و تأكيد رهبري آن بود . در حقيقت ، 12فروردين 58، نمايشي از يكي از دستاوردهاي انقلاب ايران-آزادي بود كه استقلال كشور رادر برابر هجوم وتهديد بيگانگان تداوم بخشيد. «آزاديد. لكن با آزادي سرنوشت خودتان را تعيين كنيد.»(7) «اگر (شما مخالفان انقلاب همراهي (با ملت) نكنيد، معلوم مي شود صلاح ملت رانمي خواهيد،معلوم مي شود مي خواهيد تفرقه بيندازيد و اجانب را بر ما مسلط كنيد.» (8) *استقلال تاريخ ملت هاي استقلال يافته،ازاين واقعيت،حكايت دارد كه پيوند تنگاتنگي بين استقلال و آزادي وجود دارد. ملتي كه به حقوق وآزادي هاي خود دست يافته ، بي ترديد مي تواند استقلال همه جانبه ي كشور ونظام سياسي خودرا پاس دارد. زيرا رويكردبه مشاركت درعرصه هاي علمي وعملي ،

و دفاع از دستاوردهاي ملي ، سبب مي شود تا هيچ قدرت مهاجمي به نفوذ و باج گيري طمع نبندد ونيز گستاخي رويارويي نداشته باشد. كارنامه ي سفارت خانه ها و همچنين تهاجم هاي نظامي ، به دست مي دهد كه بيگانگان به سراغ دولت ها ورژيم هايي مي رفتند وهجوم مي بردندكه پشتوانه ي مردمي شان را ازكف داده بودند. امام خميني، از استقلال به عنوان عاملي ياد مي كند كه به حيات وتاريخ يك ملت، ارزش مي بخشد واو راسربلند مي سازد. «ما براي حيات زير سلطهِ غير، ارزش قائل نيستيم. ما ارزش حيات را به آزادي واستقلال مي دانيم ...ما با تمام قدرت هايي كه بخواهند تجاوز كنند به مملكت ما ، مبارزه خواهيم كرد...امروز ارادهِ ملت است ، وملت با ارادهِ قوي خود و ايمان به دستورات اسلامي موظف است كه ...با هر قدرتي (استعمارگر) مبارزه كند.»(9) «بركات اين نهضت زياد بود . بزرگترين بركات ، شكستنِ سد بزرگ رژيم شاهنشاهي و راندن دزدها و چپاولگران از مملكت و قطع اياديِ شرك و نفاق ، وقطع ايادي چپاول گران و نفت خواران (بود...)»(10) *مشاركت زنان حضور زنان در انقلاب ، هر چند پديده اي بي سابقه نبوده، و تاريخ جنبشهاي سياسي و اعتراض آميز ملت ايران، از شور وشعور زنان مسلمان ايراني حكايت دارد، اما با توجه به فراگيربودنِ انقلاب، بايد گفت كه آنان الهام بخش همگان بودند. هر زني كه براي اعتراض به استبداد، از خانه بيرون مي آمد، مادر يا همسر و خواهر و دختري بود كه ديگر اعضاي خانواده را به دنبال خود كشانيده بود . مشت هاي گره خورده ي زنان ايراني -كه بوي عفاف وعزت مي بخشيد- پاي مردان

ايراني را استوار مي ساخت و گلوله هاي خود كامگان را بي ثمر. امام خميني ، انقلاب و پيروزي آن را وام دار زنان مي شمارد . چراكه آنان سبب تقويت روحيه و انگيزه ي انقلابي مردان شدند. «اين پيروزي را ما از بانوان داريم قبل از اين كه از مردها داشته باشيم . بانوان محترم ما در صف جلو واقع بودند.بانوان عزيز ما اسباب اين شدند كه مردها هم جرا‡ت و شجاعت پيدا كنند. ما مرهون زحمات شما خانم ها هستيم .» (11) رهبري فقيد انقلاب، خاضعانه از بزرگواري وفداكاري زنان يادكرده وآنان را سزاوار رهبري مي خواند.«شما رهبران اين نهضت هستيد. بانوان ،رهبر(انِ) نهضت ما هستند. ما دنبالهِ آنها هستيم . من شما را به رهبري قبول دارم وخدمت گزارشمايم.»(12) زن در نظام استبدادب شاه ، منزلت ومتانت خويش را از كف داده بود وبه صورت خدمت كاري درجهت تمايلات طبيعي و جنسي مردان در آمده بود. مردسالاري -چه در محيط هاي سنتي و چه فضاهاي مدرن -عرصه ي حضور وظهورواستعداهاي انساني زن وبه سخني ديگر ؛نقش زن بودن را از زنان ايراني ستانده بود. محروميت زنان از حقوق انساني و اجتماعي ، و بازدارندگي آنان را تحصيل و تفكر و تطهير روان ، آنان را به گوشه هاي خانه يا كلوپ هاي تفريحي كشانده بود . زناني كه مي خواستند در اين ميانه ، بازگشت به خويشتن داشته و بازيچهِ دست ها و طعمه ي سفره ها نباشند، نه الگويي براي خود مي يا فتند ونه فرصتي براي دست يابي به مقام و منزلت انساني زنان . زن ايراني در عصر پهلوي ، ناگزير بود آخرين مدل هاي پوشش وآرايش

را سفارش دهد ودر ايام فراغت ، خودش را با جشن ها وقصه ها ي زنانه اي سرگرم سازد كه او را به ابزاري براي كامروايي مردان در مي آورد. شاه در مصاحبه اي كه با خبرنگار معروف ايتاليايي - «خانم اوريا نافالاچي »داشت ، زن را موجودي فريبا تلقي كرده بود. فريبا بودن يك زن -كه حاكي از تمايل جنسي وكوشش براي خودنمايي است - او را از اين كه عنصري انساني و تأثير گذار بر روند پيشرفت وتعالي جامعه ي خويش باشد، باز مي دارد. چنان كه قضاي خانواده ها دردهه ي پنجاه نشان مي داد كمتر زني مي توانست همسر ومادر شايسته وفداكاري باشد. امام خميني، از آن روزگارچنين ياد مي كند: «زن در دو...(برهه)مظلوم بود. يكي در جاهليت عصربعثت پيامبر اسلام وديگر در جاهليت دورهِ شاه سابق ...به اسم اين كه زن . ظلم ها كردند به زن . زن را از آن مقام شرافت وعزت كه داشت پايين كشيدند...شاه مي گفت : زن بايد فريبا باشد . البته با آن نظر حيواني كه او داشت؛ با آن نظر جسماني ... زن رانظر مي كرد...از مقام انسانيت ، زن را فرو كشيد به مرتبهِ يك حيوان.»(13) زن شرقي ، نه در خانه و نه در جامعه ، از تربيت وفرهنگ ودانش وبينش كارآمد،بهره ي چنداني نداشت وتمايل به تقليد وازخودبيگانگي اورابه سمت الگوهاي بازاري سوق مي داد.كشف حجاب در دوران پهلوي -كه هرگونه كتاب ورسانه ي خبري واطلاع رسانيِ آزاد وپرورش دهنده ي انديشه ها وانگيزه ها ي علمي و معنوي از دسترس مردان وبه ويژه زنان دوربود -يك فاجعه ي بزرگ اجتماعي به دنبال داشت . نزديك به نيم قرن ، زنان ايراني از بستر رشد عقلاني واجتماعي ،

وپيشرفت در عرصه هاي علم و فناوري محروم شدند و مصرف كننده ي بازار لوازم آرايشيِ سرمايه داري غرب وامريكا بودند. هنر و ادبيات داستانيِ روزگار پهلوي ها، آينه اي شفاف از بهره گيري انحطاطي زنان از آزاديِ پوشش و روابط ناسالم جنسي به دست مي دهد. نسل ها ي ايراني - كه از كانون ها ي خانوادگي بيرون مي آمدند- عناصر خلاق و خدمت گزار به مردم و وطن نبودند ، مگر كساني كه از تربيت سالم برخوردار بودندم از اين رو بود كه رهبر فقيد انقلاب در تحليل موقعيت زنان در رژيم پهلوي چنين اظهار مي دارد: «(شاه) زن را مثل يك عروسك درست كرد. درصورتي كه زن يك انسان است وآن هم يك انسان بزرگ . زن مربي جامعه است . از دامن زن انسان ها پيدا مي شوند ... اين پدر وپسر (پهلوي اول ودوم )، و خصوصاً اين پسر آن قدر جنايت كه به زن كردند، به مردان نكردند .» (14) *زن و انتخابات از منظر سياسي - دينيِ رهبر فقيد انقلاب ، برابري زن ومرد، راي دادن وانتخاب شدن ودست يابي به موقعيت هاي اجتماعي وسياسي ، مغايرتي با شريعت ندارد.آن چه از آن نهي شده ، همانا فساد و انحطاط در گفتار و كردار زنان است كه اختصاص به آنان ندارد و مردان نيز مي بايد پيراسته از حضور فسادانگيز باشند . «اسلام نظرخاص برشما بانوان دارد... اسلام ...(زنان) را سربلند وسرافراز كرد. اسلام آن ها را با مردان مساوي كرد . عنايتي كه اسلام به بانوان دارد بيشتر از عنايتي است كه برمردان دارد... ما ميي واهيم زن به مقام والاي انسانيت خودش باشد نه ملعبه (بازيچه ... ) در دست

مردها باشد.»( 15) «زن بايد در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد. زن ها در جمهوري اسلامي را‡ي بايد بدهند ، همان طوري كه مردان حق را‡ي دارند زن ها حق را‡ي دارند.»(16) *تحول روحي ملت در جاي جاي وطن ، نشانه هايي چشم گير و غرورآفرين از تحول روحي و اخلاقي ملت مشاهده مي شد كه پيش از آن به يك آرزوي دست نيا فتني شباهت داشت . نظر به اين دگرگون سازيِ منش ها و كوشش، زمينهِ پيروزي انقلاب و تأسيس نظام جمهوري اسلامي را پديدار ساخت ، تحول نظام هم پايهِ تحول روحي ملت نمي باشد . بي گمان تداوم چنين تحولي مي تواند ، مشروعيت و تأثير گذاري نظام بر كشور را به دنبال داشته باشد . «اين تحولي كه در انسان ها پيدا شد، از تحولي كه در اين رژيم پيدا شد بالاتر است . يك روز بود كه اگر يك پاسبان مي آمد در بازار تهران ... ومي گفت كه چهار آبان است وبايد بازارها تعطيل بشوند يا بيرق بزنند ، احدي به خودش اجازه نمي داد كه مخالفت كند. در ذهنش وارد نمي شد كه با پاسبان مگر مي شود مخالفت كرد ... به هر جاي اين مملكت وقتي كه مي رفتي مردم مقابل قوا ي انتظامي كه مأمور بودند بكُشند مردم را و دور كنند مردم را ، ابداً اعتنا نمي كردند ... اين تحول روحي اعجاب آور است.(17) در نگاه امام خميني(ره)، تغيير شگرفِ شخصيتي ملت ايران را نمي توان به عوامل اجتماعي و فرهنگي نسبت داد، و خودآگاهي انقلابي را به مقولات ودست اندركاران تبيين آن همه سبب هم صدايي و خيزش فراگير دانست . ايشان با به ياد آوردنِ روحيهِ مسلمانان صدر اسلا م، تحول روحي ملت ايران

را يك پديدهِ غيبي تلقي مي كند كه يك بار ديگر به وقوع پيوست. امام خميني(ره)، با ولي نعمت خواندنِ مردم، در حقيقت مي خواست كه هيچ مصلحتي را بر مصالح ملت ترجيح نداده و همواره رضايت وحمايت آنان را به عنوان يك ذخيرهِ الهي به همراه داشته باشيم. بدين سان است كه تحول روحي ملت استمرار مي يابد و انسجام و هم گرايي و مشاركت در تعيين سرنوشت، جايگرين سستي و پراكندگي و سرخوردگي از نظام و انقلاب خواهد شد. «روحيهِ فداكاري، يعني همان روحيه اي كه در زمان رسول ا...(ص) براي مردم پيدا شده بود ودر ظرف نيم قرن مسلمين را تقريباً بر دنياي آن روز غلبه داد، اين روحيه در ملت ما پيدا شده بود كه خودشان را با شوق و اشتياق مي خواستند فدا كنند. آن چه ما را غلبه داد اين روحيه بود؛ فلسفه نبود، جهان بيني نبود، اسلام شناسي نبود، هيچ اين حرف ها نبود. اين روحيه كه در ملت پيدا شد و اين تحركي كه پيدا شد يك مطلب غيبي بود. ... اگر خداي ناخواسته اين روحيه را از دست بدهيم ... ديگر رو به سستي مي رويم .»(18) پديدار شدنِ روح تعاون در ايام تظاهرات انقلابي مردم، از جمله آثار تحول روح بزرگ آنان است كه امام خميني(ره) از آن ياد كرده است. در حقيقت، همين همدلي ها و همراهي هاي ملت بود كه سرنوشت ديگري را براي آنان رقم زد. «اين يك تحول الهي بود... يك تحول ديگري هم كه پيدا شد، اين انسانيت (و جلوه هاي آن) بود... حس معاونت در مردم پيدا شد ... (تظاهركننده ها) از هر جا كه عبور مي كردند، مردم ... آب

مي دادند، ساندويچ مي دادند... يكي از دوستان من گفت كه من در تهران ديدم ، در اين تظاهرات (كه) يك پيرزني يك كاسه اي (پول) دستش گرفته ... با او صحبت كردم ، (پيرزن) گفت كه امروز روزي است كه تعطيل است ... ممكن است كه (مردم) بخواهند تلفن كنند، پول خرد نداشته باشند.» (19) *وحدت هم گرايي ملت ايران - چه در ايام مبارزه با استبداد، وچه در دوران تثبيت نظام جمهوري اسلامي - يك ضرورت انكار ناپذير بوده ونبايد با سخت گيري ها و تنگ نظري ها، آن را كم رنگ يا محو كرد . شكي نيست كه حفظ تمامي دستاوردهاي انقلاب، مشروط به تداوم وحدت اقشار جامعه مي باشد. امام خميني(ره) از دستاورد وحدت، به «بهترين ثمرات نهضت» تعبيرنموده است و همه ، به ويژه اهل فكر و قلم را دعوت مي كند كه در راه آزادي ملت و استمرار وحدت كوشش كنند. مسؤوليت نويسندگان كه متمايز از تكليف ديگر كسان است ، در واقع به اين دليل مي باشد كه اختلاف هاي جامعه از مقاله ها آغاز مي شود و از آن پس ذهن ها را درمي نوردد و صف هاي پيوسته و هم صدا را مي پراكند . «ما در اين نهضت اخير، آن چه را كه مي توانيم بگوييم بهترين ثمرات اين نهضت است، اين وحدتي (است) كه حاصل شد بين قشرهاي مختلف ... در سرتاسر ايران تمام طبقات با هم همفكر وهم عقيده و يك صدا، جمهوري اسلامي را مي خواهند ... رمز موفقيت همين وحدت اقشار و وحدت كلمه بود... شما نويسندگان الان تكليف بسيار بزرگي بر عهده تان هست. پيش تر قلم شما را شكستند... لكن استفاده از قلم در راه آزادي ملت، در راه تعاليم

اسلامي بكنيد.»(20) تشنج آفريني و چماق داري و حمله بردن به دانشگاه و نيزكانون هاي عمومي و خصوصي ديگر - كه به دليل ناهمخواني با فكر و عقيده و مرام و مصلحتِ تشنج آفرينان صورت مي پذيرد - سبب تضعيف ِوحدت ، نظام وانقلاب خواهد گشت . امام خميني(ره)، اين گونه حركت هاي ناشايست و خودسرانه را موجب « آلودگي نهضت » مي شمارد و طرفداران مسلك هاي گوناگونِ فكري و اجتماعي را به مدارا و تحمل براي وحدت فرا مي خوانند. فرجام ناهمگرايي وتكفير يكديگر و حمله به اجتماعاتِ قانوني و فرهنگي ، و بازداشتنِ كسان از اظهار عقيده، فرجامي به جز نابودي همه نيست. امام بر تأكيد بر مجتمع شدنِ نيروهاي وفادار به انقلاب و مردم، در اين باره هشدار مي دهد. «در دانشگاه گاهي الان ديده مي شود كه يك تشنجاتي واقع مي شود ... امروز روزي نيست كه ما با تشنجات اين(پيروزي) را به هم بزنيم . امروز روزي نيست كه ما با حمله به مراكز عمومي يا به مراكز خصوصي، اين نهضت را آلوده كنيم . امروز روز وحدت كلمه است. همهِ ما، هر كدام در هر راهي كه هستيم، درهر راهي(و هر) مسلكي كه داريم، همه الان بايد مجتمع بشويم تحت يك لوا = (پرچم .) اگر مجتمع نشويم تحت يك لوا، همهِ ما را از بين خواهند برد.»(21) *اتحاد مسلمانان پيوند ديني ملت ايران با مسلمانان، بستر ساز اتحاد و همدلي گشته وآنان رابه تقوا وتعاون در عرصه هاي فرهنگي ، اقتصادي، سياسي و بين المللي بر مي انگيزد. از اين رو همواره استعمارگران سعي در خاموش سازي نداي اتحادطلبانه مصلحان مسلمان، مانند سيد جمال ا لدّين اسدآبادي داشته اند. انقلاب اسلامي ايران، افزون بر

تغيير و تحول درون مرزي خويش، سبب وحدت برون مرزي مسلمانان شد وبه آنان انگيزه پايداري در جهت عزت و عمران سرزمين هايشان بخشيد رهبر فقيد انقلاب - چه در ايام حج ابراهيمي، و چه در اعياد بزرگ اسلامي و ديدار با مسلمانان جهان - نداي اتحاد ساكنان اقاليم قبله را سر مي داد و آنان را از طرح مسايل تفرقه انگيز بر حذر مي داشت. هر چند دولت ها، گاه طرف خطاب امام قرار مي گرفتند، اما مخاطبانِ اصلي پيام اتحادِ بنيان گذار جمهوري اسلامي، مسلمانان بودند. بي گمان از رهگذر همين دعوت گري هاي برون مرزي بود كه انقلاب اسلامي از انزوا درآمده و حمايت امت بزرگ اسلام را جذب كرده، و در دل مستكبران هراس مي افكنده است. عنايت رهبري انقلاب به مسألهِ فلسطين و لبنان، و مبارزهِ خستگي ناپذير با صهيونيسم، و تشويق مسلمانان به همراهي با مظلومان جهان اسلام، پرتوي ماندگار از نهضتِ اتحاد طلبانهِ امام خميني به شمار ميآيد. «چه شده است كه ايران، اين قدر مورد تهاجم تبليغي واقع شده است و(نيز) تهاجم هاي ديگر؟... آن ها ديدند كه با اين وحدتي كه در ايران پيدا شده است، اين انسجامي كه در ايران پيدا شده است و پرتوش دارد در ساير بلاد مسلمين هم مي رود . اين (اتحاد) خطر بزرگي است كه تمام منافع ابرقدرت ها را منهدم مي كند و از بين مي برد ... آيا اخوت بين مسلمين است كه خداي تبارك و تعالي به آن سفارش فرموده است يا تفرقه بين مسلمين است؟ ما، ملت ايران، دولت ايران، همه ايراني ها دستشان را پيش همه مسلمين دراز مي كنند و از آن ها مي خواهند كه به اين ملت بپيوندند و برادري را مستحكم كنند.»(22) *بسيج ملت براي

آبادانيِ كشور روستاها و كشاورزي ايران، بخصوص پس از اصلاحاتِ ارضي شاه، با دشواري هاي گوناگون روبه رو شد. مهاجرت روستاييان، به ويژه نسل جوان و جوياي كار، از طرفي بر فقروخرابي روستاها مي افزود و كشور را به وابستگيِ فزون تر در موادغذايي، بخصوص گندم مي كشانيد و از طرفي ديگر، فرهنگ شهر و زندگي ماشيني و جلوه هاي كاذب شهر نشيني، جوانان روستايي را از خود بيگانه مي ساخت. امام خميني، آن گاه كه آيندهِ روشن و سرشار از عزت و عمران كشور را ترسيم مي كرد، ضمن ضرور نماياندنِ كار و تكاپوي شهروندان در تمامي عرصه هاي توليد و خودكفايي، استعمارزدايي از اين مرز و بوم را يادآوري مي كرد. به سخني ديگر، هماهنگ با رشد وگسترش كشاورزي و تلاش به منظور فراهم آوردن محصولات غذايي كشور، بايد حوزه صنعت را نيز از سلطهِ استكباري رها و مستقل ساخت؛ چرا كه نفوذ و سيطره ي بيگانه در هر عرصه اي، سبب خودباختگي و رويكرد تبهكارانه در ميان نسل نو خواهد شد و جاي جاي ميهن را به صورت بازاري براي كا لاهاي مصرفي استعمارگران درخواهد آورد. «برنامهِ ما اين است كه كشاورزي كشور، با تأمين شرايط زندگي دهقانان، هم سطح ساير مردم كشور، به حدي برسد كه كليهِ نيازهاي داخلي را برآورده سازد، و صنايع مونتاژ استعماري را كه نتيجهِ آن حداقل سطح زندگي كارگر و افزايش درآمدهاي افسانه اي افرادي معدود شد، به صنايع مستقل و مطابق نيازهاي جامعه تبديل نمايد، و در زمينهِ صنايع زيرزميني مطابق مصالح و نيازهاي داخلي، با رعايت مصالح بشري در سطح جهاني از آن ها استفاده شود.»(23) رهبر فقيد انقلاب در تحليل خود، شعار فريب كارانهِ حاكمان وقت را يادآور مي شود كه به بهانه صنعتي شدنِ ايران، كشاورزي

را از بين بردند. اين همه براي اين بود كه توانمندي ملت را از خط توليد وخودكفايي دور سازند و ازآنان عناصري خودبا خته و مصرف كننده به وجود آورند. محصول اين سياست و سلطه، تضعيف اقتصاد كشور، و تقويت اقتصاد استعمارگران بود كه روندي شتابان گرفته بود. «اقتصاد ايران به ...(كشاورزي) بستگي داشت، كه ... (بر اثر سياست اصلاح طلبانهِ شاه) از بين رفت. كشاورزي را به ... (بهانهِ) اين كه ما مي خواهيم ... (آن را)صنعتي كنيم ... از بين بردند... (ازآن پس) ما شديم ... بازاري براي خريد كالاهاي امريكا. يعني گندم و ساير حبوباتي كه آن ها زيادي داشتند و بايد بريزند به دريا، يا بسوزانند، به ما به قيمت اعلا مي فروختند و پول ما را مي گرفتند.»(24) در اين جا مي توان از دشواري هاي كاشت و برداشتِ محصول، و نيز ذخيره سازي و انتقال آن به بازار فروش ياد كرد. بسا كه براثر كمبود يا فقدانِ وسايل ضروري يا خرابي جاده ها و مسيرهاي مال رو و صعب العبور، محصولات به فروش نرفته و تباه شده است. جهاد سازندگي - كه به همين منظور براساس فرمان امام خميني شكل گرفت - از نهادها و حركت هايي بود كه با بهره وري از حمايت دولت هاي خدمت گزار و مردمي و به ويژه از رهگذر بسيج داوطلبانهِ مردم در جهت ياري كشاورزان، مددكارآنان گشت. «امروز، بحمدا... با همت جوان ها (ي جهادگر)، وضع روستاها روبه بهبود است. ايران، كشوري است كه بايد كشاورزي اش، اساس همه كارها باشد... ان شاء ا... جهاد سازندگي بتواند محروميت هايي را كه روستاييان دارند، به تدريج رفع نمايد.»(25) امام خميني در بيان دستاورد انقلاب در عرصهِ جهاد سازندگي، از جوانان ايرانيِ مقيم اروپا ياد و تجليل مي كندكه با

آهنگ خدمات به روستاييان ستم ديدهِ وطن كوشيده اند. «جوان هايي كه سابق در مسايل ديگر فكر مي كردند ... از اروپا مي آيند، از خارج مي آيند، زن و مردشان مي آيند براي اين كه در روستاها بروند كمك كنند به روستايي ها ... اين حس تعا ون ... يك تحولي است كه اعجازآميز است و آن چه كه هست خداوند تبارك و تعالي انجام داده است.»(26) *خودباوري جوانان پيشتازانِ انقلاب ايران، كساني به جز نوجوانان و جوانانِ دانشجو، و نيز ديگر جوانان ايراني نبودند. آنان كه هنوز به انحراف ها نگراييده و پليدي بر جان و روان شان يورش نبرده بود، دعوت امام را صميمانه لبيك گفتند. رهبر فقيد انقلاب ضمن ستايش غرور انگيز از استقامت جوانان در رويارويي با استبداد و استعمار، آرزومند پديدآمدن نسلي خدمت گزار از آنان است. تأكيد امام بر ظهور خودباوري در نسل جوان ايراني؛ در جريان انقلاب اسلامي، نمودار دستاورد شكوهمند ديگري از آن است. «شما جوانان عزيز اثبات كرديد كه مي توانيد در مقابل قدرت ها ايستادگي كنيد و مي توانيد كشور خودتان را حفظ كنيد ... و فرزندان شما ... ايران و اسلام را بيمه كنند براي هميشه. شما ثابت كرديد كه هرچه را بخواهيد مي توانيد ايجاد كنيد. شما يك معجزه اي در دنيا به ظهور رسانديد كه آن معجزهِ قدرت الهي بشر بود. شما در مقابل تمام قدرت هايي كه مي خواستند ايران را و ايراني را ببلعند ... ايستاديد.»(27) رهبر فقيد انقلاب، به روايت تاريج نهضت الهي خويش، به نيروي زوال ناپذير جوانان ايراني و نقش اعجازآميز آنان در روند احياي انديشهِ ناب ديني و بازگشت عزت اسلام و آزادي مسلمانان نظر داشته است. نگاهي به كارنامهِ انقلاب، نشان مي دهد كه امام خميني، در مقاطع

گوناگون و دشوارخيز، چنان كه درخور اسلام و نيازهاي متنوع حركت انقلابي ملت فداكار ايران مي باشد، از حضور نسل جوان سود جسته است. درهفته هاي نخستين پيروزي انقلاب بود كه امام خميني، جوانان برومند ايراني را مخاطب خويش ساخت و صميمانه آنان را با نفس قدسي اش نواخت. «من به همه شما (جوانان برومند) ارادت دارم، شما از خود من هستيد و من هم ازخود شما ... جديت كنيد در تحصيل، جديت كنيد در ياد گرفتن معارف الهيّه، جديت كنيد در اين كه خودتان را خوب بار بياوريد.»(28) پي نوشت ها

1. صحيفه امام24/7

2. همان،217

3. همان173/6

4.همان، 229/6همان،217

5. همان 433/6

6. همان

7. همان 435

8. همان

9. همان ، 220

10. همان ،231/7

11 . همان

12. همان 132-/7

13. همان، 238

14. همان ، 339

15 . همان، 299-300/6

16. همان

17. همان ، 229

18. صحيفه نور، 242-493

19. همان، 265/7

20. همان، 188/6

21. همان، 188-9

22. همان، 472 -473/15

23. همان، 4/335

24. همان، 10/3

25. همان، 18/258

26. همان، 9/197

27 . همان، 16/76

28. همان، 6/386/6 * منبع : مجله حضور ، ش 47

پرونده فعاليتهاي موشكي جمهوري اسلامي

پرونده فعاليتهاي موشكي جمهوري اسلامي محمدحيدر موسوي

امروزه موشك بعنوان تواني بازدارنده يكي از مؤلفه هاي قدرت در عرصه جهاني محسوب مي شود. موشك ها با توجه به برد، قدرت تخريب، نوع كلاهك و سيستم هدايتي به گونه هاي مختلفي طبقه بندي مي شوند كه از نمونه هاي پركاربرد آنها مي توان به موشك هاي كروز و بالستيك اشاره كرد. در حال حاضر موشك بعنوان سلاحي تاكتيكي و استراتژيك بوسيله قدرت هاي بزرگ منطقه اي و جهاني در تعاملات بين المللي مورد استفاده يا سوء استفاده قرار مي گيرد. از جنگ دوم جهاني كه آلمان نازي اولين موشك عملياتي جهان يعني V-2 را

به لندن شليك كرد، رقابت تسليحاتي وارد عصر جديدي شد و بازيگري نوظهور اما قدرتمند پا به عرصه نهاد. گرچه V-2 هاي سنگين آلماني از دقت كمي برخوردار بودند و تعداد قابل توجهي نيز توسط پدافند و نيروي هوايي بريتانيا ساقط گشت، اما قدرت هاي بزرگ به اهميت اين كالاي استراتژيك پي برده و پس از اتمام جنگ به سرعت تحقيق و سرمايه گذاري در اين زمينه را آغاز نمودند. يكي از كشورهاي پيشرو در زمينه فناوري موشكي اتحاد جماهير شوروي بود. اين كشور در دوران جنگ سرد سرمايه گذاري فراواني در اين زمينه نمود و به پيشرفت هاي چشمگيري دست يافت. شوروي سابق بعنوان اولين كشور فضايي جهان با تسليح بلوك شرق و بويژه كشورهاي اروپاي شرقي به موشك هاي بالستيك از جمله سري اسكاد و راكت هاي فراگ در اين زمينه دست بالا را نسبت به رقيب خود ايالات متحده و متحدان غربي آن داشت. حكومت ايران در دهه هفتاد ميلادي و بر اساس پيمان سنتو تعدادي موشك زمين به زمين از شوروي دريافت كرد. اما با وقوع انقلاب اسلامي در سال 1979 ميلادي و خروج مستشاران نظامي از ايران عملا موشك هاي دريافتي بي استفاده و دست نخورده باقي ماندند. با آغاز تهاجم عراق به جمهوري اسلامي در سال 1980 و به مدد پشتيباني قوي شوروي از عراق و تجهيز اين كشور به نمونه هاي پيشرفته اسكاد و فراگ-7 حملات موشكي به شهرهاي ايران در سطح وسيعي انجام گرفت. اين دوران كه به جنگ شهرها شهرت گرفت خسارات قابل توجهي به ايران وارد گرديد. جمهوري اسلامي كه تحت فشار افكار عمومي داخل

براي پاسخگويي به حملات موشكي عراق به شهرها قرار داشت و با توجه به محدوديت هاي شديدي كه در تهيه سلاح در برابر آن وجود داشت، سعي كرد موشك هاي به جا مانده از دوران شاه را براي پرتاب آماده نمايد. اين اقدام ايران در وهله اول غير ممكن مي نمود و چندين تلاش نيز به شكست انجاميد، اما در ادامه با اصابت موشك هاي پرتابي ايران به بانك مركزي عراق در بغداد جهان به يكباره در بهتي عجيب فرو رفت. بعدها مشخص شد كه مهندسان ايراني با تكيه بر توانايي خود موفق به اين مهم شده اند. در سال هاي پاياني جنگ جمهوري اسلامي با خريد نمونه هاي موشك اسكاد B از ليبي، سوريه و كره شمالي به توانايي موشكي محدودي دست يافت. پس از پايان جنگ ايران براي دستيابي به بازدارندگي و با در نظر گرفتن عامل مهم زمان و به منظور تضمين امنيت خود در برابر هر گونه تهديدات منطقه اي و فرا منطقه اي در پرتو اوضاع جديد جهاني، به تكنولوژي موشك هاي بالستيك و توسعه آنها روي آورد. جمهوري اسلامي تحت تحريم يكجانبه اي قرار دارد كه از طرف غرب و خصوصا ايالات متحده بر آن تحميل شده است. از اين رو اين كشور براي دستيابي به جنگنده هاي مدرن و بمب افكن هاي دور برد و بلند پرواز و تجهيزات آنها با محدوديت هاي شديدي روبروست. از طرفي هزينه بازسازي و نوسازي نيروي هوايي ايران كه در جنگ هشت ساله به شدت آسيب ديده و نزديك 60 درصد از پرنده هاي خود را از دست داده، با توجه به

تحريم هايي كه جمهوري اسامي با آن روبروست، سخت و غير ممكن مي نمايد. در مقام مقايسه هزينه موشكي مانند شهاب-3 با كلاهك 700 تا 1000 كيلوگرمي حدود هشت ميليون دلار تخمين زده مي شود و در مقابل جنگنده اي مانند سوخو-30 با توانايي حمل 4000 كيلوگرم بمب و مهمات، بين 45 تا 60 ميليون دلار قيمت دارد كه اين غير از هزينه نگهداري و قطعات يدكي و سرويس اين جنگنده است. از سويي هر چند كه حملات هوايي دقيق تر و مطمئن تر هستند و مشكل خطير طراحي كلاهك را ندارند، اما مشكلات نفوذ زيادي دارند. در مقابل موشك ها و بويژه موشك هاي بالستيك با سرعت بسيار زياد خود بويژه در فاز نهايي عملا پدافند مؤثري در برابر آنها در حال حاضر وجود ندارد و اين ضريب اطمينان آنها را بسيار افزايش مي دهد. از دلايل انتخاب موشك هاي بالستيك توسط جمهوري اسلامي مي توان به برد بالا و قابليت استفاده در برابر تهديدات فرا منطقه اي، دارا بودن عمق استراتژيك و ناتواني دشمنان در رهگيري موشك هاي ايراني در مرحله نخست پرتاب، توانايي حمل مقدار زياد مهمات، توانايي توليد انبوه، دسترسي به كمكهاي خارجي و عدم انحصار تكنولوژي اين گونه موشك ها توسط غرب اشاره كرد. فدراسيون روسيه،جمهوري خلق چين و كره شمالي بعنوان اصلي ترين شركاي ايران در زمينه موشكي محسوب مي شوند. ايراني ها در اواخر دهه 80 ميلادي موفق به مهندسي معكوس موشك روسي اسكاد بي(Scud-B) شدند كه البته آزمايش هاي اوليه آن به شكست انجاميد. در اوايل دهه 90 ميلادي ايران موفق به آزمايش نمونه هاي بومي اسكاد

بي و اسكاد سي كه با نام شهاب-1 و شهاب-2 و با برد اوليه به ترتيب 350 و 550 كيلومتر در ايران شناخته مي شوند، شد. دهه 90 با پيشرفت چشمگير ايران در زمينه موشكي همراه بود. استعداد ايرانيها نه فقط در مهندسين آن بلكه در نيروهاي اطلاعاتي و امنيتي آن باعث شده بود كه برنامه موشكي جمهوري اسلامي با پشت سر گذاشتن موانع متعدد فني، تكنولوژيكي، سياسي و امنيتي به پيشرفت قابل توجهي دست يابد. ايران با توجه به عقب ماندگي كه در اين زمينه احساس مي كرد و با توجه به تهديدات فزاينده ايالات متحده و اسرائيل، بيش از پيش به فناوري موشك هاي بالستيك ميان برد احساس نياز مي كرد. به همين دليل رهبران جمهوري اسلامي به شدت از برنامه موشكي حمايت مي كردند. اين پشتيباني ها به همراه نبوغ مهندسان ايراني، جمهوري اسلامي را در مدت زمان كمي به قدرتي با توان موشكي قابل توجهي تبديل كرد و باعث تعجب حتي چين، روسيه و نيز پاكستان شد. ايرانيان در ادامه به مونتاژ اسكادها رضايت ندادند و به رغم اصرار شركاي خود بر ادامه همين روال تصميم به طراحي بومي موشك و ارتقاي توان خود برآمدند. برنامه شهاب-3 برآمده از همين تفكر است. جمهوري اسلامي در سال 1998 اولين آزمايش را بر روي نسخه هاي اوليه اين برنامه موسوم به شهاب-3 آ(Shahab-3A) انجام داد. بعد از اين زمان، آزمايش و توسعه بر روي پروژه شهاب-3 از سوي مهندسان و كارشناسان ايراني دنبال شد تا اينكه در جولاي سال 2000 با نصب موتور جديد بر روي شهاب-3 و آزمايش موفقيت آميز آن، جمهوري

اسلامي به توانايي موشك هاي بالستيك ميان برد(MRBM) دست يافت. نمونه اوليه شهاب-3 بردي برابر با 1300 كيلومتر دارد. در سال 2003 ايران اعلام كرد كه با تغييرات صورت گرفته بر روي شهاب-3 از جمله كاهش كلاهك، افزايش دقت، تغييرات بر روي سازه و پاره اي از بهينه سازي ها توانسته برد آن را به 1800 كيلومتر برساند. در سال 2004 ايران نمونه اي از شهاب-3 را آزمايش كرد كه بنا به اظهارات مقامات ايران بردي برابر 2000 كيلومتر داشت. در ماه مه 2005 ايران آزمايش موفقيت آميز موتور سوخت جامد براي موشك شهاب-3 را اعلام كرد. لازم به ذكر است كه استفاده از سوخت جامد براي كشوري با وسعت ايران و نيازي كه به جابجايي سريع لانچرها در مواقع ضروري وجود دارد، غير قابل اجتناب است؛ سوخت جامد بادوامتر است و برد موشك را افزايش مي دهد و از دقت بيشتري نيز برخوردار است، در ضمن عمر موشكي كه از سوخت مايع استفاده مي كند محدود است و مدت زمان كمي مي تواند در سرويس باقي بماند. توسعه فناوري هاي موتور موشك هايي كه با سوخت جامد كار مي كنند در ايران به سرعت انجام گرفت. جمهوري اسلامي كه در اين زمينه از كمكهاي پاكستان و كره شمالي برخوردار بود توانست راه را براي توسعه برنامه فضايي خود هموار كند. به اعتقاد اكثر كارشناسان چنين شتابي در توسعه فناوري هاي سوخت جامد توانست به ايران كمك كند تا از طريق توليد موشك هايي با قابليت حمل ماهواره، به فضا دست يابد. در نوامبر ???? ايران آزمايش موفقيت آميز يك موشك بالستيكي با برد ????

كيلومتر به نام "عاشورا" را اعلام كرد. اين موشك دو مرحله اي در گروه صنعتي شهيد باقري وابسته به گروه صنعتي صنام طراحي و ساخته شده است. در سپتامبر همان سال و در رژه سالانه هفته دفاع مقدس، نمونه اي از موشك ميان برد به نام "قدر-?" با برد اوليه ???? كيلومتر به نمايش درآمد. اين موشك دو مرحله اي مجهز به يك كلاهك است و امكان افزايش برد آن در صورت لزوم وجود دارد. از قابليت هاي اين موشك مي توان به سرعت بسيار بالا، مانور پذيري بهتر نسبت به نمونه هاي پيشين موشك شهاب-3 و كاهش ميزان خطاي آن اشاره كرد. موشك عمود پرواز قدر-1 محصول صنايع شهيد همت وابسته به گروه صنعتي صنام مي باشد. در ژانويه 2007 جمهوري اسلامي موفق شد يكي از موشك هاي خود را براي حمل ماهواره آماده نمايد. در اين زمان بسياري از رسانه هاي غربي ادعا كردند كه اين همان مدل شهاب-3 است كه ايران ادعا مي كند براي حمل ماهواره طراحي كرده است. اما اين جنجال و هياهوي رسانه اي كاري از پيش نبرد جز اينكه بر نگراني هاي غرب افزود. براي كارشناسان مسايل موشكي روشن است كه موشكي با مشخصات شهاب-3 قادر به قرار دادن ماهواره در مدار نيست و موشك ادعايي جمهوري اسلامي گونه جديدي از موشك هاي ايراني است؛ اين موشك كه گمان مي رود يك موشك دو مرحله اي است احتمالا از شهاب-3 دي(Shahab-3D) با موتور سوخت جامد بعنوان شتاب دهنده استفاده مي كند. در نوامبر سال 2008 ايران موشك بالستيك ميان برد جديدي به نام سجيل با برد 2000 كيلومتر

را آزمايش كرد. برخلاف ديگر موشك هاي ايراني، موشك سجيل به فناوري موشكي هيچكدام از موشك هاي روسيه، چين يا كره شمالي شباهتي ندارد و قابليت پرتاب در زواياي مختلف را دارد، در حاليكه شهاب-3 فقط بصورت عمودي قابل پرتاب است. اين موشك دو مرحله اي كه داراي دو موتوري با سوخت جامد مركب است نشان دهنده توانايي و آمادگي ايران براي طراحي موشك هاي بالستيك قاره پيماست. در حال حاضر پنج كشور روسيه، ايالات متحده، چين، فرانسه و انگلستان داراي موشك هاي بالستيك قاره پيما(ICBM) هستند كه تا چندي ديگر، هند و كره شمالي نيز بدين كشورها خواهند پيوست. طبق گزارش هاي تأييد شده جمهوري اسلامي مجهز به موشكي موسوم به فجر-3 است كه از كلاهكي تقسيم شونده بهره مي برد. اين موشك از قابليت رادارگريزي برخوردار و توانايي عبور از سيستم هاي ضد موشك را داراست. ايران در بين سال هاي 2004 تا 2006 چندين آزمايش را بر روي اين موشك انجام داده است. ايران در سال 2005 راكتي را آزمايش كرد كه به شكست انجاميد. اين راكت داراي محموله اي بود كه مي بايست در حين اوج گيري، اندازه گيري هايي انجام دهد و سپس در بازگشت به زمين بازيابي شده و اطلاعات و نتايج اندازه گيري هاي آن استخراج شود. آزمايش اين راكت در مرحله اول با موفقيت انجام گرفت و ايستگاه زميني داده هاي سامانه تله متري و تصوير پرواز محموله را دريافت كرد. اما پس از مدتي ارتباط محموله با ايستگاه قطع و سپس سقوط كرد. انتظار مي رود كه اتصال محموله و راكت يكپارچگي خود را از دست داده كه موجب

سقوط شده است. در اكتبر 2005 اولين ماهواره ايراني با نام سينا-1 به منظور عكسبرداري و تصوير برداي از سطح زمين توسط موشك روسي Kocmoc در مدار قرار گرفت. ماهواره 8 ميليون دلاري سينا-1 كه از تكنولوژي روسي بهره مند بود، از ايستگاه پلستسك واقع در 800 كيلومتري شمال مسكو به فضا پرتاب شد. ماهواره پارس ماهواره ايراني ديگري است كه بعنوان نسخه دوم ماهواره سينا عنوان شده و از نوع سنجش از راه دور است كه با همكاري سازمان فضايي ايران و شركت صنايع الكترونيك ايران (صا ايران) اجرا شده است. در مورد جزئيات اين ماهواره اطلاعاتي منتشر نشده است ولي گمان مي رود كه كاربردي دوگانه داشته باشد. مصباح نام ماهواره ايراني ديگري است كه محصول مشترك ايران و يك شركت ايتاليايي است و قرار بود در سال 2005 پرتاب شود كه به دلايل ناشناخته هنوز پرتاب آن در هاله اي از ابهام است. شايان ذكر است كه در سپتامبر سال 2007 ايران تكميل ساخت اين ماهواره را اعلام نمود و ادعا كرد كه براي پرتاب توسط روسيه در نوبت است. هم چنين از سرنوشت قرارداد 132 ميليون دلاري ساخت و پرتاب ماهواره مخابراتي زهره كه در سال 2005 با شركت روسي آويا اكسپورت منعقد شده است و قرار بود در سال 2007 پرتاب شود اطلاعاتي منتشر نشده است. بر پايه برخي گزارشات پروژه ماهواره هاي زهره و مصباح به سازمان فضايي ايران منتقل شده است. به نظر مي رسد كه همكاري فضايي جمهوري اسلامي با روسيه چندان خوشايند مسئولان جمهوري اسلامي نبوده است. البته نياز جمهوري اسلامي به ماهواره به تعداد بالا

و هزينه بالاي ارسال ماهواره توسط موشك غير بومي و عدم توجيه اقتصادي، محروميت جمهوري اسلامي در استفاده از امكانات و خدمات بين المللي فضايي، ايجاد وابستگي و عدم رعايت مسايل امنيتي و اطلاعاتي در پروژه هاي حساس هوافضا را مي توان علت نگراني رهبران ايران عنوان كرد. در حال حاضر جمهوري اسلامي ايران براي حفظ سومين نقطه مداري خود، برنامه ريزي اجراي پروژه ماهواره هاي زهره 2 و سپهر به همرا ه موشك ماهواره بر كوثر را در دست اقدام دارد. در نوامبر سال 2008 ايران راكت موسوم به "كاوش-2" را آزمايش كرد كه محموله آن با موفقيت از جو خارج و وارد فضا شد. محموله راكت مزبور بلافاصله پس از پرتاب شروع به ارسال داده و تصاوير پرداخت. خاطر نشان مي شود كه ارتباط بين محموله و ايستگاه زميني از طريق سامانه تله متري امكان پذير است كه جمهوري اسلامي به فناوري آن دست يافته است. دستيابي به سامانه تله متري در اين طرح، تأمين كننده نيازهاي آتي در ساخت سامانه هايي است كه قادرند در فعاليت هاي فضايي، داده هاي علمي را به زمين ارسال و فرمان هاي مورد نياز را از زمين دريافت كنند. در ادامه آزمايش، محموله پس از رسيدن به نقطه اوج با كاهش سرعت و استفاده از چترهاي بازيابي به سلامت به زمين بازگشت. جمهوري اسلامي در فوريه سال 2008 با رونمايي از ماهواره اميد، و افتتاح مركز فضايي و ايستگاه زميني كنترل- رديابي ماهواره و در ادامه، آزمايش راكت كاوشگر-1 عملا دستيابي خود را به دانش ساخت و پرتاب ماهواره اعلام كرد. راكت كاوشگر-1 به منظور شناسايي

محيط پروازي براي حمل نخستين ماهواره ايراني از بيابان هاي سمنان به فضا پرتاب شد. گفتني است كه پايگاه و آزمايشگاه فضايي جمهوري اسلامي ايران در فاصله 60 كيلومتري از جنوب شرقي شهر سمنان واقع شده و مركز فضايي ملي جمهوري اسلامي محسوب مي شود. پرتاب كاوشگر-1 شامل دو بخش بود كه پس از گذشت حدود 100 ثانيه قسمت اول از قسمت دوم جدا شد و توسط چتري به زمين بازگشت و قسمت دوم تا ارتفاع 200 كيلومتري به مسير خود ادامه داد. اين راكت شامل يك محموله زير مداري بود كه هنگام اوج گيري و قرار گرفتن در زير مدار از راكت اصلي جدا و بوسيله چتر نجات فرود آمد. در اين مدت اطلاعات لازم اتمسفر و آب و هواي جوي جمع آوري شد. تست سيستم پرتاب، انجام پرتاب موفق، رسيدن به ارتفاع موردنظر و سپس رها كردن محموله و ارتباط با گيرنده زميني اهداف اعلام شده اين آزمايش بودند كه توسط مسئولان جمهوري اسلامي اعلام شده بود. در بهار سال 2008 جمهوري اسلامي طراحي و ساخت ماهواره بر «سفير اميد- 1» به اتمام رساند و به منظور آزمايش و اطمينان از عملكرد اين ماهواره بر، عمليات تست و پرتاب آن در همان زمان انجام داد. اولين تلاش ايران براي پرتاب ماهواره و قرار دادن آن در مدار در آگوست 2008 به شكست انجاميد. موشك ايراني در مرحله دوم از كنترل خارج و در ارتفاع 150 كيلومتري از سطح زمين منفجر شد. در پاييز 2008 (آبان ماه ????) «كاوشگر- 2» به منظور تكميل اطلاعات مسير پروازي از سوي ايران به فضا پرتاب شد. محموله

اين كاوشگر داراي سيستم بازگشت به زمين بود و در حين پرواز و بازگشت به زمين از محيط پروازي تصوير برداري كرده و تصاوير را به صورت مستقيم به زمين ارسال كرد. گفتني است كه محموله «كاوشگر- 2» توسط سيستم چندگانه چتر نجات به زمين فرود آمد كه خود گام مهمي در ارزيابي محموله هاي فضايي محسوب مي شود. جمهوري اسلامي ايران سرانجام در (فوريه) بهمن 1387 اولين ماهواره خود به نام "اميد" را با موفقيت پرتاب كرد. اين پرتاب بوسيله ماهواره بر 26 تني سفير "اميد-2" با 22 متر طول انجام شد. پرتاب ماهواره بر سفير-2 سومين تلاش از سوي جمهوري اسلامي براي پرتاب و استقرار ماهواره در مدار بود. سفير-2 موشكي است دو مرحله اي كه هر مرحله داراي موتورهاي پيش ران مستقل است و حداكثر ارتفاع پروازي آن 500 كيلومتر است. در مرحله اول موتور مجموع وزن ? تني ماهواره بر را از زمين جدا مي كند و به كار خود تا ارتفاع 70 كيلومتر از سطح زمين ادامه داد و پس از آن سوخت موتور به اتمام رسيد. با اتمام كار موتور مرحله اول اين قسمت از ماهواره بر جدا شده و به زمين سقوط كرد و بلافاصله موتور مرحله دوم آغاز به كار كرد. قسمت محموله بر روي مرحله دوم نصب شده كه متشكل از ماهواره، آداپتور و فيرينگ مي باشد. فيرينگ پوشش محافظ دو تكه اي است كه ماهواره را در بر مي گيرد و از آن در برابر شرايط نامساعد محيطي محافظت مي كند، اين پوشش به محض خروج از جو باز شده و جدا مي گردد. موتور مرحله دوم ماهواره را

تا ارتفاع ??? كيلومتري از سطح زمين حمل، و در مدار مستقر نمود. ماهواره بومي 27 كيلوگرمي اميد به شكل مكعبي و با ابعاد 40 سانتيمتري، مجهز به سامانه تأمين و توزيع انرژي و كامپيوتر مركزي و داراي 8 آنتن فرستنده-گيرنده براي ارتباط با زمين در دو باند فركانسي است. ماهواره تحقيقاتي اميد تقريبا هر 94 دقيقه يكبار به دور زمين گردش مي كرد و در هر شبانه روز ?4 بار به دور زمين مي چرخيد. ماهواره اميد با توجه به محدوديت عمر باتري ها نزديك سه ماه در مدار فعال ماند و پس از اين زمان ديگر امكان مبادله سيگنال با ايستگاه هاي زميني را نداشت وچند روز پيش با جو زمين برخورد كرد. در حال حاضر نزديك به 50 كشور ماهواره در اختيار دارند و در اين زمينه خودكفا هستند. اما فقط 11 كشور روسيه، ايالات متحده، فرانسه، انگلستان، چين، ژاپن، هند، اوكراين، رژيم اشغالگر قدس به همراه جمهوري اسلامي ايران به تكنولوژي پرتاب ماهواره دست پيدا كرده اند. قابل ذكر است كه كشور عراق در سال 1989 ماهواره تحقيقاتي خود را بوسيله موشك "تموز 1" و از پايگاه فضايي الانبار واقع در غرب اين كشور به فضا پرتاب كرد، اما با آغاز جنگ خليج فارس و حمله نيروهاي ائتلاف به اين كشور تمام زير ساخت هاي فضايي و اتمي آن نابود شد. در حال حاضر كشورهاي متعددي در زمينه پرتاب ماهواره و توسعه پرتابگرهاي خود فعاليت مي كنند. ايتاليا، آلمان، اسپانيا، استراليا، آرژانتين و كانادا از جمله اين كشورها هستند كه البته تاكنون به چرخه كامل ساخت و پرتاب ماهواره دست نيافته اند.

ايران در حال حاضر در ابتداي مسير فضاست وحتي قدم ايران از قدم اول هند بهتر بوده است بنابر اظهارات مدير مركز علوم و فناوري كشورهاي جنبش عدم تعهد (NAM) ايران حتي يك قدم از هند پيشي گرفت، چون وزن اولين ماهواره اي كه هند در سال 1974 ميلادي به فضا پرتاب كرد نصف وزن ماهواره اميد بود. در هر حال هم اكنون ايران از لحاظ تعداد ماهواره جزو 30 كشور نخست جهان محسوب مي شود و با برنامه ريزي و تخصيص بودجه 500 ميليون دلاري كه صورت گرفته و با توجه به بومي شدن پرتاب ماهواره، پيش بيني مي شود تا پايان سال 2010 جزو 20 كشور نخست دنيا در اين زمينه قرار گيرد. صنعت هوا فضا بعنوان فناوري پيشرو در دهه هاي اخير محسوب مي شود و در حال حاضر 80% تكنولوژي ها تحت پوشش اين صنعت پيشرفته مي باشند. كشورهاي بزرگ صنعتي با سرمايه گذاري عظيمي كه در اين بخش انجام داده اند و البته با انحصاري كردن اين صنعت عملا نوعي استعمارگري نوين را در جهان امروز به راه انداخته اند. با توجه به كاربردهاي فراوان ماهواره و عدم اجازه جمهوري اسلامي براي استفاده از خدمات بين المللي در اين زمينه، كه با فشار قدرت هاي مغرض صورت مي گيرد، لزوم سرمايه گذاري و تكيه بر توان بومي تنها راهكار باقيمانده است. از زاويه ديگر با نگاهي به تهديدات بين المللي عليه جمهوري اسلامي، بيش از بيش به اهميت ماهواره و منطقه ممنوعه فضا پي مي بريم. در حال حاضر حفظ استقلال و تماميت ارضي كشوري همانند ايران كه شبانه روز تحت اسكن

ماهواره هاي غربي و اسرائيلي قرار دارد، بدون دستيابي به ماهواره و فناوري فضايي امكان پذير نمي باشد. ماهواره هاي نظامي جزو پيشرفته ترين زمينه هاي تكنولوژي محسوب مي شوند كه در حال حاضر بعنوان قدرت برتر و اهرم فشار از سوي قدرت هاي بزرگ بكار گرفته مي شوند. در زماني كه سناريوي محدود كردن قدرت فرا منطقه اي جمهوري اسلامي اجرا مي شود و ايالات متحده به بهانه كاهش تنش بين جمهوري اسلامي و اسرائيل به تقويت نظامي اين رژيم مي پردازد، ورود ايران به يكي از ممنوعه ترين عرصه ها يعني فضا بدترين پيشامد ممكن براي قدرت هاي معارض جمهوري اسلامي است. از همين رو است كه جفري فوردمن از «مؤسسه تكنولوژي ماساچوست» در اظهار نظري تأمل برانگيز اعلام كرد كه اين پيشرفت ايران "جهشي خطرناك و ترسناك" است. در جمع بندي نگراني هاي دولتمردان غربي و اسرائيلي به عقيده نويسنده مي بايست به "عنوان مقاله" رجوع كرد و از زياده گويي پرهيز نمود.

*منبع : http://ayandenews.com، دوشنبه 14 ارديبهشت 1388

دستاوردهاي علمي و صنعتي انقلاب اسلامي

دستاوردهاي علمي و صنعتي انقلاب اسلامي *به مناسبت سي امين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي

سي سال از پيروزي انقلاب اسلامي ايران مي گذرد . هر ساله در دهه فجر ، فرصتي پيش مي آيد تا عملكرد و دستاوردهاي انقلاب اسلامي مورد ارزيابي قرار گيرد . هرچند حركت پرشتاب انقلاب اسلامي با فراز و نشيبهاي زيادي همراه بوده ، ليكن انقلاب ، دستاوردهاي درخشاني را در عرصه هاي مختلف علمي ، تكنولوژي و صنعتي به ثبت رسانده است . اين دستاوردها نشات گرفته از آرمانهاي والاي انقلاب اسلامي از جمله تاكيد بر رشد

دانش و تكنولوژي و عدم وابستگي به ديگران است . امام خميني (ره) و آيت ا... خامنه اي رهبران انقلاب اسلامي ، همواره از مردم ايران خواسته اند كه توانائيهاي خود را به درستي بشناسند و آنها را بكار گيرند تا به موفقيتهاي بزرگ نائل شوند . در دنياي امروز پشتوانه قدرت كشورها ، متفكران و انديشه وران هستند . هر كشوري كه سريعتر به يافته هاي بنيادين علمي دست يابد و آن را درجهت رشد تكنولوژي به كار گيرد ، مي تواند زودتر به شاخصهاي انكشاف برسد . ايران اسلامي با توان و تجربه قابل توجهي كه در زمينه هاي علمي كسب كرده، شاهد پيشرفتهاي قابل ملاحظه اي بوده است . دكتر جعفر مهراد ، رئيس مركز اطلاعات علم و تكنولوژي ايران ، با اشاره به افزايش توليد علم در ايران در سال 2008 مي گويد : « توليد علم در ايران در سالهاي اخير چشمگير بوده ، بطوريكه هر هفته تعداد قابل توجهي از مقالات دانشمندان ايراني در ISI ( مؤسسه بين المللي اطلاعات علمي ) ، به ثبت مي رسد. رديابي توليد علم در دهه اول هزاره سوم ميلادي ، نويد دهنده افزايش سريع سهم ايران در توليد علم جهاني است . » براساس تازه ترين آمار مؤسسه بين المللي اطلاعات علمي ( ISI ) ، محققان ايراني با ارائه بيش از 17 هزار مستند علمي ، از لحاظ تعداد كل توليدات علمي نمايه شده ، در جايگاه بيست و چهارم جهان قرار گرفته اند . از بركات انقلاب اسلامي ، رشد و انكشاف مراكز آموزش عالي در سطح كشور است .

با تاسيس مراكز متعدد علم آموزي و افزايش دانشگاهها ، توجه آحاد ملت بويژه جوانان به علم اندوزي و فراگيري دانش بيشتر شده است . طبق نظر كارشناسان ، تعداد مراكز آموزش عالي كشور از 223 مركز ( در قبل از انقلاب ) به بيش از يكهزار و 500 مركز رسيده است ، يعني حدوداً هفت برابر شده است . همچنين تعداد دانشجويان در سطح دكترا از حدود 17 هزار تن در اوايل انقلاب ، به بيش از 120 هزار تن افزايش يافته است . امروزه آمار دانشجويان در مجموعه دانشگاههاي ايران به حدود 2 ميليون و چهار صد هزار نفر رسيده است كه در مقايسه با قبل از انقلاب 20 برابر شده است. هفته نامه « نيوزويك » در يكي از شماره هاي اخير خود اعلام كرد كه يكي از بهترين مؤسسات علمي جهان در ايران است . در اين گزارش از موفقيتهاي دانشجويان و دانش آموختگان دانشگاههاي ايران بويژه دانشگاه صنعتي شريف در عرصه هاي بين المللي ، اشاره شده است . پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، ضرورت مشاركت زنان در بسترهاي علمي ، فرهنگي ، اجتماعي و سياسي ايران به طور جدي مطرح شد . اين رويكرد از آن رو ، منطقي به نظر مي رسيد كه زنان به عنوان نيمي از جامعه ، نقشي مهم در انكشاف و پيشرفت كشورها دارند و بايد به حقوق و جايگاه آنها توجهي خاص شود . هم اكنون 80 درصد زنان ايراني باسواد هستند ، درحالي كه نرخ باسوادي زنان قبل از انقلاب اسلامي حدود 35 فيصد بوده است . پس از انقلاب ،

زنان ايراني چنان در عرصه هاي علمي و تحقيقاتي ارتقاء يافتند كه حتي در مواردي از مردان پيشي گرفتند . به عنوان مثال در حال حاضر حدود 67 درصد از پذيرفته شدگان دانشگاهها از ميان دختران و زنان هستند . هر روز شاهد نوآوري و خلاقيتهاي جوانان و پژوهشگران ايراني در رشته هاي علوم پايه ، علوم انساني و ساير زمينه هاي علمي و تحقيقاتي هستيم . علاوه بر اين هر ساله متعلمان ، نوآوران و نخبگان ايراني در المپيادهاي علمي بين المللي نظير رياضي ، فريك ، بيولوژي ، كيميا ، نجوم و ... شركت مي كنند و در رقابت با محققاني از كشورهاي پيشرفته به مقامات برتر جهاني نائل مي شوند . جوانان ايراني 2 بار مقام اول جهاني در المپياد كيميا در سالهاي 1374 و 1375 ، و يك بار مقام اول را در المپياد رياضي در سال 1377 و نيز مقام دوم جهاني المپياد فزيك در سال 1378 و مقام دوم المپياد كيميا را در سال 1380 كسب كرده اند . اين موفقيتها ، نشان دهنده رشد و انكشاف علمي ايران در سالهاي پس از انقلاب اسلامي است ، بگونه اي كه هم اكنون ايران درمجموع در رديف 10 كشور برتر جهان در المپيادهاي علمي قرار گرفته است . ايران اسلامي هم اكنون در بسياري از عرصه هاي علمي بويژه در زمينه طب ، انرژي هسته اي ، نانو تكنولوژي ، بيو تكنولوژي ، سلولهاي بنيادي و غيره ، مرحله رشد و پيشرفت را آغاز كرده است. در عرصه نانو تكنولوژي ، ايران اسلامي ، رشد و تحول قابل توجهي داشته

است . نانو تكنولوژي از تكنولوژي هاي كليدي قرن 21 است . نانو تكنولوژي يك فرايند توليد مولكولي است و از تكنولوژي سطح بالايي در دنيا برخوردار است . تكنولوژي نانو واژه اي است كه به تكنولوژي هاي پيشرفته در عرصه كار با مقياس نانو كه يك ميلياردم متر است ، اطلاق مي شود . به گفته كارشناسان در حال حاضر 90 موسسه پژوهشي و 40 آزمايشگاه در حوزه نانو در ايران فعال هستند . اكنون ايران به مدد متخصصين و جوانان فعال ، توانسته به توليد چند نوع نانو پودر ، توليد چند نوع نانو كامپوزيت و نانو پوشش ها دست يابد . پژوهشگران ايراني موفق به نوعي نانو كامپوزيت شدند كه در صنايع داروسازي ، غذايي ، كاغذ سازي ، آرايشي ، صحيو ساخت پروتزها در صنايع طبي مورد استفاده قرار مي گيرد . همچنين ايران توانسته با ساخت يك ميكروسكوپ در ابعاد نانو متر ، از نانو ساختارها ، انتي بادي ها ، پروتئين ها و مولكولهاي DNA تصويربرداري كند . قدرت تصوير برداري اين ميكروسكوپ ، منحصر به فرد است . با ساخت اين دستگاه ، ايران به جمع چند كشور صاحب تكنولوژي ساخت اين نوع ميكروسكوپ پيوسته است . ايران درتكنولوژي نانو در خاورميانه رتبه اول و در ميان كشورهاي اسلامي ، رتبه دوم و در جهان در رده بيستم قرار گرفته است . از منظر دين اسلام ، تحقيق و تكنولوژي هنگامي معتبر است كه در جهت منافع و مصالح انسانها باشد ، زيرا گاه برخي از انسانها دست به ابداعاتي مي زنند كه به جامعه بشري آسيبهاي جدي

مي رساند . راهبرد جمهوري اسلامي ايران، استفاده از علوم مفيد و سودمند براي جامعه است . ايران اسلامي با اين ايده ، به علوم مختلف از جمله تكنولوژي هسته اي مي نگرد . علي رغم تحريم شديد بيگانگان ، ايران در استفاده صلح آميز از تكنولوژي هسته اي ، به موفقيتهاي چشمگيري دست يافته است . دكتر باقري كارشناس علوم هسته اي مي گويد : « امروزه كشورها علاوه بر داشتن انرژي هاي فسيلي ، باد و انرژي خورشيدي ، براي صرفه جويي در انرژي ، تلاش مي كنند كه به تكنولوژي هسته اي مجهز شوند . » تكنولوژي هسته اي پيچيده ترين تكنولوژي است كه بشر بدان دست يافته است . تكنولوژي هسته اي عبارت است از تكنيكي كه با آن از انرژي ذرات هسته اي در صنايع مختلف مثل برق ، زراعت ، زمين شناسي و ... استفاده مي شود . امروزه جمهوري اسلامي ايران با توجه به جايگاه ويژه برق هسته اي و محدوديت منابع فسيلي ، همچنين ارزان بودن انرژي هسته اي ، استفاده از اين انرژي را در اولويت برنامه اي خود قرار داده است . رآكتور تحقيقاتي هسته اي اراك از نوع آب سنگين و با قدرت 40 مگاوات است كه در سال 2004 توسط متخصصان ايراني به اجرا درآمد . ساخت چنين تاسيساتي در ايران ، مي تواند راه را براي ايجاد ساير نيروگاه هاي آب سنگين در آينده فراهم كند . با ساخت اين رآكتور ، ايران به جمع 9 كشور داراي تكنولوژي توليد آب سنگين پيوسته است . اينك ايران اسلامي از انرژي هسته اي

در زمينه هاي طبي ، زراعتي و صنعتي استفاده مي كند . بنا به نظر كارشناسان ، هم اكنون محصولات زراعي و مواد غذايي كه در آستانه تخريب هستند ، به وسيله پرتو افشاني ، از فساد آنها جلوگيري مي شود . به گفته كارشناسان پژوهشكده علوم هسته اي ، با تلاش متخصصان ، اكنون نياز ايران به راديو داروي يُد كه در تداوي سرطان و بيماريهاي تيروئيدي كاربرد دارد ، برطرف شده است . هم اينك با استفاده از پرتوهاي گاما ، مواد صحي استريل مي شود . به وسيله تكنولوژي هسته اي ، ايران اسلامي برنامه گسترده اي در خصوص درمان و پيشگيري از سرطان ، كنترول بيماري ايدز ، پايداري بيشتر مولكولها ، درمان ديابت ، كاهش كلسترول خون و ... دارد . از اهداف اصلي جمهوري اسلامي از بكارگيري تكنولوژي صلح آميز هسته اي در بخش انرژي ، توليد برق هسته اي است . ساخت چندين نيروگاه از جمله نيروگاه بوشهر در همين راستا است . بنا به نظر كارشناسان ، انرژي برق توليد شده توسط نيروگاه اتمي بوشهر در سال 2009 وارد شبكه هاي انتقال برق ايران مي شود . دانشمندان ايراني با ابداعات خود ، توانسته اند بر مشكلات تخنيكي غلبه كرده و يك سانتريفيوژ پيشرفته را طراحي و توليد كنند كه از كارايي بالايي برخوردار است . سانتريفيوژ P2 نسلي جديدتر از سانتريفيوژهاي P1 ايران است كه هم اكنون در نطنز فعاليت مي كند كه در سال 2003 ساخته شده است . اين سانتريفيوژها از تكنولوژي بالايي برخوردار هستند و ساخت آنها به اين معنا است كه كشور

ايران علي رغم تحريم هاي شديد توانسته قله هاي علم و ترقي را طي كند . به اين ترتيب ، ايران در غني سازي اورانيوم در مقياس صنعتي ، احداث رآكتور آب سنگين ، احداث فابريكه هاي توليد كيك زرد ... و بسياري از رشته هاي ديگر در رديف 8 كشور داراي تكنولوژي هسته اي قرار گرفته است . انقلاب اسلامي ، درزمينه علوم طبي ، دستاوردهاي مهمي داشته است . كارشناسان طبي بين المللي بر اين باورند كه پس از گذشت سي سال از عمر انقلاب ، ايران با يك جهش علمي در طب روبرو بوده است . پس از پيروزي انقلاب ايران ، حركت بزرگي در بخش صحت و سلامت ايجاد شد . از جمله اين حركتها ، ارتقاي شاخصهاي صحت مادران و اطفال و افزايش اميد به زندگي است . دكتر باقري لنكراني وزير صحت و درمان ايران مي گويد : « بعد از انقلاب اسلامي ، اميد به زندگي در ايران 13 سال افزايش يافته است . هم اكنون اين شاخص در مردم كشور ما 73 سال است . در حال حاضر بيش از 95 درصد جمعيت روستايي و حدود 100 فيصد جمعيت شهري ايران ، به مراقبتهاي صحي دسترسي دارند و شاخصهاي سلامت ، بهبود چشمگيري يافته است . امروزه نرخ مرگ و مير اطفال زير 5 سال از 200 مورد در هر هزار تولد در قبل از انقلاب ، به حدود 32 مورد در هر هزار تولد رسيده است . » كاهش چشمگير مرگ و مير اطفال طي سالهاي اخير ، ناشي از عواملي چون گسترش شبكه صحي درماني

كشور ، افزايش دسترسي به خدمات و مراقبتهاي اوليه صحي است . شاخص پوشش واكسيناسيون اطفال زير 5 سال در ايران از حدود 20 درصد در سال 1363 به بيش از 96 درصد در سال 1380 رسيده است . به همين دليل ، بسياري از بيماريهاي عفوني و مسري ، از طريق اجراي واكسينيشن در اطفال كاهش يا ريشه كن شده و ايران را در سطح استندردهاي جهاني قرار داده است . ايران در زمينه ساخت دارو ، پس از انقلاب اسلامي ، به پيشرفتهاي قابل ملاحظه اي دست يافته است . هم اكنون 95 فيصد داروهاي مورد نياز در داخل كشور توليد مي شود و طبق نظر كارشناسان ، ايران هر سال 50 داروي جديد وارد بازار مي كند . به عنوان نمونه داروي " سينووكس " براي درمان بيماران ام .اس . كه توليد آن در جهان انحصاري بود ، حدود دو سال است در ايران توليد مي شود . در اين زمينه ايران به عنوان دومين توليد كننده اين دارو در جهان شناخته شده است . توليد داروي " آيمود " ( IMOD ) در پيشگيري و بهبود بيماري ايدز نيز حاصل تلاشهاي محققان ايراني است . طبق گفته كارشناسان ، اين دارو سيستم دفاعي بدن فرد مبتلا را در برابر عوارض عفوني بيماري ايدز تقويت مي كند . در حال حاضر داروي " آنژي پارس " ( Angipars ) براي بهبود زخم پاي بيماران ديابتي ، " داروي اينترفرون پگيله " براي درمان بيماري هپاتيت c و داروهايي براي درمان بيماريهاي ريوي و عفوني جانبازان كيمياوي در ايران توليد مي شود

. در دنياي امروز ، طب ترميمي با استفاده از روش سلول درماني به مدد داكتران طب آمده تا بافت از بين رفته بدن ، جايگزين شود . اينك در ايران اسلامي 100 مركز تحقيقاتي در توليد سلولهاي بنيادي ، سلولهاي كبدي ، توليد غضروف ، تداوي سرطان و درمان ناهنجاريهاي استخوان فعال هستند . پژوهشكده رويان نيز به عنوان مركزي علمي و شناخته شده در جهان ، در توليد علم و تكنولوژي هاي كمك كننده باروري ، سلولهاي بنيادي جنيني ، ترميم چشم ، توليد ناي مصنوعي و ... دستاوردهاي مهمي را به دست آورده است. تلاشهاي خستگي ناپذير محققان رويان ، ايران را در رديف 10 كشور برتر دنيا در زمينه سلولهاي بنيادي قرار داده است . سالانه هزاران بيمار خارجي براي تداوي بيماريهايي نظير ناباروري ، جراحي پلاستيك و زيبايي ، بيماريهاي دهان و دندان و انواع جراحي ها به ايران سفر مي كنند. خوشبختانه ايران در زمينه جراحي و پيوند قلب و ريه ، پبشرفتهاي قابل ملاحظه اي داشته است . طبق گفته وزير صحت ، سالانه 15000 عمل قلب در ايران انجام مي شود كه ايران را در اين خصوص ، جزو 10 كشور برتر جهان قرار داده است . ايران در زمينه جراحي و پيوند سرخرگ زير قفسه سينه و عمل قلب باز ، موفقيتهاي مهمي را ثبت كرده است . پروفسور رانداس باتيستا ، از كشور برزيل كه از مشاهير جراحي قلب در جهان است ، پيشرفت ايران را در زمينه جراحي قلب و عروق چشمگير دانسته و مي گويد : « ايران امكانات فوق العاده اي دارد

. لذا بيماران ايراني نياز ندارند براي درمان بيماريهاي قلبي و عروقي به خارج سفر كنند. » هم اكنون ايران جزء ده كشور اول دنيا در زمينه پيوند اعضاي بدن است . امروزه بيش از 80 مركز پيوند اعضاء چون قلب ، كليه ، كبد ، مغز استخوان ، ريه و غيره در ايران فعال هستند . مطابق آمار در 25 سال اخير ، حدود 25 هزار پيوند كليه ، در ايران انجام شده كه از اين لحاظ ، ايران در رديف كشورهاي پيشرفته محسوب مي شود . ايران در زمينه جراحي لاپاروسكوپي ، مقام سوم جهان را كسب كرده است . در حال حاضر ، جراحي پيوند كليه بدون ايجاد برش در ايران انجام مي شود . با توجه به پيشرفتهاي محسوسي كه ايران در علوم مختلف داشته ، مي توان پيش بيني كرد كه در آينده به عنوان يك قطب علمي و تكنولوژي خواهد درخشيد . در دهه گذشته با تاكيد رهبر انقلاب اسلامي بر انكشاف دانش و تكنولوژي ، اين روند شتاب بيشتري يافته است . در حال حاضر شركتهاي ان جينري و فابريكه هاي ايراني در ساخت بند ، پل سازي ، برج سازي ، نيروگاههاي عظيم ، پالايشگاهها و توليد موتر ... بسيار پيشرفت كرده اند . بعد از پيروزي انقلاب ، تحول مهمي در صنايع نفت و گاز ايران ايجاد شد . پيش از انقلاب ذخيره قابل توليد نفت 41 ميليارد بشكه بود كه با كشف ميدان هاي نفتي جديد ، اين ميزان به 138 ميليارد بشكه نفت رسيده است . هم اكنون از نظر ميزان ذخاير گازي ،

ايران دومين كشور جهان است . پروژه پارس جنوبي ازجمله ميدان هاي بزرگي است كه 8 درصد ذخيره گازي جهان و 50 درصد ذخيره گازي ايران در آن قرار دارد . در زمينه صنعت پتروشيمي نيز ايران رشد چشمگيري داشته است . امروزه 37 واحد پتروشيمي در ايران احداث شده ، در حاليكه پيش از انقلاب فقط 6 واحد پتروشيمي در ايران وجود داشت. با احداث مجتمع هاي صنعتي پتروشيمي در مرودشت ، خارك ، شيراز ، آبادان و چند شهر ديگر ، ايران در بخش هايي چون توليد كود كيمياوي ، گوگرد ، آمونياك ، اوره ، اسيد فسفريك ، فسفات آمونيوم ، مواد پليمري و مواد كيمياوي و انواع و اقسام اسيدها و مواد شوينده به خودكفايي رسيده و بسياري از اين محصولات را به كشورهاي ديگر صادر مي كند . تا پايان سال آينده ، محصولات پتروشيمي ايران به 45 ميليون تن خواهد رسيد . در اين راستا 24 درصد توليد پتروشيمي خاورميانه و 9/1 فيصد توليد جهاني آن ، توسط ايران تهيه مي شود . صنعت موتر سازي در ايران ، بعد از انقلاب رشد خوبي داشته است . توليدات صنايع موتر ايران در سال 1373 كمتر از 100 هزار دستگاه بود . اين ميزان در سال 1386 به حدود يك ميليون دستگاه رسيده است . هم اينك كارخانه هاي بزرگ موترسازي نظير ايران خودرو ، پارس خودرو و سايپا ، توليدات متنوع خود را به بازارهاي داخلي و خارجي عرضه مي كنند و حجم قابل ملاحظه اي از موترهاي توليد شده ، صادر مي شود . به اين ترتيب ايران

، به بزرگترين موترساز منطقه تبديل شده است . ايران در زمينه توليد فولاد نيز رشد چشمگيري داشته است . بنا به نظر كارشناسان ، توليد فولاد خام در سال 1357 ، 370 هزار تن بوده كه در سال 1387 به بيش از ده ميليون تن رسيده است . پس از پايان جنگ تحميلي صدام عليه ايران ، باتوجه به اهميت بازسازي كشور و گسترش فعاليتهاي بخش ساختمان ، توليد مصالح ساختماني بويژه سيمان ، شتاب بيشتري به خود گرفت . هم اكنون ايران به عنوان بزرگترين توليد كننده سيمان در منطقه خاورميانه ، ظرفيت توليد سالانه سيمان خود را به 55 ميليون تن رسانده است . پيش بيني مي شود تا پايان سال جاري ، ظرفيت توليد سيمان به 64 ميليون تن برسد . كارشناسان بخش صنعت با راه اندازي طرح هاي بزرگ صنعتي و معدني در بخش هاي مس ، آلومينيوم ، سنگ آهن و زغال سنگ ، از سال جاري ( 1387 ) به عنوان سال جهش بزرگ ياد مي كنند . ايران در زمينه ساخت بناهاي عظيم ، گامهاي مهمي برداشته است . گردشگراني كه از ايران بازديد مي كنند ، با ديدن برجهاي مرتفع در ايران ، شگفت زده مي شوند . از جمله برجهاي بزرگ ايران و جهان ، برج ميلاد است. اين برج به عنوان چهارمين برج مخابراتي و تلويزيوني جهان ، توسط طراحان و انجينران ايراني ساخته شده است . ارتفاع اين برج زيبا 435 متر است و در شمال غرب تهران واقع شده است . يكي از عرصه هاي سازندگي در ايران پس از انقلاب ،

صنعت بند سازي بوده است . در ايران تا قبل از انقلاب ، تنها 26 بند مورد بهره برداري قرار گرفت ، اين درحالي است كه پس از انقلاب اسلامي تا سال گذشته ( 1386 ) ، 522 بند به بهره برداري رسيد . در حال حاضر صنعت بند سازي ايران به مرحله خودكفايي رسيده است و كليه مراحل طراحي ، نظارت ، ساخت ، مديريت و بهره برداري از بندها به دست انجينران ايراني صورت مي گيرد . ريوتي رئيس كميسيون بين المللي بندهاي بزرگ ، ايران را از كشورهاي موفق درزمينه بندسازي مي داند و مي گويد : " فعاليتهاي ايران در زمينه بندسازي ، بسيار خوب و چشمگير است . " بند كارون 3 در حال حاضر بلندترين بند بتوني ايران به شمار مي آيد و يكي از بزرگترين نيروگاههاي برق آبي كشور است . اينك شركتهاي انجينري ايران در ساخت بندهاي بزرگ ، نيروگاه ها ، شاهراه ها ، پل ها ، تونل هاي بزرگ و فابريكه هاي مربوط به صنايع پتروشيمي ، در كشورهاي مختلف بويژه در آسياي مركزي و كشورهاي همجوار ايران و برخي كشورهاي افريقايي ، مشاركت فعال دارند . در زمينه صنعت برق ، ايران در كشورهاي آسيايي و امريكاي لاتين ، پروژه هاي مختلفي را اجرا مي كند . ايران در زمينه هاي الكترونيكي و مخابراتي نيز پيشرفتهاي چشمگيري داشته است . امروزه ايران با تلاش متخصصان خلاق در حوزه هاي الكترونيك ، اپتيك ، ليزر و سيستم هاي جنگ الكترونيك و نصب و راه اندازي سيستم هاي مخابراتي ، به پيشرفتهاي قابل ملاحظه اي دست

يافته است . علاوه بر اين ، ايران در زمينه فيبر نوري نيز از رشد سريعي برخوردار بوده است . بنا به نظر كارشناسان ، در آينده نزديك ، منازل ايراني به فيبر نوري متصل مي شوند و اين مي تواند تحول مهمي باشد . با وجود تحريمها ، موفقيتهاي بزرگ ايران در زمينه هاي مختلف علمي ، نشان مي دهد كه هرگاه ملتي با جديت در راه انكشاف و پيشرفت گام بردارد و به استعداد و توان خود اطمينان داشته باشد ، مي تواند به قله هاي رفيع علم و تكنولوژي دست يابد .

*منبع : http://dari.irib.ir

گذري بر كارنامه 30 ساله وزارت علوم

گذري بر كارنامه 30 ساله وزارت علوم درجهان امروز، آموزش عالي، مهمترين سهم را درتكوين و تشكيل ساير نهادها و بيشترين تأثير را در رويكردهاي علمي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي واقتصادي كشورها داراست. عامل اصلي رسيدن به استقلال واقعي و رهايي از وابستگي هاي استعماري، دستيابي به دانش و فناوري است.نظام آموزش عالي فعال، فراگير، خلاق،به روز، نوشونده و منطبق با شرايط اقليمي و دستاوردهاي علمي، در بستر تاريخي و با تاكيد و توجه خاص بر ارزشها و آرمانهاي اصيل خود مي تواند دستيابي به اهداف كلان را محقق سازد. در منويات حضرت امام خميني (ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و در رهنمودهاي انسان ساز مقام معظم رهبري، خودباوري، استقلال علمي، تسلط گفتمان علم محوري، جنبش نرم افزاري وتهيه نقشه جامع علمي كشور مورد تأكيد واقع شده است. مجموعه حاضر، چكيده و خلاصه اي از فعاليت هاي صورت گرفته در وزارت علوم، تحقيقات و فناوري طي سه دهه انقلاب اسلامي كه توسط اداره كل روابط عمومي وزارت علوم،

تحقيقات و فناوري تهيه شده است. اميد كه تلاش هاي انجام شده، مورد رضايت خداوند حكيم و ملت گرانقدر و عزيز مقبول افتد. 1. آموزشي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري درحوزه فعاليت هاي آموزشي كشيده است تا در قالب اهداف برنامه پنج ساله، سند چشم اندازه 20 ساله و سند ملي آموزش عالي به تقويت و توسعه نظام آموزش عالي دركشور بپردازد. در اين راستا عملكرد وزارت علوم، تحقيقات و فناوري نشان از رشد و توسعه آموزش عالي دراين بخش دارد. نمونه دارهاي ذيل خود گوياي اين رشد است. براي نمونه، نمودار 1-1 نشان ميدهد كه در طليعه پيروزي انقلاب اسلامي فقط 223 مركز آموزش عالي دركشور فعاليت داشت كه اين رقم با رشدي چشمگير درسال 83 به 1300 واحد و درسال 87 به 2158 واحد آموزش عالي رسيده است. با توجه به نمودار 1-2 تعداد كل اعضاي هيئت علمي تمام وقت دانشگاه ها و موسسات آموزش عالي در مرتبه هاي علمي: استاد دانشيار، استاديار و مربي درسال تحصيلي 58-57حدود 5580 نفر بوده است كه اين تعداد درسال 83به 40000 نفر و از سال 84 با رشدي قابل توجه به 58000 نفر عضو هيئت علمي درحال حاضر رسيده است كه مشغول به تدريس و انجام فعاليت هاي علمي-پژوهشي در مراكز آموزش عالي كشور مي باشند. 2-دانشجويي تحولات روي داده درجمعيت دانشجويي درسي سال اخير نيز، حاكي از توجه جدي سياستگزاران كشور به افزايش و گسترش تعداد دانشجويان آموزش عالي در راستاي رسيدن به جايگاه مطلوب علمي دارد. به برخي از اين تحولات به اختصار اشاره مي شود. جذب دانشجو در مراكز آموزش عالي و در

مقاطع مختلف تحصيلي پس از پيروزي انقلاب اسلامي مورد عنايت جدي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري قرار گرفت. براين اساس، درحالي كه تعداد كل پذيرفته شدگان سال 1357، 56800 نفر بود، اين رقم درسال 1383 به 785/668 نفر و در سال 87 اين تعداد با دو برابر افزايش به 060/307/1 نفر رسيد روند تغييرات دراين حوزه در نمودار 2-1 ترسيم شده است. براساس نمودار 2-2، درسال 1357 تعداد پذيرفته شدگان دوره كارشناسي ارشد و دوره دكتري به ترتيب 4740 و 360 نفر بود. (آمار مذكور با درنظر گرفتن تعداد دانشجويان علوم پزشكي در سال 57 مي باشد كه درحال حاضر جدا از آمارهاي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري مورد توجه قرار مي گيرد) كه اين تعداد براي مقطع كارشناسي ارشد در سال هاي 83 و 87 به ترتيب برابر با 25795 و 58000 نفر بوده و اين تعداد براي پذيرفته شدگان دوره دكتري تخصصي در سال هاي 83 و 87 به ترتيب به بيش از 2490 و 5500 نفر و 4000 نفر رسيده است. نمودار 2-3 روند تحولات جمعيت دانشجويي را نشان مي دهد. جمعيت دانشجويي كشور شامل دانشجويان مقاطع مختلف در مراكز آموزش عالي مي باشد كه تعداد آنان از 176000 نفر درسال 1357 به 2165375 نفر درسال 83 يافته و درسال جاري با رشدي بيش از 50 درصد در مقايسه با سال 1383، به 3572000 نفر رسيده است. فتني است سال تحصيلي آينده (89-88) ظرفيت پذيرش دانشجو دركشور 1500000 نفر خواهد بود درحاليكه تعداد داوطلبان متقاضي ورود به مراكز آموزش عالي 1250000 نفر هستند كه نشان دهنده پيشي گرفتن ظرفيت آموزش عالي در

مقايسه با تعداد افراد متقاضي ورود به دانشگاه هاست. 3- فرهنگي اهميت فرهنگ و نقش آن در توسعه همه جانبه بر كسي پوشيده نيست. از اين رو در وزارت علوم، تحقيقات و فناوري در راستاي تاكيدات معمار كبير انقلاب اسلامي و منويات رهبر فرزانه انقلاب، توجه ويژه اي به فعاليت هاي فرهنگي در دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي صورت گرفت. بويژه در دولت نهم، اين بخش، مورد اهتمام جدي سياستگزاران و برنامه ريزان وزارت علوم، تحقيقات و فناوري بوده است كه بخشي از اين تلاش ها در نمودار 3-1 ترسيم شده است. نكته قابل0 ذكر اين كه فعاليت هاي فرهنگي منحصر به موارد ترسيم شده در نمودار مذكور نمي شود و از جمله ديگر اقدامات اين حوزه مي توان به صدور فرهنگ كارت دانشجو و راه اندازي جشنواره فارابي ويژه تحقيقات علوم انساني با هدف توسعه و ارتقاي جايگاه علوم انساني و سامان دادن به كليه فعاليت ها با تأكيد بر مفهوم دانشگاه تمدن ساز اسلامي- ايراني اشاره كرد. 4. پژوهشي تدوين نظام پژوهشي خلاق و نوآور در كشور يكي از ضروري ترين اقداماتي بود كه در راستاي توسعه دانايي محور بايستي موردتوجه قرار مي گرفت. ازاين رو، وزارت علوم، تحقيقات و فناوري در حوزه فعاليت هاي پژوهشي در راستاي معماري سيستم نوين پژوهشي كشور و با توجه به مأموريت هاي واگذار شده در قانون، برنامه هاي كوتاه مدت و بلندمدتي را تعريف و اجرا كرده است كه بخشي از اين تحولات در بخش پژوهشي در ذيل حضورتان تقديم مي شود. همانطور كه در نمودار 4-1 مشاهده مي گردد، تعداد مقالات علمي- پژوهشي كشور

تا سال 1357 در مجلات معتبرISI رشد چنداني نداشته است و در اين سال تعداد مقالات منتشره در اين پايگاه كمتر از 500 مقاله بود. درحاليكه اين روند بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بويژه در طي چند ساله به صورت چشمگيري افزايش يافته است. بطوري كه در سال 1383، تعداد مقالات علمي- پژوهشي به 3850 مقاله رسيد. همچنانكه نمودار نيز نشان مي دهد اين روند رشد از سال 1384 شتاب زيادي به خود گرفته و در سال جاري تعداد آنها به بيش از 13500 مقاله رسيده است. اين شتاب در توليد علم، ايران را از لحاظ شيب رشد مستندات علمي در رتبه اول جهان قرار داده و نيز مقام علمي ايران در زمينه توليدات علمي را به مقام 24 دنيا ارتقا داده است. در بخش ارتباط با صنعت در سال 1357 كار قابل ملاحظه اي انجام نشده بود اما آمارها نشان از رشد فزاينده در بعد از پيروزي انقلاب اسلامي دارد و دانشگاه ها در اين بخش توانسته اند ضمن عقد قرارداد، ارتباط و تعامل خوبي با بخش صنعتي كشور برقرار كنند. مبلغ قراردادهاي پژوهشي دانشگاه ها در سال 83 برابر با 753 ميليارد ريال و در سال 1386 قريب به 2420ميليارد ريال بوده است. پيش بيني مي شود اين رقم در پايان سال جاري به 5000 ميليارد ريال برسد. اين تحولات در نمودار 4-2 به نمايش درآمده است. تعداد انجمن هاي علمي در طليعه پيروزي انقلاب اسلامي بالغ بر 78 انجمن علمي بود كه هم اكنون اين تعداد به 195 انجمن رسيده است. انجمن هاي علمي از نظر سازماني و تشكيلاتي مستقل بوده و

وابسته به دولت نيستند و براساس اساسنامه و بوسيله مديران منتخب اعضاي خود اداره مي شوند. قطب هاي علمي كشور نيز پس از پيروزي انقلاب اسلامي در دستور كار قرار گرفته و تشكيل شدند. حركت در مرزهاي دانش و فناوري، پرهيز از موازي كاري و همكاري فرادانشگاهي از اهداف ايجاد قطب هاي علمي مي باشد. هم اكنون 110 قطب علمي در كشور داراي مجوز بوده و مشغول فعاليت هستند. روند تغييرات صورت گرفته در اين دو نهاد علمي- پژوهشي در نمودار 4-3 ترسيم شده است. 5- فناوري معاونت فناوري وزارت علوم، تحقيقات وفناوري در راستاي انجام ماموريت ها و نيل به اهداف پيش بيني شده از طريق ايجاد و توسعه زيرساخت هاي لازم به منظور حمايت از دستاوردهاي فناوري كارآفرينان جوان، تجاري سازي دستاوردهاي پژوهشي- فناوري، تقويت جايگاه بخش خصوصي در توليد محصولات و خدمات فناوري قابل عرضه به بازارهاي ملي و بين المللي و كمك به تسريع فرايند شكل گرفت. از اينرو، براي تكميل چرخه آموزش عالي كشور، نهاد سازي در فناوري در غالب پارك ها و مراكز رشد علم و فناوري مورد توجه قرار گرفت. اولين اقدامات در اين راستا به سال 1376 با صدور مجوز و احداث شهرك علمي- تحقيقاتي اصفهان برمي گردد كه با سرعت گرفتن صدور مجوز براي اين واحدهاي فناوري، تعداد پارك هاي علم و فناوري كشور به 13 پارك، مراكز رشد علم و فناوري به 38 مركز، واحدهاي فناور مستقر به 575 واحد و تعداد دانشگران شاغل به 2717 نفر در سال 1383 افزايش پيدا كرد. اين روند با اقدامات چشمگير دولت نهم و با شعار «هر استان

يك پارك علم و فناوري» به 22 پارك علم و فناوري، 76 مركز رشد واحدهاي فناور، 1395 واحد فناوري و 11451 دانشگر شاغل منجر شده است. تحولات روي داده در اين عرصه در نمودارهاي 5-1، 5-2 و 5-3 قابل مشاهده است. همانطور كه در نمودار 5-4 ترسيم شده، روند اختراعات ثبت شده بعد از پيروزي انقلاب اسلامي سير صعودي را نشان مي دهد. قبل از انقلاب اسلامي از سال 42 تا 57 تنها 841 مورد اختراع ثبت شده بود كه در فاصله زماني 57 تا 83 تعداد اختراعات ثبت شده به 4640 مورد رسيده است و از سال 84 تاكنون نيز حدود 20000اختراع ثبت شده است كه نشان دهنده روند شتابان تحولات علمي و فناوري در كشور هست. 6. طرح و توسعه گسترش زير ساخت هاي فيزيكي در دانشگاه ها، پژوهشگاه ها و مراكز فناوري براي توسعه اين مراكز و تقويت جايگاه علم و فناوري، همواره بعد از انقلاب اسلامي مورد توجه سياستگزاران و مقامات تصميم گير كشور بوده است چه اينكه رشد تعداد دانشگاه ها، افزايش دانشجويان و مراكز پژوهشي و فناوري مستلزم توسعه زيرساخت هاي فيزيكي گسترده و فضاهاي كالبدي در حوزه آموزش عالي است. از اينرو، همانطور كه نمودار 6-1 نشان مي دهد در حاليكه كل فضاهاي كالبدي و توسعه اي دانشگاه ها در سال 1357صرفا حدود 127000 مترمربع بوده، در سال 83 اين ميزان به بيش از 6000000مترمربع رسيده است. با تلاش هاي چشمگير دولت نهم اين فضاهاي دانشگاهي به بيش از 7740000 مترمربع افزايش يافته است. فعاليت هايي كه براي اولين بار در وزارت علوم، تحقيقات و فناوري تحقق يافته

است. ¤ تدوين نقشه جامع علمي كشور

¤ راه اندازي پايگاه استنادي علوم جهاني اسلام (ISC)

¤ ايجاد نهاد رتبه بندي دانشگاههاي جهان اسلام

¤ ايجاد نظام ثبتي طرح هاي پژوهشي و رساله هاي كارشناسي ارشد و دكتري و درگاه علمي كشور

¤ بازنگري در رشته هاي علوم انساني با رويكرد اسلامي

¤ راه اندازي جشنواره فارابي در حوزه علوم انساني

¤ تصويب و راه اندازي 220 رشته ميان رشته اي در حوزه علوم انساني

¤ توجه به كارآفريني و راه اندازي اولين دانشكده كارآفريني در كشور

¤ تشكيل كميته ترويج فرهنگ و تمدن اسلام و ايران

¤ اجراي طرح ثبت نام، اعلام نتيجه و انتخاب رشته اينترنتي براي مقاطع كارشناسي و كارشناسي ارشد

¤ تهيه و تدوين منشور اخلاقي استاد و دانشجو

¤ تشكيل جامعه استادان نمونه ايران

¤ تشكيل هيئت مميزه تخصصي علوم انساني و هنر

¤ صدور فرهنگ كارت دانشجويي و توزيع ميان 100000دانشجو، كه ان شاءالله تا سال آينده به 500000افزايش خواهد يافت.

¤ احراز رتبه اول در 7 شاخه علمي در منطقه (رياضي، مكانيك، پليمر، شيمي، مهندسي شيمي، نانو و پزشكي)

¤ بازنگري در آئين نامه ارتقاء با رويكرد كيفيت آموزشي، نوآوري و خلاقيت، فناوري، شاگردپروري و مسائل فرهنگي

¤ برگزاري نمايشگاه جامع دستاوردهاي سي ساله وزارت علوم، تحقيقات و فناوري

*منبع : روزنامه كيهان، شنبه 15 فروردين 1388

دستاوردهاي اقتصادي و اجتماعي انقلاب اسلامي

دستاوردهاي اقتصادي و اجتماعي انقلاب اسلامي ايران در سالهاي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي ، تحت سلطه قدرتهاي استعماري وقت ، نظير روسيه و انگليس در دوران قاجار و پهلوي اول و امريكا درتمام سالهاي حكومت پهلوي دوم بود . طرح هاي اقتصادي واجتماعي ايران در دوران رژيم شاه ، اكثراً توسط امريكايي ها به رژيم ديكته

مي شد . در اين گونه پلان گذاري ها، فقط منافع امريكا و برخي ديگراز كشورهاي غربي ، مورد توجه قرار مي گرفت و مصالح و منافع ملت ايران ناديده گرفته مي شد . پيروزي انقلاب اسلامي به اين وضعيت اسفبار پايان داد و قطع حضور و نفوذ كشورهاي غربي به ويژه امريكا در ايران ، زمينه حاكميت مردم ايران بر سرنوشت خويش را فراهم ساخت . اقتصاد ، بخشي از سياستهاي رژيم بود كه در برنامه هاي پنج ساله قبل از انقلاب ، براي آن شاخص هايي تعيين شده بود . برنامه هاي پنج ساله رژيم شاه ، ظاهري فريبنده داشت اما به وابستگي كامل ايران به درآمدهاي نفتي و طبعاً وابستگي كامل كشور به واردات در همه زمينه ها منجر شد . در نتيجه اجراي برنامه هاي اقتصادي و اجتماعي رژيم سلطنتي ، روستاها از سكنه خالي شد ، روستاييان به حاشيه شهرهاي بزرگ مهاجرت كردند و بخش زراعت به ركود رسيد . در بخش هاي صنعتي نيز ، توليد جايگاه چنداني نزد برنامه ريزان رژيم نداشت و مونتاژ قطعات وارداتي جاي توليد را گرفت . فروش مواد خام معدني بدون هيچگونه فرآوري نيز ، ملت ايران را به قدرتهاي بيگانه وابسته تر كرد . پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار نظام جمهوري اسلامي در ايران ، دگرگوني هاي بنيادي در تمام زمينه هاي داخلي و خارجي ايجاد كرد كه در آستانه دهه چهارم انقلاب ، دستاوردهاي آن كاملاً آشكار و ملموس است . در اين برنامه ، به اختصار ، به بررسي دستاوردهاي اجتماعي و اقتصادي انقلاب اسلامي مي پردازيم . يكي از

مهمترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي در عرصه اجتماعي ، جهش خيره كننده ايران در زمينه انكشاف انساني است . براساس گزارش " انكشاف انساني سازمان ملل متحد " ، جمهوري اسلامي ايران با رشد هجده و هشت دهم فيصدي شاخص انكشاف انساني در سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، از نظر سرعت روند انكشاف يافتگي ، درميان 177 كشور جهان به جايگاه شانزدهم دست يافته و از 161 كشور ، پيشي گرفته است . گزارش انكشاف انساني سازمان ملل متحد ، از جمله مهم ترين و معتبرترين گزارشهايي است كه هر سال منتشر مي شود . در اين گزارش ، شاخص انكشاف انساني كشورها براساس معيارهايي نظير اميد به زندگي ، كيفيت نظام آموزشي ، درآمد واقعي و سرانه درآمد ملي ، محاسبه مي شود . البته تمامي شاخص هاي انكشاف اجتماعي و اقتصادي كشورها در اين برآورد دخيل است و به همين دليل يكي از جامع ترين معيارها براي مقايسه سطح انكشاف يافتگي اجتماعي و اقتصادي كشورها ، گزارش انكشاف انساني سازمان ملل متحد است . براساس جديدترين گزارش انكشاف انساني سازمان ملل ، شاخص انكشاف انساني ايران كه در سال 1975 ( دو سال پيش از پيروزي انقلاب اسلامي ) 571 /0 از يك بود ، طي سه دهه اخير با رشد 8/18 فيصدي به رقم 759/0 از يك رسيده است . برمبناي همين گزارش ، جمهوري اسلامي ايران از نظر شاخص انكشاف انساني در سالهاي پس از پيروزي انقلاب ، با شانزده پله صعود ، از مقام صد و دهم در سال 1979 به رتبه نود و چهارم در سال 2008 رسيده

است . در ميان كشورهاي منطقه و آسيا ، كشورهايي نظير كويت ، بحرين ، امارات متحده عربي ، تركيه ، تايلند ، اردن ، قطر ، سوريه ، هنگ كنگ ، پاكستان و جمهوريهاي آسياي مركزي و قفقاز ، با سرعتي پايين تر از ايران به سمت انكشاف يافتگي حركت كرده اند . گزارش انكشاف انساني سازمان ملل متحد همچنين حاكي است كه نرخ رشد اقتصادي ايران از " منفي يك فيصد " در سال 1978 و " منفي 7/7 فيصد " درسال 1979 ( آخرين سال حيات رژيم سلطنتي ) به شش و سه دهم فيصد در سال 2007 افزايش يافته است . در اين گزارش آمده است كه توليد ناخالص داخلي ايران در سال 1978 برمبناي قيمتهاي جاري ، معادل 74 ميليارد و 806 ميليون دالر بود كه اين رقم در سال گذشته به حدود 190 ميليارد دالر افزايش يافت . پيش ازاينكه به ادامه گزارش انكشاف انساني سازمان ملل متحد بپردازيم ، ذكر يك نكته را ضروري ميدانيم . دستاوردهاي انقلاب و پيشرفتهاي اقتصادي ، اجتماعي ، صنعتي ، علمي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در سي سال اخير ، در شرايطي به دست آمده است كه ايران با جنگ تحميلي ، توطئه هاي سياسي و نظامي و تحريم هاي گسترده كشورهاي غربي نيز بايد دست و پنجه نرم مي كرد . استراتژيست هاي غرب از بدو پيروزي انقلاب اسلامي ، از تيوري درگير كردن هميشگي مردم و مسئولين نظام جمهوري اسلامي با مسائل و مشكلات مختلف حمايت كرده اند و در عمل نيز هر اقدامي كه مي توانستند ، در

اين زمينه انجام داده اند . هدف ازايجاد مشكل و درگيري هاي دائمي براي جمهوري اسلامي ، جلوگيري از رشد انقلاب و هچنين ممانعت از توجه ايران انقلابي به جهان پيراموني بود . نظريه پردازان غربي بر اين باور بودند كه از اين طريق مي توان انقلاب را در سرحدات ايران محصور كرد و مانع از گسترش آن درجهان اسلام ، به ويژه كشورهاي اسلامي منطقه خاورميانه و خليج فارس شد . اما انقلاب اسلامي با اتكاء به وحدت خلل ناپذير مردم و مسئولين نظام و نيز عزم و اراده مشترك آنان براي ادامه راه انكشاف و پيشرفت ، موفق شد علي رغم توطئه ها وكارشكني هاي خارجي ، بر بسياري از مشكلات فائق آيد و روند رو به پيشرفت خود را حفظ كند . يادآوري مي كنيم كه حضرت آيت ا.. خامنه اي رهبرمعظم انقلاب اسلامي در سخنان روز شنبه ( هفتم فبروري ) خود به همين موضوع اشاره كردند . ايشان خاطرنشان ساختند كه از دل تحريم هايي كه ساليان متمادي به ملت ايران تحميل كردند ، ماهواره اميد بيرون آمد و به فضا پرتاب شد و از دل همه سخت گيري هايي كه در حق ملت ايران روا داشتند ، تكنولوژي غني سازي اورانيوم كه در انحصار چند كشور قدرتمند قرار دارد ، به دست آمد . هدف از نكاتي كه اشاره شد اين است كه اگر ايران ، هدف خصومتها و توطئه هاي بي وقفه امريكا و شماري ديگر از كشورهاي غربي قرار نمي گرفت ، از نظر پيشرفتهاي اقتصادي ، علمي و اجتماعي ، بسي جلوتر از امروز بود .

سازمان جهاني غله و زراعت (فائو) در گزارشي ، از افزايش 50 ميليون تني توليد حدود صد رقم محصول زراعي در ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي خبرداده است . فائو در اين گزارش نوشته است كه مجموع توليد حدود صد رقم محصول زراعي ايران در سال 1978 در حدود 28 ميليون و 800 هزار تن بود ، ولي اين رقم در پايان سال 2007 ميلادي به بيش از 84 ميليون و 104هزار تن افزايش يافت كه بيش از 55 ميليون تن افزايش توليد را نشان مي دهد . در گزارش فائو همچنين آمده است كه توليد غلات در ايران درسال 1978 در حدود هشت ميليون و 500هزار تن بود ، درحالي كه ايران موفق شد در سال 2007 ميزان توليد غلات را به حدود 23 ميليون تن افزايش دهد . گزارشهاي معتبر منابع بين المللي حاكي است كه در سال 1970 در حدود سي فيصد جمعيت ايران از سوء تغذيه رنج مي بردند ، اما درسالهاي اخير تعداد ايرانياني كه دچار سوء تغذيه هستند ، به كمتر از چهار فيصد جمعيت كشور كاهش يافته است . اهميت اين رقم زماني آشكار مي شود كه توجه كنيم ايران در دهه 1970 در سالهاي آخر رژيم سلطنتي ، در حدود 35 ميليون جمعيت داشت درحالي كه جمعيت كشور در حال حاضر به بيش از هفتاد ميليون نفر افزايش يافته است . نماينده سازمان غله و زراعت سازمان ملل متحد ( فائو ) در تهران مي گويد ، ايران در دهه سوم انقلاب در زمينه توليد برخي محصولات زراعي به خود كفايي رسيده و دستاوردهاي ايران در

اين زمينه ، ناشي از اهميت دادن به مراكز آموزشي و تحقيقاتي است كه توانسته است يافته هاي تحقيقاتي پژوهشگران و محققان را ، در عرصه توليد به كارگيرد . اين نكته نيز گفتني است كه ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي در رديف بزرگترين بند سازان جهان قرار گرفته است . براساس آمار بانك جهاني ، ظرفيت كل بندهاي ساخته شده در ايران به بيش از 39 ميليارد متر مكعب مي رسد . در زمينه صنايع موتر سازي و مخابرات نيز ايران به پيشرفتهاي چشمگيري دست يافته و همواره آماده انتقال دانش و تجربيات خود به ساير كشورها به ويژه كشورهاي اسلامي بوده است . آنچه دراين گفتار آمد، بخش ناچيزي از پيشرفتهاي ايران اسلامي در سه دهه اخير است . ايران ، پس از انقلاب در سايه عزم و اراده و به كارگيري امكانات و توان داخلي خود ، به پيشرفتهاي بزرگي دست يافته است كه مجال بازگويي همه آنها دراين گفتار نيست . *منبع : http://dari.irib.ir

انقلاب اسلامى ايران و خلق بى نهايت فرصت اقتصادى

انقلاب اسلامي ايران و خلق بي نهايت فرصت اقتصادي بهنام ملكي(1)

*چكيده انقلاب ايران به منزله گسستن يك رشته وابستگي به جهان خارج و خلق ثروت بود. رهايي از سلطه خارجي و تصميم گيري براساس منافع خود، از شعارهاي محوري مردم در زمان پيروزي انقلاب اسلامي به شمار مي رود. قبل از انقلاب فروش نفت به شكل خام شرايط را به گونه اي ايجاد كرده بود كه نهادهاي خارجي تصميم گيرنده اصلي بودند. سازمان سيا با ملي شدن صنعت نفت و در خطر ديدن منافع خود سريعاً زمينه را براي سقوط حكومت دكتر مصدق فراهم كرد. اما پيروزي انقلاب

باعث پيدايش يك اعتماد به نفس ملي در كشور شد كه اين اراده يكي از اركان محوري توسعه اقتصادي كشور به حساب مي آيد. هنوز زمان زيادي از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه جنگ طولاني با عراق از سوي كساني كه منافع خود را درخطر ديدند، برما تحميل شد كه به دنبال آن بخش هاي مهمي از منابع كشور به هدر رفت. البته با تلاش بي وقفه ملت ايران اين جنگ تحميلي نيز نتوانست خدشه اي به توانمندي و باورهاي آنها وارد سازد. بار ديگر آمريكا با تحريم هاي مختلف سعي در بي ثباتي اقتصاد كشور داشت اما گرما و حرارت انقلاب مانع از فشارهاي خارجي شده و اثر آن را بر پيكره اقتصاد كشور كاهش داد. در مورد دستاوردهاي اقتصادي انقلاب اسلامي بايد گفت: با گذشت تنها يك ربع قرن از زمان پيروزي انقلاب و با پشت سرگذاشتن شرايط و موانع مختلف و سخت، ايران امروزه در شرايطي است كه در امور مختلف اقتصادي سربلند و در دنياي صنعتي امروزه، حرفي براي گفتن دارد. سرانجام با توجه به اينكه انقلاب اسلامي ايران فرصتهاي طلايي توليد ثروت را در اختيار مردم قرار داده است، چنانچه از اين فرصتها به نحو مطلوب و با تدبير شايسته استفاده شود، اميد آن مي رود كه در آينده ايران در شمار كشورهاي توسعه يافته قرار گيرد. * * * انقلاب شكوهمند اسلامي ايران دايرة المعارفي جامع از انقلاب هاي هدفمند و هوشمند انساني و بشري و مجموعه اي توسعه ساز و تركيبي از بي نهايت فرصت اقتصادي و استخراج ارزش افزوده از مختصات چهارگانه «عرض ، طول ، عمق و ارتفاع يا فضاي» سرزمين كشورمان است. اين انقلاب در حوزه اقتصادي

از فرضيه خلق بي نهايت فرصت اقتصادي بهره برد زيربنايي ترين اصل براي هر گونه برنامه ريزي توسعه ، پيشرفت و رشد «داشتن قدرت برنامه ريزي و مديريت خوداتكاي منابع و عوامل توسعه و توليد» مي باشد. متاسفانه امروزه عمده كشورهاي دنيا به ويژه اكثريت كشورهاي جهان سوم از اختيارات و قدرت كامل و توان مديريتي خوداتكا و خودكفا برخوردار نيستند و نمي توانند سرنوشت اقتصادي و توسعه خود را تعيين كنند. ادامه اين روند ، فاصله توسعه يافتگي يا عقب ماندگي كشورهاي جهان سومي يا در حال توسعه را از حالت «شكاف نسبي» به حالت «شكاف مطلق و غيرقابل ترميم» تغيير داده است. اين روند امروزه در بسياري از اقتصادهاي سياسي به يك «فرايند» تبديل شده است. اين كشورها در بهترين و خوشبينانه ترين حالت اگر از قدرت قطعي اقتصادي بالاتري برخوردار باشد به دليل پيوند يكطرفه با اقتصادهاي صنعتي و چندمليتي نمي توانند به طور كامل ، منابع و عوامل توسعه و توليد را مديريت كنند. عنوان اقتصادهاي درجه دوم و مديريت غيرتوسعه اي و وابسته به اين اقتصادها اطلاق مي شود و در موفق ترين حالت مي توانند به «توسعه مقيّد» يا «پيشرفت مقيد» برسند و به حيات خلوت اقتصادي هاي درجه يك تبديل شوند. به همين خاطر شانس توسعه ، پيشرفت و رشد پايه در اختيار كشورهايي است كه در حوزه اقتصاي از خوداتكايي و اختيار كامل در مديريت منابع و عوامل و هُنر استخراج ارزش افزوده اقتصادي برخوردار مي باشند. اوج ارزشمندي پيروزي انقلاب اسلامي ايران در حوزه اقتصاد به هديه استقلال اقتصادي و واگذاري مديريت منابع و عوامل اقتصادي در مختصات چهارگانه به ايرانيان اختصاص دارد هر چند اين بخش نيز مظلوم مانده است و

تا كنون به استثناي گزارشات اداري كمتر كارشناس اقتصادي يا سياسي زحمت تحليل و بررسي آثار، ارمغان ها و پيامدهاي اقتصادي انقلاب اسلامي را متقبل شده است. «هم سنجي» مديريت اقتصادي و منابع توليدي در مختصات اقتصاد فضاي كشورمان به كشورهاي منطقه و در حال توسعه نشان مي دهد كه خوشبختانه ايران با پيروزي انقلاب اسلامي از قويترين و اثربخش ترين استقلال اقتصادي برخوردار شد. مقايسه با موضوع ملي شدن صنعت نفت در تاريخ اقتصاد سياسي ايران اين حقيقت را ثابت مي كند. در ملي شدن صنعت نفت كه به هر حال جايگاه خود را در تاريخ اقتصاد سياسي ايران تثبيت كرده است ، فقط قدرت ظاهري بهره برداري از منابع نفتي در اختيار كشورمان قرار گرفت. البته متأسفانه اين رويداد تاريخي نيز به درستي تحليل و ريشه يابي نشد و در مواردي مورد سوءاستفاده قرار گرفت و تحليل ابزاري شد. با مقايسه و هم دستاوردهاي اقتصادي انقلاب اسلامي ايران با ملي شدن صنعت نفت ، اين فرضيه ثابت مي شود كه انقلاب اسلامي در حوزه اقتصادي «بي نهايت فرصت ثروت سازي» را براي ملت ايران به ارمغان آورد كه در زمينه هاي سخت افزاري و نرم افزاري قابل تحليل است اما اين دستاوردها به هيچ وجه تاكنون به درستي و به دقت تحليل نشده است. از واقعيت ها مي توان غفلت كرد ولي نمي توان آنها را حذف كرد و غفلت ما دليل نبود اين واقعيت ها نيست. با اين واقعيت ها مي توان راه توسعه را يافت و به پيشرفت ، رشد و بالندگي رسيد. با ملي شدن صنعت نفت فروش آن در صورت استخراج در اختيار دولت قرار گرفت اما با پيروزي انقلاب اسلامي شكوهمند ايران ، تماميت اقتصاد سياسي كشور در

واقع ملي شد. به همين خاطر مي توان فرضيه «خلق بي نهايت فرصت اقتصادي» را در پرتو پيروزي انقلاب اسلامي ايران ثابت كرد. اين فرصت ها در مختصات هندسي چهارگانه «طول ، عرض ، عمق و فضا» در بخش هاي صنعتي و كشاورزي و خدماتي و در دو بعد سخت افزاري (فيزيكي) و نرم افزاري (انساني و علمي) و همچنين مديريت و قدرت تصميم سازي قابل و شايسته ارزيابي ، تحليل ، نتيجه گيري ، تئوري سازي و برنامه سازي است و با احتساب هر مورد به تعداد زيادي از زيربخش هاي اقتصادي ، فرضيه بي نهايت فرصت اقتصادي قابل تبيين است. مقايسه اقتصاد سياسي ايران با اقتصاد سياسي ونزوئلا در حوزه نفت و برخوردهاي امريكا با اين كشور نشان مي دهد كه دولت هوگوچاوز به دليل تاكيد بر استقلال نسبي ضعيفي در مديريت منابع نفتي و سياستگذاري اقتصادي نمي تواند موفق باشد و تحت سيطره غيرمستقيم واشنگتن قرار دارد اما اقتصاد سياسي ايران نه فقط از اين سيطره نجات يافت بلكه با تأكيد بر حركت و نهضت هوشمند و هدفمند شهروندان خود ، عالي ترين سطح استقلال اقتصادي را بهره مي برد و خوشبختانه اين نعمت بي نهايت فرصت توسعه و پيشرفت را هم براي شهروندان و هم براي اقتصاد سياسي ايران فراهم كرده است. اما آيا داشتن فرصت دليل بر توسعه است؟ پايه ريزي اقتصاد مبني بر قوانين اسلام يكي از دستاوردهاي مهم انقلاب اسلامي است. در رژيم گذشته از آن جا كه اعتقاد جدي به اسلام و قوانين و مقررات شرعي وجود نداشت. لذا در قلمرو حوزه اقتصادي نيز همانند ساير حوزه هاي سياست ها و جهت گيري ها و قواعد و مقررات آن خارج از ضوابط شرعي و اسلامي بود. اصولاً رژيم طاغوت

در حوزه هاي اقتصادي براي دين ، نقش و جايگاهي قايل نبود. اما حضرت امام خميني(ره) هميشه با ردّ مكاتب اقتصادي غيراسلامي به ويژه دو مكتب برجسته سرمايه داري و كمونيستي ، بر حاكميت بخشيدن به اقتصاد مبتني بر اسلام تأكيد مي كردند. كه خوشبختانه امروزه در موارد متعددي تحقق يافته است. حمايت از اقشار محروم و مستضعف جامعه ، مقابله با فساد مالي و اقتصادي و حمايت از توليدات داخلي از رويكردهاي هوشمند و هدفمند اقتصاد ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي است به داشتن فرصت و امكانات ، زيربنايي ترين و اساسي ترين نياز پيشرفت و توسعه و آغاز تحول درفرايندها و روندهاي اقتصادي ، ثروت سازي و استخراج ارزش افزوده اقتصادي است. در صورت خلق فرصت هاي پايدار ، قدرت برنامه ريزي و مديريت ثروت سازي افزايش مي يابد و هدفگذاري برنامه هاي توسعه مختلف المدت با اطمينان و اعتماد همراه خواهد شد. نتايج و دستاوردهاي انقلاب اسلامي در حوزه اقتصادي و عمراني نشان مي دهد كه در مواردي بيش از 25 برابر پيشرفت حاصل شده است محروميت زدايي از مناطق روستايي در اولويت قرار گرفته و در حوزه كشاورزي ميزان توليد محصولات كشاورزي تا بيش از 70 ميليون تن رسيده است كه تا 200 ميليون تن نيز قابل افزايش است. توليدات محصولات باغي از 9،4 ميليون تن در سال 1360 به 13،2ميليون تن رسيده است. در 10 سال آينده ميزان توليد محصولات باقي به 20 ميليون تن خواهد رسيد. در حوزه صنعت و معدن نيز اول قدرت مديريت و برنامه ريزي براي «استخراج و فراوري، اكتشاف منابع جديد در اختيار ايراني ها قرار گرفت و كشورمان امروزه صاحب استراتژي توسعه صنعتي شده است. صنعت كشور از ويژگي

مونتاژ يكجانبه رها شد و امروزه در خيلي از صنايع به ويژه صنايع هوا و فضا، خودرو ، فولاد، مصالح ساختماني ، سدسازي صنايع داراي فناوري بالا، نفت ، گاز، پتروشيمي ، كشاورزي ، كشتي سازي ، از توان و قدرت جاذبه خوبي برخوردار است. در زمينه ارتباطات ، زيربناهاي مخابراتي موردنياز تا 10 سال آينده از هم اكنون ايجاد شده است. گسترش دانشگاه ها و افزايش ضريب فارغ التحصيلي شهروندان ايراني از دانشگاه ها اعتماد به نفس ملي و امكانات بالقوه و بالفعل را در اختيار اقتصاد سياسي كشورمان قرار داده شد. امروزه با قاطعيت مي توان گفت كه اقتصاد ايران در مرحله خيز و رسيدن به درجات بالاتري از توسعه يافتگي اقتصادي قرار دارد. پيمايش سرزميني اقتصاد ايران نشان مي دهد كه بازارهاي پنجگانه اقتصاد كشورمان شامل «پول، سرمايه، كالا، كار، رسانه» از ظرفيت هاي بسيار گسترده اي براي رشد ، بالندگي و پيشرفت برخوردار هستند. در بازار كار كه در سالهاي اخير به اعتقاد عده اي از كارشناسان در وضع بحراني قرار دارد و از سال آينده جدي خواهد شد، به راحتي مي توان از فرضيه امكان ايجاد ده ميليون فرصت شغلي در كوتاه مدت دفاع كرد. به راستي اگر هر قطره آب ، هر وجب خاك ، هر واحد فضا و هر لحظه زمان و هر فرد نيروي انساني كه فرصت براي پيشرفت و استخراج ثروت و ثروتمندي شهروندان هستند به خوبي استفاده شود آيا فرضيه ده ميليون فرصت شغلي موضوعي عجيبي خواهد بود؟ در بازار پول و سرمايه كشور با پيروزي انقلاب اسلامي ، مناسبات اين دو بازار دگرگون و بر اساس آموزه ها و الگوهاي نظام بانكداري اسلامي و قانون

بانكداري غير رسوبي متحول شد. اگر اين قانون به طور كامل اجرايي شود بدون شك ايران از قويترين و هدفمندترين بازار پول و سرمايه برخوردار خواهد شد و در اين صورت «اشتغال كامل»، بالاي 98 درصد نيروي فعال به يك اصل پايدار و ثابت تبديل مي شود. براي اينكه با حذف نرخ بهره ، رفتار بانكها و بازار پول نيز براساس نرخ سود و ريسك سرمايه گذاري تنظيم خواهد شد و بازار پول در خدمات بازار سرمايه خواهد بود. البته اين مسئله را بايد توجه داشت در هيچ اقتصادي داشتن فرصت و امكانات و معادل توسعه يافتگي نيست بلكه احتمال موفقيت و ابزار پيشرفت فراهم مي كند. بنابراين توقع تحقق توسعه يكپارچه اقتصادي با پيروزي انقلاب اسلامي ايران در ابتداي پيروزي اين نهضت غيرمنطقي است اما انتظار تلاش هدفمند و هوشمند هم امري اقتصادي و منطقي و هم حق شهروندان ايراني است. اقتصاد سياسي ايران 8 سال دفاع مقدس و غيرتمند را پشت سر گذاشته و با كمال افتخار هزينه آن را تامين كرده است و سپس از 5،1 دهه سازندگي و نوسازي نرم افزاري و سخت افزايي، امكان «خير اقتصادي» و ورود به مرحله نوين فرايند توسعه يافتگي را فراهم كرده است. بي ترديد با اين امكان و خيز اقتصادي مي توان «استقلال تماميت اقتصادي ايران» را به «تماميت مزيت اقتصادي» تبديل كرد و اين حق شهروندان ايراني است كه از مسؤلان اقتصاد سياسي كشوري تحقق آن را طلب كنند. بي نهايت فرصت اقتصادي ناشي از پيروزي انقلاب اسلامي شكوهمند ايران امروزه نياز به حفاظت و حراست دارد. و بايد در ربع قرن دوم حيات طيبه انقلاب اسلامي، «بي نهايت فرصت اقتصادي» به «بي نهايت

مزيت اقتصادي» تبديل شود. براي تحقق اين آرمان و تبديل اين فرصت ها به واقعيت هاي اقتصادي بازارهاي اقتصادي چهارگانه «پول و سرمايه ، كار و كالا» بايد وارد فزايند توسعه هوشمند و هدفمند شوند و به بازاري توسعه يافته تبديل گردند و اين اهداف ، قابل تحقق است. اما چه بايد كرد؟ بازارهاي اقتصادي كار، كالا، پول و سرمايه براساس تقسيم كار وظايف تخصصي شكل گرفته اند و هر كدام وظايف سياست هاي كالاها ، خدمات معين، مكمل و مشخص را تهيه و عرضه مي كنند. سرنوشت توسعه اقتصادي ايران و تبديل فرصت هاي اقتصادي انقلاب به مزيت هاي اقتصادي در فرايندهاي جهاني به توسعه هوشمند طبيعي (به چهار هوش مصنوعي) بازارهاي چهارگانه وابسته است و امروزه با گسترش تبليغات و نقش رسانه ها در تحولات اقتصادي، اقتصاد رسانه ها نيز در تحولات و توسعه اقتصادي نقش ايفا مي كند و بايد به توسعه اقتصاد رسانه ها نيز توجه كرد. *بازار كار: بازار كار ايران شامل طرف هاي عرضه و تقاضاي خدمات نيروي انساني فعال و جوياي كار است. اگر همه فرصت هاي اقتصادي كشور در قسمت هاي (نفت و گاز و معادن) كشاورزي ، صنعتي ، خدماتي فضايي، در سراسر كشور به طور آزمايشي مورد توجه و برنامه ريزي قرار گيرد و بازار كار اقتصاد كشور فعال و هوشمند تحول يابد ، پيش از ده ميليون فرصت شغلي قابل استخراج است. امروزه به راحتي مي توان از فرضيه تقاضاي نامحدود نيروي كاري در اقتصاد ايران بحث كرد. تحقق اين اهداف و فرضيه ها وظيفه بازار كار كشور است. البته بازار كار كشور به خاطر مشكلات ساختار جوان جمعيت كشور و واردات افسار گسيخته در حال حاضر، با معضلاتي روبروست اما

با اين فرصت ها و خلق مزيت ها مي توان به راحتي اين مشكلات را به نعمت ها تبديل كرد. *بازار پول: باتصويب قانون بانكداري بدون ربا بازار پول كشور با انقلاب بانكي و پولي همراه شد. با حذف نرخ بهره، نظام بانكي كشور به اقتصادي ترين بازار تبديل شده است. بازار پول كشور بايد علاوه بر متنوع كردن كالاها و خدمات پولي هزينه خريد اين خدمات و كالاها را نيز كاهش دهد تا با فراهم كردن هوشمند نقدينگي بخشهاي توليدي به رشد توسعه اقتصادي كشور كمك كند استقلال نسبي بانك مركزي، مديريت جامع بازار پول و تشكل هاي پولي و اعتباري غيردولتي ، صندوق هاي قرض الحسنه و غيره، تفكيك بازار پول و سرمايه ، كاهش نرخ سود تسهيلات بانكي ، گسترش بانكداري الكترونيكي از مواردي است كه به پيشرفت بازار پول كشور كمك مي كند. *بازار سرمايه: بازار سرمايه يا بورس بازاري است كه براساس نرخ سود مورد انتظار سرمايه گذاري ها و طرح هاي اقتصادي فعاليت رفتار مي كند. بازار سرمايه در رقابت مكمل با بازار پول و توسعه توليدات را هدف گيري مي كند و شاخص توسعه كارايي بازار سرمايه با شاخص رشد و توسعه فعاليت هاي سرمايه گذاري و توليدي ارتباط و همبستگي مستقيم دارد. گسترش تنوع كمي و كيفي كالا و خدمات سرمايه اي و مالي ، توسعه جغرافيايي بازار بورس و تفكيك نظام مديريتي و نظارتي بازار سرمايه از بازار پول و استقلال بازار پول و سرمايه از طرح هاي مهم براي توسعه هدفمند و هوشمند بازار سرمايه است. *بازار كالا: بازار كالا و خدمات شامل طرفهاي عرضه و تقاضاي محصول است. اين بازار به دليل 8 سال جنگ تحميلي و تحريم هاي اقتصادي تاكنون نتوانسته است از

ظرفيت هاي خود بهره برداري كند. و تاكنون گرفتار نرخ تورم دو رقمي و نرخ رشد پايين بوده است. اما اگر رشد توليد بر رشد نقدينگي پيشي بگيرد نرخ تورم را مي توان حتي منفي كرد. اگر بازارهاي كالا ، پول و سرمايه در خدمات توسعه اقتصادي و توليد باشند بدون شك با رشد دو رقمي توليد ملي و داخلي ، نرخ تورم كاهش مي يابد با هدفمند شدن بازار كالا متناسب با زمان و مكان عرضه كالاها و خدمات و تقاضاي آنها، توليدات اقتصادي نيز هدفمند خواهد شد و بستر براي توليد مزيت محور و جهان تراز ايجاد مي شود. كارايي ، هوشمندي و هدفمندي ، بازارهاي پول ، سرمايه ، كالا و كار مقدمه و پيش نياز تبديل بي نهايت فرصت اقتصادي انقلاب «بي نهايت خلق مزيت اقتصادي» در ربع قرن دوم انقلاب ، برنامه چهارم و چشم انداز 20 ساله است.

*برخي منابع مورد استفاده:

1. ملكب، بهنام. اقتصاد سياسي ايران، انتشارات نورعلم و قانون، 1382.

2. گزارش اقتصادي سالهاي مختلف، بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران.

3. بررسي عملكرد اقتصادي بخشهاي صنعتي، كشاورزي و خدماتي سازمان مديريت و برنامه ريزي سالهاي مختلف

4. بررسي عملكرد دولت سازندگي، سازمان مديريت و برنامه ريزي، شمس الدين حسيني و دكتر ميرزاد، 1378.

5 . عملكرد سال نهضت خدمت رساني منتشر شده از سوي سازمانهاي مختلف در سال 1382.

6. سالنامه آماري مركز آمار ايران 1381.

7. اخبار و برنامه هاي دريافتي از خبرگزاريها، رسانه هاي ديداري و شنيداري به مناسبت بيست و پنجمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي، بهمن 1382.

1. اقتصاددان و عضو هيات علمي دانشگاه

*منبع : www.fajr.ir، فصلنامه انديشه انقلاب اسلامي

انقلاب اسلامي، سنجش كاميابي ها - بخش اول

انقلاب اسلامي، سنجش كاميابي ها - بخش اول محمد رحيم عيوضي

هنوز هم

كه هنوز است بايد در سرفصل تئوريهاي مربوط به انقلاب اسلامي كه از سوي تحليلگران و نظريه پردازان مطرح ميشود، تذكر داد كه كمي آهستهتر و با تاني بيشتر قلم برانند. انقلابي كه در نوع خود بينظير بوده و بدون تشكيلات حزبي توده هاي چند ميليوني را به صحنه كشيده است، انقلابي كه همه اقشار كارگري و دهقاني و متوسط و نخبه در آن شركت جسته اند، انقلابي كه دقيقا برخلاف جريان سيلاب گونه تاريخ به پيش رفته و در عصري كه دين و معنويت را در رديف جادو و خرافات برمي شمردند ايمان به غيب را به صحنه روزگار آورده، و... در خور قدري حوصله و تامل براي ارزيابي و تحليل است. اما از سوي ديگر تحليل يك واقعه تاريخي وقتي به درستي و كمال صورت خواهد گرفت كه آن واقعه به انجام رسيده باشد و به گونه اي مجزا از ساير وقايع قرار گرفته باشد؛ در حالي كه انقلاب اسلامي ايران داعيه آن دارد كه انقلابي تكاملي است و تا رسيدن به اهداف انبياي الهي تداوم خواهد داشت. به هر روي برهه نخست وقوع انقلاب اسلامي و آنچه كه تا به حال به وقوع پيوسته، بي نياز از تحليل و بررسي نخواهد بود و البته كه هرچه تحليلها به واقعيت و انصاف نزديك تر باشد براي گراميداشت و پاسداشت دستاوردهاي انقلاب مفيدتر خواهد بود. اگر بخواهيم تا همين مقطع تاريخي از انقلاب اسلامي ايران را برش بزنيم و به ارزيابي كلي ماحصل آن بپردازيم، بدون شك در كنار برخي كاستيها و بي توفيقيها، دستاوردهاي عظيمي جلوه مي كند كه هركدام به تنهايي براي موفق دانستن انقلاب قابل استناد است. به ويژه دستاوردهاي فرهنگي

انقلاب كه دين و سياست را بار ديگر در صحنه تاريخ تمدن بشري به آغوش هم بازگرداند و شعور باطني انسانها را شكوفا نمود و با پويايي بي مانندي خود را در سيلابهاي فتنه و دشمني سرپا نگهداشت. براي مرور دستاوردهاي انقلاب به تحليلي كه در مقاله حاضر ارائه شده است توجه فرماييد. مقدمه : انقلاب يكي از پديده هاي « عظيم » و « نادر » در حيات اجتماعي بشمار مي رود. نادر بودنش سبب ضعف در شناسايي و عظيم بودنش باعث موضع گيريهاي متناقض در برابر آن گرديده است. نكتة مهمي كه بايد همواره در تحليل اين پديده مد نظر قرار دهيم اصل تنوع و كثرت در حدوث و ماهيت انقلابها مي باشد. بعبارت ديگر هر انقلابي را ماهيتي است كه نشانة هويت و نايات مطلوب و مورد توقعش محسوب مي شود. بنابر اين در تحليل، تبليغ و معرفي هر انقلابي بايد توجه به جميع جهات رعايت شود و تا حد مقدور با احتياط در مورد وضعيت كنوني و آتيه اش اظهارنظر گردد. آنچه كه در مورد انقلاب اسلامي لازم است بطور مشخص مورد توجه جدي باشد عبارتست از : 1 - نتيجة قطعي انقلاب اسلامي هنوز مشخص نيست . تنها مدت بيست و پنج سال از حدوث اين انقلاب عظيم مي گذرد و اين زمان براي تحليل متقن وضعيت هاي داخلي و خارجي آن چنان كوتاه است كه امكان بررسي روندهاي حوادث در موارد غيرجزئي را بسيار كاهش مي دهد. بعبارت ديگر هر چند انقلاب اسلامي به پيروزي رسيده و در برابر خصم داخلي ( منافقين، انديشه هاي انحرافي ) و خشونت گران و تجاوزكاران خارجي مقاومت شديد و حماسي گونه نموده، ليكن اين

واقعيت را هرگز نبايد از ياد برد كه پيروزي انقلاب اسلامي نه پايان، بلكه آغاز يكسري تحولات عميق داخلي و خارجي است كه اظهارنظر در بارة آنها، در موارد جزئي و بصورت مقطعي يا حداكثر از يك يا چند وجه و نه تمام وجوهِ واقعيتهاي رخ داده مي تواند جنبة علمي و قابل پذيرش داشته باشد. بنابر اين با اطمينان مي توان گفت نتيجة قطعي انقلاب اسلامي و بعبارت بهتر فرجام چالشهايي كه در داخل و خارج در اثر پيروزي آن بوجود آمده، هنوز نمي تواند مشخص باشد . از اين رو هر اظهارنظر قطعي مبني بر پايان چالشها به معناي ختم تعقيب غايات انقلاب اسلامي، غير واقع بينانه و بي بهره از اصول و روشهاي علمي خواهد بود و فريبندة ما در تحليل صحيح وضعيت كنوني است. همچنين تحليلهايي كه بيشتر حالت «پيش گويي» آينده را دارند چندان قابل اطمينان نيستند زيرا تحليلها حتي اگر موفق هم باشند صرفاً بُرش از واقعيت و وجهي از وجوه متعدد مسايل ايران بوده و هرگز كامل و بي نقص نمي باشند. بنابر اين پيش گوييهاي خطابه اي و حتي پيش بيني هاي علمي بايستي بصورت «نظرورزي گويندگانشان در نظر گرفته شوند و نه حقيقت گويي تام و كامل آنها . 2 - جابجايي «هستها» و «بايدها» در برخي تحليلها . تحليلهاي وارونه كه نه بر پاية واقعيات موجود بلكه با هدف تحقق آرزوها و آمال تحليلگران پردازش مي شود در ادبيات انبوهي كه براي تحليل دوران پس از پيروزي انقلاب اسلامي بوجود آمده، موج مي زند. در اين نحوة نگرش هدف اصلي، اقناع مخاطب در موافقت با چگونگي وضع موجود از نظر تحليلگر است كه در موارد متعددي به دنبال

رواج «بي اعتنايي سياسي و «سست نمودن تعهدات» نسبت به انقلاب اسلامي از طريق القأ بي ثمر و نتيجه بودن انقلاب است. بعبارت ديگر با يك نگاه استبداد زده كه مبتني بر همه يا هيچ است چنان تصوير و تحليلي ارائه مي شود كه گويي انقلاب اسلامي اصلاً دستاورد قابل توجهي نداشته است . از اين رو ضروري است ميان مطالبي كه گوياي آرزوهاي تحليلگران بوده با آنچه كه واقعاً اتفاق افتاده يا در حال وقوع است، تفكيك جدي بعمل آيد. 3 - آينده، بستگي به عملكرد ما دارد . آتية انقلاب اسلامي هر چه باشد بر آيند مجموعة تلاشها و اشتباهات نيروهاي داخلي است. هر چند ايران اسلامي در مجموعه اي جهاني در كنار ساير كشورها و در ارتباط با آنها قرار دارد اما متغير اصلي در چگونگي آيندة آن همانا ميزان كميت و كيفيت تلاشها و توجه به تناسب آنها با مقتضيات دنياي امروز دارد. آنچه كه مي توان بصورت كلي در مورد كوشش ها بيان كرد عبارتست از : 1- مديريت مبتني بر اصول علمي و عقيدتي 2- اعتماد به نفس لازم به ذكر است كه وجود يا فقدان عنصر «ساده و حياتي «ياد خداوند» در فعاليتها در جهت گيريهاي خرد و كلان، تأثيرات عميقي بر جاي مي گذارد. اكنون تلاش مي شود در شش محور معين شده به معرفي اجمالي انقلاب اسلامي بپردازيم در آغاز مناسب ترين محور همانا «قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران» مي باشد. 1- قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران قانون اساسي، سند آرمانها و بايدهاي يك ملت است و اهميت اصلي آن فراتر از وجه مادر بودن قوانين كشور، آنست كه زماني تدوين گرديده كه كل ملت يكصدا، اهدافي

را انتخاب نموده و هماهنگ و متحد به حركت در آمده است. چنين وضعيتي نادر و بسيار مغتنم بوده و قانوني كه در چنين شرايطي نوشته شود گويي ثبت روح يك ملت و چارچوبي است كه براي رفع نيازهاي حال و آينده مي تواند پاسخگو باشد. البته چون مقتضيات زمانه، تغييرات تازه را الزامي مي كند راه اصلاح تا آنجا كه از عهدة چنين نيازهايي - به شرط عدم تناقض با هسته و مغز آرمانهاي ملت - برآيد ، بازمانده است، مگر آنكه روزي ملت به كلي دگرگون شده درصدد و در طلب وضعيت مطلوب ديگري تصميم گيري نمايد. بديهي است كه براي اطلاع كامل از قانون اساسي راهي جز خواندن تمام فصول آن وجود ندارد. با اين وجود تلاش گرديده در هشت نكته، مطالب درخوري ارائه شود كه بتواند گوياي اهميت، جايگاه، محتوا و تأثير قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران باشد. 1-1) : سرعت تدوين و تصويب قانون اساسي براي يك كشور انقلاب كرده، «قانون» از محوريت خاصي برخوردار است چرا كه مهمترين نياز پس از پيروزي سازمان دادن به امور بر مبناي چيزي است كه مورد احترام و مقبول باشد و بتواند به مشابة چارچوبي حركتها و فعاليتها را در راستاي اهداف انقلاب هدايت نمايد. از اين رو تدوين متني از قوانين كه مجموعاً «قانون اساسي ناميده مي شود اهميت حياتي دارد، زيرا پس از انقلاب، به سرعت وضعيتهاي دشوار و پيش بيني نشده يكي پس از ديگري بوجود مي آيند كه اگر ملاك و مبنايي مورد وثوق و اطمينان براي حل و فصل آنها وجود نداشته باشد هرج و مرج ناشي از انقلاب بصورت افسار گسيخته و غيرقابل

كنترل كل كشور را فرا مي گيرد و سوداي آزادي و استقلال را به تباهي خواهد كشاند. بنابر اين امروز مي توان درك و درايت مسئولان آن روز را تحسين نمود كه با آگاهي و درك بالا به اين مهم پرداخته و زمينة حفظ انقلاب را فراهم ساختند. گفتني است در مصاحبه اي كه در محل حزب جمهوري اسلامي برگزار شد خبرنگاري با اشاره به اينكه عمر قانون اساسي سالها خواهد بود علت تسريع در تدوين قانون اساسي را پرسيد و دكتر شيباني در پاسخ گفت : در بررسي هايي كه شده است در كشورهاي مختلف، مجلس مؤ سسان مدتها طول كشيده است. اسپانيا يكسال و نيم طول كشيده است. وضع ما با ديگر كشورها فرق مي كند. در اينجا انقلاب شده است و به دنبال انقلاب بايستي اصولي را پايه ريزي كنيم كه سرنوشت مملكت بر روي آن بنا شود. هر چه ايجاد اين مبنا تسريع شود، نتيجة بهتري عايد خواهد شد اگر تعداد افراد محدود ولي از همة مردم نظرخواهي شده است. روي پيش نويسي كه ارائه شد، مردم نظر دادند و كميسيون هاي متعددي تشكيل شده كه نظرات جمع آوري شده را بررسي مي كنند . به فرض اينكه مجلس خبرگان 700 نفري هم تشكيل شود، تمام 700 نفر كه قانون نمي نويسند بلكه ارجاع به يك كميسيون 20 نفري مي دهند كه قانون را مي نويسند و به مجلس 700 نفري ارجاع مي دهند. شما هم اين 70 نفر را هم يك كميسيون از اين نوع تلقي كنيد كه قانون اساسي را تنظيم مي كنند كه بعد به آرأ عمومي گذاشته مي شود و اين بنظر ما بهترين نوعيست كه عملي مي شود . خبرنگار اضافه كرد ولي

در آن مورد 700 نفر در بارة آن رأي مي دهند نه 70 نفر، در اين مورد چه مي گوييد ؟ دكتر شيباني گفت : نظر ما اين است كه بجاي 700 نفر در اينجا 35 ميليون نفر رأي مي دهند. يعني اگر نظر 70 نفر مورد تأييد مردم نبودند و گفتند نه : مجبورند چيز ديگري تدوين كنند ولي اگر گفتند آري ، آنوقت 35 ميليون نفر بر آن صحه گذاشته اند.(1) در واقع آنچه آنها كردند در ابتدا تدبيري بود با اين فكر كه «مشخص شدن قانون اساسي يكي از راههاي تثبيت كشور است.» هر چند كه در مورد برخي مواد بنظر مي رسيد كه ساليان سال مورد استفاده قرار نگيرند اما آنچه بوقوع پيوست چيز ديگري بود. دكتر سيدجلال الدين مدني اين موضوع را با حيرت توأم با تحسين چنين توضيح داده است : با اينكه فقط سالهاي معدودي از تصويب و اجراي قانون اساسي مي گذرد و هنوز بسياري از قوانين عادي مربوط به اجراي اصول آن تنظيم و تصويب نشده اما تحولات مملكت بطوري به قانون اساسي جولان داده كه پاره اي از اصول آن كه انتظار مي رفت تنها در زماني طولاني قابل استفاده و بهره برداري باشد در همين مدت كوتاه مورد بحث و تفسير و اعمال و اجرا قرار گرفته است. مثلاً اصل يكصدودهم درخصوص فرماندهي كل قواي ولي فقيه كه طرق اعمال و اجراي آن مورد بحث بود، با پيش آمدن جنگ تحميلي عراق عليه ايران در بالاترين شكل آن مورد اجرا پيدا كرد و حتي روية تفويض موقت آن هم صورت گرفت. شق پنجم همين اصل كه تصور مي شد در طول يك قرن هم موردي براي

استفاده از آن پيش نيايد در همين چند سال مصداق بارز يافت و عزل اولين رئيس جمهور بر طبق ان صورت گرفت. مجلس شورا به عدم كفايت سياسي رئيس جمهور رأي داد و رهبر هم با در نظر گرفتن مصالح كشور فرمان عزل را صادر كرد. در همين دورة كوتاه بين داوطلبين رياست جمهوري شخصي بود كه ايراني الاصل بودن او مورد ترديد قرار گرفت و از مبارزات انتخاباتي كنار رفت. شوراي موقت رياست جمهوري كه معمولاً بندرت موجبات تشكيل آن فراهم مي گردد دو بار تشكيل شد و ترتيب انتخابات رياست جمهوري دوم و سوم را در همان مهلت پنجاه روز پيش بيني شده در قانون اساسي داد و حتي به نحوي كه خواهيم ديد يكي از نادرترين اشكال اين شوراي موقت با شهادت رئيس جمهور و نخست وزير پيش آمد و با تفسير شوراي نگهبان از اصل يكصدوسي، تشكيل شوراي موقت رياست جمهوري با دو نفر كه اتفاق نظر داشته باشند مجاز شناخته شد و رئيس مجلس شورا و رئيس ديوان عالي كشور شوراي موقت رياست جمهوري را تشكيل دادند و متفقاً نخست وزير جديدي را به مجلس پيشنهاد كردند و بنظر آمد كه ممكن است بن بست هاي نادر قانون اساسي را با تفسير شوراي نگهبان حل كرد. ملاحظه مي شود قانون اساسي جوان جمهوري اسلامي داراي قابليت تحرك زيادي است و با سرعت امكان تطبيق با وضع حاد روز را دارد! بنابر اين اگر قانون اساسي سريع نوشته و تصويب نمي شد، مشكلات بعدي قابل حل نبود. قانون است اما طبيعي است كه در آن حقوق ملت چندان مطمح نظر قرار نگيرد. روش دوم بهره گيري و اتكأ به آرأ

مردم است كه به دو صورت مستقيم (همه پرسي و غيرمستقيم (نمايندگان منتخب مردم انجام مي شود . هر چند در روش دوم آرأ عمومي مورد احترام و استفاده قرار مي گيرد اما هريك به تنهايي ناقص اند. آنچه در عمل براي وضع قانون اساسي جمهوري اسلامي بوقوع پيوست تكيه به آرأ مردم ضمن استفاده از خبرگان بود كه الگويي ابتكاري و بعبارت ديگر تلفيقي بود. اين سنت نيكو نشانة عمق ماهيت مردمي انقلاب اسلامي و صداقت انقلابي رهبر كبير آن امام خميني(ره) است كه نقشي اساسي در رشد تاريخي مردم ايران و رهايي آنها از بند ستم سياسي و محروميت فكري داشته اند. اتخاذ چنين رويه اي در اوجِ كوران انقلاب در كشور تقريباً بي سابقه بوده و نمونه اي عملي از تركيب دين و سياست است . چرا كه از سويي ملاحظات دين رعايت شده و از سوي ديگر جلب نظر مردم به عنوان زمينه اي كه قوانين در آن و براي آن به اجرا در خواهند آمد، مورد توجه قرار گرفته است و نتيجه اي كه از آن حاصل آمده فوق العاده جالب و مهم مي باشد. بدين توضيح كه با برگزاري رفراندوم در 12 فروردين 1358 نوع حكومت مورد پرسش واقع شد و پس از آنكه با 2/98 درصد آرأ نظام جمهوري اسلامي پذيرفته شد، چهار ماه و نيم طول كشيد تا مجلس خبرگان قانون اساسي طرح قانون اساسي را بررسي كنند. همانگونه كه دكتر مدني نوشته اند : در اين مدت با آزاديِ كاملي كه براي همة گروهها و افراد وجود داشت بحثهاي بسياري درخصوص اصول قانون اساسي در گرفت و سمينارها و كنفرانسهايي به همين منظور تشكيل شد و مقالات بسياري

انتشار يافت و پس از اينكه از جانب دولت موقت طرح پيش نويس قانون اساسي انتشار يافت، صدها طرح اصلاحي و تكميلي ارائه شد كه دبيرخانة مجلس بررسي نهايي قبل از اينكه مجلس افتتاح شود به جمع آوري آنها پرداخت تا در جريان رسيدگي در كميسيونها مورد استفاده قرار گيرد.(2) بالاخره در 12 مرداد 1358 انتخابات مجلس خبرگان بررسي نهايي قانون اساسي انجام و تعداد 231/988/10 نفر در آن شركت كردند و در 28 مرداد 58 مجلس خبرگان با پيام امام(ره) افتتاح شد و در 24 آبان 58 كار خود را به پايان برد. در 12 آذر 58 رفراندوم قانون اساسي با شركت 956/758/15 نفر (79 درصد واجدين شرايط انجام شد و حضور پر رنگ مردم در لواي حكومت جديد (جمهوري اسلامي و به پشتيباني از آن، نظام جديد و مستقلي را بوجود آورد كه ابتكاري بودن و استقلالش چالشهاي فراواني را پيش روي آن قرار داد. نكتة جالب و قابل تأمل در همه پرسي قانون اساسي آنست كه براساس ارقام وزارت كشور «جمع آراي مثبت ( آري ) 329 ، 680 ، 15 رأي و مجموع آرأ منفي (نه 78516 رأي و جمع آرأ باطل شده 111 بود. به اين ترتيب 5/99 درصد آرأ شركت كنندگان مثبت و موافق قانون اساسي و نيم درصد منفي بود.» (3) 1- 3) - پذيرش حاكميت و قوانين الهي در اصطلاح حقوق اسلامي نام قانون را شرع و شريعت نهاده اند.(4) مي گويند شرايع اسلام يعني قوانين اسلام. امام خميني(ره) نيز در كتاب ولايت فقيه تصريح نموده اند : حكومت اسلام حكومت قانون است. در اين طرز حكومت، حاكميت منحصر به خداست و قانون

فرمان و حكم خداست. قانون اسلام، يا فرمان خدا، بر همة افراد و بر دولت اسلامي حكومت تام دارد. همة افراد، از رسول اكرم(ص) گرفته تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد ، تا ابد تابع قانون هستند : همان قانوني كه از طرف خداي تبارك و تعالي نازل شده و در لسان قرآن و نبي اكرم(ص) بيان شده است. (5) در قانون اساسي نيز بر اين موضوع در موارد متعددي تأكيد شده است. در مقدمه آورده اند : رسالت قانون اساسي اين است كه زمينه هاي اعتقادي نهضت را عينيت بخشد و شرايطي را بوجود آورد كه در آن انسان با ارزشهاي والا و جهانشمول اسلامي پرورش يابد. در آغاز فصلها و اصول قانون اساسي يعني اصل اول از فصل اول مي خوانيم : حكومت ايران جمهوري اسلامي است كه ملت ايران، براساس اعتقاد ديرينه اش به حكومت حق و عدل قرآن، در پي انقلاب اسلامي پيرومند خود به رهبري مرجع عاليقدر تقليد آيت االعظمي امام خميني(ره) ، در همه پرسي ... به آن رأي مثبت داد. (6) همچنين در اصل 177 كه به موجب اصلاحات قانون اساسي در سال 1368 به آن اضافه شده، موضوع تقيد به دين مجدداً مورد تأييد قرار گرفته است بدين توضيح كه : محتواي اصول مربوط به اسلامي بودن نظام و ابتناي كليه قوانين و مقررات براساس موازين اسلامي و پايه هاي ايماني و اهداف جمهوري اسلامي ايران و جمهوري بودن حكومت و ولايت امر وامامت امت و نيز ادارة امور كشور با اتكأ به آرأ عمومي و دين و مذهب رسمي ايران(7) تغييرناپذيراست. وضعيت تقيد و تبعيت از قوانين الهي، نظام جمهوري اسلامي

را درست در تقابل با نظامهاي فاشيستي قرار مي دهد كه حكومت بر اخلاق و مذهب حاكم است و نه برعكس . بعبارت ديگر تلقي نظري و رفتار عملي آنها نشان دهندة فراغت از هرگونه تقيد ديني در اصول و سياستها است . بنيتو موسوليني (1883-1945) در مقاله اش با عنوان فاشيسم هر چند سعي دارد تصويري مذهبي و اخلاقي از فاشيسم ارائه و القأ كند اما نهايتاً سخن اصلي خود را بصورت صريح و روشن اظهار مي دارد كه : دولت فاشيستي در مقام واحد جامعي كه همة ارزشها را در بر ميگيرد، سراسر زندگي مردم را مورد تعبير و تفسير قرار مي دهد و مي پروراند و قدرت بيشتر به آن مي بخشد. (8) علاوه بر اين تأكيد بر قانون به معناي تبعيت از قوانين اسلام و پذيرش جايگاه قانوني مردم و زمينه سازي براي حضور مؤ ثر در سياست براي آنها نشانگر تقابل نظام جديدالتأسيس با هرگونه نظام استبدادي چه به لحاظ نظري و چه از نظر عملي است. زيرا نظام استبداي از هرگونه مشاركت مردمي بيزار و هراسان است و هرچند ممكن است در مواردي بدان تمسك بجويد اما هيچگاه اين عمل نمي تواند بصورت رويه و رفتار حكومتي در آيد و اصلي ترين علت آن نپذيرفتن جايگاه قانوني مردم به مثابة شهروندان مي باشد همچنين آنچه در عمل طي بيست و پنج سال عمر انقلاب اسلامي شاهد بوده ايم علاوه بر رشد كمي، نشان دهندة تعميق آگاهيهاي مردم در زمينه هاي مختلف است كه بررسي تحليلي مشاركت انتخاباتي آنها در اين مدت به خوبي اين موضوع را نشان مي دهد. بنابر اين لازم است بر خلاف نظراتي كه شبهة استبدادي يا فاشيستي بودن نظام

جمهوري اسلامي ايران را مطرح نموده و در لباسهاي مختلف و با عبارت پردازيهاي گوناگون ظاهراً استدلال مي كنند به تأمل و مقايسة نظام ابتكاري جمهوري اسلامي با ديگر نظامات دنيا اعم از ليبراليستي و سوسياليستي و كمونيستي پرداخته شود. اكنون با توجه به فرصت محدود صرفاً به سهل انگاري نظري يكي از نويسندگان در اين زمينه اشاره مي شود كه بي توجه به نظرات امام(ره) كه بخشي از آن در سطور پيشين ذكر گرديد به بيان حدسيات و تصورات اشتباه خود كه فارغ از مبناي نظري و متكي بر تصور عاميانه از اصطلاح فقهي ولايت مطلقه فقيه است مي پردازيم. آقاي محسن كديور در كتاب دغدغه هاي حكومت ديني نوشته است : در نظرية ولايت مطلقة فقيه، حاكم در برابر خداوند مسؤ ول است و هيچ نهاد بشري قانوني حق نظارت بروي را ندارد. لذا همگان تحت نظارت ولايت مطلق فقيهند. اما ايشان تنها در برابر خداوند مسؤ ولند . بنابراين نظريه حتي خبرگان نيز حق نظارت بر ولايت فقيه را ندارند. (9) متأسفانه سطحي نگريهايي از اين دست كم نيستند و تنها با تعهد و تلاش علمي و هشياري سياسي مي توان به تشخيص و نقد آنها فائق آمد. براي تكميل اين قسمت به چند فراز ار بيانات رهبر كبير انقلاب اسلامي امام(ره) مي پردازيم : در دانشگاه بعضي از اشخاص رفته اند گفته اند كه دخالت در انتخابات، دخالت در سياست است و اين حق مجتهدين است. تا حالا مي گفتند كه مجتهدين در سياست نبايد دخالت بكنند، اين منافي با حق مجتهدين است، آنجا شكست خورده اند حالا عكسش را دارند مي گويند. اين هم روي همين زمينه است . اينكه مي گويند انتخابات از امور سياسي است

و امور سياسي هم حق مجتهدين است هر دويش غلط است (10) همانطور كه بارها گفته ام مردم در انتخابات آزادند و احتياج به قيم ندارند و هيچ فرد يا گروه و دسته اي حق تحميل فرد يا افرادي را به مردم ندارند... البته مشورت در كارها از دستورات اسلامي است و مردم با متعهدين و معتمدين خويش مشورت مي نمايند. (11) همه مان مسئوليم ، نه مسئول براي كار خودمان، مسئول كارهاي ديگران هم هستيم: كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته همه بايد نسبت به هم رعايت بكنند مسئوليت من هم گردن شماست، مسئوليت شما هم گردن من است. (12) اكنون بايد پرسيد آيا فاشيستها و مستبدين هم اينچنين حقوقي براي مردم و مسئوليتي همگاني را به رسميت شناخته اند ؟ كدام مستند تاريخي و نظري مي تواند اين افراد را در تأييد ادعاهايشان ياري كند؟ 1-4): اصلاح پذيري قانون اساسي دو مشخصة بارز دنياي امروز عبارتند از : «سرعت و «تغيير» . آلموند و همكارانش كه كتاب چارچوبي نظري براي بررسي سياست مقايسه اي را نگاشته اند عصر حاضر را «دوران تغييرات شتابان (13) خوانده اند. تغييرات نيز چنان هولناك و سرسام آور هستند كه تروتسكي در آغاز قرن بيستم اظهار داشت : آنكه مي خواست زندگي آرامي داشته باشد نمي بايست در قرن بيستم به دنيا بيايد. (14) بنابر اين « آگاهي به زمانه» ايجاب مي كند كه با اتكأ به اصول و شناخت ضرورتها زمينة لازم و قانوني براي ايجاد تغييرات مناسب فراهم آيد. چنين تدبيري با بازنگري قانون اساسي در سال 1368 پس از يك دهه تجربه از ادارة حكومت در شرايط مختلف نشان داده شد و با الحاق يك فصل به قانون

اساسي چگونگي موضوع بازنگري قانون اساسي روشن گرديده و صورت قانوني به خود گرفته است. نكتة مهم ديگر آنكه «مصوبات شورا پس از تأييد و امضاي مقام رهبري بايد از طريق مراجعه به آرأ عمومي به تصويب اكثريت مطلق شركت كنندگان در همه پرسي برسد.» (15) به اين ترتيب نظام جمهوري اسلامي از هرگونه بن بست قانوني رهايي يافته، ضمن آنكه هيچگاه پديد آورندگان و حاميان خود يعني مردم را فراموش نكرده و جابه جا جايگاه قانوني آنها را در همة امور يادآور گرديده و نمونة فعلي يكي از آن موارد است. 1-5 ) - پرهيز از تقليدگرايي : روحية استقلال طلبي در انقلاب اسلامي و تقاضاي فراتر رفتن از فضاي تنگ و سلطه گرايانة دو قطبيي نظام بين الملل سبب گرديد كه در تدوين قانون اساسي از موضعي انتقادي - ابتكاري به نگارش آن پرداخته و با به رأي گذاشتن آن رويه اي نو و قابل تحسين را به اجرا در آورد. اين در حالي است كه «قانون اساسي بسياري از كشورها تقليد محض از ديگران است يا با تغييراتي جزئي از آنها اقتباس شده است (16) لازم به ذكر است كه تقليد آنهم در موضوع قانون بسيار حساس بوده و نيازمند لحاظ وضعيتها و شرايط بسياري است چرا كه قانون براي اجرا وضع مي شود و اگر به زمينة اجرا توجه نشود مشكلات و موانع متعددي ، قوانين را در حد نوشته و روي كاغذ نگاه خواهد داشت. دكتركاتوزيان در اين زمينه يادآور شده است : اقتباس از حقوق خارجي نيز در صورتي مي تواند مفيد واقع شود كه قانونگذار تمام عوامل محيط خارجي را با اجتماع خود مقايسه كند و

هنگام وضع قانون، اخلاق و مذهب و وضع سياسي و اقتصادي و موقعيت جغرافيايي و تاريخ ملت خود را از ياد نبرد. (17) متأسفانه چنين ملاحظاتي در سابق وجود نداشت و قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تلاش نمود آنها را رفع نمايد و خود يكي از دستاوردهاي بزرگ انقلاب اسلامي است. به تعبير امام خميني(ره) «قانون اساسي يكي از ثمرات عظيم، بلكه بزرگترين ثمرة جمهوري اسلامي است» (18) 1-6 ) : انتخابي بودن كلية اعضأ مجلس شوراي اسلامي : با پيروزي انقلاب اسلامي «مردم جايگاه قانوني يافته و مجلس، خانة ملت گرديد. نظام نمايندگي تأسيس و مجاري قانوني اظهار نظرهاي مردمي شكل گرفتند كه تأثير مفيد و بي مانندي را در تحولات و پويايي سياسي - اجتماعي كشور بر جاي گذارد. مردم بتدريج آموختند كه تصميم گيري در امور نظام سياسي و اجتماعي شان، حقي انكارناپذير بوده و هرچند حكومت امري تخصصي است ليكن سياست، عرصه اي عمومي براي حضور مؤ ثر همة شهروندان مي باشد. از آنجائيكه قوانين بر آنها و براي آنها اجرا مي شود لازم است نظرات خود را به طريقي قانوني ابراز داشته و در تصميم سازيها دخالت نمايند. در اصل ششم قانون اساسي آمده است : در جمهوري اسلامي ايران امور كشور بايد به اتكأ آرأ عمومي اداره شود، از راه انتخابات، انتخاب رئيس جمهور ، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي ، اعضاي شوراها و نظاير اينها، يا از راه همه پرسي در مواردي كه در اصول ديگر اين قانون معين مي گردد. (19) اين دستاورد آنگاه به خوبي هضم و مغتنم شمرده مي شود كه بدانيم «طبق مادة 45 قانون اساسي 1285 ايران، از شصت نفر نمايندگان مجلس سنا، سي

نفر از سوي مردم انتخاب مي شد و سي نفر بقيه توسط شاه منصوب مي گرديدند. » (20) 1-7) - رفع ضعف كنترل حقوقي در قانون اساسي : تعيين يك نظام خودكار در تطبيق قوانين عادي با قانون اساسي يكي از دستاوردهاي مهم در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران محسوب مي شود. بدين ترتيب كه براي كنترل تناسب و عدم مغايرت قوانين عادي با قانون اساسي نهادي با نام «شوراي نگهبان» تأسيس گرديده كه وظيفه اش در اصل نود و يكم در دو محور مشخص شده است : به منظور پاسداري از احكام اسلام و قانون اساسي از نظر عدم مغايرت مصوبات مجلس شوراي اسلامي با آنها ... (21) در اصل نود و چهارم نيز آورده شده است : كلية مصوبات مجلس شوراي اسلامي بايد به شوراي نگهبان فرستاده شود... (22) به اين ترتيب با تأكيد بر كليه مصوبات ، مسأله كنترل قوانين عادي به خوبي حل شده است . در حالي كه در رژيم گذشته به جهت صوري بودن قانون اساسي ، نظام كنترل حقوقي نيز براي آن در نظر نگرفته بودند. قانون اساسي گذشته ( 1285 و متمم آن در سال 1286 شمسي ) نيز مصرحاً ارگان خاصي را براي كنترل سياسي مصوبات قوة مقننه در ارتباط با قانون اساسي، پيش بيني نكرده بود. (23) بنابر اين همانطور كه دكتر قاضي به درستي گفته اند : شوراي نگهبان را مي توان جزء لاينفك قوة مقننه بشمار آورد. (24) معمولاً كشورها براي حراست از قانون اساسي و اطمينان از تلاش در راستاي تحقق اهداف آن نهادي را باهمين وظيفه و مسئوليت تأسيس مي كنند - به عنوان مثال در قانون اساسي جمهوري

پنجم ( سال 1958 ) شورايي با نام «شوراي قانون اساسي با وظيفة تطبيق قوانين عادي با قانون اساسي ايجاد شد. اكنون مواردي از قانون اساسي فرانسه در اين مورد را براي ارزيابي بهتر و روشن تر اهميت و جايگاه شوراي نگهبان مي آوريم. شوراي قانون اساسي داراي نه عضو است كه دورة نمايندگي آنها نه سال بطول مي انجامد و قابل تجديد نيست ... علاوه بر نه عضو پيش بيني شده فوق، رؤ ساي جمهوري قبلي قانوناً در تمام مدت عمر عضو شوراي قانون اساسي خواهند بود. رئيس جمهور رئيس شوراي قانون اساسي را منصوب مي كند ... ( اصل 56 ) . شوراي قانون اساسي بر حسن اجراي قانون انتخابات رياست جمهوري نظارت مي كند. اين شورا به اعتراضات رسيدگي كرده و نتايج انتخابات را اعلام مي نمايد( اصل 58 ). شوراي قانون اساسي بر حسن اجراي عمليات همه پرسي نظارت و نتايج آن را اعلام مي كند ( اصل 60 ) . قوانين بنيادي پيش از امضأ و صدور فرمان اجرا و همچنين آيين نامه هاي داخلي مجلسين قبل از اجرا ، بايد به شوراي قانون اساسي ارجاع شود تا در بارة مطابقت آنها با قانون اساسي نظر خود را اعلام نمايد... ( اصل 61 ) . مقرراتي كه مغاير با قانون اساسي اعلام مي شود، نمي توانند امضأ يا فرمان اجرايشان صادر گردد. تصميمات شوراي قانون اساسي قابل اعتراض نيستند و اجراي آن براي قواي عمومي و مقامات اداري و قضايي لازم مي باشد. (25) مقايسه هايي از اين قبيل پرده از ساده انديشي و غرض ورزي برخي كه خواهان الغأ نظام كنترل در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران هستند، برمي دارد. همچنين از آنجا كه در نظر برخي معرفي

ديگران از ما، بر شناخت ما از خودمان ارجحيت دارد بعضاً اشتباهات دوچندان مي شود. به عنوان مثال استفان دي تشي در معرفي شوراي نگهبان بي توجه به وظيفة خطير و قانوني آن در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران صرفاً بر مسئوليت ديني آن انگشت نهاده كه اين موضوع نشانگر نگاه ايدئولوژيك او به انقلاب اسلامي ايران و جايگاه قانوني شوراي نگهبان از يكسو فراموشي علايق طبيعي و بديهي اي كه در تمام جوامع خصوصاً آنها كه انقلاب كرده اند نسبت به قانون اساسي شان وجود دارد ، از سوي ديگر نوشته است : قدرت اجرايي ميان مجلس شوراي ملي ( اسلامي ) و شوراي نگهبان - علماي اسلامي كه مصوبات مجلس را با هدف اطمينان از تطابق آن با اسلام، بازبيني مي كنند - تقسيم شده است (26) ملاحظه مي شود كه بدين ترتيب شوراي نگهبان منفك از قوه مقننه و بي ارتباط با قانون اساسي ( ميثاق ملي ) معرفي گرديده است. 1-8 ): نظم و نسق دادن به نظام سياسي و پويا كردن آن : ايجاد پستهايي چون « رهبري » و « رياست جمهور » كه سابقاً وجود نداشت سبب گرديد كه نظام سياسي جديد همانطور كه مردم در انتخاب نوع حكومت خواسته بودند بصورت « جمهوري اسلامي » در آيد و بتواند بصورت يك نظام سياسي پايدار به لحاظ ساختاري و قانوني از عهدة وظايف حكومتي در قالب بديع « جمهوري اسلامي » بر آيد. همچنين وجود نگاه عملگرا و روحية عبرت آموزي از تجارب كه در رهبر كبير انقلاب اسلامي موج مي زد سبب گرديد تا با افزودن نهادي تحت عنوان «مجمع تشخيص مصلحت نظام» (اصل 112) به

نهادهاي سياسي كشور ، بر قابليت، انعطاف پذيري و قدرت چالشگري نظام در مقابل مسايل و مشكلات گوناگون بيفزايد. بدين ترتيب مدارهاي ارتباطي دورن نظام سياسي تكميل گرديد و فرصت چرخش لازم براي حل قانوني مسايل فراهم آمد و نظام جمهوري اسلامي بيش از پيش توانست در قالب نهادهاي قانوني خود را تثبيت نمايد. جالب آنكه نهادهايي چون شوراي نگهبان، مجمع تشخيص مصلحت نظام و رهبري به كرات مورد اعتراضات بي مبنايي قرار مي گيرند كه ناشي از عدم رضايت مخالفان از تثبيت پايه هاي نظام جديد بوده و بعضاً حتي رياست جمهوري نيز مشمول مخالفتها و اعتراضات واقع مي شود. نكتة مهمي كه لازم است در مورد مجمع تشخيص مصلحت نظام گفته شود آنست كه در اينجا نيز توجه به مردم و تجلي قانوني آنها يعني مجلس فراموش نشده است. همچنانكه « مجمع تشخيص مصلحت نظام در بارة سرنوشت قانون تصميم مي گيرد ( اصل 112 قانون اساسي ) ، ولي خود نمي تواند به قانونگذاري بپردازد. اصلاح متني كه به تصويب مجلس رسيده است، اگر ضرورت پيدا كند، با مجلس شوراي اسلامي است و سرانجام نمايندگان مردم بايد وضع قانون را به عهده گيرند. (27) در پايان اين قسمت گفتني است قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران داراي يك متن مشتمل بر يك مقدمه، چهارده فصل و يكصدوهفتادوهفت اصل مي باشد كه در فصل اول به اصول كلي پرداخته شده و در فصول بعدي به ترتيب به زبان، خط ، تاريخ و پرچم كشور ( فصل دوم ) ، حقوق ملت ( فصل سوم ) اقتصاد و امور مالي ( فصل چهارم ) ، حق حاكميت ملت و قواي ناشي از آن

( فصل پنجم ) ، قوة مقننه ( فصل ششم ) ، شوراها ( فصل هفتم )، رهبر يا شوراي رهبري ( فصل هشتم )، قوة مجريه ( فصل نهم ) ، سياست خارجي( فصل دهم )، قوة قضاييه ( فصل يازدهم )، صداوسيما( فصل دوازدهم )، شوراي عالي امنيت ملي ( فصل سيزدهم ) و بازنگري در قانون اساسي ( فصل چهاردهم ) اختصاص يافته است . همچنين بيشترين اصول به ترتيب مربوط به فصل نهم ، قوة مجريه ( اصول 113 تا 155 ) و فصل ششم ، قوة مقننه ( اصول 62 تا 70 و 71 تا 99 ) و فصل سوم، حقوق ملت ( اصول 19 تا 42 ) مي باشد.كمترين اصول نيزمربوط به سه فصل آخر يعني صداوسيما ( فصل 12 ) ، شوراي عالي امنيت ملي ( فصل 13 ) و بازنگري در قانون اساسي ( فصل 14 ) مي باشد كه هركدام تنها يك اصل دارند.

پي نوشت:

1- واحد فرهنگي بنياد شهيد . بهشتي، سيد مظلوم است ( دفتر دوم ) . واحد فرهنگي بنياد شهيد . چاپ اول 1361 . ص 629 و 640

2- همان . ص 54

3- همان . ص 95

4- دكتر محمدجعفر جعفري لنگرودي . مقدمة عمومي علم حقوق. انتشارات حقوقي گنج دانش چاپ دوم 1369 - ص 26

5- امام خميني(ره) . ولايت فقيه ( حكومت اسلامي ) . مؤ سسة تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره) . چاپ پنجم 1376 - ص 34

6- قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران . ادارة كل قوانين و مقررات كشور - نهاد رياست جمهوري . چاپ پنجم 1375 . ص 41

7- همان . ص 100

8- بنيتو موسوليني

. « فاشيسم » . فرد در سياست . گزيده و نوشته و ترجمه . عزت ا فولادوند. طرح نو . چاپ دوم 1377 ص 235

9- محسن كديور . دغدغه هاي حكومت ديني . نشرني چاپ اول 1379، ص 69 و 70

10-معاونت پژوهشي مؤ سسة تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره). دانشگاه و دانشگاهيان از ديدگاه امام خميني(ره). چاپ اول 1376 ص 24

11- سخنراني امام(ره) در تاريخ 11/1/1367

12- صحيفة نور . جلد 8 . ص 47

13- گابريل ا. آلموند و همكاران . چارچوبي نظري براي بررسي سياست تطبيقي . ترجمه : عليرضا طيب . مركز آموزش مديريت دولتي . چاپ دوم 1377 . ص 9

14- آيزايابرلين. چهار مقاله در بارة آزادي . ترجمه : محمدعلي موحد. انتشارات خوارزمي چاپ اول 1368 . ص 81

15- قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران . همان . ص 100

16- دكتر سيدجلال الدين مدني همان ص 15

17- دكتر ناصركاتوزيان . مقدمة علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقي ايران . شركت انتشار با همكاري بهمن برنا چاپ بيست و يكم 1375 . ص 70

18- قاسم شعباني. حقوق اساسي و ساختار حكومت جمهوري اسلامي ايران. انتشارات اطلاعات

19- قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران . همان ص 44

20- دكتر ابوالفضل قاضي حقوق اساسي و نهادهاي سياسي ( جلد اول ) انتشارات دانشگاه تهران چاپ ششم 1375 ص 449

21- قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران . همان ص 68

22- همان .

23- دكتر ابوالفضل قاضي . همان ص 112

24- همان . ص 113

25- اداره كل توافقهاي بين المللي. قانون اساسي جمهوري فرانسه. اداره كل قوانين و مقررات كشور . چاپ اول 1376 ص 40 الي 42

26-استفان . دي تنسي . مباني علم سياست

، ترجمه دكتر حميدرضاملك محمدي . نشر دادگستر چاپ اول 1379. ص 181

27- دكتر ناصر كاتوزيان . همان ص 136

ادامه دارد...

*منبع : www.zamaneh.info ، شماره 16

انقلاب اسلامي، سنجش كاميابي ها - بخش پاياني

انقلاب اسلامي، سنجش كاميابي ها - بخش پاياني محمد رحيم عيوضي

2 : دين ، سياست و كارآيي حكومت دين محور : موضوع كارآمدي و كارآيي نظام سياسي و حكومتي را بايد از جمله موضوعات مبهم و تا حد زيادي نامشخص دانست، چرا كه حكم به كارآمدي و كارآيي يا فقدان آن بيشتر ناظر به تجربيات، خواسته ها و احساسات افراد و تحليل گران بوده و نمي تواند براي نظامها مصداق داشته باشد. بدين توضيح كه امكان ندارد يك نظام سياسي بطور كامل ناكارآمد باشد ، هر چند وجود نقصانهايي در قسمتهايي از آن، كاملاً امكان دارد. بنابر اين صرفنظر از اينكه موضوع كارآمدي در مورد حكومت ديني و يا غير آن مطرح باشد نبايد فراموش كرد وضعيتهاي واقعي و عملي در ميان دو سر طيف كارآمدي مطلق و ناكارآمدي مطلق قرار مي گيرند و آنچه مي تواند محل بحث و نقد گفتگو باشد سمت و سويي است كه مي توان از فعاليتهاي كنوني براي افق آينده حدس زد. بنابر اين، كارآمدي مفهومي نسبي و تا حد زيادي مبهم است و علت اصلي ابهام آن در محكها و معيارهايي است كه براي قضاوت برگزيده مي شوند. در نتيجه هر گونه تحليلي مبني بر چگونگي وضعيت موجود به لحاظ كارآمدي و ياناكارآمدي در هاله اي از پيش داوريها فرو مي رود كه نقد و تشخيص صحت و سقم آن در درجة اول متوجه پيش انگاره هاي پنهاني است كه بينش تحليلگر را تحت الشعاع قرار مي دهد و پس از

آن است كه ادله بايستي به دقت كاويده شوند. در اينجا مثالي ذكر مي شود تا موضوع روشن تر گردد. اكونوميست در ششم آوريل 1996 در گزارشي به بيان ديدگاههاي نوين در ارتباط با آموزش و اشتغال پرداخته كه در آن از كشورهاي ايالات متحده آمريكا، انگلستان، استراليا و آلمان مثالهايي آورده است. مثال مربوط به ايالات متحده آمريكا نمونة مناسبي براي طرح موضوع كارآمدي و تعيين معيارها و مصاديق آن مي باشد. بنابر گزارش اكونوميست «در ايالات متحده آمريكا وزارت كار بودجه اي معادل 5 ميليارد دلار براي آموزشهاي دولتي در اختتيار دارد دست اندركاران آموزش در آمريكا مي گويند در ارزيابي آثار حاصل از هزينه كردن اين رقم هنگفت در كارآيي عملي آموزش ديدگان رقم صفر رقم خوبي است (28) بيمزهكمان از دانشگاه شيكاگو و رئيس گروه پژوهشگران آموزش دولتي در آمريكا مي گويد «تخصيص اين رقم هنگفت به آموزش جوانان در جوانان زير بيست و يكسال هيچ نتيجه اي نداده و حتي باعث شده است كه اين جوانان در مدتي كه براي كسب آموزش صرف كرده اند و هيچ نياموخته اند، درآمدي را كه مي توانستند از طريق مشاغل غيرتخصصي تحصيل كنند از دست بدهند.» با اين اوصاف ابهام مفهوم كارآمدي بيشتر روشن مي شود، خصوصاً اگر رقم صفر را رقم خوبي ارزيابي كنيم بدين ترتيب مي توان پرسيد براستي كارآيي و كارآمدي چيست و چه معنايي دارد ؟ آيا كارآمدي مفهومي مشخص با حدود، معيارها و ضابطه هاي روشني است ؟ همچنين مي توان به ناهماهنگي عملي ميان « برنامه ها » و « نتايج » اشاره كرد. به اين توضيح كه هميشه، نتايج منطبق و يا نزديك به اهداف از پيش تعيين شده در برنامه ها نيستند.

بنابر اين با فرض اينكه برنامه ها براي دستيابي به هدف يا اهدافي تنظيم مي شوند، نمي توان تفاوت نتايج با اهداف را صرفاً به نقص برنامه ارجاع نمود بلكه اين موضوع توجه ما را به جستجو براي كشف متغيرهاي ديگري كه نمي شناسيم يا از آنها غفلت كرده ايم، جلب مي كند. از آنجائيكه از معمول ترين ملاكهاي ارزيابي براي كارآمدي و كارآيي، «نتايج» برنامه ها هستند مي توان به سستي و ضعف استدلالي تحليل هايي از اين قبيل كه خطي و تك بعدي هستند، پي برد. تاكنون به اجمال روشن شد كه هنگام بحث از كارآمدي دو نكته را بايد مدنظر قرار داد : -1 نسبيت مفهوم كارآمدي -2 ابهام مفهوم كارآمدي بعبارت ديگر « كارآمدي » همچون مفاهيم « امنيت » و « قدرت » هر چند عينيت خارجي ندارد اما وجودي غير قابل انكار دارد و نمي توان بحث از كارآمدي يا ناكارآمدي يك نوع نظام سياسي را بي حاصل و ناممكن دانست اما لازم است علاوه بر دو نكتة فوق به عامل ديگري نيز توجه شود و آن مجموعة شرايط و زمانه اي است كه محيط بر بحث و موضوع كارآمدي هستند. از آنجا كه اين موضوع در خلأ مطرح نمي شود بنابر اين براي سنجش آن ناگزير از « مقايسه » هستيم و با توجه به آن ، به لايه اي عميق تر از مفهوم كارآمدي مي رسيم. زيرا در مقايسه ، نيازمند شناخت دقيق و كاملي از متغيرهاي مورد ارزيابي و مقايسه ، و معنا و جايگاه هريك در شرايطي كه در آن هستند، مي باشيم . پس هر جمع بندي در مورد كارآمدي يك نوع حكومت در صورتي مي تواند قابل قبول باشد كه اولاً : هرگز

حكم مطلق درخصوص كارآيي يا عدم كارآيي ندهد و ثانياً : با توجه به اينكه اين مفهوم ناشي از نگرشي فني به مسايل اجتماعي در مفهوم كلان آن است بايستي متمركز بر موارد خرد و مشخص باشد. با توجه به مطالب مذكور ، موضوع كارآيي حكومت ديني در مقايسه با ساير حكومتهاي غيرديني به لحاظ نظري، نمي تواند از يكسري كليات فراتر رود ليكن درخصوص « جمهوري اسلامي » به عنوان نظام سياسي اي كه سعي نموده قانون اساسي و تلاشهاي خود را بر محور قوانين دين اسلام و مذهب تشيع قرار دهد مي توان بصورت مشخص تر به مواردي اشاره كرد، ليكن تفصيل آن نيازمند تحقيقات وسيع ميداني در حوزه هاي مختلف و شناسايي مشكلات ريز و مشخص است. مثلاً تحقيق در مورد عام گرايي يا خاص گرايي رفتار كارمندان در ادارات مختلف و موارد متعدد مشابه كه نتيجة آن بتواند كاملاً مشخص بوده و به تحقيق جنبة كاربردي دهد. در غيراينصورت هرگونه بحث از كارآمدي بي فايده خواهد بود زيرا هدف اصلي از بحث كارآمدي، شناسايي و رفع عيوب است و نه نفي كليت نظام در مفهوم جامعه شناختي آن . آنچه كه به لحاظ نظري البته بصورت مختصر مي توان طرح نمود آنست كه حكومت ديني ( اسلامي ) ملتزم به شرايط و قواعدي است كه هر چند براي انسان مي باشد اما منشأ صدور آن انسان نيست . نكته اساسي در اين خصوص، وجود « احكام » و ضرورت اجراي آنهاست كه اين موضوع مبين نوع انسان شناسي در دين ( اسلام ) مي باشد. ضرورت وجود قانونگزار فراانساني را ژان ژاك روسو با ظرافت خاصي در كتاب قرارداد اجتماعي مطرح

كرده است : براي كشف بهترين قوانين كه به درد ملل بخورد يك عقل كل لازم است كه تمام شهوات انساني را ببيند ولي خود هيچ حس نكند. با طبيعت هيچ رابطه اي نداشته باشد ولي آن را كاملاً بشناسد. سعادت او مربوط به ما نباشد ولي حاضر بشود به سعادت ما كمك كند. بالاخره به افتخاراتي اكتفا نمايد كه به مرور زمان علني گردد. يعني در يك قرن خدمت كند و در قرن ديگر نتيجه بگيرد.(29) در واقع از آنجاييكه دين اسلامِ متكي بر احكام، به مثابة چارچوب عمل است و همچنين امكان تغيير احكامِ موجود ( احكام ثانويه ) و استنباط احكام جديد وجود دارد، حكومت ديني وظيفة تمهيد زمينه و ايجاد امكانات بسترساز براي رشد انسان در جهت اهداف عالي خلقت را دارد. به اين ترتيب سامان اجتماعي صرفاً بر پاية وجدان و وعظ اخلاقي استوار نمي گردد. اين موضوع نكتة بسيار حائز اهميتي است كه بي توجهي به آن، بحثِ حكومت ديني، ضرورتها و چالشهايش را عقيم مي گذارد. زيرا تفاوت اصلي حكومت ديني (اسلامي) با حكومتهاي غيرديني در انسان شناسي و شناختي است كه از جهان و نحوة ادارة آن ارائه مي دهند. در اسلام اخلاق و احكام و حقوق در هم تنيده اند و مجموعة فرد و اجتماع بر اساس جايگاهي كه در نظام آفرينش دارند زندگي خود را معنا و دنبال مي كنند اما در حكومتهاي غيرديني با تفكيك دين از سياست و القأ معنايي صرفاً مادي از زندگي، ضرورت حيات و معناي آن در ابهامي عميق و شكي بي پاسخ فرو مي رود. اين ادعا قابل تأييد بوده و كافي است به تجربة چندين قرن

تكاپوي فكري و عملي نظامات سياسي - اجتماعي در مغرب زمين بنگريم. آنان نيز در دورة جديد كوشش كردند تا با فاصله گرفتن از قيود دين خود - كه بتدريج شامل هر ديني شد - از يكسو و بهره گيري از برآيند منازعة قواي دروني افراد و ايجاد ساختارهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي مؤ ثر در كنترل رفتارهاي فردي و اجتماعي انسانها، جامعه اي بهتر را بوجود آورند. اما موفق نشدند يا بهتر است بگوييم موفقيت چنداني بدست نياوردند. آلبرت هيرشمن در كتاب « هواهاي نفساني و منافع » بابهره گيري از منابع آلماني، انگليسي و فرانسوي به ريشه هاي وضع موجود مغرب زمين پرداخته و مي نويسد : اصرار شديد بر در نظر گرفتن انسان « بدان سان كه واقعاً هست » توضيحي ساده دارد. هنگام رنسانس گماني پديد آمد كه طي سدة هفدهم به عقيده اي راسخ بدل شد داير بر اين كه براي فرو نشاندن هواهاي نفساني ويرانگر آدمي ديگر نمي توان بر فلسفه اي موعظه گر و پند و اندرز مذهبي تكيه كرد. بلكه بايد به شيوه هاي جديدي دست يازيد... بطور كلي بنابر شكل دهي به الگوي اعمال انسان شيوه هايي كشف شود كه از موعظة اخلاقي يا انداز از عذاب الهي مؤ ثرتر باشد.(30) وي در پايان كتاب به عنوان نتيجه گيري بارويكردي محافظه كارانه نسبت به سرمايه داري نوشته است : در يكي از گيراترين و نافذترين ... نقدها ( بر سرمايه داري ) روي خصلت سركوبگر و بيگانه ساز سرمايه داري تأكيد شده است، خصلتي كه از بسط « شخصيت كامل انساني » ممانعت بعمل مي آورد. اين اتهام از منظر رسالة حاضر كمي غيرمنصفانه است، زيرا از سرمايه داري جز اين هم انتظار نمي رفت و اصلاً بنا

بود سوائق و اميالي چند را سركوب كند تا نوعي شخصيت انساني به بار آورد كه هر چه كمتر چند جنبه اي و پيش بيني ناپذير باشد و هرچه بيشتر « تك ساختي » .(31) با در نظر داشتن مباحث فراواني مانند آنچه ذكر گرديد مي توان گفت موضوع هدايت انسان به سمتِ تعالي، آزادي و كمال بسيار ناكام مانده و از معنا تهي گشته است . بعبارت ديگر آنچه در عالم انساني با تلاشهاي فكري و عملي چند قرن بدست آمده در مقايسه با پيشرفتهاي تكنيكي بسيار ناچيز بوده و علت آن، بي توجهي و سركوبي برخي نيازهاي فطري آدمي از جمله دين گرايي اوست. بنابر اين با محوريت بشر و دميدن تعصب دين گريزانه و دين ستيزانه در اتخاذ نظرات و گزينش رفتارها، حكومتهاي غيرديني شكل گرفتند اما جوامع و سياستهاي مطلوب تر و انساني تر بوجود نياوردند. علامه طباطبايي استدلال بسيار جالبي ارائه مي دهند : قوانين بشري بر اعمال انسانها نظارت دارد، نه بر شعور دروني و احساسات نهان، در حالي كه اختلاف، از شعور دروني، خودخواهي و احساساتِ نهاني سرچشمه مي گيرد. (32) ايشان همچنين در بحث از تفاوتهاي روشي ميان حكومت ديني با حكومتهاي غيرديني به چند مورد اشاره مي كنند. از جملة آنها همان روشي است كه هيرشمن آن را بيان كرده است ، يعني تأكيد بر « نفع » به مثابة يك پارادايم در روابط اجتماعي به مفهوم وسيع آن. به گفتة علامه طباطبايي « يكي از بزرگترين اختلافاتي كه بين اين روشها و روش اسلامي وجود دارد اين است كه اين اجتماعات چون بر اساس تمتع و كام برداريهاي مادي است، روح استخدام و استثمار در

آن دميده شده است . روح استخدام و استثمار ، همان روح تكبر انساني است ، كه هر چيز را تحت اراده و عمل انسان در مي آورد حتي انسان را تحت اراده و عمل انسان ديگر در مي آورد. اين روح اجازه مي دهد كه آدمي از هر راهي كه مي تواند به هر چيز برسد و بر هر چيزي كه دلش مي خواهد و آرزوي آن را به نفع خود دارد تسلط يابد. اين روش عيناً همان استبداد ملوكي است كه در سده هاي گذشته بوده و اينك بصورت اجتماع مدني در آمده است. در يك جمع بندي مي توان گفت اتكأ بر احكام الهي و پذيرش ضرورت اجراي آن، حكومت ديني را مؤ ثرتر از ساير حكومتها مي نمايد چرا كه در مقام مديريت امور انساني از معرفتي فراانساني نيز استفاده مي كند. البته فراموش نكنيم كه چنين امري از دشوارترين اقدامات در عرصة عمل بوده و نيازمند شناخت، آگاهي و امكانات متعددي در زمينه هاي مختلف است آنچنانكه بتواند حكومت ديني را قادر به ايجاد بسترهاي تعالي انسان نموده و امكان رشد و شكوفايي استعدادهاي او را فراهم آورد. موضوع ديگري كه در اين اجمال لازم است بيان شود نگرش توحيدي در حكومت ديني است كه سبب بروز خلاقيتها و نوآوريهاي شگرفي مي شود كه به عنوان سمبل و نمودي از بندگي خداوند و رهايي از پذيرش سلطة ديگران است. نعمت آزادي و رهايي از باور تسليم شدن به ديگران، عزت انسان را به ارمغان مي آورد و به انسان قدرت مي دهد كه بتواند در كثرت هاي عالم گمراه نشده و در مسير تلاش براي درك وحدت در جهان هستي و تقويت نگرش توحيدي گام بردارد.

به اين ترتيب روحية ضد تكبر و مقابلة با مستكبران به عنوان صفتي مطلوب بصورت ملكه و دائمي در رفتارهاي فردي، اجتماعي و حكومتي تبلورمي يابد.به عنوان نمونة رفتار حكومتي مي توان از التزام به قاعدة نفي سبيل(33) نام برد. اهميت اين نگرش زماني به خوبي درك مي شود كه به ماهيت پراكندگي و گسيختگي سياست در عصر حاضر توجه نماييم . كثرت گرايي كاذبي كه بر مبناي خودخواهي انسانها و محوريت آن در تنظيم خواستها و بايدها و نبايدهاي كنوني عالم شايع گشته و مصيبتهاي فراواني را به دنبال داشته است. ميشل فوكو ، متفكر فرانسوي نكتة قابل تأملي را درخصوص ماهيت سياست امروز مطرح نموده كه درك ما را از اين موضوع عميق تر مي كند. در نظر وي « سياست آن چيزي نيست كه وانمود مي كند - يعني تجلي يك خواست جمعي نيست، بلكه سياست در جايي مي تواند نفس بكشد كه اين خواست چند پاره، مردد، سردرگم و حتي در چشم خودش هم ناروشن باشد.»(34) بنابر اين هر قدر آگاهي و درك وحدت گرايانه نسبت به عالم افزايش يابد ماهيت سياست، انساني تر مي گردد و در مقابل ، ضعف نگرش توحيدي ثمره اي جز تشتت و چندپارگي و از هم گسيختگي ندارد و اين واقعيتي است كه اكنون پيش روي خود مي بينيم. در يك جمع بندي مي توان گفت از آنجاييكه حكومت ديني، حضور دين و قيود آن را به رسميت مي شناسد از صلاحيت و امكان موفقيت بالاتري نسبت به حكومتهاي غيرديني كه به حذف دين از اجتماع اقدام مي كنند، وجود دارد ليكن اين مهم نيازمند انسانها و امكانات خاص خود مي باشد كه از عهدة درك و عمل به آن برآيند. بنابراين تربيت انسان،

متغير اصلي در موفقيت و تحقق حكومت ديني خواهد بود. درخصوص ارزيابي تأثير عملي حضور دين در سياست و حكومت ايران پس از 22 بهمن 1357 در قالب نظامِ جمهوري اسلامي ايران لازم است همواره دو نكته را مدنظر داشته باشيم : اول - پايگاه اجتماعي قوي و عميق دين اسلام و مذهب تشيع در ايران و دوم - حقيقي بودن دين اسلام . گفتني است هرچند نمي توان وجود برخي خرافات و عقايد انحرافي را بنام اسلام، منكر شد اما حقيقي بودن اسلام در مقام ديني الهي سبب مي شود بتوان از يك رابطه سخن گفت . رابطة مخلوق با خالق كه احساس وجود آن در مراحل مختلف زندگي ايرانيان آنها را همواره متمايل به دين و اين ارتباط ناشناخته نگاه داشته و در نوع رفتارهاي متنوع آنها تأثيرگذار بوده است. بنابر اين در تحليل چگونگي رفتارهايشان لازم است اين متغير مهم را لحاظ نماييم. صرفنظر از تأثير دين و علماي ديني در هدايت مردم ايران به سمت انقلاب عليه نظام شاهنشاهي و اتكأ رهبر كبير انقلاب اسلامي بر آن براي تثبيت « حقوق مردم » پس از پيروزي انقلاب اسلامي و امكان حضور بدون مانعِ زنان و مردان ايراني در عرصه هاي مختلف كه به عنوان نمونه در مورد جنگ تحميلي سبب شد بصورت دفاع مقدس درآمده و در حالي كه با هيچ قاعدة رايج و شناختهه شده اي قابل كنترل و اداره كردن بنظر نمي رسيد، مهار گرديده و نيروهايي چون «بسيج » را بوجود آورد و فرهنگ بسيجي را به عنوان افتخاري ماندني هديه كند. همچنين در دنيايي كه در فرهنگ ابر قدرتش «شجاعت در حال

اضمحلال است، (35) افرادي شجاع و تاريخ ساز بپروراند و نويد دنياي جديد بر پاية عدالت بدهد. احيأ فرهنگ شهادت و به قول شهيد بهشتي روحية نهراسيدنِ از مرگ سبب برهم خوردن معادلات معمول كه تنها برپاية منافع مادي و پول صورت مي گرفت، شد و قدرتِ جديدي را پديد آورد كه پشتوانة آن حكومت ديني و رهبري دين مدار و دين شناس بود بربازگرداندن « استقلالِ كشور » و خلع يددست اندازيهاي بي حد و مرز بيگانگان در قانون اساسي تأكيد گرديد و در عرصة عمل، تحقق يافت و اكنون ايران به مددآموزه هاي ديني و پشتوانة اجرايي آن، حكومت ديني در قالب نظام جمهوري اسلامي دوران جديد اما سختي را تجربه مي كند. دوراني كه قدرت نوپاي جمهوري اسلامي در حال تثبيت هرچه بيشتر مي باشد و از اين رو به شدت از سوي قدرتهاي جهاني و مستكبر به چالش كشيده مي شود بعبارت بهتر قدرتهاي بزرگ، ايران اسلامي و حكومت ديني آن را اجباراً به عنوان حريفي قدرتمند پذيرفته و خطمشي هاي خود را براي كنار آمدن و يا از بين بردن آن بكار گرفته اند. جملگي اين موارد مؤ يد وجود نعمت « اعتماد به نفس » در ايران انقلاب كرده است و اين كيميا هر مشكلي را مي تواند حل نمايد. نمونه هاي دست يابي به دانش هسته اي و توانايي توليد، تكثير و انجماد سلول هاي جنيني انسان از آن جمله اند. آنچه كه در كنار اين موضوعات جالب توجه است خلق مفهوم رهبري و ارائه عملي آن به مدت ده سال ادارة حكومت با عطف نظر به توجهات و ملاحظات دين اسلام بود. اين موضوع واقعيتي انكارپذير و موردِ پذيرش و اعتراف دشمنان نيز مي باشد

و اهميت برجستة آن در ايجاد « باور » به « امكانِ » حركت به سمت قدرت و تصاحب آن در جهت رشد و تعالي انسان و اجراي عدالت مي باشد. بعبارت بهتر مي توان به « قدرت » نزديك شد و نه تنها فاسد نگرديد بلكه آن را در راستاي عدالت و آزادي بكار برد. اين در حالي است كه به اعتراف و تشخيص الكسي دوتوكويل ، متفكر هوشمند و تيزبين فرانسوي «پنهان كردني نيست كه تأسيسات و رسوم دمكراتيك ، احساس رشك و حسد را در قلب انسان سخت تحريك مي كند. » (36) از نظر وي « تودة مردم هرگز مجال و وسيلة چنين آزمايشي ( يك سلسله مطالعات طولاني و اطلاعات گوناگون ) را ندارد و به ناچار هميشه فريب ظاهر را مي خورد. از آنجاست كه افراد شياد از ديگران بهتر و بيشتر رمز جلب خوش آيند توده مردم را مي شناسند و حال آنكه اغلب دوستان واقعي تودة مردم در اين راه توفيق نمي يابند.(37) بنظر توكويل ورود در سياست نيازمند حيله گريها و دغل بازيهايي است كه سبب دوري افراد پارسا و پرهيزگار از آن مي گردد و آنها براي حفظ پارسايي خود از حضور در عرصه هاي سياست امتناع مي ورزند و مردم نيز توان شناخت مجريان و كارگزاران بهتر را ندارند و بنابراين امكان « انتخاب مردمي » و « رهبري پارسامنشانه » در يك حكومت جمهوري وجود ندارد. از اين رو مي توان گفت از بزرگترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي، رهبري آنست كه هر چند از متغيرهاي مسبب خيزش انقلابي و استمرار آن بشمار مي رود ليكن خود، پروردة اين مبارزة طولاني است همچنانكه عميقاً اعتقاد داشت : در

قيام است كه معرفت حاصل مي شود. (38) به اين ترتيب تركيبي از رهبري مردمي توأم با دين محوري به جهان معاصر عرضه گرديد كه در تناقض آشكار با فهم رايج از مفهوم « رهبري سياسي » بود ، خصوصاً كه بدبيني و حتي ضديت با دين موجب گرديده تلفيق رهبري سياسي و ديني به كلي امكان هرگونه انتفاع از قدرت در راستاي منافع عمومِ افراد جامعه را منتفي بداند. بنظر مي رسد درك رهبري ديني چندان در جهان سياسي اي كه بدون عنصر دين تعريف مي شود معادل مناسبي نداشته باشد و در تصور آن از مقولة رهبري ، وظيفة رهبري از اوجِ «هدايت» به سطح «كنترل» تنزل مي يابد و از اين رو نمي توان از رابطه و علاقة رهبري و مردم سخن گفت و اگر شواهدي براي آن يافت شود تنها به عنوان مصداقي از فريب مردم قلمداد مي گردد. لازم است بدانيم « واژه كنترل در ترمينولوژي انگلوساكسون غالباً به معناي قدرت و رهبري و مديريت و ايجاد مديريت بكار گرفته شده است، مثلاً ادارة امور كشور و رهبري فعاليتهاي جمعي از مصاديق كنترل است. در بينش آنگلوساكسوني هرنوع دخالت يا تأثيرگذاري در رفتار و تصميمات ديگري مي تواند بيانگر مفهوم كنترل باشد.(39) با اين اوصاف رهبري انقلاب با بهره جويي از تربيت ديني و مجاهدتهاي خويش اقدام به تأسيس و هدايت نظام سياسي جديدي نمود كه در آن علاوه بر حاكمان، حقوق ملت از جايگاهي بس رفيع برخوردار گرديد و اين موضوع نه تنها در شعارها و سخنرانيها بلكه در قانون اساسي و در عرصة عمل از جمله برگزاري انتخاباتهاي متعدد آزاد، رعايت شده است. همچنين رفتار و روية

امام خميني(ره) در مقام رهبري سياسي - ديني حكومت ايران پس از بهمن 1357 سبب گرديد انقلاب اسلامي برخلاف برخي نظرات، پس از فوت امام(ره) به پايان نرسد و براساس همان روندي كه آغاز شده بود، موضوع پيچيده، حساس و بسيار دشوار « جانشيني » ، به خوبي و با سرعت ، سهولت و دقت حل و فصل گردد و رهبري در معناي جديد آن كه رهبري سياسي توأم با شناخت و ملاحظة قيود ديني مي باشد - بصورت نهادي قانوني و تأثيرگذار ادامه يافته و در پيش بردن نظام جمهوري اسلامي و آرمانهاي انقلاب اسلامي فعاليت نمايد. اكنون نوبت آنست كه قدري به بسترها و جلوه هاي اجتماعي اعتماد بنفس ، عزت ديني و رشد آگاهيهاي علمي توجه نماييم تا همكاري و همراهي حكومت و مردم بهتر لمس شود. اين موضوع در قسمتهاي بعدي دنبال خواهد شد و پيش از بقيه به موضوع و محور «تعميق دينداري » در ايران پس از انقلاب اسلامي مي پردازيم . -3 وضعيت دينداري پس از انقلاب اسلامي : مقدمه : بهترين مدخل براي شروع اين موضوع ، توجه نمودن به پيچيدگي مفهوم « دينداري » است. از آنجا كه دينداري صرفاً در برخي آداب ظاهري خلاصه نمي شود و اساساً رابطه اي كيفي و دروني است بنابر اين به سختي مي توان آن را به بند آمار و سنجه هاي كميتي درآورد. از همين رو بعضي ، پيشنهادهاي درخور و جالب توجهي مطرح كرده اند كه منشأ اين قبيل اظهارات همانا تودرتويي و ژرفا و اهميت دينداري است. بنابراين موضوع دينداري، حساس و قضاوت دربارة نسبت و ميزان آن دشوار مي باشد و براساس ملاكهاي متفاوت

بعضاً حتي نتايج متضادي بدست مي آيند. براستي مبناي مقايسة صحيح كدام است ؟ و ارزيابي دينداري بر مبناي چه مشخصه هايي امكان پذير است ؟ بديهي است كه پاسخها مي توانند از تعدد قابل ملاحظه اي برخوردار شوند. دو نگاه متفاوت به وضعيت دينداري پس از انقلاب اسلامي : از يك منظر مي توان قايل به ضعف و افول دينداري پس از انقلاب اسلامي بود و اظهار داشت : در مقطع كنوني ، تحول مثبت ارزشهاي اجتماعي، نسبت به مقطع پس از پيروزي انقلابي ، افول داشته است .(40) همچنين مي توان بر اين نظر بود كه : مشاهدات تجربي، اظهارات دست اندركاران امور مساجد و انجام مصاحبه هاي اكتشافي اوليه، كه با چند تن از مردم عادي و برخي افراد فعال در مساجد انجام شده است، نشان مي دهد كه حضور مردم در مساجد نسبت به دوران انقلاب ( 1357-1356 ) و سالهاي ابتدايي پس از پيروزي انقلاب ( 1360-1358 ) كاهش يافته است. بنابراين ، اكنون بصورت جدي، اين سئوال مطرح است كه دلايل اين كاهش حضور چيست ؟ چرا صفوف نماز جماعت خلوت است ؟ چرا شور و نشاط اواخر دهة پنجاه در مساجد ديده نمي شود ؟ چرا از كتابخانه هاي مساجد، از كلاسها، سخنرانيها و ساير فعاليتهاي مساجد استقبال نمي شود ؟ (41) علاوه بر نظرات، برخي تحقيقات نيز مؤ يد آنها هستند. به عنوان مثال مي توان به تحقيقي اشاره كرد كه محقق با رعايت احتياط علمي و استفاده از عبارتِ « بنظرمي رسد » نوشته است : بنظر مي رسد، مدتي است كه از گرايشها و تمايلات مذهبي مردم ، ( در مقايسه با اوايل انقلاب و شور و حال آن زمان ) كاسته شده

است ... ارزيابي پاسخگويان از 4 معرف ارزشهاي مذهبي : اعتقاد مردم به دين، عيب بودن عدم رعايت حجاب، احترام به چادري، علاقة به روحانيت، تغيير قابل توجهي از سال 1371 نسبت به سال 1365 نشان مي داد كه خلاصه نتايج مجدداً در جدول زير تنظيم شده اند : سال 13711365 اعتقاد مردم به دين 3/289/43 عيب بودن عدم رعايت حجاب 2/586/41 احترام به چادر8/881/36 علاقة به روحانيت 7/386/32 مشاهدات ديگر اين روند كاهش پايبنديها را در شهرستانها نيز تأييد مي كند. (42) وي در اين زمينه به گفتة آقاي قرائتي نيز اشاره كرده و مي نويسد : آقاي قرائتي به عنوان يكي از افرادي كه در اين زمينه احساس مسئوليت مي كنند، در سخنراني خود در « دومين كنگره جهادسازندگي » درتاريخ 22/3/73 دردانشگاه شهيد بهشتي ( دانشگاه ملي ايران ) اشاره اي با اين مضمون كردند كه آيا « مي دانيد كه تهران و اتريش به يك اندازه مسجد دارند؟ دليلش هم اين است كه در اتريش 3-2 تا مسجد هست و در تهران هم فقط چند تا هستند كه فعالند.(43) جالب است كه وي در پايان كتاب و به عنوان سخن آخر به رسوخ دين باوري در تاروپود زندگي ايرانيان اذعان داشته و قاطعانه استدلال مي كند : ما داراي مذهبي هستيم كه تأثيرات آن در عمق شخصيتت افراد جامعه ريشه دوانده است و جدايي ناپذير از آن. در حرم حضرت رضا(ع) چه بسيار افرادي را مي بينيم كه ظاهر آنها با انتظارات ما از افراد مذهبي جور در نمي آيد. بارها در محلة خود، خانمهايي را ديده ام كه با شرايطي كه به اصطلاح در دسته آمار « بدحجاب » دسته بندي مي شوند، با پاي

بي جوراب و مانتويي چاك دار كه قسمتي از بدن قابل رؤ يت است، به طرف « صندوق صدقه » مي روند و پول در آن مي اندازند. اين چيست؟ اين اعتقاد است ! شايد از نظر برخي از انسانها اين مورد قبول خداوند نباشد، اما اين قضاوت ما است، نه قضاوت خداوند . هر چه كه باشد اعتقاد است، زمينه و پتانسيل قوي براي پايبندي به مذهب . وحي آمد سوي موسي از خدابنده ما را زما كردي جدا تو براي وصل كردن آمدي ني براي فصل كردن آمدي مردم ما در جمعيت بسيار انبوه از تيپهاي مختلف ( مدرن و سنتي، با چادر وبي چادر ... ) در نماز عيد فطر، در صبحگاه بسيار سرد ( 21 بهمن ) 1375 با 5 تا 7 درجه زيرصفر، نشان دادند كه قلباً و بطور دروني پايبند اصول مذهبي خود هستند و حاضرند براي آن ايثار كنند.اين يك پتانسيل عظيمي است . (44) بنابراين مي توان از يك منظر، براساس برخي شواهد موجود تصويري منفي از وضعيت دينداري در ايران پس از انقلاب اسلامي ارائه كرد. اما بايد توجه داشت كه برخي شواهد هم، چشم انداز ديگري را نشان مي دهند كه بخشي از آن را در نوشتة فرامرز رفيع پور در سطور پيشين آورديم. علاوه بر آن مي توان به افزايش كتابهاي منتشر شده در زمينة دين پس از انقلاب اسلامي اشاره كرد كه نشانة وجود تقاضا براي عمق بخشي به داشته هاي ديني در ميان مردم است. محمد رنجبري در پايان نامة خود ( كارشناسي ارشد، مديريت امور فرهنگي ) با موضوع بررسي وضعيت كتابهاي منتشر شده در ايران از سال 1357 تا آخر اسفند 1378

همواره بيشترين درصد عنوان كتابهاي منتشر شده مربوط به حوزة دين بوده است ... در ميان كتابهاي ترجمه شده در دهة اول پس از پيروزي انقلاب اسلامي، موضوعهاي ادبيات و دين بيشترين فراواني را داشته ... همچنين بيشترين توزيع فراواني ( عليرغم نوسانات ) از ميان كتابهاي تأليفي ، در حوزة دين ... بوده است .(45) علاوه بر اين تحقيقي كه در مورد ارزشها و نگرشهاي ايرانيان صورت گرفته، نشان داده است 90 درصد مردم به اعضاي خانوادة خود بيشترين ميزان اعتماد را دارند و دو نهاد مذهب و خانواده همچنان توان و قدرت خود را در ميان ارزشها و هنجارها حفظ كرده اند... اعتقاد به مذهب در خانواده ها به 95 درصد مي رسد. تحقيقات ديگري نيز كه به مقايسة دو دورة زماني براي ارزيابي دينداري پرداخته اند نشان مي دهند « ميزان دينداري جوانان در سال 1378 نسبت به سال 1374 افزايش يافته است . ارزيابي و نتيجه گيري : تا اينجا روشن شد حداقل دو پاسخ متفاوت به چگونگي وضعيت دينداري پس از پيروزي انقلاب اسلامي ارائه شده كه هريك طرفداران خود را دارد. ليكن از آنجا كه هريك از اين نظرات و تحقيقات مبتني بر بعضي شواهد و نه تمام واقعيتهاي موجود هستند بنابر اين نمي توانند تصوير كاملي ارائه كنند و شايستة اعتماد كامل نيستند. موضوع دينداري در ايران همچنانكه گفته شد پيچيده و دشوار است و زماني مي توانيم ارزيابي صحيح تري از آن بدست آوريم كه بتوانيم نظرات موجود را در كنار هم و نه دربرابر يكديگر ببينيم و به تأمل در آنها بپردازيم . اكنون با در نظر داشتن اين نكته به جمع بندي و بيان نظر

خود مي پردازيم. پ واقعياتي كه مددرسان و مبناي اظهارنظر ما هستند به شرح زير مي باشند : -1 وجود تمايلات ديني در جوامع مختلف در طول تاريخ و حضور تأثيرگذار و انكارناپذير دين و تمدنهاي جهان، بدين توضيح كه واقعيت وجود دين در جامعه و ارتباط آن با سياست و تمدن سازي نه تنها يك آرمان مؤ منانه بلكه يك واقعيت اثبات شده است. همچنانكه ماكس ل . استكهاوس مي گويد : درك گسترده تر و ژرف تر از تاريخ و تمدنها به وضوح نشان مي دهد كه سياست و دين به نحوي گريزناپذير با يكديگر مربوطند، و دين دست كم همان اندازه كه از سياست تأثير مي پذيرد بر آن تأثير مي نهد. (46) -2 رشد دينداري ، خصلتي تدريجي و غيرخطي دارد. -3 ديرينگي دين باوري در ايران . -4 سستي ملاكهاي ظاهري براي ارزيابي وضعيت دينداري . به عنوان مثال : ايرانيان در دهه هاي 30 و 40 ظاهراً ديندارتر از دهة پنجاه بودند اما در دهة پنجاه انقلابي ديني (اسلامي) در ايران بوقوع پيوست. با در نظر داشتن واقعياتي از اين قبيل ، ترديد در اظهارنظرهاي قطعي درخصوص دينداري، برخوردي طبيعي خواهد بود. -5 آموزش تحدي گري قرآن كريم و تربيت انسانهاي ( مؤ منان ) چالشگر و اهل مباحثه . -6 موضوعيت داشتن تهاجم فرهنگي با تمركز بر زايل كردن عناصر اعتقادي و ايماني به عنوان مبناي محرك سازندگي فردي و اجتماعي كه تقريباً تاريخي به اندازة تاريخ ارتباط ايران با غرب دارد و اتفاقاً پس از پيروزي انقلاب اسلامي بسيار تشديد شده است. براستي اگر دينداري افول كرده بود عقلانيت و تفكر اقتصادي دشمنان انقلاب اسلامي به آنان اجازه مي داد هزينه هاي كلاني را به

اين موضوع اختصاص دهند ؟ -7 موضوع دينداري و نسبت آن با وجوه مختلف حيات اجتماعي صرفاً مسأله جمهوري اسلامي نيست، بلكه دينداري در جامعة امروزي چالشي است بر آمده از اقتضائات فطرت انساني و ضرورت معنابخشي به زندگي از يكسو و از سوي ديگر آموزش و تحميل زندگي تك بعدي در دنياي امروز كه رواج بسيار و نه مقبوليت فراوان دارد. 8 - دينداري در وجوه كلان اجتماعي در دنياي جديد سابقة تجربي نداشته و انقلاب اسلامي ايران در قالب نظام جمهوري اسلامي در تقاضا و خواستِ اين تجربه و اقدام به آن در عين مبدع بودن، تنها نيز هست و بنابر اين پيشينة درخوري در عصر حاضر براي مقايسة امروزين و بهره گيري از نكات و استنتاج مسايل مختلف در اين خصوص وجود ندارد، در نتيجه مشكلات بسي بيشتر از آنچه تصور مي شود، بوجود مي آيند كه علت اصلي آن فاصلة ميان دانسته ها و خواسته ها با واقعيات ناشناخته اي است كه بتدريج آشكار مي گرددد و چون بصورت تدريجي مشخص مي شود لاجرم هزينه هايي را نيز تحميل مي كنند. -9 شرايط پيچيدة اجتماعي در ايران و خروج زندگي از روال گذشته در اثر تحولات قبل از انقلاب اسلامي و مخصوصاً پيروزي انقلاب بعلاوه رشد ارتباطات در سطح جهاني، پرسش هاي متعددي را براي ايرانيان مطرح كرده كه بخشي از آن متوجه دينداري آنها در گذشته بوده و تنوع رفتارهاي ظاهري آنها، نشان از درگيري در چالشهاي جدي درخصوص مبناي باورها و رفتارهاي ديني شان مي باشد كه نوسان رفتاري نشانة نوسان در روند پاسخگويي به سئوالات مطروحه است. بنابراين آنچه هراس انگيز مي باشد نه طرح پرسشها - كه البته اجتناب ناپذير است - بلكه

پاسخهايي است كه ارائه مي شود. از اين رو آيندة دينداري در ايران بستگي زيادي به جوابهايي دارد كه مورد اعتماد و پذيرش قرار مي گيرند و لذا نگرانيها و حساسيتها مي بايستي متوجه تقويت قدرت پاسخگويي و اقناع كنندگي جوابهاي درست و صحيح نه صرفاً به لحاظ اصولي و محتوايي بلكه از نظر شرايط مخاطبان و واقعيتهاي موجود داخلي و خارجي (بين المللي) باشد. براساس واقعيات نه گانة فوق مي توان گفت : وقوع انقلاب اسلامي، تولد سئوالهاي متعددي در حوزة دين را به دنبال داشته و سبب توجه به دين و كشانيده شدن نظرات دين محور به عرصة حكومتي شده است. در اين وضعيت جديد كاربرد دين بصورت دسته جمعي در سطوح كلان « تجربه » مي شود و اين در حالي است كه آشنايي كافي و عملي براي اجراي طرحي بدين عظمت ورود دين به عرصة اجتماع و حكومت - وجود ندارد و بنابراين مي توان چنين نتيجه گرفت كه در ايران با تحول ديني ، تجربه نشده و ناشناخته اي روبروييم كه هر چند طرح مسايل مختلف و شوق پاسخگويي بدانها از قوت و بضاعت كافي بهره مند نيست اما مي تواند در صورت جديت بيشتر به نتايج بسيار مثبتي بينجامد. سرآغاز اين مباحث حياتي و اقدامات تاريخ ساز نفي رژيم پهلوي و مبناي اطاعت از حكومت شاهنشاهي و ظهور روحية اطاعت بر مبناي آگاهي، تعقل و انتخاب بجاي اطاعت كوركورانه از سنت گذشتگان و پدران مي باشد. لازم به يادآوري است كه ادامة اين تحولات مثبت و رشد دينداري توأم با آگاهي، بسيار فراتر از برنامه ريزيهاي حكومتي بوده و در يك مقايسة اجمالي آنچه خودنمايي مي كند تفاوت اساسي دينداري قبل از انقلاب و بعداز

انقلاب اسلامي است كه در قبل از پيروزي انقلاب، دين و دينداري، خارج از حوزة سياست و در عرصه اي محدود بود اما اكنون دين در عرصة سياست در معناي وسيع آن به رسميت شناخته شده و با چالشهاي فراوان روبروست. چالش ، ميدان رقابت و مبارزه است بنابر اين مي تواند مسبب رشد باشد كه اين موضوع بستگي به توان و نحوة پاسخگويي ما دارد. بنابراين درگيرشدن با سئوالات سخت و دشوار هر چنددر ظاهر از غلظت رفتارهاي نشانة دينداري كاسته اما نفسِ تفكر و انديشه ورزي درخصوص ديني كه شديداً به تفكر در مباني خود دعوت مي كند، مي تواند به عنوان پاسخي مثبت و مشتاقانه به دعوت آن تلقي شود. بنابراين، زمينه هرچه بيشتر براي احيأ تفكر اسلامي و روحية توحيدي فراهم مي آيد هرچند بتدريج و با دشواريهاي فراوان. با اين اوصاف، نوسانات رفتاري در مسايل و موضوعات دينداري در ايران اجتناب ناپذير، مطلوب، قابل احترام و شايستة تأمل اند و پاسخهايي كه نهايتاً مورد وثوق قرار مي گيرند. آيندة دينداري در ايران را رقم خواهند زد، پس بكوشيم پاسخهايي متناسب و متين ارائه كنيم. -4 مروري بر تكاپوهاي علمي پس از انقلاب اسلامي : پيوستگي علم و حكومت از واقعيات دنياي امروز محسوب مي شود و از اين رو هر چه توان علمي افزونتر باشد قدرت حكومت افزايش مي يابد. از طرف ديگر وابستگي حكومتها در معناي غيرطبيعي و سلطه پذيري وابستگي، سبب ضعف در رشد علمي گرديده و رويكردها، تعيين اولويتها و انتخاب موضوعات آنچنانكه بايد متناسب با نيازهاي واقعي حال و آينده كشور باشد، اتخاذ و دنبال نمي شوند. چنين وضعيتي در دورة قبل از پيروزي انقلاب اسلامي وجود داشته است.

مرور آمارها نشان مي دهد كه پي ريزي و زيرساخت مناسبي براي حضور جدي در رقابتهاي علمي جهاني فراهم نيامده بود. البته اقداماتي در زمينه هاي آموزشي و پژوهشي صورت مي گرفت اما عنصر سلطه پذيري مانع از برنامه ريزي متناسب با امكانات و پتانسيلها مي گرديد. به گفتة دكتر ازغندي : نسبت هزينة آموزش و پرورش در بودجه عمومي دولت به درآمد ملي در مقايسه با بسياري از كشورهاي در حال توسعه نشان دهندة عدم توجه به امر آموزش و پرورش است، مثلاً در حالي كه نسبت مزبور حتي براي بسياري از كشورها، مانند : الجزاير 8/7 درصد ، ونزوئلا 4/5 درصد و تركيه 3/5 درصد بوده، در ايران از 1/3 درصد تجاوز نكرده است .(47) به همين دليل در آغاز انقلاب با كثرت بي سوادان مواجهيم كه حدود 75 درصد جمعيت كشور را تشكيل مي دهند و از همين رو در 7 ديماه 1358 نهضت سوادآموزي با مسئوليت دكتر محمدجواد باهنر تشكيل شد. امام خميني(ره) در پيام خود اظهار داشتند : از جمله حوايج اوليه براي هرملت كه در رديف بهداشت و مسكن بلكه مهمتر از آنهاست ، آموزش براي همگان است ... اكنون بودن از دست دادن وقت و بدون تشريفات خسته كننده، براي مبارزه با بي سوادي بطور ضربتي و بسيج عمومي قيام كنيد تا ان شأالله در آيندة نزديك، هركسي نوشتن و خواندن ابتدايي را آموخته باشد ... (48) فعاليتهاي انقلابي با شور و جديت اما با مشكلات فراوان آغاز گرديدند . بي ثباتي هاي اجتناب ناپذير ناشي از انقلاب از يكسو و آغاز جنگ تحميلي از سوي ديگر فعاليتهاي علمي را دچار ركود كردند ليكن در مجموع، تلاشها در سطوح مختلف آموزشي و پژوهشي

رها نشده و ادامه يافتند، هرچند به نحو شايسته اي مديريت و هدايت نشده اند. دكتر رضا منصوري در كتاب ايران 1427 مي نويسد : تحولات دانشگاهي بعد از انقلاب اسلامي بررسي تحليلي نشده و اين تحولات بسيار مؤ ثر، سريع و عظيم است. نكتة قابل تعمق اينكه هيچ تفكر تحليلي در وراي انگيزه هاي سياسي و اجتماعي كه منجر به اين تحولات سريع و عظيم شده، ديده نشده است .(49) نگفتني است اين تحولات در آغاز با توجه به ضعف ها و موانعي چون بي سوادي و مسايلي چون رشد جمعيت و جواني آن از سوي ديگر، تمركز تلاشها بر گسترش كلي امكانات آموزشي استوار گرديد. در 9 تير 1362 از سوي سازمان ملل متحد، ايران با ميانگين سني 2/17 سال ، جوان ترين كشور جهان معرفي شد. » (50) نهايتاً روند سير صعودي در گسترش كمي آموزش بدان حد بالا رفت كه انتقاداتي را در مي آورد مبني بر اينكه توجه افراطي به رشد كمي، كيفيت آموزش و پژوهش را تحت الشعاع قرار داده است. به عنوانِ مثال دكتر رضا منصوري دورة 1365 تا 1375 را دوره اي تورمي براي آموزش عالي دانسته و مي نويسد : در مدتي حدود ده سال ، تعداد دانشجويان از حدود 250 هزار نفر به يك ميليون و 200 هزار نفر، يعني پنج برابر رسيده است ... اين تورم 400 درصدي ، يا رشد 5 برابر ، تعداد دانشجو در مدت 10 سال و نيز تورم تعداد دانشگاهها و مقطع ها و رشته هاي تحصيلي، بويژه مقطع هاي تحصيلات تكميلي را بايد مقايسه كرد با تعداد نسبتاً ثابت هيأت علمي، بويژه با مدرك دكتري ، و نيز با تعداد مقاله هاي بديع محققان

ايراني كه شاخصي براي كيفيت است. استاندارد آموزش دانشگاهي در شروع تورم زير سطح بين المللي بوده است، پس مي توان انتظار داشت كه اين استاندارد باز هم كاهش يافته است.(51) رشد كمي و سريع در مورد آموزش عمومي نيز وجد داشته است. دكتر ابراهيم رزاقي به نقل از سالنامة آماري كشور، سال 1373 آورده است : در سرشماري عمومي سالهاي 1355 1365 و آمارگيري جاري جمعيت سال 1370 از افراد 6 ساله و بيشتر، تعداد باسوادان به ترتيب 87/12 ميليون نفر ، 91/23 ميليون نفر و 96/33 ميليون نفر و نسبت باسوادان به جمعيت 6 ساله و بيشتر در همين سالها به ترتيب 47/47 ، 6178 و 06/74 درصد بوده است . در سال 1370 جمعيت باسواد مردان به جمعيت 6 ساله و بيشتر مردان در كل كشور 6/80 درصد ولي در مورد زنان همين نسبت 67 درصد بود. (52) نكتة قابل ملاحظه در رشد آموزشي، ورود دختران درحدي بالا به مراكز آموزش عالي است. انقلاب جايگاه شايسته است براي زنان تعريف كرد و جنگ سبب گرديد هرچه بيشتر بصورت عنصري فعال در جامعه به كار و فعاليت مشغول شوند هرچند كه اين خواسته ها به سادگي تحقق نيافتند اما نتايج به نفع آنها رقم خورده است. گفتني است در سال جاري اين رقم از مرز پنجاه درصد گذشت و دكتر محمدحسين پوركاظمي معاون سازمان سنجش آموزش كشور ... به ايسنا گفت : در آزمون سال جاري 142 هزار و 459 نفر از پذيرفته شدگان نهايي را داوطلبان دختر و 87 هزار و 869 نفر از پذيرفته شدگان را داوطلبان پسر تشكيل مي دهند كه از اين تعداد 8/61 درصد از پذيرفته شدگان را

دختران و 1/38 درصد را پسران تشكيل مي دهند... داوطلبان دختر آزمون سراسري همچنين 5/67 درصد از پذيرفته شدگان گروه علوم انساني ، 3/72 درصد از پذيرفته شدگان گروه تجربي، 6/72 درصد از پذيرفته شدگان گروه زبان، 9/68 درصد از پذيرفته شدگان گروه هنري و 1/47 درصد از پذيرفته شدگان گروه علوم رياضي را به خود اختصاص داده اند.(53) رشد كمي سواد و امكانات آموزش و پژوهش در مورد نشر و كتابخواني نيز وجود داشته و در اين عرصه ها هم سير سعودي را شاهديم. در زمينة نشر كامران فاني دورة بعداز انقلاب را « انفجار صنعت نشر » دانسته و مي گويد : قبل از آن همانطور كه گفتيم تيراژ كتاب در ايران در حدود 3000 نسخه بود و بلافاصله از سال 58 به بعد گسترش عظيمي پيدا مي شود. تيراژ كتاب به 10000 تا 15000 مي رسد. تيراژ بعضي از كتابها تا صد هزار نسخه مي رسد. تعداد كتابها هم طبق فهرستي كه كتابخانة ملي مي داد، افزايش پيدا كرد. يعني در هر سال در حدود 8000 عنوان ... بعد از انقلاب سدها شكسته شد و ما تنوع را در خيلي از زمينه ها مي بينيم و به همين خاطر بود كه خيلي ها جرأت كردند كه خودشان را مطرح كنند و مخاطب هم اين تنوع را پيدا كرد و فهميد كه دنيا فقط يكي دو انديشه نيست و بايد با انواع انديشه ها آشنا شود. مخاطب و نويسنده هر دو بعد از انقلاب با دنياي بازتري آشنا شدند. آنچه كه مرور آمارها در مورد تحولات آموزش و پژوهش بعدازانقلاب نشان مي دهد، برنامه ريزي و كوشش هاي گسترده و وسيعي براي تمهيد مقدمات رشد علمي مي باشد. طبيعتاً بايد در آغاز حركت به

ظواهر و كميتها پرداخت، ليكن در ادامه، اندك اندك توجه به كيفيت بيشتر گرديده و تلاشها معطوف به رسيده به نقطة تعادل مي گردد . در هر حال انتقادات و پيشنهاداتي كه براي توجه به كيفيت مراكز آموزش و پژوهشي صورت گرفته، بي نتيجه نمانده و بيش از گذشته به استانداردهاي علمي و رعايت آنها توجه مي شود دكتر حسين غريبي، رئيس مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران گزارشي مفيد در اين زمينه ارائه كرده كه بيانگر رشد كيفي فعاليتهاي علمي در ايران مي باشد. به گفتة ولي : در فاصلة زماني سال 1981 تا سال 2000 ايران در مقايسه با كشورهاي روسيه، تركيه، عربستان، پاكستان، كويت، عراق ، آذربايجان، ارمنستان، تركمنستان، قزاقستان، امارات ، عمان، بحرين، قطر، تاجيكستان و گرجستان مكان ششم را كسب كرد، اما به خاطر فعاليت مناسب به خصوص در سالهاي اخير، ايران پس از روسيه و تركيه در سطح منطقه داراي مقام سوم در توليد مقاله است. با اين حال نسبت به كل جهان، ايران در رتبة پنجاه و هفتم است ... براساس آمار، در گروه علوم پايه سهم ايران در سال 1981 نسبت به دنيا پنج صدم درصد بود كه اين ميزان در سال 2000 به دو دهم درصد رسيده است. يعني ظرف 19 سال ، 400درصد در اين زمينه رشد كرده ايم. در سال 1981 در حوزة علوم پزشكي 103 مقاله چاپ شده و در سال 2000 اين تعداد به 237 مقاله رسيده است. رشد ايران در اين حوزه طي 20 سال 23درصد و رشد دنيا 77 درصد بوده است. در حوزة فني مهندسي، تعداد مقالات چاپ شده از 43 مقاله در سال

1981 به 277 مقاله در سال 2000 افزايش يافته كه 317 درصد رشد را نشان مي دهد. در حالي كه رشد دنيا 205 درصد بوده است. در حوزة كشاورزي از 11 صدم درصد در سال 1981 به حدود 2 دهم درصد در سال 2000 رسيده ايم كه رشد 200 درصدي را نشان مي دهد. در حوزة علوم انساني 19 مقاله چاپ شده و در سال 2000 اين ميزان به 43 مقاله افزايش پيدا كرده است يعني از رشد 58 درصدي برخوردار بوده ايم در حالي كه رشد دنيا 41 درصد بوده است. سهم ايران در گروه هنر در سال 1981 صفر و اكنون نيز صفر است. بنابر اين در حوزة كلان، ايران تقريباً در بسياري از رشته ها به نسبت دنيا از رشد خوبي برخوردار بوده است (54). همچنين به گفتة احمد شيرزاد رئيس كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس شوراي اسلامي در گفتگو با ايسنا : ايران بايد يك درصد علم جهان را توليد كند كه براي اين كار بايد روند فعلي توليد علم پنج برابر شود، كه اين كار با حفظ عوامل رشد مقالات تا يك دهة آينده امكانپذير خواهد بود... در سال 2002 آمار مقالات پي نوشت: 28- اكونوميست . « ديدگاههاي نوين در ارتباط با آموزش و اشتغال » ماهنامة گزارش . سال ششم . ارديبهشت 1375 . ص 54

29- ژان ژاك روسو. قرارداد اجتماعي. ترجمه : غلامحسين زيرك زاده، انتشارات اديب . چاپ اول -1368 ص 81

30- آلبر هيرشمن . منافع و هواهاي نفساني ترجمه محمد مالجو نشر شيرازه چاپ اول 1379 - ص 15

31- همان . ص 150

32- دكتر ابوالفضل قاضي همان ص 418 به

نقل از وحي يا شعور مرموز آيت اعلامه طباطبايي ص 176 - انتشارات دارالفكر قم .

33- و لن يجعل ا للكافرين علي المومنين سبيلا ( سورة نسأ ، آية 141 )

34- ميشل فوكو، ايرانيها چه رؤ يايي در سر دارند ؟ ترجمه : حسين معصومي همداني - انتشارات هرمس چاپ دوم 1377 ص 46

35- براي كسب اطلاعات بشتر مي توانيد به عنوان نمونه به كتاب « نيويورك ، كابل » نوشته : مراد فرهادپور و يوسف اباذري انتشارات طرح نو چاپ اول 1381 مراجعه كنيد .

36- الكسي دوتوكويل . تحليل دموكراسي در آمريكا . ترجمه : رحمت ا مقدم مراغه اي انتشارات زوار . 1347 . ص 410

37- همان 38- سيد جواد طاهايي . انديشه دولت مدرن . مؤ سسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)

39- دكتر ولي ا انصاري . كليات حقوق اداري . نشر ميزان چاپ اول 1374 . ص 149

40- علي ذوعلم : تحول ارزشهاي اجتماعي پس از پيروزي انقلاب اسلامي. جرعة جاري (مجموعه مقالات). پژوهشگاه فرهنگ و انديشة اسلامي - چاپ اول 1377 ص 418

41- عبدالرضا ضرابي . « نقش و عملكرد مسجد در تربيت » . فصلنامة معرفت. سال نهم. شمارة اول فروردين و ارديبهشت 1379 - ص 61

42- فرامرز رفيع پور . توسعه و تضاد . انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي. چاپ اول 1376 ص 317 و 318

43- همان . ص 318

44- همان . ص 555 و 556

45- روزنامه همبستگي . به نقل از گفته هاي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي ( آقاي احمدمسجدجامعي) . يكشنبه مورخ 31/6/1381 - آذر 1380 . ص 28

46- ماكس ل . استكهاوس . « سياست و دين » . ترجمه : دكتر مرتضي اسلامي . فرهنگ

و دين ( مجموعه مقالات ) . طرح نو - چاپ اول 1374 - ص 548

47- دكتر عليرضا ازغندي . تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران جلد اول ( 1320-1357 ) . انتشارات سمت . چاپ اول 1379 . ص 31

48- مصطفي خُرامان . تاريخ انقلاب براي كودكان و نوجوانان ( كتاب 4 ) ، زير نظر شوراي نويسندگان و شوراي توليد. نشر تاريخ و فرهنگ 49- دكتررضامنصوري. ايران 1427 ( عزم ملي براي توسعة علمي و فرهنگي ) . طرح نو . چاپ اول 1377 . ص 142

50- مصطفي خُرامان. تاريخ انقلاب براي كودكان و نوجوانان، زيرنظر شوراي نويسندگان و شوراي توليد. نشر تاريخ و فرهنگ . چاپ اول 1378 ص 62

51- دكتر رضا منصوري . همان . ص 144

52- دكترابراهيم رزاقي . آشنايي با اقتصاد ايران و نشرني . چاپ اول 1376 . ص 216

53- روزنامه ياس نو . دوشنبه 24/6/1382

54 - محمدحسني . گفتگو با رئيس مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران . روزنامه ايران . سه شنبه 13/12/1381 *منبع : www.zamaneh.info، شماره 16

توانمندي هاي نظامي ايران

توانمندي هاي نظامي ايران *توان بازدارنده مولفه دفاعي به عنوان پشتيباني كننده سياست هاي كلي، در صدر سلسله مراتب قدرت ملي قرار دارد. به دنبال بروز انقلاب در حوزه دفاعي، بيشتر كشورهاي توسعه يافته در صدد ايجاد تحول و تجديد ساختار در صنايع دفاعي خود بر آمدند؛ به صورتي كه راهبرد دفاعي به سمت نيروهاي كم حجم با كيفيت حركت كرد و سيستم سلاح به سمت سلاح هاي هوشمند كشيده شد. *قبل از انقلاب ساختار دفاعي ايران در قبل از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي متناسب با نقش ژئوپلتيكي و ژئواكونوميكي كشور براي مقابله

با تهديدهاي بالقوه و بالفعلي كه در اين حوزهها وجود داشت، در راس_ت_اي راه_ب_رد ج_ه_ان_ي اب_رقدرت غرب و در چ__ارچ__وب ج_ن__گ س__رد ش_ك__ل گ__رف_ت__ه ب_ود و سياست هاي تسليحاتي به گونه اي طراحي شده بود كه كشور بيشتر مصرف كننده تسليحات و ابزار و آلات دفاعي در جهت مقابله با تهديدات امنيتي ب_ل_وك ش_رق ب_ود. ب_ه ع_ب_ارت دي_گ_ر به دليل ق_ط_ب ب_ن_دي ه_اي سياسي موجود و نيز نقش منحصر به فردي كه كشور به عنوان متحد <ناتو> در ق_ال_ب پيمان سنتو در منطقه ايفا مي كرد، اختلاف هاي مرزي كشورهاي همجوار و حتي اختلافات منطقه اي را بده- بستان هاي سياسي يا فعاليت هاي ديپلماتيك حل و فصل مي كرد و كمتر نياز به عامل دفاعي نظامي جهت حراست از مرزهاي كشور احساس مي شد. در رژيم شاهنشاهي طرحريزي هاي اصلي دفاعي شامل تهديدات، راهبردهاي مقابله با تهديدات، الگوهاي تسليحاتي و طرح تركيب و گسترش نيروها، جملگي توسط طراحان و م_س_ت_ش_اران آمريكايي تهيه مي شد. ط_ب_ي_ع_تاً در چنين سيستمي آن_چ_ه در وهله اول براي طراحان اهميت داشت، حفظ منافع فرامنطقه اي آمريكا بود و نه منافع كشور ايران. *پس از انقلاب روند وابستگي كامل صنايع نظامي به غرب با پيروزي انقلاب اسلامي دچار تحول اساسي شد و در سياست هاي روابط خارجي كشور، تغيير و دگرگوني به عمل آمد. در ن_ت_ي_ج_ه اداره س_ازم_ان ه_اي_ي ه_مانند صنايع دفاعي در دوره هاي مختلف با راهبردهاي متفاوتي روبرو و مديريت شد. براي روشن نمودن فضاي حاكم بر صنايع دفاعي در اين زمان، مي توان آن را به چهار دوره تقسيم كرد: الف- دوران كوتاه 1359-1357: ساختار اداري صنايع دفاعي همچون ساير واحدهاي وابسته به ارتش، ايستا بود و صنايع دفاعي از جمله ماشين ها و تجهيزات

و كارخانه هاي متعدد با خروج كارشناسان خارجي از ايران عملاً تا سال هاي پس از انقلاب اسلامي بدون استفاده ماند. در اين دوره نيازهاي نيروهاي مسلح به علت از هم پاشيدگي ارتش، بسيار كاهش يافت. اين دوره كوتاه با توجه به شرايط انقلاب، بسيار آشفته و متغير بود، بطوري كه مي توان آن را دوره نابساماني صنايع دفاعي نام برد. عليرغم اينكه راهبرد مشخص براي آن تدوين نشده بود ولي مديران عملاً از راهبرد حفظ وضع موجود بهره مي گرفتند؛ ضمن اينكه عمر خدمتي مديران عامل سازمان صنايع دفاعي بسيار كوتاه و نامعلوم سپري مي شد. ب- دوان دفاع مقدس 1367-1359: با شروع جنگ تحميلي، در زمان كوتاهي انبارهاي مهمات و تسليحات ارتش خالي از اين گونه وسايل مورد نياز شد. بنابراين به انگيزه تامين نيازهاي نيروهاي مسلح براي جنگ، خطوط توليد مربوطه آغاز به كار نمود. در اين راستا، پروژه هاي زيادي تعريف و منابع مالي مورد نياز به موقع از سوي نظام براي صنايع دفاعي، تامين شد و دغدغه اي از اين لحاظ متوجه صنايع دفاعي نبود؛ بطوري كه اين پشتيباني مالي در سال 1364 به اوج خود رسيد و ساليانه 600 ميليون دلار ارز به همراه ريال معادل آن به اين صنايع اختصاص داده ميشد. ساختار توليدي صنايع دفاعي در سال 1364 به شرح ذيل بوده است: - مواد ناريه و مهمات

- جنگ افزار، تسليحات و راكت

- صنايع هواپيمايي و بالگرد

- صنعت باطريسازي

- وسائل موتوري

- صنايع فلزات آهني

- وسائل ارتباطي و الكترونيكي مطالعه ساختار صنايع دفاعي در اين دوره نشان مي دهد كه سهم بالايي از ارزش افزوده، مربوط به صنايعي است كه كالاهاي مصرفي نيروهاي مسلح مانند مهمات، راكت، موشك

و وسايل انفرادي را توليد ميكردند و صنايع توليد كالاهايي مانند تانك، توپ، نفربر، تعميرات پرنده هاي هوايي به مراتب ارزش افزوده كمتري را در ساختار صنايع دفاعي به خود اختصاص مي دادند. در شرايط بحراني جنگ، با توجه به مسائل و مشكلات پ_ي_ش_رو، ف_رص_تي براي پرداختن به مسائل راهبردي و برنامه هايي با اهداف ميان مدت و بلندمدت در زمينه صنايع ن_ظامي وجود نداشت و بالطبع رويكردهاي اجرائي و پرداختن به مسائل و مشكلات روز در جهت اداره و پشتيباني از جبهه ها از اهميت بيشتري برخوردار بود و در اولويت قرار مي گرفت. ج- دوران پس از جنگ 1380-1367: با ادغام دو وزارتخانه دفاع و سپاه و به تبع آن ادغام صنايع دفاعي و صنايع خودكفايي سپاه در سال 1368، زمينه هاي همكاري جديد روي تعداد بيشتري از زمينه هاي تحقق و توسعه گشوده شد بطوري كه صنايع دفاعي نمي توانست بيش از اين به اتكاء بودجه هاي دفاعي، خود را حفظ و تقويت كند. بنابراين، با بررسي فعاليت ها، شناسايي نيازهاي بازار و با استفاده از ظرفيت هايي خالي خطوط، بخشي از ظرفيت هاي خالي براي توليد كالاهاي غيرنظامي بكار گ_رف_ت_ه ش_د. در اي_ن زم_ان در واق_ع راهبرد استفاده از ظرفيت هاي خالي براي توليد كالا و خدمات غيرنظامي مورد نياز از مهمترين رويكردي بود كه در وزارت دفاع اتخاذ گرديد. د- پس از حادثه 11 سپتامبر: دوره چهارم وضعيت صنايع دفاعي از زماني شروع شد كه خطرات آمريكا پس از اشغال عراق و افغانستان و بهانه هاي تهديد از سوي امريكا نظير انرژي هسته اي، فقدان دموكراسي و حمايت از تروريسم، متوجه ايران اسلامي گرديد. در اين دوره، صنايع دفاعي مي بايست نيازمندي هاي نيروهاي مسلح به تجهيزات نظامي

را براي مقابله هاي احتمالي دشمن، تهيه و در اختيار نيروهاي مسلح قرار مي داد. در اين دوره هم بخشي از منابع مورد نياز صنايع دفاعي براي اداره سازمان ها از طريق فروش كالا و خدمات غيرنظامي تامين گرديد. در اين دوره با رويكرد بكارگيري ظرفيت هاي موجود و تلاش به منظور تقويت هرچه بيشتر بنيه دفاعي از طريق توسعه كمي و كيفي صنايع دفاعي، وزارت دفاع علا وه بر تامين نيازمندي هاي نيروهاي مسلح كه البته نسبت به دوران جنگ تحميلي كاهش يافته بود، در خدمت پيشرفت و سازندگي كشور قرار گرفت. *حوزه هاي اقدام سازمان هاي صنعتي و تحقيقاتي وابسته به وزارت دفاع وزارت دفاع در حال حاضر داراي 12 مجموعه بزرگ تحقيقاتي، صنعتي، توليدي و خدماتي است كه شامل سازمان هاي صنايع دفاع، صنايع هوافضا، صنايع هوايي، صنايع دريايي، مهندسي، جغرافيايي، اتكا، تامين اجتماعي، شركت هاي صنايع الكترونيك ايران، باتري سازي نيرو، موسسه آموزشي و تحقيقاتي صنايع دفاعي و دانشگاه صنعتي مالك اشتر است. در زير به توانمندي و حوزه اقدامات تعدادي از اين سازمانها اشاره ميكنيم. 1__ سازمان صنايع دفاع طراحي و ساخت انواع تانك و تجهيزات زرهي پيشرفته، سيستم هاي مدرن كنترل آتش تانك، توپ هاي خودكششي با برد بلند، كوتاه و متوسط، انواع مهمات كاليبر سنگين، ك_ال_ي_ب_ر سبك و نيمه سنگين، گلوله هاي توپ و انواع راكت انداز، كلاه و جليقه ضدگلوله، انواع مسلسل و سلاح انفرادي، قطعات برقي و الكترونيك سازه هاي زرهي، خ_ودروه_اي ف_رم_ان_ده_ي و دو ديفرانسيل، خودروهاي تاكتيكي يك چهارم و سه چهارم تن و بمب هدايت شونده. 2__ سازمان صنايع هوافضا تحقيقات، طراحي، ساخت و توليد انواع موشك هاي زم_ي_ن ب_ه زمين، ضدزره، پدافند هوايي، ضدموشك و موشك هاي دوش پرتاب، سامانه هاي كنترل آتش و كشف

رادار، موشك هاي ارتفاع متوسط، هدايت شونده ليزري و م_ج_م_وع_ه هاي زميني مربوط به آن، تعميرات اساسي، بازسازي و نوسازي انواع موشك ها و مجموعه هاي زميني مربوط به آن، تعميرات اساسي، بازسازي و نوسازي انواع موشك ها و مجموعه هاي زميني مربوط به آنها، همكاري فني براي طراحي و توسعه فعاليت هاي مربوط به ساخت و پرتاب ماهواره. 3__ سازمان صنايع هوايي ط_راح_ي و س_اخ_ت انواع بالگردهاي ترابري سبك، نيمه سنگين و هجومي، طراحي و ساخت بالگرد ملي ساخت هواپيماهاي جت آموزشي، ساخت هواپيماهاي ترابري و پشتيباني نزديك توربوپراب، ساخت موتورهاي ميني جت ، اورهال انواع موتورهاي هواپيماهاي شكاري، ترابري و مسافربري غربي و شرقي، توليد و ساخت انواع ملخ كامپوزيتي ، چترهاي نجات و چترهاي فرود خودكار و غيرخودكار، سيستم هاي الكترونيك پرواز، تصويربرداري هوايي، هدف يابي، ره گيري و رهيابي اپتيكي _ اويونيكي، طراحي و ساخت هواناو، هواپيماهاي آموزشي مافوق صوت و قطعات موتورهاي توربيني. 4 __ سازمان صنايع دريايي طراحي و ساخت انوع شناورهاي تندرو گشت پليسي و راكت انداز، ناوچه هاي جنگي و موشك انداز و اژدرافكن ذوالفقار، ناوشكن، سامانه كروز دريايي، حوضچه هاي شناور، زيردريايي، بارج 10 هزار تني، انواع لندينگ كرافت و سازه هاي دريايي. 5 __ موسسه آموزشي و تحقيقاتي صنايع دفاعي موسسه آموزشي و تحقيقاتي پشتوانه عالي علمي و تكنولوژيك وزارت دفاع را در فرآيند ساماندهي آموزش و تحقيقاتي كه به منظور توسعه تكنولوژيك و نوسازي صنايع دفاعي صورت مي گيرد، تشكيل مي دهد. 6__ دانشگاه صنعتي مالك اشتر اين دانشگاه صنعتي، علاوه بر تامين نيروهاي فني صنايع دفاعي (تا مقطع كارشناسي ارشد) و برگزاري دوره هاي بازآموزي براي نيروهاي شاغل در صنايع مذكور، انجام فعاليت هاي تحقيقاتي در زمينه طرح هاي دريايي، هوايي، موشكي، زميني، الكترونيك و

طراحي انواع هواپيماهاي ج_ت آم_وزش_ي، ط_راح_ي، س_اخ_ت و پ_رت_اب م_اه_واره، فناوري هاي نو در حوزه مواد و كاربرد آنها در سيستم دف_اع_ي، ارت_ب_اط_ات و ال_ك_ت_رون_يك، مشاركت در انواع پروژه هاي هوايي را برعهده دارد. 7__ شركت صنايع الكترونيك ايران طراحي و ساخت انواع تجهيزات مخابراتي، الكترونيكي و ارت_ب__اط__ي پ_ي_ش_رف_ت_ه، راداره_ا، لام_پ ه_اي پ_رق_درت، سيستم هاي اندازه گيري ادوات دقيق، رمزكننده ها، قطعات و ابزارآلات الكترونيك، مدارهاي چاپي و هدايت ناوبري ش_ن__اوره__اي دري__اي__ي و پ__رت_اب ش_ون_ده ه_ا، ت_ج_ه_ي_زات ض_دال_ك_ت_رون_ي_ك، ان_ح_راف و خ_ن_ثي سازي سيستم هاي هدايت شونده متخاصم و هدايت و راهبري سيستم ها و رمز و جنگ هاي الكترونيكي و ضدالكترونيكي در ابعاد مختلف و همچنين هوشمند نمودن سيستم تسليحاتي و تجهيزاتي نيروهاي مسلح. 8 __ معاونت مهندسي و پدافند غيرعامل طراحي و اجراي ساختمان ها و مجتمع هاي اضطراري، ن_ظ_ام_ي، س_نگرهاي پيش ساخته، آشيانه هاي هواپيما و ه_ل_ي كوپتر، شيلترهاي ضدبمب هواپيما، باند فرودگاه اسكله، موج شكن، سايت هاي ماهواره اي و راداري *توانمندي هاي صنايع دفاعي وزارت دفاع ن_ت_ي_ج_ه آن روي_ك_رد و اي_ن س_ازم_اندهي، پيشرفتهاي چشمگيري بود كه نصيب جمهوري اسلامي در حوزه دفاعي شد كه نقش بازدارنگي زيادي را بازي ميكند و دشمنان را از درگيري با ايران باز ميدارد. در زير فهرستي از اين تواناييها ارائه مي شود. الف) صنايع موشكي 1__ الف) موشك شهاب __ 3 موشك شهاب 3 موشكي ميان برد بالستيك (MRBM) ، با سوخت مايع است. سيستم اختصاصي ناوبري موشك هاي شهاب علاوه بر آن كه قدرت شناسايي و اصابت به اهداف را به گونه اي بسيار دقيق در اختيار ايران قرار داده است، در صورت خروج از مسير تعيين شده نيز مي تواند آن را تصحيح كند و درصد اطمينان از برخورد را به نحو چشمگيري افزايش ده_د. ن_ك_ت_ه دي_گ_ر درخ_ص_وص بهينه سازي

استفاده از موشك هاي شهاب، تغيير زاويه شارژ موشك شهاب است كه با زاويه صفر با سطح افق مورد استفاده قرار مي گيرد. اين تغيير موجب مي شود فواصل آماده سازي شليك موشك ها كمتر شود و قدرت متحرك سازي شليك ها افزايش يابد تا شليك هايي نامحدود را در زمان هاي كوتاه شاهد باشيم. 2__ الف) موشك فاتح __ 110 اي_ن موشك زمين به زمين هدايت شونده از جمله موشك هاي كوتاه برد است و از سوخت جامد بهره مي برد و دقت بالايي در هدف گيري و انهدام اهداف تعيين شده دارد. 3__ الف) موشك شهاب ثاقب اين موشك كوتاه برد جهت دفاع ضدهوايي در ارتفاع پايين به كار مي رود و داراي ردياب براي حمله به هدف است. اين موشك از سيستم هدايت فرماندهي و كنترل بي سيم برخوردار است. 4__ الف) موشك صياد 1 صياد 1 موشكي پدافني است كه در برد متوسط و بلند براي دفاع هوايي به كار مي رود. 5__ الف) موشك ضدزره طوفان2 اين موشك براي هدف قرار دادن تانك هاي مجهز به زره هاي واكنش گر، طراحي و توليد شده و قادر است كليه اهداف خود را در روز و شب، رهگيري و منهدم سازد. اين م_وش_ك ع_لاوه ب_ر خ_ص_وص_ي_ات ذك_ر ش_ده ب_ه سيستم ضدجمينگ نيز مجهز است. 6__ الف) موشك نور موشك نور نخستين موشك كروز ساحل به دريا است كه قادر است اهداف سطحي را با دقت مورد اصابت قرار داده و منهدم نمايد. 7__ الف) موشك دومرحله اي دراگون اين موشك با انهدام زره واكنشي در هدف زرهي مورد نظر نفوذ و آن را منهدم ميكند. 8 __ الف) موشك توسن 1 اين موشك براي انهدام هدف هاي زرهي، تانك هاي با زره واكنشي، انهدام مواضع

بتوني و هدف هاي دريايي طراحي شده و داراي عمق نفوذي در حدود 800 ميلي متر و سرعت متوسط 600 متر در ثانيه است. 9 __ الف) سلاح ميثاق __ 1 ميثاق __ 1، نوعي سيستم دفاع ضدهوايي نسل دوم و كوتاه برد به شمار مي آيد. با اين سلاح قابل حمل مي توان از روي شانه به تمامي جهات شليك نمود. اين موشك زمين به هوا است و قابليت ردگيري جنگنده ها و بالگردهاي دشمن را دارد و سبك و قابل حمل توسط نفر مي باشد و از روي تمامي شناورهاي تندرو قابل پرتاب است. 10 __ الف) موشك كوثر موشك «كوثر» نوعي موشك كروز است و سلاحي هوشمند به شمار مي آيد كه مي تواند در سه وضعيت: ساحل به دريا، دريا به دريا و هوا به دريا اهداف خود را مورد اص_اب_ت قرار دهد. اين موشك در دو نوع راديويي و تلويزيوني طراحي شده است كه نوع تلويزيوني آن قابل ردي_ابي نيست. همچنين اين موشك از سيستم)FCS) )Fire Control Sysrem برخوردار است و در جنگ هاي الكترونيكي از سيستم جستجوگر بالا استفاده مي كند به گ_ون_ه اي ك_ه م_ي ت_وان_د از س_ي_س_ت_م ه_اي م_ن_حرف كننده موشك هاي موجود در جهان گريز كند. موشك كوثر مي تواند از روي يك شناور و يا يك خودرو هم پرتاب شود. اين موشك علاوه بر توانايي دفاع از خطوط ساحلي و جزاير مي تواند با هر گونه تهاجم خارج از منطقه مقابله كند. 11 __ الف) توپ پدافند هوايي 35 ميلي متري توپ پدافند هوايي 35 ميلي متري سلاحي مدرن با سامانه كنترل آتش و سيستم هاي راداري پيشرفته و برد كوتاه است كه با حجم آتش بسيار بالاي خود قادر است اهداف مختلف هوايي اعم از

هواپيما، بالگرد و انواع موشك ها را هدف قرار دهد. ب) صنايع دريايي 1 __ لندينگ كرافت اين شناور هزارتني توانايي حمل سوخت، آب شيرين و ماشين آلات را دارد و از سرعت بالايي برخوردار است. اين شناور داراي سيستم رانش و نيز سيستم هاي فرعي و جنبي ديگر ازجمله ديزل ژنراتورها، پمپ هاي آب شيرين و شور و همچنين مخازن حمل آب وسوخت، انبارهاي خشك جهت حمل محموله در زير عرشه است. شناور <لندينگ كرافت> هزارتني، علاوه بر مخازن آب و سوخت مصرفي و امكان زيست براي خدمه مي تواند برروي عرشه، بار حمل كند. بدنه شناور و سازه آن از نوع مناسب براي دريا ساخته شده و تجهيزات داخلي آن همه از نوع دريايي است. 2 __ ب) حوضچه تعمير شناور __ 150 اين حوضچه شناور جهت تعميرات دوره اي و غيرمترقبه ناوچه ها و كشتي هاي آموزشي و منطبق با شرايط جوي درياي خزر طراحي شده است. 3 __ ب) ناوچه موشك انداز ذوالفقار اين شناور كه به پيشرفته ترين تجهيزات الكترونيكي، مخابراتي و اپتيكي مجهز است، داراي سرعت و قدرت مانور قابل ملاحظه است و طراحي آن براساس شرايط آب و هوايي و ويژگي هاي منطقه خليج فارس انجام شده است. 4 __ ب) زيردريايي السابحات 15 اين زيردريايي از نوع مرطوب است و مي تواند براحتي تا نقاط نزديك دشمن، عمليات مختلف از جمله گشت شناسايي، پياده كردن تكاور، حمل و نصب مين و هدايت توپخانه را انجام دهد. شناورهاي زير دريايي السابحات از نوع زير دريايي هاي كلاس سبك و چابك هستند كه به دست متخصصان توانمند داخلي كاملا بومي شده و قابليت توليد انبوه دارد. 5 __ ب) هواناو يونس اين

هواناو ظرفيت حمل سرنشين و بار را دارد. اين هواناو از سرعت و قدرت بالا يي برخوردار است و برد عملياتي كه دارد مي تواند خليج فارس و درياي عمان را بدون نياز به سوختگيري مجدد طي نمايد. 6 __ ب) قايق پرنده قايق پرنده، شناوري است كه اغلب كاركردهاي عمليات هواپيماهاي آب نشين را به طور ايمن و با كمترين هزينه انجام مي دهد. قايق پرنده قادر است با سرعت زياد و با ارتفاع كم از سطح آب دريا پرواز نمايد. قدرت مانور بي مانند، امكان استفاده بهينه در تمام منطقه خليج فارس و درياي عمان، پوشيده بودن از ديد رادارهاي سطحي و هوايي و غيرقابل رهگيري بودن، از جمله قابليت هاي ويژه اين قايق است. از اين قايق پرنده مي توان انواع پرتاب ها و شليك ها را با قدرت رهگيري بسيار دقيق و در حال حركت انجام داد. در حال حاضر تنها تعداد معدودي از كشورها اين نوع شناور را در اختيار دارند. 7 __ ب) حوضچه شناور 4 هزار تني اين حوضچه ماموريت بالابري و تعمير شناورها تا وزن 4 هزار تن را انجام مي دهد. 8 __ ب ) اتاق هاي فشار ات_اق ه_اي ف_ش_ار در ان_ج_ام ع_م_ل_ي_ات فشارگذاري و فشاربرداري بر روي غواص و همچنين امور پزشكي به كار مي رود. 9 __ ب) زيردريايي قائم شناور زيرسطحي در كلاس نيمه سنگين با قابليت حمل و پرتاب انواع اژدر، موشك هاي زيرسطحي و جابجايي نيروهاي عمليات ويژه را دارا است. 10 __ ب) زيردريايي ميدجت زيردريايي ميدجت، يك شناور زيرسطحي سبك است كه در حمله به كشتي هاي ساكن يا متحرك، قطع دژهاي حمل و نقل دشمن و شناسايي اهداف نظامي به كار مي رود، قابليت

حمل تكاوران را دارد و مي تواند چنان در زير آب مخفي شود كه حتي با تجهيزات روزآمد شناسايي، قابل شناسايي نباشد. 11 __ ب) زيردريايي غدير زي___ردري___اي___ي ك___لاس غ___دي___ر ي__ك__ي از م__درن ت__ري__ن زيردريايي هاي هم نسل خود در جهان محسوب مي شود. اين زيردريايي سبك به جديدترين تجهيزات نظامي و امكانات الكترونيكي مجهز است و طراحي و ساخت آن با همكاري دانشگاه هاي كشور انجام شده است. بررسي هاي كارشناسان نظامي دريايي ايران، از برابري توان اين زيردريايي با نمونه هاي خارجي حكايت دارد و به دليل سبكي آن، قابليت انجام ماموريت هاي با سرعت زياد را دارا است. ج) صنايع الكترونيكي و اپتيكي 1__ ج) پريسكوپ بصير اين پريسكوپ در نفربر و تانك مورد استفاده قرار مي گيرد و مانع از خيره و يا نابينا شدن چشم خدمه خودروهاي زرهي در برابر ليزرهاي نظامي مي گردد. 2__ ج) بي سيم جهش فركانس0002ART- اين سيستم يك بي سيم جهش فركانس در باند نظامي است كه جهت برقراري ارتباط در شرايط جنگ الكترونيك، طراحي و ساخته شده است. اين سيستم مجهز به رمزكننده دروني است. 3__ ج) بي سيم استقراري / خودرويي 222 __VRC اين سيستم به منظور كاهش حجم و فراهم شدن شرايط نصب بي سيم در نفربرها و تانك ها ساخته شده است. بي سيم مذكور علاوه بر كاربرد زرهي، كاربرد استقراري دارد كه در ساير خودروها نيز قابل نصب است. 4 __ ج) دوربين جويا __ 7 اين دوربين بر روي سلاح هاي7RPG- و تسليحات مشابه نصب مي شود و قابليت تطبيق با انواع مسلسل هاي س_ب__ك و م_ت__وس_ط و س_لاح ه_اي ب_دون ع_ق_ب ن_ش_ي_ن_ي، موشك اندازها و سلاح هاي انفرادي را دارد. تنظيم دوربين فوق با دماي محيط امكان پذير است. 5 __ ج) صنايع اپتيك صنايع

اپتيك طراحي و ساخت قطعات اپتيكي دقيق و پوشش چندلايه قطعات اپتيكي را بر عهده دارد و به پيشرفته ترين وسايل آموزشي و بازرسي شيشه مجهز است. انواع قطعات اپتيكي از جمله: پنجره هاي اپتيكي، سطوح مرجع اپتيكي و رتيكل، عدسي ها از جمله كوژ، كاو، هلالي و منشور از جمله راستگوشه و پنجوجهي و آينه ها از جمله تخت و كروي در اين صنايع توليد مي شود. 6 __ ج) رادار بصير رادار تاكتيكي بصير كه سيستمي قابل حمل براي مراقبت زم_ي_ن_ي اس_ت، ب_ه م_نظور تشخيص پستي ها و بلنديها، هدف يابي، محل يابي، نوع يابي و رديابي اهداف متحرك سطحي به كار مي رود. 7 __ ج) دوربين حرارتي اين دوربين، امكان ديد در تمام شرايط جوي و نيز از پشت موانع استتاري براي نيروها را فراهم مي كند و تاثير بسزايي در افزايش توان رزمي آنها دارد. 8 __ ج) فاصله ياب ليزري فاصله ياب ليزري توانايي اندازه گيري فواصل از 150 تا 19995 متر با دقت 5 متر را دارا است. اين محصول اپتيكي علاوه بر اندازه گيري سريع و دقيق فاصله اهداف قابل استفاده به صورت دوربين يك چشم ديده باني است و همراه با ساير وسايل مانند دوربين هاي ديد در شب نيز مورد استفاده قرار مي گيرد. 9__ ج) بي سيم هدهد __ 1 هدهد __ 1 نوعي بي سيم زيرسطحي كه براي ارتباط غواص با غواص ديگر، سطح و زيردريايي و همچنين ارتباط زيردريايي با سطح به كار مي رود. 10 __ ج) مدارهاي مجتمع الكترونيكي اين مدارها براي كوچك و روزآمدسازي مدارهاي الكترونيكي در سيستم هاي هوشمند مورد استفاده قرار مي گيرد. 11 __ ج) دستگاه مانيتورينگ علائم حياتي اين دستگاه امكان ارتباط بين مانيتورهاي كنارتختي و سيستم مركزي

را به صورت بي سيم فراهم مي سازد. داراي ق_اب_ل_يت نشست و برخاست در انواع شرايط جوي و فرودگاه هاي كوچك است. اين دستگاه از وسايل پزشكي مورد نياز در مراكز بيمارستاني، سي سي يو، آي سي يو، اتاق عمل و مراكز جراحي به شمار مي آيد. دستگاه توليد شده امكان ارتباط بين مانيتورهاي كنار تخت بيمار و سيستم مركزي را به صورت بي سيم فراهم مي كند. همچنين امكان دس_ترسي به علايم حياتي را از داخل آمبولانس مهيا مي سازد و تلفات احتمالي در مسير بيمارستان را كاهش مي دهد. 12 __ ج) برج مراقبت سيار سامانه اي پيشرفته كه داراي قابليت گيرندگي تعيين موقعيت ماهواره اي GPS( ، علايم حريق، برق اضطراري، كنترل ارتباطات صوتي، هواشناسي و پردازش حمل و نقل آسان را داراست. د) صنايع هوايي 1 __ د) هواپيماي مسافربري ايران __ 140 اين هواپيماي 52 نفره توربوپراب كه سرعت آن 570 كيلومتر در ساعت مي باشد، از نوع بال بالا بوده و داراي ق_اب_ل_يت نشست و برخاست در انواع شرايط جوي و فرودگاه هاي كوچك است. 2 __ د) هواپيماي86S - 86S - دومين هواپيماي جت آموزشي دنيا است كه بدنه آن از كامپوزيت ساخته شده و قادر است تا سقف 38 هزار پا و با سرعت 657 كيلومتر پرواز كند. 3 __ د) هواپيماي جنگنده صاعقه صاعقه و آذرخش 2، نسلي از جنگنده هاي ساخت داخل هستند كه با توان نيروهاي داخلي به بهره برداري رسيده اند. يكي از ويژگي هاي مهم جنگنده صاعقه، پشتيباني نزديك هوايي است. اين جنگنده مي تواند انواع راكت، بمب و موشك را با موفقيت حمل و شليك كند. صاعقه مجهز به سيستم رادار پيشرفته است و در طول سال هاي گذشته با ده ها سورتي پرواز

آزمايشي، مراحل مختلف پرواز را با موفقت پشت سر گذاشته است. صاعقه هواپيمايي از تيپ 2 و با مشخصات فني جنگنده هاي بالاي 10 تن است. 4 __ د) مجتمع صنعتي بشير اين مجتمع نخستين كارخانه سازنده شيشه انواع هواپيما در اي_ران اس_ت ك_ه آزم_ون ه_اي م_ح_ص_ولات_ش ب_رابر با استانداردهاي غربي انجام مي گيرد و پس از سپري نمودن آزمون آزمايشگاهي، براي انجام آزمون هاي ميدان پروازي روي هواپيما نصب مي شود. مجتمع بشير به فناوري ساخت شيشه مركزي انواع هواپيماها دست يافته است. 5 __ د) هواپيماي فجر __ 3 فجر __ 3 يك هواپيماي چهار نفره و تمام كامپوزيت است كه داراي گواهينامه استاندارد اروپا (نوع جار 23) مي باشد. فجر 3 يك هواپيماي ملخي با موتور پيستوني است كه تمامي مراحل طراحي و ساخت آن توسط متخصصان صنعت هوايي كشور انجام شده است. اين هواپيما براي آموزش خلباني، امور پستي، شناسايي، گشتزني و كنترل ترافيك و امداد و نجات دريايي كاربرد دارد. 6 __ د) بالگرد 205 بالگرد 205 يك بالگرد ترابري نيمه سنگين است كه در ترابري، حمل نيرو و امكانات، پشتيباني از عمليات نظامي، امدادرساني به مناطق آسيب ديده از سيل و زلزله، عمليات هلي بورن، اورژانس و بيمارستان هوايي مورد استفاده قرار مي گيرد. 7__ د) تيربار ضدهوايي تيربار ضدهوايي 7/12 ميليمتري سلاحي خودكار و برخوردار از سيستم پس زني با گاز باروت است. كاربرد اين سلاح در شليك هوايي و زميني است كه جهت تيراندازي به هواپيماهاي در حال پرواز با ارتفاع كم و يا در حال شيرجه، يگان سربازان چترباز دشمن، هدف هاي رزمي سبك و اهداف زميني طرح ريزي شده است. 8 __ د) بالگرد 212 اين بالگرد كه

مجهز به دو سيستم هيدروليك مجزا، سيستم كشف حريق و اطفاء آن، سيستم تامين گرماي داخل كابين، سيستم تقويت پايداري و كنترل و سيستم كنترل پرواز خودكار است، مي تواند در مواقع اضطراري بر روي آب فرود آيد. 212 يك بالگرد دو موتوره پشتيباني است كه قابليت تبديل شدن به بالگرد تهاجمي را نيز دارد. ه_ ) صنايع زرهي و خودرويي 1__ ه_ ) نفربر زرهي براق اين نفربر پشتيباني زرهي يكي از انواع نفربرهاي شني، آبي و خاكي با حفاظ زرهي مناسب و تحرك بسيار خوب است كه با برخورداري از سيستم طراحي شده براي آن مي تواند از موانع و ناهمواري ها با سرعت بالا عبور كند. اين خودرو كه حاصل تلاش متخصصان صنايع دفاعي ايران است، يكي از پيشرفته ترين خودروهاي زره اي است كه با داشتن زره پوش در برابر حملات ميكروبي و شيميايي جزو يكي ديگر از افتخارات متخصصان ايراني است. نفربرهاي آبي و خاكي براق، محصولي كاملا داخلي و متناسب با شرايط عملياتي امروزه مدرنيزه شده و قادر به عمليات در تمامي شرايط نبرد است. روي اين نفربرها خمپاره هاي123 ميلي متري پدافند هوايي بدون هيچ تغييري طراحي شده است، به گونه اي كه در شرايط مختلف مي توان آن را نصب و يا جدا كرد. نفربر براق از بهترين نفربرهاي جهان است كه داراي زره پيشرفته و محافظ شيميايي و ميكروبي است كه از ويژگي هاي اين نفربر مي توان به قابليت بالاي شليك آن در شرايط ثابت و متحرك اشاره كرد. 2__ ه_ ) توپ خودكششي 155 ميليمتري هويتزر (رعد 2) اين توپ داراي قدرت آتش مناسب و كاليبر استاندارد مي باشد. 3__ ه_ ) تانك ذوالفقار اين تانك با تجهيز

به سيستم مدرن كنترل آتش، ضمن افزايش قدرت و قابليت آفندي و پدافندي تانك فوق، توان مانور عملياتي آن افزايش يافته است. در عين حال، مهمات 125 ميلي متري تانك فوق در داخل كشور توليد مي شود. آخرين نمونه تانك ذوالفقار از جنبه هاي فني كاملا بهينه ش_ده و داراي سامانه كنترل آتش پيشرفته رايانه اي و مسافت سنج ليزري مدرن است. راننده تانك مي تواند با باز كردن دريچه ديد بالاي سر خود، به سمت راست به هدايت چشمي تانك بپردازد يا اين كه از پريسكوپ استفاده كند. تانك ذوالفقار مجهز به سامانه ديد در شب و سامانه تهويه هوا براي خارج كردن گاز ناشي از شليك توپ است. همچنين تانك ذوالفقار مجهز به مسافت ياب ليزري و برجك آن نيز داراي سامانه برقي است. در تانك ذوالفقار همچنين از سامانه هشداردهنده و پدافند ليزري استفاده شده است كه اين سامانه مي تواند كاربران خود را با تابش پ___رت__وه__اي ل_ي__زر ه__داي__ت ك_ن_ن__ده، از ج_ن__گ اف__زاره__اي هدايت شونده ضدتانك آگاه كند. اين سامانه قدرت واكنش خدمه تانك را در برابر تهديدها افزايش داده و حتي امكان فعال شدن خودكار و به موقع واحدهاي پدافندي را در سمت زاويه تهديد فراهم مي كند. 4__ ه_ ) مين كوب تفتان اي_ن م_ي_ن ك_وب ق_اب_ل_ي_ت پاكسازي مين هايي تا وزن 10كيلوگرم و تا عمق 30 سانتي متر را دارد و در هر ساعت مي تواند بين 3 تا 6 هزار متر مربع را پاكسازي كند. 5__ ه_ ) خودروهاي تاكتيكي سه چهارم تن و يك چهارم تن اين خودروها دو ديفرانسيل با ظرفيت حمل تجهيزات نظامي تا سقف يك و نيم تن، قابليت تبديل به خودروي آتش نشاني و حمل آب و خودروي حمل نفر با 13

نفر و قابليت جدا شدن سقف و قاب شيشه جلو جهت نصب ج_نگ افزار را دارد. اين خودروها قادرند تا از مناطق كوهستاني ناهموار، دشت، بيابان و رودخانه هاي كم عمق عبور نمايند. 6__ ه_ ) اتوبوس آمبولانسي اتوبوس هاي آمبولانسي از لحاظ تجهيزات پزشكي داراي ساكشن مركزي، سيستم اكسيژن مركزي، تجهيزات نصب سوم، محل نگهداري دارو و لوازم پزشكي، يخچال مخصوص و جايگاه ملحفه و پتو، درب حمل برانكارد و ساير لوازم پزشكي مورد نياز است و داراي ظرفيتي معادل 18 بيمار خوابيده و 6 بيمار سرپايي است. 7__ ه_ ) آمبولانس آم_ب__ولان_س ه_اي ت_ول_ي_دي در س_اص_د، خ_ودروي دو ديفرانسيل با قابليت نصب تجهيزات پزشكي و قدرت عبور از موانع خارج از رده در مناطق محروم و صعب العبور دارند. 8__ ه_ ) خودروي ميدل باس ميدل باس خودروي جمعي كه خط توليد آن با ظرفيت ه_زار دس_ت_گ_اه در سال، در خرمشهر راه اندازي شده از خودروي روز اروپا است و براي نخستين مرتبه در كشور، وزارت دفاع به فناوري توليد خودروي فوق دست يافته است. 9__ ه_ ) كاميون هاي سبك و سنگين وزارت دفاع با راه اندازي خط توليد كاميون هاي سبك و سنگين با ظرفيت 5 هزار دستگاه در سال كه به 8 هزار دستگاه نيز خواهد رسيد، براي كسب 30 درصد سهام بازار كاميون در كشور گام برداشته است. اين كاميون ها مجهز به س_ي_س_ت_م ك_اه_ن_ده آلايندگي سطح يورو 3 است كه از استانداردهاي روزآمد زيست محيطي در جهان به شمار مي آيد. و) صنايع تسليحاتي 1__ و) سلاح ملي خيبر اين سلاح كه نخستين سلاح انفرادي ملي به شمار مي آيد، سلاحي اتوماتيك تهاجمي سبك با كاليبر 5/56 است كه با فشار غيرمستقيم

گاز باروت مسلح مي شود. اين سلاح داراي برگه ناظم آتش چهار وضعيتي است شامل: ضامن، تك تير، سه تير و رگبار. اين سلاح داراي دو نوع دستگاه نشانه روي است كه روي دستگيره حمل قرار دارد. از دسته حمل اين اسلحه مي توان براي نصب دوربين و دوربين ديد در شب به منظور بالا بردن دقت آتش استفاده نمود. هنگامي كه از سلاح با دوربين استفاده مي شود مي توان از دو پايه آن استفاده كرده و به عنوان اسلحه تك تير انداز استفاده نمود. اين سلاح عقب نشيني كم، دقت بالا، وزن كم و درجه اطمينان بالا دارد. ساختار اسلحه به شكلي است كه باز و بسته كردن آن به راحتي انجام مي شود و تعمير و نگهداري را راحت مي كند. سرنيزه و دوپايه نيز روي اسلحه قابل نصب است. 2__ و) سلاح تك تيرانداز اين سلاح انفرادي با وزن كم و دقت زياد براي عمليات كمين از راه دور مورد استفاده قرار مي گيرد. 3 __ و) تندر 9 ميليمتري سبك تندر 9 ميليمتري سبك نوعي مسلسل دستي است كه مي تواند 900عدد تير در هر دقيقه با حداقل برد 100 و حداكثر برد 1250 متر شليك نمايد. سرعت اوليه شليك توسط اين مسلسل 375 متر بر ثانيه است. 4 __ و) خمپاره انداز فاتح اين خمپاره انداز 60 ميليمتري قابل حمل، با حداقل برد 100 و حداكثر برد 1050 متر مورد استفاده نيروهاي تكاور قرار مي گيرد. اين اسلحه با وزن 6 كيلوگرم و نواخت تير 20 گلوله در دقيقه مي تواند به راحتي جابه جا شود. 5 __ و) خمپاره انداز 81 ميليمتري خمپاره انداز 81 ميليمتري مي تواند به فاصله حداكثر 5200 متري شليك نمايد. اين وسيله تا 20 گلوله

در دقيقه نواخت تير دارد و وزن آن نيز فقط 50 كيلوگرم است. اين خمپاره انداز در دو نوع يك تكه و دوتكه به منظور سهولت حمل و نقل و استفاده ساخته شده است. 6 __ و) تيربار دوشكا تيربار دوشكا با كاليبر 7/12 ميليمتري مي تواند تعداد 600 تير در هر دقيقه به فاصله 1600 متري براي اهداف هوايي و 3300 متر (براي اهداف زميني) شليك نمايد. سرعت اوليه شليك با اين تيربار 800 متر بر ثانيه است. 7 __ و) تيربار ام __ ژ3 تيربار ام __ ژ3 با كاليبر 61/7 ميليمتري مي تواند 1100 تير در هر دقيقه به فاصله حداكثر 4000 متري شليك نمايد. سرعت اوليه شليك توسط اين تيربار 820 متر بر ثانيه است. 8 __ و) انواع اژدر اژدر، سلاحي است كه قابليت نصب در انواع شناورهاي سطحي و زيرسطحي و بالگرد را دارا است. اين سلاح كارآمد، در آب هاي كم عمق مورد استفاده است و از مشخصات آن غيرقابل ردگيري بودن و سرعت عمل فوق العاده است. يكي از معروف ترين انواع اژدر ساخت ايران موشك حوت است. اين موشك، يكي از سريع ترين م_وش_ك ه_اي رادارگ_ري_ز زي_رآب_ي ج_هان متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران است. از ديگر ويژگي هاي اين موشك (حوت) اين است كه هيچ ناوي هرچند مجهز به سيستم هاي ضدموشك هاي دريايي باشد، نمي تواند از تيررس آن فرار كند. 9 __ و) نارنجك انداز 40 ميليمتري سلاح نارنجك انداز 40 ميليمتري سلاحي سبك با قدرت مانور بالا است كه با اجراي آتش بالا، قابليت تنظيم سلاح در وضعيت تك تير و رگبار و هدف گيري دقيق توسط دوربين و شليك 300 گلوله در دقيقه از محاسن آن است. اين

سلاح قابليت نصب روي انواع خودرو، بالگرد و شناور را دارد، همچنين در جنگ هاي نامتقارن نيز مورد اس_ت_ف_اده ق_رار مي گيرد. اين سلاح همه نيازمندي هاي نيروهاي مسلح در حوزه هاي دريايي، زميني و هوانيروز را در اين زمينه برطرف مي كند. 10 __ و) راكت انداز 106 و 107 ميليمتري سلاح هايي مدرن با سيستم كنترل آتش قوي، قابليت استفاده در شناورهاي تندرو و خودروهاي تاكتيكي براي انهدام انواع استحكامات و موانع دشمن در آب و خشكي را دارد. كاليبر 107 ميلي متري، با داشتن 11 لوله شليك، حداكثر برد 5/8 كيلومتر، نواخت 11 موشك در مدت زمان 7 تا 9 ثانيه و م_يدان حركت در برد 5 __ تا 45 درجه از مهمترين قابليت هاي اين راكت انداز به شمار مي رود. اين راكت انداز همچنين قابليت آن را دارد تا روي قايق هاي تندرو سوار شود و در حين حركت با سرعت بالا با تنظيم الكترونيكي اهداف خود را به طور دقيق منهدم نمايد. راكت انداز 107 ميليمتري در راستاي بالا بردن توان نيروي دريايي در حفاظت از <آب هاي نيلگون خليج فارس> و <درياي عمان> ساخته شده و هم اكنون در اختيار اين نيرو قرار گرفته است. موشك انداز 107 ميليمتري با دارا بودن 12 لوله شليك مي باشد. 11 __ و) تفنگ ضدزره تفنگ تك تيرانداز ضد زره، يك سلاح سنگين است كه قابليت نفوذ در انواع زره ها، سنگرهاي بتني، خودروهاي فرماندهي و افراد مسلح با لباس هاي ضدگلوله را دارد. اين سلاح با كاليبر 12/7 ميليمتر داراي قدرت تخريب قابل ملاحظه مي باشد. 12 __ و) بمب هوشمند قاصد بمب 2 هزار پوندي قاصد، بمبي است هوا به زمين، هدايت شونده و دوربرد كه با بهره گيري از پيشرفته ترين فناوري هاي

روز جهان طراحي شده است و نياز نيروي هوايي كشورمان را به يك سلاح توانمند، هدايت گستر و دورايستا تامين مي كند. 13 __ و) پدافند هوايي 8 لول اين سلاح از هشت قبضه سلاح دوشكا تشكيل شده است كه در شرايط شليك با يك پدال مي تواند نواخت 4000 تا 4800 تير در دقيقه را تامين كند. اين سلاح در مقابله با خ_ودروه_اي ف_رماندهي، بالگردها و هواپيماهاي بدون سرنشين كاربرد دارد. 14 __ و) سلاح صياد پليسي اين سلاح در مدل هاي مختلف با وزن 40/2 تا 100/3 كيلوگرمي در انواع مختلف با قنداق ثابت، قنداق تاشو و بدون قنداق توليد مي شود و به دليل كوتاه بودن لوله و برد كم از قدرت تخريب بالايي برخوردار است. سلاح مذكور در نيروي انتظامي و عمليات چريكي كاربرد دارد. 15 __ و) سلاح زاويه زن س_لاح زاوي_ه زن م_ج_موعه اي شامل سلاحي كوچك (تپانچه) دوربين و صفحه نمايش است كه با مكانيزم گرداني كه دارد، تيرانداز را قادر مي سازد از طريق صفحه نمايش هدف ها را در هر زاويه اي بدون خطر، شناسايي كرده و آن را مورد هدف قرار دهد. در واقع اين سلاح به كاربر اين امكان را مي دهد تا بدون رويت شدن و مورد اصابت قرار گرفتن از طرف دشمن، به اهداف خود تيراندازي كند. ز) تجهيزات جغرافيايي 1__ ز) ايستگاه گيرنده ماهواره اي سپهر اين ايستگاه ماهواره اي قابليت دريافت تصاوير به هنگام به شعاع 2500 كيلومتر از مركز آنتن را دارد و مي تواند اطلاعات دقيق را عرضه كند. تصاويري كه ايستگاه سپهر از ماهواره دريافت مي كند، در امور نظامي، كشاورزي، بررسي سوانح، زمين شناسي، اكتشاف، ذخاير، معادن و... كاربرد دارد. 2__ ز)

نقشه برداري دريايي (هيدروگرافي) ب_ا ب_ه_ره گ_يري از شناورهاي نوين آبنگاري مجهز به اكوساندرهاي تك بيم و مولتي بيم، سونار و سيستم هاي م___اه___واره ايGPS وDGPS و ام__ك__ان__ات ن__رم اف__زاري و سخت افزاري مناسب، انواع نقشه هاي دريايي از جمله نقشه هاي دريايي خطي و رقومي، نقشه هاي در مقياس كوچك بين 25000/1 و 100000/1 جهت ناوبري، نقشه هاي در مقياس بزرگ به منظور لوله گذاري انتقال نفت، آب، كابل برق و مخابرات، نقشه هاي مورد نياز جهت انجام طرح هاي عمراني و ايجاد اسكله ها و تعيين خط ترانزيت شناورها و... تهيه مي شود. 3__ ز) نقشه برداري هوايي (فتوگرافي) با بهره گيري از بخش هاي پرواز، عكسبرداري هوايي، تهيه و مثلث بندي، محاسبات و تبديل و استفاده از امكانات و تجهيزات متعدد دستگاه هاي تحليلي و ديجيتال، عكس هاي هوايي به نقشه در مقياس هاي مختلف تبديل مي شود و كليه دستگاه هاي فتوگرامتري از سيستم كلاسيك (آنالوگ) به سيستم تحليلي و ديجيتالي طراحي و تبديل مي شود. از جمله خ_دم_ات س_ازم_ان ج_غ_رافيايي مي توان به تهيه و انتشار ن_ق_ش_ه ه_اي رق_وم_ي هوشمند، يك ده هزارم، اعلام دقيق تشخيص قبله و انتشار نقشه هاي ماهواره اي اشاره كرد. ح) انواع باتري ها 1__ ح) باتري هاي استارتر ب_ات_ري ه_اي اس_ت_ارت_ر در ان_واع خ_ودروه_اي نظامي و غيرنظامي به كار مي روند كه هزينه نگهداري آن به دليل استفاده از آلياژ سرب با درصد پايين آنتي موان كمتر از ديگر باتري ها است. اين نوع از باتري ها سبك وزن و مقاوم در برابر ضربه است. 2__ ح) باتري زيردريايي باتري هاي زيردريايي عمليات امن در زير آب انجام مي دهند و تحت حداكثر كنترل كيفيت از مرحله طراحي تا توليد هستند. 3__ ح) آجرهاي نسوز بخش آجرهاي نسوز با توليد سالانه 12 هزار تن يكي از توليدكنندگان كليدي فرآورده هاي نسوز در ايران است كه ت_ول_ي_دات آن

ش_ام_ل گ_ل ن_س_وز، آجرهاي بالاي آلومينا، خمپاره انداز و بتون هاي آلومينا مي شود. 4__ ح) باتري زيردريايي باتري هاي 14 هزار آمپر ساعت ويژه زيردريايي بهينه سازي شده و در اختيار نيروهاي دريايي كشورمان قرار گرفته است. *نتيجه گيري اگر چه جنگ پديده اي منفور و ناپسند بشمار مي رود اما مواجهه با آن به سبب نبود يك نظام قانونمند و قابل قبول در جامعه بشري اجتنابناپذير است بويژه اينكه اين امر به شكل دفاع به عنوان يك فرضيه و تكليف در مكتب و دكترين دفاعي- امنيتي جمهوري اسلامي توصيه شده است. با تلقي دفاعي از پديده جنگ، جمهوري اسلامي ايران با استفاده از تجارب هشت سال دفاع مقدس و تحريم هاي تسليحاتي از جانب غرب، توانسته در شرايط طلايي ناشي از محدوديت ها و محروميت هاي بوجود آم_ده از س_وي ك_ش_وره_اي ب_يگانه با نوآوري به نحو چشمگيري به توانمندي هايي در بخش هايي كه اشاره شد، دس_ت ي_ابد و مصداقي باشد براي اين ضربالمثل كه Necssity is The Mother Of Invention احتياج، مادر ابداع و اختراع است. *منبع : ضميمه رايگان روزنامه جام جم (ويژ? نام? سي امين سال پيروزي انقلاب اسلامي) بهمن

قطره اي از درياي بركات انقلا ب اسلا مي

قطره اي از درياي بركات انقلا ب اسلا مي سعيده كافي

*رشد رفاه ، اميد به فردا 30 سال پيش در روزهايي مثل همين روزها: تلويزيون را كه تنها يك كانال و آن هم در ساعات مشخصي برنامه دارد روشن مي كنيم. در كنار صحنه هاي مختلف تظاهرات و راهپيمايي ها گاه و بيگاه تصاويري نيز از گوشه و كنار كشور پخش مي شود، تصاويري كه محروميت ها را به رخ مي كشد، حلبي آبادها، روستاهاي دورافتاده اي كه همچنان با فانوس و چراغ موشي روزگار مي گذرانند و از

چشمه آب مي آورند، خانه ها در زمستان سوزناك با كرسي و منقل و حداكثر با علاءالدين و والور و در بهترين شرايط با بخاري هاي نفتي چكه اي گرم مي شود، آن هم يك اتاق و با حداقل درجه حرارت. پوشاك مردم بسيار ساده و تقريبا هم شكل است، خوراك آنها بيشتر از محصولات خود روستا و از نوع غذاهاي سنتي است، معدود وعده هاي گوشت مصرفي مردم روستا فقط از نوع گوشت گاو و گوسفند است و گاهي هم در مراسم خاص مرغ. اينجا برق ندارد، وقتي برق نباشد تلويزيون هم نيست كه چشمان جوانان روستا را با زرق و برق شهري آشنا كند و خب، چشم كه نبيند، دل هم نمي خواهد و به حداقل ها راضي است. برق كه نباشد، يخچال هم نيست كه به فكر پرو خالي شدنش باشند و ذخيره سازي كنند. مايحتاج به اندازه نياز روزانه تهيه مي شود. خانه ها بسيار ساده و ابتدايي است، سرويس بهداشتي خانه ها فجيع است، روستا حمام و خانه بهداشت ندارد، راه و جاده، آن هم از نوع آسفالت، ندارد، تلفن اختصاصي كه هيچ، دفتر مخابراتي هم صرفا از امكانات روستاهاي بزرگ تر است، مدرسه روستا تنها يك كلاس دارد و فقط پسرها اجازه درس خواندن دارند، اين تصوير بسياري از روستاها در سال 57 است. در چنين فضايي اوج تلاش و هم و غم مردم رفع نيازهاي اوليه و ضروري است. در همين روزها سري هم به شهر مي زنيم. براي نمونه تهران را انتخاب مي كنيم، بزرگ ترين شهر و پايتخت كشور. آب لوله كشي، برق و تلفن مدت ها است كه جاي خود را در خانواده هاي شهري باز كرده است. تعداد محدودي از مناطق لوله كشي

گاز هم دارند. سري به خانه ها مي زنيم. داشتن شوفاژ و گرم كردن تمام اتاق هاي منزل نشانه تمول است، به ندرت خانواده هايي را پيدا مي كنيد كه هر يك از فرزندان اتاق و يا حتي كمد مخصوص براي خود داشته باشند، يك تلويزيون سياه و سفيد اين اواخر تك و توك مي توان خانواده هايي را پيدا كرد كه توانسته اند تلويزيون رنگي تهيه كنند حداكثر 24 اينچ با قاب چوبي كه احيانا دري هم براي بستن در ساعات طولاني بي استفاده ماندن دارد در گوشه يكي از اتاق ها وسيله اي تجملاتي است كه هنوز كاملا فراگير نشده است. گرچه بسياري از خانواده ها به اصرار كودكان و براي جلوگيري از ايجاد مزاحمت فرزندان براي همسايگان و فاميل و آشنا در تلاشند تا هر طور شده يك دستگاه تلويزيون تهيه كنند. اگر سري به آشپزخانه بزنيم به جز يخچال شايد بتوانيم آبميوه گيري و چرخ گوشت و آسياب و مخلوط كن و در نهايت ماشين لباسشويي و گاه جاروبرقي ببينيم. تعداد كمي از خانواده هاي متمول اخيرا ماشين ظرفشويي را هم به اين ليست افزوده اند. سري هم به سفره هاي شهري مي زنيم. اينجا هم نان غذاي اصلي مردم را تشكيل مي دهد، برنج مصرف روزانه ندارد، اغلب پروتئين مورد نياز خانواده از گوشت قرمز و حداكثر مرغ تامين مي شود، ماهي خوراكي تجملاتي است كه براي مراسم خاص و احيانا شب عيد نوروز مورد استفاده قرار مي گيرد. فريزر كم كم راهي خانه ها مي شود و مردم مدتي است كه مواد غذايي بيش از مصرف روزانه تهيه مي كنند. اتومبيل نيز يكي از وسيله هاي تجملاتي است. شايد از هر چند خانواده تنها يكي خودروي شخصي داشته باشد. خانواده ها خيلي اهل مسافرت

هم نيستند. شايد هر چند سال يك بار فرصتي دست دهد و امكاناتي فراهم شود تا خانواده تصميم بگيرد براي چند روز شهر و ديار خود را ترك كند و براي تفريح و يا زيارت مبلغي را هزينه كند. مسافرت هاي دوره اي و مداوم اغلب به منظور ديدار دوستان و خويشاوندان در شهرهاي ديگر انجام مي شود و كمتر قصد تفريح و سياحت در آن دخالت دارد. *امروز بهمن ماه سال 87 ، يك بار ديگر سري مي زنيم به روستا و شهر ديروز. نماي روستا كاملا فرق كرده است، روستا امروز آب لوله كشي و حمام و خانه بهداشت دارد. يك مدرسه چند كلاسه هم چند سالي است ساخته شده است، سطح سواد روستاييان بالا رفته است، امروز دختران روستا براحتي مي توانند درس بخوانند. راه آسفالت ارتباط روستا را با شهر و روستاهاي اطراف آسانتر ساخته است. به مدد لوله كشي گاز، زمستان هاي سخت و طولاني، كوتاه تر به نظر مي رسند. برق و تلفن انقلابي در روستا ايجاد كرده است. تلويزيون روشن است و تيزرهاي تبليغاتي محصولات جديدي را معرفي مي كنند. جوان روستا امروز امكانات و وسايل جديد را هر روز در سريال ها و فيلم ها و تبليغات تلويزيوني مي بيند. او برخلاف ديروز همانند هموطن شهري اش با جديدترين هاي بازار آشنا است و نيازها و خواسته هاي امروز او با 30 سال پيش بسيار متفاوت است. رايانه و تلفن همراه جاي خود را در بين اهالي روستا باز كرده است. امروز وضعيت خوراك و پوشاك روستاييان قابل مقايسه با سال هاي آغازين پيروزي انقلاب نيست. همه چيز از خوراك و پوشاك گرفته تا نوع انتظارات مردم تحولي باورنكردني را تجربه كرده است. فضاي شهري

نيز با آن روزها قابل مقايسه نيست. امروز بسياري از فرزندان از اتاق و تخت و امكانات اختصاصي استفاده مي كنند. سن استفاده از گوشي همراه روز به روز پايين مي آيد و خانواده ها در ميدان رقابت و چشم و هم چشمي علي رغم توصيه كارشناسان، براي كودكان خود در سنين پايين تر موبايل مي خرند. در بسياري از خانواده هاي شهري كامپيوتر جزء لاينفك لوازم منزل شده است، امروز ديگر صحبت بر سر رفع نيازهاي اوليه نيست، صحبت بر سر تعويض مدل تلويزيون و اتومبيل است. امسال چه مدل گوشي به بازار آمده است، جديدترين مدل تلويزيون و يخچال كدام است، مايكروويو و سرخ كن و انواع و اقسام لوازم برقي، انواع سرويس هاي چايخوري و غذاخوري، مبلمان و ميز ناهار خوري گاه بدون اين كه واقعا نيازي به آنها باشد، در منازل خودنمايي مي كنند. مسافرت بسيار فراگيرتر شده است و مقصد مسافرت ها تنها شهرهاي زيارتي و احيانا دريا نيست. بسياري از مردم فقط به قصد تفريح و يا خريد مسافرت مي كنند. *دارندگي، برازندگي است لازم نيست جامعه شناس، اقتصاددان و يا مردم شناس باشيد تا ببينيد نوع نيازها و خواسته هاي مردم از قبل از انقلاب تا به امروز چقدر متحول شده است. كافي است كمي به اطراف خود نگاه كنيد: كودكان امروز بيشتر از گرگم به هوا و قايم باشك و لي لي، گيم نت و بازي هاي رايانه اي را مي شناسند، خانه ها و آشپزخانه ها انباري است از انواع لوازم برقي كه تا چند سال پيش نام و نشاني از آنها نمي شناختيم؛ بخارشوي، ماكاروني پز، ساندويچ ساز، سرخ كن، سبزي خشك كن، چايساز و بسياري ديگر كه گاه برايمان مسخره آميز جلوه مي كند و...، سفره هاي ما امروز غير از

مرغ و گوشت قرمز، انواع مواد پروتئيني طبيعي و مصنوعي و دريايي و غيردريايي را تجربه مي كنند: از ميگو و انواع ماهي كه روزگاري فقط در سفره هاي اهالي شمال و جنوب كشور ديده مي شد و گوشت شتر مرغ و بلدرچين گرفته تا انواع سوسيس و كالباس و همبرگر. دكتر مصطفي اجتهادي، عوامل مختلفي را در بروز اين تحولات موثر مي داند كه يكي از آنها افزايش سطح رفاه مردم است و در اين زمينه شاخص هايي را مطرح مي كند: «بسياري از مردم با ورود مدل هاي جديدتر به بازار، وسايل قبلي خود را كه هنوز كارايي دارند، كنار مي گذارند و به فكر تعويض مي افتند، ميزان مصرف مواد پروتئيني و تنوع آن، رويكرد مردم به استفاده از غذاهاي آماده، افزايش مسافرت در بين مردم تا حدي كه به محض اعلام چند روز تعطيلي جاده ها مملو از اتومبيل مي شود و بسياري شاخصه هاي ديگر نشان مي دهد كه مردم نسبت به گذشته از رفاه بيشتري برخوردارند.» امروز علاقه بيشتري براي خريد و مصرف در مردم ديده مي شود. به همين خاطر ويترين ها در خيابان ها بسيار رنگين تر و جذاب تر شده اند. عضو هيات علمي دانشگاه شهيد بهشتي يكي ديگر از علت هاي اين افزايش علاقه را گسترش بازار در جامعه و حركت به سمت صنعتي شدن مي داند و معتقد است؛ چون بازار بر اساس عرضه و تقاضا عمل مي كند هر آنچه كه در بازار عرضه مي شود بايد تقاضا نيز براي آن وجود داشته باشد. و لذا مي بينيد در گوشه و كنار شهر تابلوهاي تبليغاتي سبز مي شود. اين تبليغات در ما ايجاد تقاضا مي كند. لذا تمام تلاش مردم اين است كه تا مي توانند درآمد كسب كنند و تا

مي توانند اين درآمد را در بازار به شكل هاي مختلف هزينه كنند. براساس آمار و شاخص هاي بانك جهاني در سال 1356، 46 درصد مردم ايران زير خط فقر بوده اند، در حالي كه در سال 1378اين رقم به 16 درصد كاهش يافته است. به عبارت ديگر وضعيت رفاه و معيشت مردم در اين فاصله به طور متوسط 8/2 برابر بهبود يافته است.به اعتقاد دكتر اجتهادي براي بازار شهر و روستا معني ندارد و لذا مرزها را مي شكند و تا دورترين نقاط يك كشور نفوذ مي كند. روستاهايي كه منزوي بودند اكنون وارد عرصه شده اند. در بازار جديد نمي تواند روستاهايي مانند بشاگرد وجود داشته باشد. ما به سمتي پيش مي رويم كه مناطقي را كه هنوز منزوي بودند تحت عنوان آباداني وارد اين ميدان كرديم. آباداني باعث افزايش تقاضا مي شود. همه اينها در چارچوب منطق بازار رخ مي دهد. *چرا برخي از مردم ناراضي اند با اين همه محاسني كه از تغيير وضعيت زندگي مردم برشمرديم انتظار داريم مردم از وضع موجود راضي باشند، اما چرا هنوز برخي نا راضي اند و عده اي از مردم و حتي نخبگان از وضعيت موجود اظهار نارضايتي مي كنند؟ دكتر محمدرضا مرندي در مقاله اي تحت عنوان درآمدي بر كارنامه نظام جمهوري اسلامي به اين موضوع پرداخته و به تعدادي از عوامل اشاره مي كند: تغيير الگوي مصرف جامعه و بهبود نسبي سطح زندگي مردم بخصوص پس از دهه دوم انقلاب بتدريج باعث افزايش سطح انتظارات آنان از زندگي گرديده است. افزايش چشمگير سطح آگاهي هاي اجتماعي و اقتصادي جامعه پس از انقلاب و در نتيجه، توجه بيشتر آنان به نقاط ضعف و نارسايي هاي وضع موجود به جاي نقاط قوت

آن. حاكميت و ترويج فرهنگ غلط انتظار رفع همه مشكلات جامعه از سوي حكومت و دولت در سال هاي اخير كه خود ضريب نارضايتي را افزايش داده است. فضاسازي و فعاليت گسترده سوءتبليغاتي مخالفان داخلي و خارجي انقلاب و نظام نفي وضع موجود و بزرگنمايي مشكلات. مشاهده برخي از موارد سوء مديريت و سوء عملكرد از سوي برخي از مسوولان و كارگزاران نظام و تعميم آن به كليت مسوولان از سوي مردم. دكتر مرندي به مساله ارزاني در سال هاي پيش از انقلاب و مقايسه آن با پديده گراني در بعد از انقلاب كه يكي از نكات مورد قضاوت مردم است اشاره مي كند و توضيح مي دهد: الف: از جهت سياست هاي توسعه اقتصادي كشور، اين سوال مطرح مي شود كه چرا قبل از انقلاب، قيمت كالاها به اصطلاح ارزان و بعد از انقلاب گران بوده است. هنگامي كه اين سوال را بررسي مي كنيم، درمي يابيم كه يكي از عمده ترين دلايل اين امر، اعمال تعرفه هاي گمركي پايين از سوي دولت نسبت به كالاهاي وارداتي در قبل از انقلاب و افزايش اين تعرفه ها بعد از انقلاب بوده است؛ در نتيجه اعمال تعرفه هاي گمركي پايين، كالاهاي خارجي به وفور و به قيمت بسيار نازل در بازار يافت مي شده، در حقيقت اين سياست اقتصادي بسيار غلط، در جهت تضعيف توليدات داخلي، افزايش وابستگي اقتصادي كشور به قدرت هاي صنعتي و در جهت تامين بازار براي آنان بوده است، زيرا در چنين شرايطي به هيچ وجه توليدكننده نوپا و تازه كار داخلي امكان رقابت با توليدكننده توانمند و باتجربه خارجي را نداشته و به سهولت از صحنه رقابت خارج مي شده و حضور در عرصه توليد را مقرون

به صرفه نمي دانسته است. ب: اين مساله از جهت قدرت خريد اكثريت جامعه نيز قابل تامل و توجه است. امروزه بسيار مي شنويم كه گفته مي شود در گذشته مثلا قيمت گوشت فلان مقدار بوده و يا قيمت تخم مرغ چنان بوده و در مقايسه با قيمت هاي كنوني كه بسيار افزايش يافته، اين گونه نتيجه گيري مي شود كه چون قدرت خريد مردم كاهش يافته، وضعيت معيشت مردم بدتر شده است، در حالي كه هم تجربه افراد و هم آمارها نشان از بهبود وضعيت معيشت اكثريت افراد جامعه دارد. به عبارت ديگر درست است كه در گذشته قيمت ها پايين بوده ولي قدرت خريد مردم بسيار پايين تر از آن بوده است. *شمشيرهايتان را غلاف كنيد صحبت بر سر افزايش رفاه مردم از قبل از انقلاب تاكنون است. مي گوييم روستاها وضعيت بهتري نسبت به گذشته پيدا كرده اند، مي گوييم درآمد مردم بيشتر شده و امكان آن را دارند كه بهتر بخورند و بپوشند و تفريح كنند، مي گوييم امروز وضعيت بهداشت بهتر شده است، اميد به زندگي بالا رفته است و مي گوييم امروز دغدغه فكري مردم چيزي بيش از تهيه ملزومات اوليه زندگي است؛ اما قبل از قضاوت كمي صبر كنيد و شمشيرهايتان را از غلاف خارج نكنيد. ما هم اهل همين كشوريم. ما هم مي دانيم كه هنوز در گوشه و كنار اين مملكت ثروتمند كودكاني هستند كه در كپرها درس مي خوانند، ما نيز فراموش نكرده ايم كودكان دبستاني را كه در حادثه آتش سوزي بخاري چكه اي جان خود را از دست دادند. با واژه هاي فقر نسبي و مطلق و خشن آشناييم، با پديده مهاجرت روستاييان و متروك ماندن روستاها در اثر نبود امكانات بيگانه نيستيم، ما

اهل همين آب و خاكيم. مي دانيم قبول داريم تا شرايط مطلوب فاصله زيادي داريم،ولي با توجه به برنامه ريزي هاي انجام شده و وجود زير ساخت هاي مناسب و شرايط امروز كشور عزيزمان اميد داريم شاهد پديده اي به نام كودكان كار نباشيم، اميد داريم فاصله طبقاتي در جامعه روزبه روز كمتر شود و اعتقاد و اميد داريم با همه اين نابساماني ها، كشتي انقلاب حركت خود را اگر چه كمي كند، به سمت ايجاد شرايط مطلوب ادامه مي دهد. شاهد مدعا مقايسه اي است كه اخيرا بانك جهاني از وضعيت رفاه و معيشت مردم ايران بين سال هاي 1356 تا 1378 ارائه نموده است. براساس آمار و شاخص هاي اين بانك در سال 1356، 46 درصد مردم ايران زير خط فقر بوده اند، در حالي كه در سال 1378 اين رقم به 16 درصد كاهش يافته است. به عبارت ديگر وضعيت رفاه و معيشت مردم در اين فاصله به طور متوسط 8/2 برابر بهبود يافته است. *منبع : www.jamejamonline.ir (ويژه نام? سي بهار) دوشنبه 21 بهمن 1387

30 سال تلا ش براي تندرستي

30 سال تلا ش براي تندرستي علي اخوان بهبهاني

*نگاهي به دستاوردهاي نظام جمهوري اسلامي در عرصه سلامت بخش سلامت از جمله بخش هايي است كه لازم نيست خيلي متخصص باشيد تا بتوانيد تحول چشمگير آن را در سال هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي مشاهده كنيد. بهبود وضع سلامت در روستاها و افزايش تعداد پزشك و دارو مسائلي است كه مردم روزانه آن را مي بينند. اما شايد نگاهي دقيق به شاخص هايي همچون افزايش اميد به زندگي، كاهش مرگ و مير كودكان و مادران، كنترل و حذف بيماري هاي واگير و اجراي برنامه هاي بهبود تغذيه و بيمه روستاييان، بهتر بتواند گوياي دستاورد هاي

قابل توجه در حوزه بهداشت و درمان پس از پيروزي انقلاب اسلامي باشد. سي امين سالگرد انقلاب اسلامي، فرصت خوبي است تا مروري بر دستاوردهاي 30 ساله نظام جمهوري اسلامي در عرصه سلامت داشته باشيم. انقلاب اسلامي ايران تنها انقلاب ديني قرن بيستم بود كه با نام اسلام و به رهبري يك رهبر ديني آگاه حركتي اجتماعي را به سرانجام رسانيد. اكنون در آستانه سي امين سالگرد اين رخداد بزرگ تاريخي قرار داريم. سه دهه از استقرار نظام جمهوري اسلامي مي گذرد، نظامي كه ملت ايران با رنج و مرارت بسيار در كشور خود مستقر كردند در آستانه دهه چهارم پيروزي انقلاب اسلامي، باز خواني گذشته و دستاوردهاي اين 30 سال حماسي مي تواند مسير را براي آينده اي روشن تر مهيا سازد. يكي از بخش هايي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي دچار تحولي اساسي شد بخش بهداشت و درمان بود. با پيروزي انقلاب در قانون اساسي (مانند اصول 29 و 31) دولت مكلف شد از محل درآمدهاي عمومي و درآمدهاي حاصل از مشاركت مردم، خدمات و حمايت هاي مالي براي تامين اجتماعي از نظر بازنشستگي، بيكاري، پيري، از كارافتادگي، بي سرپرستي، در راه ماندگي، حوادث و نياز به خدمات پزشكي را براي همه ملت فراهم آورد. دولت براي فراهم ساختن امكانات تحقق اين تكاليف در نخستين دهه بعد از انقلاب تلاش فراواني صورت داد. افزايش 100 برابري سرمايه گذاري در بخش بهداشت و درمان در 30 سال گذشته منجر به رشد 400 درصدي شاخص هاي بهداشتي و درماني طي سال هاي پس از پيروزي انقلاب شده است. *بهبود شاخص هاي بهداشتي شاخص هاي بهداشتي ايران نيز آمار مرگ كودكان زير يك سال از 129 در 1000 تولد زنده قبل

از انقلاب به 6/28 در 1000، مرگ كودكان زير 5 سال نيز از 174 در 1000 تولد زنده قبل از انقلاب به 36 در 1000 كاهش يافته است. ميزان مرگ مادران ايراني نيز از 245 در 100 هزار تولد در قبل از انقلاب به 5/35 تنزل يافته است. همچنين در حالي كه ايران در سال هاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي از رشد جمعيت 9/3 درصد برخوردار بود هم اكنون رشد جمعيت به 2/1 رسيده و اميد به زندگي در بدو تولد به ترتيب زن و مرد از 2/59 و 5/58 سال در سال 1363 به71 و 68 سال افزايش يافته است. *افزايش تعداد پزشك هنگامي كه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد در كشور تنها 12 تا 14 هزار پزشك وجود داشت كه تعدادي از آنها نيز به دليل جنگ و شرايط خاص از كشور خارج شدند. در آن سال ها قريب به 6 هزار پزشك پاكستاني در كشور حضور داشتند.از سوي ديگر جنگ موجب تشديد بسياري از نيازها شد و خسارت هاي بسيار ناشي از آن بايد از لحاظ پزشكي جبران مي شد. به دليل كمبود نيروي انساني، افراد متخصص بايد چندين كار (آموزش، پژوهش، درمان و مديريت) را به صورت همزمان انجام مي دادند. از سوي ديگر با پيروزي انقلا ب اسلا مي ضرورت تجديد نظر در ساختار كلي كشور به گونه اي كه زمينه ايجاد تحول اساسي در حوزه هاي مختلف اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و نيز توسعه و تعميم آموزش عالي و رشد و تربيت نيروي انساني متخصص را فراهم آورد، احساس شد. در اين راستا و بر اساس سياست هاي دولت مبني بر ضرورت توسعه آموزش پزشكي و تربيت نيروي انساني كافي در زمينه پزشكي و

پيراپزشكي و استفاده بهتر از تمام ظرفيت هاي درماني كشور براي تربيت كادر مورد نياز و تعميم و توسعه بهداشت به عنوان يك اصل كه پيشگيري مقدم بر درمان است، آموزش پزشكي از وزارت علوم جدا و با انحلا ل وزارت بهداري و بهزيستي وقت در سال 1364 و به موجب قانون مصوب مجلس شوراي اسلا مي وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي به منظور رسيدن به اهداف پيش گفته و ساير وظايف و مسووليت هاي مندرج در قانون مزبور تشكيل شد. با طرح ادغام آموزش پزشكي در درمان نه تنها تعداد دانشجويان پزشكي افزايش يافت بلكه مسوولان آموزش پزشكي كشور به آموزش گروه هاي مختلف سلامت، جامع نگرتر شدند تا بتوانند مشكلات كشور را حل كنند. در آن زمان وقتي تعداد پزشكان را به جمعيت تقسيم مي كرديم براي هر 2 هزار و 800 نفر يك پزشك و اگر تهران را حذف مي كرديم براي هر 4 هزار نفر يك پزشك داشتيم. اما به دليل اينكه توزيع عادلانه نبود براي هر 18 هزار نفر يك پزشك وجود داشت. تعداد پزشكان در آستانه پيروزي انقلا ب اسلا مي (1356) 13428 نفر بوده كه طي سال هاي 13801356 حدود 5/5 برابر شده و به 72792 نفر بالغ شده است. شاخص تعداد پزشك به ازاي هزار نفر جمعيت از 38/0 در سال 1356 به 12/1 پزشك در سال 1380 رسيده است. اين شاخص بر پايه اطلا عات سازمان نظام پزشكي در سال 1385 به نسبت 35/1 پزشك به ازاي هزار نفر جمعيت كشور است. طي دهه 50 تعداد زيادي از پزشكان خارجي در ايران مشغول فعاليت بوده اند كه به تدريج همزمان با افزايش ظرفيت پذيرش دانشگاه هاي علوم پزشكي و در نتيجه

افزايش عرضه نيروي انساني تعداد آنها كاهش يافته و طي سال هاي اخير به صفر رسيده است. كاهش شاخص نسبت پزشك به هزار نفر جمعيت طي سال هاي 1358 تا 1367 ناشي از وقوع انقلا ب فرهنگي و كاهش فعاليت دانشگاه ها طي سال هاي ابتداي دهه 1360 است اما در دهه 1370 شاهد رشد چشمگير شاخص ياد شده هستيم كه ناشي از بازگشايي مجدد دانشگاه ها و ادغام آموزش پزشكي در شبكه هاي بهداشتي و درماني كشور است. *بهداشت در روستا راه اندازي شبكه بهداشت و درمان با احداث خانه هاي بهداشت براي بيش از 65 هزار روستا و تكميل اين شبكه با نيروي انساني مورد نياز از نخستين ضرورت هاي بعد از انقلاب در حوزه سلامت بود. در سال 63 شبكه مراقبت هاي بهداشتي اوليه در سرتاسر كشور راه اندازي شد به نحوي كه در مناطق روستايي هر روستا يا گروهي از روستاها به يك خانه بهداشت و يك بهورز زن و مرد در آن مشغول ارائه خدمات به مردم محلي شدند.در سال 1359 تعداد خانه هاي بهداشت 2536 عدد بود اين تعداد در سال 1370 به 9734 عدد رسيد يعني بيش از سه برابر افزايش يافت.در سال 1380 تعداد خانه هاي بهداشت 16281 بود و اين تعداد در سال 1358 برابر 17644 واحد بود يعني بيش از 17000 خانه بهداشت يا يكي به ازاي 1200 روستا. اين خانه هاي بهداشت كه پايه هاي اصلي شبكه بهداشت و درمان كشور محسوب مي شوندو اولين نقطه تماس با مردم جامعه روستايي هستند. بيشترين گسترش مراكز ياد شده طي برنامه هاي اول و دوم توسعه اتفاق افتاده است. توسعه شبكه بهداشتي و درماني كشور باعث تسهيل دسترسي آحاد مردم بخصوص روستاييان به

مراقبت هاي اوليه بهداشتي شده است به طوري كه در حال حاضر بالغ بر 95 درصد جمعيت كشور تحت پوشش اين خدمات قرار دارند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي علاوه بر خانه هاي بهداشت ، مراكز بهداشتي - درماني روستايي نيز تاسيس شدند. در اين مراكز يك پزشك، يك كارشناس بهداشت و يك مسوول امور اداري به امور مربوط به سلامت مردم رسيدگي مي كنند. به طور متوسط به ازاي هر 7000 شهروند روستايي، يك مركز روستايي بهداشتي درماني وجود دارد. در مناطق شهري پايگاه هاي بهداشتي و مراكز بهداشتي درماني تاسيس شده اند. كل شبكه توسط مراكز بهداشتي - درماني شهرستان اداره مي شوند كه خود زير نظر وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي است. دانشگاه هاي علوم پزشكي كه در هر استان يكي وجود دارد نقشي بسيار مهم در آموزش پزشكي و ارائه خدمات بهداشتي ايفا مي كنند. رياست دانشگاه به عنوان بالاترين مدير اجرايي خدمات بهداشتي - درماني استان، مسوول مراكز بهداشت و بيمارستان نيز هست. *پوشش واكسيناسيون شاخص پوشش واكسيناسيون كودكان زير 5 سال بر عليه بيماري هاي واگيردار (فلج اطفال، سرخك، سياه سرفه، ديفتري، كزاز، سل، هپاتيت B) از حدود 20 درصد در سال1363 به بالاي 95درصد در سال 1380رسيده است. جالب است بدانيم اين شاخص در آمريكا 93 درصد، فرانسه92 درصد، انگلستان 91 درصد و ميانگين كشورهاي منطقه مديترانه شرقي 5/77 درصد است. موفقيت بزرگ كشور در پوشش واكسيناسيون بالاي 95 درصد باعث شده است كه مرگ كودكان زير پنج سال كاهش پيدا كند. با پوشش خوب واكسيناسيون و بسيج سراسري سال 1371جمهوري اسلامي ايران موفق به دريافت گواهينامه بين المللي ريشه كني فلج اطفال شد. اكنون نيز دو بيماري

كزاز نوزادي و سرخك به سبب پوشش مناسب واكسيناسيون مادران و نوزادان در ايران حذف شده است. آمارهاي سال گذشته و امسال نشان مي دهند كه ايران شاخص هاي لازم براي حذف اين دو بيماري را از نظر جهاني بدست آورده است. به اين ترتيب سازمان جهاني بهداشت بزودي گواهينامه حذف كزاز نوزادي و سرخك را به ايران اعطا مي كند. اين دو بيماري سال ها و حتي اكنون در بسياري از كشورها معضل بهداشتي محسوب مي شود. حذف كزاز نوزادي نتيجه پوشش كامل واكسيناسيون مادران باردار و برنامه كشوري واكسيناسيون نوزادان و حذف سرخك نيز حاصل برنامه كشوري واكسيناسيون نوزادان و كودكان و همچنين واكسيناسيون 33 ميليون نفري كودكان و جوانان در سال 82 در سراسر كشور است. *توسعه مراكز بهداشتي - درماني در مقايسه با سال هاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي تعداد تخت هاي بيمارستاني، تجهيزات، امكانات و نيروي انساني رشد مناسبي داشته به طور متوسط پس از انقلاب هر سال 15 بيمارستان در كشور ساخته شده است. به طوري كه تعداد تخت هاي بيمارستاني از 56 هزار تخت در سال 1356 به 111 هزار تخت در سال 1381 يعني در حدود 2 برابر، افزايش يافته است. در سال 1363 تعداد تخت هاي ثابت بيمارستاني كشور 50760 و در سال 1379 به 104400 تخت رسيد. اين ميزان در سال 1385، 116474 تخت شد. نسبت تخت ثابت به يكصدهزار نفر جمعيت از 154 در سال 1363 به 161 در سال 1379 و 163 در سال 1385 رسيد. هم اكنون در اكثر شهرهاي كشور، بيمارستاني جديدي احداث و راه اندازي شده و تجهيزات، امكانات و نيروي انساني اكثر شهرها بازسازي شده است.تعداد مراكز بهداشتي درماني

از 2869 واحد در سال 1357 به 7345 واحد در سال 1381 افزايش يافت. اين تعداد با رشد متوسط سالا نه 96/1درصد به 7633 واحد در سال 1383 رسيد در سال 1384 تعداد اين واحدها به 7894 باب رسيده كه نسبت به سال 1383 حدود 3 درصد رشد دارد. در سال 1385 تعداد واحدهاي بهداشتي و درماني 8288 باب بوده كه نسبت به سال ماقبل آن داراي 5 درصد رشد است. سهم بخش دولتي از اين تعداد 6390 (77درصد) بوده است. تعداد آزمايشگاه هاي كشور در سال 1356 تنها 837 واحد بود در سال 1374 تعداد آنها به 2746 واحد رسيد. 3834 واحد آزمايشگاه موجود در كشور در سال 1381 با رشد متوسط سالا نه 8/3 درصد به 4126 واحد در سال 1383بالغ شده است. تعداد آزمايشگاه ها در سال 1384 با 3/1 درصد افزايش نسبت به سال قبل، به 4183 واحد رسيد. در سال 1385 اين تعداد به 4414 رسيد. *تحول صنايع دارويي دارو به عنوان يك نياز اساسي همگاني، كالاي استراتژيك ، از ارزش و اهميت ويژه اي در پزشكي برخوردار است.در ايران از اوايل دهه1340، بيش از 40 شركت خارجي با سرمايه گذاري مستقل يا شركت، فعاليت هايي را براي توليد دارو در ايران آغاز كردند. افزايش 100 برابري سرمايه گذاري در بخش بهداشت و درمان در 30 سال گذشته منجر به رشد 400 درصدي شاخص هاي بهداشتي و درماني طي سال هاي پس از پيروزي انقلاب شده است. در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي، در سال 1357 تعداد بسياري از شركت هاي خصوصي خارجي، ايراني و مختلط دربخش داروي ايران فعاليت مي كردند و برآيند اين فعاليت ها، بازاري با گردش مالي حدوداً 300 ميليون

دلار در سال بود. كل مصرف داخلي دارو از 336 ميليون ريال در سال 1341 به 22460 ميليون ريال در سال 1357 رسيد. اين بازار دارويي تقريباً 3500 قلم فرآورده دارويي را با نام تجاري در بر مي گرفت كه 70 درصد آن وارداتي بود و از حدود 30 درصد باقيمانده كه در داخل ايران توليد مي شد، بيش از نيمي از بازار به محصولاتي تعلق داشت كه تحت امتياز شركت هاي خارجي توليد و به فروش مي رسيدند. اين شركت ها داروهاي خود را با نام هاي تجارتي يا ژنريك اختصاصي ارائه دادند. هنوز هم مي توان پزشكان يا داروسازان قديمي را ديد كه اكثر داروها را با نام هاي تجارتي يا اختصاصي اسم مي برند و در نسخه آنان چنين نام هايي به چشم مي خورد. سولفات باريم، كريستال نمك طعام و الكل اتيليك تنها مواد اوليه دارويي كشور در سال هاي نخست بعد از انقلاب بود و مشتقات پني سيلين از مهم ترين ماده اوليه توليدي در دهه 60 در كشور محسوب مي شد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي گام هاي بلندي در زمينه تهيه و توزيع مناسب دارو برداشته شده است كه مي توان از جمله به استقرار نظام نوين دارويي در قالب طرح ژنريك در كشور اشاره كرد. بر اساس اين طرح، فهرست داروهاي موجود در بازار ايران مورد بازنگري جدي قرار گرفت و اجراي آن منجر به حذف هزاران داروي تجارتي از بازار ايران شد و واردات داروهايي كه در كشور ساخته نمي شد، صرفا به دارو هاي موجود در فهرست منحصر شد. از آنجا كه اجراي «طرح ژنريك» بر صنايع داخلي تكيه داشت، در سال 1359 شوراي انقلاب طي مصوبه اي به وزارت صنايع و معادن اجازه داد تا

به پيشنهاد وزارت بهداري و بهزيستي، به اعزام مديران دولتي به كارخانه هاي داروسازي اقدام كند. اين مديران از تير 1359 در كارخانه هاي دارويي مستقر شدند و اين به معناي خلع يد از شركت هاي دارويي با مالكيت بيگانه بود. از حدود 40 شركت داخلي توليد كننده دارو، 28 شركت رسما به مالكيت دولت درآمدند كه توانمند ترين شركت ها در زمينه توليد دارو در ميان شركت هاي دولتي شده بودند. در مطالعه اي كه در سال 1368 در سازمان برنامه و بودجه وقت صورت گرفت به صراحت آمده است كه اگر طرح ژنريك طراحي نمي شد و ما در سال 1368 مي خواستيم بر اساس الگوي مصرف سال 1356 عمل كنيم سالانه مي بايست بالغ بر 13 ميليارد دلار صرف واردات دارو كنيم در حالي كه در هيچ يك از سال هاي پس از انقلاب اسلامي ميزان واردات دارو از حدود نيم ميليارد دلار فراتر نرفته است. نماي كلي بخش دارو در ايران پس از پايان جنگ در سال 1367 و در آغاز برنامه پنج سال اول توسعه ، عبارت بود از 44 شركت داخلي توليد كننده دارو كه بيش از 90 درصد از كل مصرف عددي داروي كشور را تامين مي كردند. در حال حاضر در كشور 10 هزار داروساز فعاليت مي نمايند و تعداد 7 هزار داروخانه، 60 شركت داروسازي و 38 شركت توليد مواد اوليه فعاليت دارند. در حال حاضر گردش بازار مالي داروي كشور حدود5/1 ميليارد دلار است كه از اين ميزان 95 درصد را توليدات داخلي و تنها 5 درصد را توليدات خارجي تشكيل مي دهد. توليد بيش از 95 درصد نياز دارويي كشور از نظر كمي كه در مقايسه با سال هاي قبل از انقلاب كه تنها

25 درصد بوده است، بي ترديد پيشرفت مهمي به حساب مي آيد. *اجراي طرح بيمه روستاييان برنامه بيمه روستايي و پزشك خانواده با اهداف ايجاد نظام ارجاع در نظام سلامت كشور، افزايش پاسخگويي و كاهش هزينه هاي غير ضروري در بازار سلامت، افزايش دسترسي مردم به خدمات سلامت و توسعه پوشش خدمات سلامت در مناطق روستايي و شهرهايي با جمعيت زير 20 هزار نفر از سال 1384 مستقر شد كه از دستاوردهاي مهم نظام جمهوري اسلامي ايران محسوب مي شود. با اجراي اين برنامه قرار است بيمه مبتني بر بيماري به بيمه مبتني بر سلامت تغيير كند و پزشك خانواده در قبال تداوم ارايه خدمات سلامت در سطوح مختلف ارائه خدمت پاسخگو باشد. نظام پرداخت بر اساس عملكرد و بسته هاي خدمات سلامت براي تمام روستاييان و عشاير فراهم شود و ميزان دسترسي روستاييان و عشاير به خدمات سلامت افزايش يابد. *درمان بيماران در كشور پيشرفت قابل توجه كشور در امور پزشكي موجب كاهش اعزام بيماران به خارج شد. به نحوي كه موارد اعزام به خارج از تعداد 11000 نفر در سال هاي 1365 تا 1367 به حدود 200 نفر در سال 1378 و 44 نفر در سال هاي اخير كاهش يافته و اين باعث 600 ميليون دلار صرفه جويي ارزي گرديده است. تا سال 57 فقط 50 مورد پيوند كليه در كشور انجام شده بود، در حالي كه در طول سال هاي پس از انقلاب، بيش از 17 هزار مورد پيوند كليه در كشور انجام شده است. *كاهش بيماري هاي عفوني پيش از انقلاب، بيماري هاي عفوني، يكي از معضلات بهداشت و درمان كشور بود. اسهال حاد يكي از اين بيماري ها بود. در سال

1364 يك چهارم مرگ كودكان زير 5 سال در كشور در اثر اسهال بوده است ( تعداد 34000 مرگ در سال) در سال 1370 اين رقم به 000/10 مورد كاهش يافته است و در سال هاي اخير به زير 3000 مورد در سال رسيده است. سل نيز پيش از انقلاب از مشكلات بهداشتي كشور محسوب مي شد.با توجه به اجراي استراتژي مبارزه با سل در كشور و ثبت موارد آن تعداد موارد از 29 مورد به ازاي يكصد هزار نفر در سال 1376 به 14 مورد در سال 79 كاهش يافته است كه موفقيت بزرگ بهداشتي در كشور است. برنامه مهار مالاريا در كشور از 1375 به اجرا درآمده كه موفقيت آميز بوده است، موارد مالاريا از 93 مورد در صد هزار نفر جمعيت در سال 75 به 27 مورد در سال 80 كاهش يافته است. *رشد توليدات علمي توليدات علمي در سال هاي اول انقلاب از سرعت خوبي برخوردار نبوده است اما طي 8 تا 10 سال اخير سرعت خوبي پيدا كرده است. به نحوي كه در سال 2004 حدود 4 هزار انتشار مقاله در عرصه پزشكي داشته ايم. هر چند ايران در بين يك تا 25 كشور اول به لحاظ توليدات علمي نيست اما در يك دوره 10 ساله از سال 1995 تا 2005 مصر رتبه 40، عربستان سعودي رتبه 47 و ايران رتبه 48 را دارد كه در يك گذاره 5 سال (از 2001 تا 2005) وضعيت مناسبي را به لحاظ توليد علم در منطقه داشته است. *ترميم ضايعات نخاعي ترميم ضايعات نخاعي و دستاورد دانشمندان پزشكي در اين زمينه يكي ديگر از افتخارات نظام سلامت

كشور در چند سال اخير است. ضايعات نخاعي در حال حاضر در دنيا بيش از 5 ميليون نفر را گرفتار كرده و هر سال 130 هزار نفر به آن اضافه مي شوند. تا اين زمان اين بيماري به عنوان يك بيماري لاعلاج شناخته مي شد و پيش از اين 3كشور توان درمان اين بيماري را داشتند كه درصد موفقيت آنها نيز زير 20 درصد بوده است. اين در حالي است كه روشي كه دانشمندان ايراني ابداع كرده اند در نوع خود روش جديدي است و اين امكان را دارد كه ميزان موفقيت را به حدود 40 درصد برساند. *موفقيت در درمان ايدز ساخت دارويي براي تقويت سيستم ايمني و درمان علائم بيماري ايدز را دستاورد ديگر دانشمندان كشور است. اين دستاورد حاصل تلاش 15 مركز تحقيقاتي در داخل كشور و برخي محققان خارج از كشور بوده كه حدود 7 سال كار تحقيقاتي آن طول كشيد و دارو بر اساس تركيب گياهي شكل گرفته است. بدون عارضه بودن و اثر بخشي اين دارو كه آيمود نام دارد از ويژگي هاي بارز آن است. بر اين اساس، استفاده از آيمود براي پيشگيري از ورود افراد مبتلا به ويروس اچ. آي. وي به مرحله ايدز، در مقايسه با داروهاي موجود كه شيميايي هستند، مقرون به صرفه تر است، چرا كه استفاده از داروهاي شيميايي همواره با عارضه همراه هستند. *چشم به آينده آمارها گواه آن است كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي يكي از دغدغه هاي هميشگي مسوولان كشور، تامين و ارتقاي سلامت افراد جامعه بوده است و در اين زمينه بخش سلامت كشور با اجراي برنامه هاي مشخصي دستاوردهاي چشمگيري را در نظام

سلامت كشور بدست آورده اند. تلاش بي وقفه دست اندركاران نظام سلامت و نگرش نظام جمهوري اسلامي به تامين عدالت در بخش بهداشت و درمان منجر به ارتقاي بسياري از شاخص هاي بخش سلامت جامعه در دو دهه گذشته گرديده است بنحوي كه امروزه اين شاخص ها بعنوان يكي از افتخارات نظام جمهوري اسلامي در سطح بين المللي مطرح است. از طرفي تغيير الگوي بيماري ها و تغيير چهره مرگ و مير در كشور در دو دهه اخير و تغيير هرم سني جمعيت كشور، افزايش انتظارات جامعه به دليل دسترسي به اطلاعات، محدوديت منابع، افزايش شتابنده هزينه هاي بخش بهداشت و درمان، گسترش شهرنشيني و آلودگي هاي محيط زيست با توجه به پديده صنعتي شدن ضرورت تلاش بيشتر مسوولان نظام سلامت كشور را اجتناب ناپذير كرده است. اميد است با تلاش چشمگير زحمتكشان بخش سلامت كشور دستيابي به اهداف اصل 29 قانون اساسي كه برخورداري تمام افراد از خدمات بهداشت و درمان را از حقوق مسلم ايرانيان مي داند هر چه زودتر حاصل شود.

*منبع : www.jamejamonline.ir (ويژه نام? سي بهار) دوشنبه 21 بهمن 1387

در مسير پرآوازه ترين پژوهشكده علمي ايران

در مسير پرآوازه ترين پژوهشكده علمي ايران پونه شيرازي *رويش دانش و تخصص ايراني در قلب رويان شايد به جرات بتوان گفت كه يكي از بزرگ ترين افتخارات علمي و تحقيقاتي كشورمان طي سال هاي پس از انقلاب، تاسيس مجموعه اي است كه با كم ترين امكانات و در سخت ترين شرايط با همت جمعي از محققان جوان، نطفه اوليه اش بسته شد. حاصل دانش، تخصص، تلاش و كوشش اين محققان تولد موسسه و سپس پژوهشكده رويان است. روياني كه نام ايران را بارها در دنيا پرآوازه ساخت... در دهه 60 بيشترين بيماراني كه براي درمان از

ايران خارج مي شدند ابتدا بيماران قلبي و سپس كساني بودند كه از ناباروري رنج مي بردند. در واقع بيماران با مخارج فراوان به كشورهاي غربي رفته و در شرايطي مغاير با فرهنگ ايراني تحت درمان قرار مي گرفتند. بگذريم كه ميزان موفقيت در آن هنگام نيز حداكثر 15 درصد بود. بعلاوه هزينه هاي گزاف درمان از يك سو و هزينه هاي اقامت، رفت و آمد و مترجم از سوي ديگر بر اين بيماران فشار مي آورد. در چنين شرايطي موسسه اي به نام رويان به همت جمعي از محققان جوان با هدف درمان زوج هاي نابارور در سال 1369 تاسيس شد. در واقع اين مركز دومين مركز درمان ناباروري ايران بود و امروز از موفق ترين مراكز علمي و تحقيقاتي كشور است به گونه اي كه دستاوردهاي اين مجموعه متخصص، علمي و پرتلاش در حوزه شبيه سازي با كاربرد فناوري سلول بنيادي، درمان ناباروري و توليد حيوانات دستكاري شده ژنتيكي در بسياري موارد در صدر اخبار افتخارآميز داخلي و خارجي بوده است. رويان مجموعه اي است كه پس از شروع به كار در يك منزل اجاره اي با شتاب زياد خود را به استانداردهاي جهاني نزديك كرد و در اين راه از حمايت رهبر معظم انقلاب، جمعي از خيرين و ازخودگذشتگي هاي اعضاي هيات علمي و پزشكان خود بهره گرفت تا به مقصود رسيد. به گونه اي كه هم اكنون اين مركز جزو فعال ترين پژوهشكده هاي جهاد دانشگاهي به حساب مي آيد. پژوهشكده رويان به عنوان يكي از مراكز پيشرو در ارائه خدمات درمان تا باروري با هدف ارائه اين گونه خدمات و انجام پژوهش هاي بنيادي و كاربردي در زمينه علوم و فناوري هاي كمك كننده باروري ART )با همت زنده ياد مرحوم دكتر سعيد كاظمي

آشتياني و گروهي از همكاران پرتلاشش تاسيس شد كه توسعه تحقيقات در زمينه باروري و ناباروري، توليد تكثير و انجماد سلول هاي بنيادي جنيني، اجراي نخستين طرح همانندسازي حيوانات در خاورميانه و ديگر دستاوردهاي بزرگ اين مجموعه حاصل سال ها فعاليت پژوهشكده از زمان تاسيس اش تاكنون بوده است. كما اين كه اكنون با گذشت نزديك به 2 دهه اين پژوهشكده توانسته است به يكي از معتبرترين مراكز ارائه خدمات تخصصي و فوق تخصصي در زمينه درمان ناباروري در خاورميانه تبديل شود. پژوهشكده رويان از سال 1380 با تلاش هاي مخلصانه مرحوم دكتر سعيد كاظمي آشتياني و همكارانش به عرصه تحقيقات سلول هاي بنيادي نيز وارد شد كه اين تحقيقات در سال 1382 به نتيجه رسيد و اين پژوهشكده با توليد سلول هاي بنيادي جنيني نام ايران را در بين 10 كشور برتر دنيا كه به اين فناوري دست يافته اند قرار داد. آن مركز به دنبال چندين سال فعاليت پژوهشي در زمينه علوم سلولي در سال1377 موفق به اخذ مجوز از شوراي گسترش دانشگاه هاي علوم پزشكي شد. اكنون با گذشت نزديك به 2 دهه اين پژوهشكده توانسته است به يكي از معتبرترين مراكز ارائه خدمات تخصصي و فوق تخصصي در خاورميانه تبديل شود به طوري كه علاوه بر هزاران زوج ايراني نابارور سالانه صدها زوج نيز از كشورهاي خاورميانه، اروپا و استراليا براي امور درماني به اين مركز مراجعه مي كنند. *رويان، نامي آشنا براي مراكز باروري دنيا همان گونه كه پيشتر هم گفتيم تحقيقات مربوط به درمان ناباروري در رويان سال 1369 آغاز شد كه حاصل آن تولد دومين نوزاد حاصل از ميكرو در ايران، اولين نوزاد حاصل از باروري آزمايشگاهي در تهران، اولين

نوزاد حاصل از روش هاي تشخيص ژنتيكي پيش از لانه گزيني جنين در ايران و نيز ارائه تمامي خدمات درماني به زوج نابارور با استاندارد بين المللي حاصل كار رويان بود. هم اكنون حدود 4500 سيكل باروري آزمايشگاهي در سال در اين مركز انجام مي شود كه اگر هزينه اي كه هر زوج براي رفتن به خارج، اقامت و درمان در دهه 60 را 15هزار دلار حساب كنيم هم اكنون حدود 70 ميليون دلار در سال صرفه جويي ارزي مي كند. جالب است بدانيد كه ميزان متوسط موفقيت درمان ناباروري در سال 2000 اروپا 6/16 درصد، در سال 2002 حدود 9/29 درصد و در سال 2003، 6/29 درصد بوده است. در سال 2003 ميزان موفقيت كانادا 31 درصد اعلام شد. با مقايسه اين درصدها با ميزان موفقيت رويان در درمان ناباروري كه 40 درصد است نشان مي دهد كه ما از كشورهاي غربي عقب نمانده ايم. ميزان موفقيت بالا و نزديكي راه و مسائل مذهبي و فرهنگي باعث هجوم بيماران از كشورهاي حوزه خليج فارس و همسايگان شمالي به اين مركز شده و همچنين ايرانيان مقيم كشورهاي اروپايي، آمريكايي و استراليا براي درمان خود به اين مركز مراجعه مي كنند. در ميان كشورهاي اسلامي، ايران تنها كشوري است كه اهداي گامت، جنين و رحم جايگزين را انجام مي دهد. بعلاوه پژوهشكده رويان تحقيقات وسيعي پيرامون مسائل شرعي، اخلاقي، عرفي، حقوقي، اجتماعي و رواني مربوط به اين گونه روشها انجام داده و نتايج آنها را به صورت مقالات و سخنراني ها در سراسر جهان ارائه كرده است. اين تحقيقات با دامنه اي وسيع هنوز هم در حال انجام بوده و پيوندي بين حقوقدانان، فقها، متخصصان علوم اجتماعي و پزشكان برقرار كرده

است. نياز به پيگيري فرزندان حاصل از روش هاي آزمايشگاهي نيز رويان را وادار به شروع تحقيقات روي وضعيت جسمي و رشد و نمو اين كودكان نمود و مركز پايش رشد جهاد دانشگاهي بدين منظور تاسيس شد. جشنواره و كنگره بين المللي رويان نيز هر سال محيطي را براي رد و بدل اطلاعات به روز باروري و علوم سلولي بين برجسته ترين اساتيد دنيا و محققان داخلي و خارجي ايجاد مي كند. اين كنگره در تقويم انجمن هاي بين المللي ثبت شده و جزو وقايع مهم علمي دنيا به حساب مي آيد. *آغاز تحقيقات سلول هاي بنيادي در كشور گروه پژوهشي سلول هاي بنيادي پژوهشكده رويان فعاليت خود را در سال 69 به كوشش متخصصان اين علم در زمينه توليد و تمايز سلول هاي بنيادي جنيني و بالغ آغاز كرد و در حال حاضر تحقيقات متعددي را پيرامون تمايز سلول هاي بنيادي جنيني، بالغ و خون بندناف به ساير سلول هاي اختصاصي با اهداف پژوهشي و درماني، توليد موش هاي ترانسژن، مهندسي بافت، توليد رده هاي جديد سلولي و پيوند سلول هاي بنيادي به انجام رسانده است. اين گروه با جلب نظر كارشناسان و متخصصان آگاه در اين زمينه و مشاركت ساير مراكز تحقيقاتي، قدم هايي را در جهت استفاده از سلول هاي بنيادي در درمان برخي بيماري هاي انساني برداشته است. در همين راستا محققان پژوهشكده رويان موفق به توليد 6 رده سلول هاي بنيادي جنيني انساني و ثبت آنها در انجمن بين المللي تحقيقات سلول هاي بنيادي، توليد 8 رده سلول هاي بنيادي جنيني موشي در سال هاي آغازين، تمايز سلول هاي بنيادي جنيني انساني به سلول هاي عصبي، قلبي، مولد انسولين و كبدي و تمايز سلول هاي بنيادي بزرگسال انساني به سلول هاي غضروفي و استخواني شدند. از ديگر

دستاوردهاي رويان در زمينه سلول هاي بنيادي نيز مي توان به مواردي چون استفاده از سلول هاي بنيادي خونساز مغز استخوان بيماران براي ترميم قلب مبتلايان به سكته قلبي، كشت و تكثير سلول هاي بنيادي ليمبال چشم جهت درمان آسيب هاي گرمايي، شيميايي و فيزيكي به قرنيه چشم، پيوند سلول هاي بنيادي به كبد، جداسازي سلول هاي بنيادي مزانشيمي از مغز استخوان و تمايز آنها به سلول هاي استخواني و غضروفي، راه اندازي بانك خصوصي سلول هاي بنيادي خون بندناف، مطالعه پيوند سلولي به مدل هاي حيواني ضايعه نخاعي و تعيين نقشه پروتئيني سلول هاي بنيادي جنيني انساني اشاره كرد. *تولد حيوانات شبيه سازي شده از ديگر دستاوردهاي مهم رويان مي توان به توليد حيوانات شبيه سازي شده اشاره كرد. در واقع ادامه روش شبيه سازي حيوانات رسيدن به توليد موجودات ترانسژن يا تراريخته است. اين به اين معني است كه ژن خاصي به جنين دام انتقال يابد تا پس از به دنيا آمدن آن جنين، به علت داشتن آن ژن، پروتئين خاص مورد نظر ما را در شيرش توليد كند. فرض كنيد گاوي وجود داشته باشد كه در شيرش انسولين توليد كند، با داشتن اين گاو مي توان مقادير زيادي انسولين با قيمت پايين توليد كرد و به بازار عرضه كرد. در اين راستا پژوهشكده رويان موفق به توليد اولين گوسفند، گاو و بز حاصل از باروري خارج رحمي و بلوغ آزمايشگاهي تخمك و همچنين اولين گوسفند شبيه سازي شده شد. اولين گاو شبيه سازي شده نيز به دنيا آمد ولي متاسفانه 10 دقيقه بعد از تولد از بين رفت. البته اين مطالعات همچنان با جديت ادامه دارد. *رويانا به دنيا آمد رويانا اولين گوسفند زنده شبيه سازي شده در خاورميانه است، كه حاصل

تلاش شبانه روزي و بي وقفه پژوهشگران و محققان پژوهشكده رويان بود. رويانا در 8 مهر 1385هجري شمسي در پژوهشكده رويان پايگاه تحقيقات اصفهان متولد شد. اين گوسفند شبيه سازي شده پس از پشت سر گذاشتن مشكلات موجود در حين زايمان و بعد از آن، هم اكنون مانند ساير گوسفندان افشاري در گله زندگي عادي و خوراك معمول را دارد. پژوهشكده رويان پايگاه تحقيقات اصفهان پس از به پايان رساندن پروژه عظيم شبيه سازي رويانا، پروژه هاي ديگري نيز در برنامه هاي مطالعاتي خود قرار داده است كه ازجمله اين پروژه ها توليد گاو تراريخته از طريق فرآيند شبيه سازي براي توليد پروتئينtPA در شير گاو است كه حاصل اين پروژه توليد دارو براي درمان بسياري از بيماري ها و بي نيازي كشور از واردات دارو است. *افتتاح اولين مركز سلول درماني اخيرا نيز پژوهشكده رويان موفق به افتتاح اولين مركز سلول درماني و اولين بانك خون بندناف شد. اين مركز، خدمات خود را در 3 بخش ارائه مي دهد. در بخش اول با همكاري مراكز باليني مطالعات كارآزمايي باليني در زمينه سلول درماني را انجام مي دهد كه در اين بخش در حال حاضر روي بيماري هاي قلب، زخم اندام تحتاني، كبد و چشم فعاليت مي كند. در بخش دوم مركز، ارائه خدمات به بيماران را به صورت سرپايي انجام مي دهد كه استفاده از پيوند سلول هاي رنگدانه در افراد مبتلا به لك و پيس از آن جمله است و بالاخره در بخش سوم مركز، خدمات مربوط به بانك سلول هاي بنيادي خون بندناف را به صورت عمومي در دستور كار خود دارند. در عين حال اولين بانك خون بندناف رويان نيز با هدف دسترسي عمومي به اين بانك راه اندازي شده است تا افرادي

كه توانايي مالي براي استفاده از بانك خصوصي خون بندناف را ندارند بتوانند از خدمات اين مركز استفاده كنند. *رويشي كه متوقف نمي شود رويان به همت محققان و پژوهشگرانش متولد شد، با وجود تمام مشكلات به كارش ادامه داد و توانست در قلب يافته هايش باقي بماند و با دستيابي به دانش و فناوري روز دنيا در زمينه سلول بنيادي، شبيه سازي و درمان ناباروري نام ايران را به دفعات در دنيا پرآوازه سازد. هم اكنون اين مجموعه علمي - تحقيقاتي كه خود به مرحله توليد علم رسيده است نيازمند حمايت است و توجه و باور مسوولان و آناني را كه دغدغه شان گام زدن كشورمان در مسير توسعه علمي است مي طلبد. *منبع : www.jamejamonline.ir (ويژه نام? سي بهار) دوشنبه 21 بهمن 1387

توسعه آموزش عالي پس از انقلاب اسلامي

توسعه آموزش عالي پس از انقلاب اسلامي 30 سال رشد و بالندگي

آموزش عالي نوين در ايران به دنبال آشنايي ايرانيان با فرهنگ و تمدن جديد غرب و درپي تاسيس چندين مدرسه عالي در سال 1313 شمسي و با آغاز به كار دانشگاه تهران شكل گرفت و پس از پشت سر گذاشتن دگرگوني هاي فراوان، امروزه به يكي از بخش هاي بنيادي نظام سياسي اجتماعي ايران تبديل شده است. مي توان گفت زمينه ساز ايجاد آموزش عالي ايران تاسيس مدرسه دارالفنون در حدود 150 سال پيش، به همت ميرزاتقي خان اميركبير بود. پس از نهضت مشروطيت در سال 1285 هجري شمسي كه دوره اي از جنبش نوسازي و پيشرفت خواهي ايران آغاز شد، مراكز و موسسات آموزش عالي متعددي در ايران تاسيس شد. از آن جمله مي توان به مركز تربيت معلم (1297)، مدرسه طب (1297)، مدرسه داروسازي (1303)، مدرسه عالي حقوق و علوم

سياسي (1305)، مدرسه عالي تجارت (1305)، دارالمعلمين عالي (1307) و مدارسي چون فلاحت، دندانسازي، قابلگي و دانشسراي عالي پسرانه اشاره كرد. در واقع تاسيس دانشگاه تهران در تاريخ آموزش عالي پيش از انقلاب اسلامي، نقطه عطفي در روند توسعه آموزش عالي محسوب مي شود. از آن زمان به بعد گسترش آموزش عالي ايران سير صعودي داشته به طوري كه هم اكنون بيش از 300 دانشگاه و موسسه آموزش عالي به جذب دانشجو مشغول اند. دانشگاه هاي ايران امروز ظرفيت هايشان را حتي بيش از تقاضاي تحصيل افزايش داده اند تا بدين وسيله به سيل مشتاقان تحصيل در دانشگاه پاسخ مثبت دهند. آموزش عالي در ايران شامل دو بخش دولتي و غيردولتي است. در حال حاضر در بخش دولتي كه دربردارنده دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي وابسته به وزارت علوم و ساير سازمان هاي دولتي است، تعداد 105 دانشگاه،16 دانشكده، 9 مركز آموزش عالي و 135 آموزشكده فعاليت مي كنند و البته علاوه بر دانشگاه آزاد، 29 موسسه آموزش عالي غيرانتفاعي هم در بخش غيردولتي فعال است. *آموزش عالي ايران 57 تا 87 پس از پيروزي انقلاب اسلامي، پاسخگويي مناسب به افزايش تقاضا براي ورود به دانشگاه با اتكا به ظرفيت هاي داخلي مطمح نظر وزارت آموزش عالي وقت قرار گرفت. علاوه بر اين، برنامه ريزي براي گسترش و جهت دهي، رشته هاي دانشگاهي براساس ظرفيت هاي منطقه اي و جغرافيايي از جمله برنامه هاي اين وزارتخانه شد. طبيعي ترين عامل افزايش تقاضا براي آموزش عالي، رشد جمعيت است. هنگامي كه جريان گسترش امكانات آموزشي آغاز شد، ديگر در نيمه راه امكان توقف وجود نداشت. زماني كه آموزش ابتدايي عموميت مي يابد، توسعه آموزش متوسطه اجتناب ناپذير مي شود و به همين ترتيب در پي

توسعه آموزش متوسطه، بسط و گسترش آموزش عالي قطعي است. در ايران، پذيرش در آموزش عالي الزاما براساس نياز بخش هاي اقتصادي به نيروهاي كار متخصص و ماهر گسترش نيافته، بلكه تقاضاي اجتماعي بالا براي استفاده از امكانات آموزشي، سبب افزايش سرمايه گذاري در بخش آموزش عالي شده است. در واقع پيش از پيروزي انقلاب، پايين بودن رشد نرخ جمعيت كشور و ناچيز بودن شمار متقاضيان براي ورود به دانشگاه، نبود بنيان ها و بسترهاي آموزشي موفق و استاندارد، استقرار نيمي از جمعيت كشور در روستاها، نبود رابطه منسجم ميان آموزش و پرورش و سطوح آموزش عالي، پايين بودن سطح تخصص در مشاغل، نبود ضرورت ادامه تحصيل براي دسترسي به فضاي كسب و كار كشور و بالاخره نبود برنامه ريزي دولت براي توسعه آموزش عالي و پايين بودن سطح فرهنگ خانواده ها، همراه با عدم گرايش جوانان به خصوص زنان براي ادامه تحصيل از جمله دلايل كاهش شمار دانشجويان بود. از سوي ديگر نبود بنيادهاي دانش محور يا ناچيز بودن تعداد آنها و بي اعتنايي به فناوري هاي ساخت داخل و رشد اقتصاد تك محصولي و وابستگي به اقتصاد محصولي همگي از جمله دلايل تعداد اندك دانشجو و دانشگاه در رژيم گذشته است. اما در سال هاي نخست پيروزي انقلاب اسلامي رشد بالاي جمعيت كشور در دهه 1360 (كه بنابر آمارهاي موجود تا نزديك به 4 درصد نيز رشد داشت) با حدود دو ميليون تولد در سال باعث افزايش جوانان گروه سني 1518 سال، در دهه 70 شد و علاوه بر اين كه باعث افزايش تقاضا براي ورود به دانشگاه شده، با رسيدن به سن ازدواج منجر به موج جديد افزايش جمعيت خواهد شد. به طوري

كه پيش بيني مي شود در سال 1400، جمعيت ايران به 97 ميليون نفر برسد. پذيرش تعداد دانشجو در دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي طي 30 سال گذشته حدود 22 برابر رشد، در تعداد دانشجوي شاغل به تحصيل 21 برابر رشد، در تعداد دانش آموختگان 17 برابر رشد و در تعداد اعضاي هيات علمي نيز 11 برابر رشد ديده مي شود، ضمن اين كه تعداد دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي كشور نيز 10 برابر شده است. براساس ارقام موجود در <آمار آموزش عالي ايران> تقريبا هر 7 سال يك بار، تعداد پذيرفته شدگان در مراكز آموزش عالي وابسته به وزارت علوم، دو برابر مي شود. از آنجا كه زنان نيمي از جمعيت هر جامعه اي را تشكيل مي دهند، آموزش و استفاده از توانمندي آنان در تمامي سطوح علمي و اجرايي يك ضرورت اجتماعي است دانشگاه ها و مراكز علمي تحقيقاتي به منزله عالي ترين مكان علمي، محل اصلي تربيت و به كارگيري زنان كارآزموده و ماهر است. بررسي روند مشاركت زنان در دانشگاه ها ازبدو تاسيس آنها تاكنون نشان مي دهد كه گرچه به دلايل فرهنگي اجتماعي، زنان ديرتر از مردان در عرصه هاي دانشگاهي ظاهر شدند، اما پس از افزايش آگاهي و خواست اجتماعي براي حضور بيشتر، هميشه روند مشاركت آنان همراه با رشد قابل توجهي بوده است. بررسي تركيب جنسي پذيرفته شدگان دانشگاه ها نشان مي دهد كه 7/29 درصد از پذيرفته شدگان در سال 7172 را زنان تشكيل مي دادند كه اين نسبت در سال تحصيلي 81-80 به 9/51 درصد و بيشتر از 60 درصد در ميانه دهه 80 افزايش يافته كه رشدي قابل ملاحظه محسوب مي شود. طي برنامه هاي توسعه در بخش آموزش عالي، در ابتداي دوره 72 -71 از لحاظ

گروه آموزشي، 2/37 درصد پذيرفته شدگان در گروه علوم انساني، 9/13 درصد در علوم پايه، 8/6 درصد در گروه كشاورزي و دامپزشكي، 3/20 درصد در گروه فني مهندسي، 6/20 درصد گروه پزشكي و 3/1 درصد در گروه هنر، پذيرفته شده اند. در سال تحصيلي 81-80 تعداد پذيرفته شدگان نسبت به سال قبل از آن 4/15 درصد افزايش يافت كه در دوره هاي روزانه، شبانه و فراگير ثبت نام كردند. همچنين، توزيع تعداد پذيرفته شدگان دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي، در سال تحصيلي 8081 به تفكيك مقاطع مختلف نشان مي دهد كه 04/31 درصد آنان در مقطع كارداني، 7/60 درصد در مقطع كارشناسي، 3/5 درصد در مقطع كارشناسي ارشد،71/1 درصد در مقطع دكتراي حرفه اي و 21/1 درصد در مقطع دكتراي تخصصي به دانشگاه ها و موسسه هاي آموزش عالي كشور راه يافته اند. *تعداد دانشجويان قبل و بعد از انقلاب روند كلي تعداد دانشجويان طي سال هاي 48 تا 74 شمسي نشان دهنده اين واقعيت است كه طي اين 27 سال، تعداد دانشجويان از 27 هزار و 268 نفر در سال 48 به 526 هزار و 621 نفر در سال 74، افزايش يافته است به عبارتي در اين دوره زماني تعداد دانشجويان سالانه از رشدي بيش از 24/8 درصد برخوردار بوده است. البته اين ارقام تنها مربوط به بخش دولتي است. دانشگاه آزاد نيز توانسته است بخش زيادي از تقاضاي روزافزون آموزش عالي را پاسخ دهد، به طوري كه در سال 1380 حدود 750 هزار دانشجو نيز در اين دانشگاه مشغول به تحصيل بوده اند. در اين سال، مجموع دانشجويان شاغل به تحصيل حدود 55/1 ميليون نفر برآورد شد كه به اين ترتيب نسبت دانشجويان كل كشور در هر 100

هزار نفر جمعيت، معادل 2318 نفر خواهد بود. *تعداد دانش آموختگان قبل و بعد از انقلاب بررسي كلي آمار دانش آموختگان آموزش عالي ايران نشان مي دهد كه طي سال هاي 49 -48تا 80-79 در مجموع يك ميليون و 439 هزار و 280 نفر از دانشگاه ها و موسسات آموزش عالي مدرك دريافت كرده اند. در مجموع مي توان گفت جهت گيري آموزش عالي در 30 سال گذشته متحول شده و از توجه به مقاطع پايين تحصيلي و حوزه كارداني و كارشناسي به مقاطع كارشناسي ارشد و دكتري معطوف شده است، ضمن اين كه علت اين تغيير جهت گيري را مي توان در افزايش تقاضاي جمعيت دانش آموخته دانشگاهي براي حركت از مقاطع پايين تر و صعود به تحصيلات تكميلي عنوان كرد. البته در آمار سال تحصيلي 5758 حدود 16 درصد از پذيرفته شدگان دانشگاه ها مربوط به دانشگاه هاي علوم پزشكي بوده كه در آمار سال 8788 لحاظ نشده است. وزارت علوم و تحقيقات اعلام كرده است كه پذيرش دانشجو در مقطع كارداني 23 برابر، در مقطع كارشناسي25 برابر، در مقطع كارشناسي ارشد و دكتراي حرفه اي 12 برابر و در مقطع دكتراي تخصصي 15 برابر شده است كه همگي نشان دهنده توجه به رشد مقاطع مختلف در دانشگاه ها و افزايش تقاضا براي ادامه تحصيل به خصوص در ميان جوانان است. همچنين تعداد دانشجويان كشور در سال تحصيلي 5758 حدود 176 هزار نفر بوده كه با رشد تعداد مراكز آموزش عالي و استفاده از ظرفيت داخلي كشور، تعداد دانشجويان امروز به 3 ميليون و 572 هزار نفر رسيده است. *افزايش شاخص استاد به دانشجو قبل و بعد از انقلاب طي 30 سال گذشته، تعداد اعضاي هيات علمي دانشگاه ها در مرتبه علمي

استادي 2 برابر رشد داشته است. همچنين دانشگاه ها در مرتبه علمي دانشيار هم با رشد2 برابري، در مرتبه استادياري با رشد 7/5 برابري و در مرتبه مربي با رشد 9 برابري روبه رو بوده است. علاوه بر اعضاي هيات علمي تمام وقت شاغل در دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي دولتي و غيردولتي، در حال حاضر تعداد 4078 نفر بورسيه در دانشگاه هاي داخل و خارج كشور مشغول به تحصيل هستند كه در صورت فراغت و جذب آنها در دانشگاه ها، تعداد اعضاي هيات علمي درآينده نزديك به 36 هزار و 346 نفر خواهد رسيد.همچنين طي اين مدت به رغم افزايش تعداد دانشجويان، شاخص دانشجو به هيات علمي هم بهبود يافته و در حال حاضر شاخص دانشجوي حضوري به استاد در بخش دانشگاه هاي دولتي 20 به يك و در بخش غيردولتي حدودا 3 به يك است. در مجموع شاخص دانشجو به استاد در دانشگاه ها در حال حاضر حدود 27 به يك عنوان مي شود كه فاصله چنداني با استانداردهاي بين المللي ندارد.موسسات آموزش عالي وابسته به آموزش و پرورش طي اين مدت از 100 به 280 واحد افزايش يافته و در جمع موسسات لحاظ شده است. همچنين در 30 سال گذشته موسسات آموزش عالي غيردولتي شامل236 موسسه غيردولتي و غيرانتفاعي است كه 359 واحد هم به دانشگاه آزاد اختصاص دارد. *آموزش عالي، نياز به نسل جوان هرچند گفته مي شود آموزش عالي و توسعه آن يك نهضت جهاني است كه به تناسب نياز بشريت براي توسعه علوم و فنون رشد يافته، اما در ايران آموزش عالي و تحصيلات دانشگاهي از جمله بخش هايي است كه توانسته به نياز روز مخاطبان اين آموزش ها پاسخ مثبت

بدهد. به طوري كه ديديم شاخص هاي رشد آموزش عالي از موفقيت نسبي برخوردار بوده و حتي رشد تعداد پذيرفته شدگان، دانشجويان و دانش آموختگان بخش آموزش عالي از نرخ رشد جمعيت بيشتر است. همين امر منجر شده كه ورود به دانشگاه يكي از راه هاي ادامه حيات سالم جوانان پس از فارغ التحصيلي از دوره آموزش عمومي باشد. اين بخش هنوز راه درازي در پيش دارد و آن توجه به كيفيت دوره هاي تحصيلي همپاي توجه به كميت و رشد دوره هاست. *منبع : www.jamejamonline.ir (ويژه نام? سي بهار) دوشنبه 21 بهمن 1387

انقلابي در سدسازي

انقلابي در سدسازي سعيد طباطبايي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي تنها 1800 مگاوات نيروگاه برق آبي در ايران احداث شده بود كه تمامي سدها و نيروگاه هاي ساخته شده در آن زمان به دست كارشناسان و مهندسان خارجي ساخته و مورد بهره برداري قرار گرفته بود. مهم ترين سد و نيروگاه ساخته شده پيش از انقلاب سد دز است. سد و نيروگاه 520 مگاواتي دز توسط پيمانكاران آمريكايي و ايتاليايي احداث شده و در سال 1342 به بهره برداري رسيده است. اين سد بلندترين سازه بتني كشور تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي است. از ديگر سدهاي مهم احداث شده در پيش از انقلاب مي توان به سد شهيد عباسپور اشاره كرد. اين سد و فاز اول نيروگاه آن به ظرفيت 1000 مگاوات توسط پيمانكاران فرانسوي ساخته شده و در اواخر سال 1356 به بهره برداري رسيده است. احداث و بهره برداري از اين دو سد بر روي دو رودخانه دز و كارون در پيش از انقلاب در حالي صورت گرفته بود كه كل پتانسيل برق آبي در ايران حدود 50 هزار مگاوات برآورد شده

است. به اين ترتيب مي توان گفت كه تا بهار انقلاب در حوزه برق آبي فقط 6/3 درصد توان سرزمين ايران به فعل درآمده بود؛ آن هم به اتكاي تكنولوژي، دانش فني و تخصص كارشناسان و مهندسان خارجي. پس از پيروزي انقلاب اسلامي و با شروع جنگ تحميلي و نياز به دفاع از خاك پاك ايران، پروژه هاي عمراني بزرگ با وقفه اي چندين ساله روبه رو شدند زيرا حماسه اي بزرگ تر در حال وقوع بود. هرچند وقوع جنگ تحميلي وقفه اي طولاني در اجراي طرح هاي سدسازي و ديگر طرح هاي زيربنايي ايجاد كرد اما با ايجاد روحيه خودباوري موجب شد تا نسلي از جوانان برومند تربيت شوند كه با اتكا به ايمان و توان علمي خود توانستند ناشدني ها را شدني كنند. جلوه اين توانايي ها شايد بيش از هر جايي در صنعت برق آبي متجلي باشد. پس از پايان جنگ تحميلي، كارشناسان اقتصادي كشور تشخيص دادند كه براي رفع عقب ماندگي هاي كشور تنها راه، ايجاد و توسعه زيرساخت ها است. افزايش جمعيت جوان، گسترش منابع و امكانات را طلب مي كرد. كشور نيازمند افزايش توان در بخش هاي مختلف از جمله آب و برق بود. براي توسعه منابع آبي و افزايش توليد برق يكي از بهترين گزينه ها احداث سدها و نيروگاه هاي برق آبي بود. احداث سدهاي عظيم و نيروگاه هاي برق آبي در كنار افزايش منابع آبي مي توانست برقي مطمئن و سازگار با محيط زيست را روانه شبكه سراسري برق كشور سازد، موجب اشتغال نيروهاي جوان و كارآمد كشور شود و همچنين طغيان رودخانه هاي وحشي اين سرزمين كهن را كنترل كند. طغيان هايي كه پيش از اين موجب آسيب هاي مالي و جاني جدي شده بود. كارشناسان و متخصصان

فني كه بتازگي مسووليت خطير صيانت از مرزهاي كشور را به ثمر نشانده بودند با جد و جهدي تمام به مطالعه 3 رودخانه بزرگ كشور يعني كارون، كرخه، دز و ساختگاه هاي پيشنهادي براي احداث سدها پرداختند. در اين3 رودخانه پرآب ايران تا آن زمان فقط دو سد احداث شده بود. ساختگاه هاي مناسب سدهاي كرخه، مسجدسليمان و كارون 3 و همچنين نيازهاي روزافزون كشور به منابع آب و برق تجديدپذير، كارشناسان صنعت برق آبي را برآن داشت كه در اوايل دهه هفتاد مراحل اجرايي احداث اين سه پروژه ملي را در فاصله زماني كوتاهي از همديگر آغاز كنند. شرايط سياسي كشور و همچنين نيروي خوداتكايي جوانان برومند اين مرز و بوم موجب شد كه آنان عمليات اجرايي اين سه پروژه را خود آغاز كنند و در راه اجراي اين طرح ها صرفا از مشاوره كارشناسان بين المللي بهره ببرند. احداث اين سه سازه اولين تجربه هاي مهندسان داخلي در حوزه احداث سد و نيروگاه هاي برق آبي محسوب مي شود. همزمان با اين سه طرح، عمليات اجرايي فاز توسعه نيروگاه سد شهيد عباسپور نيز توسط شركت ها و مهندسان ايراني آغاز شد. در اين طرح قرار بود 1000 مگاوات به ظرفيت نيروگاه اين سد افزوده شود. با تلاش و پيگيري اين كارشناسان و متخصصان جوان در سال 1381 فاز توسعه نيروگاهي شهيد عباسپور وارد مدار توليد شد. مراحل احداث سد مسجدسليمان نيز كه با 177 متر ارتفاع بلندترين سد خاكي كشور محسوب مي شود در سال 1380 به پايان رسيد. نيروگاه اين سد بزرگ ترين نيروگاه جرياني كشور به حساب مي آيد و دريچه هاي قطاعي سرريز آن بزرگ ترين دريچه هاي قطاعي جهان است. اين سد كه

در استان خوزستان و در 160 كيلومتري شمال شرق اهواز بر روي رودخانه كارون واقع است نيروگاهي با ظرفيت 2000 مگاوات دارد كه در دو فاز اجرا شده است. فاز نخست آن كه 1000 مگاوات ظرفيت داشت در سال 1381 و 1382 و فاز طرح توسعه آن نيز با ظرفيت 1000 مگاوات طي سال هاي 1386 و 1387 وارد مدار شده است. توليد انرژي ساليانه اين نيروگاه زيرزميني 3700 ميليون كيلووات ساعت است. اين طرح ملي از زمان بهره برداري اولين واحد نيروگاهي تا پايان شهريور سال 1387 توانسته بالغ بر 20112 ميليون كيلووات ساعت انرژي برق توليد كند. عمليات اجرايي سد كرخه نيز كه نام آورترين طرح هاي آبي كشور است در سال 1380 به پايان رسيد. احداث اين سد عظيم كه بزرگ ترين سد تاريخ ايران به شمار مي رود و بزرگ ترين درياچه مصنوعي ايران را پديده آورده است كه آن هم در منطقه اي كه بوي جنگ و جبهه مي داد برگ زرين ديگري بود بر كتاب حماسه آباداني و استقلال. اين سد با تاجي به طول 3030 متر، ارتفاع 127 متر و با حجم مخزني به ميزان 7 ميليارد و 300 ميليون متر مكعب نقش بسيار مهمي در كنترل سيلاب هاي مخرب رودخانه كرخه دارد. سد كرخه در استان خوزستان و در 21 كيلومتري شمال غربي شهرستان انديمشك واقع است و نيروگاه اين سد با ظرفيت 400مگاوات از زمان بهره برداري در سال 1381 تا پايان شهريورماه سال 1387 توانسته بيش از 4933 ميليون كيلووات ساعت برق توليد كند. متوسط توليد انرژي ساليانه اين نيروگاه روزميني 934 ميليون كيلووات ساعت است. اين سد عظيم در كنار توليد برق و كنترل سيلاب

به واسطه احداث تونل دشت عباس، آب مورد نياز بخشي از اراضي كشاورزي دو استان خوزستان و ايلام را نيز فراهم مي كند. صنعت جوان، اما پرتجربه برق آبي ايران پس از طرح هاي فاز توسعه نيروگاه شهيد عباسپور، طرح سد و نيروگاه مسجدسليمان و طرح سد و نيروگاه كرخه شاهد درخشش نگين ديگري بود. سد كارون 3 كه در حال حاضر بلندترين سد بتني ايران به شمار مي آيد در سال 1383 به پايان رسيد و با موفقيت آبگيري شد. اولين واحد نيروگاهي اين سد نيز كه با توليد ساليانه 4172ميليون كيلووات ساعت انرژي يكي از بزرگ ترين نيروگاه هاي برق آبي كشور است در همان سال وارد مدار شد و تا پايان شهريور سال 1387 توانسته 11217 ميليون كيلووات ساعت انرژي برق توليد كند. نيروگاه اين طرح ملي كه در استان خوزستان، بر روي رودخانه كارون و در 28 كيلومتري شهرستان ايذه احداث شده است 2280 مگاوات ظرفيت دارد. در هنگام ساخت اين سد و نيروگاه، پل بزرگ كارون 3 با دهانه 264 متر نيز ساخته شد كه داراي طويل ترين دهانه پل در ايران است و از شاهكارهاي معماري معاصر ايران به شمار مي آيد. با ساخت و احداث اين سدها و نيروگاه ها، ظرفيت انرژي برق آبي در ايران كه تا پايان برنامه دوم توسعه كشور فقط 2000 مگاوات بود، در پايان برنامه سوم به 5012 مگاوات رسيد و با تكميل اين پروژه ها و همچنين ده ها طرح برق آبي كوچك و متوسط، هم اكنون ظرفيت برق آبي كشور به 7650 مگاوات رسيده است. با اجراي طرح هاي ديگري كه طي دهه هفتاد مطالعات آنها به ثمر رسيده و عمليات اجرايي آنها

نيز در سال هاي پاياني دهه هفتاد يا اوايل دهه هشتاد آغاز شده پيش بيني مي شود طي سال هاي آتي، حدود 7000 مگاوات ديگر به ظرفيت برق آبي كشور اضافه شود. هم اكنون 6 طرح برق آبي كارون 4، گتوند عليا، سيمره، سياه بيشه، رودبار لرستان و بختياري در حال احداث است. بلندترين اين سدها، سد كارون 4 است كه با 230 متر ارتفاع بلندترين سد بتني در حال ساخت كشور به شمار مي آيد. با ساخت اين سد و نيروگاه برق آبي آن علاوه بر توليد ساليانه 2107 ميليون كيلووات ساعت انرژي، سيلاب هاي خروشان بالادست رودخانه كارون نيز مهار مي شود. حجم مخزن اين سد 2 ميليارد و 200 ميليون متر مكعب خواهد بود و ظرفيت نيروگاه روزميني آن 1000 مگاوات طراحي شده است. سد و نيروگاه كارون 4 در 180 كيلومتري جاده شهر كرد به ايذه و بر روي رودخانه كارون واقع است. گتوند عليا سد و نيروگاه برق آبي ديگري است كه با نيروگاهي 2000 مگاواتي خواهد توانست ساليانه 4500 ميليون كيلووات ساعت انرژي برق توليد كند. گتوند عليا آخرين سد قابل احداث بر روي رودخانه كارون است و درياچه آن با مخزني 4 ميليارد و 500 ميليون متر مكعبي دومين درياچه مصنوعي بزرگ كشور خواهد بود. ارتفاع اين سد سنگريزه اي كه داراي هسته اي رسي است 180 متر خواهد بود. سد و نيروگاه گتوند در استان خوزستان بر روي رودخانه كارون و در فاصله 25 كيلومتري شمال شهرستان شوشتر در حال احداث است. طرح سد و نيروگاه تلمبه ذخيره اي سياه بيشه طرحي است كاملا متفاوت كه براي نخستين بار در ايران به اجرا درمي آيد. اين طرح در استان مازندران و

در 10 كيلومتري شمال تونل كندوان بر روي رودخانه چالوس در حال احداث است. مهم ترين هدف از احداث طرح سياه بيشه، ايجاد تعادل در شبكه مصرفي برق كشور در ساعات كم بار و پربار مصرف است. اين طرح داراي دو سد و يك نيروگاه تلمبه ذخيره اي است. نيروگاه تلمبه ذخيره اي اين قابليت را دارد كه در ساعات اوج مصرف به توليد برق مي پردازد و در ساعات كاهش مصرف با پمپ آب به سد بالا و ذخيره آن و در نتيجه مصرف برق، به كنترل بار شبكه سراسري اقدام مي كند. ظرفيت توليد برق اين نيروگاه 1040 مگاوات و ظرفيت مصرف برق آن 960 مگاوات است. اين طرح پس از احداث، ساليانه به طور متوسط 1500 ميليون كيلووات ساعت برق توليد خواهد كرد. طرح ديگري كه عمليات اجرايي آن طي سال هاي نخست دهه هشتاد آغاز شده، سد رودبار لرستان است. اين سد باتوجه به ساختگاه بسيار مناسب پس از احداث خواهد توانست از پتانسيل منطقه براي توليد انرژي برق آبي بهره بگيرد و نيروگاه روزيني اين طرح با ظرفيت 450 مگاوات مي تواند ساليانه 986 ميليون كيلووات ساعت برق توليد كند. اين سد بتني غلطكي، 158 متر ارتفاع خواهد داشت و حجم درياچه آن 228 ميليون متر مكعب خواهد بود. طرح سد و نيروگاه رودبار لرستان در 100 كيلومتري جنوب شهرستان اليگودرز در استان لرستان و بر روي رودخانه رودبار در حال احداث است. اما بي شك پرآوازه ترين پروژه عمراني تاريخ ايران سد و نيروگاه بختياري خواهد بود كه پس از احداث، بلندترين سد بتني دنيا نام خواهد گرفت. اين سازه بتني عظيم 315 متر ارتفاع خواهد داشت. مخزن اين سد

4 ميليارد و 800 ميليون متر مكعب گنجايش خواهد داشت و نيروگاه 1500 مگاواتي آن خواهد توانست ساليانه 3000 ميليون كيلووات ساعت برق توليد كند. طرح سد و نيروگاه بختياري در بخش شمالي رودخانه بختياري در استان لرستان احداث خواهد شد. پروژه هاي زيربنايي اين طرح ملي از جمله احداث راه هاي دسترسي به ساختگاه تاسيسات مورد نياز و ... هم اكنون در حال انجام است و اميد مي رود طي سال هاي آينده عمليات اجرايي بدنه سد و نيروگاه آن آغاز شود. در كنار اين طرح هاي بزرگ، ده ها طرح برق آبي كوچك و متوسط نيز در حال اجرا است. همچنين مطالعات ديگر ساختگاه ها نيز ادامه دارد. هم اكنون حدود 17 هزار مگاوات ظرفيت برق آبي در حال مطالعه است كه با تكميل مطالعات مورد نياز و تامين مالي، اين طرح ها نيز اجرايي خواهند شد. اما اوج حميت جوانان ايراني در خودكفايي متجلي مي شود. ايران در زمينه ساخت بدنه سد و ساختمان نيروگاه صد درصد به خودكفايي رسيده و در زمينه تجهيزات نيروگاهي نيز در حال حاضر 70 درصد توان توليد داخلي دارد و پيش بيني مي شود با سرمايه گذاري در زمينه هاي پژوهشي اين توان روز به روز افزايش يابد. ايران هم اكنون پس از چين و تركيه از لحاظ تعداد سدهاي در حال ساخت، سومين كشور سدساز جهان به شمار مي رود و صادرات خدمات فني و مهندسي خود را در اين زمينه به ديگر كشورها نيز آغاز كرده است. متخصصان ايراني با اجراي هر طرح ملي علاوه بر تامين آب مورد نياز براي شرب، كشاورزي و صنايع و همچنين برق مطمئن، بار ديگر دانش فني و توان اجرايي خود را در سطح جهاني

به رخ مي كشند و براي آيندگان، يادگارهاي نكو به جا خواهند گذاشت.

*منبع : www.jamejamonline.ir (ويژه نام? سي بهار) دوشنبه 21 بهمن 1387

دستاوردهاي اقتصادي انقلاب اسلامي

دستاوردهاي اقتصادي انقلاب اسلامي بي ترديد دستيابي به عمق و گستره آثار و بركات انقلاب اسلامي در كشور عزيزمان زماني بيش از پيش ممكن مي شود كه به مقايسه اي بين شرايط كشور قبل و بعد از انقلاب بهمن 1357 دست بزنيم تا گوشه اي از دستاوردها و بركات انقلاب اسلامي را درك كنيم . واقعيت اين است كه در اين راستا بررسي شرايط و اوضاع اقتصادي ايران در دهه منتهي به سال 57 و مقايسه آن با سه دهه پس از انقلاب گوياي بسياري از حقايق است . بررسي ها نشان مي دهد رژيم پهلوي در دهه 40 شمسي (دهه 60 ميلادي ) با استراتژي نادرست خود كه تحت عنوان اصلاحات ارضي از آن ياد مي شد , باعث بيمار شدن اقتصاد ايران شده بود.نشانه هاي اين بيماري را در عرصه هاي مختلف اقتصاد مي توانستيم به وضوح مشاهده كنيم . *شمايي از شرايط اقتصادي كشور پيش از انقلاب اسلامي برنامه هاي عمراني رژيم شاه , بر صنايع وابسته بويژه صنايع مربوط به كالاهاي مصرفي اتكا داشت و نتيجه آن عدم توازني فزاينده بين بخش كشاورزي و بخشهاي ديگر اقتصادي بود به گونه اي كه در بخش كشاورزي , توليد محصولات كشاورزي از 1,29 درصد توليد ناخالص ملي در سال 1339 به 1,9 درصد در سال 1356 , يك سال قبل از فروپاشي حكومت پهلوي , تنزل يافت در بخش صنعت نيز باتوجه به بيگانگي صنايع مورد حمايت حكومت پهلوي با

اقتصاد ملي و عدم توجه به نيازهاي داخلي كشور , وابستگي اقتصاد كشور به غرب روز به روز افزوده شد براساس برخي برآوردها , تا سال 1357 , سي درصد جمعيت كشور را خانوارهاي ثروتمند تشكيل مي دادند كه معادل 90 درصد كل درآمد كشور را به خود اختصاص داده بودند و 70 درصد بقيه تنها 10 درصد درآمد كشور را در اختيار داشتند. با اجراي استراتژي هاي نادرست رژيم پهلوي , بخش كشاورزي فراموش شد و بيشترين سرمايه گذاري و امكانات كشور در بخش صنعت و صنايع متكي به واردات صورت گرفت كه همين امر باعث فاصله گرفتن امكانات شهري و روستايي بود كه پيامد آن مهاجرت روزافزون روستائيان به شهرها بود . بنابراين در سال 1357 , سال پيروزي انقلاب اسلامي , كشور با يك اقتصاد » بيمار « كه با تورم بيش از 16 درصد , استقراض خارجي , كسري بودجه و كاهش توليد ناخالص ملي روبرو بود . در چنين شرايطي انقلاب اسلامي با اهداف مهمي در حوزه اقتصاد , كه شاه بيت آن توجه به قشر نيازمند جامعه بويژه مردم محروم روستا , تامين استقلال اقتصادي , رفع بيكاري و تامين اجتماعي بود , به پيروزي رسيد. انقلاب اسلامي در سالهاي اوليه به برنامه ريزي براي تحقق اهدافي كه اشاره شد , پرداخت . در سالهاي بعد انقلاب اسلامي اهدافي از جمله رشد و توسعه پايدار اقتصادي با محوريت بخش كشاورزي , تربيت نيروي انساني , استفاده بهينه از منابع طبيعي , كشور و تلاش در جهت تحقق عدالت اجتماعي را دنبال كرد و توانست در پايان برنامه هاي پيش

بيني شده , به رشد قابل توجهي در برنامه هاي توسعه خود دست يابد. انقلاب اسلامي در ادامه برنامه هاي توسعه اقتصادي خود , تلاش خود را براي مهار تورم , اصلاح نظام مالياتي , توسعه عمران روستايي , اشتغال زايي و آموزش نيروي انساني متمركز كرد. بايد واقعيت را پذيرفت كه امروز با وجود همه كاستي ها و ضعف هايي كه در حوزه اقتصاد كشور وجود دارد , اما دولتمردان جمهوري اسلامي ايران طي سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي به موفقيت هاي مختلفي دست يافته اند و اقتصاد « بيمار » سال 57 را امروز به يك اقتصاد « پويا » و در حال رشد تبديل كرده اند . اكنون ايران اسلامي , با درايت رهبر معظم انقلاب اسلامي و با كوشش دولتمردان , كارشناسان اقتصادي و نخبگان كشور سعي دارد با پرداختن به « چشم انداز 20 ساله » , كشور را به جايگاه اول اقتصاد در منطقه ارتقا دهد . *دستاوردهاي انقلاب اسلامي در بخش كشاورزي سرزمين ايران داراي مساحتي بالغ بر 164 ميليون هكتار است كه بيش از 51 ميليون هكتار آن از اراضي خوب و با استعداد براي توليد محصولات كشاورزي است تا پيش از پيروزي انقلاب اسلامي بدليل سياستهاي نادرست رژيم پهلوي , كشاورزي كشور با ورشكستگي روبرو بود بسياري از محصولات استراتژيك كشاورزي نظير گندم و برنج از خارج وارد مي شد و كسري فزاينده مواد غذايي به تورم قيمت اين مواد در داخل كشور منجر شده بود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي , عليرغم مشكلات بسياري كه كشور در سالهاي نخست با آن روبرو بود نظير

آشوبهاي گروههاي ضد انقلاب , تحريم هاي اقتصادي ايران توسط غرب و نيز جنگ تحميلي هشت ساله عراق عليه ايران , بخش كشاورزي همواره يكي از بخشهاي اقتصادي مورد توجه دولتمردان جمهوري اسلامي ايران بوده است به گونه اي كه امروزه بالغ بر 90 درصد از نياز كشور به محصولات كشاورزي در داخل تامين مي شود پس از پيروزي انقلاب اسلامي و به دنبال تاكيدات بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي , حضرت امام خميني (ره ) , مبني بر ضرورت خودكفايي كشور در زمينه محصولات استراتژيك نظير گندم , برنج و جو , حركتهاي قابل توجهي در راستاي توليد اين محصولات صورت گرفته است مثلا در زمينه گندم , با سرمايه گذاريهاي مناسب انجام شده , ميزان توليد آن نسبت به قبل از انقلاب اسلامي 3 برابر شده و بالغ بر 13 ميليون تن مي باشد . توليد برنج , دومين محصول استراتژيك و پرمصرف كشور (پس از گندم ) , رشدي بالغ بر 52 درصد نسبت به قبل از انقلاب اسلامي داشته است كه تا حد بسيار قابل توجهي از واردات آن كاسته شده است . طي سالهاي پس از انقلاب اسلامي , عليرغم دو برابر شدن جمعيت ايران و افزايش مصرف سرانه , با خودكفايي كشور در بخش دام و تامين مواد غذايي , واردات اقلامي نظير گوشت قرمز , مرغ , تخم مرغ و شير قطع شده است . يكي از دستاوردهاي مهم انقلاب اسلامي در بخش كشاورزي خودكفايي در توليد محصولات باغي بوده است . امروزه مركبات , انار , كيوي , انبه , خرمالو و يا محصولاتي همانند پسته , زعفران

, كشمش , همچنين ميوه هايي همچون هلو , شليل , زردآلو و سيب و انواع سبزيجات از ايران به كشورهاي مختلف صادر مي شود. شايان ذكر است ايران نخستين توليدكننده محصولاتي نظير پسته , زعفران و انار در جهان است . در سالهاي اخير نيز با توجه به توانمنديهاي بالقوه ايران براي توليد ارزان , قيمت و نزديكي به بسياري از بازارهاي مصرف , صنعت گل و گياه مورد توجه بخش دولتي و خصوصي كشور قرار گرفته است در اين راستا مسئولين كشور برآن هستند با استفاده از فن آوري جديد , توليدكنندگان اين بخش را ياري دهند. همچنين در زمينه جنگل و مرتع , سطح جنگل كاري و احياي جنگلها نسبت به قبل ازانقلاب اسلامي 2 برابر شده است . امروزه دولتمردان جمهوري اسلامي ايران با در پيش گرفتن سياستهاي حمايتي ازجمله تامين به موقع تسهيلات , خريدهاي تضميني , حمايت از خسارت ديدگان خشكسالي و گسترش بيمه محصولات كشاورزي و دامي , سعي در حمايت هرچه بيشتر از توليد كنندگان بخش كشاورزي دارند. *گندم , نمونه اي از موفقيتها خودكفايي در توليد گندم به عنوان يك محصول استراتژيك و تامين امنيت غذايي جمعيت 70 ميليوني كشور , از مهمترين اقدامات وزارت جهاد كشاورزي در طي سالهاي پس از انقلاب است . گندم به عنوان محصول استراتژيك كشاورزي , سهم بسزايي درتامين نيازغذايي مردم دارد به طوريكه بيش از 50 درصد متوسط انرژي دريافتي هر نفردرطول روز ازطريق نان تامين مي شود از اين رو , با توجه به اهميت خودكفايي كشوردراين محصول استراتژيك , برنامه افزايش توليد گندم پس از انقلاب اسلامي

مورد توجه مسوولان نظام قرار گرفت وپس ازادغام وزرات كشاورزي و جهاد سازندگي و تشكيل وزرات جهاد سازندگي اين بحث به طور جدي دنبال شد به طوريكه ايران در سال زراعي 83 _82 شاهد برگزاري جشن خودكفايي گندم در كشور بود. طرح خودكفايي گندم دردولت رفسنجاني آغاز و در زمان مديريت اسكندري به عنوان مجري طرح گندم دردولت خاتمي تحقق يافت و براين اساس دولت نهم مدعي است كه كشور را به صادركننده گندم در جهان تبديل كرده است . به دنبال خودكفايي در محصول گندم , انتقادهاي متفاوتي از قبيل كاهش سطح زير كشت ساير محصولات كشاورزي مثل جو و چغندرقند , تخريب منابع آب وخاك و زيست محيطي از سوي برخي از افراد مطرح شد كه پاسخهاي قانع كننده اي را نيز به همراه داشت . آمار موجود حاكي از توليد 5 ميليون و 600 هزار تن گندم درسال 57 _ 56 است به طوريكه ميزان واردات گندم در سالهاي قبل از انقلاب به بيش از يك ميليون و 140 هزار تن مي رسيد . اين ميزان در سال زراعي 70 _ 69 به توليد 8,8 ميليون تن با خريد 3,25 ميليون تن گندم مازاد بر نياز كشاورزان و واردات 2,93 ميليون تن و در سال زراعي 80 _ 79 به توليد 9,4 ميليون تن وخريد 5,66 ميليون تن گندم مازاد برنياز كشاورزان و واردات 5,5 ميليون تن گندم افزايش يافت كه آمار بالايي دربخش واردات محسوب مي شود. با اجراي طرح خودكفايي گندم , ايران با توليد 14,5 ميليون تن و خريد 11,2 ميليون تن گندم مازاد بر نياز كشاورزان به خودكفايي

در اين محصول اساسي رسيد. هم اكنون ايران نه تنها از واردات بالاي گندم بي نياز شده است بلكه با افزايش توليد گندم به 15 ميليون تن و خريد 11,53 ميليون تن گندم مازاد بر نياز كشاورزان ضمن قطع وابستگي , شاهد صادرات يك ميليون تني گندم به كشورهاي مختلف جهان بوديم . نكته قابل توجه اين است كه به موازات خودكفايي گندم , كيفيت آن نيزمورد توجه قرار گرفت , در اين رابطه با بهره گيري از تحقيقات علمي و تامين امكانات و نهاده هاي مورد نياز , كيفيت گندم نيز ارتقا يافته است و درحال حاضر نيزگندم ايران از نظر كيفيت در گروه بالايي قرار گرفته است كه تنوع ارقام از دلايل اصلي افزايش كيفيت گندم محسوب مي شود *كشاورزي ايران از زبان بيگانگان شايد ارائه آمار محصولات كشاورزي ايران در سالهاي پس از انقلاب بسياد شيرنتر باشد. سازمان جهاني خوار و بار و كشاورزي (فائو) در گزارشي در مورد وضعيت كشاورزي كشورمان در سالهاي پس از انقلاب اسلامي با اعلام اين كه مجموع توليد حدود 100 رقم محصول كشاورزي ايران در سال 1978 بيش از 28 ميليون و 800 هزار تن بوده است , اين قرم را در پايان سال 86 بيش از 84 ميليون و 104 هزار تن اعلام كرده است كه بيش از 55 ميليون تن رشد نشان مي دهد. بنابراين گزارش , حجم توليد محصولات كشاورزي ايران طي سي سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي با رشد 192 درصدي مواجه شده است . گزارش فائو حاكي است : توليد غلات در ايران در سال 1978 حدود 8 ميليون و

474 هزار تن بوده است كه اين رقم در حال حاضر به بيش از 22 ميليون و 809 هزار تن رسيده است . بر اساس اين گزارش , توليد غلات در ايران طي سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي با افزايش بيش از 14 ميليون تني و رشد 169 درصدي مواجه شده است . بر اساس اين گزارش , توليد انواع ميوه در كشور ما در سال 1978 حدود 2 ميليون و 883 هزار تن بوده است كه اين رقم در سال جاري با افزايش 11 ميليون تني به 13 ميليون و 847 هزار تن رسيده است . توليد انواع ميوه در ايران طي سي سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي با رشد 4,8 برابري و يا 380 درصدي مواجه شده است . سازمان جهاني خوار و بار و كشاورزي (فائو) در اين گزارش اعلام كرد : حجم توليد محصولات توليد شكر يعني نيشكر و چغندر قند در سال 1978 ميلادي بيش از 4 ميليون و 557 هزار تن بوده است كه اين رقم در حال حاضر به بيش از 10 ميليون و 530 هزار تن رسيده است . توليد نيشكر و چغندر قند طي سي سال گذشته بيش از 6 ميليون تن و به عبارتي 131 درصد رشد داشته است . حجم توليد انواع سبزي جات و صيفي جات در سال 1978 بيش از 4 ميليون و 621 هزار تن بوده است كه اين رقم در سال جاري به بيش از 15 ميليون و 760 هزار تن افزايش يافته است . توليد انواع سبزي جات و صيفي جات طي سالهاي پس از پيروزي انقلاب

اسلامي با رشد 11 ميليون تني و 241 درصدي مواجه شده است . سازمان جهاني خواروبار و كشاورزي اذعان ميكند كه ايران با توليد 23 ميليون تني نهمين توليد كننده بزرگ غلات در قاره آسيا است . سازمان جهاني خواروبار و كشاورزي همچنين در گزارش خود پيش بيني كرده است توليد غلات در ايران طي سال جاري با نيم ميليون تن افزايش نسبت به سال قبل مواجه شده و به 23,5 ميليون تن برسد . بر اساس اين گزارش ايران نهمين توليد كننده بزرگ غلات در قاره آسيا شناخته شده است . چين با توليد 445 ميليون تن غلات در سال 2006 بزرگترين توليد كننده غلات در آسيا طي اين سال بوده است . ساير توليد كنندگان بزرگ غلات در آسيا طي اين سال عبارتند از هند با 240 ميليون تن , اندونزي با 66 ميليون تن , بنگلادش با 41 ميليون تن , ويتنام با 39 ميليون تن , تركيه با 35 ميليون تن , تايلند با 34 ميليون تن , پاكستان با 33 ميليون تن و ايران با 23 ميليون تن . همچنين گرسنگي و سو تغذيه در ايران از 30 درصد جمعيت كشور در سال 1970 به كمتر از 4 درصد جمعيت در سالهاي اخير رسيد. سازمان خوار بار ملل متحد در تازه ترين گزارش خود به بررسي درآمد سرانه و ميزان گرسنگي و سو تغذيه در كشورهاي مختلف در سال 2006 ميلادي و مقايسه آن با سال 1970 ميلادي پرداخته است . بنا بر اين گزارش , درآمد سرانه ايران نسبت به فقيرترين كشور جهان طي سال گذشته 30,9 برابر بيشتر

بود , اين رقم در سال 1970 حدود 7,3 برابر بيشتر شده است . در اين گزارش 221 كشور جهان بر اساس ميزان درآمد سرانه و نرخ گرسنگي و سو تغذيه رتبه بندي شده اند . ميزان درآمد سرانه در ثروتمندترين كشور جهان 753 برابر بيشتر از فقيرترين كشور جهان است . اين رقم در سال 1973 ميلادي حدود 115 برابر بوده است . اين مساله نشانگر شكاف درامدي شديد و بي عدالتي بين كشورهاي ثروتمند و فقير طي 30 سال اخير است . اريتره بيشترين ميزان گرسنه در جهان را در اختيار دارد . بيش از 75 درصد جمعيت اين كشور هم كنون در گرسنگي و سو تغذيه به سر مي برند . بروندي با درآمد سرانه 110 دلار فقيرترين كشور جهان به شمار مي رود . روستاها , كانون تلاش و سازندگي پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران , روند نابودي كشاورزي و روستاها به نحو شگفت انگيزي متوقف شد و به همت فرزندان جهادگر ملت در وزارت جهاد سازندگي آباداني و توسعه روستاها و فعاليت هاي كشاورزي به تدريج بازگشت و سيل مهاجرت بي رويه به شدت كاهش يافت . حضور جهادگران متخصص و متعهد در صحنه توسعه عمران و آباداني روستاها و كشاورزي , تامين نهاده هاي مورد نياز كشاورزان , اجراي طرح هاي عمراني مختلف , توسعه صنايع تبديلي و تكميلي كشاورزي و انتقال دانش فني به كشاورزان و توسعه تكنولوژي هاي جديد سبب شد كه چهره ي كشاورزي در روستاهاي ايران به تدريج تغيير يافته و امروزه به نقطه اي رسيده ايم كه حداقل 93 درصد محصولات مورد نياز

كشور در داخل توليد شده و كشور از وابستگي به اجانب رهايي نسبي پيدا كرده است . در اين سالها صادرات محصولات كشاورزي به نحو بي سابقه اي رشد يافته و از 25 ميليون دلار در سال 1355 به رقم 2,1 دهم ميليارد دلار در سال 1385 افزايش يافته و پيش بيني مي شود كه امسال به حدود سه ميليارد دلار افزايش يابد و اين در حالي است كه هدف برنامه چهارم توسعه رسيدن به سقف صادرات دو ميليارد دلار در بخش كشاورزي در سال پاياني برنامه است كه خوشبختانه اين هدف در سال جاري محقق شده است . بررسي وضعيت درآمد حقيقي خانوارهاي روستائيان كشاورزان كشور نشان مي دهد كه نسبت به قبل از پيروزي انقلاب اسلامي درآمد حقيقي آنان حداقل 225 درصد افزايش يافته است به طوري كه براساس قيمت هاي ثابت سال 76 مقدار درآمد سرانه هر خانوار كشاورز به طور ميانگين از 6,2 ميليون ريال در سال 1355 به حدود 14 ميليون ريال در سال 1385 افزايش پيدا كرده است و جمعيت زير خط فقر در روستاها از 65 درصد قبل از پيروزي انقلاب به كمتر از 30 درصد در سال گذشته كاهش يافته است . استفاده از روش هاي آبياري نوين براي كشور را حياتي و سبب افزايش بهره وري مصرف آب در كشور دانست و گفت : قبل از پيروزي انقلاب اسلامي از روش هاي نوين آبياري تحت فشار در سطح كمتر از 10 هزار هكتار استفاده مي شد اما در حال حاضر در سطحي حدود 650 هزار هكتار از اين نوع آبياري استفاده مي شود . در سال

1355 در سطحي معادل 17 هزار هكتار فعاليت هاي آبخيزداري (حفاظت آب و خاك و ايجاد پوشش گياهي ) در حوزه هاي آبخيز كشور انجام شده است در حالي كه در شرايط فعلي سالانه در سطحي حدود يك ميليون هكتار فعاليت هاي آبخيزداري انجام مي شود. سرانه توليد محصولات كشاورزي از هر متر مربع آب در سال 1355 را حدود 500 گرم عنوان كرد و گفت : اين رقم در زمان حاضر به دو برابر يعني يك كيلوگرم افزايش يافته است كه نشان دهنده افزايش بهره وري آب در بخش كشاورزي ايران است . ميزان عملكرد توليد محصول در واحد سطح از حدود دو تن در هكتار قبل از پيروزي انقلاب با افزايش معادل 300 درصد به بيش از شش تن در هكتار در زمان حاضر افزايش يافته است . قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به صنايع تبديلي و تكميلي بخش كشاورزي به دليل متكي بودن سياست آن زمان به واردات از خارج كشور اهميت خاصي داده نمي شد , اپس از پيروزي انقلاب اسلامي در اين زمينه اقدامات بسيار خوبي صورت گرفته به گونه اي كه در سال 1385 با تامين سرمايه لازم از طريق تسهيلات كم بهره , اعطاي زمين و ساير كمك هاي ديگر , صنايع مرتبط با بخش كشاورزي توسعه يافته به گونه اي كه ظرفيت فراوري محصولات كشاورزي كشور در سال 1385 به حدود 33 ميليون تن افزايش يافته است و تا پايان برنامه چهارم به رقم 42 ميليون تن افزيش خواهد يافت . *فعاليتهاي عمراني در روستاها در زمينه فعاليت هاي توسعه روستايي نيز پيشرفت هاي خوبي در كشور

صورت گرفته است به گونه اي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ميزان برخورداري جمعيت روستايي كشور از نعمت برق به بالاتر از 97 درصد رسيده و به 51 هزار روستا برق رساني صورت گرفته است در حاليكه قبل از پيروزي انقلاب فقط 2360 روستا در كشور داراي برق بوده اند . ميزان برخورداري جمعيت روستايي از آب آشاميدني از حدود 21 درصد در سال 1355 به بيش از 81 درصد در سال 1385 افزايش يافته است افزود : همچنين طول راه هاي روستايي در سال 1355 حدود 26 هزار كيلومتر راه از نوع شوسه و خاكي بوده كه درسال 1385 به بيش از 100 هزار كيلومتر افزايش يافته كه 56 درصد آن آسفالته و مابقي راه شوسه است . اين اقدامات كه توسط متخصصان جهادگر متعهد و كارشناسان بخش كشاورزي صورت گرفته , سبب شده در زمينه كشاورزي و توسعه روستايي كشور ايران به پيشرفت هاي بزرگي نائل شود و الگويي براي كشورهاي در حال توسعه باشد. نرخ باسوادي روستائيان نيز از حدود 30 درصد قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به بالاتر از 75 درصد در سال گذشته افزايش داشته و براساس گزارش موسسات بين المللي دسترسي روستائيان كشور به مراقبت هاي اوليه بهداشتي پس از پيروزي انقلاب به بالاي 90 درصد افزايش يافته است . در مجموع اقدامات صورت گرفته پس از پيروزي انقلاب اسلامي در روستاها و بخش كشاورزي ايران سبب شده كه شاخص توسعه انساني به تمامي ابعاد توسعه اي جوامع را در بر مي گيرد در روستاهاي كشور از حدود 0,44 در سال 1355 با 64 درصد افزايش بالاتر از6

0,72 افزايش يابد كه رقم قابل قبولي است و در جوامع روستايي بسياري از كشورهاي جهان كم نظير است. كوتاه شدن دست خوانين ظالم و فئودال هاي استثمارگر از سر روستائيان يكي ديگر از خدماتي است كه انقلاب اسلامي براي كشاورزان و روستائيان انجام داده است و سبب شد كه روستائيان با ابتكار عمل و خلاقيت , سرنوشت فعاليت هاي كشاورزي خود را در دست بگيرند و با كمك سرمايه ها و امكاناتي كه دولت در اختيار آنها قرار داده كشور را به خودكفايي نسبي رسانده و در زمينه توسعه صادرات انواع محصولات كشاورزي نيز به موفقيت هاي خوبي دست يابند

دستاوردهاي انقلاب اسلامي در حوزه روستايي را مي توان در چند مقوله مورد بحث قرار داد : *محروميت زدايي از روستاها به جرات مي توان گفت كه « محروميت زدايي از روستاها » يكي از دستاوردهاي مهم انقلاب اسلامي در حوزه اجتماعي بوده است ; پيش از پيروزي انقلاب اسلامي , روستاها يكي از مناطق محروم كشور بودند. بيشتر روستاهاي كشور در دوران پهلوي , فاقد امكانات رفاهي بودند و مردم روستايي از لحاظ معيشت در سختي و مشقت بسر مي بردند پس از پيروزي انقلاب اسلامي و بدنبال تاكيدات بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي , حضرت امام خميني (ره ) مبني بر بسيج امكانات مادي و معنوي براي عمران و آباداني روستاها , مسئولان نظام جمهوري اسلامي ايران درصدد زدودن فقر و محروميت از چهره روستاهاي كشور برآمدند تا امكانات رفاهي شهرها و روستاهاي كشور را به يك سطح يكسان برسانند. به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي و فرمان امام خميني (ره ) مبني بر كمك

به روستائيان و آباداني روستاها , نهاد جهاد سازندگي شكل گرفت در اين نهاد كه بعدها به دليل عملكرد مثبت و قابل توجه آن به وزارتخانه جهاد كشاورزي تبديل شد , جوانان متخصص و انقلابي در مناطق روستايي كشور حضور پيدا كرده و به ارائه خدمات زيربنايي نظير آبرساني , راهسازي , برق رساني و غيره در روستاها پرداختند. از ديگر اقدامات انجام شده براي روستائيان پس از پيروزي انقلاب اسلامي , برخوردار شدن روستاها از امكانات برقراري ارتباط مخابراتي با دنياي خارج از روستاهاست , اقدامات صورت گرفته در اين خصوص به اندازه اي است كه ايران بدليل فعاليتهاي گسترده براي برخوردار نمودن مناطق محروم روستايي از ارتباطات مخابراتي , از سوي يونسكو لوح تقدير دريافت كرده است . به منظور افزايش سطح بهداشت در روستاها , احدات اماكن بهداشتي در روستاها پس از انقلاب اسلامي روند روبه رشدي داشته است . در زمينه تعليم و آموزش روستائيان نيز كارنامه انقلاب اسلامي درخشان است. دولتمردان جمهوري اسلامي ايران طي سالهاي پس از پيروزي انقلاب , اقتصاد بيمار سال 57 را به يك اقتصاد پويا و در حال رشد تبديل كرده اند. گرسنگي و سوتغذيه در ايران از 30 درصد جمعيت كشور در سال 1349 ه_ . ش به كمتر از 4 درصد رسيده است. محروميت زدايي از روستاها يكي از دستاوردهاي مهم انقلاب اسلامي در حوزه اقتصادي بوده است *منبع : روزنامه جمهوري اسلامي (دستاورد)، ويژه سي امين سال پيروزي انقلاب اسلام، چهارشنبه 16بهمن 1387، ص 19

30 سال تكاپو براي كاهش فاصله طبقاتي

30 سال تكاپو براي كاهش فاصله طبقاتي حسين اسماعيلي توزيع هماهنگ و عادلانه امكانات رفاهي و ايجاد

بسترهاي برخورداري از نيازهاي اوليه زندگي سالم , يكي از مهم ترين , اساسي ترين و اصلي ترين اهداف و دغدغه هاي مردم ايران در انقلاب اسلامي به شمار مي آمد چرا كه توسعه نامتوازن و تمركز غير منطقي و ناعادلانه امكانات و زير بناهاي رفاهي و توسعه در مناطق شهري خصوصا تهران و چند شهر مركزي , چهره ناپسندي از فقر و ثروت را در فاصله كمي از شهرها به نمايش گذاشته بود و ادامه روند موجود بي ترديد شكاف طبقاتي بين جامعه شهري و روستايي كشور را عمق مي بخشيد كه ماحصل آن اضمحلال اتحاد ملي و يكپارچگي هويتي ايرانيان بود. هجوم حاشيه عليه متن و تقويت احساس تقسيم بندي شهروندان به شهروند درجه يك و شهروند درجه دو , همه و همه از پيامدهاي سياستهاي نادرست و غير اصولي رژيم منحوس گذشته بود كه رشد نامتوازن اقتصادي و صنعتي باعث پديد آمدن آن شده بود. بررسي هاي صورت گرفته نشان مي دهد كه عدم برخورداري از نگاه كارشناسي و نبود برنامه هاي توسعه اي , افزايش درآمدهاي نفتي را در سالهاي 1354 و 1355 به شوك مهلكي براي رژيم تبديل كرد كه با اتخاذ سياستهاي غير اصولي و نادرست و تزريق مستقيم درآمدهاي نفتي به اقتصاد كشور كه از ظرفيت لازم براي جذب آن برخوردار نبود , تشديد شد و پايه هاي لرزان حكومت پهلوي را ويران كرد. بر همين مبنا توجه اصلي و هدف اوليه مديران دولت جمهوري اسلامي توزيع عادلانه امكانات رفاهي و طراحي برنامه هاي توسعه اي متوازن براي رشد هماهنگ و متوازن بوده و هست و در راستاي

تحقق اين اهداف مهم , به ايجاد بسترهاي لازم و توزيع متوازن امكانات همت گماردند. *آب برخورداري از نعمت آب آشاميدني سالم يكي از اولين نيازهاي زندگي بشري است كه متاسفانه در رژيم گذشته شاهد محروميت بيشتر روستاهاي كشور از اين نعمت الهي بوديم . در سال 1357 ميزان توليد آب 1,5 ميليارد متر مكعب و تعداد انشعابات 2,7 ميليون بود , اما اين رقم در سال 1385 بيش از 5 ميليارد و 94 ميليون متر مكعب آب در مناطق شهري شهركهاي آب و فاضلاب شهري و بيش از يك ميليارد متر مكعب آب در مناطق روستايي شهركهاي آب و فاضلاب روستايي توليد شده است . در مناطق شهري طول شبكه هاي توزيع آب حدود 120 هزار كيلومتر و تعداد انشعاب آب بيش از 10 ميليون فقره بوده است . در مناطق روستايي طول شبكه هاي توزيع آب حدود 120 هزار كيلومتر و تعداد انشعاب آب بيش از 3 ميليون فقره بوده است كه اين ميزان در سال 86 با 20 درصد رشد به 3,5 ميليون فقره افزايش يافته است . *مخابرات آمار دقيق خطوط تلفن كشور در سال 1357 حدود 850 هزار شماره بود , در حالي كه اين رقم تا پايان سال 1386 بالغ بر 23 ميليون و 419 هزار و 586 شماره بوده است . توليد تجهيزات مخابراتي تا پيش از انقلاب , تنها به توليد سوئيچ هاي الكترونيكي و دستگاههاي مخابراتي روميزي و برخي از دستگاههاي مخابراتي محدود بود , اما اين امر پس از پيروزي انقلاب اسلامي و خصوصا با پايان يافتن جنگ تحميلي در سال 1368 تغييرات و پيشرفتهاي

شگرف و چشمگيري در فناوري توليد تجهيزات مخابراتي صورت گرفت كه شبكه « فيبر نوري » يكي از اين تحولات است . در كنار توسعه و گسترش تلفنهاي واگذار شده , تلفن همراه تا مردادماه سال 1382 به 2 ميليون و 521 هزار و 649 خط رسيد كه اين رقم تا پايان سال 86 به حدود 25 ميليون و 200 هزار نفر بالغ شده است . *راه و ترابري به اعتقاد كارشناسان , پيشرفت در صنعت حمل و نقل كشور , انقلابي در اين بخش محسوب مي شود زيرا در سالهاي پس از انقلاب اسلامي 90 هزار كيلومتر راه آسفالتي و شوسه روستايي و 76 هزار كيلومتر جاده و راه اصلي و فرعي در شهرك هاي مختلف كشور احداث شده است . در حالي كه در سال 1357 مجموع راههاي اصلي و فرعي كشور حدود 36 هزار كيلومتر بود . اما آمارها نشان مي دهد در پايان سال 1385 مجموع راههاي اصلي و فرعي كشور حدود 1 ميليون و صد هزار كيلومتر بوده است . در شبكه ريلي نيز در حال حاضر 6100 كيلومتر شبكه اصلي و بيش از 2 هزار كيلومتر شبكه فرعي راه آهن وجود دارد كه مي شود گفت در واقع سالانه 600 كيلو متر راه آهن ساخته شده كه در آينده اي نزديك به 1000 كيلومتر خواهد رسيد . در سال 1381 بالغ بر 20 ميليون و 200 هزار نفر از طريق فرودگاه هاي كشور جابه جا شده اند . اين رقم در سال 1385 به 27 ميليون نفر رسيده است , در حالي كه مسافران هوايي در سال 1357 به

زحمت به 700 هزار نفر مي رسيدند و اين در حالي است كه تا پايان سال 86 حدود 30 ميليون نفر از طريق هواپيما مسافرت كردند . تقويت احساس تقسيم بندي شهروندان به شهروند درجه يك و درجه دو , همه و همه از پيامدهاي سياستهاي نادرست و غير اصولي رژيم منحوس گذشته بود كه رشد نامتوازن اقتصادي و صنعتي باعث پديد آمدن آن شده بود هدف اوليه مديران جمهوري اسلامي توزيع عادلانه امكانات رفاهي و طراحي برنامه هاي توسعه اي متوازن براي رشد هماهنگ و متوازن بوده و هست و در راستاي تحقق اين اهداف مهم , به ايجاد بسترهاي لازم و توزيع متوازن امكانات همت گماردند. گسترش شبكه هاي توزيع برق را بايد يكي از افتخارآميزترين فعاليتهاي دولت هاي جمهوري اسلامي دانست . توليد تجهيزات مخابراتي تا پيش از انقلاب تنها به توليد سوئيچ هاي الكترونيكي و دستگاههاي مخابراتي روميزي و برخي دستگاهها محدود بود , اما پس از پيروزي انقلاب اسلامي و خصوصا پس از پايان جنگ تحميلي , تغييرات و پيشرفتهاي شگرف و چشمگيري در فناوري توليد تجهيزات مخابراتي صورت گرفت كه شبكه « فيبر نوري » يكي از اين تحولات است * منبع : روزنامه جمهوري اسلامي ، (دستاورد) ويژه سي امين سال پيروزي انقلاب اسلام ، چهارشنبه 16بهمن 1387، ص 23

انقلاب بزرگترين دستاورد انقلاب

انقلاب بزرگترين دستاورد انقلاب علي معصومي

هنگامي كه در بهمن 1357 ه_ . ش انقلاب اسلامي در ايران به پيروزي رسيد و بنياد رژيم پهلوي درهم كوبيده شد , به طور كلي دو تحليل درباره اين حادثه بزرگ پديد آمد. يكي از اين تحليل ها , در آن

بستر و در آن فضايي جوانه زد كه معمولا اصالت و محوريت عيني و ذهني را در تمام عرصه هاي مادي و معنوي و فرهنگي و... به غرب مي داد و اساسا نمي توانست خارج از چهارچوب ذهني كه جهان غرب پديد آورده بود , بينديشد. آن هايي كه با فضاي مذكور خود گرفته و يا در بستر آن رشد كرده بودند , در برابر فرهنگ و تمدن و سياست غرب و در برابر صنعت , فناوري و كليه مظاهر مادي و غيرمادي غرب و در برابر توانايي هاي غرب بر اداره امور دنيا و ترسيم خطوط حال و آينده جهان , چنان بهت و انفعالي داشتند كه هرگز گمان نمي كردند در كل جهان حركتي خارج از اراده غرب و خارج از مدار سياست غرب پديد آيد و استمرار يابد. به عبارت ديگر , اين افراد , غرب را در ذهن خود جاي خدا و جاي اراده همه انسان ها قرار داده بودند و همان طور كه انسان هاي مومن و مسلمان به درستي اعتقاد دارند كه در جهان حتي برگي بدون اراده خدا از شاخه درخت بر زمين نمي افتد , غرب باوران و آن هايي كه در بستر ذهنيت سازي هاي غرب رشد كرده بودند نيز تقريبا چنين گماني را درباره جهان غرب و توانايي هاي آن بر مديريت جهان و انسان هاي روي زمين داشتند , نبايد گمان كرد كه چنين افرادي منتسب به منطقه جغرافيايي خاص و يا منتسب به دين و مسلك خاص و يا قشر اجتماعي خاص بودند; بلكه اصولا طيف بسيار وسيع و گسترده اي را تشكيل

مي دادند كه اكثريت بسيار بزرگي (شايد قريب به اتفاق ) از نخبگان و اهل نظر سياسي و فرهنگي و مذهبي و اجتماعي جهان را تشكيل مي دادند و در هر كشوري و منطقه اي و در ميان هر دين و مسلكي حضور بسيار پررنگ داشتند. بنابر اين , چه بسياري از همين نوع افراد در ميان مسلمانان و حتي در ميان طيف مبارزان عليه رژيم شاه نيز بودند , ولي چون از لحاظ ذهني و تربيت سياسي و فرهنگي , گريز از مدار سياست و اقتدار غرب را ممكن نمي دانستند , در مبارزه با رژيم شاه كه وابسته به جهان غرب بود , تا اين مرز كه شاه سلطنت كند نه حكومت , بيشتر نمي رفتند و به امام خميني نيز همين پيشنهاد را مي كردند (صحيفه امام , جلد 6 , ص 189 ) و مي گفتند : سرنگون كردن رژيمي كه غرب از آن حمايت مي كند , امر محال و خواب و خيالي بيش نيست . زماني كه انقلاب اسلامي برخلاف انتظار طيف مذكور به پيروزي رسيد و روزگار و تاريخ جديد و مسير تازه اي را در پيش روي جهانيان قرار داد , باز هم اين افراد نتوانستند به درك درستي از تحولات دست يابند. بنابر اين , چنين پنداشتند كه چون هيچ امري نمي تواند خارج از مدار سياست و اراده غرب باشد , انقلاب اسلامي كه نتيجه هيجانات زودگذر ديني و اجتماعي مردم ايران است , به زودي فرو مي خوابد و اگر هم نخواهد فرو بخوابد , جهان عرب با يك حركت ساده سياسي , نظامي

و... آن را فرو مي خواباند و به زودي همان هايي كه همگام با سياست جهاني غرب و معترف به سلطه و اقتدار بي چون و چراي غرب هستند , در شكل و شمايل جديد به حكومت خواهند رسيد. همان طور كه اكنون شاهد هستيم , گذر زمان و عرصه واقعيت ها , ثابت كرد كه آن چه رنگ خواب و خيال داشت , تحليل دور از واقعيت همين افراد بود و اكنون سي (30 ) سال تمام از زمان پيروزي انقلاب اسلامي مي گذرد , ولي انقلاب اسلامي برخلاف اراده جهان غرب نه تنها از بين نرفته بلكه هر روز عميق تر و گستره تر و پرشاخ و برگ تر از گذشته شده است . تحليل ديگري كه همزمان با واقعه بهمن 57 پديد آمد , اين بود كه انقلاب اسلامي ايران مقدمه انقلاب جهاني اسلام است و به زودي انقلاب اسلامي مرزها را در مي نورد و با بيدار كردن مسلمانان جهان اسلام , افق بزرگ و روشني خواهد گشود , به طوري كه عصر جديدي آغاز مي شود , عصري كه جهان اسلام در مسير استقلال خواهي , هويت يابي , مقابله با سلطه سياسي و فرهنگي غرب , احياي ارزش هاي همه جانبه اسلام و... خواهد افتاد و در نهايت , قطب قدرتمند سياسي و فرهنگي نويني در جهان تشكيل خواهد شد و كل بشر را به سوي تمدني الهي و سعادتمند رهنمون خواهد شد; يعني همان چيزي كه اكنون جلوه هاي آن آشكار شده است. اكنون سئوال اين است كه چرا انقلاب اسلامي ايران برخلاف اراده استكبار غرب و برخلاف

توطئه هاي بسيار زيادي كه عليه آن تدارك ديده و اجرا شد , نه تنها جشن سي (30 ) سالگي خود را برگزار مي كند , بلكه به روند و نهضت بسيار بزرگي در جهان تبديل شده است و به سرعت به سمت اهداف نهايي و جهاني خود پيش مي رود بدون ترديد , علت دوام و گسترش فزاينده انقلاب اسلامي را بايد در اصالت و ريشه دار بودن آن جست و جو كرد . بدين معني كه برخلاف ديدگاه و تحليل افرادي كه درك درستي از واقعه سال 57 نداشتند , انقلاب اسلامي پديده اصيلي بود (و هست ) كه ريشه 500 ساله داشت و هرگز نتيجه يك هيجان لحظه اي و زودگذر اجتماعي و مذهبي نبود تا به سرعت خاموش شود . مي توان گفت از همان قرن دهم هجري قمري (اوايل قرن 16 ميلادي ) كه جهان غرب دور تازه اي از جنگ هاي صليبي (كه بعدا به تهاجمات استعماري معروف شد) را در كرانه هاي خليج فارس , بحراحمر , كرانه هاي درياي عمان و اقيانوس هند عليه مسلمانان آغاز كرد و صليبيون متعصبي همچون آلبوكرك و... تاخت و تازهاي بسيار بي رحمانه اي را در سرزمين ها نمودند, مسلمانان و جهان اسلام درصدد بر آمدند در برابر غرب و خوي سلطه جوي آن بايستند. بعدها كه اوضاع بسيار وخيم تر شد و نفوذ و تهاجم استعماري كشورهايي همچون انگليس , فرانسه , روسيه و... جهان و ايران را با وضع مهلك و حقارت آميزي رو به رو كرد و استعمارگران ضمن تصرف سرزمين هاي اسلامي و نفوذ در ميان دربارها

و دستگاه هاي حكومتي جهان اسلام , بر همه شئون و اركان جوامع اسلامي سلطه پيدا كردند. با پديدآمدن اين وضع فلاكت بار در ميان جوامع اسلامي كه هم خاك و سرزمين هاي جهان اسلام هدف تعرض واقع شد و هم اركان و بنيادهاي ديني , فرهنگي , سياسي , اجتماعي , اقتصادي , و مظاهر هويتي مسلمانان در خطر نابودي قرار گرفت , به تدريج در كل جهان اسلام دغدغه ها و جنب وجوش هايي كه با اهداف و آرمان هايي براي رهايي از آن وضع نابسامان همراه بود , پديد آمد و افراد و گروه هاي آگاه و دل سوزي وارد ميدان شدند تا مسلمانان را آگاه كنند و سپس آن ها را به حركت وادارند. از همين زمان بود كه عصر نهضت ها , اصلاح گري ها , قيام ها و... در كل جهان اسلام فرارسيد و كساني همچون سيدجمال الدين اسدآبادي و... به پاخاستند تا با دگرگون كردن اوضاع جهان اسلام , در برابر مصايبي كه غرب در جهان اسلام پديد آورده بود , مقابله كنند و در ضمن , مسلمانان را در همه عرصه ها به تحرك وادار نمايند تا از فلاكت عقب ماندگي رها شوند. هنگامي كه انقلاب اسلامي در ايران به پيروزي رسيد , از آغاز عصر نهضت ها و قيام ها , بيش از صد سال گذشته بود. در اين مدت طولاني , در كل جهان از شمال و شمال غرب آفريقا تا شبه قاره هند و جنوب شرقي آسيا , نهضت ها , قيام ها و اصلاح گري هاي فراواني براي دست يابي مسلمانان به اهداف

و آرمان ها و رهايي از مصايب عقب ماندگي و مصايبي كه غرب تحميل كرده بود , به وقوع پيوست كه اگر بخواهيم احصا كنيم با فهرست طولاني و بلندي روبه رو مي شويم . گرچه هر يك از اين نهضت ها و قيام ها آثار و نتايج مفيدي داشتند و توانستند موانعي بر سر راه مهاجمان استعماري به وجود آورند و از شدت بعضي مصايب نيز بكاهند , ولي هيچ يك نتوانستند به ال و اهداف جامع و فراگيري مسلمانان و جهان اسلام نزديك شوند. به عنوان مثال , با اين كه در ايران اقدامات اميركبير , نهضت سيدجمال الدين اسدآبادي , نهضت تنباكو , نهضت عدالت خواهي (نهضت مشروطه ) , جنبش ميرزاكوچك خان و شيخ محمد خياباني , نهضت فدائيان اسلام , نهضت ضداستعماري عصر آيت الله كاشاني و... هر يك آثار و نتايجي داشتند , ولي به دلايلي هيچ كدام موفق نشدند به دغدغه ها و نگراني هاي چند صدساله جامعه ايران خاتمه دهند و آرمان ها و اهداف جامع ايرانيان مسلمان را محقق نمايند , ولي انقلاب اسلامي به دليل گستردگي و عمقي كه در عرصه اهداف و آرمان ها داشت , توانست به عنوان پديده اي كه جامع اهداف و آرمان هاي چندصدساله مسلمانان و ايرانيان است و رافع همه دغدغه ها و مصايب تاريخي است , مطرح و مورد استقبال بسيار پرشور ايرانيان و همه مسلمانان جهان قرار بگيرد. در واقع , انقلاب اسلامي ذاتا و به خودي خود دستاورد بزرگي بود كه ايرانيان و ساير مسلمانان جهان صدها سال به انتظار وقوع آن نشسته و براي رخ

دادن آن جانفشاني هاي فراواني تاريخي كرده بودند. علاوه بر اين كه انقلاب اسلامي به تنهايي همه اهداف و آرمان هايي را كه انقلاب ها و نهضت هاي پيشين در ايران و جهان اسلام داشتند , به همراه داشت , از عناصر متعدد ديگري نيز برخوردار بود كه در نهضت هاي گذشته سابقه نداشت . به همين دليل و به اين دليل كه انقلاب اسلامي اصالت و ريشه هاي چند صدساله تاريخي در جهان اسلام داشت و برخاسته از متن فرهنگ مذهبي و تاريخي جهان اسلام بود , هنگامي كه فرشته انقلاب در بهمن 57 فرارسيد , نه تنها ايرانيان بلكه ساير مسلمانان نيز با شوروشوق فراوان به سوي آن شتافتند تا بزرگ ترين دستاورد تاريخي را كه صدها سال برايش لحظه شماري مي كردند , در آغوش بگيرند. گرچه اصل انقلاب اسلامي مظهر بزرگ ترين دستاورد چندين سده از تلاش ها و مبارزات نسل هاي متعدد جهان اسلام محسوب مي شود , ولي اين انقلاب شكوهمند در طول حيات 30 ساله توانسته است دستاوردهاي عظيم و درخشاني در منظر تاريخ و در چشم انداز جهانيان قرار دهد و بدين طريق , دل دوستان انقلاب را شاد و دشمنان را خشمگين نمايد. بخشي از دستاوردهاي عظيم انقلاب اسلامي در حوزه هاي عيني و ملموس مي باشد; يعني حوزه هايي كه مربوط به آباداني هاي عمومي , ارتقاي كيفيت زندگي عمومي مردم , ارتقاي سطح دانش عمومي از طريق ايجاد مدارس و دانشگاه ها و آموزشگاه هاي فراوان , گسترش صنعت در زمينه هاي مختلف , گسترش و توسعه كشاورزي , نوسازي شهرها و روستاها ,

ايجاد زيرساخت هاي توسعه و ترقي در همه عرصه ها , و ده ها عنوان ديگر كه حتي شمارش آن ها از حوصله اين نوشته خارج است . اگر ما بخواهيم دستاوردهاي عظيم انقلاب اسلامي را محدود به همين بخشي كه برشمرديم بنماييم , قطعا ظلم بزرگي در حق انقلاب اسلامي شده است ; زيرا گرچه بخش مذكور بسيار ارزشمند و لازم است , ولي بدون ترديد آنچه انقلاب اسلامي در عرصه دگرگوني ذهن ها و انديشه ها , تحول در ديدگاه ها و جهان شناسي ها , مبدل شدن روحيه هراس به روحيه شجاعت , خودباوري ها و گريز از خودباختگي ها , انفصال از ذهنيت غرب محوري سابق , گريز از تاييد بي چون چراي غرب و تقليد مطلق از غرب , تلاش و انقلاب در حوزه بازيابي هويت شرقي و اسلامي , يافتن حس توانمندي ذهني و عملي و خروج از حالت انفعالي و... به دست آورده است , بسيار ارزشمندتر و اساسي تر از دستاوردهاي حوزه هاي عيني و ملموس مي باشد; زيرا اگر اين انقلاب و تحول روحي و ذهني نبود , قطعا در حوزه هاي عيني و ملموس نيز هيچ اتفاق قابل توجهي روي نمي داد. به عبارت ديگر , اصل انقلاب روحي و فكري و ذهني كه در پي پيروزي انقلاب اسلامي پديد آمده بزرگ ترين دستاورد انقلاب محسوب مي شود. اگر اين انقلاب روحي و معنوي و ذهني پديد نمي آمد , نه تنها در حوزه هاي عيني و ملموس هيچ توفيقي به دست نمي آمد , بلكه اساسا انقلاب در برابر توطئه هاي بي شمار ,

نمي توانست دوام و قوامي داشته باشد و در همان مراحل اوليه توطئه فاتحه انقلاب خوانده مي شد. اگر اين انقلاب روحي و معنوي نبود , جهان استكبار با تمام هيمنه اش در برابر ايران اسلامي درمانده نمي شد. اگر اين انقلاب روحي نبود , رژيم غاصب صهيونيستي در چنگال جمع محدودي همچون حزب الله لبنان و حماس اسير نمي گرديد; يعني همان رژيمي كه پيش از انقلاب اسلامي در طول شش روز توانست ارتش چندين كشور بزرگ عربي را در هم بكوبد و هزاران كيلومتر مربع از خاك كشورهاي عربي را تصرف كند , امروز در اثر تحول و انقلاب روحي ناشي از انقلاب اسلامي در ميان مسلمانان , به وضعي گرفتار است كه از تامين امنيت شهرهاي خود نيز ناتوان شده است . به طوركلي بايد گفت همان طور كه اصل انقلاب اسلامي بزرگ ترين دستاورد تاريخي جهان اسلام در سده هاي اخير محسوب مي شود , انقلاب در روح و روان و انديشه مسلمانان نيز بزرگ ترين دستاورد انقلاب اسلامي است و قطعا تا زماني كه انقلاب روحي و رواني و پنداري ناشي از انقلاب اسلامي مستدام مي باشد , هويت و مظاهر و جلوه هاي انقلاب اسلامي نيز در همه عرصه هاي عيني و غيرعيني مستدام خواهد بود. علت دوام و گسترش فزاينده انقلاب اسلامي در 30 سال اخير را بايد در اصالت و ريشه داربودن آن جست وجو كرد . انقلاب اسلامي پديده اي است كه ريشه 500 ساله دارد و هرگز نتيجه يك هيجان زودگذر و لحظه اي اجتماعي و مذهبي نبود تا به سرعت خاموش شود. اگر بخواهيم

دستاوردهاي عظيم انقلاب اسلامي را محدود به دستاوردهاي حوزه هاي عيني و ملموس نماييم , قطعا ظلم بزرگي در حق انقلاب اسلامي كرده ايم ; زيرا آنچه انقلاب در زمينه تحول روحي و ذهني انجام داد و سبب پديدآمدن روحيه خودباوري , گريز از خودباختگي , انفصال از ذهنيت غرب محوري , گريز از تاييد بي چون و چراي غرب و تقليد مطلق از غرب , يافتن حس توانمندي ذهني و عملي و خروج از حالت انفعالي , مبدل شدن روحيه هراس به روحيه شجاعت و... شد , بسيار ارزشمندتر و اساسي تر از دستاوردهاي حوزه هاي عيني و ملموس مي باشد; زيرا اگر اين انقلاب و تحول روحي و ذهني نبود , قطعا در حوزه هاي عيني و ملموس نيز توفيق قابل توجهي به دست نمي آمد. همان طور كه اصل انقلاب اسلامي , مظهر بزرگ ترين دستاورد تاريخي جهان اسلام در سده هاي اخير محسوب مي شود; انقلاب در روح و روان و انديشه مسلمانان نيز بزرگ ترين دستاورد انقلاب اسلامي است و يقينا تا زماني كه انقلاب روحي و رواني و فكري ناشي از انقلاب اسلامي مستدام باشد , هويت و مظاهر و جلوه هاي انقلاب اسلامي نيز در همه عرصه هاي عيني و غيرعيني مستدام خواهد بود * منبع : روزنامه جمهوري اسلامي ، ويژه سي امين سال پيروزي انقلاب اسلام ، دستاورد، چهارشنبه 16بهمن 1387، ص 7

نگاهي به 30 دستاورد انقلاب اسلامي

نگاهي به 30 دستاورد انقلاب اسلامي به مناسبت سي امين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي ملت ايران، تلاش كرده ايم از ميان دستاوردهاي كثير و عظيمي كه اين انقلاب در ابعاد نظري و عيني،

داخلي و خارجي، آرماني و راهبردي و عملكردي داشته و تاكنون تحت عناوين دستاوردهاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي، علمي و ... كم و بيش مورد اشاره قرار گرفته، به چند دستاورد مهم تحت عنوان "سي دستاورد به مناسبت 30 سال حيات طيبه انقلاب اسلامي " به اختصار اشاره نماييم. ضمن آنكه مصرانه اذعان داريم بركات انقلاب اسلامي براي آحاد جامعه و همه ملل آزاد جهان اظهر من الشمس بوده و احصاء آن نه در اين مقال و مجال بلكه از توان مجموعه هاي كتاب چند جلدي نيز خارج مي باشد اما مخاطبان عزيز ما كه خود وقوف كاملي بر موضوع دارند اميد است جهت يادآوري و تذكار از اين نوشتار بهره گيرند. 1- آرمانهاي والاي اسلامي- انساني 1/1- آرمان فرهنگي : اعتلاي فرهنگ اسلامي، كرامت انساني، هويت ايراني و احياي ارزشهاي مادي و معنوي كه آزادي هاي مشروع، وفاي به عهد، ايثار و گذشت، صداقت و سلامت در گفتار و رفتار از جمله آنهاست. 2/1- آرمان سياسي : استقلال همه جانبه كشور و تعامل با ساير ملتها و دولتها بر اساس عدالت و صلح و عزت و فراهم سازي بستر توسعه و تعالي مادي و معنوي كشور بر اساس ايده ي نه شرقي نه غربي 3/1- آرمان اجتماعي : توزيع عادلانه ثروت، امكانات و فرصتها در جامعه جهت بسط عدالت، سلامت و رفاه اجتماعي براي آحاد ملت 4/1- آرمان اقتصادي : خدمت به خلق خدا، پيشرفت و تعالي مادي و معنوي كشور از طريق خوداتكايي و اعتماد به نفس ملي در توليد، استفاده از ظرفيتها، محروميت زدايي، مقابله با فساد اقتصادي و ارتقاء درآمد سرانه

ملي 5/1- آرمان دفاعي : ارتقاء سطح توانمنديهاي ملي در مقابله با تهديدات احتمالي جهت دفاع از ارزشهاي ملي يا برقراري تعامل دوستانه بدون عقب نشيني از آرمانهاي اسلامي كه كشور را از وابستگي در عرصه هاي دفاعي به كشوري مستقل و داراي ظرفيتهايي براي توليد جنگ افزارهاي مدرن و صادرات به بيش از 30 كشور دنيا، ارتقاء داده است. 2- دستاوردهاي جهاني: 1) خروج ايران از سلطه ابرقدرتها و استكبار جهاني

2) تحقير قدرتهاي پوشالي به ويژه امريكا و شكست نظام دو قطبي

3) شكست سياست هاي امريكا با رهايي ايران از ژاندارمي منطقه

4) اثبات توانايي قدرت اسلام و شيعه در اداره جامعه

5) بيداري ملتهاي ستمديده جهان و احياي جنبش هاي ضد استكباري

6) ارائه الگوي حكومتي مردم سالاري ديني و نفي ايدئولوژي هاي سوسياليستي و ليبراليستي 3- دستاوردهاي منطقه اي 1) احياي قدرت جهان اسلام و همگرايي در بين كشورهاي اسلامي

2) خروج ايران از كشورهاي حامي صهيونيزم و اشغالگران قدس

3) بيداري ملتهاي منطقه عليه سياستهاي استكباري و مزدوران آنها

4) جهاني سازي مبارزه با رژيم اشغالگر قدس

5) افشاگري عليه سياستهاي اختلاف افكنانه ميان شيعه و سني و تلاش براي وحدت آن دو

6) احياي جنبشهاي اسلامي و حركتهاي مردمي عليه سلطه جويي غرب

7) تبديل به قدرت منطقه اي موثر بجاي جايگزيني در معادلات منطقه اي قدرتهاي جهاني 4- دستاوردهاي سياسي 1) سرنگوني رژيم منحوس پهلوي به عنوان عامل دست نشانده آمريكا

2) رهايي همه جانبه كشور از وابستگي به غرب

3) ايجاد حكومت جمهوري اسلامي و تدوين قانون اساسي بر پايه فقه شيعي

4) رجوع به آراء عمومي در تعيين سرنوشت كشور به ميزان تقريبي سالانه يك انتخابات

5) مقابله علمي با

تز جدايي دين از سياست و مشروعيت بخشي به ولايت فقها در عصر غيبت

6) افزايش همبستگي ملي از طريق مقابله با تحركات تفرقه افكنانه و تجزيه طلبانه 5- دستاوردهاي فرهنگي 1) مقابله با فرهنگ منحط ضد ديني و اسلامي شاهنشاهي

2) مقابله با موج فساد علني و رواج بي بند و باري غربي

3) ترويج فرهنگ معنوي اسلامي و قرآني

4) احياي شعائر الهي و احكام اسلامي نظير امر به معروف و نهي از منكر

5) بازسازي نقش مساجد و رواج فرهنگ نماز، نماز جماعت و نماز جمعه

6) استقلال فرهنگي با تكيه بر خودباوري فرهنگي و هويت بومي اسلامي و ايراني

7) احياي شان و منزلت معنوي زن در اجتماع

8) ارتقاء سطح سواد و علم در كشور با مبارزه با بي سوادي

9) تحول در نظام آموزشي و محتواي كتب درسي مدارس و دانشگاهها

10) رواج فرهنگ عمومي ايثار، شهادت و تحول روحي ملي 6- دستاوردهاي اجتماعي 1) مقابله با نظام هزار فاميل وابسته به خاندان پهلوي

2) مقابله با فساد اجتماعي و اخلاقي اعم از مشروب خواري ها، فاحشه خانه ها، هنر مبتذل، موسيقي حرام، قمارخانه ها، فيلم و مجلات سكس و ...

3) مقابله با استفاده ابزاري از زنان در زمينه هاي مختلف

4) تلاش براي كاهش فاصله طبقاتي و مظاهر آن

5) مقابله با تبعيض و محروميت با توزيع عادلانه امكانات و فرصتها 7- دستاوردهاي اقتصادي 1) پايه ريزي اقتصاد مبتني بر احكام و قوانين اسلامي

2) مقابله با مفاسد اقتصادي و مالي

3) زمينه سازي براي استقلال اقتصادي كشور از طريق كاهش وابستگي ها

4) بسترسازي جهت توسعه و آباداني كشور با رفع موانع در زيرساختهاي اقتصادي

5) مقابله با فقر و بيكاري و تبعيض از

طريق حمايت از محرومين

6) اولويت بخشي به توسعه مناطق محروم كشور

7) خودباوري و خوداتكايي در بخش توليدات صنعتي و كشاورزي

8) مقابله با فرهنگ مصرف گرايي و اشرافي گري 8- دستاوردهاي دفاعي- نظامي 1) نجات كشور از سلطه مستشاران نظامي غربي و آمريكايي

2) قطع دخالت بيگانگان در امور نظامي كشور

3) خوداتكايي و خودباوري نيروهاي مسلح در توليد تسليحات نظامي پيشرفته

4) تحول در نظام دفاعي كشور از طريق وارد ساختن نيروهاي مردمي

5) ارتقاء سطح توانايي دفاعي كشور با دستيابي به تكنولوژيهاي نظامي

6) بهره برداري از توانمنديهاي نيروهاي مسلح در مسير بازسازي كشور 9- دستاوردهاي علمي و فن آوري 1) ورود كشور به علوم انحصاري غرب با شكست آپارتايد علمي

2) بومي كردن دانش هسته اي و ساير علوم استراتژيك

3) فراهم سازي زمينه استفاده از تحقيقات ساير كشورها بدون تقليد محض

4) ارتقاء سطح علمي كشور و جايگاه دانشگاههاي داخلي

5) تقويت اعتماد به نفس نخبگان جوان و توسعه فعاليتهاي علمي كشور 10- مقاومت پايدار قيام مردم مسلمان ايران پس از سالها مقاومت در برابر فشارهاي رژيم منحوس پهلوي به پيروزي رسيد و اين راهبرد اساسي را به عنوان يكي از بركات بزرگ آن حفظ كرد تا بر سلسله پيروزيهاي زنجيره اي خود در پيشبرد اهداف اسلامي و انقلابي خويش بيفزايد. در پرتو مقاومت ملي ايران اسلامي تاكنون؛ 1) اردوگاه كمونيزم و ابرقدرت شوروي فروپاشيده 2) دشمن بعثي عراق به رياست صدام پس از هشت سال تحميل جنگ نابود گرديده 3) خاورميانه به ويترين شكست سياستهاي آمريكا درآمده 4) نظام تك قطبي امريكا متلاشي شده 5) راهبرد هسته اي جمهوري اسلامي در استقلال و تكميل چرخه سوخت به ثمر رسيده 6)

ملتهاي مظلوم جهان در عراق، افغانستان، فلسطين و غزه، لبنان و ... با الهام از انقلاب ايران به الگوي مقاومت روي آورده 7) ابهت رژيمهاي پوشالي از بين رفته 8) ذهنيت شكست ناپذيري رژيم صهيونيستي محو شده است. 2- استقلال سياسي : با پيروزي انقلاب اسلامي پرونده رژيم دست نشانده امريكا پس از 37 سال حكومت ذليلانه بسته شد و در واقع به حضور 200 ساله غربيها در ايران پايان بخشيد. استقلال سياسي مردم ايران در سه ده گذشته سبب گرديده: 1)مردم ايران بر سرنوشت خود حاكم گرديدند.

2)مراكز تصميم سازي كشور از فشار 1400 مستشار آمريكا خارج گرديدند.

3)ايران از نقش آفريني ژاندارم منطقه به عنوان عامل آمريكا رها گرديد.

4)سفارت آمريكا به عنوان مركز جاسوسي آمريكا در ايران تسخير گرديد.

5)حكومت جمهوري اسلامي جايگزين رژيم موروثي سلطنتي استبدادي شد.

6)كشور ايران از زمره پايگاههاي امريكا و پيمانهاي تحميلي منطقه آزاد شد.

7)دست استعمارگران شرق و غرب از چپاول اموال ملي كشور كوتاه گرديد.

8)استقلال به آزادي همه جانبه در چارچوب شارع مقدس منجر گرديد.

9)الگوي نظام ديني اسلام به جهان عرضه شد.

10)حكومت اسلامي شيعي بر پايه ولايت فقيه برپا گرديد. 11- انقلاب روحي از جمله دستاوردهاي خطير و لطيف انقلاب اسلامي ايران، انقلاب و تحول روحي مردمي شد كه در پرتو فرهنگ منحط شاهنشاهي و تهاجم فرهنگ برهنگي غرب در منجلاب فساد و ماديت غرق بود. اگر چه متدينين جامعه در مسيري خلاف روند عمومي جامعه، براي حفظ ديانت و شعائر اسلامي تلاش مي كردند اما اين عده مشابه اقليتي از جامعه كنوني بودند كه براي حرمت شكني و بي قانوني به دنبال اميال نفساني خويش هستند، ناگزير به تحمل مصائب

و مشكلات فراواني بودند و آنچه از دين اسلام در منابر و مساجد ارائه مي گرديد صرفاً بخشي از ظواهر اسلامي بود. در چنين شرايطي چنان تحولي روحي در سايه انقلاب اسلامي پديد آمد كه به تعبير امام راحل (ره) نمي توان اسمي جز يك دست غيبي در كار بود، بر آن نامي گذاشت. اسلام خواهي بر ملي گرايي، منافع حزبي، مصالح شخصي چيره گرديد و روح جهاد، ايثار و شهادت جوانان كشور را فرا گرفت و فداكاري و وحدت با نيروي ايمان آميخته شد و رمز ماندگاري انقلاب اسلامي شد. 12- دستيابي به دانشهاي استراتژيك با طرح جنبش نرم افزاري از سوي رهبر معظم انقلاب اسلامي، مديريت دانش در نظام اسلامي وارد مرحله نويني شد كه هدف آن تلاش ملي جهت نهادينه كردن فرهنگ علمي و هدايت و حمايت از بومي كردن علم و افزايش بهره گيري بهينه از آن است. در پرتو اين جنبش موقعيت كشورمان در زمينه آثار علمي منتشره در مراكز معتبر علمي جهاني با انتشار 13338 مقاله علمي تنها در سالهاي 84-79 از 32 درصد رشد توليد برخوردار شده و ميزان توليد علمي جمهوري اسلامي ايران در سه پايگاه sci و ssci و Art and human ites با ركورد 2133 بيانگر بيشترين توليدات علمي مي باشد. در زمينه هسته اي امروز كشورمان با تكيه بر متخصصان داخلي به تمامي مراحل چرخه سوخت دست يافته و تجهيزات مورد نياز مراحل فرآوري و غني سازي را نيز توليد مي نمايند. در خصوص فناوري آب سنگين نيز در حال حاضر با دو مرحله از كارخانه آب سنگين مي تواند سالانه 16 تن آب

سنگين توليد كند. در زمينه علوم نانو نيز كشورمان با راه اندازي حدود 35 مركز فعال با بيش از 600 محقق داخلي به موفقيتهاي چشمگيري دست يافته اند كه توليد انواع نانو پودر، توليد نانو لوله هاي كربني، توليد مكمل روغن، توليد چند نوع نانو كامپوزيت، توليد سيالات مغناطيسي، توليد لايه نشانه نانومتري، توليد مواد آنتي باكتريال، استفاده از نانو ذرات در عروق مصنوعي و ساخت يك دستگاه stm از جمله آنها مي باشد. بر اساس مصوبه هيات وزيران جمهوري اسلامي ايران در سال 1394 بايد يكي از 15 كشور اول دنيا در فناوري نانو باشد. در بيوتكنولوژيك كه يكي از سه صنعت برتر دنيا به حساب مي آيد كشورمان در زمره يكي از 36 كشور مرجع اين تكنولوژي در دنيا و داراي رتبه سوم آسيا مي باشد. علم ژنتيك نيز يكي ديگر از حوزه هايي است كه كشورمان پيشرفت قابل ملاحظه اي داشته و توليد برنج اصلاح شده از جمله موفقيتهاي چشمگير آن است. علاوه بر اين ايران اسلامي در خصوص كشت سلولهاي بنيادين و انجماد و تكثير آن داراي رتبه دهم دنياست. 13- تحصيلات عاليه تعداد افراد تحصيل كرده دانشگاهي در سال 55 حدود 150000 نفر بوده كه اين تعداد در سال 65 به 181000 نفر مي رسد و تا سال 75 به بيش از 950000 نفر رسيده اين رقم در سال 85 2400000 و هم اكنون بالغ بر 5200000 نفر مي باشد. لازم به ذكر اينكه ميزان پذيرش دانشجو در مقطع تحصيلات تكميلي (ارشد و دكتري) ظرف سه سال گذشته (87-84) با افزايش 100 درصدي روبرو بوده و تعداد دانشجويان ارشد از

20000 نفر به 40000 و دانشجويان دكتري از 2000 به 4000 نفر رسيده است. همچنين تعداد اعضاي هيات علمي دانشگاهها در سه سال اخير از 2250 نفر به 5750 افزايش يافته است. از حيث ميزان درصد دانشجو به جمعيت بر اساس برنامه چهارم مقرر گرديده از هر صد هزار نفر 5000 دانشجو داشته باشيم كه در حال حاضر اين رقم 4800 نفر مي باشد. اين رقم در سال 57، 483، در سال 68، 529، در سال 72، 732 و در سال 77، 977 درصد بوده است. 14- رشد علمي كشور درصد تعداد باسوادان كشور در سال 55، 47/5درصد بوده كه در سال 65 به 61/8رسيده و در سال 75 اين رقم به 79/51درصد مي رسد. اين رقم در سال 85 به 85 درصد و در حال حاضر 86 درصد مي باشد. از لحاظ ارتقاء رتبه علمي كشور با شاخص تعداد انتشارات علمي طي سه سال اخير به 21هزار و 393 مقاله چاپ شده در مراجع علمي كشور رسيده كه اين رقم در كل 5 ساله برنامه سوم 12402 مقاله بوده است. همچنين تعداد اختراعات ثبت شده در سال 86 به هفت هزار اختراع رسيده كه در كل 5 ساله برنامه سوم اين تعداد 4858 بوده است. تعداد نخبگان برگزيده شده در جشنواره هاي علمي و المپيادهاي بين المللي در حال حاضر به سه هزار نفر رسيده كه دو هزار نفر از آنها تحت پوشش بنياد ملي نخبگان كشور درآمده اند. گفتني است نقشه جامع علمي كشور نيز در سال 87 تهيه و تدوين گرديده است. 15- توسعه ارتباطات تعداد تلفنهاي ثابت نصب شده در سال

57 كمتر از 1170000خط بوده و در سال 67 2100000كه در سال 77 به حدود 8200000 مي رسد. اين رقم در سال 84 به رقم 18500000خط داير رسيده و در تير ماه 87 به 29 ميليون شماره رسيده است. به عبارتي تنها در سه سال اخير 10500000ميليون خط به ظرفيت كشور افزوده شده است. تعداد تلفن همراه در سال 77 كمتر از 370 هزار خط بوده كه در سال 80 به 200 هزار رسيده است. اين رقم در سال 84 هفت ميليون بوده كه در سال 87 به 41 ميليون خط رسيده است. به عبارتي تنها طي 3 سال 34 ميليون خط افزايش داشته ايم. تعداد مرسوله هاي پستي در سال 57 سالانه 57 ميليون بوده كه در سال 67 به 212 ميليون و در سال 77 به 290 ميليون و در سال 84 به 500 و در سال 87 به يك ميليارد مرسوله افزايش يافته است. تعداد روستاهاي داراي ارتباط تلفني در سال 57 تنها 312 روستا بوده كه در سال 72 به 6600 روستا رسيده و سال 77 به حدود 18 هزار و سال 84 به 44 هزار و هم اكنون 52 هزار روستا رسيده است. 16- ارتقاء بهداشت و سلامتي تعداد موسسات درماني كه در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي 565 موسسه با 55 هزار تخت بيمارستاني بوده در سال 67 به 77 هزار، 75 به 685، سال 79 به 713 با 105 هزار تخت بوده كه در سال 86 به حدود پنج هزار مركز درماني و بيمارستان رسيده است. همچنين در حال حاضر تعداد 17315 خانه بهداشت در سراسر كشور فعال مي

باشد. تعداد پزشكان متخصص در سال 57، هفت هزار نفر بوده كه در سال 77 به بيش از 23 هزار نفر مي رسد. تعداد دانشجويان مقطع دكتراي پزشكي نيز در سال 57، هشت هزار نفر بوده كه در سال 75 به بيش از 40 هزار نفر رسيده است. اين در حالي است كه در حال حاضر بيش از 46 هزار نفر پرستار با مدرك كارشناسي و كارشناسي ارشد مشغول فعاليت مي باشند. 17- رشد برق رساني ظرفيت اسمي توليد برق در ابتداي انقلاب اسلامي 7024 مگاوات به 24437مگاوات در سال 77 رسيده است. اين رقم در سال 84 به 41 هزار مگاوات افزايش يافته و در حال حاضر به 50 هزار مگاوات رسيده است. تعداد مشتركان برق در سال 57، سه ميليون و 399 هزار مشترك بوده كه در سال 67 به 8 ميليون و 828 هزار مشترك افزايش يافته. در سال 77 به 14 ميليون و 127 مشترك مي رسد. اين رقم در سال 84 به 19 ميليون و 625 هزار مشترك و در سال 87 به 21 ميليون و 513 هزار مشترك رسيده است. تعداد روستاهاي داراي برق در سال 57، كمتر از 4500روستا بوده كه در سال 70 به 25 هزار و در سال 76 به 44 هزار روستا رسيده اين رقم در سال 84، 49 هزار و در سال 87 به 51 هزار روستا رسيده است. 18- گسترش آبرساني تعداد سدهاي مخزني كه پيش از انقلاب اسلامي ساخته شده 13 سد بوده كه با ساخت 59 سد اين تعداد به 72 سد در سال 77 مي رسد. با ساخت 68 سد

ديگر و ورود سپاه پاسداران و احداث سدهاي بزرگي چون سد كرخه به عنوان بزرگترين سد خاورميانه تعداد سدهاي در حال ساخت در سال 84 به 85 سد رسيد و اكنون قريب به 100 سد در حال ساخت مي باشد. تعداد جمعيت شهري تحت پوشش آب شهري در سال 57، 13100000 نفر كه نسبت به جمعيت كل كشور 74/6درصد بوده اين رقم در سال 67 به 25100000 نفر مي رسد كه 86/4 درصد جمعيت مي باشد. در سال 77، 36940000 نفر معادل 95/5درصد جمعيت كل كشور تحت پوشش قرار مي گيرند. اين رقم در سال 84، 46190000 نفر بوده كه در سال 87 به 49 ميليون نفر مي رسد. تعداد جمعيت روستايي تحت پوشش آب سالم در سال جاري (87) 4200000 نفر مي باشند كه نسبت به سه سال گذشته به بيش از يك ميليون نفر افزايش يافته است. 19- توسعه گازرساني تعداد شهرهاي بهره مند شده از گاز طبيعي در ابتداي پيروزي انقلاب تنها 5 شهر بودند اين تعداد در سال 75 به 280 شهر و در سال 79 به 379 شهر رسيد. به همين ميزان تعداد مشتركين گاز طبيعي كه در سال 57 كمتر از 47 هزار مشترك بوده در سال 79 به 4500000 مشترك افزايش يافته است. اين رقم در سال 80 به 5600000 مشترك رسيده كه بيش از 23500000نفر از جمعيت كشور را شامل مي شود. شايان ذكر اينكه ميزان توليد گاز طبيعي غني در سال 84، 436 ميليون متر مكعب در روز بوده كه در سال 86 به 505 ميليون متر مكعب افزايش يافته است. 20- توسعه بالنده هر چه

به عمر پر بركت انقلاب اسلامي افزوده گرديد بحمدالله در روند توسعه كشور تسريع شده و با گفتمان اصولگرايي كارنامه درخشاني بر جاي مانده است كه ذيلاً به مواردي از آن اشاره مي گردد: -رشد 100% صادرات غيرنفتي بدون احتساب ميعانات گازي

-رشد 1100% واگذاري سهام شركتهاي دولتي معادل 11 برابر سال 70 تا 82

-رشد 5/1% سطح باسوادي كشور نسبت به دوره قبل از دولت نهم

-رشد 370% تعداد كانونهاي فرهنگي و تربيتي به نسبت دوره قبل

-رشد 50% آموزشهاي بهداشتي به نسبت دوره قبل

-رشد 200% پروژه هاي عمراني آموزش و پرورش

-رشد 10% تعداد آموزشگاههاي پيش دبستاني در سال 86 به نسبت 84

-رشد 114% دانشجويان مراكز تربيت معلم

-رشد 100% مدرسه سازي

-رشد 6/19% بخش ساختمان در سال 86 نسب به سال 84

-رشد 8/10% بخش صنايع و معادن در سال 86 نسب به سال 84

-رشد 300% بخش كشاورزي در سال 86 نسب به سال 84

-رشد 6/7% بخش غيرنفتي در سال 86 نسب به سال 84

-رشد 12% جذب اعتبارات عمراني در سال 86 نسب به سال 85

-رشد 47% بازار بورس در سال 86 از لحاظ تعداد به نسب سال 85

-رشد 2/30% بازار بورس در سال 86 از لحاظ ارزش به نسبت سال 85-رشد 200% توليد داروهاي گياهي و طبيعي در سال 86 نسب به سال 84

-رشد 40% توليد مواد اوليه دارويي در داخل كشور در سال 86 نسب به سال 84

-رشد 44% فروش داروهاي توليد داخلي در سال 86 نسب به سال 84

-رشد 50% مراكز تحقيقات پزشكي در سال 86 نسب به سال 84

-رشد 93% پذيرش دكتراي تخصصي علوم پزشكي در سال 86 نسب به سال 84

-رشد 150% انتقال دانشجو به

خارج از كشور در سال 86 نسب به سال 84

-رشد 38% پذيرش دانشجوي دوره كارشناسي ارشد پزشكي در سال 86 نسب به سال 84

-رشد 50% تعداد مقالات علمي پزشكي در سال 86 نسب به سال 84

-رشد 200% ايجاد فرصت شغلي در دوره سه ساله دولت نهم به نسبت دوره قبل

-رشد 144% طرح هاي مصوب بانكي در زمينه فرصت شغلي در مدت مشابه

-رشد 400% سرمايه گذاري بانكها در طرح هاي مصوب در مدت مشابه

-رشد 500% جذب عضو تعاوني هاي ثبت شده در سال 86 نسب به سال 84

-رشد 190% تشكيل تعاوني هاي ثبت شده در سال 86 نسب به سال 84

-رشد 205% تشكيل اتحاديه هاي تعاوني در سال 86 نسب به سال 84

-رشد 100% تعاوني هاي فرا استاني در سه ساله دولت نهم با دوره قبل

-رشد 1100% انعقاد تفاهم نامه ميان وزارت تعاون و ساير دستگاهها در مدت مشابه

-رشد 23% توليد شير در سه سال اول برنامه چهارم به نسبت به سال آخر برنامه سوم

-رشد 27% توليد مرغ در سه سال اول برنامه چهارم به نسبت به سال آخر برنامه سوم

-رشد 22% توليدات دامي در سه سال اول برنامه چهارم به نسبت به سال آخر برنامه سوم

-رشد 7% سالانه توليدات دامي

-رشد 49% پرورش آبزيان در سه سال اول برنامه چهارم به نسبت به سال آخر برنامه سوم

-رشد 59% توليد زيتون

-رشد 16% ميانگين توليد محصولات زراعي در سه سال اول برنامه چهارم به نسبت به سال آخر برنامه سوم

-رشد 11% توليد گندم در سالهاي 86-84 به نسبت 83-81

-رشد 57% دانه هاي روغني

-رشد 60% محصولات علوفه اي

-رشد 213% ارائه خدمات به نيروهاي مسلح در سه سال اخير به

نسبت سه سال قبل از آن

-رشد 121% پروژه هاي توسعه وزارت دفاع در سه سال اخير به نسبت سه سال قبل از آن

-رشد 128% فروش محصولات نظامي در سه سال اخير به نسبت سه سال قبل از آن

-رشد 43% فروش خارجي در سه سال اخير به نسبت سه سال قبل از آن

-رشد 136% خريد آلات نظامي در سه سال اخير به نسبت سه سال قبل از آن

-رشد 52% احداث خط ريلي جديد در سال 86 نسبت به سال 84

-رشد 24% طول آزادراهها در سال 86 نسبت به سال 84

-رشد 39% بازسازي و نوسازي خطوط ريلي در سال 86 نسبت به سال 84

-رشد 3/21% پذيرش مسافر در فرودگاههاي كشور در سال 86 نسبت به سال 84

-رشد 39% جابجايي مسافر در پروازهاي داخلي در سال 86 نسبت به سال 84

-رشد 17% ظرفيت اسمي بنادر تجاري در سال 86 نسبت به سال 84

-رشد 4/10% ظرفيت جابجايي مسافر در بنادر در سال 86 نسبت به سال 84

-رشد 124% سرمايه گذاري در بخش صنعت در سال 87 نسبت به سال 84

-رشد 406% عملكرد اجرايي اصل 44 در 34 ماه اول دولت نهم نسبت به دوره مشابه

-رشد 900% سرمايه گذاري خارجي در سه ساله اخير نسبت به دوره مشابه

-رشد 36% صنايع خودروسازي

-رشد 100% پذيرش دانشجوي دكترا و كارشناسي ارشد در سال 87 نسبت به سال 84

-رشد 330% دانشجويان پيام نور در سال 87 نسبت به سال 84

-رشد 155% استخدام هيات علمي

-رشد 34% رشد علمي دانشگاهها در سال 87 نسبت به سال 84

-رشد 25% سقف تسهيلات پرداختي به دانشجويان در سال 87 نسبت به سال 84 21- سپاه پاسداران نهادي كه قانوناً

مسئوليت حفاظت از دستاوردهاي انقلاب اسلامي را به عهده دارد در 2 ارديبهشت 58 به دستور بنيانگذار نظام اسلامي شكل گرفت. اين نهاد در مقابله با متجاوزان بعثي و گروهكهاي تجزيه طلب در كردستان، خوزستان، تركمن صحرا از چنان رشادتي برخوردار بود كه پس از دو سال در نگاه امام راحل (ره) "هستي آن هستي كشور و نبودش، نبود كشور " معرفي شد. اين نهاد همچنين در عرصه امنيتي مسئوليت دفاع از شخصيتهاي انقلابي و مسئولان كشور و امنيت پرواز را عهده دار گرديد و به خوبي از عهده اين ماموريتها نيز برآمد. علاوه بر اين سپاه پاسداران در عرصه سازندگي نيز وارد ميدان شد و با استفاده از امكانات مهندسي و توانمندي نيروهاي خلاق و مومن خود موفق به انجام بيش از 1000 ميليارد تومان پروژه مهندسي در زمينه هاي مختلفي ازجمله سد كرخه و احداث خط لوله گاز همدان- سنندج و ... گرديد. احصاء پروژه هاي انجام شده توسط سپاه پاسداران در اين مجال امكان پذير نيست اما از باب نمونه مي توان به ساخت بيش از 40 سد بزرگ و سد انحرافي، اجراي بيش از 70 پروژه شبكه آبياري، بيش از 50 پروژه تونل سازي و سازه هاي زيرزميني، 173 پروژه راهسازي، احداث 1400 كيلومتر راه، اعم از اتوبان و اصلي و همچنين ترميم و تعريض 157 كيلومتر راه و زيرسازي 600 كيلومتر راه آهن، بيش از يكصد پروژه خطوط انتقال آب و گاز و نفت و فاضلاب، حدود 50 پروژه سازه دريايي و بسياري از پروژه هاي ديگر در زمينه اسكله سازي، مدرسه سازي، ساخت بيمارستان، سد مخزني، ساخت مسجد، استخراج

از معدن، توسعه زمينهاي كشاورزي، كابل كشي فيبر نوري، احداث سالن ورزشي، احداث كارخانه و حوضچه هاي پرورش ماهي، كارخانه آب شيرين كن و تصفيه خانه فاضلاب و ... اشاره كرد. 22- بسيج، آيه الهي يكي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي نهاد بزرگ بسيج است كه به تعبير رهبر معظم انقلاب مثل خود انقلاب از آيات الهي است. اين آيه الهي را امام راحل (ره) بر اساس راهبرد مهم "حفظ پيروزي انقلاب از خود پيروزي مهمتر است " در مورخه 5 آذر ماه 58 تاسيس نمود تا از انقلاب اسلامي در مقابل همه تهديدات نظامي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي دفاع نمايد چنانچه تا كنون در طول سه دهه اخير كارآمدي خود را در اين ماموريت ذاتي ايفا نموده است. نيروي مقاومت بسيج در كشورمان ثابت كرده است عامل تحقق آرمانهاي بلند انقلاب اسلامي و پيشرو در سازندگي كشور مي باشد و با شاخصه هايي چون سازش ناپذيري، معنويت و تدين، سيراب از معارف ديني، اعتماد به نفس، موثر، فعال، اثرگذار توانسته است موجب تقويت مقاومت ملت، شكست دشمنان انقلاب اسلامي گرديده است. 23- كميته امداد امام خميني (ره) بنيانگذار نظام اسلامي در مورخ 14 اسفند 57 يعني 22 روز پس از پيروزي انقلاب اسلامي فرمان تشكيل نهادي عام المنفعه را صادر فرمودند تا جهت رفع كمبودهاي مادي و معنوي خانواده هاي محروم كشور تلاش كنند. اين كميته بيش از 52 هزار روستا را تحت پوشش قرار داده با بيش از 120 هزار كارآموز خدمات ارزنده اي از طريق طرح شهيد رجايي، طرح مددجويي، حمايت از خانواده زندانيان، بيمه و خدمات درماني به اقشار نيازمند، اطعام محرومان،

پرداخت ديه، كمك به آسيب ديدگان ناشي از سيل و زلزله، طرح اكرام ويژه ايتام، طرح تامين جهيزيه، پرداخت قرض الحسنه، طرح سرباز و كمك به جبهه ها و مرزداران و ... تاكنون ارائه نموده است. 24- جهاد سازندگي در 27 خرداد 58 حضرت امام (ره) دستور تشكيل يك نهاد خدمتگزار را تحت عنوان "جهاد سازندگي " صادر فرمودند كه با فرهنگ جهادي خويش در عرصه هاي مختلف منشاء آثار خير و پربركت فراواني گرديد: 1)ايفاي نقش موثر در مهندسي رزمي دوران دفاع مقدس تحت عنوان سنگرسازان بي سنگر

2)ارائه الگوي مديريتي انقلابي جهت خدمت به جامعه

3)كمك به رفع محروميت از مناطق محروم از طريق راهسازي، تأمين آب آشاميدني، تأمين نعمت روشنايي، توسعه صنايع روستايي، كمك به كشاورزي روستائيان، توسعه دامداري و ...

4)اين نهاد در 20 سال فعاليت خود كارنامه درخشاني به جاي گذاشت: 1. احداث 70 هزار كيلومتر راه روستايي 2. بهسازي 25 هزار كيلومتر راه 3. تأمين آب 22 هزار روستا 4. بازسازي شبكه 5 هزار روستا 5. برق رساني به 28 هزار و 674 روستا 6. برقي كردن بيش از 6 هزار حلقه چاه كشاورزي 7. تشكيل 22 هزار كتابخانه روستايي و توزيع 20 ميليون جلد كتاب 8. طراحي و ساخت كشتارگاههاي صنعتي 9. طراحي و ساخت كارخانجات لبني 10. توليد دهها كالاي صنعتي مورد نياز كشور و دستگاههاي پيشرفته مورد نياز 25- بنياد مستضعفان نخستين نهادي كه به دستور امام راحل (ره) پس از پيروزي انقلاب اسلامي شكل گرفت بنياد مستضعفان بود. فرمان تشكيل اين نهاد در 9 اسفند 58 با هدف جمع آوري اموال منقول و غيرمنقول بازمانده از رژيم گذشته

و بكارگيري آنها در مسير خدمت به اقشار ضعيف جامعه از سوي معمار بزرگ انقلاب اسلامي صادر و رسماً در 57/12/14 تأسيس شد. در كارنامه اين نهاد خدمات بسياري مشاهده مي گردد كه برخي از آنها عبارتند از: 1)كمك مالي 653 ميليارد ريالي به محرومان طي ده ساله 76-67

2)واگذاري املاك اداري، تجاري و مسكوني متعدد به دولت

3)توزيع 67 ميليارد ريال لباس بين دانش آموزان محروم

4)اعطاي وام تحصيلي، درماني و ازدواج به واجدين شرايط به مبلغ 10 ميليارد ريال

5)اعطاي خدمات مستقيم و غيرمستقيم به 2500000 نفر از سال 76-70

6)كمك به ساخت مسكن محرومين به مبلغ 8/5 ميليارد ريال در مدت فوق

7)كمك 1/3ميليارد ريالي به امر اشتغال اقشار كم درآمد در مدت فوق

8)كمك بهداشتي و درماني به اقشار مستضعف جامعه به مبلغ 1/8 ميليارد ريال در مدت فوق

9)اعطاي كمك هزينه تحصيلي به مبلغ بيش از يك ميليارد ريال در 6 ساله فوق

10)توزيع كمكهاي رفاهي به اقشار كم درآمد به مبلغ 14 ميليارد ريال در مدت مشابه 26- عدالت گستري يكي از آرمانهاي بزرگ انقلاب اسلامي ملت ايران، گسترش عدالت و رفع تبعيض در توزيع ثروت عمومي، امكانات و فرصتهاي موجود در كشور ميان آحاد جامعه و رفع محروميت ها و فقر از طبقات كم درآمد و مناطق دور افتاده مي باشد. در خصوص جايگاه عدالتخواهي در قانون اساسي كشورمان مي توان به اصول سوم، هشتم، دهم، بيست و يكم، بيست و هشتم، سي و يكم، چهل و سوم، چهل و هشتم، صد و بيست و يكم و صد و چهل و يكم اشاره كرد كه عدالت خواهي و مبارزه فقر و محروميت را مورد تاكيد قرار داده

اند. بر اساس اصل 121 قانون اساسي، رئيس جمهور به عنوان عاليترين مقام اجرايي كشور سوگند ياد مي كند كه پاسدار مذهب رسمي كشور و نظام جمهوري اسلامي و قانون اساسي باشد تا همه استعداد و صلاحيت خود را جهت ايفاي مسئولين به كار گرفته و خود را وقف خدمت به مردم و اعتلاي كشور، ترويج دين و اخلاق، پشتيباني از حق و گسترش عدالت سازد. از اين رو، همه دولتها در جمهوري اسلامي خود را موظف به مقابله با محروميتها و پيشرفت كشور دانسته و در اين مسير تلاشهاي وافري مبذول داشته اند. البته بايد توجه داشت كه دولت موقت (15/11/57-15/8/58) در مدت فعاليت 9 ماهه خود به نخست وزيري بازرگان به جهت تلاش جدي به منظور بازگرداندن آمريكا به كشور، دولت 16 ماهه بني صدر (15/11/58-1/4/60) به علت دامن زدن به اختلافات سياسي و گرايش ليبراليستي وي و همچنين دولت يك ماهه شهيد رجايي (11/5/60-8/6/60) به سبب عدم فرصت كافي اقدامات قابل توجهي در اين راستا صورت ندادند اما فعاليت ساير دولتها در اين زمينه تحت عناوين دوره دفاع مقدس، دوره سازندگي، دوره توسعه سياسي و دوره اصولگرايي به طور مجزا قابل بررسي مي باشند. كه ما در اينجا به عملكرد دولت نهم كه با گفتمان عدالت و خدمت پا به عرصه مديريت كشور گذاشت به اختصار اشاره مي كنيم: در راهبردهاي كلان دولت نهم كسب رضاي الهي از طريق عدالت گستري، مهرورزي، خدمت به بندگان خدا و پيشرفت و تعالي مادي و معنوي كشور به عنوان ارزشها مطرح شده و آرمان خود را "فراهم كردن زمينه هايي براي برپايي حكومت عادلانه جهاني

" ترسيم نموده و در بيان هدف بنيادين آن آمده است: "توسعه عدالت محور- اقامه قسط توأم با مهرورزي، خدمت و تعالي و پيشرفت " بر اساس ارزشها، آرمانها و اهداف فوق راهبرد كلان اين دولت عبارت است از: "بسط عدالت و توسعه و تعالي همه جانبه و درونزا مبتني بر اسلام ناب محمدي (ص) و بكارگيري علوم و فنون پيشرفته براي تحقق عدالت و ارتقاء سلامت و رفاه اجتماع. " دولت نهم برنامه ها و سياستهاي خود را بر اساس راهبردهاي فوق تنظيم نموده و به منظور تحقق آرمان توزيع عادلانه درآمدها، كالاها و امكانات و فرصتها و رفع محروميتها، شخص رئيس جمهور معتقد است: "آنچه در فصل عدالت مطرح مي شود، توزيع امكانات و فرصتها با ملاحظه ميزان محروميتها، استعدادها و ظرفيتها در همه جغرافياي كشور است. " از همين رو، تمركز زدايي از تهران و توجه به تمام نقاط كشور در دستور كار دولت قرار گرفته و آقاي احمدي نژاد در تبيين اين ضرورت مي گويد: "اينكه تهران همه ايران است، امري باطل است، تهران مركز ايران است، نه همه ايران، تهران قطب ايران است، نه همه ايران، ما بايد كاري كنيم كه ايران همه جاي ايران باشد كه يكي از آنها، چرخش و بين مردم بودن است كه خيلي هم اثر دارد. شما وير تمام نقاط ايران هستيد، فقط وزير تهران نيستيد. " از همين رو، سفرهاي استاني هيات دولت به صورت دوره اي آغاز گرديد كه دومين دور آن در آستانه اتمام است و ظرف چند سال گذشته اعضاي هيات دولت موفق شده اند تا از نزديك با مردم سراسر

كشور ملاقات نموده و با مشكلات آنها آشنا شوند كه نتايج آن در صفحات آينده مورد اشاره قرار مي گيرد. 27- سرعت بخشي به روند محروميت زدايي با توزيع سهام عدالت يكي از اقدامات نظام اسلامي كه در دوره اصولگرايي جهت رفع محروميت از طبقات آسيب پذير جامعه، و كاهش فاصله طبقاتي صورت گرفته طرح توزيع سهام عدالت ميان اقشار كم درآمد و متوسط جامعه مي باشد كه در مرحله اول به دهكهاي اول و دوم شامل چهار ميليون و 600 هزار نفر تعلق گرفت. در اين مرحله دو هزار و 300 ميليارد تومان سهام واگذار شده و سود سهام مرحله اول نيز ميان 4500000 نفر توزيع شده است. در راستاي اجراي مرحله دوم اين طرح تاكنون 22500000 نفر برگه سهام عدالت توزيع شده كه شامل سه دهك پايين جامعه گرديده و 6 دهك بعدي نيز تا پايان سال جاري به ميزان 42 ميليون نفر سهام توزيع مي گردد. در حال حاضر 44 شركت در سبد سهام عدالت قرار دارند و هر نفر به ميزان يك ميليون تومان و هر خانوار 5 نفره، پنج ميليون تومان سهام دريافت مي كند. سود سهام مرحله دوم نيز به زودي پرداخت مي گردد.

28- كاهش فاصله مردم و مسئولان سفرهاي استاني دولت: از ديگر اقدامات دولت نهم جهت آشنايي با مشكلات مناطق محروم كشور تشكيل جلسات هيأت دولت در استانها بود كه به سفرهاي استاني شهرت يافت. در دور اول اين سفرها كه از 30 استان و 336 شهرستان بازديد بعمل آمده بيش از 6000 مصوبه و توافق انجام شده كه 90% آنها اجرايي گرديده است. براي تهيه

پيش نويس مصوبات 780 جلسه هماهنگي با 29000 نفر ساعت كار كارشناسي انجام شده و معدل فاصله هر سفر 19 روز مي باشد. بيشترين مصوبات در تهران با 348 مورد و كمترين آنها مربوط به قم با 100 مورد بوده است اما سيستان و بلوچستان از حيث عملياتي شدن مصوبات با رقم 100% و خراسان جنوبي با 99% در رتبه اول قرار دارند. استانهاي زنجان با 98، خراسان شمالي و كهكيلويه و بويراحمد با 79% در رتبه هاي بعدي قرار دارند كه حاكي از اولويت و تمركز بر روي استانهاي محروم است. بيشترين مصوبات از جهت وزارتخانه مجري مربوط به وزارت نيرو با 378، بهداشت با 354، راه و ترابري با 324 مي باشد و موضوع مصوبات 37/9% مربوط به امور زيربنايي و فني، 16% فرهنگي و اجتماعي، 16% توليدي اقتصادي مي باشد. صرف نظر از مصوبات بسيار زياد و عمليات شدن بخش اعظم پروژه هاي ناشي از مصوبه هاي استاني هيأت دولت، اين سفرها توانسته ديوارهاي بلند ميان مردم و مسئولان را برداشته و دولتمردان نيز بي واسطه، رودررو با مردم، درد دلهاي آنها را از زبان و نامه هايشان شنيده و خوانده اند. 29- توجه به مشكلات ازدواج و اشتغال جوانان الف) تشكيل صندوق مهر رضا (ع) : در سال 84 تعداد 6792 فقره تسهيلات به مبلغ 654/249 ميليون ريال و در سال 85 تعداد 32579 فقره تسهيلات به مبلغ 1،491،485ميليون ريال و در سال 86 تعداد 46835 فقره تسهيلات به مبلغ 2،543،941ميليون ريال جهت ايجاد اشتغال جوانان پرداخت شده است. ب) طرح تعاوني مسكن مهر : تا آذر ماه سال 86 تعداد

3350000 نفر جهت استفاده از تسهيلات در اين تعاوني ثبت نام كرده اند كه تا شهريور ماه 87، 1050000در قالب 4789 تعاوني پس از عقد تفاهم نامه زمين دريافت كرده اند و قرارداد 59464 واحد مسكوني امضا شده است. ج) بنگاههاي زودبازده : از آغاز شكل گيري اين بنگاهها در سال 84 تاكنون يك ميليون و 104 هزار طرح ارائه شده كه 900 هزار طرح توسط كارگروه اشتغال به بانكها معرفي شده و 760 هزار طرح توسط بانكها تاييد شده است. از اين تعداد 470 هزار طرح با كم 18 ميليارد توماني بانكها به بهره برداري رسيده است. 30- تدوين استراتژي مشخص از جمله بركات مهم نظام اسلامي، ساماندهي قابليتها و امكانات كشور در راستاي اهداف و آرمانهاي انقلاب اسلامي و هدفمند سازي و قانونمند كردن برنامه ريزي دولتها بود كه در قالب برنامه هاي پنج ساله توسعه و نهايتاً برنامه چشم انداز 20 ساله كشور تنظيم گرديده تا بر اساس آن جمهوري اسلامي ايران در سال 1404 به قدرت اول منطقه در زمينه هاي مختلف دست يابد. در حال حاضر نظام اسلامي با تجربه چهار برنامه 5 ساله توسعه در آغاز ورود به دهه چهارم حيات طيبه خويش مي باشد كه نقشه راه آن توسط رهبر معظم انقلاب اسلامي تحت عنوان "پيشرفت و عدالت " ترسيم گرديده است و معظم له در آستانه ورود به جشنهاي سي امين سالگرد انقلاب اسلامي سياستهاي كلي برنامه پنجم توسعه را در چارچوب سند چشم انداز 20 ساله ابلاغ فرمودند تا دولت اصولگراي نهم قانون برنامه پنج ساله كشور را بر مبناي آن تهيه نمايد. سياست هاي ابلاغ

شده در 45 بند و سرفصلهاي فرهنگي، علمي و فناوري، اجتماعي، اقتصادي و سياسي، دفاعي و امنيتي كه با پشتوانه كارشناسي و مطالعات عميق تهيه گرديده بيانگر اين واقعيت انكارناپذير است كه اگر چه انقلاب اسلامي به دستاوردها و بركات فراواني دست يافته لكن در نظامي پوينده و بالنده همچنان بايد تلاش براي رسيدن به آرمان و قله هاي پيشرفت همراه با عدالت تلاش كرد. جدول ركورد شكني دولت نهم در امر توسعه و خدمات (عناوين درصد) 1.رشد صادرات غير نفتي بدون احتساب ميعانات گازي 100%

2.رشد علمي دانشگاهها از 84 تا 87 34%

3.رشد پوشش خوابگاهي 25%

4.رشد تسهيلات پرداختي به دانشجويان 25%

5.رشد پذيرش دانشجوي كارشناسي ارشد و دكتري 100 %

6.رشد استخدام هيات علمي 155%

7.رشد توليد شير از 19 ميليون ليتر به 23 ميليون ليتر 23%

8.رشد توليد مرغ از 3 ميليون تن به 4 ميليون تن 27%

9.رشد توليدات دامي 22%

10.رشد پرورش آبزيان در آبهاي داخلي 49%

11.رشد توليدات محصولات زراعي 16%

12.رشد توليد گندم 11%

13.رشد محصولات علوفه اي 60%

14.رشد توليد دانه هاي روغني 57%

15.رشد ايجاد فرصتهاي شغلي با اشتغال 291534 نفر 200%

16.رشد سرمايه گزاري بانكها در طرح هاي مصوب 400%

17.رشد جذب تعاوني هاي ثبت شده 500%

18.رشد تعداد تعاوني هاي ثبت شده 190 %

19.رشد تعاوني هاي فرا استاني 100 %

20.رشد انعقاد تفاهم نامه وزارت تعاون با دستگاهها 1100%

21.رشد تعداد مقالات علمي پزشكي 50%

22.رشد مراكز تحقيقات پزشكي 30%

23.رشد پذيرش دكتراي تخصصي علوم پزشكي 93%

24.رشد توليد داروهاي طبيعي 201 %

25.رشد پوشش خدمات اورژانسي در حوادث ترافيكي 37%

26.رشد تعداد آمبولانسهاي 115 77%

27.رشد سرمايه گزاري خارجي 176%

28.رشد خصوصي سازي 1100%

29.رشد سطح باسوادي كشور 5/1%

30.رشد آموزشهاي بهداشتي 50%

31.رشد تعداد دانشجويان مراكز تربيت و معلم 114%

32.رشد

مدرسه سازي 100%

33.رشد طول آزادراههاي كشور 4/24%

34.رشد جابجايي كالا در حمل و نقل جاده اي 2/19%

35.رشد جابجايي مسافر در حمل و نقل جاده اي 4/4%

36.رشد جابجايي كالا در خطوط ريلي 7/1%

37.رشد جابجايي مسافر در خطوط ريلي 9/26%

38.رشد بازسازي خطوط ريلي 9/38%

39.رشد احداث خطوط جديد ريلي 2/52%

40.رشد پذيرش مسافر در فرودگاههاي كشور 3/21%

41.رشد جابجايي مسافر در پروازهاي داخلي 17%

42.رشد جابجايي مسافر در پروازهاي خارجي 2/39%

43.رشد ظرفيت اسمي بنادر تجار 1/17%

44.رشد ظرفيت كانتينري بنادر 90%

45.رشد ظرفيت مسافربري در بنادر 4/1%

46.رشد حقوق بازنشستگان 71%

47.رشد اعتبارات كميته امداد 219%

48.رشد اعتبارات صندوق بازنشستگي 221%

49.رشد اعتبارات سازمان بيمه خدمات درمان 217%

50.رشد اعتبارات سازمان بهزيستي كشور 228%

51.رشد اعتبارات سازمان تامين اجتماعي 11%

52.رشد تقاضاي سرمايه گزاري صنعتي 61%

53.رشد ميزان سرمايه گذاري در بخش صنعت 124%

54.رشد اشتغال در بخش صنعت 53 %

55.رشد صدور پروانه بهره برداري از معدن 7%

56.رشد اجازه برداشت از معادن 45 %

57.رشد واگذاري سهام در راستاي اصل 44 406%

58.رشد حجم سرمايه گزاري خارجي 900%

59.رشد توليدات فلزات اساسي 5/18%

60.رشد توليد سيمان 21%

61.رشد صنايع خودروسازي 36%

62.رشد تملك آثار ميراث فرهنگي 150%

63.رشد اختراعات ثبت شده 300%

64.رشد ايجاد پاركهاي فناوري 300%

65.رشد دريافت و پردازش نامه هاي سفر استاني 2400%

66.رشد تعداد سفر شهرستانها 2900%

67.رشد رسيدگي به مشكلات مراجعين حضوري 850%

68.رشد رسيدگي به مشكلات مراجعين غيرحضوري 700%

69.رشد پاسخگويي به مراجعين 1000%

70.رشد حمايت و مساعدت مالي از مراجعين 300%

*منبع: كتاب چكيده عملكرد دولت مردمي-تهران شهريور 1387

*منبع : www.farsnews.com، دوشنبه 14 بهمن 1387

آرمان ها و دستاوردهاي انقلاب اسلامي

آرمان ها و دستاوردهاي انقلاب اسلامي علي اخترشهر

آرمان هاي انقلاب اسلامي ايران همان اهداف سلبي و ايجابي است كه مردم به همراه رهبران خود براي دستيابي به آنها، بر ضّد نظام سلطنتي پهلوي دست به

اعتراض گسترده و همه جانبه زده و تا سقوط كامل آن رژيم از پاي ننشستند. *طرح مسئله از موضوعاتي كه همواره داراي اهميّت فراوان بوده، نگاه مجدّد به انقلاب اسلامي است؛ بدين معنا كه انقلاب اسلامي براي رسيدن به چه اهدافي ايجاد شد و آيا پس از پيروزي انقلاب اسلامي، همه اهداف مورد نظر و ايده هاي مطلوب، به دست آمد يا خير؟ اگر پاسخ منفي است، دليل را بايد در چه چيزهايي جست و جو كرد؟ اينجاست كه بحث از موانع و مشكلات انقلاب اسلامي به ميان خواهد آمد. به بيان ديگر، چه آسيب هايي انقلاب اسلامي را از رسيدن به اهداف نهايي اش باز مي دارد؟ گفتني است اين بحث، افزون بر اينكه شناخت ما را به بنيان و اساس انقلاب اسلامي بيشتر و بهتر مي كند، به كارآيي نظام نيز نيم نگاهي داشته باشد. پيش از وارد شدن به اصل بحث، لازم است به مفاهيم و واژه ها اشاره اي كوتاه داشته باشيم. 1_ آرمان ها: هر انقلابي داراي اهداف و آرمان هايي است. هدف، آن مقصد نهايي است؛ ولي آرمان، آرزوهاي مقدّس و متعالي را گويند. بدين ترتيب، اهداف ممكن است مرحله اي و يا نهايي باشد، امّا آرمان ها مرحله اي نيستند، بلكه نهايي اند. براي نمونه، آرمان هاي انقلاب اسلامي ايران همان اهداف سلبي و ايجابي است كه مردم به همراه رهبران خود براي دستيابي به آنها، بر ضّد نظام سلطنتي پهلوي دست به اعتراض گسترده و همه جانبه زده و تا سقوط كامل آن رژيم از پاي ننشستند. 2_ دستاوردها: پس از هر انقلابي، با نگاه به عملكرد آن در مي يابيم كه اين انقلاب تا چه حد در رسيدن به اهداف و آرمان هاي

خود موّفق بوده است. اكنون با نگاهي به عملكرد و دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران مي توان دريافت كه با همه موانع و مشكلات داخلي و خارجي كه انقلاب اسلامي با آن روبه رو بوده، تا حّد زيادي توانسته به اهداف و آرمان هاي خود دست يابد. گرچه يادآوري اين نكته نيز لازم است كه واقعيّت اين است كه هيچ انقلابي نمي تواند در مدّت كوتاهي به همه اهداف و آرمان هاي خود دست يابد. از اين رو، نبايد انتظار داشت كه انقلاب اسلامي با توّجه به امكانات موجود در كشور به ويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، بتواند به همه خواسته هاي خود برسد. 3 _ آسيب ها: به مجموعه آفات و موانعي كه به عنوان سدي در روند رو به گسترش انقلاب اسلامي در حوزه سياسي ايجاد مي شود آسيب گفته مي شود. از طرفي در باب انقلاب اسلامي نيز به نكته هاي زير بايد توجه نمود: الف) ضرورت داوري و قضاوت در مورد كاركرد انقلاب اسلامي: چون ما در آستانة ورود به دهة چهارميم و نزديك به سي سال گذشته، معمولاً در يك چنين دوراني نگاه به يك حادثه _ مثل حادثة عظيم انقلاب _ يك نگاه همراه با قضاوت و داوري در مورد كاركردهاست. اگر چه انقلاب در سي سالگي، هنوز در عنفوان جواني است؛ در اين شك نيست _ نيروي انقلاب بحمداللَّه خيلي زياد است، مخصوصاً اين انقلاب _ ليكن در عين حال در دورة سي ساله وقتي انسان نگاه ميكند، يك داوري اي نسبت به عملكرد و توفيق و كارآمدي براي انسان پيش مي آيد. ما در اين داوري نبايد اشتباه كنيم؛ و اين جز با يك نگاه كلان امكان پذير نيست. 1 ب) نگاه

كلان به انقلاب اسلامي: اگر ما نگاه كلان به انقلاب و حادثة پديد آمدن جمهوري اسلامي بكنيم، جزئي نگري ها نمي تواند ما را گمراه كند. گاهي جزئي نگري و نگاه نكردن به مسير مستمرِ از ابتداء تا انتهاء، انسان را گمراه مي كند؛ حتّي گاهي آدم راه را گم مي كند، هدف را گم مي كند. نمي خواهيم بگوئيم جزئي نگر نباشيم؛ چرا، نگرش به جزئيات، يعني همان برنامه ريزي؛ اين را ما منكر نيستيم. برنامه ريزي، نگاه به فصول مختلف و بخشهاي مختلف، يعني جزئي نگري. مي خواهيم بگوئيم اين نگاه به بخشها و اجزاء و ابعاد موجب نشود كه ما غافل بشويم از نگاه به كل. چون نگاه به كل براي ما درس آموز است. 1 _ آرمان هاي سياسي: از مهم ترين آرمان هاي سياسي انقلاب اسلامي مي توان به موارد ذيل اشاره كرد. الف) طرد كامل استعمار و جلوگيري از نفوذ اجانب و تنظيم سياست خارجي كشور بر اساس معيارهاي اسلامي؛ براساس قانون اساسي يكي از آرمان هاي انقلاب اسلامي اين است كه كشور نه قصد استيلا بر مقدرات ساير ملتها را دارد و نه سلطه هيچ قدرتي را برخود تحمل مي كند. لذا انقلاب اسلامي با شعار نه شرقي و نه غربي، جلوه اي از اين اصل را كه طبق آن جمهوري اسلامي ايران براي خود هويتي مستقل از نفوذ قدرتها و ابرقدرتهاي جهان قائل شد و در چارچوپ اين اصل خود را غير متعهد دانست. و از اين طريق سياست خارجي خود را براساس معيارهاي اسلامي بنا نهاد. لذا طبق قانون اساسي، هيچ قانوني نه تنها در سياست خارجي، بلكه در سياستگذاري هاي داخلي، فرهنگي، اقتصادي و... نبايستي با قوانين اسلام مغايرت و تضاد داشته باشد. ب) يكي ديگر از آرمان هاي

انقلاب اسلامي محو هرگونه استبداد و خودكامگي و انحصارطلبي و تأمين آزاديهاي سياسي و اجتماعي درحدود قانون بود؛ بنابراين انقلاب اسلامي توانست با مبنا قراردادن حاكميت قانون خدا بر مردم عملاً واژه استبداد كه 2500 سال درايران قدمت داشت را از بين ببرد و حاكميت خودكامه شاهان بر سرنوشت مردم را موكول به خود مردم نمايد. و اين از طريق بنيان نهادن حكومت اسلامي (جمهوري اسلامي) صورت گرفت. "حكومت اسلامي، استبدادي نيست كه رييس دولت، مستبد و خودرأي باشد و مال و جان مردم را به بازي بگيرد و در آن، به دلخواه دخل و تصرف كند. هركس را اراده اش تعلق گرفت، بكشد و هركس را خواست انعام كند و هر كه را خواست، تيول بدهد و املاك و اموال ملت را به اين و آن ببخشد!... "2 با از بين رفتن استبداد زمينه سعادت مادي و معنوي و توجه به رشد و بالندگي مردم فراهم مي شود و مردم مي توانند در جنبه هاي مادي و معنوي، روحي و جسمي به رشد اجتماعي نايل آيند. و از اين طريق احيا و اقامه حق و دفع باطل مي گردد. و اين باعث بوجود آمدن و تأمين آزادي هاي سياسي و اجتماعي مي گردد. آزادي كه در زمان شاه به تمام معني درهمة عرصه هاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي وجود نداشته است؛ زيرا اگر شاخصه عدم آزادي را موارد ذيل بدانيم به جرأت مي توان گفت كه همه اين موارد در زمان پهلوي مسدود شده بود. مهم ترين شاخصه هاي عدم آزادي عبارتنداز: _ تعدي به مال و جان وناموس و عرض ديگران؛

_ تعدي به حقوق ديگران؛

_ ايجاد مزاحمت براي ديگران؛

_ تظاهر به منكرات؛

_

تخلف ازمقررات حكومتي و عدم رعايت مصالح نظام؛

_ اهانت به مقدسات و... كوتاه سخن آنكه، حقيقت آزادي در زمان رژيم گذشته وجود نداشته و مردم شريف ايران اسلامي از طريق تحول انقلابي به اين عنصر مهم دست يافتند. ج) الگو بودن ايران براي جامعه اسلامي، يكي ديگر از اهداف انقلاب اسلامي مسئله الگو بودن است. ايران به عنوان يك الگو براي جوامع اسلامي در درجة اول و همة جوامع بشري در درجة بعد، مورد نظر بوده و آن (الگو بودن) را بگذاريم جلوي چشم آحاد بشر و امت اسلامي؛ مي گويند اين است كه هم مطلوب اسلام است، و هم ميسور مردم اين روزگار. 3 د) از ديگر اهداف انقلاب اسلامي، عبارتنداز: مستقل، آزاد برخوردار از ثروت و امنيت، متدين و بهره مند از معنويت و اخلاق، پيشرو در مسابقة جامعة عظيم بشري در علم، كه از اول و ازل بين آحاد بشر يك مسابقه است در دستاوردهاي بشري، در علم و در بقية خواسته ها و دستاوردهاي بشري، برخوردار از آزادي با همة معاني آزادي. آزادي فقط آزادي اجتماعي نيست _ اگرچه آزادي اجتماعي، يكي از مصاديق مهم آزادي است _ هم آزادي اجتماعي مورد نظر است، هم آزادي به معناي رها بودن و آسوده بودن و آزاد بودن كشور از دست اندازي بيگانگان و استيلاي آنها _ كه گاهي كشور بظاهر مستقل هم هست، اما زير نفوذ است _ و هم آزادي معنوي، كه آن رستگاري انسان و تعالي اخلاقي انسان و عروج معنوي انسان است، كه هدف اعلي اين است. همة كارها مقدمه براي تكامل انسان و عروج انسان است. اين بايد در جامعة اسلامي خود

را نشان بدهد. 4 شايد عده اي بپرسند كه اين اهداف انقلاب اسلامي را از كجا اخذ نموديد. درجواب بايد گفت: از كلمة اسلامي. اسلام اصلاً همين هاست. آن كسي كه غير از اين در مورد اسلام تصور مي كند، اسلام را نشناخته. آن كسي كه تصور مي كند اسلام فقط به جنبه هاي معنوي، آن هم با برداشت و تلقي خاص از جنبه هاي معنوي _ عبادت و روزه و زهد و ذكر و امثال اينها _ مي پردازد، به دنياي مردم، به لذات مردم، به خواسته هاي بشري مردم نمي پردازد، او اسلام را درست نشناخته؛ اسلام اينجوري نيست. همة اين چيزهايي كه گفتيم، هم آن چيزي كه مربوط به مسائل دنيايي جامعه است _ مثل عدالت، مثل امنيت، مثل رفاه، برخورداري از ثروت، برخورداري از آزادي و استقلال _ هم آنچه كه مربوط به مسائل اخروي است؛ مثل رستگاري، تقوا، پرهيزگاري، رشد اخلاقي، تكامل معنوي انسان، در كلمة اسلامي مندرج است. 5 آية قرآن به ما مي فرمايد كه: "وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالأرْضِ؛ 6 ايمان و تقوا كه باشد، بركات آسمان و زمين جاري خواهد شد. بركات آسمان، همان فتوح معنوي است، همان رحمت الهي است، همان تقرب الي اللَّه است، همان استغفار ملائكة آسمان و حمَلة عرش براي بندگان خدا در روي زمين است. بركات ارض، يعني همة آنچه كه به زندگي زميني انسان ارتباط پيدا مي كند؛ يعني آزادي، يعني رفاه، يعني استقلال، يعني امنيت، يعني سعة رزق، سلامت بدن و از اين قبيل. اگر ايمان و تقوا باشد، هم آن بركات و هم اين بركات براي بشر وجود دارد. اين، اسلام است. پس

وقتي كه گفتيم انقلاب اسلامي، معنايش اين است كه عرض شد. 7 2_ دستاوردهاي سياسي از مهم ترين دستاوردهايي كه انقلاب اسلامي موفق به كسب آن شد عبارتنداز: الف) كسب استقلال سياسي و ايجاد نظام سياسي مستقل (نفي استعماروعوامل خارجي) استقلال واژه اي گسترده و نسبي است و مراد از استقلال، به معني مطلق آن نيست؛ زيرا استقلال مطلق در دنياي كنوني وجود ندارد و همه ملتها و دولتهاي جهان به يكديگر وابسته اند و محتاج هم هستند. بنابراين وقتي بحث از استقلال مي كنيم مراد آن است كه هر كشوري در تصميم گيري و اجراي تصميمات ملي اش مختار باشد و جمهوري اسلامي با از بين بردن نظام استبدادي، طرد كامل استعمار، جلوگيري از نفوذ اجانب، نفي و اجتناب از پيمانهايي كه موجب سلطه بيگانه بر منابع طبيعي و اقتصادي و فرهنگي و عدم تعهد در برابر قدرتهاي سلطه گر توانست به اين مهم دست يابد.

ب) براندازي حكومت شاهنشاهي (طرد استبداد و عوامل ديگر داخلي وابسته) و استقرار نظام جمهوري اسلامي . از ديگر دستاوردها پايان دادن به رژيم ديكتاتور و خودكامه شاه و نفوذ روزافزون و فزاينده عوامل وابسته به رژيم در سرنوشت جامعه ايراني بود. اين براندازي مرهون حضور همزمان و هماهنگ و كاملاً مطلوب سه ركن اصلي و مهم انقلاب بود. مردم، رهبري و ايدئولوژي از اركان اصلي اين حركت بودند كه توانستند با "وحدت كلمه" به اين هدف مهم دست يابند. ج) ارتقاي آگاهي هاي سياسي و تقويت بينش سياسي مردم و حضور در صحنه هاي مختلف سياسي . به دليل فشار استبدادي موجود زمان پهلوي عملاً حضور مردم و جوانان در عرصه جامعه به شدت كاهش پيدا

كرده بود و اين به خاطر بسته بودن نظام بود كه كسي جرأت نمي كرد؛ حتي در منزل و خانه خود از جامعه و سياست بگويد. اما با وقوع انقلاب اسلامي بينش سياسي مردم جهت حضور در اجتماع بيشتر شد و مردم از باب احساس تكليف و عمل به وظيفه در اين حضور يكپارچه شركت نمودند امروز شركت در انتخابات رياست جمهوري نه فقط يك وظيفه اجتماعي و ملي است، بلكه يك وظيفه شرعي اسلامي و الهي است كه شكست در آن، شكست جمهوري اسلامي است. 8 د) تدوين الگويي جديد پيرامون دين و حكومت (نظام مردم سالاري ديني) . براساس اصل اول قانون اساسي ايران، حكومت ايران "جمهوري اسلامي" است. مقام معظم رهبري در تعبيرات مكرر خود واژه "مردم سالاري ديني" را معادل "جمهوري اسلامي" دانسته است. بنابراين وقتي مي گوييم مردم سالاري ديني يعني: يكم _ نقش مردم در مقبوليت نظام و كارآمدي آن : در نظام جمهوري اسلامي، هرچند مشروعيت حكومت از سوي خداي متعال است، اما نقش مردم در مقبوليت نظام مورد تأكيد جدي است. پذيرش مردمي، نقش عظيمي دركارآمدي نظام دارد. مردم با پذيرش حكومت، به حكم الهي، قدرت و بسط يد و نفوذ كلمه مي دهند تا قوانين و احكام الهي را به اجرا بگذارد و اهداف و مقاصد ديني را در جامعه پياده كند. دوم _ نقش مردم در تعيين حاكمان و كارگزاران نظام : نقش مردم در تعيين حاكمان نظام، يكي ديگر از وجوه مهم"مردم سالار" بودن نظام جمهوري اسلامي است؛ زيرا هر چند در عصر غيبت، همانند عصر حضور، حاكم اسلامي و ولي امر، مشروعيت خود را ازجانب خدا دارد،

اما طبيعي است كه تشخيص و تعيين حاكم اسلامي در هر عصر و زماني، به عهده خود مردم است. سوم _ نقش مردم درنظارت برحاكمان : يكي ديگر از وجوه "مردم سالاري" اين است كه مردم نه تنها حق نظارت بر تمام كارهاي حاكمان اسلامي را دارند، بلكه اين يك وظيفه شرعي و الهي آنان است. به تعبير ديگر مردم در امر نظارت بر كار حاكمان جامعه، نبايد بي تفاوت باشند و هركس بايد اين مسئوليت را بر دوش خود احساس كند. بنابراين، حاكمان، حق ندارند و مجاز نيستند مردم را از نظارت بر كار خويش، ممنوع و محروم سازند. چهارم _ نقش مردم در انتخاب كارشناسان و متخصصان : با اين بيان كه هر چند در حكومت اسلامي، محور همه برنامه ها و مقررات، احكام و مقررات اسلامي است و احكام نيز بر عهده فقيه جامع شرايط (ولي امر) است، اما همه اينها به معناي بي نيازي از كارشناسي كارشناسان و متخصصان در رشته هاي مختلف براي تشخيص موضوعات و سياستگذاري ها و برنامه ريزي ها نيست. با عنايت به اينكه حاكم غير معصوم، احاطه علمي بر همة موضوعات و سياستگذاري ها ندارد و از مصالح و مفاسد همة امور اطلاع همه جانبه ندارد، به ناچار بايد با صاحب نظران و كارشناسان علوم و فنون مختلف، مشاوره و رايزني داشته باشد. پنجم _ محوريت خدمت به مردم در نظام جمهوري اسلامي : در اين نظام همة مسئولان خدمتگذار مردمند. در نظام اسلامي، حاكمان براي مردمند نه مردم براي حاكمان، چنان كه امكانات و سرمايه هاي كشور براي مردم است نه براي حاكمان. همانگونه كه محور قانونگذاري ها و سياستگذاري ها، تأمين مصالح و منافع مردم

است نه منافع حاكمان. "در نظام اسلام، كشور متعلق به مردم و اصل، مردم است. در نظام مردم سالاري ديني، رسيدگي به امور مردم، تامين رفاه و آسايش و حل مشكلات آنان... يك اصل مهم است. "9 ششم _ رسيدگي به محرومين، دغدغه اصلي نظام جمهوري اسلامي : يك وجه ديگر مردمي بودن نظام جمهوري اسلامي اين است كه مسئولان نظام شرعاً موظفند در برنامه ريزيها رسيدگي به محرومين و بيچارگان و مستضعفين را دغدغه اصلي خود قرار دهند. از اين گذشته بايد زندگي خود را با وضعيت اين گروه تنظيم كنند. مسئولان نظام اسلامي حق ندارند زندگي اشرافي را در پيش گيرند و يا در محافل و مجالس اشرافي شركت كنند، بلكه مسئولان اصلي نظام خود بايد از طبقه محروم و متوسط جامعه باشند.

پي نوشت ها: 1. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاي شيراز؛ 14/2/1387.

2. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل ششم.

3. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاي شيراز

4. همان.

5. همان.

6 _ اعراف/ 96.

7 -8. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاي شيراز

9. روزنامه جمهوري اسلامي. 1/9/1379.

*منبع : www.farsnews.com، سه شنبه 8 بهمن 1387

نوآوري هاي پزشكي جمهوري اسلامي ايران

نوآوري هاي پزشكي جمهوري اسلامي ايران مريم فيروزعليزاده

*مقدمه سلامت به تعريف سازمان بهداشت جهاني، رفاه كامل جسمي، رواني و اجتماعي و ديني افراد است كه با توجه به ابعاد گسترده اين تعريف، اهميت اين موهبت الهي هرچه بيشتر نمايان مي گردد. ارائه خدمات اوليه بهداشتي، بهداشت مواد خوراكي، آشاميدني، آرايشي و بهداشتي، امنيت غذا و تغذيه، تأمين داروي كشور، تنظيم خانواده و كنترل جمعيت، تجهيز بيمارستان ها، آموزش پزشكي

و تأمين نيروي انساني متخصص، مقابله با بيماري هاي واگيردار و بيماري هاي فصلي، انجام واكسيناسيون، مقابله با مرگ و مير مادران و نوزادان، بيماري هاي قلبي و عفوني، بهداشت مدارس، سازمان دهي و توان بخشي بيماران رواني و سالمندان، مقابله با بيماري خطرناك ايدز و...، تنها بخشي از مسائل حوزه سلامت و بهداشت هستند. بنابراين، روشن است كه بخش سلامت و بهداشت در جامعه، حوزه وسيعي را دربرمي گيرد كه تأمين شرايط مناسب آن، عزم ملي مي طلبد. با تمام اين اوصاف، مي توان با كمال افتخار و سربلندي اين مطلب را بيان كرد كه افزايش صد برابري سرمايه گذاري در بخش بهداشت و درمان در سي سال گذشته، به رشد چهارصد درصدي شاخص هاي بهداشتي و درماني طي سال هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي انجاميده است. پس از فراغت از جنگ، نظام جمهوري اسلامي ايران با تلفيق نظام آموزشي و خدمات درماني و تشكيل وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشكي و به دنبال آن، ايجاد شبكه بهداشت و درمان، و با احداث خانه هاي بهداشت در روستاها و راه اندازي درمانگاه ها در شهرستان ها و تجهيز بيمارستان هاي سراسركشور، گام هاي بزرگي را در راه شكل دهي نظام نوين سلامت برداشت. براي آشنايي و آگاهي هرچه بيشتر از اين فعاليت ها، بهتر است به نوآوري ها و دستاوردهاي بهداشتي جمهوري اسلامي ايران پس از پيروزي انقلاب بپردازيم. 1. برنامه هاي بهبود تغذيه اجراي اين برنامه ها، بخش مهمي از طرح هاي نظام سلامت را تشكيل مي دهد. سوء تغذيه در سال هاي اول انقلاب بسيار شايع بود؛ چرا كه كشور ما در عين رويارويي با رشد بي رويه جمعيت، با مشكلات عديده ديگري از جمله وضع اقتصادي بد مردم و محدوديت منابع نيز روبه رو بود. اين وضعيت

به حدي بغرنج به نظر مي رسيد كه كشور ما در آن سال ها، جزء كشورهايي به شمار مي آمد كه در گروه سوء تغديه شديد جاي مي گرفتند. خوشبختانه تلاش و همت مسئولان و ارائه طرح هاي موفق در اين زمينه، باعث بهبود شرايط در سال هاي پس از انقلاب شد. يكي از موفق ترين برنامه هاي جاي گرفته در اين قسمت، طرح توليد نمك يد دار بود. برنامه توليد نمك يددار از سال 1368 در كشور آغاز شد و با استمرار اين طرح، شيوع بيماري گواتر، 23 تا 40 درصد كاهش يافت. 2. مبارزه با بيماري هاي عفوني پيش از انقلاب اسلامي، بيماري هاي عفوني يكي از معضلات بسيار بزرگ ايران به شمار مي آمد كه سازمان بهداشت و درمان كشور به سختي با آن دست و پنجه نرم مي كرد. با اجراي برنامه هاي واكسيناسيون در سرتاسر نقاط كشور، سازمان بهداشت و درمان در راستاي نزديك شدن به استانداردهاي جهاني گام برداشت. براي مثال، با اجراي طرح واكسيناسيون فلج اطفال و پوشش 95 درصدي اين واكسيناسيون كه تا امروز حفظ شده، مي توان به جرئت گفت كشور عملاً از اين بيماري پاك شده است. مجموعه فعاليت هاي انجام شده در اين زمينه، به كاهش تعداد مبتلايان به بيماري از 55 مورد در سال 1369، به صفر در سال هاي اخير انجاميده است. 3. برنامه جامع سلامت مدارس در سال هاي اخير، سلامت مدارس جزء يكي از اولويت هاي برنامه ريزي وزارت بهداشت قرار گرفته است. از اجزاي برنامه جامع سلامت مدارس كشور مي توان به آموزش جامع بهداشت مدرسه، تربيت بدني، خدمات بهداشتي، خدمات مشاوره و روان شناسي و اجتماعي، سلامت محيط مدرسه و ارتقاي سلامت كاركنان اشاره كرد. گسترش خدمات بهداشت مدارس نيز رشد

فزاينده اي داشته است و از 53 درصد در سال 1376، به بيش از 80 درصد در حال حاضر رسيده است. از ديگر برنامه هاي در دست اجرا در اين زمينه، مي توان به واكسيناسيون تمامي دانش آموزان سنين چهارده تا شانزده سال اشاره كرد. نمونه اي ديگر از دستاوردهاي كسب شده در ادامه برنامه هاي اجرا شده، كاهش پوسيدگي دندان كودكان دوازده ساله است كه از 02/2 درصد در سال 1376، به 38/1 درصد در حال حاضر رسيده است. 4. پيشرفت در پيوند اعضا تا سال 1357، تنها پنجاه مورد پيوند كليه در كشور انجام شده بود؛ در حالي كه در طول سال هاي پس از انقلاب، بيش از هفده هزار مورد پيوند كليه در كشور صورت پذيرفته است. در حال حاضر، با تصويب قانون مرگ معزي و پيوند اعضا از جسد، امكان انجام تمامي شيوه هاي پيوند اعضا در كشور ميسر گرديده و سالانه بالغ بر دو هزار پيوند در ايران انجام مي شود. مي توان گفت ايران در حال حاضر از پيشگامان پيوند اعضا در آسيا به شمار مي آيد. 5. برنامه تنظيم خانواده و كنترل جمعيت كنترل جمعيت، از ديگر گام هاي مهم در سال هاي پس از انقلاب شمرده مي شود. پيش از انقلاب، مردم تصور ديگري از كنترل جمعيت داشتند و همين برداشت متفاوت، بدين انجاميد كه در اوايل انقلاب با رشد جمعيتي 9/3 درصد روبه رو شويم و هر هفده سال دو برابر جمعيت گذشته را پيش رو داشته باشيم. روند رشد به نحوي بود كه در صورت استمرار، عوارض اقتصادي، سياسي، رواني، اجتماعي و فرهنگي متعددي را بر جامعه تحميل مي كرد. اين موضوع، سياست گذاران را بر آن داشت تا برنامه كنترل جمعيت

را به صورت جدي دنبال كنند. به همين منظور برنامه تنظيم خانواده در كشور تدوين شد. با تداوم اين برنامه در ظرف ده سال، رشد جمعيت كشور از 9/3 درصد به 4/1 درصد كاهش يافت. چنين كاهشي در اين مدت زمان كوتاه، در سراسر دنيا كم نظير است. 6. تأمين داروي مورد نياز كشور يكي از امور مهم و حساس در وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي، دارو و مسائل مربوط به آن است. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، گام هاي بلندي در زمينه تهيه و توزيع مناسب دارو برداشته شده است كه مي توان از آن جمله به استقرار نظام نوين دارويي (طرح ژنريك) در كشور اشاره كرد. بر اساس اين طرح، فهرست داروهاي موجود در بازار ايران مورد بازنگري جدي قرار گرفت و اجراي آن به حذف هزاران داروي تجارتي از بازار ايران انجاميد و واردات داروهايي كه در كشور ساخته نمي شد، صرفاً به داروهاي موجود در فهرست منحصر شد. هم اكنون بيش از 95 درصد نياز دارويي كشور از نظر كمّي در داخل توليد مي شود كه در مقايسه با سال هاي قبل از انقلاب كه تنها 25 درصد بوده است، پيشرفت مهمي به شمار مي آيد. 7. طرح رابطان بهداشت در پايان دهه شصت، وزارت بهداشت با انگيزه رفع مشكلات بهداشتي حاشيه نشينان شهري، براي نخستين بار اقدام به طراحي و اجراي طرح رابطان بهداشت به صورت آزمايشي در جنوب تهران كرد. در واقع اين طرح در مناطقي شكل گرفت كه شبكه بهداشت و درمان به دليل گسترش بي رويه شهرها، كمترين پوشش را براي گروهي از نيازمندترين بخش جامعه شهري داشت. از اهداف اين طرح مي توان به موارد زير اشاره

كرد: _ ارائه فعال خدمات بهداشتي و ارتقاي سلامت جامعه شهري؛

_ مشاركت مردم در برنامه ريزي و تصميم گيري در ارائه مراقبت هاي اوليه بهداشتي؛

_ بهره گيري از امكانات موجود جامعه در سطوح محلي و منطقه. اين طرح با توجه به موفقيت چشم گيري كه به دنبال داشت، از سال 1372 تحت عنوان برنامه رابطان بهداشت در تمام نقاط شهري به اجرا درآمد. در حال حاضر، بيش از نود درصد جمعيت روستايي كشور (بيش از بيست ميليون نفر) تحت پوشش خانه هاي بهداشت قرار دارند و تعداد خانه هاي بهداشت در سال 1364 از 1800 باب، به 1643باب رسيده است. 8. كاهش نود درصدي مرگ و مير زنان و مادران باردار ميزان مرگ و مير زنان به علت زايمان، پيش از انقلاب، 240 نفر به ازاي هر هزار تولد زنده بود، اما امروزه اين ميزان به حدود بيست مرگ به ازاي هر هزار تولد كاهش يافته است. اين آمار هم اكنون در نه دانشگاه علوم پزشكي كشور به صفر رسيده است. 9. كاهش مرگ و مير كودكان آمار مرگ كودكان زير يكسال، از 129 در هزار تولد زنده پيش از انقلاب، به 6/28 در هر هزار تولد كاهش يافته و آمار مرگ كودكان زير پنج سال نيز از 174 در هزار تولد زنده پيش از انقلاب، به 36 در هزار تولد رسيده است. از آنجا كه شاخص هاي بهداشتي جهان براي رتبه بندي كشورها، بر اساس مرگ و مير كودكان زير يك سال و زير پنج سال و مادران تنظيم شده است، در زمان گذشته كشور ما دچار وضعيت بسيار بغرنجي بوده است؛ به طوري بر اساس آمارها، پيش از اجراي برنامه هاي سلامت، ما جزء

سي كشور آخر دنيا ( از بين 190 كشور) محسوب مي شديم. اما با توجه به خدمات مهمي كه در نظام سلامت كشور انجام شد، رتبه ما به سرعت صعود كرد و هم اكنون ايران اسلامي، جزء سي كشور اول دنيا قرار گرفته است. 10. ارتقاي سلامت روستاها و روستاييان لازم به توضيح نيست كه روستاهاي ما از نظر استانداردهاي بهداشتي، در گذشته داراي چه وضعيت اسفناكي بوده اند. اما هم اكنون 95 درصد روستاهاي كشور به خدمات اوليه بهداشتي و درماني دسترسي دارند. 90 درصد جمعيت روستايي به آب آشاميدني سالم دسترسي دارند و 3/85 درصد خانواده هاي روستايي از شبكه عمومي آب آشاميدني برخوردار هستند. در راستاي اجراي طرح كنترل مراكز تهيه و توزيع و عرصه مواد غذايي، 5/96 درصد مراكز شهري و 5/82 درصد مراكز روستايي، داراي معيار به سازي و بهداشتي و 5/88 درصد اماكن عمومي روستايي، داراي معيار بهداشتي و به سازي شدند. در كل 9/76 درصد مراكز بهداشتي درماني شهري و 2/83 درصد مراكز روستايي از نظر بهداشت محيط داراي شرايط مطلوب هستند. همچنين 5/85 درصد كاركنان مراكز تهيه و توزيع و عرصه مواد غذايي و اماكن عمومي شهري داراي كارت معاينه پزشكي معتبر هستند كه اين درصد در مناطق روستايي 74 درصد است. 11. تأمين نيروهاي متخصص تعداد ظرفيت پذيرش دانشجوي پزشكي، از حدود ششصد نفر پيش از پيروزي انقلاب، به حدود شش هزار نفر در سال افزايش يافته است. در سال 1357، تعداد كل پزشكان داراي كارت نظام پزشكي حدود هفده هزار نفر بود؛ در حالي كه در سي سال گذشته، حدود 120 هزار پزشك در دانشگاه هاي علوم پزشكي سراسر كشور تربيت شده اند. در حال

حاضر، ده هزار استاد و صد هزار دانشجوي علوم پزشكي در دانشگاه هاي كشور مشغول هستند كه نسبت استاد به دانشجو، بالاتر از استانداردهاي بين المللي _ كه يك استاد به هيجده دانشجوست _ مي باشد. 35 درصد اعضاي هيئت علمي را زنان تشكيل مي دهند و 72 دانشكده پزشكي كشور به زنان اختصاص دارد. رشته هاي تخصصي نيز گسترش يافته است و رشته هاي فوق تخصص براي نخستين بار در سال 66 پايه ريزي و 21 رشته فوق تخصصي راه اندازي شد و بدين ترتيب، از اعزام بيمار به خارج از كشور بي نياز شديم. در سال هاي پيش از انقلاب در ايران صرفاً يك دوره P.H.D وجود داشت، در حالي كه هم اكنون اين دوره به 35 رشته ارتقا يافته است. 12. اميد به زندگي اخيراً سازمان جهاني بهداشت، گزارش خود را از وضعيت بهداشت، سلامت و متوسط عمر در 193 كشور جهان، از جمله ايران منتشر كرد. اين آمارها بر اساس اطلاعات سال 2005 ارائه شده است كه آخرين اطلاعات موجود به شمار مي رود. در ايران، متوسط عمر مردها 68 سال و متوسط عمر زن ها 73 سال است. از ميان اين سال ها، براي مردان 56 سال در سلامت مي گذرد و زنان از 59 سال زندگي سالم بهره مي برند. بر اساس آمارهاي سازمان جهاني بهداشت، احتمال مرگ و مير بين پانزده تا شصت سالگي براي زنان ايراني يازده درصد و در مقابل براي مردان هيجده درصد است. بنابراين، در مقايسه با پيش از انقلاب، اميد به زندگي در مردان ايراني سيزده و در زنان ايراني شانزده سال افزايش يافته است.

منابع

1. كاهش مرگ و مير زنان باردار از دستاوردهاي دولت نهم است. گرفته شده از: http:

//www. aftab. ir. news/2008/feb/24/c4c1203872584 social helth therapy. php

2. مريم غفاري، «سرنوشت 30 ساله سلامت»، 20/11/1386. گرفته شده از: http: //www. hamshahrionline. ir/news/?id=45681

3. فائزه توكل صديقي، «ارتقاي بهداشت، نيازمند عزم ملي است»، 18/1/1387. گرفته شده از: http: //www. hamshahrionline. ir/news/?id=50120

4. مريم غفاري، «سلامت، يك هفته در اولويت»، 19/1/1386. گرفته شده از: http: //www. hamshahrionline. ir/news/?id=19822

5. «بازآفريني نظام سلامت»، 13/11/1386. گرفته شده از: tp: //www. hamshahrionline. ir/news/?id=45111

6. مريم غفاري، «مروري بر پيشرفت هاي سلامت در نظام جمهوري اسلامي»، 20/11/1385. گرفته شده از: http: //www. hamshahrionline. ir/news/?id=16052

7. «بررسي دستاوردهاي انقلاب اسلامي در عرصه سلامت»، 18/11/1385. گرفته شده از: http: //www. hamshahrionline. ir/news/?id=15865

8. «ايران از لحاظ بهداشت و درمان در رتبه 93 جهان است»، 19/1/1386. گرفته شده از: http: //www. hamshahrionline. ir/news/?id=19896

9. «سلامت براي همه، همه براي سلامت»، گرفته شده از: ttp: //www. irimc. org/magazines/viewsection. aspx?id=5446

10. «تعداد بيمارستان هاي فعال كشور به 828 بيمارستان در سال 86 افزايش يافته است»، گرفته شده از: http: // pro. mohme. gov. ir/link/akhbar_salamat_teded. aspx

11. «نود درصد جمعيت روستايي به آب آشاميدني سالم دسترسي دارند»، گرفته شده از: http: //www. pro. mohme. gov. ir/link/akhbar_salamat_ashamidani. aspx

12. http: // mohme. gov. ir/FFolder/link/booltan. aspx

13. http: //slpr. mohme. gov. ir/Files///vezarat%20behdasht%20870204_with%20link. pdf

14. http: //slpr. mohme. gov. ir/Files//vzarat%20behdasht%20870201. doc

15. http: //slpr. mohme. gov. ir/Files//vezarat%20behdasht%20870218_with%20link. pdf

16. «پيشرفت هاي بهداشتي ايران بعد از 57»، گرفته شده از:

http: //www. Tebyan. Com / social/ Hygienehealth / bodyhealth / medicalknowhow / Articles / 2007/2/15/32720. html. *منبع : www.hawzah.net، تير و مرداد 1387، شماره 100

انقلاب اسلامى براى ايران چه كرد؟

انقلاب اسلامي براي ايران چه كرد؟ پرسش ازعملكرد انقلاب اسلامي، در حقيقت پرسش از نحوه نگاه دين به حوزه ي عمومي نيز هست ودر نتيجه يك

پرسش بنيادي است. پاسخ به اين پرسش اگر چه پاسخ به عملكردهاي يك نظام سياسي در يك دوره مشخص هست اما پاسخ به تبعات و پيامدهاي حضور مذهب در سياست نيزمي باشد. نظام جمهوري اسلامي در دو دهه ي گذشته آزمون فرضيه ي مطلوبيت يا عدم مطلوبيت، عينيت ديانت و سياست از حيث علائق توسعه سياسي، اقتصادي و اجتماعي نيز مي باشد. عده اي براي نفي مطلوبيت اين عينيت، مدعي هستند كه دخالت دين در سياست در همين مدت كوتاه در ايران، پيامدهاي نظير: ايجاد تمايل به سوي نوعي اليگارشي، تحقير غير روحانيون، شخصي كردن سياست، تغيير و تفسير پذيري و تاثير آن در بي ثباتي سياسي، اختلاف رأي در تفسير احكام، ناهماهنگي ميان قوانين شرع و تحولات اجتماعي عدم تساهل و حذف گروهها و تعبيرهاي رقيب، تشديد شكاف ميان اقوام و مذاهب، ايجاد تمايلات مطلق گرايانه در نظام سياسي، ايجاد تمايلات دين گريزي و دين ستيزي در جامعه، دخل و تصرف در احكام ديني به اقتضاي مصلحت سياسي، افزايش پتانسيل منازعه اجتماعي و سياسي، ايجاد تعارضات منطقه اي و بين المللي، تاكيد بر ملاك هاي ذهني و غيرقابل تدقيق در واگذاري مناسب و در نتيجه عدم توجه به شايستگي و صلاحيت، گسترش رياكاري و عدم اعتماد ميان مردم، ايجاد چندگانگي در منابع مشروعيت و به تبع آن چند گانگي در مراكز قدرت، ايجاد محدوديت هاي اساسي بر مشاركت و رقابت سياسي، ايجاد روحيه نخبه سالاري و خبره سالاري، تضعيف حقوق و آزاديهاي سياسي جامعه، عدم تحمل اقليت و حتي اكثريت، تضعيف هويت ايراني و در نتيجه تقويت افزايش هاي گريز از مركز، تبعيض جنسي

و غيره (حسين بشيريه، 1378،ص ص 60-61). صر فنظر از سطحي و ذهني بدون پاره اي از پيامدهاي مذكور، بخودي خود اين پيامدها، بازتاب دخالت ايدئولوژي غير ديني در حوزه سياست نيست و مي تواند با شدت بيشتري بعنوان بازتاب دخالت ايدئولوژي هاي غيرديني در حوزه سياست، مانند: ليبراليسم، سوسياليسم و غيره نيزمحسوب شود. يعني كساني كه دخالت ديانت در سياست را بر انگيزاننده پيامدهاي مذكور تلقي مي كنند هيچ دليل عقلي و تاريخي اي در دست ندارند كه چنين پيامدهايي را نتوان در حوزه ي عمومي براي ساير ايدئولوژي ها اثبات كرد. همچنان كه تا به امروز تاريخ انديشه هاي سياسي به ما مي آموزد كه مشكلات جوامع امروزي و معضلات عظيم تري چون جنگ، خونريزي، استعمار، استبداد، فقر، فحشاء، نابودي طبيعت، بحران محيط زيست، بحران اخلاق، بحران انسانيت و دهها بحران ديگر در كنار بحرانهايي كه قبلا از آنها ياد شد تحت عناوين ليبراليسم، سوسياليسم، كمونيسم و ساير ايسم هاي ساخته ي ذهن و حاكميت بشري است. با اين تفاصيل، ادعاهاي مذكور بخودي خود ارزش علمي، نظري و كاربردي خود را در تحليل پيامدهاي دخالت دين در سياست از دست داده و پيروان چنين انديشه هايي بايد در جستجوي دلايل اختصاصي ديگر باشند كه با تمسك به آن بتوان مطلوبيت خروج دين از صحنه سياست را براي جوامع اثبات كنند. زيرا همانطوريكه گفته شد دلايل مذكور مي تواند پيامد دخالت هر گونه ايدئولوژي در حوزه ي سياست باشد و اختصاص به دين ندارد. پرسش بنيادي از دست آوردهاي انقلاب اسلامي و عملكرد جمهوري اسلامي با انگيزه هاي متفاوتي طرح مي شود. عده اي

به انگيزه مخالفت با انقلاب تلاش مي كنند با طرح اين گونه سوالها و نشر آن در ميان مردم، اين گونه القاء كنند كه با انقلاب اسلامي نه تنها اوضاع كشور بهتر نشده، بلكه حتي از وضع گذشته نيز بدتر شده است. اين گروه معمولا براي اثبات ادعاهاي خود به نقاط ضعف موجود، نابساماني ها و مشكلاتي كه ممكن است در جامعه به هر دليلي وجود داشته باشد، توجه دارند. اراده عمومي چنين جرياناتي معطوف به حوزه هاي عمل نيست. آنها با عملكردهاي نظام جمهوري اسلامي ميانه ي خوبي ندارند. لذا عمدتا سوال خود را برتمايلاتي است كه مي توان براي تحقق نيافتن آنها دلايل متفاوتي ارائه داد. يعني عقلا عدم تحقق پاره اي از وعده ها، شعارها و آرمانها، به معني ناتواني يك رژيم سياسي يا عدول از وعده ها نيست. همانطوري كه بر اساس«ناكرده ها» نمي توان دست آوردهاي يك نظام سياسي يا به تعبير ديگر به «عمل كردها» ذهني و در زمره آرمان ها و آرزوها و وعده هاست. اينكه چرا به بخشي از وعده ها عمل نشد و يا چرا پاره اي از آرمان ها تحقق پيدا نكرده خود يك موضوع تحقيق بوده اما از دايره مباحث اين مقاله خارج است. بنابراين آنهايي كه عموما به عنوان مخالف، پرسشگر دست آوردهاي يك انقلاب اجتماعي و نظام سياسي ناشي از اين انقلاب هستند. تمايلي به تجزيه و تحليل دست آوردها ندارند. اگر چه از دست آوردها سوال مي كنند اما اراده آنها عموما معطوف به آن اهدافي است كه محقق نگرديد، لذا از طريق چنين پرسش هايي، افكار عمومي و ذهنيت جامعه

را به سمت نارسائي ها و مشكلات يك نظام هدايت مي كنند نه نقاط قوت و توانايي هاي يك نظام. ضد انقلابها، وابستگان به رژيم انقلابي متضرر شده، عموما در جرگه ي چنين پرسشگراني هستند. گروهي هستند كه برخلاف گروه اول با طرح چنين پرسش هايي در پي مخالفت با يك نظام سياسي نيستند آنها حقيقتا مي خواهند بدانند با يك نظام انقلابي چه تحولاتي در حوزه هاي عمومي اتفاق افتاده است. مخصوصا در دوراني كه بحث از رشد و توسعه ي اقتصادي، سياسي و فرهنگي بحث غالبي هست. چنين غالبي هست. چنين پرسشگراني تمايل دارند تفاوت وضع موجود با وضع پيشين را درك كنند تا از برآيند اين تفاوت، چشم اندازهاي آينده خود را براي زندگي كردن در تحت آموزه ها، برنامه ريزي ها و تصميم گيري هاي چنين نظام ترسيم نمايند. پرسش گراني كه داراي چنين انگيزه هايي هستند عموما با عملكردها و دست آوردها سروكار دارند. به اينكه چه بايد مي كرديم و چرا نكرديم توجه ي چنداني ندارند. زيرا با منطقي كه بر پرسش هاي آنها حاكم هست از طريق محاسبه هاي عقلي و منطقي و تطبيق شرايط ها و مقايسه ي آنچه حاكم هست از طريق محاسبه هاي عقلي و منطقي و تطبيق شرايط ها و مقايسه اي آنچه كه بود با آنچه كه انجام پذيرفت به راحتي امكان شناخت توانائي هايي يك نظام سياسي براي آنها ميسر خواهد گرديد. بنابراين وقتي از دست آوردهاي يك نظام پرسش هايي مطرح مي شود بايد متوجه باشيم كه اراده ي چنين پرسش هايي معطوف به چيست. دركنار اين گروه پرسشگراني كه طرح

كرديم. گروه سومي را نيز مي توان تصور كرد كه ازطرح چنين پرسش هايي بدنبال حب يا بغض هاي خود نيستند. آنها از موضع برآيند علمي توانائي ها و دست آوردهاي يك رژيم انقلابي، در جستجوي رسيدن به يك الگوي نظم سياسي و سامان اجتماعي مطلوب و مناسب مي باشند. پرسش هاي چنين گروههايي عموما از منطق خاصي پيروي مي كند و پاسخ به اين منطق نيز نمي تواند مبني بر شعارها و لاف زني هاي معمولي و يا داعيه هاي خطابه اي باشد. صرفنظر از خاستگاه سوال، خود سوال في نفسه يك سوال بنيادي و درست است. هيچ گروه حزب و جرياني نمي تواند به هر بهانه اي حق چنين سوالي را از جامعه سلب كند. همان طوريكه نمي توانند حق پاسخ به اين سوال را از كارگزاران، هواداران و نظريه پردازان يك نظام سياسي سلب كرد. اگر چه مقاله ي حاضر خوشايند پرسشگراني كه هدفي جزشبهه افكني و فتنه انگيزي از طريق طرح پاره اي از سوالات ندارند. نخواهد بود اما براي دو گروه و جريان ديگر ممكن است مفيد و قابل توجه باشد. روش مقاله در پاسخ به اين پرسش بنيادي، معطوف به جنبه هاي ايجاد حضور دين در حوزه هاي عمومي است و با جنبه هاي سلبي حضور دين در حوزه هاي عمومي كه پاره اي ازمتفكران متمركز در اين جنبه ها هستند. ميانه ي چنداني ندارند. در اين مقاله به دنبال اين هستيم كه با توجه به يك جامعه ي آماري مشخص كه داراي باورها، گرايش ها، خواسته ها ، آرمان ها ، نيازها، استعدادها و امكانات هم سطحي مي

باشند. پيامدهاي حاكميت دو نظريه ي انقلابي و نظام هاي برآمده از اين نظريه را به چالش كشيم. اگر چه اين چالش، چالش منصفانه اي براي نظريه ي انقلاب اسلامي نيست، اما معتقديم كه اثرات حسن اراده ي جامعه و تامين نيازهاي فرآينده مردم و بهزيستي اجتماعي و توسعه ايران در طول حاكميت دو دهه ي اين نظام، توانايي پاسخ گويي و به چالش كشيدن الگوي توسعه سياسي، اقتصادي و فرهنگي نهضت عدالتخانه و نظام مشروطه ي سلطنتي برآمده از اين انقلاب را دارد. از طرف ديگر، معتقديم، پرسش هايي مانند اين كه آيا دنيا و سياست براي دين است و يا اينكه براي دنيا و سياست است؟ سياست وقتي صددرصد، ديني مي شود كه هر گونه بحثي درباره توسعه به عنوان مصرف را كنار بگذاريم و اين كه اگر نهايت، توسعه باشد لاجرم دين، ابزاري مي شود و طبعا در مورد ابزارها با سهولت بيشتري مي توان تجديد نظر كرد تا در مورد غايات (حسين بشيريه، سياسي در 1378، ص 61) پرسشها انحرافي است و جامعه را از پرداختن به واقعيآت و محسوسات، مجربات و معقولات موجود باز مي دارد. پرسش ها به همان ميزان ذهني است كه تصور شده روي كار آمدن دولت مطلقه ي رضاخان و حاكميت سلسله ي پهلوي در ايران، جداي از فرآيند كاركرد و پيامدهاي نظام مشروطه و انديشه ي مشروطه ي سلطنتي در ايران، قابل تحليل مي باشد. مشروطه و انديشه ي مشروطه ي سلطنتي در ايران، قابل تحليل مي باشد. مشروطه به تعبير عده اي ازمتفكرين تاريخ معاصر ايران، تكافوي ادله ي حاكميت جريان غربگرايي يا تجدد

طلبي تقليد گرا، در تاريخ ايران و محصول نهايي چنين گرايش هايي ذهني، اگر افكار، انديشه ها ، توانايي هاي خود را در تطبيق و مقايسه ي دستاوردهاي عيني اين دو الگوي تجدد و ترقي در ايران معاصر هزينه مي كردند. نتايج چنين بررسي هايي، هم براي جامعه ي ايران مفيد و هم براي نسل هاي آينده ملموس بود. ذهني بودن سطوح تحليل چنين فرافكني هايي را مي توان در تفكيك بين نيروهاي دولت مشروطه و نيروهاي دولت مطلقه در آثار پاره اي از اين جريان ها مشاهده كرد.(1) دراين تفكيك، دولت رضاشاه و محمد رضا شاه جداي از دولت مشروطه، تحت عنوان دولت مطلقه مورد محاسبه قرار مي گيرند و فرضيه پردازان چنين ديدگاهي در مقابل دولت مطلقه يك دولت مشروطه نيز تصور مي كنند. اگر چه چنين تصوراتي در ذهن محل مناقشه نيست اما درعينات تاريخي ايران و جاهتي براي بررسي هاي علمي آن وجود ندارد. زيرا كساني كه كمترين اطلاعي از تاريخ معاصر اين مرز و بوم داشته باشند مي دانند كه رضا خان وسلسله پهلوي ميراث باورها و انديشه هاي روشنفكراني است كه بشريه تلاش مي كند آن هارا در زير عنوان نيروهاي دولت مشروطه سازماندهي فكري و سياسي كند. اگر اين ساماندهي ساخته ي ذهن نيست. اركان، عناصر، عوامل، نظريه پردازان و دستاوردهاي عيني چنين جرياني در حوزه هاي انديشه، سياست و فرهنگ چيست و كجاست؟ اگرچه تلاش دكتر بشيريه و رهروان افكار و انديشه هاي وي در پاك كردن دامن با روشنفكران غرب گرا از آلودگي هاي عملكرد پنجاه ساله ي رژيم مشروطه ي سلطنتي پهلوي و بازسازي مجدد

آنها در زير عنوان نيروهاي دولت مشروطه (بشريه، 1378، ص 72) و جداكردن حساب هاي اين نيروها از حسابهاي نيروهاي دولت مطلقه خوشايند مخالفان حكومت ديني در ايران است اما عقلانيت ايجاب مي كند كه براي دوري از برچسب ذهن گرايي، برخورد سطحي با تاريخ و فقدان شان علمي در اركان چنين نظريه هايي دستاوردهاي پهلوي، اشراف، خوانين، نخبگان سياسي و روشنفكران، احزاب و نهادهاي اجتماعي، گروه هاي پارلماني، طبقات متوسط شهري، مراكز تحقيقاتي و آموزشي و ساير نيروهاي اجتماعي كه مي تواند خاستگاه ظهور و رشد نيروهاي به اصطلاح دولت مشروطه باشد در دوره ي پنجاه ساله ي حكومت پهلوي آنچنان با سياست هاي دولت مشروطه رضا شاه و محمد رضا شاه هم ساز هستند كه جايي براي ذهنيت هاي ديگر باقي نمي گذارد. مباحث اجمالي مذكور نشان مي دهد كه پرسش انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي براي ايران چه كرد؟ صرفنظر از خاستگاه پرسش، به خودي خود يك پاسخ كليدي است . اين پاسخ وقتي معرفت آور خواهد بود كه در يك نسبت مقايسه اي و تطبيقي مطرح گردد. يعني دو الگوي مشابه در يك شرايط، امكانات، استعدادها، باورها، ارزش ها و آرمان هاي شبيه به هم مورد مقايسه قرار گيرد. بنابر اين پاسخ تنها به پرسش هاي مورد نظر اگر چه ممكن است روشنگر باشد اما معرفت آور نيست. معرفت آوري پاسخ در آنجايي است كه به خواننده معياري براي تشخيص و تطبيق داشته باشد. تا وقتي كه اين معيار وجود نداشته باشد، پاسخ ها نيز آن چنان كه بايد موثر نبوده و حتي ممكن است ذهني تلقي شود از ديدگاه

اين مقاله، بهترين معياري كه مي تواند حقانيت پاسخ هاي جمهوري اسلامي را به سوال مذكور نشان دهد يك بررسي علمي تطبيقي و مقايسه اي است. زيرا همانطوريكه اكثر محققين مي گويند، تجزيه و تحليل مقايسه اي يا تطبيقي، چشم انداز گسترده اي براي تشريح و درك فرآيندهاي تحولات سياسي و اجتماعي فراهم مي سازد. كساني كه در اثبات نظريات خود علي الخصوص و حوزه مباحث كمي، از روش مقايسه اي استفاده مي كنند نه تنها مجهز به ابزار نيرومند انديشه و تحليل مي گردند بلكه مي توانند با اين روش مخاطبان خود را مجاب يا اقناع نمايند. «الكسي دو توكويل» متفكر بزرگ انقلاب فرانسه بدرستي گفته است كه بدون مقايسه كردن، ذهن قادر به پيشرفت نيست. چون دگرگوني، تحول، ترقي، تجدد و تكامل و مفاهيمي شبيه به اين وقتي قابل درك هستند كه در نسبت با چيزي سنجيده و مقايسه شود. هيچ پديده اي به خودي خود در نسبت با خودش، پيشرفته، متكامل يا عقب مانده نيست. همه ي اين مفاهيم در يك نسبت تطبيقي و مقايسه اي قابل درك هستند، اگر گفته مي شود فردي گروهي، جرياني يا جامعه اي پيشرفته يا عقب مانده است، اين داوري بر اساس يك معياري صورت مي گيرد. تا آن معيار در دست ما نباشد چگونه مي توانيم بحث از پيشرفت يا عقب رفت داشته باشيم. با اين توصيف، مقايسه و تطبيق به تعبير «گابريل آلموند» ،جايگاهي محوري در انديشه ي بشري دارد و هسته روش شناختي، روش علمي نيز به شمار مي رود. (آلموند و ديگران، 1377، .....ص 3).حتي براي سنجش يك پديده نسبت به خودش

بايدبه فرآيند تاريخي آن پديده توجه كرد. يعني بايد براي سنجش يك پديده نسبتي تحقق پيدا كند. بنابر اين اگر قرار است به اين سوال پاسخ داده شود كه انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي براي مردم ايران چه كرده؟ و اگر قرار است اين پاسخ به دور از شعارها و لافزني هاي سياسي باشد بايد آثار و دستاوردهاي آنرا ديد و لمس كرد. لمس كردن اين آثار و سنجش مبتني برخوب و بد بودن آن نسبت به گذشته يا ساير داوريهاي ارزشي، فقط از طريقت طبيق و مقايسه ممكن است و لاغير. براي اين تطبيق و مقايسه روش هاي متفاوتي وجود دارد. عده اي ممكن است معتقد باشند كه براي داوري عملكرد انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي بايد كشورهاي پيشرفته اي چون آمريكا و اروپا را معيار و ميزان سنجش قرار دهيم. عده اي ديگر ممكن است دستاوردهاي انقلاب اسلامي را در نسبت با دستاوردهاي ساير انقلابات مورد تجزيه و تحليل قرار دهند. پاره اي از متفكرين ممكن است اين چنين دستاوردهايي را در نسبت با كشورهاي همسطح مورد تطبيق، مقايسه و داوري قرار دهند. هر كدام از اين روشها از جنبه علمي مورد ترديد و انكار نيستند و هر متفكري حق دارد براي داورهاي علمي خود روش مورد پسندش را انتخاب كند اما بايد ديد كه در حوزه هاي ديگر گونه هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي منطق كدام روش مفيد، موثر و علمي است. از ديدگاه ما بهترين ملاك داوري براي سنجش سطح دگرگونيهاي جمهوري اسلامي و دستاوردهاي انقلاب اسلامي، مقايسه و تطبيق وضع كنوني ايران نسبت به دوره نظام مشروطه است. يعني

اگر مي خواهيم به يك داوري ملموس، عيني و علمي برسيم نمي توانيم جمهوري اسلامي را با دوره ي صفويه يا حتي نظام قاجاريه مقايسه كنيم همانطوريكه مقايسه و تطبيق دستاوردهاي جمهوري اسلامي با دستاوردهاي ساير انقلابات جهان و رژيم هاي انقلابي نيز ذهني است. زيرا زمينه ها، شرايط، خاستگاه هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي هيچ كدام از اين انقلابات و نظام هاي سياسي حاكم بر آنها، منطبق با شرايط ايران نيست. به صرف وجود يك سلسله علائم مشابه كه نمي توان دو حوزه ي اجتماعي، سياسي متفاوت را با هم تطبيق كرد و بعد نتيجه ي علمي گرفت. همان طوري كه حتي نمي توان براي دستيابي به يك سنجش علمي و منطقي، انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي را با كشورهاي مشابه و همسايه ها سنجيد و داوري كرد. به اعتقاد ما عيني ترين، علمي ترين و منطقي ترين مقايسه و تطبيق، مقايسه رژيم نهضت مشروطه با رژيم انقلاب اسلامي است. براي اين ادعا دلايل مختلفي وجود دارد كه مهمترين آن ها مي توانند دلايل زير باشد: 1- هر دو دگرگوني در بستر سياسي و اجتماعي ايران اتفاق افتاد.

2- هر دو دگرگوني در بستر باورها، اعتقادات و ارزش هاي مشابه شكل گرفت.

3- هر دو دگرگوني خاستگاه تمايلات مردمي بود كه به هر دليلي از نظم موجود راضي نبوده و بدنبال تاسيس نظم مطلوب بودند.

4- نظام مشروطه سلطنتي و نظام جمهوري اسلامي ماحصل دو حركت بزرگ اجتماعي در ايران بودند. اگز چه سطوح اثرات اين دو حركت همسطح نيستند .

5- نظام هاي برآمده از اين دو انقلاب دو الگوي متفاوت براي رشد و توسعه ايران مطرح

كردند. با تفاصيل مذكور و ساير دلايلي كه مي توان براي علمي بودن اين مقايسه و تطبيق ارائه داد و ما براي پرهيز از اطاله ي كلام از ذكر آنها خودداري مي كنيم. معتقديم كه اين دو الگوي توسعه و رشد و دو معيار عيني براي چنين سنجشي اگر چه عاقلانه و منطقي باشد اما عادلانه نيست. زيرا گستره ي زماني عملكرد الگوي رشد و توسعه مشروطه با گستره زماني عملكرد الگوي رشد و توسعه جمهوري اسلامي يكسان نيست. تاريخ مشروطه در ايران به پايان رسيده است و ما يك محدوده زماني عيني (حدود هفتاد سال) براي سنجش دستاوردهاي اين نظام در دست داريم در حالي كه جمهوري اسلامي يك جمهوري مستقر است هنوز بيست سال از عمر او نگذشته است. آيا سنجش دستاوردها و عملكردهاي يك الگويي كه هفتاد سال حاكميت داشته با الگويي كه فقط يك سوم اين دوره را در اختيار داشته است عادلانه است؟ اگر اين اشكال علمي و منطقي را در كنار ساير موانع و مشكلاتي كه براي انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي وجود داشته و دارد ولي هيچگاه براي انقلاب عدالتخانه و نظام مشروطه ي سلطنتي وجود نداشته است قرار دهيم، خواهيم ديد كه ادعاي جمهوري اسلامي در اعتراض حقانيت چنين تطبيق و مقايسه اي انصافاً ، علماً و منطقاً ادعاي درستي است. با اين توصيف به نظر مي رسد جمهوري اسلامي عليرغم اين تفاوت زماني گسترده و فرصت اندكي در دست داشته است شجاعت خودنمايي با تمامي دستاوردهاي هفتاد و اندي ساله نظام مشروطه ي سلطنتي را در ايران واداشته باشد. براي اينكه هر چه بيشتر عمق

غير عادلانه بودن اين تطبيق را درك كنيم در كنار همساز نبودن فرصت هاي زماني اي كه در اختيار اين دو الگوي رشد و توسعه بود، به عوامل ديگري كه مي تواند تفاوت اين تطبيق و شرايط نامساوي آنها را نشان دهد اشاره خواهيم كرد: 1-حمايت سياسي و نظامي قدرتهاي خارجي: نظام مشروطه ي سلطنتي در ايران از بدو تاسيس تا روز فروپاشي مطلقا تحت حمايت قدرت هاي خارجي و در راس آن انگليس و آمريكا و بطور كلي اروپا قرار داشت. اركان اين رژيم هيچگاه به چالش كشيده نشد. ابر قدرت هاي سياسي و اقتصادي دوران، تا آخرين روزفروپاشي پشتوانه هاي سياسي و امنيتي رژيم مشروطه در ايران بودند. در حالي كه تاريخ نشان مي دهد كه جمهوري اسلامي به طور كلي جز تكيه بر قدرت مردمي و نيروهاي داخلي از پشتيباني هيچكدام از ابرقدرت هاي دوران برخوردار نبوده و به انحاء مختلف نيز باابقاي اين رژيم در ايران مقابله و مبارزه شد و بر روي ساقط كردن آن سياست هاي متفاوتي اجرا گرديد كه تحريم اقتصادي، ايجاد بحران هويت، جنگ تحميلي، تهاجم فرهنگي، راه اندازي گروه هاي كودتا و ايجاد گروههاي تروريستي براي كشتار مردم و سران اين نظام ، كمترين آن سياست ها بود. 2-تحميل جنگ خانمان سوز: نظام مشروطه سلطنتي از بدو تاسيس هيچگاه بطور گسترده درگير يك جنگ طولاني خانمان سوزنگرديد. در حالي كه بر نظام جمهوري اسلامي از همان ابتداي تاسيس، جنگي را تحميل كردند كه بخش اعظمي از منابع ملي، بنيادهاي اقتصادي، زيرساختهاي اجتماعي و در راس همه ي آنها نيروهاي انساني كارآمد، متفكر و مفيد را از

اين نظام گرفتند. در زيرساختهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي ايران، ميلياردها ريال خسارت جنگي را تحميل كردند كه بازسازي همين خسارت ها صرفنظر از خسارتهاي عظيم انساني در جمهوري اسلامي به تنهايي ممكن است با تمام دوران سازندگي رژيم مشروطه سلطنتي برابري كند. 3-كاركرد انواع الگوهايتوسعه: در نظام مشروطه سلطنتي تمامي الگوهاي توسعه و رشد غربي بوسيله نخبگان اين رژيم (كه در ايران معروف به جريان روشنفكراي شده اند) و با حمايت و پشتوانه فكري و علمي نخبگان سياسي و اقتصادي غرب پياده گرديد و دستاوردهاي آن نيز مشخص است. به عبارت ديگر ايران كه يكي از كشورهايي بوده كه در دوره حاكميت رژيم مشروطه سلطنتي تا آخرين روزفروپاشي ميدان آزمون و آزمايش هاي الگوهاي متفاوت رشد و توسعه غربي براي كشورهاي در حال توسعه بود. در حاليكه در نظام جمهوري اسلامي با توجه به شرايط جنگي و با توجهبه ديدگاه كشورهاي پيشرفته جايي براي آزمون اين الگوها وجود نداشت بنابراين اگر پيشرفت و رشدي در اين دوره ملاحظه كرديم بايد متوجه باشيم كه اين رشد و پيشرفت برخاسته از افكار، انديشه ها ، عملكردهاي نخبگان بومي است نه همياري و برنامه ريزي و حمايت هاي غربي. 4-نسبت جمعيتي: دستاوردهاي هفتاد و اندي ساله ي رژيم مشروطه سلطنتي با توجه به رشد و تناسب جمعيتي بين 20 تا30 ميليون نفر محاسبه مي شود در حاليكه دستاوردهاي بيست و پنج ميليون ساله ي جمهوري اسلامي را بايد با تناسب رشد جمعيتي 30 تا 70 ميليون نفر محاسبه كرد. بايد ديد دستاورد الگوي رشد و توسعه ي رژيم مشروطه در هفتاد سال براي سي ميليون نفر با

توجه به شرايط جهاني و ميزان درآمدها و هزينه ها چقدر بوده و همين موضوع در رژيم جمهوري اسلامي در طول بيست و پنج سال براي هفتاد ميليون نفر چه بوده است؟! 5-نسبت منابع و درآمدها: ميزان توليد نفت و درآمدهاي حاصل از آن با توجه به حجم جمعيت در طول حاكميت رژيم مشروطه سلطنتي با همين معيار در طول حاكميت جمهوري اسلامي يكي ديگر از معيارهاي مهم سنجش اين دو الگوي رشد و توسعه است، بعبارت ديگر اگر دستاوردي براي جمهوري اسلامي اثبات شد بايد توجه داشته باشيم كه اين موفقيت ها با توجه به ذخاير ثابت نفتي، ميزان توليد، ميزان درآمد و ساير نوسانات مربوطه در طول اين بيست و پنج سال (صرفنظر از هزينه و خسارتهاي جنگي) در مقابل دستاوردهاي آن هفتاد سال، با شرايط مربوط بوده است. در كنار موارد مذكور مي توان علل و عوامل ديگري را نيز مرود بحث و بررسي قرارداد كه بطور كلي اين علل و عوامل حقانيت جمهوري اسلامي را در غير عادلانه خواندن چنين مقايسه اي مورد تأييد قرار مي دهد. اما با همه ي اين مباحث باز هم پيروان جمهوري اسلامي و نظريه پردازان رشد و توسعه ي اين رژيم مشروطه ي را در طول حاكميت هفتاد و اندي ساله خود با دستاوردهاي جمهوري اسلامي در طول همين مدت كوتاه، بدون محاسبه ي خسارات جنگي و هزينه مادي بازسازي مناطق جنگي و ساير تأسيسات خسارت ديده دارند. نظريه پردازان جمهوري اسلامي و متفكران وابسته به آن معتقدند كه جريان غربگرايي و روشنفكري وابسته به اين جريان در طول حاكميت مطلق دويست ساله ي خود

(از بعد ازجنگهاي ايران و روس تا فروپاشي رژيم پهلوي) بر اركان تصميم گيريهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي (بصورت مستقيم و غير مستقيم) و اجراي انواع و اقسام مدلهاي توسعه در ايران عصر مشروطيت و بهره گيري از حمايت هاي فكري، سياسي و اقتصادي غرب، به نظر نمي رسد كه يك دهم آنچه كه جمهوري اسلامي در طول دوران حاكميت بيست و پنج ساله ي خود براي مردم ايران به ارمغان آورده است بازده داشته باشد.(2) از طرف ديگر غربگرايان و روشنفكران وابسته به اين جريان در داخل و خارج مدعي هستند كه انديشه ها و نظريه هاي اسلامي-انقلابي موجود توان علمي و عملي آن را ندارد كه حياتي ترين نياز جامعه ي ما، يعني سازگار كردن آن را با مقتضيات عصر جديد، رفع كند و نوعي دولت ديني جديد برپا دارند كه بتواند استقلال و هويت ملي را پاس بدارد و در عين حال عقب ماندگي هاي ملي را جبران كند و جامعه اي آزاد و پيشرفته و برخوردار ازحقوق فردي و اجتماعي بسازد (ناصر ايراني، 1378، ص 18) براي اثبات صحت و سقم اين دو ادعا، علمي ترين و منطقي ترين روش تطبيق و مقايسه است. در اين مقاله همه دستاوردهاي انقلاب مشروطيت را با بخشي از دستاوردهاي اين دو انقلاب بزرگ به نوعي مقايسه دو الگوي تجدد طلبي نيز مي باشد. الگويي كه بعد از جنگ هاي ايران و روس حيات فكري، سياسي و فرهنگي خود را در ايران آغاز كرد و از همان ابتدا شعار تعطيلي عقل ايراني و تقليد از فرنگستان (و بعدا ًغرب) را ترويج كرد. آرمانهاي اين

جريان با حاكميت رژيم مشروطه بر دستاوردهاي انقلاب بزرگ عدالتخانه، به نتايج مشخصي براي تحولات سياسي، اقتصادي ايران معاصر رسيد. نتايجي كه محصول افكار، برنامه ها، انديشه ها، روش ها و الگوهاي جريان تجددطلبي غربگرا در ايران بود. اين جريان اگر نگوئيم در حدود يك صد واندي سال، ليكن با قاطعيت مي توانيم ادعا كنيم هفتاد و اندي سال بر ساختار سياسي، اقتصادي و فرهنگي، ايران سلطه ي مطلقه داشته و فرصت كافي براي اجراي طرح هاي توسعه خود به منظور رسانيدن ايران به دروازه هاي تجدد و ترقي داشتند. الگويي كه اگر حيات فكري آن همپاي حيات جريان اول از بعد جنگ هاي ايران و روس آغازشد اما انقلاب اسلامي ايران بستر مناسب را براي اجراي طرحهاي عملي اين الگو فراهم ساخت و اكنون در اين مقاله در پي پاسخ به شعارها و عملكردهاي اين الگو هستيم. سطح تحليل دستاوردهاي نهضت مشروطه و انقلاب اسلامي در چشم اندازهاي به توسعه: وقتي از سطح تحليل در چشم اندازهاي توسعه بحث مي كنيم. بدنبال اين نيستيم كه بررسي هاي مقايسه اي خود را پيرامون دستاوردهاي نهضت مشروطه و انقلاب اسلامي با نشان دادن نرخ رشد توليد ناخالص ملي، درآمد سرانه و ساير شاخص هاي كمي محدود كنيم زيرا مباحث اوليه ي توسعه به ما مي آموزد كه شاخص كمي تحولات اقتصادي مانند بالاروي نرخ رشد توليد ناخالص ملي، درآمد سرانه، در يك دوره معين معيار مطمئني نيست. توسعه پديده اي عام تر از رشد اقتصادي است و نه تنها جنبه هاي كمي بلكه جهت هاي كيفي يك جامعه را نيز در بر مي گيرد. اگر چه

شاخص هايي نظير فقر، بيكاري، نابرابري، حداقل تغذيه، كمبود مسكن، آموزش ناقص و امثال ذالك در بحث توسعه، معيارهاي داوري هستند اما از آنجايي كه اين معيارها عموماً مبتني بر اطلاعات و آمار دقيق و مطمئني نيستند نمي توانند به عنوان معيارها يا شاخص هاي قابل اطمينان باشند. به اعتقاد نظريه پردازان توسعه، حتي برآورد درآمد سرانه نيز به عنوان شاخص اصلي توسعه اگر چه مورد توجه و اعتماد پارهاي از اقتصاد دانان است. اما اين شاخص نيز تحت تاثير همان عيب نيز مي باشد. يعني شاخص هاي كمي اقتصادي اگر چه ممكن است مفهوم رشد را در يك كشور نشان دهد اما به خودي خود به معني توسعه ي جامعه نيست. مي گويند توسعه يك پديده عيني است و برخلاف رشد، امري پيچيده و چند بعدي مي باشد كه به سادگي نمي تواند از طريق شاخص هايي نظير درآمد سرانه، ازدياد پس انداز، سرمايه گذاري، انتقال تكنولوژي پيشرفته از جوامع صنعتي و غيره اندازه گيري شود. چرا كه در مفهوم توسعه علاوه بر بهبود شرايط اقتصادي و ترقي سطح تكنولوژي، ازدياد ثروت ملي و ساير شاخص هاي كمي بايد تغييرات اساسي كيفي و ساخت اجتماعي، سياسي وفرهنگي نيز پديد آيد. در توسعه، علاوه بر زمينه هاي اقتصادي، سيستم اجتماعي، سامان سياسي و رفتارهاي انساني نيز متحول مي شود و جامعه به سوي يك زندگي انساني تر ارتقاء پيدا مي كند. بر همين اساس وقتي بحث از توسعه در يك جامعه اي مي شود، عموماً سه جزء از جامعه مورد توجه قرار مي گيرد. 1- اقتصادي

2- سياسي

3- فرهنگي در حوزه توسعه ي اقتصادي، دگرگوني اقتصاد

از يك اقتصاد معيشتي روستايي و منطقه اي به يك اقتصاد عقلاني، تجاري، شهري و ملي همراه با ايجاد نهادهاي مناسب براي مقطعي، رسيدن به اهداف مطلوب نوسازي از قبيل افزايش بازدهي توليد، ايجاد برابري هاي اقتصادي و اجتماعي، كسب دانش و فنون و مهارت تازه، بهبود وضع نهادها، رسيدن به يك سيستم هماهنگ و موزون و بالاخره نمايان ساختن سطح علم و فنون در جامعه و گسترش ظرفيت هاي توليدي و مباحثي شبيه به اين ها مطرح مي باشد. در حوزه توسعه سياسي مباحثي چون مردم سالاري، برابري، ثبات، مشروعيت، مشاركت،بسيج، نهادي كردن، قابليت، هويت، نفوذ، توزيع، همبستگي، عقلاني كردن، امنيت، رفاه،عدالت و آزادي در سرلوحه ي مباحث قرار مي گيرد. در توسعه فرهنگي نيز مباحث متنوعي از تحولات معنوي، فكري، هنري، شيوه هاي خاص زندگي، آداب ، رسوم، عادات، مراسم ها و مناسك، شعر، ادبيات ، ارتباطات، هنجارها،باورها، اعتقادات، گرايش ها، بينش ها و امثال ذالك مطح هست. بنابراين مي بينيم كه مبحث توسعه فرهنگي اثرات قابل توجهي در سطوح مباحث ديگر توسعه نيز خواهد داشت. با توجه به معيارهاي مذكور، سطوح مقايسه ي دو الگوي تجدد و ترقي نهضت مشروطه و انقلاب اسلامي جهت مشخص بخود مي گيرد. همانطوري كه گفته شد بررسي هاي ما مبتني برآرمان هاي الگوي توسعه نيست. بلكه دستاوردهاي عيني اين دو الگو در مسير توسعه است. آرمان ها هيچگاه مطلقاً در حيات اجتماعي بشر تحقق پيدا نخواهند كرد. زيرا تحقق مطلق آرمانها، يعني پايان تجربه و پايان تجربه يعني پايان تاريخ، «اتوپيا» پردازان، معتقد به پايان آرمان ها، يعني پايان تجربه و پايان تجربه هستند. ادامه دارد...

منابع:

- يوسف نراقي، توسعه و كشورهاي توسعه نيافته، مطالعه تحليلي از جنبه هاي نظري – تاريخي توسعه نيافتگي، شركت سهامي انتشار، تهران، 1373، چاپ دوم

- يان روكس برو، جامعه شناسي توسعه، بررسي نظريه هاي توسعه نيافتگي، ترجمه مصطفي ازكيا، نشر توسعه، تهران، 1370 – ايضاً ترجمه ي ديگر اين كتاب، رايان روكس بروف،نظريه هاي توسعه نيافتگي، ترجمه علي هاشمي گيلاني، نشر سفير، تهران، 1369

- جون رابينسون، جنبه هايي از توسعه و توسعه نيافتگي، ترجمه حسن گلريز، نشر ني،تهران، 1365

- كيومرث پريان، جهان سوم و توسعه يافتگي و نيافتگي، انتشارات توس، تهران، 1357

- مايكل تودارو، توسعه اقتصادي در جهان سوم (2 جلد)، ترجمه غلامعلي فرجادي، نشرسامان برنامه و بودجه، مركز مدارك اقتصادي- اجتماعي و انتشارات، تهران، 1368- چاپچهارم

- الگوهاي نظري در اقتصاد توسعه (ديدگاه هاي كلاسيك، انتقادات و واكنش هاي متاخر)،ويراستار، راجاني كانث، ترجمه غلامرضا آزاد (ارمكي)، نشر ديدار، تهران، 1374

- عبدالله جيروند، توسعه اقتصادي «مجموعه عقايد» انتشارات مولوي، تهران، 1366

- احمد سيف، اقتصاد ايران در قرن نوزدهم، نشر چشمه، 1373

- حميد ميرزاده، سيد شمس الدين حسيني، آمار سخن مي گويد، بي نا، تهران، 1378، چاپدوم

- گابريل ا. آلمومد وديگران، چارچوبي نظري براي بررسي سياست تطبيقي، ترجمه عليرضاطيب، انتشارات مركز آموزش مديريت دولتي، تهران، 1377، چاپ دوم

- رونالد چليكوت، نظريه هاي سياست مقايسه اي، ترجمه وحيد بزرگي و عليرضا طيب،موسسه خدمات فرهنگي رسا، تهران، 1377

- لوسين دبليو پاي و ديگران، بحران ها و توالي ها در توسعه سياسي، ترجمه غلامرضاخواجه سروي، پژوهشكده مطالعات راهبردي، تهران، 1380

- مايرون وانيرو ديگران، درك توسعه سياسي، پژوهشكده مطالعات راهبردي، تهران، 1379

- مايرون وانيرو ديگران، نوسازي جامعه، چند گفتار در شناخت

ديناميسم رشد، ترجمه رحمت الله مقدم مراغه اي، شركت سهامي كتاب هاي جيبي، تهران، 1353، چاپ دوم

- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدي، ابراهيم فتاحي،نشرني، تهران، 1377، چاپ دوم

- نيكي آركدي، نتايج انقلاب ايران، ترجمه مهدي حقيقت خواه، انتشارات ققنوس، تهران،1383

- ابراهيم فيوضات، دولت در عصر پهلوي، انتشارات چاپخش ، تهران، 1357

- محمد علي همايون كاتوزيان ، اقتصاد سياسي ايران از مشروطيت تا پايان سلسله پهلوي، ترجمه محمد رضا نفيسي، كامبيز عزيزي، نشرمركز، تهران،1377، چاپ ششم

- منصور معدل، طبقه، سياست و ايدئولوژي در انقلاب ايران، ترجمه محمد سالار كسرايي،نشر مركز بازشناسي اسلام و ايران، تهران، 1382

- محسن ميلاني، شكل گيري انقلاب اسلامي از سلطنت پهلوي تا جمهوري اسلامي، ترجمه مجتبي عطازاده، انتشارات گام نو، تهران، 138- ناصر ايراني، جامعه و روشنفكرانديني، به بهانه كتاب پس از دوم خرداد، نگاهي جامعه شناختي به جنبش مدني ايران،حميد رضا جلايي پور، نشر مركز، تهران، 1378

- حسين بشيريه، جامعه مدني و توسعه سياسي در ايران، گفتارهايي در جامعه شناسي سياسي، موسسه نشر علوم نوين، تهران، 1378 . پاورقي :

1- براي مطالعه پيرامون مسئله ر.ك 25 گفتار پيرامون انقلاب اسلامي زير نظر علي دارايي نشر هماهنگ،تهران، 1382 و همچنين كتاب 92 دستاورد انقلاب اسلامي ايران با نگرش بر ديدگاه هايامام خميني و رهبر معظم انقلاب اسلامي، معاونت فرهنگي ستاد مشترك سپاه – اداره تبليغات، تهران، 1382 چاپ دوم، اولين گزارش ملي توسعه جمهوري اسلامي ايران(1378)سازمان برنامه و بودجه و سازمان ملل متحد تهران، 1378

*منبع : www.farsnews.net ، شنبه 25 آبان 1387

دستاوردهاي بخش بهداشت و درمان

دستاوردهاي بخش بهداشت و درمان مجيد مزيد آبادي فراهاني اشاره: برنامه ريزي اساسي ترين اعمال مديريت

در همه سطوح به شمار مي ا~يد و شامل مجموعه فعاليت هاي هماهنگ و هوشمندانه براي تعيين اقدام هايي است كه انجام آنها با توجه به محدوديت هاي موجود به منظور نيل به وضعيتي كه مطلوب تلقي مي شود، لا زم است. ازاين رو، برنامه ريزي را مي توان نوعي انتخاب بهترين گزينه ممكن دانست. اين فرض منطقي است كه مديريت در هر سطحي با نظم بخشيدن به مجموعه اي از تصميم گيري ها و اقدام هاي لا زم، سعي در تحصيل بهترين نتيجه ممكن از فعاليت سازمان تحت مديريت خود داشته باشد. عدم موفقيت در نيل به وضعيت موردنظر و انتظار، به اين معنا است كه برنامه ريزي صحيح صورت نگرفته بنابراين اين وضعيت، ضرورت برنامه ريزي براي بعد را از بين نمي برد، بلكه برنامه ريزي به مفهوم تعيين هدف ها، تدوين استراتژي ها و سياست هاي مناسب براي نيل به آن هدف ها و هدايت با دقت بيشتري صورت گيرد. طبيعت اساسي برنامه ريزي با در نظر گرفتن چهار جنبه اصلي آن روشن مي شود: - نقش برنامه ريزي در نيل به اهداف مديريت؛ مقصود از برنامهريزي آن است كه نيل به اهداف يك مجموعه را امكان پذير و تسهيل كند. - اولويت برنامه ريزي نسبت به ساير اقدام ها؛ اولويت برنامه ريزي از اين نظر كه اهداف ضروري براي تمام اقدام ها و عمليات سازمان يافته نظام را توجيه مي كند. - فراگيري برنامه ريزي در هر سطح؛ از آنجا كه تحقق اهداف كلي مجموعه به تحقق اهداف تمام زيرمجموعه ها بستگي دارد، لا زم است براي هر زيرمجموعه نيز برنامه ريزي شود. - كارآيي برنامه ها؛ در واقع كارآيي يك برنامه مقايسه نقش برنامه در نيل به اهداف تعيين شده، در مقابل هزينه هاي تدوين و اجراي آن است. موفقيت برنامه در هر مرحله از تدوين و اجرا، به عوامل زيادي

بستگي دارد. در هر سطحي از سطوح برنامه ريزي، مديران بايد محيط را آماده پذيرش برنامه ريزي كنند، از اين رو آماده سازي محيط براي انجام تغييرات لا زم پيشبيني شده در برنامه، براي مقابله با تغييرات و بهره جويي از آنها در سطحي فراگير از ضروريات است. همچنين از الزام هاي محيط مناسب براي برنامه ريزي، سازماندهي مناسب براي اين امر است. اما در مقابل، عدم اعتقاد به موفقيت برنامه ريزي يا روحيه عمل گرايي صرف يا مقاومت در مقابل تغييرات، موجبات شكست در برنامه ريزي را فراهم مي كند. بخش بهداشت و درمان به منظور تأمين و ارتقاي سطح سلا مت جسمي، رواني و اجتماعي جامعه در چارچوب سياست ها و خط مشي هاي تعيين شده مجموعه نظاميافته اي از فعاليت ها و عمليات اجرايي است. مهم ترين اين فعاليت ها عبارت است از: آموزش بهداشت پيشگيري و ايمن سازي عليه بيماري هاي واگير بهداشت خانواده و مدارس بهداشت و سالم سازي محيط زيست مبارزه با بيماري ها، تأمين و تدارك داروهاي اساسي تغذيه، ايجاد و راه اندازي مراكز و واحدهاي ارايه خدمات درمان سرپايي و بستري تأمين و آموزش نيروي انساني پزشكي و پيراپزشكي در زمينه هاي مختلف. از ديدگاه اجتماعي، سلامتي حقي همگاني تلقي مي شود و خدمات سلا متي بنا به ماهيتي كه دارند بايد به طور پيوسته و با حمايت حاكميت ارايه شوند. نظريه هاي اقتصادي، حوزه هاي متفاوتي را براي مداخله دولت در بخش سلا مت معرفي مي كنند. اين حوزه ها شامل اطمينان يافتن از توليد كالا ي عمومي، اصلا ح يا تعديل شرايط شكست ب_ازار در بيمه هاي درماني، تنظيم قيمت ها، تأمين منابع كافي از طريق روش هاي ع_ادلا نه (بيمه اجتماعي يا تأمين مالي دولتي) و اعطاي يارانه به مصرف كنندگان به منظور برابري در دسترسي به بسته خدمات پايه است. مداخله مناسب در اين

حوزه ها مي تواند متضمن يك يا چند نتيجه اي باشد كه مردم توقع تأمين آنها را از سوي نظام سلا مت دارند و اين نتايج عبارت اند از: سلا متي مناسب هزينه هاي پايين رضايتمندي مصرف كنندگان و برابري هم از نظر دسترسي به خدمات سلا متي و هم از نظر تحمل بار مالي خريد خدمات. در واقع جهت گيري اصلي در اصلا ح نظام سلا مت از ديدگاه اقتصادي، اجتماعي و سياسي، عدالت اجتماعي و رفع تبعيض در دسترسي به خدمات سلا متي براي آحاد مردم وتضمين تأمين مالي به لحاظ بهره مندي براي گروه هاي آسيب پذير به ويژه فقراست. مردم با فقر، روش هاي غيربهداشتي دفع فاضلا ب و مواد زايد، دود ناشي از سوخت هاي جامد در محيط هاي بسته، مصرف دخانيات رفتارهاي جنسي غيرايمن، مشكلا ت تغذيه اي ناشي از كمبود دريافت انرژي، ويتامين و املا ح (ويتامين آ و دي، آهن و روي) بدخوري و بيش خوري كه آنان را به اضافه وزن چاقي و پرفشاري خون مبتلا كرده و زمينه را براي ابتلا به بيماري هاي قلبي و عروقي مهيا مي كند، روبه رو هستند. خطرات ناشي از پرفشاري خون و كلسترول بالا كه ارتباط مستقيمي با افزايش حملا ت قلبي و سكته هاي مغزي دارند و با مصرف غذاهاي پرچرب پرنمك و شيرين نيز مرتبط هستند، هر روز تهديدكننده تر به نظر مي رسند. وقتي اين خطرات با نيروهاي مرگبار دخانيات و الكل عجين شوند، خطرناك تر مي شوند. افزايش وزن و چاقي كه نتيجه ازدياد مصرف مواد غذايي و كمبود فعاليت فيزيكي است نيز به خودي خود خطر عمده اي براي سلا مت محسوب مي شود كه بر گستردگي مخاطرات مي افزايد. البته بيماري هاي نوپديد (ايدز، سارس و...) و بيماري هاي بازپديد (سل و مالا ريا) نيز به نوبه خود باعث افزايش مخاطرات

و هزينه ها مي شوند. ازطرف ديگر، ايران جزء 10 كشور بلا خيز دنياست و از 42 نوع بلا ياي طبيعي شناخته شده در جهان 33 نوع آن در كشور ما به وقوع مي پيوندد. ازجمله بلا ياي عمده كشور ما سيل زلزله و خشكسالي است. پاسخگويي به نياز موجود در جامعه، وظيفه و مأموريت اصلي همه سازمان هايي است كه به منظور ارايه خدمات شكل مي گيرند. از اين رو، براي نيل به اين اهداف، برنامه ريزي براي اصلا ح نظام سلا مت بهمنظور پاسخگويي به نيازهاي واقعي بخش سلا مت به عنوان راهي مؤثر و ضروري، اجتناب ناپذير است. در اين ارتباط به مرور وضعيت بخش بهداشت و درمان در برنامه هاي توسعه پس از انقلا ب اسلا مي مي پردازيم: برنامه اول توسعه (1372-1368) قانون برنامه اول شامل 52 تبصره و 104 حكم در سال 1368 به تصويب مجلس شوراي اسلا مي رسيد. طبق اصل بيست و نهم قانون اساسي برخورداري از خدمات بهداشتي و درماني حقي همگاني بوده و دولت مكلف شده از محل درآمدهاي عمومي و درآمدهاي حاصل از مشاركت مردم خدمات و حمايت هاي يادشده را براي آحاد جامعه تأمين كند. اين برنامه پس از پايان جنگ تحميلي براي بازسازي و توسعه ظرفيت هاي فيزيكي در تمام بخش ها از جمله بخش بهداشت و درمان، متأثر از روندهاي توسعه كمي و افزايش حجم فعاليت هاي بهداشت و درمان بود. عملكرد برنامه اول توسعه فراگيري پوشش خدمات بهداشتي و درماني و دسترسي همه مردم به خدمات در اقصي نقاط كشور، ارتقاي كيفي خدمات و افزايش سهم اعتبارات از سياستگذاري هاي برنامه اول توسعه به شمار مي آمد. در اين خصوص، عملكردها حاكي از آن است كه در سال 1374 تعداد 45765 نفر پزشك در كشور مشغول به

كار بودند . همچنين در همان سال به ترتيب تعداد 8748 و 6221 نفر دندانپزشك و داروساز در كشور مشغول به فعاليت بودند. از نظر امكانات فيزيكي و ساختارهاي بخش، اطلا عات آماري نشان مي دهد كه در سال 1374 تعداد بيمارستان ها و تخت ثابت بستري به ترتيب نسبت به سال 1370 از 639 باب و 85810 تخت به 685 باب و 98291 تخت افزايش يافته و در واقع در آن سال به ازاي هر هزار نفر جمعيت 76/1 تخت وجود داشته است. در حالي كه در سال 1370 اين نسبت 54/1 بوده است. جواني جمعيت ايران، بالا بودن ميزان باروري ميزان مرگ و مير كودكان و مادران، كمبود امكانات و نيروي انساني پزشكي و پيراپزشكي و توزيع ناموزون امكانات و منابع فيزيكي و انساني گروه پزشكي و ارايه دهندگان خدمات بهداشتي و درماني سبب شد تا در برنامه اول توسعه در بخش بهداشت و درمان، تكميل شبكه خدماترساني و بهبود استانداردهاي بهداشت و درمان براي دسترسي به خدمات يادشده در دستور كار قرار گيرد. از اين رو، هدف گذاري براي احداث 360 مركز بهداشتي و درماني روستايي با 1440 خانه بهداشت تابع، 192 مركز بهداشت شهرستان و 27 مركز بهداشت استان مورد تأكيد قرار گرفت. برنامه دوم توسعه (1378-1374) قانون برنامه دوم توسعه شامل 3 فصل در آذر ماه سال 1373 به تصويب مجلس شوراي اسلا مي رسيد. مهم ترين سياست هاي اين برنامه عبارت بودند از:تأمين مراقبت هاي اوليه بهداشتي براي عامه مردم با تأكيد بر مناطق محروم و روستايي كشور توسعه امكانات و اتخاذ سياست هاي تشويقي در زمينه كنترل جمعيت از يك طرف و گسترش شبكه بهداشت و درمان و ارايه

خدمات فعال در زمينه هاي آموزشي و بهداشت مادر و كودك و بهداشت باروري از طرف ديگر. از اين رو، افزايش مراكز بهداشتي و درماني روستايي، گسترش ظرفيت هاي بيمارستاني و نيروهاي تخصصي آموزش ديده در كنار بهبود شاخص هاي مرتبط با بهداشت از قبيل ميزان دسترسي جمعيت به آب آشاميدني سالم و افزايش سطح آگاهي اجتماعي باعث ارتقاي شاخص هاي سلا متي همچون كاهش نرخ مرگ و مير مادران و كودكان زير پنج سال و كاهش سهم بيماري هاي واگير شد. عملكرد برنامه دوم توسعه براساس بررسي انجام شده در مورد شاخص هاي بخش، پيشرفت هاي قابل توجهي در اين شاخص ها مشاهده مي شود. ميزان مرگ و مير اطفال زير يك سال در سال آخر برنامه دوم (1378) به رقم 26 در هزار تولد زنده رسيد. اين رقم براي كودكان زير پنج سال 33 در هزار تولد زنده گزارش شد. ميزان مرگ و مير مادران باردار به دليل عوارض و زايمان در سال 1378 به رقم 4/37 در يكصد هزار تولد زنده رسيد كه اين رقم نسبت به هدف برنامه دوم توسعه، 120 درصد تحقق نشان مي داد. همچنين در بعد ساختاري، استقرار و گسترش شبكه بهداشتي و درماني چشمگير بود به طوري كه در پايان همچنين در بعد ساختاري، استقرار و گسترش شبكه بهداشتي و درماني چشمگير بود به طوري كه در پايان سال 1378 بيش از 16100 خانه بهداشت، 2430مركز بهداشتي و درماني روستايي و 2123 مركز بهداشتي و درماني شهري ايجاد و راه اندازي شد. اين موضوع به اين معنا است كه 85 درصد روستاييان كشور به مراقبت هاي اوليه بهداشتي تا پايان برنامه دوم توسعه دسترسي پيدا كردند. اين رقم در خصوص

جمعيت شهري با در نظر گرفتن امكانات بخش غيردولتي در شهرها به 100 درصد رسيد. در خصوص شاخص هاي مربوط به پوشش واكسيناسيون قابل ذكر است كه بر پايه مطالعات ارايه شده توسط وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي ميزان پوشش واكسيناسيون كودكان زير يك سال در مقابل بيماري هاي سرخك، سل، فلج و ثلا ث به ترتيب برابر 9/65 6/98، 9/96 و 8/96 درصد بود. تعداد كل بيمارستان ها در سال 1378به 705 باب رسيد و تعداد كل تخت هاي بيمارستاني نيز به تعداد 103394 تخت افزايش يافت. اين بدان معنا است كه به ازاي هر صد هزار نفر جمعيت كشور 5/164 تخت موجود بود. بعلا وه در بعد تربيت نيروي انساني نيز پيشرفت قابل قبولي در پايان برنامه دوم توسعه به چشم مي خورد. نسبت دندانپزشك به صد هزار نفر جمعيت به 5/19 نفر رسيد كه از 5/11 نفر دندانپزشك در صد هزار نفر جمعيت پيش بيني شده بود و در سال آخر برنامه دوم توسعه فراتر رفت. طي همين سال به ازاي هر 988 نفر يك پزشك موجود بود كه اين رقم نيز نسبت به پيش بيني هدف برنامه از وضعيت بهتري برخوردار بود. برنامه سوم توسعه (1383-1379) قانون برنامه سوم توسعه مشتمل بر 3 بخش، حوزهاي فرابخشي (فصول اول تا دوازدهم) بخش دوم امور بخشي (فصل سيزدهم تا بيست و پنجم) و بخش سوم، فصل بيست و ششم موضوع اجرا و نظارت برنامه ، در سال 1379 به تصويب مجلس شوراي اسلا مي رسيد. همانگونه كه بيان شد در طول برنامه هاي اول و دوم توسعه افزايش و گسترش ظرفيت هاي بهداشتي و درماني براي ايجاد عدالت در دسترسي مردم به خدمات بهداشتي

و درماني در دستور كار قرار داشت اما در كنار موفقيت هاي كسب شده در برنامه هاي يادشده گسترش بي رويه مراكز درماني به ويژه در بخش درمان بستري باعث به وجود آمدن ظرفيت هاي بيكار و هدر رفت منابع در اين بخش شد. برنامه سوم توسعه، با توجه به شرايط به وجود آمده در دو برنامه قبلي، با هدف افزايش كارآيي جلب مشاركت بخش غير دولتي و ساماندهي نظام ارايه خدمات (زمينه هايي از قبيل سطح بندي خدمات و اصلا ح شبكه بهداشت و درمان كشور) تدوين شد. در قانون برنامه سوم توسعه در احكام قانوني مختلف موارد زير پي گيري شد: در ماده 192 قانون ياد شده به منظور افزايش كارآيي و توسعه خدمات بهداشتي و درماني در كشور و ايجاد تسهيلا ت براي دسترسي آحاد مردم به اين خدمات و تعيين حدود تصدي بخش دولتي و غير دولتي، افزايش مشاركت بخش غير دولتي در ارايه خدمات بخش هدفگذاري شد. همچنين در ماده 193 موضوع ايجاد عدالت توزيعي در ارايه خدمات درمان بستري مورد توجه جدي قرار گرفت و ماده 196، تنظيم بازار دارو، تأمين ارز موردنياز ورود مواد اوليه دارو و داروهاي ساخته شده وارداتي را براي جلوگيري از افزايش قيمت دارو و حمايت از نظام بيمه اي پيش بيني كرد و در آخر ارتقاي امنيت غذا و تغذيه در ماده 197 مورد توجه قرار گرفت. در جهت عملياتي كردن احكام يادشده و امكان اجراي دقيق و مناسب آن، راهكارهايي پيش بيني شد كه عبارت بودند از: - اولويت دادن به بخش خصوصي در ايجاد و احداث واحدهاي بهداشتي و درماني در مقايسه با بخش دولتي.

- واقعي كردن تعرفه هاي بهداشتي و درماني متناسب با شاخص

هزينه ها.

- فراهم آوردن امكانات لا زم براي خريد خدمات از بخش غير دولتي.

-اصلا ح فرآيند و روش تعرفه گذاري و خدمات. همچنين به منظور ساماندهي منابع مالي بخش، استفاده بهينه از منابع موجود، اصلا ح و واقعي كردن تعرفه هاي بهداشتي و درماني، افزايش پوشش جمعيتي بيمه درمان، اصلا ح نظام ثبت درآمدها و هزينه ها، طراحي نظام حسابداري مناسب و منطبق با نيازهاي بخش و هدايت منابع مالي مردمي و افزايش جلب همكاري بخش خصوصي و تعاوني، پيش بيني شد. بعلا وه به منظور استمرار سياست تحديد مواليد، كنترل و پيشگيري از بيماري هاي واگير و غير واگير اقدام هايي در نظر گرفته شد . رشد متوسط ساليانه جمعيت كشور 6/1 درصد بود و از 63515 هزار نفر در سال 1379 به 67673 هزار نفر در سال 1383 بالغ شد. بديهي است كه اين جمعيت نيازمند دسترسي به امكانات بهداشتي و درماني بود. عملكرد برنامه سوم توسعه از مهم ترين منابع نيروي انساني، تعداد پزشكان است كه از 67046 نفر در سال 1379 به 72792 نفر رسيد. اين به معناي آن است كه شاخص پزشك به هزار نفر در سال هاي موردنظر از 06/1 به 13/1 افزايش يافت. در خصوص منابع فيزيكي مي توان به تعداد تخت بستري اشاره كرد كه اين تعداد از 105716 تخت در سال 1379به 112590 تخت در سال 1383 افزايش يافت. همچنين نسبت تخت فعال به ثابت در كشور به 81 درصد در سال 1383 افزايش پيدا كرد و اين به معناي كارآمدتر شدن استفاده از منابع بخش درمان بود. تعداد مراكز بهداشتي و درماني به 7632 واحد در سال 1383 رسيد كه نسبت به سال ابتداي برنامه سوم (6980 باب مركز

بهداشتي و درماني) حدود 10درصد رشد نشان مي داد. بعلا وه شاخص اميد به زندگي در بدو تولد از 70 سال در سال 1379 به 7/71 سال در سال 1383 رسيد و ميزان پوشش واكسيناسيون كودكان زير يك سال به بيش از 95 درصد بالغ شد. برنامه چهارم توسعه (1388-1384) برنامه چهارم توسعه،در چارچوب سند چشمانداز بيستساله و سياست هاي كلي نظام تدوين شد. نظام برنامه ريزي برنامه چهارم توسعه، متفاوت از برنامه هاي پيشين،سعي در تلفيق و هماهنگي برنامه با بودجه ساليانه داشت. بدين لحاظ پس از تهيه سند چشمانداز 20 ساله و سياست هاي كلي نظام، احكام قانون برنامه بالغ بر 160ماده تهيه شد و به تصويب مجلس شوراي اسلا مي رسيد. همچنين براي هر بخش اسناد بخشي و براي موضوع هاي فرابخشي تهيه اسناد ويژه فرابخشي و براي هر استان تهيه سند توسعه استان در دستور كار قرار گرفت. در اين اسناد ضمن تشريح قابليت ها، امكانات محدوديت ها، جهتگيري هاي اصلي، اهداف كمي، اهداف كلي، راهبردها، سياست هاي اجرايي و اقدام هاي مورد نياز براي رسيدن به اهداف هر سند پيش بيني شد. علا وه بر اين قرار بود تا براي اقدام هايي كه تكليف دستگاه هاي مختلف اجرايي تلقي مي شد، برنامه عملياتي تهيه و تنظيم شود تا بر پايه آن احكام برنامه در قالب بودجه هاي ساليانه، عملياتي شود. در اين برنامه، اهداف نظام سلا مت كه در راستاي ارتقاي سطح زندگي افراد از اهميت ويژه اي برخوردار هستند، به شرح زير مورد توجه قرار گرفت: - ارتقاي سطح و توزيع سلا مت.

- پاسخگويي به انتظارات غير پزشكي مردم و توزيع آن.

- مشاركت عادلا نه مردم در تأمين هزينه هاي سلا مت.

ارتقاي سلا مت (سطح كلي و توزيع آن) هر چند ارتقاي سلا مت، هدف اصلي

يك نظام سلا مت است اما تنها هدف آن نيست. سلا مت خوب در واقع در دو جنبه شامل بهترين سطح ميانگين قابل دستيابي و كمترين تفاوت بين افراد و گروه ها در اين دستيابي (عادلا نه بودن) مطرح است. سه شاخص اميد به زندگي در بدو تولد، مرگ و مير كودكان زير پنج سال و مرگ و مير بالغان 59-15 ساله از شاخص هايي هستند كه براي تعيين سطح سلا مت جامعه مورد استفاده قرار گرفته است. در سال هاي اخير افزايش توجه به ابعاد كيفي زندگي در بخش سلا مت باعث شده تا شاخص هاي جديدي براي ارزيابي سطح سلا مت مطرح شود. پاسخگويي به نيازهاي غير پزشكي مردم در محاسبه شاخص پاسخگويي، جنبه هاي زير مورد ارزيابي قرار مي گيرند. احترام به افراد شامل: - احترام به شأن افراد به طور كلي، اين امر به معني بياحترامي نكردن يا بي توجهي نكردن به بيماران است.

- محرمانه بودن يا در واقع حق تعيين اينكه چه كساني دسترسي به اطلا عات شخصي مربوط به سلا مت يك فرد را دارند.

- اختيار و خودمختاري فرد براي مشاركت در انتخاب هاي مربوط به سلا مت خود. اين امر شامل ياري رساندن به افراد در انتخاب روش درماني مطلوب است. - مشتري مداري، شامل: - سرعت عمل مناسب: توجه فوري به موارد اورژانس و زمان هاي انتظار معقول براي موارد غير اورژانس.

- برخورداري از استانداردهاي كيفي مناسب در زمينه هايي همچون پاكيزگي، فضاي كافي و غذاي بيمارستاني.

- دسترسي به شبكه هاي حمايت اجتماعي (خانواده و دوستان) براي افرادي كه خدمات مراقبت را دريافت مي كنند.

- انتخاب ارايه كننده خدمت يا آزادي انتخاب اينكه چه فرد يا سازماني، مراقبت از يك نفر را انجام دهد.

مشاركت عادلا نه مردم در تأمين

منابع سلا متي شيوه تأمين هزينه هاي بخش سلا مت با توجه به نظام تأمين مالي در كشورها متفاوت است و از طريق ماليات عمومي، ماليات خاص براي بخش سلا مت، بيمه هاي تأمين اجتماعي (به صورت پرداخت قسمتي از حقوق) و بيمه درمان خصوصي و نيز از طريق پرداخت مستقيم مردم تأمين مي شود. انتخاب هر يك از اين شيوه هاي تأمين مالي، آثار متفاوتي در تحقق عدالت اجتماعي و نيز كارآيي نظام سلا مت خواهد داشت. هر چه شيوه تأمين از محل ماليات و از طريق پيش پرداخت (قبل از بيماري) سهم بيشتري داشته باشد، نظام سلا متي عادلا نه تر است و هرچه منابع بيشتري از محل پرداخت مستقيم توسط بيماران در زمان بيماري تأمين شود، نظام ناعادلا نه تر است. توجه نكردن به مقوله عدالت در تأمين مالي هزينه ها، مي تواند اثرهاي نامناسبي در پي داشته باشد كه برخي از آنها عبارت اند از: - خانوارها سهم ناعادلا نه اي را، در بخش سلا مت پرداخت خواهند كرد.

- سهم خانوارهايي كه هزينه هاي «كمرشكن» (CATASTROPHIC) بر آنها تحميل مي شود، افزايش مي يابد و با افزايش اين خانوارها، نابرابري در توزيع درآمد افزايش خواهد يافت.

- در نهايت گروه ديگري از خانوارها به دليل عدم توانايي در پرداخت هزينه هاي سلا متي به زير خط فقر خواهند رسيد. جهت گيري هاي اصلي بخش سلا مت در برنامه چهارم توسعه سياست هاي پيش بيني شده بخش سلا مت در برنامه چهارم توسعه مبتني بر چارچوب نظري مورد توافق مراكز علمي و پژوهشي مرتبط در اين زمينه و به طور مشخص گزارش بهداشت جهاني 2000 سازمان بهداشت جهاني بود. رويكرد اصلي بخش در اين برنامه، اتخاذ سياست هاي سلا مت محور و گاه فرابخشي است. جهتگيري هاي اصلي مورد توجه برنامه چهارم توسعه در بخش سلا مت را

مي توان به شرح زير بر شمرد: كاهش مخاطرات سلامتي و ارتقاي امنيت غذايي در اين راستا مواد 84 و 85 قانون برنامه چهارم توسعه ابعاد مختلف مخاطرات سلا متي را مور توجه قرار داده و سياست هايي را براي كنترل و كاهش آنها ارايه كرده است. حضور فعال در بازارهاي جهاني به دنبال تغيير شرايط بين المللي، خدمات بهداشتي و درماني، اهميت روزافزوني در بازارهاي جهاني پيدا كرده است. در اين راستا با توجه به ظرفيت ها و سرمايه هاي فيزيكي و انساني موجود در كشور وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي موظف شده است تا در چارچوب سياست هاي راهبردي تجاري، تسهيلا ت لا زم را در خصوص معرفي توانايي ها، عرضه و بازاريابي خدمات سلا مت و آموزش پزشكي و توليد تجهيزات پزشكي و دارويي ارايه كند. به اين ترتيب پيش بيني شده است كه در پايان برنامه چهارم توسعه، جمهوري اسلا مي ايران به مركز رفع نيازهاي سلا مت و پزشكي منطقه تبديل شود و ارز حاصل از صادرات خدمات و توليدات اين بخش 30 درصد مصارف ارزي آن را تأمين كند. عدالت در تأمين منابع مواد 91 و 92 قانون برنامه چهارم توسعه به ارتقاي عدالت در تأمين منابع بخش سلا مت اختصاص يافته اند. در اين مواد تأكيد شده است كه به منظور ارتقاي عدالت توزيعي در دسترسي عادلا نه مردم به خدمات بهداشتي و درماني و براي كاهش سهم خانوارهاي كم درآمد و آسيب پذير از هزينه هاي بهداشتي و درماني آنها، توزيع منابع و امكانات بهداشتي و درماني بايد به نحوي صورت پذيرد كه «شاخص مشاركت عادلا نه مالي مردم» به 90 درصد ارتقا و ميزان خانوارهاي آسيبپذير از هزينه هاي غيرقابل تحمل سلا مت به يك درصد

كاهش يابد. آموزش ارتقاي سلا مت گسترش مفهوم سلا مت در ابعاد مختلف زندگي باعث شده است كه عملكرد نظام سلا مت در تحقق اهداف خود به شدت متأثر از عوامل خارج از بخش رسمي بهداشت و درمان كشور باشد به طوري كه طبق برخي از اظهارنظرها، تنها حدود 30 درصد از دستاوردهاي نظام سلا مت به طور مستقيم متأثر از سياست هاي اجرا شده توسط وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي است. در اين بين، توانمندسازي و آگاهي افراد جامعه در زمينه چگونگي حفظ و ارتقاي سلا مت خود نقش بسيار مهمي را در موفقيت نظام سلا مت براي نيل به هدف غايي ارتقاي سلا مت جامعه ايفا مي كند. راهبردها و سياست هاي بخش سلامت در برنامه چهارم توسعه _ تأمين حفظ و ارتقاي سلا مت افراد و جامعه .

_ افزايش پاسخگويي به نيازهاي غير پزشكي آحاد جامعه.

_ عادلا نه ساختن دريافت خدمات سلا مت بر حسب جنسيت، اقوام گروه هاي اجتماعي و مناطق جغرافيايي.

_ پايدارسازي فرآيند تأمين منابع و مشاركت عادلا نه مردم در آن.

_ ارتقاي امنيت غذا و تغذيه. عملكرد برنامه چهارم توسعه حال كه در سال هاي پاياني برنامه چهارم توسعه بهسر مي بريم اقدام هايي به منظور اجراي مفاد احكام برنامه صورت گرفته است اما عملكرد اين برنامه را بايد پس از پايان آن بررسي و تحليل كرد. از اين رو، در اين مقال تنها به بيان برخي اقدام هاي انجام شده در طول سال هاي گذشته اشاره مي شود: - نسبت مرگ مادران به دليل عوارض بارداري و زايمان يكي از شاخص هاي مهم توسعه است. اين شاخص نشان مي دهد كه به ازاي هر صدهزار تولد زنده چند نفر از مادران در طول دوران بارداري، زمان زايمان و تا 42 روز

پس از زايمان به دليل عوارض بارداري و زايمان جان خود را از دست مي دهند. نرخ مرگ و مير مادران در كشور با كاهش چشمگيري از91 در صدهزار تولد زنده در 1367 به 6/24 و 22 در صد هزار تولد زنده به ترتيب در سال هاي 1384 و 1385 رسيده است. - شاخص پزشك به هزار نفر جمعيت بر پايه اطلا عات سازمان نظام پزشكي در سال 1385 به 35/1 پزشك به ازاي هر هزار نفر جمعيت كشور بوده است. - تعداد دندانپزشكان موجود در كشور از 12926 نفر در 1379 با رشد 5/4 درصد به 13512 نفر در 1380 بالغ شد. افزايش تعداد دندان پزشكان باعث افزايش شاخص دسترسي از 92/1 دندانپزشك در 1379به 2 دندانپزشك به ازاي هر ده هزار نفر جمعيت در 1380 شده است. اين شاخص نيز براساس اطلا عات سازمان نظام پزشكي به ازاي هر ده هزار نفر جمعيت به 7/2 نفر در سال 1385 رسيده است. - در 1384 تعداد تخت ثابت 113244 تخت گزارش شده است كه با مقايسه تعداد تخت هاي ثابت بيمارستان ها در 1383 تعداد 654 تخت ثابت (58/0 درصد) رشد داشته است. در سال 1385 تعداد تخت ثابت 116056 تخت بوده كه در مقايسه با تعداد تخت ثابت در سال 1384 حاكي از رشدي معادل 48/2درصد (2812تخت) است. – در فاصله سال هاي 1380-1383 تعداد بيمارستان ها از 717 بيمارستان به 738 بيمارستان افزايش يافت. اين تعداد در سال 1384 برابر 750 واحد اعلا م شد كه در مقايسه با تعداد 738 بيمارستان در سال 1383 رشدي معادل 63/1 درصد را نشان مي دهد. همچنين تعداد بيمارستان هاي كشور در سال 1385 بالغ بر

771 باب عنوان شده كه نسبت به سال ماقبل از آن تعداد 21 واحد (3درصد) افزايش يافته است. – در سال 1384 نسبت جمعيت به تخت ثابت در سطح كشور معادل 605 نفر بوده است و نسبت جمعيت به تخت فعال در سطح كشور رقمي معادل 736 نفر را نشان مي دهد. اين نسبت ها در سال 1385 به ترتيب 607و712 نفر بوده است. _ تعداد مراكز بهداشتي از 7345 واحد در سال 1381 با رشد متوسط ساليانه 96/1درصد به 7633 واحد در سال 1383افزايش يافته است. در سال 1384 تعداد اين واحدها به 7894 باب رسيد كه نسبت به سال 1383 حدود 3 درصد رشد داشت. در سال 1385 تعداد واحدهاي بهداشتي و درماني 8288 باب بوده كه نسبت به سال ماقبل آن داراي 5 درصد رشد است. _ تعداد آزمايشگاه ها از 3834 واحد در سال 1381 با رشد متوسط ساليانه 8/3 درصد به 4126 واحد در سال 1383بالغ شده است. تعداد آزمايشگاه ها در سال 1384 با 3/1 درصد افزايش نسبت به سال قبل، به 4183 واحد رسيد. سهم آزمايشگاه هاي متعلق به بخش دولتي در سال 1383 2/48 درصد كل آزمايشگاه هاي كشور بوده، اين سهم در سال 1384 در بخش دولتي 1969 واحد ، بخش خصوصي 1678 واحد ، سازمان تأمين اجتماعي 242 واحد ، بخش خيريه 119 واحد و ساير نهادها 204 واحد است. در سال 1385 نيز تعداد آزمايشگاه هاي كشور با رشد 5/5 درصدي نسبت به سال 1384 به 4414 واحد رسيده كه سهم بخش دولتي تعداد 2071 واحد (47درصد) بوده است. _ تعداد واحدهاي توانبخشي از 2125 واحد در سال 1383 با رشد 8/8

درصد به 2312 واحد در سال 1384بالغ شده است. واحدهاي توانبخشي وابسته به وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي 1/12 درصد كل اين واحدها را در سال 1384تشكيل مي داد. در سال 1385 تعداد واحدهاي توانبخشي بالغ بر 2704 باب بوده كه نسبت به سال 1384، بيش از 9/16 درصد رشد داشته است. همچنين سهم بخش دولتي 319 واحد يعني 8/11 درصد كل واحدها در سال 1385 بوده است. - جمعيت تحت پوشش برنامه بهداشت با 6 درصد رشد از 40 درصد در سال 1384 به 46 درصد در سال 1386 رسيده است. - تعداد آمبولانس هاي 115 اورژانس كشور از 1300 دستگاه در سال 1384 به 2300 دستگاه درسال 1386 رسيده كه نشان دهنده 77 درصد رشد بوده است. - پايگاه هاي اورژانس شهري و جاده اي در سال 1384، 683 پايگاه بوده كه در سال 1386 به 1544 پايگاه در سال 1386 رسيده است. - فروش داروهاي توليد داخل با 44 درصد رشد از 8337 ميليارد ريال درسال 1384 به 11973 ميليارد ريال در سال 1386 رسيده است. - پوشش برنامه غربالگري كم كاري مادرزادي تيروئيدي از 11 درصد در سال 1384 با رشدي 8 برابر به 88 درصد در سال 1386 رسيده است. - سهم بهداشت و درمان از توليد ناخالص داخلي از 5/6 درصد در سال 1384 به 7 درصد در سال 1386 رسيده است. - كاهش تصدي دولت موضوع ماده 145 و ادامه ماده 192 قانون برنامه سوم: در برنامه اول و دوم توسعه سياست هاي كلا ن دولت كاهش تصدي در بخش دولتي و افزايش سهم بخش خصوصي در خدمات بهداشتيو درماني بوده است. در ماده 192 قانون

برنامه سوم توسعه، ماده 88 قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت، مواد 138، 140 و 145 برنامه چهارم توسعه، همچنين ماده 47 قانون الحاق موادي به قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت افزايش سهم بخش خصوصي تعاوني و خيريه در ارايه خدمات بهداشتي و درماني به عنوان يكي از سياست هاي استراتژيك بخش در نظر گرفته شده است. فرآيند تنظيم برنامه پنجم با در نظر گرفتن اهداف و راهبردهاي عدالت در تمام ابعاد فرهنگي، اقتصادي، سياسي و مديريتي عزت و سرافرازي ملت مسلمان و انقلا بي ايران در سايه پيروي از رهنمودهاي ولا يت فقيه اجراي كامل سياست هاي كلا ن نظام كاهش اتلا ف منابع و مديريت بهينه آن و تحول سازماني براساس قانون اساسي و اصلا ح روندهاي اجرايي آغاز شده است، از اين رو، عدالت محوري در فرآيند تنظيم و اجراي برنامه پنجم در مسير طراحي و شكل گيري برنامه نقش اساسي خواهد داشت.

* منبع : www.spac.ir، شنبه 6 مهر 1387، شماره 284

دستاوردهاي دفاع مقدس با رويكردي به انديشه امام خميني - پاياني

دستاوردهاي دفاع مقدس با رويكردي به انديشه امام خميني - پاياني محمدمهدي بهداروند

حضرت امام(ره) جنگ را به عنوان يك ضرورت مورد تأكيد قرار داده و از آن استقبال مي كردند. تحليل ايشان از جنگ يك تحليل مثبت بود و آنرا بستر توسعه خلافت الهي مي دانستند. چون اصولاً از غير طريق جنگ و درگيري نمي توان كلمه توحيد را در عالم توسعه داد.

«جنگ»، عرصه جهاد اصغر و بستر جهاد اكبر براي اقامه ايمان اين انديشه هيچگاه در مرزهاي جغرافياي سياسي كه نوعاً توسط اجانب بر ملل مظلوم تحميل شده است محصور نمي شود و همواره بدنبال توسعه قدرت اسلام در جهان است. طبيعي است استراتژي

چنين دولتي درگيري همه جانبه با كفر باشد. بر همين اساس بود كه ايشان همواره درگيري با دشمن را بعنوان مهمترين ابزار توسعه قدرت مطرح مي كردند. با اين وصف اين استراتژي نبايست به عنوان ابزار توسعه قدرت نژادي، ملي و سياسي مطرح شود چون هدف حاكم بر اين استراتژي چيزي جز توسعه قدرت جهاني اسلام نيست. اين واقعيت از كلمات حضرت امام(ره) به خوبي مشهود است و در پيام ايشان كه فوقاً به گوشه هائي از آن اشاره شد منعكس است. در نظر ايشان جنگ ابزار تهذيب فردي و جمعي در سطح جهان است. بر اين اساس جنگ بابٌ الي الجنه و دروازه بهشت است كه ايشان از خداوند مي خواستند: خون شهيدان براي ابد درس مقاومت به جهانيان داده است و خدا مي داند كه راه و رسم شهادت كور شدني نيست و اين ملتها و آيندگان هستندكه به راه شهيدان اقتدا خواهند نمود. و همين تربت پاك شهيدان است كه تا قيامت مزار عاشقان و عارفان دلسوختگان و دارالشفاي آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان كه با شهادت رفتند.

خوشا به حال آنان كه در اين قافله نور، جان و سرباختند!

خوشا به حال آنهايي كه اين گوهر را در دامن خود پروراندند!

خداوندا! اين دفتر و كتاب شهادت را همچنان باز و ما را از وصول به آن محروم مكن.

خداوندا! كشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند و نيازمند به مشعل شهادت، تو خود اين چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش.

و از ديگر سو آنرا ابزار توسعه قدرت اسلام در جهان مطرح مي كردند. در يك كلام از اين منظر جنگ، هم بستر پرورش فرد

است و هم بستر پرورش جامعه و توسعه قدرت آن در سطح ملي و فراملي مطرح مي شود. در اين حال جنگ پديده اي مثبت است كه هم عرصه نبرد با نفس را آماده مي كند و هم عرصه ستيز با دشمن خارجي را. بديهي است جنگ، هم ابزار تهذيب نفس خواهد بود و هم ابزار تهذيب اجتماع از رذائل و فرهنگ فاسد كفر و در يك كلام ابزار اقامه ايمان در دو بُعد فردي و اجتماعي. «هدف» جنگ، فراتر از اهداف ناسيوناليستي اين انديشه باعث شد كه از يكسو مقاومت حضرت امام(ره) و پيروان ايشان در درون مرزها تعيين كننده و مؤثر باشد و هم در خارج، وجدان عمومي براي محدود كردن نظام اقامه كفر و مفاسد ارتقاء يابد والا اگر قرار بود رهبري جنگ به اين پديده به عنوان ابزار پالايش فرد و اجتماع ننگرد و آنرا در محدوده ضيق و غير كارآمد نژادي، قومي و ملي محدود كند حتماً چنين بركاتي در داخل و خارج مرزها و كلاً جهان اسلام پديد نمي آمد. طبيعي بود در اين حال نه اصولاً پديده اي قوي براي حضور در جنگ ايجاد مي شد و نه اين انگيزه ها مي توانست پيروزي هاي بزرگ نظامي را رقم زند.حضرت امام(ره) توانستند با اين انديشه هم به جنگ به عنوان پديده اي مثبت نگاه كنند و هم آنرا ابزار تهذيب فردي و اجتماعي قرار دهند و هم از انگيزه هاي مذهبي رزمندگان براي پيشبرد جنگ استفاده كنند. حال آنكه اگر يك رهبر نژادي، قومي و ملي بخواهد جهان را عرصه نبرد با دشمن قرار دهد هرگز موفق نخواهد شد چون اعتقاد او به نژاد يا قوم يا مليت

خاص، قيد بزرگ نبرد او با طرف مقابل خواهد بود و پيداست اين عرصه هيچگاه به گستره كره خاك نمي باشد. در عين آنكه چنين ابزار ضيقي نمي تواند بعنوان وسيله پالايش و تهذيب فردي و اجتماعي كارآئي داشته باشد. به تعبير بهتر اگر صبغه مادي و دنيوي بر نظام انگيزش اداره جنگ حاكم شود بستر پرورشي خاصي فراهم مي شود كه به نوعي ديگر انگيزه ها و تمايلات نيروي انساني شركت كننده در اين جنگ را جهت مي دهد و سهم تأثير آن در سطح جهاني غير از حالتي خواهد بود كه بر آن، نظام انگيزه الهي و ديني حاكم شود. اصولاً در جنگ هاي نژادي و قومي، انگيزه ايمان پشتوانه نبرد با دشمن قرار نمي گيرد و ابزار پرورش ايمان محسوب نمي شود و صرفاً برد آن در گستره حضور آن نژاد يا قوم خلاصه مي شود حال آنكه حضرت امام(ره) توانستند هر سه كار را انجام دهند؛ يعني با ابزار جنگ به پرورش دروني، توسعه قدرت جهاني و استفاده بهينه از انگيزه مذهبي براي پيشبرد جنگ نائل شوند. بديهي است منظور از اين انگيزه ها صرفاً تمايلات مذهبي رزمندگان اسلام در درون مرزهاي جغرافيايي نبود بلكه شامل انگيزه، انديشه و رفتار سازماندهي شده نيروهاي اسلام در سراسر جهان مي شد كه توانست به عنوان يك مقدور بروني رفتار دشمن را در درگيري با ما كنترل نمايد. «جنگ»، ابزار ايجاد كانون بحران عليه دشمن بر پايه اين انديشه كه جنگ، ابزار درگيري با دشمن هست هيچگاه جنگ ما عليه نظام استكبار تمامي نخواهد يافت. ايشان بارها و بارها بر اين نكته تأكيد و تصريح داشتند. لذا اگر در ادبيات حضرت امام(ره) دقت شود

تعابيري همچون جنگ كفر و ايمان يا جنگ فقر و غنا و امثال آن همگي به اين انديشه بازگشت دارند. طبعاً صحيح نخواهد بود اگر از اين تعابير، مفهوم غير الهي اراده شود مثلاً جنگ فقر و غنا را به انديشه ماركسيستي ارجاع دهيم. هنر مديريت ايشان در جنگ نيز به همين امر باز مي گشت كه توانستند جنگ نظامي دو كشور را در جغرافياي سياسي به جنگ استضعاف و استكبار يا كفر و ايمان تبديل نمايند و چارچوب تنگ ترسيم شده توسط نظام كفر كه جنگ را در مرزهاي سياسي خلاصه مي كند بشكنند

امروز خميني آغوش و سينه خويش را براي تيرهاي بلا و حوادث سخت و برابر همه توپها و موشك هاي دشمنان باز كرده است، و همچون همه عاشقان شهادت، براي درك شهادت روزشماري مي كند. جنگ ما جنگ عقيده است و جغرافيا و مرز نمي شناسد و ما بايد در جنگ اعتقادي مان، بسيج سربازان اسلام را در جهان به راه اندازيم. جنگ امروز ما، جنگ با عراق و اسرائيل نيست؛

جنگ ما، جنگ با عربستان و شيوخ خليج فارس نيست؛

جنگ ما، جنگ با مصر و اردن و مراكش نيست؛

جنگ ما، جنگ با ابرقدرتهاي شرق و غرب نيست؛

جنگ ما، جنگ مكتب ماست عليه تمامي ظلم و جور؛

جنگ ما جنگ پابرهنگي عليه خوش گذراني هاي مرفهين و حاكمان بي درد كشورهاي اسلامي است.

اين جنگ سلاح نمي شناسد؛

اين جنگ محصور در مرز و بوم نيست؛

اين جنگ خانه و كاشانه و شكست و تلخي كمبود و فقر و گرسنگي نمي داند.

اين جنگ، جنگ اعتقاد است، جنگ ارزش هاي اعتقادي - انقلابي عليه دنياي كثيف زور و پول و خوش گذراني است.

جنگ ما، جنگ قداست، عزت

و شرف و استقامت عليه نامردمي هاست. ايشان با همين انديشه توانستند از بدنه جهان اسلام سربازاني غيرتمند براي دفاع از كيان اسلام گزينش و تربيت كنند و دشمن را در محدود كردن قدرت اسلام در يك مرز خاص ناكام بگذارند. ما اين واقعيت و حقيقت را در سياست خارجي و بين الملل اسلاميمان بارها اعلام نموده ايم كه در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و كم كردن سلطه جهانخواران بوده و هستيم حال اگر نوكران آمريكا نام اين سياست را توسعه طلبي و تفكر تشكيل امپراطوري بزرگ مي گذارند از آن باكي نداريم و استقبال مي كنيم ما در صدد خشكانيدن ريشه هاي فاسد صهيونيسم، سرمايه داري و كمونيسم در جهان هستيم. ما تصميم گرفته ايم به لطف و عنايت خداوند بزرگ نظام هايي را كه بر اين سه پايه استوار گرديده اند نابود كنيم و نظام اسلام رسول اللَه(ص) را در جهان استكبار ترويج نمائيم و دير يا زود ملت هاي دربند شاهد آن خواهند بود. من به صراحت اعلام مي كنم كه جمهوري اسلامي ايران با تمام وجود براي احياء هويت اسلامي مسلمانان در سراسر جهان سرمايه گذاري مي كند و دليل هم ندارد كه مسلمانان جهان را به پيروي از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و جلوي جاه طلبي و فزون طلبي صاحبان قدرت و پول و فريب را نگيرد.لذا از يكسو به پرورش نيروهاي شهادت طلب و از جان گذشته پرداختنددر اين دل شب با خداي تبارك و تعالي مناجات كنيد، از خدا بخواهيد كه شما را توفيق بدهد، توفيق شهادت بدهد، توفيق عزت بدهد، شهادت عزت شماست، شما نترسيد از هيچ چيز. برادران من! خواهران من! عزيزان من! مصمم باشيد، از ترور نترسيد، از شهادت

نترسيد و نمي ترسيد. شهادت عزت ابدي است، حيات ابدي است. آنها از شهادت بترسند و از مردن بترسند كه مردن را تمام مي دانند و انسان را فاني، ما كه انسان را باقي مي دانيم و حيات جاودانه را بهتر از اين حيات مادي مي دانيم، براي چه بترسيم. و از ديگر سو كانون هاي بحران بسياري را عليه نظام استكبار در درون نظام قدرت جهاني تعبيه كردند. ايشان به خوبي بر مقدورات جهان اسلام در مقابل كفر وقوف داشتند و از تعريف كردن مقدورات صرفاً در محدوده مقدورات طبيعي پرهيز داشتند ايشان مقدورات انساني را مهمترين و مؤثرترين امكانات جهان اسلام ارزيابي مي كردند و كاروساز استفاده مطلوب از اين مقدورات را به خوبي مي شناختند تا جايي كه توانستند از اين امكانات به نحو چشم گيري در نظام موازنه قدرت جهاني استفاده كنند. بنابراين ضروري است پذيرش قطعنامه را نيز در چارچوب اين انديشه مورد ارزيابي قرار دهيم. البته هرچند پذيرش صلح بر اين اساس چيزي جز پذيرش حكميت سازمان ملل قلمداد نمي شود اما با اندكي تأمل در تاريخ هشت ساله دفاع مقدس در مي يابيم كه قطعنامه 598 با قطعنامه هاي تحميلي سالهاي اوليه جنگ كاملاً متفاوت است. چون قدرت رزمندگان اسلام در مديريت جنگ توانست تا اندازه اي منويات شوم نظام استكبار را تعديل نمايد اما در هر حال اين واقعيت را نمي توان كتمان كرد كه انديشه دفاعي حضرت امام(ره) با هر نوع حكميت قدرت هاي استكباري جهان در تنافي آشكار بود. اگر نتوان ادعا كرد كه پذيرش قطعنامه به معناي پذيرش مديريت كفر بين الملل در جنگ است حداقل بايد پذيرفت كه اين امر با پذيرش نظارت آنها بر

روند جنگ ميان اسلام و كفر برابري مي كند. در هر صورت اين نقطه عطف از روند جنگ هشت ساله بايست بخوبي تحليل شود كه ايشان تا آنجا كه ممكن بود از چنين پذيرشي سرباز زدند تا زماني كه احساس كردند امر ميان هدم انقلاب اسلامي و پذيرش تبعات سوء ناشي از پذيرش قطعنامه داير شده است لذا با دفع افسد به فاسد به قبول صلح تن دادند. بايست اين نكته به خوبي براي نسل امروز و نسل هاي آينده تبيين شود كه چرا ايشان چند صباحي قبل از پذيرش قطعنامه صلح را با خيانت به رسول الله(ص) برابر مي دانستند اما چند روز بعد خود زيرپاي قطعنامه را امضاء كردند؟ آيا غير از اين بود كه عامل اصلي اين پذيرش، ضعف ما در مقدورات انساني جنگ بود؟ به تعبير بهتر زماني جنگ مي توانست ادامه پيدا كند كه تمام نيروي انساني و لااقل اكثريت آنها با انديشه «پيروزي خون بر شمشير» كماكان همراه باشند اما زماني كه احساس شد درصد قابل توجهي از مسئولين و بدنه انساني جنگ تداوم نبرد را در گرو داشتن شمشير و سلاح كارآمد مي دانند آنگاه چگونه مي توان به عنوان رهبر جنگ به ايشان حكم كرد كه بايد در اين راه خون داد تا پيروز شد؟! به ديگر بيان مهمترين اصل در مقدورات انساني، «انگيزه» است. قطعاً اگر كماكان انگيزه غلبه خون بر شمشير در تمامي روابط و عرصه هاي جنگ حاكم بود ايشان با همين قلت عده و عُده، جنگ را به پيش مي بردند و از پذيرش قطعنامه سرباز مي زدند؛ همان اتفاقي كه در طول هشت سال دفاع مقدس رخ داد. اما زماني كه

تحليل هاي علمي بر مسند منطق جنگ جايگاه ويژه اي يافت و شعار سلاح در مقابل سلاح و ضرورت انجام يك جنگ تمام عيار كلاسيك در مقابل دشمن سرداده شد حتماً وضعيت مقدورات انساني جنگ نسبت به فرماندهي و مديريت آن تغيير كرد و نگرش جديدي نسبت به امكانات انساني بوجود آمد كه همين، متغير اصلي در پذيرش ناخواسته پايان جنگ بود چه اينكه معظم له به همين نكته مهم در آخرين پيامهاي خود اشاره فرموده و تأكيد كردند كه ما بايد خون بدهيم تا بتوانيم در دنيا پيروز شويم. ايشان پذيرفته بودندكه تغيير در وضعيت بين الملل تنها با پذيرش ريسك خطر و ايثار جانانه محقق خواهد شد و تنها از اين طريق است كه همچون انبياء الهي(ع) مي توان وجدان عمومي را تحريك كرد و آنرا به سمت حاكميت ارزش هاي الهي تغيير داد. اما زماني كه بسياري از مسئولين جنگ به اين تحليل برسند كه بايد وزن مقدور طبيعي جنگ افزايش يابد و از جايگاه بالاتري نسبت به مقدور انساني برخوردار شود و همچون دشمن بايد به جنگ كلاسيك روي آورد آنگاه طبيعي خواهد بود كه در نوع نگرش رهبري جنگ نسبت به مقدورات انساني آن تغيير حاصل شود. بنابراين به اعتقاد ما پذيرش قطعنامه تنها به يك متغير اصلي بازگشت داشت و آن بن بست ايجاد شده در مقدورات انساني جنگ بود. اين بن بست به نوبه خود داراي دو ضلع بود: 1- عدم همراهي متناسب متدينين و معتقدين به نظام انقلاب اسلامي نسبت به تحليل معنوي حضرت امام(ره) در خصوص جنگ كه آنرا يك پديده مثبت و به عنوان بستر پرورش روحي و تهذيب نفس معنا مي كردند.

2- حاكم شدن تحليل هاي نظام كارشناسي در ذهن مديران جنگ و پذيرش مقدور طبيعي بعنوان متغير اصلي تداوم جنگ. با اين وصف استراتژي غلبه خون بر شمشير و تحمل خطرپذيري براي ارتقاء وجدان عمومي ملتها در گردو غبار تحليل هاي كارشناسانه مبتني بر مباني ماديِ علمي گم شد. اين دو نوع تحليل باعث شد كه در نهايت، رهبري جنگ حكم به پذيرش قطعنامه و ختم جنگ دهند لذا عمده ضعف را مي توان در كارآمدي دو ماشين محاسبه «اعتقادي» و «علمي» دانست كه همراهان خوبي براي رهبري جنگ نبودند و در ميانه راه ايشان را با پيرواني اندك تنها گذاشتند. بديهي است حضرت امام(ره) از همان اول شروع نهضت در سال 1342 از مقدور طبيعي لازم نيز برخوردار نبودند. از اينرو همچون انبياء ومعصومان(ع) استراتژي غلبه خون بر شمشير را پذيرفتند و با همين شيوه انقلاب را ثمر رساندند و تا آنجا كه ممكن بود هشت سال جنگ را رهبري كردند. اما زماني كه ماشين محاسبات علمي، بسياري از مديران جنگ را به اين باور غلط رساند كه وزن مقدورات طبيعي با وزن مقدورات انساني يكسان بلكه بالاتر است ديگر تكيه به مقدورات انساني جنگ با چنين نگرشي صحيح نبود و ايشان نمي توانستند با چنين مقدوراتي تغيير نظام موازنه قوا در سطح جهاني را به نفع اسلام تداوم بخشند. ريشه انديشه غلبه خون بر شمشير، به مباني مورد پذيرش حضرت امام(ره) باز مي گشت كه از جنبه كلامي به حاكميت «دين حداكثر» معتقد بودند؛ به اينكه نبايست دين را صرفاً در محدوده ضيق سرپرستي معنوي بشر خلاصه كرد بلكه دين مجموعه اي است كه متكفل سرپرستي نظام

معاش و معاد مردم مي باشد. همچنين معتقد ايشان در خصوص فلسفه تاريخ اين بود كه جنگ، استراتژي دائمي حكومت ديني در برخورد همه جانبه با دشمن است. و بالاخره مبناي پرورشي ايشان كه معتقد بود جنگ، ابزار تهذيب نفس در دو بُعد فردي و اجتماعي است و وسيله تقرب و توسعه عبوديت در عالم است. بيان دو شيوه متداول نبرد با دشمن تمامي اين مباني و معتقدات در كنار نگاه ديگر حضرت امام(ره) معناي مضاعفي مي يافت به اينكه اصولاً به دو شيوه مي توان بينجامد جنگ كرد: شيوه اي كه به فتح قلوب و روشي كه حاكميت بر خاك را رقم زند. طبعاً شيوه متناسب با مباني مزبور، روش فتح قلوب است لذا ايشان جنگ را همچون انقلاب با شعار غلبه خون بر شمشير رهبري كردند. خلاصه كلام آنكه ايشان جهان را عرصه تقابل دو نظام قدرت مي ديدند كه به صورت تاريخي با هم در تنازع اند لذا استراتژي خود را جنگ همه جانبه با دشمن قرار مي دادند كه آثاري همچون تهذيب نفس در بعد فردي و ارتقاء وجدان عمومي در سطح جهاني را بدنبال دارد. بر اين اساس از يكسو همواره بر شهادت طلبي تكيه داشتند و از ديگر سو به شمردن بركات ناشي از جنگ هشت ساله در سطح جهان مي پرداختند. از اينرو هيچگاه ايشان احساس نمي كردند كه بايست با تسخير زرادخانه هاي عالم به تسخير قلوب رسيد بلكه به عكس معتقد بودند كه حاكميت بر قلوب به نام اسلام، حكومت بر آب و خاك را بدنبال خواهد داشت و تنها از اين طريق است كه مي توان احكام الهي را در عينيت جريان داد. از همين جاست كه استراتژي

ايشان بر پايه غلبه خون بر شمشير، نمايش مظلوميت اسلام، شهادت طلبي و تكيه بر مقدور انساني استوار بود. چون از منظر ايشان جنگ براي توسعه قدرت اسلام يك ضرورت بود لذا پايان آنرا برابر با پذيرش حاكميت كفر بين الملل مي دانستند. به همين علت هيچگاه به تعطيلي مطلق نبرد با دشمن حكم ندادند و با بسته شدن يك عرصه عرصه هاي ديگري عليه دشمن باز كردند. ترديد در «مطلوبيت» و «مقدوريت» جنگ، عامل پذيرش قطعنامه اما زماني كه احساس كردند اولاً انديشه مذهبي جامعه در حال تحليل رفتن است و بسياري از متدينين، جنگ را پديده اي مقدس و مثبت ارزيابي نمي كنند و در اواخر جنگ مرتباً ختم جنگ را از خداوند طلب مي نمايند و به آن به عنوان ابزار تهذيب فردي و بستر پرورشي جامعه نظر نمي كنند و ثانياً به خاطر حاكميت تحليل هاي علمي و اصل دانستن مقدورات طبيعي در نظر بسياري از مديران جنگ تنها چاره را در پذيرش قطعنامه مي بينند ديگر لحظه اي درنگ براي ختم جنگ را جايز ندانستند. مسلماً اگر از يكسو «حوزه» به عنوان ماشين محاسبه اعتقادي جامعه و از ديگر سو «دانشگاه» به عنوان ماشين محاسبه علمي آن همراهي مطلوبي با رهبري جنگ داشتند ما مي توانستيم پايان شيرين تري را از جنگ ترسيم نمائيم.

طبعاً زماني كه بخشي از مقدورات انساني، جنگ را به عنوان پديده اي مثبت و ضروري ارزيابي نكند و بخشي ديگر بر اساس مباني مادي به تحليل هاي علمي روي آورد و تداوم جنگ را غيرممكن بداند چگونه مي توان باور كرد كه رهبري جنگ با يك حكم ظاهري بتواند همچون اوايل جنگ تمامي مقدورات انساني را براي غلبه نهايي بر

دشمن و تداوم جنگ به ياري طلبد؟! بنابراين بن بست مقدور انساني از يكسو به ترديد در «مطلوبيت» جنگ و از ديگر سو به «مقدوريت» آن بازگشت داشت. به تعبير بهتر دو انديشه حاكم بر جنگ به ترديد كشيده شد كه اولي ناظر به ضرورت جنگ به عنوان يك استراتژي دائمي و ابزار تهذيب فردي و اجتماعي بود كه مي توان پشتوانه آنرا در تقابل دائمي و تاريخي دو نظام قدرت كفر و اسلام خلاصه كرد و بالاخره انديشه دوم كه اساس را در تغيير وضعيت رواني مي دانست. «هدف» جنگ، تسخير قلوب از طريق تهذيب نفوس اگر جنگِ مقدورات با مقدورات پيش آيد حتماً طرف پيروز در اين جنگ نابرابر ما نخواهيم بود. اصولاً در اين حال هدف و شيوه جنگ تغيير پيدا مي كند و اين با مباني دفاعي حضرت امام(ره) در تنافي بود. به تعبير ساده تر اگر مقدور طبيعي ما در جنگ بر مقدور طبيعي دشمن فزوني مي يافت و ما مي توانستيم از اين طريق به تسخير خاك نائل شويم حتماً در دستيابي به اهداف الهي خود كه تسخير قلوب و جريان دادن احكام الهي در پهنه گيتي بود ناكام مي مانديم. آنچه مطلوب حضرت امام(ره) بود پيروي خون بر شمشير و تسخير قلوب از طريق تهذيب نفوس بود. نمونه هاي بارز اين نوع پيروزي در قالب پيروزي بر شاه، فتح خرمشهر و امثال آن مشاهده شد و هريك به فراخور توانستند وضعيت رواني جامعه جهاني خصوصاً بين الملل اسلامي را تحت تأثير خود قرار دهند. طبيعي است اگر اصل جنگ، تسلط فيزيكي بر دشمن باشد بنيان آن بر مقدورات طبيعي استوار خواهد بود. اگر امروز و يا در اواخر جنگ

با تعابيري همچون عقب افتادگي هاي زمان جنگ، افسردگي هاي روحي ناشي از جنگ، بزهكاري هاي اجتماعي زمان جنگ و امثال آن روبرو بوده و هستيم همگي را بايد در راستاي تحليل هاي غلط مذهبي و علمي جستجو كنيم كه با پديده جنگ از منظر مادي برخورد مي كنند. «هدف» جنگ، تغيير نظام زيباپسندي بين الملل استراتژي غلبه خون بر شمشير چيزي جز استراتژي فتح قلوب نيست و اين امر با فتح سرزمين و تكيه بر مقدورات طبيعي فرسنگ ها فاصله دارد. استراتژي زرادخانه بر زرادخانه مبتني بر مباني مادي بوده و مبين غلبه فيزيكي - و نه رواني - مي باشد. به اعتقاد ما نمي توان با تكيه بر مقدورات طبيعي، زيباشناسي و زيباپسندي نظام بين الملل را تغيير داد. از اينرو ابزار غلبه ايمان بر كفر و تسخير قلوب، غلبه فيزيكي از راه برتري نيروي زرادخانه نيست. بله ممكن است بتوان از طريق غلبه سلاح بر سلاح به ايجاد رعب در قلب دشمن مبادرت كرد اما حتماً و الزاماً نمي توان زيبائي شناسي او را تغيير داد. طبعاً او بر اعتقادات كفرآلود خود باقي خواهد ماند. اما اگر با شيوه غلبه خون بر شمشير، نمايش مظلوميت و حقانيت به دنبال آن تسخير قلوب مبادرت كنيم حتماً هم مي توان به اهداف الهي خود دست يافت و ايمان را بر كفر غلبه داد و هم بر خاك و آب مسلط شد و آنرا عرصه اي براي عبوديت و بندگي ناس قرار داد. همين نكته اساسي همواره مورد نظر حضرت امام(ره) بود. لذا ايشان هميشه بر استراتژي غلبه خون بر شمشير تكيه مي كردند اما زماني كه تحليل بخش مؤثري از بدنه جنگ به تحليلي غير از آنچه

حضرت امام(ره) بر آن باور داشت متمايل مي شود بگونه اي كه غلبه سلاح بر سلاح را در سر مي پرورانند و هدف ديگري را فراروي جنگ ترسيم مي كنند نبايست انتظار داشت كه با چنين ماشين نظامي بتوان به چنان اهداف مقدسي نائل شد. از اين لحظه به بعد ايشان نيروهاي مناسبي براي رهبري جنگ به شمار نمي رفتند. ايشان مبتلا به محاسبات و تحليل هاي علمي شده بودند و ناخواسته راه خود را از راه رهبري جنگ جدا كرده بودند در حالي كه حضرت امام(ره) از طريق جنگ توانستند هويت جديد اجتماعي به ملت اسلامي ايران بل ملل اسلامي جهان عطا كنند و سپس اين هويت اجتماعي را با هويت اجتماعي كفر درگير كنند. دليل مخالفت رهبري جنگ با تداوم جنگ پس از پذيرش قطعنامه اما زماني كه حضرت امام مجبور به پذيرش قطعنامه شدند چون قائل به تعطيلي تقابل تاريخي كفر و اسلام نبودند لذا عرصه هاي جديدي را با جلوه هايي ديگر فراروي آزاديخواهان جهان اسلام گشودند و در عين حال بر اين نكته وقوف كامل داشتند كه اگر نيروي انساني تحت اختيار، ناخواسته مباني انديشه رهبري جنگ را پذيرا نباشند حتي در صورت بروز يا ايجاد جنگ نظامي جديد نيز نمي توان به چنين نيروهايي تكيه كرد و به چنان اهدافي رسيد. از اينرو بود زماني كه پس از پذيرش قطعنامه و تهاجم گسترده دشمن عليه مرزهاي ايران اسلامي و پيشروي آنها در بعضي نقاط، پيشنهاد ازسرگيري جنگ و تقابل مجدد نظامي با دشمن از سوي برخي از افراد ارائه شد حضرت امام(ره) اين پيشنهاد را رد كردند چون بر تحليل خود از مقدورات انساني جنگ باقي بودند.

ايشان به خوبي مي دانستند كه ممكن است چند صباحي بتوان با بخشي از بدنه نيروي انساني جنگ به تداوم آن مبادرت كرد و به فتوحاتي نيز دست يافت اما زماني كه انديشه غالب بر اذهان بسياري از نيروهاي جنگ به تحليل هاي غلط مادي گرايش دارد و «توسعه» را به صورت مادي معنا كرده و جنگ را مانع چنين توسعه اي مي داند حتماً نمي توان در ميان مدت به چنين بدنه اي اعتماد كرد. حال آنكه حضرت امام(ره) توسعه را توسعه تقرب و بندگي و جنگ را ابزار رسيدن به چنين توسعه اي ارزيابي مي كردند. ضرورت توجه به الگوي «توسعه» براي پرهيز از دنباله پذيرش قطعنامه بنابراين حضرت امام(ره) در آن زمان به خوبي مي دانستد كه با پايان جنگ و پذيرش قطعنامه بايست منتظر عواقب سوء ناشي از اين پذيرش و رواج برخي از افكار مادي در ميان آحاد جامعه بود؛ يعني همان تبعاتي كه امروز پس از گذشت ده سال از پايان جنگ شاهد آن هستيم. لذا تأكيد ايشان بر اين بود كه نكند چند سال بعد عده اي به اين باور غلط برسند كه كاش آنروز ما جنگ نمي كرديم و اگر جنگ نبود مي توانستيم پله هاي توسعه مادي را سريعتر بپيمائيم! ايشان به همگان هشدار داده بودند بايد تا آنجا كه مي توان از پذيرش الگوهاي كفرآلود كه نظام استكبار خواهان تحميل آنها بر ملل مظلوم است جلوگيري كرد. از اينرو بايست راهكارهايي را پيدا كرد كه با پذيرش قطعنامه بتوان از پذيرش الگوهاي مزبور سرباز زد. سعي ايشان بر اين بود كه با پذيرش ناخواسته و اجباري نظارت سازمان ملل بر روند جنگ، نظارت و دخالت جريانها و سازمانهاي جهاني

وابسته به نظام استكبار را در روند بازسازي و تنظيم اقتصادي پس از پايان جنگ به حداقل برسانند و جامعه اسلامي را از خطر حاكميت تسلط بانك جهاني، صندوق بين المللي، يونسكو، شوراي امنيت و امثال آنها برهانند. لذا در همين چند ماه ميان پذيرش قطعنامه و رحلت جانسوز ايشان به راهكارهايي روي آوردند تا بتوانند هجوم همه جانبه اسلام بر كفر را كماكان تداوم بخشند و متناسب با شرائط جامعه و جهان از نفوذ مرموزانه دشمن در ابعاد مختلف جلوگيري نمايند. با اين وصف عده اي كه در تحميل صلح بر انقلاب اسلامي نقش داشتند و خواسته يا ناخواسته به ختم جنگ رأي داده بودند بنابر همان تحليلهاي غلط به اين باور رسيده بودند كه بايست از الگوهاي غير براي توسعه و بازسازي پس از جنگ نيز استفاده كرد اما در عين حال همواره خود را در برابر اقدامات بجا و مؤثر حضرت امام(ره) مواجه مي ديدند. آنها به خوبي مي دانستند همان انديشه اي كه پشتوانه پيروزي انقلاب و رهبري جنگ بود به راحتي نخواهد گذاشت اين تحليلهاي مادي در جريان بازسازي به ثمر بنشيند. با اندكي غفلت، روند توسعه اقتصادي و سياسي امروز جامعه مي تواند دنباله همان روند ناميمون پذيرش قطعنامه و حاكميت دادن ناخواسته مجامع جهاني بر مقدرات جامعه اسلامي باشد. اين خطر را حضرت امام(ره) در زمان جنگ به خوبي احساس مي كردند و براي جلوگيري از منحل شدن جامعه اسلامي در نظام سلطه تمام توان خود را براي تداوم جنگ و غلبه خون بر شمشير به كار مي گرفتند. اين حركت از منظر نظام كارشناسي كشور، اختلال در برنامه ريزي و از منظر حضرت امام(ره) در راستاي تحقق

اهداف الهي جامعه اسلامي بود. پي نوشت ها:

_ رجوع كنيد - پيام امام خميني(ره) به روحانيون در تاريخ 67/12/3

_ رك سخنراني امام خميني(ره) در تاريخ 67/4/29

_ رك سخنراني امام خميني(ره) در تاريخ 63/9/21

_ رك سخنراني امام خميني(ره) در تاريخ 1362/6/1

_ رك سخنراني امام خميني(ره) در تاريخ 1367/4/13

_ رك سخنراني امام خميني(ره) در تاريخ 1367/4/29

_ همان مدرك سابق.

_ « رك سخنراني امام خميني(ره) در تاريخ 1367/4/29

_ رك سخنراني امام خميني(ره) در تاريخ 1367/4/29

_ حضرت امام خميني(ره) - 1367/4/13

_ رك سخنراني حضرت امام خميني(ره) در تاريخ 1367/2/29

_ همان مدرك.

_ رك سخنراني حضرت امام خميني(ره) در تاريخ 1357/12/14

_ رك سخنراني حضرت امام خميني(ره) در تاريخ 1358/6/22 * منبع : www.farsnews.com، پنج شنبه 4 مهر 1387

دستاوردهاي دفاع مقدس با رويكردي به انديشه امام خميني - 1

دستاوردهاي دفاع مقدس با رويكردي به انديشه امام خميني - 1 محمدمهدي بهداروند خبرگزاري فارس: حضرت امام(ره) جنگ را به عنوان يك ضرورت مورد تأكيد قرار داده و از آن استقبال مي كردند. تحليل ايشان از جنگ يك تحليل مثبت بود و آنرا بستر توسعه خلافت الهي مي دانستند. چون اصولاً از غير طريق جنگ و درگيري نمي توان كلمه توحيد را در عالم توسعه داد. اولين دستاورد فرهنگي دفاع مقدس، «توسعه انديشه ولايت فقيه در جهان» و تأثير آن در هدايت جنگ و مديريت درگيري با كفر است، اصل انديشه ولايت فقيه را مي توان از مدخل مباحث فقهي مورد گفتگو قرارداد و بدنبال ارزيابي ادله نقلي براي اثبات ولايت فقيه بود آنهم در چارچوبه اي كه در پيش فرض هاي مسايل فقهي، فرض بالا تعريف شده است. هرچند از اين زاويه مي توانيم بحث مطلوبي را مورد بررسي قرار دهيم ولي فعلاً اين موضوع، مورد نظر ما نيست. همچنين مي توان انديشه

ولايت فقيه را از مدخل «مباني كلامي و سياسي» بررسي نمود. اين نيز يك بحث بسيار گسترده و طولاني را طلب مي كند كه در اينجا ضرورتاً به زاويه اي از آن اشاره مي كنيم:

اصولاً اصل مديريت و مهندسي اجتماعي در هيچ شأني از شئون حيات اجتماعي تعطيل پذير نيست؛ يعني نه اينگونه است كه حيات جامعه نسبت به شأني از شئون آن قابل تعطيل شدن باشد و نه بگونه اي است كه بتوان اين امر را بدون يك مديريت و مهندسي اجتماعي سامان داد. لذا هم جامعه رو به تكامل دارد و دائماً روابط آن در حال پيچيده تر شدن است و هم اين تكامل بر اساس يك هماهنگي واقع مي شود كه مي تواند اركان مختلف جامعه را در مسير اين تكامل با هم هماهنگ نمايد. حال با توجه به همين دو نكته كافي است كه ما ضرورت مديريت اجتماعي را در تمامي شئون حيات اجتماعي بپذيريم؛ يعني «ولايت» و سرپرستي كه شئون مختلف را بر يك محور تنظيم و بين آنها تناسب ايجاد مي كند بايد بگونه اي عمل كند تا پرورش اجتماعي در هيچ مرتبه اي تعطيل نشود و يا همچون اشكال كاريكاتوري، صورت ناهماهنگي بخود نگيرد. اين هماهنگي تكامل اجتماعي برپايه يك «مديريت تاريخي و اجتماعي» واقع مي شود. بنابراين اين نوع مديريت، ضرورت بقاء جوامع انساني است.

نكته دوم اين است كه اين مديريت يا بر پايه عبوديت و بندگي خداي متعال است و هماهنگي شئون اجتماعي را براي توسعه تقرب بندگي و پرستش حضرت حق سامان مي دهد يا اينكه مديريتي است كه بر مبناي عبوديت و پرستش نيست و اين هماهنگ سازي را بر پايه توسعه پرستش دنيا

سازماندهي مي كند. با اين وصف فرض سومي وجود ندارد چون مبناي اين اداره و مهندسي اجتماعي يا عبوديت است و يا اين عنصر حيات بخش در آن ملحوظ نيست. اگر اين اداره بر مبناي عبوديت الهي شكل نگرفت حتماً انگيزه حاكم بر چنين توسعه اي، انگيزه ميل به دنيا خواهد بود. پس مقدمه دوم اين است كه چون مديريت اجتماعي نمي تواند بدون يك هدف يك انگيزه مطرح شود لاجرم يا بايست آن انگيزه را به توسعه تعبد و بندگي تعريف نمائيم يا آنكه انگيزه حاكم بر آن حتماً نيل بدنيا از همين جاست كه مي توان كليه نظام هاي حكومتي و مديريتي را كه حاكم بر تاريخ بشريت اند به دو دسته تقسيم نمود: 1 – نظام هاي «مديريت الهي» كه تحت مديريت، اشراف و تعاليم انبياء الهي و اوصياء معصوم(س) آنها هستند و بدنبال ايجاد يك بستر اجتماعي براي توسعه كلمه توحيد و عبوديت خداي متعال مي باشند. 2 – نظام هاي «مديريت مادي» و ضد ديني كه تجلي مديريت فراعنه تاريخ اند و قطب مخالف انبياء الهي(ع) محسوب مي شوند. تا بدين جا به دو مقدمه «ضرورت حكومت» و «ضرورت جهت گيري حكومت» اشاره نموديم و گفتيم: ضرورت حكومت براي ايجاد هماهنگي در توسعه تاريخي زندگي بشر است و ضرورت جهت گيري براي تعيين هدف اين توسعه بر پايه اين دو ضرورت است كه مي توان حكومت ها را به دو قسم تقسيم نمود. حال اگر پذيرفتيم جوامع انساني داراي حكومت لند و اين حكومت هم يا مادي است و يا الهي و معلوم شد كه هماهنگي همه شئون زندگي هم بر عهده حكومت و حاكميت است، آنگاه

مي توان نتيجه گيري كرد كه هر زاويه از زواياي زندگي اجتماعي كه تحت مديريت و ولايت ديني واقع مي شود - يعني مديريتي كه مي خواهد اين زاويه را بستر تقرب و بندگي خداي متعال و توسعه كلمه توحيد قرار بدهد - حتماً مورد تاخت وتاز و هجوم قدرت هاي مادي و توسعه دنياپرستي قرار مي گيرد تا بتواند وجود خود را بر چنين جوامعي تحمل كند. از اين مدخل، حكومت و مديريت ديني براي ايجاد هماهنگي اجتماعي در مسير قرب الهي، ضرورت و قطعيت مي يابد چون اصولاً هدايت تكامل اجتماعي براي تكامل كلمه توحيد و پرستش خداي متعال در زندگي اجتماعي بشر، رسالت حكومت ديني است و تعطيل شدن آن بمعناي توسعه حكومت مادي و پذيرش سلطه حكومت غير الهي بر روابط «سياسي، فرهنگي و اقتصادي» جامعه است. از ديگر سو چون نمي توان مديريت كفر را بر توسعه حيات انساني پذيرفت، ضرورتاً نقطه مقابل آن، بايد «حكومت ديني» پذيرفته شود. بر اين اساس مي توان مدعي شد انديشه «ولايت فقيه» بر پايه دو انديشه استوار است: 1 - ضرورت حكومت 2 - درگيري دو نوع حاكميت در طول تاريخ كه توسعه هريك موجب تضييق ديگري است. بر اساس اين انديشه، بنيان ولايت فقيه بر بنيان حكومت ديني است كه اين حكومت هم در عصر غيبت، قهراً در شكل حكومت عالم آگاه و متعهد نسبت به دين، تفسير مي شود. به ديگر بيان اگر ضرورت حكومت ديني در عصر غيبت پذيرفته شد آنگاه نظام قدرتي كه براي حكومت ديني تعريف مي شود، ساختاري خواهد بود كه بر محور «عدالت» و «فقاهت» شكل مي گيرد. در اين حال اين دو امر

جزء ضوابط مناصب اجتماعي بشمار مي رود چون بنابراين كه اين حكومت، ديني باشد. با بيان مطلب اخير، سه اصل مورد دقت قرار گرفت: اصل اول پيرامون ضرورت حكومت اجتماعي و لزوم مهندسي و مديريت توسعه بود چون اين توسعه تعطيل پذير نيست و اصولاً بدون هماهنگي واقع نمي شود. اصل دوم از ضرورت حكومت ديني از زاويه ضرورت جهت گيري در حكومت و مديريت سخن مي گفت به اينكه جهت گيري يا بسوي توسعه قرب است و يا در جهت توسعه پرستش دنيا؛ و البته هيچيك از اين دو روند هم تعطيل پذير نيست. و بالاخره اصل سوم به اين مطلب اشعار داشت كه چون اصل توسعه ضرورت دارد و اصل جهت گيري هم بر آن حاكم است لذا هرجا كه پاي مديريت ديني در كار نباشد عملاً حضور مديريت كفر غيرقابل اجتناب مي باشد. پس مديريت ديني براي مهندسي اجتماعي در جهت توسعه تقرب، يك ضرورت محسوب مي شود. اين مديريت ديني در عصر غيبت رسول اكرم(ص) و اوصياء معصومش(س) بر مدار فقاهت و عدالت شكل مي گيرد؛ يعني ساختار نظام قدرت، مقيد به «آگاهي» و «تعهد» ديني است. حال بر اساس اين تفسير از ولايت فقيه، اولين امري كه حكومت ديني بايست در سايه ولايت فقيه انجام دهد، «توسعه كلمه توحيد» در عالم است چون اساساً ولايت فقيه بعنوان يك تئوري قدرت در سطح جهاني مطرح است نه يك تئوري قدرت در سطح منطقه اي يا ملي؛ تا آنگاه سخن از مرزهاي جغرافياي سياسي بميان آيد! اين چيزي نيست جز تئوري توسعه كلمه توحيد در سراسر دنيا كه عهده دار گسترش بندگي خدا در تمامي كره خاك و منزوي كردن

دولت كفر در تمامي اشكال آن است. اين تفسير از ضرورت حكومت، در متن خود تفسيري از رسالت حكومت ديني را ارائه مي دهد. تمامي اين معاني براحتي از كلمات حضرت امام(ره) نيز مشهود است. اصولاً تئوري ولايت فقيه كه توسط امام راحل(ره) ارائه گرديد تئوري توسعه قدرت ديني در دنياست كه آنرا براي هدايت بشريت يك ضرورت مي دانند بگونه اي كه هرگاه اين نوع مديريت، توسعه پيدا نكند، نقطه مقابل آن كه توسعه كفر است حتماً واقع مي شود. كاملاً از كلمات معظم له مي توان چنين تفسيري را از بنيان ولايت فقيه استفاده كرد. نقش «دفاع مقدس» در توسعه قدرت جهاني اسلام بنابراين درگيري دو قطب قدرت در عالم و رابطه متقابل بين توسعه هريك و انزواي ديگري، مبناي انديشه ولايت فقيه امام(ره) است. برپايه اين انديشه بود كه حضرت امام(ره) انقلاب اسلامي را در ايران به پيروزي رساندند و در قدم بعد و پس از تسخير قدرت در ايران، هجوم به كفر جهاني را آغاز كردند و شرق و غرب را مورد تاخت و تاز قرار دادند؛ بويژه ايشان پس از تسخير لانه جاسوسي، درگيري با كفر بين المللي را آشكار كردند. ايشان اين انديشه را در مقام عمل يك گام فراتر از درگيري استبداد منطقه اي به درگيري با كفر بين المللي كشاندند. اين حركت رفته رفته موجب شد تا انقلاب اسلامي به مرحله اي از توسعه سياسي در دنيا نائل شود و از مرزهاي جغرافياي ايران فراتر رود. طبيعي است كه دشمن نيز آرام نگيرد و راهكار جنگ تمام عيار نظامي را از طريق يكي از كشورهاي همسايه گزينش كند.

اين تحليلي از «دفاع مقدس» است. از اين منظر،

جنگ هشت ساله، نبرد دو كشور بر سر خاك يا مرز جغرافيايي 2نيست بلكه به اعتقاد ما انقلاب اسلامي ايران توانست يك تئوري بر پايه ضرورت توسعه حكومت ديني به تمامي اقطاب عالم ارائه دهد و با تعقيب اين تئوري در عمل، گام اول را در نفي استبداد شاهنشاهي در ايران و گام دوم را در هجوم همه جانبه به قدرتهاي كفرآلود در سطح بين المللي - بخصوص هجوم به «سازمان ملل» كه سازمان مركز مديريت قدرت هاي استكباري در عالم پس از جنگ دوم جهاني است - بردارد. حضرت امام(ره) هجوم انقلاب را پس از تسخير دولت و تأمين قدرت در ايران، به اين كانون هاي قدرت بين المللي سرايت دادند كه همگي برپايه تئوري ولايت فقيه ايشان بود، البته امام راحل(ره) تمامي اين مواضع را در قدم اول بيان نكردند بلكه گام به گام پيش رفتند و تدريجاً در جاي خود تك تك آنها را مطرح نمودند. مبناي اين نظريه صرفاً در احتياج جامعه اسلامي به حاكميت دولت ديني خلاصه نمي شد بلكه در آن، انديشه تقابل دو قطب قدرت در عالم و ضرورت توسعه يكي براي محو ديگري دائماً گوشزد مي گرديد. اين نگاه امام(ره) به ولايت فقيه بود و همين را هم در عمل دنبال مي كردند و در عين حال بعنوان يك تكليف الهي حق حاكميت، مديريت و مشروعيت تصميم گيري فقيه جامع الشرايط عادل نسبت به توسعه اسلام در عصر غيبت را هم براي خود قائل و معتقد بودند. اين مشروعيتي است كه خداي متعال به چنين مديريتي عطا فرموده است. نقش «فقه حكومت» در اداره جامعه اسلامي طبيعي است اگر ما ضرورت قدرت و توسعه حكومت را بپذيريم و

اگر بناست دين، اداره بشر را در امور اجتماعي برعهده بگيرد بايد تنفيذ تصميم گيري هاي نظام مديريتي كه برپايه فقاهت و عدالت شكل مي گيرد نيز از جانب خداوند متعال باشد. اما نكته مهم اين است كه مديريت ولي فقيه بر پايه اهواء نيست؛ چون شرط اول اعمال ولايت از سوي فقيه، عدالت و شرط دوم آن، فقاهت است لذا اين امر مقيد به تعهد به دين برپايه «فقه حكومت» است. همين فقه است كه مي بايست جامعه را اداره كند. بالطبع تصميماتي كه براي توسعه قدرت بر پايه فقه حكومت گرفته مي شود معتبر خواهد بود. البته اساسي ترين اصل فقه حكومت هم اصل توسعه قدرت اسلام در عالم است. يعني اولين اصلي كه در فقه حكومت مطرح است اصل توسعه ضرورت است. اين توسعه بايست به ساختار قدرت تبديل شود تا عملاً قالب حكومتي ايجاد شود. با اين وصف اصل توسعه قدرت اسلام، عزت مسلمين، آبرومندي اسلام در نظر مردم، عزت روزافزون آن در دنيا همگي جلوه هائي از مهمترين اصل فقه حكومت است.

حضرت امام(ره) صاحب اين انديشه هستند؛ انديشه اي كه ريشه در بنيان «كلامي» دارد، اصولاً از اين منظر هم مي توان يك نگاه اعتقادي به مسئله داشت و هم تحليل جامعه شناسانه دقيق از تكامل اجتماعي و توسعه تحول قدرت. ايشان بر پايه همين انديشه با كفر بين المللي درگير شدند و در عين حال قدرت را در يك محدوده خلاصه نكردند، اين واقعيت به جوهره تئوري مزبور بازگشت دارد كه از ولايت فقيه تفسير جديدي در سايه حكومت ديني ارائه مي دهد. به تعبير بهتر تئوري حكومت ديني، هم بر پايه يك جامعه شناسي و هم يك فلسفه تاريخ خاص استوار

شده است. لذا هم مبناي كلامي دارد هم مبناي فلسفه تاريخ و هم مباني جامعه شناختي كه همگي اينها در كلمات حضرت امام(ره) كاملاً مشهود است. گرچه مجموعه آن تاكنون به صورت يك تئوري در فلسفه تاريخ يا جامعه شناسي ارائه نشده است ولي بصورت يك نظام و انديشه منسجم قابل طرح بوده و هست. ايشان همواره دو قطب قدرت را در تاريخ مي ديدند كه داراي دو نوع موضع گيري نسبت به ربوبيت الهي است و به دو شكل طغيان و طاعت ظاهر مي شود. طبعاً امام راحل(ره) بدنبال توسعه مديريت طاعت در عالم بودند و مي خواستند اين واقعيت را بصورت بين المللي محقق كنند و با انزواي حكومت كفر، توسعه كلمه توحيد را نتيجه بگيرند. از اينرو در طول مبارزه همگان را به اين نكته توجه مي دادند كه محدوديت حكومت ديني عين پذيرش سلطه كفر بر شئون حيات بشر اعم از شئون «سياسي، فرهنگي و اقتصادي» است. تهاجم نظامي، جلوه اي از هجوم سياسي، فرهنگي و اقتصادي بر اساس اين بنيان درگيري با استكبار قطعي است و اين درگيري هم پس از فتح منطقه اي واقع مي شود. همين امر موجب قطب بندي قدرتها نسبت به ايران اسلامي شد و بصورت قطب بندي در تنازع سياسي، فرهنگي و اقتصادي اما به شكل يك هجوم نظامي شكل گرفت. به تعبير بهتر يك بعد و يك جلوه از هجوم سياسي، فرهنگي و اقتصادي درگيري نظامي مي باشد. يعني اگر تحليل ما از جنگ چنين باشد آنگاه جنگ ما جنگ كفر و ايمان است كه امام(ره) مكرراً به آن اشاره مي فرمودند؛ در حالي كه ظاهر امر چنين بود كه دو كشور مسلمان با هم در

حال نبردند! اما ديديم كه ايشان با چه ظرافتي به بيان اين تحليل از دفاع مقدس پرداختند و پرده از چهره تزوير برداشتند و با تنبه دادن ديگران به ريشه هجوم نظامي، افراد جامعه را به واكنش شايسته نسبت به آن تحريك نمودند. ايشان بر همين اساس انگيزه هاي درگيري با كفر را مبناي جنگ قرار دادند و با رشد دادن اين انگيزه، آنرا به انگيزه دفاع تبديل كردند. البته نكته مهم در اين ميان نيز اين است كه باز در صدد برآمدند شكل درگيري را از قالب منطقه اي بصورت بين المللي درآورند و اين واقعيت را با هزار زبان به بين الملل اسلامي تفهيم كنند كه جنگ ما با عراق جنگ با يك كشور اسلامي نيست بلكه جنگ با كفر است. در واقع اين كفار هستند كه عراق را تحريك مي كنند، هرچند پس از گذشت چند سال از خاتمه جنگ امروزه اسناد بسياري براي دخالت مستقيم و غيرمستقيم كفار در دفاع مقدس وجود دارد اما از ياد نبريم كه تحليل عمده آنروز بر محور نفي چنين دخالتي متمركز بود. از اينرو اينك نظام اسلامي براحتي مي تواند اثبات كند كه عرصه اين نبرد از محدوده مرزهاي جغرافيائي دو كشور مسلمان فراتر رفته بود و شكل بين المللي بخود گرفته بود. پس از آنكه معلوم شد انديشه امام(ره) در اين زمينه صحيح بوده است عملاً اين انديشه به انگيزه جنگ با دشمن تبديل شد و باعث گرديد اين نبرد به جنگ خاك و آب و جغرافيا و نژاد عرب و فارس تبديل نشود بلكه در نهايت به يك جنگ تمام عيار ميان اسلام و كفر مبدل گردد كه موضوع درگيري

چيزي نيست جز حاكميت اسلام يا الحاد بر عرصه مديريت بين الملل. طبعاً در اين گستره، پاي سازمان ملل بعنوان مهمترين مركز تصميم گيري جهاني نيز بميان آمد و از همين جا بود كه اين سازمان در قدم اول تلاش مي كرد از كنار اين حادثه به راحتي عبور كند و اجازه دهد دولت عراق به پيشروي خود ادامه دهد. اما پس از عقب راندن دشمن توسط نيروهاي سپاه اسلام - خصوصاً پس از پيشرفت ما در فتح خرمشهر – موضع گيري آنها نيز تغيير كرد. آنها بدنبال اين بودند كه ما را به سازش بكشانند و به نحوي از توسعه جنگ به بيرون از مرزهاي جغرافيايي ايران كه منشأ توسعه درگيري اسلام با كل ابرقدرتها در دنيا بود جلوگيري كنند. صدور انگيزه دفاع از اسلام به خارج از مرزها، محور مديريت حضرت امام(ره) در جنگ حضرت امام(ره) با همين بصيرت، اين جنگ را بر پايه انگيزه بين المللي اداره كردند. از اين رو در دنياي اسلام كم نبودند مسلماناني كه جنگ ما را در جنگ ايران و عراق خلاصه نمي كردند. چون ايشان به كنه تحليل حضرت امام(ره) پي برده و آنرا پذيرفته بودند. اين همان گام بزرگي بود كه امام(ره) در مديريت جنگ برداشتند و انگيزه نبرد را به فراتر از آب وخاك سرايت دادند. يعني اول به ملت ايران تفهيم كردند كه اين، جنگ دو كشور بر سر مرز يا منابع اقتصادي - همچون منابع اقتصادي خوزستان - يا برتري نژادي يكي بر ديگري نيست بلكه هدف اصلي، درگيري اسلام و كفر است. لذا كساني كه جنگ را سازماندهي كرده اند فراتر از مرز جغرافيائي يا نژاد يا منابع

اقتصادي را در سر مي پرورانده اند. بله ممكن است كساني بعنوان هدف دوم خود با چنين انگيزه هائي به مصاف نيروهاي اسلام آمده باشند اما حتماً هدف اصلي چنين نبوده و نيست. ايشان بخوبي اين واقعيت را در ابتداء به ملت ايران و سپس به ملل دنيا - خصوصاً جهان اسلام تفهيم نمودند و انگيزه جنگ را به انگيزه دفاع از اسلام تبديل كردند. صدور اين انگيزه به اقصا نقاط جهان اسلام باعث شد تا مسلمانان دريابند كه براي دفاع از دين هم مي توان اين گونه شهيد داد. اين هنر الگوسازي حضرت امام(ره) براي ملت هاي مسلمان در زمينه دفاع از اسلام بود كه در قالب مديريت جنگ متمركز بود. ايشان از يكسو در داخل به اصلاح انگيزه ها پرداختند و از ديگرسو در سطح بين الملل به مستضعفين عالم توجه دادند كه طرف اصلي درگير با ما، ابرقدرتها هستند. پس از اين آگاهي بود كه ايشان هجمه اصلي انقلاب اسلامي را بسوي ارزش ها و مفاهيم مورد پذيرش نظام استكبار سازماندهي كردند. ايشان در طول تاريخ جنگ هيچگاه دشمن واقعي را رژيم عراق معرفي نكردند بلكه تمامي تحليل ها بر اين واقعيت متمركز بود كه بايست پشت دستگاه جنگي حزب بعث عراق، دست هاي خيانتبار ابرقدرتها را ديد كه بر اساس درگيري با اسلام و توسعه آن در عالم عليه ايران بسيج شده اند. از اينرو مكرراً مي فرمودند اينها بخاطر اسلام است كه با ما مي جنگند. ادامه اين تحليل ها همپاي مديريت عيني جنگ، اين باور مقدس را در داخل و خارج ايران ايجاد كرد كه اين، عرصه اي از يك نبرد همه جانبه ميان كفر و ايمان است. لذا

كساني كه مي خواهند مقاومت تمامي ايمان را در مقابل تمامي كفر ببينند كافي است به مرزهاي ايران اسلامي نظر بيفكنند. اين از اساسي ترين عواملي بود كه انگيزه درگيري با كفر را در سطح بين المللي مطرح كرد. چون اگر ديگر ملت هاي اسلامي ببينند كه دو ملت بر سر خاك مي جنگند، آنها انگيزه اي براي دفاع از طرف مظلوم در جنگ پيدا نمي كنند ولي اگر ببينند كفر با ايمان در حال جنگ است و طرف مسلمان اين گونه براي حفظ ارزش هاي خود خون مي دهد نمي توانند از اين همه ايثار و مشاركت متأثر نشوند. لذا عملاً اين ايثار، محرك خوبي براي آگاهي و حركت امت اسلامي شد. در يك كلام، از عمده نقاط مثبت مديريت حضرت امام(ره) بعنوان ولي فقيه جهان اسلام، صدور اين انگيزه و آگاهي به بيرون از مرزهاي جغرافيائي ايران بود. يعني بمحض آنكه دشمن در عرصه بين المللي، ما را مورد هجوم قرار داد امام(ره) هم اين جنگ را به ابزاري عليه قدرت هاي بين المللي تبديل كردند. لذا ايشان بر اين نكته در آخرين پيامشان در خصوص جنگ تصريح فرمودند كه:

«هر روز ما در جنگ بركتي داشته ايم كه در همه صحنه ها از آن بهره جسته ايم.» «ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده ايم.»

«ما در جنگ پرده از چهره تزوير جهانخواران كنار زده ايم.»

«ما در جنگ به اين نتيجه رسيده ايم كه بايد روي پاي خود بايستيم.»

«ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شكستيم.»

«ما در جنگ ريشه هاي انقلاب پربار اسلاميمان را محكم كرديم.»

«ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان داديم كه عليه تمامي قدرتها و ابرقدرتها ساليان سال مي

توان مبارزه كرد.»

«جنگ ما كمك به فتح افغانستان را به دنبال داشت.»

« جنگ ما فتح فلسطين را بدنبال خواهد داشت.»

«جنگ ما موجب شد كه تمامي سردمداران نظام هاي فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت كنند.»

«جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدني نيست.»

«جنگ ما جنگ فقر و غنا بود.»

«جنگ ما جنگ ايمان و رذالت بود و اين جنگ از آدم تا ختم زندگي وجود دارد.»

«صداي اسلام خواهي آفريقا از جنگ هشت ساله ماست.»

«علاقه به اسلام شناسي مردم در آمريكا و اروپا و آسيا و آفريقا يعني در كل جهان از جنگ هشت ساله ماست.»

«من در اينجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحليل هاي غلط اين روزها رسماً معذرت مي خواهم و از خداوند مي خواهم مرا در كنار شهدا جنگ تحميلي بپذيرد.»

«ما در جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم.»

«راستي مگر فراموش كرده ايم كه ما براي اداي تكليف جنگيده ايم و نتيجه فرع آن بوده است؟!«

خلاصه كلام اين است كه با اين نوع نگرش به جنگ، ريشه پيدايش آن، توسعه انديشه حكومت ديني وولايت فقيه در عالم ارزيابي مي شود، بدين معنا كه توسعه انديشه درگيري دو قطب قدرت در عالم، بيداري ملت هاي اسلامي و دميدن روح تعهد ديني در مقابل هجوم بي امان دشمن و بالاخره اداره جنگ بوسيله امام(ره) بر پايه انگيزه درگيري كفر و ايمان قابل تفسير است. البته آنچه كماكان جاي بررسي دارد مسائل بعدي پس از جنگ است كه بايد ديد ايشان بر اساس همين تحليل چگونه توانستند تلخي پذيرش قطعنامه - بعنوان قبول حكميت سازمان ملل -

را در ذائقه دوستان انقلاب، قابل تحمل كنند و در نهايت از آن بهره برداري مثبت نموده و بتوانند مجدداً روح يك ملت را در تقابل بعدي با نظام استكبار تثبيت نمايند؟ اينك با بيان مقدمه اي كوتاه به بررسي اين سؤال مي پردازيم: انديشه حضرت امام(ره) در باب ولايت فقيه متأثر از يك مبناي كلامي و بدنبال آن يك نگاه فلسفه تاريخي خاص مي باشد. آن نگاه كلامي توجه به نقش «دين حداكثر» در سرپرستي تمامي شئون حيات فردي و اجتماعي بشر است. البته بدنبال همين انديشه دين حداكثر، بحث نظام خلافت و ربوبيت مطرح مي شود كه در واقع طريق جريان سرپرستي الهي در جامعه مي باشد. طبعاً از اين منظر دو نوع نظام تاريخي قابل طرح است كه داراي دو نوع نظام سرپرستي و ولايت مي باشند كه يكي متكفل سرپرستي جريان عبوديت در جامعه و ديگري متولي سرپرستي اهواء مي باشد. لاجرم از يكي توسعه عبوديت و از ديگري توسعه اهواء قابل انتظار است. به ديگر بيان ما با دو نظام تاريخي روبرو هستيم كه يكي نظام «اقامه توحيد» و ديگري نظام «اقامه كفر» است؛ اولي بدنبال توسعه عبوديت و دومي بدنبال توسعه شيطنت. است اين دو، نظام اقامه و تغيير ارزش ها محسوب مي شوند؛ لذا فعلاً سخن از دو نظام عمل نيست. چه بخواهيم و چه نخواهيم اين دو جريان همواره در طول تاريخ وجود داشته اند. خصلت اساسي هر دو نظام، توسعه ياب بودن آنهاست. از اينرو همواره به تنازع برخواسته اند و در مقام تضييق گستره ديگري برآمده اند؛ هرچند به اعتقاد موحدين، غايت حركت تاريخي بشر به پيروزي نظام اقامه توحيد منجر مي شود. بنابراين تا زماني كه غلبه حق

صورت نگيرد اين نزاع ادامه خواهد يافت. اين انديشه حضرت امام(ره) در اين باب بود كه بنيان تفكر ايشان در پذيرش سرپرستي و هدايت حكومت ديني نيز محسوب مي شد. بر اين اساس اگر حكومت ديني تعطيل شود نتيجه اي جز پذيرش كفر قابل انتظار نخواهد بود. اصولاً از عمده ادله ضرورت ولايت فقيه در جامعه اسلامي وجود همين دو نظام تاريخي اقامه مي باشد كه در تنازع دائمي قرار دارند. دليل مقاومت هشت ساله انقلاب نسبت به پذيرش قطعنامه بر اين مبنا «استراتژي» حكومت الهي، جنگ با كفر است. اين يك تاكتيك نيست بلكه استراتژي كلي محسوب مي شود كه البته در محورهاي مختلف به اشكال گوناگون ظهور مي يابد. از اين رو حضرت امام(ره) جنگ را به عنوان يك ضرورت مورد تأكيد قرار داده و از آن استقبال مي كردند. تحليل ايشان از جنگ يك تحليل مثبت بود و آنرا بستر توسعه خلافت الهي مي دانستند. چون اصولاً از غير طريق جنگ و درگيري نمي توان كلمه توحيد را در عالم توسعه داد. به تعبير بهتر سخن از دو نظام اقامه توسعه ياب است كه چاره اي جز درگيري با يكديگر در عرصه بين الملل ندارند. فعلاً سخن از دو نظام عمل نيست چه اينكه حتي اگر يك نظام اقامه و يك نظام عمل نيز مطرح بود باز نظام اقامه اول، حضور نظام عمل طرف مقابل را بر نمي تافت. از اين منظر حضرت امام(ره) به پديده جنگ مي نگريستند و آنرا عامل تكامل جامعه اسلامي تعريف مي كردند. بر اين مبنا يا بايست جنگ با پيروزي ما تمام مي شد يا اينكه كماكان ادامه مي يافت. از همين جا بود كه طبق نظر ايشان پذيرش قطعنامه چيزي جز

پذيرش حكميت بين الملل نبود چه اينكه بر اساس نظريات و آمار موجود در سطح جهاني و اعتراف صريح يا تلويحي بسياري از سياستمداران، اين جنگ صرفاً نبرد دو نظام سياسي نبود بلكه به عرصه اي براي ظهور تنازع تاريخي اسلام و كفر تبديل شده بود. اين همان انديشه حضرت امام(ره) مي باشد كه سالها پيش و در جريان دفاع مقدس به كرات بيان شده بود. پذيرش قطعنامه، پذيرش حكميت سازمان ملل بر اساس همين استراتژي بود كه حضرت امام ادامه جنگ تا پيروزي كامل بر دشمن را خواستار بودند و هيچ گاه بدنبال پذيرش صلح نبودند. چون ايشان اين جنگ را به صحنه درگيري با نظام استكبار و منويات شوم سازمان ملل تبديل كرده بودند لذا پذيرش قطعنامه را پذيرش خواسته هاي سازماني مي دانستند كه در جهت اهداف استكباري حركت مي كنند. شكي نيست كه مقاومت هشت ساله نظام اسلامي در شيوه تنظيم قطعنامه 598 مؤثر بود و توانست برخي از خواسته هاي ما را در طول جنگ و در قالب بندهاي قطعنامه بر دشمن تحميل كنند. اما حقيقت اينست كه جوهره اين امر چيزي جز پذيرش حكميت سازمان اداره كفر بين الملل نبوده است. لذا همواره حضرت امام(ره) با پذيرش چنين قطعنامه اي در طول هشت سال دفاع مقدس مخالفت كردند و فرمودند:«اگر بندبند استخوان هايمان را جدا سازند اگر سرمان را بالاي دار برند اگر زنده زنده در شعله هاي آتشمان بسوزانند اگر زن و فرزندان و هستيمان را در جلو ديدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز امان نامه كفر و شرك را امضاء نمي كنيم.قرآن مي گويد جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم يعني كساني كه تبعيت از قرآن مي كنند در نظر

داشته باشند كه بايد تا آنجائي كه قدرت دارند بر نبردشان ادامه بدهند تا اينكه فتنه از عالم برداشته شود. ايران همانطور كه سيلي زد به اين موجود مفلوك، به سيلي زدن خودش و به پس گردني زدن خودش ادامه مي دهد تا اينكه آن چيزهايي كه بايد زير بار بروند با فشار نظامي ايران و با فشار ملت ايران، تحقق پيدا بكند. ملت ايران اگر مي خواست كه صلح آمريكايي بكند، همان اول از آمريكا جدا نمي شد و قطع روابط نمي كرد و دستش را از ايران كوتاه نمي كرد و جاسوسان او را بيرون نمي كرد و امروز هم اگر دستش را به صلح آمريكايي دراز كند، صدام و امثال صدام كنار مي روند، لكن مستشارهاي آمريكايي وارد معركه مي شوند. ما نمي توانيم صلحي را بپذيريم كه طرح آمريكايي دارد و صدام نمي تواند بپذيرد آن چيزهايي را كه ما مي خواهيم. كسي كه ابتدائاً براي اينكه سردار قادسيه باشد تصريح كرد كه من به كشوري كه مجوس هستند دارم حمله مي كنم و كشور ايران را مجوس خواند و حمله خودش را حمله سردار قادسيه خواند. و تا زماني كه شرايط اجتماعي، پذيرش آنرا بر ايشان تحميل نكرد از قبول قطعنامه سر باز زدند. شاهد ما بر اين مدعا تأكيد معظم له دو هفته قبل از پذيرش قطعنامه است كه قبول صلح تحميلي را با خيانت به رسول الله(ص) برابر دانستند و فرمودند:اين روزها بايد تلاش كنيم تا تحولي عظيم در تمامي مسايلي كه مربوط به جنگ است به وجود آوريم بايد همه براي جنگي تمام عيار عليه آمريكا و اذنابش به سوي جبهه رو كنيم امروز ترديد به هر شكلي خيانت به اسلام است،

غفلت از مسائل جنگ، خيانت به رسول الله(ص) است اين جانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنه هاي نبرد، تقديم مي نمايم.

حال آنكه اطلاعات ايشان نسبت به مقدورات و موانع طبيعي جنگ طي اين زمان اندكي اضافه نشده بود. از اينرو در ابتدا با بالاترين انگيزه وارد عرصه نبرد با دشمن شدند و زماني كه شرائط بگونه اي در آمد كه اساس انقلاب اسلامي در گرو پذيرش قطعنامه قرار گرفت تكليف الهي خود را در قبول صلح احساس كردند. مسلماً هيچ انگيزه اي جز حفظ پيام اسلام ايشان را به پذيرش صلح وادار نكرد والا خود فرمودند: در شرايط كنوني آنچه موجب امر شد، تكليف الهي ام بود. شما مي دانيد كه من با شما پيمان بسته بودم كه تا آخرين قطره خون و آخرين نفس بجنگم، اما تصميم امروز فقط براي تشخيص مصلحت بود و تنها به اميد رحمت و رضاي او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرويي داشته ام با خدا معامله كرده ام. ايشان احساس كردند با توجه به شرائط ايجاد شده در جنگ تحميلي وضعيت اسلام در نظام قواي بين الملل در حال ضعيف شدن است والا مي توان به طور حتم ادعا كرد كه صباحي قبل از پذيرش قطعنامه ايشان كماكان معتقد بودند كه پذيرش صلح چيزي جز پذيرش منويات نظام كفر بين الملل و تبعات آن نيست. ضعف مقدور «نيروي انساني»، عامل پذيرش قطعنامه در اين حال با يك محاسبه جديد كه نوعاً به ضعف ما در مقدورات «نيروي انساني» باز مي گشت مصلحت چنين ديدند كه براي حفظ اساس انقلاب تبعات منفي پذيرش قطعنامه را به جان و دل بخرند. ما معتقديم كه در طول جنگ، مقدورات طبيعي

به عنوان مقدورات دسته دوم مطرح بوده است و آنچه جنگ را در تمامي هشت سال نبرد با دشمن اداره مي كرد در درجه اول، نيروي انساني. بوده است حضرت امام(ره) نيز طي دو هفته قبل از پذيرش قطعنامه به اطلاعات جديد و تعيين كننده اي از ضعف ما در مقدورات طبيعي دست نيافته بودند اما آنچه متغير اصلي در پذيرش صلح بود چيزي جز كمرنگ شدن مقدورات انساني نبود. بنابراين پذيرش صلح تنها به معناي تحميل شرائط قهري جنگ بود و اين امر نه به مقدورات طبيعي بلكه به مقدورات انساني باز مي گشت كه همواره در انديشه دفاعي حضرت امام(ره) به عنوان تنها وزنه سنگين و تعيين كننده مطرح بوده است. اما در عين آنكه ايشان پذيرش صلح را تحميل نظرات دشمن در عرصه اي از نبرد با انقلاب اسلامي ارزيابي مي كردند هيچگاه معتقد نبودند كه پايان جنگ هشت ساله به معناي پايان نبرد همه جانبه با دشمن در تمامي عرصه هاست. امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استكبار و جنگ پابرهنه ها و مرفهين بي درد شروع شده است. و من دست و بازوي همه عزيزاني كه در سراسر جهان كوله بار مبارزه را بر دوش گرفته اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاي عزت مسلمين را نموده اند، مي بوسم و سلام و درودهاي خالصانه خود را به همه غنچه هاي آزادي و كمال نثار مي كنم. به تعبير بهتر ايشان در يك عرصه به ختم جنگ رضايت دادند اما جبهه هاي جديدي را در ديگر عرصه ها عليه دشمن باز كردند هرچند اين عرصه ها ديگر از صبغه نظامي برخوردار نبود اما همچنان مي توان زبانه هاي آتش نبرد ميان كفر

و اسلام را از اين جبهه ها كه در رأس آنها نبرد فرهنگي با دشمن است به وضوح ديد. از نمونه هاي بارز اين نوع نبرد با دشمن در ماههاي آخر عمر شريف ايشان نامه معظم له به آقاي گورباچف و قضيه سلمان رشدي است. انديشه دفاعي حضرت امام(ره) بنيان مديريت جنگ تا بدينجا از سياست حضرت امام(ره) در مديريت جنگ و موضع گيري ايشان نسبت به پذيرش قطعنامه سخن گفتيم و بر اين نكته تأكيد نموديم كه ايشان توانستند با اداره مطلوب جنگ انديشه دفاعي خود را به بدنه جامعه اسلامي ايران بلكه دنياي اسلام منتقل نمايند تا از اينطريق بتوانند جنگ ميان كفر و اسلام را نهادينه كنند و جنگ هشت ساله را به عنوان ابزار ارتقاء وجدان عمومي ملل جهان خصوصاً دنياي اسلام مطرح نمايند. قطعاً اين امر در عوامل درونزا و برونزاي جنگ تحميلي بسيار مؤثر بود و باعث شد هم مقاومت داخلي در مقابل كفر و هم مقاومت بين المللي در سطح جهاني در برابر نظام استكبار فزوني يابد. به ديگر بيان ايشان توانستند با اين ابزار در نظام قدرت جهاني در درون و خارج مرزهاي ايران اسلامي انگيزه و ايمان دروني معتقدين به اسلام را نسبت به ضرورت درگيري همه جانبه با كفر صد چندان كنند. موفقيت اساسي ايشان را در صحنه جنگ بايست در همين دو عرصه «درون» و «بيرون» ارزيابي نمود بگونه اي كه در درون، به ارتقاء نظام انگيزشي جامعه بر محور ايمان - و نه احساسات ناسيوناليستي - نائل آمدند و در بيرون از مرزها نبرد با كفر را به صورت يك فرهنگ در سطح جهاني و ميان ملل اسلامي مطرح

نمودند. اين امر باعث شد جايگاه اسلام در نظام قدرت جهاني ارتقاء يابد و دشمن را در عرصه هاي بسياري به انفعال كشاند والا آنها همواره براي چپاول ملل مستضعف راههاي تعريف شده اي را دنبال مي كنند. همين تحرك حضرت امام(ره) در اين عرصه باعث انفعال دشمن و كم اثر شدن ابزارهاي قدرت نظام استكبار در ديگر عرصه ها شد. قطعاً قدرت عملكرد حضرت امام(ره) به انديشه ايشان در خصوص حكومت ديني بازگشت داشت به اينكه چنين نظامي را تبلور خلافت تاريخي الهي صالحان در زمين و بر پايه دين حداكثر و توسعه ياب ارزيابي مي كردند. ادامه دارد

* منبع : www.farsnews.com، پنج شنبه 4 مهر 1387

نوآوري سياسي انقلاب اسلامي ايران

نوآوري سياسي انقلاب اسلامي ايران حبيب ساساني

*مقدمه وقوع انقلاب هاي بزرگ جهان را مي توان از جمله حوادث مهم و تأثيرگذار در تاريخ معاصر به شمار آورد. بدون شك، انقلاب اسلامي ايران به عنوان بزرگترين انقلاب فكري و معنوي عصر حاضر و از پديده هاي مهم و سرنوشت ساز قرن بيستم مي باشد كه در مقايسه با انقلاب هاي دو سده اخير داراي خصوصيات منحصر به فرد بوده و از جايگاه ويژه اي برخوردار است. از وجوه بارز تمايز اين انقلاب، نوآوري هايي است كه انقلاب اسلامي در ذات خودش به همراه داشت. به تعبير رهبر فرزانه و انديشمند انقلاب، بروز و ظهور انقلاب اسلامي در ايران خود يك نوع آوري به حساب مي آمد. از اين رو وجود اين خصيصه باعث گرديد تا همواره مورد تحليل صاحبنظران سياسي قرار گيرد و هر يك از منظري خاص به موشكافي و تدقيق در آن بپردازند. آنچه كه در اين ميان از اهميت

شاياني برخوردار بوده، نوآوري هاي انقلاب ايران به لحاظ سياسي است كه از منظر عمق و دامنه تأثيرگذاري، از مرزهاي جغرافيايي نيز فراتر رفته است. با طليعه دهه چهارم انقلاب به نام دهه عدالت و پيشرفت كه پيش رو خواهيم داشت، به نظر مي رسد بازخواني نوآوري هاي انقلاب اسلامي از اين پس به لحاظ فضاي كنوني حاكم بر نظام بين الملل و سيطره خواني نظام ليبرال دموكراسي به رهبري آمريكا، ضروري به نظر مي رسد. نوشتار حاضر اشاره ي گذرا به پاره اي از نوآوري هاي سياسي انقلاب اسلامي ايران است. 1- ارايه الگوي معرفتي نظام هاي سياسي موجود در جهان، برپايه نظام معرفتي اي شكل گرفته اند كه انسان محوري (humanism) اساس آن را تشكيل مي دهد. بنيان هاي فلسفي و شناختي اين نظام نيز بر درك نادرست از ماهيت انسان و نيازهاي او در جهان هستي استوار گرديده اند. بدين معنا كه انسان غربي يعني انسان مادي و اگر در ميان آثار انديشمندان سياسي از فضيلت هايي چون عدالت، آزادي و برابري سخن به ميان آمده است، در راستاي برآوردن نيازهاي اين جهاني انسان است. در واقع گفتمان نظام هاي سياسي موجود، گفتمان انسان سالاري فارغ از نيازهاي معنوي انسان است. چنين برداشتي در جهت گيري هاي سياسي نظام هاي موجود نيز تأثيرگذار بوده، به گونه اي كه در يك برداشت واقع گرايانه مي توان علل چالش هاي قديم و جديد سياستمداران در عرصه ي جهاني را برداشت نادرست از انسان و نيازهاي واقعي او در جهان دانست. تصور موجود از انسان در نقطه مقابل تصور دينداران قرار دارد كه خداوند متعال

را محور و كانون خلقت مي دانند و بر اين اعتقادند كه همه چيز را بايد با آن مبدأ متعال معنا كرد. حتي نحوه معيشت، طرز زندگي و اينكه از طبيعت چه اندازه بهره برداري كند و نحوه ارتباط و طرز سلوكش چگونه بايد باشد. به تعبير بهتر اين خداي متعال است كه حدود زندگي و نحوره معيشت و ... او را معين مي كند. از اينكه تا چه اندازه اي براي دنيا و چه اندازه براي آخرت سرمايه گذاري كند و از بين زندگي دنيا و آخرت، كدام يك اصل و هدف نهايي و كدام يك هدف مقدمي و اصالتي است و در اين بين پرستش خداي متعال چه جايگاهي دارد و ... (1) براساس نگرش اومانيستي و انكار مبداء و معاد، تصوير انسان از خود و جهان به كلي عوض مي شود، چرا كه اولاً اين خداي متعال نيست كه بايد مشخص كند حدود روابط زندگي چگونه بايد باشد و انسان رابطه با خود و طبيعت و رابطه با ديگر انسانها را چگونه تنظيم كند؛ بلكه اين خود انسان است كه بايد همه اين ها را مشخص و معين كند و از نو تعريف و بازسازي نمايد. ديگر اينكه اخلاق را بايد از نو تعريف كرد و همه آداب و رسوم مربوط به مبداء و معاد را كنار گذاشت و كليه دستور العمل هاي مربوط به زندگي اجتماعي را كه رنگ و بوي آسماني و الهي دارد، نيز كنار گذاشته و با تكيه بر فهم و درك خود انسان، آنها را كشف نمود و ارايه كرد. در فرهنگ غربي اومانيسم يعني؛ مبنا و

محور قرار گرفتن انسان در جهان و ابزار و وسيله بودن انسان و غيرانسان جهت رسيدن او به اوج نعمت و بهره برداري از نعمات، امكانات و مواهب جهان و نيز برداشته شدن هرگونه مانعي از سر راه انسان كه مانع دست يافتن انسان به مطلق خواهش ها و خواست هاي او مي شود. نگرش اومانيستي در نقطه مقابل نگرش خدامحوري كه دين اسلام به آن توجه دارد، قرار گرفته است. از منظر دين اسلام، انسان و نيازهايش در تمامي ابعاد در رابطه با خدا و دستورهاي خداوند بايد تعريف شود. به عبارت ديگر نگاه اسلام بر خلاف نگاه اومانيستي، اين جهاني صرف نيست، بلكه رويكرد اين جهاني و آن جهاني دارد. بر اين اساس نظام هاي سياسي معاصر در مواجهه با دو رويكرد اومانيستي و خدامحوري، راه اولي را انتخاب كرده و جهت گيري ها و برنامه ريزي هايشان را نيز بر پايه نگرش انساني محوري قرار داده اند. اما با شكل گيري انقلاب اسلامي، نظام هاي موجود با نظامي جديد و ادعايي جديد كه در آن خدامحوري و حاكميت ارزش هاي الهي و ديني را مبناي برنامه ريزي ها و جهت گيري هاي سياسي شان قرار داده اند، مواجه گرديده اند و به نوعي در مسير راهي كه قرار دارند با چالشي جدي مواجه شده كه ريشه در همان مباني معرفت شناسانه از انسان و تأثير آن در تصميم گيري هاي سياسي دارد. در انقلاب اسلامي ايران نه به بهانه حاكميت ارزش هاي الهي و ديني، "انسان" و به تعبيري ديگر مردم به فراموشي سپرده شده اند و نه با هدف تحقق شعار

همه چيز براي انسان و نيازهاي او، دستورات الهي و ديني كنار گذاشته شده اند. اسلام براي انسان اصالت قايل است اما نه آن اصالتي كه مكاتب غربي برايش قايل هستند كه نتيجه اش گرفتار شدن در دام اومانيستي است، بلكه انسان از منظر اسلام يعني؛ انسان اسلامي كه خواسته هايش در رابطه با اسلام تعريف مي شود و الا انسان منهاي اسلام يعني انسان غيرتوحيدي. مبناي نظام هاي سياسي غرب بر اساس تعريف انسان غير توحيدي است. از اينرو شاهد نتايج وحشتناكي هستيم كه به تبع تصميمات نادرست سياستمداران و با همان نگرش اومانيستي در طي چند سده اخير گريبانگير بشر گرديده است. نتايجي مانند شكل گيري جنگ هاي جهاني، بي بند و باري اخلاقي، ابزار قرار گرفتن مصنوعات دست بشري از سوي عده اي خاص و با هدف ارضاي همه تمايلات نفساني و توزيع و ترويج بي عدالتي و فقر جهاني و ... . انقلاب اسلامي ايران توانست بدعت خطرناكي را كه از سوي نظام هاي سياسي جهان براي بشريت به وديعه نهاده شده بود، به زير سؤال برده و با ارايه الگويي نوين از نظام سياسي اي كه مبناي معرفت شناسانه آن با مباني معرفت شناسي نظام هاي سياسي موجود در جهان تفاوت دارد، سياستمداران امروزي را به باز تعريفي دوباره از انسان و نيازهاي او فرا خواند تا شايد انسان قرن بيست و يكم به واسطه برنامه ريزي هاي نادرست سياستمدارانش، در ورطه جنگ و جدال هاي بيهوده گرفتار نشود و در سايه ايجاد صلح جهاني، زمينه را براي ظهور و حاكميت مصلح جهاني آماده سازد. مسلماً الگوي انقلاب اسلامي ايران

براي ملت ها و كشورهاي جهان الگوي بي بديلي است و اطلاق عنوان "مردم سالاري ديني" دليل بر بي بديل بودن آن در جهان است. 2- چالش تئوري هاي انقلاب وقوع انقلاب اسلامي ايران سبب گرديد تا بسياري از انديشمندان مسلمان و غير مسلمان در نظرات و ديدگاه هاي خويش تجديد نظر نمايند. غالب نظريه پردازان مسايل انقلاب، يا به تك عاملي اعتقاد داشتند و يا به در نظر گرفتن عوامل گوناگون در شكل گيري انقلاب و از آن جمله براي دين و مذهب، نقش و اعتباري قايل نبودند. تا قبل از انقلاب اسلامي ايران عنصري به نام "معنويت" در تحليل هاي سياسي شان جايي نداشت، اما با بروز و ظهور انقلابي در ايران كه با خود "اسلاميت" را هم به همراه داشت، ذهن اين انديشمندان از رويكرد تك محوري به پديده انقلاب ها خارج گرديد. در واقع مي توان مدعي بود كه انقلاب اسلامي ايران تئوري هاي موجود درباره چرايي پديده انقلاب ها در جهان را با چالش اساسي مواجه ساخت. تئوري هايي كه بستر تحليل آنها مبتني بر اقتصاد بود. مانند تئوري هاي ماركسيستي كه مبناي شان بر آراء و ديدگاه هاي "ماركس" درباره وقوع يك انقلاب تأكيد داشت. استاد شهيد "مرتضي مطهري" در كتاب "پيرامون انقلاب اسلامي" درباره ماهيت و عوامل انقلاب اسلامي مي فرمايد: «در تفسير و تحليل انقلاب ما، گروهي معتقد به تفسير تك عاملي هستند. يك دسته عامل را صرفاً مادي و اقتصادي، دسته اي ديگر عامل را تنها آزادي خواهي و دسته سوم عامل را فقط اعتقادي و معنوي مي دانند. در مقابل گروهي معتقدند كه در تكوين

و ايجاد اين انقلاب هر سه عامل بصورت مستقل دخالت داشته اند. اما در كنار اين نظرات نظر ديگري وجود دارد كه خود ما نيز موافق آن هستيم. انقلاب ايران به اعتقاد بسياري، يك انقلاب مخصوص به خود است، يعني براي آن نظيري در دنيا نمي توان پيدا كرد.» از اينرو با پيروزي انقلاب اسلامي ايران ايده غير ممكن بودن تشكيل حكومت مبتني بر دين و معنويت گرايي ممكن گشت. تحقيق عملي اين ايده توانست بسياري از معادلات سياسي و منطقه اي را در هم ريزد و راه برقراري حكومت ديني را براي ساير ملت هاي منطقه و جهان فراهم آورد. اين راه كماكان در جلوي ملت ها قرار دارد. انقلاب اسلامي ايران توانست تئوري نويني را در كنار تئوري هاي رايج موجود درباره چرايي وقوع انقلاب ارايه دهد. از سويي اين انقلاب، خط بطلاني بر آراء و نظرات انديشمنداني كشيد كه چندين دهه ذهن پژوهشگران را تنها متوجه عوامل معدود و محدود شكل بخشي به انقلاب ها كرده بودند و از سويي ديگر اين انقلاب توانست عنصر دين را در كنار ديگر عناصر مرتبط با مقوله حكومت، وارد جريان حكومت نموده و دولت– ملت سازي را در پرتو در نظر گرفتن عامل دين در جمهوري اسلامي تحقق عيني بخشد، به گونه اي كه امروزه چه انديشمندان مسلمان و چه انديشمندان غير مسلمان، از "تئوري ديني" در كنار ساير تئوري هاي مربوط به حوزه حكومت سخن مي گويند. طرح مباحثي جديد در مجامع علمي و فكري نظير؛ عدالت اجتماعي در عرصه بين الملل، حقوق بين الملل اسلامي، انديشه سياسي اسلام، مشاركت سياسي در اسلام، وحدت

اديان و مذاهب، بازخواني نقش سازمان هاي بين المللي در ايجاد صلح جهاني، آگاهي بخشي جهاني نسبت به ماهيت قدرت هاي بزرگ و ... نتيجه انقلاب اسلامي و تئوري مترقي آن يعني "ولايت فقيه" است. بنابراين مي توان ادعا كرد كه انقلاب اسلامي ايران ضمن رد و نفي تئوري هاي مربوط به انقلاب ها، با عرضه تئوري جديد هم در عالم نظريه پردازي و انديشه ورزي سياسي جهاني و هم در به زير سؤال بردن ماهيت حكومت هاي مبتني بر اين تئوري ها و نادرست جلوه دادن سياست هاي آنها، توانست طرحي نو در عرصه جهاني دراندازد. به گونه اي كه امروزه جمهوري اسلامي ايران در كانون توجهات منطقه اي و بين المللي قرار دارد. 3- نفي موازنه قدرت و شكل گيري بلوك جديد بعد از جنگ جهاني دوم تا فروپاشي شوروي، نزاع ميان دو ابرقدرت يعني آمريكا و شوروي بر سر تصاحب ارضي و غير ارضي كشورها وجود داشت. در اين دوران كه از آن به جنگ سرد تعبير مي شود، ميان اين دو كشور حالتي بين خصومت و عدم خصومت وجود دارد كه عواملي مانند ترس از يك جنگ اتمي كه منافع هر دو كشور را به خطر خواهد انداخت، سبب گرديد تا هيچ يك از اين دو ابرقدرت به جنگ گرم متوسل نشوند. در عين حال كه در اين دوران درگير رقابت دايم براي كسب امتيازات بيشتر مي شدند. در واقع جهان بعد از جنگ جهاني دوم، عرصه قدرت نمايي دو قطب سوسياليستي و سرمايه داري بود. خاورميانه نيز از تنازع آمريكا و شوروي به دور نبود. علي الخصوص اينكه اين منطقه

به جهت دارا بودن منابع غني نفت و گاز، همواره مورد توجه قدرت هاي سلطه طلب در ادوار مختلف تاريخي بوده است. رويارويي اين دو ابرقدرت، فضاي جهان را دو قطبي كرد و توازن قوا و وحشت، تنها ميان اين دو ابرقدرت در مقطع سال هاي پس از جنگ جهاني دوم تا فروپاشي شوروي بر جهان حاكم بود. كشورهاي جهان نيز مي بايستي زير چتر يكي از اين دو اردوگاه درآيند. از اينرو غالب كشورها يا زير چتر بلوك سرمايه داري به رهبري ايالات متحده قرار گرفتند و منافعشان را در همراهي و همگامي اين كشورها مي جستند و يا در حيطه نفوذ شوروي بودند تا در عرصه رقابت، از قافله پيوستن به يكي از دو قدرت برتر عقب نمانند. در چنين فضاي حاكم بودن رقابت فزاينده ميان آمريكا و شوروي جهت گسترش حوزه نفوذشان در جهان، انقلابي (غيرقابل پيش بيني از منظر تحليلگران غربي و كارشناسان امنيتي موساد و سيا) در ايران در سال 1979 به وقوع پيوست كه توازن ظاهري توأم با وحشت ميان دو ابرقدرت را با چالش مواجه ساخت. انقلاب اسلامي ايران در اين مقطع شعارهايي مانند "نه شرقي نه غربي" را طرح كرد كه ناشي از بعد استقلال خواهي و عدم وابستگي (به لحاظ ايدئولوژيك) به هر دو بلوك شرق (مبتني بر ايدئولوژي سوسياليستي) و غرب (مبتني بر ايدئولوژي ليبراليستي) بود. ايران قبل از انقلاب نيز بعنوان يكي از طرفداران حامي سياست هاي آمريكا در منطقه خاورميانه، نقش ايفا مي كرد و عملاً زير چتر حمايتي بلوك غرب قرار گرفته و در زمره هم پيمانان آمريكا جاي داشت. بقيه كشورهاي

مسلمان و جهان سوم نيز چاره اي نمي ديدند جز اينكه تحت سيطره يكي از دو قطب حاكم آن زمان قرار گيرند. انقلاب اسلامي در اين مقطع و با حساسيت هاي خاص خودش توانست نظام دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي در ايران را برچيند و در صحنه منطقه و جهان، نظام سلطه شكل گرفته بعد از جنگ جهاني دوم را نيز با چالش اساسي و جدي مواجه كند. شعارهاي انقلاب و سياسيت هاي انقلابيون بعد از دست يابي به قدرت، در نقطه مقابل و عكس سياست هاي جهاني سلطه آميزي بود كه آمريكا و شوروي دنبال مي كردند. از اين رو با ايستادگي در مقابل دو قطب، بلوك جديدي در منطقه و جهان و با محوريت اسلام شكل گرفت. بعد از گذشت سه دهه از انقلاب اسلامي ايران، كشورهاي بزرگ و صاحب قدرت در اتخاذ تصميمات منطقه اي و جهاني مرتبط با منافع جهان اسلام و تئوري هاي منطقه، همواره ايران را مورد توجه قرار داده و بعنوان يك محور در تصميم گيري هايشان به حساب مي آوردند. تبديل شدن ايران به قدرت منطقه اي و جهاني و الگودهي به كشورهاي ديگر، بي ترديد از نوآوري هاي بزرگ انقلاب اسلامي ايران در عرصه بين الملل به حساب مي آيد. بدين ترتيب انقلاب اسلامي ايران توانست با ارتقاي اعتماد به نفس در ميان ملت هاي مسلمان و تحت تأثير قرار دادن جنبش هاي آزادي بخش در منطقه و جهان، بر اهميت بلوك جديد با محوريت جهان اسلام به عنوان بازيگر نوين در نظام بين الملل تأكيد ورزيده و موازنه قدرت را به نفع بلوك سومي

در نظام بين الملل رقم زند. اين بلوك در نقطه مقابل سياست هاي جهاني امپرياليستي قرار دارد و نيز نظم نوين جهاني بعد از فروپاشي شوروي به رهبري آمريكا را زير سؤال برده است. از زمان فروپاشي شوروي تاكنون و با وجود حاكميت بلامنازع آمريكا در جهان و نفوذ در سازمان هاي بين المللي در جهت مشروعيت بخشي تجاوزات به كشورهاي ديگر با شعارهايي مانند مبارزه با تروريسم، تغيير رژيم هاي استبدادي، به ارمغان آوردن آزادي و دموكراسي براي بخشي از كشورهاي جهان و ...، بيش از پيش به شعارهاي انقلاب اسلامي ايران و مبارزه با سلطه جهاني احساس نياز مي شود و كشورهاي منطقه و جهان نيز براي رهايي از سلطه جهاني آمريكا به راهبردهاي انقلاب اسلامي ايران در عرصه بين الملل نياز اساسي دارند. 4- احياي گفتمان هاي هويت بخش بزرگترين نوآوري انقلاب اسلامي را مي توان احياي گفتمان هايي دانست كه در بطن و ذات دين اسلام وجود داشته، اما از سوي كشورهاي جهان اسلام به محاق فراموشي سپرده شده بود. گفتمان هاي هويت بخشي كه به كشورهاي جهان اسلام و مستضعفان عالم، قدرت و جسارت عرض اندام در مقابل قدرت هاي استكباري مي داد. از شگردهاي نفوذ قدرت هاي برتر در ميان كشورهاي اسلامي و استيلاي بر آنها، القاي برتري فرهنگي غرب و از خود بيگانگي فرهنگي مسلمانان و در نهايت استحاله فرهنگ خودي و پذيرش بي چون و چراي فرهنگ غربي بوده است. آنان به خوبي دريافته اند كه با استحاله فرهنگ ديني و اسلامي، نه تنها راه براي تسلط فرهنگ بيگانه و استيلاي فرهنگي آنان فراهم مي گردد، بلكه

تسلط نظامي و اقتصادي نيز به واسطه تهي كردن فرهنگي كشورها امكانپذير است. از اين رو انقلاب اسلامي درصدد آن بوده تا با زنده كردن اسلام و قوانين آن در كشور و الگو بخشي براي كشورهاي منطقه و جهان اسلام، آنان را به بازيابي هويت بخش فرا خواند تا در پرتو آن از سيطره بي چون و چراي بيگانگان در زمينه هاي اقتصادي، سياسي و نظامي جلوگيري به عمل آورد. انقلاب اسلامي ايران با تأكيد بر قدرت نرم افزاري فرهنگ و تفكر و نيز تفوق انديشه ورزي بر ابزار انگاري، نوعي فعاليت گري فكري و فرهنگي را رقم زد كه بر استقلال فكري و فرهنگي ملت هاي مسلمان استوار بود. چنين انقلابي كه خودكفايي و خوداتكايي علمي بدون وابستگي به قدرتهاي خارجي را ترويج مي كرد، موجد نوعي جنبش نرم افزاري و توليد علم در جهان اسلام شد كه بر حفظ فرهنگ بومي در عين بهره گيري از دستاوردهاي تكنولوژي بويژه فناوري هاي ارتباطي روز تأكيد مي ورزد. انقلاب اسلامي توانست با نشان دادن ظرفيت تمدن اسلامي به عنوان تمدني جامع و چند بعدي در عرصه هاي ديني، سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و علمي و نيز بازسازي تمدني بر اساس غرب پژوهي و بومي گرايي، طلايه دار گفتمان هاي جديد تعاملي و تبادلي در عرصه هاي علم، دانش، تكنولوژي و انديشه باشد. انقلاب اسلامي در عصر انقلاب ارتباطات و همزمان با رشد شبكه هاي فراملي، موجب بازسازي فكري تمدن اسلامي گرديد كه بر ويژگي هايي از قبيل فراگيرندگي، چند مركزيتي و مداومت و پويايي استور بود. احترام به آزادي فكر و انديشه همزمان با افزايش

اهميت سياسي دين در روابط بين الملل، موجب افزايش تعامل و مراودات علمي ميان حوزه هاي علميه از يك سو و نيز ميان استادان و روحانيون از سوي ديگر گرديد. افزايش روحيه انقلابي گري در دانشگاه هاي كشورهاي اسلامي و ارتقاي اهميت و نقش دانشجويان، موجبات افزايش تعاملات فكري و فرهنگي دانش پژوهان را فراهم آورد. رشد معنويت گرايي، افزايش گرايش و دلبستگي مردم به معنويات و توسعه فرهنگ ديني در كشورهاي اسلامي، همزمان با گسترش موج اسلام خواهي و اسلام گرايي و احياء و نهادينه سازي ارزشهاي معنوي و اسلامي، موجب اعطاي هويت اخلاقي، معرفتي و معنوي به جوامع مسلمان گرديد.(3) بيداري اسلامي و هويت يابي كشورهاي اسلامي به واسطه پيروزي انقلاب اسلامي صورت گرفت. انقلاب اسلامي در اعطاي افتخار و ايجاد اعتماد به نفس مسلمانان چه سني و چه شيعه بدون توجه به مليت و يا تمايلات سياسي آنها نقش داشته و توانايي اسلام را براي رهبري مردم سركوب شده جهت مقابله با استعمار خارجي مشخص كرده است. با پيروزي انقلاب، عزت و هويت اسلامي در ميان ملت هاي منطقه ايجاد شد. اين احساس هويت نه فقط شيعيان بلكه حتي طرفداران اهل سنت را نيز در بر مي گرفت. چرا كه پيام امام خميني (ره) به عنوان بنيانگذار و معمار انقلاب اسلامي، يك پيام فراگير و جهاني و مبتني بر آموزه هاي ناب و گرانقدر اسلامي بود.(4) نتيجه گيري انقلاب اسلامي ايران بزرگترين نوع آوري سياسي قرن بيستم به حساب مي آمد. اين انقلاب توانست با ارايه الگوي جديدي از نظام سياسي كه در تقابل با نظام هاي موجود قرار داشت، داعيه دار

طرحي نو براي اداره و شيوه حكومت براي مردم باشد. از سويي ديگر با تمسك به آموزه هاي دين اسلام كه نقش اساسي در شكل دهي به انقلاب اسلامي داشت، توانست تئوري هايي را كه علل شكل گيري انقلابها را در عاملي غير مذهب و دين جستجو مي كردند. به زير سؤال برده و با اتكاء به آن، نظام جهاني مبتني بر دو قطبي را با چالش عمده مواجه سازد. ره آورد تأثير گذار انقلاب اسلامي كه سبب ايجاد موجي جديد در ميان ملت هاي مسلمان شد، احياي دوباره گفتمان هاي به فراموشي سپرده شده هويت بخش به مسلمانان در عرصه سياست و اجتماع بوده است. پي نوشت ها

1- جامعه ايده آل اسلامي و مباني تمدن غرب، جمعي از نويسندگان، نشر دبيرخانه دايمي اجلاس دوسالانه بررسي ابعاد وجودي حضرت مهدي (عج)، چاپ اول، پاييز 77، صص 111-110.

2- مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، انقلاب انتشارات صدرا، چاپ دهم، دي ماه 73،ص 40.

3- محمدرضا دهشيري، تأثيرات فرهنگي انقلاب اسلامي در روابط بين الملل، تهران، فصلنامه پژوهشي انقلاب اسلامي، سال دوم، شماره هفتم و هشتم، صص 13-10.

4- بيست و پنچ گفتار پيرامون انقلاب اسلامي، معاونت پژوهشي و برنامه ريزي شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي، زير نظر علي دارايي، تهران نشر هماهنگ، چاپ سوم، بهار 83، صص 92-90.

*منبع : www.irandiplomacy.ir ، 10 شهريور 1387

انقلاب اسلامى و بازآفرينى هويت اسلامي

انقلاب اسلامي و بازآفريني هويت اسلامي غلامرضا بهروزلك

هويت مبناي هم شناسي و واشناسي انسانها بوده و تعيين كننده گرايشات و رفتارهاي آدميان است. به رغم ديدگاههاي گوناگون در چيستي هويت، هويت كانون تحليلهاي گفتماني نيز مي باشد. انقلاب اسلامي ايران به عنوان يك گفتمان توانست با

تمسك به هويت اسلامي و احياي آن در ميان رقبا و جريانهاي مختلف معارض با رژيم پهلوي برتري يافته و پيروز شود. هويت اسلامي ريشه در صدر اسلام، شخص پيامبر (ص)، آيين وي، قرآن كريم و نيز اهل بيت (ع) او دارد. هويت اسلامي امري رسوب شده و نهادينه شده در وجود مسلمانان بوده است و به رغم تفوق جريانات غربگرا در جهان اسلام، مردم مسلمان با تمسك به هويت اسلامي و احياي آن با رد هويتهاي تحميلي جديد، با بازگشت به هويت اسلامي انقلاب اسلامي را آفريدند. از سوي ديگر انقلاب اسلامي خود به احياي هويت اسلامي در جهان اسلام كمك نموده است. از ديدگاه نوشتار حاضر حركتي كه با محوريت انقلاب اسلامي در احياي هويت اسلامي شكل گرفته است، در شرايط جديد جهاني با توجه به دو پديده ظهور پسامدرنيسم و جهاني شدن از فرصتهاي بيشتري در آينده برخوردار خواهد بود. انقلاب اسلامي ايران در تاريخ معاصر نقطه عطفي در احياء و بازگشت مسلمانان به هويت اسلامي خويش است. ويژگي عمده و اساسي دوران معاصر چالشهاي بنيادين ناشي از تهاجم فرهنگ و تفكر مدرن غربي به جهان اسلام بوده است. جهان اسلام همانند ديگر مناطقي كه در طول دوره استعمار تحت سيطره و تسلط غربيان قرار گرفتند، چنين چالشهايي را در دو سدة اخير تجربه كرده است. اين امر سبب گرديد تا بخش قابل توجهي از بدنه مفكره جوامع اسلامي مجذوب آرمانها و اصول دنياي غرب مدرن گشته و حتي شعار پيروي مطلق از دنياي غرب را در نظر و عمل مطرح سازند. مهمترين نمود چالش فكري- فرهنگي دنياي غرب را مي­توان در

بحران هويت جوامع اسلامي مشاهده كرد. تجزيه عمده قلمرو اسلامي در پي شكست دولت عثماني در جنگ جهاني نخست، و شيوع آموزه ها و انديشه هاي غربي از جمله ملي گرايي سبب گرديد تا مسلمانان با حاشيه قرار دادن هويت مشترك اسلامي خويش عملا خود را با هويتهاي محلي- ملي تعريف نموده و قدمي ديگر از آرمان امت واحده اسلامي دور گردند. اگر كليت چالش فكري و فرهنگي غرب را نخستين چالش عمده هويت اسلامي در دوران معاصر بدانيم، بدون ترديد ملي گرايي و ناسيوناليسم قرن بيستم نيز در راستاي سيطره تفكر و فرهنگ غربي، چالش نخست را تكيمل و عميقتر نموده است. به بيان ديگر، گفتمان مدرنيسم غربي به صورتي كه پس از معاهده وستفالي تجلي يافت، ملي گرايي را در سراسر جهان ترويج نموده و آن را امري بديهي و ضروري معرفي قلمداد نمود. در جهان اسلام نيز دنياي استعماري غرب كوشيد تا به منظور تضعيف بيشتر و شكستن وحدت جهان اسلام و در راستاي سياست ايجاد تفرقه­ به ترويج ملي گرايي پرداخته و با برجسته ساختن هويت ملي در برابر هويت فراگير و مشترك اسلامي جهان اسلام را به خود مشغول داشته و از انديشه مقابله جويي با دشمن مشترك استعماري باز دارد. ظهور دولت ملتهاي كوچك در قلب جهان اسلام با زوال امپراتوري عثماني و نيز تجزيه ديگر كشورهاي اسلامي در آفريقا، خاورميانه، شبه قاره و جنوب شرق آسيا همگي در اين راستا قرار داشته است. تجزيه قلمرو اسلامي و تأسيس دولتهاي جديد، اما كوچك اسلامي مستلزم تعريف مجدد و تمايز ميان آنها بود. اين دولتها به دليل ابهامات ناشي از تقسيمات مرزي و حدود و ثغور

قلمرو خويش كه استعمار نقش اساسي در آن ايفا داشته است، غالبا درگير منازعه با يكديگر بوده و در نتيجه نيازمند تعاريف جديدي از خود بودند تا از همتايان جديد و هم كيشان قديمي خويش تمايز يابند. عملا هويت ملي به ياري آنان شتافت و آنها مشتاقانه از آموزه ملي گرايي غربي تبعيت نمودند. نتيجه همگي اين تحولات افول هويتهاي غالب پيشين و ظهور هويتهاي جديد يا بازآفريني هويتهاي باستاني ماقبل اسلامي در جهان اسلام بود. اما به رغم گذشت بيش از يك سده از حاشيه اي شدن هويت اسلامي و تجربه ملي­گرايي و هويتهاي ناشي از آن در جهان اسلام، عملا مسلمانان نتوانستند هويت هاي جديد را با هويت ديني خويش پيوند زده و در نتيجه گاه به گاه با بحرانهاي ناشي از آن مواجه بودند. تجربه تلخ تداوم استعمار و سيطره آنها بر بلاد اسلامي و عملكرد آنها به اشكال متفاوت در قالب استعمار جديد، رشد حركتهاي رهايي بخش، ناكارآمدي دولتهاي دست نشانده و وابسته غربي و در نهايت فرايند گسترش ارتباطات ميان بخشهاي از هم جدا افتاده امت اسلامي و بويژه بحرانهاي مشتركي چون تجربه اشغال فلسطين و اقدامات مشترك ناكام دولتهاي اسلامي در پي آن و در نهايت افول ايدئولوژيهايي چون سوسياليسم كه تا مدتي توانست برخي از مسلمانان را از بازگشت به هويت اسلامي باز دارد، همگي شرايط جديدي را در جهان اسلام بوجود آورد كه شعار احياي تفكر و هويت اسلامي كه در طول دو سده مبارزه مصلحان جهان اسلام سرداده شده بود، عملا در دهه هاي انجامين سده بيستم به بار نشسته و مسلمانان تجربه جديدي از بازگشت به هويت اسلامي را در انقلاب اسلامي

ايران شاهد باشند. چنين تجربه اي به سرعت مورد توجه ديگر بخشهاي جهان اسلام قرار گرفت. در پي اين تحولات، غرب احياي هويت اسلامي را خطر جديدي پس از افول خطر بلوك شرق، پيشاروي خود احساس نمود. تحولات اواخر قرن بيستم و بحرانهاي دروني در مدرنيسم غربي و ظهور جريان در حال گسترش تفكر پسامدرن و نيز پديده جهاني شدن چنين وضعيتي را برجسته تر و حادتر نموده است. چنين تحولاتي سبب گرديد كه آمريكائيان به عنوان مدعيان رهبري دنياي غرب از خطر جديد اسلامي در پي شكست بلوك شرق در جنگ سرد سخن گفته و ايده هايي چون برخورد تمدنها را مطرح سازند و در پي آن با كمك به ظهور جريانهاي اسلامي افراطي چون طالبان و القاعده سعي نمودند از آنها در بدنام سازي جهان اسلام بهره جويند. چنين تحولاتي را مي توان از جمله تبعات و آثار مستقيم يا غير مستقيم احياي هويت اسلامي دانست كه سرآغاز آن انقلاب اسلامي ايران بوده است. هويت اسلامي ريشه در صدر اسلام دارد. براي تعريف دقيق آن و چگونگي عملكرد انقلاب اسلامي در احياي آن در جهان اسلام ما نيازمند تعريف دقيق و تعيين مراد از هويت هستيم. از اين رو سعي خواهم كرد با مروري اجمالي بر تعاريف ونظريه هاي هويت، با بهره گيري از مفاهيم تحليل گفتمان لاكلا و موفه چگونگي احياي هويت اسلامي را در جهان امروز در پرتو انقلاب اسلامي ايران توضيح دهم. چيستي هويت: ديدگاهها و نگرشها هويت يا “identity” هر چند مفهومي جديد است و در مطالعات جامعه شناختي دو سده اخير به يكي از مباحث مهم جامعه شناسي تبديل شده است، اما بحثي ريشه دار

در تاريخ بشري است و اديان، مكاتب و انديشمندان بسياري در صدد پاسخ بدان برآمده اند. هويت در بردارنده دو بعد متناقض نماست: بعد همساني و بعد تمايز. اولين معناي آن بيانگر مفهوم تشابه مطلق است: اين با آن مشابه است. معناي دوم آن به مفهوم تمايز است كه با مروز زمان سازگاري و تداوم را فرض مي گيرد. به اين ترتيب به مفهوم شباهت از دو زاويه مختلف راه مي يابد و مفهوم هويت به طور هم زمان ميان افراد يا اشياء دو نسبت محتمل برقرار مي سازد: از يك طرف شباهت و از طرف ديگر تفاوت (جنكينز، 1381: 5). در جامعه شناسي تعاريف مختلفي از هويت ارائه شده است. مانوئل كاستلز معتقد است: "هويت سرچشمه معنا و تجربه براي مردم است.... برداشت من از هويت، در صورتي كه سخن از كنشگران اجتماعي باشد، عبارت است از فرايند معناسازي بر اساس يك ويژگي فرهنگي يا مجموعه به هم پيوسته اي از ويژگيهاي فرهنگي كه بر منابع معنايي ديگر اولويت داده مي شود." (كاستلز،1380،ج2: ص22). تاجفل هويت اجتماعي را با عضويت گروهي پيوند مي زند و آن را متشكل از سه عنصر مي داند: عنصر شناختي (آگاهي از اين كه فرد به يك گروه تعلق دارد)، عنصر ارزشي (فرضياتي در باره پيامدهاي ارزشي مثبت يا منفي عضويت گروهي)، و عنصر احساسي (احساسات نسبت به گروه و نسبت به افراد ديگري كه رابطه اي خاص با آن گروه دارند). بر اين اساس هويت اجتماعي از ديدگاه تاجفل عبارتست از: "آن بخش از برداشت يك فرد از خود كه از آگاهي او نسبت به عضويت در گروه (هاي) اجتماعي همراه با اهميت ارزشي و احساسي

منضم به آن عضويت سرچشمه مي گيرد" (به نقل از: گل­محمدي، 1381: 222). در دائره المعارف علوم اجتماعي هويت چنين تعريف شده است: «هويت اجتماعي در كلي ترين مفهوم آن به خودآگاهي يك شخص در ارتباط با ديگري اشاره دارد. با وجود اين در روانشناسي اجتماعي بر يك مفهوم خاص تر، يعني خودآگاهي در چارچوب عضويت يك فرد در گروه هاي اجتماعي مختلف، دلالت مي كند.» (Kuper(s),1996:789) هويت با معنايي كه شخص براي زندگي خود مي يابد، پيوند مستقيمي دارد. شايد بتوان اين نكته را با اصطلاح واژگان نهايي(2) ريچارد رورتي بهتر توضيح داد. از نظر رورتي واژگان نهايي واژگاني است كه هنگامي كه از كساني خواسته مي شود از اميد، عقايد و آرزوهايشان تبيين هايي ارائه دهند، مجموعه اي از كلمات و عبارات را دارند كه بدانها متوسل مي شوند. اينها، همان واژگان نهايي هستند. ما داستان خودمان را بوسيله اين واژگان نقل مي كنيم. آنها بدين دليل نهايي هستند كه فراتر از آنها تكرار مكررات، جزميت يا سكوت وجود دارد (Rorty,1989:73). واژگان نهايي يك مسلمان همان اسلام است و از اين رو اسلام براي او هويت بخش است. از منظري ديگر مي توان از مفاهيم و چارچوبهاي تحليل گفتماني در تبيين مسأله هويت استفاده كرد. هويت در كانون مباحث تحليل گفتمان قرار دارد. عمده ترين مباحث تحليل گفتماني را در مباحث سياسي لاكلا و موفه با الهام از مباحث ديرينه شناسي و تبارشناسي فوكو ارائه نموده اند. هر چند مناقشات جدي در مباني سازندگرايي اجتماعي(3) و ضدمبناگرايي(4) تحليلهاي متأخر گفتماني (نك: هوارث، از جمله رهيافت لاكلا و موفه وجود دارد، اما مي توان از برخي از مفاهيم رهيافت آنها در تبيين بحث حاضر بهره گرفت. برخلاف نظريه هاي

كلاسيك عصر مدرن، هيچ كدام از رويكردهاي متأخر تحليل گفتمان نگرش سنتي به فرد به عنوان يك سوژه خودمختار را نمي پذيرند. در تحليل گفتماني لاكلا و موفه سوژه، هويت خود را از طريق بازنمايي در يك گفتمان و انتساب به يك موقعيت گفتماني مي يابد. گفتمان ها با تشكيل زنجيره هاي هم ارزي و تفاوت(5) كه در آنها نشانه ها مرتب شده و در تقابل با زنجيره هاي ديگر قرار مي گيرند هويت را به طور رابطه اي شكل مي دهند. منطق هم ارزي و تفاوت كه در قالب ايجاد زنجيره ي هويت هاي هم ارز در ميان عناصر مختلف عمل مي كند در پي تبيين روابط غيريت سازانه اي(6) است كه ساختار فضاي سياسي حاكم بر جامعه آن را تعيين مي كند. در اين فرآيند، هويت هاي خاصي در كنار هم به صورت خطي مرتب مي شوند و در مقابل هويت هاي منفي ديگري قرار مي گيرند كه به نظر مي رسد تهديد كننده ي آنها باشند (دووس، 2003: 165 ؟؟؟). تحليلهاي گفتماني براي بيان چگونگي ساخته شدن هويتها از مفهوم دريدايي بيرونِ سازنده(7) بهره مي­گيرند. حدود يك گفتمان در ارتباط با بيرونِ تهديد كننده اي ساخته مي شوند كه هويت درون را مسدود مي كند، اما در عين حال پيش شرطي براي ساختنِ هويت درون است (Howarth,2000: 43) از منظر تحليل گفتماني، هويت ها محصول و نمود عيني گفتمان ها بوده همانند آنها تغييرپذير هستند. در شكل گيري هويت گفتماني گروه، آن ديگري كه ما به واسطه ي در تقابل قرار دادن خود با آن، خود را مي شناسيم طرد مي شود و در عوض تفاوت هاي درون گروهي ناديده گرفته مي شوند... از اين رو تشكيل گروه عملي سياسي است (Jorgensen Philips, 2002:44). تعريفي كه از انسان و افراد در درون يك گفتمان به صورت

ايجابي شكل مي گيرد، حاكي از مفصل بندي دروني آن گفتمان مي باشد. هر گفتماني بر اساس چينش مفاهيم در درون مفصل بندي آن و نيز نقش تأثير گذار دال مركزي آن تعاريف خاصي از هويت افراد و جايگاه و ويژگيهاي آنها ارائه مي دهد. در گفتمان انقلاب اسلامي، اسلام دال مركزي قرار گرفته و در نتيجه نوع انسان شناسي و ويژگيهايي كه از انسان در آن مفصل بندي شكل مي گيرد، شاكله هويت افراد را رقم مي زند. به تعبير بابي سعيد، "طرح اسلام گرايي اساسا مصمم است كه از اسلام دال برتر نظم سياسي بسازد.... تبديل يك دال به دال برتر مساوي است با ايجاد وحدت و هويت يك كل و اجزايش. براي اسلام گرايان، دال برتر اسلام است" (بابي سعيد، 1378: 57). اسلام پيش از شكل گيري گفتمان اسلام گرايي يا انقلاب اسلامي، دال شناوري بوده است كه اسلام گرايان سعي نمودند بر اساس منطق هم ارزي و تفاوت با معنابخشي به آن و مفصل بندي مجدد آن در گفتمان خويش و در نهايت تبديل آن به يك دال مركزي هويت كلي گفتماني خود را شكل دهند. تمسك به اسلام از سوي مسلمانان در اينجا بر اساس منطق هم ارزي آنها را در يك رديف قرار داده و منطق تفاوت نيز آنها را از انسان مدرن غربي متمايز مي سازد. از اين رو در تعريف هويت اسلامي مي بايست به دال مركزي اسلام و چگونگي مفصل بندي و چينش آن با نشانه هاي ديگر در گفتمان اسلام گرايي پرداخت. چنين تركيبي در درون خود ضمن تعريف هويت كلان گفتماني و نفي اغيار، ويژگيها و جايگاه افراد را در درون خود معين و مشخص خواهد نمود. خاستگاه و

تكوّن هويت اسلامي ريشه و خاستگاه هويت اسلامي را بايد در معنايي جست كه شخص خود را با پيوند زدن به پيام آسماني اسلام تعريف مي كند. براي يافتن چنين تعريفي از هويت اسلامي مي بايست چگونگي شكل گيري نخستين جامعه اسلامي را در صدر اسلام جستجو كرد. جامعه اسلامي با نزول دعوت الهي و آغاز بعثت در سال 13 قبل از هجرت آغاز گرديد. اجتماع كوچك سه نفري پيامبر گرامي اسلامص و دو نخستين پيرو وي، علي (ع) و خديجه (ع)، در هنگام نماز جماعت در كنار كعبه، اولين تجلي هويت اسلامي در مكه بود. كانون هويت جديد اسلامي نيز پذيرش و پيروي از دعوت محمد (ص)، آخرين پيامبر الهي بود. با گسترش مسلمانان و هجرت پيامبر گرامي اسلامص به يثرب هويت اسلامي شكل تثبيت يافته اي پيدا مي كند و حتي نام نخستين جامعه اسلامي به مدينه الرسولص تغيير مي يابد. در اينجاست كه خط مايز اسلام و شرك و كفر برجسته مي گردد و عملا نزول سوره كافرون در مكه و نيز آيه برائت در مدينه تجلي بخش تمايز مسلمانان از مشركان مي گردد. مسلمانان با نزول تدريجي قرآن هويت منسجم تري يافته و چگونگي زندگي اسلامي را با تعاليم پيامبرص مي آموزند. قرآن، شخص پيامبرص، و سنت وي در عصر رسالت همگي مرزهاي هويت مسلمانان را شكل مي دادند. نفي محوريت تمايزات قبيله اي و قومي نژادي و محور قرار گرفتن تقوي و ايمان، امت واحده اسلامي را شكل داد كه تمايزات منطقه اي قومي در آن حاشيه اي بود. چنين امتي مايه فخر و مباهات خدا و رسول او بود. هذه امتكم امه واحده و انا ربكم فاعبدون (انبياء- 92). با درگذشت پيامبر گرامي

اسلام و بروز اختلاف ميان مسلمانان طبق منطق تفاوت جهان شيعي و سني هويتهاي متمايزي در درون گفتمان اسلامي يافتند. مبناي چنين تمايزي نيز نقش و جايگاه اهل بيت (ع) و جانشيني آنان از پيامبر گرامي اسلام ص بود. از منظر شيعيان آنچه در ساختار هويت اسلامي برجسته بود و سفارش أكيد پيامبر گرامي اسلامص را در پي داشت توصيه به همراهي قرآن و عترت (ع) در كانون حيات و هويت اسلامي است. تمسك به كتاب و عترت (ع) در سنت اسلامي نشانگر نقش كانوني آنها در ساختار هويت اسلامي است. هر چند پس از پيامبر (ص) خلافت اسلامي سعي نمود با ادعاي جانشيني پيامبرص قلمرو و هويت اسلامي را تجلي دهد، اما واقعيت اين است كه نهاد خلافت نتوانست عملا بازتاب و جامع دو عنصر اصلي هويت اسلامي يعني كتاب و عترت باشد و در نتيجه با جدا افتادن آن دو، هويت اسلامي نيز دستخوش بحرانها و ناخالصيهايي گرديد كه سرآغاز آن به نخستين روزهاي رحلت پيامبر اسلامص برمي­گشت. البته در جهان شيعي برخلاف جهان غالب سنّي كه كانون هويت اسلامي را پس از پيامبرص در نهاد خلافت و شريعت يا سنت او مي­جست (نك: بابي سعيد،1379: 64-68)، شيعه بر عمل به توصيه پيامبر گرامي اسلامي اصرار مي ورزيد و هويت اسلامي را در قرآن و عترت ع جستجو مي كرد. حديث شريف نبويص در تأكيد بر شناخت امام زمان را مي بايست در اين راستا توضيح داد. حديث شريف ضرورت معرفت امام در كتب فريقين نقل شده است. طبق اين حديث پيامبر گرامي اسلامص فرمودند: من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه (النعماني،

بي تا:129)، يعني هرآنكه از دنيا برود اما امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلي مرده است. چنين تأكيدي بر شناخت امام زمانه، تأكيدي بر روايت ثقلين است و نشان مي دهد كه معرفت امام كانون هويت اسلامي را تشكيل مي دهد. به رغم تمايز هويت شيعي و سني در جهان اسلام، چنين تمايزي بر اساس منطق هم ارزي و تفاوت در رويارويي با رقيب يا دشمن مشترك به مثابه "غير"، حاشيه­اي گشته و عملا هويت مشترك اسلامي مورد تمسك قرار مي­گيرد. شايد بتوان از اين طريق منطق همدلي و همراهي مسلمانان سني را در جهان اسلام با انقلاب اسلامي ايران درك نموده و توضيح داد. نتيجه آنست كه جهان اسلام از منظر تحليل گفتمان لاكلا و موفه به مثابه امت واحده­اي تلقي مي­شود كه در باور و تمسك به پيام آسماني اسلام و تعاليم حضرت محمد ص با يكديگر همدلي و اشتراك دارند. چالشهاي هويت اسلامي در جهان معاصر فرايند احياي هويت اسلامي را در عصر حاضر مي بايست در راستاي چالشهاي شكل گرفته بر هويت اسلامي توضيح داد. بدون ترديد هويت اسلامي در طول تاريخ با چالشهاي مختلفي مواجه گشته است و هر كدام از آنها نيز تأثيرات خاص اما محدود خود را بر هويت اسلامي گذارده اند. سرآغاز چنين تأثيراتي را مي توان در خود صدر اسلام جستجو نمود كه با ارتحال پيامبر گرامي اسلامص و در فرايند عادي شدن اقتدار فرهمند پيامبر (ص) در نگرش غالب سني، عناصري از سنن جاهلي در وضعيت بازگشت قرار گرفتند. چنين عناصر هويت بخش عصر جاهلي در فرايند دعوت پيامبر و با خصلت سنت شكني رهبري فرهمند ايشان نفي شده

بودند (See: Dabashi). اما چنانكه وبر بخوبي توضيح مي­دهد (وبر، 1374: 402)، فرايند عادي شدن رهبري فرهمند در برخي موارد با بازگشت عناصر سنتي قبل از وي همراه است. شايد بتوان ملموس­ترين و سريعترين نمود چنين بازگشتي را، فراتر از نمودهاي اساسي آن در عصر امويان، در انتقال محل تجمع مسلمانان در مسجد در عصر پيامبرص به سقيفه بني­ساعده در نخستين روز ارتحال ايشان دانست. در طول تاريخ اسلام چالشهاي مختلفي پيشاروي هويت اسلامي قرار گرفته است. برخي از چنين چالشهايي را مي­توان در بحران خلافت، روريارويي تمدن اسلامي با تمدنهايي ديگر چون تمدن ايران باستان و يونان باستان و بعدها تهاجم مغول به جهان اسلام مشاهده كرد (نك: ولايتي،1378). هيچكدام از چالشهاي فوق عملا نتوانستند اساس هويت اسلامي را به چالش كشيده و تمدن و فرهنگ اسلامي توانست براحتي بر چالشهاي فوق فائق آمده و به بازسازي خود بپردازد. به بيان ديگر هويت اسلامي در مواجهه با چنين چالشهايي تداوم خود را حفظ نموده و خود را بازسازي و احيا مي­نمود. برجسته­ترين نمود چنين پايداري را مي­توان در تهاجم مغول مشاهده كرد. به رغم شكست مسلمانان در برابر تهاجم مغول آنان به دليل تفوق فرهنگي و تمدني خود توانستند براحتي و به سرعت مهاجمان و فاتحان نافرهيخته خود را در خود جذب و هضم نموده و به رغم مغلوب بودن در عرصه نظامي در عرصه فرهنگ و هويت غالب باشند (لويس، 1378: 33). اما اساسي ترين چالش را براي فرهنگ و هويت اسلامي مي­بايست در تهاجم فراگير و همه جانبه غرب مدرن به جهان اسلام جستجو كرد. بر خلاف مهاجمان پيشين غربيان هرگز همچون مغولان

نوآموزان مستعدي براي فرهنگ و تمدن اسلامي در نيامده بلكه اساس فرهنگ و تمدن اسلامي را به چالش كشيدند. برخي به درستي بر ويژگي دو چالش معاصر براي فرهنگ و تمدن اسلامي اشاره كرده­اند. اين دو چالش انحطاط تمدن اسلامي و نيز تهاجم فراگير دنياي غرب مدرن به جهان اسلامي مي­­باشد (نك: موثقي، 1374: 94). از اين حيث چالشهاي عمده و اساسي پيشاروي جهان اسلام را در طول قرون گذشته مي­توان صرفا در چالش نظامي، سوء عملكرد حاكمان و نيز اختلافات فرقه­اي و گاه قومي دانست. در تمامي اين دوران اسلام تنها راه حل باقي ماند. هر چند بر سر تفسير و تأويل صحيح آموزه­هاي اسلامي اختلافات جدي نيز بروز كرده است. اما در تمامي اين دوران مسأله اصلي و مركزي اسلام بوده است. به رغم وجود چالشهاي متعدد و متنوع بر جهان اسلام در طول تاريخ اسلام، جهان اسلام در مواجهه با چالش دنياي مدرن غرب با چالشي اساسا متفاوت روبرو گشت. چالش تهاجم غرب مدرن اساس تمدن اسلامي را به چالش كشيد. اگر بخواهيم چالش مدرنيسم غربي را در جهان اسلام به شيوه­اي عميقتر و با الهام از مباحث انديشمندان پسامدرن توضيح دهيم، چالش اساسي مدرنيسم غربي بر جهان اسلام را مي­بايست با بهره­گيري از اصطلاح واژگان نهايي رورتي توضيح دهيم. واژگان نهايي رورتي با دال مركزي لاكلا و موفه در تقارن مي­باشد. چنانكه گذشت واژگان نهايي آخرين كلمه و در واقع برترين كلمه­اي است كه در كانون هويت انسانها قرار مي­گيرد. از اين حيث مدرنيسم غربي كلمه نهايي مسلمانان را به چالش كشيد. چنين چالشي سبب گرديد تا بخش تحصيلكرده و فرهيخته

جهان اسلام در راه نهايي بودن اسلام به ترديد افتاده و حتي برخي راه حل نهايي را نه در اسلام، بلكه در پيروي از تمدن و فرهنگ غربي جستجو كنند. هر چند بدنه اصلي جامعه اسلامي همراه با نهادهاي ديني و حوزوي وفادار به هويت اسلامي باقي ماندند، اما بدنه سازمان دهنده و تدبير كننده جوامع اسلامي عملا به ترديد افتاده و برخي رنگ و بوي غربي گرفته و به انفعال و خودباختگي در برابر غرب افتادند و برخي ديگر چاره را در بازگشت به عصر باستاني ماقبل اسلامي جستجو كنند. چنين وضعيتي را مي­توان وضعيت مواجهه يا تجربه جهان اسلام با مسأله انحطاط دانست. معيار انحطاط در اينجا به معنايي كه نظريه­پرداز نظريه­هاي زوال و انحطاط مطرح كرده­ است، نمي­باشد (طباطبايي، 1373و1380). از ديدگاه وي جدا شدن ايرانيان از مباحث فلسفي و غلبه قشري­گري ظاهرگراي ديني شاخص انحطاط و زوال است، اما از منظر تحليل گفتمان چنين شاخصه­اي را نمي­توان پذيرفت. بقا و تداوم يك تمدن تا زماني كه كانون و محور آن تمدن پابرجا باشد، پذيرفته است. از اين حيث شايد بتوان مفهوم انحطاط را در تحليل گفتماني همسان با نظريه چالش و پاسخ توين­بي در مباحث فلسفه تاريخ مشابه دانست كه معيار تداوم يك تمدن صرفا در توان مواجه و پاسخگويي آن به چالشهاي پيشاروي و به بيان ديگر توان يك تمدن در تداوم و حفظ انسجام خود در مواجه با بحرانها جستجو مي­شود (نك: ادواردز، 1375: 313-321 ). از اين حيث تا زماني كه تمدن و فرهنگ اسلامي توانسته­ است در اذهان مسلمانان واژگان نهايي بودن خود را حفظ كند، تداوم

دارد. انحطاط زماني تجلي مي­يابد كه واژگان نهايي دچار دگرگوني و تغيير گردد. از اين حيث عملا مدرنيسم غربي توانسته است در دو سده اخير واژگان نهايي مسلمانان را به چالش كشيده و آنها را مورد ترديد قرار داده يا موجب تسليم برخي از آنان در برابر غرب گردد. هر چند چالش مدرنيسم غربي چالشي اساسي براي تمدن اسلامي به شمار مي­رفت، اما به تبع آن چالشهاي فرعي ديگري نيز در جهان اسلام رخ نموده است. نخستين چالش فرعي چالش تجزيه جهان اسلام به دولت ملتهاي كوچك در جهان اسلام است. هر چند اقدامات سياسي ونظامي استعمارگران در تجزيه جهان اسلام نقش اساسي داشته است، اما مهم­ترين چالش تمدن اسلامي ظهور ملي­گرايي در جهان اسلام بوده است. اگر تجزيه سياسي و نظامي جهان اسلام امري قهري بود و چندان بنياد هويت اسلامي را هدف قرار نمي­داد، اما ملي­گرايي سبب تجزيه ماهوي جهان اسلام و به چالش كشيده شدن هويت اسلامي ­گرديد. ملي­گرايي خود از دست آوردهاي دنياي مدرن غرب محسوب مي­شود و رواج آن در جهان اسلام سبب حاشيه­اي شدن هويت اسلامي ­گرديد. اگر در روزگار گذشته جهان اسلام حداقل داراي وحدت صوري بود و مسلمانان امت واحده اسلامي را تشكيل مي­دادند، ملي­گرايي سبب اولويت قرار گرفتن هويت سرزميني بر هويت اسلامي گرديد و جهان يكپارچه اسلام از منظر عقيدتي، به قلمروهاي هويتي مختلف تجزيه شد. اسلام گرايي معاصر و احياي هويت اسلامي هويتها هر چند امري زوال پذير تلقي مي­شوند، اما همواره عناصري از هويتهاي غالب به رغم دگرگوني هويت انسانها در كانون هستي انسانها باقي مي­ماند. هويتهاي تثبيت شده به گذشته و سنت

يك جامعه تعلق دارند. هويتها در شرايط به چالش كشيده شدن هر چند از ضمير خودآگاه انسانها حذف مي­شوند اما ريشه­هاي آن را مي­توان در كانون وجود انسانها جستجو كرد. از منظري ديگر اگر هويت انسانها با ساختار وجودي بشر يا همان آموزه فطرت سازگاري داشته باشد، چنين پايداري و رسوخ هويتهاي اصيل بيشتر بوده و بنيادي­تر خواهد بود. در چنين وضعيتي مي­توان از هويتهاي اصيل در برابر هويتهاي غير اصيل سخن گفت. اسلام ديني است كه بر اساس فطرت پاك انساني بنا شده است. از اين رو يك مسلمان گرايش طبيعي به آن در وجود خويش احساس مي­كند و هويت اسلامي را مي­توان هويتي ريشه­دار در انسانها دانست. شايد بتوان قدرت و نقش اسلام را در هويت بخشي به انسانها، فراتر از سازگاري آن با ساختار وجود آدمي، در قدرت معنادهي دين براي انسانها نيز دانست. از اين منظر دين نقشي اساسي در زندگي انسانها ايفا مي­كند. براون سعي نموده است نقش دين را از منظر قدرت انگاره پردازي(8) آن در ميان انسانها مورد بررسي قرار دهد. براون در بررسي وضعيت آينده جهان بر اين نكته تأكيد نموده است. او بر اين باور است كه توانايي يك دولت در كسب برتري در منازعات با رقباي خود به قدرت خيره كننده انديشه­هايي بستگي دارد كه ضمن پيوند افراد متعلق به اجتماعات مختلف، آنان را وا مي دارد تا تمايلات، امنيت شخصي و حتي زندگي خود را در راه دفاع از دولت خود فدا كنند. اين كه چه كسي در تمامي موضوعات و مسائل به تبعيت از چه انديشه­اي فردي مي پردازد تنها از طريق جوامع

انگاره پردازي كه در سراسر گيتي گسترش يافته و با درنورديدن مرزها برخي از منسجم ترين جوامع را در جهان تشكيل داده­اند، مشخص مي­شود (Brown, 1995: 157؛ به نقل از هينس: 68-69). هويت اسلامي و وضعيت آن را در تعيين هويت اسلامي بخوبي مي­توان بر اساس مفاهيم هوسرل توضيح داد. براي اين منظور مي­توان از دو واژگان رسوب شدن(9) و احياء(10) استفاده كرد. چنين واژگاني بعدها توسط لاكلا و موفه نيز مورد بهره برداري قرار گرفته است (See: Laclau Mouffe: 2001: IX). رسوب شدن حاكي از وضعيتي است كه طي آن امور جديد به تدريج عادي شده و به بخشي از زندگي روزمره انسانها تبديل مي­شوند. رسوب شدن نقطه مقابل فعال سازي مجدد يا احياء است. فعال سازي مجدد بيانگر وضعيتي است كه در آن رسوب شدن و انجماد مورد انتقاد قرار مي­گيرد. فعال سازي مجدد بيانگر انتقاد از تحقق رويدادي است كه ما آن را طبيعي فرض مي­كنيم (Husserl,1970,269-99 ؛ به نقل از بابي سعيد، 1379: 27). بر اساس چنين نگرشي طي تاريخ اسلام هويت اسلامي در وجود مسلمانان نهادينه شده و رسوب گشته و به تعبير رورتي اسلام به عنوان واژگان نهايي مسلمانان در ذهن مسلمانان تثبيت يافته است. چالش دنياي جديد با تحميل هويتهاي جديد عملا موجب به هم خوردن وضعيت تثبيت هويت اسلامي گرديد. بابي سعيد اين نكته را بخوبي با پيدايش كماليسم در جهان اسلام كه در صدد تحميل مدرنيسم در جهان اسلام بود، توضيح مي­دهد. مهم ترين اقدامات كمال آتا تورك به عنوان بنيانگذار كماليسم كنارگذاردن و حذف دالهاي اصلي هويت اسلامي از زندگي مسلمانان بود. اين دالها

در جهان سني بتدريج پس از نقش بنيانگذاري پيامبر اسلام در نهاد خلافت و شريعت اسلامي تبلور يافته بود. كمال با اتكاء بر قدرت و سيطره خويش عملا با الغاي خلافت و كنارگذاردن شريعت از عرصه اجتماعي هر دو دال اصلي هويت اسلامي به چالش كشيده و در نتيجه هويت رسوب شده مسلمانان را مجدد فعل ساخت. اوج فعاليت مجدد هويت اسلامي را مي­توان در ظهور پديده اسلام گرايي توضيح داد (بابي سعيد، همان:74-82). اسلام گرايي از اين حيث ثمره بازگشت و احياي هويت اسلامي بوده است. انقلاب اسلامي ايران و هويت اسلامي طبق تحليل گفتماني مي­توان توضيح داد كه چگونه انقلاب اسلامي ايران نمود بارزي از احياي هويت در جهان اسلام بوده است. براي توضيح اين نكته مي­بايست به استراتژي رژيم پهلوي در هويت زدايي از مسلمانان پرداخت. بدون ترديد آشنايي ايرانيان با تجدد و مفاهيم و آموزه­هاي آن به بيش از يكصد سال اخير و بويژه واقعه مشروطه خواهي برمي­گردد. اما به نظر مي­رسد فرايند امور در مشروطه لزوما به نفي هويت اسلامي نياجاميد. در نهايت علماي شيعي در نجف و ايران تلاشي نظري براي آشتي مشروطه خواهي با آموزه­هاي اسلامي از خود نشان دادند. از اين حيث مشروطه خواهي جزوي از هويت اسلامي و سازگار با آن تلقي مي­گرديد. وجود نهاد نظارتي مجتهدان شيعي در نظارت بر قوانين مجلس كه در اصل دوم متمم قانون اساسي مشروطيت انعكاس يافته بود، نشانگر تداوم هويت اسلامي است. البته بدون ترديد فرايند امور در طول دوره پهلوي اول و دوم به تدريج به سمت حذف هويت اسلامي پيش رفت. اقدامات رضاشاه در كشف حجاب در

دو مرحله (1307 و 1314) و نيز استراتژي فرهنگي وي در اسلام­زدايي در راستاي ادامه سياستهاي آتاتورك در ايران همگي نمودهايي از به چالش كشيده شدن هويت اسلامي بود. چنين فرايندي عملا را به فعال سازي مجدد و احياء هويت اسلامي رسوب شده مي­انجاميد. هر چند سيطره و قدرت پهلوي اجازه ظهور هويت اسلامي را در پهلوي اول نمي­داد، اما در پهلوي دوم عملا زمينه­هاي ظهور هويت اسلامي فراهم آمد. احياي هويت اسلامي در ايران را مي­بايست همراه با سياستهاي دستوري غرب براي نوسازي در ايران دانست. تجربه نقش روحانيت شيعي در اداره حركتهاي مردمي در جنبش مشروطه و نهضت ملي شدن نفت، همگي نمودهاي بارزي از ريشه­دار بودن هويت اسلامي يا به تعبير دقيقتر وضعيت رسوب­شدگي هويت اسلامي در وجود مسلمانان بوده است. اصلاحات تحميلي دهه چهل ايران كه با روي كارآمدن كندي در راستاي تغيير استراتژي آمريكا در ماوراء بحار صورت مي­گرفت، سبب شد كه هويت اسلامي به صورت آشكارتري به چالش كشيده شود. شايد بتوان در نگاهي نمادين و نشانه­شناختي حذف سوگند به قرآن را از شرايط انجمنهاي ايالتي و ولايتي نمود بارزي از اسلام زدايي از هويت ايرانيان دانست. اقدامات ديگري چون ستيز با مذهب و روحانيون، كاپيتولاسيون و عوامل ديگر در اين دوره سبب فعال سازي مجدد هويت اسلامي گرديد. همانگونه كه اقدامات كمال آتا تورك زمينه ساز فعال شدن هويت اسلامي در نيمه دوم قرن بيستم گرديد، سياستهاي پهلوي­ها نيز عملا چنين زمينه­اي را در ايران فراهم ساخت. به رغم كنترل و مهار قيام 15 خرداد در دهه 40، پيدايش زمينه­هاي بحران و بي­قراري(11) در دهه 1350 در رژيم

پهلوي و نيز تداوم سياستهاي پهلوي در اسلام زدايي از هويت ايرانيان كه با تغيير مبدأ تاريخ از هجري به شاهنشاهي صورت گرفت، زمينه احياي هويت اسلامي را بيشتر فراهم نمود. براي توضيح چگونگي زمينه­هاي احياي هويت اسلامي در اين دروان مي­بايست مجددا با استفاده از مفاهيم لاكلا و موفه، به دلايل تفوق و برتري اسلام گرايي در مبارزات مردم ايران با رژيم پهلوي پرداخت. بدون ترديد در ايران دهه­هاي 40 و 50 گفتمانهاي مختلفي در معارضه با رژيم پهلوي قرار داشتند. حتي برخي از اين گفتمانها، هماننند گفتمان چپ­گرايي، به دليل حمايتهاي خارجي از آنها شانس بيشتري براي موفقيت داشتند. اما با اين حال هيچ كدام نتوانستند رهبري قيام مردمي ايران را در اختيار گرفته و امور را در كنترل خويش بگيرند. علت تفوق گفتمان اسلام گرايي از اين حيث با مفاهيم در دسترس بودن و اعتبار قابل توضيح است. بابي سعيد سعي نموده است، اين نكته را توضيح و بسط دهد. از اين منظر با تضعيف گفتمان مسلط گفتمانهايي كه بتوانند ضمن در دسترس بودن، معنا و هويتي قابل قبول و معتبر براي انسانهاي دچار بحران ارائه نمايند، از فرصت و شانس برتري براي پذيرش و در نتيجه غلبه يابي برخوردار مي­شوند. لاكلا در تقابل بين گفتمانها معتقد است گفتماني در شرايط بحراني مي تواند به حفظ و بازتوليد خود بپردازد كه از اين دو ويژگي برخوردار باشند (Laclau,1990:66). در دسترس بودن بدان معناست كه در فضاي بحراني كنشگران اجتماعي مي توانند آن را بيابند و بدان تمسك جويند. چنين ويژگي مستلزم وجود زمينه­ها و ريشه­هايي از گفتمان در دسترس متناسب با هويت

رسوب شده كنشگران مي باشد. كنشگران در صورتي به گفتمانهاي در دسترس تمسك مي­كنند كه آن را معتبر نيز بدانند. يعني از بين وضعيت هاي موجود تنها آن گفتمان را پاسخگوي نياز خود و حل بحران بيابند. بابي سعيد به وجود گفتمانهاي مختلف در ايران در آستان؟ انقلاب اشاره مي­كند. " قبل از انقلاب ايران، گفتمانهاي كمونيستي، آزادي خواهي و ملي­گرايي در دسترس بودند" (بابي سعيد، همان: 84). شرايط برتري اسلام­گرايان را در ايران در آستانه انقلاب اسلامي فارغ از دلايل ديني- كلامي، مي­توان اعتبار آن در نزد توده­هاي مردم مسلمان در جهان اسلام دانست. البته اعتبار گفتمان اسلام­گرايي را در اين مقطع مي­بايست در قابليت و توانايي آن در شكست هژموني پيشين و ارائه خود به عنوان گفتمان برتر و جديد نيز جستجو كرد. بابي سعيد تلاش نموده است نشان دهد كه چرا تنها اسلام­گرايان و نه ديگر گفتمانها توانايي شكستن هژموني پيشين را داشته و در نتيجه توانستند اعتبار لازم را در جهان اسلام عملا كسب نمايند (همان: 90). اين ويژگيها حاكي از اهميت عنصر هويت در پيروزي انقلاب اسلامي ايران مي­باشد. از اين جهت است كه انقلاب اسلامي ايران توانست توجه جدي برخي از انديشمندان پسامدرن مثل فوكو را به خود جلب نمايد (نك: تاجيك، 1378). انقلاب اسلامي و احياي هويت اسلامي در جهان اسلام هويت خود عامل تفوق و پيروزي انقلاب اسلامي بوده است. اما از منظري ديگر پيروزي انقلاب اسلامي در ايران خود موجب احياي هويت اسلامي در جهان اسلام نيز گشته است. انقلاب­ها بازتابهاي مختلفي در اقصي نقاط جهان دارند. بيشترين تأثير انقلابها را مي­بايست در مناطق فرهنگي مشترك

جستجو كرد. جهان اسلام به عنوان زمينه فرهنگي مشترك با مردم ايران، تحت تأثير انقلاب اسلامي ايران قرار گرفته است. نمودهاي چنين تأثيري را مي­توان در رشد و گسترش حركتهاي اسلامي همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي ايران مشاهده كرد. به رغم ادعاهاي برخي از تحليلگران غربي در ناكامي و شكست اسلام سياسي (روآ، 1378)، اسلام سياسي در چند دهه اخير رشد روزافزوني داشته است. ظهور جريانهاي اسلام­گرا در فلسطين، لبنان، تركيه، كشورهاي آفريقايي مثل سودان، پاكستان و شبه قاره، جنوب شرق آسيا، و ديگر مناطق جهان اسلام همگي به عنوان نمودهاي بارزي از احياي هويت اسلامي در جهان اسلام به جهاتي حاكي از بازتابهاي انقلاب اسلامي مي­باشد. افول ايدئولوژي ماركسيستي و بحران در نظامهاي ليبرال دموكراسي همگي زمينه رشد اسلام­گرايي را در جهان اسلام فراهم كرده است. برخي از محققان غربي انقلاب اسلامي ايران سعي نموده­اند در مطالعه بازتابهاي آن با بررسي جزئيات حركتهاي اسلامي در جهان اسلام، تأثير انقلاب اسلامي را در جهان اسلام ناچيز جلوه دهند. لانگ يكي از نويسندگان مجموعه مقالات كتاب انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن، با ردّ ارزيابي شتابزده از خطر نفوذ انقلاب اسلامي ايران در خاورميانه عربي، استنتاج مي­كند كه "مسلمانان سني خليج (فارس) پذيرش چنداني نسبت به جنبشهاي انقلابي به عنوان ابزاري براي ابراز نارضايتي نشان نداده­اند. در حالي كه انقلاب ايران موجب بيداري بسياري از شيعيان شد و بويژه به نسل جوان تر آگاهي سياسي و جرأت بيشتري نسبت به هويت و حقوق خود بخشيد، اما بازتاب فكري وا عتقادي ايران محدود بوده است" (اسپوزيتو،1382: 20). اسپوزيتو و پيسكاتوري در فصل پاياني اين كتاب تأثيرات انقلاب

اسلامي ايران را بر جهان اسلام از چهار سنخ دانسته­اند. تأثير ملموس و چشمگير (در لبنان و بحرين)، الگودهي و تشويق جريانات اسلامي كشورها و شتاب بخشيدن به آنها (در كشورهايي مثل مصر، تونس، نيجريه، پاكستان و فيليپين)، تأثيرگذاري عام و فراخ در برانگيختن ايدئولوژي و تفكر سياسي اسلامي (در مصر سودان مالزي و اندونزي)، و در نهايت، بهانه­گيري هاي برخي از دولتهاي اسلامي به دليل ترس از انقلاب اسلامي براي مهار و سركوب مخالفان اسلام­گرا (در عراق، مصر، تونس، و اندونزي) (همان:331). نتيجه­گيري كلي آنان اينست كه " مهمترين تأثيرگذاري ايران انقلابي بر جهان اسلام در سطح افكار و ايدئولوژي است. احياگري اسلامي ويژگي بارز و جنبه جهاني افكار و برخي ايدئولوگهاي سني همچون حسن البنا و سيد قطب از مصر، ابوالاعلي مودودي از پاكستان و ابوالحسن ندوي از هند بوده است. در نتيجه انقلاب، آثار دو ايدئولوگ ايراني، يعني (امام) خميني و علي شريعتي، در سطح گسترده­اي در جهان اسلام – و غير اسلام- ترجمه و توزيع شد.... بي­ترديد به خطا نرفته­ايم اگر بگوييم نسل مسلمان پس از انقلاب در سراسر جهان پذيرفته­اند كه اسلام براي اصلاح سياسي و اجتماعي برنامه دارد" (همان، 331-332). البته به رغم اذعان به تأثيرات مهم انقلاب اسلامي در اين كتاب، آنچه به نظر مي­رسد مورد توجه جدي قرار نگرفته است، بي­توجهي به چالش انقلاب اسلامي با سيطره مدرنيسم غربي مي­باشد. بدون ترديد آنچه كه تنها انقلاب اسلامي توانست در اين مرحله انجام دهد و چنانكه گذشت توجه انديشمندان پسامدرني چون فوكو را برانگيخت، خصلت شالوده شكني انقلاب اسلامي نسبت به سيطره مدرنيسم غربي بوده است. بدون توجه

به چنين تأثيري، تأثيرات ديگر انقلاب اسلامي چندان اساسي نخواهد بود. بابي سعيد سعي نموده است اين نكته را با الهام از مباحث ليوتار در نفي روايت كلان و با تركيب آن با ايده يونگ در تلقي پسامدرنيسم به مثابه مركزيت­زدايي از غرب توضيح دهد (بابي سعيد، همان:121-125). از اين حيث گفتمان اسلام گرايي در انقلاب اسلامي عملا به نفي اروپامحوري يا همان غرب­ محوري انجاميده است. بابي سيعد به امام خميني و طرح او اشاره مي­كند كه اسلام­گرايي را به عنوان يك الگو مطرح كرده است. او اظهار مي­­دارد "من با پروراندن اين استدلال خواسته­ام نشان دهم كه اسلام­گرايي تا حد زيادي در راستاي تخريب منطق اروپامداري به پا خواسته است. استدلال من اين بوده است كه ظهور اسلام­گرايي تنها در فضايي قابل فهم است كه در آن، غرب مركززدا شده باشد" (همان: 149). شايان توجه است كه مراد وي از اروپامحوري نگرش منطقه­اي جغرافياي نبوده، بلكه يك گفتمان فكري است. شايد از منظر ديگري بتوان توضيح مانوئل كاستلز را نيز مورد توجه قرار داد كه با سنخ­شناسي سه­گانه هويتها سعي دارد چگونگي تقابل بين هويتها را در جامعه شبكه­اي جهاني شده توضيح دهد. از نگرش او هويت مسلط همان هويت مشروعيت بخش است كه در برابر آن هويتهاي مقاومتي شكل مي­گيرند. برخي از هويتهاي مقاومتي موفق مي­شوند در برابر هويت مسلط هويتهاي برنامه­اي جديدي را به عنوان بديل ارائه نمايند. هويت مسلط در نگرش كاستلز با ابتناء بر جامه مدني غربي به بازتوليد مدرنيته مي­انجامد، اما هويتهاي مقاومتي مبتني بر مذهب ( هويت بنيادگرايانه در بحث كاستلز) و جنسيت (مثل فمينيستها) و يا

هويتهاي گروه­هاي طرفدار محيط زيست و سبزها در برابر هويت مسلط به مقاومت و نفي آن مي­پردازند (نك: كاستلز،1380،ج2: 26-24). هر چند مبناي نظري كاستلز صرفا بهره­گيري از مباحث آلن تورن در سنخ شناسي جنبشهاي جديد اجتماعي است و نمي­تواند همانند تبيين كه بابي سعيد عميق و توضيح دهنده باشد، اما تمركز بر مفهوم هويت بخوبي مي­تواند نشانگر تقابل هويت اسلامي در فرايند انقلاب اسلامي با هويتهاي مسلط غربي باشد. انقلاب اسلامي و چشم انداز هويت اسلامي انقلاب اسلامي ايران تداوم و نقطه عطفي در حركت احياي اسلامي معاصر است. دو تحول اساسي در چند دهه اخير سبب شده است كه چشم­انداز احياي هويت اسلامي از زمينه­هاي مساعدتري برخوردار باشد. ظهور نگرشهاي پسامدرن در درون غرب و نيز پيدايش جهاني شدن دو عاملي هستند كه هر دو به تضعيف تدريجي سيطره مدرنيسم غربي مي­انجامد. به نظر مي­رسد شرايط جديد فرصتهاي بيشتري را براي حركت اسلام­گرايي معاصر فراهم مي­سازد (نك: بهروزلك، در دست انتشار). طبق الگوي تحليل گفتماني لاكلا و موفه، مفاهيم فرصت و چالش را مي­بايست در شرايط نزاع گفتماني و نسبت موجود بين آنها تعريف نمود. فرصت براي يك گفتمان شرايطي است كه آن گفتمان در روابط قدرت بين گفتمانها شرايط ظهور مي­يابد و در نتيجه مي­تواند در برابر گفتمانهاي مسلط پيشين ايستاده و سيطره آنها را بشكند و خود را در شرايط برتر و مسلط قرار دهد. طبعا چنين فرصتهايي با توجه به ميزان شكست و تضعيف گفتمان مسلط و توان دروني گفتمان بديل در كسب برتري مي­تواند متفاوت باشد. در شرايط افول يك گفتمان و ظهور گفتمان ديگر معيارهاي اصلي لاكلا و

موفه دو شرط در دسترس بودن و قابليت اعتبار مي­باشند (Laklau,1990:66). حال گفتمانهاي رقيب با توجه به ميزان در دسترس بودن و نيز اعتبار آنها فرصت ظهور و تسلط مي­يابند. در شرايط امروز جهاني گفتمان مدرن ليبرال دموكراسي غربي، بويژه پس از سقوط نظامهاي گفتماني مسلط است و گفتمانهاي ديگر را تحت الشعاع خود قرار داده است. گفتمانهاي ديگري چون جريانات بنيادگرايي ديني (مسيحي، يهودي و غيره)، گفتمان فمينيسم؛ گفتمان چپ جديد، اسلام سياسي و بسياري ديگر هنوز در شرايط حاشيه­اي گفتمان مدرنيسم قرار دارند. در واقع سيطره گفتمان مدرنيسم به چند سده اخير برمي­گردد كه ليبرال دموكراسي تداوم آن محسوب مي­شود، اما تحولي كه اينك صورت گرفته است، بروز بحرانها وبي­قراريهايي است كه در آن رخ داده و منجر به تضعيف سيطره آن شده است. با افول بلوك شرق و نظامهاي سوسياليستي، ليبرال دموكراسي در غرب به رهبري آمريكا سعي نموده است خود را تنها بديل ممكن براي عصر نوين جهاني معرفي نمايد و اينك نيز آمريكا به دليل برتري نظامي اقتصادي خود بر جهان سعي دارد سيطره چنين گفتماني را حفظ نمايد. عوامل بي­قراري و بحران در گفتمان مسلط مدرنيسم و به تبع آن ليبرال دموكراسي را مي­بايست از يك سو بحران معنا در دنياي مدرن دانست كه چنانكه متفكران سنت­گرا آن را بخوبي تبيين نموده­اند(نك: گنون،1378)، به دليل تمركز بر زندگي مادي- دنيوي و كم­رنگ ساختن ابعاد معنوي حيات بشري دچار بحران معنا گشته است. از سوي ديگر چنين بحراني ريشه در نقدهايي دارد كه نظريه­پردازان پسامدرنيسم با نفي سوژه محوري مدرنيسم و نشان دادن تعيين كنندگي شرايط اجتماعي بر انديشه و

تفكر بشري، مباني مدرنيسم زير سوال برده­اند. به رغم چنين نقدهايي هنوز گفتمان مدرن ليبرال دموكراسي دچار بي­قراري كامل نگشته و هنوز با تمسك به قدرت برتر خود در صدد حفظ و تداوم سيطره خود مي­باشد. چنين وضعيتي را مي­توان آغاز فرايند افول مدرنيسم و فراهم شدن زمينه­هاي ظهور گفتمانهاي بديل آن دانست. آغاز افول مدرنيسم از دو جهت مي تواند در وضعيت جهاني شدن موجب پيدايش فرصتهاي جديد براي هويت اسلامي در طول قرن بيست و يكم باشد. نخستين فرصت را مي­توان بر اساس تحليل نظريه پردازاني بيان نمود كه عصر جهاني شدن را عصر بازگشت اديان تلقي مي­كنند. بسياري از نظريه پردازان جهاني شدن با توجه به بحران معنا در جهان امروز كه از تضادهاي دروني مدرنيسم غربي و نيز وضعيت بحران هويت ناشي از تلاقي فرهنگها با گسترش ارتباطات بين فرهنگها نشأت مي گيرد، عصر جهاني شدن را عصر بازگشت اديان ناميده­اند. جرج ويگل مدعي بود كه ما امروز شاهد شكل گيري يك نوع حركت فراگير احياگرانه ديني در تلاش براي سكولاريسم زدايي از جهان هستيم (نك: هينس، 1381: 19). از اين رو قرن بيستم را آخرين قرن مدرن و سكولار دانسته مي­شود كه احتمالا جهان نوگراي قرن بيست و يكم حداقل از منظر عقلگرايي عصر روشنگري در قالب جهاني پساسكولار جلوه­گر مي­شود (Berri, 1993). در حقيقت دين گرايي معاصر بر خرابه­هاي ملي­گرايي سكولار در جهان سوم، سرمايه­داري مادي گرا در جهان توسعه يافته و كمونيسم در اروپا استوار گشته است (هينس، 1380: 64). مهم ترين وجه اهميت بازگشت اديان را در عصر حاضر مي­توان بر اساس قدرت معنادهي يا انگاره پردازي(12)

اديان توضيح داد. چنانكه گذشت، براون در بررسي وضعيت آينده جهان بر اين نكته تأكيد نموده است. او بر اين باور است كه توانايي يك دولت در كسب برتري در منازعات با رقباي خود به قدرت خيره كننده انديشه­هايي بستگي دارد كه ضمن پيوند افراد متعلق به اجتماعات مختلف، آنان را وا مي دارد تا تمايلات، امنيت شخصي و حتي زندگي خود را در راه دفاع از دولت خود فدا كنند. اين كه چه كسي در تمامي موضوعات و مسائل به تبعيت از چه انديشه­اي فردي مي پردازد تنها از طريق جوامع انگاره پردازي كه در سراسر گيتي گسترش يافته و با درنورديدن مرزها برخي از منسجم ترين جوامع را در جهان تشكيل داده­اند، مشخص مي­شود (Brown, 1995: 157؛ به نقل از هينس: 68-69). اديان به دليل آموزه­هاي جهان شمول خود از قدرت بارزي در ايده پردازي برخوردار هستند و از اين جهت در فضاي جهاني شدن يك قدرت حايز اهميتي تلقي مي شوند. مفهوم قدرت انگاره پردازي را براي اديان در عصر جهاني شدن مي­توان با مفاهيم گفتماني قابليت دسترسي و اعتبار تكميل نمود. بر اين اساس در شرايط جديد جهاني شدن نكته مهم براي اسلامگرايي معاصر فعال شدن و بازگشت به هويت اسلامي در جهان اسلام مي­باشد. چنانكه كاستلز بخوبي نشان داده است، ظهور جريانات مختلف هويت مدار را در عصر جامع? شبكه­­­اي مي بايست در هويتهاي بديلي دانست كه در برابر هويت مسلط مدرن شكل گرفته­اند. به هر حال هويت عاملي است كه اسلام سياسي با تمسك به احياي هويت اسلامي در جهان اسلام توانست در برابر مدرنيسم بومي كماليسم به تفوق

و برتري دست يابد (بابي سعيد، 1379: 129). نتيجه اين امر مركزيت زدايي از هژموني غرب بود. كاري كه هيچ كدام از جريانات مبارز درون جهان اسلام نمي­توانست چنين كاري را انجام دهد (همان:90). بديهي است كه در فضاي جهاني شدن نيز اسلام سياسي مي تواند با فراخواني به هويت اسلامي كه مبتني بر محوريت اسلام به عنوان دال برتر و واژگان نهايي در تعبير رورتي مي باشد، در برابر هويت هاي ديگر عمل نمايد. خاتمه سخن گذشت بيش از ربع قرن از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، عملا هويت اسلامي را در كانون توجه جهانيان قرار داد. انقلاب اسلامي نمودي از بازگشت مسلمانان به هويت اسلامي خويش بوده است. چنين هويتي در صدر اسلام و با محوريت پيامبر گرامي اسلام (ص1) و دعوت او كه در كتاب، سنت و اهل بيت (ع) او، بازتاب و تداوم يافت، شكل گرفت. در طول تاريخ اسلام چالشهاي گوناگوني در برابر هويت اسلامي شكل گرفت. هر چند فرهنگ و تمدن اسلامي هرگز در برابر اين چالشها هرگز دچار بحران جدي نگرديد، اما چالش مواجه مسلمانان با استعمار غرب و چهره فكري و تمدني آن سبب گرديد تا برخي از فرهيختگان جهان اسلام شيفته غرب گشته و هويت اسلامي مردم مسلمان را به فراموشي بسپارند. سالها تلاش غرب و غربزدگان داخلي جهان اسلام نتوانست تغييري در هويت اصيل و اسلامي مردم مسلمان ايجاد نمايد و در نتيجه سالها تلاش و مجاهدت مصلحان براي احياي اسلام و تمدن اسلامي، در نهايت اين امر با رهبري امام خميني (ره) در انقلاب اسلامي ايران به ثمر نشست و در برابر سيطره فرهنگ

و هويت غربي هويت اسلامي خود را بازيافت. پيروزي انقلاب اسلامي عملا زمينه ساز احياي هويت اسلامي در ديگر نقاط جهان اسلام گرديد و از اين حيث شاهد شيوع و گسترش حركت اسلامگرايي در جهان بوده­ايم. عميقترين تأثير انقلاب اسلامي را مي­بايست بر اساس تحليل گفتماني به چالش كشيدن مركزيت و سيطره غرب مدرن دانست كه در نهايت با احياي هويت اسلامي موجب شكست گونه­هاي بومي مدرنيسم غربي همچون كماليسم، پهلويسم يا ناصريسم و... گرديد. چشم انداز احياي هويت اسلامي در جهان امروز مثبت به نظر مي سد. اين امر با توجه به بروز بحرانهاي دروني در گفتمان مسلط ليبرال دموكراسي و در كل مدرنيسم غربي و ظهور جريان پسامدرنيسم در درون غرب و نيز پديده جهاني شدن قابل توضيح است. هر چند توضيح اين مطلب در نوشتار ديگري بسط يافته است، اما به اجمال مي­توان آن را با بازگشت اديان و نقش و قدرت انگاره پردازي آنان در عصر جهاني توضيح داد. هر چند در فضاي امروز جهاني شدن هنوز تحت آخرين مراحل سيطره غربي قرار دارد، اما فراهم شدن زمينه هاي ظهور هويتهاي رقيب هويت غربي و بويژه هويت اسلامي چشم انداز مثبتي را براي اسلام­گرايي نويد مي­دهد.

منابع تحقيق - قرآن كريم

- ادواردز، پل (ويراستار)، 1375، فلسف? تاريخ: مجموعه مقالات از دائره المعارف فلسفه، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.

- اسپوزيتو، جان (ويراستار)، 1382، انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن، محسن مدير شانه چي، تهران، مركز بازشناسي اسلام و ايران.

- بابي، سعيد. 1379، هراس بنيادين: اروپامداري و ظهور اسلام گرايي، غلامرضا جمشيديها و موسي عنبري، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.

- بهروزلك، غلامرضا،

مقال؟ در دست انتشار، "اسلام سياسي و جهاني شدن".

- تاجيك، محمد رضا، 1378. ميشل فوكو و انقلاب اسلامي، تهران، موسسه دانش و پژوهش ايران.

- جنكينز، ريچارد، 1381، هويت اجتماعي، تورج يار احمدي، تهران، انتشارات شيرازه.

- روآ، اليويه، 1378، تجربه اسلام سياسي، محسن مدير شانه­چي و حسين مطيعي امين، تهران، انتشارات الهدي.

- طباطبايي، سيد جواد، 1373، زوال انديشه سياسي در ايران، تهران، انتشارات كوير.

- طباطبايي، سيد جواد، 1380، ديباچه­اي بر نظريه انحطاط ايران، تهران، نگاه معاصر.

- كاستلز، مانوئل، 1380. عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ؛ قدرت هويت، ترجمه حسن چاوشيان، تهران، طرح نو، ج2.

- گل محمدي، احمد، 1381، جهاني شدن، فرهنگ، هويت، تهران، نشر ني.

- گنون، رنه، 1378. بحران دنياي متجدد، ضياءالدين دهشيري، تهران، انتشارات اميركبير، چ3.

- لويس، برنارد. 1378، زبان سياسي اسلام، غلامرضا بهروزلك، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم.

- موثقي، سيد احمد. 1372، جنبشهاي اسلامي معاصر، تهران، سمت.

- النعماني، محمد بن ابراهيم، بي تا، كتاب الغيبه، تصحيح علي اكبر الغفاري، طهران، مكتبه الصدوق.

- هوارث، ديويد، 1378، " گفتمان"، در: ديويد مارش و جري استوكر، روش و نظريه در علوم سياسي، امير محمد حاج يوسفي، تهران، پژوهشكده مطالعات راهبردي، صص 195-222. صص 195-222.

- هينس، جف. 1381، دين، جهاني شدن و فرهنگ سياسي در جهان سوم، داود كياني، تهران، پژوهشكدة مطالعات راهبردي.

- وبر، ماكس، 1374، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهري و ديگران، تهران، انتشارات مولي.

- ولايتي، علي اكبر، 1378. بحرانهاي هويت تاريخي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

- Dabashi, Hamid, Authority in Islam,

- David Howarth, Discourse, Buckingham, Open University Press, 2000.

- Jorgensen, Marianne Philips, Louise, 2002, Discourse Analysis As theory method, London, Sage Publications

-

Kuper, Adam Kuper, Jessica, The Social Science Encyclopedia, London New York, Routledge, 1996, 2­nd ed..

- Laclau Mouffe, Hegemony Socialist Strategy, London: Verso, 2nd Ed, 2001.

- Laclau, Ernesto.1990, New Reflections on the Revolutions of Our Time, London, Verso.

- Rorty, Richard.1989, Contingency, Solidarity Irony, Cambridge, Cambridge University press.

پي نوشتها (1) عضو هيأت علمي دانشگاه باقرالعلوم (ع)- قم

(2) final vocabulary

(3) Social Constructionism.

(4) Anti-fundationalism.

(5) the chain of equivalence difference

(6) antagonistic relations

(7) constitutive outside

(8) Ideational power.

(9) Sedimentation.

(10) Reactivation.

(11) Dislocation.

(12) ideational power

*منبع : http://taghrib.ir ، سه شنبه 22 مرداد 1387

دستاوردهاي انقلاب اسلامي

دستاوردهاي انقلاب اسلامي محمدعلي افتخاري

اهميت انقلاب شكوهمند اسلامي كه دستاورد ميليون ها انسان ارزشمند و هزاران شهيد جاويد آن و آسيب ديدگان عزيز, اين شهيدان زنده است و مورد اميد ميليون ها مسلمانان و مستضعف جهان, به قدري است كه ارزيابي آن از عهده قلم و بيان والاتر و برتر است . وقتي سيمرغ اسلام و انقلاب در اوج پرواز روحاني, در ستايش انقلاب بزرگ اسلامي و دستاورد هاي عظيم آن پر بريزد, از عهده قلم ناتوان نگارنده اي چو من چه خيزد ! ؟ حال جهت تكميل مطالب, با الهام از رهنمود هاي خدايي امام امت رحمه الله عليه و شواهد عيني در عرصه هاي اجتماعي و سياسي - فرهنگي جهان به محور هاي كلي از دستاورد هاي ارزشمند و پايدار انقلاب اسلامي اشاراتي مي شود : نخستين ثمره انقلاب متكي بر باور ها و انديشه هاي ديني و معنويت اسلام و حقيقت قرآن و نداي مظلوميت تشيع و عنايات غيبي و مدد امامان عترت (عليهم السلام اجمعين) در جهان صنعت

گراي روز, توجه انديشه ها و يادها به تأ ييدات غيبي الهي و اصل بندگي خداوند و استيلاي قدرت سرمدي بر همه قدرت هاي پوشالي جهان بود. و به دينداران براي تغيير ساختار نظام سياسي - اجرايي جامعه و عرضه حكومت مردمي بر پايه تعاليم قرآن در نظم هاي سلطه و سياسي - استكباري جهان قدرت بخشيد. پيروزي ملت مسلمان ايران, تكرار حماسه هاي پيروزمند قهرمانان الهي در تاريخ كفر ستيز جهان بود, تدايي پيروزي خون بر شمشير غداره بندان تهي مغز تاريخ بود, نمايشگر جايگزيني حق به جاي باطل بود, نمايشگاه علو ايمان قدرت و اراده ازلي بود تا حكومت زمين را به صالحان و گل هاي سر سبد آفرينش عطا نمايد. تبلور اراده و ايمان ملت ما در انقلاب اسلامي, تجلي نصرت حق از ياوران دين خدا بود. ان تنصرو الله ينصركم پيام اميد به نسل به پا خاسته براي اعتلاي حق و اشاعه عدل و سخن او را تخلفي نيست و همه وعده هاي او محتوم و محقق شدني است. ايجاد وحدت آفريني, روح همبستگي ملت ها و رسيدن به ايده واحد در انديشه و عمل در پرتو تعاليم اسلام و رهنمود هاي رهبري از ديگر ثمرات ارزشمند انقلاب اسلامي ايران است. مردم طيف گسترده اي يافتند و بي توجه به زبان و قوميت, نژاد و رنگ و شغل و صنف و غيره و بيواهمه از حبس و قتل و تبعيد و آزار و سرزنش با شعار توحيد و فرياد هاي پر طنين الله اكبر, يكدل و يك زبان, چون يدي واحده به مشتي آهنين تبديل شدند و همچون عضوي در بند

فرمان در آمدند . و با روح تعاون, فداكاري, ايثار, خلوص و انسانيت و غيره به طور حيرت آور و معجزه آسا در همه عرصه هاي مقاومت و پيروزي, اقتدار ملي و قدرت ايمان و توكل و شكيبايي خويش را به نمايش گذاردند و صلا دادند. ما چو موجيم كه آرامش ما عدم ماست. تا كفر و ستم هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستيم, چرا كه فقاتلوا ائمه الكفر, حتي لا تكونوا فتنه شعار مجاهدت هاي اسلامي است تا پيشوايان كفر پيشه و فتنه جويان پر فريب روزگار هستند, ما هستيم. همچنان كه بزرگ مجاهد انقلاب نيز فرمودند: تا قطع تمام وابستگي ها به تمام ابر قدرت هاي شرق و غرب, مبارزات آشتي ناپذيرانه ملت ما عليه مستكبرين ادامه خواهد يافت. ما هنوز با ابر قدرت ها در جنگ هستيم. تشكيل حكومت مردمي بر پايه انديشه هاي ديني, در پرتو ولايت و حضور موفق دينداران در عرصه هاي سياسي - اجرايي و مديريتي جامعه و جهان و دفاع از برنامه هاي حيات بخش دين جهاني اسلام و شريعت جاويد پيامبر اسلام يكي ديگر از دستاورد هاي مهم انقلاب اسلامي است كه روح دين خواهي در عصر صنعت رو به سستي نهاده بود . محو استبداد و پايان بخشي به پايه هاي ستم سلطه كهن سلطنت و همه دست نشاندگان خود باخته شرق و غرب با كنار گذاري فرومايگان بي كفايت و قدرت هاي پوشالي و جنجالي داخل و خارج, از عرصه هاي مديريت, سياست و فرهنگ و انتظام جامعه, مردم مسلمان ايران را به خود يافتگي رساندند. كرباس خود به حرير بيگانه

نفروختند. با تكيه بر نيروهاي مخلص و توانمند خود, مقرارت كشور را به دست گرفتند و چه نيكو در همه عرصه ها مايه شگفتي جهانيان شدند . وارد ساختن روحانيان و روشنفكران متعهد و جوانان مسئول و تواناي جامعه به عرصثه هاي سياسي - اجتماعي, علمي, اقتصادي و فرهنگي و غيره كشور كه غالب اينها در انزوا و عزلت بودند يا به لهو و لعب سر گرم بودند و يا با تبليغات تحريف آميز از صحنه كنار گذاشته شده بودند. اصلاحات دامنه دار اجتماعي با روح نظارت عمومي, اصلاحات فرهنگي با تأسيس شوراي عالي انقلاب فرهنگي در زمينه دانشگاه ها, مراكز آموزشي, شيوه آموزش و كادر استادان, معلمان و آموزگاران و حتي نظام مديريتي حوزه كه به اصلاح انحرافات فكري, بدعت هاي ناروا, سنت هاي غلط و آموزش هاي نادرست انجاميد و با انتصاب نخبگان شايسته به نظارت و پيگيري هر چه بيشتر منتهي شد. رسيدن به استقرار سياسي و سياست نه شرقي, نه غربي. قطع همه وابسته هاي سياسي به ابر قدرت ها و سياست هاي تحميلي ايشان و كسب عزت و عظمت ملي و اعلام حضور مقتدر و موفق و راهيابي به مراكز حساس بين المللي و اركان سياسي منطقه و جهان در پرتو آزادگي ملت, حميت اسلامي و عزت نفس رهبران ديني . تجديد حيات معنوي - سياسي شيعه و رابطه دين و سياست و كشيدن خط بطلان بر شعارهاي استعماري جدايي دين از سيا ست با طرح و عرضه هاي آرمان هاي اسلامي و بيان سنت هاي پيشوايان در تشكيل حكومت و پايگاه قدرت. ابقاي روح حماسي, عدم تسليم, سازش ناپذيري

و پذيرش مرگ شرافتمندانه در رويارويي با زندگي ننگين و بيان چهره حماسي سرور شهيدان و فرهنگ عاشورا, از ديگر مواهب پر ارج انقلاب آزادگان ايران بود . استفاده بهينه از تشكل هاي سياسي - مردمي در پيشبرد اهداف متعالي اسلامي با تشكيل نهد ها و ارگان هاي خود جوش جامعه كه نقش هر يك را در دوران دفاع مقدس و بازسازي اقتصادي - اجتماعي و فرهنگي شاهد بوديم. اهتمام به اجراي احكام اسلام و تقويت بنيه فطري و گرايش هاي ديني با رفع عوامل و موانع بازدارنده ضد ديني در سطح جامعه به دست گروه هاي مادي گرا و ملحد و در سطح جهاني توسط رسانه هاي گروهي و مراكز فعال ضد ديني و ايجاد زمينه هاي دفاع از حريم قرآن و عترت و ساحت مقدس اهل بيت در برابر تهاجمات بي امان شبكه هاي تبليغي با راه اندازي شبكه خبري - تبليغي برون مرزي, سازمان هاي فعال در سطح جهاني و اعزام هيأت هاي عالي تبليغي به نقاط مختلف جهان, چاپ و نشر كتب تحليلي و روزنامه و رنگين نامه ها در شكل ها, طرح ها و زبان هاي مختلف. ايجاد زمينه هاي لازم و بستر مناسب براي دخالت مردم در تعيين سرنوشت جامعه و حضور در عرصه هاي گزينش بهترين ها براي زمامداري، قانونگذاري و مديران اجرايي ارشد و خبرگان ملت و غيره جهت اعتلاي رشد سياسي جامعه براي رسيدن به عدالت اجتماعي, توسعه پايدار اقتصادي و طرح هاي جامع فرهنگي و ديگر امور از ثمرات شايان ذكر انقلاب اسلامي است . اهميت دادن به بر پايي نماز, بزرگترين ذكر الهي و

آميزش آن با روح انساني و جهت دار ساختن زندگي انساني با ياد خدا, همان هايي كه اگر در زمين اقتدار يابند به بر پايي نماز همت مي گمارند. الذين ان مكنا هم في الارض اقاموا الصلاه, نماز هاي جمعه و جماعات در سراسر كشور از يادگاري هاي امام و انقلاب است. تمرين پارسايي, نظم, ساده زيستي, وجدان كاري, انظباط اجتماعي و ديگر فضايل اخلاقي و سجاياي انساني با پيروي از الگوهاي رفتاري موفق سران و رهبران جامعه كه بيشترين انها در اخلاق و كريمه و فضايل ستوده اسوه اي بس نيكو بودند و هستند. شباهت مردم به سيرت سران بيش از همانندي ايشان به پدران خويش است. وارد ساختن زنان پاكدامن و پشتيبانان و نگهبانان اخلاق و معنويت جامعه در نهان به عرصه هاي ملي, سياسي, اجرايي, قانونگذاري, صنعتي و خدماتي و غيره بزرگترين ثمره انقلاب در شخصيت بخشي و دادن توان ذهني و علمي به اين نيم پر ارج جامعه بوده. كه از فرهنگ پوچ گرايي و ابتذال و بازيچه شدن دست هوسبازان پر فريب و نهنگان نيرنگ خارج ساخته و به جايگاه والاي زن آزاده و مسلمان عروج داده است و رسالت خطيرش را در حفظ ارزش ها و آرمان هاي ديني و فرهنگ پوياي ملي ترسيم كرده است . ايجاد همبستگي بين ملت هاي مسلمان و مستضعف جهان و بسيج توده هاي زير ستم, براي رسيدن به آرمان هاي انساني و تشكيل حكومت جهاني و عدل گستر بزرگ مصلح خدايي با اين پيام رهايي, كه حكومت زمين از آن پابرهنگان است و انسان هاي آزاده نبايد زير بار ستم روند. بندگي

فقط او را شايسته است, بردگي بندگان را نمودن باطل است و . . . در پيوستگي و همبستگي شما قدرتي است كه مهار آن از توان هيچ قدرتمندي بر نخواهد آمد. به خود آييد و متحد شويد, چون ملت ما بله حول و محور اسلام در آييد كه شما پيروزييد. با حمييت اسلامي, قوت ايمان و تكيه بر ذات و قدرت سر مدي پيش رويد كه دست نصرت خدا با جماعت است. ثمره ديگر انقلاب اسلامي ايران در اين است كه مورد اميد و مايه دلگرمي ميليون ها مسلمان و مستضعف جهان قرار گرفته است. نه تنها همه ستمديدگان چشم ياري بدو دوخته اند, اميد نجات از آن دارند و حركت موفق آن را الگوي خويش ساخته اند, بلكه محور همه جنبش هاي حق طلبانه جهان گشته است و در همه جاي جهان انقلاب اسلامي را با نام و ياد جاويدان رهبر آن, حضرت امام مي شناسند و بدان تأسي مي كنند. احياي فرهنگ خونين تشيع, روح شهادت طلبي, نشاط جهاد, تعظيم شعاير اسلامي, زدودن گرد و غبار تحريفات كج انديشان و بدخواهان از سيماي عترت, تبيين اصول و موازين سياسي و اجرايي - اجتماعي كشور بر مبناي احكام قرآن و سنت پايدار نبوي و شيوه هاي خدايي پيشوايان شيعه از دستاوردهاي پر ارج ديگر است كه مي توان بدان اشاره كرد. سعي و تلاش درحمايت و تقويت جنبش هاي اصلاحي مبارزان ديگر مناطق جهان براي اعتلاي حق و گسترش عدالت اجتماعي از ثمرات مثبت و مشخصه انقلاب و نظام مقدس ايران اسلامي است. ايران و رهبران سياسي - ديني آن, بهترين پناهگاه ستم

سيزان جهان است و پر فروغترين نور اميدي است كه در هر ديده پيكار گري مي درخشد و رسا ترين آوايي است كه از گلوي هر ستمديده اي خارج مي شود. انقلاب اسلامي بهترين تكيه گاه مطمئن براي پيام آوران آزادي و حماسه و رسالت هاي انساني در نقاط مختلف جهان است. اگر چه جهانخواران افزون طلب آن را حامي تروريست بخوانند و عليه او اعلاميه هاي ضد حقوق بشر صادر كنند. ارتقاي روح مقاومت نستوهانه در برابر تهاجمات گسترده نظامي, محاصره اقتصادي, دسيسه هاي سياسي بين المللي, آشوب هاي اجتماعي و يورش هاي فرهنگي و غيره از كاركردهاي موفق اسلامي است و اين راز توفيق در پيوند مستحكم مردم و دستگاه رهبري است و ريشه در اعماق ايمان و قدرت اراده مكتبي و عزم ملي دارد, كه توانسته است با هر طرح شومي بر اقتدار و انتظام و صلابت خويش بيفزايد . احياي روح تكليف گرايي, مسئوليت پذيري, به ويژه نزد روشنفكران متعهد, روحانيان آگاه, جوانان پرشور, زنان پاكدامن و همه كساني كه در انزوا و عزلت بودند. آنان اكنون به نقش فعال و سازنده خود مومن گشته اند و در انديشه ها, نگرش ها و ارزش هاي ايشان تحولي ژرف هويدا گشته است. هر يك با سلاح كار آمد و توان و تجربه خود به اردوي سازندگي ملت آمده است تا سپاه اسلام را تا قله فتح و چكاد پيروزي و استقلال و آزادي همه جانبه بدرقه نمايد و از كيان مسلمين و حوزه شريعت مقدس و قانون خدا صيانت كند. مقابله بي امان با همه توان و شكل و شيوه, با سياست

هاي نظري و عملي استكبار جهاني عليه اسلام و انقلاب اسلامي در همه جهان, با طرح اين پيام كه اگر استكبار در برابر دين ما بياستد ما در برابر همه دنياي آنها خواهيم ايستاد و اين خط مشي مبارزات سياسي امام است كه فرمودند : تا آمريكا و ساير ابر قدرت ها به جنايات خود ادامه مي دهند, ملت ما به مقابله و مبارزه خود با آنان ادامه مي دهد. (20/12/ 58) اين امت وفادار امام آن خواهند كرد كه بدان امر شده اند. وفاداري به آرمان هاي انقلاب و امانت داري از بزرگ امانات الهي كه به دست اين اهلان سپرده شده است و اين ملت آگاه به رمز پيروزي و بقاي اين وديعه الهي در ثبات و صدور آن نيز به انگيزه الهي و مقصد عالي حكومت اسلامي و اجتماع غرور آفرين خود در سراسر ميهن اسلامي و وحدت عملي و انديشه توجه دارند و پاسداري آن از آن انگيزه و مقصد را فرض راه مي شمرند و پيروي از سفارش آخر امام فقيد خود مي دانند . سخن پاياني اينكه از مرزبانان حماسه انقلاب, بايست توجه كرد كه در ثبات, صدور و بقاي انقلاب، به دين به مثابه معيار حقيقت و اصلي ترين عامل پيدايش نگريست و نه بسان ابزار توجيه, چون عامل حدوث است. اما بايد به مردم به عنوان نگهبانان هميشه بيدار و به دستاورد هاي عظيم انقلاب به ديده تقديس و احترام نگريست و در هر شرايطي از كمرنگ يا بيرنگ شدن جلوه هاي آن و تحريف و تعديل اركان و ارزش هاي آن به شدت جلوگيري كرد. *منبع

: www.ido.ir

انقلاب اسلامي و تحولات بنياددين فرهنگي

انقلاب اسلامي و تحولات بنياددين فرهنگي علي عسگري

انقلاب اسلامي در عصر ظهور مكاتب دين ستيز و دين گزيز ماركسيسم و ليبراليزم به وقوع پيوست و پيام تازه اي از پيوند دين و دولت را به دنياي فرامدرن عرضه نمود. بسياري از تحليل گران، انقلاب اسلامي را سرآغاز حركت جديد اصول گرايي اسلامي دانسته اند. بر اساس اين نظريات، اصول گرايي اسلامي در فرآيند انقلاب اسلامي شكل تازه اي از بازگشت به قرآن و شريعت به خود گرفت. بر اين اساس، اصول گرايي اسلامي مورد نظر انقلاب اسلامي نوعي سنت گرايي كهنه نيست.(2) ادوارد آبراهاميان در اين خصوص مي گويد: - اگر لفظ بنياد گرايي به معني قرائت هاي خشك متون مذهبي باشد اين مفهوم قابل اطلاق بر بنيادگرايي اسلامي نيست. زيرا تفسير آن ها از متون مذهبي جديد و نوآورانه است.(3) آن چه امروزه در غرب به عنوان بنيادگرايي اسلامي مطرح شده است، با اصول گرايي مورد نظر انقلاب اسلامي تفاوت هاي اساسي دارد. مطالعات بسياري كه هم اكنون در غرب با موضوع بينادگرايي اسلامي در جريان است، سه خصلت اساسي را براي بنيادگرايي مورد تصور غربي ها در نظر گرفته است. اين سه خصلت عبارتند از: 1. طرحي براي كنترل زنان

2. ارائه شيوه كار سياسي بر اساس رد كثرت گرايي

3. حمايت قاطع از ادغام دين و سياست اصول گرايي مورد نظر انقلاب اسلامي با ديدگاه توحيدي خويش، درصدد نفي حكومت هاي غيرالاهي و ارزش هاي غير انساني است. حمايت قاطع از ادغام دين و سياست نيز در چارچوپ بسط و گسترش حكومت ديني مبتني بر ارزش هاي والاي انساني، در همه ي عرصه ها مانند اقتصاد، سياست و فرهنگ معنا پيدا مي كند. بر اساس اين ديدگاه فرهنگ عمومي نيز بايد برگرفته از

تعاليم شريعت و بر اساس تفاسيري از دين باشد كه توان پاسخگويي به نيازهاي روز را داشته باشند.(4) به خوبي روشن است كه اگر ريشه هاي اسلام گرايانه انقلاب اسلامي را فرهنگي خواهد بود. به اعتقاد برخي محققان اين نوع اصول گرايي كه حاصل تفكر امام خميني (قدس سره) بود به سرعت در ميان ساير ملت هاي مسلمان نفوذ پيدا كرد. چنان كه فردهاليدي(5) كارشناس مسائل خاورميانه در اين مورد مي گويد: - انقلاب اسلامي در ايران جذابيت ايدئولوژيك بسيار زيادي ميان اعراب و الجزاير و سودان دارد كه نمي توان آن را ناديده گرفت. به علاوه در جمهوري هاي آسياي ميانه علي الخصوص آذربايجان، گرجستان، عراق، افغانستان و پاكستان با توجه به بافت اجتماعي اين كشورها دين و فرهنگ داراي نفوذ بسيار زيادي است.(6) فيشر(7) نيز معتقد است اسلام گرايي از اين نوع، واكنشي عليه تخريب و زوال فرهنگي است.(8) گفتمان فرهنگي انقلاب اسلامي بر اساس اسلام گرايي نوين در جهت حفظ هويت فرهنگي، منجر به گونه اي غرب ستيزي منطقي در جهان معاصر گرديد. هر چند پيش از انقلاب اسلامي انديشمندان بسياري، تفكر بنيادين خويش را بر غرب ستيزي بنا نهاده بودند اما به دليل عدم ارائة الگويي توانمند از اسلام گرايي، توفيق چنداني كسب نكردند. امام خميني (ره) اسلام گرايي را به عنوان الگويي برتر مطرح نمود. بر اساس طرح امام خميني (ره) ظهور اسلام گرايي تنها در فضايي قابل درك است كه در آن غرب مركز زاده شده باشد.(9) نمونه اي از اين تفكر امام را مي توان در پيام ايشان به گورباچف مشاهده كرد: - شما اگر بخواهيد در اين مقطع تنها گره هاي كور اقتصادي سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايه داري غرب

حل كنيد، نه تنها دردي از جامعه ي خويش را دوا نكرده ايد كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند.(10) بنابر آن چه بيان شد، تغييرات بنياديني كه انقلاب اسلامي در محور فرهنگ جهاني ايجاد كرد، عبارتند از: 1. اسلام گرايي مبتني بر پاسخگويي به نيازهاي مخاطبان

2. استعمارستيزي با تكيه بر نقد غرب (وجوه منفي غرب) در جهت دفاع از هويت فرهنگي

3. ارائه ي گفتمان جديد فرهنگي با تكيه بر توانمندي هاي سرشار اسلام اين تغييرات بنيادين، چشم انداز آينده ي انقلاب اسلامي را به گونه اي ملموس ترسيم مي كند. براساس اين ديدگاه، در جهاني كه فرهنگ پذيري و تراوش فرهنگي بر اساس انتخاب آگاهانه صورت مي پذيرد، برتري فرهنگي به وسيله غناي معنوي يك فرهنگ تفسير مي شود و مؤلفه هايي چون قدرت سياسي و ابزار تبليغاتي نمي توانند نقشي در تغيير فرهنگ ملت ها ايفا نمايند. روابط فرهنگي مطلوب در دنياي آينده اين گونه شكل خواهد گرفت. تمدن بزرگ اسلامي تأثير دين بر دگرگوني فرهنگي ملت ها و نقش تمدن آفرينش، محور بحث هاي بسياري در قلمرو مناسبات دين و فرهنگ است. گروهي از جامعه شناسان معتقدند دين تأثيري بر روند رشد فرهنگي ملت ها ندارد. برخي ديگر مانند كارل ماركس معتقدند دين با ارائة نقشي منفي، عامل مهمي در زوال فرهنگي ملت ها است.(11) علامه محمدتقي جعفري (ره) در مورد نقش دين مي گويد: - چنان چه متفكران جامعه شناسي درباره ي ماهيت دين تحقيق لازم و كافي داشتند، قطعاً مي گفتند: دين بي آلايش الاهي همواره مي تواند موجب سعادت واقعي باشد. اين قدرت دين است كه گاهي خود كامگي هاي بشري را شكافته و آن ها را كنار زده و براي خوشبختي انسان ها دست به كار شده است.(12) هر چند پوچي و

بي پايگي تفكرات ماركس با ادله ي بسياري به ثبوت رسيده؛ اما مناسب است نقش تاريخي برترين دين الاهي اسلام، مورد ارزيابي قرار گيرد. به شهادت تاريخ، اسلام در عصر ظهور كرد كه جهان در تاريكي و ضلالت فرو رفته بود. - اسلام با برنامه هاي انقلابي و فرهنگ پرورش خود شالوده فرهنگ و تمدن گسترده اي را بنا گذاشت كه نصف بيش تر كره ي زمين در آن زمان را شامل مي شد، به گونه اي كه طي كردن طول و عرض كشور پهناور اسلامي در آن روزگار نياز به هشت ماه راهپيمايي داشت.(13)

بي شك تعاليم قرآني و پيام اصيل اسلام كه مبتني بر تعليم و تربيت بود، نقشي اساسي در اين تحول فكري داشت، چنان كه برخي انديشمندان معتقدند: - آن روزي كه پيامبران از طرف خدا به وظيفه ي تعليم و تربيت دست زدند، نه خبري از فلسفه بود و نه اثري ازدانش و فرهنگ. آن ها بودند كه با رنج هاي فراوان و زحمات خستگي ناپذير عقول مردم را به سوي سعادت واقعي سوق دادند.(14) به تعبير زيباي امير مؤمنان علي (ع) نيز يكي از وظايف اساسي پيامبران استخراج گنج هاي عقول بشري بوده است.(15) تعليم، تربيت و علم، فرهنگ سازند و تمدن پرور و به همين جهت به اعتقاد بسياري از متفكران، دين اسلام موجب پديد آمدن رشدي عميق در شاخه هاي حديث، فقه، تفسير، تاريخ، جغرافيا، ادبيات، شعر، حساب، هندسه، پزشكي، خط و فلسفه شد و بدين گونه تمدن عظيم اسلامي را پديد آورد. اين تمدن آن چنان تحولي در عصر خويش آفريد كه فروغ پرنور آن تا قرن ها بعد چشم جهانيان را خيره كرد.(16) هرچند متفكراني چون جرجي زيدان در كتاب بزرگ

تاريخ تمدن اسلام علت اصلي رشد و بالندگي اين تمدن را در دو عامل علم و ثروت جست و جو كرده است، (17) اما به نظر مي رسد عامل اصلي درخشش تمدن اسلامي در كنار ساير عوامل، تلاش براي تعليم و تربيت معنوي انسان است. حركت جاري و پرتلاطم اسلام از هسته هاي انساني شكل گرفت. روح حاكم بر اين هسته هاي انساني به دليل يكي بودن غايت آنان، موجب پديد آوردن نظم فرهنگي نويني شد. تمدن عظيم اسلامي هنگامي رخ نمود كه زمينه هاي پيدايي آن حول اين هسته ها ايجاد شد. شايد بتوان عظيم ترين تلألو اين تمدن عظيم را در معرفي الگوي خاصي از انسان دانست كه پيام آور تحول و نوگرايي منطقي در چارچوب مكتبي الاهي است. هم اكنون نيز راهبرد محوري «تربيت الاهي انسان» در سايه ي تعاليم شريعت، به عنوان يكي از راهبردهاي اساسي انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام مورد پذيرش بسياري از انديشمندان قرار گرفته است. انقلاب اسلامي كه بارزترين نماد اسلام گرايي عصر حاضر است، بر پايه هاي فرهنگي اي شكل گرفت كه پرورش «انسان تربيت يافته ي الاهي» هدف متعالي آن محسوب مي شود. اسلام گرايي كه هم اكنون مورد توجه بسياري از انديشمندان شرق و غرب قرار گرفته، گونه اي از بازانديشي ايدئولوژيك، حول محور «انسان كامل» و ويژگي هاي او را به بنيادهاي نظري فكر و انديشه معرفي كرده است. بنابراين چنان چه انقلاب اسلامي با رويكرد تربيت الاهي انسان، نقش فرهنگ ساز خود را ارائه نمايد، مي توان بار ديگر شاهد شكل گيري تمدن بزرگ اسلامي بود. ايجاد باور حكومتي مبتني بر فرهنگ انسان ساز اسلام، از مهم ترين دست آوردهاي انقلاب اسلامي بود. انقلاب اسلامي به لحاظ ارائه ي فرهنگ اسلامي در

چارچوب حكومتي مردمي، موجب پديد آمدن اين باور عميق شد كه مي توان با احياي ارزش هاي اصيلي چون تعليم و تربيت، زمينه هاي بازسازي اين تمدن را فراهم آورد.... اميدها 1. مخاطبان تشنه جان و نيازمند انسان اين روزگار از مكاتب مادي و زندگي بدون توجه به معنويت افكار و خسته است. انسان عصر ما نيازمند معنويت و انساني زيستن است. فرهنگ ما شيوه اي براي انساني زيستن است. كافي است تا مخاطبان تشنه جان، ذره اي از زلال فرهنگ اصيل ما بنوشند و طعم شيرين آن را در كام تلخ خويش مضمضه كنند. ما مي توانيم همه ي جان هاي خسته را روحي دوباره ببخشيم و از اين روي به خود مي باليم. 2. فطري بودن دين اسلام و فرهنگ آن دين اسلام و فرهنگ برخاسته از آن، ريشه در اعماق فطرت انسان دارد و به همين جهت براي پيوند و برقراري ارتباط با آن هيچ مانعي وجود ندارد. فطري بودن موجب شده است تا دين به همه ابعاد وجودي انسان توجه كند و به معناي واقعي او را سيراب سازد. فرهنگ ايراني - اسلامي برگرفته از دين است و از اين روي مي توان به توانمندي هاي شگرف آن اميدوار بود. 3. ميراث فرهنگي ماندگار ما ميراث دار مرداني هستيم كه شيوه ي انساني زيستن را به ما آموختند. مرداني به بزرگي علي ابن ابيطالب (ع) كه امروز و در فرداي تاريخ همچنان ناشناخته خواهند ماند، چراكه تاريخ، فهم او را تاب نخواهد آورد. ما وارثان تمدن بزرگي هستيم كه روزگاري غرب و شرق عالم را در نورديد و فروغ پرنورش چشم همگان را خيره كرد. ما از تبار مرماني هستيم كه روزگاري سرآمد

عصر خويش بودند و تا قرن ها بعد، در افق بي رنگ غرب درخشيدند. حافظه ي فرهنگ ما مملو است از نام هايي چون ابوعلي سينا، خوارزمي، حافظ، مولوي، خميني، خرازي، همت، حسابي و هزاران هزار ستاره ي درخشان علم و فرهنگ و ايثار. ما وارثان تمدن و فرهنگي هستيم كه دنياي بي ريشه ي جهل و تاريكي را به لرزه در آورد. ما نيز مي توانيم چون آن بزرگان، بار ديگر ريشه هاي بي عدالتي، جهل و ظلم را بسوزانيم. فرهنگ ايراني - اسلامي كه با زبان فارسي، هنرهاي زيباي ايراني، معماري اصيل ايراني - اسلامي و هزاران ميراث جاويد ديگر در آميخته است مي تواند بنياد تمدني عظيم را پايه ريزي نمايد. در پرتو انقلاب اسلامي و با بهره گيري از اين ميراث اصيل، افق فراروي اين نهضت عظيم فرهنگي، چشم انداز درخشاني خواهد داشت. 4. منابع سرشار نيروي انساني كشور ما از جهت برخورداري از نيروي جوان و فعال يكي از غني ترين كشورهاي دنياست. بنابراين چنان چه اين نيروي سرشار از انگيزه و توان، به خوبي تربيت شود، مي تواند تحولي عظيم بيافريند و اين همان معجزه اي است كه امام در پرتو انقلاب اسلامي آفريد. 5. ارزش فرهنگ و امور فرهنگي هنوز هم در ميان ما ايرانيان، فرهنگ از جايگاه ويژه اي برخوردار است. بيش ترين دغدغه ي مسؤولان درجه ي اول نظام كه خود از ميان شخصيت هاي برجسته فرهنگي كشورند نيز، توجه به رشد و ارتقاي ارزش هاي فرهنگي است. بنابراين بايد از اين توجه و عنايت ويژه مردم و مسؤولين براي ارتقاي فرهنگ ملي به خوبي بهره برداري كرد. 5. توجه جدي قانون اساسي به موضوع فرهنگ همان گونه كه در بخش هاي پيشين اين دفتر ملاحظه شد،

قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به موضوع فرهنگ توجهي دقيق، جدي و همه جانبه داشته است، به گونه اي كه اولين هدف تأسيس نظام جمهوري اسلامي، تعالي و تربيت انسان است. بنابراين مي توان انگيزه ي اصل شكل گيري نظام جمهوري اسلامي و به تبع آن تدوين قانون اساسي را ارتقاي فرهنگي دانست. حمايت جدي قانون اساسي از ارتقا و رشد فرهنگي، مايه ي دلگرمي همه ي كساني است كه در عرصه هاي مختلف فرهنگي به سازندگي اشتغال دارند. 6. توان جهاني شدن با آن كه بيست و سه سال بيش تر از پيروزي انقلاب اسلامي نگذشته، اما تأثيرات مهم و بنيادين آن سراسر جهان را فرا گرفته است. به اعتقاد بسياري از انديشمندان، رشد حركت هاي آزادي خواهانه در سراسر دنيا نتيجه ي انقلاب اسلامي و انديشه هاي امام خميني (ره) بوده است. توجه روز افزون به دين، به عنوان برنامه ي سعادت انسان، امواج سهمگين مبارزه ي مردمي عليه آمريكا، تمسك به اسلام به عنوان مكتب مبارزه، تلاش در جهت حفظ وحدت مسلمانان، تلاش در جهت احياي ارزش هاي اخلاقي، احترام به حقوق اقليت هاي ديني به خصوص مسلمانان در غرب و ... پاره اي از دست آوردهاي جهاني انقلاب اسلامي است. مباني فكري انقلاب يكي از ويژگي هاي اصلي آن است. اسلام مكتبي براي تأمين سعادت انسان است، بنابراين مرزهاي جغرافيايي هرگز نمي توانند سرزمين بزرگ اسلامي را محدود كنند. اسلام اساساً ديني جهاني است و به همين جهت با بهره گيري از ويژگي هاي منحصر به فرد خود، آينده ي جهان را رقم خواهد زد. جهاني سازي اسلامي در پرتو انقلاب حضرت مهدي (عج الله) محقق خواهد شد و سرانجام قيام آن حضرت، فراگير شدن قسط

و عدل در همة نقاط جهان خواهد بود. ما مي توانيم جهان را از فرهنگ زلال خويش سيراب كنيم و اين يعني اميد به آينده ي انقلاب اسلامي. انقلاب اسلامي در عصر خويش درخشيد و فروغ پرنور آن اعصار و قرون پس از ما را در خواهد نورديد تا به جامع ترين، كامل ترين و بزرگ ترين انقلاب اسلامي تاريخ بپيوندد. امروز وظيفه ي پاسداري از انقلاب بيش از هر زمان ديگر، برعهده ي ياران انقلاب است، همچنان كه خميني عزيز اين آموزگار بزرگ انسان معاصر، در آخرين توصيه خود فرمود: به ملت عزيز ايران توصيه مي كنم كه نعمتي كه با جهاد عظيم خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آورديد، هم چون عزيزترين امور قدرش را بدانيد و از آن حفاظت و پاسداري نماييد و در راه آن كه نعمتي عظيم، الاهي و امانت بزرگ خداوندي است، كوشش كنيد و از مشكلاتي كه در اين صراط مستقيم پيش مي آيد، نهراسيد كه ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم.(21)

والسلام علي من اتبع الهدي پي نوشت ها: 2- بابي سعيد: هراس بنيادين، ص 14.

3- همان.

4- ر.ك: بابي سعيد: هراس بنيادين، ص 17-10.

5- F.holliday.

6- علي رضا كريميان: «ماهيت انقلاب اسلامي و تهاجم فرهنگي»، جرعه جاري، ص 470.

7- Fischer.

8- بابي سعيد: هراس بنيادين، ج 21، ص 26.

9- همان، ص 130.

10- روح الله موسوي الخميني: صحيفه نور، ج 21، ص 66.

11- مجله ي نگاه حوزه، مهرماه 1380، ص 62-61.

12- همان.

13- زين العابدين قرباني: تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، ص 6.

14- همان، ص 31.

15- نهج البلاغه، خطبه اول.

16- ر.ك. جرجي زيدان: تاريخ تمدن اسلام ، ص 640 -395.

17- همان، ص 395-218.

18- روح الله موسوي الخميني: صحيفه ي نور، ج 21، ص 175.

19- همان، ص 199.

20-

همان، ص 180.

21- امام خميني: صحيفه نور، ص 181. * منبع : درآمدي بر كارنامه ي فرهنگي انقلاب اسلامي. ناشر: انتشارات كانون انديشه ي جوان، ص 120 تا 132

ايران اسلامي در مسير توسعه

ايران اسلامي در مسير توسعه احمدرضا هدايتي

در مقاله حاضر با استفاده از آخرين اطلاعات قابل دسترسي به دستاوردهاي انقلاب اسلامي اشاره شده و مسير توسعه كشورمان در ابعاد مختلف با اتكاء به آمار و اطلاعات مورد كنكاش قرار گرفته است كه با هم مي خوانيم: سالهاست كه اصطلاحاتي مانند توسعه يافته، درحال توسعه، عقب مانده يا جهان سوم در دنياي سياست مطرح است و هر يك از كشورها متناسب با شرايط خود، در يكي از اين دسته بندي ها قرار گرفته اند و كشور ايران علي رغم تاريخي بسيار كهن و وجود دانشمندان بزرگي مانند ابن سينا، رازي، ابوريحان بيروني و بسياري از ديگر دانشمندان، از جمله كشورهايي بشمار مي رفت كه همواره از آن بعنوان كشور جهان سومي نام برده مي شد، تا جايي كه تا چند سال قبل از انقلاب شكوهمند اسلامي، نخست وزير يكي از كشورهاي استعمارگر در پاسخ به خواسته افرادي كه خواهان در دست گرفتن مديريت صنعت نفت كشور توسط متخصصين داخلي شده بودند، گفته بود شما از ساخت يك لولهنگ (آفتابه) هم عاجزيد چه برسد به اداره صنعت نفت كشور. صرفنظر از اينكه بكار بردن اين واژه ها درمورد هر كشور چقدر با واقعيت منطبق است و اصولاً فلسفه اين دسته بندي چيست و يا اينكه ريشه عقب ماندگي كشورها را مي بايست در چه عواملي جستجو كرد، بايد اين نكته را مورد توجه قرار دهيم كه دولتها و ملتها

مي توانند در تعامل با يكديگر نقش بسيار مهمي را در پيمودن مسير توسعه ايفا نمايند و به هر ميزان اين تعامل از انسجام، وحدت، همكاري و هماهنگي بيشتري بهره مند باشد حركت در اين مسير از سرعت بيشتري برخوردار خواهد بود. جمهوري اسلامي ايران نيز از معدود كشورهايي است كه مي توان اظهار نمود از اين جهت در مطلوب ترين وضعيت قرار داشته و دولت اسلامي در تعامل با ملت از بيشترين حمايت و همكاري مردمي برخوردار است و اين موضوع نه تنها در تقويت و توسعه امنيت پايدار در برابر تهديدات خارجي نقش اساسي ايفا نموده، بلكه شرايط لازم را براي تسريع در روند توسعه همه جانبه كشور نيز فراهم نموده است. البته اين تفاهم و همكاري بدان معنا نيست كه سيستم اداره كشور عاري از هر گونه عيب و نقص است، بلكه در پاره اي از موارد وجود نابسامانيها و ناهنجاريهاي موجود مانند: فساد اداري، تورم و ضعف در نظارتها چنان رخ مي نمايند كه گاهي تمام پيشرفتهاي حاصله طي اين سالها را بطور كامل تحت الشعاع قرار مي دهد، اما در عين حال بايد توجه داشته باشيم كه اولا بسياري از مشكلات مانند: بيكاري و گراني و تورم از معضلاتي محسوب مي شوند كه بخصوص در يكي دو سال اخير اكثر كشورهاي جهان و حتي كشورهاي اروپايي را بطور ميانگين با نرخي بين 12 تا 27درصد تحت تأثير خود قرار داده و ثانياً تشديد بخش قابل توجهي از نابسامانيهاي مورد اشاره، كه در ساير كشورها نيز به همين شكل يا به نوع ديگر وجود دارد، ناشي از اعمال فشارهاي ظالمانه، از

سوي بيگانگان و همچنين عملكرد و رفتار و نيز همراهي خواسته يا ناخواسته برخي از ما با خواسته هاي شيطاني دشمنان اين مرز و بوم است. در هرحال اين مؤلفه بسيار مهم، يعني حضور و تعامل مردم كه در پشتيباني از نظام، نقش اساسي را برعهده دارد، در كنار ساير شاخصه ها در قالب عوامل مادي و معنوي ديگري مانند: عوامل اقتصادي، علمي، سرزميني، فرهنگي، سياسي، حكومتي، فرامرزي و فضايي نيز وجود دارند كه در مجموع از آنها بعنوان قدرت ملي نامبرده مي شود. نتايج يك بررسي علمي كه با مبنا قرار دادن 87 پارامتر علمي و عمدتاً براساس گزارش نهادهاي بين المللي در سالهاي 2003 تا 2005 ميلادي توسط دو تن از محققين كشورمان با مقايسه 139 كشور جهان انجام شده است، نشان مي دهد كه جمهوري اسلامي ايران تا آن تاريخ كه هنوز بخش قابل توجهي از دستاوردهاي جديد كشور، اعلام نشده بود، توانسته است در عامل علمي و فناوري با دوازده متغير، در جايگاه 44 و در بين 23 كشور منطقه شامل كشورهاي خاورميانه، آسياي مركزي و قفقاز، خليج فارس و شبه قاره، جايگاه دوم را بخود اختصاص دهد. در عامل اقتصادي با يازده متغير، رتبه 37 جهاني و دوم منطقه اي به ايران تعلق داشته است. در عامل اجتماعي با يازده متغير، ايران در رتبه 35 جهاني و سوم منطقه قرار گرفته است. در عامل سرزميني با يازده متغير، ايران در رديف 10 كشور برتر جهان و دومين كشور منطقه ايستاده است. در عامل فرهنگي با هجده متغير، ايران رتبه 26 جهاني و رتبه دوم منطقه اي را از آن خود

ساخته است. در عامل سياسي با چهارده متغير، علي رغم تأثير منفي برخي از گزارشات غيرواقعي كشورهاي غربي، رتبه 45 جهاني و رتبه اول منطقه اي به ايران اختصاص يافته است. در عامل فرامرزي با سيزده متغير، ايران نتوانسته جايگاهي بهتر از 63 جهاني و سوم منطقه اي را براي خود كسب كند. در عامل نظامي با سيزده متغير، رتبه 13 جهاني و رتبه سوم منطقه به ايران تعلق دارد. در عامل فضايي با چهار متغير كه عمدتاً مربوط به حوزه فعاليتهاي ماهواره اي و قبل از اقدام دانشمندان ايراني براي پرتاب اولين موشك ماهواره بر و پيوستن به جمع 11 عضو باشگاه فضايي جهان مي باشد، در بين 39 كشور دارنده اين فناوري، در رديف بيست و هفتم قرار گرفته است. در مجموع عوامل نه گانه مذكور، جمهوري اسلامي ايران توانسته است در آن مقطع از زمان، در بين 139 كشور جهان، رتبه بيستم جهاني و دوم منطقه اي كه رتبه هاي نسبتاً مناسبي است را بخود اختصاص دهد، البته همانگونه كه در ادامه مقاله اشاره خواهد شد، به رغم سنگ اندازيهاي بيگانگان، با پيشرفتهاي كسب شده در سالهاي اخير اين جايگاه هم اكنون ارتقاء يافته و از موقعيت بمراتب بهتري برخوردار شده است. مقام معظم رهبري (دامه) در مورد نقش دشمن براي جلوگيري از اين روند رو به رشد، بارها جوانان را خطاب قرار داده و در يكي از سخنرانيهايشان فرمودند: جوانان عزيز! خودباوري و اعتماد به نفس يك داروي فكري و روحي براي ملت ايران است. مخاطب اصلي و اولي شما جوانان هستيد. آني كه (آن كسي كه) ما به شدت نيازمند

اعتماد به نفس او هستيم، قشر جوان ماست. اين قشر بايد توصيه به اعتماد به نفس را درست به گوش بشنود و از اعماق دل بپذيرد و در همه فعاليتهاي خود آن را محور و ملاك عمل قرار بدهد، بيم آن هست كه در عرصه جنگ نرم بين ما و دشمناني كه بسيار اصرار بر ادامه اين نبرد دارند، اين اعتماد به نفس خدشه پيدا كند، تضعيف بشود، متزلزل بشود يا لااقل در حدي كه ملت ما نياز دارد پيش نرود...، سه مانع را ممكن است دشمن طراحي كند. يكي پراكندن ياس، يكي منحرف كردن استعدادها و يكي هم برخورد سخت و خشن يعني تحميل تهاجم نظامي. در مورد اين مسئله اول كه پراكندن نوميدي و ياس است، من اصرار دارم شما جوانها بيشتر فكر كنيد، تأمل كنيد و نشانه هايش را ببينيد. همين الان دارند اينكار را مي كنند، يك عده اي هم براي آنها و از زبان آنها و از حنجره آنها به نفع آنها حرف مي زنند،... در هر صورت اگر قرار باشد با نگاهي منصفانه به دستاوردهاي انقلاب شكوهمند اسلامي از ابتدا تا بحال بنگريم مي توانيم به موضوعات فراواني اشاره نمائيم كه برخي از آنها از جمله موفقيتهايي محسوب مي شود كه سنگ بناي آنها بطور كامل پس از انقلاب اسلامي بنا شده است و گسترش و توسعه ساير موارد نيز به حدي است كه ميزان پيشرفت آن حتي نسبت به تمام پنجاه سال حكومت شاهنشاهي قابل قياس نيست و اين در حاليست كه درآمدهاي نفتي كشور در آن سالها نسبت به جمعيت كشور و بهاي شاخص نفت تا قبل

از سال 1386، چند برابر وضعيت پس از انقلاب بوده و هزينه جنگ نيز به كشور تحميل نشده بود. در اين راستا علي رغم تمام توطئه هاي خرد و كلاني كه طي عمر پر بركت انقلاب بر عليه نظام نوپاي اسلامي از سوي دشمنان صورت گرفت، با ملاحظه اين دستاوردهاي عظيم كه در ذيل به گوشه هايي از آن اشاره خواهد شد، با اتكاء به «اراده و نبوغ ايراني»، به فرمايش حضرت امام (ره) بايد باور كنيم كه «ما مي توانيم». توسعه سياسي احترام به حق مردم در ايفاي نقش براي اداره كشور از طريق برگزاري انتخابات مختلف از جمله انتخابات رياست جمهوري، انتخابات مجلس خبرگان، انتخابات مجلس شوراي اسلامي و انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و روستا را مي توان مهمترين دستاورد سياسي انقلاب اسلامي در جهت توسعه دمكراسي به معناي واقعي آن دانست، زيرا اين حق پس از انقلاب اسلامي و براي نخستين بار بود كه به مردم كشور اعطا گرديد، بطوريكه از ابتداي انقلاب تا بحال نزديك به 30 مرحله انتخابات مختلف در كشور برگزار شده است. حذف نقش استعماري بيگانگان بر كشور، كسب استقلال سياسي و بازيابي و احياء جايگاه ايران بعنوان يكي از قدرتهاي بزرگ و مطرح دنيا و با نقش رهبري جهان اسلام و طرح اسلام سياسي بعنوان گفتمان غالب جهان اسلام، از ديگر دستاوردهاي انقلاب اسلامي محسوب مي گردد، بطوريكه دوست و دشمن بر نقش تأثيرگذار آن بر حفظ صلح و ثبات در منطقه، بلكه جهان معترف بوده و همين مسئله نگراني شديد دشمنان اسلام را به همراه داشته است. الگوپذيري ملت مظلوم و ستم ديده بسياري از كشورهاي

جهان مانند لبنان، فلسطين و عراق و برخي از دولتهاي اسلامي و حتي غير اسلامي و همچنين حمايتهاي جهاني محسوس و نامحسوس از جمهوري اسلامي ايران بعنوان كشوري عدالت خواه و صلح طلب، باعث گرديده تا هر نوع تصميم گيري براي مقابله رو در رو با كشور ايران در بين دولتمردان كشورهاي سلطه جو به چالشي جدي و چند جانبه تبديل شده و عقيم بماند و اين نكته نيز بيانگر قدرت بالاي انقلاب اسلامي در بازدارندگي است. افزايش تعداد احزاب و گروههاي سياسي و افزايش بي سابقه نشريات وابسته به آنها نيز همگي دربرگيرنده توسعه يافتگي سياسي و در برگيرنده مفهوم آزادي بيان و قلم به معناي واقعي آن مي باشد. در اين رابطه (توسعه سياسي) سرعت و كثرت توسعه بحدي بوده كه حتي در كشورهاي مدعي آزادي نيز نمي توان مصداق مشابه اي را جستجو نمود و همين مسئله اين ترديد را ايجاد كرده كه شايد در اين زمينه افراطي صورت گرفته و انقلاب اسلامي ناخواسته در مسير نقشه اي قرار گرفته است كه ديگران برايش ترسيم كرده اند، زيرا بديهي است كه هميشه تنوع و تعداد احزاب و گروهها نمي تواند مفهوم توسعه و پيشرفت را به همراه داشته باشد، بلكه گاهي اين تشدد و كثرت مي تواند زمينه هاي بروز و تشديد درگيريها و جنگهاي داخلي را به همراه داشته باشد. به هر حال توسعه در اين رابطه به حدي بوده كه از دو يا سه حزب سياسي قبل از انقلاب، تا سال 1381 تعداد احزاب به بيش از 223 حزب و گروه سياسي و بيش از 150گروه غيرسياسي NGO داراي مجوز

و دهها و بلكه صدها گروه و حزب غيررسمي رسيده و تعداد نشريات از چند نشريه انگشت شمار در قبل از انقلاب به بيش از دهها نشريه (روزنامه) در بعد از انقلاب اسلامي برسد. توسعه علمي يكي از افتخارات غرورآفرين جمهوري اسلامي ايران، رشد روزافزون و حضور فعال كشور در عرصه هاي علمي است، بطوريكه هم اكنون دانشمندان و پژوهشگران ايراني در زمره دانشمندان و پژوهشگران ممتاز جهان قرار گرفته اند، توسعه در اين زمينه بقدري با سرعت انجام شده است كه اعتبار سالانه علمي و تحقيقاتي كشورمان از محل بودجه عمومي دولت از 13ميليارد ريال در سال 1357، با رشد متوسط سالانه 57.6 درصد به 1237.5 ميليارد ريال در سال 1377 رسيده است و نيازهاي علمي كشور در سال 1386 حدود 550ميليارد تومان برآورد شده بود. دستيابي به فن آوري و دانش كامل چرخه سوخت هسته اي و ساخت مجتمع عظيم يو سي اف اصفهان، مجتمع غني سازي نطنز، كارخانه آب سنگين اراك و قرارگرفتن در رديف پنج كشور برتر جهان در اين زمينه و همچنين ورود موفقيت آميز و همزمان با ساير كشورهاي پيشرفته به عرصه علوم جديد مانند: ليزر، بايو و نانو تكنولوژي (براي تقريب به ذهن بايد يادآوري شود كه قطر اتم محصولات توليد شده از نانو يك هشت هزارم موي انسان است)، ميكرو الكترونيك، ورود به علم ژنتيك و توليد اولين گوسفند و موش شبيه سازي شده، دستيابي به دانش فني استفاده از پليمرهاي گياهي در صنايع بسته بندي بعنوان پنجمين كشور پس از آمريكا، آلمان، انگليس و ايتاليا،

تنها بخش ناچيزي از افتخارات كسب شده در اين زمينه است. توسعه

چشمگير سخت افزاري، نرم افزاري و بهره برداري گسترده از علوم رايانه اي در كشور، طراحي سيستم انتقال همزمان صوت و تصوير در اينترنت و رشد 70درصدي انجمنهاي علمي، ساخت انواع روبات و كسب موفقيتهاي جهاني در مسابقات روبوتيك و قرار گرفتن ايران در رديف 5تا 8كشور برتر روبوكاپ جهان، كسب موفقيتهاي جهاني در المپيادهاي مختلف علمي از جمله المپيادهاي رياضي، فيزيك، شيمي، كامپيوتر و كسب مقام نخست جهاني در مسابقات علمي و اختراعات در سوئيس، كسب مقام دوم در نمايشگاه بين المللي اختراعات و ابتكارات در مسكو، و همچنين افزايش ثبت اختراعات كه تقريبا بطور كامل پس از انقلاب آغاز و تا سال 1381 به 500مورد و پس از تأكيدات مكرر مقام معظم رهبري مبني بر ضرورت ايجاد نهضت نرم افزاري و تأكيد مجدد در مرداد ماه سال 1385 براي تهيه نقشه جامع علمي كشور، طي سالهاي پس از آن با جهشي چشمگير، به حدود 6000 اختراع در سال 1386 رسيده است، بخش ديگري از اين موفقيتها بشمار مي رود. مجموعه اين موفقيتها سبب شده كه در هر سال ميزان توليد علم در كشور به دو برابر رسيده و در سال 1386 ايران بعنوان كشور پنجم آسيا و اول منطقه در توليد علم و فن آوري بخصوص در رشته هاي رياضي، مكانيك، پليمر، شيمي، مهندسي شيمي، فناوري نانو و پزشكي و رتبه 12رياضي، 13كامپيوتر، 17مكانيك، 18شيمي، 15نانو در جهان مطرح و بعنوان مركز شبكه نانو تكنولوژي در ميان كشورهاي اسلامي معرفي شود (در رشته نانو ايران از جايگاه اول در منطقه و جهان اسلام و رتبه پنجم در آسيا و رتبه 25در سطح جهان

برخوردار است.) افزايش بي سابقه ظرفيت دانشگاه ها كه فقط در چند سال اخير بيش از 92% رشد يافته، همراه با رشد قابل توجه هيئتهاي علمي و همچنين افزايش تعداد دانشجويان كه از حدود دويست هزارنفر در قبل ازانقلاب به بيش از سه ميليون و سيصد هزار در بعد از انقلاب اسلامي در مقاطع و رشته هاي مختلف رسيده است (اين مقدار برابر كف آموزش عالي در كشورهاي صنعتي مي باشد يعني 3 هزار دانشجو به ازاي هر يكصد هزار نفر) و علاوه بر آن پذيرش تعداد قابل توجهي دانشجوي خارجي در سيستم آموزشي عالي، نيز از ديگر مصاديق توسعه علمي كشور مي باشد. ساخت بيش از 30000 مدرسه تنها در 12 سال اول انقلاب به رغم شرايط جنگي و در حالي كه طي پنجاه سال حكومت شاهنشاهي فقط حدود 47000 مدرسه در كشور وجود داشته و افزايش قابل توجه تعداد مدارس براي پاسخگويي به رشد دويست درصدي دانش آموزان در سالهاي پس از آن و مقابله با بيسوادي و ارتقاء سطح سواد از 30% باسواد ابتداي انقلاب به 80% در حال حاضر و كسب جوايز بين المللي در اين زمينه از مهمترين مصاديق توسعه يافتگي در مسير نهضت نرم افزاري به شمار مي رود. توسعه پزشكي پيشرفت در بخش پزشكي نيز به قدري گسترده بوده كه حيرت جهانيان را برانگيخته و باعث تغييرات اساسي در وضعيت بهداشت و درمان كشور گرديده است، به گونه اي كه بخش درمان نه تنها توانسته تقريبا تمام نيازهاي خود را در زمينه هاي مختلف تامين نمايد، بلكه هم اكنون ايران اسلامي به يك كشور مهم در صدور خدمات

و محصولات پزشكي تبديل و بيش از 95% از 4هزار قلم داروي مصرفي در كشور را در داخل توليد و تنها در سال 1386 بيش از 70 ميليون دلار دارو نيز به خارج از كشور صادر كرده است. همچنين طي اين مدت دانشمندان كشورمان موفق به ساخت و توليد مواد و داروهايي شده اند كه يا در سطح جهان سابقه قبلي نداشته و يا توليد آنها فقط در انحصار چند كشور خاص بوده است، ساخت اولين داروي ضدديابت در جهان، توليد اسپرم از مغز قرمز استخوان زنان، ساخت پوست مصنوعي، ساخت داروي كنترل ايدز، ساخت داروي سرطان پوست، درمان ضايعات نخاعي، قلبي، كبدي، عروقي و چشمي با استفاده از سلولهاي بنيادين، طي مراحل نهايي بيش از 30 قلم داروي بيماريهاي صعب العلاج، كاربر روي بيش از 100 پروژه تحقيقاتي نانو تكنولوژي و ساخت قويترين چسب بافتي جهان با تركيبي از فناوري نانو و چسب بافتي هوشمند با عنوان nano give، ساخت حداقل چهار داروي بيوتكنولوژي از جمله اريترو پولتين، انها اينتروون، استرپتوكيناز، gcsf و اينترفون بتا در حالي صورت گرفته كه تعداد كل اين داروها در جهان حدود 35 تا 40 مورد بوده و قبل از اين موفقيت، تكنولوژي آن، تنها در اختيار دو كشور قرار داشت، نمونه هاي ديگري از موفقيت هاي كسب شده در اين بخش مي باشد. همچنين دستيابي به دانش كشت و انجماد سلول هاي بنيادين كه تاكنون فقط در اختيار نه كشور جهان بوده، قرار گرفتن در رديف سه كشور توليدكننده محصولات پزشكي بيوتكنولوژي، قرار گرفتن در رديف كشورهاي برتر پيوند قلب و قرنيه و كليه (قبل از انقلاب در

مجموع فقط 50 مورد پيوند كليه در كشور انجام شده و پس از انقلاب به بالغ بر 17000 مورد رسيده است)، كسب تجارب ارزشمند براي مقابله با بيماريهاي ناشي از عوامل شيميائي، از جمله موفقيتهاي بي نظير دانشمندان علوم پزشكي كشور به شمار مي رود. توسعه صنعتي كشور رشد صنعت در كشور نيز به حدي سريع بود كه پس از ساخت شهركهاي صنعتي درشهرهاي مختلف، هم اكنون ساخت مجموعه ها و شركتهاي صنعتي در روستاها نيز دردستور كار مسئولين كشور قرارگرفته است و درحال حاضر كمتر شهر بزرگي را مي توان يافت كه از وجود كارخانه هاي صنعتي بي بهره باشد. علاوه بر افزايش تعداد كارخانجات بايد به محصولات متنوعي مانند: انواع لوازم خانگي و صنعتي كه در اين مجموعه ها توليد و حتي در بسياري از موارد به خارج از كشور صادرمي شود نيز اشاره نمود (تنها در 20 سال ابتداي انقلاب، رشد صادرات غير نفتي كشور 60 برابر، يعني 10 برابر ميانگين رشد سالانه ارزش واردات بوده است). ساخت هواپيما و بالگرد سبك و نيمه سنگين (شخصي و عمومي) مانند هواپيماي مسافربري ايران 140 با كاربري چند منظوره و مطابق با آخرين استانداردهاي روز دنيا كه براي اولين بار در تاريخ كشور رخ داده است، توسعه صنعت كشتي سازي و توليد انواع قايق، افزايش و توسعه كارخانجات خودروسازي با انواع خودروهاي سبك و سنگين، ساخت و توسعه پالايشگاهها و مراكز پتروشيمي درشهرهاي مختلف كشور از جمله در اراك، شيراز، شمال، تبريز، بندرعباس، اصفهان و ساير شهرها (لازم به يادآوري است كه توليد پتروشيمي دركشور در ابتداي انقلاب حدود 2 ميليون تن در سال

بوده و درپايان سال 1386 به حدود 22 ميليون تن رسيده و براي سال 1387 حدود 35ميليون تن درسال برآورده شده است) و ساخت حدود 40كارخانه بزرگ نفت و گاز از ابتداي انقلاب اسلامي تا بحال، ساخت انواع نيروگاههاي بادي، گازي، فسيلي و ساخت اولين نيروگاه هسته اي در بوشهر و اولين نيروگاه انرژيهاي زير زميني در اردبيل، افزايش و توسعه انواع كارخانجات لوازم خانگي و صنعتي، افزايش قابل توجه توليد فولاد كه پيش بيني مي شود ايران را تا سال 1390 به يكي از كشورهاي مطرح صادر كننده اين محصول تبديل نمايد و دهها مورد مشابه، از ديگر افتخارات صنعتي كشور به شمار مي روند. علاوه بر اين قرار گرفتن جمهوري اسلامي ايران در رديف چهاردمين كشور سازنده سد و ارائه انواع خدمات فني، عمراني و تخصصي در زمينه هاي مختلف به ساير كشورها نيز، برگ زرين ديگري است از كتاب پرافتخار انقلاب اسلامي ايران و اين رويكرد ميمون موضوعي است كه شامل ساير بخشهاي كشور از جمله بخش نظامي نيز شده است.

* منبع : روزنامه ي كيهان، 25 ارديبهشت 1387 و 5 خرداد 1387

هواپيماي ايران 140

هواپيماي ايران 140 هواپيماي مسافربري منطقه اي، هواپيمايي است كوچك براي حمل 35 تا 100 نفر مسافر از يك منطقه به منطقه اي ديگر كه براساس بهترين كارايي (اقتصادي، عملكرد) طراحي مي شود. اين نوع هواپيما به دو گروه جت و توربوپراپ قابل تقسيم است. هواپيماي مسافربري منطقه اي داراي سه گروه بهره بردار مي باشد: 1- خطوط هوايي كه بليط خود را با تخفيف ارائه مي كنند يا هر روز از حومه به شهر و بلعكس سفر

مي كنند و همچنين هواپيماهاي بزرگ امكان پرواز در آن مسير ها را ندارند (Commuter Airlines). 2- مراكز نظامي براي جابجايي پرسنل از يك منطقه به منطقه ديگر (Government Militaries). 3- شركت هاي بزرگ باربري براي استفاده در خطوط منطقه اي (Large Legacy Carriers). در دهه 60 كه هواپيماهاي جت وارد بازار مسافربري شدند، پيش بيني مي شد هواپيماهاي پراپ به طور كامل از رده خارج شوند. ولي هواپيماهاي بزرگ جت براي مسيرهاي كمتر از 400 مايل (740 كيلومتر) اقتصادي نبودند لذا خطوط هوايي در دهه 80 نسل جديد توربوپراپ ها را سفارش دادند (مثل هواپيماي Havilland Canada Dash 8) از طرفي در دهه 90 با پيشرفت موتورهاي جت و كاهش مصرف سوخت آنها، هواپيماهاي جت منطقه اي نيز وارد عرصه شدند. در حال حاضر بين اين دو نوع هواپيما رقابت سختي به وجود آمده به طوري كه ازحدود 5400 فروند هواپيماي منطقه اي در جهان بيش از نيمي از آن را هواپيماهاي توربو پراپ به خود اختصاص داده اند. چرا هزينه هاي هواپيماي توربوپراپ نسبت به جت كمتر است؟ • مصرف سوخت %28-

• وزن سازه %20-

• هزينه تعمير و نگهداري سازه %26-

• هزينه تعمير و نگهداري موتور تا %83-

• هزينه خدمه پروازي %14- ساخت هواپيماي ايران 140 كشور ما بعد از انقلاب اسلامي با تحريم ابر قدرت ها در زمينه صنعت هوايي روبرو شد لذا در درجه اول مجبور شديم داشته هاي خود (هواپيماهاي مدرن و به روز دنيا) را كه توسط آمريكائيها اداره مي شد حفظ و به نحو احسن مخصوصاً در زمان جنگ تحميلي از آنها استفاده كنيم. اكنون كه بيش از

30 سال از زمان انقلاب مي گذرد بيشتر اين هواپيماها فرسوده شده و بايد از رده خارج شوند، اين مسئله باعث شده ايمني پرواز در ايران كاهش يابد. در دوران سازندگي به دلايل زير دولت تصميم به ساخت هواپيماي مسافربري در ايران گرفت: • تقويت ناوگان حمل و نقل هوايي كشور

• انتقال تكنولوژي ساخت هواپيما

• تعليم نيروهاي متخصص در صنعت و دانشگاه

• ايجاد اشتغال براي افراد با تخصص بالا (جلو گيري از فرار مغزها)

• پشتيباني نيروهاي مسلح انتخاب هواپيماي توربوپراپ با ظرفيت حمل 6 تن بار و با توان جابجايي 60 مسافر و بار همراه براي مسيرهاي در حد 700 km و با زمان پرواز 1.5 ساعت در سال 1375 با حضور كارشناسان وزارتخانه هاي راه و ترابري ، صنايع و دفاع و نمايندگان خطوط هوايي كشور انجام پذيرفت. به دنبال انتخاب نوع هواپيما از كليه سازندگان اين نوع هواپيما دعوت به مشاركت گرديد. با توجه به مسائل اقتصادي و روابط بين المللي كشورمان هواپيماي آنتونف 140 از كشور اكراين انتخاب گرديد. شركت طراحي آنتونف بزرگترين طراح هواپيماي در بلوك شرق مي باشد كه با تجربه صد سال طراحي و توليد هواپيما تا كنون بيش از 10 خانواده هواپيما توليد نموده و افتخار توليد بزرگترين هواپيماي دنيا در انحصار اين شركت مي باشد و از هواپيماهاي طراحي شده اين موسسه در دهها كارخانه توليد هواپيما در سراسر جهان بيش از دهها هزار فروند توليد شده است. در زمان عقد قرارداد (سال 1375) اين هواپيما در مرحله تكميل طراحي و توليد اولين نمونه هاي آزمايشي قرار داشت. شركت صنايع هواپيماسازي ايران (هسا) واقع در شاهين شهر

به عنوان محل توليد اين هواپيما انتخاب گرديد. ميزان مشاركت ايران در ساخت اين هواپيما، دريافت مدارك طراحي و توليد و امتياز به مقدار صد در صد و اجراي عمق عملي ساخت در حدود 70% مي باشد. (صرفا به علت رعايت مسائل اقتصادي و صرفه و صلاح كشور ، هسا هر زمان اراده نمايد مي تواند صد در صد هواپيما را توليد نمايد.) عليرغم انعقاد قرارداد در دسامبر سال 1995 به علت تاخير در تكميل مراحل طراحي و تست نمونه هاي اوليه و اخذ گواهينامه تايپ اين هواپيما از طرف اكراين و عدم تامين اعتبارات كافي براي آماده نمودن تاسيسات و خريد تجهيزات مورد نياز عملا اولين فروند هواپيماي توليدي هسا در سال 1379 از خط توليد خارج گرديد. در سالهاي 1379 تا 1383 به علت كاهش شديد قيمت نفت و عدم پرداخت اعتبارات مورد نياز، پروژه با بي مهري روبرو گرديد و هسا نتوانست اقلام وندور هواپيما (موتور، سيستمها و اويونيك) كه بيش از 60 قيمت هواپيما را تشكيل مي دهد، تهيه نمايد و در نتيجه توليد مستمر و قابل اعتماد برقرار نگرديد و در نتيجه قراردادهاي فروش قابل توجهي با مشتريان منعقد نگرديد. همچنين به علت اينكه براي اولين بار توليد هواپيما مسافربري در ايران انجام مي گرفت، هيچ كدام از ساختارهاي قانوني و تجاري آن مانند نحوه بيمه كردن و نرخ بيمه، نحوه تامين اعتبارات بانكي و سود مشاركت، نحوه ثبت هواپيما و گرفتن تضمينهاي لازم بانكي و دهها مسائل قانوني ديگر در ايران شكل نگرفته بود و هنوز نيز برطرف نشده است و همچنين قيمت فوق العاده پايين بليط هواپيما در

ايران، خريد هيچ نوع هوپيماي نو را توجيه پذير نمي داند كه اين خود بزرگترين دليل بر وضعيت كنوني ناوگان پير و فرسوده حمل و نقل هوايي در ايران است. با روي كار آمدن دولت نهم عنايت بيشتري به اين پروژه شد و بخشي از بدهي هاي پروژه بخشيده شد و اعتباراتي جهت خريد اين هواپيما براي خطوط هوايي كشور تخصيص داده شد و پروژه بسيار فعال شد. در حال حاضر چهار فروند از اين هواپيما توليد و آماده واگذاري به خطوط هوايي مي باشد. موتور توربوپراپ (Turboprop Engine) موتور توربوپراپ يك موتور توربين گاز يا همان جت مي باشد كه نيروي جلوبرندگي هواپيما (thrust) را با چرخش پراپ (propeller) ايجاد مي كند در صورتي كه در موتور جت توربوفن اين نيرو توسط عكس العمل گاز خروجي از موتور توليد مي شود. به طور كلي تمام اجزاء اصلي اين دو موتور با يكديگر مشابه است. تنها در موتور توربوپراپ انرژي گاز خروجي توسط يك يا چند مرحله توربين به شافت چرخاننده پراپ منتقل مي شود. دليل استفاده از توربوپراپ چيست؟ در طراحي هواپيما پارامترهاي متنوع وجود دارد كه بر اساس ماموريت هواپيما مشخص مي شود، البته ماموريت هر هواپيما نيز توسط مشتري آن تعيين مي گردد. مسائلي همچون سرعت، قيمت، ارتفاع پروازي و... . اگر پارامتر سرعت را در نظر بگيريم اين نوع موتورها در سرعت هاي زير 600 كيلومتر بر ساعت راندمان بيشتري نسبت به موتورهاي جت توربوفن دارند يعني با مصرف سوخت كمتر نيروي پيشرانه لازم را ايجاد مي كنند. از طرفي قيمت كمتري هم خواهند داشت لذا در هواپيماهاي برد كوتاه، طراح

موظف است از جديدترين موتورهاي توربوپراپ استفاده كند چراكه بين 10% تا 30% هزينه ها را كاهش مي دهد. به طور مثال جديدترين هواپيماي ايرباس با نام A400M كه در سال 2008 به بازار مي آيد از اين نوع موتور استفاده مي كند. هواپيماي ايران 140 نيز از يك موتور توربو پراپ به نام TV3-117VMA-SBM1 با قدرت 2500 اسب بخار استفاده مي كند كه توسط كامپيوتري به نام RED 2000 كنترل مي شود. شايان ذكر است كه پراپ اين نوع موتورها نسبت به ملخ موتورهاي پيستوني قديمي كه در ذهن بيشتر ما مي باشد از تكنولوژي خاص و پيچيده اي برخوردار است استفاده از مواد گران قيمت كامپوزيتي، تغيير زاويه پيچش با فرمان گيري از كامپيوتر مركزي و... باعث شده از نظر قابليت اطمينان هيچ چيز از موتورهاي جت توربوفن بكار رفته در هواپيماهاي بزرگ مانند بوئينگ و ايرباس كم نداشته باشد. مزاياي هواپيماي ايران 140 : - مسافربري/باربري ، براي شرايط گرم، مرتفع و بد آب و هوايي

- مجهز به سيستمهاي APU و FADEC

- مجهز به درب ورودي پله دار

- مصرف سوخت پايين و نيروي پساي كم

- بهره برداري و تعمير و نگهداري با هزينه اندك

- بي نيازي از تجهيزات زميني

- داراي تجهيزات كامل IFR مشخصات كلي هواپيماي ايران 140 : - حداكثر وزن برخاست 21.5 تن

- حداكثر بار 6 تن

- تعداد مسافر 52 نفر

- خدمه پروازي 2 نفر

- حداكثر سرعت كروز 535 كيلومتر بر ساعت

- ارتفاع كروز 600-7200 متر

- طول باند مورد نياز 1925 متر

* منبع : http://hesa.ir

دستاوردهاى انقلاب اسلامى در حوزه انديشه

دستاوردهاي انقلاب اسلامي در حوزه انديشه حميد رضا مظاهري سيف

اشاره : انقلاب اسلامي

ايران تنها براي بهبود وضع معاش مردم شكل نگرفت، بلكه فراتر از اين، يك ماهيت ارزشي و ديني دارد و از اينرو، اساسي ترين وصف انقلاب ايران، اسلامي بودن آن است. در اين نوشتار، به راه هاي جهاني سازي انقلاب اسلامي ايران براي رسيدن به يك تمدّن اسلامي اشاره خواهيم داشت. انقلاب ديني نمودار تفكر معنوي دستاوردهاي انقلاب در زمينه هاي گوناگوني قابل پژوهش و بررسي است. اما با توجه به ماهيت ديني انقلاب اسلامي، آثار تربيتي و فكري آن بيش از همه اهميت پيدا مي كند. اگر انقلاب اسلامي فقط موجب ارتقاي وضع معاش مردم شده و نوع حكومت را از ديكتاتوري به نوعي ديگر كه قابل تحمل تر باشد تغيير مي داد، چندان نمي شد روي كاميابي آن اصرار ورزيد؛ زيرا از انقلابي كه وصف لازم آن اسلامي است انتظاراتي فراتر از اين مي رود. انقلاب اسلامي ايران، پديده اي بي همتا بود كه از پيش، تحليلي براي آن وجود نداشت و حتي مباني و مقدمات شناخت آن از انديشه هاي جديد، غايب بود. البته كساني مثل «آرنولدتوين بي» به جايگاه معنويت در حيات و تمدن بشري نيم نگاهي انداخته و تهي شدن از معنويت را موجب زوال آن مي دانستند و معتقد بودند تمدن آينده از جايي غير از غرب بايد سربرآورد. اما اين مختصر، براي انقلابي عظيم با آثار سرشار و جاري بسيارش، به هيچ وجه كافي نبود. اين انقلاب، با بازگشت به حقايق فراموش شده فطري، دين را در منظر انديشه بشري پر رنگ و برجسته نمود و در دو سطح ملي و جهاني چاره اي باقي نگذاشت، مگر اين

كه رويكردي نوين به دين، معنويت، انسان و جهان پديد آيد. انقلاب اسلامي در حقيقت نوعي انديشه بر مبناي جهان بيني معنوي و متفاوت با علم و تكنولوژي رايج بر پايه جهان بيني مادي را از مغرب تاريخ حقيقت و مشرق جغرافياي گيتي به طلوع كشاند و انسان، جهان، جامعه و تاريخ را با روي و نماي الهي موضوع دانش و انديشه قرار داد. نتيجه اين رويكرد، تأمين مباني تازه اي براي دانش و فضاها و شيوه هاي دست نخورده اي براي انديشه بوده است. اين انقلاب، تنها تحولي در جامعه و نظام سياسي و اقتصادي آن نيست، بلكه دگرگوني در كيفيت حيات فردي و اجتماعي، اصلي ترين شاخص انقلاب اسلامي است كه با گشودن راه هدايت و ايجاد معرفت متعالي و راستين، صورت واقعي خود را مي يابد و مي بالد. انقلاب اسلامي، نمودار انديشه اي معنوي است كه مي تواند رنجوري و ناتواني علم و تكنولوژي را در ساختن تمدن طلايي براي انسانها بر طرف كند. انديشه معنوي و پاكي كه از طريق انقلاب اسلامي در قلب تاريخ رسوخ كرد، منظري سبز و روشن به روي حيات بشري گشود كه در چشم انداز آن، ظهور منجي جهاني، بسيار نزديك به چشم مي آيد. بنابراين، پرسش از چيستي و چرايي دستاوردهاي انقلاب اسلامي در قلمرو انديشه، دو پيامد ارجمند به دنبال دارد؛ 1_ پاسخ به چيستي آن، گستره اثرگذاري انقلاب اسلامي در راستاي اهداف اصيل و اوليه آن را تبيين مي كند. 2_ پاسخ به چرايي، راه شكوفايي و توسعه ثمربرداري در اين عرصه را فراخ مي سازد. زلزله اي در انديشه هاي جهاني

انقلاب اسلامي، كاستي و ناراستي بسياري از نظريات را در حوزه علوم اجتماعي و علوم سياسي آشكار نمود كه در ادامه، به مواردي از آنها، فهرست وار اشاره مي شود. 1_ نظريه هاي ماركسيستي انقلاب، با انقلاب اسلامي ايران زير سؤال رفت؛ زيرا تاريخچه محتومي كه در اين نظريات براي انقلابها نوشته شده بود، در انقلاب اسلامي رخ نداد. ماركسيسم، سير جوامع را از كشاورزي به سرمايه داري و پس از انقلاب، رسيدن به جامعه كمونيستي مي دانست. انقلاب اسلامي ايران بر خلاف اين سير، از بافت سنتي به انقلاب غيركمونيستي رسيد.(2) همچنين، اعتقاد به اين كه دين افيون ملتهاست، با خروش ديني مردم انقلابي ايران، تهي و تباه گرديد. حتي نظريه پردازان ماركسيسم ساختارگرا نظير تدااسكاچ پل در كتاب دولت تحصيلدار و اسلام شيعي كه مي كوشيدند نظريه ماركسيستي انقلاب را بازسازي و اصلاح كنند، در برابر انقلاب ايران به ضعف تحليلهاي خود اعتراف كردند. «تدا اسكاچپول»، از متفكران ماركسيسم ساختارگرا معتقد بود، يك انقلاب سياسي، با تغيير حكومت، بدون تغيير در ساختارهاي اجتماعي صورت مي گيرد و در اين انقلاب، منازعات طبقاتي نقشي ندارد. اما يك انقلاب اجتماعي عبارت است از انتقال سريع و اساسي دولت و ساختارهاي طبقاتيِ يك جامعه كه اغتشاشات طبقاتي از پايين جامعه همراهي و در بخشي حمل مي شود. چنين انقلابي در شرايط ويژه اجتماعي _ ساختاري و بين المللي صورت مي پذيرد. مثلاً فشار سياسي بين المللي يا شكست دولت در يك جنگ نظامي.(3) اما انقلاب ايران نشان داد كه بدون مبنا بودن موضوع طبقات و كشمكش و تضاد ميان آنها، بلكه با قدرت فكر و فرهنگ

اسلام شيعي و بدون شرايط خاص بين المللي، به پيروزي رسيد؛ انقلاب سياسي اجتماعي كه هم روابط قدرت را دگرگون كرد و هم در ساختار اجتماعي و نهادهاي آن تحولي ژرف پديد آورد و حتي بر معادلات و روابط بين المللي نيز آثار قابل توجهي بر جاي نهاد. 2_ نظريه پردازاني كه انقلابها را بر اساس سيستم اقتصاد جهاني تحليل مي كردند، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، عناصري چون: فرهنگ، ايدئولوژي، رهبري و دين را بيشتر مورد توجه قرار دادند.(4) 3_ تئوري ولايت فقيه، با انقلاب اسلامي وارد انديشه هاي سياسي شد و پژوهشهاي گسترده اي را در اين وادي رقم زد، تا جايي كه امروز، مطالعه نظريه هاي دولت، بدون شناخت نظريه ولايت فقيه ناقص مي ماند. 4_ تأثير بسزاي انقلاب اسلامي بر نظريه هاي جامعه شناسي دين، اهميت فراواني دارد. پيش از اين دين را در فرايند افسون زدايي از جامعه و تحقق عقلانيت و بلوغ عقلي در سير تكامل خطي جامعه، رو به كاهش مي ديدند.(5) ولي انقلاب اسلامي، تكاپويي كامياب بر خلاف همه اين انديشه هاي خام بود. 5_ رواج انديشه هاي اسلام خواهي در بين مسلمين، تقويت و تعميق بيداري اسلامي، پديد آمدن جنبشهاي اسلامي در كشورهاي عربي و خاورميانه(6) و رشد اسلام گرايي در غرب و شرق دور، همه و همه، از كاركردها و رهاوردهاي انقلاب اسلامي در حوزه انديشه و تحولاتي است كه در تفكرات مردمان و فراتر از جغرافياي سياسي اين انقلاب رخ داده است. هزار ساغر آب حيات پس از انقلاب اسلامي، با كانوني شدن اسلام در داخل كشور، به طور طبيعي و منطقي، توجه و

تفكر انديشمندان به اسلام افزايش يافت و بحثهاي علمي در اين باره، امروز ما را به جايي رسانده است كه از جنبش نرم افزاري و نظريه پردازي بر اساس مباني ديني در حوزه علوم انساني سخن مي گوييم و هسته هاي نوپژوه و پويا به منظور توليد دانش، به تكاپو افتاده اند و اين اساسيترين مرحله تمدن سازي و تحول تاريخ است كه انقلاب اسلامي آن را پديد آورده و مي رود تا بر تمامي انديشه كفرآميز و دانشهاي برآمده از آن خط بطلان بكشد. انقلاب اسلامي، واقعه اي بود كه علوم انساني را در دو بُعد اثباتي و آرماني به جهش رساند و روح تازه اي در آنها دميد. پس از انقلاب اسلامي مي توان از حكومت اسلامي و ساز و كارها و نهادها و روابط قدرت در آن سخن گفت و حكومت آرماني اسلام را نيز به عنوان آرزويي دست يافتني ترسيم كرد. پس از انقلاب، مي توان جامعه اي را مطالعه كرد كه به طور نسبي ساختارها و روابط اجتماعي آن بر مباني دين استوار است و كاركرد ساختارها و عناصر مختلف اجتماعي، با انگيزه هاي معنوي و در چارچوب احكام اسلامي تحقق مي يابد. جامعه اي كه مردم سالاري در آن تعريفي ديني پيدا مي كند و همه چيز بر پايه اراده مردمي است كه با ايمان و عمل ديني زندگي مي كنند. همچنين وضعيت آرماني چنين جامعه اي با جامعه آرماني كمونيستي و ليبراليستي كاملاً متفاوت است. روانشناسي، هنر، اقتصاد، مديريت و ساير حوزه هاي مطالعات انساني با ارزشهاي جديدي كه انقلاب اسلامي طرح نمود، تفسيري تازه يافته و فضايي

بكر براي انديشه و تفكر به وجود آورد كه لبريز از ميوه هاي نچيده است. نظريه هاي جديد در فلسفه هنر كه از سوي انديشمندان مسلمان، بويژه شهيد آويني طرح شد(7)، تلاشهايي كه براي طراحي نظام اقتصاد اسلامي در سطح خرد و كلان صورت مي گيرد، طرح نظريات و پژوهشهاي نوين در روانشناسي كه به جاي مطالعه رفتار و ذهن يك نوع حيوان مترقي، به پژوهش در ژرفاي هستي انساني كه مقام خليفة الهي دارد(8)، كتابهايي كه در حوزه مديريت اسلامي نگاشته شده(9) همه و همه در پرتو تحولي مبارك به وجود آمده، كه ارزشهاي الهي و ديني را به جاي ارزشهاي موهوم مادي نشاند. آزادي از بن بست حيرت انقلاب اسلامي، افزون بر پرتو افشاني در علوم با رساندن امواج انديشه هاي معنوي به كوير خشكيده فلسفه و علم معاصر، آثار بسزايي بر جاي نهاد. در چند قرن گذشته، اين پندار به وجود آمده بود كه انديشيدن و پژوهش، با مباني مادي و روش تجربي، دانش را بي طرف و جهاني به پيش مي برد.(10) اما نظريات جديد در فلسفه علم نشان مي دهد كه تجربه ها و استنتاجات برآمده از آنها، به ناچار تابع مباني و ارزشهايي است كه زيرساخت فرضيه هاي علمي را تشكيل مي دهند.(11) در اين بحران، دو راه فرا روي علم است؛ يا اين كه بپذيرد همه ارزشها شخصي و ناپايدار است و ملاكي براي برتر نهادن ارزشهاي گوناگون وجود ندارد، در نتيجه علم به سوي نوعي هرج و مرج پيش مي رود، چنان كه برخي از نظريات جديد فلسفه علم در غرب به اين سو رفت.(12) راه دوم

اين كه ملاكي براي شناخت ارزشهاي برتر و حتي صحت و سقم آنها بيابيم كه ارزشهاي درست و نادرست را معرفي نمايد و اين تنها راه سامان يافتن علم است. انقلاب اسلامي ايران در روزگاري كه بحران بازنمايي و كاشفيت، علوم جديد را گرفتار كرده بود، با طرح ارزشهاي معنوي به گونه اي جذاب و تأثيرگذار، مباني و منظرهاي نويني را به انديشمندان معرفي كرد كه با آن مي توانند علم راستين را از علوم پندارين جدا ساخته و علم حقيقي را به پيش برند.(13) بدين سان، آثار انقلاب اسلامي در حوزه انديشه، به پرسشهاي بي جواب امروز، پاسخ شايسته اي داد؛ پرسشهايي كه حتي متن سؤال، هنوز براي انديشمندان به خوبي معلوم نشده بود و تنها حيرت آن ظهور كرده بود. پرسش از رابطه علم و ايمان و معنويت، انواع علل غيرمادي در توضيح پديده هاي طبيعي و اجتماعي، كاركردهاي غير مادي علم و... است. امروزه براي پاسخ بسياري از مجهولات، پژوهشهايي در قلمروهاي فراطبيعي انجام شده است.(14) از فيزيك تا روانشناسي به انديشه هاي عرفاني و فراطبيعي متمايل گشته است و سرانجام، آموزه هاي ناب دين حق گره گشا خواهد بود. هم از اين رو حضرت امام خميني رحمه الله در نامه اي كه به سران ابر قدرت رو به زوال شرق نوشتند، آنان را دعوت مي كنند تا نخبگان شان را به قم فرستاده و آثار بزرگان حكمت و عرفان اسلامي را مطالعه كنند. تداوم و كمال شكوفايي انديشه ثمرات و اثرات انقلاب اسلامي در حوزه انديشه و تفكر، مرهون درخشندگي ارزشهاي معنوي و ديني است. دگرگوني ارزشها موجب شد تا در

سطح ملي و جهاني(15)، انديشه ها تحول يابد و منوّر گردد و از اين انفجار نور، در هر نقطه اي از جهان پرتوي افتد. اگر اين ارزشها به درستي كشف و تبيين و ترويج شده و رابطه منطقي آنها با علوم و شيوه هاي انديشيدن بر اساس آنها مهندسي شود، توليد دانش و انديشه به عنوان نرم افزار تمدن اسلامي، راه رشد و بالندگي را خواهد پيمود و ديگر انديشه هاي پراكنده معنوي كه در پرتو انقلاب به وجود آمده، مورد تهديد هضم و افول در نظريات رايج و مشهور قرار نمي گيرد. پس از انقلاب، انديشه هاي معنوي به اثر درخشش ارزشهاي معنوي به وجود آمد، اما اگر اين ارزشها كم رنگ شود، اين انديشه ها نيز رنگ باخته و از معنا تهي مي گردد. به اين جهت، حفظ و رشد و نهادينه شدن انديشه و دانش معنوي بايد با ارزشهاي معنوي پشتيباني شود و با آن ربط مستقيم دارد. براي اين كه انقلاب اسلامي به هدف عالي خود يعني تمدن اسلامي برسد، جنبش نرم افزاري و توسعه انديشه معنوي در گستره دانش بشري لازم است. اين جنبش فكري، همانطور كه در روش بزرگاني همانند شهيد مطهري رحمه الله بوده و اصل انقلاب را تحقق بخشيده، در تحقق اهداف انقلاب نيز ضروري است و تلاش و توفيق در اين راه، گذر از مراحل زير را مي طلبد: 1_ شناخت انديشه هاي مرجع و مرجعهاي انديشه در حوزه تفكر معنوي: به جاي اين كه ذهن خود را در نظريات دانشمندان غيرديني كه با مباني مادي انديشه، نظرياتي را پديد آورده اند، غرق سازيم، مي توانيم

به غواصي در آثار و آراي بزرگاني چون، علامه جعفري رحمه الله، علامه طباطبايي رحمه الله، حضرت امام رحمه الله و... پرداخته و به تبيين و تحليل و نقد آنها بپردازيم و خود را با انديشه هايي كه سرچشمه معنوي دارند درگير كنيم و پژوهش در شاخصه هاي مختلف علوم انساني، فلسفه و هنر و ادبيات را بر اساس اين نظريه ها سامان دهيم. 2_ آشنايي با انديشه هاي رايج در جهان علمي امروز. بي ترديد اگر بخواهيم نظريه اي دهيم كه جهاني باشد، بايد در راستاي حل مشكلات علمي و به زبان رايج علمي بيان شود. همين امر، ضرورت آشنايي با محصولات تفكر بشري را بديهي مي سازد. 3_ كشف نيازهاي فكري و پيرايش و شفاف كردن پرسشهاي بي پاسخ علمي. طرح پرسش، نطفه توليد انديشه است و اين پرسشها بايد چيزي باشد كه بيشتر دانشمندان با آن درگير هستند؛ نه پرسشهاي شخصي. 4_ رجوع به انديشه هاي مرجع معنوي و يافتن پاسخهاي مناسب و توليد نظريه براي گشودن گره هاي علمي. شهيد مطهري رحمه الله پس از شناخت مسأله و شفاف كردن آن با رجوع به آراي معنوي بزرگاني چون علامه طباطبايي و ملا صدرا و... پاسخ مناسب را از لابه لاي تحليل و تبيين و نقد و تعديل و تكميل آن نظريات بيرون مي كشيد. 5_ طراحي و توليد نظريات معنوي به زبان علمي كه مناسب با فضاي حوزه هاي گوناگون علمي بوده و با حوزه مربوط، ارتباط مؤثري برقرار كند. بدين سان، ارزشهاي معنوي از طريق انديشه هاي معنوي در شهر آشفته دانش بشري راه يافته و با رشد و كمال

علمي و معنوي انسان، بناي بي بنياد علوم سكولار فرو ريخته و دانش و انديشه، رنگ و بوي معنوي مي گيرد و با دگرگوني دانش و نگرش انسان، حيات فردي و جمعي تحول يافته و انقلاب اسلامي به كمال تحقق و تمدن سازي مي رسد. نتيجه اين كه، انقلاب اسلامي و دانش و انديشه مبتني بر ارزشهاي معنوي و ديني دست در دست، هم يكديگر را بالا مي كشند. پي نوشتها: 1_ محقق و نويسنده. 2_ عبدالوهاب فراتي، ابعاد ناشناخته انقلاب، نشر دبيرخانه مجمع گروه هاي معارف اسلامي، 1377، ص 7. 3_ تدااسكاچ پل، دولتها و انقلاب هاي اجتماعي، ترجمه سيد مجيد روئين تن، انتشارات سروش، تهران، چاپ اول. 4_ عبدالوهاب فراتي، انقلاب اسلامي و بازتاب آن، انجمن معارف اسلامي ايران، چاپ اول، 1381، ص 22. 5_ مقصود فراستخواه، دين و جامعه، شركت سهامي انتشار، چاپ اول، 1377، صص 157_131. 6_ منوچهر محمدي، انقلاب اسلامي زمينه ها و پيامدها، دفتر نشر و پخش معارف، چاپ اول، 1380، صص 255_225. 7_ گردآوري از گروه مطالعاتي شهيد آويني، مباني نظري هنر شهيد آويني، انتشارات نبوي، چاپ اول، 1374. 8_ ر.ك.: حميدرضا مظاهري سيف، خودشناسي عرفاني، انتشارات نشاط، چاپ اول، 1381. 9_ محمد ري شهري، مديريت اسلامي. 10_ حميد پارسانيا، علم و فلسفه، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول، 1377، بخش اول فصل دوم. 11_ آلن چالمرز، چيستي علم، ترجمه سعيد زيبا كلام، انتشارات علمي فرهنگي، چاپ اول، 1374، فصل سوم. 12_ ر.ك.: پاولي فايرابند، بر ضد روش، ترجمه مهدي قوام صفري، انتشارات فكر روز، چاپ اول، 1375، صص 47_39. 13_ حميد پارسانيا، پيشين، بخش دوم. 14_

لياواتسن، فوق طبيعت، ترجمه شهريار بحراني و احمد ارزمند، انتشارات امير كبير، چاپ چهارم، 1377. 15_ ثريا مكنون، نقش انقلاب اسلامي در تحول ارزش ها، جرعه جاري به كوشش علي ذو علم، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول، 1377.

* منبع : www.bashgah.net

كارآمدي نظام جمهوري اسلامي ايران

كارآمدي نظام جمهوري اسلامي ايران حجت الاسلام والمسلمين سيد ضياء مرتضوي كارآمدي نظام جمهوري اسلامي و اساساً حكومت ديني, از عمده ترين مباحثي است كه در سال هاي اخير و پس از دو دهه از پيروزي انقلاب و شكل گيري نظام اسلامي, مورد توجه قرار گرفته است. براي آنان كه در سال هاي پيش از پيروزي, به هدف حاكميت اسلام و برپايي نظامي ديني مبارزه مي كردند, پيشينه اين بحث به سال هايي بازمي گردد كه جمع زيادي از داعيه داران مبارزه با استبداد و استعمار, اساساً اعتقادي به دين و ارزش هاي آن نداشتند و يا حوزه عمل و رويكرد آن را به سطح رفتار فردي و بخشي از روابط جمعي و مناسبات اجتماعي تقليل مي دادند و لااقل به چيزي به نام "حكومت ديني" معتقد نبودند و حوزه سياست و مديريت سياسي را از دايره دين و مسايل آن بيرون شمرده و حداكثر آنكه از حكومت دينداران و مديريت صالحان نام مي بردند. وجه مشترك طيف وسيعي از جريانات فكري و سياسي وابسته يا ناآگاه در فرداي پيروزي و از نخستين روزهاي برپايي نظام اسلامي بويژه در زمان شكل گيري قانون اساسي, يك نقطه بود و آن نفي شكل گيري نظام با هويتي اسلامي و ساختاري كاملاً ديني و بويژه بر محور رهبري و ولايت فقيه. اما ترديدي نيست

كه اكثريت مبارزان با محوريت حضرت امام خميني و توده مردم مسلماني كه بدنه اصلي مبارزه با استبداد داخلي و استعمار خارجي را تشكيل مي دادند حتي اگر صورتي تفصيلي از نوع و شكل حكومت و ساختار نظام اسلامي در ذهن يا بر صفحه كاغذ نداشتند اما همه به يك نقطه چشم دوخته و يك هدف را پي مي گرفتند و آن "حكومت اسلامي" و "مديريت ديني" بود كه بعدها در شكل روشن تر خود با عنوان "جمهوري اسلامي" در شعارها و خواسته اكثريت قاطع رهبران مبارزه و قريب به اتفاق مردمي كه در صحنه حضور داشتند جلوه كرد و سپس در فرداي پيروزي انقلاب در پي يك همه پرسي با بيش از 98% اقبال و پذيرش مردم رو به رو شد. جوهره ي اصلي اين بينش كه خود را فقط به حاكميت اسلام و مديريت ديني و نه فقط حكومت صالحان, پايبند مي دانست, همان است كه سال ها پيش از آن, رهبري مبارزه در جايگاه يكي از برجسته ترين عالمان دين و آگاهان شريعت, به خامه خويش نگاشته بود: "الاسلام هو الحكومة بشؤونها, والاحكام قوانين الاسلام, و هي شأن من شؤونها, بل الاحكام مطلوبات بالعرض و امور آلية لاجرائها و بسط العدالة."> (1) اسلام عبارت است از حكومت با همه شؤون و لوازم آن, و احكام دين, قوانين اسلامند و بخشي از شؤون آن حكومت به شمار مي روند, بلكه مي توان گفت احكام, در واقع خواسته هايي تبعي و اموري ابزاري براي گرداندن امر حكومت و گسترش عدالتند. آميخگي دين و سياست جز اين نمي توانست باشد و كارآمدي دين در حوزه

رفتار فردي و مناسبات جمعي و سامان دهي امور اجتماعي جز با اين تفسير از دين و تعيين نسبت آن با جامعه و انسان را نمي توان باور داشت. و بر همين اساس و با همين تلقي از دين است كه در نگاه رهبري نهضت و امامت انقلاب "فقه, تئوري واقعي و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور"> (2) معرّفي مي گردد. و به تعبير امام صادق(ع) از بيان خسارت يك خراش و حكم يك تازيانه و نصف آن نيز فرو گذاشته نشده است. (3) اگر از اين منظر به دين نگريسته شد كه "حتي ارش الخدش" را بيان كرده است و هيچ يك از نيازهاي مردمان در امر هدايت و طريق بندگي را بي پاسخ نگذاشته, (4) و داعيه خاتميت آن در حوزه مباحث كلامي, ذرّه اي ترديد پذير نيست و در حوزه فقه و تبيين رفتار فردي و تنظيم حدود و مناسبات اجتماعي, كارآمدي خود را تا قيامت مي شمارد, (5) بايد پذيرفت كه اين دين, در حوزه "تبيين" خود مطمئن ترين شيوه و در دسترس ترين منابع را معرّفي كرده است, و براي "حاكميت" خود, بيشترين تأكيد و كارآمدترين شيوه را پيش روي نهاده است. در اين نگاه و با اين تلقي از دين, مهمترين وظايف ديني چون نماز و روزه و حج نيز زير مجموعه حكومت ديني و حاكميت پيشواياني كه مشروعيت امامت و رهبري خويش را از دين گرفته باشند قرار مي گيرد: "الولاية افضل لانّها مفتاحهنّ والوالي هو الدليل عليهن."> (6) پذيرفته نيست مكتبي كه خود را عهده دار هدايت انسان و كمال جاودانه او مي

داند و داعيه دخالت در جزئي ترين امور زندگي آدمي و تبيين آن را دارد, در مديريت جامعه و حكومت و رهبري اجتماع, لب فرو بسته باشد و حوزه رويكرد خود را "خانه آخرت" بشمارد و ديگر امور را به "كارگزاران امر دنيا" واگذارد. نمي توان احتمال داد ديني كه در "سطح", خود را مسؤول و پاسخگوي امر هدايت در همه مظاهر زندگي مي شمارد و در "عمق", از آشكارترين جلوه هاي حيات آدمي تا پنهان ترين لايه هاي ژرفاي روح انساني را زير نگاه هدايت و تشريع خود مي گيرد و داعيه كارآمدي خود را در همه عرصه ها و زواياي حيات انساني دارد, نسبت به كارآيي خود در عرصه حكومت و مديريت جامعه و اسلوب حاكميت خود و رهبري امت به كمال انساني و خوشبختي دنيا و آخرت, خود را ناتوان و يا شاهدي ساكت بداند. اسلام خود را دين زندگي و مايه "حيات" مي شمارد و آدميان را به مجموعه اي منسجم از باورهاي معرفتي و رفتار صالح فرا مي خواند كه حيات سعادتمند اين جهاني و آن جهاني وي را در پي دارد: "يا ايها الذين آمنوا استجيبوا للّه و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم." اي مؤمنان! دعوت خدا و رسول را به آنچه مايه حيات شماست اجابت كنيد. بر اين اساس كارآمدي دين در اصلاح انديشه و رفتار فردي و تنظيم رفتار و مناسبات اجتماعي و روي آوردن به آن, نمي تواند فارغ از حاكميتي فراگير باشد كه همچون اصل دين در خدمت جامعه و پاسخگوي آن دسته از نيازهايي است كه جز به مدد حكومتي صالح برآورده نمي شود.

اين حقيقت براي آنان كه شناختي جامع و دركي درست از دين و حقيقت امر هدايت و تاريخ صدر اول اسلام دارند, به روشنايي آفتاب حق و به استواري اساس دين است; از اين رو اصل كارآمدي حاكميت ديني و نظام اسلامي از منظر كلامي و در سطح مباحث نظري, امري ترديد ناپذير است و هرگونه ترديد, خدشه در تماميت دين و خاتميت اسلام و تفكيك ميان دين و سياست ديني و قهراً بيرون بردن عمده ترين حوزه هاي انساني و پهن ترين عرصه هاي اجتماعي از شمول اسلام و احكام شريعت مي باشد. طبيعي است بحث و اثبات كارآمدي نظام جمهوري اسلامي در كليّت آن يعني حاكميت ديني, و در سطح مباحث نظري و كلامي و حتي فقهي و تئوريزه كردن آن با توجه به مستندات گسترده و ادله متعدد ديني و پشتوانه تاريخي خود و پس از بذل توجه به ماهيت دين و احكام آن در زمينه هاي مختلف, امر دشواري نخواهد بود و پيش زمينه هاي اعتقادي و باورهاي ديني جامعه نيز, پشتوانه پذيرش عمومي و دفاع همه جانبه از آن و ايثارگري براي حفظ آن تا منزلگه "شهادت" مي باشد. البته در همين مرحله از بحث نيز, يعني رويكرد دين به حكومت و ضرورت استقرار نظامي ديني به معناي عام آن براي مديريت جامعه و حاكميت نظام امامت و ولايت و استمرار آن در دوره غيبت با محوريت فقيه جامع شرايط, همواره توسط برخي محافل مورد ترديد يا شبهه افكني بوده است و حوزه هاي مسؤول به نسبت اهميت موضوع بايد به روشنگري امر حكومت ديني و تبيين خاستگاه شرعي نظام

اسلامي بپردازند, اما آنچه اينك ضرورتي دوچندان دارد, بررسي و ارزيابي دستاوردهاي نخستين تجربه حكومت ديني پس از قرن ها دوري از حاكميت دين به معناي خاص آن, و تبيين كارآمدي آن در عرصه عمل مي باشد; يعني تجربه ي جمهوري اسلامي ايران. ترديدي نيست حتي بسياري از داوري ها در سطح مباحث نظري حكومت ديني و اقبال و ادبار به آن در نظريه پردازي ها نيز متأثر از عملكرد و تجربه عملي آن مي باشد. و اين واقعيت ناخوشايند, نه در سطح افكار عمومي فقط, بلكه در ميان خواص و نظريه پردازان نيز, امري پردامنه و شايع است. از سوي ديگر به مقتضاي طبع موضوع, بيشترين خرده گيري ها نيز در همين مرحله صورت مي گيرد و همين خرده گيري ها به مثابه سرپلي براي خدشه در حكومت ديني و نفي كارآمدي نظام اسلامي به كار مي رود. بررسي كارآمدي نظام اسلامي و كاركرد آن, كاري بس پردامنه است, آنچه در اين فرصت مورد نظر است تنها يادآوري نكاتي چند است و بس. يكم: نظريه اي در سطح نظريه حكومت كه پردامنه ترين ارتباط را با حيات آدمي و زندگي اجتماعي وي دارد, حتي اگر از خاستگاهي كاملاً ديني و در چارچوب گرايش هاي مذهبي جامعه باشد, بايد در مقام عمل بتواند از عهده مسؤوليت هاي خويش و پاسخگويي به خواست ها و توقعات عموم برآيد و طبعاً اين امر, مهمترين عامل در داوري عامه و وجدان جامعه نسبت به كارآمدي آن خواهد بود. وجدان عمومي جامعه در داوري خود نسبت به موضوع مهمي چون حكومت كه رابطه تنگاتنگ با زندگي آحاد مردم دارد,

نسبت روشني با عملكرد حكومت و بر آورده شدن خواست ها و انتظارات جامعه دارد. مردم بيش از آنكه در ميان نوشته ها و گفته ها, جوياي دليل بر كارآمدي نظام سياسي حتي با صبغه ديني آن باشند, در عرصه عمل, خواهان برپايي ديوارهاي مدينه فاضله اي هستند كه چه بسيار, وجدان ديني آنان ترديدي در حقانيت و ضرورت آن ندارد. بويژه اگر شعارها و روشنگري هاي رهبران مبارزه و مديران فكر و فرهنگ, در ترسيم چهره "نظام مطلوب", سطع توقعات جامعه را بگونه اي بسيار آرماني بالا برده باشند; اما واقعيت اين است آنچه بيش از همه, مردم را در پذيرش كارآيي حكومت ديني قانع مي كند تجربه عملي آن است و نه مباحث نظري, و آنچه بيش از همه در رشد سكولاريسم در جامعه اي برخوردار از حكومت ديني, تأثيرگذار است ناكارآمدي آن در ايفاي نقش و مسؤوليت اصلي خود مي باشد و نه ترويج گفتاري يا نوشتاري نفي حاكميت ديني. دوم: حوزه مسؤوليت حكومت ديني به نسبت ديگر حكومت ها به فراخور دامنه ي شمول دين و طبعاً سطح توقعات و دامنه خواست جامعه بسيار بيشتر مي باشد و قهراً در نسبت سنجي ميان عملكرد ديگر نظام هاي سياسي و كارآيي نظام ديني, اين تفاوت آشكار را نمي توان ناديده گرفت. به عنوان مثال, در ارزيابي دستاوردهاي حكومت ديني و مشخصاً نظام جمهوري اسلامي ايران, نمي توان فقط به پيشينه ي وضعيت فرهنگي, اجتماعي, اقتصادي و سياسي كشور و جايگاه حاكميت احكام و ارزشهاي ديني در گذشته, چشم دوخت و يا وضع ديگر نظام هاي سياسي موجود همجوار و يا آن سوتر

را مثال آورد; "گذشته" ما و "حال" ديگران, فقط يك ملاك در ارزيابي عملكرد است و نه تمام ميزان. حجم مسؤوليت هاي حكومت ديني و خواست عموم كه در افق باورهاي ديني دين باوران شكل گرفته و مي گيرد, معيار عمده اي است كه از يك سو كاستي ها و ضعف هاي نظام و كارگزاران آن را مي نمايد و از سوي ديگر, اگر درست و مدبرانه تنظيم و تبيين گردد, بگونه اي كه وجدان عمومي به درستي و بي هيچ فريب كاري "قانع" شود, همواره رشته هاي اميد به "آينده" روشن را در دل مردم كه صاحبان اصلي حكومت و قدرت اند استوار و سازنده باقي نگه مي دارد. و صد البته ترديد نيست كه بدون نگاه به گذشته و بدون آگاهي كافي از حال و روز ديگر نظام ها و ملت ها نمي توان به جايگاه كنوني و طبعاً عملكرد و در نتيجه كارآمدي نظام ديني در بوته عمل, آگاهي يافت, و ملّتي كه گذشته خويش را فراموش كند و يا به عمد ناديده بگيرد, پرواضح است كه نمي تواند شناختي درست از موقعيت كنوني خود و قضاوتي عادلانه درباره آن داشته باشد. سوم : عنصر واقع نگري و ديده انصاف گشودن, شرط اساسي در ارزيابي كارآمدي نظام اسلامي و بررسي شايستگي ها و كاستي ها و گزارش عملكرد آن مي باشد. نظام جمهوري اسلامي ايران در جايگاه نخستين تجربه حكومت اسلامي طيّ قرن هاي اخير و تنها نسخه نظام سياسي بر محور ولايت و رهبري فقيه, در بيش از دو دهه شكل گيري خود, فراز و نشيب هاي بسياري را پشت سرگذاشته

است و مي توان گفت در حجم چند قرن رويداد و مشكلات را تجربه كرده و در خود جاي داده است. ارزيابي كارآمدي اين نظام, آن گاه مي تواند به واقع نزديك باشد كه به امكانات, دستاوردها و حجم وسيع مشكلات و موانع داخلي و بيروني نگاهي يكجا شود و از جزئي نگري پرهيز گردد. با اين شرط, به باور ما و در نگاه همه كساني كه ديده انصاف را فرو نبندند, نظام اسلامي توانسته است كارآمدي حكومت ديني را در عمل ثابت كند و در اين فاصله زماني كوتاه و برغم آن همه دشواري ها و موانع كمرشكن, نمونه اي از يك حكومت موفق و نظام مستقل و رشد يافته و رو به رشد را ارائه نمايد, و صد البته كه اين سخن به قصد ناديده گرفتن ناكامي ها و كاستي ها و فاصله "واقعيت موجود" تا "حقيقت مطلوب" نيست. نظامي كه در يك نگ اه, در فرداي شكل گيري, خود را وارث آن همه كاستي ها در حجم چند قرن عقب ماندگي مي بيند, كارشكني ها و توطئه هاي متعدد را يكي پس از ديگري پيش روي خود دارد, تنها يك سال و نيم پس از استقرار اوليه, درگير جنگي ناخواسته ولي گسترده و طولاني مي گردد, در خارج از مرزها, كسي چشم ديدن آن را ندارد و در داخل, گرفتار جنگ و مشكلات پس از آن مي شود, مشكلات و رويدادهايي كه مي تواند فرصت و حتي قدرت تفكر را از مديران جامعه بگيرد, بسياري از رهبران و مديران آن به آتش عداوت و جهالت به شهادت مي رسند, با اين همه

و علي رغم بي تجربگي و نو پيدايي خود, مي تواند اين عقبه هاي نفس گير را پشت سر بگذارد و اينك در جايگاه يك حكومت استوار و رو به رشد نگاه جهانيان را متوجه خود كند و به حركت خود ادامه دهد. چهارم : وقتي سخن از كارآمدي نظام اسلامي در ميان است, محور اصلي سخن, ارزيابي دستاوردها و گزارش عملكرد آن در دوره استقرار خود مي باشد; امري كه تا كنون صدها و هزارها بار به صورت موردي يا كلي بازگو شده است. گزارش عملكرد نظام و ارزيابي ميزان موفقيت ها و ناكامي ها, چنان كه اشاره شد, بسيار واضح است كه بايد جامع و با در نظر گرفتن همه امكانات, عوامل, موانع و محدوديت ها, اهداف و دستاوردها باشد. در ميان ده ها و صدها موضوعي كه بايد در گزارش كارآمدي نظام, در نظر آيد, در اين فرصت به يك موضوع اساسي كه علي رغم اهميت آن, كمتر مورد توجه قرار مي گيرد, به اختصار اشاره مي شود. فلسفه وجودي نظام جمهوري اسلامي به عنوان يك نظام كاملاً ديني و با خاستگاهي الهي _ مردمي, حركت در چارچوب اسلام و عمل بر طبق فهم درست از شريعت و احكام آن مي باشد. نظامي يله و رها نيست كه فقط حفظ قدرت و دستيابي به اهداف دور و نزديك خود را در نظر بگيرد و از هر وسيله و شيوه اي بهره جويد. "حكومت" با ويژگي "ديني", به همان ميزان كه به اهداف و دستاوردهاي خود اهتمام مي ورزد و آن را بر وفق موازين ديني و ارزش هاي اسلامي در نظر مي

گيرد, در شيوه ها و راه هاي وصول به اهداف نيز خود را محدود به شرع و مقيّد به موازين ديني مي داند و سامان دهي امر حكومت و هموار ساختن مسير حركت خود را به بهاي ناديده گرفتن ارزش هاي ديني و پايمال كردن حدود شريعت نمي جويد. و اين خود, محدوديت هاي فراواني را پيش روي چنين حكومتي مي نهد; محدوديت هايي كه حتي اگر در مقطع زماني خود, ناخوش آيد . اما بخشي از فلسفه وجودي حاكميت ديني به شمار مي رود و در دراز مدت به عنوان شاخصه اصلي يك حكومت ديني و يك نظام ارزشي, نقش خود را ايفا خواهد كرد و مي تواند به عنوان يك "الگو" به شمار آيد. بارها اميرالمؤمنين(ع) در مواجهه با مشكلات و طعنه هايي كه از اين بابت به كارآمدي مديريت و حكومت وي مي زدند و در مقابل فشار ياران كوتاه نظر خويش كه وي را تشويق به "عمل گرايي" مي كردند, بر "آرمان گرايي" و حركت در چارچوب موازين ديني و شرع مقدس و قهراً پذيرفتن بهاي سنگين آن پاي مي فشرد و به شدّت از اسلوب "اموي" در مديريت بحران هاي كشور و فائق آمدن بر مشكلات, علي رغم آگاهي از دشواري ها و تبعات آن, پرهيز مي كرد و با كساني كه آن شيوه را راهكار پيروزي بر مشكلات و كاستن از بار موانع مي شمردند و به آن توصيه مي كردند, مقابله مي كرد. چنان كه در نكوهش اخلاق و روش مردمان روزگار خويش كه بيان حضرت(ع) بيشترشان خيانت و نيرنگ را زيركي مي پنداشتند و نادانان نيز اينان

را كاردان و سياستمدار مي شمردند, در تأكيد بر صداقت پيشگي و اينكه تنها راه نجات, وفاداري به دين و ارزش ها و صداقت است و وي علي رغم آگاهي به راهكار مشكلات و چاره سازي موانع و امكان توسل جستن به آن, دست هاي خود را به خاطر امر و نهي الهي بسته مي بيند و آن را فرو مي گذارد ولي در همان حال, بي باكان در دين به آن چنگ مي اندازند, خطاب به مردم فرمود: ايها الناس! ان الوفاء توأم الصدق و لا اعلم جنّة أوقي منه, و ما يغدر من علم كيف المرجع, ولقد اصبحنا في زمان قد اتخذ اكثر اهله الغدر كيساً و نسبهم اهل الجهل فيه الي حسن الحيلة, مالهم! قاتلهم اللّه! قديري الحُوّل القُلَّّب وجه الحيلة و دونها مانع من امر اللّه ونهيه, فيدعها رَأي عين بعد القدرة عليها, و ينتهز فرصتها مَن لاحريجة له في الدين. (7) و بار ديگر كه جمعي از قريشيان نزد او آمده راه سازش با اشراف و صاحبان نفوذ و تبعيض را براي فائق آمدن بر مانع تراشي آنان و كاسته شدن از بار مشكلات, پيش پاي حضرت(ع) گذاشتند, وي خشمگين شد و فرمود: أتأمروني أن اطلب النصر بالجور فيمن وُلّيت عليه, واللّه لااطور به ما سمر سمير و ما امّ نجم في السماء نجماً! (8) آيا مرا فرمان مي دهيد كه با ستم در حق كساني كه عهده دار امر آنان شده ام, جوياي پيروزي شوم! به خدا سوگند تا روزگار, روزگاري مي كند و تا ستاره اي در پي دنبال ستاره اي ديگر است, گرد چنين كاري نخواهم رفت.

حكومت علوي, كارآمدترين حكومت ديني بود اما در نگاه آرمانگراي اميرالمؤمنين(ع), پيروزي, از مسير معصيت و فروگذاري حدود الهي نمي گذرد و آن كه از اين مسير, غلبه يابد, در واقع "مغلوب" است: "ما ظفر مَن ظفر الاثم به والغالب بالشرّ مغلوب."> (9) و اين چنين است كه في المثل, واگذاري معاويه بر حكومت شام را هر چند به "مصلحت" دنياي او باشد اما براي دين خود "مفسده" مي داند و پيشنهاد مغيرة بن شعبه را در اين خصوص رد مي كند, با اين استدلال كه: "واللّه لا آتي امراً اجد فيه فساداً لديني طلباً لصلاح دنياي."> (10) به خداي سوگند, كاري را كه فساد دينم را در آن مي يابم به هدف مصلحت دنيايم انجام نمي دهم. بنابراين, يكي از شاخصه هاي اصلي در تمايز ميان حكومت ديني و غير ديني, پيشه كردن شيوه هاي مشروع و بهره جستن از راه هاي شرعي براي دستيابي به اهداف است. توجه به گستره اين شرط, ميزان محدوديت هاي حكومت ديني را بيشتر آشكار مي كند; محدوديت هايي كه چاره اي جز آن نيست و ارزش هاي ديني به شمار مي روند. نكته بعدي نيز در پيوند با همين موضوع است. پنجم : يكي از عمده ترين مشكلات و دشوراي هاي گريز ناپذير در كارآمدي نظام جمهوري اسلامي به عنوان تنها تجربه حكومت در نوع خود, احساس مسؤوليت مشتركي است كه همه متولّيان و مديران فكري و اجرايي آن در ضرورت "اسلاميت" حكومت و ديني بودن و ديني ماندن آن به معناي وسيع كلمه داشته و دارند و جز اين نيز نمي توانست و نمي تواند باشد

و غير از اين نيز نبايد انتظار داشت. نقطه مشترك همه معتقدان به نظام بويژه دست اندركاران آن, اسلامي بودن نظام و جريان امور در چارچوب شريعت و ارزش هاي دين است, هم در ابزار و طرق, هم در اهداف و غايات; يعني نظامي با خاستگاهي ديني, ساختاري اسلامي, مجرياني صالح و اهدافي الهي. از طرف ديگر, نمونه كامل و مصداق اتمّ چنين حكومتي, منحصر مي شود به دوره كوتاهي در صدر اسلام, و آن نيز با امامت و رهبري معصوم(ع). اين امر از آن رو به عنوان يك مشكل معرّفي مي گردد كه اگر به حجم اختلاف هايي كه در شناخت دين و شريعت و ارائه الگوهاي ديني و مشخصاً تفاوت برداشت هاي تأثيرگذاري كه در خصوص حكومت و ساختار آن و لااقل در تطبيق و تعيين مصاديق وجود دارد, تنها نگاهي اجمالي افكنده شود, اذعان خواهيم كرد كه يكي از عمده ترين موانع كارآمدي نظام, همين تفاوت آراء و برداشتها و در عين حال احساس مسؤوليت مشترك در لزوم جريان امور بر وفق دين در عين تأكيد بر برداشت هاي خود از آن مي باشد. واقعيتي كه بخشي از آن در هر حال قابل قبول و امري است كه در دراز مدت نيز طبيعي مي باشد, اما بخش عمده اي از آن ناشي از بي سابقه بودن اين نظام در نوع خود و در نتيجه نهادينه نشدن تعاريف ساختاري و مديريتي آن و به هدر رفتن سهم قابل توجهي از امكانات, فرصت ها و توانايي ها در كنش ها و واكنش ها مي باشد. و اين نيز در مقايسه با عمر كوتاه نظام,

امري طبيعي است ولي به هر حال يك مشكل اساسي به شمار مي رود. ششم : گذشت دو دهه از پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار نظام جمهوري اسلامي ايران هر چند از يك نگاه و در قياس با كشورهايي كه ده ها سال است از نظام ثابتي برخوردارند, عمر كوتاهي است و نمي تواند ارزيابي جامعي از كارآمدي نظام را به دست دهد, اما در نگاه ديگر و به فراخور همين زمان اندك, فرصت خوبي براي بررسي كارنامه آن مي باشد. اين مقطع هر چند كوتاه است اما حجم تحوّلات, دستاوردها و حوادث آن و ظرفيت بسيار بالايي كه انقلاب و نظام اسلامي در پذيرش رويدادهايي به گستردگي يك يا چند قرن از خود نشان داده است, آن قدر گسترده و عميق هست كه بتواند دستمايه بررسي و تحليل كارآمدي يك نظام استوار ديني قرار گيرد. ترديدي نيست كه كارگزاران اصلي نظام بويژه آنان كه مردان دوران مبارزه بوده اند و اينك نيز بارسنگين رهبري و مديريت نظام و تمشيت امور جامعه را بر دوش مي كشند, نه در جايگاه ناظران بي طرف بلكه به عنوان آگاه ترين و شايسته ترين و در عين حال پاسخگوترين افراد در تبيين كارآمدي نظام اسلامي و ارزيابي نقاط قوت و ضعف آن به شمار مي روند. و از همين جايگاه است كه اين مهم در طول سال هاي گذشته و به فراخور موقعيت ها توسط آنان انجام شده است, هرچند تاكنون بويژه پس از دو دهه از پيروزي انقلاب به عنوان يك مقطع مناسب, ارزيابي جامعي صورت نگرفته است. بايد اذعان كرد كه اين كاري بس بزرگ و

از عهده يك يا چند نفر و از حوصله يك پژوهش يا چند گفت و گو بيرون است. با اين همه ضرورت آن ثابت و نياز به آن, امري مستمر مي باشد. پي نوشت ها: (1) . امام خميني, كتاب البيع, ج2, ص472.

(2) . امام خميني, صحيفه نور, ج21, ص98.

(3) . ما خلق اللّه حلالاً و لا حراماً الاّ وله حدّ كحدّ الدار, فما كان من الطريق فهو من الطريق, و ما كان من الدار فهو من الدار حتي أرش الخدش فما سواه, والجلدة ونصف الجلدة. كافي, ج1, ص59.

(4) . "ان اللّه تبارك و تعالي لم يدع شيئاً يحتاج اليه الامّة الاّ انزله في كتابه و بيّنه لرسوله(ص) و جعل لكل شئ حدّاً و جعل عليه دليلاً يدل عليه و جعل علي من تعدّي ذلك الحدّ حدّاً.), امام باقر(ع), كافي, ج1, ص59.

(5) .حلال محمد حلال ابداً الي يوم القيامة و حرامه حرام ابداً الي يوم القيامة, لايكون غيره و لايجئ غيره, امام صادق(ع), همان, ص58.

(6) . امام باقر(ع), وسائل الشيعه, ج1, ص8.

(7) . نهج البلاغه, صبحي صالح, خ41, ص83, و فيض الاسلام, ص126

(8) . همان, خ126, ص183, و همان, ص389.

(9) . همان, حكمت327, ص533, و همان, حكمت319.

(10) . نهج السعاده في مستدرك نهج البلاغه, ج1, ص226.

* منبع : مجله ي حكومت اسلامي ، ش 14 ، ص 2 تا 15

دستاوردهاى انقلاب اسلامى در جهان امروز

دستاوردهاي انقلاب اسلامي در جهان امروز احمد هوبر

اشاره : احمد هوبر روزنامه نگار سوئيسي كه از مسلمانان متعهد اروپا و از طرفداران جدي انقلاب اسلامي است در بهمن ماه 68 همزمان با يازدهمين سالگرد انقلاب اسلامي به دعوت هشتمين كنفرانس انديشه اسلامي به ايران

آمده بود. وي به دعوت سازمان پژوهش و برنامه ريزي آموزشي در جمع كارشناسان اين سازمان، سخناني تحت عنوان "تاثير انقلاب اسلامي در جهان امروز" ايراد نمود كه متن ترجمه شده آن را ملاحظه مي فرماييد. بسم الله الرحمن الرحيم خواهران و برادران گرامي از فرصت حضور در جمع شما خوشحال هستم موضوع سخن من " تاثير انقلاب اسلامي در جهان خارج امروز " است. مي دانم كه شما گه گاه ممكن است تصور كنيد جهان شما را تحقير كرده و با شما دشمني مي كند من به اينجا آمده ام تا به شما بگويم كه اين احساس صحيح نيست و شما نه تنها آن اندازه كه مي پنداريد منزوي نيستيد بلكه در جهان دوستان زيادي داريد. تاثيرات سه گانه انقلاب اسلامي امروز در اروپا احساس مي شود سقوط ديوار برلين با انقلاب و قيامي كه شما يازده سال پيش آغاز كرديد مرتبط است و اين قيام اسلامي كه از ايران آغاز شد امروز در اروپا محسوس است در اروپا حدود 12 تا 15 ميليون مسلمان وجود دارد كه 100 هزار نفر آنها در سوئيس زندگي مي كنند و من در يازده سال اخير در بسياري از كشورها بوده ام و تحت تاثير انقلاب اسلامي سه تغيير اساسي را در بين مسلمانان اروپا كه غالبا هم سني هستند، مشاهده كرده ام. اول اينكه امام خميني (س) به ما مسلمانان خارج از ايران به مسلمانان اروپايي شان و شخصيت تازه اي بخشيدند به گونه اي كه ما ديگر از مسلمان بودن خود خجل نيستيم. دوم اينكه امام مسلمانان را سياسي كرده است يعني انديشه و تفكر سياسي در ميان مسلمانان ايجاد و بسط داده است. مسلمانان اكنون دريافته ايد كه اسلام و

قرآن و سنت پيامبر يك منبع قوي و پر تحرك است كه مي تواند در زمينه هاي مختلف سياسي و فرهنگي و اقتصادي تحرك ايجاد كند. امروز مسلمانان دريافته اند كه اسلام تنها يك سلسله تشريفات و مناسك عبادي شخصي نيست. نماز جمعه ها و خطبه هاي آن روز به روز از نظر محتواي سياسي غني تر مي شود. سوم اين كه امام، ما اهل سنت را به صدر اسلام كه ريشه هاي اسلام در آن است بازگردانده است. ما اكنون در پرتو انقلاب اسلامي و رهبري امام مي توانيم واقعيت تاريخي زمان پيامبر (ص) و وضع اسلام را در دهه نخستين و قرن اول درك كنيم و از آن به اين نكته پي مي بريم كه در آغاز انشعاب و اختلاف شيعه و سني در كار نبوده است. تنها اسلام بوده است و همه مسلمان بوده اند و غير مسلمانان را منافقان و اشراف اموي و عباسي تشكيل مي داده اند. اين حقيقت قبل از انقلاب اسلامي و قيام امام خميني براي ما پوشيده و در حجاب بود و ما از اين حقيقت ناآگاه بوديم. ما دريافته ايم كه ائمه چهارگانه اهل سنت يعني امام احمد بن حنبل و مالك و شافعي و ابوحنيفه با اهل بيت پيامبر (ص) همراه و هم داستان بوده اند در محضر اهل بيت زانو زده و از آنها درس گرفته اند. و خود اين ائمه سني در مقابل خلفاي اموي و عباسي ايستادگي كرده و شكنجه و زنداني شده اند. همان طور كه در آن روز وحدت برقرار بوده است، اكنون پس از چهارده قرن امام منادي وحدت هستند. اكنون مقداري از اين جهات سه گانه تاثير انقلاب اسلامي بخصوص بر مسلمانان خارجي را توضيح مي دهم:

تجديد هويت اسلامي مسلمانان نخست درباره شاني كه امام خميني (س) به ما بخشيد صحبت مي كنم. در سوئيس من از يازده سال پيش شاهد بوده ام كه كارگران ترك كه سابقا در رستورانهاي ما آبجو مي خوردند حالا آب معدني مي خورند و از نوشيدن آبجو خودداري مي كنند، همچنين زنان ترك در سوئيس و آلمان و اروپا به حجاب روي آورده اند. چرا؟ وقتي كه ما از آنها سوال مي كنيم متوجه مي شويم كه هيچ گونه فشار و اجباري در كار نبوده است بلكه آنان متوجه شده اند كه حجاب يك سلاح پر قدرت و شگفت آوري است كه خدا به زنان داده است و آنها از اين سلاح و سپر بايد استفاده كنند. امروزه در غرب روانشناسان كشف كرده اند كه اين برهنگي حاكم بر تمدن غربي كه همه جا را فراگرفته و تمامي سينماها، مجلات و در و ديوارها آكنده و آلوده بدان است موجب سستي و تباهي روابط بين زن و شوهر گشته، به طوري كه در سوئيس اكثر ازدواجها به طلاق منجر مي شود و 85 درصد خانواده ها عملا به فساد جنسي آلوده هستند. همچنين بسياري از زنان و مردان به هم جنس خود روي آورده و بچه ها نيز شاهد اين وقايع تلخ هستند و همگي اينها از آثار حكومت و شيوع فرهنگ برهنگي در غرب است ما مسلماناني كه غربزده بوده ايم حالا به حكيمانه بودن دستورات و احكام اسلام و قرآن پي برده ايم و اكنون مي فهميم كه خدا در قرآن با حجاب ما را از چه آثار سوئي مصون و محفوظ داشته است. اكنون نه تنها زنان ترك و عرب در اروپا به حجاب روي آورده اند بلكه زنان سوئيسي هم تقاضا

دارند كه براي آنان لباس مناسبتري با پوشش و حياي بيشتري تهيه گردد. توجه دادن مسلمانان به امور سياسي درباره دومين تاثير بايد بگويم كه پيام و انقلاب امام خميني ما را سياسي كرد و به اذهان ما قدرت تفكر سياسي بخشيد. در اروپاي غربي امروزه نفوذ سعوديها رو به كاهش است. چند سال پيش سعوديها با پول زياد خود توانسته بودند همه مراكز اسلامي را تحت كنترل و اشغال خود در بياورند. آنها در اين مراكز اسلامي، اسلام جهالت، تسليم و خضوع در برابر امريكا را تبليغ مي كردند. علت اينكه امروزه نفوذ آنها كاهش يافته اين است كه اولا نمايندگان سعودي در اروپا بسيار فاسد و بي شخصيت بوده و رفتار ناشايسته اي دارند. آنها مست از باده گساري و غرق در فحشا هستند به گونه اي كه بسياري از رجال عاليرتبه اعراب و سعودي در دادگاههاي اروپايي پرونده دارند. به عنوان مثال خود شاه فهد در دادگاه سوئيس پرونده دارد. ثانيا نحوه تبليغي كه در مساجد خودشان براي اسلام مي كنند بسيار ابلهانه و احمقانه است و اصلا جاذبه اي ندارد. مثلا سعوديها چندين سال پيش با صرف هزينه اي بالغ بر 50 ميليون دلار يك مسجد با شكوه در ژنو ساختند اما از عجايب اين است كه بعد از اتمام كار مسجد معلوم شد. قبله آن رو به مكه نيست و منحرف مي باشد لذا با آبروريزي مجبور شدند كه يك چهارچوب چوبي در مقابل قبله نصب كنند و روي آن فرش پر زرق و برقي انداختند تا بدين وسيله جهت صحيح قبله را نشان بدهند. اين به نوبه خود از رموز غيبي است كه وقتي سعوديها مسجد مي سازند، خلاصه

يا سقف فرود آيد و يا قبله كج آيد! بازگشت به صدر اسلام تاثير سوم، ارجاع و بازگرداندن ما به صدر اسلام و ريشه هاي اسلام است. هم اكنون به عنوان يك نمونه، زنان مسلمان اروپايي با دستيابي به منابع و سرچشمه هاي اسلام حقيقي دريافته اند كه زن در اسلام داراي مقام و منزلت خاصي است. در طول اين چهارده قرن به وسيله بعضي علما و مردان خودخواه اين تلقي ايجاد گرديده بود كه در خانواده زن به منزله خدمتكار و برده و بنده بوده و مرد به منزله ارباب و رئيس. اما هم اكنون با رجوع به منابع اصيل اسلامي و همچنين مطالعه تاريخ صدر اسلام و دست يابي به اسلام ناب محمدي دريافته اند كه زن و مرد در خانواده حكم دو شريك را دارند. ديگر اينكه اسلام و شخص پيامبر اكرم (ص) ارزش و احترام خاصي براي زن قائل است كه به عنوان شاهد به برخورد پيامبر (ص) با همسران خويش از جمله ام سلمه مي توان اشاره كرد. از آيه والمومنون والمومنات بعضهم اولياء بعض" سوره توبه نيز مي توان استفاده كرد كه گرچه مرد به لحاظ جسماني نوعي تفوق و برتري دارد، اما مبنا و اساس در روابط خانوادگي بين زن و مرد، همكاري متقابل و مشورت مي باشد نه رابطه ارباب و خدمتكار اين مطلب را نه تنها قرآن بلكه زندگي حضرت علي (ع) و حضرت فاطمه (س) نيز نشان مي دهد. يعني رابطه حضرت علي (ع) با حضرت فاطمه (س) در خانواده مانند ارباب با خدمتكار نبوده است بلكه با همديگر فرزنداني تربيت كردند كه اين فرزندان مايه نجات و احياي اسلام گشتند. در زمان ما نيز

امام خميني - قدس سره - در طول اين مدت در كليه پيامها و وصيتنامه، تمامي آن آموزشها را طرح كرده و ما را با آن آشنا نمودند. تاثير جهاني نهضت امام خميني (ره) امام خميني نه فقط مسلمانان را بيدار كردند بلكه بر جهان غير اسلام و غير مسلمانان جهان نيز تاثير بر جا نهادند، كه به اختصار يك نمونه شگفت آور را توضيح مي دهم. ديوار برلين فرو ريخته و رژيمهاي كمونيستي در اروپاي شرقي يكي پس از ديگري سقوط مي كنند. مردي به نام گورباچف در شوروي مجبور شده است تا تحولاتي در روسيه و اروپاي شرقي ايجاد كند. زيرا ديگر حفظ رژيم كمونيستي در شوروي ممكن نبود. به چه علت اين اجبار براي گورباچف پيش آمده بود؟ علت اين بود كه اقتصاد شوروي رو به ورشكستگي بود و ديگر براي شوروي ممكن نبود كه بتواند اقمار متعدد خود را در اروپاي شرقي زير بال و پر داشته و آنها را اداره كند. جنگ افغانستان عامل مهمي در به ورشكستگي كشاندن اقتصاد شوروي بود. زيرا روسها پيش بيني كرده بودند كه اين جنگ، سه يا حداكثر چهار هفته بيشتر طول نخواهد كشيد و افغانستان تحت كنترل درخواهد آمد. اما اين جنگ ده سال طول كشيد و اقتصاد شوروي را به ورشكستگي كشانيد، علت ورود روسها به افغانستان اين بود كه برژنف گفته بود بعد از انقلاب اسلامي ايران من نمي خواهم در مرزهاي جنوبي خود يك انقلاب اسلامي ديگري داشته باشم. علت ترس و وحشت برژنف از انقلاب اسلامي اين بود كه او ديده بود يك پيرمرد با ميليونها مردم مستضعف توانستند در ايران قويترين حكومت

خاورميانه را ساقط كرده و به نفوذ امريكا در اين منطقه خاتمه بدهند بنابراين اگر انقلاب اسلامي ديگري در مرزهاي جنوبي شوروي به وجود آيد، روشن است كه شوروي چه خواهد كرد و شما مي بينيد كه يك واكنش زنجيره اي مرحله به مرحله از ايران به افغانستان از افغانستان به شوروي از شوروي به كشورهاي اروپاي شرقي تا ديوار برلين پيش رفته است و لذا آغازگر اين واكنش شما مردم ايران بوديد و اين تاثير انقلاب اسلامي ايران بود كه تا اروپا و امريكا كشيده شده. اين تحليلي نيست كه شما ارائه كنندگان آن باشيد اين قولي است كه خود اروپاييها در بررسيهاي خود، عنوان مي كنند. نگاهي كوتاه به آينده در پايان اين بحث خوب است نگاهي به آينده داشته باشيم. دو مسير و دو روند وجود دارد كه اين هر دو مستقيما تحت تاثير انقلاب اسلامي است. ديوار برلين سقوط كرده است و آلمان خواه ناخواه ظرف يكي دو سال آينده به صورت يك آلمان متحد درخواهد آمد و اين قولي است كه در اروپا جملگي بر آن هستند و امريكا و شوروي هم براي جلوگيري از اتحاد آلمان هيچ كاري نمي توانند بكنند و اعلام كرده اند كه كاري از دست ما ساخته نيست و اتحاد دو آلمان قطعي است با اتحاد آلمان اروپايي ها متحد شده و بسياري از كشورها در اين اتحاد يك شكل تازه اي پيدا مي كنند. آلمان با صنعت فوق العاده پيشرفت و اروپا با 500 ميليون جمعيت باعث بوجود آمدن قدرت تازه اي مي شوند و مركز تسلط ناتو بر اروپا كه بروكسل بود، از بين مي رود و مركز قدرت به برلين منتقل مي شود و

در نتيجه تسلط صهيونيستها بر اروپا زايل گشته و اروپاي نويني با رهبري آلمان و همكاري ژاپن بوجود مي آيد كه به جاي ابرقدرت، ابرهمكار خواهند شد. آينده امريكا ابرقدرتها رو به سقوط هستند. ما سقوط شوروي را ديديم حال خوب است راجع به سقوط امريكا قدري صحبت كنيم. افتادن امريكا به سراشيب سقوط و ضعف، تبليغي نيست كه ايرانيها يا مسلمانها كرده باشند بلكه هشداري است كه بانكدارهاي سوئيس مي دهند. البته در ظاهر امريكا خيلي پولدار و مرفه به نظر مي رسد ولي در واقع اقتصاد امريكا بيمار است همان طور كه اقتصاد شوروي بيمار بوده و هست. امريكا 2300 دلار به اروپا و ژاپن مقروض است كه اين بدهي دو برابر كل بدهي جهان سوم است و اين زنگ خطري است براي اقتصاد امريكا. امريكا برخلاف پانزده سال پيش كه در بسياري از صنايع پيشتاز بود و در واقع بانك اعتباري براي كشورهاي دنيا بود، امروز پيشگامي خود را در بسياري از صنايع از دست داده و به مراحل دوم و سوم و چهارم در صنعت سقوط كرده و جاي خود را به ژاپن و آلمان داده است. دليل آن، افت نظام آموزشي و سطح علمي در امريكاست امروزه امريكاييها سعي بسياري در جذب مغزهاي متفكر و دانشمندان از اروپا دارند ولي برخلاف گذشته كه اقبال زيادي براي رفتن به امريكا بود امروز در اين مورد اكراه وجود دارد و علت آن نيز اين است كه آنها نسبت به تامين زندگي سالم براي زن و فرزند و خانواده شان ايمن و خاطر جمع نيستند. آنها از فساد، اعتياد به مواد مخدر، تجاوز به عنف و امثال

اين گرفتاريها كه در جامعه امريكا براي كودكان و زنان بوجود آمده بيمناك هستند. امريكا بيمار است و بانكداران سوئيسي اين را پيش بيني مي كنند كه حداكثر در سه سال آينده بوش مجبور خواهد شد يك "پروستريكا" در امريكا بر پا كند و اين امر بدين معناست كه امريكا نيز همانند شوروي از حضور خارجي و پشتيباني از كشورهاي دور دست و اقمار خودش، دست بر خواهد داشت و همان طور كه رژيمهاي اروپاي شرقي مثل روماني و. . . سقوط كردند، ما بايد منتظر سقوط چائوشسكوهاي عرب در بين كشورهاي كه در خاورميانه نوكر امريكا هستند باشيم. اينها همان سرنوشتي را پيدا مي كنند كه نوكرهاي شوروي در اروپاي شرقي پيدا كردند با ضعف امريكا، كساني مانند مبارك و شاه حسين و فهد و ديگران بايد به دنبال كار خودشان بروند. شما بدانيد آن مرد سالخورده اي كه رهبر شما بود هرگز نمرده است بلكه همواره زنده و فعال است. چرا كه اين همه تحولات به دست ايشان ايجاد شد. ما خدا را شكر مي كنيم و به خودمان تبريك مي گوييم كه يك چنين گوهر و نعمت را به ما مسلمانان عنايت كرد و شما ايرانيها كه نسبت به ساير مسلمانان افتخار مضاعفي داريد مراقب باشيد كه مغرور نشويد و بدانيد كه خدا با صابران و شكيبايان است. * منبع : www.imam-khomeini.com

آرمانها و دستاوردهاي انقلاب اسلامي

آرمانها و دستاوردهاي انقلاب اسلامي مقدّمه آرمانها و دستاوردهاي انقلاب اسلامي، دو مسأله به هم پيوسته و مهم اند كه در اين فصل مورد مطالعه قرار ميگيرند. آرمانها، همان اهداف سلبي و ايجابي انقلابند كه مردم به منظور دستيابي به آنها عليه رژيم پهلوي شوريده و

تا سرنگوني آن از پاي ننشستند. دستاوردهاي انقلاب نيز آرمانهايي هستند كه تحقق يافته اند. آرمانهاي انقلاب اسلامي آرمانهاي انقلاب اسلامي را از خلال شعارهاي مردم در دوران پيروزي و پيامهاي رهبران سياسي و فكري بهخصوص رهبري منحصر به فرد امام خميني (ره) با استفاده از روش تحليل محتوا ميتوان شناخت. نكته مهم آنجاست كه اين هدفها در روند نهضت اسلامي به صورت كلي و غيرشفاف بيان مي گرديدند كه پس از پيروزي انقلاب در كشاكش حوادث و رويدادها و نيز در قانون اساسي 1358 به مقدار زيادي شفافتر و جزئيتر شده اند. مهمترين آرمانهاي انقلاب در حوزه هاي سياست، اجتماع، فرهنگ و اقتصاد عبارتند از: الف. آرمانهاي فرهنگي و اجتماعي مهمترين آرمانهاي فرهنگي و اجتماعي انقلاب اسلامي عبارتند از: 1. ايجاد محيط مساعد براي رشد فضايل اخلاقي براساس ايمان و تقوا 2. مبارزه با مظاهر فساد و تباهي 3. بالابردن سطح آگاهيهاي عمومي با استفاده صحيح از مطبوعات و رسانه هاي گروهي 4. آموزش و پرورش و تربيت بدني رايگان براي همه در تمام سطوح و تسهيل و تعميم آموزش عالي تا سر حدّ خودكفايي كشور 5. تقويت روح بررسي و تتبع و ابتكار از طريق تأسيس مراكز تحقيق و تشويق محققان 6. رفع تبعيضات ناروا و ايجاد امكانات عادلانه براي عموم در زمينه هاي مادي و معنوي 7. ايجاد نظام اداري صحيح و حذف تشكيلات غيرضرور 8. تأمين حقوق همه جانبه افراد و ايجاد امنيت قضايي عادلانه براي عموم و تساوي همه در برابر قانون 9. توسعه و تحكيم برادري اسلامي و تعاون عمومي بين مردم 10. تدوين قوانين و مقررات مدني، جزايي،

مالي، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي و سياسي براساس موازين اسلامي 11. برقراري حقوق مساوي براي مردم بدون توجه به قوم، قبيله، رنگ، نژاد و زبان 12. برخورداري تأمين اجتماعي از نظر بازنشستگي، از كارافتادگي، بي سرپرستي، حوادث و سوانح و خدمات بهداشتي و درماني و مراقبتهاي پزشكي به صورت بيمه و غيره 13. آزاديهاي اجتماعي از جمله آزادي كار و حق دادخواهي براي هر فرد. به موارد فوق مي توان ازبين بردن مراكز و مظاهر فساد در جامعه، برچيدن سفره ارتشا و تملق، احياي مفاهيم ديني همچون جهاد و شهادت را نيز اضافه كرد. ب. آرمانهاي سياسي مهمترين آرمانهاي سياسي انقلاب اسلامي عبارتند از: 1. براندازي نظام سلطنتي و ايجاد حكومتي ديني و مستقل 2. اداره امور كشور بر اساس شورا، دعوت به خير و امر به معروف و نهي از منكر 3. نفي هرگونه ستمگري، ستم كشي، سلطه گري و سلطه پذيري 4. امنيت داخلي و نفي تفتيش عقايد، سانسور و تجسس مگر به حكم قانون 5. آزادي نشريات، مطبوعات، اجتماعات و راهپيماييها و تأمين آزاديهاي سياسي و اجتماعي در حدود قانون 6. اتكا به آراي عمومي در اداره كشور و مشاركت عامه مردم در تعيين سرنوشت خويش 7. طرد كامل استعمار و جلوگيري از نفوذ اجانب 8. محو هرگونه استبداد و خودكامگي و انحصارطلبي 9. تقويت كامل بنيه دفاع ملي براي حفظ استقلال و تماميت ارضي نظام اسلامي 10. تنظيم سياست خارجي كشور بر اساس معيارهاي اسلام و تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمايت بيدريغ از مستضعفان جهان 11. ايجاد روابط صلحآميز متقابل با دول غيرمحارب 12. حمايت از مبارزه حق

طلبانه مستضعفان در برابر مستكبران در هر نقطه از جهان، در عين خودداري كامل از هرگونه دخالت در امور داخلي ملتهاي ديگر. (1) در واقع آرمانهاي برون مرزي و مسؤوليتهاي فراملي انقلاب اسلامي، ميل به صدور پيام انقلاب و حمايت همه جانبه از ملل مستضعف و مسلمانان جهان و درانداختن طرحي نو در نظام بين الملل داشت. در اين رابطه بنيانگذار جمهوري اسلامي در نخستين سال پيروزي انقلاب در تعيين راهبرد سياست خارجي اعلام داشت: ملت آزاده ايران اكنون از ملتهاي مستضعف جهان در مقابل آنهايي كه منطقشان توپ و تانك و شعارشان سرنيزه است، كاملا پشتيباني مينمايد. ما از تمام نهضتهاي آزاديبخش در سرتاسر جهان كه در راه خدا و حق و حقيقت و آزادي مبارزه ميكنند، پشتيباني ميكنيم. (2) البته ايشان در وصيتنامه سياسي _ الهي خود نظريه يك دولت اسلامي با جمهوري هاي آزاد و مستقل را طرح كردند. و شما اي مستضعفان جهان! و اي كشورهاي اسلامي و مسلمانان جهان!... به سوي يك دولت اسلامي با جمهوريهاي آزاد و مستقل به پيش برويد. ج. آرمانهاي اقتصادي هرچند انقلاب اسلامي، انقلابي صرفاً اقتصادي نبوده و به هيچ وجه با الگوهاي ماركسيستي قابل تفسير نمي باشد، درعين حال آرمانهاي آن شامل ابعاد اقتصادي نيز مي شود: 1. جلوگيري از غارت بيت المال توسط خاندان شاهنشاهي و وابستگان آن 2. حفظ ذخاير زيرزميني 3. تلاش در راه پيشرفت صنعتي و تكنولوژيك كشور از طريق برنامه ريزي اقتصادي، استفاده از علوم و فنون، تربيت افراد ماهر و... 4. استقلال و خودكفايي اقتصادي 5. تأمين خودكفايي در علوم و فنون، صنعت و كشاورزي 6. پي ريزي

اقتصاد صحيح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامي جهت ايجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هرنوع محروميت در زمينه هاي تغذيه، مسكن، كار، بهداشت و تعميم بيمه 7. ريشه كن كردن فقر و محروميت 8. تأمين نيازهاي اساسي، شامل مسكن، خوراك، پوشاك، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امكانات لازم براي تشكيل خانواده 9. تأمين شرايط براي اشتغال كامل 10. تنظيم برنامه اقتصادي كشور به صورتي كه شكل و محتوا و ساعات كار چنان باشد كه هر فرد علاوه بر تلاش شغلي، فرصت و توان كافي براي خودسازي معنوي، سياسي و اجتماعي و شركت فعال در اداره كشور و افزايش مهارت و ابتكار داشته باشد 11. عدم اجبار افراد به كار معين و جلوگيري از بهره كشي از كار ديگري 12. منع اضرار به غير، انحصار، احتكار و ربا 13. منع اسراف و تبذير 14. جلوگيري از سلطه اقتصادي بيگانه بر اقتصاد كشور 15. تأكيد بر افزايش توليدات كشاورزي، دامي و صنعتي 16. عدالت اقتصادي و كم كردن فاصله طبقاتي 17. رسيدگي به روستاهاي كشور و محروميت زدايي از آنها. (3)

دستاوردهاي انقلاب اسلامي همچنانكه پيشتر اشاره شد دستاوردهاي انقلاب اسلامي، همان آرمان و هدفهايي هستند كه به صورت كلي يا جزئي تحقق يافته اند. در ارزيابي دستاوردهاي انقلاب اسلامي بايد به آرمانهاي انقلاب اسلامي، وضعيت پيش از انقلاب امكانات و تواناييهاي كشور و فشارها و توطئه هاي دشمنان داخلي و خارجي انقلاب توجه كرد. دستاوردهاي انقلاب اسلامي را مي توان در دو برهه زماني مختلف به دوگونه متفاوت مورد بررسي قرار داد. به عنوان مثال سرنگوني رژيم سلطنتي و جايگزيني جمهوري اسلامي

و نيز كسب استقلال سياسي از جمله دستاوردهاي انقلاب در زمان پيروزي است، درحاليكه پارهاي از آرمانهاي انقلاب اسلامي، همچون استقلال اقتصادي كه تا حدودي تبديل به دستاورد شده اند به زمان و تلاش بيشتري نياز دارد. به هرحال ميتوان به اهم دستاوردهاي انقلاب اسلامي در حوزههاي فرهنگ، سياست و اقتصاد به شكل زير اشاره كرد. الف. دستاوردهاي فرهنگي و اجتماعي 1. به وجود آمدن محيطي مناسب جهت رشد كمالات اخلاقي و انساني و بازگشت به خويشتن 2. زدودن مظاهر فساد _ مانند عشرت كده ها و مشروب فروشيها _ از عرصه جامعه 3. ارتقاي نسبي سطح آگاهيهاي عمومي و روحيه تحقيق 4. مبارزه با بيسوادي كه تا حد زيادي با موفقيت همراه بوده است. 5. امنيت اجتماعي و قضايي و برقراري حقوق مساوي براي مردم 6. ايجاد روحيه وحدت و برادري 7. رواج ادبيات انقلابي ديني 8. افزايش و رشد مطبوعات و نشريات 9. اسلامي كردن مقررات مدني، جزايي، مالي، اقتصادي، اداري، نظامي و سياسي 10. احياي تفكر ديني، تحول در ارزشهاي اجتماعي (4) و احياي مفاهيمي مانند جهاد، هجرت، شهادت، ايثار، اخلاص و حج سياسي 11. هماهنگي بين تعهد و تخصص و ديانت و روشنفكري 12. همكاري حوزه و دانشگاه 13. افزايش ظرفيت دانشگاهها، مراكز تحقيقاتي و حوزههاي علميه 14. مردمي شدن قواي مسلح و ايجاد و سازماندهي نيروي بسيج مردمي 15. معرفي الگوي زن مسلمان; انقلاب اسلامي با فراهم ساختن زمينه هاي تشكيل جشنوارههاي مختلف بانوان، مطبوعات ويژه زنان، تأسيس جمعيتها و تشكلهاي مربوطه، فدراسيون ورزشي بانوان و شركت آنان در صحنه هاي سياسي و اجتماعي از جمله كانديداتوري آنها براي مجلس

شوراي اسلامي و شوراهاي شهر و روستا، الگويي نوين از زن مسلمان در عصر حاضر ترسيم و تبليغات منفي عليه اسلام مانند محروميت زنان از شركت در فعاليتهاي اجتماعي و ورزشي را خنثا كرد. 16. خود باوري فرهنگي در كشورهاي اسلامي و جهان سوم; انقلاب اسلامي ايران بر اساس اصل نه شرقي نه غربي، الگوي فرهنگي جديدي براي مسلمانان و مستضعفان جهان به ارمغان آورد. انديشمنداني كه بالندگي تفكرات اسلامي خود را با كمونيسم و سوسياليسم يا ليبراليسم غربي سازگار ميديدند، اينك به تفكر اسلامي رهنمون شده اند. گرايش عمومي به مذهب در جهان با انقلاب اسلامي ارتباط و پيوند واقعي دارد. 17. تأثير بر نظريات علوم اجتماعي و تئوري پردازان انقلاب; انقلاب اسلامي ايران تأثير ايدئولوژي بر تحولات سياسي و اجتماعي را به خوبي به تصوير كشيد و تئوري پردازان انقلاب، مانند اسكاچپل را تحت تأثير خود قرار داد. از ديدگاه وي هر انقلابي بر مبناي سه عامل قابل تحليل است: ساخت نظام بين المللي، ساخت اقتدار و ساخت دهقاني. همانگونه كه در فصل پيشين ديديم او به مؤلفه هايي مانند رهبري، ايدئولوژي، كارگزاران تاريخي و احزاب سياسي چندان اهميت نميداد، ولي با مشاهده انقلاب اسلامي ايران نظر خود را تعديل كرد. (5) از ديگر نظريه پردازاني كه از پيروزي انقلاب اسلامي تأثير پذيرفتند، مي توان نظريه پردازان سيستم اقتصاد جهاني (World Economic System) مانند احمد اعجاز، حمزه علوي و جان فورن را نام برد. در ديدگاه آنها عناصري مانند فرهنگ و رهبري دين، برجستگي و اهميت بيشتري پيدا كرد. همانگونه كه در فصل پيشين آمد ميشل فوكو نيز در مورد انقلاب اسلامي معتقد

است ايرانيان به دنبال وارد نمودن معنويت در حوزههاي فردي و اجتماعي بودند و به همين دليل، انقلاب اسلامي، اولين انقلاب دوران فرامدرن تلقي ميشود. (6)

ب. دستاوردهاي سياسي مهمترين اين دستاوردها عبارتند از: 1. براندازي حكومت شاهنشاهي و رفع ستم از ملت ايران; شاه مي كوشيد با تكيه بر پول نفت، ارتش 700 هزار نفري، دستگاههاي امنيتي _ همانند ساواك _ و بهره مندي از حمايت بيدريغ بيگانگان بالأخص امريكا، حاكميت رژيم را مقتدر نشان دهد و تصور تزلزل و سقوط آن را از اذهان بزدايد. درعين حال اراده الهي بر آن قرار گرفت كه مردم كوچه و بازار بدون آنكه به سلاحهاي مدرن مسلح باشند، به سلطه رژيم شاهنشاهي بر كشور پايان دهند. 2. استقرار نظام جمهوري اسلامي; پيروزي انقلاب اسلامي خواسته عمومي در زمينه تشكيل جمهوري اسلامي را محقق نمود. لفظ جمهوري به قالب حكومت و لفظ اسلامي به محتواي آن اشاره دارد. از ديدگاه امام خميني(ره) چون حكومت جمهوري ناظر به نظام معرفتي خاصي نيست، با نظام اسلامي و نظريه ولايت فقيه قابل جمع به نظر ميرسد. دو مورد از مهمترين تغييرات كلي در اصول و جهت گيريهاي اين نظام عبارت است از شكل گيري نظام مبتني بر ولايت فقيه و نقش تعيين كننده مردم در سرنوشت خويش از طريق استقرار آزاديهاي سياسي و انتخابات عمومي در جامعه 3. شكل گيري تشكلهاي سياسي مختلف و شفاف شدن مواضع 4. استقلال سياسي و كوتاه شدن دست ابرقدرتها و سايرين از مقدّرات كشور 5. پيوند دين و سياست و به ارمغان آوردن الگويي نو براي حكومت ديني; تبليغات ماركسيسم مبتني بر افيون بودن

مذهب و تبليغات نظامهاي سكولار مبتني بر لزوم جداكردن حوزه دين از سياست بود. پيروزي انقلاب به نامخدا (7) و حكومت خدا (8) نه تنها ثابت كرد كه دين، افيون جامعه و ضد حركتهاي انقلابي نيست، بلكه توانايي دين در اداره سياسي جامعه را آشكار كرد. هوبر روزنامه نگار سوئيسي در خصوص تأثيرپذيرفتن الهيات رهايي بخش از انقلاب اسلامي مي نويسد: به دنبال انقلاب اسلامي و شعار جمهوري اسلامي در مورد دفاع از مستضعفين، امريكاي لاتين شاهد دهها كشيش بود كه با انتقاد از پاپ خواستار تجديدنظر در آيين كليساي واتيكان بودند. اوج چنين روندي در احياي مسيحيت در نيكاراگوا خود را نشان داد. چند سال پس از انقلاب اسلامي ايران، صدها كتاب در مورد نقش مذهب در صحنه سياسي و اجتماعي به بازارهاي جهان آمد و بسياري از دانشگاهها به تحقيق درباره مذهب پرداختند. (9) 6. رشد سياسي و آگاهيهاي عمومي مردم و حضور آنها در صحنه هاي مختلف و حركت به سوي قانونگرايي و جامعه مدني ديني 7. شكست ابهت غرب و شرق; ابهت امريكا و ساير قدرتهاي خارجي سلطه گر در جريان پيروزي مردم بي سلاح ايران در انقلاب، مقاومت در مقابل توطئه هاي بيگانگان و همچنين در جريان جنگ تحميلي شكست. اين تحول شگرف در خصوص انقلاب ايران، معلول تحول فرهنگي، تسليم ناپذيري و روحيه شهادت طلبي مردم قلمداد ميشود. (10) 8. تجديد حيات سياسي اسلام در عالم و كسب عزت براي ملل مستضعف و جهان سوم; برنارد لوييس در سخنراني 1985 م. خود درباره اصولگرايي اسلامي اظهار داشت كه تا همين اواخر گفتن اين مطلب كه اسلام و مذهب در

سياست كشورهاي مسلمان از اهميت برخوردار است، به مذاق كارشناسان غربي خوش نميآمد، ولي اينك با ظهور ( امام ) خميني موضع آنها تغيير كرده است. انقلاب ايران حتي براي غيرمسلمانان نيز پيام آزادي از سلطه و ستم را به همراه داشت. 9. مبتني كردن سياست خارجي و ارتباط با ديگر دولتها براساس اصول اسلامي و سياست نه شرقي، نهغربي; ايران در دوران معاصر همواره تحت نفوذ قدرتهاي استعماري و بيگانه بوده است. سياست خارجي جمهوري اسلامي بر اساس نفي هرگونه سلطه جويي و سلطه پذيري، حفظ استقلال همه جانبه كشور و روابط صلح آميز با دول غيرمحارب استوار ميباشد. (11) از نمودهاي عيني تحول در سياست خارجي جمهوري اسلامي، قطع رابطه سريع با رژيم اشغالگر قدس و رژيم آپارتايد در آفريقاي جنوبي بود. شاه با اين دو رژيم، روابط سياسي و اقتصادي گستردهاي داشت و بخش قابل ملاحظه اي از نفت مورد نياز آنها را نيز تأمين كرد. نلسون ماندلا، رهبر كنگره ملي آفريقا و اولين رييس جمهور آفريقاي جنوبي پس از رهايي از آپارتايد، در جريان سفر به ايران اظهار داشت: انقلاب اسلامي ايران تحت رهبري امام خميني اميدهاي فراواني را براي قيام مردم آفريقاي جنوبي در مبارزه با بي عدالتي به همراه داشته است و بدون ترديد تاريخ هرگز نقش ايران اسلامي را فراموش نخواهد كرد. (12) 10. صدور پيام انقلاب و حمايت از نهضتهاي آزاديبخش; اكثريت قريب به اتفاق محققان مسايل اسلام، خاورميانه و جهان عرب متفق القولند كه انقلاب اسلامي در ايران، بزرگترين محرك جنبشهاي سياسي اسلامي بوده است. در اين ميان كشورهايي مانند لبنان، عراق، كشورهاي حوزه خليج فارس،

افغانستان، پاكستان، تونس، فلسطين و شمال آفريقا به شكل مستقيم و سوريه، نيكاراگوا و آفريقاي جنوبي به شكل غيرمستقيم از انقلاب ايران متأثر بوده اند. (13) هفته نامه اشپيگل در آستانه پانزدهمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي نوشت: انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني حيات تازهاي به مسلمانان سراسر جهان بخشيده است... اسلام مبارزترين مذهب دنيا با انرژي انقلاب خود 2/1 ميليارد مسلمان را برانگيخته و آنان را براي تشكيل حكومتاللّه در كره زمين بهحركت درآورده است. (14) 11. ترسيم چهره صلح طلبانهاي از اسلام با اثبات مظلوميت ملت ايران در جريان جنگ تحميلي و با طرح نظريه گفت وگوي تمدنها و سعي در ايجاد ارتباط بين ملتها و تشنج زاديي در سطح دولتها; اين طرح به زودي توسط مجمع عمومي ملل متحد و پارلمان اروپا مقبول افتاد و سال 2001 سال گفت و گوي تمدنها نام گرفت.

ج. دستاوردهاي اقتصادي پيروزي انقلاب اسلامي دستاوردهاي اقتصادي مانند حفظ ذخاير زير زميني و جلوگيري از غارت آنها توسط بيگانگان و استثمارگران، جلوگيري از اسراف و تبذير و سوءاستفاده از بيت المال توسط خاندان شاهنشاهي، توجه به روستاها و برخوردار نمودن آنها از امكانات مختلف، نوسازي و تقويت امكانات زيست شهري مانند گازرساني و...، تقويت زيربناهاي توسعه مانند تربيت نيروي انساني ماهر، انرژي، سدسازي، توسعه ارتباطات و راهها و بنادر، تقويت و گسترش مراكز آموزشي در تمام سطوح و سعي در راستاي خوداتكايي اقتصادي و صنايع نظامي را به همراه داشته است. درعين حال برخي موارد مانند، بروز جنگ تحميلي و تحريم و محاصره اقتصادي مهمترين موانع در اين راستا به شمار ميآيند. جنگ هشت ساله عراق

عليه ايران خسارتي بالغ بر 1000 ميليارد دلار _ معادل هزينه 70 سال كشور _ به همراه داشته است. قيمت نفت كه با پيروزي انقلاب اسلامي از 13 دلار به مرز بشكه اي 40 دلار رسيده بود، (15) پس از گذشت چند سال به بشكه اي 8 دلار سقوط كرد و تقريباً ديگر از بشكه اي 18 دلار فراتر نرفت و اقتصاد متكي به نفت ايران را دچار نوسان نمود. اين درحالي است كه براي استخراج هر بشكه نفت 6 دلار هزينه مي شود. گرايش به جايگزيني صادرات غيرنفتي به جاي نفت باعث شده است كه اين نوع صادرات كه پيش از انقلاب حدود نيم ميليارد دلار بود به مرز 5 ميليارد دلار در سال برسد. در مجموع مي توان گفت دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران بي شمار مي باشد. درعين حال چالشهاي داخلي و خارجي انقلاب اسلامي نيز همواره آرمانها و دستاوردهاي انقلاب را با مشكل روبه رو ساخته است. بحث دستاوردهاي انقلاب اسلامي را با كلامي از امام خميني (ره) به پايان ميبريم: به ملت عزيز ايران توصيه ميكنم كه نعمتي كه با جهاد عظيم خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آورده ايد همچون عزيزترين امور قدرش را بدانيد و از آن حفاظت و پاسداري نماييد و در راه آن كه نعمتي عظيم و الهي و امانت بزرگ خداوندي است كوشش كنيد و از مشكلاتي كه در اين صراط مستقيم پيش مي آيد نهراسيد كه: ان تنصراللّه ينصركم و يثبّت اقدامكم.

پي نوشت : 1. مواردفوق برگرفته از اصل 3، 6، 7، 8، 22، 23، 24، 25، 27، 152 و 154 قانوناساسي جمهورياسلاميايران

است.

2. صحيفه نور ، ج 11، ص 259.

3. بعضي از موارد برگرفته از اصل 3، 31 و 43 قانون اساسي است.

4. اين تحول با تحقيقات ميداني تأييد شده است. رك: علي ذوعلم (گردآورنده)، جرعه جاري ، صص 419 _ 402.

5. انقلاب اسلامي ايران پژوهش نامه متين ، ش 1، ص 482 و مجله راهبرد ، ش 9 و ,lopcoks adehT - noitulovoR laicoS dna etatS .

6. حجاريان، پيشين ، ص 320.

7 .اشاره به اثر ذيل است هاينز نامي بومارا، خميني، انقلاب به نام خدا .

8. اشاره به كتاب زير است: شريل بنارد، حكومت خدا: جمهوري اسلامي ايران .

9. روزنامه جمهوري اسلامي ، 17 خرداد 1369. همچنين رك: كاميلو تورس، كليساي شورشي ، ترجمه جواد يوسفيان و فري بتو فيدل كاسترو و مذهب ، ترجمه سرويس خارجي روزنامه اطلاعات.

10.رك: جرعه جاري ، پيشين، ص 303.

11 . اشاره به اصل 152 قانون اساسي است.

12. روزنامه جمهوري اسلامي ، 14 مرداد 1371.

13. رك: به كوشش حاتم قادري، مجموعه مقالات پيرامون جهان سوم ، صص 155 _ 117. همچنين در مورد تأثيرپذيري انتفاضه فلسطين از انقلاب اسلامي ايران رك: صالح عوض، الانتفاضة الثورة ، ص 89.

14. روزنامه جمهوري اسلامي ، 4 بهمن 1371.

15. گزارش اقتصادي و ترازنامه سال 1375 ، بانك مركزي، ص 32.

* منبع : www.hajj.ir

تاملي در دستاورد هاي انقلاب اسلامي

تاملي در دستاورد هاي انقلاب اسلامي مهندس محمدرضا باهنر اشاره : اخيراً محمدرضا باهنر، نايب رئيس اول مجلس شوراي اسلامي در نشست واحد سياسي جامعه اسلامي مهندسين به تبيين دستاوردهاي انقلاب اسلامي در ابعاد مختلف پرداخته است سخنان وي را با هم مي خوانيم: ترديدي نيست كه انقلاب اسلامي يك انقلاب

بزرگ مردمي و الهي بود و منشاء تحولات ساختاري، فرهنگي و رفتاري درايران نيز منشاء تحول درمنطقه و نظام جهاني شده است. ارمغان اسلامي براي ملت ايران استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي بود و با پيروزي انقلاب اسلامي ريشه استبداد و اختناق در ايران كنده شد، انقلاب اسلامي ريشه وابستگي به بيگانگان را قطع و نظام جمهوري اسلامي در ايران استقرار يافت كه درآن مردم نقش تعيين كننده دارند و اركان نظام با راي مردم شكل مي گيرد. تفاوت جمهوري اسلامي ايران با ساير جمهوري ها در اين است كه محتوا و روح اين جمهوري، اسلاميت و ارزش هاي الهي است. ارمغان انقلاب اسلامي براي كشور ما اين بود كه نظامي با راي مردم سركار آمد كه از مشروعيت بسيار بالايي برخوردار است و متكي به حمايت همه جانبه مردم است. انقلاب اسلامي انسداد سياسي را در ايران شكست و هويت اسلامي و ايراني را به ملت ايران برگرداند و باعث خودباوري، اعتماد به نفس ملي و احساس توانمندي شد و شعار «ما نمي توانيم» را به شعار «ما مي توانيم» تبديل كرد. پيروزي انقلاب اسلامي شاهد تحقق آرمان هاي تاريخي ملت ايران مبتني بر جبران عقب ماندگي هاي علمي بوديم و امروز ايران با دستاوردهاي بزرگي كه در زمينه هاي علمي، فني، پزشكي و هسته اي به دست آورده است در مسير پيشرفت گام برمي دارد.

با مقاومت ايران اكنون آژانس هسته اي نيز درگزارش هاي خود در صلح آميز بودن فعاليت هاي هسته اي ايران صحه گذاشته و اذعان مي كند كه در ايران فناوري هسته اي بومي شده است و نمي توان اين فناوري

را از ملت ايران گرفت. با پيروزي انقلاب اسلامي نفوذ بيگانگان به ويژه آمريكا و اسرائيل در ايران قطع شد و آمريكا ناگهان احساس كرد مهم ترين پايگاه خود را در منطقه از دست داده است، انقلاب اسلامي جاسوسان آمريكايي را همانند تفاله به بيرون انداخت و تلاش هاي آمريكا براي آسيب رساندن به اين انقلاب نتيجه معكوس داد. انقلاب اسلامي باعث شد كه ريشه ظلم و نابرابري در ايران خشكانده شود و همه مناطق كشور توسعه يابد و منافع كشور در همه نقاط ايران به ويژه در مناطق محروم عادلانه توزيع شود.

پس از انقلاب براي اولين بار در تاريخ ايران تجاوز بيگانگان با پايمردي رزمندگان اسلام رفع شد و ضمن حفظ تماميت ارضي كشور، سازمان ملل متحد رژيم صدام را آغازكننده و متجاوز در جنگ معرفي كرد. ديكتاتور عراق كه به ايران تجاوز كرد و مردم عراق را به خاك و خون كشيد آنچنان گرفتار ذلت شد كه كشور خود را در اختيار بيگانگان قرار داد و با ذلت به چوبه دار آويخته شد و در مقابل ايران مسير پيشرفت را به سرعت در همه جوانب طي مي كند. در سطح منطقه، آمريكايي ها مي خواستند خاورميانه بزرگ درست كرده و الگوي اسرائيل را به كل منطقه وكشورهاي اسلامي توسعه دهند و حكومت هايي سركار بياورند كه حافظ منافع امريكا باشند اما با شكست طرح خاورميانه بزرگ آمريكا، اين منطقه به مركز خيزش هاي مردمي عليه آمريكا تبديل شد. همان گونه كه حضرت امام راحل در ابتداي جنگ تحميلي اعلام فرموده بودند آمريكا را در منطقه شكست خواهيم داد، امروز شاهد شكست هاي آشكار

آمريكا در منطقه هستيم و روياي شكست ناپذيري ارتش اسرائيل با مقاومت 33 روزه حزب الله لبنان باطل شد و نه تنها تلاش هاي آمريكا به نتيجه نرسيده است بلكه امروز تداوم موجوديت رژيم صهيونيستي به شدت مورد ترديد قرار گرفته است.

امروز آرمان تشكيل دولت فلسطين با راي مردم اين سرزمين اعم از مردمي كه در فلسطين اشغالي زندگي مي كنند و آوارگان فلسطيني كه در كشورهاي مختلف پراكنده شده اند به يك هدف قابل دسترسي تبديل شده است. امروز ملت هاي جهان متوجه شده اند كه ريشه مشكلات زير سر رژيم اسرائيل و ريشه مشكلات جهان هم زير سر آمريكاست و حضرت امام خميني(ره) زماني اين مسئله را مطرح كردند كه به ذهن

هيچ كس خطور نمي كرد و حتي آمريكا نوعي مشروعيت در ذهن بعضي دولت ها و ملت ها داشت و عده اي تصور مي كردند آمريكا مي تواند مشكلات آن ها را حل كند. در دهه اول انقلاب خط امام در كشور تثبيت و ثبات سياسي پديد آمد و توانستيم يك جنگ تحميلي هشت ساله را با موفقيت پشت سر بگذاريم. در دهه اول انقلاب نيز زيرساخت هاي كشور ساخته و ويراني ها آباد و زمينه براي توسعه كشور فراهم شد. در دهه سوم انقلاب اسلامي نيز شاهد پيشرفت هاي منطقه اي و جهاني ايران بوديم به اذعان ناظران سياسي در اواخر دهه سوم انقلاب، ايران به عنوان بازيگر اصلي منطقه به يك قدرت تعيين كننده تبديل شده است. يكي از دستاوردهاي مهم انقلاب اسلامي اين است كه اسلام سياسي به عنوان گفتمان غالب در دنياي اسلام مطرح و ليبراليسم و سكولاريسم

را به چالش طلبيده است. كساني كه حاكميت بلامنازع ليبرال دموكراسي را مطرح مي كردند، امروز به قول سكولاريسم و گسترش گفتمان اسلامي سياسي اذعان مي كنند و به نظر مي رسد برخلاف نظريه پايان تاريخ فوكوياما كه معتقد بود ليبرال دموكراسي بر جهان حاكم مي شود شاهد افول مقبوليت ليبرال دموكراسي و گرايش ملت ها به معنويت و بازگشت به دين و وحي الهي هستيم. يكي از ويژگي هاي انقلاب اسلامي اين بود كه توانست سريعا رشد كرده و نيازهاي خود را تامين و آفت ها، آسيب ها و موانع را رفع كند.

در دهمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي شاهد فروپاشي دو قطبي بوديم و امروز شاهد شكل گيري نظام چند قطبي هستيم كه مهمترين قطب آن جهان اسلام است. پايان بخشيدن به ترورهايي كه در اوايل انقلاب انجام مي شد، پشت سرگذاشتن جنگ هشت ساله و محاصره اقتصادي، خنثي كردن طرح هاي براندازانه آمريكا، مديريت بحران در مسئله انرژي هسته اي و پشت سرگذاشتن توطئه نيروهاي تجديدنظرطلب نمايانگر توان بالاي نظام جمهوري اسلامي ايران در مديريت بحران و تبديل تهديدات به فرصت ها بوده است. در نيمه دوم دهه 70 جرياني مي خواست مسير انقلاب اسلامي را در جهت تحقق اهداف آمريكا مبني بر فروپاشي نظام از درون منحرف و از طريق انقلاب رنگي اهداف براندازانه خود را تحقق بخشند اما امروز در بيست و نهمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي شعارهاي حضرت امام راحل توسط نسل جوان با طراوات و شادابي بيشتري پي گيري مي شود. انقلاب اسلامي آن چنان تواني دارد كه تجديدنظرطلبي متمايل به خارج و سكولاريسم، تفرقه افكني، دامن زدن به

مسائل قومي و مذهبي را مهار و مديريت كرده است و يقينا موانع و مشكلاتي را كه در آينده دشمنان ايجاد خواهند كرد با قدرت وهوشياري خنثي خواهد كرد. بنابراين براي نسل انقلاب بايد مسير را به گونه اي آماده كرد كه اين نسل بتواند راه انقلاب را ادامه داده و از دستاوردهاي انقلاب اسلامي پاسداري كند. انقلاب اسلامي الگوهاي بسيار مناسبي از نظر ساختار حكومتي، اعتماد به نفس ملي، پيشرفت هاي علمي با تكيه بر توان خودي و مقاومت در برابر توطئه ها به آزاديخواهان جهان ارائه داده است. كسب استقلال سياسي يكي از دستاوردهاي بزرگ انقلاب اسلامي است و كسب استقلال اقتصادي سخت تر از استقلال سياسي و كسب استقلال فرهنگي سخت تر و پيچيده تر از استقلال اقتصادي است. بايد فرهنگ انقلاب اسلامي را در جامعه تعميق بخشيم تا الگوي موفقي به جهان ارائه دهيم؛ چرا كه مهمترين قدرت انقلاب اسلامي قدرت نرم و قدرت فرهنگي آن است. بنابراين از همه رسانه ها به ويژه رسانه ملي تشكر مي كنيم كه تلاش هاي زيادي را براي معرفي فرهنگ انقلاب اسلامي و حفظ حضور مردم در صحنه انجام مي دهند. از سويي رسانه ملي در ساخت و پخش سريال ها نبايد تحت تاثير جوسازي هاي برخي سياهي ها را برجسته كند. در ساخت سريال مي توان با استفاده از الگوهاي مثبت ايثار، عطوفت و مهرباني اسلام، انقلاب و نظام، سريال هاي جذاب توليد كرد. در شرايطي كه با تهاجم فرهنگي مواجه هستيم بايد در عرصه فرهنگ و هنر و رسانه استقلال خود را حفظ كرده و مرعوب نشويم و الگوهاي مثبت خود را

ترويج كنيم.

* منبع : روزنامه ي كيهان، 24 بهمن 1386 ، ص 12

دستاوردهاي داخلي انقلاب اسلامي

دستاوردهاي داخلي انقلاب اسلامي پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن ماه سال 1357 هجري شمسي و استقرار نظام جمهوري اسلامي ايران، آغازگر تغييرها و اصلاحات اساسي در ساختار اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جامعه گرديد؛ به صورتي كه همه قواي كشور در مسير رشد و توسعه و بالندگي كشورمان باشد؛ اگر چه وقوع جنگ تحميلي مشكلاتي را براي رسيدن به اهداف عالي انقلاب ايجاد كرد، ولي جنگ نه تنها نتوانست مانعي باشد، بلكه عزم ملت و دولت را براي به پيش بردن اهداف عاليه انقلاب اسلامي بيش از پيش جزم كرد. خدمات و فعاليت هاي نظام جمهوري اسلامي در ابعاد داخلي، گستره بسيار وسيعي دارد و مي توان آنها را به چند حوزه تقسيم كرد كه عبارت اند از: 1_ خدمات نظام در حوزه اقتصادي

2_ خدمات و دستاوردهاي نظام در حوزه فرهنگي، علمي و اجتماعي

3_ خدمات و دستاوردهاي نظام در حوزه سياسي از آن جايي كه احصاي همه فعاليت ها و خدمات، در طول 29 سال حيات جمهوري اسلامي از حوصله مجموعه حاضر خارج است، بنابر اين، سعي كرديم تا به يكي از اين سه حوزه، يعني بخش خدمات و فعاليت هاي اقتصادي توجه و تأكيد كنيم. اگر چه در اين موضوع نيز انعكاس همه ابعاد و فعاليت هاي اقتصادي ميسر نبود، امّا ترجيح اين حوزه به ساير حوزه ها از اين رو - كه در انجام دادن فعاليت هاي اقتصادي امكان آماري كردن آن وجود دارد، هست؛ در عين حال، نگاهي گذرا به برخي از حوزه هاي ديگر نيز صورت گرفته است.

1_ دستاوردها و خدمات اقتصادي با اينكه ملموس ترين و گسترده ترين فعاليت هاي نظارت جمهوري اسلامي در حوزه اقتصادي است، امّا نظام تبليغاتي كشور نتوانست آن را به طور شايسته اي به افكار عمومي منعكس كند. مطالعه آمار و ارقام اين فعاليت ها مؤيد اين نكته است: 1_1_ نفت صنعت نفت ايران نسبت به پيش از پيروزي انقلاب اسلامي با تحول عظيمي همراه بوده است؛ زيرا اكنون ايران اسلامي مالك منابع نفتي خود است و كارشناسان ايراني مديريت اجرايي عمليات صنعت نفت را در همه بخش ها اعم از: اكتشاف، حفاري، بهره برداري، صادرات، پالايش و انتقال بر عهده دارند؛ اين امر در حالي است كه اين صنعت پيش از انقلاب به طور كامل وابسته بود. از طرف ديگر، فعاليت هاي اكتشافي صنعت نفت پس از پيروزي انقلاب با جهش چشمگيري همراه بوده است. 2_1_ گاز حجم ذخاير گاز طبيعي شناسايي شده ايران در آغاز سال 1385 حدود 6/26 تريليون متر برآورد شد كه اين ميزان معادل 17% از كل ذخاير جهان و 7/47% از ذخاير منطقه خاورميانه است. پيش از پيروزي انقلاب اسلامي تنها پنج شهر، نعمت گاز داشتند؛ در حالي كه اكنون نه تنها بيشتر مناطق شهري كشور از اين نعمت بهره مندند، بلكه در مناطق روستايي نيز از اين نعمت خدادادي به كشور استفاده مي گردد. طبق آخرين آمار مركز آمار كشور در پايان سال 1385، ميزان استخراج گاز معادل 464 ميليون مترمكعب در روز بوده است. همچنين تا پايان آن سال، از مجموع 1016 شهر كشور، 615 شهر (61%) گازرساني شد و 82 شهر در حال گازرساني بوده است. 3_1_

پتروشيمي ميزان توليدات پتروشيمي در سال 1357، 7/4 ميليون تن بود كه با وجود تخريب آن به دست رژيم بعثي عراق در جنگ تحميلي، طبق آمارهاي موثق درآمد كشور از اين راه، از صادرات گاز به بيش از 7 ميليارد دلار در سال 84 رسيده است. 4_1_ فناوري هسته اي و انرژي هسته اي جمهوري اسلامي به رغم تحريم هاي شديد امريكا و فشار به كشورهاي ديگر براي نداشتن همكاري در طرح هسته اي ايران، توانست چرخه سوخت هسته اي را با دستان دانشمندان داخلي به صورت چشمگيري افزايش دهد تا جايي كه تعجب جهانيان را برانگيزد. در اين خصوص، نظام جمهوري اسلامي توانست با كشف و استخراج اورانيوم طبيعي در يزد و فناوري آن در اردكان يزد و سپس تبديل آن به سه ماده: «هگزا فلورايد اورانيوم، «اكسيد اورانيوم» و «تترا فلورايد اورانيوم» را در «پايگاه هسته اي اصفهان»، بزرگترين گام هاي چرخه سوخت هسته اي بردارد و سپس با تأسيس پايگاه در «نطنز» با استفاده از دستگاههاي سانتريفوژ به غني سازي اورانيوم دست يابد. اين امر، ايران را به رديف دهمين كشور با فناوري هسته اي ارتقا داده است. همچنين، طراحي رئاكتور آب سنگين در اراك و به مرحله نهايي رسيدن نيروگاه اتمي در بوشهر، گام هاي ديگري بود كه نشان داد مديريت انقلابي نظام جمهوري اسلامي را به كشوري پيشرفته تبديل مي كند. 5_1_ برق برق رساني را مي توان يكي از افتخارآميزترين فعاليت هاي اقتصادي ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي قلمداد كرد. پيش از پيروزي انقلاب اسلامي و در اوج فعاليت هاي رژيم طاغوت، تنها 1/3 ميليون مشترك برق - اعم

از خانگي، عمومي، صنعتي و كشاورزي - وجود داشت؛ اين در حالي است كه هم اكنون حتي بسياري از روستاهاي كشور و دورترين مناطق از نعمت برق است. ميزان توليد ناخالص برق كشور در پايان سال 1385، بيش از 192 ميليارد كيلووات ساعت بود و تاكنون بيش از 50 هزار روستا در كشور از نعمت برق برخوردار شدند. همچنين، تعداد مشتركان برق مؤسسه هاي تابع وزارت نيرو در اين سال، حدود 20624 هزار مشترك بوده است. 6_1_ آب در سال 1357 ميزان توليد آب 5/1 ميليارد مترمكعب و تعداد انشعاب 7/2 ميليون بود، امّا اين رقم در سال 1377 به 976/3 ميليارد مترمكعب و 7 ميليون فقره انشعاب افزايش يافت. آمارها در پايان سال نشان مي دهد كه انشعاب آب 650 شهر را در پوشش قرار داده است؛ يعني 43 ميليون نفر در پوشش مصرف آب شهري و روستايي قرار گرفته اند. در سال 1385، بيش از 5 ميليارد و 94 ميليون مترمكعب آب در مناطق شهري شركت هاي آب و فاضلاب شهري و بيش از يك ميليارد مترمكعب آب در مناطق روستايي شركت هاي آب و فاضلاب روستايي توليد شده است. در مناطق شهري، طول شبكه هاي توزيع آب، حدود 120 هزار كيلومتر و تعداد انشعاب آب، بيش از 10 ميليون فقره بوده است. در مناطق روستايي، طول شبكه هاي توزيع آب، حدود 120 هزار كيلومتر و تعداد انشعاب آب، بيش از 3 ميليون فقره بوده است. 7_1_ توسعه مخابرات و تلفن آمار دقيق تلفن هاي كشور در سال 1357، 850 هزار شماره بود؛ در حالي كه اين رقم در مرداد ماه سال 82

بالغ بر 599/13 ميليون شماره رسيد و تا آخر تابستان امسال بالغ بر 23419586 شماره بوده است. توليد تجهيزات مخابراتي تا پيش از انقلاب، تنها به توليد سوئيچ هاي الكترونيكي EMD و دستگاههاي مخابراتي روميزي و برخي از دستگاههاي مخابراتي محدود بود، امّا پس از انقلاب - بخصوص پس از سال 68 - تغييرات شگرفي در فناوري توليد تجهيزات مخابراتي صورت گرفت. شبكه فيبر نوري يكي از مهمترين تحولات است. در كنار توسعه و گسترش تلفن هاي واگذارشده تلفن همراه تا مرداد سال 1382 به 2521649 خط رسيد. اين تعداد تا پايان تابستان سال جاري به 20786880 خط رسيد كه انتظار مي رود تا پايان سال به 26000000 برسد. همچنين، راه اندازي شبكه هاي اطلاع رساني و اتصال به بزرگراههاي اطلاعاتي – همچون: اينترنت - نيز از خدمات انقلاب در بخش مخابرات كشور است. 8_1_ تحولات در بخش راه و ترابري به اعتقاد كارشناسان، پيشرفت در صنعت حمل و نقل كشور، انقلابي در اين بخش محسوب مي شود؛ زيرا در 25 سال پيش از پيروزي انقلاب 90 هزار كيلومتر راه آسفالتي و شوسه روستايي و 76 هزار كيلومتر جاده و راه اصلي و فرعي در شهرهاي گوناگون احداث شد؛ در حالي كه در سال 57 مجموع راههاي اصلي و فرعي كشور حدود 36 هزار كيلومتر بود. حال آنكه در پايان سال 1385 مجموع راههاي اصلي و فرعي كشور حدود 1007198 كيلومتر بوده است. در شبكه ريلي كشور نيز در حال حاضر 6100 كيلومتر شبكه اصلي و بيش از 2000 كيلومتر شبكه فرعي راه آهن وجود دارد و در واقع به همت متخصصان داخلي سالانه 600

كيلومتر راه آهن احداث مي شود كه در آينده نزديك به 1000 كيلومتر امكان افزايش دارد و در بخش حمل و نقل هوايي نيز توسعه چشمگيري صورت گرفت. در سال 81 بالغ بر 20 ميليون و 200 هزار نفر از طريق فرودگاههاي كشور جا به جا شده اند؛ اين رقم در سال 1385 به 26111920 نفر رسيده است. دستيابي متخصصان داخلي به توانايي پيشرفته ترين سطح تعمير اساسي (اورهال) هواپيماهاي پهن پيكر يكي از موارد پيشرفت در صنعت هواپيمايي است. ساخت هواپيماهاي ايران 140 با هزينه هر فروند 5/8 ميليون دلار و توانايي ساخت 12 فروند در هر سال، نمونه چشمگيري از پيشرفت هايي است كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي صورت گرفته است. ساخت هواپيماهاي آموزشي، بالگرد و هواپيماهاي بدون سرنشين از هواپيماهاي 4 نفره «فجر-3» از ديگر عملكردهاي سازمان صنايع هواپيمايي است. تأسيس فرودگاهها در مناطق دورافتاده و محروم كشور از امتيازهاي كشور پس از پيروزي انقلاب است. 9_1_ بخش صنعت به اعتقاد صاحبنظران، خط مشي هاي صنعتي به كار رفته در سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي شامل افزايش سهم ارزش افزوده صنعتي در اقتصاد كشور با بازدهي سرمايه گذاري ها، ارتقاي نقش طراحي و مهندسي در توليدات، افزايش صادرات، ارتقاي بهره وري و افزايش سهم داده هاي داخلي در توليدات به همراه فعال كردن بخش خصوصي بوده است. امروز دامنه ظرفيت هاي ايجادشده يا بازسازي و نوسازي شده و تنوع محصولات جديد تا حدي است كه در بسياري از محصولات نه تنها نياز داخلي كشور برطرف شد، بلكه ظرفيت صادراتي نيز به وجود آمد. با رشد صنايع واسطه اي، وابستگي صنعت

به منابع خارجي تا حد زيادي كاهش يافت و بذل توجه به طراحي و ساخت قطعات و اجزاي ماشين آلات و تجهيزات در كشور از سويي و توجه زيربنايي كشور همچون پالايشگاهها، صنايع شيميايي، صنايع سيمان نيروگاه و تأسيسات برقي از جانب كارشناسان و متخصصان ايراني از سوي ديگر، سبب طراحي و ايجاد واحدهاي صنعتي داخلي شد. 10_1_ ميانگين رشد اقتصادي دستيابي به ميانگين رشد اقتصادي بيش از 4% در سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي با وجود فشارهاي خارجي، تحريم، جنگ تحميلي، تنش هاي منطقه اي و بين المللي و ...، موفقيت چشمگيري است. با آنكه برخي از كارشناسان براي كشور در حال توسعه اي همچون ايران، تحصيل رشد اقتصادي سالانه بيش از 6% براي يك دوره 20 ساله را ضروري قلمداد مي كنند تا آثار عقب افتادگي هاي گذشته جبران شود و مسير توسعه هموار گردد. رشد اقتصادي ايران در نخستين برنامه پنج ساله توسعه اقتصادي به حدود 8% و در برنامه دوم به 5% رسيد. انتظار مي رود در چارچوب چشم انداز 20 ساله مقام معظم رهبري، ميانگين رشد اقتصادي شش درصدي تحقق يابد؛ البته بايد توجه داشت كه با وجود پيشرفت هاي حاصل شده در عرصه هاي گوناگون علوم و فناوري، كشاورزي، صنعت، خدمات و ... برنامه اصلاح ساختار اقتصادي كشور - كه از اواسط دهه 70 به بعد به آن بيش از گذشته توجه شده است - همچنان با موانع جدي رو به روست كه بايد با تدبيري كارشناسانه به رفع آنها همت گمارد. يكي از آنها، وابستگي شديد اقتصادي ملي به نفت و صادرات آن و ديگري در بخشهاي مديريتي

و تصحيح زيرساخت هاي كلان اقتصادي است كه بايد بيش از پيش در اين زمينه كوشا بود. دستيابي به آرمان هاي انقلاب بويژه در بخش اقتصادي، تنها در سايه عزم و بسيج ملي براي جهش صادرات غيرنفتي تحقق مي يابد كه تضمين كننده توسعه پايدار و حيات اقتصادي و عدالت اجتماعي است. 11_1_ كشاورزي در زمينه توليد محصولات كشاورزي نيز تحولات چشمگيري صورت گرفت. بخش كشاورزي در حال حاضر تأمين كننده يك چهارم توليد ناخالص داخلي، نزديك به يك سوم اشتغال و چهار پنجم نياز غذايي و يك سوم ارزش صادرات غيرنفتي است. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، كشاورزي به رغم همه تنگناهايي كه وجود داشت، رشد و توسعه يافت و در حالي كه تا چند سال پيش يكي از واردكنندگان اصلي گندم بوديم، از سال پيش به جمع صادركنندگان اين محصول استراتژيك پيوستيم. 12_1_ جمعيت جمعيت ايران در سال 1356 بالغ بر 7/34 ميليون نفر بود. اين رقم در سال 1385 به 70495782 ميليون نفر رسيده است و نظام جمهوري اسلامي توانسته است پاسخگوي اين افزايش جمعيت باشد. اگر تنها به ميزان خوراك، پوشاك، مسكن، مدرسه، بيمارستان و حمل و نقل آنها توجه كنيم، درمي يابيم كه چه خدمات گسترده اي انجام شده است. 13_1_ توزيع درآمد مطابق آخرين آمارهاي مربوط به توزيع درآمد در سالهاي 1357-1356، ميزان 10% از ثروتمندترين مردم ايران نسبت به 10% فقيرترين آنها به ترتيب 16/32 برابر و 60/24 برابر اختلاف درآمد داشتند كه شكاف آن بسيار است، امّا اين رقم با اقدام هايي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي صورت گرفت، به 60/20 برابر در سال كاهش يافته

است. با اينكه پس از انقلاب شكاف درآمدي ثروتمندترين فرد با فقيرترين، 5/11 برابر كمتر شده است و البته اين موضوع توفيقي براي انقلاب محسوب مي شود، امّا از سوي ديگر، بيانگر اين است كه هنوز هم شكاف طبقاتي و درآمدي وجود دارد و متأسفانه پس از گذشت 29 سال از پيروزي انقلاب اسلامي به دليل وجود مشكلات متعدد، هنوز وضعيت توزيع درآمد در كشور مناسب نيست و فشار اصلي اين توزيع ناعادلانه درآمد در قالب فقر _ كه بارها مقام معظم رهبري مسئولان را به مبارزه با آن فراخوانده اند _ به قشر حقوق بگير و مستضعف جامعه وارد مي شود. 2_ خدمات و دستاوردهاي نظام در حوزه فرهنگي، علمي و اجتماعي به موازات توسعه در بخش هاي اقتصادي، در حوزه فرهنگي، علمي و اجتماعي نيز اقدام هاي شايسته اي پس از پيروزي انقلاب صورت گرفته است كه در اين مقاله با رعايت اختصار مهمترين آنها را شرح مي دهيم: 1_2_ ميزان سواد ميزان باسواد جمعيت 6 ساله و بالاتر كشور، از 7/28% در سال 1355 به 5/79% در سال 1375 و به بيش از 80% در سال 1380 رسيده است. بر اساس نتايج سرشماري عمومي نفوس و مسكن 1385، از ميان حدود 64 ميليون نفر جمعيت 6 ساله و بالاتر كشور، بيش از 54 ميليون نفر باسواد بودند؛ به اين ترتيب، ميزان باسوادي در كشور بيش از 84%است. از مجموع باسوادان كشور، 28 ميليون و 835 هزار نفر را مردان (7/88%) و 25 ميليون و 247 هزار نفر را زنان (3/80%) تشكيل داده اند. همچنين، در آن سال، حدود 1 ميليون و 347

هزار سوادآموز در دوره هاي مختلف سازمان نهضت سوادآموزي مشغول به تحصيل بوده اند. همچنين، پيش از پيروزي انقلاب اسلامي (سال تحصيلي 1357-1356) در كل كشور 7745825 نفر دانش آموز وجود داشت كه اين رقم در سال تحصيلي 1380-1379 به بالغ بر 18314 ميليون نفر افزايش يافته است. در سال تحصيلي 1386-1385، حدود 15 ميليون نفر دانش آموز در كشور وجود داشت كه بيشترين تعداد دانش آموزان، مربوط به دوره ابتدايي با 5 ميليون و 827 هزار نفر دانش آموز است. در اين سال تحصيلي، تعداد پذيرفته شدگان مراكز آموزش عالي و دانشگاه آزاد حدود 610 هزار نفر بودند كه از اين تعداد، حدود 287 هزار نفر مرد و 322 هزار نفر زن بوده اند. در سال تحصيلي 1386-1385، حدود 2829 هزار نفر در مراكز آموزش عالي، دانشگاه آزاد اسلامي و دانشگاه پيام نور در حال تحصيل بوده اند كه نسبت به سال تحصيلي گدشته 4/18% افزايش داشتند. همچنين، از اين تعداد، 52% را زنان و 48% را مردان تشكيل داده اند. با بررسي اين سال تحصيلي، 737 هزار نفر (1/26%) در مقطع كارداني، 1911 هزار نفر (6/67%) در مقطع كارشناسي، 118 هزار نفر (1/4%) در مقطع كارشناسي ارشد و 63 هزار نفر (2/2%) در مقطع دكتراي حرفه اي و تخصصي مشغول به تحصيل بوده اند. 3_2_ ساير موارد _ پيشرفت كمي و كيفي شبكه هاي راديويي و تلويزيوني و تأسيس و راه اندازي شبكه هاي برون مرزي مانند: شبكه سحر، جام جم و صبا

_ گسترش مراكز هنري و فرهنگي

_ توسعه و رشد علمي مانند فناوري هسته اي، سلولهاي بنيادي جنيني و ...

_ گسترش تأمين اجتماعي

و انواع بيمه هاي حمايتي 3_ دستاوردهاي سياسي انقلاب اسلامي در حوزه سياسي تأثير و تحولات بسيار مثبتي را بر جاي گذاشته است؛ اگر چه اين آثار و نتايج مثبت در پشت ابرهاي جنجال هاي سياسي و تبليغات رسانه هاي بيگانه پنهان مانده است، امّا نمي توان آنها را رد و نفي كرد. انسانها همواره قدر نعمت را در هنگام نبودن آن بيشتر درك مي كنند، امّا در عين حال يادآوري و تذكر آن ممكن است همان نتيجه را به ارمغان آورد. امام عظيم الشأن و به تبع ايشان، مقام معظم رهبري همواره چنين خط مشي هايي داشته اند. در اين خصوص نتايج، پيامدها و آثار انقلاب را همانا تحول در نهادهاي سياسي-اجتماعي، آزادي، استقلال، گسترش مشاركت سياسي و جايگزيني ارزشهاي اسلامي و ... مي دانستند. 3_1_ استقلال سياسي يكي از مهمترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي، استقلال سياسي آن است؛ در حالي كه رژيم طاغوت به هيچ وجه از استقلال در همه سطوح برخوردار نبود. همچنين، نظام جمهوري اسلامي در مقايسه با كشورهاي منطقه و بسياري از كشورهاي دنيا مستقل ترين كشور محسوب مي شود. سياست «نه شرقي، نه غربي»، ايران اسلامي را كه در دوران معاصر همواره در نفوذ قدرت هاي استعماري و بيگانه بود، به كشوري نفوذناپذير و كاملا مستقل تبديل كرده است. 2_3_ قانون اساسي «قانون اساسي» يكي از مهمترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي به شمار مي آيد. اهميت اين دستاورد از اين نظر است كه نحوه تعامل مردم و دولت، حقوق شهروندي و نقش مؤثر مردم در اداره حكومت در آن به طور واضح و كامل ديده شده است. 3_3_ تحول در نهادهاي سياسي-اجتماعي در خصوص

تحول در نهادهاي سياسي-اجتماعي، حضرت امام بيشترين تأكيد را بر پيدايش دولت خدمتگزار به صورت دستاورد عمده انقلاب اسلامي داشتند. به نظر امام، ايجاد دولتي مردمي - كه مظهر اتحاد و همدلي و ملت به شمار مي آيد - از بركات انقلاب محسوب مي شود. 4_3_ ولايت فقيه از آن جايي كه اساس نظام بر مبناي ولايت فقيه استوار شده است و با توجه به ويژگي ها و مختصات ولي فقيه، نظام جمهوري اسلامي امكانت خاصي دارد كه آن را ساير نظامهاي سياسي ندارند. از همين رو، امام راحل همواره تأكيد مي كردند كه از ولايت فقيه پشتيباني كنيد تا به نظام آسيبي نرسد. 5_3_ آزادي امام راحل، آزادي بيان، قلم، فكر و انديشه را از دستاوردهاي مهم انقلاب مي دانستند؛ در حقيقت نيز در هر قضاوت منصفانه در مقايسه با بسياري از كشورهاي دنيا، آزادي در ابعاد گوناگون، از دستاوردهاي مهم انقلاب اسلامي است. 6_3_ مشاركت سياسي يكي ديگر از نتايج انقلاب، مشاركت سياسي آحاد ملت در همه مسائل كشور است. مردم ايران پس از انقلاب، همه نهادهاي سياسي را به طور مستقيم تعيين مي كنند و شركت آزادانه مردم در انتخابات و ميزان مشاركت آنان - كه مردم در انتخابات مختلف داشته اند - بيانگر اهميت و جايگاه اين مسئله در نظام جمهوري اسلامي و شناسايي نقش مردم به صورت سرچشمه قدرت است. 7_3_ ساير موارد _ ايجاد نظام مردم سالاري ديني

_ گسترش گروهها و احزاب سياسي

_ انتقادپذيري

_ تفكيك قوا

_ رشد سياسي و آگاهي هاي عمومي و حضور آنها در صحنه هاي مختلف

_ برابري همه آحاد ملت (مسئول و غيرمسئول) در برابر قانون

*منبع : http://teletext.irib.ir ، جمعه 12 بهمن 1386

دستاوردهاي آموزش و پرورش در سه دهه گذشته

دستاوردهاي آموزش و پرورش در سه دهه گذشته آموزش و پرورش ايران در طول سه دهه پس از انقلاب اسلامي، فراز و فرودهاي گوناگوني را پشت سرگذاشته است. فراز و فرودهايي كه در پس هر كدام، تحولاتي نهفته است. تحولاتي كه با روي كارآمدن 9 وزير در بزرگ ترين وزارتخانه كشور، شكل خاصي به خود گرفت و اكنون به موجب اشكال گوناگون تحول در اين حوزه، مي توان اعلام كرد كه به واقع آموزش و پرورش، علي رغم وجود كاستي هاي مختلف، يكي از مهم ترين عرصه هاي تحول در ايران اسلامي پس از گذشت 29 سال از بي نظيرترين رويداد تاريخي كشور، به شمار مي رود. *رشد 2 برابري پوشش تحصيلي پس از انقلاب - كاهش 50 درصدي افت تحصيلي در 29 سال گذشته به گزارش خبرنگار «آموزش و پرورش» ايسنا، به طور كلي، پس از انقلاب اسلامي، درصد باسوادي جمعيت شش سال و بالاتر با رشد 1/37 درصدي از 5/47 درصد به 6/84 نفر رسيده است. شمار كل دانش آموزان مشغول به تحصيل در بدو انقلاب، هفت ميليون و 959 هزار و 430 نفر بود كه اين رقم با توجه به رشد دانش آموز در سال هاي پس از انقلاب، از مرز 18 ميليون گذشت، اما در سال تحصيلي 86-85 به 14 ميليون و 930 هزار و 84 نفر رسيد. در اين ميان، تعداد نوآموزان پيش دبستاني با رشد 13/2 برابري از 259 هزار و 497 به 552 هزار و 932 نفر، تعداد دانش آموزان راهنمايي با رشد 5/2 برابري از يك ميليون و 535 هزار و 263 به سه ميليون و 938 هزار و 661 نفر،

تعداد دانش آموزان متوسطه با 4چهار برابر افزايش، از يك ميليون و 87 هزار و 559 نفر با لحاظ كردن دانش آموزان پيش دانشگاهي، به چهار ميليون و 117 هزار و 105 نفر، شمار دانش آموزان فني و حرفه اي با رشد تقريبا سه برابري، از 256 هزار و 303 با لحاظ كردن تعداد دانش آموزان كاردانش به 774 هزار و 734 نفر و سهم دانش آموزان فني حرفه اي از دوره متوسطه، از 23 درصد به 65/35 درصد، تعداد دانش آموزان روستايي با رشد تقريبا دو برابري، از دو ميليون و 59 هزار و 272 نفر با توجه به توسعه مراكز شبانه روزي، به چهار ميليون و 104 هزار و 427 نفر، شمار دانش آموزان استثنايي با رشد 10 برابري از هفت هزار به 70 هزار نفر، تعداد دانش آموزان بزرگسال و شبانه با رشد سه برابري، از 153 هزار به 459 هزار نفر و در نهايت تعداد دانش آموزان غيرانتفاعي با رشد دو برابري، از 620 هزار و 68 به يك ميليون و 86 هزار و 361 نفر رسيده است. پوشش تحصيلي ابتدايي با 24 درصد افزايش از 62 به 86 درصد، پوشش تحصيلي راهنمايي از 2/31 به 100 درصد و پوشش تحصيلي متوسطه از 4/17 به 82 درصد افزايش يافت. تراكم دانش آموزي در كلاس ابتدايي با كاهش از 33 به 20 نفر، متوسط دانش آموز در كلاس دوره راهنمايي از 39 به 23 نفر و تراكم دانش آموزي در كلاس دوره متوسطه نيز با 22 نفر كاهش، از 46 به 23 نفر رسيده است. نسبت دانش آموزان ابتدايي به كل دانش آموزان به 9/38 درصد، نسبت دانش آموزان راهنمايي به كل دانش آموزان با 2/7 درصد رشد از 2/19

درصد به 4/26 درصد و نسبت دانش آموزان دوره متوسطه به كل دانش آموزان دوره هاي مختلف تحصيلي به 2/30 درصد افزايش يافته است. يكي از عرصه هاي تحول در آموزش و پرورش، افزايش گرايش به تحصيل و رشد دانش آموزان دختر تحت پوشش تحصيل است؛ به طوري كه شمار دانش آموزان دختر ابتدايي از به 48/36 به 39 درصد، تعداد دانش آموزان دختر راهنمايي از 6/36 به 66/46 درصد، شمار دانش آموزان دختر متوسطه از 2/36 به 30/50 درصد و در مجموع شمار دانش آموزان دختر از 4/38 به 40/48 درصد پس از انقلاب افزايش يافت. نسبت دانش آموز به معلم در دوره ابتدايي نيز از 9/38 به 12/20 نفر، در دوره راهنمايي از 6/29 به 68/21 نفر و در دوره متوسطه از 34 نفر به 45/21 نفر كاهش يافته است. از ديگر تحولات مهم در آموزش و پرورش ايران پس از انقلاب اسلامي را مي توان كاهش افت تحصيلي برشمرد؛ به نوعي كه درصد قبولي دوره ابتدايي با 8/17 درصد رشد، از 80 به 8/97 درصد و درصد قبولي دوره راهنمايي با 32/23 درصد رشد، از 70 درصد به 23/93 درصد افزايش يافت. - رشد بيش از 3 برابري شمار مدارس پس از انقلاب به گزارش ايسنا، تعداد كل مدارس كشور پس از انقلاب، با رشد سه برابري، از 53 هزار و 85 به 150 هزار و 174 واحد افزايش يافت؛ به طوري كه تعداد آموزشگاه هاي پيش دبستاني با رشد هفت برابري از سه هزار و 492 به 20 هزار و 543 واحد، شمار آموزشگاه هاي ابتدايي با رشد 5/1 برابري، از 40 هزار و 197 به 64 هزار و 646 واحد، تعداد

مدارس راهنمايي با رشد تقريبا شش برابري، از پنج هزار و 721 به 31 هزار و 651 واحد، تعداد آموزشگاه هاي متوسطه با رشد 11 برابري، از دو هزار و 650 واحد با احتساب آموزشگاه هاي پيش دانشگاهي، به 28 هزار و 324 واحد، شمار آموزشگاه هاي غيرانتفاعي با رشد 13 برابري، از يك هزار و 536 به 13 هزار و 270 واحد، تعداد آموزشگاه هاي شبانه روزي با افزايش حدود 50 برابري از 65 به سه هزار و 239 واحد، تعداد آموزشگاه هاي نمونه دولتي كه پس از انقلاب در راستاي توجه به دانش آموزان مستعد مناطق محروم تاسيس شدند، به يك هزار و چهار واحد، تعداد آموزشگاه هاي دولتي تيزهوشان از دو واحد در بدو انقلاب، با رشد 164 برابري به 327 واحد، شمار مراكز آموزش و پرورش استثنايي با حدود شش برابر رشد، از 237 به يك هزار و 349 واحد، تعداد آموزشگاه هاي عشايري با تقريبا سه برابر رشد، از يك هزار و 899 به 508 هزار و 66 واحد و در نهايت شمار آموزشگاه هاي فني (كارداني پيوسته) با 10 برابر رشد، از 15 به 150 واحد افزايش يافته است. - افزايش 13 برابري تعداد فرهنگيان پس از انقلاب به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران، تعداد كل فرهنگيان با حدود 3/13 برابر افزايش، از 347 هزار و 984 به يك ميليون و 90 هزار و 259 نفر پس از انقلاب افزايش يافته كه از اين ميان، شمار معلمان و كارمندان «ديپلم» از 50 به 91/16 درصد، تعداد معلمان و كارمندان فوق ديپلم از 17 به 04/29 درصد، شمار معلمان و كارمندان ليسانس و بالاتر از 12 به 48/71 درصد رسيده

است. افزايش حداقل 2 برابري سهم مقاطع تحصيلي از بودجه جاري كشور، احداث حدود 405 هزار كلاس درس در قالب 81 هزار مدرسه از اول انقلاب تا كنون، رشد سهم دوره هاي مختلف تحصيلي از بودجه جاري دولت ها پس از انقلاب با رشد قابل توجهي روبرو بوده است. در اين ميان، سهم دوره ابتدايي از بودجه جاري از 3/29 به 79/41 درصد، سهم دوره راهنمايي از اين بودجه از 59/20 به 8/22 درصد و سهم دوره متوسطه از بودجه جاري از 26/14 به 7/21 درصد رشد داشته است. در 29 سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي، اعتبارات عمراني نيز از 9/23 ميليارد ريال به هشت هزار و 450 ميليارد ريال رسيده و با اين افزايش اعتبارات، 404 هزار و 249 كلاس درس در قالب 80 هزار ميليارد و 9/23 ميليارد ريال به 450/8 ميليارد ريال و 949 مدرسه احداث شده است. قابل توجه است كه سهم مشاركت مردم در ساخت پروژه هاي آموزش و پرورش نيز از 10 به 7/34 درصد افزايش يافته است. - رشد 100 درصدي مراكز پرورشي و تربيتي دانش آموزان تعداد اردوگاه هاي دانش آموزي با افزايش 6/11 برابري، از 35 به 214 واحد، تعداد كانون هاي فرهنگي _ تربيتي با رشد حدود 83 برابري از 30 به يك هزار و 149 واحد، شمار كانون هاي پرورش فكري كودكان و نوجوانان با افزايش سه برابري، از 193 به 651 واحد و تعداد تشكل هاي دانش آموزي از دو تشكل در بدو انقلاب به 10 تشكل افزايش يافته است. معاون برنامه ريزي و توسعه مديريت نيروي انساني آموزش و پرورش در گفت وگو با خبرنگار «آموزش و پرورش» خبرگزاري دانشجويان ايران

(ايسنا)، گفت: مجموع اقدامات انجام شده در راستاي رفاه فرهنگيان و دانش آموزان، عمران و توسعه فضاهاي آموزشي، وصول كردن مطالبات گذشته، دو برابر شدن سهم آموزش و پرورش از بودجه عمومي و بسياري مسايل ديگر، در طول عمر دو ساله دولت نهم، حداقل دو برابر دولت هاي ديگر پس از انقلاب است. وي همچنين تاكيد كرد: دولت نهم به هيچ وجه از خدمت رساني به مخاطبان دستگاه عظيم آموزش و پرورش خسته نشده و هم چنان به حركت پر سرعت خود در راه حل مشكلات آموزش و پرورش ادامه مي دهد. اما آنچه كه از سوي وزارت آموزش و پرورش به عنوان گزارش اقدامات انجام شده دو سال گذشته در حوزه آموزش و پرورش به خبرنگار ايسنا اعلام شده را در زير مي خوانيد: رساندن نسبت اعتبارات آموزش و پرورش به بودجه عمومي دولت از 7/8 به 3/12 درصد و افزايش 60 درصدي بودجه مصوب آموزش و پرورش از سه هزار و 800 ميليارد تومان در سال 84 به هفت هزار و 200 ميليارد تومان كه سهم آموزش و پرورش در بودجه دولت را از 10 درصد در سال 84 به 16 درصد در سال 85 افزايش داد، از عمده اقدامات انجام شده در اين دولت اعلام شده است. - اقدامات رفاهي دولت براي فرهنگيان - پرداخت 98 درصد مطالبات سال هاي قبل فرهنگيان در دو سال گذشته - 100 هزار واحد مسكوني فرهنگيان در دست احداث به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران، پرداخت 98 درصد مطالبات سال هاي قبل فرهنگيان در دولت نهم، افزايش پنج برابري حق التدريس معلمان و رشد 10 درصدي فوق العاده شغل آنان، توافق با وزارت مسكن براي احداث 110

هزار واحد مسكوني فرهنگيان كه بيش از 10 هزار واحد آن در اختيار معلمان قرار گرفت، افزايش وام مسكن معلمان از پنج به هشت ميليون تومان، افزايش سقف فردي وام مسكن در شهرهاي كوچك از 40 به 60 ميليون ريال و در شهرهاي بزرگ داراي جمعيت بيشتر از يك ميليون نفر به 80 ميليون ريال، احداث 12 واحد بيمارستاني، شش واحد دندانپزشكي، هفت مركز رفاهي و 50 معلم سراي جديد و رشد سقف فردي وام قرض الحسنه بانك ملي از دو به پنج ميليون ريال، در دست احداث قرار داشتن 100 هزار واحد مسكوني با پيشرفت فيزيكي 20 تا 70 درصد و آماده ساخت بودن 17 هزار و 87 قطعه زمين توسط تعاوني هاي مسكن و اتحاديه ها، رساندن ميانگين حقوق فرهنگيان از دو ميليون و 800 هزار ريال در سال 84 به سه ميليون و 400 هزار ريال در 85 و چهار ميليون و صد هزار ريال در 86، پرداخت 110 ميليارد تومان خدمات بيمه اي با تخفيف در سراسر كشور به فرهنگيان عضو صندوق ذخيره فرهنگيان، را از اقدامات رفاهي انجام شده براي فرهنگيان در دو سال گذشته مي توان، نام برد. - ارتقاي مهارت فرهنگيان در راستاي احياي مراكز تربيت معلم، تعداد دانشجويان اين مركز با بيش از دو برابر افزايش، از پنج هزار و 160 به 13 هزار و 665 نفر رسيد و تعداد مراكز تربيت معلم از 70 به 90 واحد افزايش يافت. علاوه بر اين، 4/11 درصد به تعداد معلمان داراي مدرك تحصيلي فوق ليسانس و بالاتر اضافه شد و شمار معلمان داراي مدرك ديپلم و پايين تر نيز حدود 15 درصد كاهش يافت. - اقدامات

عمراني دولت نهم در حوزه آموزش و پرورش - تحويل 6 هزار و 500 مدرسه با 35 هزا ر كلاس تا پايان سال مالي 86

به گزارش ايسنا، در سال 85 نزديك به 13 هزار كلاس جديد احداث شد كه 34 درصد آن مشاركتي و مردمي بود. علاوه بر اين، 9 هزار و 272 پروژه با 38 هزار و 768 كلاس در سال 85 در دست اجرا بود كه از اين تعداد سه هزار و 79 پروژه در قالب 12 هزار و 543 كلاس به بهره برداري رسيد. گفتني است، به گفته معاون عمراني آموزش و پرورش، بيش از شش هزار و 500 مدرسه با 35 هزا ر كلاس تا پايان سال مالي 86 تحويل خواهد شد. - ارتقاي كيفيت آموزشي در اين دولت - رشد 2 درصدي باسوادي در جمعيت 6 سال به بالا طبق اعلام مسوولان وزارت آموزش و پرورش، در اين دولت، تعداد آموزشگاه ها و مدارس كشور با چهار هزار و 176 واحد افزايش، از 145 هزار و 429 به 150 هزار و 174 واحد افزايش يافته و درصد باسوادي افراد شش سال و بالاتر كشور، از 5/84 به 86 درصد ارتقا پيدا كرده است. - سبقت 6 درصدي آموزش و پرورش از اهداف برنامه چهارم توسعه در مقطع ابتدايي به گزارش ايسنا، سال 85 با عنوان سال توجه به دوره ابتدايي در آموزش و پرورش نامگذاري شد كه در اين راستا تعداد نوآموزان پيش دبستاني با 10 درصد افزايش، از 492 هزار به 540 هزار نفر رسيد و اين رقم 6/4 درصد از اهداف برنامه توسعه چهارم جلوتر است. علاوه بر اين، تراكم

دانش آموزي كلاس ابتدايي نيز از 21/4 به 21/1 نفر رسيد و تعداد آموزشگاه هاي ويژه آمادگي نيز از 17 هزار و 291 به 19 هزار و 912 واحد افزايش يافت. با اجراي طرح سنجش كودكان بدو ورود به مدرسه نيز، وضعيت جسماني و تحصيلي بيش از 900 هزار كودك مورد بررسي قرار گرفت. شايان ذكر است، نرخ جذب جمعيت شش ساله نيز از 79 به 89 درصد رشد كرد. گفتني است، نرخ مردودي در دوره ابتدايي نيز از 8/9 درصد در سال 1370، به 2/5 درصد در سال 1385 و نرخ مردودي در دوره راهنمايي از 17/52 درصد در همان سال، به 7/4 درصد در سال گذشته كاهش يافته كه به اذعان مقامات آموزش و پرورش، به واقع اين بهبود، تنها به خدمت دو ساله دولت نهم محدود نمي شود. يكي ديگر از عرصه هاي مهم تحول در آموزش و پرورش كه به اذعان مسوولان آموزش و پرورش در دولت حاكم ايجاد شده، ارتقاي آموزش و پرورش فني و حرفه اي است، بدين گونه كه تعداد آموزشگاه هاي فني و حرفه اي با 136 واحد افزايش به 1924 واحد رسيد كه در حال حاضر، 165 هزار و 365 هنرجو در اين مراكز به هنرآموزي مشغولند. علاوه بر اين، تعداد مدارس كاردانش با 175 واحد افزايش به 4028 واحد افزايش يافت و هم اكنون در اين مراكز 527 هزار و 48 هنرجو در 338 رشته مهارتي تحت پوشش قرار دارند. - اقدامات دولت در جهت توسعه عدالت آموزشي - پوشش تحصيلي 1800 دختر بازمانده از تحصيل و 61 هزار كودك واجب التعليم مسوولان آموزش و پرورش معتقدند كه در طول

دو سال گذشته، حدود 9 هزار دانش آموز مستعد محروم در مدارس نمونه دولتي تحت پوشش قرار گرفته اند. يك هزار و 800 دختر بازمانده از تحصيل از طريق آموزش از راه دور به تحصيل مشغول شده و 61 هزار كودك واجب التعليم به مدرسه رفته اند. بيش از 66هزار كودك خارج از مدرسه ابتدايي و راهنمايي تنها در يك سال گذشته جذب مدارس شده اند و 17 هزار و 748 نفر به دانش آموزان مدارس شبانه روزي راهنمايي و متوسطه افزوده شده و از اين طريق، تعداد آن ها از 428 هزار و 416 به 446 هزار و 164 نفر رسيده است. در مجموع در حال حاضر، بيش از يك هزار و 300 مركز آموزش از راه دور در سراسر كشور در حال فعاليت است كه بيش از 9 درصد تمركز اين مراكز بر مناطق محروم قرار دارد. - پوشش70 درصد روستاهاي كشور در تحصيل رايگان بنا بر اين گزارش، در حوزه عدالت آموزشي روستايي نيز، بيش از 70 درصد روستاهاي كشور يعني بيش از 13 هزار روستاي محروم، تحت پوشش آموزش رايگان در مراكز آموزش از راه دور قرار گرفته اند و از اين طريق، 934 واحد آموزشگاهي جديد روستايي مورد بهره برداري قرار گرفته است و بيش از يك هزار دانش آموز بازمانده از تحصيل دوره راهنمايي عشايري نيز در آموزش هاي نيمه حضوري تحت پوشش تحصيل قرارگرفته اند. تشكيل حدود 107 هزار كلاس سوادآموزي و جذب يك ميليون و 270 هزار سوادآموز در دوره هاي مختلف با به كارگيري 47 هزار آموزشيار نيز قابل توجه است.

اختصاص 5 ميليارد ريال به خدمات توان بخشي دانش آموزان كم توان احداث93 واحد آموزشگاهي جديد براي

كوكان استثنايي، افزايش شمار مراكز آموزشي و توانبخشي دانش آموزان داراي مشكلات ويژه يادگيري از 60 به 80 مركز، توسعه آموزش فراگير و تلفيقي و پوشش تحصيلي دانش آموزان استثنايي از 12 هزار و 481 به 13 هزار و 98 نفر، اختصاص 5/5 ميليارد ريال به ارايه ي خدمات توان بخشي، درمان و تامين داروي دانش آموزان استثنايي از برنامه هاي اجرايي براي دانش آموزان داراي نيازهاي ويژه در دو سال گذشته است. - اقدامات دولت حاكم براي دانش آموزان پرداخت يك هزار ميليارد ريال سرانه دانش آموزي پرداخت يك هزار ميليارد ريال اعتبار به سرانه دانش آموزي، تخصيص 50 ميليون تومان به مراكز آموزشي براي كمك به دانش آموزان بي بضاعت و اختصاص چهار ميليارد دلار به بازسازي و مقاوم سازي مدارس غيراستاندارد از عمده اقدامات انجام شده براي رفاه دانش آموزان است.

تبديل بيش از 2 هزار مكان بلاستفاده به مكان هاي پرورش روحي و بدني دانش آموزان به گزارش ايسنا، با احياي معاونت پرورشي و تربيت بدني در آموزش و پرورش، در حوزه پرورشي، بيش از دو هزار و 540 مكان بلاستفاده به سالن هاي ورزشي و فضاهاي پرورشي تبديل شد. اعتبارات ستاد اقامه نماز نيز 5/7 برابر افزايش يافت، به گونه اي كه هم اكنون بيش از 40 هزار آموزشگاه داراي نمازخانه و بيش از 300 نمازخانه نيز در دست هستند.

پوشش 70 درصد دانش آموزان در اقدامات سلامت بخشي

تعداد دانش آموزان تحت پوشش شير مدرسه از هشت به 11 ميليون نفر و شمار دانش آموزان داراي شناسنامه سلامت از يك ميليون و 400 هزار به دو ميليون و 900 هزار نفر افزايش يافت. بنا بر اين گزارش، برنامه

آموزش مهارت هاي زندگي در دو هزار و 260 مدرسه راهنمايي براي 264 هزار و 723 دانش آموز در سال تحصيلي 1385 اجرا شد و ستاد «پاد» با هدف پيشگيري از استعمال دخانيات و ارتقاي سلامت جسمي، رواني و اجتماعي دانش آموزان در وزارت آموزش و پرورش تشكيل شد. علاوه بر اين، به طور كلي، طرح سنجش سلامت براي بيش از 910 هزار نوآموز بدو ورود به دبستان در سراسر كشور اجرا شد و علاوه بر اين، بيش از 10 درصد دانش آموزان دوره راهنمايي نيز در طرح آهن ياري و بيش از 95 درصد دانش آموزان دوره ابتدايي در سال تحصيلي 85 تحت پوشش سلامت دهان و دندان قرار گرفتند.

- افتخارات پژوهشي دولت نهم در آموزش و پرورش

- قرار دادن آموزش و پرورش ايران در ميان 45 كشور برتر دنيا به گزارش ايسنا، كسب نشان تقدير «LEA» توسط وزارت آموزش و پرورش در ميان 45 كشور عضو مطالعه «پرلز» به پاس از تقدير عملكرد ايران در اجراي طرح در 2007، آغاز توليد برنامه درسي ملي براي اولين بار، آغاز تدوين فلسفه آموزش و پرورش به طور جدي، در دست تدوين قرار دادن سند ملي اموزش و پرورش، افزايش 12/19 درصدي شمار آموزشگاه هاي ويژه استعدادهاي درخشان و در نتيجه رشد تعداد دانش آموزان اين مراكز از 39 هزار و 772 به 42 هزار و 754 نفر، ايجاد آموزش الكترونيكي با 77 درصد موفقيت در دستيابي به اهداف موسسه آموزش از راه دور، افزايش تعداد پژوهش سرا هاي دانش آموزي از 150 به 270 واحد، تصويب چارچوب نظام برنامه ريزي آموزش و پرورش و سند فن آوري اطلاعات و

ارتباطات آموزش و پرورش در شوراي عالي اين وزارتخانه از عمده اقدامات انجام شده در حوزه پژوهشي و علمي آموزش و پرورش است.

- توسعه مشاركت مردم در آموزش و پرورش

- افزايش سهم دانش آموزان مدارس مردمي به بيش از 7 درصد با گسترش مشاركت مردمي در آموزش و پرورش 511 واحد مدرسه غيردولتي جديد احداث شد و تعداد مدارس غيردولتي فني و حرفه اي 8/14 درصد و شمار آموزشگاه هاي آمادگي غيردولتي به يك هزار و 753 واحد افزايش يافت. سهم دانش آموزان غيردولتي نيز از كل دانش آموزان نيز با افزايش به 24/7 درصد، به يك ميليون و 115 هزار و 341 دانش آموز رسيده است.

*منبع : www.edunews.ir

?? بهمن ????

درآمدي بر كارنامه نظام جمهوري اسلامي

درآمدي بر كارنامه نظام جمهوري اسلامي دكتر محمد رضا مرندي

بي ترديد ميان صحت و اتقان يك انديشه اجتماعي و كارآيي و توانايي نظام اجتماعي برآمده از آن در پاسخگويي به مسائل و مشكلات جامعه، رابطه مستقيمي برقرار است. از سويي ديگر، كارآمدي يا ناكارآمدي كارگزاران يك نظام در اجراي اهداف و آرمان هاي آن، مي تواند در كارآمد يا ناكارآمد به نظر آمدن آن نظام و به تبع، درست يا نادرست به نظر رسيدن آن انديشه اجتماعي، تأثير مثبت يا منفي برجاي گذارد. به هر حال اين تناسب و ارتباط ميان سه مقوله انديشه، نظام و كارگزاران آن به گونه اي برقرار شده است كه تفكيك ميان آنها خصوصاً در برابر منتقدانش چندان ميسور به نظر نمي رسد. لذا دفاع از يك انديشه متعالي يا نظام سياسي متقن، زماني امكان پذير است كه آن انديشه يا نظام و كارگزاران آن در مقام عمل، درستي، توانمندي، كارآيي، كارآمدي و اثربخشي

خود را به اثبات رسانيده باشد. اين نوشتار براي بررسي كلي ابعاد مثبت و منفي كارنامه نظام جمهوري اسلامي تهيه و تنظيم شده است. مبناي ارزيابي و بررسي در آن، ميزان دستيابي نظام به اهداف توسعه1 همه جانبه براساس معيارها و شاخص هاي متعارف و بومي - انساني، اسلامي و ايراني - توسعه يافتگي مي باشد. مقايسه امكانات و شرايط - هزينه ها و درآمدهاي - اقتصادي كشور در دو دوره قبل و بعد از انقلاب از آنجايي كه در بررسي كارآمدي2 يك مجموعه، ميزان عملكرد آن در قبال امكاناتش مورد توجه قرار مي گيرد، در بررسي ميزان كارآمدي نظام جمهوري اسلامي يكي از نكات مهم، مقايسه شرايط اقتصادي يعني درآمدها و هزينه هاي كشور در دو دوره قبل و بعد از انقلاب مي باشد، كه جدول زير مي تواند تا حدودي چشم انداز اين محور را روشن كند: رديف متغيرها قبل از انقلاب(سال56) بعد از انقلاب(سال76)

1 توليد نفت 6 ميليون بشكه 5/3 ميليون بشكه

2 صادرات نفت 5/5 ميليون بشكه 2 ميليون بشكه

3 قيمت نفت (يك بشكه) 13 دلار 12 دلار

4 درآمد نفتي سالانه 22 ميليارد دلار 5/12 ميليارد دلار

5 سرانه درآمد نفتي 700 دلار 150 دلار

6 قدرت خريد دلار (ارزش دلار در مقابل ديگر ارزهاي معتبر جهاني) 1 6/0

7 مصرف داخلي نفت 5/0 ميليون بشكه 5/1 ميليون بشكه

8 خسارت هاي ناخواسته 1000 ميليارد دلار از جنگ

9 جمعيت 33 ميليون نفر 64 ميليون نفر

10 جمعيت شهري 17 ميليون نفر 34 ميليون نفر

11 جمعيت روستايي 16 ميليون نفر 30 ميليون نفر

12 الگوي مصرف جامعه روستايي و پايين شهري و بالا

13 سطح توقعات جامعه متوسط بسيار بالا در خصوص اين جدول توجه به دو نكته مهم ضروري

است: الف- درآمدهاي نفتي ايران به جهات متعددي پس از انقلاب، به شدت كاهش يافته است. يعني ميزان توليد نفت تقريباً نصف شده، ميزان صادرات نفتي بيش از دو برابر كاهش يافته، قيمت متوسط نفت در اين مدت افزايش نيافته، درآمد نفتي سالانه كشور حدود دو برابر كاهش پيدا كرده و در مجموع سرانه درآمد نفتي كشور براساس محاسبه با دلار بيش از چهار و نيم برابر (دقيقاً 6/4 برابر) كاهش يافته. از سويي ديگر با توجه به اين كه در سال هاي پس از انقلاب ارزش برابري دلار در مقابل ديگر ارزهاي معتبر جهاني بيش از يك و نيم برابر (دقيقاً 66/1 برابر) كاهش يافته و از آنجايي كه كشورهاي نفت خيز از جمله ايران در مقابل نفت، دلار دريافت مي كنند، كاهش و افزايش دلار در حقيقت كاهش و افزايش درآمد نفتي آنان محسوب مي شود. لذا مي توان اين نتيجه را گرفت كه سرانه درآمد نفتي كشور حدود هفت ونيم برابر (دقيقاً 63/7=66/1×6/4) نسبت به قبل از انقلاب كاهش پيدا كرده است. ب. در مقابل، هزينه هاي اقتصادي كشور به جهات متعددي در سال هاي پس از انقلاب به شدت افزايش يافته است. بدين صورت كه: مصرف داخلي نفت سه برابر شده، حدود 1000 ميليارد دلار در اثر جنگ تحميلي به كشور خسارت وارد شده - تقريباً معادل درآمد نفتي 80 سال كشور - تورم جهاني در اين مدت افزايش يافته، جمعيت كشور حدوداً دو برابر شده و تركيب جمعيتي آن از اكثريت روستايي (با توقعات پايين) به اكثريت شهري ( با توقّعات بالا) تغيير پيدا كرده، علاوه بر آن الگوي مصرف كل جامعه خصوصاً از دهه دوم انقلاب به شدت

بالا رفته و سطح توقعات اقتصادي، اجتماعي و رفاهي جامعه كه قبل از انقلاب اگر نگوييم پايين، قطعاً متوسط بوده، بعد از انقلاب به شدت افزايش يافته است. ارزيابي كارنامه نظام جمهوري اسلامي بر اساس شاخص هاي توسعه يافتگي عليرغم وجود همه موانع پيش گفته و تغيير قابل توجه شرايط در سال هاي پس از انقلاب، شاخص ها و شواهد زيادي حكايت از رشد و توسعه كشور در بسياري از زمينه ها و ابعاد مي كند كه در اينجا به عنوان نمونه به برخي از آنها اشاره مي كنيم، لكن قبل از آن بايد به اين نكته توجه كنيم كه به دليل حاكميت شرايط بحراني و جنگي در دهه اول انقلاب، دوره سازندگي و توسعه كشور، در حقيقت، پس از جنگ شروع شده است. به همين جهت سعي شده تا اكثر موارد و شواهدي كه ذيلاً به آنها اشاره مي شود، مربوط به بعد از سال 68 باشد: يكي از شاخص هاي متعارف توسعه يافتگي، كاهش نرخ مرگ و مير كودكان است. مرگ كودكان زير يك سال در يك هزار تولد زنده3 از 111 نفر در سال 1356 به حدود 26 نفر در سال 1381 رسيده،4 به عبارت ديگر چهار برابر كاهش داشته است، به همين جهت طي سال هاي اخير سازمان بهداشت جهاني، دو بار ايران را با عنوان موفق ترين كشور جهان در كاهش نرخ مرگ و مير كودكان مورد تقدير قرار داده است. * كاهش مرگ مادران، ناشي از عوارض باروري5 از 237 نفر در هر صد هزار تولد زنده در سال 1355 به حدود 37 نفر در سال 1380 رسيده6 يعني 5/6 برابر كاهش يافته است. * از ديگر شاخص ها، افزايش سن اميد

به زندگي است. براساس اعلام مراكز رسمي كشور، سن اميد به زندگي در ايران طي 20 سال اخير (از سال 1360 تا 1380) حدود ده سال افزايش يافته يعني از 60 سال به 70 سال ارتقا يافته است.7 * موفقيّت و دستيابي هر ساله دانش آموزان ايراني به مقامات جهاني در المپيادهاي علمي در رشته هاي مختلفي همچون فيزيك، رياضي، شيمي، كامپيوتر و ... در رقابت با كشورهاي پيشرفته علمي يكي ديگر از شواهد رشد و توسعه علمي كشور در سال هاي پس از انقلاب است. * طي دهه اخير، مركز فرهنگي سازمان ملل (يونسكو) چندين بار، ايران را به عنوان يكي از موفق ترين كشورهاي جهان در مبارزه با بي سوادي معرفي كرده است. * رشد كمي دانشجويان كشور يكي ديگر از شاخص هاي توسعه علمي در سال هاي پس از انقلاب مي باشد. در حالي كه تعداد دانشجويان دانشگاه هاي كشور قبل از انقلاب از مرز يك صد و پنجاه هزار نفر تجاوز نمي كرده، امروزه اين تعداد به حدود يك ميليون و هشتصد هزار نفر بالغ شده است.8 در خصوص رشد كيفي دانشگاه ها نيز بايد يادآور شد در حالي كه در سال تحصيلي 59 - 1358 تعداد دانشجويان دوره هاي دكتري 452 نفر بوده، اين تعداد در سال تحصيلي 81 -1380 به بيش از دوازده هزار نفر بالغ شده است. به عبارت ديگر، ميزان رشد دانشجويان در مقطع دكتري در اين دوره 5/26 برابر بوده است.9 * براساس گزارش ISI (موسسه بين المللي اطلاعات علمي) تعداد مقالات علمي چاپ شده محققان ايراني در مجلات معتبر بين المللي در طول ده سال اخير - از سال 1993 تا 2003 ميلادي - ششصد درصد (يعني 7

برابر) رشد داشته كه اين ميزان سه برابر متوسط رشد جهاني در اين دوره بوده است.10 * همچنين در خصوص رشد سطح تخصص در كشور بايد اشاره نمود كشوري كه در سال 1356 با 33 ميليون جمعيت، نيازمند ورود پزشك از خارج (از كشورهايي همچون هند، بنگلادش و پاكستان و ...) بوده هم اكنون با جمعيتي بيش از دو برابر، پزشك مازاد دارد و خود به ديگر كشورها پزشك صادر مي كند. * در حيطه كشاورزي و دامداري نيز طبق آمار رسمي دولت در سال 1356، دولت ايران فقط توانايي تأمين مواد غذايي مردم خود را براي سي و سه روز را داشته است و مجبور بوده باقي مواد غذايي خود را از خارج وارد كند. براي مثال مرغ را از فرانسه، تخم مرغ را از اسرائيل، سيب را از لبنان، پنير را از دانمارك و ... وارد مي كرده، لكن هم اكنون عليرغم دو برابر شدن جمعيت، بيش از سيصد روز در سال مواد غذايي خود را در داخل تأمين مي كند و در اكثر زمينه ها خود اتكا شده است. * از ديگر موارد قابل اشاره، موفقيت بسيار چشمگير نظام جمهوري اسلامي در مبارزه با مواد مخدر و سوداگران مرگ مي باشد. طبق آمارهاي بين المللي بيش از هشتاد درصد مواد مخدر مكشوفه در سطح جهان در مرزهاي ايران كشف و منهدم مي گردد كه به همين جهت نيز ايران چندين بار از سوي مجامع جهاني مورد تقدير قرار گرفته است. * در حيطه نظامي نيز، در حالي كه قبل از انقلاب تقريباً تمام تسليحات نظامي كشور از خارج وارد مي شده، هم اكنون نه تنها اين نسبت تقريباً معكوس شده، بلكه ايران

در زمره يكي از توليدكنندگان درجه دوم تسليحات پيشرفته نظامي در جهان قرار گرفته و توليدات خود را به بيش از سي وهفت كشور جهان صادر مي كند. * در حوزه هنري و فرهنگي يكي از موارد قابل اشاره، سينماي ايران است كه به اذعان تمامي صاحبنظران، قبل از انقلاب به هيچ وجه در دنيا مطرح نبوده و به حساب نمي آمده است، لكن امروزه به عنوان يكي از جذاب ترين، صاحب سبك ترين و جزو چند سينماي مطرح جهان قرار دارد و در صنعت دوبلاژ نيز جزو سه كشور اول دنيا است. * در حيطه صنعتي، كشوري كه قبل از انقلاب تقريباً تمامي كالاهاي صنعتي خود را از خارج وارد مي كرده و معدود كالاهاي ساخت داخل نيز عموماً از كيفيت و مرغوبيت پاييني برخوردار بوده، هم اكنون در اكثر زمينه ها خود به توليد كننده تبديل شده است و توليداتش نيز در بسياري از موارد، از جهت كيفيت و استاندارد قابل رقابت با مشابه خارجي مي باشد و در برخي از صنايع - همچون صنايع ساختماني - به مرز خوداتكايي كامل رسيده است. عوامل دخيل در قضاوت غير واقع بينانه نسبت به وضع موجود سؤالي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه چرا عليرغم وجود اين دستآوردهاي عظيم و تلاش هاي غير قابل انكار از سوي كارگزاران نظام جمهوري اسلامي، ضريب نارضايتي در جامعه ما در سال هاي اخير افزايش يافته و عده بسياري از مردم و حتي نخبگان از وضعيت موجود اظهار نارضايتي مي كنند؟! در پاسخ بايد به عوامل متعددي كه در نارضايتي جامعه و قضاوت منفي آنان در اين دوره دخيل بوده اشاره كرد، برخي از اين عوامل عبارتند از: 1-

تغيير الگوي مصرف جامعه و بهبود نسبي سطح زندگي مردم به خصوص پس از دهه دوم انقلاب كه به تدريج باعث افزايش سطح انتظارات آنان از زندگي گرديده است. 2- افزايش چشمگير سطح آگاهي هاي اجتماعي و اقتصادي آحاد افراد جامعه پس از انقلاب و در نتيجه، توجه بيشتر آنان به نقاط ضعف و نارسايي هاي وضع موجود به جاي نقاط قوت آن، از ديگر عوامل قابل اشاره است. 3- حاكميت و ترويج فرهنگ غلط انتظار رفع همه مشكلات جامعه از سوي حكومت و دولت در سال هاي اخير كه خود ضريب نارضايتي را افزايش داده است. 4- كاهش شديد درآمد سرانه نفتي كشور و ايراد خسارت هاي هنگفت به كشور به دليل تحميل جنگ در سال هاي بعد از انقلاب كه در توان و عملكرد كارگزاران نظام جمهوري اسلامي مؤثر بوده است. 5- عدم توجيه مردم در خصوص سياست هاي اقتصادي نظام از سوي مسئولان و عدم انعكاس مناسب دستآوردها و آمارهاي دقيق، شفاف و تطبيقي از بيلان كاري و ابعاد اقدامات و تلاش هاي صورت پذيرفته در مقايسه با قبل از انقلاب و كشورهاي ديگر. 6- فضاسازي و فعاليت گسترده سوءتبليغاتي مخالفان داخلي و خارجي انقلاب و نظام در نفي وضع موجود و بزرگ نمايي مشكلات. 7- مشاهده برخي از موارد سوء مديريت و سوء عملكرد از سوي برخي از مسئولان و كارگزاران نظام و تعميم آن به كليت مسئولان از سوي مردم و عواملي ديگر كه نيازمند وقت و حوصله جداگانه اي براي بررسي و تحليل است. براي نمونه به يكي از نكاتي كه در قضاوت افراد نسبت به وضع موجود تأثير منفي برجاي گذاشته و به مورد پنجم از موارد پيش

گفته مربوط مي شود، اشاره مي كنيم و آن مسئله، وجود به اصطلاح ارزاني در سال هاي قبل از انقلاب و گراني در سال هاي بعد از آن مي باشد. در حالي كه اين امر از دو جهت بايد مورد توجه قرار گيرد: الف- از جهت سياست هاي توسعه اقتصادي كشور، اين سؤال مطرح مي شود كه چرا قبل از انقلاب، قيمت كالاها به اصطلاح ارزان و بعد از انقلاب گران بوده است. هنگامي كه اين سؤال را بررسي مي كنيم درمي يابيم كه يكي از عمده ترين دلايل اين امر، اعمال تعرفه هاي گمركي پايين از سوي دولت نسبت به كالاهاي وارداتي در قبل از انقلاب و افزايش اين تعرفه ها بعد از انقلاب بوده است. به عبارتي ديگر در نتيجه اعمال تعرفه هاي گمركي پايين، كالاهاي خارجي به وفور و به قيمت بسيار نازل در بازار يافت مي شده، در حقيقت اين سياست اقتصادي بسيار غلط، در جهت تضعيف توليدات داخلي، افزايش وابستگي اقتصادي كشور به قدرت هاي صنعتي و در جهت تأمين بازار براي آنان بوده است، زيرا در چنين شرايطي به هيچ وجه توليد كننده نوپا و تازه كار داخلي امكان رقابت با توليد كننده توانمند و با تجربه خارجي را نداشته و به سهولت از صحنه رقابت خارج مي شده و حضور در عرصه توليد را مقرون به صرفه نمي دانسته است. به همين جهت است كه ارزاني كالاها (به معناي عرفي آن) يكي از بزرگترين موانع رشد و توسعه اقتصادي در كشورها، خصوصاً كشورهاي در حال توسعه تلقي مي شود؛ زيرا ارزاني، موجب تضعيف موقعيت توليدكننده و در نهايت، موجب ضربه وارد شدن به توليدات داخلي مي شود. از همين روست كه در اكثر كشورهاي پيشرفته اقتصادي، گراني وجود

دارد.11 حتي در كشورهاي پيشرفته اقتصادي در مواردي با ارزاني نيز مبارزه مي شود؛ زيرا با واقعي شدن قيمت هاست كه مي توان از توليدات داخلي حمايت نمود و حمايت از توليد كننده داخلي نيز نهايتاً تأمين كننده منافع ملي و در دراز مدت تضمين كننده منافع مصرف كننده داخلي خواهد بود. ب. اين مسئله از جهت قدرت خريد اكثريت جامعه نيز قابل تأمل و توجه است. امروزه بسيار مي شنويم كه گفته مي شود در گذشته مثلاً قيمت گوشت فلان مقدار بوده و يا قيمت تخم مرغ چنان بوده و در مقايسه با قيمت هاي كنوني كه بسيار افزايش يافته، اينگونه نتيجه گيري مي شود كه چون قدرت خريد مردم كاهش يافته، وضعيت معيشت مردم بدتر شده است، در حالي كه هم تجربه افراد و هم آمارها نشان از بهبود وضعيت معيشت اكثريت افراد جامعه دارد. به عبارت ديگر درست است كه در گذشته قيمت ها پايين بوده ولي قدرت خريد مردم بسيار پايين تر از آن بوده است. آمارها و بررسي هاي رسمي و غيررسمي حكايت از اين مي كند كه به غير از برخي از اقشار جامعه - از جمله اعضاي هيئت علمي دانشگاه ها - اكثريت قريب به اتفاق اقشار مردم خصوصاً صاحبان مشاغل آزاد از وضعيت معيشتي مناسب تري نسبت به قبل از انقلاب برخوردار شده اند،12 لكن به دلايل متعددي همچون تغيير الگوي زندگي - الگوي مسكن، خوراك، پوشاك و لوازم منزل - و به تبع آن، افزايش سطح انتظار آنها از زندگي، عليرغم بهبود نسبي وضعيت معيشت، ابراز نارضايتي و احساس محروميت در آنان افزايش يافته است. در اين خصوص با دو مثال تجربي بحث خود را به پايان مي رسانيم: امروزه الگوي مسكن عموم

مردم نسبت به قبل از انقلاب و سال هاي اول انقلاب تغيير يافته است. در گذشته اكثر خانواده ها گسترده بوده اند، اما اكنون هسته اي شده اند. مثلاً در گذشته اگر به خانواده اي عروس يا دامادي اضافه مي شد، در يكي از اتاق هاي همان خانه جاي مي گرفت. در حالي كه اكنون عموماً عروس و دامادها پس از مدت كوتاهي به سوي يك مسكن مستقل روي مي آورند. در خصوص الگوي خوراك نيز شاهد تغييرات اساسي در جامعه خودمان در سال هاي اخير هستيم. در حدود 30 - 25 سال پيش، قوت غالب خانواده هاي ايراني نان و برنج غذاي اعيان ها محسوب مي شده، در حالي كه الآن الگوي خوراك اكثريت جامعه تغيير يافته و عموماً در غذاي روزانه آنان برنج جايگاه خاصي پيدا كرده است.

البته در اين باره هنوز مباحث فراوان ديگري قابل طرح است كه پرداختن به آنها در اين مجال نمي گنجد. بنابراين از آنچه تاكنون گفتيم اين نتيجه حاصل مي شود كه، كارنامه عملكرد نظام جمهوري اسلامي و كارگزاران آن، با توجه به تغيير عمده شرايط و تقليل محسوس درآمدهاي ارزي كشور در سال هاي پس از انقلاب با عنايت به حجم كارهاي انجام شده مصداق كارآمدي نسبي است و عدم تحقق كامل برخي از اهداف و آرمان ها مي تواند از نشانه هاي ضعف و وجود درصدي از ناكارآمدي در عملكرد كارگزاران نظام تلقي گردد. پي نوشت 1. Development

2. Efficiency

3. Infant Mortality Rate: IMR

4. شاخص هاي سلامتي در ج.ا.ايران محمداسماعيل اكبري (معاون سلامت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي)، تهران، تابستان1382، ص6.

5. Maternal Moratality Rate: MMR

6. همان، ص5 .

7. همان، ص6 .

8. ر.ك به: نامه وزير محترم علوم، تحقيقات و فناوري به مقام معظم رهبري در تاريخ 30/10/1381

به شماره 13560/9.

9. همان.

10. ر.ك به: http://access.Isiproducts.Com/trials

11. برا ي مثال، بانك جهاني براي چندمين سال متوالي، توكيو پايتخت ژاپن را به عنوان گران ترين شهر جهان اعلام مي نمايد.

12. در اين خصوص شايان توجه است كه اخيراٌ بانك جهاني مقايسه اي از وضعيت رفاه و معيشت مردم ايران بين سال هاي 1356 تا 1378 ارايه نمود. براساس آمار و شاخص هاي اين بانك در سال 1356، 46 درصد مردم ايران زير خط فقر بوده اند، در حالي كه در سال 1378 اين رقم به 16 درصد كاهش يافته است. به عبارت ديگر وضعيت رفاه و معيشت مردم در اين فاصله به طور متوسط 8/2 برابر بهبود يافته است.

منبع : نشريه اطلاع رساني معارف، شماره 22 _ دي ماه هشتاد و سه

نگاهي گذرا به دستاوردهاي انقلاب اسلامي

نگاهي گذرا به دستاوردهاي انقلاب اسلامي عبدالرضا فاضلي

مقدمه

انقلاب اسلامي ايران به دليل داشتن ماهيت اسلامي، انقلابي و مردمي، يكي از مهمترين رخدادهاي قرن بيستم محسوب مي شود. يكي از مهمترين ويژگيهاي انقلاب اسلامي، برخورداري از پايگاه و جايگاه اسلامي و فقدان تقيد فكري نسبت به مكاتب مطرح زمان خويش يعني كاپيتاليسم و سوسياليسم بود. انقلاب اسلامي ايران با اتكا به خدا و مكتب حياتبخش اسلام و بهره گيري از رهبري داهيانه و سيره سياسي امام امت(ره) به پيروزي رسيد و با هويتي مستقل و ضمن اعلام عدم وابستگي به قدرتهاي غربي و شرقي پا به عرصه ملي، منطقه اي و بين المللي گذارد. انقلاب اسلامي ايران توانست دستاوردهاي عظيمي در داخل كشور و در عرصه هاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي و نيز در عرصه منطقه اي و بين المللي به دست آورده، جاي خود را در ميان قلبهاي ملل محروم و مسلمان جهان باز

كند و ام القراي جهان اسلامي را در ايران تثيبت نمايد. *سياسي 1 _ فروپاشي رژيم طاغوت و استقرار نظام جمهوري اسلامي: اولين دستاورد انقلاب اسلامي ايران، فروپاشي رژيم ستمشاهي پهلوي و استقرار نظام جمهوري اسلامي به جاي آن بود. انقلاب اسلامي توانست با رهبري امام راحل(ره) و حمايتهاي مردمي، رژيم مستبد پهلوي را كه با زور و از طريق كودتا به روي كارآمده بود ساقط كرده و نظام جمهوري اسلامي را كه هم ويژگي اسلامي داشت و هم دموكراتيك بود، در كشور مستقر نمايد. اين نظام در 12 فروردين 1358 به دستور رهبر كبير انقلاب اسلامي به رفراندوم گذاشته شد و با رأي قاطع 2/98 درصدي مردم به تصويب رسيد. 2_ فروپاشي تز جدايي از سياست: تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، حاكمان و سياستمداران _ همگام با نظامهاي غربي _ تز جدايي دين از سياست را تبليغ مي كردند. تز جدايي دين از سياست از آن رو از سوي نظام سمتشاهي تبليغ مي شد كه مردم را از دخالت در سرنوشت خود باز داشته و حكام مستبد و حاميان خارجي آنها با آسودگي خاطر به غارت و چپاول منابع و ثروتهاي مردم اين مرز بوم بپردازند. انقلاب اسلامي ايران با كشيدن خط بطلان بر تز جدايي دين از سياست، بر اساس تعاليم اسلامي، دخالت مردم در سرنوشتشان و امور سياسي را لازم دانسته و ديانت و سياست را بر اساس جمله معروف شهيد مدرس _ كه سياست ما عين ديانت ماست و ديانت ما عين سياست ما _ لازم و ملزم يكديدگر دانست. 3_ استقلال: يكي از مهمترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي، استقلال در ابعاد مختلف سياسي،

اقتصادي، فرهنگي، نظامي و… بود. تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، حاكميت كشور چه در داخل و چه خارج از آن به معناي واقعي كلمه به رسميت شناخته نمي شد؛ چرا كه برنامه ها توسط اربابان خارجي رژيم ستمشاهي طراحي و تدوين شده و براي اجرا دراختيار رژيم قرار مي گرفت، بدون آنكه رژيم پهلوي خود دخالتي در تشخيص و تبيين آنها بر اساس مصالح و منافع ملي داشته باشد. به عبارت ديگر اين حاكميت بيگانگان بود كه در ايران رسميت داشت، نه حاكميت ايراني بر ايران. انقلاب اسلامي با پايان بخشيدن به حاكميت بيگانگان در امور داخلي كشور، استقلال در تصميم گيري و اجرا را در عرصه هاي مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي و… به ارمغان آورده و دست اجانب و بيگانگان را براي هميشه از دخالت درامور داخلي ايران كوتاه كرد. 4_ آزادي: در طول حكومتهاي گذشته در ايران تا سال 1357 به خصوص در رژيم ستمشاهي پهلوي، آزادي مردم به عنوان يك نعمت خدادادي به رسميت شناخته نمي شد و ملت از آزادي عقيده، بيان، اظهار عقيده و نظر و… محروم بودند. جو خفقان در داخل كشور به هيچ كس اجازه اظهار نظر نمي داد و هرگونه عقيده و نظر مخالف به شدت سركوب مي شد. انقلاب اسلامي ايران با از ميان بردن جو خفقان و سركوب در كشور، نعمت آزادي را براي كشور به ارمغان آورده و مردم را از اين نعمت خدادادي برخوردار نمود. 5_ مشاركت سياسي: همان گونه كه قبلاً بيان شد، در رژيم ستمشاهي مردم محلي از اعراب نداشتند و نمي توانستند در سرنوشت خود دخالت كنند. رژيم سلطنتي با كودتا به روي كار آمده بود و مجالس

مقننه شكلي فرمايشي داشت و اثري از مشاركت سياسي مردم به چشم نمي خورد. انقلاب اسلامي ايران با تغيير اين وضعيت، مردم را به نسبت به سرنوشتشان حساس كرده و آنها را به مشاركت سياسي فراخواند. كمتر از دو ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، اصل نظام به همه پرسي گذارده شد و به فاصله كمي از آن انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي، رياست جمهوري و مجلس شوراي اسلامي برگزار گرديد. همه پرسي هايي كه همه نشان از مشاركت سياسي گسترده مردم داشت. *فرهنگي 1_ استقرار ارزشهاي ديني و معنوي: رژيم ستمشاهي در راستاي اهداف اربابان غربي خود به مبارزه با فرهنگ اسلامي و ارزشهاي ديني و معنوي مردم اين مرز و بوم پرداخته و سعي داشت فرهنگ منحط غربي را جايگزين فرهنگ اسلامي و ايراني نمايد. رژيم براي تحقق اين اهداف ابزارهاي مختلفي چون مطبوعات، سينما، تئاتر، موسيقي و... را به خدمت گرفته و آنها را به ابتذال سوق داده بود. انقلاب اسلامي با پيروزي خود به اين روند خطرناك پايان داده و فرهنگ اصيل اسلامي _ ايراني و ارزشهاي والاي ديني و معنوي را در جامعه بسط و گسترش داد. 2_ مبارزه با بي سوادي و افزايش ميزان سواد: رژيم پهلوي علي رغم شعارهاي فريبنده خود، از رشد ميزان سواد و آگاهي عمومي مردم بيمناك بود و آن را در تقابل با منافع خود و اربابان غربي اش مي ديد، به همين دليل ميزان سواد و با سوادان و نيز آگاهي عمومي مردم در طول دوران حكومت پهلوي در سطح پاييني قرار داشت. پيروزي انقلاب اسلامي موجب شد كه دولتمردان مبارزه بابي سوادي و نيز افزايش ميزان سواد و آگاهي عمومي را

در دستور كار خود قرار دهند. تأسيس نهضت سوادآموزي در سالهاي اوليه پيروزي انقلاب اسلامي ايران نيز در همين راستا صورت گرفت. 3_ حاكميت قانون: در دوران رژيم ستمشاهي پهلوي اگرچه مملكت داراي قانون اساسي و قوانين عادي بود، ولي رژيم مستبد پهلوي اجازه حاكميت قانون و قانونمندي را در كشور نمي داد و قانون در شخص اول مملكت و اطرافيان وي خلاصه مي شد. پيروزي انقلاب اسلامي با تكيه بر تعاليم اسلام، نويد برقراري حكومتي را در ايران داد كه حاكميت قانون در آن به رسميت شناخته شده بود. تشكيل مجلس خبرگان قانون اساسي و تصويب قانون اساسي در ماههاي اوليه پيروزي انقلاب نيز نشان از همين امر داشت. 4_ توجه به منزلت واقعي زنان: در دوران گذشته زنان از جايگاه واقعي خود برخوردار نبودند و به زن با ديدي ابزاري نگريسته مي شد. نگاهي كه برگرفته از فرهنگ منحط غربي بود. پيروزي انقلاب اسلامي با تغيير نگرش به زن مسلمان، زنان جامعه را متوجه جايگاه واقعي شان نموده و با تكيه بر مكتب والاي اسلامي، مقام و منزلت واقعي زنان را به آنان نماياند. *اقتصادي 1_ كاهش وابستگي به نفت و فروش ضابطه مند آن: در دوران گذشته اقتصاد كشور وابستگي شديدي به نفت داشت و درآمد حاصله از فروش بدون ضابطه و ارزان نفت در راستاي سياست كشورهاي غربي و در رأس آنها آمريكا، صرف خريد روز افزون تسليحات نظامي مي شد تا ايران نقش خود را به عنوان ژاندارم منطقه به خوبي ايفا كند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، سياست كشور به سوي كاهش وابستگي به نفت و فروش ضابطه مند آن درچارچوب اوپك متمايل گرديد. 2_

اقتصاد بدون نفت: وابستگي شديد به نفت و درآمدهاي نفتي در سالهاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، اجازه توجه و شكوفايي را به بخشهاي كشاورزي، صنعتي و توليدي نمي داد. پيروزي انقلاب اسلامي با تغيير اين سياست، در صدد كاهش وابستگي به نفت برآمده و در اين راستا، طرح اقتصاد بدون نفت در دستور كار دولت قرار گرفت. 3_ كاهش وابستگي به خارج: بر خلاف وابستگي شديد صنايع كشور به كشورهاي بيگانه و مستشاران و متخصصان خارجي در دوران رژيم ستمشاهي، پيروزي انقلاب اسلامي اين نويد را داد كه صنايع داخلي مي تواند بدون اتكا به كشورهاي بيگانه نيز به حيات و پيشرفت خود ادامه دهد. 4_ خودكفايي: وابستگي اقتصاد و صنايع كشور به دنياي خارج به خصوص كشورهاي غربي در رژيم پهلوي به حدي بود كه بسياري از مواد اوليه و محصولات ابتدايي صنعتي نيز از خارج وارد مي شد و در برخي از واحدهاي توليدي صنعتي داخل تنها به مونتاژ قطعات وارداتي بسنده مي گرديد. انقلاب اسلامي با دگرگون كردن اين سياست غلط، خودكفايي را به عنوان يك اصل مهم اقتصادي و صنعتي در دستور كار دولت قرار داد. 5_ عدالت اجتماعي: فاصله شديد طبقاتي در دوران گذشته به حدي بود كه در حالي كه تعداد معدودي كه بيشتر وابستگان به رژيم و درباريان بودند در ناز و تنعم بوده و به غارت و چپاول بيت المال مي پرداختند، تعداد زيادي از مردم در فقر و فلاكت به سر مي بردند. پيروزي انقلاب اسلامي بر اساس تعاليم عاليه اسلام، عدالت اجتماعي را به عنوان يكي از مهمترين برنامه هاي خود براي كاهش فاصله طبقاتي ميان مردم اعلام كرد و اين

نويد را داد كه مردم مي توانند در سايه عدالت اجتماعي، زندگي متوسط و شرافتمندانه اي را تجربه كنند. تأسيس بنياد مستضعفان و كميته امداد امام خميني(ره) در همين راستا صورت گرفت. *نظامي 1_ كاهش خريد تسليحات نظامي: رژيم شاه در راستاي اهداف اربابان غربي خود و در رأس آنها آمريكا براي ايفاي نقش ژاندارمي درمنطقه خليج فارس به خريد روز افزون تسليحات نظامي از طريق درآمد حاصله از فروش نفت پرداخت. خريد اين تسليحات در سالهاي دهه50 به بالاترين ميزان خود در طي سالهاي حكومت ستمشاهي رسيده بود. با پيروزي انقلاب اسلامي اين روند متوقف شده و خريد تسليحات نظامي فقط در چارچوب معين و در قالب دفاع مشروع صورت پذيرفت. 2_ خودكفايي و كاهش وابستگي به غرب: وابستگي ايران به كشورهاي غربي و آمريكا در زمينه تسليحات نظامي در رژيم پهلوي به حدي بود كه نه تنها ابتدايي ترين وسايل نظامي از غرب وارد مي شد، بلكه مستشاران نظامي فراواني نيز در ارتش مشغول كار بودند. با پيروزي انقلاب اسلامي روند كاهش وابستگي نظامي به غرب آغاز شده و با اخراج مستشاران نظامي بيگانه، خودكفايي نظامي در دستور كار ارتش و سپاه پاسداران قرار گرفت. 3_ تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و كميته انقلاب اسلامي: با پيروزي انقلاب اسلامي، شرارتهاي عناصر ضدانقلاب و خودفروخته داخلي و توطئه هاي خارجي باعث شد كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و كميته انقلاب اسلامي براي حفاظت و پاسداري از مرزهاي كشور و ارزشهاي اسلامي و انقلابي تأسيس گردد. *جهان اسلام 1_ اعاده هويت و بازگشت به خويشتن: پيام انقلاب اسلامي به مسلمانان جهان، اعاده هويت و تشويق به بازگشت به ريشه هاي

اصيل اسلامي بود. نگاهي به جنبشهاي اسلامي در جهان و برخورد قهرآميز با مسلمانان، حاكي از تأثير انديشه انقلاب اسلامي بر جهان اسلام است. 2_ دميدن روح تازه در كالبد حركتهاي اسلامي: انديشه و تفكر انقلاب اسلامي كه نشأت گرفته از مكتب حياتبخش اسلام و سيره سياسي امام ره) بود، در كالبد حركتهاي اسلامي در جهان اسلام روح تازه اي دميد و موج اسلام گرايي در جهان اسلام، معادلات و نظم نوين جهاني را دستخوش تغيير و تحولات شگرفي نمود. 3_ تأثير در كشورهاي همسايه، غربي و آفريقايي: كشورهاي مصر، الجزيره، پاكستان، تركيه، سودان، فلسطين اشغالي، عراق و فليپين، تعدادي از سرزمينهاي اسلامي است كه شديداً تحت تأثير انقلاب اسلامي ايران قرار گرفت. برپايي دولت نظامي در الجزاير، تصفيه اسلام گرايان و اعمال سخت ترين شيوه هاي سركوب عليه مسلمانان مصري و بوسني هجوم سربازان آمريكايي به سومالي، تحريم اقتصادي سودان و... نمونه هايي از هراس غرب از توسعه اسلام گرايي در كشورهاي آفريقايي است. 4_ تأثير در كشورهاي منطقه خاورميانه: نگاهي كوتاه به قلب منطقه خاورميانه نشانگر اين واقعيت است كه قيام پر خروش مسلمانان فلسطيني، تنها نيروي تهاجمي علي سياستهاي توسعه طلبانه و ضد اسلامي رژيم صهيونيستي در فلسطين اشغالي محسوب مي شود. 5_ تأثير در كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز: اسلام در كشورهاي اين حوزه پس از هفتاد سال تضعيف و سركوب دين و مذهب توسط اتحاد جماهير شوروي سابق، تجديد حيات يافته و مردم اين كشورها ضمن روي آوردن به اسلام، توجه خويش را معطوف انقلاب اسلامي نموده اند. *ملتهاي غير مسلمان 1_ بازگشت به آرمانهاي والاي ديني: طي سالهاي اخير بارها از سوي صاحبنظران و مسئولان سياسي و

مذهبي جهان غرب به اين نكته تأكيد شده است كه دور ماندن جامعه از احكام ديني باعث رواج فساد و بي نظمي در جوامع غربي شده و تنها راه نجات از اين منجلاب فساد و تباهي بازگشت به آرمانهاي والاي ديني است. گسترش اين انديشه را مي توان يكي از مهمترين تأثيرات انقلاب اسلامي در كشورهاي غير مسلمان دانست. 2_ موج اسلام خواهي: انقلاب اسلامي ايران موج جديد و فراگيري از تفكر اسلامي در جهان غرب به وجود آورد. اين موج فراگير كه كانون هاي قدرت و ثروت را در جهان غرب تهديد مي كند، كشورهاي غربي را به مقابله و مبارزه با آن وا داشته است. 3_ به هم زدن نظام دوقطبي و نظم جهاني: پيروزي انقلاب اسلامي ايران با به هم ريختن نظام دوقطبي و نظم جهاني، معادلات ابرقدرتها و كشورهاي بزرگ غربي را در مناطق مختلف جهان به ويژه منطقه خاورميانه و خليج فارس به هم زد. 4_ ظهور تمدن نوين اسلامي: پيروزي انقلاب اسلامي ايران با نويد دادن ظهور تمدن نوين اسلامي در سطح جهان، كشورهاي بزرگ غربي و در رأس آنها آمريكا را به تأمل و تكاپو براي مقابله با اين تمدن واداشت. 5_ تحت الشعاع قرار دادن جنگ سرد: پيروزي انقلاب اسلامي ايران توانست جنگ سرد ميان دو ابرقدرت آمريكا و اتحاد جماهير شوروي سابق را كه از مدتها پيش آغاز شده بود، تحت الشعاع قرار دهد. 6_ ظهور سياست نه شرقي و نه غربي در جهان: پيروزي انقلاب اسلامي ايران سياست جديدي را در عرصه بين المللي مطرح كرد كه عبارت از سياست نه شرقي و نه غربي بود. اين سياست كه براي اولين بار در سطح

جهان مطرح مي شد، نويد استراتژي جديدي را مي داد كه كشوري بر پايه تعاليم اسلامي و در كنار حفظ استقلال خود، روابط خود با ساير كشورها را بر اساس يك اصل جديد پايه ريزي و اجرا نمايد. اصلي كه قرار بود براي اولين بار در سطح جهان توسط يك كشور مستقل تجربه شود. *منبع : www.shora-gc.ir ، دي 1381

انقلاب اسلامي در كلام ديگران

انقلاب اسلامي و اصالت

انقلاب اسلامي و اصالت اشاره: مقاله حاضر كه به قلم يكي از اساتيد علوم سياسي آمريكا نوشته شده است، كوششي است تا انقلاب اسلامي ايران را در چارچوب متدلوژي غرب تحليل نمايد. نگارنده اذعان دارد كه انقلاب اسلامي ماهيت خاصي دارد و در قالب متدلوژي متداول در غرب به آساني قابل تحليل نيست. لكن با استناد به ضرورت شناخت انقلاب اسلامي براي غرب و نيز برخي مشتركات موجود بين انقلاب اسلامي و انديشه هاي "اصالت" در غرب، البته از ديدگاه نويسنده، سعي مي كند انقلاب اسلامي را از نقطه نظر اصالت كه براي غرب آشنا است، و از طريق مقايسه بين آراء فلاسفه غربي و شخصيتهايي در جهان اسلام همچون امام خميني، سيد قطب، اقبال لاهوري و دكتر شريعتي بررسي و تحليل نمايد. از آن جهت كه آگاهي از تحليلها و شيوه هاي تحليل غرب از انقلاب اسلامي ايران حائز اهميت است. اين مقاله ترجمه و در دسترس علاقمندان قرار مي گيرد. انقلاب اسلامي پيچيده و اسرارآميز مي نمايد; مساوات طلب است اما در عين حال سوسياليست يا دمكراتيك نيست. راديكال است، اما سنتي نيز به نظر مي رسد. بيگانه گريز است اما به ندرت انزوا گراست، و نمايانگر انقلابهاي فرانسه، روسيه و يا تجربه آمريكا نيست.

نظريه هاي علوم اجتماعي راجع به نوسازي، خواه ماركسيست، خواه ملهم از سرمايه داري ليبرال نتوانستند وقوع آن را پيش بيني كنند و هنوز توضيح قانع كننده اي براي آن ارائه نكرده اند، تنها در دل تاريخ اسلام كه با قيامهاي زاهدانه در هر عصري مشحون است، مي توان معنايي براي اين جنبش عظيم كه جهان اسلام را در نور ديد، پيدا كرد. برنارد لوئيس مي نويسد: "با پيشينه انديشه ها و اقدامات انقلابي اسلامي (از طريق) يادها و نمادهاست كه انقلاب اسلامي بايد مورد مطالعه قرار گيرد، و تنها در اين صورت است كه احتمال درك آن وجود دارد. " بررسي اين گونه پديده ها، ما را با معماي بزرگ شرق شناسان روبرو مي كند كه تلاش ما به منظور درك شرق به ما آموخته است كه شرق فراتر از حد درك ماست و جز براي گروهي منتخب از متخصصان، در نظر بقيه عجيب و غير متعارف مي نمايد و در ديدگاه بعضي ديگر غير عقلايي، غير قابل درك، خطرناك و يا وامانده مي آيد. با اين حال يك بار ديگر متوجه مي شويم كه "خود" و "آنها" را به دو دسته تقسيم كرده ايم و در اين تقسيم بندي "عقلايي بودن" ما بر آنها مي چربد، و "آنها" در "چنبره كيشي" كه ما قادر به درك آن نيستيم و با معياري غير از معيار ما تنظيم شده، اسيرند و كمتر از تراز انسان كامل به نظر مي رسند، لذا هيچ گريزي از نگرش شرق شناسانه و قوم مداري نيست. چاره اي نداريم جز آنكه اسلام را از تنها منظري كه در اختيار داريم

يعني منظر خودمان مورد تفسير قرار دهيم. آنچه بايد مورد تفحص قرار گيرد اين است كه آيا هيچ عنصر تجربي غربگرايانه اي وجود ندارد كه بتواند بينشي عميق تر از انقلاب اسلامي را امكان پذير ساخته، دلايل موفقيت آن در ايران، تهديد ديگر رژيمها در جهان اسلام و تقويت اعتراض فلسطينيها در ساحل غربي و غزه را توضيح دهد؟ آيا علوم اجتماعي قادر نيست چشم اندازي تطبيقي در اختيار قرار دهد كه از طريق آن بتوان به مطالعه قضاياي اين كشورها و جنبش هاي غير متعارف كه اهداف آنان با انتظارات ليبرال يا ماركسيست مطابقت ندارد، پرداخت؟ جنبش تجديد حيات اسلامي در دوره معاصر نياز به اصالت را مطرح مي كند. اين جنبش از مسلمانان مي خواهد به نقد فرهنگ كاذب بي تاثير و بيزار كننده جوامع خود پرداخته، ماهيت خود را در اسلام "اصيل" بيابند. برخلاف ديگر اصلاح طلبان اوايل اين قرن كه درصدد بودند نشان دهند اسلام با يافته هاي علم و خرد غربي انطباق دارد، انقلابيون اسلامي در دوران معاصر، هم فرد و هم ميراث اسلامي را محدود كننده آزادي بشر مي دانند. آنها هم سنت را، كه رفتار مبتني بر تكرار شيوه هاي گذشته باشد، و هم نوگرايي را، كه علم و خرد را تنها منابع حقيقت مي داند، رد مي كنند. آنچه مي خواهند تنها ايمان داشتن نيست بلكه طالب اقدام ملهم از ايمان هستند كه مناسب اوضاع و احوال دوران معاصر باشد. آنها بر اين نكته پاي مي فشرند كه مسلمان حقيقي منبع الهام خود را در موقعيت انقلاب اسلام اوليه، در آزادسازي عربستان و بخش اعظم جهان متمدن

از نظامهاي اعتقادي و فرهنگي مخالف تحقق توانائيهاي بشر، مي يابد. اسلام اصيل، اسلامي است كه به بشر امكان پيروي از انساني ترين غريزه هاي خود و وحدت با ديگر همنوعان، طبيعت و خداوند را مي دهد. ويژگيهاي اساسي اصالت اسلامي عبارتند از: - طرد سنتها و نوگرايي به شكل راديكال و تاكيد بر حقيقت به صورت موجود در قالب اعمالي خاص و واقعي نه حقايق انتزاعي يا شيوه هاي عرفاني. - درك به عنوان نتيجه عمل انسان است كه تغيير مسير آن تنها از طريق عاليت بيشتر بشر است; - تاكيد بر وحدت تجربه بشري و اعتقاد به اين وعده كه بشر مي تواند از بند بيگانگي از خداوند، طبيعت و خويشتن، كه بر خود تحميل كرده، رها شود. - اعتقاد به اين واقعيت كه حاصل تلاشهاي واقعي انسانها چيزي بيش از هرج و مرج نخواهد بود. اما آنچه برشمرديم وجه مشخصه تاليفات غربي در مورد اصالت نيز هست. همانطور كه ليونل تريلينگ اشاره كرده است، جستجو براي اصالت (اصطلاحي مربوط به تاليفات هايدگر و سارتر) با انقلاب رمانتيك عليه روشنگري شروع شد. احتمالا اين جستجو با روسو آغاز شد كه بويژه در "ژولي" به توصيف بيزاري انسان از ساختارهاي سنتي اجتماعي و جامعه طبقاتي و تلاش عقلايي محض براي غلبه بر آن بيزاري، رسيد. مساله اي كه روسو طرح كرد شبيه مساله اي است كه امروزه فراروي جهان اسلام قرار دارد، غربت انساني ناشي از ترتيب اجتماع اعم از امروزي و سنتي است، اما هيچ راه گريز از جامعه و بازگشت به وضع طبيعي يا حتي عربستان عصر محمد وجود ندارد. خرد و

زاده آن، علوم جديد، جهان مادي را به شيوه هايي خارج از تسلط بشر تغيير مي دهند، جهان ملالت بار روستايي مصري جاي خود را به بي بند و باري، ازدحام و تجدد مادي قاهره مي دهد. ايمان بخودي خود موجب تسكين مي شود اما راه حل نيست. مساله اي كه در اينجا مطرح است، همانطوريكه براي روسو مطرح بود، اين است كه نوع بشر مي تواند يكبار ديگر بر سرنوشت فرد مسلط شود و دروني ترين احساس خود را راجع به اينكه انسان بودن به چه معناست، بازيابد. روسو آنچه را برناردياك "اشتياق به انقلاب كامل" ناميد آغاز كرد، با اميد به جامعه اي كه نوع بشر رها از بيگانگي در آن به زندگي پردازد و انقلاب اسلامي بيشتر در پي اين اميد يا هدف است تا جنبشهاي آمريكايي، فرانسوي يا روسي كه معتدل تر هستند و كمتر راديكال به نظر مي رسند. انقلاب ايران، جنبشهاي اعتراضي عليه دولتها در سراسر آفريقاي شمالي و خاورميانه و تظاهر كنندگاني كه عليه سلطه اسرائيل از اسلام مدد مي گيرند، همه در جستجوي اصالتي هستند كه حتي اگر مسلط بر تاريخ سياسي ما نبوده، در تجارب فكري ما موجود است. با اين گونه نگرش بر انقلاب اسلامي، توانايي بيشتري سبت به ذكر تفاوت نظرات طرفداران آن به دست خواهيم آورد; و مهمتر آنكه اين انقلاب را در حيطه درك خود براي نقد قرار مي دهيم. دشوار بتوان به جنبش تجديد حيات اسلامي، برچسب چپ يا راست زد; و به همين دليل يافتن طرفداران غربي "اصالت" برطبق مقياس چپ يا راست دشوار است. روسو، كي. ير. كگارد، ماركس

جوان، نيچه، هايدگر، گرامشي و سارتر را بايد در كجا قرار داد، به طور قطع اينها همه در يك جا قرار نمي گيرند. گرچه ياك رد اين انديشه را در " هگلي هاي چپ گرا" يافته، جفري هرف در آنچه مدرنيسم ارتجاعي مي نامد، به جريانهاي ديگر نظر دارد. به همين ترتيب نمي توان نظريات سياسي محمد اقبال شاعر و فيلسوف پاكستاني اوائل قرن بيستم، سيد قطب كه به خاطر محكوم كردن كليه نظامهاي اسلامي موجود ازجمله رژيم مصر به عنوان غير اسلامي به دستور ناصر اعدام شد، علي شريعتي كه قبل از آنكه شاهد وقوع انقلابي كه براي ايران مي خواست بشود از دنيا رفت، آيت الله خميني كه يك تئوري انقلاب به وجود آورد، نقشي براي خود در نظر گرفت و به اجراي عقايد خود پرداخت، و محمد ارغون يك پروفسور مطالعات اسلامي در پاريس با تاليفات فراوان، كه عقيده دارد مسلمانان تنها از طريق درك تماميت تاريخ خود، نه چسبيدن به هريك از جنبه هاي واحد آن خود را خواهند يافت (كاري را كه به نظر وي خميني و قطب كرده اند) يكي دانست; با اينحال مي توان آنها را نمونه هاي اصالت به شيوه اي كه در غرب ادراك مي شود دانست، اين سخن به معني متهم كردن انقلاب اسلامي به دو روئي نيست. برخي از اين متفكران مثل اقبال، شريعتي و ارغون در اروپا تحصيل كردند و تاثير غربيها ازجمله نيچه و گرامشي را تصديق مي كنند. در نوشته هاي ديگران مثل (امام) خميني (ره) و قطب نشانه اي از اطلاع آنها از فلسفه غرب ديده نمي شود گرچه تفسير

تمدن غرب و نقائص آن در قلب مباحثات آنها قرار دارد. همه آنها از نظر رد درون گرائي يوناني و ماترياليسم جدالي به عنوان مباني كافي براي درك حقيقت، به كلي ضد غربي هستند. اما اصالت يك جريان مهم انديشه غرب از زمان نيچه به بعد، از لحاظ مقاومت در برابر ايدآليزم و ماترياليزم ضد غربي بوده است در تاريخ اسلام، انقلاب در الگويي متناوب از زوال و تولد قرار مي گيرد، اما در پي رسيدن به فراسوي شيوه تفكر متداول است، همانطوريكه نيچه سعي كرد به فراسوي شيوه غربي گام بگذارد و احتمالا موفق نشد. انقلاب اسلامي در جستجوي يك آغاز تازه، يك تاسيس مجدد، بازآفريني و فعال كردن دوباره اقدامات انقلابي محمد(ص) است كه ملهم از كلام قرآن بود. به جز ارغون تمامي مولفاني كه نام برديم، مواضع خود را با تفاسير قرآن و سخنان پيامبر و اصحاب او و اشاره به منتخبي از كلمات عرفا و حكما و روايات اسلامي توجيه مي كنند. همه به استثناي ارغون از شيوه هاي سنتي استدلال اسلامي استفاده مي كنند. ولي ارغون با استفاده از علوم اجتماعي مغرب زمين مي گويد، اصالت اسلامي متكي بر هيچيك از اين آئينهاي گوناگون (ازجمله آئين قطب و امام خميني) نيست، بلكه بر همه آنها به صورت تصوير "حقيقت قرن "در طي اعصار، اتكاء دارد. به چشم ارغون جستجو براي اصالت مي بايست فراتر از دلبستگي به مرامي خاص رود و اين كار از طريق غور در اعماق تجربه تاريخي در پر معناترين اصالت و پايبندي به عقايد خاص صورت گيرد. تضاد ظاهري به معناي پذيرش عقيده اي خاص و

نفي سايرين به انديشه اصالت چنان انسجامي مي بخشد كه شرق و غرب و چپ و راست را در هم مي نوردد. اصالت از يك طرف به معناي تصديق صريح تفاوت انسانهاست. مسلمانان در جهاني كه اسلام به آن شكل داده زندگي مي كنند. يك كليمي اصيل، كليميت را به صورت حقيقتي ايجاد شده توسط مواضع ديگران مي پذيرد. از يك طرف دلبستگي به مرامي خاص در حد افراطي آن، به معناي جهاني از افراد و گروههاست كه با تنوع محيط ها، خانواده ها، كار و دوستان به كلي از يكديگر مجزا هستند. از اينرو اگر انديشه اصالت درجاتي از اميد به آينده اي داشته باشد كه در آن افراد بشر با هماهنگي نسبت به خود، يكديگر و جهان زندگي كنند بايد همچنين يك منبع وحدت در تجربه بشري بيابد. تشكيلات اسلامي در كشورهاي شيعي و مسلمان معمولا چنين گفته اند كه يك مسلمان خوب تنها نياز به ايمان به خدا، پذيرش خود متعارف و اطاعت از قدرت سياسي دارد. اما از نظر انقلابيون، مسلمان واقعي مي بايست با جامعه و خرد متعارف مخالفت كند. هر فرد مسلمان بايد مسئوليت بپذيرد و انتظار مداخله خداوند را نداشته باشد. مسلم نيست كه اينگونه اعمال فردي برخاسته از درون، اشتراك مورد نياز براي آرامش و جماعت را فراهم كند. ايمان، انقلابيون مسلمان را به كي. ير. كگارد نزديك تر مي كند تا هايدگر. اما دل مشغولي آنها با جماعت و اعتقاد آنها به اينكه قرآن يك كيش انفرادي را تجويز نمي كند و احتمالا درك اينكه تنها گروهها مي توانند باعث انقلاب اجتماعي شوند آنها را به

سمت اقدامي هايدگري سوق مي دهد. كه البته به صورت بسيار متفاوت بيان شده است. آنها صرفا با اين گفته كه مسلمانان با غير مسلمانان متفاوتند آغاز نمي كنند بلكه مي گويند مسلمانان واقعي با ساير مسلمانان متفاوتند. مشكل آنها حركت به سمت جامعه اي است كه در آن مسلمانان بتوانند به طرزي اصيل در عين حفظ اعتقاد خود بخشي از جهان باشند. سياست انقلاب اسلامي پيرو طريقه اي است كه مدافعان گوناگون آن، اين عمل مشكل آشتي دادن باور آئين خاص و وحدت را به انجام رسانند. يك تصور پيچيده از اسلام به صورت خط مشي انقلابي براي تكامل خود حدود 75 سال پيش در انديشه محمد اقبال (1938 - 1873) پديدار شد. اقبال در منطقه پنجاب هند كه مستعمره انگلستان بود بزرگ شد. قبل از اينكه درجه فوق ليسانس خود را اخذ و تدريس را آغاز كند به مطالعه فلسفه غرب، ادبيات عرب و فرهنگ اسلامي پرداخته بود. او به خاطر سرودن اشعاري به اردو شهرتي به هم رسانيد، اما بعد به سرودن اشعار به زبان فارسي پرداخت بدان منظور كه مخاطبان مسلمان بيشتري داشته باشد. او كه هنوز استقرار فكري نيافته بود، سه سال را (8 - 1905) در اروپا سپري كرد و به مطالعه حقوق انگلستان و فلسفه اروپايي معاصر پرداخت. وي در آثار نيچه، برگسون و ديگر فيلسوفان اروپايي مواد لازم براي انتقاد از اسلام به شيوه اي كه اعمال مي شد به دست آورد و با مدرك دكترا به وطن بازگشت درحاليكه متقاعد شده بود هند مي تواند با گريز از انفعال عرفاني مشرق زمين كه به چشم وي

عبارت بود از حفظ سنن اسلامي و عقل گرايي غرب كه به نظر مي رسيد خود اروپا در حال ترك آن بود، مفهومي خاص خود را بيابد. اشعار وي اين عقايد را با شيوه اي ايراني، مضامين اسلامي، الهام عرفاني و فراخوان رزمي درهم آميخت. اولين كتاب بزرگ وي "رازهاي خود" هم كيشان مسلمان را به اينكه خود باشند و از اين طريق انسانهايي اصيل گردند، فرامي خواند. اقبال با دركي از خود كه مبتني بر اعتقاد به مرامي خاص است آغاز كرد. وي در شعري كوتاه مي گويد: هر ذره در اشتياق عظمت نفس مي كشد و كيش همه عالم طمع بردن به تمتع نفس است. قلب تو چراغ راه و نفست تنها روشنايي است كه نياز داري تنها حقيقت اين جهان تويي و بقيه، پنداري به سان ساخته افسونگران. خار بيابان، بسياري از شك و ترديدها را باعث مي شود اما تو از خونين شدن پاي برهنه ننال. به چشم اقبال هم استنباط منطقي و هم ادراك حسي موجب فريب و اغفال است. تنها قدرت درك، شهود قلبي است كه مي تواند حقيقت را تشخيص دهد، اما افراد بشر با گريز از جهان مادي نمي توانند به كمال برسند، آنها بايد در جهان و عليه آن مبارزه كنند و "خار بيابان" را تحمل كنند همانگونه كه محمد در عربستان كرد. اقبال به نسل مسلمانان بنيانگذار به چشم قهرمان نگاه مي كرد، نه به خاطر حقيقتي كه براي جامعه خود ساخته به ارمغان آوردند بلكه به خاطر زندگيشان كه مي تواند سرمشق ديگران باشد. آنها احساس مي كردند و عمل مي كردند. اقبال مي

نويسد: " عمل برترين شكل تفكر است. " پشتيباني بسيار دقيق اقبال از خويشتن خويش كار تدوين يك تئوري عملي انقلاب را براي وي دشوار ساخت. اقبال در كتاب بعدي خود "اسرار از خودبيگانگي" تلاش كرد منطقي براي جماعت به دست دهد، وي در آنجا گفت مسلمانان در عشق ورزي به محمد با يكديگر متحدند اما با اينحال سنت اسلامي را به طور اعم به خاطر شيفتگي آن نسبت به روحانيون درباري، عرفان و سلطنت مورد انتقاد قرار داد. وي ضرورت قانون را به عنوان مبنايي براي جامعه مي پذيرفت، اما قانون پرستي افراطي را به خاطر جمود آن محكوم مي كرد. وي همنوايي را تنها در هنگام انحطاط; صحيح مي دانست، در نوشته هاي اقبال سرانجام كفه مضمون تنهايي بر همبستگي مي چربد. در نظر اقبال خداوند به عنوان خود مطلق ضامن وحدت جهان است. شناخت خود همان ناخت خداست و در طريق عكس خداشناسي يعني خودشناسي. به گفته وي اگر اين پيام اصلي اسلام باشد مسلمانان نيازي به ترك دين خود ندارند. و غيرمسلمين را چاره اي جز پشتيباني از اين قضيه در جهت تحقق وعده قرآني راجع به توحيد (توحيدگرايي) نيست. اعمال فردي ناشي از اعتقاد به كيش خاص در وحدتي جهاني ممزوج مي شود و بدين ترتيب معماي بزرگ تفكر اصالت حل مي گردد. با اينحال اقبال هيچگاه به روشني نمي گويد مجري مبارزه انقلابي عليه نيروهاي تحميق كننده، منحرف كننده و بيزار كننده جهان كيست. او مي گفت: فرهنگ و ايمان ارزش جنگيدن را دارند و اين امر به دفاع از استقلال مسلمانان هند منتهي شد، اما وي در عين

حال فريادهاي مبارزه بر مبناي احساسات ملي گرايانه يا قومي را كه به چشم وي سرچشمه هاي كاذب هويت بودند، محكوم مي كرد. اما چگونه مي توان تاريخ اوليه اسلام را از غرب جدا كرد يا پاكستان را به عنوان هسته اي در نظر گرفت كه روزي تمام مسلمين گرد آن جمع خواهند آمد؟ توحيدگرايي كه اقبال روياي آنرا در سر مي پروراند عمدتا به صورت يك ذهنيت باقي ماند. او زمينه اي عملي براي اقدام سياسي كه سازگار با درك خود از اصالت باشد پيدا نكرد، هرچند در ميان مردم به عنوان پدر معنوي پاكستان نوين شناخته شد، البته صورت بندي پيچيده اعتقادي اقبال الهام بخش انقلابيون بعدي ازجمله سيد قطب و علي شريعتي شد. سيد قطب (1955-1906) با تمركز روي جماعت به عنوان عمده ترين محرك تاريخي، خود را از اقبال متمايز ساخت. احتمالا از كسي كه خود را وقف آرمان اخوت مسلمين در مصر كرد انتظاري جز اين هم نمي رود. او كه در يكي از ولايات مصر در خانواده اي توانگر متولد شده بود قرآن را در سن ده سالگي فراگرفت اما بعدا به مطالعه منابع و م آخذ غير ديني ازجمله ادبيات انگليسي در قاهره روي آورد. عشق او به آرمان اسلام در اواخر دهه 1940 و هنگام اوج گيري اعتراضات عليه پارلمانتاريسم پديدار شد. قطب پس از سفري به ايالات متحده به اخوان المسلمين كه تشكيلاتي مذهبي و معترض به ارتش بريتانيا و پادشاهي مورد حمايت انگلستان در مصر بود، پيوست. تا ميانه دهه پنجاه قطب مبدل به عمده ترين مبلغ اخوان المسلمين و موضع راديكال آن شده بود.

جمال عبدالناصر، حكمران مصر از 1952 به بعد ابتدا سعي كرد از اخوان المسلمين در جهت انقلاب خود استفاده كند اما پس از اينكه اخوان المسلمين درصدد ترور ناصر برآمد آن جمعيت را غير قانوني اعلام و سيد قطب را به زندان افكند. قطب در زندان دو كتاب نوشت و به تجديد نظر در كتابهاي ديگر پرداخت. سيد قطب وقتي در سالهاي دهه 60 مدتي كوتاه از زندان آزاد شد كليه كشورهاي اسلامي موجود ازجمله مصر دوران ناصر را در كتابي تحت عنوان "نقاط عطف" محكوم كرد. وي در سال 1966 به خاطر خودداري از پس گرفتن اين نظريات كه گروههاي انقلابي دهه هاي هفتاد و هشتاد در كليه كشورهاي اصلي (سني) خاورميانه را تحت تاثير قرار داد به دار آويخته شد. قاتلان سادات براساس اصول اعتقادي سيد قطب دست به ترور وي زدند. در افكار قطب توجه به جماعت بر تعهد نسبت به فرد تقدم دارد. از نظر قطب افراد بشر مي توانند "به زبان سري" با جهان راز دل بگويند. زباني كه دسترسي مابعدالطبيعي به وحدت طبيعي و وحدت خداوند را امكان پذير مي سازد، گرچه ممكن است اين زبان فصيح نباشد ولي جهاني است و به افراد بشر امكان مي دهد به طور مشابه به سوي خدايي واحد كشانده شوند. آنها كه اين زبان را درك مي كنند آنرا از تمامي سر و صداي مزاحمي كه توسط جامعه نوين به پا شده تشخيص مي دهند و خود را متعهد به طريق خداوند كرده گروهي واحد تشكيل مي دهند كه تفاوت فراوان با توده هاي وسيعي كه خود را مسلمان مي نامند دارد.

خط مشي الهي گروهي از مردم كه عهده دار كار مي شوند به وجود مي آيد. آنها كه يكسره به اين خط مشي ايمان دارند، تا سر حد امكان با آن هماهنگ مي شوند و سعي مي كنند آنرا در قلب و زندگي ديگران نيز ايجاد كنند و با هرآنچه دارند در اين راه تلاش كنند. آنها عليه ضعف انسان و اغراض نفساني خود مبارزه مي كنند و به مبارزه با آنها كه ضعف و اغراض نفسانيشان آنها را مجبور به مقاومت در برابر هدايت الهي مي كند مي پردازند. در نگرش قطب، وجود گروهي افراد متعهد و الهام يافته، راز موفقيت محمد(ص )بود و كليد موفقيت انقلاب اسلامي در دوران معاصر نيز همين است. مسلمان واقعي قبل از توجه به فرديت، با اشتياق به سوي اتصال به جماعت مي رود و هيچ حاكميتي جز حاكميت خداوند را نمي پذيرد. قطب، قرآن را كتاب راهنمايي اين چاووشان مي داند كه توصيه هاي آن مناسب نيازهاي جنبش محمد(ص) و تبديل آن از هسته اي كوچك به حكومتي اسلامي با سلطه اي فراتر از عربستان مي باشد، قرآن طراح آنچه قطب شيوه اسلامي مي نامد و بسيار شبيه به يك استراتژي انقلابي نوين است مي باشد. جلب نخبگان پيشرو، تقويت هوشياري گروهي، جدائي گروه از جامعه، توسعه گروه، كسب قدرت و استقرار جامعه اي جديد برنامه هايي است كه بخشهاي مختلف قرآن به مراحل مختلف اين برنامه كمك مي كند. به عنوان مثال آيات اوليه كه در مكه بر حضرتش وحي شده به صبر و تحمل توصيه مي كنند و مسلمانان را از جنگ و درگيري برحذر

مي دارد. و اين امر مناسب حال گروه كوچكي است كه قبل از هجرت محمد به مدينه گرد او بودند. قطب، آيات مكي را ارائه كننده استراتژي مناسب براي اقليت انقلابي مصر در دوران ناصر ذكر مي كند. با اينحال قطب هيچگاه در مورد نحوه هدايت يك گروه انقلابي و حكومت بر جامعه جديد چيزي نمي گويد، مسلمانان واقعي تسليم اراده خداوند مي شوند تا از سلطه ديگر افراد بشر رهايي يابند. حاكميت تنها از آن خداوند است. اما قطب قبلا گفته است كه خداوند سرنوشت جهان را به دست افراد بشر سپرده است، و مستقيما در امور دخالت نمي كند. قطب در اوايل كار خود به ذكر اصولي در اسلامي پرداخت كه جامعه اسلامي براساس آن بايد بنياد نهاده شوند، و بر اجراي قوانين اسلامي پافشاري كرد. قطب به خاطر توجهي كه به قرآن داشت بعضي مواقع بنيادگرا ناميده شده است. اما در آثار بعدي خود روشن ساخت كه قرآن تنها اصول كلي اخلاق و اصول اخلاقي را روشن كرده، نه شيوه هاي به اجرا گذاردن آنها را. او پيشنهاد نمي كرد كه مصر با شيوه اي كه محمد(ص) مدينه را اداره مي كرد، اداره شود. به نظر وي لازم بود نهادهاي منطبق بر اصول اسلامي و حاكميت خداوند از دل اوضاع و احوال واقعي انقلاب سر برآورد. به گفته قطب، نهادهاي مبتني بر حاكميت مردمي ضرورتا موجب بروز تناقض خواهند شد، تنها حاكميت خداوند است كه اين آرزوي بشر را كه به صورت واحد با خود و جهان زندگي مي كند محقق خواهد ساخت. با اين حال قطب مي دانست همه داوطلبانه دست

از خودپرستي برنمي دارند تا تسليم جماعت شوند. بر اين اساس وي ضرورت استفاده از فشار و زور را تصديق مي كرد و در عين حال نهي قرآن از توسل به زور در تغيير دين را قبول داشت. قطب هيچ منطقي در مورد اعمال قدرت به دست بشر ارائه نمي كند. خداوند افراد بشر را خليفه خود در روي زمين قرار داد بدون آنكه هيچيك از آنها را در اجراي اكميت خداوند و تحقق جامعه جديد بيش از ديگران مسئول سازد. دستورالعمل قطب اقدام گروهي و داوطلبانه به منظور براندازي رژيم قديم است. قطب مشكل جماعت را از طريق يكي دانستن خودسازي با از خودگذشتگي اختياري حل مي كند. جماعت مسلمانان واقعي وحدت خود را در اين انتخاب ناشي از غريزه و ايمان و نه فرد و سنت كسب مي كند. اين جامعه طبق هنجارهاي پيشنهاد شده در قرآن و سيره پيامبر زندگي مي كند. حاكميت تنها از آن خداوند است زيرا اعمال قدرت فردي از سوي افراد بشر بر ديگري موجب بيزاري مي شود. اما اين سؤال پيش مي آيد كه در طرح قطب براي اداره امور، مي توان رهبري بشري و نهادهاي سياسي را توجيه كرد؟ مساوات طلبي قطب، چشم انداز غير علمي او و موقعيتي كه در جهان اهل سنت داشت ممكن است مانع آن شده باشد كه يك تئوري ساختاري كه برخوردار از اصالت باشد تنظيم كند. جامعه اي كه او در سر داشت به نظر شكننده مي رسد و به علت عدم توجه به مساله قدرت در برابر اقتدارگرايي آسيب پذير است. اگر سيد قطب در جهان سني بيشترين تاثير

را روي انقلاب داشته است آية الله روح الله خميني بي چون و چرا شايسته كسب آن عنوان در بين شيعيان است. مسلمانان شيعي، مشروعيت بعضي از جانشينان پيامبر را نمي پذيرند و پيشوايان آنها پس از محمد، علي خليفه چهارم و اولاد او هستند. اسلام سني كه بر بيشتر كشورهاي خاورميانه مسلط است اين نظريه و اقتدار ائمه را قبول ندارد. در ميان شارحان انقلاب ايران، علي شريعتي بيش از همه شارح صريح اصالت بوده است. اما به جاي اينكه هم شريعتي و هم امام خميني را در مجالي كوتاه مورد بحث قرار دهم، مورد پيچيده تر يعني امام خميني را مورد بحث قرار خواهم داد كه به نظر مي رسد هيچ اثري از تاثيرات غربي، راديكال يا اگزيستانسياليسم در افكارش ديده نمي شود، در غير اين صورت وي در معرض اتهام وجود تناقض در حملات آتشين خود نسبت به غرب قرار مي گرفت. اما مساله اين نيست كه آيا اقبال، قطب يا امام خميني متاثر از غرب هستند يا خير؟ بلكه پرسش اين است كه آيا مساله اي كه پيش مي كشند، و درخواستي كه مطرح مي كنند براي انديشه غربي آشناست يا خير؟ به نظر من با قضاوت بر روي آثار معدود امام خميني مي توان اصالت را يكي از اجزاي اصلي متشكله آنها دانست. در نظر امام خميني خداي متعال افراد بشر را كه داراي نقايص بشري هستند، آزاد مي گذارد تا جهان را هرطور كه مايلند اداره كنند. آنها قرآن را براي هدايت در دسترس دارند هرچند آن را به درستي درك نمي كنند. خرد انسان با هر درجه از

فايده قادر به دستيابي كامل به حقيقت نيست و متعهدترين عارفان نمي تواند، از تقرب كامل به درگاه باريتعالي برخوردار گردند. با اينحال خداوند افراد بشر را قادر به پيشرفت و اصلاح ساخته است، خداوند اين اختيار را به افراد بشر داده كه بين پذيرش انفعالي وضعيت ناقص خود و تلاش به منظور تبديل به انسانهايي واقعا اصيل از طريق مبارزه براي كمال دست به انتخاب بزنند. هرچند نيل به كمال (مطلق )غير ممكن است، براي اينكه شخص مسلمان واقعي يا انسان واقعي باشد اداي شهادتين كه حداقل تعريف يك مسلمان است كافي نيست، شخص بايد از طريق تلاش به منظور خودسازي ايمان خود را تقويت كند. خودسازي يعني دفاع از جنبه معنوي طبيعت بشري در برابر عناصر مادي جسماني و خودخواهانه، اما اكثريت بزرگي از افراد بشر كه در جوامعي آكنده از بي بندو باري، فساد، ماديگري و انفعال زندگي مي كنند حتي نمي توانند آرزوي خودسازي را داشته باشند. در نظر امام خميني مثل "قطب" ترتيبات اجتماعي مانع از توانايي اكثر افراد بشر به درك اين معنا مي شود كه به طور اصيل انسان بودن يعني چه؟ آنها نمي توانند از وضعيتي (كه در آن قرار دارند) به سمت تعالي بروند مگر اينكه با تعليم، طرح خداوند براي تشكيل يك جامعه صالح را كه در قرآن توضيح داده شده است درك كنند. از همينجاست كه ضرورت انقلاب و نياز به اهل علم كه قادر به فهم كتاب خداوند و صلاحيت رهبري انقلابي را داشته باشند، پيش مي آيد، امام خميني به پيروي از نت شيعي مي گويد: "ائمه برخلاف خلفاي اهل سنت ارائه

كننده هدايت مذهبي و نيز اقتدار سياسي هستند و علما وارثان تلاشهاي ائمه هستند. وي به ويژه مي گويد شاخص ترين مراجع در زمينه فقه در هر دوره بايد نقش مدير در بين جماعت را داشته باشند. چندين اثر امام خميني مشتمل بر درخواست از ديگر روحانيون جهت متعهد شدن به براندازي نهادهاي غير اسلامي شاه و عهده دار شدن ايجاد جامعه نوين به رهبري يك عالم برجسته فقه، از بين خودشان است. خميني دو دليل براي استقرار حكومت اسلامي ارائه مي كند كه هر دوي آنها مربوط مي شود به مساله آشتي دادن وضعيت انسان شيعه با وحدت جهان، وي مي گويد: يك حكومت اسلامي، يك محيط اجتماعي مناسب ايجاد خواهد كرد كه زندگي پرهيزكارانه در آن امكان پذير خواهد شد. افراد بشري از خودخواهي فردگرايانه خود خارج خواهند شد و به سمت درك طبايع طبيعي مشترك، هرچند پنهان خود، خواهند رفت. از اين گذشته چنين دولتي موجب تقويت وحدت در خود اسلام خواهد شد. زيرا به گفته وي نهادهاي اصيل اسلامي توجهي به اختلاف زبان و خاستگاه قومي نخواهند كرد. غرض اول بين خميني و قطب مشترك است. اما ديد امام خميني كمتر آرماني است، برخلاف قطب خميني اميدوار نيست كه نوع بشر را از كليه اقتدارهاي بشري رها كند. قطب درصدد براندازي تشكيلات مذهبي مصر بود. خميني كه خود يك روحاني است از قدرت و اقتدار علما به عنوان ضرورتي براي نيل به جامعه نوين دفاع مي كند. باز هم بعضي از افراد بشر تابع ديگران خواهند بود. جامعه پاك قطب دقيقا مساوات طلب است و درك نحوه اداره آن دشوار. خميني

روي وجود نخبگاني موجود و قابل شناسائي براي انجام انقلاب و استقرار جامعه اي با درجاتي كمتر از فضيلت حساب مي كند. تاريخ اخير ايران نشان دهنده مؤثر بودن اين الگو و نيز كيفيت نخبه گراي آن است. خميني از طريق تمسك به سنن شيعه و تلاش به منظور مرتبط ساختن ولايت فقيه با كار ناتمام ائمه، مشكل ممزوج كردن اعمال ديني انفرادي در جماعت را حل مي كند. يك دولت نيرومند كه به درستي هدايت شود شرايط اجتماعي را تامين مي كند كه در آن مسلمانان آزادند تا تبديل به افرادي اصيل شوند. اما راه حل (امام )خميني هدف ديگر او براي حكومت اسلامي، يعني وحدت اسلامي را، وجه المصالحه قرار مي دهد. ظاهرا راه حل ايشان در بين بسياري از شيعيان ايران مورد پذيرش قرار گرفته است اما مساله ولايت فقيه در جهان سنيان قابل قبول نبوده است. تاثير انقلاب اسلامي محدود به جماعتي خاص و متفرق بوده است. گرچه ممكن است مسلمانان ايراني را به خود جلب كرده باشد; اما اين امر در مورد جهان بزرگتر اسلامي كه مسلمانان ايران بخش ضروري آن هستند صدق نمي كند و خميني هيچ راه خروج نظري يا عملي از اين گونه پايبندي به عقيده اي خاص، ارائه نمي كند. انقلاب اسلامي ايران در نظر خود راجع به تاريخ به عنوان حاصل عمر بشر گذشته و امروز كاملا متجدد است. اما تجدد به خاطر اعتماد نابجاي "خود" به خرد انسان تهديدكننده است. سرمايه داري ليبرال و ماركسيسم هردو همين نقص را دارند. اما نشانه تجدد غربي يعني تكنولوژي، ضرورتا متجاوز نيست. موفقيتهاي علمي و فني نمايانگر

استفاده از خلاقيت بشر براي حل مسائل جهان گذراست گرچه ممكن است تكنولوژي حتي در ملالت بار كردن، غير انساني كردن و ايجاد بيگانگي ذي سهم باشد، هم گونه هاي غربي هم انواع شرقي مباحثات مربوط به اصالت، نشان دهنده اين سردرگمي راجع به تكنولوژي است. انقلاب اصالتي انسانهائي را مخاطب قرار مي دهد كه همراه امواج تغييرات اجتماعي كه خود موجد آن بوده اند به جلو كشيده مي شوند; اما سلطه اي بر آن ندارند. انديشه اصالت در پي يافتن تداوم، استمرار، احترام به خود و (معنويت است) كه بدون آنكه به خاطر جهان آخرت جهان فعلي را رها كند و اين ويژگيها را در احساس، عاطفه و امور غير عقلائي مي يابد. نوع بشر با " جهشي ايماني" از درماندگي و بي تحركي خارج مي شود و توانائي خود به اقدام خلاقانه را باز مي يابد. هرچند اين تشخيص موقعيت خطرناك انساني و نسخه مربوط به درمان بيزاري انسان براي غرب جالب است; اما در اوضاع و احوال خاص جهان اسلامي معقول تر است. مباني ليبراليسم غرب درنتيجه كاهش ايمان به حقوق طبيعي، متزلزل شده است. سوسياليزم علمي نيز ديگر به اندازه گذشته موجب اطمينان نمي شود، اما هنوز هم ليبراليسم و ماركسيسم فوايدي ملموس در غرب دارند. در جهان اسلامي هر دوي اين مجموعه (: ليبراليسم و ماركسيسم) عقائد آكنده از نمادهاي غربي به نظر مي رسند و آلوده به شائبه امپرياليزم هستند و هيچ يك از آنها نتوانسته اند در عوض اين معايب موجب توسعه اقتصادي و اجتماعي اعجازآميز گردند. جهان اسلام تا كي بايد صبر كند تا تئوريهاي بزرگ جهان

جادوي خود را به كار اندازند و يا خدا به مداخله پرداخته امور را اصلاح كند؟ انقلابيون مي گويند مهلت به پايان رسيده است. آنها مسلمين را دعوت به ايمان به خدائي مي كنند كه جهان را به دست مراقبت آنها سپرده است. خودياري و خودسازي كه اجزاي ضروري اعتقادنامه آمريكائيان است، شعارهاي مبارزه را تشكيل مي دهند. آژانسهاي بين المللي توسعه در تلاش به منظور اجتناب از اتهام تحميل دكترينهاي خارجي در روستاها و ولايات، صحبت از خودياري و خودسازي كرده اند و اين خود مردمند كه بايد راه خود را به سمت زندگي بهتر انتخاب كنند. در بسياري از موارد قدرت تحريك انقلاب شبيه به جاذبه قدرت سياهان در آمريكا، پيام الهيات آزاديبخش در آمريكاي لاتين و منطق (مبارزه با )تبعيض نژادي، در آفريقاي جنوبي است كه اين عقايد در همه آنها نفوذ كرده است. اما اين خود در "خودياري" و "خودسازي" چيست؟ آگاهي اساسي از چه چيز تشكيل شده است. اقبال، قطب و خميني همگي جغرافيا، قوميت و زبان را ويژگيهاي قراردادي و غير ضروري انسانها مي دانند. آنها با تبليغ اينكه ايمان برخلاف نژاد يا زبان طريقي است كه همه امكان انتخاب آنرا دارند، از نازيها و آمريكائيها فاصله مي گيرند، هر كسي مي تواند مسلمان باشد. اقبال مي گويد هر كس كه بينشي نسبت به خود پيدا كند ضرورتا پذيراي كيشي خواهد شد كه بسيار شبيه اسلام خواهد بود. اما در نظر اقبال و حتي محمد ارغون كه از انحصارگري بنيادگرايان مثل قطب شكايت دارد، جهان اسلام به وسيله "حقايق قرآني" در وضعيت مناسبي قرار داده شده است. مسلمانان در

حالي به جهان آورده مي شوند كه از يك شعور متداول برخوردارند و از اين لحاظ از ديگران كه اين شعور را از طريق تجربه به دست مي آورند متمايزند. چرا اين تقسيم بندي كمتر دلبخواهي است و خطر آن از تقسيم جهان براساس قوميت، رنگ يا زبان كمتر است؟ يا اينكه اگر مذهب، موضوعي انتخابي است و ربطي به تعديل ندارد، چرا اسلام ستيزه جو بايد آنهائي را كه سرسختانه از "انسان واقعي" بودن مي گريزند تحمل كند! انديشه اصالت از طريق تاكيد بر تنوع بشري، رفتار برابر با اقليتهاي قومي، مذهبي، اجتماعي و سياسي را مشكل آفرين مي كند. اين نظريه، تقسيم جهان به هويتها و اهداف متفاوت را بدون ارائه راهنمائي راجع به نحوه اداره چنين جهاني مي پذيرد. مسئله عملي حفظ آرامش در داخل و روابط عادي با همسايگان سازش را الزامي مي كند; اما سازش موجب جدائي نظر از عمل و وارد آمدن اتهام دو روئي، از همان نوعي كه متوجه رژيم شاه شده است، مي شود. مدافعان اصالت اعم از شرقي يا غربي مي گويند افراد بشر تنها مي توانند در هماهنگي با خود و جهان خود زندگي كنند، مشروط بر آنكه تمايزهاي ميان نظر و عمل، فاعل و مفعول و انديشه و عمل از ميان برود. هرچه يك رژيم بيشتر مبتني بر اصالت شود ضرورتا فشار بيشتري را در جهت آشتي دادن نظر و عمل احساس خواهد كرد. انديشه اصالت نمي تواند سلسله مراتب سنتي را به ديده اغماض بنگرد. حالت انفعالي انسانها در مقابل قدرتهاي بزرگ مانع از اين مي شود كه استعدادهاي آنها از قوه به

فعل درآيد، اما انديشه اصالت همچنين تمايل دارد كه دمكراسي معاصر به شيوه غربي را يك فرآيند نامشهود فشار و هل دادن به سمت منافع مادي بدون توجه به حقيقت و فضيلت بداند. جستجو براي اصالت، ضرورتا با يك فرد يا گروه كوچك آغاز مي شود و به طور بديهي به ارتقاء يك گروه نخبه به اقتدار فراوان منجر مي شود، به نظر قطب اين گروه نخبه با افراد عادي و ستيزه جو همراه هستند و براي خميني محدود كردن قدرت اين گروهها به شكلي مرسوم به معناي محدود كردن قدرت انقلاب خواهد بود. از طرف ديگر قطب و (امام) خميني قوانين شرع را به چشم يك بازدارنده مي بينند. خميني مدير واجد شرايط را شخصي مي داند كه بيش از همه از قوانين (فقه) اطلاع دارد. قطب وظيفه دولت اسلامي را تصميم گيري در مورد نحوه تطبيق دادن اصول اسلامي با اوضاع و احوال زمان مي داند. انقلاب اسلامي الهام گرفته از انگيزه مساوات طلبي اسلام به هيچ وجه نمي تواند شريك اشتياق نيچه نسبت به فضائل يك ذهن، خلاقيت و اراده برتر باشد اما در عين حال نمي تواند حامي حكومت اكثريت هم باشد. كليه تلاشها به منظور توصيف "ما" در مقابل "آنها"، موجب بروز عدم تحمل عقايد ديگران و خشونت خواهد شد. انديشه اصالت با پذيرش ترتيبات اجتماعي به عنوان منبع اصلي بيگانگي اجتماعي خواستار حمله به دولت و انحصار آن بر شيوه هاي مشروع قدرت در جامعه مي شود. افزون بر اين، به نظر مي رسد مبارزه به خاطر تبديل شدن به انسانهاي واقعي به فنا و نيستي منتهي مي شود.

سقراط زهر را با اشتياق نوشيد، ابراهيم (ع) تصميم به قرباني كردن فرزند خود گرفت، عيسي (ع )مرگ خود را گواه انسانيت خويش قرار داد، محمد (ص) به خاطر عقيده خود آغاز به نبرد كرد. هم كي. ير. كگارد و هم هايدگر روياروئي با مرگ را تنها حقيقت گريز ناپذير شرايط بشري مي دانند كه به طور مسلم حالت شخصي دارد. تريلنيگ به اين نكته توجه مي كند كه ريشه يوناني واژه اصالت به معني قدرت كامل بر چيزي داشتن و نيز به معني مرتكب كشتار شدن است. آثار اقبال، قطب و (امام) خميني حاوي تقاضاي انجام مبارزه (جهاد) است. آنها تصاويري از قدرت، جرات، شهامت و خشونت را در نبرد عليه دشمنان دروني چون خودفريبي و انفعال، عليه اوضاع و احوال بيزاركننده جهان خارج به كار مي گيرند. آثار نيچه هم همينطور; "روح آزاد" نيچه آزادي خود را از طريق اعمالي كه ناقض و مخرب نظام موجود است كسب مي كند. آنچه جامعه، بد مي داند براي روح آزاد (كه تا اين لحظه نتوانسته از اشكال مجازات كه به چشم نيچه در سراسر تاريخ، مبارزه ميان ارباب و رعيت را مشخص كرده است بگريزد) ، ضرورتا خوب است. با اينحال خشونت اولين گام ضروري در راه رهايي خود است. فرانتس فانون همين نكته را در " بيچارگان روي زمين" مطرح كرده است. آرزوهاي اساسي جنبش انقلابي در اسلام براي سنت غرب ناآشنا نيست. از خود ما نيز خواسته شده است تا خود اصيل خويش را در فراسوي رسوبات گذشته و زرق و برق تمدن فعلي يعني "قلب ظلمت"، بيابيم. اما در عين حال با

مشكلات وخيم سياسي اين گونه آرزوها آشنا هستيم، مشكل بنياد نهادن نهادهائي كه قادر به مقاومت در برابر تهاجمات انقلابي بعدي باشند; مساله مجاز دانستن مشاركت بدون قرباني كردن وحدت، مشكل كار كردن از چشم اندازي بسيار مرتبط با متابعت از آئيني خاص خود باعث است. به منظور ساختن جهاني عاري از كشمكش و بيگانگي، مساله خفه كردن خشونتي كه براي انقلاب ضروري به نظر مي رسد اما براي روياي آرمانشهر نامساعد است. شارحان غربي اصالت، سرگرم دست و پنجه نرم كردن با اين مشكلات بوده اند. آيا نيچه، هايدگر، سارتر و گرامشي راه حلهاي سياسي عملي براي اصالت ارائه كرده اند؟ آيا انقلاب اسلامي مي تواند بهتر از آنها راه حل ارائه كند؟ ممكن است پاسخ افراد منطقي، متفاوت باشد. با نگرش به انقلاب اسلامي به عنوان مبارزه اي براي اصالت، دست كم مبنائي براي قضاوت در اختيار خواهيم داشت. احتمالا قطب و (امام) خميني با ارزيابي آراي خود در همه زمينه هاي ديگر غير از متن تاريخ اسلام، مخالفت خواهند كرد. آنها به چون و چرا در مورد توانائي ما نسبت به قضاوت راجع به اين جنبش از موضعي خارج از فرهنگ اسلامي خواهند پرداخت. اما ما به عنوان ساكنان سياره اي واحد چاره اي نداريم جز آنكه خود به قضاوت بپردازيم و براساس قضاوت خود نتيجه گيري كنيم. چه بسا نگرش به جنبش احياي اسلامي معاصر (به عنوان تلاشي براي گريز از وضعيت خطرناك فعلي بشر از طريق توسل به اصالت و عدم تلقي آن به عنوان يك پديده صرفا شرقي مبهم، مرموز و خصمانه) به ما كمك كند تا به ارزشيابي

انقلاب و نتايج بالقوه آن بپردازيم.

امام و انقلاب اسلامي از نگاه جهان

امام و انقلاب اسلامي از نگاه جهان

انقلاب اسلامي ايران در ميان مسلمانان جهان بويژه لبنانيها از قدر و منزلت ويژه اي برخوردار است. گوشه اي از اظهار نظرهاي شخصيتهاي برجسته مبارز لبنان درباره انقلاب اسلامي ايران را با هم مي خوانيم.

شيخ سعيدشعبان رئيس جنبش توحيد اسلامي لبنان: موفقيت جهاني اسلام به موفقيت انقلاب ايران وابسته است.

سيدحسن نصرالله از مسئولان حزب الله لبنان: دفاع از جمهوري اسلامي ايران يك مسئوليت شرعي است و رابطه ميان جمهوري اسلامي ايران و مسلمانان لبنان يك رابطه عقيدتي و ريشه دار است كه از رهبري واحد اسلامي نشات گرفته است.

شهيد شيخ راغب حرب: ملت مسلمان لبنان انقلاب اسلامي ايران را از انقلاب خود مي داند، جريان انقلاب اسلامي منافع ابرقدرتهاي سلطه گر را به خطر انداخته است.

سيد عباس موسوي عضو حزب الله لبنان: براي مقابله با توطئه هاي استكبار جهاني و صهيونيسم، كليه مسلمانان و جنبشهاي آزاديبخش بايد جمهوري اسلامي ايران را تكيه گاه خود قرار دهند و آن را سرآغاز حركت خود بدانند.

حسين غبريس از علماي حزب الله لبنان: تجاوز به انقلاب اسلامي ايران، تجاوز عليه امت اسلامي در همه جهان است.

شيخ محمد شمس الدين نايب رئيس مجلس عالي اسلامي شيعه لبنان: انقلاب اسلامي ايران معجزه قرن بود و بزرگترين درسي را كه به ما داد اين بود كه با وحدت كلمه همه كاري را مي توان كرد. هرچه در ايران روي مي دهد مورد توجه تمام مسلمانان دنياست. سعادت و نيكبختي ما، افتخار ما در اين است كه ببينيم اين انقلاب پيروزمندتر، سرافرازتر شود.

عمر كرامي نخست وزير لبنان: ما همچنان از انقلاب اسلامي ايران كه با خارج شدن از دايره نفوذ امريكا سد

بزرگي را در برابر امپرياليسم در منطقه ايجاد كرد، پشتيباني كرده و حركت مقاومت ملت ايران را بهترين پشتيبان آرمانهاي عربي خود مي دانيم. بيداري اسلامي در جهان مرهون قيام امام خميني است.

علامه سيد محمد حسين فضل الله: يك ميليارد مسلمان هرگز نخواهند توانست با استكبار مبارزه كنند مگر با وحدت و يكپارچگي. لذا به مسلمانان توصيه مي كنيم فكر و انديشه امام امت را سرلوحه مبارزات ضداستكباري خود قرار دهند. انقلاب اسلامي ايران توانست اعتماد به نفس قابل ملاحظه را در مسلمانان زنده كند و آنان دريافتند مكتب اسلام قادر است تحرك سياسي لازم را براي حل مشكلاتشان فراهم سازد.

ابوهشام (سيد حسين موسوي) رهبر امل اسلامي لبنان: به نظر ما هر گامي كه انقلاب اسلامي در راه سازندگي بردارد يك پيروزي براي ما و تمام مسلمانان جهان خواهد بود. ملتهاي مسلمان عرب و غيرعرب در منطقه عاشق و مشتاق انقلاب اسلامي بوده و معتقدند كه تنها اسلام است كه مي تواند عهده دار مترقي ترين و عادلانه ترين نظام اجتماعي باشد.

صادق المهدي: امام خميني (سلام الله عليه) و انقلاب اسلامي در ايران به نيروي مبارزاتي و جهاد امت عرب و خلق فلسطين عليه صهيونيسم و امپرياليسم جان تازه اي بخشيدند. مردم ايران با اتكا به دين قيام كردند و براي پيروزي آن شهيد دادند. هيچ كس ايرانيان را در اين زمينه تحت فشار قرار نداده بلكه خود آنها اسلام را مي خواهند، ايرانيان بيش از ساير كشورهاي اسلامي براي اسلام قرباني مي دهند چون دين اسلام براي آنها بسيار مقدس است.

به كار بزرگ و شجاعانه ملت قهرمان ايران بسيار افتخار مي كنم. چرا كه سلطه طاغوت را برانداخت و ايران را از سيطره امپرياليسم امريكا بيرون

كشيد و آن را مجددا به آغوش اسلام باز گرداند، در واقع انقلاب اسلامي ايران، روح اسلام و روح جوانان مسلمان را تازه كرد و اعتبار اسلام را در پيشگاه جهانيان اعاده كرد. از سوي ديگر انقلاب ايران نشان داد كه تمامي مسلمين داراي يك مساله مشترك هستند و در اوايل پيروزي خود با تمام توان از قضيه آزادسازي فلسطين و بيت المقدس پشتيباني كرد. شاه نه تنها صهيونيزم را دشمن نمي دانست بلكه به آنها اسلحه داده و دوست صميمي آنها نيز به شمار مي رفت. پس از پيروزي انقلاب اين دسيسه ها و خيانتها از ميان رفت.

نابودي انقلاب اسلامي ايران، نابودي مقاومت ليبي، سوريه، فلسطين و لبنان است.

انقلاب اسلامي ايران با تكيه بر منبع لايتناهي و توكل بر خدا و اتكا به ملتي با ايمان با توطئه هاي زيادي مقابله كرده و توانسته است با حفظ ديدگاههاي اسلامي و استقلال طلبانه خود از استعمارگران دوري بجويد و به حيات با بركت خود ادامه دهد. اين تحولات نشانه اراده قوي ملت ايران در برابر قدرتهاي استعماري شرق و غرب است كه مي خواهند بر جهان حاكم شوند.

علي رغم عقايد و نظريات مختلفي كه درباره جمهوري اسلامي ايران ابراز مي شود، ما بر اين باور هستيم كه اين انقلاب نقش عظيمي در بيداري ملل اسلامي ايفا كرده است. اين انقلاب به مسلمانان و به انسانهاي مبارز آموخت كه چگونه مي توان در مقابل استكبار جهاني ايستاد و فكر و عقيده اسلامي را به ثبوت رساند. روزنامه الشعيب

امام خميني براي دفاع از محرومان جهان، پرچم اسرائيل را ا ز آسمان ايران اسلامي به زير كشيد و به جاي آن براي نخستين بار پرچم فلسطين را برافراشت و دروازه هاي

شرقي كشور ايران را به روي مجاهدين مسلمان افغاني باز گذاشت.

امام خميني - قدس سره - گورباچف را به اسلام دعوت كرد و حكم اعدام مرتدي همچون سلمان رشدي را صادر كرد و با اين عمل خود كاري كرد كه پس از پيامبر بزرگوار اسلام و خلفاي راشدين صورت نپذيرفته بود.

امام به تشويق مسلمانان براي سازماندهي صدها موسسه تبليغاتي در اروپا و امريكا همت گماشت و از اين طريق هزاران تن از مردم اين كشورها به اسلام گرويدند دستاوردهاي درخشان 89 سال زندگي اين مرد بزرگ را تاريخ با حروف طلا ثبت خواهد كرد. رئيس جمهور سودان

جمهوري اسلامي ايران اولين دولت اسلامي تشكيل شده در قرن اخير است. مردم سودان خواستار اجراي احكام اسلامي در كشور خود هستند و در اين رابطه به تجربيات ايران نيازمندند. ديدار اخير من با مقامات جمهوري اسلامي ايران بسيار رضايت بخش بود، من در آن ديدار خوستار ايجاد روابط نزديك و پايدار با جمهوري اسلامي ايران شدم و گسترش روابط بين جمهوري اسلامي ايران و سودان را قدم مثبتي در جهت ايجاد هسته مركزي وحدت كشورهاي اسلامي مي دانم. مردم سودان به هيچ وجه خواسته امپرياليسم مبني بر صرف نظر كردن از اجراي احكام اسلامي در اين كشور نخواهند شد. نشريه وحدت - چاپ استانبول

عبد السلام جلود

انقلاب اسلامي ايران موجب عزت و سرافرازي تمامي ملل اسلامي و مستضعفان و شكل گيري روح مقاومت و پايداري در برابر استكبار جهاني است.

ايران سند و پشتوانه اي قوي براي اسلام و مسلمانان و اعراب است.

علت محبوبيت امام خميني (سلام الله عليه) و انقلاب اسلامي ايران در ميان ملتهاي جهان آن است كه انقلاب اسلامي و رهبري

آن با امريكا و ارتجاع مقابله كرده و آزادي قدس را از اهداف نهايي خود اعلام كرده است.

انقلاب اسلامي ايران تنها يك انقلاب عليه شاه مخلوع نبود، بلكه انقلابي در هت بيداري ملتها و نيروهاي انقلابي به شمار مي رود. اين انقلاب را نمي توان تنها پيروزي اسلام و تمدن غرب دانست بلكه روشن ساختن اصالت اسلامي و بيرون آمدن از حالت خمودگي و ركود و گرايش به سوي سازندگي و جهشي به طرف ايفاي نقش اصيل و تاريخي اسلام بوده است.

انقلاب اسلامي ايران نشان داد با اتكا به اراده ملت ديگر احتياجي به سلاحهاي پيچيده نيست.

كيم ايل سونگ رئيس جمهوري كره شمالي: به مبارزه مردم ايران ارج زيادي مي گذاريم و پيروزي آنها را آرزومنديم. مردم ايران تحت رهبري حضرت آيت الله خميني، رهبر مهم اسلامي خود، شديدا تلاش مي كنند كه از حاكميت كشور و تماميت ملي دفاع كنند، در حالي كه از زمان پيروزي انقلاب شجاعانه بر مشكلات گوناگون در راه پيشرفت خود غلبه كردند و زندگي نويني را به وجود آوردند. مبارزه سرسختانه ايران عليه امپرياليسم امريكا را بسيار عالي ارزيابي مي كنيم. مردم ايران با شجاعت تجاوز امپرياليسم را عقب راندند. ملت ايران در غلبه بر مشكلات بسياري كه سد راهشان بود به موفقيتهاي بزرگي دست يافتند.

لئونيد برژنف: ما موفقيتها و ترقي و تعالي ايران جديد و انقلابي را آرزومنديم و اميدواريم كه مناسبات حسن همجواري ميان ملل اتحاد شوروي و ايران در شرايط ثمربخش جديد بر پايه محكم احترام متقابل، حسن نيت و عدم مداخله در امور داخلي يكديگر توسعه يابد.

شاذلي بن جديد: الجزاير به عنوان يك كشور مسلمان به دور از پافشاري بر جنبه ناسيوناليستي، خود را در

كنار جمهوري اسلامي ايران مي داند و لازم مي دانيم از تجربه ايران به عنوان يك كشور اسلامي قدرتمند در منطقه بهره مند شويم. انقلاب اسلامي ايران را انقلاب خود مي دانيم.

دكتر ابراهيم دسوقي شتا استاد زبانهاي شرقي دانشگاه قاهره: بي گمان، انقلاب اسلامي ايران را اگر مهمترين رويداد تاريخ معاصر ندانيم، بايد مهمترين رخداد سده چهاردهم هجري قمري دانست، پيروزي شگفت اين انقلاب بايستي مورد بحث و پژوهش پيگير پژوهشگران جهان قرار بگيرد، زيرا براي نخستين بار در تاريخ، مردمي ستمديده با دستهاي خالي و سينه هاي گشوده با يك سلاح، آن هم ايمان در برابر حكومت بيدادگر ايستادند و با پايداري و جانفشاني خود، تمام نيروهاي سركش طاغوتي را درهم شكستند و آن را به مزبله تاريخ فرو افكندند، و اين رويداد عظيم به نوبه خود نشان داد كه سلاح ايمان، شكست ناپذير است و همچنين اثبات كرد كه اسلام تا چه اندازه با بنيادها و اصول انقلابي سرنوشت ساز ملتها هماهنگي و سازگاري دارد و تا چه اندازه كشورهاي اسلامي مي توانند، اين سلاح را به كار گيرند، سلاحي كه همچون آتش زير خاكستر در دل مردم درخشش و حيات دارد.

انديشه هاي اسلامي، انقلاب را زاييد و به همان سان نيز انقلاب باعث جوشش و تراوش انديشه هاي انقلابي - اسلامي شد و آن را به صورت نيروي زنده و فعال در آورد. بي گمان اين امر، مهمترين پايه هاي انقلاب است.

ژنرال محمد ضياء الحق رئيس جمهور فقيد پاكستان: ايران انقلاب كرده است و همچنان در حال انقلاب اسلامي است. اين انقلاب پديده جديدي در جهان امروز است. ايران نقش بسيار مهمي را در اين پديده ايفا نموده و اسلام راستين را منعكس كرده

است. ايران تا كنون با عدم تعهد نسبت به ابرقدرتها تشخص خود را حفظ كرده است. اين نقش قابل ملاحظه اي است و ما به اين دليل از ايران تقدير مي كنيم. اينجانب آنچه را كه از انقلاب اسلامي مشاهده كردم بسيار قابل تعريف و تقدير است.

برهان الدين رباني از رهبران مجاهدين افغانستان: همان گونه كه در صدر اسلام حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) بشارت پيروزي مسلمان بر قدرتهاي بزرگ آن زمان را مي دادند و كسي باور نمي كرد، حضرت امام خميني نيز با ياراني اندك قيام اسلامي را آغاز كردند و در مقابل ابرقدرتهاي غرب و شرق پيروز شدند.

كليم صديقي مدير مؤسسه تحقيقات اسلامي لندن: پژوهشهاي آكادميك در جنبش اسلامي عمر بسيار كوتاهي را گذرانده است. نهضت انقلابي اسلامي بايستي دقيقا ثبت و ضبط و تجزيه و تحليل شود. انقلاب اسلامي ايران تا آينده اي دور، راهنما و الهام بخش نهضت اسلامي خواهد بود. از اين رو، بررسي بسيار عميق اين انقلاب ضرورت و اهميتي اساسي دارد.

معنا و مفهوم "انقلاب" در متن اسلامي آن نيز بايستي از آن مفاهيمي از انقلاب كه ملتها به طور عموم در ذهن دارند، متمايز گردد. انقلاب اسلامي يك حادثه نيست، بلكه زنجيره و سلسله اي از حوادث و جرياني پويا و مداوم است. اين انقلاب نمي تواند جرياني باشد كه به طور دفعي و سريع پايان يابد. زماني طولاني، چندين سال، و شايد يك نسل يا بيشتر لازم است كه اين انقلاب خودش به صورت "معيار" و " قاعده" در آيد. هيچ حالت متعارف و عادي شناخته شده اي كه انقلاب اسلامي بتواند سريعا بدان باز گردد، وجود ندارد. انقلاب اسلامي بايستي آنگاه كه

كنترل بر محيط خود را به دست گرفت، ثبات و وضع عادي خاص خود را بيابد و شايد بايد كه در مرزها و معاملاتش با جهان خارج همواره انقلابي بماند. تمام اين مسائل و بسياري مسائل ديگر از اين دست بايد همه جا مورد بحث و بررسي مسلمانان قرار گيرد.

روزنامه اسپانيايي "ال موندو": ايران قدرت برتر منطقه و مشعلدار جهان اسلام است. ايران كه اكنون نقش مهمي در شرايط جنگي منطقه دارد تنها كشور قابل اعتماد منطقه است. جمهوري اسلامي ايران براي رسيدن به شرايط فعلي هشت سال مبارزه در جنگ با عراق را كه توسط غرب حمايت مي شد، تحمل كرد و در نهايت به پيروزي رسيد. در طول جنگ عراق با ايران، غرب مانند هميشه بدترين و مهلكترين تصميم را گرفت و بدين وسيله صدام را به يك ماشين جنون آميز كشتار تبديل كرد. ايران اكنون از يك سو در جنگ بيطرف است و همزمان با آن از مردم عراق به عنوان مسلماناني كه مورد تجاوز قرار گرفته اند، حمايت مي كند. ايران اكنون بدون هيچ زحمتي شاهد درگيري شياطين بزرگ و كوچك است. ولي اين امر مانع از اين نشده است كه آيت الله خامنه اي رهبر روحاني ايران دعوت به رحمت و عطوفت مذهبي بكند و رئيس جمهور اين كشور نيز پيشنهاد صلح ارائه نمايد.

عباس مدني رهبر نجات اسلامي الجزاير: چراغي كه امام خميني (سلام الله عليه) برافروخت، دلهاي ما را روشن كرد. ملت الجزاير آماده است در كنار ملت ايران در يك صف واحد براي برافراشتن پرچم الله اكبر قرار گيرد.

عبدالرحمن خليفه رهبر اخوان المسلمين اردن: ايران كشوري است كه مي تواند جهان اسلام را رهبري كند. تمام مسلمان

جهان نيازمند اهتمام و توجه ايران هستند.

شينتارو آبه وزير خارجه سابق ژاپن: من از نزديك شاهد دستاوردهاي انقلاب اسلامي و تلاش مردم ايران جهت ساختن ايراني نو و با ثبات بودم و اين را مرهون رهبري با درايت رهبر انقلاب اسلامي ايران مي دانم. منبع:www.rahpouyan.com

چشم اندازهاي انقلاب اسلامي

عدالت اجتماعي و رضايت مردم

عدالت اجتماعي و رضايت مردم خانم رفعت بيات (نماينده مجلس شوراي اسلامي) در عرصه هاي انقلاب اسلامي فعاليتهاي زيادي داشته اند از جمله همكاري با شهيد دكتر چمران در مركز اسناد انقلاب اسلامي، فعاليت در اهواز و پشت خط مقدم جنگ تحميلي، خدمت در سازمان تربيت بدني، مسئوليت هفته نامه آزادي و... ايشان در حال حاضر علاوه بر انجام وظايف نمايندگي مردم زنجان و طارم در مجلس شوراي اسلامي، در مقطع دكتراي جامعه شناسي نيز به تحصيل اشتغال دارند. مصاحبه مجلة حضور را با ايشان در ذيل ملاحظه مي كنيد. * * * حضور: دربارة ديدگاههاي امام خميني و ادبياتي كه ايشان در جهان امروز بوجود آورد _ به طور مختصر _ چه تعريفي داريد و چگونه از آن استفاده كرده ايد؟ خانم رفعت بيات: اولاً در مورد نام «مجلة حضور» مي خواستم بگويم كه كلمة پرمعنايي انتخاب كرده ايد. امام خميني مي گفتند انسان هميشه در محضر خداست. من هر وقت كلمة «حضور» را مي شنوم به ياد اين جملة امام مي افتم. اما هنگامي كه امام را به پاريس تبعيد كردند من و همسرم همراه تعدادي از دانشجويان، خدمت امام رفتيم و از نزديك با شخصيت معنوي و وارستگي ايشان آشنا شدم و ديدم همة كارهاي ايشان به خاطر خدا بود. امام سياسي ترين عارف و عارف ترين سياستمدار در طول تاريخ £ امام سياسي ترين عارف و عارف ترين سياستمدار تاريخ است £ تأثير

ديگر انديشه هاي امام اين بود كه زنان به خودباوري ايمان پيدا كردند بشريت است. سياستمدار مذهبي زياد بوده است و عارفان بزرگي هم بوده اند ولي شخصي كه هر دو مقوله را با هم داشته باشد در تاريخ كم پيدا مي شود. امام دنيا را آية الهي مي ديد و سياست را به عنوان يك وسيله براي خدمت به مردم مي دانستند و خدمت به مردم و رسيدن به كمال الهي هدفي بود كه امام به خاطر آن انقلاب كرد. تمام مبارزات امام با استكبار و استعمار براي خدمت به مردم بود و هدف او اين بود كه مردم با اسلام زندگي كنند، اسلامي كه در آن، اقتصاد، زندگي فردي و خانواده برايشان تعريف شده باشد و انسان در هر لحظه بداند كه از كجا آمده و چه كار مي كند و به كجا خواهد رفت. هدف امام درك اين مسائل از طرف مردم بود. او مي گفت نبايد مردم را رها كرد و معتقد بود كه بايد حكومتي داشته باشيم كه اين شرايط را ايجاد كند. من در طي چند سال اخير در بيشتر مقالاتي كه نوشته ام و بيشتر آن مقالات درباره زنان و كودكان و توسعه پايدار اقتصادي بوده است، سعي كرده ام كه ديدگاه امام را در مورد مسائل اجتماعي و خانوادگي تبيين كنم. حضور: با توجه به مطالعات و مقالاتي كه اشاره كرديد، جايگاه و نقش زن در انديشه امام چگونه تعريف مي شود؟ رفعت بيات: در ديدگاه امام بين زن و مرد تفاوتي وجود ندارد. امام زن و مرد را به عنوان نشانة الهي مي ديدند و معتقد بودند كه هر دو بايد اصول و چارچوبها را رعايت كنند.

در ديدگاه امام، زن و مرد را در مقابل هم نمي بينيم. زن و مرد بايد همراه همديگر حركت كنند و در اين حركت هر كدام بايد نقش خاصي را عهده دار شوند. به نظر من بايد از طريق سمينارها، نشست ها و جلساتي كه با مسئولين و مردم ساير كشورهاي جهان داريم يا با برنامه هاي فرهنگي و اجتماعي مثل كتاب، اشعار و فيلم اساساً جايگاه حضرت امام و ديدگاه ايشان نسبت به انسان را تبيين كنيم. در نظام جمهوري اسلامي ما نمي توانيم ديدگاه امام را كنار بگذاريم و سپس مسائل مختلف را تبيين كنيم. مشكلات و چالشهايي كه در چند سال اخير بين روشنفكران ما، در جامعه به وجود آمده ناشي از بي توجهي به انديشه هاي امام بوده است. در كشورهاي غربي، رهبري و قدرت به گونه اي خاص تعريف شده است و در جامعة ايران نيز رهبري و قدرت به گونه اي ديگر تعريف شده كه اين دو قابل اختلاط و امتزاج نيست. حضور: به نظر شما امام خميني چه تأثيري بر روي تغيير نگرش نسبت به زن و جايگاه زن در جامعه داشته است. ديدگاه امام در مورد نقش و حضور زن در عرصه هاي اقتصادي و اجتماعي خصوصاً بحث اشتغال زنان چگونه بود. شرايط كنوني اشتغال زنان تا چه اندازه با ديدگاه امام تناسب دارد؟ رفعت بيات: با توجه به آنكه امام به عنوان مرجع تقليد مورد توجه مردم بودند، صحبتها و توصيه هاي ايشان در بين خانواده ها و مردم تأثير زيادي داشت. در ديدگاه امام، زن جايگاه ويژه اي دارد و فضا براي حركت و پيشرفت وي وجود دارد. امام زنان را به مشاركت اجتماعي و سياسي دعوت مي كرد.

تأثير ديگر انديشه هاي امام اين بود كه زنان به خودباوري ايمان پيدا مي كردند. امام زنان را به دوري از افراط و تفريط دعوت مي كرد. يكي از مشكلاتي كه ما، در جامعه با آن مواجه £ ما نتوانسته ايم جايگاه حقوقي زن را از ديدگاه اسلام در نظام اشتغال زنان مشخص كنيم هستيم اين است كه ما نتوانسته ايم جايگاه حقوقي زن را از ديدگاه اسلام در نظام اشتغال زنان مشخص كنيم. در انديشة امام خميني كه از اسلام نشأت گرفته نظام فكري بسيار مناسبي براي اشتغال وجود دارد. از نظر امام خميني، خانه داري بر زن واجب نيست و به خانه داري به عنوان يك ارزش افزوده نگاه مي كند. از طرفي خانم خانه بجز تربيت فرزند وظيفة ديگري ندارد. امام معتقد بود كه زن هنگام عقد مي تواند شرايطي را براي خودش شرط كند. مثل حق اشتغال، مكان زندگي و... در اين چارچوب فكري، زن نفقه دارد و مرد بايد زندگي را تأمين كند. اما متأسفانه در شرايط كنوني زن بايد خانه داري بكند و مسئوليتهاي همسرداري و مواظبت از فرزندان و تربيت آنها را بر عهده داشته باشد و از طرفي براي كمك به گذران زندگي و تأمين معاش، وارد عرصة كار و فعاليت _ چه در خانه و چه در خارج از خانه _ شود در حالي كه طبق موازين اسلامي مرد بايد نفقه زن را بدهد تا زن براي اقتصاد خانواده بيرون از خانه نرود و اگر قرار است كه زن در خارج از خانه كار كند بايد هدف اصلي، مشاركت اجتماعي و توسعة كشور باشد. در شرايط فعلي زنان نفقه بر نيستند و بخشي از زندگي را

خودشان تأمين مي كنند. با اين شرايط ما نمي توانيم ادعا كنيم كه زندگي اجتماعي زنان با ديدگاه امام مطابقت دارد. شرايط كنوني زنان جامعة ايران نه اسلامي است نه شرقي و نه غربي بلكه نوع خاصي است كه به هيچ الگويي شباهت ندارد و از همه مهمتر اينكه از الگوي اسلام و تفكرات امام دور شده است. طبق نظر امام ما بايد آنقدر به مردها حقوق بدهيم تا آنها بتوانند زندگيشان را اداره كنند و نفقه اي را كه قرار است به زن پرداخت كنند به راحتي پرداخت كنند. در اين شرايط اگر زن بخواهد مشاركت اجتماعي داشته باشد مي تواند وقت، سرمايه و علمش را در اختيار حكومت اسلامي قرار دهد و برابر با كاري كه مي كند حقوق دريافت كند نه آنكه از زن سه برابر آنچه به وي مي دهند كار بكشند كه خلاف شرع است. حداقل كاري كه دولت ما مي تواند براي زنان انجام دهد اين است كه يك بازنشستگي زودرس به زنان بدهد بدون اينكه بخواهيم از لحاظ بيمه و مسائل حقوقي به خاطر بازنشستگي زودتر از موعد حق آنها را پايمال كنيم. با توجه به آنكه زناني كه در بيرون از خانه كار مي كنند دچار پيري زودرس، مشكلات جسمي و خستگي هاي روحي مي شوند اين موارد مي تواند باعث سخت شدن مسير رسيدن به كمال براي خانواده شود كه امام با از بين رفتن شرايط براي رسيدن به كمال _ چه براي زن و چه براي كل خانواده _ مخالف بودند. به نظر من در شرايط كنوني الگوي اشتغال در ايران داراي مشكلات فراواني است و الگوي حاكم با الگوي موردنظر امام خيلي تفاوت دارد. اگر

ما بخواهيم به صورت شرعي با بحث اشتغال برخورد كنيم بايد به سمت الگوي اشتغال امام حركت كنيم اما متأسفانه مسئولان برنامه ريزي ما و مسئولان رده بالاي نظام چندان به فكر اين مسائل و مشكلات نيستند. ن حضور: امام خميني در شكل گيري انقلاب اسلامي، تداوم و پيروزي آن چه نقشي داشتند؟ رفعت بيات: امام خميني در شكل گيري انقلاب اسلامي جايگاه ويژه اي داشتند و به نظر من منشأ اصلي انقلاب امام بودند. مردم ايران امام را به عنوان يك رهبر معنوي از دل و جان خود پذيرفتند و هر اتفاقي كه در ايران مي افتاد امام به عنوان يك رهبر مذهبي و يك مرجع تقليد اظهارنظر مي كردند و اين اظهارنظرها بود كه جايگاه ايشان را در دل مردم عميق تر مي كرد. امام يك رهبر سياسي و مردمي براي انقلاب اسلامي بود و اگر امام نبود اساساً انقلاب اسلامي شكل نمي گرفت. امام يك وسيلة الهي براي پيروزي مردم ايران بر حكومت ستمشاهي بود. آنچه كه من از امام £ اگر امام نبود اساساً انقلاب اسلامي شكل نمي گرفت £ در نظام جمهوري اسلامي ما نمي توانيم ديدگاه امام را كنار بگذاريم در پاريس ديدم خلوص و معنويت بود و امام خدا را در خود مي ديد. نكته اي كه براي من در صحبتهاي امام خيلي جالب است اين بود كه امام در صحبت هايشان هيچ وقت مردم را از خدا نمي ترساندند بلكه آنان را به عشق به خدا دعوت مي كردند كه اين يك مسئلة خيلي مهم در تربيت اسلامي است. اگر صحيفة امام را ورق بزنيد متوجه مي شويد كه امام چندين بار فقط رژيم را از خدا ترسانده است ولي هيچ وقت مردم را از خدا

نترسانده است. امام به مسئولين مي گويد كه آيا در مقابل كارهاي خود از خدا نمي ترسيد؟ ولي در صحبت با جوانان، عشق به خدا را مطرح مي كردند. ما اگر در تربيت فرزندانمان بگوييم كه از خدا مي ترسيم يك اثر مي گذارد و اگر بگوييم كه چون خدا را دوست داريم مثلاً اين كار را انجام مي دهيم تأثير ديگري دارد. تمام رفتارها، منشها و صحبتهاي امام اين موضوع را مي خواست به انسان بفهماند كه ما خدا را در درون خودمان احساس كنيم و سعي كنيم كه به هيچ چيز تعلق خاطر نداشته باشيم، به همسر، مال و دارايي، ماديات و حتي به معنويات نيز تعلق خاطر نداشته باشيم. امام مي گفت تعلق خاطر داشتن حتي به معنويت به صورتي كه احساس كنيم كه دوستي خاصي با اندوخته هاي معنوي خود داريم به طوري كه خداي متعالي را در دلمان به فراموشي بسپاريم، درست نيست. حضور: با توجه به ديدارهايي كه در زمان تبعيد حضرت امام در فرانسه با ايشان داشته ايد، چنانچه خاطره اي از آن دوران داريد بيان بفرماييد. رفعت بيات: امام هميشه احترام خاصي نسبت به خانمها داشتند. ايشان هر موقع كه در خانه اشان در نوفل لوشاتو مي خواست سخنراني كند، طوري ميان دو اتاق مي نشست كه خانمها نيز امكان استفاده از صحبتهايش را داشته باشند. ايشان هميشه به ما وقت كافي براي گفتگو مي دادند و اينگونه نبود كه در آن شرايط كه در جامعه به زن در تصميم گيريهاي سياسي و اجتماعي اهميتي داده نمي شد ما را نپذيرند بلكه فرصت تبادل نظر را به ما مي دادند و حتي اگر سؤالات ما طول مي كشيد تحمل مي كردند. يادم هست كه در پاريس معمولاً روزهاي شنبه و يكشنبه، خانه

امام خيلي شلوغ مي شد. يك روز تعداد زيادي از دانشجويان ايراني براي ملاقات با امام به خانه وي آمده بودند و خانه امام خيلي شلوغ بود كه در آن شلوغي يك خانم خودش را خبرنگار و فرستادة فرح پهلوي معرفي كرد كه براي تهية يك مصاحبه به آنجا آمده بود. از امام سئوال كرد كه حضرت آقا اين درست است كه اگر شما حكومتي تشكيل دهيد خانمها از همه چيز ممنوع مي شوند و مجبور مي شوند در خانه ها بنشينند. امام در پاسخ گفت كه اين تبليغات دشمن است و هيچ مانعي براي فعاليت خانمها در جامعه وجود ندارد ولي حتماً بايد حدود روابط و حجاب حفظ شود. سئوال ديگر آن خبرنگار اين بود كه شنيده ايم اگر شما حكومت تشكيل دهيد در دانشگاه بين دختر و پسر بايد پرده كشيده شود و امام اين موضوع را رد كردند. بعد از مصاحبه آن خبرنگار به ما گفت كه من تا امروز نمي دانستم كه آقاي خميني اينقدر به صورت باز راجع به خانمها فكر كنند. حضور: به نظر شما در شرايط كنوني كدام يك از ابعاد فكري امام خميني كمتر مورد توجه قرار دارد و به اصطلاح كمرنگ شده است؟ رفعت بيات: متأسفانه در حال حاضر ما از بيشتر ابعاد فكري امام غافل هستيم و به انديشه هاي امام در سطح جامعه آنچنان كه بايد و شايد عمل نمي كنيم. مهمترين موضوعي كه از نظر امام خميني مهم بود و هميشه ملكة ذهن وي بود بحث عدالت اجتماعي و رضايت مردم بود. مسئولين نظام در جلب رضاي مردم آنچنان كه شايستة اين مردم است كار نكرده اند و روشها و سياست گذاريهاي اقتصادي

و آموزشي ما نيز از انديشه هاي امام خيلي فاصله دارد. تمام وجود امام براي خدمت و راضي نگه داشتن مردم مي تپيد و اگر الان امام حضور داشتند با خيلي از مسائل موجود برخورد مي كردند. حضور: ديدگاه امام در مورد آزادي و آزادي بيان در جامعه چگونه بود و تا چه اندازه اين آزادي در جامعة ما رعايت مي شود؟ رفعت بيات: ديدگاه امام اينگونه بود كه بايد ابزار و تمهيدات لازم را براي آزادي انسانها فراهم كنيم و موانعي را كه باعث عدم دستيابي مردم به آزادي مي شود برداريم. نوع آزادي كه امام به آن اعتقاد داشتند مي بايست انسان را به كمال الهي، علم، بالندگي، هويت، شناخت و اعتماد به نفس برساند. امام با هر موردي كه مانع رسيدن انسان به موارد بالا بود مخالف بودند. به نظر من مسئولين ما نتوانسته اند در اين زمينه نظر امام را عملي كنند و نتوانسته اند زمينه را براي رشد و تعالي مردم فراهم نمايند. امام به خود سانسوري اعتقاد نداشت ولي از هتك حرمت و دروغ نيز برحذر بودند و مانع اين مسائل مي شدند اما هيچ وقت مانع بلوغ و بالندگي كشور نمي شدند. ديدگاه امام در بحث آزادي بسيار زيباست، ما اگر فكر كنيم كه هر آنچه انسان را از خدا دور مي كند حرام است و آنچه ما را به خدا نزديك مي كند شرعي است، ديدگاه امام را نسبت به خيلي از مسائل پيدا مي كنيم. مثلاً در مورد موسيقي امام اولين كسي بودند كه گفتند شنونده مسئول حرام و حلال بودن موسيقي است و تشخيص اين امر را بر عهده خود انسان و شنونده موسيقي گذاشت كه كدام موسيقي او

را به طرف حرام مي كشاند. ريشة ديدگاه عرفاني امام در آثار محي الدين عربي ملاحظه مي شود. طبق اين انديشه هرچه باعث نزديكي انسان به خدا شود حلال و آنچه فاصلة انسان را با خدا زياد كند حرام است. ما نبايد خارج از وظيفه خودمان كاري كنيم كه اسلام را وارونه جلوه دهيم، امام بسته فكر كردن را قبول نداشت. به نظر من چارچوب آزادي در ديدگاه امام خيلي از مشكلات ما را حل مي كند. آن چارچوب فكري، تربيت، نحوه برخورد با جوانان، مسائل مربوط به خانمها و... را مشخص مي كند. حضور: از ديدگاه امام خميني، مجلس از چه جايگاه و موقعيتي برخوردار است؟ نقش اصلي و وظيفة نمايندگان مجلس از نظر امام خميني چيست؟ رفعت بيات: امام اعتقاد داشت كه مجلس در رأس همة امور است و مردم از طريق انتخابات در سرنوشت خودشان دخالت مي كنند. امام معتقد بود كه نمايندگان بايد بتوانند با كارشناسي دقيق به خواست مردم عمل كنند و هيچ وقت از خواست مردم دور نشوند. مجلس بايد بتواند ساز و كار قانوني خدمت نظام به مردم را آماده كند اما به نظر من مجالس ما در طي دو دهة اخير نتوانسته به اين وظيفة خود در حد رضايت حضرت امام عمل كنند چرا كه نمايندگان سعي كرده اند مشكلات روزمره مردم را كه ناشي از مشكلات دو قوة ديگر است پيگيري كنند. به اين معني كه مسئوليتهايي كه بر عهدة قوة مجريه و قضائيه است باعث شده تا نمايندگان مجلس بيشتر درصدد رفع مشكلات به وجود آمده براي مردم برآيند. به اين خاطر كار قانونگذاري به طور كامل انجام نمي شود. مسئولين بايد كاري

كنند كه اين وظيفه هاي اجرايي و قضايي از گردن نمايندگان برداشته شود. در شرايط كنوني بيشتر وقت نمايندگان صرف انجام كارهاي بي ربط مي شود. نمايندگان بايد وقت كافي داشته باشند تا در مورد مسائلي كه در مجلس بر روي آنها بحث مي شود مطالعه كنند و اطلاعات كافي كسب نمايند تا بتوانند قوانين مناسبي را تصويب كنند. متأسفانه در حال حاضر اگر نماينده اي كارهاي اجرايي و قضايي مردم را پيگيري نكند، مي گويند كه فلان نماينده دلسوز نيست. طبق ديدگاه امام، مجلس بايد به گونه اي در رأس امور قرار بگيرد كه هيچ كس خارج از مصوبات مجلس نتواند كاري انجام دهد كه باعث وارد شدن ضربه به مردم شود. امام در سال 58 در يك جلسه به روحانيون گفتند كه مردم من و شماها را از تبعيدگاهها بيرون آوردند كه كاري برايشان انجام دهيم و به آنها خدمت كنيم. اي روحانيون مبادا كاري كنيد كه مردم به اسلام بدبين شوند. نبايد كاري كرد كه مردم از اسلام جدا شوند و عاطفه و عشق و علاقه آنها به اسلام كم شود. مهمترين عامل سقوط يك حكومت و حتي جمهوري اسلامي اين است كه مردم نسبت به آن حكومت بي تفاوت شوند. اگر مردم در رأي دادنشان اين اعتقاد را £ مردم در ميان چالشها و جناح بازيها از ياد رفته اند £ متأسفانه در مورد بعضي از قوانين كه در مجلس تصويب مي شود كار كارشناسي مناسب صورت نگرفته است داشته باشند كه رأي مي دهند تا خدماتي كه اين نظام فراهم كرده بيشتر شود و خدمات نظام بيشتر نشود مردم از نظام ناراضي مي شوند و اين نارضايتي مردم از نظام آن چيزي است

كه دشمنان ما به دنبال آن هستند. يكي از اهداف اصلي غرب اين است كه ولايت فقيه در كشور ما برداشته شود و تمام تلاش غرب و آمريكا از اول انقلاب تا الان اين بوده كه ولايت فقيه را در اسلام حذف كنند. براي آنها مهم نيست چه اسلامي حاكم باشد. مطرح كردن مسائل هسته اي و حقوق بشر توسط آمريكا به اين دليل است كه مي خواهند مردم ايران از اين نظام و اسلام خسته شوند. مردم ما، در شرايط حاضر از لحاظ اقتصادي در رنج فراواني هستند. اگر از يك طرف آمريكا و كشورهاي مخالف جمهوري اسلامي ايران از خارج بحثهاي حاشيه اي را تقويت كنند و از طرفي در داخل كشور مشكلات بر مردم فشار آورد اين نظام در معرض آسيب قرار خواهد گرفت و مردم از نظام رويگردان خواهند شد و سكولاريسم دروني در درون حكومت به وجود مي آيد كه خطر آن از سكولاريسم خارجي كه به نظام تحميل مي شود خطرناك تر است و در آن صورت مردم نسبت به نظام بي تفاوت مي شوند. و بي تفاوتي مردم نسبت به نظام حاكم مهمترين عامل در سقوط نظام است. حضور: يكي از وظايف اصلي مجلس نظارت بر عملكرد ساير دستگاهها مي باشد. امام خميني حدود اين نظارت را چگونه مي دانستند؟ آيا نظارت، تمام دستگاهها را شامل مي شود؟ اگر نظارت وجود دارد پس ريشة اصلي مشكلات چيست؟ رفعت بيات: يكي از مهمترين وظايف مجلس نظارت بر حسن اجراي قانون است. متأسفانه قانون اساسي و آيين نامه داخلي مجلس، دست مجلس را براي نظارت بر بعضي از نهادها از جمله قوه قضائيه بسته است. آيين نامه داخلي مجلس مي گويد كه نهادهايي كه زير

نظر رهبري هستند از شمول نظارت مجلس خارج مي شوند و مجلس نمي تواند به آنها اخطار دهد. به نظر من براي نظارت بر اين گونه نهادها بايد ساز و كار مناسب آن را پيدا كرد. متأسفانه روي اين ساز و كار هنوز كسي به صورت جدي كار نكرده است. به نظر من اگر در كشوري قوه قضائيه درست باشد فساد و مشكلات در آن كشور به حداقل مي رسد. نظر حضرت امام اين بود كه مجلس نظارت كند تا حسن اجراي امور محقق شود. اما من معتقد هستم كه ما نتوانسته ايم اين نظارت را به نحو شايسته اي انجام دهيم. فساد موجود در كشورمان نشان مي دهد كه نظارت به صورت صحيح انجام نشده است. وقتي كه مجلس هفتم شروع به كار كرد مقام معظم رهبري به نمايندگان گفتند كه مفاسد اقتصادي را جدي بگيرند و به آن رسيدگي كنند و نكتة مهمي كه گفتند اين بود كه با دستمال كثيف نمي توان شيشه كثيف را تميز كرد كه درون اين يك جمله خيلي پيام و حرف نهفته است. من معتقد هستم كه اين آلودگي در سطح كساني است كه بايد امنيت را در جامعه ايجاد كنند، با مفاسد اقتصادي مبارزه كنند و جلوي رانت خواران را بگيرند. مردم كه قدرت جلوگيري از مفاسد را ندارند. متأسفانه آنهايي كه در اين مفاسد دخيل هستند از طريق قانون اين كار را انجام مي دهند. به نظر من آلودگي اقتصادي و مالي در سطح بالاي شخصيتهاي كشوري است. چه بسا افرادي كه بايد ناظر بر اين آلودگيها باشند ولي خود عامل اين آلودگيها هستند. مديراني هستند كه پرونده آنها به ديوان محاسبات يا قوه قضائيه

مي آيد و در آنجا پرونده راكد مي شود و به جاي اينكه به اين پرونده ها رسيدگي كنند آن مدير ارتقاي بيشتري پيدا مي كند كه اين كارها به معني فساد مسئولين است. امام هيچ وقت اين كارها را قبول نداشتند و مقام معظم رهبري نيز اين مسائل را قبول ندارند. £ حركت غالب و چشمگير مجلس هفتم، اقتصادي و فرهنگي است £ اگر مجلس در چارچوب قانون اساسي حركت كند مي تواند به انديشه هاي امام نزديك شود به نظر من يك فاجعه اي در نظام جمهوري اسلامي شكل گرفته است و آن فاجعه اين است كه مردم ما در وسط چالشها و جناح بازيهاي چپ و راست از ياد رفته اند. اين جناح بندي و جناحي عمل كردن باعث شده كه ما نظارت را به صورت مناسب در جامعه احساس نكنيم. تا زماني كه اين جناحي گري در كشور ما حاكم باشد، هم روح امام از اين مسائل ناراحت خواهد بود هم مقام معظم رهبري از اين مسائل رنج خواهند برد و از طرفي ديگر مردم ما ضرر آن را بايد متحمل شوند. تنها راه خروج از اين وضعيت اين است كه كساني كه به تفكر و انديشة سياسي و جناحي احترام مي گذارند و نيروهايي كه مستقل از اين جريانات سياسي هستند هر دو بايد وارد عرصه شوند و سه قوة ايران را در دست بگيرند. با اين شرايط اگر در انتخابات آينده گروه و فرد مستقلي وارد عرصة اجرايي كشور نشود مردم بيشتر ضرر خواهند كرد و نارضايتي مردم از نظام افزايش خواهد يافت. امام هميشه به قشر محروم و مستضعف توجه ويژه اي داشتند. متأسفانه در اوايل دي ماه جاري خانمي در يكي از

روستاهاي طارم براي زايمان عازم طارم شده بود كه به خاطر بارندگي و عدم امكانات نتوانسته بود خود را به شهر برساند و بچه اش سقط شده بود. به اين موارد از نظر حقوق بشر جز نام فاجعه چه عنواني مي توان داد؟ وقتي كه به روستاها اعتبار كافي را نمي دهيم، معلوم است كه زن روستايي بايد بچه اش را سقط كند و هميشه با سختي دست و پنجه نرم كند. با اين شرايط كشاورزي رشد نمي كند، درآمد روستاييان بالا نمي رود و فقر گسترش پيدا مي كند و فقر به شهر مي آيد و شهر به انفجار نزديك مي شود در حالي كه نظر امام اينگونه نبود و مي گفت كه هرچه داريم بايد براي مردم خرج كنيم. حضور: مجلس شوراي اسلامي در چند ماه اخير تصميماتي گرفته و مصوباتي داشته است كه برخي از تحليل گران اين نوع تصميمها و تصويب اين نوع طرحها را تقابل با دولت آقاي خاتمي مي دانند و از طرفي آن تصميمها را اخطار به دولت آينده تلقي مي كنند، شما تا چه حدودي با اين ارزيابي و نگرش موافق هستيد؟ رفعت بيات: من بين مجلس هفتم با دولت خاتمي تقابلي نمي بينم ولي تعاملي را كه خيلي از نمايندگان از آن صحبت مي كنند نيز قبول ندارم. البته حق مجلس است كه استيضاح كند و از وزيران سئوال كند يا تذكر دهد اما اينكه اين حق خودش را با چه اسباب و ابزاري به تحقق برساند جاي تحليل و بررسي عميق تر دارد. شايد هدف تعدادي از نمايندگان تقابل بوده باشد ولي اين حرف را نمي توان به تمام نمايندگان تعميم داد. ما بايد مكانيسمهاي بهتري را براي حل مشكلات شناسايي كنيم

نه اينكه با تصويب يك طرح به صورت عجولانه باعث به وجود آمدن مشكلات عديده اي در كشور شويم. مثلاً با قانوني كه مجلس در مورد تثبيت قيمت بنزين ايجاد كرد در واقع به شكل گيري مافياي قاچاق بنزين به مرزها كمك كرد. متأسفانه بعضي از قوانيني كه در مجلس تصويب مي شود بر روي آنها كار كارشناسي به طور مناسب و شايسته انجام نمي شود و حتي بعضي از طرحها و لوايح در عين اينكه بسيار مهم و حياتي هستند بدون كمترين بررسي تصويب مي شوند كه بحث تثبيت قيمتها يكي از آنها بود. حضور: عملكرد مجلس هفتم را در طي هفت ماه اخير چگونه ارزيابي مي كنيد؟ رفعت بيات: به نظر من همين كه مجلس هفتم كشور را به تنش نمي كشاند خودش خيلي ارزش دارد چرا كه در اواخر مجلس ششم ما شاهد تنشهاي فراواني در مجلس بوديم و مردم را خسته كرده بودند در حالي كه مجلس هفتم بيشتر به دنبال تصويب قوانين اقتصادي براي رفع مشكلات مردم است. متأسفانه مشكلي كه در مجلس هفتم وجود دارد اين است كه بعضي از طرحها به صورت عجولانه وارد دستور مي شود و بدون كار كارشناسي از تصويب مجلس مي گذرد. مقام معظم رهبري در اين باره به نمايندگان توصيه كردند كه قوانين كم عمق و كم اثر تصويب نكنيد. بعضي مواقع طرح يا لايحه اي تصويب مي شود و دو هفته بعد براي حذف آن تلاشهايي صورت مي گيرد كه نشان مي دهد در تصويب آن طرح يا لايحه دقت لازم صورت نگرفته است. به نظر من هدف اصلي نمايندگان، متعالي است و همگي براي كسب رضايت مردم تلاش مي كنند. حضور: عملكرد مجلس هفتم را در ماههاي

آينده چگونه ارزيابي مي كنيد؟ رفعت بيات: مجلس در آينده بيشتر در زمينة اقتصادي و فرهنگي حركت خواهد كرد ولي به خاطر شرايط حساس كشور به نظر من مجلس تا انتخابات رياست جمهوري به صورت سياسي حركت و تصميم گيري مي كند اما حركت غالب و چشمگير مجلس اقتصادي و فرهنگي خواهد بود. حضور: تصميمات اخير مجلس از جمله تصويب طرح تثبيت قيمتها را تا چه اندازه در راستاي تبليغات سياسي براي جناح اكثريت مجلس تلقي مي كنيد؟ رفعت بيات: تبليغات سياسي بر روي رأي نمايندگان مؤثر بوده ولي هدف اصلي نمايندگان اين بود كه مقداري از فشار اقتصادي موجود كم كنند. البته به نظر من اين تصميم اشتباه بود چرا كه تأثير زيادي بر روي تثبيت قيمتها نخواهد گذاشت. مجلس متأسفانه حاملهاي انرژي را با آب و برق و مراسلات پستي يكي گرفته بود و همه را در يك مجموعه آورده بود و براي همه يك رأي گيري شد ولي بعد جايگزيني صورت گرفت. به نظر من دولت آينده نمي تواند بخشي از درآمد خودش را كه از طريق فروش بنزين و ساير خدمات ايجاد مي شد كسب كند و با اين چارچوب اقتصادي تثبيت قيمت، هزينه زيادي را متقبل خواهد شد و در عين حال خدمات مناسب را نمي تواند به مردم ارائه كند و تثبيت قيمت بنزين نمي تواند تعادل را در ساير قيمتها ايجاد كند. حضور: مجلس هفتم در راستاي ترويج و نشر انديشه هاي امام خميني چه اقداماتي انجام داده يا خواهد داد؟ رفعت بيات: متأسفانه مجلس تا الان براي ترويج انديشه هاي امام خميني به صورت منسجم كاري انجام نداده است ولي بعضي از نمايندگان بعضي اوقات توصيه اي از حضرت

امام را در صحبتهايشان نقل مي كنند كه مي تواند مفيد باشد. به نظر من مجلس اگر در چارچوب قانون اساسي حركت كند در واقع با اين كار مي تواند به انديشه هاي امام نزديك شود. ما هر كاري كه انجام مي دهيم اگر مردم به واسطة آن كار از ما راضي تر شوند با انجام آن كار به اسلام نزديك تر شده ايم و در واقع به تفكرات امام جامة عمل پوشانده ايم ولي هرچه نارضايتي مردم از نظام بيشتر شود به معني اين است كه از انديشه هاي امام دور شده ايم. ما ترويج انديشة امام را بايد در عمل نشان دهيم. حضور: با توجه به در پيش بودن انتخابات رياست جمهوري در خرداد 84، فضاي سياسي كشور را در ماههاي آينده چگونه ارزيابي مي كنيد؟ حضور مردم در انتخابات را چگونه پيش بيني مي كنيد؟ رفعت بيات: مردمي كه به پاي اين انقلاب خون دادند مطمئن باشيد كه هيچ وقت از رأي دادن و حضور در عرصه سياسي كشور منصرف نخواهند شد. به روز قدس و 22 بهمن نگاه كنيد كه مردم براي حضور چه شور و شوقي دارند. ما با عملكرد خود مي توانيم به حضور بيشتر مردم در عرصه انتخابات كمك بيشتر كنيم. اگر با مردم شفاف و بدون پرده حرف بزنيم فضاي سياسي حتماً مثبت و به سوي افزايش درصد آراء خواهد بود. مردم از شعار دادن خسته شده اند. كانديداها نيز بايد از كل گويي پرهيز كنند بلكه بايد جزييات برنامه هاي خود را اعلام كنند تا مردم بتوانند بهتر تصميم بگيرند. حضور: تفاوت مجلس هفتم با مجلس ششم را در چه مي دانيد؟ رفعت بيات: متأسفانه تعدادي از نمايندگان در مجلس ششم زمينه هايي را ايجاد مي كردند

كه £ اگر در چارچوب انديشه هاي امام حركت كنيم هيچوقت با مفاسد اقتصادي و سياسي در جامعه روبرو نخواهيم شد با ديدگاه حضرت امام همخواني نداشت. اين گونه تحركات در مجلس هفتم وجود ندارد. در مجلس ششم بعضاً ديده مي شد كه نماينده اي با استفاده از بلند گوي مجلس ريشه هاي انقلاب را به زير سئوال مي برد ولي جو مجلس هفتم خيلي آرام تر است و اين آرامش وسيلة خوبي براي يك قانون گذاري خوب و عميق براي حل مشكلات اقتصادي مردم است. متأسفانه در شرايط حاضر مشكل مسكن و بيكاري بيداد مي كند كه رسيدگي به اين مشكلات لازم و ضروري است. حضور: تفاوتهاي جناح اصلاح طلب يا به اصطلاح جناح چپ با جناح اصول گرا يا به اصطلاح جناح راست را در چه مي دانيد؟ رفعت بيات: دو جناح موجود تئوري مشخصي ندارند و به نظر من آنها حتي دكترين هم ندارند و وجه اشتراك دو جناح گرفتن قدرت و مراكز مهم تصميم گيري و كسب امتيازات است. بعضي از افراد دو جناح به صورت مقطعي به مردم بها مي دهند و اين هم به خاطر حفظ منافع و موقعيت خودشان است. اين دو جناح اصلاً چارچوب فكري مشخصي ندارند و هرچند وقت يك بار به خاطر گرفتن كرسيهاي مجلس و رياست جمهوري تلاش مي كنند تا فضاي سياسي را به نفع خود تغيير دهند. حضور: با شرايطي كه فرموديد براي رشد و بالندگي نظام و رضايت هرچه بيشتر مردم به مصلحت است كه كدام جناح در انتخابات رياست جمهوري قدرت را در دست بگيرد؟ رفعت بيات: خدا نكند كه يكي از دو جناح چپ يا راست در انتخابات پيروز شود. اگر شخصي كه وابسته به انقلاب

اصيل و فرزندان واقعي انقلاب باشد، تازه نفس و از نسل سوم كه به هر دو جناح احترام بگذارد، از تجربيات دو جناح استفاده كند و از شخصيتهاي مفيد و مثبت هر دو جناح به عنوان مشاور و سياست گذار استفاده كند در انتخابات شركت كند و قدرت را در دست بگيرد براي مردم بسيار مفيدتر خواهد بود. آن گروه اصيل و انقلابي در صورت پيروزي در انتخابات بايد از دعواهاي جناحي پرهيز كنند. هر گروهي كه دچار فساد اقتصادي باشد گرفتار فساد سياسي نيز خواهد شد. نرسيدن قدرت به دست يكي از دو جناح چپ يا راست مي تواند يكي از عوامل مهم براي منافع ملي ما محسوب شود. ولي اميدوار هستم كه دولت ائتلافي شكل نگيرد. به نظر من اگر يك گروه دلسوز وارد عرصه سياسي كشور ما نشود نارضايتي مردم از نظام در آينده بيشتر خواهد شد و به دنبال افزايش نارضايتي مردم ما شاهد سقوط نظام خواهيم بود. حضور: دربارة انديشه و عمل حضرت امام، شما چه توصيه اي به مسئولين نظام جمهوري اسلامي داريد؟ رفعت بيات: مسئولين ما بايد با مردم شفاف باشند و آن چيزي را كه به مردم مي گويند عمل كنند، مردم را محور شعارها و هدفهايشان قرار دهند. در هر كاري كه مي خواهند انجام دهند براي يك لحظه هم كه شده صحيفه امام را ورق بزنند تا ببينند كه چارچوب را امام چگونه تعريف كرده است. چرا كه اگر ما در چارچوب فكري و مطابق با انديشه هاي امام حركت كنيم هيچ وقت با مفاسد اقتصادي و سياسي در جامعه روبرو نخواهيم شد. مصاحبه كننده: مسعود حسيني ده سروي

دوره ي تعامل فرهنگي ايران و غرب

دوره ي تعامل

فرهنگي ايران و غرب

در اينجا مي توان اذعان نمود كه با ورود به اين دوره، مرحله ي سلطه ي فرهنگي بر ايران نيز آغاز مي شود؛ البته اين سلطه براي استقرار كامل خود، مراحل مختلفي از جمله نفوذ اقتصادي، سياسي و سپس فرهنگي را پشت سرگذاشته است. دوره ي صفويه، دوره ي افزايش روابط ايران و اروپا به شمار مي آيد؛ زيرا كه در آن زمان، دول اروپايي گرفتار حملات عثماني ها بودند و اين دولت براي آنان خطري بزرگ محسوب مي شد، لذا دشمني بين ايران و عثماني مي توانست آنان را از خطر مصون دارد و از اين رو، روابط با ايران براي آنان جنبه ي حياتي داشت. از سوي ديگر، پيشرفت هاي دريانوردي و بازرگاني دريايي به ممالك مزبور اجازه مي داد كه درياهاي جهان را جولان گاه خويش كرده و قدرت خود را روز افزون سازند. در سايه ي اين امر، بازرگاني با مشرق زمين، بخصوص حمل ابريشم ايران و ادويه ي هندوستان كاري آسان و سودآور محسوب مي شد و بازرگانان و زمامداران ممالك اروپايي در پي استفاده از اين فرصت، كوشش بسياري نمودند. در همين راستا مسأله ي نفوذ سياسي هم به تدريج مورد توجه زمامداران اروپايي واقع شد، كه در نتيجه تعداد زيادي از اروپاييان به مثابه بازرگانان، سياحان و مبلغان مذهبي به ايران آمدند و وجود اين اشخاص باعث آشنايي تدريجي ايرانيان با آداب و رسوم و تمدن اروپا شد، به گونه اي كه مي توان اذعان نمود «از سال 1504 م (910 ه_ .ق) تا سال 1722 م (1135 ه_ . ق) كه مقارن با

دوره ي پادشاهان صفوي است، كمتر سالي هست كه يك تن از اروپاييان در ايران نباشند و كتابي راجع به ايران ننوشته باشند». (1)

از طرف ديگر، سياست پادشاهان صفوي در ايجاد وحدت ملي و تمسك به دين كه در آن زمان نيرومندترين عامل وحدت به شمار مي رفت، موجب شد كه طالبان علم، در پي تحصيل مذهب رفته و علوم ديني بسط يابد؛ البته از آن زمان تا اواسط دوره ي قاجار، كشور ايران بيشتر درگير بي نظمي، اغتشاش داخلي و جنگ با عثماني و روس بود و مجال كمتري براي تحصيل مردم باقي مانده بود، با اين حال، مهمترين قدم در راه آشنايي با تمدن جديد و معارف اروپايي، در دوره ي قاجاريه برداشته شد؛ زيرا در اين دوره، ايران بدون واسطه با سياست اروپايي رو به رو گشت و متوجه شد كه توان مقابله با آن را ندارد و بايد خود را به سلاح «تمدن جديد» (2) مسلح سازد. در حقيقت، توسعه ي وسايل ارتباطي و بسط دامنه ي سياست هاي استعماري، مانع از اين گشت كه ايران بتواند در گوشه اي از دنيا با سنن باستاني و كهن خويش به زندگاني ادامه دهد.

انديشه ي به كار گرفتن تمهيداتي كه بتواند براي تأمين برخي از نيازهاي نظامي كشور، محصل تربيت كند، پس از شكست ايران در جنگ با روسيه و از دست دادن ولايات ماوراي ارس، براي دولت مردان ايران پيش آمد و ميرزا بزرگ قائم مقام و عباس ميرزا - وليعهد فتحعلي شاه - دريافتند كه براي فراگيري علوم و صنايع جديد بايد محصلاني به انگلستان اعزام كنند. ميرزا بزرگ، نخستين كسي

است كه براي آموختن زبان هاي خارجي و علوم و صنايع اروپايي و استخراج معادن و يادگرفتن هنرهاي نظامي، محصل به انگليس و روسيه روانه نمود.

عوامل زير در آشنايي بيشتر ايرانيان با فرهنگ غرب مؤثر بوده اند:

- توجه عباس ميرزا - وليعهد فتح علي شاه - و وزيرش به جلب مستشاران خارجي و فرستادن محصل و كارگر به خارج و برپا ساختن برخي مؤسسات صنعتي به سبك جديد و ترجمه ي كتب خارجي به فارسي.

- سفر هيأت هاي نظامي فرانسوي و انگليسي به ايران و انجام اصلاحات در سپاه ايران و ساختن اسلحه.

- سفر عده اي از تجار و مبلغان اروپايي و ارمني.

- رفتن يك عده از ايرانيان به اروپا و هندوستان و آشنا شدن با معارف جديد.

همچنين، اقدامات نظامي روسيه در قفقاز و جنگ هاي ايران و روس نيز موجب تسريع در انتشار تمدن اروپاييان در ايران شد. (3)

از زمان فتحعلي شاه به بعد، هر اندازه كه روابط سياسي و اقتصادي ايران و ممالك اروپايي توسعه مي يافت، به همان نسبت آشنايي ايرانيان با تمدن اروپايي بيشتر مي شد و افسران و مستشاران نظامي فرانسه و انگليس، روس هاي مهاجر و صاحب منصبان متواري از ممالك اروپايي، در ايران به سر مي بردند و حتي پيش از اينها، مقداري اطلاعات كلي در زمينه ي اختراعات و اكتشافات علمي اروپا به خواص ايراني رسيده بود.

در دوره ي محمد شاه، دو مدرسه از نخستين مدارس جديد به سبك اروپايي به وسيله ي كشيشان آمريكايي و فرانسوي در ايران تأسيس گرديد و راه نفوذ معارف اروپايي در ايران بازتر شد.

از سوي ديگر، دوره ي سلطنت پنجاه ساله

ي ناصر الدين شاه با دوره ي ترقيات سريع علمي و صنعتي اروپا، بارور شدن انقلاب صنعت، بروز انقلاب ها و هيجان هاي ملي، تشكيل دولت هاي جوان اروپايي و بسط سياست استعماري ممالك اروپاي غربي مصادف شد. در واقع اين نيم قرن، فرصتي براي ممالكي نظير ايران به وجود آورد كه خود را به پايه ي ممالك متمدن اروپا برسانند، زيرا اروپا هنوز آنچنان، در راه ترقي جلو نيفتاده بود كه ديگر نتوان به آن رسيد و اگر زمامداران ممالك شرقي، انسان هايي فهميده، لايق و فداكار بودند، حتي پس از شكست هم مي توانستند كمر راست كنند تا به صورت همه جانبه مغلوب سياست و تمدن غرب نشوند. در اين دوره، «دارالفنون» به دست اميركبير بنياد نهاده شد تا به جاي اعزام دانشجو به خارج، طالبان علم در داخل كشور تعليم ببينند؛ البته به دنبال تأسيس دارالفنون، مدارس ديگري هم پا به عرصه ي وجود نهادند كه نفوذ تمدن و معارف اروپايي در آنها بي تأثير نبود و در زمان پهلوي اول و دوم، الگوپذيري از نظام آموزشي جوامع غربي به حد اعلاي خود رسيد، به گونه اي كه در طول سلطنت سلسله ي پهلوي، به وضوح مي توان روند عميق تر شدن سلطه ي فرهنگي و سلطه پذيري ايران را مشاهده نمود. به عبارت بهتر، بسترهاي نفوذ غرب به دليل فقدان موانع داخلي فراهم بود و تأسيس اولين دانشگاه - تهران - به سبك نوين و به تقليد از غرب، نمودي از شروع اين كار و برگزيدن سياست استفاده از تكنولوژي هاي نوين غربي در ايران بوده است. در واقع، وجود اين

زمينه هاي مناسب باعث شد تا پس از جنگ جهاني دوم، جوامع غربي به خصوص ايالات متحده - اكثراً در دهه ي شصت ميلادي - به ارائه ي انواع و اقسام مدل ها و نظريه ها مبادرت ورزند و در زمينه ي توسعه ي ايران و ديگر كشورهاي جهان سوم، به طور مستقيم دخالت كنند. يكي از اين مدل ها، الگوي «ارتباطات و توسعه» بود كه توسط «دانيل لرنر و ويلبر شرام» نظريه پردازان آمريكايي ارائه شد. بر اساس اين نظريه ي نوسازي «براي رسيدن كشورهاي جهان سوم، از جمله ايران به سطح پيشرفت كشورهاي صنعتي، بايد از همان الگو و ساختار صنعتي شدن در غرب بهره برداري كرد.» (4) اهميت الگوي مذكور در اين است كه بدون توجه به بافت هاي مختلف فرهنگي ايران، مو به مو به اجرا درآمد و ارائه دهندگان اين نظريه اعتقاد داشتند كه همه ي عناصر فرهنگي مزاحم در جريان نوسازي بايد از بين برود. از نظر آنها، تنها الگوهاي غربي زندگي و نگرش هاي آنان ارزش به حساب مي آمدند و فرهنگ بومي و اصيل ايراني در اين بين جايي نداشت.

اما بهره گيري از اين الگوها و رسيدن جامعه به حد بالاي حقارت و وابستگي، موجب شد تا روشنفكران جامعه به دليل عدم آزادي بيان و عقيده و وجود فشار، به تدريج به خود بيايند. در واقع اين، دوره اي است كه مي توان گفت: جامعه به مرحله ي خودآگاهي فرهنگي وارد شد و اكثر روشن فكران جامعه كه از دل كانون هاي غربي برخاسته بودند، شروع به آگاه كردن مردم نمودند. بسياري از روشن فكران معاصر هم،

مشكلات جامعه را برخاسته از پذيرش بدون گزينش عناصر فرهنگ و آموزش غرب مي دانستند.

نكته اي كه نمي توان آن را در ميان مطالب انديشمندان معاصر ناديده گرفت، تأكيد بر مسئوليت و نقش روشن فكران و تحصيل كردگان در بيداري و خودآگاهي فرهنگي جامعه است. از نظر آنان «روشن فكر، شبيه عصب يك اندام است. اگر جامعه به مانند يك اندام همانند باشد، نقش روشن فكر، نقش اعصاب آن اندام و عامل تحرك آن محسوب مي شود» (5) روشن فكر، فردي است كه نسبت به ناهنجاري ها و تضادهاي اجتماعي، عوامل ايجاد آنها و نياز جامعه، آگاهي كامل داشته باشد، خود را در برابر رفع اين مسايل مسئول بداند و مردم را نيز آگاه نمايد.

در واقع، اصرار آنها در بيداري ديگر روشن فكران ايراني هم به اين دليل بود كه آنان از اين مسئوليت ها بي اطلاع بودند، زيرا با ملاك هاي ديگر و براي محيط هايي ديگر تربيت شده بودند و به ناچار در اين محيط زندگي مي كردند كه البته «حاصل اين مشكل، فرار مغزها و در نتيجه رها شدن مردم به حال خويش بود و اگر روشنفكري هم در چنين محيط هاي سنتي دوام مي آورد، بيشتر نوعي جانشين عوامل استعماري بود... نه عضو جا افتاده در جامعه ي سنتي» (6) و اغلب روشنفكران جامعه ي ما، از زاويه ي ديد غربي ها به هويت خويش و جهان مي نگريستند و قالب هاي ذهني و شيوه ي تفكر و روش تلقي آنان را خودآگاه و ناخودآگاه تقليد مي كردند. بدين لحاظ، آگاهان به مسايل جامعه، در درجه ي اول به تبيين اهميت

فرهنگ و تفاوت هاي فرهنگي تمدن شرق و غرب و لزوم خودآگاهي فرهنگي آنها پرداختند تا به اين وسيله بتوانند با آگاهي دادن به مردم، آنها را در برابر تهاجم همه جانبه فرهنگ غربي مقاوم نمايند.

صاحب نظران با تأكيد بر منحصر به فرد بودن فرهنگ هر جامعه، معتقدند كه افراد هر جامعه طي ساليان متمادي، تجارب ويژه اي كسب مي كنند و داراي خصلت هايي مشترك مي شوند. آنها در مواجهه با هر مسأله و نياز، قادر هستند با گزينش راه حل خاص خود - راهي كه در طول قرن ها تجربه به دست آمده است - مشكلات را پشت سر بگذارند.

انسان داراي سه بعد جدايي ناپذير گذشته، حال و آينده است. بدين صورت كه انسان در زمان حال، حامل تاريخ گذشته ي خود است و حاصل آن، همان موجوديت و وضعيت اوست كه بر مبناي آن، در زمان حاضر نسبت به احتمالات آينده جهت گيري مي كند. (7) هر انسان به دليل آگاهي از گذشته ي خود، داراي تاريخ است و شخصيت او، پيوستگي خاصي با آن تاريخ دارد. در عين حال، تاريخ فردي انسان، ارتباط سر راستي با تاريخ جمعي دارد كه در بين آنها تكوين يافته است. او در عين حالي كه در جمع، داراي هويت فردي مي شود، با گرفتن عناصر مشترك - فرهنگ - هويت جمعي پيدا مي كند و با آنها داراي تاريخ مشترك مي شود.

در واقع، هر فردي داراي نوعي شخصيت فرهنگي است و همان مجموعه ي خصوصيات انساني را داراست كه در طول تاريخ، انسان يك جامعه و انسان يك مرحله ي تاريخي تحقق مي يابد.

در كل،

فرهنگ را مي توان مجموعه ي تجلياتي دانست كه به صورت معنوي، هنري، تاريخي، ادبي و احساسي يك قوم و در طول تاريخ آن قوم فراهم آمده است؛ تنها اين تجليات است كه توجيه گر دردها، نيازها، كيفيت جنس روح و فطرت خصوصيات اجتماعي، زيست مادي و بالاخره روابط اجتماعي و ساختمان اقتصادي آن قوم به حساب مي آيد.

در حقيقت، از ميان تعاريف مختلفي كه از فرهنگ ارائه مي شد، يك وجه مشترك را كه همانا شاخصه ي منحصر به فرد بودن آن براي يك جامعه است و آن را از ديگر اقوام، مشخص و ممتاز مي سازد، مي توان تشخيص داد.

در كل، فلسفه ي علوم در تفكر انساني و اسلامي، مبتني بر حكمت خداوند است. علوم اسلامي از طب و نجوم گرفته تا رياضي و هيئت و فيزيك و... همگي به جهان نگري اسلامي مربوط است و عميقاً در وحدانيت خداوند يا توحيد ريشه دارد. در نتيجه، اختلافي بنيادين ميان پايه ها و اصول فلسفه ي علم از ديدگاه اسلامي و غربي وجود دارد، زيرا بر خلاف ديدگاه اسلامي، نظريه هاي علمي غرب درباره ي منشأ هستي، منحصراً به علل مادي و قابل بيان از نظر رياضي تكيه دارد. با اين تفاصيل، نوع نگرش به جهان هستي و علم ناخودآگاه بر كيفيت آموزش و تعليم و تربيت مؤثر واقع مي شود.

در مجموع بايد گفت كه پس از دوره ي رنسانس و بر اساس تحول فكري جامعه و نياز اساسي مردم به وجود مراكز آموزشي و دانشگاه ها، مؤسسات آموزش عالي متناسب با نياز مردم به وجود آمد، ولي چون اساس اين مراكز بر جدايي

دين از دانش استوار بوده و جو فكري جامعه نيز به آموزش مسايل جديد علمي گرايش يافته بود، محيط هاي آموزشي رفته رفته از كليساها جدا شدند.

در مجموع مي توان گفت كه با شروع دوره ي نفوذ فرهنگ غرب در ايران، مرحله ي سلطه ي فرهنگي در ايران نيز آغاز مي شود و ايرانيان در برخورد با فرهنگ غرب و نفوذ تدريجي آن، نوعي واكنش انفعالي اتخاذ كردند و غربيان نيز در مقابل چنين عكس العملي، با به كارگيري سياست زور، تحقير و توهين، بر جسم و روح مردم غلبه كردند و اين بردگي به مرور ايام به جامعه القا شد و برتري و تفوق آن ها به عنوان يك واقعيت در تمام زمينه ها پذيرفته شد؛ اما ظهور انديشمندان و عالمان آگاه و تلاش آن ها براي بيداري مردم و بازگشت به فرهنگ اصيل اسلام و روحيه ي عرفاني ايرانيان، منجر به وقوع انقلاب بزرگي شد كه لازم دانست در ابعاد مختلف فرهنگ اعم از آموزش، ارزش هاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و... تغيير اساسي ايجاد نمايد. در واقع، انقلاب اسلامي يك انقلاب بزرگ فرهنگي بود كه در قالب يك انقلاب سياسي متجلي گشت. پي نوشت : 1- حسين محبوبي اردكاني، تاريخ مؤسسات تمدني جديد در ايران، (جلد يكم)، انتشارات دانشگاه تهران، تهران 1370، ص 20.

2- لازم به ذكر است كه شروع تمدن جديد را معمولاً با آغاز قرون جديد اروپا همراه مي دانند و سال 1453 ميلادي را مبدأ اين تاريخ مي شمارند. وقايع مهم اين دوره عبارت است از: رنسانس، اصلاح مذهب مسيح، ترقي دريانوردي، اكتشافات جغرافيايي و كشف سرزمين هاي تازه و

اختراعات شگرف و سودمند.

3- همان، ص 51.

4- Ali Mohammadi, "Culture Imperialism Cultural Identity", in john Mohammadi A. S. Mohammadi eds.) , Questioning the downing, Ali media: Acritical)Introduction (london: sage publications, 1995) P. 369

5- شمس آل احمد، حديث انقلاب (كتاب دوم: استقلال فرهنگي)، حوزه ي هنري سازمان تبليغات اسلامي، تهران 1372، ص 20.

6- جلال آل احمد، در خدمت و خيانت روشنفكران، (جلد اول)، انتشارات خوارزمي، تهران 1357، ص 40.

7- داريوش آشوري، ما و مدرنيت، مؤسسه ي فرهنگي صراط، تهران 1376، صص 4 - 5.

منبع:كتاب انقلاب فرهنگي در جمهوري اسلامي

سند چشم انداز و روابط خارجي ايران

سند چشم انداز و روابط خارجي ايران نويسنده: عباس ملكي

يكي از مشخصات جامعهء ايراني در افق چشم انداز عبارت است از دست يافتن به جايگاه اول اقتصادي، علمي و فناوري در سطح منطقهء آسياي جنوب غربي (شامل آسياي مركزي، قفقاز، خاورميانه و كشورهاي همسايه).

همچنين سند چشم انداز بيان مي دارد كه سياست هاي توسعه و اهداف و الزامات چشم انداز بايد به نوعي برنامه ريزي گردد كه ايران در طول اين دوره بتواند داراي تعامل سازنده و موثر با جهان بر اساس اصول عزت، حكمت و مصلحت باشد. در اين مجال كوتاه چند سئوال در ارتباط با سند چشم انداز و روابط جمهوري اسلامي ايران با كشورهاي آسيايي مطرح و تلاش مي گردد پاسخ آنها يافت شود. الف: مباني نظري روابط خارجي ايران 1- سياست خارجي چيست؟

سياست خارجي، اصولا در مورد فعاليت هاي يك كشور در محيط و شرايط خارجي است. در همين ارتباط، سياست خارجي مي تواند يك استراتژي و يا برنامه اي از فعاليت ها تعريف گردد كه توسط تصميم گيران يك كشور

در برابر كشورهاي ديگر و يا نهاد هاي بين المللي انجام شده تا به اهدافي كه بنام منافع ملي آن كشور خوانده مي شود، برسند.

تصميم گيري در سياست خارجي عموما بنام كشور خوانده مي شود. بعنوان مثال، گفته ميشود كه كشور الف اقدام به اعتراض به كشور ب نمود. در حاليكه همه مي دانيم كه كشور يك واژه انتزاعي است و نمي تواند تصميم گير باشد. در حقيقت سياست خارجي، پروسه ايست از تصميم گيري كه افراد تصميم گير به نيابت از كشور و يا مردم تصميم مي گيرند.

بسياري از ناظران، الگوي دولت عامل تصميم گيرنده را بطور مسلم بازيگراني مي دانند كه سيستم بين المللي را تشكيل مي دهند. اين بدان معني است كه عمل در سيستم بين المللي عادتا به دولتها نسبت داده مي شود. ولي اين دولت ها مجموعه اي از كاركنان دولتي هستند كه بجاي جوامع ملي خود و بنا به وظيفه اي كه برايشان اين جوامع معين كرده اند عمل مي كنند.

بقول جيمز روزنا "اين كه مي گوئيم آلمان اين را مي خواهد، يا فرانسه از آن احتراز مي كند، اين خطر وجود دارد كه نسبت دادن مشخصات يك انسان به غير انسان يا واحدهاي تجريدي را بيش از حد لازم ساده كرده باشيم". با اين همه، او از اين روش بعنوان يك اختصار لازم دفاع مي كند.

مورگنتا، پيشكسوت نظريه پردازان بعد از جنگ جهاني دوم در روابط بين الملل و سياست خارجي در كتاب خود روش منطقي و يا عقلايي در تصميم گيري سياست خارجي را تائيد كرده و مي نويسد: "ما (تحليلگر) خود را به جاي سياستمداري قرار

مي دهيم كه بعضي از مسائل سياست خارجي ملتي را بايد تحت شرايطي حل نمايد.

و از خود مي پرسيم، در چنين شرايطي چه راه هاي منطقي ديگري وجود دارد كه يك سياستمدار مي تواند (با فرض اينكه هميشه رفتار منطقي داشته باشد) براي حل اين مسئله انتخاب كند و كداميك ازاين راه هاي منطقي را اين سياستمدار احتمالا انتخاب خواهد كرد. " 2- ساختار سياسي ايران چگونه است؟

ايران يكي از مهمترين كشورهاي جهان بلحاظ استراتژيكي و ژئوپليتيكي است. از نقاط قوت اين كشور مي توان به همسايگي با 15 كشور در مرزهاي خاكي و آبي خود اشاره داشت. اين كشور دومين دارنده ذخائر نفت خام در جهان پس از عربستان سعودي، و دومين دارنده ذخائر گاز جهان پس از فدراسيون روسيه است. ايران در سال 2006 از فروش نفت 55 ميليارد دلار درآمد نفت داشته است. اين كشور در حدود چهل هزار مگاوات، ظرفيت توليد الكتريسته نصب شده داشته و داراي سدهاي عظيمي بر وري رودخانه هاي كشور مي باشد.

طبيعت عمومي ساختار قدرت در نظام جمهوري اسلامي ايران روشن و مانند ساير اكثر كشورهاست. اما داراي ظرافت ها و پيچيدگيهايي است كه بيشتر بايد بدان ها توجه نمود.

از يك سو، فلسفه حكومت در ايران با ديگر كشورها مشترك است. قدرت حكومتي در ايران به سه بخش تقسيم شده و قواي مقننه، مجريه و قضائيه وجود دارند. از سوي ديگر، پروسه سياسي در ايران داراي ساختار و سلسله مراتب خاص خود است.

در نظام دمكراسي پارلماني در ايران، 290 نماينده مجلس براي چهار سال بوسيله مردم برگزيده مي شوند. رئيس جمهور توسط مردم براي چهار سال انتخاب

مي شود كه حداكثر دوبار يك شخص بصورت متوالي مي تواند رئيس جمهور شود.

رئيس جمهور بعنوان رئيس اجرائي حكومت، مسئوليت مديريت بر همه امور جاري كشور را داراست. رئيس جمهور 22 وزير را به پارلمان پيشنهاد مي نمايد. وزراء بصورت مستقيم در برابر مجلس پاسخگو هستند.

اما آنچه كه در نظام ايران متفاوت است، ماهيت مذهبي آن است. 86 نفر از علماي اسلامي توسط مردم بعنوان اعضاي مجلس خبرگان به مدت 8 سال انتخاب مي شوند.

سپس اين نهاد، رهبر عالي انقلاب اسلامي را انتخاب كرده و در طول دوره نسبت به عملكرد او نظارت مينمايند. رهبر انقلاب رئيس قوه قضائيه را منصوب مي نمايد كه كليه دادگاه هاي عمومي، انقلاب و نظامي را زير نظر دارد. رهبري علاوه بر اين فرماندهي نيروهاي مسلح را نيز به عهده دارد.

شوراي نگهبان، نهادي است كه مسئوليت انطباق مصوبات مجلس را با قوانين اسلامي داراست. اين نهاد همچنين تفسير قانون اساسي را به عهده داشته و نظارت بر حسن انجام انتخابات رياست جمهوري، پارلمان و مجلس خبرگان به عهده اوست.

مجمع تشخيص مصلحت نظام در پس از تغييراتي كه در قانون اساسي در سال 1367 بوجود آمد، تاسيس شد. همه 38 عضو اين شورا، از تفكرات سياسي مختلف، احزاب و جمعيت هاي متفاوت توسط رهبري منصوب مي گردند. مسئوليت هاي مجمع تشخيص مصلحت عبارت است از پيدا كردن راه هايي براي رفع بن بست مابين پارلمان و شوراي نگهبان در صورت لزوم، مشاوره دادن به رهبري و پيشنهاد نمودن خطوط كلي سياست هاي نظام جمهوري اسلامي. سند چشم انداز نيز در همين نهاد بحث و بررسي گرديد.

شوراي عالي امنيت ملي نيز

در پس از بازنگري در قانون اساسي بوجود آمد. رئيس جمهور، رياست شوراي عالي را به عهده داشته و اين شورا تلفيقي از نهادهاي استراتژيك جمهوري اسلامي ايران است.

دو نماينده از طرف مقام معظم رهبري، روساي سه قوه (رئيس جمهور، سخنگوي مجلس و رئيس قوه قضائيه)، وزراي امور خارجه، كشور، اطلاعات و دفاع، فرماندهان نيروهاي مسلح مانند ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اعضاي اين شورا هستند. شوراي عالي، سياست خارجي، سياست دفاعي و سياست هاي امنيتي نظام را تدوين مي نمايد. مصوبات شورا پس از تائيد رهبري قابل اجراست. 3- كاركرد سياست خارجي ايران چگونه است؟

سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، صحنه برخورد و تعامل واقع گرايي و آرمانگرايي است. از يكسو، انقلاب اسلامي، يك انقلاب ايدئولوژيك بوده و الزامات و اهداف مكتبي خود را بدنبال دارد و از سوي ديگر ايران كشوري است همچون ديگر ملت-كشورها با محدوديت ها و فرصت هاي خاص خود. آيا اين دو با يكديگر در تنازع دائمي هستند؟ و يا مي توان آنها را در كنار هم داشت؟

مقصد يك سياست خارجي متكي بر ايدئولوژي، تاثيرگذاري بر محيط و در نهايت، تغيير آن مطابق آمال خويش است. سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، عليرغم جواني و كم تجربگي، بواسطه اصول انقلاب، اهداف عظيم و والايي را در عرصه اي به وسعت سراسر جهان پيش روي خود دارد. در مقابل، سياست واقع گرا، جولانگاه عينيات و محاسبات مادي است. ملاحظات و مقدورات برآن حاكم است. شكست و پيروزي، دو واژه پررنگ و تلالوئي است كه از يكي پرهيز و به سوي ديگري گام برداشته مي شود.

فضيلت، واژه غيرقابل فهمي است كه در

اهداف سياست واقع گرا راه نمي يابد. يك نظام متكي بر ايدئولوژي، چاره اي جز تلفيق واقع گرايي و آرمانخواهي ندارد تا علاوه بر حفظ و پيشرفت خود، در مسير تحقق خواستهاي نهايي آرمانهايش نيز كوشش كند و چنانكه گفته شد، لاجرم اين كوشش در محدوده توان و مقدورات نظام براي تضمين ادامه حيات آينده آن صورت ميگيرد.

در عين حال برخي از انديشمندان بر اين عقيده اند كه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران به تدريج عقلايي تر و پخته تر مي شود.

قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران بروشني ارجحيت هاي سياست خارجي ايران را روشن ساخته است. چهار گروه از كشورها به ترتيب داراي اولويت مي باشند:

1-همسايگان ايران

2-كشورهاي مسلمان

3-كشورهاي جهان سوم و

4-كشورهايي كه به نوعي يكي از نيازهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و يا نظامي ايران را برطرف سازند. 4- اهداف سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران چيست؟

مهمترين منبع و ماخذ براي شناخت اهداف سياست خارجي ايران، قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مي باشد كه با توجه به آنچه كه در مقدمه و اصول آن آمده است، مي توان اهداف نظام و نهادهاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي ايران را كه بر اساس اصول و ضوابط اسلامي تدوين شده است بشناسيم.

مجموعه اصول حاكم بر سياست خارجي را ميتوان در زير سه عنوان كلي تقسيم نمود: عنوان اول، "تفوق حاكميت ملي" در اعمال سياست خارجي است.

دوم، "ائتلاف و همزيستي بين المللي" است كه به موضوع برقراري روابط و همكاري كشورها با يكديگر و راه كارهاي ائتلاف و همبستگي جهاني اشاره دارد.

و عنوان سوم نيز به "حمايت هاي انسان دوستانه" در سطح بين المللي است كه ايران بعنوان يكي از

اعضاي جامعه جهاني متعهد به اعمال چنين سياست هايي است.

مجموع اهداف سياست خارجي ايران با بررسي قانون اساسي موارد زير است:

- سعادت انسان در كل جامعه بشري

- استقلال كشور

- ظلم ستيزي و عدالت خواهي و طرد نظام سلطه در جهان و حمايت از مبارزه حق طلبانه مستضعفين

- تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان، ائتلاف و اتحاد ملل مسلمان و وحدت

جهان اسلام و نيز دفاع از حقوق مسلمانان جهان

- نفي هرگونه ستم گري و ستم كشي و نفي هرگونه سلطه گري و سلطه پذيري و عدم تعهد در برابر قدرتهاي سلطه گر

- طرد كامل استعمار و جلوگيري از نفوذ اجانب و حفظ تماميت ارضي و نيز نفي و اجتناب از پيمانهايي كه موجب سلطه بيگانه بر منابع طبيعي و اقتصاد كشور، فرهنگ و ارتش گردد.

- روابط صلح آميز متقابل با دول غير محارب

- صداقت و وفاي به عهد در معاهده ها. 5- تحليل مبتني بر نقاط قوت و ضعف دروني ايران و فرصت ها و چالش ها در محيط بيروني چگونه است؟

بصورت اجمالي مي توان از موقعيت ژئوپليتيك ايران، وفور همسايگان كه در موقعيت هاي بحراني مي تواند عامل موثري در حفظ امنيت و ارتباطات كشور باشد و همچنين ساختار سياسي مناسب ايران و تعدد گلوگاه هاي تصميم گيري در بخش سياست خارجي كشور بعنوان نقاط قوت ايران ياد كرد.

درعين حال ايران داراي نقاط ضعف نيز هست. تاخير در طراحي استراتژي هاي مورد نياز براي رسيدن به اهداف سياست خارجي، جابجايي بي دليل مديران و سفيران در حوزه سياست خارجي، بي توجهي دولت به امر برنامه ريزي و اجراي منظم پروژه ها از جمله در روابط

خارجي و نبود ديدگاه مشترك در درك تحولات بيرون از كشور در دستگاه هاي ذيربط از جمله نقاط ضعف دولت ايران است.

اما فرصت هاي متعددي فضاي جهان كنوني در اختيار ايران قرار داده است كه از جمله آنها مي توان به تقويت نقش منطقه اي ايران پس از حذف طالبان و صدام حسين اشاره داشت. ايران مي تواند يك بازيگر فعال در سازمان هاي منطقه اي و بين المللي باشد.

با توجه به عضويت ايران در اكثر سازمان هاي تخصصي بين المللي و صرف بودجه قابل توجه در اين زمينه كافي است كه سياست خارجي به استفاده بهينه از اين موضوع بپردازد. عضويت ايران در سازمان همكاري هاي شانگهاي به ايران امكان استفاده بيشتر از مزيتهاي آسيايي بودن را مي دهد.

به اين معني كه ايران را به همكاري بيشتر با كشورهاي آسيايي و نه خاورميانه سوق مي دهد و در تعاملات نزديك سه قدرت روسيه، چين و هند ايران را نيز اضافه مي نمايد. تشنگي مفرط بازار رو به رشد چين و هند به انرژي هاي فسيلي به ايران فرصت حضور در بازار انرژي آسيايي را مي دهد و اين به معناي همپوشي بازار عرضه نفت و گاز با بازار تقاضا است كه اكنون در آسيا و با حضور ايران در حال اتفاق افتادن است.

البته ايران مواجه با تهديدات و روبرو با چالش هاي متعددي است. به نظر مي رسد مهمترين تهديد براي ايران، حضور نظامي آمريكا در كشوهاي همسايه ايران است.

از ميان 15 همسايه ايران تنها در كشورهاي ارمنستان، تركمنستان و روسيه پايگاه هاي نظامي و امنيتي آمريكا وجود ندارد. در عوض در كشورهاي نزديك

به ايران و نه همسايه مستقيم مانند تاجيكستان، قزاقستان و قرقيزستان اين حضور بچشم مي خورد.

دومين تهديد بالقوه براي ايران تغييرات ژئوپلتيكي منطقه است. اگر عراق تجزيه شود و يا فدراليسم بصورت مطلق در آن كشور اجرا گردد، اين موضوع پيامدهاي امنيتي و سياسي براي ايران دارد. برآمدن مجدد طالبان در برخي از ولايات افغانستان نيز از همين مقوله است. گسترش افراط گرايي در كشورهاي عربي و صدور آن به برخي از استانهاي مرزي ايران نيز از چالشهاي عمده ايران در منطقه است. 6- ايران چه راهي را انتخاب مي نمايد؟

سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نتيجه تعامل پيچيده و چند سطحي مابين بازيگران حكومتي و غير دولتي است. اين بازيگران هركدام اهداف متفاوت و بعضا متضاد را پي گيري مي نمايند. اما بهرحال تاكنون پروسه تصميم گيري در سياست خارجي ايران و خطوط كلي سياست خارجي بقدر كافي روشن و شفاف بوده است.

بصورت كلي دو ديدگاه راجع به سياست خارجي ايران و جود دارد كه ريشه در ديدگاه اين دو گروه نسبت به حكومت ايران و آنهم خود به اساس نگرش به حكومت از ديدگاه اسلامي و يا ايراني دارد. هويت اسلامي و هويت ايراني حاكميت در ديدگاه اين دو دسته از يكديگر مجزاست.

گروه اول هويت اصلي جمهوري اسلامي ايران را برخاسته از انقلاب اسلامي با هدف بازگشت به ارزشهاي اسلامي مي داند.

در آستانه انقلاب اسلامي در ايران، لايه هاي اجتماعي جامعه ايراني عليرغم نارضايتي وسيع مابين آنان، اما در زير فشار فقر، سوء تغذيه، ناامني و يا تنازعات قومي و نژادي نبودند. مردم براي آن به خيابانها ريختند كه احساس مي نمودند كه فرهنگ

اسلامي توسط دولت ايران ناديده گرفته شده، سنت هاي جامعه ايراني به فراموشي سپرده شده و بي عدالتي در روابط بين المللي توسط حكومت ايران و بخصوص شاه، همكار آمريكا در منطقه تشديد مي گردد. اين دسته براي بقاي نظام جمهوري اسلامي پيشنهاد مي نمايند كه:

1-حفظ توده هاي مسلمان در كشورهاي اسلامي بعنوان متحدين ايماني

2-ايجاد روابط نزديك با كشورهاي اسلامي

3-اجتناب از مذاكره با آمريكا بعنوان ابرقدرت مسئول تحقير امت اسلامي.

گروه دوم بر اين باورند كه ايران يك ملت-دولت مانند ديگر واحد هاي سياسي در جهان امروزي است و بايد در صحنه بين المللي يك بازيگر عمده باشد. ژئوپليتيك و موقعيت اقتصادي و انرژي ايران نيز بر اهميت ايران تاكيد مي نمايد.

آنان عقيده دارند كه تجارت بين المللي و ايجاد روابط سياسي مهمترين ابزار در جهان معاصر براي حفظ منافع ملي ايران است. آينده روابط خارجي ايران به صورت مستقيمي به نتايج ناشي از مباحثات اين دو گروه دارد. طراحي و اجراي استراتژي هاي عملياتي براي رسيدن به اهداف چشم انداز نيز بستگي به چكونگي حل اين معما دارد. 7-چرا ايران نگاه خاص به كشورهاي آسيايي دارد؟

براي آنكه عمق نگاه استراتژيك ايران به آسيا شناخته شود، ناگزير به چند واقعيت در صحنه روابط خارجي اشاره مي نمائيم.

الف: اگر نگاهي به موقعيت جغرافيايي ايران بيفكنيم، متوجه خواهيم شد كه ايران واسطه اي مابين دو منطقه مشحون از انرژي در جهان يعني خليج فارس و درياي خزر است.

در محيط پس از جنگ سرد، ايران بصورت يك قدرت منطقه اي در آسياي جنوب غربي پديدار گشت و در حاليكه از لحاظ ژئو استراتژيك اهميت خود را ارتقاء داد، در

دو منطقه بزرگتر يعني خاورميانه و آسياي مركزي و قفقاز نفوذ خود را افزايش داد.

در هر منطقه، سياست هاي ايران مشخص كننده نيازهاي اقتصادي و امنيتي ايران بود. و به همين دليل سياستهاي ايران گاه در بخش دوجانبه با كشورهاي مناطق موصوف با سياست هاي چند جانبه ايران در همان مناطق همپوشاني داشت.

در جنوب روابط جديد ايران با عربستان سعودي، قطر و اخيرا امارات عربي متحده نشان از نگرش جديد سياست خارجي ايران به كشورهاي مزبور دارد. در آسياي مركزي، ايران بصورت كلي مايل به انكشاف روابط از طريق سياست هاي چند جانبه است.

مورد مشخص آن تشويق كشورهاي اين منطقه به پيوستن به سازمان همكاري هاي اقتصادي (اكو) است. در همين زمينه مي توان گفت كه در حاليكه محرك ايران براي همكاري هاي خود با كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز همچنان اقتصادي است، در جنوب، دليل اصلي همكاري هاي ايران در خليج فارس، محرك هاي امنيتي ناشي از حضور سربازان آمريكايي در منطقه مي باشد.

ب: ايران در سالهاي پس از انقلاب اسلامي موضوع منطقه گرايي را بشدت دنبال نموده است. اين سياست در مجموعه اهداف، راهبردها و سياست هاي خارجي ايران منطبق با اهداف سياست خارجي ايران منعكس در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران است.

رجحان روابط با همسايگان، كشورهاي مسلمان و كشورهاي در حال توسعه همگي در چتر منطقه گرايي ايران قابل جمع شدن است. پيش بيني مي شود كه در سالهاي آينده نيز همچنان منطقه گرايي از استراتژي هاي عمده دستگاه سياست خارجي ايران باشد.

ج: ايران از مزيت ژئوپليتيكي منحصر بفردي بهره مي برد. ايران عضوي از مجموعه كشورهاي خاورميانه است و در عين

حال بخشي از زير مجموعه آسياي جنوب غربي و در عين حال عضوي از گروه كشورهاي خليج فارس و درياي خزر و در عين حال در بخش آسياي مركزي بزرگ كه تعريف جديدي از همان منطقه خراسان بزرگ تاريخي است جاي مي گيرد. تا قبل از فروپاشي اتحاد شوروي ايران تنها از مزيت هاي خود در خليج فارس و خاورميانه استفاده مينمود.

در فرداي دسامبر 1991، به يكباره فرصت هاي متعددي در شرق، شمال شرق و شمال غرب كشور بر روي ايران گشوده شد. 10 كشور جديد در قفقاز، آسياي مركزي و كناره خزر به يكباره به ايران موقعيت جديدي در همكاري هاي خود با كشورهاي همسايه اش بخشيدند و نگراني هاي امنيتي ايران ناشي از همسايگي با يكي از ابرقدرت هاي جهان را كاملا منتفي نمودند.

د: ايران در سالهاي انتهايي قرن بيستم نگاه ژرفتري به كشورهاي ماوراء همسايگان جديد انداخت و عمق استراتژيك خود را در همكاري با كشورهاي آسيايي يافت. چين، هند، مالزي و اندونزي كشورهايي بودند كه با توجه به هويت آسيايي خود، جمعيت فراوان، رشد سريع و پيشرفت در بخش هاي صنعتي و تكنولوژيك توجه ايران را جلب نمودند.

همچنين در سالهاي اول قرن بيست و يكم به تدريج بازار تقاضاي انرژي بصورت كلي و سوخت هاي فسيلي بصورت خاص از اروپا و آمريكا به شرق متمايل گرديد و با توجه به نياز فزاينده به نفت و گاز در كشورهاي چين، ژاپن و هند، ايران تعادل عرضه و تقاضا را در تعامل بيشتر با كشورهاي آسيايي ديد.

ه: اختلافات ايران با غرب از جمله مشغوليات هميشگي سياست خارجي ايران در سالهاي پس از انقلاب

اسلامي است. حتي در قبل از انقلاب نيز سياست خارجي ايران بدون هرگونه تفاوت و يا در هماهنگي كامل با منافع غرب نبود.

اصولا اندازه كشور، فرهنگ و مذهب، سنت هاي تاريخي و ظرفيت هاي بالقوه ايران، سياست خارجي ايران را به نوعي مشخص و منحصر بفرد مي سازد كه عليرغم تلاش تصميم گيران ايراني و غربي در پيش از انقلاب براي همگرايي كامل، اين موضوع هيچگاه محقق نگرديد.

در پس از انقلاب سياست هاي استقلال گرايانه ايران باعث تشديد اختلافات اين كشور با كشورهاي غربي گرديد. اما در طول دهه هاي 80 و 90 ميلادي اين اختلافات با تدبير دوطرف علي الخصوص نگاه واقع گرايانه برخي از كشورهاي اروپايي مديريت شده و در سطوح سياسي و اقتصادي باقي مي ماند.

اما از سال 2003 با اصرار آمريكا روابط ايران با كشورهاي غربي به حالت بحراني رسيده و از رقابت هاي سياسي و اقتصادي به منازعات امنيتي و نظامي رسيده است.

پرونده هسته اي ايران باعث تشديد فشارهاي غرب در محدود سازي ايران در دسترسي به فنآوري هاي پيشرفته، عدم رسيدن به توافقات عمده مانند قرارداد همكاري و تجارت مابين اتحاديه اروپايي و ايران، ارسال پرونده هسته اي ايران به شوراي امنيت ملل متحد و تدوين تحريم هاي عمده تكنولوژيكي، علمي، مالي و تهديد به استفاده از تحريم هاي گسترده تر شده است.

از اين طرف نيز نگاه ايران به روابط خارجي خود با كشورهاي غربي و بخصوص آمريكا با رجحان امور امنيتي و نظامي شكل مي گيرد. در چنين حالتي گرايش به به كشورهاي آسيايي مي تواند به ايران اين مجال را بدهد كه اولا برنامه ريزي براي استفاده

از ظرفيت همكاري با كشورهاي شرقي و شمالي خود براي روزهاي سخت را در ذهن داشته باشد و ثانيا از پتانسيل اين كشورها براي مقابله با تحريم ها و تهديدات استفاده نمايد.

اكنون استفاده از امكانات درياي خزر، آسياي مركزي و قفقاز ميتواند بعنوان مكمل و يا بديل هايي براي مجاري سنتي ارتباط ايران در خليج فارس و از طريق تركيه مد نظر باشد.

و: اين تغيير با اشتياق كشورهايي مانند چين براي استفاده از راه هاي جديد براي تامين انرژي و دسترسي به بازارها جديد براي كالاهاي چيني همزمان است. چين سالهاست كه نگران تك مسير بودن ورود نفت خام و گاز مايع از طريق اقيانوس هند است كه در تنگه مالاكا نظارت و دخالت احتمالي نيروهاي آمريكايي مستقر در منطقه را بهمراه دارد.

استفاده از خطوط لوله جديد از روسيه و قزاقستان به چين و در ماوراي كوه هاي هيماليا، هندوكش، پامير و تين شن كه دور از دسترس نيروها و نظارت آمريكاست، امنيت انرژي چين را بهتر ميسازد.

چيني ها اميدوارند كه خط لوله اي نيز از ايران و يا درياي خزر از طريق خشكي به بخش هاي غربي چين برسد. بازار مصرف در كشورهاي افغانستان، آسياي مركزي و ايران نيز آنقدر جذاب است كه هزينه ايجاد راه هاي جديد از سينگيانگ به سمت قرقيزستان، قزاقستان، تاجيكستان، افغانسان و پاكستان به سمت غرب را اقتصادي مي سازد. ب: فرصت هاي فراروي ايران در 20 سال آينده

اكنون به برخي از فرصت هاي ايران در روابط خارجي و در بخش آسيايي يعني آسياي مركزي، آسياي شرقي، درياي خزر و قفقاز مي پردازيم: 1-عضويت در سازمان همكاري هاي شانگهاي

الف:

كشورهاي روسيه، چين، قزاقستان، قزاقستان و تاجيكستان در سال ????? سازمان همكاريهاي شانگهاي را براي تقويت محور همكاريهاي خود تاسيس كرده و سپس ازبكستان به عنوان عضو دائم و كشورهاي ايران، هند، پاكستان و مغولستان به عنوان ناظر به آن پيوستند.

همچون هر سازمان ديگري اين سازمان نيز داراي اهدافي است كه مشتركا توسط اعضاء دستيابي به آنها پي گيري مي گردد. اين اهداف عمدتا امنيتي و سپس سياسي و در درجات بعد نظامي و اقتصادي است.

در عين حال هركدام از اعضاء و ناظرين اين سازمان اهداف مخصوص به خويش نيز از اشتراك خود با ديگران در اين سازمان دارند.

واقعيت آن است كه اين سازمان در سالهاي اخير موفقيت هاي شايان توجهي در زمينه مقابله با جهان تك قطبي، مبارزه با مواد مخدر و تروريسم بدست آورده است.

ب: چيني ها به دلايل مختلفي به مناطق آسياي مركزي و غربي توجه دارند. يك وجه آن ناشي از نگراني هاي داخلي است. چين داراي اقليت قابل توجهي جمعيت مسلمان عمدتا در شمال غربي چين در ايالت سين كيانگ است. اين منطقه در گذشته بخشي از تركستان شرقي بوده است.

ج: زبان تركي، خط فارسي و ارتباطات مردم اين منطقه با مسلمانان به لحاظ كيفي مهم است. جريان هايي كه اويغورها را رهبري مي كنند، و به ادعاي دولت چين تجزبه طلب هستند، عمدتاً در تركيه و آسياي مركزي مستقرند. چين روابط خود را با كشورهاي منطقه طوري تنظيم كرده كه اين تهديد را خنثي كند. چين با كشورهاي آسياي مركزي روابط جديدي را شروع كرده است.

د: چين به منطقه خزر به عنوان «منبع انرژي» و «بازار كار» نگاه مي كند. به همين دليل هم هست كه براي شناخت

بازار انرژي منطقه در خط لوله نكا- ري سرمايه گذاري كرده و مديريت بهره برداري از سكوي حفاري البرز را به عهده گرفته است.

هم اكنون پكن به دنبال خط لوله بزرگي از قزاقستان تا چين است كه بعداً تا شانگهاي ادامه مي يابد و بزرگترين سرمايه گذاري خط لوله در كل دنيا خواهد شد. در ضمن منطقه خزر بازار بسيار خوبي هم براي كالاهاي ارزان قيمت چيني است و پكن نمي خواهد از اين بازار صرف نظر كند. 2-ايران و روسيه همسايگان بدون مرز

بزرگترين توده خشكي جهان منطقه ايست مابين تنگه جبل الطارق تا شبه جزيره كامچاتكا در كناره اقيانوس آرام كه دو قاره آسيا و اروپا را در بر گرفته و مناطق خاورميانه و آفريقا نيز همچون زائده اي به اين بزرگترين قطعه خشكي متصل اند. نام اين مناطق را اوراسيا نهاده اند.

بخش بزرگ اين منطقه در اختيار يك كشور يعني روسيه است. گرچه در جريان فروپاشي شوروي، از دل اين امپراتوري، 15 كشور زاده شد، اما همچنان جمهوري فدراتيو روسيه بزرگترين كشور جهان است و تمامي عناصري كه مندليف در جدول عناصر شيميايي خود معرفي نمود، را در جاي جاي اين سرزمين وسيع در اختيار دارد.

روسيه حدود 49 ميليارد بشكه نفت شناخته شده داشته كه 5 درصد كل نفت جهان است. همچنين بزرگترين دارنده گاز جهان با يك سوم كل گاز است. مزارع بزرگ كشاورزي كه بصورت دولتي و تعاوني اداره مي شوند در سراسر روسيه وجود داشته اما از لحاظ محصول اين كشور همواره به كمك هاي بين المللي غذايي نياز داشته است.

سند چشم انداز و روابط خارجي ايران

سند چشم انداز و روابط خارجي ايران نويسنده: عباس ملكي

خبرگزاري فارس: سند

چشم انداز بيان مي دارد كه سياست هاي توسعه و اهداف و الزامات چشم انداز بايد به نوعي برنامه ريزي گردد كه ايران در طول اين دوره بتواند داراي تعامل سازنده و موثر با جهان بر اساس اصول عزت، حكمت و مصلحت باشد.

در طي چند سال گذشته سياست خارجي روسيه با تغييرات متعددي روبرو بوده است. نگاه غربگرايانه يلتسين و وزير خارجه او آندره كوزيرف به نگاه واقعگرايانه تر پريماكف و سپس به ديدگاه اوراسيايي ولاديمير پوتين رئيس جمهور اين كشور تبديل شد. در جريان اين تحول، سياست خارجي روسيه در قبال كشورهاي جنوبي و آسيايي از حداكثر اهميت برخوردار گرديد. زيرا پارامترهاي اساسي در روابط روسيه و غرب از پيش و در چارچوب نگاه اروپايي روسيه تثبيت شده بود. اما وضعيت حاكم بر جنوبي ترين منطقه اي كه دو قاره اروپا و آسيا را بهم پيوند مي دهد. هنوز متغير بنظر رسيده و ظاهرا از الگوي ثابتي پيروي نمي كند.

مسائل و موضوعات متعددي در طول ساليان، ايران و روسيه را از برقراري روابطي شايسته با هم، آنچنان كه مي توانست، بازداشته است.

در يك نگرش كلي تاريخي اين نقيصه به ضرر هر دو كشور بوده و موجبات تضعيف هر دو را در رقابتي كه در صحنه جهاني براي پيشرفت و ترقي و تامين رفاه ملي وجود داشت، فراهم مي آورد.

در اينجا قصد پرداختن به اينكه چه عوامل و مسائلي چنين كيفيت نازلي را در دروابط موجب شده بود را نداريم. تنها يادآوري ميكنيم كه سياست هاي توسعه طلبي قرن نوزدهم كه مشخصا در مورد ايران در نتايج جنگ هاي منتهي به 1813 و 1828 مابين

ايران و روسيه تجلي يافت، در كيفيت مناسبات تاثير بسزا داشت.

همچنين نفوذ ايدئولوژيك انديشه ماركسيستي-لنينيستي در ايران در پس از ورود متفقين و عدم بازگشت ارتش سرخ از ايران در سالهاي پس از آن امكان هرگونه روابط برابر را از بين برده بود. ظهور انقلاب اسلامي در ايران و سپس فروپاشي اتحاد شوروي دو كشور را در موقعيتي قرار داد تا بتوانند مناسبات جديدي را پايه ريزي كرده و آن را در همه زمينه ها تعميق بخشند.

در سالهاي اخير عنصر سوء ظن و بدبيني از روابط دو كشور كنار رفته و تفاهم مابين ايران و روسيه داراي پيامدهاي متعدد بوده است. مهمترين پيامد اين مناسبات آن بوده است كه بهر رو از دست اندازي مستقيم و راحت غرب به مناطق آسياي مركزي، درياي خزر و قفقاز جلوگيري كرده است.

روسيه در سال هاي اخير دامنه نفوذش در كشورهاي آسياي ميانه و قفقاز گرچه نسبت به دوره اتحاد شوروي محدود تر شده است، اما نبايد از ياد برد كه در سالهاي اخير استراتژي مسكو مشخص تر شده است. تشكيل سازمان همكاري هاي شانگهاي يكي از نتايج استراتژي جديد روسيه است. ازبكستان در همين دوره پايگاه هاي آمريكايي را تعطيل كرد؛ كاري كه در گذشته قادر به انجام آن نبود.

اين يك موفقيت براي روسيه است. تركمنستان هم اجازه نداد پايگاه آمريكا در اين كشور تاسيس شود. جالب تر از همه قرقيزستان است. كساني كه بعد از انقلاب رنگين روي كار آمدند «روسو فيل» تراز حاكمان قبلي هستند و نزديكي بيشتري با مسكو دارند.

روسيه با كارت هايي كه در گرجستان و اوكراين دارد، بسيار خوب بازي مي كند. روس ها با بستن شير گاز به روي اوكراين، اين

كشور را در آغاز فصل سرد به يك بحران عميق بردند تا نشان دهند كه مي توانند با يكي از كارت هايشان، يعني گاز، به خوبي بازي كنند.

در ميان كشورهاي مشترك المنافع، كه رژيم اخذ ويزا با روسيه به حالت تعليق درآمده است، گرجستان يك استثناء است. يعني روسيه اجازه نمي دهد كه گرجي ها به راحتي به روسيه رفت و آمد كنند. اين منع در واقع يك عامل فشار بر گرجستان است. مثال ديگر خروج نيروهاي روسيه از گرجستان است كه بسيار آهسته صورت مي پذيرد.

در سالهاي اخير نوعي اعتماد سازي در روابط بين ايران و روسيه شروع گرديده كه قبلا سابقه نداشته است. از سالهاي قبل سرمايه گذاري روسيه در منابع نفت و گاز ايران، اتمام نيروگاه هسته اي بوشهر، تقويت بنيه دفاعي ايران، همكاري هاي منطقه اي در آسياي مركزي و قفقاز، همسويي مواضع دو كشور در مسائل افغانستان، عراق، عدم توجه روسيه به انتقادات آمريكا و اسرائيل در زمينه همكاري بين دو كشور و نظر مشترك دو كشور درمورد اصلاح نظام نوين جهاني از جمله همكاري هاي نوين ايران و روسيه است.

در كنار زمينه هاي همكاري مابين روسيه و ايران از نقاط افتراق و يا منفي در اين روابط نيز بايد نام برد. روسيه در جريان پرشتاب تحولات درياي خزر به تدريج از مواضع ايران فاصله گرفته و در صدد نزديك نمودن مواضع چهار كشور بجامانده از اتحاد شوروي با يكديگر و سپس مذاكره با ايران با موضع واحد است. همچنين روابط اقتصادي غير نظامي عليرغم تمامي هياهوها بيشتر از يك ميليارد دلار در سال نيست.

با تمام اين سوابق زمينه هاي متعدد همكاري هاي استراتژيك مابين ايران و

روسيه وجود دارد كه به برخي از آنها اشاره مي شود: 1-ماهواره:

تاكنون در زمينه ساخت و پرتاب ماهواره قراردادهاي همكاري منعقد گشته و آموزش هاي مربوطه آغاز گشته است. روسيه داراي مراكز علمي، دانشگاه ها و موسسات تحقيقاتي متعددي در اين بخش است. ماهواره زهره ماهواره اي غيرنظامي و داراي استفاده مخابراتي و ارتباطاتي است. 2-هواپيما:

نظام فنآوري روسيه در بخش طراحي و ساخت هواپيما، جديد و پيشرفته است. اينك كه سيستم نيروي هوايي ايران چند منظوره و آشنا با سيستم هاي شرقي، اروپايي و غربي است، در اين بخش از آموزش، انتقال تكنولوژي و ساخت آن از روسيه جاي كار بيشتر را نيز دارد.

3-روسيه داراي تكنولوژي ساخت نوعي از اژدر پرتابي از زيردريايي است كه غرب فاقد آن است. دو حادثه انفجار زيردريايي كورسك و دستگيري جاسوس آمريكايي و سپس عفو آن توسط پوتين در راستاي بدست آوردن تكنولوژي ساخت اين اژدر توسط آمريكا بوده است.

4- سيستم هاي موشكي و پدافندي ايران از گذشته بدرستي از اتحاد شوروي و سپس روسيه تامين مي گشته است. با توجه به روند خودكفايي در زمينه هاي متعدد موشكي مي تواند خواسته هاي طرف ايراني معطوف به موشك هاي با برد بالاتر گردد.

مي توان گفت كه ايران نقش بزرگي را در پيشبرد سياست هاي روسيه در نزديكي هرچه بيشتر به منطقه آسياي جنوبي ايفا كرده ولي روس ها ديگر نمي توانند اين مسئله را كتمان كنند كه ايران هم اكنون به رقيب ژئوپولتيك آنان در منطقه تبديل شده است و همكاري روسيه با ايران نيز در نوع خود يكي از عمده ترين مباحث مشترك مطرح شده بين سازمان ملل،

آژانس بين المللي انرژي اتمي و نهاد هاي جهاني بوده است. در تاريخ روابط ايران و روسيه كش و قوس هاي زيادي وجود داشته است.

فروپاشي اتحاد شوروي فرصت خوبي را براي توسعه همكاري ها به ايران و روسيه داد و تهديدها و منافع مشترك كه بين دو كشور وجود داشت اين دو را به يكديگر نزديك تر مي كرد، ضمن آنكه از هژموني آمريكا در منطقه آسياي ميانه و ماوراي قفقاز هم مي كاست.

از نظر بسياري از تحليلگران سياسي همكاري اين دو كشور به معناي نفي جهان تك قطبي برهبري آمريكا بود و در شرايط امروزي ايران به عنوان يك كشور مدعي و رقيب در كنار روسيه قد علم كرده و به گونه اي مي رود تا توازن قوا را در منطقه به نفع خود تغيير دهد و شايد از همين رو باشد كه روسيه در چند ماه اخير موضع گيري محافظه كارانه اي نسبت به فعاليت هاي هسته اي ايران اتخاذ كرده و جهت سياسي خود را مقداري در راستاي سياست هاي آمريكا و سه كشور بزرگ اروپايي (انگليس، آلمان و فرانسه) قرار داده است.

در حال حاضر روسيه همچنان داراي روابط عالي با ايران است. مقام معظم رهبري براي اولين بار فردي با داشتن سمت دبيري شوراي عالي امنيت يعني ايگور ايوانف را به حضور پذيرفتند وپوتين نيز با مشاور رهبري ايران در امور بين المللي ملاقات نمود. ارائه طرح مسكو به ايران درباره غني سازي اورانيوم در خاك روسيه كه براي مدتي ايران درباره اش فكر مي كرد از علائم نفوذ روسيه است، اما همان طور كه گفته شد مي توان پيش بيني

كرد كه قدرتمند شدن ايران شايد در آينده دو كشور را به سوي يارگيري هاي جديد سوق دهد. 3-بررسي دوباره منافع ايران در درياي خزر

درياي خزر اگرچه از ديرباز مورد استفاده مردمان حاشيه اين دريا براي ارتزاق از موجودات زنده آن و بهره برداري همه مناطق به دليل نقش ويژه آن در حمل و نقل قرار مي گرفته است، اما در قرون جديد اهميت آن چندان شده است. از شروع جنگ اول ايران و روسيه منتهي به 1813 تا معاهده مودت مابين ايران و جمهوري شوروي روسيه در 1921 و در ادامه قرارداد بحرپيمايي و تجارت مابين اتحاد شوروي و ايران در 1940 و همچنين فروپاشي شوروي در 1991 همواره ايرانيان دغدغه چگونگي استقاده از بزرگترين درياچه جهان را داشته اند. در سالهاي اخير توجه تصميم گيران ايراني به درياي خزر متناوبا با نگاه رسانه اي به دامنه هاي مورد بحث در سطح جهاني كاهش و يا افزايش پيدا كرده است.

وضعيت حقوقي اين دريا اكنون كه هنوز اساسنامه حقوقي آن امضاء نشده است جالب توجه است. اساس آن بر پايه مدارك قديمي ميان ايران و اتحاد جماهير شوروي است. نمونه آن قرارداد درباره اصول روابط متقابل و قواعد كلي همكاري بين فدراسيون روسيه و جمهوري اسلامي ايران است كه در 12 مارس 2001 توسط ولاديمير پوتين و محمد خاتمي امضاء شد و مبني بر حفظ قراردادهاي پيشين تا برقراري رژيم حقوقي جديد در ارتباط با فعاليت در درياي خزر مي باشد. از جمله آنها معاهده دوستي ميان روسيه شوروي و ايران در فوريه سال 1921 و قرار داد تجارت و كشتيراني بين اتحاد جماهير شوروي

و ايران مورخه مارس 1940 ميباشد.

از ابتداي تولد كشورهاي قزاقستان، تركمنستان و آذربايجان، موضوع رژيم حقوقي استفاده از درياي خزر يكي از دغدغه هاي جدي پنج كشور ساحلي خزر بوده است. رژيم حقوقي درياي خزر و تحولات آن طي دهه گذشته از عوامل مختلف اقتصادي، سياسي، ژئوپلتيك، استراتژيك و امنيت انرژي در جهان متاثر گرديده و بخصوص از 1994، تاريخ شكل گيري كنسرسيوم هاي مهم نفتي و گازي بين المللي در كشورهاي حاشيه خزر براي سرمايه گذاري، توسعه، اكتشاف و بهره برداري از منابع بستر دريا اين بحث جدي تر شده است. تاكنون بلحاظ كلي چهار رويكرد براي تعيين رژيم حقوقي درياي خزر مورد توجه بوده است:

ا-غيرنظامي كردن درياي خزر از طريق اعمال برخي از مقررات و محدوديتها: در برخي از قراردادهاي مربوط به درياي خزر، اين دريا بعنوان منطقه صلح آمده است. اما بايد توجه داشت كه منطقه صلح هيچ نوع تعهد حقوقي مشخصي براي كساني كه اين مسئله را توافق كرده اند، ايجاد نمي نمايد.

گرچه در گذشته ايران هيچگاه ذهنيت مبني بر تهديد توسط اتحاد شوروي راحت نبود، اما در عين حال بايد توجه داشت كه نوع چيدمان نيروهاي شوروي در جنوب چنان بود كه مي توان گفت كه شوروري در انديشه حمله به ايران از طريق آبهاي خزر نبود. تنها برداشتي كه از مفهوم منطقه صلح مي توان داشت اين است كه دولتها متعهد مي شوند كه از ابزارهاي نظامي براي تهديد يكديگر استفاده ننمايند.

اما غير نظامي كردن دريا به معناي رضايت طرفين بر انتقال سلاح ها از منطقه مزبور به نقاط ديگر است. مسئله ديگر تعيين سقف مشخص براي سلاح هاي

معين و يا پذيرش طرح منطقه عاري از سلاح هاي هسته اي و يا كشتار جمعي است.

2-تاكيد بر نظام حقوقي موجود: تمسك به معاهدات 1921 و 1940 و مشترك دانستن اين دريا مابين كشورهاي ساحلي منافع اقتصادي ايران در درياي خزر را بيشتر تامين مي نمود. اما بايد توجه داشت كه مبتكر اين دو معاهده نيز شوروي بود و آزادي كامل كشتيراني بدون تفكيك ميان كشتي هاي نظامي و غير نظامي منافع امنيتي وسيعي براي شوروي و تهديدات عمده اي براي ايران داشته است. اين روش تنها از آنرو داراي حسن است كه ورود كشتي هاي كشورهاي ثالث و استفاده از اتباع كشورهاي بيگانه را ممنوع ساخته است. نظام حقوقي موجود كاندومينيوم يا حاكميت مشترك به منظور استفاده مشترك از درياي خزر و منابع طبيعي آن توسط همه كشورهاي ساحلي است. كاندومينيوم در مفهوم عام آن يك نوع اشتراك و اتحاد بين كشورها در رابطه با يك پهنه سرزميني مي باشد. دو شرط كلي رژيم كاندومينيوم در حقوق بين الملل عبارتند از: اول، برابري حقوق كشورهاي ذي نفع در يك پهنه سرزميني واحد (خاكي و يا آبي) و دوم توافق صريح آن كشورها در ايجاد اين رژيم.

3-تمسك به مفاهيم حقوق درياها: كنوانسيون 1982 حقوق بين الملل درياها قابل تعميم به درياهاي بسته نيست. اما دولتها مي توانند از مفاهيم و تعاريف مورد استناد قرار گرفته در اين كنوانسيون استفاده نمايند. بطور مثال دولت قزاقستان بطور مكرر صراحتا به كنوانسيون 1982 در يادداشتها و موضعگيريهايش استناد كرده است.

تركمنستان نيز خواهان چنين تسري مي باشد و روسيه نيز در برخي از موارد چنين نموده است. از جمله

در مورد استفاده از منابع زنده درياي خزر كه براساس ماده 64 كنوانسيون 1982 ماهيهاي رودخانه پايه (آنادروموس) تنها توسط دولت صاحب مصب قابل صيد مي باشد. اوزن برون چون از چنين ماهي هايي است، روسيه بدان استناد ميكند.

اين نحوه نگرش به درياي خزر، پيشنهاد ميكند كه درياي سرزميني براي هر يك از كشورهاي ساحلي به عرض 12 تا 20 مايل دريايي وجود داشته باشد. برخي از كشورها مانند تركمنستان تا 45 مايل نيز پيشنهاد كرده اند. دراين صورت فراتر از آبهاي سرزميني، آبهاي آزاد خواهند بود كه براي همه كشتيهاي همه كشورها قابل تردد خواهد بود.

اين روش براي ايران اثرات منفي خواهد داشت. مي توان گفت كه با توجه به تقسيمات صورت گرفته در سال 1998 در مورد خزر شمالي بر اساس خط مياني، فرضيه مشاع استحكام خود را ازدست داده است. در صورتيكه بخواهيم از روش خط مياني استفاده نمائيم سهم كشورها هركدام از آبهاي خزر عبارت خواهد بود از

قزاقستان: 4/28%

آذربايجان: 21%

روسيه: 19%

تركمنستان: 18%

و ايران 6/13%

4-ايجاد مناطق دريايي ملي: اين روش كه توسط آذربايجان از ابتدا پي گيري مي شده است براي ايران در صورتيكه روش مشاع مورد قبول همه نباشد، نفع بيشتري خواهد داشت. بر اساس اين نظر رژيم حقوقي افراز يا تقسيم و تحديد حدود دريا به منظور اعمال حقوق حاكمه بر منابع طبيعي بستر دريا توسط هر يك از كشورهاي ساحلي بصورت انحصاري مد نظر است. در اين صورت دريا به مناطق ملي تقسيم خواهد شد و در اين مناطق بدون هيچ قيد و شرطي دولتها مي توانند حاكميت خود را اعمال كنند. براي ايران در اين روش مسئله اساسي

وسعت منطقه ايست كه در اختيار اين كشور قرار خواهد گرفت.

يكي از روش هاي ديگر، تلفيق اين گزينه ها با يكديگر است. روسيه از 1998 معتقد شده است كه بهترين گزينه، تقسيم منابع بستر دريا بر اساس خط ميانه يعني كنوانسيون حقوق درياها و استفاده مشترك از آب هاي سطح است. برخي ديگر معتقدند كه رژيم حقوقي درياي خزر نمي تواند مشاع يا تقسيم كامل باشد. در حاليكه كشورهاي روسيه، قزاقستان و آذربايجان كف دريا را تقسيم و سطح را مشاع در نظر مي گيرند، اين بدان معناست كه بايد براي حفاظت از منافع خود قلمرو آبي تعيين نمايند.

تاكنون نظرات ايران در مورد رژيم حقوقي درياي خزر بصورت زير خلاصه مي شود:

-از 1992 تا 1997 (1371 تا 1376) مقدم شمردن اصل شراكت و اعتقاد به رژيم مشاع

-از 1997 تا 2000 (1376 تا 1379) مقدم شمردن اصل تقسيم اما بر اساس 20 درصد

-از 2001 تا كنون بازگشت به رژيم مشاركت بدليل عدم تمكين ديگر كشورها به اصل تساوي تقسيم و در عين حال حفاظت از منطقه 20 درصدي مورد ادعاي ايران

ديدگاههاي ايران در باره رژيم حقوقي درياي مازندران عبارتند از:

-يك رژيم حقوقي واحد بايستي بر كل دريا حاكم باشد

-اين رژيم حقوقي بايستي با موافقت كشورهاي كرانه آن و بر پايه اتفاق ارا و بدون اعمال يكجانبه رژيم حقوقي از سوي هريك از كشورهاي كرانه اي تعيين خواهد شد.

-در تبيين رژيم حقوقي درياي مازندران ملاحظه امنيت ملي كشورها و اعمال حاكميت ملي و حفظ و تامين امنيت ملي جدي است.

-غير نظامي كردن درياي مازندران به منظور حفظ امنيت كشورهاي كرانه اي

-رعايت اصل همكاري كامل با كشورهاي كرانهاي

و اجتناب از هرگونه اعمالي كه زمينه تشنج در روابط كشورهاي كرانه اي را فراهم مي سازد. 4- بازيگري ايران در زمينه انرژي

نفت وگاز خزر و سهم ايران از آن همواره يكي از چالش هاي فراروي دولت ايران بوده است. در حاليكه كشورهاي ديگر خزر هر يك به نحوي تلاش هاي زيادي براي افزايش توانايي هاي استفاده از منابع انرژي آن كرده اند، آمارها نشان مي دهند كه سهم ايران از برداشت انرژي از اين منطقه تقريباً صفر است و ايران هنوز نتوانسته است از اين منطقه اكتشاف و استخراج نفت و گاز را شروع نمايد.

منطقه خزريكي از مهم ترين مناطق راهبردي است كه پس ازپايان جنگ سرد و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي خود را به عنوان يك منطقه روبه رشد نشان داد.

از جمله مهم ترين نكات اين منطقه ميزان برآورد نفت وگاز آن است كه توجه بسياري از كشورهاي منطقه را برخود مشغول كرده است؛ چنانچه كه گفته مي شود منابع شناخته شده نفت درياي خزر 15 تا 29 ميليارد بشكه است كه درقياس با منابع نفت آمريكا به ميزان 22 ميليارد بشكه و درياي شمال به ميزان 17 ميليارد بشكه، قابل توجه است و ميزان منابع گاز اين دريا نيز 235 تا 337 ميليون فوت مكعب است كه نشان از ارزش بالاي اين منطقه است.

از آنجا كه آمريكا به عنوان يك قدرت بين المللي منافعي پراهميت در اين منطقه دارد، سعي در كم رنگ ساختن نقش ايران چه دربحث انتقال خطوط لوله و چه دربحث استخراج و اكتشاف نفت دارد و عملاً ايران را تحت فشار گذاشته و ازسوي ديگر روسيه را محدود

و در برخي از نقاط بصورت برنامه ريزي شده با روسيه همكاري مي نمايد.

درنتيجه فروپاشي شوروي، اكنون ايران، خاورميانه، قفقاز و آسياي مركزي را به هم مرتبط مي سازد و640 كيلومتر از ساحل خزر، 1200 كيلومتر از ساحل خليج فارس و كنترل برتنگه هرمز را كه بيش از 17ميليون بشكه نفت در روز از آن عبور مي كند، دردست دارد.

ايران مي تواند در خزر يك بازيگر عمده انرژي باشد. در خزر جنوبي حوزه هاي متعددي وجود دارند كه عليرغم احتمال كم وجود منابع سرشار نفت و گاز، ايران مي تواند اكتشاف را در اين حوزه ها شروع نمايد. سكوي حفاري در آب هاي عميق به نام البرز در حال حاضر آماده فعاليت است.

شركت برزيلي پتروبراس قرار است كه در توسعه يكي از ميدان هاي نفتي خزر با ايران همكاري نمايد. حوزه نفتي البرز مي تواند بصورت مشترك مابين ايران و آذربايجان توسعه يابد.

ايران ارزان ترين مسير انتقال انرژي براي كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز است كه بدون دسترسي به دريا هاي آزاد مي باشند.

در حال حاضر خط لوله نكا-ري به ظرفيت نهايي 470 هزار بشگه در شمال ايران احداث شده است. خط لوله ديگري از ميادين سرشار كاشغان و تنگيز قزاقستان به مرز ايران در حال مطالعه توسط شركت هاي توتال فرانسه، گازميونگاز قزاقستان و ايمپكس ژاپن است كه نفت خام قزاقستان را به ايران و از طريق ايران به خليج فارس حمل مي نمايد. كشتيراني درياي خزر در حال ساخت 6 كشتي متوسط براي حمل بار است. شركت ملي نفتكش ده تانكر باري حمل سوخت در درياي خزر را سفارش داده است. 5-ايران و

انتقال نفت و گاز خزر به اروپا

اروپا يكي از نقاط متمركز از لحاظ مصرف انرژي در جهان است. هرچند كشورهاي اروپايي در حال انتقال صنايع انرژي بر خود به كشورهاي آسيايي و افريقايي هستند، اما رشد مصرف انرژي در اين قاره همچنان با شيب تند به سمت بالاست. يكي از دلايل اين موضوع عضويت كشورهاي جديد اروپاي مركزي و شرقي به اتحاديه اروپايي است.

كشورهاي رها شده از اقتصادهاي متمركز در دوران تسلط اتحاد شوروي اكنون يكي از دوره هاي پررونق اقتصادي خود را طي مي نمايند و اين امر به رشد مصرف انرژي در اين كشورها مي انجامد. در ميان كشورهاي اروپاي شرقي و مركزي 12 تن از آنان اين امكان را يافته اند تا در كنار ديگر اعضاي اروپاي متحد به توسعه هماهنگ و سازمان يافته در اتحاديه اروپايي باشند.

اين امر نياز به تلاش فراوان براي رسيدن به اقتصاد توسعه يافته كشورهاي اروپاي غربي دارد كه باز تقاضاي انرژي را در اروپا بالا مي برد. سالهاي دهه 70 ميلادي ايران بيش از ديگران در ارائه گاز ارزان و بي شرط به اروپا آمادگي نشان داد و با ساخت خط لوله غول پيكر در اين راه پيشقدم شد.

اما اروپائيان براي آنكه اتحاد شوروي را راضي نمايند، سياست را به بازار ترجيح دادند و اكنون در مشكل مجدد افتاده اند. اروپا گرچه از لحاظ انرژي فقير است، اما دريايي از انرژي آن را احاطه كرده است. يكي از فرصت ها براي ايران مشاركت در خط لوله ايست كه قرار است از تركيه و از طريق بلغارستان، روماني و مجارستان گاز را به اتريش و آلمان برساند.

اين خط كه به نام نابوكو مشهور است، مي تواند پيوند مستقيم گازي ايران و اروپا را برقرار نمايد. 6-ارتباط بيشتر با تركمنستان، افغانستان و آذربايجان

تركمنستان داراي منابع گازي است و از آن در جهت تقويت روابط خود با ايران و روسيه استفاده مي كند. البته تركمن ها قراردادي براي صدور سالانه حداكثر 100 ميليارد متر مكعب گاز به روسيه منعقد كرده اند اما به دليل محدوديت ظرفيت لوله قرارشان با ايران تنها صدور 8 ميليارد متر مكعب گاز در سال است كه قرار است در سال 2007 به 14 ميليارد متر مكعب برسد. ايران مي تواند دروازه توسعه تركمنستان به دنياي خارج باشد. نيازف و جانشينان او از ايران انتظار بيشتري داشته و دارند. ايران مي تواند افغانستان و تركمنستان را به خود وابسته سازد.

خطوط توسعه يافته ريلي و جاده اي ايران اين امكان را مي دهد كه واردات و صادرات افغانستان و تركمنستان از طريق يكي از بنادر ايراني در خليج فارس و درياي عمان كه به اين كار اختصاص داده مي شود، انجام چذيرد.

وضعيت جمهوري آذربايجان متفاوت است. عليرغم هياهو هاي آمريكا، اين كشور از لحاظ منابع انرژي چندان قوي نيست. شايد مهمترين منبع آذربايجان درياي خزر حوزه «آذري، گونشلي، چراغ» است كه كنسرسيومي به سرپرستي بريتيش پتروليوم در حال سرمايه گذاري حدود 8 ميليارد دلاري در آن است. اما به نظر مي رسد اين نفت كمبود خط لوله يك ميليون بشكه اي باكو، تفليس، جيحان را جبران نمي كند.

به همين دليل آمريكا بسيار تلاش مي كند تا از مسير بستر درياي خزر خط لوله نفت از آكتائو به باكو احداث شود. فدراسيون روسيه و ايران،

به دلايل زيست محيطي، با اين اقدام به شدت مخالف اند. ايران مي تواند با حمل نفت خام از آكتائو به باكو با نفتكش هاي خود ايده ساخت خط لوله از بستر درياي خزر را غيراقتصادي نمايد.

ايران مي تواند با جمهوري آذربايجان حوزه نفتي البرز را اكتشاف و استخراج كند. در مركز درياي خزر هم مي تواند با انعقاد قرارداد اكتشاف برخي بلوك ها را كه شركت شل هم موظف به انجام آن است آغاز كند.

در بخش تركمنستان، تركمن ها و روس ها پيشنهاد كردند كه همكاري سه جانبه با ايران داشته باشند. در گذشته ما فكر مي كرديم كه هرگونه همكاري با اين كشورها همكاري با رقيب ايران است و به ضرر خودمان تمام مي شود، اما اتفاقاً از لحاظ ژئوپولتيك بهتر است كه آذري ها را به اين همكاري ترغيب كنيم تا خط لوله شان به تبريز بيايد.

در عين حال مي توانيم گاز در اختيار ارمنستان و نخجوان قرار دهيم و در مقابل از تركمنستان گاز وارد و به اروپا صادر كنيم. چيزي كه تركيه به دنبال آن است تا چهار راه انرژي جهان بشود، به لحاظ طبيعي سهم ماست.

در اكتبر سال 2005 با حضور متخصصين نظامي آمريكا دور ايستگاه رادار آمريكايي در آذربايجان احداث گرديد. يكي در منطقه آستارا در مرز با ايران و دومي در شمال در منطقه خيزبن. اين موضوع نمي توانست توجه سياسي- نظامي روسيه را به حاشيه خزر جلب نكند.

روسيه داراي مراكز امنيتي و نظامي خود در داخل آذربايجان و همچنين قره باغ و ارمنستان است. ايستگاه راداري روسيه "قبله" بر فراز كوه هاي نزديك شماخي آذربايجان عضو سيستم هشدار حمله موشكي است كه از 20 فوريه 1985 مشغول

به كار است. محدوده تحت پوشش آن اجازه مي دهد نقاط ممكن شليك موشك هاي برد متوسط و موشك هاي تاكتيكي-عملياتي تحت نظر باشد.

با توجه به اينكه در بخش شمالي درياي خزر مابين روسيه وقزاقستان و همچنين روسيه و آذربايجان توافقات مربوط به تحديد حدود آبي در درياي خزر انجام شده و مرزها مشخص گشته اند، بنظر مي رسد بهتريم گزينه براي ايران همكاري و مصالحه با دو كشور همسايه بلافصل خود يعني تركمنستان و آذربايجان است.

قزاقستان هم اكنون 4/28 درصد از آبهاي خزر را در اختيار دارد و روسيه نيز 19 درصد. مابقي آبهاي خزر كه در منطقه جنوبي آن واقع است مقدار 6/52 درصد است. بنظر من ايران مي تواند با مذاكره با كشورهاي همسايه خود به سهم مساوي 5/17 درصد براي هركدام از كشورهاي جنوبي خزر دست يابد. رسيدن به تفاهم با تركمنستان و آذربايجان به ايران فضاي تنفسي مورد اعتمادي را در صورت حمله احتمالي آمريكا مي دهد. 7-تاسيس سازمان همكاري و امنيت در درياي خزر

تاسيس سازماني براي همكاري و هماهنگي مابين كشورهاي ساحلي درياي خزر در پس از فروپاشي شوروي و افزايش كشورهاي حاشيه دريا از دو به پنج مطرح شد. در سال 1371 رئيس جمهور ايران هاشمي رفسنجاني ايده تشكيل چنين سازماني را در تهران و در جمع سران كشورهاي خزر مطرح نمود.

كشورهاي ديگر با پذيرش اين ايده مقدمات ايجاد دبيرخانه آن را فراهم آوردند، اما در عمل بلحاظ طمع در استفاده بيشتر از منابع بستر دريا و وسوسه هاي آمريكا سياست هاي واگرايانه را در استفاده از دريا پيش گرفتند. ايده غيرنظامي نمودن درياي خزر اول بار توسط

ايران و در جريان سفر مقام معظم رهبري به بندر انزلي در 1381 عنوان گرديد. آنگاه در سال 2005 رئيس جمهور فدراسيون روسيه ولاديمير پوتين خواستار مشاركت كليه كشورهاي ساحل درياي خزر و از جمله ايران در ايجاد سازمان حفظ صلح، نظم و امنيت در منطقه درياي خزر شد.

نگاه پوتين بيشتر متوجه تشكيل سازماني براي حفظ امنيت است، درحاليكه ايران به موضوع توسعه و رشد اقتصادي منطقه نظر دارد. بنابر گفته پوتين هدف اصلي از تاسيس سازمان حفظ صلح، نظم و امنيت در منطقه درياي خزر توسعه و گسترش همكاري هاي ميان كشورهاي ساحل درياي خزر در زمينه مبارزه با تروريسم بين المللي و منع گسترش سلاح هاي كشتار جمعي خواهد بود.

ماهيت پيشنهاد روسيه در مورد فعاليت هاي نظامي در درياي خزر حاوي دو موضوع است. اولا روسيه پيشنهاد كرده است كه در اساسنامه حقوقي درياي خزر فرمول حفظ توازن پايدار نيروهاي نظامي كشورهاي حاشيه گنجانده شود و ايجاد ساختار نظامي در خزر در حد كافي و معقولانه باشد. ثانيا در موضوع ممنوعيت استفاده از نيرو يا تهديدات نظامي و بهره برداري صرفا صلح آميز از درياي خزر، پيشنهاد روسيه، تكميل اين بند با افزودن قاعده ممنوعيت ايجاد تهديدات خارجي و حضور نيروهاي نظامي كشورهاي بيگانه در درياي خزر مي باشد.

بر اساس توافق ايران و شوروي منعقده در 1940 پرچم هيچ كشوري جز دو كشور ساحلي درياي خزر نمي تواند در اين دريا برافراشته شود، كه بعدا با از هم پاشي شوروي به پنج كشور توسعه يافت. هم اكنون نيروي نظامي بيگانه اي در درياي خزر حضور ندارد.

برخي از كشورها به سمت غيرنظامي شدن دريا حركت مي كنند و

برخي ديگر به دليل اينكه بيشتر از همه ناوگان نظامي دارند به دنبال حداكثر استفاده از پهنه آبي هستند. ايران در اين ميان بايد سياست دقيقي اتخاذ كند. در عين حال كه ايران غيرنظامي شدن دريا را تائيد مي كند، اما بايد توجه داشت كه غيرنظامي شدن منطقه، خزر را، از منظر ايران، فاقد هر گونه توان دفاعي خواهد كرد.

روسيه حداقل 105 ناو مجهز در درياي مازندران دارد كه بخش اعظم آن ناوگان شبه جزيره كريمه در درياي سياه است كه بعد از فروپاشي شوروي و بروز اختلاف با اوكراين به خزر منتقل شده است. بنابراين روسيه قدرت بلامنازع درياي خزر است. با فاصله زياد پس از روسيه ايران قرار دارد. سپس قزاقستان و آذربايجان و تركمنستان هستند.

روسيه همچنين به كشورهاي ساحلي خزر پيشنهاد كرده است نيروهاي چندمليتي واكنش سريع، توسط اين كشورها در منطقه تشكيل شود. پيشنهاد و ايده مسكو، چند علت دارد؛ مقامات كرملين، بر اين عقيده اند كه منطقه درياي خزر، چهارراه حركت عمال تروريست از مراكز تروريسم منطقه اي است كه هنوز در عراق، افغانستان، پاكستان و ديگر كشورهاي منطقه حضور دارند.

شبه نظاميان از كوره راه هاي مخفيانه و گاه به طور علني، با استفاده از ناهماهنگي نهادهاي دولتي كشورهاي ساحلي خزر به ايران، قزاقستان، روسيه و ماوراء قفقاز، رخنه مي كنند. تحليلگران روس بر اين باورند كه امروز، تمام كشورهاي ساحلي، امكانات كافي براي مقابله مستقل با خطرات جديد را ندارند. پوتين، رئيس جمهور روسيه، هم در اولين اجلاس سران كشورهاي ساحلي خزر در سال 2002، اعلام كرد كه كشورش آماده است در مبارزه با تروريسم با همسايگانش در خزر همكاري تنگاتنگ داشته باشد.

خطر ديگري كه به همين

اندازه جدي است، قاچاق مواد مخدر مي باشد. قاچاق مواد مخدر از افغانستان، مركز اصلي توليد مواد مخدر به تمام كشورهاي منطقه درياي خزر راه يافته است. بر اساس اين، تأسيس نيروهاي چندمليتي واكنش سريع، بجا و مأموريت اصلي آنها، مقابله با تروريسم خواهد بود. مسكو معتقد است، نيل به تفاهم در مورد ضرورت تأمين امنيت كشورهاي ساحلي خزر توسط خود آنها و بدون دخالت بيگانه، شايان اهميت است.

اين فكر برخاسته از روح توافقات حاصل شده است. از ژوئن 2005، هنگامي كه در جلسه فرماندهان ناوگان هاي پنج كشور حاشيه درياي خزر در آستراخان پيشنهاد ايجاد نيروهاي امنيت منطقه اي و حفظ صلح خزر "كاسفور" با استفاده از نيروها و امكانات كشورهاي حاشيه مشابه آنچه در درياي سياه است، مطرح شد، ديپلماسي روسي تلاش مي كند ممنوعيت حضور نه فقط كشتي هاي جنگي، بلكه كلا نيروهاي مسلح هر كشوري به غير از پنج كشور مذكور در منطقه خزر در اساسنامه گنجانده و ثبت شود. ايران از اين پيشنهاد پشتيباني ميكند. نتيجه گيري

1.آينده سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نيازمند توجه، تدقيق و طراحي استراتژي هاي منطبق با سند چشم انداز است. جهاني سازي اهميت روابط خارجي را در ميان استراتژي هاي متخذه توسط حكومت ها افزايش داده است.

2.بخشي از اين مقاله در پي آن بود كه نشان دهد كه چگونه جمهوري اسلامي ايران ابعاد متنوع يك حكومت اسلامي را با دمكراسي پارلماني در آميخته است.

بسياري از محققان بر دوگانه بودن نظام جمهوري اسلامي ايران پاي فشرده اند، اما بنظر مي رسد كه در طراحي و تصميم سازي سياست خارجي، نوعي اجماع در ميان تصميم سازان وجود دارد.

خصوصا زماني كه تهديدي متوجه كشور است، تصميمات حكومت در مورد سياست خارجي بيشتر به سمت حفظ منافع ملي ميل مي نمايد.

3.از ديدگاه نقادانه اگر به فرآيند تصميم گيري در سياست خارجي جمهوري اسلامي نگاه افكنيم، متوجه خواهيم شد كه اين فرآيند نسبتا طولاني است و در مواقع بحراني كه كمبود زمان از مشخصات اصلي آن است، اين پروسه ناكارآمد خواهد بود. اما از طرف ديگر در دراز مدت اين فرآيند منافع ملي كشور را بهتر تامين مي نمايد.

4.سازگاري و يا عدم سازگاري اهداف سياست خارجي با فضاي حاكم بر صحنه محيط بين المللي ضرورتا از اهداف تعارضي ناشي نمي شود. گاه ممكن است كه ديپلماسي ضعيف، محافظه كار و بدبينانه تصميم گيران و يا مجريان موجب شود تا بسياري از اهداف همگون و حتي غير متعارض بازيگران در صحنه محيطي به اجرا درنيايد.

5.چون محيط عملياتي و اجرايي سياست خارجي فراتر از محيطي است كه در آن تصميم اتخاذ مي شود، طبيعي است كه درصدي از اهداف سياست خارجي در صحنه عملياتي بين المللي عقيم و انجام نشده باقي بماند.

6.سند چشم انداز 20 ساله ايران، مي تواند يك راهنماي واقعي براي برنامه هاي ما در سياست خارجي باشد. استراتژي هاي مناسب براي رسيدن به اهداف مندرج در اين سند بايد طراحي شود. ما به يك نقشه راه براي رسيدن به جايگاه طبيعي خودمان در منطقه نياز داريم. منطقه مناسب براي ايران، آسياي مركزي، درياي خزر و قفقاز است.

7.اگر سياست خارجي كشور با توجه به نقاط قوت ايران و فرصت هاي در پيش رو برنامه ريزي نمايد، بصورت طبيعي ايران مي تواند مهمترين عامل در توسعه

كشورهاي همسايه بخصوص تركمنستان، تاجيكستان، ارمنستان، آذربايحان افغانستان و عراق باشد. مهندسان هندي اكنون در افغانستان بيشتر از ايرانيان هستند و در عراق نيز نيروي انساني متخصص ما بدليل عدم حمايت سياسي دولت از بخش خصوصي كمترين حضور را دارد.

8.همگرايي مابين ايران وكشورهاي آسيايي در چارچوب توافقاتي مانند شانگهاي، اكو و سازمان همكاري و امنيت در آسيا مبين اين حقيقت است كه اين يك بازي برد-برد است. اما تنها يك نكته باقي است كه آيا پيوستن ايران به سازمان همكاري هاي شانگهاي منزلت امنيتي ايران را ارتقا مي دهد؟

پاسخ آن است كه بي شك هرگونه فعاليت همگرايانه با كشورهاي مستقل به وضعيت بهتري براي ايران مي انجامد، اما نگراني هاي امنيتي ايران كمتر از نقاطي است كه در چتر سازمان شانگهاي قرار مي گيرد. بجز تهديد افراط گرايي اسلامي از نوع طالبان، القاعده و فعاليت سازمان هايي مانند حزب التحرير در آسياي مركزي كه شانگهاي مي تواند در كنترل و يا محدود سازي آنان نقش ايفا نمايد، نگراني هاي عمده ايران در مناطق ديگر است.

آينده عراق، موضوع جنگ داخلي و تجزيه احتمالي اين كشور، حضور نيروهاي خارجي بخصوص تعداد زياد و تجهيزات پيچيده نظامي و ارتباطي آمريكائيان در خليج فارس و همه كشوهاي عربي همسايه ايران، تلاش آمريكا براي ايجاد يك بلوك جديد متشكل از اعراب و اسرائيل در برابر خطر نفوذ ايران در خاورميانه، تشديد اختلافات مابين شيعيان و اهل سنت وازدياد فشار به كشورهاي توليدكننده نفت براي افزايش توليد و كاهش قيمت نفت همه و همه از جنس ديگرند و در مناطق ديگر ايران را هدف گرفته اند كه احتمالا شانگهاي نمي تواند

به ايران در اين موارد كمكي بنمايد.

بنظر مي رسد ايران براي ارتقاي سطح امنيت ملي خود علاوه بر عضويت در سازمان شانگهاي بايد به فكر استفاده از بازيگران ديگر و مكانيزم هاي ديگر نيز باشد.

9. محاسبات سود-هزينه نشان مي دهد كه استخراج نفت و گاز در درياي خزر مانند مناطق جنوبي كشور نيست. اما بنظر مي رسد كه بلحاظ اعمال حاكميت و همچنين توسعه همكاري با كشورهاي ساحلي ديگر مناسب است استراتژي مدوني براي اكتشاف و توسعه ميادين نفت وگاز خزر و همچنين خطوط انتقال طراحي گردد.

منبع: ايران ديپلماسي

تحليلي بر محورهاي راهبردي سياست خارجي در سند چشم انداز

تحليلي بر محورهاي راهبردي سياست خارجي در سند چشم انداز نويسنده:دكتر عليرضا اكبري (بخش اول)

آنچه كه مي خوانيد، تحليلي است بر ركن محوري ترسيم ابعاد سياست خارجي كشور در سند چشم انداز 20 ساله جمهوري ا سلامي ايران. در اين مقاله نويسنده مي كوشد، سياست هاي بنيادين بايسته هاي نيل به «تعامل برتر منطقه اي» را شرح و توضيح دهد. اركان راهبرد سياست خارجي در بستر چشم انداز:

چگونگي بكارگيري منابع و مديريت عوامل و شرايط ملي و (برمبناي) نوع تنظيم مناسبات و ترتيب روابط كشور با ديگر كشورها و مجموعه عوامل، عناصر و شرايط محيط خارجي كشور، به منظور تامين منابع و تحقق اهداف ملي جمهوري اسلامي ايران راهبرد سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران تعريف شده است.

در تنظيم راهبرد سياست خارجي؛ درك و تبيين صحيح و كا مل از قدرت و توان ملي، بويژه در بعد سياست خارجي، مقتضيات و ويژگي هاي محيط خارجي و بخصوص قواعد نمونه و مسلط پارادايم حاكم بر محيط منطقه اي و پيراموني، شناخت فرصت ها، آسيب ها و آسيب پذيري

هاي محيطي و تهديدهاي موجود و... بسيار حائز اهميت است از همين لحاظ، در برنامه ريزي ميان مدت ملي جمهوري اسلامي ايران «سند چشم انداز بيست ساله كشور» كه پس از تاييد مقام معظم رهبري، براي تحقق و اجر، به دولت و ساير نهادهاي نظام جمهوري اسلامي ايران ابلاغ شده است، در خصوص منافع و اهداف كلان ملي و بعد سياست خارجي آن، شاخص ها و هدف ها و جهت گيري هاي مشخصي نظير، كسب رتبه اول علمي- فناوري در سطح منطقه، قرار گرفتن در جايگاه نخست اقتصادي منطقه، تبديل شدن به كشوري توسعه يافته، درعين حفظ هويت اسلامي- انقلابي، الهام بخش در جهان اسلام، داراي تعامل سازنده و موثر با ساير كشورها (در روابط بين الملل)، لحاظ شده است.

از آنجا كه «علت غايي» و هدف نهايي رويكرد خارجي سند چشم انداز، تبديل شدن به قدرت برتر منطقه درعين حفظ هويت اسلامي- انقلابي است، بنابراين:

- راهبرد سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران قاعدتا بايستي «راه ها و روش هاي برتري منطقه اي» و علل و رفع موانع و معضلات آن را در سطوح پيراموني، منطقه اي و بين المللي- جهاني، ارائه نمايد.

جمهوري اسلامي ايران به اين منظور مي بايست سه سطح از سياست ها را به تناسب اهداف ملي، راهبردي نمايد:

1- حفظ نظام و موجوديت خود

2- رشد و توسعه همه جانبه و در همه سطوح كشور

3- گسترش نفوذ در منطقه و ارتقاء موقعيت استراتژيك خود اين سه لايه از اهداف و منافع و سياست هاي مربوطه، با يكديگر مرتبط بوده و متضمن يكديگرند. لذا به طور موازي مي بايست تعقيب شده و محقق گردند.

از زاويه سياست

خارجي، شرط لازم و يا هدف محوري كشور براي تحقق هر سه لايه از منافع فوق الذكر، تثبيت موقعيت برتر منطقه اي ايران است. «عامل مؤثر و نفوذ» و برتري اثرگذاري در سطح منطقه اي، موضوعيت خاصي مي يابد. از ضرورت هاي تأثير و نفوذ، بويژه در متن برتري علمي، فن آوري، اقتصادي- در عين حفظ هويت اسلامي- انقلابي، به معناي ايجاد توان «تعيين كنندگي» در قدرت و امنيت منطقه اي است.

-وضعيت ظرفيت ها، قابليت ها و توانمندي هاي ملي جمهوري اسلامي ايران، به گونه اي كه براي داشتن نقش «تعيين كنندگي» در پارادايم قدرت و امنيت منطقه اي، مناسبات و روابط با قدرت هاي برتر سطح جهاني و كشورهاي برتر علمي- فن آوري- اقتصادي (كشورهاي توسعه يافته در سطح جهاني) نيز از اهميت خاصي برخوردار مي شود.

-«تثبيت موقعيت و برتري منطقه اي»، داشتن نقش و موقعيت «تعيين كنندگي» در پارادايم قدرت و امنيت، در سطح منطقه و ايجاد و حفظ. «تعامل مثبت، سازنده و مؤثر» بويژه با كشورهاي توسعه يافته سطح جهاني با موانع و حتي تهديدهاي مواجه مي باشد.

وضعيت منطقه اي، به گونه است كه ايالات متحده آمريكا، در آن حضور و نفوذ زيادي دارد. رژيم صهيونيستي نقش «نامعادله ساز» منطقه اي را برعهده دارد، مناسبات منطقه اي به شدت متأثر از سياست هاي برتري طلبانه سطح جهاني آمريكا و سياست هاي برتري جويانه سطح منطقه اي رژيم صهيونيستي است.

-در منطقه خاورميانه و نظام تابعه خليج فارس و آسياي جنوب غربي، كشورهاي عربستان سعودي، پاكستان و تركيه، در كنار جمهوري اسلامي ايران به عنوان عوامل قدرتمند سطح منطقه اي شناخته مي شوند. جمهوري

اسلامي ايران در تعقيب هدف «تعامل برتر منطقه» مي بايست مناسبات و روابط سازنده و مؤثري با اين سه قطب برتر منطقه اي (و به تبع آن، با ساير كشورهاي مهم و مؤثر، نظير مصر، اردن، سوريه و عراق) ايجاد نمايد.

اما نقش منطقه اي ايالات متحده آمريكا و رژيم صهيونيستي، از موانع و حتي تهديدهاي عمده چنين تعاملي است. تعارض جمهوري اسلامي ايران با ايالات متحده، موجب عدم ثبات و پايداري در روابط سازنده و مؤثر جمهوري اسلامي ايران با كشورهاي مذكور- و ساير قدرت هاي سطح جهاني و نيز ساير كشورهاي سطح منطقه اي و فراتر از منطقه، شده است. به عبارتي تا زماني كه جمهوري اسلامي ايران تعارض و چالش هاي جاري خود را با آمريكا در جهت منافع و اهداف ملي خود «مديريت» نكند، برقراري و روابط مؤثر، مثبت و سازنده به طور با ثبات و پايدار با كشورهاي سطح منطقه اي و جهاني (و فرامنطقه اي: بين المللي) ميسر نخواهد شد.

براي حل و فصل و مديريت معضل ايالات متحده در مناسبات و روابط خارجي جمهوري اسلامي ايران، ما بايد به شرايطي مديريت شده، كنترل شده، با ثبات و نسبتا متعادل نائل شويم. به گونه اي كه اين نوع مديريت و كنترل معضل تعارض آمريكا با جمهوري اسلامي ايران نتواند تاثير سوء بر اهداف و منافع و نيز هويت اسلامي - انقلابي جمهوري اسلامي ايران داشته باشد و از سوي ديگر اين تعارض به يك منازعه، بحران و درگيري (در سطوح مختلف) ارتقا نيابد.

اين نوع از مديريت، خود منوط به داشتن سطح و پايه اي از قدرت است. اگر جمهوري اسلامي ايران

بتواند به سطحي خاص از قدرت، دسترسي يابد. قادر خواهد بود كه ضمن تامين منافع منطقه اي و جهاني خود، «منازعه» را نيز با آمريكا كنترل، مهار و مديريت نمايد.

در اين مسير، از جمله موانع و تهديدات پيش رو، موجوديتي بنام رژيم صهيونيستي و نقش و كاركرد آن است. به فرض اينكه جمهوري اسلامي ايران طرح و برنامه اي مشخص براي كنترل معضل «سطح مقابله ومنازعه» با ايالات متحده داشته باشد، بايد بتواند «توسعه طلبي» رژيم صهيونيستي را در درجه اول مهار نمايد.

در راهبرد سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران ابتدا «مهار تهديد و كنترل توسعه طلبي» رژيم صهيونيستي داراي اولويت است در بازگشت به عرصه «مناسبات و روابط» باكشورهاي منطقه، جمهوري اسلامي ايران نسبت برتري كنوني خويش در مقايسه با بخش قابل ملاحظه اي از كشورها و «قابليت اثرگذاري و نفوذ» در عرصه و كانون هاي «بحران - قدرت و امنيت» منطقه را حفظ نموده و آن را افزايش خواهد داد و در عين حال، تنظيم فرعي «رابطه منفعت ساز» با گروه كشورهاي قوي، يا قطب هاي قدرت منطقه اي، خواهد پرداخت.

اما در مسير كسب موقعيت و جايگاه برتر علمي: فن آوري و اقتصادي منطقه اي، كشورهاي قدرتمند منطقه قاعدتا بايد احساس كنند كه «حفظ و گسترش مناسبات و روابط با جمهوري اسلامي ايران» منافع آنها را تامين خواهد كرد. اين رويكرد مبتني بر تبادل ظرفيتهاي اقتصادي، انرژيك و ترانزيتي و اساسا «رشد و توسعه اقتصادي» محور خواهد بود، به عبارتي جهت كلي حركت جمهوري اسلامي ايران، «كسب رتبه برتر و اول شدن» در منطقه است، كه اساسا «رويكردي رشد محور» است، اما بنيان پارادايم

حاكم بر منطقه، پارادايم امنيتي است در مورد ساير قدرت هاي بزرگ و برتر نيز هر نوع فرصت و موقعيت، كه بتواند چالش-هاي سياست خارجي را مهار و كنترل نمايد، ظرفيت سازي نموده و قابليت هاي ملي را در تعاملي متقابل افزايش دهد.

«اتحاديه اروپايي»، «محور شرقي» شامل روسيه، چين،هند و حوزه آسياي جنوبي شرقي و «بلوك جهان اسلامي» (به عنوان يك واحد بين المللي عمدتا «عقيدتي: فرهنگي و نسبتا» سياسي) سه محور مهم در عرصه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران هستند راهبرد سياست خارجي به اقتضاي اهداف سد چشم انداز، بايد مدل هاي رويكردي و رفتاري با اين سه واحد بين المللي را معين نمايد تا به نوعي كه از يك نوع هنجار و يكپارچگي منطقي و «هم پوشاننده» برخوردار باشند.

جمهوري اسلامي ايران همچنين با تعدادي «مسئله»، معضل و يا چالش هاي مهم سياست خارجي نيز مواجهه جدي و ديرينه دارد. اين «مسائل: چالش، يا از نوع «ساختاري» و يا از نوع «موقعيتي» مي باشند. رويكرد و جهت گيري جمهوري اسلامي ايران بايد برپايه حل و فصل اين چالش ها» با مدل مديريت و راهبرد سياست هاي خارجي در سطوح «منطقه اي- بين المللي و جهاني» باشد.

راه حل اين چالش ها و مسايل، به گونه اي است كه به عنوان بخشي از «مدل راهبرد سياست خارجي»، آن را «تعبير و تعين» مي بخشد. مجموعه رويكردهاي روابط: مناسبات و راه حل، معضل و مهار با عوامل محيط منطقه اي: بين المللي و جهاني، پارادايم حاكم بر راهبرد سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را شكل مي دهد، كه بر پايه هدف «ايران برتر منطقه اي» تنظيم مي

گردد.

«تعامل برتر منطقه اي» و توسعه ملي جمهوري اسلامي ايران رويكرد و چگونگي حضور و رفتار كشور جمهوري اسلامي ايران را در سطح منطقه «چارچوب» اهداف و رويكرد سياست خارجي سند چشم انداز، تبيين و تعيين مي كند. «تعامل برتر منطقه اي» از دو عنصر محوري «تعامل» و «برتري» شكل مي گيرد:

عنصر «تعامل» در اين مفهوم، رفتار مبتني بر حفظ استقلال و هويت ملي (اسلامي- انقلابي)، در قبال رويكرد جذب و ادغام: و در عين حال غير خصومت آميز، توام با تبادل ظرفيت ها و برقراري مراودات معنا شده است.

در نتيجه جمهوري اسلامي ايران با كشورهاي منطقه (بجز مورد استثناء آن: اسرائيل) خصومت و دشمني نخواهد داشت، بلكه كشورها در سطح منطقه مي توانند شريك يا همكار جمهوري اسلامي ايران باشند.

جمهوري اسلامي ايران، در اين ركن از استراتژي روابط و سياست خارجي، مبناي رفتار و مناسبات (تعامل) خود را با كشورهاي منطقه و در سطح منطقه رسيدن تا سطح «شراكت و همكاري» مي گذارد. در حالي كه اكثر كشورهاي هدف، ايران را در وضع خوشبينانه رقيب و حريف خود مي دانند و در موضعي نامطلوب تر، با ايران احساس قهر و خصومت مي نمايند.

عنصر دوم اين ركن از استراتژي سياست خارجي، «مفهوم برتري» است.

نخست بايد مشخص گردد كه «برتري» به چه معناست؟ و در كدام حوزه و از كدام سنخ؟ و آيا اين برتري، محصول نوع تعامل توصيه شده با منطقه و كشورهاي آن خواهد بود؟ و يا اينكه «نوع تعامل با كشورها و منطقه» متأثر از برتري هاي موجود جمهوري اسلامي ايران است؟ تعامل «برتر»، حداقل در سه مرحله طراحي مي گردد.

به طور فشرده

تعامل ايران در منطقه، در مرحله اول، از «برتري هاي» فعلي جمهوري اسلامي ايران نشأت گرفته و متأثر مي شود، در مرحله دوم، نوع تعامل حاصل از فرآيند فاز اول، زيرساختهاي برتري،به تعادل خواهند رسيد. يعني در مرحله اول، «تعامل» محصول برتري هاي امنيتي سياسي جمهوري اسلامي ايران خواهد بود، (حفظ برتري در شكل دادن تعامل) و در مرحله دوم، برتري هاي جمهوري اسلامي ايران محصول تعاملات سازمان يافته آتي و بر پايه نتايج حاصل از مرحله اول (تثبيت مواضع قدرت امنيتي- سياسي در سطح منطقه) خواهد شد. (تعامل، براي ساختن بنيان هاي برتر اقتصادي، علمي، تكنولوژي و...)

اما در مرحله سوم، «تعامل و برتري» در مناسبات ايران و منطقه، بر تعادل و پايداري (هم پوشاني متقابل) خواهند رسيد، (تعامل از مواضع برتريهاي راهبردي). پس در مفهوم برتري، نيز سه مرحله (يا فاز) در نظر گرفته شده است:

فاز اول؛ تثبيت مواضع قدرت امنيتي- سياسي جمهوري اسلامي ايران و «سازماندهي تعامل منطقه اي» بر مبناي برتري ها و عوامل برتري جمهوري اسلامي ايران در كانون هاي تحولات راهبردي و «هسته هاي داغ» منطقه؛ سنخ تعاملات، بر مبناي برتريهاي امنيتي: سياسي جمهوري اسلامي ايران در فاز نخست، ابتدا سلبي است و سپس ايجابي (تعامل سلبي. ايجابي)، يعني از نقطه «حريف واقع شدن» به سمت «رقابت» سير مي كند. به عبارتي تعامل ايران با منطقه «برمبناي موازنه «منفي: مثبت» شكل مي گيرد.

فاز دوم؛ ايجاد يا رشد و توسعه زيرساختهاي پيوند و وابستگي متقابل اقتصادي، اجتماعي بين كشورهاي هدف منطقه با ايران، در اين مرحله، «تعامل»، محور و بنيان «برتري هاي آتي» خواهد بود.

آغاز اين مرحله كه به سال هاي

مياني دوراني تحقق اهداف چشم انداز بيست ساله مربوط مي گردد، با رويكرد ايجابي شكل مي گيرد، «رقابت»، سكوي اوليه تعاملات را شكل مي دهد، اما از سكوي رقابت، به سمت همكاري حركت خواهد شد.

اما از آنجا كه هدف جمهوري اسلامي ايران وارد نمودن ديگران (كشورهاي هدف منطقه) به حيطه همكاري هاي ساختاري در عرصه هاي اقتصادي اجتماعي است، پس رويكرد اوليه جمهوري اسلامي ايران «ايجابي» است، اما به دليل آنكه در وراي اين «وابسته سازي متقابل ظرفيت هاي اقتصادي- اجتماعي» جمهوري اسلامي ايران، هم مواضع قدرت و عوامل برتري ساز امنيتي- سياسي خود را ترك نخواهد كرد و هم افزايش برتريهاي علمي، فن آوري- اقتصادي خويش نسبت به ساير كشورهاي هدف را دنبال مي كند. لذا هنوز «درصد» يا سطحي از «كشمكش رقابت آميز» در حوزه هاي امنيتي: سياسي با سطوح «رقابت همكاري جويانه» در حوزه هاي اقتصادي- اجتماعي، در مناسبات ايران با منطقه وجود ندارد. لذا، در كل، رويكرد فاز دوم «ايجابي- سلبي» است و موازنه تعاملات «مثبت: منفي» خواهد بود.

فاز سوم، در سال هاي پاياني دوران تحقق اهداف سند چشم انداز خواهد بود. در اين مرحله، عوامل برتري ساز امنيتي- سياسي و اقتصادي، با حفظ پيوندهاي اجتماعي، فرهنگي و تمدني، در تعامل با كشورهاي هدف و منطقه، توسعه مي يابند. به عبارتي تعامل از موضع برتر علمي، تكنولوژيك، اقتصادي، اجتماعي، تمدني و فرهنگي، با توسعه زمينه هاي برتري امنيتي- سياسي، در سطح منطقه، شاكله فاز سوم خواهدبود، كه اين خود، محصول دو مرحله پيش از خود خواهدبود. رويكرد محوري دراين مرحله «ايجابي» و موازنه مثبت خواهدبود. (تعامل ايجابي، از موضع برتري هاي

ايجابي و سلبي) حفظ برتري هاي امنيتي- سياسي جمهوري اسلامي ايران كه به معناي حمايت از نيروه، فرآيندها و روندهاي مقاومت اسلامي و مقابله با سلطه رژيم صهيونيستي و ايالات متحده در منطقه و نيز ممانعت از غلبه عوامل حكومتي سنتي وابسته منطقه اي است، ذاتا و الزاما با توسعه نيازهاي متقابل اقتصادي ايران و كشورهاي هدف منطقه، در تناقض نيست.

ارتقاء امنيت انسانى و عدالت اجتماعى در افق چشم انداز جمهورى اسلامى ايران 1404

ارتقاء امنيت انساني و عدالت اجتماعي در افق چشم انداز جمهوري اسلامي ايران 1404 ماده 95 - دولت مكلف است به منظور استقرار عدالت و ثبات اجتماعي ، كاهش نابرابريهاي اجتماعي و اقتصادي ، كاهش فاصله دهكهاي درآمدي و توزيع عادلانه درآمد در كشور و نيز كاهش فقر و محروميت و توامند سازي فقرا ، از طريق تخصيص كارآمد و هدفمند منابع تأمين اجتماعي و يارانه اي پرداختي ، برنامه هاي جامع فقر زدايي و عدالت اجتماعي را با محورهاي ذيل تهيه و به اجرا بگذارد و ظرف مدت شش ماه پس از تصويب اين قانون ، نسبت به بازنگري مقررات و همچنين تهيه لوايح براي تحقق سياستهاي ذيل اقدام نمايد :

الف - گسترش و تعميق نظام جامع تأمين اجتماعي ، در ابعاد جامعيت - فراگيري و اثر بخشي .

ب - اعمال سياستهاي مالياتي ، با هدف باز توزيع عادلانه درآمدها .

ج - تعيين خط فقر و تبيين برنامه هاي توانمند سازي متناسب و ساماندهي نظام خدمات حمايتهاي اجتماعي ، براي پوشش كامل جمعيت زير خط فقر مطلق و نظام تأمين اجتماعي ، براي پوشش جمعيت بين خط فقر مطلق و خط فقر نسبي و پيگيري و ثبت مستمر آثار برنامه هاي اقتصادي و اجتماعي بر وضعيت خط

فقر ، جمعيت زير خط فقر ، همچنين ميزان درآمد سه دهك پايين درآمدي و شكاف فقر و جبران آثار برنامه هاي اقتصادي ، اجتماعي به سه دهك پايين درآمدي از طريق افزايش قدرت خريد آنان .

دولت موظف است كليه خانوارهاي زير خط فقر مطلق را حداكثر تا پايان سال دوم برنامه به صورت كامل توسط دستگاهها و نهادهاي متولي نظام تأمين اجتماعي شناسايي و تحت پوشش قرار دهد .

د - طراحي برنامه هاي ويژه اشتغال ، توانمند سازي جلب مشاركتهاي اجتماعي آموزش مهارتهاي شغلي و مهارتهاي زندگي ، به ويژه براي جمعيتهاي سه دهك پايين درآمدي در كشور .

ه - ارتقاء مشاركت نهادهاي غير دولتي و مؤسسات خيريه ، در برنامه هاي فقر زدايي و شناسايي كودكان يتيم و خانواده هاي زير خط فقر ، در كليه مناطق كشور توسط مديريت هاي منطقه اي و اعمال حمايتهاي اجتماعي ، فرهنگي و اقتصادي براي افراد ياد شده توسط آنان و دستگاهها و نهادهاي مسئول در نظام تأمين اجتماعي .

و - امكان تأمين غذاي سالم و كافي در راستاي سبد مطلوب غذايي و تضمين خدمات بهداشتي ، درماني و توانبخشي رايگان و تأمين مسكن ارزان قيمت ، همچنين حصول اطمينان از قرار گرفتن جمعيت كمتر از هجده سال تحت پوشش آموزش عمومي رايگان براي خانوارهاي در سه دهك پايين درآمدي ، از طريق جابجايي و تخصيص كارآمد منابع يارانه ها .

ز - فراهم كردن حمايتهاي حقوقي ، مشاوره هاي اجتماعي و مددكاري ، براي دفاع از حقوق فردي ، خانوادگي و اجتماعي فقرا .

ح - اتخاذ رويكرد توانمند سازي و مشاركت محلي ، بر اساس الگوي نيازهاي اساسي توسعه و تشخيص نياز توسط جوامع

محلي براي ارائه خدمات اجتماعي ، از طريق نظام انگيزشي براي پروژه هاي عمراني كوچك ، متناسب با ظرفيتهاي محلي - از طريق اعمال موارد فوق در سطوح محلي و با جلب مشاركتهاي عمومي .

ط - طراحي روشهاي لازم براي افزايش بهره وري و درآمد روستاييان و عشاير ، ايجاد فرصتهاي اشتغال به ويژه در دوره هاي زماني خارج از فصول كاشت و برداشت با رويكرد مشاركت روستاييان و عشاير ، با حمايت از صندوق قرض الحسنه توسعه اشتغال روستايي و صندوق اشتغال نيازمندان .

ماده 96 - دولت مكلف است با توجه به استقرار سازماني نظام جامع تأمين اجتماعي در برنامه چهارم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران ، پوشش جمعيتي ، خدمات و حمايتهاي مالي مورد نظر در اصل بيست و نهم ( 29 ) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران را طبق قوانين از محل درآمدهاي عمومي و درآمدهاي حاصل از مشاركت مردم ، از طريق فعاليتهاي بيمه اي ، حمايتي و امدادي به صورت تدريجي و به شرح ذيل افزايش و به اجرا بگذارد .

الف - افزايش پوشش بيمه هاي اجتماعي با توجه خاص به روستاييان و عشاير و شاغلين شهري كه تاكنون تحت پوشش نبوده اند ، به نحوي كه برنامه بيمه هاي اجتماعي روستاييان و عشاير ، با مشاركت دولت و روستاييان و عشاير پس از تهيه و تصويب دولت از سال دوم برنامه چهارم ، به اجرا گذاشته شود .

ب - پوشش كامل ( صد در صد ) جمعيتي از بيمه همگاني پايه خدمات درماني .

ج - تأمين بيمه خاص ( در قالب فعاليتهاي اجتماعي ) براي حمايت از زنان سرپرست خانوار

و افراد بي سرپرست با اولويت كودكان بي سرپرست .

د - هدفمند نمودن فعاليتهاي حمايتي جهت توانمندسازي افراد تحت پوشش مؤسسات و نهادهاي حمايتي در راستاي ورود به پوشش بيمه اي .

ه - اتخاذ تمهيدات لازم جهت بازپرداخت بدهي دولت به سازمانهاي بيمه اي به نحوي كه ضمن جلوگيري از ايجاد بدهي جديد تا پايان برنامه چهارم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران ، كل بدهي دولت به سازمانهاي بيمه اي تسويه شده باشد .

و - اتخاذ تدابير مورد نياز براي كاهش طول دوره استفاده از مقرري بيكاري در جهت تنظيم بازار كار ، افزايش سابقه مورد نياز براي احراز مقرري بيمه بيكاري در سال اول برنامه چهارم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران .

ز - با توجه به تغييرات و روند صعودي شاخص هاي جمعيتي اميد به زندگي و لزوم پايداري صندوقهاي بيمه اي اجتماعي و اصلاحات منطقي در مباني محاسباتي آنها ، دولت موظف است با استفاده از تجربه جهاني در چهارچوب محاسبات بيمه اي اقدامات لازم را معمول دارد .

ح - در صورتي كه نرخ رشد دستمزد اعلام شده كارگران در دو سال آخر خدمت آنها بيش از نرخ رشد طبيعي دستمزد كارگران بوده و با سالهاي قبل سازگار نباشد ، مشروط بر آنكه اين افزايش دستمزد به دليل ارتقاء شغلي نباشد ، سازمان تأمين اجتماعي علاوه بر دريافت ما به التفاوت ميزان كسور سهم كارگران و كارفرما به نسبت دستمزد واقعي و دستمزد اعلام شده سالهاي قبل از كارفرماي ذي ربط ، خسارت وارده بر اساس لايحه اي خواهد بود كه توسط هيأت وزيرات تهيه و براي تصويب به مجلس شوراي اسلامي تقديم مي شود .

ماده

97 - دولت مكلف است به منظور پيشگيري و كاهش آسيبهاي اجتماعي ، نسبت به تهيه طرح جامع كنترل كاهش آسيبهاي اجتماعي ، با تأكيد بر پيشگيري از اعتياد به مواد مخدر ، مشتمل بر محورهاي ذيل اقدام نمايد :

الف - ارتقاي سطح بهداشت روان ، گسترش خدمات مددكاري اجتماعي ، تقويت بنيان خانواده و توامند سازي افراد و گروههاي در معرض آسيب .

ب - بسط و گسترش روحيه نشاط ، شادابي ، اميدواري ، اعتماد اجتماعي ، تعميق ارزشهاي ديني و هنجارهاي اجتماعي .

ج - شناسايي نقاط آسيب خيز و بحران زاي اجتماعي در بافت شهري و حاشيه شهرها و تمركز بخشيدن حمايتهاي اجتماعي ، خدمات بهداشتي - درماني ، مددكاري ، مشاوره اجتماعي و حقوق و برنامه هاي اشتغال حمايت شده ، با اعمال راهبرد همكاري بين بخشي و سامانه مديريت آسيبهاي اجتماعي در مناطق ياد شده .

د - پيشگيري اوليه از بروز آسيبهاي اجتماعي از طريق : اصلاح برنامه هاي درسي دوره آموزش عمومي و پيش بيني آموزشهاي اجتماعي و ارتقاي مهارتهاي زندگي .

ه - خدمات رساني به موقع به افراد در معرض آسيبهاي اجتماعي با مشاركت در سازمانهاي غير دولتي .

و - بازتواني آسيب ديدگان اجتماعي و فراهم نمودن زمينه بازگشت آنها به جامعه .

ز - تهيه طرح ملي مبارزه با مواد مخدر و روانگردان بر اساس محورهاي ذيل :

1 - پيشگيري از اعتياد به مواد مخدر و قاچاق آن با استفاده از تمامي امكانات و توانمنديهاي ملي .

2 - در اولويت قرار دادن استراتژي كاهش آسيب و خطر ، كار درماني ، آموزش مهارتهاي زندگي سالم ، روان درماني ، درمان اجتماع

مدار معتادان و بهره گيري از ساير يافته هاي علمي و تجارت جهاني در اقدامها و برنامه ريزيهاي عملي .

3 - جلوگيري از تغيير الگوي مصرف مواد مخدر به داروهاي شيميايي و صنعتي .

4 - جلوگيري از هر گونه تطهير عوايد ناشي از فعاليتهاي مجرمانه مواد مخدر و روانگردانها

5 - به كار گرفتن تمام امكانات و توانمنديهاي ملي براي مقابله با حمل و نقل و ترانزيت مواد مخدر و همچنين عرضه و فروش آن در سراسر كشور .

6 - تقويت نقش مردم و سازمانهاي غير دولتي در امر پيشگيري و مبارزه با اعتياد .

ح - تداوم اجراي طرح ساماندهي و توانبخشي بيماران رواني مزمن با پوشش حداقل هفتاد و پنج درصد ( 75 %) جمعيت هدف در پايان برنامه .

ط - تداوم اجراي طرح ساماندهي و توانبخشي سالمندان با پوشش حداقل بيست و پنج درصد ( 25% ) جمعيت هدف .

ي - تهيه و تدوين طرح جامع توانمندسازي زنان خودسرپرست و سرپرست خانوار با همكاري ساير سازمانها و نهادهاي ذيربط و تشكلهاي غير دولتي و تصويب آن در هيأت وزيران در شش ماهه نخست سال اول برنامه .

ك - ساماندهي و توسعه مشاركتهاي مردمي و خدمات داوطلبانه در عرصه بهزيستي و برنامه ريزي و اقدامات لازم براي حمايت از مؤسسات خيريه و غير دولتي با رويكرد بهبود فعاليت .

ل - افزايش مستمري ماهيانه خانواده هاي نيازمند و بي سرپرست و زنان سرپرست خانواده تحت پوشش دستگاههاي حمايتي بر مبناي چهل درصد ( 40 % ) حداقل حقوق و دستمزد در سال اول برنامه .

ماده 98 - دولت مكلف است به منظور حفظ و ارتقاي سرمايه اجتماعي ، ارتقاي رضايتمندي

عمومي و گسترش نهادهاي مدني ، طي سال اول برنامه چهارم اقدامهاي ذيل را انجام دهد :

الف - تهيه ساز و كارهاي سنجش و ارزيابي سرمايه اجتماعي كشور .

ب - ارائه گزارش سالانه سرمايه اجتماعي كشور واحصاي علل و عوامل تأثير گذار بر آن .

ج - تصويب سازوكارهاي اجرايي لازم جهت افزايش سرمايه اجتماعي اعم از اعتماد عمومي ، وفاق اجتماعي ، قانون گرايي و وجدان فردي و اجتماعي .

د - ارزيابي رضايت مندي عمومي به صورت سالانه و انتشار تغييرات آن در اثر عملكرد عمومي حاكميت .

ه - تدوين و تصويب طرح جامع توانمند سازي و حمايت از حقوق زنان ، در ابعاد حقوقي ، اجتماعي ، اقتصادي و اجراي آن در مراجع ذيربط .

و - تدوين طرح جامع مشاركت و نظارت مردم ، سازمانها ، نهادهاي غير دولتي و شوراهاي اسلامي در توسعه پايدار كشور و فراهم كردن امكان گسترش كمي و كيفي نهادهاي مدني ، با اعمال سياستهاي تشويقي .

ماده 99 - دولت موظف است ظرف مدت شش ماه از تصويب اين قانون ، نسبت به تدوين و اجراي سند راهبردي خدمات رساني به ايثارگران ( خانواده معظم شهدا ، جانبازان ، آزادگان و خانواده آنان)، كه با رويكرد توانمند سازي و بهبود وضعيت اشتغال ، مسكن ارزان قيمت ، ارتقاي سطح اجتماعي ، درماني ، معيشتي و بهبود وضعيت آموزشي و فرهنگي ، حفظ و تثبيت موقعيت شغلي آنان اقدام نموده و ساز و كار نظارت بر حسن اجراي سند را پيش بيني نمايد . منابع مالي سند از محل بودجه عمومي دولت و منابع داخلي نهادها تأمين خواهد شد . در

تمامي برنامه هاي اشتغالزايي اعم از جذب و استخدام و اعطاي امتيازات و تسهيلات ، ايثارگران در اولويت هستند و دولت موظف است حمايتهاي لازم در حفظ و تثبيت موقعيت شغلي آنان را اعمال نمايد .

ماده 100 - دولت موظف است به منظور ارتقاي حقوق انساني ، استقرار زمينه هاي رشد و تعالي و احساس امنيت فردي و اجتماعي در جامعه و تربيت نسلي فعال ، مسئوليت پذير ، ايثارگر ، مؤمن ، رضايت مند ، برخوردار از وجدان كاري ، انضباط با روحيه تعاون و سازگاري اجتماعي ، متعهد به انقلاب و نظام اسلامي و شكوفايي ايران و مفتخر به ايراني بودن ، « منشور حقوق شهروندي » را مشتمل بر محورهاي ذيل تنظيم و به تصويب مراجع ذيربط برساند :

الف - پرورش عمومي قانون مداري و رشد فرهنگ نظم و احترام به قانون و آيين شهروندي .

ب - تأمين آزادي و صيانت از آراي مردم و تضمين آزادي ، در حق انتخاب شدن و انتخاب كردن .

ج - هدايت فعاليتهاي سياسي ، اجتماعي به سمت فرآيندهاي قانوني و حمايت و تضمين امنيت فعاليتها و اجتماعات قانوني .

د - تأمين آزادي و امنيت لازم براي رشد تشكلهاي اجتماعي در زمينه صيانت از حقوق كودكان و زنان .

ه - ترويج مفاهيم وحدت آفرين و احترام آميز نسبت به گروههاي اجتماعي و اقوام مختلف در فرهنگ ملي .

و - حفظ و صيانت از حريم خصوصي افراد .

ز- ارتقاي احساس امنيت اجتماعي در مردم و جامعه .

ماده 101 - دولت موظف است برنامه ملي توسعه كار شايسته را به عنوان گفتمان جديد عرصه كار و توسعه ، بر اساس راهبرد

«سه جانبه گرايي »كه متضمن عزت نفس ، برابري فرصتها ، آزادي و امنيت نيروي كار ، همراه با صيانت لازم باشد و مشتمل بر محورهاي ذيل تهيه و تا پايان سال اول برنامه چهارم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران تقديم مجالس شوراي اسلامي بنمايد .

الف - حقوق بنيادين كار ( آزادي انجمنها و حمايت از حق تشكلهاي مدني روابط كار ، حق سازماندهي و مذاكره دسته جمعي ، تساوي مزدها براي زن و مرد در مقابل كار هم ارزش ، منع تبعيض در اشتغال و حرفه ، رعايت حداقل سن كار ، ممنوعيت كار كودك ، رعايت حداقل مزد متناسب با حداقل معيشت ).

ب - گفت و گوي اجتماعي دولت و شركاي اجتماعي ( نهادهاي مدني روابط كار ) ارتقاي سرمايه انساني و اجتماعي ، ارتقاي روابط صنعتي و روابط كار ، نقش شركاي اجتماعي ، مذاكرات و چانه زني جمعي ، انعقاد پيمانهاي دسته جمعي ، تشكيل شوراي سه جانبه مشاوره ملي ، گسترش مكانيزم هاي سه جانبه در روابط كار ، اصلاحات ساختاري ، ترويج گفت و گوي اجتماعي و تقويت تشكلهاي مدني روابط كار .

ج - گسترش و حمايتهاي اجتماعي ( تأمين اجتماعي ، بيمه بيكاري ، ايجاد توسعه و تقويت ساز و كارهاي جبراني ، حمايتهاي اجتماعي از شاغلين بازار كار غير رسمي ، توانبخشي معلولين و برابري فرصتها براي زنان و مردان و توانمندسازي زنان از طريق دستيابي به فرصتهاي شغلي مناسب ) .

د - حق پيگيري حقوقي صنفي و مدني كارگري .

ه - اصلاح و بازنگري قوانين و مقررات تأمين اجتماعي و روابط كار(تغيير در قوانين

تأمين اجتماعي و روابط كار بر اساس ساز و كار سه جانبه « دولت ، كارگر و كارفرما » به منظور تعامل و انعطاف بيشتر در بازار كار ) .

و - اشتغال مولد (ظرفيت سازي براي اشتغال در واحدهاي كوچك و متوسط ، آموزشهاي هدف دار و معطوف به اشتغال ، برنامه ريزي آموزشي با جهت گيري اشتغال ، آموزشهاي كارآفريني ، جمع آوري و تجزيه و تحليل اطلاعات بازار كار ، ارتباط و همبستگي كامل آموزش و اشتغال رفع موانع بيكاري ساختاري ، توسعه آموزشهاي مهارتي فني و حرفه اي معطوف به نياز بازار كار . )

ز - اصلاح قوانين و مقررات در جهت انطباق قوانين و مقررات ملي با استانداردها و مقاوله نامه هاي بين المللي ، كنسولي ، تحولات جهاني كار و امحاي تبعيض در همه عرصه هاي اجتماعي به ويژه در عرصه روابط كار و اشتغال .

ح - اتخاذ تدابير لازم براي اعزام نيروي كار به خارج از كشور .

ماده 102 - دولت موظف است برنامه توسعه بخش تعاوني را با رويكرد استفاده مؤثر از قابليتهاي بخش تعاوني ، در استقرار عدالت اجتماعي و توزيع عادلانه درآمدها ، تأمين منابع لازم براي سرمايه گذاريها ، از طريق تجميع سرمايه هاي كوچك ، اجراي بند ( 2) اصل چهل و سوم ( 43 ) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ، افزايش قدرت رقابتي و توانمندسازي بنگاههاي اقتصادي متوسط و كوچك ، كاهش تصديهاي دولتي ، گسترش مالكيت و توسعه مشاركت عامه مردم در فعاليتهاي اقتصادي مشتمل بر محورهاي ذيل تهيه و تا پايان سال 1383 تقديم مجلس شوراي اسلامي نمايد .

الف - توانمند سازي جوانان ، زنان

، فارغ التحصيلان و ساير افراد جوياي كار ، در راستاي برقراري تعاملات اجتماعي لازم جهت شكل گيري فعاليت واحدهاي تعاوني .

ب - ارتقاي بهره وري و توسعه و بهبود مديريت تعاونيها .

ج - ترويج فرهنگ تعاون و اصلاح محيط حقوقي توسعه بخش و ارائه لوايح قانوني مورد نياز .

د - اولويت دادن به بخش تعاوني ، در انتقال فعاليتها و كاهش تصديهاي بخش دولتي اقتصاد به بخش غير دولتي .

ه - توسعه حيطه فعاليت بخش تعاوني ، در چارچوب بند (47) سياستهاي كلي برنامه چهارم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران كه بعدا ابلاغ خواهد شد .

و - تسهيل فرآيند دستيابي تعاونيها به منابع ، امكانات ، فناوريهاي نوين و بازارها و بهبود محيط كسب و كار .

ز - تسهيل ارتباطات و توسعه پيوندهاي فني ، اقتصادي و مالي بين انواع تعاونيها .

ماده 103 - ماده (42) ، بند ( الف ) ماده ( 46 ) و مواد ( 48 ) الي ( 51 ) قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب17/1/ 1379 و اصلاحيه هاي آن براي دوره برنامه چهارم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران ( 1384 - 1388 ) تنفيذ مي گردد .

نوسازى دولت و ارتقاء اثر بخشى حاكميت در افق چشم انداز جمهورى اسلامى ايران در سال 1404 ه ش

نوسازي دولت و ارتقاء اثر بخشي حاكميت در افق چشم انداز جمهوري اسلامي ايران در سال 1404 ه ش ماده 135 - نقش و وظايف دولت حوزه هاي « امور حاكميتي » ،« امور تصديهاي اجتماعي ، فرهنگي و خدماتي » ، « امور زير بنائي » و « امور تصديهاي اقتصادي » تعريف و به شرح ذيل تنظيم

گردد : الف - امور حاكميتي :

امور حاكميتي دولت كه تحقق آن موجب اقتدار حاكميت كشور است و منافع آن بدون محدوديت شامل همه اقشار جامعه مي گردد عبارتند از :

1 - سياستگذاري ، برنامه ريزي و نظارت در بخشهاي اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي .

2 - برقراري عدالت و تأمين اجتماعي و باز توزيع درآمد .

3 - ايجاد فضاي سالم ، براي رقابت و جلوگيري از انحصار و تضييع حقوق مردم .

4 - فراهم نمودن زمينه ها و مزيتهاي لازم ، براي رشد و توسعه كشور و رفع فقر و بيكاري .

5 - قانونگذاري ، امور ثبتي ، استقرار نظم و امنيت و اداره امور قضايي .

6 - حفظ تماميت ارضي كشور و ايجاد آمادگي دفاعي ملي .

7 - صيانت از هويت ايراني ، اسلامي .

8 - اداره امور داخلي ، ماليه عمومي ، تنظيم روابط كار و روابط خارجي .

9 - حفظ محيط زيست و حفاظت از منابع طبيعي و ميراث فرهنگي .

10 - علوم و تحقيقات بنيادي ، آمار و اطلاعات ملي .

11 - پيشگيري از بيماريهاي واگير ، مقابله و كاهش اثرات حوادث طبيعي و بحرانهاي پيچيده . ب - امور تصديهاي اجتماعي ، فرهنگي و خدماتي :

آن دسته از وظايفي است كه منافع اجتماعي حاصل از آنها نسبت به منافع فردي برتري دارد و موجب بهبود وضعيت زندگي افراد مي گردد ، از قبيل آموزش و پرورش عمومي و فني و حرفه اي ، علوم و تحققات ، بهداشت و درمان ، تربيت بدني و ورزش ، اطلاعات و ارتباطات جمعي و امور فرهنگي ، هنري و تبليغات ديني . ج - امور زيربنائي :

آن

دسته از طرحهاي تملك دارائي هاي سرمايه اي است كه موجب تقويت زيرساختهاي اقتصادي و توليدي كشور مي گردد ، نظير طرحهاي آب و خاك ، عمران شهري و روستائي و شبكه هاي انرژي رساني ، ارتباطات و حمل و نقل . د - امور تصديهاي اقتصادي :

آن دسته از وظايفي است كه دولت متصدي اداره و بهره برداري از اموال جامعه است و مانند اشخاص حقيقي و حقوقي در حقوق خصوصي عمل مي كند ، نظير تصدي در امور صنعتي ، كشاورزي ، حمل و نقل و بازرگاني و بهره برداري از طرحهاي مندرج در بند( ج ) اين ماده .

ماده 136 - به منظور ايجاد زمينه مناسب براي رشد و توسعه كشور ، افزايش كارآيي و بهره وري دستگاههاي اجرايي ، تقويت امور حاكميتي دولت و توسعه مشاركت مردم در امور كشور ، نحوره اجراي وظايف مذكور در ماده ( 135 ) اين قانون به طريق ذيل پالايش و اصلاح مي گردد :

الف - امور حاكميتي دولت توسط دستگاههاي دولتي و عند الزوم با جلب مشاركت مردم انجام مي گردد و دستگاههاي اجرايي ذيربط در ابعاد منابع انساني ، فناوري انجام كار ، تجهيزات و تخصيص منابع ، تقويت و توسعه كيفي خواهند يافت .

ب - وظايف امور تصديهاي اجتماعي ، فرهنگي و خدماتي دولت با رعايت اصول بيست و نهم ( 29 ) و سي ام ( 30 ) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران با استفاده از شيوه هاي ذيل انجام مي گردد :

1 - اعمال حمايت هاي لازم براي توسعه بخش غير دولتي مجري اين وظايف .

2 - خريد خدمات از بخش غير دولتي .

3 - مشاركت بابخش غير دولتي از طريق اجاره

و واگذاري امكانات و تجهيزات و منابع فيزيكي .

4 - واگذاري مديريت بخشي از واحدهاي دولتي به بخش غير دولتي ، در چارچوب سياستهاي كلي برنامه چهارم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران .

5 - ايجاد و اداره واحدهاي دولتي با رويكرد هدفمند و نتيجه گرا( مطابق ماده 144 اين قانون )با تأييد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور در مناطقي كه هيچ كدام از حالتهاي فوق الذكر امكان پذير نباشد .

ج - وظايف زير بنايي دولت با مديريت ، حمايت و نظارت دستگاهها و شركتهاي دولتي توسط بخش غير دولتي انجام خواهد شد .

د - وظايف مربوط به تصدي هاي اقتصادي دولت با رعايت اصل چهل و چهارم ( 44 ) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به بخش غير دولتي واگذار مي گردد . دولت در اين بخش نسبت به تنظيم مقررات براي جلوگيري از ايجاد انحصار ، تضييع حقوق توليد كنندگان و مصرف كنندگان ، ايجاد فضاي سالم رقابت ، رشد توسعه و امنيت سرمايه گذاري و نظاير آن اقدام خواهد نمود .تعريف و تفصيل ضوابط و قلمرو و شرايط و محدوده و تكاليف امور حاكميتي و تصدي گري ، زير بنايي و موارد واگذاري دستگاههاي مختلف به نحو تفصيلي و همچنين اجراي كليه موارد اين ماده تا پايان سال 1383 در قالب لايحه اي توسط دولت تهيه و به مجلس شوراي اسلامي تقديم خواهد شد .

ماده 137 - الف - دولت مكلف است تشكيلات كلان دستگاههاي اجرائي وزارتخانه ها را متناسب با سياستها و احكام اين برنامه و تجربه ساير كشورها ، جهت بر طرف كردن اثر بخشي ناقص ، تعارضهاي دستگاهي و غير

كارآمدي و عدم جامعيت ، عدم كفايت ، تمركز امور ، موازي كاريها و همچنين بهره گيري همه جانبه از فناوريهاي نوين و روشهاي كارآمد . با هدف نوسازي ، متناسب سازي ، ادغام و تجديد ساختار به صورت يك منظومه منسجم ، كارآمد ، فراگير و با كفايت ، اثر بخش و غير متمركز طراحي نمايد و لايحه ذيربط را شش ماه پس از تصويب اين قانون به مجلس شوراي اسلامي تقديم كند ، به طوري كه امكان اجراي آن از ابتداي سال دوم برنامه چهارم ميسر باشد .

ب - آن دسته از تصديهاي قابل واگذاري دستگاههاي دولتي در امور توسعه و عمران شهر و روستا ، با تصويب هيأت وزيران همراه با منابع مالي ذيربط به شهرداريها و دهياريها واگذار مي شود .

ماده 138 - سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور موظف است با همكاري دستگاههاي ذيربط به منظور اصلاح نظام بودجه ريزي از روش موجود به روش هدفمند و عملياتي و به صورت قميت تمام شده خدمات ، اقدامات ذيل را حداكثر تا پايان سال دوم برنامه چهارم انجام دهد :

الف - شناسايي و احصاء فعاليت و خدماتي كه دستگاههاي اجرايي را ارائه مي نمايند .

ب - تعيين قيمت تمام شده فعاليتها و خدمات ، متناسب با كيفيت و محل جغرافيايي مشخص .

ج - تنظيم لايحه بودجه سالانه بر اساس حجم فعاليتها و خدمات و قيمت تمام شده آن .

د - تخصيص اعتبارات بر اساس عملكرد و نتايج حاصل از فعاليتها و متناسب با قيمت تمام شده آن .

تبصره 1 - به منظور تحقق رويكرد فوق و همچنين تسريع در تغيير نظام بودجه ريزي

كشور و تقويت نظام برنامه ريزي و نظارت ، سازمان مذكور موظف است ضمن اصلاح ساختار سازمان ، مديريت نيروي انساني ، روشها و فناوري اداري خود ، ترتيبي اتخاد نمايد تا با سازماني كوچك ، منعطف ، كارا و اثر بخش و به كارگيري نخبگان و انديشمندان امكان انجام وظايف محوله به طور مطلوب و بهينه فراهم گردد .

تبصره 2 - سازمان فوق الذكر و وزارت امور اقتصادي و دارايي نسبت به تهيه لوايح لازم براي اصلاح قوانين و مقررات مالي ، اداري و استخدامي و بودجه ريزي كشور اقدام نمايد به نحوي كه نظام موجود تبديل به نظام كنترل نتيجه و محصول گردد .

ه - آئين نامه اجرايي اين ماده با پيشنهاد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور به تصويب هيأت وزيران مي رسد .

ماده 139 - به منظور اصلاح ساختار و تشكيلات دستگاههاي اجرائي ، اقدامهاي ذيل انجام مي گردد :

الف - دولت موظف است تا پايان سال اول برنامه چهارم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران پيشنهاد حذف و يا واگذاري حداقل بيست درصد (20 % ) از تعداد سازمانها و نهادها ، مؤسسات و شركتها و نظاير آن را به ساير بخشها و ادغام و انحلال دستگاههاي غير ضرور را جهت تصويب به مجلس شوراي اسلامي تقديم كند .

ب - ممنوعيت ايجاد وزارتخانه ، مؤسسه دولتي ، نهاد عمومي غير دولتي ، شركت دولتي ، و دستگاههايي با عناوين مشابه ، مگر در موارد استثناء با تأييد هيأت وزيران و تصويب مجلس شوراي اسلامي .

ج - ادغام كليه واحدهاي سازماني هر وزارتخانه (به استثناي شركتهاي دولتي ) در سطح

استان ، شهرستان ، بخش و ... در يكواحد سازماني ، به طوري كه واحدهاي مربوطه در مركز عهده دار راهبري و انجام امور ستادي آنها باشند . سطح سازماني واحدهاي موضوع اين بند و موارد استثناء با پيشنهاد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور به تصويب شواري عالي اداري مي رسد . تغيير يا ادغام واحدهاي استاني كه به موجب قانون ايجاد شده اند با تصويب مجلس شوراي اسلامي خواهد بود .

د - بازنگري و تجديد ساختار داخلي دستگاههاي اجرائي ، بر اساس ضوابطي كه به پيشنهاد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور به تصويب هيأت وزيران مي رسد . در صورتي كه با اصلاح تشكيلات ، پستهاي داراي شاغلين رسمي حذف گردند ، اين گونه پستها صرفا تا خروج طبيعي مستخدمين ذيربط پايدار خواهد بود .

ه - كليه واحدهاي استاني ، شهرستاني و ... دستگاههاي اجرائي موظفند ضمن اقدام لازم در خصوص بازنگري و تجديد ساختار سازماني خود ، پس از تأييد سازمان مديريت و برنامه ريزي استان اصلاحات لازم را به مورد اجرا گذارند و نيروهاي مازاد را به ساير واحدهاي مستقر در همان محل منتقل نمايند .

و - نصاب جمعيت براي تشكيل شهرستان ، شهر و بخش با رويكرد عدم توسعه سطوح تقسيمات كشوري در سال اول برنامه چهارم توسط هيأت وزيران تعيين خواهد شد .

ماده 140 - به دولت اجازه داده مي شود به منظور توسعه بخش خصوصي و تعاوني و جلب مشاركت تشكل هاي غير دولتي و ساير بخش هاي جامعه مدني در اداره امور كشور و افزايش كارآمدي مديريت دولتي ، در مواجهه با چالشها و استفاده از فرصتها و منابع ملي ، اقدامهاي ذيل

را انجام دهد :

الف - كمك به ايجاد و توسعه و قانونمندي نهادهاي غير دولتي لازم براي توسعه كارآفريني ، ترويج فرهنگ خدمت ، توسعه سلامت و شفافيت اداري و حفاظت از محيط زيست و ارتقاء استانداردهاي زيست محيطي و سلامت مردم ، بر مبناي هدف محوري و مسؤوليت پذيري .

ب - تشكيل واحدهاي سازماني مناسب براي تقويت و حمايت از بخش غير دولتي ، در زمينه هاي نهاد سازي ، آموزش ، ايجاد تسهيلات ، توجيه و رفع موانع اداري در سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و كليه وزارتخانه ها و سازمانهاي مستقل دولتي از محل پستهاي سازماني موجود .

ماده 141 - دولت موظف است به منظور استقرار نظام شايسته گرائي و ايجاد ثبات در خدمات مديران ، در خصوص موارد ذيل لايحه مربوطه را تهيه و به مجلس شوراي اسلامي تقديم نمايد .

الف - مشاغل مديريتي را در دو بخش سياسي و حرفه اي ، تعريف و طبقه بندي نمايند .

ب - در انتخاب و انتصاب افراد به پستهاي حرفه اي ، شرايط تخصصي لازم را تعيين نمايد تا افراد از مسير ارتقاء شغلي به مراتب بالاتر ارتقاء يابند . در مواردي كه از اين طريق امكان انتخاب وجود نداشته باشد ، با انجام ارزيابيهاي مديريتي و تخصصي لازم ، انتخاب صورت پذيرد .

ج - در خصوص عزل و نصب پستهاي مديريت سياسي اختيارات لازم به مقامات منصوب كننده داده شود .

ماده 142 - سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و دستگاههاي موضوع ماده ( 160 ) اين قانون موظفند به منظور افزايش پاسخگوئي دستگاههاي اجرائي در مقابل مردم ، با استفاده از فناوريهاي نوين اداري

و بازنگري و مهندسي فرآيندها و روشها و رشد شاخص هاي مربوط به مشتري مداري و آموزش اداري مردم و توسعه فرهنگ مديريت و ارزيابي عملكرد و راهكارهاي لازم براي جلوگيري از مفاسد اداري ، سطح كيفي خدمات خود را افزايش داده و در تدوين ضوابط و مقرارت و بخشنامه ها ، دستورالعمل هاي ذيربط رضايت و تكريم ارباب رجوع به عنوان يكي از اهداف اصلي و تأثير گذار در سرنوشت اداري و استخدامي كاركنان ملحوظ نمايند .

ماده 143 - به منظور اصلاح و بهبود مديريت نيروي انساني بخش دولتي سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و دستگاههاي اجرايي مذكور در ماده ( 160 ) اين قانون موظفند اقدامات ذيل را به عمل آورند:

الف - تجزيه و تحليل و باز طراحي مشاغل دولتي با رويكرد جذب متخصصين و نخبگان .

ب - به كارگيري نيروي انساني به هر شكل در دستگاههاي فوق الذكر در فضاي رقابتي و كسب حداقل امتيازات در امتحانات استخدامي ادواري .

ج - پيش بيني ضوابط و دستورالعملهاي پرداخت حقوق كاركنان بر اساس تلفيق مناسب نتيجه گرائي و بهره وري به جاي وقت مزدي .

د - ارتقاء سطح كيفي مديران و سرپرستان با پيش بيني ضوابط خاص آموزش و شرايط احراز تصدي آنها و كاهش حداقل بيست درصد ( 20% ) از پستهاي مديريت و سرپرستي .

ه - توسعه آموزش هاي شغلي و تخصصي كوتاه مدت براي كاركنان دستگاههي اجرائي و حذف دوره هائي كه با استفاده از امكانات دولتي و مأموريت منجر به دريافت مدارك دانشگاهي رسمي و يا غير رسمي مي گردد .

آئين نامه اجرايي اين ماده به پيشنهاد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور به تصويب

هيأت وزيران مي رسد .

ماده 144 - كليه دستگاههاي اجرائي موظفند به منظور افزايش كارايي و بهره وري و استقرار نظام كنترل نتيجه و محصول ، به جاي كنترل مراحل انجام كار و اعطاي اختيارات لازم به مديران براي اداره واحدهاي تحت سرپرستي خود به صورت مستقل و هدفمند نمودن تخصيص منابع ، بر اساس دستورالعمل مشترك سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و وزارت امور اقتصادي و دارايي ، قيمت تمام شده آن دسته از فعاليتها و خدماتي كه قابليت تعيين قميت تمام شده را دارند ( از قبيل واحدهاي آموزشي ، پژوهشي و بهداشتي ، درماني ، خدماتي و اداري ) ، بر اساس كميت و كيفيت محل جغرافيائي مشخص و پس از تأييد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور يا استان و با اعطاي اختيارات لازم به مديران ذيربط اجرا نمايند .

به دستگاههايي كه بر اساس ضوابط اين ماده خدمات خود را ارائه مي نمايند . اجازه داده مي شود حسب نياز نسبت به جابه جائي فصول و برنامه هاي اعتبارات هزينه اقدام و مابه التفاوت هزينه هاي قبلي فعاليت با قيمت تمام شده را صرف ارتقاء كيفي خدمات ، تجهيز سازمان و پرداخت پاداش به كاركنان و مديران واحدهاي ذيربط نمايند . اعتباراتي كه بر اساس قيمت تمام شده در چارچوب بودجه سنواتي در اختيار واحدها قرار مي گيرد ، كمك تلقي شده و پس از پرداخت به هزينه قطعي منظور مي گردد .

ماده 145 - به منظور كاهش حجم تصديها و افزايش مشاركت مردم در اداره امور كشور و كوچك سازي دولت ، اقدامهاي ذيل انجام مي شود :

الف - توسعه فعاليتهاي اجتماعي ، فرهنگي ، توليدي و خدماتي

، صرفا از طريق روشهاي مذكور در بند ( ب ) ماده (136 ) انجام گردد .

ب - كاهش سالانه سه درصد ( 3%) از تصديهاي اجتماعي ، فرهنگي ، توليدي ، خدماتي و نظاير آن توسط دستگاههاي اجرائي با استفاده از روشهاي مذكور در اجزاي (1) ،(2) ، (3) و (4) بند ( ب ) ماده ( 136 ) و اختصاص بخشي از منابع مربوط براي توسعه بخشهاي غير دولتي .

ج - ممنوعيت شروع هر نوع طرح و پروژه تملك دارائي هاي سرمايه اي در سطوح ملي واستاني به استثناي موارد مربوط به امور حاكميتي و زيربنايي و مواردي كه با تأييد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور ، استفاده از شيوه هاي مذكور در اجزاي ( 1 ) ،(2) و ( 3) بند ( ب ) ماده ( 136 ) امكان پذير نباشد ، اعتبارات طرحهاي تملك دارائي هاي سرمايه اي فصول مربوط به صورت وجوه اداره شده براي توسعه بخش غير دولتي در همان فصل اختصاص خواهد يافت .

د - مشاركت و سرمايه گذاريهاي جديد شركتهاي دولتي در ساير شركتها و سازمانها و تفكيك و تكثير آنها در قالب شركتهاي موسوم به نسل دوم و نظاير آن ممنوع مي باشد .

ه - تعيين اهداف كمي برنامه خصوصي سازي شركتهاي دولتي و سقف اعتبارات آنها ، در قوانين بودجه سالانه ، به نحوي كه نسبت اعتبارات شركتهاي دولتي و بودجه كل كشور به توليد ناخالص داخلي هر ساله حداقل دو درصد ( 2%) كاهش يابد .

و -

1 - در پايان برنامه چهارم تعداد كل كاركنان از تعداد آن در آغاز برنامه به ميزان پنج درصد ( 5% ) كاهش

يابد .

2 - مجموع استخدامهاي جديد در دستگاههاي دولتي مطابق جدول شماره ( 9 ) اين قانون در چارچوب سياستهاي كلي برنامه چهارم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران ( به استثناي نيروهاي مسلح ) به نحوي كه به وظيفه حاكميتي دستگاههاي دولتي لطمه اي وارد نشود از پنجاه درصد ( 50 % ) تعداد كاركناني كه از خدمت خارج مي شوند تجاوز نكند .

ز - ممنوعيت ايجاد ، اداره هر گونه مهمانسرا ، زائر سرا ، مجتمع مسكوني ، رفاهي ، درماني ، فضاهاي ورزشي و تفريحي و نظاير آن ، توسط دستگاههاي موضوع ماده ( 160 ) اين قانون .

كليه دستگاههاي اجرائي موظفند ، اين نوع تأسيسات و خدمات يا بهره برداري از آنها را حداكثر تا پايان سال سوم برنامه چهارم ، به بخش غير دولتي واگذار نمايند . موارد مستثني با پيشنهاد دستگاه اجرائي مربوط و تأييد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و تصويب هيأت وزيران بلامانع است . در انتقال بناها و اموال دولتي كه از نفايس ملي باشد ، رعايت اصل هشتاد و سه ( 83 ) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران الزامي است .

ح - كليه خدماتي كه در حال حاضر توسط دستگاههاي موضوع ماده ( 160 ) اين قانون ، براي كاركنان خود در زمينه هاي مختلف نظير سرويس رفت و آمد ، سلف سرويس ، تعاونيهاي مصرف ، امور ورزش كاركنان ، مهد كودك و موارد مشابه به صورت اماني و يا خريد خدمات صورت مي گيرد ، از سال سوم برنامه با پرداخت يارانه مستقيم انجام خواهد شد و كليه واحدهاي اداري ذيربط منحل گرديده

و كاركنان رسمي آنها به واحدهاي نيازمند ديگر منتقل مي شوند .

ط - وزارت آموزش و پرورش و مراكز آموزش فني و حرفه اي مي توانند براي اجراي بند «ب »ماده ( 136 ) با كادر آموزشي خود مشروط بر اينكه از مرخصي بدون حقوق استفاده نمايند ، به روش مذكور در اين بند عقد قرار داد نمايند . سوابق خدمت اين گونه مستخدمين با پرداخت كسور بازنشستگي در صندوق ذيربط مستخدم منظور خواهد شد .

هزينه سرانه مدارسي كه به روشهاي مذكور در اجزاي ( 2 ) ، (3 ) و ( 4 ) بند ( ب ) ماده ( 136 ) توسط بخش غير دولتي اداره مي گردند ، متناسب با ويژگيهاي هر بند و توانمنديهاي مناطق توسط دولت تأمين و پرداخت مي شود .=

ي - صدور مجوز استخدام هر يك از وزارتخانه ها و سازمانهاي مستقل ، در چارچوب جدول شماره ( 9 ) پيوست اين قانون ، بنا به پيشنهاد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و تصويب هيأت وزيران .

ك - آئين نامه اجرائي اين ماده با پيشنهاد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور به تصويب هيأت وزيران مي رسد .

ماده 146 - به منظور متناسب سازي تعداد كاركنان هر دستگاه با اهداف و مأموريت اصلي آن و تطبيق نحوه انجام وظايف دستگاههاي اجرائي با سياستها و احكام بخش توسعه مديريت دولت ، اقدامهاي ذيل به عمل خواهد آمد :

الف - در سال اول برنامه چهارم ، سقف تعداد پرسنل هر كدام از دستگاههاي اجرئي و برنامه زمانبندي شده ، تحقق آن مشتركا توسط سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و دستگاه ذيربط تهيه و به تصويب شوراي

عالي اداري مي رسد .

ب - انتقال كاركنان رسمي يا ثابت مازاد دستگاههاي اجرائي در سطح يك شهرستان بدون موافقت مستخدم با توافق دستگاههاي ذيربط ، انتقال به ساير شهرستانها با موافقت مستخدم بايد صورت گيرد .

ج - آيين نامه اجرايي اين ماده با رعايت قوانين و مقررات به تصويب هيأت وزيران مي رسد .

د - بار مالي اجراي اين ماده ، از محل فروش اموال منقول و غير منقول دستگاههاي اجرائي و اعتبارات پيش بيني شده در بودجه عمومي تأمين مي گردد .

ماده 147 - به منظور تقويت صندوقهاي بازنشستگي و سهولت جابجائي كاركنان اقدامهاي ذيل به عمل مي آيد :

الف - به كاركنان مشمول صندوقهاي بازنشستگي اجازه داده مي شود در صورتي كه بازخريد خدمت شوند و يا به دستگاههاي ديگر منتقل شوند و يا با استفاده از مرخصي بدون حقوق (بدون محدوديت زمان ) در بخش غير دولتي اشتغال يابند كماكان مشمول صندوق بازنشستگي خود باشند .

ب - مستخدمين پيماني دستگاههاي مشمول صندوق بازنشستگي كشوري مي توانند از نظر مزاياي تأمين اجتماعي مشمول بازنشستگي كشوري و سازمان بيمه خدمات درماني گردند .

ماده 148 - ضوابط مربوط به رابطه استخدامي ، پاداش پايان خدمت ، نحوه حفظ سوابق استخدامي از حيث تابع صندوق بازنشستگي بودن و ساير موارد مربوط .

كاركنان دستگاههاي اجرايي ماده ( 160 ) اين قانون و واحدهايي كه بيش از پنجاه درصد ( 50 % ) از سهام ، دارائي و يا مالكيت آنها از ابتداء برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران به بخش غير دولتي واگذار شده و مي شود ، بايد مطابق قانون تكليف گردد . آيين نامه اجرايي اين

ماده در چارچوب قوانين به تصويب هيأت وزيران مي رسد .

تبصره - اين گونه كاركنان كه رابطه استخدامي آنها با دستگاه اجرايي ذيربط قطع مي گردد مي توانند با حفظ سوابق استخدامي همچنان تابع مقررات صندوق بازنشستگي مربوط باشند .

ماده 149 - سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور موظف است به منظور تقويت نظم و انضباط اداري و مالي در نظام اداره امور كشور و صرفه جويي در اعتبارات هزينه اي دولت ، نسبت به تدوين ضوابط مربوطه اقدام تا پس از تصويب هيأت وزيران ، توسط دستگاههاي اجرائي به مورد اجرا گذاشته شود .

سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور مكلف است با تدوين شاخصهايي ، نحوه اجراي ضوابط مذكور را در دستگاههاي اجرائي مورد ارزيابي قرار داده و هر ساله گزارش آن را به هيأت وزيران تقديم نمايد .

ماده 150 - دولت موظف است حقوق كليه كاركنان و بازنشستگان دولت را طي برنامه چهارم و در ابتداي هر سال براي تمامي رشته هاي شغلي ، متناسب با نرخ تورم افزايش دهد .

تبصره - به دستگاههاي اجرائي اجازه داده مي شود تا هفتاد درصد ( 70 % ) اعتباراتي كه از محل اصلاح ساختار و كاهش نيروي انساني به ميزاني كه در قانون بودجه سالانه منظور مي گردد صرفه جويي مي نمايند را به عنوان فوق العاده كارآيي غير مستمر به كاركناني كه خدمات برجسته انجام مي دهند ، پرداخت نمايند .

آئين نامه اجرائي اين ماده توسط سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور تهيه و به تصويب هيأت وزيران مي رسد .

ماده 151 - وزارتخانه هاي دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و كشور و ستاد كل نيروهاي مسلح موظفند در چارچوب تدابير فرماندهي كل نيروهاي مسلح

، دستورالعملهاي لازم براي اجراي احكام اين فصل را براي نيروهاي نظامي و انتظامي تهيه و پس از تصويب هيأت وزيران و تأييد فرماندهي كل نيروهاي مسلح جهت اجرا به واحدهاي ذيربط ابلاغ نمايند .

ماده 152 -دولت موظف است به منظور ساماندهي ، استفاده بهينه از امكانات موجود ، ارتقاي كيفيت ساخت و ساز و نيز لزوم رعايت مقررات ، ضوابط و استانداردها در احداث ساختمانهاي دولتي و عمومي و همچنين حذف تشكيلات غير ضروري ، امور برنامه ريزي ، مطالعه ، طراحي و اجراي ساختمانهاي مزبور را در سازمانهاي دولتي كه بدين منظور و بر اساس قانون تشكيل شده است ، متمركز نمايد .

ماده 153 - كليه دستگاههاي مذكور در ماده ( 160 ) موظفند در راستاي احكام بخش نوسازي دولت و ارتقاء اثر بخشي حاكميت ، ضمن اجراي دقيق احكام اين فصل گزارش عملكرد خود را هر شش ماه يك بار به سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور ارائه نمايند و اين سازمان با رتبه بندي ميزان موفقيت دستگاهها نتيجه را براي هيأت وزيران و كميسيونهاي مربوط مجلس شوراي اسلامي گزارش نمايند .

ماده 154 - موارد (1 ) ، (90 ) و ( 123 ) قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب17/1/ 1379 و اصلاحيه هاي آن براي دوره برنامه چهارم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران ( 1384 - 1388 ) تنفيذ مي گردد .

توسعه مبتنى بر دانائى در افق چشم انداز جمهورى اسلامى ايران 1404 ه ش

توسعه مبتني بر دانائي در افق چشم انداز جمهوري اسلامي ايران 1404 ه ش ماده 43 - دولت موظف است نظر به اهميت نقش دانش و فناوري و مهارت ،

به عنوان اصلي ترين عوامل ايجاد ارزش افزوده در اقتصاد نوين ، اقدامهاي زير را به عمل آورد :

الف - نوسازي و بازسازي سياستها و راهبردهاي پژوهشي ، فناوري و آموزشي به منظور توانائي پاسخگوئي مراكز علمي ، پژوهشي و آموزشي كشور به تقاضاي اجتماعي ، فرهنگي و صنعتي و كاركردن در فضاي رقابت فزاينده عرصه جهاني ، طي سال اول برنامه چهارم .

ب - تهيه برنامه هاي جامع توسعه علمي و فناوري كشور ( به ويژه فناوري با سطوح عالي علوم و فناوري روز جهاني ) در بخشهاي مختلف ، طي سال اول برنامه چهارم .

ج - پيش بيني تمهيدات لازم به منظور بهره برداري حداكثر از ظرفيت هاي ملي و منطقه اي حوزه هاي فناوري اطلاعات ، فناوري زيستي و ريز فناوري ، زيست محيطي ، هوافضاها و هسته اي .

د - بازنگري در ساختار و نوسازي فرآيندهاي تحقيقات و آموزش علوم انساني و مطالعات اجتماعي و فرهنگ ، به منظور توسعه كيفي و حرفه اي شدن پژوهش در حوزه مذكور و ايجاد توانائي نظريه پردازي در حوزه هاي اجتماعي در سطح جهاني و پاسخگوئي به نيازهاي تصميم سازي در دستگاههاي اجرائي كشور ، طي سال اول برنامه چهارم .

ماده 44 - دولت موظف است به منظور استقرار جامعه اطلاعاتي و تضمين دسترسي گسترده امن و ارزان شهروندان به اطلاعات مورد نياز اقدام هاي ذيل را به عمل آورد :

الف - حمايت از سرمايه گذاري در توليد و عرضه انواع محتوي و اطلاعات به زبان فارسي در محيط رايانه اي با تكيه بر توان بخش خصوصي و تعاوني .

ب - اتخاذ تدابير لازم به منظور كسب سهم مناسب از بازار اطلاعات و ارتباطات

بين المللي استفاده از فرصت منطقه اي ارتباطي ايران از طريق توسعه مراكز اطلاعاتي اينترنتي ملي و توسعه زير ساخت هاي ارتباطي با تكيه بر منابع و توان بخش هاي خصوصي و تعاوني و جلب مشاركت بين المللي .

ج - تهيه و تصويب سند راهبردي برقراري امنيت در فضاي توليد و تبادل اطلاعات كشور در محيطهاي رايانه اي حداكثر تا پايان سال اول برنامه چهارم .

ماده 45 - دولت موظف است به منظور گسترش بازار محصولات دانايي محور و دانش بنيان ، تجاري سازي دستاوردهاي پژوهشي و نوآوري و گسترش نقش بخش خصوصي و تعاوني در اين قلمرو ، اقدام هاي ذيل را به انجام برساند :

الف - طراحي و استقرار كامل نظام جامع حقوق مالكيت معنوي ، ملي و بين المللي و پيش بيني ساختارهاي اجرايي لازم .

ب - تأمين و پرداخت بخشي از هزينه هاي ثبت جواز امتياز علمي ( patent)در سطح بين المللي و خريد و جوازهاي امتياز علمي ثبت شده داخلي ، توسط توليد كنندگان .

ج - اتخاذ تدابير لازم جهت بيمه قراردادهاي پژوهشي ، فني و فعاليتهاي توليدي و خدماتي كه بر اساس دستاوردها و نتايج يافته هاي پژوهشي داخلي انجام مي گيرد .

د - حمايت از كليه پژوهشهاي سفارشي ( داراي متقاضي ) از طريق پيش بيني اعتبار در بودجه سنواتي ، مشروط به اينكه حداقل چهل درصد ( 40 % ) از هزينه هاي آن را كارفرما تأمين و تعهد كرده باشد .

ه - توسعه ساختارها و زيربناهاي لازم براي رشد فعاليتهاي دانايي محور در بخش دولتي و خصوصي به ويژه ايجاد و گسترش پاركها و مراكز رشد علم و فناوري .

و - اقدام براي اصلاح قوانين

و مقررات و ايجاد تسهيلات لازم جهت ارجاع كار و عقد قرار داد فعاليتهاي پژوهشي و فني دولت با بخش خصوصي و تعاوني و حمايت از ورود بخش خصوصي و تعاوني به بازارهاي بين المللي در قلمرو دانش و فناوري .

ز - اتخاذ تدابير و راهكارهاي لازم جهت حمايت مالي مستقيم از مراكز و شركتهاي كوچك و متوسط بخش خصوصي و تعاوني براي انجام تحقيقات توسعه اي كه منجر به ابداع ، اختراع و ارتقاي محصولات و روشها مي شود .

ح –كمك به تأسيس و توسعه صندوقهاي غير دولتي پژوهشي و فناوري .

ط- پيش بيني تمهيدات و ساز و كارهاي لازم به منظور ارزش گذاري و مبادله محصولات نامشهود دانايي محور .

ماده 46 - دولت موظف است به منظور برپا سازي نظام جامع پژوهشي و فناوري ، اقدام هاي ذيل را انجام دهد :

الف - طراحي و پياده سازي نظام ملي نوآوري بر اساس برنامه جامع توسعه فناوري گسترش صنايع نوين .

ب - ساماندهي نظام پژوهش و فناوري كشور ( تا پايان سال اول برنامه چهارم ) از طريق تعيين اولويت ها ، هدفمند كردن اعتبارات و اصلاح ساختاري واحدهاي پژوهشي در قالب مأموريت ذيل :

- تربيت نيروي انساني روزآمد در فرآيند پژوهش و فناوري .

- توسعه مرزهاي دانش .

- تبديل ايده به محصولات و روشهاي جديد .

- تدوين و توليد دانش فني و انجام تحقيقات نيمه صنعتي .

- انتقال و جذب فناوري .

- پژوهش به منظور افزايش توان رقابتي بخش هاي توليدي و خدماتي كشور .

- انجام پژوهشهاي كاربردي در خصوص حل مشكلات كشور .

ج - نوسازي شيوه هاي مديريت بخش پژوهش از جمله : ايجاد شبكه هي واحدهاي پژوهش و

فناوري همگن به عنوان دستگاههاي اجرايي با مأموريت توزيع هدفدار و بهينه اعتبارات تحقيقاتي و نظارت و پايش فعاليتها در زمينه هاي علمي مربوطه با تكيه بر شاخصهاي جهاني .

د - توسعه همكاريهاي مؤثر بين المللي در عرصه پژوهشي و فناوري از طريق اصلاح و ساده سازي قوانين و مقررات مربوطه .

ه - افزايش يكنواخت سرمايه گذاري دولت در امر پژوهش و فناوري ( موضوع مأموريتهاي مندرج در بند « ب ») به ميزان حداقل دو در صد ( 2% ) توليد ناخالص داخلي از محل اعتبارات عمومي دستگاههاي اجرايي و يك درصد ( 1%) درآمد عملياتي شركتهاي دولتي ، بانكها ( به استثناي سود سپرده هاي بانكي ) و مؤسسات انتفاعي وابسته به دولت و بخش غير دولتي تا پايان برنامه چهارم و سمت دهي سرمايه گذاري فوق در جهت پژوهش هاي مأموريت گرا و تقاضا محور .

ماده 47 - به منظور ايجاد و توسعه شركتهاي دانش بنيان و تقويت همكاريهاي بين المللي ، اجازه داده مي شود واحدهاي پژوهشي و فناوري و مهندسي مستقر در پاركهاي علم و فناوري در جهت انجام مؤموريت هاي محوله از مزاياي قانوني مناطق آزاد در خصوص روابط كار ، معافيت هاي مالياتي و عوارض ، سرمايه گذاري خارجي و مبادلات مالي بين المللي برخوردار گردند .

ماده 48 - دولت موظف است به منظور ارتقاي پيوستگي ميان سطوح آموزشي و توسعه فناوري ، كارآفريني و توليد ثروت در كشور ، در طول برنامه چهارم اقدام هاي ذيل را انجام دهد :

الف - زمينه سازي و انجام حمايت هاي لازم براي ايجاد شركتهاي غير دولتي توسعه فناوري و شركتهاي خدماتي مهندسي با مأموريت توليد ، انتقال و

جذب فناوري .

ب - تدوين ضوابط و ارائه حمايت هاي لازم در راستاي تشويق طرف هاي خارجي قراردادهاي بين المللي و سرمايه گذاري خارجي براي انتقال بخشي از فعاليتهاي تحقيق و توسعه مربوط به داخل كشور و انجام آن با مشاركت شركتهاي داخلي .

ج - اتخاذ تدابير لازم در جهت اصلاح نظام آموزش كشور و آزمونهاي ورودي دانشگاهها با توجه به سوابق تحصيلي در سنوات دوره متوسطه و جلب مشاركت دانشگاهها به منظور ارتقاي توانايي خلاقيت ، نوآوري ، خطرپذيري و كارآفريني آموزش گيرندگان و ايجاد روحيه آموختن و پژوهش مستقل در ميان نسل جوان .

ماده 49 - دولت موظف است براي زمينه سازي و تربيت نيروي انساني متخصص و متعهد ، دانش مدار ، خلاق و كارآفرين ، منطبق با نيازهاي نهضت نرم افزاري با هدف توسعه كمي و كيفي ، از ابتداي برنامه چهارم اقدامات ذيل را در مأموريت ها و ساختار دانشگاهها و موسسات آموزش عالي براي پاسخگويي به نيازهاي بخش هاي مختلف كشور به انجام برساند :

الف - دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي و پژوهشي دولتي و همچنين فرهنگستان هاي تخصصي كه داراي مجوز از شوراي گسترش آموزش عالي وزارتخانه هاي علوم ، تحقيقات و فناوري و بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي و ساير مراجع قانوني ذيربط مي باشند صرفا بر اساس آيين نامه ها و مقررات اداري ، مالي ، استخدامي و تشكيلاتي خاص ، مصوب هيأت هاي امناي مربوط كه به تأييد وزراي علوم ، تحقيقات و فناوري و بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي حسب مورد مي رسد ، بدون الزام به رعايت قانون محاسبات عمومي ، قانون استخدام كشوري و ساير قوانين و مقررات عمومي اداري

و استخدامي اداره خواهند شد و تا زماني كه آيين نامه ها و مقررات مورد نياز به تصويب هيأت امناء نرسيده است طبق مقررات سابق عمل خواهد شد . اعتبارات هزينه اي از محل بودجه عمومي دولت بر اساس قيمت تمام شده به دستگاههاي اجرايي ياد شده اختصاص مي يابد . اعتبارات هزينه اي ، تملك دارائي هاي سرمايه اي و اختصاصي اين مؤسسات كمك تلقي شده و پس از پرداخت به هزينه قطعي منظور مي گردد . سهم دولت در هزينه هاي آموزش عالي بخش دولتي بر مبناي هزينه سرانه تعيين و نسبت آن به بودجه عمومي دولت بر اساس رشد پوشش جمعيت دانشجويي در مقايسه با عدد مشابه در برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران افزايش مي يابد .

ب - هرگونه اصلاح ساختار مالي ، اداري ، استخدامي و تشكيلاتي دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي و پژوهشي دولتي و همچنين فرهنگستانهاي تخصصي منحصرا مشمول مفاد اين ماده ، مي باشند .

ج - ارزيابي مستمر دانشگاهها و مراكز آموزش عالي و مؤسسات پژوهشي دولتي و خصوصي توسط وزارتخانه هاي علوم ، تحقيقات و فناوري و بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي با همكاري انجمن هاي علمي و مداخله بر اساس آن و سرمايه گذاري در علوم منتخب و تكيه بر ايجاد قطب هاي علمي بر اساس مزيت هاي نسبي و نيازهاي آتي كشور .

د - بازنگري در رشته هاي دانشگاهي بر مبناي نيازهاي اجتماعي ، بازار كار و تحولات علمي ، در راستاي توسعه علوم ميان رشته اي با تأكيد بر علوم انساني .

ه - ايجاد توليت واحد در سياستگذاري و مديريت امور مربوط به استعدادهاي درخشان و نيز بهره برداري بهينه از امكانات مادي

و معنوي موجود در اين زمينه .

وزارتخانه هاي علوم ، تحقيقات و فناوري و بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مجازند از تأسيس باشگاه غير دولتي و صيانت از استعدادهاي درخشان كشور حمايت نمايند .

ماده 50 - به منظور پاسخگويي مناسب به افزايش تقاضا براي ورود به آموزش عالي با استفاده بهينه از ظرفيتهاي موجود و حمايت از مشاركتهاي مردمي :

الف - به دستگاههاي اجرائي داراي واحد آموزش عالي وابسته اجازه داده مي شود براي ظرفيت مازاد بر نياز خود با اخذ مجوز از شوراي گسترش آموزش عالي در مقطع كارداني دانشجو پذيرش كرده و هزينه آن را از متقاضيان دريافت و صد در صد ( 100%) آن را به حساب درآمد اختصاصي واريز نمايد . درآمد اختصاصي مذكور مشمول مفاد ماده ( 4 ) قانون نحوه انجام امور مالي و معاملاتي دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي و تحقيقاتي مصوب 18/10/1369است و بر اساس مقررات مربوط به اجراي اين دوره ها و ارتقاي كيفيت واحد آموزشي اختصاص مي يابد .

در مواردي كه كسب آموزشها توسط آموش گيرنده موجب تعهد خدمت يا ارتقاء رتبه استخدامي فرد مي گردد ، دستگاههاي مربوطه مي بايستي مجوز لازم را از سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور اخذ كنند .

اجراي دوره هاي كارشناسي در رشته هايي كه امكان برگزاري آن در ديگر دانشگاهها ميسر يا به صرفه و صلاح نباشد به صورت استثنا و با اخذ مجوز از شوراي گسترش آموزش عالي بلامانع است .

ب - به منظور دسترسي به فرصت هاي برابر آموزشي و ارتقاي پوشش جمعيت دانشجويي (نسبت جمعيت دانشجويي به جمعيت 18 تا 24 سال ) به سي درصد ( 30%) تا پايان برنامه چهارم .

به

دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي اجازه داده مي شود از طريق تنوع بخشي به شيوه هاي ارائه آموزش عالي نسبت به برگزاري دوره هاي تحصيلي از قبيل : شبانه ، نوبت دوم ، از راه دور ( نيمه حضوري ) ، آموزش هاي مجازي ، دوره هاي مشترك با دانشگاههاي معتبر خارجي و دوره هاي خاص اقدام كرده و هزينه هاي مربوط را با تأييد وزارتخانه هاي علوم ، تحقيقات و فناوري و بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي حسب مورد از داوطلبان اخذ و به حساب درآمد اختصاصي دانشگاهها واريز نمايند . درآمد اختصاصي مذكور مشمول مفاد ماده ( 4 ) قانون نحوه انجام امور مالي و معاملاتي دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي و تحقيقاتي مصوب 18/10/1369است .

شهريه دانشجويان جانباز بيست و پنج درصد ( 25 %) و بالاتر و فرزندان آنان ، فرزندان شاهد ، آزادگان و فرزندان آنان و دانشجويان تحت پوشش كميته امداد امام خميني (ره) و سازمان بهزيستي از محل اعتبارات رديف خاص و توسط سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور تأمين مي شود . تعداد دانشجويان مشمول اين بند به تفكيك هر استان بايد همه ساله توسط نهادها و دستگاههاي ذيربط به سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و كميسيونهاي برنامه و بودجه و محاسبات و آموزش و تحقيقات مجلس شوراي اسلامي گزارش شود .

ج - به دولت اجازه داده مي شود تسهيلات اعتباري به صورت وام بلند مدت قرض الحسنه را در اختيار صندوقهاي رفاه دانشجويان يا ساير نهادهاي ذيربط قرار دهد تا بخشي از دانشجويان دوره هاي مذكور در بند ( ب ) اين ماده و دانشجويان دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي دولتي و غير دولتي و پيام

نور كه امكان پرداخت شهريه را ندارند با استفاده از اين وام شهريه خود را پرداخت و پس از فراغت از تحصيل به تدريج بازپرداخت كنند .

د - دولت موظف است به منظور حمايت از دانشجويان ، آن عده از مؤسسات آموزش عالي غير دولتي - غير انتفاعي داراي مجوز از وزارتخانه هاي علوم ، تحقيقات و فناوري و بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي كه صندوق رفاه دانشجويان آنها تشكيل نشده است ، اعتبار خاصي را علاوه بر اعتبارات معمول به طور موقت در اختيار صندوق رفاه دانشجويان قرار دهد تا به عنوان وام قرض الحسنه بلند مدت در اختيار دانشجويان اين گونه مؤسسات قرار گيرد . استفاده كنندگان وام مذكور موظف به بازپرداخت آن در اقساط بلند مدت پس از فراغت از تحصيل هستند .

ه - داشنگاه پيام نور از محل دريافت شهريه از دانشجويان ، كمكهاي مردمي و اعتبارات بودجه عمومي اداره مي گردد .

و - به دولت اجازه داده مي شود به طرحهاي سرمايه گذاري بخش خصوصي و تعاوني در زمينه ايجاد و توسعه واحدهاي آموزش عالي در صورت انطباق با ضوابط و سياستهاي آموزش عالي كشور و حسب مورد بر اساس ضوابط وزارتخانه هاي بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي و علوم ، تحقيقات و فناوري از محل بودجه عمومي ، يارانه سود اعتبارات بانكي اعطا كند . ايجاد آموزشكده هاي غير دولتي به منظور توسعه دوره هاي كارداني علمي - كاربردي ، در اولويت استفاده از تسهيلات بانكي مذكور خواهد بود .

ز - وزارتخانه هاي علوم ، تحقيقات و فناوري و بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مكلفند به منظور ارتقاء ، توانمندي دانشگاههاي مادر و

مهم دولتي كشور در زمينه هاي آموزشي و پژوهشي در مقايسه با دانشگاههاي معتبر بين المللي برنامه ويژه اي تهيه و حداكثر تا پايان سال اول برنامه به تصويب هيأت وزيران برسانند .

ح - اعطاي مدرك و يا واسطه شدن در اعطاي مدرك دانشگاهي به هر صورت و تحت هر عنوان بدون اخذ مجوز از وزارتخانه هاي علوم ، تحقيقات و فناوري و بهداشت ، درمان آموزش پزشكي و ساير مراجع قانوني ذيربط ممنوع و اشخاص متخلف مشمول ماده واحده قانون تعطيل مؤسسات و واحدهاي آموزشي و تحقيقاتي و فرهنگي كه بدون اخذ مجوز قانوني دائر شده و مي شوند مصوب7/10/ 1372 مي باشند .

ط - اعطاي موافقت اصولي و فراهم نمودن ساز و كار لازم براي سرمايه گذاري بخش خصوصي و تعاوني در زمينه ايجاد و توسعه دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي توسط وزارتخانه هاي علوم ، تحقيقات و فناوري و بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي صورت مي پذيرد .

ضوابط راه اندازي مؤسسات مذكور پس از تكميل و آماده بودن مؤسسات براي بهره برداري و مديريت علمي مجري خواهد بود .

ي - به منظور جلوگيري از خروج بي رويه سرمايه هاي انساني ، فكري ، علمي و فني كشور ، دولت موظف است در سال اول برنامه چهارم توسعه ضمن انجام مطالعات و بررسي راهكارهاي مناسب ، اقدامات قانوني لازم را به عمل آورد .

ماده 51 - بند ( الف ) ماده ( 154 ) و بندهاي ( الف ) و (ب ) ماده ( 144 ) قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب17/1/ 1379 و اصلاحيه هاي آن براي دوره برنامه چهارم ( 1384 - 1388

) تنفيذ مي گردد .

ماده 52 - دولت موظف است به منظور تضمين دسترسي به فرصتهاي برابر آموزشي به ويژه در مناطق كمتر توسعه يافته ، گسترش دانش ، مهارت و ارتقاء بهره وري سرمايه هاي انساني به ويژه براي دختران و توسعه كمي و كيفي آموزش عمومي آن دسته از اقدامهاي ذيل كه جنبه قانونگذاري ندارد را به انجام برساند :

الف - توسعه زمينه هاي لازم براي اجراي برنامه آموزش براي همه .

ب - اجباري كردن آموزش تا پايان دوره راهنمايي ، به تناسب تأمين امكانات و به تدريج در مناطقي كه آموزش و پرورش اعلام مي كند به طوري كه در پايان برنامه چهارم اين امر محقق گردد .

ج - علاوه بر تأمين اعتبارات عمومي بخش آموزش ، نسبت به اتخاذ تدابير لازم به منظور توسعه استقلال مالي، مديريتي و اجرائي واحدهاي آموزشي ( مدارس )، در جهت استفاده هر چه بيشتر از سرمايه و توان اجرايي بخش غير دولتي ، در توسعه ظرفيتها و ارتقاء بهره وري آنها اقدام نمايد .

د - اصلاحات لازم را در زمينه برنامه هاي آموزشي و درسي و تعميق و بهبود آموزش رياضي ، علوم و زبان انلگيسي انجام دهد .

ه - ارتقاء توانايي و مهارت حرفه اي معلمان ، با تدوين استانداردهاي حرفه اي معلم ، از جهت دانش ، رفتار و عملكرد با استفاده از تجارب بين المللي و شرايط بومي كشور .

و - افزايش انگيزه شغلي معلمان با تأمين جايگاه و منزلت حرفه اي مناسب و اصلاح نظام پرداخت متناسب با ميزان بهره وري و كيفيت خدمات آنها .

ز - در صورتي كه خروجي نيروي انساني وزارت آموزش و پرورش در طول

سالهاي برنامه چهارم توسعه بيش از ميزان پيش بيني شده در جدول شماره ( 9) اين قانون براي دستگاه فوق باشد ، آموزش و پرورش مجاز است پس از تأييد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور نسبت به بكارگيري حداكثر نيمي از ميزان مازاد بر سهميه خروجي پيش بيني شده ، با اولويت در مناطق كمتر توسعه يافته و منحصرا براي امر آموزش اقدام نمايد .

ح - تدوين و اجراي نظام سنجش صلاحيت علمي و رتبه بندي معلمان و ارتقاء سطح آموزشي آنان .

ط - برنامه ريزي براي تدوين برنامه آموزشي ارتقاء سلامت و شيوه هاي زندگي سالم .

ي - تدوين و اجراي طرح راهبردي سواد آموزي كشور ، با در نظر گرفتن شرايط جغرافيايي ، زيستي ، اجتماعي ، و فرهنگي مناطق مختلف كشور با رويكرد جلب مشاركتهاي مردمي و سازمانهاي غير دولتي به طوري كه تا پايان برنامه چهارم ، با سوادي افراد حداقل زير سي سال به طور كامل تحقق يابد .

ك - بهره گيري از فناوري اطلاعات در تدوين و اجراي برنامه هاي آموزشي و درسي كليه سطوح و تجهيز مدارس كشور به امكانات رايانه اي و شبكه اطلاع رساني .

ل - روزآمد نگهداشتن دانش و مهارتهاي كاركنان آموزش و پرورش در زمينه فناوري اطلاعات و ارتباطات .

م - پيش بيني تسهيلات و امكانات لازم براي نوسازي ، مقاوم سازي و استاندارد و متناسب نمودن فضاهاي آموزشي ، به ويژه مدارس دخترانه و تنظيم سازوكارهاي حمايتي از خيرين مدرسه ساز .

ن - وضع و اجراي مقررات لازم براي تأمين ، جذب و نگهداشت نيروي انساني مورد نياز مناطق كمتر توسعه يافته كشور از قبيل

صدور مجوزهاي استخدامي ، در قالب جدول شماره (9) اين قانون خريد خدمات آموزشي و اقدامهاي رفاهي .

س - فراهم كردن امكانات مناسب براي رفع محروميت آموزشي از طريق گسترش مدارس شبانه روزي ، روستا مركزي و خوابگاههاي مركزي ، آموزش از راه دور و رسانه اي و تأمين تغذيه ، آمد و شد و بهداشت دانش آموزان و ساير هزينه هاي مربوط به مدارس شبانه روزي و نيز ايجاد و گسترش اماكن و فضاهاي آموزشي ، پرورشي و ورزشي به تناسب جنسيت و تهيه و اجراي برنامه هاي لازم براي گسترش آموزش پيش دبستاني و آمادگي به ويژه در مناطق دو زبانه .

ع - آئين نامه اجرائي بندهاي (و) ، ( ح ) ، ( ي ) ، ( م ) و ( ن) اين ماده با پيشنهاد وزارت آموزش و پرورش و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور به تصويب هيأ.ت وزيران خواهد رسيد .

ماده 53 - مواد (149 ) و (151) و بند ( الف ) ماده ( 147 ) قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب17/1/ 1379و اصلاحيه هاي آن براي دوره برنامه چهارم ( 1384 - 1388 ) تنفيذ مي گردد .

ماده 54 -

الف - دستگاههاي اجرايي موظفند درصدي از اعتبارات هرينه اي خود را براي طراحي و اجراي دوره هاي آموزشي ضمن خدمت كاركنان خود ( خارج از نظام آموزش عالي رسمي كشور ) در برنامه آموزش كاركنان دولت پيش بيني و در موارد زير هزينه كنند :

1 - دوره هاي آموزشي ضمن خدمت متناسب با مشاغل مورد تصدي كاركنان به منظور افزايش سطح كارايي و ارتقاي مهارتهاي شغلي آنان ( به

خصوص براي زنان ) به ويژه از طريق آموزشهاي كوتاه مدت .

2 - دوره آموزشي ويژه مديران .

ب - كليه دستگاههاي اجرايي موظفند در چارچوبي كه سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور تعيين مي كند ، حداكثر طي مدت شش ماه پس از تصويب اين قانون ، برنامه هاي آموزشي سالانه خود را براي دوران برنامه چهارم تهيه و اجرا نمايند .

آيين نامه اجرايي اين ماده شامل ؛ تعيين سهم اعتباري و چگونگي هزينه نمودن اعتبار بند (الف ) اين ماده و پيش بيني الزامات و تشويقات قانوني طي مدت سه ماه پس از تصويب اين قانون بنا به پيشنهاد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد .

ماده 55 - دولت مكلف است به منظور گسترش دانش و مهارت ، اصلاح هرم تحصيلي نيروي كار و ارتقا و توانمند سازي سرمايه هاي انساني ، كاهش فاصله سطح دانش و مهارت نيروي كار كشور با سطح استانداردهاي جهاني وايجاد فرصتهاي جديد شغلي براي جوانان ، براي نظام آموزش فني و حرفه اي و علمي - كاربردي كشور ، ظرف مدت يك سال از تاريخ تصويب اين قانون در محورهاي زير سازوكارهاي لازم را تهيه و با پيش بيني الزامات مناسب اجرا نمايد :

الف - انجام اقدامات قانوني لازم به منظور برپايي نهاد سياستگذار در آموزش فني و حرفه اي و علمي - كاربردي ، با توجه به تجربيات جهاني و داخلي به عنوان مرجع اصلي تصويب چشم اندازها ، راهبردها و سياستهاي كلان بخش و تا زمان شكل گيري نهاد ستاد هماهنگي آموزشهاي فني و حرفه اي موضوع ماده ( 151 ) قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي

، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب17/1/ 1379 به كار خود ادامه خواهد داد .

ب - استمرار نظام كارآموزي و كارورزي براي تمام آموزشهاي رسمي ( متوسطه و عالي ) ، غير رسمي فني و حرفه اي و علمي - كاربردي .

ج - تدوين نظام استاندارد و ارزيابي مهارت نيروي كار كشور با رويكرد بين المللي .

د - طرح جامع توسعه منابع انساني مورد نياز اين بخش شامل : جذب ، انگيزش ، ارتقاي شغلي ، آموزش ، بهسازي و نگهداشت نيروي انساني .

ه - نظام حمايت از مؤسسات و بنگاههاي دولتي و بخش غير دولتي ، در توسعه آموزشهاي فني و حرفه اي و علمي - كاربردي به ويژه در مناطق كمتر توسعه يافته .

و - نوسازي و بازسازي ساختارها ، امكانات و ارتقاي كيفيت آموزشهاي فني و حرفه اي و علمي - كاربردي و توسعه مراكز آموزش فني و حرفه اي ، فناوري اطلاعات و ارتباطات با حداكثر مشاركت بخش خصوصي و تعاوني و بهره گيري از همكاريهاي بين المللي .

ز - استفاده از توان و امكانات بخشهاي دولتي و غير دولتي ، در توسعه آموزشهاي فني و حرفه اي و علمي - كاربردي .

ح - نياز سنجي و برآورد نيروي انساني كاردان مورد نياز و صدور مجوز لازم و حمايت به منظور تأسيس و توسعه مراكز آموزش دوره هاي كارداني در بخش خصوصي و تعاوني ، به نحوي كه تا سال چهارم برنامه ، ظرفيت هاي مورد نياز ايجاد گردد .

ماده 56 - دولت مكلف است در پايان سال اول برنامه ، به منظور شكل دهي « منظومه آمار ملي و مكاني كشور » نسبت به تهيه برنامه

ملي آمار مبتني بر اصلاح و تقويت نهاد مديريت اطلاعات و آمار ملي كشور ، استانداردها ، ضوابط ، توليد و ارائه آمارهاي ثبتي ، تقويت و ايجاد پايگاههاي اطلاعات آماري و اطلاع رساني ، ارتقاي فرهنگ آماري ، چگونگي تعامل دستگاهها ، راهبري ، هماهنگي هاي لازم را انجام و جهت اجراي و عملياتي نمودن آن طي برنامه اقدام نمايد .

ماده 57 - دولت موظف است به منظور توسعه ارتباطات و فناوري اطلاعات ، تحقق اقتصاد مبتني بر دانايي و كسب جايگاه برتر منطقه اقدام هاي ذيل را انجام دهد :

الف - دولت موظف است تا پايان برنامه چهارم به منظور برقراري تسهيلات لازم جهت دسترسي به ارتباطات گسترده با كيفيت و تمهيد و گسترش فرصتهاي نوين خدمات و رشد براي آحاد جامعه و خانوارها ، مؤسسات و شركتها ، شبكه اي شدن قلمروها ، برپايي و تقويت اقتصاد شبكه اي زمينه ارتقاء ضريب نفوذ ارتباطات ثابت ، سيار و اينترنت كشور حداقل به ترتيب پنجاه درصد ( 50% ) سي و پنج درصد ( 35 % ) و سي درصد (30 % ) آحاد جمعيت كشور و همچنين ايجاد ارتباط پرظرفيت و چند رسانه اي حداقل در شهرهاي بالاي پنجاه هزار نفر و افزايش ظرفيت خدمات پستي و بيست مرسوله بر نفر را فراهم آورد .

ب - تأمين و تضمين ارائه خدمات پايه ارتباطي و فناوري اطلاعات در سراسر كشور .

ج - تهيه « لايحه جامع ارتباطات » در سال اول برنامه چهارم .

تأمين مطمئن امنيت ملى در افق چشم انداز جمهورى اسلامى ايران 1404 ه ش

تأمين مطمئن امنيت ملي در افق چشم انداز جمهوري اسلامي ايران 1404 ه ش ماده 119 - دولت موظف است به منظور ارتقاء امنيت

عمومي و انضباط اجتماعي ، اقدامهاي لازم را براي تحقق موارد ذيل به عمل آورد :

الف - آموزش عمومي و ترويج فرهنگ قانونمداري ، نظم ، مدارا و زيست سالم .

ب - توسعه خطوط مواصلاتي ، راههاي مرزي و ارتقاء مراودات و تبادل اطلاعات با كشورهاي منطقه و همسايگان به منظور مهار جرائم ، قاچاق كالا و مواد مخدر ، تردد غير مجاز و خرابكاري ، در قالب توافقنامه هاي دوجانبه و چند جانبه و ترتيبات امنيت جمعي .

ج - توسعه مشاركت همه جانبه همه ايرانيان بر اساس حق برابر شهروندي ، در نظام تصميم سازي ، تصميم گيري و مديريت اجرائي كشور .

د - تعميق شناخت مؤلفه هاي قدرت ملي و ترويج روحي دفاع از منافع ملي و مخالفت با ظلم و سلطه گري .

ه - ايمن سازي ساختار و پراكندگي جمعيت ( به ويژه در مرزهاي كشور ) ، در پرتو مؤلفه ها و ملاحظات امنيتي به منظور پرهيز از عدم تعادل جمعيت .

و - تهيه طرح راهبردي توسعه نظم و امنيت كشور با رويكرد جامعه محوري ، مشاركت همگاني و جايگزيني ارزشها و كنترلهاي دروني به جاي رويكرد امنيتي و ارتقاء احساس امنيت در جامعه .

ز - مبارزه با زمينه هاي بروز بي هنجاري ، ناسازگاري اجتماعي ، خشونت سياسي و خشونت شهري .

ح - حفظ و ارتقاء منزلت اجتماعي گروههاي مختلف مردم و پيشگيري از بحرانهاي منزلتي .

ط - تهيه ساز و كارهاي لازم جهت توسعه مشاركت مردمي ، براي تأمين نظم و امنيت عمومي .

ي - تهيه ساز و كارهاي لازم جهت تقويت نهادهاي مدني و احزاب در كشور .

ماده 120 - به منظور سياستگذاري

در مسائل مربوط به اقليتهاي ديني شناخته شده و تقويت مشاركت آنان در اداره امور كشور و تحكيم همبستگي ملي ، شورايي تشكيل مي شود كه شرح وظايف و تركيب اعضاي شورا توسط هيأت وزيران تهيه و به تصويب مجلس شوراي اسلامي مي رسد .

ماده 121 - دولت موظف است به منظور تقويت بنيه دفاعي كشور و ارتقاء توان بازدارندگي نيروهاي مسلح و حفاظت از تماميت ارضي و امنيت كشور و آمادگي در برابر تهديدات و حفاظت از منافع ملي ، انقلاب اسلامي ايران و منابع حياتي كشور و هوشمند سازي سيستمهاي دفاعي ، اقدامهاي ذيل را در صورت تصويب فرماندهي كل نيروهاي مسلح به عمل آورد :

1 - تقويت مؤلفه هاي بنيه دفاعي با تأكيد بر مدرن سازي و هوشمند سازي تجهيزات ، ارتقاء منابع انساني و سيستمهاي فرماندهي (41C ).

2 - ارتقاء فناوريهاي نوين و هوشمند و سيستمهاي اطلاعاتي در به كارگيري سامانه هاي دفاعي به ويژه سامانه هاي الكترونيكي ، هوافضا ، دريايي و پدافند هوايي .

3 - بهينه سازي و بهبود ساختارهاي چابك و پاسخگو در دفاع ملي .

4 - ارتقاء حضور و سهم نيروهاي مردمي در استقرار امنيت و دفاع از كشور و به كارگيري متقابل و بهينه از امكانات و توان منابع انساني .

5 - نوسازي و بازسازي و بهبود صنايع دفاع با نگرش به سامانه و فرآيندهاي صنعتي نوين .

6 - ارتقاء ابتكار عمل و توان مقابله مؤثر در برابر تهديدها و حفاظت از منابع ملي ، منابع حياتي و انقلاب اسلامي ايران .

7 - ارتقاء و افزايش سطح دانش و مهارت نيروهاي مسلح به صورت كمي و كيفي .

8 - ارتقاء سطح

آموزش ، تحقيقات ، فناوري در بخش دفاع و گسترش همكاريها با مراكز علمي دانشگاهي داخلي و خارجي .

9 - حضور و استقرار متناسب با تهديدها در حوزه هاي آبي كشور ) خليج فارس ، درياي عمان و درياي خزر ) .

10 - ارتقاء منزلت اجتماعي و معيشت كاركنان نيروهاي مسلح .

11 - رعايت اصول پدافند غير عامل در طراحي و اجراي طرحهاي حساس و مهم و يا در دست مطالعه و نيز تأسيسات زير بنايي و ساختمانهاي حساس و شريانهاي اصلي و حياتي كشور و آموزش عمومي مردم توسط دستگاههاي اجرايي موضوع ماده ( 160 ) اين قانون ، به منظور پيشگيري و كاهش مخاطرات ناشي از سوانح غير طبيعي .

آئين نامه هاي اجرايي اين ماده ظرف مدت دو ماه از تصويب اين قانون ، توسط سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و ستاد كل نيروهاي مسلح تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد و در صورت تأييد فرماندهي كل نيروهاي مسلح به مرحله اجراء گذاشته خواهد شد .

ماده 122 - پس از موافقت فرماندهي كل نيروهاي مسلح ، به وزارت كشور اجازه داده مي شود از طريق نيروي انتظامي نسبت به اعطاي مجوز فعاليت به متقاضيان تشكيل مؤسسات غير دولتي خدمات حفاظتي و مراقبتي و واگذاري بخشي از خدمات انتظامي و حفاظتي به مؤسسات مذكور با حفظ كنترل و نظارت دقيق بر اساس آئين نامه اجرائي كه به پيشنهاد وزارت كشور و تأييد فرماندهي كل نيروهاي مسلح به تصويب شوراي امنيت كشور مي رسد ، اقدام نمايد .

ماده 123 - به منظور بهينه كردن استفاده از فناوريها در امور

امنيتي و انتظامي ، شوراي امنيت كشور موظف است با همكاري دستگاههاي ذيربط نسبت به سياستگذاري و استانداردسازي سامانه حفاظتي و امنيتي مورد نياز سازمانها ، ادارات ، نهادها و وزارتخانه ها ، اقدام نمايد .

ماده 124 - به منظور ايجاد همانگي و تبادل اطلاعات بين دستگاههاي ذيربط :

الف - به منظور ساماندهي ، انسجام و استفاده از ظرفيتهاي جامعه اطلاعاتي كشور ، وزارت اطلاعات مكلف است متناسب با وظايف و اختيارات در قانون تأسيس و تمركز اطلاعات و سياستها و خط مشي هاي فرماندهي كل قوا ، طرح اصلاح ساختار جامع اطلاعاتي را تدوين و ماحصل آن را جهت طي تشريفات قانوني به هيأت وزيران ارائه نمايد .

ب - وزارت اطلاعات در كشف مفاسد كلان اقتصادي و سرقت ميراث فرهنگي در مقام ضابط قوه قضائيه اقدامات لازم را به عمل آورد .

ماده 125 - نظر به اهميت جايگاه امنيت ملي در رشد و توسعه همه جانبه كشور و به منظور تدوين طرح جامع در اين خصوص با بهره گيري كارآمد از مطالعات و تحقيقات مربوط به آن ، دولت موظف است با استفاده از ظرفيتهاي دستگاه مربوطه نسبت به تهيه طرح جامع امنيت ملي با مسئوليت وزارت اطلاعات و با همكاري وزارتخانه هاي دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح ، كشور ، امور خارجه ، دادگستري و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور اقدام و نتيجه آن را جهت طي تشريفات قانوني به هيأت وزيران ارائه نمايد .

ماده 126 - به منظور به كارگيري جوانان در سازندگي و فعاليتهاي اجتماعي ، وزارت جهاد كشاورزي ، وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي ، شهرداريها ، دهياريها ، جمعيت هلال احمر

و ساير دستگاههاي ذيربط مجازند در اجراي طرحهاي تملك دارائي هاي سرمايه اي و خدمات اجتماعي خود از ظرفيت جوانان كشور اعم از تشكلهاي غير دولتي جوانان و نيروي مقاومت بسيج استفاده نمايند . آئين نامه اجرائي اين بند به پيشنهاد مشترك وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و سازمان ملي جوانان به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد .

ماده 127 - وزارت امور خارجه مكلف است به منظور پيشبرد سياست خارجي كشور و در چارچوب حفظ و توسعه منافع ملي اقدامهاي ذيل را به عمل آورد :

الف - توسعه و تقويت روشها و زمينه هاي ارتباط و مراوده با ايرانيان مقيم خارج از كشور به منظور حفظ هويت ملي و اسلامي و بهره گيري از سرمايه هاي مادي ، معنوي و علمي آنان در چارچوب مصوبات شوراي عالي امور ايرانيان خارج از كشور .

ب - تنظيم و اعطاي كمكهاي توسعه اي رسمي به كشورهاي هدف به منظور ايجاد بازار براي كالاهاي ايراني و صدور خدمات فني و مهندسي در چارچوب قوانين بودجه هاي سالانه .

ج - تسهيل و ارائه بهتر خدمات كنسولي با بهره گيري از فناوري اطلاعات به منظور افزايش رضايتمندي و تكريم ارباب رجوع .

د - هماهنگي بخشهاي بين المللي كليه دستگاههاي اجرائي به منظور پيشبرد اهداف سياست خارجي كشور در چارچوب آئين نامه اي كه به همين منظور به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد .

ماده 128 - وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح مكلف است بر اساس نظر ستاد كل نيروهاي مسلح نسبت به تهيه طرح جامع نحوه استقرار نيروهاي مسلح در سطح كشور متناسب با اندازه و نوع تهديدات و شرايط زيست

محيطي به منظور رعايت پراكندگي در استقرار تأسيسات حساس و حياتي و صنايع دفاعي و همچنين انتقال پادگانهاي مراكز نظامي و كارخانجات بزرگ صنعتي دفاعي از شهرهاي بزرگ به ويژه تهران اقدام و به تصويب فرماندهي كل نيروهاي مسلح برساند .

دولت مكلف است نسبت به تأمين و واگذاري تسهيلات اعتباري ، بانكي ، زمين ، تغيير كاربري و ايجاد حريم جهت تأسيسات مورد نياز اقدامات لازم را به عمل آورد . اعتبارات دريافتي از منابع بانكي از محل فروش اماكن منتقل شده بازپرداخت مي شود .

ماده 129 - مواد ( 171 ) ، ( 175 ) الي ( 181 ) و (183 ) الي ( 186 ) قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب17/1/1379واصلاحيه هاي آن براي دوره برنامه چهارم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران ( 1384 - 1388 ) تنفيذ مي گردد .

تعامل فعال با اقتصاد جهانى و رقابت پذيرى اقتصادى در افق چشم انداز جمهورى اسلامى ايران سال 1404 ه ش

تعامل فعال با اقتصاد جهاني و رقابت پذيري اقتصادي در افق چشم انداز جمهوري اسلامي ايران سال 1404 ه ش 1 - تعامل با اقتصاد جهاني

ماده 33 - به منظور نوسازي و روان سازي تجارت ، افزايش سهم كشور در تجارت بين الملل ، توسعه صادرات كالاهاي غير نفتي و خدمات ، تقويت رقابتي محصولات صادراتي كشور در بازارهاي بين المللي و به منظور گسترش كاربرد فن آوري ارتباطات و اطلاعات در اقتصاد ، بازرگاني و تجارت در قالب سند ملي بازرگاني كشور دولت مكلف است :

الف - با تجهيز مبادي و مجاري ورودي كشور ، نسبت به توسعه ترانزيت و عبور مطمئن ، آزاد و سريع كليه كالاها و خدمات با نرخ رقابتي

اقدام نمايد .

ب - نسبت به هدفمند سازي و ساماندهي يارانه ها و جوايز صادراتي در قالب حمايت هاي مستقيم و غير مستقيم اقدام نمايد .

ج - نسبت به افزايش سرمايه صندوق ضمانت صادرات ايران و نيز تأمين ما به التفاوت نرخ هاي اعتباري و گسترش پوشش بيمه اي در كشورهاي هدف براي صادرات كالا و خدمات به ويژه خدمات فني و مهندسي اقدام نمايد .

د - برقراري هر گونه ماليات و عوارض براي صادرات كالاهاي غير نفتي و خدمات در طول برنامه ممنوع مي باشد . دولت مجاز است به منظور صيانت از منابع و استفاده بهينه از آنها ، عوارض ويژه اي را براي صادرات مواد اوليه فرآوري نشده وضع و دريافت نمايد . تشخيص اين قبيل مواد بر عهده شوراي عالي صادرات خواهد بود . ميزان عوارض به پيشنهاد مشترك وزارتخانه هاي بازرگاني ، امور اقتصادي و دارايي ، صنايع و معادن و جهاد كشاورزي و تصويب هيأت وزيران تعيين و تصويب خواهد شد .

تبصره - صادرات كالا و خدمات از اخذ هر گونه مجوز به استثناي استانداردهاي اجباري و گواهي هاي مرسوم در تجارت بين الملل ( مورد درخواست خريداران ) معاف مي باشند .

ه - توازن تجاري با كشورهاي طرف همكاري و بلوكهاي اقتصادي ايجاد نمايد ، طوري كه سهم صادرات غير نفتي از كل صادرات كشور از بيست و سه و يك دهم درصد (1/23 % ) در سال 1382 به سي و سه و شش دهم در صد (6/ 33% ) در سال 1388 افزايش يابد .

و - بازارچه ها و مبادلات مرزي را از طريق اصلاح نظام اجرايي ، معيارهاي تشكيل و رويه هاي اداري ساماندهي نمايد .

ز -

نسبت به حذف كليه موانع غير تعرفه اي و غير فني با رعايت موازين شرعي و وضع نرخ هاي معادل تعرفه اي با زمانبندي معين و در قالب پيش آگهي حداكثر تا پايان سال اول برنامه اقدام نمايد .

ح - تدابير و اقدامات مؤثر حفاظتي ، جبراني و ضد دامپينگ در مواردي كه كالايي با شرايط غير متعارف و با امتياز قابل توجه به كشور وارد مي شود را اتخاذ و اعمال نمايد .

ط - با تجهيز دستگاهها و واحدهاي مربوطه و با رعايت استانداردها و چارچوب نظام بازرگاني و تجارت الكترونيكي ، اقدامات لازم را توسط دستگاههاي ياد شده به شرح زير انجام دهد :

1 - به روز نمودن پايگاهها و مراكز اطلاع رساني و ارائه خدمات دستگاه مربوطه در محيط رايانه اي و شبكه اي .

2 - انجام مناقصه ها ، مزايده ها و مسابقه هاي خريد و فروش كالا و خدمات و عمليات مالي - اعتباري در محيط رايانه اي و شبكه هاي اطلاع رساني .

3 - ايجاد بازارهاي مجازي .

4 - انجام فعاليت هاي تداركاتي و معاملاتي در قالب تجارت الكترونيكي از سال دوم برنامه .

تبصره - قوه قضائيه موظف است شعبه يا شعبي از دادگاهها را براي بررسي جرايم الكترونيكي و نيز جرائم مربوط به تجارت الكترونيكي و تجارت سيار ، اختصاص دهد .

ي - از طريق وزارت بازرگاني نسبت به راه اندازي دفاتر ، شعب و يا نمايندگي هاي سازمان توسعه تجارت در كشورهاي هدف با اخذ مصوبه از هيأت وزيران اقدام نمايد .

تبصره - كليه بنگاههاي تجاري و شبكه هاي توزيع موظفند استانداردهاي ابلاغي از سوي وزارت بازرگاني را در جهت نوين سازي شبكه هاي توزيع كشور و پيوستن به سازمان تجارت جهاني

رعايت نمايند .

ك - برقراري هماهنگي ميان سياستهاي مالي و پولي با سياستهاي استراتژيك تجاري .

ل - دولت مكلف است به منظور هم پيوندي فعال با اقتصاد جهاني و رونق بخشيدن به تجارت خارجي ، قانون مقررات صادرات و واردات ، قانون امور گمركي و قانون مناطق آزاد تجاري و صنعتي را بازنگري و اصلاح و مقررات ضد دامپينگ را تدوين نموده و به تصويب مرجع ذيربط برساند .

ماده 34 - دولت موظف است به منظور تسهيل تجارت و حمل و نقل ، استقرار صنايع دريايي ، گسترش گردشگري ، كمك به بهره برداري پايدار منابع شيلاتي و استفاده بهينه از اين مناطق ، براي توسعه فعاليتهاي توليدي و خدمات دريايي ، با حفظ امور سياستگذاري ، برنامه ريزي و نظارت براي خود ، ضمن واگذاري رقابتي امور تصدي به بخشهاي غير دولتي در مناطق ساحلي و درياها ، با انجام مطالعات تطبيقي در قوانين ، مقررات ، آيين نامه ها ، اساسنامه ها و شرح وظايف دستگاههاي اجرايي مرتبط با فعاليتهاي دريايي ، لوايح مورد نياز براي توسعه فعاليتهاي دريايي را با اصلاح قوانين مرتبط و حذف وظايف موازي ، مشابه و متضاد و تجميع همگن و متجانس هر يك از دستگاهها ، تفكيك كامل وظايف دستگاهها براي اعمال حاكميت و بر اساس محورهاي زير تهيه و براي تصويب به مجلس شوراي اسلامي ارائه نمايد :

الف - يكسان سازي تعاريف و اصطلاحات قانوني ( با ملاحظه تعاريف و اصطلاحات بين المللي ) كنوانسيونهاي بين المللي كه ايران عضو آنها است .

ب ذ برقراري امنيت و تأمين نظم ، تعيين مقررات حقوقي و رويه هاي قضائي .

ج - انجام

كليه امور تجاري از طريق بنادر و اسكله هاي تجاري و گمركات رسمي .

د - ايمني در دريا ، بيمه هاي دريايي و امداد و نجات در دريا .

ه - حفاظت از محيط زيست و تعيين حريم ها و پهنه بندي نواحي ساحلي و آبهاي داخلي و بين المللي .

و - بهره برداري پايدار از نواحي ساحلي ، دريايي ، حمايت از ناوگانهاي جمهوري اسلامي ايران بر اساس قواعد بين المللي و حمايت از سرمايه گذاري ها در فعاليت هاي اقتصادي ، نظير : حمل و نقل دريايي ، منابع تجديد ناپذير دريايي ( نفت و گاز ، معادن و ... ) ، منابع تجديد پذير دريايي ( آبزيان و ... ) گردشگري دريايي ، خدمات پشتيباني و صنعتي دريايي .

ز - آموزش هاي علمي ، مهندسي ، مديريت ، حقوقي و مهارتهاي تخصصي دريايي و دريانوردي .

ح - تحقيقات دريايي ، ثبت پايش اطلاعات اقيانوس شناسي و فناوري اطلاعات و ارتباطات دريايي .

ط - حمايت از ناوگان ملي بر اساس قواعد بين المللي .

ي- فراهم كردن امكانات و زير ساخت هاي لازم براي گسترش فعاليتهاي ماهيگيري از جمله :

توسعه ، تجهيز ، نگهداري و بهسازي بنادر صيادي .

ك - سازماندهي و تجهيز مراكز تخليه صيد كوچك و ارتقاء بهره وري بنادر ماهيگيري با رويكرد بهبود كيفيت ، افزايش ارزش افزوده صيد و گسترش مشاركت بخش غير دولتي .

ماده 35 - دولت مكلف است به منظور اعمال مديريت واحد و ايجاد رشد اقتصادي مناسب در مناطق ازاد اقدامات زير را انجام دهد :

الف - مديريت سازمانهاي مناطق آزاد به نمايندگي از طرف دولت ، بالاترين مقام اجرائي منطقه محسوب شده و كليه دستگاههاي

اجرائي مستقر در مناطق آزاد به استثناي دستگاههاي نهادي دفاعي و امنيتي مكلف هستند ضمن رعايت ماده (27) قانون چگونگي اداره مناطق آزاد تجاري صنعتي مصوب7/6/ 1372نسبت به اصلاح و رفع مغايرتهاي مقرراتي خود با مقررات مناطق آزاد اقدام نمايند .

ب - وزارتخانه ها ، سازمانها ، مؤسسه ها و شركتهاي دولتي و وابسته به دولت در حيطه وظايف قانوني ضمن هماهنگي با سازمانهاي مناطق آزاد ، خدمات از قبيل برق ، آب ، مخابرات ، سوخت و ساير خدمات را با نرخ هاي مصوب جاري در همان منطقه جغرافيايي از كشور به مناطق آزاد ارائه خواهند نمود .

ج - كالاهاي توليد يا پردازش شده در مناطق آزاد هنگام ورود به ساير نقاط كشور به ميزان مجموع ارزش افزوده و ارزش مواد اوليه داخلي و قطعات داخلي به كار رفته در آن مجاز و توليد داخلي محسوب و از پرداخت حقوق ورودي معاف خواهد بود .

تبصره - مواد اوليه و كالاهاي واسطه اي خارجي به كار رفته در توليد مشروط به پرداخت حقوق ورودي در حكم مواد اوليه و كالاهاي داخلي محسوب مي شود .

د - حقوق ، عوارض و هزينه هاي بندري كه طبق قوانين جاري از كشتي ها و شناورها بابت خدمات بندري دريافت مي شود در صورتي كه اين بنادر و لنگرگاهها توسط بخش خصوصي و تعاوني و يا مناطق آزاد ايجاد شده باشند توسط سازمان مناطق آزاد مربوطه اخذ مي گردد .

مناطق آزاد مجازند نسبت به ثبت و ترخيص كشتي هاي بين المللي اقدام نمايند .

ه - محدوده آبي مناطق آزاد كه قلمرو آن با رعايت مسائل امنيتي و دفاعي با پيشنهاد هيأت وزيران به تصويب مجلس شوراي اسلامي خواهد رسيد

از امتيازات قانون چگونگي اداره مناطق آزاد تجاري - صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب7/6/1372و اصلاحات بعدي آن برخوردار خواهد بود .

و - مبادلات كالا بين مناطق آزاد و خارج از كشور و نيز ساير مناطق آزاد از كليه حقوق ورودي ، عوارض( به استثناي عوارض ماده « 10 » قانون چگونگي اداره مناطق آزاد تجاري - صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب7/6/ 1372) و ماليات معاف مي باشند .

ز - در زمينه گسترش ارتباطات علمي با مراكز و نهادهاي آموزشي و تحقيقاتي معتبر بين المللي وزارتخانه هاي علوم ، تحقيقات و فناوري و بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي در چارچوب ضوابط و مقررات قانوني و مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي نسبت به صدور مجوز جهت ايجاد دانشگاههاي خصوصي در مناطق آزاد تجاري صنعتي اقدام نمايند .

ماده 36 - مواد ( 114 ) ، ( 117 ) و تبصره ( 2 ) ماده ( 86 ) قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب 17/1/1379 و اصلاحيه هاي آن براي دوره ي برنامه ي چهارم (1388-1384) تنفيذ مي گردد . 2 - رقابت پذيري اقتصادي

ماده 37 - دولت موظف است در جهت ايجاد فضا و بسترهاي مناسب براي تقويت و تحكيم رقابت پذيري و افزايش بهره وري نيروي كار متوسط سالانه سه و نيم درصد ( 5/3%) و رشد صادرات غير نفتي متوسط سالانه ده و هفت دهم درصد (7/10% ) و ارتقاء سهم صادرات كالاهاي فناوري پيشرفته در صادرات غير نفتي از دو در صد ( 2%) به شش درصد ( 6% ) اقدام هاي ذيل را به عمل آورد :

الف - نظامهاي قانوني ، حقوقي ، اقتصادي

، بازرگاني و فني مناسب را در جهت تقويت رقابت پذيري اقتصاد فراهم نمايد .

ب - از توليد كالاها و خدمات در عرصه هاي نوين و پيشتاز فناوري در كشور از طريق اختصاص بخشي از تقاضاي دولت به خريد ابن توليدات حمايت به عمل آورد .

ج - زمينه مشاركت تشكل هاي قانوني غير دولتي صنفي - تخصصي بخشهاي مختلف را در برنامه ريزي و سياستگذاري هاي مربوطه ايجاد نمايد .

د - خدمات بازرگاني ، فني ، مالي ، بانكي و بيمه اي پيشرفته را توسعه داده و يا ايجاد نمايد

تبصره 1 - سازمانهاي توسعه اي كه به موجب اساسنامه قانوني خود به سرمايه گذاري مشترك با بخش غير دولتي مجاز مي باشند ، از رقابت با بخش غير دولتي منع مي گردند و فعاليت هاي خود را صرفا در جهت تقويت سرمايه گذاري بخش غير دولتي و خروج از سرمايه گذاري مذكور در حداقل زمان ممكن ساماندهي خواهند نمود .

تبصره 2 - بيمه نامه هاي صادره از سوي مؤسسات بيمه به عنوان وثيقه دريافت تسهيلات بانكي ، معتبر خواهد بود .

ماده 38 -

الف - دولت موظف است تا پايان سال اول برنامه چهارم در قلمروهاي اقتصادي كه انحصار طبيعي و يا قانوني وجود دارد و همچنين در قلمروهائي كه انحصارات جديد ناشي از توسعه اقتصادي شبكه اي و فناوري اطلاعات و ارتباطات به وجود مي آيد با رعايت حقوق شهروندان ، لايحه تسهيل شرايط رقابتي و ضد انحصار را به مجلس شوراي اسلامي تقديم كند .

ب - قانون نحوه توزيع قند و شكر توليدي كارخانه هاي كشور مصوب29/1/ 1353 و اصلاحيه بعدي آن در طول برنامه چهارم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران موقوف الاجرا

مي گردد .

ماده 39 - دولت موظف است در جهت تجديد ساختار و نوسازي بخشهاي اقتصادي ، در برنامه چهارم اقدام هاي ذيل را به عمل آورد :

الف - اصلاح ساختار و ساماندهي مناسب بنگاههاي اقتصادي و تقويت رقابت پذيري آنها را از طريق زير اصلاح نمايد :

1 - حمايت از ايجاد پيوند مناسب بين بنگاههاي كوچك ، متوسط ، بزرگ ( اعطاي كمكهاي هدفمند ) توسعه شبكه ها ، خوشه ها و زنجيره ها و انجام تمهيدات لازم براي تقويت توان فني - مهندسي - تخصصي ، تحقيق و توسعه و بازارياب در بنگاههاي كوچك و متوسط و توسعه مراكز اطلاع رساني و تجارت الكترونيك براي آنها .

2 - رفع مشكلات و موانع رشد و توسعه ، بنگاههاي كوچك و متوسط و كمك به بلوغ و تبديل آنها به بنگاههاي بزرگ و رقابت پذير و اصلاح ساختار قطبي كنوني .

ب - انطباق نظامهاي ارزيابي كيفيت با استانداردهاي بين المللي ، توسعه و ارتقاي سطح استانداردهاي ملي و مشاركت فعال در تدوين استانداردهاي بين المللي ، افزايش مستمر انطباق محصولات با استانداردهاي ملي و بين المللي و ممنوعيت خريد كالاهاي غير منطبق با استاندارد ملي اجباري توسط دستگاههاي مشمول ماده ( 160 ) اين قانون ، مؤسسات عمومي غير دولتي و مجريان طرحهاي تملك دارائي هاي سرمايه اي .

ج - قيمت گذاري ، به كالاها و خدمات عمومي و انحصاري و كالاهاي اساسي محدود مي گردد . فهرست و ضوابط تعيين قيمت اينگونه كالاها و خدمات بر اساس قواعد اقتصادي ، ظرف شش ماه پس از تصويب اين قانون با پيشنهاد كار گروهي متشكل از وزارت بازرگاني ، سازمان مديريت و برنامه ريزي

كشور و وازرتخانه هاي ذيربط و تصويب هيأت وزيران تعيين مي گردد . چنانچه دولت به هر دليل فروش كالا يا خدمات فوق الذكر را به قيمتي كمتر از قيمت تعيين شده تكليف كند ، ما به التفاوت قيمت تعيين شده و تكليف شده مي بايد همزمان تعيين و از محل اعتبارات و منابع دولت در سال اجرا پرداخت گردد و يا از محل بدهي دستگاه ذيربط به دولت تهاتر شود .

ماده 40 - دولت موظف است در جهت ارتقاي سطح و جذب فناوريهاي برتر در بخشهاي مختلف اقتصادي ، اقدام هاي ذيل را در برنامه چهارم به عمل آورد :

الف - براي ادغام شركتها ، بنگاهها و شكل گيري شركتهاي بزرگ ، اقدام هاي ذيل مجاز است :

ادغام شركتهاي تجاري موضوع باب سوم « قانون تجارت » ، مادامي كه موجب ايجاد تمركز و بروز قدرت انحصاري نشود ، به شكل يك جانبه ( بقاي يكي از شركتها - شركت پذيرنده و ادغام و ايجاد شخصيت حقوقي جديد - شركت جديد ) ، با تصويب چهار پنجم صاحبان سهام در مجمع عمومي فوق العاده شركتهاي سهامي يا چهار پنجم صاحبان سرمايه در ساير شركتهاي تجاري موضوع ادغام مجاز خواهد بود .

كليه حقوق و تعهدات ، دارايي ، ديون و مطالبات شركت يا شركتهاي موضوع ادغام ، به شركت پذيرنده ادغام يا شركت جديد انتقال خواهد يافت و پس از ادغام ، شركت پذيرنده ادغام يا شركت جديد با توجه به نوع آن مطابق مقررات « قانون تجارت » اداره خواهد شد .

كاركنان شركتهاي موضوع ادغام به شركت پذيرنده ادغام يا شركت جديد انتقال خواهند يافت . در صورت عدم

تمايل برخي كاركنان با انتقال به شركت پذيرنده ادغام يا شركت جديد ، شركت مزبور مكلف به بازخريد آنان مطابق مقررات قانون كار مصوب29/8/ 1369مي باشد . چنانچه شركت پذيرنده ادغام يا شركت جديد در موارد خاص با نيروي كار مازاد مواجه باشد ، مطابق قانون تنظيم بخشي از مقررات تسهيل صنايع كشور و اصلاح ماده ( 113 ) قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب 26/5/1382 عمل خواهد شد .

سرمايه شركتي كه از ادغام شركتهاي موضوع اين بند حاصل مي گردد تا سقف مجموع سرمايه شركتهاي ادغام شده در آن ، از پرداخت ماليات موضوع ماده ( 48 ) قانون مالياتهاي مستقيم مصوب 3/12/1366 و اصلاحيه هاي آن معاف است .

دولت موظف است شرايط پيشگيري از ايجاد تمركز ، اعمال بروز قدرت ، انحصار ، دامنه مفيد و مجاز ادغامها را تدوين و در تدوين لايحه تسهيل رقابت و كنترل انحصار پيش بيني نمايد .

ب - در جهت افزايش توان رقابت پذيري بنگاههاي فعال در صنايع نوين ، اقدامات ذيل انجام پذيرد :

1 - مناطق ويژه صنايع ، مبتني بر فناوريهاي برتر را در جوار قطبهاي علمي صنعتي كشور و در مكانهاي مناسب ايجاد نمايد .

2 - شهركهاي فناوري را در مكانهاي مناسب ايجاد نمايد .

3 - به سرمايه گذاري بنگاههاي غير دولتي از طريق سرمايه گذاري هاي مشترك ، ايجاد و توسعه نهادهاي تخصصي ، تأمين مالي فناوري و صنايع نوين از قبيل نهاد مالي سرمايه گذاري خطر پذير كمك نمايد .

4 - مؤسسات پژوهشي لازم را براي توسعه فناوريهاي پيشرفته و جديد از طريق مشاركت شركتها و بنگاههاي اقتصادي

با مراكز پژوهشي ( آموزش عالي ) كشور ايجاد نمايد .

ماده 41 - دولت موظف است در برنامه چهارم ، در جهت بهبود فضاي كسب و كار در كشور و زمينه سازي توسعه اقتصادي و تعامل با جهان پيرامون ، اقدام هاي ذيل را به عمل آورد :

الف : كنترل نوسانات شديد نرخ ارز در تداوم سياست يكسان سازي نرخ ارز ، به صورت نرخ شناور مديريت شده و با استفاده از ساز و كار عرضه و تقاضا ، با در نظر گرفتن ملاحظات حفظ توان رقابت بنگاههاي صادر كننده و سياست جهت صادرات با رعايت بند ( 4 ) الزامات جدول شماره ( 2 ) اين قانون .

ب- تنظيم تعرفه هاي واردات نهاده هاي كالايي توليد ( ماشين آلات و مواد اوليه ) مبتني بر حمايت منطقي و منطبق با مزيت هاي رقابتي از توليد داخلي آنها و در جهت تسهيل فعاليتهاي توليدي صادرات گرا .

ج - برنامه ريزي و اجراي توسعه زيربناها با هدف كاهش هزينه هاي توليد ، خلق مزيتهاي رقابتي و منطبق با نيازهاي توسعه اقتصادي كشور .

د - بازنگري قانون و مقررات مربوط به نيروي كار با سازوكار سه جانبه گرايي ( دولت - كارگر - كارفرما ) به گونه اي كه :

1 - تكاليف معطوف به تأمين اجتماعي و شغلي ، از متن قانون كار مصوب29/8/ 1369 منتزع و به قانون جامع تأمين اجتماعي و بيمه بيكاري منتقل گردد .

2 - انعطاف لازم براي حل اختلافات در آن لحاظ شود .

3 - متناسب با شرايط و مقتضيات خاص بخشهاي مختلف اقتصادي ، مقررات خاصي را در متن قانون پيش بيني و به مورد اجرا گذارد

.

ه - لايحه جامع تسهيل رقابت و كنترل و جلوگيري از شكل گيري انحصارات را در سال نخست برنامه چهارم تهيه و به مجلس شواري اسلامي تقديم كند .

و - نسبت به گسترش و تعميق بازار سرمايه و تنوع ابزارهاي مورد استفاده در آن اقدام نمايد .

ماده 42 - مواد ( 34 ) و ( 88 ) قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب17/1/ 1379 و اصلاحيه هاي آن براي دوره برنامه چهارم ( 1384 - 1388 ) تنفيذ مي گردد .

ارتقاء سلامت و بهبود كيفيت زندگى در افق چشم انداز جمهورى اسلامى ايران 1404 ه ش

ارتقاء سلامت و بهبود كيفيت زندگي در افق چشم انداز جمهوري اسلامي ايران 1404 ه ش ماده 84 - دولت موظف است به منظور نهادينه كردن مديريت ، سياستگذاري ، ارزشيابي و هماهنگي اين قلمرو از جمله : امنيت غذا و تغذيه در كشور ، تأمين سبد مطلوب غذايي و كاهش بيماريهاي ناشي از سوء تغذيه و گسترش سلامت همگاني در كشور ، اقدام هاي ذيل را به عمل آورد :

الف - تشكيل « شوراي عالي سلامت و امنيت غذايي » با ادغام « شوراي غذا و تغذيه » و« شوراي عالي سلامت » پس از طي مراحل قانوني .

ب - تهيه و اجراي برنامه هاي آموزشي لازم به منظور ارتقاد فرهنگ و سواد تغذيه اي جامعه .

سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران و دستگاههاي اجرائي مكلفند در تدوين و اجراي برنامه جامع ياد شده با وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي همكاري و از تبليغ كالاهاي مضر به سلامتي خودداري نمايند .

ج - تخصيص منابع اعتباري ، تسهيلات بانكي و يارانه اي لازم براي توليد ، تأمين ، توزيع و

مصرف مواد غذايي ، در جهت دستيابي به سبد مطلوب غذايي و اختصاص منابع لازم براي شروع و تدارك براي ترويج غذاي سالم در قالب ميان وعده ي غذايي دانش آموزان و همچنين كمك غذايي براي اقشار نيازمند .

د - تهيه و اجراي برنامه هاي :

1 - ايمني غذا .

2 - كاهش ضايعات مواد غذايي از توليد به مصرف .

ماده 85 - دولت موظف است ظرف مدت شش ماه پس از تصويب اين قانون ، لايحه حفظ و ارتقاء سلامت آحاد جامعه و كاهش مخاطرات تهديد كننده سلامتي را مشتمل بر نكات ذيل تهيه و جهت تصويب به مجلس شوراي اسلامي ارائه كند :

- كاهش حوادث حمل و نقل ، از طريق شناسايي نقاط و محورهاي حادثه خيز جاده ها و راههاي مواصلاتي و كاهش نقاط مذكور به ميزان پنجاه درصد ( 50% ) تا پايان برنامه چهارم .

- تأكيد بر رعايت اصول ايمني و مقررات راهنمايي و رانندگي .

- ساماندهي و تكميل شبكه فوريتهاي پزشكي پيش بيمارستاني و بيمارستاني كشور و كاهش مرگ و ميز ناشي از حوادث حمل و نقل به ميزان پنجاه درصد ( 50 % ) تا پايان برنامه چهارم .

- ارتقاء طرح ايمني وسائط نقليه موتوري و اعمال استانداردهاي مهندسي انساني و ايمني لازم .

- كاهش مخاطرات تهديد كننده سلامتي در محيط كار ، آلاينده هاي هوا ، آب ، خاك ، محصولات كشاورزي و دامي و تعريف مصاديق ، ميزان و نحوه تعيين و وصول عوارض و جرائم جبراني و چگونگي مصرف منابع حاصله .

ماده 86 - وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي و دستگاههاي ذيربط مكلفند تا پايان سال اول برنامه

چهارم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران ، اقدامات لازم را جهت كاهش خطرات و زيانهاي فردي و اجتماعي اعتياد ، پيشگيري و درمان بيماري ايدز و نيز كاهش بار بيماريهاي رواني معمول دارد .

ماده 87 - وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي موظف است به منظور زمينه سازي براي حضور مؤثر در بازارهاي جهاني و تبديل جمهوري اسلامي ايران به مركز رفع نيازهاي سلامت و پزشكي منطقه ، در چارچوب سياستهاي راهبردي تجاري ،تسهيلات لازم را در خصوص معرفي تواناييها ،عرضه و بازاريابي خدمات سلامت و آموزش پزشكي و توليدات ، تجهيزات و فرآورده هاي پزشكي و داروئي ارائه نمايد ، به نحوي كه مقدار ارز حاصل از صادرات خدمات و توليدات مزبور معادل سي در صد ( 30 % ) مصارف ارزي بخش بهداشت و درمان ، در پايان سال پاياني برنامه چهارم باشد .

ماده 88 - وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي موظف است به منظور ارتقاء مستمر كيفيت خدمات سلامت و تعالي عملكرد خدمات باليني ، افزايش بهره وري و استفاده بهينه از امكانات بهداشتي و درماني كشور ، اقدامهاي ذيل را انجام دهد :

الف - تدوين ، نظارت و ارزشيابي استانداردها و شاخصهاي بهبود كيفيت خدمات و اصلاح رتبه بندي بيمارستانها بر اساس الگوي ارتقاي عملكرد باليني .

ب - مشتري مدار نمودن واحدهاي بهداشتي ، درماني ، از طريق اصلاح فرآيندها و ساختار مديريت اقتصادي ( از جمله اصلاح نظام حسابداري ، پرداخت مبتني بر عملكرد ، بودجه ريزي عملياتي ) .

ج - اداره بيمارستانهاي پيشنهادي دانشگاههاي علوم پزشكي ، به صورت هيأت امنايي و يا

شركتي و تفويض اختيارات مديريت ، جذب و به كارگيري نيروي انساني و اداري - مالي به آنها در چارچوب تعرفه هاي مصوب .

د - تفكيك بيمارستانها از نظر تختهاي آموزشي و غير آموزشي و اعمال شاخصهاي اعتباري و نيروي انساني بر اساس آن .

ه - طراحي و استقرار نظام جامع اطلاعات سلامت شهروندان ايراني .

ماده 89 - وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مكلف است به منظور دسترسي عادلانه مردم به خدمات بهداشتي ، درماني و منطقي نمودن آن متناسب با نيازها در نقاط مختلف كشور ، نظام ارائه حداقل استاندارد خدمات بهداشتي ، درماني كشور را مبتني بر سطح بندي خدمات طراحي نمايد . ايجاد ، توسعه و تجهيز يا تغيير در ظرفيتهاي پزشكي و درماني كشور و همچنين اختصاص نيروي انساني جهت ارائه خدمات ، مطابق با سطح بندي خدمات درماني كشور انجام خواهد شد . احداث ، ايجاد و توسعه واحدهاي بهداشتي و درماني توسط دستگاههاي موضوع ماده (160) اين قانون و نيروهاي مسلح ، صرفا با تأييد وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي و تصويب هيأت وزيران امكان پذير خواهد بود .

در خصوص واحدهاي سلامت و ايمني محيط كارH.S.E)) طبق مقررات اختصاصي ذيربط عمل خواهد شد .

تبصره - مفاد اين ماده شامل خدمات بهداشتي درماني كه از طريق سرمايه گذاري و اداره بخش خصوصي انجام مي گردد ، نمي باشد .

ماده 90 - به منظور ارتقاء عدالت توزيعي در دسترسي عادلانه مردم به خدمات بهداشتي و درماني و در جهت كاهش سهم خانوارهاي كم درآمد و آسيب پذير از هزينه هاي بهداشتي و درماني آنها ، توزيع منابع و امكانات بهداشتي و

درماني بايد به نحوي صورت گيرد كه «شاخص مشاركت عادلانه مالي مردم » به نورد درصد ( 90% ) ارتقاء ، يابد و سهم مردم از هزينه هاي سلامت حداكثر از سي در صد ( 30 % ) افزايش نيابد و ميزان خانوارهاي آسيب پذير از هزينه هاي غير قابل تحمل سلامت به يك درصد ( 1 % ) كاهش يابد . وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مكلف است با مشاركت سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور آئين نامه چگونگي متعادل نمودن سهم مردم در تأمين منابع بهداشت و درمان براي تحقق اهداف مذكور را ظرف مدت شش ماه پس از تصويب اين قانون تهيه و براي تصويب به هيأت وزيران ارائه نمايد .

ماده 91 - به منظور افزايش اثر بخشي نظام ارائه خدمات سلامت در كشور و تقويت و توسعه نظام بيمه خدمات درماني ، اقدامهاي ذيل انجام خواهد شد :

الف - كليه شركتهاي بيمه تجاري و غير تجاري صرفا با رعايت قوانين و مقررات شوراي عالي بيمه خدمات درماني مجاز به ارائه خدمات بيمه پايه و مكمل مي باشند .

ب - تا پايان برنامه چهارم شوراي عالي بيمه خدمات درماني تمهيدات لازم جهت استقرار بيمه سلامت با محوريت پزشكي خانواده و نظام ارجاع را فراهم نمايد .

ج - به منظور تعميم عدالت در بهره مندي از خدمات بهداشتي درماني ، خدمات بيمه پايه درماني روستاييان عشايري ، معادل مناطق شهري تعريف و اجرا مي شود .

د - كليه اتباع خارجي مقيم كشور موظف به دارا بودن بيمه نامه براي پوشش حوادث و بيماريهاي احتمالي در مدت اقامت در ايران مي باشند .

ه - تأمين اعتبار بيمه هاي خدمات

درماني در بودجه هاي سنواتي در طول برنامه چهارم بر اساس سرانه واقعي خواهد بود كه سالانه به تصويب هيأت دولت مي رسد .

و - آئين نامه اجرايي اين ماده توسط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي ظرف مدت سه ماه از تصويب اين قانون تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد .

ماده 92 - وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مكلف است نسبت به درمان فوري و بدون قيد و شرط مصدومين حوادث و سوانح رانندگي ، در مراكز خدمات بهداشتي و درماني اقدام كند .

به منظور تأمين منابع لازم براي ارائه خدمات فوق ، ده درصد ( 10% ) حق بيمه شخص ثالث ، سرنشين و مازاد توسط شركتهاي بيمه تجاري وصول و به حساب درآمدهاي اختصاصي وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي نزد خزانه داري كل واريز مي گردد و هزينه هاي درمان كليه مصدومان ترافيكي ، جاده اي و رانندگي از محل وجوه واريز شده به اين حساب و ساير منابع موجود پرداخت خواهد شد . توزيع اين منابع بر اساس عملكرد هر يك از سازمانهاي بيمه گر پايه توسط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي ، هر شش ماه يك بار صورت خواهد گرفت .

ماده 93 -

الف - به منظور تنظيم بازار دارو ، فهرست داروهاي مجاز همه ساله توسط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي اعلام مي شود . ورود ، عرضه و تجويز دارو خارج از فهرست فوق ممنوع است .

ب - عرضه دارو ( به استثناي داروهاي غير نسخه اي كه فهرست آنها توسط وزارت بهداشت ، درمان آموزش پزشكي اعلام مي شود ) به مصرف كننده نهايي خارج از

داروخانه ها ممنوع است .

ج - به منظور تضمين داروهاي توليدي ، كليه كارخانه هاي توليد كننده دارو موظفند با ايجاد كنترل كيفيت و به كارگيري متخصصين ذيربط نسبت به كنترل كيفيت توليدات خود اقدام نمايند . به اين منظور به كارخانه هاي ذيربط اجازه داده مي شود با هماهنگي وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي از پنجاه درصد ( 50 % ) درآمد موضوع قانون اصلاح بند ( 2 ) تبصره ( 2 ) ماده ( 5 ) قانون لزوم بازآموزي و نوآموزي جامعه پزشكي مصوب15/6/ 1371 در قالب بودجه هاي سالانه استفاده كنند .

ماده 94 - ماده ( 194 ) « قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب17/1/ 1379 اصلاحيه هاي آن » براي دوره برنامه چهارم ( 1384 - 1388 ) تنفيذ مي گردد .

اصل 44 بزرگ ترين اتفاق در تاريخ اقتصاد كشور

اصل 44 بزرگ ترين اتفاق در تاريخ اقتصاد كشور در نشست ماهانه هيات نمايندگان اتاق تهران عنوان شد .

گروه بازرگاني- نشست ماهانه هيات نمايندگان اتاق تهران، عصر روز سه شنبه با حضور محمد سعيدي كيا، وزير مسكن و شهرسازي، برگزار شد.

رييس اتاق تهران در اين نشست، ابلاغ سياست هاي راهبردي بند «ج» اصل 44 را نقطه پايان تصدي دولت و اهتمام جدي به سياستگذاري و نظارت در عرصه اقتصاد كشور دانست.

دكتر محمد نهاونديان، با بيان اين كه ابلاغ اين سياست بزرگ ترين اتفاق در تاريخ اقتصاد كشور است، گفت: اين انتقال بزرگ به بيش از 80 سال رشد مستمر سهم دولتي در اقتصاد ايران خاتمه داد.

دكتر نهاونديان گفت: ابلاغيه رهبري علاوه بر اينكه عرصه اي دوران ساز در تاريخ اقتصاد ايران به شمار مي رود، آغاز حضور فعال بخش خصوصي، تعاوني و مشاركت جدي مديريتي

مردم در اقتصاد ايران را به همراه دارد. وي سپس پيام اصلي واگذاري بيش از 80 درصد از واحدهاي توليدي به بخش غيردولتي را تغيير نقش دولت در اقتصاد بيان كرد.

دكتر نهاونديان گفت: رفع مانع از حضور بخش خصوصي در حوزه هاي متن 44 با ابلاغيه بند «ج» تكميل شد. وي خواستار توانمندشدن بخش خصوصي در عرصه اقتصاد شد و گفت: توانمندسازي اين بخش بر عهده دولت است.

رييس اتاق تهران افزود: اگر بخواهيم اين ابلاغيه به نحو شايسته اجرا شود بايد با تعامل، مديريت و تلاش دولت و بخش خصوصي مراحل آن طي شود.

وي از اين ابلاغيه به عنوان حركتي به سوي نشاط و رونق اقتصادي در كشور نام برد و از آمادگي اتاق تهران براي ايجاد مركز پيگيري جهت همكاري بخش خصوصي با دولت در راستاي اجراي سياست هاي كلي اصل 44 خبر داد.

دكتر نهاونديان در ادامه به سابقه 80 ساله اتاق بازرگاني تهران اشاره كرد و گفت: با توجه به همزماني هشتادمين سال تاسيس اتاق (مهر 1305) مهرماه امسال، مراسم ويژه اين روز برگزار مي شود.

وي گفت: بررسي 80 سال تاريخ بخش خصوصي در ايران با مرور جايگاه بخش خصوصي فايده بسياري دارد و به طور قطع بررسي اين وضعيت، در ادامه فعاليت اتاق تهران نقش مهمي ايفا خواهد كرد.

رييس اتاق تهران گفت: همزمان با هشتادمين سال تاسيس اتاق از پيشكسوتان و فعالان بخش خصوصي كشور قدرداني مي شود. نهاونديان خاطرنشان كرد: اين همايش با حضور مسوولان برخي از مراكز معتبر جهاني و فعالان اقتصادي داخلي و خارجي برگزار مي شود.

در ادامه اين نشست، سعيدي كيا كه ميهمان نشست هيات نمايندگان اتاق تهران بود، به برخي پرسش هاي اعضاي اين اتاق در

زمينه برنامه هاي وزارت مسكن و شهرسازي پاسخ داد. وي از تدوين لايحه بيمه كيفيت در دولت خبر داد و گفت: اين لايحه به زودي براي تصويب تقديم مجلس شوراي اسلامي مي شود.وي با ذكر آمار به جمعيت شهرها و مسائل مسكن پرداخت و گفت: در حال حاضر 40 شهر كشور جمعيتي بيش از 200 هزار نفر را در خود جاي داده اند و 10 تا 11 كلان شهر نيز جمعيتي بيش از يك ميليون نفر دارند. وي سپس به كمبود 5/2 ميليون واحد مسكوني در كشور اشاره كرد و گفت: دولت قصد دارد براي دهك هاي يك تا چهار جامعه، برنامه جامعي تدوين كند.

سعيدي كيا، ضريب تراكم خانوار در يك واحد مسكوني را 12/1 برشمرد و گفت: در حال حاضر 36 هزار هكتار بافت فرسوده در 90 شهر شناسايي شده است.

وزير مسكن و شهرسازي با اشاره به طرح جامع مسكن توسط وزارت مسكن و شهرسازي، اظهار داشت: نقش دولت ها در خصوص تامين مسكن براي دهك هاي يكم تا چهارم است و ارتباط دولت با دهك هاي بالا فقط در حوزه اعمال ضوابط است.

به گفته وي، مصوبه دولت در خصوص ساخت 200 هزار واحد مسكوني در روستاها، نيازمند 350 ميليارد تومان يارانه سالانه است. وزير مسكن افزود: در حال حاضر ساخت 40 هزار واحد مسكوني در اولويت قرار گرفته است.

به اعتقاد سعيدي كيا، براساس اين طرح تكليف روستاها مشخص شده و طي 10 سال آينده تمام روستاهاي كشور نوسازي و در مقابل زلزله بيش از 7 ريشتر نيز مقاوم سازي مي شوند.

وزير مسكن درباره سيمان نيز گفت: مصرف سرانه سيمان در نقاط مختلف دنيا هزار كيلوگرم است و با توجه به توليد سالانه 35 ميليون تن سيمان در كشور، مصرف سرانه در ايران 500كيلوگرم

و كمتر از نياز كنوني است.

وي تاكيد كرد: تا زماني كه مشكل توليد سيمان حل نشود و حداقل سرانه توليد به 800كيلوگرم نرسد، نمي توان به حل مسائل اين بخش اميدوار بود.

سعيدي كيا ادامه داد: در خصوص احياي بافت فرسوده شهرها با بسياري مسائل روبه رو هستيم كه بايد برنامه اي منسجم در اين باره تدوين شود.

وي سپس به تشريح مسائل نظام مهندسي پرداخت و گفت: در آيين نامه اي كه ابلاغ شده رابطه مالي مالك و ناظر قطع شده و سير تكاملي را طي مي كند.

وزير مسكن و شهرسازي همچنين در خصوص برنامه دولت براي ساخت سالانه 50 هزار واحد مسكوني توسط بخش خصوصي و اجاره پنج ساله آن، گفت: تا زماني كه اين واحدها به فروش نرسند دولت قيمت زمين را از سازنده آن اخذ نمي كند. به اعتقاد سعيدي كيا، در اين طرح به تدريج قيمت زمين در حال ساخت از ارزش مي افتد. وي شكل گيري هويت يكسان در خصوص شهرسازي را نيازمند هماهنگي بين سه نهاد شهرداري، شوراي شهر و نظام مهندسي دانست.

سعيدي كيا گفت: تا زماني كه سه نهاد مسوول در شكل گيري شهر با هم هماهنگ نباشند و به يك هويت مشخص در اجراي سياست ها نرسند، وضعيت شهرسازي از انسجام مناسبي برخوردار نخواهد شد.

وزير مسكن در پايان با انتقاد از نحوه صدور مجوزهاي شهرسازي توسط شهرداري ها، گفت: در اين خصوص راه اشتباه مي رويم زيرا كسي كه ساكن شهر نيست و قصد ساخت خانه دارد از او به طور ميانگين 15 تا 30ميليون ريال مي گيريم، اما يك ساكن دايمي براي بهره برداري، نگهداري و توسعه شهر مبلغ بسيار ناچيزي مي پردازد.

ضرورتهاي يك انقلاب فرهنگي در نهادهاي توليد علم در كشور

ضرورتهاي يك انقلاب فرهنگي در نهادهاي توليد علم در كشور نويسنده:مجيد بذرافكن چكيده:

فراهم آوردن زمينه

اي كه عناصر معتقد به جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي مراكز تصميم سازي و پژوهشي را در اختيار خود آورند. تصور اينكه يك نظام به مخالفان و بالاتر دشمنان خود توان و امكانات مالي و اقتصادي و سياسي براي استفاده عليه خود را بدهد، تصوري بهت آور و نااميد كنند است. آن چه در بهترين وضعيت، اسلام علوي خواسته است عدم برخورد و سلب حق حضور سياسي و فرهنگي است و نه اينكه نظام با دست خود مار در آستين پرورش دهد. مهمترين كار نيز همان اصلاح مفاد آموزشي و تدريسي دانشگاه هاست تا تجربه شكست انقلاب فرهنگي اول رخ ندهد.

دانشگاههاي ايران از سال 1311 كه به دست رضا شاه با سرسلسله داري دانشگاه تهران آغاز به كار كردند، حلقه ديگري بودند از روند غربزدگي و خودباختگي و حضور استعمارزده كشورهاي جهان سوم در برابر كشورهاي استعمارگر و استثمارگر. در دروه هاي قبل كار تربيت نيروهاي اجرايي و فكري در مسير اهداف غرب در وابستگي و پذيرش استيلاي نظري و عملي و تمدن نوخاسته در دانشگاههاي كشورهاي مادر صورت مي گرفت. توليدات و محصولات اين مهاجرتهاي علمي و سياحتي نخبگاني بود كه فقط به زبان فارسي تكلم مي كردند، باقي آمال رسيدن به دستاوردهاي علمي و تكنولوژيكي غرب از راه طي طريق در سبيل هدايت آموزه هاي فرهنگي و سياسي فرنگستان بود.

دانشگاه در ايران كشت نهالي وارداتي، و مصنوعي بود. چرا كه نهاد علمي هر تمدني براي حل مشكلات و مسائل همان تمدن و فرهنگ بايد باشد. در حالي كه عناوين درسي و سرفصل هاي تدريسي و اساتيد و شيوه هاي آموزش همه كپي و

گرته برداري صرف از دانشگاههاي اروپا بود.

به تبع مسيري كه در طي سالهاي 1311 تا 1357 حركتي شتابنده به سمت هر چه بيشتر عميقتر كردن آموزه هاي مختلف نظام آموزش و اخلاق و اقتصاد و سياست غرب از مسير دانشگاهها و بعد مدارس كشور بود.

انقلاب اسلامي به رهبري منادي رهايي بشريت احياگر اسلام ناب محمدي با خلوص و صفا و پاكي رهبران و انقلابيون نسبت به روندي كه تاكنون دانشگاهها در غربي سازي و شرقي سازي كشور داشت تشكيك كردند. آنها انتظارداشتند كه دانشگاهها كاملا در خدمت كشور استثمارزده و استعمار زده باشد.

حاكميت گفتمان ماركسيستي و انتقادي چپ در دانشگاههاي كشور گفتماني غرب ستيز منحصر در ابعاد سياسي و اقتصادي براي بچه مسلمانهاي دانشگاه ايجاد كرده بود. علاقه مندان و دغدغه ورزان انقلاب اسلامي براي به خدمت كردن گرفتن اين سازمان و نهاد فرهنگي در راستاي اهداف و ارزشهاي خود تلاش كرد تا با پاكسازي دانشگاهها از عناصر غربزده و ليبرال در سطح اساتيد و تغيير دروس و بيرون راندن گروههاي سياسي چپ و مسلح به هدف خود دست پيدا كند.

طي يك حركت عمومي با حضور مردم ابتدا صحنه سياسي دانشگاهها را از عناصر و عوامل مخل حركت علمي دانشگاهها پاك كردند و در طي دوسالي كه دانشگاهها در تعطيلي به سر مي برد تلاش كردند با افزودن يكسري دروس و سرفصلهاي درسي و اخراج برخي اساتيد انقلاب فرهنگي خود را در اين مركز سرنوشت ساز كامل كنند.

دوره جنگ و بوي خوش اخلاص و صداقت و جديت نيروهاي مذهبي برايند حركت دانشگاه را در مسير خدمت به اهداف انقلاب و اسلام نگه داشته بود. در

حالي كه انحراف فرهنگي و آموزشي در سرفصل ها وعناوين درسي و شيوه هاي آموزشي تقليدي از فرهنگ مهاجم در دانشگاهها به حيات گياهي خود ادامه مي دهد و منتظر فرصتي است كه سجاياي اخلاقي و طراوت و تعالي روحي مهندسان و فارغ التحصيلان دانشگاهها كم رنگ شود تا اقتضائات و الزامات خود را در عمل و نظر آنان بروز دهد.

جنگ كه تمام شد و كشور در تكاپوي بازسازي خرابي هاي جنگ و حركت عادي به سمت تبديل شدن به كره اسلامي و يا سوئيس اسلامي افتاد. ديگر آرمانهاي بلندي كه با رفاه طلبي و سازش منافات داشت به ورطه تحليلهاي «نمي شود» «بايد كم كم به آنها برسيم» و توجيهات يوميه اي افتاد. در حقيقت به نام سازندگي و آباداني كشور و با توجيه ساختن يك نمونه عالي از زندگي مرفه اسلامي مسير علمي دانشگاههاي كشور از جهات سياسي و فرهنگي و آموزشي سرعت بيشتري گرفت، به كدام سمت به همان سمتي كه در رژيم گذشته در حركت بود: ما از قافله علم غربي در علوم انساني و علوم فني و طبيعي عقب مانده ايم و همه همت ما اين است كه بيشتر از اين عقب نيافتيم و الا رسيدن كه محال است.

كم كم همان اساتيد اخراجي برگشتند. سرفصلهاي اضافي حذف شدند. دانشگاهها دوباره مكاني شد براي نهادينه شدن سكولاريته و اومانيته غربي در اذهان دانشجويان و نخبگان فرهنگي و صنعتي مملكت.

تكرار و ترجمه دستاوردهاي علمي غرب در دانشگاهها بعد از چند سال كه سياستهاي توسعه اقتصادي زندگي مصرف زده غربي را در پيش گرفته بود به ياري آمدند و بر سرعت آن افزودند

و بعد از چندي احساس كردند اين مسير زندگي مسرفانه و مترفانه نياز به تغيير سياسي و فرهنگي نيز دارد و دانشگاههاي كه در سالهاي دهه شصت شاهد حضور سياسي وفرهنگي دانشجويان عدالتخواه و مساوات طلب بود كم كم جاي خود را به دانشجويان دموكراسي خواه و آزاديخواه داد. در اين نوشته به تأثير تصميم گيريهاي سياسي روزمره در شتاب افزايي عامدا توجهي نشده است.

لذا روند دانشگاهها به سمتي پيش رفت كه دانشجويان به عنوان شبكه اي از نخبگان منتشر در كشور در چرخشي ديگر و جهشي جدي تر خواستار شباهت سازي بيشتر رفتارهاي سياسي وفرهنگي با غرب شدند.

اتفاقي كه به نام دوم خرداد در كشور افتاد تغيير فرهنگي و يا به معنايي يك انكشاف از حقيقت فرهنگي در صحن سياست بود كه سالها مقدمات آن ريخته شده بود. به دنبال اين تبدل استراتژيك در ساختار مديريتي و تصميم گيري دولت مهره چيني كارگزاراني كاملا هم سو در عمل و نظر براي تغييرات هر چه بيشتر به نام اصلاحات در دانشگاههاي كشور صورت گرفت. بازگشت كامل اساتيد و كارشناساني كه انقلاب آنها را دفع كرده بود كامل شد و چنبره حضور آنها در هيأت علمي هاي دانشگاه ها و مراكز مديريتي آموزشي با به بيرون راندن عناصر منزوي شده معتقد به اهداف و آرمانهاي انقلاب و امام حلقه ديگر برنامه هاي اين گذار گفتماني و تئوريك بود.

در كنار اين جريان سازماندهي شده و ساختارمند كه ريشه آن را در سالهايي بسيار دور از مشروطه تا كنون رصد كرديم، بخشي از بدنه علم آموز كشور وارد اين جزاير بريده از پيرامون مي شد ولي به دلايل

مختلفي از قبيل عدم توانايي هم گوني و همسازي با فرهنگ بيگانه و اعتقاد به مباني معارض آن چه در نظام آموزشي و مديريتي دانشگاهها خواسته و پرداخته مي شد، در پي كشف و جستجوي دغدغه خود و ملت خود بود.

اين جريان با درك حضور در ميدان جنگي فرهنگي و فكري عقيدتي به دنبال يافتن راهكارهاي مقابله با حريف برآمد و در اولين گامها شروع به برخورد فيزيكي وبعد برخوردهاي تئوريك در سطوح سياسي با جريان رويين دانشگاه كرد. سالهاي دهه هفتاد و ظهور انديشه هاي ليبراليستي و پلوراليستي سالهاي اين تضاد و كشاكش فرهنگي در دانشگاهها بود.

دوره بعد حضور مستقميم و ملموس سياست در دانشگاهها بود. 18تير 1378 تلاش جدي اي دشمن خارجي با همراهي دوستان داخلي شان با تكيه بر نيروي انساني اش در دانشگاه بود. اما از آنجايي كه اهالي جزيره حضوري جدي در ميان مردم نداشتند و كار به گونه اي ديگر رقم خورد. نيروهاي معتقد و دغدغه مند در دانشگاهها در يك آسيب شناسي جدي از خود تصميم گرفتند به شناخت لايه هاي عميق اين تهاجم و يا چنبره فرهنگي بپردازند و با ميوه هاي شجره سكولاريسم و پلوراليسم از ريشه برخورد كنند. حركت عمومي شناخت غرب با نگاه به مباني فلسفي و فكري آن در دانشگاههاي كشور و مراكز اين دو ديدگاه معارض يكي در دغدغه توليد علم و دانش اسلامي و ديگري توليد علم و دانش بومي در ميان اساتيد و دانشجويان به صورت فراگير و عمومي رشد پيداكرد.

دانشجويان و اساتيدي كه با اعتقاد به جمهوري اسلامي و مملكت خواستار رشد و شكوفايي ملت و دولت خويش هستند

و در برابر جريانات يأس آلود و شكست خورده غربزده راه ميان بر را در پيش گرفت.

در كنار اين گروه عمده دانشجويي دسته ديگري از دانشجويان واساتيد نيز به صرافت شكوفاندن درخت جديد علم ، متناسب با نياز هاي انقلاب اسلامي افتادند. در اين حضور بديع انقلاب اسلامي، حركتي فرهنگي تمدني جديد است. انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي در چشم آنها اتفاق تازه اي است كه آخرين بار در صدر اسلام توسط رسول الله اتفاق افتاده است؛ و بعثت امام خميني احيايي ناب و تازه از نسخه اصلي است كه 1400 سال پيش رخ داده است. يكي از مهمترين مولفه هاي فكري اين سپهر نو نگاه غربشناسي مبتني بر استكبار ستيزي است تا صرفا غرب ستيزي سياسي و اقتصادي.

البته نگاههاي مختلفي در اين گفتمان حضور دارد كه با يكديگر اختلافاتي نيز دارند و ما از پرداختن به آنها صرف نظر مي كنيم.

شيوع و فراگيري گفتمان هاي عدالتخواهي و جنبش هاي نرم افزاري و تمدن اسلامي در دانشگاهها و نهادهاي علمي كشور ناشي از چنين تغيير فرهنگي است.

براي جدي گرفتن و يافتن عظمت اين تغيير بايد به چرخش سياسي بزرگ سوم تير 84دقت كرد. كانديدايي با احياي همان شعارهاي انقلاب اسلامي و دعوت به اجرايي كردن آنها در ميان كانديداهاي معارض وموازي با اقتدار جلو آمد. اين در حالي است كه بسياري از كارشناسان و «خود نخبه خوانده هاي» دانشگاهها و مراكز تصميم ساز برآمدن موجي «ارتجاعي» به ده شصت و پنجاه را از محالات مي پنداشتند! اما بالاخره شد آنچه نمي خواستند بشود.

انقلاب جديدي رخ داد از جنس همان دغدغه ها و آرمانها ولي با

سطح بالاتري از تجربيات و آموخته هايي در جهت به صحنه عمل آوردن آرمانها و ارزشهاي انقلاب و نظام اسلامي، در ابعاد و وجوه مختلف حكومت و فرهنگ وتمدني.

جريان اصيل و بومي علمي و دانشگاهي كشور مولد و زاينده راهكارها و نرم افزارها و سخت افزارهاي ماشين نظام اسلامي به سمت تمدن اسلامي است. به همين دليل نياز جدي و حياتي آن فراهم شدن زمينه اي غني و سرشار از آرامش و آگاهي است تا خود را به مقاصدش نزديك كند.

در حاليكه جريان معارضي ريشه علفي خود را در سطح نهاد علمي كشور گسترانده است و هميشه مانع از ظهور و بروز گياهان و درختان از خاك برآمده شده است.

در حال حاضر كه نگاه خودي و اصيل در تجلي يك انتخابات سياسي خود را به صحنه تصميم سازي نزديك كرده است. در اولين برنامه ها و گامهاي خود بايد نسبت به هرس و كندن علفهاي هرز و مزاحم اقدام كند.

در مرحله بعدي بايد با به كارگيري كارشناسان مجرب و اساتيد فن نسبت به غني سازي و تغليظ و تهيه مواد افزودني به خاك دانشگاههاي كشور دست يازد. از عناوين و رشته هاي درسي جديد گرفته تا سرفصلها و محتواهاي توليدي و تركيبي بديعي كه بسترساز توليد علم وعمل سليم تر و سديدتر ذيل منويات انقلاب و اسلام مهدوي و تمدن ساز باشد.

مسائلي كه اين چند ساله در دانشگاههايي چون دانشگاه شريف در مسئله دفن شهدا و دانشگاه اميركبير و تهران رخ مي دهد تجلي زننده اي است كه بازتاب رسانه اي پيدا كرده است. جلوگيري از پذيرش دانشجويان متعهد و معتقد به جمهوري اسلامي در

مقاطع تحصيلي دكتري، جلوگيري و سنگ اندازي در مسير ورود اساتيد هم نواي انقلاب اسلامي در هيأت علمي هاي دانشگاهها، توزيع و تقسيم بودجه هاي پژوهشي و بورسهاي تحصيلي براي مخالفان ملت و برخورد و ممانعت از فعاليت جدي تشكلهاي خودي و مستقل دانشجويي و به انزوا بردن آنها در سالهاي گذشته، و بسياري نمونه هاي ديگر كه همگي نياز به تدبيري جدي و اقدامي قاطع در ابعاد يك انقلاب فرهنگي دارد.

تصفيه دانشگاهها از عناصر غوغازيستي كه حتي قانون اساسي كشور و مقدسات مردم را محترم نمي شمرند، چه در كسوت استاد و چه در لباس دانشجو.

فراهم آوردن زمينه اي كه عناصر معتقد به جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي مراكز تصميم سازي و پژوهشي را در اختيار خود آورند. تصور اينكه يك نظام به مخالفان و بالاتر دشمنان خود توان و امكانات مالي و اقتصادي و سياسي براي استفاده عليه خود را بدهد، تصوري بهت آور و نااميد كنند است. آن چه در بهترين وضعيت، اسلام علوي خواسته است عدم برخورد و سلب حق حضور سياسي و فرهنگي است و نه اينكه نظام با دست خود مار در آستين پرورش دهد.

مهمترين كار نيز همان اصلاح مفاد آموزشي و تدريسي دانشگاه هاست تا تجربه شكست انقلاب فرهنگي اول رخ ندهد

منبع: www.irdc.ir

زمينه هاي مقوم در تحكيم وحدت و امنيت ملي ايران

زمينه هاي مقوم در تحكيم وحدت و امنيت ملي ايران نويسنده:حسين واعظي

سرزمين هاي پهناور و ملت شريف و بزرگوار ايران از خصوصيات و ويژگيهاي قدرتمندي برخوردار است كه در طرح هاي اصلاح طلبانه مي بايست اين خصوصيات و ويژگيهاي مهم و حياتي تقويت گردند و مستحكم تر شوند. ويژگيهاي قدرت ايران عبارتند از:

1. حاكميت اسلام

و ارزش هاي متعالي الهي در كشور اتكال مردم ايران به خداوند متعال كه مهمترين عامل همبستگي و وحدت در ميان اقشار مختلف ملت ايران بشمار مي آيد.

2. جاري و ساري بودن روحيه آزادگي- استقلال طلبي- ظلم ستيزي- شهادت طلبي ايثار و فداكاري در ميان ملت ايران.

3. غني بودن كشور از لحاظ منابع طبيعي و ذخاير استراتژيك بويژه در خصوص انرژي و منابع زيرزميني.

4. موقعيت حساس ژئوپليتيكي و ژئواستراتژيكي ايران در منطقه وجهان.

5. بالا بودن سطح بينش سياسي و آگاهي هاي فرهنگي مردم در خصوص تحولات منطقه اي و بين المللي.

6. برخورداري مردم ايران از تجربيات بسيار گرانبهاي سياسي و تاريخي.

7. جوان بودن جامعه ايران و وجود پتانسيل هاي قوي براي رشد و توسعه در ابعاد و عرصه هاي مختلف.

8. بالا بودن ضريب هوشي ملت ايران در مقايسه با ساير ملتها و وجود استعدادهاي بالقوه و بالفعل (ضريب هوشي ملت ايران از متوسط ضريب هوشي جهان بالاتر است.)

9. همزيستي مسالمت آميز اقوام و مذاهب مختلف در ايران طي قرون متمادي.

10. اتكاء به آراء مردم و برخورداري جمهوري اسلامي ايران از مشاركت بسياز زياد مردم در تحولات سياسي اجتماعي و حضور وسيع و گسترده مردم در صحنه (ميزان مشاركت ملت ايران در انتخابات معمولاً بين 70 تا 80 درصد واجدين شرايط است كه در مقايسه با ساير كشورها از جمله ملتهيي است كه در رده نخست قرار دارد.) اين آمار بواقع بيانگر اوج تبليغات ناجوانمردانه عليه جمهوري اسلامي ايران است كه از سوي ضد انقلاب داخلي به ضديت با دموكراسي و آزاديهاي مدني متهم مي شود.

11. عدم وابستگي سياسي كشور به بيگانه و كوتاه بودن دست

سلطه گران از نفي حق حاكميت مردم و تعيين سرنوشت كشور بدست ملت ايران.

12. برخورداري كشور از توان بالاي نظامي و تكنولوژي هاي پيشرفته در خصوص تجهيزات رزمي و رزمندگان غيور در نيروهاي مسلح و برخورداري كشور از سپاه، بسيج و ارتش و سلحشوري كه با اتكاء به ارزش هاي الهي و فرهنگ عاشورا از قوي ترين ارتش هاي منطقه بشمار مي آيد.

13. شناخت و آگاهي اكثريت جامعه نسبت به ماهيت دشمنان داخلي و خارجي كشور. 14. خودكفا بودن كشور در بسياري از منابع زيرزميني و مواد خام و صنايع مادر.

15. وسيع بودن سرزمين ايران و تنوع آب و هوايي و قرارگرفتن در يكي از حساس ترين مناطق جهان.

16. موقعيت بالنده ايران در جهان اسلام و عالم تشيع.

17. قوي بودن حس ميهن دوستي در ميان آحاد ملت ايران. عوامل فوق الذكر و زمينه هاي مختلف ديگر از ايران كشوري قوي و مستعد پيشرفت ساخته كه اگر با برنامه ريزي صحيح در مسير رشد و توسعه قرار گيرد به يكي از كشورهاي نقاط قوت ايران و تقويت نقاط ضعف هستند كه مي بايست تمام دلسوزان كشور و كليه نيروهايي كه خواهان سربلندي اسلام و ايران مي باشند با وحدت و انسجام قوي و با همدلي و همكاري با يكديگر به مقابله با آن برخيزند. توصيه هاي راهبردي 1- موضوع آمريكا براي ايران يك مسئله ملي است و نبايد دستاويز منافع گروهي گردد و به عاملي براي بهره برداريهاي سياسي وجناحي مبدل شود. بنابراين بايد از موضع فراجناحي با آمريكا برخورد شود. همچنانكه مسئله جمهوري اسلامي ايران نيز براي آمريكا يك امر ملي بشمار مي آيد به

طوريكه در طول 21 سال گذشته همواره جمهوري خواهان و دموكراتها خط مشي ها و سياستهاي مشترك و يكساني را عليه ايران به مرحله اجرا درآورده اند كلينتون در فرمان اجريي شماره هاي 12957 مورخ 15 مارس 1995 و حكم شماره 12959 مورخ 6 مي 1995 صراحتاً و رسماً به روي اين مسئله كه موضوع جمهوري اسلامي ايران براي آمريكا يك مسئله ملي است تأكيد نموده است. 2- اهداف و منافع ايالات متحده آمريكا و صهيونسيم بين المللي بر تضعيف توان ملي ايران پايه گذاري شده و تحركات آنها حول محور تضعيف قدرت ملي ايارن متمركز گرديده است. بنابراين برنامه ريزي براي افزايش توان ملي كشور و بالا بردن قدرت ايران در عرصه هاي اقتصادي، صنعتي، فني، تكنولوژيك، علمي، سياسي، فرهنگي، تجاري، نظامي و ارتقاء سطح مشاركت سياسي مردم مؤثرترين و كاراترين شيو? مبارزه با اهداف و خط مشي هاي آمريكا و اسرائيل عليه ايران مي باشد بنابراين هر عاملي كه موجبات كاهش قدرت ملي كشور را فراهم آورد اعم از بزرگ كردن مسائل كم اهميت، اولويت دادن به موضوعات حاشيه اي و ايجاد تشنجات سياسي براي غفلت از افزايش توان ملي تماماً در راستاي استراتژي و اهداف آمريكا و اسرائيل قرار مي گيرد. طلبي و باج خواهي از ايران مبادرت نموده اند بارز آن حمله روسيه به ايران در دوران قاجاريه، حمل? عثماني به ايران در دوران صفويه و حمله عراق به ايران در دوران جمهوري اسلامي است.

3- وارد شدن موضوع مذاكره و رابطه با آمريكا در مناقشات جناحي به زيان مصالح كشور بوده و منافع ملي را به مخاطه خواهد افكند منافع ملي

ايران اقتضا مي كند اتخاذ هر سياستي در مواجهه با ايالات متحده از موضع قدرت همراه با پشتوانه هاي مردمي و حمايت تمام جناح هاي سياسي معتقد به اسلام و انقلاب صورت پذيرد. بنابراين هر كدام از سه وجه موجود در برخورد با آمريكا مبتني بر خط مشي هاي مقابله- مذاكره يا تشنج زدايي كه در چارچوب سياستهاي كلي نظام به تصويب مقام معظم رهبري رسيد بايد با قدرت تمام و بر اساس وحدت كلمه با حمايت كامل جناح ها دنبال و پشتيباني گردد. زيرا هر نوع تفرقه در اين امر به زيان مصالح ملي است و زمينه را براي بهره برداريهاي آمريكا- اسرائيل و غرب فراهم مي آورد. 4- بزرگترين سرمايه ملت مظلوم و شريف ايران براي مقابله با قدرتهاي سلطه گر با هدف حفظ استقلال كشور و دفاع از تماميت ارضي ايران و نفي سلطه گري و سلطه پذيري و صيانت از آزاديخواهي و ظلم ستيزي عبارت از اعتقاد به اسلام- توكل به خداوند تبارك و تعالي- حاكميت ارزش هاي والاي الهي در جامعه و ايمان به وحي و وعده هاي خداوند و دفاع از كيان تشيع علوي مي باشد به همين دليل تهاجم به اسلام در صدر برنامه هاي استراتژيست هاي ايالات متحده آمريكا و صهيونيسم جهاني قرار گرفته است عدم مقابله جدي و دقيق با خط مشي ها و برنامه هاي حساب شده غرب براي مبارزه با اسلام و ايمان ملت ايران به خداوند تبارك و تعالي و ارزش هاي معنوي زمينه را براي احياي مجدد سلطه استعمارگران فراهم خواهد ساخت.

5. مسئولين اجرايي كشور و جريانهاي سياسي مي بايست از دادن

بهانه و دستاويز به آمريكا براي تهاجم به ايران جداً پرهيز نمايند بايد توجه داشت كه افزايش قدرت ايران در عرصه هاي مختلف و افزايش رفاه توأم با معنويت در ميان ملت ايران بزرگترين ضربه به استكبار جهاني است آمريكا و اسرائيل به دنبال نفي حكومت ديني از طريق اثبات ناكارآمدي جمهوري اسلامي ايران مي باشند و براي ضربه زدن به حكومت اسلامي به دنبال بهانه اي براي ايجاد نوعي اجماع نظر در شوراي امنيت سازمان ملل عليه ايران مي باشند لذا ضمن پرهيز از دادن هر گونه بهانه اي كه منجر به اجماع نظر جهاني گردد بايد با تمام قوا در جهت افزايش توان ملي و بالا بردن رفاه توأم با معونيت در مردم تلاش نمود كه اگر اين امر تحقق يابد غرب با چالش ها و بحرانهاي عظيم مواجه خواهد شد.

6. سلطه گري و استثمار ملت ها و جوامع ضعيف توسط كشورهاي قدرتمند به سه طريق در طول تاريخ تحقق عيني و ملموس يافته است. اول استعمار كهنه كه با اشغال نظامي كشورهاي ضعيف توسط كشورهاي قدرتمند متحقق مي شد. دوم استعمار نئوكلائيستي كه از طريق حاكميت عناصر و دولتهاي وابسته تجلي مي يافت و سوم عصر نظام نوين سلطه است كه مبتني بر يكسان سازي فرهنگ ها مي باشد رشد و توسعه تكنولوژي ارتباطات همراه با پديده جهاني شدن و تسلط آمريكا و غرب بر منابع مالي- مراكز استخراج و توليد انرژي و شبكه هاي ماهواره اي و رسانه اي جهان همراه با قدرت برتر نظامي زمينه را براي تخريب فرهنگ هاي ملي وايجاد سلطه بر دهكده جهاني از طريق يكسان سازي

فرهنگي و حاكميت فرهنگ آمريكا بر جهان را مهيا ساخته است ملت شريف و بزرگوار ايران براي مقابله با نظام سلطه جهاني بايد متكي بر اسلام و فرهنگ ملي خود باشد زيرا اسلام و فرهنگ غني ايراني مستحكم ترين سد و قوي ترين سلاح در برابر عصر نوين سلطه گري است. بنابراين اسلام و فرهنگ غني اين مرز و بوم مي بايست به عنوان خطوط قرمز تمام جناح هاي سياسي تلقي گردد و برنامه ريزي براي مقابله با تهاجمات همه جانبه به اسلام و فرهنگ ملي كشور به عنوان يك امر ملي در دستور كار قرار گيرد.

7. خط مشي آمريكا عليه جمهوري اسلامي ايران در عرصه تهاجم سياسي و تطهير خود در افكار عمومي مردم ايران بويژه در نسل جوان با سرمايه گذاريهاي عظيم و سرسام آور به مرحله اجرا درآمده است. هدف اصلي تضعيف پايگاه مردمي نظام- تخريب چهره روحانيت و دوست جلوه دادن ايالات متحده مي باشد.

8. ايجاد تشنجات اجتماعي و متشنج جلوه دادن اوضاع داخلي و تبليغ بي ثباتي در ايران زمينه را براي كاهش قدرت ملي فراهم مي آورد و مانع سرمايه گذاريهاي خارجي و سوق يافتن سرمايه هاي داخلي به سمت توليد مي گردد و مانع اصلاح ساختارهاي بيمار اقتصادي ايران مي شود نيروها و جريانهاي سياسي موجود در كشور كه به دليل اغراض گروهي و جناحي در جهت ايجاد تشنجات اجتماعي گام بر مي دارند آب به آسياب ايالات متحده آمريكا و صهيونيزم جهاني مي ريزند و منافع ملي كشور را فداي منافع فردي و گروهي خود مي كنند.

9. افزايش توان ملي به عنوان مهمترين عامل حفظ استقلال و

تماميت ارضي كشور و تثبيت منافع ملي در منطقه و جهان تنها در سايه حفظ آرامش در محيط داخلي- سوق دادن كشور به سمت طرح و برنامه و تحقيقات كارشناسانه و پرهيز از جو سازي- غوغا سالاري و فضاهاي شعاري ميسر است ممانعت از سوق يافتن فضاي كشور در محيط هاي دانشگاهي- علمي- مجلس- دولت و مراكز مهم تصميم گيري به سمت بررسي هاي كارشناسانه و پژوهش هاي علمي و طرح و برنامه هاي مبتني بر تحقيقات دقيق براي حل معضلات كشور و ايجاد اصلاحات واقعي خيانت به كشور محسوب مي شود زيرا وضعيت جهان امروز به گونه اي است كه احترام و موقعيت برتر هر ملت و كشوري در گرو افزايش توان ملي و قدرت بيشتر علمي- تكنولوژيك- صنعتي- اقتصادي- نظامي- سياسي و اجتماعي مي باشد. درگير ساختن كشور به مسائل كم اهميت و غفلت از مسائل مهم با ايجاد فضاي شعاري و سازماندهي تشنجات پراكنده كه طي سه سال گذشته از سوي برخي از جريانهاي سياسي به مرحله اجرا درآمده است پي آمدي جز عقب نگه داشتن كشور ندارد.

10. موضوع اصلاحات امري حياتي و مهم است سوء استفاده از موضوع اصلاحات از اجزاء مهم استراتژي آمريكا و اسرائيل عليه ايران مي باشد هدف استراتژيست هاي آمريكا و اسرائيل بالا بردن تب اصلاحات در جامعه از يك طرف و ممانعت از حل معضلات و مشكلات اقتصادي- معيشتي و اجتماعي مدرم با ايجاد تشنجات سياسي توسط عناصر و احزاب نفوذي از طرف ديگر و ايجاد بحران و جلوگيري از روشن شدن مصاديق و تعاريف مربوط به اصلاحات و نهايتاً جايگزين كردن مطالبات آمريكايي به جاي

مطالبات مردمي مي باشد تا به اين وسيله اصلاحات آمريكايي كه منجر به تضعيف كشور و فروپاشي خواهد شد به جاي اصلاحات واقعي به مرحله اجرا درآيد دقيقاً مشابه همان طرحي كه در شوروي به مرحله اجرا درآوردند بنابراين براي مقابله با استراتژي آمريكا و ايادي داخلي نظام سلطه جهاني در مورد اصلاحات لازم است به مسائل زير دقيقاً توجه گردد: الف. بجاي حرف زدن و شعار دادن در خصوص اصلاحات بايد با طرح و برنامه دقيق وارد عمل و اجراي طرح هاي اصلاح طلبانه براي حل مشكلات و معضلات كشور شد زيرا شعار دادن در مورد اصلاحات و بالا بردن مطالعات غير قابل اجرا منجر به هدر رفتن زمان و افزايش مشكلات و وخيم شدن اوضاع خواهد شد و اين همان چيزي است كه بد خواهان كشور به دنبال آن هستند. ب. شفاف شدن تعاريف و روشن گرديدن مصاديق اصلاحات و تعيين اولويت ها بر اساس طرح و برنامه و پژوهش هاي كارشناسانه ضرورتي مهم و اجتناب ناپذير مي باشد. ج. مراحل اجرايي اصلاحات بايد بر اساس توسعه متناسب و متوازن تنظيم گردد، طرح هاي اصلاح طلبانه بايد همه جانبه باشند تأكيد بر يكي از ابعاد توسعه و ناديده گرفتن ساير ابعاد كشور را به بيراهه مي برد. د. طرح هاي اصلاح طلبانه در عرصه هاي مختلف نبايد كليشه اي و وارداتي باشند بلكه مي بايست دقيقاً مبتني بر فرهنگ ايران و متناسب با شرايط اقتصادي، سياسي، ارزشي و اقليمي ايران طراحي و به مرحله اجرا درآيند. ه_. . تنظيم سرعت در اجراي طرح هاي اصلاح طلبانه امري مهم و بسيار ضروري مي باشد

لذا وجود ستادي از كارشناسان فهيم، متفكر، دلسوز آشنا به مسائل كشور و فرهنگ اسلامي براي تنظيم سرعت بخش هاي مختلف لازم و ضروري مي باشد. و. طرد عناصر و گروه هايي كه به دنبال استفاده ابزاري از اصلاحات براي حذف اسلاميت از جمهوريت و نفي ارزش هاي اعتقادي و جايگزين كردن فرهنگ غربي مي باشند زمينه را براي حركت هاي معقول و منطقي فراهم مي آورد از سوي ديگر ميدان ندادن به مقدس مآبان متحجري كه با نگرش هاي دگماتيسي به اسلام با هرگونه توسعه و پيشرفت مخالفت مي ورزند و مانع هرگونه تحرك اصلاح طلبانه مي شوند شكوفايي در كشور را تسريع خواهد كرد. به عبارت ديگر حركتي در مسير اعتدال با نفي افراط و تفريط بايد مبناي تحركات اصلاح طلبانه باشد. ز. اصلاحات بايد منجر به افزايش توان ملي، تعميق ايمان، گسترش اسلام، حمل معضلات اقتصادي و مشكلات اجتماعي و قدرتمندتر شدن ايران در مقياس منطقه، شود.

11. مجموعه دستگاه هاي سياسي، حقوقي، امنيتي و تبليغاتي غرب همراه با طيف هاي مختلف ضد انقلاب در خارج از كشور و مخالفين اسلام و قانون اساسي در داخل كشور حول محور سكولاريسم و جدايي دين از سياست و حذف اسلاميت از جمهوريت به وحدت استراتژيك رسيده اند و براي دستيابي به حذف اسلاميت از جمهوريت به وحدت استراتژيك رسيده اند و براي دستيابي به اين هدف و تضعيف اسلام و ايمان به ارزش هاي والاي الهي و انساني در ميان اقشار مختلف مردم بويژه نسل جوان از نارسائي هاي موجود و مشكلات اقتصادي و معيشتي استفاده ابزاري مي نمايند. بنابراين حفظ اسلام و بقاي جمهوري

اسلامي و توفيق تئوري حكومت ديني رابطه اي تفكيك ناپذير با كارآمدي نظام يافته است و اين امر مسئوليت مقامهاي طراز اول كشور و مديران اجرايي را صد چندان مي كند. به اين دليل جناح هاي طيف حاكميت به جاي مناقشات سياسي بي ثمر مي بايست به كارآمدي بيش از گذشته توجه نمايند و نگرش هاي خود را معطوف به حل مسائل كشور كنند و طبيعي است نيروهايي كه بجاي عمل و ارائه طرح و برنامه بر مناقشات سياسي و فضاي شعاري اصرار مي ورزند كشور را به بيراهه مي برند و به اسلام ضربه مي زنند.

12. دستگاه هاي تبليغاتي و سياسي غرب و عوامل داخلي آمريكا و صهيونيسم همراه با جريانهاي ضد انقلاب براي تضعيف پايگاه مردمي نظام و دلسرد كردن مردم و ايجاد روحيه انتقادي در ميان نسل جوان بر غلطيدن مسئولين نظام و برخي از روحانيون در زندگي مادي و اشرافي تأكيد مي نمايند و تفاوت زندگي آنان را با نوع زندگي توده هاي مردم يادآوري مي كنند و بر ثروت اندوزي آنان و مغايرت اين امر با اعتقادات اسلامي پافشاري مي نمايند در اين راستا آنچه بواقع موجبات دلسردي و تضيعف پايگاه مردمي نظام را فراهم مي آورد نوع زندگي فرزندان برخي از مسئولين و روحانيون است. اين امور تأثيرات مستقيم بر نسل جوان مي گذارد توجه به زندگي مادي و دنيوي نمي تواند تضمين كننده حكومت بر قلوب با زندگي آنها در قبل از انقلاب مقايسه مي نمايند طبعاً تفاوت هاي فاحش در نوع زندگي قبل و بعد از انقلاب زمينه هاي دلسردي و بي تفاوتي مردم را فراهم مي

آورد و اين امر به مفهوم تحقق اهداف و استراتژي بدخواهان كشور است نظام جمهوري اسلامي ايران براي آنكه بتواند خود را بيمه كند و تهاجمات گسترده تبليغاتي و سياسي دشمنان اسلام و كشور را عقيم بگذارد بايد مديران و مسئولاني كه با سوء استفاده از موقعيت هاي سياسي و با بهره برداري از رانت هاي حكومتي بر ثروت اندوزي و زندگي مادي سوق پيدا كرده اند بدون توجه به موقعيت و مسئوليتشان آنها را از خود طرد كند و اموال غير مشروع آنها را اگر در كابين زنانشان نيز رفته باشد از آنها باز ستاند و زمينه هاي رانت خواري را مسدود كند و نيروهاي مؤمن و بي توجه به دنيا را در مسئوليت هاي مهم بگمارد تنها در اين صورت جمهوري اسلامي ايران بيمه خواهد شد و مردم شريف و صبور ايران علي رغم همه مشكلات از اسلام و نظام دفاع خواهند كرد.

13. مبارزه با فقر، مبارزه با فساد و مبارزه با تبعيض از يك طرف و مسدود ساختن راه هاي نفوذ دشمنان اسلام در كشور از طرف ديگر زمينه هاي تحقق استراتژي آمريكا و صهيونيسم عليه ايران را عقيم مي گذارد و بي توجهي به اين امور امنيت ملي را به مخاطره خواهد افكند. اصلاحات در كشور مي بايست حول محور مبارزه با فقر، مبارزه با فساد و مبارزه با تبعيض شكل بگيرد و عدالت اجتماعي اساس فعاليت هاي آتي باشد خط مشي آمريكا و صهيونسيم عليه ايران بر اساس بحران سازي هاي مستمر و بزرگ نمايي مسائل كم اهميت با هدف غفلت مسئولين كشور از امور فوق الذكر قوام يافته است.

موضوع مبارزه با فقر، فساد و تبعيض از اهميت بسزايي برخوردار است اصلاح اين امور علاوه بر افزايش قدرت ملي ايران، كشور را نيز بيمه خواهد كرد تلاش هاي مستمر و پيگير جريانهاي سياسي منحرف و رسانه هاي ارتباط جمعي آمريكا و صهيونيسم جهاني براي اولويت بخشيدن به مسائل حاشيه اي و غير مهم با هدف غفلت مسئولان از مبارزه با فقر، فساد و تبعيض مي باشد آنانكه بر توسعه سياسي بدون در نظر گرفتن ساير ابعاد توسعه و مسائل معيشتي مردم تأكيد مي كنند اغراض و منافع شخصي و گروهي خود را دنبال مي كنند و كشور را به بيراهه مي برند.

14. پيشرفت و توسعه براي افزايش توان ملي نيازمند برقراري امنيت و ايجاد بي ثباتي در جوامع مستقل بويژه در جمهوري اسلامي ايران مي باشد. آمريكايي ها براي دستيابي به اين هدف استراتژي مشخصي را دنبال مي نمايند كه عبارت از نفي اصول گرايي و ارزش كردن تغيير و ترويج ضرورت تغييرا در تمام امور براي ممانعت از ايجاد ثبات مي باشد آنها با استفاده از ابزارهاي تبليغاتي وسيع با ضد ارزش معرفي كردن پايبندي به اصول و اصول گرايي زمينه را براي ايجاد بحران هويت و بي ثباتي فراهم مي آورند. آمريكايي ها و مجموعه كشورهاي غربي در جوامع خود به ترويج شعار مشهور Every thing is changing exept principle مبادرت مي ورزد معني و مفهوم اين شعار اين است كه همه چيز قابل تغيير است الا اصول، به عبارت ديگر همه چيز را مي توان تغيير داد اما بايد اصول را حفظ نمود يعني تغييرات در چارچوب اصول مفيد است، غربيها

در حالي كه در جوامع خود بر شعار فوق الذكر تأكيد و پافشاري مي كنند در جوامع جهان سوم و بويژه در جمهوري اسلامي ايران بر روي شعار همه چيز قابل تغيير است الا تغيير، به عبارت ديگر هيچ چيز ثابتي وجود ندارد همه چيز را مي توان تغيير داد فقط خود تغيير را نمي توان تغيير داد به عبارت ديگر آمريكايي ها در جوامع خود بر روي حفظ اصول تأكيد دارند اما براي ايجاد سلطه بر جوامع جهان سوم، اصول گرايي را ضد ارزش معرفي مي كنند زيرا با ضد ارزش كردن اصول گرايي عملاً ثبات از بين مي رود و آنارشيسم جايگزين آن مي شود در چنين شرايطي رشد و توسعه و شكوفايي در عرصه هاي صنعتي، اقتصادي و تكنولوژيك معني و مفهوم نخواهد داشت ملت ما و نخبگان سياسي فرهنگي كشور مي بايست به اين مسئله مهم توجه داشته باشند كه افزايش توان ملي بايد هدف اصلي باشد. افزايش توان ملي در سايه امنيت ملي به دست مي آيد لازمه امنيت ملي ايجاد ثبات و آرامش در چارچوب اصول اعتقادي، فرهنگي و سياسي و ايجاد رفاه توأم با معنويت است. نخبگان سياسي فرهنگي كشور رسالت عظيمي را در شرايط كنوني بر دوش دارند بايد با ضد ارزش ساختن اصول گرايي مقابله كنند، لازم است تغييرات خوب و مفيد را از تغييرات بد و مضر كاملاً تفكيك نمايند از فرهنگ كشور صيانت به عمل آورند، با سكولاريسم و تفكرات امانيستي و مارتياليستي به مبارزه برخيزند. تعريف جامعي از اصلاحات متناسب با فرهنگ اسلامي كشور ارائه دهند و براي برطرف ساختن نقاط ضعف در

تحكيم وحدت و امنيت ملي به ارائه طرح و برنامه و تحقيقات كارشناسانه مبادرت ورزند. راه هاي دستيابي به اصلاحات واقعي و تغييرات مفيد و منطقي را با طرح و برنامه كارشناسانه مشخص كنند. و در مسير صراط مستقيم الهي و در جهت سربلندي اسلام و ايران گام بردارند. و با برنامه ريزي هاي دقيق كشور را به سوي رفاه توأم با معنويت سوق دهند.

منبع: اينجا ايران است:اداره فرهنگي ستاد مشترك سپاه،ج اول، 1380

مأموريت ائمه جمعه درتحقق سند چشم انداز

مأموريت ائمه جمعه درتحقق سند چشم انداز نويسنده:حجه الاسلام عباسعلي مغيثي نيا

در مقاله پيش رو مأموريت هاي ائمه جمعه در تحقق اهداف سند چشم انداز توسط نگارنده كه خود امام جمعه نهاوند مي باشد مورد بررسي قرار گرفته است. در جامعه اسلامي، ائمه جمعه يكي از اركان اصلي نظام اسلامي بوده و نقشي بي بديل در اجرايي شدن سند چشم انداز مي توانند ايفا نمايند كه اينك آن را از نظر مي گذرانيم . مقدمه:

مقام معظم رهبري در سخنراني 1370.6.25 فرمودند: به فضل الهي تشكيلات عظيم امامت جمعه در كشور تاكنون خدمات بزرگي انجام داده و كشور و انقلاب را حفظ كرده و به مردم اميد و نشاط بخشيده است و در آينده هم انشاءالله بايستي همين طور باشد و به فضل الهي خواهد بود.

پايگاه هاي نمازجمعه در طول حيات نظام جمهوري اسلامي يكي از مؤثرترين اجتماعاتي بوده كه اولا به خوبي اطلاع رساني كرده و توطئه هاي دشمن را افشا و خنثي نموده است و ثانياً عامل اتحاد و انسجام مردم بوده و هر هفته مانور وحدت و قدرت مردمي را به نمايش گذاشته و ثالثاً بسيج مردمي و امكانات

را براي مقابله با خطرات به بهترين شكل تحقق بخشيده كه نمونه بارز آن هشت سال دفاع مقدس بود و رابعاً ولايت فقيه را به عنوان محور وحدت و فصل الخطاب براي مردم تثبيت نموده و بالاخره به عنوان حلقه اتصال بين ولايت و مردم و دولت و ملت به خوبي ايفاي نقش نموده است و امروز هم به عنوان مطمئن ترين مرجع تفسير و تبيين منطقي و عقلايي برنامه چشم انداز 20ساله مي تواند نقش آفريني كند و جوابگوي شبهات باشد و حتي در تحقق برنامه هاي پنج ساله كه همواركننده راه سند چشم انداز و در حقيقت مرحله هاي عملي آن است دخالت نمايد زيرا موفقيت دولت و دستگاه هاي اجرايي در تحقق اهداف برنامه هاي پنج يا بيست ساله در گرو فراهم شدن بستر مناسب و ايجاد انگيزه كار و تلاش نيروي انساني متعهد است و اين مهم را خطباي جمعه مي توانند با استناد به آيات و روايات تحقق بخشند. فلسفه و حكمت تدوين برنامه چشم انداز 20ساله

بدون شك نظام جمهوري اسلامي از بارزترين مصاديق شجره طيبه اي است كه:«اصلها ثابت و فرعها في السماء تؤتي اكلها كل حين باذن ربها»(1)

و براي باروري هرچه بيشتر اين شجره طيبه بايد هم برنامه ريزي شود و هم كار و تلاش مستمر و خستگي ناپذير را وجهه همت دولت و ملت قرار داد و دلايل تدوين برنامه در همين راستا عبارتند از: 1- برنامه ريزي كوتاه مدت و درازمدت

چون نظام اسلامي ماندني است و تأمين سعادت دنيا و آخرت انسان ها را مدنظر دارد بايد با برنامه هاي كوتاه يا درازمدت روند موفقيتش تضمين

شود- در فرهنگ ديني براي زندگي شخصي، مأمور به برنامه ريزي هستيم تا چه رسد براي زندگي اجتماعي.

قال علي(ع): «اعمل لدنياك كانك تعيش ابدا»(2)

و اين برنامه ريزي و جديت براي كشوري كهن و ملتي بزرگ با قوميت هاي متعدد و نظام و دولتي كه مدتي زمينه سازي ظهور امام زمان و حاكميت جهاني است به طريق اولي لازم و ضروري است. 2- اجتناب از عملكرد سليقه اي دولت ها،

دولت و حتي مجالس شوراي اسلامي در طول زمان ممكن است داراي گرايش هاي مختلف و سليقه هاي متعدد و طرز تفكراتي متفاوت باشند و براي رسيدن به رشد و كمال مطلوب بايد دولت ها و مجالس مكمل كارهاي قبل باشند زيرا پيشرفت ها محصول تداوم برنامه ها طي نسل هاست مثل تكامل و پيشرفت فنون و صنايع، و مي توان كار دولت را به چينش آجر مصالح در يك ساختمان عظيم تشبيه كرد كه در صورت تداوم طبق نقشه و برنامه به نتيجه مي رسد و تدوين برنامه چشم انداز همان نقشه كلي براي تداوم كار است. 3- جامعيت رشد و توسعه هماهنگ

رشد و توسعه هماهنگ، در پيشرفت و توسعه يك كشور بايد علاوه بر جامع نگري پيشرفت همه جانبه و هماهنگ باشد چون اسلام مجموعه و نظام جامعي است كه به زندگي شخصي و اجتماعي، مادي و معنوي نظر دارد و براي تأمين سعادت دنيا و آخرت انسان ها برنامه ريزي كرده و براي رسيدن به اين هدف توجه به همه ابعاد وجودي انسان ضروري است و رشد متعادل در همه بخش ها سعادت آفرين است زيرا:«بالعدل قامت السماوات والارض» (3)

وقتي جهان هستي براساس اعتدال

بر پاست راه سعادت انسان هم كه جزيي از همين هستي است بايد متعادل باشد و گاهي غفلت از بخشي آثار زيانباري را به همراه دارد و نظام احسن، نظام هماهنگ و بدور از افراط و تفريط است. 4- زمانمند كردن برنامه ها

زمانمند و هدفمند كردن برنامه ها هم در مسئولين و دستگاه ها ايجاد انگيزه براي تلاش و فعاليت مي كند و هم نوعي مسابقه و رقابت سالم كه از مجموعه عقب نمانند. قرآن در همه زمينه ها به ويژه خدمت رساني، جامعه را به اين مسابقه فرامي خواند:

«جاهدوا في الله حق جهاده» (4)

«فاستبقوا الخيرات» (5)

«سابقوا الي مغفره من ربكم» (6) 5- نااميدي دشمنان

تدوين برنامه چشم انداز آب پاكي بود بر روي دست بدخواهاني كه سقوط نظام را منتظر بودند و براي آن روزشماري مي كردند، زيرا مقام معظم رهبري و مجمع تشخيص مصلحت نظام با تدوين اين برنامه بقا و ماندگاري اين شجره طيبه را اعلام نمودند زيرا اين نظام خونبهاي صدها هزار شهيد و جانباز و ايثارگر است و ريشه در اعماق ايمان مردم دارد و تجربه 30 سال گذشته نشان دهنده اين واقعيت است كه به رغم دشمني هاي استكبار جهاني روز به روز بر قدرت و صلابت اين نظام اسلامي افزوده شده و دست خدا پشتيبان اين انقلاب بوده: «يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم والله متم نوره» (7) 6- نماد جامعيت حكومت ديني

برنامه چشم انداز 20 ساله نماد جامعيت حكومت ديني است كه مهم ترين ويژگي و امتياز آن در مقايسه با انواع و اقسام حكومت هاي شرق و غرب اين است كه فقط به بعد مادي و حيواني و

تامين رفاه و نيازهاي جسم و دنيوي مردمشان توجه دارند قرآن كريم هدف بعثت را حيات مادي و معنوي جامعه مي داند: «يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم» (8)

در فرهنگ ديني همه چيز براي انسان و انسان براي طاعت و بندگي و كمال معنوي و روحي آفريده شده در حال اين كه در فرهنگ اومانيسم و سكوراليسم حاكم بر شرق و غرب عالم، همه چيز براي انسان وانسان در خدمت شكم و شهوت و لذت حيواني است كه نتيجه حاكميت فرهنگ غربي، فساد و فحشاء و رواج مواد مخدر و مشروبات الكلي و سكس و نهايتاً پوچي زندگي و بي هويتي انسان و امراض روحي و رواني عصبي است كه بر بشريت تحميل شده و زندگي را به جهنمي سوزان تبديل كرده و تحقق عيني اين آيه شريفه را در معرض ديد همگان قرار داده كه: «و من اعرض عن ذكري فان له معيشه ضنكا» (9) 7- الگويي براي حاكميت جهاني

برنامه چشم انداز 20 ساله چون منطبق با واقعيت و شفاف و منطقي است مي تواند الگويي براي حاكميت جهاني باشد زيرا مسلمان ها در عمل بايد امت وسط باشند و الگوي ديگران: «و كذلك جعلناكم امه وسطا لتكونوا شهداء علي-الناس» (10)

حكمت و دلايل تدوين برنامه چشم انداز بدون شك بيش از اين مواردي است كه در اين نوشته آمده و محصول سال ها فكر و بحث و تجربه جمعي است كه هم دلسوزند و هم متعهد و هم در متن كارهاي اجرايي، مثل مجمع تشخيص مصلحت و مقام معظم رهبري و اين سند سرمايه بي بديلي است در

اختيار دولت ها و دستگاه هاي اجرايي كه اگر به خوبي عمل شود پيشرفت كارها را طبق برنامه در پي خواهد داشت و تحقق اين اهداف آينده نظام اسلامي و اين مملكت را بيمه خواهد كرد و ايران مترقي و پيشرفته و در عين حال با حكومتي ديني و شيعي الگوي موفقي براي جهان اسلام خواهد شد اميد است در آينده اي نه چندان دور شاهد تحقق همه ابعاد برنامه باشيم و برنامه هاي چشم انداز 20 ساله دوم را در دستور كار ببينيم. ماموريت هاي ائمه جمعه در تحقق سند چشم انداز

تحقق برنامه چشم انداز در زمان معين نيازمند بستري مناسب و شرايط ويژه است كه پايگاه هاي نماز جمعه به ويژه امامان جمعه در فراهم كردن اين بستر و شرايط مي توانند نقش مثبتي ايفا كنند و آن بسترهاي مناسب عبارتند از:

1- امنيت همه جانبه و اين امنيت همه جانبه را ايمان و اعتقاد و معنويت در جامعه مي تواند تامين نمايد: «فاي الفريقين احق بالامن ان كنتم تعلمون الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن و هم مهتدون»(11)

و امامان جمعه به خاطر ارتباط مستمرشان با مردم و مسئولين و به تناسب كار و شغلشان با استناد به آيات و روايات نقش منحصر به فردي در تقويت ايمان مردم دارند و امنيت واقعي در گرو ايمان و معنويت و ياد خداست و بستر مناسبي براي تحقق برنامه چشم انداز.

2- تعاون و همكاري و اعتماد متقابل دولت و ملت، همه عالم طبيعت و هستي كه كتاب تكوين و هم قرآن كه كتاب تشريع است ما را به تعاون فرامي خواند زيرا

نظام هستي در آسمان و زمين بر تعاون استوار است و:«تعاونوا علي البر و التقوي»(12)

همه جامعه را دعوت به همكاري مي كند، چه بر و تقوايي بالاتر از خدمت به خلق و اجراي قوانين الهي و زمينه سازي ظهور امام زمان، كه تدوين و تحقق برنامه چشم انداز براي رسيدن به اين اهداف است و امامان جمعه در ايجاد و تقويت تعاون و اعتماد متقابل دستگاه هاي اجرايي مي توانند نقش مؤثري داشته باشند به ويژه با استناد به آيات و روايات.

3- نظم در كارها و استحكام آنها، زيرا بدون توجه به اين دو اصل اين بار گران بسر منزل مقصود مي رسد، دعوت به تقوي جزء واجبات در خطبه هاي نمازجمعه است و رعايت نظم و استحكام در كارها و بهره گيري حداكثري از وقت و امكانات و استعدادها از لوازم تقوي است، در روايات ما كارگزاري كه:«قليل المئونه كثير المعونه »(13)

باشد ارزشمند است و اگر در تريبون هاي نماز جمعه مرتب و مكرر اين ارزش ها گفته شود نظم و استحكام در كارها فرهنگ روزمره مردم و مسئولان شود تحقق اهدافي بالاتر از برنامه را هم مي توان انتظار داشت.

4- كار و تلاش، جا انداختن اين كه به عمل كار برآيد نه به شعار. و تحقق عيني:«و ان ليس للانسان الا ما سعي»(14)

و اين كه رسيدن به دنيا و آخرت در گروه عمل و كار است از جمله وظايف امامان جمعه است، زيرا متاسفانه فرهنگ كار در جامعه ديني ما جا نيفتاده در حالي كه تأكيد بر عمل براي رسيدن به آخرت تا چه رسد به دنيا در معارف ديني زياد آمده و

كار به عنوان عبادت مطرح است و رسيدن به دنيا و آخرت نتيجه و ثمره كار معرفي شده.

5- بينش و بصيرت ديني، در عصر و زمان ما به خاطر پيشرفت صنايع و ارتباطات هر روز مكتب و نحله جديدي با شعارهاي فريبنده معرفي مي شود و اگر بينش و بصيرت ديني نباشد چه بسا افراد جذب شعارهاي فريبنده شوند و دولت و نظامي كه داعيه اي جهاني دارد و در مقابل استكبار جهاني و منافعش ايستاده بايد مجريانش مرداني قوي از نظر اعتقادي و بينش باشند:«لا يحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر و العلم بمواقع الحق» (15)

درك موقعيت خطير انقلاب، شناخت توطئه هاي رنگارنگ استكبار و دورنماي مبارزه و جهاد نفس گير و سرنوشت ساز و كسب آمادگي هاي مادي و معنوي از جمله شرايط اوليه دولت و ملت ايران اسلامي است، همچنان كه امام راحل كرارا فرمود، كمربندها را محكم ببنديد و به دستور مولاي متقيان در ميدان، دور دست ها را مدنظر قرار دهيد:«ارم ببصرك اقصي القوم»(16)

و كسب اين آمادگي هاي معرفتي در نمازهاي جمعه امكان پذير است زيرا از جمله وظايف امامان جمعه تعميق بصيرت ديني و صبر و مقاومت در برابر دشمن است.

6- بالا بردن همت مردم و مسئولين كه گرفتار حب دنيا نشوند، در دعاهاي ماثوره است كه:«ولا تجعل الدنيا اكبر همنا و لا مبلغ علمنا»(17)

آنان كه همتشان منافع دنيوي است اهل مقاومت و عاقبت انديشي نيستند ولي مردان خدا كه تمام همتشان جلب رضاي خدا و سعادت ابدي است تاريخ سازند:«و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله»(18)

و برنامه چشم انداز 20 ساله با توجه به

واقعيت هاي موجود و امكانات بالفعل و بالقوه كشور تدوين و تنظيم شده و بدون شك همچنان كه نيروي انساني كارآمد از مهم ترين عوامل تحقق برنامه است وجود همت هايي بالا كه ثمره تعاليم حياتبخش ديني است از جمله امكانات اين كشور است و نمازهاي جمعه كه دولت و ملت را همواره به تقواي الهي دعوت مي نمايد و از حب دنيا برحذر مي دارد در ايجاد اين همت بالا نقش مهمي دارد و اگر جامعه به خصوص دولتمردان و دستگاه هاي اجرايي كشور تمامي فكر و ذكر و همتشان در جهت تحقق اين ارزش ها به كار افتد بدون شك اهداف برنامه چشم انداز در زمان معين محقق خواهد شد و همين امر سكوي محكم و مقاومي براي پيشرفت هاي بيشتر شد و ايران اسلامي به جايگاهي خواهد رسيد كه نه تنها براي كشورهاي اسلامي بلكه براي كشورهاي جهان سوم الگو خواهد شد و مصداق آيه شريفه:«كزرع اخرج شطاه فازره فاستغلظ فاستوي علي سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار»(19)

است كه در چنين شرايطي هم از نظر فكري و نظري زمينه حاكميت جهاني اسلام فراهم خواهد شد و هم از نظر امكانات و ابزارهاي مادي به بركت پيشرفت علوم و صنايع و معني واقعي انتظار ظهور و فرج فراهم كردن اين زمينه هاست و در يك كلام تحقق اهداف برنامه چشم انداز 20 ساله تلاشي حساب شده و همه جانبه در جهت تحقق ظهور و فرج امام زمان(عج) خواهد بود و نمازهاي جمعه پايگاه هاي گسترده اين تلاش به منظور تعجيل در فرج امام زمان(عج) هستند. پي نوشت: 1- ابراهيم، آيه4

2- ميزان الحكمه، ج1،

ص 37

3- عوالي اللالي، ج4، ص 102

4- حج، آيه 78

5- بقره، آيه 148

6- حديد، آيه 21

7- صف، آيه 8

8- انفال، آيه 24

9- طه، آيه 126

10-بقره، 143

11-انفال، آيه 82

12-مائده، آيه 82

12-مائده، آيه 2

13- مستدرك، ج11، ص 178

14- نجم، آيه 39

15- نهج البلاغه، خطبه، 173

16-مستدرك، ج11، ص 86

17- مستدرك، ج6، ص 285

18- بقره، آيه 207

19- فتح، آيه 29

عوامل تداوم انقلاب اسلامي از ديدگاه شهيد مطهري

عوامل تداوم انقلاب اسلامي از ديدگاه شهيد مطهري

همان گونه كه اشاره شد شهيد مطهري از همان زمان كه طليعه ي پيروزي انقلاب اسلامي نمايان شد، انقلابيون را به خطرات در پيش روي، هشدار، و نگراني خود را به حفظ و تداوم انقلاب و نظام جمهوري اسلامي نشان مي دهد و عواملي را كه به تداوم انقلاب كمك مي كند ياد آوري مي كند.

1. آن چه كه در ابتداي امر براي او مهم است، تداوم روح رژيم گذاشته در كالبد ساختار جديد است. در گفته اي از ايشان آمده است:

بديهي است كار را تمام شده تلقي كردن ساده لوحي است. اولاً هنوز آثار رژيم سابق از بين نرفته است. آن رژيم بر نوعي نهادهاي اجتماعي، نوعي فرهنگ مزوّرانه و نوعي نظام و سازمان فاسد مستقر بود و همه اين ها هنوز كم و بيش باقي مانده اند. مردم ما هنوز در بسياري از مسايل، شاهنشاهي و آريامهري قضاوت مي كنند پس قبل از هر چيز نوعي فرهنگ زدايي و استعمار زدايي لازم است.(1)

در اين جا شهيد مطهري، به مطلب مهمي اشاره مي كند. اصولاً در انقلابات به دليل سرعت و خشونت جريانات انقلابي با فروكش كردن تب انقلاب، نهادهاي سابق به تدريج خود را به شكل ديگري در جامعه ي

انقلابي بازسازي مي كنند. بنابراين سخت ترين و حساس ترين مرحله انقلاب، ساختن نهادهاي جديدي است كه با آرمان هاي انقلاب مطابقت داشته باشد و بتواند خلأ نهادهاي پيش را پر كند. در غير اين صورت آرمان ها و اهداف انقلاب در پرتو قدرت و استحكام نهادهاي پيشين، رنگ مي بازند.

2. دومين مسأله اي كه به نظر شهيد مطهري شرط ضروري تداوم نظام انقلابي است، حفظ ماهيّت اسلامي نظام و روحيه ديني انقلابيون است. نبايد پيروزي و بهره گيري از امكانات قدرت سياسي باعث شود روحيه ديني و تقوا از بين برود. انقلاب جهاد اصغر است و حفظ تقواي الهي جهاد اكبر. با از بين رفتن روحيه ديني مسوولين و انقلابيون، انقلاب نيز از بين خواهد رفت زيرا از آن جا كه انقلاب ماهيتاً ديني و اسلامي است تنها با حفظ همين ويژگي تداوم خواهد يافت. ايشان در اين مورد با اشاره به دو آيه از قرآن كريم «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلاتخشوهم و اخشون» «ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم» و حوادث صدر اسلام به خصوص پس از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كه به انحراف و تغيير مسير انقلاب اسلامي پيامبر منجر شد، گوش زد مي كند كه اگر با واقع بيني و دقت كامل با مسايل فعلي انقلاب مواجه نشويم و در آن تعصبات و خودخواهي ها را دخالت دهيم، شكست انقلاب مان بر اساس اين دو آيه حتمي است.(2)

3. سومين مسأله اي كه به نظر ايشان در تضمين آينده ي انقلاب نقش دارد، اهميت دادن به تحقق و تحليل و شناخت انقلاب

است.(3)

4. عدالت خواهي شرط ديگر تداوم انقلاب است.

انقلاب به شرطي در آينده محفوظ خواهد ماند كه حتماً در مسير عدالت خواهي اسلام گام بردارند و براي پر كردن شكاف هاي طبقاتي اقدام كنند و تبعيض ها را واقعاً از ميان بردارند. اگر انقلاب در مسير برقراري عدالت پيش نرود، مطمئناً به نتيجه نخواهد رسيد و اين خطر هست كه انقلاب ديگري با ماهيّت ديگري جاي آن را بگيرد.(4) پي نوشت ها: 1. پيرامون جمهوري اسلامي، ص 95.

2 . همان، ص 21.

3. همان، ص 22.

4 . همان، ص 46.

تاثير انقلاب اسلامي در دنياي پيراموني

امام خميني(ره) و جنبشهاي اسلامي معاصر

امام خميني(ره) و جنبشهاي اسلامي معاصر اگر قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، اغلب جنبشهاي اسلامي در مواجهه با مظاهر زندگي عصر جديد و تمدن خيره كننده غرب، موضع انفعالي داشته و در مورد كارآمدي تعاليم ديني در مديريت معقول و شايسته جوامع اسلامي در شك و ترديد به سر مي بردند، تحول همه جانبه انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام(ره) اين باور وثيق را در اذهان نيروهاي مسلمان جاي داد كه اسلام به عنوان يك مكتب آسماني مي تواند مهمترين تحولات جهاني را رقم زده و براي پرسشهاي عصر جديد و مديريت جوامع، نسخه شفابخشي را ارايه نمايد. همين يك نكته، مهمترين تاثير افكار سياسي - ديني حضرت امام(ره) بود كه از يك سو جنبشهاي موجود را در بعد نظري بر مبناي وثيق ديني استوار مي ساخت و از سوي ديگر، باورهاي ديني را به عنوان عامل بالنده و تحرك آفرين در سرنوشت جوامع انساني مطرح مي نمود. حضرت آية ا... خامنه اي در اين زمينه مي گويند: آثار و بركات انقلاب اسلامي بر حركتهاي رهايي

بخش و نهضتهاي جهاني اسلام را مي توان از موج اسلام خواهي و گسترش مبارزات انقلابي عليه نظام ظالمانه حاكم بر جهان از خاورميانه تا شمال آفريقا و از آسياي مركزي تا قلب اروپا، مشاهده نمود... . احياي هويت اسلامي در ميان مسلمانان، بيداري ملتها و ايجاد نشاط و اميد در نيروهاي مبارز و انقلابي جهان، از ثمرات مسلم و انكارناپذير انقلاب اسلامي ايران است. (1) در حوزه عملي و عيني نيز قيادت پيروزمندانه حضرت امام و استراتژي موفق و بالنده وي، تجربيات ارزشمند و غني را فرا روي مسير مبارزاتي جنبشهاي اسلامي قرار داده و بارقه هاي اميد و پيروزي را براي آنان به ارمغان گذاشت. تجربيات عيني و استراتژي مبارزاتي حضرت امام، بزرگترين دستاوردهاي عيني و موفق رهبري جنبش ديني را در تاريخ نهضتهاي ديني و جنبشهاي اسلامي از خود به يادگار گذاشت ; زيرا نهضتهاي تجديد حيات سياسي كه به تازه گي در ميان مسلمانان رايج گرديده بود، هيچ كدام نتوانستند به اهداف مطلوب خويش برسند و انقلاب اسلامي ايران نخستين تجربه موفق و پيروزمندانه نهضت ديني بود كه توانست براي نخستين بار، اهداف و آرمانهاي خيزشهاي اسلامي و جنبشهاي ديني را در ايران اسلامي جامه عمل پوشاند. (2) اين امر از يك سو مجموعه گرانسنگ تجربيات سياسي و ديني را فرا روي پيشگامان نهضتهاي اسلامي قرار داده و از سوي ديگر، اميد به پيروزي و توفيق نيل به آرمان والاي اين نهضتها را كه ساليان متمادي صرفا به عنوان آرمان و اهداف مقدس در مرحله نظر باقي مانده بود، به وجود آورد. بنابر اين، مي توان گفت كه «در تاريخ معاصر

اسلام، اين نخستين بار است كه جنبش اسلامي قدرت آن را پيدا كرده است كه انقلابي را شكل دهد و آن را توسط شيوه اي مردمي پياده كند. در نتيجه، مي توان گفت كه با حركت اسلامي مردم ايران، اسلام توانسته است هم از جنبه نظري و هم از بعد عملي عينيت يابد و مصداق خارجي پيدا كند. ابعاد اجتماعي اسلام، در تمامي مراحل انقلاب اسلامي ايران جلوه مي كند و در همان زمان، ايرانيان به شدت در مقابل متجاوزين و استكبار جهاني كه محاصره اقتصادي را به عنوان ابزاري در جهت تضعيف انقلاب به دست گرفته اند، مقاومت مي كنند و رنج كمبودها را به جان مي خرند. در نتيجه، مي توان گفت در ميان جنبشهاي اسلامي، انقلاب سياسي - اجتماعي ايران، از لحاظ مقاومت در مقابل تجاوز خارجي و همچنين در برخي از ابعاد اجتماعي ; چون بعد مذهبي، موقعيت چشمگير و درخشان دارد.» (3)

جهاني بودن نهضت امام خميني(ره) هر چند انقلاب اسلامي ايران به رهبري حضرت امام(ره) يك رخداد سياسي بود كه در درون جامعه ايران صورت گرفت ; اما ويژگي عام و جهاني آن كه برخاسته از عنصر مذهب و خصلت ديني آن بود، موجب مي شد كه اين تحول تاريخي در مرزهاي جغرافيايي ايران اسلامي محدود نمانده و تا اقصي نقاط جهان اسلام و بلكه جوامع بشري تاثيرات عميق و جدي از خود به جاي گذارد. بدين ترتيب، «رويدادهاي ايران، مهمترين رويدادهاي جهان اسلام طي تاريخ اخير است. اين رويدادها به هيچ وجه يك سري وقايع مجرد و محدود به شرايط ايران نيست.» (4) بنابراين، انقلاب اسلامي ايران كه تبلور

انديشه سياسي رهبري اين نهضت ديني است، با توجه به خصلت ديني و مكتبي خود به همان سان كه در بعد نظري خود را در محدوده جغرافيايي خاص محصور ننموده و اهداف و آرمان سياسي - اجتماعي فرا مرزي و جهان وطني را طرح و پي ريزي نموده است ; در حوزه عملي نيز استراتژي و سياستگزاري عملي و عيني خويش را به گونه اي سامان داده است كه دقيقا اهداف جهاني و انساني انقلاب را كه برخاسته از عقايد ديني مسؤوليت مكتبي يك انقلاب ديني و اسلامي است، مورد توجه قرار داده است. اين نكته در انديشه سياسي حضرت امام در تبيين ماهيت انقلاب اسلامي از اهميت خاص برخوردار مي باشد. در فرازي از سخنان بنيانگذار نهضت اسلامي ايران مي خوانيم: «ما كه نهضت كرديم براي اسلام نهضت كرديم. جمهوري، جمهوري اسلامي است. نهضت براي اسلام نمي تواند محصور باشد در يك كشور و نمي تواند محصور باشد ; حتي در كشورهاي اسلامي. نهضت براي اسلام همان دنباله نهضت انبياست. نهضت انبيا براي يك محل نبوده است. پيغمبر اكرم(ص) اهل عربستان است ; لكن دعوتش مال عربستان نبوده، محصور نبوده به عربستان، دعوتش مال همه عالم است.» (5) و در همين راستا، تاثيرگذاري انقلاب اسلامي و انديشه هاي ديني و جهاني حضرت امام بر نهضتهاي اسلامي و خيزشهاي رهايي بخش، به دليل رابطه عميق ماهوي و ذاتي آن، آشكار و هويدا خواهد شد. «نهضت مقدس ايران، نهضت اسلامي است و از اين جهت، بديهي است كه همه مسلمين جهان تحت تاثير آن قرار مي گيرند.» (6)

مهمترين شاخصهاي جهاني بودن انقلاب اسلامي در يك برآورد

كلي، مي توان مهمترين شاخصهاي جهاني بودن انقلاب اسلامي كه به نوبه خود بازتاب انديشه جهاني رهبر انقلاب اسلامي و بنيانگذار آن نيز مي باشد، در محورهاي زير طرح و مورد وارسي قرار داد: 1- تاكيد بر اصول ثابت دعوت، نفي سبيل و حفظ دارالاسلام ; 2- حمايت از مستضعفين و مظلومان عالم ; 3- استكبار ستيزي و ظلم زدايي ; 4- تاكيد بر «امت اسلامي ».

1- اصل دعوت و صدور انقلاب اصل دعوت و صدور انقلاب، يكي از اصول اساسي سياست خارجي جمهوري اسلامي است كه حضرت امام(ره) آن را تا سطح اهداف غير قابل تسامح نهضت ديني ايران ارتقا داده و به عنوان رسالت و وظيفه كارگزاران نظام اسلامي معرفي نموده اند: «مسؤولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت حجت (ع) است... مسايل اقتصادي و مادي اگر لحظه اي مسؤولين را از وظيفه اي كه بر عهده دارند، منصرف كند، خطر بزرگ و خيانت سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهوري اسلامي تمامي سعي و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنمايد ; ولي اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است، منصرف كند.» (7) حضرت امام خميني(ره) در جاي ديگر، اصل صدور انقلاب را از ملزومات و تبعات ماهيت ديني و اسلامي آن عنوان نموده و استمرار و دوام آن را مورد تاكيد قرار مي دهند: «ما انقلابمان را به تمام جهان صادر مي كنيم، چرا كه انقلاب ما اسلامي است و تا بانگ

لااله الا الله و محمد رسول الله (ص) بر تمام جهان طنين نيفكند، مبارزه هست و تا مبارزه در هر كجاي جهان عليه مستكبرين هست، ما هستيم.» (8) صدور انقلاب كه در منظومه انديشه سياسي حضرت امام به عنوان يكي از اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي عنوان مي گردد، با آنچه بيگانگان و دشمنان انقلاب اسلامي از آن با عنوان كشور گشايي و دخالت در امور و سرنوشت ساير ممالك اسلامي ياد و تبليغ نموده اند، تفاوت جدي و آشكاري دارد; زيرا صدور انقلاب در انديشه سياسي حضرت امام نه به مفهوم دخالت در امور ديگران، كه به معناي ترويج و اشاعه تفكر ظلم ستيزي و استكبار زدايي در ميان ملل مستضعف و اسلامي است. صدور انقلاب به مفهوم انتقال تجربيات ارزشمند يك نهضت ديني است كه بر بنيان باورهاي مكتبي امت اسلامي شكل گرفته و امت در بند و تحت اسارت اسلامي را نويد رهايي و آزادگي مي بخشد. دقيقا يك چنين تلقي از صدور انقلاب است كه جايگاه نهضت ديني ايران و تاثير عميق انديشه هاي مكتبي بنيانگذار اين نهضت بر جنبشهاي اسلامي و نهضتهاي ديني را بازگو مي نمايد. «اينكه مي گويم بايد انقلاب ما به همه جا صادر بشود، اين معناي غلط را از آن برداشت نكنند كه ما مي خواهيم كشور گشايي كنيم. ما همه كشورهاي مسلمين را از خودمان مي دانيم. همه كشورها بايد در محل خودشان باشند. ما مي خواهيم اين چيزي كه در ايران واقع شد و خودشان از ابرقدرتها فاصله گرفتند و دست آنها را از مخازن خودشان كوتاه كردند، اين در همه ملتها و در

همه دولتها بشود. آرزوي ما اين است. معناي صدور انقلاب ما اين است كه همه ملتها بيدار بشوند و همه دولتها بيدار شوند و خودشان را از اين گرفتاري كه دارند و از اين تحت سلطه بودني كه هستند و از اينكه همه مخازن آنها دارد به باد مي رود و خودشان به نحو فقر زندگي مي كنند، نجات بدهد.» (9) بدين ترتيب، اصل دعوت و صدور انقلاب كه يكي از مفروضات اساسي انديشه سياسي حضرت امام در روابط خارجي با ديگر كشورهاي اسلامي است، ارتباط عميقي را ميان انقلاب اسلامي ايران و نهضتهاي اسلامي به وجود مي آورد. ارتباطي كه در فرايند آن، بنيانگذار نهضت ديني ايران تلاش دارد تا تجربيات عيني و مبارزاتي خويش را همراه با تفكر و باورهاي انقلابي و ديني خويش، به پيشگامان جنبشهاي اسلامي و رهايي بخش انتقال داده و زمينه هاي رشد و شكوفايي آنان را فراهم سازد.

2- حمايت از مستضعفين و مظلومان عالم حمايت از مستضعفين و ملل تحت ستم، از ديگر پيش فرضهاي سياست خارجي حكومت اسلامي در انديشه سياسي حضرت امام محسوب مي گردد. داعيه حمايت از مستضعفين پديده اي است كه انقلاب اسلامي و انديشه هاي رهبري آن را فراتر از مرزهاي جغرافيايي ايران اسلامي امتداد داده و آن را چونان حلقه اي با تمامي جنبشهاي اسلامي بلكه كليه خيزش هاي رهايي بخش مرتبط مي سازد. «ما طرفدار مظلوم هستيم ; هركسي در هر قطبي كه مظلوم باشد، ما طرفدار آنها هستيم. و فلسطيني ها مظلوم هستند و اسرائيلي ها به آنها ظلم كرده اند، از اين جهت ما طرفدار آنها هستيم.» (10) تلاش

براي تشكيل جبهه واحد مستضعفين يكي از محورهاي اساسي انديشه سياسي حضرت امام(ره) بود كه اثرات خاصي روي ملل محروم و جنبشهاي رهايي بخش از خود به جاي گذاشت. «مستضعفين جهان، چه آنها كه زير سلطه آمريكا و چه آنها كه زير سلطه ساير قدرتمندان هستند، اگر بيدار نشوند و دستشان را به هم ندهند و قيام نكنند; سلطه هاي شيطاني رفع نخواهد شد. و همه بايد كوشش كنيم كه وحدت بين مستضعفان در هر مسلك و مذهبي كه باشند، تحقق پيدا كند... ما عازم هستيم كه تمام سلطه ها را نابود سازيم و شما هم كوشش كنيد كه ملتها را با حق همراه كنيد...» (11) بدين ترتيب مي توان گفت ; استراتژي وحدت در انديشه سياسي امام خميني(ره) كه به عنوان يك استراتژي كارآمد و ضروري براي هر گونه مبارزه و رفع ظلم شناخته شده است، مرزهاي وطني و مذهبي را در نورديده و به عنوان يك ضرورت، ميان كليه جوامع تحت سلطه مطرح مي گردد. هر چند انديشه وحدت اسلامي از ديرباز در راس برنامه هاي اسلامي و آزادي خواهي مصلحان بزرگ اسلامي و پيشگامان نهضتهاي اسلامي قرار داشته است ; اما حضرت امام(ره) با اهتمام و تاكيد بر اين عنصر اساسي، نه تنها استراتژي وحدت را ميان ملل اسلامي دنبال نمود كه آن را در حوزه وسيعتر; يعني ملل مستضعف و تحت ستم، مورد تاكيد قرار داد. تاكيد بر پديده وحدت ملل مستضعف در قالب جبهه واحد مستضعفان، از يك سو به لحاظ نظري جبهه مستضعفين را اميدوار مي ساخت واز سوي ديگر، تجربيات عيني و دستاوردهاي اين پديده ميمون در ايران

اسلامي را پيش روي نهضتهاي نوپا و ضد استعماري در جاي جاي عالم قرار مي داد.

3- استكبار ستيزي و ظلم زدايي مبارزه با ظلم و نفي استكبار، از اصول اساسي انديشه مبارزاتي حضرت امام(ره) بوده و همواره مورد تاكيد قرار گرفته است. ظلم زدايي و مبارزه با استكبار به عنوان يك مسؤوليت ديني - سياسي، جدي ترين آثار را در قيام ملل مستضعف عليه نظام ظالمانه حاكم بر جهان از خود به جاي گذاشته است. انديشه ظلم ستيزي حضرت امام(ره) كه برخاسته از تفكر ديني و باور ناب مذهبي ايشان بود، از يك سو با طرح پديده ظلم ستيزي به عنوان تكليف ديني، موجب مي شد كه اين تفكر با غيرت ديني امت اسلامي گره خورده و براي هميشه به عنوان يكي از الزامات و تكاليف ديني نقش آفرين گردد و از سوي ديگر، روحيه مبارزه با ظلم و قدرتهاي استكباري را در عمق جان توده هاي تحت ستم كاشته و بدين سان، زمينه خيزش و جنبشهاي رهايي بخش و ضد استعماري را بيش از بيش فراهم مي ساخت. مواجهه و رويارويي جدي و همه جانبه حضرت امام در برابر دنياي استكبار و بويژه ابرقدرت آمريكا، در ابعاد نظري و عملي، تاثيرات خاص و عميقي را در جهان و بويژه جنبشهاي اسلامي از خود به جاي گذاشت. اگر تا قبل از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران، رويارويي با دنياي استكباري و ايستادگي در برابر غرب و آمريكا، تنها يك آرمان و ذهنيت دور از واقعيت تلقي مي شد; با شكل گيري انقلاب اسلامي و پيروزي همه جانبه آن، جهان مستضعف به مبارزات ضد استعماري و

رهايي بخش شان اميدوار گرديدند و نهضتهاي اسلامي در عرصه جهاني جان تازه اي يافت. «پيش از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، جنبشهاي اسلامي بسياري در جهان اسلام بود; اما اين جنبشها به دليل فشارهاي سياسي در ترس و هراس و نگراني بودند و به دليل وضعيت حاكم، هراس داشتند كه حركت خود را علني سازند و مسلمانان را بسيج كنند و به مبارزه بپردازند. انقلاب اسلامي اين ديوار ترس را فرو ريخت و به حركتهاي اسلامي اين درس را آموخت كه مي توان با بهره گيري از نيروهاي مسلمان، بزرگترين قدرتها را به زير كشيد. لذا پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، توده هاي مسلمان در سودان، الجزاير، تونس، مصر و... به پا خاستند و ملتهاي مسلمان گامهايي به پيش برداشتند و حركت توده هاي مسلمان در سراسر جهان اسلام رشد فزاينده اي يافت و خيزش فرهنگي و آگاهي بخش سياسي، همه منطقه را فراگرفت.» (12) سالها مبارزه ناموفق ضد استعماري و ضد استبدادي در كشورهاي اسلامي، به تدريج جوانه هاي اميد را در دل جوانان امت مسلمان به ياس و نااميدي مبدل ساخت. تجربيات ناكام نهضتها و جنبشهاي اسلامي در اغلب جوامع اسلامي، آرام آرام ميان انديشه سياسي و مبارزاتي اسلام و شعاير عبادي و اخلاقي دين، فاصله ايجاد مي كرد. انديشه جدايي دين و سياست، كه تحمل و سازش با قدرتهاي استكباري و حكام جاير را توجيه مي كرد، به تلقي عام و فراگيري تبديل گشته بود. در چنين فضا و شرايطي، ظهور حضرت امام و رهبري پيروزمندانه وي در انقلاب اسلامي ايران، روند جديدي را در مسير حركت تكاملي نهضتهاي اسلامي

ايجاد نمود و پس از سالها ركود و وقفه بدان تحرك و پويايي بخشيد. شايد ناديده گرفتن نفوذ بين المللي انقلاب ايران ممكن نباشد. حتي در مواردي كه برخي از مسلمانان نسبت به جنبه سياسي اسلام بي اعتقاد شده بودند، انقلاب اسلامي ايران با احياي اين جنبه، اعتقاد راسخ آنان را به اين مطلب اعاده كرد و نشان داد كه مسلمانان بار ديگر قادر خواهند بود استقلال اقتصادي، سياسي و فرهنگي خود را به دست آورند و يك بار ديگر به قدرتمندترين نيروي بين المللي تبديل شوند. (13) برنامه ظلم ستيزي حضرت امام(ره) به عنوان تكليف ديني و الهي، پيوند عميق و همه جانبه اي را ميان انديشه هاي سياسي - ديني آن حضرت و نهضتهاي اسلامي در سراسر جهان برقرار مي سازد. همين پيوند ناگسستني، براساس تكليف شرعي و ديني، ميان تمامي نهضتها و جنبشهاي ديني برقرار بوده و زمينه هاي باروري و شكوفايي هرچه بيشتر اين خيزشها را از طريق اتحاد و همسويي نظري و عملي فراهم مي آورد. امام خميني(ره) اين نكته را چنين بازگو مي نمايند: «براي من، مكان مطرح نيست ; آنچه مطرح است، مبارزه بر ضد ظلم است. هر جا بهتر اين مبارزه صورت بگيرد، آنجا خواهم بود.» (14) بنابراين، ظلم ستيزي و مبارزه با استكبار زماني كه صبغه ديني و مكتبي به خود مي گيرد، از قوي ترين انگيزه ها نيز برخوردار مي گردد. نگرش سياسي حضرت امام به تكاليف اجتماعي دين، موجب شد، تا دين و تعاليم ديني در عرصه هاي اجتماع حضور يافته و نقش چشمگير خود را در انگيزش، تحريص و بسيج توده هاي مردم

عليه نظام ظالمانه حاكم بر جوامع مستضعف بيش از پيش ايفا نمايد. اگر در انديشه سياسي حضرت امام(ره)، مبارزه با ظلم و استكبار به عنوان يك تكليف ديني مطرح مي گردد، طبيعي است كه اين امر در تقويت و دلگرمي نهضتهاي اسلامي نقش بارزي ايفا خواهد كرد: «خداي تبارك و تعالي ما را مكلف كرده كه با اين طور اشخاص، با اين طور ظلم، با اينهايي كه اساس اسلام را دارند متزلزل مي كنند و همه مصالح مسلمين را دارند به باد مي دهند، ما مكلفيم كه با اينها معارضه و مبارزه بكنيم. اگر يك وقتي هم دستمان برسد، دست به تفنگ مي كنيم و معارضه مي كنيم. خودمان تفنگ به دوشمان مي كنيم و معارضه مي كنيم.» (15) فراز فوق، بيانگر موضع همه جانبه حضرت امام(ره) در قبال نارساييها و ناروايي هاي موجود در جوامع بشري است. اگر اغلب نهضتهاي اسلامي و اصلاحي در كشورهاي اسلامي جهت گيري اصلاحي و مبارزاتي شان را در ابعاد خاص متمركز نموده و احيانا به وعظ و ارشاد و جهت دهي افكار و اذهان توده هاي مردم اكتفا نموده اند، حضرت امام با ارايه استراتژي جديد و فراگير، روند مبارزات ضد استعماري و آزادي خواهانه را در كليه ابعاد سياسي، اجتماعي، فرهنگي و نظامي پيشنهاد مي نمايند. شكل گيري خيزشهاي اسلامي در قالب مبارزه همه جانبه عليه استبداد و استعمار در برخي جوامع اسلامي، كاملا از اين استراتژي بهره برده و همين نكته، ضرورت انتقال نهضتهاي اسلامي از رويكرد اصلاحي به نگرش انقلابي و ضرورت انقلاب اسلامي را موجب مي گردد.

تاكيد بر امت اسلامي انديشه شكل گيري و

تحقق امت واحده اسلامي بر بنيان اعتقادي و ايدئولوژي اسلامي، از ديرباز مورد اهتمام و تاكيد مصلحان ديني و پيشگامان نهضت اسلامي قرار داشته است. استراتژي وحدت حول محوريت امت واحده اسلامي، در انديشه سياسي، ديني حضرت امام(ره) از جايگاه بلندي برخوردار مي باشد. رابطه عميق و همه جانبه اعتقادي و ديني ميان نهضتهاي اسلامي، موجب شد كه حضرت امام(ره) از طريق ترويج و اشاعه تز امت واحده اسلامي، انقلاب اسلامي ايران را با نهضتهاي اسلامي جهان پيوندي استوار و ناگسستني بخشيده و تحقق اين ايده را كارسازترين استراتژي در مبارزه با جهان خواران و نيل به پيروزي عنوان نمايند. حضرت امام(ره) در اين زمينه مي گويند: «ما براي دفاع از اسلام و ممالك اسلامي و استقلال ممالك اسلامي، در هر حال مهيا هستيم. برنامه ما كه برنامه اسلام است ; وحدت كلمه مسلمين است ; اتحاد ممالك اسلامي است، برادري با جميع فرق مسلمين است در تمام نقاط عالم، هم پيماني با تمام دول اسلامي است در سراسر جهان... .» (16) دقيقا همين نگرش در نهضت ديني ايران و بنيانگذار آن است كه نهضت اسلامي را خصلتي فرا مرزي و فراگير بخشيده و مبارزات رهايي بخش را در اقصي نقاط جوامع اسلامي و بلكه جوامع بشري هدايت مي كند: «ما براي اينكه وحدت امت اسلام را تامين كنيم، براي اينكه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولتهاي دست نشانده آنها خارج و آزاد كنيم ; راهي نداريم جز اينكه تشكيل حكومت بدهيم... .» (17) ثمرات ارزشمند و عميق اين تفكر در ايجاد همسويي ميان جبهه نهضت جهاني اسلام است كه كارسازترين

استراتژي در مبارزه ضد استعماري ملل مسلمان و مستضعف محسوب مي گردد: «امروز مسلمانان در همه جاي آسيا تا قلب آفريقا، در تمام خاورميانه و در اروپا و آمريكا همه احساس مي كنند كه جزء يك جامعه جهاني بزرگ هستند ; يعني جزو امت اسلامي. اين را امام(ره) در دنيا به وجود آورد. احساس شعور نسبت به امت اسلامي، بزرگترين حربه در دفاع از اسلام در برابر استكبار است.» (18) با توجه به اصول و مباني سياست ديني حضرت امام در قبال امت اسلامي و جوامع بشري، مي توان رابطه عميق و همه جانبه انقلاب اسلامي و نهضتهاي ديني در سراسر جهان را به خوبي كشف و مطالعه نمود. در همين راستا، تاثيرات ژرف و گسترده انديشه هاي سياسي آن حضرت بر نهضتهاي اسلامي را مي توان شناسايي كرد. عمق اين تاثير را زماني مي توان دريافت كه در اعتراضات و گفته هاي بيگانگان و مخالفين انقلاب اسلامي را مورد غور و وارسي قرار دهيم. رابين رايت، يكي از متفكرين غربي در اين زمينه اظهار مي دارد كه: «سيزده سال پس از آنكه اولين حكومت مذهبي مدرن جهان با انقلاب ايران پايه گذاري شد، اسلام بار ديگر به عنوان يك اسلوب سياسي قدرتمند مطرح شده است.» (19) و بدين سان، مي توان گفت نهضتهاي اسلامي پس از سالها تجربه ناكام و ناموفق كه با ركود و سكون همراه گشته و نسبت به توانمندي مديريت معقول جامعه به وسيله تعاليم ديني نوعي تلقي منفي و ناباورانه را در ميان جوامع موجب گرديده بود; با ظهور احياگرايانه پيشگام نهضت ديني ايران، حضرت امام خميني(ره) از تحرك و

پويايي جديدي برخوردار گرديد و يك بار ديگر سيماي موفق و كارامد اسلام و ايدئولوژي ديني در حوزه سياست و مديريت زندگي جمعي انسان، در بخشي از قلمرو جهان اسلام به شكل خيره كننده اي تبلور يافت. بدين ترتيب، نهضتهاي اسلامي نسبت به مباني اعتقادي و فكري خود ايمان راسخ يافته و به آينده روشن و موفق مبارزاتي خويش، اميدوار گرديدند. اگر اثرات ژرف و همه جانبه امام خميني(ره) بر نهضتهاي اسلامي را در يك نگاه گذرا و كلي بررسي نماييم، خواهيم ديد كه نهضت اسلامي در كليه جوامع ديني، در دو بعد نظري و عملي تاثيرپذيري جدي از انقلاب اسلامي ايران داشته است. هر چند برشمردن و تبيين تمامي دستاوردهاي جهاني انقلاب اسلامي ايران، خود بحث جداگانه اي را مي طلبد; (20) اما در پايان اين نوشتار صرفا مهمترين تاثير امام خميني(ره) بر نهضتهاي اسلامي در دو بعد نظري و عملي طرح و مورد جمع بندي قرار مي گيرد.

تاثير نظري امام خميني بر نهضتهاي اسلامي همان طور كه در لابلاي مطالب قبل اشاره شد، به لحاظ نظري، انديشه هاي سياسي - ديني حضرت امام(ره) تاثيرات عميق و همه جانبه اي را بر نهضتهاي اسلامي از خود به جاي گذاشت. رويكرد مثبت نسبت به مديريت معقول تعاليم ديني در حوزه هاي مختلف حيات جمعي انسان، اميد به آينده روشن و موفق و مهمتر از همه، اعتماد به هويت ديني و اسلامي جوامع مسلمان، از بارزترين تاثيرات حضرت امام در بخش نظري محسوب مي گردد. پيوند عميق و همه جانبه اي كه امام(ره) بين انقلاب اسلامي ايران و نهضتهاي ديني در سراسر عالم برقرار مي نمايند،

از يك سو نهضت ديني مردم ايران را به عنوان نقطه اتكا و منبع حمايتي براي اين نهضتها قرار داد و از سوي ديگر، بنيان قدرتمند ايدئولوژي انقلاب، نهضتهاي اسلامي را نيز از مباني فكري و ايدئولوژي پويا و بالنده اي برخوردار نمود. پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني و تفسيري كه او از اسلام ارايه كرد، دو انقلاب در سطح دنياي اسلام ايجاد كرد; انقلاب در داخل اسلام و گرايشات فقهي اسلام، به طوري كه لزوم حركت و جنبش را در اين عصر مورد تاكيد قرار مي داد... و انقلاب دوم، آن بود كه در سطح دنياي خارج از دين اسلام، فقهي را به وجود آورد و تاكيد بر اين موضوع داشت كه اسلام مي تواند تغيير ايجاد كند و مي تواند به حاكميت برسد و دولت تاسيس كند; بر خلاف فكري كه از دوره نهضت اروپا عليه اسلام بود، برخلاف دوره انتشار افكار ماركسيستي كه اعتقاد داشت دين ملتها را ضعيف مي كند و افيون ملتها است. به همين دليل، انقلاب امام به مثابه تغيير بزرگي است كه در دهه هشتم قرن بيستم در دنيا و در سطح حركتهاي اسلامي و شخصيتها رفته رفته بوجود آمد. (21)

موضع حمايتي امام از نهضتهاي اسلامي بنيانگذار جمهوري اسلامي به دور از سازشهاي سياسي و تعارفات رايج ديپلماسي معاصر، با اعتقاد راسخ به مسؤوليت ديني خويش در قبال امت اسلامي، همواره بر موضع حمايتي خود از نهضتهاي اسلامي پاي فشرده و تا آخرين مرحله، پشتيباني همه جانبه و بي دريغ خويش را از اين جنبشها اعلام داشته اند. «ما از تمام نهضتهاي آزادي بخش در سراسر

جهان كه در راه خدا، حق و حقيقت و آزادي مبارزه مي كنند، پشتيباني مي كنيم. ما بار ديگر پشتيباني بي دريغ خود را از برادران مسلمان و مظلوم افغاني اعلام مي داريم و اشغال اشغال گران را شديدا محكوم مي نماييم.» (22) امام در جاي ديگر مي فرمايند: «من بار ديگر پشتيباني خودم را از تمام نهضتها و جبهه ها و گروههايي كه براي رهايي از چنگال ابرقدرتهاي چپ و راست مي جنگند، اعلام مي نمايم. من پشتيباني خود را از فلسطين رشيد و لبنان عزيز اعلام مي دارم.» (23) حمايت و پشتيباني از جنبشهاي رهايي بخش و اسلامي كه بر باورهاي سياسي، ديني حضرت امام(ره) استوار بوده، موضع حمايتي و ظلم زدايي او را نه تنها در محدوده نهضتهاي اسلامي محدود ننموده كه فراتر از آن، تمامي جنبشهاي رهايي بخش و ضد استعماري را مورد توجه قرار داده است: «ما از تمام كشورهاي زير سلطه براي به دست آوردن آزادي و استقلال، كاملا پشتيباني مي نماييم و به آنان صريحا مي گوييم كه حق گرفتني است.» (24) در يك بررسي گذرا و اجمالي، مي توان گفت كه جنبشهاي اسلامي عمدتا با دو معضل اساسي روبرو بوده اند: 1- درك ناقص و احيانا متضاد پيشگامان نهضت از تعاليم و آموزشهاي ديني; 2- واكنش تند و منفي در برابر پديده هاي فرهنگي و تمدن مغرب زمين. نقيصه نخست، جنبشهاي اسلامي را از داشتن يك بنيان اعتقادي جامع و قدرتمند كه پاسخگوي معضلات و نيازمندي هاي جوامع معاصر باشد، محروم مي ساخت و مشكل دوم، موجب مي شد كه از يك سو جنبشهاي مزبور از دستاوردهاي

علمي و فرهنگي جديد محروم شده و از سوي ديگر، اين جنبشها در ميان جوامع به عنوان بنيادگرايي غير موجه و خشونت طلب معرفي گردد. در مورد نخست، حضرت امام(ره) با ارايه تفسير جامع و همه جانبه از تعاليم ديني، تلاش نمود تا بنيان فكري و ايدئولوژيكي جنبشهاي اسلامي را غنا و قدرت بخشد. در اين راستا، ايشان ميراث گرانقدر و مهم انديشه تحول در اذهان مسلمين را سامان داده و با نگرش فقاهتي و واقع گرايانه خويش بين ميراث اسلامي گذشته و باورهاي ديني با تغييرات و نوآوريهاي عصر جديد، نوعي پيوند و ارتباط منطقي را برقرار نمود. حضرت امام با تاكيد بر اسلام به عنوان دين مترقي، زنده و خردمندانه، هويت ديني مسلمين را احيا و احساس افتخار و اعتقاد به اينكه اسلام مي تواند جوابگوي نيازهاي انسان معاصر باشد، به وجود آورد. (25) در مورد دومين نقطه ضعف جنبشهاي اسلامي، حضرت امام(ره) با يك نگرش دو سويه در برابر غرب و مظاهر جديد تمدن و فرهنگ غربي، تلاش نمود تا جمود فكري و فرهنگي را از انديشه ديني زدوده و نوعي تفكيك ميان جنبه هاي مثبت و منفي تمدن جديد بوجود آورد. ايشان در اين راستا، نگرانيهاي داخلي جامعه را با ضرورت پاسخگويي به تهديد فرهنگ غربي و ملزومات نوگرايي درهم آميخته و تلاش نمود تا بين نوگرايي غير ديني و سنت گرايي مذهبي، ارتباط و همسازي ايجاد نمايد. نوگرايي ديني حضرت امام(ره) يك برخورد دوگانه و جذب و دفع همزمان با غرب را ارايه مي دهد. (26) بنابراين، تاثيري كه حضرت امام(ره) در بعد نظري بر جنبشهاي اسلامي از خود به

جا گذاشت، علاوه بر اينكه پاسخ منطقي و مناسبي براي چالش نهضتهاي اسلامي با غرب ارايه نمود، قوي ترين احساس هويت ديني و باور راسخ بر كارامد بودن تعاليم ديني و ايدئولوژي اسلامي را نيز از خود به يادگار گذاشت. بنابراين،«تاثير قابل توجه انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني، آن است كه اسلام و مسلمانان به عنوان نيروي سياسي و مذهبي جدي تلقي شدند و در نتيجه، مسلمين و تفكر آنها موضعي بسيار قوي تر از سابق در محاسبات و ارزيابيهاي سياسي ابرقدرتها پيدا كرد. براي اثبات اين مدعا، مي توان به آثاري كه تحت عناوين ; «قدرت جهان اسلام » «حضور اسلام در صحنه » در تجديد حيات اسلام نوشته شده است، استناد كرد.» (27)

تاثير عملي امام خميني بر نهضتهاي اسلامي اثرات عميق انديشه هاي والاي رهبر ديني نهضت اسلامي ايران بر نهضتهاي اسلامي، تنها در بعد نظري و فكري محصور نگرديده; بلكه در بعد عملي نيز روند حركت نهضتهاي اسلامي را تحت تاثير داشته است. اين امر در انديشه سياسي حضرت امام نيز از جايگاه بلندي برخوردار بوده است. اگر حضرت امام(ره) صدور انقلاب را به مثابه يك اصل اساسي عنوان نموده و آن را در قالب انتقال تجربيات انقلاب اسلامي ايران تعريف مي كنند، (28) اين امر به مفهوم تاثيرگذاري عيني و عملي انديشه هاي سياسي و انقلابي ايشان بر نهضتهاي اسلامي است. از سوي ديگر، اغلب جنبشهاي اسلامي و كشورهاي مسلمان، در روند مبارزات ضد استعماري شان، از تجربيات و دستاوردهاي عيني انقلاب اسلامي ايران بهره برده اند كه خود، جنبه هايي از تاثيرپذيري عملي اين جنبشها از امام خميني را

به نمايش مي گذارد. «امتيازات خاصي كه امام راحل(ره) به جاي گذاشت و بر تمام مردم جهان تاثير نهاد، علاوه بر افكار و سياستهايش، روش حيات و زندگي امام است. روش ساده و خاضعانه با روشي كه براي دنياي معاصر نامانوس است.» (29) دقيقا همين درس زندگي است كه روحيه مبارزه و تقابل كوخ نشينان و مستضعفين در بند را در برابر استكبار و زورمندان جوامع بشري، جان دوباره بخشيد. در همين زمينه، از زبان يكي از نويسندگان مصري چنين مي خوانيم: استقلال جديد ناميبيا و موج صلح موجود در جنوب آفريقا به هر صورت، نتيجه اي از اين حركت ايران است. علاوه براين، جمهوري اسلامي ايران با رهبري امام خميني، يك حامي سياسي، ديپلماتيك و مادي براي حركتهاي آزادي بخش در جنوب آفريقا و استانهاي مرزي تحت حمايت آن به شمار مي رفت. انقلاب ايران به مستضعفان در حال جنگ جنوب آفريقا نيز كمك دومي در جنگ عليه سلطه نژادي داد. (30) اتكا و اعتماد جنبشهاي اسلامي بر توده هاي مردم به عنوان مهمترين استراتژي موفق و پيروزمند و تكيه بر نيروي معنوي ايمان مردم به دور از سازشهاي سياسي، از مهمترين آثار و دستاوردهاي نهضت ديني حضرت امام بود كه مسير مبارزاتي جنبشهاي اسلامي را روندي جديد بخشيده و به آينده موفق اميدوار ساخت. «نتيجه گيري ديگري از انقلاب اسلامي، اين است كه يك نهضت اسلامي نه تنها به خودي خود با مخالفت كليه ابرقدرتها و عمال محلي آنها روبرو مي گردد; بلكه چنين نهضتي براي اينكه اصيل باشد و شانس موفقيت داشته باشد، بايد سازش ناپذير بماند.» (31) همچنين سيره عملي و

موفق حضرت امام، تامين منافع عموم مردم مسلمان و گره زدن نهضت اسلامي با توده هاي مردم را به عنوان يك استراتژي موفق در مسير مبارزات ضد استعماري بازگو نمود. «اين انقلاب، نتيجه ديگري نيز در بردارد. و آن، اين است كه نهضت اسلامي چنانچه با منافع و خواستهاي مردمي به نحو صميمي تلفيق يابد و يا در سطح ايدئولوژي محض محصور نگردد و چنانچه سازش ناپذير بوده و هر گونه مشاركت در نظام موجود را رد كند، قادر خواهد بود بر كليه رقباي غير مذهبي سبقت جويد.» (32) و بالاخره اينكه، اسلام تولد مجدد خود را از امام خميني دارد و او بود كه با احياي ارزشهاي فراموش شده ميليونها انسان، تعجب رهبران غرب و جهانيان را برانگيخت. و دقيقا در همين راستا است كه دشمنان تاريخي انقلاب اسلامي، عاجزانه مجبور به اعتراف مي شوند كه «آية ا... خميني الهام بخش مبارزات ضد اسرائيلي در لبنان و اراضي اشغالي است و تمامي گروههاي مبارز اسلامي در مصر، فلسطين اشغالي، لبنان، اردن و سوريه را بايد طرفدار امام خميني ناميد.» (33) پيشگامان جنبشهاي اسلامي در گذشته، عمدتا از رابطه جدي و همه جانبه با توده هاي مردم محروم بوده و همين نكته، يكي از عوامل ناكامي اين جنبشها را تشكيل مي دهد. تاثير عملي امام خميني بر نهضتهاي اسلامي در ارايه يك استراتژي عيني و موفق مبارزاتي بود كه بر اساس آن، علما و روشنفكران به عنوان پيشگامان جنبش اسلامي با توده هاي مردم تركيب مي گردند. اين، در حالي است كه اغلب پيشگامان نهضت اسلامي، توده هاي مردم را به عنوان جاهل و مسلمان

ظاهري مي خواندند و به همين دليل، از حمايت توده ها نيز محروم مي گرديدند. تركيب علما و توده هاي مردم مسلمان در ايران، قدرت ممتاز و شكست ناپذير اسلام را پديد آورد كه رژيم حاكم را سرنگون ساخت.» (34)

خلاصه و جمع بندي گفته شد انديشه سياسي حضرت امام(ره) كه تشكيل حكومت اسلامي در ايران متبلور عيني آن است، به دليل خصلت ديني و ماهيت مكتبي خود، از پيوند عميق و ناگسستني با نهضت اسلامي در جهان برخوردار بوده است. به طور كلي آثار و دستاوردهاي نهضت ديني و پيروزمندانه حضرت امام در ارتباط با جنبشهاي اسلامي و نهضت جهاني اسلام را در دو بخش نظري و عملي مي توان تحليل و ارزيابي كرد. خصلت جهاني بودن انقلاب اسلامي ايران و اصولي چون; دعوت ; صدور انقلاب، جبهه مستضعفين، ظلم زدايي و استكبار ستيزي و تاكيد بر امت اسلامي و وحدت جهاني اسلام، مهمترين محورهايي است كه مي توان رابطه تاثير انقلاب اسلامي ايران بر نهضت اسلامي و جنبشهاي اسلامي را ذيل آن طرح و وارسي نمود. از سوي ديگر، مجموعه آثار و دستاوردهاي جهاني انقلاب اسلامي و نقش امام خميني(ره) نسبت به نهضتهاي اسلامي را در دو بعد كمي و كيفي مي توان مورد بحث و بررسي قرار داد. از فرداي پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني(ره) و تحت تاثير آن، جهان اسلام متحول شد. يكي از تجليات اين تحول را بايد در تغيير كمي و كيفي جنبشهاي اسلامي و رهايي بخش جست و جو كرد. از نظر كمي، شمار جنبشهاي اسلامي افزايش يافت و از خاور دور تا كرانه هاي اقيانوس اطلس

و مغرب اسلامي را در برگرفت كه در اين خصوص، جنبشهاي رهايي بخش در كشمير، افغانستان، تونس، الجزاير، آسياي ميانه و كشورهاي حوزه خليج فارس را مي توان نام برد. تغييرات كيفي محسوس تر بود; حركتهاي ملي، ماركسيستي و التقاطي رنگ باخته و تحركات اسلامي نضج گرفت. افغانستان، نمونه جايگزيني قيام اسلامي به جاي حركات ماركسيستي است و لبنان و فلسطين نمود جانشيني اسلام انقلابي به جاي حركات قومي و التقاطي است. (35) نمونه روشن تغيير كيفي نهضتهاي اسلامي را در اظهار نظر يكي از پيشگامان نهضتهاي اسلامي چنين مي خوانيم: «در نتيجه تاثير انقلاب اسلامي تحت رهبري امام خميني، مسلمانان سراسر جهان به يك زبان و افكار تازه سياسي براي محاوره دست يافتند. اين زبان و افكار سياسي جديد، به كالبد فرهنگ سياسي اسلام جان تازه اي بخشيد و مسلمانان را در سراسر جهان وارد معادلات سياسي كرد. (36) حضرت آية ا...خامنه اي مقام معظم رهبري در خصوص تاثير كمي انقلاب اسلامي و امام خميني(ره) بر نهضتهاي اسلامي معاصر چنين مي گويند: «امروز جوانان مسلمان در مصر، الجزاير، سودان و ديگر كشورهاي شمال آفريقا، خاورميانه و شرق آسيا به نام جمهوري اسلامي ايران و امام عظيم الشان شعار مي دهند و اين، در حالي است كه پيوسته صدها كتاب عليه تشيع و نظام اسلامي، در جهان انتشار مي يابد و هدف از آن، خاموش كردن شعله عشق و ايمان جوانان مسلمان در سراسر جهان نسبت به ايران اسلامي است... مسلمانان در اقصي نقاط جهان از حاكميت اسلام در سرزمين ايران اميد و نشاط مي گيرند و جوانان و روشنفكراني كه به اسلام روي آورده

اند، با الهام از همين كانون نوراني، در راه احساسات اسلامي خود مبارزه و فداكاري مي كنند.» (37) آنچه امروز نهضتهاي اسلامي با آن روبرو است، نه ضعف بنيانهاي فكري و ايدئولوژيكي است و نه فقدان تجربيات كاري و استراتژي مبارزاتي ; بلكه مشكل امروزه جنبشهاي اسلامي، فقدان انسجام و همسويي و در نتيجه فقدان يك جهت گيري قاطع و جدي در برابر نظام سياسي حاكم بر جهان است. بدون ترديد، انديشه هاي امام خميني(ره) و راه و رسم زندگي سياسي او مي تواند جنبشهاي اسلامي را در اين زمينه ياري رسانده و كاستيهاي موجود را رفع و يا حداقل تقليل بخشد. پي نوشت ها: 1. روزنامه جمهوري اسلامي،19/11/1371. 2. كليم صديقي، مسايل نهضتهاي اسلامي، ترجمه سيدهادي خسروشاهي، انتشارات اطلاعات، تهران، 1375، ص 108. 3. راشد الغنوشي، حركت امام خميني و تجديد حيات اسلام، ترجمه سيدهادي خسرو شاهي، موسسه اطلاعات، تهران، 1372،ص 97. 4. حامد الگار، انقلاب اسلامي در ايران، ترجمه مرتضي اسعدي و حسن چيذري، انتشارات قلم. تهران، 1360، ص 145. 5. صحيفه نور، ج 10، ص 115. 6. صحيفه نور، ج 4، ص 114. 7. صحيفه نور، ج 20، ص 118. 8. صحيفه نور، ج 11، ص 266. 9. صحيفه نور، ج 13، ص 127. 10. صحيفه نور، ج 4، ص 3. 11. صحيفه نور، ج 17،ص 249. 12. حسن الترابي، گفتگو با روزنامه كيهان، 8/12/1371. 13. محمد امين امين، نهضتهاي بين المللي اسلامي و تاثير آن بر نهضت اسلامي اندونزي، مجله حضور، شماره 13، 1374، ص 180. 14. آيين انقلاب اسلامي، ص 390. 15. صحيفه نور، ج 3، ص 184. 16. صحيفه

نور، ج 1، ص 84. 17. ولايت فقيه يا حكومت اسلامي، ص 42. 18. حضرت آية ا... خامنه اي، روزنامه جمهوري اسلامي،19/ /11 / 1371. 19. مجله سياست خارجي، سال هفتم، بهار 1372، ص 13. 20. استاد عميد زنجاني بيش از ده مورد را به عنوان نمونه هايي از تاثير و دستاوردهاي جهاني انقلاب اسلامي ايران برمي شمارد. ر. ك به: عميد زنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، نشر طوبي، تهران،1376،ص 351. 21. طلال عتريسي در گفتگو با مجله حضور، شماره 11، خرداد 1374، ص 21. 22. در جست و جوي راه از كلام امام، دفتر 15، صص 249-250. 23. همان، ص 251. 24. همان، ص 250. 25. مجله سياست خارجي، سال دهم، بهار 1375،ص 69. 26. همان، ص 74. 27. كليم صديقي، روزنامه كيهان، 10 /3/1369. 28. صحيفه نور، ج 13، ص 117. 29. طلال عتريسي در گفتگو با مجله حضور، شماره 11، خرداد 1374، ص 23. 30. فهيمي هويدي، مجله حضور، پيشين، ص 281. 31. حامد الگار، پيشين، ص 148. 32. همان، ص 149. 33. مجله حضور، شماره 9، ص 297. 34. كليم صديقي، پيشين، ص 85. 35. جعفر حق پناه، تاثير تفكر و حركت امام خميني در جهان اسلام، كيهان،9 /3 / 1370. 36. كليم صديقي، روزنامه كيهان ،9 /3 / 1370. 37. حضرت آية الله خامنه اي، روزنامه اطلاعات، 21 /6 / 1374. منابع مقاله:

فصلنامه علوم سياسي، شماره 5، سجادي، سيد عبدالقيوم؛

انقلاب اسلامي در ميان انقلابهاي بزرگ جهان

انقلاب اسلامي در ميان انقلابهاي بزرگ جهان اشاره : مقاله به مقايسه انقلاب اسلامي ايران با انقلاب فرانسه و روسيه كه بزرگترين انقلابات معاصر اروپا و جهان خوانده

شده و منشاء رواج گفتمان ليبراليستي و سوسياليستي در قرن گذشته شدند، پرداخته و نشان مي دهد كه چگونه انقلاب اسلامي ايران، از جهات متعدد،عميق تر، جدي تر و مردمي تر از آن دو بوده و گفتمان سومي را به بشريت معاصر عرضه كرده است. در اين مقاله سعي شده كه انقلاب اسلامي با انقلابهاي فرانسه و روسيه كه از بزرگترين و معروفترين انقلابهاي جهان مي باشند در وجوه اقتصادي، سياسي و اجتماعي مقايسه شود. ء1. موقعيت اقتصادي رژيم هاي پيش از انقلاب: در فرانسه در دوران قبل از انقلاب 1789 نشانه هاي روشني دال بر وخامت موقعيت اقتصادي از هر لحاظوجود داشته و اين كشور از پنجاه سال قبل از انقلاب، دچار مشكلات و بحرانهاي مالي و اقتصادي فراواني بودكه روزبروز بر دامنه و ابعاد آن افزوده مي گشت. (1) شرايط اقتصادي در روسيه نيز قبل از انقلاب، از آغاز دهه اول قرن بيستم وضع مطلوبي نداشت. دو جنگ خارجي كه در اين دوره اتفاق افتاد بر شدت نابسامانيهاي اقتصادي افزود، ركود اقتصادي كه تا سال 1909دوام داشت شرايط ناگواري را براي كاركنان و دهقانان ايجاد كرده بود، از يك سو بيكاري را سخت دامن مي زد واز سوي ديگر شرايط كار و ميزان درآمد اين دو طبقه را طاقت فرسا و غير قابل تحمل ساخته بود اعتصاباتي كه در اين دوران كارگران راه مي انداختند عمدتا ماهيت اقتصادي داشت و مرتبا بر تعداد اعتصابات و شماره شركت كنندگان در اعتصابات افزوده مي گشت. (2) حال آنكه در ايران، در اواخر حكومت شاه رژيم، ايران در مطلوبترين سطح از قدرت اقتصادي كه در تمام

سلطنت 57 ساله رژيم پهلوي بي سابقه بود به سر مي برد. با افزايش سريع و غير قابل پيش بيني درآمد نفت ،رژيم ايران نه تنها تبديل به يكي از دولتهاي ثروتمند شده بود بلكه جامعه ايراني را به يك جامعه كاملامصرفي تبديل كرده بود. (3) بدين ترتيب ملاحظه مي گردد در حالي كه دولتهاي فرانسه و روسيه از نظراقتصادي در بدترين شرايط بودند و در حقيقت در مرحله ورشكستگي نهايي قرار داشتند دولت ايران با توجه به افزايش ناگهاني و غير قابل پيش بيني قيمت نفت از نظر ذخائر ارزي و توانائيهاي مالي در مطلوبترين ومناسبترين شرايط اقتصادي در تاريخ خود بوده است. 2. اقتدار نظامي رژيمهاي پيش از انقلاب : از مهمترين و در عين حال محسوسترين ابزار قدرت و اعمال حاكميت هر رژيم سياسي به ويژه نظامهايي كه با بحرانها و فشارهاي داخلي مواجه مي باشند و نياز به تهديد و ارعاب و احيانا سركوب حركتهاي معارض ومخالف خود را دارند قدرت نظامي آنها مي باشد. هر گاه در يك نظام سياسي، قدرت نظامي از انسجام لازم برخوردار نباشند و روحيه خود را در اثر شكستيهاي پي در پي از دست بدهد و همچنين دولت بخاطرمشكلات اقتصادي امكان تامين تداركات و خواسته هاي آنها را نداشته باشد و در نهايت قدرت نظامي اعتقاد وايمان خود را به رژيم سياسي از دست بدهد نه تها قدرت سياسي قادر به بهره برداري از چنين نيروي نظامي براي سركوب قدرت اجتماعي معارض نخواهد بود، بلكه خود بصورت يك مدعي خطرناك درآمده و احيانا به گروههاي اجتماعي مخالف خواهد پيوست و احتمال سقوط قدرت سياسي را

شديدا افزايش خواهد داد. فرانسه در طول پنجاه سال قبل از انقلاب مدت 26 سال در جنگ و منازعات مهم بين المللي بوده است ودر اين منازعات جز يك ايالت، نه تنها چيزي بدست نياورده، بلكه شكستها و خسارتهاي عظيم مالي، جاني وارضي به همراه داشته و قابل پيش بيني بود كه افسران ارتش نسبت به سركوب مقاومت در دوره اي كه بحران برعليه مقامات دولتي افزايش يافته بود بي علاقه باشند و اين امر موجب اختلاف و تضاد سياسي و اجتماعي شد به طوري كه نهايتا هر حركت محدودي را براي سركوب مخالفين پادشاه و طبقات محافظه كار مسلط غيرممكن مي ساخت و زمينه را براي پيروزي انقلاب فرانسه مهيا كرد. موقعيت نظامي روسيه نيز در اروپا بدليل جنگهاي كريمه و جنگ 1905 تغيير كرده بود. كشوري كه در1815 تنها قدرت قوي قاره اروپا بود و بعد از 1848 به نظر مي رسيد كه هنوز فاصله زيادي با ساير قدرتهاي اروپايي داشت بعد از جنگ كريمه به حد يكي از چند قدرت مساوي، تنزل يافت و تا زماني كه تزار در سن پطرزبورگ حاكم بود هرگز موقعيت 1815 را پيدا نكرد. جنگ جهاني اول از نظر وسعت و مدت و نزديكي به مرزهاي روسيه از جنگ روس و ژاپن به مراتب مهمتر بود و تاثير بيشتري در داخل كشور بر جاي گذاشت بطوريكه قواي نظامي اين كشور را كاملا به تحليل برده و سربازان كست خورده و بازگشته از جبهه را بصورت مدعياني براي قدرت سياسي حاكم درآورد و به همين علت بود كه انقلاب روسيه در اوج اشتعال جنگ جهاني اول بوجود آمد.

با اين ترتيب ملاحظه مي گردد كه نظام سياسي حاكم بر روسيه قبل از انقلاب نه تنها نيروي نظامي و قواي مسلح نيرومند و وفادار به قدرت سياسي با خود نداشتند بلكه ارتشي شكست خورده، روحيه از دست داده وعاصي شده از نظام با پيوستن به كارگران اعتصابي نقشي مهم در پيروزي انقلاب بازي كردند. اما ارتش شاهنشاهي ايران بر خلاف فرانسه و روسيه در طول حداقل 57 سال قبل از پيروزي انقلاب درهيچ جنگ خارجي مهمي شركت نكرده بود. بيش از هر پادشاهي در ايران محمدرضا شاه به نيروهاي مسلح توجه داشت. او بعنوان فرمانده نيروهاي مسلح، احساس مي كرد كه يك ارتش قوي و نيرومند و در عين حال وفادار به پادشاه، نه تنها مي تواند نظام سياسي او را در قبال مخالفين داخلي حفظ كند بلكه با توجه به جاه طلبيهايش مي تواند ابزار و اهرم لازم را براي دخالت در امور منطقه و همسايگانش و پيشبرد اهداف بين المللي او فراهم نمايد. مي توان با قاطعيت ادعا كرد در فرانسه و روسيه از نظر نظامي با توجه به شكستهاي پي در پي در جنگهاي متعدد ضعيف ترين و نامطمئن ترين وضعيت بوده و ارتشهاي آنها نه تنها حمايت لازم را از نظام سياسي حاكم نمي كردند بلكه نسبت به انقلابيون گرايش نشان داده و بعضا به آنها مي پيوستند، در حاليكه ارتش ايران دربهترين شرايط از نظر نيرو و تجهيزات بوده و جز در موارد استثنايي و آن هم به صورت پراكنده، تا آخرين لحظات عمر رژيم شاه نسبت به نظام وفادار باقي مانده و اكثرا در سركوب انقلابيون نيز كوتاهي

نكردند. (4) كشورهاي مورد بررسي ما هر سه از جمله كشورهايي هستند كه نه تنها داراي موقعيت استراتژيكي مهم وحساس مي باشند بلكه بعنوان قدرتهاي بالفعل يا بالقوه بزرگ محسوب مي شوند و در طول تاريخ نقش فعالي در روابط بين الملل جهاني و منطقه اي بازي كرده و مي كنند. بديهي است كه در قبال تحولات انقلابي اين كشورها چه قبل از پيروزي و چه بعد ازپيروزي كشورهاي ديگر بويژه كشورهاي همسايه و ذينفع عكس العمل نشان داده و به نفع قدرت سياسي حاكم و يا بالعكس در جهت حمايت ازگروههاي اجتماعي معارض فعال مي گردند. در نتيجه مسئله واكنش بين المللي از جمله عوامل مهمي است كه در بررسي قدرت و توانائيهاي رژيم سياسي حاكم قبل از انقلاب ضرورت دارد كه مورد توجه و دقت كافي قرار گيرد. در فرانسه قرن 18 با توجه به جنگهاي طولاني كه لويي پانزدهم وشانزدهم با كشورهاي همسايه خود منجله اترش، روسيه، انگليس واسپانيا داشت نه تنها در شرايط بحراني دوران انقلاب از حمايت آنهابرخوردار نبود بلكه همه اين دول همسايه در جهت تضعيف لويي شانزدهم تلاش كرده و متقابلا به حمايت از گروههاي معارض و مخالف برخواستند. روسيه نيز از اين نظر تفاوت چنداني با فرانسه نداشت بدين معنا كه جنگ جهاني اول و درگيري مستقيم روسيه تزاري در جنگ با آلمان،عثماني و ژاپن دشمني اين دولتها بويژه دولت قدرتمند و نوپاي آلمان رابرعليه خود داشت به طوريكه لنين با حمايت و امكانات فراهم شده اين دولت توانست به انقلابيون روسيه ملحق شده، و پايه انقلاب بلشويكي اكتبر 1917 را بريزد. از طرف ديگر با توجه

به اينكه دولتهاي روسيه تزاري يعني فرانسه و انگليس خود مستقيما با آلمان و متحدينش درگير بودندامكان هيچ نوع حمايتي از تزار روسيه در شرايط بحراني نداشتند. اما دولت ايران و رژيم شاه از حداقل يك دهه قبل ازسقوط خود عليرغم وجود شرايط دو قطبي با توجه به پايان جنگ سرد و آغاز دوره آرامش (5) و همزيستي مسالمت آميز از حمايت كامل دو ابرقدرت، و قدرتهاي بزرگ و منطقه اي، تا آخرين روزهاي حكومتش برخورداربود و متقابلا انقلابيون ايران از هيچگونه حمايت بين المللي برخوردار نبودند. با اين ترتيب در حاليكه دولتين فرانسه و روسيه ازنظر حمايت بين المللي در شرايط نامناسب به سرمي بردند و دول اروپايي اغلب نسبت به رژيمهاي اين دوكشور در شرايط قبل از انقلاب نظر مساعدي نداشته وبعضا تخاصم بودند و نه تنها هيچگونه حمايتي ازنظامهاي سياسي در آن شرايط نكردند بلكه در مواردي به حمايت از انقلابيون پرداختند دولت ايران از اين نظر درشرايط مطلوبي به سر مي برد. 3. پيچيدگي و استحكام رژيم هاي قبل از انقلاب : در هر نظام و سيستم سياسي وجود ابزارهاي قدرت از جمله قدرتهاي اقتصادي، نظامي و حمايت بين المللي بالقوه و في نفسه نمي تواند در جهت تحكيم و تثبيت قدرت سياسي حاكم كارساز و مفيد باشد بلكه توانايي،مهارت و مديريت مطلوب در نظام سياسي است كه مي تواند در مواقع بحراني ابزارهاي قدرت را از قوه به فعل درآورده و به بهترين وجه و در مناسبترين زمان و مكان مورد استفاده قرار دهد در نبردهاي نظامي اغلب اين امر به اثبات رسيده است كه فرماندهي لايق و كارآمد مي

تواند با كمترين امكانات، تجهيزات و نيرو برفرماندهي نالايق و ناتوان و در عين حال با امكانات وسيع پيروز شود. در حاليكه نظامهاي سياسي فرانسه وروسيه عليرغم وجود استبداد حاكم به خاطر بي كفايتيهاي پادشاهان و نفوذ افراد ناصالحي كه در دربار حضورداشتند، هرگز نتوانستند منافع خود را تشخيص داده و در جهت حفظ ثبات و موقعيت رژيم خود مديريت مناسب و توانايي برقرار نموده و تغييرات لازم را اعمال كنند. رژيم شاه بعد از گذراندن دوره پرتلاطمي از تاريخ 38 ساله حكومت خود تدريجا به مرحله اي از اعتماد به نفس و حاكميت مطلقه رسيده و با برخورداري ازمستشاران ورزيده داخلي و خارجي به ويژه برخورداري از پليس مخفي خشني همچون ساواك از توانايي لازم براي حفظ و تداوم قدرت مستبده خود برخوردار بوده است. (6) در تئوري نظام دولتهاي مستبده مي بايست ضعيف شده باشد تا اينكه حركتهاي انقلابي مردمي بتواندتوفيقي كسب كند يا حتي بروز كند. در حقيقت از نظر تاريخي، شورشهاي مردمي به خودي خود قادر نبوده انددولتهاي مستبده را واژگون كنند. در عوض فشار نظامي از خارج اغلب با تضادها و انشعابهاي سياسي ميان طبقه مسلط و دولت به موازات هم مي بايست وجود داشته باشد تا استبداد را تضعيف كرده و راه را براي شورشها و نهضتهاي انقلابي باز كنند. به خاطر همين ضعفها بود كه در انقلاب فرانسه نظام سياسي حاكم نه به علت مخالفت نيروهاي مردمي بلكه تنها به علت استيصال كامل در حل معضلات اقتصادي و سياسي - اجتماعي كشور به مجلس طبقات سه گانه روي آورد و خود را تسليم آنها كرد و آنگاه بود

كه حركتهاي مردمي و تركيب گروههاي اجتماعي شكل گرفت و به روند انقلاب شتاب فزاينده اي داد. و همين طور در انقلاب روسيه نيز اگرچه نيروهاي مخالف وجود داشتند، دسته بنيها و احزاب سياسي مختلف كه با آرمانها و اهداف خاص و متفاوت خود از اوائل قرن بيستم شكل گرفته بودند، نه تنها هيچگونه نقشي در سقوط نظام رومانوفها نداشتند بلكه تصور هم نمي كردند كه بدين سادگي نظام امپراتوري روسيه سقوط كند. البته دولت تزار روسيه عليرغم استيصال و فشار زيادي كه تحمل مي كرد داوطلبانه و راسا خود را تسليم ملت نكرد ولي در مقابل اولين حركت و شورش مردمي كه ناشي از انفجار و وجود بحران اقتصادي بود وبه صورت تظاهرات و اعتصابات كارخانجات و صنايع در شهر پتروگراد متبلور شد، تسليم گرديده و همچون كوه يخي ذوب گرديد. در حاليكه انقلاب ايران در شرايطي پيروز شد كه نظام شاهنشاهي خود را در اوج قدرت و استحكام وتثبيت شده مي ديد و در مقابل مخالفتها و معارضه ها تا آخرين حد توان خود مقاومت مي كرد و گروههاي اجتماعي براي به زانو درآوردن چنين نظامي مي بايست بر اساس برنامه ريزي و بسيج تمام نيروها و قرباني كردن بسياري از انسانها نظام قدرتمند حاكم را سرنگون سازد. قدرت اجتماعي قدرت اجتماعي متشكل از گروههاي اجتماعي فعالي است كه بر پايه ارزشها و باورهاي مسلط و مشترك به هم نزديك شده اند و زماني كه قدرت سياسي توانايي تامين ارزشها و خواسته هاي آنها را نداشته باشد يانخواهد اين ارزشها و خواسته ها را تامين كند گروههاي اجتماعي مايوس شده به دنبال رهبر

يا رهبراني كه مي توانند خواسته ها و نظرات آنها را تعقيب و تامين نمايند حركت خواهند كرد در ايجاد و تشكل قدرت اجتماعي سه ركن اساسي قابل تفكيك هستند: مردم، رهبري و ايدئولوژي. الف - مشاركت مردمي در حالي كه در فرانسه و روسيه ميزان مشاركت مردم در براندازي رژيمهاي مستبده حاكم بسيار اندك بوده و حتي در فرانسه همانطور كه گفته شد، نقشي نداشته اند (7) و رژيم فرانسه به خاطر ضعفهاي خود الزاماتسليم شده و در روسيه تعداد محدودي از كارگران كارخانجات پطرزبورگ و سربازان پادگان همان شهر سر به شورش برداشته و موجبات سقوط خانواده رومانوفها را فراهم كردند (8) در انقلاب اسلامي ايران به استثناي اقليت محدودي و بخش اعظم ارتش كه وابسته به نظام بودند همه اقشار مردم از همه طبقات و گروههاي اجتماعي و در سراسر كشور اعم از شهرها و روستاها، كارگران، كارمندان، كشاورزان، اصناف و ... همه و همه چرخهاي اقتصادي و اداري كشور را از كار انداخته و در مقابل رژيم تا دندان مسلح آن هم با دست خالي ايستادند و آن را ساقط كردند. مطالعات بعدي هم نشان داد كه حتي بعد از پيروزي انقلاب كه زنجيرهاي استبداد و ديكتاتوري گسسته شده و زمينه مناسب براي ايجاد آگاهي سياسي و مشاركت توده هاي مردم فراهم شده بود به تدريج و به علت بي ميلي حاكميتهاي بعد از انقلاب اعم از ميانه روها و راديكالها در دو انقلاب فرانسه و روسيه، اين مشاركت روبه كاهش نهاده است. تاريخ و آمار مشاركت مردم در انتخابات بعد از انقلاب اين نظريه را ثابت مي كند. در مقابل

توده هاي ملت ايران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در انتخابات هاي مكرر و پي در پي شركت كرده اند و حتي در شرايط بحراني و بمباران شهرها هيچيك از انتخابات لازم براي تداوم فعاليتهاي سياسي نظام جمهوري اسلامي متوقف نشده يا به تاخير نيافتاد. در طول ده سال گذشته مردم كشور ما در بيش ازبيست انتخابات (هشت انتخاب رياست جمهوري، پنج انتخاب مجلس شوراي اسلامي، سه انتخاب مجلس خبرگان، يك انتخابات نوع حكومت، و دو انتخابات رفراندوم قانون اساسي و دو انتخابات شوراهاي اسلامي)شركت كرده اند. آمار مشاركت روزافزون مردم در اين انتخابات چشمگير و جالب توجه است. و از همه مهمترحضور همه ساله مردم در اجتماعات و تظاهرات ميليوني كه به خاطر سالگرد انقلاب صورت مي گيرد نشانه حضور، بيداري و حمايت مردم از انقلابشان مي باشد. ب - رهبري نقش و شخصيت رهبر به ويژه زماني روشن تر و برجسته تر مي شود كه توسلات ايدوئولوژيكي گروههاي انقلابي پراكنده و غير منسجم باشد يا سازماندهي آن ضعيف باشد در اين صورت نقش و اهميت رهبري درپروسه انقلابي و در طول زمان توسعه مي يابد. از طرف ديگر نقش رهبران انقلاب را در سه بعد مهم مي توان مشاهده كرد كه عبارت است از رهبر بعنوان ايده ئولوگ انقلاب، رهبر بعنوان فرمانده و نهايتا رهبر بعنوان معمار نظام بعد از پيروزي انقلاب. در بررسي و مقايسه اجمالي ميان نقش رهبران در سه انقلاب مورد بحث مشاهده خواهيم كرد كه در اين ركن از انقلاب نيز مانند ركن مردم انقلاب اسلامي داراي قدرت، امتيازات و ويژگيهايي فوق العاده و استثنايي بوده است كه دو

انقلاب فرانسه و روسيه از آن بي بهره بوده اند. 1- در انقلابهاي فرانسه و روسيه رهبران انقلاب از طبقات متوسط و بالاي جامعه بوده اند در حاليكه درانقلاب اسلامي ايران رهبران انقلاب وابسته و متعلق به طبقات محروم و فقير جامعه بوده اند. 2- در انقلابهاي فرانسه و روسيه به ويژه در انقلاب روسيه رهبران مدافع و نماينده طبقه اي بودند كه خودمتعلق به آن طبقه نبودند در حاليكه در انقلاب اسلامي رهبران انقلاب دقيقا مدافع طبقه اي بودند كه از آن طبقه برخاسته بودند. 3- در انقلابهاي فرانسه و روسيه طبقه روشنفكر و تحصيل كرده رهبري انقلاب را بر عهده داشته و اشراف و روحانيون نقش ضد انقلاب را داشتند در حاليكه در انقلاب اسلامي رهبري ضد انقلاب را روشنفكران وابسته به چپ و راست بر عهده داشتند. 4- در انقلاب فرانسه و روسيه ما به چهره شاخصي كه همه ويژگيهاي سه گانه رهبري را در خود جمع داشته و از نظر ارائه ايدئولوژي، فرماندهي انقلاب و سازندگي بعد از انقلاب داراي استعداد، نبوغ و قدرتي همچون رهبري در انقلاب اسلامي باشد برخورد نمي كنيم. در انقلاب فرانسه چهره هايي مانند لافايت،روبسپير، دوك د. اورلئان مطرح هستند كه هيچكدام رهبري انقلاب را در تمام دوران شكل گيري و پيروزي آن بطور جامع در دست نداشتند. در انقلاب روسيه چهره لنين از چهره هاي شاخص و برجسته تاريخ اين انقلاب مي باشد وي در واقع داراي امتيازات و استعدادها و نبوغ مشخصي بود كه در جهت به مرحله عمل درآوردن آنچه را كه به انقلاب اكتبر1917 معروف است نقش اصلي و محوري داشت. در

حاليكه در سقوط رژيم رومانوفها در فوريه همان سال مطلقا نقشي نداشت چهره هايي مانند زينوويف، كامنف، استالين، تروتسكي و كرنسكي هم از شهرت ويژه اي برخوردار هستند ولي آنها هم دخالتي در سقوط رژيم نداشتند. در حقيقت سقوط رژيم تزاري در اثر يك حركت خودجوش و بدون رهبري صورت گرفت. بطور خلاصه مطالعات ما نشان مي دهد نه در انقلاب فرانسه و نه در انقلاب روسيه به چهره اي با ويژگيهاي ايدئولوگ و فرمانده انقلاب برخورد نمي كنيم آنهايي را كه نام برديم هيچكدام نه ايدئولوگ انقلاب بودند و نه فرمانده آن بلكه سازندگان و معماران دولتهاي بعد از انقلاب بودند. آنها اشخاصي بودند كه بر اسب سركش تحولات بعد از سقوط نظام سوار شده و در سير تحولات بعدي اثر گذاردند. در حاليكه در انقلاب اسلامي رهبرانقلاب حضرت امام خميني(ره) بويژه با برخورداري از جايگاه مرجعيت ديني و با نبوغ، قدرت و ويژگيهاي خاصي كه داشتند كه در نوع خود بي نظير بود نقش ايدئولوگ، فرمانده و معماري انقلاب را به نحو احسن و درطول ربع قرن از حيات پربركت خود بر عهده گرفته و ايفاء كردند. ج - ايدئولوژي با توجه به اينكه تنها عامل مشروعيت و انسجام در جامعه و نظام قبلي در هر سه كشور نهادهاي پادشاهي بوده كه در موقعيت انقلابي بي اعتبار شده بودند بنابراين ايدئولوژيهاي انقلاب مطرح مي شوند تا آنكه تجديدبنا و اعمال قدرت دولتي را بر مبناي جديدي توجيه و استدلال كنند. ضمنا مكاتب مطرح شده به نخبگان انقلابي كمك مي كند تا انسجام و تشكل لازم را براي حركت توده ها در جهت مبارزات

و فعاليتهاي سياسي تحقق بخشند. با بررسي اجمالي از ايدئولوژيهاي حاكم بر انقلابهاي مورد نظر درمي يابيم در حالي كه مكتبهاي ليبراليسم و ماركسيسم در فرانسه و روسيه با برداشتهاي مادي خود افق محدودي را براي پيروان خود در همين دنيا وتنها از يك زاويه فراهم مي كردند، نقش مهمي هم در ايجاد انگيزه لازم در براندازي رژيمهاي پادشاهي فرانسه و روسيه نداشته اند و حتي در پياده كردن ارزشها و معيارهاي خود بعد از سقوط نظامهاي مطرود با مشكل مواجه شده و الزاما تغييرات زيادي بر نظريات تئوريكي خود اعمال كردند. از طرف ديگر هر دو مكتب براي مردم فرانسه و روسيه نامانوس بود و با بنيانهاي عقيدتي عامه مردم كه غالبا مذهبي بود در تعارض بود لذا اين ايدئولوژيها هرگز نتوانستند خميرمايه لازم را در ايجادتشكل، انسجام، و وحدت اقشار و توده هاي جوامع خودفراهم كنند و تنها به عنوان ايدئولوژي طبقه خاص روشنفكر و با تعابير متفاوت باقي ماندند. در حالي كه مكتب اسلام كه از 1400 سال قبل به ايران وارد شده بود و با مردم مانوس بوده و قاطبه مردم به آن اعتقاد داشته و با آن زيست كرده و در تاروپود زندگي آنها نفوذ و رسوخ كرده بود و با توجه به جهان بيني الهي افق بسيار وسيعي براي پيروان خود فراهم كرده علاوه بر آنكه سعادت اخروي را نويد مي داد براي همين دوره كوتاه زندگي در اين دنيا نيز دستورالعملها و راهنماييهاي لازم براي امور روزمره زندگي فردي و اجتماعي و اداره جامعه در جهت تامين سعادت دنيوي فراهم كرده بود و در مقايسه با دو مكتب

ديگر از عظمت ويژه اي برخوردار است. بويژه آنكه در مكتب تشيع با برخورداري از جوهره هاي لازم انقلابي زمينه هاي كاملا مساعدي براي بهره مندي از يك مكتب قدرتمند در پروسه انقلاب اسلامي در ايران فراهم بود. انقلابهاي فرانسه و روسيه نه تنها برعليه دولت بلكه برعليه روحانيت و كليسا بود. كليسا در فرانسه فرانسوي شده، از حيطه اقتدار پاپ در واتيكان خارج گرديد و در روسيه مطرود و مقهور شد در حالي كه درانقلاب اسلامي تمام وحانيت شيعه برعليه دولت قيام كرد و انقلاب را رهبري نمود. موفقيت ايدئولوژي انقلابي اسلام همچون امري ارزشمند و علامت مميزه انقلاب اسلامي در ايران بود.اين ايدئولوژي پاسخي قدرتمند به خواسته هاي سياسي شده معاصر و در عين حال مايوس شده از مكاتب مادي بود. اين ايدئولوژي در عين بهره برداري از همه امتيازات تكنولوژيكي و تجربه نهضتهاي ايدئولوژيكي وسياسي غرب به كار گرفته شد. به عبارت ديگر اين ايدئولوژي امتياز قابل توجهي بر كمونيسم كه با مذهب درتعارض است، داشت. به جاي اينكه يك جايگزيني جديدي براي مذهب خلق كند همان طور كه كمونيستهاكردند، انقلاب اسلامي مذهب پرتلاش و تهاجمي را كه وجود داشت به كار گرفته و با ابزار ايدئولوژيكي موردنياز براي جنگ در صحنه سياست مردمي مجهز گرديد. با اين عمل آنها كمك بزرگي و ممتازي به تاريخ جهان كردند. بنا به گفته زاگورين، نويسنده آمريكايي، اگر امروز كسي بپرسد كه در تئوري انقلاب ماركس چه چيزي معتبر و چه چيز بي اعتبار مي باشد، جواب بايد اين باشد كه آن تئوري ديگر به گذشته و تاريخ تعلق دارد. عدم تناسب نظريه ماركس آنگاه

آشكار شد كه برخلاف پيش بيني ماركس انقلابها در پيشرفته ترين كشورهاي غربي تحقق نيافت و در عوض سوسياليسم در عقب افتاده ترين جوامع كشاورزي روسيه و چين به مرحله اجرادرآمد. با رشد تحقيق روي بسياري از انقلابها اين امر به اثبات رسيد كه مدل ماركس به خاطر ساده انگاري بيش از حد آن غير قابل بهره برداري است و در حقيقت مانعي براي درك بيشتر انقلابها است. (9) بدين ترتيب ملاحظه مي گردد كه رمز پيروزي انقلاب اسلامي را تنها مي توان در عظمت و مديريت وميزان اعمال گسترده سه ركن انقلاب يعني مردم، رهبري و مكتب جستجو كرد كه توانست برخلاف پيش بينيها و محاسبات تحليل گران و حيرت جهانيان نظام قدرتمند و كهن شاهنشاهي را به زانو درآورده و آن را سرنگون سازد. پيروزي انقلابهاي فرانسه و روسيه نه ناشي از انسجام، استحكام، و قدرت نيروهاي انقلابي بوده است بلكه به خاطر ضعف بنيادين رژيمهاي حاكم بود كه ساختار حكومتي را شديدا پوسانده و بحرانهاي نظامي اقتصادي و فشارهاي بين المللي اين ضعيف را تشديد كرده بودند به طوريكه سقوط نظام سياسي را امري اجتناب ناپذير ساخت. در واقع گروههاي اجتماعي رقيب در جو ناشي از خلاء قدرت و حاكميت سياسي به عنوان و وارثان نظام از هم پاشيده و دور از صحنه شده و به عنوان نيروهاي انقلابي به تلاش و رقابت برخاسته و قدرت را به دست گرفتند. بر اساس همين مقايسه ها است كه ملاحظه مي گردد كه انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلابهاي فرانسه و روسيه از عظمت به مراتب بيشتري برخوردار است. پيروزي انقلاب اسلامي بيشتر در

كانونهاي سياسي و دانشگاهي موجب حيرت شد كه بر اساس مطالعات خود از انقلابهاي گذشته هرگز نمي توانستند تصور كنند كه چنين حادثه اي در ايران اتفاق افتد. مطالعات سازمانهاي اطلاعاتي آمريكا آپ ا و آپ ا چهار ماه قبل از سقوط رژيم شاه به اين جمع بندي رسيده بود كه ايران نه در شرايط انقلابي و نه پيش از انقلاب است و براي ده سال آينده رژيم شاه پابرجا است. تداسكاچيل در اين زمينه مي گويد: «سقوط رژيم شاه، آغاز نهضت انقلابي ايران مابين 1977 تا 1979، به عنوان يك شگفتي ناگهاني براي ناظرين خارجي اعم از دوستان شاه تا روزنامه نگاران و دانشمندان علوم سياسي و اجتماعي از جمله آنهايي كه همچون من به اصطلاح از كارشناسان انقلابهاي هستيم، بود. همه ما حوادث انقلاب را با حيرات و ناباوري نظاره مي كرديم. بالاتر از همه انقلاب ايران پديده اي كاملا خلاف قاعده و طبيعت بود. اين انقلاب محققا يك انقلاب اجتماعي است. معذالك پروسه انقلاب مخصوصا حوادثي كه منجر به سقوط شاه بود،علتهايي را كه در مطالعه تطبيقي خود از انقلابهاي فرانسه، روسيه و چين مطرح كرده بود، زير سئوال برد.انقلاب ايران آشكارا آن قدر مردمي بود و آن قدر روابط اساسي و پايه فرهنگي - اجتماعي و اقتصادي -اجتماعي را در ايران تغيير داد كه حقيقتا از نمونه انقلابهاي اجتماعي - تاريخي بزرگ مي باشد.» (10) اينك اين سئوال مطرح مي گردد كه اگر انقلابهاي فرانسه و روسيه را انقلابهاي كبير بناميم، انقلاب اسلامي را چه بناميم و اگر انقلاب اسلامي، انقلابي واقعي و تمام عيار است، آنچه را كه در فرانسه

و روسيه رخ داده است چه بايد ناميد؟ به همين جهت است كه گفته اسكاچيل صدق مي كند كه انقلابهاي فرانسه و روسيه آمدند وساخته نشدند ولي انقلاب اسلامي ايران نيامد بلكه با توجه به شرايط موجود ساخته شد آن هم نه به سادگي بلكه با تجهيز همه امكانات مردمي سراسر كشور و از همه اقشار و طبقات اجتماعي و با رهبري قوي و پرداخت بهايي گزاف كه همانا قرباني كردن چند صد هزار انسانهاي عاشق انقلاب بود، و به همين دليل بوده كه ظهورپيروزي انقلاب اسلامي حيرت و شگفتي همگان بر برانگيخت. و به يقين مي توان ادعا كرد كه انقلاب اسلامي انقلابي بي نظير در تاريخ بشريت مي باشد. پي نوشتها: 1. از جمله انقلابهاي موفق مي توان از انقلاب 1789 فرانسه، 1917 روسيه، 1949 چين، 1959 كوبا و 1979 و ايران نام برد. 2. دوك داورلئان (نايب السلطنه) در 1715 در اين زمينه مي گويد "ديناري وجه نقد در خزاين سلطنتي و صندوقهاي عايدات نداريم كه لازمترين مصارف را بتوان پرداخت چون به امور مالي رسيدگي مي كنم، مي بينم خالصجات دولتي فروخته شده،عوايد دولتي تقريبا معدوم گرديده و عايدات عادي نيز بعنوان مساعده به مصرف رسيده و انواع و اقسام اسناد تعهدآور مالي دولتي در دست مردم است كه به مبالغ هنگفت بالغ شده و حتي محاسبه و تعيين ميزان آن نيز از امكان خارج است."(آلبرماله و ژوال ايزاك، "تاريخ قرن هيجدهم و انقلاب فرانسه"/ جلداول/ انتشارات ابن سينا/ ص 9) 3. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه به كتاب انقلاب ناتمام روسيه نوشته ايزاك دويچر همچنين كتاب تاريخ روسيه شوروي/انتشارات

بيگوند/ جلد اول مراجعه كنيد. 4. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه به كتاب مقايسه سه انقلاب فرانسه، روسيه و ايران نوشته نگارنده مراجعه كنيد. 5. كاترين چورلي در سال 1943 با يقين ادعا مي كند "زماني كه ارتشي همه قدرتهاي خود را در مقابل خيزش يا شورش به كارگيرد، هيچ انقلابي به پيروزي نخواهد رسد." به نقل از 6.Detence d>Revelution" Theory Society. USA,1982Voi,11NO3,284 منابع مقاله:

فصلنامه كتاب نقد، شماره 13، محمدي، منوچهر؛

امام خميني و خيزش جهاني اسلام

امام خميني و خيزش جهاني اسلام هوالذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحّق ليظهره علي الدين كله ولوكره المشركون.1 با وقوع انقلاب عظيم اسلامي به رهبري ابر مردي كه ايمان و عرفان و شجاعت اش ريشه در تعاليم و تربيت قرآني اهل بيت عصمت و طهارت(ع) داشت، بار ديگر وعده هاي برحق و بشارت آميز خداوند سبحان مبني بر دفاع از ايمان آورندگان عملي گشت و خورشيد پر فروغ اسلام بر بشر معاصر پرتوافشاني نمود و در عرصه هاي مختلف زندگي مسلمانان سراسر جهان حيات مجدد يافت و جوامع اسلامي تولد دوباره جنبشهاي اسلامي را تجربه نمودند؛ چنانكه تحليل گران وقايع بين المللي تصريح مي نمايند: «آثار انقلاب اسلامي از مرزهاي ايران فراتر رفته است. (اين انقلاب( بزرگ ترين منبع الهام دهنده براي جنبشهاي سياسي و اسلامي در خاورميانه و جهان بوده است.»2 حيات دوباره شعائر اسلامي، رويكرد مسلمانان، به ويژه نسل جوان به تفكر اسلامي، پيروزي اسلام گرايان در انتخابات مجالس و شهرداريهاي كشورهاي اسلامي، تشكيل دولتهايي با اهداف و شعارهاي اسلامي و حضور انبوه مسلمانان در محافل مذهبي، تنها بخشي از آثار روح خودباوري مسلمانان است كه حضرت امام خميني با

نفس مسيحايي خود در پيكر نيمه جان جوامع اسلامي دميدند؛ همان گونه كه مقام معظم رهبري فرمودند: امام بزرگوار با اين انقلاب، مسلمانان را نشاط بخشيد و اسلام را زنده كرد و امروز اسلام آرزو و آمال نسلهاي جوان و يا كار كشته و روشنفكران است.3 اما در عين حال آن چه اكنون بيش از هر چيز تعجب تحليل گران بين المللي را برانگيخته و توجه صاحب نظران را به شدت به خود معطوف داشته تأثيرات وسيع و غير منتظره اي است كه انقلاب اسلامي در ميان غير مسلمانان به ويژه در جوامع غربي برجاي گذاشته است. هر تحليل گر منصفي با بررسي و تحليل همه جانبه پديده فوق، بر اين مطلب واقف مي گردد كه امام خميني(ره) با طرح انديشه متعالي اسلام و دعوت جهانيان به آن، فصل جديدي در تاريخ حيات ديني و معنوي انسان معاصر گشودند.

جهان، تشنه اسلام ناب محمدي دلايل كافي و شواهد و قرائن متعددي حاكي از اين است كه: انسان كنوني با سرخوردگي شديد از زندگي عاري از معنويت، شوق وصول به سرچشمه حقيقت را دارد و آنچه در اين عصر، انسان معنويت خواه و خداجو در جست وجوي آن است گوهر ارزشمندي است كه تنها در ساحت قدسي آموزه هاي اسلامي قابل وصول است؛ از اين رو جريان معنويت خواهي و دين گرايي عصر حاضر، ناچار به رستاخيز جهاني اسلام خواهي منتهي خواهد گرديد. رهبر كبير انقلاب اسلامي با دركي عميق از تحولات جاري جامعه جهاني و شناختي دقيق از مطلوب واقعي انسان حقيقت جوي عصر حاضر و در تبيين واقعيت فوق تأكيد مي فرمايد: «امروز جهان تشنه

فرهنگ اسلام ناب محمدي است».4 چنان كه خلف شايسته ايشان نيز تصريح مي نمايد: «دنياي امروز خواستار اسلام حقيقي مي باشد.»5

ابطال نظريه پايان نقش تاريخي اسلام با حيات مجدد اسلام و بيداري مسلمانان جهان در عصر امام خميني(ره) تحليلهايي كه بر پايه اثبات ركود تدريجي اسلام استوار بود به شدت از اعتبار ساقط گشته است تا آنجا كه حتي يكي از سياست مداران معروف غرب با تأييد رشد بسيار سريع اسلام در جهان حاضر مي گويد: هگل فيلسوف آلماني معتقد بود نقش اسلام به لحاظ تاريخي تمام شده است ولي اين قضاوت درباره اين دين جهاني اشتباهي بيش نبود و بسياري از اروپاييها نيز دچار تصور نادرست هگل از اسلام شدند.6 برخلاف تحليلهاي بعضي از نظريه پردازان با حيات مجدد دين اسلام، رشد سريع و جهاني آن آغاز گشته است: به طور كلي اين غير قابل انكار است كه امروزه گرچه دينهاي بزرگ در حال عقب نشيني و يا دست كم سرگرم دفاع از خود هستند... اسلام رو به پيشرفت نهاده است.7

واقعيت صدور انقلاب اسلامي پيروزي انقلاب اسلامي ايران فضاي مناسبي را جهت تجلي دوباره مكتب اسلام براي جهانيان فراهم نمود و آرمان صدور انقلاب نيز از همين ناحيه تكوين يافت. حضرت امام(ره) در ترسيم واقعيت فوق با بيان اين مطلب كه «الآن موج نهضت شما و انقلاب شما در عالم... رفته است»8 و «انقلاب شما بحمداللّه صادر شده است نه اين كه صادر مي شود»9. مي فرمايند: اسلام بحمداللّه يك جلوه اي كرده است در همه دنيا.10 شما بدانيد از مركز ايران اسلام پرتوش در تمام دنيا رفته است.11 انقلاب ما صادر شده است

و در همه جا اسم اسلام است و مستضعفين به اسلام چشم دوخته اند.12 ايشان در جاي ديگر تأكيد مي نمايد: معتقدين به اصول انقلاب اسلامي در سراسر جهان رو به فزوني نهاده اند... به ملت دلاور ايران عرض كنم خداوند آثار و بركات معنويت شما را به جهان صادر نموده است.13

اعتراف به شكوفايي جهاني اسلام اكنون رسانه هاي خبري، مجامع تحقيقاتي و شخصيتهاي بين المللي و تحليل گران سياسي و مفسران تحولات جهاني در حجم گسترده اي به تشريح و تحليل نهضت جهاني اسلام خواهي پرداخته اند. روزنامه آلماني فرانكفورتر الگمانيه در مقاله اي تحت عنوان «بازگشت اسلام» با اشاره به امواج گسترده اسلام گرايي در سطح جوامع بشري مي نويسد: پس از شكست مدلهاي غربي از ليبراليسم تا ماركسيسم بايد شاهد رنسانس اسلام بود.14 روزنامه پر تيراژ سيدني مورنينگ هرالد نيز در يكي از شماره هاي خود (در سال 1985) طي گزارشي مي نويسد: اسلام از مرزهاي جغرافيايي عبور مي كند مكاتب سياسي و رژيمهاي ملي را پشت سر مي گذارد و كشورهاي مختلف شاهد تحرك سياسي و رشد پاينده اسلام هستند.15 گزارشگر شبكه تلويزيوني پر بيننده سي.ان.ان آمريكا در برنامه نيم ساعته اي به مناسبت پايان ماه مبارك رمضان (1374) تصريح كرد: ماه مبارك امسال نشانگر رشد فزاينده اسلام و علاقه روزافزون سراسر دنيا به فراگيرترين دين جهان بوده است. اين شبكه به نقل از دانشمند مسلمان اضافه نمود: اسلام شاهد يك دوره شكوفايي دوباره است.16 خبرگزاري ايتاليا (انسا) هم با مخابره گزارشي اعلام نمود: اسلام در نقاط مختلف جهان از مرزها فراتر رفته و به سيستمي براي احياي مجدد زندگي در

دنياي پر بحران كنوني... تبديل گشته است.17 راجر هاردي كه چندي پيش براي شبكه تلويزيوني BBC برنامه اي به نام «فرزندان امام خميني» تهيه كرده بود با اشاره به نتايج تحقيقات خود پيرامون رشد جهاني و سريع اسلام اظهار مي دارد: اسلام امروز بزرگ ترين مسئله غرب است و حتي يك مسئله بين المللي است. اسلام امروز نه فقط مسئله مربوط به خاورميانه است بلكه عالم گير شده و مبارزه با آن بسيار مشكل.18 كلاوس كينكل، وزير اسبق امور خارجه آلمان، طي مقاله اي با اعتراف به اين كه «روز به روز نفوذ اسلام بيشتر مي شود و هم اكنون مسلمانان در 45 كشور دنيا اكثريت جمعيت اين كشورها را تشكيل مي دهند»، مي نويسد: در حالي كه پيرامون اسلام در حدود 30 سال قبل برابر با 18% جمعيت دنيا بود اينك به 41 جمعيت دنيا (4/1 ميليارد) رسيده است.19 راديو بي.بي.سي هم به نقل از يك تازه مسلمان انگليسي مي گويد: «ما بايد در انتظار پيروزي اسلام در سراسر جهان باشيم».20

چشم انداز روشن اسلام در جهان مطابقت آموزه هاي تعاليم اسلامي با فطرت الهي انسانها و واقعيتهاي زندگي عصر حاضر، ادامه روند روزافزون اسلام خواهي ملل مختلف جهان آينده اي بسيار درخشان را براي دين خاتم نويد مي دهد تا آنجا كه ولي امر مسلمين تصريح مي نمايد: چشم انداز جهان امروز گوياي آن است كه قرن 21 ميلادي قرن اسلام است.21 صاحب نظران و تحليل گران تحولات جهاني نيز با بررسي واقعيتهاي موجود به انحاء مختلف واقعيت فوق را مورد تأييد و تأكيد قرار مي دهند. دكتر روبرت كرين، مشاور وقت نيكسون رياست

جمهوري اسبق آمريكا و رئيس بنياد تمدن نوين اين كشور، در مصاحبه با هفته نامه «المسلمه» چاپ لندن در همين ارتباط اظهار مي دارد: من مي گويم قدرت اسلام برترين قدرت قرن بيست و يكم خواهد بود.22 روزنامه ايتاليايي ايل جورناله به نقل ازاسقف ماجوليني مي نويسد: آينده از آن اسلام است.23 و نيكولاي كاسيوسي يرا «استاد تاريخي دانشگاه كوبا» نيز با صراحت در اين زمينه مي گويد: من معتقدم در سالهاي 2000 اسلام نخستين دين جهاني خواهد شد.24

پي نوشتها : 1 .توبه (9) آيه 33: «او خداوندي است كه رسولش را با هدايت و دين حق بر بشر فرستاد تا بر همه مكاتب و فرقه ها غالب آيد ولو مشركان را خوش نيايد.» 2 .دكتر ماروين زونيس، استاد دانشگاه ميشگان آمريكا و كارشناس مسائل ايران، در مصاحبه با روزنامه رسالت، 17/11/79. 3 .سخنراني معظم له در دومين سالگرد رحلت امام«ره» 14/3/70. 4 .صحيفه نور، ج20، ص33. 5 .در ديدار اعضاي كميته هماهنگي فعاليتهاي تبليغاتي سازمان كنفرانس اسلامي با معظم له 4/3/77. 6 .كلاوس كينكل (وزير اسبق امور خارجه آلمان) «اسلام همسايه»، روزنامه فرانكفورتر الگمانيه، روزنامه جمهوري اسلامي، 30/11/77. 7 .روژه دوپاسكيه، سرگذشت اسلام و سرنوشت انسان، ترجمه علي اكبر كسمائي، ص12 و 27. 8 .صحيفه نور، ج17، ص63. 9 .همان، ج18، ص169. 10.همان، ج18، ص140. 11.همان، ج19، ص195. 12.همان، ج15، ص200. 13.همان، ج20، ص233. 14.روزنامه جمهوري اسلامي، 27/11/72. 15.ماهنامه اميد انقلاب، ش222. 16.نشريه يا لثارات، ش25، 27/11/74. 17.روزنامه جمهوري اسلامي، 15/10/72. 18.همان، 15/1/69. 19.روزنامه جمهوري اسلامي، 30/11/77، به نقل از خبرگزاري جمهوري اسلامي، مقاله اسلام همسايه، روزنامه آلماني فرانكفورتر الگمانيه. 20.روزنامه جمهوري اسلامي، 9/6/72.

21.در ديدار اعضاي كميته هماهنگي فعاليتهاي تبليغاتي سازمان كنفرانس اسلامي با معظم له، 4/3/77. 22.كلمه دانشجو، ش16، تير 75. 23.كيهان هوايي، 25/4/76. 24.فصلنامه حضور، ش 22، زمستان 76.

صدور انقلاب

صدور انقلاب سؤال: آيا هيچ احتمال مي رود كه يك انقلاب موفق در ايران، كشورهاي خليج را نيز تحت تأثير قرار دهد؟ جواب: هيچ حادثه اي در جهان امروز در هر نقطه اي كه اتفاق مي افتد بدون تأثير در نقاط ديگر نيست لكن ميزان اثر پذيري مردم در نقاط ديگر بستگي به آگاهي و انتخاب خود آنان دارد. (1) و ما به تمام جهان تجربه هايمان را صادر مي كنيم و نتيجه مبارزه و دفاع با ستمگران را بدون كوچكترين چشمداشتي، به مبارزان راه حق انتقال مي دهيم و مسلما محصول صدور اين تجربه ها .جز شكوفه هاي پيروزي و استقلال و پياده شدن احكام اسلام براي ملت هاي در بند نيست.روشنفكران اسلامي همگي با علم و آگاهي بايد راه پر فراز و نشيب دگرگون كردن جهان سرمايه داري و كمونيزم را بپيمايند و تمام آزاديخواهان بايد با روشن بيني و روشن گري، راه سيلي زدن بر گونه ابر قدرت ها و قدرت ها، خصوصا آمريكا را بر مردم سيلي خورده كشورهاي مظلوم اسلامي و جهان سوم ترسيم كنند.من با اطمينان مي گويم اسلام ابر قدرت ها را به خاك مذلت مي نشاند، اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را يكي پس از ديگري بر طرف و سنگرهاي كليدي جهان را فتح خواهد كرد. (2) ما يك ملتي بوديم كه در تحت فشار ابر قدرت ها بوديم و الان از تحت فشار آنها بيرون

آمديم و داريم به پيش ميرويم و اين اعتلاي ملت است.اعتلا به اين نيست كه شكم ما سير باشد، اعتلا به اين است كه ما مسلكمان را و مكتبمان را گسترش خواهيم داد به همه ممالك اسلامي، بلكه در همه جا كه مستضعفين هستند و ما رو به اعتلا هستيم و بشر را رو به اعتلا مي خواهيم ببريم. (3) اگر بخواهيد به همه مشكلات پيروز بشويد بايد همه محكم بايستيد در مقابل همه قدرت ها، بايد مهيا كنيد خودتان را در مقابل همه مشكلات، بايد ارزش هاي انساني را از اينجا به همه جا صادر كنيد، و استقلال خودتان را همه جور، استقلال فرهنگي، استقلال اقتصادي، استقلال اجتماعي همه اينها را بايد شما محكم نگاه داريد و اين در سايه اين است كه توجه به مكتب اسلام و اتكال به خداي بزرگ و با هم هم پيمان شدن و همه قشرها برادر دانستن يكديگر است . (4) من اميدوارم كه اين عدالتي كه به يمن وجود اسلام و اولياء اسلام در بين بشر آمد، ما بتوانيم بعد از دو هزار و پانصد سال ظلم و رژيم ظالم و بعد از پنجاه سال خيانت و ظلم، ستم و چپاولگري بتوانيم انشاء الله تعالي در ايران اولا و در ساير جهان بعدها پياده كنيم. (5) و ما موظفيم كه اسلام را در همه جاي دنيا معرفي كنيم.اسلام مظلوم است الان در دنيا، غريب است در دنيا، ما يك دسته كوچكي هستيم تبليغاتمان ناقص، مبلغ كم داريم و آنها همه رسانه هاي گروهي دست شان است و هر چه مي خواهند پول هاي زيادي هم دارند و

خرج اين كارها را مي كنند.ما معذلك نبايد مأيوس بشويم.ما با همين عده قليل همانطوري كه آن قدرت بزرگ شيطاني محمد رضا را كه دنبالش همه قدرت ها بود به همت همين جوان هاي ايران شكستيم و كنارش زديم و اسلام را انشاء الله به آنطوري كه خواست خداست در اينجا پياده خواهيم كرد و مشغول پيشرفت در اين امر هستيم...و من اميدوارم كه همانطور كه اينها شد، با همت والاي دانشگاه و فيضيه تبليغات دامنه دار پيدا بشود و در يك مدت كوتاهي انشاء الله تبليغات به جايي برسد كه همه دنيا را ما پر از مظاهر اسلام بكنيم. (6) ما انقلابمان را به تمام جهان صادر مي كنيم چرا كه انقلاب ما اسلامي است و تا بانگ لا اله الا الله و محمد رسول الله بر تمام جهان طنين نيفكند مبارزه هست و تا مبارزه در هر كجاي جهان عليه مستكبرين هست ما هستيم. (7) مسؤولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست.انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت حجت ارواحنا فداه است كه خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.مسائل اقتصادي و مادي اگر لحظه اي مسؤولين را از وظيفه اي كه بر عهده دارند.منصرف كند، خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد.بايد دولت جمهوري اسلامي تمامي سعي و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمايد، ولي اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است منصرف كند. مردم عزيز

ايران كه حقا چهره منور تاريخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند، بايد سعي كنند كه سختي ها و فشارها را براي خدا پذيرا گردند تا مسؤولان بالاي كشور به وظيفه اساسي شان كه نشر اسلام درجهان است برسند. (8) به لطف خدا در حاكميت جمهوري اسلامي ما اختلافي بر سر مواضع اصولي، سياسي و اعتقادي وجود ندارد و همه مصمم اند تا توحيد ناب را در بين ملل اسلامي پياده نموده و سر خصم را به سنگ بكوبانند، تا در آينده اي نه چندان دور به پيروزي اسلام در جهان برسند. (9) ما اين واقعيت را و حقيقت را در سياست خارجي و بين الملل اسلامي مان بارها اعلام نموده ايم كه در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و كم كردن سلطه جهانخواران بوده و هستيم، حال اگر نوكران آمريكا نام اين سياست را توسعه طلبي و تفكر تشكيل امپراطوري بزرگ مي گذارند، از آن باكي نداريم و استقبال مي كنيم.ما در صدد خشكانيدن ريشه هاي فاسد صهيونيزم، سرمايه داري و كمونيزم در جهان هستيم، ما تصميم گرفته ايم به لطف و عنايت خداوند بزرگ نظام هايي را كه بر اين سه پايه استوار گرديده اند نابود كنيم و نظام اسلام رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را در جهان استكبار ترويج نماييم، و دير يا زود ملت هاي در بند شاهد آن خواهند بود.ما با تمام وجود از گسترش باج خواهي و مصونيت كارگزاران آمريكايي حتي اگر با مبارزه قهرآميز هم شده باشد جلوگيري مي كنيم.انشاء الله ما نخواهيم گذاشت از كعبه و حج، اين منبر بزرگي كه بر بلنداي

بام انسانيت بايد صداي مظلومان را به همه عالم منعكس سازد و آواي توحيد را طنين اندازد، صداي سازش با آمريكا و شوروي و كفر و شرك نواخته شود.و از خدا مي خواهيم كه اين قدرت را به ما ارزاني دارد كه نه تنها از كعبه مسلمين كه از كليساهاي جهان نيز ناقوس مرگ آمريكا و شوروي را به صدا در آوريم. (10) هيهات كه خميني، در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان وكافران به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا و امت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظاره گر صحنه هاي ذلت و حقارت مسلمانان باشد.من خون و جان ناقابل خويش را براي اداي واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم .قدرت ها و ابر قدرت ها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خميني يكه و تنها هم بماند به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت پرستي است ادامه مي دهد و به ياري خدا در كنار بسيجيان جهان اسلام، اين پا برهنه هاي مغضوب ديكتاتورها، خواب راحت را از ديدگان جهانخواران و سرسپردگاني كه به ستم و ظلم خويشتن اصرار مي نمايند سلب خواهد كرد . (11) ما بايد در صدور انقلابمان به جهان كوشش كنيم و تفكر اينكه ما انقلابمان را صادر نمي كنيم كنار بگذاريم، زيرا اسلام بين كشورهاي مسلمان فرقي قائل نمي باشد و پشتيبان تمام مستضعفين جهان است از طرفي ديگر تمام قدرت ها و ابر قدرت ها كمر

به نابودي مان بسته اند و اگر ما در محيطي در بسته بمانيم قطعا با شكست مواجه خواهيم شد.ما بايد حسابمان را صريحا با قدرت ها و ابر قدرت ها يكسره كنيم و به آنها نشان دهيم كه با تمام گرفتاري هاي مشقت باري كه داريم، با جهان برخوردي مكتبي مي نمائيم. (12) اينكه مي گوئيم بايد انقلاب ما به همه جا صادر بشود، اين معني غلط را از آن برداشت نكنند كه ما مي خواهيم كشور گشائي كنيم.ما همه كشورهاي مسلمين را از خودمان مي دانيم.همه كشورها بايد در محل خودشان باشند، ما مي خواهيم اين چيزي كه در ايران واقع شد و اين بيداري كه در ايران واقع شد و خودشان را از ابر قدرت ها فاصله گرفتند و دادند و دست آنها را از مخازن خودشان كوتاه كردند، اين در همه ملت ها و در همه دولت ها بشود.آرزوي ما اين است.معني صدور انقلاب ما اين است كه همه ملت ها بيداربشوند و همه دولت ها بيدار بشوند و خودشان را از اين گرفتاري كه دارند و از اين تحت سلطه بودني كه هستند و از اينكه همه مخازن آنها دارد به باد مي رود و خودشان به نحو فقر زندگي مي كنند نجات بدهد. (13) و ما مي گوئيم اسلام را ما مي خواهيم صادر كنيم، معنايش اين نيست كه ما سوار طياره بشويم و بريزيم به ممالك ديگر.يك همچو چيزي نه ما گفتيم و نه ما مي توانيم.اما آنكه ما مي توانيم اين است كه مي توانيم به وسيله دستگاه هائي كه داريم، به وسيله همين صدا و سيما، به

وسيله مطبوعات، به وسيله گروه هائي كه در خارج مي روند، اسلام را آنطوري كه هست معرفي كنيم.اگر آنطوري كه هست معرفي بشود.مورد قبول همه خواهد شد.بشر فطرتش يك فطرت سالم است، اگر يك چيزي را القا بكنند، روي فطرت سالم خودش قبول مي كند و قدرتمندها از همين معنا مي ترسند.بنابراين ما يك وظيفه بسيار بزرگ در عهده داريم.نه ما تنها، همه مسلمان ها و نه شما تنها، همه قشرهائي كه در ايران و در خارج ايران هستند و متعهد به اسلام هستند، وظيفه بزرگي داريم و آن اينكه اسلام را آنطوري كه هست، آنطوري كه خداي تبارك و تعالي فرموده است، آنطوري كه در روايات و در قرآن ما هست، آنطور به مردم ارائه بدهيم و به دنيا ارائه بدهيم و همين خودش از هزارها توپ و تانك بيشتر مي تواند مؤثر باشد.آن چيزي كه با ارشاد حاصل بشود، قلب مردم را بر مي گرداند و اين كار، اين هنر از اسلام مي آيد و اين هنر از احكام اسلام مي آيد، نه با يك توپ و تانك بخواهد كار بكند. (14) شما آقاياني كه در سفارتخانه ها هستيد موظفيد عقلا و شرعا به اينكه هر چه ساده تر، سفارتخانه هاتان هر چه ساده تر باشد و كيفيت معاشرتتان با آن اشخاصي كه كارمند هستند در آنجا و به اصطلاح شما زير دست گفته مي شوند، برادرانه باشد و در عين حالي كه آنها بايد از شما بپذيرند مطالبي كه مي گوئيد، لكن برادرانه بايد باشد و همين طور وضع مهماني هايتان، وضع گذران خودتان، وضع كساني كه در آنجا كار مي كنند

وضع آنها بايد متحول بشود به يك وضع اسلامي كه هر كس مي آيد در آنجا اسلام را در آنجا عملا ببيند.ما هر چه فرياد بزنيم كه ما اسلامي هستيم و جمهوري اسلامي هستيم، لكن وقتي ببينند ما را كه در عمل غير او هستيم، از ما ديگر باور نمي كنند وقتي مي توانند باور كنند از ما كه مائي كه مي گوئيم جمهوري اسلامي هستيم، عملمان هم آنطور باشد، عمل طاغوتي نباشد و قول، قول اسلامي، عمل اسلامي باشد و خود رفتار، اسلامي باشد، گفتار اسلامي باشد تا صادر بشود اين جمهوري اسلامي در ساير كشورها، صدور با سر نيزه صدور نيست، صدور با زور صدور نيست، صدور آنوقتي است كه اسلام، حقايق اسلام، اخلاق اسلامي، اخلاق انساني در اينجاها رشد پيدا بكند و شما موظف به اين معنا هستيد و بايد اين كار را انجام بدهيد كه هم در عمل و هم در نوشته هائي كه در آنجا منتشر مي كنيد. (15) ما كه مي گوئيم «انقلاب ما مي خواهيم صادر كنيم» مي خواهيم همين معنايي كه پيدا شد، همين معنويتي كه پيدا شده است در ايران، همين مسائلي كه در ايران پيدا شده، ما مي خواهيم اين را صادر كنيم.ما نمي خواهيم شمشير بكشيم و تفنگ بكشيم و حمله كنيم.عراق با ما الآن مدت هاست دارد حمله مي كند و ما هيچ حمله اي به آنها نمي كنيم، آنها حمله مي كنند ما دفاع مي كنيم، دفاع لازم است.ما مي خواهيم كه اين انقلابمان را، انقلاب فرهنگي مان را، انقلاب اسلامي مان را به همه ممالك اسلامي صادر كنيم و اگر اين

انقلاب صادر شد، هر جا صادر بشود اين انقلاب، مشكل حل مي شود. شما كوشش كنيد كه اينطوري كه ايران انقلاب كرد و اينطوري كه ايران الآن هم حاضر براي همه چيز است، ملت هاي خودتان را بيدار كنيد.آنهاييكه براي اسلام دلشان مي سوزد، آنهائي كه براي كشورشان دلشان مي سوزد، ملت هاي خودشان را بيدار كنند تا اين تحول الهي كه در ايران پيدا شد، در آنجاها پيدا بشود.هر جا پيدا بشود مسأله حل است، ديگر آنوقت نترسيد كه چهار تا فاسد بيايد مسجد الاقصي را بگيرد، آنوقت ديگر ترس نكنيد، حل است، مسأله، اما وقتي يك ملتي، دو طايفه، ده طايفه صد طايفه مي شوند و هر كدام به خلاف ديگري هستند و حكومت ها هم اينجور حكومت ها هستند، ديگر توقع نداشته باشيد كه با اين طرز فكر و با اين طرز حكومت بتوانيد غلبه كنيد. (16) ما كه مي گوئيم انقلابمان را مي خواهيم صادر كنيم و به همه كشورهاي اسلامي بلكه به همه كشورهائي كه مستكبرين بر ضد مستضعفين هستند، مي خواهيم يك همچو وضعيتي پيش بياوريم كه دولت يك دولت زورگوي جبار آدمكش امثال ذلك نباشد و ملت يك ملتي نباشد كه دشمن با دولت است.ما مي خواهيم بين ملت ها و دولت ها آشتي بدهيم، دولت ها اگر توجه بكنند و يا مطالعه كنند وضع ايران را و ببينند ملت ايران با دولت چه وضعي دارد، گمان ندارم كه آنها تحت تأثير واقع نشوند. (17) ما از اول گفتيم مي خواهيم انقلابمان را صادر كنيم.صدور انقلاب به لشكركشي نيست بلكه مي خواهيم حرفمان را به دنيا برسانيم كه

يكي از آن مركز، وزارت امور خارجه است كه بايد مسائل ايران و اسلام و گرفتاري هايي كه ايران از شرق و غرب داشته است، به دنيا برساند و به دنيا بگويد كه مي خواهيم اين گونه عمل كنيم. (18) متوجه باشيد كه در هر جا زورمندان و دولت ها با ما مخالف باشند ملت ها با ما موافقند .بايد اساس را مردم و فكر مردم قرار داد و بايد به فكر مردم بود، نه دولت ها.زيرا مردم و توده ها با حق موافقند چون زير بار ستم بوده اند و نمي خواهند تحت سلطه آمريكا و شوروي باشند، ما در جهت تبليغات تقريبا صفر بوده ايم، بايد علاوه بر سفرهاي رسمي، سفرهاي غير رسمي هم بنمائيم تا دنيا را بيدار كنيم. اگر بخواهيم انقلاب را صادر كنيم بايد كاري كنيم كه مردم خودشان حكومت را به دست گيرند تا مردم به اصطلاح طبقه سه روي كار بيايند. تنها در سفرهاي غير رسمي است كه درست مي توانيد با مردم عادي كوچه و بازار تماس بگيريد و آنها را روشن كنيد، بودن شما كه يال و كوپال نداريد، در ميان مردم هم جالبتر است و هم شما بهتر مي توانيد تبليغ كنيد.امروز مملكت مال خودتان است و اميدوارم با همت يكديگر محفوظ بماند. (19) از مسائل مهمي كه شماها (20) مثل ماها موظف به آن هستيد اين است كه با عمل خودتان در آنجا، با وضعيت سلوكتان با كارمندان، با وضعيت اصل سفارتخانه و وضع سفارتخانه طوري باشد و طوري بكنيد كه با همين عمل به تدريج انقلاب شما صادر بشود به آن كشوري كه

در آن هستيد.مسائل اخلاقي، يك مسائلي است كه وقتي كه يك كسي مقيد به آن بود و دنبالش بود، اين سرايت مي كند، و مردم به حسب طبيعتشان، به حسب فطرتشان (مي پذيرند) فطرت ها سالم است منتها تربيت ها ضايع مي كند فطرت ها را . شما بايد خيال كنيد خودتان كه در يك مملكتي وارد شديد و مي خواهيد اين مملكت را مثل مملكت خودتان تربيت كنيد و مي خواهيد اسلام را در آنجا هم صادر كنيد.صدور اسلام به اين است كه اخلاق اسلامي، آداب اسلامي، اعمال اسلامي، آنجا طوري باشد كه مردم توجه به آن بكنند.و از امور مهمه داشتن يك نشريه در هر سفارتخانه هست، نشريه، نه مثل نشريه هاي زمان طاغوت.نشريه، يك نشريه اخلاقي اسلامي و در آن درج بشود مسائلي كه در ايران گذشته است.شما مي بينيد كه الان در همه جاي دنيا تقريبا به ضد جمهوري اسلامي تبليغات مي شود، تبليغات همه جانبه، چه دستگاه هاي تبليغات غرب با همه وابستگان و چه دستگاه تبليغات شرق با همه وابستگانشان، اين براي اين است كه اينها ازجمهوري اسلامي وحشتزده شده اند، علاوه بر اينكه منافعشان در خود ايران از دست رفته است و انشاء الله تا ابد از دست خواهد رفت علاوه بر اين، خوف اين را دارند كه اين مطلب سرايت كند و اين نهضت و انقلاب سرايت كند به خارج و صادر بشود در مملكت هاي ديگر...مي ترسند كه مبادا آنجا هم مثل ايران بشود و آن دستگاه هاي طاغوتي شان كم كم رو به زوال باشد و انشاء الله رو به زوال هست. (21) در خارج

كه هستيد، در بلاد اسلامي كه هستيد خوب، وضع آنها يك وضعي است كه با ما خيلي چيز نيست، اميدواريم كه درست بشود آنها هم.بايد آنجاها شما وضع تان را جوري قرار بدهيد كه تحت تأثير آنها واقع نشويد، هر كه مي آيد آنها تحت تأثير شما واقع بشوند، نه شما تحت تأثير آنها يعني كسي كه وارد اينجا مي شود وقتي يك چيزي توي ذهنش بيايد كه تأثير كند در قلبش اينكه وضع خوب است اينطوري باشد، نه آنطوري باشد.خوب است كه نويسنده هاي اينجا اينجوري باشند، محررين اينجا اينجوري باشند عرض مي كنم مستخدمين اينطوري باشند و رؤسا اينطوري باشند، اينطور به نظرشان بيايد كه اين وضع بهتر از آن وضع است كه آنها دارند.اگر اينطور شد كم كم انشاء الله نفوذ هم مي كنيد به آنها و انقلاب تان هم صادر مي شود.ما هم مي خواهيم صادر به همين معنا بشود.ما مي خواهيم سفرايمان در آنجا جوري عمل بكنند كه سفراي آنجا، دولت آنجا تحت تأثير واقع بشود و دولت مان كاري بكند كه دولت هاي ديگر تحت تأثير واقع بشوند و ملت ما دنيا تقريبا به ضد جمهوري اسلامي تبليغات مي شود، تبليغات همه جانبه، چه دستگاه هاي تبليغات غرب با همه وابستگان و چه دستگاه تبليغات شرق با همه وابستگانشان، اين براي اين است كه اينها ازن كاري بكند كه ملت هاي ديگر تحت تأثير واقع بشوند. (22) شما از كشور پيروزمندي كه سالها تحت فشار ستمشاهي دست و پا زده و با عنايت خداوند تعالي و دعاي خير بقية الله ارواحنا فداه قيد و بندها را با تحمل مصيبات

جانكاه گسيخته و هزاران شهيد و جانباز در راه مقصد، تقديم اسلام نموده است، عازم حج شده ايد، شما حامل پيام ملتي هستيد كه با انقلاب خود كشوري را كه مي رفت با شرق زدگي و از آن بيشتر غرب زدگي در الحاد و فساد و فحشا غرق شود نجات داده و حكومت اسلامي را به جاي حكومت طاغوتي جايگزين نموده اند.همان مردمي كه تصميم دارند با صدور پيام انقلاب اسلامي شان نه تنها كشورهاي اسلامي كه مستضعفان جهان را به اسلام عزيز و حكومت عدل اسلامي آشنا سازند.شما نمايندگان مردمي هستيد كه انقلاب اسلامي شان با عمر كوتاه خود و گرفتاري هاي طاقت فرساي حاصل از رويارويي با دو ابر قدرت و مقابله دو بلوك شرق و غرب با آن و خرابكاري هاي تروريست هاي وابسته به دو جناح ستمگر تنها و تنها به بركت اسلام و نورانيت آن و مقاومت مردم توانسته است كشورهاي اسلامي را در شرق و غرب ارض و مظلومان جهان را در سراسر گيتي تكان داده و به اسلام جلب نمايد و توانسته است نداي اسلام را هر چند ضعيف به گوش جهانيان رسانده و نظر آنان را به خود جلب كند.شما حجاج محترم بيت الله الحرام حامل پيام اين ملت و نمايندگان اين كشور هستيد، در اين صورت موقعيت شما بسيار حساس و وظيفه شما سنگين است، يا انشاء الله چنانچه انتظار مي رود با رفتار شايسته و اخلاق اسلامي و انقلابي خود نظر همگان را جلب كرده و چهره انقلاب اسلامي را آن گونه كه هست به نمايش ملت هاي جهان مي گذاريد و توجه آنان را

با برخوردهاي برادرانه و محبت آميز به انقلاب بزرگ ايران جلب مي نماييد و عملا تبليغات فاسد مغرضانه بوق هاي تبليغاتي را خنثي مي نماييد كه در اين صورت حج شما مقبول و اجر شما مضاعف خواهد بود. (23) هياهو به راه انداخته و همه رسانه هاي گروهي، ايران را مورد حمله قرار داده اند.البته آنها خوب مي دانند كه انقلاب ايران اگر به همه جا برسد فاتحه آنها خوانده مي شود و دست آنان كوتاه مي گردد.مع الاسف حكومت هاي اسلامي يا توجه ندارند يا توجه دارند ولي براي حكومت چند روزه خود سكوت نموده و با آنان همكاري مي كنند، كه بايد در مقابل بايستيم تا انقلاب و اسلام به همه جا صادر شود. (24) ملت عزيز و دلاور ايران مطمئن باشند كه حادثه مكه (25) منشأ تحولات بزرگي در جهان اسلام و زمينه مناسبي براي ريشه كن شدن نظام هاي فاسد كشورهاي اسلامي و طرد روحاني نماها خواهد بود.و با اين كه بيشتر از يك سال از حماسه برائت از مشركان نگذشته است، عطر خون هاي پاك شهداي عزيز ما در تمامي جهان پيچيده و اثرات آن را در اقصي نقاط عالم مشاهده مي كنيم.حماسه مردم فلسطين يك پديده تصادفي نيست، آيا دنيا تصور مي كند كه اين حماسه را چه كساني سروده اند و هم اكنون مردم فلسطين به چه آرماني تكيه كرده اند كه بي محابا و با دست خالي در برابر حملات وحشيانه صهيونيست ها مقاومت مي كنند؟ آيا تنها آواي وطن گرايي است كه از وجود آنان دنيايي از صلابت آفريده است؟ آيا از درخت سياست بازان خود

فروخته است كه بر دامن فلسطينيان ميوه استقامت و زيتون نور و اميد مي ريزد؟ اگر اين چنين بود، اينها كه سال هاست در كنار فلسطينيان و به نان ملت فلسطين نان خورده اند! شكي نيست كه اين آواي الله اكبر است، اين همان فرياد ملت ماست كه در ايران شاه را و در بيت المقدس غاصبين را به نوميدي كشاند.و اين تحقق همان شعار برائت است كه ملت فلسطين در تظاهرات حج، دوشادوش خواهران و برادران ايراني خود فرياد رساي آزادي قدس را سر داد و مرگ بر آمريكا، شوروي و اسرائيل گفت، و بر همان بستر شهادتي كه خون عزيزان ما بر آن ريخته شد، او نيز نثار خون و به رسم شهادت آرميد، آري، فلسطيني راه گم كرده خود را از راه برائت ما يافت و ديديم كه در اين مبارزه چطور حصارهاي آهنين فرو ريخت و چگونه خون بر شمشير و ايمان بر كفر و فرياد بر گلوله پيروز شد و چطور خواب بني اسرائيل در تصرف از نيل تا فرات آشفته گشت.و دوباره كوكب دريه فلسطين از شجره مباركه لا شريقه و لا غربيه ما بر افروخت.و امروز به همان گونه كه فعاليت هاي وسيعي در سراسر جهان براي به سازش كشيدن ما با كفر و شرك در جريان است، براي خاموش كردن شعله هاي خشم ملت مسلمان فلسطين نيز به همان شكل ادامه دارد و اين تنها يك نمونه از پيشرفت انقلاب است.و حالا آن كه معتقدين به اصول انقلاب اسلامي ما در سراسر جهان رو به فزوني نهاده است و ما اينها را سرمايه هاي بالقوه انقلاب خود

تلقي مي كنيم.و هم آنهائي كه با مركب خون طومار حمايت از ما را امضا مي كنند و با سر و جان دعوت انقلاب را لبيك مي گويند و به ياري خداوند كنترل همه جهان را به دست خواهند گرفت. امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استكبار و جنگ پا برهنه ها و مرفهين بي درد شروع شده است و من دست و بازوي همه عزيزاني كه در سراسر جهان كوله بار مبارزه را بر دوش گرفته اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاي عزت مسلمين را نموده اند، مي بوسم و سلام و درودهاي خالصانه خود را به همه غنچه هاي آزادي و كمال نثار مي كنم و به ملت عزيز و دلاور ايران هم عرض مي كنم خداوند آثار و بركات معنويت شما را به جهان صادر نموده است، و قلب ما و چشمان پر فروغ شما كانون حمايت از محرومان شده است، و شراره كينه انقلابي تان جهانخواران چپ و راست را به وحشت انداخته است. (26) ما امروز دورنماي صدور انقلاب اسلامي را در جهان مستضعفان و مظلومان بيش از پيش مي بينيم و جنبشي كه از طرف مستضعفان و مظلومان جهان عليه مستكبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است.اميد بخش آتيه روشن است و وعده خداوند تعالي را نزديك و نزديكتر مي نمايد .گويي جهان مهيا مي شود براي طلوع آفتاب ولايت از افق مكه معظمه و كعبه آمال محرومان و حكومت مستضعفان. (27) بايد بگويم ما عرضه اين معنا را نداشتيم كه تبليغاتمان، حتي در داخل كشور يك

تبليغات دامنه داري باشد.فرضا كه در خارج كشور كه بايد بگوئيم كه انقلاب خودش پيش رفته، نه ما پيش برديم.آنطوري كه مردم هاي، ملت هاي اسلامي خارج اطلاع پيدا كردند بر وقايع اينجا، نه اين بوده است كه ما يك تبليغاتي داشتيم و آنها را با تبليغات خودمان آنطور عاشق اين انقلاب كرديم، اين انقلاب خودش كانه منعكس شده در آنجا و آنها كه بي غرض بودند، بي مرض بودند، فهميده اند كه تا يك حدودي كه شماها چه مي خواهيد. (28) جلوه اسلام تا كاخ هاي كرملين هم كشيده شده است، تا كاخ هاي سفيد هم كشيده شده است، در آمريكاي لاتين هم رفته است، آفريقا هم رفته است، مصر هم رفته است، ملزم كرده آنها را به اين كه اظهار اسلام بكنند.ما مي دانيم كه آنها به اسلام اعتقاد ندارند، بلكه مخالفند، لكن اين جلوه اي كه از ايران منعكس شد به خارج آنها هم كه به اسلام اعتقاد ندارند حالا مي گويند اسلام بايد باشد، حدود اسلامي بايد باشد.اين، بركت اين جلوه اي است كه از ايران شده است...دست كم نبايد اين را گرفت.اين يك مسأله اي است كه به ما نويد مي دهد كه انشاء الله اين نور الهي توسعه پيدا مي كند و نصرت خداي تبارك و تعالي دنبال اينكه شما، ملت ايران مي خواهد نصرت خدا را بكند.دنبال اين، نصرت خدا هست، وعده كرده خدا، لكن ما بايد فكر اين باشيم كه ما نصرت اسلام را بكنيم، نصرت خدا را بكنيم.ما در فكر اين باشيم كه براي خدا كار بكنيم و نصرت دين خدا بكنيم.اگر ما اين كار را

انجام داديم، وعده خدا بلا اشكال تحقق پيدا مي كند و نصرت او هم دنبال اين هست. (29) بحمد الله امروز قدرت ايراني و قدرت اسلام در ايران به طوري است كه توجه همه ملت هاي ضعيف را به خودش معطوف كرده است و اسلام صادر شد در سر تا سر دنيا.از اين سياه هاي كه در عزيزي كه در آمريكا هستند و تا آفريقا و تا شوروي و همه جا، نور اسلام تابيده است و توجه مردم به اسلام شده است.و منظور ما از صدور انقلاب همين بود و تحقق پيدا كرد و انشاء الله اسلام در همه جا غلبه بر كفر خواهد پيدا كرد. (30) پي نوشت ها: 1 مصاحبه امام خميني با خبرنگار آمريكايي صحيفه نور جلد 3 ص 99 تاريخ: 19/8/57 (پاريس و نوفل لوشاتو) 2 پيام برائت به زائران بيت الله الحرام صحيفه نور جلد 20 ص 118 تاريخ: 6/5/ 66 3 مصاحبه امام خميني با خبرنگار ژاپني صحيفه نور جلد 10 ص 233 تاريخ: 5/9/ 58 4 بيانات امام خميني در جمع اقشار مختلف صحيفه نور جلد 17 ص 238 تاريخ: 4/2/ 62 5 پيام امام خميني در جمع سپاه و نيروهاي نظامي صحيفه نور جلد 12 ص 130 تاريخ: 10/3/ 59 6 بيانات امام خميني در جمع مسئولين دانشگاه امام صادق (ع) و... صحيفه نور جلد 18 ص 103 102 تاريخ: 15/6/ 62 7 پيام امام خميني به مناسبت سالروز پيروزي انقلاب اسلامي صحيفه نور جلد 11 ص 266 تاريخ: 22/11/ 58 8 پيام امام خميني به مهاجرين جنگ تحميلي به مناسبت نيمه شعبان صحيفه نور جلد 21

ص 108 تاريخ: 2/1/ 68 9 پيام برائت به زائران بيت الله الحرام صحيفه نور جلد 20 ص 123 تاريخ: 6/5/ 66 10 پيام امام خميني به مناسبت سالگرد كشتار مكه صحيفه نور جلد 20 ص 232 تاريخ: 4129/ 67 11 پيام برائت به زائران بيت الله الحرام صحيفه نور جلد 20 ص 114 113 تاريخ: 6/5/ 66 12 پيام امام خميني به مناسبت سال جديد صحيفه نور جلد 12 ص 19 تاريخ: 1/1/ 59 13 بيانات امام خميني در جمع سفراي كشورهاي اسلامي صحيفه نور جلد 3 ص 127 تاريخ: 28/7/ 59 14 بيانات امام خميني در جمع مديران و كاركنان صدا و سيما صحيفه نور جلد 18 ص 243 تاريخ: 9/12/ 62 15 بيانات امام خميني جمع سفرا و كارداران جمهوري اسلامي صحيفه نور جلد 13 ص 263 تاريخ : 16/10/ 59 16 بيانات امام خميني در جمع شركت كنندگان كنگره آزادي قدس صحيفه نور جلد 12 ص 283 تاريخ: 18/5/ 59 17 بيانات امام خميني در جمع نمايندگان و سفراي كشورهاي اسلامي به مناسبت عيد سعيد فطر صحيفه نور جلد 12 ص 285 تاريخ: 20/5/ 59 18 بيانات امام خميني در ديدار با سفرا و كارداران جمهوري اسلامي در كشورهاي آفريقايي صحيفه نور جلد 19 ص 242 211 تاريخ: 11/8/ 64 19 بيانات امام خميني در جمع اعضاي شركت كننده در كنفرانس بين المجالس صحيفه نور جلد 15 ص 190 تاريخ: 22/7/ 60 20 خطاب به اعضاي نمايندگيهاي سياسي جمهوري اسلامي در خارج كشور. 21 بيانات امام خميني در ديدار با سفرا و كارداران جمهوري اسلامي صحيفه نور جلد 13 ص 262

تاريخ: 16/10/ 59 22 بيانات امام خميني در جمع وزير، معاونين، و كاركنان وزارت امور خارجه صحيفه نور جلد 18 ص 210 209 تاريخ: 27/10/ 62 23 پيام امام خميني به مسلمانان جهان به مناسبت عيد سعيد قربان صحيفه نور جلد 19 ص 45 تاريخ: 7/6/ 63 24 بيانات امام خميني در جمع ائمه جمعه مراكز استانهاي كشور صحيفه نور جلد 18 ص 152 تاريخ: 4/8/ 62 25 يكي از ثمرات انقلاب اسلامي مردم مسلمان ايران احياء سنت قرآني حج است.اهميت همبستگي و وحدت امت اسلامي در برابر توطئه هاي گوناگون استكبار جهاني به سردمداري امريكاي جهانخواري در دنياي اسلام و بويژه زنده نگاه داشتن و حمايت از انقلاب مردم فلسطين از ايده هاي رهبر كبير انقلاب امام خميني (س) بوده و از اين رو كنگره عظيم حج، مكان مناسبي جهت ابراز اين وحدت جهاني امت اسلامي مي باشد.ملت مبارز و مسلمان ايران در لبيك به نداي مظلوميت مردم فلسطين و تنفر و انزجار از شيطان بزرگ امريكا همه ساله تظاهرات و راهپيمائيهاي برائت از مشركين را در مراسم عظيم حج بعمل مي آورند.از آنجا كه چنين مانور عظيمي از مسلمانان سراسر دنيا موجب خشم استكبار و غده چركين آن رژيم اشغالگر قدس و نيز زنگ خطري براي رژيم هاي خودكامه منطقه كه بي اعتنا به خواستهاي ملتهاي خود هستند مي باشد آنان به قصد مرعوب ساختن امت اسلامي توطئه از قبل طراحي شده اي را به دولت عربستان سعودي تحميل كردند.در چهارم ذيحجه 1407/9 مرداد 1366/31 ژوئيه 1987 مسلمانان بعد از آنكه خواسته ها و اهداف خود را در راهپيمائي بيان كرده و اذهان

جهانيان را با خواسته هاي خود آشنا نمودند، متفرق شده و براي زيارت و طواف به جانب حرم امن الهي رهسپار شدند كه ناگهان نوكران و مزدوران آل سعود با ضرب و شتم و كپسولهاي گاز و سنگ و آجرهايي كه از بام ها و خانه هاي مسكوني سرازير مي شد، زائران را مورد حمله وحشيانه قرار دادند.آتش گلوله هاي مسلسل و تفنگ بر روي زائران ايراني كه در پيشاپيش آنان زنان و جانبازان در حركت بودند گشوده شد، بمبهاي اشك آور و خفه كننده به كار افتاد و زمين مقدس مكه به صحنه كشتارگاه جانسوزي مبدل گشت صدها تن در خاك و در خون غلطيدند، ضجه ها و ناله ها از مرد و زن برخاست و رعب و وحشت فضاي مكه و اطراف آن را فرا گرفت و به اين ترتيب رژيم آل سعود خدمت بزرگي به اربابان خود نمود هر چند بقول رهبر كبير انقلاب اسلامي، آمريكا لكه ننگي بر دامن آل سعود گذاشت كه با آب زمزم هم پاك نخواهد شد.تعداد شهداي اين فاجعه دلخراش 329 نفر مي باشد .جهت اطلاع از ابعاد اين توطئه از قبل طراحي شده رجوع كنيد به: تاريخ مكه تأليف دكتر محمد هادي اميني، ص .316 ترجمه محسن آخوندي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، .1372 26 پيام امام خميني به مناسبت سالگرد كشتار مكه و قبول قطعنامه 598 صحيفه نور جلد 20 ص 234 233 تاريخ: 29/4/ 67 27 پيام امام خميني به مناسبت سالگرد قيام 15 خرداد صحيفه نور جلد 18 ص 11 تاريخ: 15/3/ 62 28 بيانات امام خميني در جمع شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي صحيفه

نور جلد 14 ص 43 تاريخ: 16/11/ 59 29 بيانات امام خميني در ديدار با مسئولين مملكتي صحيفه نور جلد 19 ص 28 تاريخ: 18/5/ 63 30 بيانات امام خميني در جمع اقشار مختلف صحيفه نور جلد 17 ص 240 تاريخ: 4/2/ 62 منابع مقاله:

آيين انقلاب اسلامي، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام (ره) ؛

بازتاب جهاني انقلاب اسلامي

بازتاب جهاني انقلاب اسلامي مقاله حاضر تلخيصي از كتاب «بازتاب جهاني انقلاب اسلامي، انفجار نور» تأليف دكتر منوچهر محمدي است كه در آينده اي نزديك به چاپ خواهد رسيد. كتاب بازتاب جهاني انقلاب اسلامي كه چهار گفتار پيرامون اثرات انقلاب در نظام بين الملل، جهان اسلام، نظريه هاي انقلاب و الگوهاي نظام سياسي است، اثريست كه در سيزده فصل به ويژگي هاي انقلاب اسلامي، علل و عوامل پيروزي انقلاب، تفاوت انقلاب اسلامي با ساير تحولات سياسي و اجتماعي دوران معاصر، ساختارشكني نظريه هاي انقلاب در انديشه هاي غربي، استراتژي هاي جهاني شدن انقلاب اسلامي، بازتاب انقلاب اسلامي در نظام بين الملل، بازتاب انقلاب اسلامي بر جهان اسلام علي الخصوص كشورهاي حوزه خليج فارس، منطقه شامات، آفريقا، آسياي مركزي و قفقاز، آسياي صغير، شبه قاره هند و خاور دور مي پردازد. نويسنده با ارائه اسناد و مدارك و تحليل متون و منابع موجود، در سطح گسترده اي بازتاب عمومي انقلاب اسلامي در دولت ها، ملت ها، نظام بين المللي و نظريه هاي سياسي را مورد تجزيه و تحليل قرار مي دهد. ضمن تقدير و تشكر از دكتر محمدي كه اين كتاب را در اختيار فصلنامه 15 خرداد قرار دادند، بخشي از مقدمه و نتيجه گيري اين اثر را تقديم خوانندگان مي

كنيم. به اميد اينكه با چاپ اين گونه آثار و نقد عالمانه آنها توسط دانش پژوهان، به غناي مباني نظريه هاي سياسي متفكران مسلمان در دوران معاصر و ديدگاه هاي پيرامون انقلاب اسلامي، افزوده گردد. فصلنامه 15 خرداد ? مقدمه جهان در قرن بيستم، تحولات گسترده و وقايع متنوع، متضاد، تأثيرگذار و در عين حال خيره كننده اي را شاهد بود. سرعت و ابعاد گسترده اين تحولات در قرن بيستم به تنهايي با آنچه در قرون پيشين بر جهان گذشته، برابري مي نمايد. جنگ هاي جهاني، انقلاب ها و تعارضات و درگيري هاي ميان جوامع، بخش قابل توجهي از تحولات قرن گذشته را به خود اختصاص دادند. برخي از اين رخدادها با تمامي اهميت آنها دامنه اثر محدودي از خود به جاي نهاده و برخي پويايي جريانات دروني خود را حفظ نموده و گستره كلاني از ساختارها و فرآيندهاي نظام بين الملل را تحت تأثير قرار دادند. وقوع انقلاب اسلامي در كنار فروپاشي اتحاد جماهير شوروي از جمله حوادثي است كه تأثير فوق العاده و شگفت آوري در وراي مرزها و نظام بين الملل بر جاي گذارده است. تحولات و وقايع فوق، عناصر دروني نظام بين الملل را به شكل عميقي تحت تأثير قرار داده اند. حيرت و نگراني غرب از وقوع انقلاب اسلامي در ايران در سال1357 (1979)، نه تنها ناشي از عدم درك و آشنايي صحيح آنها با جريان ها و تحركات داخلي، فرهنگ سياسي و فكري درون جامعه ايران بود بلكه بروز چالش در منافع سرشار سياسي و اقتصادي آنها نيز بر ابعاد اين نگراني مي افزود. ايران به عنوان يكي از

بزرگ ترين دارندگان منابع گاز و نفت، مرز مشترك2500 كيلومتري با يكي از پايه هاي نظام دو قطبي در دوران جنگ سرد، جايگاه ايران در كمربند اسلامي به عنوان يكي از قوي ترين مراكز فكري و فرهنگي اسلامي و همچنين موقعيت بي نظير استراتژيك آن در حساس ترين منطقه در گردونه منافع حياتي و امنيتي غرب و بويژه قدرت هاي بزرگ قرار داشت. پيچيدگي رفتار متقابل غرب و ايران فارغ از عنصر زمان، ناشي از عواملي از اين دست بوده است. شدت و ضعف برخورد و تعامل غرب با ايران چه قبل و چه بعد از انقلاب تابع و وابسته به همين گونه عوامل مي باشد. در تاريخ مدرن ايران، اين نخستين مرتبه اي نبوده كه در آن تحول عمده اي رخ داده كه مركز دغدغه بين المللي شده است. تاريخ رقابت روسيه تزاري با انگليس و اتحاد جماهير شوروي با امريكا در ايران از اواخر قرن 19 ميلادي، به خوبي منافع و دغدغه هاي غرب را در اين كشور نمايان مي سازد. با وجود تمام رخدادهاي تاريخ معاصر در ايران، آن طور كه وقوع انقلاب اسلامي غرب را نگران ساخته و به عبارت بهتر به هراس واداشته و متحير و متأثر ساخته، هيچ حادثه ديگري تا اين حد اثرگذار نبوده است. مطالعه تحولات پيشين و بررسي تاريخ معاصر ايران، خود مؤيد اين واقعيت است كه پس از پيروزي انقلاب، غرب و قدرت هاي بزرگ عملا امتياز حضور و دخالت مستقيم در جريانات جاري جامعه ايران را از دست دادند. در اين بين حتي بازيگران حاشيه اي را نيز به شدت متأثر ساخت. براي مثال

بيش از 80 درصد واردات نفت رژيم صهيونيستي از ايران تأمين مي شد كه هر گونه خللي در اين امر، ضربه سنگيني را به اقتصاد اين رژيم وارد مي ساخت. از سوي ديگر اين رژيم؛ هم پيمان نظامي نيرومندي را از دست داد و با سياست هاي جديد ايران در قبال فلسطين و حمايت آنها تا سر حد حذف «اسرائيل» عملا منجر به درهم ريختگي برنامه ها و سياست هاي آنها شد. «ژروسالم پست» در همين زمينه مي نويسد: «سقوط شاه نه تنها بر وضعيت جغرافيايي و سياسي خليج فارس تأثير خواهد داشت؛ بلكه بر موازنه نيروها به طور اعم تأثير خواهد گذاشت». انقلاب اسلامي در شرايطي در ايران به وقوع پيوست كه به نظر كمتر كسي ايران را در شرايط انقلابي تصور مي نمود. اكثر برآوردها از توان نظام موجود در ايران در نهايت به ثبات نسبي ختم مي شد. به عبارت ديگر اين انقلاب خاستگاه و بستري غيرمنتظره داشت. چرا كه حكومت پهلوي دوم در خاورميانه براي نظام بين الملل دو قطبي به سركردگي امريكا و شوروي، جزيره اي كاملا آرام و امن محسوب مي شد. قبل از كنفرانس گوادلوپ، كشورهاي بزرگ صنعتي و در رأس آنها امريكا، انگليس و فرانسه هنوز انتظار فروپاشي حكومت پهلوي را نداشتند و به همين دليل جيمي كارتر رئيس جمهور وقت امريكا چند ماه قبل از آن ايران شاهنشاهي را «جزيره امن»(2) خواند و از سوي ديگر ديويد اوون وزير امور خارجه وقت انگليس با صدور بيانيه اي صراحتا موضع كشورش را در برخورد با حركت انقلابي مردم در ايران جانبداري رسمي از محمد رضا پهلوي و

ادامه حكومت سلسله پهلوي اعلام نمود. آنها بر اين باور بودند كه پيروزي انقلابيون در ايران در نهايت به تأسيس نظام كمونيستي منجر خواهد شد. تقابل غرب ليبرال در مقابل شرق كمونيست تمام ذهنيت قدرت هاي رقيب را منحصر به خود ساخته بود؛ به طوري كه تحليل ها و برداشت هاي مزبور آنها را به شدت تقليل گرا نموده و منجر به سياستگذاري ها و تصميم هاي متناقضي از سوي آنها در قبال بسياري از مسائل جاري در نظام دو قطبي شد. با وجود چنين شرايطي در نظام بين الملل هرگز احتمال نمي رفت كه چنين دولت به اصطلاح جاه طلب و مدرن گرا كه در تعامل با هر دو قطب نظام بين الملل كنار آمده و پشتيباني هر دو را همراه داشت به آساني و در مدت كوتاهي در مقابل جريان انقلاب به زانو درآيد. حضور فعال انگليس و امريكا در ايران پس از كودتاي 28 مرداد 1332، تصور هر گونه انقلاب را براي حاكم شدن نظام بلشويكي در جهت گسترش نفوذ شوروي و يا هر نوع ديگري از جريانات ضد غربي با يأ س مواجه مي ساخت. حضور و نمود دو ايدئولوژي ماركسيسم و ليبراليسم در سيستم نظام دو قطبي و سلطه و استحكام روز افزون بر اين سيستم، اكثر كشورها خصوصا كشورهاي كوچك و آسيب پذير را ناگزير از پيوستن به يكي از اين دو قطب نموده بود. هر تحول و تغييري در سطوح ملي، منطقه اي و بين المللي در سايه حضور و پشتيباني يكي از اين دو قطب را محقق مي داشت و تقريبا وجهه قانونمند به خود گرفته بود.

به عبارت ديگر نه فقط يكي از دو ابرقدرت در پشت اين تغيير و تحولات حضور فعال و نقشي عمده داشتند بلكه آشكارا از يكي از دو طرف حمايت و به آن كمك مي كردند. مواردي همچون جنگ ويتنام، بحران كوبا، جنگ دو كره و تحولات اروپاي شرقي و بسياري موارد در رقابت و بعضا رويارويي دو قطب و حمايت آشكار آنها از طرفين منازعه قابل ذكر است. سياست هاي غرب و در رأس آنها امريكا در منطقه خاورميانه و همچنين خليج فارس به واسطه وجود منابع غني انرژي و مهم تر از آنها ويژگي هاي بارز ژئوپلتيك اين منطقه، ايران را به عنوان كشوري با موقعيت استراتژيك منحصر به فرد در شرايطي استثنايي قرار داده بود. همسايگي با قدرتي چون اتحاد جماهير شوروي و برخورداري از پتانسيل هاي يك قدرت منطقه اي و همچنين سياست ها و گرايش هاي غرب گرايانه، ايران را به گزينه اي مناسب براي اعمال سياست هاي امريكا در منطقه مبدل كرده بود. امريكا علاوه بر پيگيري اهدافي همچون مقابله با نفوذ كمونيسم، تضمين تداوم صدور نفت ارزان از منطقه غرب و همچنين دفاع از رژيم هاي محافظه كار و متحدين غرب در منطقه، در پي انتخاب برخي از دولت هاي منطقه اي به عنوان تكيه گاه اصلي سياست هاي خود در راستاي ايجاد توازن قوا در منطقه و تأمين منافع غرب و شريك استراتژيكي همچون رژيم صهيونيستي بود. رهيافت دولتمردان امريكا براي نيل به اهداف خود در منطقه در طول دهه 1350 به دليل درگيري اين كشور در بحران ويتنام و امكان تشديد احساسات ناسيوناليستي در منطقه به دليل

حضور مستقيم امريكا بر اساس استراتژي جنگ به دست ديگران براي امريكا شكل گرفته بود. اين راهكار در قالب دكترين معروف نيكسون يا گوام تجلي يافت و دو كشور ايران و عربستان، هر كدام به دلايلي خاص محورهاي بنيادين اجراي اين مأموريت شدند. در رقابت بين اين دو كشور، توان و مزيت هاي ايران بر عربستان تفوق يافت و مأموريت اصلي در چارچوب دكترين مذكور به ايران واگذار شد. اين سياست در دوران جرالد فورد و كارتر نيز ادامه يافت و پيروزي انقلاب خط بطلان و انتهاي اين استراتژي بود. شكي نيست كه پس از فرار محمد رضا پهلوي از ايران و بازگشت امام خميني به كشور، بازيگران صحنه سياست بين الملل (اعم از دولت ها، سازمان هاي بين المللي، شركت هاي چند مليتي و رسانه ها)، همه مجبور بودند اين واقعه بسيار بزرگ را در ساخت راهبردي و سياسي، به مثابه واقعيتي انكار ناپذير باور نمايند. موضع گيري ها و عملكرد متفاوت و بعضا متناقض قدرت هاي بزرگ، حاكي از سردرگمي و عدم صحت محاسبات آنها بوده و حساسيت آنها در موضع گيري هاي اوليه نشان از تأثيرگذاري انقلاب در چنين ابعادي داشت. رويكرد ايدئولوژيك انقلاب اسلامي بر فرهنگ ديني و ارزش هاي سنتي و بومي براي جهان غرب كاملا غير منتظره بود. كشورهاي غربي، ايدئولوژي هاي بسياري نظير امپرياليسم، نازيسم، رئاليسم، ليبراليسم، سوسياليسم، ناسيوناليسم، كمونيسم و … را در روابط بين الملل تجربه كرده بودند؛ اما در قرون اخير رويكرد ديني يا احياي سنت سياسي اسلام و يا به قولي اصول گرايي اسلامي و مضاميني همچون جهاد، فتوا، شهادت، امت و امام به

هيچ وجه براي غرب قابل هضم نبود. تا آن زمان بيشترين دغدغه غرب در جهان اسلام و كشورهاي مسلمان، حركت هاي ناسيوناليستي و جنبش هاي روشنفكري بود. در اين بين نظام سياسي و اقتصادي اروپا، به طور انفرادي و اشتراكي بي آنكه از اين جايگزيني احساس نارضايتي چنداني نمايد، در صدد برآمد با دولت موقت به منزله جانشين حكومت پيشين رابطه اي معقول و منطقي ايجاد نمايد تا منافع اقتصادي، سياسي و ژئوپلتيكي خود را در ايران حفظ نمايد. اين در حالي بود كه دولت هاي انگليس، فرانسه، آلمان و ايتاليا نسبت به اوضاع سياسي داخلي ايران حساسيت بسياري نشان مي دادند. با وجود تمام تقابل هاي نظري، نظام بين الملل دو قطبي باز هم در مقام حفظ منافع دراز مدت خود جوياي ادامه روابط بازرگاني و سياسي با ايران بودند. هر چند اين خود ناشي از عدم درك درست شرايط و تحليل واقعي از وقايع داخلي در ايران بود. مجموعه اي از عوامل همچون شرايط خاص و ويژگي هاي منحصر به فرد جامعه ايران، ويژگي هاي خاص حركت مردم در جريان انقلاب و سرعت تحولات درون جامعه، غلظت بيش از حد رقابت در نظام دو قطبي، كيفيت و مشخصه هاي خاص رهبري انقلاب، درك ناظران و بازيگران مستقيم بين المللي از انقلاب اسلامي را مشوش ساخته بود. تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، برخي دولت هاي اسلامي محافظه كار روي كار آمده بودند. هر چند حركت هاي ناسيوناليستي تندرو و سكولار نيز در جهان اسلام قابل ملاحظه بود. اما اين فقط ايران بود كه نخستين جمهوري اسلامي را در جهان تأسيس نمود. به

عبارت ديگر اين انقلاب نخستين حركت توده اي مردم در طول تاريخ بود كه يك دولت ديني اسلامي به وجود آورد و به لحاظ نظري و اعتقادي با ارائه سياست ها و راهكارهاي خاص خود از همان آغاز تضاد و تقابل خود را با سيستم و نظام بين الملل نمايان ساخت. تصرف سفارت امريكا و مسئله گروگان گيري نخستين تقابل انقلاب با نظام بين الملل بود كه با نقض حقوق و عرف ديپلماتيك دستمايه غرب از سوي ايران، چالش هاي جدي بين ايران اسلامي و نظام بين الملل آغاز شد. تا آنكه تقابل نظري و عملي جمهوري اسلامي در دوران تكوين و تكامل خود با نظام بين الملل كه بر پايه سلطه غرب شكل گرفته بود، بارها نمود يافته و طيف گسترده اي را از سياست هاي حمله به ساختار موجود نظام بين الملل با استراتژي صدور انقلاب و تقويت و تجهيز امت اسلامي و نيروهاي مستضعف جهان از طريق صدور انقلاب تا بهره گيري از راهبردهاي ظريف تر در جهت اصلاح و تغيير نظام بين الملل به سود خود، شامل مي شد. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران پيامدهاي مستقيم و غير مستقيمي براي نظام بين الملل و عناصر و فرآيندهاي دروني آن داشت. خروج ايران از اردوگاه غرب و تقابل اساسي با نظام بين الملل، تأثيرات عميقي بر معادلات منطقه اي وارد نمود. عامل بسياري از اين تأثيرات را مي بايست در ويژگي هاي منحصر به فرد اين انقلاب، چه در بعد نظري و چه در بعد اجرايي جستجو نمود. اگر چه قرن بيستم شاهد تحولات و وقايع متنوعي از اين جنس و در

اين سطح بود اما هيچ كدام از اين وقايع در چنين گستره اي بازتاب نداشتند و تأثيرگذار نبوده اند. نخستين سؤالي كه در مقايسه پديده هايي از اين دست به ذهن متبادر مي شود اينست كه ويژگي هاي اين پديده چه بوده و تفاوت هاي عمده آن با نمونه هاي مشابه در راستاي تأثير گذاري بر عناصر و فرآيندهاي سيستم و نظام بين الملل كدامند؟ به عبارت ديگر بايد وجه تشابه و تمايز انقلاب اسلامي در ايران با وقايع همسطح و همجنس خود استخراج شود و آن دسته از ويژگي هاي انقلاب اسلامي كه ظرفيت تأثير گذاري آن بر نظام بين الملل را تقويت مي نمايند استخراج نمود. در اين راستا، تبيين آرمان هاي مطرح و كلي انقلاب، درك ابعاد و گستره تأثير گذاري را تسهيل خواهد نمود. از منظر ميشل فوكو نظريه پرداز فرانسوي، انقلاب سال 9 1978 متضمن امتناع كل يك فرهنگ و يك ملت از رفتن زير بار يك جور نوسازي است كه در نفس خود كهنه گرايي است. چنين انقلابي به مثابه انقلابي بدون تشكيلات، غير حزبي و در نوع خود بي نظير است.(3) در تحليل خصايص و ويژگي هاي انقلاب اسلامي مي بايست به عناصري همچون جايگاه ايران در نظام بين الملل، وضعيت و سطح توسعه جوامع، مفاهيم و ادبيات مرتبط با آن توجه خاص نمود. انقلاب اسلامي در برهه اي از زمان به وقوع پيوست كه به اعتقاد فوكو در قرن بيستم براي سرنگوني يك رژيم بيش از اين كه احساسات تند لازم باشد، اسلحه لازم است، ستاد فرماندهي تداركات و... آنچه در ايران اتفاق ميفتد باعث سردرگمي ناظران

امروزي است. نه نشاني از چين در آن مي بينند، نه از كوبا و نه از ويتنام، بلكه زلزله اي بدون دستگاه و نظام، بدون پيشرو و بدون حزب. در فرآيند اين انقلاب انسان تهي از هر طبقه و صنف، در سلسله اي سازواره با مشتي واحد (بدون توسل به مبارزه مسلحانه) در مقابل رژيمي كاملا مسلح صف آرايي كرد. به تعبير ديگري از فوكو، اين پديده انقلابي با دست هاي تهي(4) بود كه ويژگي هاي متضاد را در دل خود جاي داده بود. نخست تناقض منازعه مردمي پابرهنه با دست هاي خالي با يكي از مجهز ترين رژيم هاي عالم است. دوم فقدان هر گونه تضاد و تعارض در شبكه هاي مختلف اجتماع در تدبير تحرك انقلابي است; چرا كه در خلال توسعه و بسط منازعات، هيچ گونه مخالفتي بين نهادهاي واپسگرا و پيشرو و عناصر دروني جامعه تظاهر ننمود. در اين ميان اسلام به عنوان كنش مردم در صحنه در شكل دهي آگاهي ملي و جمعي و تبديل آن به يك منبع تحريك و تهييج و تغيير و دگرگوني نقش مهمي ايفا نموده است. از جمله ويژگي هاي تأثيرگذار و حيرت آور انقلاب اسلامي براي غرب و حتي جهان اسلام، احياي افكار و انديشه هاي اسلامي در سراسر جهان بود. تلاش و برنامه هاي غرب تا آن روز صرف اين شده بود تا ريشه هاي اسلام در جوامع مختلف خشكانده شده و مفاهيم و آموزه هاي آن تقليل يابد. بر همين اساس دائما بر اين نكته تأكيد مي شد كه بايد اسلام را در صفحات تاريخ جستجو نمود چرا كه ديگر اثري از

آن در جوامع باقي نمانده است. البته در اين راه تلاش هاي آتاتورك نهايت بهره وري را در راستاي حذف اسلام از جوامع براي غرب ارائه نمود و تمام اميدها را براي بازگشت اسلام از ميان برده بود. مهم ترين تأثير انقلاب اسلامي بر احياي ارزش ها و آگاهي هاي اسلامي، القاي تفكر اسلام سياسي بود. اسلامي كه به زعم بسياري در صفحات كهن تاريخ فرتوت شده و از اذهان رخت بر بسته بود، اينك با هسته اي قدرتمند و امواجي فراتر از مرزهاي ملي بازگشته و به جريان افتاده بود. در واقع پيروزي انقلاب اسلامي نشان داد كه اديان بويژه دين اسلام با گذشت زمان و توسعه مدرنيزاسيون نه تنها به پايان راه نرسيده است بلكه مجددا به عنوان مهم ترين راه نجات بشريت از ظلم و بيدادگري احياي شده و دنياي مادي گراي معنويت گريز را متوقف ساخته و دريچه اي از معنويات و اعتقادات مذهبي را در راستاي رستگاري و رهايي بشريت از قيد قدرت هاي استعمارگر گشوده است. در اين ميان نقش امام خميني (ره) به عنوان نظريه پرداز و احياگر تفكر ديني از انظار دور نمانده و به اعتقاد و اعتراف بسياري از انديشمندان و شرق شناسان، اسلام شناسان و جامعه شناسان غربي، ايشان بزرگ ترين احياگر تفكر و ارزش هاي اسلامي مي باشند كه آنچه اصلاح گران، تجديدگرايان، متجددها و بيدارگرايان اسلامي از قرن 19 ميلادي تا زمان آغاز نهضت در ايران صرفا به عنوان يك آرمان تبليغ مي كردند، امام خميني (ره) در صحنه عمل پياده كرد و دوران جديد رنسانس را آغاز نمود. تلاش هاي چندين دهه

اي استعمارگران چنان برنامه هاي مذهب زدايي را پيش برده بود كه ظهور و بروز اسلام، آن هم به مثابه نيروي بالقوه فرهنگي و اجتماعي در صحنه جوامع در باور كمتر كسي مي گنجيد كه آنچنان از نظر سياسي احيا گردد كه چنين ابعاد مستحكم و فراگيري يابد. انقلاب اسلامي ايران نيز در رديف بزرگ ترين انقلاب هاي جهان با برنامه سياسي خاص به منظور تأسيس نهاد و نظام برخاسته از انقلاب و پياده سازي اصول اسلامي در حكومت و تشكيل حكومت اسلامي واقعي و همچنين تغيير ساختار نظام بين الملل با صدور انقلاب اسلامي همگان را در تحير فرو برد و حساسيت بسياري را برانگيخت. سلسله تحولاتي كه در ايران رخ مي داد علاوه بر تغييرات بنيادين در نظام سياسي و جامعه ايران فراسوي مرزها نيز حركت مي كرد و بقاي خود را در گسترش ايدئولوژي در ابعاد جهاني مي ديد. به اعتراف دوستان و دشمنان، مخالفين و موافقين انقلاب، بيشترين تأثير اين انقلاب در جهان اسلام و عرب مشهود است. در بخشي از اين منطقه انقلاب منبع الهام و تحرك بوده و براي برخي ديگر انقلاب اسلامي ايران و امواج حاصل از آن منبع تهديد جدي ثبات بوده است. هراس دولت هاي خاورميانه و عرب ناشي از احساس جنبه هاي تهديدي انقلاب اسلامي بوده است. تمام كساني كه از مادي گرايي افراطي در رويكرد به غرب نفرت و انزجار پيدا كرده بودند، با پيروزي انقلاب اسلامي شادمان گشته، تشويق شده و روحيه و هويت جديدي يافتند. در حقيقت انقلاب اسلامي براي آنها الهام بخش بوده و موجب حركت هاي نوين و قابل ملاحظه

اي در جهان اسلام شد كه تفاوت هاي عمده شكلي و محتوايي با آنچه در گذشته رخ مي داد، مي توان يافت. در گذشته جوامع اسلامي و رهبران آنها در مقابل امواج تجدد گرايي و غرب زدگي حالتي منفعلانه داشتند. پيروزي انقلاب اسلامي آموزه هاي جديدي در بعد نظري و عملي در اختيار آنها قرار داد كه از موضع انفعال خارج شده و خود را در حالت تهاجمي و داراي نقش بازيگري يافتند. شايد مهم ترين سؤالي كه در اذهان مسلمين جهان وجود داشت نحوه پيروزي انقلاب اسلامي بود و اينكه چه مؤلفه هايي در مكتب انقلاب و تاكتيك هاي به كار برده شده آن وجود داشت كه ملتي با دست خالي بر رژيم تا دندان مسلح پهلوي فائق آمد. بر همين اساس مؤلفه هاي خاص انقلاب اسلامي برجستگي يافت و مسئله الگو قرار دادن قيام عاشوراي حسيني و مقايسه شاه با يزيد و امام خميني با امام حسين، عنصر شهادت، ويژگي هاي مشروعيت رهبران انقلاب به عنوان جانشين امام غايب، موضوع اجتهاد و تقليد، مكتب تشيع و اصل ولايت فقيه همه از مؤلفه هايي بود مختص مكتب تشيع و ايران كه به خودي خود افكار مسلمانان و بويژه انديشمندان جهان اسلام را به خود جلب نمود. اين در حالي بود كه از ديد جهان غرب انقلاب اسلامي نماد تروريسم، گروگان گيري، حمله به سفارتخانه ها و منبع تهديد و همچنين حمايت از اعمال و رفتار انقلابي به شمار مي رفت. براي مثال دولت ريگان، رئيس جمهوري وقت امريكا، انقلاب اسلامي را مترادف با تروريسم به كار مي گرفت. هر چه پيام هاي انقلاب و

گفتمان غالب ارائه شده از سوي امام و همچنين وقايع انقلابي ساير گفتمان ها همچون جهت گيري هاي ضد امپرياليستي و ضد سرمايه داري و طبقه مرفه تمايلات و گرايش هاي مردمي، تكيه بر مردم تهيدست و پابرهنه، نويد جامعه عاري از سلسله مراتب اشرافي، نشاندن كار به جاي سرمايه و ترجيح مالكيت عمومي بر مالكيت خصوصي و تأكيد بر آزادي و استقلال، تأكيد بر رهايي تمامي ملت هاي دربند، محترم شمردن حقوق انسان ها و … و همچنين مصاديق به مراتب مترقي تر، كاربردي تر، با روح تر و البته بومي تر در بين جوامع اسلامي مورد پذيرش واقع مي شد، بالعكس غرب دچار هراس شده و در موضع انفعالي قرار گرفته و تمامي برداشت هاي غرب كاناليزه مي گرديد. فهم و درك واقعيات انقلاب و شرايط جامعه ايران به شدت تحت تأثير اين گونه تنگ نظري ها و سوء برداشت هاي غرب و بويژه امريكا قرار داشت. در واقع پيروزي انقلاب اسلامي نشان داد كه اديان بويژه دين اسلام با گذشت زمان و توسعه مدرنيزاسيون نه تنها به پايان راه خود نرسيده اند بلكه مجددا به عنوان مهم ترين راه نجات بشريت از ظلم و بيدادگري مطرح مي باشند. قرآن و آيات آن در دنياي بعد از انقلاب اسلامي معنا و مفهوم جديدي پيدا كرد. پيروزي انقلاب اسلامي چون داروي شفابخشي موجب احياي افكار و انديشه هاي اسلامي در سراسر جهان گرديد و موجب افزايش روحيه و تقويت بنيادهاي فكري گرديد، به طوري كه از حالت تدافعي در آمده و حالت تهاجمي به خود گرفته است. اينكه چگونه بدون دخالت نهادها و سازمان

ها و تشكيلات سياسي، حزبي و انجمني، انسجامي به حركت توده اي و مردمي داده شده و نظم برخاسته از آن تابع چه ضوابط و معيارهايي بود، همه اين موارد سؤال برانگيز بود. نقش مسجد، استقلال ائمه جماعات و روحانيون از دولت و وجود نوعي حاكميت دوگانه در كشور ايران به صورت بالقوه زمينه لازم را براي چنين انقلابي فراهم كرد. مسلمانان جهان با پيروزي انقلاب اسلامي و احياي ارزش هاي اسلامي كه تجربه شكست از رويكرد به غرب را به همراه داشته و قبل از آن با تحريم نفتي سال 1351، احساس قدرت، غرور و موفقيت نمودند. در عين حال انقلاب ايران اولين انقلاب سياسي اجتماعي اسلامي موفق را به جهان ارزاني داشت؛ انقلابي كه با نام اسلام تحت شعار الله اكبر و بر پايه اين ايدئولوژي و سمبل هاي اسلامي و شيعي و تحت رهبري روحانيتي كه با مفاهيم اسلامي پرورش يافته بود، مبارزه كرده و پيروز شد. در نتيجه مسلمانان در سراسر جهان توانستند به هويت اسلامي خود و از تجديد حيات اسلامي در جايي كه براي مدت طولاني تحت سلطه قدرت هاي بزرگ خارجي قرار داشتند، احساس غرور و قدرت نموده و به خود ببالند. از طرف ديگر امام خميني به صورت روشني تجربه ايران را به عنوان راهي به گذار سياسي و ايدئولوژيك جامعه جهاني از اسلام ارائه داد. دستور كار او اتحاد همه مسلمانان در تلاش هاي فرهنگي و سياسي در مقابل شرق و غرب بود. با پيروزي در اين تلاش ها ايران به اثبات رساند كه در اجراي اصول و آرمان هايش در كشور و گسترش آن در

خارج موفق بوده است. فعالان اسلامي در سراسر جهان توانستند خودشان را با بسياري از اصول ارزشي انقلاب اسلامي همخوان و هم آواز ببينند. در ميان اين اصول چندي را مي توان نام برد: 1. طرح مجدد اسلام به عنوان مجموعه كاملي از شيوه زندگي 2. اعتقاد بر اين اصل كه مدل غربي جدايي دين از سياست موجب همه مشكلات و نابساماني ها ي اجتماعي، اقتصادي، نظامي و سياسي جوامع اسلامي بوده است. 3. اين عقيده كه قدرت و موفقيت مسلمانان در بازگشت به اسلام كه بر اساس وعده و تضمين الهي مي باشد، تنها جايگزين مناسب براي سرمايه داري غربي و سوسياليسم و ماركسيسم شرقي است. 4. طرح مجدد شريعت به عنوان قوانين الهي براي ايجاد جامعه مطلوب و برقراري جامعه اي بر پايه عدالت اجتماعي و اخلاقيات. 5. طرح مجدد جهاد مقدس عليه همه بت ها و آمادگي براي شهادت در راه خدا به عنوان تنها راه مبارزه و پيروزي. استقبال اوليه از پيروزي انقلاب اسلامي توسط نخبگان و فرهيختگان جوامع اسلامي در سراسر جهان، نگراني دولت هاي حاكم بر كشورهاي اسلامي را نيز فراگرفت. اين رهبران و نمايندگان از سراسر جهان از امريكاي شمالي تا آسياي جنوب شرقي براي عرض تبريك به امام به تهران سفر كردند. شيعيان در كشورهاي حاشيه خليج فارس كه تحت حاكميت امراي سني بودند در حالي كه اقليت جمعيت آن شيخ نشينان را تشكيل مي دادند با احساس قدرت و غرور در صدد كسب هويت مجدد، قدرت و اجراي اعمال مذهبي بوده و عدم رضايت خود را نسبت به حكام ارتجاعي بروز دادند. گروه هاي شيعه و

سني از مصر همچون اخوان المسلمين و جهاد اسلامي تا جنبش مسلمانان مجاهد و حزب سلمانه اسلامي در مالزي، الهامات زيادي از انقلاب اسلامي گرفتند. ياسر عرفات، سرخورده از گرايش انور سادات به آشتي با رژيم صهيونيستي و آغاز مذاكرات كمپ ديويد با عجله هر چه بيشتر و در رأس يك گروه از ساف به تهران آمده و سفارت فلسطين را در مقر دفتر تجاري رژيم اشغال گر فلسطين در تهران افتتاح نمود. در همين حال حكام اسلامي به طور فزاينده اي مخالفين اسلامي خود را به عنوان طرفداران جنبشي خارجي متهم كردند و يا اينكه ايران را متهم به دخالت در امور داخلي كشور خود نمودند. يكي از تصورات و ذهنيات غلطي كه در آغاز پيروزي انقلاب اسلامي بر علاقه مندان و حتي مخالفين انقلاب در داخل و خارج حاكم بوده اينكه بر اساس تئوري دومينو با پيروزي انقلاب اسلامي دولت هاي حاكم بر جوامع اسلامي در اثر الگوبرداري آن جوامع و قيام مردمي يكي پس از ديگري سقوط كرده و نظام هاي مشابهي بر ساير كشورهاي اسلامي حاكم خواهد شد. در حالي كه اگر لحظه اي در شرايط ويژه تاريخي سياسي ايران و تفاوت آن با ساير جوامع اسلامي درنگ مي كردند، متوجه اين ذهنيت نادرست مي شدند، زيرا كه يك انقلاب تمام عيار مانند انقلاب اسلامي در ايران نه تنها از نظر تئوريك بلكه از نظر واقعي ساز و كارهاي مناسب خود را مي طلبد. كشوري مانند ايران داراي قدرت و فرهنگ و تمدن ديرينه مي باشد و متجاوز از يكصد سال سابقه مبارزاتي عليه حكام وقت داشته و تجربه حداقل دو

پيروزي را بر حكام عصر خود در نهضت مشروطه و ملي شدن صنعت نفت داشته و از دوران صفويه با اقتدار فزاينده علماي شيعه، نوعي قدرت اجتماعي به موازات قدرت سياسي تحمل گرديده و رشد يافته است و بهتر از آن برخورداري از رهبري بي نظيري همچون امام خميني در اين دوران دست به دست هم داده و كمك كرده است تا اين انقلاب به پيروزي برسد مجموعه چنين شرايطي حداقل در حال حاضر در ساير كشورها و جوامع اسلامي به چشم نمي خورد و بنابراين تكيه به تئوري دومينو نبايد به معناي عدم موفقيت انقلاب اسلامي در صدور انقلاب تلقي گردد. حوادث و اتفاقاتي كه بلافاصله و آن هم به حالت عكس العملي در بيشتر كشورهاي اسلامي رخ داده خود بر اين اميد و تصور نابجا افزود. حوادث كربلا، نجف و كوفه در سال 1358 و حادثه اشغال مسجد الحرام در 1357 و به دنبال آن آتش زدن سفارت امريكا در اسلام آباد و تظاهرات و شورش هاي منطقه نفت خيز الحصا در عربستان، جريان كودتاي نافرجام در بحرين و... همه از جمله حوادثي بوده كه بر احتمال تحقق نظريه دومينو مي افزود. اما از ديدگاه غرب و رسانه هاي غربي انقلاب اسلامي و پيام هاي اين انقلاب بر پايه بنيادهاي شيعه شكل گرفت. هر چند با وجود روحيه قوي غرب ستيزي و بويژه مخالفت با امريكا و پيگيري اصل؛ نه شرقي نه غربي؛ اين امر كاملا طبيعي مي نمود. در عين حال از همان نخستين روزهاي انقلاب، يك تصوير جهاني از انقلاب ارائه شد كه در آن آمال و آرزوهاي جهاني ملت ها

نيز ترسيم شده بود. از ديدگاه امام، انقلاب اسلامي ريشه در اعتقادات مشترك اسلام داشته و مربوط به تمام مستضعفان عالم بود. اصل يازدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز بر همين اساس نگاشته شده است. غرب در تحليل انقلاب اسلامي گرفتار بررسي هاي تك ساحتي و محدود و غرض آلود شده است. رويكردهاي تئوريك در غرب جهت تبيين ابعاد پيچيده انقلاب مناسب نبوده و بايد بر آن امر اشاره داشت كه غرب از زواياي خاص و كاملا يك سويه به انقلاب اسلامي نگريسته و آن ر ا به يك حركت فرقه اي تندرو و تروريستي تقليل داده است. انقلاب اسلامي بر اين نكته تأكيد نمود كه سوء برداشت ها تا چه حد مي تواند مشكلات ناخوشايندي را در بر داشته باشد. كمبود اطلاعات قابل اعتماد، تكيه بر رفتارهاي قالبي از سوي ايران و دشمنان خارجي اش سناريوهايي كه بر اساس بدترين شرايط طراحي شده بودند؛ تكيه بر شهادت و ادعاهاي يك جانبه تبعيدشدگان پناهندگان و دلالان و … به استحكام اين ديوار بي اعتمادي و شكننده تر شدن شرايط مي افزود. نتيجه تمام اين بزرگ نمايي ها و احساس خطر؛ ميل شديد به بهره گيري از زور عليه ايران و دستپاچگي و عدم تلاش در جهت بهبود شرايط و روابط بوده است. انقلاب اسلامي با تكيه بر توانمندي ها و ويژگي هاي شخصي امام (ره) و با پشتوانه مردمي، بهره مندي از انديشه مذهبي و ايدئولوژي اسلامي، ايدئولوژي هاي غرب و شرق و همچنين سيطره فرهنگي غرب را به چالش كشيد. اساسا بحث از انقلاب اسلامي و اسلام سياسي جداي از امام (ره) ناقص

خواهد بود. برخي از نويسندگان پيشتر رفته اند و انقلاب اسلامي را با واژه خمينيسم(5) به طور يكسان به كار برده اند.آبراهاميان بر اين اعتقاد است كه يكي از نكات قابل توجه در خصوص انقلاب اسلامي ايران، توانايي بالاي گفتمان اسلام گرايي در خلق يك ذهنيت جديد بود. يعني پرورش يك مسلمان به عنوان يك عنصر سياسي ضد ديكتاتوري و ضد امپرياليستي. اصولا مسلمان بودن به معناي ضديت با پهلوي، امريكا، صهيونيسم و در نهايت حمايت از امام (ره) و جمهوري اسلامي بود. نوع انقلاب ايران بيانگر استقرار و تثبيت يك ذهنيت سياسي اسلامي بود. با استقرار جمهوري اسلامي ايران كه ماحصل تفكرات سياسي امام و پشتيباني توده مردم بوده و ريشه در برداشت هاي سياسي از اسلام داشت، به شكلي بي نظير در مأموريت سياسي اسلام نهادينه شد. براي نخستين بار يك نظام سياسي برخاسته از اسلام گرايي به شيوه اي انقلابي جايگزين يك رژيم سكولار غرب گرا و متحد استراتژيك غرب گرديد و به اعتقاد بسياري از مسلمانان اين تحول؛ پيروزي اسلام بر سلطه جويي قدرت هاي استعماري بويژه ابرقدرت امريكا بود. پيروزي انقلاب اسلامي و بيداري مسلمانان (در سراسر جهان) فصل جديدي از تقابل اسلام و غرب فراهم كرد. هر چند، اين روند امر جديدي نبود و جهان اسلام چندين نوبت در طول تاريخ با غرب مواجه شده بودند. بسياري حوادث اخير (11 سپتامبر) در امريكا و حمله تروريستي به اين كشور را اوج تقابل اسلام و غرب مي دانند. اما بدون شك، پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و تبعات ناشي از آن تا انتشار كتاب كفرآميز آيات شيطاني توسط سلمان رشدي

اوج تقابل اسلام و غرب بود. هراس غرب از اسلام ناشي از ريشه هاي مذهبي آن نبوده بلكه از ريشه هاي سياسي اسلام بود كه غرب را به وحشت افكنده است. مذهب هميشه بوده است اما اين برداشت سياسي از مذهب است كه براي غرب مشكل آفرين گرديد. آنچه امروز ادبيات اسلام در بردارد، منبع مهمي براي مرعوب ساختن كساني است كه با اسلام خصومت دارند. جهاد به عنوان يكي از واژگان بنيادين در ادبيات اسلام باعث وحشت غرب در طرح ريزي سياست خارجي خود با جهان اسلام شده است. كاربرد اين واژه امروزه در بحران افغانستان و كمك برخي طرفداران سلفي گري در پاكستان به گروه تندرو طالبان و شبكه القاعده، تحت عنوان جهاد عليه غرب و نماد آن امريكا، مؤيد همين امر است. طلاب حوزه هاي پاكستان براي حمايت از انديشه سلفي گري طالباني عملا در جبهه طالبان عليه غرب و امريكا به جهاد پرداختند. در حقيقت بيشترين وحشت غرب از اسلام ناشي از تحميل احكام و دستورات سياسي اسلام بر ديگران است اما بايد پذيرفت كه نه برداشت يك دستي از اسلام وجود دارد و نه اسلام سياسي يك دستي كه بتوان چنين حكمي را عموميت بخشيد. نگاه مختصري به آثار خاورشناسان اين امر را روشن مي سازد كه ايشان در تحقيقات خود هميشه در پي القاي اين عقيده بودند كه بايد با اسلام مبارزه شود.(6) در همين زمينه ماكسيم رودينسون خاور شناس معروف فرانسوي در كتاب جاذبه اسلام ضمن انتقاد تلخ از خطوط فكري ناصواب خاورشناسان مي نويسد.… البته هميشه هدف از تحقيقات خاورشناسي درباره اسلام اين بود كه با اسلام

مبارزه شود. عموما ديدگاه غرب نسبت به اسلام و انقلاب اسلامي بسيار محدود و تنگ نظرانه بوده است. حتي در جريان پيروزي انقلاب، تمركز رسانه ها و نمايندگي هاي غرب نسبت به كليت حركت اسلامي و انقلابي در ايران صرفا بر تأثيرات آن بر منافع سياسي و بازرگاني بريتانيا و امريكا متمركز شده بود.(7) همين ديدگاه تنگ نظرانه و تك بعدي گفتمان اسلام سياسي ايران را ستيزه جو و افراطي مي دانست. از اين منظر آنچه از دولت جديد انقلابي در ايران برداشت مي شد، نه تنها ناشي از ستيزه جويي گفتمان اسلام سياسي بلكه ناشي از تمايلات ايران براي گسترش نفوذ در منطقه بود و اينكه انقلاب اسلامي بقا و هويت خود را در صدور انقلاب مي ديد. هر چند در خصوص راهكارهاي عملي و شيوه هاي صدور انقلاب اختلاف نظرهايي در داخل مشاهده مي شد و حتي برخي كلا با اين نظر مخالفت مي نمودند، اما به هر حال كلام امام(ره) به عنوان مركزيت گفتمان مسلط اين استراتژي را به خوبي نمايان مي سازد. به اعتقاد امام (ره): ما بايد سعي كنيم انقلابمان را صادر كنيم. تمام ابرقدرت ها و قدرت هاي ديگر در صدد نابودي ما هستند، اگر ما در يك محيط بسته بمانيم عاقبت با شكست مواجه خواهيم شد.(8) ما بر اين اعتقاديم كه: نهضتي را كه امام خميني آغاز كرد، تأثير جهاني داشت و بسياري از مسلمانان جهان را در مسير بازيابي هويت اسلامي خويش قرار داد. برداشت هاي غرب از جهان اسلام سياسي است. علاوه بر اين عدم وجود آگاهي و اطلاعات كافي و مستدل از دولت هاي انقلابي

و شرايط پيراموني و دروني آنها و همچنين عدم برآورد دقيق از جايگاه و توان خود و شرايط نظام بين الملل از سوي رهبران كشورهاي انقلابي، سوء برداشت ها افزايش يافته و منجر به اعمال افراطي، جنون آميز و جنگ گرديد. بر همين اساس هراس غرب از اسلام سياسي، درك و فهم تنگ نظرانه و تك بعدي رهبران غربي را در پي داشته كه خود منشأ بسياري از تحولات و برخوردها شده است. در تعيين بازتاب هاي انقلاب اسلامي چه از سوي موافقين و چه از سوي مخالفين برداشت هاي غلط و انحرافي صورت گرفته است. اسلام سياسي در حركت هاي اسلامي هويت خود را در تعارض با فرهنگ حاكم بر غرب تعريف مي كند. برداشت هاي يكدست و يكساني از انقلاب اسلامي وجود ندارد. فاكتور قدرت، عموما، نوع برداشت ها را تعيين كرده است. برداشت هاي جهان اسلام نيز بر همين اساس بوده است. روند بازتاب هاي انقلاب اسلامي با تحولات دروني و فراز و نشيب هاي داخلي و همچنين تحولات نظام بين الملل دچار تحول شده است. با عنايت به موارد فوق: پژوهش حاضر بر انگاره هايي استوار است كه در پيوستگي دروني با يكديگر قرار دارند. 1. با وجود تمام سوء برداشت ها، برآوردها و برخوردهاي غرب به عنوان مركزيت نظام بين الملل انقلاب اسلامي با به چالش كشيدن اين گفتمان بسياري از عناصر مركز محوريت غرب را تحت تأثير قرار داده است. بازيگران نظام بين الملل (قدرت هاي بزرگ و ابرقدرت ها)، محيط بازي و قواعد نظام بين الملل تحت تأثير اين انقلاب قرار گرفته و عكس العمل نشان داده اند.

غرب ستيزي و گفتمان رقيبي كه اسلام سياسي ارائه داده، بنيادهاي نظام وستفاليايي را هدف قرار داده و در پي ستيز با نظم كهن به دنبال ايجاد نظمي جديد براي اسلام و بر اساس اصول اسلامي مي باشد. 2. انقلاب اسلامي با احياي تفكر اسلامي، نقش اسلام و مسلمانان را در عرصه هاي مختلف اجتماعي برجسته ساخته و عنصر هويت اسلامي را به عنوان واقعيتي پذيرفته شده در برابر هويت غربي جهان شمولي كه انديشه غرب ارائه مي دهد قرار داده است. 3. هر چند انقلاب اسلامي ايران با احياي اسلام و تفكر اسلام سياسي خود را در مقابل غرب و فشارهاي شديد نظام بين الملل قرار داد، اما همين امر غرب را در شناخت بهتر و جامع تر اسلام ترغيب نمود. بر همين اساس مطالعات اسلامي و اسلام شناسي به سرعت جاي شرق شناسي را گرفت. 4. گفتماني كه انقلاب اسلامي ايجاد نموده؛ قادر به تبيين يك نظريه كلان سياسي مي باشد. اكنون با گذشت يك ربع قرن از پيروزي انقلاب اسلامي و متعاقب آن تحولات و دگرگوني هاي عظيم در نظام بين الملل، زمان آن رسيده تا با ديدي واقع بينانه و بدون افراط و تفريط به بررسي بازتاب و تأثيرات انقلاب اسلامي بپردازيم. نقاط قوت و ضعف و روندهاي تداوم متغير در اين جريان را بازشناسيم. بي شك نتايج حاصل تصميم سازان و سياستگذاران نظام را در ارزيابي دقيق تر برنامه ها و راهبردها و همچنين اتخاذ راهكارهاي مناسب تر ياري خواهد رساند. فهم و شناخت ابعاد مختلف و روندهاي جاري در اين خصوص، برآورد دقيق و علمي ديگران از خود به

شكلي قانع كننده هزينه هاي تصميم گيري را كاهش داده و آستانه هاي امنيتي را بالا خواهد برد. امكان بهره گيري از فرصت ها و كاهش تهديدات در گرو همين شناخت و فهم است. اساسا ايدئولوژي ماهيتي جهان شمول دارد. انقلاب هاي ايدئولوژيك نيز با بهره گيري از همين خصيصه در پي گسترش و همه گير شدن خويشند و آمال خود را در گسترش دامنه نفوذ و جهان گستري جستجو مي كنند و از اين طريق در پي كسب مشروعيت و پيشبرد برنامه و اهداف خود مي باشند. اما در اين راه عوامل و شرايط بسياري مانع از تسلط آنها مي شوند. مقاومت گفتمان يا گفتمان هاي غالب عوامل محيطي، ژئوپلتيكي و ژئواستراتژيكي، قدرت و توان موتور محرك ايدئولوژي از جمله عوامل مؤثر در روند جهان شمولي ايدئولوژي ها مي باشند. به عبارت ديگر اثرات پديده ها جداي از ويژگي هاي خود پديده، شرايط پيراموني و همچنين خصوصيات موضوع، اثرپذيرنده نخواهد بود و تمام اين عوامل در يك پيوستگي دروني با يكديگر تعامل خواهند داشت. بر همين اساس بازشناسي بازتاب هاي انقلاب اسلامي بر نظام بين الملل بدون توجه به ويژگي هاي انقلاب، شرايط و تحولات نظام بين الملل، جايگاه و نقش قدرت هاي بزرگ و شناسايي روند هاي جاري نظام بين الملل تلاشي بي ثمر خواهد بود. بديهي است بازتاب هاي انقلاب اسلامي در طول اين ربع قرن با تغيير و تحولات داخلي و سيستمي دچار تحول و دگرگوني شده است. براي مثال مي توان به برخورد غرب با پيام صدور انقلاب در دهه اول انقلاب و اثرات و تحولات ناشي از تغييرات دروني

و پيراموني بر برداشت غرب اشاره كرد. درك و برداشت انديشمندان غرب از اسلام دچار تحول عميقي شد و متوجه عدم وجود برداشت هاي يكدست، حتي در جهان اسلام، از مفاهيم اسلامي شده اند و اكنون سعي مي كنند بين اسلام به عنوان يك دين با ابعاد سياسي اجتماعي به اسلام نظير بنيادگرايي اسلامي، ستيزه جويي اسلامي، تروريسم و اسلام سياسي تفاوت قائل شوند. در همين خصوص رشد توليد ادبيات در مورد اسلام و ابعاد گوناگون آن (كه بي شك از جمله بازتاب هاي اساسي انقلاب اسلامي است) قابل توجه است. ابعاد وسيع انقلاب اسلامي در ايران و امواج ناشي از آن انديشمندان بسياري را به خود معطوف ساخته است. هر چند برخي با دغدغه هاي دولتي بر آن نگريسته اند و محدوديت هاي نگاه هاي سياسي قدرت هاي ريز و درشت را در نوشته ها و تحليل هاي خود اعمال نموده اند؛ اما بسياري نيز از دريچه نگاه تحليل گرانه و عالمانه به كنكاش در جوانب امر برآمده اند. بهت و شگفت زدگي نه تنها در بين سياستمداران بلكه عرصه هاي دانشگاهي و پژوهشي را نيز در بر گرفته و اكثر پژوهندگان در پي ريشه يابي اين تحول شگرف و حركت انقلابي برآمدند. بخش عمده اي از ادبيات مطالعات انقلاب اسلامي به بررسي ابعاد نظري و علل پيدايش و ظهور انقلاب معطوف شده است. نوشته هاي پژوهش گراني همچون اوليور روا، جيمز دو فرونزو، بري روزن(9)، اسكاچ پل(10)، اسپوزيتو(11)، همايون كاتوزيان، فرهاد كاظمي، سعيد امير ارجمند، حامد الگار(12)، … در اين مجموعه قرار مي گيرند. بخش عمده اي از نوشته ها نيز به سياست

هاي ايران و تحولات داخلي ايران پس از انقلاب پرداخته و روابط جمهوري اسلامي ايران را با قدرت هاي بزرگ بررسي نموده اند. غالب پژوهش ها به رفتار خارجي ايران و اعمال سياست خارجي پرداخته اند. كه اين بخش با بيشترين تنگ نظري و نقد مواجه شده است. براي مثال نوشته هاي خليل زاد و فرد هاليدي؛ به وضوح تحليل هاي يك جانبه اي از انقلاب را ارائه نموده اند. علاوه بر انتشار كتب و مقالات بسيار فراوان در خصوص انقلاب اسلامي ريشه هاي بروز تحولات؛ روابط با قدرت ها؛ نقش عوامل مختلف در پيروزي و …. كنفرانس ها و ميزگردهاي بسيار فراواني در سراسر جهان برگزار گرديده تا جوانب گوناگون اين پديده منحصر به فرد را بررسي نمايد. نخستين همايش بين المللي در اين خصوص در ايالات متحده امريكا و از سوي كالج بروكلين(13) در سال 1361 و پس از خاتمه بحران گروگان گيري ديپلمات هاي امريكايي در ايران؛ برگزار شد و مجموعه مقالات آن نيز با تلاش بري روزن(14) در سال 1363 منتشر شد. تمركز عمده اين مقالات بر جنبه هاي ملموس و مشخص اين پديده؛ ابعاد ايدئولوژيك و آينده روابط ايران با كشورهاي همسايه و قدرت هاي بزرگ مي باشد. البته برداشت هاي قدرت هاي بزرگ و برخي از همسايگان ايران در خصوص انقلاب اسلامي نيز مورد بحث قرار گرفته است. انديشمندان و پژوهش گران مشهوري همچون نيكي كدي(15)؛ بري رابين؛ خليل زاد و ريچارد كاتام تحولات ايران را در اين همايش بررسي كرده اند. مهم ترين تلاش ديگر در خصوص بررسي بازتاب هاي انقلاب اسلامي بر جهان از سوي جان اسپوزيتو؛

جيمز پيسكاتوري؛ و كريستوفر ون هالن در سال 1367 انجام شد كه نتيجه اين كنفرانس كه پس از اوج تقابل اسلام و غرب در جريان انتشار كتاب آيات شيطاني بود؛ در مجموعه اي به چاپ رسيد. در اين همايش سعي شد تا مقالات بر اساس چهار حوزه جغرافيايي و يك جمع بندي پاياني بر اساس بازتاب هاي جهاني انقلاب اسلامي طراحي شود. هر چند اسپوزيتو در دو فصل پاياني اين كتاب سعي نموده تا به ابعاد جهاني اين بازتاب ها بپردازد اما صرفا به بيان كليات اكتفا نموده و بررسي بيشتر آن را به بعد موكول كرده است. يك بررسي كلي در متون موجود در اين خصوص نشان مي دهد كه تا كنون در موضوع مورد نظر (بازتاب جهاني انقلاب اسلامي) پژوهش قابل توجهي صورت نگرفته و به شكل منسجم به اين موضوع پرداخته نشده است. اين در حاليست كه متون فارسي نيز بيشتر به ابعاد داخلي انقلاب پرداخته اند. غالب متون غير فارسي با ديدي غرض ورزانه به شكلي افراطي با اين موضوع برخورد كرده اند. علي رغم همه اينها نبايد تحولات عمده اي را كه در سال هاي اخير در بخش مطالعات اسلامي و مطالعات ايران صورت پذيرفته ناديده گرفت ... ? جمع بندي و نتيجه گيري در اين پژوهش تلاش گرديد تا يك بررسي همه جانبه اي از آثار و بازتاب جهاني انقلاب اسلامي به عمل آيد. در گفتار اول اهميت بررسي آثار و ويژگي هاي برون مرزي انقلاب اسلامي، علل و عوامل پيروزي و تداوم آن و تفاوتي كه اين انقلاب با ساير انقلاب هاي بزرگ جهان دارد كه آن را

به عنوان يك پديده سياسي اجتماعي و فرهنگي منحصر به فرد در تاريخ مشخص مي كند پرداختيم و در عين حال به موضوع پر اهميت صدور انقلاب و تفاوت آن با بازتاب انقلاب پرداخته و نشان داديم كه صدور انقلاب يك برنامه و اقدام و يا سياستي است كه ازطرف دست اندركاران انقلاب در جهت تأثير گذاري بر ساير جوامع اتخاذ مي گردد در حالي كه بازتاب انقلاب اسلامي به نتيجه و آثار بر جاي مانده در بيرون مرزهاي كشور انقلاب كرده پرداخته و لزوما نمي تواند حاصل و نتيجه برنامه ريزي و اعمال سياست هاي اتخاذ شده در صدور انقلاب باشد بلكه عموما در اثر مشاهدات و وجود ارتباطات ميان جامعه انقلاب كرده و جوامع ديگر آثار مهمي را بر جاي گذارده كه نه تنها براي آن برنامه ريزي نشده بلكه حتي پيش بيني چنين آثاري هم نمي گرديد. در گفتار دوم و سوم با استفاده از نظريه سطوح مختلف تحليلي و با شيوه اي استقرايي به بررسي نزديك از آثار انقلاب اسلامي بر جامعه جهاني و جهان اسلام پرداخته و با تفكيك ميان دولت ها و ملت ها و با پرداختن به تفاوت هاي اساسي كه جوامع مختلف در اثر پيروزي انقلاب اسلامي در ايران پيدا كرده اند دقت لازم در شناسايي اين اثر گذاري و عموميت دادن آنها به عمل آورده و به يك جمع بندي كلي رسيده ايم كه مي توان حداقل اين نتايج را در سه بخش كلي، نظام جهاني و جهان اسلام مورد توجه قرار داد. ناگفته نماند كه به خاطر عظمت انقلاب اسلامي و ويژگي هاي منحصر به

فرد و همچنين حوزه وسيع اثر گذاري آن، آنچه را كه در اين پژوهش انجام شده است نه كافي و وافي به مقصود مي باشد و نه در توان يك مؤلف خواهد بود بلكه ضرورت دارد مطالعات وسيع تر و گسترده تري و حتي الامكان به صورت ميداني توسط محققان و پژوهش گران متعدد صورت گرفته و به صورت يك مجموعه در اختيار دانش پژوهان وعلاقه مندان قرار گيرد و اين حركت بايد آغازي بر انجام چنين پروژه كلاني تلقي گردد. ? بازتاب عمومي انقلاب اسلامي

1. در دولت ها مطالعات ما از عكس العمل دولت هاي جهان كه همگي عضو سازمان ملل هستند اعم از دولت هاي غربي، شرقي، جهان سوم و حتي دولت هاي اسلامي نشان مي دهد كه در مجموع دولت هاي معاصر با پيروزي انقلاب اسلامي عموما از اين تحول و رخداد عظيم تاريخي استقبال به عمل نياورده و با نوعي حيرت، سرگرداني و حتي شگفتي به اين پديده نوظهور كه براي هيچ كدام از آنها قابل پيش بيني و تصور نبود نظر مي افكندند. از طرف ديگر هر كدام از آنها به طريقي نگران اثرات انقلاب بر جامعه خود و آينده ثبات نظام حاكم بر كشورشان بودند، اصولا از آنجا كه دولت ها بيش از هر چيز به بقا و دوام خود مي انديشند و هر حركت مردمي و رهايي بخش مي تواند براي آنها نگران كننده و حتي خطرناك باشد، تمايل چنداني به اين نوع حركت ها و انقلاب ها كه مي تواند براي قوام و ثبات آنها خطرناك باشد، ندارند. بويژه در شرايطي كه اين دولت ها عموما داراي

نظام هاي سكولار بوده و جدايي دين از سياست را به عنوان يك اصل ثابت و پابرجا پذيرفته بودند. اين انقلاب كه خميرمايه آن از ايدئولوژي و مكتب ديني و اسلامي گرفته بود، طبيعتا نمي توانست براي آنها نگران كننده نباشد زيرا كه وضع موجود(16) را در هم ريخته و نظام و ارزش هاي جديدي را مطرح مي كرد و به طور طبيعي رغبتي به استقبال از چنين پديده اي مشاهده نگرديد و اگر موارد بسيار معدودي نيز ديده شد كه انقلاب و نظام برخاسته از آن را به رسميت شناختند، ناشي از نگراني آنها از عواقب آن و يا فشارهاي مردمي و اجتماعي بوده است. همان طور كه ملاحظه گرديد دولت هاي غربي به طور اعم و ايالات متحده امريكا به طور اخص نسبت به فرآيند انقلاب اسلامي با خصومت و كينه برخورد نموده و تلاش زيادي در ناكام گذاشتن آن و حتي تزلزل و سرنگوني نظام برخاسته از آن كردند كه اين امر ناشي از دو اصل بود يكي وابستگي مطلق رژيم گذشته به غرب و بويژه امريكا و در واقع به خطر افتادن منافع غرب در ايران بود و دوم اينكه اصولا انقلاب هاي بر پايه ارزش هاي ديني و اسلامي، نظام هاي فكري سكولار ليبرال غرب را به چالش كشيده و پيش بيني ها و تئوري هاي آنها را مخدوش مي كرد. در جريان تحولات قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، امريكا و غرب نه تنها حمايت بي چون و چراي خود را از رژيم شاه آشكارا اعلام مي كردند بلكه با حمايت بي چون و چرا از رژيم شاه تلاش زيادي

براي تحقق نيافتن چنين واقعه اي از خود بروز دادند و زماني به سقوط رژيم شاهنشاهي به شرطي كه انقلاب اسلامي پيروز نشود هم رضايت دادند، چاره اي جز مشاهده سقوط رژيم شاه و پيروزي انقلاب اسلامي نداشتند تلاش خود را در منحرف و كم رنگ كردن آثار انقلاب به كار بردند كه اين تلاش ها علي رغم گذشت يك ربع قرن از پيروزي انقلاب اسلامي و استحكام روزافزون آن همچنان ادامه دارد. اگر چه بعد از فروپاشي نظام دو قطبي يكپارچگي و سياست واحد دنياي غرب نيز دچار تزلزل گرديده است و اروپاي متحد راه خود را در بسياري از موارد من جمله در پذيرش واقعيت هاي انقلاب اسلامي از امريكا جدا كرده و سياستي جداگانه و به قول خودشان تماس و گفتگوي انتقادي را در عين همكاري تجاري پيشه كرده اند ولي نبايد فراموش كرد كه از لحاظ فكري، فرهنگي و ايدئولوژيك همچنان در ميان دولت هاي غربي وحدت نظري نسبت به واقعيت هاي انقلاب اسلامي به خصوص از نظر حاكميت ارزش ها و اصول اسلامي وجود دارد و همين نكته است كه ساموئل هانتينگتون را ترغيب كرده كه با ارائه تئوري برخورد تمدن ها و طرح ستيز تمدن اسلام با تمدن غرب اعلام دارد كه گسل ميان اين دو تمدن خونِين است و بدين وسيله اشتراك نظر اروپا و امريكا را در تقابل فرهنگي با انقلاب اسلامي تقويت بخشد. پيروزي انقلاب اسلامي كه با بهت و حيرت اغلب دولت ها مواجه شده بود براي كشورهاي بلوك شرق نيز دو مشكل اساسي به وجود آورد: اول اينكه با توجه به چارچوبه هاي تحليل

ماركسيستي چگونه مي توان اين انقلاب را تحليل نموده و چرايي و چگونگي آن ر ا توجيه كرد، انقلابي كه نه بر پايه معيارهاي اقتصادي قابل تبيين بوده و نه انگيزه ها و ارزش هاي ديني مسلط بر آن در آن چارچوبه تحليل قابل توجيه و استدلال مي باشد و از طرف ديگر با توجه به روابط حسنه اي كه اغلب آنها با رژيم شاه داشتند به چه ترتيبي روابط خود را با رژيم انقلاب تنظيم نمايند. اين انقلاب علاوه بر اين دو مشكل مسئله ديگري نيز براي اتحاد جماهير شوروي به وجود آورد و آن نگراني كه از بازتاب انقلاب اسلامي بر جمهوري هاي مسلمان نشين آسياي مركزي و قفقاز احساس مي گرديد. در مورد دولت هاي اسلامي مي توان گفت كه بازتاب انقلاب اسلامي بر اين دولت ها كه عموما پايگاه مردمي نداشته و وابستگي جدي به جهان غرب و بويژه امريكا داشتند به طور كلي اثر منفي داشت. به عبارت ديگر مي توان گفت هر دولتي كه در اثر اين تحول در ايران براي آينده خود احساس خطر بيشتري مي كرده است، بازتاب منفي انقلاب اسلامي بر آن دولت بيشتر بوده و عكس العمل هاي فوري اين دولت ها را نيز بر همين اساس مي توان مشاهده كرد و جالب اينكه هر دولتي كه از اكثريت قوي تر شيعيان برخوردار بوده و يا داراي اقليت نسبتا چشمگيري از شيعيان بوده است، به خاطر هراس از شورش و خيزش مردمي در اين كشورها عكس العمل اين دولت ها تندتر بوده است به طوري كه رژيم بعثي عراق كه بر ملتي كه داراي اكثريت

شيعه هستند، حكومت مي كرد با يك خصومت وصف ناپذيري با انقلاب اسلامي برخورد كرد و نهايتا هم جنگ بيرحمانه و بي اماني را عليه اين نظام نوپا آغاز نمود كه نه تنها طولاني ترين جنگ قرن بيستم شناخته شد بلكه خسارات جاني و مالي هنگفتي هم براي هر دو ملت بر جاي گذارد. اين شرايط با درجه كمتري در مورد بحرين و لبنان صادق است. البته حتي دولت هاي اسلامي كه داراي اقليت شيعه هم بودند يا اصولا شيعيان از موقعيت چشمگيري برخوردار نبودند. مع هذا به خاطر ترس از نفوذ انقلاب اسلامي بر همه مسلمانان مواضع منفي اتخاذ نمودند در عين حال با توجه به حاكميت دولت هاي گوناگون بر اين كشورها مي توان چنين نتيجه گيري كرد كه هر چقدر اين دولت ها سياست مستقل تري از غرب داشتند و به عبارت ديگر نوعي روش انقلابي در پيش گرفته بودند مانند دولت هاي ليبي، الجزاير و يمن كه در اوان پيروزي انقلاب اسلامي سياستي دوستانه تر با ايران انقلابي اتخاذ كردند در عين حال اين اتخاذ مواضع به معناي استقبال از انقلاب نبايد تلقي گردد. حتي اين دولت ها نيز به تدريج با رشد اسلام گرايي در ميان جوامع خود نه تنها رابطه خود را با ايران انقلابي محدود كردند بلكه بعضا به خصومت و دشمني هم گرايش پيدا كردند. از طرف ديگر نبايد وضعيت جغرافيايي اين دولت ها دوري و نزديكي آنها با ايران انقلابي را ناديده گرفت بدين معنا كه هر چقدر از نظر جغرافيايي به ايران نزديك تر بودند و خطر صدور انقلاب و نفوذ آن ر ا از

طريق مرزهاي خود در ميان مردم بيشتر احساس مي كردند مواضع سخت تري را اتخاذ مي نمودند. در جمع بندي از بازتاب انقلاب اسلامي بر دولت هاي اسلامي مي توان به جرأت ادعا كرد كه اين دولت ها از انقلاب اسلامي نه تنها استقبال به عمل نياوردند بلكه با نوعي برخورد منفي با اين پديده مواجه گرديدند و اين شرايط علي رغم گذشت يك ربع قرن از پيروزي انقلاب اسلامي البته با درجات متفاوت همچنان ادامه دارد. 2. در ملت ها از آنجا كه انقلاب اسلامي، انقلابي مردمي و در واقع مردمي ترين انقلاب ها بوده است طبيعتا توجه ملت ها را بيشتر به خود جلب نموده و آنها را تحت تأثير قرار داده است و با نگرشي مثبت از آن استقبال كرده اند. اين استقبال و عطف توجه با درجاتي متفاوت عموميت داشته است و بر خلاف دولت هاي حاكم بر كشورها كه برخوردي منفي با انقلاب اسلامي داشته اند، با يك نسبت معكوسي نسبت به دولت ها انقلاب اسلامي مورد استقبال ملت ها قرار گرفته است. هر اندازه كه ملت ايران در نيل به اهداف انقلابي خود با ملت هاي ديگر وجه اشتراك داشته اند به همان نسبت استقبال گسترده تر بوده است. از آنجا كه اغلب دولت هاي حاكم نه بر اساس خواست عمومي ملت ها بلكه بنا به خواست صاحبان قدرت و طبقات خاص بر اريكه قدرت تكيه زده بودند و شباهت زيادي ميان رژيم شاهنشاهي و ساير دولت هاي حاكم بر جوامع ديگر وجود داشته و دارد بنابراين بر اساس نوعي همدردي خوشحالي خود را در عين شگفتي و به

صورت عموم ابراز مي داشتند. از طرف ديگر با توجه به غلبه بعد فرهنگي انقلاب اسلامي ملت ها و جوامعي كه داراي وجوه مشترك فرهنگي بيشتري با ملت ايران بوده اند، تأثير پذيري مثبت بيشتري داشته اند، بدين ترتيب كه ملت هاي مسلمان بويژه شيعيان عموما از پيروزي انقلاب اسلامي خوشحالي خود را ابراز داشته و در واقع انقلاب را متعلق به خود مي دانستند. شايد بتوان گفت انقلاب اسلامي كمترين تأثير بر جوامعي گذارده باشد كه ارتباط بسيار كمتري با ايران و انقلاب اسلامي داشته و در واقع آگاهي لازم را از آنچه كه در ايران اتفاق افتاد كسب نكردند و يا اينكه امواج منفي تبليغات رسانه هاي جمعي در غرب و كشورهاي وابسته اجازه رسيدن واقعيت هاي انقلابي را به آنها نمي داد بلكه حتي عموما واقعيت ها را نيز تحريف مي كردند.. بازتاب انقلاب اسلامي بر ملت ها در مجموع از گرايش و پذيرش ارزش ها و آرمان هاي انقلاب تا اتخاذ شيوه ها و روش هاي اتخاذ شده من جمله گسترش تظاهرات عمومي عليه نظام هاي حاكم را مي توان مشاهده نمود كه در جاي خود به آنها خواهيم پرداخت. 3. در نظام بين الملل انقلاب اسلامي در زماني شكل گرفت كه نظام جهاني بر پايه غرب محوري به مدت نزديك به چهار قرن به عنوان يك امر بديهي و تثبيت شده توسط جامعه جهاني پذيرفته شده بود. هر نوع تحولي كه در اين نظام در ابعاد گوناگون فكري، فرهنگي، اقتصادي و گفتمان هاي جديد مطرح مي گرديد، نشأت گرفته از غرب بوده و هيچ گاه غرب محوري را به چالش

نكشيده بود. حتي انقلاب هاي بزرگ جهان كه در خارج از جهان غرب به وقوع پيوست مانند آنچه كه در چين در 1327 و يا كوبا در 1337 رخ داد تابعي از نظام هاي فكري و قانونمندي هاي برخاسته از غرب بوده است در حالي كه انقلاب اسلامي به عنوان يك تحول جديد توانست نظام جهاني غرب محور را در ابعاد مختلف به چالش بكشاند كه بر اساس آنچه كه در گفتار دوم ارائه شد به طور اجمال مي توان نتيجه گرفت كه پيروزي انقلاب اسلامي موجب تحولات عميقي در جامعه جهاني و نظام بين الملل در ابعاد زير گرديد: الف. احياي اسلام؛ به عنوان يك مكتب جامع و جهاني مهم ترين تأثير انقلاب اسلامي بر احياي ارزش ها و آگاهي هاي اسلامي بوده است. در واقع پيروزي انقلاب اسلامي نشان داد كه اديان بويژه دين اسلام با گذشت زمان و توسعه مدرنيزاسيون نه تنها به پايان راه خود نرسيده اند بلكه مجددا به عنوان مهم ترين راه نجات بشريت از ظلم و بيدادگري مطرح مي باشند و دنيايي را كه به سوي ماديات با سرعتي زياد در حركت بود به ناگهان متوقف نموده و دريچه اي از قدرت معنويات و اعتقادات ديني و مذهبي گشوده و بويژه نسل جوان رويگردان از ايدئولوژي هاي ماترياليستي را به آغوش اسلام باز مي گرداند. قرآن و آيات آن در دنياي بعد از انقلاب اسلامي معنا و مفهوم جديدي پيدا كرد. ب. فروپاشي نظام دو قطبي و ايجاد چالش براي نظام هاي طراحي شده در غرب علي رغم اينكه انقلاب اسلامي در اوج تحكيم و تثبيت نظام دو

قطبي ظهور كرد در اولين گام هاي خود نظام دو قطبي را به چالش كشاند و نه تنها قانونمندي آن ر ا رعايت نكرد بلكه عليه آن قيام كرد و در نتيجه دو ابرقدرت بزرگ رقيب در رابطه با اين پديده نوظهور خصومت و تضادهاي فيمابين را كنار گذاشته و به تقابل با انقلاب اسلامي پرداختند. حتي پس از فروپاشي نظام دو قطبي همه تلاش هاي غرب را در ايجاد و شكل گيري نظام هاي غرب محور مانند نظام تك قطبي، جهاني سازي، برخورد تمدن ها و... به چالش كشانده و خود طراح نظام جديدي گرديد كه با معيارهاي غربي نه تنها همخواني نداشت بلكه در تضاد بود. ج. تغيير گفتمان منازعات جهاني عموما منازعات جهاني بر پايه منازعه ميان دولت ها و تشكيل اتحاديه ها و ائتلاف ميان دولت هاي متخاصم شكل گرفته به جريان افتاده و خاتمه مي يافت. اگر چه بعضا عوامل ايدئولوژيك مانند آنچه كه در قرن بيستم ميان دنياي كمونيسم و جهان سرمايه داري مطرح بود در اين منازعات نقش بالقوه پيدا مي كرد ولي عموما منازعات بين المللي بر سر تقسيم منافع اقتصادي شكل مي گرفت. انقلاب اسلامي نه تنها گفتمان اين نوع منازعات را تغيير داده بلكه بازيگران اصلي را در مخاصمات بين المللي از حوزه دولت ملت خارج نمود. بر اساس گفتمان جديد منازعه اساسي نه ميان دولت ها با منافع و اهداف متفاوت است بلكه ميان صاحبان قدرت و زور از يك طرف با توده هاي مردم بوده و جنگ واقعي ميان مستكبرين از يك طرف و مستضعفين جهان از طرف ديگر مي باشد. با اين

گفتمان مرزبندي هاي جغرافيايي، نژادي، قومي و حتي مذهبي را در تخاصمات بين المللي در هم ريخته و جنگ دولت ها را به عنوان مستكبرين از يك طرف، با ملت ها به عنوان مستضعفين از طرف ديگر منازعه واقعي و نهايي مطرح نمود كه تلاش غرب بر اينست كه اين نوع منازعات را در پوشش مبارزه با تروريسم بعد از 20 شهريور 1379 و يا برخورد تمدن ها تئوريزه نمايد. د. خيزش جهاني مستضعفين عليه مستكبرين به تبع تغيير گفتمان منازعات جهاني صف بندي جهاني هم تغيير كرد از يك طرف دولت هاي حاكم عموما رقابت ها و تخاصمات موجود ميان خود را كنار گذاشته و در مصاف با خيزش عمومي ملت ها كه مرزهاي جغرافيايي را هم در نورديده و يكدل و يكصدا به مبارزه با صاحبان قدرت و زور برخاسته اند و در قالب حركت هاي فردي و يا جمعي وارد عرصه منازعات جهاني گرديده، موجوديت پيدا كرده و به نوعي مورد شناسايي قرار گرفته اند. نمونه آن حزب الله لبنان مي باشد كه امروز به عنوان يك قدرت مطرح غير دولتي در چنان جايگاهي قرار گرفته است كه در واقع حرف اول را و بالاتر از دولت متبوع خود در منازعه با صهيونيسم بين الملل و دولت اشغال گر اسرائيل مي زند. ه . طرح اسلام سياسي به عنوان گفتمان جديد پيروزي انقلاب اسلامي بر پايه ارزش ها و معيارهاي اسلامي براي اولين مرتبه در تاريخ مدرن گفتمان اسلام سياسي را در علوم سياسي و روابط بين الملل مطرح نمود كه خواهان بخش يا تمامي از قدرت سياسي مي باشد. اين گفتمان

در دنياي لائيسم و سكولاريسم مطرح مي گردد كه دين را نه تنها جدا از سياست دانسته و به اعتبار گفته ماركس افيون ملت ها تلقي مي شده بلكه مدعي بودند كه دوره آن گذشته و به تاريخ تعلق دارد و چيزي هم براي ارائه به دنياي مدرن ندارد. گفتمان اسلام سياسي دريچه اي جديد به روي انديشمندان و صاحب نظران سياست باز نمود كه نه تنها دين اسلام مي تواند سياسي باشد بلكه حرف هاي جديد و تازه اي براي ارائه به جهان مدرن امروز دارد كه با گفتمان موجود در تقابل و تضاد هم مي باشد و مي توان آن ر ا به عنوان گفتمان برتر در دوران پسامدرن تلقي نمود. و. نفي نظام غرب محور انقلاب اسلامي در عمل استراتژي غرب را به چالش كشيد. خطر بزرگ در واقع از آنجا نشأت گرفت كه اين انقلاب در سرزميني كه در حوزه نفوذ غرب بود در كمال عظمت پيروز شده و سيطره گفتمان غرب محور را به چالش كشيد. در گفتمان نوظهور و قدرتمند انقلاب اسلامي رابطه تنگاتنگ غرب با رهبري جهان تحت فشار قرار مي گيرد و با ايده غرب مداري به عنوان مدلي پايدار از توسعه و پيشرفت با مخالفت جدي روبه رو مي شود. از اين منظر مي توان ظهور اسلام گرايي را در تخريب و فرسايش اروپا مداري و غرب مركزي مورد توجه قرار داد. از اين رو گسترش اسلام گرايي مانعي بنيادين و اساسي در برابر افزون خواهي غرب در جهان محسوب گرديد. در عصر پست مدرنيسم اسلام گرايي، يك هسته در دنياي چند هسته اي است و

اين تصور كه اروپا (غرب) مدار حركت عالم است به تزلزل گراييد. در گفتمان مدرن، غرب در مركز بود و تمدن هاي غير غربي در پيرامون، اما با مركز زدايي غرب تمدن هاي غير غربي از حاشيه به متن آمده اند. در گفتمان بعد از انقلاب اسلامي و در اين تقابل نه تنها غرب را از مركز به حاشيه مي كشاند بلكه مدعي پيرامون زدايي غرب نيز مي گردد. به عبارت ديگر گفتمان اسلام سياسي و اسلام گرايي، گفتمان جهاني را كه در طول دويست سال سازماندهي شده بود اينك زائد به حساب مي آورد. در اين گفتمان جديد در عين حال كه غرب را به لحاظ فني و صنعتي بر جهان اسلام برتر مي داند اما آن ر ا از نظر اخلاقيات در انحطاط و در پرتگاه نابودي مي بيند... اين نبرد نفي فن آوري و پيشرفت مادي نيست بلكه پاسخ نه گفتن به روحيه منحطي است كه خروش فراگير عليه غرب عصيان كنيد، در مغز و جان انسان ها نفوذ مي كند. در جهان اسلام، اسلام گرايان به نحو كاملا بارزي امكانات و تسهيلات ارتباطي و هنري دولتي را به خدمت مي گيرند. اما بلافاصله از آنها براي مقابله با جريان هاي فكري كه مبدع آن امكانات و تسهيلات بوده اند، استفاده مي كنند. اين فرصت ها در عصر ارتباطات و جهاني شدن نمود بيشتري يافته است و بارزترين نمونه اين نوع به كارگيري ابزار تمدني غرب عليه غرب فعاليت و عملكرد شبكه هاي تلويزيوني ماهواره اي منطقه اي در جريان حملات امريكا و انگليس به مواضع طالبان پس از حملات تروريستي به

اين كشور و تهاجم امريكا به عراق مي باشد. ز. جهان اسلام به عنوان يك قدرت مطرح در نظام جهاني با پيروزي انقلاب اسلامي و بيداري و همبستگي كه ميان ملت هاي مسلمان به وجود آمده و به نوعي آرمان و اهداف مشترك، منافع همگن، و مهم تر از همه احساس قدرت و توانمندي فوق العاده در ابعاد گوناگون تدريجا جهان اسلام به عنوان يك بازيگر مستقل و يك قدرت مهم چه به صورت بالفعل و چه به صورت بالقوه در ابعاد فرهنگي، جغرافيايي و اقتصادي مطرح گرديده كه در گفتمان سياسي قبل از انقلاب وجود نداشت و جالب اينكه ويژگي هاي اين بازيگر جديد با ساير بازيگران كه در قالب اتحاديه ها همچون اتحاديه اروپا شكل گرفته تفاوت اساسي دارد. در اين سيستم با آنچه را كه قبلا به عنوان معيارهاي قدرت مطرح بود تفاوت ماهوي دارد بلكه چيزي به عنوان وجدان عمومي ملت هاي مسلمان و ارزش ها و آرمان هاي مشترك ميان گروه هاي اجتماعي و توده هاي مردم پيوند مستحكمي را به وجود آورده است كه مرزبندي هاي سنتي جغرافيايي، نژادي و قومي را در نورديده و بعضا تا اعماق ساير جوامع نفوذ مي كند حتي از آنچه را كه هانتينگتون تمدن اسلامي مي نامد گسترده تر بوده و غير قابل ارزيابي و محاسبه مي باشد. ح. تغيير معيارهاي قدرت در نظام بين الملل اساس پذيرفته شده براي سنجش و تقسيم بندي كشورها از نظر قدرت برتر ولي مهم تر همانا عوامل مادي قابل اندازه گيري همچون عامل نظامي، اقتصادي، جمعيتي، جغرافيايي و سياسي بوده كه در تقسيم بندي كشورها به

ابرقدرت ها، قدرت هاي بزرگ و قدرت هاي كوچك مورد استفاده قرار مي گرفت. انقلاب اسلامي كه توسط جنبشي مردمي با دست تهي بر يك قدرت تا دندان مسلح و با حمايت همه جانبه قدرت هاي بزرگ جهاني غلبه كرد و شكستي كه نيروهاي حزب الله بر پنج قدرت بزرگ جهاني در لبنان وارد آورد موجب مطرح شدن معيارهاي جديدي از قدرت همچون ايمان، جهاد و شهادت گرديد كه نه تنها بر قدرت هاي مادي غلبه كرده بلكه امكان اندازه گيري و مواجهه با اين معيارها را براي غرب مشكل كرده است. شرايطي كه رژيم صهيونيستي اكنون با آن مواجه مي باشد نشانه ناكامي غرب در برخورد با اين پديده نوظهور از قدرت مي باشد. ط. طرح سه عنصر معنويت، اخلاق و عدالت در نظام بين المللي در نظام بين الملل شكل گرفته بعد از عهدنامه وستفاليا و به رسميت شناختن نهاد دولت ملت به عنوان بازيگران اصلي و رقابت بر پايه منافع مادي كشورها و همچنين آغاز دوره جدايي دين از سياست معيار محاسبات در تخاصمات و توافقات بين المللي تنها عناصر مادي در تعريف از منافع ملي مطرح بوده است. انقلاب اسلامي كه بر پايه ارزش هاي ديني شكل گرفت و به پيروزي رسيد عناصر جديد غير مادي همچون معنويت، اخلاق و عدالت را به عنوان چارچوبه جديدي در نظام بين الملل مطرح نموده است كه سازش و تفاهم در قبال گذشت از آنها براي بازيگران صحنه جهاني مشكل تر شده است و به همين علت در محاسبات خود و در برخورد با جمهوري اسلامي و جهان اسلام دچار اشتباهات فاحش گرديده و

شكست هاي پي در پي را تحمل كرده اند، من جمله غربي ها در حمايت نظام اسلامي ايران از حقوق حقه مردم فلسطين دچار مشكل شده اند و نتوانسته اند در اتخاذ مواضع محكم آن خللي ايجاد كنند و اغلب پيش بيني هاي آنها غلط از آب درآمده است. ي. آغاز تهاجم جهان اسلام بعد از ظهور و غلبه نهضت رنسانس در اروپا كه نقطه عطف مهمي در تاريخ تمدن غرب تلقي مي گردد، غرب حالتي تهاجمي به خود گرفته بود كه در ابعاد مختلف نظامي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي حرف اول را در دنيا مطرح و جوامع ديگر را بويژه جهان اسلام را در دوران قبل از رنسانس كه از تمدن عظيم و شكوفاي اسلامي برخوردار بودند وادار به دفاع و انفعال و تبعيت از خود كرده و اميدي هم به تغيير شرايط نمي رفت. انقلاب اسلامي به ناگهان شرايط را تغيير داده برگي ديگر از تاريخ جهان را ورق زده و به دوران انفعال و حالت تدافعي جهان اسلام پايان بخشيده و آن ر ا در حالتي تهاجمي قرار داد، به طوري كه امروزه اين غرب است كه از خود دفاع مي كند و نگران فرهنگ و تمدن و آينده خود مي باشد. تهاجم جهان اسلام را در مسئله درگيري دختران محجبه در فرانسه و ساير كشورهاي اروپايي با نظام سكولاريستي غرب و عكس العمل انفعالي آنها مي توان مشاهده كرد. ك. بازگشت به شكوه و عظمت تمدن اسلامي تاريخ قرون وسطي يادآور شكوه و عظمت تمدن اسلامي مي باشد. در عين حال كه غرب سعي مي كرد آن دوره را به فراموشي

سپرده و حتي الامكان ناديده بگيرد و از آن دوران به عنوان عصر تاريكي(17) ياد كند و اگر احتمالا از آن دوران شكوفايي تمدن اسلامي يادي مي كرد، آن ر ا مربوط به دوران گذشته و تاريخ مي دانست و با توجه به سرعت پيشرفت تمدن غرب با تكيه بر صنعت، تكنولوژي و فن آوري امكان تجديد حيات تمدن اسلامي را تقريبا غير ممكن بلكه محال مي دانست. پيروزي انقلاب اسلامي كه علي رغم ميل و خواسته غرب صورت گرفت و بيداري اسلامي و آثار و تبعات آن حداقل براي مسلمان ها اين باور را به وجود آورده است كه امكان احياي تمدن اسلامي و تجديد دوران با شكوه و عظمت آن امري ممكن بوده بلكه مي رود كه به صورتي اجتناب ناپذير و قهري واقعيت يابد. اين باور كه فساد و تباهي اخلاقي در غرب همه جا گير شده و بروز و ظهور استعدادهاي درخشان در جهان اسلام كه در سايه اخلاق و تعاليم اسلامي در حال شكل گيري است، اساس اين باور را شكل مي دهد. ل. تغيير گفتمان انقلاب قبل از پيروزي انقلاب اسلامي عموم نظريه پردازان انقلاب نگرشي ناشي از فروپاشي نظام هاي حاكم نه به خاطر قدرت انقلابيون بلكه به خاطر ضعف ساختاري و كاهش توانمندي هاي رژيم هاي حاكم مي دانستند و اصولا معتقد نبودند كه مي شود عليه يك نظام قدرتمند و مستحكم قيام كرده و آن ر ا شكست داد و به قول اسكاچوپول انقلاب ها مي آيند و ساخته نمي شوند. با پيروزي انقلاب اسلامي عليه رژيم قدرتمند شاه در حالي كه همه ابزار قدرت را

در اختيار داشت و مورد حمايت همه قدرت هاي بزرگ جهان هم بود تعجب و حيرت انديشمندان و نظريه پردازان انقلاب را برانگيخت و موجب تغيير گفتمان انقلاب گرديد. از اين جهت نظريه پردازان به عامل بسيج نيروهاي مردمي، سازماندهي انقلاب، ايدئولوژي و رهبري انقلاب عطف توجه نموده و در واقع انقلاب اسلامي به عنوان پديده جديدي مورد بررسي آنها قرار گرفت و به عبارت ديگر اعتراف نمودند كه دسته ديگري از انقلاب ها نيز مي تواند وجود داشته باشد كه نمي آيند بلكه ساخته مي شوند. م. جمهوري اسلامي به عنوان يك الگو از نظام سياسي اسلامي و قدرت منطقه اي اصولا در دنياي مدرن اواخر قرن بيستم اين اعتقاد و باور اساسي وجود داشت كه امكان تشكيل و تداوم حكومت بر پايه معيارهاي ديني و اسلامي و با رعايت اصول و ارزش هاي مطرح شده در چهارده قرن قبل وجود ندارد و كشورهاي اسلامي راهي جز الگو گرفتن از غرب و نظام هاي سكولار ندارند و اين باور حتي در بسياري از دولتمردان و رهبران دلسوز جهان اسلامي هم وجود داشت كه مگر مي شود نظامي به وجود آورد كه بر پايه ارزش هاي اسلامي ارائه شده در چهارده قرن قبل قرار گرفته باشد. پيروزي انقلاب اسلامي و تأسيس نظام جمهوري اسلامي بر پايه ارزش هاي مذهبي و با استفاده از نهادهاي تأسيسي و تداوم آن به مدت 25 سال و توفيق آن در برقراري روابط متعادل با ساير دول و حتي اداره هوشمندانه و قدرتمندانه هشت سال جنگ كلاسيك مدرن حيرت همه نظاره گران سياسي و انديشمندان درس حكومت و دولت را

برانگيخت و ناچار فصل جديدي در تقسيم بندي حكومت ها براي جمهوري اسلامي باز نموده كه به عنوان الگو قابل بهره برداري و تكرار مي باشد كه مشابهي براي آن در تاريخ مدرن نمي توان يافت. ن. رهبران انقلاب اسلامي به عنوان الگوهاي جديد رهبري در قاموس علوم سياسي غرب و با تكيه بر نظريات ماكياولي ويژگي هاي رهبران سياسي و برجستگي آنها در توانمندي ايشان در غلبه بر رقيبان و پيشبرد اهداف خود با استفاده از هر نوع تدبير، مكر و دغل خلاصه مي گرديد و چيزي كه مطلقا براي آنها به عنوان يك ويژگي ضروري و لازم مطرح نبود، رعايت اصول و معيارهاي اخلاقي، انصاف و صداقت بود. ظهور رهبران انقلاب اسلامي بويژه امام خميني (ره) كه متعلق به باورها و اخلاق اسلامي بوده و بيش از هر چيز و قبل از آنكه به پيروزي بينديشند به اداي تكليف الهي توجه داشتند در صحنه سياست امري بديع و استثنايي بود بويژه آنكه اين نوع رهبران بتوانند در انجام مأموريت هاي سياسي خود توفيق نهايي هم كسب نمايند. امروزه مطالعه زندگي و سيره اين نوع رهبران مورد توجه خاص و عام قرار گرفته و قانونمندي قبلي مربوط به رهبران سياسي را زير سؤال برده است و به همين دليل غرب تا كنون در پيش بيني هاي خود در رابطه با تصميم گيري و عملكرد رهبران سياسي و انقلاب دچار اشتباه و گمراهي شده است. س. طرح الهيات رهايي بخش پيروزي انقلاب اسلامي حتي در جوامع مذهبي غير مسلمان هم آثار خود را بر جاي گذاشت. كليساي مسيحيت كه خود را بر اين باور ثابت

قدم و پايدار مي ديد كه نه حق دارد و نه ضرورت دارد وارد صحنه مبارزات سياسي عليه رژيم هاي خودكامه شود و تنها مي تواند به پند و اندرز و نصيحت بسنده كند، با پيروزي انقلاب اسلامي كه به رهبري علماي ديني شكل گرفت، بعضي از رهبران مسيحيت را بويژه در امريكاي لاتين به فكر انداخت كه به علت اين بي توجهي به نيازهاي عمومي جايگاه خود را در ميان گروه هاي اجتماعي از دست مي دهند، بنابراين با خروج از اصول و معيارهاي پذيرفته شده كليساي واتيكان به انقلابيون پيوسته و اولين تجربه را در انقلاب نيكاراگوئه كسب كردند و فصل جديدي در نظام كليسايي به نام الهيات رهايي بخش براي خود باز نمودند و رهبري بخش مهمي از نهضت هاي آزادي بخش امريكاي لاتين را علي رغم مخالفت واتيكان بر عهده گرفتند. ? بازتاب انقلاب اسلامي بر جهان اسلام انقلاب اسلامي ايران به دليل جاذبيت در شعارها، اهداف، روش ها، محتوا و نتايج حركت ها و سابقه مشترك ديني و تاريخي و شرايط محيطي منطقه اي و بين المللي، پديده اي اثرگذار در جهان اسلام بوده است. اين مايه هاي اثربخش به طور طبيعي و يا ارادي و برنامه ريزي شده و از طريق كنترل هايي چون ارگان هاي انقلابي سازمان هاي رسمي دولتي و اداري، ارتباط علمي و فرهنگي، مبادلات تجاري و اقتصادي، در كشورهاي مسلمان بازتاب يافته و دولت ها و جنبش ها و سازمان هاي ديني را در آن جوامع به درجات مختلف متأثر نموده است. امروزه نه تنها بر علاقه مندان و شيفتگان انقلاب اسلامي بلكه حتي بر

دشمنان و مخالفين اين انقلاب ترديدي باقي نگذاشته و به آن معترف هستند كه پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و سقوط رژيم 2500 ساله شاهنشاهي در سال 1357 (1979) نقطه عطف مهمي نه تنها در تاريخ تحولات سياسي اجتماعي ايران بلكه جهان اسلام و حتي جهان بشريت بوده است. اين انقلاب از يك طرف به نظام مستبد و وابسته شاهنشاهي در ايران پايان داد و علي رغم پيش بيني هايي كه مي شد كه احيانا به جاي اين نظام يك نظام ليبرال دموكرات مشابه آنچه كه در غرب وجود دارد و يا در كشورهاي جهان سوم مانند هندوستان، شكل خواهد گرفت، و يا به ديكتاتوري هاي مستبده كمونيستي تبديل خواهد گرديد. در كمال شگفتي ناظران و انديشمندان جهاني نظامي بر پايه ارزش هاي اسلامي و مذهبي و آن هم بعد از گذشت 1400 سال از ظهور اسلام و نداشتن هيچ گونه نمونه و سابقه اي در اعصار گذشته دور و نزديك مستقر گرديد و توانست به مدت يك ربع قرن علي رغم همه مشكلات و توطئه ها و فشارهاي خارجي و داخلي دوام آورده، استحكام يافته و كارايي خود را در دنياي مدرنيسم متكي بر سكولاريزم و لائيزم به اثبات برساند. از طرف ديگر به چند قرن خمودگي و انحطاط تمدن اسلامي خاتمه داده و موجب بروز نوعي بيداري و احياگري اسلامي آن هم بر پايه بازگشت به ايدئولوژي و مكتب اسلام گردد و بازار همه ايسم هاي وارداتي اعم از ناسيوناليزم، ليبراليزم، سوسياليزم و... را كساد نموده و به جاي آن و بويژه در نسل جوان نوعي شيفتگي و بازگشت به افكار و انديشه

هاي اسلامي به وجود آورد. پس از انقلاب اسلامي، دولت هاي اسلامي، به درجات متفاوتي احساس كرده اند كه براي بقا و دوام خود نيازمند نوعي مشروعيت ديني و مردمي هستند و هر دولت، به شكلي براي رفع اين نياز واكنش نشان داده است.(18) ملت هاي مسلمان نيز نوعا به اين نتيجه رسيده اند، كه نقشي در قدرت و مشروعيت دارند. لذا هر كدام به فراخور درك خويش، تلاش كرده اند تا از حقوق و مزاياي اين توانمندي بهره مند شده و مطالبات بيشتري مطرح نمايند. امروزه نهضت هاي آزادي بخش غير اسلامي در جهان اسلام رنگ باخته و در عوض نهضت هاي اسلامي اصول گرا به سرعت رشد كرده، قدرت يافته و در واقع حرف اول را در تحولات سياسي اجتماعي معاصر منطقه مي زنند. بلاترديد احياگري و بيداري جهان اسلام با پيروزي انقلاب اسلامي معنا و مفهوم جديدي پيدا كرد و از مرحله نظر به عمل و واقعيت رسيد. اگر چه از حدود يك قرن قبل انديشمنداني همچون سيد جمال الدين اسد آبادي و محمد عبده در جهان اسلام ظهور كردند كه نداي بازگشت به اسلام و تقابل با فرهنگ غرب را سر مي دادند و در اين مسير نهضت ها و گروه هايي نيز شكل گرفت ولي پيروزي انقلاب اسلامي به همه مسلمانان به اثبات رساند كه مسئله بازگشت به اسلام تنها يك خيال و نظر نبوده بلكه مي تواند واقعيت هم داشته باشد. مي توان ادعا كرد كه اولين بازتاب پيروزي انقلاب اسلامي ناشي از شكل گيري نظام جمهوري اسلامي و تداوم اقتدار آن در مواجهه با بحران ها و توطئه

هاي گوناگون و به خصوص در تقابل با دنياي قدرتمند غرب بود كه روز به روز بر اميد و اعتماد مسلمانان جهان افزوده و آنها را نسبت به بازگشت به عصر طلايي اسلام اميدوارتر كرد. در واقع آنچه را كه آرنولد توين بي در سال 1949 در كتاب تمدن در بوته آزمايش پيش بيني كرده بود با پيروزي انقلاب اسلامي عينيت يافت. پان اسلاميسم خوابيده است ، با اين حال ما بايد اين امكان را در نظر داشته باشيم كه اگر پرولتارياي جهان (مستضعفين) بر ضد سلطه غرب به شورش برخيزد و خواستار يك رهبري ضد غربي شود، اين خفته بيدار خواهد شد. بانگ اين شورش ممكن است در برانگيختن روح نظامي اسلام و حتي اگر اين روح به قدر خفتگان هفتگانه در خواب بوده باشد اثر روحي محاسبه ناپذيري داشته باشد؟ زيرا ممكن است پژواك هاي يك عصر قهرماني را منعكس سازد. اگر وضع كنوني بشر به يك جنگ نژادي منجر شود اسلام ممكن است بار ديگر براي ايفاي نقش تاريخي خود قيام كند.(19) البته ميزان تأثير و بازتاب انقلاب اسلامي بر همه جوامع اسلامي يكسان و يكنواخت نبود بلكه با توجه به قرابت هاي فكري، فرهنگي و جغرافيايي درجه تأثيرآن متفاوت بوده است و از آنجا كه اين انقلاب بر پايه تعاليم دين اسلام و مكتب اهل بيت به پيروزي رسيد، زمينه تأثير گذاري آن با توجه به همين امر متفاوت بود. ? بازتاب انقلاب اسلامي بر شيعيان اين انقلاب بر مسلماناني كه پيرو مكتب اهل بيت بودند يعني بر شيعيان جهان تأثير فوق العاده و شگفتي داشت و مي توان ادعا كرد

كه جايگاه شيعيان جهان را از حاشيه و پيرامون به مركز ثقل تحولات جهان اسلام منتقل نمود. شيعياني كه در طول چندين قرن نه تنها همواره در اقليت بوده و آماج حملات شديد تبليغاتي بويژه توسط حكام و خلفاي بلاد اسلامي قرار مي گرفتند و الزاما با تكيه بر اصل تقيه حتي از بروز افكار و انديشه هاي خود هراس داشتند با اين پيروزي جاني دوباره گرفته و در صف اول مبارزه با امپرياليسم و استكبار قرار گرفتند. شرق شناسان و اسلام شناسان غربي كه تا اين زمان توجه چنداني به مكتب تشيع نداشته و اسلام را از دريچه اكثريت مي ديدند و مطالعات و تحقيقات خود را بيشتر بر پايه شناخت اسلام از ديدگاه اهل سنت و جماعت قرار داده بودند، ناگهان متوجه اين غفلت بزرگ خود گرديده و احساس كردند كه از نظر شناخت مكتب تشيع در تاريكي و ابهام شديدي به سر مي برند و در همين راستا بود كه مسير تحقيقات خود را تغيير داده و با تشكيل كنفرانس ها و سمينارهاي مختلف و متعدد و انتشار مقالات و كتب گوناگون در جهت شناخت بهتر اين مكتب تلاش وسيعي را آغاز كردند. حتي مي توان به جرأت ادعا كرد كه شناخت اسلام از ديد غير مسلمانان كه قبلا معطوف به شناخت تعاليم اسلامي با تعبير اهل سنت و جماعت بود تحول اساسي پيدا كرده و گرايش به درك اسلام از ديدگاه مكتب تشيع بيشتر گرديد. اگر چه آمار دقيقي در دسترس نمي باشد ولي اطلاعات موجود بيانگر اين واقعيت است كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي تعداد كساني كه از دريچه

مكتب اهل بيت به دين اسلام گرويده اند به طور چشمگيري افزايش يافته است در حالي كه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي صرفا كساني از اين مسير اسلام را انتخاب مي كردند كه در اثر آشنايي و برخورد تصادفي با ايراني ها و يا شيعيان تحت تأثير قرار مي گرفتند. اين امر حتي در مورد تغيير مكتب از مكاتب چهارگانه اهل سنت به مكتب جعفري هم صدق مي كند. بدين معنا كه شمار قابل توجهي از اهل سنت در اثر پيروزي انقلاب اسلامي علاقه جدي به شناخت واقعيت هاي مكتب تشيع پيدا كرده و به دنبال يافتن رمز و رموز و ساز و كاري بودند كه در اثر آنها انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و توانست در اواخر قرن بيستم بر قدرت مستبده شاهنشاهي كه با حمايت قدرت هاي بزرگ تقويت مي گرديد غلبه نموده و نظامي را تأسيس نمايد كه در آن ارزش هاي اسلامي حاكم باشد. طبق اطلاعات به دست آمده تنها در نيجريه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي متجاوز از 10 ميليون نفر به پيروان مكتب تشيع افزوده شده است و در بسياري از جوامع اسلامي همچون مالزي، اندونزي در خاور دور كه قبل از پيروزي انقلاب نامي و اثري از مكتب تشيع ديده نمي شد به تدريج اقليت شيعه شكل گرفته و جايگاه مطلوبي در ميان مكتب هاي مختلف اسلامي پيدا نمودند. مهم تر از همه تأثير و بازتاب عظيمي كه انقلاب اسلامي در ميان شيعيان لبنان به وجود آورد و آنها را كه با وجود داشتن اكثريت نسبي در گذشته در شرايط سياسي، اجتماعي اسفناكي به سر مي بردند، ناگهان

زنده و بيدار كرده و در جامعه لبنان آنها را كه به عنوان محرومين مي شناخت(20) از آنها بمب هاي متحركي ساخت كه توانستند در تقابل با اشغال گران در مدت كوتاهي پنج قدرت بزرگ غربي(21) را بدون دادن كوچك ترين امتيازي وادار به فرار از اين كشور بنمايند و امروز در حقيقت حزب الله لبنان به عنوان نماد خارجي بازتاب انقلاب اسلامي همچون ستاره اي بر سينه اين انقلاب تلألو مي نمايد. لبنان نه تنها كانال حضور انقلاب اسلامي در كل جهان عرب است، بلكه مهم ترين كانال براي اثر گذاري بر مسئله قدس، فلسطين و منازعه اعراب و رژيم صهيونيستي شده است. اين سر پل همچنان فعال و پويا بوده و با خروج رژيم اشغال گر فلسطين از جنوب لبنان پس از 22 سال محرز گرديد كه حزب الله و مقاومت اسلامي كه بازوي انقلاب اسلامي به حساب مي آيند، نقش كليدي در اين امر داشتند. چنانچه در تقارن يا توالي انقلاب اسلامي ايران، حركت سياسي اسلامي متشابهي در هر يك از كشورهاي اسلامي اتفاق افتاده باشد، مي توان اين فرضيه را با قوت بيشتري بيان كرد. كه اين امر معلول انقلاب اسلامي بوده است. براي نمونه هم زمان با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، مردم عراق علي الخصوص شيعيان به صورت توده اي يا تشكيلاتي هيجانات و واكنش هاي وسيعي، مشابه مردم ايران نشان دادند كه مي توانست ناشي از تأثير انقلاب اسلامي باشد.(22) عراق به عنوان يك كشور مهم عربي با اكثريت شيعي و قدرت نفتي، كانال مناسب ديگري براي حضور و صدور انقلاب اسلامي در جهان عرب بود. چنانچه تحولات

انقلاب اسلامي ايران، عراق را متأثر سازد، رنگ عجمي و دافعه آن، در بين اعراب كم شده و از طريق اين كشور، انقلاب اسلامي توانايي آن را مي يابد كه به سراسر ممالك عربي گسترش يابد. چنين ظرفيتي مي تواند يكي از دلايلي باشد كه توسط كانال هاي مختلف، موجب ترغيب صدام حسين براي حمله به ايران گرديد. در واقع مسلمانان و شيعيان عراق از دير باز، با حكومت آن كشور به خصوص بعثيون درگير بودند اما شكل گيري و پيروزي انقلاب اسلامي در واقع اين زمينه را تشديد نمود و آن ر ا نهادينه تر كرد، صدام حسين نيز اين نكته را دريافت و آن را بزرگ ترين فرصت و تهديد براي نظام خود تلقي نمود و سرانجام با تمام قوا به ايران حمله كرد و مشروعيت اين عمل غير قانوني و تجاوز كارانه را اين گونه توجيه كرد. به نظر مي رسد اينك با توجه به سقوط دولت خشن و مستبد بعثي در اثر اشغال عراق توسط نيروهاي امريكايي و آزادي هاي نسبي كه در مقايسه با دوران قبل به وجود آمده است، زمينه اثر گذاري و بازتاب انقلاب اسلامي به طور جدي فراهم گرديده است و اين مشكل بزرگي است كه امريكايي ها در تشكيل دولت جايگزين با آن مواجه هستند. در بحرين نيز با توجه به اكثريت شيعه در اين جزيره انقلاب اسلامي تأثير عميقي بر مردم آن گذارد به طوري كه امير بحرين موقعيت خود را به شدت متزلزل ديده و بر فشار دولت عليه شيعيان افزود و محيط خفقان آور تر از گذشته به وجود آورد تا اينكه اخيرا

پادشاه جديد بحرين با درك از قابل دوام نبودن شرايط خفقان آور و انفجار آميز گذشته آزادي هاي نسبي برقرار نمود و به شيعيان نقش بيشتري در ساختار سياسي دولت داده است. در افغانستان، پاكستان و عربستان سعودي اگر چه شيعيان در اقليت مي باشند ولي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي سهم بيشتر و در عين حال سازنده تري نسبت به گذشته در تحولات سياسي و اجتماعي جامعه خود پيدا كرده اند. در مجموع مي توان اين طور نتيجه گرفت كه بازتاب انقلاب اسلامي بر شيعيان در ابعاد زير بوده است: انتقال از حاشيه به مركز ثقل جهان اسلام گرايش محققين و كارشناسان و اسلام شناسان به شناخت بيشتر تشيع گرايش غير مسلمانان و حتي مسلمانان اهل سنت به مكتب تشيع ايجاد روحيه انقلابي و در واقع الگوبرداري از انقلاب اسلامي در تقابل با استكبار جهان. پيدايش امواجي از اسلام سياسي در ميان شيعيان كه خواهان بخش يا تمامي قدرت و حكومت هستند. بازتاب انقلاب اسلامي بر اهل سنت بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران انتظار مي رفت جوامعي كه از نظر بنيادهاي عقيدتي و سوابق تاريخي زمينه مناسب تري براي تحقق انقلاب دارند به پا خاسته و قيام كنند بويژه كشورهايي مانند مصر، الجزاير و تركيه از اين لحاظ كه هم سابقه مبارزاتي داشتند و هم اينكه در تاريخ گذشته خلافت هاي اسلامي را تجربه كرده بودند در اين مسير پيشگام شوند ولي چنين چيزي اتفاق نيفتاد و اولين حركت در كشوري كه داراي قوميت هاي متعدد بوده و كمترين درصد مسلمانان را دارد همچون لبنان و آن هم در ميان شيعيان بيشترين

بازتاب را بر جاي گذاشت. اينكه چرا و چگونه انقلاب اسلامي بيشتر در ميان شيعيان تأثير خود را بر جاي گذارده و در ميان اهل سنت آن طور كه پيش بيني مي شد بازتاب انقلابي بر جاي نگذاشته است مسأله اي است كه ضرورتا به افكار و انديشه هاي بنيادين اسلامي بر نمي گردد بلكه به طور عمده به ابزار و ساز و كاري مربوط است كه شيعيان در طول تاريخ از آنها بهره برده آنها را شكل داده و توانسته بودند نظامي مستقل از ساختار سياسي، حكومتي ايجاد كنند و همين نظام مستقل بود كه در طول يك قرن گذشته در زمان هاي مقتضي در مقابل نفوذ بيگانگان و ستم و بيدادگري حكام ايستادگي نموده و نقش خود را ايفا نمودند. در اينجا به طور مختصر به اين ساز و كارها كه در مكتب تشيع وجود داشته و جوامع اهل سنت فاقد آن مي باشند، مي پردازيم: 1. تفسير و تعبير از ويژگي ها و صفات حاكم (اولي الامر) از ديدگاه اهل تشيع، حاكم بر جوامع اسلامي نه تنها بايد قادر و مسلمان باشد بلكه عدالت هم جزو شرايط و صفات اصلي و تفكيك ناپذير حاكم اسلامي است و گرنه اطاعت از آن حاكم غير عادل نه تنها ضروري نيست بلكه بايد عليه او نيز قيام كرد. در حالي كه براي فقهاي اهل سنت و جماعت شرط مسلمان بودن و قاهر بودن براي حاكم اسلامي كفايت مي كند و اطاعت از وي بر همه مسلمانان واجب است. بديهي است با توجه به اين نظريه فقهي قيام عليه حكام مسلمان كشورهاي اسلامي كه در عين

حال فاسد و ديكتاتور هم هستند را مشكل مي سازد و به همين علت نهضت هاي اسلامي در جوامع اهل سنت عموما در فكر براندازي اين نوع ازحكومت ها نبوده بلكه به شيوه اصلاحي با آنها برخورد مي كردند. 2. مفتوح بودن باب اجتهاد در مكتب تشيع باب اجتهاد همواره مفتوح بوده و در زمان غيبت نيز فقهاي جامع الشرايط به عنوان نواب امام زمان (عج) وظيفه و رسالت هدايت و راهنمايي پيروان خود را داشته اند و بدين ترتيب يك مسلمان شيعه مي بايست يا مجتهد باشد و يا اينكه از يك مجتهد جامع الشرايط تقليد نمايد در حالي كه در مكتب اهل سنت و جماعت باب اجتهاد بعد از ائمه چهار گانه مكتب هاي اهل سنت كلا مسدود شده و پيروان اهل سنت را به حال خود واگذاشته اند. وجود اين نهاد در مكتب تشيع نه تنها به پيروان اين مكتب كمك مي كند كه همواره مسائل روز و مستحدثه را با استفاده از فتاواي مراجع تقليد حل و فصل كنند بلكه به خودي خود يك رابطه دائمي و طبيعي ميان رهبران مذهبي كه از مشروعيت لازم نيز برخوردارند و پيروان آنها ايجاد نموده و شرايط مقتضي بهره برداري سياسي براي حضور در فعاليت هاي سياسي، اجتماعي و قيام در مقابل حكام جور را فراهم آورده است. 3. استقلال علماي ديني از دولت در مكتب تشيع علما و روحانيون در هر مرتبه و درجه اي كه باشند چه از نظر اقتصادي و چه از لحاظ سلسله مراتب از دولت مستقل بوده و هيچ گونه وابستگي به دولت ندارند. اين گروه عموما از محل

پرداخت وجوهات شرعي و نذورات مردمي ارتزاق نموده و حتي حوزه هاي علميه هم از اين لحاظ مستقل مي باشند در حالي كه علماي اهل سنت به طور عموم از نظر اقتصادي وابسته به دولت بوده، ائمه جمعه و جماعات را دولت منصوب كرده و طبيعتا وابستگي تام و تمامي به حكام وقت دارند و طبيعي است كه اين وابستگي خود مانعي بر سر راه روحانيت اهل سنت خواهد بود كه به سادگي قادر به جدا شدن از ساختار نظام سياسي نبوده و نمي توانند با حفظ جايگاه و موقعيت خود عليه حكام وقت قيام كنند. در حالي كه روحانيت اهل تشيع به علت رابطه تنگاتنگي كه با مردم دارند خود را جزئي از توده هاي مردم دانسته و به تبع خواست آنها كه در چارچوب موازين ديني و شرعي مي باشد، عمل مي كنند. البته ذكر موانع فوق به اين معنا نيست كه انقلاب اسلامي ايران بر مسلمانان تابع مكاتب اهل سنت تأثير لازم را بر جاي نگذاشته است بلكه اين گروه نتوانسته اند به علت فقدان ساز و كارهاي موجود در جوامع اهل تشيع شيوه اي انقلابي را در پيش گرفته و جوامع خود را به همان صورت كه در ايران اتفاق افتاد تحت تأثير قرار دهند. در عين حال اثري كه انقلاب اسلامي ايران در اين جوامع گذاشت تقويت روش هاي اصلاحي بود. بدين معنا كه در اين جوامع مردم سعي كردند با استفاده از ساختارهاي سياسي موجود گرايش هاي اسلامي خود را نفوذ داده و قدرت را با حفظ نظام سياسي در اختيار گيرند. روشي كه اسلام گرايان هم در الجزاير

و هم در تركيه اعمال كردند حركت هاي رفورميستي و اصلاحي بود كه گام به گام با حضور فعالانه در انتخابات شهرداري ها و به دنبال آن در انتخابات پارلمان زمينه كسب قدرت را فراهم نمودند. اگر چه در عمل اين روش در الجزاير با حضور خشن و بي رحمانه ارتش سركوب گرديد و در تركيه با استفاده از قوانين حاكم حداقل سه مرتبه جلوي كسب قدرت كامل اسلام گرايان گرفته شد و آينده دولت فعلي تركيه كه در واقع با نوعي ظرافت و تفاهم با نظام سعي مي كند موقعيت خود را در قبال ارتش لائيك تركيه حفظ كند روشن نيست، با اين وجود ترديدي نيست كه اين گرايش هاي اسلامي مرهون بازتاب انقلاب اسلامي ايران مي باشد. تركيه كه خود وارث امپراطوري و خلافت عثماني بود مي تواند سر پل نفوذ اسلام سياسي و اسلام گرايي به قفقاز و بالكان باشد. اين مورد به دليل هم جواري جغرافيايي و نيز به خاطر اشتراكات قومي و زباني و مذهبي است. چند هفته قبل از حمله صدام حسين به ايران، در تركيه كودتاي نظامي صورت مي گيرد كه تقارن و توالي چنين امري هم زمان با انقلاب اسلامي مي تواند اين فرضيه را تقويت كند كه روي كار آمدن نظاميان در تركيه بخشي از استراتژي مهار انقلاب اسلامي و كور كردن يكي از سر پل ها بوده است، با اين ترتيب مسائل كلان سياسي تركيه در سال هاي بعد را مي توان، همواره از اين منظر نظاره كرد، از جمله ورود و خروج حزب اسلام گراي رفاه، حزب فضيلت و نهايتا حزب توسعه و عدالت

به صحنه سياسي آن كشور كه مي تواند نوعي چالش جدي براي نظام لائيك تركيه و آن هم ناشي از انقلاب اسلامي تلقي شود. در شبه قاره هند نيز انقلاب اسلامي ايران بي تأثير نبوده است. افغانستان سر پل مهمي براي بازتاب انقلاب اسلامي در آسياي مركزي بود. در دهه نخست انقلاب، اين كشور تحت اشغال بود و سربازاني از ممالك آسيايي شوروي، در افغانستان مي جنگيدند كه به نوعي با مجاهدين تماس داشتند.(23) در دهه دوم كه شوروي فروپاشيد و آن كشورها مستقل شدند و ضعف ها و آسيب هاي خاص اين دوران را داشتند، تأثيرپذيري آنان از تحولات افغانستان و افكار مذهبي احزاب و مجاهدين افزايش يافته بود، ظهور طالبان تقريبا اين سر پل را قطع كرد. به فاصله 9 ماه پس از وقوع كودتاي ماركسيستي در كابل، انقلاب اسلامي در ايران به پيروزي رسيد و به سرعت، تأثيراتي در ابعاد مبارزاتي و سياسي افغانستان بر جاي گذارد. در كنار اثرات عميق معنوي بر روند جهاد مردم افغانستان، تاكتيك هاي مبارزاتي مردمي كه در جريان مبارزات گسترده مردم مسلمان ايران عليه رژيم شاه به كار گرفته شده بود، بر شيوه مبارزاتي افغان ها نيز تأثير بسزايي داشت. قيام هاي مردمي در شهرهاي هرات (17 مارس 1979) و كابل در (ژوئن 1979) نمونه هاي اوليه و مهم از شيوه هاي جهادي مردم مسلمان ايران بود كه فضاي مبارزه مردم مسلمان افغانستان را دچار تحولي بنيادين كرد. شوسيا سفير جمهوري دموكراتيك آلمان معتقد بود كه نفوذ ايران در افغانستان براي حكومت كابل خطرناك تر از نفوذ پاكستان است زيرا كه نفوذ مذهبي ايران بر جمعيت

شيعه و اينكه عنصر مذهب در ايالات هم مرز با ايران و ايالاتي كه قسمت اعظم منطقه كوهستاني مركز را تشكيل مي دهند، مسلط مي باشد. پاكستان نيز در توالي و تقارن انقلاب اسلامي، هيجانات مردمي و تخيلات اجتماعي در تأسي از انقلاب در پاكستان چشمگير بود. اما در اين كشور نيز تقريبا به طور هم زمان با انقلاب اسلامي نظاميان به رهبري ضياء الحق به وسيله كودتا بر اوضاع مسلط مي شوند و او خود سردمدار احياي اسلاميت مي گردد. اين امر مي تواند هم ناشي از الزامات تاريخي و انگيزه هاي شخصي بوده و هم تاكتيكي براي كنترل اسلام گرايي و انقلاب گرايي برخاسته از تحولات ايران تلقي گردد. نگراني از نفوذ و تأثير وسيع و عميق انقلاب اسلامي، سبب بروز عكس العمل هايي گرديد. تأسيس و توسعه سپاه صحابه و ترور مسئولان ايراني از جمله اين عكس العمل ها بود. انقلاب اسلامي ايران براي مسلمانان جنوب شرقي آسيا پس از گذشت سال هاي اوليه پيش از آنكه به عنوان الگويي اجتماعي و قابل تكرار مطرح باشد به مثابه منبعي الهام بخش تلقي گرديد و موجب تجديد توان حركت انقلاب اسلامي در اين جوامع شد. پيروزي انقلاب اسلامي و انعكاس رسانه اي آن در جنوب شرقي آسيا، موجب تقويت احساس هويت مذهبي در ميان مسلمانان و نيز تسريع روند تجديد حيات اسلام آن هم در اين جوامع كه وجه بارز آن افزايش تقاضا براي مشاركت در مسائل جهاني امت اسلامي بود، در شئون مختلف جامعه گرديد. ولي دولت هاي اين مناطق سعي كرده اند كه برخوردي محتاطانه با انقلاب اسلامي داشته باشند و

بنا به ملاحظات داخلي و خارجي (ناآرامي همسويي با غرب) تلاش كرده اند كه ضمن حفظ روابط رسمي سياسي، از طرق مختلف، مانع گسترش و تعميق مفاهيم انقلاب اسلامي در جامعه خويش شوند. هر چند در مقاطعي نيز ناگزير از اصلاح و تعديل مشي خود به نفع مسلمانان شده اند.(24) دولت مالزي علي رغم اهميتي كه در كنار قوميت، براي اسلام، در حيات سياسي كشور قايل مي باشد، نگراني خود را از بروز حركت هاي اسلامي پنهان نكرده است و معمولا رفت و آمد رهبران اسلامي به ايران را زير نظر دارد، و چندي پيش نيز فرقه اسلامي الارقم را به عنوان جرياني انحرافي معرفي كرده و از ادامه فعاليت هايش جلوگيري به عمل آورده است. اگر چه ماهاتير محمد نخست وزير سابق اين كشور در اتخاذ مواضع ضد غربي خود مي تواند ملهم از انقلاب اسلامي باشد. مرام دولتي اندونزي نيز علي رغم اكثريت جمعيت مسلمان ايدئولوژي سكولار است و در بين مقامات دولتي، نوعي بدبيني نسبت به مسلمانان وجود دارد. از اين روست كه دولت از مدت ها قبل، به دنبال سياست زدايي از اسلام بوده است و از تهديد گرايشات اسلامي نام مي برد و بعضا از آن به نام اسلام ترسي هم تعبير مي شود. در عين حال در دو دهه اخير شاهد بر افتادن حكومت سوهارتو و روي كار آمدن اسلام گراها در كنار سكولارها در اندونزي هستيم. پيروزي انقلاب ايران بر تايلند نيز بي تأثير نبوده و راهپيمايي عظيم آنها در سال 1369 براي برپايي مسجد تاريخي كروزه، نمونه اي از تلاش هاي مسلمين براي ابراز هويت اسلامي خويش

بوده است. دولت تايلند نيز با توجه به سياست هاي داخلي، روابط متعادل و متعارفي را با ايران دنبال كرده است. در باب بازتاب انقلاب اسلامي بر مسلمانان آفريقا كه در توالي انقلاب اسلامي، با گذشت يك دهه، شاهد پيشرفت جبهه نجات الجزاير مي باشيم. اين توالي و برخي تشابهات كه در شكل، محتوا، اهداف و شعارهاي اسلام گرايان الجزاير با انقلاب اسلامي وجود دارد، پژوهش گران را در طرح اين فرضيه كه انقلاب اسلامي در برخي بلاد چون عراق و لبنان اثر فوري گذاشته و اما در برخي از كشورها در دهه اول بذرهايي پاشيد كه در آغاز دهه دوم و سوم نمود پيدا كرد جدي تر مي نمايد. در مصر در دوران پيروزي انقلاب اسلامي موقعيت اخوان المسلمين در ميان مردم و جوانان تضعيف شد و شاخه هايي از آن نيز تجزيه گرديده به گروه هاي جهادي و مسلحانه منشعب گشت. البته اين امر سبب شد كه اخوان نزد دولت مصر تقرب بيشتري يابد. با گسترش مبارزات انقلابي در لواي اسلام به عنوان هدف و ابزار مبارزه، برخي از جنبش ها و سازمان هاي سياسي و مبارزاتي مجهز به ايدئولوژي هاي كمونيسم، ناسيوناليسم و ليبراليسم رنگ باخت و توان اثر گذاري خود را از دست داده و عملا متلاشي و يا متحول شدند. برخي از جنبش ها نيز به انگيزه هاي متفاوت و به درجات مختلفي صرف نظر از تأثيرپذيري، راه تنافر و دوري و واگرايي از تز انقلاب اسلامي را پيش گرفتند. براي مثال مي توان از گروه طالبان در افغانستان نام برد. در دهه دوم انقلاب اسلامي، عمر البشير در سودان

به قدرت رسيد و اقدامات و گرايشات اسلامي مشابه ايران از خود نشان داد. اخبار و اطلاعات، حكايت از ظرفيت و پذيرش بالاي جامعه سودان نسبت به انقلاب اسلامي دارد. همين امر دستاويزي براي كشورهايي چون مصر و امريكا شده است تا بتوانند همچنان از تداوم تهديد صدور انقلاب و به خطر افتادن منافع آنان سخن گفته و برخي تبليغات و فشارهاي خود بر ايران را توجيه نمايند. در حال حاضر حزب اسلام گراي سودان دچار انشقاق شده و دكتر حسن الترابي كه رياست پارلمان را به عهده داشت(25) منزوي گشته است و اين كشور نيز درگير فشار واقعيات و الزامات داخلي بوده و ميدان مانوري براي آرمان گرايي و اصول گرايي و انقلاب خواهي مي باشد. در اينجا نكته اي كه ضرورت دارد به عنوان يك استثنا در جوامع اهل سنت به آن پرداخت مسئله بازتاب انقلاب اسلامي بر مسلمانان سرزمين فلسطين اشغالي است. از آنجا كه حكام صهيونيستي غير مسلمان بوده و عنوان اولي الامر حتي در تعبير اهل سنت بر آنها اطلاق نمي گردد. بنابراين بازتاب انقلاب اسلامي بر مسلمانان اين سرزمين متفاوت بوده است. بدين معنا كه مسلمانان سرزمين فلسطين نه تنها شيوه هاي اصلاحي و رفورميستي را اتخاذ نكرده اند بلكه بر عكس از شيوه هاي اصلاحي و سازش كارانه دوري جسته و راه و روش انقلابي را در پيش گرفتند. ايران كه پيش از انقلاب اسلامي يكي از كشورهاي حافظ منافع رژيم صهيونيستي بود پس از پيروزي انقلاب كانون مبارزه با آن رژيم گرديد و اين كشور قلب تپنده مقاومت اسلامي عليه اشغال گران فلسطين شد و پرچم مبارزه

اي كه سران كشورهاي عربي با امضاي پيمان كمپ ديويد به زمين گذارده بودند، امام با ابهت و شهامت تمام به دست گرفتند و به مبارزات ملت فلسطين هويت اسلامي بخشيدند.(26) بدين ترتيب سفارت رژيم اشغال گر تعطيل و سفارت فلسطين تشكيل شد و امام (ره) جهت انسجام بخشيدن حركت هاي اسلامي طرفدار انقلاب فلسطين، آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را روز قدس ناميدند. اگر چه حماسه مردم فلسطين يك پديده تصادفي نبود و سال هاست كه مردم فلسطين با دست خالي در برابر حملات وحشيانه صهيونيست ها مقاومت مي كردند، اما واقعيت اين است كه پس از انقلاب اسلامي، حركت نويني در مبارزات مردم فلسطين آغاز شد و جوانان بي شماري به اسلام روي آوردند و تعداد مساجد در كرانه باختري و نوار غزه افزايش يافت.(27) و حزب الله فلسطين كه از فرزندان انقلاب اسلامي هستند در زندان غزه به عنوان يك گروه مبارز اعلام موجوديت كردند و ديري نگذشت كه تحت عنوان انتفاضه اسلامي مبارزه با رژيم اشغال گر فلسطين را متحول نمودند. در حقيقت انتفاضه با آموختن درس هاي تاريخي از انقلاب اسلامي ايران بهترين راه حل را در نجات ملت فلسطين با تكيه برآرمان اسلامي مي دانند. جهاد اسلامي به عنوان فرزند انقلاب اسلامي ايران، در فلسطين به رهبري شيخ عبدالكريم عوده و با همكاري شهيد دكتر فتحي شقاقي كه تا سال 1365 در سياهچال هاي اسرائيل زنداني بود، به عنوان رهبر شاخه نظامي جهاد تأسيس شد و فتحي شقاقي در سال 1367 با تأليف كتابي تحت عنوان «خميني راه حل اسلامي»، نظرات سياسي و ايدئولوژي خود و جهاد اسلامي را

بيان نمود.(28) در زمان پيروزي انقلاب اسلامي ساف (سازمان آزادي بخش فلسطين) دچار انشعابات متعدد شد به طوري كه موتور محركه قيام عليه موجوديت «اسرائيل» از كار افتاد و مقاومت اسلامي در ضعيف ترين حالت خود بود. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، صحنه عمل نيروها و گروه هاي مبارز و قيام در برابر تهاجم صهيونيزم سياسي را به نفع نيروهاي اسلامي تغيير داد و يأس مفرطي كه بر جهان عرب در زمينه مبارزه با اسرائيل مستولي شده بود، با ظهور انقلاب تبديل به اميد و پايداري شد.(29) گروه ديگري كه در جريان قيام در سرزمين هاي اشغالي اعلام موجوديت كردند و در حال حاضر طرفداران زيادي نيز دارند، جنبش مقاومت اسلامي فلسطين (حركه المقاومه الاسلاميه في فلسطين) ملقب به حماس مي باشد و جالب توجه اينكه به همان روش كه شيعيان جنوب لبنان با انتخاب شيوه مبارزه با استفاده از عمليات استشهادي عرصه را بر دولت صهيونيستي تنگ نموده و موفق به اخراج صهيونيست ها شدند مسلمانان فلسطيني نيز به چيزي كمتر از آزادي سرزمين هاي خود تسليم نشده و دست از مبارزه انقلابي خود به همان شيوه بر نداشته اند. اگر بخواهيم بازتاب انقلاب اسلامي را در ميان جوامع اهل سنت فهرست وار بيان كنيم موارد زير را مي توان به تفكيك بر شمرد: الف. بيداري و احياگري اسلامي اگر چه بيداري و احياگري اسلامي در ميان علما و انديشمندان اسلامي اهل سنت به قبل از پيروزي انقلاب اسلامي برمي گردد در عين حال گسترش و عموميت يافتن اين احياگري مديون و مرهون پيروزي انقلاب اسلامي است. امروز موضوع جدايي دين از سياست براي

همه مسلمانان امري مردود و غير قابل قبول شناخته شده و بازگشت به اسلام به عنوان يك اصل پذيرفته شده نه تنها در زندگي فردي و اجتماعي آنها بلكه در زندگي سياسي همه مسلمين تقويت و تثبيت گرديده است. ب. تقويت روحيه ضد استكباري و ضد سلطه بيگانه در اين رابطه هم مي توان گفت با مقاومت و تقابل موفقيت آميزي كه انقلاب اسلامي در مقابل قدرت هاي بزرگ بويژه امريكا صورت داد به همه جوامع اسلامي كه طعم حقارت و سلطه استعمار و استكبار را چشيده بودند اثرات خود را بر جاي گذاشت و امروز روحيه ضد استكباري بويژه ضد امريكايي در جهان اسلام عموميت و گستردگي كافي پيدا كرده است و اين امر نيز مرهون اثرات و بازتاب انقلاب اسلامي است. ج. ايجاد احساس غرور مسلمانان در گذشته هم به خاطر دوران سلطه غرب بر جوامع اسلامي و هم به خاطر سرعت ترقي و پيشرفت علمي و تكنولوژيك غرب نوعي احساس حقارت و خود كم بيني مي كرده و سعي عمومي بر اين بوده است كه گذشته اسلامي خود را ناديده گرفته و كوركورانه از روش ها و شيوه هاي زندگي غربي الگو برداري كنند. انقلاب اسلامي موجب گرديد كه اين احساس حقارت و خود كم بيني از بين رفته و مسلمانان به طور اعم به گذشته خود و به هويت اسلامي خود افتخار كنند و در صدد بازگشت به ارزش هاي اسلامي باشند و به همين دليل مشاهده مي گردد كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مسلمانان و بويژه جوانان به حضور در مساجد و مجامع مذهبي رغبت فزاينده اي پيدا كرده

و حتي پوشش و ظاهر خود را نيز به شكل و شمايل اسلامي درآورند. استفاده از حجاب اسلامي در ميان زن ها نه تنها ديگر يك عقده و كمبود تلقي نمي گردد بلكه به عنوان يك افتخار و يك حركت سياسي و سمبل مقاومت تلقي مي گردد و اين امر تا آنجا پيشرفته است كه زنان متعهد حتي به قيمت محروميت از تحصيل و از دست دادن شغل خود از پوشش اسلامي دست برنمي دارند. د. مساجد به عنوان كانون فعاليت هاي سياسي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ديگر فعاليت هاي سياسي در چارچوبه حوزه هاي حزبي و مكان هاي سياسي شكل نمي گيرد بلكه مساجد به عنوان كانون اصلي مبارزات و فعاليت هاي سياسي عموميت يافته و هر زمان كه با مشكل سياسي مواجه مي گردند به مساجد روي آورده و فعاليت هاي خود را در اين مكان مقدس برنامه ريزي كرده و شكل مي دهند و به همين دليل نه تنها مساجد موجود در جهان اسلام بعد از پيروزي انقلاب اسلامي رونق فوق العاده اي يافته است بلكه روز به روز بر تعداد مساجد نيز افزوده مي گردد و مساجد نه تنها به عنوان محلي براي انجام فرايض عبادي گستردگي وسيع تري يافته است بلكه به عنوان مركزي براي فعاليت هاي سياسي، اجتماعي نيز تثبيت شده است. ه . گسترش نهضت هاي آزادي بخش اسلامي در جوامع اهل سنت ما شاهد دو اثر و بازتاب مهم بر نهضت هاي آزادي بخش در جوامع اهل سنت و جماعت هستيم. يكي اينكه نهضت هاي آزادي بخش كه بر پايه ايدئولوژي هاي غير اسلامي مانند سوسياليزم،

ليبراليزم و ناسيوناليزم شكل گرفته بود موقعيت خود را در ميان مسلمانان و بويژه جوانان از دست داده و ديگر آن اعتبار و اقتدار گذشته را مانند آنچه را كه پان عربيزم و ناصريزم داشت، ندارد و دوم اينكه حتي نهضت هاي آزادي بخش اصلاح طلب اسلامي مانند اخوان المسلمين كه از گذشته دور داراي محبوبيت و معروفيت بودند به علت عدم توانايي در پاسخگويي به نيازهاي جوامع خود به خصوص به خواست هاي نسل جوان دچار تشتت و انشعاب گرديده و گروه هاي جهادي و انقلابي جديد حتي به صورت مسلحانه و زير زميني شكل گرفتند كه از اين ميان مي توان از جهاد اسلامي و التفكير و الهجره در مصر، جبهه نجات اسلامي در الجزاير و... نام برد. بحث از ويژگي هاي انقلاب اسلامي و ارتباط آن با نهضت هاي رهايي بخش از آنجا ناشي مي شود كه ملت هاي جهان سوم و زير سلطه استعماري، با مشاهده وقوع اين انقلاب بسيار كنجكاو شدند كه انقلاب اسلامي را بشناسند و ويژگي معنويت محوري انقلاب اسلامي، مردم كشورهاي جهان سوم را با اين واقعيت مواجه ساخت كه مي توان بدون كمك از ايدئولوژي هاي وارداتي و غير اصيل، در صدد ايجاد يك نظام مردمي برآمد. بنابراين خودباوري و بيگانه ستيزي، بزرگ ترين تأثير انقلاب اسلامي بر شكل گيري جنبش ها و يا فعال تر شدن نهضت هايي بود كه از قبل وجود داشتند. و. رفتار مذهبي گرايش بيشتر زنان به حفظ حجاب، افزايش استقبال عمومي در انجام فرايض ديني، مثل برگزاري نمازهاي جمعه و جماعت، گسترش جلسات آموزش هاي ديني من جمله آموزش قرائت

و تفسير قرآن و حضور گسترده تر در مجالس و محافل مذهبي از جمله مواردي است كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي توسعه بيشتري يافته است. ز. حساسيت اسلامي گرايش به استفاده از نام ها و عناوين اسلامي براي اشخاص و مؤسسات و نيز دوري از به كار بردن عناوين و نام هاي غربي از جمله آثار انقلاب اسلامي بعد از پيروزي انقلاب مي باشد، به طوري كه حتي رژيم بعثي عراق تحت تأثير اين حساسيت شعار الله اكبر را زيب پرچم كشور عراق مي نمايد. ح. حمايت از مقدسات ديني حمايت از فتواي امام (ره) در مورد سلمان رشدي. پس از صدور فتواي امام خميني(ره) انتشار كتاب مزبور در تمامي كشورهاي اسلامي ممنوع اعلام گرديد. تقريبا در تمامي كشورهاي اسلامي تظاهراتي بزرگ عليه سلمان رشدي و حاميانش بر پا شد. من جمله در كشورهايي چون هند، پاكستان و.. كه در پاكستان منجر به كشته و زخمي شدن تعدادي از مسلمانان گرديد. ورود شارون به مسجد الاقصي آنچنان احساسات مسلمانان فلسطيني را برانگيخت كه موجب آغاز انتفاضه قدس گرديد كه هنوز هم ادامه دارد. ط. مطالبات سياسي افزايش تقاضا براي اسلامي تر شدن قوانين و شئون جامعه و وادار نمودن دولت به واكنش هاي مثبت و اقناعي در اغلب كشورهاي اسلامي به عنوان خواست عمومي مطرح مي باشد و اين امر نظام هاي لائيك را به چالش كشانده است. ي. مشاركت بين المللي تقويت احساس تعلق به امت اسلامي و ابراز حساسيت نسبت به تحولات جهان اسلام. تظاهرات عمومي و گسترده اي كه به دنبال حمله امريكا به افغانستان و عراق صورت گرفت نشان از

احساس مشاركت عمومي و بهره وري در جهان اسلام مي باشد. به جرأت مي توان پيش بيني كرد كه تهاجم امريكا به جهان اسلام و راه اندازي جنگ هاي بي رحمانه در افغانستان و عراق بلاترديد موجب شورش و طغيان هاي وسيعي در جهان اسلام و تحت لواي اسلام خواهي خواهد شد كه نه دولت هاي موجود قادر به كنترل و سركوب آنها خواهند بود و نه امريكا و غرب قادر به خاموش كردن آن خواهند شد. اين تهاجم از طرف امريكا و غرب در حقيقت واكنشي است كه امريكا براي تداوم سلطه خود بر جهان اسلام و ثروت هاي عظيم اين منطقه آغاز كرده است كه مي تواند موجب گسترش روح مبارزه جويي و قيام هاي مردمي و اسلامي گرديده و در واقع پيشگويي آرنولد توين بي را در آينده نزديك عينيت بخشيد، آنجا كه مي گويد ... اگر وضع كنوني بشر به يك جنگ نژادي منجر شود اسلام ممكن است بار ديگر براي ايفاي نقش تاريخي خود قيام كند.(30) ? انفجار نور در رابطه با پيروزي انقلاب اسلامي و شگفتي ها و آثار جهاني آن تعابير و تمثيل هاي مختلفي همچون آتشفشان، زلزله، طوفان و سيل توسط دوستان، دشمنان و يا ناظران حيرت زده انقلاب به كار برده شده است كه عموما بيانگر قدرت تخريبي انقلاب مي باشد. ولي هيچ تعبير و تمثيلي زيباتر، مناسب تر و واقع بينانه تر از آنچه را كه منتسب به رهبر انقلاب، امام خميني (ره) مي باشد نيست، آنجا كه اظهار مي دارند انقلاب ما انفجار نور بود چرا كه نور در اثر انفجار خود: با تشعشعات

خود تا فضاي وسيعي را روشنايي بخشيده و تاريكي ها را به ناگهان به روشنايي تبديل مي كند. به همه اقشار عالم بالسويه مي رسد، غني و فقير نمي شناسد و با گرماي خود بويژه به طبقات محروم و مستضعف تحرك و اميد بيشتري مي بخشد. از آنجا كه تاريكي ها و جهالت ها را به روشنايي تبديل مي كند امكان يافتن حقيقت و تشخيص حق از باطل و راه از چاه را بيشتر و بهتر ميسر مي سازد. همان قدر كه براي محرومين و مستضعفين بركت و قدرت مي آورد براي كوردلان و خفاشان ترس و وحشت مي آفريند و بيهوده به جنگ آن بويژه كانون نور روي مي آورند. خفتگان را از خواب طولاني در شب تار بيدار نموده و به قيام و حركت دعوت مينمايد. هر آنكه به كانون نور نزديك تر باشد اثرپذيري و احساس گرمايش بيشتري احساس مي نمايد. آنها كه در كانون انفجار نور هستند آنچنان در آن ذوب مي گردند كه خود تبديل به نور گرديده و در واقع جزء لاينفك آن مي گردند. منازعه ميان نور و تاريكي، آگاهي و جهل، حق و باطل به مرحله نويني مي رسد كه در آن نور كه سمبل حق و حقيقت مي باشد بر تاريكي غلبه كرده و به مرحله پيروزي قطعي و نهايي نزديك مي گردد. و تا زماني كه اين كانون فعال باشد و از خود انرژي ساطع كند تابش نور ادامه يافته و اثر گذاري آن قوي تر گرديده و بر سرعت آن مي افزايد و پايان شب سيه سپيد است. بلاترديد انقلاب اسلامي در آغاز قرن

بيست و يكم و هزاره سوم ميلادي آن چنان اثرات عميقي بويژه در ابعاد فرهنگي، برگشت ناپذير تغيير جهت داده است به طوري كه بنا به اعتراف اغلب انديشمندان قرن جديد ديگر در برگيرنده مداوم سلطه غرب در همه ابعادش نخواهد بود و مي رود كه عصر و دوراني جديد را رقم بزند كه در آن اسلام و مسلمانان نقش برجسته تري ايفا خواهند كرد. (1). استاد علوم سياسي دانشگاه تهران. (2). ويليام شوكراس، آخرين سفر شاه ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي، نشر البرز، 1369، ص 6 155. (3). براي مطالعه بيشتر در اين زمينه مراجعه شود به كتاب ميشل فوكو، ايران: روح يك جهان بي روح، ترجمه نيكو سرخوش و افشين جهانديده، نشر ني، تهران: 1379. (4). ميشل فوكو، ايراني ها چه رويائي در سر دارند، ترجمه حسين معصومي هماراني، انتشارات هرس، تهران: 1377، ص43. (5). Khomeinism. (6). مير محمد حسين هدي، نسخ شناسي آراي خاورميانه شناسان درباره انقلاب اسلامي، ماهنامه اسلام و غرب، شماره 30، ارديبهشت 1378، صفحه 8. (7). Vanes Martin, Creating an Islamic State: Khomeini and The Making New Iran, New York , P.. (8). صحيفه امام، جلد 12، صفحه 202. (9). Barry Rosen (ed) , Iran, since the Revolution: Internal Dynamics, Regional Conflicts and the Super Powers, New York, Brooklyn College (10). Skocopol, Theda, “ Rentier State and Shia Islam in theIranian Revolution, “ Theory .Society, USA, Vol II, No., p. (11). Sposito, John, The Iranian Revolution: Its Global Impact, Florida International University Press . (12). حامد الگار، انقلاب اسلامي در ايران، ترجمه مرتضي اسعدي. (13). Brooklyn colledge (14).

Barry M. Rosen (15). نيكي كدي، ريشه هاي انقلاب ايران، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي، ناشر قلم، 1375. (16). Status quo (17). Dark Ages (18). رابين رايت، شيعيان مبارزان راه خدا، ترجمه علي انديشه، قومس، تهران: بي تا، ص 174، 175. (19). آرنولد توين بي تمدن در بوته آزمايش، ترجمه يعقوب آژند، مولي، تهران: 1362، ص 117. (20). امام موسي صدر اولين تشكل ايجاد شده از شيعيان لبنان را حركت المحرومين ناميد. (21). در سال 1356 و به دنبال حمله گسترده اسرائيل به خاك لبنان و اشغال بخش هايي از بيروت، چهار قدرت غرب همچون امريكا، انگليس، فرانسه و ايتاليا در لبنان نيرو پياده كرده و پايگاه هايي در آنجا براي خود ايجاد كرده بودند كه در سال 1361 و به دنبال عمليات استشهادي نيروهاي مقاومت اسلامي ناچار به ترك خاك لبنان گرديدند. (22). ملت هاي عربي و انقلاب اسلامي، وزارت ارشاد اسلامي، دفتر برنامه ريزي و هماهنگي تبليغات خارجي، بي تا، ص 12. (23). ابوالحسن شيرازي، مليت هاي آسياي ميانه، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، تهران: 1370، ص 229. (24). هفته نامه بعثت، ش23، ص 5. (25). فصلنامه خاورميانه، سال هفتم، شماره 4، زمستان 1379، ص303، 304. (26). اسناد لانه جاسوسي، ج5. افغانستان آغاز بحران. سند شماره 23 ص 110. (27). فصلنامه مطالعات آسياي مركزي و قفقاز، س 5، ش13 ،بهار 1375، ص 284. (28). هفته نامه بعثت، ش 23، ص 5. (29). محمود اسماعيل نيا، مسلمانان جنوب شرقي آسيا و انقلاب اسلامي (مقاله)، اطلاعات 14/4/ 1377. (30). آرنولد توين بي، همان. منابع مقاله:

مجله 15 خرداد، شماره 5، محمدي، مهوچهر؛

انقلاب اسلامي و صدور ارزش هاي فرهنگي

انقلاب اسلامي و صدور

ارزش هاي فرهنگي چكيده واژه هاي كليدي انقلاب اسلامي، ارزش هاي فرهنگي، صدور انقلاب، وحدت اسلامي، احياي فرهنگ اهل بيت (ع) و گسترش زبان و ادبيات فارسي. انقلاب اسلامي ايران كه در بهمن ماه سال 57 متولد شد، در عين داشتن اهداف سياسي و اجتماعي، نگاه خاصي به تمدن و جهان بيني اسلامي داشت. اين رويداد در بيداري مسلمانان جهان و نوزايي باورهاي ديني نقش عمده اي ايفا كرد. هر چند تلاش زورمندان جهان، به ويژه در غرب، بر آن بوده است كه همواره از انقلاب اسلامي ايران چهره اي ضد فرهنگي و متجاوز ترسيم نمايند، ولي رهبري فرزانه ي آن بر مفاهيم بكر و تازه اي كه در روح انقلاب اسلامي موج مي زند تكيه نموده و بر مشتركات آن با دنيا و اختصاصات منحصر به فرد آن، كه در مكاتب گوناگون و جريان هاي فكري و نحله هاي مختلف دنيا موجود نيست، اصرار مي ورزند به گونه اي كه معتقد به پويايي و برجسته كردن و مقاومت و بيان نمودن و ترويج آن اختصاصات هستند. از منظر امام راحل (ره) مفهوم صدور انقلاب در واقع انتقال ارزش هاي معنوي و الهي آن و رساندن اين رسالت به گوش جهانيان از طريق استفاده از امكانات و ابزارهاي پيام رساني مي باشد كه بايد اين هدف با استفاده از راهكارهاي موجود مانند: دعوت و تبيين مفاهيم و معارف اسلامي در جهان، معرفي و تبيين فرهنگ و تمدن ايراني اسلامي، فراهم آوردن زمينه هاي مناسب براي گفتگوي تمدن ها و فرهنگ ها، تقويت وحدت امت اسلامي، احياي فرهنگ اهل بيت (ع) و ترويج و گسترش زبان

و ادبيات فارسي تحقق يابد. انقلاب اسلامي و صدور ارزش هاي فرهنگي پيروزي انقلاب اسلامي ايران در بهمن ماه سال 57 سر منشأ تحولات عظيمي در منطقه و جهان گرديده و تأثيرات شگرف بين المللي را به دنبال داشته است. انقلابي كه با تكيه بر ايمان و باورهاي اسلامي و با شعار نه شرقي، نه غربي رژيم خودكامه ي شاه را سرنگون كرد. و حكومت جمهوري اسلامي را در اين سرزمين محقق ساخت. انقلاب اسلامي به عنوان يكي از مهمترين و عظيم ترين رويدادهاي قرن معاصر، داراي بركات و نتايج بسيار بزرگ و درخشاني در ايران و جهان بود. روژه گارودي، انديشمند مسلمان فرانسوي در يكي از مقالات خود، انقلاب اسلامي ايران را اينچنين توصيف مي كند: «به راستي انقلاب اسلامي كه امام خميني (ره) آن را رهبري كرد به هيچيك از انقلاب هايي كه در قبل برپا گرديدند، شبيه نيست، در طول تاريخ انقلاب هايي بودند كه به هدف تغيير نظام سياسي برپا گرديدند. انقلاب هاي اجتماعي هم در جهان رخ داده است و نشانگر خشم فقرا عليه اغنيا بود، انقلاب هاي ملي هم خشم خود را عليه استعمارگران و غاصبان خالي كردند. اما انقلاب اسلامي ايران نيز داراي تمامي اين انگيزه ها بود. اين انقلاب علاوه بر موضوعاتي كه گفته شد داراي معاني جديدي بود كه نه فقط حكومت سياسي، اجتماعي، استعماري را سرنگون كرد، بلكه مهمتر از آن تمدن و جهان بيني خاصي را كه در مقابل دين علم شده بود، واژگون ساخت.»(2) انقلاب اسلامي ايران تأثيرات زيادي در بيداري مسلمانان جهان و احياي باورهاي ديني داشت. در عصري كه مي رفت

عزت و شوكت اسلامي توسط استعمارگران و دشمنان اسلام پايمال گردد و اخلاق و ارزش هاي اسلامي به بوته ي فراموشي سپرده شود، انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني(ره) به وقوع پيوست و فرهنگ و تمدن اصيل اسلامي را به ارمغان آورد و بارقه ي اميدي در دل ميليون ها مسلمان در گوشه و كنار دنيا زنده كرد و باعث تجديد حيات اسلام و زنده شدن مجد و عظمت ديرينه ي جهان ا سلام گرديد. مقام معظم رهبري با اشاره به ويژگي هاي انقلاب اسلامي و ضرورت پيام رساني و ابلاغ ارزش هاي انقلاب مي فرمايند: «انقلاب، دو جهت داشت: يك جهت، مبارزه با استبداد داخلي و حكومت فاسد وابسته اي كه مردم و كشور را بدبخت و بيچاره كرده بود؛ انقلاب مي خواست كشور و ملت را نجات دهد؛ در دامن اسلام، مردم اداره شوند و حكومت، اسلامي باشد؛ جهت ديگر، وجهه ي سخن و پيام نو براي دنيا و بشريت است؛ اين چيزي است كه دنيا را به خود جذب كرد؛ والاّ فلان متفكر اروپايي يا غربي يا آفريقايي يا آمريكاي لاتين كه امام و انقلاب و نظام اسلامي و حركت مردم را ستايش مي كند، او كه داخل كشور ما نيست تا از حكومت، چيزي فهميده باشد؛ پيام جهاني و انساني اسلام است كه او را به ستايش وادار مي كند. جنبه ي دوم، بسيار مهم است؛ ما بايد بتوانيم اين را بيان كنيم.»(3) صدور انقلاب اسلامي حال چطور و چگونه اين پيام انسان ساز را به گوش مسلمانان و جهانيان برسانيم؟ چه تدبيري انديشيده شود تا ارزش هاي فرهنگي انقلاب

را به صورت مطلوب و منطقي به دنيا ابلاغ نماييم و مخاطبان و مشتاقان انقلاب را از آماج حملات فكري و فرهنگي دشمنان برهانيم؟ پاسخ عبارت است از صدور انقلاب، زيرا انقلابي كه بر پايه ي مايه هاي فكري و فرهنگي نضبح گرفته و رشد يافته، به جهت احساس رسالت انقلابي و وظيفه ي شرعي و انساني كه براي خود مي بيند براي نشر و ترويج انديشه هاي خود اقدام خواهد نمود و اين مفهوم يعني صدور انقلاب، صدور افكار و انديشه هايي كه انقلاب اسلامي براساس آنها و براي آنها صورت گرفته است، كسب استقلال و آزادي با تكيه بر اسلام مي باشد. يكي از دستاوردهاي ارزشمند انقلاب در منطقه و جهان، صدور انقلاب اسلامي است. امام خميني(ره) و مسئولان برجسته ي نظام بارها روي اين موضوع مهم تكيه كرده اند و در بيانات و نوشته هاي متعددي نسبت به صدور انقلاب اسلامي، اظهارنظرهايي داشته اند. در ابتداي پيروزي انقلاب حضرت امام (ره) فرمودند: «ما به تمام جهان تجربه هايمان را صادر مي كنيم و نتيجه ي مبارزه و دفاع با ستمگران را بدون كوچكترين چشمداشتي، به مبارزان راه حق انتقال مي دهيم و مسلما محصول صدور اين تجربه ها، جز شكوفه هاي پيروزي و استقلال و پياده شدن احكام اسلام براي ملت هاي دربند نيست.»(4) «ما انقلابمان را به تمام جهانيان صادر مي كنيم، چرا كه انقلاب ما اسلامي است و تا بانگ لااله الاّاللّه و محمد رسول الله بر تمام جهان طنين نيفكند مبارزه هست، و تا مبارزه در هر كجاي جهان عليه مستكبرين هست ما هستيم.»(5) امام امت در يكي ديگر

از بيانات خويش در مورد صدور انقلاب مي فرمايند: «بحمدالله امروز قدرت ايراني و قدرت اسلام در ايران به طوري است كه توجه همه ملّت هاي ضعيف را به خودش معطوف كرده است و اسلام صادر شد در سرتاسر دنيا. از اين سياه هاي عزيزي كه در آمريكا هستند و تا آفريقا و تا شوروي و همه جا، نور اسلام تابيده است و توجه مردم به اسلام شده است. و منظور از صدور انقلاب همين بود و تحقّق پيدا كرد و انشاءا... اسلام در همه جا غلبه بر كفر خواهد پيدا كرد.»(6) معنا و مفهوم صدور انقلاب پيروزي انقلاب اسلامي ايران سرآغاز تحقق وعده ي الهي براي رهايي مستضعفان بود. اين انقلاب همچون مشعل فروزاني، راه رهايي ملت ها را از قيد و بند استكبار جهاني روشن كرد و به گفته ي شهيد والامقام محمد جواد باهنر، «انقلاب ايران، اسلام عزيز را در دنيا حيات تازه اي بخشيد.»(7) گيزلاكرافت، دانشمند آلماني شركت كننده در همايش بين المللي گفتگوي فرهنگ ها: حافظ، گوته و پوشكين، با اعلام اين مطلب گفت: «اسلام در دهه هاي اخير به الگو و مكتب نيرومندي تبديل شده كه در سايه ي آن مبارزه شديد با ماديگري و براي احياي معنويت جريان دارد.» تجديد حيات جوامع اسلامي و رشد روز افزون معنويت و بيداري ملت هاي تحت ستم در سايه ي پيروزي انقلاب اسلامي باعث شد تا ماشين جنگ رواني غرب با تمام قدرت و توان خويش، پروسه ي مخدوش سازي چهره ي انقلاب اسلامي را با شيوه ها و ابزارهاي مختلف به كار بندد تا در ارزش هاي اسلامي و امكان

اجراي آنها در قرن بيستم شك و ترديد ايجاد كند. يكي از توطئه هاي استعماري آنان، تحريف و وارونه جلوه دادن صدور انقلاب بود، به گونه اي كه هدف از صدور انقلاب را كه دعوت به اسلام بود به معناي تجاوز به سرزمين ديگران و جنگ و زورگيري معرفي كردند. امام خميني (ره) در مقام تبيين معنا و مفهوم صدور انقلاب اسلامي تصريح مي كنند: «ما كه مي گوييم اسلام را مي خواهيم صادر كنيم، معنايش اين نيست كه ما سوار طياره بشويم و بريزيم به ممالك ديگر، يك همچو چيزي نه ما گفتيم و نه ما مي توانيم. اما آنكه ما مي توانيم اين است كه مي توانيم به وسيله ي دستگاه هايي كه داريم، به وسيله ي همين صدا و سيما، به وسيله ي مطبوعات، به وسيله ي گروه هايي كه به خارج مي روند، اسلام را آن طوري كه هست معرفي كنيم. اگر آن طوري كه هست معرفي بشود، مورد قبول همه خواهد بود.»(8) «صدور انقلاب، صدور تجاوز و جنگ و به معناي گرفتن زمين هاي ديگران نيست ... صدور انقلاب به معناي صدور پيام و صدور رسالت انقلاب است، صدور ارزش هايي مانند استقلال، عدم وابستگي، خودكفايي، خصلت هاي انساني پاك، ايمان، شرف، افتخار، حمايت از مستضعفان و...»(9) امام خميني (ره) در جايي ديگر، به منظور جلوگيري از هرگونه برداشت غلط از معناي صدور انقلاب خاطر نشان مي سازند كه معني صدور انقلاب ما اين است كه اين بيداري اسلامي در همه ي ملت ها ايجاد شود و صدور انقلاب با زور و كشورگشايي نيست، بلكه در پرتو اسلام و اخلاق

اسلامي است. امام در يكي از بيانات خويش در اين باره مي فرمايند: «اينكه مي گوييم بايد انقلاب ما به همه جا صادر بشود، اين معني غلط را از آن برداشت نكنند كه ما مي خواهيم كشورگشايي كنيم. ما همه ي كشورهاي مسلمين را از خودمان مي دانيم. همه ي كشورها بايد در محل خودشان باشند، ما مي خواهيم اين چيزي كه در ايران واقع شد و اين بيداري كه در ايران واقع شد و خودشان از ابرقدرت ها فاصله گرفتند و دست آنها را از مخازن خودشان كوتاه كردند، اين در همه ي ملت ها و در همه ي دولت ها بشود. آرزوي ما اين است...(10) مقام معظم رهبري نيز با اشاره به ضرورت شناسايي مفاهيم جديد انقلاب و عرضه ي آنها به مشتاقان و طالبان حقيقت در سطح جهان مي فرمايند: «انقلاب اسلامي و نظام اسلامي، مفاهيم بكر و تازه اي در دنيا دارد، مفاهيمي دارد كه اگر چه مشتركاتي با دنيا دارد، اما اختصاصاتي دارد كه اين را از شبيه خودش در مكاتب گوناگون و جريان هاي فكري و نحله هاي فكري دنيا جدا مي كند؛ بايد آن را دربياوريم و پايش هم بايستيم و بيان كنيم.»(11) صدور ارزش هاي فرهنگي با عنايت به آنچه كه گذشت، يادآور شديم كه صدور انقلاب در منظر و انديشه ي امام راحل(ره) و مقام معظم رهبري، صدور پيام و رسالت انقلاب اسلامي و انتقال ارزش هاي معنوي و الهي به گوش جهانيان است كه اين امر در سايه ي زور و لشكركشي انجام نمي شود بلكه جهت نيل به اين هدف بايد كليه ي امكانات

و ابزارهاي پيام رساني، محتواي پيام، موقعيت زمان و مكان، نيازهاي مخاطبان در مناطق مختلف دنيا مورد توجه و دقت قرار گيرد. انقلاب ما يك انقلاب فرهنگي بود و به تعبير شهيد مظلوم دكتر بهشتي «انقلاب ارزش ها» محسوب مي شود. اكنون به طور اجمال به گوشه هايي از وظايف و اهداف استراتژيك نظام در خصوص انتقال و ابلاغ ارزش هاي والاي فرهنگي در عرصه ي بين الملل اشاره مي كنيم: بديهي است، همانطوري كه قبلاً نيز بيان شد، مهمترين بُعد تأثيرگذاري نظام در دنيا، همان بُعد فكر و فرهنگ و انديشه است كه به فرموده ي رهبر فرزانه ي انقلاب: «اگر ما بتوانيم در صحنه ي فكر و فرهنگ كار شايسته اي انجام دهيم، همه ي تهديدهاي مادي دنيا خنثي خواهد شد.»(12) 1 دعوت و تبيين مفاهيم و معارف اسلامي در جهان يكي از رسالت هاي مهم انقلاب اسلاميمان در عرصه ي بين الملل، معرفي و احيا و گسترش تفكر و معارف اسلامي است. دشمنان و معاندان اسلام همواره مي كوشند چهره ي اسلام را مخدوش سازند و حقايق را وارونه جلوه دهند. بر اثر پيروزي انقلاب اسلامي دين و دينداري در سراسر جهان احيا گرديد و دين و معنويت به صحنه ي اجتماع بازگشت. اصلاح تفكر ديني و زدودن خرافات و بدعت ها از چهره ي دين اسلام و پاسخگويي ديني به نيازهاي فكري جامعه بشري از جمله اهداف اساسي انقلاب بشمار مي رود. امام خميني (ره) در اين زمينه مي فرمايند: «ما موظفيم كه اسلام را در همه جاي دنيا معرفي كنيم. اسلام مظلوم است الآن در دنيا، غريب است در دنيا.»(13)

«مقصد اين است كه اسلام، احكام اسلام، احكام جهانگير اسلام زنده بشود و پياده بشود و همه در رفاه باشند و همه آزاد باشند، همه مستقل باشند.»(14) رهبر معظم انقلاب نيز با تأكيد بر رعايت موقعيت ها، ابزار و شيوه هاي ابلاغ پيام به ديگر كشورها تصريح مي كنند كه: «امروز در دنيا براي اثرگذاري كارها، پي در پي تئوري هاي فكري ساخته و پرداخته و القاء مي شود؛ براي اينكه ذهن ها كه مخاطب، و آماج اين حمله فكري و معنوي هستند خاضع و قانع و تسليم شوند، تا آنها بتوانند با امكان مادي و ثروتي كه در اختيار دارند، به مقاصد خود برسند. ماييم و تفكر و معارف اسلامي، ماييم و پيام انقلاب اسلامي؛ ما بايد بتوانيم اينها را درست به دنيا برسانيم ... ما بايد بتوانيم مفاهيم و معارف اسلامي و آنچه را كه متعلق به ماست، بيان كنيم؛ البته بايد با لحن و بيان روشنفكرانه و كاملاً مترقي و با استفاده از واژگان متناسب با هر دوره و زمان باشد.»(15) 2 معرفي و تبيين فرهنگ و تمدن ايراني و انقلاب اسلامي يكي از ابزارهاي كارآمد در معرفي فرهنگ و تمدن ايران اسلامي به منظور ترسيم چهره ي واقعي ايران اسلامي و زدودن زنگارها و تحريفات گسترده ي ناشي از شبيخون فرهنگي غرب، استفاده مطلوب از رسانه هاي جمعي و بهره گيري از شبكه هاي اطلاع رساني بين المللي است. شناخت زبان، ابزار و شيوه هاي مؤثر در گسترش و توسعه ي روابط و مناسبات فرهنگي با كشورها در جهت معرفي مباني، اهداف، مواضع و دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران لازم و ضروري

به نظر مي رسد. ميراث گرانقدر فرهنگ و تمدن ايراني همه ي انديشمندان و صاحبان فكر و ادب را به اعجاب و شگفتي وا داشته و در برابر آن سر تسليم فرود آورده اند. اظهارنظرها و ارزيابي بسياري از متفكران و بزرگان علم و هنر كه از گوشه و كنار جهان به ايران اسلامي سفر كرده اند، خود شاهد صادقي است بر اين مدّعا. دكتر حنّا الفاخوري، نويسنده، اديب و انديشمند برجسته مسيحي لبنان و صاحب بيش از يكصد اثر در زمينه هاي ادبيات، تاريخ و فلسفه كه تحت تأثير عميق فرهنگ و تمدن ايران قرار گرفته، طي اظهارنظري درباره دستاوردهاي فكري ادبي انقلاب اسلامي مي گويد: «من درباره ي تاريخ ايران در دوره هاي قديم و جديد بسيار شنيده بودم و آثار اديبان و دانشمندان ايراني را فراوان خوانده ام، بسيار انديشيدم تا از فرصتي كه براي ديدار از جمهوري اسلامي ايران به من عطا شده است، استفاده كنم و با آثار مهد علم و دانش آشنا شوم؛ حال اين را با چشم خود ديدم و با بينايي و قلب، مشاهده و درك كردم، خود را همراه كسري در ايوانش و همراه فردوسي در شاهنامه مي بينم و به بهشت هنرهاي دستي و ادبي و نقاشي و نقش و نگارها وارد مي شوم و مدتي با عمر خيام در رباعياتش و با كمال الدين اصفهاني با اشعار غنائي با احساسش و با عرفان حافظ در مقامات صوفي اش همراه هستم، با تأمل مي نگرم در دست هاي زيبانگار كه جهاني زيبا را بنيان گذاشته اند و عقل هايي كه تخيل و نوآوري مي كردند

و به زبان هايي كه آموختند و پرورش دادند و به جهان ميراثي گرانبها را ارزاني داشتند، من غرق در دريايي از شگفتي هستم. من از زماني كه به تأمل در دنياي عرب و پيرامون آن و عوامل مؤثر در آن پرداختم باعث افتخارم بود كه از شايستگي ملتي غني و آگاه بهره مند شوم. در كارهايم هميشه خود را در مقابل ايران و گرايش ايراني، به هر سمت كه مي نگريستم، مي ديدم، تأثير ايراني و كار ايراني و نبوغ ايراني، به طور كامل گويا است، بخصوص در زبان عربي، در نوشته هاي خود در فلسفه و زبان تلاش كرده ام اين تأثير را بگويم. هويدا كردن اين شايستگي نه از روي تعصب بلكه به سبب حقيقت يابي و التزام به علم بود.»(16) در جهت معرفي فرهنگ و تمدن ايران و انقلاب اسلامي، آگاه ساختن جهانيان با مفاهيم ذيل، لازم و ضروري است: معرفي شخصيت و سيره ي نظري و عملي حضرت امام (ره) شناساندن اصول و مباني انقلاب اسلامي به جهانيان معرفي تحولات معنوي، فكري و اجتماعي ملت مسلمان ايران در پرتو انقلاب اسلامي. نماياندن ارزش هاي اصيل انقلاب و معرفي و تبيين فرهنگ ايمان و ايثار و شهامت. معرفي و احياي آثار شخصيت هاي اسلام شناس و ايران شناس معرفي فرهنگ، هنر، ادبيات، شعر انقلاب اسلامي سينما و تلويزيون به عنوان يكي از مؤثرترين بسترهاي معرفي فرهنگ و هنر، نقش بسيار مهمي دارند. به ويژه سينماي ايران كه در اين سال ها به سرعت رشد كرده و با پرداختن به موضوعات و مضامين انساني، جاي خود را در ميان ملل مختلف باز

كرده است. سينماي پس از انقلاب اسلامي يكي از توان مندترين سينماهاست و موفقيت آن در عرصه ي جهاني، مديون سادگي، اخلاص و جنبه هاي ظريف انساني و ذاتي و در واقع بيان جنبه هاي مثبت بشري است. 3 ارائه ي طرح و فراهم آوردن زمينه هاي گفتگوي تمدن ها و فرهنگ ها تمدن ها و فرهنگ ها داراي خصوصيات و ويژگي هاي عمومي بوده و جريان هاي آن بيانگر خدمات مشترك و ارزش هاي تمامي بشريت است. همان طوري كه استحضار داريد در پنجاه و سومين نشست سالانه ي مجمع عمومي سازمان ملل متحد، جناب آقاي خاتمي رياست محترم جمهوري اسلامي ايران در سخنراني خود، به طرح پيشنهادي پرداخت كه با استقبال جامعه ي جهاني روبه رو شد. ايشان خواستار نام گذاري سال 2001 ميلادي به عنوان سال گفتگوي تمدن ها گرديد، اين پيشنهاد مورد استقبال كشورهاي مختلف قرار گرفت و به عنوان يك موفقيت سياسي، بين المللي براي جمهوري اسلامي ايران در تاريخ به ثبت رسيد. اصل گفتگوي تمدن ها در نظر دارد تا ملت ها با اديان و فرهنگ هاي مختلف از طريق گفتمان، هنر، ادبيات، مراودات علمي به شناخت يكديگر بپردازند و وجوه اشتراك بين خود را دريابند و ديوارهاي بي اعتمادي و بدبيني ناشي از سوء تفاهمات را فروريزند و با حفظ اصول فرهنگي خويش، نقاط اشتراك موجود را تقويت كنند و همان نقاط اشتراك را مبنا و پايه ي ايجاد و گسترش روابط قرار دهند و بدون آنكه فرهنگي بخواهد خود را بر فرهنگي ديگر مسلط يا تحميل كند، صرفا با اتكاي به اشتراكات و مراودات صحيح فرهنگي به

اصل همزيستي مسالمت آميز و صلح پايدار دست يابند. آقاي صبحي الجابي، پژوهشگر و نويسنده ي سوري در خصوص تأثير و بازتاب جهاني فرهنگ و تمدن انقلاب اسلامي اظهار مي دارد: «انقلاب اسلامي فرهنگ و تمدن حقيقي را براي جهانيان به ارمغان آورد. اين تمدن در تمام زمينه هاي سياست، حقوق بشر و اخلاق، با فرهنگ و تمدن غرب تفاوت اساسي دارد. به هر حال، هركس فرهنگ انقلاب اسلامي را الگوي خود قرار دهد حتما پيروز خواهد شد. طرح گفتگوي تمدنها، نشانه ي حضور ايران در سطح جهاني و پاسخي به جنگ تمدنها است كه صهيونيست ها آن را در آمريكا مطرح كردند.»(17) 4 تقويت وحدت امت بزرگ اسلامي يكي از بركات انقلاب اسلامي ايران تحكيم اخوت اسلامي و ايجاد و تقويت وحدت در ميان مسلمانان بوده است. اين انقلاب با طرح مجدد قرآن و با الهام از سيره ي شريف نبوي شالوده ي وحدت اسلامي، الگوي همبستگي و وحدت مسلمانان را پايه ريزي كرد. امام خميني(ره) از همان آغاز پيروزي انقلاب اسلامي، مردم مسلمان جهان را به يكپارچگي و وحدت در برابر حاكمان جور و دشمنان اسلام دعوت نمودند و سند عزت و پايداري ملل مسلمان را وحدت كلمه و توحيد كلمه مي دانستند. در يكي از بيانات ايشان چنين مي خوانيم: «اي مسلمانان جهان كه به حقيقت اسلام ايمان داريد! بپا خيزيد و در زير پرچم توحيد و در سايه تعليمات اسلام، مجتمع شويد و دست خيانت ابرقدرتان رااز ممالك خود و خزائن سرشار آن كوتاه كنيد و مجد اسلام را اعاده كنيد و دست از اختلافات و هواهاي نفساني برداريد كه شما

داراي همه چيز هستيد.»(18) ايجاد زمينه ي مناسب براي تقريب مذاهب و ساماندهي وحدت در ميان مسلمانان از طريق تأسيس مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي كه به ابتكار مقام معظم رهبري صورت گرفت، در جهت گسترش و توسعه ي مفاهيم نظري و عملي وحدت و همزيستي اسلامي مؤثر بوده است. برگزاري همايش هاي وحدت اسلامي در گوشه و كنار دنيا، چاپ و نشر هزاران عنوان كتاب، روزنامه، نشريه حول محور وحدت اسلامي و حمايت و پشتيباني از ملت مظلوم و ستمديده جهان بويژه مردم مظلوم فلسطين نشانگر حمايت جمهوري اسلامي ايران از منافع كشورها و ملتهاي اسلامي و حفظ ارزشهاي الهي و انساني در سطح جهاني است. اسامه ابوحمدان، نماينده ي جنبش مقاومت اسلامي فلسطين (حماس) در لبنان، انتفاضه ي مردمي فلسطين را يكي از ثمرات انقلاب اسلامي در ايران مي داند و در اين باره مي گويد: «با پيروزي انقلاب اسلامي، مهمترين خواسته مسلمانان در قرن بيستم تحقق يافت. مسلمانان جهان انقلاب اسلامي را الگو و سرمشق خود مي دانند و باور دارند كه نظام اسلامي در تمامي دورانها قادر است حكومت تشكيل دهد. انقلاب اسلامي مايه ي مباهات و افتخار ملت فلسطين است. مردم مسلمان ايران كه قدرتمندترين پايگاه استكبار جهاني و رژيم صهيونيستي را در منطقه فرو ريختند، ملت فلسطين را به گرفتن حقوق از دست رفته ي خود اميدوار ساختند.»(19) 5 معرفي چهره ي اصيل تشيع و احياي فرهنگ اهل بيت (ع) يكي از ويژگيهاي انقلاب اسلامي پيروي و تبعيت از مكتب اهل بيت عصمت و طهارت در اوان پيروزي و تداوم انقلاب مي باشد. راه پرعظمت و پرفروغ ائمه معصومين

(ع) همواره سرمشق و الگوي ملت بزرگ ايران در طول مبارزات، با رژيم ستم شاهي و استمرار نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران بوده است. ترويج فرهنگ ناب محمدي (ص) و تبيين چهره تابناك تشيع با حفظ اصول وحدت و پرهيز از ايجاد حساسيتها و مقابله با هر گونه تفكر نفاق افكنانه يكي از ثمرات ارزشمند اين انقلاب است. امام بزرگوارمان چنين حركتي را از سال 42 براي مشتاقان هموار نمودند و هم اكنون شعاع عزت و سربلندي اش سراسر گيتي را پرتو افكنده است. پيروي از فرهنگ جهاد و شهادت، آزاديخواهي و ظلم ستيزي امامان شيعه، خصوصا درس عزّت و افتخاري را كه حسين بن علي (ع) در صحراي كربلا به انسانها آموخت، از آثار و بركات انقلاب اسلامي است كه امروز مليونها نفر در گوشه و كنار دنيا به آن چشم دوخته اند و بدان تأسّي مي جويند. امام راحل (ره) در وصيت نامه ي الهي سياسي خويش مي فرمايند: «ما مفتخريم كه مذهب ما جعفري است كه فقه ما درياي بي پايان است يكي از آثار اوست، و ما مفتخريم به همه ي ائمه ي معصومين عليهم صلوات الله و متعهد به پيروي آنانيم. ما مفتخريم كه ائمه ي معصومين ما صلوات الله و سلامه عليهم در راه تعالي دين اسلام و در راه پياده كردن قرآن كريم كه تشكيل حكومت عدل يكي از ابعاد آن است در حبس و تبعيد بسر برده و عاقبت در راه براندازي حكومت هاي جائرانه و طاغوتيان زمان خود شهيد شدند.»(20) «يكي از خصلت هاي ذاتي تشيع از آغاز تا كنون مقاومت و قيام در برابر ديكتاتوري

و ظلم است كه در تمامي تاريخ شيعه به چشم مي خورد، هرچند كه اوج اين مبارزات در بعضي از مقطع هاي زماني بوده است. انقلاب مشروطيت، جنبش كودتا و ... قابل اهميت فراوان است. تأسيس حوزه ي علمي ديني در بيش از نيم قرن اخير در شهر قم و تأثير اين حوزه در داخل و خارج كشور ايران و نيز تلاش روشنفكران مذهبي در داخل مراكز دانشگاهي و قيام سال 42 41 ملت ايران به رهبري علماي اسلامي كه تا امروز ادامه دارد، همه عواملي هستند كه اسلام شيعي را در سطح جهاني مطرح مي كند.(21) 6 ترويج و گشترش زبان و ادبيات فارسي زبان فارسي تنها مختص ايرانيان نيست، بلكه به عنوان سرمايه ي جهاني و زبان گوياي انقلاب اسلامي از جايگاه رفيع و بالايي برخوردار است. زبان فارسي به لحاظ معاني عميق و ژرف و ريشه هاي تاريخي و الفاظ سليس و شيرين، مشتاقان و علاقمندان بسياري را به خود جلب كرده است تا جايي كه شهره و آوازه ي زبان و ادب فارسي و اشعار بديع و نغز و پرمغز شاعران نامدار ايراني چون حافظ، سعدي، عمر خيام، رودكي، جلال الدين رومي و ابوالقاسم فردوسي و ... شرق تا غرب عالم را فراگرفته و همه را شيفته و مجذوب خويش ساخته است. رهبر معظم انقلاب اسلامي در يكي از بيانات خويش به سابقه ي ديرينه ي زبان فارسي و اهميت آن اشاره نموده و مي فرمايند: «از آن زماني كه ادبيات ايران از غرب استانبول تا شرق آسيا را دربرمي گرفت چندان زماني نگذشته است. زبان فارسي، زبان ديواني كشور عثماني

بود و تا اقصي نقاط هند و چين، زبان مذهبي، اداري، ادبيات و هنر محسوب مي شد.»(22) شاعر و غزل سراي بزرگ ايران شمس الدين محمد خواجه حافظ شيرازي در يكي از غزليات معروف خويش كه به سلطان غياث الدين شاه فرمانرواي مسلمان و فارسي دوست بنگال در قرن هفتم هجري اهدا كرده است به سابقه ي نفوذ زبان فارسي و فرهنگ تمدن اسلامي در بنگال اشاره مي كند و مي گويد: ساقي حديث سرو و گل و لاله مي رودوين بحث با ثلاثه غساله مي رود

شكرشكن شوند همه طوطيان هندزين قند پارسي كه به بنگاله مي رود

حافظ ز شوق مجلس سلطان غياث دينغافل مشو كه كار تو از ناله مي رود خوشبختانه پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز اقدامات مهم و اساسي در راه رشد و تعالي زبان و ادب فارسي برداشته شده و بسياري از مراكز و بنيادهاي تحقيقي و پژوهشي در اين خصوص تأسيس گرديده است. اين نشان دهنده ي اين واقعيت است كه انقلاب اسلامي در جهت پيشرفت و ترقي فرهنگ و ادب فارسي اهميت ويژه و فوق العاده اي قائل بوده و مي باشد. حضرت آيت ا... خامنه اي، رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با گروهي از مسئولان، هنرمندان و نويسندگان بر ضرورت فراگيري درست زبان فارسي در انتقال پيام انقلاب اسلامي فرمودند: «امروز به بركت انقلاب اسلامي، در نقاطي از جهان، زبان فارسي به عنوان زبان دوم و يا زبان دانشگاهي مورد توجه قرار گرفته است و حتي در مناطقي از جهان مانند جزيرة العرب، بسياري از افراد توانسته اند از طريق راديو و تلويزيون ايران، به تدريج

زبان فارسي را فرا بگيرند و با آن تكلم كنند. همچنين مسلمانان با آموختن زبان فارسي پيام اسلام را از انقلاب مي گيرند، و غيرمسلمان نيز با فراگيري زبان فارسي مي خواهند پيام نو را از امام و پدر اين انقلاب دريافت كنند.»(23) همچنين در ديدار با مسئولان سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي از زبان فارسي به عنوان يكي از كانال هاي مطمئن فرهنگي ياد مي كنند و در زمينه ي ترويج اين زبان مي فرمايند: «من معتقدم يكي از كانال هاي كاملاً مطمئن فرهنگي ما، زبان فارسي است كه بايد بتوانيم آن را تأمين و پشتيباني كنيم تا اين زبان رواج پيدا كند.»(24) مطالبي كه از نظر خوانندگان محترم گذشت گوشه هايي از ويژگيها و خصوصيات فرهنگي انقلاب اسلامي در عرصه ي جهاني بود. انقلابي كه با همت و تلاش آحاد ملت بزرگ ايران به رهبري امام خميني (ره) و با نثار هزاران هزار شهيد گلگون كفن به پيروزي رسيد تجسم اخلاق و ايمان و بهترين ارزشهاي الهي و فرهنگي بود كه امروز در سرتاسر گيتي تأثير و بازتاب هاي مطلوبي را به دنبال داشته است. فرهنگ بيداري اسلامي، عزت خواهي، فرهنگ ايثار و شهادت، فرهنگ اتكاي به نفس و مقاومت، توكل به ذات اقدس الهي، همه و همه از دستاوردهاي ارزشمند انقلاب اسلامي محسوب مي شوند كه پرداختن به هريك از اين ارزش هاي والا مثنوي هفتادمن كاغذ شود. پي نوشت ها:

1. نويسنده و پژوهشگر، رايزن فرهنگي سابق ج.ا.ا در سوريه و لبنان 2. نشريه شما، مورخ 10/10/77، 13 صفحه فرهنگي 3. بيانات مقام معظم رهبري مورخ 17/11/80 در ديدار با اعضاي

شوراي عالي سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي. 4. پيام برائت از مشركان، صحيفه نور، ج 20، ص 118، مورخ 6/5/66 5. صحيفه نور، ج 17، ص 240، مورخ 4/2/62 6. پيام امام خميني (ره) به مناسبت سالروز پيروزي انقلاب اسلامي، صحيفه نور، ج 11، ص 266، 22/11/58 7. نقش قيامتي انقلاب اسلامي، ص 95 8. صدور انقلاب از ديدگاه امام، ص 61 60 9. مباحثي پيرامون فرهنگ انقلاب اسلامي، ص 364 و 366، شهيد محمد جواد باهنر 10. بيانات امام خميني در جمع سفراي كشورهاي اسلامي، صحيفه نور، ج 13، ص 127، مورخ 28/7/59 11. بيانات مقام معظم رهبري مورخ 17/11/80 12. بيانات مقام معظم رهبري در جمع مسئولان سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، مورخ 17/11/80 13. صحيفه نور، ج 18، ص 103 102، در ديدار با مسئولان دانشگاه امام صادق (ع)، مورخ 15/6/62. 14. صدور انقلاب از ديدگاه امام راحل (ره)، ص 31. 15. بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با مسئولان سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، مورخ 17/11/80 16. چشم انداز ارتباطات فرهنگي/ فروردين 82، ص 60 17. روزنامه كيهان، شماره ي 16440، ص 16 18. صحيفه نور، ج 13، ص 83، مورخ 21/6/1359 19. روزنامه كيهان، مورخ 10/11/77 20. صحيفه نور، ج 21، ص 171 21. صحيفه نور، ج 4، ص 188 22. روزنامه كيهان، پنجشنبه 24/2/1377 23. روزنامه كيهان، پنجشنبه مورخ 24/2/1377 24. بيانات مقام معظم رهبري مورخ 17/11/80 منابع مقاله:

مجله انديشه انقلاب اسلامي، شماره 5 ، حجت الاسلام والمسلمين محمد سالار(1)؛

انقلاب اسلامى و نظام بين الملل

انقلاب اسلامي و نظام بين الملل نويسنده:محمد اسكندري

بي شك مي توان انقلاب اسلامي ايران را رويش دوباره نهال معنويت

و اخلاق در نحوه حكمراني و سياست دانست.انقلابي نشات گرفته از تئوري و تزي الهي كه در قرن بيستم آغاز شد و تاثيراتي شگرف بر روند تعاملات جهاني گذاشت.اين انقلاب در بدو پيدايش با نحوه گفتمان حاكم بر ساختار نظام بين الملل(نظام دوقطبي) مخالفت ورزيد و درصدد برآمد تا بستر چيدمان مهره هاي سياست بين المللي را تغيير دهد.در اين راه اين انقلاب موفقيت هايي كسب كرد و در عوض هزينه هايي نيز پرداخت.در اين نوشتار به اجمال دلايل عنادورزي رويه حاكم بر نظام بين الملل با انقلاب اسلامي ايران را مدنظر قرار مي دهيم. نقش ايران در چيدمان سياست خارجه كاخ سفيد

بر اساس دكترين ترومن ايالات متحده مي بايست از نفوذ كمونيسم به كشورهايي كه از نظر اقتصادي ضعيفند ممانعت بعمل مي آورد و بهترين شيوه براي جلوگيري از اين نفوذ ايجاد پايگاه هاي نظامي و فروش تسليحات و جنگ افزار هاي نوين به اين كشورها بود لذا ايران به دليل موقعيت ژئو استراژيك و ژئوپلتيك خود در صدر گزينه هاي كاخ سفيد براي دريافت كمك هاي تسليحاتي قرار داشت.از اين رو در بيستم ژانويه 1947 موافقتنامه ي پيرامون خريد تسليحات معادل ده ميليون دلار بين ايران و آمريكا بسته شد.از سوي ديگر پس از جنگ جهاني دوم اهميت منطقه حساس خاورميانه و همچنين نفت اين منطقه براي سران كاخ سفيد واضح تر گرديد و بنابراين ايران مي بايست به كاخ سفيد نزديك تر مي شد.علاوه بر اين پس از روي كار آمدن نيكسون در سال1969 و اتخاذ دكترين نيكسون در دستگاه سياست خارجه كاخ سفيد نگرش تسليحاتي امريكا نسبت به تهران افزايش يافت و

حجم تبادل جنگ افزارهاي نظامي سيري صعودي پيدا كرد به طوري كه در ماه مه 1972 نيكسون تصميم گرفت اجازه خريد هرگونه سلاح از آمريكا را (به جز سلاح هاي هسته اي)به شاه بدهد.با توجه به اين حجم تبادل تسليحاتي ميان تهران واشنگتن به خوبي ميتوان به اهميت ايران براي آمريكا پي برد.در دهه 70 ايران به عنوان حافظ كمربند آهنين و همچنين بهره مندي از دخاير نفتي و گازي كه مي توانست آينده اقتصاد ايالات متحده را تضمين كند و نيز حفظ منافع آمريكا در خليج فارس و تنگه حساس هرمز و ايجاد ثبات و امنيت در راستاي منافع واشنگتن و جلوگيري از خيزش كشورهاي عربي به عنوان اصلي ترين شريك ايالات متحده محسوب مي گشت لذا مي توان گفت از دست رفتن اين مهره به معناي از دست دادن تمام قابليت ها و ظرفيت هاي ايران براي كاخ سفيد بود.از اين رو با طنين انداز شدن اولين پژواك هاي انقلاب اسلامي تمام نقشه هاي كاخ سفيد براي بهره برداري از ظرفيت هاي خاورميانه به مخاطره افتاد و غرب و آمريكا به ناچار درصدد برآمدند تا مانع از شگل گيري انقلاب اسلامي گردند. ايدئولوژي اسلامي

انقلاب اسلامي در واقع برخاسته از متن تعليمات ديني و مذهبي است.انديشه اي مبتني بر دين كه طريقه اي نوين را در شيوه ي حكومت هاي مردمي تداعي مي كند.اين انديشه كه زير بنايي براي تعاملات انقلاب اسلامي با نظام بين الملل نيز هست با انديشه هاي سياسي بسياري از سياستمداران شرق و غرب در تضاد بود.اصل ورود دين به عرصه سياست كه پايه و اساس سكولاريزم را در كشورهاي

لائيك به مخاطره مي انداخت اصلي ترين بارزه انقلاب بود كه باعث از دست رفتن منافع ايالات متحده و غرب در كشورهاي تاز به جمهوري رسيده اي همچون تركيه مي شد.صدور و نفوذ اين انقلاب و هوشيار كردن بنيادگرايي اسلامي در كشورهاي عرب امكان داشت تمام زحمات صدساله غرب را در استعمار كشورهاي منطقه خاورميانه را بر باد دهد.ايجاد حكومتي دموكرات و در عين حال اسلامي مي توانست بسياري از عقيده هاي ماركسيستي و ليبراليستي و ناسيوناليستي كه فاكتورهاي نفوذ غرب وشرق در كشورهاي توسعه نيافته اند به چالش بكشد و اصل و ماهيت آنها را زير سوال ببرد لذا لازم بود تا اين جنبش در نطفه از بين برود.از اين رو كاخ سفيد و كشورهاي اروپايي تلاش ويژه اي را در جلوگيري از نضج اين جنبش در دستور كار خود قرار دادند .

در نهايت بايد گفت دو دليل حساسيت ايران براي غرب از منظر سياسي ،امنيتي ،اقتصادي و انديشه پارادوكسيكال غرب با اسلام از جمله اصلي ترين دلايل كنش هاي صورت گرفته در اوايل تكوين انقلاب اسلامي بود.اما نكته اي بس مهمتر آنكه كنش هاي غرب و انقلاب همچنان ادامه داد.

محدوديت هاي نظام بين الملل در سال هاي پيشين همچون جنگ تحميلي و اخيرا تلاش براي جلوگيري از دستيابي ايران اسلامي به فن آوري صلح آميز هسته اي نشان از آن دارد كه نه تنها مناقشات انقلاب و نظام بين الملل پايان نيافته بلكه به مرحله اي تكامل يافته تر رسيده است.تلاش جمهوري اسلامي ايران براي تحقق نظام بين المللي مبتني بر انديشه هاي الهي و تلاش غرب براي منزوي كردن انقلاب اسلامي از

جمله مهمترين اركان مورد مناقشه ميان ايران و جامعه جهاني است كه نتيجه پاياني اين تضاد ها تدوين كننده آينده بشري است.

ترور مجيد شريف واقفي

ترور مجيد شريف واقفي سازمان مجاهدين خلق _ منافقين _ سابقه اي مشحون از تروريسم در پرونده خود دارد. مجيد شريف واقفي از نخستين اعضاي پرنفوذ اين سازمان بود كه به مخالفت با گرايشهاي ماركسيستي رهبران جديد سازمان پرداخت و زماني كه قصد كناره گيري از سازمان را داشت به شكلي خونين حذف شد.

متن زير بخشهائي از كتاب «سازمان مجاهدين خلق، پيدايي تا فرجام» است كه اخيراً توسط مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي چاپ و منتشر شده است. مجيد شريف واقفي كيست1؟

مجيد در سال 1327 در تهران متولد شد. 12 روزه بود كه پدرش حبيب الله كه كارمند ادارة فرهنگ و هنر و استاد زري بافي بود به اصفهان منتقل شد. تحصيلات ابتدايي و دبيرستان را در آن شهر گذراند. در همين دوران بودكه به فعاليت هاي ديني و اجتماعي روي آورد. پس از خاتمه تحصيلات دبيرستاني به عنوان دانش آموز ممتاز استان شناخته شد. در سال 1345 در زمرة اولين دانشجويان دانشگاه صنعتي در رشته برق به تحصيل پرداخت و يكي از بنيانگذاران انجمن اسلامي آن دانشگاه بود.

يكي از اعضاي سازمان در مورد نحوة وصل او به سازمان مي نويسد:

... آشنايي من با مجيد شريف واقفي از اوايل دورة دانشگاه شروع شد و در انجمن اسلامي شركت داشتيم بعداً در سال 48 من و شريف واقفي توسط مسعود اسماعيل خانيان در جلسه مذهبي خوابگاه دانشجويان دانشگاه آريامهر آشنا شديم كه منجر به عضوگيري ما شد. 2

در جريان ضربة اول شهريور سال 1350 در رابطه با اسناد و مداركي كه

در «خانه جمعي»به دست آمده بود نام شريف واقفي نيز لو رفته و مأمورين به سراغ وي رفتند. در آن هنگام وي به عنوان افسر وظيفه درادارة برق منطقه فارابي تهران مشغول خدمت بود.

محسن سيد خاموشي كه درترور شريف واقفي دست داشت مي نويسد:

يك روز شريف واقفي در محل كارش بود از طرف ساواك آمدند كه او رادستگير كنند پيش او آمده گفتند آقاي شريف واقفي كجاست او در جواب گفته همين جا بايستيد الآن مي روم صدايش مي كنم و بعد رفته بود و متواري شده بود. 3

با شروع زندگي مخفي، شريف واقفي به همراه احمد رضايي به بازسازي سازماني پرداخت كه تمام كادرهاي برجستة خود را از دست داده بود. در اين زمان مجيد به عنوان معاون كاظم ذوالانوار فعاليت مي كرد. بعد از بازداشت كاظم در مهر ماه 51 مجيد به مركزيت سازمان راه يافت و با رضا رضايي هم رديف شد. و بعد از كشته شدن رضا او نيز مسئول شاخه كارگري شد.

مجيد علاوه بر مسئوليت مزبور مسئول امنيتي سازمان نيز بود و هر ماه يك نشريه داخلي با نام «نشرية امنيتي» را منتشر مي كرد. اين نشريه تا آذر 53 يكي از منظم ترين نشريات سازمان محسوب مي شود.

مسئوليت ديگر مجيد «گروه الكترونيك» بود و با نظارت او عبدالرضا منيري جاويد معروف به خسرو الكترونيك موفق شد بسياري از فركانس ها و امواج رژيم را كشف و كنترل كند.

رابطه با افراد خارج از كشور و ارسال خبر، پيام و تحليل براي آنها از جمله ديگر مسئوليت هاي او بود. سازمان در جريان تغيير مواضع، مجيد را به كارگري مي فرستد. محسن سيد خاموشي راجع به مجيد مي نويسد:

... عضو كميته مركزي بوده

است. او مذهبي بود و در جريان خانه گردي شبانه ديگر حاضر به همكاري نمي شود با بچه ها همكاري كند. به دليل چاپ مقاله پرچم كه در نشريه داخلي چاپ شده بود. در جواب به او مي گويند كه اگر حاضر به همكاري نشوي خيانت كرده اي و او حاضر مي شود همكاري كند. بالاخره به كار كارگري قرار مي شود برود. او به ظاهر مدت شش ماه به كار كارگري مي رفته ولي در پنهان با حسين (مرتضي صمديه لباف) و كريم (سعيد شاهسوندي) و زنش مشغول فعاليت براي تشكيل گروه جديد بوده است. آنها پيش اعضاي پايين مي رفتند و با آنها صحبت مي كردند بالاخره زن مجيد شريف واقفي بعد از مدت شش ماه طي نامه اي كه براي كميته مركزي مي فرستد، مسائل پنهاني آنها را فاش مي كند. 4

مجيد در تلاش خود براي تشكيل گروه جديد و يا دور كردن منحرفين از تشكيلات سازمان ناكام مي ماند و در تاريخ 16 ارديبهشت 54 به تصويب مركزيت ماركسيست شده، ترور و جسدش سوزانده مي شود. ترور شريف واقفي

مركزيت سازمان در اسفند ماه 1353، از طريق ليلا زمرديان همسر شريف واقفي، كه ضمناً رابط وي با سازمان بود، دريافت كه شريف واقفي كه به دليل مخالفت با انحراف ايدئولوژيك قبلاً از مركزيت تصفيه شده بود، «مسلح» است. ليلا در يك متن انتقاد از خود _ پس از اينكه از طرف مسئولش متهم شده بود كه حقايق را نمي گويد _ اعتراف كرد كه از همان آذر ماه 53 مي دانسته كه شوهرش مسلح است ولي گزارش نكرده است. ضمناً صمديه لباف نيز يكي دوبار به وحيد افراخته گفته بود كه ديگر به دلايل اعتقادي نمي خواهد با سازمان

كار كند. اين مسئله نيز شايبة ارتباط منظم مخالفين را براي هستة مركزي سازمان تقويت كرد و لذا تصميم به مذاكرة اوليه با مخالفان گرفتند.

طي چند تماس كه در فروردين ماه 1354 بين وحيد افراخته، به نمايندگي از مركزيت، با مجيد شريف واقفي و صمديه لباف گرفته شد، آنان صريحاً اظهار داشتند كه ديگر نمي خواهند با سازمان كار كنند و تصميم به جدايي گرفته اند.

از جمله توجيهات و انگيزه هاي مركزيت سازمان در ترور وي _ و شريف واقفي _ ترس از نوعي انتقام گيري «مكتبي» بوده است؛ كه ترديدي نيست قياس به نفس كرده اند.

مركزيت توصيه كرد كه شريف واقفي، صمديه لباف و سعيد شاهسوندي را تصفيه فيزيكي (ترور) كنند؛ و ضمناً با سيف الله كاظميان، سمپات صمديه و انباردار آنها نيز بعد از ترور آن دو تماس گرفته شود. كه «انبارك» را تحويل دهد. 5

طبق قراري كه از طريق ليلا زمرديان به شريف واقفي ابلاغ شد، وحيد افراخته و او در ساعت 4 بعداز ظهر روز 16 ارديبهشت ماه 1354 در سه راه بوذرجمهري نو (15 خرداد شرقي)، بايد يكديگر را مي ديدند. قبلاً محسن سيد خاموشي و حسين سياه كلاه در يكي از كوچه هاي خيابان اديب الممالك مستقر شده بودند و در انتظار ورود شريف واقفي به سر مي بردند كه قرار بود علامت آن را منيژة اشرف زادة كرماني بدهد. طبق برنامه، ليلا، همسر شريف _ بي آنكه از جريان ترور مطلع باشد _ او را تا محل ملاقاتش با وحيد همراهي كرد و جدا شد. قرار بود در اين ملاقات آخرين حرف ها زده شود و وحيد _ احتمالاً و صرفاً به لحاظ تاكتيكي جهت انحراف ذهن شريف _ موافقت سازمان

را به مجيد شريف واقفي اعلام دارد. وحيد وي را به داخل خيابان اديب برد و زماني كه به كوچة محل استقرار دو عضو ديگر رسيدند و خواستند از آن عبور كنند، حسين سياه كلاه يك گلوله از روبه رو به صورت شريف واقفي و وحيد افراخته نيز گلوله اي از پشت سر به او شليك كرد. جسد او به سرعت در صندوق عقب اتومبيلي كه از قبل آماده بود قرار گرفت، وحيد و دو نفر ديگر با رانندگي محسن خاموشي به سوي بيابان هاي مسگرآباد حركت كردند. در آنجا شكم شريف واقفي توسط خاموشي و سياه كلاه پاره شد و در آن، محلول بنزين و كلرات و شكر ريختند و آتش زدند. پس از سوزاندن جسد، آن را قطعه قطعه كردند و در چند نقطه دفن نمودند. به علت سوزاندن و مثله كردن جسد، يكي از دست هاي حسين سياه كلاه مقداري سوخت كه در نتيجه نتوانست در برنامه بعدي، كه قرار بود ساعت 6 بعد از ظهر اجرا شود (ترور صمدية لباف) شركت كند. شرح قتل و جسدسوزي شريف واقفي از زبان خاموشي

سيد محسن سيد خاموشي، از عوامل اصلي ترور شريف واقفي، اعترافات دهشتناكي در مورد اين حادثه دارد؛ كه عين آن را در حضور والدين او نيز تكرار كرد و از تلويزيون رژيم شاه پخش شد.

در محل قرار، علي و بعد حيدر و حسن هم آمدند. 6 ماشين قهوه اي را هم با خود آورده بودند... وسايل ضروري را داخل ماشين گذاشتم (كلرات _ بنزين _ برزنت _ ابر _ نايلون _ هر كدام يك دست لباس اضافي براي خود آورده بوديم _ ميخ پنجري _ لُنگ). صندوق

عقب را مرتب كرديم؛ اول يك ورقة نايلون زير انداخيتم . بعد برزنت را روي آن كشيديم، بعداً ابر را روي برزنت كشيديم. حدود سه كيلو كلرات در بسته هاي) يك كيلوئي در داخل ماشين گذاشتيم. يك پيت هم خريديم و آن را پر از آب كرده داخل ماشين گذاشتيم. طرح بدين شكل بود كه روبه روي كوچة اديب (الممالك) (كوچة باريك) يك همشيره بايستد؛ بعد وقتي مجيد شريف واقفي وارد كوچه شد، همشيره برود و عباس وارد كوچه شده مجيد شريف واقفي را بكشد، بعد جسد را دو نفري (عباس و حيدر) با هم حمل كنند، در صندوق عقب بگذارند و بعد سوار شده بروند...

حيدر سر قرار مجيد شريف واقفي رفت. من و عباس هم ماشين قهوه اي را به كوچه اي برده نمره ها را باز كرده و نمره هاي جعلي را پشت شيشه هاي آن گذاشتيم و به محل عمل رفتيم؛ ماشين را دم كوچة باريك گذاشتيم و ايستاديم. چند لحظة بعد، علي با ناراحتي آمد و گفت: «همشيره سر قرار خود نيامده؛ چه كار كنيم؟» عباس گفت: «مهم نيست؛ من طوري مي ايستم كه نيمي از كوچه را ببينم.» ما ايستاده بوديم كه ديديم همشيره با چادر آمد و روبه روي كوچه ايستاد. حدود يك ربع گذشت كه همشيره رفت. عباس از من خداحافظي كرده و داخل كوچه شد؛ لحظه اي بعد صداي شليك گلوله بلند شد. من لنگ را برداشته و داخل كوچه شدم كه ديدم مجيد شريف واقفي، به صورت، روي زمين افتاده است. لنگ را روي صورت او گذاشتم و برگشتم؛ ماشين را روشن كرده دستمالي تر كردم. وقتي عباس و حيدر جسد را داخل

ماشين گذاشتند، من خون هاي روي سپر را پاك كردم و با هم سوار شديم و رفتيم...

عباس از جلو يك تير به صورت او شليك كرد(ه) و حيدر هم يك تير به پشت سرش شليك نموده (بود)؛ بعد دو نفري جسد را داخل ماشين آوردند. چند زن از ديدن صحنه داد و فرياد كردند؛ كه حيدر سر آنها داد كشيد: «ما پليسيم، دور شويد. كسي كه كشته شد خرابكار بود».

از طريق (كوچة) آب منگل و شهباز رفته و از آنجا به خيابان عارف، نزديك ميدان خراسان (رفتيم). حيدر پياده شد و من و عباس وارد جادة مسگر آباد شديم.

همان موقع كه مجيد شريف واقفي روي زمين افتاده بود، اسلحه اش را از كمرش برمي دارند _ اسلحه اش يك 65_ 7 بود؛ همان اسلحه اي كه از انبار تخليه كردند، ولي نارنجكش را بر نمي دارند و نارنجك از كمرش مي افتد و عباس و حيدر نفهميده بودند؛ در نتيجه نارنجك در كوچه ماند.

من و عباس در جادة مسگرآباد، همانجايي كه (وحيد افراخته) علامت داده بود، رفتيم ولي جايي براي سوزاندن جسد نبود؛ زيرا همان لحظه اي كه ماشين را پارك كرديم، يك گله گوسفند و چند مرد نزديك ما شدند. در هر صورت ما از منطقه دور شديم و در امتداد جادة قديم پيش رفتيم. بالاخره جايي يافتيم در 18 كيلومتري جادة مسگرآباد، كه چاله هاي زيادي داشت. بعد از مدتي معطّلي، بالاخره جسد را از ماشين پايين انداختيم و كلرات را روي جسد ريختيم، مخصوصاً (روي) صورت او، بعد بنزين ريخيتم، بعد دست هاي خود را و ماشين را تميز كرديم؛ بعد مقداري هم بنزين روي دست و پاي عباس ريخته شد. در همان

حال فندك را زد: از جسد شعلة طولاني بلند شد و از دست و پاي عباس هم شعله بلند شد؛ مقداري عقب رفته، من روي او پريدم و او را زمين زده و شعله را خفه كردم. وقتي بلند شديم، متوجه شديم كه شعله به درِ صندلي عقب ماشين گرفته؛به سرعت داخل ماشين پريده و ماشين را از شعله ها دور كردم ... .7 در گودالي جسد را انداخته و كلرات و بنزين روي آن ريختيم. جيب هاي آن را تخليه كرديم؛ 20 عدد قرص سيانور داشت و مقداري نوشته كه آية قرآن در آن بود و حدود 400 تومان پول. .8 پي نوشت 1_ خلاصه پرونده ها...، شريف واقفي، مجيد.

2_ پروندة مجيد شريف واقفي: برگ بازجويي حسين شيخ باقر قاضي.

3_ همان: برگ بازجويي سيد محسن سيد خاموشي.

4_ پروندة مجيد شريف واقفي، بازجويي سيد محسن سيد خاموشي.

5_ اين تماس در حال انجام بود كه وحيد افراخته و در پي او كاظميان دستگير شدند و مسائلي پيش آمد كه شرحش خواهد آمد.

6_ كليد نام هاي مستعار كه در اين متن آمده اين است: علي (بهرام آرام) _ حيدر (وحيد افراخته) _ حسن (محمد طاهررحيمي)_ عباس (حسين سياه كلاه) _ همشيره (منيژة اشرف زادة كرماني).

7_ پرونده خاموشي، ج 1: ص 296. روحاني، نهضت امام خميني، ج 3: صص 424_ 425.

8_ روحاني، نهضت امام خميني، ج 3: ص 425. پرونده خاموشي، ج 2: ص 151.

www.ir-psri.com

تاثير انقلاب اسلامي بر كشورهاي منطقه خليج فارس

تاثير انقلاب اسلامي بر كشورهاي منطقه خليج فارس به نظر مي رسد هيچ جنبه ي ديگري از انقلاب اسلامي به اندازه ي مسئله ي «صدور انقلاب» و تهديد ثبات منطقه و امنيت منافع غرب، ترس دولت هاي غربي

و دولت هاي دست نشانده ي آنها را در منطقه برنينگيخته باشد. به عبارت ديگر، رويكرد انقلابي نظام اسلامي ايران به لحاظ موفقيتي كه در پي ريزي بستري مناسب براي تثبيت نظام اسلامي ايران و زمينگير كردن دشمنان خارجي خود داشت، به مثابه ي الگويي براي ديگر جنبش هاي اسلامي در سراسر جهان اسلام به شمار مي آيد. هر چند در اين زمينه، با استقبال متفاوتي از سوي شيعيان و اهل سنت منطقه رو به رو شد.

در اين ميان انقلاب اسلامي بيش از هر كشور ديگري در كشورهاي حوزه ي خليج فارس و خاورميانه سرمنشأ تحولات دامنه دار از درون و بيرون گرديد. ايده هاي انقلاب اسلامي به راحتي در منطقه ي خاورميانه گسترش يافت و موجب بي ثباتي هاي داخلي در بسياري از كشورها گرديد. رژيم هايي همچون عراق و عربستان، كه با ثبات ترين كشورهاي منطقه به شمار مي آمدند، به شكل ناگهاني به آسيب پذيري خود پي بردند. هر چند ايران در تنش هاي داخي اين كشورها به شكل مستقيم مداخله نداشت، اما پر واضح است كه امواج انقلاب اسلامي تأثير خود را خواهد گذاشت. كشورهايي كه داراي جوامع شيعي بودند بيشترين تأثير را از انقلاب اسلامي پذيرفتند. ناآرامي هاي شيعيان در كشورهاي كويت، بحرين، عراق و عربستان نشان داد كه چگونه تأثير انقلاب اسلامي موجب شد آنها به ظلمي كه بر آنان تحميل شده بود پي ببرند و دست به قيام بزنند.

در ادامه، مواردي از تأثير افكار انقلابي اسلامي بر كشورهاي منطقه را مطرح كنيم: 1- عراق

در بين كشورهاي حاشيه ي خليج فارس، صدور افكار انقلابي بيش از همه موجوديت عراق

را تهديد مي كرد و اگر عراق سقوط مي نمود، كشورهاي كوچك حاشيه ي خليج فارس يكي پس از ديگري سقوط مي كردند. هر چند شيعيان در عراق، به ويژه از انقلاب اسلامي (1920 م) عراق تاكنون، همواره در حال مبارزه با حكومت هاي حاكم بر عراق بوده اند، ولي پس از وقوع انقلاب اسلامي ايران، اين مبارزات به علت وجود مذهب مشترك و تأثير پذيري از انقلاب اسلامي، شدت بيشتري يافته است.(1)

به نظر مي رسد مهم ترين زمينه اي كه تأثير گذاري انقلاب ايران را براي شيعيان عراق تسهيل و پذيرفتني مي كند، اشتراكات ايدئولوژيكي ميان آنهاست. يكي از اساسي ترين مفاهيم مشترك مذهبي مفاهيم «جهاد» و «شهادت» است كه از واقعه ي تاريخي شهادت امام حسين عليه السلام الهام گرفته. اين مفاهيم عناصر مبارزه طلبانه ي خاصي در خود دارند كه مستمسك مناسبي براي قيام عليه ظلم به دست مي دهند؛ زيرا پيام و گوهر اصلي واقعه ي كربلا قيام عليه حكومت جائر نامشروع است. اگر چه شيعه نتوانسته است از آن - چنان كه لازم است - بهره ببرد و مبارزه جويي جاي خود را به غم گساري و عزاداري سالانه براي امام حسين عليه السلام داده است، اما در دهه ي هفتاد ميلادي روشن فكران و رهبران شيعه با آگاهي از كارايي اين نماد مهم، در پي بازبيني و احياي آن برآمدند و تعريفي جديد با تأكيدي خاص بر حق شورش و قيام عليه حكومت فاسد و ظالم ارائه دادند، به گونه اي كه هم زمان بحث «حكومت بديل» نيز مطرح شد.

مسئله ي «حكومت اسلامي» يكي از مسائل مهم شيعه پس

از غيبت امام دوازدهم عليه السلام است كه به گونه اي نظام مند با مسئله ي اعتراض و حق شورش پيوند دارد.

اعتقاد شيعه مبني بر نامشروع بودن همه ي حكومت هاي دنيوي، مسئله ي برخورد با اين گونه حكومت ها را در پرده اي از ابهام قرار داده بود. در طول زمان (از دوره ي صفويه)، علما اگر چه رسما حكومت را به رسميت شناختند، اما به طور كامل، نواهاي مخالفت به خاموشي نگراييد، تا اينكه در نيمه ي دوم قرن بيستم مسئله ي حكومت اسلامي با ولايت فقها را جدي گرفتند. بر اين اساس، بر مردم فرض بود كه عليه حكومت نامشروع و ظلم به پا خيزند و مقدمات برپايي حكومت اسلامي را فراهم نمايند. دعوي حاكميت علما و حكومت اسلامي جاي هيچ گونه مصالحه و حتي فرصتي براي اصلاح حكومت ها باقي نگذاشت. شارح اين نظريات در ايران، امام خميني رحمه الله و در عراق، شهيد محمد باقر صدر رحمه الله بود. (2)

به هر حال، پيروزي انقلاب اسلامي ايران با زمينه ي ايدئولوژيكي مأنوس براي شيعيان، دريچه ي اميدي براي آنان گشود. در واقع، پيروزي انقلاب اسلامي ايران الگوي عيني و عملياتي اين انديشه قلمداد شد؛ به ويژه كه آنها خواستند آموزه ها و دستاوردهاي انقلاب را صادر و كساني را كه خواهان دگرگوني وضعيتشان هستند، ياري كنند؛ چنان كه خانم كبري مي نويسد:

ايدئولوژي انقلاب ايران و حمايتش در عراق، در اصول گرايي شيعيان لبنان، كودتاي نافرجام بحرين و در جنبش شيعيان عربستان بسيار اهميت داشته است. حتي در جاهايي نظير عراق و لبنان، كه جنبش هاي شيعه با تملايلات سياسي قبل از

ايران وجودداشت، نفوذ موفقيت هاي انقلاب و ايدئولوژي امام خميني با پافشاري موفقيت آميز بر اسلام مردمي. قويا احساس مي شد. بسياري از جنبش هاي اعتراض شيعه پس از انقلاب ايران روي داد. در واقع، پيروزي انقلاب به طور اتوماتيك، باعث برانگيختگي جنبش هاي شيعه گرديد؛ چه، آن پيروزي معادل با پيروزي شيعه تصور شد. (3)

در عراق هم، كه شيعه با فعاليت هاي ايدئولوژيكي و سياسي شهيد محمد باقرصدر رحمه الله تجهيز شده بود، با انقلاب ايران به خروش آمد و تقاضاي ايران را تكرار كرد، گرچه به شدت سركوب شد، ولي اين رويكرد بار ديگر در انتفاضه 1991 خود را نشان داد و اين بار نيز سركوب شد.

به هر حال، جنبش شيعيان عراق و گروه هاي معارض عراقي پس از وقوع انقلاب اسلامي ايران، به دلايل گوناگون، مهم ترين كانون پذيرش و ترويج آمال و اهداف انقلاب در جهان اسلام بود كه علل آن - به مثابه ي مباني همبستگي فرهنگي و تاريخي - عبارتند از: (4)

- مذهب تشيع دوازده امامي و ارتباط معنوي خاصي كه شيعيان هر دو كشور را با توجه به اعتقادات مشترك سياسي به هم پيوند داده است.

- وجود عتبات عاليات در شهرهاي نجف، كربلا، كاظمين، سامراء در عراق و شهرهاي مشهد و قم در ايران كه موجب رفت و آمد زائران و در نتيجه، عامل پيوند دو ملت مي گردد.

- بافت فرهنگي و اجتماعي مشابه دو كشور با توجه به سوابق تاريخي؛

- تعداد زياد ايرانيان مقيم عراق و نيز عراقيان مقيم ايران؛

- وجود حوزه هاي علميه در دو كشور و ارتباط علمي و فرهنگي بين آنها؛

- همسايگي و وجود

مرزهاي مشترك طولاني، به ويژه كه ساكنان نواحي مرزي اغلب به صورت عشايري زندگي مي كنند و قبلا كه كنترلي وجود نداشت، در دو طرف مرز به ييلاق و قشلاق مي پرداختند.

- مرجعيت يا زعامت واحد شيعه براي شيعيان دو كشور در طول تاريخ. براي نمونه، مي توان به فتواي تاريخي آيت الله العظمي ميرزا حسن شيرازي، مرجع تقليد وقت و رهبر جنبش تنباكو، اشاره كرد.

بنابراين، وجود اصول اعتقادي مشترك (مباني نظري مشترك اسلام و به ويژه مذهب شيعه)، نقش مؤثر مقوله ي «مرجعيت»، سابقه ي اقامت مرجع تقليد وقت (امام خميني رحمه الله) در عراق، وجود عتبات عاليات، و مراودات بين حوزه هاي علميه ي دو كشور از جمله شاخص هاي مهمي هستند كه همبستگي ايدئولوژيكي و همگرايي تاريخي - فرهنگي بين نظام اسلامي و معارضان عراق، بخصوص شيعيان، را طي 25 سال اخير موجب شده اند. (5)

از همين روست كه بلافاصله پس از وقوع انقلاب در ايران، با توجه به آثار انكار ناپذير انقلاب اسلامي در كشورهاي منطقه، گروه هاي معارض عراقي نيز نظام نوپاي اسلامي را به مثابه ي قبله ي آمال و ام القراي جهان اسلام تلقي نمودند و چون بين شيعيان عراقي و ساختار سياسي حاكم بر اين كشور نوعي تعارض وجود داشت، بستر مناسبي براي طرح انديشه هاي انقلابي ايران فراهم آمد و هواداران را به سوي خود جلب كرد. الگوي ايران براي رهبران شيعي عراق مي توانست مفيد باشد؛ زيرا كاستي هاي آنها را در عمل جبران مي نمود.

از جمله تأثيرهاي رهبري انقلاب اسلامي ايران بر جنبش هاي اسلامي عراق، مي توان به مورد ذيل اشاره كرد:

در عراق،

وجود «حزب الدعوه الاسلامي»، «جماعه العلماء»، «حزب الفاطمي»و ديگر احزابي كه نظريات فقهي امام خميني رحمه الله را قبول داشتند، تحت تأثير حركت ايشان بودند. علاوه بر اين، امام راحل رحمه الله مهم ترين بحث سياسي خود «ولايت فقيه» را در حوزه علميه ي نجف اشرف شروع كرد و به پايان رساند و شاگردان ايشان تنها روحانيان ايراني نبودند، بلكه علما و طلاب عراقي نيز در درس ايشان شركت مي كردند. از جمله، شهيد محمد باقر صدر رحمه الله رهبر وقت عراق در درس ايشان شركت داشت و بسياري از افكار انقلابي حضرت امام رحمه الله توسط ايشان به شيعيان عراق انتقال پيدا كرد.

- شهيد آيت الله صدر و رهبري ايشان تأثيري تعيين كننده در عراق داشت. در بين مراجع بزرگ عراق، در چند دهه ي اخير، تنها آيت الله صدر ديده مي شود كه هم در زمينه ي غنا بخشيدن به انديشه ي سياسي اسلام كار كرده و هم عملا وارد عرصه ي عملي سياست شده و رهبري سياسي مردم عراق، به ويژه پس از كودتاي عبدالكريم قاسم در سال 1968، را بر عهده گرفته است.

- حركتي را كه آيت الله صدر در الگو قرار دادن انقلاب اسلامي ايران و پيروي از آن براي رسيدن به پيروزي در عراق به وجود آورد، خاندان بزرگ حكيم و شاگردان و پيروان آيت الله صدر نيز دنبال كردند.

- بسياري از عراقيان از امام خميني، آيت الله مرعشي نجفي و آيت الله گلپايگاني رحمه الله تقليد مي كردند و اين تقليد مختص مسائل فقهي نبود، در مسائل سياسي نيز بود. (6)

به هر حال ، قيام 13 رجب سال

1399 ه ق / 1979 م اولين قيام مردمي شيعيان عراقي پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران بود كه تا شروع جنگ تحميلي (1980 م) ادامه يافت. اين حركت در واقع، بازتاب مستقيم و فوري انقلاب اسلامي ايران بر شيعيان عراق به شمار مي آيد. 2. عربستان

در عربستان نيز به دنبال انقلاب اسلامي در ايران، چالش هاي چند جانبه اي بروز كرد و اين كشور را با سخت ترين خطرات در قرن بيستم مواجه ساخت؛ چالش هاي مذهبي، ايدئولوژيكي و عملي براي مشروعيت حاكميت خاندان آل سعود.

دو رويداد مهمي كه پس از انقلاب اسلامي، عربستان را به لرزه درآورد، نخست قيام شيعيان و ديگري حادثه ي تسخير مسجدالحرام بود. وقوع انقلاب اسلامي تأثير مستقيمي در مناطق شيعه نشين اين كشور داشت؛ از جمله، آنان براي نخستين بار، مراسم سوگواري خود را در ايام محرم علني كردند و نيز مردم ايالت شرقي در 29 نوامبر 1979 م دست به راه پيمايي زدند. در شهر قطيف، قريب 30.000 نفر دست به تظاهرات زدند، ولي با واكنش دولت مواجه شدند، اما نارضايتي و مخالفت مردم شيعه ي اين مناطق همچنان تداوم يافت و شيعيان اين كشور در چند گروه و سازمان به مخالفت عليه دولت عربستان ادامه دادند.(7)

سازمان هاي مخالف دولت عربستان عبارتند از:

1. سازمان انقلاب اسلامي شبه جزيره ي عربستان (شيعه)؛

2- حزب آزادي بخش شبه جزيره ي عربستان (شيعه)؛

3. «جماعه الدعوه» (سني)؛

4. «اخوان المسلمين»(سني).(8)

حادثه ي ديگري كه همزمان با انقلاب اسلامي در عربستان اتفاق افتاد واقعه ي تسخير مسجدالحرام توسط ابن سيف العطيبي بود. دعوت او در كتاب هفت رساله، كه به طور غير قانوني چاپ و

توزيع شد، بيان گرديده است. او دعوت خود را با اشغال مسجد الحرام در 20 نوامبر 1979 م آغاز كرد. اين حادثه سؤالاتي جدي در مورد نظام سياسي عربستان مطرح ساخت كه مهم ترين آنها بي كفايتي پادشاه در حفظ امنيت داخلي كشور بود.

جهيمان العطيبه در يك سخنراني، اهداف خود را اين گونه اعلام كرد:

1. پايان دادن به حكومت خاندان سعودي؛ چون دين را نابود كرده اند.

2. قطع روابط با كشورهاي مسيحي و در رأس آنها آمريكا؛

3. از بين بردن فساد و فحشا و اجراي قوانين اسلامي.

حسين هيكل اين حادثه را يكي از خارق العاده ترين حوادث اخير در تاريخ خاورميانه مي داند كه به طور مستقيم، از انقلاب اسلامي ايران ناشي شده است. (9)

بدين سان، انقلاب اسلامي ايران بر ذهنيت و موقعيت ديني - سياسي مسلمانان و مشروعيت دولت حاكم تكان شديدي وارد ساخت و دوباره نقش دين و مذهب را در جامعه و سياست مطرح كرد. اقشار و طوايف سنتي مسلمان عربستان، اعم از سني و شيعه دوباره به سمت دين گرايش پيدا كردند. رژيم سعودي از يك سو، با توجه به رشد تمايلات بنيادگرايانه ي وهابيان داخلي و از سوي ديگر ، به دليل جلب نظر مساعد مسلمانان جهان فراتر از قالب محدود وهابيت، دوباره به صبغه اي مذهبي روي آورد. 3- بحرين

پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، فصل نويني براي اسلام گرايان، به ويژه شيعيان كشورهاي عربي خليج فارس، گشود. اين انقلاب ، بخصوص موجب تحرك افكار و ايده هاي مذهبي و سياسي اقليت شيعه ي اين كشورها شد. تا زمان وقوع انقلاب اسلامي، جامعه ي شيعه ي اين كشورها جامعه اي

حاشيه اي و فاقد تحرك و پويايي سياسي در صحنه ي رسمي به شمار مي آمد. اين اقليت اگرچه از وضعيت خود ناراضي بود، اما هيچ گاه شكايت و نارضايتي خود را به صورت قيام و طغيان بروز نداد. وقوع انقلاب اسلامي باعث تحرك و جنبش سياسي آنها شد و به دنبال آن، تظاهرات و راهپيمايي هايي خودجوش در اين كشورها رخ داد.

در سال 1360 ش، يك كودتاي ناموفق براي سرنگوني نظام حاكم بر بحرين از جانب شيعيان اين كشور انجام شد. اين كشور، چه قبل و چه بعد از انقلاب، كانون رستاخيز شيعه در ممالك عربي خليج فارس بود و به لحاظ جمعيت بالاي شيعيان در اين كشور، خصومت با دولت مركزي همواره ادامه داشته است.

نمود عمده ي پيكارجويي شيعه در اين كشور، «جبهه ي اسلامي براي آزادي بحرين» بود. در سال 1979، هادي مدرسي، يكي از رهبران اين جبهه، از بحرين اخراج شد. او پس از تبعيد، فعاليت هاي ضد حكومتي خود را به شدت ادامه داد. ترس از فعاليت گروه هاي شيعه موجب شد دو دولت عربستان و بحرين در 20 دسامبر 1981 م پيمان امنيتي مشتركي منعقد كنند. (10) 4- كويت

در كويت نيز پس از وقوع انقلاب ، مجموعه اي از بمب گذاري ها و فعاليت هاي ضد دولتي انجام گرفت و ترس از شدت يافتن فعاليت ها و تحركات بنيادگرايي اسلامي، به ويژه اقليت شيعه، همواره از نگراني هاي عمده ي اين كشور بوده است. (11) 5- امارات

در جبهه ي داخلي امارات نيز بوميان ناسيوناليست و بنيادگرايان طبقه ي متوسط در اثر موفقيت انقلاب ايران، تشويق شدند تا براي يك

اتحاد فدرالي متمركز، اعمال محدوديت بر مهاجراني خارجي، مشاركت واقعي سياسي و توزيع عادلانه تر ثروت فشار وارد آورند. (12) پي نوشتها: 1- پژوهش و تحقيق، ص 81.

2- همان، ص 82.

3- ر.ك: نرجس خاتون برآهويي، اصول گرايي اسلامي و تأثيرات منطقه اي آن، ص 200.

4- پژوهش و تحقيق، ص 84.

5- همان.

6.همان، ص 85-86.

7. حمزه امرايي، انقلاب اسلامي ايران و جنبش هاي اسلامي معاصر، ص 217-218.

8. همان ، ص 219.

9. همان، ص 220

10. همان، ص 223.

11. همان، ص 209.

12. همان، ص 226.

منبع: كتاب ژئوپليتيك شيعه و نگراني غرب از انقلاب اسلامي

تأثير انقلاب اسلامي بر كشورهاي خاورميانه

تأثير انقلاب اسلامي بر كشورهاي خاورميانه 1. لبنان

وقوع انقلاب اسلامي زمينه ساز نهضت شيعي در كشور لبنان و الهام بخش رهايي مردم شيعه ي مناطق جنوب اين كشور شد. اين امر، بخصوص با توجه به سال هاي اقامت امام موسي صدر در كشور لبنان و نيز اشغال جنوب اين كشور در ژوئن 1980 م توسط اسرائيل، اين كشور را به صورت مناسب ترين محل رشد و پرورش افكار انقلابي شيعه درآورد. آميختگي تشيع و سياست در لبنان، با وقوع انقلاب اسلامي شدت يافت. از سال 1981 م طرف داران انديشه ي اسلامي در درون گروه «امل» فعاليت هاي خود را گسترش دادند. اين گروه آشكارا از انديشه هاي پان اسلاميسم حمايت مي كردند و از انديشه هاي انقلابي ايران متأثر بودند.(1) انقلاب اسلامي ايران به عنوان يك الگوي مهم، به شيعيان لبنان نشان داد كه يك نهضت اسلامي خالص و كاملا سازمان يافته و داراي انگيزه مي تواند دستاورد عظيمي در مقابله با ستمگري و بي عدالتي داشته باشد. (2)

اما ملموس ترين پديده متأثر از انقلاب

اسلامي، سازمان «حزب الله» لبنان است. اين سازمان به عنوان يك جنبش مخالف سياسي و اجتماعي، به دنبال شكست لبنان از اسرائيل و تحت تأثير آرمان هاي انقلاب اسلامي در ميان شيعيان پديد آمد. سيد عباس موسوي، رهبر سابق «حزب الله»، مي گويد:

پيروزي انقلاب اسلامي ايران اعتماد به نفس را به مسلمانان بازگرداند و آنها را از ميزان قدرت و توانايي، كه در اسلام و انديشه هاي اسلامي نهضت است، آگاه ساخت. مقاومت اسلامي در لبنان ملهم از انقلاب اسلامي شكل گرفت.

سيد حسن نصرالله، دبير كل «حزب الله»، نيز حركت «مقاومت» را به عنوان پاسخ گويي و استجابت به يك تكليف الهي مي داند كه امام خميني رحمه الله معين كرد كه واجب است با رژيم اشغالگر قدس مبارزه كنيم و سرزمينمان را از اشغال آزاد كنيم. وي مي گويد:

گروه هاي مختلف معتقدي كه با عناوين مختلفي فعاليت مي كردند، بر اساس دو محور هماهنگ شدند و به يكديگر پيوستند: محور نخست ايمان به ولايت فقيه و التزام به رهبري حكيمانه ي امام خميني، و محور دوم ضرورت قيام و مبارزه با دشمن اسرائيلي. بر اساس اين دو محور، تمام گروه هاي اسلامي به يكديگر پيوستند و حركت واحدي را سازمان دادند كه امروز به «حزب الله» معروف است. (3) 2. پاكستان

درپاكستان، پيروزي انقلاب ايران موجب ارتقاي سطح فكري و بينش سياسي نسل جوان شيعي و پيدايش «نهضت اجراي فقه جعفري» گرديد كه از افق مشابهي با انقلاب اسلامي برخوردار است. اما پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، علماي شيعه ي پاكستان حضور چنداني در صحنه هاي سياسي و اجتماعي نداشتند و بيشتر به اجراي مراسم

سنتي، ضيافت و اعياد معصومان عليهم السلام و به ويژه عزاداران سيدالشهداء عليه السلام اكتفا مي كردند و در

اين امور هم نقش سازنده اي نداشتند؛ زيرا در خلال اين گونه فعاليت ها، به اختلافات بين شيعه و سني بيشتر توجه مي شد. اما پس از وقوع انقلاب اسلامي، علماي شيعه در حركت هاي مذهبي و اجتماعي خود، مردم را به مشاركت در مسائل سياسي دعوت مي كردند. (4)

اما بايد گفت: تأثير انقلاب در اين كشور به شيعيان ختم نمي شود، بلكه پيروان اهل سنت هم حمايت خود را از آن اعلام كردند. همچينن بيشتر جمعيت اهل تسنن پاكستان نيز انقلاب اسلامي ايران را به ديده ي احترام مي نگرند. موضع «جماعت اسلامي» در برابر انقلاب اسلامي در فتواي ابوالاعلي مودودي تجلي يافت كه گفت:

انقلاب امام خميني يك انقلاب اسلامي است و دست اندر كار آن جماعت اسلامي و جواناني هستند كه در دامن حركت هاي اسلامي تربيت شده اند و بر تمامي مسلمانان و حركت هاي اسلامي واجب است كه آن را تأييد و با آن همكاري كنند. (5) 3. افغانستان

در افغانستان، به دليل اشتراكات فرهنگي و زباني، تأثير بخشي انقلاب اسلامي حتي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، آغاز شد و در مقاومت مردم در برابر كودتاي كمونيستي طرفدار شوروي (سابق) نمود يافت. اگر چه قسمت اعظم مردم افغانستان را اهل تسنن تشكيل مي دهند، اما سرنگوني شاه را از طريق بسيج سراسري مسلمانان مورد تحسين قرار دادند. افغان ها به دليل آنكه خود سرگرم مبارزه با يك رژيم سركوبگر و دست نشانده بودند، انقلاب ايران را مايه ي الهام خويش قرار دادند و برخي

از تاكتيك هاي موفقيت آميز ايرانيان مخالف شاه را درپيش گرفتند. در يك مورد، شهروندان كابل بر فراز بام هاي منازل خود، فرياد «الله اكبر» سردادند. (6)

در عين حال، شيعيان افغان با شور و حرارت بيشتري نسبت به ديگران، به انقلاب اسلامي ايران پاسخ گفتند. از مدت ها پيش، بسياري از شيعيان افغانستان مرجعيت شرعي و مذهبي ايران از جمله امام خميني رحمه الله را پذيرا شده بودند. پس از انقلاب، پشتيباني از امام خميني رحمه الله به شدت افزايش يافت و همچنان كه حمايت از گروه هاي سياسي اسلام افزايش يافت، ناسيوناليسم هزاره و گروه هاي مائوئيست - كه واكنش هايي در مقابل روند مدرنيزه شدن كشور بودند - تضعيف گرديدند. (7) 4. فلسطين

تأثير انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني رحمه الله در فلسطين قوي تر از هر مكان ديگري بود؛ زيرا مسلمانان فلسطين در حالي كه تحت اشغال وحشيانه ي صهيونيستي به سر مي بردند، نااميدتر و فروپاشيده تر از تمامي ملل مسلمان بودند. در چنين شرايطي، سرزمين هاي اشغالي شاهد حركت بزرگ و عظيم بيداري اسلامي به عنوان بخشي از نهضت اسلامي گسترش يافته در منطقه بودند كه با قيامت و پيروزي انقلاب اسلامي در ايران آغاز شد و بدين سان، اسلام ثابت كرد كه قادر به حركت مردم و انقلاب و به دست آوردن پيروزي و تأسيس جمهوري اسلامي است. از همين رو، همان گونه كه امام خميني رحمه الله به زندگي ايرانيان معنا و مفهوم بخشيد، به ميليون ها انسان مسلمان و مستضعف نيز اميد بخشيد و مسلمانان فلسطين نيز احساس كردند كه مي توان اسرائيل را از ميان برد.

يكي

از پديده هايي كه تأثير انقلاب اسلامي را بهتر از هر چيزي در فلسطين نشان مي دهد، قيام مردم فلسطين در قالب جنبش «انتفاضه» است. اين جنبش در ميان سخت ترين شرايط بين المللي و منطقه اي و محلي، همچنان در طي مسير خود تا رسيدن به احقاق حقوق مردم فلسطين، اصرار دارد.

همچنين انقلاب اسلامي موجب گسترش مفاهيم و اصول مذهب شيعه از جمله اصول جهاد، شهادت و فداكاري در راه هدف، كه نمادهاي شيعيان و شعارهاي انقلاب ايران بود، در بين طرف داران جنبش هاي اسلامي اهل سنت در فلسطين گرديد. (8) پي نوشتها: 1- جميله كديور، رويارويي انقلاب اسلامي ايران و آمريكا، ص 116.

2- تشيع، مقاومت و انقلاب، ص 291، مقاله ي اگستوس ريچارد نورتون، «منشأ و تجديد حيات امل».

3- جميله كديور، رويارويي انقلاب اسلامي ايران و آمريكا، ص118.

4- حمزه امرايي، انقلاب اسلامي ايران و جنبش هاي اسلامي معاصر، ص 252.

5- همان.

6- تشيع، مقاومت و انقلاب اسلامي، ص 367، مقاله ي زلمي خليل زاد، «انقلاب اسلامي و مقاومت افغانستان».

7- همان، ص 371.

8. حمزه امرايي، انقلاب اسلامي ايران و جنبش هاي اسلامي معاصر، ص 230.

منبع: كتاب ژئوپليتيك شيعه و نگراني غرب از انقلاب اسلامي

انقلاب اسلامي و رستاخيز شيعه

انقلاب اسلامي و رستاخيز شيعه

هر چند انقلاب اسلامي الگويي عملي در عصر حاضر براي جنبش هاي اسلامي عرضه داشته، اما به نظر مي رسد به دليل ايفاي نقش اسلام شيعي به عنوان ايدئولوژي، اين انقلاب بيشترين تأثير را بر جمعيت هاي شيعي منطقه داشته است. فرانسوا توال به طور ضمني به اين امر اشاره كرده است:

از سال 1357 با پيروزي انقلاب اسلامي، قدرت منطقه اي ايران سياست ويژه و جديدي

را پيش گرفت. ايران داعيه ي رهبري جهاني انقلاب اسلامي در مبارزه با استكبار جهاني داشت و مي خواست اين مبارزه را در هيأت يك «اتحاديه ي شيعي» علم كند. هر چند جمهوري اسلامي ايران خواستار وحدت همه ي مسلمانان جهان براي حمايت مستضعفان و مبارزه با مستكبران بود، اما در عمل، به علت برخوردهاي شديدي كه بين سياست خارجي ايران با كشورهاي عرب، كه غالبا انقلاب اسلامي را يك تهديد ايدئولوژيكي تلقي مي كنند، ايجاد شد و جهت گيري آرمان هاي انقلاب اسلامي به سمت ايجاد يك اتحاديه ي شيعي مسجل گرديد. هدف اين اتحاديه نه تنها ايجاد هماهنگي ميان جوامع شيعي، بلكه استقرار اسلام شيعي درجهان اسلام و قصد اسلامي شدن عمومي جهان بود. (1)

تشيع با اين آرزوي نجات بخش، اصل و ريشه ي خود را باز مي يابد. در واقع، ايمان آوردن مجدد جهان اسلام به تشيع و خيزش شيعيان در قالب جنبش هاي اسلامي به معناي اعاده ي اسلام واقعي همراه با پويايي، اخلاص و قدرت انقلابي و متعرض نسبت به تمام نظام هاي اجتماعي و سياسي و به منظور اسلامي شدن عمومي جهان است.

به عبارت ديگر، با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، در سايه ي ايدئولوژي انقلاب تشيع، ايران پايگاه مهمي براي جهان تشيع به شمار مي آيد و از جنبه هاي گوناگون، مي تواند راهي براي تغذيه ي شيعيان نقاط ديگر جهان باشد.

اما نكته اي كه بايد به آن توجه داشت اين است كه عوامل متعددي در احياي تشيع دخالت داشته اند كه برخي از آنها خاص شيعيان هم نيستند. هم سني ها و هم شيعيان در برخورد با

برخي مسائل دچار سرخوردگي شده اند؛ از جمله، تجدد، ايدئولوژي هاي نوع غربي، شكست حكومت هاي عرب در مسئله ي فلسطين، و خدشه در جامعه، كه به دنبال شهرنشيني و ديوان سالاري به وجود آمد، بدون اينكه در مقابل، منافع محسوسي براي توده ي مردم داشته باشند. تمامي اين مسائل به افزايش رشد پاي بندي شيعه به مذهب، هم به عنوان اعتقاد شخصي و هم به عنوان ايدئولوژي سياسي كمك مي كنند. (2)

بيداري شيعي ريشه هاي ديگري نيز در تجربه ي شيعيان دارد كه از اين امور ناشي شده است: انزواي ديرين سياسي، ممانعت حكومت از آزادي مذهبي، تضعيف آزادي عمل و استقلال مالي نهادهاي مذهبي، و تبعيض اجتماعي و اقتصادي فراگير. (3)

بدين روي، پيدايش اعتماد به نفس شيعي به يك شكل نبوده، بلكه طبق شرايط داخلي و خارجي، از كشوري به كشور ديگر متفاوت است؛ ولي آنچه مسلم است انقلاب ايران از هويت سياسي شيعه، كه قبلا شكل گرفته بود، حمايت كرده و نقطه اي مركزي براي آن به وجود آورده است. عزت نفس شيعي و قدرت شيعيان براي غلبه بر ظلم، در انقلابي متجلي شد كه اسلام گرايان و شيعيان سكولار و نيز بسياري از سني ها را به سوي خود كشاند. پس از انقلاب ايران و علي رغم ديدگاه غرب نسبت به ايران يا احزاب شيعي، ديگر كسي از اظهار شيعه بودن خود نگران نبود. ايران به شيعيان جرئت داد تا هويتشان را بيان كنند و ابزاري در اختيار آنها گذاشت كه خود را معرفي نمايند. (4) صدور افكار انقلابي؛ تهديد منافع غرب

انقلاب اسلامي ايران غرب را با پديده اي مذهبي مواجه

كرد كه اگرچه - في نفسه - جديد نبود و سابقه ي تاريخي بيش از 1400 ساله داشت، اما با شناخت غرب از مسائل بين المللي و برداشت نادرست غربي ها از حركت هاي مذهبي و بخصوص اسلامي، مطلقا براي آنها قابل توجيه نبود و به همين دليل، آنها را مبهوت و غافلگير كرد. اين پديده ي جديد، كه به نام هاي گوناگون از جمله «بنيادگرايي اسلامي»، «اصول گرايي اسلام»، «بيداري اسلامي» و «رستاخيز اسلامي» معروف شد، حركتي مبتني بر بازگشت به خويشتن خويش و تأكيد بر هويت فراموش شده ي اسلامي در جهت برخورد با جوانب متفاوت حيات بشري و درجهت خلاف منافع و اهداف غرب بود. (5)

در اين ميان، انديشه ي صدور انقلاب به عنوان يكي از اصول تغيير ناپذير سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نيز از جمله عوامل مهم مخاطره ساز براي منافع آمريكا در منطقه به شمار مي آمد. از يك سو، وقوع انقلاب در «جزيره ي ثبات» آمريكا در منطقه، توزان قوا را بر هم زد، و از سوي ديگر، با اعلام چارچوب اصلي سياست خارجي ايران - يعني اصل «نه شرقي، نه غربي» - يك قطب جديد قدرت مبتني بر ايدئولوژي اسلامي، جداي از ايدئولوژي هاي مسلط جهاني را عنوان نمود. (6)

با پيروزي انقلاب اسلامي، نقش تاريخي ايران از حدود جغرافيايي اش فراتر رفت و افكار انقلابي از اين كشور به اقصا نقاط جهان رسوخ كرد، به گونه اي كه امروز نه تنها كسي در اهميت جنبش هاي اسلامي در سراسر جهان شكي ندارد، بلكه از يك قطب اسلامي، كه تهديدي جدي در مقابل بلوك غرب به شمار مي

آيد، صحبت مي شود.

به اعتقاد بسياري، جنگ سرد آينده ي غرب با اسلامي گرايي انقلابي مشكل تر از جنگ سردي خواهد بود كه با شوروي (سابق) داشت؛ چرا كه اين جنگ در مقايسه با جنگ پيشين، داراي مرزهاي خاصي نيست. (7) جمع بندي

بر اساس آنچه در اين فصل بدان اشاره شد، تفسير انقلابي از آموزه ها و مبادي نظري و اعتقادي شيعه توسط امام خميني رحمه الله، ايدئولوژي انقلاب را در ايران مهيا كرد. وقوع انقلاب اسلامي ايران و تحقق عيني حاكميت تشيع در ايران، افق هاي تازه اي به روي شيعيان منطقه گشود و روحيه ي مبارزه با وضع موجود را به ساير شيعيان القا كرد و در احياي هويت سياسي شيعه مؤثر بود. بدين روي، موفقيت اسلام شيعي در ايفاي نقش ايدئولوژي انقلاب در ايران، تشيع را به عنوان مهم ترين كارگزار در سطح ژئوپليتيك شيعه و حتي جهان اسلام مطرح كرده است، به گونه اي كه بسياري از جنبش ها، چه سني و چه شيعي، انقلاب اسلامي ايران را الگوي خود براي مبارزه قرار داده اند.

در واقع، انقلاب اسلامي ايران، كه تبلور انديشه ي سياسي رهبري اين نهضت- با توجه به خصلت ديني و مكتبي خود - است، به همان سان كه در بعد نظري خود را در محدوده ي جغرافيايي خاص محصور ننموده و اهداف و آرمان هاي سياسي - اجتماعي فرامرزي و جهان وطني را پي ريزي كرده ، در حوزه ي عملي نيز استراتژي و سياست گذاري عملي و عيني خويش را به گونه اي سامان داده كه دقيقا اهداف جهاني و انساني انقلاب را، كه برخاسته از عقايد

ديني و مسئوليت مكتبي يك انقلاب ديني و اسلامي است، مورد توجه قرار داده و بر اساس راهبرد عدم تعهد واقعي بر مبناي اصول ايدئولوژيك، ايستارهاي ضد استعماري، و موقعيت منطقه اي و جغرافيايي، اهداف ذيل را دنبال مي كند: گسترش اسلام ناب - شيعي - (صدور انقلاب)، تغييرات عمده در افكار عمومي و ايستارهاي ملل محروم، حمايت از مستضعفان جهان، وحدت مسلمانان جهان، و استقرار عدالت جهاني. اين اهداف با ساختار نظام بين الملل مورد نظر آمريكايي در چالش قرار دارند و به همين دليل، آنها را به مبارزه مي طلبند. پي نوشت : 1. فرانسوا توال، ژئوپليتيك شيعه، ترجمه ي علي رضا قاسم آقا، ص 44.

2.گراهام فولر و رند رحيم فرانكه، «هويت شيعه»، فصل نامه ي تخصصي شيعه شناسي، ش 3و4، ص 240.

3.همان.

4. همان، ص 245.

5. جميله كديور، رويارويي انقلاب اسلامي ايران و آمريكا، ص 99.

6. همان، ص 224.

7. همان، ص 225.

منبع: كتاب ژئوپليتيك شيعه و نگراني غرب از جهان اسلامي

تأثير انقلاب اسلامي بر شيعيان عربستان

تأثير انقلاب اسلامي بر شيعيان عربستان مردم عربستان و انقلاب اسلامي

بافت جامعه عربستان جداي از سيستم حكومتي و قبايل و خانواده هاي وابسته به حكومت همانند جوامع ديگر در جهان سوم نيست. اين كشور شامل مردمي محروم، زحمتكش، بي سواد و دور مانده از فرهنگ و تمدن است كه هيچ گونه نقشي در سيستم حكومتي ندارند. به دليل اينكه در عربستان مجلس قانون گذاري و انتخابات نيز وجود ندارد، بنابراين هيچ گونه مشاركت سياسي از مردم ديده نمي شود. (1)

در اين ميان، شيعيان كه بيشتر در مناطق شرقي و نفت خيز عربستان سكونت دارند، در شرايط بدتر قرار دارند و اين گروه

عليرغم آنكه بر روي بزرگترين ذخيره نفت جهان زندگي مي كنند، ليكن اين منطقه از محروم ترين نواحي عربستان به شمار مي رود. عملاً بخش اعظم كارهاي اجرايي نفت را شيعيان انجام مي دهند تا جاي كه 40 % كارگران آرامكو شيعه هستند و سرنوشت حكومت سعودي _ يعني توليد ثروت از راه نفت _ در دست شيعيان رقم مي خورد، ولي عدم توزيع عادلانه ثروت در مناطق شرق نسبت به ساير مناطق، مظهري از خشم و غضبي است كه وهابيان نسبت به شيعيان اعمال كرده اند. (2)

يكي از دلايلي كه باعث شد شيعيان عربستان و همچنين جامعه محروم اين كشور همچون ساير كشورهاي خليج فارس تحت تأثير انقلاب اسلامي ايران قرار گيرند، همين بي عدالتي روا شده در حق آنها بود. همچنين پيروز انقلاب ايران به عنوان يك انقلاب شيعي باعث شد شهامت و قدرت به شيعيان محروم سراسر جهان دميده شود و همين امر باعث شد كه ابتدا در 20 نوامبر 1979 عده اي از ناراضيان مسجد اعظم مكه را به تسخير خود درآوردند كه در اين راه تعداد زيادي از مردم نيز با آنها همراه شدند اين گروه يك سري از افراد سني مذهب متعصب بودند. به دنبال آن موجي از ناآرامي ها سراسر خليج فارس را فرا گرفت. روز 28 نوامبر شيعيان الاحساء براي نخستين بار تصيم گرفتند مراسم عاشورا را در ملأ عام برگزار كنند. اين مسأله با دخالت گارد ملي عربستان به خشونت و زد و خورد شديدي گراييد. (3)

اريك رولو مفسر روزنامه « لوموند » مي نويسد:

شورشيان شيعه به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي ايران و درپي شورش مكه،

دل و جرات پيدا كردند و روز 27 نوامبر 1979، مراسم روز عاشورا را كه در عربستان سعودي ممنوع است برگزار كردند. جمعيت كه عكس هاي امام خميني (ره) را در دست داشتند به سوي قطيف، احساء و ديگر آبادي هاي ايالت شرقي حركت كردند. در درگيري هاي به وجود آمده با گارد ملي 36 تن از آنان كشته شدند. جمعيت سه روز تمام در حال طغيان بود. آنها بانك ها و مؤسسات ديگر را به آتش كشيدند و عليه رژيم سلطنتي شعار دادند و در اعلاميه ها از مردم براي سرنگوني رژيم سعودي دعوت كردند.

پس از بازداشت صدها نفر، سر انجام آرامش در منطقه برقرار شد. اما درخواست هاي شيعيان پذيرفته نگرديد و دولت سعودي صرفاً براي ظاهرسازي دست به اقداماتي زد تا اسلامي بودنش را ثابت كند. از جمله آرايشگاه هاي زنانه را تعطيل كرد و گويندگان زن را از تلويزيون دولتي اخراج نمود و چند تن از مقامات دولتي منطقه شرقيه را عزل كرد.

به تبع موج هيجان و شور و شعف كه تمام مسلمانان جهان را در اثر پيروزي انقلاب فرا گرفته بود، اثرات اين موج در منطقه خليج فارس و به ويژه در ميان شيعيان بسيار قوي و قدرتمند بود به نحوي كه آنها تشكل هاي خود را قوي تر كرده و با اميدواري بسيار زيادي به فعاليت هاي خود جديت بخشيدند. اما اين تنها شيعيان نبودند كه شديداً از انقلاب اسلامي تأثير گرفتند، بلكه در ميان جوانان سني مذهب (سلفي و غير سلفي) نيز حركت هايي براي برپايي شريعت اسلام متكي بر جهاد مردمي و مشاركت عمومي به وجود آمد.

در

نظر جوانان مسلمان، انقلاب اسلامي سمبل عزت و كرامت اسلامي در مقابل غرب و ابرقدرت ها بود و احساسات خدشه دار شده آنان را التيام مي بخشيد.

قدم بزرگ كه روحانيت شيعه در طول انقلاب برداشته و با تكيه بر قدرت مساجد، قوي ترين قدرت منطقه را شكست داده بود و مقاومت خستگي ناپذير انقلابيون مسلمان ايراني در برابر فشارهاي خارجي و به ويژه مبارزه طلبي افتخار آميز آنها در مقابل آمريكا بدون غلتيدن در دامن شوروي، مردم عربستان را به اين باور رساند كه اسلام واقعي همان است كه ايران مي گويد، نه آن چيزي كه رژيم وابسته به آل سعود ادعا مي كند.

در عربستان سعودي فعاليت احزاب، دستجات و گروه هاي سياسي ممنوع مي باشد و هر گونه انتقادي از سازمان هاي دولتي و يا سياسي حكومت و انتقاد از مسئولين نظام به طور كلي جرم تلقي مي شود. بر اساس قانون امنيت ملي كه در سال 1965 صادر شده است، مجازات هاي سنگين براي كساني كه به سياست هاي رسمي حكومت مخالفت ورزند در نظر گرفته شده است. بر اساس برخي از موارد اين قانون، هر گونه انتقادي از حكومت به شكل آشكار در كتب يا روزنامه ها يا به هر صورت ديگري كه به اطلاع مردم برسد، جرم محسوب مي شود. همچنين دخالت در امور سياسي و يا گرايش به سوي سازمان ها و گروه هاي سياسي و با تشويق ديگران بر اعتراض به دولت جرم و اخلال در امنيت ملي تلقي مي شود. بر اساس يكي ديگر از مواد قانون، تشويق به اعتصاب و يا شركت در آن جرم است. (6)

بنابراين ايجاد تشكل ها و گروه هاي سياسي عموماً به طور مخفي و زيرزميني و يا در تبعيد سازمان يافته اند.

اين سازمان ها و جنبش ها را در عربستان بعد از اعتقادات و باورهاي ايدئولوژيكي، بدين شرح مي توان تقسيم بندي كرد:

_ گروه ها و جنبش هاي سلفي (مانند اخواني ها و نوسلفي ها)؛

_ گروه ها و جنبش هاي شيعي؛

_ گروه ها و جنبش هاي چپ گرا؛

_ گروه ها و جنبش هاي روشنفكر و اصلاح طلب (غرب گرايان)؛

_ گروه ها و جنبش هاي اصلاح طلب دين گرا (جناح روشنفكر مذهبي)؛

اتحاد مردم جزيره العرب: اين گروه از نظاميان تشكيل يافته كه با نام آزادگان جزيرة العرب در سال 1953 فعاليت مي كردند و در سال 1962 به نام نمودهاي تأثير، واكنش شيعيان **

اسلام سياسي و شيعي ايران خيلي زود در عربستان تأثير گذاشت و اتفاقاً اين امر با مساله نفت نيز كاملاً مرتبط و عجين بود:

بعد از انقلاب ايران شورشي درعربستان ابتدا در ميان شيعيان ايالات شرقي اين كشور در منطقه ميدان هاي نفتي آغاز شد و مردم با پخش اعلاميه هايي در مساجد به خانواده ي سلطنتي حمله كردند و وعاظ به مخالفت با سلسله خاندان حاكم پرداختند به طوري كه براي اولين بار در اين حكومت به اصطلاح اسلامي، موضع دولت به عنوان حامي اسلام شكسته شد. عراق و عربستان با درسي كه از انقلاب ايران آموخته اند طي سال هاي اخير با اعمال يك سياست زيركانه ي تشويق و تنبيه از رشد حركت هاي معترضانه جمعيت شيعه خود جلوگيري كرده اند. (7)

رابين رايت چگونگي تاثير انقلاب اسلامي بر شيعيان عربستان را چنين گزارش

مي كند:

گهگاه اعلاميه هاي مخالف و نيز روزنامه ها مطالب انتقادي عليه رژيم سعودي منتشر مي كردند. شعارهايي با مطالب موافق انقلاب اسلامي و مخالف آمريكا روي ديوارها نوشته مي شد. يك موسسه حمل و نقل هلندي كه مرتباً با بنادر نفتي در تماس بود از وجود ديركردها و كارشكني هاي عمومي در كارها كه به عقيده آنها كار شيعيان بنيادگرا بود و يا به وسيله آنها سازماندهي مي شد تا شركت هاي غربي را بترساند خبر مي داد.

خشم و تنفر سعودي ها نسبت به بنيادگرايان مذهبي ايران به كينه تبديل شد. سعودي ها در مقابله با ايران ملاحظات را در كنار گذاشتند و شاهزاده نايف صريحاً گفت ايراني ها كه بعد از انقلابشان مي گفتند ديگر ژاندارم منطقه نيستند حالا تروريست منطقه شده اند. (8)

ديليپ هيرو روزنامه نگار پاكستاني اولين بازتاب هاي انقلاب اسلامي در عربستان را در مناطق نفت و شيعه نشين چنين شرح مي دهد:

در 29 نوامبر 1979 (آذر 1358) گروه عظيمي از شيعيان متشكل از 400/000 نفر تحريم طولاني عزاد اري عاشورا را شكستند و اين براي مسئولان زنگ خطري بود خصوصاً از جانب آيت الله خميني، مراسم عاشورا همراه با تظاهرات در هشت شهر منطقه نفتي برگزار گرديد. طي اين وقايع بود كه سازمان انقلاب اسلامي شيعيان شبه جزيره عربستان پديدار گشت.

عبدالعزيز حاكم حصا بعداً اعلام كرد كه شيعيان بايد خود را با اصول و دكترين وهابي هماهنگ كنند. وي عليه شيعيان تبعيض هاي زيادي اعمال كرد و آنان را از مشاغل آموزش و... محروم ساخت. (9)

بنابراين انقلاب اسلامي در همان اولين سال پيروزي خود موجب سياسي _ تشكيلاتي شدن

شيعيان عربستان كه اتفاقاً در مناطق نفت خيز آن كشور ساكن هستند گرديد. براي فهم و توجيه عكس العمل هاي انفعالي بايد نكات زير را در نظر گرفت:

1 _ سياست هويج و چخماق

2 _ داخل و خارج.

در داخل؛ از يك سو تلاش شد كه با سياست تنبيه، معارضان شيعه محدود شوند و از سوي ديگر با سياست تشويق، برخي امتيازات مادي و رفاهي به آنان داده شد تا رضايتمندي آنان حاصل شود.

اما در خارج؛ عربستان با حمايت از عراق و بازي با عرضه و قيمت نفت تلاش مي كرد ايران انقلابي را مهار نمايد. (10) بعضاً نيز با سياست سازش و مدارا و امتياز دهي سعي مي كرد نظر مساعد دولت انقلابي را به دست آورده و آن را از حمايت شيعيان عربستان باز دارد. برخي همسويي ها در مساله خط مشي هاي نفتي و برخي نرمش ها در مقابل حج برائت را در اين رابطه مي توان توجيه كرد.

بازتاب انقلاب اسلامي در عربستان به شيعيان محدود نشد، بلكه اهل سنت و وهابيون نيز در مقابل امواج اسلامي و انقلاب ايران جاذبه و دافعه هاي چشمگير از خود نشان دادند. مهم ترين واقعه در اين رابطه اشغال خانه خدا پس از مراسم حج سال 1360 مي باشد. تعداد كثيري از بنيادگرايان مسلح در مسجدالحرام موضع گرفتند و سرانجام با مداخله كماندوهاي خارجي و بر جاي ماندن تعداد زيادي كشته و مجروح، حادثه پايان پذيرفت. وقوع اين حادثه در توالي و تقارن انقلاب اسلامي ايران ميتواند اين فرضيه را قابل طرح نمايد كه قرائت كهن و تاريخي از سنت وهابيت با چالش جدي روبرو شده بود

و گروه هايي از اين جماعت در تلاش بودند با افكار و رفتاري نوين، الگوي قابل قبول تري از مذهب و نظام خود مطرح نمايند. جنبش هاي شيعي عربستان ***

انحصار طلب حاكمان سعودي و در واگذاري مشاغل مهم و كليد به خاندان خويش، تمام طوايف و قبايل ديگر را به اعتراض و مبارزه واداشته؛ به ويژه شيعيان كه بيش از ديگر گروه ها و قبايل، تحت فشار و سختي به سر مي برند.

اين شورش هاي سني و شيعي، منعكس كننده ي شكاف هاي ايدئولوژيك اجتماعي، در جامعه اي بود كه از ضربه ي فرهنگ ناشي از نوسازي سريع رنج مي برند. به همن ترتيب، نكته مهم در اين حقيقت نهفته است كه اين جوش و خروش هاي ضد رژيم، از دوران هاي پر كشمكش آغازين حكومت سعودي ريشه مي گيرند. (11)

البته در خصوص شيعيان، محروميت هاي شديد اقتصادي و سياسي نيز عاملي براي تسريع حركت ها و مبارزات ضد حكومت به شمار مي رود. به هر حال، درست از زمان اشغال استان هاي شرقي توسط عبدالعزيز در سال 1913، اعتراض ها و مخالفت ها، صورتي عملي به خود گرفت.

در سال 1952، يك مجمع مردمي به رياست محمد الحبشي، براي بيان خواسته هاي محلي تشكيل شد، اما دولت آن را غير قانوني اعلام كرد. با كشف نفت، ناحيه ي شرقي اهميت جديدي كسب كرد؛ چون بسيار از شيعيان بومي، در صنعت نفت به كار گمارده شدند. اين كارگران شيعي، كه در دوران جنگ دوم و بعد از آن، آگاهي سياسي كسب كرده اند، نارضايتي فزاينده اي در مقابل دولت و جامعه متمكن آمريكايي از خود نشان

دادند. در سال 1948، با آغاز تظاهرات و بي نظمي هاي وسيع در منطقه ي القطيف به رهبري محمد بن حسن الحرج، ناآرامي شيعيان به اوج خود رسيد. شورشيان كه خواستار جدايي از پادشاهي بودند، به آساني درهم كوبيده شدند. در سال 1949، دولت وجود يك جامعه ي انقلابي را در القطيف كشف كرد كه تحت پوشش يك انجمن آموزشي به عمليات مشغول بود. جامعه منحل شد و يكي از رهبران چپ گرايش به نام عبدالرئوف الخنيزي، در زندان مرد. اين جنبش كه تا جبيل گسترش پيدا كرده بود، سرانجام در 1950 درهم كوبيده شد. در ضمن، در سال هاي 1944، 1949و1953، در اعتراض به شرايط كاري تظاهراتي صورت گرفت. همچنين در سال هاي 1956 و 1967، تحريم قطع عرضه نفت به غرب به وقوع پيوست. در سال 1970، گارد ملي به قطيف فرستاده شد تا براي كنترل ناآرامي، به محاصره ي شهر بپردازد. ناآرامي هاي سال 1978 نيز دستگيري ها و تلفات گسترده اي به دنبال داشت.

شورش وسيع توده اي قطيف و سيحان در اواخر 1979، با دوران عزادار مذهبي شيعه (عاشورا)، گروگان گيري ديپلمات آمريكايي در تهران و اشغال مسجد بزرگ كعبه همزمان بود. وقوع، هم زمان اين حوادث به دنبال انقلاب ايران، براي سعودي ناخوشايند و بدشگون بود. در واقع، نداي آيت الله خميني، از نظر 440000شيعه ي استان شرقي، يك نوع دعوت به شورش به حساب مي آمد.

اين تحريك ها تا قبل از وقوع انقلاب اسلامي ايران، كمتر صورت عملي به خود گرفت. به بيان ديگر، با وقوع انقلاب اسلامي و شروع مبازرات مردم ايران، شيعيان اين منطقه همانند ديگر مناطق،

جان دوباره يافتند كه مهمترين نمود اين خودآگاهي را در مبارزات سال 1979 مي توان مشاهده نمود.

تجلي پر شكوه اين خشم برافروخته را مي توان در محرم سال 1400 ق (نوامبر 1979 م) و چند پس از قيام كعبه جستجو كرد. اريك رولو مفسر روزنامه معروف و پر تيراژ لوموند در اين باره مي نويسد: « شورشيان شيعه به دنبال پيروزي انقلاب اسلام ايران و درپي حركت در مكه، دل و جرات بيشتري پيدا كردند و روز 27 نوامبر 1979، مراسم روز عاشورا را كه در عربستان سعودي ممنوع است، برگزار كردند. و جمعيت كه عكس هاي امام خميني (ره) را در دست داشت، به سوي قطيف و احساء و ديگر آبادي ها ايالت شرقي حركت كردند و در درگيري هاي به وجود آمده، با گارد ملي، 36 تن از آنان كشته شدند. جمعيت، سه روز تمام در حال طغيان بود. آنها بانك ها و موسسات ديگر را به آتش كشيدند و عليه رژيم سلطنتي شعار دادند و در اعلاميه ها؛ از مردم براي سرنگوني رژيم سعودي دعوت كردند. پس از بازداشت شدن صدها نفر، سرانجام آرامش در منطقه برقرار شد؛ اما درخواست هاي شيعيان پذيرفته نگرديد و دولت سعودي، صرفاً براي ظاهر سازي، دست به اقدام مزورانه زد تا اسلامي بودنش را ثابت كند؛ از جمله آرايشگاه هاي زنانه را تعطيل كرد و گويندگان زن را از تلويزيون دولتي اخراج نمود و چند تن از مقامات دولتي منطقه شرقيه را عزل كرد. (14)

در حالي كه شيعيان خواستار محروميت زدايي از مناطق شرقيه و تقسيم عادلانه ثروت در اين مناطق بودند، كه به خواسته آنها

وقعي ننهادند.

براي مرتبه ديگر، در 17 ژانويه 1980، هزاران نفر از شيعيان شهر قطيف در استان شرقي كشور، در يك راهپيمايي و تظاهرات شورشي و ضد دولتي شركت كردند، ارتش سعودي اين شهر را محاصره نمودند و كليه تظاهرات كنندگان را به شدت سركوب كرد و از پاي درآورد. (15)

با گسترش روابط جمهوري اسلامي ايران و سياست تنش زدايي ميان اين كشور و كشورهاي خليج فارس به ويژه عربستان سعودي، وضعيت شيعيان اين مناطق نيز رو به بهبودي نهاد. در واقع، عظمت مخالفت داخلي و خارجي شيعه با رژيم، به وضع سياست هاي اصلاح طلبانه و نتيجه رويارويي ايران _ سعودي بستگي دارد. (16)

از ميان احزاب و ارگان هاي انقلابي شيعي شناخته شده در عربستان، مي توان به سازمان انقلاب اسلامي شبه جزيره عربستان، حزب آزادي بخش شبه جزيره و حزب حجاز اشاره كرد كه از ميان، سازمان انقلاب اسلامي جزيرة العرب، اهميت بيشتري دارد.

اين سازمان در 1975 ميلادي تاسيس شد. با اين حال پيش از آن، اعضايش به طور پراكنده فعاليت هايي داشته اند؛ لكن در اين سال، تشكلي به وجود آوردند و فعاليت هاي خود را در منطقه شيعه نشين شرقيه متمركز كردند. اين سازمان پس از قيام كعبه، در منطقه شرقيه رسماً اعلام موجوديت كرد. سازمان مذكور از همان آغاز، هدف خود را نشر فرهنگ اسلامي و انقلابي بين مردم قرار داده است و با اين كه عناصري از برادران سني مذهب نيز در آن عضويت دارند، لكن بيشتر كادرهايش شيعه هستند.

اين سازمان معتقد است كه مقطع كنوني، شيوه ي مبارزه مسلحانه را ايجاب نمي كند، بلكه اعتقاد دارد كه آگاهي دادن

مردم به فرهنگ انقلابي _ اسلامي و مسايل سياسي و زمينه سازي براي بازگشتن به خويشتن خويش، در حال حاضر بايد در اولويت برنامه قرار گيرد، تا در آينده مردم خواهان پذيرش يك نظام اسلامي باشند.

سازمان انقلاب اسلامي، در حيطه عمل فرهنگي _ تبليغي معتقد است بايد با دو خطر عمده و جدي كه فرهنگ اسلامي مردم شبه جزيرة العرب را تهديد مي كند و تا حد زيادي در منع آن موفق بوده است و روبه رو شد:

الف) غربزدگي كه به وسيله ي نشر فرهنگ آمريكايي تحقق مي پذيرد؛

ب) فرهنگ ارتجاع كه توسط عمال مذهبي رژيم و تحت پوشش اسلام بر مردم اعمال مي گردد. آنها، بزرگترين مانع كنوني را، عدم شناخت مردم از ماهيت رژيم و عدم آگاهي آنها براي دست يابي و پايه ريزي يك انقلاب مي دانند. بنابراين، اين سازمان فعاليت خود را در منطقه شرقيه كه شيعه نشين بوده و به بركت انقلاب اسلامي ايران، از آگاهي هاي درخور توجهي برخوردارند، متمركز نمود و در حال حاضر، بيش از هشتاد درصد تحصيل كرده هاي اين منطقه، عضو همين گروه هستند و در بين مردم، از پايگاه گسترده اي برخوردار مي باشند.

سازمان فوق الذكر، تمام مسلمانان را امت واحده مي داند كه بايد براي رسيدن به هدف، از قيادت يك امام پيروي كنند و در زمان حيات رهبر عظيم الشان انقلاب اسلامي، كسي جز امام خميني (ره) را لايق اين مقام نمي دانستند. اين سازمان، هدف خود را برانداختن خاندان سعودي، برچيدن بساط نظام سلطنت و استقرار جمهوري اسلامي در « شبه جزيرة العرب » مي داند. (17)

و آنان در كل، مواضع

ايران را پذيرفته و از آن الگوبرداري مي كنند.

نكته قابل توجه آن است كه بيشتر اين سازمان ها، به صورت زيرزميني و نيمه پنهان به فعاليت مي پردازند و رهبري آن، به دست عالمان بزرگي چون شيخ حسين بن اسماعيل الكرامي، سيد هاشم شخص، عبدالهادي الفضلي، شيخ عمروي و شيخ حسن صفار است. فعاليتهاي سياسي سازمان يافته شيعيان ****

تا پيش از انقلاب ايران، مخالفت شيعيان با رژيم سعودي عمدتاً در قالب مشاركت در جنبشهاي چپ گرا، نظير حزب غير قانوني كمونيستي سعودي، يا ديگر جنبشهاي چپ گراي افراطي غير قانوني، همچون حزب عمل سوسياليستي عربي در جزيره ي عربي (حزب العمل الاشتراكي العربي في الجزيرة العربية) صورت مي گرفت. در جاهاي ديگر خليج نيز چنن گرايشي مشاهده شده است؛ به گونه اي كه شيعيان، در جستجوي جنبشي جهان شمول و غير فرقه اي كه آنان را بپذيرد؛ با جنبشهاي بعثي عراق يا سوريه يا با ديگر جنبشهاي مشابه فعال در خليج، پيوند برقرار كردند.

افزون بر اين، در دهه 1960 سازمان انقلاب اسلامي (منظمة الثورة الاسلاميه) پديد آمد. اين سازمان، ظاهراً بخشي از گروه شيعي گسترده تري مشهور به سازمان انقلابيون پيشگام است كه در كل منطقه فعاليت مي كند و با گروههاي مشابه در بحرين و عراق مرتبط است. اين سازمان تحت تاثير عقايد آيت الله سيد محمد شيرازي تاسيس شده و به جاي حمايت از خشونت، خواستار « تعليم و آگاهي دادن به توده ها » است. با اينكه گروه ياد شده، در عربستان سعودي به شدت مخالف رژيم بود، نشانه اي از خشونت در عملكرد آن به چشم نمي خورد؛ حتي در ناآرامي

هاي 1987 در مكه كه در پي آن ايران خواستار جهاد عليه عربستان سعودي شد، اين سازمان همچنان خاموش ماند. در سال 1975 شاخه ي سعودي ( سازمان ) علني شد و خود را « سازمان انقلاب اسلامي در شبه جزيره ي عربستان » (منظمة الثورة الاسلامية في الجزيرة العربية) ناميد. محققي به نام ميمون فندي، دوارن بين سالهاي1975 تا 1985 را « مرحله ي ستيزه جويي » جنبش شيعي مي نامد و مشخصات آن را چنين برمي شمارد: عنايت اندك به واقعيتهاي محيط سياسي اي كه گروه در آن فعاليت مي كند؛ تاكيد بر پيرايش اسلام از اعمال صوفيانه؛ و نگرشي سازش ناپذير درباره ي دولت سعودي كه از نظر آنان غير قانوني است و اين نگرش ديدگاههاي انقلاب اسلامي ايران را نيز منعكس مي سازد.

بي ترديد انقلاب ايران اميدها و آرزوهاي تازه ي شيعيان را در منطقه ي خليج برانگيخت. تصرف مسجد اعظم ( مسجد الحرام ) به دست مخالفان سني نجدي به رهبر جهيمن العتيبه در 1979، آرامش پادشاهي سعودي را برهم زد، و بر اثر آن انزجارهايي كه از مدت ها پيش وجود داشت، در اواخر سال به ناآراميهاي شديد و گسترده شيعيان در ايالات شرقي تبديل شد؛ دست كم بيست نفر در جريان سركوب وحشيانه ي ناآراميها كشته و صدها تن بازداشت شدند. اما ضربه ي ناشي از اين حوادث، پادشاهي سعودي را به تجديد نظر در اوضاع و احوال واداشت. عربستان سعودي در همان حال كه به سركوب هر گونه مخالفت شيعي ادامه مي داد، براي نخستين بار تصميم گرفت با احداث مدارس و جاده هاي بيشتر، وضعيت بد

اقتصادي ايالت را بهبود بخشد. جالب اينجاست كه در 1987 بود كه كار احداث نخستين بيمارستان مدرن ايالت به پايان رسيد. يكي از پسران پادشاه، شاه زاده محمد بن فهد، در 1984 به فرمانداري اين منطقه به جاي بن جيلويي كه بسيار فاسد، مستبد و اهل تبعيض بود، منصوب شد.تبعيضها تا حدي كمتر شده است، و هر چند شمار نيروي كار شيعه شركت آرامكو همواره رو به كاهش بوده است، شيعيان ( همچنان ) نيروي كار اصلي ايالت شرقي را تشكيل مي دهند.

به عقيده ي فندي، در سال 1988 دگرگوني عمده اي در انديشه ي شيعي سعودي در ميان پيروان آيت الله شيرازي صورت گرفت كه به لفاظيها يانقلابي پايان بخشيد و بازگشتي بود به دستورالعملي كه خواستار دموكراتيك سازي و رعايت حقوق بشر در پادشاهي است. بر اين اساس، در 1990، پس از اشغال كويت به دست عراق، اين گروه به طور رسمي به روابط تشكيلاتي و ايدئولوژيكي خود با ديگر سازمانهاي شيعي در كشورهاي ديگر پايان داد و نام جنبش اصلاح (الحركة للاصلاح) را براي خود برگزيد؛ جنبشي كه اهداف اصلي آن عبارت بود از: استقلال از سياستهاي ايران، و توجه به تحقق اصلاحات در پادشاهي، همراه با توسلي خاص به غرب در اين زمينه. فعاليت سياسي و اعمال فشارهاي رسانه اي، ابزارهاي اصلي اين جنبش قلمداد مي شدند. تا به امروز گروه آيت الله شيرازي از درگير شدن در خشونت سياسي اجتناب ورزيده است.

بر اساس خط مشي سياسي جديد در 1991، شماري از مخالفان برجسته شيعي كه در لندن و در واشنگتن مشغول فعاليت اند و خود را « كميته ي بين

المللي دفاع از حقوق بشر در خليج و شبه جزيره ي عربستان »(ICDHR-GAP) مي نامند، اطلاعاتي ضد رژيم منتشر كردند. اين سازمان با انتشار نشرياتي به زبان انگليسي و عربي، همچون الجزيرة العربيه، مشكلات مربوط به حقوق بشر در پادشاهي را افشا كرده نقدي همه جانبه از رژيم ارائه مي داد. اين اطلاعات، كه هم در غرب انتشار مي يافت و هم با ابزارهاي الكترونيكي و دورنگار (فاكس) براي پادشاهي ارسال مي شد، نشان دهنده ي نخستين جنبش آزاد مخالف رژيم بودند كه به هيچ وجه با ديگر جنبش هاي افراطي عرب خاورميانه پيوندي ندارد. اين مبارزه ي اطلاعاتي، به ويژه با توجه و تاكيدي كه درباره ي مخاطبان غربي از خود نشان مي داد، به طور چشم گيري آرامش رژيم را برهم زد، و بر اثر آن، تلاش طولاني رژيم را كه درصد بود اطلاعات مربوط به كشور را براي خود حفظ كند، در هم شكست. اين نشريات به عمد، مسايل را در قالب اصطلاحات سياسي غربي، و از جمله با توجه به حقوق بشر مطرح مي ساختند. اين جريان بي سابقه ي اطلاعات، تصوير موقر و صلح طلب پادشاهي را كه در گذشته به خوبي حفظ شده بود، لكه دار كرد.

پس از جنگ خليج در 1991 و با پيدايش نخستين جرقه هاي مقاومت جدي سازمان يافته ي مذهبي از سوي خود سنيهاي سعودي، خط مشي رژيم در خصوص شيعيان دستخوش تغيير و تحول عمده ي ديگري شد. استقرار سربازان ايالات متحده در اين پادشاهي، كار بسيار بحث انگيزي بود كه حتي موجب اختلاف علماي سني شد. موضوع بحث اين بود كه آيا واقعاً

براي دفاع از پادشاهي سعودي نيازي به سربازان غير مسلمان است. (اين امر بر اساس شرع اسلام، تنها تحت شرايط فقهي خاص مربوط به « ضرورت » مجاز است). استقرار حضور اين سربازان خارجي نيز مسئله ي ديگري بود؛ چرا كه رژيم اين حضور را « موقتي » اعلام كرده بود و با اين همه، سربازان پس از پايان جنگ، اين كشور را ترك نكرده بودند. از نظر سنيان مخالف، معيار قرآني براي حضور نظامي غير مسلمانان رعايت نشده بود و روحانيون افراطي تر رژيم را متهم مي كردند كه فتواهاي مورد نيازش را از طريق شوراي انعطاف پذير و « دولتي » علماي اعلام تحميل مي كند. پي نوشت: 1 _ ر. ك: سيد داوود آقايي، سياست و حكومت در عربستان سعودي، صص 62 _ 61.

2 _ همان، صص 86 _ 84.

3 _ ر. ك: تشيع مقاومت و انقلاب « مجموعه مقالات كنفرانس بين المللي تل آويو »، صص 246 _ 245: غلامحسين ابراهيمي، بحران مشروعيت در عربستان سعودي، (پايان نامه)، ص 88.

4 _ ر. ك: سروش، شماره 307، مهرماه 1364.

5 _ حسن گليوند درويش، ساختار حكومت و بحران مشروعيت در عربستان سعودي، (پايان نامه)، صص 123 _ 122.

6 _ گزارش سازمان ماده 19 مستقر در لندن، 1991، صص 10-9.

7 _ جميله كديور، روياروي انقلاب اسلامي ايران و آمريكا، صص 109 _ 108.

8 _ رابين رايت، شيعيان مبارزان راه خدا، صص 134 _ 132.

9 _ ديدگاه ها و تحليل ها، س 7، ش 72، مهر 1372، صص 107 _ 105.

10_ «احتمالات مقابله نظامي آل سعود عليه انقلاب اسلامي»، ديدگاه ها و تحليل ها، ش

12، آبان 1366، ص 55.

12 _ هراير دكمجيان، پيشين، ص 243.

13 _ همان، صص 255 _ 257.

14 _ داود آقايي، پيشين، ص 85 و 86.

15 _ ويلهم ديتل، پيشين، ص 499.

16 _ هراير دكمجيان، پيشين، ص 258.

17 _ داود آقايي، پيشين، صص 80 _ 82.

فهرست منابع:

* محمدي، دكتر منوچهر، بازتاب جهاني انقلاب اسلامي، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول، تهران 1385، صفحات 166 _ 169.

** حشمت زاده، دكتر محد باقر، تاثير انقلاب اسلامي ايران بر كشورهاي اسلامي، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول، 1385، صفحات 93 _ 95.

*** متقي زاده، زينب: جغرافياي سياسي شيعيان منطقه خليج فارس، موسسه شيعه شناسي، چاپ اول، 1384، صفحات 184 _ 187.

**** فولر، گراهام اي و فرانكه، رحيم: شيعيان عرب، مسلمانان فراموش شده، ترجمه خديجه تبريزي، موسسه شيعه شناسي، چ اول، قم 1384، صفحات 365 _ 368.

منبع: كتاب تأثير انقلاب اسلامي بر شيعيان عربستان

تفكر ديني در جهان

تفكر ديني در جهان

احياي تفكر ديني در جهان

تفكر ديني ، نوعي انديشه مبتني بر ارزشهاي معنوي و الهي است و احياي تفكر ديني درواقع ، به چرخش درآوردن منظومه فكري و عملي انسان در مدار اصول ثابت ديني است . اين پديده طي سه دهه گذشته ، توجه محققان و جامعه شناسان جهان ازجمله دنياي غرب را به خود معطوف كرده است . تفكر ديني كه موضوع صدها همايش ، مقاله و گزارش تحقيقي در مجامع علمي و رسانه هاي جمعي جهان شده است ، احياگري بزرگ به نام " امام خميني " دارد و از يك جغرافيا به نام ايران اسلامي ، تجديد حيات آن ، آغاز شده است .

در سالهاي پاياني

دهه هفتاد ، نسيم روح بخش انقلاب اسلامي در گستره ايران وزيدن گرفت و فرهنگي مبتني بر اخلاق همراه با علم، معنويت توأم با ماديت و همزيستي به جاي تقابل را مطرح كرد . انديشه پاك انقلاب كه از آئين اسلام نشات گرفته ، به مذهب جاني تازه بخشيد و ايده تسليم و همسويي انسان با اراده خداوند را دوباره در جهان منتشر ساخت . انقلاب اسلامي با زدودن انديشه هاي الحادي ، تعريفي نوين از انسان ارائه داد ، مبني براينكه انسان نه به عنوان يك ابزار ، بلكه به مثابه موجودي متعالي ، شايسته تكريم و سرافرازي است . انقلاب اسلامي بدون اينكه نقش امكانات مادي را در سامان بخشيدن به امور زندگي انكار كند ، اين پيام را گسترش داد كه عزت انسان در بطن دين و ارزشهاي عالي معنوي نهفته است و تنها با ادامه دادن به راه پيامبران بزرگ الهي چون موسي (ع) ، عيسي (ع) و محمد (ص ) مي توان روح عدالت و انسانيت را در جهان جاري ساخت .

" ميشل فوكو " جامعه شناس فرانسوي معتقد است : " محور و قطب اصلي انقلاب اسلامي ايران ، معنويت گرايي است . اين انقلاب به جاي آنكه بازگشت به ارزشهاي كهن باشد ، درصدد ارائه تعريف جديدي از عقلانيت است . عقلانيتي كه در آن معنويت ، جايگاه ويژه اي دارد . اين ويژگي ، انقلاب اسلامي را از ساير انقلابها متمايز كرد و آن را به الگويي جديد تبديل نمود . " فوكو كه به انقلاب اسلامي علاقمند است ، از انقلاب اسلامي به عنوان " نخستين

انقلاب فرا مدرن " و در تعبير ديگر ، " مدرن ترين شكل قيام " ياد كرده است .

" آنتوني گيدنز " Anthony Giddens جامعه شناس مشهور انگليسي مي گويد : " غول هاي فكري جامعه شناسي ، يعني ماركس ، دوركيم و ماكس وبر، با كم و بيش اختلافاتي ، روند حركت عمومي جهان را به سمت سكولاريزيشن و به حاشيه رفتن دين مي ديدند . ولي از آغاز دهه هشتاد و با انقلاب اسلامي ايران ، شاهد تحقق عكس اين قضيه هستيم . يعني سير تطور عمومي جهان ، روندي معكوس را آغاز كرده و به سمت ديني شدن و معنويت گرايي به پيش مي رود . "

از نگاه " محمد حسين هُدي " انديشمند مسلمان مقيم اتريش : « اگر بنا باشد تاريخي را براي بازگشت انسان به هويت ديني در نظر بگيريم ، سال 1979 ميلادي است . يعني مقارن با پيروزي انقلاب اسلامي ايران كه خيزش عظيمي را در تفكرات ديني در تمام اديان بوجود آورده است . » وي مي افزايد : « آمارهايي كه درمورد احياي تفكر ديني گرفته شده ، نشان مي دهد كه تقريبا" 70 درصد مردم اروپا احساس دينداري مي كنند . در تمام اديان و حتي انواع فرقه هاي مسيحيت ، همه از يك نوع بازگشت به تفكر ديني خبر داده اند و انقلاب اسلامي ايران ، موجب احياي تفكر ديني در جهان شد . »

پس از انقلاب اسلامي ، واژه " بنيادگرايي اسلامي " از سوي رسانه هاي غربي مطرح شد . اين واژه با اهدافي مغرضانه از سوي تحليل گران سياسي براي

مخدوش ساختن وجهه انقلاب اسلامي و همچنين پيشگيري از موج اسلام گرايي بكار گرفته شد . درعين حال ، تكرار اين واژه از سوي رسانه ها ، حاوي پيامي خاص بود و آن اينكه ، گرايش به اسلام در جهان رو به افزايش است . درعين حال ، پس از انقلاب اسلامي ، گرايش به دين و معنويت در سطحي وسيعتر نيز در كشورهاي مختلف جهان مشاهده مي شود . به دنبال روشنگري هاي امام خميني ، در برخي از كشورهاي امريكاي لاتين ، دهها كشيش خواستار تجديد نظر در آئين كليسايي واتيكان با هدف ترويج و تقويت الهيات رهايي بخش شدند . تحركاتي ديگر از اين دست در ساير كشورها نيز مشاهده شد . به تدريچ صدها كتاب با موضوع نقش مذهب در صحنه سياست و اجتماع ، وارد بازارهاي نشر شد و بسياري از دانشگاهها و محافل علمي به تحقيق درباره دين پرداختند .

با توسعه جريان دين گرايي در جهان ، مؤسسات پژوهشي و تحقيقي غربي به اين نتيجه رسيدند كه طي سالهايي كه از ظهور انقلاب اسلامي در ايران گذشته ، تفكر ديني آهنگي رو به رشد يافته است . در جهان اسلام ، خود آگاهي اسلامي به ويژه در ميان جوانان افزايش يافت و مسلمانان در به كارگيري معيارهاي اسلامي و پايبندي به ارزشهاي اعتقادي جدي تر و راسخ تر شدند . " اسلام " براي مسلمانان ، ازجمله مسلمانان اروپاي شرقي به عنصر اصلي هويت ملي و اعتقادي تبديل شد . شمار كشورهاي مستقل اسلامي از 46 كشور در سال 1979 به 56 كشور در سال 1997 افزايش يافت .

هم اينك نيز ارزشهاي ديني و اخلاقي ، به صورت مستمر و منظم در مناطقي خارج از جهان اسلام ، جاي خود را باز مي كند . تفكر بي ديني ، از رونق افتاده و اين باور در جهان رو به گسترش است كه اديان ، شيوه صحيح زندگي را ارائه مي كنند . در همين راستا ، تعداد جنبشهاي اصولگراي ديني كه سازمان يافته اند ، رو به افزايش است .

" محمد لنسل " ، رئيس مركز فرهنگي تجديد حيات اسلام در اتريش ، طي مقاله اي تاثير انقلاب اسلامي بر اروپا را چنين بيان مي كند :

« بي ترديد ، انقلاب اسلامي امام خميني (ره) نه تنها تصوير تازه اي از اسلام را در اروپا ارائه كرد ، بلكه حتي زندگي غيرمسلمانان را هم دگرگون ساخت . به عبارت ديگر ، امروز حتي در اروپا نيز مذهبي بودن ، ارزش و معناي نويني يافته است . اين عبارت را رئيس جمهوري سابق اتريش در يك سخنراني اينگونه بيان كرد كه انقلاب اسلامي به تمامي افراد مذهبي ، اعتبار و اتكاء به نفس تازه اي ارزاني داشت . "

در عصر ما كه انديشه هاي غيرديني به بن بست رسيده و پيامدهاي مخرب مدنيت مادي ، بشريت را در دستيابي به رستگاري واقعي سرگردان ساخته است ، روند بازگشت به تفكر ديني به عنوان راه اصلي نجات در سراسر جهان ، آهنگ رو به رشدي يافته است . " راينهاردلو " ، مدير انستيتوت پژوهشهاي فلسفي در هانوور آلمان ، در كتابي كه خلاصه مباحث 30 تن از متخصصان ، عالمان و فيلسوفان در سمينار

" اسلام و مسيحيت در اروپا " را دربر دارد ، اذعان مي كند كه : « نقش اسلام در بيست سال اخير قرن ما ، يك جهش و پيشرفت مهم و درعين حال ، شگفت آفرين پيدا كرده است . » وي با توجه به اثرگذاري انقلاب اسلامي در احياي تفكر ديني ، به مسيحيان توصيه مي كند كه اسلام را بهتر بشناسند و با مسلمانان باب گفتگو را باز كنند .

" دانيل پايپز " Daniel paipes يكي از فعالان انجمن سياست خارجي ايالات متحده امريكا نيز به اين نتيجه رسيده است كه درباره مذهب بيشتر تحقيق كند. وي مي گويد : " بايد بپذيريم كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي براي ما امريكايي ها ضروري است كه زمينه اي جهت مطالعه و تحقيق پيرامون مذهب فراهم آوريم . "

مجموع اين گونه اظهارات حاكي از اين واقعيت است كه انقلاب اسلامي ، خيلي زود روحهاي تشنه معنويت را جذب كرد و راه جديدي مبتني بر ارزشها و فضيلتهاي انساني را نماياند . اين خود ، كارآمدي انقلاب اسلامي را در عرصه جهاني روشن مي كند . به تعبير آيت ا... خامنه اي ، رهبر انقلاب اسلامي : « اگر ما هم اقدام به گسترش مفاهيم و ارزشهاي اسلامي و انقلابي نكنيم ، طبيعت اين مفاهيم و معارف ، آن است كه مثل هواي لطيف و عطر گلهاي بهاري ، خود به خود در فضاي ذهنيت جهان ، گسترش پيدا مي كند . »

منبع: دستاوردهاي انقلاب

تكاپو براي بيداري و وحدت اسلامي

تكاپو براي بيداري و وحدت اسلامي

انقلاب شكوهمند مردم ايران در فبروري سال 1979 با اهداف و شعارهاي اسلامي

به پيروزي رسيد . اين انقلاب ابعاد مختلف زندگي مردم ايران را تحت تأثير قرار داد و متحول ساخت . اما از آرمانهاي فراگير آن مشخص بود كه دستاوردهاي انقلاب ، از سرحدات ايران فراتر خواهد رفت و بر مردم جهان به ويژه مسلمانان تأثير خواهد گذاشت . بازگشت به خويشتن ، اسلام خواهي و اتحاد ، ازجمله دستاوردها و آرمانهاي مهم انقلاب اسلامي ايران براي امت اسلامي بود.

كشور ايران به لحاظ تمدن كهن ، وسعت و جمعيت فراوان ، غناي فرهنگي و پيشرو بودن در تحولات سياسي و اجتماعي ، همواره كشوري تاثيرگذار در محيط پيرامون خود و منطقه خاورميانه بوده است . به همين دليل انقلاب مشروطيت در سال 1906 و نهضت ملي شدن صنعت نفت ايران در سال 1951 ، تاثيرات قابل توجهي بر ديگر كشورهاي منطقه گذاشت . پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1979 نيز حادثه اي بود كه باتوجه به گستره شعارها و پيامهاي فراملي آن ، به نحو قابل توجهي كشورهاي منطقه و جهان اسلام را تحت تاثير قرار داد . برخي از اين تاثيرات ، كوتاه مدت و برخي بلند مدت بوده اند . بي شك دعوت انقلاب ايران به اسلام و احياي فرهنگ و تمدن اسلامي ، مهمترين پيام انقلاب اسلامي براي مسلمانان بوده است .

قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ، در كشورهاي اسلامي نيز همسو با جهان غرب ، كوشش مي شد تا مظاهر بي ديني و فساد تبليغ شود . به همين دليل ، فساد و غرب زدگي در اين كشورها رو به گسترش بود . در كشورهاي اسلامي اگر هم از اسلام سخني گفته

مي شد ، غالباً احكام فردي و شخصي دين ، مورد نظر بود . اما انقلاب بزرگ ايران ، مسلمانان را به سوي اسلام راستين فرا خواند كه در تمام شئون فردي و اجتماعي زندگي تاثيرگذار است . اگرچه قبل از انقلاب اسلامي نيز برخي شخصيتهاي ديني ، مردم را به بازگشت به دين دعوت مي كردند و روند بيداري اسلامي آغاز شده بود ، اما انقلاب اسلامي ايران ، موجي سرشار از انرژي بود كه خيزش اسلامي و حركت آگاهانه را درميان مسلمانان برانگيخت . موجي كه با گذشت زمان ، عظيم تر مي شود و جمع بيشتري از مردم را فرا مي گيرد .

آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب در اين زمينه مي فرمايد : « انقلاب اسلامي در حقيقت دو كار بزرگ را انجام داده است : يكي تشكيل نظام اسلامي و ديگري زنده كردن هويت اسلامي در دنيا است . » اين انقلاب براي تحقق بيداري اسلامي در جهان ، چند اقدام مهم انجام داده است .

توجه دادن امت اسلامي به عنصر آگاهي و ضرورت توجه به سرنوشت خود و جهان پيراموني ، از گامهاي نخست در روند بيداري اسلامي است . در طول سه دهه گذشته ، انقلاب كوشيده است غنا و جامعيت اسلام را به مسلمانان نشان دهد و ثابت كند كه اين دين متعالي از هر مكتب ديگر شرقي يا غربي ، برتر و پوياتر است . در اثر رشد بيداري اسلامي ، امروزه اسلام با جمعيت عظيم پيرو آن ، به مهمترين رقيب ليبراليزم غربي تبديل شده است و مسلمانان خلاف گذشته ، به دين و

هويت ديني خود افتخار و از آن صيانت مي كنند .

بعد ديگر آگاهي بخشي به امت اسلامي ، شناخت دشمنان واقعي اين امت است. انقلاب اسلامي ايران و رهبران آن از ابتدا تاكيد كردند كه امروزه دولتهاي غربي بويژه امريكا ، دشمن اصلي مسلمانان هستند و مي خواهند آنها را تحقير و منابعشان را چپاول كنند . با گسترش دامنه بيداري اسلامي، اكنون غالب مسلمانان ، امريكا و صهيونيزم را دشمن مشترك امت اسلامي مي دانند. نظرسنجيهاي متعدد در كشورهاي اسلامي نشان داده است كه مسلمانان از دولت امريكا به شدت متنفر و با سياستهاي سلطه جويانه و ظالمانه قصر سفيد مخالف هستند . اما واقعيت اين است كه آگاهي از وضع موجود بدون تلاش براي تغيير آن ، كافي نيست . در همين راستا ، مردم انقلابي ايران به مسلمانان جهان نشان دادند كه حتي با دست خالي ، مي توان اوضاع نابسامان و مفسده انگيز را به وضعيت مطلوب تغيير داد .

انقلاب اسلامي ايران ، نيروي اعتماد به نفس و استقامت يك ملت را در مبارزه با ظلم و تعدي به نمايش گذاشت . مردم ايران نه تنها رژيم شاه مستبد و بي رحم را سرنگون كردند ، بلكه دست غارتگر امريكا را نيز از ايران كوتاه كردند و حكومتي مستقل ، آزاد و اسلامي را با نتخاب خود ، برپا داشتند . تاثير اين حركت دليرانه مردم ايران را مي توان در فلسطين ، لبنان ، عراق ، افغانستان و برخي ديگر از كشورهاي اسلامي و حتي غير اسلامي مشاهده كرد . امام خميني (ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران در اين زمينه

مي فرمايد : « ما در ايران به پا خاستيم كه به اميد خداوند متعال ، مسلمانان جهان را در زير بيرق توحيد و متعهد به احكام مترقي اسلام جمع كنيم ، دست ابرقدرتها را از ممالك اسلامي كوتاه نماييم و مجد مسلمين صدر اسلام را باز گردانيم . سلطه ظالمانه كفار را از بلاد مسلمانان برچينيم و آزادي و استقلال را به مسلمين باز گردانيم . »

طرح اسلام اصيل و راستين ، از راهبردهاي اصلي انقلاب اسلامي است . متاسفانه برخي از علماي جهان اسلام ، برداشت همه جانبه و روشن بينانه اي از فرهنگ و ارزشهاي اسلام ندارند . آنها دين را از حوزه سياست جدا مي دانند و اسلام را به گونه اي متحجرانه ، راكد و يك بعدي معرفي مي كنند . دولتهاي غربي نيز براي تخريب چهره اسلام ، از روي عمد ، چنين برداشتي از اسلام را تبليغ مي كنند . اما انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني (ره) از همان ابتدا اعلام كرد كه اسلام ، دين سياست و اجتماع است و مسلمانان بايد فعالانه در مسايل سياسي و اجتماعي كشورشان شركت كنند . اين واقعيت با استقرار جمهوري اسلامي در ايران ثابت شد و نظامي مبتني بر ارزشها و تعاليم اسلام ، بوجود آمد . موج پرقدرت اسلامگرايي در جهان و شكل گيري احزاب و گروههاي متعدد اسلامگرا در كشورهايي چون لبنان ، تركيه ، عراق و الجزاير و همچنين در سرزمين فلسطين ، حاكي از ظهور و گسترش چشمگير پديده بيداري اسلامي در جهان اسلام است .

تحقق بيداري اسلامي در ميان مسلمانان ، قطعاً بسيار

ارزشمند است ، اما اين پديده هنگامي مؤثر و كارآمد خواهد بود كه با اتحاد و انسجام امت اسلام همراه باشد . چرا كه دشمنان امت اسلامي تاكنون با سوء استفاده از تفرقه موجود در اين امت ، آسيبهاي فراواني را بر پيكره جهان اسلام وارد ساخته اند . دولتهاي غربي با بهره گيري از تفرقه و تشتت درميان مسلمانان ، همچنان درصدد تداوم سياستهاي استعماري خود و اشغال كشورها و غارت منابع آنها هستند . آنچه امروز در فلسطين ، عراق ، افغانستان و برخي نقاط ديگر مي گذرد ، در همين رابطه قابل تفسير است . به همين دليل امام خميني (ره) مسلمانان را به وحدت و برادري و كمك به يكديگر فرا مي خواند . ايشان بويژه از مهمترين دستاوردهاي اين انقلاب را برقراري پيوند و ارتباط هرچه مستحكمتر ميان شيعه و سني و تشكل آنها به عنوان يك نيروي منسجم و قدرتمند دربرابر ديگر قدرتها مي دانست .

البته نداي وحدت طلبي انقلاب اسلامي علاوه بر امريكا و ديگر دولتهاي غربي، مخالفين ديگري نيز دارد . برخي از حاكمان مستبد كشورهاي اسلامي ، اتحاد و همدلي امت اسلام را به نفع خود و حكومتشان نمي دانند . همچنين تعدادي از عالمان جاهل و كج انديش و احتمالاً سرسپرده ، به جاي مقابله با دشمنان مشترك مسلمانان ، مردم را به مخالفت با ديگر برادران ديني خود ، تشويق و حتي فتواي قتل ديگر مسلمانان را صادر مي كنند . فجايعي كه امروزه در برخي كشورهاي اسلامي رخ مي دهد ، حاصل همين تفكر متعصبانه و تفرقه افكنانه است . با وجود اين

به موازات رشد آگاهي و بيداري اسلامي ، مسلمانان از زيانهاي تفرقه آگاه شده و لزوم وحدت را بيش از پيش دريافته اند . دستاوردهاي مبارك اين همبستگي و برادري را علاوه بر ايران در برخي كشورهاي اسلامي ديگر نيز مي توان مشاهده كرد . البته همانطور كه آيت ا... خامنه اي مي فرمايد : « دشمنان جهاني اسلام از وحدت اسلامي و آشنايي ملتهاي مسلمان با يكديگر ، دچار وحشت شده اند . » به همين دليل ، استكبار جهاني به سركردگي امريكا ، همزمان با افزايش اسلام گرايي و اتحاد مسلمانان ، اقدامات خصمانه سياسي ، اقتصادي و تبليغي خود عليه آنان را شدت مي بخشد و از طرف ديگر ، تمامي توان خود را براي مهار چشمه جوشان بيداري و اتحاد اسلامي يعني انقلاب ايران ، بكار مي گيرد .

منبع: دستاوردهاي انقلاب

وجوه تمايز انقلاب اسلامي ايران با ساير انقلاب هاي بزرگ جهان

وجوه تمايز انقلاب اسلامي ايران با ساير انقلاب هاي بزرگ جهان

بررسي ويژگي هاي منحصر به فرد انقلاب اسلامي ، وجوه تمايز انقلاب اسلامي با ساير انقلاب هاي بزرگ جهان ، نظير انقلابهاي فرانسه و روسيه

نويسندگان ، تحليلگران و كارشناسان جهان ، طي سالهاي نخست پيروزي انقلاب اسلامي در ايران ، اين انقلاب را با انقلاب 1789 فرانسه وانقلاب 1917 روسيه مقايسه كردند. حقيقت نيز اين است كه در ميان رويدادهاي بزرگ اجتماعي و سياسي كشورهاي جهان ، انقلابهاي فرانسه ، روسيه و ايران ، شاخص ترين آنها محسوب مي شوند. انقلابهاي فرانسه و روسيه ، جايگاه خود را در تاريخ يافته اند و ارزشهاي بالقوه اين دو رويداد بزرگ ، هرگز انكار نشده است . مردم فرانسه در سال

1789 وروسها در سال 1917 شاهد جا به جايي قدرت در كشورشان بودند . اما آنچه در اين دو كشور روي داد ، از نظر گستردگي دامنه مبارزات انقلابي و حضورتوده هاي مردم در آنها ، هرگز با انقلاب اسلامي و حضور ميليوني مردم ايران در روند پيروزي انقلاب ، قابل مقايسه نيست . اما در حال حاضر ضروري است كه به مهمترين و منحصر به فرد ترين ويژگي انقلاب 1979 مردم ايران ، يعني ماهيت اسلامي آن ، بپردازيم .

اكنون كه سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي ايران مي گذرد ، روشن شده است كه درونمايه اسلامي انقلاب و حمايت هاي مردم از آن ، دليل اصلي ماندگاري و بالندگي انقلاب در سي سال اخير بوده است . اما در زمان اوجگيري مبارزات مردم ايران عليه نظام وابسته سلطنتي و حتي در سالهاي اول پيروزي انقلاب ، تحليلگران شرق و غرب ، هويت اسلامي انقلاب را " پاشنه آشيل " انقلاب مي دانستند و به همين دليل ادعا مي كردند كه نظام انقلابي ايران در صورت پافشاري بر حفظ ماهيت اسلامي خود ، يا فرو خواهد پاشيد يا از درون ، دچار استحاله خواهد شد تا به پندار غربي ها ، تحت جبر زمان ، روح اسلامي خود را كنار بگذارد و جامه ي ليبرال دموكراسي غرب را بر قامت انقلاب بپوشاند.

بر مبناي همين تصور باطل ، تلاشهاي تبليغاتي و تهاجم سياسي درغرب جغرافيائي و شرق ايديولوژيك آغاز شد تا از همان اوان پيروزي انقلاب ، اين دروغ بزرگ را القا كنند كه اسلام و جمهوري ، دو مقوله متفاوت هستند و نمي توان

آنها را ، توامان ، در يك ساختار حكومتي ارائه كرد .

ماهيت اسلامي انقلاب مردم ايران ، كه بيگانگان مي كوشيدند آن را نقطه ضعف انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران جلوه دهند ، در عمل به نقطه قوت انقلاب و نظام و راز ماندگاري آن تبديل شد . انقلاب نه تنها از ايديولوژي اسلامي خود فاصله نگرفت ، بلكه با رهبري امام خميني ( ره ) ، اسلام به عنوان ستون و پايه اصلي انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران ، راه پيشرفت و انكشاف كشور و جبران عقب ماندگي هاي تاريخي گذشته را فراهم كرد . بر اين اساس ، ايديولوژي اسلامي انقلاب مردم ايران ، آن را از ساير انقلاب هاي بزرگ جهان متمايز مي سازد . وجه تمايز بارز ديگر انقلاب اسلامي ، آشكار ساختن ظرفيتهاي بي كران ايديولوژي اسلامي ، براي استقرار نظام مردمسالاري ديني در ايران است .

تلاش غرب براي تلقين ادعاي ناممكن بودن تلفيق دين و دموكراسي ، قدمتي همتاي تاريخ حيات انقلاب اسلامي دارد . درمقطع پيروزي انقلاب اسلامي ايران به ويژه در ماههاي اپريل و مارچ سال 1979 ، روشن بود كه مردم ايران خواهان استقرار نظام جمهوري بر مبناي اصول و قوانين الهي اسلام هستند . اما در جهان دو قطبي 30 سال پيش ، بعضي از گروهها و محافل سياسي داخلي ايران ، تحت تاثير گرايشهاي چپ و راست ، با برقراري نظام جمهوري اسلامي در ايران مخالف بودند .

حتي گروههايي كه منكر هويت اسلامي مبارزات و انقلاب پيروزمند مردم ايران نبودند ، از برپائي " جمهوري دموكراتيك اسلامي " سخن مي گفتند .

اما امام خميني ( ره ) با دور انديشي شگرف خود ، مي دانستند كه افزودن هرگونه پسوند يا پيشوندي بر جمهوري اسلامي ايران ، به منزله كارگذاردن خشت كجي است كه مبناي نظام را به اعوجاج خواهد كشيد و انقلاب اسلامي را ، از رشد و بالندگي دربستر " نه شرقي و نه غربي " منحرف خواهد ساخت.

از ديدگاه امام خميني ( ره ) ، شعارهاي اصلي انقلاب ، خط قرمزي بود كه هرگز نبايد نقض مي شد .

يكي ديگر از اين خطوط قرمز ، حق حاكميت مردم ايران بر سرنوشتشان بود كه از جمله وجوه تمايز انقلاب اسلامي با ساير انقلابهاي بزرگ جهان نيز به شمار مي رود . نقش بارز مردم ايران در سرنوشت كشور ، در دوران بعد از پيروزي انقلاب بسيار زود آشكار شد و برگزاري همه پرسي مارچ 1979 براي تعيين نوع حكومت دلخواه مردم ايران ، نشان داد كه انقلاب اسلامي در مقايسه با ساير انقلابهاي جهان ، به طور كلي ، از جنس متفاوتي است .

برگزاري همه پرسي مارچ سال 1979 نه تنها در تاريخ ايران ، بلكه در تاريخ ساير انقلاب هاي جهان نيز ، رويدادي يگانه و بي نظير است . هدف ما مقايسه تطبيقي انقلابهاي بزرگ جهان با انقلاب اسلامي نيست ، زيرا ويژگي هاي منحصر به فرد و جايگاه جهاني انقلاب اسلامي ، پس از سه دهه ، براي آزاد انديشان و ناظران مستقل ، واقعيتي روشن واثبات شده است.

هدف ما بازگوئي اين واقعيت تاريخي است كه همه پرسي سال 1979 كمتر از دو ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران برگزار

شد و اكثريت مردم ايران ، يعني 2/98 درصد از شركت كنندگان درهمه پرسي ، خواستار برقراري نظام جمهوري اسلامي در ايران شدند .

حال آنكه در تاريخ ، هيچ حاكميت برآمده از يك انقلاب فراگير و مردمي را نمي توان يافت كه پس از پيروزي و سرنگون كردن نظم كهن ، خواستار نظر ملت در مورد شكل و ساختار نظام جديد شده باشد . تجربه ي انقلابها ، به ويژه انقلابهاي فرانسه و روسيه ، نشان مي دهد كه انقلاب ها معمولا با اتكا به ياري مردم ، البته در سطوح مختلف ، به پيروزي رسيده اند .

زماني كه سكانداران انقلاب ، يا حاكمان جديد كشور ، از شانه هاي مردم به زير آمده و در قصرهاي دولتي مستقر شده اند ، دلنگراني و دغدغه اصلي آنان ، حفظ قدرت و اريكه ي حكومت بوده است . هرگز در تاريخ هيچ انقلابي ، به استثناي انقلاب اسلامي مردم ايران ، مشاهده نشده است كه انقلابيون سابق و صاحبان كنوني قدرت ، ديدگاههاي توده ي مردم را در تعيين نوع حكومت در نظرگرفته باشند . اما انقلاب اسلامي و جايگاه والاي مردم از ديدگاه بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران ، واجد چنين خصيصه اي بود و همين ويژگي ، يكي از وجوه تمايز بارز انقلاب اسلامي با انقلاب فرانسه و انقلاب اكتبر روسيه است .

حركت توده هاي مردم براي براندازي نظم كهنه و پي افكندن نظم نوين ، كه انقلاب خوانده مي شود ، از دو جنبه ي ميزان حضور مردم در عرصه ي مبارزات انقلابي و قدرت و استحكام حاكميتي كه هدف خشم انقلابي ملت قرار

گرفته ، قابل ارزيابي است . بررسي اوضاع سياسي اجتماعي فرانسه در سال 1789 ، روسيه در سال 1917 و ايران در سال 1979 ، تفاوت ها يا تمايزات ديگر انقلاب اسلامي با انقلابهاي يادشده را آشكار مي سازد . دولت هاي فرانسه و روسيه در آستانه وقوع انقلاب در اين دو كشور ، از نظر اقتصادي در مرحله ي ورشكستگي كامل قرار داشتند . حكومت هاي پاريس و مسكو ، به دليل شكستهاي پياپي در جنگ هاي متعدد ، از نظر توان نظامي نيز در وضعيتي بسيار ضعيف و متزلزل به سر مي بردند . در فرانسه سال 1789 حكومت حتي قادر به تامين نان مصرف مردم نبود . در روسيه نيز حكومت " رومانف " ها در ورطه ي جنگ جهاني اول گرفتار شده بود و دوران بي ثباتي سياسي ، اجتماعي و اقتصادي را پشت سر مي گذاشت .

اين هر دو حكومت ، از كمترين حمايت خارجي برخوردار نبودند و به همين دليل آسيب پذيرتر از هرزمان ديگر به نظر مي رسيدند . با توجه به اين مسائل ، سرنگوني امپراطوري هاي فرانسه و روسيه در جريان انقلابهاي اين دو كشور ، به دشواري اوجگيري انقلاب اسلامي و سرنگوني حكومت سلطنتي در ايران نبود . زيرا در ايران سال 1979 ، اوضاع به كلي با وضعيت فرانسه و روسيه درآستانه انقلاب ، متفاوت بود . نظام سلطنتي ايران در دهه 1970 به دليل افزايش سريع و غيرمنتظره نفت ، از نظر ذخاير ارزي و توانايي مالي ، در مطلوب ترين شرايط اقتصادي تاريخ حكومت پهلوي قرار داشت . علاوه بر اين ايران

در دوران رژيم پادشاهي ، يكي از دو پايه ي اصلي ديپلماسي امريكا درخليج فارس و خاورميانه بود و به همين دليل ، دولت وقت امريكا و متحدان اروپائي قصر سفيد ، با تمام توان خود از رژيم شاه حمايت مي كردند.

اقتدار ظاهري رژيم شاه به درجه اي رسيده بود كه غرب از ايران با عبارت " جزيره ثبات " ياد مي كرد . طبعا مبارزه براي براندازي حكومتي وابسته كه در اوج قدرت قرار داشت و از حمايت همه جانبه ي دولتهاي غربي هم برخوردار بود ، بسيار دشوارتر از آن بود كه فرانسويان و روسها ، دهها سال پيش ، تجربه كرده بودند . اما حضور ميليوني مردم ايران در مبارزات انقلابي در سراسر كشور ، پيروزي انقلاب ، يعني اين واقعه بزرگ به ظاهر ناممكن را ، ممكن ساخت و رژيم قدرتمند شاه را سرنگون كرد كه اين نيز ، يكي از وجوه تمايز انقلاب اسلامي با انقلابهاي ديگر است.

منبع: دستاوردهاي انقلاب

انقلاب اسلامي و تاثيرات آن بر جهان اسلام

انقلاب اسلامي و تاثيرات آن بر جهان اسلام

تحليلگران غرب ، پيروزي انقلاب اسلامي را به مثابه زلزله اي كه جهان را به لرزه درآورد ، توصيف كرده اند. اين توصيف از آن جهت برازنده ي انقلاب اسلامي است كه انقلاب حقيقتاً ، نقطه ي آغاز تغييرات گسترده اي را در خاورميانه و حتي جهان اسلام رقم زد. بحث ما ، تاثيرات انقلاب اسلامي برجهان معاصر است و قصد مقايسه آن را با ساير انقلابها نداريم . اما بايد به اين نكته اشاره كنيم كه انقلاب اكتبر در شوروي سابق ، با اتكاء به توان نظامي ارتش سرخ در بخشي

از اروپا گسترش يافت . برخي از حكومتهاي كمونيستي در آسيا و افريقا نيز از طريق كودتاي نظامي ، راه خود را به سمت اريكه ي قدرت پيمودند . درحالي كه انقلاب اسلامي ، عمق و گستردگي كنوني خود را ، مديون ماهيت و خاستگاه اسلامي انقلاب است . درسالهاي اول پيروزي انقلاب در ايران ، دولتمردان غربي ، مسئولان نظام جمهوري اسلامي ايران را به برنامه ريزي براي صدور انقلاب متهم مي كردند. اما اين ادعا ، حقيقت نداشت و مقام هاي ايران اسلامي ، نيازي به زمينه چيني براي گسترش جغرافياي انقلاب نداشتند ، زيرا پيام انقلاب اسلامي براي اينكه راه خود را به سوي اذهان عمومي كشورهاي اسلامي بگشايد ، به توان ايديولوژيك بالقوه ي خود متكي بود . انقلاب مردم ايران ، اگرچه در محدوده مرزهايي مشخص متولد شد ، اما در چارچوب اين مرزها محدود نشد ، زيرا روشي هايي براي زندگي فراتر از اختلافات ملي ، مذهبي و قومي ارائه مي كرد. انقلاب اسلامي ، حركتي براي جاري كردن خواست خدا و آئين اسلام در حيات انسان بود . انقلاب به همين دليل ، پيامي فراگير و فراملي براي همه ي ملت هاي مسلمان و همچنين ملتهاي آزاديخواه و تحت ستم جهان داشت و طبعاً ، بر جنبش هاي اسلامي - سياسي معاصر خود ، تاثير گذاشت و شهامت و اميد را در اين جنبش ها زنده كرد .

پيروزي انقلاب اسلامي درايران ، تاثيرات عميقي در كشورهاي خليج فارس و خاورميانه ، به ويژه عراق ، افغانستان و لبنان برجاي گذاشت. حتي سكولاريزم حاكم بر تركيه در دهه 1980

نيز نتوانست اذهان مردم مسلمان اين كشور را از درآميختن با پيام انقلاب اسلامي بازدارد . ظهور احزاب اسلامگرا در تركيه و گرايش چشمگير مردم مسلمان اين كشور به احزاب مذكور ، مويد اين ديدگاه است . در اوان پيروزي انقلاب اسلامي در ايران ، سرزمين اسلامي افغانستان توسط ارتش سرخ شوروي سابق اشغال شد . انقلاب مردم ايران در افغانستان ، به دليل همسايگي دو كشور و زبان ، تاريخ و فرهنگ مشترك ملتهاي ايران و افغانستان ، تاثيرات بسيار عميقي برجاي گذاشت و به نيروي محركه ي معنوي مضاعف مردم اين كشور در راه مبارزه با اشغالگران تبديل شد . مردم مسلمان افغانستان از پيروزي مردم ايران بر رژيم سلطنتي ، علي رغم اينكه رژيم مذكور از قدرت نظامي ، نهادهاي امنيتي سركوبگر و حمايت همه جانبه غرب برخوردار بود ، اميد گرفتند و به مبارزه با ارتش دومين ابر قدرت جهان برخاستند .

رهبران شوروي در دهه 1980 با همه توان سياسي و تبليغاتي خود كوشيدند تا فرهنگ اسلامي مردم افغانستان را دگرگون سازند و ماديگرايي بلوك شرق را در ميان مردم مسلمان اين كشور رواج دهند . اما هويت اسلامي مردم افغانستان و همچنين حضور جمهوري اسلامي ايران در جوار مرزهاي آن كشور ، تلاش هاي شوروي سابق را به منظور زدودن اسلام از متن زندگي و جامعه مردم افغانستان بي ثمر گذاشت . مجاهدان بزرگي نظير شادروان احمد شاه مسعود ، كه نقش غيرقابل انكاري در شكست ارتش سرخ و خروج نيروهاي شوروي از افغانستان داشتند ، از مبارزات مردم ايران و پيروزي انقلاب اسلامي تاثير گرفتند . حضرت آيت ا...

خامنه اي ، در دهه بزرگداشت پيروزي انقلاب در فبروري سال 1993 در ديدار مهمانان خارجي در تهران ، ياد آور شدند كه پيروزي انقلاب اسلامي در ايران ، اميدي در دل ملتها و مبارزان مسلمان در سراسر جهان پديد آورد . انقلاب اسلامي ، هرچه عليه اسلام و بلكه در ستيز با مطلق دين ، تبليغ شده بود از ذهن ملتهاي مبارز زدود و از بين برد. براي پاسخگويي به اين پرسش كه انقلاب اسلامي ، چه ميزان بر كشورها و جنبش هاي اسلامي هم عصر خود تاثير گذاشته است ، بايد مصاديق آن را بررسي كرد . مصداق هاي كشورها و نهضتهاي اسلامي كه از انقلاب مردم ايران تاثير گرفته اند ، متنوع و متعدد است . اما برخي ازآنها داراي ويژگي هاي برجسته تري هستند . لبنان و جنبش حزب ا... اين كشور ، در اين ميان ، برجسته ترين مصداق محسوب مي شود . ميان ايران و لبنان از ديرباز ،

علاقه و پيوندهاي عميقي وجود داشته است . پيوندهاي تاريخي علما و مردم جبل عامل لبنان با ايران در دوران حكومت سلسله صفويه و فعاليتهاي سياسي ، فرهنگي و اقتصادي روحاني بلند آوازه ي ايراني ، امام موسي صدر ، به عنوان رهبر شيعيان لبنان ، از جمله دلايل همدلي و نزديكي دو ملت ايران و لبنان است . وجود دشمن مشتركي به نام رژيم صهيونيستي ، حمله اردوي اين رژيم به لبنان در دهه 1980 و كمكهاي بشر دوستانه جمهوري اسلامي ايران به مردم لبنان ، از ديگر عواملي است كه بر ميزان تاثير گذاري انقلاب اسلامي درلبنان افزوده است

. جنبش حزب ا... لبنان ، بيش از هر گروه اسلامي ديگر از پيام انقلاب اسلامي و مبارزات ضد استبدادي مردم مسلمان ايران تاثير گرفته است . پيش از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران ، اغلب گروههاي لبناني و همچنين گروههاي فلسطيني مستقر در لبنان ، داراي گرايش هاي چپي بودند و شعارها و تبليغات سياسي و فرهنگي گروههاي مذكور نيز ، بر گرفته از مكتب ماركسيزم بود .

ولي پيروزي انقلاب اسلامي و فراگير شدن پيام و شعارهاي انقلاب ، اين معادله را دگرگون ساخت و بينش اسلامي را جايگزين گرايشهاي چپي كرد . حضرت آيت ا.. خامنه اي ، رهبر معظم انقلاب اسلامي ، در يكي از سخنراني هاي عمومي خود درباره غلبه ي فرهنگ و بينش اسلامي برانديشه هاي ملهم از ماركسيزم ، اين گونه سخن گفته اند : " قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ، وقتي جوانان و غيرتمندان يك ملت مي خواستند مبارزه اي را عليه ظلم و ستمي كه بر آن ملت و در منطقه ي خودشان حاكم بود آغاز كنند ، به سوي تفكرات چپگرايانه مي رفتند . انقلابيون از چيگرايان الهام مي گرفتند و از آنها جزوه ، نوشته و دستورالعمل دريافت مي كردند . در آن دوران هر جاي جهان كه نهضت يا مبارزه اي عليه ظلم وجود داشت ، يك پيشينه يا رگه ي چپگرايي در آن مشاهده مي شد . تصور غالب اين بود كه بدون ارتباط با مثلا" مكتب ماركسيزم ، نمي شود مبارزه اي را سازماندهي كرد و به پيروزي هم دست يافت . اما پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، در هر

نقطه جهان اسلام كه يك حركت انقلابي در ستيز با ظلم و ستم آغاز شد ، ماهيت مذهبي يافت . "پيروزي انقلاب اسلامي در ايران ، در عراق نيز بازتابهاي گسترده و تاثيرات عميقي داشت . يكي از دلايل تهاجم نظامي رژيم صدام به ايران اسلامي ، هراس وي و حاميانش از فراگير شدن پيام و ايده هاي ظلم ستيزانه انقلاب اسلامي بود . رژيم صدام باهدف سرنگوني يا تضعيف نظام جمهوري اسلامي به ايران حمله كرد و ازحمايت نظامي - مالي و سياسي دو ابرقدرت وقت ، يعني امريكا و شوروي ، برخوردار بود . ديكتاتور سابق عراق در داخل اين كشور نيز هرگونه گرايش به اسلام را سركوب مي كرد ، اما در نهايت ، هم در جنگ عليه جمهوري اسلامي ايران شكست خورد و هم در نابودي هويت اسلامي مردم عراق ناكام ماند .

به عنوان مثال ، حتي در سالهاي سلطه ي ديكتاتوري جابرانه ي صدام بر عراق ، يكي از مفاد بيانيه شش ماده اي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق ، بر وحدت اسلامي تاكيد كرده بود . بعد از سرنگوني رژيم پيشين عراق نيز جهانيان مشاهده كردند كه تفكر غالب در جامعه عراق ، تفكر و گرايش هاي اسلامي است . اكثريت مردم عراق پس ازسرنگوني ديكتاتور ، شعارهاي قوم گرايي و الحادي را كنار زدند و شعارهاي اسلامي راعنوان كردند . گرايش به اسلام پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران ، منحصر به كشورهاي منطقه خاورميانه و خليج فارس نبود . در سالهاي واپسين حكومت آپارتايد در افريقاي جنوبي ، در كيپ تاون نيز شعار" الله اكبر" در

تظاهرات مردم ستمديده افريقاي جنوبي ، بسيار شنيده شد . انقلاب اسلامي ، درواقع ، راه رستگاري و نجات از سلطه ي خارجي و استبداد داخلي و دستيابي به استقلال و آزادي حقيقي را ، ارائه كرده است . البته اينكه مسلمانان به ويژه جنبش هاي اسلامي بتوانند از رهگذر الگو و پيام انقلاب اسلامي ، به آزادي و استقلال كشورشان دست يابند ، به عوامل متعددي بستگي دارد كه مهم ترين آن ، برخورداري از اراده و ايمان براي مبارزه در چارچوب آيين اسلام است .

منبع: دستاوردهاي انقلاب

نفوذ تفكر امام خميني (ره) در اسپانيا و آمريكاي لاتين

نفوذ تفكر امام خميني (ره) در اسپانيا و آمريكاي لاتين نويسنده: يوسف فرناندز

تفكر امام خميني (ره) و الگوي انقلاب اسلامي در ايران، تاثير مهمي روي بخش هاي برجسته ي اجتماعي اسپانيا و آمريكاي لاتين گذاشته است. اگرچه بيش تر اسپانيايي ها و آمريكاي لاتيني ها مسيحي هستند، ولي بايد خاطر نشان كرد كه به گفته ي امام خميني، مسيح از سوي خداوند، براي حمايت از مظلومان و برقراري عدالت و رحمت و بخشش در روي زمين تعيين گرديد. علاوه بر اين، امام گفت كه سخنان مسيح، ملهم از پروردگار، ظالمان و ستمكاران را محكوم مي كرده و مظلومين و مستضعفين را مورد حمايت قرار مي داده است.

پس از انقلاب، جمهوري اسلامي ايران اظهار داشت كه سياست خارجي اش مبتني بر عدم تعهد و استقلال در برابر ابرقدرت ها خواهد بود. اندكي بعد، ايران سازمان پيمان مركزي (سنتو cento) را ترك كرد و به جنبش غيرمتعهدها پيوست و بسياري از درخواست هاي تسليحات غرب را ملغي كرد. رهبران ايران اعتقاد داشتند كه جنبش عدم تعهد، براي اهداف سياست خارجي ايران انقلابي به عنوان يك كشور اسلامي و در

راه توسعه مناسب است، در حالي كه پيوندهاي انحصاري با هر ابرقدرتي، با تاريخ، فرهنگ و دين ايران ارتباط نمي يافت. علاوه بر اين، آنان معتقد بودند كه يك اتحاد يا هم پيماني، گزينه هاي سياسي كشور را در رابطه با برقراري و حفظ پيوندهاي متقابلاً مفيد با كشورهاي متعلق به هر بلوك و برخي كشورهاي در حال توسعه، محدود مي كند.

به گفته يك كارشناس به نام صدري هومن (Sadri Human) درك و برداشت ايراني ها از عدم تعهد، ريشه در يكتاپرستي دارد، كه در درك اسلام، امري بنيادين است. بايد متذكر شد كه نخستين كشور اسلامي كه در عربستان ظهور كرد، به هيچ يك از ابرقدرت هاي آن عصر متعهد نشد و ايران انقلابي چندين قرن بعد نيز اين كار را نكرد. اين، نشانگر انزواطلبي نيست، بلكه اصلي است كه براي محافظت از استقلال و هويت كشور مفيد واقع مي شود، در حالي كه با ساير كشورها شريك مي شود و همكاري مي كند.

واژه اسلام، به مفهوم تسليم در برابر خداوند است، تنها كسي كه واقعاً حاكم است. مطابق علم الهيات شيعه، حاكميت الهي از پيامبر به امامان معصوم و با گسترش آن، به عالم ترين فقيه انتقال يافت. اين مورد اخير، مبناي مفهوم ولايت فقيه (حكومت متخصصان اسلامي) است. در ايران انقلابي، حاكميت الهي توسط ولايت فقيه به نام خداوند و به نفع امت (جامعه مسلمانان) اعمال مي گردد.

راهبرد عدم تعهد ايران، مشروعيت ايدئولوژي ها و الگوهاي شرق و غرب را رد كرد و آنها را به عنوان اختراعات بشري غير الهي)، موقت (غير دايمي و ماترياليستي) از نظر ماهيت و تمركز آن تلقي كرد. آيت الله خميني تاكيد كرد كه در هر دو عرصه

و زمينه عقيدتي در درون يك نظام بين المللي ناعادلانه مبتني بر زور و نه عدالت عمل مي كنند. وي افزود كه هيچ كشوري به درستي نمي تواند استقلال داشته باشد، مگر اينكه با قدرت هاي مسلط مخالفت ورزد و اسلام را دنبال كند.

مفهوم انقلاب اسلامي هم چنين بسيار فراتر از ايران، خاورميانه، جهان اسلام و حتي قرن بيستم، تنها به يك دليل گسترش يافت: آخرين انقلاب بزرگ عصر جديد است. ده ها كشور مي توانند تاكيد كنند كه انقلاب هايي را از زماني كه انقلاب انگلستان در سال 1640 ميلادي، يك سابقه ي مدرن ايجاد كرد، به انجام رسانده اند. با اين حال، عده ي بسيار اندكي به عنوان نقطه ي عطفي در تاريخ، آن گونه كه در مورد انقلاب ايران روي داده بود، مطرح بودند.

همانند ساير انقلاب هاي پيشين، انقلاب اسلامي ايران يك ايدئولوژي جديد در طيف سياسي جهان مدرن وارد كرد. در سال 1984 ميلادي، وزارت امور خارجه ي آمريكا، كنفرانسي را در پشت درهاي بسته در مورد ايران برگزار كرد.

" ماروين زونيس " (Marvin Zonis) – مدير موسسه مطالعات خاورميانه دانشگاه شيكاگو، در آن تاكيد كرد: «پيام ايران به عقيده ي من، تكان دهنده ترين ايدئولوژي سياسي قرن بيستم، از زمان انقلاب بلشويك است. و اگر بپذيريم كه بلشويسم، بازمانده قرن نوزدهم است، آن وقت گمان مي كنم كه تنها يك انقلاب خوب در قرن بيستم داشته ايم، و آن، همين انقلاب است؛ اين پيام قدرتمند، در طي مدت هاي مديد با ما خواهد بود، صرف نظر از هر اتفاقي كه بر سر آيت الله خميني بيايد.»

ايراني ها، با بيش از 2500 سال تمدن، داراي برداشتي از تاريخ و مفهوم ايفا كردن يك نقش در طراحي جهان هستند. ايران، در طي قرون، نويسندگان

و فلاسفه ي بزرگ بسياري را پرورش داده است. هم چنين داراي يك فضاي روشنفكري بود كه زير سوال بردن آنچه تثبيت شده و ديرينه بوده، افكار جديد و احتمالا روح انقلابي را ترويج مي كرد. طي دو دهه ي اول جمهوري اسلامي، كانون هاي جديد مربوط با امور حيات روزمره، يك سري دستاوردهاي مهم دربر داشتند: از يك سينما كه در سطح بين المللي مورد ستايش قرار گرفت تا مطبوعاتي جايگزين و عمل گرايي زنان، ايران، نقش كليدي خود را در امور بين الملل ايفا كرد.

ايران تبديل به يك جمهوري مدرن مبتني بر آميزه اي منحصر به فرد از قانون اسلامي و اروپايي شد، كه ايده هايي را عمدتاً از فرانسه و بلژيك به عاريت گرفت. قانون، برگزاري انتخابات ملي استاني و محلي را در مدنظر دارد كه در آن تمام مردان و زنان ماز از 15 سالگي حق راي دارند. حدودي را براي دوره هاي رياست جمهوري تعيين مي كند، كرسي هايي در مجلس براي مسيحيان، يهوديان و زرتشتيان درنظر مي گيرد، آنچه مستلزم به رسميت شناختن آشكار حقوق اقليت ها است.

با اين حال، آرمان امام خميني تنها شامل حمايت از ايراني يا اسلام نبود. آرمان وي، استقرار عدالت خداوند براي تمام مظلومين بود. به عنوان مثال، فلسطينيان همگي مسلمان نيستند. امام خميني، نه تنها خواستار عدالت به خاطر قتل عام هاي صبرا و شتيلا ، بلكه براي قتل عام ها در ويتنام، فلسطين، لبنان و بسياري نقاط ديگر هم شد. طي بمباران صبرا و شتيلا توسط صهيونيست ها در سال 1982 ميلادي، مسيحيان آمريكاي لاتين و اسپانيايي ها، به برادران و خواهران مسلمان خود كه در برابر سفارتخانه هاي آمريكا تظاهرات مي كردند، پيوستند.

امام خميني در وصيت نامه خود نوشت: «توصيه ي من به تمام

مسلمانان و افراد مظلوم در جهان اين است: ننشينيد و منتظر نشويد كه مقامات يا حكام خودتان يا يك قدرت خارجي براي دادن موهبت آزادي و استقلال به شما عمل كند. طي 100 سال گذشته، شاهد نفوذ قدرت هاي عمده ي جهاني در تمام كشورهاي اسلامي بوده ايم... هيچ يك از حكام اين كشورها، نگران آزادي، استقلال و رفاه ملت خود نبوده و امروز هم نيستند.

اكثر اين حكام، ظالمان بي رحمي بوده اند كه تلاش كردند مردم خود را وادار به سكوت كنند. هر كاري كه كردند براي منافع خودشان يا منفعت يك گروه خاص بوده است. چنين حكامي رفاه طبقات بالا را ترويج كردند، ولي كاري براي نفع رساندن به گروه هاي محروم از حقوق اوليه انساني انجام ندادند: آنان كشورهاي خود را به بازارهايي براي مصرف محصولات ساخته شده توسط اربابان خارجي خود تبديل كردند و سرزمين هاي خود را در شرايط عقب ماندگي حفظ كردند و حتي امروز نيز به اين كار ادامه مي دهند.»

به گفته امام خميني، مساله توسعه بايد در وهله ي نخست و فراتر از همه چيز، از يك چشم انداز عقيدتي و سياسي با راهبردهاي اقتصادي، فرهنگي و آموزشي كه به ارزش ها و اعتقادات اساسي ملت ها احترام بگذارند، مطرح شود. از اين چشم انداز، بر نقش عمده ي ايدئولوژي تاكيد مي شود، در كنار اين واقعيت كه سياست هماهنگ، به عنوان شرط لازم و ضروري براي توسعه ي اين ملت ها لازم است. تنها پس از اينكه مشروعيت سياسي برقرار شود. ملت ها خواهند توانست اصلاحات ساختاري اقتصادي و اجتماعي و آزادسازي توده ها را به انجام برسانند و روند توانبخشي فرهنگي دوباره مي تواند آغاز شود.

در گذشته، برنامه هاي توسعه براي كشورهاي جنوب، نتوانستند تا براي ملت هاي

جنوب خودكفايي به ارمغان آورده و رفاه و آسايش را براي ايشان موجب شوند. عظمت مساله به قدري است كه سازمان هاي بين المللي، مجبور شدند مجدداً مفهوم توسعه را بررسي نموده و تاثير منفي توزيع ناعادلانه ي ثروت مبتني بر يك نظم جهاني سركوبگرانه و ضرورت گسترش منابع انساني در كشورهاي جنوب را لحاظ نمايند.

در اسپانيا، انقلاب اسلامي، با شوق و ذوق از سوي بسياري از اسپانيايي ها كه با سياست هاي امپرياليستي آمريكايي در جهان اسلام ،آمريكاي لاتين و اروپا مخالفت مي كردند مورد استقبال قرار گرفت. تفكر امام خميني، به بسياري از اسپانيايي ها در كشف اسلام كه تازه تبديل به يك دين قانوني پس از پنج قرن سلطه كامل كاتوليسم شده بود كمك كرد. در دهه ي 80 و 90 ميلادي، برخي از گروه هاي مسلمان اسپانيايي آغاز به مطالعه تفكر امام خميني كردند و برخي نشريات دوره اي ايجاد شدند. مطالعات مربوط به ايران، در بسياري از نقاط كشور، مورد استقبال واقع شد.

بخش اعظم نشريات اينترنتي اسلامي در اسپانيا، سخنراني ها و آثاري از امام خميني و انقلاب اسلامي ايران را منتشر كرده اند.

انقلاب ايران، براي آشنا كردن مردم با مكتب فكري شيعه نقش مهمي ايفا كرده است. به شكل سنتي، اسپانيايي ها و مهاجران مراكشي – كه بيش از 80 درصد مسلمانان اسپانيا را در برمي گيرند – فقط مكتب مالكي را مطالعه كرده بودند، كه در مراكش مكتب رسمي است.

مكتب شيعه، اكنون شناخته شده ترين مكتب در كشور است و كتاب هاي فراواني در مورد اين موضوع، در سه دهه گذشته منتشر شده اند. تعداد شيعيان در اسپانيا، هنوز پايين است، ولي آن ها نقش مهم در حيات اسلام اسپانيايي ايفا مي كنند. چند سال پيش، نخستين مسجد

شيعه در مادريد، درهاي خود را گشود و هم چنين مراكز شيعه ديگري در بارسلون، گرانادا و سويّا وجود دارد. بخش اعظم آنها كتاب هايي در مورد تفكر امام خميني توزيع كرده اند، كه در ايران يا آرژانتين چاپ شده اند.

سقوط شاه ايران، مورد استقبال مردم اسپانيا قرار گرفت. شاه، دوست صميمي "فرانسيسكو فرانكو"ي ديكتاتور، كه بيش از سه دهه در اسپانيا حكومت كرده بوده است. بسياري از اسپانيايي ها دريافتند كه شاه، در حال همكاري با نيروهاي امپرياليستي و صهيونيستي، به منظور كمك به آن ها براي دست يافتن به اهدافشان در خاورميانه بود. قربانيان اين سياست ها، عمدتاً فلسطيني بودند، كه آرمانشان در اسپانيا محبوب است.

انقلاب اسلامي هم چنين مورد علاقه ي برخي روزنامه نگاران اسپانيايي نيز بوده است كه براي تحليل آن تلاش كرده اند. يكي از آنان "رافائل گومس پارا" است كه كتابي در مورد جمهوري اسلامي ايران و امام خميني نوشت كه در آن خاطر نشان مي كرد كه انقلاب ايران، به مفهوم يك راه سوم، متفاوت با سرمايه داري غربي و كمونيسم شوروي بود. وي تاكيد كرد كه امام خميني زندگي ساده اي داشت و يكي از معدود رهبران جهاني بود كه هنگامي كه وفات يافت، در اوج فقر به سر مي برد. پارّا، در ضمن بر وضعيت زنان در ايران پس از انقلاب و نقش كليدي آنان در حيات اجتماعي و سياسي تاكيد كرد.

تفكر امام خميني، تا حد زيادي بر مسلمانان آمريكاي لاتين تاثير گذارده است. همانند ساير بخش هاي جهان، انقلاب اسلامي به بسياري در آمريكاي لاتين اجازه داد اسلام را كشف كنند و آغاز به مطالعه ي آن كنند. در حال حاضر، تعداد مسلمانان در اين منطقه در حال افزايش است و

آنان هم چنين آغاز به ايفاي نقشي مهم در حيات كشورهاي مربوطه خود كرده اند.

در آرژانتين، انتشاراتي توحيد، متوني از امام خميني، مرتضي مطهري و ساير چهره هاي برجسته ي انقلاب اسلامي براي بيش از يك ميليون مسلماني كه در آنجا به سر مي برند منتشر كرده است. اين كتاب ها مورد استقبال فراوان آرژانتيني ها قرار گرفته است، چه مسيحيان و چه مسلمانان. بسياري از آرژانتيني ها، ايران را به عنوان الگويي براي كشور خودشان كه در سال 1982 ميلادي دچار تجاوز استعمارگران بريتانيايي شد، كه هنوز در حال اشغال جزاير مارينوس هستند، مي بينند. آرژانتيني ها در ضمن در حال مبارزه براي حفظ رابطه اي محكم و منسجم ميان كشور خود با ايران، با وجود مبارزات رسانه اي خصمانه اي هستند كه از سوي محافل بانفوذ صهيونيستي در اين كشور صورت مي گيرند.

در شيلي، نفوذ تفكر امام خميني، منجر به ايجاد يك جامعه ي قدرتمند شيعه شده است كه از آرمان هاي امام حمايت مي كند. مركز اسلامي "كوردوبا"، واقع در پايتخت، "بوگوتا"، نيز تلاش هايي براي اشاعه افكار امام خميني و تفكر شيعه در اين كشور و ساير كشورهاي آمريكاي لاتين انجام داده است.

انقلاب اسلامي همچنين، به مسلمانان اهميت كار اجتماعي را نشان داده است. بسياري از مسلمانان در اسپانيا و آمريكاي لاتين، تلاش هايي براي ايجاد ساير گزينه هاي اسلامي براي موسسات نادين محور انجام داده اند، از مدارس و كلينيك ها گرفته تا سازمان هاي خيريه و موسسات بهزيستي اجتماعي، گروه هاي اسلامي در اسپانيا و آمريكاي لاتين براي ايجاد يك جامعه مدني جديد – شبكه اي از انجمن ها، فدراسيون ها و باشگاه ها براي كارگران، زنان، جوانان، و ساير بخش ها – همواره تلاش كرده اند.

در طي جنگ سرد، آمريكاي لاتين – به استثناي كوبا – تحت

حوزه ي نفوذ آمريكا بود. پس از انقلاب اسلامي در ايران، ملت هاي آمريكاي لاتين، كه در طي بيش از دو قرن، از ظلم آمريكا رنج برده اند، با مشاهده ي اينكه رژيم شاه از سوي آمريكاي لاتيني ها، به عنوان عروسك خيمه شب بازي آمريكا تلقي مي شد و ثروت كشور را به شركت هاي آمريكايي و انگليسي بخشيده بود، عاجز از جلوگيري از ايراني هايي بود كه پس از دعوت امام خميني، خيابان ها را به اشغال خود درآوردند، اين گونه انديشيدند كه هركس بتواند آن رژيم را سرنگون كند و به سلطه ي آمريكا در ايران پايان دهد، يقيناً كسي است كه به وي بايد توجه كرد.

طي 20 سال گذشته، هم پويايي جهاني و هم تحولات بزرگ سياسي داخلي، شكل جديدي به شكل بندي سياسي آمريكاي جنوبي بخشيده اند. اين چارچوب جديد (ظهور دولت هاي جديد آمريكاي لاتين كه از واشنگتن فاصله گرفته اند) به ايران اجازه ي استقرار پيوندهاي مهم و شراكت هاي فرامنطقه اي را داده است. آمريكاي جنوبي اكنون يك بلوك قدرتمند اقتصادي منطقه اي ايجاد كرده است. بازار مشترك جنوب (شامل برزيل، آرژانتين، اروگوئه و پاراگوئه، به عنوان اعضاي دايمي و ونزوئلا در مرحله تصويب) به دنبال استقرار يك خودمختاري منحصر به فرد در سطح جغرافياي سياسي است.

كشورهاي آمريكاي لاتين، به همكاري با ايران علاقه مندند، آن هم نه تنها به اين دليل كه كشوري ثروتمند است كه داراي دومين ذخاير برگ نفت و گاز جهان است، بلكه به اين علت كه كشوري مستقل و قابل اعتماد است. آنان مي دانند كه اگر قراردادي با ايران امضا كنند، اين كشور به آنان به دليل فشارها يا تهديدهاي خارجي خيانت نخواهد كرد.

بدين ترتيب، در سال هاي اخير، بسياري از كشورهاي آمريكاي

لاتين آغاز به برقراري روابط سياسي و اقتصادي با تهران كرده اند. ايران، اكنون داراي سفارت خانه هاي در حال فعاليت كامل در كوبا، ونزوئلا، مكزيك، برزيل و آرژانتين است و در حال طرح ريزي براي تقويت حضور ديپلماتيك خود در بوليوي، شيلي، كلمبيا، اكوادور، نيكاراگوئه و اروگوئه است.

يكي از شركاي عمده ي ايران در اين قاره، ونزوئلا است. از زمان به قدرت رسيدن، «هوگو چاوز»، رئيس جمهور ونزوئلا در سال 1998 ميلادي، وي دائماً همكاري كشورش با تهران را افزايش داده است. وي پنج ديدار از ايران به عمل آورده است و علناً اعلام داشته است كه اين كشور را به عنوان الگوي توسعه تلقي مي كند. ايران، اين روابط را با سرمايه گذاري هاي زيادي مستحكم كرده است و تجارت دوجانبه، به حدود دو ميليارد و پانصد ميليون دلار بالغ گرديده است. در ماه مارس 2007 ميلادي، خودروهاي ايران از طريق شركت مشترك "ونيرائوتو" (Veniraauto) وارد بازار ونزوئلا شدند.

همچنين شركت نفت ونزوئلا (پي دي وي اس اي) از طريق شركت تابعه خود "شركت نفت ونزوئلا (سه و پ CVP) توافق نامه اي با شركت ايراني صدراي آمريكاي لاتين (سي . اي) به منظور ايجاد يك شركت مشترك "لاونزيران اويل كمپاني" (la Veneziran oil Company) امضا كرد.

اين دو كشور به فعاليت مشترك در درون سازمان كشورهاي صادركننده نفت و خارج از آن، دست يافته اند و تلاش مي كنند ساير كشورهاي توليدكننده ي نفت را براي كاهش توليد خود به منظور بالا بردن قيمت ها و ترويج توسعه اقتصادي شان قانع نمايند. چاوز از ورود ايران، به عنوان ناظر، در گزينه ي كوبايي – ونزوئلايي به حوزه تجارت آزاد قاره ي آمريكا حمايت كرده است. هنوز مشخص نشده است كه نقش

ايران به عنوان ناظر در چه حدي خواهد بود، ولي اين امر براي تقويت رابطه ي روزافزون ميان كاراكاس و تهران مفيد واقع شده است.

جدا از ونزوئلا، طبيعي ترين متحد ايران در منطقه، كوباست. كوبا و ايران از مجازات هاي آمريكا به دليل سياست هاي مستقل اين كشورها رنج مي برند. كوبا به دفعات از حق جدايي ناپذير اين براي دسترسي به انرژي هسته اي دفاع كرده است. در يك راي گيري كه در آژانس جهاني انرژي اتمي صورت گرفت، كوبا، همراه با ونزوئلا و سوريه، بر ضد قطعنامه اي ناعادلانه، به تحريك محافل جهاني امپرياليستي و صهيونيستي راي داد، كه مجازات هايي بر ضد ايران تحميل مي كرد. هاوانا و تهران اكنون در حال بررسي يك همكاري در زمينه هاي نساجي، كشاورزي و پتروشيمي هستند.

ايران در ضمن يك همكاري در بخش انرژي با بوليوي برقرار كرده است كه تهران با آن يك توافقنامه ي مهم در سپتامبر 2007 ميلادي به امضا رساند. دو كشور همچنين قول داده اند همكاري خود را در زمينه ي صنعت و معدن گسترش دهند. در سال 2004 ميلادي، برزيل و ايران، با امضاي يك يادداشت تفاهم كه شامل افزايش مبادلات تجاري و همكاري در زمينه ي ارتباطات راه دور بود، گام نخست خود را در جهت همكاري بيش تر سياسي و اقتصادي برداشتند. در فوريه 2005 ميلادي، ايران و مكزيك نيز يك يادداشت تفاهم براي ترويج همكاري در زمينه ي نفت، گاز و بخش پتروشيمي امضا كردند. مقامات ايراني در اين رابطه با مسئولين شركت دولتي نفت مكزيكي "پمكس" قراردادي امضا كردند. همكاري ايران و اكوادور در زمينه ي فرهنگي و تجاري نيز در سال هاي اخير افزايش يافته است و "رافاتل كرّه آ" – رئيس جمهور اكوادرو- موافقت نامه اي امضا

كرده است كه خواستار برقراري روابط نزديك تري با تهران است.

يك كشور ديگر، نيكاراگوئه، وعده هاي ايران را براي احداث ده هزار خانه، چهار هزار تراكتور، كارخانه هاي فرآوري شير و يك كارخانه مونتاژ تجهيزات كشاورزي پذيرفته است. در سال 1979 ميلادي، انقلاب سانديستي، يك رژيم ديگر طرفدار آمريكا را نابود كرد و تبديل به نور اميدي براي آمريكاي لاتين شد. انقلاب هاي نيكاراگوئه و ايران، به سرعت روابط دوستانه برقرار كردند و نيكاراگوئه اي ها از انقلاب ايران الهام گرفتند.

پيروزي "دانيل اورتگا" در انتخابات 2006 ميلادي، بار ديگر به افزايش وابط ميان ايران و نيكاراگوئه شده است. احمدي نژاد، رئيس جمهور ايران، به عنوان ميهمان افتخاري در مراسم به قدرت رسيدن اورتگا در ژانويه سال 2007 ميلادي شركت كرد كه طي آن، رئيس جمهور ايران، دو مدال دولتي دريافت كرد. اين دو رهبر توافق نامه هايي امضا كردند كه همكاري دو جانبه در 25 بخش، از جمله انرژي، بازرگاني اقتصاد، امور زيربنايي، تبادل دانشجو و ايجاد شركت هاي مشترك در بر ميگرفت.

در نهايت بايد گفت ايده ي امام خميني مبتني بر "نه شرق و نه غرب" صحت خود را نشان داده است. در سال 1989 ميلادي، وي يك نامه ي معروف به "ميخائيل گورباچف"، رئيس جمهور وقت روسيه فرستاد كه در آن مي گفت كه كشور شوروي به دليل اشتباهات خود در حال سقوط است و به آن هشدار مي داد كه از الگوي غرب تقليد نكند، چون غرب نيز در بحران به سر مي برد. در نهايت، امپراتوري شرق سقوط كرد و اكنون، ابرقدرت ديگر در حال عبور از يك بحران سياسي، اقتصادي و اجتماعي است.

" امانوئل والرستين"، استاد ممتاز در دانشگاه ياله (Yale)، و مدير مركز "فرناند براودل

نيويورك" (Fernand Braudel)، معتقد است كه جنگ هاي پايان ناپذير هيات حاكمه بوش، نه تنها براي به نمايش درآوردن قدرت آمريكا، بلكه براي به نمايش گذاشتن ناتواني آمريكا نزد جهانيان مفيد واقع شده اند.

سيطره ي آمريكا در حال رسيدن به پاياني غيرقابل بازگشت است كه آن گونه كه والرستين مي گويد، وجود " قطب هاي متعدد قدرت در صحنه جغرافياي سياسي را آشكار مي سازد." ما در حال ورود به " يك وضعيت بحران ساختاري هستيم كه منجر به احداث يك نظام جديد جهاني"، بدون قدرت هاي حاكم خواهد شد. در اين نظام جديد، ايران و آمريكاي لاتين مي توانند با توجه به اهميت جايگاه شان نقشي تعيين كننده در سياست جهاني ايفا كنند. هر دو داراي منابع مهم انرژي، فني – تخصصي و عزم و اراده براي حفظ استقلال خود هستند. در اين راستا، آمريكاي لاتين و ايران، داراي اهداف مشتركي هستند كه آن ها را براي رسيدن به آن اهداف به همكاري با يكديگر فرامي خواند.

منبع: سايت مركز اسناد انقلاب اسلامي

دستاوردهاي جهاني و بين المللي انقلاب اسلامي (قسمت اول)

دستاوردهاي جهاني و بين المللي انقلاب اسلامي (قسمت اول) يكي از خصوصيات نظام بين الملل، قابليتها و تأثيرپذيري آن از تحولات عمده سياسي و اجتماعي است. هر قدر حوزه نفوذ اين دگرگوني ها وسيع تر باشد ميزان اثرگذاري آن عميق تر مي شود. انقلابها كه بزرگترين و ژرف ترين تحول در حوزه سياسي و اجتماعي به شمار مي آيند، عامل عمده در تحولات روابط بين الملل قلمداد مي شود. به تبع همين عمق اثرگذاري رويدادهاي سياسي اجتماعي از نوع انقلابي است كه پژوهشگران تاريخ و روابط بين المللي، انقلابها را به دو بخش انقلابهاي مادر و انقلابهاي محدود يا داخلي تقسيم كرده اند. در مقابل انقلابات مادر همچون انقلاب كبير فرانسه در سال

1789 كه منشأ دموكراسي و ليبراليسم غرب شد و اومانيسم و انسان مداري را براي بشر به ارمغان آورد و انقلاب اكتبر 1917 روسيه كه سوسياليسم و نظامهاي سياسي بلشويكي و جامعه مداري را به جوامع بشري عرضه داشت. انقلاب ايران در سال 1979 ميلادي اسلامي و نظام سياسي عدالت خواهي، خدامداري و معنويت را به انسان معاصر ارزاني داشت و خلاف انقلابهاي فرانسه و روسيه كه با ايدئولوژي دست ساز به بشر نويد خوشبختي را دادند، انقلاب اسلامي، دين و ايدئولوژي الهي را به عنوان يك الگوي آرماني و عملي متناسب با فطرت بشري ارائه كرد كه موجد تحولات بسياري در ابعاد نظري و عملي در تحولات بين المللي در سطوح منطقه اي و جهاني گرديد. انقلاب اسلامي ضمن آن كه ساختار يك نظام 2500 ساله را به هم ريخت، تغييرات ملموسي نيز در روابط بين الملل ايجاد كرد و با تحول موضوعات بين المللي، ايده هاي جديدي را وارد عرصه جهاني ساخت و به موازات اين تحولات، حيات تازه اي به مسلمانان، مستضعفين و آزادي خواهان جهان بخشيد و الگوي فكري، مديريتي و مبارزات نوين و كارآمدي را آنها شناساند. به اين مقاله تأثيرات و دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران در عرصه روابط بين الملل را در دو حوزه تئوريك و عمل را مورد بررسي قرار خواهيم داد. 1. انقلاب اسلامي و دستاوردهاي نظري آن

1/1. ارائه تئوري در مباني انديشه سياسي

انقلاب اسلامي در شرايطي رخ داد كه هويت اسلامي به شدت تضعيف شده بود و ايده هاي ليبراليستي سوسياليستي بر جهان حاكميت داشت و ذهن انسانها بالتبع حوزه نفوذ اين دو قطب قدرت تعريف مي شد و آداب، سنتها

و ارزشهاي اجتماعي جوامع مولود مكاتب و ايدئولوژي هاي دست ساز بشري بود. انقلاب اسلامي در حالي روي داد كه بشر آن روز در عرصه مديريت و زندگي اجتماعي تصوير ايده آلي را در ذهن نداشت، حتي آن را غيرممكن مي دانست. امّا انقلاب ايران به رهبري امام خميني (ره) با ماهيت ايدئولوژي الهي رخ نمود و آغازگر چالش در دنياي آن روز گرديد.

به اعتقاد آقاي «بدي» سياست شناس ايراني الاصل فرانسوي، انقلاب ايران، انقلابي متحير كننده بود، خود را بر انديشه سياسي حاكم تحميل كرد و آن را به مبارزه طلبيد(1). يا به تعبير يك محقق فرانسوي در امور ايران، انقلاب اسلامي بر هم زننده و مختل كننده بود. اين انقلاب بر هم زننده تعادل بلوكهاي قدرت جهاني و روابط سلطه اقتصادي و سياسي در يكي از طمع برانگيزترين مناطق جهان است، كه مشروعيت بين المللي را زير سؤال برد و به نظر يك متخصص آمريكايي در امور مسايل سياسي، انقلاب ايران اساساً در بعدي عميق تر، علوم اجتماعي را دچار بحران نموده است چون آنچه در ايران قابل انتظار بود. تسريع روند سكولاريزه شدن و رشد لائيسم بود نه توليد يك حكومت ديني آن هم با تكيه بر انقلابي فراگير و مردمي. انقلاب اسلامي چنان تأثيري در تحولات بين المللي به جاي گذاشته است كه كارشناسان مسايل بين المللي از آن به عنوان رنسانس در جهان معاصر ياد مي كنند. با انقلاب اسلامي فلسفه حكومت در ايران تغيير كرد و اين تغيير، تحول در فلسفه حاكميت در انديشه ها را نيز به دنبال داشت و معادلات سياسي موجود در دنيا را مورد چالش قرار داد.(2) 2/ 1. مسئله ولايت

فقيه به عنوان نظام سياسي

تبديل نظريه سياسي ولايت فقيه به نظام سياسي، به عنوان طرح نوين در مجموعه نظام هاي بين المللي در واقع كشيدن خط بطلان بر تئوري پوچ جدايي دين از سياست و نظريه سكولاريسم بود. به بياني ديگر طرح نظام ديني بر پايه ولايت فقيه، رنسانسي بر ايده هاي سياسي زاييده، مكاتب بشري بود. روژه گارودي، انديشمند فرانسوي در اين زمينه مي گويد: «انقلاب اسلامي داراي معناي جديدي بود كه نه تنها حكومت سياسي، اجتماعي و استعماري را سرنگون كرد، بلكه مهمتر از اين تمدن و جهان بيني خاصي را كه در مقابل دين علم شده بود، واژگون ساخت.»(3)

تأثيرات تئوريك انقلاب اسلامي را مي توان در انديشه هاي سياسي مادي اعم از ماركسيسم و ليبراليسم، تئوريهاي دولت، استراتژي هاي مبارزاتي، تئوريهاي امنيتي، جامعه شناسي ديني تئوريهاي حاكم بر جهان مثل تئوريهاي دولت، استراتژي هاي مبارزاتي، تئوريهاي امنيتي، جامعه شناسي ديني، تئوريهاي حاكم بر جهان نوين مثل تئوري برخورد تمدنهاي هانتينگتن و تئوري پايان تاريخ فوكوياما... به عينه مشاهده كرد.

نمونه عيني آثار انديشه هاي سياسي انقلاب اسلامي در مباني فكري حاكم بر روابط بين الملل را مي توان در پيام تاريخي ده ماه 67 امام خميني (ره) به گورباچف، رهبر و دبير كل حزب كمونيست شوروي سابق مشاهده كرد كه در آن به محدوديت هاي ماركسيسم در پاسخگويي به نيازهاي بشري و توان و قدرت دين جهان شمول اسلام در پر كردن خلأ اعتقادي نظام اتحاد جماهير شوروي اشاره نموده، رهبران آن زمان شوروي را از پناه بردن به الگوي سرمايه داري غرب به عنوان ناجي باز مي دارند. در اين پيام ماركسيسم به عنوان يك دين ساخته بشر به حيات پاياني خود رسيده و

به تعبير الوين تافلر در كتاب «جابجايي قدرت» غرب با تمام محتوياتش ناديده گرفته شده و كارآمدي خود را براي اداره جهان و هدايت بشري از دست داده است.(4) نظام اسلامي در دهه سوم با ارائه راهبرد گفت و گوي تمدنها و استقبال جهان انديشه و سياست از آن، راهبرد 50 ساله غرب مبني بر جنگ تمدنها و منازعات فرهنگي را به چالش واداشته و آن را در افكار عمومي از اعتبار انداخت. 3/ 1. ارائه الگوي سياست نه شرقي نه غربي (استقلال گرايي)

آرمان استقلال طلبي مردم ايران در قالب اصل نفي شرق و غرب به عنوان قطبهاي حاكم در آن زمان، الگوي جديدي در روابط بين الملل بود كه بعدها مباني رفتاري برخي از كشورها و بيشتر ملل آزادي خواه را تشكيل داد. طرح سياست خارجي نوين از سوي انقلاب اسلامي كه بر نفي هر گونه سلطهجويي و سلطه پذيري استوار بود، خود شوك ديگري بود بر نظريه هاي استعماري و كليشه اي در عصر انقلاب، در واقع اين اصل قالبهاي موجود ابرقدرتهاي آن زمان را شكست و راه تنفسي براي كشورهاي اقماري بود. اين اصل با نفي وابستگي به شرق و غرب توانست، توجه كشورهاي حوزه نفوذ ايران را به همبستگي دروني، توزيع عادلانه قدرت و آزادي خواهي معطوف دارد.

خلاصه اين كه سياست نه شرقي و نه غربي عملاً اشاره به يك حقيقت ارزنده داشت و آن، اين بود كه ملتهاي اسلامي براي نيل به هر هدف مشروع سياسي، به اراده جمعي نيازمندند و اراده جمعي نيز نتيجه همبستگي اسلامي است. در مجموع مي توان نتايج استراتژي فوق را در سه محور زير خلاصه كرد:

1. نفي نظام سلطه

در سيستم بين المللي از نظر محتوايي، تئوريك و عمل.

2. تأكيد بر توزيع عادلانه قدرت در سيستم بين المللي اعم از امكانات و ابزارهاي مادي و معنوي.

3. ايجاد همبستگي دروني و اراده جمعي با همگرايي در كشورهاي اسلامي و به ويژه در ميان ملتهاي مسلمان و تشكيل بلوك بنديهاي جديد بر اساس استقلال، حاكميت ملي با تكيه بر اصل برابري و عدم مداخله.

مديران ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران پس از گذشت قريب سه دهه از پيروزي انقلاب هم چنان بر روح اين اصول پايدار مانده و سياست خارجي را با تكيه به اصول سه گانه عزت حكمت و مصلحت كه بر اساس اصول ثابت مندرج در قانون اساسي مي باشد، هم چنان بالنده و سرافراز مديريت مي كنند و مبارزه ديپلماسي خود را عليه سلطه طلبان ادامه مي دهد و الهام بخش جهان ميباشد. 2. دستاوردهاي انقلاب اسلامي در بعد عملي

انقلاب اسلامي علاوه بر احياي هويت و منزلت ايران و بازسازي هويت ديني و ملي ايرانيان، ايران را در جغرافياي جهان سرافراز ساخت. براي جهان اسلام در درجه اول و براي جهان مسيحيت در جغرافياي جهان پيام و الهامات نظري و عملي در بعد زندگي سياسي و اجتماعي به ارمغان آورد. از اين رو كاركرد عملي انقلاب در سه حوزه داخلي، منطقه اي و جهاني به اختصار مورد اشاره قرار مي گيرد. 1/2. دستاوردهاي نظام اسلامي براي سياست خارجي ايران

انقلاب اسلامي در دوراني از تاريخ سياسي كشورمان به وقوع پيوست كه اصل سكولاريزه شدن سياسي و فرهنگي حكومتها در دنيا جريان داشت و حكومت پهلوي به دليل وابستگي شديد سياسي، اقتصادي و نظامي به آمريكا، كشور را تبديل به مستعمره سياسي

واشنگتن كرده بود و يكي از حلقه هاي مؤثر استراتژيهاي سياسي و امنيتي بلوك غرب در مقابله با بلوك كمونيسم به حساب مي آمد. محمد رضا پهلوي كه براي جلب بيشتر آمريكا در چارچوب به اصطلاح مدرنيزه كردن كشور اقدام به اجرايي كردن سياست هاي لائيسم و جا به جا كردن ارزشها و هنجارهاي ملي و مذهبي كرده بود و در روابط خارجي نيز با اطاعت محض از سياستهاي كاخ سفيد ستون فقرات استراتژيها، پيمانهاي سياسي وامنيتي واشنگتن در آن زمان به شمار مي آمد. پي نوشت : (1) . پيام انقلاب، ويژه نامه، شماره 361، بهمن ماه 77، ص 10.

(2) . همان، ص 10.

(3) . نشريه شما، 10/10/77.

(4) . روزنامه جام جم، 31/3/82

دستاوردهاي جهاني و بين المللي انقلاب اسلامي (قسمت دوم)

دستاوردهاي جهاني و بين المللي انقلاب اسلامي (قسمت دوم) در آن زمان ايران به سبب داشتن سياست خارجي وابسته به بلوك غرب علاوه بر اين كه رابطه خود را با ملت و اعتقادات آنها در داخل قطع كرده بود، رابطه و تعامل با جهان اسلام نيز در قاموس خارجي وي جايي نداشت. دگرديسي ناشي از انقلاب اسلامي، فصل جديدي از روابط حاكميت با مردم در داخل و در روابط با جهان اسلامي و جهان آزاد را به وجود آورد و به عبارتي انقلاب، ايران را از حالت مستعمره سياسي بيرون آورد و به كشور كاملاً مستقل در تصميم گيري و سياست سازي مبدل كرد و معادلات سياسي امنيتي منطقه را دچار فروپاشي و بهم ريختگي جدي كرد.

در سايه رهبري حضرت امام (ره) عصر استراتژي دو ستوني نيكسون _ كيسينجر كه ايران ستون نظامي آن را تشكيل مي داد و به عنوان ژاندارم منافع آمريكا و رژيم صهيونيستي

عمل مي كرد، به پايان رسيد و به طور خودكار ايران از حالت اقماري بيرون آمد. در همين زمان بود كه در چارچوب مصوبات شوراي انقلاب، كشورمان از پيمان آمريكايي سنتو (ايران، تركيه، افغانستان) خارج شد و اين پيمان با خروج ايران از آن عملاً متلاشي شد.

از ديگر اقدامات انقلابي، اشغال لانه جاسوسي در 13 آبان 58 و ناتواني كاخ سفيد در تصميم گيري مؤثر درباره چگونگي برخورد با اين واقعه بود كه هيبت و اقتدار مصنوعي غرب را در افكار عمومي داخل و منطقه شكست. اين تحول كه امام از آن به عنوان انقلاب دوم ياد كردند از نوادر اقدامات در تاريخ سياسي كشورهاي محكوم جهان دو قطبي، در آن زمان محسوب مي شد كه فضاي رعب و وحشت حاكم بر جهان اسلام را شكست و شهامت و انگيزه برخورد آن را به وجود آورد.

از ديگر نتايج انقلاب اسلامي جابجايي تهديدات و معيارهاي دوستي و دشمني ميان ايران با جهان اسلام بود كه قطع رابطه با آمريكا و رژيم صهيونيستي و رژيم آفريقاي جنوبي در همين راستا بود. اين در حالي بود كه رژيم پهلوي عملاً به پايگاه صهيونيسم بين الملل در منطقه تبديل شده بود و در زمينه هاي سياسي و اقتصادي از مهره هاي اصلي وابستگي به تشكيلات صهيونيسم جهاني بود و تنها متحد رژيم صهيونيستي در منطقه محسوب مي شد و در مقابل دين و دولت جهان اسلام قرار داشت.

انقلاب اسلامي نه تنها با آمريكا و رژيم اسرائيل قطع رابطه كرد. بلكه طرح جدي و عملي و عيني مبارزه با آنها را ارائه كرد كه بعدها به عنوان الگوي استراتژي مبارزاتي ملتها و نهضت هاي آزادي خواه

در منطقه و جهان قرار گرفت. در فرايند ديپلماسي ايران شاهد رخدادهاي بزرگ با اشكال و بعضاً ماهيت متفاوت هستيم كه نظام با اقتدار و حفظ استقلال به مبارزه با آن رفته و از مديريت خارجي خود براي ديگران الگوسازي كرده است، از جمله در سناريو دادگاه ميكونوس كه با اعتماد و اقتدار تمام عمل كرد و سازندگان آن را كه از حمايت پانزده كشور اروپايي، آمريكا و رژيم صهيونيستي برخوردار بود؛ ناكام گذاشت و يا در بحرانهاي زنجيره اي پس از 11 سپتامبر در حالي كه در قضيه افغانستان سكوت مرگباري بر جهان حاكم بود و ديپلماسي جهان چشم به كاخ سفيد داشت و جهان يكپارچه سياست دنباله روي را پيشه كرده بود. مقام معظم رهبري در يك موضع حكيمانه مستقل و با لحاظ اصل عزت و مصلحت نظام، فضا را شكستند و جهان را به حيرت واداشتند و راهبرد انحصاري بوش مبني بر كشورها يا با ما هستند يا عليه ما را با اعلام اين راهبرد كه ما نه با شما هستيم نه با تروريستها به چالش كشيدند.

در بحران اخير عراق نيز شاهد ديپلماسي فعالانه و متناسب با منافع و مصالح هستيم. پس از شكستن فضاي سنگين ناشي از يازده سپتامبر بود كه جهان حتي كشورهاي اروپايي با تأسي از مديريت بحران ايران، انتقاد از سياست خارجي آمريكا را در دستور كار خود قرار دادند كه ما در اشغال عراق و مسأله سلاح هاي هسته اي ايران شاهد آن هستيم.

شكست سياست هاي سلطه طلبانه آمريكا و ايستادگي و پايداري در مقابل فشارهاي غرب به ويژه آمريكا يكي ديگر از دستاوردهاي بزرگ انقلاب اسلامي است. ناكامي در سياست

تحريم آمريكا عليه ايران، چالش و ناكامي در استراتژي نظم نوين آمريكا در جهان پس از فروپاشي بلوك شرق، مانع سازي جدي در جهاني شدن آمريكا، شكست طرحهاي آمريكا در خاورميانه، شكست طرحهاي آمريكا در حوزه درياي خزر و آسياي مركزي و قفقاز، عدم دستيابي به اهداف اساسي در حمله به افغانستان و عراق و... از جمله تقابل موفقيت آميز جمهوري اسلامي در برابر سلطه جهان آمريكا بود. 2/ 2. دستاوردها براي كشورهاي منطقه

الف. تجديد حيات اسلام در افكار مسلمانان؛ در زماني كه دين و معنويت در انزوا بود و لائيك و ليبراليسم حاكميت داشت و اسلام محدود به امور فردي بود و در مساجد زنداني شده بود بار ديگر نداي امتزاج دين و سياست در ميان انديشمندان، مراكز علمي و تحقيقات و افكار و رفتار ملتها نمايان شد. به نوشته هفته نامه آلماني اشپيگل، انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره) حيات تازه اي به مسلمانان در سراسر جهان بخشيد و اسلام مبارزترين مذهب دنيا با انرژي انقلاب خود 2/1 ميليارد مسلمان را برانگيخت و آنان را براي تشكيل حكومت الله در زمين به حركت درآورد.(1)

دكتر ميشل جانسون در مقاله اي در نشريه «ژئوپوليتيكان استراتژيك» مي نويسد: جامعه مسلمين (پس از انقلاب ايران) از حالت ضعف و ناتواني خود خارج شد و به يك قدرت تبديل شد.(2) بيداري سياسي جهان اسلام را مي توان در صحنه مبارزات انتخاباتي، گرايش انتخاباتي، گرايش به ايجاد تحزب، تشكل هاي سياسي، هسته ها و جنبش هاي مقاومت در ابعاد مبارزات سياسي و مسلحانه عليه آمريكا و صهيونيسم كه در چند سال اخير روند تصاعدي در بيشتر جهان به خود گرفته است، مشاهده كرد كه الهام

پذيري آنها از الگوهاي سياسي و مبارزاتي انقلاب اسلامي را مي توان در گفتار و نوشتارهاي آنها به عينه ديد.

ب. ظهور جنبش ها و نهضتهاي اصول گراي در منطقه؛ پس از انقلاب اسلامي اصول گرايي در قالب احزاب و جنبش هاي متعدد ظهور يافت و شتاب فزاينده اي گرفت، انتفاضه فلسطين، سازمان هاي حماس، جهاد اسلامي، احياي مجدد انديشه نابودي اسرائيل، حزب الله لبنان، جبهه اسلامي سودان، جبهه نجات اسلامي الجزاير، رشد اسلام گرايي در تركيه، احزاب و جنبش هاي مبارزه جهادي در افغانستان در دوران اشغال به اعتراف مقامات غرب عمق استراتژي نفوذ ايران محسوب مي شوند؛ از نمودهاي عيني آنهاست. «رولو» اسلام شناس فرانسوي، در نشريه مطالعاتي فلسطين در خصوص تأثير انقلاب بر جهان اسلام مي گويد:

«پس از فوت عبدالناصر، خلأيي در خاورميانه عربي پديد آمد كه رهبران ناسيوناليست و ملي گراي عرب يا احزاب چپ گرا و ماركسيست نتوانستند آن را پر كنند و در پايان، اسلام در عرصه مبارزات سياسي ظاهر شد و آن خلأ را پر كرد.»(3)

«اسحاق رابين» وزير دفاع وقت اسرائيل، اسلام را يك تهديد معرفي مي كند و مي گويد: «دشمني ايران پس از انقلاب اسلامي به صورت يك دشمني ايدئولوژيك و دشمن واقعي در آمده و خطر افكار تند مذهبي در ايران از هر خطري براي اسرائيل بيشتر است.» و در همين راستا «ابا آبان» نظريه پرداز صهيونيستي و وزير خارجه وقت اسرائيل مي گويد: «انقلاب اسلامي، كوته انديشي نيست بلكه فصل جديدي در تاريخ ايده است. من احساس مي كنم اين ايده در منطقه خاورميانه شيوع يافته و پيروزي انقلاب اسلامي بيانگر اين پديده هاست.»(4)

«صالح عوض» نويسنده عرب در كتاب انتفاضه آورده است: «جهان عرب از 1967 تا سال 1982

(شكل گيري انتفاضه) راههاي گوناگون فلسطيني و دولتهاي عربي را آزموده و شكست طرحهاي سياسي را به چشم ديده بودند و دريافته بودند كه اين شعارها زينت خود را از دست داده اند و ديگر اميدي به نابودي اسرائيل و يا كمرنگ شدن حاكميت آن نبود ولي پس از انقلاب اسلامي متوجه شدند خداوند سرنوشت هيچ كسي را تغيير نمي دهد بلكه خود آنها بايد اقدام كنند... جنبش جديد مردم فلسطين يا انتفاضه صرفنظر از عوامل متعدد شكلگيري آن بدون هيچ وابستگي يا سازماندهي قبل از جريانهاي سياسي وابسته به دولت هاي عربي با الهام از انقلاب اسلامي و توسط مسلمانان فلسطين شكل گرفت.(5)

در حال حاضر كشورهاي غربي به ويژه آمريكا به واسطه نفوذ اسلام سياسي ناشي از انقلاب اسلامي در جوامع اسلامي هراس دارند از اين كه انتخابات آزادي در كشورهاي اسلامي صورت گيرد، زيرا در اين صورت نتيجه اين انتخابات، پيروزي اسلام گراياني است كه تأثير جدي از انقلاب اسلامي و افكار امام خميني (ره) گرفته اند.

ج. احياي حج حقيقي و ابراهيمي؛ تا قبل از انقلاب اسلامي حج يك حركت صرفاً عبادي بود و بعد سياسي آن مغفول مانده بود. امام (ره) حج را ميعادگاه وحدت مسلمانان در برابر زورمندان جهان و مركز برائت از مشركان معرفي كرد و ابعاد سياسي حج را زنده كرد. حضور قريب 5/2 ميليون مسلمان از سراسر جهان در حج به تجديد حيات اجتماعي و سياسي اسلام و صدور و بازتاب انقلاب سرعت بخشيده است.

احياي ارزش ها، سنت ها، آداب و رسوم اسلامي در ميان ملل مسلمان و بازگشت مسلمانان به هويت اسلامي و اصيل خود و احساس عزت و غرور از ديگر آثار

انقلاب بر جهان اسلام بود كه منطقه را بار ديگر به عنوان نقطه استراتژي از نظر ژئو استراتژيك و ژئو پليتيك در اذهان زنده كرد و امروز شاهد شكل گيري و مبارزه گسترده هسته هاي مقاومت متأثر از انقلاب اسلامي عليه اسرائيل و آمريكا در سراسر جهان هستيم و اين از بركات انقلاب اسلامي است و اين تأثير را مي توان در گفتار دشمنان نيز كراراً مشاهده كرد. پي نوشت : (1) . روزنامه جام جمهوري، 4/1/71.

(2) . همان.

(3) . همشهري، 19/11/72، ص 7.

(4) . همان.

(5) . دكتر ملكوتيان، انقلاب اسلامي، چرايي و چگونگي رخداد آن، جمعي از نويسندگان، 1370، ص 313.

منبع: خبر نامه تيپ 83 امام صادق (ع)، ويژه نامه انقلاب اسلامي

انقلاب اسلامي و احياي هويت امت اسلامي

انقلاب اسلامي و احياي هويت امت اسلامي نويسنده:حميد مولانا

بستر سياسي و اقتصادي جهان در قرن بيستم و روابط بين الملل در يكصد سال اخير با دو پديده مهم آميخته و در عين حال دگرگون شده است. اول پديده واحدهايي به نام دولتهاي ملي يا نظام معروف به ملت _ دولت است كه بر اساس حاكميت ملي و حقوق بين الملل غرب با مرزهاي ويژه سياسي بنا شده و دومي پديده مدرنيته يا نوگرايي غربي است كه ساختارهاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي جوامع را به سوي يك تمدن صنعتي و فراصنعتي سكولار يعني جدا از دين و معنويات هدايت كرده است. اين دو پديده، اساسي ترين عوامل تغيير در سطح جهاني در قرون بيستم و بدون ترديد زيرساختهاي نظام يا نظامهاي حاكم بر دنياي امروز مي باشد.

انقلاب اسلامي ايران به رهبري حضرت امام و انديشه هاي سياسي او نقطه مقابل اين دو پديده

بودند. در واقع حضرت امام بر عليه اين دو پديده قيام كردند. علاوه بر اين، اهداف و آمال انقلاب اسلامي ايران، آن طور كه حضرت امام تبيين فرمودند، فراتر از اين دو پديده و در حقيقت در فراسوي مفهوماتي مانند دولتهاي ملي، نوگرايي و توسعه بود.

تا قرن 19 تركها، اعراب و ايرانيان خود را در مقايسه با ملل ديگر، در درجه نخست مسلمان مي دانستند. وفاداري نخستين آنها نه به دولت امپراطوري يا خاندان سلطنتي بلكه به اسلام بود. تحت نظام اسلامي امت، آنها خود را به عنوان گروههاي فرهنگي و زباني مجزا در داخل اسلام مي شناختند. استعمارزدايي تحت نظام دولت _ ملت، مرزهايي سياسي را در جهان اسلام به وجود آورد كه قبلاً به معناي امروزي وجود نداشتند. اين عمل باعث به وجود آمدن رهبران ملي گرا و جدايي طلب رقابت پيشه در ميان مردمي مثل اعراب با تاريخ و زبان مشترك گرديد. در درجه اول، ايده دولت _ ملت غير ديني هيچ گاه به طور كامل در ايران مورد شناسايي قرار نگرفت و اين انديشه در تضاد با انديشه هاي اسلامي درباره حكومت و جامعه بود. دوم دو خط متمايز و كانالهاي رقابت آميز در ارتباط با جامعه اي شد كه يكي از آنها به وسيله حكومت اداره مي شد و ديگري ريشه در سنت ديني _ سياسي ايرانيان داشت. مثلاً در ايران كنترل قدرت سياسي محتاج كنترل كانالهاي سنتي ارتباطات به غير از مطبوعات و رسانه هاي همگاني است. اين قدرت مقامات سنتي است كه درباره مشروعيت رسانه هاي مدرن تصميم مي گيرند و عكس آن صادق نيست.

ادغام دو ساختار اساسي

كانالهاي مدرن و سنتي پيش شرط لازم براي هر نظام و حكومت در ايران است كه در جستجوي مشروعيت و خلوص فرهنگي است. تغيير ماهيت حكومت اسلامي طي اين دوره باعث جدايي جامعه از حكومت شد. در موارد بسياري فقط جامعه و رهبران آن حضور داشتند ولي در طرحهاي آنان جايي براي حكومت وجود نداشت. در طول قرن بيستم اختلاف ايدئولوژيكي و فرهنگي بين كساني كه روشهاي مدرن غربي را قبول كرده و كساني كه افكار سنتي _ اسلامي را حفظ كردند، به حد زيادي آشكار شد. پيدايش حركتهاي جديد اسلامي در دهه پاياني قرن بيستم تا حد زيادي مي تواند گوياي اين حقيقت باشد كه نظام دولت _ ملت و افزايش نامهاي ملي گرايي با ماهيت عربي _ ايراني _ تركي _ پاكستاني به اتحاد كشورهاي اسلامي منجر نشد. امروزه كساني كه مخالف ملي گرايي اند و ايده اصلي نظام دولت _ ملت را در سرزمينهاي اسلامي زير سؤال مي برند، پيشنهاد مي دهند كه مي توان در مقابل تجاوز خارجي، از طريق قوانين معنوي _ احساسي و اخلاقي _ اسلامي كه در خدمت بسيج مسلمانان براي خودمختاري فرهنگي آنهاست، مقاومت كرد.

در جهان تحت اداره اسلام، از طريق اصل جديد سرزمين اجدادي اسلامي يا امت كه زماني خانه اسلام تلقي مي شد مي توان از ديدگاههاي ميهن پرستانه و ملي فراتر رفت. بحران مشروعيت سياسي با شماري از ذهنيتها و همچنين توسعه هاي سياسي در طي دوران بعد از جنگ دوم افزايش يافت. بهتر است يادآوري شود كه متعاقب انقلاب فرانسه و پيروزي رمانتيسيسم و سكولاريزم، طبيعت گرايي آمد، تا ديدگاه جهاني غربيها را

كنار زده و بر آن مسلط شود. در ديدگاه اسلامي بين طبيعت و نظم فراتر، اين نظم فراتر است كه طبيعت را رهبري مي نمايد و بخش عظيمي از قوانين اسلام با نظم اجتماعي سر و كار دارد و امروز چگونگي تجددگرايي براي مسلمانان مهم نيست، بلكه مسلمانان به چگونگي دگرگوني و تكامل و انتقال توجه دارند. مهمترين تفاوت بارز بين تكامل و تجددگرايي اين است كه اولي خارج از زمان ودومي در زمان است. هويت، يك برداشت رواني _ اجتماعي است و از اين امر ناشي مي شود كه مردم در محيط و در رابطه با ديگران چه برداشتي از خود دارند. هويت مبتني بر باورهاي مشترك فرهنگي مردمي است كه به طور تاريخي يك ريشه دارند.

در درون چنين جستجوي وسيع تاريخي براي هويت و زندگي اجتماعي است كه انقلاب اسلامي در كل و افكار سياسي _ ديني امام به ويژه مي تواند مورد تحليل و تجزيه قرار گرفته و درك شود. نوشته ها، سخنرانيها و آثار امام در چند دهه گذشته، دو موضوع عمده را به روشني نشان مي دهد:

1- جستجو براي يافتن هويت اسلامي

2- تلاش براي فرمول بندي و مشخص كردن نظام اسلامي فراتر از نظام دولت _ ملت جديد.

براي امام خميني هويت يك پيش شرط براي حكومت اسلامي است و اسلام ديني است كه مشهور به عدالت حقيقي است. اين دين همچنين مورد توجه كساني است كه تمايل به استقلال و آزادي دارند و مخالف استكبار و امپرياليسم هستند. امام از طريق يك انقلاب روشن فكرانه براي تغييرات سياسي به پا خاست. او خود آگاهي را پيش شرط آگاهي سياسي مي

دانست. وحدت و هويت اسلامي موضوعهايي هستند كه به طور مكرر در بيانات حضرت امام وجود دارند. او تأكيد كرد كه اسلام ديني با معيارهاي غربي نيست بلكه ديني است كه نسبت به همه ابعاد زندگي اشراف دارد. حكومتي كه در تعقيب گسترش ارزشها و اعتقادات غير ديني است، نمي تواند اسلامي باشد. قوانين مربوط به حفظ نظم اسلامي و دفاع از تماميت ارضي و حفظ استقلال امت اسلامي، موجب مي شود حكومتي اسلامي فراتر از نظام دولت _ ملت تشكيل گردد. امام اعتقاد داشت كه وجود نظام سياسي غير اسلامي لزوماً منتهي به اجرا نشدن دستورات سياسي اسلام شده و بنابراين چاره اي نيست جز از بين بردن آن نظام هاي حكومتي كه در درون خود فاسد هستند. اين وظيفه ايست كه تمام مسلمانان بايد اجرا نمايند. اين وظيفه مسلمانان است كه از مظلومين حمايت كنند. امام با توجه به طبيعت تماميت خواه انسان بر لزوم وجود رهبري تأكيد داشت و حكومتي فراملي را تحت پرچم اسلام پيش بيني كرد. او دولت اسلامي را به مثابه قانون اساسي مي ديد، زيرا حكام در حكومت و اداره كشور مجبور به رعايت شرايط مخصوصي هستند كه در قرآن و سنت پيش بيني شده اند. دولت اسلامي، يك دولت قانون گر است و اقتدار مختص خداوند و قانون، فرمان و دستور الهي است. او تأكيد كرد كه مافوق بودن فقيه بر حاكم يك اصل پذيرفته شده است. اگر حاكم پيرو اسلام است پس بايد مطيع فقيه باشد. نتيجه گيري

حضرت امام مفهوم دولتهاي ملي روانكاوي نوگرايي، بازسازي توسعه و گفتمان دموكراسي غرب را رد كردند و براي يك

حكومت و نظام فراتر از دولتهاي ملي كه جهان شمولي امت اسلامي را در بردارد و هويت اسلامي را بالاتر از ساير هويتهاي انساني قرار مي دهد، كوشش كردند. بدين جهت مدلولات معرفت شناسي انقلاب اسلامي را نمي توان در چهارچوب فردگرايي، پلوراليزم بازانديشي و اصلاح ديني و فردگرايي و نمودارهاي تحليلي غرب كه بسيار متداول بوده و ترويج مي شوند، درك نمود. گفتمان اسلامي حضرت امام و انقلاب اسلامي را بايد در بستري فراتر از دين و سياست، نوگرايي و سنت، مدرنيته و پست مدرنيته و واژه هاي مشابه مطالعه و بررسي كرد.

افكار و اعمال حضرت امام از قرآن كريم سرچشمه مي گيرد و هرگونه تحليلي از انديشه هاي او و انقلاب اسلامي بايد يك الگوي وحدت گرا و مقدس قرآني و توحيدي را در برداشته باشد.

25 يا 30 سال قبل نه از گفتمان جامعه مدني در غرب و شرق خبري بود و نه از رويارويي و يا گفتگوي تمدنها و نه از جهان شمولي به معني امروز آن. در دهه اي كه انقلاب اسلامي ايران صورت گرفت، سه مناظره و بحث بزرگ بين المللي دستور روز بحث و مذاكره سازمانهاي بين المللي بود:

- تلاش براي ايجاد يك نظام جديد بين المللي اقتصادي

- تلاش براي يك نظام جديد اطلاعاتي و ارتباطي

- كوشش براي ايجاد يك محيط مسالمت آميز بين ابرقدرتها

انقلاب اسلامي ايران به رهبري حضرت امام تمام اين معادلات را به هم زد. هيچ يك از اين تلاشها و كوششها همان طور كه مي دانيم عملي نشد. ولي گفتمان نويني مطرح شد كه تا امروز ادامه دارد. به عقيده من تعدادي از اين گفتمانها

به شرح زير است:

- اين حضرت امام و انقلاب اسلامي بود كه براي نخستين بار مسأله گفتمان تمدنها را مطرح كرد و تمدن را به عنوان يك موضوع مورد بحث و مطالعه قرار داد.

- اين حضرت امام و انقلاب اسلامي بود كه براي اولين بار ضرورت يك نظام فرهنگي جديد را در سطح جهاني پيش كشيد و نظامهاي موجود را مورد پرسش قرار داد.

- اين حضرت امام و انقلاب اسلامي بود كه براي اولين بار مفهوم جهان شمولي و ابعاد اسلامي _ امتي آن را مطرح كرد.

اين حضرت امام و انقلاب اسلامي بود كه موضوع اخلاق را در روابط بين الملل ترويج و اشاعه نمود.

- اين حضرت امام و انقلاب اسلامي بود كه مسأله جايگاه فرد در جامعه و انسان شناسي را در نظامهاي جهاني پيش كشيد.

و بالاخره اين امام و انقلاب اسلامي بود كه ضرورت و شيوه جديد اطلاع رساني را در بين امت اسلامي احيا نمود و مسلمين را در جريان اطلاعات مربوط به دنياي اسلام و مصالح مسلمين قرار داد.

قدرت امام خميني و استعداد او در رويارويي با واقعيت جامعه نهفته است. سخنرانيها، نوشته ها و آثار او، تفكرات يك فيلسوف منزوي كه مخاطب مخصوصي دارد، نيست، بلكه تقاضاي پر احساس يك رهبر سياسي و معنوي است. امام با رد هر نوع حكومت غير ديني به پيروان خود ساختار و نحوه اي از زندگي را توصيه نمود كه از بسياري جهات شبيه دوران صدر اسلام را به ياد مي آورد. يك حكومت چند فرهنگي، جهاني و ديني _ سياسي كه ويژگيهاي ممتاز آن نظم، اتحاد و تعبد كامل افراد آن از خداوند

است. در تاريخ معاصر اسلام هيچ كس نتوانسته است در نظريه و تجارب عملي، فراتر از امام قدم بگذارد. شايد حضرت امام اولين كسي نباشد كه حكومت اسلامي را به عنوان مهمترين رقيب نظام دولت _ ملت موجود مورد توجه قرار داده است، اما او اولين كسي بود كه آن را به روشني تعريف نمود و اساس يك درك ساختاري از حكومت اسلامي را بنياد نهاد و براي اولين بار در هزاره ي گذشته، حكومت اسلامي را به مسلمين برگرداند.

منبع:ايدئولوژي رهبري و فرايند انقلاب اسلامي

جمهورى اسلامى ايران و نظم نوين جهانى

جمهوري اسلامي ايران و نظم نوين جهاني نويسنده: مهدي نظر پور از ق_رن بيستم با عنوان هاي , قرن اتم , قرن فضا, قرن اطلاعات , قرن ارتباطات و ق_رن ت_ح_ولات بزرگ و انقلاب ها ياد مي شود. در اين قرن براي نخستين بار پاي انسان به فضا باز شد و در همين قرن انسان اين توانايي را پيدا كرد كه هسته اتم را بشكافد و با آزاد كردن انرژي آن , بمب هاي اتمي را توليد كند. همچنين در اين ق_رن انسان توانست وسيله اي به نام رايانه (كامپيوتر) بسازد و ماهواره هايي رابه فضا بفرستد تا به راحتي صدا و تصوير را از هر گوشه اي از جهان به گوشه ديگر آن , ارس_ال ك_ن_د و پيام خود را به گوش جهانيان برساند. افزون بر اين , در قرن بيستم تحولات زيادي رخ داده كه بدون اغراق مي توان گفت , در طول اين قرن به اندازه همه قرون متمادي تاريخ بشر تحولات سياسي _ اجتماعي در گوشه و ك_ن_ار دن_ي_ا رخ داده اس_ت . ج_ن_گ ج_ه_ان_ي اول

و پ_ي_ام_ده_اي آن , بروز و ظ_ه_ورايدئولوژي ها و مكتب هاي سياسي مثل كمونيسم , فاشيسم , نازيسم , و..., ب_ح_ران اق_ت_ص_ادي جهان , جنگ جهاني دوم , تقسيم جهان به دوبلوك شرق و غ_رب , ت_اءس_يس سازمان ملل متحد و اتحاديه ها و پيمان هاي نظامي , سياسي و اق_ت_ص_ادي , پ_ديده جنگ سرد, انقلاب هاي روسيه , چين , كوبا, الجزاير, ويتنام , اي_ران , ن_يكاراگوئه و... و جنگ هاي كره , ايران و عراق و... از جمله مهم ترين اين تحولات مي باشند.

ب_ا ه_م_ه اي_ن دگرگوني ها, نظم حاكم بر اين قرن پرفراز و نشيب , از 1945 تا 1990 م , ب_ر اس_اس ن_ظام دو قطبي , بر امريكا و شوروي سابق ,متكي بود, اما در 1990 م , ي_ك_ي از اي_ن دو ق_ط_ب ف_رو پ_اش_يد و خود به پانزده كشور مستقل با ن_ظام هاي سياسي و اجتماعي گوناگون تقسيم شد. پس از اين حاثه , اين سؤال م_ط_رح ش_د ك_ه پس از فروپاشي شوروي سابق چه نظمي در روابط بين الملل حاكم خواهد شد؟ به عبارت ديگر, سئوال اين بود كه در دهه پاياني قرن بيستم و آغ_ازه هزاره سوم ميلادي , نظم حاكم بر روابط انسان ها در سراسر جهان چگونه خ_واه_د ب_ود؟ آي_ا ج_هان شاهد نظم جديد يك قطبي , دو قطبي يا چند قطبي خ_واه_د ش_د و يا نظم جديدي بر اساس و محور سازمان ملل متحد شكل خواهد گرفت و همه كشورها اعم از كوچك و بزرگ در آن نقش خواهند داشت ؟

New world order اول_ي_ن ن_ظريه اي كه در اين باره ارائه شد, نظريه (نظم

نوين جهاني ) ( ) رئيس جمهوروقت امريكا در ) ب_ود. ج_رج بوش ( 1990 م . و پ_س از ش_ك_س_ت ع_راق در ج_ن_گ ك_وي_ت (1) به وسيله امريكا و م_ت_ح_دان_ش , نظم نوين جهاني را مطرح كرد. اودر 21 شهريور 1369 شمسي و پيش از ن_ش_س_ت مشترك كنگره امريكا (2) استقرار يك نظم نوين را پس از فروپاشي شوروي سابق نويد داد و گفت :

ن_ظ_م نوين جهاني , منوط و وابسته به رهبري امريكا, قدرت امريكا و ارزش هاي امريكا است . (3) وي ه_م_چنين در كنگره امريكا براي نظم نوين ادعايي خود, چهار هدف را ذكر كرد كه عبارت بودند از:

1_ خاتمه دادن به اختلافات از طريق روش هاي مسالمت آميز,

2_ اتحاد عليه زور و تروريسم ,

3_ كاستن و كنترل زرادخانه ها و سلاح هاي اتمي ,

4_ رفتار عادلانه همه ملت ها. (4) ع_لاوه ب_ر اي_ن , وي ب_راي ن_ظريه خود در خاورميانه , يعني منطقه حساسي كه ج_م_هوري اسلامي ايران نيز در آن قرار دارد, چهار هدف رابيان كرد كه عبارت بودند از:

1_ حل و فصل مناقشات منطقه اي ,

2_ اعمال كنترل تسليحاتي در منطقه ,

3_ ترتيبات جديد امنيت منطقه اي ,

4_ ترغيب دموكراسي , عدالت اجتماعي و شكوفايي اقتصاد. (5) ال_ب_ته ويژگي هاي ديگري نيز براي نظم نوين جهاني امريكا ذكر كرده اند, مثل رعايت حوق بشر در سراسر دنيا, حاكميت قانون , حفظحاكميت كشورها, وجود چ_ن_د م_رك_ز ع_م_ده ق_درت م_ث_ل ام_ريكا, اروپا, چين , ژاپن , روسيه و هند و م_ج_موعه اي از كشورهاي كوچك تر. (6) ولي آن چه قطعي است , اين است كه امريكا خواهان نظمي در

جهان است كه ساير كشورها, هژموني و سلطه آن كشور را از نظر سياسي , اقتصادي , نظامي و فرهنگي بپذيرند و سر تسليم فرود آورند. ن_ك_ت_ه اي ك_ه در اين جا قابل ذكر است , آن كه علاوه بر نظريه فوق , نظريه هاي توس ط ) ديگري مثل نظريه برخورد يا جنگ تمدن ها س_ام_وئل هانتينگتون , پايان تاريخ و آخرين انسان ( ), ت_وس_ط فرانسيس فوكوياما, به سوي تمدن جديد ( ) ت_وس_ط الوين و هايدي تافلر, گفت وگوي فرهنگ ها و تمدن ها ) براي قرن 21 ت_وس_طآق_اي خاتمي و نيز نظريه جهاني شدن ( ارائه شده است كه در مقاله هاي آينده , به بررسي و نقد آن هاخواهم پرداخت . در اين مقاله تنها به موضع و نقش جمهوري اسلامي ايران در مقابل نظم نوين مورد نظر امريكا اشاره خواهيم كرد. نفي نظم نوين جهاني با حاكميت امريكا

نظام بين الملل تك قطبي زير سلطه و سيطره امريكا و يا نظم جهاني كه يكي از ق_ط_ب ه_اي عمده و مؤثر آن امريكا باشد, به هيچ عنوان نمي تواند مورد قبول و ح_م_اي_ت ن_ظ_ام جمهوري اسلامي ايران قرار گيرد. امريكا, با بيش از 45 سال حاكميت در نظام دو قطبي جهان كارنامه سياه و تاريكي را از نظر عدالت , آزادي و اس_ت_قلال , در جهان به يادگار گذاشته است . امريكا در راستاي بلوك بندي ج_ه_ان به ايجاد پيمان ها و سازمان هاي نظامي و اقتصادي دست زد تا بر مبناي آن ها, اقتدار و سلطه خود را حفظ كند. از اسرائيل غاصب درمقابل اشغال كشور ف_ل_سطين و كشتار وحشيانه

مسلمانان مناطق اشغالي حمايت كرده و مي كند. ه_م_چ_نين با اين كه رژيم اشغالگر قدس از رعايت قوانين بين المللي سرپيچي م_ي ك_ن_د, پ_يمان دفاعي و استراتژيك با آن منعقد كرده و كمك هاي نظامي و اق_ت_ص_ادي ف_راواني به صورت اهدايي و يا به صورت وام دراز مدت به آن كشور م_ي ده_د. م_ه_م ت_ر از ه_مه , از خواسته هاي غير قانوني و زورمدارانه آن كشور دركنفرانس صلح خاورميانه بدون چون و چرا حمايت مي كند.

امريكا همواره با ابزارهايي مانند وام , اعتبارات , دانش فني و... كشورهاي جنوب يا ج_هان سوم را به خود وابسته كرده و بحران بدهي ها را به وجود آورده است . اين دولت استكباري , در كشتار بسياري از مردم جهان چون ويتنام دست داشته و از دي_ك_ت_اتورها دركشورهايي چون ايران , شيلي , فيليپين , كوبا, برزيل , و آرژانتين ح_م_اي_ت كرده است . همچنين پس از پيروزي انقلاب اسلامي وفروپاشي نظام اس_ت_ب_دادي شاه , ده ها توطئه در جهت براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران ت_ه_ي_ه و ت_دارك دي_ده اس_ت . در ج_نگ تحميلي عراق عليه ايران نيز با حضور گسترده ناوگان هاي خود در منطقه و حمايت همه جانبه از عراق و كشورهاي حامي او, مشكلات بسياري را در راه تحقق آرمان هاي انقلاب اسلامي ايجاد كرده اس_ت . ه_م اكنون نيز با تهمت هايي مانند حمايت ايران از تروريسم , عدم رعايت ح_ق_وق ب_شر, مخالفت با روند صلح خاورميانه و توليد و تكثير سلاح هاي كشتار ج_م_ع_ي , به تحريم نفتي ايران اقدام كرده و باحضور گسترده نظامي خود در خ_ل_ي_ج ف_ارس در م_ق_اب_ل دولت

و مردم ايران مواضع خصمانه اتخاذ مي كند. ب_ن_اب_راين , ملت مسلمان وانقلابي ايران به همراه رهبر و دولت خود, هرگز سر ت_س_ل_ي_م در ق_ب_ال سلطه جويي امريكا فرود نخواهد آورد و با تمام قوا در برابر نظم نوين امريكايي , مقاومت خواهد كرد. چگونگي تاءثير انقلاب اسلامي بر نظم نوين جهاني

م_وق_عيت استراتژيك و توانايي هاي بالقوه و بالفعل اقتصادي و نظامي جمهوري اسلامي ايران , نقش قابل ملاحظه اي را براي كشورمان در نظم نوين بين المللي ف_راه_م آورده اس_ت . اي_ران در م_ن_ط_ق_ه خاور ميانه و خليج فارس از اهميت ژئوپ_ل_تيك برخوردار است . همچنين همسايگي ايران با كشورهاي تازه استقلال يافته آسياي ميانه كه مشتركات فرهنگي و عميقي با ايران دارند, به اين اهميت اف_زوده اس_ت . م_ج_م_وعه عوامل فوق به اضافه ذخاير زيرزميني , نيروي انساني س_رش_ار, ب_نادر, راه آهن و جاده هاي مهم ارتباطي و تجارب نظامي هشت سال دف_اع م_ق_دس و دس_ت ي_اب_ي به فناوري هاي پيشرفته نظامي , ايران را به طور م_ح_وري , آم_اده ايفاي نقش مهم در نظم نوين مي كند. اينك به محورهايي كه ام_ك_ان ت_اءثير جمهوري اسلامي ايران را بر نظم نوين جهاني در سطح منطقه و جهان فراهم مي كند به اختصار اشاره مي كنيم . الف _ سازمان كنفرانس اسلامي

س_ازمان كنفرانس اسلامي با شركت سران كشورهاي اسلامي در سال 1348 ه . ش / 1969م , در م_راك_ش ت_ش_ك_يل شد (7) و هم اكنون بيش از پنجاه كشور مسلمان به عضويت آن درآمده اند. اين سازمان در حال حاضر مهم ترين ارگاني اس_ت ك_ه ه_مه كشورهاي مسلمان در آن به طور جدي

شركت كرده و فعاليت دارند.

كشورهاي اسلامي در سه قاره آسيا, آفريقا و اروپا, مجموعه اي هستند كه نيروي نهفته عظيمي درخود دارند و با رهبري واحد و خطمشي هماهنگ مي توانند در نظام بين المللي , يك عامل مؤثر و فعال باشند. زمينه هاي وحدت و همگرايي در اين كشورها در مواردذيل است :

1_ وحدت مذهبي و ديني ,

2_ وحدت فرهنگي منطقه اي (اعراب در خليج فارس , سياهان در افريقاو فارسي زبانان در آسياي ميانه ),

3_ وضعيت مشابه اقتصادي و سياسي (جهان سومي بودن ),

4_ مشابهت تاريخ استعماري در اين كشورها و مبارزات استقلال طلبانه . (8) ج_م_ه_وري اس_لامي ايران مي تواند با بهره گيري از اين زمينه هاي همگرايي و وحدت , يك قطب ايدئولووژيك در جهان ايجاد كند كه درمقابل هرگونه سلطه ق_درت م_ن_دان_ه , ب_ه وي_ژه امريكا, ايستادگي و مقاومت كند. اگر اين تعداد از كشورها, همان طوري كه از نظر سياسي تحت عنوان سازمان كنفرانس اسلامي گرد آمده اند, از نظر اقتصادي نيز به وحدت برسند, ميتوانند يك قطب سياسي و اقتصادي نيرومند (9) در مقابل نظم نوين مورد نظر امريكا تشكيل دهند و در صحنه سياست منطقه اي و بين المللي بر آن تاءثير بگذارند. ب _ سازمان ملل متحد

س_ازم_ان م_لل متحد, در فرآيند نظم نوين جهاني داراي اهميت و نقش بارزي خ_واهد بود. اين سازمان داراي اركان گوناگوني مانند,مجمع عمومي , شوراي ام_نيت , شوراي اقتصادي - اجتماعي , ديوان بين المللي و دبير خانه است كه هر كدام در زمينه هاي مختلفي فعاليت مي كنند. ايران از امضاكنندگان منشور ملل متحد و از بنيانگذاران اوليه سازمان ملل

متحد بوده است و از آغاز در همه اركان وس_ازم_ان هاي تخصصي آن نيز حضور داشته است . اين سازمان بين المللي , هر چ_ن_د ب_ا ح_ق وت_وي م_وجود در شوراي امنيت توسط پنج كشور بزرگ (امريكا, ان_گ_ل_ي_س , روسيه , فرانسه و چين ) تحت تاءثير قدرت هاي بزرگ دنيا است , اما ج_م_ه_وري اس_لام_ي اي_ران در ص_ورت كسب موفقيت در هر يك از اركان آن , م_ي ت_وان_د ب_ا همكاري و حمايت كشورهاي اسلامي , بر نظم نوين جهاني تاءثير بگذارد.

اگ_ر وض_ع_ي_ت ف_ع_لي ساختار سازمان ملل متحد باقي بماند,ايران مي تواند با ت_ش_ك_يل گروه هايي مانند گروه كشورهاي اسلامي , گروه كشورهاي جهان سوم , گروه كشورهاي صادر كننده نفت , گروه كشورهاي آسيايي و يا تحت هر ع_نوان ديگر, به صورت دسته جمعي در شوراي امنيت و اركان ديگر آن سازمان ت_اءث_ي_ر ب_گذارد و از آن طريق سياست هاي مورد نظر خود را در راستاي منافع ك_شورهاي اسلامي يا جهان سومي بر آن سازمان و يا قدرت هاي بزرگ جهان , به وي_ژه امريكا, ديكته كند. اما اگر به هر دليلي , دنيا بخواهدساختار فعلي سازمان م_ل_ل متحد را تغيير دهد, ايران مي تواند با همكاري كشورهاي اسلامي يا جهان سوم , خواستار وجود شوراي امنيت , بدون حق وتو, و يا دست كم خواستار افزايش اع_ض_اي دائم ش_وراي ام_ن_ي_ت از پ_نج عضو به هفت عضو يا بيشتر از آن باشد, زيراهرچه تعداد كشورهاي صاحب حق و تو بيشتر باشد, تصميم گيري و اعمال نفوذ قدرت هاي بزرگ در آن كمتر خواهد بود. ج _ آسياي ميانه (مركزي )

كشورهاي تازه استقلال يافته

و رهيده از بند كمونيسم شوروي سابق در آسياي م_ي_ان_ه و ح_تي قفقاز, در كنار ايران مي توانند قطب جديدسياسي , اقتصادي و ف_ره_نگي تشكيل دهند كه بر سياست هاي جهاني و نظم نوين مورد نظر امريكا, ت_اءث_ي_ر بسزايي داشته باشد.جمهوري اسلامي ايران از جهت اقتصادي , سياسي , اي_دئول_وژي_ك_ي و ف_ره_ن_گ_ي م_ي ت_وان_د در مركزيت اين كشورها قرار بگيرد. زم_ي_ن_ه ه_اي م_ش_ت_رك ديني , فرهنگي و اقتصادي مي تواند به روابط عميق و گسترده اي تبديل شود و اين قطب جديد را به يكي از بازيگران اصلي منطقه اي و ب_ين المللي مبدل سازد. ايجاد و توسعه سازمان هايي مانند سازمان كشورهاي ه_م_ج_وار درياي خزر, سازمان كشورهاي فارسي زبان و يا اكو, اميد روشني در ت_حقق اين آرمان است . اين منطقه استراتژيك با نيروي انساني بسيار, منابع زير زم_ي_ن_ي ب_ي ش_م_ار وخلاقيت هاي وافر مي تواند تحت رهبري ديني و سياسي جمهوري اسلامي ايران , يكي از قطب هاي مهم سياسي و اقتصادي تاءثير گذاربر نظم نوين جهاني باشد. (10) د _ سازمان همكاري اقتصادي (اكو) (11) در س_ال 1360 ه_ . ش . س_ازم_ان همكاري اقتصادي (اكو) با شركت كشورهاي اي_ران , ت_رك_ي_ه و پ_اك_س_ت_ان و ب_ر اس_اس ال_گ_وي ه_م_ك_اري ع_م_ران م_ن_ط_قه اي م سنتو) (12) كه قبل از انقلاب اسلامي بين سه كشور فوق وجود داشت , شكل گرفت . تعداد اعضاي اين سازمان درسال 1371 ه . ش / 1992 م , با ش_ركت كشورهاي تازه استقلال يافته شوروي سابق مانند جمهوري آذربايجان , ق_زاق_س_ت_ان , تركمنستان ازبكستان , تاجيكستان , قرقيزستان و افغانستان به ده عضو رسيد. (13) (اك_و)

در ح_ال ح_اض_ر مهم ترين سازمان منطقه اي در منطقه خزر و آسياي م_رك_زي است و هر سال جلسه اي با شركت سران كشورهاي عضو در يكي از اين ك_ش_وره_ا تشكيل مي شود. علاوه بر آن , گاهي نيز جلساتي بين وزراي خارجه كشورهاي مذكور و يا سايرمسؤولين برگزار مي شود. دولت جمهوري اسلامي به دن_ب_ال اين هدف است كه سازمان اكو به يك گروه اقتصادي منطقه اي تبديل شده تا بتواند در مقابل بلوك هاي ديگر در قرن 21 رقابت كند. (14) با توجه به ويژگي هاي مشترك كشورهاي عضو و به ويژه موقعيت ايران در بين اعضاء, در صورت همكاري و همگرايي بيشتر وفعال تر آن ها اين سازمان مي تواند ب_ا م_حوريت ايران تبديل به يك قطب اقتصادي و سياسي منطقه اي شده , تاءثير مثبت زيادي بر سياست هاي بين المللي و جهاني بگذارد.

م_ه_م ت_ري_ن م_شكل در راه رسيدن به اين اهداف وابستگي سياسي , اقتصادي , ن_ظ_ام_ي دو ك_شور تركيه و آذربايجان به امريكا و اسرائيل است . هر قدر اين دو كشور از غرب فاصله بگيرند و به اعضاي ديگر اكو نزديك تر شوند, اكو به اهدافش نزديك تر خواهد شد.

ه _ سازمان كشورهاي صادر كنده نفت (اوپك ) (15) در سال 1339 ه . ش / 1960 م , پنج كشور ايران , ونزوئلا, عربستان سعودي , عراق و ك_ويت , سازمان كشورهاي صادر كننده نفت (اوپك ) را در بغداد تشكيل دادند. در سال هاي بعد, كشورهاي قطر, اندونزي , ليبي , امارات متحده عربي , الجزاير, نيجريه , اكوادور وگابن نيز به عضويت آن در آمدند.

بدين ترتيب , تعداد اعضاي آن به سيزده كشور رسيد. (16) ب_ا توجه به روند رو به افزايش مصرف انرژي و به ويژه نفت در جهان و وابستگي كشورهاي صنعتي غرب به نفت خام , با هماهنگي بيشتر اعضا در اتخاذ خط مشي و س_ي_است واحد, سازمان اوپك ميتواند به يك قطب اقتصادي نيرومند و تاءثير گذار بر سياست هاي جهان تبديل شود. دو كشور عربستان سعودي و جمهوري اسلامي ايران با داشتن ذخاير عظيم نفت و گاز, از مهم ترين و تاءثيرگذارترين اع_ض_اي اين سازمان مي باشند. همكاري و روابط بهتر اين دو كشور در سازمان اوپ_ك , از يك سو مي تواند به انسجام ووحدت آن كمك بيشتري بكند و از سوي دي_گر همين طور كه در سال هاي اخير نشان داده است , از كاهش بي رويه و بي دل_ي_ل ق_يمت نفت جلوگيري به عمل آورد. با گسترش و بهبود روابط ايران و ع_ربستان سعودي در اوپك و انسجام بيشتر آن دو كشور, به طور حتم ,اوپك در آي_نده نزديك , تبديل به يكي از مهم ترين قطب هاي اقتصادي جهان خواهد شد. ع_لاوه ب_ر اين در صورتي كه دو كشورعربستان و ايران بتوانند با هماهنگي بين خ_ود ك_ش_وره_اي م_س_لمان عضو را نيز با سياست هاي خود, همگام كنند, اين سازمان مي توانداز نظر اقتصادي و سياسي در درجه اول از منافع مسلمانان و در م_راح_ل بعدي از منافع كشورهاي جهان سوم در برابر نظم نوين اقتصادي مورد نظر امريكا كه بر اساس اقتصاد آزاد بدون مرز مي باشد, دفاع كند. ) كه در راستاي نظم نوين امريكا در حال ذرخژچشخدچچ ردب

م_ساءله جهاني شدن ( حاضر تبديل به يكي از بحث هاي جدي شده است , اگرشكل بگيرد و به واقعيت ب_پ_ي_ون_دد, از ن_ظر اقتصادي شديدترين ضربه را به كشورهاي جهان سوم وارد خواهد كرد, زيرا در صورت جهاني شدن اقتصاد, مرزهاي اقتصادي فرو مي ريزند و شركت هاي بزرگ دنيا با يكديگر ادغام شده , غول هاي نوين اقتصادي راتشكيل خ_واه_ن_د داد و اقتصاد و بازرگاني دنيا را به دست خواهند گرفت . هزينه اين ادغام ها و تمركز ثروت را بايد مصرف كنندگان ,اعم از جهان سومي يا شهروندان معمولي كشورهاي سرمايه داري بپردازند. و _ خاورميانه

خاورميانه , هم در نظام جهاني گذشته و هم در نظم نوين آينده , از مناطق مهم و ح_س_اس دن_ي_ا ب_وده و خواهد بود. اهميت اقتصادي خاورميانه از لحاظ منابع زي_رزميني , بويژه منابع غني نفت و گاز براي كشورهاي صنعتي غير قابل انكار اس_ت . ك_انال سوئز به عنوان نزديك ترين راه دريايي مديترانه به اقيانوس هند, از اه_م_ي_ت اس_تراتژيك در اين منطقه برخوردار است . فزوني جمعيت مسلمانان دراي_ن م_نطقه , نهضت ها و جنبش ها, احزاب و گروه هاي اسلامي و انقلابي در م_ي_ان م_ل_ت ه_ا, از ن_ظ_ر سياسي , حساسيت ويژه اي به منطقه بخشيده است . ت_وان_اي_ي ه_اي ب_ال_ق_وه كشورهايي مانند جمهوري اسلامي ايران , تركيه , مصر, پ_اك_س_ت_ان ,عراق و عربستان سعودي مي تواندمانع منطقه اي مهمي بر سر راه تحقق نظم نوين ادعايي امريكا باشد. (17) ج_م_ه_وري اس_لام_ي اي_ران با تكيه بر زمينه هاي مشترك مذهبي , جغرافياي , اق_ت_صادي و تاريخي مي تواند اين منطقه را به قطبي اقتصادي و

سياسي تبديل ك_ن_د. كنفرانس اسلامي مي تواند در اين زمينه به عنوان ابزار مناسبي در تحقق اين گونه همگرايي مورد استفاده قرارگيرد. (18) خلاصه و نتيجه گيري

در م_ق_ال_ه اش_اره ش_د كه امريكامي خواهد با طرح نظم نوين جهاني , ارزش ها, ق_درت ن_ظ_ام_ي , اقتصادي و سياسي و فرهنگي خود را برجهان ديكته كند. اما نظام جمهوري اسلامي ايران با تكيه بر سازمان هاي بين المللي و منطقه اي مثل س_ازمان ملل متحد, سازمان كنفرانس اسلامي , سازمان كشورهاي صادر كننده ن_ف_ت , س_ازم_ان ه_م_كاري اقتصادي (اكو) و يا محورهاي آسياي ميانه و خاور ميانه ,مانع اجراي نظم نوين مورد نظر امريكا شده و يا بر آن تاءثير گذاشته و كم اث_ر ك_ن_د. جمهوري اسلامي ايران مي تواند در مقابل نظم نوين ,حكومت واحده ج_ه_ان_ي اسلام رابراي كل جهان يا حداقل براي كشورهاي اسلامي ارائه دهد و خ_واه_ان اج_را و پي گير آن شود. در اين صورت نظم نوين مورد نظر امريكا در م_ق_اب_ل ن_ظريه اي قرار خواهد گرفت كه حداقل بيش از پنجاه كشور مسلمان جهان مي توانند زيرپرچم آن جمع شوند. پي نوشت : 1_ ب_ه اي_ن ج_نگ , جنگ نفت , جنگ دوم خليج فارس و جنگ خليج فارس هم گفته مي شود.

2_ پ_دي_ده جهاني شدن , فرهنگ رجايي , ترجمه عبدالحسين آذرنگ , نشر آگه , تهران ,1380, ص 53.

3_ ف_ره_ن_گ ع_ل_وم سياسي , علي آقابخشي , مركز مدارك علمي ايران , تهران , 1374, ص 227.

4_ گ_فتگوي تمدن ها و برخورد تمدن ها, سيد صادق حقيقت , مؤسسه فرهنگي طه , قم , 1378,ص 21_22.

5_ همان , ص 22.

6_ همان

, ص 227.

7_ كيهان , 7 خرداد 1370, ص 11.

8_ ب_ازار مشترك اسلامي , غلامحسين خورشيدي , امير كبير, تهران , 1367, ص 40.

9_ مقولاتي در استراتژي ملي , محمد جواد لاريجاني , تهران , مركز ترجمه و نشر كتاب , 1369, ص 45 _ 59.

10_ ر. ك . م_ل_ت ه_اي آس_ياي ميانه , حبيب اللّه ابوالحسن شيرازي , تهران , دفتر مطالعات سياسي و بين المللي , 1370.

- اط_لاعات سياسي _ اقتصادي , سال چهارم , شماره 156 _ 155, (مرداد وشهريور 1379), ص 9.

14_ همان .

- سياسي حوزه نمايندگي ولي فقيه , 1379, ص 262.

17_ (دي_دگاهي پيرامون شناخت و ماهيت نظام بين المللي ) , مجله سياست خارجي , سال چهارم , شماره چهارم , 1369, ص 481 _ 490.

18_ همان .

منبع: سايت طوبي

صدور انقلاب اسلامي

صدور انقلاب اسلامي

ماهيت انواع انقلاب ها و صدور انقلاب

برخي از انقلاب ها به دليل ماهيت ايدئولوژيك محدود خود، صرفا يك حركت در چارچوب مرزهاي يك كشور بوده، ديدگاه فراملي ندارند. اين موضوع در مورد انقلاب هايي كه رنگ ملي گرايي دارند، به خوبي مشهود است. آنها در مبارزه بر ضد استبداد و در قالب حفظ منافع ملي و قومي، دست به انقلاب زده، به هيچ وجه، حساسيتي بر ملت ها و كشورهاي ديگر ندارند، اگر چه ممكن است به طور غير مستقيم ملت هاي همجوار را نسبت به منافع ملي شان و نيز وضعيتي كه دارند آگاه سازند و به آنها جرئت و جسارت مبارزه بدهند. اما دسته ي ديگري از انقلاب ها به لحاظ داشتن ايدئولوژي فراملي، نه تنها به مسائل داخلي توجه دارند، بلكه به بسط

انديشه ي انقلابي خود در فراسوي مرزهاي ملي خود نيز مي انديشند.(1)

انقلاب هايي كه داعيه ي جهاني دارند، اصولا طرح و برنامه اي براي تمام جهان ارائه مي كنند كه اين خود منبعث از ايدئولوژي اين نوع انقلاب هاست. به عبارت ديگر، اين انقلاب ها روحيه ي برون فكني دارند و حتي اين گونه بيان مي شود كه رهبران انقلاب شرط بقاي انقلاب را ايجاد انقلاب در ديگر نقاط جهان مي دانند تا به مثابه ي پشتوانه هايي براي رژيم انقلابي محسوب شوند. ايدئولوژي اين نوع انقلاب ها داراي چارچوبي جهان شمول است و بر همين اساس، براي حصول اهداف خود، همواره به كل جهان نظر داشته، حركت تاريخ را بر اساس منطقه ي خاص خود تعبير و تفسير مي كنند و بر اين اساس، تصويري از كمال و سعادت بشر ارائه مي دهند و آن را به عنوان الگوي كامل و جامع به تمام جهان معرفي مي كنند.

پديده ي «صدور انقلاب» نيز از بحث مزبور منبعث مي شود؛ يعني يك رژيم انقلابي زماني در پي صدور انقلاب و اصول و ارزش هاي آن به جهان خارج بر مي آيد كه ادعاي جهان شمولي داشته باشد. چنين نظامي داراي ايدئولوژي مبتني بر فلسفه ي اجتماعي و سياسي است و اين فلسفه به طور مطلق و عام پذيرفته شده و به مثابه ي نسخه اي تلقي مي شود كه قابليت تجويز براي ظرفيت هاي مكاني و جغرافيايي ديگر دارد. (2)

از جمله دلايل ظهور پديده ي صدور انقلاب در انقلاب هاي جهان شمول، اين است كه تحولات سياسي در كشورها، به نسبتي مي تواند كشورهاي همسايه را

نيز تحت تأثير قرار دهد. بر اين اساس، شعارهاي انقلابي يك ملت برخاسته و خواستار دگرگوني، تأثير مستقيمي بر نحوه ي زندگي و نيز حكومت كشورهاي همسايه مي گذارد و به دنبال بروز چنين پديده اي، عده اي به مخالفت با انقلاب در كشور مادر، بر مي خيزند و درصدد بر مي آيند تا با سركوب آن و شعارهايش ، مانع نفوذ افكار و انديشه هاي آن در كشور متبوع خود شوند. كشورهاي انقلابي نيز براي حفظ دستاوردهاي انقلاب خود، متقابلا به اقدام مي پردازند و به اتخاذ روش هاي گوناگوني براي صدور انقلاب مبادرت مي ورزند؛ روش هايي كه منبعث از روح حاكم بر ايدئولوژي آنهاست.(3) صدور ارزش ها و آرمان هاي انقلاب اسلامي

با توجه به مطالب مزبور، مي توان گفت: انقلاب ايران نيز از اين قاعده مستثنا نيست، به ويژه كه اين انقلاب با رويكرد ايدئولوژيك و سمت و سوي عقيدتي خود، به مثابه ي انقلابي اسلامي از توانمندي تأثيرگذاري بر گستره ي جغرافياي وسيع اسلام برخوردار است.

اين انقلاب با تكيه بر بعد معنوي خود، تأثير بسزايي در جهت گرايش نهضت هاي اسلامي به سوي تحقق انديشه هاي اسلامي داشته است. اين انقلاب نه تنها الگوي عيني جنبشي مردمي براي نهضت هاي شيعي منطقه به شمار مي آيد، بلكه حتي به طور عام تر، نمونه اي واقعي از انقلابي اسلامي را براي تمام مسلمانان جهان به نمايش گذاشته است.

انقلاب ايران با الهام از ايدئولوژي اسلامي، كه داعيه دار سعادت و خوشبختي تمام جهانيان است، طبيعي بود كه نتواند در محدوده ي جغرافيايي ايران توقف نمايد و مي بايست پيام آن و امواجش در

درجه ي اول، به ملل مسلمان كشورهاي همسايه و سپس به همه ي ملل مستضعف جهان برسد. از اين رو، صدور انقلاب از همان روزهاي نخست، مورد توجه مسئولان قرار گرفت و بدين سان، صدور انقلاب به مفهوم صدور انديشه و عقايد انقلاب، كه منبعث از دين مبين اسلام است، در برنامه ي كار انقلابيان قرار گرفت. (4)

ايدئولوگ انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني رحمه الله، صدور انقلاب را به مفهوم صدور ارزش ها، آرمان ها و تجربيات انقلاب اسلامي، همچون استقلال، نيل به خصلت هاي انساني و خودكفايي، حمايت از مستضعفان و رنج ديدگان و محرومان، ايجاد عدالت اجتماعي، و نفي اشرافيگري و تبعيض ها و نژاد گرايي تعريف نمود. ماهيت انقلاب اسلامي ايران

هر چند انقلاب اسلامي ايران به وسيله ي مردم مسلمان ايران و به رهبري يك روحاني شيعه به وجود آمد و رشد كرد و بدون ترديد، از بسياري از خصوصيات اسلام در پرتو تشيع بهره گرفت و از اصول انقلابي تشيع در رشد خود سود جست و بر مسلمانان شيعه ي جهان، به ويژه شيعيان عربستان، عراق و لبنان، تأثير محسوسي نهاد، ولي مسلمانان شيعه ي ايران و رهبر آن خود انقلاب را يك انقلاب منحصرا اسلامي مي دانند و آن را همين گونه معرفي مي نمايند؛ زيرا آنچه همه را جمع و متحد كرد اسلام بود، نه چيزي ديگر. بنابراين، بر فرض كه انقلاب اسلامي از اصول و ارزش هاي تشيع برخوردار شده باشد، انقلابي اسلامي است؛ همان گونه كه انقلاب اسلامي به رهبري عثمان دن فوديو و حاج عمرو مهدي در آفريقا، اسلامي بودند، نه انقلاب هاي شافعي، مالكي، حنفي

و مانند آن. (5)

از سوي ديگر، انقلاب اسلامي مدعي است تنها حلقه اي از يك سلسله ي طولاني است كه به وسيله ي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و بلكه به وسيله ي پيامبران پيش از اسلام بنيان گذاري شده و با انقلاب اسلامي ايران نيز تمام نمي شود، بلكه ادامه خواهد يافت. انقلاب اسلامي ايران بخشي از كل انقلاب مداوم پيامبران خدا و بخشي از كل انقلاب مداوم اسلام است كه تا استقرار عدل جهاني و حاكميت موعود مطلق خدا به دست بندگان خالص او و مستضعفان ادامه خواهد يافت. (6)

بنابراين، انقلاب اسلامي نمي تواند محدود به تشيع و شيعه باشد؛ چرا كه انقلاب اسلامي تداوم انقلاب انبيا، تداوم انقلاب اسلام و بازسازي ارزش هاي نبوت عامه و خاصه و امامت عامه و خاصه است و برخلاف كوشش مغرضان، نمي تواند يك انقلاب فرقه اي، نژادي و طبقاتي باشد، مي تواند الگوي خوبي براي انقلاب پيروان ديگر اديان و مذاهب اسلامي وبراي تمام مستضعفان باشد.

بر اين اساس، مي توان گفت: انقلاب ايران نه اولين انقلاب اسلامي است و نه آخرين خواهد بود، و ارزش و اهميت اين انقلاب بيش از همه در اين است كه عملا روش و طرز تفكر جديدي به همراه آورده است. اين روش و طرز تفكر براي تمامي مسلمانان و حتي تمام مستضعفاني كه در پي استقلال و آزادي و عدالت هستند قابل تأمل و تعمق است.

در ادامه، به نفوذ افكار انقلابي انقلاب اسلامي ايران در جهان اسلام و حتي در سطحي وسيع تر، در ميان مستضعفان جهان مي پردازيم: بيداري اسلامي در جهان با نداي انقلاب

اسلامي

انقلاب اسلامي ايران نقطه ي آغاز خيزش تفكر اسلامي است. در حالي كه قرن بيستم با عقب نشيني اسلام، در پي ضعف و ناتواني امپراتوري عثماني آغاز شد. پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال هاي پاياني اين قرن، آغاز دوره ي جديدي از ظهور مجدد اسلام را نويد داد.

انقلاب اسلامي ايران بر اساس مباني عقيدتي، كه در درون خود پنهان كرده بود، از يك سو، واكنشي خشمگينانه نسبت به وضع موجود نشان داد و به نوعي نارضايتي از نظر موجود و جايگاه اسلام معاصر را به منصه ي ظهور گذاشت، و از سوي ديگر، با طرح عقايد روشنگرانه، نارضايتي خود را نسبت به استراتژي در پيش گرفته شده ي ديگر جنبش هاي اسلامي براي رسيدن به مطلوب اسلام ابراز نمود و نداي رهايي از جريان حركت تاريخ بر اساس مفروضات از پيش تعيين شده ي نوگرايي را سر داد كه بر اين اساس، هم خواهان افزايش توان مبارزاتي و تغيير الگوي عمل بود و هم جايگزين مناسبي براي رهايي از وضع موجود و گشايش وضع مطلوب داشت. روش حركت اسلامي در ايران استفاده از نيروهاي بالقوه و تبديل اين نيروها به حالت بالفعل و بسيج انديشه هاي ذخيره شده در درون ملت هاي اسلامي با مديريت همه جانبه و با توان حركتي در حد اعلا و سرعتي به مراتب تندتر از ساير جنبش هاي اسلامي بود. بدين روي، اين حركت اسلامي به عنوان الگويي براي تلاش هاي ايدئولوژيك در ميان ساير ملل اسلامي مورد ملاحظه قرار گرفت و موجب شد تحولي عميق در راهبرد يا شيوه ي عمل و چگونگي تعيين اهداف آنها صورت بگيرد.

حركت اسلامي در ايران، زمينه ي اين ذهنيت را فراهم آورد كه هنوز توان تصور آرماني فراتر از آنچه در گذشته ساير حركت ها در پيش گرفته بودند و امكان دگرگوني و بازگشت به آنچه «دوران طلايي اسلام» گفته مي شود، وجود دارد و شايد اعتقاد به همين توانمندي بود كه روحيه ي ديگر جنبش هاي اسلامي متأثر از انقلاب اسلامي را فزوني بخشيد. (7)

از اين رو، مي توان گفت: مهم ترين تأثير ايران انقلابي بر جهان اسلام و حتي در سطح وسيع تر و در ارتباط با مستضعفان كل جهان، در بعد افكار و ايدئولوژي است.

ايدئولوژي (امام) خميني بامطرح كردن نتايج انحطاط اخلاقي، بي عدالتي اجتماعي - اقتصادي و از همه مهم تر، مسئله ي «افتخار، شأن و احترام» مسلمانان در مقابل دست درازي هاي سياسي - فرهنگي ابر قدرت ها، مسلمانان را در يك سطح شخصي بسيار عميق مورد خطاب قرار مي دهد؛ او به مسلمانان مي گويد كه مي توانند بحران هاي شخصي و وجودي خود را از طريق اعمال نظامي - سياسي و حمله به رژيم هاي نامشروع و حاميان ابر قدرت آنها مرتفع سازند. همين پيوند پويا ميان جراحات شخصي و روحي و برنامه هاي سياسي با توسل به خشونت است كه ايدئولوژي (امام) خميني را به يك نيروي قوي مبدل مي سازد. (امام) خميني با درهم آميختن قلمرو سياسي و معنوي مسلمانان، اين امكان را مي دهد كه دنياي در حال دگرگوني خود را با معنا سازند و در عين حال، هدف سياسي صدور انقلاب اسلامي را گسترده تر سازند. (8)

بدين سان، اندكي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، موجي

فراگير سراسر جهان اسلام را فراگرفت و نه فقط مسلمانان، بلكه تمام مستضعفان جهان را به حركت درآورد؛ چرا كه مخاطب امام، مستضعفان سراسر كره ي زمين بودند:

بايد اين نهضت در تمام عالم، نهضت مستضعف در مقابل مستكبر در تمام عامل گسترده شود. ايران مبدأ و نقطه ي اول و الگو براي همه ي ملت هاي مستضعف است. در تمام اقشار عالم، مسلمين به پا خيزند. بلكه مستضعفين به پا خيزند. وعده ي الهي مستضعفين را شامل است و مي فرمايد كه ما منت بر مستضعفين مي گذاريم كه آنها امام ما بشوند در دنيا و وارث باشند. امامت حق مستضعفين است. وراثت از مستضعفين است. مستكبرين غاصبند، مستكبرين بايد از ميدان خارج شوند. (9) پي نوشتها: 1- رسول جعفريان، «انقلاب اسلامي ايران در دنياي جديد»، مجله ي حضور، ش 30 ، ص 142.

2- حمزه امرايي، انقلاب اسلامي ايران و جنبش هاي اسلامي معاصر، ص 50.

3- همان، ص 51.

4- جان ال - اسپوزيتو، انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن، ص 261.

5- ابوالفضل عزتي، اسلام انقلابي و انقلاب اسلامي، ص 407.

6- همان، ص 403.

7- حمزه امرايي، انقلاب اسلامي ايران و جنبش هاي اسلامي معاصر، ص 177-178.

8- تشيع، مقاومت و انقلاب، ص 84،مقاله ي ماروين زونيس و دانيل برومبرگ، «تشيع به روايت (امام خميني)».

9- امام خميني، صحيفه نور، ج 6، ص 68.

منبع: كتاب ژئوپليتيك شيعه و نگراني غرب از انقلاب اسلامي

انقلاب اسلامي و بيداري اسلامي: تأثير گذاري و نمونه ها

انقلاب اسلامي و بيداري اسلامي: تأثير گذاري و نمونه ها نويسنده:مرتضي شيرودي چكيده

هم اينك گروه هاي اسلامي، فعال ترين جريان هاي سياسي جهان اند. علت اين فعاليت كه جدي و فراگير است، آگاه شدن مسلمانان از عقب

ماندگي ها، توسعه نيافتگي ها و كاستي هاي موجود در جهان اسلام است. اين آگاهي ها، آنان را به جنبش و تلاش بيشتر در يك صدساله اخير، واداشت. اين تلاش، همان پديده ايي است كه جنبش بيداري اسلامي اش مي نامند. حاصل اين جنبش، قيام ها، شورش ها و انقلاب هاي مختلف در سراسر جهان اسلام بود كه گسترده ترين انقلاب برآمده از آن، انقلاب اسلامي است و البته انقلاب اسلامي خود نيز در يك گستره جهاني، به افزايش آگاهي و بيداري اسلامي دامن زد. ابعاد تأثير انقلاب اسلامي بر بيداري عميق و گسترده است. اين تأثيرات در دو بخش تأثيرات كلي (جهاني) و تأثير بنيادي بر برخي گروه هاي اسلامي چون حزب الله و حماس پديد آمد:

واژه گان كليدي: انقلاب اسلامي، بيداري اسلامي، امام خميني (ره)، ايران، جهان اسلام، مسلمانان و جنبش هاي اسلامي. تعريف واژه بيداري اسلامي

بيداري، ضد خواب است، پس بيداري به معناي حيات و زندگي است و نيز، به معناي فعال شدن هوش (آگاهي) به كار مي رود و اسلامي به مفهوم تبعيت و پيروي از آموزه هاي برترين دين الهي است در نتيجه، بيداري اسلامي به معني حيات برتر (برين) و يا تلاش براي دستيابي به آن است و اين حيات، تنها از دين، قابل دريافت است زيرا، خدا به انسان و جهان حيات بخشيده و پيامبرش ما را به آنچه زنده مي كند، فرامي خواند. به بيان ديگر، بيداري اسلامي زنده شدن دوباره در پرتو اسلام اصيل و تجديدحيات اسلام، معنا مي دهد كه در پناه آن، استقلال، عدالت و همه آموزه ها و ارزش هاي متعالي الهي، بار

ديگر زنده مي شود و يا حيات مي يابد. بيداري يا احياگري اسلامي نوعي اصلاح گري ديني است. البته نه آن اصلاح ديني اتفاق افتاده در غرب. در اصلاح ديني به معنا غربي، دين، به گونه ايي دستخوش تغيير و تبديل قرار مي گيرد و در پي آن، جامعه، ديني نمي شود بلكه دين به قلمرو شخصي رانده مي شود و در اين صورت، دين از عرصه حيات اجتماعي بيرون مي رود، اما بيداري و احياگري اسلامي، زنده داشتن انسان و حيات اجتماعي بر مبناي دين و به شيوه ديني است و به همين دليل، بايد غبار از سيماي دين زدوده شود و صورت و سيرت دين هويدا گردد كه در نتيجه اين اقدام، دين به عرصه حيات آدمي باز مي گردد. به سخني ديگر، بيداري اسلامي مهجوريت زدايي از دين يا بازپيرايي و واخواني گزاره ها و آموزه هاي اسلامي از اجمال و ابهاماتي است كه بر سيماي دين نشسته است. (1)

بيداري اسلامي علي رغم تنوع گرايش ها و زيرمجموعه هاي متفاوت، پيام واحدي به تاريخ، مخابره مي كند كه مضمون آن، اين است كه: ما دوباره برگشتيم تا دين را به عرصه زندگي فردي و بيشتر اجتماعي انسان بازگردانيم. اين احساس و خودآگاهي، تركيبي از دو حالت شرمندگي و عزم بازگشت به ارزش هاي ناب و راستين گذشته دارد. شرمندگي در برابر عزتي كه زماني آن را در اختيار داشته و امروز مسلمين، فاقد آن اند و دوم، بازگشت به اسلام به اين معنا كه عقب افتادگي ما ناشي از دور شدن از اسلام است. اگر بخواهيم دو عنصر شرمندگي و بازگشت را

در يك عبارت، جمع بندي كنيم، مي گوييم معنا و پيام بيداري اسلامي اين است كه به اسلام با همه جامعيت آن و با همه ابعادش بازگرديم تا عزت گذشته خويش را باز يابيم و يا به عزت بر بادرفته خويش دست يابيم. همان گونه كه از معنايي كه از بيداري اسلامي كرديم، هويداست، مراد از كلمه بازگشت، سيرارتجاعي و معكوس در تاريخ نيست. يعني مراد از بازگشت، بازگشت به گذشته و سير قهقرايي در تاريخ نخواهد بود بلكه منظور، بازگشت به اسلام، و توبه از كم توجهي به اسلام و يا جبران عمل نكردن كامل به دين نبوي است. يعني بيداري اسلامي مترادف است با اين سخن كه ما فاصله عظيمي در عقيده، اخلاق و عمل اجتماعي از مفاهيم و ارزش هاي اسلامي گرفته ايم و براي جبران كوتاهي هاي چند قرن اخير، بايد تلاش كنيم. هدف از اين بازگشت، ساختن يك تمدن جديد اسلامي با به كارگيري ارزش هاي خالص اسلامي و تجربه انساني تمدن بشري است. نهضت بيداري اسلامي هدفش تشكيل يك تمدن محمدي جهاني است كه در آن، عقلانيت با معنويت، قدرت با اخلاق، دانش با ارش و علم با عمل، جمع شود. (2) تاريخچه بيداري اسلامي

از شرح گذشته آشكار است كه پديده بيداري اسلامي، گرچه ريشه در تاريخ دارد ولي در دهه هاي اخير به دلايل مختلفي چون هجوم استعمار غربي به كشورهاي اسلامي، توسعه يافته است. با مرور تاريخ بيداري اسلامي، هم مي توان به ريشه هاي تاريخي بيداري اسلامي پي برد و هم علت توسعه اش را در دهه هاي اخير دريافت:

با ظهور اسلام، تحولي عظيم در تاريخ

بشريت اتفاق افتاد به آن علت كه: اسلام، مرزهاي نژادي، جغرافيايي و قومي را در نور ديد و برپايه كلمه الله، جوامع مختلف را به يكديگر نزديك كرد و قدرت مادي و معنوي شگرف و شگفت در ايمان آورندگان، به وجود آورد. به ديگر بيان، در ميان اقوامي كه نه بهره اي از فرهنگ و تمدن آن زمان برده بودند و نه داراي قدرت مادي بودند، هم عزت دنيوي پديد آورد و هم آنان را به اوج معنويت برد و نيز، در شرايطي كه هم تمدن يونان در اوج شهرت بود و هم قدرت هايي مانند امپراتوري ايران و روم، ابر قدرت هاي زمان بودند، اسلام ظهور كرد و اولا، آن دو قدرت بزرگ را شكست داد و ثانيا، به سرعت در جغرافياي زمين گسترش يافت و ديري نپاييد كه بخش بزرگي از دنياي آن زمان را در اختيار گرفت. اين گسترش تنها ارضي و مرزي نبود بلكه دنياي فكر و انديشه اسلامي به موازات قدرت نظامي و اقتصادي جهان اسلام توسعه پيدا كرد و اين زماني بود كه اروپاي آن دوران، دوران افول خود را طي مي كرد ولي فرهنگ و تمدن اسلامي همچنان رو به توسعه بود و حتي زماني كه تمدن اسلامي در اوج شهرت و معروفيت خود قرار گرفت، تمدن غرب در خواب فرو رفت به گونه اي كه بعدها غربي ها آن دوران را «عصر تاريكي در غرب»، نام نهادند زيرا در برابر اسلام، آنان چيزي براي ارائه كردن به جهان بشريت نداشتند. جنگ هاي صليبي در حقيقت، پاتكي بودكه غرب به جهان اسلام زد، البته اگرچه در طول دو

قرن نتوانست آنچه را كه از نظر نظامي مي خواست به دست آورد اما با فرهنگ و ادبيات و پيشرفت هاي فكري جهان اسلام به تدريج آشنا شد و اين خودزمينه اي براي بيداري غرب شد. به همين دليل، دوره رنسانس به معني پشت سرگذاشتن عصرتاريكي و آغاز دوره اي بود كه به آن، عصر روشنايي يا روشنگري گفته اند و بدين ترتيب، غربي ها تحت تأثير جهان اسلام و با الگوگيري از آن، كم كم توانستند پيشرفت هاي شگرفي در قرون هفده، هيجده و نوزده به وجود آورند. (3)

در اين دوران به آهستگي جهان اسلام، تحت تأثير دو عامل به خواب فرو رفت و عقب افتاد: يكي استعمار و استثماري بود كه غرب در اين منطقه مهم جغرافيايي و فكري انجام داد و دوم استبداد و انحرافي كه حكام مسلمان به آن روي آوردند و اين دو، موجب دور افتادن مسلمانان از افكار و انديشه هاي ناب اسلامي گرديد و لذا ضربه مهمي بر پيكر جهان ا سلام وارد آمد و اين ضربه، در جنگ جهاني اول به اوج خود رسيد چون كه امپراتوري عثماني عمدتا به همان دو دليل مهم، منقرض شد و مسلمانان پناهگاه اندكي كه عثماني ها فراهم آورده بودند، از دست دادند و لذا تهاجمي دهشتناك از لحاظ نظامي و از لحاظ فكري از ناحيه غرب برجهان اسلام آغاز گرديد به طوري كه مسلمانان بسياري از خودبيگانه شده، اسلام را عامل عقب ماندگي ديده و در نتيجه، نگاه به دست غرب كرده و اميدوار بودند كه شايد با الگو گرفتن از غرب بتوانند عقب افتادگي خود را جبران كنند. البته

در اين دوران، كساني هم بودند كه با هوشياري و درك عميق از اوضاع و شرايط به اين نتيجه دست يافتند: علت عقب افتادگي و به خواب رفتن جهان اسلام، از اسلام نيست بلكه بدان خاطر است كه مسلمانان از اسلام، دور شده و از انديشه هاي اسلامي فاصله گرفته اند. شخصيت هايي مانند سيدجمال الدين اسدآبادي، سيد قطب، حسن البنا و امثالهم در اين دوره و در اين راستا، تلاش زيادي كردند تا مسلمانان را از خواب سنگين بيدار و به آنها بفهمانند كه علت شكست و عقب افتادگي آنها چيست و چه بايد كرد؟ (4)

آخرين ضربه اساسي كه جهان غرب برجهان اسلام زد شكل دادن و تحميل، صهيونيسم بود كه بذر آن را در سرزمين مقدس فلسطين كاشت. در اين زمان، آرنولد توين بي-مورخ معروف انگليسي- در بررسي تمدن ها و در كتاب تمدن در بوته آزمايش، جمله بسيار مهم و تاريخي زير را مطرح ساخت: پان اسلاميزم خوابيده است اما اگر مستضعفين جهان بر ضدسلطه غرب، شورش كنند و تحت يك رهبري قرار گيرند، اين خفته، بيدار خواهد شد و بانگ اين شورش، ممكن است در برانگيختن روح نظامي اسلام مؤثر افتاد و اسلام بار ديگر براي ايفاي نقش تاريخي خود، قيام كند. (5)

پيش بيني توين بي در 1979 با انقلاب اسلامي ايران كه انفجار نور بود، به وقوع پيوست. انقلابي كه با دست خالي و با تكيه بر شعار الله اكبر و بازگشت به ارزش هاي اسلامي در مقابل همه قدرت هاي بزرگ و ابر قدرت ها ايستاد و توانست نه تنها نقطه عطفي در تاريخ تحولات ايران بلكه نقطه عطفي

در جهان اسلام و بلكه در كل تاريخ بشري گردد. با اين حركت، آن خفته، بيدار شد و به سرعت در سراسر جهان اسلام گسترش پيدا كرد و لذا هنوز دو سالي از انقلاب نگذشته بود كه در لبنان، عده اي جوان با ايمان، پنج قدرت بزرگ آن زمان را كه در آن كشور پايگاه داشتند، يعني آمريكا، انگليس، فرانسه، ايتاليا و اسرائيل را به زانو درآورند و بدون دادن كوچك ترين امتيازي، آن ها را وادار به فرار كردند. در افغانستان، امپراتوري انگليس و روسيه به زانو درآمده و اينك مي رود كه امپراتوري آمريكا را از حمله و اشغال افغانستان پشيمان نمايد و به شكست آن كشور در اين بخش از جهان منجر شود. در تركيه، الجزاير و ساير كشورهاي اسلامي، تنها بانگي كه امروز بلند مي شود نداي اسلام است و در فلسطين اشغالي، انتفاضه، امان را از صهيونيسم و امپرياليسم گرفته است. بنابراين بايد گفت: اگر آمريكا امروز به فكر تداوم اشغال عراق است، هدف واقعي اش ضربه زدن به بيداري و آگاهي اسلامي است. در واقع، مسلمان ها بيدار شده اند و بر پايه سه اصل مهم، كار بزرگ خويش آغاز كرده اند: يكي، «بازگشت به اسلام ناب» كه همين اسلام، در دوره هاي اوليه اسلامي توانست بر قدرت هاي بزرگ آن زمان غلبه كند، دوم، «وحدت جهان اسلام» است كه امپرياليسم و استعمار، ساليان دراز سعي كرد با تكيه براصولي چون تفرقه بينداز و حكومت كن، بين فرقه هاي مختلف اسلامي فاصله بيشتر بيندازد. سوم، «استكبار ستيزي» و مقابله با كفر و الحاد و طاغوت و طاغوتيان زمان است.

اين حركت يقينا به پيروزي اسلام و شكست استكبار ختم خواهد شد. (6) دليل تأثير گذاري انقلاب اسلامي بر بيداري اسلامي

آن گاه كه معمار انقلاب اسلامي مي كوشيد بر بيدارسازي مستضعفان و مسلمانان، تأثير بگذارد شايد اين سئوال به ذهن مي آمد كه دليل يا دلايل اين تأثيرگذاري چيست؟ بخشي از پاسخ هايي كه مي توان به اين پرسش داد عبارت است از:

1. تأثير حضرت امام خميني از جنبه ديني و اسلامي بر مسلمانان، كم نظير است. در واقع، از قرن پانزدهم در دنياي غرب و شايد كمي پس از صدر اسلام، شخصيتي را نمي بينيم كه اين همه، نهضت، افكار و عملكرد و راهبردهايش در سطح جهان اعم از جهان غرب (ليبراليسم)، جهان شرق(كمونيسم) و جهان اسلام تأثير گذاشته باشد.

2. حضرت امام خميني، مفهوم و معناي قدرت را در سطح جهاني و نيز، در جهان اسلام، تغيير داد. معناي قدرت قبل از او بر منابع مادي تكيه داشت ولي پس از انقلاب اسلامي ايران و تأثير گفتمان حضرت امام بر جهان، معنا و تعريف قدرت از تكيه بر منابع ملموس (مادي) به غيرملموس (معنوي) از قبيل عقايد، پرورش افكار و اطلاع رساني، تغيير پيدا كرد.

3. در شش و هفت قرن گذشته، يك شخصيت ديني و علمي كه انقلابي كند، ملتي را رهبري نمايد، همه و حتي مخالفينش، مشروعيت و مقبوليت او را كاملا تصديق كنند، پيدا نمي شود. به واقع، مي توان گفت: مشروعيت سياسي و ديني امام در سطح جهان و در قرون اخير، بي نظير بود.

4. با مطالعه زندگي رهبران انقلاب هاي گذشته در مي يابيم، هيچ يك از آن ها به

توانايي امام خميني در برقراري ارتباط صميمانه و مردمي با مستضعفين و ديگر طبقات اجتماعي در ايران نمي رسند. ايشان بيش از هر قائد ديگري موفق شد پيام هاي قرآني را به زبان بسيار ساده به توده هاي مسلمان برسانند و اين از اسرار بزرگ پيروزي انقلاب اسلامي به شمار مي رود.

5. زندگي بي تجمل وي، صلاحيت رهبري مستضعفان و توده هاي مسلمان را به او عطا كرد. درواقع، زندگي او همواره بي تجمل بود،

چه موقعي كه يك طلبه ساده بود و چه زماني كه مرجع تقليد انسان هاي زيادي قرار گرفت و چه هنگامي كه خود را در رأس هرم قدرت يافت. به علاوه، تقوا و اخلاق اسلامي امام خميني تأثيرات فراوان و شاياني بر مردم گذاشت و اين تأثير، انسان هاي زيادي را به حركت و قيامي واداشت كه امام منادي آن بود.

6. امام خميني، تنها به امت و تمدن اسلامي و نجات آن از گمراهي و عقب ماندگي مادي و معنوي نمي انديشيد بلكه در فكر نجات همه ملت ها و تمدن ها بود. پيامش به گورباچوف و پاپ، گوياي دغدغه انساني و الهي وي در نجات انسان ها و فرهنگ هايي بوده كه از جاده هدايت انسان به سوي سعادت دنيا خارج شده بودند. اين دلسوزي، ارتباط و تأثير انقلاب اسلامي ايران را با ساير بخش هاي جهان برقرار كرد.

7. امام خميني هم بر جهان شمولي نهضت اسلامي مردم ايران تأكيد مي كرد و آن را تنها مختص مسلمانان جهان نمي ديد و هم، جهان شمولي الگوهاي غربي را رد مي نمود و توانايي الگوهاي غربي را براي هدايت و نجات

انسان ها نمي پذيرفت در حالي كه در ميان خيلي از متفكرين مسلمان، اين اصرار (جهان شمولي اسلام) و اين نوع نظريه پردازي (ناتواني غرب در اداره جهان) به چشم نمي آيد.

8 . امام خميني تنها متفكري است كه در پنج يا شش قرن گذشته، هم به نظريه پردازي انقلاب پرداخته و هم خود آن را به عرصه عمل آورد. در تاريخ، كمتر مي يابيم انسان هايي را كه هم بنويسند كه چرا بايد انقلاب كرد و بعد خودشان، به ميدان آيند و انقلابي كه از آن سخن مي گفتند را پديد آورند. در حقيقت، پيوندنظر و عمل، از دلايل مهم موفقيت امام در برپايي انقلاب اسلامي است. بهره گيري از دين در ايجاد تحول اجتماعي مطلوب، مهم ترين تأثير امام خميني و انقلاب اسلامي بر جنبش گران مسلمان و جنبش بيداري اسلامي است در حالي كه قبل از آن و در فضاي جهاني آلوده به ليبراليسم و كمونيسم، كمتر كسي به توانايي دين در پديدآوري انقلاب ايمان داشت. برپايه تكيه بر دين به مفهوم فوق، مفاهيم قدرت دگرگون شد و مسلمانان دريافتند، قدرت واقعي تكيه بر قدرت الهي است و به كمك چنين قدرتي مي توانند به حقوق از بر بادرفته خويش دست يابند. امام خميني به همه مسلمانان و مستضعفان نشان داد، تنها راه دست يابي به: مشروعيت و مقبوليت، زندگي ساده و بي آلايش، نجات انسان ها و تمدن ها و تركيب سازي نظر و عمل برپايه آخرين دين الهي يعني اسلام است. ديني كه براي همه جهان، برنامه و سخن دارد. به ديگر سخن، امام و انقلاب اسلامي ايران به خوبي

نشان دادند كه تنها راه نجات، اسلام است و اين رمز بيدارشدن جهان خسته از گمراهي مسلك ها و مكتب هاي ديگر است. (7) مصداق هايي از تأثير انقلاب اسلامي بر مسلمانان

تأثير انقلاب اسلامي بر بيداري اسلامي را مي توان در دوبخش كلي و نشانه هاي عيني اين تأثير، پي گرفت. در بخش نخست، تنها به اثرات كلي انقلاب اسلامي بر هوشياري مسلمان ها اشاره مي شود و در بخشي كه در پي آن مي آيد، به دو نمونه عيني، ملموس و پراهميت از آثار انقلاب اسلامي بر جهان اسلام مي پردازيم:

هوشياري سياسي: مردان و زنان ايراني از فرداي پيروزي انقلاب اسلامي، با ايجاد تشكل هاي متعدد انقلابي و خودجوش، باب ارتباط و تبادل آراء و تجارب با مردان و زنان در اقصي نقاط جهان را گشودند كه اين مسأله خشم و عكس العمل هاي تند بسياري از محافل غربي را كه در شعار و به دروغ، زن ومرد را فعال و حاضر درصحنه مي خواهند، برانگيخت، ولي مردان و زنان ايراني بدون توجه به برآشفتگي غرب، به صدور معنوي بيداري اسلامي ادامه دادند تا حدي كه به بركت الگويي كه انقلاب اسلامي براي حضور سياسي اجتماعي مرد و زن ارائه داد، زنان لبناني به تدريج به آن چه از دست داده بودند، آگاه شدند و آن را بار ديگر به دست آوردند. جنبش بيداري، زنان لبناني را به كلاشينفك و بمب هاي مولوتوف مجهز كرد. زنان تركيه هم برپايه بيداري اسلامي، هم حجاب را مي خواهند و هم حضور در اجتماع را، يعني اين كه زنان نمي خواهند با پذيرفتن حجاب از جامعه قطع

رابطه نمايند و اين همان الگويي است كه زنان انقلابي ايران به آن عمل مي كنند. به همين روي، يك زن بنگالي بر آن بود: زنان مسلمان چيزي بيشتر از برابري مورد نظر قوانين غربي مي خواهند و آن، اين كه خواهان ايفاي نقش فعال تري در زندگي مذهبي و اسلامي هستند. (8)

تنها زنان مسلمان نبودند كه هويت اسلامي خود را در پرتو بيدارگري زنان انقلابي ايران بدست آوردند، بلكه ده هاهزار زن غربي در نهضت اخلاقي واسلامي، ارزش هاي الهي اسلام را كشف كردند و به دين اسلام مشرف شدند. مثلاً نزديك به صدهزار نفر آلماني به اسلام گرويدند كه بيش از نيمي از آنان را زنان تشكيل مي دهند، اين زنان همانند زنان تازه مسلمان شده آمريكايي، نه تنها مراقب پوشش اسلامي خود هستند، در خورد و خوراك خود براساس اسلام هم دقت بسيار دارند، آن ها حتي در انتخاب برنامه هاي تلويزيوني، دقت زياد به خرج مي دهند، و اغلب از تماشاي سريال هاي ضداسلامي يا ضداخلاقي اجتناب مي كنند. فعاليت اجتماعي اين دسته از زنان، معمولاً با گرد آمدن در خانه هاي همديگر شكل مي گيرد و گاه هم در بيرون از خانه، به دور هم جمع مي شوند و به فعاليت هاي اجتماعي مي پردازند. (9)

برخي در تأثير بيداري زنان ايراني بر بيداري اسلامي شك دارند! اما يك روزنامه آلماني در اين باره توضيح قابل قبولي ارائه مي كند و آن كه نخست مي پرسد چرا بيداري اسلامي و جنبش حمايت از حجاب در دهه 1340/1960 اتفاق نيفتاد؟ سپس پاسخ مي دهد: مگر اين كه بگوييم: حجاب زنان ايران پس

از انقلاب اسلامي در اين امر دخالت دارد. در واقع، در تمام دنيا به ويژه در دنياي اسلام، زنان در عرصه زنده كردن ارزش هاي اسلامي، در حال ايجاد و اداره جنبشي هستند كه قبل از انقلاب 1357/1979 ايران وجود نداشت. (10)

پوشش اسلامي: تصويري كه انقلاب اسلامي از زن ارائه كرده دو تأثير مهم برجاي گذاشته است: اول-جهان دريافته كه زن مسلمان ايراني خانه نشين و منفعل نيست. خانم دانيل كشار، مدير جشنواره مونتران كانادا معتقد است: تصويري غلط از حضور زنان در ايران، در ذهن خارجي ها وجود دارد، غربي ها فكر مي كنند كه زنان ايراني فعاليت هاي اجتماعي چنداني ندارند و در خانه نشسته اند و تنها به خانه داري مشغولند. (11)

دوم- نگرش هاي منفي درباره زنان مسلمان كاهش يافته است. روزنامه نيويورك تايمز، جنبش احياي حقوق اسلامي زنان در كنفرانس جهاني پكن را جالب ترين پديده كنفرانس معرفي مي كند كه همه جهانيان را سخت تأثير قرار داد، زيرا سخنراناني كه از دنياي اسلام آمده بودند، حرف هاي مهمي درباره زنان داشتند. (12) در اين كنفرانس، سخنراني يك زن محجبه ايراني، تأثير خوبي در تبليغ حجاب اسلامي برجاي گذاشت. قضاوت ها هم نشان مي دهد كه حضور جهاني زنان مسلمان ايران، توأم بامؤفقيت بوده است. به اين جهت مي توان گفت: تلاش زن ايراني ارائه يك الگوي مشاركت سياسي- اجتماعي براي زن مسلمان به جهانيان مؤفق بوده است. در واقع، آنچه در ايران پس از انقلاب اسلامي درباره زنان رخ داده، در همه جاي جهان تأثير گذارده است.(13)

دنياي اسلام تأثير بيشتري از الگوي حجاب اسلامي زنان پس از انقلاب ايران پذيرفته

است از جمله: ليز ماركوس از فعالان جنبش هاي زنان در اندونزي، بي پرده اعتراف مي كند كه به دليل اثرمستقيم پخش تصاوير زنان ايراني در رسانه هاي گروهي كشورش، رويكرد به حجاب اسلامي در اندونزي بيشتر شده، و به تدريج تقليد از حجاب بانوان ايراني در آن كشور به يك مد تبديل گرديده و اينك در ميان دانشجويان دانشگاه ها هواداران بسيار يافته است. زنان انقلاب اسلامي، الگويي براي زنان ترك شده و آنان را به شعارگويي در خيابان ها و رعايت پوشش اسلامي واداشته و پوشش زنان انقلابي و مسلمان ايران، برلباس و به ويژه روسري در بعضي از كشورهاي خليج فارس، به طرزعميقي تأثير گذاشته است. در سال هاي اخير، تعداد دانشجويان با حجاب در دانشگاه هاي اردن افزايش يافته. در ليبي، گرايش به حجاب اسلامي بالا رفته، بنابراين، ترديدي نيست كه حجاب اسلامي ايراني به اقصي نقاط جهان و به ويژه به كشورهاي اسلامي سرايت كرده است. (14)

حجاب زنان جمهوري اسلامي به شيوه هاي مختلفي به وراي مرزهاي ايران رفته است مثلا، بخشي از اشاعه حجاب ايران اسلامي از طريق فيلم هاي ايراني اتفاق افتاده. رويكرد به حجاب اسلامي ايراني به استثناي تبديل آن به نماد مخالفت با دولت ها، دلايل ديگري هم دارد. از جمله:

1.پوشش اسلامي به عنوان اظهار وجود فردي يا مذهبي به كار مي رود.

2. توجه به حجاب، پاسخي به جنبش افسار گسيخته فمينيسم است.

3. مهم تر از همه، دليل گرايش و تشرف به دين مبين اسلام است. (15)

اتحاد دين و دولت: هم اينك جريان هاي اسلامي در ميان مهم ترين گروه هاي سياسي جهان قرار دارند. اين

جريان هاي مذهبي بر اين اعتقادند كه سياست و مذهب ارتباط تنگاتنگ دارند. اين باور متأثر از انقلاب اسلامي و نظريه جهان گرايي (تلفيق دين و سياست در عرصه جهان) آن است. به بيان ديگر، از همان روزهاي نخستين پس از پيروزي انقلاب اسلامي، امام خميني (ره) نظريه جهان گرايي انقلاب اسلامي را به عنوان عالي ترين و وسيع ترين مظهر پيوند دين و دولت مطرح ساخت، وي براساس آموزه هاي ديني بر اين باور بود: اراده مستضعفان سرانجام رهبري جهان را از آن خود خواهد كرد و حتي نويد مي داد وعده خداوند بزودي تحقق خواهد يافت و محرومان جايگزين ثروتمندان خواهند شد. البته پي بردن به همراهي اسلام گرايي (دين) و جهان گرايي (سياست) در انديشه انقلاب اسلامي دشوار نيست، زيرا تأسيس امت اسلامي كه مي تواند مسلمانان را صرف نظر از مليت هاي مختلف و نيز موانع قومي و سياسي موجود به هم پيوند دهد، از ارزش ها و شعارهاي انقلاب اسلامي است. به علاوه، تأكيد شديد انقلاب اسلامي به لزوم پيروي از كتاب مقدس (قرآن) و احكام اسلامي، شكي باقي نمي گذارد كه اين انقلاب در پي تحكيم جهاني اصول بنيادين اسلام در جهان است. اين پديده همان چيزي است كه برخي از انديشمندان مغرب زمين و از جمله هنيز در سال 1372/1993 آن را تجديد حيات جهاني مذهب (اسلام) خواند. (16)

به همين دليل (پيوند خوردن مذهب و سياست اسلامي ناشي از انقلاب اسلامي) دولت آمريكا را بر آن داشت كه اسلام گرايي را از عوامل نابودي جهان بخواند و فعالان مسلمان را به عنوان رزمندگان شركت كننده در جنگ اسلام

و غرب نام ببرد. رهبران اتحاد جماهير شوروي سابق نيز، ترس خويش از اسلام انقلابي الهام يافته از انقلاب اسلامي و خطرات آن براي شوروي را كتمان نمي كردند. بعدها يك تحليل گر آمريكايي از اين پديده به عنوان انتفاضه جهاني يادكرد. نتيجه اين كه هم شرق و هم غرب، اسلام سياسي (اسلام معتقد به پيونددين و سياست (ناشي از انقلاب اسلامي را خطر عمده اي براي منافع خود تلقي مي كردند، و هر كدام تلاش بسياري انجام دادند تا از دشمنان جنبش هاي اسلامي سياسي حمايت نمايند. (17)

هانتينگتون در سال 1372/1993 و در راستاي تعميق بخشي به دشمني غرب با اسلام سياسي ملهم از انقلاب اسلامي، گفت: بلوك اسلامي كه خود را رقيب كهن غرب مي داند، خطر اصلي فرا روي نظم جهاني آمريكايي است كه آن، دين و سياست را جدا از هم مي خواهد. در واقع بعد از مرگ كمونيسم، اسلام شخصيت اصلي سناريوي موردنظر آمريكاست. توجه شديد غرب به اين مسأله، ظاهراً پاسخي است به آنچه كه يك انديشمند غربي (لارونس) در 1369/19990 آن را ضربه انقلاب 1357/1979 ايران، شگفتي پديده امام خميني (ره) و دشواري كنار آمدن با اسلام گرايي ايراني مي خواند. از اين رو، پس از انقلاب اسلامي مطالعات وسيعي براي شناخت رابطه بين دين و دولت الهام گرفته از انقلاب اسلامي در آمريكا به مركزيت دانشگاه شيكاگو آغاز گشته است، ولي با هم ديدن و با هم خواستن دين و سياست در دنيا (مانند جنبش الهيات رهايي بخش آمريكاي لاتين) و به ويژه دنياي اسلام (مانند حماس و حزب الله) به يك ارزش نهادينه تبديل شده است.

(18)

اسلام مبارز: انتخاب اسلام براي مبارزه با استبداد و استكبار تحول نويني است كه پس از انقلاب اسلامي روي داده، قبل از آن حتي گروه هاي سياسي ايراني چون مجاهدين ديروز و منافقين امروز هم اعتقاد راسخي به توانا بودن اسلام در مبارزه عليه بيداد و ستم نداشتند، ولي انقلاب اسلامي ايران نشان داد كه اگر اسلام به خوبي تفسير شود مي تواند مقتدرترين رژيم هاي سياسي را براندازد و خود بر جاي آن، حكومت تشكيل دهد. اين حادثه مورد توجه گروه ها و جنبش هايي قرار گرفت كه سال ها به دليل انتخاب ناسيوناليسم، كمونيسم و غيره توفيقي در نيل به آرمان هاي سياسي خود نداشتند. در اين ميان، تبديل مسأله فلسطين از يك مسأله ناسيوناليستي و كمونيستي به يك مسأله اسلامي يكي از برجسته ترين ارزش هايي است كه از انقلاب اسلامي به عاريت گرفته شد. بنابراين، جنبش فلسطين براي خارج شدن از بن بست مبارزه بي فرجام خود، اسلام را تنها ابزار كارآمد يافته است. (19)

نشانه هايي بسيار از تغيير ماهيت جنبش فلسطيني در دست است كه انتفاضه و شيوه و ويژگي هايش، يكي از آن هاست. وابسته نبودن انتفاضه به گروه هاي داخلي و كشورهاي خارجي و جايگزيني يك روش همه جانبه سياسي، نظامي و فرهنگي به جاي روش هاي صرفاً مسلحانه يا مسالمت آميز، تبديل مساجد به منابع الهام بخش روحيه جهاد اسلامي، ثبات و پيوستگي مبارزان، گسترش شمار مساجد به عنوان پايگاه مجاهدان، توسعه حضور مردم در نمازهاي جمعه و جماعات، انتشار مجله هاي انقلابي چون الطليعه الاسلاميه و حمله مكرر به مشروب فروشي ها در دو دهه اخير،

از نشانه هاي رويكرد جنبش فلسطين به اسلام و به كارگيري شيوه هاي اسلامي انقلاب اسلامي ايران در مبارزه عليه اسرائيل است. (20) در واقع و همان گونه كه يكي از رهبران فلسطيني گفته است، انقلاب ايران بود كه عصر جديدي را پيش روي جنبش فلسطين گشود و باعث شد كه مسأله فلسطين تنها از زوايه اسلام نگاه شود. (21)

بنابراين، انقلاب اسلامي برداشتي نوين از اسلام و قرآن در جهان، جوامع اسلامي و نيز در جامعه سنّي مذهب فلسطين پديدآورد؛ چنان كه روند مخالفت با دولت هاي فاسد و سركوب گر را تشديد كرد، به مبارزه آشكار عليه آموزه هاي تحميلي ضدديني دامن زد، تلاش براي تحقق برابري و عدالت اجتماعي را شدت بخشيد، واكنش مسلمانان در برابر غرب و غرب زدگي را توسعه داد و يأس و نااميدي سال هاي پاياني دهه 1350/1970را از عرصه مبارزه حذف كرد. در واقع انقلاب اسلامي ايران، اين حقيقت را كه اسلام راه حل و جهاد وسيله اصلي است، به سرزمين هاي در حال مبارزه بااستكبار به ويژه كشورهاي مسلمان برد. (22)

گرايش به حكومت الله: نظام اسلامي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران شكل گرفت. به صورت بهترين الگو و مهم ترين خواسته سياسي مبارزان مسلمان درآمد. يكي از رهبراي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق در اين باره گفت: «ما در آن موقع مي گفتيم، اسلام در ايران پيروز شده است. و به زودي و به دنبال آن در عراق نيز پيروز خواهد شد. بنابراين، بايد از آن درس بگيريم و آن را سرمشق خود قرار دهيم. (23)

به بيان ديگر، انقلاب اسلامي، حدود 5/1 ميليارد مسلمان

را برانگيخته و آنان را براي تشكيل حكومت الله در كره زمين به حركت درآورد اين رويكرد، در اساس نامه، گفتار وعمل سياسي جنبش هاي اسلامي سياسي معاصر به شكل هاي مختلفي مشاهده مي شود.

علاقه جنبش گران مسلمانان به ايجاد حكومت اسلامي به صورت هاي مختلف ابراز شده است، از جمله: بعضي از گروه هاي اسلامي با ترجمه كتاب حكومت اسلامي امام خميني (ره) (مانند اليسار الاسلامي مصر) و يا با تأكيد بر جمهوري اسلامي ايران به عنوان تنها راه حلّ (مانندجبهه نجات اسلامي الجزاير) علاقه مندي خود را براي برپاكردن يك حكومت اسلامي ابراز كرده اند. آيت الله محمدباقر صدر هم قبل از شروع جنگ تحميلي در تلاش بود، رژيم عراق را سرنگون و يك حكومت اسلامي به شيوه حكومت ايران يعني جمهوري اسلامي برپايه ولايت فقيه به وجود آورد. (24)

برخي از حركت هاي ديگر اسلامي براساس اصل ولايت فقيه و قبول آن، از رهبري انقلاب اسلامي ايران پيروي مي كنند. اين دسته از گروه ها، دو گونه اند. دسته اي كه از لحاظ عقيدتي و مذهبي خود را مقلد رهبري انقلاب اسلامي ايران مي دانند (مانند جنبش امل در لبنان)، و دسته اي كه هم از لحاظ سياسي و هم مذهبي، از رهبري انقلاب اسلامي ايران تبعيت مي كنند (مانند جنبش حزب الله لبنان) (25)

گروه ها و سازمان هاي اسلامي مذكور، براي نيل به يك نظام مبتني بر اسلام، شيوه و روش هاي مختلفي را در پيش گرفته اند.برخي تنها از طريق اقدام قهرآميز و مسلحانه (مانند حزب الله حجاز) و كودتا (مانند جنبش آزادي بخش بحرين) درصدد نابود كردن رژيم حاكم بوده

اند. در نقطه مقابل، گروه هايي قرار دارند كه شرايط فعلي را براي دست زدن به اقدامات مسلحانه مساعد نمي دانند، و با توسل به شيوه هاي مسالمت آميز از قبيل شركت در انتخابات پارلماني در پي تغيير نظام موجود هستند (مانند حزب اسلام گراي رفاه)، اما گروه هاي ديگر هم وجود دارند كه به هر دو روش پايبندند، جنبش حزب الله نمونه اي از اين گروه هاست كه در مصاف با اسرائيل و حكومت ماروني لبنان و به منظور استقرار حكومت اسلامي به دو روش متمايز و در عين حال مكمل هم، يعني جنگ با اسرائيل و شركت در انتخابات مجلس لبنان روي آورده است. (26)

ساختار شكني: انقلاب اسلامي به صور مختلف به شكستن ساختارهاي پذيرفته شده جهاني دست زد و البته ساختارهاي ارزشي جديدي را جايگزين ساختارهاي پيشين ساخت از جمله:

1. در انديشه مدرنيته براي انتقال جامعه سنتي به مدرن، نياز به يك الگوي جهاني توسعه است، آن هم الگويي برگرفته از غرب پيشرفته، چرا كه عقيده بر اين است كه دنياي غيرعربي توسعه نيافته، بايد همان مسير توسعه در اروپا و آمريكا را بپيمايد.در اين ديدگاه، نوسازي با دنيا گرايي مفرط همراه است، و ليكن انقلاب اسلامي ايران مباني توسعه غرب را زير سؤال برد و فرياد زد كه دين جهت گيري هاي اساسي درخصوص اداره دنيا دارد، البته دنيا گرايي افراطي را هم نفي مي كند. به اين صورت، انقلاب اسلامي ارزش نويني در توسعه آفريد و آن كه در توسعه اجتماعي نيازي به توسل به الگوهاي غربي نيست. (27)

2. انقلاب اسلامي در ايران در دوره اي به وقع پيوست كه

جريان پست مدرنيسم در ربع آخر قرن بيستم وارد مرحله جديدتر و جدي تر شده بود. از اين رو، انقلاب اسلامي ايران به عقيده بسياري از انديمشندان غرب، انقلابي است پست مدرنيسمي و لذا در روايت و تفسير مدرنيته جاي نمي گيرد، و به همين دليل انقلاب اسلامي ايران مورد توجه افرادي چون ميشل فوكو، دريدا، ادوارد سعيد و... قرار گرفت. فوكو از جمله اشخاصي بود كه يافته هاي نظري خود را در انقلاب اسلامي پيدا كرد و با چاپ مقالاتي، حمايت خود را نسبت به مردم ايران نشان داد، اگرچه با حملات شديد و تند هم كيشان خود مواجه شد. به نظر او، انقلاب اسلامي در ايران در قالب معنويت گرايي سياسي جاي مي گيرد، در حالي كه عنصر معنويت قرن ها در غرب به فراموشي سپرده شده بود. بنابراين، انقلاب اسلامي نظريه و ديدگاه انقلاب، توسعه و زندگي بدون معنويت را طرد كرد و فضاي ارزشي تازه اي را به روي جهانيان گشود كه در آن هم به نيازهاي مادي و هم به نيازهاي معنوي پاسخ داده مي شود. (28)

3. تا پيش از پيدايش انقلاب اسلامي، عمده نظريه پردازان انقلاب در عرصه جامعه شناسي گرايش هاي ساختار گرايانه داشتند يعني سعي مي كردند با بررسي گزينشي انقلاب ها به يك تئوري دست يابند تا بتوانند هر انقلاب جديدي راكه در جهان رخ مي دهد با آن تبيين و حتي وقوع آن را پيش بيني كنند. خانم اسكاچپول از جمله اين نظريه پردازان بود كه انقلاب ها را عملي اتفاقي و خارج از اراده مي دانست و بر آن بود كه انقلاب ها مي

آيند نه اين كه ساخته شوند، ولي با پيروزي انقلاب اسلامي ايران كه با نوعي ساخته شدن و معماري همراه بود، اسكاچپول تئوري خود را به اين صورت تغيير داد: انقلاب ها مي آيند نه اين كه ساخته شوند الا انقلاب اسلامي ايران. بنابراين، انقلاب اسلامي نشان داد كه مي توان يك پديده عظيم اجتماعي را ساخت و اين ارزش و مفهوم جديدي است كه انقلاب اسلامي به عرصه تئوري پردازي جهاني عرضه كرده است. (29)

توجه به مردم: مردمي بودن كه يكي از ويژگي ها و ارزش هاي انقلاب اسلامي ايران است، در جنبش ها و گروه هاي سياسي متعددي راه يافته است. به عبارت ديگر، اين جنبش ها و گروه ها دريافته اند كه اسلام توانايي بسيج توده هاي مردم را دارد. بر اين اساس، آن ها از اتكاء به قشر روشنفكر به سوي اتكاء به مردم گرايش يافته اند و در نتيجه، پايگاه مردمي خود را گسترش داده اند. به عقيده دكتر حسن الترابي رهبر جبهه اسلامي سودان، انقلاب اسلامي انديشه كار مردمي و استفاده از توده هاي مردم را به عنوان هديه اي گران بها به تجارب دعوت اسلامي در جهان اسلام عطاء كرد. گرايش به انديشه كار مردمي، جنبش هاي اسلامي را به سوي وحدت طلبي مذهبي و قومي سوق داده، اين امر، جنبش هاي اسلامي سياسي را از اختلاف و تفرقه دورتر ساخته و آن ها را از تشكيلات قوي تر، امكانات وسيع تر، حمايت گسترده تر و پايداري بيشتر برخوردار ساخته است. (30)

نمونه هاي فراواني از رويكرد به مردم در حركت هاي سياسي ديده مي شوند از جمله: مردم

مسلمان تركيه قبل از كودتاي 1359 آن كشور، به خيابان ها مي ريزند و شعار استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي سرمي دهند. مردم كشمير در راهپيمايي دويست هزار نفري 1369 شعار الله اكبر و خميني رهبر را مطرح كردند. جنبش جهاد اسلامي فلسطين بر آن است كه فلسطيني ها همان شعارهايي را سر مي دهند كه انقلاب اسلامي منادي آن بود. آن ها فرياد مي زنند، لا اله الا الله، الله اكبر، پيروزي از آن اسلام است. در واقع، آن ها شعارهاي قوم گرايي و الحادي را به دور انداختند، و شعارهاي انقلاب اسلامي را برگزيدند. در سال هاي 1369 تا 1379 در خيابان هاي كيپ تاون آفريقاي جنوبي شعار و نداي الله اكبر، بسيار شنيده شد. اين يادآور و مؤيد اين كلام رهبري انقلاب است كه فرياد الله اكبر مردم الجزاير بر پشت بام ها درس گرفته از ملت انقلابي ايران است. (31)

انقلاب اسلامي به جهانيان آموخت كه مشروعيت نظام سياسي بايد بر آراي واقعي مردم استوار باشد و به همين دليل بودكه اصل خود را به رفراندوم گذاشت، به رفراندوم گذاشتن يك نظام نه فقط عملي شگفت، شجاعانه و سخني نو، بلكه انديشه اي بود كه فراتر از دموكراسي غربي است، و از اين رو، به عنوان بديلي براي جهان خسته از ليبرال دموكراسي مطرح شد. در اين انقلاب، حتي مردم خبرگاني را انتخاب مي كنند تا تدوين قانون اساسي براساس رأي مردم باشد. پس از تدوين نيز، مراجعه به آراي عمومي صورت مي گيرد. در اوج جنگ، امام اجازه نداد مجلس از حق قانوني خود براي استيضاح اولين رييس جمهور بگذرد. اجازه

نداد پيشنهاد دولت نظامي به بهانه بهتر اداره شدن جنگ، طرح گردد، حتي اجازه نداد، مخارج انتخابات در دوران جنگ و تحريم، صرف جبهه ها شود، بلكه برعكس توصيه مي كردكه حتي يك روز، انتخابات مجلس شورا، مجلس خبرگان، و رياست جمهوري عقب نيفتد. (32)

اشاعه دين گرايي: در قرن بيستم كمونيسم و فاشيسم به عنوان ايدئولوژ هاي سكولار در جهان مسيحيت سر برآورند. با شكست فاشيسم (1324/1945) و كمونيسم (1370/1991) نظام دموكراسي ليبرال خود را بي رقيب مي ديد اما انقلاب اسلامي نظام ليبرال دموكراسي را به چالش طلبيد، زيرا رويداد انقلاب اسلامي، نظريه و تئوري پردازان ليبرال را كه معتقد بودند با دين نمي توان به اداره حكومت پرداخت، و دين به تدريج اهميت سياسي اجتماعي خود را از دست مي دهد باطل ساخت. به بيان ديگر، مدت ها در رابطه با توسعه اجتماعي اعتقاد بر اين بود كه ملت ها به طور اجتناب ناپذير، همزمان با مدرن شدن، سكولار مي شوند، ولي انقلاب اسلامي پيام و ارزش ديگري را به جهان عرضه كرد و اين كه: اجتماعاتي كه به دين روي مي آورند لزوماً همگام با مدرن شدن سكولار نمي شوند. به همين دليل، هم در كشورهاي پيشرفته، و هم در جهان در حال توسعه، تعداد كثيري از مردم معتقد شدند كه مي توانند با عضويت در گروه ها و يا جنبش هاي ديني، به طور مؤثرتري هدف هاي مادي و معنوي خود را دنبال كنند. (33)

بعد از جنگ سرد، ارزش هاي دين گرايانه و دين مدارانه انقلاب اسلامي گسترش يافت زيرا وسايل ارتباط جمعي چون تلگراف، تلفن و به ويژه، اينترنت، فاكس

و ايميل توسعه بيشتري پيدا كرد. به ديگر بيان، توسعه وسايل ارتباط جمعي موجب شد ارتباط بين جوامع ديني و غيرديني و همكاري فعالان مذهبي و سياسي، بيش از گذشته، در زمينه هاي مختلف افزايش يابد. همچنين پس از جنگ سرد مسائل جديدي در روابط بين المللي پديد آمد از جمله محيط زيست، داروهاي غير مجاز، ايدز، تروريسم، مهاجرت، پناهندگان و حقوق بشر، كه مي طلبيد براي حل و فصل آن ها، حضور فعالان ديني با هدف هاي سياسي تشديد گردد، در حالي كه دموكراسي آمريكايي توانايي خود را در حل آن ها نشان نداده است. (34)

به هر روي، اكنون دين در ابعاد ملي، فراملي (منطقه اي و جهان) تأثير قدرتمندي بر روي سياست دارد. مهم ترين جلوه اين تأثير را بايد در بنيادگرايي ديني ديد. بنيادگرايي ديني، دلالت بر نوعي استراتژي ويژه دارد كه مي كوشد هويت دين داران را به عنوان يك جمعيت و يك گروه در مقابل كساني كه مي خواهند آنان را به محيط غيرديني بكشانند، حفظ كند. گاهي اوقات يك چنين حالت تدافعي ممكن است تغيير يابد و منجر به نوعي تهاجم سياسي شود كه در جست و جوي تغيير نظام هاي سياسي يا اجتماعي و اقتصادي موجود است. البته مجدداً بايد تأكيد كرد كه پديدار شدن دوباره دين، يا بنياد گرايي ديني به عنوان يك اصل در سياست جهاني، بيش از آن كه به فروپاشي كمونيسم مربوط باشد، به پيروزي انقلاب اسلامي برمي گردد. از اين رو، به راه انداختن جنگ عليه ايران كه از حمايت كشورهاي قدرتمند جهان برخوردار بود را مي توان اقدامي براي سركوب يا متوقف

كردن بنيادگرايي اسلامي برآمده از انقلاب اسلامي تلقي كرد. (35)

الگوي جديد جهاني: انقلاب اسلامي در پي ايجاد يك نظم جهاني برپايه دين در جهان است. براي تحقق اين هدف، دو استراتژي (راهبرد) را در پيش گرفته است. نخست از يك برنامه كوتاه مدت پيروي مي كند كه در اين برنامه كوتاه مدت، مي كوشد به مقابله با جهاني سازي به مفهوم غربي بپردازد و در اين راه، در تلاش است از به ثمر نشستن يك نظام جهاني مبتني برآموزه ها و ارزش هاي غربي جلوگيري نمايد. دوم، انقلاب اسلامي در مواجهه با جهاني شدن غربي و يا تضعيف آن، از يك برنامه درازمدت تبعيت مي كند و اين برنامه عبارت است از اين كه: ارائه تصويري از نظام مطلوب و آرماني اسلامي تا ميل به آن را در مسلمانان و مستضعفان جهان برانگيزد. انقلاب اسلامي اميدوار است با برانگيختن اشتياق به حكومت جهاني مطلوب (اسلامي) انگيزه و حركت در مشتاقان براي دسترسي به آن آغاز شود. (36)

نظام جهاني مطلوب از ديدگاه انقلاب اسلامي نظامي است كه برپايه موارد زير شكل مي گيرد:

1. اين نظام كه از آن مي توان به نظام امامت و امت يادكرد، به زعامت امام معصوم تشكيل مي شود و امام با بهره گيري از علم لدني، معصوميت و امدادهاي الهي، نظام عادلانه اي را پايه ريزي مي كند، و تمام ملت ها، دولت ها و سرزمين هارا تحت عنوان امت واحد به سوي كمال انساني و اسلامي سوق مي دهد. نتيجه اين كه رهبري و امامت در نظام جهاني اسلام، از سه ويژگي برخوردار است: اولاً، رهبري، مركز و قطب ايدئولوژيك،

عقيدتي، معنوي و سياسي به شمار مي رود. ثانياً، رهبر، منتخب پيامبر و يا منتخب مستقيم (نواب خاص) و غيرمستقيم (نايبان عام) امام معصوم است. ثالثاً، تحقق امامت و به دست گرفتن حكومت، به پذيرش مردم مرتبط است. (37)

2. جامعه جهاني اسلامي، جامعه اي همگون و متكامل، شكوفا كننده استعدادها و ارزش هاي انساني و واجد استقلال كامل است و نيازهاي بنيادين و اساسي فطري و روحي انساني در آن برآورده مي گردد. در اين نظام از تعلقات ملي و ناسيوناليستي، رهبري هاي چندگانه و مزورانه، قانون هاي خطاپذير بشري، حاكميت شيطان و انسان كه ريشه منازعات، مخاصمات، مشاجرات و مجادلات جهان است، خبري نيست. (38)

3. انسان ها در جامعه جهاني مطلوب اسلامي، اعمال حاكميت و قانون خدا بر روي زميني را به رهبر برگزيده و الهي وا مي گذارند. در واقع، حاكميت الهي به صورت اراده امام تجلي مي يابد و مرزهاي اعتباري و قراردادي موجود و حاكم بر دنياي كنوني، زايل مي شود. (39)

ويژگي هاي نظام جهاني مطلوب اسلامي با ويژگي هاي نظام هاي گذشته، حال و حتي نظام هاي احتمالي آينده قابل مقايسه نيست. ممكن است، ويژگي هاي اين نظام ها، شباهت هاي ظاهري، لفظي و شكلي داشته باشد، ولي از لحاظ محتوايي هيچ شباهتي با هم ندارند. اين نظامي است كه انقلاب اسلامي مروج و منادي آن در جهان است و به علت ويژگي هاي الهي و انساني اش به بديل جهاني شدن مزورانه و فريب كارانه غربي درآمده است و به همين علت سردمداران جهاني شدن غربي، انقلاب اسلامي را تنها رقيب خود معرفي كرده اند زيرا اين انقلاب درصدد

است ارزش هاي جديدي را در پهنه اداره جهان، جايگزين ارزش هاي قبلي غربي نمايد.

ستيز با استكبار: انقلاب اسلامي استقلال را از مهم ترين اصول توسعه و وابستگي را از اساسي ترين علت عقب ماندگي معرفي كرد و بارها در اين باره به ملت ها و دولت هاي دربند جهان سوم و جهان اسلام هشدار داد. امام خميني (ره) بر اين باور بود كه اسلام مخالف و منكر وابستگي صنعتي، زراعتي (كشاورزي)، اداري، اقتصادي و فرهنگي است و البته وابستگي فكري را مهم تر از ساير وابستگي ها مي دانست و آن را مبداء ديگر وابستگي ها مي شمارد، و هشدار مي داد كه استقلال با وابستگي قابل جمع نيست و تا زماني كه استقلال در همه ابعاد اجتماعي اتفاق نيفتد نمي توان كشوري را مستقل ناميد. (40)

مواضع و تلاش امام خميني (ره) كه با استقلال ايران از سلطه آمريكا همراه شد، به پيدايش جرأت و اعتماد به نفس ملت ها در برابر زورگويي ابرقدرت ها و شكستن بت هاي ظالمانه و بالندگي نهال قدرت واقعي انسان ها و سربرآوردن ارزش هاي معنوي و الهي گرديد. (41)

به اعتقاد مقام معظم رهبري، استقلال خواهي انقلاب اسلامي چنان تأثير گذاشته كه برخي را وادار به اعتراف كرده به عنوان مثال، يكي از رهبران كشورهاي واقع در شرق آسيا در جريان اجلاس سران كشورهاي اسلامي در خطاب به معظم له، علت فقر كشورش را وابستگي سرمايه هاي موجود در كشورش به سرمايه دارهاي صهيونيستي و آمريكايي دانست. مقام معظم رهبري نتيجه مي گيرد كه استكبار وقتي منافعش ايجاب كند نه به ملتي، نه به اقتصادي، نه به فرهنگي،

نه به مردمي و نه به كسي رحم نمي كند. (42)

امروز ديگر شكي باقي نمانده كه ايستادگي هاي دولت و ملت ونزوئلا در مقابل آمريكا، متأثر از انقلاب اسلامي است. كاسترو به پشت گرمي حمايت هاي جمهوري اسلامي (نظام برآمده از انقلاب اسلامي) به رويارويي انقلاب و كشورش با آمريكا ادامه مي دهد. حزب الله لبنان با درس گيري از استقلال طلبي انقلاب مردم ايران مي كوشد استقلال لنبان را در مقابل رژيم صهيونيستي حفظ كند، مسئولان سوريه بارها اعلام كرده اند درس ايستادگي در برابر اسرائيل غاصب را از انقلاب ايران آموخته اند. رزمندگان افغان بااتكاي به درس هاي انقلاب 1357 ايران توانستند روس ها را از سرزمني خود بيرون نمايند و به استقلال خود دست يابند. دستيابي ايران به استقلال سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي شيوه ايران انقلابي، به الگويي براي رزمندگاني تبديل شده كه هم اينك در عراق، سودان، فلسطين و... با سلطه گران بر آب و خاك خود مي جنگند. جالب آن كه آن ها در جنگ با متجاوزين با كشورشان با همان شعارها (مرگ بر آمريكا) شيوه ها (بسيج مردمي)، سلاح ها (تسليحات سبك و متعارف) و سمبل ها (توسل و توكل به خدا) انقلاب اسلامي مي رزمند، و همين هاست كه استكبار را نگران وقوع يك يا چند پيروزي ديگر مشابه به پيروزي انقلاب اسلامي ايران مي كند. (43)

نتايجي كه بايد از رابطه و يا تعامل انقلاب اسلامي با بيداري اسلامي دريافت، فراوان و متعدد است، از جمله:

1. بيداري اسلامي اگرچه قدمتي طولاني يا حداقل قدمتي صدساله دارد، ولي انقلاب اسلامي در گسترش و تعميق آن نقش تعيين كننده

داشته است.

2. اثرگذاري انقلاب اسلامي بر بيداري اسلامي از جهات مختلف تأييد مي شود، مثلا از سخنان امام خميني و نيز از، مواضع مقام معظم رهبري و هم چنين از رشد تحولات اسلامي در دهه هاي اخير، تأثير انقلاب ايران بر جنبش بيدارگري اسلامي هويداست. اين در حالي كه انقلاب اسلامي بارها اعلام كرده كه هيچ تلاشي براي صدور انقلاب در دستور كار ندارد بلكه بر اين باور است كه پيام هاي انقلاب اسلامي به جهت ارتباط با فطرت انساني و وحي الهي، نيازي به صدور به مفهوم فيزيكي ندارد. نتيجه

انقلاب اسلامي و بيداري اسلامي، بررسي دو نمونه انقلاب اسلامي ارزش هايي چون حجاب، پيوند دين و سياست، اسلام به عنوان تنها راه مبارزه و ميل به حكومت اسلامي را در جهان زنده و يا خلق كرد، بدون آن كه ناچار شود و يا نيازي ببيند در اين راه به اقدام فيزيكي (نظامي) متوسل گردد. اين مسأله نشان مي دهد كه ارزش هاي اسلامي به دليل انطباق با فطرت انساني، در توسعه و تعميق تنها به يك احياءكننده نياز دارد، البته ارزش هاي ناشي از انقلاب اسلامي در سرزمين هاي اسلامي بيش از ممالك اثر گذاشت و گسترش يافت، بي شك يكي از مهم ترين علل آن، وجود عنصر اسلام و وجوه مشترك فراوان بين اسلام كشورهاي اسلامي و اسلام در ايران انقلابي است از جمله در لبنان و فلسطين.

الف- حزب الله به شدت تحت تأثير امام خميني (ره) و رهنمودهاي مقام معظم رهبري قرار دارد. در واقع برجسته ترين تأثير خارجي انقلاب اسلامي را مي توان در چهره و وجود حزب الله ديد. چرا

انقلاب اسلامي به اين ميزان بر جنبش اسلامي حزب الله تأثير گذاشته است؟ در پاسخ به اين سئوال، مباحث زير را مرور مي كنيم:

بين ايرانيان و لبناني ها، علقه هاي فراواني چون پيوندهاي تاريخي علما و مردم جبل عامل با ايران دوران صفويه، فعاليت هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي روحاني بلند آوازه ايراني امام موسي صدر به عنوان رهبر شيعيان لبنان، تشكيلات برجاي مانده از او يعني جنبش امل،حضور شيعيان بسيار در لبنان، وجود دشمن مشترك (اسرائيل) حمله اسرائيل به جنوب لبنان، كمك هاي انسان دوستانه جمهوري اسلامي ايران به محرومان لبناني، مهاجرت و سكونت دائم تعدادي از اتباع لبنان در ايران و... وجود دارد. اين پيوندها باعث شده است كه انقلاب اسلامي ايران بيش از هر جاي ديگر، در لبنان تأثير بگذارد. اين تأثير، در زمينه هاي متعددي مشاهده مي شود. در زمينه فرهنگي، تعداد زيادي از تصاويربزرگ امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري در نقاط مختلف لبنان به چشم مي خورد. بر روي ديوارهاي آن كشور، عكس شهدايي ديده مي شود كه جان خود را در راه مبارزه عليه آمريكا و رژيم صهيونيستي (دشمن شماره يك ايران) از دست داده اند. مردان با ظواهر اسلامي در خيابان ها در رفت و آمد هستند. زنان ملبس به حجاب اسلامي اند و در اجتماعات عمومي، جايگاه نشست و برخاست زنان از مردان جداست، و مردم لبنان از ايران به عنوان يك دولت انقلابي و اسلامي حمايت مي كنند. (44)

در لبنان، حزب الله بيش از هر گروه سياسي اسلامي ديگر، تحت تأثير انقلاب اسلامي ايران قرار دارد. علاو بر زمينه هاي مشترك موجود بين ايران

و لبنان، انگيزه هاي ديگري موجب چنين تأثير شگرف شده است. اين انگيزه ها را مي توان در پذيرش رهبري انقلاب اسلامي به عنوان رهبر ديني و سياسي از سوي حزب الله و كمك هاي ايران به حزب الله ديد. هم چنين، حزب الله از لحاظ اقتصادي و اجتماعي بااعطاي كمك هاي تحصيلي به مستضعفان، توزيع داروي رايگان بين بيماران، تقسيم آب بين نيازمندان، ارائه خدمات درماني به محرومان، البته در پرتو حمايت ايران، به شدت فعال است. در عين حال، از لحاظ نظامي از اسلحه و جنگ جدا نيست. بلكه برپايه اصل جهاد، همواره آماده پاسخ گويي به حمله احتمالي دشمن صهيونيستي است، و در اين باره، اعضاي حزب الله لبنان براساس شعار اسلامي امام خميني (ره) يعني اسرائيل بايد از بين برود، قسم ياد كرده اند كه جنگ با اسرائيل را تا آخرين لحظه ادامه دهند. در بعد فرهنگي، حزب الله شعارهايي را از انقلاب اسلامي به عاريت گرفته و سمبل هاي انقلاب اسلامي را سمبل خود مي داند. پيروزي حزب الله در دودهه از فعاليتش عليه اسرائيل، در مقايسه با فعاليت 40 و 50 ساله ساف، نشان از سودمندي استفاده از شعارهاي اسلامي و به كارگيري جهاد مقدس عليه اشغال گران و عدم اتكاء به كشورهاي ديگر در مبارزه ضداسرائيلي دارد. (45)

حزب الله لبنان در بعد سياسي هم به شدت از انقلاب اسلامي ايران تأثير پذيرفته است، رهبري انقلاب ايران را در دو بعد سياسي و مذهبي و برپايه اصل ولايت مطلقه فقيه پذيرفته. به همين جهت از مواضع منطقه اي و جهاني جمهوري اسلامي ايران حمايت به عمل مي آورد، و

در پي تأسيس حكومت اسلامي مشابه جمهوري اسلامي در لبنان است. يكي از رهبران جنبش اسلامي لبنان برعقيده است: «ما به جهان اعلام مي كنيم كه جمهوري اسلامي مادر ماست. دين ما، ملكه ما، خون ما و شريان حيات ماست. (46)

اولاً، به مبارزه رنگ اسلامي زد، شعارهاي اسلامي برگزيد، جهاد عليه اشغال گران را اعلام و ادامه داد.

ثانياً، بدون اتكاء به كشورهاي ديگر، مبارزه خود را اداره كرد و آن را به انجام رسانيد. كه هر كه يك از اين دو علت توفيق نيز، برگرفته از انقلاب اسلامي ايران است.

ب- بيداري اسلامي در فلسطين نيز، مرهون انقلاب اسلامي است. همچنين، سهمي قابل توجه از بيداري اسلامي در فلسطين، متأثر از اقدامات جمهوري اسلامي ايران درباره فلسطين است كه پذيرش مقامات بلندپايه فلسطيني در روزهاي آغازين پيروزي انقلاب اسلامي، تبديل كنسول گري اسرائيل به سفارت فلسطين، اعطاي لقب سفير به نماينده ساف در ايران، اعلام آخرين جمعه ماه مبارك رمضان به عنوان روز جهاني قدس، ارائه كمك هاي مالي و انسان دوستانه، حمايت ها و پشتيباني هاي ديپلماتيك و سياسي از جنبش فلسطين، مخالفت با طرح هاي سازش و صلح خاورميانه و تأسيس صندوق حمايت از مردم فلسطين، بخشي از اين اقدامات به شمار مي رود. (47)

انقلاب اسلامي ايران انگيزه اصلي خيزش و رستاخيز اسلامي در فلسطين اشغالي، به ويژه در نوارغزّه و كرانه باختري رود اردن محسوب مي شود. شيخ عبدالعزيز عوده، رهبر معنوي جنبش جهاد اسلامي، مي گويد: «انقلاب امام خميني، مهم ترين و جديدترين تلاش در بيدارسازي اسلامي براي اتحاد ملت هاي مسلمان بود.» و نيز برژينسكي، مشاور امنيت ملي دولت كارتر مي

نويسد: «تجديد حيات اسلام بنيادگرا در سراسر منطقه با سقوط شاه و تشنجات ناشي از ايران امام خميني، يك مخاطره مستمر براي منافع ما در منطقه اي كه حيات جهان غرب كاملاً به آن وابسته است، ايجاد كرده است. (48)

بنابراين، انقلاب اسلامي برداشتي نوين از اسلام و قرآن در جوامع اسلامي و نيز در جامعه سنّي مذهب فلسطين پديد آورد؛ چنان كه روند مخالفت با دولت هاي فاسد و سركوب گر را تشديد كرد، به مبارزه آشكار عليه آموزه هاي تحميلي ضدديني دامن زد، تلاش برا ي تحقق برابري و عدالت اجتماعي را شدت بخشيد، واكنش مسلمانان در برابر غرب و غرب زدگي را توسعه داد و يأس و نااميدي سال هاي پاياني دهه 50 تا 70 را از ميان برد. يكي از مهم ترين علت هاي ناكامي ساف در مبارزات ضداسرائيلي نيز، برخوردار نبودن از درك شرايط نويني بوده است كه انقلاب اسلامي در جهان آفريد. ولي به عكس ساف، حركت اسلامي نوين فلسطين، شيوه هاي انقلاب اسلامي را مبناي مبارزات ضد صهيونيستي خويش قرار داده است. شيخ اسعد تميمي، از رهبران جنبش فلسطيني، بر آن است كه تا زمان انقلاب ايران، اسلام از عرصه نبرد اعراب عليه اسرائيل غايب بود وحتي مسلمانان در عرصه واژگان، مثلاً به جاي واژه جهاد از واژه هايي همچون نضال (مبارزه) و كفاح(پيكار) بهره مي جستند و انقلاب ايران، اين حقيقت را كه اسلام راه حل و جهاد وسيله اصلي است، به سرزمين فلسطين برد. شيخ عبدالله شامي، چهره برجسته اصول گراي فلسطيني مي گويد، پيروزي انقلاب اسلامي در ايران اثري ژرف بر انقلاب و بر مردم فلسطين

داشته است و پس از آن مردم فلسطين دريافتند كه براي آزادي فلسطين به قرآن و سلاح نيازمندند. اين انديشه، نخست در حركت جهاد اسلامي فلسطين راه يافت و سپس همين سازمان بذر آن را در سرزمين فلسطين افشاند. (49) پي نوشتها: 1. مفهوم شناسي بنيادگرايي اسلامي اثر غلامرضا بهروز لك منتشره در سايت باشگاه.

2. همان.

3. نهضت بيداري اسلامي اثر حميد مولانا منتشره در سايت امت اسلامي.

4. همان.

5. همان.

6. بيداري اسلامي، خودشناسي و دفاع از آن، اثر فهمي هويدي منتشر شده در سايت مركز اسناد انقلاب اسلامي.

7. مولانا، همان.

8 . معصومه راغبي، چهره زن ايراني در مطبوعات بيگانه، ويژه نامه ماهنامه پيام زن، دفتر سوم، فروردين 1384، ص111. همان، به نقل از: روزنامه ساندي تلگراف مورخ 1993/8/22.

9. همان به نقل از: روزنامه ساندي تلگراف مورخ 1993/8/22.

10. همان به نقل از: روزنامه گاردين مورخ 2004/1/20.

11. معصومه عسگري، انقلاب اسلامي و ارائه الگويي مطلوب از زن مسلمان، ويژه نامه ماهنامه پيام زن، دفتر سوم، فروردين 1384، ص 96.

12. راغبي، همان به نقل از: روزنامه نيويورك تايمز آمريكا مورخ 1996/5/12.

13. عباس دلال، زن در جامعه معاصر ايراني، «ويژه نامه ماهنامه پيام زن»، دفتر سوم، فروردين 1384، ص 162.

14. محبوبه پلنگي، «زنان ايراني از نگاه زنان غيرايراني، گذري كوتاه،» ويژه نامه ماهنامه پيام زن، دفتر سوم، فروردين 1384، ص 186.

15. همان.

16. يحيي فوزي، انديشه سياسي امام خميني، قم: نشر معارف، 1381، مبحث دين و سياست.

17. ري كيلي و فيل مارفيلت، جهاني شدن و جهان سوم، ترجمه حسن نورائي بيدخت و محمدعلي شيخ عليان، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1380، ص 265.

18. همان.

19. امام خميني، فلسطين از ديدگاه

امام خميني، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1369، ص 204.

20. كليم صديقي، نهضت هاي اسلامي و انقلاب اسلامي، ترجمه هادي خسروشاهي، تهران: اطلاعات، 1375، ص 70.

21. فتحي ابراهيم شقاقي، انتفاضه طرح اسلامي معاصر، ترجمه انتشارات بين المللي الهدي، تهران: هدي، 1371، ص 123.

22. جميله كديور، رويارويي انقلاب اسلامي با آمريكا، تهران: اطلاعات، 1374، ص 97.

23. محمدحسين جمشيدي، «ارتباط انقلاب اسلامي ايران و جنبش شيعيان عراق،» مجموعه مقالات انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، ج 2، قم: نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، 1374، ص 391.

24.حميد احمدي، انقلاب اسلامي و جنبش اسلامي در خاورميانه عربي، «مجموعه مقالات پيرامون جهان سوم»، تهران: سفير، 1369، ص 117.

25. دستاوردهاي عظيم انقلاب شكوهمند اسلامي در گستره جهان، تهران: سازمان ارتباطات فرهنگي، بي تا، ص 3.

26. همان.

27. فرامز رفيع پور، توسعه و تضاد، تهران: دانشگاه شهيدبهشتي، 1376، ص 12.

28. همان.

29. عبدالوهاب فراتي، رهيافت هاي نظري برانقلاب اسلامي، قم: معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي، 1377، ص 184.

30. حسين دهكردي، «انتفاضه فلسطين مولود اصول گرايي اسلامي معاصر،» فصل نامه علوم سياسي، شماره 14، تابستان 1380، ص 199.

31. جمشيدي، همان.

32. امام خميني، صحيفه نور، جلدها و صفحات مختلف.

33. بريان وايت، ريچارد ليتل و ميشل اسميت، دين در جهان، ترجمه منيژه جلالي، روزنامه همشهري، 20 فروردين 1381، ص 6.

34. جيمز كرث، «مذهب و جهان» ترجمه حميد بشيريه، ماهنامه دانشگاه در آئينه مطبوعات، شماره 89 ،12 اسفند 1380، ص 15.

35. ژيل كپل، اراده خداوند: يهوديان، مسيحيان و مسلمانان در راه تسخير دوباره جهان، ترجمه عباس آگاهي، تهران: دفتر نشر فرهنگي اسلامي، 1370، ص 30.

36. رحيم كارگر، آينده جهان، قم:

بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود، 1383، ص 101.

37. محمد حكيمي، «جهاني سازي اسلامي و جهاني سازي غربي»، فصل نامه كتاب نقد، شماره 24-25، پاييز و زمستان 1381، ص 105.

38. همان.

39. بهروز لك، همان.

40. امام خميني، صحيفه نور، ج 1، همان، ص 109.

41. مقام معظم رهبري، سخنراني 14 تير 1380.

42. همان، سخنراني 1 فروردين 1377.

43. ايووربنسون، «ايران: نگاهي به انقلاب اسلامي،» ترجمه وحيدرضا نعيمي، همشهري ديپلماتيك، نيمه دوم بهمن 1382، ص 12.

44. دستاوردهاي عظيم انقلاب شكوهمند اسلامي ايران، همان.

45. همان.

46. كديور، همان.

47. كديور، همان، ص 97.

48. همان، ص 114.

49. همان.

منبع: فصلنامه ي مربيان

تأثير انقلاب اسلامي بر سوريه

تأثير انقلاب اسلامي بر سوريه سوريه

تأثير انقلاب اسلامي در سوريه ويژگي كاملاً مجزايي دارد و محسوس ترين نمود آن، تبديل دو دولت به متحدان تقريباً استراتژيك بوده است. پديده ي صدور انقلاب به عنوان اولين و طبيعي ترين مولود انقلاب اسلامي، به طور متعارف پيامي براي اتحاد و جذب امت اسلامي و نفي دولت هاي مستبد و وابسته در جهان اسلام و دنياي عرب بود. هم گرايي و تقارب انقلاب اسلامي و دولت جمهوري اسلامي با دولتي كه رسماً پايبند ايدئولوژي ناسيوناليستي - سوسياليستي بعث بود، بعيد و بر خلاف عرف مي نمود.

عوامل زير مي تواند اين مسأله را توجيه نمايد:

1. دولت سوريه به رهبري حافظ اسد به دلايل مختلف، آخرين سنگر از كشورهاي عربي بود كه همچنان در مقابل اسرائيل ايستاده بود. لذا با توجه به آرمان هايي كه انقلاب اسلامي عليه اسرائيل داشت، از اين لحاظ بين دو كشور همسويي وجود داشت و تضعيف دولت سوريه به وسيله امواج صدور انقلاب، به نفع اسرائيل تمام مي شد.

2. حافظ اسد از اقليت

علويان سوريه مي باشد و شخصاً فردي بالنسبه متعادل بوده كه از مقبوليت مردمي نيز بي بهره نبوده و در حزب و ارتش موقعيت محكمي داشته است.

3. در جنگ عراق عليه ايران، حافظ اسد به دلايل مختلف از ايران حمايت مي كرد و اين امر به خصوص در شرايطي كه صدام مي خواست با عربي - عجمي كردن جنگ، حمايت بيش تري از دنياي عرب به دست آورد، براي ايران بسيار ارزنده و اساسي بود.

4. سوريه بدلايل خاص خودش، كانال حضور ايران را در عرصه لبنان تأمين و تضمين كرد. اين امر موجب پيدايش حزب الله، تشديد حركت اسلامي در فلسطين اشغالي و اعمال فشار بر اسرائيل شد و تمام اين جريانات از نظر صدور انقلاب بسيار موفقيت آميز و ارزنده تلقي مي شد.

5. ترس و فشار مستمر اسرائيل كه به طور جدي موجوديت سوريه را همواره تهديد كرده است، سبب شد كه دولت و ملت آن كشور چندان فرصت رويارويي با يكديگر پيدا نكنند و به آن هم نينديشند. در حالي كه صدور انقلاب اسلامي ممكن بود اين وفاق نسبي را بر هم زده و به نفع اسرائيل تمام شود. در عين حال دولت سوريه با تقرب به جمهوري اسلامي عملاً فرصت بسط اسلام گرايي را سد كرد.

6. مسلمانان منطقه عربي - آسيايي بر خلاف مسلمانان منطقه ي عربي - آفريقايي، به دلايل تايخي و جغرافيايي، حساسيت بيش تري به ايران دارند كه دو مقوله به آن اشاره دارد:

1. حساسيت عربي - عجمي.

2. حساسيت شيعه - سني.

لذا اين حساسيت ها زمينه ي اثر گذاري انقلاب اسلامي ايران و اثرپذيري مردم مسلمان اين منطقه را

كاهش مي دهد.

با اين وجود، با توجه به فعاليت ديرينه ي اخوان المسلمين و دايره ي حضور و نفوذ آنان در سوريه، در توالي انقلاب اسلامي، در بين مسلمان شمال سوريه جنبشي ظاهر شد كه توسط دولت سركوب گرديد و به دليل هم گرايي هايي كه بين ايران و سوريه وجود داشت، دولت جمهوري اسلامي عكس العملي نشان نداد كه ظاهر اسلام گرايان را ناخشنود كرده است.

سند شماره 3280 سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي با استناد به يكي از منابع وزارت ارشاد در سال 1363 در اين رابطه چنين مي نويسد:

مردم شهرهاي حماه و حلب و حمص، متدين ترين و مذهبي ترين مردم كشور سوريه هستند به طوري كه در حماه شايد زن بي حجاب ديده نشود و مردمشان بسيار متعصب هستند و براي هيأت هاي ايراني كه عازم سوريه مي شوند اين سه شهر زمينه مناسبي براي تبليغ و باز نمودن حوادث و واقعيت هاي جمهوري اسلامي ايران است. چرا كه هنوز مسايلي هستند كه براي آن مردم مبهم باقي مانده. مانند روابط ايران با دولت سوريه و موضع گيري ايران نسبت به اخوان المسلمين كه در اين زمينه بايد احساسات آنها را رعايت كرد؛ چون عده اي از آنها به غير از شيعيان بر اين باورند كه جمهوري اسلامي رژيمي است كه طايفه اي است و تعصب شيعه گري در آن حاكم مي باشد.

ولي اين واقعيت را هم نبايد فراموش كرد كه اكثر مردم عوام از ايراني ها استقبال مي كنند و ايران را تنها كشوري مي دانند كه اسلام در آن حاكم است. (1)

هراير دكمجيان در كتاب خود تعامل متغيرهاي مورد بحث

را به شرح زير تشريح و تحليل مي كند:

مدارك موجود نشان مي دهد كه جبهه اسلامي و نيز خود اخوان المسلمين به دليل زيان هاي سنگيني كه در سال 83 - 1981 بر آنان وارد شد و نيز اختلافات ميان رهبران بلند پايه شان در حال حاضر يك دوره زوال را طي مي كنند. يكي از علل عمده اختلاف به روابط جبهه با قدرت هاي خارجي، به ويژه عراق، اردن و ايران مربوط مي شود. اختلاف ويژه ميان معتقدين به اصول، به رهبري عدنان تملكه و سازش طلبان به رهبري عدنان سعد الدين به وقوع پيوسته است. نزديكي سعد الدين به عراق و اردن با نياز اخوان مبني بر كسب حمايت خارجي در رويارويي با دولت اسد كه با ايران شيعي كنار آمده سازگار است. در واقع رابطه ايران با اخوان المسلمين سوريه مايه طعنه و نااميدي بوده است. در حالي كه اخوان با شور و هيجان از انقلاب ايران استقبال كردند، از نزديكي آيت الله خميني با حافظ اسد و بي اعتنايي آيت الله خميني نسبت به جنبش اسلامي در سوريه شديداً احساس نااميدي كردند.

عليرغم سياست هاي ايران، تملكه از سازش با رژيم عراق سر باز زد و اين امر خود حاكي از پاكي و اصيل بودن ايده اليسم فعالان جوان تر اخوان است. چرا كه آنها صدام حسين را يك حاكم ضد اسلامي مي دانند و در خفا از آيت الله خميني طرفداري مي كنند. (2)

در جمع بندي و نتيجه گيري از چگونگي بازتاب انقلاب اسلامي در كشورهاي عربي آسيا به چند نكته اصلي اشاره مي شود:

1. اعراب اين منطقه با مركزيت عربستان،

خود را خاستگاه اصلي اسلام مي دانند و به طور سنتي و تاريخي، علمداري و پيشوايي ديگر ملل مسلمان را در احياي اسلام به راحتي پذيرا نيستند.

2. قاطبه ي مردم اين بلاد داراي مذهب تسنن بوده و نسبت به آن تعصبي ويژه، فراتر از ديگر ملل مسلمان دارند. لذا به راحتي نمي توانستند پذيراي انقلاب اسلامي با محتوايي از تشيع باشند.

3. تعصبات قومي يعني عربي - عجمي ديدن مسائل نيز از ديگر موانع براي اثر گذاري انقلاب اسلامي ايران بود.

4. تحميل جنگ از سوي رژيم بعثي صدام مي تواند برآيند موانع فوق به اضافه ي ساير عوامل فرا منطقه اي باشد.

5. مسائل و منافع بسيار حياتي بازيگران بزرگ جهاني در منطقه خليج فارس و خاورميانه و تهديدات بالفعل و بالقوه انقلاب اسلامي براي آنها، بر اهميت و حساسيت پديده صدور انقلاب در اين حوزه مي افزايد.

6. اما جوار و قرب جغرافيايي و اشتراكات تاريخي، وجود اماكن مقدسه ديني و مذهبي طراز اول در بين منطقه، تجاوز اسرائيل و مظلوميت ملت فلسطين و اقليت هاي عظيم شيعه، همه و همه از عواملي هستند كه در بررسي تأثيرات فرا مرزي انقلاب اسلامي، به منطقه غربي آسيا اهميت و اولويت مي بخشد.

7. تجليل از براندازي رژيم شاهنشاهي طرفدار غرب و آمريكا، شكوه و عظمت قبضه قدرت توسط مسلمانان و ابهت تشكيل و احياي دولت اسلامي، به عنوان آثاري از بازتاب انقلاب اسلامي در ذهنيت و ذائقه ي توده ها و نخبگان غرب آسيا قابل تذكر است.

8. پيدايش گرايش هاي قومي و محسوس اسلامي در مبارزات ملت هاي فلسطين و لبنان كه در شكل گيري انتفاضه و تأسيس حزب

الله مشهود است از ديگر نشانه هاي اثر گذار انقلاب اسلامي است.

9. گسترش مطالبات مردمي و ناگزيري دولت ها به پاسخ گويي به آن و نياز به داشتن مشروعيت ديني و مردمي از شاخصه هاي قابل ذكر ديگر است كه مؤيد اثرگذاري انقلاب اسلامي است. جوامع و جنبش ها

از تأثيرات انقلاب اسلامي ايران در سوريه به عنوان بهترين نمونه مي توان از تحرك دوباره جنبش اخوان المسلمين در سالهاي 1980 و 1982 ياد كرد كه تقريباً پس از يك دهه ركود، تحت تأثير انقلاب اسلامي ايران، مبارزات و فعاليت هاي خود را گسترش داد و نبرد مسلحانه وسيعي عليه رژيم بعث سوريه آغاز كرد. (3)

جنبش اسلامي سوريه درصدد برآمد تا به روش انقلاب ايران، يك انقلاب اسلامي نيز در سوريه ايجاد كند. البته لازم به ذكر است كه اختلافات بين دولت سوريه و جنبش اخوان المسلمين در اين كشور از زمان روي كار آمدن حزب بعث در اين كشور آغاز شده بود، ليكن تحت تأثير انقلاب اسلامي ايران، اين رويارويي و اختلافات وارد مرحله جديدتر و شديدتري شد و به سمت مبارزات مسلحانه عليه دولت سوريه سوق پيدا كرد كه هدف آن براندازي دولت و ايجاد يك حكومت اسلامي در اين كشور بود. در مقابل دولت سوريه نيز عكس العمل شديدي در برابر مخالفان از خود نشان داد و به مقابله و سركوب شديد مخالفان و جنبش اخوان المسلمين پرداخت.

از طرفي مبارزان سوري كه مبارزات خود را بر حق و آن را در راستاي تحقق يك انقلاب اسلامي در سوريه مي دانستند، متوقع كمك، همكاري و همدردي از طرف رهبران انقلاب اسلامي ايران بودند وانتظار

داشتند كه انقلاب اسلامي دولت سوريه را در مورد سركوب مبارزان محكوم نموده و از جنبش هاي اسلامي سوريه حمايت نمايد. در تماس هايي كه از طرف رهبران و اعضاي گروه اخوان المسلمين سوريه با مقامات ايراني و رهبران انقلاب صورت گرفت، مرتباً از موضع ايران در قبال رژيم سوريه سؤال مي كردند. (4)

به دنبال كشتار وحشتناكي كه پس از شورش هاي گسترده مردم و دانشجويان در شهر حماء و حلب در فوريه سال 1982 رخ داد، در اين درگيري كه سه هفته به طول انجاميد. نيروهاي اخوان المسلمين از سوي ارتش به شدت سركوب شدند و به گفته منابع غير رسمي در اين درگيري ها كه شامل بمباران هوايي شهر حماء بود، 25000 نفر غير نظامي كشته شدند. (5)

نيروهاي اخوان پس از اين برخورد دولت سوريه، انتظار همدردي از طرف انقلاب اسلامي و قطع رابطه دولت ايران با دولت بعث سوريه را داشتند و در اين راستا كوشش هاي فراواني نيز نمودند. ابتدا به نشر و افشاي مطالبي تحت عنوان تحليل هاي درون گروهي حزب بعث پيرامون اهداف سوري ها از رابطه با ايران پرداختند، حتي شخصيت هاي اخوان المسلمين سوريه به منظور ايجاد رابطه و جلب حمايت انقلاب اسلامي به ايران مسافرت كردند. (6)

مردم و جنبش هاي سوريه در بين ساير كشورهاي عرب و كشورهاي مسلمان منطقه بيشترين انگيزه جهت بر پايي يك حكومت اسلامي در سوريه را بعد از حركت هاي اسلامي در لبنان و عراق از انقلاب ايران گرفتند. اين مسأله يعني تأثير پذيرفتن حركت هاي اسلامي سوريه از انقلاب اسلامي ايران، بارها از سوي رهبران و اعضاي اخوان المسلمين سوريه

مورد تأييد قرار گرفته و آنها در سال هاي ابتداي انقلاب اسلامي حمايت خود را بارها از انقلاب اسلامي اعلان داشتند: استاد عصام العطار يكي از رهبران برجسته و تاريخي جنبش اخوان المسلمين سوريه كه به داشتن اخلاص و طهارت انقلابي و سابقه جهادي شهرت دارد و در طول عمرش با هيچ حاكمي سازش نكرده و به كاخ هيچ شاهزاده اي نزديك نشده است، كتاب جامعي به رشته تحرير در آورد و در آن تاريخچه، ابعاد و ريشه هاي انقلاب اسلامي را تجزيه و تحليل كرد. وي همواره از انقلاب اسلامي ايران جانبداري كرده و با ارسال پيام هاي متعدد، پيروزي انقلاب را به امام خميني تبريك و تهنيت گفته و از آن پشتيباني به عمل آورده است. (7)

همچنين سخنان استاد عصام العطار در خصوص حمايت و تأييد انقلاب اسلامي ايران روي نوارهاي كاست ضبط و در سطح وسيعي ميان جوانان مسلمان توزيع مي شود. مجله «الرائد» كه توسط ايشان در آلمان منتشر مي شد نقش به سزايي در شرح ديدگاه ها و مواضع انقلاب اسلامي و تبيين اهداف آن داشته است. (8)

نشريه «النذير» ارگان جبهه اسلامي سوريه در مه 1980 بيانيه اي به چاپ رساند كه در ماده اول آن آمده بود:

انقلاب اسلامي ايران انقلاب تمام جنبش هاي اسلامي در جهان اسلام است، هر چند كه ممكن است مكاتب فكري مختلفي ميان اين جنبش ها وجود داشته باشد.

و در ماده دوم بيانيه عنوان شده بود:

هر گونه توسل به زور عليه انقلاب اسلامي ايران و هر گونه خيانت به آن از طرف ديگر، در آينده به تمام جنبش هاي اسلامي در سراسر جهان ضربه خواهد

زد. در اين بيانيه از خواسته هاي جمهوري اسلامي ايران در برابر آمريكا و غرب در جريان گروگان گيري سفارت آمريكا در تهران حمايت شده و از آمريكا خواسته شده بود كه حملات خود را عليه جمهوري اسلامي ايران متوقف كند. (9)

جبهه اسلامي سوريه همچنين تأكيد كرده بود كه در طول هزار سال تاريخ گذشته اسلام، هيچ حادثه اي نظير انقلاب اسلامي ايران تحت رهبري امام خميني ميان مسلمانان وحدت ايجاد نكرده است. اين جبهه اولين جنبش اسلامي بود كه از اصطلاح «انقلاب اسلامي» استفاده كرد و در نشريات خود به انقلاب اسلامي سوريه اشاره كرد. همچنين در بيانيه انقلاب اسلامي در سوريه، جمهوري اسلامي در ايران تنها حكومت اسلامي موجود در جهان عنوان شده بود. (10)

در راستاي تأييد انقلاب اسلامي استاد عصام العطار مي گويد:

به مسؤولان نهضت هاي اسلامي در سراسر جهان، چنانچه اين امر تنها به ايران اختصاص داشت احتمال مي رفت يك راه حل ميانه اي را مي پذيرفت، ليكن اين امر به اسلام و كليه مسلمانان جهان تعلق دارد. اكنون اسلام امانتي است به گردن تنها حكومت اسلامي جهان كه در قرن بيستم با نثار خون جوانانش حكومت الله را بر حكومت طاغوتيان و استعمارگران و صهيونيسم بين الملل ترجيح داده است. در اين بيانيه به ديدگاه انقلاب ايران نسبت به كساني كه مي كوشند انقلاب را تضعيف كنند اشاره شده كه از چهار حالت خارج نديده است:

اولاً مسلماني كه نتوانسته عصر اسلام و نهضت ويرانگر اسلامي را درك كند و هنوز در دوران تسليم طلبي و ذهنيت سلطه پذيري قرار دارد. ثانياً مزدوري كه به نفع دشمنان اسلام و به

ضرر مسلمانان وساطت مي كند و با توسل به شگردهاي مختلف اهدافش را دنبال مي كند. ثالثاً مسلمان كوردلي كه هيچ عقيده واراده اي از خود ندارد و ديگران او را تحريك مي كنند و رابعاً كساني كه احتمالاً داراي منافعي باشند كه ميان اين و آن به مزايده مي گذارند. (11)

در مقابل اين همه شور و احساس، سران انقلاب اسلامي ايران حمايت چنداني را از شورشيان سوريه و جنبش اخوان المسلمين سوريه به عمل نياوردند و ترجيح دادند تا روابط خود را با دولت سوريه ادامه دهند. اين عدم حمايت از چند زاويه و ديدگاه قابل بررسي است؛

يك مسأله مهم اين است كه سلامت فكري حركت مذهبي اخوان المسلمين سوريه از نظر رهبران انقلاب اسلامي مورد ترديد بود؛ زيرا كه از ابتدا رهبران اخوان سوريه طرفدار نوعي راديكاليسم اسلامي بوده و در مواضع اقتصادي خود به سوسياليسم اسلامي اعتقاد داشتند. اين نظرات سوسياليستي - اسلامي آنها در كتاب معروف سباعي كه از اولين رهبران اخوان المسلمين سوريه مي باشد، تحت عنوان الاشتراكيه الاسلاميه مطرح شده و مورد بررسي قرار گرفته است. (12)

يك عده مسأله عدم توجه رهبران انقلاب اسلامي را به جنبش اخوان المسلمين سوريه از ديد مسأله مذهبي و اختلافات مذهبي در بين مسلمانان نگريسته اند و علت آن را اين دانسته اند كه انقلاب ايران يك انقلاب شيعه بوده است، در صورتي كه جنبش اخوان يك جنبش سني مذهب است. به گمان اين دسته از نظريه پردازان، اصل مسأله به اختلاف بن شيعه و سني باز مي گردد. (13) به عقيده امانوئل سيوان پس از انقلاب، شيعه عرصه هاي متفاوت خود را

با سني مشخص تر ساخته است، چه تأكيد ايران بر ولايت فقيه واكنش سنيان را برانگيخته است. يكي از رهبران جنبش اسلامي سوريه در مورد ولايت فقيه چنين اظهار نظر كرد:

ما هر چند فعاليت (امام) خميني (ره) را به عنوان نماينده امام كه موجب موفقيت هاي انقلاب ايران شده است به رسميت مي شناسيم، اما كاملاً متأسفيم كه اصل امامت را كه نتيجه حوادث تاريخي است هرگز نمي توانيم بپذيريم. ما تأكيد مي كنيم اين حق مردم است كه رهبرش را انتخاب كند و رهبر مشروعيت خود را از منبع برتر و خارجي نمي گيرد.

سيوان در مورد تأثيرات انقلاب ايران بر تندروي هاي سني اظهار مي دارد كه انقلاب ايران هيچ گونه همدلي را در راديكال هاي سني بر نيانگيخت، اما در كوتاه مدت يك نمونه و منبعي براي الهام بخشي بود. بسياري از تندرويهاي مصري اعلام مي كردند ما از انقلاب ايران آموختيم كه پليس و ارتش نمي تواند قيام مردم را سركوب نمايد. اما بلافاصله و پس از برقراري روابط ايران و سوريه، پرستيژ مذهبي - انقلابي ايران مورد سؤال قرار گرفت. اين مسأله جداي از آن كه صرفاً تأثير رفتار سياسي ايران باشد، به قول دكتر عنايت:

از تفاوت جوهري ميان شيعه و سني و امتزاج ايدئولوژي ها با ناسيوناليسم بومي نشأت مي گيرد. (14)

عده اي ديگر اين مسأله را از زاويه نياز انقلاب اسلامي به حمايت دولت سوريه به عنوان يك كشور عربي در ميان ساير كشورهاي عرب از ايران بررسي كرده اند و علت آن را نياز متقابل دو دولت با توجه به شرايط خاص زماني عنوان كرده اند. زيرا مسأله

جنگ ايران و عراق و اختلاف عراق و سوريه خود باعث نزديكي دو دولت ايران و سوريه شده است. وقتي اين مسأله از طرف برخي رهبران جنبش اسلامي سوريه نيز عنوان شده و براي نمونه عصام العطار عنوان كرد كه سياست خارجي ايران را در قبال سوريه با توجه به مشكلات ايران در جنگ درك كند؛ و ديگر رهبران را كه به حمايت از عراق برخاسته و ايران را محكوم مي كردند مورد انتقاد قرار داد ه اند. (15)

سوريه بعد از مرگ حافظ اسد و روي كار آمدن فرزندش بشار اسد همچنان روابط نزديك خود را با جمهوري اسلامي حفظ كرد. در واقع اين كشور همچنان به عنوان سرپل ارتباط براي ايران در آن منطقه به ويژه لبنان نقش مهمي ايفا مي كند و تنها دولت عرب و اسلامي است كه روابط حسنه در تمام دوره بيست و پنج ساله بعد از پيروزي انقلاب اسلامي با ايران داشته است. پي نوشت ها: 1. سند شماره 3280 سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي؛ با استناد به متون وزارت ارشاد دفتر برنامه ريزي و هماهنگي تبليغات خارجي، 1363.

2. هراير دكمجيان، جنبش هاي اسلامي در جهان عرب، صص 188 - 187.

3. رضا نادمي، روابط سياسي ايران و سوريه از پيروزي اسلامي تا امروز، (پايان نامه)، ص 84.

4. همان.

5. حما، ماساه العصر، 1983.

6. عباس خامه يار، تأثير انقلاب اسلامي ايران بر جنبش اخوان المسلمين، (پايان نامه)، ص 280.

7. همان، ص 269.

8. همان.

9. النذير (ارگان جبهه اسلامي سوريه)، شماره 18، صص 26 - 25.

10. عبدالوهاب فراقي، انقلاب اسلامي و بازتاب آن، ص 80.

11. عباس خامه يار، تأثير انقلاب اسلامي ايران بر

جنبش اخوان المسلمين، (پايان نامه)، ص 270.

12. رضا نادمي، روابط سياسي ايران و سوريه از پيروزي انقلاب اسلامي تا امروز، (پايان نامه)، ص 85؛ حميد عنايت، اسلام و سوسياليسم در مصر، ص 29.

13. نرجس خاتون برآهوئي، اصول گرايي اسلامي ايران و تأثيرات منطقه اي آن، (پايان نامه)، ص 220.

14. همان، صص 222 - 221.

15. هراير دكمجيان، جنبش هاي اسلامي معاصر در جهان عرب، صص 188 - 187.

منبع مورد استفاده:

محمدي، منوچهر: بازتاب جهاني انقلاب اسلامي، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چ اول، تهران، 1385، از صفحات 125 - 130 و نيز 214 - 220.

درخشش اسلام ناب در آمريكاي جنوبي

درخشش اسلام ناب در آمريكاي جنوبي نويسنده: طيبه رباني

معمار بزرگ انقلاب اسلامي ايران آن گاه كه پس از سال ها تهذيب نفس و خود سازي و دريدن حجاب هاي ظلماني و نوراني ما بين خود و خدا، پا به عرصه ي اجتماع نهاد و تلاش كرد تا دست بندگان خدا را بگيرد و در سير خود به سوي حق آن ها را نيز با خود همراه نمايد، سه مقصد بزرگ براي انقلاب كبير اسلامي در نظر گرفت:

1. نجات جامعه ي ايران از ظلم و بي عدالتي طاغوت زمان،

2. احياي دين و هويت ديني در ملل مسلمان و اسلامي كردن كشورهاي اسلامي،

3. رساندن پيام حيات بخش انقلاب اسلامي ايران به گوش جهانيان و نجات انسان هاي مظلوم دنيا از يوغ استكبار جهاني و دشمنان بشريت.

به يقين مي توان گفت كه نتيجه ي اهداف ياد شده زمينه ساز ظهور منجي عالم بشريت حضرت مهدي ( عجل الله تعالي و فرجه) و تشكيل حكومت واحد جهاني است. امام راحل (قدس سره) تمام توان خويش را

به كار گرفت تا به اين اهداف الهي برسد. به لطف وعنايت الهي و بكرت خون هزاران شهيد و درد و رنج هزاران معلول، هدف او محقق شد و اكنون در آستانه ي به وقوع پيوستن اهداف دوم و سوم هستيم . آن عالم فرزانه در راستاي تحقق اهداف والاي خويش مبلغان ديني را به خارج از مرزهاي ايران اسلامي رهنمون ساخت و پي گير تلاش هاي فرهنگي فرزندان انقلاب بود.

اين جانب نيز به همراه همسرم از جمله افرادي بوديم كه توفيق بزرگ تبليغ نصيب شان شد. اندكي پس از پيروزي انقلاب اسلامي به آمريكاي جنوبي ( كشور آرژانتين ) اعزام شديم كه همواره خداوند را بر اين نعمت بزرگ شاكريم. آن زمان مسلمان ها و خصوصا جامعه ي كوچك شيعيان در آرژانتين در وضعيتي مظلومانه و غربتي عجيب به سر مي بردند و از دسترسي به معارف والاي ناب محمدي (صلي الله عليه و آله و سلم) محروم بودند. آن ها معترف بودند كه تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به جز حرمت دانستن خمر و گوشت خوك و آگاهي از برخي مسايل جزيي از اسلام نمي دانستند. و تنها معدودي از سالمندان با نماز و روزه و برخي مراسم ديني آشنا بودند. و تأثير تهاجم فرهنگي غرب جوانان مسلمان را به عادت هاي مبتذل غربي گرفتار كرده بود.

اكنون كه پس از دو دهه از آن آغاز مبارك مي گذرد، هر روزه شاهد به ثمر نشستن آن نهال نوپا هستيم .

امروز مي توانيم به آساني ادعا كنيم كه نه تنها دين در جامعه ي مسلمان آمريكاي جنوبي (خصوصا آرژانتين) احيا گرديد و اكثريت آن

ها هويت ديني خويش را بازيافتند، بلكه روي آوردن جوانان غير مسلمان به آغوش پر مهر اسلام ناب از ثمرات شيرين صدور انقلاب است. آنان خسته و سرخورده از فرهنگ بومي خود با اشتياق به سوي اسلام مي آيند. مسلمانان با اعتماد به نفس ، قدرتمندانه از دين و حقوق خويش دفاع مي كنند، و نه تنها از مسلمان بودن خويش احساس ضعف و شرم نمي كنند، بلكه با سرافرازي و افتخار از اعتقاد والاي ديني دفاع مي كنند و به خوبي مي دانند كه دين اسلام چه مي گويد.

رسانه هاي خبري نيز آماده ي دريافت و ضبط ما لب مسلمانان هستند تا برايشان از اسلام و انديشه هاي خويش بگويند . امروز ديگر چفيه ي فلسطيني غريب نيست، بلكه جوانان مسيحي نيز به نشانه ي دفاع از حقيقت و عدالت آن را بر شانه مي اندازند. امروز در هر تظاهراتي كه به همت جوانان مسلمان عليه امپرياليسم و صهيونيسم جهاني برگزار مي شود، علاوه بر همه ي مسلمانان، هزاران نفر از غير مسلمانان نيز حضور پيدا مي كنند بر روي پرچم هاي شركت كنندگان شعار «همه ي ما حزب الله هستيم» چشم ها را خيره مي كند، آري آنان در طليعه ي تحول هستند. امر تبليغ در اين كشوها با توجه به تبليغات وسيع دشمنان دين و تلاش صهيونيسم جهاني براي فريب جوانان و بي بصيرتي و كم كاري برخي ناآگاهان، كار سخت و دشواري است، اما اميدوار و مصمم هستيم؛ چرا كه امام راحل (قدس سره) فرمود:«من با اطمينان مي گويم اسلام ابر قدرت ها را به خاك مذلت مي نشاند اسلام موانع

بزرگ داخل و خارج محدوده ي خود را يكي پس از ديگري بر طرف و سنگرهاي كليدي جهان را فتح خواهد كرد. » (1)

برخي از فعاليت هاي انجام شده در كشور آرژانتين عبارت است از:

1. تأسيس چند مسجد و مركز اسلامي، 2. بنا نهادن چند حوزه ي علميه براي خواهران و برادران . 3. راه اندازي چند شبكه ي راديويي اسلامي. 4. انتشار مجله ها و روزنامه از جمله فصلنامه ي كوثر كه هم اكنون چهل و پنجمين شماره آن از چاپ خارج شده است .5. تأسيس سازمان زنان مسلمان در آرژانتين UMMA ، 6. تأسيس كميته امداد اسلامي (جمعيت امداد اسلامي آرژانتين) 7. برگزاري نمايشگاه هاي كتاب، 8. ايجاد چند سايت اينترنتي، 9. ترجمه و چاپ ده ها جلدكتاب، 10. انجام فعاليت هاي مختلف فرهنگي، سياسي و اجتماعي از جمله اعلام روز و لادت حضرت صديقه كبري (عليهاالسلام) به عنوان روز زن و برگزاري مراسم در پايتخت كشورهاي آمريكاي جنوبي و استان هاي داخلي آرژانتين .

لازم به يادآوري است كه بازوي پرتوان انقلاب اسلامي و يار و همكار ما در اين سال ها جوانان مخلص و صديقي هستند

10. انجام فعاليت هاي مختلف فرهنگي ، سياسي و اجتماعي از جمله اعلام روز ولادت حضرت صديقه كبري (عليهاالسلام ) به عنوان روز زن و برگزاري مراسم در پايتخت كشورهاي آمريكايي جنوبي و استان هاي داخلي آرژانتين .

لازم به يادآوري است كه بازوي پر توان انقلاب اسلامي و يار و همكار ما در اين سال ها جوانان مخلص و صديقي هستند كه پروانه وار بر گرد مساجد و مراكز جمهوري اسلامي حلقه مي زنند و با تلاش

مداوم خويش اهداف والاي حضرت امام (قدس سره) را تحقق مي بخشند. خواهر معصومه اسعد پاز يكي از اولين خواهران جواني است كه به ما ملحق شد. وي 23 سال قبل (سال تأسيس مسجد التوحيد در بوينوس آيرس، 1983 ميلادي) قدم به صحن مسجد نهاد و خدمتگزاري صديق براي اسلام شد. وي در همه ي صحنه هاي سياسي ، فرهنگي و اجتماعي حضور داشت و هرگز در هدف مقدس خويش ترديد ننمود. با جواني مؤمن و فداكار ازدواج نمود. زندگي اين زوج جوان از ابتدا در خدمت انقلاب اسلامي قرار گرفت. آن ها مدتي در حوزه ي مسجد التوحيد درس خواندند و پس از آن براي تحصيل به ايران سفر كردند، ولي نياز شديد مسلمانان آرژانتين به اين زوج مؤمن باعث شد كه درس را رها كنند و با ايثار و فداكاري در سنگر تبليغ دين اداي وظيفه نمايند. پس از ده سال تلاش مداوم، عميق و گسترده بار ديگر لطف الهي آنان را براي ادامه تحصيل به ايران باز گرداند و خانم معصومه اسعد به اتفاق دختر خويش هم اكنون در جامعه الزهرا (عليهاالسلام ) مشغول فراگيري علوم الهي هستند. پي نوشت: 1- صحيفه نور، ج 20، ص118.

منبع: نشريه جامعه الزهرا (عليهاالسلام)

تأثيرات فرا منطقه اي انقلاب اسلامي

تأثيرات فرا منطقه اي انقلاب اسلامي فرهنگ و اجتماع اشاره :

انقلاب اسلامي باعث دگرگوني عظيم سياسي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي ايران شد و نيز تأثيري شگرف در سطح جهاني به وجودآورد. با وجود آن كه انقلاب هاي بسياري در جهان روي داده است، ولي انقلاب اسلامي ايران به دليل روح ديني و ظلم ستيزي و حمايت از محرومان جامعه و به خصوص

مبارزه با قدرت هاي شيطاني منحصر به فرد است.

اين انقلاب مورد توجه و تجزيه و تحليل و حمايت و استقبال انديشمندان و انقلابيون جهان قرار دارد. تجليل از آن در انديشه هاي كلامي و شعري بسياري بروز و ظهور نمود و باعث شناخت مجدد اسلام در جهان معاصر گرديد. اين انقلاب در ابعاد پنج گانه:

1. احياي هويت ديني، 2. طرح انديشه حكومت اسلامي ، 3. دفاع از آرمان مقدس فلسطين در جهان، 4. ايجاد وحدت و همبستگي اسلامي ، 5. طرح گفتمان در سطح جهاني، بي بديل است.نظرات انديشمندان

آنچه در ذيل مي آيد نمونه اي از ابراز عشق و علاقه قلبي ميليون ها انسان آزاده و حق طلب جهان نسبت به امام راحل (قدس سره) و انقلاب اسلامي ايران است.

- محمد العاصي، امام جمعه مسجد واشنگتن معتقد است كه انقلاب اسلامي، علاوه بر اين كه دگرگوني هاي متعددي در داخل ايران به وجود آورد، در سطح بين المللي نيز در جهت احياي تفكر ديني تأثير گذاشت. وي مي گويد: «امام عزيز ما، جهان لا مذهبي و دنيا گرايي را متلاشي ساخت و هم اكنون بر خلاف سال هاي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، نه تنها مسلمانان «بينادگرا» بلكه مسيحيان «بنياد گرا» و «بنيادگرايان» ساير اديان در جهان فراوان شده اند و هر روز در عرصه مطبوعات و رسانه هاي جمعي مطرح هستند».

- شيخ عبدالعزيز عوده، رهبر معنوي جهاد اسلامي فلسطين، بر اين باور است كه مهم ترين اثر فرهنگي اين انقلاب بيداري مسلمانان در بسياري از كشورهاي دنيا است. وي با تأكيد بر اين كه انقلاب اسلامي به رهبري امام راحل (قدس سره)، روحيه ايمان

را در دل هاي جوانان رسوخ داد و با تعاليم حيات بخش اسلام آشنا كرده است، چنين مي گويد:

«انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام راحل (قدس سره) و حضرت آيه الله خامنه اي ( مد ظله العالي)، اميد از بين رفته را در دل مسلمانان احيا كرد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، ديگر، مسلمانان جهان يتيم نيستند. نيروي عظيمي پديدار شد و از آن ها حمايت كرد و پيوسته پشتيبان و حامي حقيقي آن ها بود. انقلاب اسلامي ايران اين اميد را در دل ها زنده ساخت كه مسلمين مي توانند بار ديگر پيروز شوند و عظمت و مجد ديرينه خود را باز يابند و دشمنانشان را شكست دهند».

- آقاي احمد ورسي سردبير مجله مسلم نيوز لندن، با تأكيد بر جهان شمول بودن اهداف انقلاب اسلامي مي گويد:

«موفقيت انقلاب اسلامي با يك انقلاب بدون خون ريزي افكار مسلمانان را تغيير داد و مشخص ساخت كه يك چنين عملي (انقلاب) در جهان اسلام امكان پذير است و امت اسلامي ، قادر است حكومت را اداره كند. زمان نشستن عالم در مسجد و تنها به جنبه روحاني اسلام انديشيدن به سرآمده و رهبر امت اسلامي هم به دنيا مي انديشد و هم به آخرت توجه مي كند. ديدگاه ايشان در مورد «نه شرقي ، نه غربي» حكومت اسلامي ايران را از قدرت ها مستقل ساخت.

امام خميني (قدس سره) تفكر كليشه اي از حكومت اسلامي به عنوان بازگشت به سال هاي سياه را نابود ساخت و برعكس، ثابت نمود كه اسلام همچنان نيرويي پوياست كه قادر به راهبري امت در اجتماع به اصطلاح مدرن و فوق

مدرن كنوني است».

- شهيد دكتر فتحي شقاقي، رهبر پيشين سازمان جهاد اسلامي فلسطين، در خصوص تأثير انقلاب اسلامي بر مبارزات مردم فلسطين مي گويد: «اين انقلاب به ما فهماند كه پيروزي ما در گرو پيروي از راه امام خميني (قدس سره) است؛ از همين رو، ناگهان در و ديوار مساجد سرزمين هاي اشغالي به ويژه مسجد الاقصي با تصاوير حضرت امام تزيين شد. امروز نيز شاهد آن هستيم كه آيه الله خامنه اي همان مشي امام (قدس سره) را ادامه مي دهند و مسأله فلسطين را در شمار مسايل اصلي مسلمانان قرار داده اند».

وي در جاي ديگري انتفاضه را از بركات مهم انقلاب اسلامي ايران مي داند و مي گويد: « انتفاضه يكي از ثمرات بيداري اسلامي است كه امام خميني (قدس سره) در منطقه و به ويژه در فلسطين به وجود آورد. بنابراين، انتفاضه اسلامي، در سطوح مردمي به سوي افق اسلامي و شعارهاي اسلامي پيش مي رود، پس بر ماست كه در مبارزه براي رهايي از تسلط و اشغال گري صهيونيست ها از تمام راه حل هاي ديگر پرهيز كرده و با توجه به اصولي كه امام (قدس سره ) در مبارزه با اسرائيل ارايه كرده اند با دشمنان اسلام و مسلمانان مبارزه كنيم».

- نايف حواتمه دبير كل جبهه دموكراتيك براي آزادي فلسطين ، در مورد تأثير فوق العاده اي كه انقلاب اسلامي در پيشبرد مبارزات مردم فلسطين داشته است، چنين مي گويد:

«عمق و اصالت موضع گيري انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني (قدس سره) درباره قضيه فلسطين و مبارزه با دولت صهيونيستي ، باعث تحكيم و گسترش پايه هاي رويارويي با

تجاوزات اسرائيل گرديد و موجبات گسترش و تعميق مبارزه را فراهم آورد، به گونه اي كه آن را از قالب مبارزه اعراب و اسرائيل به مبارزه كشورهاي اسلامي غير عربي كه مردم آن با مبارزات فلسطيني و عربي همدردي مي كردند، مبدل ساخت؛ هر چند برخي از رژيم هاي اين كشورها، هم پيمان با امپرياليسم آمريكا و هم دست با اسرائيل بودند».(1)

- شيخ سعيد شعبان، رهبر فقيد جنبش توحيد اسلامي لبنان در خصوص اثر جاويدان و ماندگار انقلاب اسلامي مي گويد: «امام، دولت اسلامي را در پايگاهي به وسعت يك ميليارد مسلمان بنا نهاد و نداي وحدت شيعه و سني را تحقق بخشيد و اكنون بر همه علما و پيروان اسلام است تا اين گنجينه بزرگ را حفظ نموده و سني و شيعه در كنار هم امتي را تشكيل دهند كه استكبار جرأت نفوذ در ميان آنان را نداشته باشد. امام آرزوي بزرگواراني چون جمال الدين اسد آبادي، محمد عبده، نواب صفوي و... را برآورده كرد».(2) پي نوشت: 1. روزنامه جمهوري اسلامي ، 1384/10/8.

2. روزنامه جمهوري اسلامي ، 1384/10/11.

منبع: نشريه جامعه الزهرا (عليهاالسلام)

بازتاب انقلاب اسلامي ايران بر كشور بحرين

بازتاب انقلاب اسلامي ايران بر كشور بحرين نويسنده: دكتر منوچهر محمدي

چكيده: هنگام پيروزي انقلاب اسلامي مقامات بحريني از آن استقبال كردند و مطبوعات به تجليل از رهبري آن پرداختند نماينده سازمان آزادي بخش بحرين طي يك مصاحبه پيرامون انقلاب اسلامي ايران اظهار داشت ملت مسلمان بحرين از اوايل نهضت عمليات و تظاهرات بزرگ ملت مسلمان ايران عليه رژيم منحوس شاه را پيگيري ميكردند و هر لحظه در انتظار دريافت اخبار جديد از اوضاع داخلي ايران به سر مي بردند. وي كه از روابط عميق

دو ملت مسلمان ايران و بحرين سخن مي گفت اضافه كرد: تنها آرزوي ملت بحرين پيروزي انقلاب در ايران بود و اهميت اخبار ايران به جايي رسيد كه در بحرين هر كسي فكر ميكرد اين اخبار در داخل بحرين جريان دارد و به خود مردم بحرين مربوط است. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران ، مردم بحرين با حمل پلاكارد تظاهرات عظيمي به حمايت و همبستگي با انقلاب اسلامي ايران بر پا كردن همبستگي و اتحاد مردم مسلمان بحرين با مردم مسلمان و انقلابي ايران به حدي بود كه سازمان آزادي بخش بحرين به عنوان نماينده همين مردم قبل از پيروزي با رهبران انقلابي ايران ارتباط داشته و همكاري مي كرد. بحرين

آنچه امروز از لفظ بحرين گفته مي شود، همانا جزيره نسبتا وسيعي است كه در زاويه جنوب غربي قاره آسيا در منطقه خاورميانه در ناحيه خليج فارس قرار گرفته است. مجمع الجزاير بحرين متشكل از 35 جزيره بزرگ و كوچك با وسعتي معادل 695 كيلومتر مربع مي باشد كه بزرگ ترين جزيره اين كشور كه پايتخت آن هم مي باشد، منامه نام دارد. اين كشور با هيچ كشور ديگري مرز خاكي ندارد. از جنوب و غرب با عربستان سعودي ، از شرق و جنوب شرقي با قطر و از شمال با ايران همسايه است.

جمعيت بحرين بالغ بر 690000 نفر مي باشد كه حدود يك سوم آن را خارجيان تشكيل مي دهند ايرانيان درصدر اتباع خارجي قرار دارند. به علت كم شدن در آمد نفتي كشور بحرين با كاهش مهاجرين خارجي رو به روگشته است كه از اين كل جمعيت حدود 83% جمعيت بحرين شهر نشين و مابقي روستاي مي باشند. بخش اعظم

جمعيت بحرين را اعراب بومي تشكيل مي دهند.

زبان رسمي بحرين عربي است و مردم عموما به لهجه عربي خليج تكلم مي كنند. زبان انگليسي نيز در سطح وسيعي تكلم مي شود و در مدارس متوسطه به عنوان زبان دوم تدريس ميگردد.

بعد از ظهور اسلام ، بحرين اولين سرزمين در خارج از جزيره العرب بود كه اين دين را پذيرفت اين سرزمين در عين حال بعد از مدينه دومين جامعه اي بوده داوطلبانه و بدون جنگ به دين اسلام در آمد امروزه دين رسمي مردم بحرين اسلام است و بيش از 98% سكنه اين كشور مسلمان و بيش از 80% شيعه هستند. ظاهرا شيعيان بحرين از اخلاف نخستين ساكنان اين سرزمين هستند و بخش قابل ملاحظه اي از آنان ايراني الاصل هستند.

اهل تسنن اين سرزمين عمدتا مالكي و بعضا حنبلي اند و اكثرا در شهرهاي بزگر بحرين زندگي مي كنند. بخش قابل ملاحظه اي از اهل تسنن بحرين را اعراب و يا اعرابي كه زماني در سواحل جنوبي ايران مي زيسته اند تشكيل مي دهند در گذشته، بحرين همچون احساء از مراكز سنتي شيعه به حساب مي امد اما با تغييراتي كه به دلايل عديده تاريخي و جغرافيايي پيش آمد اين مركزيت از دست رفته است.

علي رغم اكثريت عددي شيعيان ، حكومت در دست خاندان سني آل خليفه مي باشد و به تبع فقر بالنسبه چشم گير ، شيعيان اين امارت در ساختار سياسي آن جايگاهي نداشتند. با پيروزي انقلاب اسلامي و اوج گيري مجدد شور و احساسات شيعي و مألا تجديد مطلع يافتن دعاوي ديرينه اكثريت شيعه به برخورداري از حق برابر در حاكميت و مجددا در سالهاي 1980 – 1979 از سر گرفته شد. اظهارات برخي از مقامات غير

رسمي ايرن در زمينه طرح مجدد دعاوي حاكميت ايران بر بحرين و الحاق آن به ايران به نوبه خود باعث تشديد فشار خاندان آل خليفه بر شيعيان بحرين گرديد. متعاقب حمايت عملي حكومت بحرين از رژيم عراق در جنگ با ايران و تأييد تلويحي اعدام برخي از برجسته ترين رهبران شيعيان عراق از جانب حكومت آل خليفه برانگيخته بود، از جمله عوامل عمده تشديد ديگر باره منازعات در بحرين به حساب مي آيد. نيروهاي دولتي اين اميرنشين نيز ، بنا بر انگيزه هاي سياسي و عصبيت هاي مذهبي هرگونه تظاهرات از ناحيه شيعيان بحرين را سركوب كرده اند . برخوردهاي خشونت بار نيروهاي دولتي بحرين با شيعيان اين امارت كه به نوعي هم معلول حاكميت اقليت به حساب مي آمده و هم ازجمله علل سركوب تظاهرات شيعيان اين اميرنشين در آوريل 1980 بود كه در اعتراض به اعدام آيت الله سيد محمدباقر صدر توسط رژيم عراق بر پا شده بود به اوج خود رسيد.

به دلايل مختلف سياسي واقتصادي، انگليس در سال 1968 اعلام كرد كه تا پايان سال 1971 نيروهاي خود را از " شرق كانال سوئز " من جمله از خليج فارس خارج خواهد ساخت اين تصميم در موعد اعلام شده جامه عمل پوشيد در اين فاصله بحرين بنا به درخواست انگليس مذاكراتي به منظور تشكيل "فدراسيون امارت عربي" با قطر و امارات متصالح امارات متحده عربي كنوني" آغاز كرد. بعد از سال 1968 بحرين به طور صوري عضو فدراسيون مزبور به حساب مي آمد ، اما به لحاظ داشتن جمعيت معادل نصف جمعيت فدراسيون مزبور و سطح بالاي رفاه اجتماعي و آموزشي كه طي بيش از 40 سال بدان دست يافته بود،

با امراي شيخ نشين هاي ثروتمند اما عقب مانده حاشيه جنبي خليج فارس بر سر قانون اساسي فدراسيون و نحوه تخصيص منابع مالي مشترك و نظاير آن به توافق نرسيد.

سيستم اداره و نوع حكومت بحرين به صورت مطلقه استبدادي و فردي بود و حكومت بحرين از قرن 18 به اين سو در اختيار خاندان آل خليفه بوده است و از آن زمان تا كنون اعقاب او اين سرزمين را به طور موروثي در قبضه خود دارند اخيرا نيز عنوان اميرنشيني را به پادشاهي تغيير داده و حاكم بحرين نيز خود را پادشاه خوانده است . نمايندگان مجلس مستقيما و با رأي مخفي مردم و براي مدت 4 سال ( طبق قانون اساسي ) انتخاب ميكردند طبق ماده 65 قانون اساسي بحرين ف پادشاه ميتواند مجلس ملي را منحل نمايد. در اين صورت انتخابات مجلس بعد بايد در خلاف مدت يك ماه به عمل آيد و مجلس جديد تشكيل گردد. چنانچه در طي يك ماه به عمل آيد و مجلس جديد تشكيل گردد. چنانچه در طي يك ماه پس از انحلال مجلس انتخابات جديد به عمل نيايد، مجلس قبلي مي تواند مجددا تشكيل مشده و دوره خود را تا پايان ادامه دهد. مجلس ملي در سال 1975 به بهانه اخلال در امور كشور تعطيل گشت و در سال 1993 به جاي آن مجلس شوراي مشورتي با 30 نفر عضو تشكيل شده است. اين شورا طرح ها و لوايح مختلف را به بحث مي گذارد و به دولت پيشنهاد ميدهد. اعضاي شورا هيچ گونه قدرتي براي وضع قانون ندارند و همه امور بسته به نظر شخص امير و نخست وزير بحرين است.

فعاليت احزاب

و گروه بندي هاي سياسي در بحرين تا چند سال قبل ممنوع بوده و هيچ گونه فعاليت جزيي مستمر و پيوسته اي در اين كشور به چشم نمي خورد ولي احزابي بودند كه در خارج از كشور و يا به صورت زير زميني در بحرين فعال بودند.

اخيرا با آزادي هاي نسبي كه داده شده است احزاب مختلفي در اين سرزمين شكل گرفته اند از جمله اين احزاب جبهه آزادي بخش اسلامي بحرين مي باشد كه شيعي مذهب بوده و در 1979 به رهبري شيخ عصفور و شيخ عسگري تشگيل گرديد . اهداف اصلي اين جبهه قطع ايادي بيگانه اخراج كليه كارگران و مستشاران خارجي است در بيانيه اي كه در 15 ژانويه 1980 از سوي اين جبهه منتشر شد، جبهه آزادي بخش اسلامي بحرين با استقلال بحرين به عنوان يك كشور اسلامي موافقت كرد، ولي حكومت آل خليفه را به علت داشتن روابط نزديك با رژيم پهلوي و سپس به دليل اتخاذ مواضع مخالفت آميز در قبال جمهوري اسلامي ايران و رهبران آن مورد حمله قرار داد. در اين بيانيه به تعدادي از اقداماتي كه از سوي مقامات بحريني نسبت به حاميان انقلاب اسلامي صورت گرفته بود اشاره شده بود. به علاوه در اين بيانيه مقامات بحرين از اين كه به آمريكا اجازه استفاده از پايگاه براي فعاليت هاي نظامي آمريكا داده بودند مورد هجوم قرار گرفتند و از كليه مسلمانان جهان در خواست شده بود كه از مسلمانان بحريني در منازعه علي آمريكا و صهيونيسم حمايت كنند. در 13 دسامبر 1981 كودتايي كه از سوي اعضاي اين جبهه علي رژيم بحرين برنامه ريزي شده بود خنثي و تعدادي از افراد آن دستگير و تعدادي

نيز تبعيد شدند.

در ناآرامي هاي كه از دسامبر 1994 آغاز شد ، اين جبهه با انجام مصاحبه ها و صدور بيانيه هايي بر خواسته هاي سياسي ، اجتماعي و اقتصادي مردم تأكيد كرده است. دبير كل اين جبهه شيخ عمد علي محفوظ است كه به استمرار قيام مردم تا موافقت دولت به برگزاري انتخابات پارلماني در كشور و تحقق دموكراسي به معناي پايان حكومت آل خليفه نيست جبهه آزادي بخش ملي بحرين

در اوايل دهه 60 ميلادي جهت گيري هاي سياسي مردم بحرين دستخوش دگرگوني هايي شد و نفوذ انديشه هاي ناصريسم و بعثي رفته رفته در جنبش هاي سياسي بحريني هاخودنمايي كرد. بدين ترتيب تلاش هاي يك عنصر كمونيستي منجر به تشكيل جبهه آزادي بخش ملي بحرين گرديد. شوروي سابق اين جبهه را به رسميت شناخت . اكنون مقر آن در دمشق است و از قدرت سياسي چنداني برخوردار نيست. روابط ايران و بحرين قبل از پيروزي انقلاب

در سال 1967 (1347) با مطرح شدن تصميم انگليس به خروج از خليج فارس تا پايان سال 1971 اواخر 1350) ايران ابتدا با استناد به دو قرن حاكميت بلا انقطاع و بلا منازعش بر بحرين طي قرون 17 و 18 و نيز استشهاد به برخي اسناد و مداك تاريخي ، مصرانه در پي اعاده حاكميت بر اين سرزمين بر آمد و حتي زماني آن را استان چهاردهم خود نيز به حساب مي آورد؛ اما در 29 مارس 1970 به طرزي غير مترقبه و در واقع در هماهنگي با سياستهاي انگليس و آمريكا در منطقه از اين ادعاي ديرينه انصراف داد و طي توافقي كه با انگليس به عمل آمد ايران پذيرفت كه در ازاي اعاده حاكميتش بر سه

جزيره ايراني تنگه هرمز ( يعني تنب كوچك تنب بزرگ و ابوموسي داوري در مورد مسأله بحرين را به سازمان ملل متحد و شخص دبيركل اين سازمان ارجاع كند و عملا بر استقلال بحرين گردن نهد.

پس از قبول استقلال بحرين از سوي ايران ، فصل جديدي در روابط فيمابين گشوده شد. در همان زمان ( 1349 شمسي ) يك هيأت حسن نيت از جانب ايران رهسپار بحرين شد، پس از بازگشت اين هيأت روابط ايران و بحرين به سرعت گسترش يافت . شيخ بن سلمان برادر امير بحرين و رئيس شوراي دولتي نخست وزير بحرين ) بنا به دعوت وزير خارجه ايران در تاريخ 23/5/49 به تهران سفر كرد. يكي از اهداف اين سفر فراهم نمودن مقدمات سفر امير بحرين بود متعاقبا امير بحرين در تاريخ 28/8/49 رسما از تهران ديدن كرد. از هنگام سفر هيأت حسن نيت ايران و بحرين (1349) گام هاي مؤثري در جهت گسترش و تحكيم مناسبات بين دو كشور برداشته شد. مي توان مهم ترين اقدامات را به شرح زير نام برد:

در خلال اين مدت روابط دو كشور بسيار نزديك و دوستانه شد. در پرتو شرايط جديدي كه در پي توافق هاي 1975 بين ايران و عراق و نيز نزديكي تهران و رياض در منطقه خليج فارس پديد آمد ، تفاهم عمومي براي حفظ امنيت و ثبات در سراسر منطقه را بيشتر ساخت و همزمان با آن با شكست شورش ظفار، موقعيت گروه هاي چپ گرا و راديكال به نابودي نزديك شده و تحركات و تلاش هاي عوامل كمونيست نيز به شدت محدود گشت. وقوع انقلاب اسلامي در 1975 و جنگ ايران و عراق و سپس بحران

جنگ عراق با نيروهاي متحدين در قضيه اشغال كويت كه همگي از مهم ترين حوادث تعيين كننده در منطقه ژئوپلتيك خليج فارس به حساب مي آيند، جغرافيايي سياسي بحرين را تغيير و با تحول عمده اي مواجه ساخت. روابط ايران و بحرين بعد از پيروزي انقلاب

سقوط رژيم پهلوي در ايران ، مشخصا به لحاظ حسن روابط رژيم بحرين با آن في حد نفسه براي رژيم بحرين ناخوشايند و نگران كننده بود. اين نگراني بر اثر شور و شوق و تظاهرات مردم مسلمان و خصوصا شيعيان بحرين در پشتيباني و ابراز هم بستگي با انقلاب اسلام ايران و به خصوص متعاقب اظهارات برخي از مقامات غير رسمي ايران در مورد لزوم اعاده حاكميت ايران بر بحرين شدت يافت و روابط بحرين با جمهوري اسلامي ايران به نحو فزاينده اي به سردي گراييد رژيم بحرين به فشار بر ايرانيان مقيم آن كشور و نيز سخت گيري در مورد ورود ايرانيان به آن كشور افزود . تشديد نگراني رژيم بحرين از تحولات اوضاع جمهوري اسلامي ايران در سالهاي بعد اين كشور را به عدد يك پيمان امنيتي متقابل با سعودي كشانيد. پيمان دو جانبه مزبور كه به ابتكار و پيشنهاد عربستان سعودي منعقد گرديده بود، در مارس 1981 با عضويت كويت قطر ، عمان و امارات متحده عربي در آن ، به اعلام تشكيل " شوراي همكاري خليج " فارس ) انجاميد . حدود دو هفته قبل از روز ملي بحرين در آذر ماه سال 1360 ، نيروهاي امنيتي بحرين گروهي از مسلمانان بحريني را به اتهام حمل و نگهداري سلاح هاي متعدد و توطئه براي براندازي رژيم بحرين در روز ملي بحرين دستگير

كردند. متعاقبا وزارت كشور بحرين طي بيانيه اي اعلام كرد كه گروه دستگير شده پس از آموزش در ايران جهت انجام عمليات خرابكاري به بحرين اعزام شده بوده اند. اگر چه مقامات جمهوري اسلامي ايران اتهام مزبور را تكذيب كردند، ولي حكومت بحرين خواهان فراخواندن كاردار ايران از منامه شد و روابط دو كشور به سردي گراييد. بحرين از آذرماه 1362 سفارت خود را در ايران تعطيل كرد و روابط رسمي و ديپلماتيك يك جانبه ايران با بحرين از خرداد ماه 1362 به اين سو به سطح كاردار تقليل يافت .

با بروز جنگ تحميلي و تجاوز عراق به خاك ايران بحرين به طور رسمي بي طرفي خود را اعلام كرد، ولي در عمل موضع گيري مثبت آن كشور و ساير كشورهاي خليج فارس نسبت به عراق آشكار بوده و مطبوعات آن كشور و ساير كشورهاي منطقه در جهت حمايت از عراق فعاليت مي كردند.

از آنجا كه عربستان سعودي همسايه نزديك بحرين است و كمكهاي مالي فراواني به بحرين نموده و مي نمايد، از اين رو عاملي مؤثر در تعيين خطا مشي سياسي اين كشور مي باشد، از سوي ديگر عدم برخورداري بحرين از يك سيستم دفاعي نيرومند و احساس ضعف در اين مورد دولت بحرين را متمايل و متكي به قدرت هاي ديگر ساخته است بدين جهت علاوه بر تكيه به پوشش دفاعي عربستان سعودي و ارتش كوچك خود ، به نيروهاي خارج از منطقه خليج فارس – به ويژه آمريكا و انگليس – نيز چشم دوخته است .

پس از پذيرش قطعنامه 598 از سوي جمهوري اسلامي ايران و ايجاد آتش بس در جبهه هاي جنگ ايران و عراق ، وضعيت رابط

ميان دو كشور ايران و بحرين دچار تحول گرديد . روابط سياسي ايران با كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس از جمله بحرين رو به بهبودي رفت و در جهت گسترش روابط سياسي و اقتصادي گام هاي مثبتي برداشته شد، با اين حال همواره اين بهبود روابط حالتي ناپايدار و سست داشت. پس از ملاقاتهاي مختلف ميان مسئولين دو كشور در سال 1369 روابط دو كشور به سطح سفير ارتقا يافت و اولين سفير جمهوري اسلامي ايران استوارنامه خود را به وليعهد و جانشين امير بحرين تقديم كرد. از اين رو در خلال 1369 روابط فيمابين قدري جدي تر و با اقدامات عملي تؤام گرديد. در اين سال مي توان به سفر قائم مقام وزارت امور خارجه براي تسليم پيام رياست جمهوري ايران به امير بحرين اشاره كرد. همچنين دكتر ولايتي وزير خارجه وقت در تاريخ هاي 8/2/1369 و 26/9/1369 از بحرين ديدار كرد

روابط سياسي ميان دو كشور از ماه هاي پاياني 1372 روندي معكوس و در جهت عدم تفاهم متقابل پيش رفت. در همان زمان ممانعت از صدور ويزا براي نفر دوم سفارت جمهوري اسلامي ايران در بحرين زمينه تيرگي روابط را مهيا و آماده كرد. در نيمه اول 1373 اين كدورت و تيرگي روابط آشكار شد و در نيمه دوم سال به دليل طرفداري بحرين از امارات در اختلافات ارضي بين ايران و امارات در سخنراني وزير امور خارجه اين كشور در سازمان ملل متحد مهر ماه 1373 ) روابط دو كشور مجددا رو به وخامت نهاد.

در واقع اين تيرگي روابط سرآغاز فصل جديدي از روابط ميان دو كشور گرديد. از آن به بعد روند روابط به زيان

يك رابطه سالم و همه جانبه پيش رفت، در اين سال دولت بحرين اقدام به مراقبت پليسي از سفارت جمهوري اسلامي ايران و كنترل رفت و آمدها به داخل نمايندگي ايران كرد. مقامات بحريني بروز تحركات و اعتراض هاي مردمي در صحنه داخلي اين كشور را به ايران نسبت دادند يادداشت اعتراض آميزي نيز از سوي وزارت امور خارجه بحرين در خصوص انتشار اخبار آن در صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران به ايران ارسال كردند. به دنبال اين امر، سفير بحرين در تاريخ 3/10 / 73 از تهران فراخوانده شد ولي پس از گذشت حدود 85 روز از احضار به كشورش در اسفند ماه 1373 به تهران بازگشت.

در 1375 به دنبال كودتايي كه در 14/3/1375 در بحرين صورت گرفت دولت بحرين با خنثي نمودن اين كودتا و دستگيري 44 تن از معارضين بحريني اين كودتا را به ايران نسبت داد و تبليغات سياسي شديدي را عليه دولت ايران آغاز كرد روابط به شدت تيره شد، طرفين سفراي خود را فرا خواندند و سطح روابط به كاردار تنزل پيدا كرد.

دكتر ولايتي اتهام نسبت دادن اين كودتا به ايران را تكذيب كرد و اعلام داشت كه ايران حتي حاضر به ميانجي گري بين دولت بحرين و مخالفان آن ميباشد. فاروق الشرع وزير امور خارجه سوريه براي بهبود روابط ايران و بحرين وارد صحنه شد و به دنبال تلاش هاي وي ، طرفين ايراني و بحريني توافق كردند كه از حملات تبليغاتي عليه يكديگر در رسانه هاي رسمي خود جلوگيري نمايند.

در گذشته دولت بحرين در مجامع بين الملل نسبت به ايران حالتي ملايم داشت. در جلسات شوراي همكاري خليج فارس نيز

به صورت ملايم نسبت به مسائل ايران برخورد مي كرد. ولي در 1374 يكي از طرفداران سرسخت در اين شورا براي صدور قطعنامه اي تند عليه ايران بود. در سال 1375 به دنبال نسبت دادن اتهام كودتا به ايران در كنفرانس اتحاديه عرب در قاهره عليه ايران موضع گرفت به طوري كه تلاش بحرين سبب شد تا اين كنفرانس طي بيانيه اي نسبت به دخالت ايران در امور بحرين هشدار دهد . در سالهاي اخير به ويژه پس از روي كار آمدن امير جديد و تحولات داخلي بحرين موضع اين دولت نسبت به ايران نرم تر شده است . از جمله در آخرين بيانيه صادره در 1996 از سوي سازمان ملل ، رأي بحرين ممتنع بوده است

در عين حال دولت ايران در راستاي مواضع كلي خود بر ضرورت اعتماد اطمينان بين كشورهاي منطقه دوستي و همكاري با آنان به عنوان تضمين صلح و ثبات و امنيت منطقه تأكيد كرده و بر تداوم آن مي كوشد. تأثيرات انقلاب اسلامي بر مردم و حركت هاي مردمي

بحرين ، چه قبل و چه بعد از انقلاب ايران ، كانون رستاخيز شيعي در كشورهاي خليج فارس بوده است. اين امر به طور مستقيم از وضع جمعيتي ، اجتماعي و اقتصادي جزيره ناشي مي شود. در مقايسه با حاكمه سني كه بر اين كشور مسلط هستند شيعيان از اكثريت جمعيتي برخوردار مي باشند. هم خانواده حاكم شيخ عيسي آل خليفه و هم بيشتر نخبگان سياسي به آيين سني متعلق هستند بيگانگي جامعه شيعه ( باحكومت ) بيشتر به علت اصليت ايراني بعضي اعضاي آن تقويت مي شود زيرا كه در ميان شيعيان بحرين هميشه احساساتي به طرفداري از ايران وجود

داشته است به علاوه دعاوي طولاني ايران نسبت به جزيره بر شكاف ميان سني و شيعه افزوده است با يك چنين سابقه اي بنيادگرايي شيعه به دنبال انقلاب ايران به عنوان يك جنبش نيرومند در صحنه ظاهر شد.

تا قبل از قيام امام خميني (ره) شيعيان خليج فارس فاقد سابقه مقاومت ستيزجويانه در برابر حكومتهاي زورگو بودند. آنان در بسياري موارد احساس مي كردند كه در حاشيه قراردارند، ليكن هيچ گاه شكايات و نارضايتي هاي خود را به صورت قيام و طغيان بروز نداده و نيز نكوشيده بودند كه از طريق كودتا دولتي را سرنگون كنند برخي از آنان حداكثر از طريق تظاهرات و ناآرامي به نفوذهاي خارج از جامعه خود واكنش نشان مي دادند حتي در آن زمان نيز شيعيان به تنهايي عمل نمي كردند بلكه بيشتر به عنوان بخش از يك ائتلاف گسترده تر اپوزيسيون دست به عمل مي زدند طي دهه 1970 نارضايتي ها رو به فزوني نهاد تسريع تجدد و مدرنيزاسيون كه كشوراي عربي خليج فارس آن را تجربه كرده بود ، باعث بروز مسائل اجتماعي شد كه دامن گير شيعيان نيز گرديد. از جمله اين مسائل مي توان به ورود صدها هزار كارگر خارجي كه هم با كراگران محلي رقابت مي كردن و هم غالبا تأثيرات افراطي بر جاي ميگذاشتند اشاره كرد. شكاف اقتصادي اجتماعي نيز ميان سرمايه گذاران موفق جديد و كارگران و نيز شكاف فرهنگي رو به گسترش ميان افراد متخصص تازه تحصيل كرده و طبقات سنتي پديده گسترش شهرها زوال ارزش هاي اجتماعي سنتي و فساد ملازم اين روند بود. تحت اين شرايط شيعيان غير متمكن و غير متخص احساس مي كردند كه دچار نوعي نابسماني اجتماعي هستند. مصرف در حد

افراط دولتمردان و بسياري از خانواده هاي ثروتمند سني نيز احتمالا باعث انزواي بيشتر شيعيان مي شد با اين حال تا هنگام انقلاب ايران چنين نارضايتي هايي كه در اثر ثروت نفتي پديد مي آمد امكان بروز سياسي نيافت.

هنگام پيروزي انقلاب اسلامي مقامات بحريني از آن استقبال كردند و مطبوعات به تجليل از رهبري آن پرداختند نماينده سازمان آزادي بخش بحرين طي يك مصاحبه پيرامون انقلاب اسلامي ايران اظهار داشت ملت مسلمان بحرين از اوايل نهضت عمليات و تظاهرات بزرگ ملت مسلمان ايران عليه رژيم منحوس شاه را پي گيري ميكردند و هر لحظه در انتظار دريافت اخبار جديد از اوضاع داخلي ايران به سر مي بردند. وي كه از روابط عميق دو ملت مسلمان ايران و بحرين سخن مي گفت اضافه كرد: تنها آرزوي ملت بحرين پيروزي انقلاب در ايران بود و اهميت اخبار ايران به جايي رسيد كه در بحرين هر كسي فكر ميكرد اين اخبار در داخل بحرين جريان دارد و به خود مردم بحرين مربوط است.

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران ، مردم بحرين با حمل پلاكارد تظاهرات عظميي به حمايت و همبستگي با انقلاب اسلامي ايران بر پا كردن همبستگي و اتحاد مردم مسلمان بحرين با مردم مسلمان و انقلابي ايران به حدي بود كه سازمان آزادي بخش بحرين به عنوان نماينده همين مردم قبل از پيروزي با رهبران انقلابي ايران ارتباط داشته و همكاري ميكرد.

در ماه اوت 1979 رسانه هاي همگاني ايران اعلام كردند هادي مدرسي از طرف امام خميني به عنوان نماينده شخصي او در بحرين منصوب شده است. در بحرين سخنراني مدرسي به دو تظاهرات علني منجر شد يكي از آنها با اجازه مقامات روز

17 اوت مصادف يا روزي كه امام خميني آن را روز قدس ناميده بود، برگزار شد تظاهرات دوم روز 19 اوت به دنبال بازداشت او سبب شد كه حدود 500 نفر تظاهرات كرده و خواستار آزادي او شوند كه 28 تن از آنان بازداشت شدند آنگاه مقامات بحريني روز 31 اوت مدرسي را اخراج كردند اگر چه اين اقدامات سبب آرامش نسبي اوضاع گرديد با اين حال موج تظاهرات و ناآرامي ها شكل و محتواي خود را مرهون ابتكار و برنامه ريزي ايران بود بدين سان اعلاميه ها يا افرادي كه الهام بخش اين تظاهرات بودند، ضرورتا بر شكايات و نارضايي هاي جوامع شيعه متمركز نكرده بلكه بيشتر بازتاب خواسته هاي سياسي ايران بود.

به دنبال بازداشت مدرسي آيت الله منتظري ضمن ابراز حمايت معنوي خود از او اعلام كرد كه دولتهاي خليج فارس به جاي بازداشت نمايندگان اسلام بايد دعوت آنان را اجابت كنند مدرسي قصد و نيت ايران را ديدار بر صدور انقلاب به زبان آورد و خود را مبلغان تحقق بخشيدن انقلاب اسلامي و ترويج فرهنگ انقلابي ناميد نهايت اين كه رهبران مبارزه در واقع روحانيوني بودند كه تحصيلات مشترك آنان را به طبقه حاكمه روحاني ايران ارتباط مي داد

معهذا انقلاب ايران در بين شيعيان بومي كشورهاي خليج فارس پاسخ مساعدي يافته بود تظاهرات 19 اوت 1979 در بحرين نمودار چيزي بيش از يك پاسخ ساده به تحريكات خارجي بود.

روز 31 دسامبر 1981 مقامات بحرين اعلام كردند توطئه اي را كه عليه رژيم حاكم پي ريزي شده بود سركوب و ده ها تن را كه در اين توطئه مشاركت داشته اند بازداشت كرده اند. آنها اين توطئه را متوجه جبهه آزادي بخش اسلامي بحرين به

رهبري مدرسي نمودند كه در آن هنگام پخش راديويي امور خليج شبكه راديويي ايران را رسما اداره ميكرد.

بنا به ادعاي دولت بحرين عده اي از ساكنان پيشين كشورهاي خليج فارس با كمك احتمالي مقامات ايران در كار با مواد منفجره و خرابكاري تعليم ديده و پنهاني وارد بحرين شده بودند. آنان قرار بود سلاحهايي را به كار برند كه توسط يك گروه محلي تحت كنترل ايران درچنين مخفيگاه نزديك منامه كار گذاشته شده بود آنگاه قرار بود كه آنها لباس افراد پليس را به تن كنند و مردم را به قيام همگاني فرا خوانند هدف نهايي عبارت از برپايي يك جمهوري اسلامي به رهبري مدرسي در بحرين بود . دولت ايران به دست داشتن در توطئه متهم و از جمله ادعا گرديد كه پنج هاوركرافت پر از افراد مسلح و تجهيزات آماده بود از بوشهر عزيمت و به اجراي شورش مزبور ياري رسانند. اين ادعا از طرف دولت ايران تكذيب گرديد.

مسلمانان بحرين با تأثير پذيري از انقلاب اسلامي و نيز حمايت انقلابيون ايراني حركات چندي بر عليه حكام خود انجام دادند . ايران مبارزه تبليغاتي شديدي در جهت صدور انقلاب در حوزه خليج فارس به راه انداخت و از طريق انتشار جزوه ها و پيامهاي راديويي " صداي انقلاب اسلامي " به زبان عربي و نوارها و سخنرانيها و توده هاي مسلمان عموما و شيعيان را خصوصا تحت تأثير قرار مي داد در روز 24 آوريل 1980 و به دنبال بازداشت و اعدام آيت الله سيد محمد باقر صدر رهبر مذهبي شيعيان عراق شيعيان در منامه پايتخت بحرين دست به تظاهرات زدند. پليس جمعيت تظاهر كند گان را متفرق

و عده اي از آنها را بازداشت شدگان چند روز بعد در گذشت و گفته شد كه مرگ او در اثر شكنجه به دست افراد پليس بوده است. اين واقعه به نوبه خود باعث بروز چندين تظاهرات ديگر در ماه مه گرديد.

برخلاف تظاهرات مردمي سالهاي 1979 و 1980 اعتراضات بعدي شيعيان ، تقريبا به طور تمام و كمال خشونت بار بوده است تشديد خشونت تا حد زيادي معلول شعله ور شدن جنگ ايران و عراق در سپتامبر 1980 و جهت گيري بعدي اين كشورها بوده است كشورهاي خليج فارس به عراق كمك مالي مي كردند و تسليحات و تجهيزات در اختيار آن كشور قرار مي دادند.

طي سال هاي 1979 و 1980 رژيم هايي كه مواجه به اعتراضات شديد و بعضا خشونت بار بودند توجه بي سابقه اي به تدوين فرمول سياسي در قبال سكنه شيعه خود مبذول داشتند اين هم بر تشويق مبتني بود و هم بر تنبيه في المثل در عربستان سعودي منابع مالي براي برق رساني در مقياس وسيعي پروژه هاي خشك كردن باتلاق ها احداث مدارس و بيمارستانه در قطيف و ساير شهرهاي شيعه نشين تخصيص يافت اعضاي طراز اول خاندان سلطنتي از اين منطقه ديدار مي كردند تا با بزرگان و مشاهير شيعه ملاقات كنند.

در ساير كشورهاي خليج فارس نيز برنامه هاي مشابهي به مورد اجرا گذاشته شد. در عين حال شيوه هاي توسل به زور نيز از نظر مقاات براي سركوب كردن شورش هاي شيعه دور نگه داشته نشد اخراج افرادي نظير مدرسي شيعيان انقلابي را از وجود رهبران شان محروم ساخت و همين امر به احتمال قوي ضربه اي جدي بر قيام هاي مردمي وارد آورد از اين گذشته شورش ها، بي رحمانه سركوب شده و بازداشتهايي

صورت مي گرفت كه غالبا با شكنجه همراه بود.

رهبران جبهه آزادي بخش اسلاي بحرين به اين نتيجه رسيدند كه تظاهرات مردمي هرگز به سرنگوني رژيم منجر نمي شود ، بنابراين به روش هاي ستيزه جويانه متوسل شدند بنا به گفته رهبر جبهه تظاهرات آوريل و مه 1980 كه به "شهادت" برخي از شركت كندگان شيعه منجر شد، جبهه را بر آن داشت كه تكوين يك جنبش مردمي في نفسه كافي نيست و واكنش مناسب تر ، توسل به اقدامات مستقيم ضد حكومتي است. سازمانهاي انقلابي شيعه با در پيش گرفتن اقدامات تند عملي ، بهانه لازم را به حكومت براي تشديد اقدامات سركوبگرانه دادند.

اگر چه با كمك نمايندگان امام خميني هم آوازي و وحدت شيعيان خليج فارس با انقلاب ايران رو به رشد نهاد، اما در 1980 هنگامي كه اين ناآرامي به اوج خود رسيد، جوامع شيعه موفق نشدند خشم خود را در قالب يك نهضت سياسي سازمان دهند گروه هاي اپوزيسيون راديكال شيعه در خليج فارس كه از پشتيباني مردمي و رهبري پويا و اصيل محروم بودند تماما به حمايت خارجي متكي باقي ماند و ايران مطابق با ضروريات استراتژي منطقه اي خود از آنها حمايت مي كرد.

از آنجايي كه حكومتهاي اين كشورها كشورهاي خليج فارس ) هنوز مراحل گذار از بحران هاي هويت مشروعيت و مشاركت را طي نكرده بودند و از نظر سيستم سياسي بسيار عقب مانده و از نوع خانوادگي قبيله اي و سنتي هستند بنابراين در هر زماني مي توانند دچار يك شورش و بحران عمومي شوند، به خصوص كه در سالهاي اخير مردم اين كشورها از جمله نسل با سواد و متخصص خواستار مشاركت سياسي شده اند وعلي رغم اين كه حاكمان

اين كشورها به طرق مختلف از جمله با استفاده از ثروت هاي به دست آمده از فروش نفت اين بحران را به تأخير انداختند ، وجود بعضي عوامل تحريك كننده مانند حضور نيروهاي دولت بيگانه باعث بروز بحرانهاي ديگر از جمله بحران مشروعيت و به دنبال آن مشاركت گرديد و بدني وسيله اغتشاش و ناآرامي را براي دولتهاي منطقه به ارمغان خواهد آورد. هر چند در دو دهه اخير عامل قدرت و مشروعيت آنها را در آمدهاي نفتي تشكيل داده است. آنان نيز با استفاده از اين درآمد و از طريق فراهم نمودن نيازهاي اقتصادي مردم يعني ايجاد رفاه ، مشروعيت اقتصادي براي حكومت هاي خود فراهم كرده اند اما عواملي مانند عدم افزايش درآمدهاي نفتي نوسانات قيمت و مقدار نفت صاد شده و تخصيص قانوني و غير قانوني بخش عظيمي از درآمدهاي نفتي به خانواده هاي حام اين نتيجه را در بر داشته اند كه افزايش در آمد نفتي ديگر امكان پذيرنيست ، از دست داده است از بعد ديگر كلا تحولات منطقه اي و در مواردي تحولات بين المللي مشروعيت حكومت هاي موجود را شديدا خدشه دار كرده است.

امير بحرين به اعتبار همين عوامل ، حركتهاي اصلاح گرايانه اي در چند سال اخير صورت داد به طوري كه آزادي هاي بيشتري به مردم بحرين داده شد ، امكان انتخاب نمايندگان شيعه در مجلس ملي اين كشور فراهم گرديد؛ زندانيان سياسي به طور عموم آزاد گرديده و تبعيديان به كشور بازگشتند تبلور اين تحولات رفرميستي را مي توان در تظاهرات ضد آمريكايي بعد از حادثه 11 سپتامبر 2001 و حمله آمريكا به افغانستان و عراق مشاهده كرد، معهذا در آينده در اين جزيره شواهدي

دال بر ثبات اوضاع با توجه به فاصله حكومت و مردم وجود ندارد و آن كشور آبستن حوادث ديگري خواهد بود. پي نوشت ها: 1. وزارت امور خارجه كتاب سبز بحرين ، ص 15

2. همان ، ص 20

3. مرتضي اسدي، جهان اسلام، ج 1 ص 364

4. همان ص 369

5. وزارت امور خارجه كتاب سبز ص 147

6. همان ص 369

7. وزارت امورخارجه ، كتاب سبز ، صص 160-161

8. همان ، ص 161

9. مرتضي اسدي جهان اسلام ، ج 1 ص 174

10. همان ص ص 376-375

11. همان ، ص 177

12. همان ص ص 204-203

13. همان

14. همان، ص 205

15. همان ص 206

16. هرايد دكمجيان جنبش هاي اسلامي معاصر درجهان عرب ص 232

17. بهروز اردلان راد حركتهاي اسلامي در بحرين ، ص 15

18. انقلاب اسلامي ايران از چشم انداز ديگران ص 80

19. تشيع مقاومت و انقلاب ص 244

20. همان ص 246

21. همان ص 245

22. همان ص 248

23. همان ، ص 250

24. تشييع مقاومت و انقلاب ، ص 254

منبع: www.irdc.ir

بازتاب انقلاب اسلامي ايران بر عربستان سعودي

بازتاب انقلاب اسلامي ايران بر عربستان سعودي نويسنده: حمزه نجاتي آراني

چكيده: انتقال يا صدور پيام ها ، آرمان ها و ارزش هاي يك ايدئولوژي ، دين و فرهنگ از يك جامعه به جوامع ديگر امري شايع و متداول است . صدور پيام ها ، آرمان ها و ارزش هاي يك انقلاب به جوامع يا كشورهاي ديگر و بررسي بازتاب هاي آن نيز همواره مطرح بوده است . انقلاب اسلامي ايران نيز با تعاليم تأثيرگذار خود از اين قاعده مستثني نمي باشد. يكي از كشورهايي كه از تأثيرات اين انقلاب بي نصيب نمانده است، كشور عربستان سعودي است . اين تأثيرات تا

جايي است كه در مقطعي روابط دو كشور به واسطه اين تأثيرات قطع مي شود . از آنجا كه هر تحولي در اين كشور تحول در كل جهان اسلام را به دنبال خواهد داشت لذا مطالعه بازتاب انقلاب اسلامي در عربستان سعودي امري مهم به شمار مي رود. در اين مقاله تأثيرات انقلاب اسلامي در 4 سطح حاكميت ، اسلام گرايان ، ليبرال ها و نسل سوم عربستان مورد ارزيابي قرار گرفته است . نويسنده معتقد است كه انقلاب اسلامي در مواردي به صورت مستقيم و در برخي موارد به صورت غيرمستقيم اين كشور را تحت تأثير خود قرار داده است .

انتقال يا صدور پيام ها ، آرمان ها و ارزش هاي يك ايدئولوژي ، دين و فرهنگ از يك جامعه به جوامع ديگر امري شايع و متداول است . صدور پيام ها ، آرمان ها و ارزش هاي يك انقلاب به جوامع يا كشورهاي ديگر و بررسي بازتاب هاي آن نيز همواره مطرح بوده است . انقلاب اسلامي ايران نيز با تعاليم تأثيرگذار خود از اين قاعده مستثني نمي باشد. يكي از كشورهايي كه از تأثيرات اين انقلاب بي نصيب نمانده است، كشور عربستان سعودي است . اين تأثيرات تا جايي است كه در مقطعي روابط دو كشور به واسطه اين تأثيرات قطع مي شود . از آنجا كه هر تحولي در اين كشور تحول در كل جهان اسلام را به دنبال خواهد داشت لذا مطالعه بازتاب انقلاب اسلامي در عربستان سعودي امري مهم به شمار مي رود. در اين مقاله تأثيرات انقلاب اسلامي در 4 سطح حاكميت ، اسلام گرايان ، ليبرال ها

و نسل سوم عربستان مورد ارزيابي قرار گرفته است . نويسنده معتقد است كه انقلاب اسلامي در مواردي به صورت مستقيم و در برخي موارد به صورت غيرمستقيم اين كشور را تحت تأثير خود قرار داده است .

دو كشور ايران و عربستان از سال 1307 با يكديگر روابط سياسي برقرار نمودند . ابتداي تشكيل حكومت آل سعود با دوران سلطنت رضا خان در ايران همزمان بود . دو نظام سلطنتي از همان ابتدا روابط حسنه اي با يكديگر برقرار ساختند كه تا سال ها همچنان به همان صورت باقي ماند. ليكن تشكيل اوپك روال روابط دو كشور را جايگزين نمود. بعد از تشكيل اوپك استراتژي هاي نفتي و نوع رژيم حكومتي از وجوه تشابه دو رژيم گرديد . ضمن آنكه تفاهم هر دو دولت در سازمان اوپك روابط سياسي دو كشور را به طور چشمگيري گسترش داد و اين امر باعث آن گرديد كه آن دو در مسائل مختلف سياسي ، در عرصه منطقه اي و جهاني از نظرات مشابهي برخوردار گردند ( اخوان كاظمي ، 1373 ، ص 11 ) روابط دو كشور در دهه 1350 با دكترين سياسي نيسكون به يكديگر پيوند خورده و بيشتر با آئين مزبور قابل تفسير و تبيين مي باشد . در چارچوب اين دكترين دو كشور همكاري هايي را در منطقه براي حفظ وضع موجود و منافع غرب آغاز مي نمايند . در اين راستا ايران با قدرت فزاينده تسليحات نظامي خود حفظ امنيت منطقه را بر عهده مي گيرد و عربستان با توان مالي و ذخاير نفتي نقش قدرت اقتصادي را متعهد مي شود . با وجود

اين همكاري ها در روابط دو كشور در اين دهه نيز رقابت هايي به چشم مي خورد . ( هاشم آبادي ، 1369 ، ص 191 )

گرچه سياست دو پايه نيكسون بر تأمين امنيت منطقه توسط كشورهاي اين حوزه ( ايران و عربستان ) پايه ريزي شده بود ولي شرط آن حمايت آمريكا از اين كشورها نيز بود . به عبارت ديگر اجراي اين سياست لازمه اش همكاري منطقه اي با حمايت امريكا بود . در سياست دو پايه نيسكون اگرچه ضرورتا بين ايران و عربستان همكاري و هم جهتي عميقي وجود داشت ولي در بطن اين همكاري ها همچنان نوعي رقابت موجود بود و عربستان از قدرت مسلط بي چون و چراي ايران در منطقه دائما در اضطراب بود . بعد از ناصر بين عراق و عربستان سعودي بر سر رهبري جهان غرب رقابت وجود داشت اما عربستان به خاطر تسلط بر منابع عظيم مالي توانست زمينه هاي مناسبتري به دست آورد به همين خاطر اين كشور هيچگاه حاضر نبود كه سيادت برتر در منطقه به طور كامل به ايران اعطا شود و هميشه به دنبال فرصتي بود كه اين نوع سيادت نصيب خودش گردد.(اخوان كاظمي ، 1373 ، ص 17 )

با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و اشاعه گفتمان هايي نظير : تلاش در جهت برقراري حكومت جهاني اسلام، نفي سلطه پذيري و سلطه جويي .حمايت از مستضعفين و نهضت آزادي بخش و تبليغ اسلام و دعوت آن به ويژه مذهب شيعه ( هاشم آبادي ، 1369 ، ص 200 ) اولين عكس العمل ها از درون حاكميت دولت هاي اقتدارگرا عليه اين

گفتمان آغاز شد. دولت عربستان سعودي اولين از مصاديق بارز آن بود . تبليغات اعراب به ويژه محافظ كاران مسلمانان طرفدار عربستان سعودي در مورد شيعي بودن انقلاب ايران و نيز اخبار مربوط به عدم رعايت حقوق بشر در ايران تأثير مهمي بر افكار عملي جهان عرب گذاشت اصولا محافظه كاران اسلامي و طرفداران اسلام سعودي تبليغات گسترده اي براي جلوگيري از نفوذ انقلاب اسلامي در ميان اكثريت اعراب سني به عمل آوردند و بزرگترين حربه آنها شيعي بودن انقلاب اسلامي بود . اصولا مخالفان انقلاب اسلامي و به ويژه اسلام گرايان محافظه كار طرفدار عربستان سعودي از هر حادثه و تحولي در داخل عربستان و صحنه بين المللي براي بي اعتبار ساختن انقلاب نزد توده هاي مسلمان استفاده كردند. ( فلاح نژاد ، 1384 ، ص 147 ) . اصولا عربستان داراي مواضع سنتي حفظ وضع موجود با انقلاب اسلامي ايران كه تجديدنظر طلب در وضع موجود بود نمي توانست سر سازش داشته باشد و از سوي ديگر ايران انقلابي به علت خصيصه انقلابي بودنش خيلي زود نوك حملات تبليغي خود را به سوي عربستان و ساير كشورهاي مرتجع عرب نشانه گرفت .( اخوان كاظمي ، 1373 ، ص 21 ) عوامل تمهيدي و زمينه ساز نفوذ انقلاب اسلامي در عربستان عوامل خارجي

1- ماهيت جهاني بودن انقلاب اسلامي

تلاش در جهت برقراري حكومت جهاني اسلام . انديشه ام القري بودن و تلاش در جهت صدور انقلاب حركتي بود كه توسط شخصيت هاي سياسي و مذهبي دنبال مي شد و اين حركت و تفكر و سوء تفاهم برخي از كشورها كه صدور انقلاب را به معني

كشورگشايي ايران قلمداد مي كردند از عواملي شد كه اين تفكر و حركت شامل عربستان سعودي نيز بشود كه با ترس و وحشت آنها نيز توأم بود . ( جلالي ، 1378 ، ص 36 )

2- حج و برخورد زائران ايران و عربستان

حاجي هاي ايراني به دليل داشتن شور انقلابي معمولا راهپيمايي هايي علاوه بر مراسم مذهبي برگزار مي كردند كه حجاج غيرايراني نيز بعضا در اين مراسم شركت مي كردند و در عين حال اعلاميه هايي نيز پخش مي كردند. ترس سعودي ها در حدي بود كه صحبت كردن با ايراني ها را نوعي جرم مي دانستند و مكافاتش زندان بود . (زورق ، 1361 ، ص 52 ) عوامل داخلي

1- سيستم حكومتي عربستان

سيستم حكومتي عربستان تجلي كلاسيك همزيستي خاص ميان مذهب و قدرت امپراتوري است بنيان اين همزيستي بر اتحاد ميان آل سعود و آل وهاب پايه گذاري شده است . در اين كشور قدرت سياسي در اختيار قبيله آل سعود و قدرت مذهبي در اختيار آل وهاب است . اشخاص خارج از خاندان آل سعود اجازه دريافت مناصب حكومتي را ندارند.

2- عدم مشاركت سياسي

در كشور عربستان ايجاد هر گونه تشكل سياسي ممنوع است و هر گونه اجتماعي كه در آن مسئوليت اجتماعي و سياسي و اسلامي در رابطه با موضوع موجود حاكم بر جهان تبيين شود خلاف قانون شمرده مي شود . ( جلالي ، 1378 ، ص 53 )

3- اختناق مذهبي

دولت سعودي به هيچ وجه به شيعيان اجازه نمي دهد مسجد جديدي بسازند يا مساجد را بزرگتر كنند يا تغيير شكل دهند . همچنين از اقامه مجالس ديني و مذهبي شيعيان

نيز جلوگيري به عمل مي آيد .

4- سرقت و فساد دربار

علت اصلي ظهور فساد بين شاهزادگان افزايش درآمد در عربستان و رشد طبقه ثروتمند مي باشد ظاهر امر با آنچه در پشت پرده مي باشد فرق مي كند . در اين كشور مي توان افراط در نوشيدن شراب ، قماربازي ، پخش نوارهاي سكسي و اقدامات فريب كارانه جهت متأثر كردن زنان عربي به كثرت صورت مي گيرد . ( جلالي ، 1378 ، ص 62 ) نتايج اين تحولات ، فساد و مصرف گرايي شديد و آشكار در ميان بعضي از عناصر و ياران خانواده سلطنتي و افزايش محروميت نسبي قبايل و طبقات متوسط يا پايين شهري است . تأثير مركب وفور نفت و نفوذ غرب بر پاكديني سعودي يك بحران فرهنگي عميق ايجاد كرد كه بنيادهاي حكومت پادشاهي را به خطر مي اندازد . در اين محيط موج رستاخيز اسلامي در طول دهه 1970 ظهور كرد. (دكمجيان ، 1383 ، ص 248 )

5- حضور طبقه متوسط جديد

طبقه تحصيل كرده كه در عربستان به وجود آمده است ضمن اينكه با فرهنگ غربي آشنايي دارد تفاوت موجود ميان نظام اجتماعي و سياسي حاكم بر عربستان با ساير نظام هاي موجود دنيا را درك مي كند و اين آگاهي مي تواند پايه هاي نظام فعلي حكومت را در اين كشور سست نموده و در نهايت با ارتجاع حاكم بر جامعه به مبارزه برخيزند . (جلالي ، 1378 ، ص 69) بازتاب انقلاب اسلامي بر حكومت و جامعه عربستان الف ) بازتاب انقلاب اسلامي بر حاكميت ( آل سعود )

طلوع انقلاب اسلامي در سال 1357 موجب شد

تا دولت عربستان روابط خود را با ايران در 5 سطح تنظيم نمايد .

1- دوره صبر و انتظار 2- دوره سياست و رويه دوگانه عربستان در مقابل سياست تهاجمي ايران 3- دوره رويارويي و انفجار ( تيرگي روابط ) 4- دوره تنش زدايي 5- دوره تقابل مذهبي ( دوره كنوني )

1- دوره صبر و انتظار:

مقامات عربستان بعد از پيروزي انقلاب به دقت تحولات ايران را مورد بررسي قرار داده و در اين دوره فراز و نشيب هاي آن را دنبال مي كردند. اما از اظهارنظر صريح درباره حوادث ايران خودداري مي نمودند . چون اين ترس در سعودي ها وجود داشت كه انقلاب و تسري آن حكومت شان را متزلزل كند به همين خاطر به شكلي محرمانه و با كمك برخي از كشورها ديگر عرب درصدد انجام طرح هايي جهت دفع خطر احتمالي برآمدند . شعارهاي حاكم در اين دوره در ايران حاكي از تأكيد بر صدور انقلاب و متهم ساختن حكام مرتجع عرب خصوصا آل سعود مي باشد و از طرف ديگر در اين مقطع بين جناج انقلابي و جناح ليبرال نزاع حاكم است و چون در صورت موفقيت ليبرال سياست صدور انقلاب و اصول گرايي تقليل مي يابد لذا عربستان تقريبا در اين مرحله سياست صبر و انتظار را پيش مي گيرد تا زمان مشخص نمايد كه جناح و خط حاكم در ايران به دست چه گروهي خواهد افتاد . اين وضعيت ابهام تا 1360 طول مي كشد ( اخوان كاظمي ، 1373 ، ص 21 )

2- دوره سياست دوگانه عربستان در مقابل سياست تهاجمي جمهوري اسلامي ( از 1361 تا دي 1364

) :

عربستان در اين مقطع سعي در جلب نظر مسئولين ايراني داشته به زائرين و حجاج ايراني اجازه برپايي راه پيمايي برائت از مشركين را مي دهد . در ضمن از هيأت هاي ميانجي گر جنگ ايران و عراق جهت بازگرداندن صلح حمايت مي كند. رويه ديگر اين سياست درگيري پليس سعودي با حجاج ايراني در مراسم حج و اعطاي كمك هاي مالي ، سياسي ، نظامي و اطلاعاتي انبوه و مداوم به رژيم عراق در جنگ با ايران است تا به زعم خويش با ممانعت از پيروزي ايران توازن منطقه حفظ گردد. اين مرحله ريشه از زماني مي گيرد كه دفتر جبهه آزادي بخش شبه جزيره عربستان در تهران آغاز به كار نمود و در مقابل مقامات جمهوري اسلامي نيز از رهبران سعودي انتقاد كرده و روش كلي آنها را در قبال مسأله منطقه و جهان اسلام و ارتباط نزديك با آمريكا را مورد انتقاد قرار مي دادند . ( اخوان كاظمي ، 1373 ، ص 21 )

در اين دوره رسانه هاي غربي به ترس دولت هاي عربي از ايران دامن مي زنند و اين جريان به نفع عربستان سعودي تمام شد و آن كشور را تقريبا به آرزويش كه همان رهبري شيخ نشين ها بود رساند . ( اخوان كاظمي ، 1373 ، ص 27 ) دولت عربستان تشكيل شوراي همكاري را فرصت طلايي جهت گسترش نفوذ و سلطه و تحقق آرمان هاي ديرينه خود بر منطقه يافت . با تشكيل شوراي فوق عربستان به نتايج زير نائل آمد :

1- بسط نفوذ سياسي و نظامي رياض بر ديگر كشورهاي منطقه

2- با تشكيل اين شورا

عربستان بر اوضاع سياسي و بافت اجتماعي كشورهاي منطقه اشراف كامل يافت.

3- مقابله با بيداري اسلامي و جنبش هاي آزادي بخش از طريق افزايش فشارهاي امنيتي و هماهنگي در مبادله اطلاعات و قراردادهاي امنيتي

4- ارجاع حل اختلافات به عربستان اعم از مسائل ارضي ، مرزي و ... ( قربان زاده ، 1369 ، ص 325 )

5- دوره رويارويي و انفجار ( از اواخر 1364 تا پذيرش قطعنامه )

پس از يأس عربستان از مقابله با جمهوري اسلامي و به سازش كشيدن اين كشور عربستان تضاد خود را با ايران به منصه ظهور مي رساند و با اتخاذ سياست جديدي مرحله به مرحله سعي در تضعيف انقلاب اسلامي مي كند تا به اين وسيله انقلاب را به سازش كشيده و آن را به كنترل خود در آورد البته تقويت نظامي شديد سعودي و حضور ناگهاني در ناوگان هاي دريايي خارجي در تشجيع اين رژيم مؤثر است و بي دليل نيست كه كشتار 400 حاجي ايراني و غيرايراني در 9مرداد سال 1366 توسط اين رژيم شكل مي گيرد . در اين مقطع ضديت ايران و عربستان به نهايت درجه خود مي رسد و امام خميني (ره) عربستان را مظهر اسلام آمريكايي و اسلام درباري معرفي مي نمايد و شديدترين حملات تبليغاتي ايران متوجه عربستان مي گردد و حتي سفارتخانه عربستان در ايران مورد حمله عده اي كه بيشتر دانشجو بودند قرار مي گيرد تا اينكه در نهايت در سال 67 روابط ديپلماتيك دو كشور قطع مي گردد ( اخوان كاظمي ، 1383 ، ص 31 )

علل و عوامل تيرگي روابط دو كشور در ذيل مي آيد :

1- طراحي

توطئه نفتي توسط عربستان عليه ايران و حمايت عربستان در دفاع از سهميه اوپك در بازار جهاني حتي به قيمت كاهش بهاي نفت .

2- پيشرفت هاي جنگي ايران از جمله فتح فاو و نگراني عربستان و شيخ نشينها را از قدرت ايران افزون مي كند و بر مصمم بودن آنها در تضعيف ايران مي افزايد .

3- اعلام طرح هشت ماده اي فهد و شناسايي رژيم صهيونيستي موجب تيره شدن روابط دو كشور گرديد .

4- كمك هاي مالي تسليحاتي سياسي عظيم عربستان به عراق در طول جنگ تحميلي .

5- قتل عام 400 حاجي ايراني در مراسم حج ( 9 مرداد 1366 ) .

بايد گفت اين جنايت باعث شديد شدن جنگ هاي تبليغاتي در كشور عليه يكديگر شد . عربستان ادعا مي كرد كه ايران قصد تصرف مسجد الحرام و بر هم زدن مراسم حج آن سال را داشته است ولي دلايل قانع كننده اي براي اين ادعا ارائه نكرد . مي توان گفت كه اين حادثه بزرگترين ضربه را به روابط دو كشور وارد نمود و امام خميني (ره) در آن زمان اعلام فرمودند كه حتي اگر از جنايات صدام بگذريم جنايت آل سعود در اين حادثه غيرقابل بخشش است .

6- پس از حادثه قتل عام 1366 رژيم سعودي با سهميه بندي حجاج و ممنوعيت راهپيمايي برائت حجاج ايراني عملا از انجام حج حجاج ايراني جلوگيري مي كرد .

در مقابل جمهوري اسلامي سهميه بندي عنوان شده و حادثه مكه را نشانه عدم توانايي رياض در اداره امور حرمين دانسته و رهبران ايران اعلام كردند كه با توجه به عدم لياقت حكام آل سعود در اداره حرمين

شريفين و مشاركت اين رژيم در قتل عام حجاج بيت الله الحرام جهان اسلام بايد تكليف اداره اين اماكن را براي هميشه روشن نمايد .

7- تلاش عربستان سعودي از آبان 1366 براي تحريم تسليحاتي ايران در سطح منطقه اي و جهاني .

8- قطع روابط ديپلماتيك از جانب عربستان در ارديبهشت 1367 با ايران و اخراج ديپلماتهاي ايراني از اين كشور .

9- از علل تضادهاي هميشگي ايران و عربستان شكاف عميق بين مكتب وهابي و مكتب شيعي است وهابيت و شيعه داراي نگرش هاي بسيار متفاوت در زمينه هاي سياسي ، اسلامي و اجتماعي و ... هستند .

10- فساد اخلاقي و مالي حكام سعودي .

11- يكي از دلايل ديگري كه به تشديد تيرگي روابط دو كشور كمك مي كرد عدم اجراي يك ديپلماسي صحيح از جانب كارگزاران سياست خارجي ايران در مقابل عربستان و ساير كشورهاي عربي بود . به عبارت ديگر دستگاه سياست خارجي ايران هم صدا با دستگاه تبليغاتي غرب و همگام با آنها شرايط را آماده مي كرد كه به ترس حكام غرب از ايران دامن زده شود . البته عدم وجود اين ديپلماسي شايد تا حدي متأثر از شرايط تنش آميز و عدم كنترل بر روي گروه هاي افراطي ناشي مي شود . ( اخوان كاظمي ، 1383 ، ص 31-40 )

4- دوره تنش زايي ( از سال 1367 تا 1384 )

با خاتمه جنگ و پذيرش قطعنامه و گذشت يك دهه از انقلاب ايران مسئولين جمهوري اسلامي كارآزموده تر گرديده و سياست خارجي آن يك روند منطقي تر به خود گرفت و از طرف ديگر به دليل آنكه كشور عراق پس از

جنگ به صورت يك كشور نيرومند و تهديد كننده ثبات و امنيت منطقه مبدل شده بود لذا دو كشور ايران و عربستان همكاري و نزديكي بيشتر را به نفع منافع ملي خود ديدند و در اين جهت گام هاي عمده اي برداشته اند . همچنين وضعيت نه چندان مساعد اقتصادي دو كشور همكاري هاي بيشتر نفتي خصوصا در چارچوب اوپك آنها را ايجاب مي نمود . در اين راستا رهبران ايران در بيانات خود هر چه بيشتر به تنش زدايي روابط ايران و شيوخ منطقه خصوصا عربستان پرداختند و عمدتا تأكيد نمودند كه سياست صدور انقلاب به معناي مداخله در امور كشورهاي ديگر نيست و خود را از اين دخالت تبرئه نمودند . ( اخوان كاظمي ، 1373 ، ص 43 ) ملاقات هاي سران دو كشور و همكاري هاي دو كشور در چارچوب اوپك و به ويژه سازمان كنفرانس اسلامي موجب نزديكي مواضع دو كشور در حل بحران هاي منطقه شد . از ثمرات اين همكاريها مي توان به ايجاد تزلزل در بلوك بندي منطقه اي كشورهاي طرفدار غرب در حوزه خليج فارس عليه ايران و قطع كمك به گروه ها مخالف جمهوري اسلامي اشاره كرد. البته اين نزديكي موجب شد تا عربستان نيز اعتبار بيشتر بين المللي و اسلامي خود را به عنوان خادم الحرمين در امت اسلامي افزايش دهد و همچنين نزديكي مخالفت گروه هاي داخلي خصوصا شيعيان كمك نمايد.

5- دوره تقابل مذهبي ( دوره ي كنوني )

با توجه به اينكه روند دولت سازي در عراق براي همسايگان قدرتمند اين كشور از جمله ايران و عربستان يك پروسه حياتي به شمار مي

رود و تشكيل يك عراق متحد يكپارچه با اكثريت شيعه براي دولت هاي سني و راديكال منطقه مثل عربستان و اردن يك خطر بالقوه محسوب مي شود . دوره حاضر را مي توان دوره تقابل مذهبي ناميد . البته نقش آمريكا و دولت هاي غربي نيز براي دامن زدن به جنگ هاي فرقه اي و مذهبي در منطقه و به ويژه در عراق براي تثبيت حضور خود غيرقابل كتمان است . آنچه از معادلات منطقه برداشت مي شود اين است كه شكل گيري يك عراق يكپارچه متحد با اكثريت شيعه هم منافع دول راديكال سني منطقه و هم آمريكا را به خطر خواهد انداخت لذا بايد با اين پديده مبارزه شود . طرح مباحثاتي همچون هلال شيعي نيز در همين پروسه معنا پيدا مي كند . نكته مهم اين است كه روابط ايران آتي شيعي و عربستان وهابي را بايد در آينده عراق ديد . ب ) بازتاب انقلاب اسلامي ايران بر اسلام گرايان عربستان

جامعه اسلام گرايان عربستان به سه گروه تقسيم مي شوند كه تأثير انقلاب اسلامي را بر هرسه گروه بررسي خواهيم كرد.

1- سلفي ها

علما و روحانيون حاكم بر عربستان همگي در مورد تبليغ و رواج وهابيت در داخل و خارج كشور خود توافق دارند رژيم هم به واسطه درآمدهاي نفت پولهاي هنگفتي را خرج رواج اين ايدئولوژي كه چهره اي محافظه كارانه از اسلام ارائه مي دهد مي نمايد .

علما و روحانيون عربستان با تز رام كردن پديده هاي راديكال سعي نموده اند كه با استفاده از اشاعه وهابيت به خنثي سازي نفوذ اسلام ناب كه توسط جمهوري اسلامي ترويج مي شود بپردازند

و در اين راه نيز از حمايت دولت و غرب نيز برخوردارند . از علل اصلي تضاد اين گروه با جمهوري اسلامي شكاف عميق بين مكتب وهابي و مكتب شيعي است . اسلام گرايان سعودي مجموعه ناهماهنگي هستند كه خود را سلفيون داده اند .

ترجيح دادن اصطلاح سلفيون به جاي اصوليون به اين خاطر است كه آنها خود را اهل الحديث مي دانند يعني پيروان شكل صحيح سنت هاي مربوط به زندگي نمونه پيامبر اسلام و گفته ها و كردار آن حضرت. اين روش به ميزان بيشتري از قيد و بندهاي مذهبي ، حقوقي تبديل شده است و سلفيه را از حوزه اسلام گرايي جريان اصلي ديگر كشورهاي عرب جدا ساخت . ( دكمجيان ، 1383 ، ص 270 )

2- اخواني ها:

شروع كار جنبش اخوان جديد در عربستان را مي توان در اوايل دهه 1960 جستجو كرد. بر طبق گزارش ها شاهزاده خالد بن مساعد بن عبدالعزيز و بعضي از دوستانش رياست آن را بر عهده داشتند . چنين به نظر مي رسد كه اين جنبش كوچك از طريق مخالفت با سياست هاي ملك فيصل در رابطه با نوسازي فزاينده در 1965 به يك خطر بالقوه تبديل شده بود . همانند دوران ملك عبدالعزيز بنيادگرايي اصلي اخوان با اسلام گرايي نهادي شده حكومت به منازعه برخاسته بود . در حالي كه اخوان جديد ارتباطات سازماني با گروه هاي اوليه ندارند اما علي رغم شكاف ميان دو نسل تداوم ايدئولوژيك كاملا مشهودي دارند. ( دكمجيان ، 1383 ، ص 249 ) شايد بتوان مهمترين حركت اين گروه عليه حكومت را قيام اول محرم دانست . ساعت 30/4 بامداد

روز سه شنبه 29 آبان 1358 برابر با اول محرم سال 1400 اين حركت توسط افراد گروهي به نام الدعوه المحتسبه كه از بازماندگان اين جنبش بودند شكل گرفت . رهبري اين گروه را فردي به نام جهيمان العتبي بر عهده داشت اين فرد با ادعاي اخوت با مهدي موعود داعيه مهدويت فردي به نام محمدبن عبدالله القحطاني را مطرح نمود . از جمله مهمترين خواسته هاي گروه فوق پايان بخشيدن به حكومت آل سعود ، قطع روابط با كشورهاي مسيحي و اخراج آنها از عربستان و اجراي قوانين اسلامي بود . پس از اين واقعه بسياري از گروه هاي مبارز و ضد رژيم عربستان از جمله سازمان انقلاب اسلامي جزيره العرب از اين حركت و انتخاب محل انجام آن حمايت كردند.

موضع گيري ايران درباره قيام اول محرم در مكه توسط امام خميني (ره) بدين صورت بود كه چون انجام عمل مسلحانه در خانه كعبه منافي آيات الهي است لذا اين عمل محكوم است اما جدا از اين محكوميت سازمان انقلاب اسلامي جزيره العرب كه مخالف حكومت آل سعود بود و از اين حركت هم قاطعانه حمايت كرده بود مورد پشتيباني كلي ايران قرار داشت چنانكه هيأت نمايندگي اين سازمان به دعوت دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در كنفرانس جهاني جنبش هاي آزادي بخش در شهريور 1359 در تهران شركت كرد ( اخوان كاظمي ، 1373 ، ص 24 ) با توجه به آنچه گذشت قضاوت در مورد تأثير جهيمان بر گروه هاي ديگر پيوند او با آنها دشوار است . گرچه بعضي منابع در مورد ائتلاف گروه هاي مخالف غيرمذهبي و بنيادگرا گزارش داده

اند اما اشتغال كعبه ظاهرا اقدام يك جانبه اي بود كه توسط اخوان جهيمان صورت گرفت . ادعاي مهدويت داماد جهيمان نيز مي توانست در جلب حمايت وسيع جريان عمده بنيادگرايي مردمي مفيد افتد كه چنين نشد . روشن است كه اخوان قديمي و وهابيت حمبلي آن جهت گيري مهدويت نداشتند. ( دكمجيان ، 1383 ، ص 254 )

3- شيعيان

در منطقه احساء به ويژه در مركز آن يعني شهر الهفوف شيعيان قابل توجه اند . از زمان اشغال اين منطقه توسط ملك عبدالعزيز سعود شيعيان اين خطه در مواقعي با حكومت سعودي سر به مخالفت برداشته اند اين افراد هيچ گاه نخواسته اند در كشوري كه رهبران مذهبي آن با باورهاي آنان مخالف اند مشاركت كامل و يا مساوي داشته باشند در طول تاريخ به ادبيات آنان اهانت شده و از تدريس تاريخ شيعه در مدارس محلي جلوگيري به عمل آمده است شيعيان مجاز به خدمت در نازلترين سطح جامعه هستند و از استخدام در گارد ملي هم به كلي محروم اند. در سال 1952 ميلادي يك مجمع مردمي به رياست محمدالحبشي براي بيان خواسته هاي محلي شيعيان تشكيل گرديد اما دولت آن را غيرقانوني اعلام كرد . با كشف نفت در اين ناحيه اهميت آن افزون گرديد و چون بسياري از بوميان شيعه در صنعت نفت به كار گمارده شدند در جنگ جهاني دوم و بعد از آن آگاهي سياسي كسب كرده و به دنبال آن نارضايتي فزاينده اي در مقابل دولت و جامعه متمدن آمريكا از خود نشان دادند . در سال 1948 ميلادي با آغاز تظاهرات وسيع در ناحيه القطيف به رهبري

محمدبن حين الحرج ناآرامي شيعيان به اوج خود رسيد .

آنان در اين جنبش وسيع خواهان استقلال و جدايي از دولت سعودي بودند كه قيام آنان به شدت در هم كوبيده شد در سال هاي 1944 و 1949 و 1953 در اعتراض به شرايط كاري و محيط فعاليت شيعيان تظاهراتي را ترتيب دادند . در بين سالهاي 1956 و 1967 تحريم هايي به منظور قطع عرضه نفت به غرب به وقوع پيوست . تجلي پرشكوه خشم برافروخته شيعيان منطقه شرقي را مي توان در قيام محرم سال 1400 ( اواخر سال 1979 ) جستجو نمود. اين قيام با دوران سوگواري براي سالار شهيدان ، گروگان گيري جاسوس هاي آمريكا در ايران و اشغال مسجدالحرام و خانه كعبه توأم گرديد . اريك رولر مفسر روزنامه لوموند در اين خصوص مي نويسد : شورشيان به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي ايران و در پي حركت مكه جرأت افزون تري پيدا كرده و در روز 27 نوامبر 1979 مراسم روز عاشورا را كه در عربستان ممنوع است برگزار كردند. جمعيت كه تصاوير امام خميني (ره) را در دست داشت به سوي قطيف احساء و ديگر آبادي هاي ايالت شرقي حركت كردند و در درگيري هاي به وجود آمده با گارد ملي 60 تن از آنان كشته شدند . ( گلي زواره ، 1374 ، ص 53-54 ) . يكي از تشكيلات مهمي كه مربوط به شيعيان عربستان مي باشد سازمان انقلاب اسلامي جزيره العرب نام دارد . بعد از سركوبي قيام مردم شيعه عربستان در سال هاي 1953 و 1967 هيجان مذهبي و جوشش دروني مردم خاموش نشد و انقلاب

به حيات خود ادامه داد و در سال 1970 مبارزات مردم در سازمان مزبور تشكل يافت و در سال 1975 سازمان تأسيس شد و پس از قيام كعبه و جنبش مناطق شرقيه اعلام موجوديت نمود .

البته واحدهاي سازمان آن به دلايل امنيتي تاكنون علني نشده است . در نظر رهبران آن تمام مسلمانان جهان امتي واحداند كه بايد براي رسيدن به هدف از رهبري واحد پيروي كنند . مواضع جمهوري اسلامي ايران را در ابعاد گوناگون پذيرفته اند و رهنمودهاي امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري را الگوي خود قرار مي دهند . اين سازمان به حكومت واحد در شبه جزيره العرب عقيده دارد و تجزيه اراضي اين منطقه را كه منجر به تأسيس واحدهاي سياسي متعدد گرديد توطئه استعمار در جهت تفرقه مسلمين مي داند. (گلي زواره ، 1374 ، ص 57 ). از گروه هاي ديگر شيعي عربستان حزب الله حجاز است . در سال 1984 كه فاجعه مكه روي داد حزب الله عربستان نيز رويارويي با رژيم سعودي را گسترش داد و اعلاميه هايي را صادر كرد . آنها در اين اعلاميه ها اقدامات رژيم سعودي را مورد هجمه قرار داده و بر ولايت و پيروي از امام و جمهوري اسلامي تأكيد كردند . ( جلالي ، 1378 ، ص 95 ) ج ) بازتاب انقلاب اسلامي بر گروه هاي ليبرال عربستان

در دسامبر 1990 چهل و سه تن از روشن فكران ليبرال عربستان به شاه عربستان شكوائيه نوشتند و طي آن خواستار اصلاح شريعت و تأمين حقوق بشر ، برابري در برابر قانون بدون توجه به سابقه فرد ، حقوق زنان ،

تأسيس يك شوراي مشورتي و يك قوه قضائيه اسلامي مستقل شدند. در واقع طي سال 1990-91 بحث و مجادله ميان ليبرال ها و اسلام گرايان بر سر فتواي صادره از سوي شيخ عبدالعزيز بن باز فقيه ارشد سعودي مبني بر دادن مجوز مذهبي و قانوني به استقرار سربازان غيرمسلمان در عربستان در گرفته بود . فرايند جهاني شدن و آشنايي طيف ليبرال با حقوق و آزادي هاي فردي و مقايسه آن با آزادي و نظام حكومتي عربتسان اين طيف را منتقد سياست هاي راديكالي دولت سعودي قرار داده است . بي شك انقلاب اسلامي با ترويج گفتمان مردم سالاري ديني بر ترويج اين انديشه بي تأثير نبوده است. د) بازتاب انقلاب اسلامي بر نسل سوم عربستان

بي شك ارائه الگوي موفق و كارآمد از نظام مردم سالار ديني در منطقه خاورميانه در عرصه هاي مختلف علمي ، سياسي ، فرهنگي و مذهبي بر روي جوانان منطقه تأثيرات ويژه خواهد داشت . امروز جوانان عربستاني با توجه به دست رسي آسان به اينترنت و رسانه هاي جمعي از كليه مسائل موجودي كه در منطقه مي گذرد آگاه هستند و در صورتي كه جمهوري اسلامي بتواند در عرصه هاي علم و تكنولوژي و سياست و اقتصاد نمونه اي موفق و پيشرفته از كارآمدي يك حكومت اسلامي را به نمايش بگذارد آنها به طور غيرمستقيم از آن الهام خواهند گرفت و نظام هاي بسته خود را به چالش خواهند كشيد. نتيجه گيري و خلاصه :

روابط خارجي كشورهاي ايران و عربستان همواره مشحون از رقابت و همكاري يا تضاد و وفاق بوده است و اگرچه بر حسب مقتضيات مقطعي گاهي جنبه

همكاري و زماني جنبه رقابت و تعارض حاكم گشته است ولي همواره ريشه هاي تضاد ميان دو كشور حتي در زمان همكاري و وفاق وجود داشته است . سه عامل مهمي كه در اين روابط نقش تأثيرگذار داشته اند عبارتند از : 1- نفت 2- مذهب 3- نيروهاي خارجي كه در مقطع قبل از انقلاب اسلامي بحث نفت و نيروهاي خارجي عامل تنظيم كننده روابط دو كشور بود اما بعد از پيروزي انقلاب و با مطرح شدن بحث صدور انقلاب عامل مذهب و نيروي خارجي تنظيم كننده روابط دو كشور بوده است. انقلاب اسلامي به عنوان پديده هاي بديع و معجزه آسا در منطقه خاورميانه مسلما بر كشور عربستان نيز تأثيرات خود را گذارد . كه در اين مقاله تأثيرات انقلاب اسلامي در 4 سطح حاكميت ، اسلام گرايان ، ليبرال ها و نسل سوم عربستان مورد ارزيابي قرار گرفت . به عنوان نكته پاياني بايد به آن اشاره كرد اين است كه انديشه هاي انقلاب اسلامي در مواردي به طور مستقيم كشور عربستان را تحت تأثير قرار داه و در مواردي به طور غيرمستقيم .

نكته پاياني قابل ذكر ، توجه به اين مسأله است كه با توجه به اوضاع منطقه و وجود عراق اشغال شده و تحولات لبنان و فلسطين ما شاهد افزايش رقابت تنگاتنگ مذهبي و ايدئولوژيك اين دو قدرت در آينده خاورميانه خواهيم بود.

منبع: www.irdc.ir

تاثير انقلاب اسلامي بر شيعيان عربستان

تاثير انقلاب اسلامي بر شيعيان عربستان *مردم عربستان و انقلاب اسلامي بافت جامعه عربستان جداي از سيستم حكومتي و قبايل و خانواده هاي وابسته به حكومت همانند جوامع ديگر در جهان سوم نيست . اين كشور شامل مردمي محروم زحمتكش

بي سواد و دور مانده از فرهنگ و تمدن است كه هيچ گونه نقشي در سيستم حكومتي ندارند. به دليل اينكه در عربستان مجلس قانون گذاري و انتخابات نيز وجود ندارد بنابراين هيچ گونه مشاركت سياسي از مردم ديده نمي شود.(1) در اين ميان شيعيان كه بيشتر در مناطق شرقي و نفت خيز عربستان سكونت دارند در شرايط بدتر قرار دارند و اين گروه عليرغم آنكه بر روي بزرگترين ذخيره نفت جهان زندگي مي كنند ليكن اين منطقه از محروم ترين نواحي عربستان به شمار مي رود. عملا " بخش اعظم كارهاي اجرايي نفت را شيعيان انجام مي دهند تا جاي كه 40 % كارگران آرامكو شيعه هستند و سرنوشت حكومت سعودي _ يعني توليد ثروت از راه نفت _ در دست شيعيان رقم مي خورد ولي عدم توزيع عادلانه ثروت در مناطق شرق نسبت به ساير مناطق مظهري از خشم و غضبي است كه وهابيان نسبت به شيعيان اعمال كرده اند.(2) يكي از دلايلي كه باعث شد شيعيان عربستان و همچنين جامعه محروم اين كشور همچون ساير كشورهاي خليج فارس تحت تاثير انقلاب اسلامي ايران قرار گيرند همين بي عدالتي روا شده در حق آنها بود. همچنين پيروزي انقلاب ايران به عنوان يك انقلاب شيعي باعث شد شهامت و قدرت به شيعيان محروم سراسر جهان دميده شود و همين امر باعث شد كه ابتدا در 29 آبان 1358 عده اي از ناراضيان مسجد اعظم مكه را به تسخير خود درآوردند كه در اين راه تعداد زيادي از مردم نيز با آنها همراه شدند اين گروه يك سري از افراد سني مذهب متعصب بودند .

به دنبال آن موجي از ناآرامي ها سراسر خليج فارس را فرا گرفت . روز 7 آذر شيعيان الاحسا براي نخستين بار تصميم گرفتند مراسم عاشورا را در ملا عام برگزار كنند. اين مساله با دخالت گارد ملي عربستان به خشونت و زد و خورد شديدي گراييد.(3) اريك رولو مفسر روزنامه « لوموند » مي نويسد : شورشيان شيعه به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي ايران و درپي شورش مكه دل و جرات پيدا كردند و روز 6 آذر 1358 مراسم روز عاشورا را كه در عربستان سعودي ممنوع است برگزار كردند. جمعيت كه عكس هاي امام خميني (ره ) را در دست داشتند به سوي قطيف احسا و ديگر آبادي هاي ايالت شرقي حركت كردند . در درگيري هاي به وجود آمده با گارد ملي 36 تن از آنان كشته شدند . جمعيت سه روز تمام در حال طغيان بود. آنها بانك ها و موسسات ديگر را به آتش كشيدند و عليه رژيم سلطنتي شعار دادند و در اعلاميه ها از مردم براي سرنگوني رژيم سعودي دعوت كردند. پس از بازداشت صدها نفر سر انجام آرامش در منطقه برقرار شد. اما درخواست هاي شيعيان پذيرفته نگرديد و دولت سعودي صرفا " براي ظاهرسازي دست به اقداماتي زد تا اسلامي بودنش را ثابت كند. از جمله آرايشگاه هاي زنانه را تعطيل كرد و گويندگان زن را از تلويزيون دولتي اخراج نمود و چند تن از مقامات دولتي منطقه شرقيه را عزل كرد. به تبع موج هيجان و شور و شعف كه تمام مسلمانان جهان را در اثر پيروزي انقلاب فرا گرفته بود اثرات اين موج در

منطقه خليج فارس و به ويژه در ميان شيعيان بسيار قوي و قدرتمند بود به نحوي كه آنها تشكل هاي خود را قوي تر كرده و با اميدواري بسيار زيادي به فعاليت هاي خود جديت بخشيدند. اما اين تنها شيعيان نبودند كه شديدا " از انقلاب اسلامي تاثير گرفتند بلكه در ميان جوانان سني مذهب (سلفي و غير سلفي ) نيز حركت هايي براي برپايي شريعت اسلام متكي بر جهاد مردمي و مشاركت عمومي به وجود آمد. در نظر جوانان مسلمان انقلاب اسلامي سمبل عزت و كرامت اسلامي در مقابل غرب و ابرقدرت ها بود و احساسات خدشه دار شده آنان را التيام مي بخشيد. قدم بزرگ كه روحانيت شيعه در طول انقلاب برداشته و با تكيه بر قدرت مساجد قوي ترين قدرت منطقه را شكست داده بود و مقاومت خستگي ناپذير انقلابيون مسلمان ايراني در برابر فشارهاي خارجي و به ويژه مبارزه طلبي افتخار آميز آنها در مقابل آمريكا بدون غلتيدن در دامن شوروي مردم عربستان را به اين باور رساند كه اسلام واقعي همان است كه ايران مي گويد نه آن چيزي كه رژيم وابسته به آل سعود ادعا مي كند. در عربستان سعودي فعاليت احزاب دستجات و گروه هاي سياسي ممنوع مي باشد و هر گونه انتقادي از سازمان هاي دولتي و يا سياسي حكومت و انتقاد از مسئولين نظام به طور كلي جرم تلقي مي شود . بر اساس قانون امنيت ملي كه در سال 1965 صادر شده است مجازات هاي سنگين براي كساني كه به سياست هاي رسمي حكومت مخالفت ورزند در نظر گرفته شده است . بر اساس برخي

از موارد اين قانون هر گونه انتقادي از حكومت به شكل آشكار در كتب يا روزنامه ها يا به هر صورت ديگري كه به اطلاع مردم برسد جرم محسوب مي شود. همچنين دخالت در امور سياسي و يا گرايش به سوي سازمان ها و گروه هاي سياسي و با تشويق ديگران بر اعتراض به دولت جرم و اخلال در امنيت ملي تلقي مي شود. بر اساس يكي ديگر از مواد قانون تشويق به اعتصاب و يا شركت در آن جرم است . (6 ) بنابراين ايجاد تشكل ها و گروه هاي سياسي عموما " به طور مخفي و زيرزميني و يا در تبعيد سازمان يافته اند. اين سازمان ها و جنبش ها را در عربستان بعد از اعتقادات و باورهاي ايدئولوژيكي بدين شرح مي توان تقسيم بندي كرد : گروه ها و جنبش هاي سلفي (مانند اخواني ها و نوسلفي ها) / گروه ها و جنبش هاي شيعي / گروه ها و جنبش هاي چپ گرا / گروه ها و جنبش هاي روشنفكر و اصلاح طلب (غرب گرايان ) / گروه ها و جنبش هاي اصلاح طلب دين گرا (جناح روشنفكر مذهبي ) *نمودهاي تاثير واكنش شيعيان اسلام سياسي و شيعي ايران خيلي زود در عربستان تاثير گذاشت و اتفاقا " اين امر با مساله نفت نيز كاملا " مرتبط و عجين بود : بعد از انقلاب ايران شورشي درعربستان ابتدا در ميان شيعيان ايالات شرقي اين كشور در منطقه ميدان هاي نفتي آغاز شد و مردم با پخش اعلاميه هايي در مساجد به خانواده ي سلطنتي حمله كردند و وعاظ به مخالفت با سلسله

خاندان حاكم پرداختند به طوري كه براي اولين بار در اين حكومت به اصطلاح اسلامي موضع دولت به عنوان حامي اسلام شكسته شد. عراق و عربستان با درسي كه از انقلاب ايران آموخته اند طي سال هاي اخير با اعمال يك سياست زيركانه ي تشويق و تنبيه از رشد حركت معترضانه جمعيت شيعه خود جلوگيري كرده اند . (7 ) رابين رايت چگونگي تاثير انقلاب اسلامي بر شيعيان عربستان را چنين گزارش مي كند : گهگاه اعلاميه هاي مخالف و نيز روزنامه ها مطالب انتقادي عليه رژيم سعودي منتشر مي كردند. شعارهايي با مطالب موافق انقلاب اسلامي و مخالف آمريكا روي ديوارها نوشته مي شد. يك موسسه حمل و نقل هلندي كه مرتبا با بنادر نفتي در تماس بود از وجود ديركردها و كارشكني هاي عمومي در كارها كه به عقيده آنها كار شيعيان بنيادگرا بود و يا به وسيله آنها سازماندهي مي شد تا شركت هاي غربي را بترساند خبر مي داد. خشم و تنفر سعودي ها نسبت به بنيادگرايان مذهبي ايران به كينه تبديل شد. سعودي ها در مقابله با ايران ملاحظات را در كنار گذاشتند و شاهزاده نايف صريحا گفت ايراني ها كه بعد از انقلابشان مي گفتند ديگر ژاندارم منطقه نيستند حالا تروريست منطقه شده اند . (8 ) ديليپ هيرو روزنامه نگار پاكستاني اولين بازتاب هاي انقلاب اسلامي در عربستان را در مناطق نفت و شيعه نشين چنين شرح مي دهد: در 8 آذر 1358 گروه عظيمي از شيعيان متشكل از 400 000 نفر تحريم طولاني عزاد اري عاشورا را شكستند و اين براي مسئولان زنگ خطري بود خصوصا "

از جانب آيت الله خميني مراسم عاشورا همراه با تظاهرات در هشت شهر منطقه نفتي برگزار گرديد. طي اين وقايع بود كه سازمان انقلاب اسلامي شيعيان شبه جزيره عربستان پديدار گشت . عبدالعزيز حاكم حصا بعدا اعلام كرد كه شيعيان بايد خود را با اصول و دكترين وهابي هماهنگ كنند. وي عليه شيعيان تبعيض هاي زيادي اعمال كرد و آنان را از مشاغل آموزش و ... محروم ساخت . (9 ) بنابراين انقلاب اسلامي در همان اولين سال پيروزي خود موجب سياسي تشكيلاتي شدن شيعيان عربستان كه اتفاقا در مناطق نفت خيز آن كشور ساكن هستند گرديد. براي فهم و توجيه عكس العمل هاي انفعالي بايد نكات زير را در نظر گرفت : 1 _ سياست هويج و چماق 2 _ داخل و خارج . در داخل ; از يك سو تلاش شد كه با سياست تنبيه معارضان شيعه محدود شوند و از سوي ديگر با سياست تشويق برخي امتيازات مادي و رفاهي به آنان داده شد تا رضايتمندي آنان حاصل شود. اما در خارج ; عربستان با حمايت از عراق و بازي با عرضه و قيمت نفت تلاش مي كرد ايران انقلابي را مهار نمايد . (10 ) بعضا نيز با سياست سازش و مدارا و امتياز دهي سعي مي كرد نظر مساعد دولت انقلابي را به دست آورده و آن را از حمايت شيعيان عربستان باز دارد. برخي همسويي ها در مساله خط مشي هاي نفتي و برخي نرمش ها در مقابل حج برائت را در اين رابطه مي توان توجيه كرد. بازتاب انقلاب اسلامي در عربستان به شيعيان محدود نشد بلكه اهل

سنت و وهابيون نيز در مقابل امواج اسلامي و انقلاب ايران جاذبه و دافعه هاي چشمگير از خود نشان دادند . مهم ترين واقعه در اين رابطه اشغال خانه خدا پس از مراسم حج سال 1360 مي باشد . تعداد كثيري از بنيادگرايان مسلح در مسجدالحرام موضع گرفتند و سرانجام با مداخله كماندوهاي خارجي و بر جاي ماندن تعداد زيادي كشته و مجروح حادثه پايان پذيرفت . وقوع اين حادثه در توالي و تقارن انقلاب اسلامي ايران ميتواند اين فرضيه را قابل طرح نمايد كه قرائت كهن و تاريخي از سنت وهابيت با چالش جدي روبرو شده بود و گروه هايي از اين جماعت در تلاش بودند با افكار و رفتاري نوين الگوي قابل قبول تري از مذهب و نظام خود مطرح نمايند. *جنبش هاي شيعي عربستان انحصار طلب حاكمان سعودي و در واگذاري مشاغل مهم و كليدي به خاندان خويش تمام طوايف و قبايل ديگر را به اعتراض و مبارزه واداشته ; به ويژه شيعيان كه بيش از ديگر گروه ها و قبايل تحت فشار و سختي به سر مي برند. اين شورش هاي سني و شيعي منعكس كننده ي شكاف هاي ايدئولوژيك اجتماعي در جامعه اي بود كه از ضربه ي فرهنگ ناشي از نوسازي سريع رنج مي برند. به همين ترتيب نكته مهم در اين حقيقت نهفته است كه اين جوش و خروش هاي ضد رژيم از دوران هاي پر كشمكش آغازين حكومت سعودي ريشه مي گيرند . (11 ) البته در خصوص شيعيان محروميت هاي شديد اقتصادي و سياسي نيز عاملي براي تسريع حركت ها و مبارزات ضد حكومت به شمار

مي رود . به هر حال درست از زمان اشغال استان هاي شرقي توسط عبدالعزيز در سال 1913 (1292 ) اعتراض ها و مخالفت ها صورتي عملي به خود گرفت . در سال 1331 يك مجمع مردمي به رياست محمد الحبشي براي بيان خواسته هاي محلي تشكيل شد اما دولت آن را غير قانوني اعلام كرد. با كشف نفت ناحيه ي شرقي اهميت جديدي كسب كرد; چون بسيار از شيعيان بومي در صنعت نفت به كار گمارده شدند. اين كارگران شيعي كه در دوران جنگ دوم و بعد از آن آگاهي سياسي كسب كرده اند نارضايتي فزاينده اي در مقابل دولت و جامعه متمكن آمريكايي از خود نشان دادند . در سال 1337 با آغاز تظاهرات و بي نظمي هاي وسيع در منطقه ي القطيف به رهبري محمد بن حسن الحرج ناآرامي شيعيان به اوج خود رسيد . شورشيان كه خواستار جدايي از پادشاهي بودند به آساني درهم كوبيده شدند . در سال 1338 دولت وجود يك جامعه ي انقلابي را در القطيف كشف كرد كه تحت پوشش يك انجمن آموزشي به عمليات مشغول بود. جامعه منحل شد و يكي از رهبران چپ گرايش به نام عبدالرئوف الخنيزي در زندان مرد. اين جنبش كه تا جبيل گسترش پيدا كرده بود سرانجام در 1950 درهم كوبيده شد . در ضمن در سال هاي 1323 1328 و 1332 در اعتراض به شرايط كاري تظاهراتي صورت گرفت . همچنين در سال هاي 1335 و 1346 تحريم قطع عرضه نفت به غرب به وقوع پيوست . در سال 1349 گارد ملي به قطيف فرستاده شد تا براي كنترل ناآرامي

به محاصره ي شهر بپردازد . ناآرامي هاي سال 1357 نيز دستگيري ها و تلفات گسترده اي به دنبال داشت . شورش وسيع توده اي قطيف و سيحان در اواخر 1979 با دوران عزادار مذهبي شيعه (عاشورا) گروگان گيري ديپلمات آمريكايي در تهران و اشغال مسجد بزرگ كعبه همزمان بود. وقوع هم زمان اين حوادث به دنبال انقلاب ايران براي سعودي ناخوشايند و بدشگون بود . در واقع نداي آيت الله خميني از نظر 440000 شيعه ي استان شرقي يك نوع دعوت به شورش به حساب مي آمد . اين تحريك ها تا قبل از وقوع انقلاب اسلامي ايران كمتر صورت عملي به خود گرفت . به بيان ديگر با وقوع انقلاب اسلامي و شروع مبارزات مردم ايران شيعيان اين منطقه همانند ديگر مناطق جان دوباره يافتند كه مهمترين نمود اين خودآگاهي را در مبارزات سال 1358 مي توان مشاهده نمود . تجلي پر شكوه اين خشم برافروخته را مي توان در محرم سال 1400 ق (نوامبر 1979 م ) و چند پس از قيام كعبه جستجو كرد . اريك رولو مفسر روزنامه معروف و پر تيراژ لوموند در اين باره مي نويسد : « شورشيان شيعه به دنبال پيروزي انقلاب اسلام ايران و درپي حركت در مكه دل و جرات بيشتري پيدا كردند و روز 6 آذر 1358 مراسم روز عاشورا را كه در عربستان سعودي ممنوع است برگزار كردند . و جمعيت كه عكس هاي امام خميني (ره ) را در دست داشت به سوي قطيف و احسا و ديگر آبادي ها ايالت شرقي حركت كردند و در درگيري هاي به وجود آمده

با گارد ملي 36 تن از آنان كشته شدند . جمعيت سه روز تمام در حال طغيان بود . آنها بانك ها و موسسات ديگر را به آتش كشيدند و عليه رژيم سلطنتي شعار دادند و در اعلاميه ها; از مردم براي سرنگوني رژيم سعودي دعوت كردند. پس از بازداشت شدن صدها نفر سرانجام آرامش در منطقه برقرار شد; اما درخواست هاي شيعيان پذيرفته نگرديد و دولت سعودي صرفا براي ظاهرسازي دست به اقدام مزورانه زد تا اسلامي بودنش را ثابت كند; از جمله آرايشگاه هاي زنانه را تعطيل كرد و گويندگان زن را از تلويزيون دولتي اخراج نمود و چند تن از مقامات دولتي منطقه شرقيه را عزل كرد . (14 ) در حالي كه شيعيان خواستار محروميت زدايي از مناطق شرقيه و تقسيم عادلانه ثروت در اين مناطق بودند كه به خواسته آنها وقعي ننهادند. براي مرتبه ديگر در 17 ژانويه 1980 هزاران نفر از شيعيان شهر قطيف در استان شرقي كشور در يك راهپيمايي و تظاهرات شورشي و ضد دولتي شركت كردند ارتش سعودي اين شهر را محاصره نمودند و كليه تظاهرات كنندگان را به شدت سركوب كرد و از پاي درآورد . (15 ) با گسترش روابط جمهوري اسلامي ايران و سياست تنش زدايي ميان اين كشور و كشورهاي خليج فارس به ويژه عربستان سعودي وضعيت شيعيان اين مناطق نيز رو به بهبودي نهاد. در واقع عظمت مخالفت داخلي و خارجي شيعه با رژيم به وضع سياست هاي اصلاح طلبانه و نتيجه رويارويي ايران سعودي بستگي دارد . (16 ) از ميان احزاب و ارگان هاي انقلابي شيعي شناخته شده در

عربستان مي توان به سازمان انقلاب اسلامي شبه جزيره عربستان حزب آزادي بخش شبه جزيره و حزب حجاز اشاره كرد كه از ميان سازمان انقلاب اسلامي جزيره العرب اهميت بيشتري دارد. اين سازمان در 1975 ميلادي تاسيس شد . با اين حال پيش از آن اعضايش به طور پراكنده فعاليت هايي داشته اند; لكن در اين سال تشكلي به وجود آوردند و فعاليت هاي خود را در منطقه شيعه نشين شرقيه متمركز كردند. اين سازمان پس از قيام كعبه در منطقه شرقيه رسما اعلام موجوديت كرد. سازمان مذكور از همان آغاز هدف خود را نشر فرهنگ اسلامي و انقلابي بين مردم قرار داده است و با اين كه عناصري از برادران سني مذهب نيز در آن عضويت دارند لكن بيشتر كادرهايش شيعه هستند. اين سازمان معتقد است كه مقطع كنوني شيوه ي مبارزه مسلحانه را ايجاب نمي كند بلكه اعتقاد دارد كه آگاهي دادن مردم به فرهنگ انقلابي _ اسلامي و مسايل سياسي و زمينه سازي براي بازگشتن به خويشتن خويش در حال حاضر بايد در اولويت برنامه قرار گيرد تا در آينده مردم خواهان پذيرش يك نظام اسلامي باشند. سازمان انقلاب اسلامي در حيطه عمل فرهنگي تبليغي معتقد است بايد با دو خطر عمده و جدي كه فرهنگ اسلامي مردم شبه جزيره العرب را تهديد مي كند و تا حد زيادي در منع آن موفق بوده است و روبه رو شد : الف ) غربزدگي كه به وسيله ي نشر فرهنگ آمريكايي تحقق مي پذيرد / ب ) فرهنگ ارتجاع كه توسط عمال مذهبي رژيم و تحت پوشش اسلام بر مردم اعمال مي گردد.

آنها بزرگترين مانع كنوني را عدم شناخت مردم از ماهيت رژيم و عدم آگاهي آنها براي دست يابي و پايه ريزي يك انقلاب مي دانند. بنابراين اين سازمان فعاليت خود را در منطقه شرقيه كه شيعه نشين بوده و به بركت انقلاب اسلامي ايران از آگاهي هاي درخور توجهي برخوردارند متمركز نمود و در حال حاضر بيش از هشتاد درصد تحصيل كرده هاي اين منطقه عضو همين گروه هستند و در بين مردم از پايگاه گسترده اي برخوردار مي باشند. سازمان فوق الذكر تمام مسلمانان را امت واحده مي داند كه بايد براي رسيدن به هدف از قيادت يك امام پيروي كنند و در زمان حيات رهبر عظيم الشان انقلاب اسلامي كسي جز امام خميني (ره ) را لايق اين مقام نمي دانستند. اين سازمان هدف خود را برانداختن خاندان سعودي برچيدن بساط نظام سلطنت و استقرار جمهوري اسلامي در « شبه جزيره العرب » مي داند . (17 ) و آنان در كل مواضع ايران را پذيرفته و از آن الگوبرداري مي كنند. نكته قابل توجه آن است كه بيشتر اين سازمان ها به صورت زيرزميني و نيمه پنهان به فعاليت مي پردازند و رهبري آن به دست عالمان بزرگي چون شيخ حسين بن اسماعيل الكرامي سيد هاشم شخص عبدالهادي الفضلي شيخ عمروي و شيخ حسن صفار است . *فعاليتهاي سياسي سازمان يافته شيعيان تا پيش از انقلاب ايران مخالفت شيعيان با رژيم سعودي عمدتا در قالب مشاركت در جنبشهاي چپ گرا نظير حزب غير قانوني كمونيستي سعودي يا ديگر جنبشهاي چپ گراي افراطي غير قانوني همچون حزب عمل سوسياليستي عربي در جزيره ي

عربي (حزب العمل الاشتراكي العربي في الجزيره العربيه ) صورت مي گرفت . در جاهاي ديگر خليج فارس نيز چنين گرايشي مشاهده شده است ; به گونه اي كه شيعيان در جستجوي جنبشي جهان شمول و غير فرقه اي كه آنان را بپذيرد; با جنبشهاي بعثي عراق يا سوريه يا با ديگر جنبشهاي مشابه فعال در خليج پيوند برقرار كردند. افزون بر اين در دهه 1340 سازمان انقلاب اسلامي (منظمه الثوره الاسلاميه ) پديد آمد . اين سازمان ظاهرا بخشي از گروه شيعي گسترده تري مشهور به سازمان انقلابيون پيشگام است كه در كل منطقه فعاليت مي كند و با گروههاي مشابه در بحرين و عراق مرتبط است . اين سازمان تحت تاثير عقايد آيت الله سيد محمد شيرازي تاسيس شده و به جاي حمايت از خشونت خواستار « تعليم و آگاهي دادن به توده ها » است . با اينكه گروه ياد شده در عربستان سعودي به شدت مخالف رژيم بود نشانه اي از خشونت در عملكرد آن به چشم نمي خورد; حتي در ناآرامي هاي 1987 در مكه كه درپي آن ايران خواستار جهاد عليه عربستان سعودي شد اين سازمان همچنان خاموش ماند . در سال 1975 شاخه ي سعودي (سازمان ) علني شد و خود را « سازمان انقلاب اسلامي در شبه جزيره ي عربستان » (منظمه الثوره الاسلاميه في الجزيره العربيه ) ناميد . محققي به نام ميمون فندي دوران بين سالهاي 1975 تا 1985 را « مرحله ي ستيزه جويي » جنبش شيعي مي نامد و مشخصات آن را چنين برمي شمارد : عنايت اندك به واقعيتهاي محيط سياسي اي

كه گروه در آن فعاليت مي كند; تاكيد بر پيرايش اسلام از اعمال صوفيانه ; و نگرشي سازش ناپذير درباره ي دولت سعودي كه از نظر آنان غير قانوني است و اين نگرش ديدگاههاي انقلاب اسلامي ايران را نيز منعكس مي سازد. بي ترديد انقلاب ايران اميدها و آرزوهاي تازه ي شيعيان را در منطقه ي خليج برانگيخت . تصرف مسجد اعظم (مسجد الحرام ) به دست مخالفان سني نجدي به رهبري جهيمان العتيبي در 1979 آرامش پادشاهي سعودي را برهم زد و بر اثر آن انزجارهايي كه از مدت ها پيش وجود داشت در اواخر سال به ناآراميهاي شديد و گسترده شيعيان در ايالات شرقي تبديل شد; دست كم بيست نفر در جريان سركوب وحشيانه ي ناآراميها كشته و صدها تن بازداشت شدند. اما ضربه ي ناشي از اين حوادث پادشاهي سعودي را به تجديد نظر در اوضاع و احوال واداشت . عربستان سعودي در همان حال كه به سركوب هر گونه مخالفت شيعي ادامه مي داد براي نخستين بار تصميم گرفت با احداث مدارس و جاده هاي بيشتر وضعيت بد اقتصادي ايالت را بهبود بخشد . جالب اينجاست كه در 1987 بود كه كار احداث نخستين بيمارستان مدرن ايالت به پايان رسيد . يكي از پسران پادشاه شاه زاده محمد بن فهد در 1984 به فرمانداري اين منطقه به جاي بن جيلويي كه بسيار فاسد مستبد و اهل تبعيض بود منصوب شد. تبعيضها تا حدي كمتر شده است و هر چند شمار نيروي كار شيعه شركت آرامكو همواره رو به كاهش بوده است شيعيان (همچنان ) نيروي كار اصلي ايالت شرقي را تشكيل

مي دهند. به عقيده ي فندي در سال 1988 دگرگوني عمده اي در انديشه ي شيعي سعودي در ميان پيروان آيت الله شيرازي صورت گرفت كه به لفاظيها ي انقلابي پايان بخشيد و بازگشتي بود به دستورالعملي كه خواستار دموكراتيك سازي و رعايت حقوق بشر در پادشاهي است. بر اين اساس در 1990 پس از اشغال كويت به دست عراق اين گروه به طور رسمي به روابط تشكيلاتي و ايدئولوژيكي خود با ديگر سازمانهاي شيعي در كشورهاي ديگر پايان داد و نام جنبش اصلاح (الحركه للاصلاح ) را براي خود برگزيد; جنبشي كه اهداف اصلي آن عبارت بود از : استقلال از سياستهاي ايران و توجه به تحقق اصلاحات در پادشاهي همراه با توسلي خاص به غرب در اين زمينه . فعاليت سياسي و اعمال فشارهاي رسانه اي ابزارهاي اصلي اين جنبش قلمداد مي شدند. تا به امروز گروه آيت الله شيرازي از درگير شدن در خشونت سياسي اجتناب ورزيده است . بر اساس خط مشي سياسي جديد در 1991 شماري از مخالفان برجسته شيعي كه در لندن و در واشنگتن مشغول فعاليت اند و خود را ) مي نامند اطلاعاتي ضد رژيم منتشر ICDHR - GAP « كميته ي بين المللي دفاع از حقوق بشر در خليج فارس و شبه جزيره ي عربستان « ( كردند. اين سازمان با انتشار نشرياتي به زبان انگليسي و عربي همچون الجزيره العربيه مشكلات مربوط به حقوق بشر در پادشاهي را افشا كرده نقدي همه جانبه از رژيم ارائه مي داد. اين اطلاعات كه هم در غرب انتشار مي يافت و هم با ابزارهاي الكترونيكي و دورنگار (فاكس

) براي پادشاهي ارسال مي شد نشان دهنده ي نخستين جنبش آزاد مخالف رژيم بودند كه به هيچ وجه با ديگر جنبش هاي افراطي عرب خاورميانه پيوندي ندارد. اين مبارزه ي اطلاعاتي به ويژه با توجه و تاكيدي كه درباره ي مخاطبان غربي از خود نشان مي داد به طور چشم گيري آرامش رژيم را برهم زد و بر اثر آن تلاش طولاني رژيم را كه درصد بود اطلاعات مربوط به كشور را براي خود حفظ كند در هم شكست . اين نشريات به عمد مسايل را در قالب اصطلاحات سياسي غربي و از جمله با توجه به حقوق بشر مطرح مي ساختند. اين جريان بي سابقه ي اطلاعات تصوير موقر و صلح طلب پادشاهي را كه در گذشته به خوبي حفظ شده بود لكه دار كرد. پس از جنگ خليج در 1991 و با پيدايش نخستين جرقه هاي مقاومت جدي سازمان يافته ي مذهبي از سوي خود سنيهاي سعودي خط مشي رژيم در خصوص شيعيان دستخوش تغيير و تحول عمده ي ديگري شد. استقرار سربازان ايالات متحده در اين پادشاهي كار بسيار بحث انگيزي بود كه حتي موجب اختلاف علماي سني شد. موضوع بحث اين بود كه آيا واقعا براي دفاع از پادشاهي سعودي نيازي به سربازان غير مسلمان است . (اين امر بر اساس شرع اسلام تنها تحت شرايط فقهي خاص مربوط به « ضرورت » مجاز است ). استقرار حضور اين سربازان خارجي نيز مسئله ي ديگري بود; چرا كه رژيم اين حضور را « موقتي » اعلام كرده بود و با اين همه سربازان پس از پايان جنگ اين كشور را

ترك نكرده بودند. از نظر سنيان مخالف معيار قرآني براي حضور نظامي غير مسلمانان رعايت نشده بود و روحانيون افراطي تر رژيم را متهم مي كردند كه فتواهاي مورد نيازش را از طريق شوراي انعطاف پذير و « دولتي » علماي اعلام تحميل مي كند.

پي نوشت :

1 _ ر . ك : سيد داوود آقايي سياست و حكومت در عربستان سعودي صص 62 .61

2 _ همان صص 86 .84

3 _ ر . ك : تشيع مقاومت و انقلاب « مجموعه مقالات كنفرانس بين المللي تل آويو » صص 246 245 : غلامحسين ابراهيمي بحران مشروعيت در عربستان سعودي (پايان نامه ( ص .88

4 _ ر . ك : سروش شماره 307 مهرماه .1364

5 _ حسن گليوند درويش ساختار حكومت و بحران مشروعيت در عربستان سعودي (پايان نامه ) صص 123 _ .122

6 _ گزارش سازمان ماده 19 مستقر در لندن 1991 صص 9 _.10 7 _ جميله كديور روياروي انقلاب اسلامي ايران و آمريكا صص 109 _ .108

8 _ رابين رايت شيعيان مبارزان راه خدا صص 134 _ .132

9 _ ديدگاه ها و تحليل ها س 7 ش 72 مهر 1372 صص 107 _ .105

10 _ « احتمالات مقابله نظامي آل سعود عليه انقلاب اسلامي » ديدگاه ها و تحليل ها ش 12 آبان 1366 ص .55

12 _ هراير دكمجيان پيشين ص .243

13 _ همان صص 255 _ .257

14 _ داود آقايي پيشين ص 85 و .86

15 _ ويلهم ديتل پيشين ص .499

16 _ هراير دكمجيان پيشين ص .258

17 _ داود آقايي پيشين صص 80 .82 * منبع : www.jomhourieslami.com، يكشنبه 31 خرداد 1388

تاثير انقلاب اسلامي بر تركيه

تاثير انقلاب اسلامي بر تركيه رضا عابدي گناباد يكي از مهم ترين دلايل رشد اسلام گرايي تركيه در كنار عوامل داخلي موجود در اين كشور وقوع انقلاب اسلامي است. به طور كلي به نظر مي رسد كه انقلاب اسلامي ايران براي بسياري ازمسلمانان جهان به عنوان منبعي الهام بخش تلقي گرديده كه موجب تجديد توان حركت اسلامي دراين جوامع شده است. در مورد كشور تركيه نيز انقلاب ايران از آنجايي كه بر ضد رژيمي ديكتاتور و طرفدار غرب صورت مي گرفت اميد از بين رفتن ديكتاتورها بويژه در جهان اسلام و تركيه را نيز فراهم نمود. از سوي ديگر همان طور كه مي دانيم بحث انديشه تشكيل حكومت اسلامي در ميان اهل سنت و بويژه مسلمانان تركيه از ديرباز قوي بوده است. در واقع پس از فروپاشي رژيم پهلوي به نظر مي رسد كه حداقل انديشه تشكيل نوعي از حكومت اسلامي در تركيه كه خود سالها مركز حكومت اسلامي عثماني بود را دوباره زنده كرد. تاثير اين پيشينه تاريخي در روانشناسي فردي تركها ديده مي شود به طوري كه بسياري از آنان سوداي رهبري سياسي و اقتصادي جهان اسلام را مي پرورانند(پوربناب، زمستان88 : 1379.) از ديگر سو تقارن انقلاب اسلامي ايران با برخي ديگر از رويدادهاي بين المللي و منطقه اي، از جمله درگيري ها در لبنان و حمله شوروي به افغانستان، اين تقارن كه گمان مي شد، مركزيت آن در ايران است برنگراني تركيه مي افزود(پوربناب، 80 :1379.) اين حوادث از يك طرف و مطالبي كه در سطور بالا به آن اشاره شد باعث گرديد كه حتي روزنامه هاي ترك مدعي شوند كه جنبش مذهبي

داخل آن كشور دست ساخته جنبش ايران است ولي هرگز نبايد فراموش نمود كه شدت گرفتن گرايشات مذهبي تركها بويژه در زمان شدت گرفتن تورم و ناامني اقتصادي ، نه زايده مداخله خارجي بلكه محصول وضع داخلي تركيه است( پهلوان، مهر وآبان27 : 1377.) در ادامه مطالب براي اثبات اثرگذاري انقلاب اسلامي در تركيه در سطورآتي به برخي از گزارشات ارائه شده از سوي مقامات ترك، غربي و سفير وقت ايران در تركيه براي اثبات اين مهم اشاره مي گردد. روزنامه “حريت” در مورخ 17اكتبر1988 در صفحه اول خود مقاله اي تحت عنوان “مسئله ملا در ارتش” مطالبي درباره نفوذ انقلاب اسلامي در تركيه و بويژه ارتش اين كشوربيان مي كند. ستاد ارتش تركيه از سه سال قبل تاكنون مرتبا به كليه نيروهاي خود در قبال فعاليت ارتجاعي ايران هشدار مي دهد. يكي از كساني كه شديدترين عكس العمل را در قبال فعاليتهاي به اصطلاح ارتجاعي تحت رهبري ايران نشان داده است آقاي” گوك سان” فرمانده بازنشسته نيروي دريايي تركيه مي باشد. وي خواستار اتخاذ تدابير شديدي در قبال اين تحولات شد. وي درسال 1985 در زماني كه فرمانده نيروي دريايي بوده طي نامه اي به كليه نيروهاي تحت امر خود دراين مورد هشدار داده بود(حشمت زاده،211 :1385.) گراهام فولر طي تحقيقاتي در فاصله 5 سال - از1989 تا1985 براي موسسه تحقيقاتي “رند”جهت بهره برداري وزارت دفاع آمريكا انجام داده است درباره تاثيرانقلاب اسلامي بر تركيه چنين مي گويد: 1 . امروز بيداري اسلامي در اكثر نقاط تركيه بويژه در مناطق جنوب شرق(كردستان تركيه) و آناتولي (بخش آسيايي) به چشم مي خورد. عمق بيداري مسلمانان

تركيه را مي توان ازروي انتشار صدها نشريه مذهبي واسلامي و ترور لائيكهايي چون پروفسور ”معمرآكسوي”،”توران دورسون” و.... درسالهاي اخير دريافت 2 . وقوع انقلاب اسلامي ايران وحركات بنيادگرايانه درخاورميانه آگاهي اسلامي را نسبت به 30 سال قبل بسيار قوي ترساخته و مبادلات اقتصادي بزرگ ميان تركيه وايران،حكومت تركيه رابرآن داشت كه در مقابل اهداف صدورانقلاب كوتاه بيايد. 3 . راديكاليست ترين سازمان اسلامي تركيه در اروپا كه تحت عنوان سازمان اسلامي در1985 توسط”جمال الدين كاپلان” تاسيس شد. او در صدد انقلابي مشابه انقلاب ايران در تركيه است و گفته مي شود كه از مريدان امام خميني بوده است(حشمت زاده : 215 : 1385.) پيروزي انقلاب اسلامي ايران تاثير قابل ملاحظه اي برافكار مسلمانان مبارز تركيه داشت. در گزارشي كه بوسيله سيا براي و زارت امورخارجه آمريكا تنظيم شده چنين آمده بود: فلسفه امام خميني روز به روز در تركيه توسعه مي يابد. يك مجله هفتگي چاپ يونان ادعا كرد كه نگراني شديدي در ميان مقام هاي آمريكايي از شباهت تركيه باايران احساس مي شود. روزنامه هاي غربي هشدار مي دادند بايد آگاه بود كه تجديد حيات اسلامي در تركيه از همسايه اش ايران نشات مي گيرد. در پي كودتاي12 سپتامبر1980 نظاميان در تركيه، سر فصل جديدي در مبارزه بااسلام گرايي تحت عنوان مبارزه باارتجاع در اين كشور آغاز شد. روزنامه حريت مي نويسد حجاب اسلامي و مقنعه و چادر سمبل حكومت امام خميني ازابتدا تا انتهاي اين دوره بود. بنيادگرايي اسلامي از ايران شروع شد و در تركيه نيز اثرگذاشت(كديور1372 : 125-127.) از نظر سفير وقت جمهوري اسلامي ايران در تركيه، نكات زير در مقوله تاثير

انقلاب اسلامي بر تركيه قابل توجه مي داند: 1. در توالي انقلاب اسلامي، ارزشهاي اسلامي تجديدحيات يافته اند و حركتهاي اسلامي رشد كرده اند. 2 .نسل جوان عمده ترين قشراثر پذير بوده است. 3. امواج اسلام گرايي سدي براي فعاليت اسلام زدايي دولت تركيه بوده است. 4. دولت و دولتمردان تركيه در مقابل بسط اسلام دچارانفعال شده اند. چون رويارويي و مقابله موجب تشديد آن شد و مسامحه نيز سبب بازشدن راه توسعه آن مي شود. 5. بايد گفت مهم ترين دليل تاثيرانقلاب اسلامي بر تركيه همانا گسترش حجاب و موضع گيري هاي دولتمردان لائيك عليه رشد اسلام گرايي سالهاي اخير اين كشور است. از منظر اين دولتمردان، اسلام گرايي و حجاب بانوان پديده اي ضد ملي و وابسته به خارج از مرزها قلمداد مي شود. 6. مسلمانان و نيروهاي اسلام گرا امروز مبدل به يك گروه تعيين كننده عرصه سياسي شده اند به طوري كه احزاب مختلف نيز تلاش دارند درانتخابات وكسب قدرت سياسي ، حمايت وآراي اينهاراداشته باشد ( حشمت زاده،210 :1385.) درباره گزارشات تحليلگران غربي بايد گفت به نظر مي رسد كه اكثر تحليلگران و گزارشات غربي حكايت از اثرگذار بودن انقلاب اسلامي ايران بررشد گرايش به اسلام گرايي درتركيه بوده است. علي رغم درستي اين مطالب هرگز نبايد فراموش نبود كه انقلاب اسلامي تنها عامل در رشد گرايشات اسلامي در تركيه نبوده است. در واقع شرايط و مشكلات داخلي تركيه به عنوان عامل اصلي در كنار انقلاب اسلامي موجب تقويت بيداري اسلامي در تركيه را فراهم كرده است. ولي متاسفانه آنچه كه بسياري از گزارشات غربي به آن تاكيد مي كنند چيزي جزء

هراس و اسلام ترسي بيش نبوده زيرا در ذهن اكثر تحليلگران و حتي سياستمداران غرب نوعي از اوهام در قبال اسلام و بويژه به خاطر تسلط 500 ساله عثماني بر بخشهايي از اروپا و درخطر قرار دادن كيان مسيحي غرب وجود دارد. از منظر اين تحليلگران وقوع انقلاب اسلامي و تحريك گرايشات اسلامي در تركيه فاجعه شكل گيري عثماني جديد را در اين كشور به نوعي براي آنان زنده كرد. منابع در دفتر روزنامه موجود است. * منبع : www.resalat-news.com، چهارشنبه 21 اسفند 1387

تأثيرات فرهنگي انقلاب اسلامي بر روابط بين الملل

تأثيرات فرهنگي انقلاب اسلامي بر روابط بين الملل دكتر محمدرضا دهشيري(1)

چكيده

اين مقاله به بررسي تأثيرات فرهنگي انقلاب اسلامي بر روابط بين الملل از دو جنبه ساختاري و كاركردي مي پردازد. با توجه به اينكه تلاش براي فرهنگ سازي و هنجارسازي و تأثيرگذاري بر قواعد رفتاري و ساختار سياسي بازيگران منطقه اي و بين المللي در زمره اهداف انقلاب اسلامي بشمار مي آيد. در اين مقاله تلاش شده است ابعاد و جنبه هاي اثربخشي انقلاب اسلامي بر فرهنگ روابط بين الملل در زمينه هاي ترويج فرهنگ مردم سالاري ديني، فرهنگ استقلال خواهي و استكبار ستيزي، تقويت فرهنگ اصلاح طلبي در جنبش هاي جديد اجتماعي، فعاليت گري فكري، فرهنگي و انديشه اي، افزايش تعامل و تبادل فرهنگي، بازخيزي اسلام در عرصه هاي حيات اجتماعي، فرهنگ سازي درباره وحدت تمدني جهان اسلام، احياي نقش جنبش هاي آزاديبخش و گفتمان سازي سياسي _ فرهنگي تجزيه و تحليل گردد تا به بازشناسي محتواي انديشه ورزي و قدرت نرم افزاري انقلاب اسلامي در عرصه سياست بين الملل پرداخته شود. ***

مقدمه انقلاب اسلامي ايران به عنوان نهضتي الهي، فراگير و مبتني بر مدار فطرت پاك بشري، توانست اهميت قدرت نرم افزاري را به منصه ظهور رساند

و به عنوان انقلابي در ارزش ها و هنجارها به فرهنگ سازي در عرصه داخلي، منطقه اي و بين المللي مبادرت نمايد. اين نهضت فرهنگي توانست موجد يك فضاي گفتماني باشد كه خرده گفتمان ها را در درون خود مستحيل سازد و ضمن مفهوم سازي و باز سازي فكري و انديشه اي، فرهنگ نويني را در روابط بين الملل رقم زند كه بر مردم سالاري ديني، احياي تفكر اسلامي، جهان گرايي تمدن اسلامي، محوريت فعاليت فرهنگي، تقويت جنبش هاي جديد اجتماعي و فرهنگ استكبارستيزي و استقلال خواهي استوار بود. انقلاب اسلامي توانست با تكيه بر توسعه فرهنگي در داخل و تبادل و تعامل فرهنگي و تمدني با خارج فضاي گفتگو با جهان پيرامون را براساس اصلاح طلبي در ساختار و كاركرد نظام بين الملل و زير سيستم منطقه اي ايجاد نمايد تا از اين رهگذر به فرهنگ سازي و هنجارسازي در قواعد رفتاري و ساختار سياسي بپردازد و بدين ترتيب رويكرد جديدي را بر روابط بين الملل حاكم گرداند كه بر تحول ماهيت قدرت، گشتار در قواعد بازي و تغيير در نوع بازيگران استوار باشد. آنچه در پي مي آيد بر بازتاب فرهنگي انقلاب اسلامي در روابط بين الملل متمركز است كه سعي دارد ابعاد و جنبه هاي تأثيرات فرهنگي مزبور را بازشناسد. الف) ترويج فرهنگ مردم سالاري ديني انقلاب اسلامي توانست ضمن تبيين سازگاري اسلام و دمكراسي، كنش متقابل ميان دو حوزه دين و سياست را آشكار سازد و با پاسخگويي همزمان به دو پرسش افلاطوني يعني «چه كسي بايد حكومت كند؟» و ماكياولي يعني «چگونه بايد حكومت كرد؟» نوعي نظام سياسي را رقم زند كه هم بر ويژگيهاي معنوي و سياسي حاكم و هم بر پيوند

ارزش هاي اسلامي با ساختار يا روش مردم سالار استوار باشد. چنين سازه حكومتي كه بر تطابق اسلام با مقتضيات زمان و نوزايي ديني با احياي نظريات اسلام درباره حكومت و دولت مداري استوار بود هم بر شيوه حكومتي جمهوريت و نقش مردم در تصميم گيريهاي حكومتي تأكيد مي كرد و هم الگوي اسلامگرايي و ارزش هاي پايدار اسلامي يعني عدالت گرايي، خدامحوري و معنويت گرايي را اساس نظام سياسي مي دانست. نظام جمهوري اسلامي بيانگر پيوند دين و سياست، تلفيق ساختار و كاركرد و نمايانگر آن بود كه امكان دينداري همگام با مدرن شدن وجود دارد. چنين نظام سياسي همزمان به نفي اسلام متحجر و قشري گرا و نيز نفي سكولاريسم و لائيسيته پرداخت و توانست نظامي را به ارمغان آورد كه مشروعيت آن بر پايه حاكميت خدا و حقانيت ارزشهاي ديني و مقبوليت آن براساس اراده مردمي و حق تعيين سرنوشت ملت ها استوار است. عرضه دكترين مردم سالاري ديني به جهانيان از سوي انقلاب اسلامي موجب توسعه فرهنگ تعامل مدار مبتني بر اهتمام دولتها به خواستهاي مردم مسلمان براي ايجاد جامعه بشري متناسب با فطرت انساني گرديد و توانست با احياي نقش ملتها بر ضرورت پيوند و ارتباط وثيق ميان مردم و دولت ها تأكيد نمايد و گرايش به اسلام به مثابه مبناي حكومت مردمي را در ميان ملتها تقويت كند و بنيادگذاري حكومتهايي را تشويق نمايد كه براجراي اصول شريعت و تحقق عدالت اجتماعي تأكيد مي ورزيدند. چنين نظامي توانست ضمن به چالش كشيدن ايدئولوژيهاي ناسيوناليستي افراطي از جمله پان عربيسم، رژيمهاي وابسته به شرق و غرب را به چالش كشاند و به مبارزه همزمان با امپرياليسم و سوسيال

امپرياليسم بپردازد. ب) ترويج فرهنگ استقلال خواهي و استكبار ستيزي ماهيت مستقل و ضد امپرياليستي انقلاب اسلامي و تلاش آن براي ايجاد نظام بين الملل فارغ از سلطه قدرتهاي استكباري، موجب به هم زدن تعادل بلوكهاي قدرت جهاني و به چالش كشيدن نظم بين المللي ساخته دنياي شرق و غرب گرديد. انقلاب اسلامي با بيان نظريه «نه شرقي نه غربي» توانست ابَر نظمي جمعي مبتني بر برابري دولتها و حاكميتها و تحقق حقوق الهي و انساني ملتها در نظام بين الملل را رقم زند و با احياي ظرفيت ها و امكانات فراموش شده ملت هاي غير متعهد و نفي انفعال و مرعوبيت در برابر استكبار، درصدد قطع ريشه هاي وابستگي ملتها به قدرتهاي بزرگ بين الملل برآيد. انقلاب اسلامي با افشاي ماهيت سلطه گرانه و سياستهاي يكجانبه گرايانه قدرتهاي بزرگ توانست خط بطلاني براسطوره شكست ناپذيري آنان بكشد و بارقه هاي اميد را در دل تمام آزاديخواهان و مستضعفان جهان پديدار سازد. انقلاب اسلامي با ايجاد مرز بين مستضعفين و مستكبرين و آگاهي بخشي به ملتهاي مستضعف توانست بستري مناسب را براي حركت هاي مستقل و آزادي بخش براساس خودآگاهي محرومان و مستضعفان فراهم سازد. انقلاب اسلامي همزمان به مبارزه در دو جبهه استبداد ستيزي و استعمار ستيزي و نفي وابستگي پرداخت و همين امر موجب شد كه فرهنگ استقلال خواهي و آزاديخواهي در سطوح مختلف مردم، دولت ها و جنبش هاي آزادي بخش رسوخ يابد چرا كه الگوي نظام سياسي جمهوري اسلامي با دو الگوي رايج ليبراليستي و سوسياليستي مقابله مي كرد و مباني سكولاريستي، اومانيستي و ماترياليستي را به چالش مي كشيد و همين امر موجب شد كه از جذابيت ايدئولوژيهاي ماركسيستي و ناسيوناليستي به عنوان ايدئولوژي

مبارزاتي ملتهاي آزاديخواه كاسته شود. از اينرو، انقلاب اسلامي با گشودن جبهه اي ثالث در نظام بين الملل يا راه حلي سوم در جهان آزاديخواه توانست با نظم بين الملل مادي گرايانه به مقابله برخيزد و به فرهنگ سازي در زمينه هاي استقلال طلبي و استعمار ستيزي در ميان ملتهاي جهان سوم مبادرت نمايد. ج) تقويت فرهنگ اصلاح طلبي در جنبش هاي جديد اجتماعي انقلاب اسلامي توانست با احياي طبقات متوسط جديد اجتماعي كه درصدد بازسازي انديشه هاي امام خميني، علامه طباطبايي، دكتر شريعتي و شهيد مطهري برآمده بودند بر لايه ها و ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي كشورهاي جهان سوم تأثير گذارد. با توجه به ماهيت صلح طلبانه و آرام انقلاب اسلامي كه با تظاهراتي مسالمت آميز و غير مسلحانه به پيروزي رسيده بود و با عنايت به آمادگي نخبگان فكري جهان اسلام براي پذيرش افكار و ايده هاي اسلامگرايانه، نوعي روشنفكري ديني شكل گرفت كه به شيوه هاي تبليغي و روشنگري فكري به جاي مبارزات مسلحانه و چريكي توسل مي جست. اين مهم موجب ورود به عصر مبارزات مستمر و مسالمت آميز مردمي و روي آوردن نخبگان مسلمان به راهها و حركت هاي اصلاح طلبانه براساس نوسازي و بازسازي تفكر ديني گرديد. روشنفكران ديني با الهام از افكار شريعتي درصدد احياگري اسلامي از طريق فعاليت هاي فكري و فرهنگي برآمدند و در راستاي دكترين سازي و ارائه گفتماني منسجم از نوانديشي ديني، به فعاليت فرهنگي براي تحقق الگوي نظام مردم سالار ديني مبادرت ورزيدند. چنين جنبش هاي اصلاح طلب ديني در كشورهايي مانند پاكستان، تركيه، بحرين، الجزاير و مراكش تجلي يافت. نهادهاي جامعه مدني اسلامي در كشورهاي مسلمان ضمن تأكيد برضرورت بازانديشي مداوم، روش جديدي از انديشگي و تأمل را

براساس تلفيق جمهوريت و اسلاميت پايه گذاري كردند كه بر الگوهاي بومي و هنجارهاي اجتماعي جوامع آنان مبتني بود. اين مهم موجب افزايش آگاهي تدريجي و قرار گرفتن نيروهاي پنهان، زنده و فعال در مسير تجددطلبي اسلامي گرديد. ظهور متفكران و روشنفكران جديد مسلمان در كشورهاي اسلامي طبقه متوسط جديدي را به ارمغان آورد كه با افتخار به هويت مستقل اسلامي و بومي درصدد بيداري اسلامي در جوامع مسلمان برآمد و ضمن تأكيد بر مشي مسالمت آميز براي تحقق حاكميت اسلامي براساس معيارهاي ديني به بازسازي نقش خود در فعاليت هاي سياسي پرداخت كه به عنوان نمونه مي توان به نقش آفريني روشنفكران ديني عربستان پس از 11 سپتامبر 2001 در پاسخگويي آنان به نامه هفتاد روشنفكر امريكايي كه جنگ طلبي كاخ سفيد را در سياست بين الملل تجويز مي كردند و نيز نامه مخالفت آميز آنان عليه تغيير نظام آموزشي عربستان در سال جاري اشاره نمود. د) تقويت فعاليت گري فكري، فرهنگي و انديشه اي انقلاب اسلامي با تأكيد بر قدرت نرم افزاري فرهنگ و تفكر و نيز تفوق انديشه ورزي بر ابزار انگاري، نوعي فعاليت گري فكري و فرهنگي را رقم زد كه بر استقلال فكري و فرهنگي ملتهاي مسلمان استوار بود. چنين انقلابي كه خودكفايي و خوداتكايي علمي بدون وابستگي به قدرتهاي خارجي را ترويج مي كرد موجد نوعي جنبش نرم افزاري و توليد علم در جهان اسلام شد كه بر حفظ فرهنگ بومي در عين بهره گيري از دستاوردهاي تكنولوژي بويژه فناوريهاي ارتباطي روز تأكيد مي ورزيد. از اينرو بود كه علومي مانند بيمه اسلامي، بورس اسلامي، اقتصاد اسلامي و سياست اسلامي مورد توجه محافل علمي قرار گرفت و همزمان دو مركز علمي حوزه

و دانشگاه را به تعامل و همفكري بايكديگر واداشت. بدينسان، همزمان با افزايش گرايش انديشمندان به درك و فهم واقعيت و ماهيت انقلاب اسلامي، حوزه هاي علميه در تحولات فكري جهان اسلام اهميتي مجدد يافتند و خيل مشتاقان فراگيري علوم ديني بويژه از كشورهاي افريقايي براي تحصيل در حوزه هاي علميه به ايران گسيل يافت. همچنين دانشگاهها ميدان مهمي براي فعاليت هاي علمي و حركت هاي سياسي گروههاي اسلامي گرديدند كه برضرورت بهره گيري از عنصر زمان و سرعت عمل و ارتقاي قدرت پويايي و انطباق با تحولات جهان تأكيد مي ورزيدند. همچنين به منظور استقلال فكري و انديشه اي ملتهاي مسلمان و تقويت هويت اسلامي و احساس ديني در ميان نخبگان علمي و فرهنگي و مقابله با تهاجم فرهنگي غرب، اهتمام به اسلامي شدن مدارس و دانشگاه ها افزايش يافت به گونه اي كه دانشگاه ها و مراكز علمي و ديني ضمن تأكيد بر آگاهي فكري و سياسي براهميت حق تحصيل و فراگيري علمي حتي براي زنان مسلمان اهتمام مي نمودند. مراكز علمي و فرهنگي كشورهاي مسلمان علاوه بر توجه به مباني متافيزيكي دانش و هنجارسازي در مورد نوع نگرش به انسان و زندگي، درصدد تقويت ديدگاههاي علمي ومنطقي براي تبديل جهان اسلام به قطب فكري و تمدني برآمدند. در اين رهگذر، استفاده از فناوريهاي غرب در عين اهتمام به ارزشهاي ديني و يافته هاي بومي موجب گرديد، ارتباط وثيق علم و دين بر مبناي رويكرد غرب پژوهي به جاي رهيافت غرب ستيزي يا غرب پذيري بر دانشگاهها و حوزه هاي علميه كشورهاي اسلامي حاكم شود و بدين ترتيب بازسازي فكري reconcepthalization براساس تلفيق سنت و مدرنيته با تأكيد بر بومي گرايي و تقويت هويت فرهنگي تمدني

و اقتباس آگاهانه از فناوريهاي نوين در جوامع مسلمان و مراكز علمي آنان رقم خورد. ه) افزايش تعامل و تبادل فرهنگي انقلاب اسلامي توانست با نشان دادن ظرفيت تمدن اسلامي به عنوان تمدني جامع و چند بعدي در عرصه هاي ديني، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و علمي و بازسازي تمدني براساس غرب پژوهي و بومي گرايي طلايه دار گفتمان جديد تعاملي و تبادلي در عرصه هاي علم، دانش، تكنولوژي و انديشه باشد. در اين رهگذر، تلاش براي بازسازي دروني و ارتقاي ظرفيت هاي تحول در انديشه ديني به منظور گسترش تعاملات، تبادلات و همكاريهاي علمي و فرهنگي براساس احياي توان بازيگري مؤسسات فرهنگي و آموزشي و قدرت ارتباطات و تبادل اطلاعات افزايش يافت. توجه به افزايش تعامل و تبادل فرهنگي براساس ارتقاي فناوريهاي نوين ارتباطي و همگرايي آن با شيوه هاي ارتباطي سنتي موجب تعامل ديدگاهي در عين تأكيد بر تمايز هويتي جهان اسلام با جهان غرب گرديد. در واقع، وقوع انقلاب اسلامي در عصر انقلاب ارتباطات و همزمان با رشد شبكه هاي فراملي موجب بازسازي فكري تمدن اسلامي گرديد كه بر ويژگي هايي از قبيل فراگيرندگي، چند مركزيتي و مداومت و پويايي استوار بود. همچنين تأكيد انقلاب اسلامي برافزايش اهميت و نقش مردم و نيز تعامل ميان ملتها موجب ارتقاي خودآگاهي ملتها و افزايش فرهنگ گفتگو و پرسشگري و پاسخگويي با توجه به رواج روحيه نقد ايده ها و نهادهاي موجود گرديد. احترام به آزادي فكر و انديشه همزمان با افزايش اهميت سياسي دين در روابط بين الملل موجب افزايش تعامل و مراودات علمي ميان حوزه هاي علميه از يكسو و نيز ميان استادان و روحانيون با يكديگر از سوي ديگر گرديد.

بعلاوه، افزايش روحيه انقلابي گري در دانشگاه هاي كشورهاي اسلامي و ارتقاي اهميت و نقش دانشجويان و كانون هاي دانشجويي موجبات افزايش تعاملات فكري و فرهنگي دانش پژوهان مسلمان را فراهم آورد. پخش و توزيع گسترده نوارهاي مذهبي و سخنراني رهبران ديني و خطباي مشهور اسلامي در دانشگاه هاي كشورهاي مسلمان و نيز افزايش روز افزون تعداد و نقش تبليغاتي مساجد به عنوان پايگاههاي ارتباطي سنتي دانشجويان و روشنفكران موجب تعامل مساجد و دانشگاهها گرديد به گونه اي كه در جنبش هاي اسلامي كشورهاي اسلامي جهان بيني توحيدي و ايدئولوژي مبارزاتي مبتني بر اسلامگرايي و خردورزي شكل گرفت و تلاش نخبگان فكري و فرهنگي و دانشگاهي و حوزوي براي هم انديشي به منظور مقابله با گفتمان مادي غرب و شرق (ليبراليسم و سوسياليسم) و تطابق دادن انديشه ديني با پويش هاي سياسي و نيز سرعت واكنش براي اطلاع رساني، تصوير سازي و مديريت تصوير به منظور باز تعريف هويت تمدن اسلامي موجب افزايش تعامل و تبادل فكري و فرهنگي انديشمندان و نخبگان جهان اسلام با يكديگر و نيز با جهان غرب گرديد، به گونه اي كه پلوراليسم فرهنگي را در جهان مبتني بر تنوع و تكثر فرهنگها رقم زد. و) بازخيزي اسلام در عرصه هاي حيات اجتماعي انقلاب اسلامي به عنوان انقلابي براساس ارزشهاي معنوي و اخلاقي و مظهر پيروزي اسلام بر نمادهاي غير اخلاقي موجب تجلي اخلاقيات و هنجارهاي ديني در رفتار اجتماعي گرديد كه در عرصه هايي مانند حجاب به عنوان الگوي پوشش اسلامي و بومي، اعتراض مسلمانان به ورود فيلم هاي مستهجن غربي، اجراي اصول و حدود شريعت و احكام شرعي و احياي مراسم عزاداري و سينه زني تجلي يافت و

شكل گيري روح جمعي با حضور گسترده و مشاركت فعال مردم در صحنه هاي سياسي و اجتماعي را موجب گرديد. اين مهم سبب گرديد مراكز و پايگاههاي سنتي اسلامي مانند مساجد به عنوان مراكز قدرت در جوامع اسلامي در سرعت بخشيدن به روند تغييرات اجتماعي و سياسي نقش مؤثري ايفا نمايند؛ چرا كه فراگيرسازي ايدئولوژي اسلامي همزمان وظيفه اي ديني و سياسي قلمداد مي گرديد. اين موضوع موجب مردمي شدن جنبش ها با محوريت اسلام شد. در اين رهگذر، مساجد، منابر و نمازهاي جمعه و جماعت به عنوان پايگاه هاي ارتباطي يا ابزارهاي سنتي براي انتقال پيام ها و تبادل ديدگاههاي مدرن براساس باورهاي ديني و سنتهاي اجتماعي قلمداد مي شدند. مسجد به عنوان مظهر انسجام اجتماعي و افزايش حركتهاي جمعي موجب احياي قدرت رهبران مذهبي و بويژه ارتقاي نقش روحانيت شيعه گرديد. در اين ميان، با توجه به افزايش اهميت خانواده در شكل دهي به رفتارهاي اجتماعي، نوعي تعامل ميان دو حوزه خصوصي و عمومي در جوامع اسلامي تحقق يافت كه موجب بازگشت به آموزه هاي اسلامي و تقويت فرهنگ بازگشت به خويشتن براساس حاكميت اسلام در كليه سطوح خانوادگي و اجتماعي و سياسي در كل جهان اسلام از مغرب تا اندونزي گرديد. تبديل شدن اسلام گرايي به نيرويي پرجنب و جوش و منتقد عليه استبداد و استعمار موجب رستاخيز جديد جهاني و ارتقاي خودباوري مسلمانان تحقير شده و تحت ستم براساس تجلي دين در كليه شئون اجتماعي گرديد. رشد معنويت گرايي، افزايش گرايش و دلبستگي مردم به معنويات و توسعه فرهنگ ديني در كشورهاي اسلامي همزمان با گسترش موج اسلامخواهي و اسلام گرايي و احياء و نهادينه سازي ارزشهاي معنوي و اسلامي موجب اعطاي هويت

اخلاقي، معنوي و معرفتي به جوامع مسلمان گرديد، به گونه اي كه روشنفكران ديني با تكيه بر جنبش «بازگشت به خويشتن» درصدد انسان سازي ديني برآمدند و با انتشار نشريات و ايجاد شبكه هاي راديو _ تلويزيوني به گسترش پيام انقلاب اسلامي مبادرت نمودند. بدين ترتيب، حركت هاي اسلامي در عرصه هاي اجتماعي براساس تلفيق يكتاپرستي، اخلاق گرايي، معنويت باوري، انسان شناسي، عدالت گرايي و حق طلبي به بازخيزي و نقش آفريني مجدد پرداختند ز) اعتلاي فرهنگ سازي درباره وحدت تمدني جهان اسلام انقلاب اسلامي با تأكيد بر وحدت شيعه و سني، تقريب مذاهب اسلامي و نفي فرقه گرايي مذهبي درصدد وحدت ملتهاي مسلمان و تحقق پروژه امت سازي برآمد. اين مهم از يكسو براساس مبارزه اي مثبت يعني تكيه بر باورهاي اصيل اسلامي و نيز آيين ها و مراسم سنتي ديني استوار بود كه شالوده سازمان سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي امت اسلامي را بر باورهاي اصيل اسلام ناب محمدي و نيز فرهنگ ها و آيين هاي مشترك اسلامي از جمله حج ابراهيمي پايه گذاري مي كرد و از سوي ديگر بر مبارزه اي منفي عليه دشمن مشترك از جمله در مراسم برائت از مشركين و براساس استكبار ستيزي و كوتاه كردن دست قدرتهاي جهاني از ثروت هاي ملي كشورهاي اسلامي استوار بود كه نمايانگر حساسيت مسلمانان نسبت به تحولات جهان اسلام و ضرورت ارتقاي روح جمعي آنان براساس مخالفت با سلطه قدرتهاي بيگانه، مبارزه با صهيونيسم و افساد ستيزي بود. در اين راستا، احياي امت و تمدن اسلامي بر پايه قرآن و حديث و سنت و فرهنگ و كلام اسلامي يا براساس جهان بيني اسلامي و تشكيل جامعه متحد اسلامي براساس آيين جهانشمول اسلامي و نيز براساس پيوند

دولتها و ملتها و وحدت نخبگان فكري، فرهنگي و سياسي از يكسو و تشكيل جبهه متحد اسلامي در مقابل اردوگاه شرق و غرب و با تقويت انديشه مبارزه با صهيونيسم و رژيم صهيونيستي و بازسازي آرمان فلسطين و حساسيت افزايي مسلمانان نسبت به تحولات جهان اسلام از سوي ديگر موجب توجه به همگرايي جهان اسلام براساس اتحاديه هاي منطقه اي اقتصادي و سياسي و فرهنگي براي تأثير گذاري برنظام تصميم گيري بين المللي گرديد و علاوه براحياي ژئوپوليتيك جهان اسلام موجب افزايش نقش دين به عنوان اصلي اساسي در مديريت تحولات جهاني شد. بدين ترتيب تمدن اسلام توانست درصد دستيابي به جايگاهي نوين در نظم جهاني برآيد و با ارتقاي سطح تحليل سياست بين الملل از بازيگران دولتي به بازيگران تمدني فرصتي براي انتشار پيام اديان ابراهيمي را فراهم آورد كه با توجه به استواري بر فطرت پاك بشري محدود به فضا و زمان خاصي نيستند و از اينرو مي توانند با تأكيد بر گره خوردن سرنوشت انسانها به يكديگر در كره خاكي و با توجه به ذات گرايي به معناي اين كه بشريت نمود عامي از وجود هستي بخش است بر نقش عنصر ايمان در گسترش ارزشهاي بشري و توسعه آدمي شدن تأكيد ورزند. در واقع، عالمگيري دين به عنوان نظامي جامع براي انسانها و پيوند فرهنگ جهان گرايي با تمدن گرايي ديني موجب رويكرد كلان به موضوعات جهاني بشري مي گردد كه به عنوان نمونه مي توان به ضرورت امنيت، صلح، عدالت و توسعه آموزش و پرورش ابناء بشر به عنوان موضوعاتي مرتبط با يكديگر اشاره كرد. بدين ترتيب، انقلاب اسلامي با نوعي كلان نگري و با مطرح كردن دين به

عنوان تنها راه سعادت بشر و با تكيه بر كليت گرايي و عام گرايي اسلام به عنوان گفتمان اصيل و عقلاني و سياسي و الهي و با تأكيد بر عدم گسست بين عرصه هاي مختلف حيات بشري توانست اهميت سياسي دين در روابط بين الملل را بازنماياند و بدين ترتيب به جهان اسلام نوعي خودآگاهي و خود باوري براي وحدت تمدني به منظور نقش آفريني مجدد در عرصه فرهنگ و سياست بين الملل اعطاء نمايد. ح) احياي نقش جنبش هاي آزاديبخش انقلاب اسلامي ايران توانست با ارتقاي خودآگاهي مستضعفان و محرومان و احياي خودباوري، اعتماد به نفس و بيداري اسلامي در ميان ملتهاي مسلمان، بر اهميت جنبش هاي آزاديبخش اعم از اسلامگرا و استعمار ستيز به عنوان بازيگران نوين در نظام بين الملل تأكيد ورزد و بدين ترتيب موازنه قدرت را به نفع جبهه اي ثالث در نظام بين الملل رقم زند كه برآرمانهاي آزادي، عدالت اجتماعي و نفي دخالت قدرتهاي خارجي و ضرورت مديريت پويا و منعطف تحولات سياسي _ اجتماعي تأكيد مي كرد. اين مهم بويژه در جنبش هاي آزاديبخش اسلامي اهميت بيشتري يافت چرا كه آنان با سامان دادن نهضت بيداري اسلامي از پايين و با تأكيد بر نقش ملتها و قبول مسئوليت پذيري براساس مردم محوري، مرزهاي صوري و ظاهري را در هم شكستند. آنان ضمن ابراز سازش ناپذيري روح جمعي ملتهاي خود با غرب درصدد وارد كردن اسلام به صحنه مبارزاتي برآمدند و با استواري حركتهاي آزاديخواهانه برآرمانهاي ديني و اسلامي و معنوي و نيز تلفيق بين اخلاق، ديانت و سياست، در فرهنگ سياسي ملتهاي خود تحولي شگرف ايجاد كردند كه مشخصه هاي آن را مي توان استقلال خواهي، عدالت محوري، حق

گرايي، معنويت طلبي، اخلاق گرايي و تعامل دين و دولت ذكر كرد. جنبش هاي اسلامي مزبور در دو عرصه تجلي بيشتري يافتند يكي در عرصه فكري و انديشه اي كه به جنبش هاي اسلامي ميانه رو، مسالمت گرا و فرهنگ محور شهرت يافتند و ديگري در عرصه عمليات شهادت طلبانه و حركتهاي جهادي كه نمونه آن را مي توان انتفاضه مردم مسلمان فلسطين ذكر كرد كه با الگوپذيري از انقلاب اسلامي به عنوان انقلابي آرام با دستهاي خالي و با بهره گيري از مساجد به عنوان پايگاه هاي ارتباطي، قيامي فراگير را در سراسر فلسطين اشغالي رقم زد. با اين وجود، نهضت هاي اسلامي ميانه رو و راديكال از آن لحاظ با يكديگر اشتراك داشتند كه بر اصول گرايي اسلامي، هويت مكتبي و آرمانخواهانه جهان اسلام، احياي تفكر و انديشه ديني، رهايي از ايدئولوژي هاي مادي گرا، معنويت محوري بدون بهره گيري از ايدئولوژيهاي وارداتي، پويش سياسي اسلام و حضور دين در عرصه هاي عمومي و حكومتي، نفي سكولاريسم و ماترياليسم، غايت گرايي و ارزش محوري براساس خدامداري و خالق گرايي تأكيد مي ورزيدند. ط) گفتمان سازي سياسي _ فرهنگي انقلاب اسلامي موجد يك فضاي گفتماني مبتني بر عنصر معنويت گرايي و بازگشت به خويشتن بود كه مخاطبان و طرفداران خود را گرد گفتمان واحد و فراگير سامان بخشيد و براساس نظريه «وحدت در عين كثرت» يعني وحدت در باورها و ساختارهاي ارزشي و كثرت در روشها و كاركردهاي بشري توانست گفتماني چتر گونه را به ارمغان آورد كه قادر به مستحيل ساختن خرده گفتمان ها در درون خود باشد. چنين گفتمان سياسي _ فرهنگي توانست بين امور بظاهر متناقض پيوند و همگوني و انسجام دروني برقرار سازد كه به

برخي از آنها بشرح زير اشاره مي شود: نخست: تبيين خردورزي به عنوان ملاك مقبوليت و دينداري به عنوان معيار مشروعيت. بدين معنا كه ارزش اسلام محور با روش جمهور محور به گونه اي تلفيق گرديد كه عقلانيت اخلاقي و خردگرايي غايي را به عقلانيت ابزاري مدرنيته پيوند مي داد و از اينرو بود كه انقلاب اسلامي با تفسيري موسع از عقلانيت، آنرا به عنوان حافظ آرمانها و ايده آل هاي خويش قرار داد و بدينسان توانست وحدت بين نظر و عمل برقرار سازد چرا كه آرمانها در طول واقعيت ها قرار گرفتند و آرمانگرايي واقع بينانه توانست پلي بين آرمان ها و واقعيت ها برقرار سازد. دوم: حل تعارض بين حق حاكميت الهي با آراي عمومي و رضايت عامه يا حل تعارض بين جمهوريت و اسلاميت يا بين انتصاب و انتخاب. سوم: حل رابطه دين و مليّت با طرح مفهوم امت ديني يعني نفي ناسيوناليسم و ملي گرايي افراطي و محدود به حصارهاي تنگ قومي. چهارم: حل جمع بين اصول گرايي و تكثر گرايي به معناي قائل شدن به تكثر گرايي محدود، ضابطه مند و مشروط در چارچوب اصول رايي ديني در عين نفي تعصب گرايي، قشري گرايي و بنيادگرايي متحجر و جزم گونه و فناتيك يا به عبارتي اصول گرايي در محكمات و تكثر گرايي در متشابهات كه اين مهم موجب حفظ باورها در عين گشودن باب تكثر قرائت ها در ذيل گفتمان اسلامي گرديد. پنجم: ارائه الگوي آرماني _ عملي به معناي اهتمام به عقلانيت در عين حفظ آرمانها به منظور ارتقاي كارآمدي در عين حفظ ارزشها كه اين مهم مرهون اتكاء به اصولي از قبيل اجتهاد، تقيه، فرهنگ عاشورايي حمايت از مظلوم و

فلسفه مهدويت و انتظار بوده است. *منبع : www.fajr.ir، فصلنامه انديشه انقلاب اسلامي

تاثيرات منطقه اي و بين المللي انقلاب اسلامي ايران

تاثيرات منطقه اي و بين المللي انقلاب اسلامي ايران دكتر سيدجلال دهقاني فيروزآبادي *جايگاهي كه هرروز تثبيت مي شود در روز 22 بهمن 1357 آخرين انقلاب بزرگ قرن بيستم به پيروزي رسيد. انقلابي كه مردمي ترين و نخستين انقلاب فرامدرن دوران معاصر بود. اگرچه 30 سال از آن رويداد تاريخي مي گذرد، ولي اين پديده نادر در هيات جمهوري اسلامي و در هيبت گفتمان انقلاب اسلامي بازتوليد شده و استمرار يافته است. به طوري كه مي توان از وقوع و وجود مستمر انقلاب اسلامي سخن راند. اين تحول و تغيير انقلابي گرچه در قلمرو سرزميني ايران رخ داد، اما بازتا ب ها و پيامدهاي فراسرزميني و فرامرزي داشته و بر جاي گذاشته است. از اين رو، برخلاف دو جنبش انقلابي پيش از خود يعني انقلاب مشروطه و نهضت ملي شدن نفت، آثار و عواقب شگرفي در محيط جغرافيايي دور و نزديك ايران پديد آورده است. *عوامل تعيين كننده تاثيرگذاري انقلاب اسلامي آثار و بازتاب هاي انقلاب اسلامي را مي توان ناشي از عناصر ماهوي و عوامل موقعيتي دانست. عناصر و ويژگي هاي ماهوي انقلاب اسلامي كه باعث تاثيرگذاري فراسرزميني آن شده اند، عبارتند از: بزرگ بودن، فراملي بودن و ايدئولوژي جهانشمول اسلام. عوامل موقعيتي كه موجب بازتاب انقلاب در سطوح منطقه اي و بين المللي شده است را نيز مي توان در موقعيت و منزلت راهبردي و بين المللي ايران، اهميت راهبردي خاورميانه و خليج فارس و محيط مناسب و متجانس پيراموني انقلاب اسلامي ايران خلاصه كرد. هريك از اين عوامل به تنهايي كفايت مي كند تا انقلابي به اطراف خود تسري يابد. طبيعي است كه برآيند و مجموع آنها در مورد

انقلاب اسلامي ايران، بازتاب ها و پيامدهاي آن را حتمي و قطعي سازد. 1 - انقلاب بزرگ براساس تعريف و طبقه بندي انقلاب هاي جهان، انقلاب اسلامي ايران انقلابي بزرگ به شمار مي رود، چون اين انقلاب تغيير و تحولات ماهوي و بنيادي در ساختارهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و ارزش ها و هنجارهاي جامعه ايران پديد آورد؛ تغييراتي كه لايه هاي زيرين نظم سياسي، اجتماعي و مباني ارزشي و فرهنگي جامعه را دگرگون كرد، به طوري كه انقلاب اسلامي ايران از اين نظر در زمره انقلاب هاي بزرگ جهان مانند انقلاب فرانسه، روسيه و چين قرار مي گيرد. 2 - انقلاب فراملي افزون بر اين، انقلاب اسلامي ايران ماهيت و رسالتي فراملي دارد. انقلاب فراملي برخلاف انقلاب ملي، داراي اهداف و آرمان هايي است كه فراتر از مرزهاي جغرافيايي ايران مي رود. آمال و آماجي كه معطوف به انسان ها و ملت هاي ديگر در جوامع دور و نزديك است. از اين رو، انقلاب اسلامي ايران فراتر از تغيير و تحول ساختاري و هنجاري در جامعه و ملت ايران درصدد ايجاد تغييرات و تحولات بنيادي در ديگر جوامع و ملت ها براساس نظم سياسي اجتماعي اسلامي است. ماهيت و مسووليت فراملي انقلاب اسلامي متضمن و مستلزم تاثيرگذاري مستقيم و غيرمستقيم آن در محيط هاي متجانس پيراموني و حتي نامتجانس دور دست است. 3 - ايدئولوژي جهانشمول سومين عنصر ماهوي انقلاب اسلامي كه آن را داراي بازتاب و پيامد در محيط خارجي ايران مي سازد، ايدئولوژي اسلام است، زيرا اسلام ديني جهانشمول و معطوف به بشريت و تامين سعادت اوست. از اين رو، نظم سياسي اجتماعي برخاسته از انقلاب اسلامي نيز ماهيتي جهانشمول و فراملي دارد، به گونه اي كه ماهيت اسلامي انقلاب

ايران متضمن تكاليف، مسووليت ها و رسالت هاي فراملي در جهان اسلام و نظام بين الملل است. مسووليت و رسالتي كه بر پايه دعوت اسلامي، تبيين و ترويج آرمان ها و آموزه هاي انقلاب اسلامي را اجتناب ناپذير و الهام بخش براي ديگر ملت ها و انسان ها مي سازد؛ اين ويژگي بخصوص تاثيرگذاري انقلاب اسلامي در جوامع مسلمان را تسهيل و تسريع مي كند. 4 - موقعيت و منزلت ايران عامل ديگر در تاثيرگذاري انقلاب اسلامي ايران در منطقه و جهان، موقعيت راهبردي و ماهيت بين المللي سرزمين ايران است. جايگاه سوق الجيشي و استراتژيك ايران به گونه اي است كه آن را به صورت بين المللي درآورده، به طوري كه ايران به لحاظ جغرافيايي و ژئوپلتيكي محكوم به تعامل و ارتباط فعال با ديگر بازيگران بين المللي است. اين تعامل سازنده و تبادل گسترده، زمينه بسط و ترويج انديشه ها و آموزه هاي انقلاب اسلامي را فراهم مي آورد. از اين رو انقلاب اسلامي بي واسطه يا با واسطه، ديگر كشورها و ملت ها را تحت تاثير قرار مي دهد و كنش و واكنش آنان را برمي انگيزد. 5 - اهميت راهبردي خليج فارس و خاورميانه دومين عامل موقعيتي تعيين كننده تاثيرگذاري خارجي انقلاب اسلامي ايران، ناشي از موقعيت و جايگاه منطقه استراتژيك خليج فارس است. اهميت و منزلت استراتژيك خليج فارس و خاورميانه، بويژه تاثيرگذاري انقلاب اسلامي ايران بر نظام بين الملل را افزايش مي دهد؛ زيرا منطقه خليج فارس مهم ترين منبع انرژي و تامين كننده اصلي نيازهاي جهان صنعتي نقش انكارناپذيري در نظام بين الملل و سياست جهاني ايفا مي كند. جايگاه كانوني خاورميانه و خليج فارس در نظام بين الملل پس از 11 سپتامبر بر اثر تلاش آمريكا براي اعمال هژموني جهاني از طريق تثبيت هژموني منطقه اي، ارزش استراتژيك اين دو منطقه در روابط بين الملل بيش

از پيش ارتقا يافته است؛ بنابراين بر اثر تداخل محيط امنيتي خاورميانه و نظام بين الملل، تاثيرگذاري انقلاب اسلامي بر اين زير سيستم منطقه اي به طور مستقيم، روابط بين الملل را نيز تحت تاثير قرار مي دهد. 6 - محيط مساعد متجانس پيراموني محيط پيراموني ايران نيز نقش بسزايي در تاثيرگذاري انقلاب اسلامي بر ديگر جوامع دارد. تجانس و تقارب ملت هاي منطقه در كنار مجاورت جغرافيايي، اشاعه و سرايت طبيعي انقلاب اسلامي در سطح منطقه اي را تسريع و تسهيل مي كند؛ به گونه اي كه حداقل اين عامل باعث شده است بر اثر امكان تاثيرپذيري ملت هاي همسايه و منطقه از انقلاب اسلامي ايران، حكومت ها براي جلوگيري از نفوذ آن به اتخاذ سياست ها و اقدامات پيشگيرانه و بازدارنده دست بزنند. *سطوح تاثيرگذاري انقلاب اسلامي ايران به عنوان يك انقلاب بزرگ و داراي بازتاب در دو بعد كارگزاري و ساختاري (مادي و غيرمادي) در سطوح منطقه اي و بين المللي تاثير مي گذارد. هريك از اين سطوح نيز به صورت مستقيم يا غيرمستقيم و مثبت يا منفي تحت تاثير انقلاب اسلامي ايران قرار مي گيرند. اگرچه ميزان تاثيرپذيري اين سطوح در ابعاد مختلف يكسان و همسان نيست. طبيعتا تاثيرگذاري انقلاب اسلامي ايران در سه بعد كارگزاري، ساختاري و كاركردي در سطح منطقه خاورميانه و خليج فارس بيشتر از سطح بين المللي است. 1 - سطح منطقه اي با توجه به مجاورت جغرافيايي و قرابت و تجانس فرهنگي و ديني، انقلاب اسلامي ايران پيامدهاي انكارناپذير و شگرفي بر منطقه خاورميانه و خليج فارس داشته است. آثار و بازتاب هاي منطقه اي انقلاب اسلامي ايران را مي توان در دو بعد كارگزاري و ساختاري مورد بحث و بررسي قرار داد. الف) كارگزاري منظور از اين

بعد و سطح، تاثير گذاري انقلاب اسلامي ايران بر كارگزاران يا به عبارت ديگر بازيگران دولتي و غيردولتي منطقه خاورميانه و خليج فارس است. بي ترديد انقلاب اسلامي ايران بازتاب بسياري بر كشورها و ملت هاي منطقه داشته است. اين كنشگران و بازيگران را مي توان به 3 دسته دولتي، فروملي و فراملي تقسيم كرد كه هر يك به طور مستقيم / غيرمستقيم و سلبي / ايجابي تحت تاثير انقلاب اسلامي ايران قرار گرفته اند. بر اثر پيروزي انقلاب اسلامي ايران دولت ها و كشورهاي منطقه به طرق مختلفي از آن تاثير پذيرفتند. اول، در برخي از اين كشورها به علت بحران مشروعيت و مطالبات گروه هاي مختلف مردم، تحولات سياسي اجتماعي در متن جامعه آغاز شد. از طرف ديگر، حكومت ها در راستاي پاسخگويي به مطالبات و خواسته هاي مردم مجبور به اصلاحات ولو روبنايي و سطحي شدند. دوم، كشورهاي منطقه در قبال انقلاب اسلامي به اقدامات كنشي و واكنشي مثبت و منفي دست زدند. به عبارت ديگر، پيروزي انقلاب اسلامي ايران رفتار و سياست هاي كشورها و حكومت هاي منطقه را تحت تاثير قرارداد. به طوري كه بعضي از آنها از انقلاب اسلامي استقبال كردند و حتي در كنار آن قرار گرفتند؛ در حالي كه بعضي ديگر از كشورها و دولت ها در قبال انقلاب اسلامي موضع خصمانه گرفتند و به مقابله با آن پرداختند. شايد بارز ترين نمونه واكنش منفي و خصمانه نسبت به انقلاب اسلامي را بتوان تجاوز رژيم بعث عراق به جمهوري اسلامي ايران قلمداد كرد. واكنش بعضي دولت هاي محافظه كار عرب براي مقابله با انقلاب اسلامي، نمونه ديگري از اين اقدامات در سطح كارگزاري به شمار مي رود. انقلاب اسلامي ايران افزون بر اين، بازيگران فروملي

را نيز تحت تاثير قرار داده است. اين تاثير گذاري در چارچوب تكوين، تقويت و تكثير جنبش هاي اسلامي انقلابي تجلي و نمود مي يابد. گرچه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران حركت هاي اسلامي و انقلابي در سطح منطقه خاورميانه وجود داشتند، اما ترديدي نيست كه بازيگري جنبش هاي اسلامي در عرصه سياست منطقه اي معلول انقلاب اسلامي بوده است؛ به طوري كه جنبش هاي اسلامي موجود بر اثر پيروزي انقلاب اسلامي ايران تقويت و فعال شدند. علاوه بر اين، بعضي جنبش هاي اسلامي و انقلابي مانند حزب الله و مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق و حتي جهاد اسلامي و حماس را بايد معلول پيروزي انقلاب اسلامي در ايران دانست. نقش آفريني اين جنبش ها بويژه حزب الله و حماس در عرصه خاورميانه حاكي از تاثير و پيامدهاي استراتژيك انقلاب اسلامي در عرصه منطقه اي است. در بعد فراملي نيز انقلاب اسلامي ايران به فعال سازي نهادهاي اسلامي بويژه سازمان كنفرانس اسلامي به منظور دفاع از منافع جهان اسلام كمك شايان توجهي كرده است، اگر چه اين سازمان ديگر و نهادهاي منطقه اي و اسلامي دروضع مطلوب مورد نظر انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ايران قرار ندارند. ب) ساختاري تاثيرات انقلاب اسلامي ايران فراتر از سطح كارگزاري رفته و ساختار نظام منطقه اي خاورميانه را نيز شامل مي شود. به طوري كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، ساختار مادي و غير مادي زير سيستم منطقه اي خاورميانه دستخوش دگرگوني شدند. به گونه اي كه در بعد ساختار مادي، يعني چگونگي توزيع قدرت و قطبيت، در نظام منطقه اي خاورميانه، قطب بندي ها و بلوك بندي هاي قدرت جديدي حول انقلاب اسلامي ايران شكل گرفتند. از جمله اين قطب بندي ها مي توان به تشكيل جبهه كشورهاي انقلابي خواهان تغيير نظم و وضع

موجود منطقه اي و كشورهاي محافظه كار طرفدار حفظ نظم و وضع موجود اشاره كرد. رويارويي اين جبهه بندي جديد منطقه اي در 2 مساله راهبردي بحران فلسطين و جنگ عراق با ايران تجلي و تجسم يافت؛ بلوك بندي اي كه در مورد مساله فلسطين تا امروز نيز ادامه دارد. تشكيل شوراي همكاري خليج (فارس) در سال هاي نخستين پيروزي انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي عراق بر ضد ايران تجسم عيني اين بلوك بندي و معادله قدرت جديد است. به طوري كه كشورهاي محافظه كار عرب به منظور مقابله با جمهوري اسلامي ايران و سد نفوذ انقلاب اسلامي در سطح منطقه خليج فارس دست به توازن سازي در برابر آن زدند. جبهه گيري اعراب محافظه كار در قبال انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي مجدد پس از تحولات عراق و به قدرت رسيدن شيعيان در اين كشور و قدرت يافتن حزب الله پس از جنگ 33 روزه تشديد و تقويت شده است. نمونه اخير جبهه بندي بازيگران انقلابي در مقابل بازيگران محافظه كار در جنگ غزه آشكار شد، به گونه اي كه مي توان از شكل گيري جبهه مقاومت در برابر جبهه سازشكار و محافظه كار در منطقه خاورميانه سخن گفت. اما بي ترديد بيشترين تاثير گذاري ساختاري انقلاب اسلامي در سطح منطقه اي در بعد غير مادي يا هنجاري ارزشي بوده است؛ چون انقلاب اسلامي ايران گفتمان سياسي و فرهنگي جديدي مبتني بر اسلام اصيل را عرضه داشت كه با گفتمان غالب و رايج متفاوت و متمايز است. در كانون و مركز نقل گفتمان انقلاب اسلامي دال متعالي اسلام نشسته است كه براساس آن پديده ها و رفتارها معنا و امكان مي يابند. اسلام به عنوان يك ايدئولوژي الهي سياسي نظم سياسي اجتماعي و شيوه زندگي متفاوتي از ايدئولوژي هاي مادي

ايجاب و ايجاد مي كند؛ بنابراين پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و تكوين گفتمان انقلاب اسلامي، اسلام سياسي در منطقه خاورميانه احياء شد. با شيوع و ترويج ايدئولوژي اسلام و اسلام سياسي به عنوان يك متغير نيروي سياسي تعيين كننده، ايدئولوژي هاي سياسي مادي چون ملي گرايي و پان عربيسم در معادلات داخلي و منطقه اي ضعيف شدند. از اين رو، ارزش ها و هنجارهاي جديدي بر مبناي آموزه هاي اسلامي وارد مناسبات منطقه اي شدند كه پيش از اين چندان تاثيرگذار نبودند. شهادت طلبي، استكبارستيزي، مبارزه با صهيونيسم، برادري و اخوت اسلامي، اتحاد اسلامي، ظلم ستيزي كه در گفتمان انقلاب اسلامي شكل گرفت امروزه در صحنه خاورميانه به عنوان ارزش ها و هنجارهاي سياسي نقش آفريني مي كنند. تجلي و نمود اين ارزش ها و هنجارها را در جنگ 33 روزه و جنگ غزه بخوبي مي توان مشاهده كرد. بيداري اسلامي و احياي هويت اسلامي مسلمانان در سطح منطقه و تلاش آنان براي بازگشت به اصول و آموزه هاي اصيل اسلامي و استقرار نظم سياسي اسلامي در سطح داخلي و منطقه اي ساختار غيرمادي و انگاره اي خاورميانه را بشدت تغيير داده است، به طوري كه حتي قدرت و ساختار مادي منطقه نيز در چارچوب اين ساختار گفتماني و ايدئولوژيك معنا مي يابد. اين تحول بويژه نقش افكار عمومي در منطقه را ارتقاء و افزايش داده است كه به صورت يك عامل تاثيرگذار در معادلات قدرت منطقه اي عمل مي كند. عاملي كه حتي دولت ها را مجبور به بازنگري در سياست ها و مواضع مي كند. *سطح بين المللي انقلاب اسلامي ايران گرچه در حوزه جغرافيايي و محدوده جغرافيايي ايران و در زيرسيستم منطقه اي خاورميانه رخ داد، ولي بازتاب و تاثيراتي فراتر از منطقه داشته است. اين تاثيرگذاري

فرامنطقه اي و بين المللي ناشي از اهميت و موقعيت راهبردي ايران و منطقه خاورميانه و خليج فارس است؛ چون همان طور كه اشاره شد بر اثر تداخل 3 محيط ملي، منطقه اي و بين المللي ايران، تحولات ناشي از انقلاب اسلامي در ايران، به طور مستقيم و غيرمستقيم زير سيستم منطقه اي خاورميانه و نظام بين الملل را تحت تاثير قرار مي دهد. تاثيرگذاري انقلاب اسلامي ايران در سطح جهاني و بين المللي را مي توان در دو بعد كارگزاري و ساختاري توضيح داد. اگرچه، تاثيرات انقلاب اسلامي در سطح كارگزاري افزون تر و مشهودتر از سطح ساختاري است. الف) كارگزاري انقلاب اسلامي ايران كه در قالب جمهوري اسلامي ايران و گفتمان انقلاب اسلامي تعين و تشكل يافت، كارگزاران يا بازيگران بين المللي اعم از دولتي و غير دولتي را تحت تاثير قرار داده است. در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي، بازيگران بزرگ بين المللي بويژه دو ابر قدرت آن زمان از وقوع انقلاب و دولت انقلابي بر آمده از آن متاثر شدند. اول، آمريكا بر اثر انقلاب اسلامي ايران، مهم ترين متحد استراتژيك خود در خاورميانه را از دست داد. دوم، جمهوري اسلامي ايران علي رغم تلاش آمريكا براي نزديك شدن به آن، به مبارزه و مقابله با سياست هاي آمريكا در سطح منطقه اي و حتي جهاني پرداخت. سوم، متحدين محافظه كار عرب آمريكا در منطقه و اسرائيل از پيروزي انقلاب اسلامي احساس تهديد كردند كه باعث مداخله مستقيم اين كشور در منطقه شد. اين تحولات باعث شد آمريكا به عنوان يك قطب قدرت به مواجهه و مقابله با انقلاب اسلامي به منظور مهار و سد نفوذ آن بپردازد. ابر قدرت شرق نيز سياست مشابهي در قبال انقلاب اسلامي در پيش گرفت؛ چون

انقلاب اسلامي براساس اصل نه شرقي و نه غربي به مبارزه و مخالفت با سياست ها و اقدامات شوروي نيز پرداخت و منافع آن را در معرض تهديد قرار داد. مخالفت عملي و علني جمهوري اسلامي ايران با اشتغال افغانستان توسط شوروي، اوج اين رويارويي است. از اين رو شوروي نيز مانند آمريكا در صدد مهار انقلاب اسلامي بر آمد و در اين راستا به حمايت بي دريغ از رژيم عراق در جنگ با ايران پرداخت. ديگر بازيگران و قدرت هاي بزرگ بين المللي نيز سياست ها و اقدامات مشابهي در قبال انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ايران اتخاذ كردند. تاثيرات بين المللي انقلاب اسلامي در سطح كارگزاري به قدرت ها و بازيگران بزرگ بين المللي محدود نمي شود. علاوه بر اين، انقلاب اسلامي ايران، به طور مستقيم و غيرمستقيم به شكل گيري بازيگران بين المللي غير دولتي كمك كرده است. بازيگراني كه حتي نقش موثرتري از بسياري از دولت ها در روابط و نظام بين الملل ايفا مي كنند. براي نمونه بازيگراني چون حزب الله و حماس، امروزه حتي فراتر از منطقه خاورميانه به عنوان بازيگراني تاثيرگذار در سطح بين المللي عمل مي كنند و بر معادلات و دستور كار بين المللي نيز تاثير گذارند. برخي ديگر از سازمان ها و گروه هاي اسلامي مانند القاعده كه در واكنش به انقلاب اسلامي و براي مقابله با آن شكل گرفتند نيز بايد مورد توجه قرار داد. اين گروه ها و سازمان ها از طريق ورودي هاي آشوب ساز به نظام بين الملل، روابط و نتايج بين المللي را تحت تاثير قرار مي دهند. ب) ساختاري با اين كه انقلاب اسلامي در يك قطب قدرت بين المللي رخ نداد، اما توزيع و معادلات قدرت در سطح بين المللي را تحت تاثير قرار داد. از اين رو، اگرچه نظام دو

قطبي به رهبري آمريكا و شوروي همچنان استمرار يافت، ولي تحولات و تغييرات درون ساختاري ناشي از انقلاب اسلامي پيامدهاي انكارناپذيري داشت. نخست بر اثر سقوط رژيم شاه به عنوان مهم ترين متحد استراتژيك آمريكا در خاورميانه، موازنه قوا به نفع شوروي و به ضرر ابرقدرت غرب برهم خورد. شوروي تلاش كرد اين خلا‡ استراتژيك را به نفع خود و متحدين منطقه پر كند؛ اما ماهيت مستقل انقلاب اسلامي و نظام سياسي برآمده از آن شوروي را مايوس كرد. به گونه اي كه حتي رويارويي مستقيم ايران و آمريكا نيز موجبات نزديكي ايران و شوروي را مهيا نساخت. بر اين اساس، برخلاف رويه رايج و سياست غالب دو ابرقدرت در دوران جنگ سرد، هر دو قطب قدرت در نظام بين الملل عليه انقلاب اسلامي متحد شدند و به حمايت از نيروهاي ضدانقلاب دولتي و غيردولتي بويژه رژيم بعث عراق پرداختند. دومين تاثير انقلاب اسلامي بر ساختار مادي ناشي از توزيع توانايي هاي قطب هاي قدرت، شكل گيري الگوهاي جديدي از توازن و اتحاد درون منطقه اي و فرامنطقه اي بود؛ به طوري كه اتحاد قطب بندي جديدي از محافظه كاران با ابرقدرت ها بويژه آمريكا شكل گرفت. اين اتحاد منطقه اي بين المللي زمينه ساز مداخله گري مستقيم آمريكا در منطقه شد. در مقابل، شوروي نيز به حمايت از كشورها و بازيگران پيرو و متحد خود در سطح منطقه پرداخت. توازن سازي اي كه به اشغال افغانستان از سوي شوروي و آغاز جنگ سرد دوم ختم شد. حتي بعضي تحليلگران تحولات و توالي بحران هاي منطقه اي با برد و تاثير بين المللي چون اشغال كويت توسط عراق، جنگ دوم خليج فارس، حادثه 11 سپتامبر و اشغال عراق را نيز معلول معادلات قدرت جديد شكل

گرفته بر اثر انقلاب اسلامي مي دانند. اما بيشترين و مهم ترين تاثير بين المللي انقلاب اسلامي از طريق ارتقاي جايگاه و منزلت خاورميانه ناشي از احياي اسلام سياسي به عنوان يك نيروي تاثيرگذار در سطوح منطقه اي و بين المللي بوده است. پس از پيروزي انقلاب اسلامي و بيداري اسلامي بر نقش و اهميت خاورميانه در نظام بين الملل افزوده شد، به طوري كه پس از حادثه 11 سپتامبر خاورميانه در كانون روابط و نظام بين الملل قرار گرفته است؛ همچنين بر اثر ظهور بازيگران و جنبش هاي اسلامي فراملي در عرصه بين المللي نقش جهان اسلام و دين اسلام در روابط و مناسبات بين المللي افزايش چشمگيري يافته است. به گونه اي كه بعضي تحليلگران غربي، سياست بين الملل پس از 11 سپتامبر را مبتني بر رويارويي بازيگران انقلابي و اسلامي به رهبري ايران با هسته ليبرال سكولار قدرت هاي غربي به رهبري آمريكا مي دانند. با وجود تاثيرات انقلاب اسلامي بر ساختار مادي نظام بين الملل، مهم ترين پيامد و بازتاب انقلاب اسلامي در چارچوب به چالش كشيدن ساختار غيرمادي به معناي ارزش ها و هنجارهاي حاكم بر نظام بين الملل است. گفتمان انقلاب اسلامي و ايدئولوژي اسلامي متضمن ارزش ها، هنجارها، ايده ها و انگاره هايي است كه از ايدئولوژي هاي مادي ليبراليسم و سوسياليسم رايج در دوران پيروزي انقلاب اسلامي متفاوت و متمايز است، بويژه انقلاب اسلامي مبتني بر تلفيق دين و دولت و شريعت و سياست بود و نظام جمهوري اسلامي تخيلي و تجسم عيني و عملي آن به شمار مي رود. بنابراين مهم ترين بازتاب غيرمادي و گفتماني انقلاب اسلامي در روابط بين الملل، احياي نقش دين و مذهب در عرصه بين المللي بوده است. بازگشت دين و هويت هاي ديني به روابط بين الملل كه

در قالب دولت هاي ديني، بازيگران مذهبي فراملي و نهادها و سازمان هاي مذهبي صورت گرفته است، بنياد سكولار روابط بين الملل در عمل و تئوري را به چالش كشيده است. اين مساله به مثابه تضعيف اركان، اصول و مفروضه هايي است كه رشته روابط بين الملل بر آن بنا يافته است. *نتيجه گيري 30 سال از پيروزي انقلاب اسلامي مي گذرد، اما انقلاب اسلامي در چارچوب جمهوري اسلامي ايران و گفتمان انقلاب اسلامي باز توليد شده و استمرار مي يابد. تداوم انقلاب اسلامي به مثابه استمرار تاثيرات و پيامدهاي منطقه اي و جهاني آن است. از اين رو، پيام ها و بازتاب هاي انقلاب اسلامي امروزه بيش از گذشته نظام منطقه اي خاورميانه و نظام بين الملل را تحت تاثير قرار داده است، به طوري كه انقلاب اسلامي ايران در ساختار نظام جمهوري اسلامي ايران يك عنصر و عامل تعيين كننده سياست هاي منطقه اي و بين المللي است؛ واقعيتي كه فراتر از منطقه خاورميانه رفته و مناسبات و معادلات بين المللي را نيز متاثر از خود ساخته است، بنابراين دوست و دشمن اذعان دارند نيروي اسلام سياسي و جنبش هاي اسلامي به رهبري جمهوري اسلامي ايران را نمي توان ناديده گرفت. فراتر از اين، انقلاب اسلامي ايده ها، انگاره ها، ارزش ها و هنجارهايي را در قالب نظم سياسي ديني وارد نظام بين الملل كرده است كه موجب بازگشت دين به عرصه روابط بين الملل شده است. نهاده اي كه از منظر نظم و نظام بين الملل سكولار ليبرال يك ورودي آشوب ساز به شمار مي رود، چون نظم وسنقاليايي قديم و پساوسنقاليايي نوين بر اصل و فرض عدم نقش آفريني دين در روابط بين الملل استوار است. از اين رو، تاثيرگذاري دين به عنوان يك متغير سياسي مستقل و تعيين كننده در سياست خارجي

و روابط بين الملل، نظم و نظام ليبرال سكولار حاكم را به چالش مي كشد؛ بنابراين مي توان نتيجه گرفت انقلاب اسلامي ايران از طريق ايجاد تاثيرات عملي در روابط بين الملل، بر حوزه هاي نظري و نظريه پردازي نيز تاثيرگذار بوده است. يكي از اين پيامدهاي نظري را مي توان در تلاش نظريه پردازان براي مفهوم بندي دين در روابط بين الملل مشاهده كرد. *منبع : www.jamejamonline.ir (ويژه نام? سي بهار) دوشنبه 21 بهمن 1387

بازتاب جهاني انقلاب اسلامي

بازتاب جهاني انقلاب اسلامي دكتر منوچهر محمدي (1) *انقلاب ما انفجار نور بود. «امام خميني (ره)» يك بررسي همه جانبه از آثار و بازتاب جهاني انقلاب اسلامي و استفاده از نظريه سطوح مختلف تحليلي يا شيوه اي استقرائي نشان مي دهد بازتاب انقلاب اسلامي بر دولتها و ملتها و ميزان تأثير گذاري انقلاب اسلامي – با توجه به نزديكي و دوري فرهنگي و جغرافيائي جوامع مختلف با جامعه ايران – متفاوت بوده است. بر همين اساس بازتاب جهاني اسلامي در سطوح مختلف جامعه شيعيان، اهل سنت، جهان سوم و نظام جهاني مورد بررسي قرار مي گيرد. الف) بازتاب عمومي انقلاب اسلامي 1.بر دولتها مطالعات ما از عكس العمل دولتهاي جهان كه همگي عضو سازمان ملل اند- اعم از دولتهاي غربي، شرقي، جهان سوم و حتي دولتهاي اسلامي، - نشان مي دهد كه در مجموع دولتهاي معاصر با پيروزي انقلاب اسلامي عموماً از اين تحول و رخداد عظيم تاريخي استقبال نكردند و با نوعي سرگرداني و حتي شگفتي به اين پديده نوظهور كه براي هيچ كدام از آنها قابل پيش بيني نبود، نظر مي افكندند. از طرف ديگر هم كدام از آنها به طريقي نگران اثرات انقلاب بر جامعه خود

و آيند? ثبات نظام حاكم بر كشورشان بودند. اصولاً چون دولتها بيش از هر چيز به دوام خود مي انديشند و هر حركت مردمي و رهايي بخش مي تواند براي آنها نگران كننده و حتي خطرناك باشد، تمايل چنداني به اين نوع حركتها و انقلابها ندارند؛ به ويژه در شرايطي كه اين دولتها عموماً داراي نظامهاي سكولار بودند و جدايي دين از سياست را به عنوان يك اصل ثابت و پابرجا پذيرفته بودند. انقلاب ايران كه خمير مايه اش از ايدئولوژي و مكتب ديني و اسلامي گرفته شده بود، طبيعتاً نمي توانست براي آنها نگران كننده نباشد؛ زيرا كه وضع موجود(2) را در هم مي ريخت و نظام و ارزشهاي جديدي را مطرح مي كرد. براي همين به طور طبيعي رغبتي براي استقبال از چنين پديده اي مشاهده نشد و اگر هم موارد بسيار معدودي ديده شد كه انقلاب و نظام برخاسته از آن را به رسميت شناختند، ناشي از نگراني آنها از عواقب آن يا فشارهاي مردمي و اجتماعي بود. دولتهاي غربي- به طور اعم – و ايالات متحده آمريكا – به طور اخص – نسبت به اين انقلاب با خصومت و كينه برخورد كردند و تلاش زيادي در ناكام گذاشتن آن و حتي تزلزل و سرنگوني نظام برخاسته از آن به خرج دادند. اين رويكرد ناشي از دو اصل بود: 1- وابستگي مطلق رژيم گذشته به غرب، به ويژه آمريكا و در واقع به خطر افتادن منافع غرب در ايران؛ 2- اصولاً انقلابهايي برپايه ارزشهاي ديني و اسلامي، نظامهاي فكري سكولار – ليبرال غرب را به چالش كشيده، پيش بينيها و تئوريهاي آنها

را مخدوش مي كرد. در جريان تحولات قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، آمريكا و غرب، نه تنها آشكارا حمايت بي چون و چراي خود را از رژيم شاه اعلام مي كردند؛ بلكه با حمايت بي دريغ از آن تلاش زيادي براي تحقق نيافتن چنين واقعه اي از خود بروز دادند و زماني به سقوط رژيم شاهنشاهي به شرطي كه انقلاب اسلامي پيروز نشود هم رضايت دادند و چاره اي جز مشاهده سقوط رژيم شاه و پيروزي انقلاب اسلامي نداشتند، تلاش خود را در منحرف و كم رنگ كردن آثار انقلاب به كار بردند كه اين تلاشها به رغم گذشت يك ربع قرن از پيروزي انقلاب اسلامي و استحكام روز افزون آن همچنان ادامه دارد. اگر چه يكپارچگي و سياست واحد دنياي غرب بعد از فروپاشي نظام دو قطبي دچار تزلزل شده است و اروپاي متحد راه خود را در بسياري از موارد از جمله پذيرش واقعيتهاي انقلاب اسلامي از آمريكا جدا و سياستي جداگانه و به قول خودشان تماس و گفتگوي انتقادي در عين همكاري تجاري را پيشه كرده اند، نبايد فراموش كرد كه از لحاظ فكري، فرهنگي و ايدئولوژيك همچنان ميان دولتهاي غربي وحدت نظري نسبت به واقعيتهاي انقلاب اسلامي «به خصوص از نظر حاكميت ارزشها و اصول اسلامي» وجود دارد و همين نكته است كه ساموئل هانتينگتون را ترغيب كرد با ارائه تئوري برخورد تمدنها و طرح ستيز تمدن اسلام با تمدن غرب، اعلام دارد كه « گسل ميان اين دو تمدن خونين است.» و بدين وسيله اشتراك نظر اروپا و آمريكا را در رويارويي فرهنگي با انقلاب اسلامي تقويت بخشد. پيروزي انقلاب

اسلامي كه با بهت و حيرت اغلب دولتها روبه رو شد، براي كشورهاي بلوك شرق نيز دو مشكل اساسي به وجود آورد: 1. با توجه به چارچوبه هاي تحليل ماركسيستي نمي شد اين انقلاب را تحليل و چرايي و چگونگي آن را توجيه كرد؛ انقلابي كه نه بر پايه معيارهاي اقتصادي قابل تبيين بود و نه انگيزه ها و ارزشهاي ديني مسلط بر آن در آن چارچوبه تحليل، قابل استدلال بود. 2. با توجه به روابط حسنه اغلب آنها با رژيم شاه، نمي توانستند به راحتي روابط خود را با رژيم انقلاب تنظيم كنند. اين انقلاب علاوه بر اين دو مشكل، مسئله ديگري براي اتحاد جماهير شوروي به وجود آورد و آن نگراني از بازتاب انقلاب اسلامي بر جمهوريهاي مسلمان نشين آسياي مركزي و قفقاز بود. در مورد دولتهاي اسلامي مي توان گفت بازتاب انقلاب اسلامي بر اين دولتها كه عموماً پايگاه مردمي نداشتند و وابستگي جدي به جهان غرب و به ويژه آمريكا داشتند، به طور كلي اثر منفي داشت. به عبارت ديگر، مي توان گفت هر دولتي كه در اثر تحول ايران براي آينده خود احساس خطر بيشتري مي كرده، بازتاب منفي انقلاب اسلامي بر آن دولت بيشتر بوده و عكس العملمهاي فوري اين دولتها را نيز بر همين اساس مي توان مشاهده كرد. جالب اينكه هر دولتي كه از اكثريت قوي تر شيعيان برخوردار بود يا داراي اقليت نسبتاً چشمگيري از شيعيان بود، به خاطر هراس از شورش و خيزش مردمي در اين كشورها، عكس العمل تندتري نشان داد، به طوري كه رژيم بعثي عراق كه بر ملتي با اكثريت شيعه حكومت

مي كرد، با خصومت وصف ناپذيري با انقلاب اسلامي برخورد كرد و در نهايت هم جنگ بي رحمانه و بي اماني را عليه اين نظام نوپا آغاز كرد كه نه تنها طولاني ترين جنگ قرن بيستم شناخته شد؛ بلكه خسارات جاني و مالي هنگفتي هم براي هر دو ملت بر جاي گذارد. اين شرايط با درجه كمتري در مورد بحرين و لبنان صادق است؛ البته حتي دولتهاي اسلامي كه داراي اقليت شيعه هم بودند يا اصولاً شيعيان از موقعيت چشمگيري برخوردار نبودند، با اين حال به خاطر ترس از نفوذ انقلاب اسلامي بر همه مسلمانان، مواضع منفي اتخاذ كردند، در عين حال با توجه به حاكميت دولتهاي گوناگون بر اين كشورها، مي توان چنين نتيجه گيري كرد كه هر قدر اين دولتها سياست مستقل تري از غرب داشتند و به عبارت ديگر نوعي روش انقلابي در پيش گرفته بودند، مانند دولتهاي ليبي، الجزاير و يمن، در اوان پيروزي انقلاب اسلامي سياستي دوستانه تر با ايران انقلابي اتخاذ كردند. در عين حال نبايد اين اتخاذ مواضع را به معناي استقبال از انقلاب تلقي كرد. حتي اين دولتها نيز به تدريج با رشد اسلام گرايي ميان جوامع خود، نه تنها رابطه خود را با ايران انقلابي محدود، بلكه بعضاً به خصومت و دشمني هم گرايش پيدا كردند. از طرف ديگر نبايد وضعيت جغرافيايي اين دولتها و دوري و نزديكي آنها با ايران انقلابي را ناديده گرفت؛ بدين معنا كه هر قدر از نظر جغرافيايي به ايران نزديك تر بودند و خطر صدور انقلاب و نفوذ آن را از طريق مرزهاي خود ميان مردم بيشتر احساس مي كردند،

مواضع سخت تري اتخاذ مي كردند. در جمع بندي از بازتاب انقلاب اسلامي بر دولتهاي اسلامي مي توان به جرأت ادعا كرد اين دولتها نه تنها از انقلاب اسلامي استقبال نكردند؛ بلكه با نوعي برخورد منفي با اين پديده روبه رو شدند و اين شرايط به رغم گذشت يك ربع قرن از پيروزي انقلاب اسلامي با درجات متفاوت همچنان ادامه دارد. 3. بر ملتها چون انقلاب اسلامي، انقلابي مردمي و در واقع مردمي ترين انقلابها بود، طبيعتاً توجه ملتها را بيشتر به خود جلب نموده و آنها را تحت تأثير قرار داده است؛ لذا با نگرشي مثبت از آن استقبال كرده اند. اين استقبال با درجاتي متفاوت عموميت داشته است و بر خلاف دولتهاي حاكم بر كشورها كه برخوردي منفي با انقلاب اسلامي داشته اند، ملتها با يك نسبت معكوسي از انقلاب اسلامي استقبال كرده اند؛ هر اندازه كه ملت ايران در نيل به اهداف انقلابي خود با ملتهاي ديگر وجه اشتراك داشته اند، به همان نسبت استقبال گسترده تر بوده است. از آنجا كه اغلب دولتهاي حاكم بنا به خواست صاحبان قدرت و طبقات خاص – نه براساس خواست عمومي ملتها – بر اريكه قدرت تكيه زده بودند و شباهت زيادي ميان رژيم شاهنشاهي و ساير دولتهاي حاكم بر جوامع ديگر وجود داشت و دارد، بر اساس نوعي همدردي، خوشحالي خود را در عين شگفتي و به صورت عمومي ابراز مي داشتند. از طرف ديگر با توجه به غلبه بعد فرهنگي انقلاب اسلامي، ملتها و جوامعي كه داراي وجوه مشترك فرهنگي بيشتري با ملت ايران بودند، تأثير پذيري مثبت بيشتري داشته اند؛ بدين ترتيب

كه ملتهاي مسلمان به ويژه شيعيان عموماً خوشحالي خود را از پيروزي انقلاب اسلامي ابراز داشتند و در واقع انقلاب را متعلق به خود دانستند. شايد بتوان گفت انقلاب اسلامي كمترين تأثير را بر جوامعي گذارده باشد كه ارتباط بسيار كمتري با ايران و انقلاب اسلامي داشته و در واقع آگاهي لازم را از آنچه كه در ايران اتفاق افتاد، كسب نكردند يا امواج منفي تبليغات رسانه هاي جمعي در غرب و كشورهاي وابسته اجازه رسيدن واقعيتهاي انقلابي را به آنها نمي داد؛ بلكه حتي عموماً واقعيتها را نيز تحريف مي كردند. بازتاب انقلاب اسلامي بر ملتها در مجموع از گرايش و پذيرش ارزشها و آرمانهاي انقلاب تا اتخاذ شيوه ها و روشهاي اتخاذ شده از جمله گسترش تظاهرات عمومي عليه نظامهاي حاكم را مي توان مشاهده كرد كه در جاي خود به آنها خواهيم پرداخت. ب) بر نظام بين الملل انقلاب اسلامي زماني شكل گرفت كه نظام جهاني بر پايه غرب محوري، نزديك به چهار قرن به عنوان امري بديهي و تثبيت شده، توسط جامعه جهاني پذيرفته شده بود. هر نوع تحولي هم كه در اين نظام در ابعاد گوناگون فكري، فرهنگي، اقتصادي و گفتمانهاي جديد مطرح مي شد، نشأت گرفته از غرب بود و هرگز غرب محوري را به چالش نكشيده بود؛ حتي انقلابهاي بزرگ كه خارج از جهان غرب به وقوع پيوست، مانند آنچه در چين(1949) يا كوبا(1959) رخ داد، تابعي از نظامهاي فكري و قانونمنديهاي برخاسته از غرب بود؛ اما انقلاب اسلامي به عنوان تحولي جديد توانست نظام جهاني غرب محور را در ابعاد مختلف به چالش بكشاند. بر اين اساس،

مي توان نتيجه گرفت پيروزي انقلاب اسلامي موجب تحولات عميقي در جامعه جهاني و نظام بين الملل در ابعاد زير شد. 1. احياي اسلام؛ به عنوان يك مكتب جامع و جهاني : مهم ترين تأثير انقلاب اسلامي احياي ارزشها و آگاهيهاي اسلامي بود. در واقع پيروزي انقلاب اسلامي نشان داد اديان، به ويژه دين اسلام، با گذشت زمان و توسعه مدرنيزاسيون نه تنها به پايان راه خود نرسيده اند؛ بلكه بار ديگر به عنوان مهم ترين راه نجات بشريت از ظلم و بيدادگري مطرح مي باشند و دنيايي را كه با سرعتي زياد به سوي ماديات در حركت بود، به ناگهان متوقف كرده، ضمن گشودن دريچه اي از قدرت معنويات و اعتقادات ديني و مذهبي به روي مردم – و به ويژه نسل جوان رويگردان از ايدئولوژيهاي ماترياليستي – آنان را به آغوش اسلام باز مي گرداند. قرآن و آيات آن در دنياي بعد از انقلاب اسلامي معنا و مفهوم جديدي پيدا كرد. 2. فروپاشي نظام دو قطبي و ايجاد چالش براي نظامهاي طراحي شده در غرب : به رغم اينكه انقلاب اسلامي در اوج تحكيم وتثبيت نظام دو قطبي ظهور كرد، در اولين گامهاي خود نظام دو قطبي را به چالش كشاند و نه تنها قانونمندي آن را رعايت ننمود؛ عليه آن قيام كرد و در نتيجه دو ابرقدرت بزرگ رقيب در برابر اين پديده نو ظهور، تضادهاي خود را كنار گذاشتند و به تلاش غرب در مسير ايجاد و شكل گيري نظامهاي غرب محور، مانند نظام تك قطبي، جهاني سازي، برخورد تمدن ها و... را به چالش كشانده، خود طراح نظام جديدي شده

است كه با معيارهاي غربي نه تنها همخواني نداشته، كه در تضاد هم بوده است. 3. تغيير گفتمان منازعات جهاني : منازعات جهاني عموماً برپايه منازعه ميان دولتها و تشكيل اتحاديه ها و ائتلاف ميان دولتهاي متخاصم شكل مي گرفت، به جريان مي افتاد و خاتمه مي يافت؛ گر چه گاهي عوامل ايدئولوژيك – مانند آنچه كه در قرن بيستم ميان دنياي كمونيسم و جهان سرمايه داري مطرح بود – نقش بالقوه اي در اين منازعات پيدا مي كرد؛ عموماً منازعات بين المللي بر سر تقسيم منافع اقتصادي شكل مي گرفت. انقلاب اسلامي نه تنها گفتمان اين نوع منازعات را تغيير داد؛ بازيگران اصلي در مخاصمات بين المللي را نيز از حوزه دولت – ملت خارج كرد. بر اساس گفتمان جديد منازعه اساسي ميان دولتها با منافع و اهداف متفاوت نيست؛ بلكه ميان صاحبان قدرت و زور با توده هاي مردم است و جنگ واقعي ميان مستكبران با مستضعفان جهان مي باشد. اين گفتمان مرزبنديهاي جغرافيايي، نژادي، قومي و حتي مذهبي در تخاصمات بين المللي را درهم ريخت و جنگ دولتها را به عنوان مستكبران با ملتها به عنوان مستضعفان مطرح كرد و اكنون تلاش غرب بر اين است كه اين نوع منازعات را در پوشش مبارزه با تروريسم بعد از 11سپتامبر 2001 يا برخورد تمدن ها تئوريزه كند. 4. خيزش جهاني مستضعفان عليه مستكبران : پيرو تغيير گفتمان منازعات جهاني، صف بندي جهاني هم تغيير كرد. از يك طرف دولتهاي حاكم عموماً رقابتها و تخاصمات ميان خود را كنار گذاشته اند و در مصاف با خيزش عمومي ملتها كه مرزهاي جغرافيايي را در نورديده

و يك دل و يك صدا به مبارزه با صاحبان قدرت و زور برخاسته اند و در قالب حركتهاي فردي يا جمعي وارد عرصه منازعات جهاني گرديده، موجوديت يافته و به نوعي شناسائي شده اند. نمونه آن حزب الله لبنان است كه امروز به عنوان يك قدرت مطرح غير دولتي در چنان جايگاهي قرار گرفته است كه حرف اوّل و بالاتر از دولت لبنان را در منازعه با صهيونيسم بين الملل و دولت اسرائيل مي زند. 5. طرح اسلامي سياسي به عنوان گفتمان جديد : پيروزي انقلاب اسلامي بر پايه ارزشها و معيارهاي اسلامي، براي اوّلين مرتبه در تاريخ مدرن، گفتمان اسلام سياسي را در علوم سياسي و روابط بين الملل مطرح نمود كه خواهان بخشي از قدرت سياسي آن است. اين گفتمان در دنياي لائيسم و سكولاريسم مطرح مي شد كه دين نه تنها از سياست جدا و به گفته ماركس افيون ملتها است؛ بلكه دوره آن نيز گذشته است و به تاريخ تعلق دارد. چيزي هم براي ارائه به دنياي مدرن ندارد. گفتمان اسلام سياسي دريچه اي جديد به روي انديشمندان و صاحب نظران سياست باز كرد تا بدانند نه تنها دين اسلام مي تواند سياسي باشد؛حرفهاي جديدي براي ارائه به جهان مدرن دارد و با گفتمان موجود نيز در تقابل است و مي توان آن را به عنوان گفتمان برتر در دوران پسامدرن تلقي كرد. 6. نفي نظام غرب محور : انقلاب اسلامي استراتژي غرب را در عمل به چالش كشيد. خطر بزرگ از آنجا نشأت گرفت كه اين انقلاب با كمال عظمت در سرزميني پيروز شد كه در حوزه نفوذ غرب

بود و سيطر? گفتمان غرب محور را به چالش كشيد. در گفتمان نوظهور و قدرتمند انقلاب اسلامي، رابطه تنگاتنگ غرب با رهبري جهان، تحت فشار قرار گرفت و ايده غرب مداري – به عنوان الگويي پايدار از توسعه – با مخالفت جدي رو به رو شد. از اين منظر مي توان نقش ظهور اسلام گرايي در تخريب و فرسايش اروپا مداري و غرب محوري را مورد توجه قرار داد. از اين رو گسترش اسلام گرايي مانعي بنيادين در برابر افزون خواهي غرب در جهان شمرده مي شود. اسلام گرايي در عصر پست مدرنيسم يك هسته در دنيايي چند هسته اي است؛ لذا اين تصور كه اروپا(غرب) مدار حركت عالم است، به تزلزل گراييد. در گفتمان مدرن، غرب در مركز بود و تمدنهاي غيرغربي در پيرامون قرار داشتند؛ اما با مركز زدايي، تمدنهاي غيرغربي از حاشيه به متن آمد. گفتمان بعد از انقلاب اسلامي و اين تقابل، نه تنها غرب را از مركز به حاشيه مي كشاند؛ بلكه مدعي پيرامون زدايي غرب نيز مي شود و به عبارت ديگر، گفتمان اسلام سياسي و اسلام گرايي، گفتمان جهاني را كه در طول دويست سال سازماندهي شده بود، زائد به حساب مي آورد. گفتمان جديد ضمن برتر دانستن غرب از لحاظ فني و صنعتي بر جهان اسلام، آن را از نظر اخلاقيات در انحطاط و پرتگاه نابودي مي بيند. بنابراين، اين نبرد نفي فن آوري و پيشرفت مادي نيست؛ پاسخ "نه" به روحيه منحطي است كه خروس فراگير "عليه غرب عصيان كنيد" در مغز و جان انسانها نفوذ مي كند. در جهان اسلام، اسلام گرايان به گونه اي

كاملاً روشن امكانات و تسهيلات ارتباطي و هنري دولتي را به خدمت مي گيرند؛ اما بلافاصله از آنها براي رويارويي با جريانهاي فكري كه آغازگر آن امكانات و تسهيلات بوده اند، استفاده مي كنند. اين فرصتها در عصر ارتباطات و جهاني شدن نمود بيشتري يافته است و بارزترين نمونه اين نوع به كارگيري ابزار تمدني غرب عليه غرب، فعاليت شبكه هاي تلويزيوني ماهواره اي منطقه اي در جريان حمله آمريكا و انگليس به مواضع طالبان – پس از حملات تروريستي به اين كشور- و تهاجم آمريكا به عراق است. 7. جهان اسلام به عنوان يك قدرت مطرح در نظام جهاني : با پيروزي انقلاب اسلامي و بيداري و همبستگي كه ميان ملتهاي مسلمان به وجود آمد و به نوعي آرمان و اهداف مشترك، منافع همگن، و مهم تر از همه احساس توانمندي فوق العاده در ابعاد گوناگون انجاميد، جهان اسلام به تدريج به عنوان يك بازيگر مستقل و قدرت مهم – چه به صورت بالفعل و چه بالقوه – در ابعاد فرهنگي، جغرافيايي و اقتصادي مطرح گرديد و اين در گفتمان سياسي قبل از انقلاب وجود نداشت. جالب اينكه ويژگيهاي اين بازيگر جديد با ساير بازيگران كه در قالب اتحاديه ها – همچون اتحاديه اروپا – شكل گرفته است. تفاوت اساسي دارد. اين سيستم با آنچه قبلاً به عنوان معيارهاي قدرت مطرح بود، تفاوت ماهوي دارد، بلكه چيزي به عنوان وجدان عمومي ملتهاي مسلمان و ارزشها و آرمانهاي مشترك، پيوند مستحكمي ميان گروههاي اجتماعي و توده هاي مردم به وجود آورده است كه مرزبنديهاي سنتي جغرافيايي، نژادي و قومي را در نورديده و گاه تا

اعماق ساير جوامع نفوذ مي كند؛ حتي از آنچه هانتينگون «تمدن اسلامي مي نامد» گسترده تر و غيرقابل ارزيابي است. 8. تغيير معيارهاي قدرت در نظام بين المللي : اساس پذيرفته شده براي سنجش و تقسيم بندي كشورها از نظر قدرت برتر ولي مهم تر، عوامل مادي قابل اندازه گيري همچون عامل نظامي، اقتصادي، جمعيتي، جغرافيايي و سياسي بود كه در تقسيم بندي كشورها به ابرقدرت ها، قدرتهاي بزرگ و قدرتهاي كوچك استفاده مي شد. انقلاب اسلامي كه توسط مردمي با دست تهي عليه قدرتي مورد حمايت همه جانبه قدرتهاي بزرگ جهاني غلبه كرد، و شكستي كه نيروهاي حزب الله بر پنج قدرت بزرگ جهاني در لبنان وارد آورد، موجب مطرح شدن معيارهاي جديدي از قدرت همچون "ايمان، جهاد و شهادت" شد كه نه تنها بر قدرتهاي مادي غلبه كرده؛ بلكه امكان اندازه گيري و مواجهه با اين معيارها را براي غرب مشكل كرده است. شرايطي كه اسرائيل اكنون با آن روبه رو است، نشانه ناكامي غرب در برخورد با اين پديده نوظهور از قدرت مي باشد. 9. طرح سه عنصر معنويت، اخلاق و عدالت در نظام بين المللي : در نظام بين المللي شكل گرفته بعد از عهدنامه و ستفاليا و به رسميت شناختن نهاد دولت – ملت به عنوان بازيگران اصلي و رقابت بر پايه منافع مادي كشورها و همچنين آغاز دوره جدايي دين از سياست، معيار محاسبات در تخاصمات و توافقات بين المللي تنها عناصر مادي در تعريف از منافع ملي مطرح بود. انقلاب اسلامي كه بر پايه ارزشهاي ديني شك گرفت و به پيروزي رسيد، عناصر جديد غير مادي، همچون معنويت،

اخلاق و عدالت را به عنوان چارچوبه جديدي در نظام بين الملل مطرح كرد كه تفاهم در برابر گذشت از آنها، براي بازيگران صحنه جهاني مشكل تر شده است. به همين علت در محاسبات خود و در برخورد با جمهوري اسلامي و جهان اسلام دچار اشتباهات زيادي شده و شكستهايي پي درپي را تحمل كرده اند. از جمله غربيها در مورد حمايت نظام اسلامي ايران از حقوق مردم فلسطين دچار مشكل شده و نتوانسته اند در مسير مواضع محكم آن خللي ايجاد كنند و اغلب پيش بينيهاي آنها غلط از آب در آمده است. 10. آغاز تهاجم جهان اسلام : بعد از ظهور و غلبه نهضت رنسانس در اروپا كه نقطه مهمي در تاريخ تمدن غرب شمرده مي شود، غرب حالتي تهاجمي به خود گرفته بود و حرف اوّل را در دنيا در ابعاد مختلف نظامي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي مطرح و جوامع ديگر به ويژه جهان اسلام را كه در دوران قبل از رنسانس از تمدن عظيم و شكوفاي اسلامي برخوردار بودند، به انفعال و تبعيت از خود وادار كرده بود و اميدي هم به تغيير شرايط نمي رفت. انقلاب اسلامي يكباره شرايط را تغيير داد و به دوران انفعال جهان اسلام پايان بخشيد و آن را در حالتي تهاجمي قرار داد؛ به گونه اي كه امروزه اين غرب است كه از خود دفاع مي كند و نگران فرهنگ، تمدن و آينده اش مي باشد. جلو? تهاجم جهان اسلام را مي توان در مسئله درگيري دختران با حجاب فرانسه و ساير كشورهاي اروپايي با نظام سكولاريستي غرب و عكس العمل انفعالي آن دولتها مشاهده

كرد. 11. بازگشت به عظمت تمدن اسلامي : قرون وسطي يادآور شكوه تمدن اسلامي است؛ اما غرب سعي مي كرد آن را به فراموشي بسپارد و از آن دوران به عنوان عصر تاريكي X ياد كند و اگر احتمالاً از آن دوران شكوفايي تمدن اسلامي يادي مي كرد، آن را مربوط به دوران گذشته و تاريخ مي دانست و با توجه به سرعت پيشرفت تمدن غرب با تكيه بر صنعت، تكنولوژي و فن آوري، امكان تجديد حيات تمدن اسلامي راغير ممكن و بلكه محال مي دانست. پيروزي انقلاب اسلامي كه به خلاف خواسته غرب صورت گرفت و بيداري اسلامي و آثار و تبعات آن، اين باور را دست كم براي مسلمان ها به وجود آورد كه امكان احياي تمدن اسلامي و تجديد آن دوران با شكوه ممكن و حتي به صورت اجتناب ناپذير در حال تبديل شدن به واقعيت است. اين باور كه فساد و تباهي اخلاقي در غرب همه جا فراگير شده است و استعدادهاي درخشان در جهان اسلام در سايه اخلاق و آموزه هاي اسلامي در حال بروز و شكل گيري است، اساس اين انديشه را شكل مي دهد. 12. تغيير گفتمان انقلاب : قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، عموم نظريه پردازان انقلاب آن را ناشي از فروپاشي نظامهاي حاكم به خاطر ضعف ساختاري و كاهش توانمنديهاي رژيمهاي حاكم – مي دانستند و اصولاً معتقد نبودند كه مي شود عليه يك نظام قدرتمند و مستحكم قيام كرد و آن را شكست داد؛ به قول اسكاچپول انقلابها مي آيند و ساخته نمي شوند. با پيروزي انقلاب اسلامي عليه رژيم قدرتمند شاه، در حالي كه

هم ابزارهاي قدرت را در اختيار داشت و موردحمايت تمام قدرتهاي بزرگ جهان بود، حيرت انديشمندان و نظريه پردازان انقلاب برانگيخته شد و گفتمان انقلاب تغيير كرد. از اين جهت نظريه پردازان به عامل بسيج نيروهاي مردمي، سازمان دهي انقلاب، ايدئولوژي و رهبري انقلاب توجه كردند و در واقع انقلاب اسلامي را به عنوان پديده جديد مورد بررسي قرار دادند و به عبارت ديگر، اعتراف نمودند كه دسته ديگري از انقلابها نيز مي تواند وجود داشته باشد كه "نمي آيند؛ بلكه ساخته مي شوند!" 13. جمهوري اسلامي ؛ الگو و قدرتي منطقه اي : اصولاً در دنياي مدرن اواخر قرن بيستم اين اعتقاد و باور اساسي وجود داشت كه تشكيل و تداوم حكومت بر پايه معيارهاي ديني و اسلامي با رعايت اصول و ارزشهاي مطرح شده در چهارده قرن قبل امكان ندارد و كشورهاي اسلام راهي جز الگو گرفتن از نظامهاي سكولار غرب ندارند. اين باور حتي در بسياري از رهبران جهان اسلامي هم وجود داشت كه نمي شود نظامي بر پايه ارزشهاي اسلامي ارائه شده در چهارده قرن قبل به وجود آورد. پيروزي انقلاب اسلامي و تأسيس نظام جمهوري اسلامي بر پايه ارزشهاي مذهبي و با استفاده از نهادهاي تأسيسي و تداوم آن به مدت بيست و پنج سال و توفيق آن در برقراري روابط متعادل با ساير دولتها و حتي اداره هوشمندانه و قدرتمندانه هشت سال جنگ كلاسيك مدرن، حيرت همه نظاره گران سياسي و انديشمندان را برانگيخت و ناچار فصل جديدي در تقسيم بندي حكومتها براي جمهوري اسلامي باز كردند كه به عنوان الگو قابل بهره برداري و تكرار است و در

تاريخ مدرن مشابهي براي آن نمي توان يافت. 14. رهبران انقلاب اسلامي ؛ الگوهاي جديد رهبري : ويژگيهاي رهبران سياسي و برجستگي آنها، در قاموس علوم سياسي غرب و با تكيه بر نظريات ماكياولي در توانمندي براي غلبه بر رقيبان و پيش بردن اهداف با هر تدبير، مكر و دغل خلاصه مي شد و چيزي كه براي آنها به عنوان ويژگي ضروري اصلاً مطرح نبود، رعايت اصول و معيارهاي اخلاقي، انصاف و صداقت بود. ظهور رهبران انقلاب اسلامي به ويژه امام خميني (ره) كه متعلق به باورها و اخلاق اسلامي بود و استثنائي در صحنه سياست بود؛ به ويژه آن كه اين نوع رهبران در انجام مأموريتهاي سياسي خود توفيق نهايي هم كسب كرده اند. امروزه مطالعه زندگي و سيره اين نوع رهبران مورد توجه خاص و عام قرار گرفته و قانونمندي قبلي مربوط به رهبران سياسي را زير سئوال برده است و غرب به همين دليل تاكنون در پيش بينيهاي خود در رابطه با تصميم گيري و عملكرد رهبران سياسي و انقلاب دچار اشتباه شده است. 15. طرح الهيات رهايي بخش : پيروزي انقلاب اسلامي حتي در جوامع مذهبي غيرمسلمان آثار خود را بر جاي گذاشت. كليساي مسيحيت خود را بر اين باور ثابت قدم مي ديد كه نه حق و نه ضرورت دارد وارد صحنه مبارزات سياسي عليه رژيمهاي خودكامه شود و تنها مي تواند به پند و اندرز و نصيحت بسنده كند. با پيروزي انقلاب اسلامي كه به رهبري علماي ديني شكل گرفت، بعضي از رهبران مسيحيت به ويژه در آمريكاي لاتين، متوجه شدند كه به علت بي توجهي به نيازهاي عمومي

جايگاه خود را ميان گروههاي اجتماعي از دست داده اند، بنابراين، با خروج از اصول و معيارهاي پذيرفته شده كليساي واتيكان، به انقلابيون پيوستند و اوّلين تجربه را در انقلاب نيكاراگوئه كسب كردند و ضمن باز كردن فصل جديدي در نظام كليسائي به نام الهيات رهائي بخش براي خود، رهبري بخش مهمي از نهضتهاي آزادي بخش آمريكاي لاتين را به رغم مخالفت واتيكان، بر عهده گرفتند. ج) بازتاب انقلاب اسلامي بر جهان اسلام انقلاب اسلامي ايران به دليل جاذبيت در شعارها، اهداف، روشها، محتوا و نتايج حركتها و سابقه مشترك ديني و تاريخي و شرايط محيطي منطقه اي و بين المللي، پديده اي اثر گذار در جهان اسلام بوده است. اين مايه هاي اثربخش به طور طبيعي و يا ارادي و برنامه ريزي شده و از طريق كنترلهايي چون ارگانهاي انقلابي سازمانهاي رسمي دولتي و اداري، ارتباط علمي و فرهنگيف مبادلات تجاري و اقتصادي، در كشورهاي مسلمان بازتاب يافته و دولتها و جنبشها و سازمانهاي ديني را در آن جوامع به درجات مختلف متأثر كرده است. امروزه نه تنها علاقمندان و شيفتگان انقلاب اسلامي؛ حتي دشمنان و مخالفان انقلاب ترديدي ندارند و معترف اند كه پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و سقوط رژيم دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي در سال 1357 ش (1979م) نقطه عطف مهمي نه تنها در تاريخ تحولات سياسي اجتماعي جهان اسلام بلكه جهان بشريت بوده است. اين انقلاب از يك طرف به نظام مستبد و وابسته شاهنشاهي پايان داد و به رغم پيش بينيها – ايجاد يك نظام ليبرال – دموكراسي مشابه آنچه در غرب يا كشورهاي جهان سوم مانند

هندوستان وجود دارد، يا ديكتاتوري هاي مستبد كمونيستي – و در كمال شگفتي ناظران و انديشمندان جهاني، نظامي بر پاي? ارزشهاي اسلامي و مذهبي بعد از گذشت هزار و چهارصد سال از ظهور اسلام و نداشتن نمونه اي در عصرهاي گذشته مستقر شد و توانست به مدت ربع قرن – با وجود همه مشكلات، توطئه ها و فشارهاي خارجي و داخلي دوام آورد، استحكام يابد و كارايي خود در دنياي مدرن متكي بر سكولاريزم و لائيزم را به اثبات برساند. از سوي ديگر اين انقلاب به چند قرن خمودي و انحطاط تمدن اسلامي خاتمه داد و موجب بروز نوعي بيداري و احياگري اسلامي برپايه بازگشت به ايدئولوژي و مكتب اسلام شد و بازار همه ايسمهاي وارداتي – اعم از ناسيوناليزم، سوسياليزم و... – را كساد كرد و به جاي آن نوعي شيفتگي و بازگشت به افكار و انديشه هاي اسلامي به ويژه در نسل جوان، به وجود آورد. پس از انقلاب اسلامي، دولتهاي اسلامي به درجات متفاوتي احساس كرده اند براي دوم خود نيازمند نوعي مشروعيت ديني و مردمي اند؛ لذا هر دولت به شكلي براي رفع اين نياز واكنش نشان داده است.(3) ملتهاي مسلمان نيز نوعاً به اين نتيجه رسيده اند كه نقشي در قدرت و مشروعيت دارند؛ لذا هر كدام به فراخور درك خويش تلاش كرده اند كه حقوق و مزاياي اين توانمندي بهره مند شوند و مطالبات بيشتري مطرح نمايند. امروزه نهضتهاي آزادي بخش غيراسلامي در جهان اسلام رنگ باخته و نهضتهاي اسلامي اصول گرا به سرعت رشد كرده، قدرت يافته اند و در واقع حرف اوّل را در تحولات سياسي اجتماعي

معاصر منطقه مي زنند. بي ترديد احياگري و بيداري جهان اسلام با پيروزي انقلاب اسلامي معنا و مفهوم جديدي پيدا كرد و از مرحله نظر به عمل و واقعيت رسيد. اگر چه از حدود يك قرن قبل انديشمنداني چون سيد جمال الدين اسدآبادي در جهان اسلام ظهور كردند كه نداي بازگشت به اسلام و رويارويي با فرهنگ غرب را سر مي دادند و در اين مسير نهضتها و گروههايي نيز شكل گرفت؛ پيروزي انقلاب اسلامي به همه مسلمانان ثابت كرد بازگشت به اسلام تنها يك خيال نيست و مي تواند واقعيت هم داشته باشد. مي توان ادعا كرد اولين بازتاب پيروزي انقلاب اسلامي ناشي از شكل گيري نظام جمهوري اسلامي و تداوم اقتدار آن در رويارويي با بحرانها و توطئه هاي گوناگون، به خصوص در تقابل با دنياي قدرتمند غرب، بود كه روز به روز بر اميد و اعتماد مسلمانان جهان افزود و آنها را نسبت به بازگشت به عصر شكوهمند اسلامي اميدوارتر كرد. در واقع آنچه "آرنولد توين بي" در كتاب "تمدن در بوته آزمايش" در پان اسلاميسم خوابيده است، با اين حال ما بايد اين مكان را در نظر داشته باشيم كه اگر پرولتارياي جهان(مستضعفين) بر ضد سلطه غرب به شورش برخيزد و خواستار يك رهبري ضد غربي شود، اين خفته بيدار خواهد شد. بانگ اين شورش ممكن است در برانگيختن روح نظامي اسلام و حتي اگر اين روح به قدر خفتگان هفتگانه در خواب بوده باشد اثر روحي محاسبه ناپذيري داشته باشد. زيرا ممكن است پژواك هاي يك عصر قهرماني را منعكس سازد. اگر وضع كنوني بشر به يك جنگ نژادي منجر

شود اسلام ممكن است بار ديگر براي ايفاي نقش تاريخي خود قيام كند.(4) البته ميزان تأثير و بازتاب انقلاب اسلامي بر همه جوامع اسلامي يكسان و يك نواخت نبوده؛ بلكه با توجه به قرابتهاي فكري، فرهنگي و جغرافيايي درجه تأثير آن متفاوت بوده است و چون اين انقلاب برپايه تعاليم دين اسلام و مكتب اهل بيت به پيروزي رسيد، زمينه تأثيرگذاري آن با توجه به همين امر متفاوت بود. 1. بازتاب انقلاب اسلامي بر شيعيان انقلاب اسلامي بر مسلماناني كه پيرو مكتب اهل بيت بودند – شيعيان جهان – تأثير فوق العاده و شگفتي گذاشت. مي توان ادعا كرد جايگاه شيعيان جهان را از حاشيه به مركز ثقل تحولات جهان اسلام منتقل كرد. شيعيان كه در طول چند قرن همواره در اقليت و آماج حملات شديد تبليغاتي، به ويژه توسط حكام و خلفاي بلاد اسلامي، بودند و با تكيه بر اصل تقيه حتي از بروز انديشه هاي خود هراس داشتند، با اين پيروزي جاني دوباره گرفتند و در صف اوّل مبارزه با امپرياليسم و استكبار ايستادند. شرق شناسان و اسلام شناسان غربي كه تا اين توجه چنداني به مكتب تشيع نداشتند و اسلام را از دريچه اكثريت مي ديدند و مطالعات و تحقيقات خود را بيشتر بر پايه شناخت اسلام از ديدگاه اهل سنت و جماعت قرار داده بودند، ناگهان متوجه اين غفلت بزرگ شدند و احساس كردند در شناخت مكتب تشيع دچار ابهام شديدي اند. در همين راستا بود كه مسير تحقيقات خود را تغيير دادند و با تشكيل كنفرانسها و سمينارهاي مختلف و متعدد و انتشار مقالات و كتب گوناگون تلاش وسيعي را

براي شناخت بهتر اين مكتب آغاز كردند. به جرأت مي توان ادعا كرد كه شناخت اسلام از ديد غيرمسلمانان كه قبلاً معطوف به شناخت تعاليم اسلامي با تعبير اهل سنت و جماعت بود، تحول اساسي پيدا كرد و گرايش به درك اسلام از ديد مكتب تشيع بيشتر شد. اگر چه آمار دقيقي در دسترس نيست؛ اطلاعات موجود گوياي اين واقعيت است كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي تعداد كساني كه از دريچه مكتب اهل بيت به دين اسلام گرويده اند، به طور چشمگيري افزايش يافته است؛ در حالي كه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي صرفاً كساني اسلام را از اين مسير انتخاب مي كردند كه در اثر آشنايي و برخورد تصادفي با ايرانيها يا شيعيان تحت تأثير قرار مي گرفتند. اين امر حتي در مورد تغيير مكتب از چهارگانه اهل سنت به مكتب جعفري هم صدق مي كند؛ بدين معنا كه شمار قابل توجهي از اهل سنت در اثر پيروزي انقلاب اسلامي علاقه جدّي به شناخت واقعيتهاي مكتب تشيع پيدا كردند و به دنبال يافتن رموز و ساز و كاري بودند كه در اثر آنها انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و توانست نظامي را تأسيس كند كه در آن ارزشهاي اسلامي حاكم باشد. طبق اطلاعات به دست آمده، تنها در نيجريه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، بيش از ده ميليون نفر به پيروان مكتب تشيع افزوده شده است. در بسياري از جوامع اسلامي همچون مالزي، اندونزي در خاور دور هم كه قبل از پيروزي انقلاب نامي و اثري از مكتب تشيع ديده نمي شد، به تدريج اقليت شيعه شك گرفت و جايگاه مطلوبي ميان مكتبهاي

مختلف اسلامي پيدا كرد. از همه مهم تر تأثير و بازتاب عظيمي بود كه انقلاب اسلامي ميان شيعيان لبنان به وجود آورد و آنها را كه با وجود داشتن اكثريت نسبي، در شرايط سياسي و اجتماعي اسفناكي به سر مي بردند، ناگهان بيدار كرد و از آنها كه در جامعه لبنان به عنوان محرومين شناخته مي شدند،(5) بمبهاي متحركي ساخت كه توانستند در برابر اشغالگران، در مدت كوتاهي، پنج قدرت بزرگ غربي(6) را بدون دادن كوچك ترين امتيازي وادار به فرار از اين كشور بنمايند و امروز در حقيقت حزب الله لبنان به عنوان نماد خارجي بازتاب انقلاب اسلامي چون ستاره اي مي درخشد. لبنان نه تنها كانال حضور انقلاب اسلامي در كل جهان عرب است، بلكه مهم ترين كانال براي تأثير بر مسئله قدس، فلسطين و منازعه اعراب و اسرائيل است. اين سر پل همچنان فعال و پوياست و با خروج اسرائيل از جنوب لبنان پس از 22 سال، محرز شد كه حزب الله و مقاومت اسلامي كه بازوي انقلاب اسلامي به حساب مي آيند، سهم اساسي در اين امر داشتند. چنانچه در تقارن يا توالي انقلاب اسلامي ايران، حركت سياسي – اسلامي متشابهي در هر يك از كشورهاي اسلامي اتفاق افتاده باشد، مي توان اين فرضيه را با قوت بيشتري بيان كرد كه اين امر معلول انقلاب اسلامي بوده است. براي نمونه هم زمان با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، مردم عراق – به خصوص شيعيان – به صورت توده اي يا تشكيلاتي هيجانات و واكنشهاي وسيعي، مشابه مردم ايران، نشان دادند كه مي توانست ناشي از تأثير انقلاب اسلامي باشد.(7) عراق به

عنوان يك كشور مهم عربي با اكثريت شيعي و قدرت نفتي، كانال مناسب ديگري براي حضور و صدور انقلاب اسلامي در جهان عرب بود. اگر تحولات اسلامي ايران، عراق را متأثر سازد، رنگ عجمي و دافعه آن، در بين اعراب كم مي شود و انقلاب اسلامي از طريق اين كشور توانايي آن را مي يابد كه به سراسر ممالك عربي گسترش يابد. چنين ظرفيتي مي تواند يكي از دلايلي باشد كه توسط كانالهاي مختلف، موجب ترغيب صدام حسين براي حمله به ايران شد. درواقع مسلمانان و شيعيان عراق از ديرباز، با حكومت آن كشور به خصوص بعثيها درگير بودند؛ اما پيروزي انقلاب اسلامي اين زمينه را تشديد و آن را نهادينه تر كرد. صدام حسين نيز اين نكته را دريافت و آن را بزرگ ترين فرصت و تهديد براي نظام خود تلقي و با تمام قوا به ايران حمله كرد و مشروعيت عمل غيرقانوني و تجاوزكارانه خود را اين گونه توجيه كرد. به نظر مي رسد با توجه به سقوط دولت خشن و مستبد بعثي در اثر اشغال عراق توسط نيروهاي آمريكايي و آزاديهاي نسبي كه در مقايسه با دوران قبل به وجود آمده و تشكيل دولت موقت شيعي و قانون اساسي است، زمينه بازتاب انقلاب اسلامي در عراق به طور جدي فراهم شده است و اين مشكل بزرگي است كه آمريكاييها در تشكيل دولت جايگزين با آن رو به رو شده اند. در بحرين نيز با توجه به اكثريت شيعه، انقلاب اسلامي تأثير عميقي بر مردم گذاشت به گونه اي كه امير بحرين موقعيت خود را به شدت متزلزل ديد و بر فشار دولت

عليه شيعيان افزود و محيطي خفقان آورتر ازگذشته به وجود آورد. اخيراً پادشاه جديد بحرين با درك قابل دوام نبودن شرايط خفقان آور و انفجارآميز گذشته، آزاديهاي نسبي بر قرار كرده و نقش بيشتري در ساختار سياسي دولت به شيعيان داده است. در افغانستان، پاكستان و عربستان سعودي اگر چه شيعيان در اقليت اند؛ بعد از پيروز ي انقلاب اسلامي سهم بيشتر و در عين حال سازنده تري نسبت به گذشته در تحولات سياسي و اجتماعي جامعه خود پيدا كرده اند. در مجموع مي توان نتيجه گرفت كه بازتاب انقلاب اسلامي بر شيعيان در ابعاد زير بوده است. - انتقال از حاشيه به مركز ثقل جهان اسلام؛

- گرايش محققان، كارشناسان و اسلام شناسان به شناخت بيشتر تشيع؛

- گرايش غير مسلمانان، حتي مسلمانان اهل سنت به مكتب تشيع؛

- ايجاد روحيه انقلابي و الگوبرداري از انقلاب اسلامي در رويارويي با استكبار جهاني؛

- پيدايش امواجي از اسلام سياسي ميان شيعيان كه خواهان بخشي از قدرت و حكومت يا تمامي آن هستند؛ 2. بازتاب انقلاب اسلامي بر اهل سنّت انتظار مي رفت بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران جوامعي كه از نظر بنيادهاي عقيدتي و سوابق تاريخي زمينه مناسب تري براي تحقق انقلاب دارند، به ويژه كشورهايي مانند مصر، الجزاير و تركيه از اين لحاظ كه سابقه مبارزاتي داشتند و در تاريخ گذشته نيز خلافتهاي اسلامي را تجربه كرده بودند، ولي چنين چيزي اتفاق نيفتاد و اوّلين حركت در كشوري كه داراي قوميتهاي متعدد است و از نظر جمعيتي مسلمان بيشترين درصد را شامل مي شوند و غيرمسلمانان در اقليت مي باشند همچون لبنان، آن هم ميان شيعيان،

بيشترين بازتاب را برجاي گذاشت. اينكه چرا و چگونه انقلاب اسلامي بيشتر ميان شيعيان تأثير برجاي گذارد و ميان اهل سنت آن گونه كه پيش بيني مي شد، بازتاب انقلاب برجاي نگذاشت، مسئله اي است كه ضرورتاً به افكار و انديشه هاي بنيادين اسلامي برنمي گردد؛ بلكه به طور عمده به ابزار و ساز و كاري مربوط است كه شيعيان در طول تاريخ از آنها بهره برده و ضمن شكل دادن به آنها، توانسته بودند نظامي مستقل از مقتضي در برابر نفوذ بيگانگان و ستم و بيدادگري حكام ايستادگي و نقش خود را ايفا كرده است. در اينجا به طور مختصر به ساز و كارهايي كه در مكتب تشيع وجود داشت و جوامع اهل سنت فاقد آن بود، مي پردازيم. يك. تفسير و ويژگيها و صفات حاكم(اولي الامر) از ديدگاه شيعه شخص حاكم برجوامع اسلامي نه تنها بايد قادر و مسلمان باشد، بلكه عدالت هم جزو شرايط و صفات اصلي و تفكيك ناپذير اوست وگرنه اطاعت از حاكم غيرعادل، نه تنها ضروري نيست؛ بلكه بايد عليه او قيام كرد؛ در حالي كه براي فقهاي اهل سنت و جماعت شرط مسلمان بودن و قاهر بودن براي حاكم اسلامي كفايت مي كند و اطاعت از وي بر همه مسلمانان واجب است. اين نظريه فقهي قيام عليه حكام مسلمان كشورهاي اسلامي – كه فاسد و ديكتاتورند – را مشكل مي سازد. به همين علت نهضتهاي اسلامي در جوامع اهل سنت عموماً در فكر براندازي اين نوع از حكومتها نبودند؛ بلكه به شيو? اصلاحي با آنها برخورد مي كردند. دو. باز بودن باب اجتهاد در مكتب تشيع باب اجتهاد

همواره باز بوده است. در زمان غيبت نيز فقهاي جامع الشرايط به عنوان نوّاب امام زمان(عج) وظيفه و رسالت راهنمايي پيروان خود را داشته اند. بدين ترتيب يك مسلمان شيعه بايد مجتهد باشد يا از مجتهد جامع الشرايط تقليد كند؛ در حالي كه در مكتب اهل سنّت و جماعت باب اجتهاد بعد از ائمه چهارگانه مكتبهاي اهل سنت كلاً مسدود شده است و پيروان اهل سنت را به حال خود واگذاشته اند. وجود اين نهاد در مكتب تشيع نه تنها به پيروان اين مكتب كمك مي كند همواره مسائل روز را با استفاده از فتاواي مراجع تقليد حل كنند؛ بلكه رابطه اي دائمي و طبيعي ميان رهبران مذهبي كه از مشروعيت لازم نيز برخوردارند و پيروان آنها ايجاد كرده و شرايط مقتضي بهره برداري سياسي براي حضور در فعاليتهاي سياسي، اجتماعي و قيام در برابر حكام جور را فراهم آورده است. سه. استقلال علماي ديني از دولت در مكتب تشيع علما و روحانيون در هر مرتبه و درجه اي كه باشند – از نظر اقتصادي و يا سلسله مراتب – از دولت مستقل اند و هيچ وابستگي به آن ندارند. اين گروه عموماً از محل پرداخت وجوهات شرعي و نذورات مردمي ارتزاق مي كنند. حتي حوزه هاي علميه از اين لحاظ مستقل اند: اما علماي اهل سنت به طور عموم از نظر اقتصادي به دولت وابسته اند و دولت ائمه جمعه و جماعات را منصوب مي كند. آنان وابستگي تمام به حكام وقت دارند. و اين مانعي بر سر راهشان است و به سادگي توان جدا شدن از ساختار نظام سياسي را ندارند و نمي

توانند با حفظ جايگاه و موقعيت خود، عليه حكام وقت قيام كنند. روحانيت شيعه به علت رابطه تنگاتنگي كه با مردم دارد، خود را جزئي از توده هاي مردم مي داند و به تبع خواست آنها كه در چارچوب موازين ديني و شرعي است، عمل مي كند. ذكر موارد فوق به اين معنا نيست كه انقلاب اسلامي ايران بر مسلمانان تابع اهل سنت تأثير لازم را بر جاي نگذاشته است؛ بلكه اين گروه نتوانسته اند به علت نبود ساز و كارهاي موجود در جوامع اهل تشيع، شيوه اي انقلاب در پيش گيرند و جوامع خود را به همان صورت كه در ايران اتفاق افتاد، تحت تأثير قرار دهند. در عين حال اثر انقلاب اسلامي ايران در اين جوامع« تقويت روشهاي اصلاحي» بود؛ بدين معنا كه مردم در اين جوامع سعي كردند با استفاده از ساختارهاي سياسي موجود، گرايشهاي اسلامي خود را نفوذ دهند و قدرت را بدون تغيير سياسي در اختيار گيرند. روشي كه اسلامي گرايان در الجزاير و تركيه اعمال كردند، حركتهاي رفورميستي و اصلاحي بود كه گام به گام با حضور فعالانه در انتخابات شهرداريها و به دنبال آن در انتخابات پارلمان زمينه كسب قدرت را فراهم كردند. اگر چه در عمل اين روش در الجزاير با حضور خشن و بي رحمانه ارتش سركوب شد و در تركيه با استفاده از قوانين حاكم حداقل سه مرتبه جلوي كسب قدرت كامل اسلام گرايان گرفته شد و آينده دولت فعلي تركيه كه در واقع با نوعي ظرافت و تفاهم با نظام، سعي مي كند موقعيت خود را برابر ارتش لائيك تركيه حفظ كند، روشن نيست؛

با اين وجود ترديدي نيست كه اين گرايشهاي اسلامي مرهون بازتاب انقلاب اسلامي ايران است. تركيه كه خود وارث خلافت عثماني بوده است، مي تواند سر پل نفوذ اسلام سياسي به قفقاز و بالكان باشد. اين مورد به دليل همجواري جغرافيايي و نيز به اشتراكات قومي، زباني و مذهبي است. چند هفته قبل از حمله صدام حسين به ايران، كودتاي نظامي در تركيه صورت گرفت كه تقارن و توالي چنين امري همزمان با انقلاب اسلامي، مي تواند اين فرضيه را تقويت كند كه روي كار آمدن نظاميان در تركيه بخشي از استراتژي مهار انقلاب اسلامي و كور كردن يكي از سر پلها بود. به اين ترتيب مي توان مسائل كلان سياسي تركيه در سالهاي بعد را از اين منظر نظاره كرد؛ از جمله ورود و خروج حزب اسلام گراي رفاه، حزب فضيلت و در نهايت حزب توسعه و عدالت به صحنه سياسي آن كشور، كه مي تواند نوعي چالش جدي براي نظام لائيك تركيه و آن هم ناشي از انقلاب اسلامي تلقي شود. در شبه قاره هند نيز انقلاب اسلامي ايران بي تأثير نبود. افغانستان سرپل مهمي براي بازتاب انقلاب اسلامي در آسياي مركزي بود. در دهه نخست انقلاب، اين كشور تحت اشغال بود و سربازاني از ممالك آسيايي شوروي در افغانستان مي جنگيدند كه به نوعي با مجاهدان تماس داشتند.(8) در دهه دوم كه شوروي فروپاشيد و آن كشورها مستقل شدند و ضعفها و آسيبهاي خاص اين دوران را داشتند، تأثيرپذيري آنان از تحولات افغانستان و افكار مذهبي احزاب و مجاهدان افزايش يافته بود؛ ولي ظهور طالبان تقريباً اين سرپل را قطع كرد. به

فاصله 9 ماه پس از وقوع كودتاي ماركسيستي در كابل، انقلاب اسلامي در ايران به پيروزي رسيد و به سرعت، تأثيراتي در ابعاد مبارزاتي و سياسي افغانستان برجاي گذارد. در كنار اثرات عميق معنوي برروند جهاد مردم افغانستان، تاكتيكهاي مبارزاتي مردمي كه در جريان مبارزات گسترده مردم مسلمان ايران عليه رژيم شاه به كار گرفته شده بود بر شيوه مبارزاتي افغانها نيز تأثير بسزايي داشت. قيامهاي مردمي در شهرهاي هرات(17مارس 1979) و كابل(ژوئن 1979) نمونه هاي اوّليه و مهم از شيوه هاي جهادي مردم مسلمان ايران بود كه فضاي مبارزه مردم مسلمان افغانستان را دچار تحولي بنيادين كرد. شوسيا – سفير جمهوري دموكراتيك آلمان – معتقد بود: نفوذ ايران در افغانستان براي حكومت كابل خطرناك تر از نفوذ پاكستان است؛ زيرا نفوذ مذهبي ايران بر جمعيت شيعه بيشتر بوده و اينكه عنصر مذهب در ايالات هم مرز با ايران و ايالاتي كه قسمت اعظم منطقه كوهستاني مركز را تشكيل مي دهند، مسلط است. پاكستان، نيز در توالي و تقارن انقلاب اسلامي، شاهد هيجانات مردمي و تحولات اجتماعي در تأسي از انقلاب بود؛ اما در اين كشور نيز – تقريباً به طور هم زمان با انقلاب اسلامي – نظاميان به رهبري ضياءالحق با كودتا بر اوضاع مسلط شدند و او خود سردمدار احياي اسلاميت شد. اين امر مي تواند هم ناشي از الزامات تاريخي و انگيزه هاي شخصي و هم تاكتيكي براي كنترل اسلام گرايي و انقلاب گرايي – برخاسته از تحولات ايران – باشد. نگراني از نفوذ و تأثير وسيع و عميق انقلاب اسلامي، سبب بروز عكس العملهايي گرديد كه تأسيس و توسعه سپاه صحابه

و ترور مسئولان ايراني از جمله آنها بود. انقلاب اسلامي ايران براي مسلمانان جنوب شرقي آسيا – پس از گذشت سالهاي اوليه – پيش از آنكه به عنوان الگويي اجتماعي و قابل تكرار مطرح باشد، به مثابه منبعي الهام بخش تلقي و موجب تجديد توان حركت انقلاب اسلامي در اين جوامع شد. پيروزي انقلاب اسلامي و انعكاس رسانه اي آن در جنوب شرقي آسيا، موجب تقويت احساس هويت مذهبي ميان مسلمانان و تسريع روند تجديد حيات اسلام در شئون مختلف جامعه، آن هم در اين جوامع كه وجه بارزش افزايش تقاضا براي مشاركت در مسايل جهاني امت اسلامي بود، گرديد؛ ولي دولتهاي اين مناطق، همواره سعي كرده اند برخوردي محتاطانه با انقلاب اسلامي داشته باشند و بنا به ملاحظات داخلي و خارجي (نا آرامي – همسويي با غرب) تلاش كرده اند ضمن حفظ روابط رسمي سياسي، از طريق مختلف مانع گسترش و تعميق مفاهيم انقلاب اسلامي در جامعه خويش شوند. هر چند در مقاطي نيز ناگزير از اصلاح و تعديل مشي خود به نفع مسلمانان شده اند. (9) دولت مالزي به رغم اهميتي كه در كنار قوميت براي اسلام، در حيات سياسي كشور قائل مي باشد، نگراني خود را از بروز حركتهاي اسلامي پنهان نكرده است و معمولاً رفت و آمد رهبران اسلامي به ايران را زير نظر دارد. چندي پيش نيز فرقه اسلامي "الارقم" را به عنوان جرياني انحرافي معرفي كرد و از ادامه فعاليتهايش جلوگيري به عمل آورد؛ گرچه ماهاتير محمد نخست وزير سابق اين كشور در اتخاذ مواضع ضد غربي خود مي تواند از انقلاب اسلامي الهام گرفته باشد. مرام دولتي اندونزي

به رغم اكثريت جمعيت مسلمان، ايدئولوژي سكولار است و نوعي بدبيني نسبت به مسلمانان بين مقامات دولتي وجود دارد. از اين رو دولت از مدتها قبل به دنبال "سياست زدايي از اسلام" بوده است و از تهديد گرايشات اسلامي نام مي برد كه گاهي از آن به نام "اسلام ترسي" تعبير مي شود. در عين حال در چند دهه اخير، شاهد بر افتادن حكومت سوهارتو و روي كار آمدن اسلام گراها – در كنار سكولارها – در اندونزي بوديم. پيروزي انقلاب ايران بر تايلند نيز بي تأثير و راهپيمايي عظيم تايلنديها در سال 1369 ش(1990م) براي برپايي مسجد تاريخي كروزه، نمونه اي از تلاش مسلمانان براي ابراز هويت اسلامي خويش است. دولت تايلند نيز با توجه به سياستهاي داخلي، روابط متعادل و متعارفي را با ايران دنبال كرده است. در باب انقلاب اسلامي بر مسلمانان آفريقا، با گذشت يك دهه، شاهد پيشرفت جبهه نجات الجزاير مي باشيم، اين توالي و برخي تشهابهات كه در شكل، محتوا، اهداف و شعارهاي اسلام گرايان الجراير با انقلاب اسلامي وجود دارد، پژوهشگران را در طرح اين فرضيه كه «انقلاب اسلامي در برخي كشورها چون عراق و لبنان اثر فوري گذاشت و در برخي از كشورها در دهه اوّل بذرهايي پاشيد كه در آغاز دهه دوم و سوم نمود پيدا كرد»، جدي تر مي نمايد. در مصر، دردوران پيروزي انقلاب اسلامي موقعيت اخوان المسلمين ميان مردم و جوانان تضعيف شد و شاخه هايي از آن نيز تجزيه و به گروههاي جهادي و مسلحانه منشعب شدند؛ البته اين امر سبب شد "اخوان" نزد دولت مصر تقرب بيشتري يابد. با گسترش مبارزات

انقلابي تحت لواي اسلام، به عنوان هدف و ابزار مبارزه، برخي از جنبشها و سازمانهاي سياسي و مبارزاتي مجهز به ايدئولوژيهاي كمونيسم، ناسيوناليسم و ليبراسيم رنگ باختند و توان اثرگذاري خود را از دست دادند و در عمل متلاشي يا متحول شدند. برخي از جنبشها نيز به انگيزه ها و درجات مختلفي – صرف نظر از تأثير پذيري – راه دوري و واگرايي از تز انقلاب اسلامي را پيش گرفتند، براي مثال مي توان از گروه طالبان در افغانستان نام برد. در دهه دوم انقلاب اسلامي، عمر البشير در سودان به قدرت رسيد و اقدامات و گرايشات اسلامي مشابه ايران از خود نشان داد. اخبار و اطلاعات، حكايت از ظرفيت و پذيرش بالاي جامعه سودان نسبت به انقلاب اسلامي دارد. همين امر دستاويزي براي كشورهايي مثل مصر و آمريكا شده است تا بتوانند همچنان از تداوم تهديد صدور انقلاب و به خطر افتادن منافع آنان سخن بگويند و تبليغات و فشارهاي خود بر ايران را توجيه نمايند. در حال حاضر، حزب اسلام گراي سودان دچار انشقاق شده و دكتر حسن الترابي – كه رياست پارلمان را به عهده داشت،(10) منزوي شده است. كشور نيز درگير فشار واقعيات والزامات داخلي شده و ميدان مانوري براي آرمان گرايي، اصول گرايي و انقلاب خواهي فراهم شده است. نكته اي كه ضرورت دارد به عنوان استثنا در جوامع اهل سنت به آن پرداخته شود، مسئله بازتاب انقلاب اسلامي بر مسلمانان فلسطين اشغالي است. از آنجا كه حكام صهيونيستي غير مسلمان اند و عنوان اولي الامر، حتي طبق تعبير اهل سنت، بر آنها اطلاق نمي گردد؛ بنابراين بازتاب انقلاب اسلامي

بر مسلمانان آن سرزمين متفاوت بوده است؛ بدين معنا كه مسلمانان سرزمين فلسطين نه تنها شيوه هاي اصلاحي و رفورميستي را اتخاذ نكرده اند؛ بلكه بر عكس از شيوه هاي اصلاحي و سازش كارانه دوري جسته اند و راه و روش انقلابي را در پيش گرفته اند. ايران كه پيش از انقلاب اسلامي، از كشورهاي حافظ منافع رژيم اسرائيل بود، پس از پيروزي انقلاب، كانون مبارزه با اسرائيل شد و اين كشور قلب تپنده مقاوت اسلامي عليه اسرائيل شد و پرچم مبارزه اي را كه سران كشورهاي عربي با امضاي پيمان كمپ ديويد به زمين گذارده بودند، امام با شهامت تمام به دست گرفت و به مبارزات ملت فلسطين هويّتي اسلامي بخشيد.(11) بدين ترتيب، سفارت اسرائيل تعطيل و سفارت فلسطين تشكيل شد و امام (ره) جهت انسجام بخشيدن به حركتهاي اسلامي طرفدار انقلاب فلسطين، آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را روز قدس ناميد.

اگر چه حماسه مردم فلسطين پديده اي تصادفي نبود و سالهاست كه آنان با دست خالي برابر حملات وحشيانه صهيونيستها مقاومت مي كنند؛ واقعيت اين است كه پس از انقلاب اسلامي، حركت نويني در مبارزات مردم فلسطين آغاز شد و جوانان بي شماري به اسلام روي آوردند و تعداد مساجد در كرانه باختري ونوار غزه افزايش يافت.(12) حزب الله فلسطين نيز كه از فرزندان انقلاب اسلامي به شمار مي آيند در زندان غزه به عنوان گروهي مبارز اعلام موجوديت كردند و ديري نگذشت كه تحت عنوان انتفاضه اسلامي مبارزه با اسرائيل را متحول ساختند. در حقيقيت انتفاضه، با آموختن درسهاي تاريخي از انقلاب اسلامي ايران بهترين راه حل را « در نجات ملت

فلسطين با تكيه بر آرمان اسلامي» مي دانند. جهاد اسلامي، در فلسطين به عنوان به عنوان فرزند انقلاب اسلامي ايران، به رهبري "شيخ عبدالكريم عوده" و با همكاري شهيد دكتر فتحي شقاقي كه تا سال 1988 در سياه جالهاي اسرائيل زنداني بود – رهبر شاخه نظامي جهاد تأسيس شد. فتحي شقاقي در سال 1989 با تأليف كتابي با عنوان « خميني راه حل اسلامي و بديل» نظرات سياسي و ايدئولوژي خود و جهاد اسلامي را بيان نمود.(13) در زمان پيروزي انقلاب اسلامي ساف(سازمان آزادي بخش فلسطين) دچار انشعابات متعدد شد، به طوري كه موتور محركه قيام عليه موجوديت اسرائيل از كار افتاد و مقاومت اسلامي در ضعيف ترين حالت خود بود. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، صحنه عمل نيروها و گروه هاي مبارز و قيام در برابر تهاجم صهيونيزم سياسي را به نفع نيروهاي اسلامي تغيير داد و يأس مفرطي كه بر جهان عرب در زمينه مبارزه با اسرائيل مستولي شده بود، با ظهور انقلاب تبديل به اميد و پايداري شد. (14) گروه ديگري كه در جريان قيام در سرزمينهاي اشغالي اعلام موجوديت كرد و در حال حاضر طرفداران زيادي نيز دارد، جنبش مقاومت اسلامي فلسطين ( حركة المقاومة الاسلامية في فلسطين) ملقّب به حماس است. جالب اينكه آنان به همان روش مبارزه – استفاده از عمليات استشهادي – كه شيعيان جنوب لبنان عرصه را بر دولت صهيونيستي تنگ كردند و موفق به اخراج صهيونيستها شدند، عمل مي كنند و به چيزي كمتر از آزادي سرزمينهاي خود رضا نمي دهند و دست از مبارزه انقلابي به همان شيوه بر نمي دارند. بازتات انقلاب اسلامي ميان

جوامع اهل سنت را مي توان چنين بر شمرد: 1. بيدراي و احياگري اسلامي: اگر چه بيداري و احياگري اسلامي ميان علما و انديشمندان اسلامي اهل سنت به قبل از پيروزي انقلاب اسلامي بر مي گردد، گسترش آن مرهون پيروزي انقلاب اسلام است. امروز موضوع جدايي دين از سياست براي همه مسلمانان امري غير قابل قبول شناخته شده و بازگشت به اسلام به عنوان يك اصل پذيرفته شده نه تنها در زندگي فردي و اجتماعي؛ بلكه در زندگي سياسي همه مسلمان – تقويت و تثبيت شده است. 2. تقويت روحيه ضد استكباري و ضد سلطه بيگانه: مقاومت و رويارويي موفقيت آميز انقلاب اسلامي در برابر قدرتهاي بزرگ به ويژه آمريكا، اثرات خود را در همه جوامع اسلامي كه طعم حقارت و سلطه استعمار و استكبار را چشيده بودند، برجاي گذاشت و امروزه روحيه ضد استكباري به ويژه ضد آمريكايي در جهان اسلام گستردگي كافي پيدا كرده است. اين امر نيز مرهون بازتاب انقلاب اسلامي است. 3. ايجاد حس غرور: مسلمانان در گذشته به خاطر تجرب? دوران سلطه غرب بر جوامع اسلامي و سرعت ترقي علمي و تكنولوژيك غرب، نوعي احساس حقارت و خود كم بيني مي كردند و سعي عمومي آنها بر اين بود كه گذشته اسلامي خود را ناديده بگيرند و كوركورانه از روشها و شيوه هاي زندگي غربي الگو برداري كنند. انقلاب اسلامي موجب شد احساس حقارت و خودكم بيني از بين برود و مسلمانان به طور اعم به گذشته و به هويت اسلام خود افتخار كنند و در پي بازگشت به ارزشهاي اسلامي باشند. به همين دليل بعد از پيروزي انقلاب اسلامي،

مسلمانان، به ويژه جوانان، به حضور در مساجد و مجامع مذهبي رغبت فزاينده اي پيدا كرده اند؛ حتي پوشش و ظاهر خود را نيز به شكل و شمايل اسلامي در آورده اند. استفاده از حجاب اسلامي ميان زنها نه تنها ديگر يك عقده و كمبود تلقي نمي شود؛ بلكه يك افتخار، حركت سياسي و سمبل مقاومت دانسته مي شود. اين امر تا آنجا پيش رفته است كه زنان متعهد، حتي به قيمت محروميت از تحصيل و از دست دادن شغل خود، از پوشش اسلامي دست بر نمي دارند. 4. ظهور مساجد به عنوان كانون فعاليتهاي سياسي: فعاليتهاي سياسي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در چارچوبه حوزه هاي حزبي و مكانهاي سياسي شكل نمي گيرد؛ بلكه مساجد به عنوان كانون اصلي مبارزات و فعاليتهاي سياسي عموميت يافته است و هر زمان كه مسلمانان با مشكل سياسي رو به رو مي شوند، به مساجد روي مي آوردند و فعاليتهاي خود را در اين مكان مقدس برنامه ريزي مي كنند و شكل مي دهند. به همين دليل نه تنها مساجد موجود در جهان اسلام، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، رونق فوق العاده اي يافته است؛ روز به روز بر تعدادشان افزوده مي شود و مساجد نه تنها محلي براي انجام فرايض عبادي، بلكه به عنوان مركزي براي فعاليتهاي سياسي و اجتماعي تثبيت شده است. 5. گسترش نهضتهاي آزادي بخش جوامع اهل سنت : ما شاهد دو اثر و بازتاب مهم بر نهضتهاي آزادي بخش در جوامع اهل سنت و جماعت هستيم : اول : نهضتهاي آزادي بخش كه بر پايه ايدئولوژيهاي غير اسلامي مانند سوسياليزم، ليبراليزم و ناسيوناليزم

شكل گرفته بودند، موقعيت خود را ميان مسلمانان، به ويژه جوانان، از دست داده اند و ديگر اعتبار و اقتدار گذشته را – مانند آنچه پان عربيزم و ناصريزم داشت – ندارد. دوم: حتي نهضتهاي آزادي بخش اصلاح طلب مانند اخوان المسلمين كه از گذشته دور محبوبيت و معروفيت داشتند، به علت ناتوانايي در پاسخگويي به نيازهاي جوامع خود، به خصوص خواستهاي نسل جوان، دچار تشتت و انشعاب شده اند و گروههاي جهادي و انقلابي جديد؛ حتي به صورت مسلحانه و زيرزميني شكل گرفته اند كه از اين ميان مي توان از "جهاد اسلامي" ، "التفكير" و "الهجرة" در مصر، جبهه نجات اسلامي در الجزاير و... نام برد. بحث از ويژگيهاي انقلاب اسلامي و ارتباط آن با نهضتهاي رهايي بخش، از آنجا ناشي مي شود كه ملتهاي جهان سوم و زير سلطه استعماري، با مشاهده وقوع اين انقلاب، بسيار كنجكاو شدند تا انقلاب اسلامي را بشناسند. ويژگي «معنويت محوري» انقلاب اسلامي نيز آنان را با اين واقعيت مواجه ساخت كه مي توان بدون كمك از ايدئولوژيهاي وارداتي و غير اصيل، در صدد ايجاد يك نظام مردمي برآمد. بنابراين، خودباوري و بيگانه ستيزي، بزرگ ترين تأثير انقلاب اسلامي بر شكل گرفتن جنبشها يا فعال تر شدن نهضتهايي بود كه از قبل وجود داشتند. 6. رفتار مذهبي: گرايش بيشتر زنان به حفظ حجاب، افزايش استقبال عمومي در انجام فرايض ديني(مثل برگزاري نمازهاي جمعه و جماعت، گسترش جلسات آموزشهاي ديني از جمله آموزش قرائت و تفسير قرآن و حضور گسترده تر در مجالس و محافل مذهبي) از مواردي است كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي توسعه بيشتري يافته

است. 7. حساسيت اسلامي: گرايش به استفاده از نامها و عناوين اسلامي براي اشخاص و مؤسسات، و دوري از به كاربردن عناوين و نامهاي غربي از آثار انقلاب اسلامي بعد از پيروزي انقلاب است، به طوري كه حتي رژيم بعثي عراق، تحت تأثير اين حساسيت، شعار الله اكبر را زيب پرچم كشور عراق كرد. 8. حمايت از مقدسات ديني: پس از صدور فتواي امام خميني(ره) در مورد سلمان رشدي، انتشار كتاب مزبور در تمامي كشورهاي اسلامي ممنوع اعلام شد و تقريباً در تمامي كشورهاي اسلامي، تظاهراتهاي بزرگي عليه سلمان رشدي و حاميانش بر پا شد؛ از جمله در كشورهايي چون هند، پاكستان و...، حتي اين عكس العملها درپاكستان منجر به كشته و زخمي شدن تعدادي از مسلمانان گرديد. ورود شارون به مسجد الاقصي نيز چنان احساسات مسلمانان فلسطيني را برانگيخت كه موجب آغاز انتفاضه قدس شد كه هنوز هم ادامه دارد. 9. مطالبات سياسي: افزايش تقاضا براي اسلامي تر شدن قوانين و شئون جامعه و وادار نمودن دولت به واكنشهاي مثبت و اقناعي دراغلب كشورهاي اسلامي، به عنوان خواست عمومي مطرح است و اين امر نظامهاي لائيك را به چالش كشانده است. 10. مشاركت بين المللي( تقويت احساس تعلق به امت اسلامي و ابراز حساسيت نسبت به تحولات جهان اسلام): تظاهرات عمومي و گسترده اي كه به دنبال حمله آمريكا به افغانستان و عراق صورت گرفت، گوياي احساس مشاركت عمومي در جهان اسلام است. به جرأت مي توان پيش بيني كرد كه تهاجم آمريكا به جهان اسلام و راه اندازي جنگهاي بي رحمانه در افغانستان و عراق، موجب شورش و طغيانهاي وسيعي در جهان اسلام،

تحت لواي اسلام خواهي، خواهد شد كه نه دولتهاي موجود توان كنترل و سركوب آنها را خواهند داشت و نه آمريكا و غرب قادر به خاموش كردن آن خواهند شد. اين تهاجم از طرف آمريكا و غرب در حقيقت، واكنشي است كه آمريكا براي تداوم سلطه خود بر جهان اسلام و ثروتهاي عظيم اين منطقه آغاز كرده است و مي تواند موجب گسترش روح مبارزه جويي و قيامهاي مردمي و اسلامي شود و در واقع پيشگويي آرنولد توين بي را در آينده نزديك عينيت بخشيد؛ آنجا كه مي گويد: ... اگر وضع كنوني بشر به يك جنگ نژادي منجر شود، اسلام ممكن است بار ديگر براي ايفاي نقش تاريخي خود قيام كند. (15) انفجار نور در رابطه با پيروزي انقلاب اسلامي و آثار جهاني آن، تعابير مختلفي چون آتشفشان، زلزله طوفان و سيل، توسط دوستان، دشمنان يا ناظران حيرت زده انقلاب به كار برده شده است كه عموماً گوياي قدرت تخريبي انقلاب است؛ ولي هيچ تعبيري زيباتر، مناسب تر و واقع بينانه تر از آنچه رهبر انقلاب، امام خميني(ره) به كار برده نيست؛ آنجا كه فرمود؛ "انقلاب ما انفجار نور بود"، زيرا نور در اثر انفجار خود: - با تشعشعات ناگهاني فضاي وسيعي را روشني مي بخشدو تاريكيها را به روشنايي تبديل مي كند.

- به همه اقشار عالم به گونه اي يكسان مي رسد، غني و فقير نمي شناسد و با گرماي خود، به ويژه به طبقات محروم و مستضعف، تحرك و اميد مي بخشد.

- با تبديل تاريكيها و جهالتها به روشنايي، امكان يافتن حقيقت و تشخيص حق از باطل را بيشتر و بهتر ميسر

مي نمايد.

- همان قدر كه براي محرومان و مستضعفان بركت و قدرت مي آورد، براي كوردلان وحشت مي آفريند، به گونه اي كه بيهوده به جنگ آن، به ويژه كانون نور، روي مي آورند.

- خفتگان را از خواب طولاني شبِ تار بيدار و به قيام و حركت دعوت

مي كند.

- هر كسي كه به كانون(انفجار نور) نزديك تر باشد، اثر پذيري و گرماي بيشتري احساس مي كند.

- نور آفت زدايي مي كند و با تلألو خود جامعه جهاني را عفونت زدايي مي كند و زمينه رشد و گسترش را از ميكروبهاي آلوده مي گيرد.

- آنها كه در كانون انفجار نور هستند، آن چنان در آن ذوب مي شوند كه خود تبديل به نور مي گردند و در واقع جزء جدانشدني آن مي گردند.

- منازعه ميان نور و تاريكي، آگاهي و جهل، حق و باطل به مرحله نويني مي رسد كه در آن نور – سمبل حق و حقيقت – بر تاريكي غلبه مي كند و به مرحله پيروزي قطعي نزديك مي گردد.

- تا زماني كه اين كانون فعال باشد و از خود انرژي ساطع كند، تابش نور ادامه مي يابد، تأثير آن قوي تر مي شود، بر سرعت آن مي افزايد و پايان شب سيه سپيد مي شود. و اين همان است كه انقلاب اسلامي با پيروزي در 22 بهمن 1357 و اثر گذاري خود در طول ربع قرن گذشته بر جاي گذارد و همچون نوري عظيم، چنان تشعشعاتي به وجود آورد كه اطراف و جوانب خود را تا دور دست ترين نقاط عالم روشنايي بخشيده و نور اميد تازه اي بر دلهاي تاريك، خموده و

يأس زده بشريت كه غرق در ماديات و شهوات بود، تابانيد و با تلألو خود روشنايي جديدي بر جامعه جهاني عطا كرد تا زمينه ساز ظهور منجي موعود شود. إن شاء الله پي نوشت:

1- استاد دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران.

2- Staus – puo

3- رايت، رابين، شيعيان مبارزان راه خدا، ترجمه علي انديشه، تهران، قومس، ص 174- 175.

4- توين، آرنولد، بي، تمدن در بوته آزمايش، ترجمه يعقوب آژند، ص 117.

5- امام موسي صدر اولين تشكّل ايجاد شده از شيعيان لبنان را حركت المحرومين ناميد.

6- در سال 1356 و به دنبال حمله گسترده اسرائيل به خاك لبنان و اشغال بخشهايي از بيروت، چهار قدرت غرب(آمريكا، انگليس، فرانسه و ايتاليا) در لبنان نيرو پياده و پايگاههايي در غرب براي خود ايجاد كردند؛ اما در سال 1361 و به دنبال عمليات استشهادي نيروهاي مقاومت اسلامي ناچار به ترك خاك لبنان شدند.

7- ملت هاي عربي و انقلاب اسلامي، ص 12.

8- شيرازي، ابوالحسن، مليت هاي آسياي ميانه، ص 229.

9- هفته نامه بعثت، ش 23، ص 5.

10- فصل نامه خاورميانه، س هفتم، ش 4، زمستان 1379، ص 303- 304.

11- اسناد لانه جاسوسي، ج 5. افغانستان، آغاز بحران، سند ش 23. ص 110.

12- فصل نامه مطالعات آسياي مركزي و قفقاز، س 5، ش 13، بهار 1375، ص 284.

13- هفته نامه بعثت، ش 23، ص 5.

14- اسماعيل نيا، محمود، مسلمانان جنوب شرقي آسيا و انقلاب اسلامي(مقاله)، اطلاعات، 14/4/1377.

15- توين بي، آرنولد، پيشين.

* منبع : مجموعه مقالات همايش انقلاب اسلامي، تدوين: نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها، ناشر: دفتر نشر معارف، جلد 2 ، ص 223

تاثيرات انقلاب اسلامي بر مصر

تاثيرات انقلاب اسلامي بر مصر

حامد عبدوس

كشور مصر در شمال قاره آفريقا و در كنار درياي مديترانه و سرخ قرار دارد. وسعت آن در حدود يك ميليون كيلومتر مربع مي باشد كه از اين نظر بيست و هشتمين كشور جهان محسوب مي گردد. (1) جمهوري عربي مصر با داشتن جمعيتي بالغ بر 74 ميليون نفر، از لحاظ وسعت، موقعيت جغرافيايي، جمعيت و پيشرفت مهم ترين كشور عربي محسوب مي شود. مصر از نظر تاريخي از جمله كشورهاي با قدمت تاريخي است. حكومت فراعنه در اين كشور به حدود 60 قرن قبل از ميلاد باز مي گردد كه بعد از آن ها ايراني ها، يوناني ها و اعراب بر اين كشور حكومت رانده اند. فرهنگ مصر فرهنگي اسلامي و غني است كه از زمان هاي قديم دانشمندان و متفكران بسياري در معروف ترين دانشگاه مصر يعني دانشگاه الازهر فعاليت داشته اند. مصر تنها كشور عربي است كه اقتصاد آن نسبت به ديگر كشورهاي عربي و آفريقايي پيشرفت چشمگيري داشته است. اكثر جمعيت مصر كشاورز مي باشند كه در دره و يا دلتاي نيل يعني تنها مناطق قابل كشاورزي مصر زندگي مي كنند. (2) مهمترين نقش تعيين كننده از نظر عوامل طبيعي و جغرافيايي در مصر كانال سوئز است. اگر چه اين كانال در زمان جمال عبدالناصر ملي اعلام گرديد اما وجود آن در خاك مصر يكي از بارزترين عوامل تعيين كننده جغرافيايي براي اين كشور محسوب مي گردد. موقعيت جغرافيايي و شرايط اقليمي مصر سبب شده اين كشور در منطقه خاورميانه و قاره آفريقا نقش مهمي ايفا نمايد. همچنين وجود شهرهاي قديمي در اين كشور يعني قاهره و اسكندريه به آن اهميت ويژه اي داده است. از ديگر موقعيت هاي مهم مصر قرار گرفتن اين كشور د رمنتهي

اليه شمال شرقي آفريقاست كه قاره آفريقا را به قاره آسيا وصل مي مايد و در واقع پل ارتباطي بين آسياي غربي و آفريقا و مديترانه است. (3) دين رسمي كشور مصر اسلام مي باشد و اكثريت مردم (94 درصد) پيروان آن مي باشند. اكثريت قريب به اتفاق مردم مصر شافعي مذهب هستند كه نزديك ترين مذهب اهل سنت به شيعه اثني عشري است و همين باعث شده تا مردم مصر از يكپارچگي خوبي برخوردار باشند. (4) با توجه به اهميت دو كشور ايران و مصر در دنياي اسلام و پيشينه تاريخي كهن دو كشور بررسي تأثيرات و بازتاب هاي انقلاب اسلامي ايران بر اين كشور مهم اسلامي و عربي قابل تأمل و توجه است كه مقاله حاضر در صدد بررسي روابط دو كشور و تبيين اين تأثيرات مي باشد. *تاريخچه روابط ميان ايران و مصر سابقه تاريخي ارتباطات سياسي ايران و مصر از زمان كوروش پادشاه هخامنشي آغاز مي گردد. با ظهور اسلام رابطه ميان دولت ايران و مصر وارد مرحله جديدي شد. اسلام از دروازه مصر وارد آفريقا شد و با روي كار آمدن سلسله هاي اموي و عباسي و تحت تعثيب قرار گرفتن اهل بيت (ع) و شيعيان آنان بسياري از بزرگان سادات در جستجوي پناهگاه به مصر و ايران كه به دور از دسترسي حاكميت مركزي بود سفر كردند و از اينجا جايگها اهل بيت (ع) را در مصر و ايران مي توان مشاهده كرد. سلسله فاطميان بر اساس نهضت اسماعيليات و بدست مرداني كه ايراني بودند در مصر بوجود آمد. اين حكومت مقتدر شيعي كه از سال هاي 969 تا 1171 ميلادي بر مصر حكومت مي رانده اند، دانشگاه الازهر را كه

به نام حضرت زهرا (س) الازهر ناميده شده را بنا نمودند كه قديمي ترين دانشگاه به سبك و سياق جديد در دنياي اسلام محسوب مي شود. در قرون معاصر مصر مهد ظهور انديشه هاي نوين اسلامي و عربي بوده است. روابط فرهنگي ايران با مصر در اين دوره با شروع فعاليت هاي اصلاحي سيد جمال آلدين اسد آبادي در دنياي اسلام به ويژه در ايران و مصر نمود مي يابد و سيد جمال با احياي انديشه اصلاح گرايي نوين در انديشه سياسي مسلمانان عرب و نيز سردادن نداي وحدت ميان شيعه و اهل سنت موفق به ايجاد نهضتي شد كه پس از او شاگردانش از جمله محمد عبده مفتي الازهر مصر آن را پيگيري و دنبال نمودند. *روابط ايران و مصر پيش از انقلاب اسلامي ايران در دوران معاصر روابط ميان ايران و مصر دستخوش تحولات و دگرگوني هاي زيادي شده است. با توجه به نفوذ و سلطه انگليس در اين دوره بر هر دو كشور، ما شاهد نزديكي روابط ايران و مصر هستيم تا جايي كه مي بينيم ازدواج سياسي ميان خاندان پادشاهي دو كشور صورت مي گيرد و فوزيه خواهر فاروق پادشاه مصر با محمدرضا پهلوي وليعهد ايران ازدواج مي نمايد كه البته اين ازدواج چندان دوام نمي آورد و به جدايي مي انجامد. از اين زمان به بعد با كودتاي افسران آزاد در مصر در 1952 به رهبري جمال عبدالناصر و كودتاي 28 مرداد 1332 در ايران، كه در مصر منجر به سرنگوني رژيم پادشاهي و در ايران منجر به تثبيت رژيم پهلوي شد روابط دو كشور شديدا تيره بود به طوري كه منجر به قطع روابط ايران و مصر گرديد. رژيم پهلوي دولت ناصر را

به دست داشتن در قيام 15 خرداد 1342 متهم نمود و مصر نيز رژيم پهلوي را به خاطر روابط نزديك خود با اسرائيل مورد هجوم تبليغاتي خود قرار داد. اين شرايط تا زمان مرگ ناصر در 1969 و روي كار آمدن انورسادات همچنان ادامه داشت. (5) با روي كار آمدن انور سادات و گرايشات فراوان او به آمريكا روابط ايران و مصر مجددا رو به گرمي نهاد به نحوي كه در سال 1357 شاه ايران اولين منزلگاه خود را براي فرار از ايران، كشور مصر قرار داد و نهايتا نيز با مرگ شاه در يكي از بيمارستان هاي قاهره در آن كشور به خاك سپرده شد. از لحاظ مراودات فرهنگي و ديني نيز شاهد هستيم كه در اين دوره و از اواخر دهه 1940، نهضت جديد و منسجم تري شكل گرفت تا بار ديگر ميان شيعيان و اهل سنت نزديكي ايجاد شود. اين نهضت مورد تأييد مرجع تقليد شيعه يعني آيت الله بروجردي قرار داشت و آيت آلله محمدحسين كاشف الغطاء از مراجع تقليد نجف در عراق و علامه شرف الدين از مراجع لبنان از ديگرحاميان اين نهضت از علماي شيعه بودند. در كشور مصر نيز نهضت ياد شده مورد تأيي شيخ عبدالمجيد سليم از دانشگاه الازهر و تعدادي از شاگردان او از جمله شيخ محمود شلتوت (رييس بعدي الازهر) و شيخ حسين البناء رهبر اخوان المسلمين قرار داشت. (6) در راستاي نهادنيه شدن اين رابطه نزديك ميان شيعه و سني كه توسط علما و مراجع دو كشور ايران و مصر صورت مي گرفت، در سال 1947 "دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه" در قاهره تأسيس شد. روند بهبود روابط ديني و مذهبي ميان

شيعيان و اهل سنت تا جايي پيش رفت كه شيخ محمود شلتوت مفتي الازهر در 1958 و در فتوايي شيعه اثني عشري را مكتب بر حق اعلام كرد و به دنبال اين فتوا براي تدريس تشيع در الازهر كرسي اختصاص داده شد. (7) *روابط ايران با دولت مصر پس از پيروزي انقلاب اسلامي پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال 1979 ميلادي و همزمان با مذاكرات كمپ ديويد در مصر رخ داد. با امضاي پيمان كمپ ديويد ميان مصر و اسرائيل و خروج مصر از جرگه كشورهاي عربي در حال جنگ با اسرائيل روابط ايران و مصر قطع گرديد و با پذيرش پناهندگي محمدرضا پهلوي از طرف دولت مصر و استقبال از شاه در قاهره متشنج تر گرديد. پس از امضاي قرارداد كمپ ديويد حضرت امام خميني (ره) با انتشار بيانيه اي به اين خيانت مصر شديدا اعتراض كردند. متن بيانيه امام (ره) به اين شرح است: بسم الله الرحمن الرحيم

"اينجانب بيش از پانزده سال است كه خطر اسرائيل غاصب را گوشزد كرده ام و به دول و ملل غرب اين حقيقت را اعلام نموده ام. اكنون با طرح استعماري صلح مصر و اسرائيل اين خطر بيشتر ، نزديك تر و جدي تر شده است. سادات با قبول اين صلح وابستگي خود به دولت استعمارگر آمريكا را آشكارتر نمود، از دوست شاه سابق ايران انتظاري بيش از اين نمي توان داشت. ايران خود را همگام با برادران مسلمان كشورهاي عربي دانسته و خود را در تصميم گيري هاي آنان سهيم مي داند. ايران صلح سادات و اسرائيل را خيانت به اسلام و مسلمين و برادرات عرب مي داند و موضع سياسي كشورهاي مخالف اين پيمان را تأييد مي كند.(8)

والسلام عليكم و رحمةالله - روح الله الموسوي الخميني 5/1/1358 متأسفانه دولتمردان وقت پيام اين بيانيه امام (ره) را درك نكردند تا آنكه حضرت امام در تاريخ 11 ارديبهشت ماه 1385، دستور قطع رابطه ديپلماتيك با مصر را صادر فرمودند. متن دستور امام (ره) به اين شرح است: بسم الله الرحمن الرحيم

جناب آقاي دكتر يزدي وزير امور خارجه

با در نظر گرفتن پيمان خائنانه مصر و اسرائيل و اطاعات بي چون و چراي دولت مصر از آمريكا و صهيونيست، دولت موقت جمهوري اسلامي ايران قطع رابطه ديپلماتيك خود را با دولت مصر بنمايد.

روح الله الموسوي الخميني علي رغم اينكه انور سادات صدام را آغازگر جنگ عليه ايران دانسته و موضع منفي نسبت به وي اتخاذ كرده بود، با ترور سادات، حسني مبارك در جهت بهبود هر چه سريع تر روابط خود با عراق تلاش نمود تا آنجا كه با تمام توان در برابر ايران و در كنار عراق ايستاد. مصر كه در اين مقطع زماني به دليل بهبود روابط خود با رژيم صهيونيستي در ميان كشورهاي اسلامي و عربي در انزوا قرار داشت. با بزرگ جلوه دادن خطر انقلاب ايران براي كشور منطقه سعي در ايجاد ائتلاف با اين كشورها عليه ايران نمود تا ضمن بهبود روابط خود با كشورهاي اسلامي امواج خروشان انقلاب اسلامي ايران را هر چه بيشتر مهار نمايد. *بازتاب انقلاب اسلامي ايران بر جامعه مصر از سال 1978 م، غالب جريان هاي اسلامي سياسي مصر ، به صورتي صريح يا ضمني ، سياست هاي رسمي نظام سياسي حاكم بر مصر در تأييد شاه ايران ، انتقاد از انقلاب اسلامي ايران و رهبري آيت الله امام خميني را مورد انتقاد قرار

داده اند . برخي از اين جريان هاي اسلامي ، هدف اين موضع و سياست رسمي را تلاش براي برانگيختن احساس نفرت توده مردم نسبت به الگوي " اسلام گرا " در ايران قلمداد و تفسير كردند . دعوت رژيم انورسادات از شاه ايران ، براي اقامت در مصر و پس از آن موضع گيري رسمي اين رژيم در مسئله گروگان هاي امريكايي در تهران ، بر فاصله ميان ديدگاه دولت و ديدگاه حركت هاي اسلامي در مصر افزود .(9) گروه هاي اسلام گراي مصري ، اين ديدگاه دولت كه كمك به شاه را نشانه حق شناسي نسبت به كمك هاي نفتي و نظامي و اقتصادي وي به مصر در طي جنگ سال 1973 و پس از آن مي دانست ، به شدت مورد سرزنش قرار دادند . آنان در مقابل ، اقدامات شاه در فروش نفت به اسرائيل ، در دوره تحريم نفتي سال 1973 م و همكاري مستحكم با اين رژيم در زمينه نظامي و اطلاعاتي را يادآور شدند . جريان هاي اسلامي مصر بر آن بودند كه اقدامات رژيم سادات در حمايت از شاه ، بر اساس تقاضاي ايالات متحده امريكا و به هدف اقناع امريكا ، بر توانايي مصر ، براي پر كردن جاي رژيم شاه - به عنوان قدرت بزرگ منطقه اي - انجام گرفته است . اين جريان ها ، رسانه هاي تبليغاتي مصر را متهم مي كردند كه از طريق حمله به آيت الله خميني و حكومت جديد ايران ، در جهت گسترش شكاف ميان شيعه و سني مي كوشند . انقلاب اسلامي ايران در سال هاي نخست ، عواطف بخش وسيعي از نيروهاي اسلام گراي مصري را به سوي خود جلب كرده

بود . تصويرهاي امام خميني در قاهره و برخي شهرهاي ديگر رواج يافت و تظاهرات گسترده اي در مخالفت با ورود شاه به مصر به راه افتاد . ملت و جامعه مصر به طور كلي به نحو خوبي با انقلاب اسلامي ايران برخورد نموده و از آن استقبال نمودند. علت اين استقبال در جامعه ديني مصر به خصوص از سوي گروه هاي اسلام گرا و مبارز مصري به دليل شرايط خاص آن زمان در جامعه مصر بود. تأثير مهم انقلاب ايران بر مصر، تقويت و تشديد جريان"بازگشت به اسلام" است كه در تاريخ مصر ريشه ي ديرينه اي دارد. اين گرايش اگر چه در پي تحولات سياسي زمان جنگ اسراييل و مصر و شكست مصر تا حدود زيادي تضعيف شد، ليكن با پيروزي انقلاب اسلامي ايران جان تازه اي گرفت. به رغم اختلاف نظر ميان جريان هاي مختلف اسلامي مصر بر سر انقلاب اسلامي ايران و تحولات آينده آن ، پيروزي اين انقلاب در نگاه غالب اين جريان ها ، در حقيقت پيروزي ايدئولوژي سياسي اسلام و تجسم آن در شكل يك دولت بود . برخي گروه هاي اسلامي مصر ، از ابعاد و شعارهاي فرامرزي و فراوطني انقلاب ايران كه همه مسلمانان بتوانند در سايه آن تاريخ و الگوي برتر و تحولات امت اسلامي را با اين واقعيت جديد پيوند دهند ، استقبال كردند. انقلاب ايران به آنان ثابت كرد كه قدرت رويارويي با نيروهاي امپرياليستي و پيروزي بر آنان را دارند . جنبش هاي اسلامي مصر از اين كه انقلاب ايران خواهان عقب نشيني اسرائيل از تمامي خاك فلسطين اشغالي، يعني اراضي سال 1948 م و 1967 م شده بود، استقبال كردند و

اين موضع را با موضع غالب كشورهاي عرب آن زمان كه به عقب نشيني اسرائيل از اراضي اشغالي سال 1967 م و اعطاي حق تعيين سرنوشت به ملت فلسطين اكتفا مي ورزيدند ، مقايسه كردند . گروه هاي طرفدار ايران در ميان جريان هاي اسلامي در مصر ، ايالات متحده امريكا ، اتحاد جماهير شوروي سابق ، اسرائيل و شاه سابق را به توطئه چيني عليه انقلاب ايران متهم مي كردند . باور به وجود چنين توطئه بين المللي عليه انقلاب اسلامي ، در ادبيات سياسي حركت هاي اسلامي مصر به فراواني به كار گرفته شده است و در تفسير بسياري حوادث ، رخدادها و روابط ، از همين مفهوم توطئه پنداري استفاده شده است . هيكل كه از روزنامه نگاران معروف مصر مي باشد در رابطه با تأثيرات انقلاب اسلامي بر توده هاي مردم در كشورهاي اسلامي و همچنين ديدگاه هاي حضرت امام خميني (ره) مي گويد: "در سال 1978 در حالي كه انقلاب اسلامي ايران در اوج خود بود، حكومت مصر از رژيم شاه حمايت مي كرد و حتي فتواي ديني مبني بر لزوم اطاعت از ولي امر از سوي برخي از علماي مصر صادر شده بود به طوري كه هنگام مصاحبه با امام خميني (ره) در پاريس (قبل از پيروزي انقلاب) و مصاحبه بعدي با ايشان در قم (بعد از پيروزي انقلاب) ايشان با تلخي از من پرسيد كه چرا بعضي از علماي دين در مصر عليه انقلاب اسلامي فتوا مي دهند در حالي كه پيش از اين اعراب از شركت شاه در طرح هاي غربي در منطقه شكايت داشتند و حالا انقلاب اسلامي نه تنها ايران را از اين طرح ها خارج ساخته، بلكه در مقابل

آن ها به مبارزه پرداخته است. اضافه بر اين اعراب از روابط ايران با اسرائيل شاكي بودند و حالا اين روابط قطع شده و مقر نمايندگي اسرائيل به سازمان آزادي بخش فلسطين واگذار شده است. با اين وجود تأثيرات انقلاب اسلامي بر توده هاي مردم و جنبش هاي اسلامي انكار ناپذير است. (10) با وجود اينكه عده اي سعي نمودند تا با پر رنگ جلوه دادن جنبه هاي ايرانيت و شيعي بودن انقلاب اسلامي در مقابل جنبه اسلامي و احياي فكر ديني در دنياي معاصر، از تأثيرات اين انقلاب در مصر بكاهند، ولي انقلاب اسلامي ايران توانست به خوبي جاي خود را در ميان توده مردم و نيز گروه هاي مبارز و اسلام گراي جامعه مصر باز كند. *1. جماعت اخوان المسلمين اولين واكنش نسبت به انقلاب اسلامي ايران توسط جماعت اخواان المسلمين صورت گرفت. اين جماعت در اعلاميه اي كه در سال 1979 آنرا منتشر نمود، ضمن ستايش انقلاب اسلامي ايران آن را الگويي براي مبارزت اسلامي خود عليه دولت وابسته و ضد اسلامي مصر به كار بندد. وقوع انقلاب اسلامي موجب شد اين جنبش از ركودي نزديك به يك دهه خارج شود. جنبش اخوان المسلمين به ويژه در سال هاي نخست پيروزي انقلاب اسلامي اين انقلاب را در چارچوب مبارزه جهاني ميان اسلام و كفر قلمداد كرده و با صدور بيانيه هاي متعدد حمايت خود را از انقلاب اسلامي اعلام نمود. اخوان المسلمين ، در سال 1979 م آشكارا انقلاب اسلامي ايران را مورد تأييد قرار داد و از پناه دادن شاه ، توسط رژيم مصر انتقاد كرد . " عمر تلمساني " رهبر فقيد اخوان المسلمين نيز از مخالفت جماعت هاي اسلامي در دانشگاه هاي مصر با

استقبال از شاه پشتيباني كرد . هم چنين اين جماعت ، پيش تر از شاه به دليل به رسميت شناختن اسرائيل و احياي سنت هاي ايراني پيش از اسلام و بي اعتنايي به سنت هاي اسلامي انتقاد كرده بود. (11) اخوان المسلمين از تمام مسلمانان جهان خواست تا از مسلمانان جهان خواست تا از مسلمانان ايران سرمشق بگيرند ؛ اما در عين حال توضيح داد كه اين به معناي فراخواندن ملت هاي مسلمان به انقلاب نيست ، بلكه به معناي دعوت حاكمان و ملت ها به وحدت در زير پرچم اسلامي است . در تحليل موضع اخوان المسلمين نسبت به انقلاب اسلامي ايران ، بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه اين جماعت ، همواره موضعي معتدل در برابر مذهب شيعه داشته و برافروختن آتش اختلافات مذهبي ميان شيعه و سني را به شدت رد و محكوم كرده است . اين جماعت اگر چه به وجود اختلافات آشكار ميان دو مذهب اذعان دارد ، همواره اعلام كرده است كه اين اختلاف ها ماهيتي ثانوي دارند . جماعت اخوان المسلمين در مقابل كساني كه آنان را به تقليد از امام خميني متهم مي كردند ، اين اتهام را رد و اعلام كرد كه هم چنان به برنامه هاي امام حسن البنا وفادار است. اين جماعت در توجيه حمايت خود از انقلاب ايران اعلام كرد كه دليل حمايت از انقلاب ايران اين بوده است كه رهبران جديد ايران اعلام كرده اند ، انقلابشان اسلامي است و هدف آنها پياده كردن شريعت است . جماعت اخوان المسلمين در جداسازي موضع گيري خود از موضع سازمان هاي اسلام گراي زيرزميني و راديكال در مقابل انقلاب ايران ،

شفاف عمل كرده و در مقابل ، در برابر دعوت حكومت انقلابي ايران از ديگر جنبش هاي اسلامي در ديگر نقاط جهان ، براي جهاد فراگير با حكومت كشورهاي خود ، با احتياط رفتار كرده است. (12) انقلاب اسلامي به حدي توانست بر جنبش اخوان المسلمين تأثير بگذارد كه به محض پيروزي انقلاب اسلامي دبيرخانه تشكيلات بين المللي اخوان المسلمين مبادرت به تماس با مسئولان جمهوري اسلامي نمود تا هيأتي مركب از نمايندگان جناح هاي مختلف اخوان المسلمين از ايران ديدن كرده و پيروزي انقلاب را به مسئولان و مقامات بلندپايه ايران تبريك گفتند و در مورد راه هاي همكاري، گفت و گو و تبادل نظر كنند. در همان سال 1979، ايران رابطي را معرفي كرد و او با نماينده تشكيلات جهاني اخوان المسلمين در لوگانوي سوئيس تماس گرفت و ضمن برنامه ريزي براي انجام اين سفر و بحث پيراموان روابط با ايران، تصميمات فوري اتخاذ شد و در اين خصوص طرفين در مسايل ذيل به توافق رسيدند. (13) الف) تشكيل يك هيأت مركب از نمايندگان اخوان المسلمين براي عزيمت به ايران و تقديم تهنيت به مناسبت پيروزي انقلاب ايران و سرنگوني رژيم شاه . (اين هيأت در ژوئن 79 از ايران ديدن كرد).

ب) صدور جزوه اي از سوي اخوان المسلمين براي معرفي انقلاب و نشان دادن دستاوردهاي مثبت و انتشار اظهارات و مواضع رهبري انقلاب.

ج) ايجاد روابط سازمان يافته با حركت دانشجويان مسلمان ايراني از طريق اتحاديه جهاني دانشجويان مسلمان و مبادرت به ترجمه ادبيات نويسندگان دو طرف به ويژه ادبيات اخوان المسلمين از عربي به فارسي و بالعكس.

د) قراردادن عناصر و فعاليت هاي فرهنگي و مطبوعاتي اخوان المسلمين در اختيار ايران با هدف استفاده از آنان در

مراكز مطبوعاتي و ارگان هاي انقلابي اين كشور. (14) اخوان المسلمين در سال 1979 كتابي تحت عنوان "خميني آلترناتيو اسلامي" منتشر ساخت كه توسط فتحي عبدالعزيز نوشته شده بود. در اين كتاب شيوه امام خميني (ره) و انقلاب اسلامي به عنوان راه حل براي نظام هاي وابسته ذكر شده است. فتحي عبدالعزيز در اين كتاب اظهار مي دارد كه : "انقلاب (امام) خميني ، انقلاب يك فرقه اسلامي عليه فرقه اي ديگر نيست، بلكه مركز ثقل ارزش ها و اعتقادات مشتركي است كه همه مسلمانان را به وحدت مي خواند، همان چيزي كه انقلاب ايران براي آن به وقوع پيوست." (15) با گذشت نزديك به دو سال از وقوع انقلاب اسلامي ايران و با آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران حمايت هاي اوليه رهبران اخوان المسلمين نسبت به انقلاب ايران كاهش يافت كه دليل آن بروز مسائل فرقه اي _ مذهبي ميان اعضاي اين جنبش بود. اين مساله تا جايي بود كه رهبر اخوان المسلمين عمر تلمساني در مرحله اي اعلام كرد : " ايران موضعي عداوت آميز در برابر جماعت اخوان المسلمين در پيش گرفته است " . اين موضع، در پاسخ اتهام ايران به اخوان المسلمين كه آنان را مجموعه اي از مزدوران امريكايي ها بر مي شمرد ، اتخاذ شد . اين اتهام به اخوان المسلمين ، پس از آن ابراز شد كه جيمي كارتر رئيس جمهور سابق ايالات متحده ، از عمر تلمساني خواست تا براي آزادي گروگان هاي آمريكايي كه در ايران نگه داري مي شدند ، وساطت كند . تلمساني اين درخواست را پذيرفت و در حال برداشتن گام هاي نخست بود كه مقامات ايراني اعلام كردند ، هر كس در صدد آزادسازي گروگان ها باشد ، مزدور

امريكاست . پاسخ تلمساني به اين اتهام آن بود كه دست گيري ديپلمات ها و به گروگان گرفتن آنان ، از نظر ديني گناه است ؛ به اين ترتيب عناصر درون جماعت اخوان المسلمين ، در مواضع سابق خود تجديد نظر كردند و تحت تأثير مواضعي ، در صف مخالفان شيعه و انقلاب ايران قرار گرفتند . موضع جديد جماعت اخوان المسلمين را نيز مي توان ، در سايه رد ابتكارات صلح در جنگ عراق با ايران از سوي ايران در آن زمان و هم چنين مواضع دشمنانه عربستان سعودي در برابر انقلاب ايران كه برخي رهبران و عناصر اخوان المسلمين ارتباطات مستحكمي با آن كشور داشتند ، تفسير كرد . جماعت اخوان المسلمين در شفاف سازي موضع خويش در خصوص جنگ عراق و ايران ، در آغاز با استناد به آياتي از قرآن ، عراق را متجاوز خوانده، محكوم كرد و هم چنين مواضع برخي كشورهاي اسلامي را كه به جاي تلاش براي توقف جنگ ، به عراق با ايران كمك مي كردند، محكوم نمود . عمر تلمساني از رهبران همه مسلمانان جهان خواست تا براي متوقف كردن اين جنگ اقدام كنند؛ وي هم چنين ايالات متحده و اتحاد جماهير شوروي و اسرائيل را متهم كرد كه براي تضعيف دو طرف جنگ و رفع تهديد احتمالي اسرائيل از سوي ايران و عراق ، اين جنگ را به راه انداخته اند . در اين جا هم جماعت اخوان المسلمين، در تفسير علت جنگ ميان دو دولت مسلمان ، از مفهوم توطئه بين المللي عليه السلام استفاده كرد. در مراحل بعدي نيز اين جماعت از استمرار اين جنگ كه آن را

مخالف اصول شريعت مي شمرد ، ابراز تأسف كرد . زماني كه شيخ صلاح ابواسماعيل ( از اعضاي اخوان المسلمين )، طي سخناني كوشيد، اين تصور را ايجاد كند كه جماعت اخوان المسلمين در جنگ عراق با ايران ، طرفدار عراق است ، استاد تلمساني اعلام كرد كه شيخ ابواسماعيل نظر شخصي خود را بيان كرده است .(16) در اين مقطع، عده اي در درون اخوان المسلمين، انقلاب ايران را يك انقلاب شيعي قلمداد كردند كه در صدد سلطه بر كل جهان اسلام است و لذا دست به تبليغات و انتشار كتاب عليه ايران زدند. يكي ديگر از علل تغيير رويه اخوان المسلمين را مي توان ناشي از فشار كشورهاي عربي بر اين جنبش دانست .(17) . به طور كلي تأثير انقلاب اسلامي ايران در شكل گيري نهضت بازگشت به خويشتن اسلامي در مصر و احياي فكر ديني را نمي توان انكار نمود. نهضتي كه علي رغم وجود حكومت پليسي در مصر و فشارهاي مختلف از درون و بيرون مصر تاكنون در قالب جنبش هاي عظيم دانشجويي، اتحاديه هاي ارگري و تشكل هاي ديني و مذهبي به كار خود ادامه داده است. اخوان المسلمين از اين مقطع زماني با پيش گرفتن شيوه مبارزاتي زيرزميني در صدد ايجاد خيزش هاي مردمي در دانشگاه ها و در ميان مردم بر آمد هر چند كه در اين زمينه نتوانست موفق بشود. *2. تشكل هاي اسلام گراي زيرزميني مقصود از تشكل هاي اسلامي زيرزميني در مصر ، جماعت شباب محمد كه " صالح سريه " رهبر آن بود و در سال 1974 كوشيد تا دانشكده فني نظامي را به تصرف درآورد، و جماعت التكفير و البحره كه خود را جماع المسلمين مي ناميد، و نيز

جماعت الجهاد است كه مسئوليت قتل انور سادات، رييس جمهور سابق مصر را بر عهده گرفت . الجهاد يكي از جنبش هاي راديكال و پرطرفدار در مصر مي باشد كه در سال 1981 توسط يكي از اعضاي خود به نام خالد اسلامبولي دست به ترور رييس جمهور وقت مصر يعني انور سادات زد. برخي بر اين عقيده اند كه انقلاب اسلامي بيشترين تأثير را در ميان گروه هاي مصر بر جنبش الجهاد داشته است. نيروهاي الجهاد نحوه پيروزي انقلاب ايران را به خوبي ترسيم كرده و آثار مبارزان ايراني را مطالعه كردند به طوري كه در زمان دستگيري آنان، يادداشت هايي از كتاب "حكومت اسلامي" امام خميني (ره) و خلاصه دست نويسي درباره انقلاب ايران و كتاب هاي دكتر شريعتي توسط نيروهاي امنيتي مصر از آنان ضبط شد. دولت مصر نيز اين وسايل را دست آويز قرار داده و دولت ايران را متهم به دخالت در امور داخلي مصر و ايجاد تشنج در اين كشور نمود. نشريات و مطبوعات ايران در اين دوره، هر روز به انتشار عمليات گروه هاي مصري مي پرداختند و ضمن ستايش آنان اسامي شهداي آنان بر خيابان هاي ايران گذاشته مي شد و اينگونه اقدامات مورد تأييد مقامات و مسئولين ايراني قرار مي گرفت. به عنوان مثال امام خميني (ره) در پيام خود در فروردين 1358 خطاب به مردم مصر از آنان خواستند تا عليه حكومت سادات قيام كنند و اين پيام در واقع اولين موضع گيري رسمي دولت انقلابي ايران بود كه در آن صريحا سرنگوني حكومت سادت خواسته شده بود. از نظر اين تشكيلات ، ريشه هاي انقلاب ايران به انديشه حسن البنا و سيدقطب باز مي گردد . برخي رهبران تشكيلات الجهاد

، انقلاب امام خميني را الگويي برشمردند كه سازمان ها و گروه هاي اسلامي ، در ديگر كشورهاي اسلامي ، بايد از آن پيروي كنند . رهبران اين تشكيلات ، نشريات ، كاست ها و بيانيه هايي صادر كردند و در آن از مسلمانان سني خواستند تا از انديشه هاي امام خميني پيروي كنند ؛ حتي برخي عناصر تشكيلات الجهاد ابراز اميدواري كردند كه ايران، در جنگ سال 1980 م عراق را شكست دهد و پس از آن زمينه براي استيلاي ايران بر اردن و سپس آزادسازي فلسطين فراهم شود. اين عناصر، اختلافات ميان انقلاب ايران و جنبش هاي اسلام گرا در مصر را داراي ماهيتي ثانوي و فرعي دانستند ؛ به ويژه آن كه موضع هر دو در برابر دشمنان اسلام ، مشابه است.(18) آنان انقلاب ايران را نخستين انقلاب شيعي مبتني بر مباني اسلامي صحيح توصيف كردند . برخي از تحليل گران معتقدند كه رهبران تشكيلات الجهاد در مصر ، از طريق برخي فلسطيني هاي نواز غزه ، كوشيدند تا ارتباطات نزديكي با رهبران انقلاب ايران برقرار كنند . اما بايد توجه داشت كه جناح سنتي تشكيلات الجهاد معتقد بود كه اعتقادات شيعه ، انحراف از اسلام صحيح است . با اين حال ، وجود اين جناح با چنين موضعي ، مانع از ابراز تأييد انقلاب ايران در مناسبت هاي مختلف و توافق با آن درباره برخي مسائل نيست . از ديگر جنبش ها و گروه هاي مصري كه از انقلاب اسلامي ايران تأثير پذيرفته است مي توان به اليسار الاسلامي يا چپ اسلامي اشاره نمود. گروه اليسار الاسلامي نيز مانند الجهاد جزو گروه هاي مبارز راديكال به شمار مي رود. اين گروه نقش ايدئولوژي

شيعي را در انقلاب اسلامي ايران مي ستوند و به آن توجه زيادي داشتند و در همين راستا تعدادي از كتب امام خميني و دكتر علي شريعتي را به زبان عربي ترجمه نموده و منتشر كردند و خود نيز كتاب هايي پيرامون انقلاب اسلامي ايران به رشته تحرير در آوردند. (19) پي نوشت ها:

1- كتاب سبز مصر ، ص 1 .

2- همان ، ص 11 .

3- همان ، ص 12 .

4- منوچهر محمدي ، بازتاب جهاني انقلاب اسلامي ، ص 271 .

5- منوچهر محمدي ، بازتاب جهاني انقلاب اسلامي ، ص 272 .

6- جان . ال . اسپوزيتو ، انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن ، ص 153 .

7- همان ، ص 154 .

8- كتاب سبز مصر ، ص 98 .

9- بوستان كتاب قم ، انقلابي متمايز ( جستارهايي در انقلاب اسلامي ايران ) ، ص 373 .

10- جميله كديور ، مصر از زاويه اي ديگر ، ص 12 .

11- بوستان كتاب قم ، انقلابي متمايز ( جستارهايي در انقلاب اسلامي ايران ) ، ص 375 .

12- همان ، ص 376 .

13- منوچهر محمدي ، بازتاب جهاني انقلاب اسلامي ، ص 279 .

14- عباس خامه يار ، تأثيرات انقلاب اسلامي بر جنبش اخوان المسلمين ( پايان نامه ) ، صص (257-256)

15- جان . ال . اسپوزيتو ، انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن، ص 159.

16- بوستان كتاب قم ، انقلابي متمايز ( جستارهايي در انقلاب اسلامي ايران ) ، ص 377 .

17- منوچهر محمدي ، بازتاب جهاني انقلاب اسلامي ، ص 280

18- بوستان كتاب قم ، انقلابي متمايز ( جستارهايي در انقلاب اسلامي ايران ) ، ص

379 .

19- منوچهر محمدي ، بازتاب جهاني انقلاب اسلامي ، ص 278 . *منبع : www.farsnews.com ، جمعه 11 بهمن 1387

انقلاب اسلامي و انقلابهاي بزرگ جهان

انقلاب اسلامي و انقلابهاي بزرگ جهان منوچهر محمدي مقاله به مقايسه انقلاب اسلامي ايران با انقلاب فرانسه و روسيه كه بزرگترين انقلابات معاصر اروپا و جهان خوانده شده پرداخته و نشان مي دهد كه چگونه انقلاب اسلامي ايران، از جهات متعدد، عميق تر، جد ي تر و مردمي تر از آن دو بوده و گفتمان سومي را به بشريت معاصر عرضه كرده است. اشاره : مقاله به مقايسه انقلاب اسلامي ايران با انقلاب فرانسه و روسيه كه بزرگترين انقلابات معاصر اروپا و جهان خوانده شده و منشأ رواج گفتمان ليبراليستي و سوسياليستي در قرن گذشته شدند، پرداخته و نشان مي دهد كه چگونه انقلاب اسلامي ايران، از جهات متعدد، عميق تر، جد ي تر و مردمي تر از آن دو بوده و گفتمان سومي را به بشريت معاصر عرضه كرده است. در اين مقاله سعي شده كه انقلاب اسلامي با انقلابهاي فرانسه و روسيه كه از بزرگترين و معروفترين انقلابهاي جهان مي باشند در وجوه اقتصادي، سياسي و اجتماعي مقايسه شود. 1. موقعيت اقتصادي رژيم هاي پيش از انقلاب: در فرانسه در دوران قبل از انقلاب 1789 نشانه هاي روشني دال بر وخامت موقعيت اقتصادي از هر لحاظ وجود داشته و اين كشور از پنجاه سال قبل از انقلاب، دچار مشكلات و بحرانهاي مالي و اقتصادي فراواني بود كه روزبروز بر دامنه و ابعاد آن افزوده مي گشت.(1) شرايط اقتصادي در روسيه نيز قبل از انقلاب، از آغاز دهه اول قرن بيستم وضع مطلوبي نداشت. دو جنگ خارجي كه در اين دوره اتفاق افتاد بر شدت نابسامانيهاي اقتصادي

افزود، ركود اقتصادي كه تا سال 1909 دوام داشت شرايط ناگواري را براي كاركنان و دهقانان ايجاد كرده بود، از يك سو بيكاري را سخت دامن مي زد و از سوي ديگر شرايط كار و ميزان درآمد اين دو طبقه را طاقت فرسا و غير قابل تحمل ساخته بود اعتصاباتي كه در اين دوران كارگران راه مي انداختند عمدتاً ماهيت اقتصادي داشت و مرتباً بر تعداد اعتصابات و شماره شركت كنندگان در اعتصابات افزوده مي گشت.(2) حال آنكه در ايران، در اواخر حكومت شاه رژيم، ايران در مطلوبترين سطح از قدرت اقتصادي كه در تمام سلطنت 57 ساله رژيم پهلوي بي سابقه بود به سر مي برد. با افزايش سريع و غير قابل پيش بيني درآمد نفت ، رژيم ايران نه تنها تبديل به يكي از دولتهاي ثروتمند شده بود بلكه جامعه ايراني را به يك جامعه كاملاً مصرفي تبديل كرده بود.(3) بدين ترتيب ملاحظه مي گردد در حالي كه دولتهاي فرانسه و روسيه از نظر اقتصادي در بدترين شرايط بودند و در حقيقت در مرحله ورشكستگي نهايي قرار داشتند دولت ايران با توجه به افزايش ناگهاني و غير قابل پيش بيني قيمت نفت از نظر ذخائر ارزي و توانائيهاي مالي در مطلوبترين و مناسبترين شرايط اقتصادي در تاريخ خود بوده است. 2. اقتدار نظامي رژيمهاي پيش از انقلاب : از مهمترين و در عين حال محسوسترين ابزار قدرت و اعمال حاكميت هر رژيم سياسي به ويژه نظامهايي كه با بحرانها و فشارهاي داخلي مواجه مي باشند و نياز به تهديد و ارعاب و احياناً سركوب حركتهاي معارض و مخالف خود را دارند قدرت نظامي آنها مي باشد. هر گاه در يك نظام سياسي، قدرت

نظامي از انسجام لازم برخوردار نباشند و روحيه خود را در اثر شكستيهاي پي در پي از دست بدهد و همچنين دولت بخاطر مشكلات اقتصادي امكان تأمين تداركات و خواسته هاي آنها را نداشته باشد و در نهايت قدرت نظامي اعتقاد و ايمان خود را به رژيم سياسي از دست بدهد نه تها قدرت سياسي قادر به بهره برداري از چنين نيروي نظامي براي سركوب قدرت اجتماعي معارض نخواهد بود، بلكه خود بصورت يك مدعي خطرناك درآمده و احياناً به گروههاي اجتماعي مخالف خواهد پيوست و احتمال سقوط قدرت سياسي را شديداً افزايش خواهد داد. فرانسه در طول پنجاه سال قبل از انقلاب مدت 26 سال در جنگ و منازعات مهم بين المللي بوده است و در اين منازعات جز يك ايالت، نه تنها چيزي بدست نياورده، بلكه شكستها و خسارتهاي عظيم مالي، جاني و ارضي به همراه داشته و قابل پيش بيني بود كه افسران ارتش نسبت به سركوب مقاومت در دوره اي كه بحران برعليه مقامات دولتي افزايش يافته بود بي علاقه باشند و اين امر موجب اختلاف و تضاد سياسي و اجتماعي شد به طوري كه نهايتاً هر حركت محدودي را براي سركوب مخالفين پادشاه و طبقات محافظه كار مسلط غير ممكن مي ساخت و زمينه را براي پيروزي انقلاب فرانسه مهيا كرد. موقعيت نظامي روسيه نيز در اروپا بدليل جنگهاي كريمه و جنگ 1905 تغيير كرده بود. كشوري كه در 1815 تنها قدرت قوي قاره اروپا بود و بعد از 1848 به نظر مي رسيد كه هنوز فاصله زيادي با ساير قدرتهاي اروپايي داشت بعد از جنگ كريمه به حد يكي از چند قدرت مساوي، تنزل يافت و تا

زماني كه تزار در سن پطرزبورگ حاكم بود هرگز موقعيت 1815 را پيدا نكرد. جنگ جهاني اول از نظر وسعت و مدت و نزديكي به مرزهاي روسيه از جنگ روس و ژاپن به مراتب مهمتر بود و تأثير بيشتري در داخل كشور بر جاي گذاشت بطوريكه قواي نظامي اين كشور را كاملاً به تحليل برده و سربازان شكست خورده و بازگشته از جبهه را بصورت مدعياني براي قدرت سياسي حاكم درآورد و به همين علت بود كه انقلاب روسيه در اوج اشتعال جنگ جهاني اول بوجود آمد. با اين ترتيب ملاحظه مي گردد كه نظام سياسي حاكم بر روسيه قبل از انقلاب نه تنها نيروي نظامي و قواي مسلح نيرومند و وفادار به قدرت سياسي با خود نداشتند بلكه ارتشي شكست خورده، روحيه از دست داده و عاصي شده از نظام با پيوستن به كارگران اعتصابي نقشي مهم در پيروزي انقلاب بازي كردند. اما ارتش شاهنشاهي ايران بر خلاف فرانسه و روسيه در طول حداقل 57 سال قبل از پيروزي انقلاب در هيچ جنگ خارجي مهمي شركت نكرده بود. بيش از هر پادشاهي در ايران محمدرضا شاه به نيروهاي مسلح توجه داشت. او بعنوان فرمانده نيروهاي مسلح، احساس مي كرد كه يك ارتش قوي و نيرومند و در عين حال وفادار به پادشاه، نه تنها مي تواند نظام سياسي او را در قبال مخالفين داخلي حفظ كند بلكه با توجه به جاه طلبيهايش مي تواند ابزار و اهرم لازم را براي دخالت در امور منطقه و همسايگانش و پيشبرد اهداف بين المللي او فراهم نمايد. مي توان با قاطعيت ادعا كرد در فرانسه و روسيه از نظر نظامي با توجه به

شكستهاي پي در پي در جنگهاي متعدد ضعيف ترين و نامطمئن ترين وضعيت بوده و ارتشهاي آنها نه تنها حمايت لازم را از نظام سياسي حاكم نمي كردند بلكه نسبت به انقلابيون گرايش نشان داده و بعضاً به آنها مي پيوستند، در حاليكه ارتش ايران در بهترين شرايط از نظر نيرو و تجهيزات بوده و جز در موارد استثنايي و آن هم به صورت پراكنده، تا آخرين لحظات عمر رژيم شاه نسبت به نظام وفادار باقي مانده و اكثراً در سركوب انقلابيون نيز كوتاهي نكردند.(4) كشورهاي مورد بررسي ما هر سه از جمله كشورهايي هستند كه نه تنها داراي موقعيت استراتژيكي مهم و حساس مي باشند بلكه بعنوان قدرتهاي بالفعل يا بالقوه بزرگ محسوب مي شوند و در طول تاريخ نقش فعالي در روابط بين الملل جهاني و منطقه اي بازي كرده و مي كنند. بديهي است كه در قبال تحولات انقلابي اين كشورها چه قبل از پيروزي و چه بعد از پيروزي كشورهاي ديگر بويژه كشورهاي همسايه و ذينفع عكس العمل نشان داده و به نفع قدرت سياسي حاكم و يا بالعكس در جهت حمايت از گروههاي اجتماعي معارض فعال مي گردند. در نتيجه مسئله واكنش بين المللي از جمله عوامل مهمي است كه در بررسي قدرت و توانائيهاي رژيم سياسي حاكم قبل از انقلاب ضرورت دارد كه مورد توجه و دقت كافي قرار گيرد. در فرانسه قرن 18 با توجه به جنگهاي طولاني كه لويي پانزدهم و شانزدهم با كشورهاي همسايه خود منجله اترش، روسيه، انگليس و اسپانيا داشت نه تنها در شرايط بحراني دوران انقلاب از حمايت آنها برخوردار نبود بلكه همه اين دول همسايه در جهت تضعيف لويي شانزدهم تلاش كرده و متقابلاً

به حمايت از گروههاي معارض و مخالف برخواستند. روسيه نيز از اين نظر تفاوت چنداني با فرانسه نداشت بدين معنا كه جنگ جهاني اول و درگيري مستقيم روسيه تزاري در جنگ با آلمان، عثماني و ژاپن دشمني اين دولتها بويژه دولت قدرتمند و نوپاي آلمان را برعليه خود داشت به طوريكه لنين با حمايت و امكانات فراهم شده اين دولت توانست به انقلابيون روسيه ملحق شده، و پايه انقلاب بلشويكي اكتبر 1917 را بريزد. از طرف ديگر با توجه به اينكه دولتهاي روسيه تزاري يعني فرانسه و انگليس خود مستقيماً با آلمان و متحدينش درگير بودند امكان هيچ نوع حمايتي از تزار روسيه در شرايط بحراني نداشتند. اما دولت ايران و رژيم شاه از حداقل يك دهه قبل از سقوط خود عليرغم وجود شرايط دو قطبي با توجه به پايان جنگ سرد و آغاز دوره آرامش (5) و همزيستي مسالمت آميز از حمايت كامل دو ابرقدرت، و قدرتهاي بزرگ و منطقه اي، تا آخرين روزهاي حكومتش برخوردار بود و متقابلاً انقلابيون ايران از هيچگونه حمايت بين المللي برخوردار نبودند. با اين ترتيب در حاليكه دولتين فرانسه و روسيه از نظر حمايت بين المللي در شرايط نامناسب به سر مي بردند و دول اروپايي اغلب نسبت به رژيمهاي اين دو كشور در شرايط قبل از انقلاب نظر مساعدي نداشته و بعضاً تخاصم بودند و نه تنها هيچگونه حمايتي از نظامهاي سياسي در آن شرايط نكردند بلكه در مواردي به حمايت از انقلابيون پرداختند دولت ايران از اين نظر در شرايط مطلوبي به سر مي برد. 3. پيچيدگي و استحكام رژيم هاي قبل از انقلاب : در هر نظام و سيستم سياسي وجود ابزارهاي

قدرت از جمله قدرتهاي اقتصادي، نظامي و حمايت بين المللي بالقوه و في نفسه نمي تواند در جهت تحكيم و تثبيت قدرت سياسي حاكم كارساز و مفيد باشد بلكه توانايي، مهارت و مديريت مطلوب در نظام سياسي است كه مي تواند در مواقع بحراني ابزارهاي قدرت را از قوه به فعل درآورده و به بهترين وجه و در مناسبترين زمان و مكان مورد استفاده قرار دهد در نبردهاي نظامي اغلب اين امر به اثبات رسيده است كه فرماندهي لايق و كارآمد مي تواند با كمترين امكانات، تجهيزات و نيرو بر فرماندهي نالايق و ناتوان و در عين حال با امكانات وسيع پيروز شود. در حاليكه نظامهاي سياسي فرانسه و روسيه عليرغم وجود استبداد حاكم به خاطر بي كفايتيهاي پادشاهان و نفوذ افراد ناصالحي كه در دربار حضور داشتند، هرگز نتوانستند منافع خود را تشخيص داده و در جهت حفظ ثبات و موقعيت رژيم خود مديريت مناسب و توانايي برقرار نموده و تغييرات لازم را اعمال كنند. رژيم شاه بعد از گذراندن دوره پرتلاطمي از تاريخ 38 ساله حكومت خود تدريجاً به مرحله اي از اعتماد به نفس و حاكميت مطلقه رسيده و با برخورداري از مستشاران ورزيده داخلي و خارجي به ويژه برخورداري از پليس مخفي خشني همچون ساواك از توانايي لازم براي حفظ و تداوم قدرت مستبده خود برخوردار بوده است.(6) در تئوري نظام دولتهاي مستبده مي بايست ضعيف شده باشد تا اينكه حركتهاي انقلابي مردمي بتواند توفيقي كسب كند يا حتي بروز كند. در حقيقت از نظر تاريخي، شورشهاي مردمي به خودي خود قادر نبوده اند دولتهاي مستبده را واژگون كنند. در عوض فشار نظامي از خارج اغلب با تضادها و

انشعابهاي سياسي ميان طبقه مسلط و دولت به موازات هم مي بايست وجود داشته باشد تا استبداد را تضعيف كرده و راه را براي شورشها و نهضتهاي انقلابي باز كنند. به خاطر همين ضعفها بود كه در انقلاب فرانسه نظام سياسي حاكم نه به علت مخالفت نيروهاي مردمي بلكه تنها به علت استيصال كامل در حل معضلات اقتصادي و سياسي - اجتماعي كشور به مجلس طبقات سه گانه روي آورد و خود را تسليم آنها كرد و آنگاه بود كه حركتهاي مردمي و تركيب گروههاي اجتماعي شكل گرفت و به روند انقلاب شتاب فزاينده اي داد. و همين طور در انقلاب روسيه نيز اگرچه نيروهاي مخالف وجود داشتند، دسته بنيها و احزاب سياسي مختلف كه با آرمانها و اهداف خاص و متفاوت خود از اوائل قرن بيستم شكل گرفته بودند، نه تنها هيچگونه نقشي در سقوط نظام رومانوفها نداشتند بلكه تصور هم نمي كردند كه بدين سادگي نظام امپراتوري روسيه سقوط كند. البته دولت تزار روسيه عليرغم استيصال و فشار زيادي كه تحمل مي كرد داوطلبانه و رأساً خود را تسليم ملت نكرد ولي در مقابل اولين حركت و شورش مردمي كه ناشي از انفجار و وجود بحران اقتصادي بود و به صورت تظاهرات و اعتصابات كارخانجات و صنايع در شهر پتروگراد متبلور شد، تسليم گرديده و همچون كوه يخي ذوب گرديد. در حاليكه انقلاب ايران در شرايطي پيروز شد كه نظام شاهنشاهي خود را در اوج قدرت و استحكام و تثبيت شده مي ديد و در مقابل مخالفتها و معارضه ها تا آخرين حد توان خود مقاومت مي كرد و گروههاي اجتماعي براي به زانو درآوردن چنين نظامي مي بايست بر اساس برنامه ريزي

و بسيج تمام نيروها و قرباني كردن بسياري از انسانها نظام قدرتمند حاكم را سرنگون سازد. قدرت اجتماعي قدرت اجتماعي متشكل از گروههاي اجتماعي فعالي است كه بر پايه ارزشها و باورهاي مسلط و مشترك به هم نزديك شده اند و زماني كه قدرت سياسي توانايي تأمين ارزشها و خواسته هاي آنها را نداشته باشد يا نخواهد اين ارزشها و خواسته ها را تأمين كند گروههاي اجتماعي مأيوس شده به دنبال رهبر يا رهبراني كه مي توانند خواسته ها و نظرات آنها را تعقيب و تأمين نمايند حركت خواهند كرد در ايجاد و تشكل قدرت اجتماعي سه ركن اساسي قابل تفكيك هستند: مردم، رهبري و ايدئولوژي. الف - مشاركت مردمي در حالي كه در فرانسه و روسيه ميزان مشاركت مردم در براندازي رژيمهاي مستبده حاكم بسيار اندك بوده و حتي در فرانسه همانطور كه گفته شد، نقشي نداشته اند(7) و رژيم فرانسه به خاطر ضعفهاي خود الزاماً تسليم شده و در روسيه تعداد محدودي از كارگران كارخانجات پطرزبورگ و سربازان پادگان همان شهر سر به شورش برداشته و موجبات سقوط خانواده رومانوفها را فراهم كردند (8) در انقلاب اسلامي ايران به استثناي اقليت محدودي و بخش اعظم ارتش كه وابسته به نظام بودند همه اقشار مردم از همه طبقات و گروههاي اجتماعي و در سراسر كشور اعم از شهرها و روستاها، كارگران، كارمندان، كشاورزان، اصناف و ... همه و همه چرخهاي اقتصادي و اداري كشور را از كار انداخته و در مقابل رژيم تا دندان مسلح آن هم با دست خالي ايستادند و آن را ساقط كردند. مطالعات بعدي هم نشان داد كه حتي بعد از پيروزي انقلاب كه زنجيرهاي استبداد

و ديكتاتوري گسسته شده و زمينه مناسب براي ايجاد آگاهي سياسي و مشاركت توده هاي مردم فراهم شده بود به تدريج و به علت بي ميلي حاكميتهاي بعد از انقلاب اعم از ميانه روها و راديكالها در دو انقلاب فرانسه و روسيه، اين مشاركت رو به كاهش نهاده است. تاريخ و آمار مشاركت مردم در انتخابات بعد از انقلاب اين نظريه را ثابت مي كند. در مقابل توده هاي ملت ايران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در انتخابات هاي مكرر و پي در پي شركت كرده اند و حتي در شرايط بحراني و بمباران شهرها هيچيك از انتخابات لازم براي تداوم فعاليتهاي سياسي نظام جمهوري اسلامي متوقف نشده يا به تأخير نيافتاد. در طول ده سال گذشته مردم كشور ما در بيش از بيست انتخابات (هشت انتخاب رياست جمهوري، پنج انتخاب مجلس شوراي اسلامي، سه انتخاب مجلس خبرگان، يك انتخابات نوع حكومت، و دو انتخابات رفراندوم قانون اساسي و دو انتخابات شوراهاي اسلامي) شركت كرده اند. آمار مشاركت روزافزون مردم در اين انتخابات چشمگير و جالب توجه است. و از همه مهمتر حضور همه ساله مردم در اجتماعات و تظاهرات ميليوني كه به خاطر سالگرد انقلاب صورت مي گيرد نشانه حضور، بيداري و حمايت مردم از انقلابشان مي باشد. ب - رهبري نقش و شخصيت رهبر به ويژه زماني روشن تر و برجسته تر مي شود كه توسلات ايدوئولوژيكي گروههاي انقلابي پراكنده و غير منسجم باشد يا سازماندهي آن ضعيف باشد در اين صورت نقش و اهميت رهبري در پروسه انقلابي و در طول زمان توسعه مي يابد. از طرف ديگر نقش رهبران انقلاب را در سه بعد مهم مي توان مشاهده كرد كه عبارت است از رهبر بعنوان ايده ئولوگ

انقلاب، رهبر بعنوان فرمانده و نهايتاً رهبر بعنوان معمار نظام بعد از پيروزي انقلاب. در بررسي و مقايسه اجمالي ميان نقش رهبران در سه انقلاب مورد بحث مشاهده خواهيم كرد كه در اين ركن از انقلاب نيز مانند ركن مردم انقلاب اسلامي داراي قدرت، امتيازات و ويژگيهايي فوق العاده و استثنايي بوده است كه دو انقلاب فرانسه و روسيه از آن بي بهره بوده اند. 1- در انقلابهاي فرانسه و روسيه رهبران انقلاب از طبقات متوسط و بالاي جامعه بوده اند در حاليكه در انقلاب اسلامي ايران رهبران انقلاب وابسته و متعلق به طبقات محروم و فقير جامعه بوده اند.

2- در انقلابهاي فرانسه و روسيه به ويژه در انقلاب روسيه رهبران مدافع و نماينده طبقه اي بودند كه خود متعلق به آن طبقه نبودند در حاليكه در انقلاب اسلامي رهبران انقلاب دقيقاً مدافع طبقه اي بودند كه از آن طبقه برخاسته بودند.

3- در انقلابهاي فرانسه و روسيه طبقه روشنفكر و تحصيل كرده رهبري انقلاب را بر عهده داشته و اشراف و روحانيون نقش ضد انقلاب را داشتند در حاليكه در انقلاب اسلامي رهبري ضد انقلاب را روشنفكران وابسته به چپ و راست بر عهده داشتند.

4- در انقلاب فرانسه و روسيه ما به چهره شاخصي كه همه ويژگيهاي سه گانه رهبري را در خود جمع داشته و از نظر ارائه ايدئولوژي، فرماندهي انقلاب و سازندگي بعد از انقلاب داراي استعداد، نبوغ و قدرتي همچون رهبري در انقلاب اسلامي باشد برخورد نمي كنيم. در انقلاب فرانسه چهره هايي مانند لافايت، روبسپير، دوك د. اورلئان مطرح هستند كه هيچكدام رهبري انقلاب را در تمام دوران شكل گيري و پيروزي آن بطور جامع در دست نداشتند. در انقلاب روسيه

چهره لنين از چهره هاي شاخص و برجسته تاريخ اين انقلاب مي باشد وي در واقع داراي امتيازات و استعدادها و نبوغ مشخصي بود كه در جهت به مرحله عمل درآوردن آنچه را كه به انقلاب اكتبر 1917 معروف است نقش اصلي و محوري داشت. در حاليكه در سقوط رژيم رومانوفها در فوريه همان سال مطلقاً نقشي نداشت چهره هايي مانند زينوويف، كامنف، استالين، تروتسكي و كرنسكي هم از شهرت ويژه اي برخوردار هستند ولي آنها هم دخالتي در سقوط رژيم نداشتند. در حقيقت سقوط رژيم تزاري در اثر يك حركت خودجوش و بدون رهبري صورت گرفت. بطور خلاصه مطالعات ما نشان مي دهد نه در انقلاب فرانسه و نه در انقلاب روسيه به چهره اي با ويژگيهاي ايدئولوگ و فرمانده انقلاب برخورد نمي كنيم آنهايي را كه نام برديم هيچكدام نه ايدئولوگ انقلاب بودند و نه فرمانده آن بلكه سازندگان و معماران دولتهاي بعد از انقلاب بودند. آنها اشخاصي بودند كه بر اسب سركش تحولات بعد از سقوط نظام سوار شده و در سير تحولات بعدي اثر گذاردند. در حاليكه در انقلاب اسلامي رهبر انقلاب حضرت امام خميني(ره) بويژه با برخورداري از جايگاه مرجعيت ديني و با نبوغ، قدرت و ويژگيهاي خاصي كه داشتند كه در نوع خود بي نظير بود نقش ايدئولوگ، فرمانده و معماري انقلاب را به نحو احسن و در طول ربع قرن از حيات پربركت خود بر عهده گرفته و ايفأ كردند. ج - ايدئولوژي با توجه به اينكه تنها عامل مشروعيت و انسجام در جامعه و نظام قبلي در هر سه كشور نهادهاي پادشاهي بوده كه در موقعيت انقلابي بي اعتبار شده بودند بنابراين ايدئولوژيهاي انقلاب مطرح مي شوند

تا آنكه تجديد بنا و اعمال قدرت دولتي را بر مبناي جديدي توجيه و استدلال كنند. ضمناً مكاتب مطرح شده به نخبگان انقلابي كمك مي كند تا انسجام و تشكل لازم را براي حركت توده ها در جهت مبارزات و فعاليتهاي سياسي تحقق بخشند. با بررسي اجمالي از ايدئولوژيهاي حاكم بر انقلابهاي مورد نظر درمي يابيم در حالي كه مكتبهاي ليبراليسم و ماركسيسم در فرانسه و روسيه با برداشتهاي مادي خود افق محدودي را براي پيروان خود در همين دنيا و تنها از يك زاويه فراهم مي كردند، نقش مهمي هم در ايجاد انگيزه لازم در براندازي رژيمهاي پادشاهي فرانسه و روسيه نداشته اند و حتي در پياده كردن ارزشها و معيارهاي خود بعد از سقوط نظامهاي مطرود با مشكل مواجه شده و الزاماً تغييرات زيادي بر نظريات تئوريكي خود اعمال كردند. از طرف ديگر هر دو مكتب براي مردم فرانسه و روسيه نامأنوس بود و با بنيانهاي عقيدتي عامه مردم كه غالباً مذهبي بود در تعارض بود لذا اين ايدئولوژيها هرگز نتوانستند خميرمايه لازم را در ايجاد تشكل، انسجام، و وحدت اقشار و توده هاي جوامع خود فراهم كنند و تنها به عنوان ايدئولوژي طبقه خاص روشنفكر و با تعابير متفاوت باقي ماندند. در حالي كه مكتب اسلام كه از 1400 سال قبل به ايران وارد شده بود و با مردم مأنوس بوده و قاطبه مردم به آن اعتقاد داشته و با آن زيست كرده و در تاروپود زندگي آنها نفوذ و رسوخ كرده بود و با توجه به جهان بيني الهي افق بسيار وسيعي براي پيروان خود فراهم كرده علاوه بر آنكه سعادت اخروي را نويد مي داد براي همين دوره

كوتاه زندگي در اين دنيا نيز دستورالعملها و راهنماييهاي لازم براي امور روزمره زندگي فردي و اجتماعي و اداره جامعه در جهت تامين سعادت دنيوي فراهم كرده بود و در مقايسه با دو مكتب ديگر از عظمت ويژه اي برخوردار است. بويژه آنكه در مكتب تشيع با برخورداري از جوهره هاي لازم انقلابي زمينه هاي كاملاً مساعدي براي بهره مندي از يك مكتب قدرتمند در پروسه انقلاب اسلامي در ايران فراهم بود. انقلابهاي فرانسه و روسيه نه تنها برعليه دولت بلكه برعليه روحانيت و كليسا بود. كليسا در فرانسه فرانسوي شده، از حيطه اقتدار پاپ در واتيكان خارج گرديد و در روسيه مطرود و مقهور شد در حالي كه در انقلاب اسلامي تمام روحانيت شيعه برعليه دولت قيام كرد و انقلاب را رهبري نمود. موفقيت ايدئولوژي انقلابي اسلام همچون امري ارزشمند و علامت مميزه انقلاب اسلامي در ايران بود. اين ايدئولوژي پاسخي قدرتمند به خواسته هاي سياسي شده معاصر و در عين حال مأيوس شده از مكاتب مادي بود. اين ايدئولوژي در عين بهره برداري از همه امتيازات تكنولوژيكي و تجربه نهضتهاي ايدئولوژيكي و سياسي غرب به كار گرفته شد. به عبارت ديگر اين ايدئولوژي امتياز قابل توجهي بر كمونيسم كه با مذهب در تعارض است، داشت. به جاي اينكه يك جايگزيني جديدي براي مذهب خلق كند همان طور كه كمونيستها كردند، انقلاب اسلامي مذهب پرتلاش و تهاجمي را كه وجود داشت به كار گرفته و با ابزار ايدئولوژيكي مورد نياز براي جنگ در صحنه سياست مردمي مجهز گرديد. با اين عمل آنها كمك بزرگي و ممتازي به تاريخ جهان كردند. بنا به گفته زاگورين، نويسنده آمريكايي، اگر امروز كسي بپرسد كه

در تئوري انقلاب ماركس چه چيزي معتبر و چه چيز بي اعتبار مي باشد، جواب بايد اين باشد كه آن تئوري ديگر به گذشته و تاريخ تعلق دارد. عدم تناسب نظريه ماركس آنگاه آشكار شد كه برخلاف پيش بيني ماركس انقلابها در پيشرفته ترين كشورهاي غربي تحقق نيافت و در عوض سوسياليسم در عقب افتاده ترين جوامع كشاورزي روسيه و چين به مرحله اجرا درآمد. با رشد تحقيق روي بسياري از انقلابها اين امر به اثبات رسيد كه مدل ماركس به خاطر ساده انگاري بيش از حد آن غير قابل بهره برداري است و در حقيقت مانعي براي درك بيشتر انقلابها است.(9) بدين ترتيب ملاحظه مي گردد كه رمز پيروزي انقلاب اسلامي را تنها مي توان در عظمت و مديريت و ميزان اعمال گسترده سه ركن انقلاب يعني مردم، رهبري و مكتب جستجو كرد كه توانست برخلاف پيش بينيها و محاسبات تحليل گران و حيرت جهانيان نظام قدرتمند و كهن شاهنشاهي را به زانو درآورده و آن را سرنگون سازد. پيروزي انقلابهاي فرانسه و روسيه نه ناشي از انسجام، استحكام، و قدرت نيروهاي انقلابي بوده است بلكه به خاطر ضعف بنيادين رژيمهاي حاكم بود كه ساختار حكومتي را شديداً پوسانده و بحرانهاي نظامي اقتصادي و فشارهاي بين المللي اين ضعيف را تشديد كرده بودند به طوريكه سقوط نظام سياسي را امري اجتناب ناپذير ساخت. در واقع گروههاي اجتماعي رقيب در جو ناشي از خلأ قدرت و حاكميت سياسي به عنوان و وارثان نظام از هم پاشيده و دور از صحنه شده و به عنوان نيروهاي انقلابي به تلاش و رقابت برخاسته و قدرت را به دست گرفتند. بر اساس همين مقايسه ها است كه ملاحظه مي گردد كه انقلاب اسلامي

در مقايسه با انقلابهاي فرانسه و روسيه از عظمت به مراتب بيشتري برخوردار است. پيروزي انقلاب اسلامي بيشتر در كانونهاي سياسي و دانشگاهي موجب حيرت شد كه بر اساس مطالعات خود از انقلابهاي گذشته هرگز نمي توانستند تصور كنند كه چنين حادثه اي در ايران اتفاق افتد. مطالعات سازمانهاي اطلاعاتي آمريكاCIA وDIA چهار ماه قبل از سقوط رژيم شاه به اين جمع بندي رسيده بود كه ايران نه در شرايط انقلابي و نه پيش از انقلاب است و براي ده سال آينده رژيم شاه پابرجا است. تداسكاچيل در اين زمينه مي گويد: «سقوط رژيم شاه، آغاز نهضت انقلابي ايران مابين 1977 تا 1979، به عنوان يك شگفتي ناگهاني براي ناظرين خارجي اعم از دوستان شاه تا روزنامه نگاران و دانشمندان علوم سياسي و اجتماعي از جمله آنهايي كه همچون من به اصطلاح از كارشناسان انقلابهاي هستيم، بود. همه ما حوادث انقلاب را با حيرات و ناباوري نظاره مي كرديم. بالاتر از همه انقلاب ايران پديده اي كاملاً خلاف قاعده و طبيعت بود. اين انقلاب محققاً يك انقلاب اجتماعي است. معذالك پروسه انقلاب مخصوصاً حوادثي كه منجر به سقوط شاه بود، علتهايي را كه در مطالعه تطبيقي خود از انقلابهاي فرانسه، روسيه و چين مطرح كرده بود، زير سئوال برد. انقلاب ايران آشكارا آن قدر مردمي بود و آن قدر روابط اساسي و پايه فرهنگي - اجتماعي و اقتصادي - اجتماعي را در ايران تغيير داد كه حقيقتاً از نمونه انقلابهاي اجتماعي - تاريخي بزرگ مي باشد.»(10) اينك اين سئوال مطرح مي گردد كه اگر انقلابهاي فرانسه و روسيه را انقلابهاي كبير بناميم، انقلاب اسلامي را چه بناميم و اگر انقلاب اسلامي، انقلابي واقعي و

تمام عيار است، آنچه را كه در فرانسه و روسيه رخ داده است چه بايد ناميد؟ به همين جهت است كه گفته اسكاچيل صدق مي كند كه انقلابهاي فرانسه و روسيه آمدند و ساخته نشدند ولي انقلاب اسلامي ايران نيامد بلكه با توجه به شرايط موجود ساخته شد آن هم نه به سادگي بلكه با تجهيز همه امكانات مردمي سراسر كشور و از همه اقشار و طبقات اجتماعي و با رهبري قوي و پرداخت بهايي گزاف كه همانا قرباني كردن چند صد هزار انسانهاي عاشق انقلاب بود، و به همين دليل بوده كه ظهور پيروزي انقلاب اسلامي حيرت و شگفتي همگان بر برانگيخت. و به يقين مي توان ادعا كرد كه انقلاب اسلامي انقلابي بي نظير در تاريخ بشريت مي باشد. پي نوشتها:

1. از جمله انقلابهاي موفق مي توان از انقلاب 1789 فرانسه، 1917 روسيه، 1949 چين، 1959 كوبا و 1979 و ايران نام برد.

2. دوك داورلئان (نايب السلطنه) در 1715 در اين زمينه مي گويد "ديناري وجه نقد در خزاين سلطنتي و صندوقهاي عايدات نداريم كه لازمترين مصارف را بتوان پرداخت چون به امور مالي رسيدگي مي كنم، مي بينم خالصجات دولتي فروخته شده، عوايد دولتي تقريباً معدوم گرديده و عايدات عادي نيز بعنوان مساعده به مصرف رسيده و انواع و اقسام اسناد تعهدآور مالي دولتي در دست مردم است كه به مبالغ هنگفت بالغ شده و حتي محاسبه و تعيين ميزان آن نيز از امكان خارج است." (آلبرماله و ژوال ايزاك، "تاريخ قرن هيجدهم و انقلاب فرانسه"/ جلداول/ انتشارات ابن سينا/ ص 9)

3. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه به كتاب انقلاب ناتمام روسيه نوشته ايزاك دويچر همچنين كتاب تاريخ روسيه شوروي/ انتشارات بيگوند/

جلد اول مراجعه كنيد.

4. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه به كتاب مقايسه سه انقلاب فرانسه، روسيه و ايران نوشته نگارنده مراجعه كنيد.

5. كاترين چورلي در سال 1943 با يقين ادعا مي كند "زماني كه ارتشي همه قدرتهاي خود را در مقابل خيزش يا شورش به كار گيرد، هيچ انقلابي به پيروزي نخواهد رسد." به نقل از

Theda Skicpol, "Rentior State and Shia Ialam in the Iranian Revelution" Theory Society. USA, 284 ,2893 Voi, 11 NO1

Detence.

6. تدا اسكاچيل نويسنده آمريكائي بعد از مطالعات تطبيقي خود از انقلابهاي فرانسه و روسيه و چني اين طور نتيجه گيري مي كند: فرانسه، روسيه و چين قبل از انقلاب امپراتوري هائي تأسيس كرده كه ظرفيت لازم براي حفظ برتري خود و طبقه حاكم را در قبال شورشهاي احتمالي از پايين داشت. بنابر اين قبل از آنكه انقلاب اجتماعي بتواند صورت گيرد مي بايست قدرت نظامي و اجرايي اين دولتها از هم پاشيده شده باشد. زماني كه انقلاب در فرانسه 1789، روسيه 1917، و در چين 1948 اتفاق افتاده به اين خاطر نبود كه اقدامات عالمانه و از روي قصدي در جهت چنين هدفي از طرف انقلابيون يا گروههاي قدرتمند سياسي در دوران رژيم سابق صورت گرفته باشد بلكه بحرانهاي سياسي انقلابي در اثر از هم پاشيدگي نظامي و اداري بروز مي كند و آن هم زماني ظاهر مي شود كه دولتهاي امپراطوري تحت فشارهاي متعدد از قبيل رقابتهاي فشرده نظامي، با اعمال نفوذهاي از خارج، نارساييهاي نهادهاي سياسي گرفتار مي شوند و از آنجا كه ساختارهاي موجود براي آنهاتحمل فشارهاي نظامي و بين المللي را در قبال اين بحرانهاي انقلابي غيرممكن مي ساخت، در برابر بحران شكننده بودند.

او

ادامه مي دهد كه: «روند و حاصل انقلابهاي اجتماعي در كشورهاي وابسته تحت شرايطي شكل مي گيرد كه نه تنها به خاطر تقاضا براي دفاع نظامي و ادعاي در قبال تهاجمات بالقوه و بالفعل خارجي مي باشد، بلكه همچنين تحت تأثير كمكهاي مستقيم نظامي و اقتصادي از خارج خواهد بود. اغلب چنين كمكي به قهرمانان انقلابي پيروز در حال ظهور توسط قدرتهاي عمده خارجي كه علاقمند به نفوذ در شكل گيري و سياستهاي رژيمهاي جديد هستند صورت مي گيرد»

28Ibid, P.

7. روبسپير در اين زمينه بيان جالبي دارد كه نقل آن مفيد است. "تقريباً در همه كشورهاي اروپايي سه مركز قدرت وجود دارد. پادشاهي، اشراف و مردم كه البته مردم فاقد قدرت هستند تحت چنين شرايطي يك انقلاب تنها در نتيجه يك پروسه تدريجي مي تواند به وجود آيد. آن پروسه با نجبأ، روحانيون و ثروتمنداني شروع مي شود كه توسط مردم محروم مورد حمايت قرار مي گيرند آنهم زماني كه منافع آنها در مقاومت با قدرت مسلط كه همان نظام پادشاهي است بهم تلاقي مي كند بنابراين و بدين علت بود كه در فرانسه قضات، نجبأ، روحانيون و ثروتمندان انگيزه و حركت اصلي را به انقلاب دادند و مردم بعداً در صحنه ظاهر شدند كساني كه اولين حركت را شروع كردند ديرزماني است كه توبه كرده اند يا حداقل آرزو داشتند كه مي توانستند انقلاب را متوقف كنند زماني كه ديدند مردم ممكن است حاكميت خود را بدست آوروند ولي در واقع آنها بودند كه انقلاب را آغاز كردند بدون مقاومت و محاسبات غلطشان هنوز ملت هم مي بايست تحت سلطه استبداد باشد.

.137illing, New York, 5691, P. zAlfred cobban "A History of Modern Frence". Goerge

Bra

. تروتسكي اعتراف مي كند كه "اغراق نيست اگر بگوييم كه انقلاب فوريه توسط پتروگراد تحقق يافت و بقيه مملكت از آن تابعيت و پيروي كردند. مبارزه در جاي ديگر به جز پتروگراد نبود... انقلاب با حركت و ابتكار و قدرت يك شهر صورت گرفت كه حداكثر يك هفتاد و پنجم جمعيت كشور را تشكيل مي داد. تمام كشور در مقابل عمل انجام شده اي قرار گرفت." 47949, P. 1T.H.Green, "Comparative Revelutionary Movements, Prentice- Hall, New Jersey bUSA, :88 Zagorin, Theories of Revelution of Contemporary Historigraphy, Political Science Quarterly, . .37934, P. 1March * منبع : www.farsnews.com، سه شنبه 1 بهمن 1387

تاثير انقلاب اسلامي ايران بر جنبش هاي سياسي معاصر

تاثير انقلاب اسلامي ايران بر جنبش هاي سياسي معاصر مرتضي شيرودي انقلاب اسلامي تلاشي براي زنده كردن خدا در محور حيات انسان و نيز، روشي براي زندگي فراتر از همه اختلافات ملي، قومي و مذهبي بود. انقلاب اسلامي از انقلاباتي است كه حركت و آثارش در چارچوب مرزهاي يك كشور خلاصه نمي شود، بلكه ديدگاه فراملي دارد. *چكيده بسياري از صاحب نظران و پژوهشگران، معتقدند كه انقلاب اسلامي ايران يكي از عوامل مهم و تاثيرگذار در پيشبرد روند بيداري و آگاهي مسلمانان و افزايش فعاليت هاي موثر اسلامي در جوامع مسلمانان بوده است. از اين رو، در مقاله حاضر به برخي از اين آثار مي پردازيم. در آغاز مقاله به وجوه مشتركي كه زمينه تاثيرگذاري متقابل انقلاب اسلامي و جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر را فراهم مي آورد، اشاره شده است. پس از آن، بازتاب انقلاب اسلامي در بعد سياسي و فرهنگي بر جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر مورد بررسي قرار مي گيرد، در پايان يك

نمونه، از هزاران نمونه اي كه در اين باره وجود دارد، يعني حزب الله لبنان مورد استناد قرار مي گيرد. اقبال لاهوري در كتاب «فلسفه خودي» پيش بيني مي كند كه تهران در آينده قرارگاه مسلمانان خواهد شد. پس از انقلاب اسلامي نيز... ايران به صورت ام القراي دارالسلام در آمد. حتي ايران مي تواند به علت موقعيت منحصر به فرد... و منابع عظيم و بي پايان انرژي، ابزار فرهنگي و اعتقادي نيرومند به مركز سامان دهي تمدن نوين اسلامي درآيد. زيرا، انقلاب اسلامي ايران، «در پيدايش، در كيفيت مبارزه و در انگيزه.. از ساير انقلابات جداست.» و مي تواند در پيامدها و دستاوردها نيز، متمايز و پيشروتر از ساير انقلابات باشد. اين ويژگي ها، ريشه در دين و باورهاي برخاسته از مذهب دارد. اين انقلاب برآمده از مذهب هم، به احياي دين و تجديد حيات اسلام در ايران و جهان مدد رساند كه يكي از ابعاد آن، تولد و تداوم جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر در دو دهه اخير است. به اين دليل، چند سوال در اين باره وجود دارد، از جمله؛ 1-چرا انقلاب اسلامي ايران بر جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر تاثير گذاشت؟

2- انقلاب اسلامي ايران، چه تاثيراتي بر حركت هاي سياسي اسلامي معاصر گذاشت؟

3- ميزان تاثيرگذاري انقلاب اسلامي بر نهضت هاي سياسي اسلامي چقدر است؟ اين مقاله درصدد است، به اين سوالات سه گانه پاسخ گويد. بسترهاي تاثيرپذيري جنبش هاي اسلامي از انقلاب اسلامي ايران در پاسخ به اين سوال كه چرا انقلاب اسلامي ايران بر جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر تاثير گذاشت؟ مي توان به موارد مشترك فراوان موجود بين انقلاب

اسلامي ايران و جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر اشاره كرد. اين وجوه مشترك، تاثير متقابل انقلاب اسلامي معاصر را فراهم آورد. از اين زمينه ها كه از آن ها به عنوان عوامل همگرايي يا عناصر همسويي و همرنگي نيز مي توان ياد كرد، عبارتند از: 1-ايده واحد: انقلاب اسلامي ايران، گرچه يك انقلاب شيعي است، ولي همانند هر مسلمان و هر جنبش اسلامي ديگر، به وحدانيت (لااله الاالله) اعتقاد دارد، به رسالت پيامبر اكرم(ص) (اشهدان محمدرسول الله) معتقد است، كعبه را قبله آمال و آرزوهاي معنوي خود مي داند، قرآن را كلام خداوند سبحان و آن را منجي بشريت گمراه تلقي مي كند، و به دنياي پس از مرگ و قبل از آن، به صلح، برادري و برابري ايمان دارد. همان گونه كه امام خميني(ره) فرمود: «در كلمه توحيد كه مشترك بين همه است، در مصالح اسلامي كه مشترك بين همه است، با هم توحيد كلمه كنيد.» البته ويژگي كاريزمايي امام خميني(ره) و مواضع ضداستعماري وي كه بيشتر مسلمانان جهان بر آن اتفاق نظر دارند، بر تاثير متقابل انقلاب اسلامي و جنبش هاي اسلامي افزود. 2-رقيب يكسان: انقلاب اسلامي و جنبش هاي اسلامي داراي دشمن مشتركند. اين دشمن مشترك كه همان استكبار جهاني به سركردگي آمريكا (شيطان بزرگ) و اسرائيل (غده سرطاني) است، همانند كفار قريش، مغولان وحشي، صليبيون مسيحي، استعمارگران اروپايي و صرب هاي نژادپرست و.... كيان اسلام را تهديد مي كند، در حالي كه انقلاب اسلامي با طرح شعار «نه شرقي و نه غربي» علم مبارزه عليه دشمن مشترك جهان اسلام را به دوش گرفته است. امام خميني(ره) در اين باره فرمود: «دشمن

مشترك ما كه امروز اسرائيل و آمريكا و امثال اين هاست كه مي خواهند حيثيت ما را از بين ببرند، و ما را تحت ستم دوباره قرار بدهند، اين دشمن مشترك را دفع كنيد.» 3- آرمان مشترك: انقلاب اسلامي ايران و جنبش هاي اسلامي معاصر، خواهان برچيده شدن ظلم و فساد و اجراي قوانين اسلام و استقرار حكومت اسلامي در جامعه مسلمانان و به اهتزاز درآوردن پرچم لااله الاالله در سراسر جهان از طريق نفي قدرت ها و تكيه بر قدرت لايزال الهي و توده هاي مردم اند. به سخن امام خميني(ره)، در اين مورد توجه كنيد: «همه در ميدان باشند، با هم باشند، ما مي خواهيم حفظ اسلام را بكنيم، با كناره گيري نمي شود حفظ كرد، خيال نكنيد كه با كناره گيري تكليف از شما سلب مي شود.» البته برخي از جنبش هاي سياسي اسلامي، تنها خواستار عمل به احكام اسلام در كشورهاي خود و برخي نيز در پي تشكيل يك حكومت مستقل، بدون تاكيد بر شكل اسلامي حكومت هستند. از اين رو، مي توان گفت، جنبش هاي اسلامي معاصر حيات خود را مديون انقلاب اسلامي اند. زيرا، انقلاب اسلامي به اسلام و مسلمانان حياتي تازه بخشيد، آن ها را از عزلت و حقارت نجات داد، بر ناتواني ماركسيسم، ليبراليسم و ناسيوناليسم در اداره و هدايت مسلمانان مهر تاييد زد، و اسلام را به عنوان تنها راه حل براي زندگي سياسي مسلمين مطرح ساخت. شيخ عبدالعزيز عوده، روحاني برجسته فلسطين گفته است: «انقلاب خميني(ره)، مهم ترين و جدي ترين تلاش در بيدارسازي اسلامي ... ملت هاي مسلمان بود.» بنابراين، موجوديت و هستي سياسي

جنبش هاي سياسي اسلامي به انقلاب اسلامي وابسته است. اين امر زمينه هاي لازم براي تاثيرپذيري جنبش هاي اسلامي از انقلاب اسلامي را فراهم آورده است. 4- وحدت گرايي: تكيه و تاكيد انقلاب اسلامي و رهبري آن بر لزوم وحدت همه قشرها و همه مذهب هاي اسلامي در نيل به پيروزي در صحنه داخلي و خارجي، زمينه ديگر گرايش جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر به سوي انقلاب اسلامي است. چون، انقلاب اسلامي به تاسي از اسلام ناب محمدي(ص) هيچ تفاوتي بين مسلمانان سياه و سفيد، اروپايي و غير اروپايي قائل نيست، بر جنبه هاي اختلاف برانگيز در بين مسلمين پاي نمي فشارد، بلكه با ايجاد دارالتقريب فرق اسلامي، برپايي روز قدس، صدور فتواي امام خميني (ره) عليه سلمان رشدي و برگزاري هفته وحدت و ... در جهت اتحاد مسلمانان گام برداشته است. به همين دليل، طيف گسترده اي از گروه هاي غير شيعي و حتي جنبش هاي آزادي بخش غير اسلامي، انقلاب اسلامي ايران را الگو و اسوه خود قرار داده اند. بنابراين، جاي شگفتي نيست كه مسلمان هاي سني فلسطيني به نام و ياد امام خميني(ره) به عمليات شهادت طلبانه دست مي زنند. مجيب الرحمان شامي، روزنامه نگار پاكستاني در اين باره مي گويد: «تاثير بزرگ ديگر امام اين است كه گرچه ايشان يك رهبر شيعه بودند.... با اين وجود مبلغ جدايي نبودند، فرياد او براي اسلام بود.» 5- مردم مداري: مردم گرايي انقلاب اسلامي، عاملي در گسترش انقلاب و پذيرش آن از سوي ملت هاي مسلمان بوده است. انقلاب 57 و رهبري آن، بر اين باور بودند كه بايد به ملت ها بها

داد نه به دولت ها، به عنوان مثال، حج و اهميت ارزشي كه ايران اسلامي به آن مي داد، يكي از مقولاتي است كه نشان دهنده مردم گرايي انقلاب ايران است. زيرا، امام خميني(ره)، حج را از يك مراسم عبادي خارج كرد، آن هم از طريق زنده كردن برائت از مشركين كه آن نشاني از برائت از مشركين توسط پيامبر (ص) در صدر اسلام است. اگر چه تاوان مردمي كردن حج، كشتار حدود 400 زائر ايراني در حج 1366 بود، ولي سه سال بعد كه بار ديگر، پاي ايرانيان به مكه باز گرديد، فرياد برائت از مشركين حجاج همچنان باقي ماند، البته در مقياسي محدودتر. همه آنچه را كه بين ايران انقلابي و جهان اسلام وجود دارد، وجوه مشترك نيست. بلكه اختلاف ها و دشواري هايي نيز در اين باره به چشم مي خورد. از جمله: الف. تشيع اماميه: نسبت شيعيان به كل مسلمانان جهان، ده درصد است. آن ها به جز ايران عراق و سوريه، حاكم بر قدرت سياسي نيستند، با اين كه در كشورهايي چون بحرين و لبنان، اكثريت با شيعيان است، نوعي معارضه تاريخي بين شيعه و سني وجود داشته و دارد. البته تضاد تسنن وهابي و نزديكي تسنن سوري با انقلاب اسلامي بيشتر است، وحتي تسنن متاثر از تصوف نيز، تضاد كمتري با شيعه دارد. سپاه صحابه در پاكستان، طالبان در افغانستان از مصاديق بارز مخالفين تشيع در جهان اسلام اند. به هر روي علي رغم وحدت خواهي و وحدت طلبي انقلاب ايران، تضاد اهل سنت با شيعه، به كلي از بين نرفته است. ب. عرب و فارس: تعارض بين عرب

و عجم، از آغاز ورود اسلام به ايران پديد آمد. جريان شعوبيه نمونه اي از اين تعارض قومي است. عباسيان و امويان و نيز عثمانيان و صفويان، به نوعي ديگر اين معارضه را دامن زدند، جنگ عراق عليه ايران به عنوان جنگ قادسيه يا مهم ترين جنگ بين مسلمانان و ساسانيان و در واقع بين ايرانيان وعرب ها توجيه مي شد. به هر روي، آنان ايرانيان را مجوس مي دانستند، و بر اين اساس، اعراب را برابر با اسلام و ايرانيان را مخالف با آن مي ديدند. ج. صدور انقلاب اسلامي: برخي از شعارها و پيام هاي انقلاب اسلامي، مثل اين سخن امام (ره) «نهضت ما دارد توسعه پيدا مي كند و مي رود توي ملت ها ...» از سوي برخي به منزله قصد ايران براي مداخله در ساير كشورها و براندازي نظام هاي سياسي آن ها تلقي شد. در حالي كه، يك سال بعد از سخن فوق، امام فرمود: «صدور با سرنيزه، صدور نيست. صدور آن وقتي است كه اسلام، حقايق اسلام، اخلاق اسلامي، اخلاق انساني، اين ها رشد پيدا كند» معظم له در جاي ديگر فرمود: «معناي صدور انقلاب ما، اين است كه همه ملت ها بيدار شوند، و همه دولت ها بيدار شوند، خودشان را از اين گرفتاري هايي كه دارند ... نجات بدهند.» در مجموع علي رغم همه دشواري هايي كه براي برقراري روابط ايران انقلابي و جهان اسلام و تاثيرپذيري متقابل آن دو وجود دارد،ولي وجوه مشترك آن دو بسيار بيشتر است. تاثيرپذيري جنبش هاي اسلامي از انقلاب اسلامي در پاسخ به اين سوال كه انقلاب اسلامي ايران، چه تاثيراتي

بر حركت هاي سياسي اسلامي معاصر گذاشت؟ به آثار متعدد و متنوع مي توان اشاره كرد. پرداختن به همه اين آثار، از حوصله اين مقاله خارج است. بنابراين، تنها به بخشي از اين بازتاب، در دو قسمت سياسي و فرهنگي اشاره مي كنيم: الف: انعكاس سياسي: در اين قسمت به پاره اي از بازتاب هاي سياسي سه مقوله «انتخاب اسلام به عنوان ايدئولوژي مبارزه» «تلاش براي دست يابي به حكومت اسلامي» و «نقش انقلاب اسلامي بر حيات سياسي جنبش هاي اسلامي» مي پردازيم. يكي از مهم ترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران، تجديد حيات اسلام در جهان است. حضرت آيت الله خامنه اي - مقام معظم رهبري - در اين باره فرمود: «علي رغم گذشت بيش از يكصدوپنجاه سال از برنامه ريزي مدرن و همه جانبه عليه اسلام، امروز در سراسر دنيا يك حركت عظيم اسلامي به وجود آمده است كه به موجب آن اسلام در آفريقا، آسيا و حتي در قلب اروپا، حيات جديدي را بازيافته و مسلمانان به شخصيت و هويت واقعي خود پي برده اند.» به بيان ديگر، عمردوره اي كه اعتماد به نفس در ميان مسلمانان، به ويژه در قشر تحصيل كرده آن از بين رفته و شمار فراواني از آنان، خواهان هضم شدن در هويت جهاني بوده و گذشته خود را به فراموشي سپرده و اگر توجهي به گذشته مي كردند از باب تفنن و سرگرمي بود، به پايان رسيد، و انقلاب اسلامي آن اعتماد به نفسي را كه روزگاري پشتوانه تمدن بزرگ اسلامي بود، احيا و بارور كرد. اين تجديد حيات اسلام، آثار مختلفي را براي جنبش هاي اسلامي به

ارمغان آورد. يكي از اين آثار، انتخاب اسلام به عنوان بهترين و كامل ترين شيوه مبارزه است. سخنگوي جهاد اسلامي فلسطين در ملاقات با امام خميني(ره) در اين باره گفت: «انتفاضه بارقه اي از نور و بازتابي از پيروزي هاي بزرگ انقلاب شماست، انقلابي كه بزرگ ترين تحول را در عصر ما بوجود آورد.» در حالي كه قبل از آن، اسلام در صحنه مبارزه عليه اسرائيل نقش چنداني نداشت. چنين رويكردي به معناي كنارگذاشتن انديشه هاي غير مذهبي به ويژه ناسيوناليسم، ليبراليسم و كمونيسم و دور ريختن انديشه جبري بودن سرنوشت انسان بود كه همگي در نجات ملل اسلامي از چنگال استبداد داخلي و خارجي ناتوان بودند. به عقيده شيخ عبدالله شامي، يكي از رهبران مبارز فلسطيني «پس از انقلاب اسلامي ايران، مردم فلسطين دريافتند كه براي آزادي، به قرآن و تفنگ نياز دارند.» اين در حالي است كه براي چند دهه حركت هاي انقلابي، اغلب در اختيار گروه هاي ماركسيستي بود. به هر روي، انقلاب اسلامي، تأكيدي بر بعد سياسي اسلام بود، و از آن پس، در برخي از كشورها، سازمان هاي مخفي شكل گرفت و مبارزه مسلحانه بر پايه اسلام، سامان دهي شد. روي آوردن به مبارزه براساس اسلام، تنها نتيجه تجديد حيات اسلام كه آن را برخي اصول گرايي يا بنيادگرايي اسلامي مي نامند، نيست. بلكه در گرايش جديد «اسلام تنها راه حل» برداشت نوين و تازه اي از اسلام صورت گرفت كه در آن مسلمين به ايستادگي، مقاومت و پافشاري براي نيل به حقوق خويش تشويق شده اند. روزگاري اين كار، از سوي حسن البناء و سيدقطب در جنبش اخوان المسلمين

انجام مي شد، ولي انقلاب اسلامي، اسلام انقلابي را به صورت جدي تر درآورد و مطرح ساخت. البته اين ستيزه جويي انقلابي، تنها به معناي روي آوردن به اسلحه نخواهد بود، چون در آن شيوه هاي مسالمت آميز، مشابه آنچه حزب اسلام گراي رفاه در تركيه برگزيد، نيز ديده مي شود. نظام اسلامي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران شكل گرفت، به صورت بهترين الگو و مهم ترين خواسته سياسي مبارزان مسلمان درآمد. يكي از رهبران مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق در اين باره گفت: «ما در آن موقع مي گفتيم، اسلام در ايران پيروز شده است، و به زودي به دنبال آن در عراق نيز پيروز خواهد شد. بنابراين، بايد از آن درس بگيريم و آن را سرمشق خود قرار دهيم. به بيان ديگر، انقلاب اسلامي، حدود 1.5 ميليارد مسلمان را برانگيخته و آنان را براي تشكيل حكومت الله در كره زمين به حركت درآورد. اين رويكرد، در اساسنامه، گفتار و عمل سياسي جنبش هاي اسلامي سياسي معاصر به شكل هاي مختلفي مشاهده مي شود. علاقه جنبش گران مسلمان به ايجاد حكومت اسلامي به سه صورت زير ابراز شده است: الف: برخي از گروه هاي اسلامي در جهان تسنن به صورت آشكار هراسي از مخالفت با دولت هاي نامشروع ندارند، و به احاديثي كه اطاعت از حاكم اسلامي را در هر شرايط لازم دانسته، چندان توجهي نمي كنند، بلكه خواهان استقرار حكومت اسلامي و يا نظام مصطفي(ص) در كشورشان شده اند، و آن را برخي از گروه ها در اساسنامه (مانند مجلس اعلاي انقلاب عراق) و يا در اعلاميه هاي خود (مانند

حزب الدعوه) و... مطرح كرده اند. البته برخي از جنبش هاي اسلامي (مانند كشمير و افغانستان) دستيابي به استقلال سياسي را اولين هدف سياسي خود، قبل از تاسيس حكومت اسلامي قرار داده اند. ب: بعضي از گروه هاي اسلامي ديگر با طرح لزوم اجراي شريعت اسلامي (مانند نهضت جمعيت ارشاد اسلامي مصر) و يا با ترجمه كتاب حكومت اسلامي امام خميني(ره) (مانند اليسار الاسلامي مصر) و يا با تاكيد بر جمهوري اسلامي ايران به عنوان تنها راه حل (مانند جبهه نجات اسلامي الجزاير) و... علاقه مندي خود را براي برپا كردن يك حكومت اسلامي ابراز كرده اند. آيت الله محمدباقر صدر هم قبل از شروع جنگ تحميلي در تلاش بود، رژيم عراق را سرنگون و يك حكومت اسلامي به شيوه حكومت ايران يعني جمهوري اسلامي برپايه ولايت فقيه به وجود آورد. در قيام 1370 ش..1991م. شيعيان عراق، ميل به تاسيس حكومت اسلامي در راديو صداي انقلاب عراق به گوش مي رسيد. ج: برخي از حركت هاي ديگر اسلامي، خويش را از دايره تنگ ناسيوناليسم خارج كرده و خواهان برپايي يك نظام اسلامي برپايه امت واحد مسلمان از خليج فارس تا اقيانوس اطلس شده اند (مانند رابط الدعوه الاسلاميه در الجزاير) و يا اين كه براساس اصل ولايت فقيه و قبول آن، از رهبري انقلاب اسلامي ايران پيروي مي كنند. اين دسته از گروه ها، دو گونه اند. دسته اي كه از لحاظ عقيدتي و مذهبي خود را مقلد رهبري انقلاب اسلامي ايران مي دانند (مانند جنبش امل در لبنان)، و دسته اي كه هم از لحاظ سياسي و هم مذهبي از رهبري انقلاب اسلامي ايران

تبعيت مي كنند (مانند جنبش حزب الله لبنان). گروه ها و سازمان هاي اسلامي مذكور، براي نيل به يك نظام مبتني بر اسلام، شيوه و روش هاي مختلفي را در پيش گرفته اند. برخي تنها از طريق اقدام قهرآميز و مسلحانه (مانند حزب الله حجاز) و كودتا (مانند جنبش آزادي بخش بحرين) درصدد نابود كردن رژيم حاكم هستند. در نقطه مقابل، گروه هايي قرار دارند كه شرايط فعلي را براي دست زدن به اقدامات مسلحانه مساعد نمي دانند، و با توسل به شيوه هاي مسالمت آميز از قبيل شركت در انتخابات پارلماني در پي تغيير نظام موجود هستند (مانند حزب اسلام گراي رفاه). اما گروه هاي ديگر هم وجود دارند كه به هر دو روش پايبندند، جنبش حزب الله نمونه اي از اين گروه است كه در مصاف با اسرائيل و حكومت ماروني لبنان و به منظور استقرار حكومت اسلامي به دو روش متمايز و در عين حال مكمل هم يعني جنگ با اسرائيل و شركت در انتخابات مجلس روي آورده است. انقلاب اسلامي ايران در تولد و تحرك سياسي بسياري از جنبش هاي اسلامي سياسي نيز نقش داشته است. چنين تاثيري با مروري بر پرونده سياسي جنبش هاي اسلامي دهه هاي اخير به روشني ديده مي شود. برخي از گروه هاي اسلامي سياسي، تولد و موجوديت خود را مديون انقلاب اسلامي اند. اين گروه ها دو دسته اند، دسته اي كه از يك جنبش اسلامي غير فعال پيشين منشعب شده اند (مانند امل اسلامي از جنبش امل و جنبش جهاد اسلامي از اخوان المسلمين فلسطين، در واقع بلافاصله پس از پيروزي انقلاب اسلامي، نخستين

مركز جهاد اسلامي فلسطين در نوار غزه فعال شد). و دسته اي كه وابسته به جنبشي و گروهي نبوده اند، بلكه موجود و پديده اي جديدند (مانند نهضت اجراي فقه جعفري پاكستان) اگرچه دسته اخير بيش از دسته نخست، مدافع و متاثر از انقلاب اسلامي است، اما همه اين گروه ها در دفاع از انقلاب اسلامي ايران، پيروي از رهبري آن و نيز الگو قرار دادن آن اشتراك نظر دارند. بعضي ديگر از گروه ها و جنبش هاي سياسي اسلامي به تاثير از تجديد حيات اسلام كه از ثمرات انقلاب اسلامي ايران در قرن اخير است، از حالت ركود، رخوت و انفعال خارج شده اند، و با نيرو و سازماندهي جديدي به مبارزه نظامي و سياسي عليه حكومت و دولت هاي حاكم پرداخته اند. مثلاً حركت اسلامي در دانشگاه هاي النجاعع، بيرزيت، غزه، بيت المقدس و الخليل، به نحو چشمگيري پس از انقلاب اسلامي گسترش و توسعه يافت و يا فعاليت گروه جماعه المسلمين كه حضوري محدود در نوار غزه داشت، در پي انقلاب اسلامي ايران و نيز به دنبال احكام صادره از سوي دادگاه نظامي رامله عليه اعضاي آن، افزايش پيدا كرد. بخشي از اين گروه ها، تنها به افزايش حجم فعاليت هاي خود اقدام كرده اند و در روند مبارزه به شيوه هاي مسالمت آميز توجه دارند. بخشي ديگر بر شدت و حجم تلاش هاي ضددولتي خود افزوده اند، و با تكيه بر روش هاي مسلحانه درصدد نابودي رژيم هاي حاكم هستند. سازمان انقلاب اسلامي جزيره العرب از گروه نخست و جبهه اسلامي سوريه از گروه دوم محسوب مي شوند. انقلاب اسلامي ايران

در تحرك سياسي آن دسته از جنبش هاي به ظاهر اسلامي كه هيچ گونه و يا كمترين علقه اي به انقلاب اسلامي ندارند، هم به شكل ديگري مؤثر بوده است. اين گروه ها كه با تولد انقلاب اسلامي و به منظور مقابله با آن متولد و يا گسترش يافته اند، با كمك دولت ها و اشخاص مخالف انقلاب اسلامي و به ويژه با پشتيباني و با حمايت مالي دولت هايي چون دولت پادشاهي عربستان سعودي شكل گرفته اند. وهابيت در پاكستان، ساف در فلسطين اشغالي و سازمان پيكار اسلامي در عراق، نمونه هايي از اين گروه ها به شمار مي روند. به همين جهت، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، صف اسلام سازش كار (اسلام آمريكايي) از صف اسلام ناب محمدي(ص) كاملاً جدا شده است. از اين رو، كشورهاي عربي مسلمان براي جلوگيري از ظهور قيام مردمي متاثر از انقلاب اسلامي، تلاش زيادي را براي بهبود بخشيدن به وضع اقتصادي و تظاهر به اسلام آغاز كرده اند. ب. تاثير فرهنگي: امور فرهنگي از آن حيث مهم هستند كه پايه و اساس امور سياسي حركت هاي سياسي را فراهم مي آورند. به ديگر سخن، امور فرهنگي زمينه ساز امور سياسي اند. به اين دليل، رنگ و بوي سياسي به خود مي گيرند، و در مقوله سياسي، شايستگي مطرح شدن را مي يابند. از اين رو، در اين بخش، صرفاً چند مقوله فرهنگي بازگشت به ارزش هاي مبارزه اسلامي، پيروي شعائر و شعارهاي انقلابي ايران و... مطرح مي شود. البته ذكر اين چند مورد به معناي آن نيست كه ساير امور فرهنگي بي اهميت است. انقلاب اسلامي ايران

ارزش هاي فرهنگي نويني را در مبارزه سياسي جنبش هاي اسلامي مطرح كرد. يكي از اين ارزش ها، گرايش به جهاد است. جنبش هاي اسلامي پس از انقلاب اسلامي ايران، جهاد، شهادت و ايثار جان را به عنوان اصول اساسي پذيرفته اند. به بيان ديگر، اصولي چون جهاد، شهادت و فداكاري كه سمبل حركت هاي انقلابي شيعيان و شعار انقلاب اسلامي بود، به عنوان اصول اساسي مبارزه پذيرفته شد، و به آن، با ديده تكليف و فريضه ديني مي نگرد. سخن گوي جنبش جهاد اسلامي فلسطين در ديدار با امام(ره) و در خطاب به ايشان گفت: «با ظهور انقلاب شما، ملت مسلمان و بزرگ ما فهميد كه راهش، راه جهاد و مبارزه است.» شيخ اسعد تميمي يكي از رهبران فلسطيني در اين باره گفت: «تا زمان انقلاب ايران، اسلام از عرصه نبرد غايب بود، حتي در عرصه واژگان، مثلاً به جاي جهاد از كلماتي چون نضال و كفاح استفاده مي شد.» البته جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر، اين كلمات را به شكل هاي مختلفي چون (عمليات شهادت طلبانه (مثل فلسطين) و يا مبارزه مسلحانه و جنگ (مانند افغانستان) به كار گرفته اند. مردمي بودن كه يكي از ويژگي هاي انقلاب اسلامي ايران است، در جنبش هاي سياسي اسلامي راه يافته است. به عبارت ديگر، اين جنبش ها دريافته اند كه اسلام توانايي بسيج توده هاي مردم را دارد. بر اين اساس، آنها از اتكا به قشر روشنفكر به سوي اتكا به مردم گرايش يافته اند، و در نتيجه پايگاه مردمي خود را گسترش داده اند. مثلاً هسته اصلي مبارزه در فلسطين را روحانيون، دانشجويان، جوانان

و نوجوانان تشكيل مي دهند. به هر روي، پس از انقلاب اسلامي ايران، جنبش ها مبارزات خود را به صورت مردمي پي مي گيرند. به عقيده دكتر حسن الترابي رهبر جبهه اسلامي سودان، انقلاب اسلامي انديشه كار مردمي و استفاده از توده هاي مردم را به عنوان هديه اي گران بها، به تجارب دعوت اسلامي در جهان اسلام عطا كرد. گرايش به انديشه كار مردمي، جنبش هاي اسلامي را به سوي وحدت طلبي مذهبي و قومي سوق داد. به عنوان مثال، يكي از مواد بيانيه شش ماده اي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق، بر وحدت اسلامي تكيه دارد. در مجموع، اين امر، جنبش هاي اسلامي سياسي را از اختلاف و تفرقه دور ساخته و آنها را از تشكيلات قوي تر، امكانات وسيع تر، حمايت گسترده تر و پايداري بيشتر برخوردار ساخت. شكل ديگر تاثيرات انقلاب اسلامي ايران بر جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر، به تقليد شعارهاي انقلاب اسلامي از سوي جنبش گران مسلمان برمي گردد. مثلاً شعار مردم مسلمان معترض تركيه، قبل از كودتاي 1359 آن كشور، استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي بود. شهروندان كابل بر فراز بام منازل خود فرياد الله اكبر سر مي دادند، در پلاكاردهاي مسلمانان مصر شعار لاشرقيه و لاغربيه ديده شده است. مردم كشمير در راهپيمايي دويست هزار نفري 1369 شعار الله اكبر و خميني رهبر را مطرح كردند. جهاد اسلامي فلسطين بر آن است كه فلسطيني ها همان شعارهايي را سر مي دهند كه انقلاب اسلامي منادي آن بود. آن ها با فرياد بلند فرياد مي زنند، لااله الاالله، الله اكبر، پيروزي از آن اسلام است. در واقع، آن

ها شعارهاي قوم گرايي و الحادي را به يك سو انداختند، و شعارهاي انقلاب اسلامي را برگزيدند. در سال هاي 1369 تا 1379 در خيابان هاي كيپ تاون آفريقاي جنوبي شعار و نداي الله اكبر، بسيار شنيده شد. اين يادآور و مؤيد اين كلام رهبري انقلاب است كه فرياد الله اكبر مردم الجزاير بر پشت بام ها درس گرفته از ملت انقلابي ايران است. جنبش سياسي اسلامي معاصر به تاثير از انقلاب اسلامي ايران از مسجد سرچشمه مي گيرد و به مسجد و اماكن مقدسه ختم مي شود. حتي دانشجويان انقلابي، حركت هاي ضددولتي خود را از مسجد دانشگاه ها سامان مي دهند. بدين سان مساجد رونق تازه اي يافته اند، و مرتب بر ساخت مساجد تازه افزوده مي گردد. به عنوان مثال، تعداد مساجد ساخته شده در فلسطين طي سالهاي 1378 و 1379 سه برابر سال هاي قبل از آن بود. و نيز برنامه هاي مساجد افزايش يافته، گفت و گوي هاي سياسي در مساجد زياد شده گرايش به مسجد و نمازهاي جمعه و جماعت فزوني گرفته و مساجد بيش از گذشته به مركز مخالفت هاي ضددولتي تبديل گرديده است. هسته هاي اصلي مبارزه از درون مساجد و با فكر و انديشه اسلامي شروع و گسترش يافت و مبارزات به شكلي مردمي و همه جانبه درآمد. و به همين دليل، دومين مرحله انتفاضه كه در ماه هاي پاياني 1379 شكل گرفت، به انتفاضه الاقصي معروف است، قبل از آن نيز، به انتفاضه، انقلاب مساجد مي گفتند. شايد به اين علت، امام جماعت مسجد الاقصي معروف است، قبل از آن نيز، به انتفاضه، انقلاب مساجد

مي گفتند. شايد به اين علت، امام جماعت مسجدالاقصي مي گويد، مسجد به صورت منبع الهام، ثبات و پيوستگي مبارزان فلسطيني عليه اشغالگران درآمده است. از ديگر مظاهر انقلاب اسلامي ايران كه در پيروان جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر ديده مي شود، حجاب است. با پيروزي انقلاب اسلامي، گرايش به حجاب اسلامي در اقصي نقاط جهان اسلام فزوني گرفت. حتي در برخي از كشورهاي اسلامي چون لبنان و الجزاير، چادر كه سمبل حجاب ايراني است، مورد استفاده قرار گرفت. در تركيه، علي رغم مخالفت هاي دولتي، رعايت حجاب رو به گسترش است. زنان فلسطيني گرايش بيشتري به حجاب پيدا كرده اند، در كنار آن، گرايش به نماز بيشتر شده، انتشار مجلات و نشريات اسلامي افزايش يافته و مشروب فروشي ها و مراكز فساد و فحشاء مورد حمله زيادي قرار مي گيرند. حجاب اسلامي، حتي تا دل اروپا هم نفوذ كرده است، به گونه اي كه گرايش به حجاب در مدارس فرانسه و مخالفت مكرر دولت اين كشور با حجاب، پديده اي به نام جنگ روسري را پديد آورده است. يكي ديگر از آثار فرهنگي انقلاب اسلامي ايران بر حركت هاي اسلامي و سياسي معاصر، تظاهرات به سبك ايران است كه در برخي از كشورهاي اسلامي اتفاق افتاد. مثلامردم شهرهاي عراق، چون نجف و كربلادر تاييد انقلاب اسلامي ايران و به تاسي از آن، در روز 23 بهمن 1357، تظاهراتي شبيه به ايران برپا نمودند. در پي آن، تظاهراتي به شكل ايران در شهرهاي كاظمين، الثوره، بغداد و دياله به رهبري آيت الله محمدباقر صدر برقرار شد. حتي در آغاز انتفاضه جديد مردم عراق، يعني در

1370، آن ها همانند تظاهرات كنندگان ايراني مخالف شاه در سال 1356 و 1357، شهر حلبچه را به خميني شهر نام گذاري كردند و كنترل شهرها را به دست گرفتند. شيعيان عربستان سعودي اندكي پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، در شهرهاي قطيف، صفرا، اباقيق، خنجي و شيهات دست به تظاهرات زدند. تظاهرات مشابهي در سال 1357 در شهرهاي قونيه، يوزكات و كوجائيلي تركيه صورت گرفت. اين روند، كم و بيش در سال هاي بعد نيز ادامه يافت. شعارنويسي به شيوه مبارزان انقلابي ايران مورد توجه جنبش گران مسلمان است. به عنوان مثال، مردم مصر در مخالفت با رژيم مبارك، شعارهاي لااله الاالله، محمد رسول الله(ص) و آيات قرآن را بر روي شيشه اتومبيل مي نويسند. در نجف، شعارهايي از قبيل بله به اسلام و نه به عفلق بر روي ديوارها نوشته مي شد. در انتفاضه 15 شعبان 1370 عراق، شعار النجدي يا ايران به چشم مي خورد. علاوه بر آن، اعلاميه ها، سخنراني ها و پوسترها به شكل مشابه آنچه در ايران اتفاق افتاد، در كشورهاي اسلامي چاپ و انتشار مي يابد. هنوز در منطقه شيعه نشين بيروت يعني ضاحيه، شعارهاي انقلاب اسلامي و تصاوير رهبري آن وجود دارد. بازتاب انقلاب اسلامي، بررسي يك نمونه: بهترين پاسخ به اين پرسش كه انقلاب اسلامي به چه ميزان بر جنبش هاي اسلامي معاصر تاثير گذاشته است؟ معرفي و توصيف مصاديق است. البته مصاديق معتقدند، اما برخي از آن ها داراي برجستگي بيشتري هستند. در اين مورد، لبنان و حزب الله برجسته ترين نمونه است. بين ايرانيان و لبناني ها، علقه هاي فراواني چون پيوندهاي تاريخي علما

و مردم جبل عامل با ايران دوران صفويه، فعاليت هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي روحاني بلندآوازه ايراني، امام موسي صدر به عنوان رهبر شيعيان لبنان، تشكيلات بر جاي مانده از او يعني جنبش امل، حضور شيعيان بسيار در لبنان، وجود دشمن مشترك (اسرائيل)، حمله اسرائيل به جنوب لبنان، كمك هاي انساندوستانه جمهوري اسلامي ايران محرومان لبناني، مهاجرت و سكونت دائم مقداري از اتباع لبنان در ايران و... وجود دارد. اين پيوندها باعث شده است كه انقلاب اسلامي ايران بيش از هر جا در لبنان موثر باشد. اين تاثير در زمينه هاي متعددي مشاهده مي شود. در زمينه فرهنگي، تعداد زيادي از تصاوير بزرگ امام خميني(ره) و مقام معظم رهبري در نقاط مختلف لبنان به چشم مي خورد. بر روي ديوارهاي آن عكس شهدايي ديده مي شود كه جان خود را در راه مبارزه عليه آمريكا و رژيم صهيونيستي (دشمن شماره يك ايران) از دست داده اند. مردان با ظواهر اسلامي در خيابان ها در رفت و آمد هستند. زنان ملبس به حجاب اسلامي اند و در اجتماعات عمومي، جايگاه زنان از مردان جداست. و مردم لبنان از ايران به عنوان يك دولت انقلابي و اسلامي حمايت مي كنند. در لبنان، حزب الله بيش از هر گروه سياسي اسلامي ديگر، تحت تاثير انقلاب اسلامي قرار دارد. علاوه بر زمينه هاي مشترك موجود بين ايران و لبنان، انگيزه هاي ديگري موجب چنين تاثير شگرف شده است. اين انگيزه ها را مي توان در پذيرش رهبري انقلاب اسلامي به عنوان رهبر ديني و سياسي از سوي حزب الله و كمك هاي تسليحاتي، مالي و ... ايران به حزب

الله خلاصه كرد. هم چنين حزب الله از لحاظ اقتصادي و اجتماعي با اعطاي كمك هاي تحصيلي به مستضعفان، توزيع داروي رايگان بين بيماران، تقسيم آب بين نيازمندان، ارائه خدمات درماني به محرومان، البته در پرتو حمايت ايران به شدت فعال است. در عين حال از لحاظ نظامي از اسلحه و جنگ جدا نيست. بلكه بر پايه اصل جهاد همواره آماده پاسخگويي به حمله احتمالي دشمن صهيونيستي است، و در اين باره، اعضاي حزب الله لبنان براساس شعار اسلامي امام خميني(ره) يعني اسرائيل بايد از بين برود، قسم ياد كرده اند كه جنگ با اسرائيل را تا آخرين لحظه ادامه دهند. در بعد فرهنگي حزب الله شعارهايي را از انقلاب اسلامي به عاريت گرفته و سمبل هاي انقلاب اسلامي را سمبل خود مي داند. پيروزي حزب الله در دو دهه از فعاليتش عليه اسرائيل در مقايسه با فعاليت 40 و 50 ساله ساف، نشان از سودمندي استفاده از شعارهاي اسلامي و جهاد مقدس عليه اشغالگران و عدم اتكاء به كشورهاي ديگر در مبارزه ضداسرائيلي دارد. حزب الله لبنان در بعد سياسي هم به شدت از انقلاب اسلامي ايران تاثير پذيرفته است، و برخلاف جنبش امل رهبري انقلاب ايران را در دو بعد سياسي و مذهبي و بر پايه اصل ولايت مطلقه فقيه پذيرفته اند. به همين جهت از مواضع منطقه اي و جهاني جمهوري اسلامي ايران حمايت بعمل مي آورند، و در پي تاسيس حكومت اسلامي مشابه جمهوري اسلامي در لبنان هستند. حسين موسوي رهبر جنبش امل اسلامي در اين باره مي گويد: «ما به جهان اعلام مي كنيم كه جمهوري اسلامي مادر ماست. دين

ما، ملكه ما، خون ما و شريان حيات ماست.» در مجموع مي توان گفت كه علت توفيق حزب الله دو چيز است: اولا، به مبارزه رنگ اسلامي زد، شعارهاي اسلامي برگزيد، جهاد عليه اشغالگران را اعلام نمود. ثانيا، بدون اتكا به كشورهاي ديگر، مبارزه خود را اداره كرد و آن را به انجام رسانيد. كه هر يك از اين دو علت توفيق نيز، برگرفته از انقلاب اسلامي ايران است. انقلاب اسلامي تلاشي براي زنده كردن خدا در محور حيات انسان و نيز، روشي براي زندگي فراتر از همه اختلافات ملي، قومي و مذهبي بود. به بيان ديگر، انقلاب اسلامي از انقلاباتي است كه حركت و آثارش در چارچوب مرزهاي يك كشور خلاصه نمي شود، بلكه ديدگاه فراملي دارد، از اين رو، بر روي ملت ها حساس است و تمايل به فراگير شدن دارد. بنابراين، بر جنبش هاي اسلامي سياسي معاصر تاثير گذاشته، و به آنان جرات و جسارت مبارزه داده است. و به آنان مي گويد اسلام به ملتي خاص تعلق ندارد و هدف آن، نجات محرومان و مستضعفان است. نتيجه آن كه، انقلاب اسلامي چراغ رستگاري و نجات را برافراشته است، البته اين كه مسلمانان، به ويژه جنبش هاي اسلامي بتوانند از نور اين چراغ به هدايت و سعادت نايل آيند. به عوامل متعددي بستگي دارد كه مهمترين آن، اراده و تلاش آن ها در چارچوب اسلام و با الگوگيري از انقلاب اسلامي است. * منبع : www1.farsnews.com ، دوشنبه 25 آذر 1387

تاثير انقلاب اسلامي ايران بر جنبش هاي سياسي معاصر - پاياني

تاثير انقلاب اسلامي ايران بر جنبش هاي سياسي معاصر - پاياني مرتضي شيرودي در بخش اول مقاله حاضر - كه در شماره

روز 17بهمن ماه به چاپ رسيد- بسترهاي تاثيرپذيري جنبش هاي اسلامي از انقلاب اسلامي ايران مورد بررسي قرار گرفت همچنين در تاثير پذيري جنبش هاي اسلامي از انقلاب اسلامي، بازتاب سياسي آن مورد تبيين قرار گرفت، اينك بخش دوم مقاله را با هم از نظر مي گذرانيم: نظام اسلامي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران شكل گرفت، به صورت بهترين الگو و مهم ترين خواسته سياسي مبارزان مسلمان درآمد. يكي از رهبران مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق در اين باره گفت: «ما در آن موقع مي گفتيم، اسلام در ايران پيروز شده است، و به زودي به دنبال آن در عراق نيز پيروز خواهد شد. بنابراين، بايد از آن درس بگيريم و آن را سرمشق خود قرار دهيم. به بيان ديگر، انقلاب اسلامي، حدود 1.5 ميليارد مسلمان را برانگيخته و آنان را براي تشكيل حكومت الله در كره زمين به حركت درآورد. اين رويكرد، در اساسنامه، گفتار و عمل سياسي جنبش هاي اسلامي سياسي معاصر به شكل هاي مختلفي مشاهده مي شود. علاقه جنبش گران مسلمان به ايجاد حكومت اسلامي به سه صورت زير ابراز شده است: الف: برخي از گروه هاي اسلامي در جهان تسنن به صورت آشكار هراسي از مخالفت با دولت هاي نامشروع ندارند، و به احاديثي كه اطاعت از حاكم اسلامي را در هر شرايط لازم دانسته، چندان توجهي نمي كنند، بلكه خواهان استقرار حكومت اسلامي و يا نظام مصطفي(ص) در كشورشان شده اند، و آن را برخي از گروه ها در اساسنامه (مانند مجلس اعلاي انقلاب عراق) و يا در اعلاميه هاي خود (مانند حزب الدعوه) و... مطرح

كرده اند. البته برخي از جنبش هاي اسلامي (مانند كشمير و افغانستان) دستيابي به استقلال سياسي را اولين هدف سياسي خود، قبل از تاسيس حكومت اسلامي قرار داده اند. ب: بعضي از گروه هاي اسلامي ديگر با طرح لزوم اجراي شريعت اسلامي (مانند نهضت جمعيت ارشاد اسلامي مصر) و يا با ترجمه كتاب حكومت اسلامي امام خميني(ره) (مانند اليسار الاسلامي مصر) و يا با تاكيد بر جمهوري اسلامي ايران به عنوان تنها راه حل (مانند جبهه نجات اسلامي الجزاير) و... علاقه مندي خود را براي برپا كردن يك حكومت اسلامي ابراز كرده اند. آيت الله محمدباقر صدر هم قبل از شروع جنگ تحميلي در تلاش بود، رژيم عراق را سرنگون و يك حكومت اسلامي به شيوه حكومت ايران يعني جمهوري اسلامي برپايه ولايت فقيه به وجود آورد. در قيام 1370 ش..1991م. شيعيان عراق، ميل به تاسيس حكومت اسلامي در راديو صداي انقلاب عراق به گوش مي رسيد. ج: برخي از حركت هاي ديگر اسلامي، خويش را از دايره تنگ ناسيوناليسم خارج كرده و خواهان برپايي يك نظام اسلامي برپايه امت واحد مسلمان از خليج فارس تا اقيانوس اطلس شده اند (مانند رابط الدعوه الاسلاميه در الجزاير) و يا اين كه براساس اصل ولايت فقيه و قبول آن، از رهبري انقلاب اسلامي ايران پيروي مي كنند. اين دسته از گروه ها، دو گونه اند. دسته اي كه از لحاظ عقيدتي و مذهبي خود را مقلد رهبري انقلاب اسلامي ايران مي دانند (مانند جنبش امل در لبنان)، و دسته اي كه هم از لحاظ سياسي و هم مذهبي از رهبري انقلاب اسلامي ايران تبعيت مي كنند (مانند

جنبش حزب الله لبنان). گروه ها و سازمان هاي اسلامي مذكور، براي نيل به يك نظام مبتني بر اسلام، شيوه و روش هاي مختلفي را در پيش گرفته اند. برخي تنها از طريق اقدام قهرآميز و مسلحانه (مانند حزب الله حجاز) و كودتا (مانند جنبش آزادي بخش بحرين) درصدد نابود كردن رژيم حاكم هستند. در نقطه مقابل، گروه هايي قرار دارند كه شرايط فعلي را براي دست زدن به اقدامات مسلحانه مساعد نمي دانند، و با توسل به شيوه هاي مسالمت آميز از قبيل شركت در انتخابات پارلماني در پي تغيير نظام موجود هستند (مانند حزب اسلام گراي رفاه). اما گروه هاي ديگر هم وجود دارند كه به هر دو روش پايبندند، جنبش حزب الله نمونه اي از اين گروه است كه در مصاف با اسرائيل و حكومت ماروني لبنان و به منظور استقرار حكومت اسلامي به دو روش متمايز و در عين حال مكمل هم يعني جنگ با اسرائيل و شركت در انتخابات مجلس روي آورده است. انقلاب اسلامي ايران در تولد و تحرك سياسي بسياري از جنبش هاي اسلامي سياسي نيز نقش داشته است. چنين تاثيري با مروري بر پرونده سياسي جنبش هاي اسلامي دهه هاي اخير به روشني ديده مي شود. برخي از گروه هاي اسلامي سياسي، تولد و موجوديت خود را مديون انقلاب اسلامي اند. اين گروه ها دو دسته اند، دسته اي كه از يك جنبش اسلامي غير فعال پيشين منشعب شده اند (مانند امل اسلامي از جنبش امل و جنبش جهاد اسلامي از اخوان المسلمين فلسطين، در واقع بلافاصله پس از پيروزي انقلاب اسلامي، نخستين مركز جهاد اسلامي فلسطين

در نوار غزه فعال شد). و دسته اي كه وابسته به جنبشي و گروهي نبوده اند، بلكه موجود و پديده اي جديدند (مانند نهضت اجراي فقه جعفري پاكستان) اگرچه دسته اخير بيش از دسته نخست، مدافع و متاثر از انقلاب اسلامي است، اما همه اين گروه ها در دفاع از انقلاب اسلامي ايران، پيروي از رهبري آن و نيز الگو قرار دادن آن اشتراك نظر دارند. بعضي ديگر از گروه ها و جنبش هاي سياسي اسلامي به تاثير از تجديد حيات اسلام كه از ثمرات انقلاب اسلامي ايران در قرن اخير است، از حالت ركود، رخوت و انفعال خارج شده اند، و با نيرو و سازماندهي جديدي به مبارزه نظامي و سياسي عليه حكومت و دولت هاي حاكم پرداخته اند. مثلاً حركت اسلامي در دانشگاه هاي النجاعع، بيرزيت، غزه، بيت المقدس و الخليل، به نحو چشمگيري پس از انقلاب اسلامي گسترش و توسعه يافت و يا فعاليت گروه جماعه المسلمين كه حضوري محدود در نوار غزه داشت، در پي انقلاب اسلامي ايران و نيز به دنبال احكام صادره از سوي دادگاه نظامي رامله عليه اعضاي آن، افزايش پيدا كرد. بخشي از اين گروه ها، تنها به افزايش حجم فعاليت هاي خود اقدام كرده اند و در روند مبارزه به شيوه هاي مسالمت آميز توجه دارند. بخشي ديگر بر شدت و حجم تلاش هاي ضددولتي خود افزوده اند، و با تكيه بر روش هاي مسلحانه درصدد نابودي رژيم هاي حاكم هستند. سازمان انقلاب اسلامي جزيره العرب از گروه نخست و جبهه اسلامي سوريه از گروه دوم محسوب مي شوند. انقلاب اسلامي ايران در تحرك سياسي آن

دسته از جنبش هاي به ظاهر اسلامي كه هيچ گونه و يا كمترين علقه اي به انقلاب اسلامي ندارند، هم به شكل ديگري مؤثر بوده است. اين گروه ها كه با تولد انقلاب اسلامي و به منظور مقابله با آن متولد و يا گسترش يافته اند، با كمك دولت ها و اشخاص مخالف انقلاب اسلامي و به ويژه با پشتيباني و با حمايت مالي دولت هايي چون دولت پادشاهي عربستان سعودي شكل گرفته اند. وهابيت در پاكستان، ساف در فلسطين اشغالي و سازمان پيكار اسلامي در عراق، نمونه هايي از اين گروه ها به شمار مي روند. به همين جهت، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، صف اسلام سازش كار (اسلام آمريكايي) از صف اسلام ناب محمدي(ص) كاملاً جدا شده است. از اين رو، كشورهاي عربي مسلمان براي جلوگيري از ظهور قيام مردمي متاثر از انقلاب اسلامي، تلاش زيادي را براي بهبود بخشيدن به وضع اقتصادي و تظاهر به اسلام آغاز كرده اند. ب. تاثير فرهنگي: امور فرهنگي از آن حيث مهم هستند كه پايه و اساس امور سياسي حركت هاي سياسي را فراهم مي آورند. به ديگر سخن، امور فرهنگي زمينه ساز امور سياسي اند. به اين دليل، رنگ و بوي سياسي به خود مي گيرند، و در مقوله سياسي، شايستگي مطرح شدن را مي يابند. از اين رو، در اين بخش، صرفاً چند مقوله فرهنگي بازگشت به ارزش هاي مبارزه اسلامي، پيروي شعائر و شعارهاي انقلابي ايران و... مطرح مي شود. البته ذكر اين چند مورد به معناي آن نيست كه ساير امور فرهنگي بي اهميت است. انقلاب اسلامي ايران ارزش هاي فرهنگي نويني

را در مبارزه سياسي جنبش هاي اسلامي مطرح كرد. يكي از اين ارزش ها، گرايش به جهاد است. جنبش هاي اسلامي پس از انقلاب اسلامي ايران، جهاد، شهادت و ايثار جان را به عنوان اصول اساسي پذيرفته اند. به بيان ديگر، اصولي چون جهاد، شهادت و فداكاري كه سمبل حركت هاي انقلابي شيعيان و شعار انقلاب اسلامي بود، به عنوان اصول اساسي مبارزه پذيرفته شد، و به آن، با ديده تكليف و فريضه ديني مي نگرد. سخن گوي جنبش جهاد اسلامي فلسطين در ديدار با امام(ره) و در خطاب به ايشان گفت: «با ظهور انقلاب شما، ملت مسلمان و بزرگ ما فهميد كه راهش، راه جهاد و مبارزه است.» شيخ اسعد تميمي يكي از رهبران فلسطيني در اين باره گفت: «تا زمان انقلاب ايران، اسلام از عرصه نبرد غايب بود، حتي در عرصه واژگان، مثلاً به جاي جهاد از كلماتي چون نضال و كفاح استفاده مي شد.» البته جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر، اين كلمات را به شكل هاي مختلفي چون (عمليات شهادت طلبانه (مثل فلسطين) و يا مبارزه مسلحانه و جنگ (مانند افغانستان) به كار گرفته اند. مردمي بودن كه يكي از ويژگي هاي انقلاب اسلامي ايران است، در جنبش هاي سياسي اسلامي راه يافته است. به عبارت ديگر، اين جنبش ها دريافته اند كه اسلام توانايي بسيج توده هاي مردم را دارد. بر اين اساس، آنها از اتكا به قشر روشنفكر به سوي اتكا به مردم گرايش يافته اند، و در نتيجه پايگاه مردمي خود را گسترش داده اند. مثلاً هسته اصلي مبارزه در فلسطين را روحانيون، دانشجويان، جوانان و نوجوانان تشكيل مي

دهند. به هر روي، پس از انقلاب اسلامي ايران، جنبش ها مبارزات خود را به صورت مردمي پي مي گيرند. به عقيده دكتر حسن الترابي رهبر جبهه اسلامي سودان، انقلاب اسلامي انديشه كار مردمي و استفاده از توده هاي مردم را به عنوان هديه اي گران بها، به تجارب دعوت اسلامي در جهان اسلام عطا كرد. گرايش به انديشه كار مردمي، جنبش هاي اسلامي را به سوي وحدت طلبي مذهبي و قومي سوق داد. به عنوان مثال، يكي از مواد بيانيه شش ماده اي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق، بر وحدت اسلامي تكيه دارد. در مجموع، اين امر، جنبش هاي اسلامي سياسي را از اختلاف و تفرقه دور ساخته و آنها را از تشكيلات قوي تر، امكانات وسيع تر، حمايت گسترده تر و پايداري بيشتر برخوردار ساخت. شكل ديگر تاثيرات انقلاب اسلامي ايران بر جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر، به تقليد شعارهاي انقلاب اسلامي از سوي جنبش گران مسلمان برمي گردد. مثلاً شعار مردم مسلمان معترض تركيه، قبل از كودتاي 1359 آن كشور، استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي بود. شهروندان كابل بر فراز بام منازل خود فرياد الله اكبر سر مي دادند، در پلاكاردهاي مسلمانان مصر شعار لاشرقيه و لاغربيه ديده شده است. مردم كشمير در راهپيمايي دويست هزار نفري 1369 شعار الله اكبر و خميني رهبر را مطرح كردند. جهاد اسلامي فلسطين بر آن است كه فلسطيني ها همان شعارهايي را سر مي دهند كه انقلاب اسلامي منادي آن بود. آن ها با فرياد بلند فرياد مي زنند، لااله الاالله، الله اكبر، پيروزي از آن اسلام است. در واقع، آن ها شعارهاي قوم گرايي

و الحادي را به يك سو انداختند، و شعارهاي انقلاب اسلامي را برگزيدند. در سال هاي 1369 تا 1379 در خيابان هاي كيپ تاون آفريقاي جنوبي شعار و نداي الله اكبر، بسيار شنيده شد. اين يادآور و مؤيد اين كلام رهبري انقلاب است كه فرياد الله اكبر مردم الجزاير بر پشت بام ها درس گرفته از ملت انقلابي ايران است. جنبش سياسي اسلامي معاصر به تاثير از انقلاب اسلامي ايران از مسجد سرچشمه مي گيرد و به مسجد و اماكن مقدسه ختم مي شود. حتي دانشجويان انقلابي، حركت هاي ضددولتي خود را از مسجد دانشگاه ها سامان مي دهند. بدين سان مساجد رونق تازه اي يافته اند، و مرتب بر ساخت مساجد تازه افزوده مي گردد. به عنوان مثال، تعداد مساجد ساخته شده در فلسطين طي سالهاي 1378 و 1379 سه برابر سال هاي قبل از آن بود. و نيز برنامه هاي مساجد افزايش يافته، گفت و گوي هاي سياسي در مساجد زياد شده گرايش به مسجد و نمازهاي جمعه و جماعت فزوني گرفته و مساجد بيش از گذشته به مركز مخالفت هاي ضددولتي تبديل گرديده است. هسته هاي اصلي مبارزه از درون مساجد و با فكر و انديشه اسلامي شروع و گسترش يافت و مبارزات به شكلي مردمي و همه جانبه درآمد. و به همين دليل، دومين مرحله انتفاضه كه در ماه هاي پاياني 1379 شكل گرفت، به انتفاضه الاقصي معروف است، قبل از آن نيز، به انتفاضه، انقلاب مساجد مي گفتند. شايد به اين علت، امام جماعت مسجد الاقصي معروف است، قبل از آن نيز، به انتفاضه، انقلاب مساجد مي گفتند. شايد به

اين علت، امام جماعت مسجدالاقصي مي گويد، مسجد به صورت منبع الهام، ثبات و پيوستگي مبارزان فلسطيني عليه اشغالگران درآمده است. از ديگر مظاهر انقلاب اسلامي ايران كه در پيروان جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر ديده مي شود، حجاب است. با پيروزي انقلاب اسلامي، گرايش به حجاب اسلامي در اقصي نقاط جهان اسلام فزوني گرفت. حتي در برخي از كشورهاي اسلامي چون لبنان و الجزاير، چادر كه سمبل حجاب ايراني است، مورد استفاده قرار گرفت. در تركيه، علي رغم مخالفت هاي دولتي، رعايت حجاب رو به گسترش است. زنان فلسطيني گرايش بيشتري به حجاب پيدا كرده اند، در كنار آن، گرايش به نماز بيشتر شده، انتشار مجلات و نشريات اسلامي افزايش يافته و مشروب فروشي ها و مراكز فساد و فحشاء مورد حمله زيادي قرار مي گيرند. حجاب اسلامي، حتي تا دل اروپا هم نفوذ كرده است، به گونه اي كه گرايش به حجاب در مدارس فرانسه و مخالفت مكرر دولت اين كشور با حجاب، پديده اي به نام جنگ روسري را پديد آورده است. يكي ديگر از آثار فرهنگي انقلاب اسلامي ايران بر حركت هاي اسلامي و سياسي معاصر، تظاهرات به سبك ايران است كه در برخي از كشورهاي اسلامي اتفاق افتاد. مثلامردم شهرهاي عراق، چون نجف و كربلادر تاييد انقلاب اسلامي ايران و به تاسي از آن، در روز 23 بهمن 1357، تظاهراتي شبيه به ايران برپا نمودند. در پي آن، تظاهراتي به شكل ايران در شهرهاي كاظمين، الثوره، بغداد و دياله به رهبري آيت الله محمدباقر صدر برقرار شد. حتي در آغاز انتفاضه جديد مردم عراق، يعني در 1370، آن ها همانند

تظاهرات كنندگان ايراني مخالف شاه در سال 1356 و 1357، شهر حلبچه را به خميني شهر نام گذاري كردند و كنترل شهرها را به دست گرفتند. شيعيان عربستان سعودي اندكي پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، در شهرهاي قطيف، صفرا، اباقيق، خنجي و شيهات دست به تظاهرات زدند. تظاهرات مشابهي در سال 1357 در شهرهاي قونيه، يوزكات و كوجائيلي تركيه صورت گرفت. اين روند، كم و بيش در سال هاي بعد نيز ادامه يافت. شعارنويسي به شيوه مبارزان انقلابي ايران مورد توجه جنبش گران مسلمان است. به عنوان مثال، مردم مصر در مخالفت با رژيم مبارك، شعارهاي لااله الاالله، محمد رسول الله(ص) و آيات قرآن را بر روي شيشه اتومبيل مي نويسند. در نجف، شعارهايي از قبيل بله به اسلام و نه به عفلق بر روي ديوارها نوشته مي شد. در انتفاضه 15 شعبان 1370 عراق، شعار النجدي يا ايران به چشم مي خورد. علاوه بر آن، اعلاميه ها، سخنراني ها و پوسترها به شكل مشابه آنچه در ايران اتفاق افتاد، در كشورهاي اسلامي چاپ و انتشار مي يابد. هنوز در منطقه شيعه نشين بيروت يعني ضاحيه، شعارهاي انقلاب اسلامي و تصاوير رهبري آن وجود دارد. بازتاب انقلاب اسلامي، بررسي يك نمونه: بهترين پاسخ به اين پرسش كه انقلاب اسلامي به چه ميزان بر جنبش هاي اسلامي معاصر تاثير گذاشته است؟ معرفي و توصيف مصاديق است. البته مصاديق معتقدند، اما برخي از آن ها داراي برجستگي بيشتري هستند. در اين مورد، لبنان و حزب الله برجسته ترين نمونه است. بين ايرانيان و لبناني ها، علقه هاي فراواني چون پيوندهاي تاريخي علما و مردم جبل عامل

با ايران دوران صفويه، فعاليت هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي روحاني بلندآوازه ايراني، امام موسي صدر به عنوان رهبر شيعيان لبنان، تشكيلات بر جاي مانده از او يعني جنبش امل، حضور شيعيان بسيار در لبنان، وجود دشمن مشترك (اسرائيل)، حمله اسرائيل به جنوب لبنان، كمك هاي انساندوستانه جمهوري اسلامي ايران محرومان لبناني، مهاجرت و سكونت دائم مقداري از اتباع لبنان در ايران و... وجود دارد. اين پيوندها باعث شده است كه انقلاب اسلامي ايران بيش از هر جا در لبنان موثر باشد. اين تاثير در زمينه هاي متعددي مشاهده مي شود. در زمينه فرهنگي، تعداد زيادي از تصاوير بزرگ امام خميني(ره) و مقام معظم رهبري در نقاط مختلف لبنان به چشم مي خورد. بر روي ديوارهاي آن عكس شهدايي ديده مي شود كه جان خود را در راه مبارزه عليه آمريكا و رژيم صهيونيستي (دشمن شماره يك ايران) از دست داده اند. مردان با ظواهر اسلامي در خيابان ها در رفت و آمد هستند. زنان ملبس به حجاب اسلامي اند و در اجتماعات عمومي، جايگاه زنان از مردان جداست. و مردم لبنان از ايران به عنوان يك دولت انقلابي و اسلامي حمايت مي كنند. در لبنان، حزب الله بيش از هر گروه سياسي اسلامي ديگر، تحت تاثير انقلاب اسلامي قرار دارد. علاوه بر زمينه هاي مشترك موجود بين ايران و لبنان، انگيزه هاي ديگري موجب چنين تاثير شگرف شده است. اين انگيزه ها را مي توان در پذيرش رهبري انقلاب اسلامي به عنوان رهبر ديني و سياسي از سوي حزب الله و كمك هاي تسليحاتي، مالي و ... ايران به حزب الله خلاصه كرد. هم

چنين حزب الله از لحاظ اقتصادي و اجتماعي با اعطاي كمك هاي تحصيلي به مستضعفان، توزيع داروي رايگان بين بيماران، تقسيم آب بين نيازمندان، ارائه خدمات درماني به محرومان، البته در پرتو حمايت ايران به شدت فعال است. در عين حال از لحاظ نظامي از اسلحه و جنگ جدا نيست. بلكه بر پايه اصل جهاد همواره آماده پاسخگويي به حمله احتمالي دشمن صهيونيستي است، و در اين باره، اعضاي حزب الله لبنان براساس شعار اسلامي امام خميني(ره) يعني اسرائيل بايد از بين برود، قسم ياد كرده اند كه جنگ با اسرائيل را تا آخرين لحظه ادامه دهند. در بعد فرهنگي حزب الله شعارهايي را از انقلاب اسلامي به عاريت گرفته و سمبل هاي انقلاب اسلامي را سمبل خود مي داند. پيروزي حزب الله در دو دهه از فعاليتش عليه اسرائيل در مقايسه با فعاليت 40 و 50 ساله ساف، نشان از سودمندي استفاده از شعارهاي اسلامي و جهاد مقدس عليه اشغالگران و عدم اتكاء به كشورهاي ديگر در مبارزه ضداسرائيلي دارد. حزب الله لبنان در بعد سياسي هم به شدت از انقلاب اسلامي ايران تاثير پذيرفته است، و برخلاف جنبش امل رهبري انقلاب ايران را در دو بعد سياسي و مذهبي و بر پايه اصل ولايت مطلقه فقيه پذيرفته اند. به همين جهت از مواضع منطقه اي و جهاني جمهوري اسلامي ايران حمايت بعمل مي آورند، و در پي تاسيس حكومت اسلامي مشابه جمهوري اسلامي در لبنان هستند. حسين موسوي رهبر جنبش امل اسلامي در اين باره مي گويد: «ما به جهان اعلام مي كنيم كه جمهوري اسلامي مادر ماست. دين ما، ملكه ما، خون

ما و شريان حيات ماست.» در مجموع مي توان گفت كه علت توفيق حزب الله دو چيز است: اولا، به مبارزه رنگ اسلامي زد، شعارهاي اسلامي برگزيد، جهاد عليه اشغالگران را اعلام نمود. ثانيا، بدون اتكا به كشورهاي ديگر، مبارزه خود را اداره كرد و آن را به انجام رسانيد. كه هر يك از اين دو علت توفيق نيز، برگرفته از انقلاب اسلامي ايران است. انقلاب اسلامي تلاشي براي زنده كردن خدا در محور حيات انسان و نيز، روشي براي زندگي فراتر از همه اختلافات ملي، قومي و مذهبي بود. به بيان ديگر، انقلاب اسلامي از انقلاباتي است كه حركت و آثارش در چارچوب مرزهاي يك كشور خلاصه نمي شود، بلكه ديدگاه فراملي دارد، از اين رو، بر روي ملت ها حساس است و تمايل به فراگير شدن دارد. بنابراين، بر جنبش هاي اسلامي سياسي معاصر تاثير گذاشته، و به آنان جرات و جسارت مبارزه داده است. و به آنان مي گويد اسلام به ملتي خاص تعلق ندارد و هدف آن، نجات محرومان و مستضعفان است. نتيجه آن كه، انقلاب اسلامي چراغ رستگاري و نجات را برافراشته است، البته اين كه مسلمانان، به ويژه جنبش هاي اسلامي بتوانند از نور اين چراغ به هدايت و سعادت نايل آيند. به عوامل متعددي بستگي دارد كه مهمترين آن، اراده و تلاش آن ها در چارچوب اسلام و با الگوگيري از انقلاب اسلامي است.

*منبع : www.alhiwaraldini.com، پنج شنبه 28 آذر 1387

تاثير انقلاب اسلامي ايران بر جنبش هاي سياسي معاصر - 1

تاثير انقلاب اسلامي ايران بر جنبش هاي سياسي معاصر - 1 مرتضي شيرودي

انقلاب اسلامي تلاشي براي زنده كردن خدا در محور حيات انسان و نيز،

روشي براي زندگي فراتر از همه اختلافات ملي، قومي و مذهبي بود. انقلاب اسلامي از انقلاباتي است كه حركت و آثارش در چارچوب مرزهاي يك كشور خلاصه نمي شود، بلكه ديدگاه فراملي دارد. چكيده بسياري از صاحب نظران و پژوهشگران، معتقدند كه انقلاب اسلامي ايران يكي از عوامل مهم و تاثيرگذار در پيشبرد روند بيداري و آگاهي مسلمانان و افزايش فعاليت هاي موثر اسلامي در جوامع مسلمانان بوده است. از اين رو، در مقاله حاضر به برخي از اين آثار مي پردازيم. در آغاز مقاله به وجوه مشتركي كه زمينه تاثيرگذاري متقابل انقلاب اسلامي و جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر را فراهم مي آورد، اشاره شده است. پس از آن، بازتاب انقلاب اسلامي در بعد سياسي و فرهنگي بر جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر مورد بررسي قرار مي گيرد، در پايان يك نمونه، از هزاران نمونه اي كه در اين باره وجود دارد، يعني حزب الله لبنان مورد استناد قرار مي گيرد. اقبال لاهوري در كتاب «فلسفه خودي» پيش بيني مي كند كه تهران در آينده قرارگاه مسلمانان خواهد شد. پس از انقلاب اسلامي نيز ايران به صورت ام القراي دارالسلام در آمد. حتي ايران مي تواند به علت موقعيت منحصر به فرد... و منابع عظيم و بي پايان انرژي، ابزار فرهنگي و اعتقادي نيرومند به مركز سامان دهي تمدن نوين اسلامي درآيد. زيرا، انقلاب اسلامي ايران، «در پيدايش، در كيفيت مبارزه و در انگيزه.. از ساير انقلابات جداست.» و مي تواند در پيامدها و دستاوردها نيز، متمايز و پيشروتر از ساير انقلابات باشد. اين ويژگي ها، ريشه در دين و باورهاي برخاسته از مذهب

دارد. اين انقلاب برآمده از مذهب هم، به احياي دين و تجديد حيات اسلام در ايران و جهان مدد رساند كه يكي از ابعاد آن، تولد و تداوم جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر در دو دهه اخير است. به اين دليل، چند سوال در اين باره وجود دارد، از جمله؛ 1-چرا انقلاب اسلامي ايران بر جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر تاثير گذاشت؟

2- انقلاب اسلامي ايران، چه تاثيراتي بر حركت هاي سياسي اسلامي معاصر گذاشت؟

3- ميزان تاثيرگذاري انقلاب اسلامي بر نهضت هاي سياسي اسلامي چقدر است؟ اين مقاله درصدد است، به اين سوالات سه گانه پاسخ گويد. *بسترهاي تاثيرپذيري جنبش هاي اسلامي از انقلاب اسلامي ايران در پاسخ به اين سوال كه چرا انقلاب اسلامي ايران بر جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر تاثير گذاشت؟ مي توان به موارد مشترك فراوان موجود بين انقلاب اسلامي ايران و جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر اشاره كرد. اين وجوه مشترك، تاثير متقابل انقلاب اسلامي معاصر را فراهم آورد. از اين زمينه ها كه از آن ها به عنوان عوامل همگرايي يا عناصر همسويي و همرنگي نيز مي توان ياد كرد، عبارتند از: 1-ايده واحد: انقلاب اسلامي ايران، گرچه يك انقلاب شيعي است، ولي همانند هر مسلمان و هر جنبش اسلامي ديگر، به وحدانيت (لااله الاالله) اعتقاد دارد، به رسالت پيامبر اكرم(ص) (اشهدان محمدرسول الله) معتقد است، كعبه را قبله آمال و آرزوهاي معنوي خود مي داند، قرآن را كلام خداوند سبحان و آن را منجي بشريت گمراه تلقي مي كند، و به دنياي پس از مرگ و قبل از آن، به صلح، برادري و برابري ايمان دارد. همان گونه كه

امام خميني(ره) فرمود: «در كلمه توحيد كه مشترك بين همه است، در مصالح اسلامي كه مشترك بين همه است، با هم توحيد كلمه كنيد.» البته ويژگي كاريزمايي امام خميني(ره) و مواضع ضداستعماري وي كه بيشتر مسلمانان جهان بر آن اتفاق نظر دارند، بر تاثير متقابل انقلاب اسلامي و جنبش هاي اسلامي افزود. 2-رقيب يكسان: انقلاب اسلامي و جنبش هاي اسلامي داراي دشمن مشتركند. اين دشمن مشترك كه همان استكبار جهاني به سركردگي آمريكا (شيطان بزرگ) و اسرائيل (غده سرطاني) است، همانند كفار قريش، مغولان وحشي، صليبيون مسيحي، استعمارگران اروپايي و صرب هاي نژادپرست و.... كيان اسلام را تهديد مي كند، در حالي كه انقلاب اسلامي با طرح شعار «نه شرقي و نه غربي» علم مبارزه عليه دشمن مشترك جهان اسلام را به دوش گرفته است. امام خميني(ره) در اين باره فرمود: «دشمن مشترك ما كه امروز اسرائيل و آمريكا و امثال اين هاست كه مي خواهند حيثيت ما را از بين ببرند، و ما را تحت ستم دوباره قرار بدهند، اين دشمن مشترك را دفع كنيد.» 3- آرمان مشترك: انقلاب اسلامي ايران و جنبش هاي اسلامي معاصر، خواهان برچيده شدن ظلم و فساد و اجراي قوانين اسلام و استقرار حكومت اسلامي در جامعه مسلمانان و به اهتزاز درآوردن پرچم لااله الاالله در سراسر جهان از طريق نفي قدرت ها و تكيه بر قدرت لايزال الهي و توده هاي مردم اند. به سخن امام خميني(ره)، در اين مورد توجه كنيد: «همه در ميدان باشند، با هم باشند، ما مي خواهيم حفظ اسلام را بكنيم، با كناره گيري نمي شود حفظ كرد، خيال نكنيد كه با كناره

گيري تكليف از شما سلب مي شود.» البته برخي از جنبش هاي سياسي اسلامي، تنها خواستار عمل به احكام اسلام در كشورهاي خود و برخي نيز در پي تشكيل يك حكومت مستقل، بدون تاكيد بر شكل اسلامي حكومت هستند. از اين رو، مي توان گفت، جنبش هاي اسلامي معاصر حيات خود را مديون انقلاب اسلامي اند. زيرا، انقلاب اسلامي به اسلام و مسلمانان حياتي تازه بخشيد، آن ها را از عزلت و حقارت نجات داد، بر ناتواني ماركسيسم، ليبراليسم و ناسيوناليسم در اداره و هدايت مسلمانان مهر تاييد زد، و اسلام را به عنوان تنها راه حل براي زندگي سياسي مسلمين مطرح ساخت. شيخ عبدالعزيز عوده، روحاني برجسته فلسطين گفته است: «انقلاب خميني(ره)، مهم ترين و جدي ترين تلاش در بيدارسازي اسلامي ... ملت هاي مسلمان بود.» بنابراين، موجوديت و هستي سياسي جنبش هاي سياسي اسلامي به انقلاب اسلامي وابسته است. اين امر زمينه هاي لازم براي تاثيرپذيري جنبش هاي اسلامي از انقلاب اسلامي را فراهم آورده است. 4- وحدت گرايي: تكيه و تاكيد انقلاب اسلامي و رهبري آن بر لزوم وحدت همه قشرها و همه مذهب هاي اسلامي در نيل به پيروزي در صحنه داخلي و خارجي، زمينه ديگر گرايش جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر به سوي انقلاب اسلامي است. چون، انقلاب اسلامي به تاسي از اسلام ناب محمدي(ص) هيچ تفاوتي بين مسلمانان سياه و سفيد، اروپايي و غير اروپايي قائل نيست، بر جنبه هاي اختلاف برانگيز در بين مسلمين پاي نمي فشارد، بلكه با ايجاد دارالتقريب فرق اسلامي، برپايي روز قدس، صدور فتواي امام خميني (ره) عليه سلمان رشدي و برگزاري هفته وحدت

و ... در جهت اتحاد مسلمانان گام برداشته است. به همين دليل، طيف گسترده اي از گروه هاي غير شيعي و حتي جنبش هاي آزادي بخش غير اسلامي، انقلاب اسلامي ايران را الگو و اسوه خود قرار داده اند. بنابراين، جاي شگفتي نيست كه مسلمان هاي سني فلسطيني به نام و ياد امام خميني(ره) به عمليات شهادت طلبانه دست مي زنند. مجيب الرحمان شامي، روزنامه نگار پاكستاني در اين باره مي گويد: «تاثير بزرگ ديگر امام اين است كه گرچه ايشان يك رهبر شيعه بودند.... با اين وجود مبلغ جدايي نبودند، فرياد او براي اسلام بود.» 5- مردم مداري: مردم گرايي انقلاب اسلامي، عاملي در گسترش انقلاب و پذيرش آن از سوي ملت هاي مسلمان بوده است. انقلاب 57 و رهبري آن، بر اين باور بودند كه بايد به ملت ها بها داد نه به دولت ها، به عنوان مثال، حج و اهميت ارزشي كه ايران اسلامي به آن مي داد، يكي از مقولاتي است كه نشان دهنده مردم گرايي انقلاب ايران است. زيرا، امام خميني(ره)، حج را از يك مراسم عبادي خارج كرد، آن هم از طريق زنده كردن برائت از مشركين كه آن نشاني از برائت از مشركين توسط پيامبر (ص) در صدر اسلام است. اگر چه تاوان مردمي كردن حج، كشتار حدود 400 زائر ايراني در حج 1366 بود، ولي سه سال بعد كه بار ديگر، پاي ايرانيان به مكه باز گرديد، فرياد برائت از مشركين حجاج همچنان باقي ماند، البته در مقياسي محدودتر. همه آنچه را كه بين ايران انقلابي و جهان اسلام وجود دارد، وجوه مشترك نيست. بلكه اختلاف ها

و دشواري هايي نيز در اين باره به چشم مي خورد. از جمله: الف. تشيع اماميه: نسبت شيعيان به كل مسلمانان جهان، ده درصد است. آن ها به جز ايران عراق و سوريه، حاكم بر قدرت سياسي نيستند، با اين كه در كشورهايي چون بحرين و لبنان، اكثريت با شيعيان است، نوعي معارضه تاريخي بين شيعه و سني وجود داشته و دارد. البته تضاد تسنن وهابي و نزديكي تسنن سوري با انقلاب اسلامي بيشتر است، وحتي تسنن متاثر از تصوف نيز، تضاد كمتري با شيعه دارد. سپاه صحابه در پاكستان، طالبان در افغانستان از مصاديق بارز مخالفين تشيع در جهان اسلام اند. به هر روي علي رغم وحدت خواهي و وحدت طلبي انقلاب ايران، تضاد اهل سنت با شيعه، به كلي از بين نرفته است. ب. عرب و فارس: تعارض بين عرب و عجم، از آغاز ورود اسلام به ايران پديد آمد. جريان شعوبيه نمونه اي از اين تعارض قومي است. عباسيان و امويان و نيز عثمانيان و صفويان، به نوعي ديگر اين معارضه را دامن زدند، جنگ عراق عليه ايران به عنوان جنگ قادسيه يا مهم ترين جنگ بين مسلمانان و ساسانيان و در واقع بين ايرانيان وعرب ها توجيه مي شد. به هر روي، آنان ايرانيان را مجوس مي دانستند، و بر اين اساس، اعراب را برابر با اسلام و ايرانيان را مخالف با آن مي ديدند. ج. صدور انقلاب اسلامي: برخي از شعارها و پيام هاي انقلاب اسلامي، مثل اين سخن امام (ره) «نهضت ما دارد توسعه پيدا مي كند و مي رود توي ملت ها ...» از سوي برخي به منزله

قصد ايران براي مداخله در ساير كشورها و براندازي نظام هاي سياسي آن ها تلقي شد. در حالي كه، يك سال بعد از سخن فوق، امام فرمود: «صدور با سرنيزه، صدور نيست. صدور آن وقتي است كه اسلام، حقايق اسلام، اخلاق اسلامي، اخلاق انساني، اين ها رشد پيدا كند» معظم له در جاي ديگر فرمود: «معناي صدور انقلاب ما، اين است كه همه ملت ها بيدار شوند، و همه دولت ها بيدار شوند، خودشان را از اين گرفتاري هايي كه دارند ... نجات بدهند.» در مجموع علي رغم همه دشواري هايي كه براي برقراري روابط ايران انقلابي و جهان اسلام و تاثيرپذيري متقابل آن دو وجود دارد،ولي وجوه مشترك آن دو بسيار بيشتر است. *تاثيرپذيري جنبش هاي اسلامي از انقلاب اسلامي در پاسخ به اين سوال كه انقلاب اسلامي ايران، چه تاثيراتي بر حركت هاي سياسي اسلامي معاصر گذاشت؟ به آثار متعدد و متنوع مي توان اشاره كرد. پرداختن به همه اين آثار، از حوصله اين مقاله خارج است. بنابراين، تنها به بخشي از اين بازتاب، در دو قسمت سياسي و فرهنگي اشاره مي كنيم: الف: انعكاس سياسي: در اين قسمت به پاره اي از بازتاب هاي سياسي سه مقوله «انتخاب اسلام به عنوان ايدئولوژي مبارزه» «تلاش براي دست يابي به حكومت اسلامي» و «نقش انقلاب اسلامي بر حيات سياسي جنبش هاي اسلامي» مي پردازيم. يكي از مهم ترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران، تجديد حيات اسلام در جهان است. حضرت آيت الله خامنه اي - مقام معظم رهبري - در اين باره فرمود: «علي رغم گذشت بيش از يكصدوپنجاه سال از برنامه ريزي مدرن و

همه جانبه عليه اسلام، امروز در سراسر دنيا يك حركت عظيم اسلامي به وجود آمده است كه به موجب آن اسلام در آفريقا، آسيا و حتي در قلب اروپا، حيات جديدي را بازيافته و مسلمانان به شخصيت و هويت واقعي خود پي برده اند.» به بيان ديگر، عمردوره اي كه اعتماد به نفس در ميان مسلمانان، به ويژه در قشر تحصيل كرده آن از بين رفته و شمار فراواني از آنان، خواهان هضم شدن در هويت جهاني بوده و گذشته خود را به فراموشي سپرده و اگر توجهي به گذشته مي كردند از باب تفنن و سرگرمي بود، به پايان رسيد، و انقلاب اسلامي آن اعتماد به نفسي را كه روزگاري پشتوانه تمدن بزرگ اسلامي بود، احيا و بارور كرد. اين تجديد حيات اسلام، آثار مختلفي را براي جنبش هاي اسلامي به ارمغان آورد. يكي از اين آثار، انتخاب اسلام به عنوان بهترين و كامل ترين شيوه مبارزه است. سخنگوي جهاد اسلامي فلسطين در ملاقات با امام خميني(ره) در اين باره گفت: «انتفاضه بارقه اي از نور و بازتابي از پيروزي هاي بزرگ انقلاب شماست، انقلابي كه بزرگ ترين تحول را در عصر ما بوجود آورد.» در حالي كه قبل از آن، اسلام در صحنه مبارزه عليه اسرائيل نقش چنداني نداشت. چنين رويكردي به معناي كنارگذاشتن انديشه هاي غير مذهبي به ويژه ناسيوناليسم، ليبراليسم و كمونيسم و دور ريختن انديشه جبري بودن سرنوشت انسان بود كه همگي در نجات ملل اسلامي از چنگال استبداد داخلي و خارجي ناتوان بودند. به عقيده شيخ عبدالله شامي، يكي از رهبران مبارز فلسطيني «پس از انقلاب اسلامي ايران، مردم

فلسطين دريافتند كه براي آزادي، به قرآن و تفنگ نياز دارند.» اين در حالي است كه براي چند دهه حركت هاي انقلابي، اغلب در اختيار گروه هاي ماركسيستي بود. به هر روي، انقلاب اسلامي، تأكيدي بر بعد سياسي اسلام بود، و از آن پس، در برخي از كشورها، سازمان هاي مخفي شكل گرفت و مبارزه مسلحانه بر پايه اسلام، سامان دهي شد. روي آوردن به مبارزه براساس اسلام، تنها نتيجه تجديد حيات اسلام كه آن را برخي اصول گرايي يا بنيادگرايي اسلامي مي نامند، نيست. بلكه در گرايش جديد «اسلام تنها راه حل» برداشت نوين و تازه اي از اسلام صورت گرفت كه در آن مسلمين به ايستادگي، مقاومت و پافشاري براي نيل به حقوق خويش تشويق شده اند. روزگاري اين كار، از سوي حسن البناء و سيدقطب در جنبش اخوان المسلمين انجام مي شد، ولي انقلاب اسلامي، اسلام انقلابي را به صورت جدي تر درآورد و مطرح ساخت. البته اين ستيزه جويي انقلابي، تنها به معناي روي آوردن به اسلحه نخواهد بود، چون در آن شيوه هاي مسالمت آميز، مشابه آنچه حزب اسلام گراي رفاه در تركيه برگزيد، نيز ديده مي شود.

* منبع : www.alhiwaraldini.com ، پنج شنبه 28 آذر 1387

انقلاب اسلامي ايران و بازتاب آن در نيجريه

انقلاب اسلامي ايران و بازتاب آن در نيجريه احمد فريدوني *مقدمه انقلاب اسلامي ايران بدون ترديد يكي از بزرگترين انقلاب ها و حوادث جهان در قرن بيستم بشمار مي آيد و به تعبير امام خميني (ره) ” معجزه قرن ” است كه انعكاس زيادي در وراي مرزهاي ايران داشت و در بيداري ، اميد و اعتماد به نفس مسلمانان بدون توجه به مليت يا

تمايلات سياسي ملتها ، نقش بسزايي ايفا كرد . پيروزي انقلاب اسلامي در حكم پيروزي اسلام بود و توانايي اسلام براي رهبري مردم سركوب شده به منظور مقابله با رژيمهاي فاسد و تحت سلطه خارجي را آشكار نمود و به عنوان نقطه عطف احياي تفكر اسلامي و تحقق عيني آن بشمار مي رود كه به مسلمانان اميد و تحرك بخشيد و ضمن ايجاد تحول عميق فكري و فرهنگي ، اسلام را دوباره زنده كرد . احمد بن بلا – نخستين رئيس جمهوري الجزاير و مبارز بزرگ در راه آزادي كشورش از استعمار فرانسه – انقلاب اسلامي ايران را چنين توصيف كرده بود : انقلاب ايران معجزه قرن است . انقلاب ايران را به هيچ يك از انقلاب هاي جهان نمي توان شبيه دانست ، انقلاب هاي بسياري طي سال هاي اخير در جهان روي داده است ليكن در اكثر آنها به تغيير رژيم بسنده شده است ، بدون آنكه اعماق فكري انسان را دگرگون سازد . انقلاب اسلامي ايران ، روحيه انسان را از بن دگرگون كرد . انقلاب اسلامي ايران ، حيثيت اسلام را به او بازگرداند … امروز آواي نهضت امام خميني در دورافتاده ترين نقاط جهان به گوش مي رسد . در دور افتاده ترين قبايل صحاري آفريقا سخن از روحي تازه است كه انقلاب ايران در قرن بيستم به اسلام داده است .? با توجه به اكثريت مسلمان جمعيت نيجريه و جواني جمعيت آن ، اين كشور از كشورهايي است كه ظرفيت احياي اسلام و اثرپذيري از انقلاب اسلامي را داشته است.در مقاله حاضر تلاش ميگردد پس از معرفي اجمالي نيجريه، به تاثير انقلاب اسلامي ايران بر اين كشور

مورد بررسي قرار گيرد. *نگاهي اجمالي به كشور نيجريه جمهوري فدرال نيجريه با مساحتي به وسعت ?????? كيلومترمربع در ساحل غربي قاره آفريقا واقع شده است . اين كشور از شمال با كشور نيجر ، از غرب با بنين ، از غرب با كامرون و از شرق با چاد هم مرز مي باشد ، و از نظر وسعت چهارمين كشور قاره آفريقا است . اين كشور فلات پهناوري است در آفريقاي غربي كه توسط دو رودخانه نيجر و بنوئه به سه بخش شمالي ، شرقي و غربي تقسيم مي شود . نيجريه با در اختيار داشتن سه عامل قدرت نظامي ، ثروت و جمعيت در قاره آفريقا ، بويژه در منطقه غرب آفريقا ، از ويژگي خاصي برخوردار مي باشد و به ” غول آفريقا ” مشهور مي باشد . موضع گيري اين كشور در خصوص مسايل قاره آفريقا در نزد كشورهاي اين قاره از اهميت بسزايي برخوردار مي باشد و در موضع گيري بسياري از آنها مؤثر است . نيجريه بعنوان پرجمعيت ترين كشور قاره آفريقا و سومين كشور پر جمعيت اسلامي طبق آخرين آمار ( ???? ميلادي ) ???/???/??? نفر جمعيت دارد . از كل جمعيت نيجريه ?/?? درصد زير ?? سال ، ?/?? درصد بين ??-?? سال و ?/? درصد بالاي ?? سال است ، كه اين نشان از جواني جمعيت آن دارد . در نيجريه بيش از ??? تيره نژادي سياه پوست وجود دارد كه مهم ترين آنها عبارتند از : هوسا ( هائوسا ) و فولاني ?? درصد ، كه بيشترين شمار مسلمانان مربوط به اين تيره هاست ، يورو با ?? درصد ، ايگبو ( ايبو ) ?? درصد ، ايجاو

?? درصد و … در اين كشور اديان اسلام و مسيحيت مهمترين آنها مي باشند . ?? درصد از مردم اين كشور مسلمان و غالبا اهل سنت و پيرو فقه مالكي هستند. ?? درصد مسيحي و ?? درصد مذاهب بومي مي باشند . ? البته در قانون اساسي نيجريه ، هيچ ديني بر دين ديگر تفوق ندارد . زبان رسمي مردم اين كشور انگليسي است و از زبانهاي متداول كه در اكثر نقاط كشور مردم به آنها تكلم مي كنند مي توان هوسا ( هائوسا ) ، يوروبا، ايگبولايبو و فولاني نام برد . اسلام در قرن هشتم ميلادي از سوي بازرگان و معلمان عرب مسلمان كه به ” وانگارا وا ”( Wangara Wa ) شهرت يافته بودند و از طريق ليبي و سودان در شمال آفريقا وارد اين كشور شدند ، سپس اصلاح طلبي به نام ” عثمان دان فوديو دام براي مدت يك قرن “نظام اسلامي سوكوتو” را در اين كشور برقرار كرد . با ورود استعمار و دين مسيحيت ، رفته رفته در سال ???? . م حكومت مسلمانان رو به افول نهاد . نيجريه ?? ايالت دارد و پايتخت آن شهر ” ابوجا ” است . از قرن ??ميلادي استعمارگران اروپايي ( پرتغال ، انگلستان ) وارد اين كشور شدند . در سال ???? انگلستان كنترل كامل نيجريه را بدست گرفت تا اينكه در اول اكتبر ???? ، اين كشور به استقلال رسيد .? *فرقه هاي اسلامي در نيجريه ?) فرقه مهدويه : اين جنبش در قرن نوزدهم تأثيري عميق بر شمال نيجريه گذاشت و ” عثمان دان فوديو ” شخصيت با نفوذ نيجريه و محبوب

مسلمانان هوسا زبان اين كشور معتقد به امام مهدي بود و آن را پي افكند . ? ?) طريقت اهل بيت ( جماعت امام الكاظم ) :جماعت امام الكاظم در نيجريه كه خود را طريقت اهل البيت مي نامند ، كمتر از بيست سال قدمت دارد . لاگوس محل تأسيس اين جماعت بود كه از لحاظ سنتي و اجتماعي سؤال برانگيز است، زيرا شمال بطور سنتي محل پديد آمدن گروهها و جمعيتهاي مذهبي بوده است . ?) طريقه تيجانيه: احمد ابن مختار ابن سليم تيجاني معروف به شيخ احمد تيجاني ، اين فرقه را در سال ???ه_ . ق و در صحراي جنوبي الجزاير بوجود آورد . وي تعاليمش را بر اساس بخشي از فقه مالكي پايه گذاري نمود كه مردم و علما را به سير و سلوك عرفاني در كنار رعايت احكام فقه و شريعت دعوت مي كند . طريقه تيجانيه معروفترين مسلك صوفيه در نيجريه است كه مريدان و پيروان متشكلي در سراسر نيجريه دارد . ?) طريقه قادريه: اين فرقه از مشهورترين طرق صوفيه است كه گسترش جهاني دارد و منسوب به ” شيخ ثموت اعظم و قطب الاقطاب شيخ عبدالقادر گيلاني ” است . از لحاظ جغرافيايي اين طريقت در شمال نيجريه پيرواني دارد كه گستره آن به پنج ميليون نفر مي رسد . شيخ و قطب كنوني اين طريقت ” شيخ محمد ناصر كبارا ” مترجم و مفسر قرآن به زبان هوسا است. پيروان وي نيز با برگزاري مجالس قرآن و دعاي جمعي در مساجد شناخته مي شوند . شيخ محمد كبارا به دليل ترس از حكومت وقت ، از موضعگيريهاي سياسي پرهيز مي كند و

با عربستان و عراق نيز رابطه داشته و بيشتر به فكر حفظ موقعيت خويش است. در عين حال اين فرقه نسبت به جمهوري اسلامي ايران نظر خصمانه اي ندارد . ?) فرقه احمديه (قاديانيه) : استعمار انگليس در دوران تسلط اش بر جهان اسلام با مخالفت و خيزش اسلامي و اعتراض عمومي روبرو بوده است . شكست هاي پي در پي لشكر انگليس ، مقاومت مهدي سومالي و كند شدن استقرار انگليس در شاخ آفريقا به اعتراض مردمي به رهبري علماي استعمار نمونه هاي بارزي از مقاومت مردمي در برابر تسلط انگليسي ها است . استعمار انگليس راز موفقيت اين مقاومتها و خيزش را در وحدت مسلمانان و قدرت علما مي دانست به بازي خطرناكي دست زد و فرقه هاي ساختگي مذهبي ايجاد كرد . از جمله اين فرقه ها ، فرقه منتسب به ميرزا غلام احمد قادياني موسوم به قاديانيه يا احمديه مي باشد كه عصاره تعاليمش مخالفت با جهاد اسلامي است . اكنون اعضاي اين گروه صاحب نفوذ و جايگاه در جامعه نيجريه هستند و از سياست دين زدايي دولت نيجريه حمايت مي كنند . موضع اين گروه نسبت به انقلاب اسلامي خصمانه است و با توجه به امكانات مالي كه از طرف انگلستان در اختيارشان گذاشته مي شود مدارس و مساجد فراواني را در دست دارند . ? بطور كلي ، دين اسلام در چند مرحله در نيجريه انتشار يافته است و در تمام مراحل طريقت هاي صوفيه نقش ارزنده اي در ترويج تعاليم اسلام در اين كشور و غرب آفريقا داشتند . طريقت هاي صوفيه ، بويژه تيجانيه و قادريه كه حضور غالب در اين سامان دارند ، توجه و احترام خاصي براي اهل بيت

و سيرت و سنتهاي آنان قائل هستند و از آغاز تاريخ اسلام فرزندان امامان معصوم جايگاه ممتازي در اين مناطق داشتند و آنان را ” شرفا ” مي گفتند. اين نوع فضاي مذهبي زمينه هاي مساعد براي رشد افكار و تعاليم اهل بيت و مذهب حقه شيعه را فراهم مي كند . همچنين ، كثرت گرايي مذهبي نيجريه ، بعدي منطقه اي دارد ؛ گرچه كثرت گرايي كامل و منظمي نيست . اكثريت قريب به اتفاق جمعيت در ايالت هاي شمالي ( كه بيشتر يك منطقه واحد بود ) مسلمانند و حال آنكه مسيحيت در بخش هاي جنوبي و شرقي نيجريه ريشه هاي عميقي دارد . با اين حال ، اقليت هاي مسيحي نسبتا اندك اما مهمي در شمال نيجريه بويژه در اطراف استان جنوبي زاريا ( ايالت كادونا) و ايالت هاي پليتو و گنگولا زندگي مي كنند . همچنين جوامع مسلمان مهمي در منطقه غربي پيشين هستند كه طبق برخي برآوردها تقريبا نيمي از كل جمعيت آن بخش از نيجريه را تشكيل مي دهند . بنابراين ، بدليل اكثريت داشتن مسلمانان در نيجريه و جايگاه و موقعيت امروزي آن به مثابه يك ملت ، بازتاب انقلاب اسلامي ايران بر آن كشور شايان توجه است . *انقلاب اسلامي و تجديد حيات اسلامي در نيجريه پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل حكومتي در ايران با نام اسلام و دعوت جهاني رهبر آن، امام خميني(ره)، به اتحاد مسلمانان و همه مظلومان جهان در برابر ظلم و ستم و استبداد و بي عدالتي غرب بي ترديد در بيداري ، اميد و اعتماد به نفس مسلمانان بدون توجه به مليت يا تمايلات سياسي ملتها نقش بسزايي ايفا كرده است . يكي از مصاديق بارز پذيرش

پيام انقلاب اسلامي و گسترش آن علي رغم بعد مسافت ، مسلمانان نيجريه مي باشند ، كه با وجود جو رواني خاص و فشار حكومتهاي نظامي متعدد ، بارها وفاداري خود را به انقلاب اسلامي و بنيانگذار آن امام خميني (ره) ابراز داشته اند . اين گرايش و وفاداري به ارزشهاي اسلام ناب ، به حدي بوده است كه كنفرانس ها و سمينارهاي متعددي در سالهاي اخير براي بررسي ” نقش جديد اسلام در آفريقا ” ، و ” دلايل تغيير نقش علما ” و ” علل ظهور پديده بنيادگرايي اسلامي – به تعبير غربي ها ” برگزار گرديده است . رهبري آيت الله خميني و فكر انقلاب اسلامي در جامعه اسلامي نيجريه و به ويژه در ميان مسلمانان محروم شمال احساسات و واكنش هايي را برانگيخت . نسخه بنيادگرايي اسلامي طراحي و عملي شده در ايران را رهبران محلي احياگرايي اسلام در جهت پوشش بخشيدن به مبارزه عليه فساد فزاينده و مادي گرايي بيش از حد تشكيلات سياسي نيجريه ماهرانه به كار گرفتند . در دولتي شكننده و متزلزل با دستگاه امنيتي بيش از حد به كار گرفته شده ، حمله مداوم به ماهيت غيرمذهبي رژيم و فشارهاي فزاينده براي گسترش شريعت در سراسر كشور ، مشكلاتي جدي براي سياستگذاران در نيجريه به وجود مي آورد . ? در همين راستا ، تأسيس ” مجمع علماي نيجريه ” در سال ???? – و بعد از جريان شريعت – نتايج پرباري را بر جاي گذاشته است . دكتر عمربيلو ، دبير كل اين مجمع ، اهداف تأسيس آن و موفقيتهاي بدست آمده را چنين برمي شمارد : ?- ايجاد وحدت كلمه در ميان مسلمانان نيجريه

؛ ?- ايجاد آگاهي و ارتقاء رشد فرهنگي مسلمانان و يادآوري حقوق اسلامي و شرعي آنها ؛ ?- اعاده حقوقي كه در طول سالها سلطه استعمار از مسلمانان گرفته شده است ؛ ?- تأسيس و توسعه مدارس در سطح ايالتها و نيز فدرال ؛ ?- تعليم اجباري معارف اسلامي در كليه مراكز آموزشي ( ابتدايي تا دانشگاه ) ؛ ?- مساعدت و همكاري با كليه گروهها و سازمانهاي اسلامي به منظور تحقق اهدا و متعالي اسلام . بنا بر اظهارات دكتر عمر بيلو اين مجمع تاكنون بسيار موفق بوده است و در رشد آگاهي هاي سياسي و اجتماعي علما و عامه مردم ، نقش بسزايي داشته است . مبارزه با عقيده انحرافي ” سكولاريسم ” و ” جدايي دين از سياست ” نيز در رأس فعاليتهاي مجمع فوق قرار داشته است كه خود نيز به انگيزه اي براي متهم كردن آن به ” اجتماعي سياسي ” تبديل شده است. ? از جنبه هاي ديگر تجديد حيات اسلامي ، تغيير در پوشش زنان و بازگشت آنها به حجاب و وقار اسلامي بود كه براي سالها در دبيرستانها و دانشگاهها از آن منع شده بودند . اين رجعت محصول فعاليتهاي همه جانبه اي است كه مسلمانان شمال در طول سالها مقاومت ، انجام دادند تا موفق شدند رؤساي ايالتهاي مسلمان نشين را قانع كنند كه دختران مسلمان بايد اجازه چنين پوششي را داشته باشند . لباسي كه قبلا در مدارس اجباري شده و از دوران استعمار هم به ارث رسيده بود ، هميشه بعنوان مانعي اساسي در فرستادن اين قشر به مدارس به شمار مي آمد . همچنين ، تأثير پيام روح بخش انقلاب

اسلامي در ميان بت پرستان و معتقدين به مذاهب بومي كه از مصاديق واقعي استضعاف فرهنگي و فكري هستند ، پديده اي ديگر بود كه حيرت همگان را برانگيخت . نمازهاي جمعه مسلمانان و ساير مراسم و اعياد اسلامي ، در اين سالها شاهد ايمان آوردن گروه گروه اين مردم است كه از دنياي تاريكي و جهل به هدايت و نور اسلام رهنمون مي شوند . دانشگاهها و محافل علمي و پژوهشي نيجريه نيز شاهد رجعت دوباره تحصيل كردگان مسلمان به ارزش هاي اسلام اصيل بوده است . بر اساس مقاله اي از روزنامه كرسنت اينترنشنال در سال ???? كه حاوي گزارشي از تجديد حيات احكام و روحيه اسلامي در بين اقشار دانشگاهي نيجريه است ، مي توان مدعي شد كه تحولات و نمودهاي احيا اسلام و تحكيم آن در جامعه دانشگاهي نيجريه كه بعدها به توده هاي وسيع مردم در روستاها و شهرها در اين كشور انجاميد ، متأثر از انقلاب اسلامي ايران است . از جمله اين محافل ، در انجمن دانشجويان مسلمان (MSS ) است؛ اين انجمن در سال ???? تأسيس گرديده است و در كل كشور داراي تشكيلاتي مي باشد . انجمن دانشجويان مسلمان و گروه شيعه اكنون از جمله گروههاي فعال اسلامي در نيجريه محسوب مي شوند و ميليونها عضو در ميان دانشجويان مسلمان كشور دارند . انجمن دانشجويان مسلمان مايل است كه حكومت اسلامي در نيجريه ، حكومت اسلامي ايران را الگوي خود قرار دهد . حكومتي كه رهبرانش بسيار نزديك به رهبران ايران باشند و دستورالعملهايي مطابق رهبران ايراني در خصوص حكومت لائيك و غير ديني نيجريه صادر نمايند و در درگيري هايي كه اخيرا ميان مسيحيان و مسلمانان

در چند دانشگاه اين كشور بوقوع پيوست ، پيش قدم باشند . آموزش قرآن ، معارف و سياست اسلامي ، انجام فعاليت هاي اجتماعي و برگزاري جشن ها و مراسم مذهبي و انتشار مجلات ، اهم فعاليت هاي اين انجمن را تشكيل مي دهند . همچنين ، بيش از ????? مسجد در دبيرستان ها ، دانشكده ها و دانشگاههاي نيجريه وجود دارد كه تحت كنترل انجمن مذكور بوده و شيعيان نيجريه توجه ويژه اي به آن دارند و اغلب برنامه ها و مراسم خود را در آنها اجرا مي كنند .? با پيروزي انقلاب اسلامي ايران ، گروههاي بسياري به اين نتيجه رسيدند كه تنها يك انقلاب همه جانبه اسلامي ، گره گشاي مشكلات كشور مي باشد . در همين راستا ، در هتل كنفرانس كنگو ، يكي از مراكزي كه توسط دانشگاه ” احمدو بلو” ( Ahmadu Bello ) در زاريا اداره مي شد ، مدتها دانشجويان مسلمان در زاريا خواستار قطع فروش نوشيدني هاي الكلي در اين مركز شده بودند كه در نهايت به بار مذكور حمله برده و آنجا را ويران كردند و بر اثر اين درگيري ?? دانشجو دستگير شدند و ديگر دانشجويان دخيل در تظاهرات در نواحي مختلف شهر پراكنده شدند و به نوشتن شعارهاي انقلابي پرداختند .? جوانان مسلمان نيجريه به قرآن و اسلام عشق مي ورزند ولي آن قدر بهاي يك جلد قرآن را در اين كشور بالا برده اند كه آنها قادر نيستند نسبت به تهيه آن اقدام كنند و ناگزيرند قرآن را رونويسي نمايند . گروهي به نام ” مايتاسيتا ” كه خود را يك جريان اسلامي معرفي مي كنند همچون منافقين ايران هر از چندگاهي در كوچه و خيابان به

مردم حمله كرده و به قتل و غارت مي پردازند تا افراد را نسبت به مسلمانان بدبين كنند . تأثير امام در نيجريه بسيار زياد است . جوانان در نيجريه هم براي عبادت و هم در امور سياسي كه غيرمسلمانان آن را از اسلام جدا كرده اند ، ولي امام (ره) انديشه وحدت دين و سياست را مطرح كرد ، اهميت ويژه اي قائل هستند . حركت هاي روشنگرانه اي كه بعد از انقلاب اسلامي ايران در نيجريه صورت گرفت هرچند حائز اهميت هستند ولي به لحاظ عدم اتحاد و نزديكي آراء علما و رهبران مذهبي جامعه تاكنون محدود بوده اند . به هر حال آنچه بيش از همه مهم است اين است كه مسلمانان نيجريه تقريبا اين حركت را درك كرده و در اين راستا در حد توان خود – هر چند به صورت رقابت با مسيحيان – به اقداماتي مبادرت ورزيدند كه مي توان به مسئله اسلامي كردن معارف ، كه در چند سال اخير در بخش مطالعات دانشگاه عثمان دان فوديو آغاز شد يا برگزاري ” كنفرانس بين المللي در آفريقا ” در نوامبر ???? ، كه به تأسيس سازمان اسلامي در آفريقا انجاميد ، اشاره نمود .?? قبل از انقلاب اسلامي ايران مردم و بويژه مسلمانان نمي توانستند تظاهرات كنند ولي پس از انقلاب ، ملت به برپايي تظاهرات عليه حكومت هاي ظالم و تصميماتي كه خلاف اسلام صادر مي شود ، اشتياق فراوان نشان داده اند . يكي از ويژگي هاي عمده انقلاب اسلامي اين است كه ، اعتماد مسلمانان به دينشان را بازگرداند ؛ همچنين مسلمانان را از هر گروه و فرقه با يكديگر متحد ساخت و آنها را با يكديگر آشنا

كرد . مثلا قبل از انقلاب برخي از مسلمانان نمي دانستند كه فلسطين نيز وجود دارد ، ولي بعد از انقلاب به اين مهم پي بردند و مطلع شدند كه مسلمانان در قاره آسيا هم مظلوم هستند . در حقيقت ، انقلاب اسلامي ايران سبب بيداري ملت هاي مسلمان در اقصي نقاط دنيا گرديد . همچنين تظاهرات مسلمانان نيجريه به منظور برقراري قانون شريعت اسلامي را مي توان متأثر از انقلاب اسلامي ايران دانست . كشوري كه ساليان سال دستخوش كودتاهاي نظامي متعدد و روي كار آمدن ژنرال هاي ديكتاتوري بوده است كه مجال ابراز عقيده به مردم خود را نمي دادند و با توجه به اكثريت مسلمان ، حكومت خود را حكومتي لائيك مي دانستند ، سرانجام وادار شدند در مقابل خواست اكثريت مسلمانان كشور – برپايي قوانين اسلامي در ايالات مسلمان نشين – سر تعظيم فرود آورند . در مقابل تأثيرات انقلاب اسلامي در احياي اسلام ، كشورهاي غربي نيز وارد عمل شد و آفريقايي كردن مسيحيت و بومي سازي آن را مورد نظر قرار دادند . مسيحيت همواره با ارائه خدمات گوناگون درصدد جلب مسلمانان كشورهاي قاره آفريقا از جمله نيجريه بوده است . هدف از تبليغات مسيحي ، توسعه نفوذ كليسا در اين كشور با نشر مسيحيت و دور كردن مردم از اسلام مي باشد ، همين امر سبب گرديده است كه در هيچ دوره و زماني ميان مسلمانان و مسيحيان در نيجريه سازگاري پايداري وجود نداشته باشد . به هر حال ، درگيري هاي متعددي ميان مسيحيان و مسلمانان در خصوص مسائل و موضوعات متعدد از جمله اجراي قانون شريعت اسلامي طي ساليان اخير رخ داده است و به يك

تشنج منجر شده است . بطوريكه در اوايل ???? و در مي و اكتبر ???? شورشيان ضد مسيحي در بخش هاي شمالي نيجريه شورش كردند كه در نهايت بيش از سه هزار نفر در درگيري هاي بين مسلمانان و مسيحيان در اين سالها كشته شدند . سلسله درگيري هاي منظمي نيز در مي ???? ميان مسيحيان و مسلمانان هوسا و فولاني بيش از يك هزار تلفات بر جاي گذاشت .?? در يك بررسي گذرا ، عملا مشخص مي شود كه احياگري اسلامي در ايران با همه فرقه گرايي و شور و شوق مذهبي آن تأثير مستقيمي بر قيام هاي ميتاتسين و نهادها و مظاهر آن داشت . به نظر مي رسد چندين عامل بر اين رابطه دلالت دارد؛ نخست ، شور ش هاي ميتاتسين و حركت احياگرانه اسلامي كه به صورت مطالبه فزاينده شريعت در نيجريه ظاهر شد ، درست همان گونه رخ كه روند برقراري جمهوري اسلامي در ايران به اوج خود رسيد . دوم ، عامل شهادت در ميان پيروان ميتاتسين و هواداران آيت الله خميني مشترك بود . در هر دو جنبش ، توده هاي جوان به فرمان رهبران مورد احترام خود به نبردي خطرناك و پرمخاطره براي دفاع از اسلام دست زدند و بسياري در اين مبارزه كشته شدند . براي مثال ، مي توان شورش هاي ميتاتسين در ناحيه يان آواكي واقع در كانو در دسامبر ???? را بررسي كرد . در رودر روي مستقيم ميان هواخواهان ميتاتسين و زره پوش هاي ارتش كه براي سركوب آنان به حركت در آمده بود ، طرفداران ميتاتسين « فقط از اين رو از خانه هايشان بيرون آمدند و ايستادگي كردند تا بر سر ايمان خود در برابر آتش

مسلسلها جان ببازند » . برخي از كساني كه شاهد اين فداكاري و ايثار بودند ، گفتند كه ياوران ميتاتسين كاملا از جان خود دست شسته بودند . ?? توضيح واقعي مي تواند اعتقاد راسخي باشد كه اين گروه و پيروان بنيادگراي امام خميني (ره) در آن مشترك بوده اند ، مبني بر اينكه كساني كه جان خود را طبق فرمان رهبران خود در راه پيرايش اسلام از دست مي دهند ، يكسره به بهشت مي روند . سوم ، مواضع ضد امپرياليستي و ضد صهيونيستي انقلابيون ايران براي احياگران اسلامي در نيجريه ، جايي كه در آن سوابق و زمينه هايي تاريخي براي چنين احساساتي وجود داشت ، شديدا جذابيت يافت . به گفته پيتر كلارك ، ورود نيروهاي استعماري در آفريقاي غربي براي مهدويون تجلي نشانه هاي آخر زمان بود و نهادهاي استعماري غربي به چشم دجال نگريسته مي شدند . آنان از پذيرش پيماني كه حاكمان مسلمان با مقامات استعماري منعقد مي كردند ، سرباز مي زدند ». حتي پس از شكست از مقامات استعماري بريتانيا ، رهبران مهدويت همچون مي احمدو ( امير ميسائو ) و مي وورنو ( فرزند سلطان اتاهيرو ) ، با الگوي هجرت از نيجريه به سودان رفتند تا از قبول حاكميت مسيحيان كه آن را كفر و سرنوشتي برتر از مرگ تصور مي كردند ، اجتناب ورزند . ?? در اين اواخر ، رهبر يكي از گروههاي احياگرانه اسلامي نيجريه كه درباره رابطه جنبش او با ايران از وي سؤال شده بود ، پاسخ داد كه امام خميني تنها كسي است در جهان امروز كه مطابق با قرآن و سنت پيامبر (ص) عمل مي كند . او

نكته افشاگرانه تري را نيز افزود مبني بر اينكه آيت الله خميني همچنين مجدانه در تلاش است تا آزادي مسجدالاقصي را در اورشليم ( بيت المقدس ) از دست يهوديان ببيند . سرانجام ، موفقيت انقلاب اسلامي در ايران احتمالا گذار جنبش ميتاتسين را از حالت نيرويي منفعل به نيرويي تهاجمي موجب شد . رويدادهاي ايران همچون فاصله جغرافيايي اين كشور دور نبوده ، چرا كه مسلمانان بسياري بويژه در شمال فعالانه به تحولات جهان عرب علاقمند بودند . حجاج يا زائران اماكن مقدس مكه و مدينه كه هر سال با هزاران تن از مسلمانان نيجريايي مواجه مي شوند ، منابع اطلاعاتي مهمي هستند . همچنين شبكه هاي راديويي خارجي از كشور ، به زبان هاي محلي از جمله صداي آمريكا ، بي بي سي ، خبرگزاري هاي خاورميانه و غيره به راحتي به نيجريايي ها دسترسي دارند . منابع فرهنگي و مذهبي منتشر شده توسط سفارت هاي عربي و اسلامي نيز در نيجريه در دسترس است . *تأثير انقلاب اسلامي بر شيعيان يكي از شاخص ترين نمودهاي تأثير انقلاب اسلامي ايران ، رسمي شدن ، اهميت يافتن و پديد آمدن مكتب تشيع در برخي كشورهاي آفريقايي است ؛ از جمله اين كشورها مي توانيم از نيجريه نام ببريم كه از مهم ترين كشورهاي حوزه غرب آفريقا است . پيرايش شيعيان در اين كشور به بعد از انقلاب اسلامي باز مي گردد . با وقوع انقلاب ، افكار مردم اين كشور همانند ساير كشورهاي مسلمان متوجه انقلاب و رهبري آن شدند و عموما اين پديده تاريخي آنها را مبهوت خود كرده و نام انقلاب و رهبري آن شدند و عموما اين پديده تاريخي آنها را مبهوت خود

كرده و نام امام خميني (ره) در قلوب آنها جاي مي گيرد . بنابراين اولين گروه شيعه در نيجريه و بعد از انقلاب اسلامي ايران در قالب ” حركت اسلامي شمال نيجريه ” شكل گرفت . اين حركت شيعي به وسيله شخصي بنام ” مالام ابراهيم الزاك زاكي ” ( ZAKI Mallam Ibrahim El-Zak ) ، كه از محبوبيت نسبي در جامعه اسلامي برخوردار است، رهبري مي شود . رهبري حركت در سالهاي اول انقلاب بعد از سفري كه به ايران داشت به تشيع گرايش پيدا كرد . او به انقلاب اسلامي ايران و امام خميني (ره) توجه خاص دارد و خود را از رهروان امام راحل مي داند . الزاك زاكي حكومت سكولار و غيرديني در قانون اساسي نيجريه را رد مي كند و به حكومت روحانيون ايران نگاه مثبتي دارد و به بحث در اين خصوص مي پردازد كه براي ايجاد يك حكومت اسلامي بايد ابتدا حكومت غيرديني را از بين برد و سپس اظهار مي كند تا زماني كه شريعت ، قانون ملي نيجريه نشود جهاد ادامه خواهد داشت .?? به همين جهت اين حركت در شمال نيجريه از جايگاه ويژه اي برخوردار است و جوانان نيجريه به اين حركت تمايل پيدا كردند . علاوه بر جوانان ، اساتيد و اعضاي هيأت علمي دانشگاهها در شمال نيجريه و تعدادي از متفكرين در جنوب به اين حركت ابراز علاقه مي نمايند . حركت اسلامي شمال نيجريه از اوايل دهه ???? ابتدا در مراكز آموزش عالي طرح ريزي شد . در اواخر دهه ???? به روستاها و شهرها نفوذ كرد و در دهه ???? به صورت جنبشي مردمي به خصوص در روستاها تبديل

شد و مورد استقبال قرار گرفت ، به طوري كه در ردهمايي هاي خود از مردم مي خواهند كه در قالب جمعيت كمتري شركت كنند تا بتوانند آنها را كنترل كنند . زاك زاكي در مصاحبه اي با مجله نيوز در ?? ژوئن ???? ميلادي مي گويد : « از سال ???? ما روز قدس را براي راهپيمايي اعلام كرديم و ژانويه امسال نيز آن را برگزار نموديم ؛ اين روز به عنوان روز همبستگي با ملت فلسطين گرامي داشته مي شود . بنابراين از سال ???? تا كنون ما تظاهرات مذكور را در پايان ماه مبارك رمضان داشته ايم و راهپيمايي امسال انجام شد و بيش از يك ميليون نفر از ايالت زاريا و شهرهاي ديگر در آن شركت كردند . اخيرا در پايان آوريل ، عاشوراي حسيني را داشتيم كه اين مراسم سوگواري پسر پيامبر اسلام(ص) حسين بن علي (ع) با شركت صدها هزار نفر از مردم كه لباس هاي سياه پوشيده بودند در كمال حزن و اندوه برگزار شد . » ?? همچنين تحت تأثير پيروزي انقلاب اسلامي و شخصيت امام راحل بسياري از مسلمانان بويژه جوانان جذب انقلاب اسلامي شده اند و با مذاهب اهل بيت آشنا گرديده اند . اين كار از طريق مراسله با برخي مؤسسات تبليغي كه كتابهايي به زبانهاي مختلف منتشر مي كنند و يا از طريق برخي كتابهاي ترجمه شده صورت مي گيرد . اما بهترين كانال آشنايي با مذاهب اهل بيت حضور گروههايي از اين جوانان در حوزه هاي علميه قم ، لبنان و دمشق مي باشد و برخي از آنها پس از بازگشتن به كشور خود به نشر مذهب اهل بيت مي پردازند . به اين ترتيب ،

يكي از شاخص ترين نمودهاي تأثير انقلاب اسلامي ، اهميت يافتن و تشكيلاتي شدن تشيع در برخي از كشورهاي آفريقايي ، از جمله نيجريه است . در اين ميان مهمترين كانون تأثيرگذار ، پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل يك قدرت سياسي ديني در ايران و وجود يك شخصيت عرفاني و روحاني در رأس آن ، كتابها و نشريات مختلف مربوط به مؤسسات ديني و آموزشي و تحصيل و تربيت طلاب نيجريه اي در حوزه هاي علميه بويژه قم بوده است. اين در شرايطي است كه جريانات وابسته به وهابيت – قادريه ، احمديه و … – سعي كرده اند با تفسير غلط اعتقادات شيعي و جعل اكاذيب، كليه فرق اسلامي را كه بسياري ا ز آنها تحت تأثير پيام وحدت بخش انقلاب اسلامي نسبت به تشيع ديد مثبتي پيدا كرده بودند ، بسوي خود جذب كرده و بذر عداوت و كينه را عليه شيعيان خصوصا جمهوري اسلامي ايران در ميان فرقه هاي اسلامي پراكنده سازند . همچنين ، انقلاب اسلامي ايران بر مسلماناني كه پيرو مكتب اهل بيت بودند ، يعني بر شيعيان جهان تأثير فوق العاده و شگفتي داشت و مي توان ادعا كرد كه جايگاه شيعيان جهان را از حاشيه و پيرامون به مركز ثقل تحولات جهان اسلام منتقل نمود . شيعياني كه در طول چندين قرن نه تنها در اقليت بوده و همواره آماج حملات شديد تبليغاتي بويژه توسط حكام و خلفاي بلاد اسلامي قرار مي گرفتند و الزاما با تكيه بر اصل تقيه حتي از بروز افكار و انديشه هاي خود هراس داشتند با اين پيروزي جاني دوباره گرفته و در صف اول مبارزه با استعمار و استكبار جاي گرفتند . ??

شرق شناسان و اسلام شناسان غربي كه تا اين زمان توجه چنداني به مكتب تشيع نداشتند و اسلام را از غفلت بزرگ خود گرديده و احساس كردند كه از نظر شناخت مكتب تشيع در تاريكي و ابهام شديدي بسر مي برند، لذا گرايش به درك اسلام از ديدگاه مكتب تشيع بيشتر گرديد . بر اساس اطلاعات به دست آمده تنها در كشور نيجريه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بيش از ?? ميليون نفر به پيروان مكتب تشيع افزوده شده است . ?? به هر حال ، با توجه به موارد فوق ، بايد بر اين نكته اذعان داشت كه چنانچه در تقارن يا توالي انقلاب اسلامي ايران هر گونه حركت و تحول سياسي – اسلامي مشابهي در هر يك از كشورهاي اسلامي رخ داده باشد ، مي توان با صراحت بيان كرد كه اين امر متأثر از انقلاب اسلامي بوده است . در مجموع مي توان بازتاب انقلاب اسلامي بر شيعيان را در موارد زير مورد توجه قرار داد : - انتقال از حاشيه به مركز ثقل جهان اسلام ؛

- گرايش محققين ، پژوهشگران و اسلام شناسان به شناخت بيشتر تشيع ؛

- گرايش غيرمسلمانان و حتي مسلمانان اهل سنت به مكتب تشيع ؛

- ايجاد روحيه انقلابي و در واقع الگوبرداري از انقلاب اسلامي در تقابل با استكبار جهاني ؛

- پيرايش امواجي از اسلام سياسي در ميان شيعيان كه خواهان بخش يا تمامي قدرت و حكومت هستند . ?? البته ذكر موارد فوق به اين معنا نمي باشد كه انقلاب اسلامي ايران بر مسلمانان تابع مكتب اهل سنت تأثير لازم را بر جاي نگذاشته است بلكه اين گروه نتوانسته اند به علت ساز و

كارهاي موجود همانند وابستگي اقتصادي علماي اهل سنت و انتصاب آنها به عنوان نمونه ائمه جمعه و جماعات از سوي دولت و … همچون جوامع اهل تشيع ، شيوه اي انقلابي را در پيش گيرند و جوامع خود را به همان صورت كه در ايران اتفاق افتاد ، تحت تأثير قرار دهند . *نتيجه گيري ارائه مباني تئوريك نظام اسلامي و تبيين بخش هاي مختلف آن همراه با تأكيد بر ضرورت چنين حكومتي براي جوامع اسلامي از جمله نيجريه يكي از پيام هاي مهم انقلاب اسلامي به شمار مي رود . البته قرنها تلاش استعمار مبني بر استقرار نظام هايي كه قانون و فرهنگ دلخواه آنها را در اين كشور برقرار كنند و وابستگي همه جانبه را در بعد از استقلال استمرار بخشند از يك سو، و حضور مسيحيت جهاني در كنار صهيونيسم بين الملل از سوي ديگر كه سالهاست مبارزه جدي را عليه اسلام و مسلمانان در نيجريه آغاز كرده اند ، موانعي در راه رسيدن مسلمانان به حقوق حقه خود ايجاد كرده اند ، اما اكثريت مسلمانان نيجريه خصوصا جوانان و اقشار تحصيل كرده به خوبي پيام آزادي بخش انقلاب اسلامي را دريافت نموده و در دستيابي به آن گامهاي اساسي برداشته اند كه اتحاد روزافزون مسلمانان مبني بر اسلامي شدن قوانين و شئون جامعه در ايالت هاي مسلمان نشين و وادار نمودن فرمانداران اين ايالت ها به پذيرش و اجراي اين قوانين در راستاي پيام فوق الذكر مي باشد . بطور كلي ، پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار جمهوري اسلامي در ايران گرايش نهفته به سوي احياگري و اصلاح اسلامي در نيجريه را برانگيخت . با اين حال ، بنيادگرايان و احياگران اسلامي در نيجريه گروهي منفرد و

متحد نيستند . در منتهي درجه افراط فرقه ميتاتسين قرار دارد كه براي نيل به برخي از اهداف خود به خشونت متوسل شده است . همچنين در محيط هاي دانشگاهي دانشجويان راديكالي هستند كه اسلام براي آنان ابزار مؤثري براي به چالش كشيدن نهادهاي درون و بيرون دانشگاه ها بوده است . علاوه بر اين ، رهبران سنتي تري در ميان مسلمانان سني هستند كه در عين حال فعالانه از بسط شريعت در سرتاسر نيجريه پشتيباني مي كنند . فرقه گرايي شديد و افراطي در ميان احياگران اسلامي تلاش مستمري را از سوي آنان براي بدست گرفتن قدرت دولتي ناممكن ساخته است . در مقابل، هر گاه آنان در قيام ها يا ناآرامي هاي ميان مذهبي درگير شده اند، دولت – هر چند با دشواري و هزينه هاي فزاينده – موفق به سركوب آنها شده است. پي نوشتها: 1- منوچهر محمدي ، بازتاب جهاني انقلاب اسلامي ، 1379، ص 249 .

WWW . CIA.GOV\LIBRARY\PUBLICATION\ THE- WORLD- FACT BOOK\GOES\BL.HTML -2

Ibid -3

4- ژوزف . ام . كوك ، مسلمانان آفريقا ، ترجمه سيد اسدالله علوي ، مشهد : آستان قدس رضوي : بنياد پژوهشهاي اسلامي ، 1373 ، ص 327 .

5- سيد كاظم مهرنيا ، طريقه ها و فرق اسلامي در نيجريه ، كيهان فرهنگي ، جلد 16 ، شماره 154 ، مرداد 1378 ، صص 73-75

6- جان . ال . اسپوزيتو ، انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن ، ترجمه محسن مدير شانه چي ، تهران : مركز بازشناسي اسلام و ايران ، 1382 ، ص 310-311.

7- منوچهر محمدي ، پيشين ، صص 254-255.

8- جهت مطالعه بيشتر مراجعه كنيد به :

چشم انداز ارتباطات فرهنگي ، شماره چهارم ، مهر

ماه 1382.

9- منوچهر محمدي ، پيشين ، ص 259 .

10- چشم انداز ارتباطات فرهنگي ، پيشين ، ص 39.

11- ژوزف . ام . كوك ، پيشين ، صص 332-333

12- جان . ال . اسپوزيتو ، پيشين ، ص 318.

13- همان ، ص 319.

14- جهت مطالعه بيشتر مراجعه كنيد به: جامعه و فرهنگ آفريقا ، سال پنجم ، شماره 26 ، ارديبهشت 1378 ، صص 14-15.

15- همان ، ص 17.

16- منوچهر محمدي ، پيشين ، ص 259. 17- جهت مطالعه بيشتر مراجعه كنيد به: منوچهر محمدي ، پيشين.

18- همان ، ص 379.

* منبع : www.alhiwaraldini.com ،سه شنبه 21 آبان 1387

جايگاه جمهوري اسلامي ايران در نظام ژئوپلتيك جهان

جايگاه جمهوري اسلامي ايران در نظام ژئوپلتيك جهان محمدرضا حافظ نيا و سيد هادي زرقاني

* اشاره : شماره 18 فصلنامه راهبرد دفاعي با عناوين زير منتشر شده است : شاخص هاي سنجش تهديد شاخص هاي يك اجتماعي امنيتي باثبات از ديدگاه دويچ شاخص هاي قدرت منطقه اي جايگاه جمهوري اسلامي ايران در نظام ژئوپليتيك جهاني و منطقه اي مديريت ادراك تهديدات امنيتي همگرايي سياست هاي دفاعي و نظامي فرانسه و انگليس و آلمان ... در ذيل بخش هايي از مقاله « جايگاه جمهوري اسلامي ايران در نظام ژئوپليتيك جهاني و منطقه اي » را كه نوشته مشترك محمدرضا حافظ نيا و سيد هادي زرقاني مي باشد براي بهره برداري خوانندگان درج مي كنيم . لازم به ذكر است كه از درج نمودارها و جداول مقاله به خاطر رعايت اختصاص و عدم ظرفيت لازم چشم پوشيده ايم . بنابراين اگر به جدول و يا نموداري اشاره شد منظور نمودار و جدولي است كه همراه اصل مقاله

مي باشد. * به مجموعه توانايي هاي مادي و معنوي كه در قلمرو يك واحد جغرافيايي و سياسي به نام كشور يا دولت وجوددارد قدرت ملي اطلاق مي شود. موقعيت هر كشور در نظام بين المللي و سلسله مراتب قدرت جهاني به وزن ژئوپليتيكي و ميزان قدرت ملي آن در بين كشورها بستگي دارد. از اين رو محاسبه و اندازه گيري قدرت كشورها و طرح الگويي براي سنجش قدرت ملي كشورها و ترسيم ساختار قدرت در جهان همواره يكي از دغدغه هاي فكري دانشمندان و اساتيد جغرافياي سياسي ژئوپليتيك روابط بين الملل و علوم سياسي بوده است و در تمامي دوران بعداز جنگ به ويژه در دهه هاي 60 و 70 ميلادي تلاش هاي متعددي در اين زمينه صورت گرفته است . مجموعه اين تلاش ها براي سنجش قدرت و تعيين موقعيت كشورها در سيستم ژئوپليتيك جهاني منجر به ابداع روش ها و الگوهاي تك متغيره و يا چند متغيره محاسبه قدرت ملي شده است . در رويكرد تك متغيره برخي انديشمندان پس از بررسي عوامل مختلف بر روي يك عامل به عنوان ملاك و معيار اندازه گيري قدرت ملي تاكيد كرده و به وسيله آن به ارزيابي قدرت ملي كشورها پرداخته اند. رويكردهاي تك متغيره ي سنجش قدرت ملي را مي توان به دو دسته

تقسيم كرد : دسته اول صاحبنظراني كه عوامل نظامي را مظهر قدرت ملي دانسته اند. افرادي مانند آينيس كلاد و كارل ديوچ كه بر روي نيروي نظامي نورمن الكاك كه بر هزينه هاي نظامي و جورج مدلسكي و ويليام تامپسون كه بر اندازه ي نيروي دريايي به عنوان يك شاخص

قابل طرح در ارزيابي قدرت ملي تاكيد كرده اند در اين گروه قرار مي گيرند. گروه دوم صاحبنظراني هستند كه عوامل اقتصادي را مهم تر دانسته و آنها را معيار ارزيابي قدرت ملي كشورها دانسته اند. از جمله اين افراد مي توان از كينرلي ديويس جمعيت شناس و ارگانسكي متخصص علوم سياسي نام برد كه درآمد ملي را به عنوان بهترين شاخص موجود قدرت دانسته اند و همچنين جوشا گلداشتين كه توليد ناخالص داخلي را بهترين شاخص تك متغيره ي قدرت ملي دانسته است . جدول شماره ي 1 مهم ترين شاخص هاي تك متغيره ي محاسبه قدرت ملي را نشان مي دهد . در مقابل برخي ديگر از دانشمندان از رويكرد تركيبي و چند متغيره براي محاسبه قدرت ملي استفاده كرده اند. بدين صورت كه پس از بررسي متغيرها و شاخص هاي مختلف چند متغير خاص را به عنوان مهمترين عوامل موثر بر قدرت ملي كشورها انتخاب كرده و به وسيله آن متغيرها به سنجش قدرت ملي كشورها پرداخته اند. براي نمونه مي توان به كليفورد جرمن اشاره كرد كه مدل تركيبي وي شامل متغيرهاي جمعيت سرزمين قدرت نظامي قابليت صنعتي و توان هسته اي بود و فوكس كه بر دو عامل جمعيت و توليد ناخالص ملي تاكيد داشت و سوئل كوهن كه بر 10 متغير مختلف اشاره كرده بود . همچنين ونيه فريس و ريچارد موير از جغرافيدانان سياسي در اين گروه قرار دارند . جدول شماره ي 2 مهمترين الگوهاي تركيبي را نشان مي دهد : به طور كلي اين نقد بر الگوهاي تك متغيره و چند متغيره ي قدرت ملي وارد

است كه اغلب از منظر يك يا چند متغير يا بعد محدود به سنجش قدرت كشورها پرداخته و آنها را رتبه بندي و مقايسه كرده اند و هيچ گاه منعكس كننده ي قدرت ملي جامع و فراگير كشورها نبوده اند. براين اساس پس از نقد و ارزيابي الگوهاي پيشين سنجش قدرت ملي الگوي جديدي براي محاسبه ي قدرت ملي توسط نگارنده در قالب رساله ي دكتري ارائه شد كه چه از نظر روش كار و چه از نظر تعداد و تركيب عوامل و متغييرهاي موثر بر قدرت ملي نسبت به تمامي الگوهاي پيشين برتري دارد. توجه به تمامي ابعاد قدرت ملي (در قالب نه عامل علمي اقتصادي اجتماعي سرزميني فرهنگي سياسي _ حكومتي فرامرزي فضايي و نظامي ) توجه بر استفاده از متغيرهاي متعدد و متنوع در قالب 87 متغير تاكيد بر استفاده از متغيرهاي جديد و راهبردي متناسب با زمان كنوني استفاده از روش دلفي و مراجعه به نظر خبرگان در مورد شناخت نقش و اهميت متغيرهاي موثر بر قدرت ملي امكان ترسيم ساختار قدرت در جهان با تاكيد برجايگاه ايران در نظام ژئوپليتيك جهاني و... بخشي از مزاياي اين الگو نسبت به الگوهاي پيشين است . .1 روش تحقيق روش كلي مقاله توصيفي _ تحليلي است . ضمن اين كه در گردآوري اطلاعات از دو روش مطالعه كتابخانه اي و مطالعه ميداني استفاده شده است . در مطالعه ي ميداني نيز بر مبناي روش دلفي اقدام به تدوين پرسشنامه اي جهت گردآوري نظارت خبرگان كه شامل اساتيد دانشگاه ها در گرايش هاي مختلف متناسب با نوع عوامل بودند شده است . ) Sas

)و ( SPSS براي تجزيه و تحليل اطلاعات از روش هاي آماري توصيفي و استنباطي با كمك نرم افزارهاي آماري ( برحسب ضرورت استفاده شده است . روش كار در طراحي الگو نيز به طور مختصر بدين شرح است . در مرحله اول 28 الگوي نظري در مورد عناصر قدرت مورد ارزيابي قرار گرفته و الگوي نه عاملي زير به عنوان مبناي طراحي مدل سنجش قدرت ملي انتخاب شد. در مرحله ي دوم با مراجعه به منابع مختلف اعم از كتاب ها مجلات سالنامه هاي آماري سازمان هاي بين المللي نظير بانك جهاني يونسكو و همچنين سايت هاي اينترنتي مرتبط با موضوع 280 متغير و شاخص در ابعاد مختلف سياسي اقتصادي نظامي و.... گردآوري شد. متغيرهاي مورد نظر باتوجه به دو ملاك وجود داده هاي جهانشمول و كمي بودن متغيرها مورد غربال گري قرار گرفت در نتيجه 130 متغير حذف و 150 متغير باقي ماند 150 متغير در قالب الگوي نظري نه عاملي فوق دسته بندي شدند. در مرحله ي بعد جهت استفاده از نظر خبرگان در مورد شناخت اهميت و ميزان تاثير متغيرها بر قدرت ملي پرسشنامه اي تنظيم و در اختيار 50 نفر از اساتيد رشته هاي مختلف اقتصاد جغرافيا علوم سياسي روابط بين المللي جغرافياي سياسي علوم اجتماعي و... قرار گرفت . با استفاده از روش تحليل عاملي داده هاي جمع آوري شده از پرسشنامه ها مورد تجزيه تحليل قرار گرفت و 87 متغيري كه از نظر خبرگان تاثير بيش تري بر قدرت ملي داشتند از طريق روش تحليل عاملي شناسايي و انتخاب شدند. طراحي الگوي اوليه سنجش قدرت ملي با استفاده

از روش ماتريسي صورت گرفت . در اين روش از جداول دو بعدي استفاده مي شود كه در يك بعد آن نام كشورهاي مستقل جهان و در بعد ديگر جدول عناوين شاخص ها و متغيرها درج مي شود. سپس مقادير مربوط به خانه هاي جدول در آن قرار داده شده و در نهايت ارقام يايكديگر جمع جبري شده و ميزان قدرت ملي كشوره ا مشخص شد . براساس روش ماتريسي اطلاعات مربوط به كشورها در رديف و مقادير مربوط به 87 متغير در ستون ماتريس مذكور درج شد. در مرحله ي بعد مقادير مربوط به متغيرها با سه روش (روش سهم درصد روش شاخص موريس و روش قراردادي ) به امتيازات كمي تبديل شدند. در نهايت امتيازات مربوط به هر متغير در مورد كشورها در داخل ماتريس ثبت شد و با جمع جبري امتيازات متغيرها امتياز نهايي هر كدام از عوامل نه گانه مشخص شد. با جمع امتيازات نه عامل مذكور امتياز نهايي كشورها كه نشان دهنده ميزان قدرت ملي كشورها مي باشد مشخص شده و براساس آن ساختار قدرت جهاني و منطقه اي ترسيم و رتبه و جايگاه هر كشور در اين ساختار مشخص شده است . .2 سنجش قدرت ملي كشورها چنان كه ذكر شد در اين بخش با استفاده زا الگوي طراحي شده سنجش قدرت ملي قدرت كشورها در قالب نه عامل علمي اقتصادي اجتماعي سرزميني فرهنگي سياسي _ حكومتي فرامرزي فضايي و نظامي به تفكيك مورد بررسي قرار مي گيرد. بر اين اساس در هر كدام از عوامل ضمن مشخص كردن ده قدرت برتر دنيا و منطقه آسياي جنوب غربي رتبه

و جايگاه جمهوري اسلامي ايران در مقايسه با آنها مورد بررسي قرار مي گيرد. ضمن اين كه در پايان نيز رتبه ي ج .ا.ايران در مجموع تمامي عوامل بيان مي گردد. پيش از ورود به بحث بايد تعريفي از منطقه ي آسياي جنوب غربي ارائه نمود. منظور از منطقه ي آسياي جنوب غربي منطقه مورد نظر سند چشم انداز بيست ساله نظام مي باشد كه خود از چندين زير سيستم شامل خاورميانه خليج فارس آسياي مركزي قفقاز و زير سيستم شبه قاره تشكيل شده است . بر اين اساس در اين مقاله علاوه بر سطح جهاني ساختار قدرت در 23 كشور عضو اين منطقه (قزاقستان قرقيزستان تاجيكستان ازبكستان تركمنستان پاكستان افغانستان جمهوري اسلامي ايران آذربايجان ارمنستان گرجستان تركيه سوريه لبنان عراق اردن عربستان كويت بحرين قطر امارات متحده عربي عمان و يمن ) نيز مورد استفاده قرار مي گيرد. نكته لازم به ذكر اين كه آمارهاي مورد استفاده در مورد متغيرهاي مختلف از منابع معتبر بين المللي نظر بانك جهاني يونسكو و ... اخذ شده است و در بيش تر موارد اين آمارها مربوط به سال 2003 تا 2005 است از اين رو براي مثال در مورد كشور عراق وضعيت فعلي اين كشور ملاك قرار گرفته و براي نمونه اگر چه در مورد عامل نظامي اين كشور تا چند سال قبل جز قدرت هاي برتر منطقه محسوب مي شد اما باتوجه به وضع كنوني اين كشور (اشغال شده ) در عمل در رده هاي آخر قرار گرفته است . 1 _.2 محاسبه قدرت كشورها در عامل علمي و فناوري

تعداد متغيرهاي عامل علمي _ فناوري 12

مورد است كه براساس روش دلفي توسط خبرگان از بين 22 متغير ارائه شده انتخاب شده است . همچنان كه در نمودار شماره نشان داده شده جمهوري اسلامي ايران با كسب (11 57 ) امتياز رتبه ي چهل و چهارم جهان را در عامل علمي به خود اختصاص داده است . در منطقه آسياي جنوب غربي نيز ده قدرت برتر علمي عبارتند از : تركيه ايران عربستان سعودي پاكستان كويت اردن گرجستان امارات قزاقستان و ارمنستان كه ايران پس از تركيه مقام دوم منطقه را به خود اختصاص داده است . 2 _.2 محاسبه قدرت كشورها در عامل اقتصادي مجموعه متغيرها و شاخص هاي موجود در عامل اقتصادي 24 مورد بوده كه از بين آنها تعداد 11 متغير با روش تحليل عاملي بنا بر نظر خبرگان انتخاب شده است . همچنان كه در نمودار نشان داده شده است ; در عامل اقتصادي كشور جمهوري اسلامي ايران با 1 8 امتياز رتبه ي سي و هفتم جهان را به خود اختصاص داده است . در حالي كه در منطقه آسياي جنوب غربي رتبه دوم را دارا مي باشد. رتبه بندي ده قدرت برتر اقتصادي در اين منطقه بدين ترتيب است كه تركيه جمهوري اسلامي ايران عربستان سعودي قزاقستان پاكستان آذربايجان امارات متحده عربي لبنان سوريه و كويت به ترتيب رتبه هاي يك تا ده را به خود اختصاص داده اند. 3 _.2 محاسبه قدرت كشورها در عامل اجتماعي عامل اجتماعي از 23 متغير و شاخص مختلف تشكيل شده است . و از بين متغيرها و شاخص هاي مذكور تعداد 11 متغير با استفاده از روش تحليل

عاملي انتخاب شده است . همچنان كه در نمودار نشان داده شده است در عامل اجتماعي كشور جمهوري اسلامي ياران با (4 3 ) امتياز رتبه ي سي و پنجم جهان را به خود اختصاص داده است . در منطقه ي آسياي جنوب غربي در عامل اجتماعي كشورهاي امارات متحده عربي ارمنستان جمهوري اسلامي ايران بحرين اردن تركيه كويت ازبكستان لبنان و قزاقستان رتبه هاي يكم تا دهم را به خود اختصاص داده اند. در اين عامل جمهوري اسلامي ايران رتبه ي سوم منطقه را در اختيار دارد.

ايران در عرصه علمي رتبه مهمي را در جهان به خود اختصاص داده و در منطقه آسياي جنوب غربي رتبه دوم مي باشد. اين در حالي است كه در عرصه اقتصاد هم در همين وضعيت مناسب قرار دارد

4 _.2 محاسبه قدرت كشورها در عامل سرزميني عامل سرزميني از 20 متغير و شاخص تشكيل شده است . تعداد متغيرهاي انتخابي از بين اين متغيرها براساس مراجعه به نظر خبرگان 11 مورد است . همچنان كه در نمودار نشان داده شده است در بين نه عامل مورد بررسي فقط در عامل سرزميني جمهوري اسلامي ايران توانسته با 50 2 امتياز جز ده كشور برتر جهان قرار گيرد . به طور قطع رتبه ي دهم ايران در عامل سرزميني نشان دهنده بسترها و قابليت هاي عالي سرزميني ايران در جهان است . هم چنين در سطح منطقه رتبه بندي بدين صورت است : كشورهاي قزاقستان جمهوري اسلامي ايران عربستان سعودي تركيه پاكستان عراق گرجستان قرقيزستان ازبكستان امارات رتبه هاي يكم تا دهم را به خود اختصاص داده اند. 5 _.2

محاسبه قدرت كشورها در عامل فرهنگي به طور كلي عامل فرهنگي داراي 18 متغير و شاخص است . از بين متغيرهاي مذكور تعداد 10 متغير كه بنا بر نظر پاسخ دهنده ها تاثير بيش تري بر قدرت ملي كشورها داشته اند با استفاده از روش تحليل عاملي انتخاب شده كه در جدول درج گرديده اند. در عامل فرهنگي كشور جمهوري اسلامي ايران با (5 68 ) امتياز رتبه ي بيست و ششم جهان را به خود اختصاص داده است . حال آن كه در منطقه آسياي جنوب غربي رتبه دوم را به خود اختصاص داده و نسبت به اكثر كشورهاي منطقه از برتري قابل توجهي برخوردار است . رتبه بندي كشورها در منطقه آسياي جنوب غربي در اين عامل بدين صورت است : كشورهاي تركيه جمهوري اسلامي ايران پاكستان لبنان سوريه يمن عمان گرجستان اردن و ازبكستان رتبه هاي يكم تا دهم را به خود اختصاص داده اند . نمودار شماره ي 5 رتبه ي جمهوري اسلامي ايران را در عامل فرهنگي در جهان نشان مي دهد. 6 _.2 محاسبه قدرت كشورها در عامل سياسي _ حكومتي تعداد متغيرهاي نهايي عامل سياسي 10 مورد است كه از بين 14 متغير و شاخص توسط صاحبنظران انتخاب شده است . متغيرهاي انتخابي مورد نظر در جدول نشان داده شده است . همچنانكه در نمودار نشان داده شده است در عامل سياسي كشور جمهوري اسلامي ايران با كسب (10 3 ) امتياز رتبه چهل و پنجم جهان را در بين 139 كشوربه خود اختصاص داده است . اما در منطقه آسياي جنوب غربي جمهوري اسلامي ايران در اين

عامل رتبه اول را به خود اختصاص داده است و كشورهاي ارمنستان اردن تركيه لبنان بحرين گرجستان قرقيزستان كويت و تاجيكستان در رده هاي بعدي قرار دارند. در عامل سياسي نگاه درون كشوري مد نظر بوده و سعي شده تا قدرت كشورها در زمينه مديريت سياسي كشور آزادي هاي سياسي _ مدني و... مورد ارزيابي قرار گيرد. لازم به ذكر است متغيرهاي عامل سياسي در صدد برآورد وضعيت مطلوب يا نامطلوب سياسي در داخل كشور بوده و نگاه درون كشوري دارند. البته شاخص هاي مورد استفاده در عامل سياسي را مي توان با توجه به منبع مورد استفاده به دو دسته تقسيم كرد. گروه اول شاخص هايي مانند شاخص كارآيي دولت هستند كه توسط سازمان هاي بين المللي رسمي نظير بانك جهاني تهيه و تدوين شده و لذا از استانداردهاي بالايي برخوردار است . دسته دوم شاخص هايي مانند شاخص آزادي مدني و شاخص فساد هستند كه توسط برخي موسسات و سازمان هاي بين المللي خصوصي و غيررسمي تهيه شده و از اين رو از استاندارد بالايي برخوردار نيستند. داوري اين گونه موسسات و سازمان هاي غير رسمي باتوجه به نوع مالكيت و ميزان صداقت گردانندگان آنها ممكن است با انگيزه هاي خاص سياسي صورت گرفته و از منطق علمي استواري برخوردار نباشد كه اين امر مي تواند يكي از دلايل پايين بودن رتبه ي كشورهايي نظير جمهوري اسلامي ايران باشد. 7 _.2 محاسبه قدرت كشورها در عامل فرامرزي عامل فرامرزي از 13 متغير و شاخص تشكيل شده است كه از اين تعداد 10 متغير با استفاده از روش تحليل عاملي انتخاب شده است متغيرهاي

عامل فرامرزي متنوع بوده به گونه اي كه طيف وسيعي از موارد از سياسي _ تجاري تا ورزشي را دربرگرفته است تا به بهترين وجه ميزان حضور و نفوذ كشورها را در خارج از مرزهاي خود مورد ارزيابي قرار دهد. اين متغيرها در جدول درج گرديده اند. همان طور كه در نمودار زير نشان داده شده است جمهوري اسلامي ايران در اين عامل با 3 55 امتياز نتوانسته رتبه اي بهتر از شصت سوم را به خود اختصاص دهد. حال آن كه در سطح منطقه پس از تركيه و عربستان رتبه سوم را به خود اختصاص داده است . پس از ايران به ترتيب كشورهاي امارات متحده عربي قزاقستان ازبكستان آذربايجان سوريه پاكستان و گرجستان رتبه هاي چهارم تا دهم را به خود اختصاص داده اند. در عامل فرامرزي متغيرهايي انتخاب شده ميزان حضور يك كشور را در خارج از مرزهاي آن در ابعاد مختلف سياسي اقتصادي فرهنگي ورزشي و... نشان مي دهد. جمهوري اسلامي در اين عامل رتبه ي سوم را در منطقه به خود اختصاص داده است اگر چه حضور و نفوذي معنوي ايران در خارج از مرزها بيش از اين مقدار است اما در اين زمينه متغير يا شاخص استانداردي وجود نداشت تا براساس آن وضعيت واقعيت جمهوري اسلامي ايران در مولفه فرامرزي مورد ارزيابي قرار گيرد. 8 _.2 محاسبه قدرت كشورها در عامل فضايي به طور كلي عامل فضايي داراي 4 متغير به شرح زير است : تعداد ماهواره هاي كشورها در فضا

تعداد ماهواره هاي نظامي كشورها در فضا

تعداد ايستگاههاي ماهواره اي يا مشاركت در ساخت ايستگاه هاي ماهواره اي

تعداد ماهواره

هاي ارتباطي _ تحقيقاتي باتوجه به تعداد محدود متغيرها نيازي به استفاده از روش تحليل عاملي جهت انتخاب متغيرهاي برتر نبود و از همين رو هر چهار متغير براي سنجش توانايي فضايي كشورها انتخاب شدند. اما به دليل عدم دسترسي محقق به اطلاعات دقيق در مورد متغير سوم (تعداد ايستگاه هاي فضايي يا مشاركت در ساخت ايستگاه هاي فضايي ) اين متغير در برآورد نهايي توانايي فضايي كشورها حذف و سه متغير باقي مانده مبناي سنجش قرار گرفتند . لازم به ذكر است فقط 39 كشور در زمينه متغيرهاي فضايي داراي توانمندي هستند و صد كشور ديگر هيچ امتيازي در اين عامل كسب نكرده اند. در بين اين 39 كشور جمهوري اسلامي با كسب 0 3 امتياز در كنار كشورهايي مانند مصر مكزيك نروژ و امارات متحده عربي در رده هاي آخر قرار دارد. اما در منطقه آسياي جنوب غربي كشورهاي پاكستان عربستان تركيه جمهوري اسلامي ايران امارات متحده عربي پنج كشور برتر محسوب مي شوند. البته در زمينه قدرت فضايي به طور كلي كشورهاي منطقه از وضعيت مناسبي برخوردار نيستند به طوري كه هيچ كدام از كشورهاي منطقه نتوانسته اند جز 15 كشور برتر جهان قرار گيرند . نمودار 8 نشان دهنده رتبه بندي عامل فضايي در جهان است . البته جمهوري اسلامي ايران با دستيابي به فناوري بسيار پيشرفته و بومي پرتاب موشك كاوشگر به فضا گام بسيار مهم و ارزشمندي در مسير استفاده از فضا برداشته است و در اين زمينه يازدهمين قدرت فضايي جهان به شمار مي آيد. 9 _.2 محاسبه قدرت كشورها در عامل نظامي عامل نظامي از 13 متغير

و شاخص تشكيل شده است . باتوجه به تعداد محدود متغيرهاي عامل نظامي با استفاده از روش تحليل عاملي تعداد 8 متغير انتخاب شده است . منبع اصلي اطلاعات متغيرهاي نظامي مجله توازن نظامي بوده و در كنار آن از سالنامه هاي آماري به ويژه سايت هاي اينترنتي مرتبط با مسائل نظامي و راهبردي استفاده شده است . همان طور كه در نمودار نشان داده شده است در عامل نظامي كشور جمهوري اسلامي ايران با كسب 16 امتياز رتبه ي سيزدهم جهان را به خود اختصاص داده است و در سطح منطقه آسياي جنوب غربي پس از تركيه و پاكستان رتبه سوم را دارا است . كشورهاي عربستان سعودي سوريه عراق قزاقستان اردن ازبكستان و امارات متحده عربي رتبه هاي بعدي را به خود اختصاص داده اند . نمودار 9 رتبه ي ايران را مقايسه با ده قدرت برتر نظامي جهان نشان مي دهد . .3 مقايسه رتبه ايران در عوامل نه گانه در مطالب و نمودارهاي ارائه شده رتبه ي ج .ا. ايران در هر كدام از عوامل نه گانه به تفكيك مورد بررسي قرار گرفت . نمودار 10 به صورت يك مقايسه تطبيقي رتبه ي ايران را در عوامل نه گانه و در بين 139 كشورهاي مورد ارزيابي نشان مي دهد. همچنان كه در نمودار مشخص است در مجموع عوامل نه گانه بهترين رتبه ي ايران به عامل سرزميني برمي گردد كه جمهوري اسلامي ايران با كسب رتبه ي دهم در بين ده كشور برتر دنيا قرار گرفته است . به طور قطع رتبه ي دهم ايران در عامل سرزميني نشان دهنده بسترها

و قابليت هاي عالي سرزمين ايران در جهان است كه در صورت مديريت بهينه مي تواند زمينه ساز پيشرفت كشور در ساير عوامل همچون عامل اقتصادي شود. پس از عامل سرزميني رتبه ايران در عامل نظامي از وضعيت خوبي برخوردار است و به نظر مي رسد باتوجه به پيشرفت هاي روزافزون ايران در عرصه ي توانمندي هاي نظامي اين رتبه ارتقا پيدا كند. در زمينه هاي فرهنگي و اجتماعي رتبه ي ايران از وضعيت نسبتا مناسبي برخوردار است . در عامل فضايي فقط 39 كشور توانمندي فضايي داشته اند و بر اين اساس ايران در بين سي و نه كشور رتبه ي بيست و هفتم را به خود اختصاص داده كه رتبه مناسبي به نظر نمي رسد. در عامل اقتصادي جمهوري اسلامي ايران رتبه ي سي و هفتم جهان را به خود اختصاص داده كه بسيار كم تر از قابليت هاي ذاتي ايران به نظر مي رسد. در عامل علمي اگر چه ايران رتبه ي چهل و چهارم جهان را دارا است اما به نظر مي رسد اين رتبه با وضعيت فعلي ايران چندان تناسب نداشته باشد. بدين معني كه چون اطلاعات مورد استناد در عامل مهمي عموما شامل ميانگين دوره هاي زماني ده يا بيست ساله است رتبه ايران پايين محاسبه شده است در حالي كه ايران در يك دهه ي اخير به خصوص طي چند سال گذشته با يك جهش علمي روبرو بوده است و اگر اطلاعات ساليانه مورد نظر قرار گيرد رتبه اي ايران در عامل علمي و فناوري بسيار ارتقا پيدا خواهد كرد براي مثال مي توان به اين نكته اشاره

كرد كه جمهوري اسلامي ايران در هفت شاخه علمي رياضي مكانيك پليمر شيمي مهندسي شيمي فناوري نانو پزشكي در منطقه رتبه ي نخست را دارا بوده و در جهان رتبه در رشته رياضي رتبه 14 در مكانيك رتبه 16 در شيمي رتبه 21 در مهندسي شيمي رتبه ي 26 در فناوري نانو و رتبه 27 در پزشكي را دارا مي باشد . در عامل سياسي ايران رتبه ي 45 را دارد كه به نظر مي رسد نگاه خود محوري و منفي غرب نسبت به جهان اسلام و به خصوص جمهوري اسلامي ايران در ارزيابي شاخص هايي همچون شاخص آزادي مدني در رتبه ي پايين ايران در اين عامل نقش بسزايي داشته باشد و سرانجام رتبه ي نامطلوب ايران در عامل فرامرزي است . اين عامل نشان دهنده ي ميزان حضور و نفوذ يك كشور در خارج از مرزهاي خود است و به نظر مي رسد ايران در اين زمينه از وضعيت مناسبي برخوردار نبوده و بايستي سياست هاي خاصي در دستور كار قرار گيرد. .4 نتيجه گيري : محاسبه مجموع امتياز كشورها و ساختار قدرت جهاني پس از آن كه امتياز كشورها در مورد عوامل نه گانه مشخص شد با يك جمع جبري ساده امتياز نهايي كشورها مشخص مي شود. اين امتياز نمايانگر ميزان قدرت ملي كشورها محسوب مي شود باتوجه به امتياز نهايي كشورها در مورد عوامل نه گانه وزن ژئوپليتيكي آنها مشخص شده و براساس آن مي توان ساختار ژئوپليتيكي جهان را ترسيم كرد. 1 _.4 جايگاه جمهوري اسلامي ايران در ساختار قدرت جهاني

در مطالب قبل رتبه ي جمهوري اسلامي ايران در مجموع

نه عامل اقتصادي سياسي اجتماعي فرهنگي علمي نظامي فرامرزي فضايي و سرزميني در مقايسه با ده قدرت برتر جهان بررسي شد . نمودار شماره ي 11 رتبه بندي ده كشور دنيا را براساس امتياز مجموع عوامل و رتبه ايران را در مقايسه با ده قدرت برتر مذكور نشان مي دهد. همچنان كه در نمودار فوق نشان داده شده است . جمهوري اسلامي ايران در مجموع عوامل نه گانه قدرت « رتبه ي بيستم را در بين 139 كشور » به خود اختصاص داده است . اگر چه ج . ا . ايران در برخي عوامل از وضعيت مناسبي برخوردار نبود اما براساس امتياز مجموع عوامل ايران رتبه ي مناسبي داشته و مي توان گفت در ساختار قدرت در جهان از جايگاه مناسبي برخوردار است . ضمن اين كه پيشرفت هاي روزافزون جمهوري اسلامي در عرصه هاي مختلف اقتصادي نظامي علمي و... مي تواند زمينه لازم را براي حضور ايران در سطوح بالاتر ساختار قدرت جهاني فراهم كند. باتوجه به اين كه موقعيت هر كشور در سلسله مراتب قدرت جهاني بستگي به وزن ژئوپليتيكي و ميزان قدرت ملي آن در بين كشورها دارد و اين امر بر الگوي روابط خارجي آن در ابعاد مختلف تاثير مي گذارد بايستي تلاشي همه جانبه در جهت افزايش قدرت ملي به خصوص در زمينه هايي كه ايران از جايگاه مناسبي برخوردار نبوده صورت گيرد.

2 _.4 جايگاه ج . ا . ايران در ساختار قدرت منطقه اي (منطقه آسياي جنوب غربي ) در اين مقاله علاوه بر بررسي رتبه و جايگاه جمهوري اسلامي ايران در عوامل نه گانه در سطح جهان

رده بندي قدرت براي عوامل مذكور در منطقه آسياي جنوب غربي نيز صورت گرفت . ساختار قدرت در عوامل نه گانه مورد بررسي در سطح منطقه نشان مي دهد كه جمهوري اسلامي ايران اغلب رتبه هاي يك تا سه منطقه را به خود اختصاص داده است . به عبارت دقيق تر در بيش تر عوامل جمهوري اسلامي ايران در مقايسه با كشورهاي منطقه از رتبه و جايگاه بالاتري برخوردار است علاوه بر اين كه براساس امتياز مجموع عوامل كه نمايانگر ميزان قدرت ملي كشورها است جمهوري اسلامي ايران با اختلاف امتيازي اندك پس از تركيه در رتبه ي دوم منطقه قرار دارد . (نمودار 12 ) از اين رو مي توان گفت تقريبا در تمامي مولفه هاي قدرت جمهوري اسلامي ايران نسبت به بيش تر كشورهاي منطقه از برتري برخوردار است . به عبارت ديگر قدرت ملي ايران كه مشخص كننده وزن و منزلت ژئوپليتيكي ايران است با اختلاف قابل توجهي از كشورهاي منطقه (به استثنا تركيه ) بالاتر است كه اين امر بايستي در معادلات منطقه اي و همچنين در تدوين چهارچوب سياست خارجي ايران با كشورهاي منطقه مورد نظر قرار گيرد. نكته لازم به ذكر اين كه براساس هدف سند چشم انداز بيست ساله نظام جمهوري اسلامي ايران بايستي تا سال 1404 به قدرت برتر منطقه آسياي جنوب غربي تبديل شود از اين رو به نظر مي رسد مي توان با بررسي دقيق عوامل نه گانه متغيرها و شاخص هايي كه جمهوري اسلامي ايران در مقايسه با كشورهاي منطقه از رتبه و جايگاه پائين ترين برخوردار است را مورد شناسايي قرار داد تا

با برنامه ريزي صحيح بتوان در اين گونه شاخص ها و متغيرها وضعيت كشور را بهبود بخشيد. بدين ترتيب در نهايت امكان ارزيابي سالانه ي ميزان پيشرفت برنامه ها مطابق با سند مذكور به طور دقيق تر و عيني تر صورت خواهد گرفت . در عرصه نظامي جمهوري اسلامي ايران رتبه سيزدهم را در سطح جهان به خود اختصاص داده و در منطقه اسياي جنوب غربي رتبه سوم مي باشد رتبه بالاي ايران در حالي است كه جهش هاي جمهوري اسلامي در سال هاي اخير مورد نظر قرار نگرفته است و اگر جهش هاي سال هاي اخير لحاظ شود وضعيت ايران به مراتب بهتر خواهد بود

*منبع : روزنامه جمهوري اسلامي، 4 و 9 ارديبهشت 87 ، ص 9

آثار و نتايج انقلاب اسلامى ايران

آثار و نتايج انقلاب اسلامي ايران

دكتر محمد باقر حشمت زاده طرح موضوع و مسأله انقلاب اسلامي براي تحقيق و بررسي، يك موضوع كلان است. از لحاظ متدولوژي و روش تحقيق سؤالات و مجهولات اساسي زير در اين رابطه طرح مي شود: 1- تاريخچه و مراحل انقلاب اسلامي چه بوده است؟ 2- زمينه ها، علل و عوامل شكل گيري و پيروزي انقلاب اسلامي چه بوده اند؟ 3- اهداف و شيوه هاي انقلاب اسلامي چه هستند؟ 4- در مقايسه با ساير انقلابها ويژگيهاي انقلاب اسلامي چه هستند؟ 5- انقلاب اسلامي در مسير خود با چه آفات و موانعي روبرو بوده است؟ 6- پي آمدها، آثار و نتايج انقلاب اسلامي چه هستند؟ در يك پژوهش بنيادي و گروهي بايد پاسخهاي مستند و مستدل به سؤالات فوق ارائه نمود. در آن صورت نسبت به انقلاب اسلامي شناختي وسيع، عميق و دقيق بدست خواهد آمد.

سؤال دوم از لحاظ علمي و فلسفي دشوارترين مجهول است. زيرا پرسش از علت و چرايي پديده ها مشكل و سخت است. براي مثال در حاليكه بيش از دويست سال از انقلاب فرانسه و بيش از هشتاد سال از انقلاب روسيه مي گذرد هنوز هم درباره علل و چرايي آنها نظريه پردازي مي شود. (1) اهميت و ضرورت موضوع در بين مجهولات فوق سؤال ششم حساس ترين، سياسي ترين و كاربردي ترين پرسش مي باشد. در حاليكه سؤال دوم عمدتاً در آكادمي ها، دانشگاهها و پژوهشگاهها مطرح مي باشد، سؤال ششم بطور وسيع و عميق در عرصه جامعه و در بين دولت و ملّت، دوست و دشمن و داخل و خارج طرح مي شود. اين مدعا مبتني بر اين استدلال است كه انسانهاي ذيربط با انقلاب اسلامي اعم از موافق و مخالف، واقعيت آن را پذيرفته اند و مي گويند به هر دليلي و متأثر از هر علّتي انقلاب اسلامي، دولت شاهنشاهي را براندازي كرده و جمهوري اسلامي را مستقر كرده است. پس مهم آن است كه ببينيم اين پديده كلان چه آثار و نتايجي در عمل ببار آورده است؟ و اين فضاي جديد چه تأثيري بر زندگي ما داشته است؟ در اين ميان آثار و نتايج اقتصادي انقلاب دانسته و ندانسته، كم يا زياد، مستقيم و غير مستقيم، بحق يا ناحق، بيشتر مورد توجه و استناد قرار مي گيرد. ملاك اقتصادي براي مثال در بسياري از محافل كه گفتگوهايي بين توده مردم صورت مي گيرد مباحث به گراني و تورم كشيده مي شود و در اين رابطه قيمت اجناس و كالاهاي اساسي، قبل و بعد از انقلاب با هم مقايسه مي شود. در اين موارد تبعاً مخالفان، قيمت بالاي كالاها و

خدمات در شرايط كنوني را مهم ترين دليل براي ناكامي و ناتواني انقلاب مي دانند، در مقابل موافقان، ضمن توجه به اين امر، به برخي از تحولات اساسي اقتصادي و صنعتي استشهاد مي كنند و از خدمات رساني به روستاها، افزايش توليد برق و گاز، لوله كشي، جاده كشي و... سخن مي گويند. در اين موارد بعضاً مي گويند كه اصولاً ماديات و اقتصاد هدف اصلي و اولي انقلاب نبوده و لذا به آثار و دستاوردهاي سياسي و فرهنگي انقلاب اشاره مي كنند. در زمينه اهميّت اقتصاد به عنوان ملاك و معيار سنجش نتايج انقلاب اسلامي مي توان به تبليغات كشور در ايام بزرگداشت پيروزي انقلاب در دهه ي فجر و همچنين ايام هفته دولت در شهريور ماه اشاره نمود. در اين مقاطع نيز ديده مي شود كه دولتمردان و مقامات رسمي نيز بخش عمده اي از گفتارشان درباره آثار و نتايج اقتصادي انقلاب اسلامي است. در اين مناسبت ها عمدتاً آمارهايي از فعاليتهاي عمراني و اقتصادي كشور ارائه شده و با قبل از انقلاب مقايسه مي شوند. اين مقدار توجّه به اقتصاد كه به صورت دانسته يا ندانسته مبذول مي شود مي تواند ناشي از چند عامل باشد: اولاً انسان از بدو تولد، دو دسته نيازهاي مادي و معنوي را بصورت بالقوّه با خود دارد. ابتدا نيازهاي مادي فعليت مي يابند، گرچه نيازهاي معنوي از لحاظ ارزشي تقدم و اولويت دارند و اينها نيز در وقت خودشان از قوّه به فعل مي آيند. به اين ترتيب ملاحظه مي شود كه نيازهاي مادي از نظر فعليت تقدم دارند و لذا تحريك پذيري آنها بيشتر است. ثانياً متأثر از تمدن غرب، جوّ نظام جهاني بشدت اقتصادي و مادي است و صنعت و اقتصاد بزرگترين

ارزش و دستاورد فرهنگ و تمدن غربي شده است. در چنين شرايطي براي ارزش گذاري هر پديده انساني و اجتماعي، از جمله انقلاب ها، چنين القاء مي شود كه چه دستاورد مادي و اقتصادي داشته است؟ يعني عملاً ارزش پديده ها تابع نتايج مادي و اقتصادي شده است. البته اين حد افراط در اقتصاد و امور مادي تنگناهايي در آن تمّدن ايجاد كرده است و خلأهايي در آنجا بوجود آورده است كه اتفاقاً انقلاب اسلامي با پيامهاي انساني و ارزشي خود مي تواند براي آنها جالب و جاذب باشد امّا در وضعيّت كنوني به هر حال نتايج مادي و اقتصادي پديده ها و ميزان رفاهي كه براي شهروندان دارند در ارزيابي و ارزش گذاري آنها نقش اصلي را دارد. حساس ترين مسأله در شناخت انقلاب اسلامي مجدداً به اين مدعا باز مي گرديم كه ششمين سؤال و مسأله در باب شناخت انقلاب اسلامي، مهم ترين و حساس ترين و سياسي ترين پرسش مي باشد و اذهان همگان بطور عمده متوّجه اين قضيه است كه صرفنظر از اينكه انقلاب اسلامي تحت تأثير چه علل و عواملي ايجاد شده و پيروز گرديده است، اين پديده در عمل چه آثار و نتايجي داشته است؟ طبعاً دو دهه پس از پيروزي انقلاب و استقرار جمهوري اسلامي همه ما در اطراف خود مسائلي را لمس و تجربه مي كنيم كه بعضاً به مذاق مان تلخ يا شيرين مي نمايد و آنها را نوعاً به حساب پيامدهاي انقلاب اسلامي مي گذاريم. اهميت فوق العاده اين قضيه آنجاست كه اگر اكثريت مردم به اين نتيجه برسند كه در مجموع، انقلاب اسلامي دستاوردهاي مثبتي داشته و مسير نظام به سوي خير و سعادت است، از تداوم و توسعه آن

حمايت مي كنند. امّا چنانچه استنتاج و استنباط عامه بر خلاف اين باشد، بايد در انتظار انواع و اقسام بحران ها بود كه هزينه ها و خسارت آن شايد قابل بررسي و ارزيابي نباشد. بنابراين جا دارد كه آثار و نتايج انقلاب اسلامي بطور عالمانه و منصفانه تحقيق و ارزيابي شده و به صورت شجاعانه و دلسوزانه تبليغ و ترويج شود. اهميت ملاكها در ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي همانطور كه اشاره شد انبوه مردم و شهروندان بطور روزمره با كثيري از وقايع و حوادث مواجه مي شوند كه در وهله اول با آنها برخوردهاي احساسي و عاطفي دارند بطوريكه در يك لحظه ممكن است تصور كنند نظام در وضع مطلوب بوده و به سوي خير و سعادت مي رود اما در دقايقي ديگر بعكس بينديشند. پژوهشگران علوم اجتماعي دنبال شناخت و كشف اين مسأله هستند كه در دراز مدت جمع بندي رأي و نظر يك شهروند چيست؟ و از آن بالاتر جمع بندي افكار عمومي درباره ي شناخت و ارزيابي ساختار و كاركرد نظام چيست؟ و از همه مهم تر اينكه چطور مي توان افكار عمومي را به يك تصور صحيح، وسيع و عميق از واقعيات درباره دولت و نظام رساند تا بتوان حمايت و مشاركت شايسته اي از شهروندان كسب نمود. (2) اينك برخي از اخبار و وقايعي را كه مردم و شهروندان به صورت كوتاه مدت و بلند مدت با آنها مواجهند و به عنوان آثار و نتايج انقلاب اسلامي آنها را ارزيابي مي كنند مورد اشاره قرار مي دهيم. برپايي كنفرانس سران كشورهاي اسلامي، مشاركت هاي متعدد و وسيع مردم در انتخابات، راهپيمايي ها و نماز جمعه ها، انواع آمار جرم و جنايت، گراني

و تورم، انواع آمار از عمران و خدمات رساني در شهرها و روستاها، افزايش ظرفيت دانشگاه ها، تشديد اختلاف درآمدها در بين اقشار مختلف مردم، رواج ابتذالهاي فرهنگي و اخلاقي در بين نسل جوان، تثبيت موقعيت كشور در منطقه و جهان، توسعه و بسط نماز و روزه در اقشار مختلف مردم و جوانان، تداوم اعتياد و قاچاق مواد مخدر، افزايش حجم و ارزش صادرات غير نفتي، افزايش توليد برخي از اقلام اساسي كشاورزي، افزايش سهم گاز در الگوي مصرف انرژي تا حد 30%، افزايش تعداد ميلياردرها، گراني نرخ خريد و اجاره مسكن و... شاهد مثالهاي فراواني از اين دست مسايل، بصورت خرد و كلان در ابعاد سياسي، اقتصادي و فرهنگي مي توان ارائه نمود. هر يك از اين مسايل به نوعي در اذهان و تصورات اقشار مختلف مردم بازتاب مي يابد و هر فرد و هر گروهي به نسبتهاي مختلف از حوادث و جريانهاي فوق متنفع و متضرر مي شوند. سؤال اين است كه مجموعه پديده هاي فوق چگونه توسط مجموعه آحاد، افراد و اقشار دريافت و ارزيابي مي شود و نهايتاً افكار عمومي مردم آثار و نتايج انقلاب اسلامي ايران را از زاويه اين مسايل چگونه مي بينند؟ و آنها را با چه ملاك هايي بررسي و ارزيابي مي كنند؟ مهم ترين ملاكها در ارزيابي انقلاب اسلامي در اينجا برخي از ملاكها براي بررسي و ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي ارائه مي شود: 1- مقايسه نتايج و آثار با اهداف انقلاب اسلامي 2- مقايسه نتايج و آثار با امكانات دولت و كشور 3- سنجش نتايج و آثار انقلاب اسلامي با اهداف و امكانات به طور همزمان 4- مقايسه وضع موجود نظام جمهوري اسلامي با

كشورهاي پيشرفته. 5- مقايسه وضع موجود نظام جمهوري اسلامي با كشورهاي همطراز 6- مقايسه وضع موجود نظام جمهوري اسلامي با قبل از انقلاب 7- مقايسه وضع موجود نظام جمهوري اسلامي با سناريوي فرضي كه اگر تا كنون شاهنشاهي دوام مي داشت؟ اهداف انقلاب اسلامي بعنوان ملاك ارزيابي انقلاب اسلامي در همه ي ابعاد فردي و اجتماعي، داخلي و خارجي، سياسي و اقتصادي و فرهنگي، اهداف بسيار بلندي براي مردم و دولت ترسيم نموده است. اين اهداف عمدتاً مأخوذ از قرآن و سنت بوده كه عمدتاً در كلام امام خميني (ره) و شعارهاي مردم متجلي شده اند. اين اهداف درمنبع قانون اساسي بصورت رسمي و قانوني به تأييد و تصويب امام و امت رسيده اند. بطور بسيار عادي و عقلايي و حقاني، اين اهداف يكي از بهترين ملاك ها براي سنجش وضعيت كنوني نظام و ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي هستند و هر كس مي تواند بپرسد: بعد از دو دهه از وقوع انقلاب و استقرار نظام جديد، اهداف فوق چقدر محقق شده اند؟ و وضع موجود با اهداف فوق چقدر فاصله دارد؟ آيا اصولاً وضع موجود انقلاب و نظام در راستاي تحقق اهداف فوق هستند يا خير؟ اهداف انقلاب و نظام جمهوري اسلامي در اصل سوم قانون اساسي بشرح زير ترسيم شده اند و هر خواننده اي مي تواند با مطالعه ي آنها و با اتكاء به اخبار و اطلاعاتي كه شخصاً از وضع موجود دارد نسبت به آثار و نتايج انقلاب اسلامي ارزيابي و قضاوت نمايد. البته حق آن است كه اين سنجش در يك پژوهش گروهي وسيع و عميق متكي به آمار و ارقام و اسناد صورت بپذيرد و نتيجه ي آن براي همگان

تبيين شود. اصل سوم قانون اساسي «دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است براي نيل به اهداف مذكور در اصل دوم همه امكانات خود را براي امور زير بكار برد: 1- ايجاد محيط مساعد براي رشد فضايل اخلاقي بر اساس ايمان و تقوي و مبارزه با كليه مظاهر فساد . 2- بالا بردن سطح آگاهيهاي عمومي در تمام زمينه ها با استفاده صحيح از مطبوعات و رسانه هاي گروهي و وسايل ديگر. 3- آموزش و پرورش و تربيت بدني رايگان براي همه در تمام سطوح و تسهيل و تعميم آموزش عالي. 4- تقويت روح بررسي و تتبع و ابتكار در تمام زمينه هاي علمي و فني، فرهنگي و اسلامي از طريق تأسيس مراكز تحقيق و تشويق محققان . 5- طرد كامل استعمار و جلوگيري از نفوذ اجانب. 6- محو هر گونه استبداد و خودكامگي و انحصارطلبي. 7- تأمين آزاديهاي سياسي و اجتماعي در حدود قانون. 8- مشاركت عامه مردم در تعيين سرنوشت سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي خويش. 9- رفع تبعيضات ناروا و ايجاد امكانات عادلانه براي همه در تمام زمينه هاي مادي و معنوي 10- ايجاد نظام اداري صحيح و حذف تشكيلات غير ضروري 11- تقويت كامل بنيه دفاع ملي از طريق آموزش نظامي عمومي براي حفظ استقلال و تماميت ارضي و نظام اسلامي كشور. 12- پي ريزي اقتصاد صحيح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامي جهت ايجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محروميت در زمينه هاي تغذيه و مسكن و كار و بهداشت و تعميم بيمه. 13- تأمين خودكفايي در علوم و فنون، صنعت و كشاورزي و امور نظامي و مانند اينها. 14- تأمين حقوق

همه جانبه افراد از زن و مرد و ايجاد امنيت قضايي عادلانه براي همه و تساوي عمومي در برابر قانون. 15- توسعه و تحكيم برادري اسلامي و تعاون عمومي بين همه مردم . 16- تنظيم سياست خارجي كشور بر اساس معيارهاي اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه ي مسلمانان و حمايت بي دريغ از مستضعفان جهان» همانطور كه ملاحظه مي شود قانون اساسي همه ي نيازها و اهداف مردم و نظام را از جنبه هاي فردي و اجتماعي، داخلي و خارجي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي بصورت وسيع و عميق طرح و ترسيم نموده است. بطور كلي مبتني بر تجربيات شخصي مي توان اين مدعا و فرضيه را مطرح كرد كه در برخي از اهداف توفيقات نسبي حاصل شده و در پاره اي ديگر عدم توفيق هايي ديده مي شود. براستي اگر همه ي شهروندان و امت در حال حاضر فعليت اهداف فوق را بخواهند آيا دولت توان پاسخگويي را خواهد داشت؟ در اين مورد اگر فقط بند 12 اصل سوم مورد توجه قرار گيرد وسعت و پيچيدگي و حساسيت مطلب روشن مي شود. براستي انقلاب و جمهوري اسلامي چه مقدار رفاه را برقرار نموده و فقر را بر طرف كرده است؟ در زمينه هاي تغذيه و مسكن و كار و بهداشت و تعميم بيمه چقدر محروميت زدايي شده است؟ بدون يك پژوهش اسنادي و ميداني و صرفاً مبتني بر تجربيات شخصي و محدود، مي توان مدعي شد كه پس از دو دهه از انقلاب هنوز فاصله ي زيادي با اهداف فوق داريم. در مورد بند 3 از اصل سوم نيز مي توان پرسش كرد كه آيا آموزش و پرورش و تربيت بدني رايگان در جامعه محقق شده است؟ پيدايش

و رشد مدارس غيرانتفاعي با شهريه هاي بالا و اخذ وجه از دانش آموزان به عناوين مختلف، مسايل مشهود و ملموسي است كه تقريباً تمامي خانواده هاي كشور با آن سرو كار دارند. اما به اهدافي نيز مي توان اشاره كرد كه در راستاي عمل و تحقق قرار دارند مثلاً بندهاي 2 و 4 در زمينه پيشرفتهاي علمي و فرهنگي اهدافي را ترسيم نموده اند كه مي توان مدعي بود كه محقق شده اند. قرائن زيادي موجود است كه حكايت از بالا بودن سطح آگاهيهاي عمومي در تمام زمينه ها دارد. همچنين تشكيل و توسعه ي ده ها مؤسسه ي پژوهشي و تحقيقي مي تواند قرينه اي دال بر تقويت روح بررسي و ابتكار و تتبع در كشور باشد. (3) در مجموع مدعا اين است كه اگر آثار و نتايج انقلاب با اهداف آن مقايسه شود نمره ي بالنسبه پائيني حاصل مي شود. زيرا اهداف، فوق العاده بلند و عالي ترسيم و تدوين شده است. امكانات بعنوان ملاك ارزيابي انقلاب اسلامي براي تحقق اهدافش و برآورده كردن خواسته ها و نيازهاي مردم چه امكاناتي در اختيار داشته است؟ اين پرسش، عقلايي است و در رشته هاي علمي و معرفتي گوناگون بصور مختلفي متجلي شده است. مثلاً در علم حقوق و فقه مي گويند: «تناسب حق و تكليف» يعني 4) اگر كسي تكليفي بعهده داشت بايد متناسب با آن حقوقي داشته باشد تا بتواند آن تكليف را انجام دهد. در علم مديريت از تناسب وظايف و مأموريتها با امكانات و اختيارات سخن مي گويند. (5) اصل سوم قانون اساسي نيز نكته فوق را ملحوظ داشته و چنين آورده كه: «دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است براي نيل به اهداف مذكور در اصل دوم، همه امكانات خود

را براي امور زير بكار برد» يعني مقنن عنايت داشته كه براي تحقق اهداف، قهراً امكاناتي مورد نياز است. با توجه به وسعت و كثرت اهداف انقلاب اسلامي كه در اصل سوم بيان شده است، امكانات بسيار عظيمي بايد در اختيار دولت باشد. همانطور كه مي توان اهداف و نيازهاي انقلاب و نظام را به دو دسته ي مادي و معنوي تقسيم نمود، امكانات نيز اعم ا مادي و معنوي است. امكانات كيفي و معنوي را مي توان به اين شرح برشمرد: 1- ايمان و روحيه 2- اراده و عزم ملي 3- علم و عقل 4- زمان امكانات مادي را هم به اين شرح مي توان نام برد: 1- منابع طبيعي 2- سرمايه 3- تكنولوژي (6) از نظر معنوي مي توان ادعا كرد كه انقلاب اسلامي امكانات عظيمي را آزاد و فراهم كرد. بنابر اين براي تحقق اهداف بايد انتظار بالايي از آن داشت. اما چرا اهداف آنچنانكه بايد و شايد حاصل نشده اند؟ اولاً امكانات معنوي عمدتاً شرط لازم براي تحقق اهداف هستند. يعني براي تغيير و تحول و نيل به وضع مطلوب لازم است مردمي با روحيه و با ايمان و با عزم و اراده در صحنه حاضر شوند. اما اين كافي نيست بلكه اينان بايد امكانات و ابزار مادي هم داشته باشند. ثانياً عمده ي امكانات معنوي و بسيج عمومي مردم براي حضور و مشاركت، صرف دفع آفات و موانع انقلاب و حفظ اصل نظام و انقلاب و آب و خاك شد و تحقق اهداف را تحت الشعاع قرار داد. آشوبها و تشتت هاي داخلي، محاصره اقتصادي، حمله نظامي، تهاجم فرهنگي، امواج تروريسم، رشد شديد جمعيت، مهاجرت وسيع از روستاها

به شهر، آفات و موانعي هستند كه توان و انرژي فوق العاده سنگيني براي دفع آنها صرف شده است و در نتيجه تحقق اهداف دچار ركود و تأخير شده اند. يكي از مهم ترين امكاناتي كه براي تحقق هر هدفي مورد نياز است، مقوله ي زمان و زمانبندي است. بر اساس عقل و تجربه براي اينكه بتوان در ايران مطابق بند 12 از اصل سوم، اقتصادي صحيح و عادلانه داشت كه در آن رفاه ايجاد شده و فقر رفع شده باشد و در زمينه كار و بهداشت و مسكن و تغذيه هيچ نوع محروميتي نباشد حتي در صورت فراهم بودن امكانات مادي و معنوي، به چند سال زمان نياز هست؟ مسلماً اين هدف به زمان زيادي نياز دارد. اقتصاد سرمايه داري غرب براي تحقق رفاه حداقل چند صد سال از زمان رنسانس و انقلاب صنعتي، وقت صرف كرده است با اين وجود در زمينه رفع فقر كاملاً موفق نبوده و آمار حكايت از آن دارد كه ده ها ميليون نفر در كشورهاي مرفه غربي زير خط فقر زندگي مي كنند. (7) اقتصاد دولتي و اشتراكي شرق نزديك هفتاد سال براي رفع فقر تلاش كرد اما توفيق چشمگيري در زمينه رفاه عمومي نداشت و سرانجام دستخوش فروپاشي و اضمحلال گرديد. اصولاً برخي از اهداف مندرج در اصل سوم قانون اساسي به نوعي متخذ از قرآن و سنت مي باشند و مكتب اسلام از صدر ظهور خود آنها را به عنوان اهداف و ايده آلهاي نوع بشر مطرح كرده است و در صورت فراهم بودن امكانات در هر عصر و دوره اي، انسانها بطور نسبي مي توانند به آنها نائل شوند. بنابر اين انقلاب اسلامي نيز با

بيست سال عمر و كمبود امكانات و هجمه ي آفات و موانع، راه درازي تا تحقق اهداف اصولي و كلان خود دارد. بنابر اين نكته مهم در ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي آن است كه حداقل مردم مطمئن باشند كه در مسير تحقق اهداف قرار دارند. پس از بررسي امكانات كيفي و معنوي و نقش آنها در تحقق اهداف اينك امكانات مادي و اقتصادي انقلاب اسلامي را بررسي مي كنيم. در باب اهميت امكانات مادي كافي است به اين نكته اشاره كنيم كه اينها نه تنها براي تحقق اهداف و نيازهاي مادي لازم و ضروري هستند، حتي پيشبرد اهداف معنوي و كيفي نيز نيازمند استفاده از ابزارها و امكانات مادي است. براي مثال بند 1 از اصل سوم قانون اساسي يك هدف كاملاً اخلاقي و معنوي است: «1- ايجاد محيط مساعد براي رشد فضايل اخلاقي بر اساس ايمان و تقوي و مبارزه با كليه مظاهر فساد و تباهي اولاً- مبارزه با كليه مظاهر فساد و تباهي نيازمند هزينه و تشكيلات قابل توجهي است. ثانياً- بايد براي تبليغ و تعريف فضايل اخلاقي نيز تشكيلات ارشادي و تبليغي برپا كرد كه اين هم هزينه بر است. ثالثاً- رواج يك اقتصاد خلاق و عادلانه كه در آن انسانها مجبور نباشند براي رفع نيازهاي مادي شان پست و زبون شوند، از پيش شرطهاي ايجاد محيط مساعد براي رشد فضايل اخلاقي است.» بنابراين دولت برخاسته از انقلاب اسلامي با اهداف وسيع و كلان كه طبق اصل سوم در پيش رو دارد نيازمند امكانات مادي و اقتصادي عظيمي است. بنابراين در ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي بخصوص در ابعاد اقتصادي و رفاهي بايد

ميزان امكانات اقتصادي و مادي آن را ملاك قرار داد. يكي از مهم ترين و اصلي ترين امكاناتي كه در اختيار نظام قرار داشته است، درآمدهاي حاصل از فروش نفت مي باشد. از گذشته هاي دور، يعني طي چندين دهه ي اخير، اقتصاد ايران تك محصولي و تك پايه اي شده است، كه اين امر به عنوان يكي از اتهامات مهم رژيم گذشته همواره مورد انتقاد مخالفان رژيم شاه و شخص امام خميني (ره) بود و يكي از اهداف و آرمانهاي انقلاب اسلامي نيز قطع وابستگي دولت و كشور به نفت بود. لذا در ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي اين نقد و ايراد قابل طرح است كه چرا با وجود گذشت دو دهه از پيروزي انقلاب اين هدف حاصل نشده است؟ لكن در اين قسمت هدف آن است كه بررسي شود كه دولت و نظام جديد در مقايسه با نظام و حكومت شاه چه مقدار از درآمد نفت برخوردار بوده است تا بتواند اهداف انقلاب اسلامي را محقق گرداند؟ براي اين منظور جدول زير ارائه مي شود: طي اين بيست سال جمعيت تقريباً دو برابر شده است پس بطور كمي نيازها دو برابر شده است. اما از لحاظ كيفي نيازها و خواسته هاي مردم چند برابر شده است. اولاً- متأثر از شعارهاي عدالت خواهانه و آرماني انقلاب اسلامي، توقعات مردم از اين نظام بيشتر است. ثانياً جمعيت شهري طي اين مدت دو برابر شده است و الگوي مصرف زندگي شهري بالا و پر تنوع مي باشد. ثالثاً- متأثر از شعارهاي عدالت خواهانه انقلاب اسلامي و رواج راديو و تلويزيون در روستاها، الگوي مصرف روستايي نيز شهري شده است.

جدولرديفشاخص ها13561376

1جمعيت ايران33

ميليون نفر64 ميليون نفر

2توليد نفت6 ميليون نفر5/3 ميليون بشكه

3مصرف نفت5/ ميليون بشكه5/1 ميليون بشكه

4صادرات نفت5/5 ميليون بشكه روزانه2 ميليون بشكه

5درآمد نفت24 ميليون دلار14 ميليون دلار

6قيمت يك بشكه12 دلار13 دلار

7هزينه هاي عمدهحفظ نظام شاهنشاهيهزار ميليارد دلار خسارت جنگ

8جمعيت شهري17 ميليون نفر34 ميليون نفر

9جمعيت روستايي16 ميليون نفر30 ميليون نفر

10سرانه ي درآمد نفت750 دلار150 دلار

11انتظارات مردمپايينبالا

12قدرت خريد دلار1 دلار6/ دلار

13سهم نفت در الگوي مصرف95 درصد65 درصد

14سهم گاز در الگوي مصرف1 درصد30 درصد

با اين تفاصيل، انتظارات و خواسته هاي مردم از لحاظ كمي و كيفي نسبت به سال آخر حكومت شاه چندين برابر شده است. بنابراين از لحاظ مفروضات نظريه سيستمها، اين حجم از توقعات و انتظارات كه به اين سرعت متوجه هر نظام سياسي شود مي تواند بحران زا و فلج كننده باشد. لكن طي اين دو دهه به دلايل 8) مختلفي اين واقعه حادث نشده است كه اين را مي توان به حساب انعطاف و ظرفيت بالاي انقلاب اسلامي گذاشت. زيرا از يك طرف دولت علي رغم اين مشكلات و كمبودها، خدمات رساني خود را در حد مقدور افزايش داده است و از طرف ديگر مردم بخاطر مشروعيتي كه براي دولت خودشان قائل هستند تا حد مقدور خواسته ها و انتظارات خود را كنترل كرده و از قوه به فعل نياورده اند. در رديفهاي ديگر جدول ديده مي شود كه توليد نفت نسبت به رژيم گذشته نصف شده است كه اين امر خودش از اهداف انقلاب اسلامي بود. زيرا نفت يك ماده ي معدني تجديدناپذير و تمام شدني است كه امام معتقد بود بايد توليد آن حساب شده و محدود

باشد تا نسلهاي آينده نيز از درآمد نفت و انرژي سوختي آن بهره مند باشند. (9) جدول نشان مي دهد كه طي اين مدت مصرف داخلي نفت از نيم ميليون بشكه به 1/5 ميليون بشكه رسيده است يعني علي رغم آنكه جمعيت حدود دو برابر شده اما مصرف نفت سه برابر شده است. اين افزايش از نظر ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي حاوي علايم و پيامهاي 10) متفاوتي است: از يك طرف اين امر يك علامت مثبت است و نشان مي دهد كه نفت بعنوان يك كالاي مهم و ضروري كه در كنترل و مالكيت دولت مي باشد، بطور وسيع در سطح كشور و بين اقشار مردم توزيع مي شود و اين امر مي تواند به رشد و توسعه اقتصادي كشور كمك كرده و رضامندي عامه را نيز افزايش دهد. از طرف ديگر افزايش مصرف نفت بيش از افزايش جمعيت مي تواند حامل پيامي منفي باشد به اين صورت كه احتمالاً نفت بصورت غير بهينه و صرفاً به صورت سوخت مصرف مي شود كه بإ؛2ط توجه به نقش بنيادي اين ماده در اقتصاد ملي كشور اين امر يك نتيجه منفي است. همچنين آمار و قرائن دال بر آن است كه توزيع و مصرف اين ماده ي ارزشمند نيز نامناسب و ناعادلانه است. بطوري كه سهم يك روستايي از اين ماده چند ده ليتر نفت سفيد در سال است. در حالي كه سهم يك فرد مرفه و متمول شهري چند هزار ليتر بنزين و گازوئيل براي اتومبيل و شوفاژ منزل است. با توجه به يارانه ي بالايي كه دولت براي هر ليتر فرآورده ي نفتي مي پردازد مشخص مي شود كه 11) سهم اين فرد شهري از يارانه هاي

دولتي دهها برابر يك فرد روستايي است. در زمينه ي صادرات نفت جدول نشان مي دهد كه صادرات كشور نسبت به گذشته از نصف كمتر شده است. از يك نظر اين كاهش مي تواند يك نتيجه ي مثبت باشد يعني مردم ما سهم بيشتري از توليد را به مصرف خودشان اختصاص داده اند و باقي را هم براي نسلهاي آينده گذاشته اند. اما كاهش توليد و صادرات از اين پس مي تواند يك اثر و نتيجه ي منفي تلقي شود. زيرا بطور منطقي ميزان توليد و صادرات بايد با ميزان ذخاير شناخته شده و ظرفيت توليد و روند رشد اقتصادي كشور و نيازهاي ارزي آن تناسب داشته باشد. واقعيت آن است كه ايران با قريب يكصد ميليارد بشكه ذخاير، حدوداً معادل 10% ذخاير جهان را در اختيار دارد و از سوي ديگر ظرفيت توليد ايران قريب 4/5 ميليون بشكه مي باشد و(12) نسبت به توليد بالفعل خود نزديك يك ميليون بشكه اضافه ي ظرفيت توليد دارد. با توجه به 13) اينكه ايران براي ظرفيت سازي توليد ميلياردها دلار خرج كرده است كه با مشكلات اقتصادي كه دارد مي توانست آن را در ساير بخشهاي اقتصادي خود هزينه كند، حق دارد كه در حد ظرفيت توليد كند تا سرمايه گذاريهايش توجيه اقتصادي داشته باشد. به همين ترتيب ايران مي تواند حداقل سهمي معادل گذشته در توليد و صادرات داشته باشد. امإ؛گأ شرايط سياسي و اقتصادي نظام بين الملل، سهم كنوني را در واقع به ايران تحميل كرده است. چون با محدوديت تقاضا و افزايش عرضه، افزايش توليد و صادرات ايران مي تواند موجب كاهش شديد قيمت و درآمد نفت شود. بنابراين اگر ايران بخواهد بعنوان يكي از اهداف و نتايج مهم انقلاب

اسلامي سهم شايسته اي از توليد و صادرات نفت جهان را داشته باشد: اولاً با يك سازماندهي و ديپلماسي فعال منطقه اي و جهاني بايد جلوي كاهش قيمت نفت را بگيرد. ثانياً افزايش سهم ايران در توليد و صادرات نفت نبايد موجب ناديده گرفتن هدف انقلابي يعني قطع و كاهش وابستگي دولت و اقتصاد به نفت شود. نكته ي بديعي كه در مسأله ي نفت وجود دارد آن است كه در حال حاضر قيمت يك بشكه نفت تقريباً معادل قيمت بيست سال قبل از آن است در حاليكه كشورهاي جهان سوم براي هزينه هاي جاري و عمراني خود عمدتاً وابسته به صادرات مواد خام هستند قيمت اين مواد متأسفانه يا ثابت مانده يا كاهش مي يابد در حاليكه قيمت كالاهاي ساخته شده كشورهاي پيشرفته روز به روز بيشتر مي شود. يكي از مهم ترين دستاوردها و نتايج مثبت انقلاب اسلامي آن بود كه موجب شد قيمت نفت كه 13 دلار بود به حدود سه برابر افزايش يابد و به مرز بشكه اي 40 دلار برسد، و همواره با(14) چشم انداز توسعه و صدور انقلاب به كشورهاي نفت خيز منطقه، كشورهاي بزرگ اين نگراني را داشتند كه قيمت نفت نيز به همان ميزان افزايش يابد و كنترل عرضه و قيمت اين ماده ي حياتي در اختيار دولت اسلامي و انقلابي جديد قرار گيرد و بتواند از اين اهرم براي پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي استفاده نمايد. همين نگراني مي تواند يكي از دلايلي باشد كه دولتهاي بزرگ مصرف كننده ي نفت جهت تضعيف، تجزيه و براندازي انقلاب اسلامي دست به اقدام بزنند. محاصره اقتصادي، تقويت دستجات معارض، فشار و انزواي سياسي، حمله ي نظامي، تهاجم فرهنگي 15) و... از جمله ي اين

اقدامات بود كه ضمن خارج كردن كنترل عرضه و قيمت نفت از دست ايران، بخش عمده اي از امكانات و توان انقلاب اسلامي را صرف كرده و در نتيجه به تحقق اهداف انقلاب آسيبهاي شديدي وارد كرد. بنابراين تحت تأثير مجموعه ي شرايط فوق ملاحظه مي شود كه قيمت نفت پس از يك افزايش شديد و انقلابي در سالهاي اوليه ي پيروزي انقلاب، به سرازيري كاهش افتاد و اينك پس از بيست سال بجاي اول خود بازگشته است در حاليكه افزايش قيمت نفت يك هدف عمده و اصلي انقلاب بوده است. بخاطر ثابت ماندن قيمت نفت و كاهش صادرات كشور، در نتيجه درآمد نفتي كشور به حدود نصف كاهش يافته است. اين امر نشان مي دهد كه تا چه مقدار تعادل بين اهداف و نيازهاي انقلاب از يك سو با امكانات از سوي ديگر بهم خورده است و از همين جا مي توان به ميزان ازدياد مسايل و مشكلات نظام پي برد. يعني جمعيت دو برابر شده اما درآمد نفت نصف شده است. مشكلات اين امر زماني روشن مي شود كه بدانيم درآمدهاي دولت از سه منبع مي باشد: 1- فروش نفت 2- مالياتها 3- سود كارخانجات دولتي. اقلام دوم و سوم نيز وابسته به نفت مي باشند. چون كارخانجات و فعاليتهاي اقتصادي و صنعتي دولت براي تأمين مواد اوليه، تعميرات قطعات يدكي، خريد ماشين آلات، اساساً به ارزهاي حاصل از نفت وابسته هستند. همچنين چون كل اقتصاد كشور وابسته به نفت و تزريق ارزهاي حاصل از نفت بوده، رشد و رونق فعاليتهاي كشور، وابسته به ميزان ارز تزريقي نفت مي باشد و در شرايط ركود اقتصادي ناشي از جنگ و انقلاب، دولت نمي توانسته چندان

مالياتها را مورد توجه قرار دهد و فشارهاي مالياتي به مردم را به ساير فشارها اضافه نموده و نارضايتي و ناخرسندي توده ها را افزايش دهد. با توجه به نكات فوق معلوم مي شود كه درآمد نفت چقدر براي دولت و نظام حياتي و اساسي است و كاهش و افت آن تا چه ميزان مي تواند آسيب آفرين باشد. نكته ي ديگر آن است كه قدرت خريد دلار و ارزش برابري آن در برابر ساير ارزهاي معتبر طي بيست سال اخير كاهش چشمگيري داشته است. درآمدهاي نفتي كشور به دلار محاسبه و پرداخت مي شود اما ايران بايد عمده ي خريدهاي خود را از ژاپن و اروپاي غربي انجام دهد. به اين ترتيب مي توان تخمين زد كه 14 ميليارد دلار درآمد نفتي در سال 76 شايد قدرت خريدي معادل 8 ميليارد دلار سال 1356 داشته باشد. بنابراين در حاليكه جمعيت دو برابر شده است، درآمد نفتي به حدود يك سوم كاهش يافته است و اين نكته ميزان مشكلات نظام و دولت را در تحقق اهداف و رفع نيازهاي ملت را شفاف تر مي نمايد. از تقسيم كل درآمد نفت در يك سال به كل جمعيت، شاخصي بنام درآمد سرانه نفت بدست مي آيد كه اين رقم در سال 1356 حدوداً معادل 750 دلار و در حال حاضر معادل 200 دلار مي باشد. به اين ترتيب سهم هر ايراني از درآمد نفت به يك چهارم تقليل يافته است و اگر افت ارزش دلار نسبت به بيست سال قبل را در نظر بگيريم، اين رقم به حدود 100 دلار مي رسد و در واقع به طور واقعي سهم هر نفر از درآمد نفت نسبت به گذشته به يك

هفتم كاهش يافته است. در جمع بندي مطالب بالا و نقش نفت در انقلاب و تأمين نيازهاي نظام مي توان گفت: در حالي كه درآمد صوري و واقعي كشور چندين برابر كم شده، اما جمعيت دو برابر شده است. ضمن آنكه دولت جديد مطابق قانون اساسي وظايفش فوق العاده متنوع و متعدد شده و انتظارات و نيازهاي مردم نيز به دلايل عديده اي از لحاظ كمي و كيفي چندين برابر شده است. پس صورت مسأله نظام و انقلاب اسلامي چنين است: اهداف، خواسته ها و نيازهاي فوق العاده وسيع و بزرگ اما امكانات مادي بالفعل، فوق العاده محدود و كم. اين صورت مسأله، مقابل هر علم و عقلي گذاشته شود راه حلها و تجويزهاي محدود و معيني قابل ارائه است و بحرانهاي عديده اي قابل پيش بيني است. قدرتهاي بزرگ نيز صورت مسأله ايران را نوعاً اينطور مي بينند و پيش بيني و تجويزشان اين است كه مردم و مسئولان در يك بازي منطقي و عقلايي يا از اهداف و اصول و ارزشهاي انقلابي دست بر مي دارند و يا براي تأمين امكانات مادي كشور به كشورهاي بزرگ متوسل مي شوند. كه اين امر نيز در دراز مدت 16) نتيجه اش استحاله انقلاب و كنار گذاشتن اصول و آرمانهاي انقلاب است. لذا مشاهده مي شود كه براي تشديد مسأله فوق و هضم انقلاب اسلامي و نظام برخاسته از آن، در روند نظام بين المللي، آمريكا همواره نفت را اهرم كرده است. مثلاً در نوبتهاي مختلف خريد نفت ايران تحريم شده است يا طي طرح داماتو سرمايه گذاري در بخش بالادستي و افزايش ظرفيت توليد ايران تحريم شده است، يا از طريق تقويت بازارهاي بورس تلاشي در جهت كاهش و

تثبيت قيمت نفت بعمل آورده است. (17) صورت مسأله اي كه به انقلاب و نظام تحميل شده است بايد بطور وسيع، عميق و دقيق از سوي دولت و جناحهاي سياسي تبيين و تبليغ شود. في الواقع يكي از مهم ترين كاربردهاي احزاب و دستجاب سياسي آن است كه توان خود را صرف مسأله شناسي و نياز سنجي نظام كرده و به عنوان آموزش سياسي آن را به صورت شايسته تبليغ كرده و راه حلهاي مناسب تجويز نموده و مردم را براي حل مسايل و مشكلات بسيج و تجهيز نمايند. شايد يكي از مهم ترين وظايف نخبگان سياسي و جناحها آن باشد كه بتوانند صورت مسأله را تغيير دهند تا راه حلها و تجويزها سهل تر شود. در حال حاضر بنظر مي رسد كه رجال سياسي و گروههاي اجتماعي و احزاب به دلايل مختلفي كمتر به اين امر توجه دارند و شدت رقابتها و بازي سياسي آنها را از اين مهم باز داشته است. واقعيت آن است كه صورت مسأله نظام و انقلاب بطور شايسته اي قابل تغيير است بطوريكه راه حلها و راهكارهاي آن مستقل بوده و از كنترل و نظارت قدرتهاي بزرگ بي نياز باشد. اولاً امكانات بالقوه مادي و معنوي نظام زياد است و كم نيست. بايد آنها را شناخت و فعليت بخشيد. ثانياً نيازها، خواسته ها و اهداف را بايد زمانبندي و اولويت بندي و مرحله بندي كرد. قطعاً تحقق فوري همه ي آنها امري محال و غير منطقي است. پس اين نكته را بايد درست تحقيق و تبليغ شود. ثالثاً عامه و توده ي مردم نيز با صورت مسأله فعلي و موجود نظام آشنا هستند و عمده ي مشكلات و كمبودهاي مادي و اقتصادي را

براي يك نظام اسلامي و انقلابي و جنگ زده، طبيعي مي دانند و تحمل مي كنند. قرينه ي اين مدعا آن است كه طي دو دهه با وجود همين مسايل با نظام و دولت همراهي كرده اند. اما چيزي كه قابل توجيه نيست و تحمل مردم را محدود مي كند تبعيض هاست. مردم مي دانند امكانات مادي و اقتصادي محدود است اما متأثر از روح انقلاب اسلامي و اصل عدالت، انتظار دارند اين امكانات محدود لااقل منصفانه و عادلانه توزيع شود و ضمن رعايت اين نكته بدانند كه نظام با تحمل اين مشكلات در راستاي اهداف انقلاب حركت مي كند و در بعد اقتصادي نيز «توسعه» هدف است. آخرين نكته اي كه در جدول قابل ذكر است افزايش سهم گاز در الگوي مصرف انرژي كشور مي باشد. اين امر اهداف قابل توجه اقتصادي انقلاب بوده و حصول آن به عنوان يكي از آثار و نتايج مثبت انقلاب اسلامي قابل ارزيابي است. اين ارقام نشان مي دهد كه سهم گاز در الگوي مصرف انرژي طي دو دهه از انقلاب به حدود 30% رسيده است. بنابراين گاز كه يك ثروت 18) عظيم خدادادي است و ساليان درازي بي مصرف مي سوخت، اينك جايگزين نفت مي شود و وابستگي صنعت و اقتصاد كشور به نفت را كم مي كند و اين فرصت را نيز فراهم مي كند كه سهم بيشتري از نفت بجاي مصرف داخلي صادر شده و براي اقتصاد ما ارز فراهم شود. در اينجا براي ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي، از منظر امكانات، مي توانيم پس از احتياجات بالنسبه طولاني فوق به اين مدعا برسيم كه: با توجه به امكانات بالنسبه محدود مادي وابسته به درآمد نفت آنچه كه در زمينه تحقق

اهداف و برآورد خواسته هاي مادي مردم صورت گرفته است مثبت و قابل توجه مي باشد. تلفيق اهداف و امكانات معمولاً آحاد مردم كه براي پيروزي انقلاب اسلامي رنجها و زحمات زيادي را متحمل شده اند، آثار و نتايج انقلاب اسلامي را با ملاك اهداف و نيازهاي خود مي سنجند كه در اين صورت - به دلايلي كه در سطور و صفحات قبل ذكر شد اين اهداف و نيازها چنانكه بايد و شايد محقق نشده اند، لذا اين مدعا قابل طرح است كه از زاويه اين ملاك، مردم نمره بالنسبه پائيني به آثار و نتايج انقلاب مي دهند. از سوي ديگر دولت كه طبق قانون اساسي مكلف به تحقق اهداف انقلاب اسلامي است، عملكرد خود را با توجه به امكانات مادي كه در اختيار داشته مي سنجد و نظر به تنگناها و مشكلاتي كه از اين بابت وجود داشته، قاعدتاً نمره بالايي به خودش مي دهد و آثار و نتايج انقلاب را عمدتاً خوب و بالا ارزيابي مي نمايد. بنابر اين دولت و ملت به دليل تفاوت ملاك، ارزيابيهاي مخالفي از آثار و نتايج انقلاب اسلامي مي كنند كه همين امر مي تواند موجب انشقاق و تكدر رابطه ي اين دو قطب مهم نظام شده و فوق العاده آسيب زا باشد. با توجه به اين امر بايد گفت كه بررسي و ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي از اين نظر امري بسيار لازم و ضروري است كه بايد درست تحقيق شده و درست تبليغ شود. بنابراين در قدم نخست شايسته است ملاكي عالمانه و منصفانه فراهم كنيم و اين چيزي نيست جز آنكه براي ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي، بطور توأمان از هر دو ملاك، يعني اهداف

و امكانات استفاده كنيم. تبليغ نتايج چنين تحقيقي مي تواند تا حد زيادي موجب تقرب و بسط روابط دولت و ملت شده به ايجاد ثبات و رفع بحران و تنش ياري كند. اگر دولت و ملت هر كدام فقط به ملاكهاي خودشان بسنده كنند تفرقه و تشتت زيادي قابل پيش بيني است. براي مثال آحاد ملت با توجه به نيازهايشان، خيلي فوري و آني خواهان مسكن، كار، بهداشت، تغذيه، امنيت، عزت و عفت هستند، اين طبيعت نيازهاي انسان است كه بايد سريعاً اشباع شوند. اما از طرف ديگر دولت با توجه به كمبودها و مشكلات مادي ممكن است بگويد براي اشباع اين نيازها و تحقق اين اهداف در سطح عمومي پنجاه سال وقت نياز است. اين هم مي تواند منطقي باشد اما نوشداروي بعد از مرگ است. اما اگر ملاك تلفيقي مورد قبول واقع شود از يك سو ملت تلاش مي كند همه ي توانهاي بالقوه ي خود را بالفعل كند و از سوي ديگر تا حد ممكن نيازها را محدود كرده و به تأخير بيندازد. دولت نيز تلاش مي كند ضمن توزيع عادلانه ي امكانات محدود، اعتماد و مشاركت عمومي را جلب كرده و براي افزايش توليد و بالفعل كردن امكانات بالقوه تلاش بيشتري بعمل آورد. مقايسه با كشورهاي پيشرفته مانند ديگر انقلابها، انقلاب اسلامي ايران نيز تلاشي بود براي بر هم زدن وضع موجود(نظام شاهنشاهي) و برقراري وضع مطلوب (جمهوري اسلامي). يكي از ملاكهايي كه مي تواند بسنجد كه انقلاب در تحقق مدينه فاضله و جامعه آرماني خود به چه نتايجي رسيده، وضعيت و موقعيت كشورهاي به اصطلاح پيشرفته و توسعه يافته است. چرا؟ اين كشورها به حق و ناحق، درست يا

غلط الگوي توسعه و تحول هستند و اينك در مرحله اي از ثبات و رفاه هستند كه مطلوب بسياري از ملل است. نكته ي فوق از كلام بسياري از غرب رفته ها شنيده مي شود كه دانسته يا ندانسته، به عمد يا غير عمد از آسايش و رفاه و امنيت و... آن بلاد سخن مي گويند. رسانه هاي گروهي نيز به همين سبك با نمايش زندگي مردم آن سامان توده ي مردم غرب نديده را به مقايسه وضع ايران با آن كشورها سوق مي دهند و نتيجه ي اين مقايسه نيز كم و بيش روشن است. اما براي استفاده از اين ملاك و معيار، در سنجش و ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي و عملكرد نظام حتماً بايد به چند نكته توجه داشت تا نتيجه ي تحقيق، عالمانه و منصفانه باشد: اولاً كشورهاي پيشرفته و مرفه اقتصادي و صنعتي طي چه زماني، طي چه مراحلي و با چه امكاناتي به وضع موجود فعلي رسيده اند؟ از لحاظ نظري و فكري و فرهنگي و علمي، آنها حداقل اين مسير را از 5 قرن قبل و از زمان رنسانس آغاز كرده اند و از لحاظ علمي، فني و تكنولوژيك و از لحاظ اداري و سياسي و حقوقي، اين مهم را از دويست سال پيش با انقلاب فرانسه شروع نموده اند. (19) با اين شاخصها، مقايسه انقلاب بيست ساله ي ايران با آنها وجهي نداشته و فعلاً زود است. ثانياً مهم ترين هدف و غايت دولت و تمدن نوين غربي، ايجاد بهشت روي زمين بود. اين هدف 20) در ضديت با فرهنگ و سلطه كليسايي قرون وسطي بود كه بطور افراطي بي توجه به نيازهاي مادي، انسانها را دعوت به ترك دنيا و تقرب

به يك خدا و آخرت آلوده به خرافات مي نمود. در حالي كه انقلاب اسلامي هدف غايي و نهايي اش معنويت و تقرب به خداي واحد و منزه است. و البته بطور واقعي و متعادل، اقتصاد و نيازهاي مادي را هم بعنوان وسيله و ابزار مي پذيرد. ثالثاً بايد ديد كه پس از پانصد سال اين بهشت روي زمين به چه بهايي بدست آمده است؟ و چشم انداز آينده ي آن چيست؟ مهم ترين هزينه و پيامد اين بهشت روي زمين و جامعه ي مادي و رفاهي، آلودگي و تخريب شديد طبيعت بوده است. يعني بهشت طبيعت مبدل به جهنم مي شود تا بهشت شهر صنعتي حاصل شود. اينك تمدن غربي با اين سؤال اساسي مواجه است كه آيا آنچه را كه از دست داده و چشم انداز ترسناكي كه از اين رهگذر براي آينده وجود دارد، نسبت به آنچه كه بدست آورده مي ارزد يا خير؟ (21) - اين بهشت روي زمين به بهاي استعمار و استثمار و عقب ماندگي جهان سوم حاصل شده است و در حال حاضر فقط 15% از جمعيت جهان كه در نيمكره شمالي هستند از مواهب اين بهشت مادي برخوردار هستند كه در آنجا نيز بخشي از مردمان زير خط فقر زندگي مي كنند. - افراط دولتمردان و رجال كليسا در قرون وسطي در معنويت گرايي (كه آلوده به خرافات بود) موجب افراط اصحاب رنسانس در دنياطلبي و ماده گرايي شد و اين افراط گرايي نوين دارد آثار منفي خودش را بروز مي دهد و گروههاي زيادي از مردمان كه شاهد قرباني شدن اخلاق و معنويت و افزايش جرم و جنايت و شيوع بيماريهاي نوين جسمي و رواني، متلاشي شدن

و تضعيف شديد خانواده و... هستند به مسايل معنوي گرايش نشان مي دهند. اين نكته مي تواند يكي از مهم ترين اهداف و آثار و نتايج انقلاب اسلامي را كه عرفان و معنويت باشد تبليغ و ترويج نمايد. دلزدگي مردمان غرب از بهشت روي زمين و جامعه رفاهي و مصرفي و گرايش آنها به سوي حقيقت و معنويت، عمدتاً دچار آسيب هاي جدي شده است و از جن گيري و شيطان پرستي، پوچ گرايي، جادوبازي و احضار ارواح و... سردرآورده است كه بعنوان عوارض و آسيبهاي جدي تمدن نوين بايد به آن نگريست. در واقع يكي از اهداف و انگيزه هاي وقوع انقلاب اسلامي در دو دهه ي قبل، اعتراض به ماده گرايي حكومت شاه بود. آن دولت با الگو قرار دادن توسعه غرب در آمدهاي نفتي را هزينه كرد و ضمن آنكه نتوانست همان جامعه مادي و رفاهي غرب را هم محقق نمايد، بلكه قسمتي از آسيبها و ابتذالهاي فرهنگي و معنوي آنجا را وارد كرد و من حيث المجموع سبب در هم ريختگي و نابساماني شديد جامعه ايران شد. بنابراين استفاده از ملاك كشورهاي پيشرفته براي سنجش و ارزيابي آثار و نتايج انقلاب جاي ترديد و تأمل دارد چون غايت فرهنگ و ارزش آنها ماديت و اصالت و اولويت اقتصاد است، در حاليكه غايت انقلاب اسلامي معنويت و نگاه ابزاري به اقتصاد است.(22) مقايسه با كشورهاي همطراز يكي از ملاكهاي عالمانه و منصفانه براي سنجش و ارزيابي انقلاب اسلامي مقايسه با كشورهاي همطراز است. در اين رابطه مي توان موقعيت كنوني كشور را كه نتيجه ي دو دهه عملكرد انقلاب اسلامي است با وضعيت كشورهايي مانند مصر، پاكستان و تركيه سنجش كرد.

اين كشورها مسلمان هستند و با ايران، هم منطقه مي باشند. از لحاظ جمعيتي كم و بيش در حد و اندازه ي ايران هستند. در يك تحقيق وسيع و دقيق و مبتني بر آمار و اطلاعات ضروريست كه پژوهشگران جمهوري اسلامي را با اين كشورها مقايسه كنند. نتايج چنين پژوهشي از لحاظ نظري و كاربردي مي تواند فوق العاده مفيد و قابل استفاده باشد. در چنين پژوهشي بايد بررسي كرد كه كشورهاي همسايه و همطراز ايران طي دو دهه ي گذشته در حالي كه جنگ و انقلاب نداشته اند، اينك از لحاظ اقتصادي، فرهنگي و سياسي چه وضعيتي دارند؟ يك نكته ي بديع و مهم اين است كه اغلب اين كشورها از لحاظ مادي و اقتصادي، اتفاقاً از انقلاب اسلامي ايران و جنگ تحميلي منتفع نيز گرديده اند. در حالي كه ايران بطور طبيعي ضمن آنكه از آثار و بركات معنوي جنگ و انقلاب در دراز مدت به بلوغ و جوشش رسيده است لكن از لحاظ مادي و اقتصادي لطمات فراواني ديده است. زماني كه ايران بواسطه ي پيروزي انقلاب اسلامي و در راستاي حفظ استقلال خود از پيمان نظامي سنتو خارج شد و مبدل به تهديدي براي منافع غرب گرديد، آمريكايي ها و غربيها براي جبران اين خلأ و كنترل اين تهديد كمكهاي فراوان مالي، اقتصادي و نظامي به پاكستان و تركيه ارائه نمودند. (23) همين كشور تركيه زماني كه بين ايران و عراق جنگ شعله ور بود و راههاي تجاري خليج فارس براي آنان ناامن شده بود بعنوان مركز ترازيت كالا براي دو كشور ميلياردها دلار سود برده است. مصر نيز بعنوان سردمدار صلح و سازش با اسرائيل و سد نفوذ انقلاب اسلامي در منطقه ي

عربي و اسلامي، از لحاظ سياسي و اقتصادي مورد توجه بيشتر آمريكا و غرب قرار گرفت. پاكستان نيز وضعيتي مشابه مصر و تركيه داشت. با وجود اين مسايل، كشورهاي فوق اينك از لحاظ مادي و معيشتي و رفاهي در مقايسه با ايران چه وضعيتي دارند؟ و براي جلب و جذب كمكهاي اقتصادي، مالي و نظامي غرب، از لحاظ سياسي و فرهنگي چه هزينه و خسارتهايي نموده اند؟ اين سؤالاتي است كه در يك تحقيق بايد منصفانه و عالمانه به آن پاسخ گفت تا بتوانيم با شجاعت و صراحت نقاط قوت و ضعف كشورمان را شناسايي كنيم. اما در حد اين نوشتار و مبتني بر برخي از خوانده ها و شنيده ها، حداقل مي توان چند فرضيه و مدعا را مطرح كرد تا پژوهشگران بعداً آنها را شرح و آزمون كنند. اولاً كشورهاي مذكور اغلب بدهيهاي خارجي سنگيني دارند. براي مثال تركيه 90 ميليارد دلار بدهي دارد. در حاليكه ايران با توجه به هزينه هاي سنگين بازسازي حدود 12 ميليارد دلار(24) بدهي دارد. مصر نيز بدهيهاي زيادي دارد كه در جريان جنگ نفت خليج فارس در 1990 زماني كه به تبعيت از آمريكا در لشكركشي عليه عراق مشاركت نمود به عنوان پاداش، چند ميليارد دلار از اين بدهيها بخشوده شد كه طبعاً اين امر از لحاظ استقلال و حيثيت ملي نمي تواند خوشايند باشد. نكته اي كه پژوهشگران در اين مقايسه بايد مدنظر داشته باشند، وضعيت تورم، پيشرفت امور زيربنايي اقتصادي و توليدي، حجم فعاليتهاي عمراني و رفاهي، وضعيت توزيع ثروت و درآمدها و چگونگي قشربندي جمعيت بر اساس ثروت و درآمد و مقايسه وضعيت زندگي شهري و روستايي است. اين كشورها با

وجود اينكه طي دو دهه ي گذشته، در حد ايران و انقلاب اسلامي خطر و تهديد نداشته اند، لكن حجم وسيعي از درآمدهايشان صرف تجهيز ارتش و خريد تسليحات از خارج گرديده است كه مسلماً موجب فشار به مسايل مادي و معيشتي مردم مي شود. ارقام تورم در تركيه بالاست. نكته ي قابل توجه آن است كه انقلاب اسلامي از ابتدا عزم و اراده ي جدي براي توسعه ي صنعتي و اقتصادي، توجه به امور زيربنايي، بهبود وضعيت روستاها، توزيع عادلانه امكانات، استقلال و خلاقيت صنعتي و اقتصادي داشته است. لكن در عمل به دليل مشكلات ناشي از انقلاب و جنگ و فشارهاي بين المللي و برخي ضعفها و سوء مديريتها، هنوز نتوانسته اند اهداف و آرمانها را در حد مطلوب محقق گرداند، اما داشتن اين اهداف و داشتن عزم و اراده براي تحقق آنها مسأله ي مثبتي است كه بايد به فال نيك گرفت در حاليكه غالب كشورهاي همطراز عليرغم داشتن برخي از آثار توسعه و رفاه فاقد اهداف و اراده ي فوق هستند. ثانياً بايد بررسي شود كشورهاي همطراز همين مقدار از توسعه و رفاه را به چه بهايي بدست آورده اند؟ از نظر اقتصادي اينها به اقتصاد بين الملل و اقتصاد كشورهاي بزرگ بشدت پيوند خورده و وابسته شده اند و تبع اين امر تنگناها و محدوديتهاي زيادي از نظر اقتصادي و سياسي دارند. براي مثال از لحاظ سياسي اين كشورها علي رغم منافع ملي و اسلامي خودشان، تا حدود زيادي همراه و همگام سياستهاي غرب و آمريكا هستند كه اين نكته مشروعيت مردمي اين دولتها را آسيب پذير كرده است و تنشهاي داخلي و سياسي قابل توجهي ايجاد كرده است. بطوريكه در همين راستا جريانهاي ملي

و مذهبي نسبتاً نيرومندي در اين كشورها ايجاد شده است كه مي توان آن را(25) بطور غير مستقيم از آثار و نتايج انقلاب اسلامي تلقي كرد كه بعضاً اين دولتها و همراهان غربي شان براي سرپوش گذاشتن به ضعفها و عملكردهايشان آن را بطور مستقيم به مداخله جمهوري اسلامي نسبت مي دهند تا بهانه اي براي اعمال فشار و تحريم بر عليه ايران فراهم كنند. از لحاظ سياسي مي توان نگاهي به وضعيت ديگر كشورهاي مسلمان منطقه انداخت. عراق، عربستان، كويت و امارات كه به همراهي كشورهاي بزرگ در مقابل انقلاب اسلامي صف آرايي كردند و عملاً بطور مستقيم و غير مستقيم در اشغال ارتش آمريكا هستند و قراردادهاي فراواني در زمينه ي سياسي امنيتي، نظامي و اقتصادي با غرب و آمريكا بسته اند كه مسلماً استقلال آنها را بشدت آسيب پذير كرده است. نكته ي ديگري كه بايد به آن توجه شود هزينه هاي فرهنگي است. هويت زدايي ديني و مذهبي در تركيه و مصر سابقه ي طولاني دارد اما آنها بعنوان سد نفوذ انقلاب اسلامي و جلب حمايت اقتصادي غرب اين روند را توسعه و تشديد كردند، اما تا حدودي نتيجه ي عكس گرفته اند و موجب تحريك عواطف ملي و مذهبي مردم خودشان شده اند و همانطور كه اشاره شد دولتهاي آنان با امواج وسيع و قوي اسلام گرايي مواجه شده اند. مقايسه انقلاب با قبل از انقلاب يكي از مهم ترين و رايج ترين شيوه هاي سنجش و ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي مقايسه با قبل از انقلاب مي باشد. اين ملاك اهميت و كاربرد فوق العاده اي دارد. يك نكته ي مهم آن است كه اصلي ترين علت وقوع انقلاب نارضايتي وسيع و عميق عمومي از ساختار و عملكرد نظام شاه بود.

مردم و رهبران بوسيله انقلاب اسلامي آن وضعيت را به اميد دست يافتن به يك وضع مطلوب طرد و نفي كردند. اينك اگر ثابت نشود كه بوسيله انقلاب، در راستاي تحقق وضع مطلوب هستيم و تا كنون نتايج قابل قبولي بدست آورده ايم، فلسفه ي وجودي انقلاب و جاذبيت و نافعيت آن مورد سؤال و ترديد قرار مي گيرد. نكته ي ديگر آن است كه بخش عمده اي از جمعيت جوان كشور خود شخصاً نظام پيشين را لمس و تجربه نكرده اند و شايد دقيقاً با تمام وجود ندانند و حس نكنند كه چرا نسل ما قبل آنها دست به انقلاب زده است. اين نسل وضعيت موجود نظام را با انتظارات و توقعات و آرمانهاي خودش مي سنجد و عمدتاً ممكن است وضعيت مادي زندگي غربي را الگوي ارزيابي و سنجش قرار دهد. با توجه به اين ملاك نتيجه ي ارزيابي كم و بيش مشخص است. واقعاً اگر چنين باشد چگونه مي توان آثار و نتايج انقلاب اسلامي را براي اين نسل تحقيق و تبليغ كرد؟ اما نسلي كه شرايط قبل از انقلاب را درك و لمس كرده و خود در وقوع و پيروزي آن نقش آفريني كرده تحت چه شرايط و ضوابطي قبل و بعد از انقلاب را مقايسه مي كند؟ عمده ي اين نسل، زحمات و لطمات انقلاب و جنگ را صبورانه و داوطلبانه به اميد تحقق اهداف و آرمانهاي انقلاب تحمل كرده اند و بسياري از نتايج اقتصادي، سياسي و فرهنگي نظام را مثبت تلقي كرده و عملكردها و روندها را در راستاي تحقق اهداف مي دانند. اما در عين حال از برخي مسايل رنج مي برند و از يك انقلاب الهي و مردمي بسيار بسيار

انتظار دارند. مثلاً در ابعاد اقتصادي، همواره مسأله ي تورم، گراني، احتكار، افزايش شديد ثروت برخي از افراد و اقشار، تبعيضها و اختلاف درآمدها، كاهش قدرت خريد اقشار متوسط و ضعيف... آزار دهنده است. بنابراين پاره اي از مشكلات طبيعي و غير طبيعي ناشي از جنگ و انقلاب مي تواند براي تعدادي از افراد و اقشار ترديد آفرين باشد. مثلاً قشر چند ميليوني كارگر و كارمند و حقوق بگير حساب مي كند قيمت بسياري از كالاها و خدمات با ضريب بسيار بيشتري نسبت به دستمزدهايش افزايش يافته است و اين به معني كاهش قدرت خريد وي مي باشد. بنابر اين نسل انقلاب نيز كه خود با تمام وجود شرايط دو نظام را حس و لمس كرده است ممكن است از اين زاويه نمره بالايي به آثار و نتايج اقتصادي انقلاب ندهد. در بعد فرهنگي و اخلاقي نيز مسايل و سؤالاتي نسل اول انقلاب و تحليل گران و پژوهندگان را به خود مشغول مي كند. نكته آن است كه بزرگترين هدف و نتيجه ي انقلاب، احياء ديني و اخلاقي و فرهنگي و معنوي بوده است و بسياري از كسان آثار و دستاوردهاي معنوي و فرهنگي انقلاب را آنقدر زياد و روشن مي بينند كه معتقدند تمام خسارات و هزينه هاي مادي و اقتصادي كه تا كنون به نظام تحميل شده، به اين دستاوردها مي ارزد. اما در كنار اين آثار قرائني ديده مي شود كه بايد تأمل كرد. مثلاً چرا هنوز تعداد قابل توجهي معتاد وجود دارد و چرا عده اي درگير قاچاق مواد مخدر هستند؟ چرا برخي از جوانان و اقشار ما دچار ابتذال و تهاجم فرهنگي شده و نشانه هايي از منكرات و منهيات بصورت نيمه آشكار و پنهان

ديده مي شود؟ بطوريكه برخي مي گويند فساد اخلاقي و ابتذال فرهنگي قبل از انقلاب آشكار بود اما اينك پنهان شده است و از بين نرفته است. سؤالات و نكات فوق در يك پژوهش گروهي و همه جانبه و عميق بايد عالمانه و منصفانه شرح و اندازه گيري شود تا ما بتوانيم تصوير دقيق و درستي از نقاط قوت و ضعف جمهوري اسلامي داشته باشيم. اما نگارنده در حد تجربيات و معلومات و متدولوژي خود در پاسخ سؤالات و ترديدهاي فوق فرضيه ها و مدعاهايي را پيش مي نهد. نگارنده كه مي تواند بصورت عيني و تجربي دو دهه قبل و بعد از انقلاب اسلامي را به محك آزمون و مقايسه بزند، مبتني بر يافته ها، خوانده ها و ديده هايش مي گويد كه ايران از نظر فردي و اجتماعي، اقتصادي و سياسي و فرهنگي، داخلي و خارجي، طي دو دهه ي گذشته تحولات وسيع و عميق و عمدتاً مثبتي را حاصل كرده است. لكن شدت حب و بغضهاي موافقان و مخالفان و غوغاي طبيعي انقلاب و جنگ تا كنون مانع از آن بوده كه اين امر بطور عالمانه و دلسوزانه و نقادانه بطور روشن و دقيق، تحقيق و تبليغ شود. ذيلاً برخي تحولات و نتايج انقلاب اسلامي را در ابعاد اقتصادي و فرهنگي و سياسي بررسي مي شود: در سطح اقتصاد كلان در مقايسه با قبل از انقلاب نكات زير قابل توجه است: افزايش صادرات غير نفتي، بسط و توسعه فعاليتهاي عمراني و رفاهي در سطح روستاها از قبيل تأسيس خانه بهداشت، ساخت راه، حمام بهداشتي، برق، آب لوله كشي، تلفن، تأسيس مدارس تا سطح دبيرستان، توسعه ظرفيت پالايشگاهها و خودكفايي در تأمين فرآورده هاي نفتي عليرغم افزايش

شديد مصرف و جمعيت جلوگيري از اتلاف گاز و جايگزين كردن براي نفت و پوشش دادن صدها شهر و ميليونها نفر، افزايش قابل توجه ظرفيت توليد برق تا حد رفع خاموشيها، توسعه ظرفيت پتروشيمي و افزايش توليد آن تا بيش از بيست برابر. براي نمونه مسأله ي افزايش صادرات غير نفتي يك توفيق راهبردي است كه مي تواند در آينده آرمان استقلال اقتصاد از نفت را تحقق بخشيده و آسيب پذيري امنيت اقتصادي كشور را مانع شود. در حالي كه در سالهاي 56 و 57 صادرات غير نفتي ايران حدود نيم ميليارد دلار و معادل 26) يك چهلم صادرات نفت ارزش داشت، در برخي از سالهاي اخير صادرات غير نفتي تا مرز 5 ميليارد دلار پيش رفت يعني ده برابر شدن نسبت به قبل از انقلاب. اين رقم معادل يك سوم ارزش صادرات نفت بود كه با يك چهلم قبل از انقلاب اگر مقايسه شود نشانه افزايش توان اقتصاد فعلي كشور است. البته افزايش صادرات غير نفتي كه يك شاخص مثبت در اقتصاد كلان ماست به دليل فراهم نبودن برخي از زمينه ها، در سطح اقتصاد خرد آثار ناخوشايندي داشت بطوريكه قيمت عمده اقلام صادراتي براي مصرف كننده داخلي افزايش يافت. اما با تمام اين مشكلات نشان داده شد كه در صورت فراهم كردن شرايط، اقتصاد ملي توان بسط صادرات غير نفتي را تا حد بسيار بالايي دارد و اين علامت بسيار اميدوار كننده اي بر رشد و استقلال اقتصادي ماست. اما از نظر سياسي مسايل كلان زير قابل توجه است: سقوط نظام استبدادي، طرد نفوذ استعمار، حصول آزادي و استقلال، عطف توجه سياست خارجي به جهان سوم و

جهان اسلام. آثار و نتايج فوق شايد بعضاً در ميان مدت جلب توجه ننمايند، اما در دراز مدت قطعاً ثمرات آنها بسيار ملموس و روشن خواهد بود. براي مثال نظام سلطنتي استبدادي وابسته به يك فرد به نام شاه، موجب ركود و عدم رشد شخصيت آحاد ملت مي شود. در حالي كه بزرگترين سرمايه ي يك كشور افراد آن هستند كه در يك فضاي آزاد و سازنده اگر رشد كنند همين ها اصلي ترين عوامل توسعه و پيشرفت هستند. جمهوري اسلامي بايد فضاي آزاد و خلاق را براي حفظ و بسط شخصيت شهروندان محافظت كند. از نظر فرهنگي نكات زير قابل بحث است: بزرگترين هدف و دستاورد انقلاب ايران تجديد حيات اسلام بود. در عصر ارتباطات جهاني و سلطه اقتصاد بر تمام شئون بشر، بطور كلي مكتب و اخلاق و ايدئولوژي تعطيل و طرد شده بود. اما انقلاب اسلامي حاوي اين پيام بود كه اخلاق و معنويت براي انسان ارزشمندتر است و(27) اسلام براي اداره و هدايت زندگي بشر در همه زمانها و مكانها مفيد و عملي است. افزايش و رشد مطبوعات و نشريات، افزايش ظرفيت دانشگاهها، گسترش مراكز علمي و تحقيقي در همه زمينه ها، افزايش و گسترش مدارس در همه مقاطع، توجه به كتاب و كتابخواني، گسترش كمي و تحول كيفي حوزه هاي علميه و مدارس ديني، همگي نكاتي هستند كه در توسعه و تحول فرهنگي نقطه قوت و توجه هستند. با توجه به نتايج كلان فرهنگي و سياسي و اقتصادي فوق مي توان اين فرضيه و مدعا را مطرح نمود كه تحقيقاً انقلاب اسلامي آثار و دستاوردهاي فراواني داشته است، در عين حال علي رغم اينكه بطور تحقيقي چنين نتايجي حاصل

شده از نظر تبليغي نيز بايد علمي و هنري برخورد شود، مثلاً در ايام هفته دولت و دهه ي فجر مسئولان از طريق وسايل ارتباط جمعي و تبليغي معمولاً از آثار و نتايج انقلاب بخصوص در بعد اقتصادي سخن مي گويند و براي اثبات پيشرفت كشور وضعيت فعلي را با قبل از انقلاب مقايسه مي كنند ديده شده كه عدم ظرافت در اين شيوه ي تبليغي، معمولاً در مخاطبان اثر عكس گذاشته و مي گويند چرا و چقدر مقايسه با نظام قبل؟ نتيجه گيري حاصل كلام آنكه اگر مبتني بر اطلاعات وسيع و عميق و به مدد ملاكهاي علمي و عيني كه در اين نوشتار مطرح شده آثار و نتايج انقلاب اسلامي را بررسي كنيم مشاهده مي شود كه اهداف زيادي محقق شده و اهداف زيادي هم در راستاي تحقق هستند، اما در عين حال عدم توفيقها و ناكاميهايي نيز بچشم مي خورد. نكته آن است كه نتايج مثبت براي انقلابها طبيعي و ضروري است. زيرا انقلاب يعني بر هم زدن وضع موجود جهت تحقق جامعه مطلوب، اما ناكاميها و نتايج منفي براي انقلابها غير طبيعي و خطرساز است. بنابراين بايد اينها نيز دقيقاً شناسايي و علت يابي شوند.

پاورقي ها: (1) -آلن، بيرو، فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه باقر ساروخاني، كيهان، 1370، ص 323.

(2) -باقر، ساروخاني، دائرةالمعارف علوم اجتماعي، كيهان، 1370، ص 589.

(3) -وزارت فرهنگ و آموزش عالي، مركز مدارك علمي ايران، مؤسسات پژوهشي كشور (بخش دولتي)، 1376.

(4) -دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، درآمدي بر حقوق اسلامي، سمت، 1368، ص 219.

(5) -علي محمد، اقتداري، سازمان و مديريت، چ 12، دانشگاه تهران، 1355، ص 73.

(6) -عبدالعلي، قوام، اصول

سياست خارجي و سياست بين الملل، سمت، 1370، ص 69.

(7) -ژان، فوراستيه، تمدن سال 2001، خسرو رضايي، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1368، ص 77.

(8) - the sovier economic experiment.ed iuy susan .millar james r -1 .university of illiois 1990 :urban .linz .P j}

(9) -فرامرز، رفيع پور، توسعه و تضاد، دانشگاه شهيد بهشتي، 1376، ص 40.

(10) -روابط عمومي وزارت نفت، نفت در كلام امام، 1364، ص 49.

(11) -گزارش اقتصادي و ترازنامه سال 1375 بانك مركزي و سال 1375.

(12) -روابط عمومي وزارت نفت، نشريه مشعل، سال 4، خرداد 77، ش 133، ص 8.

(13) -مؤسسه مطالعات بين المللي انرژي، تحولات بازار نفت، ش 6 مورخ 77/6/31، ص 49.

(14) -گزارش اقتصادي و ترازنامه سال 1375 بانك مركزي، ص 32.

(15) -پي ير، ترزيان، داستان اوپك، عبدالرضا عفراني، فرانديش، 1367، ص 355.

(16) -مجيد، مختاري، تجزيه و تحليل اجمالي مقاطع و مراحل جنگ ايران و عراق، فصلنامه ي بررسيهاي نظامي سال 5، شماره 18، 1373، ص 41-45.

(17) -دفتر نمايندگي دائمي جمهوري اسلامي ايران در سازمان ملل، خطوط اصلي استراتژي آمريكا و اولويتهاي اطلاعاتي آن در دهه 90، مرداد 1369، ص 20.

(18) -روابط عمومي وزارت نفت، نشريه مشعل، سال 4، خرداد 77، ش 133.

(19) -پل، كندي، ظهور و سقوط قدرتهاي بزرگ، محمود رياضي، نشر خجسته، 1369.

(20) -بهاءالدين، پازارگاد، فلسفه سياسي غرب، ج 2، نشر زوار، چ 4، 1359.

(21) - greeno owen the glbalization of world politics edited by john baylis and steve smith oxford 1997 p 314

(22) -مقدمه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران.

(23) -سيامك، كاكايي، نقش

تركيه در منطقه خاورميانه پس از جنگ سرد، (فصلنامه خاورميانه) شماره 4، 1376، ص 75.

(24) -هرايرد دكميجيان، جنبشهاي اسلامي در جهان عرب، حميد احمدي، انتشارات كيهان، 1373.

(25) -گزارش اقتصادي و ترازنامه سال 1375 بانك مركزي، ص 49.

(26) -گزارش اقتصادي و ترازنامه سال 1373 بانك مركزي، ص 68.

(27) - مهران، كندري، ايدئولوژي، فصلنامه فرهنگ، كتاب نهم، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1370، ص 197. * منبع : www.aviny.com

گستره جهاني انقلاب اسلامي ايران

گستره جهاني انقلاب اسلامي ايران مهدي عزيزي كربن برينتون در كتاب كالبدشكافي چهار انقلاب پس از بررسي و مقايسه تحو لات مهم انقلاب هاي فرانسه، روسيه، امريكا و انگلستان، اين نظريه را تبيين مي نمايد كه انقلا ب ها برغم تفاوت هاي بنيادي از مشابهت هاي انكارناپذيري برخوردار هستند كه گوياي ويژگي هاي مشترك اينگونه از تحولهاي اجتماعي است. اگر چه برخي تلاش كرده اند تا با استناد به اين كالبدشكافي تحليل هايي متفاوت درباره انقلاب اسلامي ايران ارائه دهند اما بايد گفت كه انقلاب اسلامي ايران از ويژگي هاي منحصر به فردي برخوردار است كه نمي توان آنرا با ديگر انقلاب هاي جهان كه برينتون آنرا تنها يك تحول اجتماعي دانسته است مقايسه كرد. اما آنچه انقلاب مردم ايران را از انقلاب هاي ديگر متفاوت مي كند ، جنبه هاي ارزشي و ايدئولوژيك آنست. اول ) اين انقلاب در محدوده مرزها خلاصه نشد و به عبارتي منافع داخلي و حزيي تنها عنصر اساسي در تشكيل فرايند آن نبود. انقلاب اسلامي ايران از همان ابتداي پيدايش ، مفاهيم و مصداق هاي جهاني را در اولويت قرار داد . تحولات دوران آغازين انقلاب و نگاهي به گستره چالشهاي و

تهديدات فراروي آن نشان داد كه اين انقلاب تنها به مرز ايران محدود نشده است و همين فرايند سبب گرديد تا انقلاب اسلامي ايران هزينه هايي را بپردازد. چراكه كشورهاي بزرگ به خوبي ميزان تاثيرگذاري اين تحول ايدئولوژيك را درك كرده بودند و ديگر نااميدي از منابع نفتي ايران نبود كه آنها را نگران مي كرد. آنها نگران پيامدهاي استراتژيك و سياسي اين انقلاب در منطقه و جهان بودند. قدرتهاي بزرگ روزي را پيش بيني مي كردند كه جنبش هاي آزادي بخش با تاثيرپذيري از انقلاب ايران و آموزه هاي ارزشي اين انقلاب بيدار و زنده شوند. “جان اسپوزيتو ” يك استاد دانشگاه “جرج تاون ” آمريكا درباره انقلاب اسلامي و پيامدهاي منطقه اي و جهاني آن گفته است : انقلاب ايران پديدآورنده حركتي نو در جهان اسلام بود ، ازاين نگاه كه دولت هاي اسلامي مي توانند مستقل تر از پيش و بدون نياز به غرب به بقاي خود ادامه دهند. دكتر آنتوني مك روي Anthony McRoy استاد دانشگاه لندن و نويسنده اي كه به تازگي كتابي با نام از رشدي تا حادثه هفتم ژوئيه (From Rushdie to ?/?) را منتشر كرده است، نيز گفته است : انقلاب اسلامي ايران به علل مختلفي حادثه سياسي بسيار مهمي در تاريخ جهان مدرن به شمار مي رود. يكي از اين علل اين است كه اين انقلاب موج تعجب همگان در غرب شد زيرا هيچكس وقوع انقلاب سياسي اي را كه بر مبناي مذهب شكل بگيرد ، تصور نمي كرد و پيش بيني نمي كرد. در آن زمان همه اينگونه تصور مي كردند كه انقلابي كمونيستي و يا انقلابي ضد

كمونيستي در سطح جهان به وقوع خواهد پيوست و به همين علت هيچكس فكر نمي كرد كه يك انقلابي تحت عنوان مذهب و يا از سوي متفكران مذهبي صورت گيرد . انقلاب اسلامي ايران موجب افزايش آگاهي و فعاليت سياسي احزاب اسلامي شد و از زمان شكل گيري اش در سال ???? تاثير زيادي را در اين زمينه برجاي گذاشت و اين تاثير همچنان ادامه دارد. حقيقت اينست كه پيدايش انقلاب اسلامي آخرين سوسو ي مقاومت را كه به فراموشي سپرده شده بود برافروخته كرد و در برابر ملتهاي منطقه و جهان روزنه اي را گشود و آنان را در برابر افقي جديد از آينده اي موفق و بدون بردگي قرار داد . از سويي ديگر پيشرفت هاي علمي و تكنولوژي و موفقيت هاي ايران در عرصه سياست بين الملل و منطقه سبب گريد تا جنبش هاي آزاديخواه به اين احساس خودباوري برسند كه مي توان هم دست به انقلاب زد و هم آنرا با اقتدار ادامه داد و لزومي ندارد كه تحليل هاي غربي چون برينتون را به همه انقلاب ها تعميم داد .بر اساس نظريه برينتون انقلابها در سير تحولات خود سه مرحله را پشت سر خواهند گذاشت: در مرحله اول پس از سرنگوني رژيم حاكم، نيروهاي ميانه رو بر مسند قدرت تكيه زده و حاكميت را در دست مي گيرند. در مرحله دوم پس از گذشت مدت كوتاهي از حكومت ميانه روها به دليل برآورده نكردن توقعات انقلابي مردم اين نيروها از مسند قدرت كنار زده شده و جاي خود را به نيروهاي راديكال مي دهند. مرحله سوم كه مرحله ترميدور يا دوران نقاهت

پس از انقلاب ناميده مي شود دوران بازگشت به ارزش هاي رژيم پيشين و حذف راديكال ها از عرصه قدرت است .!! دوم ) ايران به عنوان خاستگاه جنبش هاي آزاديخواه مردمي و مقاومت در برابر زور تبديل شد كه از نظر روحي اميدواري زيادي به مردم منطقه بخشيد. انقلاب اسلامي ايران هنگامي به پيروزي رسيد كه فضاي بين المللي متاثر از رقابت دو قطب قدرت آن روز يعني ايالات متحده آمريكا و اتحاد جماهير شوروي بود.انقلاب اسلامي نه تنها از اين فضا متاثر نشد بلكه به عنوان يك انقلاب ايدئولوژيك شعار نه شرقي و نه غربي را مطرح كرد و اينكه ملتهاي جهان براي پيروزي دربرابر قدرتهاي ظالم لزوما نبايد سياستهاي يكي از اين دو قدرت را انتخاب كنند. بويژه اينكه در آن زمان جنبش هاي مردمي تحت تاثير اين فضا قرار گرفته بودند و اين در حالي بود كه دو حركت امپرياليسمي و كمونيسم در كمين جنبش هاي مردمي و آزاديخواه بودند . از سويي ديگر بسياري از جنبش هاي آزاديخواه الگويي براي ادامه مبارزه نداشتند. و بهترين سند گفته مقام معظم رهبري است كه فرمودند :” هدف از مبارزاتي كه ملت مسلمان ايران به رهبري امام بزرگوار و با همت و اراده ي نيرومند آن شخصيت عظيم انجام داد تشكيل حيات طيبه اسلامي براي سعادت و كمال انسان ها بوده است و دشمنان بشريت و طواغيت نيز همواره بر دور ساختن بشر ازاين حيات طيبه اهتمام داشته اند. ما در پايگاه اسلام تلاش داريم تا راه نجات ملت هائي را كه در زير سايه سنگين و خبيث حاكميت استكبار بر عالم رنج مي برند و روز

به روز به بدبختي نزديكتر مي شوند،نشان دهيم. ايشان در ادامه فرمودند: پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران صداي اسلام به عنوان قوي ترين و مطمئن ترين فرياد جهاني عليه نظام ظالمانه ي حاكميت استكبار بلند شده است ، لذا دشمنان بشريت بيشترين هم و تلاش خود را بر خاموش كردن صداي اسلام متمركز كرده اند و مواجهه ي قدرت هاي مسلط عالم و در راس آن آمريكا با انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي به خاطر اسلام خالص و پيراسته از تحريف هاي ايادي استكبار جهاني است.

“ايشان هم چنين در ? ??بهمن ? ????در ديدار ميهمانان خارجي فرمودند:پيروزي انقلاب اسلامي در ايران ، اميدي در دل ملتها و مبارزان مسلمان در همه جاي عالم پديد آورد. دلهاي مرده را زنده كرد و هرچه عليه اسلام و بلكه عليه مطلق دين، تبليغ، فعاليت و تلاش شده بود، آنها را از ذهن و عمل ملتهاي مبارز در سراسر دنيا زدود و از بين برد. لذاست كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ، در اطراف عالم نهضتهاي انقلابي پديد آمد، يا اگر هم قبلا بود، اوج گرفت و شتاب پيدا كرد. “ سوم ) از ديدگاه سياسي امام خميني (ره)، اگر تأسيس حكومت اسلامي، اولويت اول براي ايشان در ايران بود، در خارج ، آزادي بيت المقدس و سرزمين فلسطين، مهم ترين دغدغة فكري و عمل سياسي ايشان را تشكيل مي داد.يكي از اختلافات اساسي امام با رژيم پهلوي، دربارة نفوذ صهيونيسم در ايران و حضور عناصر اسرائيلي در مناصب دولت پهلوي بود.به عبارت ديگر، مي توان در انديشه انقلابي و آزادي بخش امام، آزادي ملت ايران و فلسطين را دو ضرورت عيني

و اساسي دانست كه بسياري از آثار كتبي و شفاهي و مبارزات سياسي ايشان، مبين اين امر است. حقيقت اينست كه مساله فلسطين و جنبش هاي آزاديخواه آن در اولويت امام ( ره ) قرار داشت كه حتي اين مساله را مي توان در سخنراني هاي ايشان پيش از انقلاب ملاحظه كرد . چهارم ) جنبش هاي آزاديخواه مصر ، فلسطين و لبنان بشدت از انقلاب اسلامي ايران تاثير گرفتند و شدت اين تاثير گذاري را مي توان در موضع گيري هاي مقامهاي آمريكايي ديد كه همواره تهران به دخالت متهم مي كنند. وجود ايران به اين گروههاي اميد دوباره اي بخشيد و منطقه را با متغيرات گسترده و غيرقابل پيش بيني مواجه كرد : ?- انتفاضه فلسطين : انتفاضه ملت فلسطين تحت تاثير انقلاب ايران به موفقيت هاي گسترده اي دست يافت و با الگو گرفتن از حركت مردمي ايران توانست خود را به عنوان يك توازن در منطقه مطرح كند. فلسطين و حمايت از مبارزات مردم آن همواره يكي از نقاط محوري مبارزات مردم ايران در جريان انقلاب اسلامي ايران بود. امام خميني همواره به مساله فلسطين و ضرورت آزادي قدس شريف و نابودي اسرائيل تاكيد مي كردند. و اعلام روز قدس نيز به همين خاطر بود. البته مقام هاي رژيم صهيونيستي اسرائيل از همان ابتدا بر اهميت انقلاب اسلامي پي بردند به طوري كه در اولين واكنش، “موشه دايان ” وزير جنگ وقت رژيم صهيونيستي اعلام كرد كه انقلاب اسلامي ايران، زلزله اي است كه منطقه خاورميانه را سخت تكان داد و اسرائيل را با خطري جدي روبرو ساخت. ?- حزب الله لبنان

: به جرات مي توان گفت يكي از دلايل اوليه تفكر و ايدئولوژي تاسيس حزب الله؛ ناشي از ايدئولوژي فراگير حضرت امام (ره) بوده است كه در ميان شيعيان لبنان به بار نشست . پس از تجاوز نظامي اسرائيل به لبنان در خرداد ماه ???? و بطلان تمامي طرح هاي مسالمت جويانه در برخورد با اسرائيل و با همكاري امريكا اصل تاييد شده توسط انقلاب اسلامي ايران- يعني مقاومت و ايستادگي در برابر ظالم- در لبنان مقبوليت عام يافت. حزب الله عامل همان ايدئولوژيي بود كه انقلاب اسلامي ايران پيام آور آن به شمار مي رفت. يعني اتكا به توان خود براي سركوب دشمن؛

?- خطرصهيونيسم : از ديدگاه سياسي امام خميني (ره)، اگر تأسيس حكومت اسلامي، اولويت اول براي ايشان در ايران بود، در خارج از مرزهاي كشور، آزادي بيت المقدس و سرزمين فلسطين، مهم ترين دغدغة فكري و عمل سياسي ايشان را تشكيل مي داد. اوج صهيونيزم ستيزي امام و حمايتشان از مردم فلسطين در تعيين روز قدس با عنوان روز جهاني مبارزه با مستكبرين، ظالمين و صهيونيسم بود. امام در حركتي ابتكاري و سمبوليك آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را روز قدس ناميدند . امام صهيونيزم را مولد و ساخته استعمار و استكباري مي داند كه تحت حمايت مستمر در آمريكا قرار دارد. ايشان با اشاره به پيوند صهيونيست ها با بزرگ ترين سرمايه ها و سرمايه داران غرب به ويژه آمريكا، خاستگاه و علت پيدايش اسرائيل اين چنين بيان مي كنند: “ اسرائيل با تباني و هم فكري دولت هاي استعماري غرب و شرق زاييده شد و براي سركوب و استعمار ملل اسلامي به وجود آمد و امروز از طرف همه استعمارگران حمايت

و پشتيباني مي شود. انگليس و آمريكا با تقويت نظامي و سياسي و با گذاشتن اسلحه هاي مرگبار در اختيار اسرائيل آن را به تجاوزات پي درپي عليه اعراب و مسلمين برمي انگيزانندا. ز ديگر ويژگي هاي صهيونيزم كه در آثار و سخنراني هاي امام تأكيد زيادي بر آن شده، ايدئولوژي از نيل تا فرات است. ايشان، بر اين باور بودند با اشغال فلسطين، لبنان، جولان و عقد قراردادهاي صلح و سازش، تجاوزات صهيونيست ها، خاتمه نخواهد يافت، بلكه آنها به منظور تحقق اسرائيل بزرگ گام برمي دارند و خطرشان متوجه همه خاورميانه و سرزمين هاي اسلامي است. امام ضمن هشدار، به دول عربي منطقه به منظور محو اسرائيل از جغرفياي سياسي، به تجهيز و قيام عليه اسرائيل توصيه نمودند. ?) بطلان استراتژي سازش در انديشه امام، براي حل بحران فلسطين، راه حل سياسي و ديپلماتيك پذيرفته نيست، دولت ها و گروه هاي فلسطيني براي احقاق حقوق فلسطينان نبايد به چانه زني ديپلماتيك دست بزنند. امام براين باور بودند كه تنها با جهاد و مبارزه مسلحانه مي توان اسرائيل را از بين برد. ايشان كساني را كه به دنبال اتخاذ روش هاي سياسي براي حل مسأله فلسطين هستند ملامت كرده اند و اظهار داشتند : “من به سران فلسطيني نصيحت مي كنم كه دست از رفت و آمدهاي خودشان برداشته و با اتكا به خداوند متعال و مردم فلسطين و اسلحه خويش تا حد مرگ با اسرائيل بستيزند، چرا كه اين رفت و آمدها موجب مي شود كه ملت هاي مبارز شما دلسرد شوند. شما اطمينان داشته باشيد كه نه شرق به درد شما مي خورد و نه غرب. با ايمان به خدا و تكيه بر سلاح هاي خويش تا حصول خواسته هاي مشروع خويش دست

از مبارزه برنداريد.? يكي از شيوه هايي كه امام براي مقابله با اسرائيل طرح كردند، ضرورت امتناع از صدور نفت دول نفت خيز اسلامي به اسرائيل و حاميان آنها بود و نسبت به اين امر كه دولت هاي ممالك اسلامي بايد از نفت و ساير امكانات همچون حربه اي عليه اسرائيل و استعمارگران بهره برداري كنند، تأكيد داشتند. امام در خصوص نقش سازمان هاي بين المللي اظهار داشته اند: “مسلمانان ننشستند كه سازمان هاي بين المللي براي آنها كاري بكنند، ملت ها خودشان قيام كنند و حكومت ها خودشان را وادار كنند كه در مقابل اسرائيل بايستند و اكتفا نكنند به محكوم كردند. در مجموع مي توان به جرات گفت هرآنچه كه از متغيرات سياسي در سطح منطقه و جنبش هاي اسلامي آزاديخواه و مردمي پس از انقلاب روي داده است برگرفته از الگوي ايدئولوژيك انقلاب اسلامي در اصرار بر گزينه مقاومت است .

*منبع : www.ommatnews.ir ، شنبه، ?? بهمن ????

تاثير انقلاب اسلامي ايران بر عراق

تاثير انقلاب اسلامي ايران بر عراق يوسف قرشي

تاثير انقلاب اسلامي ايران بر گروه هاي معارض اول: سالهاي 1357تا 1359 الف) تاثير انقلاب اسلامي بر معارضين عراق پيروزي انقلاب اسلامي به دليل پيام مهم رهايي بخشش، الهام دهنده گروه ها و نهضت هاي آزادمنش در سراسر جهان به خصوص عراق شد. در واقع موفقيت انقلاب ايران، تاثيري عميق و سريع در ميان شيعيان عراق برجاي گذاشت و ايجاد سازمانهاي مخالف و انقلابي شيعه كه مردم را پيدا مي كردند، تهديدي جدي براي ثبات رژيم بعثي شد.(1) حضور 14 ساله رهبر كبير انقلاب ايران از سال 1963 تا 1978 در عراق سبب ايجاد روابط و علاقه هاي سياسي- عاطفي بين رهبران نهضت شيعيان عراق و ايشان

شده بود. به طور كلي تاثير رهبري و انقلاب اسلامي ايران بر جنبش اسلامي عراق با توجه به مسائل و وقايع زير قابل تبيين است: 1- در عراق وجود حزب الدعوه الاسلاميه، جماعه العلماء، حزب الفاطمي و ديگر احزابي كه نظريات فقهي امام را قبول داشتند، تحت تاثير حركت امام خميني(ره) بود.

2- شهيد آيت الله صدر و رهبري ايشان در ميان مراجع بزرگ عراق در چند دهه اخير، تنها آيت الله صدر است كه هم در زمينه انديشه سياسي اسلام كار كرده است و هم عملا وارد حوزه سياست شده و رهبري سياسي مردم عراق را به عهده گرفته است. ايشان اطاعت از امام را ضروري و لازم مي دانست و خود را نيز پيرو امام محسوب مي كرد.

3- حركتي كه آيت الله صدر در الگو قرار دادن انقلاب اسلامي ايران و تبعيت از آن براي رسيدن به پيروزي در عراق به وجود آورد، خاندان آيت الله سيدمحسن حكيم، شاگردان و پيروان آيت الله صدر و به ويژه سيدمحمد مهدي حكيم دنبال كردند.

4-مراسم و برنامه هاي عزاداري ايام محرم، صفر و رمضان و ارتباطي كه اين مراسم با مراسمي كه همزمان در ايران تشكيل مي شد، داشتند. اين امر بويژه در 2 سال اول انقلاب بسيار برجسته بود.

5- وجود عتبات عاليات و رفت و آمد ايرانيان به عراق و شيعيان عراق به ايران.

6- وجود حوزه هاي علميه قم، نجف، كربلا و ارتباط بين آنها.

7- وجود مراجع بزرگ در كشور عراق و ايران. بسياري از عراقيها از امام و ديگر مراجع تقليد، تبعيت مي كردند كه مسائل سياسي را نيز در برمي گرفت.

8- مهاجرت و تبعيد

برخي از روحانيون برجسته عراق به ايران، اين ديدگاه را در ميان مردم شيعه عراق بوجود آورد كه ايران مأمن دانشمندان و روحانيون برجسته و مبارز آنان است. تأثير سريع و عميق انقلاب ايران در ميان شيعيان عراق، به گونه اي بود كه شهيد صدر در روز پيروزي انقلاب، با تعطيل نمودن جلسه درس روزانه خود، در جمع طلاب علوم ديني نجف گفت: امروز موسي بر فرعون پيروز شد... امروز آيت الله خميني حكومت شاه را سرنگون ساخت و اينك هم ما بايد كارگزاران آن رهبر و منتظران دستورات وي باشيم.2 به دنبال پيروزي انقلاب حركتهاي مختلفي از سوي شيعيان عراق صورت گرفت كه عموماً توسط رژيم بعث سركوب شدند. از جمله اين حركتها، قيام رجب سال 1399 هجري قمري بود. در اين حركت، شيعيان به مناسبت جشن ميلاد حضرت علي(ع) با برگزاري مراسم جشن و راهپيمايي، ملت عراق را به قيام عليه نظام بعثي فراخواندند. قيام به اكثر شهرهاي عراق نظير بغداد، كربلا، خالص، كوت، كاظمين و ناصريه رسيد و روز به روز دامنه آن گسترش مي يافت. اين قيام در نهايت با دستگيري آيت الله صدر و خواهرش بنت الهدي و سركوب شديد جوانان انقلابي، تا حد زيادي مهار شد.3 با روي كار آمدن صدام در ژوئيه 1379، دولت تاكتيكهاي خود را تغيير داد و قوانين جديدي براي مجازات مخالفان وضع كرد. چند روز پس از وضع قانون جديد آيت الله صدر و خواهرش، اعدام شدند و در مدت كوتاهي پس از آن نيز صدها تن از هواداران آيت الله صدر اعدام شدند. با تشديد موج سركوب، تعدادي از گروهها و شخصيتهاي برجسته

معارض حكومت، سياست ادامه معارضه در خارج از مرزهاي عراق را اتخاذ نمودند. اين گروهها و شخصيت ها عبارت بودند از: حزب الدعوه، سازمان عمل اسلامي، جماعه العلماء و جندالامام.4 در اين دوران اشخاص برجسته اي چون سيد محمدباقر حكيم و سيد محمود هاشمي تصميم گرفتند تا با سفر به ايران، وظيفه هدايت و آموزش نيروهاي اسلامي عراق را در ايران برعهده گيرند. ب) تأثير انقلاب اسلامي بر معارضين ايران با پيروزي انقلاب اسلامي، جريان خودمختاري در مرزهاي كشور به شدت مطرح شد. در ناحيه غربي كشور به طور مشخص دو حركت استقلال طلبي ظهور يافت كه رابطه اي مستقيم با دولت عراق داشتند. اين دو حركت يكي در ناحيه شمال غربي كشور رخ داد و مربوط به كردها مي شد و ديگري در بخش جنوب غربي مربوط به تجزيه طلبان خوزستاني بود. به طور كلي وقايعي كه از سوي كردها تا پيش از آغاز جنگ تحميلي ايجاد شد، عبارت بودند از: سقوط پادگان و هنگ ژاندارمري مهاباد و پاسگاههاي ژاندارمري، جنگ نقده، گفتگوهاي سياسي رهبران كرد با نمايندگان دولت موقت، مخالفت گروههاي كرد با حضور سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در مناطق كردنشين، فرمان امام در شكست محاصره پاوه و آزادسازي شهرهايي چون بانه، سردشت، مريوان و ... به دست نيروهاي سپاه و ارتش. 5 در حوزه جنوب نيز با حمايت دولت عراق، حركت هايي از سوي گروه هاي معارض صورت گرفت. مهمترين گروه معارض، در اين منطقه، جبهه التحرير اهواز بود. اين جبهه با هدف تجزيه خوزستان تشكيل شده بود. اساسا اوضاع و احوالي كه پس از انقلاب در ايران بوجود آمد، زمينه مناسبي

براي شروع مجدد فعاليتهاي اين جبهه فراهم آورد. اين فعاليتها طيف وسيعي را مانند تشويق به تظاهرات و راهپيمايي، اعتصاب، ايجاد اغتشاش، نشر جزوات و انجام عمليات مسلحانه عليه مراكز دولتي دربرمي گرفت. به عنوان مثال در تيرماه 1358 حوادث خشونت بار متعددي در خوزستان صورت گرفت. از روي پل خرمشهر به سمت چند پاسدار نارنجك پرتاب شد كه در اثر آن 4 نفر مجروح شدند. در اواخر تيرماه نيز براي دومين بار به فرودگاه اهواز حمله شد. در همان زمان انواع سلاح هاي با تريلي از عراق وارد ايران مي شد. به دليل ضعف ژاندارمري و نداشتن نيروي كافي در مرزها، ورود سلاح از عراق به خوزستان و توزيع آن ميان عشاير عرب به راحتي صورت مي گرفت.6 به طور كلي تا قبل از شروع جنگ عراق ايران عمده گروه هاي معارض ايران را كردها و اعراب خوزستاني تشكيل مي دادند. دوم: سالهاي 1359 تا 1367 الف) گروه هاي معارض عراق با آغاز جنگ تحميلي تعدادي از شخصيت هاي مستقل و گروه هاي معارض با همكاري مسئولان جمهوري اسلامي ايران، تشكلي نظامي با نام «الجيش الثوري الاسلاميه العراق» ايجاد نمودند و مقرر كردند كه همكاريها و فعاليتهاي نظامي گروهها در آينده، در قالب اين تشكل انجام خواهد شد. در اين ميان گروه هاي عراقي نيز اقدام به ايجاد تشكيلات نظامي نمودند. از جمله حزب الدعوه تشكلي چريكي با نام «الجيش الغضب» ايجاد نمود و پس از آن مجموعه جديد ديگري را با نام «قوات الشهيد الصدر» بنيان نهاد و هدف آن را انجام عمليات و جنگهاي نامنظم در شمال و داخل عراق اعلام كرد.

فارغ از فعاليتهاي گروهي معارضان عراقي، مسئولان امور جنگ جمهوري اسلامي ايران كه به تدريج با مراجعه و استقبال نيروهاي عادي و غيرحزبي عراقي براي شركت در جبهه مواجه شدند، با همكاري برخي مسئولان معارض عراقي، تيپ بدر را تشكيل دادند كه بعدها تبديل به لشكر 9 بدر» شد.7 همچنين حزب الدعوه در آغاز جنگ تحميلي، با استفاده از امكانات جمهوري اسلامي ايران در شهرهاي مرزي غرب و جنوب كشور به آموزش نظامي و اعزام نيرو به جبهه پرداخت.8 كردهاي معارض عراق نيز در طول جنگ، فعاليتهاي عمده اي عليه رژيم بعث انجام دادند. از جمله گروههاي كرد معارض عراق، «اتحاديه ميهني كردستان» به رهبري جلال طالباني بود. اين تشكل كه در ابتدا با گروه هاي گرد معارض ايران همچون كومله و دموكرات همكاري داشت، در طول جنگ به سمت ايران متمايل شد و عمليات مشتركي را عليه رژيم بعث ترتيب داد9. ب) گروههاي معارض ايران به طور كلي گروه هاي معارض ايران متشكل از سه گروه بودند: سازمان مجاهدين خلق، گروه هاي كرد و جبهه التحرير اهواز. سازمان مجاهدين خلق در ابتداي جنگ تحليل خود را از وقايع به صورت اطلاعيه هايي اعلام مي كرد. از ديد آنان جنگ عراق و ايران، جنگي است ارتجاعي و ناعادلانه كه طرفين، هر يك به دنبال هدف خويش است.10 آنان اعلام كردند كه در جنگ نقش پيشتاز را نخواهند داشت و فقط در كنار مردم خواهند جنگيد.11 با اين تحليلها آنان وارد جنگ شدند و به طور عمده فعاليت خود را آغاز نمودند. مجاهدين خلق تمركز فعاليت خود را بر تهيه اطلاعات مربوط به نيروهاي ايراني و

صف بندي آنان قرار دادند كه به تدريج با گسترده شدن حوزه فعاليت، از سوي نيروهاي نظامي ايران بويژه ارتش جمهوري اسلامي متوقف شدند. در كل عمده تلاشهاي اين سازمان در طول جنگ را مي توان در جهت كسب حيثيت و مردمي جلوه دادن خود، دانست.12 گروههاي كرد معارض ايران متشكل از دو گروه كومله و دموكرات بودند. اين دو حزب به دليل داشتن هدف مشترك، با رژيم بعث عراق همكاري داشتند. هدف آنان سرنگون كردن نظام جمهوري اسلامي ايران بود. دولت عراق اجازه فعاليت را به اين دو گروه در خاك خود داده بود و مهمات، تجهيزات نظامي و كمكهاي مالي در اختيار آنان قرار مي داد. دولت عراق همچنين امكان انتقال مجروحان اين دو گروه را به اروپا از طريق هواپيما فراهم آورده بود.13 جبهه التحرير اهواز نيز از گروههاي معارض ايران محسوب مي شد كه در اوايل جنگ تحت تاثير تبليغات و وعده هاي رژيم بعث قرار گرفت و بسياري از اعضاء خود را به همراه خانواده آنها به عراق فرستاد و خواستار پناهندگي براي آنان شد.14 نقش جبهه التحرير اهواز به لحاظ نظامي بسيار مهم بود و اعضاي اين گروه دوشادوش نيروهاي عراق عليه ايران مي جنگيدند. سوم: سالهاي 1367 تا سقوط صدام الف: گروه هاي معارض عراق اساسا پايان جنگ و شروع دوره اي كه آنرا دوران «نه جنگ و نه صلح» نامده اند، با پذيرش قطعنامه 598 و شروع مذاكرات، به كاهش تشنج بين دو كشور انجاميد و روندي آغاز شد كه چشم انداز آن دقيقا براي هر دو كشور و رهبران گروه هاي معارض روشن نبود. در اين

دوره بسياري از رهبران و كادرهاي معارض عراق به كشورهاي همجوار چون عربستان، كويت، پاكستان و كشورهاي حاشيه خليج فارس و برخي كشورهاي اروپايي عزيمت نمودند.15 فضاي ركود و سردرگمي در ميان گروه هاي معارض عراق تا آغاز هجوم دولت عراق به كويت، حاكم بود. به دنبال شكل گيري ائتلاف بين المللي عليه دولت عراق و تصميم بر حمله به نيروهاي اشغالگر عراقي، اوضاع سياسي و اجتماعي اين كشور كاملا به هم ريخت و در نتيجه مردم و گروه هاي مخالف با استفاده از ضعف حكومت و خلا قدرت سعي كردند اعتراض هاي پنهاني خود را عملي كنند تا جائي كه قيام عمومي و خودجوش، ابتدا در جنوب و سپس در سرتاسر عراق آغاز گرديد. اين قيام در پانزدهم شعبان 1411 (1990) به طور رسمي آغاز شد و به قيام شعبانيه شهرت يافت.16 در ادامه اين قيام سيدمحمدباقر حكيم از كردهاي شمال عراق خواست تا با موضع گيري عليه صدام جبهه ديگري از قيام را به راه بيندازد. به علاوه، وي با صدور بيانيه اي از ارتش عراق خواست تا خود را به صفوف ملت عراق ملحق نمايد. 17 در اين دوران اكثر قيامهاي گروه هاي معارض عراق و مردم، توسط دولت عراق سركوب شدند. ب) گروه هاي معارض ايران در اين دوره مهمترين گروه هاي معارض ايراني را كردها تشكيل مي دهند. اساسا حزب دموكرات و كومله، در سالهاي اوليه پيروزي انقلاب و در طول جنگ تحميلي بر مشي مسلحانه تاكيد داشتند و بدين منظور به اقداماتي چون انجام جنگهاي نامنظم در جوار مرز ايران و عراق، ترور شخصيتها، شعارنويسي و تبليغات منفي عليه

جمهوري اسلامي ايران از طريق نشريات و راديوي خود و رسانه هاي ساير گروه هاي معارض مانند گروه «پان ايرانيست ها» دست مي زدند. اما در سالهاي پس از جنگ در استراتژي خود جهت تعارض با جمهوري اسلامي ايران، تغييراتي ايجاد نمودند. در واقع تثبيت نظام جمهوري اسلامي ايران، طولاني شدن مبارزه گروه هاي معارض ايراني كه سبب ايجاد شكاف و مستولي شدن روحيه ياس و نااميدي بر آنان شده و... باعث تغيير استراتژي آنان از رويكرد مبارزه مسلحانه به مشي سياسي و بكارگيري روشها و ابزارهاي نرم براي تعارض با جمهوري اسلامي ايران گرديد.18 اين مساله به وضوح در سخنان يكي از اعضاء دفتر سياسي حزب دموكرات مشخص مي شود. او مي گويد: «ما شعار دموكراسي براي ايران و خودمختاري براي كردستان را برداشته ايم و به مساله دموكراسي در سراسر ايران اولويت داده ايم... ما معتقديم بدون برقراري دموكراسي در سراسر ايران، تحقق خودمختاري در كردستان غيرممكن است.19 چهارم: سالهاي پس از صدام به طور كلي هرچه از سالهاي اوليه انقلاب اسلامي ايران فاصله مي گيريم، وجهه انقلابي كمرنگ تر شده و نهضت ايران در چارچوب يك نظام سياسي مورد بررسي قرار مي گيرد. بر اين اساس تأثيرپذيري جنبش هاي مختلف از جمله گروه هاي عراقي در قالب نظام جمهوري اسلامي ايران و عملكرد مسئولين اين نظام تعريف مي شود. اگر در سالهاي اوليه پيروزي انقلاب، گروه هاي معارض عراقي با رنگ و لعابي ايدئولوژيك از نظريه ولايت فقيه حضرت امام(ره) تبعيت مي كنند، امروزه اركاني چون مجلس اعلاي عراق -كه واژه انقلاب را از نام خود حذف كرده است- جنبه اي كاملا

سياسي به خود مي گيرند. بنابراين در بررسي تأثيرپذيري گروه هاي عراقي از ايران، بايد خاطرنشان كرد كه در اوايل انقلاب، تاثيرپذيري از نوع فكري است اما با گذشت زمان جنبه سياسي تأثيرپذيري اهميت بيشتري مي يابد. با توجه به مطالب فوق مي توان فضاي عراق پس از صدام را مورد بررسي قرار داد. بدين منظور مهمترين گروه هايي كه پس از سقوط دولت بعثي در عراق نقش ايفا كردند را بر مي شمريم. 1-مجلس اعلاي عراق (گروه حكيم) مهمترين محور فعاليت مجلس اعلا در قبال شكل گيري ساختار دولت آينده عراق، كمك به فروپاشي نظام حكومتي سني محور و تشكيل نظام سياسي شيعه محور است. اين جناح براي رسيدن به اهداف خود درصدد كنار زدن ساير كادرها و گروه هاي شيعي رقيب نظير احمد چلبي، حزب الدعوه، بحرالعلوم و خويي است. مجلس اعلا همچنين درصدد رفع نگراني دولتهاي عربي در زمينه نقش و جايگاه شيعيان در دولت آتي عراق است. اين گروه از ايده تشكيل حكومت اسلامي تا حدود زيادي دست كشيده و اكنون خواستار تشكيل حكومت دموكراتيك برپايه انتخابات است؛ زيرا با توجه به اكثريت شيعيان در عراق محتمل مي داند كه اكثر پستهاي دولت و پارلمان نصيب شيعيان مي شود.20 2-اتحاديه ميهني كردستان عراق (گروه طالباني) اتحاديه ميهني از حفظ وضع موجود در ساختار حكومتي عراق يعني خارج بودن سه استان دهوك، اربيل و سليمانيه از كنترل حاكميت و اقتدار و حوزه نفوذ دولت خرسند است و تغيير ساختار دولت مركزي را به شرطي مفيد مي داند كه نظام فدرالي در عراق جديد تثبيت شده و اداره مناطق كردنشين كنوني به علاوه

كركوك، در چارچوب قانون اساسي فدرال به رسميت شناخته شود. 3 -حزب دموكرات كردستان عراق(جناح بارزاني) گروه بارزاني نيز مانند گروه طالباني خواستار استقرار نظام فدراليسم و تاسيس ايالت كردستان به مركزيت كركوك است. اين گروه خواستار افزايش سهم كردها در دولت مركزي عراق به ويژه اعمال نظرات و ديدگاه هاي كردها در زمينه پستهاي حساس بوده اند.21 4- كنگره ملي عراق (احمد چلبي) گروه چلبي ضمن حمايت از سرنگوني رژيم بعث، خواستار تشكيل حكومتي است كه كنگره ملي در آن نسبت به گروه هاي كرد و مجلس اعلا، از برتري برخوردار باشد. از اين رو ضمن لابي و رايزني با تركيه براي مهاركردن كردها، نوعي رفتار كج دار و مريز را با مجلس اعلا پيگيري مي كند كه در چارچوب آن درباره به قدرت رسيدن شيعيان همسويي نشان مي دهد، اما تلاش مي كند با جلب حمايت آمريكا و انگليس بر مجلس اعلا پيشي گيرد. از اين رو، اين گروه به تشكيل نوعي حكومت لائيك در عراق چراغ سبز نشان مي دهد و در تلاش است كه خود را نماينده شيعياني معرفي كند كه به ساختار ديني حكومت اعتقادي ندارند. روابط دولت ايران و عراق؛ سالهاي پس از جنگ تا سقوط صدام از پايان جنگ ايران و عراق تا سقوط صدام حسين صلح پرتنشي بر روابط دو كشور حاكم بوده است. روابط دو كشور در اين دوره گاهي از آرامش نسبي برخوردار بوده و زماني درگير تنشهاي شديد شده است. با وجود ديد و بازديدهاي مقامات دو كشور، مسائل زيادي وجود داشت كه حل نشد و مانع از بهبود در روابط دو كشور گرديده

بود. مذاكرات صلح ميان دو كشور پس از پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران و برقراري آتش بس ميان دو كشور مذاكرات صلح تحت نظارت سازمان ملل آغاز شد. مذاكرات صلح ميان ايران و عراق به مدت دو سال ادامه داشت، اما هيچگونه پيشرفتي حاصل نشد. چرا كه از يك سو صدام خود را پيروز جنگ مي دانست و ادعاي حاكميت خود بر اروند را تكرار مي كرد و از سوي ديگر برخي از كشورهاي غربي به ويژه آمريكا خواستار ادامه حالت «نه جنگ، نه صلح» بودند، تا زماني كه تغييري در سياست خارجي ايران نسبت به غرب مشاهده نشود. در هر حال مذاكرات صلح با توجه به عوامل مذكور با بن بست مواجه شد. مبادله هاي فيمابين از اوايل سال 1990 تغييرات مهمي در صحنه سياست داخلي و خارجي ايران و عراق روي داد كه بر روابط دو كشور شديداً تأثيرگذاشت. در ايران شاهد روي كارآمدن دولتي هستيم كه بنا به نيازهاي موجود و مقتضيات زمان، درصدد بهبود روابط با كشورهاي غربي است و از سوي ديگر روابط عراق با آمريكا نيز به تدريج رو به تيرگي نهاد؛ به گونه اي كه راديو صداي آمريكا در 14 فوريه 1990 گفتاري را پخش كرد كه در آن سرنگون كردن ديكتاتورهاي جهان از جمله صدام حسين درخواست شده بود23 در چنين شرايطي بود كه صدام، در يك اقدام بي سابقه نامه اي براي مقامات ايراني ارسال كرد. وي در اين نامه، ضمن اشاره به تهديدهايي كه از طرف صهيونيسم و برخي كشورهاي بزرگ عليه عراق و امت عرب به عمل مي آيد، پيشنهاد مذاكره مستقيم بين

رؤساي جمهوري دو كشور را در مكه مكرمه ارائه داد. در نامه اي ديگر، صدام تنها راه دستيابي به صلح را مذاكرات مستقيم اعلام كرده بود. در 30 ژوئيه 1990، عراق نامه اي به ايران نوشت. در اين نامه عراق براي اولين بار از مواضع قبلي خود در مورد اروندرود بسيار عدول نموده بود. 3 روز پس از ارسال اين نامه بود كه نيروهاي عراقي وارد كويت شدند و اين كشور را اشغال كردند. 24 بدين ترتيب بود كه هدف اصلي صدام از ارسال چنين نامه هايي به ايران آشكار شد. بهبود روابط ايران و عراق پس از اشغال كويت توسط عراق و در پي ارسال نامه هاي متعدد عراق به ايران، نيروهاي عراقي اراضي اشغالي ايران را تخليه و به مرزهاي بين المللي عقب نشيني كردند. همچنين تعداد بسياري از اسرا آزاد شدند. در سپتامبر 1990، طارق عزيز وزير خارجه عراق، از ايران ديدار نمود. 25 به دنبال آن روابط دو جانبه ايران و عراق از سرگرفته شد. همچنين در اين سال مقامات ايراني از جمله وزير امور خارجه از عراق ديدار كردند. به طور كلي در مدتي كه عراق، كويت را اشغال كرده بود، به علت شرايط خاص ايجاد شده براي عراق، روابط دو كشور دوستانه و رو به گسترش بود. ايران و تجاوز عراق به كويت ايران، تجاوز عراق به كويت را محكوم كرد و خواستار خروج نيروهاي عراقي از كويت و احترام به استقلال و تماميت ارضي اين كشور شد. ايران همچنين خواستار آن شد كه تمام نيروهاي خارجي پس از تنبيه متجاوز، منطقه را ترك كنند. به دنبال آغاز حملات

هوايي نيروهاي ائتلاف به عراق و خروج نيروهاي عراقي از كويت، شيعيان مناطق جنوبي عراق دست به شورش زدند. دولت عراق با خشونت تمام، شيعيان را سركوب كرد؛ به طوري كه 30 هزار نفر در جريان اين شورش ها كشته شدند. دولت عراق، ايران را متهم كرد كه در اين شورش ها دست داشته است و نيروهاي نظامي آن از مرز عبور كرده و در شورش ها شركت داشته اند. اين امر سبب تيرگي روابط ايران و عراق شد، به طوري كه مذاكرات وزراي امور خارجه عراق و ايران كه قرار بود در مه 1991 انجام شود، صورت نگرفت.26 نگراني عراق از گسترش روابط ايران با كشورهاي حوزه خليج فارس از سال 1997 (1376) با روي كار آمدن دولت جديد در ايران و اتخاذ سياست تنش زدايي، روابط ايران با كشورهاي خليج فارس، بويژه عربستان سعودي و كويت به نحو قابل توجهي بهبود يافت. همكاري هاي ميان ايران و اين دو كشور بيشتر در زمينه هاي امنيتي، تروريسم و مواد مخدر شكل گرفت. به گونه اي كه در اين دوران چندين پيمان ميان اين كشورها منعقد شد. از سوي ديگر ايران سعي كرد اختلافات خود را با اين دو كشور در حوزه هاي مختلف از جمله تعيين فلات قاره حل كند.27 گسترش روابط ايران با كشورهاي خليج فارس باعث ايجاد تنش در روابط ايران و عراق گرديد. به دنبال آن به كرات آتش بس از سوي دو طرف نقض شد. ايران، عراق را متهم مي كرد كه اجازه فعاليت به نيروهاي مجاهدين در نزديك مرزهاي ايران مي دهد. دولت عراق نيز در بيانيه هاي خود

مدعي بود كه ايران، عوامل داخلي خود را تجهيز مي كند تا به اعمال تجاوزكارانه در عراق دست بزنند. تنش در روابط دو كشور با سخنان صدام حسين در مورد ايران افزايش يافت. وي در اظهارات خود به مناسبت يازدهمين سالگرد پايان جنگ ايران و عراق كه آن را پيروزي بزرگ نام نهاد، به شدت به ايران حمله كرد. او با لحني تهديدآميز گفت، در صورتي كه عراق در متقاعد ساختن طرف مقابل از طريق منطق موفق نشود و زماني كه تشخيص بدهد تنها راه ابراز درستي نظر خود استفاده از قوه قهريه است، از بكاربردن آن درنگ نخواهد كرد.28 چنين فضايي در روابط ميان ايران و عراق تا حمله آمريكا به كشور اخير و ايجاد بحران در اين كشور حاكم بود. اتحاد استراتژيك ايران و عراق ايران علناً با حمله آمريكا به عراق مخالفت كرد و در عين حال عراق را ترغيب نمود تا با همكاري با سازمان ملل، مانع از افزايش تنش و بحران در منطقه شود اما دولت عراق برعكس تلاش مي كرد تا ايران را در كنار خود براي مقابله با آمريكا قرار دهد. در اوت 2002 رئيس جمهوري عراق در پيامي به ايران گفت كه بهتر است در شرايط فعلي جنگ را فراموش كنيد و بر مبناي مقتضيات فعلي، روابط دو كشور را سامان دهيم. وي از ايرانيان خواست كه در مقابل تهديدات مشترك عليه ايران و عراق، به اتحادي استراتژيك بينديشد.29 براين اساس بود كه تا پيش از حمله آمريكا به عراق، روابط دو كشور به سمت تنش زدايي پيش رفت.

پي نوشت ها: 1- حبيب الله، ابوالحسن شيرازي،

كامران، طارمي، نقش گروه هاي معارض در روابط ايران و عراق، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 4138، ص8.6

2- همان، ص17

3- همان، ص37

4- همان، ص67

5- همان، ص48

6- همان

7- همان، ص015

8- همان، ص814

9- همان، ص215

10- همان، ص111

11- همان، ص211

12- همان، 512

13- همان، ص513

14- همان، ص514

15- همان، ص917

16- همان، ص118

17- همان، ص318

18- همان، ص421

19- همان، ص321

20- سيروس، برنا بلداجي، نامه دفاع: روند دولت سازي در عراق نوين، تهران: مركز تحقيقات استراتژيك دفاعي، 3138، ص23

21- مراد، ويسي، مسائل ايران و عراق، مؤسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين المللي ابرار معاصر تهران، 2138، ص46

22- همان، ص56

23- اصغر، جعفري ولداني، روابط خارجي ايران، تهران: آواي نور، 2138، ص310

24- همان، ص410

25- همان، ص510

26- همان، ص710

27- همان، ص411

28- همان، ص511

29- همان، ص811

*منبع : www.tebyan-hamedan.ir ، يكشنبه 16 دي 1386

پيشرفت هاي بهداشتي ايران بعد از 57

پيشرفت هاي بهداشتي ايران بعد از 57 مريم غفاري

تا سال 1357 فقط 50 مورد پيوند كليه در كشور انجام شده بود، در حالي كه در طول سال هاي پس از انقلاب، بيش از 17000 مورد پيوند كليه در كشور انجام شده است. پس از انقلاب هر سال 15 بيمارستان در كشور ساخته شده و تعداد بيماران اعزامي به خارج طي 20 سال گذشته از 4000 نفر به 44 نفر كاهش يافته است. افزايش طول عمر، توسعه ي بهداشت و كاهش مرگ و مير كودكان و مادران، كنترل و حذف بيماري هاي واگير، بهينه سازي اورژانس بيمارستان ها، اجراي برنامه هاي بهبود تغذيه، توسعه ي بيمه همگاني خدمات درماني و بيمه روستاييان، همه و همه از جمله دستاورد هاي 28 ساله ي انقلاب اسلامي در حوزه بهداشت و درمان است. بيست وهشتمين سالگرد انقلاب اسلامي، بهانه اي براي مرور دستاوردهاي نظام

جمهوري در عرصه ي بهداشت و درمان است. 7 محور مهم اين دستاوردها را مي توان اينگونه مرور كرد: 1- توليد و توزيع نمك يددار در كشور اجراي برنامه هاي بهبود تغذيه، بخش مهمي از برنامه هاي چند سال اخير نظام سلامت را تشكيل مي دهد. يكي از موفق ترين اين برنامه ها، طرح ترويج توليد نمك يددار بود. برنامه توليد نمك يددار از سال 1368 در كشور شروع شد و با استمرار اين طرح، شيوع گواتر 23 تا 40 درصد كاهش يافت. به خاطر اجراي همين طرح، جمهوري اسلامي ايران بارها توسط سازمان ها و موسسات بين المللي مورد تقدير قرار گرفت و به دليل موفقيت ايران در برنامه ي IDD* (اختلالات ناشي از كمبود يد)، سازمان جهاني بهداشت كشور ما را به عنوان يك مركز آموزشي براي آموزش كشورهاي منطقه در زمينه برنامه هاي پيشگيري و كنترل اختلالات ناشي از كمبود يد انتخاب نمود. در حال حاضر نيز به عنوان يكي ديگر از طرح هاي مهم در بهبود تغذيه ي جامعه، طرح آهن ياري جهت ارتقاي سلامت دختران دانش آموز دبيرستاني در دست اجراست كه نتايج آن در سال هاي آتي روشن خواهد شد. 2- مبارزه با بيماري هاي عفوني پيش از انقلاب، بيماري هاي عفوني، يكي از معضلات بهداشت و درمان كشور بود كه با اجراي برنامه هاي واكسيناسيون كشوري، توانستيم به استانداردهاي جهاني نزديك شويم. مثلاً با اجراي طرح واكسيناسيون فلج اطفال و پوشش 95 درصدي اين واكسيناسيون كه تا امروز حفظ شده است، مي توان گفت عملاً كشور ما از اين بيماري پاك شده است. مجموعه فعاليت هاي انجام شده در اين زمينه منجر به كاهش تعداد مبتلايان به بيماري از 55 مورد در سال 1369، به صفر

در سال هاي اخير شده است. 3- برنامه جامع سلامت مدارس در سال هاي اخير، رويكرد برنامه ريزي جامع يا هماهنگ براي سلامت مدارس تكوين پيدا كرد. از اجزاي برنامه جامع سلامت مدارس كشور مي توان به آموزش جامع بهداشت مدرسه، تربيت بدني، خدمات بهداشتي، خدمات مشاوره روانشناسي و اجتماعي، سلامت محيط مدرسه، ارتقا ي سلامت كاركنان و مداخله والدين اشاره كرد. گسترش خدمات بهداشت مدارس نيز طي چند سال اخير رشد فزاينده اي داشته است و از 53 درصد در سال 1376 به بيش از 80 درصد رسيده است. هم اكنون واكسن توام به تمامي دانش آموزان سنين 16-14 سال تزريق مي شود. پوسيدگي دندان كودكان 12 ساله از 02/2 درصد در سال 1376، به 38/1 درصد كاهش يافته است كه نمونه اي از دستاوردهاي برنامه هاي اجرا شده در سطح مدارس است. 4- پيشرفت در پيوند اعضاء تا سال 1357 فقط 50 مورد پيوند كليه در كشور انجام شده بود، در حالي كه در طول سال هاي پس از انقلاب، بيش از 17 هزار مورد پيوند كليه در كشور انجام شده است. در حال حاضر، با تصويب قانون مرگ مغزي و پيوند اعضا از جسد، امكان انجام تمامي شيوه هاي پيوند اعضا در كشور ميسر گرديده و سالانه بالغ بر 2 هزار پيوند در ايران انجام مي شود. مي توان گفت ايران در حال حاضر از پيشگامان پيوند اعضا در آسيا به شمار مي آيد. 5- برنامه تنظيم خانواده و كنترل جمعيت رشد جمعيت قبل از شروع برنامه توسعه ي اول، به نحو افسار گسيخته اي پيش مي رفت. روند رشد به نحوي بود كه در صورت استمرار، عوارض اقتصادي، سياسي، جسمي، رواني، اجتماعي و فرهنگي

متعددي را بر جامعه تحميل مي كرد. اين موضوع سياست گذاران را بر آن داشت تا برنامه كنترل جمعيت و تنظيم خانواده را به صورت جدي دنبال كنند. به همين منظور برنامه تنظيم خانواده در كشور تدوين شد. هم اكنون با تداوم اين برنامه رشد جمعيت كشور از 2/3 درصد به 3/1درصد كاهش يافته است كه شايد چنين كاهشي در سراسر دنيا، در مدت زماني كوتاه كم نظير باشد. 6- تامين داروي مورد نياز كشور يكي از امور مهم و حساس در وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي دارو و مسائل مربوط به آن است. پس از پيروزي انقلاب اسلامي گام هاي بلندي در زمينه تهيه و توزيع مناسب دارو برداشته شده است كه مي توان از جمله به استقرار نظام نوين دارويي (طرح ژنريك) در كشور اشاره كرد. بر اساس اين طرح، فهرست داروهاي موجود در بازار ايران مورد بازنگري جدي قرار گرفت و اجراي آن منجر به حذف هزاران داروي تجارتي از بازار ايران شد و واردات داروهايي كه در كشور ساخته نمي شد، صرفا به دارو هاي موجود در فهرست منحصر شد. هم اكنون بيش از 95 درصد نياز دارويي كشور از نظر كمي در داخل توليد مي شود كه در مقايسه با سال هاي قبل از انقلاب كه تنها 25 درصد بوده است، بي ترديد پيشرفت مهمي به حساب مي آيد. 7- طرح رابطان بهداشت در پايان دهه 60 با انگيزه ي رفع مشكلات بهداشتي حاشيه نشينان شهري، وزارت بهداشت براي اولين بار اقدام به طراحي و اجراي طرح رابطان بهداشت به صورت آزمايشي در جنوب تهران كرد. در واقع اين طرح در مناطقي شكل گرفت كه شبكه بهداشت و درمان به

دليل گسترش بي رويه شهرها، كمترين پوشش را براي گروهي از نيازمند ترين بخش جامعه شهري داشت. از اهداف اين طرح مي توان به موارد زير اشاره كرد: ارايه فعال خدمات بهداشتي و ارتقاي سلامت جامعه شهري، مشاركت مردم در برنامه ريزي و تصميم گيري در ارايه مراقبت هاي اوليه بهداشتي و بهره گيري از امكانات موجود جامعه بشري در سطوح محلي و منطقه. اين طرح با توجه به موفقيت چشمگيري كه به دنبال داشت از سال 1372 تحت عنوان برنامه رابطان بهداشت در تمام نقاط شهري به اجرا در آمد در حال حاضر بيش از 90 درصد جمعيت روستايي كشور (بيش از 20 ميليون نفر) تحت پوشش خانه هاي بهداشت قرار دارند و تعداد خانه هاي بهداشت در سال 1364 از 1800 باب به 16439 باب رسيده است.

*منبع : www.tebyan.ne ، پنج شنبه 26/11/1385

انقلاب اسلامي جهشي در تحولات سياسي تاريخ

انقلاب اسلامي جهشي در تحولات سياسي تاريخ آيت الله محمد تقي مصباح يزدي

*ضرورت بحث 1.مقدمه در صورتي كه مردم جامعه، حقيقتاً به خدا ايمان داشته باشند و براساس ايمان خود، اعمال صالح و شايسته اي كه مقتضاي ايمان آنان است، انجام دهند، خداوند متعال در همين دنيا به آنان عزت عطا مي كند. اين حقيقت، در قرآن كريم اين چنين مورد اشاره قرار گرفته است: وَعَدَ الله الذينَ آمنوا منكُم و عَمِلُوا الصالحاتِ لَيَستَخلِفَنهُم في الارضِ كَمَا استَخلَفَ الذينَ مِن قبلِهِم لَهُم ديِنَهُمُ الذي ارتَضَي لَهُم و َلَيبد َلَنهمُ مَن بعدِ خَوفِهِم امنًا يَعبُدُونَنِي لَا يُشرِكُونَ بِي شَيئاً وَ مَن كَفَرَ بَعدَ ذَلكَ فَاُولَئِكَ هُمُ الفَاسِقُون؛(1) خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را

به خلافت در زمين برساند همان گونه كه افراد پيش از آنان را رسانيد و آن ديني را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمني مبدّل سازد(تا) مرا عبادت كنند و چيزي را با من شريك نگيرند و هر كس پس از آن به كفر گرايد، آنانند كه نافرمانند. براساس اين آي? شريفه، مردم به سبب انجام اعمال صالحي كه بر پاي? ايمانشان استوار است، در همين دنيا پاداش مي گيرند. اين پاداش مي تواند مصاديق متعددّي داشته باشد. جانشين شدن آنان روي زمين از سوي خداوند متعال، استقرار يافتن ديني كه خداوند براي آنان برگزيده، و ايجاد امنيت و آرامش در بين آنان پس از سال ها و شايد قرن ها ناامني و خوف، از جمله مصاديقي هستند كه زمين? پرسش كامل خداوند در جهان را فراهم مي سازند. مصداق كامل اين وعد? كلّي الاهي، ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف است؛ امّا مصاديق كوچك تر اين وعد? الاهي نيز مي تواند در سرزمين ها و جوامع خاصّي تحقّق يابد. يكي از بهترين مصاديق اين وعده، پيروزي انقلاب اسلامي ايران بود كه با رهبري امام خميني (ره) و ياري ياران دلباخته و مخلص او تحقق يافت. اين پديد? بزرگ كه در طول تاريخ بشر كم نظير، و شايد بي نظير است، دنيا را شگفت زده كرد و قدرت هاي بزرگ جهان را واداشت تا در برابر آن سر تعظيم فرود آورند. پيروزي انقلاب اسلامي، چنان قدرت هاي جهاني را در شگفتي فرو برد و بر صورت ستمگران سيلي نواخت كه برخي از آن ها هنوز هم

نتوانسته اند تعادل خود را به دست آورند؛ بدين لحاظ از روي سرگرداني و شگفت زدگي، گاهي نعر? مستانه سرداده، به جنگ تهديد مي كنند و گاهي از روي ناتواني، تقاضاي مذاكره و سازش دارند. بايد سال ها، و شايد قرني، بگذرد تا بتوان اين حادث? بزرگ تاريخي را تبيين كرد و باز شناخت. براي فراهم ساختن زمين? تحقق چنين جامعه اي، هزاران پيامبر از سوي خداوند برانگيخته شدند؛ امّا به چنين توفيقي دست نيافتند. يگانه نمونه هايي كه براساس آيات قرآن كريم مي توان از آن ياد كرد، حكومت حضرت سليمان است كه عظمت آن به اين گستردگي نبوده است؛ با وجود اين، بسياري از ما، همانند ماهي در آب كه از اهميت آب غافل است، از وجود چنين نعمت بزرگي غافليم؛ پس بايد از باب وَامَا بِِنِعمَةِ رَبََكَ فحَدَث (2)؛ و از نعمت پروردگار خويش(با مردم) سخن گوي، به بيان عظمت اين انقلاب پرداخت تا همگان دربار? نعمتي كه به آنان عطا شده، آگاهي لازم را بيابند.

2. نشأ عظمت انقلاب اسلامي ايران پرسشي كه ممكن است ذهن بسياري را به سوي خود جلب كند، اين است كه عظمت اين انقلاب ناشي از چيست؟ عظمتي كه تمام جهانيان به آن اعتراف كرده، بر اساس شواهد بسياري در سخنان و رفتارهاي دولتمردان، سياستمداران، جامعه شناسان و صاحب نظران گوناگون در علوم انساني وجود دارد، در برابر آن سر تعظيم فرود آورده اند. در پاسخ به اين پرسش، ممكن است گزينه ها و احتمالاتي به ذهن خطور كند كه هر يك از آن ها قابل بررسي و تأمّل است. يك احتمال اين است كه عظمت

اين انقلاب، از برچيده شدن يك رژيم و روي كار آمدن رژيمي ديگر و جايگزين شدن دستگاه حاكمي به جاي دستگاه حاكم پيشين ناشي باشد. ترديدي نيست كه اين احتمال نمي تواند منشأ عظمت انقلابي شمرده شود كه دنيا در برابر آن سر تعظيم فرود آورده است؛ چرا كه جايگزين شدن يك قدرت به جاي قدرتي ديگر و يك حكومت به جاي حكومتي ديگر، همواره در طول تاريخ وجود داشته است و خواهد داشت و كتاب هاي تاريخي نيز از ذكر اين انقلاب ها و تغيير حكومت ها توسط حكومتهاي ديگر پر است. مطالع? تاريخ اسلام نشان مي دهد كه پس از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، افرادي زمام حكومت را به دست گرفتند و پس از آنان، سلسل? بني اميه، سال ها بر جامع? اسلامي فرمان راندند و به دنبال آنان، خاندان بني عباس، صدها سال حكومت را در دست گرفتند. در تاريخ كشور ايران نيز سلسله هايي مانند صفويه، افشاريه، قاجاريه و سرانجام خاندان پهلوي جا به جا شدند و اين سلسله هاي پادشاهي با انقراض سلسله هاي قبل و از طريق از صحنه بيرون كردن سلسله هاي ديگر، يكي پس از ديگري زمام امور را در دست گرفتند؛ بدين جهت در تاريخ جوامع بشري از اين دگرگوني ها فراوان ديده مي شود. پس سرّ عظمت انقلاب اسلامي ايران صرفاً در اين نيست كه حكومتي جايگزين حكومت ديگري شده يا تغييراتي در نخبگان حاكم پديد آمده است. احتمال ديگري كه ممكن است در زمين? منشأ عظمت اين انقلاب و ذهن خطور كند، اين است كه اين انقلاب، نه تنها سبب تغيير

حكومت در كشور شد، بلكه برچيده شدن سلسله هايي از حاكمان را در پي داشت كه مدت 2500 سال، از طريق رژيم سلطنتي بر كشور فرمان مي راندند. با پيروزي انقلاب، رژيم سلطنتي جاي خود را به رژيم ديگري به نام جمهوري داد. اين احتمال نيز نمي تواند منشأ عظمت چنين انقلابي باشد؛ سابقه داشته است. تغيير رژيم ديكتاتوري و سلطنتي به رژيم جمهوري در بسياري از انقلاب هاي جهان نظير انقلاب كبير فرانسه و انقلاب اكتبر روسيه تحقق پذيرفت؛ امّا هيچ يك از اين انقلاب ها نمي تواند در شكوه و عظمت با انقلاب اسلامي ايران رقابت كند و اين امر نشان مي دهد كه عظمت اين انقلاب، از امر ديگري ناشي شده است و تغيير رژيم سلطنتي به رژيم جمهوري نمي تواند علّت منحصر به فرد بودن اين انقلاب ميان انقلاب هاي بزرگ جهان باشد. هر چند در اين انقلاب، در مقايسه با برخي از انقلاب هاي ديگر، خسارات كمتري متوجه مردم شد و تعداد كشته ها، مجروحان و آسيب ديدگان نيز بسيار كمتر بود، اما اين اختلاف نيز نمي تواند يكي از نشانه هاي منحصر به فرد بودن اين انقلاب در طول تاريخ باشد. براي تحليل و ارزيابي درست دربار? منشأ عظمت انقلاب اسلامي، از دو ديدگاه مي توان بدان توجه كرد: 1. ديدگاه كساني كه نگرش الاهي و اسلامي ندارند و حوادث تاريخي را صرفاً براساس عوامل مادّي تحليل مي كنند. طبق اين ديدگاه جامعه شناسانه، تحقق اين انقلاب پديده اي استثنايي برخلاف معادله هاي بين المللي بود كه تحليلگران سياسي هرگز احتمال آن را نيز مطرح نمي كردند. چنين انقلابي

توانست به سرعت بر معادله هاي جهاني اثر گذاشته، تمام جهان را تحت الشعاع خود قرار دهد. 2. ديدگاه كساني كه داراي بينش الاهي هستند و خودشان در پيروزي انقلاب نقش داشتند و براي تحقق آن بسياري از سختي ها را به جان خريدند. براساس اين ديدگاه، تلاش تمام انبيا، اوصيا، اوليا و مجاهدين الاهي، در طول هزاران سال، براي برقراري حكومت الاهي و حاكميت قانون عدل الاهي در روي زمين، به وسيل? اين انقلاب به نتيجه رسيد و همين امر، منشأ عظمت اين انقلاب است. جايگزيني حكومت الاهي مبتني بر عدالت به جاي حكومت هاي مبتني بر ظلم، خودمحوري، خودگزيني و قدرت طلبي، اين انقلاب را به پديده اي بي همتا تبديل كرده است. حكومت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در محدود? كوچكي از سرزمين حجاز، آن هم فقط حدود ده سال استقرار يافت. بعد از آن نيز علي (ع) كه چند سالي در جهت استقرار حكومت عادلان? الاهي كوشيد، به دليل مواجه شدن با چندين جنگ، فرصتي براي بازسازي جامعه و ادار? آن بر اساس احكام و قوانين اسلامي، به صورت گسترده نيافت و پس از آن نيز كشورهاي اسلامي به دست ستمگران، نابخردان، خودمحوران و دنياپرستان افتاد. هر چند اينان نيز در اين جهات، مراتب گوناگوني داشتند، ويژگي مشترك تمام آنان اين بود كه واقعاً در پي حكومت عدل الاهي نبودند و اغلب منافع خود را پي مي گرفتند. پس از قرن هاي متمادي از تلاش هاي انبيا و اولياي الاهي و بعد از 14قرن از تلاش هاي مسلمانان در نقاط گوناگون جهان، در اين نقط? زمين، انقلابي به وقوع

پيوست كه اين تلاش ها را به نتيجه رساند و حكومتي را به دست شخصي از تبار اهل بيت عليهم السلام پديد آورد؛ بنابراين، تا آن جا كه در توان درايم، بايد شكر اين نعمت را به جاي آوريم؛ گرچه هر قدر بكوشيم نمي توانيم چنان كه در خور عظمت اين نعمت است، از آن قدرشناسي كنيم. 3. برخي از آثار عظيم انقلاب اسلامي يكي از بركت هاي اين انقلاب، رفع اختناق از اكثريت مردم اين مرز و بوم بود. به جز افراد سرسپرد? پيشين، ساير قشرهاي جامعه در اختناق و فشار به سر مي بردند و بسياري از افراد در معرض رفتارهاي ظالمان? آن رژيم قرار داشتند؛ از اين جهت، اين انقلاب، بركاتي را هم براي مسلمانان كشور و هم براي غير مسلمانان به ارمغان آورد. زماني عظمت اين مسأله درك خواهد شد كه مراتب ستمي كه از سوي رژيم پهلوي بر مردم اِعمال مي شد ارزيابي شود. يكي ديگر از آثار انقلاب را بايد بركاتي دانست كه فقط براي مسلمانان كشور اهميت دارد. مسلمانان در رژيم گذشته، دچار محدوديت هاي فراواني بودند و توان انجام آزادان? بسياري از تكاليف ديني خود را نداشتند و حتي از نوشتن و بيان برخي مسائل ديني محروم بودند. با پيروزي انقلاب اسلامي، اين مانع برداشته شد و براي مسلمانان اين مرز و بوم اين آزادي فراهم شد كه بتوانند وظايف ديني خود را آن گونه كه اسلام مي خواهد، انجام دهند. در اثر اختناق موجود در آن زمان، عناصري يافت مي شدند كه اسلام را به صورت تحريف شده ترويج مي كردند و كسي هم قدرت جلوگيري

از آن را نداشت. و در ميان ايشان گروهك هاي چپگرا و كمونيست نيز حضور داشتند كه تبلغيات دامنه داري را ضدّ اسلام دنبال مي كردند. 4. شكر نعمت، لازم? تداوم انقلاب اسلمي خداي متعال حضرت داوود عليهم السلام را بر جالوت مسلّط ساخت و در پي آن، فرزند او، حضرت سليمان عليهم السلام، توانست آن حكومت الاهي را در سرزمين فلسطين برقرار سازد، خداوند امر فرمود: اعمَلُوا آلَ دَاووُدَ شُكراً وَ قَليِلٌ مَن عِبادِيَ الشكُورُ.(3) اي خاندان داوود شكرگزار باشيد و از بندگان من اندكي سپاسگزارند. خداوند در اين آيه، شكر بر اين نعمت را بر خاندان حضرت داوود واجب كرد و شكر اين نعمت به اين است كه در جهت حفظ دستاوردهاي آن تلاش شود و همان گونه كه در آي? شريفه آمده است: لَئِن شَكَرتُم لأزِيدَنكُم كَفَرتُم إِن عَذَابي لَشَديدٌ؛(4) اگر واقعاً سپاسگزاري كنيد، (نعمت) شما را افزون خواهم كرد و اگر ناسپاس باشيد، عذاب من سخت خواهد بود، اگر در برابر اين نعمت ناسپاسي كنيم، مستحق عذاب الاهي خواهيم شد. خداوند بزرگ دوست مي دارد بندگانش، نعمت هاي او را، اعمّ از فردي و اجتماعي، به خاطر داشته باشند تا اوّلاً شكر آن ها را به جاي آورند و ثانياً وظيف? خود د برابر اعطاي آن نعمت عمل كنند. در صورتي كه اوضاع و احوال گذشته به فراموشي سپرده شوند، ارزش نعمتي كه در حال حاضر، به بركت پيروزي انقلاب اسلامي نصيب ملت ايران شده، دانسته نخواهد شد. در آن زمان به قدري فشار و اختناق، مردم را به ستوه آورده بود كه مردم با تضرّع و زاري از خداوند، سرنگوني

آن رژيم را طلب مي كردند. مردم ايران، در آن دوران، به قدري براي سرنگوني آن رژيم دعا كرده بودند كه ديگر از خداوند جز پيروزي، انتظار ديگري نداشتند. با استمرار عمر آن رژيم. برخي نااميد شدند و دعاهاي خود را غير قابل استجابت احساس كردند. در زمان انبياي الاهي نيز چنين وضعيتي وجود داشته است و مردم تصور مي كردند كه فرستادگان خداوند، وعده هاي پوچ داده اند و حتي خود فرستادگان الاهي نيز از اجابت دعاي خويش مشرف به يأس مي شدند؛ امّا پس از مدت زماني، خداوند، پيروزي را براي آن به ارمغان مي آورد: حَتي إَذا استَياسَ الرُسُلُ وَظَنُوا انهُم قَد كُذِبُوا جَاءهُم نَصرُنا فَنُجَيَ مَن نشَاء.(5) تا هنگامي كه فرستادگان(ما) نوميد شدند و (مردم) پنداشتند كه به آنان واقعاً دروغ گفته شده، ياري ما به آنان رسيد؛ پس كساني را كه مي خواستيم، نجات يافتند. در آن زمان كه ديگر اميدي به سرنگوني آن رژيم غول پيكر وجود نداشت، خداوند به ياري مردم ايران شتافت و خواست? آنان را محقق ساخت. ستاره اي طلوع كرد و برقي بدرخشيد و فضاي جامعه را روشن ساخت. كساني كه در آن دوران حضور داشتند، اين نعمت در حال فراموش شدن است؛ از اين رو، بايد كوشيد تا اين خاطره ها را به ياد داشت و ديگران را نيز يادآوري كرد. زيرا نسلي بعد از اين خواهد آمد كه اين جريان ها را نديده است و اين حوادث براي آن نسل در حكم افسانه خواهد بود. 5. حفظ دستاوردهاي انقلاب، يگانه راه استمرار آن متأسفانه، دربار? انقلاب اسلامي ايران نيز بايد اعتراف كرد كه

اقدام شايسته اي صورت نگرفته و عظمت آن ناشناخته مانده، و در حفظ دستاوردهاي آن كوتاهي شده است. اين امر مي تواند نمونه اي از كفران نعمت دربار? انقلاب باشد و عقوبت الاهي را در پي داشته باشد. تأليف و ترجم? كتاب هاي كفرآميزي كه تضعيف مباني فكري و اعتقادي جوانان را نشانه گرفته اند و انتشار آن ها در سرتاسر كشور، از يك سوء و جلوگيري از نشر برخي كتاب هايي كه عالمان حوزه نگاشته اند از سوي ديگر، نمونه ديگري از قدرناشناسي ها دربار? انقلاب است كه مي تواند باعث از دست رفتن اين نعمت بزرگ شود. جايگزيني و برتري دادن آزادي بر ارزش هاي اسلامي كه صدها هزار شهيد براي حفظ آن ارزش ها، جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند، نمونه اي ديگر از كفران نعمت دربار? انقلاب است. برگزاري مراسم هاي نوجوانان و با شعار دفاع از آزادي صورت مي پذيرد، به جايي رسيد كه در دانشگاه هاي اين كشور، درصدد برآمدند جشنواره هاي مختلطي بين دختران و پسران برگزار كنند تا در آن مجالس، مسابقه هاي دختر برگزيده يا مسابقه هاي سوت زني اجرا شود. برخي پا را از اين نيز فراتر گذاشته، در مقدّس ترين محافل رسمي كشور، بر ضدّ نظام و ارزش هاي اسلامي سخن گفتند و به اسم خدمت به مردم، شرف انساني، ملّي و اسلامي را مورد سوال قرار دادند! تداوم اين امر مي تواند به از ياد بردن عظمت انقلاب و در نتيجه فراموشي دستاوردهاي آن بينجامد؛ پس بايد عظمت انقلاب بر همگان مشخص شود تا ارزش آن را بدانيم و از طريق حفظ

و استمرار آن، از آن قدرداني كنيم. از ديگر سو، دشمنان اين نظام نيز كه عظمت انقلاب را احساس كرده اند، آرام ننشسته و با شيوه هاي گوناگوني درصدد نابودي آن برآمده اند. يكي از اميدهاي اصلي آنان براي رسيدن به اين هدف، نسل سوم انقلاب است. نسل اوّل انقلاب كه خود در اين انقلاب نقش داشته، و متحمّل سختي هاي فراواني شده است، به راحتي از ارزش هاي اسلامي دست برنخواهد داشت و براي حفظ دستاوردها خواهد كوشيد. نسل دوم انقلاب نيز گرچه انگيز? نسل اوّل را ندارد، ولي به سبب ارتباط مستقيم با نسل اوّل و وجود خاطره هايي از فعاليت هاي پيش و پس از انقلاب و آثار و بركاتي كه انقلاب پديد آورده است، هنوز مي تواند دوام اين انقلاب را تضمين كند؛ از اين رو، دشمن، تمام اميد خود را به نسل سوم انقلاب يعني نسل نوپايي كه هم اكنون در مدارس ابتدايي كشور مشغول تحصيل هستند، بسته است. تلاش دشمن بر اين است تا اين نسل نوپا را به گونه اي بپروراند كه دلبستگي چنداني به اين نظام نداشته باشند و نه تنها اين انقلاب را براي خود افتخار ندانند، بلكه آن را حركتي واپسگرايانه در مسير تاريخ ايرانِ قدرتمند تصوّر كنند. در راه رسيدن به چنين هدفي، نقشه ها و توطئه هاي فراواني از تصميم گيري كشور نفوذ كرده اند تا برخي از حركات را در زمين? مسائل آموزشي، در سطوح گوناگون ابتدايي، راهنمايي، دبيرستان و دانشگاهها سامان دهند و از اين طريق، اين نسل را از ارزش هاي انقلاب دور كرده، مسائل فرهنگي و تربيتي و هنري

را به سمت چنين جهتي سوق دهند، بدين جهت براي افشاي اين نقش? دشمن و روشن ساختن اذهان نسل سوم انقلاب، ضرورت دارد در زمين? تحليل و بررسي مباني فكري و ريشه هاي اجتماعي اين پديد? عظيم تاريخي و خطرهاي پيش روي آن، مباحثي طرح، و در آن ها نقص ها و عيوب، در مقايسه با حكومت پهلوي مشخّص، و تكليف بزرگ ما را در حفظ آن آشكار سازد. در رأس دستاوردهاي اين انقلاب، عزتي قرار دارد كه خداوند متعال به سبب پيروزي آن، به مردم ايران و مسلمانان جهان عطا كرده است: وِلِلهِ العِزةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلمُؤمِنيِنَ.(6) و عزت از آن خدا و از آن پيامبر او و از آن مؤمنان است؛ بايد كوشيد تا اين شرف و عزت، با جان و دل محافظت شود. متأسفانه كساني كه به اسم سياستمدار و نظريه پرداز، در اين كشور پيشنهاد تسليم شدن در برابر آمريكا را مطرح مي كنند، درصددند تا اين عزت را فداي هوس هاي پوچ خود براي به دست آوردن رياست هاي دنيايي كنند؛ ولي اگر ملت مسلمان و انقلابي ما به نيّت هاي شوم و مقاصد پليد آنان آگاه شوند، هرگز مجال چنين جنايت هايي را به آنان نخواهند داد. 6. تكليفي سنگين در برابر نعمتي بزرگ خداوند متعال، در برابر اعطاي هر نعمتي، تكليفي متناسب با آن براي بندگان مقرّر فرموده است. براساس بينش الاهي، سراسر عالم هستي، ميدان انجام تكليف و گذراندن آزمون هاي الاهي است: الذِي خَلَقَ المَوتَ وَالحَيَاةَ لِيَبلُوَكُم ايُكُم احسَنُ عَمَلًا.(7) همو كه مرگ و زندگي را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد. نعمت هايي

كه خداوند در اين جهان به بندگان عطا مي كند، وسيله اي براي آزمايش آنان است. هر اندازه كه نعمت بيشتري در اختيار انسان قرار گيرد، ابزارهاي آزمايش نيز افزايش مي يابد و تكليف سنگين تري متوجه او مي شود؛ البته خود آن آزمايش و تكليف نيز نعمت ديگري به شمار مي رود كه زمين? تكامل انسان را فراهم مي سازد. در صورتي كه آزمايش و تكليفي در كار نبود، هرگز انسان نمي توانست به سعادت ابدي دست يابد؛ زيرا پاداش آخرتي و ابدي، نتيج? تلاش هايي است كه به صورت تكليف و موفقيت در آزمايش انجام مي گيرد. ملت بزرگوار ايران كه در اين دوران، از بزرگ ترين نعمت هاي الاهي بهره مند شده است، بزرگ ترين تكليف تاريخ را هم بر دوش دارد. مطالع? اختيار هيچ پيامبر، امام و مصلحي قرار نگرفته است. با توجه به اين هر چند پيروزي انقلاب اسلامي، در حكم پيروزي اسلام است و تكليف متوجه ساير مسلمانان نيز مي شود، آشكار است كه ايرانيان، تكليف ويژه اي در اين مورد دارند؛ زيرا نقطه اي كه نور، مستقيم بر آن مي تابد، با نقطه اي كه غير مستقيم، در معرض آن است، تفاوت بسياري دارد. نور انقلاب، به جامع? ايران مستقيم تابيد و ديگران نيز غير مستقيم از آن بهره بردند. همان گونه كه تكليف مردم ايران، در برابر پيروزي انقلاب اسلامي، با ساير مسلمانان متفاوت است، تكليف قشرهاي گوناگون جامع? ايران نيز با يكديگر تفاوت دارد؛ به طور نمونه، اگر عنصر فرهنگ، اساسي ترين عنصر اسلام تلقي شود، بزرگ ترين بُعد پيروزي اين انقلاب نيز بُعد فرهنگي آن

خواهد بود؛ از اين رو، استفاده كنندگان اصلي اين نعمت نيز در درج? اوّل، قشرهاي فرهنگي جامعه خواهند بود كه مصداق عيني آن ها، حوزه ها و دانشگاه ها هستند؛ بنابراين، وظيف? آنان، از قشرهاي ديگر جامعه بسيار سنگين تر است. البتّه خداوند متعال، انتظار ندارد به سبب اعطاي نعمت ها، بهره اي به او برسد. در دعاي عرف? امام حسين عليهم السلام اين حقيقت به بهترين وجه بيان شده است: الهي تَقَدَسَ رِضَاكَ أن يَكُونَ لَهُ عِلةٌ مِنكَ فَكَيفَ يَكُونُ لَهُ عِلةٌ مِنَي. خداوندا! خشنودي تو منزّه تر از آن است كه از طرف تو نقصي بر آن وارد شود. پس چگونه از طرف من تواند يافت؟ خداوند با مشخّص كردن تكاليفي براي انسان ها، زمينه اي براي گسترش رحمت خود فراهم ساخته است. انقلاب اسلامي زمينه اي را فراهم آورد تا در آن، به دست ملت ايران، انسان هاي ديگر به رحمت هاي معنوي الاهي دست يابند؛ زيرا نور و رحمت اسلام، به ملت و نژاد خاصي اختصاصي ندارد و اين نور كه از ذات اقدس الاهي تابيده، براي بهره گرفتن تمام انسان ها در طول تاريخ است و هر انساني حق بهره برداري از اين نور را دارد؛ امّا اين حق براي تمام انسان ها تحقق نمي يابدو طاغوتيان، مانع رسيدن اين نعمت به تمام انسان ها مي شوند. مبارزه با طاغوت، براي اين است كه راه رسيدن به اين نعمت و نور الاهي فراهم آيد و وموانع، از سر راه انسان ها برداشته شود؛ امّا افزون بر رفع موانع، بايد به تقويت مقتضي نيز انديشيد و اين نور الاهي را به

تمام جهان رساند. به عبارت ديگر، كساني كه اين نور را مستقيم دريافت كرده اند، امانتي را نزد خود دارند كه بايد به سايرين برسانند: إن اللهَ يَامُرُكُم ان تُؤدُوا الأمَانَاتِ إاَي اهلِهَا(8). خدا به شما فرمان مي دهد كه امانت ها را به صاحبان آن ها رد كنيد. امروزه، روي اين كر? خاكي، هر انساني در هر گوشه اي از اين جهان و از هر نژاد، مليت، مذهب و فرهنگي، حق استفاده از نور اسلام را دارد و ما امانتداري هستيم كه بايد اين امانت را به دست صاحبان حق برسانيم. اين مسؤوليت بيشتر بر عهد? كساني است كه بهر? بيشتري از اين نور دارند؛ هر چند اين امر از ديگران سلب مسؤوليت نمي كند. براي اداي دَيني كه در برابر اين نعمت عظيم به گردن ما آمده است، بايد عطش مردم سرتاسر جهان را براي شناختن حقيقت، مورد توجه قرار داده تلاش هايي را براي تحقق اين امر انجام دهيم. برخي از راهبه ها حاضرند تا در عمل، هرگونه سختي را تحمل كنند تا افكار مسيحيت را در فقيرنشين، امكان خدمت به مردم را فراهم مي كنند و از اين طريق، آنان را به سمت مسيحيت سوق مي دهند؛ البّته اينان، فهنگ غني، اصول قابل دفاع عقلاني و معنويت واقعي هم ندارند؛ بلكه فقط فطرتشان به آن ها حكم مي كند كه از زندگي خوش اروپايي دست كشيده، راهي بيابان هاي گرم و سرزمين هاي آلود? آفريقا شوند و به مسؤوليت خود جام? عمل بپوشانند. در مقايس? فرهنگ اسلام با فهنگ مسيحيت، ترديدي وجود نارد كه هيچ گونه نسبتي ميان محتواي قرآن كريم

با انجيل و نيز محتواي علوم اهل بيت عليهم السلام كه به دست ما رسيده است با آنچه اربابان كليساها بيان مي كنند، وجود ندارد و آنان هرگز منابع غني اسلامي را ندارند، در عين حال، به پاس نعمتي كه خداوند به آن ها داده، چنين فداكاري مي كنند؛ امّا برخي از مسلمانان، در برابر نعمت عظيمي كه خداوند به آنان عطا فرموده است، نه تنها به اين فداكاري ها دست نمي زنند، بلكه حتي حاضر نيستند در خان? خود نيز به معرفي اسلام بپردازند. بايد توجه داشت كه تبليغ از دين مبين اسلام، فقط وظيف? روحانيان نيست؛ بلكه هر كس اسلام را بشناسد و بهره اي از آن ببَرَد، تكليف برگردن او نيز خواهد آمد. چه بسا كشورهايي كه مردم آن ها توسط كساني كه براي تجارت به آن جا رفته بودند، به دين مبين اسلام مشرّف شدند. كشور اندونزي و تايلند دو نمونه از اين كشورها هستند كه تاجران مسلمان، دين اسلام را به آن ها معرّفي و عرضه كردند و زمين? اسلام آوردن بسياري را فراهم ساختند. گرچه اين تاجران براي تجارت به اين كشورها سفر كرده بودند، مردم اين كشورها با مشاهد? رفتار و سلوك مسلمانان تاجر، شيفي? اسلام شدند. اين تاجران كه با مسائل اسلامي آشنا بودند، با فراهم شدن زمين? تبليغ، دين اسلام را به مردم اين كشورها معرّفي كردند؛ به گونه اي كه هم اكنون ميليون ها مسلمان در اين كشورها وجود دارد و كشور اندونزي بزرگترين كشور اسلامي به شمار مي رود. در برابر انقلاب اسلامي نيز اين تكليف بر دوش كساني است كه بهره اي از

آن برده اند. اينان موظفند با رفتار و گفتار مناسب، بدبيني هاي پديد آمده ضدّ نظام را كه دشمن ايجاد كرده است، از بين ببرند؛ بنابراين، تمام مردم ايران بايد در برابر انقلاب احساس مسؤوليت كنند و توجه داشته باشند كه گذران اين زندگي آرام و عادي، يگانه وظيف? آنان نيست. بايد در ذهن داشت كه در صورت فراهم بودن زمينه براي هدايت حتي يك نفر، مسؤوليت بر گردن افرادي كه توان آن را داشته باشند خواهد آمد و نيز همگان موظفند به گونه اي عمل كنند كه بدبيني ها به انقلاب و اسلام كاهش يابد. در صورت كوتاهي در اين مسؤوليت، بايد خود را براي پاسخگويي در پيشگاه الاهي آماده ساخت و به اين نكته توجه داشت كه در آن صورت، ديگر تضميني براي بقاي عزت و نيز استمرار نعمت هاي خداوند وجود نخواهد داشت. خداوند با هيچ كس نسبت خويشاوندي ندارد و در اجراي سنت هاي خويش انعطاف پذير است؛ به طوري كه حتي به پيامبر خود هشدار مي دهد كه اگر به خدا نسبتي ناروا دهد، رگ حيات او را قطع خواهد كرد: وَلَو تَقَوَّلَ بَعضَ الاقَاوِيلِ، لَاخَذنا مِنهُ بِاليمينِ، ثُمَّ لَقَطَعنَا مِنهُ الوَتينَ.(9) و اگر(او) پاره اي گفته ها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت مي گرفتيم؛ سپس رگ قلبش را پاره مي كرديم. پي نوشت: 1- نور(24)، 55.

2- ضحي(93)، 11.

3- سبأ(34)، 13.

4- ابراهيم(14)، 7.

5- يوسف(12)،110.

6- منافقون(63)،8.

7- ملك(67)،2.

8- نساء(4)،58.

9- حاقه(69)،44-46. *منبع : انقلاب اسلامي جهشي در تحولات سياسي تاريخ، ناشر : مركز انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، ص 16 تا 33

آسيب شناسي انقلاب اسلامي

انقلاب عاشورايي و تحريف گران

انقلاب عاشورايي و تحريف گران

انقلاب اسلامي ايران، نه تنها معادلات منطقه اي و خاورميانه اي را بر هم زد و موجب بيداري جهان اسلام شد بلكه معادلات كل جهان را نيز دچار چالشي جدي ساخت و مكاتب سياسي و فرهنگي رايج در دنيا را در بن بستي تحليلي قرار داد. اين هماوردطلبي انقلاب، مرهون مؤلفه ها و شاخصه هاي اوست كه تنها مختص اين انقلاب است. امام راحل (ره) در وصيت نامه سياسي الهي خود، به صراحت بدين نكته اشاره كردند: «انقلاب اسلامي چه در شكل گيري و پيدايش و چه شيوه هاي برخورد و مؤلفه ها و آموزه ها با ساير انقلاب هاي جهان متفاوت بوده و آن را از انقلاب هاي ديگر متمايز ساخته است. «ميشل فوكو»، كه در سال 1357 و پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، دو بار به ايران سفر كرد و در اين سفرها از تهران، قم، و آبادان ديدن و مشاهدات خود را در كتابي به نام «ايراني ها چه رؤيايي در سر دارند؟» به رشته تحرير درآورد. انقلاب را، انقلابي جداي از انقلاب هاي ديگر، مطالبات مردم را مطالباتي ديگر و تحليل گران جهاني را در بن بستي تحليلي به تصوير مي كشد و مي نويسد: «وقتي از ايران آمدم سؤالي كه همه از من مي كردند اين بود: «اين انقلاب است؟» (فقط به اين علت است كه در فرانسه آراي عمومي، يك صدا به چيزي كه "داخلي" نباشد علاقه مند مي شود) من جوابي نمي دادم، اما دلم مي خواست بگويم: نه به معني ظاهري كلمه، انقلاب نيست; يعني نوعي از جا برخاستن و برپا ايستادن نيست، قيام انسان هاي دست

خالي است كه مي خواهند باري را كه بر پشت همه ما، به ويژه بر پشت ايشان، بر پشت اين كارگران نفت، اين كشاورزان مرزهاي ميان امپراتوري ها، سنگيني مي كند از ميان بردارند، بار نظم جهاني را. شايد اين نخستين قيام بزرگ بر ضد نظام هاي جهاني باشد، مدرن ترين و ديوانه وارترين صورت شورش. درماندگي آدم هاي سياسي قابل درك است. كار آنان ارائه كردن راه حل است. مي گويند: چاره انديشي هايي كه رژيم هاي نظامي ارائه مي دهند، اين است كه راه را از نظام نايب السلطنگي براي جمهوري مي گشايد. همه اين راه ها، هم از نابودي شاه مي گذرد، پس ديگر مردم چه مي خواهند؟ آيا در واقع بيش از اين چيزي مي خواهند؟ اما همه مي دانند كه اين مردم در واقع چيز ديگري مي خواهند! به اين دليل است كه انسان اين همه ترديد مي كند كه به ايشان فقط همين را پيشنهاد كند. به همين دليل است كه همه در بن بستند. در واقع، در حساب سياست چنين جنبشي را در كجا بايد نشاند؟» (1) «ميشل فوكو» در همان ايام مطالبات مردم را آزادي اما نه از نوع آزادي هاي غربي و آزادي اميال به تحليل مي گذارد و پيوند افسانه اي مردم با رهبري ديني خود را چنين قلم زني مي كند: «ايراني ها هم، كمي مثل دانشجويان اروپايي دهه شصت، همه چيز را مي خواهند اما اين همه چيزي كه مي خواهند "آزادي اميال" نيست، بلكه آزادي از هر چيزي است كه در كشورشان و در زندگي روزانه شان نشانه حضور قدرت هاي جهاني

است و در واقع اين احزاب سياسي - ليبرال ها يا سوسياليست هاي هوادار امريكا يا ماركسيست ها - و حتي خود صحنه سياست، به نظر ايشان هنوز كارگزار اين قدرت ها هستند و هميشه بوده اند. و از اين جاست كه نقش شخصيت آية الله خميني كه به مثابه اسطوره است، روشن مي شود. امروز هيچ رئيس دولتي و هيچ رهبر سياسي حتي به پشتيباني همه رسانه هاي كشورش نمي تواند ادعا كند كه مردمش با او پيوندي چنين شخصي و چنين نيرومند دارند.» (2) گذشت زمان هرگز نتوانست ويژگي منحصر به فرد انقلاب اسلامي را دچار خدشه سازد. از اين رو، نويسندگاني كه پس از حلت حضرت امام و حوادث پس از آن را به تحليل گذاردند، بر همان نكته اي تاكيد داشتند كه «ميشل فوكو» پيش از پيروزي انقلاب آن را به تصوير كشيد. «ليلي عشقي » در كتاب خود تحت عنوان "زماني غير زمان ها" كه در خارج به رشته تحرير و به فارسي ترجمه شده است مي نويسد: «اين انقلاب به ما مي گويد كه دست كم پايان پاره اي از انقلابات فرا رسيده است. اين انقلاب، انقلاب ها را دچار انقلاب ساخت، اين انقلاب نه شباهتي به قبلي ها داشت و نه شباهتي به بعدي ها (هرچند رويدادهاي بزرگ سياسي، كه به دنبال اين انقلاب رخ داده و مي دهند، باز هم انقلاب ناميده مي شود.) اين انقلاب پايان يك دوره و آغاز دوره ديگر بود. و به همين دليل نيز بين اين دو دوره وضعيت منحصر به فردي داشت و متفكران اين انقلاب ها هم از شناسايي آن

به عنوان يك انقلاب ابا داشتند، زيرا اين انقلاب ناهمگني در ميان ناهمگن ها بود و براي قدرت هاي بزرگ هم غيرقابل تحمل تر از انقلابات ديگر بود. انقلابي از هر نظر غيرقابل معرفي.» (3) علاوه بر اشاره "ليلي عشقي" به شباهت نداشتن و ناهمگن بودن اين انقلاب با انقلاب هاي ديگر و ايجاد انقلاب در انقلاب هاي ديگر، اين انقلاب را پايان يك دوره و آغاز دوره ديگر برمي شمارد. اما پايان كدام دوره و آغاز كدام دوره ديگر و با چه ادبياتي؟! اين جاست كه شهيد دكتر "فتحي شقاقي" مكتب آموز امام خميني (ره)، پايان را پايان ترس و واهمه از ابرقدرت ها و پايان سايه ليبراليسم و سوسياليسم و آغاز راه، آغاز منطق نخستين اسلام با ادبيات عاشورايي مي داند; ادبياتي كه ماهواره هاي غرب را از درك رابطه اين انقلاب با نهضت كربلا عاجز گذاشته است. "فتحي شقاقي" در مقدمه كتاب «جهاد اسلامي » كه آن را به «امام خميني » و «حسن النباء» تقديم كرده است، مي نويسد: «منطق نخستين حركت اسلام بار ديگر ظاهر شده است. رسانه هاي غربي و شاگردانش متحير و سرگردان، انگشت به دهان مانده اند! با قلم هايشان كه به مركب شيطان آغشته است درباره آية الله مي نوشتند كه توده هاي ميليوني تشنه آزادي و بازگشت به خدا گرداگرد او جمع شده اند و در حالي كه، آنان هر روز براي جيمز جونز عامل كشتار جوانان امريكا در فكر يافتن بهانه اي بودند، كامپيوترهاي امريكا از سر ناتواني درمانده شدند كه ميان شهادت امام حسين عليه السلام در بيش از 1300 سال پيش با

سرنگوني نظامي كه مدرن ترين و با ثبات ترين نظام هاي غرب آسيا شمرده مي شد. چه ارتباطي وجود دارد!» «اكنون با تداوم و پيشرفت انقلاب، مفاهيم تازه سر برآورد و مفاهيم كهنه ناپديد مي گردد... وحشت مداوم در بين افراد مرعوب از سلطه گري و خشونت ابرقدرت ها كه چونان شمشيري آخته ضد اسلام و آينده آن به نظر مي رسيد... اين وحشت اكنون فرو مي پاشد و آن توهمات رنگ مي بازد، زيرا ابرقدرت ها همچون ساير موجودات روي زمين ممكن است در محاسبه حتي با كامپيوتر اشتباه كنند! اين مرحله از آن اسلام است. از اين رو، توده ها زير سايه آن پناه گرفته اند... اگر اين مرحله از آن اسلام نبود، توده ها اين گونه به خاطر آن بيرون نمي آمدند... كليه احتمالات در برابر ملت هاي منطقه فرو ريخته است... اكنون اعلام مي شود كه تجربه هاي توان فرسا در زير سايه ليبراليسم و سوسياليسم به شكست و فروپاشي انجاميده است.» (4) از همان آغاز نهضت، پذيرش شهادت در مقابل پذيرش ذلت، شعارهاي شهادت طلبانه و ادبيات عاشورايي در فريادهاي مردم و رهبرشان تاسي به حسين به علي عليه السلام را در نظرگاه تحليل گران به منصه ظهور رساند. "ليلي عشقي" در كتاب خود، دعواي مردم و امامشان با شاه و دستگاه ستم شاهي را دعوايي بر سر تعيين مبدا تاريخي برمي خواند; مردمي كه به دنبال حسين عليه السلام و كربلا و شاهي كه به دنبال كوروش و تخت جمشيد است! وي در اين كتاب مي نويسد: «انقلاب هم در عين آن كه نقطه اي است كه مردم سياست

خود را در آن بازسازي مي كنند، روايتي بر گذشته و بازسازي بنيان چهارده قرني ايران نيز مي باشد، روايتي كه به صراحت حاوي افسانه بنيان گذار است. مردمي كه مي خواهند به مبدا و به سرچشمه اوليه برگردند، در كربلا متوقف مي شوند، در واقع، چنين بازگشت مشهوري به سرچشمه خود به معناي تعيين سرچشمه هم هست; دوگانگي واژه تاويل در اينجا به كمال قوت خود مي رسد; يعني برگشت به اول و قرار دادن آن به عنوان سرچشمه حال، دعواي ملت ايران با پادشاه خود مربوط به همين تعيين بود; وقتي مساله موجوديت مطرح مي شود بايد سرچشمه آن هم مشخص شود. اين سرچشمه براي شاه كوروش و براي مردم امام حسين عليه السلام بود.» (5) انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و مبدا تاريخي تغيير يافت. انقلاب اسلامي در كنار دو انقلاب بزرگ، يعني انقلاب كبير فرانسه و انقلاب روسيه در جرگه انقلاب هاي مادر كه انقلاب هاي ديگري از دامانشان زاده مي شود قرار گرفت. با اين تفاوت كه، عمود خيمه و ادبيات اين انقلاب با دو انقلاب ديگر كاملا متفاوت بود. اگر عمود خيمه دو انقلاب ديگر «نفي خدا» و ادبيات يكي از آنان «ادبيات اومانيستي » و ديگري «ادبيات اشتراكي » بود، عمود خيمه انقلاب «توحيد» و ادبيات آن «ادبياتي عاشورايي » بود; ادبياتي كه در تمام نوشتارها، سخنراني ها و وصيت نامه هاي آناني كه سنگ پايه اين انقلاب را بنيان نهادند و بر سر آرمان هاي آن جان باختند كاملا مشهود و ملموس است. به گونه اي كه هركس واژگاني غير از قاموس عاشورا به كار برد نه

تنها در بين مردم وارث اين انقلاب به شمار نمي رود، بلكه بيگانه و نامحرم تلقي و معرفي مي شود. روح شهادت طلبي و پذيرش مرگ خونين در برابر ذلت و سازش در صحيفه نور و موضع گيري هاي حضرت امام از آغاز نهضت و حتي پيام آن سفركرده درباره پذيرش قطعنامه نشان از عدم عدول امام و رهروان امام از تغيير ادبيات انقلاب در برخورد با تمدن هاي كفر و شرك است. در منظر حضرت امام كسي كه در برابر كفر و شرك تسليم شود، روحاني واقعي نيست و طلايه داران مردم روحانيت واقعي است كه شهادت را بر ذلت پذيرا شود و مردم را به سوي تفكر عاشورايي سوق دهد. امام راحل (ره) در جايي ادبيات خود و مردم انقلابي را ادبيات عاشورايي به تصوير مي كشند و مي فرمايند: «آن چيزي كه در سرنوشت روحانيت واقعي نيست، سازش و تسليم شدن در برابر كفر و شرك است كه اگر بند بند استخوان هايمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالاي دار برند، اگر زنده زنده در شعله هاي آتشمان سوزانند، اگر زن و فرزندان و هستي مان را در جلو ديدگانمان به اسارت و غارت برند، هرگز امان نامه كفر و شرك را امضا نمي كنيم.» (6) در مكتب عاشورايي امام «آزادي » بزرگ تر از آزادي در دنياي «شهادت » و تاسي به حسين بن علي عليه السلام است. «من به تمام دنيا با قاطعيت اعلام مي كنم كه اگر جهان خواران بخواهند در مقابل دين ما بايستند، ما در مقابل همه دنياي آنان خواهيم ايستاد و تا نابودي تمام آنان

از پاي نخواهيم نشست يا همه آزاد مي شويم و يا به آزادي بزرگ تري كه شهادت است مي رسيم. » (7) هويت و موجوديت خيمه انقلابي كه عمود آن «توحيد» و ادبيات آن «ادبياتي عاشورايي » است، موجوديت همه مكاتب سياسي و فرهنگي منحط را به خطر انداخت. از اين رو، همه دنيا براي نخستين بار براي از پاي درآوردن يك انقلاب به تفاهم رسيدند. ناكارآمدي حربه هاي اقتصادي، سياسي و نظامي غرب و ايادي آنان را بر آن داشته است كه با حركتي فرهنگي هم عمود خيمه و هم ادبيات عاشورايي آن را هدف قرار دهد. از اين رو، از چند سال گذشته و در راستاي تحريف و تغيير ادبيات عاشورايي انقلاب گام هايي را در محورهاي گوناگون سازماندهي كرده است كه مهم ترين آن را مي توان، محورهاي ذيل دانست كه در آينده پيرامون هر يك مطالبي تقديم مي گردد. 1. تغيير مبدا تاريخي انقلاب (از كربلا به تخت جمشيد) 2. ارائه تحليل تعقلي از شهادت (سنجش ارزش شهادت با معيارهاي خاكي) 3. تبديل انقلاب به دو دوره (فنا و بقا و جنون انقلابي و تثبيت قانونمندي) 4. ترويج تفكر تساهل و انزواگري (صوفي گري - نيهلستي و عرفان هاي كاذب) پي نوشت ها: 1. ميشل فوكو، ايراني ها چه رؤيايي در سر دارند، ص 65 2. همان، ص 64 3. زماني غيرزمان ها، ليلي عشقي، ترجمه دكتر احمد نقيب زاده، ص 148 4. فتحي شقاقي، جهاد اسلامي، ترجمه هادي خسروشاهي، ص 20 5. زماني غير زمان ها، همان، ص 152 و 153 6و7. صحيفه نور، ج 20، ص 243

انقلاب عاشورايي و تحريف گران

انقلاب عاشورايي

و تحريف گران بي شك حمله آشكارا به «عمود خيمه » انقلاب، حمله اي از پيش شكست خورده به نظر مي رسيد; چرا كه عرق ديني و فطرت الهي مردم، اين جرات را به عوامل داخلي استكبار نمي داد تا «حاكميت قانون خدا» را مستقيما زير سؤال برند. اما اين جريان با ظرافتي خاص به تحريف و تبديل «بينش توحيدي » پرداخته و عمود خيمه انقلاب را از زاويه اي بس مرموزانه و رياكارانه نشانه رفته است. پايين كشاندن «قانون خدا» تا حد قوانيني كه از سوي مردم تدوين مي شود از يك سو، بالا بردن «راي مردم » تا مرز «راي انبيا، ائمه و دين » از سوي ديگر، از شگردهاي اين جريان در حمله به عمود خيمه انقلاب به شمار مي رود. تبليغ و ترويج اين مبناي فكري، كه خداوند سرنوشت چگونه زيستن و چگونه بودن را بر عهده خود نهاده، نه تنها «فلسفه بعثت » پيامبران الهي و ضرورت وجود «ائمه اطهار» را به زير سؤال مي برد بلكه رابطه انسان و خدا را منقطع مي نمود و راه را براي نفوذ موريانه ها در «عمود خيمه » انقلاب هموار مي ساخت. در كنار اين زمينه سازي زيركانه براي حمله به عمود خيمه انقلاب، اين جريان در راستاي حذف «ادبيات عاشورايي » انقلاب، حركت هايي را آغاز كرد كه مورد توجه و حمايت عناصر بيروني و داخلي قرار گرفت. پيش تر گفته شد كه پيروزي انقلاب مبدا تاريخي را از "تخت جمشيد" به "كربلا" تغيير داد. پيروزي انقلاب آموزه هاي متكبرانه و شاهانه «ايوان كوروش » را به موزه تاريخ سپرد و

«خيمه گاه حسين بن علي عليه السلام » را سرچشمه همه آموزه ها و ارزش هاي الهي قرار داد. جريان نوظهور در راستاي تغيير مجدد اين تاريخ، با حركتي كاملا مرتجعانه در گام نخست، درصدد زنده كردن و مطلق كردن «ايرانيت » در برابر «اسلاميت » برآمد. اين جريان گرچه به نام امام و انقلاب در آغاز ايرانيت را مرادف اسلاميت به تفسير مي نشست و در شعارهاي خود بين اين دو تضاد و تقابلي را به تصوير نمي كشيد، اما در عمل تقابل آموزه هاي «خيمه گاه حسين » و «ايوان كوروش » در مطبوعات از بينش و نگرش شاهانه در لفافه حمايت از مردم جانب داري كرد. اين امر زماني به منصه ظهور رسيد كه اين جريان در تحليل واژه «جمهوري اسلامي »، «جمهوريت » را از «اسلاميت » جدا و جانب كساني را گرفت كه زير نام «جمهوريت » هواي براندازي «اسلاميت » را در سر مي پروراند. اين جريان، با ناديده گرفتن هشدارهاي حضرت امام قدس سره كه در آن اساس تمام بدبختي هاي جهان اسلام را ناشي از ملي گرايي مي دانستند، با محوريت قرار دادن ايرانيت در شعارهاي تبليغي و تاسيس "احزاب" هوادار نه تنها كوس رسوايي خود را در شعار حمايت از آرمان هاي امام به صدا درآورد، بلكه زمينه را براي طرح انديشه نويسندگان و آثار كساني در جامعه مهيا ساخت كه روزي با رضاخان به مشهد مسافرت كرده و بر سر قبر فردوسي، احياي دوباره «ايرانيت » را به عنوان مبدا تاريخي نظام ستم شاهي رقم زدند. دست اين جريان درتغيير مبدا تاريخي انقلاب و بازگشت

به عصر رضاخاني زماني رو شد كه آشكارا بر آن بودند تا سال تحويل را در تخت جمشيد جشن گرفته و پيام سال جديد را از كنار «ايوان كوروش » به مردم ايران تبريك گويند. در اين سال، رهبر انقلاب با حركتي بسيار خردمندانه و معنادار با حضور در شلمچه و بر مزار شهداي عاشورايي بار ديگر به مردم محوريت مبدا تاريخي انقلاب را «كربلا» و سرچشمه همه ارزش ها را «خيمه گاه حسين عليه السلام » به تصوير كشيدند. رهبر فرزانه انقلاب در اين سال و پس از زيارت «مشهد عاشورايي شهيدان انقلاب در شلمچه » با حضور در «مشهد الرضا» در بين مردم با تاكيد بر اين نكته كه «تخت جمشيد» تنها يك بناي تاريخي است مرز بين «مبدا تاريخي » با «بناي تاريخي » را از يكديگر متمايز ساختند. مدافعان اين جريان كه در هشت سال دفاع مقدس و زماني كه عاشوراييان با تمام هستي خود از مرزهاي ايران به دفاع مي نشستند، در كنار شومينه ها لم داده و تنها به بحث هاي روشنفكرانه مشغول بودند، امروز دم از «ايرانيتي » مي زنند كه براي دفاع از آن، كوچك ترين هزينه اي از مال و جان نپرداخته اند! بي شك هدف اين جريان از طرح ايرانيت را حتي نمي توان دلسوزي براي ايران دانست; چرا كه مدافعان واقعي «ايران »، «عاشوراييان » و «ادبيات عاشورايي »اند، در حالي كه آنان در حذف اين "ادبيات" و در پي "تغيير مبدا تاريخي انقلاب"اند.

ب. تحليلي مادي گرايانه از شهادت ارائه تحليلي تعقلي از «شهادت » و سنجش مقام شهادت با دست آوردهاي مادي، از

ديگر حركت هاي اين جريان در راستاي زدودن فرهنگ شهادت و حذف ادبيات عاشورايي در جامعه شيعي است. ريشه اين نگرش به ارائه تحليلي از سوي نويسنده اي در پيش از انقلاب باز مي گردد كه پس از انكار علم غيب امام حسين عليه السلام در سفري كه به شهادت وي مي انجاميد با نگرش «نتيجه خواهانه » به دنبال نتايج مادي و ملموس شهادت امام حسين عليه السلام برآمد; نگرشي كه از سوي برخي جريان هاي التقاطي مورد پذيرش واقع شد و محملي براي سوء استفاده دستگاه ستم شاهي براي مبارزه با نهضت روحانيت و نظام روحانيت در پيش از انقلاب شد. با پيروزي انقلاب و رويكرد مردم به بينش «تكليف مدارانه » حضرت امام و «ادبيات عاشورايي » اين تفكر در صحنه عمل منسوخ گرديد. در چند سال اخير و با ظهور جرياني خاص در حوزه سياست و فرهنگ و همخواني نگرش هاي اين جريان با ديدگاه هاي تعقل گرايانه نويسنده مزبور زمينه اي مساعد براي حذف ادبيات عاشورايي انقلاب آغاز شد. اين جريان با تاسي و تاثيرپذيري از سوي اين نويسندگان و اجازه مجدد به چاپ كتاب ها و نگرش هاي وي در تيراژ بسيار بالا، با همان نگرش «نتيجه خواهانه » به نقد حركت شهدا و مقايسه خون شهدا در برابر دستاوردهاي جنگ تحميلي پرداخت و درصدد دلسرد كردن خانواده هاي شهدا، جانبازان و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس برآمد و بار ديگر به نام تثبيت انقلاب، تفكر «تكليف مدارانه » امام و شهدا را زير سؤال برد. امام راحل قدس سره كه حذف بينش تكليف مدارانه را خطري عظيم براي

انقلاب و ادبيات عاشورايي آن مي ديدند، در پيام قبول قطعنامه 598 در تاريخ 29/4/67 تنزل دادن مقام شهادت تا مرز سنجش اين واژه مقدس با معيارهاي خاكي را القاي اذناب امريكا دانستند و فرمودند: «اذناب آمريكا بايد بدانند كه شهادت در راه خدا مساله اي نيست كه بشود با پيروزي يا شكست در صحنه هاي نبرد مقايسه شود. مقام شهادت خود اوج بندگي و سير سلوك در عالم معنويت است. نبايد شهادت را تا اين اندازه به سقوط بكشانيم كه بگوييم در عوض شهادت فرزندان اسلام، تنها خرمشهر و يا شهرهاي ديگر آزاد شد. تمامي اين ها خيالات باطل ملي گراهاست و ما هدفمان بالاتر از آن است. ملي گراها تصور نمودند ما هدفمان پياده كردن اهداف بين الملل اسلامي در جهان فقر و گرسنگي است. ما مي گوييم تا شرك و كفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستيم، ما بر سر شهر و مملكت با كسي دعوا نداريم، ما تصميم داريم پرچم "لا اله الاالله" را بر قلل رفيع كرامت و بزرگواري به اهتزاز درآوريم. پس اي فرزندان ارتشي و سپاهي و بسيجي ام ! و اي نيروهاي مردمي! هرگز از دست دادن موضعي را با تاثر و گرفتن مكاني را، با غرور و شادي بيان نكنيد كه اين ها در برابر هدف شما به قدري ناچيزند كه تمامي دنيا در مقايسه با آخرت. پدران و مادران و همسران و خويشاوندان شهدا، اسرا، مفقودين و معلولين ما توجه داشته باشند كه هيچ چيزي از آنچه فرزندان آنان به دست آورده اند كم نشده است. فرزندان شما در كنار پيامبر اكرم

و ائمه اطهارند پيروزي و شكست بر آنان فرقي ندارد. امروز، روز هدايت نسل هاي آينده است، كمربندهاتان را ببنديد كه هيچ چيز تغيير نكرده است. امروز روزي است كه خدا اين گونه خواسته است و ديروز خدا آن گونه خواسته بود و فردا ان شاءالله روز پيروزي جنود حق خواهد بود. ولي خواست خدا هرچه هست ما در مقابل آن خاضع ايم و ما تابع امر خداييم و به همين دليل، طالب شهادتيم و تنها به همين دليل است كه زير بار ذلت و بندگي غير خدا نمي رويم.» (1) نگراني امام از جرياني بود كه با نگرش مادي خود «مقام شهادت » را با دستاوردهاي ظاهري جنگ مقايسه كند هرچند كه اين مقايسه و اين سنجش به نفع شهدا تمام شود. امام در اين پيام كه پايان دوره جنگ نيز بود با تاكيد بر اين نكته كه «اين ها يقينا از عوالم غيب و از فلسفه شهادت بي خبرند» مرز بين نگرش «تكليف مدارانه » خود و شهدا را از مرز نگرش «نتيجه خواهانه » جريان هاي خاص جدا كرده، فرمودند: «من در اين جا از همه فرزندان عزيزم در جبهه هاي آتش و خون، كه از اول جنگ تا امروز به نحوي در ارتباط با جنگ تلاش و كوشش نموده اند، تشكر و قدرداني مي كنم و همه ملت ايران را به هشياري و صبر و مقاومت دعوت مي كنم. در آينده ممكن است افرادي آگاهانه يا از روي ناآگاهي در ميان مردم اين مساله را مطرح نمايند كه ثمره خون ها و شهادت ها و ايثارها چه شد!! اين ها يقينا

از عوالم غيب و از فلسفه شهادت بي خبرند و نمي دانند كسي كه فقط براي رضاي خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگي نهاده است، حوادث زمان به جاودانگي و بقاء و جايگاه رفيع آن لطمه اي وارد نمي سازد و ما براي درك كامل ارزش و راه شهيدانمان فاصله طولاني را بايد بپيماييم و در گذر زمان و تاريخ انقلاب و آيندگان آن را جست وجو نماييم.» (2) متاسفانه هنوز شش ماه از هشدار حضرت امام قدس سره نسبت به عدم ارائه تحليل مادي نسبت به شهادت و نسنجيدن مقام شهدا با دستاوردهاي خاكي نگذشته بود كه برخي (3) ضمن انحصاري خواندن صدا و سيما، و درخواست براي بازگشت فراريان و تغيير در مديريت كشور و آزادي انديشه نخست به مقايسه مقام شهادت با دستاوردهاي جنگ دست زدند و با بيان اين مطلب كه در جنگ جوان هاي بسياري از دست داده و در مقابل به پيروزي نرسيديم تفاوت نگرش «نتيجه خواهانه » خود را با نگرش «تكليف مدارانه » امام به منصه ظهور رساندند. امام راحل كه هنوز تلخي كاسه زهر پذيرش قطعنامه را در كام داشتند و مي ديدند كه رابطه اي تنگاتنگ بين بازگشت ليبرال ها، تغيير در مديريت كشور، آزادي انديشه از يك طرف، و سنجش و تفسير مادي گرايانه از شهادت و ادبيات عاشورايي از سوي ديگر وجود دارد. در تاريخ 3/12/1367 با دلي شكسته از ارائه چنين تحليلي رسما از همه خانواده شهدا پوزش خواسته و بار ديگر بر نگرش «تكليف مدارانه » خود و شهدا در جنگ اشاره كردند و فرمودند:

«من در اين جا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحليل هاي غلط اين روزها رسما معذرت مي خواهم و از خداوند مي خواهم مرا در كنار شهداي جنگ تحميلي بپذيرد. من در جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستم، راستي مگر فراموش كرده ايم كه ما براي اداي تكليف جنگيده ايم و نتيجه فرع آن بوده است.» (4) امام راحل پس از دفاع از «سنگر» ادبيات عاشورايي به دفاع از مؤلفه هايي پرداختند كه در سرلوحه برنامه هاي خود قرار داده بودند. امام در ادامه پاسخ به تحليل هاي ناروا و تحليل گرايان مادي نگر فرمودند: «امروز هيچ تاسفي نمي خوريم كه آنان در كنار ما نيستند، چرا كه از اول هم نبوده اند، انقلاب به هيچ گروهي بدهكاري ندارد و ما هنوز چوب اعتمادهاي فراوان خود را به گروه ها و ليبرال ها مي خوريم آغوش كشور و انقلاب هميشه براي پذيرش همه كساني كه قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است، ولي نه به قيمت طلبكاري آنان از اصول كه چرا «مرگ بر آمريكا» گفتيد؟ چرا جنگ كرديد؟ چرا نسبت به منافقين و ضد انقلابيون حكم خدا را جاري مي كنيد؟ چرا شعار نه شرقي و نه غربي داده ايد؟ چرا لانه جاسوسي را اشغال كرده ايد؟ و صدها چراي ديگر.» (5) چگونگي طرح آن شبهات و پاسخ امام راحل قدس سره كه به مراتب دردناك تر از سخنان وي در خصوص پذيرش قطعنامه است، به خوبي رابطه نزديكي با بازگشت ليبرال ها،

حذف شعار مرگ بر آمريكا، زير سؤال رفتن اجراي حدود الهي، زير سؤال رفتن تسخير لانه جاسوسي، تغيير مديريت كشور با مقوله شهادت و حذف ادبيات عاشورايي از انقلاب اسلامي دارد. از اين رو، جرياني كه امروز درصدد عملي ساختن شعارهايي است كه امام به صراحت در مقابل آنان موضع گيري كرد، بر آن است تا با كشاندن مقوله شهادت و شهادت طلبي به دايره تفسير مادي و سنجش اين مفهوم با معادلات خاكي، با فروپاشي اين خاكريز راه را براي عملي كردن شعارهاي خاص هموار سازد; چرا كه «موجوديت » هر يك به منزله نفي «موجوديت » ديگري است. ادامه دارد... پي نوشت ها 1و2. صحيفه نور، ج 20، ص 236 / ص 239 3. منتظري، 22/11/67 4و5. سخنان امام راحل، 3/12/1367، ر. ك.به: صحيفه نور، ج 21

انقلاب عاشورايي و تحريف گران (3)

انقلاب عاشورايي و تحريف گران (3) 3. تقسيم انقلاب به دو دوره تقسيم انقلاب به دو دوره، يكي ديگر از مؤلفه هاي زدودن و تقابل با فرهنگ و ادبيات عاشورايي است. اين تقسيم بندي را مي توان نسخه برداري از انقلاب هاي ديگر به ويژه انقلاب هاي چپ گرا به شمار آورد كه براي نخستين بار در انديشه انحرافي يكي از افراطيون انقلاب (1) خود را نمايان ساخت. از آن پس، بر افواه برخي سياسيون داخل نظام طرح و بسط يافت. اين تفكر انحرافي با تقسيم انقلاب به دو دوره «جنون انقلابي » و «تثبيت و قانون مندي » بر اين باورند كه بايد در دوره نخست بر انقلاب احساسات حاكم شود و در دوره تثبيت و قانون مندي انقلاب بايد حالت عقلانيت پيدا كرده و

مسير خردورزي و خردگرايي را طي كند. در اين خصوص، يكي از نظريه پردازان اين تفكر انحرافي مي نويسد: «ما در مسائل به طور احساسي و عاطفي برخورد مي كرديم. مي گفتم: انقلاب هفت، هشت سال اولش بايد جنبه عاطفي و احساسي بر او حاكم باشد و تعبير به جنون انقلابي مي كردم كه اين جنون انقلابي را يك امر مثبت تلقي مي كردم... بعدا بايد يك مقدار حالت عقلاني پيدا بكند و حالت مركزيت و قانون مندي، ولي تا قبل از آن حالت مي گفتم بايد همه چيز موقت باشد و در رابطه با انقلاب اسلامي دقيقا همين فكر را داشتيم. (2) همين تقسيم بندي در انديشه يكي ديگر از افراطيون امروز، خود را نمايان ساخته و انقلاب را به دو دوره «فنا» و دوره «بقاء» نمايان مي سازد. اين گروه نيز، بر اين باورند كه دوره امام حسين عليه السلام دوره فنا و دوره امام صادق عليه السلام دوران عقلانيت است!! مي نويسند: «اكنون ما در حال انتقال از فرهنگ عاشورا به فرهنگ اربعين هستيم، در فرهنگ اربعين ما برمي گرديم و به عقب نگاه مي كنيم كه چه كرده ايم، آيا واقعا كفايت مي كرد كه ما با تضحيه پيش برويم؟ آيا ما مكلف به حفظ محمل مادي نيستيم؟ ما فرهنگ اربعين را شروع مي كنيم كه در اين فرهنگ حفظ نظام اصل است و ديدگاه هاي معتقد به بقا و توسعه نظام رشد مي كند و گسترش مي يابد و از پارادايم فنا دوباره به پارادايم بقا مي رسيم. در تشيع پس از اربعين امام حسين عليه السلام هم همين اتفاق

افتاده است يعني بعد از اربعين يك گرايش زيدي وجود دارد كه هنوز در فرهنگ عاشورا زندگي مي كند و ديگري گرايش ائمه عليهم السلام است كه در فرهنگ اربعيني جاي دارد و جهت گيري حركت ها بر مبناي محاسبات عقلاني است... (3) ايشان با مقايسه دوران نخست انقلاب و عصر امام خميني قدس سره با حركت امام حسين عليه السلام و يارانش، دوران كنوني انقلاب را دوران امام صادق عليه السلام به تصوير مي كشد كه جريان انقلاب به سمت عقلانيت و گفتمان رسيده است. وي با اين تحليل تلويحا و زيركانه عصر امام خميني قدس سره و حركت هاي ياران امام را پايان پذيرفته قلمداد كرده و مي نويسد: «در عرفان است كه عقل در مقابل عشق قرار مي گيرد و ديگر محاسبه عقلاني جايي ندارد و بايستي عاشقانه عمل كرد، امام حسين عقلاني نه به درد توده ها مي خورد و نه به درد روشنفكرهاي ما. اين جمله امام كه «ما مكلف به تكليف هستيم نه مكلف به نتيجه » اصلا فشرده و جوهره فرهنگ عاشوراست; يعني خيلي لزومي ندارد كه دراز مدت را ببينيم و استراتژيك فكر كنيم كه چه خواهد شد; ما بايد ببينيم كه در حال حاضر تكليف تاكتيكي مان چيست و آن را انجام دهيم، طرف ديگرش را خدا تدارك خواهد كرد. فرهنگ اربعين احتياج به فقيه پروري دارد. كار امام صادق عليه السلام نيز فقيه پروري و ايجاد يك مكتب حقوقي است; فقاهتي شدن بيش تر اسلام به خاطر اين است كه ما كم كم وارد گفتمان بقا شده ايم.» (4) اگر از اين نگاه التقاطي روشن

فكران امروز در اين برداشت از شخصيت ائمه اطهارعليهم السلام، بگذريم و به همين مساله اكتفا كنيم كه نه شجاعت امام صادق عليه السلام كم تر از شجاعت امام حسين عليه السلام بوده است و نه شاگردپروري امام حسين عليه السلام، كم تر از شاگردپروري امام صادق عليه السلام و ائمه اطهار و به تبع آن شاگردان مكتب اين امامان هدي چون امام خميني شخصيتي غيرقابل تفكيك داشته، بايد در خصوص تقسيم انقلاب به دو دوره، اذعان داشت كه اين تقسيم بندي توهين آشكار نسبت به امام خميني و ديگر ياران امام ومتهم كردن آنان به در پيش گرفتن حركت هاي غيرعقلاني و غيرقانوني در مقطعي از انقلاب است. تقسيم انقلاب به دو دوره، در حقيقت بهانه اي است براي اين مساله كه دوران شهادت و شهامت به سر رسيده و بايد همه مظاهر عاشورايي و فرهنگ عاشورايي را از جامعه و در حوزه هاي مختلف سياسي، فرهنگي و... زدود. چفيه رهبر انقلاب را مي توان بهترين پاسخ بر اين تقسيم بندي به شمار آورد، چفيه اي كه رازي بس سترگ در خود دارد و براي اهل معني و اهل معرفت سخن ها دارد كه يكي از آن ها را مي توان غيرقابل انفكاك بودن شخصت ائمه، حركت ائمه عليهم السلام و امام راحل قدس سره به شمار آورد به گونه اي كه مي توان با حفظ آرمان شهادت و فرهنگ عاشورايي در همه حوزه ها و زمينه ها وارد شد و فرهنگ شهادت هيچ منافاتي با پايان جنگ نداشته و ندارد، فرهنگي زنده و پوياست كه تمدني را پايا و پايدار مي سازد.

4. ترويج

تفكر تخديري ترويج و تبليغ تفكر تخديري به اشكال گوناگوني از ديگر حركت هايي است كه در راستاي كم رنگ كردن و به دنبال آن، حذف تفكر حماسي و عاشورايي از سوي دشمنان انقلاب دنبال مي شود. اين حركت به يمن سر دادن شعارهاي تساهل و تسامحي از سوي برخي از افراد و جريان ها، در چند سال اخير روند رو به رشدي داشته است. شعار تسامح و تساهل با تعريفي كه از سوي ارائه كننده و حاميان آن ارائه شده، ثابت كرد كه اين تفكر علاوه بر زمينه سازي براي ارائه تفكرات التقاطي و الحادي، بستري مناسب براي جريان هاي تخديري در جامعه شد و به چتر حمايتي مبدل گشت كه در سايه سار آن جريان هايي چون جريان تصوف به بازسازي خود پرداخت. از آنجا كه فرهنگ تصوف، درست نقطه مقابل فرهنگ شهادت و جهاد است، ظهور اين تفكر با ظاهر اسلامي كه به خود گرفته است فرهنگ جهاد و شهادت را در عصرهاي گوناگون با مخاطره روبه رو ساخته است، تفكري كه امروز با تمام مظاهر خود و با اشكال گوناگون به ميدان آمده است و بر آن است كه با تزريق تفكرتخديري خود به ويژه در عرصه هنر به تقابل با فرهنگ و انديشه عاشورايي برخيزد. در پيش گرفتن مشي صوفي مسلكانه در انديشه و حتي رفتار ظاهري از سوي بسياري از نويسندگان، هنرمندان و هنرپيشگان در چند سال اخير، خود گوياترين سند براين مدعاست. از جمله اهداف تصوفي، دعوت به ظلم پذيري و توجيه حاكميت هاي طاغوت و جلوه دادن بندگي و بردگي به خواست و مشيت الهي است. نگاهي

به تاريخ هاي نگاشته شده در دوران مغول چون «تاريخ جهان گشاي جويني » نوشته «عطاءالملك جويني » و «مجمع الانساب » شبان كاره اي گوياي حاكميت اين تفكر در اين عصر و توجيه اين نويسندگان در ظلم پذيري مغول ها به عنوان، خواست و اراده خداوندي است. اين تبليغ تسليم پذيري و مشيت دانستن اراده خداوندي در حاكميت ظالمان از سوي جريان تصوف در عرصه ها و حوزه هاي گوناگون فرهنگي و هنري با انديشه كساني كه در عرصه حوزه و سياست، نظام اسلامي را مجبور به پذيرش معادلات جهاني و فرهنگ جهاني مي كنند و به گونه اي قلم مي رانند كه گويا هيچ گريزي از رهيدن از دهكده جهاني نيست و بايد به مذاكره و مراوده با طاغوت ها و تمدن هاي كفر پرداخت. كاملا هم خواني دارد. از اين رو، به جرات مي توان گفت: اين حركت صوفي مسلكانه با ركت سياسي برخي مرعوبين، حركتي موازي با اهداف مشخص است. حركت درويشان و صوفيان در اقصي نقاط كشور، به ويژه مناطق شيعه نشين به قدري گسترش يافته است كه روحانيون و مؤمنان برخي از مناطق در جبهه سياسي كه عصر حماسه و شهادت را عصر پايان پذيرفته قلمداد مي كنند، جبهه اي ديگر را در برابر خود گشوده مي بينند. ترويج فرهنگ تخديري و انزواطلبي در چند سال اخير در حوزه ادبيات داستاني و چاپ و نشر كتاب هاي نويسندگان امريكاي شمالي و امريكاي جنوبي و ترويج عرفان سرخ پوستي را در راستاي حذف عرفان حضوري، حماسي و عاشورايي انقلاب و امام مي توان به تحليل نهاد. چاپ و نشر انواع

كتاب هاي طالع بيني، كف چيني، چهره بيني... چيني و هندي، گسترش خرافات و اوهام، خواب ديدن هاي افراد در خصوص ظهور، آخرالزمان مسؤولين نظام، طرح شخصيت «صادق هدايت » و چاپ ده ها عنوان كتاب در خصوص شخصيت پوچ گرا و نهيليست و ترويج افكار و انديشه هاي وي را مي توان همسويي اين جريان ها و هدايت جريان فرهنگي كاملا سازمان دهي شده در راستاي به انزوا كشاندن جوانان و جدا كردن آنان از فرهنگ حماسي عاشورا به شمار آورد. به نظر مي رسد، مرحله نخست حركت برخي از مسؤولان و متوليان فرهنگي، كه با هدف اشباع جامعه و جوانان با مفاهيم سياسي كاري و در راستاي بدبين كردن مردم از عالم سياست بوده است; به پايان رسيده است. دل زدگي برخي از مردم از عالم سياست تحت عنوان «توسعه سياسي » موجب عدم شركت فعال مردم در انتخابات شوراها، مجلس و رياست جمهوري نسبت به دوره هاي قبل، نشان از پيروزي و اراده پنهان برخي دارد كه امروز برآنند در مرحله دوم خلا سياسي، برخي از جوانان را با تفكر و انديشه هاي غيرشيعي و انزواگرايانه پركنند. از اين رو، اين اراده پنهان از همه ابزارهاي سياسي، فرهنگي و حتي اقتصادي در راستاي حذف فرهنگ عاشورايي همچنان گام برمي دارد; فرهنگي كه تحريف و تخريب آن حاكميت بيگانگان را به دنبال خواهد داشت. پي نوشت ها: 1. منظور مهدي هاشمي معدوم است. 2. بن بست، مهدي هاشمي و ريشه هاي انحراف، ج 1، ص 98 3. سعيد حجاريان، فرهنگ عاشورا، روزنامه آفتاب امروز 24/1/79 به نقل از بازتاب انديشه (1و2)، ص 97

4. همان، ص 97و98

آسيب شناسي اجمالي انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني (ره)

آسيب شناسي اجمالي انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني (ره) ظهور انقلاب در ايران به عنوان كشوري كه در زمره ي مشهورترين و پر صداترين كشورهاي در حال نوسازي تلقي مي شد، امري نامنتظر بود. في الواقع اگر به حافظه ي تاريخي خويش رجوع نماييم به سادگي به خاطر مي آوريم كه بسياري از كارشناسان سياسي و اصحاب فضايل علوم اجتماعي، انقلاب اسلامي را حتي هنگامي كه در افق واقعيت هويدا شد، نمي ديدند. با اين حال، آنچه در بهمن 57 روي داد واقعاً يك انقلاب در معناي كلاسيك آن بود. زيرا شامل طرحي ايدئولوژيك همراه با يك الهام گيري سراسري، ارتباطي بي گفتگو و مستحكم بين رهبري و توده هاي انقلابي، طرح بنيادين، آفرينش نظام سياسي تازه و نهاد هاي مرتبط با آن، مبارزه ي طولاني كمابيش خشونت بار و مهم تر از همه، خلق علم سياست جديدي بود. اين سياست جديد حاوي مفاهيم جمعي پربار، فرضيه هاي جديد جهانداري و هنجارهاي تحليلي نوين برحسب معيارهاي خود بود كه به دور از گفتمان هاي حاكم، تمامي جهان را موضوع داوري هاي خود قرار مي داد. از همين منظر انقلاب اسلامي تاريخ جديدي را رقم زد كه روش ها، مفاهيم، هنجارها و مبادي ارزشي جهان مدرن را در سطحي جهاني، به چالش كشيد. بي ترديد بايد اعتراف نمود حضرت امام (ره) به عنوان متفكر دوران گذار(2) از جامعه اي سنتي به جامعه اي مدرن (نه طبق پيش بيني هگلي كه پس از ظهور حادثه ، متفكران و فلاسفه با اندكي تأخير ظاهر مي شدند) با كوله باري از انديشه و الهام

از تاريخ تفكر انبيا و آگاهي از تحولات معاصر ملت ايران، در شرايطي كه به زعم غربيان ايران در كانون ثبات خاورميانه قرار داشت، توانست انقلابي با همان انگاره ها و الگوهاي مختص خويش كه برگرفته از جامعه ي توحيدي بود، استوار سازد. از آنجا كه عنوان مقاله ي ما پيرامون آسيب شناسي انقلاب در نگاه حضرت امام است، مع هذا بحث خويش را روي اين مقدمه تنظيم مي نماييم. واژه ي آسيب شناسي (pathology) از علوم پزشكي به علوم اجتماعي وارد شده و به معناي «مبحث مطالعه ي علل بيماري و عوارض و علائم غير عادي»(3) مي باشد. در اينجا مقصود از آسيب شناسي انقلاب در نگاه حضرت امام در حقيقت بحث از آفت هايي است كه به نوعي چيستي، چرايي و چگونگي انقلاب اسلامي را مورد تهاجم قرار مي دهد. اينها همان مطالباتي بود كه منجر به فروپاشي رژيم گذشته گرديد و بازگشت به گذشته ي نامطلوب در كليه ي مختصات آن، از آسيب هاي نظام جمهوري اسلامي به شمار مي رود. از اين رو سخن از آسيب شناسي انقلاب بدون مطالعه ي فرآيند و عوامل اين پيروزي، صبغه ي علمي نخواهد داشت. در اين مقاله فرآيند جنبش انقلابي ايران در انديشه ي امام خميني با وام گرفتن قالب تئوري آلن تورن(4) بررسي شده است. جامعه ي ايران در دو قرن گذشته شاهد جنبش هايي بوده است كه اين كشور را از ديگر كشورهاي آسيايي ممتاز مي كند. ميشل فوكو(5) فيلسوف مشهور فرانسوي و نظريه پرداز فرامدرنيسم (كه در جريان انقلاب اسلامي ايران به تهران و قم مسافرت كرده و از نزديك شاهد

وقوع انقلاب بوده) مي گويد اين انقلاب نمي تواند با انگيزه هاي اقتصادي و مادي صورت گرفته باشد. زيرا جهان شاهد شورش و قيام همه ي ملت عليه قدرتي بود كه مشكلات اقتصادي آن به آن اندازه بزرگ و مهم نبود كه در جريان آن ميليون ها ايراني به خيابان ها ريخته و با سينه هاي عريان به مقابله با مسلسل ها بپردازند. پس دليل انقلاب را بايد در جايي ديگر جستجو نمود. يا نيكي كدي ضمن اذعان به انقلاب خيز بودن و فراواني شورش ها و قيام ها در ايران در صدد تبيين چرايي اين ويژگي برآمده(6) از ميان اين جنبش ها، انقلاب اسلامي كه در سال 1357 به رهبري امام خميني (ره) به پيروزي دست يافت به دليل دامنه ي وسيع آن و تأثيرات عميقي كه به دنبال داشت از ويژگي ممتازي برخوردار است. بررسي چرايي پيدايش اين جنبش و ماهيت آن در فهم آسيب هاي انقلاب ما را ياري مي رساند. مدل نظريه: آلن تورن معتقد است جنبش ها بر سه اصل اساسي استوار است: 1) همگاني بودن؛ 2) هويت؛ 3) ضديت يا مخالفت.(7) همچنان كه نيل اسمل سر خاطرنشان مي سازد، جنبش هاي اجتماعي معلول فشار ساختاري موجود در جامعه است كه باعث ايجاد منافع متعارض در درون جامعه مي گردد.(8) پس اصل ضديت در انديشه ي آلن تورن اشاره به عناصري دارد كه افراد آن جامعه با آن عناصر مخالفند. همين عناصر زمينه هاي ساختاري را براي تشكيل جنبش هاي اجتماعي و در نهايت هويت يابي اين جنبش ها فراهم مي كند. پس هر جنبشي همواره نماينده ي گروه هاي

ويژه اي است كه داراي منافع مشترك بوده و براي برطرف كردن موانع ساختاري تلاش مي كنند. «هويت» جنبش ساخته ي عناصري است كه جنبش در مخالفت با آنها شكل گرفته است. جنبش هاي اجتماعي معمولاً براي معرفي هويت خويش به اهداف و آرمان هايي چنگ مي زنند كه از زمره ي ارزش هاي مطلق و مورد قبول همگان است. همانند استقلال، آزادي، عدالت، برادري و برابري كه آلن تورن براي تشريح اين فرآيند از مفهوم «همگاني بودن» سود مي جويد.(9) جنبش هاي اجتماعي وقتي اصل مخالفت را از دست دادند، ديگر نام جنبش به آنها اطلاق نمي گردد. براي مثال وقتي جنبش پيروز گردد و نظام جديدي را پايه گذاري كند، ماهيت جنبش در گزاره هاي مثبت جلوه گر مي شود. يعني رهبران جنبش كه عمدتاً خود نيز نمادي از ماهيت(10) جنبش هستند، سعي مي كنند «نظام جديد» عاري از معايب نظام قبلي بوده و موجد فشار ساختاري نباشد. از اين رو ديدگاه هاي رهبران يك جنبش در تجزيه و تحليل جنبش و آسيب شناسي نظام مبتني بر آن بسيار اهميت دارد. البته آسيب هاي انقلاب منحصر به عوامل موجده نيست چون جامعه ي نظامي پويا است و ممكن است ارزش ها تغيير كرده و ارزش هاي جديدي خلق يا جايگزين شوند. اما در اينكه عناصر موجده ي انقلاب از جمله آسيب هاست از درجه ي اطمينان بالايي از صحت برخوردار است. زيرا دگرگوني ارزشي از چنان سرعتي برخوردار نيست كه در زمان كوتاه ماهيت جامعه دگرگون شود. نكته ي قابل توجه اينكه بهترين معيار و سنجه براي آسيب شناسي نظام جديد، كالبد شكافي

جنبش است كه منجر به پايه گذاري جنبش شده است. بدين ترتيب سؤال از چرايي پيدايش انقلاب اسلامي و چيستي آن و آسيب شناسي اش، سه مسأله ي به هم پيوسته است.(11) كه در اين راستا در مقاله ي حاضر به سه سؤال ذيل پاسخ خواهيم گفت: 1 از ديدگاه امام خميني (ره) چرا مردم با رژيم شاهنشاهي مخالفت كرده و انقلاب نمودند. 2 ماهيت انقلاب ايران به عبارت روشن تر، اصول اساسي نظام اسلامي كدامند؟ 3 چه عواملي اين انقلاب را تهديد مي كند؟ آسيب هاي نظام اسلامي مبتني بر انقلاب 1357 از ديدگاه بنيانگذار اين نظام كدامند؟ 1 عوامل پيدايش انقلاب از ديدگاه امام خميني؛ برخلاف انديشمندان تقليل گرا كه به يك عامل در پيدايش انقلاب تأكيد كرده و بر عواملي چون مذهب، اقتصاد، مدرنيزاسيون استبداد و توطئه انگشت مي گذارند. رهيافت امام چند علتي است. برخي عوامل از ديدگاه ايشان را بيان مي كنيم. الف) استبداد و سلب آزادي: امام خميني در تحليل هايش از قيام مردم ايران در سال 57 يكي از عوامل عمده ي آن را استبداد و اختناق شاهنشاهي و شيوه ي حكومتي شاه مي دانند «آنكه اساس اين انقلاب است، آنكه اساس اين انفجارها است، خود اين آقا (محمد رضا شاه پهلوي) است.»(12) امام خميني قضيه ي اختناق و سلب آزادي را تئوريزه كرده و فرآيند آن را چونان يك جامعه شناس بيان مي دارند: يكي از چيزهايي كه موجب پيروزي شما ها شد، همين زيادي ظلم و زيادي اختناق بود كه اين اختناق وقتي زياد شد، انفجار از آن پيدا مي شود، دنبال يك اختناق طولاني هي

عقده ها زياد مي شود و منتظرند كه يك صدايي در آيد. صداي اولي، فريادي درآيد، ديگران دنبالش بروند.(13) امام خميني فرآيند مذكور را نه يك اتفاق و حادثه ي استثنايي بلكه يك قانون تلقي كرده و ديگر حكومت را به عبرت گيري دعوت مي نمايد: حكومت ها بايد عبرت بگيرند از اين وضعي كه در ايران پيش آمد و بدانند وضع براي اين بود كه محيط اختناق به طوري پيش آوردند كه اختناق انفجار آورد.(14) ملت ما از آزادي محروم بود، كشور ما از استقلال صحيح محروم بود. ملت ما از اين مظالم به جان آمد و قيام كرد يك قيام اسلامي بزرگ(15) ب) ماهيت طاغوتي رژيم شاهنشاهي: از ديدگاه امام خميني هر حكومتي كه مشي اسلامي را در همه ي زمينه ها مراعات نكند و محتواي آن اسلامي نباشد طاغوت است.(16) امام مفهوم حكومت طاغوت را در برابر حكومت عدل قرار داده و مي فرمايند: ما اميدواريم كه با پيوستن به هم بتوانيم اين طاغوت ها را تا آخر از بين ببريم و به جاي آن يك حكومت عدل اسلامي كه مملكت ما براي خودمان باشد و همه چيزمان به دست خودمان باشد...(17) امام خميني در سال 59 نيز گرايش جوانان ايراني به اسلام و تمايل به شهادت را ادامه ي نهضت اسلام خواهي ملت ايران در برابر طاغوت در سال هاي قبل از انقلاب ارزيابي نموده و مي فرمايند: «اين تحولي كه الان در كشور ما هست همه اش روي اين مقصد است كه از اول فريادشان بلند بود كه ما اسلام را مي خواهيم، طاغوت را نمي خواهيم.»(18) ج) ترويج فساد:

امام معتقد بود يكي از مسائلي كه مردم ايران را به ستوه درآورد فساد دامنگير نهادهاي رژيم شاهنشاهي بود. البته به زعم امام خود نهاد سلطنت فساد برانگيز و ريشه ي مفاسد بود. اين فسادي كه در ايران پيدا شده است، همه ي فسادها زير سر رژيم شاهنشاهي بود. در تاريخ از اولي كه رژيم شاهنشاهي پيدا شده است تا حالا كه ما مشاهده مي كنيم، هر چه مفسده بوده رژيم شاهنشاهي اين مفاسد را ايجاد كرده.(19) اين رژيم و اين حكومت، حكومتي است كه مي خواهد جوان هاي ما را فاسد كند و اين مراكز زياد فحشا و هم اطراف و هم جوانب فحشا را رواج دادن براي اين است كه جوان ها را از دانشگاه ها بكشند به ميخانه ها و به كارهاي زشت و بد.(20) انقلاب ايران در اثر مفاسدي است كه در هيأت حاكمه وجود دارد و همچنين بر اثر كارهاي مخالف عقل است كه شاه انجام مي د هد و خرابي هايي كه با دست عمال شاه در سراسر مملكت انجام مي گيرد.(21) مراكز فحشا در اين كشور اين قدر زياد بود كه احصاء نداشت. مراكز فساد اين قدر بود كه جوان هاي ما را به فساد كشاند... كاري كردند كه ملت ما به جان آمد... و خداي تبارك و تعالي بر اين ملت منت گذاشت و قيام كردند.(22) د) وابستگي رژيم به بيگانه: همچنان كه نيكي كدي به خوبي نشان مي د هد ملت به دليل داشتن هويت ايراني ديرينه، وابستگي به بيگانه را بر نمي تابد، از اين رو اين هويت ديرينه در كنار حضور سنگين يك امپرياليست،

مشوق انقلاب است.(23) درنظر امام خميني علاوه بر تأثير عامل مذكور در قيام ملت ايران، تأثيرات منفي وابستگي از جمله به يغما رفتن ثروت هاي ملي و آگاهي ملت از اين امور در پيدايش انقلاب ايران دخيل بودند: در عصر ما ملت يافت كه شاه به واسطه ي پيوندي كه با غرب خصوصاً با امريكا دارد و همين طور با شرق تمام مخازن ما را به باد داده بلكه نيروهاي انساني ما را به هدر داده است و فهميدند جنايات فوق العاده اي كه مرتكب مي شود به واسطه ي پيوندي است كه شاه با ابرقدرت ها دارد از اين جهت ملت ما به پا خاست.(24) (رژيم پهلوي) اقتصاد ما را به كلي به هم زد و همه چيز ايران را وابسته به اجانب كرد همه چيز ايران به باد رفت و خسته شدند مردم از اين جهت قيام كردند و اين نهضت را به پا داشتند.(25) از ديدگاه امام خميني وابستگي رژيم گذشته صرفاً بعد اقتصادي نداشت بلكه در همه ي ابعاد سياسي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي شاه وابسته بود و همين امر موجب جدايي رژيم از مردم و اعمال فشار رژيم بر آنان و در نهايت بروز انقلاب شد: فشار بيش از حد شاه مردم را چنان در تنگنا قرار داد كه آنان دست به يك قيام همگاني زدند. شاه استقلال سياسي، نظامي، فرهنگي و اقتصادي ما را از بين برده است و ايران را در همه ي ابعاد وابسته به غرب و شرق كرده است. مردم ايران را زير شكنجه و سياهچال هاي زندان كشته است. از تمام علما و خطبا براي

گفتن حقايق جلوگيري كرده است تمام اينها موجب شده است كه مردم مسلمان ايران خواستار يك حكومت اسلامي باشند.(26) ه) جدايي از ملت: رژيم شاهنشاهي به دليل ويژگي هايي كه بيان شد از پايگاه مردمي برخوردار نبود. طبيعت وابستگي و اتكا به ذخاير زيرزميني همچنان كه تدا اسكاچپول در مقاله ي «حكومت تحصيلدار و اسلام شيعي در انقلاب ايران» خاطر نشان مي سازد(27) موجب پيدايش ديوار بلند بي اعتمادي ميان مردم و حكومت وابسته شده بود به طوري كه شاه تا آخر به اهميت مردم پي نبرده و انقلاب ايران را توطئه ي خارجي تبيين مي كرد. بر خلاف شاه كه با ارائه ي نظريه ي «توطئه» ناآگاهي خويش را تئوريزه نمود، از ديدگاه امام بيگانگان هيچ نقشي در پيدايش انقلاب نداشتند. به عقيده ي امام اگر پايگاه داشت اين مرد (شاه) بين مردم، اگر نصف قدرتش را صرف كرده بود براي ارضاي مردم، هرگز اين قدرت به هم نمي خورد.(28)... فقط آن رده هاي بالاي ارتش و قواي انتظامي باقي را ديگر به هيچ نمي گرفتند نه ادارات و نه ارتش. آن رده هاي پايين، نه مردم و نه بازار و نه مسجد و نه روحانيت و نه دانشگاه هيچ يك را به حساب نمي آوردند، اينها چيزي نمي دانستند. اينها را و بزرگ تر خطاي اينها همين بود كه ملت را چيزي نمي دانستند. ملت همه با هم شدند براي اينكه همه ناراضي بودند.(29) 2 اصول اساسي نظام اسلامي مبتني بر انقلاب 1357 نظام اسلامي بر اساس همان آرمان هايي بنيان نهاده شد كه رژيم گذشته آنها را ناديده گرفت. اصول و آرمان

هاي انقلاب در شعار هاي سال 57 و اظهارات امام خميني(ره) به خوبي منعكس شده است. شعار معروف «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» چكيده ي مطالبات مردمي بود كه سال هاي متمادي جهت دستيابي به آن مبارزه كرده بودند. الف) استقلال: امام خميني در پاسخ به سؤالي درباره ي اهداف و برنامه ي آينده شان، مي فرمايند:... استقلال و آزادي را به وطن بازخواهيم گرداند، روابط ناسالمي را كه به ضرر ملت است، اصلاح خواهيم كرد... دست ديگران را از ايران كوتاه خواهيم نمود.(30) بايد ما توجه داشته باشيم كه ما خودمان كي هستيم و چي هستيم و مملكت ما احتياج به چي دارد و به كي دارد. اگر ما اين وابستگي هاي معنوي را به حال خودش و پيدا كنيم خودمان را، مي توانيم يك ملت مستقل باشيم.(31) ب) آزادي: مردم ايران قيام كرده اند، براي يك مطلب واضحي است كه همه ي بشر قبولش دارد كه بايد آزاد باشد. نبايد هي در حبس كنند. نبايد جلويش بگيرند كه حرف نزن، بيخ گلويش را فشار دهند كه نبايد يك كلمه حرف بزني، قلمش را بشكنند كه نبايد بنويسي... آنكه از حقوق بشر است و از اولين حقوق بشر است. آزادي، استقلال، حكومت عدل اين را مي خواهند مردم.(32) ج) جمهوريت: قالب حكومت مطلوب از ديدگاه امام جمهوري و محتواي آن اسلامي است. اما شكل حكومت ما جمهوري اسلامي است جمهوري به معناي اينكه متكي بر آراي اكثريت است و اسلامي براي اينكه متكي به قانون اسلام است و ديگر حكومت ها اين طور نيستند كه تكيه بر قانون اسلام داشته باشند.(33) ما خواهان استقرار يك

جمهوري اسلامي هستيم و آن حكومتي است متكي به آراي عمومي، شكل نهايي حكومت با توجه به شرايط و مقتضيات كنوني جامعه ي ما توسط خود مردم تعيين خواهد شد.(34) د) اسلاميت: محتواي نظام مطلوب انقلاب ايران از ديدگاه امام اسلام و اصول اساسي آن است كه در قرآن و سنت بيان شده است: امروز كه ملت ايران قيام كرده اند... حكومت اسلامي مي خواهند، مي خواهند كه آزاد باشند. مي خواهند كه مستقل باشند. مي خواهند كه حكومتشان حكومت اسلامي باشد.(35) آسيب شناسي نظام اسلامي از ديدگاه امام خميني با توجه به آنچه كه اجمالاً گفته شد ملاك تشخيص آسيب ها تا حدودي روشن مي گردد، زيرا با آسيب شناسي رژيم پهلوي مي توان به شيوه ي «فرافكني» روند آسيب هاي جمهوري اسلامي را به سهولت تشخيص داد. از اينرو امام خميني كارگزاران نظام اسلامي را از آفت هايي كه دامنگير رژيم پهلوي شد بر حذر داشته و بر حفظ اصول اساسي انقلاب كه در سال 57 با خون هزاران شهيد امضا گشته تأكيد مي كنند. انديشه هاي امام خميني در اين زمينه از چند جهت داراي اهميت است: اولاً ايشان در جريان جنبش هاي انقلابي ايران حضور داشته و شاهد عيني وقايع سده ي اخير ايران هستند. ثانياً به علت قرار گرفتن در صدر عظيم ترين جنبش ايران به عنوان نماد هويت جنبش مي باشند. ايشان دهه ي اول بعد از انقلاب را تجربه كرده و آسيب هاي آن را مشاهده نموده و با هشياري تمام در مورد بروز آن تذكر داده اند. قبل از پرداختن به آسيبهايي كه امام خميني براي نظام

اسلامي برشمرده تذكر اين نكته ضروري است كه آسيب شناسي امام عمدتاً متوجه آسيب هاي دروني است. همچنان كه ايشان نظريه ي توطئه در تبيين چرايي پيدايش انقلاب را نمي پذيرفت. خطر دشمنان خارجي را به شرط اتحاد ملت و حفظ محورهاي اساسي انقلاب بي تأثير دانسته و هيچ گونه خطري از اين لحاظ احساس نمي كند: از هيچ يك از اين قدرت هايي كه در عالم هستند و ارعاب مي كنند ملت ما را، ما نمي ترسيم... ملتي كه براي خدا قيام كند از هيچ چيز نمي ترسد و آسيب نمي بيند.(36) البته امام خميني اصل وجود دشمن خارجي را مي پذيرند: «ما با يك ابرقدرتي در طرف غرب و يك ابرقدرتي در طرف شرق مواجه هستيم كه هر دو آنها مي خواهند ما را ببلعند» ولي خطر فيزيكي آنها را كم اهميت ارزيابي مي كند. اگر چنان چه گفته مي شود دولت امريكا مي خواهد نظامي بياورد و اين مملكت را به خاك و خون بكشد باور نكنيد اولاً و ثانياً اگر بيايد خواهد سزاي خودش را ببيند از محاصرات اقتصادي و نظامي و دخالت هاي نظامي ابرقدرت ها نمي ترسيم.(37) ترور فيزيكي را امام بي تأثير دانسته و معتقد بودند با ترور اشخاص نمي توان انقلاب را ترور كرد(38). حتي فراتر از اين امام دشمن خارجي را عامل انسجام ملت ارزيابي كرده و مي گويند: تازه وقتي كه يك جنگي شروع مي شود، ملت ما بيدار مي شود، بيشتر متحرك مي شود.(39) در مقابل، امام آسيب هاي دروني و از همه مهم تر «تفرقه ي امت» را ارزيابي كرده و معتقد بودند

خطر دشمن خارجي نيز غير مستقيم و از اين ناحيه است. يعني دشمن خارجي ممكن است به آسيب هاي داخلي دامن زده و از اين طريق خدشه وارد كند. آنچه مهم است اين ناسازگاري ها در ارگان هاي اسلامي است... مرتباً دعوت به توافق مي كنند. لكن خودشان هم توافق ندارند. اين امر موجب نگراني است چون سبب مي شود كه كشور به حال تزلزل باقي بماند و اگر مدتي به حال تزلزل باقي بماند آسيب از خودش پيدا مي شود و از داخل آسيب مي بيند و محتاج به اين نيست كه از خارج بيايند و به ما آسيب برسانند.(40) آسيب هاي انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني الف) تفرقه: امام خميني ايران را به لحاظ ساختاري مستعد تفرقه دانسته و زمينه هايي چون وجود قبايل و عشاير مختلف، موقعيت جغرافيايي، تنوع زباني، تنوع مذهبي و در نهايت تنوع خاستگاه روشنفكري يعني وجود حوزه و دانشگاه را از عوامل تفرقه به شمار آورده اند.(41) از اين رو به اعتقاد امام عواملي چون مليت، زبان و وحدت مكاني نمي توانند به عنوان محور هاي اتحاد مورد تأكيد قرار گيرند و به جاي آن اسلاميت و آن هم در مفهوم عام و در سطحي فراتر از تفسير هاي فرقه اي مي تواند عامل انسجام ايران باشد. تفسير امام از اسلام، اقرار به كلمه ي لا اله الا الله و داشتن قبله ي واحد يعني ارزش هاي فرافرقه اي است. مسلمانان كه اهل حق هستند قرآن كتاب آنهاست. كعبه قبله ي آنهاست. كساني كه به اسلام ايمان آورده اند و به حق ايمان آورده اند در اين

حق خودشان مجتمع باشند و نگذارند اين باطل ها كه در باطل خودشان مي خواهند مجتمع بشوند آنها پيروز بشوند.(42) امام خميني ضمن توصيه به سعه ي صدر در برخورد با برادران ديني، منطق گفتگو و تن دادن به قوانين و مقررات را رمز بقاي اتحاد مي دانست، دو مؤلفه ي مذكور حتي مي توانند اقليت هاي ديني را همنوا كنند. اگر بخواهيد مملكت خودتان را از دست ابرقدرت ها و چپاول گري هاي بين المللي نجات بدهيد بايد همه ي مقرراتي كه تحت عمل هر يك هست، آن مقررات عمل بشود و هيچ نهادي با نهاد ديگر معارضه نكند... من اميدوارم كه تمام برادر هاي ما در اطراف ايران چه برادرهاي اهل سنت و چه برادرهاي اهل تشيع و تمام كساني كه در اين ملت هستند از اقليت هاي مذهبي همه با هم مجتمع باشند تا اينكه رفاه همه ي مسلمان ها و همه ي كساني كه در كشور اسلامي سكونت دارند، حاصل بشود.(43) بنابراين ايشان براي بقاي اتحاد حكومت اسلامي را به حكومت انساني ترفيع داده و معتقدند با قانون گرايي مي توان اختلافات را حل كرد و كشور را به ساحل نجات رهنمون ساخت. خواست همه يك جمهوري اسلامي، يك حكومت عدل، يك حكومت انساني... اگر اين دو تا جهت را حفظ كنيد... و نگذاريد اختلاف پيدا بشود اگر ما حفظ كنيم اين وحدت كلمه و وحدت مقصد (اسلام) تا آخر پيروزيم.(44) در حكومت انساني و حكومت عدل حتي بدون داشتن دين واحد نيز مي توان با منطق گفتگو به تفاهم رسيد: ما اگر اختلاف سليقه داريم، اختلاف بينش داريم بايد بنشينيم

و در يك محيط آرام صحبت كنيم و مسائل خودمان را حل كنيم با تفاهم مسائل را حل كنيم نه اينكه جبهه گيري كنيم. يكي يك طرف بنشيند با دار و دسته ي خودش و كوشش كند در تضعيف يكديگر و كوشش كنند در تضعيف كشور اسلامي... شما ها اگر مسلم هستيد، با احكام اسلام عمل كنيد و اگر خداي ناخواسته تعهد اسلامي را قبول نداريد با ديد سياسي مسائل را حل كنيد.(45) امام خاستگاه تفرقه را نه مردم كه نخبگان، مسئولان و نهادهاي نظام دانسته و خطاب به ايشان مي فرمايند: شما همه براي خدا ان شاء الله عمل كنيد همه تان با هم باشيد پشت و پناه هم باشيد. ملت خوب است. ملت يك ملت روشني است. يك ملت خوبي است شما ها هم همه با هم مجتمع بشويد دولت و ملت و اركان دولت، رئيس جمهورش، مجلسش همه ي اين ها با هم مجتمع باشند.(46) اگر قلم هايي كه در روزنامه ها به ضد هم چيز مي نويسند كمك كنند براي از بين رفتن جمهوري هم مسئولند... احكام اسلام امانت پيشمان... و نبايد با قلم ها و قدم ها به اين امانت خيانت كنيم... اگر بخواهيد كشورتان مستقل باشد و آزاد باشيد بايد از اين طور مناقشات دست برداريد.(47) من باز تأكيد مي كنم اگر سران با هم خوب باشند. اين كشور صدمه نمي بيند اگر صدمه اين كشور ببيند از اختلاف سران است. همان طور كه شارع مقدس فرموده بايد دولت، مجلس و قوه ي قضائيه احساس كنند كه يك تكليف دارند و آن اينكه اختلاف نداشته باشند.(48) ب) ارائه ي

چهره ي طاغوتي از حكومت: امام خميني معتقد بود انقلاب ايران به لحاظ ماهوي از ساير انقلاب هاي دنيا متمايز است و وجه تمايز آن اسلامي بودن آن است.(49) همان گونه كه در تعريف طاغوت از ديدگاه امام اشاره شد هر حكومتي كه محتواي آن اسلامي نباشد طاغوت است. خواه متوليان آن پهلوي باشد يا ديگران. الان ما همه مكلفيم حالايي كه جمهوري اسلامي شد ما همه اسلامي باشيم اگر بنا شد جمهوري اسلامي باشد اما ما ها ديگر اسلامي نباشيم حكومت اسلام نيست اگر بنا شد كه جمهوري اسلامي باشد، پاسبان هايش اسلامي نباشند خداي نخواسته دادگاه هايش اسلامي نباشد، اين حكومت طاغوتي است به اسم اسلام همان طاغوت است.(50) امام خميني از تبديل شدن جمهوري اسلامي به حكومت طاغوتي نگران بوده و آن را يكي از آسيب هاي عمده ي انقلاب برشمردند: طاغوت براي خاطر اينكه پسر كي بود و نوه ي كي بود كه نبود براي اعمالش بود اگر اعمال ما هم يك اعمال طاغوتي باشد، براي خود باشد، نه براي ملت، دعوا بكنيم سر خودمان، نه براي مصالح ملت. اين همان طاغوت است. منتها به يك صورت ديگري در آمده اما طاغوت است. طاغوت هم مراتب دارد. يك طاغوت مثل رضاخان و محمد رضا و يك طاغوت هم مثل كارتر و امثال آنهاست يك طاغوت هم مثل ماهاست.(51) ج) ارائه ي چهره ي واژگونه از اسلام: علي (ع) مي فرمايند: «مردم اسلام را به تن مي كنند ولي آن چنان كه پوستين را وارونه به تن مي كنند.»(52) ممكن است محتواي حكومتي به ظاهر اسلامي باشد ولي چهره اي كه از

اسلام ارائه مي شود چنان واژگون و دور از واقعيت باشد كه دل هاي پاك و توده ي مردمان به آن رغبت نكنند، زيرا مفروض امام خميني اين است كه «اگر اسلام واقعي به مردم ارائه شود همه ي دنيا آن را مي پذيرند.»(53) وارونه نشان دادن چهره ي اسلام يكي از آسيب هاي تهديد كننده ي نظام اسلامي است كه امام درباره ي آن هشدار مي دادند. زيرا كنار گذاشتن ظاهر اسلامي در ايران ناممكن است ولي وارونه به تن نمودن آن آسان است. وانگهي اگر اسلام وارونه به تن شود نه تنها كارگزاران نظام ضربه مي بينند كه از ديدگاه امام مكتب (اسلام) از همه ي امور مهم تر است: اگر روحانيون كه در اين جامعه هستند روي موازين مقررات به طور دقيق عمل نكنند، اگر دولت به طور دقيق عمل نكند... و اعمالشان را تطبيق ندهند با اسلام يك صورت قبيحي از اسلام در خارج منعكس مي شود... الان يك تكليف بسيار بزرگي به عهده ي همه ي ماست من يك طلبه هستم اين تكليف را دارم. آقايان (روحانيون) اين تكليف را دارند. ساير قشر ها هم دارند كه كوشش كنيم وجهه ي اسلام را آن طور كه هست نمايش بدهيم نه آن طور كه خلفايي مثل معاويه و يزيد... جلوه مي دادند... و اسباب اين مي شد كه يك وقت وجهه ي اسلام را در دنيا دگرگون كنند.(54) اگر خداي نخواسته ما پيروز بشويم به اين معنا كه آن دسته اي از ظالم ها كه بودند و آن دسته اي از چپاول گران كه بودند بيرون كرديم لكن به جاي آنها

يك دسته ظلم ديگر ي با يك محدوديت خاص و چپاول گري هاي ديگري با يك محدوديتي به جاي او نشست. اين موجب اين مي شود كه مكتب ما در دنيا منعكس بشود كه مكتب درستي نبوده شكست در مكتب واقع بشود. آن شكستي كه جبران نمي تواند بپذيرد.(55) از تحليل فوق يك فرض ناخودآگاه به ذهن تبادر مي كند و يك ملاك براي ارزيابي القا مي شود و آن اينكه كارگزاران نظام در ارزيابي اقبالي مردم روي ديگر سكه را نيز ملاحظه نمايند. يعني ممكن است آن اسلامي كه ارائه مي شود به دليل رفتار سوء مسؤلان وارونه جلوه كند و پشت كردن مردم به برنامه ي حكومت همواره پشت كردن به اسلام نيست. «خودارزيابي» اصل مهمي است كه از گفتار هاي گهربار امام استنباط مي شود. د) سوء استفاده از آزادي: يكي از چهار ستون نظام اسلامي در انديشه ي امام، آزادي است. هر حكومتي كه ميل به استبداد كند، طاغوت است زيرا خلاف موازين اسلامي عمل كرده است: اسلام به ما اجازه نداده است كه ديكتاتوري بكنيم. ما تابع آراي ملت هستيم ملت ما هرطوري رأي داد ما هم از آن تبعيت مي كنيم. ما حق نداريم، خداي تبارك و تعالي به ما حق نداده است پيغمبر اسلام به ما حق نداده است كه به ملتمان يك چيزي را تحميل كنيم.(56) آزادي سياسي در انديشه ي امام خميني به حدي است كه «هر فرد از افراد ملت حق دارد مستقيماً در برابر سايرين زمامدار مسلمين را استيضاح كند و به او انتقاد كند و او بايد جواب قانع بدهد. در غير اين

صورت اگر بر خلاف وظيفه ي اسلامي خود عمل كرده باشد خود به خود از مقام زمامداري معزول است»(57) با همه ي اهميتي كه امام به آزادي قائل است آزادي را ملازم با قانونمداري و به عبارت عام تر (محدوديت) مي دانند آزادي در چارچوب مجاري قانوني معنا پيدا مي كند و به مفهوم «هرج و مرج» و «دلبخواه» نيست از ديدگاه امام هرج ومرج منجر به استبداد مي گردد يعني از دل «آنارشيسم»، «خودكامگي» و «استبداد» متولد مي شود. همچنان كه استبداد رضاخاني از درون كشمكش هاي طولاني و هرج و مرج پس از انقلاب مشروطه تولد يافت و مردم نيز استبداد را به هرج و مرج ترجيح مي دهند. امام خميني يكي از آسيب هاي مهم نظام اسلامي را سوء استفاده از آزادي دانسته و تذكر مي دهند شكر نعمت آزادي حفظ حدود آن است و اگر حدود آن حفظ نشود ممكن است به حالت سابق برگرديم. اگر خداي نخواسته آزادي را صرف كرديم بر خلاف مسير ملت و اسلام حالا كه آزاد شديم خودمان را به هرج و مرج بكشيم... حالا كه آزاد هستيم بر خلاف نظامات اسلامي و بر خلاف نظامات ملي عمل كنيم، هرج و مرج به پا كنيم، تحت هيچ قاعده نباشيم، تحت هيچ يك از قواعد اسلامي و ملي نباشيم، اگر اينطور باشد آزادي را سلب كرديم بر خلاف مسير ملت و بر خلاف مسير اسلام.(58) مدل ذيل اقتباسي از انديشه ي امام است : خواسته ي اسلام و ملت <== آزادي <== آزادي بدون قيد (قيد اسلام و مقررات مدني يعني مسير ملت و خواسته ي ايشان)

<== استبداد و اختناق (افراط در استبداد و اختناق) <== شكل گيري جنبش هاي انقلابي. ه) وابستگي اقتصادي: در انديشه ي امام خميني نيز متغير اقتصاد به عنوان انگيزه ي انقلاب غايب است. از ديدگاه امام تئوري (اقتصاد عامل انقلاب) چون نظريه ي «توطئه» مطرود است.(59) پس آنچه مردم ايران را به تحرك وامي داشت و غرور ملي ايرانيان را خدشه دار مي ساخت، نه ضعف اقتصادي و فقر كه «وابستگي» (اقتصادي، فرهنگي، سياسي) بود. امام خميني ضمن رد تبيين هاي اقتصادي به ويژه ماركسيستي از انقلاب، مي فرمايند: آيا جوان هاي ما براي اينكه يك زندگي مرفهي در دنيا داشته باشند خون مي دادند؟ اين مي شود كه يك كسي خودش را بكشد كه زندگي اش خوب باشد يا خير اين يك نهضتي الهي بود... نهضت ايران نهضتي بود كه خداي تبارك و تعالي در آن نقش داشت و مردم به عنوان جمهوري اسلامي به عنوان اسلام، احكام اسلام در خيابان ها ريختند و همه گفتند: ما اين رژيم را نمي خواهيم و حكومت عدل اسلامي و جمهوري اسلامي مي خواهيم.(60) امام خميني تقويت بنيه هاي اقتصادي را براي استقلال كشور ضروري دانسته و معتقد بودند بدون استقلال مادي و خودكفايي نسبي به ويژه در امر كشاورزي(61) و توليدات مربوط به كالاهاي ضروري و حياتي استقلال در ساير زمينه ها نيز ممكن نيست. اگر مملكت شما در اقتصاد نجات پيدا نكند و وابستگي اقتصادي داشته باشد همه جور وابستگي دنبالش مي آيد و وابستگي سياسي هم پيدا مي كنيم. وابستگي نظامي هم پيدا مي كنيم. براي اينكه وقتي ما چيزي نداشتيم دستمان به طرف

امريكا دراز مي شود و امريكا همه چيز را به ما تحميل مي كند ما وقتي مي توانيم زير بار او نرويم كه قدرتمند باشيم.(62) امام وابستگي اقتصادي را يكي از آسيب هاي انقلاب دانسته و آن را عامل رجعت به وضعيت پيش از انقلاب مي داند كه آن وضعيت زمينه هاي ساختاري بروز جنبش هاي انقلابي را فراهم كرد.(63) و) اشرافي گري و تجمل گرايي: همچنان كه ابن خلدون خاطر نشان مي سازد تجمل گرايي از عوامل عمده ي شكست حكومت ها و به سستي گراييدن عصبيت است. امام خميني نيز تجمل گرايي را يكي از آسيب هاي عمده به شمار آورده و در تحليل گرايش مردم به روحانيت و سپردن رهبري انقلاب به ايشان مي گويند: آن چيزي كه مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه ي آن دنبال ما و شما آمده اند و اسلام را ترويج نموده و جمهوري اسلامي را به پا كردند و طاغوت را از ميان بردند، كيفيت زندگي اهل علم است. اگر خداي نخواسته مردم ببينند كه آقايان وضع خودشان را تغيير داده اند. عمارت درست كرده اند و رفت و آمدهايشان مناسب شان روحانيت نيست و آن چيزي را كه نسبت به روحانيت در دلشان بوده است از دست بدهند از دست دادن آن همان و از بين رفتن اسلام و جمهوري اسلامي همان.(64) در پندار امام خميني عصبيت حاكم بين روحانيت و مردم نه بر خويشاوندي نسبي بلكه بر دين و معرفت استوار است كه به زعم ابن خلدون عام تر از عصبيت خويشاوندي است و اين معنويت كه قوام اين گونه

عصبيت مي باشد در انديشه ي امام خميني رابطه ي معكوس با تجمل گرايي دارد. هرچه برويد سراغ اينكه يك قدم برداريد براي كه خانه هايتان بهتر باشد از معنويت تان همين مقدار از ارزش تان به همين مقدار كاسته مي شود.(65) امام خميني از كليه ي مسئولان به ويژه روحانيون متواضعانه مي خواهند براي حفظ نظام جمهوري اسلامي از تجمل گرايي و زرق و برق دنيا بپرهيزند: من متواضعانه و به عنوان يك پدر پير از همه ي فرزندان و عزيزان روحاني خود مي خواهم كه در زماني كه خداوند بر علما و روحانيون منت نهاده است و اداره ي كشور بزرگ و تبليغ رسالت انبيا را به آنان محول فرموده است از زي روحاني خود خارج نشوند و از گرايش به تجملات و زرق و برق دنيا كه دون شأن روحانيت و اعتبار نظام جمهوري اسلامي ايران است پرهيز كنند. كه هيچ آفت و خطري براي روحانيت و براي دنيا و آخرت آنان بالاتر از توجه به رفاه و حركت در مسير دنيا نيست.(66) سؤال مهمي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه منظور امام از تجمل گرايي چيست؟ ملاك تشخيص آن چگونه است؟ و داوران تشخيص چه كساني هستند؟ الگوي مورد نظر امام براي رهبران حكومت كدامين حكومت است؟ امام به همه ي اين سؤالات پاسخ داده اند در انديشه ي امام اشرافي گري و تجمل گرايي اين است كه زندگي متوليان امور جامعه متفاوت از توده ي مردم بوده و داراي امتيازات ويژه اي باشند و با سوء استفاده از مقام، ثروت اندوزي كنند و يا در زندگي روزانه

امتيازي براي خود قائل شوند.(67) ملاك تشخيص نيز عدم تفاوت زندگي بعد از حاكميت قشر حاكم با قبل از حكومت است و داوران تشخيص اين امر نيز توده ي مردم هستند از اين رو توصيه مي فرمايند: يك وقت كاري نشود كه ملت ها و ديگران كار را تعقيب كنند به اينكه شما دستتان نمي رسيد حالا كه دستتان رسيد شما هم همان هستيد.(68) الگوي مورد نظر امام براي حكومت اسلامي جهت مصون ماندن از گرايش به اشرافي گري، حكومت علوي است. همان روزي كه بيعت كردند با حضرت امير به خلافت، آن هم خلافتي كه دامنه اش اين قدر زياد بود، همان روز بعد از اينكه بيعت تمام شد ايشان بيل و كلنگش را برداشت رفت سراغ آن كاري كه مي كرد.(69) از آسيب هاي ديگر نظام اسلامي در ديدگاه امام مي توان به عدم وظيفه شناسي مردم(70) سستي و از دست دادن حالت انقلابي(71) از خود بيگانگي(72) كم كاري در ادارات و كارخانه ها(73) اعوجاج در رسانه هاي جمعي به ويژه تلويزيون(74) ظاهرگرايي و چاپلوسي(75) سرگرم شدن به مسائل غير اساسي(76) نفوذ افراد فاسد در بدنه ي حكومت(77) گفتارهاي نسنجيده و آسيب زاي برخي مسئولان(78) تضعيف نهاد ها(79) بزرگ نمايي مشكلات كوچك و فرافكني مشكلات اجرايي به اصل اسلام(80) ايجاد يأس و نوميدي به جاي اميد به آينده(81) ترجيح مسائل شخصي بر مصالح جامعه(82) و... اشاره كرد. (1). دانشجوي كارشناسي ارشد علوم سياسي (2) تقريرات نگارنده در درس انديشه هاي سياسي حضرت امام، استاد دكتر نامدار، دوره ي كارشناسي ارشد، دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقيقات، نيمسال اول سال 1383. (3) عباس و

منوچهر آريان پور، فرهنگ دو جلدي، دانشگاهي انگليسي فارسي، جلد 2، ص1569. (4) آلن تورن يكي از محققان در حوزه ي جامعه شناسي امروز فرانسه است كه آثار زيادي در حوزه ي مدرنيته و جنبش هاي اجتماعي مربوط به اين حوزه دارد. (5) پژوهش نامه ي متين، شماره ي 1، ص ص 209 224 همچنين درباره ي فوكو و انقلاب اسلامي ر. ك: جرعه ي جاري، همان، ص ص 102 87. (6) نيكي كدي، چرايي انقلابي شدن ايران، ترجمه ي فردين قريشي، فصلنامه ي تبيين، سال اول، بهار 1378، ص ص237 221. (7) گي روشه، تغييرات اجتماعي، ترجمه ي منصور وثوقي، نشر ني، چاپ هفتم، تهران: 1376، ص130. (8) آنتوني گيدنز، جامعه شناسي عمومي، ترجمه ي منصور صبوري، نشر ني، تهران: 1373. ص674. (9) گي روشه، همان، ص131. (10) تحليل روان شناختي شخصيت رهبر جنبش و خاستگاه اجتماعي وي تا حد زيادي ماهيت جنبش را نشان مي دهد. (11) مصطفي ملكوتيان و ديگران، انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، چاپ سيزدهم، قم: 1380، ص159. (12) امام خميني، صحيفه ي نور، ج 2، ارشاد اسلامي، تهران: ؟، ص57. (13) همان، جلد 7 ص279. (14) همان، جلد 7، ص73. (15) همان، ج 5، ص114. (16) همان، ج 7، ص31. (17) همان، ج 5، ص58. (18) همان، ج 10، ص233. (19) همان، ج 3، ص66. (20) همان، ص148. (21) همان، ص168. (22) همان، ج 18، ص219. (23) نيكي كدي، همان، ص164. (24) امام خميني، همان، ج 4، ص183. (25) همان، ج 7، ص234. (26) همان، ج 3، ص164.

(27) تدا اسكاچپول مجموع مقالات رهيافت هاي نظري بر انقلاب اسلامي، گردآورنده: عبدالوهاب فراتي، ص185 216. (28) امام خميني، همان، ج 7، ص5. (29) همان، ج 11، ص128. (30) همان، ج 4، ص66. (31) همان، ج 9، ص110. (32) همان، ج 4، ص47. (33) همان، ص37. (34) همان، ج 2، ص260. (35) همان، ج 3، ص198. (36) همان، ج 13، ص29. (37) همان، ج 12، ص92. (38) همان، ج 7، ص1. (39) همان، ج 13، ص157. (40) همان، ج 12، ص163. (41) همان، ص31 و ج 14، ص113 و ج 7، ص280 و ج 9 و 8، ص9 و ج 4. (42) همان، ج 13، ص48. (43) همان، ص27. (44) همان، ج 7، ص280. (45) همان، ج 14، ص38. (46) همان، ج 13، ص173. (47) همان، ج 14، ص7. (48) همان، ج 18، ص57. (49) همان، ج 14، ص190. (50) همان، ج 8، ص4. (51) همان، ج 13، ص75. (52) نهج البلاغه، ترجمه و تفسير شيخ فيض الاسلام، خطبه ي 17، ص324. (53) ر. ك. همان، ج 7، ص33. (54) همان. (55) ص195. (56) همان، ج 10، ص181. (57) همان، ج 4، ص190. (58) همان، ج 7، ص42. (59) ر. ك به مجموعه ي مقالات انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، معاونت امور اساتيد و دروس معارف، قم: 1374، ص86 139. (60) امام خميني، همان، ج 7، ص60. (61) همان، ج 11، ص100. (62) همان، ج 11، ص117. (63) همان، ص204. (64) همان، ج 19، ص188. (65) همان، ص157. (66) حسن آئينه، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، تهران: 1379، ج 1. (67) امام خميني،

همان، ج 2، ص280. (68) همان، ج 11، ص183. (69) همان، ج 2، ص233. (70) امام خميني، همان، ج 11، ص215. (71) همان، ص167 و ج 8، ص83. (72) همان، ج 11، ص183. (73) همان، ص179 و ج 14، ص37. (74) همان، ج 12، ص84. (75) همان، ج 8، ص264. (76) همان، ج 8، ص112. (77) همان، ج 11، ص64. (78) همان، ج 14، ص24. (79) همان، ص40. (80) همان، ص44. (81) همان، ص4. (82) همان، ج 9، ص62. منابع مقاله:

مجله 15 خرداد، شماره 2، حاجي زاده، سيروس؛

آسيب شناسي انقلاب اسلامي

آسيب شناسي انقلاب اسلامي چكيده: انقلاب شكوهمند اسلامي ايران، چه بخواهيم، چه نخواهيم، مرزهاي كشور را در نورديده و حتي پس از آن، هيچ انقلاب ديگري به عظمت آن به وقوع نپيوسته است. اما آنچه كه بسيار اهميت دارد و بايد بدان پرداخت، آسيب هايي است كه اين انقلاب را تهديد مي كند. اين نوشتار اشاره كوتاهي به آسيب شناسي انقلاب اسلامي خواهد داشت. انقلاب شكوهمند اسلامي، نظام طاغوتي سلاطين را پس از سالها حاكميت ستمگرانه و نابودسازي حرث و نسل مسلمين، در هم شكست و در برابر نگاه ناباور جهانيان مرعوب و مقهور استكبار، روش نويني را مبتني بر خدا پرستي و باورهاي ديني، در اداره زندگي بشر و استقرار نظام اجتماعي و حكومتي مطرح ساخت. استكبار جهاني كه سرگرم بهره برداري از نتايج تبليغات طولاني و گسترده خود در «جدايي دين از سياست» و اعمال سلطه بر مسلمين بود، ناگاه، حيرت زده با اين واقعيت روبرو گرديد كه دين باوري اجتماعي و انقلاب اسلامي نشأت گرفته از آن، معادلات قدرت وي را بر هم زده

و منافع نامشروعش را به خطر انداخته است و به رغم پيش بينيها و حسابگريهاي مادي جهان غرب، جامعه اي بزرگ را با قدرت و اطمينان، سامان بخشيده و به پيش مي برد و در اين راه مصمم و استوار، بزرگترين معضلات را يكي پس از ديگري از ميان برداشته و شومترين توطئه ها را از جانب آن نظام سلطه گر، نقش بر آب نموده است. حركتي چنين عظيم و انقلابي چنين باشكوه، برگرفته از فرهنگ اصيل اسلامي، معلول رهبريهاي داهيانه و بينش فوق تصور شخصيتي بود كه با نيرو گرفتن از ايمان، اراده و اخلاص خويش، منزلت ايران اسلامي را قدرتمندانه و سربلند، برفراز قله رهبري ملل مظلوم، استقرار بخشيد؛ هر چند كه اين شخصيت الهي و كم نظير از جهات گوناگون، شايسته تعظيم و تحسين و قدرداني است؛ امّا آنچه كه ايشان را در ميان بسياري از علما و شخصيتهاي سياسي، علمي و مذهبي قرون پيشين و معاصر، ممتاز و مشخص مي گرداند، بينش بلند اجتماعي و تفكر حكومتي نسبت به اسلام و طرح ابعاد سياسي و حكومتي آن در دنياي ظلماني معاصر و عزم آهنين او بر اعتلاي عيني كلمه توحيد است. وسعت ديد نسبت به مصالح عيني مسلمين، مرتبط و منسجم ديدن امور فردي و اجتماعي و توجه اساسي به وظائف عمومي و سرنوشت ساز، ديدن حكومت و نظام اداره جامعه در جميع شئون زندگي و در نهايت، مطرح كردن ضرورت ولايت فقيه به عنوان مهمترين اصل انكارناپذير و تأمين كننده سعادت مسلمين در زمان غيبت، از جمله مطالب اصولي است كه از طرف ايشان، بطور اساسي طرح شده و مورد

عنايت خاص قرار گرفته است. سالهاي طولاني مبارزه در جهت رفع ظلم و بي عدالتي، كشاندن تعاليم و ارزشهاي اسلامي از لابلاي متون كتابها و مجالس درس و بحث به عينيت جامعه، ايجاد زمينه هاي واقعي در جاري شدن باورهاي اسلامي و رويارويي عالمانه با حوادث و رويدادهاي پيچيده در مقاطع مختلف تكوين و رشد انقلاب و نظام اسلامي، همه بيانگر آن بينش بلند و تفكر اصولي برخاسته از «اسلام ناب محمدي» مي باشد و ثمره اين مبارزات كه با خون هزاران شهيد آميخته است، برپايي و استقرار شجره طيبه و مبارك جمهوري اسلامي در اوج حاكميت كفر و استكبار جهاني است كه حقا از آن بايد به عنوان بهترين و گرانبهاترين يادگار امام راحل و عزيزترين امانت الهي، قدرداني كرد؛ همچنانكه ايشان خود بارها بر اين امر تأكيد ورزيده اند. از جمله در وصيتنامه سياسي الهي خويش، پس از بيان توطئه هاي موذيانه و شيطاني دشمنان در جدا كردن اسلام و مسلمين از سياست و حكومت و اشاره به وسعت تعاليم اسلام در اين باب، چنين مي فرمايند: «اميد آن دارم كه نويسندگان و جامعه شناسان و تاريخ نويسان، مسلمانان را از اين اشتباه بيرون آورند. و آنچه گفته شده و مي شود كه انبياء به معنويات كار دارند و حكومت و سررشته داري دنيايي مطرود است و انبياء و اولياء و بزرگان از آن احتراز مي كردند و ما نيز بايد چنين كنيم، اشتباه تأسف آوري است كه نتايج آن، به تباهي كشيدن ملتهاي اسلامي و باز كردن راه براي استعمار خونخوار است. حكومت حق براي نفع مستضعفان و جلوگيري از ظلم و

جور و اقامه عدالت اجتماعي همان است كه مثل سليمان بن داوود و پيامبر عظيم الشأن اسلام و اوصياء بزرگوارش براي آن كوشش مي كردند از بزرگترين واجبات و اقامه آن از والاترين عبادات است.»(2) اقامه حكومت ديني، يكي از اهداف و آرمانهاي والاي امام خميني قدس سره در عرصه نظام سياسي ديني بود. همين ديدگاه، نقطه فارق و تمايز انديشه هاي ايشان از ساير سران و رهبران انقلابها و فقهاي مجاهد در طول تاريخ بوده است. ايشان بر اين حقيقت باور داشتند كه دين، قدرت اداره و مديريت را دارد و براي اين ادعاي خود، تئوري مستدل هم ارائه نمود. در مقابل اين ايده و ديدگاه امام، مخالفان زيادي در حوزه و دانشگاه قرار داشته و دارند و معتقدند كه حكومت، نهادي برخاسته از ضرورت عقل عملي است و عقل عملي خود به تنهايي، قدرت سرپرستي و مديريت جامعه را دارد. آن چه در تحليل اين ديدگاه و نظريات امام مي توان بدان توجه محوري كرد، وجود سؤالات مبنايي ذيل است: 1 آيا بين دين و سياست رابطه اي وجود دارد؟ 2 بر فرض وجود رابطه، آيا دين با مجموعه دانشهاي سياسي ارتباط دارد؛ يعني دين تنها يك انديشه و مكتب سياسي دارد و يا اين كه داراي فلسفه سياسي و علم سياست نيز مي باشد؟ 3 سياست و امور سياسي با تعاليم ديني چه ارتباطي دارد؟ 4 آيا دينداري و خداپرستي، به مرزهاي سياست محدود مي شود؟! شعار «جدايي دين از سياست» از كجا نشأت گرفته، با چه اهدافي تبليغ و ترويج مي گرديد و سرانجام، چه آثاري را بر جاي نهاد؟ 5

آيا پيامبران و اوصياي بزرگوارشان از دخالت در امور سياسي احتراز مي كردند؟ آيا انجام رسالت بزرگ آنان مبني بر اقامه قسط و عدالت اجتماعي، بدون دخالت در امور سياسي ممكن است؟! 6 آيا دين اسلام نيز به عنوان كاملترين و آخرين دين سعادت بخش الهي به عبادات و تكاليف فردي محدود شده و نسبت به امور سياسي اجتماعي ساكت است؟ 7 آيا دخالت در امور سياسي با حفظ مقامات معنوي و قداست ديني منافات دارد؟! 8 آياوظايف فقها و علماي دين به امور عبادي،مباحث علمي و بيان مسائل شرعي محدود مي گردد؟ 9 اگر اسلام، خود، داراي يك نظام سياسي كامل و متعالي است، اين سياست از چه ويژگيهايي برخوردار است و تفاوت آن با سياستهاي غير الهي چيست؟ مسلما در فرض اول اگر قائل به عدم ارتباط شويم، نوبت به فرض دوّم نخواهد رسيد؛ مانند عدم اعتقاد به عدم رابطه بين فلسفه نظري و علوم تجربي. امّا در صورت اعتقاد به وجود ارتباط و رابطه، بايد مشخص كرد كه رابطه دين و دانش سياسي چيست؟ آيا دين، قدرت ارائه علم جديد را دارد؟ به عبارت ديگر، آيا دين تا حد تئوري هاي كلي ارائه طريق مي نمايد و يا اين كه فراتر از اين محدوده و تا ارائه معادلات كاربردي سياسي جديد هم پيش مي رود؟ عده اي ادعا مي كنند كه بين دين و دانش سياسي رابطه است؛ ولي نيازي به توليد علم جديد سياست نيست؛ زيرا علم، مقوله اي خنثي و بي جهت است و نوع كاربرد آن، جهتگيري اش را مشخص مي كند. براستي در فرض اثبات ارتباط، آيا دخالت

دين در مقوله سياست، داراي نظام سياسي بوده و يا اين كه تنها داراي احكام سياسي است؟ اصولاً اين كه چه نوع ساختار قدرتي در جامعه شكل بگيرد، بر عهده دين قرار دارد يا عقل جمعي بشر؟ به نظر مي رسد براساس تعريفهاي بيشمار علما و فقهاي معظم در باب دين و گستره آن، بتوان ادعا كرد كه دين در نظام سياسي، تمامي حوزه ها را تحت پوشش قرار داده و علاوه بر احكام سياسي، داراي نظامي است كه اهداف و مبناهايي دارد كه ساختار قدرتي خاص را تعريف و تبيين مي كند. «... استكبار وقتي كه از نابودي مطلق روحانيون و حوزه ها مأيوس شد، دو راه را براي ضربه زدن انتخاب نمود؛ يكي راه ارعاب و زور؛ ديگري راه خدعه و نفوذ. در قرن معاصر وقتي حربه ارعاب و تهديد چندان كارگر نشد، راههاي نفوذ تقويت گرديد. اولين و مهمترين حركت، القاي شعار جدايي دين از سياست است كه متأسفانه اين حربه در حوزه و روحانيت تا اندازه اي كارگر شده است تا جايي كه دخالت در سياست، دون شأن فقيه و ورود در معركه سياسيون، تهمت وابستگي به اجانب را به همراه مي آورد؛ يقينا روحانيون مجاهد از نفوذ بيشتر زخم برداشته اند. گمان نكنيد كه تهمت وابستگي و افتراي بي ديني را تنها اغيار به روحانيت زده است، هرگز؛ ضربات روحانيت ناآگاه و آگاه وابسته به مراتب كاري تر از اغيار بوده و هست....(3)» «... وقتي شعار جدايي دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احكام فردي و عبادي شد و قهرا فقيه هم مجاز

نبود كه از اين دايره و حصار بيرون رود و در سياست و حكومت دخالت نمايد، حماقت روحاني در معاشرت با مردم، فضيلت شد. به زعم بعضي افراد، روحانيت زماني قابل احترام و تكريم بود كه حماقت از سراپاي وجودش ببارد؛ والا عالم سياسي و روحاني كاردان و زيرك، كاسه اي زير نيم كاسه داشت. و اين از مسائل رايج حوزه ها بود كه هر كس كج راه مي رفت متدين تر بود. ياد گرفتن زبان خارجي كفر و فلسفه و عرفان گناه و شرك به شمار مي رفت. در مدرسه فيضيه فرزند خردسالم مرحوم مصطفي از كوزه اي آب نوشيد، كوزه را آب كشيدند، چرا كه من فلسفه مي گفتم. ترديدي ندارم اگر همين روند ادامه مي يافت، وضع روحانيت و حوزه ها، وضع كليساهاي قرون وسطي مي شد كه خداوند بر مسلمين و روحانيت منت نهاد و كيان و مجد واقعي حوزه ها را حفظ نمود.»(4) در باب مباحث نظام سياسي، يك بحث آن، رابطه دين و سياست است؛ بدين معنا كه آيا نظام سياسي بر پايه آراي مردم (دموكراسي) است يا بر پايه جريان ولايت الهيه؟ قطعا در اين عرصه و دوره زماني انقلاب و نظام اسلامي، اين مباحث و سؤالات بايستي بصورت منطقي و صحيح، طرح، بحث و بررسي و پاسخ داده شوند؛ زيرا در غير اينصورت، با چالشهاي جدي در عرصه فرهنگي و سياسي مواجه خواهيم شد. مراحل انقلاب اسلامي اگر در يك تحليل تاريخي گذرا بخواهيم مراحل طي شده و مورد نظر انقلاب اسلامي را عنوان كنيم، مي توان بدين شكل بدان پرداخت: مرحله اوّل: پيروزي سياسي به دنبال

اوجگيري تمدن مادي، حركتي از لايه هاي باطني و عميق جامعه جهاني عليه اين حركت جهاني آغاز شد كه نقطه ظهورش در انقلاب اسلامي است. بي ترديد، انقلاب اسلامي يك انقلاب ضد استبدادي و ضد استعماري است؛ ولي تعريف در اين حد، ستم در حق آن است؛ در حق انقلابي كه در فاصله بيست سال، مرزهاي خود را در مي نوردد و به همه جهان سايه مي افكند و يكي از عواملي است كه ابرقدرت مطرح جهان يعني سوسياليسم را از ميدان بيرون مي كند. بي ترديد، يكي از عوامل شكست كمونيسم، ظهور انقلاب اسلامي بود. هر چند ضعف دروني كمونيسم و نبود برخي از آزاديهاي فردي هم تأثير داشته است. شاهد گويا اين است كه در سالهاي قبل از سال 57، تمام نهضتهاي دنيا كمونيستي بود. اما در سال 58 و بعد از فتح لانه جاسوسي، حتي يك انقلاب كمونيستي در دنيا به وجود نيامد. همه جنبش هاي انقلابي مذهبي بودند. اين امر، نقطه شروع فروپاشي شوروي بود. متحد او، كوبا در سال 57 در 17 كشور آفريقايي لشكر داشت و از مبارزات كمونيستي دفاع مي كرد؛ ولي در سال 58 در هيچ جايي لشكر نداشت. همچنين انقلاب اسلامي، جناح دوم (ليبرال دموكراسي) را نيز در معرض خطر جدي قرار داده است؛ با اين بيان كه بعد از فروپاشي شرق، برخي پايان تاريخ را ادعا مي كردند و مي گفتند، اينك ليبرال دموكراسي پيروز شده و تاريخ به مرحله پاياني خود رسيده است. يك تئوريسين بزرگ آمريكا كه نظريه پرداز شوراي روابط خارجي آمريكاست و نظريه او به منزله مبناي عمل روابط خارجي آمريكاست،

متوجه شد كه اين چنين نيست؛ بلكه عالم وارد فضاي جديدي مي شود و هويتهاي تمدني شكل مي گيرد. همين تئوريسين دوره جنگ سرد كه تمام جنگ جهان را خلاصه در جنگ مادي بر سر دنيا بين ليبرال دموكراسي و سوسياليسم مي ديد، نظريه برخورد تمدنها را مطرح كرد و ادعا كرد جهان در شرايط جديدي قرار گرفته؛ به گونه اي كه هويتهاي تمدني بر محور فرهنگ در حال شكل گيري است و از گسل بين اين تمدنها، لبه هاي خونين جهان در آينده پديد خواهد آمد. او متوجه شد كه محور چالشها در جهان از محور دنيا در مقابل دنيا به محور دنيا در مقابل ايمان منتقل مي شود. عده اي از روز اول هم با جهاني شدن انقلاب مخالف بودند؛ ولي چه بخواهند و يا نخواهند، انقلاب اسلامي جهاني شد و اين امر از دست افراد خارج است؛ چرا كه محور حركت در دست وجود مقدس امام زمان«ارواحنا فداه» است كه همان دست خداي متعال است و اين دست، چالش جهاني را ايجاد كرده است. افول تمدن مادي در جهان انقلاب اسلامي، تمدن مادي غرب را در حال غروب و افول قرار داده است. قبلاً نيز بيان شد كه ظهور يك تمدن به وسيله بروز و گسترش شعار محوري آن و به منزله پرچم آن تمدن مي باشد. اكنون، شعار محوري تمدن غرب، ديگر در ميان جامعه جهاني جذابيت ندارد. در داخل مغرب زمين هم گرايش به معنويت و اسلام پيدا شده، يعني ديگر هيچ كس در دنيا احساس ننگ نمي كند كه بگويد مسلمان است. سياه پوستان آمريكا كه ضعف نژادي نيز

دارند، در تجمعات خودشان شعار ديني مي دهند. اين بدان معنا است كه در موازنه جهاني، موازنه به نفع مذهب در حال تغيير و جابه جايي تمدنها تمام شده است. از ديد فلسفه تاريخ، بدون شك نقطه سقوط و افول تمدن غرب آغاز شده؛ زيرا شعار محوري آن در حال غروب است. همه سروصداهايي كه به گوش مي رسد، سروصداي تمدن در حال عقب نشيني از ميدان جامعه جهاني است. بنابراين، در سال 1357 (22 بهمن ماه) با پيروزي انقلاب مبارك اسلامي به رهبري امام خميني قدس سره ، رژيم سياسي محمدرضا پهلوي سقوط كرد و در 12 فروردين با رأي قاطبه مردم، نظام جمهوري اسلامي معرفي و اعلام گرديد. آن چه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در عرصه دولت و نظام اجرايي صورت گرفت، تنها تغيير الگوي گزينش نيروي انساني بود كه دليلي بر تعمير ساختار اجتماعي براي رسيدن به اهداف و آرمانهاي انقلاب اسلامي بود. متأسفانه در عرصه فرهنگ و دانش، انقلاب اسلامي نتوانست حركت قابل ملاحظه اي ارائه دهد، بلكه با تكيه بر همان ادبيات كهن و سابق به اداره امور پرداخت. بر اين اساس، انقلاب اسلامي، گامي به سوي ظهور بود؛ يك تحول جديد در جامعه جهاني بود كه از اعماق باطني عالم آغاز شده و جامعه جهاني را به قرب ظهور نزديك كرده است. زمينه پذيرش ولايت الهيه را در مرتبه جديدي در جامعه جهاني به عرصه ظهور رسانده است؛ آن هم در شرايطي كه تمدن جديد بشري كه در همه دنيا رايج بود، تمدن غيرديني و تمدن نفي كننده معنويت و قدسيت بود. هر چند اين تمدن در دو

چهره مختلف فرهنگي تجلي كرده بود؛ چهره اي كه خود را طرفدار عدالتخواهي و جمع و جامعه مي دانست كه نمود كامل آن در تفكرات سوسياليستي و ماركسيستي بود و اعتقاد به معنويت را هم ناشي از واژگونگي اقتصادي مي دانست. و چهره فرهنگي ديگر غرب هم نظام سرمايه داري و ليبرال دموكراسي بود كه بر آزاديهاي فردي انگشت مي نهاد. اين دو، كاملاً در اين جهت با يكديگر شريك بودند، هيچ كدام مدافع مذهب، به عنوان پديده اي كه در عرصه اجتماعي ظهور كند نبودند؛ گرچه سرمايه داري در مقام هماوردي با رقيب خود، يعني سوسياليسم ادعاي طرفداري از خدا را داشت. اين عبارتي كه روي دلار ثبت شده كه ما به خدا اعتماد و يا باور داريم، جمله ايي نفاق آلود است كه در واقع ابزاري براي جلب انگيزه ها به سمت نظام ليبرال دموكراسي مي باشد. در چنين شرايطي، يك روشنفكر، پيش روي خود، دو راه بيشتر نمي ديد؛ يا سرمايه داري و يا سوسياليسم. لذا، هر كه پا به عرصه مبارزه مي نهاد، به يكي از اين دو گرايش روي مي آورد؛ گروهي عدالتخواهي را مقابل دينداري مي ديدند و مي گفتند در دنيا دو راه وجود دارد، اول عدالت خواهي و رويكرد به سوسياليسم و كمونيسم و دوم گرايش به دين و نظام سرمايه داري و اين حاصل همان چهره نفاق سرمايه داري بود كه خود را معتقد و متكي به خدا مي دانست. گروهي از روشنفكران دنياي اسلام هم كه طرفدار عدالتخواهي بودند، تلاش مي كردند اسلام را به نوعي به سوسياليسم نسبت بدهند. شخصيتهاي مبارز و بزرگ دنياي

اسلام، مثل ابوذر را سوسياليست معرفي مي كردند و يا حتي اگر با ماترياليسم ديالكتيك مخالف بودند، ماترياليسم فلسفي را شيوه مبارزه در مسير دستيابي به عدالت مي دانستند. اينها در آثار روشنفكران دنياي اسلام فراوانند. انقلاب اسلامي، يك حركت از لايه هاي باطني عالم و از اعماق عالم عليه اين دو گرايش غالب در جهان بود؛ دو فرهنگ مسلطي كه هر دو در يك چيز با هم شريكند و آن، نفي ديانت و معنويت و قدسيت است و به تعبير استاد شهيد و عزيزمان مطهري، دو تيغه يك قيچي اند كه مي خواهد اسلام را قيچي كند، يكي در قالب نفاق و ديگري در قالب كفر. انقلاب اسلامي، ظهور مجدد مذهب از لايه هاي باطني عالم عليه اين دو جريان مسلط است. بنابراين، با اين دو جبهه درگير است. يكي در جبهه نفاق، درگير با ليبرال دموكراسي و ديگري در جبهه كفر، درگير با سوسياليسم و كمونيسم. انقلاب اسلامي، مبارزه خود را عليه كفر، از سنگر مبارزه با نفاق پيگيري كرد و درست هم همين بود. يعني وقتي ما پرچم عدالتخواهي، دين، خدا و مذهب به دست گرفته و با جريان سرمايه داري درگير شديم، به خصوص وقتي كه انقلاب اسلامي بر طبق مقتضاي خودش از مرزها گذشت و جهاني شد، بيش از اين كه به جبهه نفاق ضربه بخورد، به جبهه كفر يعني سوسياليسم و كمونيسم ضربه وارد شد؛ زيرا نهضتهاي عدالتخواهانه، رنگ مذهبي گرفتند و اين، نقطه اصلي فروپاشي نظام سوسياليسم و كمونيسم بود. اين دو حريف هم به سرعت معني انقلاب اسلامي را فهميدند و با هوشياري تمام، وارد هماوردي و

درگيري با انقلاب اسلامي شدند. طبيعتا انقلاب با مشكلات بسيار جدي و چالشهاي بسيار شديدي در جامعه جهاني مواجه شد. سختيهاي راه و كوره راه ها و امتحان سنگين الهي موجب شد كه عده اي نتوانند همراهي كنند، به خاطر ضعفهاي دروني و يا هر دليل ديگري از ميانه راه جدا شدند و بن بست هاي خود را به اسلام نسبت دادند و كم كم روي اصل مسأله خط كشيدند. يعني اين آرمان انقلاب اسلامي را كه دين بايد بر تعاريف مسلط بر جامعه جهاني حكومت كند و مفاهيم و معادلات نظام توسعه بين المللي، تحت چتر دين شكل گيرد و صبغه ديني پيدا كند و عدالت سياسي، فرهنگي و اقتصادي در سطح جهان توسط دين تعريف شود، خط زدند و مدعي شدند كه اسلام به بن بست رسيده است و قدرت اداره جامعه را ندارد و يا ادعا كردند دين، خصلت ايدئولوژيك ندارد و اين چيزي است كه از دوره مشروطه و قبل از آن نيز سابقه داشته است و از اين رو كسروي و امثال او آدمهايي بودند كه در ميانه راه نتوانستند همراه شوند. نتوانستند مقاومت و پايمردي كنند، لذا به مقابله با دين پرداختند. هيچ كس منكر دشمني دنياي كفر با اسلام، آن هم با اين اسلام ناب نيست. كسي نمي تواند چشم به روي اين واقعيت ببندد كه ما در محاصره دنياي كفر قرار گرفته ايم. اگر روزي در معرض تهديد دشمن نباشيم و دشمن ما را رها كند، اين همان روزي است كه بايد در بنياد و ريشه هاي خودمان شك كنيم. آن روز ديگر ما مانعي بر سر

راه دشمن نيستيم و دشمن احساس مي كند ما را در نظام مسلط خودش فرو برده و منحل كرده است. مرحله دوم: دوره بازسازي پس از فراز و نشيبهاي سخت در طي يك دهه، عاقبت پس از پذيرش قطعنامه 598، دوران بازسازي و توسعه اقتصادي شروع شد. بر آن اساس كه توسعه اقتصادي بر محور فرهنگ و ارزشهايي همراه خود ظهور و بروز مي كند، تعارض آرمانها و ارزشهاي انقلاب اسلامي با برنامه ريزي، بروز جدي كرد؛ زيرا براي رسيدن به يك هدف جديد، نمي توان از فرهنگي كه ماهيتا مغاير آن هدف است، استفاده كرد. به عبارت ديگر، اين فرهنگ، لوازم و آثار و تبعات خاص خود را خواهد داشت كه با هدف جديد، همسان و همگن نخواهد بود. مشكل عمده ما در اين زمان، تعارض فرهنگ برنامه ريزي حاكم بر دولت و نظام مديريتي با فرهنگ انقلاب اسلامي است كه غفلت از آن، پيامدهاي خسارتباري را به همراه خواهد داشت. عمده ترين بازتاب منفي اين تعارض اين است كه اساس فلسفه سياسي انقلاب (آرمانها و ايده آل ها) مورد ترديد قرار مي گيرد و اين گمانه قوت خواهد گرفت كه آرمانهاي انقلاب، هرگز عيني و حقيقي نبوده، بلكه تخيلي و ذهني بوده و بايستي براي رسيدن به اهداف امروزين، آنها را فراموش و بر اساس يك مديريت علمي (نه ديني) امر اداره و مديريت را پي گرفت! آموزگار يكي از اقتصاددانهاي ايراني در مقاله اي در خارج از كشور در مورد اوضاع اقتصادي ايران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مي نويسد: «مشكل عمده نظام سياسي ايران هرگز مسائل اقتصادي نيست، تنها مقوله ولايت

فقيه است كه با اداره علمي جامعه، همسان و هماهنگ نمي باشد.» معتقدند انقلاب اسلامي در اين مرحله بايد مباني فلسفي خود را در چالشي كه قرار گرفته تئوريزه كند. در عرف رايج يك انقلاب در ابتداي پيروزي وقتي مي خواهد با ادبيات ديگران كشور را اداره كند و جامعه را هدايت نمايد، بدليل اينكه ادبيات ديگران، آهنگ اهداف و مباني آنها را دارد، ما را به بن بست مي كشاند. لذا تعارض بين راهكارها و مباني ظهور مي كند. آنگاه، عده اي از راهكارها حمايت مي كنند و بر روي مباني خط مي كشند اعتقاد پيدا مي كنند كه مباني علمي نيستند. از طرف ديگر، برعكس، عده اي از مباني حمايت مي كنند و به دنبال ادبيات علمي و زبان جديد علمي براي گفت و گو هستند و مي خواهند از زبان تخصصي تا زبان عاميانه جامعه را بر محور ادبيات دين تغيير دهند. راهكارهاي عيني جهت آسيب شناسي انقلاب اسلامي آسيب شناسيها در بين طرفداران انقلاب اسلامي متفاوت است. برخي معتقدند كه مشكل از عناصر است؛ اما مي گويند ما مشكل جدي نداريم، ما مي توانيم نيروهاي انساني شايسته عادل وفادار به اسلام را تربيت كنيم و آنها را با ساز و كار جامعه جهاني و ادبيات اداره و علم اداره آشنا كنيم. وقتي كار در دست انسانهاي متعهد به دين و آشناي به اداره امور افتاد، جامعه در مسير صحيح خود قرار مي گيرد و يا در نهايت، انديشمندان و فرزانگان آنها معتقدند كه احيانا ما بايد در حوزه علوم انساني، غلطها و خطاها را اصلاح كنيم و به اصلاح اين علوم

هم روي بياوريم. اما اين رويكرد در طول دو دهه گذشته تجربه شد و موفق نبوده است. ما تا ده سال، يعني تا پايان دفاع مقدس، نظامهاي سوسياليستي را تجربه كرديم و مالكيت دولتي يا دولت متمركز در كشور آزمايش شد و پس از پايان جنگ و آغاز بازسازي هم ده سال، نظام سرمايه داري را تجربه كرديم، نيروهاي اين دو دوره هم كارآمد و هم ديندار بودند. گرچه تلاش كرديم آهنگ مخالفت قطعيه اين دو نظام را با شرع بگيريم و يك جاهايي فيلتر بر سر راه آنها قرار داديم، ولي جواب نداده است. چرا؟ آيا واقعا نيروهايي كه بر سر كار بودند، كار آمد نبودند؟ به دين وفادار نبودند؟ آنچه انقلاب اسلامي را تهديد مي كند اين است كه انقلاب اسلامي بخواهد براي دستيابي به آرمانهاي خودش، به الگوي ديگران روي بياورد. از نرم افزار آنها استفاده كند، نوع آسيب شناسي آنها را آسيب شناسي انقلاب بداند. معتقد بودند كه همه بحرانهاي انقلاب اسلامي مربوط به تحليلهاي كارشناسانه سوسياليستي يا ليبراليستي از انقلاب و چالشهاي آن و بعد نسخه هاي آنهاست. اگر آسيب شناسي از يك بيمار، خودش آسيب داشته باشد، بدترين بحران را براي بيمار به وجود مي آورد. آسيب شناسي و مدل آسيب شناسي و مدل نسخه پيچي متداول جامعه را مدلي برخاسته از ادبيات سرمايه داري و سوسياليسم و مطلق گرايي حس است. شكي نيست كه ما در جامعه دو نوع توسعه داريم؛ توسعه الهي و توسعه، مادي. مهندسي توسعه الهي، غير از برنامه ريزي توسعه مادي است. مهندسي توسعه الهي احتياج به نرم افزار مخصوص به خود دارد يعني

تا توسعه فرهنگي در جامعه پيدا نشود و بر پايه فرهنگي ديني به كارآمدي هاي عيني كه واسطه بين فرهنگ و نياز اجتماعي ماست دست نيابيم، نمي توانيم مدعي برنامه توسعه الهي جامعه باشيم. توسعه فرهنگي، محتاج به دستيابي به روشهاي سرپرستي و هدايت فرهنگي جامعه است. بنابراين، «روش توليد فرهنگي» و «روش هدايت فرهنگي اجتماعي» بايستي موضوع تدبر و تفكر انديشمندان ما قرار گيرد؛ زيرا دقت در اين روش ها بايد به تفكر در فلسفه روشها و آنچه اين فلسفه روشها را در حوزه هاي مختلف هماهنگ مي كند، بيانجامد كه همان فلسفه عمل و نه فلسفه نظر است. دنياي اسلام از زاويه فلسفه نظر، هيچ كمبودي ندارد. اين بنا در سده هاي گذشته به استواري كامل رسيده است. فلسفه صدرايي، فلسفه اي است كه تعريف نظري جهان را به نحو احسن ارائه مي كند، اما خودش را عهده دار عمل نمي داند. از تحليل نظري حقيقت هستي كه مي گذرد، بقيه را به علوم مي سپارد و خود را عهده دار نمي بيند. چنين فلسفه اي، فلسفه هدايت و كنترل عينيت نيست؛ لذا آسيب اصلي جامعه، آسيب فرهنگي است. نرم افزار دشمن ولو در خدمت بهترين انسانها قرار بگيرد، به نفع اسلام تمام نمي شود. بنابراين، جابه جايي مهره ها و دست به دست شدن قدرت در بين مهره هايي كه همه وفادار به دين و اسلام و انقلاب اسلامي هستند، مشكلي را حل نمي كند. بر اين اساس، بايستي به دنبال نرم افزار بود و اين نرم افزار هم بايد به صورت شبكه اي باشد و توليد كننده نظام علوم كاربردي جديد

باشد كه اين محتاج به دستيابي به متدولوژيها و قبل از آن، فلسفه روشها و فلسفه متدها و فلسفه شدن و فلسفه عمل اجتماعي و خلاصه، فلسفه تفسير چگونگي تغيير است. قطعا اگر نتوانيم رابطه بين چدين و كارآمدي را تمام كنيم كه اين رابطه جز از طريق هدايت علوم كاربردي ممكن نيست، چگونه مي توانيم ادعا كنيم كه دين، قدرت هدايت جامعه را دارد؟ ما مدّعي شده ايم و در عالم، صف بندي كرده ايم، ادعا كرده ايم كه دين بايد پرچمدار عدالت اجتماعي باشد. آيا مي خواهيم با ساز و كار و نرم افزار و سخت افزار آنها خودمان را در عالم مطرح كنيم؟ اگر حرف جديدي داريم چيست؟ هنوز مهلت پاسخ دادن انقلاب اسلامي نگذشته، تازه ابتداي آن است. در سده هاي اخير، هيچ انقلابي به عظمت انقلاب اسلامي كه در 22 و 23 سالگي خودش اين قدر جوان و شاداب باشد نبوده است. مهمترين انقلاب ها انقلاب فرانسه و روسيه بود. 22 و 23 سالگي آنها را كه مطالعه مي كنيم. هيچ يك به شادابي و نشاط انقلاب ما نيستند؛ ولي سؤال مهم اين است كه انقلاب ما در معرض چه خطري است؟ چه كمبودي دارد؟! با وجود اين كاستيها و بايستيها اگر بخواهيم انقلاب اسلامي همچنان در صدور و توسعه خود در جهان پايدار باشد، ضرورت دارد امور ذيل مورد توجه و علاقه قرار گيرد: 1 تئوريزه كردن فلسفه سياسي اولين گام، تدوين و توليد فلسفه سياسي جديد بر محور دين و دفاع جانانه از آن است. مطمئنا عدم انجام اين كار سبب خواهد شد انقلاب اسلامي با چالشهاي بزرگي

مواجه و تا مرزهاي خطرناكي پيش رود. دشمنان داناي انقلاب اسلامي، امروزه اين نقطه خلأ را به خوبي شناخته و مورد تهاجم قرار داده اند و بهترين دليل حملات خود را عدم كار آمدي سياسي دين در امر حكومت و اداره جامعه بشري قرار داده اند و از سوي ديگر، روشنفكران داخلي هم با طرح مباحث فرهنگي و نظري (دين حداقل عدم رابطه دانش و ارزش حكمت و حكومت و...) به اين هجمه كمك مي كنند؛ اما آنچه در اين گير و دار فرهنگي سياسي، توجه به آن كارساز است، وجود اين حقيقت تلخ خواهد بود كه در صورت موفقيت تفكر سكولاريزم در امر حاكميت و مديريت كشور، شاهد حكومت لائيكي خواهيم شد كه اولين بستر سازي و حركت اصلي او، تغيير تمايلات و اخلاقيات مردم از طريق بسترهاي پرورشي خواهد بود. نمونه تاريخي اين حركت را مي توان در تاريخ سياسي اجتماعي كشور تركيه مشاهده كرد كه از دوره آتاتورك، دولت لائيكي حاكميت يافت كه اجازه طرح نام دين را نمي داد و معتقد بود كه عفت دين، عين بي عفتي است؛ زيرا به رشد سرمايه داري و تكنولوژي كمك نخواهد كرد. در اين وادي تنها سياست، اخلاق و فرهنگي مطلوب است كه به رشد و سود سرمايه مادي كمك كند. مسلما حاكميت اين تفكر به معناي حذف و هدم آرمانهاي انقلاب اسلامي و منكر واقع شدن معروف و معروف واقع شدن منكرات است (اقامه فحشا و نه تنها عمل فحشا). تهاجم فرهنگي يا شبيخون فرهنگي در صدد راه اندازي اين موارد و مراحل است، نه پديده هاي صوري و ظاهري اجتماعي نظير بدحجابي

و.... بنابراين، اگر مباحث فرهنگي بيروني و دروني مخالفين كارساز گرديد و جامعه و قشرهاي مختلف، اين شبهات را قبول كردند كه دين، قدرت اداره اجتماعي را دارانيست و روحانيت، بدنبال اهداف مادي و فردي و صنفي خود هستند، ديگر نيازي به حضور فيزيكي دشمن نخواهد بود و تمامي مقاصد، براحتي و بدست خوديهاي ناآگاه تحقق خواهند يافت (در امر مديريت و برنامه ريزي) براي تبيين اين ضرورت و بازتاب منفي آن به ذكر يك مثال مي پردازيم. روشنفكري بيمار بر اين باور است كه براساس يك قرائت از دين، نكاح خاص اقتضاي شرايط زماني خاصي بوده است، امّا در اين عصر مدرنيته و فرامدرن، ديگر روابط جديدي حاكم شده و بايد از نكاح تعريف جديدي داد و اگر در دين هم از اين مسائل سخني به ميان آمده «عرضي دين» بود و هرگز از «ذاتيات» محسوب نمي شود. مشاهده مي شود كه اين نحوه نگرش، چيزي غير از تهاجم به فرهنگ اسلامي و انقلاب و دين نيست. مرحله سوم: انقلاب فرهنگي

ادلّه ضرورت توسعه «انقلاب فرهنگي» ضرورت اين امر، ارتباط مستقيم و انكار ناپذيري با ضرورت تداوم «انقلاب سياسي» دارد؛ به گونه اي كه بدون دستيابي به ابزار لازم فرهنگي، نمي توان تداوم انقلاب سياسي را متوقع بود. هر چند، اثبات كامل اين مدعا، نيازمند تحقيقات وسيع ميداني در اين خصوص است، اما قدر متيقن اين است كه اقتدار ملي، وحدت سياسي، حضور مؤثر در سطح بين الملل و به دست گرفتن ابتكار عمل در حاكميت بر حوادث جهاني در جهت اِعلاي كلمه حق و تغيير موازنه قوا به نفع دين و در يك كلمه،

سرپرستي حوادث «سياسي، فرهنگي و اقتصادي» در مقياس جهاني، جز با در اختيار داشتن ابزارهاي فرهنگي مناسب كه عنصري مؤثر در پشتيباني ايجاد حادثه در تمامي ابعاد و شئون اجتماعي بشمار مي رود ممكن نيست. لذا تداوم «انقلاب سياسي» همراه با حفظ ارزشهاي مورد پذيرش آن در بدو تحقق و نيز مديريت «انقلاب اقتصادي»، به گونه اي كه استناد ساختار آن به شرع مقدس، قابل اثبات باشد، مادامي كه به «روشهاي توليد فرهنگ» و قبل از آن، «مبناي» اين روشها متكي نباشد، عملاً امكان پذير نبوده و از قِبَل چنين خلاء عظيمي در عرصه فرهنگ، بايد روز بروز شاهد رنگ باختن ارزشها و دوري روزافزون «نظام كارشناسي» كشور از مباني مقدس اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله وسلم باشيم؛ تا جايي كه بسياري از عناصر اصلي نظام مزبور، تحقق عيني توصيه ها و رهنمودهاي رهبري جامعه اسلامي را غير عملي، و تمسّك به شيوه هاي مجرب، اما غيراسلامي ديگران را تنها راه توسعه سياسي، فرهنگي و اقتصادي نظام اسلامي قلمداد كنند! از ديگر ادله ضرورت توسعه انقلاب فرهنگي، «شناخت نقاط ضعف و قوت» نظام اسلامي است. به نظر مي رسد ريشه اصلي نقصان موجود در خصوص عدم درك واقعي و مجموعه نگر از نقاط ضعف و قوت نظام اسلامي را كه كشف آنها و رفع و تقويتشان عمدتا بر عهده دو نهاد فرهنگي «حوزه» و «دانشگاه» مي باشد. بايد در ضعف «روشهاي» موجود جستجو كرد؛ چرا كه از فلسفه موجود، استحصال «فلسفه تاريخ و ساختار نظام ولايت اجتماعي» انتظار نمي رود و نمي توان با چنين ابزاري، قدرت سرپرستي كفار را مضمحل و

بر ساختار اصلي قدرت در نظام بين الملل تأثير بنيادين گذاشت. اصولاً اين فلسفه، براي چنين عرصه اي، خروج موضوعي از دايره برهان قائل است و دخالت براهين را در آن لازم، بلكه صحيح نمي شمرد. طبعا زماني كه در فلسفه تاريخ نتوانستيم موضعي فعال و با برهان داشته باشيم، در امر «توسعه» نيز حرفي براي گفتن نخواهيم داشت و ناچار از تمسك به مباني، روشها و علوم، بازخواهيم ماند؛ در اينصورت، پيروي از الگوي ديگران براي سرپرستي جامعه اسلامي، امري مجاز و حتّي مطلوب تلقي مي گردد. اگر ضرورت «بالندگي» در مباني فلسفي حوزه به منظور ايجاد سنخيّت حركت فرهنگي اين نهاد مقدس با نرخ شتاب حركت انقلاب اسلامي احساس مي شود، مطمئنا اين نقيصه در بعد مباني حاكم بر دانشگاه، صورتي پيچيده تر داشته و بر متوليّان امر اصلاح دانشگاهها، تكليف را تمام مي كند. اندكي تأمل در بنيان فلسفي و متد حاكم بر علوم «پايه، تجربي و انساني» دانشگاه، ما را به عدم كارآيي و تناسب «جهت» حاكم بر آنها با مباني اعتقادي مورد پذيرش جامعه اسلامي و ساختار الهي آن رهنمون مي سازد. تكامل الهي جامعه و تحقق عدالت اجتماعي اسلام، آنگاه راه منطقي خود را به عمل باز مي نمايد كه تنظيمات كمّي و كيفي و خرد و كلان اجتماعي بر مبناي احكام الهي و منويّات ولي عادل جامعه صورت پذيرد؛ يعني همان كاري كه بر عهده برنامه ريزان و كارشناسان «سياسي، فرهنگي و اقتصادي» نظام اسلامي محوّل شده است و ايشان با استفاده از الگوهاي منطقي و روشهاي علمي و بكارگيري معادلات كاربردي در نهايت، نظر كارشناسي خود را

ابزار مي نمايند. لذا اين مطلب، قابل انكار نيست كه برنامه ريزي، داراي «روش» خاصي با «پيش فرضهايي» مشخص است كه در پرتو آنها مي توان تنظيم فعاليتهاي اجتماعي را با بهره گيري از علوم مختلف به منظور بالا بردن قدرت تشخيص، كنترل و هدايت وضعيت جامعه توسط كارشناسان سامان داد. در حقيقت، «علوم كاربردي» از طريق برنامه ريزي مي توانند به عنوان ابزار تصرفات و تنظيمات اجتماعي مورد استفاده واقع شوند. حال اگر هر يك از اين مؤلّفه ها اعم از پيش فرض، روش و معادلات علوم كاربردي رنگ «ديانت» بپذيرند، محصولات نظام كارشناسي نيز كه بر اين اساطين استوار است، قابل استفاده در نظام الهي و راهگشاي نيازمنديهاي خرد و كلان جامعه اسلامي قرار خواهد گرفت؛ و الا، اگر مجموعه آنها از آبشخوري ديگر تغذيه كرده باشند، حتما محصولاتي در خور را براي جامعه اسلامي به ارمغان نخواهند آورد. چنانچه پيداست، بحث بر سر عناصر بيشتر متدين نظام كارشناسي كشور نيست؛ بلكه روح سخن، متوجه «الگوي» حاكم بر چنين نظامي است كه به اعتراف دوست و دشمن، الگويي وارداتي و قابل استفاده در ممالك مادي نگر و لائيك است. مسلما خواست چنين افرادي به خاطر وجود عرق مذهبي و انقلابي در ايشان چيزي جز مصلحت بيني نيست، اما وقتي ابزار موجود، ناتوان از تحقق چنين آمالي است، چگونه مي توان به كارآيي محصولات نظام كارشناسي در يك جامعه اسلامي با ديده يقين نگريست؟ آيا مي توان پذيرفت كه محصول يك كارخانه توليد مسكرات، شربتي گوارا و حلال باشد، چون مديران و كارگران چنين كارخانه اي را عناصر متدين و اهل تهجّد تشكيل دهند؟

تا زماني كه مبناي فلسفي چنين بنايي از نور وحي ارتزاق ننمايد نمي توان روش و معادلات مبتني بر چنين پيش فرضهايي را در حل معضلات نظام اسلامي بكار گرفت. ضعف موجود بر ساختار فلسفي و منطقي علوم دانشگاهي، دليل ديگري بر ضرورت جديت بيشتر همگان در توسعه انقلاب فرهنگي و اصلاح فضاي دانشگاههاست تا از اين رهگذر، بتوان در كنار كارآيي همگن حوزه با شتاب روز افزون انقلاب، شاهد شكوفايي گل واژه هاي معادلات اسلامي در بوستان جامعه اسلامي باشيم. ژرف انديشي در ساختار موجود «حوزه» و لزوم ارتقاي سطح فعاليت آموزشي، تحقيقي و تبليغي آن از دو مقطع «حفظ» و «ترميم» به سطح «بالندگي»(5) و تأسيس پيش فرضهاي الهي از يكسو و اجتناب از سطحي نگري در اصلاح ساختار ناهمگن دانشگاه با آرمانهاي اصيل انقلاب و لزوم پي ريزي متدلوژي علوم اسلامي از ديگر سو، مي تواند كليد معماي حل ناشدني انقلاب فرهنگي باشد. تقصير و قصور در هر يك از اين دو عرصه، حتما دست اندركاران نظام اسلامي را در دستيابي به يك «بخش اجرايي» فعال براي سرپرستي جامعه، دچار مشكلات جديتري خواهد كرد كه امروزه با آنها دست به گريبانيم. بنابراين، اگر در مراحل اول و دوم انقلاب اسلامي موفقيت كامل را نصيب خود نموديم، بايستي در مرحله سوم، جهت تحقق فلسفه سياسي، انقلابي فرهنگي راه اندازي كرد و در حقيقت، تكامل فهم ديني و تغييري در مطلق علوم بشري و ايجاد علم جديد از جمله علم سياست، صورت گيرد. البته اين كار، زمان بري طولاني را خواهد داشت و هرگز معقول نيست در زمان كوتاهي اين كار انجام گيرد. انقلاب

فرانسه پس از پيروزي توانست بعد از هشتاد سال، ادبيات خود را توليد و تأسيس نمايد. متأسفانه انقلاب اسلامي پس از پيروزي سياسي، مدام با موانع و هجمه هاي جدي روبرو بوده كه كمتر فرصت پرداختن به اين كار محوري و آكادميك را يافته است. از اين رو، شكي نيست كه دين، علاوه بر كامل بودن، داراي جامعيت است و تمامي حوزه هاي زندگي بشري را تحت پوشش خود قرار مي دهد (دين اكثري) و با اداره خود، در حقيقت نوعي پرستش اجتماعي ايجاد مي كند و تمام رفتارهاي جامعه، رنگ عبوديت به خود خواهد گرفت (ان صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين). بشر براي طريق هدايت در تمامي عرصه هاي بشري راهي بغير تمناي از دين نخواهد داشت و ندارد. «حكومت كه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله صلي الله عليه و آله است، يكي از احكام اوليه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعيه حتي نماز و روزه و حج است... و مي تواند هر امري را چه عبادي و يا غير عبادي كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است از آن مادامي كه چنين است جلوگيري كند، آنچه گفته شده تا كنون و يا گفته مي شود ناشي از عدم شناخت ولايت مطلقه الهي است. آنچه گفته شده است كه شايع است مزارعه و مضاربه و امثال آن ها با آن اختيارات از بين خواهد رفت، صريحا عرض مي كنم كه فرضا چنين باشد، اين از اختيارات حكومت است و بالاتر از آن هم مسائلي است كه مزاحمت نمي كنم.»(6) البته تعامل حوزه هاي سياست، فرهنگ

و اقتصاد بر محور دين، هرگز به معناي اقتباس و الگوگيري و ابتلا به التقاط نمي باشد كه ما ساختارهاي سياسي اقتصادي مدل شرقي و غربي را گرفته و آنها را لعاب ديني زده و آنها را ديني تلقي كنيم؛ زيرا اين كار چيزي غير از اسلاميزه كردن نظام كفر و الحاد به عنوان نظام اسلامي نيست. پيوند منطقي دين و سياست دين و مذهب به عنوان كهنترين و اثرگذارترين نهاد اجتماعي در تاريخ بشري در همه نهادهاي فرهنگي و اجتماعي بشر و از جمله در مقوله «سياست» و تحولات سياسي تاريخي اثر گذار بوده است. پس از ظهور اسلام و افتادن گوي خلافت به دست بني اميه، بذرهاي انديشه جدايي دين از سياست پاشيده شد و در زمان بني عباس رشد يافت. ظلم و ستم اين دو سلسله و ديگر حاكمان در تاريخ اسلام به نام دين و جانشين پيامبر بر مردم مسلمان، از جمله زمينه هايي بود كه به اين انديشه مدد رساند. در غرب، پس از ظهور «اومانيزم» و در پي آن «سكولاريزم» و «ليبراليزم»، حوزه دين از حوزه علم و از جمله سياست جدا گرديد. پس از آشنايي روشنفكران عالم اسلام با تئوريها و مكاتب غربي، اين انديشه جاي پاي خود را بهتر يافت. رستم الحكما، آخوندزاده، ملكم خان و طالبوف تبريزي، از جمله روشنفكراني بودند كه در ايران اسلامي به اين انديشه قائل بودند. «دور ماندن ساحت مقدس دين از بازيها و آلودگيهاي سياسي»، «عرفي و عقلي بودن سياست، نه ديني بودن»، «پايان يافتن زمان دين و مربوط به گذشته بودن اديان»، «شخصي و فردي بودن دين»، «ذهني و معنوي

بودن دين»، تمايز ماهوي «دين» و «سياست»، «پلوراليسم و چندانگاري ديني» و «عقلاني و دموكراتيك نبودن حكومت ديني» از جمله دستاويزهاي مناديان انديشه جدايي دين از سياست است. احياگر بزرگ معاصر، امام خميني قدس سره با غريب خواندن اسلام از احياي آن سخن گفتند. با نگارش «كشف الاسرار» اولين و مهمترين اثر سياسي وارد كارزار سياست شدند و رفته رفته با طرح مباني ولايت فقيه و به تعبير ديگر حكومت ديني در كتب پراكنده و متعدد از جمله «الرسايل»، «تحرير الوسيله»، «ولايت فقيه و حكومت اسلامي» و نيز سخنرانيها به تشييد مباني ولايت و توضيح پيرامون حكومت ديني مبني بر نظام ولايت پرداختند. به طور خلاصه، به دليل «ماهيت سياسي احكام و دستورات ديني»، «نسبت صد به يك اجتماعيات قران به عباديات آن»، «اجراي هميشگي احكام در سايه استقرار حكومت»، «تحقق حفظ نظام و سد طريق اختلال در جامعه»، «سياسي بودن پيامبر و مبارزات ائمه» ديانت و سياست، پيوندي ميمون و بلكه عينيت يافت. ويژگيها و شرايط رهبري طبق بيان ايشان، صرفا در يك فقيه قابل تحقق است. بر اين اساس، به حضور فعال و جدّي روحانيان در صحنه هاي اجتماع و سياست قايل بودند، به كار آمدي حكومت تأكيد تام داشتند و فقه را از عرصه تئوريها، به وادي عمل كشانيدند. بنابراين، پس از اثبات رابطه دين و سياست، بايستي اذعان داشت كه مراد، نوعي رابطه منطقي و نهادينه شده و قاعده مند است. امروزه كه اين مهم را دو نهاد اصلي جامعه (حوزه و دانشگاه) به طور جدي پيگير نشده اند، مي توان تأييدهاي بالاترين منصب جامعه يعني مقام معظم ولايت فقيه را

عامل و دليل ديني تلقي كردن رفتارها و روابط دانست، اما اين رفتار و منش در حقيقت، نوعي رابطه سياسيِ دين و جامعه را حل مي كند؛ ولي هرگز از نوع ارتباط منطقي نخواهد بود؛ لكن تا زماني كه ما به يك نظام مدون فرهنگي دست نيافته ايم، يعني در دوران موقت و اضطرار تأمل به اين رابطه هستيم و لاغير. مقام معظم رهبري در خطابي نسبت به حوزه مي فرمايند: «حوزه در كار كارشناسي پول، صنعت، فرهنگي... نظر فقهي و مجموعه اي درست كند» اين كلام معظم له همان كار نهادينه شدن و منطقي مورد نظر است. براي تنوير افكار، مثالي را در دوران موقت و اضطرار بيان مي كنيم: مي دانيم كه در نظام ربوي، سود بر سرمايه اصل است و بر اين اساس، همه چيز بر محور سود سرمايه تعريف و ارزشگذاري مي شود كه حتي تن فروشي در سبدهاي قيمت، جزو توليد ناخالص ملي قرار مي گيرد و مسلم است كه اين مقوله را با هيچ راه و قاعده اي نمي توان اسلامي و يا تعمير كرد؛ زيرا ماحصل و زايش اين نظام ربوي، غير از اقامه فحشا و فرهنگ فساد، چيزي نيست. در امر تجارت، طبيعي است با آمدن يك كشتي كالا، در حقيقت يك كشتي فرهنگ و اخلاق وارد مي شود. البته اين مثال، دليل رها كردن ارتباطات سياسي اقتصادي در عرصه بين الملل نيست. عده اي در مواجه با تمدن مادي موجود (مدرنيته) ديدگاهي متفاوتي دارند كه عبارتند از: ديدگاه اول: مدرنيته اسلامي ديدگاه گروهي كه معتقد به «مدرنيته اسلامي» هستند به اين معناست كه بر اين باورند

كه تجدد، امري تجزيه پذير است و لذا مي توان خوبيهايش را اخذ كرد و آن گاه به آن آهنگ اسلامي و ديني بخشيد. اما دو ديدگاه در مقابل آنها وجود دارد كه اين دو ديدگاه معتقدند تجدد و مدرنيته، تجزيه بردار نيست؛ چرا كه تجدد، غير از جنبه هاي كمّي و ملموس مانند سد، جاده، خيابان، برق، ماهواره، صنعت و... حتي غير از ساختارهاي دموكراتيك، روح عميقتري نيز دارد و آن، توسعه و تحول انساني است كه در مغرب زمين اتفاق افتاده است. اين تمدن توصيه مي كند كه بايد توسعه را از آن جا آغاز كرد؛ و الا، مانند ساختن برج از طبقه پنجم است. مگر مي توان تجدد را بدون لايه هاي باطني و عميق آن وارد كرد؟! اصولاً غرض از اين بحث كه مي گويند توسعه سياسي مقدم است، همين مطلب است. يعني توصيه مي كنند كه بايد از لايه هاي باطني شروع كرد و آن توسعه انساني است. لذا اين دو تفكر مقابل، معتقدند تجدد، يك مجموعه به هم پيوسته است كه قابليت تفكيك ندارد. ديدگاه دوم: پذيرش كامل مدرنيته و اصلاح قرائت ديني يكي از اين دو تفكر فوق اعتقاد دارد كه زير بنا و روبناي تجدد، خوب بوده و تنها راه حيات بشري در سايه مدرنيته است و تنها راه پيشروي انقلاب اسلامي و جامعه نيز مدرنيزاسيون مي باشد. وقتي از آنها سؤال مي شود كه تعارضات تجدد با دين جامعه را چه بايد كرد؟ در پاسخ مي گويند: بايد قرائت ديني اصلاح گردد و حتي اين مسأله را به وسيله تئوري «قبض و بسط» و يا «نظريه

هرمنوتيك» تئوريزه مي كنند. البته تئوري قبض و بسط، نمودي از همان نظريه هرمنوتيك و زبانشناسي حسي و تأويل زباني مغرب زمين است كه در قالب ادبيات شرقي ارائه شده است. پس، صاحبان اين انديشه مي گويند اصولاً نمي توان مدرنيته را تجزيه كرد. چگونه مي شود صنعت و هنر را از اقتضائات خودش تجزيه كرد و اصولاً تجدد، از صنعت آغاز نشده؛ بلكه از توسعه انساني آغاز گرديده است. ليبراليسم و قبل از آن اومانيسم، روح تجددند. انسان مداري همان چيزي است كه امروزه در علم حقوق، به نام حقوق طبيعي انسان تعريف مي شود و آن، حق در مقابل تكليف است يعني انسان حتي در مقابل خداي متعال هم مكلف نيست و اين، اساس انديشه سياسي برخي از مسلمانان روشنفكر نيز مي باشد. ديدگاه سوم: ايجاد تمدن اسلامي ديدگاه سومي وجود دارد كه معتقدند نمي توان تجدد را تجزيه كرد و هرگز ديني شدني هم نيست، بنابراين اسلامي كردن مدرنيته هم تخيلي بيش نيست. اگر مدرنيته در الگوي صنعت و تعريفي كه از رفاه طبيعي انسان مي كند پذيرفته شود، در همه حوزه ها بايد پذيرفته شود. لذا چون مدرنيته اسلامي شدني نيست، از زير تا بم قابل قبول نيست و پيشنهاد آنها هم «تمدن اسلامي» است. به همين جهت به شدت با مدرنيزاسيون و اصلاح قرائت ديني يعني اين كه دين به نفع مدرنيته قرائت شود و به تعبير ديگر دين تخريب شود، مخالفت مي كند. هر چند براي ان منطقي درست شود؛ مانند تأويل حسي (هرمنوتيك) يا تئوري قبض و بسط يا ديناميسم قرآن و مانند آنها كه اينها به معناي

تأويل دين به نفع مدرنيته است و همان منطق تحريف قرآن و معارف ديني است، نه تفسير آنها. پس ديدگاه سوم، مدعي تمدن اسلامي و خواستار تلاش جدي در اين زمينه است. صاحبان اين ديدگاه معتقدند اين انقلاب سياسي عظيمي كه مرزهاي دنيا را طي كرده و دنياي ماديت را در چالش جديد قرار داده و موازنه را به نفع مذهب تغيير داده است، بايد «نرم افزار» خودش را در همه حوزه ها توليد كند؛ چرا كه با تكيه به نرم افزار تجدد و علم و صنعت سكولار، هرگز نمي توان «تمدن اسلامي» را پي ريزي كرد. بر اين اساس، در پيوند دين و سياست، اين حقيقت روشن است كه سياست ديني، به معناي سياستي كه اراده هاي جامعه را حول محور تقرب الهي، هماهنگ و سازماندهي مي نمايد كه تكامل اجتماعي اين اراده ها، نقطه مقابل توسعه ابتهاج مادي است. لذا الگوبرداري از برنامه هاي ديگران، هرگز ما را به جايي نخواهد رساند؛ زيرا ريشه و هويت اصلي آن غيرديني است. به عبارت ديگر، ريشه تمدن موجود، عصيان بر عليه مذهب است كه پس از عصر نوزايي يا نوگرايي در اروپا اتفاق افتاد. بايد باور كرد كه اين مدنيت غرب، فلسفه وجودي اش عقل محوري و عصيان بر عليه مذهب و خداپرستي بوده و قابل ديني كردن هم نمي باشد، بلكه بايستي تمدن جديدي را پي ريزي كرد. مسلما با جاي دادن دروس معارف، اخلاق اسلامي در علوم دانشگاهي، پرورش ديني حاصل نمي شود و عاقبت، پرورش اين مديريت علمي، به راه آنها رفتن خواهد بود و لاغير. امروزه استفاده از مدلها و الگوهاي

اقتصاد غربي بر محور سرمايه داري، همان فساد و فحشاي غربي را همراه خواهد آورد و اين از امور غير قابل انكار است. توسعه سياسي آزادي بيان و قلم احزاب و نهادهاي سياسي تساهل وتسامح، مولود نظام سرمايه داري غربي بوده و عنوان و پديده جديدي نيست. آيا بدليل آن كه در اسلام، اصل مالكيت وجود دارد، مي توان حكم كرد اين حرف شبيه مالكيت در نظام سرمايه داري غربي است؟ مسلما جواب منفي است؛ زيرا نظام سرمايه داري ليبرال بر محور و بنيان ربا و سود بهره است كه در قرآن مجيد از آن به عنوان جنگ با خدا و رسول خدا ياد شده است (فاذنو بحرب من الله و رسوله) و در روايت ازامام صادق عليه السلام تصريح شده كه يك درهم ربا برابر با هفتاد فحشا در بيت الله الحرام با محارم خود است. پس اصلي مثل ربا در اقتصاد، خود به تنهايي اقامه فحشا در جامعه مي كند و هرگز نمي توان آن را اصلاح و ديني كرد. اين عدم امكان همانند مريضي است كه كبد او توليد سم مي كند، ولي مدام به پوست او پماد ماليده شود؛ قطعا اين كار هيچ تأثيري در بهبود او نخواهد گذاشت و سم از درون، تمام بدن را فرا مي گيرد. البته با وجود علم به اين مسائل بايد دانست كه گرچه در زمان حاضر، ابزار و اهرم در حل اين مفاسد را نداريم، اما حداقل بايد درك اين حقيقت تلخ را نمود و دو نهاد حوزه و دانشگاه، فكري براي آن كنند. در علاج اين مشكل، جاي عجله و شتاب بي مورد

نيست؛ زيرا هر انقلابي پس از پيروزي خود در كمتر از پنجاه سال نتوانسته است ادبيات اداره اش را تدوين كند. نتيجه گيري بنابراين، اگر قرار است عبوديت و عشق به قرب، ساختار جديدي در توسعه سياسي پيدا كند، بايستي نظام سياسي بر اساس فلسفه سياسي خاص خود توليد كرد تا شاهد بهنجاريهاي اجتماعي باشيم. در نگاه اول بيان شد كه استفاده از الگوي ديگران سبب مي شود تا پوسته اسلام روي تمدن غربي كشيده شود و در قدمهاي بعدي، پوسته را كه محدوديت دارد برداشته مي شود. مشكل امروزي غرب زدگي روشنفكران و بعضي كارشناسان اين است كه معتقدند نقش دين در سياست و اقتصاد، اخلال به نظم است؛ زيرا حضور دين در اين جايگاه سبب مي شود تا تمامي معادلات از ريشه به هم بريزد. گاهي شنيده مي شود. كه بحث ثروتهاي باد آورده و مبارزه با مفاسد اقتصادي، نظام اقتصادي مملكت را آشفته كرده و هفتصد ميليارد براحتي از بازار ايران وارد بازار كشور دبي شده و اين از ضربات جبران ناپذير است. اين ادعا بنا به ديدگاه مكتب ليبرال دموكراسي غربي صحيح است؛ زيرا اين آفتها، ضروري نظام سرمايه داري غربي است كه جامعه به نظام طبقاتي مبدل شود. بنابراين، بايد با توليد ادبيات جديد اداره بتوان از امضا نمودن تمدن موجود توسط دين جلوگيري كرد؛ زيرا در غير اين صورت، در گام بعدي خواهند گفت اگر اداره به دست عقل و تجربه هاي بشري است، ديگر نيازي به منصبي به نام ولايت فقيه در سطوح رهبري و استراتژيك نيست. ملاحظه مي شود كه طرح ضرورت يا عدم ضرورت ولايت فقيه،

صرفا يك بحث فرهنگي نيست؛ بلكه داراي تبعات زياد سياسي و اجتماعي است و ريشه آن در حوزه دين، بحث دين حداقل و حداكثر است كه در گام دوم، نمود سياسي پيدا مي كند و ضرورت جايگاه ولايت فقيه نفي و انكار مي گردد. بنابراين، با توجه به كل مسائلي كه گذشت مي توان باور كرد كه جامعه و نظام انقلابي در مرحله اي است كه بايستي پس از تثبيت نظري فلسفه سياسي خود، در صدد دستيابي به يك ادبيات اداره و دانش اداره جديد باشد كه بخشي از آن را بايد در حوزه هاي علميه توليد گردد (احكام) و بخش ديگر آن در دانشگاه (معادله و برنامه ريزي) و عدم انجام اين مهم در هر دو نهاد آثار منفي و جبران ناپذير خود را خواهد نهاد كه در حوزه، عاملي خواهد بود در جهت پاسخگويي صرف به مسائل مستحدثه (موضع انفعالي) و ماشين امضا شدن جهت تمدن و تكنولوژي دين ستيز امروزي؛ و در دانشگاه سبب خواهد شد كه نيروهاي انقلابي از زيّ آرمانها و مناصب خود خارج و به جرگه دگر انديشان بپيوندند. پي نوشتها: 1 محقق و نويسنده. 2 صحيفه نور، ج 22، ص 163. 3 ر.ك.: صحيفه نور، ج 21، ص91. 4 همان. 5 رجوع شود به سخنراني مقام معظم رهبري«مدظله» در دارالشفاء قم سال 74. 6 صحيفه نور، ج21، ص171. منابع مقاله:

رواق انديشه، شماره 38، بهداروند، محمد مهدي؛

آسيب شناسي انقلاب اسلامي ايران از ديدگاه امام خميني قدس سره

آسيب شناسي انقلاب اسلامي ايران از ديدگاه امام خميني قدس سره تاريخ دريافت: 4/8/81 تاريخ تاييد: 25/10/81 در انديشه امام خميني، علل، ماهيت و آسيب شناسي انقلاب سه مفهوم همبسته است .

همان تقاضاهايي كه منجر به فروپاشي رژيم گذشته گرديد ماهيت انقلاب را تشكيل مي دهد و برگشت به گذشته نامطلوب در كليه شاخصه ها از آسيب هاي نظام جمهوري اسلامي به شمار مي رود، از اين رو سخن از آسيب شناسي انقلاب بدون مطالعه فرآيند پيروزي آن، صبغه علمي نخواهد داشت . در اين مقاله فرآيند جنبش انقلابي ايران در انديشه امام خميني، در قالب تئوري آلن تورن، بررسي شده است . واژه هاي كليدي: انقلاب اسلامي، امام خميني، ايران، آسيب شناسي .

مقدمه جامعه ايران در دو سده گذشته شاهد جنبش هايي بوده است كه اين كشور را از ديگر كشورهاي آسيايي ممتاز مي كند . نيكي . ر . كدي ضمن اذعان به «انقلاب خيز» بودن و فراواني شورش ها و قيام ها ×× در ايران، در صدد تبيين چرايي اين ويژگي بر آمده است . (1) از ميان اين جنبش ها، انقلاب اسلامي كه در سال 1357 به رهبري امام خميني قدس سره به پيروزي دست يافت به دليل دامنه وسيع آن و تاثيرات عميقي كه به دنبال داشت از ويژگي ممتازي برخوردار است . (2) بررسي چرايي پيدايش اين جنبش و ماهيت آن در فهم «آسيب هاي انقلاب » ما را ياري مي رساند، زيرا فهم آسيب هاي يك پديده فرع بر فهم شاخصه ها و عناصر تشكيل دهنده آن است .

چارچوب تئوريك آلن تورن معتقد است جنبش ها بر سه اصل اساسي استوار هستند: (3) 1 . ضديت يا مخالفت; 2 . هويت; 3 . همگاني بودن . همچنان كه نيل اسملسر خاطر نشان مي سازد جنبش هاي اجتماعي معلول فشار

ساختاري ××× موجود در جامعه است كه باعث ايجاد منافع متعارض در درون جامعه مي گردد . (4) پس اصل «ضديت يا مخالفت » در انديشه آلن تورن اشاره به عناصري دارد كه افراد جامعه با آن عناصر مخالفند، همين عناصر زمينه هاي ساختاري را براي تشكيل جنبش هاي اجتماعي و در نهايت هويت يابي اين جنبش ها فراهم مي كند . پس هر جنبشي همواره نماينده گروه هاي ويژه اي است كه داراي منافع مشترك بوده و براي برطرف كردن موانع ساختاري تلاش مي كنند . «هويت » جنبش جمع جبري عناصري است كه جنبش در مخالفت با آنها شكل گرفته است . جنبش هاي اجتماعي معمولا براي معرفي «هويت » خويش به اهداف و آرمان هايي چنگ مي زنند كه از زمره ارزش هاي مطلق و مورد قبول همگان است، همانند آزادي، استقلال، عدالت، برادري و برابري كه آلن تورن براي تشريح اين فرآيند از مفهوم «همگاني بودن » سود مي جويد . (5) جنبش هاي اجتماعي وقتي اصل «مخالفت » را از دست دادند ديگر نام جنبش بدانها اطلاق نمي گردد; براي مثال وقتي جنبش پيروز گردد و نظام جديدي را پايه گذاري كند، ماهيت جنبش در گزاره هاي مثبت جلوه گر مي شود، يعني رهبران جنبش كه عمدتا خود نيز نمادي از ماهيت (6) جنبش هستند سعي مي كنند «نظام جديد» عاري از معايب نظام قبلي بوده و موجد فشار ساختاري نباشد; از اين رو ديدگاه هاي رهبران يك جنبش در تجزيه و تحليل جنبش و آسيب شناسي نظام مبتني بر آن بسيار اهميت دارد . البته آسيب هاي انقلاب منحصر

به عوامل موجده نيست، چون جامعه نظامي پويا است و ممكن است ارزش ها تغيير كرده و ارزش هاي جديدي خلق يا جايگزين شوند; اما در اين كه عناصر موجده انقلاب از جمله آسيب هاست از درجه اطمينان بالايي از صحت برخوردار است، زيرا دگرگوني ارزشي از چنان سرعتي برخوردار نيست كه در زمان كوتاه ماهيت جامعه دگرگون شود . نكته قابل توجه اين كه بهترين معيار و سنجه براي آسيب شناسي نظام جديد، كالبدشكافي جنبش است كه منجر به پايه گذاري نظام شده است; بدين ترتيب سؤال از چرايي پيدايش انقلاب اسلامي و چيستي آن و آسيب شناسي اش، سه مساله به هم پيوسته است (7) كه در اين راستا در مقاله حاضر به سه سؤال ذيل پاسخ خواهيم گفت: 1 . از ديدگاه امام خميني قدس سره چرا مردم با رژيم شاهنشاهي مخالفت كرده و انقلاب نمودند؟ 2 . ماهيت انقلاب ايران، به عبارت روشن تر، اصول اساسي نظام اسلامي كدامند؟ 3 . چه عواملي اين انقلاب را تهديد مي كند؟ آسيب هاي نظام اسلامي مبتني بر انقلاب 1357 از ديدگاه بنيان گذار اين نظام كدامند؟

1 . عوامل پيدايش انقلاب از ديدگاه امام خميني قدس سره بر خلاف انديشمندان تقليل گرا كه به يك عامل در پيدايش انقلاب تاكيد كرده و بر عواملي چون مذهب، اقتصاد، مدرنيزاسيون، استبداد و توطئه انگشت مي گذارند، رهيافت امام خميني قدس سره چند علتي است . برخي عوامل از ديدگاه ايشان را بيان مي كنيم . الف) استبداد و سلب آزادي: امام خميني در تحليل هايش از قيام مردم ايران در سال 57، يكي از عوامل عمده

آن را، استبداد و اختناق شاهنشاهي و شيوه حكومتي شاه مي دانند: «آن كه اساس اين انقلاب است، آن كه اساس اين انفجارها است خود اين آقا (محمدرضا شاه پهلوي) است » . (8) امام خميني قدس سره قضيه اختناق و سلب آزادي را تئوريزه كرده و فرآيند آن را چونان يك جامعه شناس بيان مي دارند: يكي از چيزهايي كه موجب پيروزي شماها شد همين زيادي ظلم و زيادي اختناق (بود) كه اين اختناق وقتي زياد شد انفجار از آن پيدا مي شود، دنبال يك اختناق طولاني هي عقده ها زياد مي شود و منتظرند كه يك صدايي در آيد، صداي اولي، فريادي در آيد . ديگران دنبالش بروند . (9) امام خميني قدس سره فرآيند مذكور را نه يك اتفاق و حادثه استثنايي بلكه يك «قانون » تلقي كرده و ديگر حكومت ها را به عبرت گيري دعوت مي كند: حكومت ها بايد عبرت بگيرند از اين وضعي كه در ايران پيش آمد و بدانند كه وضع براي اين بود كه محيط اختناق به طوري پيش آوردند كه اختناق انفجار آورد . (10) ملت ما از آزادي ها محروم بود، كشور ما از استقلال صحيح محروم بود . ملت ما از اين مظالم به جان آمد و قيام كرد، يك قيام اسلامي بزرگ . (11) ب) ماهيت طاغوتي رژيم شاهنشاهي: از ديدگاه امام خميني قدس سره هر حكومتي كه مشي اسلامي را در همه زمينه ها مراعات نكند و محتواي آن اسلامي نباشد طاغوت است . (12) امام مفهوم طاغوت را در برابر حكومت عدل اسلامي قرار داده و مي فرمايند: «ما اميدواريم

كه با پيوستن به هم بتوانيم اين طاغوت ها را تا آخر از بين ببريم و به جاي آن يك حكومت عدل اسلامي كه مملكت ما براي خودمان باشد و همه چيزمان به دست خودمان باشد ...» . (13) امام خميني در سال 59 نيز گرايش جوانان ايران به اسلام و تمايل به شهادت را ادامه نهضت اسلام خواهي ملت ايران در برابر طاغوت در سال هاي قبل از انقلاب ارزيابي نموده و مي فرمايند: «اين تحولي كه الآن در كشور ما هست، همه اش روي اين مقصد است كه از اول فريادشان بلند بود كه ما اسلام را مي خواهيم، طاغوت را نمي خواهيم » . (14) ج) ترويج مفاسد: امام معتقد بود يكي از مسائلي كه مردم ايران را به ستوه در آورد، فساد دامنگير نهادهاي رژيم شاهنشاهي بود . البته به زعم امام خود نهاد سلطنت فساد برانگيز و ريشه مفاسد بود: اين فسادي كه در ايران پيدا شده است، همه فسادها زير سر رژيم شاهنشاهي بود . در تاريخ از اولي كه رژيم شاهنشاهي پيدا شده است تا حالا كه ما مشاهده مي كنيم، هر چه مفسده بود، رژيم شاهنشاهي اين مفاسد را ايجاد كرده . (15) اين رژيم و اين حكومت، حكومتي است كه مي خواهد جوان هاي ما را فاسد كند و اين مراكز زياد فحشا و همه اطراف و همه جوانب فحشا را رواج دادن براي اين است كه جوان ها را از دانشگاه ها بكشند به ميخانه ها و به كارهاي زشت و بد . (16) انقلاب ايران در اثر مفاسدي است كه در هيات حاكمه وجود

دارد و همچنين بر اثر كارهاي مخالف عقل است كه شاه انجام مي دهد و خرابي هايي كه با دست عمال شاه در سراسر مملكت انجام مي گيرد . (17) مراكز فحشا در اين كشور اين قدر زياد بود كه احصا نداشت، مراكز فساد اين قدر بود كه جوان هاي ما را به فساد كشاند ... كاري كردند كه ملت ما به جان آمد ... و خداي تبارك و تعالي بر اين ملت منت گذاشت و قيام كردند . (18) د) وابستگي رژيم به بيگانه: همچنان كه نيكي . ر . كدي به خوبي نشان مي دهد، ملت ايران به دليل داشتن هويت ايراني ديرينه، وابستگي به بيگانه را بر نمي تابد; از اين رو اين هويت ديرينه در كنار حضور سنگين يك امپرياليست، مشوق انقلاب است . (19) در نظر امام خميني قدس سره، علاوه بر تاثير عامل مذكور در قيام ملت ايران، تاثيرات منفي وابستگي از جمله به يغما رفتن ثروت هاي ملي و آگاهي ملت از اين امور در پيدايش انقلاب ايران دخيل بودند: در عصر ما ملت يافت كه شاه به واسطه پيوندي كه با غرب خصوصا با آمريكا دارد و همين طور با شرق، تمام مخازن ما را به باد داده است، بلكه نيروهاي انساني ما را نيز به هدر داده است و فهميدند جنايات فوق العاده اي كه مرتكب مي شود به واسطه پيوندي است كه شاه با ابرقدرت ها دارد . از اين جهت ملت ما به پا خواست . (20) (رژيم پهلوي) اقتصاد ما را به كلي به هم زد و همه چيز ايران را وابسته به

اجانب كرد، همه چيز ايران به باد رفت و خسته شدند مردم از اين جهت قيام كردند و اين نهضت را به پا داشتند . (21) از ديدگاه امام قدس سره وابستگي رژيم گذشته صرفا بعد اقتصادي نداشت، بلكه در همه ابعاد سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي شاه وابسته بود و همين امر موجب جدايي رژيم از مردم و اعمال فشار رژيم بر آنان و در نهايت بروز انقلاب شد: فشار بيش از حد شاه، مردم را چنان در تنگنا قرار داد كه آنان دست به يك قيام همگاني زدند . شاه استقلال سياسي، نظامي، فرهنگي و اقتصادي ما را از بين برده است و ايران را در همه ابعاد وابسته به غرب و شرق كرده است، مردم ايران را زير شكنجه و سياهچال هاي زندان كشته است . از تمام علما و خطبا براي گفتن حقايق جلوگيري كرده است . تمام اينها موجب شده است كه مردم مسلمان ايران خواستار يك حكومت اسلامي باشند . (22) ه) جدايي از ملت: رژيم شاهنشاهي به دليل ويژگي هايي كه بيان شد، از پايگاه مردمي برخوردار نبود . طبيعت وابستگي و اتكا به ذخاير زيرزميني، همچنان كه تدا اسكاچپول، در مقاله «حكومت تحصيلدار و اسلام شيعي در انقلاب ايران » خاطر نشان مي كند (23) ، موجب پيدايش ديوار بلند بي اعتمادي ميان مردم و حكومت وابسته شده بود، به طوري كه شاه تا آخر به اهميت مردم پي نبرده و انقلاب ايران را با توطئه خارجي تبيين مي كرد . بر خلاف شاه كه با ارائه نظريه «توطئه » ناآگاهي خويش را تئوريزه نمود، از ديدگاه

امام بيگانگان هيچ نقشي در پيدايش انقلاب نداشتند . به عقيده امام قدس سره: اگر پايگاه داشت اين مرد (شاه) بين مردم، اگر نصف قدرتش را صرف كرده بود براي ارضاي مردم، هرگز اين قدرت به هم نمي خورد . (24) . فقط آن رده هاي بالاي ارتش و قواي انتظامي، باقي را ديگر به هيچ نمي گرفتند، نه ادارات و نه ارتش، آن رده هاي پايين، نه مردم و نه بازار و نه مسجد و نه روحانيت و نه دانشگاه، هيچ يك را به حساب نمي آوردند . اينها، چيزي نمي دانستند اينها را، و بزرگ تر خطاي اينها همين بود كه ملت را چيزي نمي دانستند ملت همه با هم شدند براي اين كه همه ناراضي بودند . (25)

2 . اصول اساسي نظام اسلامي مبتني بر انقلاب 1357 نظام اسلامي بر اساس همان آرمان هايي بنيان نهاده شد كه رژيم گذشته آنها را ناديده گرفت . اصول و آرمان هاي انقلاب در شعارهاي سال 57 و اظهارات امام خميني به خوبي منعكس شده است . شعار معروف «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي » چكيده مطالبات مردمي بود كه سال هاي متمادي جهت دست يابي به آن مبارزه كرده بودند . الف) استقلال: امام خميني در پاسخ به سؤالي درباره اهداف و برنامه هاي آينده شان، مي فرمايند: . استقلال و آزادي را به وطن باز خواهيم گرداند، روابط ناسالمي را كه به ضرر ملت است اصلاح خواهيم كرد ... دست ديگران را از ايران كوتاه خواهيم نمود . (26) بايد ما توجه داشته باشيم كه ما خودمان كي هستيم و چي هستيم و مملكت

ما احتياج به چي دارد و به كي دارد . اگر ما اين وابستگي هاي معنوي را، برگردانيم به حال خودش و پيدا كنيم خودمان را، مي توانيم يك ملت مستقل باشيم . (27) ب) آزادي: مردم ايران كه قيام كرده اند، براي يك مطلب واضحي است كه همه بشر قبولش دارد كه بايد آزاد باشد . نبايد هي در حبس كنند، نبايد جلويش بگيرند كه حرف نزن، بيخ گلويش را فشار بدهند كه نبايد يك كلمه حرف بزني، قلمش را بشكنند كه نبايد بنويسي ... آن كه از حقوق بشر است و از اولين حقوق بشر است، «آزادي، استقلال، حكومت عدل » اين را مي خواهند مردم . (28) ج) جمهوريت: قالب حكومت مطلوب از ديدگاه امام، جمهوري و محتوي آن اسلامي است: اما شكل حكومت ما جمهوري اسلامي است، جمهوري به معناي اين كه متكي بر آراي اكثريت است و اسلامي براي اينكه متكي به قانون اسلام است و ديگر حكومت ها اين طور نيستند كه تكيه بر قانون اسلام داشته باشند . (29) ما خواهان استقرار يك جمهوري اسلامي هستيم و آن حكومتي است متكي به آراي عمومي . شكل نهايي حكومت با توجه به شرايط و مقتضيات كنوني جامعه ما توسط خود مردم تعيين خواهد شد . (30) د) اسلاميت: محتواي نظام مطلوب انقلاب ايران از ديدگاه امام، اسلام و اصول اساسي آن است كه در قرآن و سنت بيان شده است: «امروز كه ملت ايران قيام كرده اند ... حكومت اسلامي مي خواهند، مي خواهند كه آزاد باشند، مي خواهند كه مستقل باشند، مي خواهند كه حكومتشان حكومت اسلامي باشد»

. (31)

3 . آسيب شناسي نظام اسلامي از ديدگاه امام خميني با توجه به آنچه گفته شد، ملاك تشخيص آسيب ها تا حدودي روشن مي گردد، زيرا با آسيب شناسي رژيم پهلوي مي توان به شيوه «فرافكني روند» ×××× آسيب هاي جمهوري اسلامي را به سهولت تشخيص داد; از اين رو امام خميني كارگزاران نظام اسلامي را از آفت هايي كه دامنگير رژيم پهلوي شد بر حذر داشته و بر حفظ اصول اساسي انقلاب كه در سال 57 با خون هزاران شهيد امضا گشته تاكيد مي كنند . انديشه هاي امام خميني در اين زمينه از چند جهت داراي اهميت است: اولا، ايشان در جريان جنبش هاي انقلابي ايران حضور داشته و شاهد عيني وقايع سده اخير ايران هستند; ثانيا به علت قرار گرفتن در صدر عظيم ترين جنبش ايران به عنوان «نماد» هويت جنبش مي باشند; ايشان دهه اول بعد از انقلاب را تجربه كرده و آسيب هاي آن را مشاهده نموده و با هوشياري تمام در مورد بروز آنها تذكر داده اند . قبل از پرداختن به آسيب هايي كه امام خميني براي نظام اسلامي برشمرده، تذكر اين نكته ضروري است كه آسيب شناسي امام عمدتا متوجه «آسيب هاي دروني » است; همچنان كه ايشان «نظريه توطئه » در تبيين چرايي پيدايش انقلاب را نمي پذيرفت، خطر دشمنان خارجي را به شرط اتحاد ملت و حفظ محورهاي اساسي انقلاب بي تاثير دانسته و هيچ گونه خطري از اين لحاظ احساس نمي كند: «از هيچ يك از اين قدرت هايي كه در عالم هستند و ارعاب مي كنند ملت ما را، ما نمي ترسيم

... ملتي كه براي خدا قيام كند از هيچ چيز نمي ترسد و آسيب نمي بيند» . (32) البته امام خميني اصل وجود دشمن خارجي را مي پذيرند: «ما با يك ابرقدرتي در طرف غرب و يك ابرقدرتي در طرف شرق مواجه هستيم كه هر دوي آنها مي خواهند ما را ببلعند» ; ولي خطر فيزيكي آنها را كم اهميت ارزيابي مي كند: اگر چنانچه گفته مي شود كه دولت آمريكا مي خواهد نظامي بياورد و اين مملكت را به خاك و خون بكشد باور نكنيد اولا و ثانيا اگر بيايد خواهد سزاي خودش را ببيند، از محاصرات اقتصادي و نظامي و دخالت هاي نظامي ابرقدرت ها نمي ترسيم . (33) ترور فيزيكي را امام بي تاثير دانسته و معتقد بودند با ترور اشخاص نمي توان انقلاب را ترور كرد . (34) حتي فراتر از اين، امام دشمن خارجي را عامل انسجام ملت ارزيابي كرده و مي گويند: «تازه وقتي كه يك جنگي شروع مي شود، ملت ما بيدار مي شود، بيشتر متحرك مي شود» . (35) در مقابل، امام آسيب هاي دروني و از همه مهم تر «تفرق امت » را مهم ارزيابي كرده و معتقد بودند خطر دشمن خارجي نيز غير مستقيم و از اين ناحيه است، يعني دشمن خارجي ممكن است به آسيب هاي داخلي دامن زده و از اين طريق خدشه وارد كند: آنچه مهم است اين ناسازگاري ها در ارگان هاي اسلامي است ... مرتبا دعوت به توافق مي كنند، لكن خودشان هم توافق ندارند، اين موجب نگراني است، چون سبب مي شود كه كشور به حال تزلزل باقي بماند

و اگر مدتي به حال تزلزل باقي بماند آسيب از خودش پيدا مي شود و از داخل آسيب مي بيند و محتاج به اين نيست كه از خارج بيايند و به ما آسيب برسانند . (36)

آسيب هاي انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني الف) تفرقه: امام خميني ايران را به لحاظ ساختاري مستعد تفرقه دانسته و زمينه هايي چون وجود قبايل و عشاير مختلف، موقعيت جغرافيايي، تنوع زباني، تنوع مذهبي و در نهايت تنوع خاستگاه روشنفكري يعني وجود حوزه و دانشگاه را از عوامل تفرقه به شمار آورده اند . (37) از اين رو به اعتقاد امام، عواملي چون مليت، زبان و وحدت مكاني نمي توانند به عنوان محورهاي اتحاد مورد تاكيد قرار گيرند و به جاي آنها «اسلاميت » و آن هم در مفهوم عام و در سطحي فراتر از تفسيرهاي فرقه اي، مي تواند عامل انسجام ايران باشد . تفسير امام از اسلام، اقرار به كلمه «لا اله الا الله » و داشتن قبله واحد يعني ارزش هاي فرا فرقه اي است: مسلمان ها كه اهل حق هستند، قرآن كتاب آنهاست، كعبه قبله آنهاست، كساني كه به اسلام ايمان آورده اند و به حق ايمان آورده اند در اين حق خودشان مجتمع باشند و نگذارند اين باطل ها كه در باطل خودشان مي خواهند مجتمع بشوند، آنها پيروز بشوند . (38) امام خميني ضمن توصيه به سعه صدر در برخورد با برادران ديني، «منطق گفت و گو» و تن دادن به قوانين و مقررات را رمز بقاي اتحاد مي دانست . دو مؤلفه مذكور حتي مي توانند اقليت هاي ديني را همنوا كنند:

اگر بخواهيد مملكت خودتان را از دست ابرقدرت ها و چپاول گرهاي بين المللي نجات بدهيد، بايد همه مقرراتي كه تحت عمل هر يك هست، آن مقررات عمل بشود و هيچ نهادي با نهاد ديگر معارضه نكند ... من اميدوارم كه تمام برادرهاي ما در اطراف ايران، چه برادرهاي اهل سنت چه برادرهاي اهل تشيع و تمام كساني كه در اين ملت هستند از اقليت هاي مذهبي، همه با هم مجتمع باشند، تا اين كه رفاه همه مسلمان ها و همه كساني كه در كشور اسلامي سكونت دارند حاصل بشود . (39) بنابراين ايشان براي بقاي اتحاد، حكومت اسلامي را به حكومت انساني ترفيع داده و معتقدند با قانون گرايي مي توان اختلافات را حل كرد و كشور را به ساحل نجات رهنمون ساخت: خواست همه يك جمهوري اسلامي، يك حكومت عدل، يك حكومت انساني ... اگر اين دو تا جهت را حفظ كنيد ... و نگذاريد اختلاف پيدا بشود، اگر ما حفظ كنيم اين وحدت كلمه و وحدت مقصد (اسلام) تا آخر پيروزيم . (40) در حكومت انساني و حكومت عدل حتي بدون داشتن دين واحد نيز مي توان با منطق گفت و گو به تفاهم رسيد: ما اگر اختلاف سليقه داريم، اختلاف بينش داريم، بايد بنشينيم و با هم در يك محيط آرام صحبت كنيم و مسائل خودمان را حل كنيم، با تفاهم مسائل را حل كنيم، نه اين كه جبهه گري كنيم، يكي يك طرف بايستد با دار و دسته خودش و يكي يك طرف ديگر بايستد با دار و دسته خودش، و كوشش كنند در تضعيف يكديگر و كوشش كنند در

تضعيف كشور اسلامي ... شماها اگر مسلم هستيد، با احكام اسلام عمل كنيد و اگر خداي نخواسته تعهد اسلامي را قبول نداريد، با ديد سياسي مسائل را حل كنيد . (41) امام خاستگاه تفرقه را نه مردم كه نخبگان، مسؤولان و نهادهاي نظام دانسته و خطاب به ايشان مي فرمايند: شما همه براي خدا - ان شاءالله - عمل كنيد، همه تان با هم باشيد، پشت و پناه هم باشيد، ملت خوب است، ملت يك ملت روشني است، يك ملت خوبي است . شماها هم همه با هم مجتمع بشويد، دولت و ملت، اركان دولت، رئيس جمهورش، مجلسش، همه اينها با هم مجتمع باشند . (42) اگر قلم هايي كه در روزنامه ها به ضد هم چيز مي نويسند كمك كنند براي از بين رفتن جمهوري، همه مسؤولند ... احكام اسلام امانت است پيش مان ... و نبايد با قلم ها و قدم ها به اين امانت خيانت كنيم ... اگر بخواهيد كشورتان مستقل باشد و آزاد باشيد، بايد از اين طور مناقشات دست برداريد . (43) من باز تاكيد مي كنم اگر سران با هم خوب باشند، اين كشور صدمه نمي بيند، اگر صدمه اي اين كشور ببيند از اختلاف سران است . همان طور كه شارع مقدس فرموده، بايد دولت، مجلس و قوه قضاييه احساس كنند كه يك تكليف دارند و آن اين كه اختلاف نداشته باشند . (44) ب) ارائه چهره طاغوتي از حكومت: امام خميني معتقد بود انقلاب ايران به لحاظ ماهوي از ساير انقلاب هاي دنيا متمايز است و وجه تمايز آن، اسلامي بودن آن است . (45) همان گونه

كه در تعريف طاغوت از ديدگاه امام اشاره شد، هر حكومتي كه محتواي آن اسلامي نباشد طاغوت است، خواه متوليان آن پهلوي باشد يا ديگران: الآن ما همه مكلفيم حالايي كه جمهوري اسلامي شد ما هم اسلامي باشيم، اگر بنا شد جمهوري اسلامي باشد اما ماها ديگر اسلامي نباشيم حكومت اسلام نيست . اگر بنا شد كه جمهوري اسلامي باشد پاسبان هايش اسلامي نباشند، خداي نخواسته دادگاه هايش اسلامي نباشند، وزارتخانه هايش اسلامي نباشند، اين حكومت طاغوتي است به اسم اسلام، همان طاغوت است . (46) امام خميني از تبديل شدن جمهوري اسلامي به حكومت طاغوتي نگران بوده و آن را يكي از آسيب هاي عمده انقلاب برشمرده اند: طاغوت براي خاطر اين كه پسر كي بود و نوه كي بود كه نبود، براي اعمالش بود، اگر اعمال ما هم يك اعمال طاغوتي باشد، براي خود باشد، نه براي ملت، دعوا بكنيم سر خودمان، نه براي مصالح ملت، اين همان طاغوت است، منتها به يك صورت ديگري در آمده، اما طاغوت است . طاغوت هم مراتب دارد، يك طاغوت مثل رضاخان و محمدرضا، و يك طاغوت هم مثل كارتر و امثال آنها است، يك طاغوت هم مثل ماهاست . (47) ج) ارائه چهره واژگونه از اسلام: علي عليه السلام مي فرمايند: «مردم اسلام را به تن مي كنند ولي آنچنان كه پوستين را وارونه به تن مي كنند» . (48) ممكن است محتواي حكومتي به ظاهر اسلامي باشد، ولي چهره اي كه از اسلام ارائه مي شود چنان واژگونه و دور از واقعيت باشد كه دل هاي پاك و توده مردمان به آن رغبت نكنند،

زيرا مفروض امام خميني اين است كه اگر اسلام واقعي به مردم ارائه شود همه دنيا آن را مي پذيرند . (49) وارونه نشان دادن چهره اسلام يكي از آسيب هاي تهديد كننده نظام اسلامي است كه امام درباره آن هشدار مي دادند، زيرا كنار گذاشتن ظاهر اسلام، در ايران ناممكن است ولي وارونه به تن نمودن آن آسان است . وانگهي اگر اسلام وارونه به تن شود نه تنها كارگزاران نظام ضربه مي بينند، كه از ديدگاه امام، مكتب (اسلام) از همه امور مهم تر است: اگر روحانيون كه در راس جامعه هستند روي موازين مقررات به طور دقيق عمل نكنند، اگر دولت به طور دقيق عمل نكند ... و اعمالشان را تطبيق ندهند با اسلام، يك صورت قبيحي از اسلام در خارج منعكس مي شود ... الآن يك تكليف بسيار بزرگي به عهده همه ماست، من يك طلبه هستم اين تكليف را دارم، آقايان (روحانيون) اين تكليف را دارند، ساير قشرها هم دارند، كه كوشش كنيم وجهه اسلام را آن طور كه هست نمايش بدهيم، نه آن طوري كه خلفايي مثل معاويه و يزيد ... جلوه مي دادند ... و اسباب اين مي شد كه يك وقت وجهه اسلام را در دنيا دگرگون كنند . (50) اگر خداي نخواسته ما پيروز بشويم به اين معنا كه آن دسته اي از ظلالم ها كه بودند و آن دسته اي از چپاولگران كه بودند بيرون كرديم، لكن به جاي آنها يك دسته ظلمه ديگري با يك محدوديت خاص و چپاولگري هاي ديگري با يك محدوديتي به جاي او نشست، اين موجب اين مي شود كه

مكتب ما در دنيا منعكس بشود كه مكتب درستي نبوده، شكست در مكتب واقع بشود، آن شكستي كه جبران نمي تواند بپذيرد . (51) از تحليل فوق، يك فرض ناخودآگاه به ذهن تبادر مي كند و يك ملاك براي ارزيابي القا مي شود و آن اين كه كارگزاران نظام در ارزيابي اقبال مردم، روي ديگر سكه را نيز ملاحظه نمايند; يعني ممكن است آن اسلامي كه ارائه مي شود به دليل رفتار سوء مسؤولان وارونه جلوه كند و پشت كردن مردم به برنامه حكومت همواره پشت كردن به اسلام نيست . «خود ارزيابي » اصل مهمي است كه از گفتارهاي گهربار امام استنباط مي گردد . د) سوء استفاده از آزادي: يكي از چهار ستون نظام اسلامي در انديشه امام، «آزادي » است . هر حكومتي كه ميل به استبداد كند، طاغوت است، زيرا خلاف موازين اسلامي عمل كرده است: اسلام به ما اجازه نداده است كه ديكتاتوري بكنيم . ما تابع آراي ملت هستيم . ملت ما هر طوري راي داد، ما هم از آن تبعيت مي كنيم . ما حق نداريم، خداي تبارك و تعالي به ما حق نداده است، پيغمبر اسلام به ما حق نداده است كه به ملتمان يك چيزي را تحميل كنيم . (52) آزادي سياسي در انديشه امام خميني قدس سره به حدي است كه «هر فرد از افراد ملت حق دارد مستقيما در برابر سايرين، زمام دار مسلمين را استيضاح كند و به او انتقاد كند و او بايد جواب قانع كننده بدهد . در غير اين صورت، اگر بر خلاف وظيفه اسلامي خود عمل كرده باشد، خود

به خود از مقام زمام داري معزول است » . (53) با همه اهميتي كه امام به آزادي قائل است، آزادي را ملازم با قانونمداري و به عبارت عام تر «محدوديت » مي دانند . آزادي در چارچوب مجاري قانوني معنا پيدا مي كند و به مفهوم «هرج و مرج » و «دلبخواه » نيست . از ديدگاه امام، هرج و مرج منجر به استبداد مي گردد، يعني از دل «آنارشيسم » ، «خودكامگي » و «استبداد» متولد مي گردد . همچنان كه استبداد رضاخاني از درون كشمكش هاي طولاني و هرج و مرج پس از انقلاب مشروطه تولد يافت، و مردم نيز استبداد را به هرج و مرج ترجيح مي دهند . امام خميني يكي از آسيب هاي مهم نظام اسلامي را سوء استفاده از آزادي دانسته و تذكر مي دهند شكر نعمت آزادي حفظ حدود آن است و اگر حدود آن حفظ نشود ممكن است به حالت سابق برگرديم: اگر خداي نخواسته آزادي را صرف كرديم بر خلاف مسير ملت و اسلام، حالا كه آزاد شديم خودمان را به هرج و مرج بكشيم ... حالا كه آزاد هستيم بر خلاف نظامات اسلامي و بر خلاف نظامات ملي عمل كنيم، هرج و مرج به پا كنيم، تحت هيچ قاعده نباشيم، تحت هيچ يك از قواعد اسلامي و ملي نباشيم، اگر اين طور باشد آزادي را سلب كرديم بر خلاف مسير ملت و بر خلاف مسير اسلام . (54) مدل ذيل اقتباسي از انديشه امام است: خواسته اسلام و ملت م آزادي م آزادي بدون قيد (قيد اسلام و مقررات مدني يعني مسير ملت و

خواسته ايشان) م استبداد و اختناق (افراط در استبداد و اختناق) م شكل گيري جنبش هاي انقلابي ه) وابستگي اقتصادي: طبق تحقيقات آقاي محمدحسين پناهي كه بر اساس شعارهاي انقلاب به بررسي و تحليل زمينه ها و اهداف انقلاب اسلامي ايران پرداخته، اهداف اقتصادي نسبت به ساير هدف ها از اهميت كمتري برخوردار است . (55) نوع اهداف و ارزش ها - تعداد - درصد اهداف و ارزش هاي فرهنگي انقلاب - 359 - 5/54 اهداف و ارزش هاي سياسي انقلاب - 261 - 6/39 اهداف و ارزش هاي اقتصادي - 39 - 9/5 جمع - 659 - 100 جدول 1 - شعارهاي مربوط به اهداف و ارزش هاي انقلاب اسلامي با توجه به جدول فوق تنها 9/5 درصد شعارها به اهداف اقتصادي اختصاص دارند و به اين اهداف نيز اگر با تدبر نگاه كنيم باز بعد فرهنگي دارند و مردم خواستار عدالت اقتصادي هستند نه اين كه خواستار بهبود وضعيت باشند . جدول ذيل اين ادعا را به خوبي نشان مي دهد . نوع اهداف و ارزش هاي اقتصادي - تعداد - درصد نفي فقر و محروميت اقتصادي - 3 - 7/7 حمايت از طبقات محروم - 32 - 1/82 نفي سرمايه داري و طبقات مرفه - 3 - 7/7 ساير امور اقتصادي - 1 - 5/2 جمع - 39 - 100 جدول 2 - توزيع شعارهاي مربوط به اهداف و ارزش هاي اقتصادي انقلاب در انديشه امام خميني نيز متغير «اقتصاد» به عنوان انگيزه انقلاب غايب است . از ديدگاه امام تئوري «اقتصاد عامل انقلاب » چونان نظريه «توطئه » مطرود مي باشد

. (56) پس آنچه مردم ايران را به تحرك وامي داشت و غرور ملي ايرانيان را خدشه دار مي ساخت نه ضعف اقتصادي و فقر كه «وابستگي » (اقتصادي، فرهنگي، سياسي) بود . امام خميني ضمن رد تبيين هاي اقتصادي، به ويژه ماركسيستي از انقلاب، مي فرمايند: (آيا) جوان هاي ما براي اين كه يك زندگي مرفهي در دنيا داشته باشند خون مي دادند؟! اين مي شود كه يك كسي خودش را بكشد كه زندگي اش خوب باشد يا خير، اين يك نهضتي الهي بود ... نهضت ايران نهضتي بود كه خداي تبارك و تعالي در آن نقش داشت و مردم به عنوان جمهوري اسلامي، به عنوان اسلام، به عنوان احكام اسلام در خيابان ها ريختند و همه گفتند: ما اين رژيم را نمي خواهيم و حكومت عدل اسلامي و جمهوري اسلامي مي خواهيم . (57) امام خميني تقويت بنيه هاي اقتصادي را براي استقلال كشور ضروري دانسته و معتقد بودند بدون استقلال مادي و خودكفايي نسبي به ويژه در امر كشاورزي (58) و توليدات مربوط به كالاهاي ضروري و حياتي، استقلال در ساير زمينه ها نيز ممكن نيست . اگر مملكت شما در اقتصاد نجات پيدا نكند و وابستگي اقتصادي داشته باشد، همه جور وابستگي دنبالش مي آيد و وابستگي سياسي هم پيدا مي كنيم، وابستگي نظامي هم پيدا مي كنيم براي اين كه وقتي ما چيزي نداشتيم، دستمان به طرف آمريكا دراز مي شود و آمريكا همه چيز را به ما تحميل مي كند . ما وقتي مي توانيم زير بار او نرويم كه قدرتمند باشيم . (59) امام وابستگي اقتصادي را يكي

از آسيب هاي انقلاب دانسته، و آن را عامل رجعت به وضعيت پيش از انقلاب مي دانند كه آن وضعيت زمينه هاي ساختاري بروز جنبش هاي انقلابي را فراهم كرد . (60) و) اشرافي گري و تجمل گرايي: همچنان كه ابن خلدون خاطر نشان مي سازد، تجمل گرايي از عوامل عمده شكست حكومت ها و به سستي گراييدن «عصبيت » است . امام خميني نيز تجمل گرايي را يكي از آسيب هاي عمده به شمار آورده و در تحليل گرايش مردم به روحانيت و سپردن رهبري انقلاب به ايشان مي گويند: آن چيزي كه مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه آن دنبال ما و شما آمده اند و اسلام را ترويج نموده و جمهوري اسلامي را به پا كردند و طاغوت را از ميان بردند، كيفيت زندگي اهل علم است . اگر خداي نخواسته مردم ببينند كه آقايان وضع خودشان را تغيير داده اند، عمارت درست كرده اند و رفت و آمدهايشان مناسب شان روحانيت نيست و آن چيزي را كه نسبت به روحانيت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بين رفتن اسلام و جمهوري اسلامي همان . (61) در پندار امام خميني، عصبيت حاكم بين روحانيت و مردم نه بر خويشاوندي نسبي بلكه بر «دين و معنويت » استوار است كه به زعم ابن خلدون عام تر از عصبيت خويشاوندي است و اين معنويت كه قوام اين گونه عصبيت مي باشد در انديشه امام خميني رابطه معكوس با تجمل گرايي دارد: «هر چه برويد سراغ اين كه يك قدم برداريد براي كه

خانه هاتان بهتر باشد، از معنويتتان به همين مقدار، از ارزش تان به همين مقدار كاسته مي شود» . (62) امام خميني از كليه مسؤولان به ويژه روحانيون متواضعانه مي خواهند براي حفظ نظام جمهوري اسلامي از تجمل گرايي و زرق و برق دنيا بپرهيزند: من متواضعانه و به عنوان يك پدر پير از همه فرزندان و عزيزان روحاني خود مي خواهم كه در زماني كه خداوند بر علما و روحانيون منت نهاده است و اداره كشور بزرگ و تبليغ رسالت انبيا را به آنان محول فرموده است، از زي روحاني خود خارج نشوند و از گرايش به تجملات و زرق و برق دنيا كه دون شان روحانيت و اعتبار نظام جمهوري اسلامي ايران است، پرهيز كنند، كه هيچ آفت و خطري براي روحانيت و براي دنيا و آخرت آنان بالاتر از توجه به رفاه و حركت در مسير دنيا نيست . (63) سؤال مهمي كه در اين جا مطرح مي شود اين است كه منظور امام از تجمل گرايي چيست؟ ملاك تشخيص آن چگونه است؟ و داوران تشخيص چه كساني هستند؟ الگوي مورد نظر امام براي رهبران حكومت، كدامين حكومت است؟ امام به همه اين سؤالات پاسخ داده اند . در انديشه امام، اشرافي گري و تجمل گرايي اين است كه زندگي متوليان امور جامعه متفاوت از توده مردم بوده و داراي امتيازات ويژه اي باشند و با سوء استفاده از مقام، ثروت اندوزي كنند و يا در زندگي روزانه امتيازي براي خود قائل شوند . (64) ملاك تشخيص نيز عدم تفاوت زندگي بعد از حاكميت قشر حاكم با قبل از حكومت است و

داوران تشخيص اين امر نيز توده مردم هستند; از اين رو توصيه مي فرمايند: «يك وقت كاري نشود كه ملت ها و ديگران كار را تعيب كنند به اين كه شما دستتان نمي رسيد . حالا كه دستتان رسيد شما هم همان هستيد» . (65) الگوي مورد نظر امام براي حكومت اسلامي، جهت مصون ماندن از گرايش به اشرافي گري، حكومت علوي است: همان روزي كه بيعت كردند با حضرت امير به خلافت، آن هم خلافتي كه دامنه اش اين قدر زياد بود، همان روز بعد از اين كه بيعت تمام شد، ايشان بيل و كلنگش را برداشت، رفت سراغ آن كاري كه مي كرد . (66) از آسيب هاي ديگر نظام اسلامي در ديدگاه امام، مي توان به عدم وظيفه شناسي مردم (67) ، سستي و از دست دادن حالت انقلابي (68) ، از خود بيگانگي (69) ، كم كاري در ادارات و كارخانه ها (70) ، اعوجاج در رسانه هاي جمعي به ويژه تلويزيون (71) ، ظاهرگرايي و چاپلوسي (72) ، سرگرم شدن به مسائل غير اساسي (73) ، نفوذ افراد فاسد در بدنه حكومت (74) ، گفتارهاي نسنجيده و آسيب زاي برخي مسؤولان (75) ، تضعيف نهادها (76) ، بزرگ نمايي مشكلات كوچك و فرافكني مشكلات اجرايي به اصل اسلام (77) ، ايجاد ياس و نوميدي به جاي اميد به آينده (78) ، ترجيح مصالح شخصي بر مصالح جامعه (79) و ... اشاره كرد . آنچه تا كنون مطرح شد، در جدول ذيل نمايش داده شده است: پي نوشت ها ×) حجة الاسلام كريم خانمحمدي، عضو هيات علمي گروه علوم اجتماعي موسسه

آموزش عالي باقرالعلوم عليه السلام . ××) Revolts ×××) Structural Strain ××××) Projection 1 . نيكي . ر . كدي، «چرايي انقلابي شدن ايران » ، ترجمه فردين قريشي، فصلنامه متين، سال اول، ش 2 (بهار 1378) ص 221 - 237 . 2 . سعيد حجاريان، مجموعه مقالات رهيافت هاي نظري بر انقلاب اسلامي (گردآورنده: عبدالوهاب فراتي) - (قم: معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي، چاپ اول، 1377) ص 313 . 3 . گي روشه، تغييرات اجتماعي، ترجمه منصور وثوقي (تهران: نشر ني، چاپ هفتم، 1376)، ص 130 . 4 . آنتوني گيدنز، جامعه شناسي عمومي، ترجمه منوچهر صبوري (تهران: نشر ني، 1373) ص 674 . 5 . گي روشه، پيشين، ص 131 . 6 . تحليل روان شناختي شخصيت رهبر جنبش و خاستگاه اجتماعي وي تا حد زيادي ماهيت جنبش را نمايان مي سازد . 7 . مصطفي ملكوتيان و ديگران، انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن (قم: نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، چاپ سيزدهم، 1380) ص 159 . 8 . امام روح الله خميني، صحيفه نور، ج 2 (تهران: ارشاد اسلامي) ص 57 . 9 . همان، ج 7، ص 279 . 10 . همان، ج 7، ص 73 . 11 . همان، ج 5، ص 114 . 12 . همان، ج 7، ص 31 . اقتباس از سخنراني امام . 13 . همان، ج 5، ص 58 . 14 . همان، ج 10، ص 233 . 15 . همان، ج 3، ص 66 . 16 . همان، ص 148 . 17 . همان، ص 167 .

18 . همان، ج 18، ص 219 . 19 . نيكي . ر . كدي، پيشين، ص 224 . 20 . امام روح الله خميني، پيشين، ج 4، ص 183 . 21 . همان، ج 7، ص 234 . 22 . همان، ج 3، ص 164 23 . تدا اسكاچپول، مجموعه مقالات رهيافت هاي نظري بر انقلاب اسلامي (گردآورنده: عبدالوهاب فراتي)، ص 185 - 216 . 24 . امام روح الله خميني، پيشين، ج 7، ص 5 . 25 . همان، ج 11، ص 128 . 26 . همان، ج 4، ص 66 . 27 . همان، ج 9، ص 110 . 28 . همان، ج 4، ص 47 . 29 . همان، ص 37 . 30 . همان، ج 2، ص 260 . 31 . همان، ج 3، ص 198 . 32 . همان، ج 13، ص 29 . 33 . همان، ج 12، ص 92 . 34 . همان، ج 7، ص 1 . 35 . همان، ج 13، ص 157 . 36 . همان، ج 12، ص 163 . 37 . همان، ص 31 و ج 14، ص 113 و ج 7، ص 280 و ج 9 (پيام امام در خصوص مسائل كردستان در 6/6/58) و ج 8، ص 9 و ج 4، (مصاحبه امام با اهل تاريخ در 16/9/57). 38 . همان، ج 13، ص 48 . 39 . همان، ص 27 . 40 . همان، ج 7، ص 280 . 41 . همان، ج 14، ص 38 . 42 . همان، ج 13، ص 173 . 43 . همان، ج

14، ص 7 . 44 . همان، ج 18، ص 57 . 45 . ر . ك: همان، ج 14، ص 203 . 46 . همان، ج 8، ص 4 . 47 . همان، ج 13، ص 75 . 48 . «و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا» . نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 17، ص 324 . 49 . ر . ك: همان، ج 7، ص 33 . 50 . همان . 51 . همان، ص 195 . 52 . همان، ج 10، ص 181 . 53 . همان، ج 4، ص 190 . 54 . همان، ج 7، ص 42 . 55 . محمدحسين پناهي، فصلنامه علوم اجتماعي علامه طباطبايي، ش 11 و 12، ص 65 - 81 . 56 . براي آگاهي از اين تئوري ها، ر . ك: مجموعه مقالات انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن - (قم: معاونت امور اساتيد و دروس معارف، 1374) ص 86 - 139 . 57 . امام روح الله خميني، پيشين، ج 7، ص 60 . 58 . همان، ج 11، ص 100 . 59 . همان، ج 11، ص 117 . 60 . ر . ك: همان، ج 11، ص 204 . 61 . همان، ج 19، ص 188 . 62 . همان، ص 157 . 63 . حسن آئينه (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1379)، ج 1 . 64 . امام روح الله خميني، پيشين، ج 2، ص 280 . 65 . همان، ج 12، ص 69 . 66 . همان، ج 2، ص 233 . 67 .

امام خميني، پيشين، ج 11، ص 215 . 68 . همان، ص 167 و ج 8، ص 83 . 69 . همان، ج 11، ص 183 . 70 . همان، ص 179 و ج 14، ص 37 . 71 . همان، ج 12، ص 84 . 72 . همان، ج 8، ص 264 . 73 . همان، ج 8، ص 112 . 74 . همان، ج 11، ص 64 . 75 . همان، ج 14، ص 24 . 76 . همان، ص 40 . 77 . همان، ص 44 . 78 . همان، ص 4 . 79 . همان، ج 19، ص 62 . منابع مقاله:

فصلنامه علوم سياسي، شماره 20، خانمحمدي، كريم؛

انقلاب اسلامي و گسستهاي اجتماعي

انقلاب اسلامي و گسستهاي اجتماعي اشاره : مقاله، بنحو آسيب شناسانه به كالبد شكافي شكافهائي بالقوه در جامعه مي پردازد كه درصورت غفلت از آنها، در ايران دهه سوم پس از انقلاب، ممكن است مشكلات حاد اجتماعي درپي آورد. بطور خاص، به چهارگسست اقتصادي، سياسي، فرهنگ عمومي و نظري در ابعادداخلي و جهاني واستراتژي امام خميني در هر زمينه، اشاره وعاقبت پيشنهادهائي ارائه شده است. ء«انقلاب اسلامي » عرصه تجلي ثابت قدمي مردمي مؤمن به ارزش هاي ديني، به رهبري مردي فرزانه بودكه در نهايت به ايجاد حكومت اسلامي به مثابه پاداش الهي براي مؤمنان صادق، منجر شد. بقاي انقلاب اسلامي مطابق سنن الهي حاكم بر اين جهان، قابل تفسير است و همين بينش است كه مي تواند درآسيب شناسي انقلاب ما را ياري رساند. در نوشتار حاضر ضمن كالبدشكافي بستر اجتماعي انقلاب اسلامي، از بروز گسست هايي (شكافهايي) دردرون جامعه سخن به

ميان خواهد آمد كه در صورت بي توجهي به آنها، به تدريج زمينه تبديل آنها از يك شكاف ساده به شكافي فعال كه به نوبه خود مي تواند مولد جنبشي اجتماعي در جامعه باشد، فراهم مي آيد.عصر حاضر با شكل گيري جنبش هاي اجتماعي تازه اي مواجه است. (1) براي تحليل ساخت اجتماعي انقلاب اسلامي و ارزيابي ميزان فعاليت گسست هاي موجود در گفتمان انقلاب اسلامي، سيره عملي و نظري حضرت امام خميني(ره) را ملاك قرار داده ايم كه به عنوان معمار اصلي انقلاب، مي تواند راهگشاي باشد. تحليل حاضر جنبه آسيب شناسي دارد و از لحاظ زماني ناظر بر آينده است،بدين معنا كه نظام، مردم و گروهها را متوجه بروز شكاف هايي مي نمايد كه معالجه آنها نه متوجه حزب وگروهي خاص، بل رسالت تمام علاقمندان ارزش هاي الهي است كه توسط حضرت امام(ره) در دو دهه قبل به شكل جمهوري اسلامي، در ايران تاسيس گرديد.

چارچوب مفهومي و نظري الف) شرايط گذار از گسست اجتماعي به جنبش اجتماعي مقوله گسست هاي اجتماعي (Social Cleavages) و نحوه تاثيرگذاري آنها بر جوامع مختلف را بايد، موضوع اصلي جامعه شناسي سياسي قلمداد كرد: «قاعده كلي جامعه شناسي سياسي اين است كه زندگي سياسي در هر كشوري به شيوه هاي گوناگون تحت تاثيرشكافهاي اجتماعي خاص آن كشور و نحوه صورتبندي آن شكاف ها قرار مي گيرد...تنوع جامعه شناسي سياسي كشورهاي گوناگون ناشي از نوع و شمار اين شكاف ها و نحوه صورتبندي يا تركيب آنهاست.» (2) اختلاف در علايق، نقطه آغازين بروز شكافهاي اجتماعي مي باشد. البته براي اينكه گسست ها - كه بطورطبيعي در جامعه وجود دارند

- منشا اثر قرار گيرند و باصطلاح تبديل به جنبش شوند، لازم است شرايطديگري نيز فراهم آيد كه رسالت جامعه شناسي سياسي در عصر حاضر، شناخت و معرفي آنها مي باشد. (3) پاسخ كلي اي كه مي توان به اين سئوال مهم داد اين است كه: «گسست هاي طبيعي طي فرآيندي پيچيده موسوم به بسيج اجتماعي از حالت غيرفعال خارج شده، به شكل جنبش در جامعه رخ مي نمايند كه خواهان ايجاد تغيير و تحول در ساختار اعمال قدرت و يا روابط اجتماعي، مي باشند.» بنابراين نفس وجود «گسست » درجامعه دال بر خطري براي كانون قدرت نيست بلكه مهم فرآيند بسيج اجتماعي است و اين كه گسست مزبور تاچه ميزاني فعال شده است. (نمودار شماره 1) ب - تحديد واژگان 1- گسست (شكاف) اگر جامعه را به مثابه كلي واحد بدانيم كه مركب است از افراد، مؤسسات و شبكه ارتباطي بين آنها، آنگاه به اقتضاي طبع و اصل منفعت طلبي، افراد در قالب گروههاي مختلفي تجمع مي نمايند كه از يكديگر متفاوت هستند. گسست در شكل طبيعي آن، دال بر مرزهاي اختلاف بين افراد، گروهها و نهادها دارد. (4) شكافهاي اجتماعي با عنايت به عنصر آگاهي و عمل سياسي است كه به دو دسته تقسيم مي شوند: گروه اول : شكافهاي غيرفعال (Non-active Cleavages) كه صرفا به وجود اختلاف دو گروه اشاره دارد. گروه دوم: شكافهاي فعال (Active Cleavages) كه مبتني بر گروه بندي ها و آگاهي سياسي است. (5) 2 - اصل تراكم شكافهاي اجتماعي را مي توان به دو دسته مهم تقسيم كرد: - گسست هاي متراكم (Reinforcing cleavages) كه مبين همسويي

شكافها و تقويت پتانسيل عملياتيشان براي ايجاد تغييرات - گسست هاي متقاطع (Crosscatting Cleavages) كه مبين برخورد دو يا چند شكاف با هم و تضعيف پتانسيل عملياتيشان است از نكاتي كه در تاثيرگذاري شكافها مؤثر است، اين است كه شكافهاي مزبور از وضعيت تقاطع، خارج شده وبه همسويي متمايل شوند كه در آن صورت احتمال عمل زياد مي شود. (6) 3 - بسيج اجتماعي بسيج اجتماعي، فرآيند پيچيده اي است و دلالت بر آن دارد كه يكي از طرفين شكاف سعي دارد از وضعيت موجود - يعني نحوه استقرار شكافها در جامعه - استفاده نموده، با ارايه يك ايدئولوژي بديل و با رهبري مردم،در حداقل زمان ممكن بر منابعي از قدرت دست يابد. بسيج اجتماعي را مي توان تلاش براي فعال نمودن شكافهاي غيرفعال نيز تعريف كرد (7). عناصر مهم بسيج اجتماعي عبارتند از: اول) ارايه ايدئولوژي بسيج : يعني بينشي كه ناظر بر عمل بوده و غرض از آن انگيزش افراد به عمل است. (8) ايدئولوژي با نكوهش از وضعيت موجود و تعيين مقصر، زمينه براي ترسيم ايده آل جامعه را فراهم مي آورد كه مبتني ارايه تفسيري تازه از جهان و ضرورت اقدام به ايجاد تغيير در جامعه مي باشد. (9) دوم) رهبري : به اين معني كه با آماده كردن اذهان، گروه معارض را به جامعه معرفي مي كند و او مي تواندتغيير موردنظر را راهبري كند. اگرچه تحليلگران توده اي به نقش رهبران چندان توجهي ندارند وليكن تجربه عملي خلاف آن را نشان داده است. بدين ترتيب در روند بسيج تا انتهاي جنبش اجتماعي ما به سه گونه رهبرمحتاج هستيم: «رهبر»

فكري كه ايدئولوژي لازم را بدهد، «بسيج گر» كه بتواند توده ها را بر گرد آن ايدئولوژي گرد آورد و بالاخره «سياستگذار» كه بتواند مديريت جنبش را بعهده داشته به اهداف غايي اش برساند. (10) پس فرآيند بسيج، بدون رهبري، ايدئولوژي بديل و توجه به وضعيت شكافها، كارآمد نيست. 4 - جنبش اجتماعي جنبش اجتماعي را بايد محصول عيني فرآيند بسيج دانست، حالتي كه باورهاي حاصله در دوران بسيج رابه عرصه عمل سياسي مي كشاند. در اين مرحله، سرمايه به دست آمده در دوران بسيج، هزينه شده و سعي مي شود تغييري در ساختار اعمال قدرت و يا روابط اجتماعي حاصل آيد. (11) ج - جنبش هاي اجتماعي در دهه سوم انقلاب ايران در دهه سوم از حياتش تا چه ميزاني با چالش هاي ناشي از شكل گيري جنبش هاي اجتماعي مواجه است؟ شاخص هاي اصلي ارزيابي وضعيت گسست هاي اجتماعي در هر جامعه اي به شرح ذيل مي آيد: 5 - شناسائي گسست ها اول) نوع: از حيث نوع مي توان به گسستهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظري اشاره داشت. بروز شكاف در مبادي اوليه هر اجتماع و نظام را شكاف نظري مي گويند به عنوان مثال بروز اختلاف در معناي آزادي براي ايدئولوژي ليبراليسم مي تواند يك گسست تئوريك تلقي شود. دوم) قلمرو: گسست ها از حيث قلمرو فعاليت به داخلي و خارجي تقسيم مي شوند. سوم) وضعيت بسيج اجتماعي: «آيا ايدئولوژي جايگزين (بديل) ارايه شده يا خير؟»، «آيا رهبران سه گانه جنبش وجود دارد يا خير؟» و اينكه «ميزان اقبال و استعداد عمومي براي پذيرش اين ديدگاه بديل چقدر است؟»براساس اين پرسشها

مي توان پيشرفت بسيج اجتماعي پيرامون هر شكاف را به كم و متوسط و زياد تقسيم كرد. چهارم) حالت استقرار شكافها: آيا وضعيت استقرار شكاف ها متقاطع اند يا متراكم؟

گسست هاي چهارگانه در جامعه اسلامي ايران 1 - توصيف وضعيت گسست ها اول ) شكاف اقتصادي: شكاف اقتصادي را بايد مهمترين گسستي دانست كه احتمالا در دهه سوم انقلاب اسلامي فعال خواهد بود. اين شكاف در هر دو حوزه داخلي و خارجي پتانسيل عمل بالايي را دارد كه عدم توجه به آن مي تواند خطرساز باشد. الف) حوزه داخلي: 1. هزينه هاي فزاينده خانوار و كاهش قدرت خريد: از سال 1369 به بعد، همواره هزينه خانوار نسبت به درآمدهاي آن در روستا و شهر، بيشتر بوده و افزايش حقوق، جبران كننده نبوده است و در بيشترين افزايش حقوق نيز هزينه خانوار همچنان برتري دارد. (12) 2. بيكاري: ميانگين بيكاري در سالهاي اخير به شرح زير بوده است: سال 1358 دولت بازرگان، ميانگين بيكاري 4/11 سال 1361-1359دولت رجايي، ميانگين بيكاري 00/12 سال 1368-1361دولت موسوي، ميانگين بيكاري 5/13 سال 1376-1368دولت هاشمي، ميانگين بيكاري 4/11 دولت خاتمي، ميانگين بيكاري 5/12 ماخذ: مجله اقتصاد ايران، ش 6، سال 1378، ص 4 درصد بالاي بيكاري در حالي كه ما شاهد چندپيشگي و يا ايجاد مشاغل كاذب پردرآمد مي باشيم، شكاف اقتصادي را به شدت تهييج نموده كه به نظر مي رسد خطرات آن غيرقابل چشم پوشي باشد. 3. رشد اقتصادي آهسته: علي رغم كليه برنامه هاي توسعه، ما از سطح نيازهاي اقتصادي عقب هستيم. نرخ تورم از كمتر از 10 درصد در سال 69 به بيش از 35 درصد در

سال 73 رسيد. (13) 4. كسري بودجه: اقتصاد ايران در سال 77 مطابق محاسبات خوش بينانه حداقل 7/019/5 ميليارد ريال وحداكثر 8/118/23 ميليارد ريال - با توجه به قيمت هر بشكه نفت از 16 تا 8 دلار - كسري بودجه داشته است!وجود چنين حجمي از كسري بودجه كه پيامدهاي منفي اي چون استقراض، تورم و... رابه دنبال دارد و رو به افزايش بوده و به نظر مي رسد كه همين روند را طي خواهد كرد، به معناي تعميق شكاف اقتصادي در حوزه اقتصاد داخلي و فشار بيشتر بر قشر كم درآمد است. (14) 5. تورم: تورم را بايد غول مهارناپذير اقتصاد ايران قلمداد كرد كه به شدت در حال تهييج شكاف اقتصادي است. آمارهاي مختلف، درصدهاي گوناگوني از تورم را ارايه مي دهند كه رقم خوشبينانه آن در حدود زير است: سال 1358دولت بازرگان، ميانگين تورم 3/11 1361-1359دولت رجايي، ميانگين تورم 9/21 1368-1361دولت موسوي، ميانگين تورم 6/18 1376-1368دولت هاشمي،ميانگين تورم 4/24 دولت خاتمي، ميانگين تورم 7/18 ماخذ: مجله اقتصاد ايران، ش 6، ص 4 مطابق محاسبات مراكز ديگر اين رقم به 2/27% در سال 76 رسيده است. لحاظ كردن كسري بودجه دولت،ثبات درآمدها، بيكاري و... منجر به تقويت ميزان تاثيرگذاري تورم براي تعميق گسست و شكل گيري جنبشي احتمالي مي شود. در جدول زير، روندهاي مختلف حوزه اقتصاد ايران مقايسه شده است: سال شاخص 358ميانگين رشد سالانه 7/4،ميانگين بيكاري 4/11،ميانگين تورم 3/11،ميانگين كاهش ارزش پول 60 سال شاخص 1361-1359،ميانگين رشد سالانه 2%-،ميانگين بيكاري 00/12،ميانگين تورم 9/21،ميانگين كاهش ارزش پول 103 سال شاخص 1368-1361،ميانگين رشد سالانه 8/0،ميانگين بيكاري 5/13،ميانگين تورم 6/18،ميانگين كاهش ارزش پول 201 سال

شاخص 1376-1368،ميانگين رشد سالانه 6/5،ميانگين بيكاري 4/11،ميانگين تورم 4/24،ميانگين كاهش ارزش پول 290 سال شاخص 1377-1376،ميانگين رشد سالانه 7/1،ميانگين بيكاري 5/12،ميانگين تورم 7/18،ميانگين كاهش ارزش پول 40 ماخذ: مجله اقتصاد ايران، ش 6، ص 4 علل عدم فعاليت گسست اقتصادي: آنچه اين شكاف را از فعاليت بازداشته ملاحظات زير است: اولا - ايدئولوژيهاي ناظر بر اين شكاف (بويژه ايدئولوژيهاي طبقاتي) به خاطر سابقه تاريكي كه در ايران داشته اند - معروف به ديدگاه توده اي - نتوانسته اند اقبال نخبگان و توده مردم را به خود جلب نمايند. ثانيا - رهبران فكري كه در اين حوزه صاحب نظر باشند و بتوانند ايدئولوژيهاي مربوطه را در محيط ايران طرح نمايند، پيدا نشده اند. اگرچه از حيث عملي ما بعضا دوره هايي را تجربه كرده ايم كه بطور غيرمستقيم متاثر از ديدگاههاي اقتصادي مبتني بر بازار آزاد و يا اقتصاد دولتي بوده است، ولي به هر حال هنوز شخص يااشخاصي كه رهبري اين جريانها را بتوانند به دست بگيرند، پيدا نشده است در نتيجه اين شكاف علي رغم پتانسيل زياد براي فعاليت، خوشبختانه فاكتور ايدئولوژيك و رهبري خود رانيافته و از فعاليت مؤثر عاجز مانده است: فعال بودن اين شكاف ما را نبايد از تاثيرگذاري هاي سوء گسست غافل سازد چرا كه ميزان نارضايتي پنهان و نيمه آشكار اين شكاف در سيطره جامعه قابل توجه مي نمايد.2نارضايتي هايي كه به صورت پراكنده و گاه انفجاري اما محدود، عمل مي نمايد. ب) حوزه خارجي اقتصاد: 1. كاهش ميزان سرمايه گذاري واقعي: پايان جنگ تحميلي فرصت به دولت داد تا اصلاحات بنيادين اقتصادي صورت پذيرد، چرا كه در سالهاي

57 و 67 به ترتيب 8/1 و 6/6 درصد از توليد و سرمايه گذاري واقعي ايران كاسته شده بود و در مقابل رقم كل هزينه هاي مصرفي تا حدود زيادي راكد مانده بود و جمعيت با نرخ سالانه 2/3 تا 9/3 درصد افزايش يافته بود. در مجموع نرخ سالانه افت توليد، سرمايه گذاري و مصرف سرانه به ترتيب 2/4، 7/9 و 6/3 درصد محاسبه شده كه همگي حكايت از عقب ماندگي ايران در عرصه فعاليت هاي اقتصادي مفيد دارد. كاهش شديد سهم سرمايه گذاري توليد از 2/22 درصد در سال 1375 به 8/10% در سال 1367 با عنايت به افزايش ميزان مصرف از 66% به 1/71% در همين دوره به اندازه كافي گويا است و محتاج توضيح اضافه اي نمي باشد. (15) 2. در چنين وضعيتي در سطح جهاني شكاف بين كشورهاي پيشرفته و عقب مانده روز به روز افزايش يافته و تعداد كشورهاي تازه اي به جرگه عقب ماندگان مي پيوندد. تقسيم جهان به 20% كشورهاي پيشرفته و 80%عقب مانده يا در حال توسعه كه امكانات جهاني را به نسبت عكس مصرف مي نمايند، بيانگر مشكلات جدي اي در فراسوي كشورهاي عقب مانده - از آن جمله ايران كه سعي دارد در جرگه كشورهاي در حال توسعه خود رانگاه دارد - مي باشد. (16) متاسفانه شكاف اقتصادي فوق در سطح جهاني، مستقل از خواست ما درحال عمل كردن است و متفكران و كارگزاران خاص خود را يافته است و ما بالاجبار هزينه هاي آن را مي پردازيم. نكته اي كه منجر شده تا حدودي تاثيرات اين شكاف كاهش يابد، به عدم وجود اجبار بين

المللي برمي گردد كه به كشورها اختيار آن را داده تا به موافقتنامه هاي مربوط ملحق شده يا سرباز زنند. البته روند آتي چنان روشن نبوده و معرف وجود فشارهاي غيرمستقيمي است كه كشورها را به قبول اين موافقتنامه و در نتيجه اعمال اصلاحات وادار مي سازد. به عنوان مثال مي توان به شرايط تاثيرگذار صندوق بين المللي پول اشاره داشت كه كشورها نهايتا به خاطر بهره مندي از وام هاي صندوق مجبور به پذيرش آنها - علي رغم خواست اوليه شان - شده و تن به نتايج اصلاحي آنها مي دهند. (17) در نتيجه امكان فعال شدن هر چه بيشتر اين شكاف نيز در دهه آينده مي رود كه با توجه به بعد داخلي مساله، ميزان خطرآفريني را افزايش مي دهد. در مجموع مقوله فقر و مشكلات اقتصادي در دهه آتي به مثابه خطري جدي براي سلامت حكومت اسلامي تلقي مي شود. توجه به تاثيرات منفي سياسي ناشي از شكاف فقير و غني، نكته مهمي است كه بايد دردستور كار دولت جمهوري اسلامي قرار گيرد. (18)

دوم ) شكاف سياسي: الف) بعد داخلي: متعاقب پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار حكومت اسلامي در ايران، شكاف انقلابي /غيرانقلابي در داخل ايران شكل مي گيرد كه منجر به تفكيك نيروهاي پيرو امام(ره) از احزاب و دستجاتي مي شد كه به نحوي نظريه حكومتي امام خميني(ره) را نمي پذيرفتند. اين شكاف در دهه گذشته دو تفسيربارز داشته است. تفسير اول متعلق به دوره اول حيات حكومت اسلامي و تقريبا تا اواخر عمر مجلس دوم به طول مي انجامد. در اين دوره «غيرانقلابي » به گروههايي چون منافقين، توده اي

ها، ... و در نهايت به گرايش هاي ناسيوناليستي اطلاق مي شد كه به نحوي با اصول مبارزه اسلامي همراه نبوده، اهداف ديگري را دنبال مي كردند. (19) تفسير دوم متعاقب يك دوره فترت كوتاه - كه حكايت از پيروزي انقلابيون به گروههاي ضد انقلابي داشت شكل مي گيرد. گروههاي ضد انقلابي - اعم از مجاهدين خلق، توده اي ها، كومله، دموكرات و... به خاطرتوسل به رفتارهاي خشن و اقدام هاي تروريستي، سريعا از سوي مردم طرد و انقلابيون طرفدار امام(ره) برفضاي سياسي كشور حاكم شدند. اما با نزديك شدن به دوره سوم از حيات مجلس شوراي اسلامي، درمسائل كلان سياسي، اقتصادي و فرهنگي بين دو جناح از انقلابيون تفاوت بينش بوجود مي آيد و در نتيجه تفسيردوم از انقلابي / غيرانقلابي شكل مي گيرد. از اين منظر انقلابيون در گفتمان سياسي تازه به گروهايي همچون راست و چپ و گروههاي ميانه و مستقل تقسيم مي شوند كه گذشته از حت يا عدم صحت اين الفاظ حكايت از شكل گيري شكاف تازه اي داشت. (20) شكاف سياسي داخلي را بايد شكافي فعال قلمداد كرد كه متاسفانه در حال تهييج مي باشد و به نظرمي رسد كه در صورت عدم توجه كافي مي تواند خطرساز نيز باشد. البته بيشتر تفسير دوم از انقلابي /غيرانقلابي هم اكنون نقش آفرين است و با توجه به رسوايي گروههاي ضدانقلابي در دهه اول انقلاب، بنظرنمي رسد كه اين تفسير بتواند موجد تاثير مهمي باشد. جناح بندي هاي ايجادشده در درون نظام سياسي كشور در يك دهه گذشته، و طي مدت كوتاهي توانسته اند به بناي ايدئولوژي هاي مناسب حال خود

بپردازند و تفاسير راديكال و محافظه كارانه و... از ولايت فقيه ارائه دهند كه هريك توسط نظريه پردازاني تبليغ مي شوند. متاسفانه تضاربات سياسي به شكل وسيعي در جامعه مورد اقبال قرار گرفته و ما شاهد سياسي شدن حوزه هايي چون تحقيق، آموزش، صنعت و...مي باشيم كه بعضا بر اصول بنياديني چون منافع ملي و امنيت ملي هم برتري مي جويند. (21) نتيجه آن كه ما باشكافي سياسي در حوزه داخلي مواجه هستيم كه اعضاي دو طرف شكاف اكثرا متعلق به جناح انقلابي دهه اول انقلاب مي باشد! افرادي كه به دليل ارائه معيارها و تفاسير تازه اي از «انقلابي » از يكديگر تمييز يافته اند و باالقابي چون راست، چپ، محافظه كار، ليبرال و... مشهور شده اند بديهي است كه اين شكاف تاثير منفي زيادي داشته و نمي تواند مورد تاييد دلسوختگان انقلاب و بنيانگذاران اوليه آن باشد. (22) ب) بعد خارجي: انقلاب اسلامي از جمله پديده هاي سياسي مهم قرن بيستم مي باشد كه بدون شك درسطح بين المللي تاثيرات بسزايي را به جاي گذارده است. از اين حيث در گستره بين المللي مي توان دو گروه عمده را نسبت به موضع گيري شان در قبال انقلاب اسلامي از هم تفكيك نمود: اول; گروهي كه جزو موافقان انقلاب اسلامي به حساب مي آمدند و دركنار جمهوري اسلامي ماندند. دوم، گروهي كه با بي تفاوتي و يا مخالفت نظري و عملي شان، به نحوي در مقابل انقلاب ايران ايستادند. (23) آنچه دردو دهه گذشته تجربه شده، حكايت از صف بندي طيف وسيعي از كشورها -اعم از مسلمان و غيرمسلمان، جهان سومي و اولي، شرقي

و اروپايي و... درمقابل ايران دارد به گونه اي كه تجليات آن را در دوران جنگ تحميلي و حتي دوران سازندگي به خوبي مي توان ديد. (24) در اين دوره است كه تعدادي از كشورها به عنوان دشمنان اصلي انقلاب(همچون آمريكا، اسرائيل) و تعدادي به عنوان كشورهايي كه ايران را براي حيات بين المللي خطرناك مي ديدند (همچون انگليس، فرانسه و اكثر كشورهاي اروپايي) و تعدادي به عنوان اينكه ايران تفسيري ازاسلام ارائه داده كه جهان اسلام را دچار شوك ساخته (همچون عربستان، امارات، كويت و...)، در مقام مقابله باايران برمي آيند و صف واحدي را عليه جمهوري اسلامي شكل مي دهند (25) تحريم هاي سياسي و اقتصادي ايران، هشت سال جنگ تحميلي، تهديد نسبت به امنيت ملي ايران، ارسال سلاح و حمايت از گروههاي معارض، اقدامات تروريستي،حملات فرهنگي و... تماما ناشي از شكاف سياسي بين ايران از يك طرف ودشمنان ايران از طرف ديگر، در سطح بين المللي مي باشد كه به شكل تندي در دوران جنگ تحميلي خود رانشان داد. اگرچه خاتمه جنگ تحميلي قدري به تخفيف آثار ناشي از اين شكاف كمك كرد وليكن مهمترين تحول در اين زمينه با روي كارآمدن حجة الاسلام خاتمي رخ داده كه شاهد به حداقل رسانيدن آثار منفي ناشي از اين شكاف مي باشيم. (26) در مجموع سياست هاي كلان تنظيمي از سوي نهادهاي مؤثر همچون رهبري، رياست جمهوري، مجلس شوراي اسلامي و مجمع تشخيص مصلحت نظام توانسته است در ابعاد مختلف به كاهش تنش در عرصه بين المللي منجر شود. البته نبايد فراموش كرد كه جبهه مقابل نيز در اين ارتباط نقش مؤثري داشته و

به اقتضاي شرايط موجود، مجبور به پذيرش اصول تازه اي شده كه حكايت از ياس و نااميدي آنها نسبت به سياستهاي خصمانه پيشين شان دارد. سوم ) شكاف فرهنگي: انقلاب اسلامي را بايد نتيجه احياء فرهنگ اسلامي دانست قابليت هاي خود را آشكارساخته است. تفاوت ماهوي اين فرهنگ با ساير فرهنگ ها، شكاف تازه اي را ايجاد مي نمايد: الف) بعد داخلي: نظر به استقبال گسترده مردم ايران از نظام ارزشي پيشنهاد شده از سوي حضرت امام خميني(ره) و التزام اكثريت مردم به مباني ديني، متعاقب پيروزي انقلاب اسلامي شاهد تاسيس جامعه اي ديني باشيم كه در گذر از زمان حدود و ثغور آن بيش از پيش تعريف و روشن مي شود، سلطه روحيه انقلابي برمردم مسلمان ايران و فضاي معنوي ناشي از حضور گسترده و خالصانه مردم و مسؤولان در صحنه جنگ تحميلي، منجر به آن شد كه ما چيزي تحت عنوان شكاف بين طرفداران ارزشهاي ديني از يكطرف و افرادضدارزشي از طرف ديگر، در سال هاي اوليه انقلاب را تجربه ننمائيم. اما با گذشت زمان و بروز مشكلات داخلي و هجمه هاي فرهنگي از خارج، كم كم جريان هاي تازه اي در توده مردم و جمع مسؤولان شكل گرفت كه نشان دهنده رشد و حيات عوامل ضدارزشي مي باشد. نارسايي هاي همچون رشوه، بدحجابي، مفاسد اجتماعي،اختلاس و... را بايد نمودهاي بارز احياء شكاف فرهنگي در بعد داخلي دانست به گونه اي كه امروزه مي توان ازآن به مثابه شكافي در آستانه فعاليت ياد كرد. بروز برخوردهايي چند ميان بعضي از هواداران هر دو گروه كه منجر به شهادت بعضي از آمران به معروف

وناهيان از منكر و يا متقابلا لطمه ديدن افرادي شده است كه ناآگاهانه از پاره اي از ظواهر غربي تبعيت مي نموده، ناشي از بروز همين شكاف مي باشد. اين شكاف اگرچه از حيث نظري پشتوانه هاي محكمي دارد ودر پژوهش هاي اجتماعي از آن به روش هاي ويژه بيان اعتراض به سبك غيرمستقيم ياد مي شود. (27) اما درداخل كشور ما بومي نشده و عملا رهبر و نظريه پردازي براي آن نمي توان سراغ گرفت. لذا صحنه سياسي مظاهر فساد اجتماعي اندك بوده، بيشتر ناشي از تبليغ و يا مشكلات واحله اي است كه راه بر ازدواج، كار مفيد وزندگي سالم جوانان سد كرده اند. با اينحال روند فوق از آن جا كه حكايت از افزايش ميزان جرايم، مفاسداجتماعي، تعداد طلاق ها و در كل حاكميت روحيه اي غير از روح اسلامي برجا دارد مي تواند مشكل ساز باشد واين آمارها از اين حيث هشدار دهنده مي باشند. (28) در مجموع اگر براي جبران كاستي هاي اين شكاف سياست صحيحي طراحي و اجرا نشود، شكاف مزبور در دهه سوم حتما در حد نيمه فعال ظاهر خواهد شد. ب) بعد خارجي: با توجه به اصالت ارزش هاي ديني و تفاوت آن با نگرش سكولار اين شكاف از همان روزاول تاسيس حكومت اسلامي در سطح منطقه اي و جهاني رخ نمود. از اين منظر جهان به دو قسمت «خودي » و«غيرخودي » تقسيم مي شود كه در هر مرتبه اي از تفسير، مصاديق آن تغيير مي كند. تصوير جهاني عاري ازشكاف فرهنگي، محال مي نمايد و چنين گماني به سياست هاي استعمارگرايان و توتاليتر دامن مي

زند كه ازبنيان مردود و از حيث تاريخي شكست خورده اند. (29) آنچه لازم است، نه امحاء شكافهاي فرهنگي، بل نهادينه كردن آنها به شكلي است كه به ميزان معقولي تاثيرگذار باشند. بايد به الگوئي از همزيستي دست يافت كه به بهترين وجهي در حكومت نبوي(ص) به نمايش گذارده شده است. در قالب اين الگو امكان همكاريهاي متعارف در سطحي پايين تر از ارزش هاي بنيادين طرفين وجود دارد. بدين صورت كه طرفين شكاف با حفظ ارزش هاي خود، در حوزه هايي چون سياست، اقتصاد و... با يكديگر همكاري مي نمايند. (30) تجربه انقلاب اسلامي از اين حيث مثبت ازريابي شده وهمسو با اصول اسلامي مي باشد. مهمترين مانع براي گسترش اين گفتگوهاي فرهنگي، تلاش هاي غيرفرهنگي اي است كه به صورت غيراستدلالي و هجوآميز، متوجه مباني فرهنگي شده و در نتيجه با بروزواكنش هايي چند فرآيند تعامل را به تعطيلي مي كشاند. از اين منظر، تلاش مذبوحانه سلمان رشدي رامي توان مصداق بارز موانع موجود بر سر راه گفتگوهاي فرهنگي دانست كه غرب با حمايت سياسي خود از او به تعميق شكاف فرهنگي كمك كرد تا تلاش براي امحاء آن. (31) چهارم) شكاف نظري: مبناي نظري حكومت اسلامي در ايران را ولايت فقيه امام خميني(ره) شكل مي دهد.با اينحال پس از گذشت يك دهه زمينه بروز اختلاف نظرهايي در اين زمينه فراهم مي گردد. الف) بعد داخلي: بعد داخلي شكاف نظري را بايد متعلق به دهه دوم انقلاب دانست، اگرچه ريشه هاي آن درسالهاي واپسين دهه اول نيز قابل مشاهده است. در دهه اول ميان بازيگران اصلي عرصه سياست و حكومت در تفسير ارايه

شده از «ولايت فقيه » نوعي انسجام نظر وجود داشت كه راه را بر منازعات و ادعاهاي احتمالي سد مي نمود. در اين دوره سئوالات مطرح شده از سوي انقلابيون نسبت به نظريه ولايت فقيه، ناظر بر مباني اوليه آن نبوده و بيشتر بر كاركردهاي ثانوي آن در مقام حل مسايل سياسي - اجتماعي دلالت دارد كه بااستفتاء از حضور امام(ره) حل و فصل مي شدند. (32) لذا ادعاي وجود شكاف در اين دوره چندان صحيح ومطابق واقع نيست. اما متعاقب ثبات انقلاب اسلامي، روشن شدن زواياي ريز حكومت و طرح ايران در سطح جهاني جمهوري اسلامي با پرسش هاي تازه اي روبرو مي گردد كه ضرورتا پاسخ هاي يكساني از جانب هواداران نظام نمي گيرد. جريان اول; را مي توان قائلان به اصالت نظريه ولايت فقيه معرفي كرد. در درون اين جريان دو طيف ازافكار مطرح شده است. گروهي كه رويكرد توصيفي تشريحي نسبت به تئوري امام(ره) دارند و تمام سعي وتلاششان آن است كه اين نظريه را از ابعاد فقهي - حقوقي شكافته، مستندات و تاييدات شرعي آن را براي مخاطبانشان بيش از پيش روشن تر سازند. (33) طيف دوم از اين جريان، سعي دارد ولايت فقيه را در قالب گفتمان روز فهم كرده، نسبت آن را با مبادي ومباني فكري عصر حاضر دريابد. (34) در مجموع دو طيف فوق، نسبت به اصالت نظريه ولايت فقيه امام نظرمشترك داشته و سعي بر حفظ آن با طرق استدلالي مختلف دارند. جريان دوم كه از بطن گروههاي انقلابي هوادار ولايت فقيه امام(ره) در اوايل انقلاب خارج شده اند، بعضا ازهمان اوايل انقلاب وجود داشته و

ليكن يا به صورت نهاني اظهار مي شده اند و يا اينكه به خاطر پاره اي ملاحظات، لحن گفتاري آنها چنان نبوده كه مخاطبين را به اغراض اصلي واضعان آن آگاه سازد. به هرحال گرايش هايي كه سعي در تقليل ولايت فقيه به خواست ها و آرمان هاي حزبي و جناحي دارند، يا آنهايي كه باتمسك به نظرات متنوعي كه در تاريخ فقه سياسي اسلام وارد شده اند، سعي در طراحي الگويي از ولايت فقيه دارند كه با الگوي امام(ره) به ميزان زيادي متفاوت است، يا آنهايي كه از فرصت حاصله بهره جسته دم از نفي مشروعيت و اصالت ولايت فقيه مي زنند، - اگرچه در كنار هم آوردن اين گروهها دلالتي بر ارتباط آنها با يكديگرو يا هم ارزشي آنها ندارد - در مجموع طرف مقابل شكاف موردنظر را تشكيل مي دهند. اين تفاسير بعضا باقدرت سياسي - اجتماعي گره خورده و در چارچوب اهداف حزبي و گروهي تعريف شده اند و هم اكنون -متاسفانه - نوع تفسير از ولايت فقيه به يك شاخص تمييز دهنده گروهها درآمده است. (35) الگوي مطلوب آن است كه جناح هاي سياسي هوادار امام(ره) حداقل به برداشت سياسي واحدي از ولايت فقيه رسيده و تنوع آراء به روشهاي اجرايي محدود شود. در ضمن وجود اختلاف در تفسير اصل ولايت نيز تا آنجا كه به شاخصه تعيين، تبديل نشده مي تواند به عنوان يك بحث علمي، مفيد ارزيابي شود چنانكه اين مباحث از ديرباز وجودداشته اند اما بيشتر از اين حد، به معناي اختلاف در سياست عملي و بروز شكاف اجتماعي است كه تاثيرمطلوبي بر جريان انقلاب و حكومت

اسلامي ندارد. ب) بعد خارجي: پيروزي انقلاب و تاسيس حكومت اسلامي در ايران را بايد آغازگر راه تازه در عرصه سياست تطبيقي قلمداد كرد. ايران با بناي حكومت عملا اردوگاه تازه اي را بنيان نهاد كه به «حكومت مبتني براصول تشيع » مشهور مي باشد. لذا مي توان چنين گفت كه در كنار شكاف هايي از قبيل ليبرال / غيرليبرال، و...مسئله تازه اي در حوزه نظام هاي سياسي در گستره جهاني پديد آمد كه از آن به شيعي / غيرشيعي يادمي شود. شكاف فوق الذكر، در ابتداي انقلاب اسلامي از سوي مخالفان و معاندان بسيار تهييج و تبليغ مي شد وغرض آن بود كه ملاحظات نظري را با علايق سياسي پيوند زده، به نحوي سياست داخلي و خارجي جمهوري اسلامي ايران را تحت فشار قرار دهند. اين تلاش مخالفان تا حدودي قرين توفيق واقع شد و در آن دو طيف مشخص وجود داشت: اول كشورهاي غيراسلامي اي كه جمهوري اسلامي را از حيث نظري براي آرمان هاي ليبرال و انسان مدارانه خود خطرناك مي ديدند و از نظر مادي نيز، منافع نامشروعشان را به واسطه طرح سياست استقلال سياسي - اقتصادي ايران و بسط آن به كشورهاي منطقه به جهان سومي، در شرف زوال مي ديدند. لذا بديهي بود كه هيچ گونه تعلق خاطري به ايران و خواست مردمش نداشته به جد در پي تضعيف وبراندازي آن برآيند. گروه دوم كه علي رغم اشتراكات كلان ديني با ايران، از ترس منافع مادي به طرف كشورهاي مخالف ايران متمايل شده، سعي در براندازي نظام اسلامي ايران مي نمايد، به عنوان مثال عربستان كه از نظر ديني

و منافع منطقه اي بيشتر به جمهوري اسلامي نزديك بود تا آمريكا، حاضر مي شود در جناح مقابل ايران قرار گرفته و عليه ما اقدام نمايد. اين سياست نادرست نتيجه سياسي كردن شكاف نظري شيعي /غيرشيعي از سوي دشمنان ايران و بهره برداري از اين فضا مي باشد. (36) جمهوري اسلامي طي تجربه اي معادل بيست سال چهار شكاف عمده را پشت سر گذاشته است. اين شكاف ها داراي دو بعد داخلي و خارجي مي باشند كه معمولا با هم در ارتباط نيز مي باشند. جدول زير ماحصل تاملات جامعه شناسانه ما در اين فصل مي باشد.

استراتژي حكومتي حضرت امام خميني(ره) حضرت امام خميني(ره) از ابتداي انقلاب، تا تاسيس حكومت اسلامي و هدايت جريان امور در جمهوري اسلامي ايران، پيرو استراتژي شخصي بودند كه در رشد آيه كريمه (فتح - 29) داشت: محمد فرستاده خداست و ياران او بر يكديگر بسيار مشفق و بر كافرين سخت گير هستند. بنابراين امام(ره) يك گسست كلي در گستره جهاني را ترسيم كرده بودند لذا در هر مرحله تاريخي چون در مسايل اصولي اتفاق نظر حاصل مي آمد، امام(ره) از پذيرش همياري، همكاري ساير گروهها دريغ نمي ورزيدند. مشاهده مي شود كه سعي اوليه امام(ره) بر از بين بردن شكاف فقير - غني، نزديك كردن هر چه بيشتر افراد و گروههاي انقلابي به يكديگر، امحاء شكاف ارزشي با گسترش تربيت اسلامي و نهايتا ارايه جذابي از ولايت فقيه كه ضمن بهره وري از مباني فقه جواهري، پاسخ گوي نيازهاي فعلي است، مي باشد. در گستره جهاني نيز، امام(ره) به دنبال تقويت مباني اقتصادي كشور و نيل آن به استقلال

لازم براي حفظجايگاه درخوري در معاملات جهاني بودند. از نظر سياسي به جز چند كشور خاص همكاري هاي متعارف با ساير كشورها را جايز و ضروري دانسته و بويژه بر نفي شكاف هاي تصنعي بين كشورهاي اسلامي تاكيدداشتند. همين وضعيت در حوزه نظري (تئوريك) نيز قابل مشاهده است به گونه اي كه شكاف شيعي /غيرشيعي را به هيچ وجه دامن نزدند. اما در حوزه فرهنگ شكاف غيرخودي / خودي براي امام(ره) اهميت ويژه اي داشت كه مقتضاي زمان تاسيس و معرفي جامعه تازه اسلامي بود. الف) گسست هاي داخلي: بينش امام(ره) در اين بعد كاملا مبتني بر اصل وحدت و جذب نيروهايي بوده كه به نحوي مي توانست با جريان كلي انقلاب همراه شوند. امام(ره) قايل به يك گسست بودند و آن هم «خودي /دشمن » كه مطابق نظر ايشان، دشمنان افرادي بودند كه در مقام براندازي انقلاب اسلامي برآمده بودند، به عنوان مثال در هر چهار محور سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظري، مشاهده مي شود كه: 1- در بعد اقتصادي تاكيد تمام بر رفع تبعيض و توجه به محرومان داشتند به گونه اي كه شكاف فقير / غني در جامعه اسلامي از ميان برود. شايد هيچ موضوعي به اين اندازه مورد توجه حضرت امام(ه) نبوده كه كرارامي خوانيم: دولت موظف است بيش از همه به طبقات محروم برسد و رعايت حال ايشان بكند. ضمنا خوددولتمردان نيز براي راحتي خيال محرومان بايد در ساده ترين وضع ممكن به سر ببرند تا اين شكاف كشنده،بر محرومان بيش از اين فشار وارد نسازد. (37) نگرش اقتصادي امام متوجه محرومان بود كه در آن شرايط باتاييد مهندس موسوي

خود را نشان مي دهد. 2- در حوزه سياسي نگرش امام(ره) آنقدر فراخ بود كه به هنگام مبارزه، طيف متنوعي از نيروها را برگرداصل اوليه سقوط رژيم پهلوي و تاسيس حكومت اسلامي گرد آورده و به هنگام تاسيس نيز با رعايت چارچوب اصلي، بر «جمهوري بودن » نظام هم تاكيد ورزيده در مقابل كساني كه تقاضاي تاسيس «حكومت اسلامي » و يا«حكومت جمهوري » بودند، ايستادند و اظهار داشتند: حكومت جمهوري اسلامي نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد. جهت درك اين مطلب كه امام(ره) با صف بندي هاي امروزي در حوزه نيروهاي خودي كه قصد براندازي يك ديگر را ندارند، تذكار يك واقعيت ساده و مهم ضروري مي نمايد و آن هم اينكه، ايشان حتي راضي به طردكساني كه در ذيل عنوان «مجاهدين خلق » گرد آمده بودند و براي براندازي نظام سلاح برداشته بودند، نبودند.لذا خطاب به اين جوانان فريب خورده كرارا پيغام مي دادند كه: من سفارش مي كنم به اين اشخاصي كه از اين گروهها بازي خورده اند، اينها يك مقايسه اي بين حكومت حالا و كومت سابق بكنند... و بعد ببينند واقعا راهشان چه راهي است؟... (38) ما ميل نداريم كه شما هروقتي گرفتارشديد جوري باشد كه اسلام حكمي جزي كرده باشد و دادگاهها نتوانند تخلف بكنند. ما ميل داريم كه جوري باشد كه دست اين دادگاهها باز باشد براي اينكه شما را عضوتان كنند، شما را رهاتان كنند.» (39) طمع در عضويت مجدد معاندين در جرگه انقلابيون با اوج روحيه جاذبه امام(ره) مي باشد كه در سيره عملي امام(ره) نيز تجلي دارد. به عنوان مثال، اقدام انقلابي

امام(ره) در تكليف نمودن مرحوم بازرگان به تاسيس دولت موقت آن هم در ابتداي راه، معناي جاذبه را براي پيروان خط امام(ره) تبيين مي كند. اما آنچه كه امام(ره) در مقابله با ملي گرايي فرموده اند، جنبه واكنشي داشته و براي جلوگيري از پخش ايده هاي يكسويه در جامعه بوده است. مثلا چون خبرنگار روزنامه آلماني «دنياي سوم » سعي مي نمايد ايراني بودن را در مقابل بااسلامي بودن قرار دهد ايشان اظهار مي دارند: «اسلامي بودن، بيش از ايراني بودن بين افراد ملت ايران روابط مستحكم برقرار كرده است.» (40) لذا كليه گسست هاي سياسي در حوزه داخلي از منظر امام(ره) مردود بودند و تا آنجا كه جنبه اختلاف سليقه داشتند تاييد مي شدند. روحانيت و روحانيون مبارز، به عنوان دو سليقه سياسي در درون تفكر سياسي اسلامي از سوي امام پذيرفته شد، اما فعاليتهاي صنفي و حذفي را توجيه و مجاز ندانسته شديدا نهي مي كردند. لذا خارج كردن ياران امام(ره) و انقلاب تحت عناويني چون راست و چپ، قطعا با سيره عملي ونظري امام(ره) مطابق نبوده و در مقابل آن قرار دارد. 3- شكاف ارزشي - ضدارزشي البته در جامعه ايران متعاقب انقلاب بسيار نقش ساز بود و اين اقتضاي تاسيس حركت اسلامي بود كه با فرهنگش شناخته مي شد و لذا در اولين بخورد بر نقاد فرهنگي غني اش تاكيدداشت. البته سياست امام(ره) تهييج اين شكاف نبود، بلكه بالعكس خطاء را متوجه متوليان امور فرهنگي -همچون دانشگاهها، سازمانهاي تبليغي، مساجد راديو و تلويزيون، مطبوعات و كليه دولتمردان (41) نموده،بروز هرگونه فعاليتي در اين حوزه را ناشي از كمكاري آنها مي دانستند،

به عنوان مثال در خطابي آسيب شناسانه مي فرمايند: «از اولي كه راديو و تلويزيون در اختيار جمهوري اسلامي واقع شد، راجع آن نگراني داشتم براي اينكه اين سازماني است كه اگر خوب باشد، مملكت ما خوب مي شود و اگر فاسد باشد ممكن است كه بسيار فساد ايجاد كند...» (42) به همين خاطر است كه مشاهده مي شود با حاكميت روحيه ديني بر باطن جامعه، ظاهر آن اصلاح شد وجامعه روند اصلاحي خود را طي مي كند. 4- بحث از ولايت فقيه اگرچه در دوره امام(ره) چندين بار به تهييج فضاي فكري جامعه منتج شد وليكن نظر به اكثريت پيروان اين ديدگاه و عدم توجه عمومي به نظرگاه اقليتي، چندان تاثيرگزار نگرديد و عملاديدگاه امام خميني(ره) به اجرا درآمد. استعداد بالاي امام(ره) در به نمايش گذاران ولايت مطلقه اي كه در آن مردم، متفكران و اصحاب قلم نيز نقش داشتند، به گونه اي كه ميزان راي مردم مي شد - بهترين دليل براي خاموش كردن اين شكاف بود. لذا امام(ره) به هيچ وجه تفسيري مستبدانه از ولايت را - آن گونه كه برخي گمان مي كردند - ارايه نكردند و با اعطاء سهم سياسي هر عنصر به شكاف مزبور فايق آمدند. بحث از ولايت فقيه ونقش و جايگاه مردم، موضوع مستقلي است كه پيرامون آن بسيار تحقيق شده است. (43) ب) گسست هاي خارجي: در گستره جهاني اگرچه نگرش عمومي به جمهوري اسلامي چندان مساعد نبود،اما با اينحال استراتژي كلان امام(ره) در چهار حوزه سابق را مي توان موفق ارزيابي نمود: 1- حضرت امام(ره) در زماني كه اذهان متوجه ارزشهاي ديني بود و كمتر

به مقولاتي چون اقتصاد جهاني توجه مي شد، صراحتا اين بعد را مورد تاكيد قرار داده به عنوان يكي از اصول اصلي برنامه دولتهاي مختلف بهبود آن را خواستار شدند. براي اين منظور امام(ره) مردم را به قناعت و همكاري با دولت، سياستگزاران را به جديت، افراد و گروهها را به جهاد اقتصادي و دولت را به همكاري با ساير دول مشابه، (44) دعوت نمودند تا ازاين طريق بنيان اقتصادي كشور رونق گرفته، شكاف بين كشور ما با سيار كشورهاي پيشرفته كاهش يابد. 2- در ارتباط با سياست جهاني امام(ره) استراتژي صلح و وحدت را خواهان بودند و فقط در موردكشورهايي چون اسرائيل، آمريكا و آفريقاي جنوبي (در دوره آپارتيد) بود كه حكم استثناء خورده بود. حضرت امام نيز خود صراحتا اظهار داشته اند: «ما صلح مي خواهيم... ما مي خواهيم مسالمت با همه دنيا داشته باشيم.» (45) در مورد كشورهاي اسلامي اين تاكيد بيشتر مي شود و اصل وحدت عنوان مي گردد: برنامه ما كه برنامه اسلام است، وحدت كلمه مسلمين است اقتدار ممالك اسلامي امت، برادري با جميع مسلمين است در تمام نقاط عالم (46)... پيام من براي برادران عرب و مسلمان اين است كه بياييد واختلافات را كنار بگذاريد و دست برادري به يكديگر بدهيد و همگام و هم پيمان با همه برادران مسلمان غيرعرب، تنها اسلام را تكيه گاه خود قرار دهيد. (47) بدين ترتيب در عرصه سياست خارجي امام(ره) سعي داشتند با تاكيد بر اصل صلح طلبي و اخوت،شكافهاي موجود را از بين برده، وحدتي عام را جايگزين سازند. 3- حضرت امام(ره) بنا به اقتضاي حركت انقلابي شان، لاجرم تكيه

بر شكاف ارزشي خودي / غيرخودي رابه عنوان يك استراتژي برگزيدند تا بتوانند شان و جايگاه ايران را تثبيت نمايند. لذا شاهد تاكيد امام(ره) براين نكته بوديم كه جهانيان بايد وجود فرهنگ سياسي تازه را بپذيرند. بر هيچ يك از مردم و مسئولين پوشيده نيست كه دوام و قوام جمهوري اسلامي ايران بر پايه سياست نه شرقي و نه غربي استوار است و عدول از اين سياست، خيانت به اسلام و مسلمين و باعث زوال عزت واعتبار و استقلال كشور ملت قهرمان ايران خواهد بود. (48) امام(ره) صراحتا مي فرمايند چنانچه دنيا در مقابل دين ما بايستد ما نيز در مقابل همه آنها مي ايستيم. 4- شكاف تئوريك شيعي / غيرشيعي با اينكه ايران اولين كشوري بود كه جمهوي اسلامي مبتني بر فقه سياسي تشيع را تاسيس كرده بود، هيچگاه از سوي امام(ره) به مثابه ابزاري براي سركوب ديگر حكومت هاي اسلامي مورداستفاده قرار نگرفت. امام(ره) اهل تسنن را برادرخوانده (49) حكومت هاي سني مذهب را به وحدت با ايران دعوت نموده (50) و در يك كلام معتقد بودند كه همگان جزو يك پيكره مي باشيم: «الان برسلاطين اسلام، بر رؤساي جمهور اسلام تكليف است كه اين اختلافات جزئي و موسمي را كه گاهي دارند، اين اختلافات را كنار بگذارند، عرب و عجم ندارد، ترك و فارس ندارد.» (51)

چشم انداز آينده در مجموع دو خطر عمده متوجه حيات عزيزانه انقلاب اسلامي در آينده مي باشد: 1 - فعال شدن بعد داخلي شكاف هاي اجتماعي ارزيابي به عمل آمده در فصل دوم، بيان گر اين حقيقت مي باشد كه در رهگذر دو دهه از حيات سياسي

-اجتماعي انقلاب اسلامي، ابعاد داخلي شكاف هاي چهارگانه نسبت به ابعاد خارجي از تهييج و تحرك بيشتري برخوردار بوده اند. در بعد خارجي حضور حكومت اسلامي بسيار خوب بوده و به ميزان زيادي بر شكاف هاي موجود جمهوري اسلامي ايران توانسته است فايق آيد. به جز يك مورد اقتصادي كه همچنان در حال تعميق يافتن بوده و تلاش هاي به عمل آمده به بهبود وضعيت چندان كمكي نكرده است. البته در اين خصوص نبايد فراموش كرد كه برنامه هاي توسعه تا حدودي در كاهش فرآيند رو به تزايد تعميق شكاف بين ايران - به عنوان كشوري در حال توسعه - و جهان صنعتي مؤثر بوده اند. اما به علت وجود فناوري مدرن وسرعت بيش از حد تحولات اقتصادي در جهان غرب، عملا تلاش هاي كشورهايي همچون ايران تاثير لازمه رانگذاشته و فاصله اقتصادي همچنان وجود دارد و تاثيرات خود را مي گذارد. اما در مقابل حوزه داخلي روندي مخالف با بعد خارجي را طي كرده است. بدين صورت كه فضاي منسجم وبه دور از تشنجات بنيادين دهه اول، به تدريج گسست برداشته و جناح بندي هايي متولد شده اند كه در نيمه دهه اول اصلا مطرح نبودند. تعبير صريح درخصوص وضعيت اين بعد آن است كه در حوزه داخلي ما نه تنها به كاهش شكافها نپرداخته ايم بلكه آنها را تهييج نيز نموده ايم! در نتيجه اگر تهديدات عليه انقلاب اسلامي را به داخلي و خارجي تقسيم كنيم، دهه سوم دهه طرح تهديدهاي داخلي است. متاسفانه هر چهار گسست فرهنگي، سياسي، اقتصادي و فكري به نحوي تحريك شده اند و هم اكنون در حال تاثيرگذاري

مي باشند. جبهه انقلابيون به علل مختلف به تفاسير متنوعي دل بسته اند. تحليل گراني كه از بيرون به عرصه فعاليت هاي سياسي نگاه مي كنند، متاسفانه چشم انداز پرتنشي راپيش روي خود مي بينند، انتصاب اوصافي چون «ضد ولايت فقيه »، «مخالف رهبري، «ليبرال »، «سرمايه دار»،«متعصب »، «خشونت طلب »، «دگرانديش » و... به افرادي كه در بستر تحولات انقلابي رشد كرده اند و ياران دوران مبارزه و تاسيس حكومت اسلامي بوده اند، آن هم توسط افراد و گروههايي از درون جبهه انقلابيون مسلمان،نيتجه ناميمون تهييج شكاف هاي داخلي مي باشد. از اين منظر اصل اوليه و ضروري براي دهه سوم انقلاب اسلامي وحدت گروههاي مختلف انقلاب است. يعني همان مطالبي كه امام امت كرارا بر آن تاكيد داشتند كه : «اينجانب با كمال تواضع دست خود را به طرف تمام جناح ها كه در خدمت اسلام هستند دراز مي كنم و از همه استمداد مي كنم كه با هم پيوستگي همه جانبه در راه بسط عدالت اسلامي كه يگانه راه سعادت ملت است، كوشا باشند...اكنون لازم است وحدت كلمه خود را كه به حمدالله حاصل است با كمال جديت حفظ كنيد...» (52) نكته تامل برانگيز ديگر، تهييج بيش از اندازه گسست نظري در بعد داخلي مي باشد كه به هيچ وجه مثبت ارزيابي نمي شود. اين كه پس از دو دهه، تجربه حكومتي تئوري ولايت فقيه حضرت امام(ره)، اكنون آن نظريه معتبر و مشهور - كه امام(ره) از فرط بداهت آن را مستغني از هرگونه استدلالي دانسته بودند (53) و در كمال صداقت مردم و نخبگان فكري - انقلابي آن زمان نيز

آن را چنين ديده و پذيرفته بودند، به يكباره چنين موردتفاسير متنوع و مختلف قرار مي گيرد كه در پاره اي از موارد قابليت سياسي اش را از دست داده و به برداشتي مسيحي از حكومت و سياست نزديك مي شود، نشان دهنده اين حقيقت است كه افكار عمومي، چه به شكل طبيعي و چه به شكل تحميلي، به هر حال دستخوش تحول شده، براي يقينيات سابق خود و به دنبال استدلال است. از آن جا كه ولايت فقيه، ركن حكومت اسلامي به شمار مي رود، بايد نسبت به تحول فوق حساس بوده، مقدمات لازم براي فايق آمدن بر گسست را فراهم آوريم. چنين به نظر مي رسد كه دهه سوم،دهه ولايت فقيه در ايران بوده و حجم قابل توجهي از تاملات نظري متوجه اين كانون مهم باشد. به همين خاطر است كه بايد توفيق در نظريه ولايت فقيه امام(ره) را رسالت علمي تمامي عالمان دلسوز تعريف كرد. تااز اين طريق هم نخبگان و هم مردم، پاسخ هايي در خور فهم شان دريافت كرد. عدم توجه به اين مهم، ناديده گرفتن توصيه صريح امام(ه) است. «انشاءالله تعالي كيفيت تشكيل (حكومت اسلامي) و سايه متفرعات آن را با مشورت و تبادل نظر بدست بياورند...» (54) 2 - متراكم شدن شكافها در بعد داخلي از جمله تهديدات ديگر نسبت به آينده انقلاب اسلامي، متراكم شدن شكافهاي موجود در بعد داخلي مي باشد، تراكم شكافها منجر به تقويت آنها شده و در نتيجه ميزان تاثيرگذاريشان را در جامعه افزايش مي دهد. چنانكه از نمودار شماره (5) برمي آيد، وضعيت گسست هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و فكري دربعد داخلي

نسبت به بعد خارجي نگران كننده تر مي نمايد. با لحاظ دو نكته مشخص مي شود كه تركيب فوق در بعد داخلي از پتانسيل بيشتري برخوردار است و چنانچه توجه نشود، چه بسا در دهه سوم جنبش هايي را به دنبال داشته باشد: اولا : اگر چه حالت تقاطع در تركيب شكافهاي اجتماعي در بعد داخلي به چشم مي خورد و ليكن از نقش واسطه اي دو شكاف نظري و فرهنگي نبايد غافل شد، دو شكاف مزبور با قرارگرفتن در ميانه گسست هاي سياسي و اجتماعي، فاصله آن دو را كاهش داده همچون كاتاليزور عمل مي نمايند. لذا تجمع چهار شكاف فعال در عرصه داخلي آن هم با تركيبي اينچنيني، مؤيد مدعاي تراكم گسست ها مي باشد. ثانيا : در مقايسه با بعد خارجي، معلوم مي شود كه بعد داخلي به خاطر اين كه چهار گسستش فعال مي باشد زحساسيت بيشتري برخوردار است. در بعد خارجي دو گسست از فعاليت اقتاده اند و يكي نيمه فعال است وفقط شكاف اقتصادي است كه همچنان نقش ايفا مي كند. لذا با اطمينان مي توان اظهار داشت كه در دهه آينده گذشته از پاره اي از تاثيرات ناشي از شكاف اقتصادي در عرصه جهاني، بيشتر تهديدات صبغه داخلي داشته،بخصوص از مباحثات نظري منسجم مي شوند. منابع مقاله:

فصلنامه كتاب نقد، شماره 13، افتخاري، اصغر؛

امام خميني، اصول و ارزش ها(5)

امام خميني، اصول و ارزش ها(5) دانشجو و مدرسه عشق (1) «بسيج شجره طيبه و درخت تناور و پرثمري است كه شكوفه هاي آن بوي بهار وصل و طراوت يقين حديث عشق مي دهد . بسيج مدرسه عشق و مكتب شاهدان و شهيدان گمنامي است

كه پيروانش به گلدسته هاي رفيع آن اذان شهادت و رشادت سروده اند . بسيج ميقات پابرهنگان و معراج انديشه پاك اسلامي است كه تربيت يافتگان آن، نام و نشان در گمنامي و بي نشاني گرفته اند . بسيج لشگر مخلص خدا است كه دفتر تشكل آن را همه مجاهدان از اولين و آخرين امضاء نموده اند .» (امام خميني قدس سره، صحيفه نور، ج 21، ص 52) حوادث تاسف بار تيرماه گذشته كه زمينه ساز آن توطئه هاي از پيش طراحي شده جهان خواران و همكاري نشريات و روزنامه هاي نوظهور و جديدالولاده و قلم هاي مسموم نويسندگان معلوم الحال با تيترها و مقالات تحريك آميز و گمراه كننده با همسوئي رسانه هاي امپرياليستي بود و با كارگرداني عناصر فريب خورده در لباس مقدس دانشجويي از خوابگاه دانشگاه تهران سر بيرون كرد و ندانم كاري و خودسري پاره اي عناصر بي مسئوليت زمينه را براي آشوب گران فراهم ساخت و به اغتشاشات خياباني و هجمه و غارتگري اوباش و اراذل (كه راديو امريكا و اسرائيل و رسانه هاي امپرياليستي آن ها را اصلاح طلبان ناميدند!) كشيده شد و بالاخره با حضور توده هاي ميليوني مردم انقلابي مان از همه قشرها از جمله دانشجويان و اساتيد متعهد دانشگاه ها، نقش برآب گرديد، براي همه ما اعم از دانشجو و دانش آموز و هيات هاي علمي و نيروها و مسئولين فرهنگي كشور تا روحانيان و مجلسيان و جناح ها و گروه هاي سياسي خودي، درسي بود آموزنده و تجربه اي تلخ، اما به تلخي داروها! درس ها و تجربه هاي اين حوادث نبايد فراموش شود و

دوباره هواها و انگيزه ها از كمين گاه سر برون آوردند و تجربه ها را دوباره تجربه كنند كه: «من جرب المجرب لت به الندامة » ! در مقاله پيشين با جناح هاي خودي در اين رابطه سخن گفتيم كه اميد است مورد توجه قرار گرفته باشد . ما هم مانند همه ملت از آنان خواستيم به وحدت كلمه روآورند و به جاي اين كه رو در روي يكديگر بايستند و خوراك تبليغاتي براي دشمن فراهم سازند و به دشمنان اميد بدهند، بيايند براي خدا - آري فقط براي خدا - اندكي به تامل بنشينند كه آن همه كشمكش ها كه تاكنون داشته اند كدام دردي را از دردهاي دين يا دنياي مردم درمان كرده و آيا جز بر دردهاي بي درمان افزوده است؟ ! و آن گاه در پي چاره جويي مشكلات اين مردم باشند كه تنها تكيه گاه انقلاب و نظام و ولي نعمت جناح ها و گروه ها و حتي مسئولان امور در همه حال بوده و خواهند بود و با همه رنج و دردها و تحمل فشارهاي كمرشكن اقتصادي و معيشتي، روز حادثه همين مردم سر از پا نمي شناسند و گوش به فرمان رهبر خود با حماسه و شكوه هرچه تمام تر در صحنه حضور مي يابند و با مشت آهنين بر پوزه دشمنان خارجي و داخلي مي كوبند كه از همين حضورشان مزدوران بيگانه با ذلت و فلاكت، به لانه هاي خود مي خزند! و همه فتنه ها نقش بر آب مي شود . اين جا است كه مسئولان امور سعه صدر و اخلاص و گذشت و وفاداري را

واقعا بايد از اين مردم بياموزند كه آن ها آموزگار شايسته اي هستند . اما در عين حال بايد با هوشياري كامل توجه داشت كه فتنه ها نخفته اند و مارهاي زخم خورده هرگاه كه فرصت هاي مناسبي پيش آيد سر از كمين گاه برخواهند آورد! چنان كه نمونه آن را در حوادث اخير ديديم و در مقاطع گذشته نظائر آن را از ياد نبرده ايم و اين مائيم كه نبايد ياس دشمن را به اميد شوم تبديل نكنيم تا در اين تجربه تاريخي سيه روي از بوته امتحان بيرون نياييم .

كتاب عشق و شهادت! در اين مجال بسيار حساس دانشجويان و به طور عام نسل جوان مسئوليت ويژه اي دارند نقش جوانان و دانشجويان و دانش آموزان در همه صحنه هاي انقلاب و به ويژه جنگ تحميلي و دفاع مقدس بر احدي پوشيده نيست . همين ها بودند كه با ايثار و فداكاري خود ديگران را نيز به همراه خود كشيدند و بردند . اگر جوانان نبودند بي شك غالب پدران و مادران آن ها داراي چنان جرئت و جسارتي نبودند كه خود را به آب و آتش بزنند و آن همه شكوه و حماسه را بيافرينند . باري، اين دانش آموزان و دانشجويان ما بودند كه كلاس و مدرسه و دانشگاه را رها كردند و همراه با ديگر بسيجيان در مدرسه عشق; يعني بسيج ثبت نام نمودند و براي شهادت مسابقه دادند و فضاي جبهه را با زمزمه مناجات خود عطرآگين ساختند و در عرصه نبرد اين سپاهيان خدا در كام شيران رفتند و آنان را از پاي درآوردند . گواه صادق اين

مدعا را در جبهه هاي جنوب و غرب و قله هاي رفيع كردستان و دشت هاي وسيع خوزستان بايد جست از «هويزه و چزابه، بستان و سوسنگرد، شلمچه و طلائيه، مهران و دهلران، ميمك و مريوان، بانه و سردشت، فكه و دهلاويه » و جاي جاي جبهه ها، و دانشجو كتاب فيزيك و رياضي را بست و با كتاب عشق و شهادت آشنا شد، درسي آموخت كه در دفتر و نوشتار نبود! و در لوح دل و صفحات پاكيزه قلب شيفته و شيداي خود آن را مي كاويد و بدين گونه دانشگاه و مدرسه را مفهوم ديگر داد و از ناكسان و نااهلان پاكسازي كرد و پرده ريا بر چهره نفاق دريد و دانشگاه اسلامي را مي افكند و حوزه و دانشگاه دست برادري به يكديگر دادند و با اين پيوند مبارك، نظامي نو در فضاي فرهنگ بنيان نهادند و جمعه و جماعت را به فضاي دانشگاه كشيدند و تحولي در فرهنگ مرده و غرب زده كشور پديد آوردند و از آن پس تجليات استعدادها و شكفتن شكوفه هاي دانش را شاهد بوديم و ديديم كه عزيزان ما كه چگونه در المپيادهاي علمي جهاني درخشيدند و در اين ميان فرزندان شاهد را كه اين روزها رتبه دوم المپياد رياضي بين الملل را به دست آوردند نشان دادند كه اگر پدران سلحشورشان در عرصه نبرد حماسه هاي باشكوه آفريدند تا شاهد پيروزي را در آغوش كشيدند و استبداد و وابستگي را به زباله دان تاريخ ريختند، آري فرزندانشان نيز در سنگر تعليم و تربيت قله رفيع پيروزي را تسخير كردند و «شير را بچه همي ماند

بدو» و اين خود ويژگي دانشگاه و فرهنگ اسلامي است كه مي تواند فرزندان خود را در دو عرصه علم و ايمان و دانش و عشق و عقل و احساس سرافراز و سربلند گرداند . و اين همان چيزي بود كه امام راحل از انقلاب فرهنگي مي خواست «و هر دم از اين باغ بري مي رسد × تازه تر از تازه تري مي رسد» . آري، دانشجوي بسيجي فرزند واقعي امام است كه ميراث آن پدر فرزانه و پير روشن ضمير را كه به بسيجي بودن خود افتخار داشت مي تواند پاسداري كند و گوش جان به توصيه امام خود آورد كه فرمود: «فرزندان بسيجي ام در اين مراكز پاسدار اصول تغييرناپذير نه شرقي و نه غربي باشند» و آنان كه به نام دانشجو در صفوف دانشجويان متعهد و فرزندان راستين اسلام و انقلاب رخنه كرده و با عوامل دشمن دمساز شده اند، عنصر بيگانه اند كه بايد از صفوف خودي طرد شوند و ديديم كه در غائله دانشگاه چه كساني آتش بيار معركه بودند و برخي تشكل هاي به اصطلاح دانشجويي را با اهداف پليد خود و مزدوري بيگانگان هدايت مي كردند . در حالي كه عناصر اين تشكل هاي مشكوك از چند صد نفر در فضاي دانشگاه ها تجاوز نمي كند اما با وقاحت و پررويي خود را قيم و ولي دانشجويان مي دانند و هر زمان مقتضي شود صورت حق به جانبي گرفته فضاي مقدس دانشگاه را به جو تشنج و با هدف خدمت به دشمنان ميهن اسلامي مبدل مي كنند و تجربه هاي تلخ اخير هشداري بود كه خيل عظيم

دانشجويان مسلمان ما ترفند آن اقليت خادم اجنبي را بخوانند بازي نخورند - كه البته نخواهند خورد - و راه خود را از راه اين فرصت طلبان جدا كنند .

دوران بسيج به سر نرسيده حوادث و جريان هاي گذشته آموخت كه دوران بسيج و بويژه بسيج دانشجويي و دانش آموزي سپري نشده و سپر را نبايد افكند كه جنگ است هنوز . تا اين ملت بر اصول خدشه ناپذير انقلاب و آرمان هاي امام راحل و امروز خط مشي رهبري پاي برجا است دشمن دست از توطئه برنمي دارد . و اگر از در رانده شود از پنجره سر بيرون مي كند همان گونه كه توطئه هاي شيطان بزرگ و متحدان غربي او را قبل و بعد از انقلاب ديده ايم و جوانان نورسته ما از گذشته شنيده و امروز نيز شاهدند و حمايت سران سناتورهاي امريكايي و رسانه هاي غربي را از آشوبگران و آنارشيست ها مي بينند كه چه زود دشمنان زبون ذوق زده شدند و بند را به آب دادند و بر طبل رسوايي خود بيش از پيش كوبيدند! و خدا را شكر كه دشمنان ما را از احمق ترين مردم جهان قرار داده است! باري سخن در اين جا از حضور بسيجيان عزيز در پهنه كشور و در دانشگاه و فضاهاي علمي و آموزشي است كه يكي از ضروري ترين مسائل حياتي انقلاب اسلامي است و همان گونه كه حضرت امام قدس سره فرمود: «اگر بر كشوري نداي دلنشين بسيجي طنين اندازد چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گرديد و الا هر لحظه بايد منتظر حادثه باشيم .

بسيج بايد مثل گذشته و باقدرت و اطمينان خاطر به گذشته به كار خود ادامه دهد» . (صحيفه نور، ج 21، ص 52) حضرت امام سپس به ضرورت تشكل هاي دانشجويان دانشگاه ها و طلاب حوزه هاي علميه اشاره فرموده و خاطر نشان مي سازد: «امروز يكي از ضروري ترين تشكل ها بسيج دانشجو و طلبه است . طلاب علوم ديني و دانشجويان دانشگاه ها بايد تمام توان خود را در مراكزشان از انقلاب و اسلام دفاع كنند، فرزندان بسيجي ام در اين مراكز پاسدار اصول تغيير ناپذير نه شرقي و نه غربي باشند . امروز دانشگاه و حوزه از هر محل بيشتر به اتحاد و يگانگي احتياج دارند . فرزندان انقلاب به هيچ وجه نگذارند ايادي امريكا و شوروي در آن دو محل حساس نفوذ كنند . تنها با بسيج است كه اين مهم انجام مي شود و مسائل اقتصادي بسيجيان به عهده اين دو پاسگاه علمي است » . (صحيفه نور، ج 21، ص 53)

مباد تيغم نيام جويد! تجربه اي ارزنده كه از حوادث تلخ آموختيم اين بود كه فرزندان انقلاب و وفاداران به خط امام و رهبري - كه جز آن انقلاب مفهومي ندارد - بايد عرصه را بر فرصت طلبان تنگ كنند و ميدان را به بازيگران ندهند كه در زير لواي آزادي و جامعه مدني به شيوه غربي همه چيز را پايمال كنند و از غوغاسالاري رنگين نامه ها كه چون علف هرزه روييده اند نهراسند و در چارچوب قانون و به طور منظم صفوف دفاعي خود را در سنگر «علم و جهاد» تقويت كنند . بسيج دانشجويي را كه

به فرموده حضرت امام از ضروري ترين تشكل ها است با قامتي استوار سر پا نگه دارند . به خاطر داشته باشند كه ليبرال ها در روزهاي اول انقلاب همين نغمه را سر مي دادند كه سپاه و بسيج مانع كار ما هستند و يا در انديشه انحلال ارتش بودند و زير اين شعار توطئه نابودي بنيه دفاعي مردمي كشور طراحي مي كردند كه با هوشياري و رهبري حكيمانه امام راحل اين نغمه شوم در گلو خفه شد و همين نيروهاي مردمي بودند كه كشور و انقلاب را از كام دشمن بيرون كشيدند و همين ها هستند ذخيره هاي اسلام و ياران حضرت مهدي (ع) و وفاداران رهبري انقلاب اند و خواب را بر ديده دشمن حرام مي كنند . بسيج دانشجويي نيز از اين نيروهاي ذخيره اسلام و امام و رهبري است كه امروزه نيز از سوي جريان هاي منحرف مورد تهاجم است و برخي نشريات نوظهور از نيروهاي حزب الله با تعابيري ناشايست ياد مي كنند و هدفشان اين است كه با جوسازي و غوغاسالاري آنان را منزوي سازند و از صحنه به در كنند غافل از آن كه اين نيروهاي مخلص و سپاهيان مهدي (ع) هوشيارتر از آنند كه به وسوسه خناسان و رجزخواني ليبرال ها سنگر را خالي كنند . كساني كه در برابر توپ و تانك ها از صحنه پيكار عقب نشيني نكرده اند، بي شك قلم هاي مشتي زبون نخواهد توانست آنان را به ترك سنگر مجبور سازد . زيرا مؤمن به نور خدا راه خود را پيدا مي كند: «المؤمن ينظر بنورالله » و اين مغزهاي عليل بي

ايمان و بي نور و تاريك اند كه با خيال خام طرح ريزي مي كنند و گمان مي برند ديگر آن شور و هيجان انقلاب فرونشسته! و فرصت هجوم بر اين دژ استوار فرا رسيده است! ! كوتاه سخن آن كه : هم چون روزهاي اول انقلاب و سال هاي جنگ، بايد آماده بود و اين آمادگي بسيج گونه در فضاي دانشگاه از هر جاي ديگر ضروري تر است و مسئولين امر بايد امكانات تشكل هاي دانشجويي و دانش آموزي را در آمادگي دفاعي و فعاليت سالم سياسي از هر جهت در اختيار مراكز فرهنگي و دانشگاهي قرار دهند و تشويق هاي لازم را از اين نيروها بنمايند و نگذارند غبار فراموشي بر اين سپاهيان مخلص خدا بنشيند! اين مقال را با شعري از شاعر انقلابي آقاي حميد سبزواري از زبان بسيجيان به پايان مي بريم: نمي گذارم پرم ببندي كه شوق پرواز باز دارم نمي گذارم لبم بدوزي كه شور آواز باز دارم اگر بميرم نمي گذارم دوباره دامم به ره گذاري كه رنگ صياد مي شناسم كه ديده باز باز دارم زننگ تسليم بركنارم و تن به ذلت نمي سپارم كه پر ز سوداي سرفرازي سري سرافراز باز دارم به سينه دارم دلي چو دريا هميشه توفنده ناشكيبا بگو به دشمن ز شورش من كه طبع ناساز باز دارم مباد تيغم نيام جويد مباد روحم منام جويد برنده تيغي خجسته روحي به مثل آغاز باز دارم كجا كه شعري بليغ بيني حماسه ام بر ستيغ بيني تپنده نبضي شكفته روحي حماسه پرداز باز دارم

مهمترين آسيب هاي فرهنگي - اجتماعي انقلاب اسلامي از ديدگاه رهبران انقلاب

مهمترين آسيب هاي فرهنگي - اجتماعي انقلاب اسلامي از

ديدگاه رهبران انقلاب نفوذ انديشه هاي بيگانه، انديشه هاي بيگانه ممكن است از طريق دشمنان يا دوستاني كه مجذوب آراي ديگران شده اند، نفوذ كنند. نمونه اين گرايش ها در جريانات قرون اوليه اسلامي ديده مي شود.مثلا مجذوب شدگان به فلسفه يوناني و آداب و رسوم ايراني و تصوف هندي، نظريات و انديشه هاي را به عنوان خدمت و نه به قصد خيانت وارد انديشه هاي اسلامي كردند. (1) بنابر اين در مساله ورود و نفوذ انديشه هاي بيگانه بايد به زمينه هاي داخلي آن نيز توجه كرد.يكي از علل رواج مانوي گري و مزدك گرايي، عدم اجراي عدالت از جانب حكومت ها بود. 2.تغيير جهت دادن انديشه ها، نهضت خدايي بايد براي خدا آغاز شود و براي او ادامه يابد و هيچ خاطره و انديشه اي غير خدايي در آن راه نيابد تا عنايت و نصرت الهي شامل حالش گردد. (2) حضرت امام (ره) در وصيت نامه خود، فراموش كردن اهداف فرهنگ قيام ملت و مكتب الهي اسلام، به انزوا كشاندن روحانيت، غرب زدگي و شرق زدگي و سلطه بيگانگان بر مقدرات مراكز تعليم و تربيت را از آفات فرهنگي انقلاب معرفي مي نمايد. 3.تجدد گرايي افراطي، در مقابل تمسك به اسلام ناب، تجدد گرايي افراطي - يا التقاط - و زهدگرايي منفي قرار دارد.تجدد گرايي افراطي تلفيق اسلام با انديشه هاي غير اسلامي براي زيبا جلوه دادن آن مي باشد. (3) .جدايي حوزه و دانشگاه، در واقع يكي از كليدي ترين مسايل اجتماعي و فرهنگي در جامعه اسلامي ما حفظ و تقويت وحدت اين دو نهاد است كه جدايي آن ها آفتي بزرگ

به شمار مي آيد. 5.بوروكراسي مفرط و فساد اداري و اجتماعي، حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: همانا فلسفه نابودي رژيم هاي پيشين اين بود كه حق مردم را ندادند تا آن را به رشوت خريدند، و راه باطلشان بردند و آنان پيرو آن گشتند. (4) 6.دنيا طلبي و اشتغال به زينت هاي دنيوي بالاخص بين اقشار انقلابي، اگر زندگي تجملي و روحيه تكاثر طلبي در ميان عناصر انقلابي فزوني گيرد و نيروهاي انقلابي روحيه خود را از دست دهند، داعيه دفاع از انقلاب و ارزش هاي تضعيف مي شود. ابن خلدون نيز در بحث فراز و فرود تمدن ها به دوران هاي زير اشاره مي كند: دوران ظفر، دوران قدرت، دوره تجمل و فراغت، دوره خرسندي و بالاخره دوره اسراف و تبذير و انحطاط.در دوران آخر، عصبيت - همبستگي اجتماعي - از بين مي رود و تن آسايي، تجمل و حاكميت روابط فزوني مي گيرد. (5) 7.حاكم شدن روحيه ريا و تملق به جاي اخلاص و ايثار، 8.اشاعه فحشا و فساد و ارتشا، 9.تاثير پذيري از جنگ رواني و تهاجم فرهنگي و تبليغاتي دشمن و رجعت تدريجي به ارزش هاي فرهنگي رژيم پيشين، 10.بحران هويت اجتماعي بالاخص بين نوجوانان و جوانان نسل دوم و سوم انقلاب و گرايش به الگوهاي غربي، 11.فرار مغزها، نداشتن برنامه اي همه جانبه براي جلوگيري از مهاجرت تحصيل كردگان و متخصصان و مشخص نبودن مرزهاي «تعهد» و «تخصص » باعث ظهور پديده فرار مغزها به كشورهاي ديگر جهان مي شود.

ب.آسيب شناسي سياسي امام علي عليه السلام علل افول دولت ها را چهار عامل مي داند: تباه نمودن اصول اساسي،

فريب كاري، مقدم داشتن فرومايگان و مؤخر داشتن فرزانگان. (6) عوامل فوق از ضعف يا سوء مديريت مسئولان حكومتي ناشي مي شود و به تضعيف مشروعيت دولت مي انجامد. در ارتباط با آسيب شناسي سياسي انقلاب اسلامي ايران با عنايت به رهنمودهاي رهبران فكري و سياسي انقلاب مي توان به موارد ذيل اشاره نمود: 1.نا تمام گذاشتن آرمان هاي نهضت، به تعبير استاد مطهري متاسفانه تاريخ نهضت هاي اسلامي صد ساله اخير، يك نقيصه در رهبري روحانيت شيعه را نشان مي دهد و آن اين كه روحانيت نهضت هايي را كه رهبري كرده تا مرحله پيروزي بر خصم ادامه نداده است. (7) در مورد انقلاب اسلامي ايران هر چند وضعيت متفاوت است، ولي هنوز تمامي آرمان هاي داخلي و خارجي انقلاب جامه عمل به خود نپوشيده است.تلاش در جهت تقويت و اجراي اين آرمان ها از طريق افزايش آگاهي هاي عمومي و بسيج امكانات، به افزايش اقتدار و استحكام داخلي و نفوذ بين المللي انقلاب مي انجامد. 2.ابهام طرح هاي آينده، انقلاب بايد طرح هاي روشن و خالي از ابهام و مورد قبول و تاييد رهبران ارائه دهد تا جلوي ضايعات گرفته شود. (8) تجربه نشان داده است كه كلي گويي و روشن نبودن طرح هاي آينده به تناقض در عمل منجر مي شود و ضايعات اساسي به بار مي آورد. 3.رخنه فرصت طلبان، فرصت طلب كسي است كه نسبت به آرمان هاي انقلاب بي اعتقاد يا بي تفاوت و در تلاش براي تامين منافع شخصي خويش است.استاد مطهري در اين رابطه مي گويد: هر نهضت مادام كه مراحل دشوار اوليه را طي مي كند

سنگيني اش بر دوش افراد مؤمن، مخلص و فداكار است.اما همين كه به بار نشست و يا لا اقل نشانه هاي بار دادن آشكار گشت و شكوفه هاي درخت هويدا شد، افراد فرصت طلب نفوذ مي كنند...تا آن جا كه انقلابيون مؤمن و فداكاران اوليه را از ميدان به در مي كنند...انقلاب فرزند خور نيست، غفلت از نفوذ و رخنه فرصت طلبان است كه فاجعه به بار مي آورد...مبارزه با رخنه و نفوذ فرصت طلبان علي رغم تظاهرات فريبنده شان يكي از شرايط اصلي - حفظ - يك نهضت در مسير اصلي است. (9) 4.تفرقه و درگير شدن در گرداب اختلافات داخلي و استفاده نكردن از نيروهاي بالقوه مردم، همان گونه كه اشاره شد امام علي عليه السلام راز تداوم انقلاب را دوري از تفرقه و تحكيم اركان مودت و محبت و ترغيب و توصيه نسبت به آن معرفي مي نمايد. مهم ترين عامل تهديد كننده بالندگي يك ملت از ديدگاه آن حضرت عبارت است از: كاشتن بذر نفاق و كينه در سينه، پشت كردن به يكديگر، ترك ياري هم نوعان و تبديل الفت و محبت به پراكندگي و تفرقه. (10) بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران نيز پيوسته بر دوري از تفرقه و لزوم وحدت براي تداوم انقلاب تاكيد داشتند. از ديدگاه ابن خلدون نيز عصبيت مهم ترين عامل اعتلاي يك ملت و تمدن محسوب مي شود.عصبيت به مثابه رشته مشتركي، خانواده ملت را به هم پيوند مي دهد. 5.بي تفاوتي مردم نسبت به سر نوشت كشور و اصالت يافتن منافع شخصي و غير سياسي شدن دانشگاهها، انقلاب به مثابه موجودي زنده است كه براي

دوام خود نياز به تغذيه دارد.ساختن نيروهاي انقلابي و مؤمن از نسل هاي جديد، از مهم ترين عوامل تداوم انقلاب محسوب مي شود. 6.ايجاد ترديد در آرمان هاي انقلاب و به فراموشي سپردن يا تضعيف شعار استقلال و آزادي، 7.در خطر قرار گرفتن امنيت مظلومين، عدم امنيت جاني، مالي و حيثيتي مردم در زمينه را براي رخنه و تقويت مخالفان انقلاب باز مي كند، 8.بروز ابهامات و چالش هايي در سياست خارجي، از طريق ابهام در مفهوم و مرز منافع ملي، نداشتن استراتژي مشخص و عقلاني، گرفتار آمدن در ساختاري غير پويا و نا كار آمد و روز مرگي و مشخص نبودن كامل روند تصميم گيري. 9.بازگشت استعمار به طرق آشكار و نهان و وابستگي نظامي و سياسي به قدرت هاي بيگانه.

ج.آسيب شناسي اقتصادي امير المؤمنين علي عليه السلام يكي از علل سقوط و زوال حكومت ها را تبذير و هزينه هاي زيان بار اقتصادي معرفي مي نمايد. (11) روش اقتصادي وي بر اساس عدالت و حقيقت بود و جز به حق عمل نمي كرد.وي هيچ گونه تبعيض و امتيازي حتي براي خود و نزديكان قائل نبود تا جايي كه چون عقيل برادر وي تقاضاي سه صاع - يك كيلو - گندم از بيت المال كرد، حضرت امتناع ورزيد و آهني گداخته به دست او نزديك كرد و فرمود: اي برادر در اين مال چيزي جز آن چه به تو دادم حقي نداري، ولي صبر كن تا مالي از خودم برسد، آنگاه هر چه خواسته باشي به تو خواهم داد. امام علي عليه السلام در پاسخ ايراد كساني كه رعايت مساوات در عطاياي بيت المال

را خلاف «سياست » مي دانستند، فرمود: اگر اين دارايي از خودم بود به طور يكسان در ميان شما تقسيم مي كردم تا چه رسد به اين كه اين اموال از آن خداست.آگاه باشيد كه بخشيدن مال در غير موردش تبذير و اسراف است. (12) وقتي شريح قاضي خانه اي گران به مبلغ 80 دينار خريد، حضرت او را احضار كرده و فرمود: اي شريح، به زودي كسي به سراغت خواهد آمد كه نه قباله ات را نگاه مي كند و نه از شهودت مي پرسد.تو را از آن خانه بيرون مي كند و به قبر تحويل مي دهد. (13) مهم ترين اصولي كه امير مؤمنان در سياست هاي اقتصادي دولت خود رعايت مي نمود عبارت بود از: رعايت حال خراج دهندگان، همياري اقتصادي دولت و مردم، استفاده از ماليات جهت عمران و آبادي، عدم تبعيض در اخذ ماليات، برخورد شديد با محتكران و گران فروشان، محترم شمردن بيت المال، رفاه و آسايش مردم و رسيدگي به طبقات پايين جامعه.ايشان همواره در مورد مستضعفاني كه هيچ چاره اي براي معاش خود ندارند توصيه مي كردند. (14) با توجه به سيره علي (ع) و با عنايت به رهنمودهاي رهبران فكري - سياسي انقلاب به اجمال مهم ترين آسيب هاي اقتصادي انقلاب اسلامي ايران را مي توان چنين معرفي كرد: 1. وابستگي اقتصادي به قدرت هاي بيگانه، 2. نداشتن برنامه هاي بلند مدت و كوتاه مدت براي نيل به استقلال و توسعه اقتصادي، اين امر باعث مي شود امكانات و توانمندي هاي كشور بي آنكه راه گشاي يك اقتصاد مستقل و توسعه يافته شود در امور روز

مره و زودگذر به كار افتد و از ميان برود. 3. عدم توجه به بحران هاي اقتصادي ناشي از روند توسعه يا عدم توجه به رعايت اقشاد كم درآمد در اجراي برنامه هاي سازندگي و توسعه اقتصادي، 4. عدم وجود فرهنگ كار و انضباط اجتماعي، (15) 5. جدا شدن مردم از برنامه هاي دولت در طرح سازندگي، 6. افزايش فاصله طبقاتي، پيدايش ثروت هاي بادآورده و بي توجهي به مستضعفان و عنايت به ثروتمندان، فاصله فاحش فقير و غني و فقدان عدالت اجتماعي - اقتصادي، راه را بر كم رنگ شدن آرمان هاي انقلاب مي گشايد. فقرا در بند تامين كم ترين ميزان وسايل زندگي اند و ثروتمندان در پي اسراف و تبذير و تجمل. بنابراين، هر دو گروه خود را از مسير انقلاب كنار مي كشند و دشمنان انقلاب فرصت رخنه مي يابند. قرآن كريم، به عنوان يك ضابطه كلي، اعلام مي دارد كه به هيچ وجه ثروت نبايد ميان توانگران دست به دست گردد. (16) استاد مطهري پس از تبيين عدالت اجتماعي، استقلال، آزادي و معنويت اسلامي به عنوان سه ركن انقلاب مي گويد: سرمايه داري از آن جهت محكوم است كه در بطن خود استثمار را پروروش مي دهد. (17) پي نوشت ها: 1.ر.ك: مرتضي مطهري، بررسي اجمالي نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير، صص 87- 78. 2.همان، صص 99- 98. 3.همان، صص 93- 90. 4.نهج البلاغه، نامه 79. 5.ر.ك: مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، صص 320- 317.البته نبايد فراموش كرد كه اين حركت دوراني از ديدگاه ابن خلدون، شكل جبري دارد و 120 سال به طول مي انجامد.ذكر

نظر ابن خلدون به منظور روشن شدن تاكيد نويسندگان بر نقش سوء تجمل و دنيا طلبي است. 6.غرر الحكم و درر الكلم، ش 7835، ص 342. 7.مطهري، بررسي احتمالي نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير، ص 92. 8.همان، صص 97- 96. 9.همان، صص 94- 93. 10.نهج البلاغة، خطبه 192. 11.غرر الحكم و درر الكلم، ص 354. 12.نهج البلاغه، خطبه 21. 13.همان، نامه 3. 14.همان، نامه 53. 15. اشاره به سخنان مقام معظم رهبري. 16. كي لا يكون دولة بين الاغنياء منكم. (سوره حشر، آيه 7) . 17. مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، صص 159- 149. منابع مقاله:

انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، جمعي از نويسندگان ؛

فراموشي اهداف انقلاب

فراموشي اهداف انقلاب من تاكيد ميكنم اگر انقلاب ما در مسير برقراري عدالت اجتماعي به پيش نرود، مطمئنا به نتيجه نخواهد رسيد و اين خطر هست كه انقلاب ديگري با ماهيت ديگري جاي آن را بگيرد.اما نكته مهمي كه بايد به آن توجه داشت اين است كه در اين انقلاب اساس كار بر اخوت اسلامي بايدبنا نهاده شود.يعني آنچه را ديگران با خشونت و فشار تامين ميكنند در اين انقلاب بايد با ملايمت و از روي ميل و رضا و برادري انجام گيرد.از جمله اركان انقلاب ما،اگر واقعا ماهيت اسلامي دارد، معنويت است.يعني مردم به حكم بلوغ روحي،بحكم عاطفه انساني،به حكم اخوت اسلامي، خود براي پر كردن شكافها و فاصله هاي طبقاتي و اقتصادي پيش قدم مي شوند.اين مكتبي است كه پيشوايش علي(ع)مي فرمايد: و لكن هيهات ان يغلبني هواي،و يقودني جشعي الي تخير الاطعمة و لعل بالحجاز او اليمامة من لا طمع له في القرص و

لا عهد له بالشبع اوابيت مبطانا و حولي بطون غرثي و اكباد حري...(نهج البلاغه-نامه 45) اما دور باد كه هوس بر من پيروز گردد و آز آتشين مرا به نوشخواري كشاند حاليكه در حجاز و يمامه مردمي باشند كه به گرده اي نان اميد نداشته و شكمي سير به خود نديده باشند.دور باد كه من با شكمي انباشته و آماسيده از طعام روز را به شب آورم و در پيرامون من گرسنگان و جگر سوختگان باشند... چنين شيوه اي بايد براي همه ما سرمشق باشد بايد روحيه فداكاري به خاطر ديگران در همه ما پيدا بشود.شما شاهد بوديد كه امام خميني،اخيرا بسيجي عمومي براي مسئله مسكن اعلام كردند.اين بسيج بخاطر اينست كه امام مي خواهد اين انقلاب اسلامي باقي بماند و همه هدفهايش را با شيوه هاي اسلامي به انجام برساند نه اينكه به صرف استقرار رژيم جديد،كارها را با زور به پيش ببرد و عدالت اجتماعي را با زور پياده كند.آن روزيكه مردم ما با ميل و علاقه و به حكم برادري اسلامي،امكانات خود را در جهت رفاه محرومان بكار انداختند،آن وقت است كه انقلاب ما،راه مطمئن خود راپيدا كرده است. انقلاب ما،آن هنگام انقلابي واقعي خواهد بود كه خانواده اي حاضرنشود ايام عيد براي فرزندان خود لباس نو تهيه كند مگر آنكه قبلا مطمئن شده باشد خانواده هاي فقرا،داراي لباس نو هستند.بايد در ميان ما،گفته پيامبر مصداق عيني پيدا كند كه فرمود:مثل مؤمنين در محبت هاي متقابل،مانند پيكري است كه اگر يك عضو آن بدرد آيد، عضوهاي ديگر آرام نمي گيرند و با التهاب و درد،عكس العمل نشان مي دهند.جامعه ما آن وقت

يك جامعه اسلامي خواهد شد،كه درد هر فرد تنها درد خودش نباشد،بلكه درد همه مسلمانها باشد.علي(ع)نمونه چنين مسلماني است.او مي فرمايد: اقنع من نفسي بان يقال هذا امير المؤمنين و لا اشاركهم في مكاره الدهر. (نهج البلاغه-نامه 45) آيا از خويشتن به اين خرسند باشم كه مرا امير مؤمنان بنامند اما درناگواريهاي مردم هم نفس نباشم؟ امام مي گويد،القاب و عناوين چه ارزشي دارد.مرد انقلابي اساسا پاي بند القاب و عناوينش نيست.چقدر بايد كوچك بود كه به اين لقبها دلخوش كرد و در سختي هاي مردم شركت نكرد. امام حسن مي گويد:در دوران كودكي شبي بيدار ماندم و به نظاره مادرم زهرا كه مشغول نماز شب بود مشغول شدم.متوجه شدم كه مادرم در دعايش يك يك مسلمين را نام مي برد و آنها را دعا ميكند،خواستم بدانم كه درباره خودش چگونه دعا مي كند اما با كمال تعجب ديدم كه براي خود دعا نكرد.فردا از او سؤال كردم چرا براي همه دعا كردي ولي براي خودت دعا نكردي فرمود:يا بني الجار ثم الدار،پسرم اول همسايه بعد خودت. و يا در جاي ديگر مي بينيم كه حضرت زهرا در شب عروسي خود،تنها پيراهني را كه بعنوان لباس عروسي با خود به خانه شوهرش مي برد،به زن فقيريكه از او طلب كمك كرده بود،هديه ميكند. روحيه انقلابي و اخلاق اسلامي،اين گونه است.و انقلاب ما،آن وقت به ثمر خواهد رسيد كه خود را براي چنين ايثارهائي آماده كنيم و باشوق به آن تن دهيم. منابع مقاله:

پيرامون انقلاب اسلامي، مطهري، مرتضي؛

فساد سياسي و اقتصادي و پيامدهاي آن

فساد سياسي و اقتصادي و پيامدهاي آن متأسفانه فساد در دستگاههاي اداري ما قبل از انقلاب سابقه داشته

است. پس از انقلاب براي مدت چند سالي شدت رشد آن به خاطر جو انقلابي بسيار پر تحرك كاهش پيدا كرد، اما دو مرتبه شروع به رشد كرد و بتدريج بر وسعت آن نيز افزوده شد. فساد اداري همچون اختاپوس هم حيثيت كارمندان خادم و زحمتكش دولت را زير سؤال برده و هم امنيت و فضاي رقابت را خدشه دار كرده است. اين وضعيت در بعد اقتصادي ناامني اقتصادي ايجاد مي كند و باعث مي شود تا سوء استفاده كنندگان اطمينان در سرمايه گذاري را از بين ببرند، از اين رو انگيزه هاي لازم نيز به دنبال عملكرد چنين افرادي براي سرمايه گذاري و توليد از بين خواهد رفت. در بخش اقتصادي مشكلات كشور ما يكي دو تا نيست. متأسفانه اقتصاد كشور ما دچار بيماريهاي گوناگوني است، اولين بيماري كه شديدا اقتصاد را متأثر كرده و تاكنون گريبانگير كشور گرديده، اين است كه دولت داراي يك چارچوب مشخص و استراتژي عملي براي رشد و توسعه اقتصادي نيست. از سوي ديگر دستگاههاي اجرايي نيز داراي گرايشهاي مختلفي هستند و هر كدام به نحوي تصميمات اقتصادي را تحت تأثير گرايشهاي سياسي خود قرار مي دهند. برخي از اين جريانات كنترل دولت را افزايش مي دهند و برخي ديگر نيز تمايل دارند اين كنترل كاهش پيدا كند. در چنين فضاي دگرگوني هر گردنه اي كه براي كنترل گذاشته مي شود بعد از مدتي خود به گردنه باج گيري و فساد تبديل مي شود. تعلل در برخورد با فساد گاهي از سر خيرخواهي است، چرا كه حمايت كنندگان فكر مي كنند گردنه هاي حمايت از مصرف كننده را مورد

حمايت قرار مي دهند، اما در عمل اين گردنه ها به گردنه هاي باج گيري و فساد تبديل شده است؛ لذا هيچ گونه تسامحي نبايد صورت گيرد. انديشه حوزه: با توجه به اين كه گاهي گفته مي شود كه هر نوع دخالت دولت در امور اقتصادي و برخورد با مفاسد اقتصادي سرمايه گذاري را در كشور به خطر مي اندازد و امنيت سرمايه گذاري را از بين مي برد، نظر جناب عالي در اين باره چيست؟ دكتر لاريجاني: مبارزه با فساد تبار شناسي سرمايه نيست؛ مبارزه با رفتار بدون مهار و لجام گسيخته سرمايه در داخل كشور است. امروز در كشور ما سرمايه براي فعاليت خود هيچ مرزي نمي شناسد، چون بلافاصله به تاريكخانه مي رود، و به دور از چشم قانون يا با فرار از قانون مي تواند هر كاري را انجام دهد. آنچه مهم است تنظيم عمليات اقتصادي است. فعاليت اقتصادي بايد قانوني شود. مبارزه با فساد؛ يعني مبارزه با عمليات فساد در زمينه اقتصاد، نه تبارشناسي سرمايه. امروز در كشور ما توليد، چه در زمينه كشاورزي و چه در زمينه صنعت، نه تنها درآمد خوبي ندارد، بلكه هيچ گونه تضميني نيز براي ادامه فعاليت سالم براي آن نيست. در اقتصاد ما تنها درآمدهاي يك بار مصرف امكان تحقق پيدا كرده است. دلالي به طور مستمر داراي بهترين درآمدهاست. لذا مبارزه با فساد باعث مي گردد تا زمينه توليد در كشور ايجاد شود و اين خود رونق و شكوفايي اقتصادي و بهبود وضعيت معيشتي مردم و ايجاد اشتغال را در پي خواهد داشت. انديشه حوزه: به نظر شما راهكارهاي اصولي در برخورد با

فساد چيست؟ دكتر لاريجاني: در قدم اول مبارزه با فساد بايد خط توليد فساد كور شود. افرادي كه خود درگير مبارزه با فساد مي شوند در معرض آلوده شدن هستند؛ لذا بايد سيستم كنترلي شديد و منظمي در اين زمينه تنظيم شود. عمليات مبارزه با فساد بسيار پيچيده است؛ اين مبارزه مشاركت شديد مردم را مي طلبد. مبارزه با فساد يك نهضت و يك انقلاب بزرگ است و در اين زمينه مردم بايد احساس كنند خرده حسابهاي جناحي و سياسي و شخصي در اين قضيه مطرح نيست، بلكه يك مكانيسم ملي است. مردم بايد احساس كنند اين مكانيسم منافع ملي ما را تأمين خواهد كرد. اين احساس به مردم اطمينان مي دهد. از طرف ديگر نبايد با مفسدان با خشنترين حالت برخورد كرد. مهم آن است كه بسياري از مفاسد شفاف شود. افراد مفسد در درجه دوم اهميت قرار دارند، آنچه از همه مهمتر است بسته شدن راه فساد در آينده است. عمده هدف ما در مبارزات با فساد طي ساليان گذشته افراد مفسد بود، فكر كرديم برخورد با چند نفر فاسد باعث از بين رفتن ريشه هاي فساد در اقتصاد خواهد شد، در حالي كه زمينه ايجاد فسادهاي جديد همچنان با قوت باقي بود. انديشه حوزه: عملكرد دولت قبلي و دولت فعلي را در برخورد با مفاسد اقتصادي چگونه ارزيابي مي كنيد؟ دكتر لاريجاني: دولت در سالهاي گذشته، چه در زمان آقاي خاتمي و چه قبل از ايشان، نسبت به مفاسد اقتصادي حساسيت لازم را نداشت. قصد ما متهم كردن مسؤولان نيست، بلكه هر كدام بنا به دلايلي اين حساسيت در آنها كم بود.

تز اقتصادي آقاي هاشمي بر توليد تكيه داشت. من نيز اين تز را كاملا قبول دارم، اما اين كه چگونه و چه چيزي را توليد كنيم بايد در كنار تز فوق به طور جدي مطرح باشد. در غير اين صورت توليد را در كشور ايجاد مي كنيم، اما مفاسد ديگر در كنار آن رشد خواهد كرد. اما دولت آقاي خاتمي تمام توان و توجه خود را معطوف به توسعه سياسي و مسائل فرهنگي كرده بود. متأسفانه دولت در اين زمينه ها نيز با يك طرح و برنامه مشخص و مناسبي وارد ميدان نشد و عمدتا دستگاههاي اجرايي سلايق شخصي خود را به عنوان طرح ملي توسعه سياسي و فرهنگي به جامعه ديكته كردند و پيش بردند. اين ويژگيها نيز باعث گرديد حساسيت دولت آقاي خاتمي نسبت به مفاسد اقتصادي و مالي كم شود. انديشه حوزه: با تقدير و تشكر مجدد از جناب عالي كه وقتتان را در اختيار ما گذاشتيد. دكتر لاريجاني: بنده هم از شما تشكر مي كنم. منابع مقاله:

مجله انديشه حوزه، شماره 31، لاريجاني، محمد جواد ؛

آسيب شناسي انقلاب اسلامي

آسيب شناسي انقلاب اسلامي مقدمه منظور از آسيب شناسي در اين مقاله شناسايي آن دسته از عوامل مهم و مؤثري است كه به وجود آمدن و تداوم حيات آنها مي تواند فرآيند تحقق اهداف هر نظامي (سيستمي) را متوقف و يا به صورت محسوس كند نمايد. مورد بحث اين مقاله انقلاب اسلامي است با اين تعريف كه انقلاب اسلامي عبارت است از: «حركت وسيع توده مردم براي نابودي ساختار سياسي، اقتصادي، نظام شاهنشاهي و استقرار ساختارهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي دين مبين اسلام» .

عوامل كليدي به

وجود آورنده و تداوم بخش انقلاب اسلامي بدون شك براي شناسايي عوامل مخرب در مسير حركت صحيح هر نظام بايد شناخت نسبتا كافي از عوامل اصلي و روابط محوري و اهداف اصلي آن وجود داشته باشد همانطور كه يك پزشك بايد ابتدا شناخت روشني از يك بدن سالم را پيدا كند تا امكان بيماري يابي را بدست آورد.ساختار سياسي، نظامي و امنيتي نظام شاهنشاهي از حاصل يك سلسله تحولات عميق اجتماعي با بيداري توده هاي وسيع مردم در سال 1357 در هم فرو ريخت و با رهبري توانمند حضرت امام (ره) در كوتاه ترين زمان ممكن ساختار كلي يك نظام اجتماعي مبتني بر اسلام جايگزين شد.شكل گيري اين نظام اجتماعي با تحولات دروني و تعميق پيوندهاي سه عامل: 1.مردم، 2.مكتب اسلام، 3.رهبري مبتني بر تفكر ديني به وجود آمد. 1.تحولات مردم، بازگشت به هويت اسلامي خويش، بيداري فطرتهاي پاك به ويژه در بين نسل جوان، آمادگي براي گذشت و ايثار و جانبازي در راه آرمان، گسترش شناخت از ابعاد مفاسد نظام شاهنشاهي در كنار جاذبه هاي دست يابي به جامعه ايده آل اسلامي، زمينه را براي حركت وسيع توده هاي مردم آماده ساخت. 2.مكتب اسلام، با بياني تازه و كامل از رسالتهاي يك مكتب الهي از رهگذر انديشه هاي امام (ره) و ياران ايشان در باور نسل جوان آماده فداكاري، به عنوان محور حركت به صحنه تحولات جامعه بازگشت.اين اسلام مدعي راه حل براي ساماندهي همه ابعاد فرهنگي، اقتصادي، سياسي، اجتماعي حيات بشري شد. 3.رهبري مبتني بر تفكر ديني، مصلح بزرگ قرن، حضرت امام خميني (ره) و به تعبير حضرت آيت ا...العظمي اراكي (ره) «مجدد

المذهب في قرن خامس عشر» مسئوليت بيدار سازي فطرتهاي پاك مذهبي را با ديدي باز نسبت به مكتب اسلام به عهده گرفت و خود بيش از هر كس ديگري آماده فداكاري، گذشت و ايثار در راه تحقق آرمانهاي اسلامي شد و با ارتباطي ساده و صميمي در عمق قلوب مردم نفوذ كرد.ظرفيتهاي ذاتي حضرت امام (ره) با پتانسيل ناشناخته و تمام نشدني دين اسلام با صداقت، سلامت و فطرت پاك مردم به ويژه جوانان حركتي را آفريد كه با سرعت توانست يك رژيم تاريخي مورد حمايت استكبار جهاني را از جامعه ايران ريشه كن سازد.در گامهاي بلند بعدي رهبري انقلاب با مديريت الهي و با بهره گيري از همان ظرفيتها در اولين سالهاي انقلاب توانست اركان يك نظام اجتماعي مبتني بر تفكر را در قالب نظام جمهوري اسلامي مستقر سازد و خود را براي پيگيري ساير اهداف يك نظام اسلامي آماده سازد، ضمن اينكه بطور طبيعي بايد بخشي از توان خود را براي مواجهه با حملات و دسيسه هاي گوناگون دشمن تجهيز مي نمود، مرحله دفاع مقدس با آثار سازنده و مخرب آن گذشت و در مرحله بازسازي نيز با فراز و نشيب خاص خود سپري شد و اينك در مقطع خاص هستيم و با توجه به تعريفي كه از آسيب شناسي مطرح شد بايد در جستجوي پاسخ دو سؤال زير باشيم كه: 1.چه عوامل و پديده هايي از اين به بعد مي تواند در داخل جامعه مانع تحقق اهداف انقلاب اسلامي گردد؟ 2.كدام دسته از اقدامات و فعاليتهاي دشمنان انقلاب از خارج و يا داخل مي تواند سرعت تحقق اهداف انقلاب اسلامي را كند

يا متوقف سازد؟ براي دريافت پاسخ صحيح اين دو سؤال ابتدا بايد سؤال ديگري را پاسخ داد و آن اينكه:

اهداف اين مرحله از حركت انقلاب اسلامي چيست؟ با توجه به اهميت پاسخ اين سؤال در شناخت آسيب پذيري انقلاب اسلامي اين اهداف به صورت خلاصه تبيين مي گردد تا بر اساس آن عوامل مخرب در مسير تحقق اهداف انقلاب اسلامي طبقه بندي شود.

اهداف اين مرحله از انقلاب اسلامي استقرار نظام جمهوري اسلامي خود به منزله وسيله اي تلقي مي گردد كه توسط آن سلسله ارتباطات انساني در جامعه در راستاي جهان بيني اسلامي تغيير و تحول يابد و با تشكيل يك جامعه نمونه مورد نظر قرآن زمينه توسعه تفكر اسلامي را در پهنه جهان آماده سازد. بحمد الله علي رغم تلاشهاي مستمر و متنوع دشمنان انقلاب اسلامي نظام جمهوري اسلامي مستقر گرديد و در اين مرحله ابزار اصلي ارتباطات انساني فراهم شد. اين ارتباطات در چند بعد قابل طبقه بندي است. 1.ارتباط انسان با خدا به عنوان اصلي ترين ارتباط كه مبناي تنظيم ساير ارتباطات قرار مي گيرد و به عنوان نظام عبادي اسلام معني پيدا مي كند. 2.ارتباط انسان با خودش 3.ارتباط انسان با ديگر انسانها كه در قالب انواع نظامهاي اقتصادي، فرهنگي، سياسي، حقوقي و...ساماندهي مي شود. 4.ارتباط انسان با طبيعت بديهي است كه وقتي بحث اصلاح دائمي ارتباطات انساني در ابعاد فوق الذكر است، پيش نياز آن بهبود ارتباطات و به دنبال نتيجه ارتباطات بهتر، يك مجموعه تحولات ارزشمند مادي و معنوي براي همه افراد يك جامعه است. براي مثال، لازمه بهبود ارتباط با خداوند متعال، رشد معرفت ديني، كيفيت بخشيدن به

انجام عبادات، داشتن روحيه خدمت به ديگران...و نتيجه آن عنصري مفيد بودن براي سازندگي محيط اجتماعي خواهد بود.يا وقتي بحث از ارتباط صحيح با طبيعت است از يكسو بهره گيري ازمواهب و تلاش براي شناخت دائمي ابعاد طبيعت و از طرف ديگر مواظبت در بهره برداري از آن مي باشد . در اين مرحله از بحث در جستجوي اين معنا هستيم كه نظام جمهوري اسلامي چگونه مي تواند براي تحقق اهداف اصلي خود اين ارتباطات را در راستاي الگوي تربيتي اسلامي متحول سازد و زمينه را براي تكامل معنوي و مادي انسانها در جامعه فراهم سازد.اگر مطابق با بينش اسلامي بپذيريم كه انسانها فطرتا خداشناس و در جستجوي ارتباط بيشتر و بهتر با خداي خويش اند و آنچه اجازه تجلي يافتن اين فطرت را نمي دهد، انواع نظامهاي اجتماعي محيط برانسان است، آنگاه بايد بپذيريم كه يكي از مهمترين وظايف و اهداف حكومت اسلامي اصلاح مستمر نظامهاي فرعي در راستاي كيفيت بخشيدن به ارتباط انسان با خداست. هدف غايي در اين نظام رشد توأمان توسعه مادي، گسترش رفاه اجتماعي ارتقاي سطح اخلاق و معنويت جامعه است. به لحاظ تئوريك وقتي چنين غايتي محقق مي گردد كه نحوه تحقق اهداف هر يك از نظامها زمينه ساز تحقق هدف غايي باشد. و سرعت تحقق هدف غايي وقتي بيشتر مي گردد كه حداكثر همراهي و هماهنگي در داده و ستاده بين نظامها به وجود آيد و هيچ يك از نظامها در روند فعاليت خود تحقق اهداف ساير نظامها را كند يا تخريب نسازند.

شاخص ارزيابي موفقيت نظام جمهوري اسلامي چيست؟ يا به عبارت ديگر با اندازه گيري چه پديده

هايي در جامعه اسلامي متوجه موفقيت يا خداي ناكرده شكست نظام جمهوري اسلامي مي شويم. اگر هدف غايي از استقرار نظام اسلامي را تجلي بخشيدن به عبادت خالق با مفهوم وسيع عبادت تلقي كنيم، مقدمه آن اين است كه در طول زمان به موازات پيشرفت و توسعه اقتصادي، اجتماعي جامعه، اخلاق و معنويت افراد در جامعه نيز افزايش يابد. با توجه به اين مدل عمومي و شاخص ارزيابي و نظر به اينكه: 1.كيفيت هر يك از ارتباطهاي انساني در كيفيت ساير ارتباطها اثر مستقيم دارد. براي مثال: انساني كه رابطه اي قوي و متين با خداوند متعال دارد.نسبت به انساني كه ارتباطي سطحي و ضعيف با خداوند دارد، رابطه اي بسيار متفاوت با ديگر انسانها خواهد داشت . و انساني كه بطور واقعي به ساير انسانها علاقه مند است رابطه اي متفاوت با طبيعت دارد، در مقايسه باانساني كه دچار خود خواهي افراطي است. 2.داده و ستاده اي گسترده بين نظامهاي مختلف اجتماعي وجود دارد كه تحولات هر كدام، تحقق اهداف ساير نظامها را متأثر مي سازد. براي مثال: نحوه و ميزان تخصيص منابع در نظام اقتصادي، تحقق اهداف كيفي و كمي نظام آموزشي و تربيتي را متأثر مي كند. ساز و كار داخلي نظام اقتصادي، محتواي نظام فرهنگي جامعه را تغيير مي دهد. اين سئوال مطرح مي گردد: آيا امكان پذير است كه مسئوليت پيشرفت و توسعه اقتصادي و اجتماعي و سياسي جامعه را بر عهده تعدادي خاص از نظامهاي اجتماعي مثلا نظام اقتصادي، اجرايي قرار دهيم و مسئوليت پي گيري ارتقاي سطح اخلاق و معنويت جامعه بر عهده نظامهاي ديگر، مثل نظام فرهنگي

يا نظام تبليغي؟ و به عبارت كلي تر آيا صحيح است كه مسئول توسعه اقتصادي، اجتماعي و سياسي را قوه مجريه بدانيم و ارتقاي اخلاق و معنويت جامعه را بر عهده مقام معظم ولايت، علماء و روحانيون و نهادهاي مذهبي قرار دهيم؟ با يك نگرش نظام دار (سيستمي) و درك واقعيتهاي ملموس مناسبات اجتماعي به سادگي روشن مي گردد كه پاسخ منفي است و بايد : «تمامي نظامهاي اجتماعي در جريان جرح و تعديل و اصلاح روابط دروني خود همواره مسئوليت خود را همزمان با دو هدف ارتقاي اخلاق و معنويت جامعه و زمينه سازي پيشرفت و توسعه اقتصادي و اجتماعي و سياسي جامعه تعقيب نمايند» . اين نظريه وقتي تحقق عملي پيدا مي كند كه مفهوم رفتاري و عملياتي آن از بالاترين ساز و كارهاي دروني نظامهاي عمده اجتماعي تا سطح كوچك ترين واحدهاي اجرايي و واحدهاي مختلف اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي تعريف و تبيين گردد و به دنبال آن آگاهي و فرهنگ عمومي براي اين تغيير عملكرد آماده شود.براي مثال: يك مبلغ مذهبي در يك مسجد محلي بايد هدف اصلي خود را هدايت مردم براي ارتقاي رابطه معنوي انسان با خالق و بهبود خصوصيات اخلاقي افراد تلقي نمايد، اما در كنار آن، بايستي آماده سازي افراد براي حضوري مؤثر در سازندگي و توسعه اقتصادي، سياسي، اجتماعي جامعه را نيز جزء مسئوليتهاي خود تلقي كند. يك مدير عامل كارخانه در جامعه اسلامي ضمن آنكه هدف اصلي خود را افزايش كمي و كيفي محصول كارخانه مي داند شخصا بايد مسئوليت ارتقاي معنويت و اخلاق كاركنان خود را بر عهده گيرد و توجه داشته باشد كه

محصول كارخانه او در خدمت سازندگي توأمان مادي و معنوي جامعه قرار گيرد. به نظر مي رسد پذيرش اين استراتژي در ساماندهي نظامهاي اجتماعي تنها راه دستيابي به جامعه مطلوب اسلامي و تجلي بخشيدن به حضور جهان بيني اسلامي و باورهاي ديني در روابط دروني جامعه است، اما به دليل مغاير بودن آن با روالهاي سنتي تجربه شده در جامعه ما و جدايي طولاني مدت دين از صحنه حكومت، ممكن است براي بسياري از افراد، حرف نامشخص و طبعا غير منطقي به نظر برسد، لذا علاوه بر استدلالهاي قبلي توجه را به چند نكته كليدي جلب مي نمايد. 1.نيازهاي متنوعي كه در وجود انسانها تعبيه شده، داراي پتانسيل و جوشش دروني متفاوتي است. براي مثال، گر چه در كنار نيازهاي جسمي و مادي انسانها نياز به پرستش خالق، نياز به خدمت به ديگران، نياز به خلاقيت و...وجود دارد، اما در روال زندگي تلاش براي تأمين نيازهاي جسمي و مادي، روند غالب به خود خواهد گرفت و انسانها را از يك زندگي متعادل دور مي سازد . فلسفه ارسال انبيا و تشكيل حكومت مبتني بر تفكر ديني در حقيقت بر پايي نظام اجتماعي است تا از طريق ساز و كارهاي دروني آن توجه انسانها به نيازهاي مختلف و همچنين تأمين پاسخ متناسب با اهميت هر يك از نيازهاي انسان با فطرت حنيف مد نظر قرار گيرد. حال اگر پاسخ به نيازهاي مادي و جسمي بر عهده تعدادي از نظامها و پاسخ به ساير نيازها و به ويژه نيازهاي اصيل انساني بر عهده نظامهاي ديگر گذاشته شود از رهگذر فعال بودن روزمره نيازهاي مادي در انسانها، بتدريج

نظامهاي اقتصادي و اجرايي پاسخ دهنده به نيازهاي مادي نقش غالب را پيدا كرده و ساير نظامها منزوي مي شوند كه يكي از عواقب طبيعي آن جذب نخبگان و استعدادهاي درخشان به نفع نظامهاي اقتصادي و اجرايي و تقويت متوالي نظامهاي اقتصادي و اجرايي و تضعيف متوالي نظامهاي مسئول در تأمين نيازهاي اصيل انساني است. 2.علاوه بر فعال بودن وسوسه تأمين نيازهاي جسمي و مادي در خود انسانها، در حال حاضر نيز يك نظام مادي پيشرفته و توسعه يافته و موفق در تشكيل يك زندگي شيطاني و ظاهر فريب در دنيا وجود دارد كه دائما خود را در معرض ديد انسانهاي جامعه اسلامي قرار مي دهد و بيش از پيش نيازهاي مادي و جسمي را تحريك مي سازد و اين عامل همراه با پديده دروني انسان مي تواند عدم رشد متعادل نظامهاي اجتماعي را تشديد نمايد. آنچه به عنوان نتيجه بحث تا اين مرحله مد نظر بود دست يابي به اين نتيجه بود كه: گام كليدي براي تحقق اهداف دوران سازندگي انقلاب اسلامي، طراحي نوعي نظامهاي مختلف اقتصادي، سياسي، فرهنگي است كه بر مبناي تحقق همزمان هدف اصلي هر نظام زمينه تحقق هدف غايي فراهم گردد.با اين نگرش كه تمام نظامها بايد ضمن تعقيب هدف اصلي خود تحقق اهداف ساير نظامها را زمينه سازي و تقويت نمايند. اما آيا با طراحي مناسب اين نظامها، تحقق اهداف انقلاب اسلامي ميسر مي گردد؟ پاسخ اين است كه اين شرط لازم است، اما شرط كافي آن: آماده سازي فرهنگ عمومي براي پذيرش اين نظامها و حضور سازنده تك تك افراد جامعه براي عضويتي سازنده در هر يك از

اين نظامهاست، چرا كه بر اساس نگرش نظام مند، بين نظامها و انسانهاي يك جامعه داده و ستاده دائمي وجود دارد و بايد براي شروع اصلاحات، همراهي تحولات دروني انسانها و نظامها مد نظر قرار گيرد . آماده سازي فرهنگ عمومي خود نيازمند كار آمد سازي نظامهاي فرهنگ ساز جامعه است. طي كردن چنين مسيري در تحولات جامعه مستلزم تحقق يك سلسله اقدامات كلان در ساختار مديريت عالي نظام است كه اهم آن عبارت است از: 1.تشكيل يك نهاد نظريه پردازي با حضور اسلام شناسان و صاحبنظران در علوم پيشرفته روز و در مسائل كلان كشورداري، براي طراحي مشخص تر عوامل و روابط دروني نظامهاي مختلف اداره جامعه، .تشكيل هسته هاي كارشناسي براي عملياتي كردن نظريه هاي مصوب در چارچوب قوانين و نظامنامه هاي اجرايي و طي كردن تصويب مراحل قانوني تصويب آنها، 3.سازماندهي نظام آموزشي جديد براي تمامي عناصر تشكيل دهنده نظامهاي مختلف اجرايي براي ايجاد نگرش تازه در راستاي تحقق نظام جديد، 4.سازماندهي يك نظام كار آمد برنامه ريزي مطابق با اهداف جديد نظام و به دنبال آن تخصيص مناسب منابع در اختيار حكومت، 5.اصلاحات همه جانبه اما تدريجي، مطابق با يك برنامه جامع بلند مدت براي كار آمد كردن نظام دولتي براي سازماندهي توده هاي وسيع مردمي در سازندگي همه جانبه كشور، 6.توجه و عنايت خاص به نظام تعليم و تربيت جامعه، شامل، محيط خانواده، مدرسه، روحانيت، دانشگاه، صدا و سيما از طريق تخصيص مناسب منابع انساني، منابع مالي و ساير لوازم و امكانات در خور يك نظام مبتني بر اسلام، 7.تشكيل يك نظام كار آمد نظارت و ارزشيابي از روند عمومي

تحولات جامعه به ويژه ارزيابي ميزان تحقق اهداف كيفي و آرماني نظام مقدس جمهوري اسلامي، 8.تشكيل نهادهاي تحقيقاتي مناسب و در خور اهميت نظام مقدس جمهوري اسلامي براي تجزيه و تحليل دلايل پيشرفت و شكست در هر يك از حوزه هاي مهم و كليدي از اهداف نظام مقدس جمهوري اسلامي. مباحث مطروحه تا اين مرحله، ارائه يك الگوي نظري از گامهاي اساسي بود كه بايد بعد از پيروزي اوليه انقلاب اسلامي و تشكيل نظام جمهوري اسلامي برداشته مي شد و طرح آن به عنوان پيش نياز براي يك آسيب شناسي منطقي از حركت يك نظام انقلابي ضرورت داشت.در ادامه بحث بر اساس برداشت ارائه شده عوامل عمده اي كه اجازه نداده است، اين گامها به صورت كامل برداشته شود مطرح مي گردد با اين توضيح كه به دليل داده و ستاده بسيار وسيعي كه بين تحولات دروني جامعه و جامعه جهاني وجود دارد، در هر عنوان نقش تحولات داخلي و تأثيرات پديده هاي خارجي طرح مي گردد. اما از جهت آنكه مي توان آسيبهاي وارده تا اين مرحله را با آسيبهاي محتمل در آينده به دوگروه تقسيم كرد، ابتدا تحليلي از آسيبهاي تا اين مرحله ارائه خواهد شد و به دنبال آن آسيبهاي احتمالي آينده مطرح مي گردد.

آسيبهاي وارده تا اين مرحله

1.ترور شخصيتهاي نظريه پرداز بعد از پيروزي انقلاب اسلامي اولين و شايد يكي از بزرگ ترين ضربه هاي وارده به انقلاب اسلامي ترور جمعي از بهترين نظريه پردازاني بود كه از يك سو سالها در محضر حضرت امام (ره) آموزش ديده بودند و از سوي ديگر در كوران تجربيات انقلاب با مسائل داخلي و

جهاني آشنا شده بودند.و در عين حال از هوش و ذكاوت و تكنيكهاي علمي لازم براي نظريه پردازي جهت استقرار يك نظريه جديد در لباس حكومت برخوردار بودند. از مهم ترين اين شخصيتها عبارت بودند از: علامه شهيد مطهري، شهيد دكتر بهشتي، شهيد آيت الله صدر، شهيد دكتر باهنر، شهيد دكتر مفتح.

2.جنگ تحميلي آثار جنگ را در دو بعد آثار سازنده و مخرب مي توان طبقه بندي نمود.

1 2) آثار مخرب جنگ شهادت جمع كثيري از مخلص ترين نيروهاي انقلاب، ايجاد معلوليت براي جمع ديگري از ياران مخلص انقلاب، تخريب بخشي از عمر ايثارگران در اسارت دشمن، تخريب منابع اقتصادي جامعه، عادت دادن نيروهاي انقلاب با نظامها و ساختارهاي مختلف دوران ستم شاهي. اين مسئله اخيرا يكي از خسارات بزرگ جنگ تحميلي است كه براي جامعه ما ناشناخته مانده است.چرا كه در آغاز پيروزي انقلاب براي بسياري از ياران انقلاب اين مسئله مطرح بودكه چگونه بايد نظامات مختلف را اصلاح كرد؟ لذا در راه اصلاح آن گامهايي برداشته شد و تجربه سازماندهي جهاد سازندگي، تشكيل كميته، بنياد مسكن، نهضت سواد آموزي، تشكيل جهادهاي خودكفايي گامهايي بود در اين راستا، اما تحميل جنگ باعث گرديد مسئولين نظام از روي اجبار تمامي اصلاحات و تغييرات داخلي را متوقف و وقت خود را صرف دفاع از كشور نمايند.در اين مدت نيروهاي متعهد با نگرش انقلابي با نهادهاي اداري و ساز و كارهاي دروني نظامهاي سنتي آشنا شدند و با از بين بردن نمادهاي ظاهري مربوط به نظام شاهنشاهي با آن نوعي انس و همراهي پيدا كردند و «دافعه» خود را از دست دادند.

2 2) آثار مثبت جنگ تعميق

باورهاي ديني و انقلابي در نسل جوان، نمود پيدا كردن نقش باورهاي ديني در ايجاد سازمانهاي حكومتي با كاركرد بسيار موفق تر از ساختارهاي سنتي در قالب سازماندهي سپاه و بسيج، تعميق تجربه ها و ورزيده شدن نيروهاي انقلاب براي دفاع از اسلام.

آسيبهاي دوران بعد از جنگ بدون شك در تحليل تاريخ انقلاب اسلامي، اين دوره يكي از مقاطع حساس و سرنوشت ساز انقلاب تلقي خواهد شد، چرا كه در اين زمان بنيادهاي فكري و نظريه پردازيهاي گوناگوني در شيوه سازندگي كشور مطرح گرديد و يكي از اين ديدگاهها فرصت يافت كه به صحنه اجرا نزديك شده و آثار مثبت و منفي خود را بر جاي گذارد. چون تحليل موشكافانه اين دوران براي شناخت آسيبهاي احتمالي آينده ضرورت دارد لازم است، براي تحليل آثار مختلف ديدگاه و نظريه انتخاب شده براي شيوه سازندگي كشور در اين دوران ابتدا نگاهي داشته باشيم به سير تحولات جامعه ايران در يك قرن اخير و سپس تأثيرات آن را در شكل گيري اقدامات اساسي اين دوران بررسي نماييم.

رابطه تحولات توسعه گذشته ايران با حكومتهاي شاهنشاهي در قسمت اول اين مقاله بحث جامعي صورت گرفت در رابطه با ضرورت بازسازي نظامهاي مختلف اداري، اقتصادي، سياسي، قضايي، ...و براي درك اهميت و ضرورت ابعاد اين بازسازي و شناخت اين معنا كه عدم بازسازي اين نظامها به كدام اركان و روابط دروني انقلاب اسلامي ضربه خواهد زد، به عنوان نمونه به كالبد شكافي بعضي از اين نظامهاي كليدي و عمده پرداخته خواهد شد:

نظامهاي نوين آموزشي و خصلت دين زدايي آن در تاريخ گذشته ايران همواره علم و عالم مورد توجه و عنايت

بوده است و در يك تركيب بهم پيچيده از معارف ديني و تعبد معنوي ادامه حيات مي داده است.بطوريكه تمامي عالمان بزرگ ايران ويژگي فقاهت و اجتهاد را در كنار آن علم خاصي كه به سبب آن معروف شده اند داشته اند .توده هاي مردم نيز در حد محدودي با مراجعه به مكتب خانه ها و در سطح بالاتري به حوزه هاي علميه مي رفتند، ظهور مدارس جديد در ايران با يك فلسفه كاملا متفاوت، سر آغاز اتفاقي بسيار مهم در تاريخ معاصر ايران است و آن اينكه مدرسه جديد ابزاري گرديد براي فخر فروشي فرزندان درباريان و تجار بزرگ و راه يافتن به آن مي توانست زمينه ساز استخدام در دستگاه اداري رضا شاهي را فراهم سازد.از خصوصيات اين مدارس جداسازي ارتباط دين از علم است.با حاكميت رضا شاه اين نوع مدارس با سرعت توسعه پيدا مي كند، گر چه عمق باورهاي ديني مردم تلاش مي كند آثار دين زدايي اين مدارس را به حداقل برساند و بعضي از فرهنگيان متدين تلاش مي كنند مدارس جديدي را با گرايش به دين پايه گذاري كنند.اما ابعاد كوچك اين حركتها در مقابل سرعت گسترش و ماهيت قوي اين نظام آموزشي جديد كم اثر بود. در ادامه گسترش نظام آموزش و پرورش نوين در سال 1314 دانشگاه تهران به صورت رسمي پايه گذاري شد، نظام دانشگاهي نيز در ادامه خصوصيات نظام آموزش و پرورش محل تربيت انسانهاي عالم و خداشناس و خدمتگذار نبود، بلكه عملكرد غالب آن تربيت نسل جديدي از انسانهاي تكنوكرات براي پايه گذاري يك نظام توسعه مادي با ارزشهاي غربي بود، گر چه پتانسيل

بسيار قوي مذهب تشيع همواره، جمعي از استادان، دبيران و معلمان متعهد را از تأثيرات همه جانبه اين نظامها دور نگه داشته و خود سعي در اصلاح آن داشتند.و به تبع آن تعداد قابل توجهي از فرزندان خانواده هاي متدين، علي رغم خصلت ذاتي دين زدايي اين نظام همچنان به اسلام و ارزشهاي آن وفادار ماندند. در اينجا لازم است اين نكته را ياد آوري نمايم كه نبايد از اين نكته غافل بود كه در هر نظام تعليم و تربيتي يك روح غالب نهفته است كه متأثر از آن كليه محتواي عوامل و روابط دروني مدرسه بين مدير، معلم و دانش آموز، موضوع درس، فضاي مدرسه جاري است.و اين معني وقتي احساس مي گردد كه انسان تصور كاملي نسبت به فضاي عمومي حاكم بر حوزه هاي علميه و فرق آن با فضاي عمومي حاكم بر دانشگاههاي دوران ستم شاهي داشته باشد، ذكر اين نكته به اين دليل است كه توجه شود آموزش مطالب ديني و قرآن در نظام آموزشي كه روح آن دين زدايي بود، جز انتقال محفوظات بي اثر يا كم اثر چيز ديگري نبوده، گر چه براي قلبهاي پاك و فطرتهاي انساني سالم، همين ميزان ارتباط با قرآن نيز آثار خير خود را داشته است .

نظامهاي نوين آموزشي و خصلت تحريف كننده فرهنگ كار و تلاش گر چه در بدو تولد نظام آموزش و پرورش در غرب نيز فلسفه ورود به مدارس، حفظ موقعيت برتر اجتماعي اشراف زادگان بود، اما همراه با پيشرفت علم و توسعه اقتصادي و روشن شدن نقش سواد آموزي در توليد بيشتر و بهتر كالاها و خدمات، در روند

گسترش مدارس اصلاحات و تغييرات زيادي در فلسفه و محتواي نظام آموزش و پرورش ايجاد شد.متأسفانه وقتي نظام جديد آموزش و پرورش و آموزش عالي وارد ايران شد و شروع به گسترش نمود، درآمدهاي نفتي نيز وارد اقتصاد ايران شد و دولتها براي تأمين منابع خود نياز جدي به ماليات پيدا نكردند.تا از رهگذر ضرورت دريافت ماليات از بنگاههاي اقتصادي متوجه ناكار آمدي نقش علم و آگاهي و فرهنگ رفتاري نيروي انساني به عنوان مدير و كارگر و كشاورز در صحنه هاي مختلف توليد كالا و خدمات بشوند و متعاقب آن در فكر اصلاح عملكرد نظام آموزش و پرورش و آموزش عالي باشند، لذا كمترين تغيير و تحول در محتواي نظام آموزش و پرورش وآموزش عالي كشور به وجود آمد و همچنان كه از روز تولد اين مدارس و دانشگاهها، مسئله انتقال محفوظات و مباحث تئوريك محور كار آموزش و پرورش بوده، اين مسئله همچنان تداوم يافته است.حاصل عملكرد اين نظامها به طور خلاصه عبارت است از: 1.درس خواندن براي دستيابي به كار كمتر با مزد بيشتر و نه براي كيفيت بخشيدن به انجام كار، 2.درس خواندن براي دستيابي به مدرك و كسب شغلي در محيطهاي اداري و شهرهاي بزرگ و نه براي حضور مؤثرتر در صحنه هاي واقعي توليد، 3.درس خواندن براي دستيابي به مدرك براي كسب موقعيت اجتماعي، 4.و بالنتيجه از بين رفتن روحيه خلاقيت و نو آوري در دانش آموزان و دانشجويان، 5.محور شدن انتقال محفوظات و در حاشيه قرار گرفتن مباحث جدي تربيتي.

تأثيرات مخرب رژيم گذشته در نظام اقتصادي فساد وابستگان رژيم، وابستگي به غرب و وجود درآمدهاي نفتي منشاء انواع

تخريبها در نظام اقتصادي ايران شده كه آثار بسياري از آنها همچنان تداوم يافته است و مي تواند منشاء آسيبهاي براي آينده انقلاب اسلامي ايران گردد.اهم مواردي كه با بحث اين مقاله مرتبط است عبارت است از:

الف) انتخاب غلط استراتژي توسعه براي ايران منظور از استراتژي توسعه، انتخاب و تدوين اصول كلي حركت براي ايجاد تحولات در ساختارها، نهادها و اجراي طرحهاي بزرگ اقتصادي و اجتماعي به منظور تسريع در پيشرفت و سازندگي كشور است. اگر در روند سازندگي كشورهايي كه طي دو و سه دهه اخير خود را از مرز يك كشور عقب افتاده به كشورهاي توسعه يافته رسانده اند مطالعه اي صورت گيرد، الگويي از استراتژي آنها استخراج مي گردد كه كم و بيش مراحل زير را در بردارد: 1.اصلاحات وسيع همراه با اولويت دادن در تخصيص منابع به نظامهاي آموزشي و تربيتي خود، كه از رهگذر آن تحولات زير را در نسل جديد خويش ايجاد كرده اند: ريشه كني بي سوادي و افزايش معلومات عمومي جامعه، گسترش علم، پژوهش و تحقيق، خلاقيت و نو آوري، ايجاد همبستگي شديد ذهني بين نسل جوان و منافع ملي كشور، ايجاد آمادگي براي كار و تلاش بيشتر همراه با كاهش توقع و انتظار، ايجاد آمادگي براي قانون پذيري، نظم پذيري، مشاركت جمعي در سازندگي كشور، ايجاد نگرش و رفتار اقتصادي مناسب براي توسعه، با كاهش مصرف و آمادگي ذهني براي پس انداز و سرمايه گذاري براي ساختن آينده، 2.تلاش سازمان يافته براي دستيابي به علم و تكنولوژي جديد و بومي سازي آن در چارچوب نيازهاي جامعه خودي، 3.حركت در چارچوب برنامه اي منظم براي آماده سازي

زير ساختها و زير بناهاي اقتصادي، 4.قدرتمند ساختن دولت براي بازسازي بخش خصوصي فعال در فعاليتهاي اقتصادي در چارچوب مصالح ملي. در ارزيابي عمومي از اقدامات اين كشورها مشاهده مي گردد كه اولويتها و توجهات، عمدتا متوجه بهبود نقش انسانها در توسعه است و لذا شروع اصلاحات با نهادهاي آموزشي و فرهنگي است و به موازات آن، نهادها و ساختارهاي اجرايي را اصلاح كرده اند و به طور طبيعي از حاصل كيفيت بخشيدن به توانمندي انسانها و اصلاح ساختارها و نهادهاي اجتماعي زمينه براي تداوم توسعه اقتصادي فراهم شده و امكان كسب ماليات براي ساخت زير بناهاي جديد فراهم گرديده است. اما آنچه در طول حيات رژيم گذشته در ايران اتفاق افتاد، حركتي از انتها بود.بدين معنا كه منابع درآمدي نفت اين فرصت را فراهم ساخت كه از طريق دلارهاي نفتي اولويت اقدامات توسعه اي رژيم گذشته از طريق ساخت فيزيكي جامعه شروع شود، بدون آنكه توجه كافي به كار آمد سازي انسانها از طريق نظامهاي آموزشي و فرهنگي بشود و تلاش سازمان يافته و پيگيري براي اصلاحات نهادي در ساختارهاي مختلف اجرايي صورت پذيرد. اين اتفاق از آنجا حادث مي گردد كه معمولا مسئولان حكومتي كشورهاي جهان سوم ابتدا باظاهر كشورهاي پيشرفته آشنا مي شوند و اگر منابع درآمدي برون زايي مثل نفت، الماس و غيره داشته باشند، امكان اين را مي يابند كه با اجراي طرحهاي عمدتا فيزيكي و به اصطلاح چشم پركن، ظاهر جامعه را تغيير دهند و احساس كاذب پيشرفت را از طريق دستگاههاي تبليغاتي در بين مردم خودشان القا نمايند.متأسفانه اين اتفاق تلخ در رژيم گذشته در ايران رخ داده

و انواع مشكلات را براي جامعه ايران به يادگار گذاشته است.توجه شود كه اگر درآمد برون زايي مثل نفت نباشد، حتي حكومتهاي وابسته كشورهاي جهان سوم براي ادامه حيات خود ناچار مي شوند از طريق كارآمد كردن نظامهاي فرهنگي، آموزشي خود و اصلاح ساختارهاي اجرايي، امكان صنعتي شدن و به وجود آمدن بنگاههاي اقتصادي و خدماتي مدون را فراهم سازند تا زمينه دريافت ماليات براي ادامه حكومتشان فراهم گردد.به هر حال وجود درآمدها حاصل از صدور نعمت نفت خام در كنار وابستگي و فساد رژيم شاهنشاهي آثار نامطلوب زير را در جامعه ما به ارث گذاشته است: 1.ايجاد يك نظام بزرگ دولتي مصرف كننده منابع و مخرب در سازندگي و توسعه كشور، à…2.بزرگ شدن ابعاد نظامهاي آموزشي و تربيتي بدون آنكه اصلاحات لازم و متناسب سازي آن با شرايط جامعه ايران صورت گيرد و در نتيجه انتقال آثار فرهنگي غلط در كل جامعه، 3.به وجود نيامدن نظام آموزش عالي مناسب براي حل مسائل جامعه خودي، 4.عدم شكل گيري نهاد برنامه ريزي مناسب براي تدوين برنامه هاي توسعه همه جانبه و پايدار در كشور، 5.به وجود نيامدن نظامهاي آماري، اطلاعاتي براي شناخت تحولات جامعه در ابعاد مختلف به عنوان پشتوانه براي نظامهاي برنامه ريزي، 6.به وجود نيامدن نظامهاي نظارتي و ارزشيابي، 7.عدم شكل گيري بخش خصوصي سالم و فعال و در خدمت منافع ملي، 8.تخصيص غلط منابع اقتصادي به نفع افرادي كه در كارهاي فيزيكي جامعه ايفاي نقش مي كنند و به ضرر افرادي كه در كارهاي نرم افزاري و علوم انساني فعاليت مي نمايند، 9.عدم انتقال علم و تكنولوژي مناسب به ساختارهاي مختلف : اقتصادي،

سياسي، مديريتي و فرهنگي، 10.عدم ايجاد نهادهاي تحقيقاتي و مطالعاتي مناسب براي شناخت واقعي مسائل جامعه، 11.رشد نا متعادل و توسعه ناموزون مناطق مختلف كشور، 12.ناشناخته ماندن بسياري از خصوصيات فرهنگي، رفتاري اقشار مختلف جامعه براي مسئولين، .13ناشناخته ماندن بسياري از منابع و مزيتهاي نسبي كشور، 14.فيزيك گرايي و ظاهر بيني افراطي در مفهوم سازندگي در بين مسئولان و مردم، 15.توسعه مصرف گرايي مبتني بر واردات كالاهاي صنعتي و مصرفي خارجي، 16.توزيع نامتعادل استعدادهاي درخشان بين علوم مختلف مورد نياز جامعه، 17.عدم ايجاد يك نظام مالياتي كارآمد، 18.عدم شكل گيري ساختار نظارت عمومي مردم بر تصميم گيري مديران اجرايي و دستگاههاي دولتي به دليل مشاركت نداشتن در تأمين هزينه هاي دولتي، 19.از بين رفتن حساسيت در مورد مصرف بيت المال و اموال عمومي در فرهنگ رفتاري تصميم گيرندگان و مردم، 20.تخريب نظام قضاوت جامعه نسبت به عناصر حكومت و دولت .

تحولات دوران بعد از جنگ همان طور كه در قسمتهاي قبلي ذكر شد در چند سال آغاز پيروزي انقلاب و زمان جنگ تحميلي فرصتي براي باز سازي همه جانبه نظامهاي به ارث رسيده از دوران گذشته به وجود نيامده، اما اين اثر تخريبي را داشت كه ذهن مديران و كارشناسان نظام با نظامهاي گذشته شاهنشاهي انس پيدا كند و در اين آشنايي و قرابت، بسياري از پديده هاي منفي آن مخفي بماند و لذا اين نظامها توانست در دوران بعد از جنگ آسيبهاي جدي را به اركان و ارزشهاي انقلاب وارد سازد و بستر ساز احتمالي آسيبهاي آينده گردد.

پديده انفجار جمعيت اين پديده حاصل روي كار آمدن دولتهاي ملي در كشورهاي در حال توسعه است،

چرا كه در اولين سالهاي روي كار آمدن حكومت بلا فاصله از طريق بسيج امكانات خود با دادن آنتي بيوتيكها، و زدن انواع واكسنها در تمامي نقاط دور و نزديك كشور نرخ مرگ و مير كودكان بخصوص در بين نوزادان زير يكسال را كاهش مي دهند، اما كاهش زاد و ولد كودكان يك مسئله فرهنگي است و زمان بر، اين مسئله در آغاز پيروزي انقلاب در ايران رخ داد و ظرف 4 3 سال نرخ مرگ و مير كودكان زير يكسال از 180 نفر در هر هزار نفر به 60 نفر كاهش پيدا كرد.اما حدود 15 سال طول كشيد تا با تحولات فكري و فرهنگي و تبليغي نرخ زاد و ولد شروع به كاهش نمايد.اين تحول در ايران در طول ده سال گذشته نرخ رشد بالاي 2/3 را ايجاد كرد كه خود منشاء يك سلسله نابسامانيها در مسائل اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي خواهد بود كه بخش اعظم آن در دهه آينده رخ مي نماياند.

تأثيرات ساختار انتخاباتي موجود يكي از مشخصه هاي بسيار ارزشمند نظام جمهوري اسلامي، اعتقاد عميق مسئولان به ضرورت حضور مردم در صحنه است، به همين دليل انتخابات گسترده و وسيعي همواره در جريان بوده است، اما اين پديده ارزشمند در بستر غلط فرهنگي جامعه ما، متأثر از تخريب ابعادي از فرهنگ جامعه در رژيم گذشته، منشاء آثار منفي نيز بوده است.زيرا نمايندگان محترم مردم براي پاسخگويي به خواسته هاي مردم حوزه انتخابيه خود همواره در پي كسب منابع جديد بوده اند تا مطابق تعريف پذيرفته شده در فرهنگ جامعه به سازندگي بپردازند.چون در اين تعريف، كار فيزيكي و عمراني بيش از

اندازه منطقي، جايگاه دارد اين پديده همراه با رشد بي رويه جمعيت با تمامي ساختارهاي غلط رژيم گذشته بهم پيوند خورده و اجازه نداده است تا علي رغم خواست بسياري از كارشناسان، مديران، برنامه ريزان جامعه بعد از جنگ، مطابق با يك الگوي صحيح، تخصيص منابع صورت گيرد و اين امكان فراهم گردد كه دولت در يك حركت هماهنگ از طريق استراتژي منطقي خود ساماندهي سازندگي كشور را پي ريزي نمايد و بسياري از منابع صرف ساختن تأسيسات و ابنيه و ساختمان گرديد، استراتژي معقول و منطقي براي كشور مي توانست در چارچوب كلي زير باشد: 1.تلاش براي اصلاح فرهنگ عمومي براي ايجاد آمادگي براي يك سازندگي درونزا و متناسب و متجانس با اهداف مقدس جمهوري اسلامي، 2.تلاش براي اصلاحات بنيادين در نظامهاي فرهنگي، اقتصادي، اداري و...، 3.تلاش براي ساخت زير بناهاي لازم براي يك توسعه پايدار، 4.تأمين كالا و خدمات حداقل، براي پاسخگويي به نيازهاي ضروري مردم، 5.فراهم سازي بستر جامعه براي سرمايه گذاري بخش خصوصي براي بهره گيري از همه ظرفيتهاي جامعه در رشد و توسعه اقتصادي. آنچه در دوران بعد از جنگ رخ داد، عمدتا در پاسخگويي به تأمين كالا و خدمات براي گذران زندگي روزمره مردم بود و اگر تا اندازه اي توانستيم با تدبير شخصيتهاي ارزشمند نظام، بخشي از منابع را براي ساخت زير بناها به كار بريم، بايد شكرگزار وجود اين عزيزان باشيم .اما براي نجات از بحرانها و آسيبهاي آينده توجه به اشتباهات اين دوران بسيار اهميت دارد . چرا كه در اين دوران نيز اشتباهاتي داشتيم كه اهم آن عبارت است از: 1.بدون آنكه نظامهاي آموزش و

پرورش، آموزش عالي را در محتوا اصلاح كنيم با سرعت گسترش داديم و اينك خيل عظيم فارغ التحصيلان بيكار با آموزشهاي ناقص و فرهنگي ناكار آمد براي سازندگي واقعي در راهند . 2.با توسعه نظامهاي اداري و اجرايي در اعماق نقاط جغرافيايي، انتظارات مردم را از دولت گسترش داديم.در حالي كه به واسطه اتمام درآمدهاي نفتي، ناچار هستيم دولت را كوچك كنيم و بخشي از وظايفي را كه بر عهده آن گذاشته شده است به مردم واگذار نماييم.در حالي كه چنين آمادگي در مردم وجود ندارد. 3.تصدي دولت را به قيمت كاهش كيفيت و كميت فعاليتهاي نهادهاي حاكميتي گسترش داديم. و در يك برداشت عمومي از مجموعه مشكلات جنگ، فشارهاي دشمنان انقلاب و اشتباهات دوران بعد از جنگ، مي توان گفت با توسعه نظامهاي اصلاح نشده گذشته عملا در دام نابسامانيهاي ريشه اي دوران ستم شاهي قرار گرفتيم، يعني: نهادهاي نامتعادل به ارث رسيده و اصلاح نشده از رژيم گذشته را توسعه داديم و با دامن زدن به تقاضاها و نيازهاي مادي و جسمي مردم كشورمان و سوار كردن نظام انتخابات روي اين پديده عملا پاسخگويي علمي به نيازهاي فرهنگي، معنوي و اخلاقي مردم و اصلاح نهادها و ساختارها و نظامهاي مختلف در پشت قيل و قالهاي حاصل از اوج گيري تقاضاها و نيازهاي مادي و مردمي مخفي شد. مروري به سخنرانيهاي نمايندگان مردم در نطقهاي پيش از دستور، مروري به مباحث مطروحه در جلسات هيئت محترم دولت، مروري به مباحث كميسيونهاي تخصصي مجلس شوراي اسلامي، مروري به سوالات و پيگيري عملي نمايندگان مجلس از مسئولان اجرايي، مروري به برنامه سفرهاي شخصيتهاي بلند پايه كشور،

مروري به مباحث مطروحه در جلسات ملاقات مسئولان محلي با مقامات كشوري، همگي حاكي از محور بودن پاسخگويي به نيازهاي مادي و جسمي مردم آنهم نيازهاي مادي مقطعي و كوتاه مدت از طريق هزينه درآمدهاي نفتي بوده است و متأسفانه بسيار محدود و بندرت تعدادي از صاحبنظران و دلسوختگان انقلاب از خود و مسئولان سوالاتي از اين دست كردند كه: 1.رابطه نسل جوان با خالق خويش چگونه است و گرايشهاي مذهبي چه ميزان در هدايت و كنترل تصميمات اصلي زندگي جوانان ايفاي نقش مي كند؟ 2.گرايشهاي قلبي و دروني جوانان به عناصر اصلي نظام مقدس جمهوري اسلامي چه مسيري را طي مي كند؟ 3.نسل جديد چه ميزان با مكتب، وطن، مردم خود وابستگي و تعلق خاطر دارد؟ 4.روابط مردم با يكديگر حول چه مسائلي در حال تحول است؟ 5.تهاجم فرهنگي چيست؟ ، ابعاد آن كدام است؟ با چه ابزاري بايد با آن برخورد كرد؟ ميزان موفقيتها در برخورد با آن چقدر است؟ آيا اقدامات انجام شده كافي بوده است؟ 6.آيا زمان اصلاحات بنيادي در نظامها و ساختارهاي اداره كشور نرسيده است؟ در اينجا لازم است توجه را به اين نكته مهم جلب نمايم كه مفهوم طرح اين سوالات اين نيست كه دولت و اقتصاد جامعه در زمان جنگ و بعد از آن منابع مالي لازم را براي فعاليت فرهنگي اختصاص نداده است.بر عكس نگاهي به بودجه هاي ساليانه دولت و منابع مردمي كه براي فعاليتهاي مذهبي در ايران مصرف مي گردد، حاكي از اين معنا است كه ابتدائا مشكل در تحولات بخش فرهنگ در تخصيص منابع نيست.مروري به ليست اين هزينه ها كه براي مثال

در سال 1377 : 1300 ميليارد تومان اعتبار آموزش و پرورش، 400 ميليارد تومان مجموعه آموزش عالي دولتي و غير دولتي، 100 ميليارد تومان دستگاههاي ارتباط جمعي، 300 ميليارد تومان براي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان تبليغات اسلامي. و در بخش مردمي: هزينه هاي برگزاري مراسم مذهبي در محرم و صفر و ماه مبارك رمضان و هزينه هايي كه براي ساخت مساجد، حسينيه ها و مراكز مذهبي مي شود، نشان مي دهد كه در جامعه ما به اندازه كافي براي فعاليتهاي فرهنگ منابع مالي تخصيص مي يابد و اگر بخواهيم بر اساس مطالعات متفرقه و برداشتهاي شخصي اين فرضيه را بپذيريم كه لااقل آن طور كه شايسته نظام جمهوري اسلامي بوده است نتوانسته ايم شاخصهاي مربوط به رشد اخلاق و معنويت و فرهنگ جامعه را رشد دهيم. بايد ريشه عدم بازدهي فعاليتهاي فرهنگي جامعه را در مسائلي غير از تخصيص نامناسب مالي جستجو كنيم. تا اين مرحله با اشاره به نقش مخرب نظامهاي اصلاح نشده دوران ستم شاهي در شكل گيري اشتباهات بعد از جنگ، سعي گرديد عوامل عمده در ايجاد بسترهاي بحران آفرين و آسيب ساز براي آينده تشريح گردد، اما لازم است چند عامل تشديد كننده اين عوامل را با بحث كامل تري دنبال كنند.

استبدادزدگي در قضاوت جامعه ايران جامعه اي است كه دوران 2500 ساله استبداد شاهنشاهي را شاهد بوده و اين معنا در بسياري از منشها و رفتارهاي ما تأثيرات سوء خود را گذاشته است، يكي از آنان بزرگ نمايي نقش سازنده يا مخرب مديران و مسئولان نظام اجتماعي است و معمولا در تحليلها و قضاوتها اگر پيشداوري مثبت داشته

باشيم، فرد را به عنوان منجي و يك چهره بي نظير تاريخي مطرح مي كنيم و اگر قضاوت منفي داشته باشيم او را تا يك چهره خائن محكوم به مرگ تنزل خواهيم داد.اين در حالي است كه نقش فرهنگ عمومي جامعه و نظامهاي اجتماعي شكل گرفته بر اساس اين فرهنگ عمومي، تأثيرات تعيين كننده اي در تصميم گيري مسئولان و مديران نظام دارد و هر مسئولي در طول مدت مسئوليت خود تنها مي تواند تأثيري اصلاح كننده يا مخرب در روندها را داشته باشد و بايد در موقع قضاوت روي عملكرد مسئولين نظام به عامل فرهنگ عمومي و خرده نظامهاي اصلاح نشده گذشته جامعه توجه نمود.بدليل اهميت اين مطلب در همين جا بحث آسيبهاي ناشي از تهاجم فرهنگي و تأثيرات آن در شكل گيري تحولات فرهنگ عمومي و نظامهاي مختلف اجتماعي باز مي شود.تا هم كمك كند به قضاوتي صحيح تر نسبت به ميزان تأثير مديران و مسئولين در تحولات اجتماعي، و هم به عنوان يك عامل مهم در تحولات آينده جامعه آسيب شناسي انقلاب مورد استفاده قرار گيرد.

تهاجم فرهنگي و آسيبهاي آن ابتدائا بايد به اين نكته توجه شود، همانطور كه بدن سالم انسان توان بازسازي بسياري از آسيبهاي وارده به بدن را دارد وقتي در جامعه اسلامي سلامت كليت نظام حفظ شود متناسب با هر آسيبي از خود عكس العمل نشان داده و آنرا ترميم مي نمايد، اما اگر خداي ناكرده چارچوب اصلي نظام آسيب ديد، امكان ترميم آسيبهاي بعدي با سرعت كاهش مي يابد. نقش مخرب تهاجم فرهنگي دشمن از آن جهت حائز اهميت است كه كاركرد آن ايجاد اختلال در روابط

كليدي و استراتژيك نظام است يعني اگر نتوان به نحو مقتضي كاركردهاي تهاجم فرهنگي دشمن را اصلاح نمود بتدريج رابطه مردم با اسلام، مردم با رهبري و ساير مسئولين نظام، سست و آسيب پذير خواهد شد و سلامت كليت نظام به خطر خواهد افتاد.

تعريف تهاجم فرهنگي حركتها و مجموعه اقدامهاي آگاهانه و هدفمند دشمنان نظام براي تغيير آگاهيها، گرايشها، تمايلات و رفتارهاي غالب اكثريت مردم جامعه را با هدف دور سازي اين آگاهيها، تمايلها و رفتارها در حوزه جهان بيني اسلامي به حوزه جهان بيني دشمن را تهاجم فرهنگي مي ناميم .

ابزارهاي تهاجم فرهنگي وقتي هدف تغيير آگاهيها، گرايشها، تمايلها و رفتارهاي انسانها است هر يك از پديده ها ووسايلي كه در اختيار نظام اجتماعي مهاجم است و در اين راستا بكار گرفته مي شود ابزارهاي تهاجم فرهنگي تلقي مي شود و لذا با توجهي عميق به عناصر تشكيل دهنده نظام استكباري جامعه توسعه يافته غرب مي توان تمامي عوامل مؤثر در شكل گيري تمدن غرب را جزء ابزارهاي تهاجم فرهنگي قلمداد نمود، فهرست كلي اين ابزارها عبارت است: 1.خرده نظامهاي تشكيل دهنده نظام اجتماعي غرب، 2.علوم انساني كه در لا به لاي مباحث خود جهان بيني و ارزشهاي خاص آن نظام نهفته است، 3.تكنولوژي، كه بيشتر از جنبه عدم حضور متعادل علم در تأمين كالاها و خدماتي كه در حوزه هاي مختلف نيازهاي انساني مطرح است، اعم از نيازهاي مادي، اخلاقي و معنوي، 4.كالا و خدمات، از آن جهت كه عامل بهم زدن تعادل در تخصيص منابع انسانها در حوزه نيازهاي مختلف است، كه بيشتر معطوف به پاسخگويي و تحريك نيازهاي جسمي است، 5.نظام

اطلاع رساني، از آن جهت كه اطلاع رساني جهت دار بوده و در خدمت گسترش جهان بيني مادي است، 6.نظام تبليغاتي، بواسطه نقش تهديدي و بحران آفرين آن در جوامع در حال توسعه.

حوزه هاي تأثير تهاجم فرهنگي گر چه در ابتدا به نظر مي رسد تأثيرات مخرب تهاجم فرهنگي در محدوده تخريب فرهنگ جامعه اثر خواهد گذاشت، اما از آن جهت كه حوزه فرهنگ مثل خاك در كشاورزي، بستر عمومي رشد گياهان مختلف است، فرهنگ نيز بستر رشد و تحول در تمامي حوزه هاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي است لذا بايد از رهگذر تأثيرات مخرب فرهنگ مهاجم روي مسائل مختلف جامعه، آثار مختلف آن مورد ارزيابي قرار گيرد، آثار اين پديده در حوزه هاي مختلف اقتصادي، سياسي اجتماعي است كه به دليل اختصار فقط به بعضي از موارد مهم آن اشاره مي گردد. قبل از ورود به بحث آسيبهاي ناشي از تهاجم فرهنگي بايد به اين نكته نهفته توجه شود كه بخشي از توانمندي فرهنگ مهاجم در اين نكته است كه ما به عنوان يك كشور در حال توسعه ناچار هستيم براي توسعه كشور و حتي تحقق اهداف اسلامي خودمان از علم و تكنولوژي و تجربه هاي مربوط به سازماندهي و مديريت آنها بهره برداري نماييم.

1.آسيب رساني به ساختار سياسي كشور لازمه تداوم انقلاب اسلامي ادامه حيات نظام مقدس جمهوري اسلامي است پيوند جمهوريت با اسلام حرف مشخصي است كه اسلام در شرايط امروز جهان مطرح كرده است و لازمه آن تأمين خواسته ها و نيازهاي مردم با حضور فعال خودشان در چارچوبهاي پذيرفته شده تفكر دين مبين اسلام است براي آنكه اين هدف عملي شود

بايد خواسته ها و نيازهاي مردم در چارچوب مكتب اسلام رشد و هدايت پيدا نمايد و براي اين منظور نظام فرهنگ ساز جامعه بيشترين مسئوليت را به عهده دارد. لازم است دولت و مجلس شوراي اسلامي از يك طرف خواسته ها و نيازهاي مردم را احصاء نمايند و از طرف ديگر با استفاده از مباني ديني و هدايتهاي رهبري نظام انطباق اين خواسته ها را با اسلام بررسي نمايند. بديهي است كه اگر نظام فرهنگ ساز داخلي وظايف خود را به خوبي انجام دهد به دليل هم راستائي خواسته هاي مردم و اسلام و رهبري حركتهاي جامعه داراي انسجام دروني خواهد شد و زمينه براي رشد توسعه پايدار در چارچوب ارزشهاي اسلامي فراهم مي گردد.و به طور طبيعي در روند تحقق خواسته هاي مردم توسعه مادي و رشد معنويت و اخلاق جامعه تحقق مي يابد و روز به روز استحكام و قدرت نظام جمهوري اسلامي بيشتر مي شود. اما اگر خداي ناكرده در يك روند تدريجي نظامهاي فرهنگ ساز داخلي منفعل و ضعيف شوند و نيازهاي مردم متأثر از نظام فرهنگ ساز مهاجم تغييرات اساسي پيدا كند به طور طبيعي دولتها، مجلسيان در بين دو انتخاب تحقق خواسته هاي مردم و انتظارات اسلام و رهبري دچار تضاد خواهند شد زيرا هم راستائي خواسته هاي مردم و تفكر اسلامي از بين مي رود و هم تعقيب و پيگيري هر كدام ضايعاتي را براي جامعه خواهد داشت.بي توجهي به رهنمودهاي رهبري و مباني اسلامي ما را از اسلاميت نظام دور مي سازد و بي توجهي به خواسته هاي مردم اصل جمهوريت را مورد خدشه قرار داده و

زمينه را براي رشد بحران هاي داخلي آماده مي سازد، چرا كه در درون جامعه انواع گروهها و طيف ها با خواسته هايي بسيار متفاوت با يكديگر نمود پيدا كرده و به دليل اينكه هر گروهي به يك پايگاه فكري مرتبطاند، گروهي خود را طرفدار حاكميت مباني ديني مي دانند و طيف ديگري خود را حامي تحقق خواسته هاي مردمي و چون اين پايگاههاي فكري فاصله هاي بسيار زيادي با هم دارند، عملا راه كارهاي بسيار متفاوتي براي تحقق خواسته هاي هر كدام بايد پيش بيني شود و عملا فعاليتهاي دولتها بسيار متغير خواهد شد و ثبات لازم براي تحقق يك مجموعه سياست پايدار از دست مي رود و بحرانهاي سياسي روزمره اجازه سازندگي جامعه را نمي دهد و مردم را دچار خستگي و زدگي مي نمايد.از طرف ديگر تجربه چند سال اخير جامعه ما نشان مي دهد كه چون همواره گروههاي مؤمن و معتقد در جامعه اسلامي وجود دارند، لذا حتي اگر خداي نكرده دولتها بخواهند از اصول ارزشي اسلام دور شوند اين نيروهاي معتقد و مؤمن شروع به مقاومت مي نمايند، لذا به ميزاني كه تهاجم فرهنگي در جامعه ما اثر بگذارد به همان ميزان در مسايل سياسي، فرهنگي جامعه بحران آفريده مي شود و اين بحرانها امنيت و ثبات لازم براي شروع سازندگي اصولي جامعه را حتي در ابعاد اقتصادي با مشكل روبرو مي سازد .

2.آسيب رساني به روند اصولي جريان كامل استقرار نظام جمهوري اسلامي هر انقلابي بعد از پيروزي براي استقرار نظام فلسفي و فكري خود نيازمند زمان است تا مباحث نظري خود را در قالب نظامهاي اجرايي طراحي نمايد

و شرايطي فراهم نمايد كه اين نظامها را اجرا و با عيب يابي آن زمينه استقرار دائمي آنرا فراهم سازد.يكي از آسيبهاي مهم تهاجم فرهنگي دشمن تحريك دائمي و فزاينده خواسته هاي مادي مردم است در چنين شرايطي مجلسيان و دولتمردان منفعل شده و همواره در جستجوي راه حلهاي كوتاه مدت و فوري هستند و براي پيدا كردن آنها نظرشان متوجه تجربه كشورهاي توسعه يافته موجود مي شود و با انتقال تجربيات مبتني بر نظام فكري و فلسفي مغاير با فلسفه خودي عملا روند سازندگي اصولي جامعه را با اختلال مواجه مي سازند.نگاهي به نوع تصميمات دولتها و مجلس ها بعد از پيروزي انقلاب و سرنوشت طرحها و لوايحي كه مي توانستند نظامهاي مهم جامعه را اصلاح كنند، به خوبي آثار اين پديده تلخ را نشان مي دهد. البته بخشي از اين مشكل بر مي گردد به اين واقعيت كه در ساختار سياسي موجود نمي توان از سيستم حاكم بر دولتها كه براي چهار سال مسئوليت مي پذيرند انتظار داشت كه وقت خود را به فعاليتهاي اختصاص دهند كه نتايج آن در يك دوره بلند مدت ظاهر مي شود، البته وارستگي و وابستگي رؤساي دولتها به ارزشهاي اسلامي و علاقه به تحقق آرمانهاي اسلامي موجب شده كه همواره اين عزيزان شخصا تلاش نمايند كه انجام فعاليتهاي اصولي و تدوين طرحها و لوايح اصلاح كننده نظامهاي اجتماعي را مد نظر قرار دهند اما تفاوت زيادي بين خواست فردي و تقاضاي ذاتي يك سيستم براي اصلاحات اصولي وجود دارد و بايد در موقع مقتضي براي رفع اين اشكال ساختاري انديشه كرد و براي اين سؤال جواب پيدا

نمود كه: چه اصلاحاتي در ساختار تشكيلاتي كشور بايد به وجود آيد كه دولت ها و مجلس ها همزمان با پيگيري حل مسايل روزمره مردم، به طور سازمان يافته و نهادي در پي انجام اقدامات اصولي براي اصلاح نظامهاي مختلف اداره كشور باشند؟

3.آسيب رساني به تحقق روند دست يابي به توسعه پايدار در كشور توسعه پايدار يعني تداوم بلند مدت رشد اقتصادي بدون تخريب محيط زيست، گر چه اين تعابير وارداتي است اما با فرض پذيرش اين تعاريف وقتي در جامعه اي رشد بلند مدت اقتصادي حاصل مي گردد كه دو عنصر امنيت و ثبات براي تصميم گيران اقتصادي تأمين شود و ثبات سياستها در تمامي حوزه هاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي تجلي پيدا كند وقتي چنين شرايطي به وجود مي آيد كه در هر حوزه از مسايل سياسي، اقتصادي، فرهنگي، قضايي، ...يك سلسله اصول، متكي بر مباحث ثابت فلسفه و جهان بيني حاكم براي اداره جامعه وجود داشته باشد، جامعه ما اين اصول را از مكتب اسلام گرفته و بايد متكي به اين اصول، نظامهاي اجرايي در حوزه هاي مختلف اقتصادي، فرهنگي و سياسي تعريف عملياتي پيدا كنند و مردم در استقرار اين نظامها مشاركت فعال داشته باشند، نقش آسيب ساز تهاجم فرهنگي اين است كه آمادگي و همراهي را براي استقرار نظامهاي متكي به اصول اسلامي از جامعه و بخصوص نسل جوان گرفته و اجازه نمي دهد اين نظامهاي اجرايي مستقر شوند و تصميم گيران اقتصادي تكليف خود را بدانند و بر اساس آن بين منافع شخصي و منافع اجتماعي تعادل برقرار سازند، در چنين شرايطي مردم در جستجوي فعاليتهاي اقتصادي با بازده كوتاه

مدت مي روند و سرمايه گذاريهاي بلند مدت توليدي كاهش پيدا مي كند و چون از يك طرف متأثر از تهاجم فرهنگي، توقعات مردم از دولت بالا مي رود و از سوي ديگر اقتصاد جامعه دچار تورم و ركود مي گردد، نارضايتي مردم از مسئولين نظام افزايش يافته و خطر سست شدن رابطه مردم با عناصر كليدي نظام فراهم مي گردد.

4.آسيب رساني به كارآيي استعدادهاي درخشان جامعه همانطور كه از مباحث قبل برداشت كرديد جامعه اي كه در صدد استقرار يك نظام فكري جديد است، بايد نظامهاي مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي، ...را طراحي و به اجرا درآورد و به موازات آن بستر فرهنگي جامعه را براي استقرار اين نظامها آماده سازد و لذا ناچار است بهترين و بالاترين استعدادهاي انساني جامعه را به حوزه هاي نظريه پردازي و طراحي اين نظامها به ويژه حوزه هاي علوم انساني، شاخه هاي فرهنگي هدايت نمايد اما به واسطه مجموعه كاركردهاي تهاجم فرهنگي كه يكي از نتايج آن برجسته شدن نقش تأمين نيازهاي مادي و جسمي انسانها از رهگذر نشان دادن نمودهاي ظاهري جامعه پيشرفته غربي است.معمولا در جوامعي كه تهاجم فرهنگي آثار خود را تثبيت نموده، جامعه موجود به رشته هايي كه پاسخ دهنده نيازهاي جسمي و مادي است پاداش بيشتري مي دهد و لذا استعدادهاي درخشان بيش از اندازه لازم به سمت رشته هاي فني مهندسي و پزشكي هدايت مي شوند، اين پديده در همه كشورهاي جهان سوم آسيب وارد مي كند و چون اين جوامع مسير توسعه منطقي خود را نمي توانند طي كنند استعدادهاي درخشان امكان جذب در جامعه را پيدا نكرده و زمينه براي

مهاجرت آنها به كشورهاي توسعه يافته فراهم مي گردد و دور بعدي توسعه سريع تر كشورهاي پيشرفته و كاهش سرعت تحولات توسعه كشورهاي در حال توسعه تعميق مي يابد. اما اين پديده براي جامعه ما و انقلاب اسلامي كه نيازمند تعريف و تبيين نظامهاي جديد اجتماعي است، بسيار خطرناك تر و مخرب تر است. نمود واقعي عملكرد اين پديده در جامعه، پر نشدن خلاء عدم حضور شخصيتهاي بزرگواري چون شهيد بهشتي، مطهري، دكتر شريعتي است و اين در حالي است كه به دليل مازاد نيروهاي فني مهندسي و پزشكي بحث صدور خدمات پزشكي و فني مهندسي به ساير كشورهاي جهان سوم را مطرح كرده ايم و تعداد زيادي از نيروهاي متخصص كم تعهد زمزمه رفتن به كشورهاي پيشرفته را طرح مي كنند.

5.آسيب رساني به اصل كارآيي تفكر ديني براي اداره حكومت وقتي به واسطه آثار گسترده تهاجم فرهنگي دشمن، ثبات لازم براي سرعت بخشيدن به روند سازندگي مادي فراهم نشد بلكه بحران هاي مختلف اقتصادي در جامعه ظهور پيدا كرد، با كمك ابزارهاي فرهنگي دشمن، اين سؤال در اذهان جامعه به خصوص نسل جوان مطرح مي گردد كه چرا تفكر ديني و حاكميت گروه هاي مذهبي در مسئوليت ها نتوانسته است روند توسعه اقتصادي را سرعت بدهد و در مقام مقايسه با ساير كشورهاي مشابه جامعه ما رشد و توسعه خود را پيدا كند؟ بديهي است با حادث شدن چنين فضاي تفكري بين اقشار وسيع جامعه، اصل ارتباط مردم با اسلام مورد خدشه قرار گرفته و در خوش بينانه ترين حالت زمزمه ضرورت جدايي دين از سياست به صورت مستقيم و غير مستقيم از سوي

نيروهاي سطحي نگر داخلي و عناصر تبليغاتي دشمنان انقلاب مطرح مي شود. حال كه با مروري بر بحث تهاجم فرهنگي نقش حساس نظام فرهنگ ساز جامعه را در سرنوشت انقلاب اسلامي ملاحظه نموديد، با توجه به اين مساله كه به دليل سرعت تحولات تكنولوژيكي و گسترش ارتباطات جهاني، عملا امكان مقاومت در جلوگيري از اين ارتباطات نخواهد بود و از طرف ديگر براي زمينه سازي پيشرفت كشور ناچار به استفاده از علم و تكنولوژي و تجربه هاي كشورهاي پيشرفته هستيم بايد قبل از آن كه ذهن و قلب انسان ها به خصوص نسل جوان در اختيار نظام فرهنگ ساز دشمن قرار گيرد، دستگاه هاي مؤثر فرهنگ ساز داخلي اين توان را پيدا نمايند .لذا از زاويه آسيب شناسي نظام فرهنگ ساز جامعه فهرستي كلي از مشكلات اين بخش مطرح مي شود .

مشكلات عمومي نظام فرهنگ ساز جامعه 1.نامشخص بودن مسير اعمال ديدگاه ها و مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي در ساختار مصوب تشكيلات كلان نظام جمهوري اسلامي (با فرض مسئوليت مديريت كلان تحولات فرهنگي جامعه)، 2.وجود تشكيلات موازي، ناهماهنگ و تضييع كننده منابع فرهنگي در بخش هاي اجرايي فعاليت هاي فرهنگي، 3.تخريب آثار تلاش هاي نهادهاي مختلف از سوي يكديگر، 4.عدم ورود نخبگان و استعدادهاي درخشان جامعه متناسب با اهميت و پيچيدگي اين بخش، 5.تلقي اشتباه در انتقال محفوظات ديني و كارهاي شكلي و ظاهري به جاي فعاليت هاي عميق فرهنگي در بسياري از دستگاه ها و نهادهاي فرهنگي، 6.عقب ماندگي نظريه پردازي در حوزه دين براي حل معضلات فكري، فرهنگي جامعه، 7.عقب ماندگي نرم افزارها و تكنولوژي مورد استفاده در حوزه هاي فرهنگي به

نسبت ساير حوزه هاي اجتماعي، 8.گره خوردن حركت در حوزه هاي فرهنگي با معضلات ناشي از سياست بازي هاي رايج در فعاليت هاي روزمره گروه هاي مختلف سياسي، 9.عدم پيوند تصميم گيري مسئولان دولتي با عناصر فكري حوزه و دانشگاه و عدم پيوند كارآمد و مؤثر بين دو نهاد فكري حوزه و دانشگاه، .بي توجهي به آثار و تبعات كاركردهاي نظام هاي اقتصادي، سياسي و نظامي روي مسائل فرهنگي جامعه و بر عكس، 11.نبودن نظام هاي آماري و اطلاعاتي و شاخص هاي ارزيابي و نهادهاي ذيربط براي هشدار دهي به موقع درباره مسائل حساس حوزه فرهنگ. وقتي ابعاد تأثير اين معضلات تشديد مي گردد كه توجه شود هر گاه كوچكترين مشكل در مسائل اقتصادي جامعه رخ دهد، بلافاصله در افكار عمومي جامعه منعكس مي گردد و در هر كوي و برزن پيرامون آن صحبت مي شود، دستگاه هاي ارزيابي كننده با سابقه بيش از 50 سال بلافاصله در قالب آمار و ارقام مشكل را به ستادهاي مختلف دولت ارائه مي دهند و نمايندگان محترم مردم تا اخذ نتيجه، مباحث آن را پيگيري مي كنند و چون مباحث كمي است تا تحقق عملي آن همه مردم در جريان تحولات آن هستند، اما در مسائل اخلاقي و معنوي و تحولات فكري و فرهنگي جامعه مسئله به شكل ديگري است، به رغم تذكرات پي در پي مقام معظم رهبري، عكس العمل ها در بخش محدودي از نخبگان و دلسوزان جامعه است، آن هم با اقدامات محدود و كاهنده، و لذا عملا تغيير و تحول متناسب با هشدارها ظاهر نمي شود و چون براي توده مردم ملموس نيست كسي

براي تحقق آن پيگيري نمي نمايد. حال سئوال اساسي و تكراري اين است كه چه تغييري بايد در نظام تصميم گيري جامعه صورت پذيرد تا مسائل بلند مدت به ويژه مسائلي كه مربوط به اهداف اصلي نظام جمهوري اسلامي است، در كنار مسائل كوتاه مدت و روزمره مردم به صورت هم زمان ديده شود و به دنبال آن حل مسائل كوتاه مدت در راستاي حل معضلات بلند مدت جامعه تعقيب گردد؟

تخريب و حذف نيروهاي مخلص انقلاب يكي ديگر از آسيب هاي وارده به انقلاب، تخريبي است كه پيوند نابساماني هاي به ارث رسيده از جامعه گذشته و آسيب هاي وارده در بعد از پيروزي انقلاب بر قضاوت مردم نسبت به مسئولين به ويژه نيروهاي كليدي و مخلص انقلاب مي گذارد. توضيح بيشتر اين كه، همان طور كه ذكر شد مديران مخلص انقلاب در رأس نظام ها وساختارهاي مختلف اجرايي، اقتصادي، آموزشي و غيره قرار مي گيرند و حجم انتظارات مردم به حدي است كه براي اين مديران فرصت اصلاح بنيادين نظام تحت مسئوليتشان فراهم نمي شود و چون انتظارات مردم از دولت و مسئولان بالاست و توقع دارند كه با سرعت به مشكلاتشان پاسخ داده شود، اشكالات اين ساختارها به پاي مسئولان گذاشته مي شود و در اين ميان گروه هاي سياسي نيز براي تخريب جناح مقابل به صحنه آمده و از اين نگرش و قضاوت افكار عمومي بهره جسته به اصطلاح دست به افشاگري و بعضا نقادي سطحي مي زنند، حاصل اين فرايند خطرناك مي تواند اين باشد كه بعد از طي يكي دو دهه افكار عمومي به ويژه نسل جوان اين جمع بندي

را پيدا كند كه در بين مديران و مسئولان نظام انسان هاي صادق و درستكار كم هستند و غالب مسئولين در تعقيب منافع شخصي خود مي باشند. و چون مي تواند هر چهار سال يك بار از طريق انتخابات مكنونات قلبي خود را علني سازد، ممكن است به تدريج شاهد خارج شدن نيروهاي ورزيده و مخلص از صحنه هاي مديريتي نظام باشيم .گر چه به دليل وجود شخصيت هاي بزرگوار موجود اين مسئله هنوز نتوانسته است ضربه اي جدي به حضور نيروهاي مخلص انقلاب در موقعيت ها و مسئوليت هاي مختلف بزند و همچنان ياران و شاگردان مخلص امام و پيرو رهبري در صحنه اند، اما اين پديده مي تواند در سال هاي آينده يكي از آسيب هاي بزرگ انقلاب باشد. لازم به ذكر است كه طرح اين مباحث نافي آثار سازنده و اصلاح كننده تأثير مشاركت مردم و توسعه امر انتخابات در سالم سازي مديريت جامعه نيست، بلكه توجه دادن به بعد ديگري از آسيب هايي است كه ميتواند از رهگذر تداوم حضور نظام هاي قبلي جامعه به روند حركت يك نظام اسلامي و انقلابي وارد شود و عامل انحراف در مسير حركت جامعه شود مشابه تجربه اي كه در صدر اسلام عامل آن انحراف بزرگ گرديد، كه تا اندازه زيادي متأثر بود از فعال شدن مجدد فرهنگ دوران جاهليت قبل از اسلام.اين پديده مي تواند امروز هم براي جامعه ما اتفاق بيافتد با اين تفاوت كه از رهگذر فعال شدن فرهنگ گذشته، علاوه بر نظام هاي سازمان يافته و نهادينه شده دوران شاهنشاهي همراه با تهاجم فرهنگي غرب جاهليت دوران گذشته به صحنه

آمده و مسير حركت ما را منحرف سازد.

آسيب هاي احتمالي آينده انقلاب اسلامي همان طور كه در بخش اول مقاله مطرح شد، حساس ترين مسئله در تداوم انقلاب اسلامي پيوندهاي سه گانه: 1.مردم با اسلام، 2.مردم با رهبري، 3.رهبري با اسلام است. در بخش دوم مقاله عوامل مؤثر و كليدي كه مي تواند در پيوند مردم با اسلام و پيوند مردم با رهبري نقش مخرب ايفا نمايد بحث شد.اين عوامل از سه منشاء ناشي مي شود: 1.تداوم مشكلات دوران ستم شاهي، 2.اشتباهات نيروهاي خودي در بعد از پيروزي انقلاب، 3.توطئه ها و نفس كاركردهاي معمول دشمنان انقلاب اسلامي، در چشم انداز آينده چند چالش عمده در پيش روي انقلاب اسلامي است كه مي تواند با پيوند با آسيب هاي وارده تا اين مرحله و مشكلات موجود و تشديد فعاليت هاي دشمنان انقلاب، آسيب رسان باشد.اهم آن عبارت است: 1.كاهش سريع درآمدهاي نفتي: كه مي تواند دو نوع اثر داشته باشد، با مديريت كارا و بهره گيري از ظرفيت هاي داخلي مي تواند نجات بخش انقلاب باشد و از طرفي اگر تمهيدات لازم ايجاد نشود به واسطه اين كه به صورت اجتناب ناپذير بايد رفاه كاذب 70 ساله اخير را كاهش داد، در پيوند با معضلات بعدي مي تواند به انقلاب اسلامي آسيب رسان باشد و به خصوص در پيوند مردم با اسلام و رهبري خدشه وارد كند. 2.بيكاري: تركيب هرم سني جامعه در دهه آينده سالي 850 هزار تقاضاي شغل جديد را به بازار كار عرضه مي كند.اين در حالي است كه در دهه گذشته سالي 350 هزار شغل ايجاد شده است، تركيب بزرگي از

اين جمعيت جوانان تحصيل كرده خواهند بود. 3.جواني جمعيت: اين مسئله نيز به خودي خود مثبت و منفي تلقي نمي گردد و تنظيم رابطه اي صحيح با اين نيروي عظيم و اعمال مديريت بر اين پتانسيل بزرگ مي تواند آن را در راستاي سازندگي جامعه به كار گيرد. اما اگر نتوان اين نيروي جوان را در راستاي فرهنگ اسلامي به حركت در آورد و توقعات آن را كاهش و تأثيرات فرهنگ غرب را بر رفتار سازي آنها كنترل كرد، در شرايطي كه با كاهش درآمدهاي نفتي، قدرت و توان اقتصادي دولت كاهش و همچنين بيكاري افزايش مي يابد مي تواند بحران آفرين باشد. 4.حاكميت ماهواره و ارتباط با شاهراه هاي ارتباطي جهان: حاكميت ماهواره ها، توسعه شاهراه هاي ارتباطي، گسترش امكان جابجايي نيروهاي كيفي بين كشورها، نزديك شدن فرهنگ جوامع به يكديگر، در كنار تحولات مثبت و منفي آينده جامعه، مثل جواني جمعيت، تحصيل كرده شدن اكثريت آنها، عدم حركت موزون و منسجم اقتصاد جامعه براي پاسخگويي به نيازهاي رو به رشد، حل نشدن بسياري از مباحث فكري، تداوم مشكلات نظري و سليقه اي در حوزه نحوه تنظيم ارتباطات جامعه و نحوه اداره آن، موانع اقتصادي، فرهنگي در مسير ازدواج جوانان تا كار آمدي نظامهاي فرهنگ ساز داخلي، اوج گيري انتظارات مردم از دولت در كنار كاهش توان اقتصادي دولت در دهه آينده همگي حاكي از وجود انواع دغدغه ها در اين عرصه ها مي باشد. 5.توطئه هاي خارجي: تلاشهاي دائمي دشمنان اسلام و انقلاب و در محاصره قرار دادن ايران در بين كشورهاي وابسته و ايجاد بحران هاي منطقه اي در اطراف كشور و

تلاش دائمي براي به انزوا كشاندن ايران در سطح جهاني مجموعه مسائلي است كه بايد به طور مستقل بدان پرداخت . اما آيا تمامي اين چالشها و بحرانها مي تواند به انقلاب اسلامي آسيب جدي برساند؟ پاسخ روشن است: ظرفيت بالاي نيروي انساني كشور، ظرفيت بالاي منابع طبيعي، سازندگي انجام شده بعد از انقلاب، موقعيت ايران در صحنه جهاني در كنار مديران و كارشناسان مخلص مي تواند ما را از همه اين موانع عبور دهد، اما شرط آن اين است كه جامعه ما به خصوص نسل جوان تحصيل كرده به همان مخزني كه عامل به وجود آورنده اين انقلاب بود يعني مكتب حياتبخش اسلام پيوندي عميق تر پيدا كنند و گامهاي اصلي در تحولات جامعه، استحكام بخش پيوند مردم با اسلام، پيوند مردم با رهبر ديني، پيوند رهبري با اسلام ناب محمدي (ص) باشد.

خلاصه و نتيجه گيري در ابتداي مقاله سعي شد با ارائه يك الگوي كلان مدلي براي نحوه استقرار نظام جمهوري اسلامي و تداوم اقدامات براي استحكام ارزشهاي اسلامي ارائه گردد و به دنبال آن مهمترين عوامل آسيب رسان به تحقق اهداف انقلاب مطرح گرديد و در اين راستا اشاره نسبتا جامعي شد به عواملي چون نظامهاي باقي مانده از رژيم گذشته، فرهنگ باقي مانده از رژيم گذشته، اشتباهات مهم در بعد از پيروزي انقلاب، آثار فعاليتهاي مخرب دشمنان انقلاب با تأكيد بر آثار تهاجم فرهنگي دشمن و در ادامه به اجمال آسيبهاي احتمالي آينده بر شمرده شد. در پايان ضرورت تحكيم پيوند سه عامل حياتي تداوم انقلاب يعني مردم با اسلام، مردم با رهبري و رهبري با اسلام براي ادامه راه و

ترميم آسيبها، يادآوري گرديد. منابع مقاله:

راه انقلاب، بنيانيان، حسن ؛

آسيبها، تهديدات و آفات

آسيبها، تهديدات و آفات 1 افزايش توقعات: اصولا پس از پيروزي انقلاب، سطح انتظارات و توقعات عمومي (بجا يا غير منطقي) در زمينه هاي گوناگون سياسي، اقتصادي و مانند آن بالا مي رود؛ بسياري از نيازهايي كه پيشتر مورد توجه نبودند، پس از انقلاب وارد متن زندگي مي شوند، تعداد بيشماري از مردم كه قبلا بي خيال يا بي تفاوت بودند اكنون در عرصه هاي مختلف به رقابت مي پردازند (اگر در رژيم پهلوي و پيشتر از آن تعداد افرادي كه در صف پيوستن به وزرا يا وكلا محدود در ميان عده اي خاص بود اكنون هزاران نفر در ميان اقشار مختلف در انتظار دستيابي به آن هستند و همينطور در زمينه اقتصادي، نظامي و غيره در شهرها و روستاها) پيداست حتي در شرايط عادي برآوردن اين توقعات به سادگي امكان پذير نخواهد بود چه رسد به شرايط انقلابي و مشكلات ناشي از آن. لذا افرادي كه انتظاراتشان برآورده نشود و يا مورد بي توجهي قرار گيرد به صفوف ناراضيان خواهند پيوست. از اين رو، از يك سو با تلاش فرهنگي بايد سطح توقعات را پايين آورد و از جانب ديگر، با فعاليتهاي اقتصادي و عدالت اجتماعي در برآوردن نيازهاي مردم همت نمود ساده زيستي رهبران سهم بسزايي در اين خصوص دارد. 2 عدم آمادگي در مواجهه با آزادي و سوء استفاده از آن: ملتي كه ساليان متمادي در چنگال ديو استبداد قدرت نفس كشيدن نداشتند همينكه يكباره و بدون آمادگي قبلي نعمت آزادي را در آغوش بگيرند به جاي آنكه در موقعيت جديد به

فعاليت اساسي و زير بنايي بپردازند و مشكلات مادي و معنوي جامعه را برطرف نمايند به عنوان طعمه اي سعي در نابودي آن مي كنند، و به نام آزادي آنچنان از آن سوء استفاده مي كنند كه حتي رهبران انقلابي را از كار خود پشيمان مي كنند (نظير آنچه كه در جريان مشروطيت گذشت) . چنين سوء استفاده از آزادي بسان شمشير دودم اساس انقلاب را تهديد مي كند زيرا يا مسؤولين وضعيت جديد را تحمل مي كنند كه خود به هرج و مرج و خستگي مردم مي انجامد و يا به محدود كردن آزادي و يا سلب آن از مردم مي پردازند كه خود آغازي است بر حاكميت استبداد (1) و پايان دادن به انقلاب لذا لازم است تا ضمن حفظ آزادي و رعايت حريم آن، آموزش لازم براي استفاده صحيح از آزادي به مردم داده شود. 3 خلأ قدرت و ضعف حكومت مركزي: در فاصله سرنگوني نظام سابق و جانشيني نظام جديد و جابجايي قدرت و نهايتا شروع به سازندگي، قهرا يك سري كاستيها و خلأ قدرت بوجود مي آيد و حكومت مركزي تضعيف مي گردد، در چنين شرايطي، افرادي كه همواره دنبال آشفته بازار بوده و ابن الوقت اند به گونه مؤثري به سود جويي و ايجاد هرج و مرج و ناامني جاني، مالي و عرضي مي پردازند و در نهايت انقلابيون را از كار خود پشيمان مي سازند. (باز هم نظير آنچه كه در جريان مشروطيت پيش آمده و نهايتا به تأسيس حكومت سلسله پهلوي منتهي شد) . البته اين خطر با درايتهاي رهبري انقلاب، حضرت امام خميني (ره) و جانفشاني

هاي امت سلحشور در همان اوايل پيروزي خنثي شد، (الحمد لله) . 4 خطر ضد انقلاب و ورشكستگان سياسي: گروههايي كه پيش از انقلاب در مسند قدرت قرار داشتند و از همه گونه امكانات برخوردار بودند حالا كه بر اثر انقلاب، چنان موقعيتي را از دست دادند به طور طبيعي و عادتا خواهان اعاده وضع سابق بوده و در اين راه از هيچ تلاشي دريغ نمي كنند (اصطلاحا به اين گروهها ضد انقلاب مي گويند) لذا نبايد از كيد آنها غافل بود. 5 احساس پيروزي و غفلت از دشمن: يكي از بزرگترين خطرات اين است كه احساس كنيم با پيروزي انقلاب كارها به پايان رسيد. مشكلات تمام شد و دشمن نابود گشت و در نتيجه دچار خواب گران غفلت گرديم. در حالي كه ما در آغاز كار هستيم و دشمن نيز همچون افعي زخم خورده بيدار بوده و مترصد فرصت است تا در صورت امكان ضربات خود را بر انقلاب و صاحبان آن وارد كند، آنگونه كه در تاريخ اخير ايران مكرر اتفاق افتاده است. حضرت علي (ع) مي فرمايد: «لا ينام عنكم و انتم في غفلة ساهون» . (2) دشمن از شما غافل نيست در حالي كه شما را خواب غفلت ربوده، فراموشكار هستيد.

ب: آسيبهايي كه از سوي مسؤولين متوجه انقلاب اسلامي است: اولياي امور بايد توجه داشته باشند امروز حكومت بر مبناي دين تشكيل شده و تمام كارهاي مثبت و منفي آنان به پاي دين ثبت مي شود و اگر خداي ناكرده انقلاب ضربه بخورد ديگر به اين زوديها دين و متدينان در جهان قدرت سربلند كردن را نخواهند داشت (اعاذنا الله من

شرور انفسنا) . «و لقد اهلكنا القرون من قبلكم لما ظلموا و جائتهم رسلهم بالبينات و ما كانوا ليؤمنوا كذلك نجزي القوم المجرمين ثم جعلناكم خلائف في الارض من بعدهم لننظر كيف تعملون» (3) و ما اقوام و مللي را پيش از شما به كيفر ظلمشان به دست هلاك سپرديم، و با آنكه پيغمبران با معجزات بر آنها آمدند ايمان نياوردند، ما هم اينگونه مردم بد عمل را به كيفر مي رسانيم . سپس ما بعد از آنها شما را در زمين جانشين كرديم كه بنگريم كه چه عمل خواهيد كرد. 1 تجمل گرايي، زراندوزي و داشتن روحيه كاخ نشيني و ساز و كارها با كاخ نشينان، بي توجهي به وضع معيشتي كوخ نشينان و فقرا، و در فشار روحي قرار دادن آنان توسط رهبران و دست اندركاران سهم بسزايي در آسيب رساني به انقلاب دارند. تجمل گرايي مسؤولان از زواياي مختلف انقلاب را تهديد مي كند؛ محرومان را در فشار روحي قرار مي دهد، رهبران را از مردم جدا مي كند، از باب «الناس علي دين ملوكهم» فرهنگ تجمل گرايي را ترويج مي كند و در كنارش جرائم مالي و اقتصادي در ميان مردم و كارمندان افزايش مي يابد . علاوه بر اين، تجمل گرايي دولتمردان موجب افزايش هزينه ها مي شود، براي تأمين آن بايد مالياتها را افزايش داد (فشار بر مردم) افزايش ماليات نيز تا سقف معين كشش دارد بيشتر از آن قدرت پرداخت وجود نخواهد داشت و در نتيجه كسري بودجه بوجود مي آيد و براي جبران، آن بايد نيروهاي غير مولد از قبيل نظاميان را كاهش داد كه نهايتا تهديدي

عليه انقلاب خواهد بود. (4) حضرت علي (ع) مي فرمايد: «ان الله تعالي فرض علي ائمة الحق ان يقدروا انفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيغ بالفقير فقره» (5) خداي تعالي به پيشوايان حق واجب گردانيده كه خود را با مردمان تنگدست برابر كنند تا اينكه فقر و تنگدستي بر آنان فشار نياورد. 2 داشتن روحيه انفعال پذيري و تجدد گرايي افراطي و هر كاري را با ارزشهاي غربي محك زدن و نهايتا خود باختگي در برابر غرب. 3 تحجر گرايي و وحشت از نوگرايي و هر نو و تازه اي را محكوم به بطلان كردن (دو خطر اخير همچون دو لبه قيچي اند كه از دو زاويه مختلف در صدد نابودي نظام اسلامي اند). لذا براي دفع اين خطر بايد جانب اعتدال را رعايت كرد و از افراط و تفريط پرهيز نمود. (6) «به روشنفكر بي دين تا مي گويي خدا، مي گويد انسان. به ديندار متحجر تا مي گويي مردم، مي گويد خدا. اما روشنفكر ديندار مي گويد انسان خدايي، آفريده اي كه كشف و پرورش آن نياز مبرم امروز و هميشه است.» (7) 4 طرد نيروهاي انقلاب و دلسرد كردن آنان و جذب گروههاي فرصت طلب با بهانه هاي مختلف و توجيهات بي اساس. 5 به طور كلي بريدن از مردم و بي توجهي به خواست آنان كه سرمايه اصلي انقلاب هستند، اگر مردم احساس كنند مسؤولين به خواستها و نيازهاي آنان توجه ندارند و تنها در زمان مشكلات و بحرانها مورد توجه قرار مي گيرند اين وضع به تدريج موجب ايجاد روحيه بدبيني و در نهايت جدايي آنان از مسؤولين مي شود. 6

عدم تحمل سياسي (و نداشتن روحيه انتقاد پذيري) و استقبال از تعريف و تمجيدهاي دروغين : اگر رهبران تحمل سياسي نداشته باشند قهرا با هر كس كه از لحاظ سليقه اي با آنها هماهنگ نباشد مخالف خواهند بود و در نتيجه دلسوزان انقلاب بتدريج كنار گذارده شده و افراد چاپلوس و نان به نرخ روز خور قدرت را در دست خواهند گرفت و اين مهمترين خطري است كه همواره وجود داشته و آثار تخريبي چند جانبه دارد. (8) علاوه بر اين، حضور و انتقاد مخالفان در چارچوب قانون موجب مي شود ضعفها شناخته شده، بازگو گردد و براي رفع آن اقدام گردد، بويژه آنكه دوستان يا اصولا ضعفها را نمي بينند و يا آن را بازگو نمي كنند. (حب الشي ء يعمي و يصم) . ز دشمنان شنو اي دوست تا چه مي گويند كه عيب در نظر دوستان هنر باشد 7 عدم برخورداري از دانش و تكنيك جديد، بويژه در بخش اطلاعات، مخصوصا در بعد سياست خارجي. 8 عدم رعايت قانون و حاكميت روابط به جاي ضوابط كه از آثار آن، هرج و مرج و بي انضباطي اجتماعي و اقتصادي، سرمايه هاي باد آورده، عدم وجدان كاري و مانند آن خواهد بود. حتي اگر با حسن نيت هم شد نبايد قانون را نقض كرد چرا كه زمينه براي نقض آن از روي سوء نيت هم باز خواهد شد علاوه بر اين تبعات هرج و مرج و بي قانوني بسيار سنگين تر از آثار قانون بد است، قانون بد را بايد اصلاح كرد نه زير پا گذاشت مضافا بر اينكه همه بايد در برابر قانون

از حقوق مساوي برخوردار باشند و تبعيض در اجراي قانون نباشد. 9 دخالت مسؤولان و سازمانهاي دولتي در امر تجارت و توليد؛ زيرا مقامات ياد شده با اعمال نفوذ و استفاده از امتيازات ويژه كه بالطبع رقبا از آن محروم هستند عرصه را از رقابت سالم خارج مي سازند و رقبا را از دور خارج مي كنند و در نتيجه آنان قادر به پرداخت ماليات نخواهند بود و اينان نيز اصولا ماليات نمي پردازند و اين موجب ضعف مالي دولت مي شود.

ج) آسيبهايي كه از سوي مردم انقلاب را تهديد مي كند: 1 احساس خستگي: چنانچه مي دانيم انقلاب اسلامي دستاوردهاي بسياري داشت و در كنارش دشمنان داخلي و خارجي بيشماري نيز دارد قهرا آنان آرام نخواهند نشست مضافا بر عدم تجربه مملكت داري توسط نيروهاي جديد. لذا چه بسا شرايط زندگي كمي دشوار گردد. پيداست خستگي و عدم تحمل آن قطعا مورد انتظار دشمنان است. 2 تضعيف رهبري و سرپيچي از دستورات او: هيچ رهبري بدون برخورداري از پشتيباني و حمايتهاي مردمي قادر به ادامه وظايف خود نخواهد بود (حتي اگر پيامبر (ص) يا امام معصوم (ع) باشد) (9) لذا اطاعت از رهبري كه مجتهدي آگاه به زمان، سياستمدار، عادل و باتقوا، مجاهدي نستوه و شهيد زنده مي باشد (به ويژه در شرايطي كه استكبار جهاني كمر به نابودي ملت ايران بسته است و انقلاب نيز اهداف كلان و بلند مدت دارد) از لحاظ شرعي، اخلاقي، ملي و اجتماعي واجب اكيد مي باشد و اثر مستقيم آن نيز احساس دلگرمي مسؤولين نظام و مقاومت آنان در برابر افزونخواهيهاي دشمنان خواهد بود. برعكس، عدم پيروي

از رهبر و تنها گذاشتن رهبري قطعا موجب گستاخي دشمنان و نابودي نظام و مردم انقلابي خواهد شد حضرت علي (ع) فرمود : ..جايگاه زمامدار امور همانند بند تسبيح نسبت به دانه هاست كه آنها را گرد آورده و به هم پيوند مي دهد، پس هنگامي كه بند تسبيح بگسلد دانه ها از هم جدا شده و هر يك به سويي پراكنده مي شوند و ديگر هرگز نمي توان آنها را جمع آوري نمود. (10)(11) 3 تجمل گرايي، مصرف زدگي، غفلت از ارزشهاي الهي، ناديده گرفتن دستاوردهاي انقلاب و ناسپاسي از آنچه كه بدست آوردند. 4 اختلاف و دوئيت، بي تفاوتي نسبت به انحرافات و خلافكاريهاي احتمالي دست اندر كاران حكومتي و نهايتا ترك نظارت همگاني (و عدم اجراي امر به معروف و نهي از منكر)، افزونخواهيهاي برخورداران جامعه، عدم تعهد اهل قلم و بيان... 5 تقويت گروههاي بي تفاوت و يا ضد انقلاب و عدم حضور در صحنه هاي مختلف، به ويژه در انتخابات ها و يا انتخاب كساني كه پشتوانه اصلي شان پول و قدرت است نه تقوي و ارزشهاي انقلابي.

د آسيبها و خطراتي كه منشأ خارجي دارند: همانگونه كه مي دانيم اين انقلاب بزرگترين ضربه را بر هيمنه استكبار وارد كرده و منافع آنان را در سطح جهان و منطقه مورد تهديد جدي قرار داده است، لذا به طور طبيعي آنان آرام نمي گيرند و به طور مستقيم و يا توسط ايادي خود از هر گونه تلاشي در از بين بردن آن دريغ نخواهند كرد. بخشي از اقدامات دشمنان انقلاب، بويژه استكبار جهاني، عبارت است از : محاصره اقتصادي، بلوكه نمودن ثروتهاي

كشور، تهاجم نظامي، ايجاد جنگهاي داخلي و هرج و مرج نظير آنچه كه انگليسي ها در جريان مشروطيت انجام دادند و پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز توسط كمونيستهاي آمريكايي صورت گرفت، تضعيف بنيانهاي ديني و مردمي انقلاب، ايجاد اختلاف در ميان نيروهاي مؤثر انقلابي، تضعيف رهبري انقلاب. حمايت هاي همه جانبه از گروههاي ضد انقلاب در صحنه هاي گوناگون، نفوذ در نيروهاي نظامي و طرح كودتا نظير كودتاي 28 مرداد كه با حمايتهاي مستقيم انگليس و آمريكا صورت گرفت و طرح كودتاي نوژه كه خنثي شد و بالاخره تهاجم فرهنگي كه اساسي ترين خطر خارجي است كه با نفوذ در توده مردم به اجرا در مي آيد بنيانهاي ديني و فرهنگي انقلاب را كم رنگ كرده و سرمايه هاي اصلي انقلاب، يعني مردم، را از انقلاب مي گيرند. پي نوشتها: 1 اصولا هرج و مرج و آنارشي به استبداد و فاشيسم مي انجامد، همچنان كه هرج و مرج پس از مشروطه مقدمه حكومت ديكتاتوري رضاخان شد.به همين دليل، تحليل گران عقيده دارند مهمترين آثار هر انقلابي از يك سو، افزايش توقعات است كه هرج و مرج اثر مستقيم آن است و از جانب ديگر، پيدايش ديكتاتوري و استبداد. 2 نهج البلاغه، خطبه .34 3 سوره يونس، آيه 13 .14 4 ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، ج 1، ص 321 و .322 5 نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 209، ص .325 6 به متن سخنراني مقام معظم رهبري در سالروز رحلت امام خميني (ره) مورخه 14/3/76 مراجعه كنيد. 7 خاتمي، سيد محمد، بيم موج، سيماي جوان، 1376، ص .205 8 به

جاي آنكه «اشداء علي الكفار و رحماء بينهم» باشند بر عكس با انواع انگها نيروهاي خودي را طرح مي كنند و به جذب نامحرمان نسبت به انقلاب مي پردازند، نتيجه مستقيم چنين روحيه اي از دست دادن توده مردم كه زبان مدح و ثنا ندارند خواهد شد و اين خود به عقب نشيني در برابر دشمنان داخلي و خارجي و تهديدهاي آنان خواهد انجاميد. 9 حضرت علي (ع) فرمود: «لا رأي لمن لا يطاع» كسي كه مورد اطاعت قرار نگيرد سخني براي گفتن ندارد. 10 «مكان القيم بالاسر مكان النظام من الخرز، يجمعه و يضمه فاذا انقطع النظام تفرق الخرز و ذهب ثم لم يجتمع بحذافيره ابدا» نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 146، ص .442 11 امروز كه دشمنان داخلي و خارجي نقش رهبري را در نظام اسلامي تجربه كرده و ديدند كه وجود رهبر قدرتمند و برخوردار از حمايت هاي مردمي و با پشتوانه مكتبي بود كه توانست كشتي انقلاب را به ساحل نجات برساند در صدد برآمدند تا با عناوين گوناگون به تضعيف آن بپردازند. منابع مقاله:

پژوهشي نو پيرامون انقلاب اسلامي ، دهقان، حميد ؛

آفات، موانع، چالشها و تهديدهاي انقلاب اسلامي

آفات، موانع، چالشها و تهديدهاي انقلاب اسلامي در تاريخ بسياري از انقلابها ديده مي شود كه انقلابيون و مصلحين گامهاي اوليه را با موفقيت بر مي دارند و رژيم سياسي ظالم حاكم را بر انداخته و وضع موجود را كه موافق خواست آنها نيست بر هم مي زنند ولي در تحقق اهداف انقلاب و بناي جامعه مطلوب ناكام مي مانند نمونه اش انقلاب مشروطيت است كه حركتي وسيع و مردمي بود و خونهاي زيادي در راهش نثار شد

اما با گذشت كمتر از چهارده سال از فرمان مشروطيت شاهد كودتاي 1299 و پايه گذاري ديكتاتوري رضا خاني و روي كار آمدن غربزده ها مي باشيم اين امر مي تواند ناشي از آفات و موانعي باشد كه در بين راه دامن انقلاب مشروطيت را گرفت با استفاده از اين درسها بايد عنايت وسيعي براي شناخت آفات و موانع انقلاب اسلامي ايران بعمل آيد.تعريف آفات و موانع و تفاوت آن دو هر عامل و پديده اي كه باعث كندي حركت انقلاب شده و تحقق اهداف آنرا بتاخير انداخته و يا ناممكن سازد يك آفت و مانع است.ما ديديم كه انرژي متراكم شده قرون و اعصار كه در وجدان اجتماعي اين ملت تلنبار شده بود در سال 56 با دست امام استخراج و هت براندازي رژيم شاهنشاهي كاناليزه شد اين شرط لازم انقلاب و مرحله براندازي و تخريب است و طبيعي است كه پس از اين مرحله براي وصول به اهداف اصلي و بالاتر انقلاب هنوز در ابتداي راه هستيم و تازه از اين نقطه است كه مرحله سازندگي آغاز مي شود.اينجاست كه بايد با آفات و موانع مبارزه كرد بنا بر اين انرژي عظيم اوليه انقلاب نبايد ما را مغرور كند و تصور كنيم كه پيروزي در آن مرحله براي وصول به اهداف كفايت مي كند چرا كه پس از اين آنقدر در سر راه مشكلات و موانع پيدا مي شود كه ممكنست موتور انقلاب را از حركت بيندازد. مشكلاتي را كه همراه و درون انقلاب مي باشد «آفت » مي گوئيم.بنا بر اين آفات پديده هائي دروني مي باشد. مشكلاتي كه از بيرون عارض

انقلاب مي شود «مانع » نامگذاري مي كنيم.بنا بر اين موانع پديده هائي بيروني و مكانيكي مي باشند. يكي از وظايف عمده رهبران انقلاب، مبارزه به موقع با آفات و موانع آن خواهد بود رهبران در يك مرحله وظيفه سازماندهي و بارور كردن مقتضيات را دارند و در مرحله بعدي وظيفه مهمشان معرفي و نشان دادن موانع و آفات مي باشد.از خيلي قبل بايد در مورد آفات و موانع هشدار داد و راه حل آنها را ارائه نمود.غافلگير شدن در مقابل هجوم مشكلات و موانع ممكن است به ضربه خوردن انقلاب و احيانا شكستشان منتهي شود.حضرت امام در انجام اين وظيفه، بسيار مهارت و خبرويت داشت.در همان نطق عاشوراي سال 42 در مدرسه فيضيه، ايشان ضمن حمله به شاه به عنوان مانعي در راه رشد و پيشرفت انساني و اسلامي ايران، حمله خود را متوجه آمريكا و اسرائيل مي كند و در سالهاي اوج گيري مجدد انقلاب اسلامي نيز همواره از آمريكا بعنوان دشمن اصلي و شيطان بزرگ نام مي برد.يا در طول دوران انقلاب ضمن دعوت مردم و مسئولين به وحدت، از تفرقه بعنوان آفتي بزرگ ياد مي كند. يا در مورد حب دنيا و رياست طلبي بعنوان آفاتي اخلاقي و فردي، هشدار مي دهد و مي گويد تلاش كنيد تا قبل از آنكه مورد اقبال و توجه مردم قرار بگيريد خود را بسازيد.

طبقه بندي آفات و موانع انقلاب انقلاب نيز همانند پديده هاي ديگر دچار آفت هائي مي شود كه بدون رفع آنها استمرار انقلاب ممكن نخواهد بود و دفع آفات بدون شناخت آنها ميسر نيست.آفات انقلاب را مي توان به دو دسته

كلي: طبيعي و انسان تقسيم نمود. دسته اول: آفات طبيعي هستند كه دست بشر يا اصلا در آنها دخالتي ندارد و يا دخالت تام ندارد و آفات طبيعي به نوبه خود به دسته هاي كوچكتري تقسيم مي شوند كه اهم آنها عبارتند از: الف) افزايش بي رويه جمعيت: رشد جمعيت در سرنوشت يك كشور تاثير مثبت دارد اما اگر بي رويه باشد و در چار چوب برنامه دقيق و حساب شده انجام نگيرد آفتي است كه موجب كندي حركت انقلاب شده، عواقب وخيمي بدنبال خواهد داشت. ب) توزيع نامناسب جمعيت نيز براي يك نظام انقلابي مشكل آفرين خواهد بود و پيامدهاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي غير قابل تحملي در پي خواهد داشت. ج) مهاجرت بي رويه موجب تراكم جمعيت در نقاط خاص و خالي شدن ساير نقاط از سكنه خواهد شد و ناملايماتي را براي انقلاب بدنبال مي آورد. د) بي سوادي نيز از آنجا كه زمينه سوء استفاده هاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي و غيره را فراهم مي كند آفتي خطرناك است كه انقلاب را از درون به شدت تهديد مي كند. ه) حوادث طبيعي همچون سيل، زلزله، خشكسالي و...كه از آنها مفري نيست، موجب كندي حركت انقلاب مي گردد ولي با پيش بيني ها و برنامه ريزيهاي صحيح تا حدودي مي توان ضربه پذيري انقلاب را در مقابل اين نوع حوادث كاهش داد. دسته دوم: آفتهاي انساني است كه دست بشر در پيدايش آنها نقش دارد و بدين لحاظ ازاهميت بيشتري برخوردارند اين آفات به دو دسته داخلي و خارجي تقسيم مي شوند: 1- آفات داخلي كه از درون يك انقلاب يا متوجه رهبران

انقلاب مي شوند و يا متوجه مردم. الف) آفات رهبران: از آنجا كه رهبران از اركان اصلي انقلابند و نسبت به آن، حكم ناخداي كشتي را دارند آفات رهبران نيز، براي انقلاب زيانبارتر و تهديد كننده تر است.و عمده آنها عبارتند از: آفات مربوط به تعهد و تخصص رهبران: يكي از بزرگترين مصاديق آن كه ريشه همه مفاسد اخلاقي خواهد بود حب دنيا و بويژه حب رياست است و در روايات از اين دو خصيصه بيش از ساير رذائل اخلاقي نكوهش شده است.امام صادق (ع) در حديثي مي فرمايند: ما ذئبان ضاديان في عنم قد فارقها عاؤها، احدهما في اولها و الآخر في آخرها بافسد فيها من حب اعمال و الشرف في دين المسلم. ضرر دو گرگ درنده كه به ابتدا و انتهاي گله بي چوپاني حمله ور شوند هيچگاه از زياني كه از حب مال و جاه طلبي متوجه دين مسلمان مي شود بيشتر نيست. امام سجاد نيز در يك روايت مفصل و جالب ريشه بسياري از خصلتهاي ناپسنديده بويژه جاه طلبي را در حب دنيا و حب دنيا را ريشه هر خطا معرفي مي كند. و بگفته حضرت امام دنيا دوستي با شعب مختلفش و بويژه جاه طلبي ممكن است انقلاب و نظام اسلامي را به سقوط بكشد. چنانكه در كنار تعهد عملي، نقش عمده تخصص علمي در رهبري نيز بر همگان آشكار است و فقدان آن مي تواند در زمره آفات خطرناك انقلاب بشمار آيد و امير المؤمنين حضرت علي (ع) در خطبه اي مي فرمايد: «ايها الناس ان الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامر الله » اي مردم شايسته

ترين كس براي زمامداري نيرومندترين و داناترين آنان به امر خدا (و امر مربوط به زمامداري است. رخنه فرصت طلبان: در هر انقلابي گروهي هستند كه به انقلاب ايمان و اعتقاد ندارند ولي حفظ و دستيابي به منافع شخصي يا گروهي، آنان را وا ميدارد تا در تار و پود انقلاب و حتي تا آنجا كه زمينه به آنها اجازه دهد در سطوح بالاي انقلاب رخنه كنند، و بديهي است كه پس از دستيابي به قدرت، در فرصتهاي مناسب لطمات و ضربات كوبنده خود را بر پيكر انقلاب، نظام و رهبري وارد خواهند كرد.پيامبر اكرم (ص) در حديثي مي فرمايند: لست اخاف علي امتي غوغاء قتلهم و لا عدوا يجتاههم، و لكني اخاف علي امتي ائمة مضلين ان اطاعوهم فتنوهم و ان عصوهم قتلوهم. بر امت خويش از آشوبي كه آنان را بخون كشد و يا از دشمني كه بر ميهنشان بتازد، نگران نيستم، بلكه بر ملت خويش از پيشوايان گمراهي بيمناكم كه اگر آنان را فرمان برند، ايشان را به كفر مي كشانند و اگر از فرمان آنان سر پيچي نمايند آنان را مي كشند. قرآن كريم بين مؤمنيني كه قبل از فتح مكه ايمان آورده و در راه خدا انفاق و جهاد مي كنند با مؤمنيني كه بعد از فتح مكه ايمان آورده و انفاق و جهاد مي كنند، فرق مي گذارد. نداشتن طرح و برنامه مشخص و روشن براي آينده انقلاب و نظام: نيز از مصاديق روشن اين نوع آفات بوده كه دلهره و اضطراب مردم و عدم اطمينان به آينده را به دنبال دارد و سبب روي گرداني آنان از انقلاب

مي شود. بي صبري، كم حوصلگي و عدم استقامت: نيز در رهبران كه بايد مانند كوه استوار و مظهر استقامت باشند، ممكن است در روند انقلاب خلل ايجاد كند و سبب شود كه انقلاب به اهداف عالي و نهائي خود نرسد. ب) آفات مردمي: بخش مهمي از آفات داخلي متوجه مردم مي شود كه عمده آنها عبارتند از: 1- آفات فرهنگي كه اعتقادات، علوم و ارزشهاي ملت را تهديد مي كند مانند رواج يافتن فساد اخلاقي، از دست دادن روحيه و تلاش و توليد و سخت كوشي، ابتلاء به راحت طلبي و تجمل گرائي و زياده خواهي و خود بيني و احساس مسئوليت نكردن نسبت به ديگران، سستي اعتقادات كه سبب نفوذ انديشه هاي بيگانه و القاءات دشمن مي شود، تجدد گرائي افراطي و تقليد بي منطق از فرهنگ غرب و عقب نشيني در برابر تاخت و تاز و تهاجم فرهنگي دشمن بيگانه و يا ضد انقلاب داخلي.كم شدن آگاهي سياسي مردم و اطلاعاتشان نسبت به انقلاب و جريانات ملي و بين المللي مربوط به آن و تاثير پذيري از تحليلهاي معرضانه دشمن نسبت به حوادث مربوط به آن و سست و سهل انگاري مردمي در فراگيري تخصصهاي لازم براي اداره كه سبب نياز به بيگانه و صدمه خوردن و شكست انقلابها مي شود. 2- آفات اقتصادي نيز از آن نوع آفات داخلي مردمي است كه در شكلهاي: تجمل گرائي كه از ياد بردن اهداف والاي انقلاب و پرداختن به مسائل غير ضروري زندگي، بدنبال مي آورد.مصرف گرايي كه مردم را از پرداختن به توليد و كارهاي اقتصادي سازنده باز مي دارد و كشور را

به بازار كالاهاي خارجي تبديل مي كند و در نهايت به وابستگي ملت منتهي خواهد شد.و ثروت اندوزي كه موجب مي شود هر كس براي رسيدن به ثروت و متافع شخصي به حربه هايي نظير احتكار، گرانفروشي، قاچاق و...روي آورد و از اين رهگذر عرصه زندگي را بر ديگران تنگ كند و حقوق آنان را مورد تاخت و تاز قرار دهد. 3- آفات سياسي كه در شكل تشتت و تفرقه - و اختلافات مذهبي، نژادي و ناسيوناليستي گروهي و منطقه اي - بي تفاوت نسبت به سرنوشت نظام و آينده انقلاب و خود باختگي در مقابل تهاجم بيگانگان و حس خود كم بيني و از دست دادن اعتماد به نفس بروز و ظهور پيدا مي كند.- آفات خارجي نوع دوم از آفات انساني موانعي است كه توسط عوامل بيگانه بر سر راه انقلاب بوجود مي آيد كه در شكلهاي گوناگون نظامي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي بر سر راه انقلاب و ملت انقلابي ظاهر مي شود مثل جنگ تحميلي تمام عيار و ايجاد نا امني در مرزهاي يك كشور انقلابي.برخوردهاي سياسي و تبليغات رسانه هاي بيگانه و زير ذره بين گذاشتن و بزرگ كردن نقاط ضعف، دامن زدن به اختلافات محلي - بي اعتنائي و كم بها دادن به نتائج مثبت و پر ارزش انقلاب و...محاصره و تحريم اقتصادي، نفوذ در افكار، عقائد و ارزشهاي ملي مذهبي و سست كردن و بي پايه جلوه دادن آنها از طريق تهاجم فرهنگي و غيره. طبيعي است بررسي كامل آفات و موانع انقلاب نياز به تفضيل بيشتري دارد و ما در اينجا به آن نمي پردازيم و صرفا درباره

گروهگرائي و استكبار كه دو مصداق عمده آفات و موانع سياسي انقلابند به بررسي و تفضيل بيشتري مي پردازيم: 1.گروهگرائي و استكبار اولي آفتي است دروني و دومي مانعي است بيروني.ملاك گزينش اين دو ناشي از چند مسئله است. اولا چون اين نوشتار در محدوده علوم سياسي است شايسته بود كه دو مصداق عمده سياسي براي تجزيه و تحليل آفات و موانع گزيده شود. ثانيا تجربه عملي دوران انقلاب نشان داد كه اين دو مصداق صدمات شديدي به انقلاب وارد كرده اند. ثالثا اين دو مصداق در بسياري از موارد دو روي يك سكه بوده و در ارتباط متقابلند چنانكه تاريخ گواه است ريشه هاي فكري يا تشكيلاتي بسياري از گروهكها را طي يكصد سال اخير، مستقيم و يا غير مستقيم، آشكار يا پنهان، استكبار جهاني ايجاد كرده يا رشد و پرورش داده است. مثلا انديشه ليبراليسم و ناسيوناليسم از دنياي غرب آمده است و سازمان و تشكلات حزب توده بدست عوامل ارتش سرخ و شوروي رشد كرد و در طي 42 سال عمر خود ضربات سختي بر پيكر ملت ايران وارد آورد كه آخرين آنها ارسال مدارك جنگي و نظامي به شوروي در حين جنگ تحميلي بود. از ديگر شواهد در مورد تاثير متقابل اين دو جريان اين است كه گروهگرائي و خط بازي و تفرقه در بين ملت انقلابي، زمينه انواع تهاجمات فرهنگي، سياسي، اقتصادي و نظامي را براي استكبار فراهم مي آورد.مثلا در اوائل انقلاب كه بني صدر و همفكرانش بعنوان گروهي در داخل حاكميت حكومت انقلابي شروع به ايجاد تفرقه كردند و آنرا به اوج رساندند، استكبار جهاني و ارتجاع منطقه

زمان را براي آغاز حمله عراق مناسب ديدند.و شايد بتوان گفت وقتيكه در سايه تضاد و تشتت جناحهاي موجود در حاكميت، آسيب پذيري انقلاب افزايش يافته، تهاجم فرهنگي نيز از سوي استكبار شدت يافت. 2.گروهگرائي و گروهكها از بزرگترين اهداف و پيامهاي اسلام و پيامبر گراميش برقراري وحدت و مودت بين آحاد جامعه بوده است.اسلام آمد كه اختلافات و تبعيضات ناروا را بر اندازد و ملاك برتري را در نزد خداوند تقوي اعلام نمود. وحدت جامعه در سايه وحدت «افكار و اعمال » يا «عقايد و احكام » متجلي مي شود.در سايه چنين وحدتي است كه همه مردم به صورت گرده واحد يعني حزب الله در مي آيند.از فرداي رحلت پيامبر ما شاهد تولد دوباره تعصبات گوناگون فكري و قبيله اي و قومي و مادي و...مي باشيم. خط بازي و باند بازي و تشكيل دار و دسته هاي گوناگون اوج مي گيرد. در بحث مديريت و سازماندهي، ايجاد تشكيلات انساني گوناگوني كه با نظم خاص در صدد تحقق اهداف باشند امري لازم و مفيد است.در جريان مبارزه عليه طاغوت، افراد مبارز و انقلابي با توجه به اين هدف مشترك در دستجات و گروههائي متجلي و متحد شدند ولي اغلب پس از مدتي، هدف اصلي فراموش مي شد و حفظ سازمان و تشكيلات كه خود ابزار و وسيله ايست بجاي هدف اصلي قرار مي گرفت.ولي حضرت امام ضمن كار منظم و سامان يافته براي انقلاب، با تكيه بر ايمان و نيروي همه مردم و بدون اتكاء به وجود سازمان آنچناني، موفق به براندازي شاه گرديد.سپس براي اينكه در دستيابي به اهداف انقلاب، تسريع شود فرمان تشكيل

مجلس خبرگان را براي تدوين قانون اساسي صادر كرد تا دوران سازندگي و استقرار با اصول و سازمان قانوني جلو برود.از همان فرداي انقلاب طيفها و گروهكهائي هدفهاي ديگري براي انقلاب ذكر كردند و از انقلاب جدا شده، برخي از آنها تا مقابله نظامي نيز پيش رفتند.گروهها و طيف هائي نيز بر سر چگونگي دستيابي به اهداف روشهاي خاص خود را ابراز كردند كه در اين نوشتار به بررسي اين دو طيف مي پردازيم. گروهگرائي در صف ياران انقلاب افراد و طيفهاي گوناگوني و از آن جمله ليبرالها و ملي گراها در سال اول انقلاب، بعنوان كادرهاي اداري و حكومتي نظام، حضور داشتند.پس از عزل بني صدر ديگر جائي براي افراد به اصطلاح غير حزب اللهي در حكومت باقي نماند.از همينجا كم كم اختلافاتي بين اين طيف (يعني حزب الهي ها) شروع به تجلي كرد كه علل و زمينه هاي گوناگوني داشت و بخشي از آنها به جريانات سالهاي قبل از پيروزي در دوران مبارزه عليه شاه مربوط مي شد.پيروان امام بعد از 15 خرداد تشكلهائي مانند هيئت هاي مؤتلفه اسلامي و حزب ملل اسلامي براي خود بوجود آوردند.كه در فصول قبل مطرح شد. در سالهاي آخر مبارزه هم چند دسته كوچك ديگر اسلامي پيدا شد كه بويژه به انشعاب سازمان مجاهدين خلق در سال 54 و تغيير مواضع ايدئولوژيك آنها مربوط مي شدند. يك دسته از مبارزين مسلمان و انقلابي نيز كه يا منفردا عمل مي كردند و يا در سالهاي قبل از 54 عمدتا با سازمان مجاهدين همكاري داشتند، در نيمه اول دهه پنجاه اكثر آنان به زندان افتاده در آنجا در اثر

گفتگوها و شناخت هاي بيشتري كه از مواضع همديگر پيدا كردند در مقابل يكديگر جاذبه ها و دافعه هاي زيادي ايجاد نمودند.و در 56 كه انقلاب اسلامي برهبري امام خميني پس از سركوب جريان پانزده خرداد مجددا سر برآورد هيچ تشكلي در خارج از زندان نمي تواند مدعي نقش آفريني اساسي و مؤثر در اين حركت الهي و مردمي باشد.پس ازپيروزي انقلاب كادرها و تشكل هاي درون زندان با استفاده از فضاي انقلاب تجديد حيات و سازمان كردند، عده اي از اين ها مانند نيروهاي چپ و التقاط خيلي زود و بصورت مسلحانه در مقابل انقلاب ايستادند.ديگر كادرها بخصوص نيروهاي كوچك اسلامي قبل از انقلاب در اين زمان «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي » را عمدتا در مقابله با مجاهدين خلق ايجاد كردند و افرادي از سران آن جزو مسئولين مهم بودند.حزب جمهوري اسلامي نيز تشكيل ديگري بود كه با اشاره و اجازه امام و با مديريت افرادي چون شهيد بهشتي، شهيد باهنر، حجة الاسلام رفسنجاني، آية الله خامنه اي و آية الله موسوي اردبيلي تشكيل شد.در طي سالهاي بعد در هر دوي اين تشكيلات جناح بندي هائي صورت گرفت و ظاهرا جناحهاي مشابه در هر طيف، بسوي يكديگر جذب شدند. جناح بندي ها ظاهرا بر سر روشها بود نه اهداف.اين اختلافات به شكلهاي گوناگون متجلي مي شد كه در زمان جنگ و وجود صف بندي استكبار و ارتجاع و همراهي گروهكها با آنها هر گونه اختلاف داخلي مي توانست همه چيز را نابود كند.از اين رو بود كه حضرت امام مرتب در مورد خطر تفرقه و ضرورت وحدت هشدار مي دادند.در پي اوجگيري اين جناح

بنديها و اختلافات حضرت امام دستور تعطيل آنها را دادند و دفاتر رسمي آنها بسته شد.اين اختلافات كه بدلائلي داعي بر اخفاء آنها وجود داشت و نمي خواستند در ميان عامه انتشار يابد خواه و ناخواه در مواردي و به شكلهائي خود را نشان مي داد: مانند ترميم كابينه آقاي مهندس موسوي كه طي آن وزراي كار، بازرگاني و كشور كنار گذاشته شدند. در سال 65 در يكي از خطبه هاي نماز جمعه آقاي هاشمي رفسنجاني رسما و آشكارا از وجود و طرز تفكر دو جناح در انقلاب نام برد كه در بين مطبوعات و رسانه هاي گروهي خارجي و تا حدودي هم در محافل سياسي و روشنفكران ايران، اين دو جناح به چپ و راست يا تندرو و ميانه رو معروف شدند كه حضرت امام ظاهرا اين تعابير را خوش نداشتند. در طليعه انتخابات مجلس سوم در اواخر سال 1366 و در اوج جنگ تحميلي اين دو جناح و دو طرز فكر رسما و بصورت مجزا تجسم يافتند.جامعه روحانيت مبارز كه در سال 1357 از روحانيون و ائمه جماعات تهران رسما متشكل شد و هدايت ديني و سياسي راهپيمائي ها و تظاهرات مردم را بر عهده داشت، در سالهاي پس از انقلاب نيز به حيات و تشكل خود ادامه داد و غير مستقيم در انتخابات و ساير مسائل سياسي و اجتماعي، همراه جامعه مدرسين حوزه علميه قم، فعاليت مي كرد. در طليعه انتخابات مجلس سوم يعني از اواخر سال 1366 گروهي از اعضاء آن با انتشار بيانيه اي براي تشكل جديدي بنام «مجمع روحانيون مبارز تهران » اعلام موجوديت كردند كه اين امر به

عنوان نوعي اتشعاب از تشكل جامعه روحانيت مبارز تلقي شد (77) و هر دو تشكل در انتخابات با اعلام ليست كانديداهاي خود شركت فعال كردند.از اين ببعد از ديد محافل سياسي خارجي و داخلي، روحانيت مبارز بعنوان جناح راست و ميانه رو و روحانيون مبارز به عنوان جناح چپ و راديكال تلقي مي شوند.در پائيز سال 67 و چند ماه پس از خاتمه جنگ تحميلي و برقراري آتش بس، امام خميني در پاسخ به برنامه يكي از اعضاء روحانيون مبارز كه در دفتر حضرت امام مسئوليتي داشت، هر دو جناح را تاييد و در رابطه با همكاري متقابل آنها رهنمودهائي ارائه كردند. پس از رحلت حضرت امام به تدريج اختلافات اين دو تشكل بالا گرفت و هر طرف ضمن ترسيم و تاييد افكار خود ديدگاههاي طرف ديگر را مورد انتقاد قرار مي داد.اين اختلاف در جريان انتخابات دومين مجلس خبرگان رهبري در آبان سال 69 و چهارمين دوره مجلس شوراي اسلامي نيز شدت بيشتري يافت، مجمع روحانيون مبارز كه اكثريت مجلس سوم را داشتند، در انتخابات مجلس چهارم توفيقي نداشتند و جامعه روحانيت مبارز و ديگر تشكلهاي همفكر با آنان اكثريت بالايي بدست آوردند.مجمع روحانيون مبارز و جناح باصطلاح چپ در قالب يكي دو روزنامه و نشريه انتقادات و مخالفت هاي خود را متوجه مجلس و دولت آقاي هاشمي رفسنجاني مي كردند.جناح اكثريت مجلس چهارم نيز در اواخر كار، ايرادات و انتقاداتي نسبت به برنامه هاي آقاي رفسنجاني داشتند كه متوجه خط مش هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي ايشان بود و بنظر مي رسيد كه بين رئيس جمهور و طيف اكثريت نيز اختلافات اساسي بروز

كرده است كه البته براي افكار و انظار عمومي چندان آشكار نبود.در اواخر سال 1374 و در طليعه انتخابات مجلس پنجم اين اختلافات آشكارتر گرديد.آقاي هاشمي با اينكه از بنيانگذاران جامعه روحانيت مبارز بود و هنوز رسما جزو آنان محسوب مي شد، اما ديگر سران جامعه روحانيت ظاهرا بر سر اعلام و تعيين كانديداهاي مجلس پنجم نامزدهاي پيشنهادي آقاي رفسنجاني را نپذيرفتند.از اينجا بود كه جمعي از وزراء و معاونان رئيس جمهور تشكل كارگزاران را بوجود آوردند و توانستند تعداد قابل توجهي از كرسيهاي مجلس پنجم را از دست جامعه روحانيت و همفكران آن ها بگيرند.در انتخابات هفتمين دوره رياست جمهوري كه از اواخر سال 75 و اوائل سال 76 آغاز شد مجمع روحانيون مبارز و تشكلهاي همفكر با آنان نيز به صحنه آمدند و بهمراه كارگزاران سازندگي رقابت سخت و فشرده اي را با جامعه روحانيت مبارز و همفكران آنها آغاز كردند كه سبب انگيزش مشاركت وسيع مردمي در انتخابات گرديده و سي ميليون نفر در راي گيري شركت نمودند كه آقاي خاتمي حدود 70%آرا را بدست آورد.از آن پس صحنه سياسي كشور آميخته با رقابت شديد جناحها و تشكلها گرديده است كه براي عامه مردم و مسئولان اين حالت آميزه شديدي از بيم و اميد است.بيم آنكه رقابت ها و اختلاف ها از حد بگذرد و اميد آنكه جناحها با رعايت قواعد بازي و مصالح ملي و اسلامي، عاملي براي بسيج مردم در تداوم اهداف انقلاب باشند. چنانكه ديديم بخشي از اين اختلافات سابقه طولاني داشت و به مسائل دوران مبارزه بر مي گشت اما ميتوان گفت عوامل ديگري به اختلافات گروهگرائي ها

دامن مي زدند كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم: اولا كشوري كه سالها در يوغ استعمار و استبداد بوده است و اجازه رشد و فعاليت به آن نداده اند وقتي كه با يك انقلاب خونبار در طي كمتر از شش ماه (از هفده شهريور تا 22 بهمن) طاغوت ساقط مي شود و نسيم آزادي مي وزد، بسياري از افراد و گروهها تجربه اي در چگونگي استفاده از آزادي ندارند.اين امر در طي زمان بايد جا افتاده و آموزش داده شود. ثانيا اكثريت قريب به اتفاق اين مردم در انهدام نظام شاهنشاهي و استقرار نظام اسلامي توافق داشتند اما نظام اسلامي عملا قرن ها از صحنه حيات اجتماعي مهجور و منزوي بود.با اين وصف اختلاف نظر در نحوه ساختن جامعه اسلامي در قرن بيستم تا حدود زيادي طبيعي جلوه مي كند. بويژه حوزه هاي علميه كه در فقه و فقاهت تجربه اي طولاني داشته و موشكافانه مسائل آنرابررسي مي كردند، مع الوصف در بخشي كه با حكومت و جامعه و سياست ارتباط و طبعا با رژيمهاي گذشته تعارض پيدا مي كرد آنچنان بسط يد نداشت و نمي توانست اينگونه مسائل را موشكافانه بررسي كند و يكباره پس از پيروزي انقلاب اينگونه مسائل مطرح شد كه اظهار نظر درباره آنها بدون زمينه قبلي طبعا مشكل آفرين و اختلاف بر انگيز بود.بويژه درباره مسائلي چون حدود و مالكيت و رابطه كارگر و كار فرما و نظائر آنها كه با منافع مادي و جهت گيريهاي سياسي و گروهي نيز ارتباط قوي داشتند.در صورتيكه اينگونه مسائل بايد در درجه اول بدور از غوغاي سياسي و اجتماعي و در

محيطهاي علمي مورد مو شكافي قرار بگيرد و از طريق نظريات محققانه و جا افتاده كه از محافل حوزوي و دانشگاهي بيرون داده مي شود راه براي تصميم گيري دولتمردان هموار شود.تاسيس دفتر همكاري حوزه دانشگاه در سال 1360 بفرمان حضرت امام و ماموريت بازسازي علوم انساني در رشته هاي اقتصاد، حقوق، علوم سياسي، جامعه شناسي، روانشناسي و علوم تربيتي قدم مهمي در اين راه بوده است. ما در جلسات علمي خودمان كه بدور از هر نوع جنجال و جناح بندي سياسي بوده، سالهاست كه بر سر مفاهيم و مصاديق حاكميت و مشروعيت و قدرت و...جدلها و مباحثه زيادي داريم.و ملاحظه مي كنيم كه دو دسته «علوم ديني » و «دنيايي » كه به ناحق قرنها از هم دور افتاده اند، تا مجددا تلفيق شوند راه نسبتا درازي در پيش دارند، حال بايد در نظر گرفت كه چنين جدلهاي علمي پر مناقشه اي با انواع و اقسام غرضها آميخته و با مايه علمي اندكي به صحنه مطبوعات و مبارزات انتخاباتي نيز كشيده شود، معلوم است كه جز مايه آشوب و جنجال نخواهد شد. ثالثا اين اختلافات با توجه به عوامل نامبرده طبيعي، قابل اغماض و احيانا مي توانند سازنده باشند ولي عامل سومي وجود دارد كه اين اختلافات را خطرناك و غير قابل تحمل مي سازد. وقتيكه افراد فرصت طلب يا نفوذي كه قصدي جز شهوات پست دنيايي و منافع شخصي ندارند در اين تشكل ها وارد شوند و اغراض خود را پشت اين مفاهيم و شعارها و موضعگيريها پنهان نمايند، اختلاف را بشكل خطرناكي دامن زده و آتش عداوت و دشمني ودرگيري را در

بين مردم شعله ور خواهند ساخت. رابعا دوستان نادان انقلاب نيز در هر جناحي كه باشند خطرناكند.دوستان ناداني كه فكر مي كنند عدم اغماض از فلان خطاي سهوي و حتي عمدي جناح مخالف، گناه كبيره است و بي جا و بي موقع دست به افشاگري و انتقاد مي زنند.دوستان ناداني كه انبوه دشمنان انقلاب را كه در كمين سستي و فتور انقلابند ناديده مي گيرند و فقط و فقط طيف مقابل را زير ذره بين گذاشته اند. منابع مقاله:

چارچوبي براي تحليل و شناخت انقلاب اسلامي در ايران، حشمت زاده، محمد باقر ؛

انقلاب اسلامي تهديدها و چالش ها

انقلاب اسلامي تهديدها و چالش ها شرط اساسي براي شناخت آسيب هاي انقلاب توجه به علل و عوامل پيروزي، اقتدار و تداوم و استمرار انقلاب است. همان طور كه در بخش تئوري انقلاب بيان شد، يك انقلاب در حد كمال مطلوب، سه ركن اساسي دارد كه عبارت است از: برخورداري از يك ايدئولوژي و مكتب پويا و انقلابي، و مشاركت گسترده، فعالانه و ايثارگرانه مردم از همه طبقات، و ظهور و نهادينه شدن رهبري مورد قبول عموم مردم با ويژگي هاي شخصي هم چون نبوغ، اقتدار، صلابت و جسارت در تصميم گيري. در بحث هاي گذشته و همچنين در مقايسه با انقلاب هاي ديگر، نشان داده شد كه انقلاب اسلامي در هر سه ركن از تماميت و عظمت بي نظيري برخوردار بوده است و در واقع، چه در مقابله با رژيم گذشته و حاميان خارجي آن و چه در مقابله با ضد انقلاب و دشمنان داخلي و خارجي با تكيه بر اين سه ركن هم چنان بالنده و پيروز به پيش رفته و

موفق بوده است. به اين ترتيب حفظ ويژگي هاي اين سه ركن اساسي اقتدار نظام و انقلاب، مي تواند هم چنان موجب تداوم و توسعه آن گردد و هر نوع آسيبي كه به اين سه ركن وارد آيد، موجبات زوال تدريجي و انحطاط انقلاب فراهم خواهد كرد. تاريخ جوامع بشري و ظهور اقتدار و زوال و انحطاط در آن ها چه در جوامع اسلامي و چه در جوامع ديگر هم مؤيد همين امر است. از طرف ديگر دشمنان انقلاب نيز كه از رويارويي مستقيم با اين انقلاب نا اميد گشته اند، در جهت ايجاد و تقويت آفات و تشديد آسيب هاي وارده به انقلاب از هيچ اقدامي دريغ نخواهند كرد و به اين ترتيب اين وظيفه دوستداران و مسئولين نظام است كه هر چه دقيق تر نسبت به شناخت اين آسيب ها اقدام نموده، در صدد مقابله و علاج آن ها باشند و حساسيت ويژه اي در اين زمينه به خرج دهند و بدانند و آگاه باشند كه هيچ انقلابي بدون مبارزه مستمر و دائم با آفات آن نمي تواند هميشه از جايگاه مقتدري برخوردار بوده، موفقيت ها و دست آوردهاي آن تضمين گردد. براي آگاهي بيشتر سعي خواهد شد با رعايت اجمال و در چار چوب همان سه ركن انقلاب، به اين آسيب ها بپردازيم.

.1 در بعد ايدئولوژي از آن جا كه ايدئولوژي يا مكتب انقلاب در واقع روح جامعه انقلابي است و تحرك و پويايي لازم را به جامعه انقلابي مي بخشد و از آن جا كه اسلام به ويژه مكتب اهل بيت عليهم السلام در پيروزي انقلاب اسلامي و نيز در تداوم

اين انقلاب نقش اصلي و اساسي داشته است، حفظ و تقويت ويژگي هاي آن و جلوگيري از نفوذ افكار و انديشه هايي كه اين قدرت را از مكتب انقلاب بگيرد، بايد سرلوحه برنامه ها و وظايف انقلابيون باشد. اين همان مكتبي است كه امام (ره) از آن به نام اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله و سلم ياد كرد. آسيب هايي كه مي تواند بر اين مكتب وارد آيد، گوناگون است و در اين جا صرفا به بعضي از آن ها مي پردازيم. اشاعه اسلام غير سياسي، اسلام التقاطي، و اسلام ليبراليستي از جمله آفات و آسيب هايي است كه بايد هوشيارانه با آن ها مقابله كرد و جلوي رسوخ و نفوذ آن ها را گرفت. در عين حال نبايد فراموش كرد كه با توجه به گذشت زمان و سرعت تغيير شرايط علمي و تكنولوژيك و طرح موضوعات و پديده هاي جديد، اين مكتب بايد بتواند از پويايي لازم برخوردار بوده، پاسخ گوي مسائل روز و پديده هاي جديد در دنياي معاصر باشد. هر نوع درجا زدن و بي توجهي به واقعيت هاي مدرن روز، موجب خواهد شد كه ايدئولوژي انقلاب حالتي متصلب و ارتجاعي به خود گرفته، از زمان عقب بماند كه خوشبختانه با توجه به باز بودن باب اجتهاد در مكتب تشيع، اين توانايي و اميد وجود دارد كه عالمان ديني ما رسالت خود را هم چون امام راحل در اين زمينه، انجام دهند و نگاهبانان شايسته اي براي اسلام ناب كه همان مكتب انقلاب است، باشند.

.2 در بعد رهبري يكي از نوآوري هاي امام خميني (ره) به انقلاب، ارائه اصل

ولايت فقيه و ايجاد نظام سياسي بر همين پايه مي باشد. در واقع ولايت فقيه عمود خيمه انقلاب است و تجربه اين دو دهه به اثبات رسانده است كه بدون اين نهاد، چيزي از انقلاب اسلامي و نظام مولود آن نمي توانست باقي بماند. هر اقدام و يا هر تفسيري كه در جهت تضعيف اين اصل صورت گيرد، موجب تضعيف ركن رهبري انقلاب مي گردد و به طرف افول پيش خواهد رفت. تجربه انقلاب هاي ديگر نشان داده است كه با درگذشت رهبر انقلاب و به خاطر عدم نهادينه شدن رهبري، نزاع و درگيري ميان جانشينان او صورت گرفته و نهايتا انقلاب به ديكتاتوري مطلقه تبديل شده است. در حالي كه در انقلاب اسلامي به خاطر نهادينه شدن اصل ولايت فقيه، ارتحال امام خدشه اي در ركن رهبري ايجادنكرد و بدون درگيري و نزاع، اين نهاد با انتخاب جانشين رهبر انقلاب به كار خود ادامه داد. در عين حال رهبري نظام محدود به نهاد ولايت فقيه نيست بلكه در برگيرنده مجموعه اي از دولت مردان و رجل سياسي و مذهبي نيز مي باشد. به ويژه با توجه به نقش انكار ناپذير علما و روحانيون در انقلاب اسلامي، آسيب پذيري اين قشر، تأثير مستقيمي بر كارايي و عملكرد نظام و در عين حال رابطه و اعتماد ميان مردم و مجموعه نظام، خواهد داشت. هر نوع تجمل گرايي مديران جامعه، اخذ امتيازات ويژه براي خود و خانواده، فساد اداري، گسترش و تورم ساختار اداري و نهايتا نفوذ عوامل فرصت طلب و تغيير چهره دادن و يا عوامل ناشناخته بيگانه از جمله آسيب هايي است كه مي تواند

موجبات پوسيدگي نظام سياسي را فراهم نمايد و انقلاب اسلامي را به همان سرنوشتي دچار كند كه بعد از رحلت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم حكومت اسلامي به تدريج به آن دچار شد.

.3 در بعد مردم ترديدي نيست كه مشاركت و حضور گسترده مردم در صحنه انقلاب از عوامل اصلي و مهم پيروزي و خنثي نمودن توطئه هاي دشمنان انقلاب بوده است. اكثر انقلاب هاي تاريخ معاصر علي رغم نقش مردم در انقلاب، بعد از پيروزي آن از حضور مردم خالي شد و نظام انقلابي به ديكتاتوري هاي فردي و طولاني تبديل گشتند، ولي در انقلاب اسلامي حضرت امام (ره) علي رغم قدرت و نفوذي كه داشت و كلام او براي مردم حجت بود، سعي كرد در عين ارشاد و آگاهي مردم، حضور آن ها را در صحنه هم چنان حفظ كرده، نهادينه نمايد و اين حضور تا به امروز هم چه از نظر انتخاب مديران جامعه و چه از نظر تأمين نيروهاي لازم، در جبهه هاي جنگ براي مقابله با دشمنان داخلي و خارجي و رفع خطرات عارض شده، حفظ شده است و اين احساس براي مردم وجود دارد كه انقلاب متعلق به خودشان مي باشد. هر تلاشي كه موجب غيبت مردم از صحنه سياست شود، آسيبي جدي بر انقلاب وارد خواهد آورد. تاريخ نشان داده است كه همواره عدم ارتباط ميان دو نسل، موجبات بروز بحران و مشكلاتي براي جامعه گرديده است و مسئله فاصله ارتباطي و درك متقابل ميان دو نسل از جمله اين مشكلات است و از اين لحاظ تفاوتي ميان جوامع انقلاب وجود ندارد. اگر نسل انقلاب

نتواند آرمان ها و انديشه هاي انقلابي خود را به نسل بعد از خود كه تصوير روشني از حوادث قبل و بعد از دوران انقلاب ندارند، منتقل كند، با اين بحران مواجه مي شود و دشمن مي تواند از وجود همين شكاف بهره برده، اين دو نسل را در مقابل يكديگر قرار دهد. عدم آموزش و ندادن آگاهي مستمر، نفوذ افكار راحت طلبانه و عافيت خواهانه، ايجاد فاصله ميان رهبران و مردم و نفوذ اين فكر كه نظام حاكم نه در خدمت آن هاست و نه متعلق به آن ها، بروز تبعيض ها و بي عدالتي ها كه موجب ايجاد شكاف طبقاتي مي گردد نيز از جمله آسيب هايي است كه مي تواند در يك سير تدريجي، يك جامعه انقلابي را به جامعه اي متشكل از انسان هاي بي تفاوت و نهايتا ناراضي تبديل كند و آن را در مقابل نظام حاكم، قرار دهد. البته ترديدي نيست كه مقابله با اين آفات، كار ساده اي نيست ولي يك مبارزه مستمر و دائم چه به صورت فردي و چه به صورت جمعي، از ميزان خطرات اين آسيب ها خواهد كاست و البته بر عهده انديشمندان، نخبگان و رهبران جامعه است كه نه تنها در صدد شناخت اين آسيب ها باشند بلكه راه مقابله و از بين بردن آن ها را ارائه دهند. همان طور كه گفته شد عواملي كه تا كنون موجب پيروزي و حفظ و حراست انقلاب شده اند حضور يكپارچه مردم در صحنه و تأكيد بر ارزش ها و معيارهاي اسلامي و تبعيت از رهبري بوده است . ملت ما نبايد تصور كند اينك

كه انقلاب پيروز شده و بر توطئه هاي داخلي و خارجي فايق آمده است وظيفه او تمام گشته و بايد به كارهاي عادي و روزمره بپردازند. بايد در نظر داشت كه انقلاب به همه اهداف از پيش تعيين شده خود در داخل و خارج كشور اسلامي به ويژه اهداف فرهنگي نرسيده است و تنها حضور و پي گيري مستمر ملت حزب الله مي تواند آن اهداف را تحقق بخشد. شايد براي يك يا دو نسل و شايد براي هميشه در جامعه ما ضرورت داشته باشد كه حالت و روحيه انقلابي حفظ شود تا جامعه بتواند به خواسته هاي انقلابيش برسد. بنابراين با توجه به عوامل پيروزي انقلاب، آفات مهم و خطرناك انقلاب را مي توان كناره گيري مردم از صحنه، عدم تلاش پي گير در پياده كردن اهداف ايدئولوژيك انقلاب اسلامي، به ويژه با تكيه بر اصول نه بر امكانات و موفقيت ها، و هم چنين ايجاد تفرقه و تشتت در كادر رهبري انقلاب، دانست. به جرأت مي توان ادعا كرد كه هر زمان صف هاي نماز جمعه ها كاهش يابد و خلوت شود و هر زمان در مقابل تحقق معيارها و سمبل هاي اسلامي بي تفاوتي نشان داده شده و رهبران و دولت مردان ما را هواي نفس گرفته و جاه طلبي ها و دنيا پرستي ها، جاي ايثار و تقواي اسلامي را بگيرد، انحراف و شكست انقلاب به دنبال خواهد بود. كناره گيري و انزوا طلبي مديران لايق و متعهد به خاطر منزه طلبي نيز، خود از آفات انقلاب است. چنين افرادي نبايد با احساس مسئوليت شرعي و انقلابي از برخورد با مشكلات

و موانع و جو سازي ها بهراسند و كماكان بايد در صحنه باشند. درغير اين صورت، امكان نفوذ فرصت طلب ها و عوامل ناصالح و نالايق وجود خواهد داشت. فرصت طلبي را تنها نبايد در وجود اشخاص سودجو و موقعيت شناس و متلون المزاج كه هر روز خود را به رنگ و طبع مطلوب جامعه در مي آورند و بدين ترتيب منافع شخصي خود را حفظ مي كنند جست و جو كرد. (اگرچه اين خود، پديده و آفتي خطرناك است) بلكه نفوذ جريانات فكري شكست خورده و رسوا شده، خود از آفات خطرناك انقلاب است. اين جريانات فكري وقتي كه از رو در رويي مستقيم نتيجه نگرفته و شكست مي خورند مسلما با نفوذ در سيستم و نظام حاكم و بدون شناساندن چهره واقعي خود، افكار انحرافي را نشر و گسترش مي دهند. در جامعه اسلامي انقلابي ما، دو جريان فكري خطرناك و منحرف سياسي چپ و راست (ماركسيسم و ليبراليسم)، هم چنين جريانات انحرافي مذهبي از قبيل اسلام التقاطي و اسلام غير سياسي و تخديري، وجود دارد اگر چه كه در برخورد مستقيم و رويارويي با انقلاب اسلامي شكست خورده اند و سيستم و نظام و تشكيلات رسمي آن ها يا از هم پاشيده و يا رسوا شده است، ولي واقعيت امر اين است كه اكثر سردمداران آن ها بر خط مشي و شيوه فكري خود باقي مانده اند و احتمالا براي بقا و حيات خود و حتي پيشرفت و پيشبرد فكر خود به شيوه ماكياولي نه تنها وابستگي، خود را به هر يك از جريان هاي فكري مزبور انكار مي كنند بلكه از

آن ها تبري نيز مي جويند . ولي در عمل، جريان فكري خود را با نام انقلاب و به نام اسلام و تمسك به معيارهاي اسلامي، بسط و گسترش مي دهند. راست گرايي و چپ گرايي همواره از خطرات مهمي است كه مي تواند موجبات انحراف و شكست انقلاب را در دراز مدت فراهم كند. براي جلوگيري از نفوذ چنين جرياناتي و تضمين سلامت انقلاب از هر خطر و انحرافي، دو وظيفه اصلي و اساسي بر عهده متفكران انقلاب به ويژه فقهاي اسلامي مي باشد: الف) با مجاهدت و تلاش پي گير، زوايا و جوانب مختلف مكتب اسلام را با توجه به مسايل و معضلات امروزي، روشن، تبيين و تدوين نمايند تا از اين رهگذر در تنظيم قوانين مناسب و اجراي آن ها مسئولين را ياري نمايند. ب) ويژگي هاي جريانات فكري سياسي مذهبي منحرف را دقيقا شناسايي و پي گيري كرده، با ارائه و معرفي آن ها، جامعه را از خطر نفوذ آن ها بر حذر دارند. مسايلي كه هنوز جامعه ما گريبان گير آن بوده و حل نشده، متعدد است. در اين جا نه فرصت پرداختن به آن ها و ارائه راه حل براي هر يك وجود دارد و نه در توانايي نويسنده مي باشد . بنابراين فهرست وار به آن ها مي پردازيم: اگرچه جنگ تحميلي با پذيرش قطعنامه 598 و اعلام آتش بس و به دنبال درگيري عراق با كويت و الزاما آزادي اسرا و خروج نيروهاي عراق از خاك ايران ديگر به عنوان مسئله اصلي جمهوري اسلامي در سر لوحه برنامه ها قرار ندارد، مع ذلك نبايد فراموش كرد، جنگ

با استكبار تا نابودي قطعي آن، هم چنان ادامه دارد و ملت نبايد حالت آمادگي خود را براي ايثار و فداكاري از دست بدهد. اين جنگ براي جمهوري اسلامي و انقلاب تنها مسئله رفع تجاوز و جبران خسارت وارده نبود بلكه علاوه بر خنثي كردن يكي از توطئه هاي بزرگ دشمنان خارجي انقلاب، در سقوط و به زانو در آوردن نظام جمهوري اسلامي، آزمايش و محك مهمي بود و در تحليل ميزان استقامت و پايداري و سازش ناپذيري انقلاب در مقابل فشارهاي سياسي، نظامي و اقتصادي كه بر آن وارد مي آيد، نقش مهمي داشت. پيروزي هاي پي در پي رزمندگان اسلام تحت تأثير عامل ايمان واراده و بر پايه ايثار و شهادت، به ويژه عمليات استشهادي در لبنان و فلسطين، نگراني جدي دشمنان انقلاب را فراهم كرده است و موضوع تسلط و يا توازن قوا را كه قبلا بر پايه اقتدار نظامي و تسليحاتي محاسبه مي گرديد، با پديده جديد و لاينحلي مواجه ساخته است. در عين حال جمهوري اسلامي كماكان بايد تمام توان و نيروي خود را در تقويت بنيه نظامي و فعاليت در صحنه ديپلماسي براي تحقق خواسته هايش به كار گيرد كه اگر چه ذخاير عظيم انساني و مالي را بايد صرف آن نمود ولي قطعا در تثبيت و تقويت مواضع انقلاب اهميت ويژه اي خواهد داشت و موج تثبيت و استقرار هر چه بيشتر اقتدار ملي در منطقه، براي تحقق اهداف جهاني آن خواهد گرديد. به موازات آن، حل مشكلات اساسي اقتصادي از اهم مسايل انقلاب است. رفع بي عدالتي هاي اقتصادي، اجتماعي باقي مانده از زمان طاغوت و برقراري

نظام اقتصادي عادلانه اسلامي هنوز مسئله اي است كه به طور جدي چارچوب و برنامه آن روشن و مشخص نشده است. اين كه تا كي بايد طبقات عظيمي از جامعه كه پايه هاي انقلاب بر دوش آن ها قرار دارد كماكان از حداقل امكانات زندگي، محروم باشند در حالي كه اقليت محدودي از طبقات مرفه و متنعم كه جز شكايت از كمبودها و ساير مشكلات انقلاب، چيز ديگري براي ارائه ندارند و برخوردار از همه امكانات هستند، مسئله اي است كه بالأخره بايد به آن پرداخت و اين امر همان چيزي است كه مقام معظم رهبري از آن به مبارزه با فقر، فساد و تبعيض ياد كرده است. حل مشكلات روستاها و روستاييان، كساني كه توليد كنندگان اصلي ارزاق جامعه هستند و جلوگيري از مهاجرت بي رويه آنها به شهرها و حل مسئله گسترش روز افزون و بدون برنامه شهرها نيز از مسايل عمده اي است كه هنوز چاره اي اساسي براي آن پيدا نشده است. در حالي كه هم اكنون حدود بيش از نيمي از مردم ايران شهر نشين شده و كمتر از نيمي ديگر كه در روستاها هستند به علت عدم بهره برداري از امكانات ضروري، قادر به تأمين نيازهاي اوليه خود نيز نيستند . با اين وجود، چگونه كشور ما مي تواند از نظر تأمين ارزاق استراتژيك، خود كفا شود؟ مسئله تأمين مسكن مردم كه بزرگ ترين بخش از نگراني هاي هر خانواده را تشكيل مي دهد و قسمت عمده درآمد آن ها را مي بلعد نيز از مسايل رفاهي مهم و در عين حال معضل بزرگ جامعه است. حل مسئله بوروكراسي

اداري و اصلاح دانشگاه ها و مؤسسات آموزشي نيز از مسايل بسيار مهمي است كه بايد به آن ها توجه كافي نمود. انقلاب اسلامي با همه عظمتي كه برشمرديم هم چون ارمغاني الهي و مائده اي آسماني در تاريك ترين لحظات از تاريخ ملت ايران به ما ارزاني شد. در حقيقت اين انقلاب وديعه اي است الهي كه خداوند بر ما منت گذارده و ما را لايق دانسته كه در ميان همه نسل ها به نسل حاضر و در ميان همه جوامع و ملت ها به ملت ما سپرده شود تا در حفظ و گسترش آرمان هاي آن بكوشيم . ملت ما هم تا كنون با تقديم چند صد هزار شهيد و معلول و حضور هميشگي خود در صحنه و مشاركت گسترده در پاسداري آن با تمام توان كوشيده و بر همه مشكلات و موانع فايق آمده است. پيروزي هاي چشم گير و شكوفايي روزافزون انقلاب اسلامي خواب راحت را از چشمان همه قدرت هاي استكباري زدوده است. ترس آن ها از اين است كه اگر به اين انقلاب امكان داده شود تا در آرامش به سر برد و ميداني براي معرفي يك نظام اسلامي پيدا كند، جاذبه و كشش آن موجب خواهد شد كه نه تنها ملت هاي مسلمان به صورتي غير قابل مقاومت به طرف آن كشيده شوند بلكه ملل غير مسلمان نيز كه از بلوك بندي ها و وضع موجود جهان در رنج و عذاب هستند، مدل و شيوه ديگري را در اختيار خواهند داشت كه نمي توان آن ها را از اختيار كردن چنين مدلي بازداشت. بنابراين قدرت هاي استكباري تا

شكست قطعي و نااميدي كامل خود تلاش خواهند كرد براي انقلاب اسلامي درد سر ايجاد كنند و مجدانه براي سرنگوني آن خواهند كوشيد و در آن صورت ادعا خواهند كرد كه ايجاد چنين كمال مطلوبي با عنوان نظام اسلامي عملي نيست و مذهب در حد ايده آل خود يك رابطه فردي با خدا است يا حداكثر يك فرم رسمي از دولتي است كه در يك كشور مسلمان توسط يك حكمران مسلمان، اداره مي شود. بايد هوشيار بود كه هر نوع موفقيت استكبار در اين زمينه، بزرگ ترين شكست را براي انقلاب به ارمغان مي آورد و براي سال ها بلكه قرن هاي متمادي هر نوع حركت اسلامي را به شكست كشانده و يا در نطفه خفه خواهد كرد. ملت ايران و رهبران آن اين فرصت و موقعيت را به دست آورده اند كه آن چه را در قالب مخالفت هاي معنوي و اخلاقي خود با نظام سابق بروز مي دادند در چارچوب سياست هاي مدرن و مدوني پياده كنند. مسايلي از قبيل ماهيت سياست و اقتصاد اسلامي، روابط اجتماعي و برقراري عدالت اسلامي در جامعه از جمله مسايلي است كه بايد به آن ها پرداخت. در حالي كه انقلاب هاي بورژوازي ليبراليستي غربي روي آزادي فرد به قيمت فدا كردن عدالت اجتماعي تكيه مي كنند و انقلاب هاي ماركسيستي، برقراري عدالت اجتماعي را به قيمت از دست دادن آزادي هاي فردي نويد مي دهند، اينك انقلاب اسلامي است كه بايد بتواند جامعه اي را به دنيا ارائه دهد كه هيچ كدام از آن ها، فداي ديگري نشود. دنياي امروزي ديگر دنياي قبل از انقلاب اسلامي

نيست. اينك صفحه جديدي در تاريخ اسلام باز شده است. شكوه گذشته اسلام مجددا بدان باز مي گردد. دشمنان اسلام، جنگ دائمي را بر عليه اسلام پي خواهند گرفت. آن ها مغرور قدرت مادي خود هستند و دست از عناد و توطئه برنخواهند داشت. سرنگوني رژيم طاغوت و آن چه كه نمايان گر آن بود اگر چه به قيمت جان ده ها هزار انسان به دست آمد، وقتي كه با برنامه ها و اهداف عظيمي كه در پيش است، مقايسه شود به صورت موفقيت كوچكي جلوه گر شده و ابتداي راه را به ما نشان مي دهد. امروزه صداي توده هاي مسلمان با شعارهاي اسلامي در اقصي نقاط جهان اسلام، بلند است. توده هاي مسلمان به يمن پيروزي انقلاب اسلامي ايران راهي را انتخاب كردند كه ما طي كرديم . هر نوع غفلت در ادامه راه، موجبات يأس و سستي آن ها را نيز فراهم خواهد كرد. بنابراين بار موفقيت ها و شكست هاي ملل ديگر هم بر دوش ما قرار دارد و نبايد از آن غافل بود. و اين در شرايطي است كه دولت هاي اسلامي فعلي نه تنها از نظر سياسي، اقتصادي و نظامي بلكه از نظر ايدئولوژيك هم جذب اردوگاه استكبار شده اند. آخرين اميدي كه دشمنان انقلاب داشتند و بدان دل بسته بودند و در عين حال دوستان و ياران انقلاب هم نگران آن بودند، موضوع رحلت و غيبت رهبر و بنيان گذار انقلاب اسلامي «امام خميني (ره)» از صحنه انقلاب بود. از آن جا كه نقش رهبري در پيروزي و تداوم انقلاب يكي از اركان اصلي و مهم انقلاب بود

و توده هاي مردم با شيفتگي و عشق و علاقه زايد الوصفي از رهنمودها و نظرها و دستورهاي ايشان پيروي مي كردند، دشمنان انقلاب بر اين تصور بودند كه با رحلت امام (ره) توده مردم نيز از صحنه خارج شده، جنگ قدرت براي كسب مقام رهبري در خواهد گرفت و آن چنان هرج و مرج و اختلاف و نابساماني ايجاد خواهد شد كه امكان كنترل اوضاع از دست دولت مردان خارج، و در حقيقت انقلاب به پايان عمر خود نزديك خواهد گشت. با اين وجود حادثه جان گداز رحلت حضرت امام (قدس سره الشريف) در شرايطي رخ داد كه نه تنها آخرين اميدها و آرزوهاي دشمنان انقلاب را تبديل به يأس كرد، بلكه جهانيان را وادار به اعتراف به اين مسئله مهم نمود كه اين انقلاب از استحكام و قدرت و توانايي فراواني برخوردار است. رحلت امام (ره) در شرايطي رخ داد كه همه تصميمات بنياديني كه مي توانست براي جانشينان ايشان مشكل آفرين باشد و آن ها را به بن بست بكشاند، اخذ شده بود. به ويژه در چند ماهه آخر حيات ايشان تصميماتي كه در زمينه پذيرش قطعنامه 598 شوراي امنيت، بركناري آيت الله منتظري و صدور فرمان «بازنگري قانون اساسي» گرفته شده بود، راه را كاملا هموار ساخت . از سويي ديگر، امام با اقدامات، پيام ها و نوشته هاي فراوان خود كه آخرين آن ها وصيت نامه سياسي الهي ايشان مي باشد، به اندازه اي سنت و رويه و دستور العمل براي پيروان و رهروان خود باقي گذارده است كه بتوان با تكيه بر آن ها راه اصيل و راستين او

را تشخيص داده، انتخاب كرد. تشييع تاريخي و بي نظير پيكر مطهر امام (ره) توسط ملت ايران كه به اعتراف رسانه هاي خارجي متجاوز از ده ميليون نفر در آن شركت داشتند و سرعت عمل مجلس خبرگان رهبري، در انتخاب «حضرت آيت الله خامنه اي» به عنوان جانشين امام و رهبر ملت ايران با اكثريت قاطع و استقبال يكپارچه اقشار مختلف جامعه از اين انتخاب به دور از هر نوع اختلاف و جناح بندي و بيعت همگاني با رهبري جديد، موجبات حيرت جهانيان و در عين حال يأس شديد دشمنان انقلاب را فراهم كرد و نشان داد كه همه پيش بيني هاي آن ها غير واقعي و بر اساس تحليل ها و نگرش هاي مادي بوده است. اگر چه ملت ايران در غم از دست دادن رهبر و مقتداي خود عزادار شد و ديگر آن چهره ملكوتي در ميان ما نيست تا با قدرت معنوي زايد الوصف خود به هنگام بحران و حوادث جان فرسا به ما آرامش بخشد و نگذارد اختلافات دروني جامعه موجب بروز تزلزل در اركان انقلاب شود، ولي رهنمودها و سنت هاي باقي مانده از آن حضرت و تلاش رهبران جامعه در ادامه راه ايشان، نويد بخش جامعه انقلابي مي باشد. منابع مقاله:

انقلاب اسلامي، زمينه ها و پيامدها، محمدي، منوچهر ؛

براندازي انقلاب اسلامي ايران

براندازي انقلاب اسلامي ايران در بيستمين سال پيروزي انقلاب اسلامي قرار داريم.نظام جمهوري اسلامي الحمد لله سالهاست در داخل كشور تثبيت شده است و در خارج از كشور محترم شمرده مي شود، معذالك روزي نيست كه بر ضد اين نظام مقدس توطئه اي طراحي نشود يا ضربه اي بدان نزنند

يا نسبت بدان بي مهري نكنند.بيست سال تجربه مستمر ما ثابت كرده است كه هيچ گاه نبايد هوشياري خود را از ست بدهيم و از ترفندهاي مختلفي كه بر ضد ما به كار گرفته مي شود غافل بمانيم: براي براندازي انقلاب اسلامي ايران دشمنان و بدخواهان ما تاكنون از هيچ اقدامي فروگذار نكرده اند و به نظر مي رسد كه در آينده نيز آرام نخواهند گرفت.

1.راهبرد براندازي اين راهبرد داراي دو شيوه بوده است: آشكار و پنهان. الف) براندازي آشكار كافي است نمونه هايي ياد آوري شود: اقدامات تخريبي گوناگوني كه در جاسوسخانه آمريكا، قبل از اشغال آن، طراحي و اجراي مي شد، مداخله نظامي كه در طبس ناكام ماند، طرح براندازي در پادگان نوژه، تحميل هشت سال جنگ با عراق، محاصره اقتصادي، وضع كردن مقررات ويژه بين المللي براي تحريم همكاري شركتهاي خارجي با جمهوري اسلامي ايران...البته همه اين اقدامات به خواست خدا با شكست طراحان و مجريان آن مواجه شد. ب) براندازي پنهان كشف نمونه ها و درك نحوه اقدام در اين شيوه محتاج دقت بيشتر است: رخنه در ميان حوزه هاي علميه و روحانيان، نفوذ در بين روشنفكران، الگو تراشي براي جوانان و نوجوانان امروز يعني نسل متولد شده بعد از پيروزي انقلاب كه نه شناخت مستقيمي از انقلاب و روند آن مي توانند داشته باشند و نه خاطره هاي محكم و استواري از جانفشاني هاي دوران دفاع مقدس با خود دارند، رواج دادن انواع و اقسام فعاليتهاي فرهنگي مبتذل با به كارگيري آخرين دستاوردهاي نوين و ابزارها و فن آوريهاي پيشرفته به منظور افزايش جاذبه آنها.

2.تضعيف و بر اندازي انقلاب مشكلترين

كار براي بدخواهان ما، پذيرفتن اساس انقلاب بود، نه تنها آن را به رسميت نشناختند بلكه با حيله ها و مكرهاي گوناگون در صدد تضعيف و حتي نابودي آن بر آمدند:

الف) خفيف شمردن ريشه هاي انقلاب سرچشمه پيروزي انقلاب را در جوشش خونهايي بايد ديد كه در 15 خرداد 1342 ريشه هاي آن را آبياري كردند.شكل گرفتن آن قيام سرخ، علل آن و انحرافاتي كه از همان ايام دشمنان ملت سعي كردند در آن ايجاد كنند، اهميت اعتقادي و تاريخي دارد.به هيچ وجه نبايد آن سر چشمه مهجور و آن علل براي نسل امروز و آينده ناشناخته بماند يا در كنار عناصر بي ارزش و مشكوك، كمرنگ جلوه گر شوند.از حيله هايي كه به كار گرفته شده و هنوز نخشكيده است، مطرح كردن عوامل و حوادث كم اهميت و بعضا خيالي يا بزرگ نمايي عناصر بي ارزش و جريانهاي ساختگي در حاشيه قيام خونين 15 خرداد به منظور خفيف كردن عظمت و شكوه آن قيام تاريخي و حماسه بي نظير دوران معاصر است.آنها كه چنان حيله هايي را به كار بسته اند يا مي بندند مطالعات دقيق و تحقيقات عميقي درباره ريشه هاي انقلاب كرده اند و عالما عامدا دست به كوچك نمايي ريشه هاي انقلاب مي زنند تا مانع بروز هر گونه شور حماسي جديد و ادامه هيجان حق طلبانه و پي گيري اقدام حسيني در آينده شوند.

ب) تضعيف رهبري 1.شخص رهبر، از فكرهاي مهم براي براندازي انقلاب، يكي كوچك شمردن اثر رهبر كبير آن يعني مرحوم امام خميني «قدس سره » و ديگري كم اهميت قلمداد كردن جايگاه جانشين منتخب بعد از او

يعني حضرت آيت ا... خامنه اي مدظله العالي است. حركتهاي مختلفي از سال 1342 به بعد بويژه پس از پيروزي انقلاب بر ضد مرحوم امام آغاز شد: برخي مرجعيت او را زير سؤال مي برند، برخي ديگر اعلميت او را، بگذريم از القائات طاغوت كه مرحوم امام را هندي معرفي مي كرد تا ايراني بودن او را مخدوش جلوه دهد و با آن تهمت مانع گسترش كلام نافذ و بر حق او شود.در حوزه علميه قم برخي با رفتار خود، در ذهن ديگران نسبت به رهبر كبير انقلاب ايجاد شبهه مي كردند و كار را بدانجا رساندند كه مثلا مرحوم امام در صدور اجازه چاپ برخي از آثار خود در دوران حيات خويش احتياط مي كرد! همان مكرها ولي با شكلهاي جديد و متناسب با مقتضيات روز، بر ضد رهبري معظم انقلاب، حضرت آيت الله خامنه اي دامت بركاته به كار بسته شد و مي شود تا شخص او را تضعيف و متهم كنند و در اين راه هيچ نوع گستاخي و بي حيايي را فرو نگذارده اند. 2.ولايت فقيه، استحكام اين نظام انقلابي همان گونه كه در قانون اساسي آن ملحوظ شده وابسته است به اقامه اصل ولايت فقيه.تا زماني كه خدشه اي به مراعات اين اصل وارد نيامده، براندازي انقلاب ميسر نمي شود، از اين رو تشكيك نسبت به آن اصل را دشمنان و كين توزان انقلاب انديشيدند و چند بار حمله خود را متوجه اساس ولايت فقيه كردند و در اين راه از به كارگرفتن برخي از ايادي نفوذي خود در حوزه هاي علميه و نيز بعضي عناصر حوزه ديده و به

خارج گريخته ابا نكردند بلكه براي آن طرحي ويژه ريختند تا وانمود كنند مثلا ولايت فقيه ريشه محكم فقهي و تاريخي ندارد و اگر هم ريشه دار باشد كاربرد سياسي براي آن متصور نيست! در دوران رهبري امام «قدس سره » اين موضوع به جنجال كشيده شد ولي بالاخره بادرايت امام فروكش كرد و ابعاد ولايت فقيه براي مردم تشريح و تبيين شد.در دوران رهبري حضرت آيت الله خامنه اي نيز در برخي مطبوعات اصل ولايت فقيه را به بحث و جدل كشيدند تا بالاخره به گونه اي اين ركن ركين انقلاب متزلزل شود ولي خوشبختانه تدبيرهاي مناسب مقام معظم رهبري و هوشياري مردم انقلابي مانع كوچكترين اثر گذاري منفي آن تلاشهاي موذيانه و مزورانه شد. 3.نهادهاي وابسته به رهبري، قانونا و شرعا وظايفي به دوش رهبري گذاشته شده است كه ايفاي آنها، يعني ولايت امر، از طريق سازمانها و تشكيلات مختلفي است كه هر كدام به نوعي وابسته به مقام معظم رهبري است، آن وظايف در برگيرنده جنبه رهبري انقلاب، سياستگذاري كلي براي نظام، فرماندهي كل نيروهاي مسلح، نظارت بر سه قوه حاكم بر كشور، انتصاب فقهاي شوراي نگهبان، رئيس قوه قضائيه و رئيس سازمان صدا و سيما و نيز انتصاب نمايندگاني در بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي و بنياد شهيد و كميته امداد، كه سرپرستي و مديريت آن نهادها را نيز به عهده دارند و انتصاب نمايندگاني براي امور حج و اوقاف است. براي تضعيف رهبري، آنهايي كه جرات نداشتند مستقيما رهبر را مخاطب سازند، نهادهاي وابسته به رهبري يا عملكرد آنها را هدف قرار دادند: شوراي نگهبان را، به بهانه هاي

مختلف بويژه در هنگام انتخابات، زير سؤال بردند، قوه قضائيه را فاقد لاحيت شمردند، به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و بسيج پرخاش كردند، به بدنام كردن بنياد مستضعفان پرداختند، صدا و سيما را به جناحي بودن متهم كردند و فعاليتهاي آن را به صورت تخريبي به نقادي كشاندند، ...همه اين ادعاهاي مغرضانه براي آن بود و هست كه تلقين كنند رهبري به وظايف خود نتوانسته است عمل كند، تا با آن حيله نهاد رهبري را به تزلزل اندازند، به او اتهام مداخله در اجرائيات دولت را زدند تا مانع نظارت و مراقبت او شوند. 4.شخصيتهاي وابسته به رهبري، از مهمترين ويژگيهاي رهبر، بعد از صلاحيت علمي او، عدالت و تقواي اوست.آنچه باعث سقوط حكومتها و ضربه وارد آمدن به نظامها مي شود، در مرتبه اول، همانا رواج يافتن ظلم و جور و عادي شدن بي تقوايي است.وجود و بقاي رهبر به عدالت و تقواي اوست كه اگر اين ويژگيها را نداشته باشد اصلا، يا ديگر، رهبر نيست، رهبر با عدالت و تقواي خود ضامن بقاي نظام الهي مي شود و مردم با ديدن رفتار و شنيدن گفتار او راهي را كه بايد اتخاذ كنند مي شناسند و در او و نزديكان و همكارانش نمونه هاي صدق و صفا و عدالت و تقوا و بينش صحيح سياسي و اجتماعي و تدبير و شجاعت و مديريت و قدرت را مي يابند و مي توانند به او تاسي كنند.وجود چنان شخصي براي نظام ما يك بركت تلقي مي شود چنانكه وجود امام رحمت الله عليه در زمان حيات خود به عنوان عبد صالح بركت بزرگي براي امت ما

بود.هيچ كدام از نظامهاي ديگر دنيا چنين مزيتي ندارند.نحوه برخورد دشمنان انقلاب با اين برجستگي نظام بارز ملكوك كردن تدريجي آن است به منظور بي اعتبار كردن شخصيتهايي كه مشهور به آنچنان ارزشهايي اند، و براي بي معني كردن كل ارزشهاي آرماني: با تهمت و دروغ و افترا و نشر اكاذيب آبروي افراد خدوم و سرشناس و مشهور به عدالت و تقوي را بردن تا اصالت عدالت و تقوي نزد مردم رنگ ببازد و در نتيجه اهميت رهبري نظام كه مبتني بر عدالت و تقوي است زايل شود.شهيد مظلوم، مرحوم بهشتي از شخصيتهايي بود كه با تحمل تهمتهاي بي اساس خود را سپر امام و حقانيت رهبري و اصالت ولايت او كرده بود.با همان نيت بر روي وابستگان و نزديكان و ياران مقام معظم رهبري سرمايه گذاري مي كنند تا مگر آنها را از راه عدالت و مسير تقوي خارج كنند و چون از ترفند خود مايوس شوند به اتهام و شايعه پراكني و دروغ پردازي مشغول مي شوند، زيرا مي دانند تا موقعي كه نادرستي شايعه اثبات شود مدتي خواهد گذشت و در آن فاصله زماني ذهن مردم مشوش و از اعتماد آنها به ياران و همكاران رهبري و در نتيجه به شخص رهبر كاسته خواهد شد و وسيله تفتين براي آنها فراهم خواهد آمد.در همين چند سال اخير به مناسبتهاي بسياري، از ياران و همكاران و نزديكان مقام معظم رهبري هدف قرار گرفته اند.و هر چند بحمد الله همگي از بوته آزمايش سالم به در آمده اند اما آثار لجن پراكني فتنه گران زدوده نشده است و مدتها در ذهن مردم باقي خواهد

ماند. 5.اقدامات رهبري، ارزش اقدامات رهبري به سياسي بودن آن نيست بلكه به ابتناي بودن بر بينش صحيح است كه آن بينش ضمن در برداشتن ابعاد سياسي و اجتماعي، به اقداماتي منتهي مي شود كه نشان از تدبير و شجاعت و مديريت و قدرت دارد.لكن معاندان كه چشم ندارند آن نشانه ها را ببينند و حسد مانع آن مي شود كه تدبير و شجاعت رهبر را درك كنند يا در مقابل مديريت و قدرت او منقاد شوند، به تفسير و تعبير صرفا سياسي اقدامات رهبري دست مي زنند.از جمله: تدبير داهيانه مقام معظم رهبري را در سازماندهي نوين مجمع تشخيص مصلحت نظام كه شش ماه قبل از انتخابات رياست جمهوري انجام گرفت، بعد از انتخابات نوعي تشكيل دولت در مقابل دولت قلمداد مي كنند تا هم مانع فهم درست مردم از موضوع و ضرورت آن شوند و هم، اگر بتوانند، مزاحمتي در سر راه ايفاي وظايف آن مجمع كه مشاورت عالي براي رهبري است فراهم سازند، يا به تدبير رهبري در حفظ انسجام نيروهاي مسلح، معناي سياسي مي دهند و عدم واگذاري فوري و بي چون و چراي جانشيني فرماندهي نيروي انتظامي را به دولت، تضعيف دولت تلقي مي كنند هر چند يقين داشته باشند عين تقويت نظام است، يا تدبير مقام معظم رهبري را در صدور فرمان رسيدگي به تخلفهاي كلان و نيز بررسي اموال باد آورده، نوعي تنگ نظري اداري و مالي به حساب مي آورند و تبليغ مي كنند زيرا يقين دارند با پي گيري و اجراي شجاعانه آن دستور، جلو بسياري از تخلف ها و تجاوزها نسبت به بيت المال عمومي

گرفته و سدي در مقابل اشاعه ستم و اجحاف به مردم مستضعف بر پا مي شود، و البته چنان اقدامي كه براي تقويت و تحكيم آرمانهاي انقلاب مفيد و ضروري است، خوش آيند بدخواهان انقلاب و سر سپردگانشان نيست. 6.خبرگان رهبري، ثبات يك نظام الهي در عمل از ثبات سياستهاي كلي آن حاصل مي شود و اين امر مستلزم ثبات در رهبري انقلاب است.پس اميد آنهايي كه از اين ثبات رنج مي برند و از قوام يافتن انقلاب ملتهب مي شوند متوجه مجلس خبرگان رهبري مي گردد تا با ايجاد تحولي در تركيب اعضاي آن، امكان بحث و تجديد نظر در مصداق رهبري و تعيين رهبر و انتخاب ديگر فرد واجد شرايط را پديد آورند و در دستور كار مجلس خبرگان جديد قرار دهند.اين امر كه نوعي عدم ثبات را به مدت چند ماه در رهبري نظام ايجاد مي كند زمينه را براي فتنه گري و تضعيف انقلاب با تحريك عوامل دروني و اي بسا پشتيبان هاي خارجي آنها هموار مي كند.جرياناتي كه در سال 1376 در قم آغاز شد و با مقابله طلاب هوشيار ومردم بيدار مواجه گشت و تبهكاريهايي كه در نجف آباد و اصفهان چهره جديدي به خود گرفت همه براي تراشيدن نامزد جديد رهبري در مقابل رهبر معظم انقلاب و بروز تشتت و انشقاق در بالاترين سطح تصميم گيري نسبت به سرنوشت انقلاب است، انشقاقي كه مسلما به نفع امت اسلامي نيست ولي به خوشحالي ضد انقلاب مينجامد.

ج) تبديل روحيه انقلابي گري به رفاه طلبي مردمي كه انقلاب را، عليرغم بدسگاليهاي طاغوت و حمايتهاي بي دريغ بيگانگان از او، به پيروزي

رساندند انگيزه اي داشتند كه اصلا خدايي بود و نه فقط دنيايي.آنها مي دانستند اگر خداجو باشند، دنيا و آخرتشان آباد و الا آخرتشان هباء منثورا مي شود هر چند بظاهر، چند صباحي دنيايشان بر وفق مراد رونق گرفته باشد.اين روحيه قوي كه هر ستمگري را بالاخره به زانو در مي آورد پشتوانه اصلي دوام و بقاي ارزشهاي انقلاب است و لذا هدف يورش دشمنان انقلاب قرار گرفت تا بتدريج شيوه هايي در كشور ايج شود كه حرص و آز جاي قناعت، و تخلف جاي صداقت، و خود خواهي جاي ايثار، و جستجوي رفاه و ماديات جاي سبقت در خيرات و بالاخره دنيا طلبي مذموم جاي آخرت طلبي ممدوح را بگيرد.آزادي، همانند جوامع غربي، مفهوم بي قيدي را پيدا كند و تخلف و تقلب و اجحاف و سوء استفاده از بيت المال عمومي قبح خود را از دست بدهد تا دست يابي به مطامع دنيوي مباح نمايان شود.گناه و خلاف و تجاوز كه مطلقا زشت و ناپسند است، به طور نسبي قابل عفو يعني راه آن باز شود تا هر كس، متناسب با وضع خويش و احساس محروميت و تبعيضي كه مي كند، عمل قبيحش را مجاز يا موجه شمرد و با تكرار آن، موجبات شادماني شيطان و تقويت دشمنان انقلاب را گرد آورد.

د) تبليغ سپري شدن دوران انقلاب انقلاب يا دگرگوني حكمتي دارد.هر روز انسانها و اجتماعات در مقابل وساوس و بلاياي گوناگون قرار مي گيرند و اگر حالت انقلابي را در خود زنده نگه ندارند بتدريج قابليتهايشان در مقاومت نمودن و صبر نشان دادن نسبت به آن وساوس و بلايا سست مي شود.

انقلابي گري را دشمنان انقلاب به هرج و مرج معنا مي كنند تا راهي براي شماتت انقلابيان داشته باشند در حالي كه انقلابي گري را دشمنان انقلاب به هرج و مرج معنا مي كنند تا راهي براي شماتت انقلابيان داشته باشند در حالي كه انقلابي گري يعني حفظ روحيه عصيان نسبت به زشتي ها و اخلاق ناپسندي كه باعث سقوط انسان و اجتماع در ورطه خود خواهي و ابتذال و پشت پازدن به اصول مي شود.دشمنان انقلاب وانمود و تبليغ كردند كه در سال 1357 انقلاب پيروز شد و نظام ستمشاهي فرو ريخت، و چون هدف انقلاب را حذف جسم طاغوت معرفي مي كنند، پس از آن ديگر موجبي براي حفظ روحيه انقلابي، تفكر انقلابي و اخلاق انقلابي باقي نمي ماند، پس بلا فاصله بايست در جامعه آرامش و سكون حاصل مي شد.آري آنها خواستار آرامش و سكونند تا در غفلت ناشي از آن، هوا پرستي را حاكم كنند.مگر دشمنان انقلاب بي كار نشسته و شياطين دست از قسم خود برداشته اند كه ما باور كنيم شوريدن بر ضد توطئه هاي آنها بايد به فراموشي سپرده شود؟ نه! آنها تا قيام قيامت بر سر راه ياران انقلاب نشسته اند و از هيچ حركتي براي صد عن سبيل الله كوتاهي نخواهند ورزيد! پس روحيه عصيان براي مقابله با اراجيف و خيانتهايشان بايد همواره در ما زنده بماند، در عين آن كه معتقدان به آرمانهاي انقلاب همه مي دانند كه با ياد خدا آن آرامش و اطمينان قلبي كه لازمه هر حسن تدبير و سازندگي است البته حاصل مي شود.

ه) انقلابي در مقابل انقلابي دشمن انقلاب فهميده

است كه مستقيما نمي تواند در ميان انقلابيان و صفوف به هم فشرده آنها رخنه كند.پس همان راه فتنه گري را كه در تاريخ مرسوم بوده و بارها كارگر افتاده است پيش مي گيرد: خود را از خط مقدم مبارزه با انقلابي ها كنار مي كشد و به شناسايي كساني مي پردازد كه ظاهرا نسبتي با انقلاب دارند ولي عملا در حاشيه آن قرار مي گيرند.به سراغ آنها مي رود و با مداهنه آنها را به خود جلب مي كند و وسايل و ابزار نوين در اختيارشان مي گذارد و از در حاشيه ماندن آنها اظهار تاسف مي كند و لياقت آنها را در برخي مديريت ها به رخشان مي كشد تا به آنها بباوراند كه بايد طمع در مديريت انقلاب كنند، در بزنگاه هيجانات مردمي، آنها را كه مدتها از صحنه سياست كنار بوده اند با عناوين پر طمطراق وارد صحنه و به فريب مردم مشغول مي كند تا با استفاده از شگردهاي تبليغاتي و به رخ كشاندن ضعفهاي اجرايي عناصر اصلي انقلاب، اميد مردم را از انقلابيهاي اصلي قطع و به عناصر حاشيه اي انقلاب متوجه كند.بدين ترتيب است كه به نام انقلاب و با بهره گيري از اعتبار انقلاب و به دست عناصر حاشيه اي انقلاب ولي با نقشه دشمنان و كين توزان انقلاب، ممكن است انقلابيان اصيل زحمت كشيده اي را كه در دورانهاي سخت سازندگي انقلاب و دفاع مقدس و سپس سازندگي پس از جنگ كوشش كرده اند و فداكاري ها كرده اند، و البته همچون هر انساني بي نقص هم نبوده اند، با بهانه قراردادن همان نقصها و چشم

بستن بر تمام خدماتشان، كلا كنار زنند و از گردونه خدمت به انقلاب خارج كنند، يعني انقلاب را از پشتوانه هاي محكم خود خالي و بنابر اين آسيب پذير كنند.

و) نهضت مشروطه و روشنفكري در مقابل انقلاب با پيشرفت زمان، انقلاب و پيروزي آن بخشي از تاريخ مي شود و وقتي از بلنداي تاريخ به مجموعه تحولات سياسي يك صد سال اخير نگريسته مي شود مجال مقايسه نهضت مشروطه و جريانات روشنفكري كه از پس و پيش آن ظاهر شد با فرآيند انقلاب پديد مي آيد و در ذهن تازه به دوران رسيدگان و افراد عامي اين طور خطور مي كند كه دوراني كه از آن مشروطه خواهان و روشنفكريهايشان بود و گذشت، دوراني هم با تلاش انقلابيان و تفكراتشان پيش آمد و سپري شد و اكنون بايد وراي آن روشنفكريهاي كهنه و انقلابي گريهاي اخير راه نوين جمهوري و حكومت مردم بر مردم را پيش گرفت.بدين ترتيب مشروطه خواهي و انقلاب را در كنار هم و به موازات هم قرار مي دهند تا با سپري شدن ايام، هر دو را از گردونه خارج كنند، در حالي كه انقلاب در كنار مشروطه نيست بلكه جداي از آن و ناشي از عوامل و عناصر و عللي متفاوت با آن و در هر حال نه در موازات آن بلكه بعد از بروز انحراف هاي متعدد در جريان اصلي آن، شكل گرفت. از همين قماش مقايسه اي بين نهضت ملي كردن صنعت نفت و انقلاب انجام مي گيرد، به دومنظور: يكي از اين كه آن نهضت و اين انقلاب را از يك جنس قلمداد كنند و هر دو

را با احترام به بايگاني تاريخ بسپرند، دو ديگر آن كه در ابتدا آن نهضت و بعضا نهضت مشروطه را چنان با آب و تاب تجليل كنند تا در انتها تابناكي ويژه انقلاب و ارزشهاي اصيل آن تحت شعاع قرار گيرد.اين نوع بزرگداشتهاي ارتجاعي نه از سر اعتقاد به ارزشهاي وابسته به نهضت مشروطه يا نهضت ملي كردن صنعت نفت بلكه براي خاموش كردن شعله انقلاب است.راهي كه دشمنان ما براي كم نور كردن انقلاب، به عنوان تنها جريان مستقل و درخشان و با قوام تاريخي، طراحي كرده اند مقابله و مقايسه تبليغاتي آن با تحولات ديگري است كه اگر چه در دوران خود با ارزش بوده، و در حد توان موجود در ملت در آن زمان پيش رفته است، اما پيش رفتني كه هيچ گاه به گرد انقلاب هم نمي رسد چرا كه نتوانست ملت را آن طور كه انتظار بود از غل و زنجير طاغوت برهاند.

ز) شخصيتهاي روشنفكر در مقابل مذهبي هاي دوران انقلاب عده اي از شخصيتهاي بي دين يا ضد دين نيز در دوران انقلاب بودند كه با حكومت طاغوت مقابله مي كردند، البته در مقابل موج عظيم و منور مذهبي فروغي نداشتند لكن مايه اميد دشمنان انقلاب بودند زيرا با بر سركار آمدن احتمالي آنها امكان بسته شدن يا انحراف راه انقلاب ميسر مي شد.آخرين تحولات قبل از پيروزي انقلاب هم نشاندهنده تقلاي بي حاصل دشمنان انقلاب براي به كرسي نشاندن آنچنان شخصيتها و به زعم خودشان فرو نشاندن خشم انقلابي مردم بود كه به جايي نرسيد.بعد از انقلاب نيز دولت موقت از افرادي استفاده كرد كه بعضا نه تنها

مذهبي نداشتند بلكه در تحقير انقلابيان و متدينان از خود جسارت نشان مي دادند! آن چنان دولت غير متعهدي نمي توانست بيش از آن يك سال دوام آورد.شخصيتهاي روشنفكر مذهبي نيز عناصري ظاهرا مذهبي اند ولي فاقد انگيزه هايي كه انقلابيان را به پيروزي رساند.هر چه از ايام پيروزي انقلاب فاصله گرفتيم حضور و جنجال آفريني اين دسته از روشنفكران بيشتر شد: آنها طعمه خوبي براي دشمنان انقلاب اند زيرا با تظاهر به مذهب، جسورانه به تعرض نسبت به ريشه هاي انقلاب، رهبري و ولايت پرداخته اند.همينها از آزادي موجود در جمهوري اسلامي كه مجالي براي تبيين حق است و نه فرصتي براي تبليغ باطل سوء استفاده كرده و با راه انداختن مطبوعات متهتك و جنجالي و غير متعهد نسبت به آرمانهاي نظام، يا برگزاري جلسات سخنراني و به اصطلاح افشاگري به تحكيم فلسفي مباني انحراف اجتماعي پرداخته اند، آنها قصد اصلاح ندارند بلكه آلت بي جيره و مواجب دشمنان انقلاب شده اند.

3.عناد با اسلام انقلاب شكوهمند ما مشهور و مفتخر به اسلامي بودن است.يكي از رشته هايي كه دشمنان به فكر جنباندن آن شدند، عناد با اسلام است، چرا كه اگر بتوانند نسبت به اسلام بدبيني به وجود آورند، انقلاب هم شهرت خود را از دست مي دهد: آنها مي دانند كه اين انقلاب نسبتي جز با اسلام و هدفي جز اجراي احكام اسلام ندارد پس مناسب ديدند جبهه مستقلي باز كنند و، البته بدون صرف نظر كردن از انقلاب، به اسلام و تشيع هجوم برند و تبليغات شديد و گسترده اي را در وجود مختلف بر ضد دين اسلام و مذهب تشيع سازماندهي

كنند:

الف) اسلام دين آدم كشي روي آوردن مردم به اسلام از ابتدا به دنبال خصوصيت حق مداري و ظلم ستيزي آن بود.با پي بردن به حق و راستي و درك كردن عدالت، مردم سر تسليم در مقابل پروردگار رحمن رحيم فرود آوردند.پس در ذات مسلماني، حق مداري و ظلم ستيزي نهفته است و اين خصوصيت دو صف را در مقابل هم قرار مي دهد: يكي صف خداجويان حق طلب و ظلم ستيز و ديگري صف اهل باطل و ستمگر.اما اهل باطل، در عمل، براي دست يافتن به آرزوهاي خود، دين را و خداجويي را با شگردها و تفسيرهاي مختلف كوبيدند و زندگي اجتماعي را مستقل از دين معرفي و ترسيم كردند تا كسي در جامعه به اتكاي دين اسلام نتواند صحبت از حق و عدل بكند و بالاتر از آن هر كس را كه در راه تحقق عدالت و رفع ظلم و بر پا داشتن حق به ستيز با اهل باطل و ستم پرداخت، غارتگر و آدمكش خواندن و هر نداي مظلوميت را كه ازحنجره يك مسلمان ظلم ستيز بر آمد فرياد عصبيت و تنگ نظري و آدمكشي ناميدند و كار را بدانجا رساندند كه هر كس در دنيا اعلام مي كرد پيرو اسلام است، ديگران از او واهمه در دل راه مي دادند، همان نوع واهمه اي كه در مقابل يك مستبد خشن و آدمكش جاهل در دل انسان شكل مي گيرد.از اين رو مسلمانان مظلوم فلسطين كه در پي حق خودند آدمكش شدند، حكم ارتداد سلمان رشدي را كه مي خواست با دهان خود مشعل اسلام را خاموش كند، حكم آدمكشي ناميدند و

سپس در كشورهاي اسلامي، با فشار آوردن به حكام سر سپرده آنها، گردهم آئيهايي راه انداختند، ابتدا در محكوم كردن اسلام با عنوان و صفت دين آدمكشي، و بالاخره در تبليغ كردن جهت دار جلوه هايي از دين اسلام مبتني برگذشت و رحمت! البته اسلام دين گذشت و رحمت است اما رحمت بين مؤمنان و خدا پرستان و در همان حال ديني سختگير است نسبت به كفار و معاندان حق و عدل.

ب) اسلام آمريكايي در مقابل اسلام ناب محمدي چون خاموش كردن مشعل اسلام ميسر نبود و نشد چاره اي ديگر انديشيدند و آن قرار دادن اسلام در مقابل اسلام بود.ابتدا با تحريف اصول دين به تعريف اسلامي پرداختند كه جز تسليم و اسارت در مقابل قدرتمندان حاكم و لو ظالم معني ديگري نداشت و ابعاد فردي و عبادي آن را تجليل و ابعاد جمعي و سياسي آن را تحقير كردند و سپس حكومتهايي را كه در دنياي اسلام معيار قرار دادند و علمايي را شاخص كردند و آنها را در مقابل اسلام ناب محمدي و حكومت جمهوري اسلامي ايران و فقهاي عالم به مسائل زمان گذاشتند.هر جا گرايش به سمت اسلام آمريكايي بود، تقويت و پشتيباني كردند و هرجا توجه به اسلام ناب محمدي بود صدمه زدند و تحقير كردند تا نشان دهند كه راه رشد و پيشرفت با آن نوع صلح و صفا و تسليمي ميسر است كه در اسلام آمريكايي وجود دارد و نه با مبادرت به آن اقداماتي كه از اسلام ناب محمدي بر مي خيزد، با اين حربه اختلافات جديدي را كه در دنياي اسلام به وجود آوردند و خونها

جاري ساختند و مسلمانها را به جان هم انداختند تا زهر طرف كه شود كشته به سود دشمنان اسلام باشد.ج) اسلام و تمدن با اين كه اسلام در مدينة النبي حكومت خود را شروع و استوار كرد و مهمترين شهرهاي جديد را در قرون اول تا سوم حكومت اسلام شكل داد و قواعد اصلي تمدن و زندگي متمدن را مشخص كرد، تبليغات دشمنان اسلام، با استفاده از مظاهر تمدن ماديگراي جديد، در پي اين باور شد كه اسلام ضد تمدن و بدوي است و نمي تواند جوابگوي مسائل جامعه جديد باشد.از جامعه متجدد بتي ساختند و مردم سراسر عالم را به پرستش آن فراخواندند و هر آنچه را غير از اين نظام تجدد، چه به لحاظ سياسي و اجتماعي و چه به لحاظ اقتصادي يا فرهنگي مطرح مي شد، منكوب كردند و بيشتر از همه به اسلام تاختند و با هياهوها وانگ زدن ها آن را بد نام كردند: اسلامي را كه براي تضمين حق زندگي، حكم قصاص مقرر نموده، عقب مانده خواندند و خود به روشهاي ديگري پناه بردند كه در عمل به گسترش جنايت و تعدي در عالم منجر شده است.اسلامي را كه بيشترين عنايت را به بانوان داشته و شايسته ترين مقام و منزلت را براي آن مقرر فرموده ضد زن ناميدند و خود راههايي را ابداع كردند كه زنان را فقط ابزار شهوت راني مي كند و صرفا بازيچه دست طراحان فرهنگ مبتذل و اقتصاد سود پرست قرار مي دهد.اسلامي را كه زيباترين و كاملترين مجموعه حقوقي را براي بشريت تنظيم كرده است بيگانه از حقوق بشر و آزاديها قلمداد كردند

و خود شيوه اي را تبليغ و ترويج كردند كه به تسلط ثروتمند بر محروم، سيطره قدرتمند بر مستضعف ولي در عين حال دل خوش بودن محرومان و مستضعفان به آزاديهايي كه راه سقوط به مفاسد و آلودگيهاي فردي و اجتماعي را باز مي كرد، ختم مي شد.در نهايت واژه هايي نظير اخلال به مباني اسلام، ضلالت، فحشاء، تجاوز به حق، فقاهت، ارزش به مسخره گرفته شد و ابعاد و مفهوم آنها گنگ خوانده شد تا راه براي هر چه خفيف تر كردن ابعاد متعالي تمدن اسلامي و شكل نگرفتن كانون خانوادگي و جامعه مبتني بر تعاليم اسلام هموار شود.

4.فريب ايرانيان انقلاب اسلامي در ايران و به دست ايرانيان تحقق پيدا كرد.ايرانيان افتخار مي كنند به اين مقامي كه خداوند در سال 1357 بدانها عنايت فرموده و به تمام بركات و رحمتهايي كه پي در پي تا امروز شامل حال آنها كرده است.دشمنان اين انقلاب حسد و كينه اي جانسوز نسبت به ايرانيان و مقام بلندي كه نزد پروردگار تبارك و تعالي يافته اند، در ضمير خود احساس مي كنند.همين احساس آنها را به اقداماتي بر ضد فرد ايراني و جمع ايرانيان و كشور ايران واداشته است و اميد دارند با مؤثر واقع شدن آن اقدامات ايرانيان را از انقلاب خود مايوس و به اصطلاح از كرده خود پشيمان و از اسلام جدا سازند، بدان منظور به طراحي هاي فريبنده اي بر ضد ايرانيان دست زده اند:

الف) ايران قبل از اسلام در مقابل ايران بعد از اسلام اين ايراني مسلمان بود كه به نداي حسيني «هل من ناصر» خميني بت شكن پاسخ داد.دشمنان انقلاب تاريخ

ايران را مطالعه كردند و با توجه به تمدن ايران قبل از اسلام به فكر افتادند كه منسوخ را زنده و ايران ستمشاهي و استبدادي قبل از اسلام را در ذهن و دل ايرانيان جلا بخشند غافل از آن كه ايراني متمدن صدر اسلام بر مبناي تشخيص و شناخت تمدني خود پي بخشند غافل از آن كه ايراني متمدن صدر اسلام بر مبناي تشخيص و شناخت تمدني خود پي به حقانيت اسلام برد و در گرويدن به آن از ديگر ملل سبقت جست و راه خدا پرستي گم شده خود را اصلاح و تصحيح كرد. پس دشمن انقلاب، مشوق و محرك طرحها و برنامه هايي شد كه ايران منهاي اسلام را بزرگ نمايد و بويژه نسل جوان را به افتخارات پوچ شاهنشاهي ظالمانه علاقه مند و از عظمتي كه اعتقاد به اسلام براي او به وجود آورد، بيگانه سازد و قدر آن را نشناسد.

ب) دويست سال سكوت ايراني مسلمان، در صدر اسلام، تشنه حق و عدل بود و از ظلم و جور و فساد و نكبت و ذلت شاهنشاهي انتهاي سلسله ساساني به فغان آمده و به دامان اسلام پناه برده بود.چند نسل فرصت لازم بود تا ايراني خود را از آثار آن دوران پاك كند و به ارزشهاي معنوي اسلام مؤدب و متخلق سازد.اين چند نسل و دوران دويست ساله تدبر ايرانيان مسلمان را دشمنان انقلاب به دوران اعتراض توام با سكوت ايرانيان تعبير كرده اند تا نگذارند اهميت آن تدبر كه موجب شد بعدها ايرانيان سهم مهمي را در تمدن درخشان و فراگير اسلامي در قرنهاي سوم تا پنجم، چه به لحاظ علمي

و چه به لحاظ سياسي، به خود اختصاص دهند معلوم شود: آنها مي خواهند آنچه مايه افتخار ايرانيان است به ابزار تحقير او تبديل كنند و ايرانيان حق طلب را معترض معرفي كنند تا به استناد آن بتوانند امروز هم به زعم خودشان ايرانيان را به اعتراض وادارند و با تشويق بي اعتقادي و بي بند و باري زير لواي آزادي، به تخريب دستاوردهاي خودشان بكشانند.

ج) هويت ايراني وجه بازر هويت ايراني حتي قبل از اسلام خدا جويي او بوده و همين وجه موجب گرايش سريع او به اسلام شده است.اين كه ايراني خداجو و دين گرا باشد، خوش آيند دشمنان ما نيست چرا كه همين مسير به طور منطقي ايراني را به اسلام و محبت اهل بيت و شيعه علي بودن...و بالاخره پيروزي انقلاب اسلامي مي كشاند.پس طراحي دشمن بدان سمت مي رود كه القا كند ايراني فاقد هويت است: زماني اسكندر بر آنها تجاوز كرد، دوراني اعراب مسلط شدند، ايامي چنگيز بر آنها تاخت، سالهايي تيمور بر آنها يورش برد و در همه اين احوال ايراني سر تسليم فرود آورد و در مقابل مهاجم خاضع شد و دورويي كرد و اعتقاد قلبي خود را بروز نداد و به چاپلوسي حكام پرداخت و همراه آنها شيوه اجحاف و ارتشاء را پيش گرفت و...بدين ترتيب دشمن مي خواهد به اين نتيجه برساند كه توجه به اسلام و انقلاب اسلامي هم در ميان ايرانيان از همان نوع اقدامات توام با دورويي است كه در طول تاريخ، ايرانيان از خود بروز داده اند و گواه آن را نيز، بزرگ نمايي برخي از تخلفها و مفاسدي مي گيرد

كه خواه ناخواه در هر جامعه اي به چشم مي خورد و در روزگار ما نيز وجود دارد و يكي از مهمترين وظايف حكومت اسلامي مبارزه بي امان و ريشه اي با آنهاست. اما ايراني زمان اسكندر در اثر انحطاط اواخر حكومت سلسله هخامنشي گرفتار سلطه يونانيان و مقدونيان شد و بعدها آن گرفتاري را بحق جبران كرد و نگذاشت فرهنگ و سياست يوناني بر روح او چيره شود.تسلط اعراب هم اصطلاح بي ديناني است كه جرات نمي كنند مخالفت خود را با اسلام ابراز كنند و الا بحث اصلي سلطه اعراب نيست چرا كه هر جا و هر زمان كه لازم بوده ايراني در مقابل سلطه زور و ظلم ايستاده، بلكه موضوع مهم، نفس استقبال از اسلام و قرآن و مسلمانان است، كه دشمنان نمي خواهند به زبان آرند.ظلم و جور مغولان و تيموريان نيز همه مي دانيم بدان شكل خاتمه يافت كه مغولان ايلخاني با كمك ايرانيان، مدافع اسلام گشتند و تيموريان نيز رواج دهنده فرهنگ ايراني اسلامي در شبه قاره هند شدند و اين جز تسلط و قدرت معنوي ايرانيان مسلمان بر مهاجم جهان قلدر، و رام و متمدن كردن آنها چيزي را نمي رساند.ويژگيهاي منفي كه براي ايرانيان بر مي شمرند نيز قابليت انطباق ايرانيان با شرايط جديد و قدرت صبر و استقامت آنها را مي رساند كه همواره به از پا در آمدن ظلم، و لو به قيمت شهادت سر بداران زياد، انجاميده است. پس هويت ايراني اصالتا خداجو و اسلامي است و بقيه ويژگيها تحت شعاع آن است و منظور دشمنان از اعمال آن همه ترفندهاي تحقيري، كتمان كردن

اهميت هويت مسلماني ايرانيان است تا مگر راه توسعه و تداوم انقلابي كه به دست ايرانيان مسلمان پيروز شد مسدود كنند.

د) ايران چهل تكه دشمن، مايوس از جدا كردن فرد و جامعه ايراني از هويت اسلامي، به حيله اي ديگر انديشيد و آن سوء استفاده از وجود قبائل و طوايف مختلف ايراني و ريشه دار قلمداد كردن و اصيل خواندن برخي اختلافات بين آنهاست.آن اختلافات را دشمن مايه اميد خود قرار داد تا با تحريك و تشويق و تشديد آنها، درگيري عظيم و كشتاري خانمان سوز و بنيان برانداز را شكل دهد كه در انتهاي آن نه از انقلاب اثري و نه از اسلام پيامي و نه از ايران نشاني باقي ماند! چه شادمانيها كه دشمن از بروز درگيريهاي قومي و سياسي در برخي استانها يا شهرستانها از خود بروز داد و چه تفسيرها كه بر جزئيات آن درگيريها نهاد و چه عوامل و علل تصنعي كه براي آن تراشيد و چه حمايتها كه از گسترش آنها كرد! تفاوتهايي كه به لحاظ فرهنگي و آداب و رسوم و سنن بين اقوام ايراني وجود دارد نشاندهنده سلايق گوناگون و تفاوتهايي است كه در ظرافت درك مكارم بين افراد يا اقوام وجود دارد.اين تفاوتها كلا در طول تاريخ موجب تكميل شناخت ايرانيان و رشد و بالندگي هنري و فرهنگي بوده و هيچ گاه برخي درگيريهاي جزيي نتوانسته است مستقلا باعث شكاف بين اقوام ايراني عليرغم يكسان نبودن زبان يا لهجه يا مذهب و دين و يا نحوه زندگي اجتماعي آنها شود و در آينده نيز دشمنان، از وقوع يا دامن زدن به اختلافات بومي و قومي و

منطقه اي، طرفي نخواهند بست.

5.آينده اي روشن با توكل به خدا ابهت انقلاب و عظمت رهبري و رشد ملت ايران به لطف خدا و عنايات امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف باعث دوام و استحكام جمهوري اسلامي ايران شده، و همبستگي ملي و اعتقادات راسخ باعث تقويت نظام بالنده ما خواهد شد، ان شاء الله. خسارتها و ضربه هايي كه دشمنان ما در بيست سال گذشته به ما وارد كرده اند نشان مي دهد كه طراحي آنها بلند مدت، دقيق و گستاخانه، و برنامه ريزي و سرمايه گذاري براي اجراي طرحهاي علني است: ضمنا بهانه و زمينه نيز براي پياده شدن طرحهاي براندازي در كشور ما وجود دارد.دعواي اصلي همه بر سر اسلام است.با انقلاب اسلامي هم به دليل اسلامي بودن مخالفت مي كنند مبادا نظام ظالمانه حاكم بر جهان را دگرگون كند.متقابلا آنچه مانع تضعيف نظام ما مي شود اعتقادات خالصانه و پا بر جاي اسلامي، عمل كردن عالمانه و دقيق به احكام قرآني، پاسداري هوشيارانه از همبستگي و هويت ملي و تبعيت صادقانه از رهبري و بالاخره مراقبت دائمي است چه غفلت تك تك ما، و جمع ما، در ميان مجموعه تهديدات، از همه زيان بارتر خواهد بود. منابع مقاله:

جرعه جاري، ميرسليم، سيد مصطفي ؛

تهاجم فرهنگي، ريشه ها، راههاي نفوذ و شيوه مقابله با آن

تهاجم فرهنگي، ريشه ها، راههاي نفوذ و شيوه مقابله با آن نگاهي به شرايط شكل گيري انقلاب اسلامي و قيام ملت مسلمان ايران براي رهايي از استيلاي فرهنگ غربي و كسب استقلال، آزادي و عدالت در جامعه، بر مبناي ايدئولوژي اسلامي در قالب استقرار نظام جمهوري اسلامي، حكايت از واكنش جامعه اسلامي ايران به سلطه غرب و

سيستم سرمايه داري وابسته به آن مي كند. طرح مكتب اسلام، بعنوان يك ايدئولوژي انقلابي و تشكيل حكومت ديني، پي جويي استقلال كشور در قالب شعار نه شرقي و نه غربي، احياء ارزشهاي ديني و بازگشت به فرهنگ خويشتن و نفي فرهنگ سرمايه داري و كمونيستي و نهايتا ارائه يك الگوي جديد سياسي براي كشورهاي اسلامي و تحت سلطه جهان از مهمترين دستاوردهاي و اهداف انقلاب اسلامي بود كه قدرتهاي استعمارگر در دو دنياي سرمايه داري و كمونيسم را به مبارزه طلبيد. س.آقايف يكي از تئوريسن هاي شوروي سابق در توصيف انقلاب اسلامي مي نويسد: «انقلاب اسلامي شعار اصلي جنبش هاي سياسي - اسلامي مختلف در بسياري از كشورهاي اسلامي مشرق زمين است...مساله مشترك براي اين جنبش ها، اسلامي كردن تمام جوانب زندگي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و خانوادگي تمام شهروندان كشورهاي خود و اعلان سومين راه رشد «كه با سرمايه داري و سوسياليسم متفاوت هست، مي باشد» . (1) به اين معنا انقلاب اسلامي با رويكرد به مذهب، خط مشي جديدي در زمينه توسعه و استقلال، آزادي و عدالت براي جهان سال 1979 و براي تمامي كشورها و جنبش هاي انقلابي كه تا آن زمان روي پاي خود ايستادن را تجربه نكرده و به سمت بلوك غرب يا شرق متوجه شده بودند، ارائه مي دهد، كه براي قدرتهاي جهان آن روز، تكان دهنده بود.بويژه در اين خصوص مساله صدور انقلاب و پيوند بين جنبش هاي اسلامي و آزاديبخش و حكايت از آنان در مبارزه با سلطه جويان و استعمارگران دنياي سرمايه داري و كمونيسم، بسيار قابل توجه است.در اينزمينه فرد هاليدي استاد و كارشناس برجسته

مسائل خاورميانه طي سميناري در انگليس مي گويد: «انقلاب اسلامي درايران جذابيت ايدئولوژيكي بسيار زيادي ميان اعراب تا الجزاير و سودان دارد كه نمي توان آن را ناديده گرفت. بعلاوه در جمهوريهاي آسيايي شوروي، علي الخصوص آذربايجان و گرجستان، عراق، افغانستان و پاكستان، با توجه به بافت اجتماعي اين كشورها، دين و فرهنگ ايران داراي نفوذ بسيار زياد است » . (2) مجموعه عوامل فوق به همراه مواردي نظير از دست دادن ژاندارم سابق خليج فارس، بازارهاي پر سود ايران، انبار نفت غرب و... دست به دست هم دادند و آمريكا و متحدانش را تشويق به درهم شكستن اين انقلاب نو پا كردند از اين رو غرب به منظور هدم و انحراف اين انقلاب، اهرم هاي نظامي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي خويش را به كار گرفت.البته در اين ميان، مواردي چون جنگ تحميلي، محاصره اقتصادي، جريانهاي تجزيه مناطق مختلفي از مسئولان نظام و مردم دور نماند، اما تهاجم فرهنگي و تلاش براي درهم شكستن نظام از لحاظ فرهنگي، به دليل نا محسوس و تدريجي بودن و حاكميت جو پر شور و التهاب سالهاي نخست انقلاب و شرايط جنگ تحميلي، چندان مورد توجه قرار نرگفت.در حاليكه مبارزه فرهنگي هم به دليل برتري رتبي فرهنگ بر سياست و اقتصاد و هم به دليل تاثير پاياتر آن از حساسيت و اهميت بيشتري برخوردار است. پس از پايان جنگ تحميلي و آغاز برنامه هاي توسعه و بازسازي كشور، موضوع تهاجم فرهنگي مورد توجه مقام معظم رهبري قرار گرفت و با تاكيدات فراوان، مقابله با اين پديده بسيار حائز اهميت را خواستار شدند و در يكي از بياناتشان فرمودند: «از

وقتي ملت ايران با پيروزي انقلاب توانست دين خدا و اسلام را در قالب يك نظام اجتماعي مجسم و متبلور بكند ترس از اسلام در دل مستكبران به وجود آمد.تلاش و مبارزه خودشان عليه اسلام را به هر طريق ممكن شروع كردند.و مبارزه با جمهوري اسلامي هم به خاطر اسلام است.زيرا آن وقتي كه جمهوري اسلامي پايبندي خود را نسبت به معتقدات و اصول اسلامي ثابت كرد، به عنوان يك خطر بزرگ تلقي شد و تمام دستگاههاي استكبار عليه آن بكار افتادند» . (3) ايشان در جاي ديگر با اشاره به سابقه تهاجم فرهنگي در ايران قبل از انقلاب اسلامي از اواسط دوره قاجاريه و بويژه دوره رضاخان مي فرمايند: «انقلاب اسلامي كه آمد، مثل مشتي به سينه مهاجم خورده، او را عقب انداخت و تهاجم را متوقف كرد.شما در آن دوران اول انقلاب، ناگهان ديديد كه مردم ما در ظرف مدت كوتاهي، تغييرات اساسي در خلقيات خودشان احساس كردند.در مردم، گذشت، قناعت، همكاري و گرايش به دين زياد شد و آز و طمع و اسراف كم شد، اينها فرهنگ است، فرهنگ اسلامي اينهاست...البته عميق نبود، آن وقتي عمق پيدا مي كند كه چند سالي روي آن كار بشود، اين فرصت پيش نيامد، ...در اواسط دوران جنگ، بوسيله ابزارهاي تبليغي، به وسيله گفتارهاي غلط و كج انديشانه، مجددا شروع شد و آن ته نشين ها و رسوب هاي ذهني و روحي خود ما مردم هم مؤثر بود» ! اما باز حرارت جنگ مانع بود تا اينكه جنگ تمام شد. از بعد از جنگ، اين جبهه جديد به شكل جدي مشغول كار شد.دشمن با يك محاسبه

فهميد كه جمهوري اسلامي را نمي شود با تهاجم نظامي از بين برد! ...با محاصره اقتصادي هم نمي شود، فهميدند بايد عقبه ما را بمباران كنند.فرهنگ، اخلاق، ايمان، ايثار، اعتقاد به دين، اعتقاد به رهبري، اعتقاد به قرآن و جهاد و شهادت او را بايد از بين برد و شروع كرد..» . (4) رهبر معظم انقلاب اسلامي در سخنراني هاي متعدد به علل و ريشه هاي تهاجم فرهنگي به انقلاب اسلامي اشاره نموده اند.در مجموع مي توان با استناد به رهنمودهاي ايشان، علل و ريشه هاي تهاجم فرهنگي به انقلاب اسلامي را در چهار دسته بر شمرد:

الف) احياء و اعتلاي اسلام انقلابي در ايران و جهان در اين زمينه مقام معظم رهبري با تاكيد بر شواهد تاريخي معتقدند كه اسلام هرگاه در چهره واقعي خود آشكار شده با دشمني هاي شديد مواجه شده است و هرگاه از چهره واقعي خود خارج شده، دشمني ها نيز كم شده است.به اين معنا، اسلامي كه محافظه كار است و با ظلم و فساد دمساز و دمخوار باشد مورد دشمني قدرتهاي بزرگ قرار نمي گيرد.اما اسلامي كه با ظلم و زورگويي در افتد و چپاولگري و فساد را محكوم كند بايد انتظار دشمني ابرقدرتها و آمريكا و صهيونيسم و كمپانيهاي غارتگر و سلاطين فاسد را داشته باشد. (5) به اين ترتيب مواجهه قدرتهاي مسلط عالم با انقلاب اسلامي نيز به علت احياء اسلام انقلابي است كه «ظلم و فساد و انحطاط اخلاقي را در محيط زندگي بشر تحمل نمي كند» (6) و لذا «براي نظامهايي كه بر پايه ظلم و فساد و انحطاط بنا شده اند، خطري حقيقي است

» . (7) به همين علت كينه ورزي قدرتهاي استعماري و آمريكا با انقلاب اسلامي و اسلام «چه با شيوه هاي فرهنگي و چه سياسي بازور و سر نيزه از روي احساس ضعف و ترس در برابر موج فزاينده اسلام است » . (8)

ب) انقلاب اسلامي، آغاز عصر دين و معنويت از ديدگاه مقام معظم رهبري، با ظهور انقلاب اسلامي در ايران و تداوم آن، باورها و اعتقادات مذهبي نه تنها در ايران و كشورهاي اسلامي بلكه در سطح جهاني و در كشورهايي كه با روش هاي ضد مذهبي زندگي كرده اند، گسترش يافته و اعتنا به معنويت و فضايل انساني رشد كرده است، در حاليكه «نظام سلطه جهاني بر اين بود كه دين و معنويت را به كلي از متن زندگي حذف كند و جامعه بشري را يك جامعه بي دين و بي ايمان و بي اعتقاد به ارزشهاي الهي تربيت نمايد، اين دوران جديد درست به عكس آن سياستها عمل كرد» . (9) از طرفي «خصوصيت ديگران اين عصر جديد معنا بخشيدن به ارزش انسانها و حضور مؤثر توده هاي ميليوني مردم در دوران جديدي است كه بوسيله امام ما آغاز شده و دايره آن منحصر به ايران هم نيست.توده هاي مردم تعيين كننده و تصميم گيرنده اند و آنها هستند كه جريانها را هدايت مي كنند» . (10) در حاليكه «دهها سال بعد از جنگ دوم بين الملل قدرتهاي مسلط بر عالم همه مردم دنيا را عادت داده بودند تسليم خواستهاي آنها باشند و در مقابل اراده قدرتهاي جهاني حرفي نزنند و اراده اي از خودشان بروز ندهند..» . (11) به اين

معنا گسترش معنويت و گرايش به مذهب و نيز گسترش ايده استقلال طلبي با تاكيد بر حضور مردم در تعيين رنوشت خود، عرصه را بر فعاليتهاي فرهنگ سلطه تنگ مي نمايد. از طرف ديگر، تشكيل يك حكومت ديني در عصر جديد، در دنيايي كه فرهنگ سلطه و سرمايه داري بر سكولاريسم و جدايي دين از سياست تاكيد دارد، نيز بين فرهنگ سلطه و سرمايه داري با فرهنگ انقلاب اسلامي تعارض ايجاد مي شود.مقام معظم رهبري در اين خصوص مي فرمايند: «اكنون مدنيت بشري شاهد آن است كه كشوري با نظام ولايت فقيه يعني حاكميت دين و تقوا اداره مي شود.اين براي بشريت كه انواع نظامهاي بشري را آزموده و در هيچ يك درمان دردهاي اساسي خود را نيافته، آزمايشي مهم و تعيين كننده است...اگر اين نظام مقدس بتواند جسم و جان انسانها را به آرامش و آسايش برساند، فقر، جهل، بي ايمان، تبعيض و بيعدالتي را ريشه كن كند و در صحنه جهاني با اين دردهاي مزمن بشر به مبارزه برخيزد، بزرگترين خدمت را به تاريخ انسانيت عرضه كرده و راهي تازه به روي آنان گشوده است » . (12) امام مي دانيم نظام سلطه و فرهنگ غربي پيروزي و اثبات كارايي اين سيستم ديني را تحميل نمي كند.بنابر اين تلاش خواهد كرد به طرق مختلف آن را زير سؤال ببرد.

ج) جمهوري اسلامي ايران، ام القراء و كانون حركت جهاني اسلام از ديدگاه مقام معظم رهبري يكي از دلايل اصلي تهاجم فرهنگي به انقلاب اسلامي، محوريت جمهوري اسلامي ايران، بعنوان ام القراء و كانون حركت جهاني اسلام است.ايشان در اين خصوص مي فرمايند: «بديهي است

كه آماج اصلي همه توطئه هايي كه در ده سال گذشته عليه اسلام طراحي شده جمهوري اسلامي بود كه ام القراي اسلام و پيشاهنگ حركت جهاني آن محسوب مي شود...جنگ تحميلي هشت ساله، و محاصره اقتصادي و انواع حملات بي شمار سياسي، تبليغاتي و اقتصادي عليه جمهوري اسلامي در حقيقت با انگيزه فشار بر اسلام و دشمني با آن انجام گرفت » . (13) «عصبانيت دستگاه استكبار و به خصوص آمريكا از اين است كه مي بيند بيداري اسلامي در سرتاسر جهان دارد و روز به روز بيشتر مي شود.اينها اميدوار بودند با گذشت زمان، شعارهاي جمهوري اسلامي در دنيا كهنه و بي اثر بشود، لكن نشد» . (14) و همچنين مي افزايند: «آن مقدار كه دستگاههاي استكبار جهاني اعم از دستگاههاي تبليغاتي، فرهنگي و دستگاههاي سياسي، نظامي و اقتصادي عليه دعوت اسلامي، و به خصوص مركز دعوت انقلابي اسلام، يعني ايران اسلامي تلاش و فعاليت كرده اند، عليه هيچ حادثه و پديده ديگري از سوي استكبار جهاني و متوليان نظام حاكم بر جهان تلاش نشده است » . (15)

د) ضديت انقلاب اسلامي با نظام سلطه حاكم بر جهان از ديدگاه آيت الله خامنه اي يكي از دلايل تهاجم فرهنگي به انقلاب اسلامي، تعارض انقلاب اسلامي با نظام سلطه سياسي و فرهنگي قدرتهاي بزرگ است. «جمهوري اسلامي با نظام كنوني تسلط و اقتدار در دنيا مخالف است، ...اينكه در ميدان زندگي و سياست چند كشور از كشورهاي بزرگ و ثروتمند حق دارند سرنوشت كشورهاي ديگر را به دست بگيرند، اين را قبول نداريم، و اينكه فرهنگ فساد و ابتذال از جوامع اروپايي و آمريكايي بايد

سرازير و سرريز بشود به سمت جوامع ديگر كه هر كدام فرهنگ خاص خودشان را دارند، اين را قبول نداريم، و اينكه هر چه اروپايي خوب مي داند، بايد به نظر همه ملتها خوب باشد، و لو در نظر فرهنگ خود آن ملت پسنديده نباشد و هر چه را اروپايي بد مي داند بايد در نظر ملتها بد باشد و لو از نظر فرهنگ آن كشورها بد نباشد - مثل وضعي كه امروز در دنيا هست - ما اين را قبول نداريم...ما با اين مبارزه كرديم و مبارزه مي كنيم و هر جا اسلام باشد با اين سلطه گري مبارزه مي كند و لذا با اسلام مخالفند» . (16)

اهداف تهاجم فرهنگي در حقيقت اهداف تهاجم فرهنگي، ارتباط تنگاتنگي با علل و ريشه هاي آن دارد.مسخ و از بين بردن ارزشها و روحيه انقلابي مردم مسلمان ايران، دگرگون سازي انديشه و آرمانهاي الهي و از بين بردن ايمان اسلامي، ريشه كن كردن فرهنگ ملي و فرو ريختن ارزشهاي بومي، تسلط بر منابع اقتصادي كشور و بدست گرفتن بازار تجارت، حاكميت بخشي به ارزشهاي مادي و ترويج دنياگرايي، تقويت فرهنگ مصرف گرايي و وابستگي از طريق تبليغ كالاهاي خارجي و ورود فرهنگ غرب، از بين بردن وحدت ملي، القاء تعارض بين توسعه و ارزشهاي انقلاب اسلامي، ايجاد روحيه ياس و نا اميدي و بالاخره تضعيف و نابود كردن فرهنگ خود باوري و استقلال و تعصبات مثبت ديني و ملي از اهداف تهاجم فرهنگي غرب مي باشد. در مجموع، اين اهداف حول يك محور عمده يعني ترويج ايده عدم كارايي حكومت ديني و الگوي انقلاب اسلامي در عصر

جديد، از راه مسخ ارزشهاي انقلاب اسلامي و تضعيف همه جانبه نظام جمهوري اسلامي و ترويج و تحميل ارزشها و فرهنگ غربي جهت دستيابي به مطامع سياسي و اقتصادي غرب صورت مي گيرد. دستيابي به اين اهداف تهاجم فرهنگي با سياست نظم نوين جهاني همخواني بسيار نزديكي دارد.سياست نظم نوين جهاني، سياستي است كه هدف آن، ايجاد يك جهان با الگوي واحد سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و...است جهاني كه در آن تمام كشورها تحت يك «نظم واحد» و بر اساس الگويي واحد به زندگي بين المللي خود ادامه مي دهند. آنچه در سياست نظم نوين جهاني عمدتا توسط ايالات متحده آمريكا مطرح مي شود، مسئله همرنگ سازي يا يكسان سازي فرهنگهاست.به اين معنا كه فرهنگهاي محلي و ملي با فرهنگ جهاني (فرهنگ سرمايه داري غرب) هماهنگ و همرنگ شوند.اما اين موضوع براي جامعه اي كه بر مبناي فرهنگ غني اسلام شكل گرفته، پذيرفته نيست.اسلام كه خود بعنوان يك فرهنگ جهاني مطرح است، هيچگونه سازگاري با فرهنگ مادي و سلطه گر اروپايي و آمريكايي ندارد و به همين علت، بيشترين توجه سلطه گران غربي به تهاجم فرهنگي عليه اسلام و نهادهاي آن بوده است و سعي شده تا اين فرهنگ غني را از اساس و پايه سست نمايند.كه نمونه آن در اقدام سريع پيرامون كتاب كفر آميز آيات شيطاني بروز كرد. (17) لوئيچي مارتينيو، روزنامه نگار و سياستمدار ايتاليايي در اين زمينه مي گويد: «هدف آمريكا از نظم نوين جهاني، تسلط بر سراسر جهان است، آمريكا با نظريه ماديگرايي خود، جهانخواري بيش نيست، آنها مي خواهند تمامي مردم جهان به يك شكل بپوشند، فكر كنند و

آداب و رسومي واحد داشته باشند و اين هدف آنهاست و اسلام با اين هدف مخالف است » . (18)

ابزارهاي تهاجم فرهنگي هر جريان فرهنگي نياز به ابزارها و روشهايي دارد كه از طريق آن به طرف مقابل رسوخ و نفوذ نمايد و تاثيرش را به نحو مطلوب به جاي بگذارد.امپرياليسم آمريكا و كشورهاي غربي در تهاجم به بنيانهاي فرهنگي كشورمان از روشها و ابزارهاي مختلفي استفاده كرده اند.در اينجا بطور مختصر عمده ترين اين ابزارها و روشها را بيان مي كنيم:

الف) ابزار و روشهاي فرهنگي اين ابزار، از نافذترين ابزارهاي تهاجم فرهنگي است.زيرا مستقيما از راه «فرهنگ » وارد كار مي شود و اثرات خود را به جاي مي گذارد. از مهمترين مراكز فرهنگي يك جامعه كه مي تواند محافظ و توسعه دهنده فرهنگ آن باشد، مدارس و دانشگاههاي آن كشور است. زيرا نسل آينده ساز هر جامعه معمولا از اين مسير پرورش مي يابد.لذا در تهاجم فرهنگي به كشور ما نيز تلاش گسترده اي از سوي بيگانگان و وابستگان آنها براي تغيير ارزشها و از خود بيگانگي صورت گرفته است كه در پاسخ به آن موضوع اسلامي كردن دانشگاهها مطرح شد. (19) از ديگر ابزارهاي فرهنگي دشمن مي توان به استفاده از هنر، سينما و تئاتر اشاره نمود كه از طريق توليد انواع فيلمها و سريالهاي تلويزيوني و انتقال آن به كشور به طرق مختلف و نيز تاثير گذاري بر روي سينماگران داخلي، تاثيرات سوئي را بر روي جوانان در رفتارهاي اجتماعي گذاشته است. مطبوعات و كتب نيز براي ترويج فرهنگ غربي مورد استفاده قرار گرفته اند.چاپ و نشر اشعار، مقالات و رمانهاي

مختلف جهت ترويج پوچ گرايي و نيز زير سؤال بردن مباني تئوريك نظام سياسي جمهوري اسلامي ايران و سياستهاي فرهنگي آن و...در سطح گسترده اي مورد استفاده مخالفان نظام جمهوري اسلامي و حاميان غربي آنها قرار گرفته است و نقش بسزايي در تهاجم فرهنگي غرب براي تضعيف باورهاي اسلامي و انقلابي داشته است. (20) در اين خصوص نقش نويسندگان بعنوان عناصر اصلي فرهنگ، هنر و علم نيز مهم است، چرا كه جذب و همسو كردن يك نويسنده و پيشقراول فرهنگي كشور با خود، آثار مخربي را در اذهان و افكار و رفتار مخاطبان دارد.ايجاد ترديد در كار آمدي حكومت ديني و اينكه تفكر ديني راهگشاي مسائل و مشكلات امروزي نيست و ترويج تز جدايي دين از سياست و...از جمله افكار ارائه شده توسط برخي نويسندگان داخلي مي باشد كه باورهاي اسلامي و انقلابي را مورد هجوم قرار داده اند و اين ايده ها شديدا از طرف سرمداران فرهنگ غربي و سلطه گران نظم نوين جهاني حمايت مي شوند.

ب) ابزار و روشهاي اقتصادي تهاجم فرهنگي كشور استعمارگر اروپايي در گذشته به همراه فعاليتهاي اقتصادي، عده اي مبلغ فرهنگي به عنوان «ميسيونرهاي مسيحي » براي ترويج فرهنگ غرب به كشورهاي اسلامي و ديگر نقاط جهان وارد مي كردند.در شرايط كنوني نيز كشورهاي پيشرفته با تحميل برخي شرايط، راه سلطه فرهنگ خود را بر كشورهاي ديگر باز مي گذارند. صندوق بين المللي پول و بانك جهاني در راستاي اهداف امپرياليستي غرب هميشه در دادن وامها به دولتهاي متقاضي شرايطي قرار مي دهند.جنبه هايي از اين شرايط در تحميل فرهنگ سرمايه داري بسيار مؤثر است.بعنوان مثال شرايط بانك جهاني،

و صندوق بين المللي پول براي دادن وام به ايران مبتني بر تسريع خصوصي سازي و تعديل اقتصادي و هماهنگي با بازار آزاد جهاني و نيز ايجاد مناطق آزاد تجاري، ابزار بسيار مناسبي براي ترويج فرهنگ غربي از جمله تغيير الگوي مصرف، تجمل گرايي و رواج پوشش و مدهاي غربي و...داشته است. از طرف ديگر مراكز كنترل صدور تكنولوژي غرب، شرط همكاري تكنولوژيكي را در همكاري كشور دريافت كننده با اهداف خود قرار داده اند و از دادن تكنولوژي به كشورهاي معارض جلوگيري مي نمايند.در حال حاضر، در برخي مواقع با ورود يك تكنولوژي نه تنها پيشرفته، بلكه همراه حتي يك تكنولوژي ساده، عده اي بيگانه بعنوان متخصص و مستشار و...وارد كشور دريافت كننده مي شوند و در راستاي ترويج فرهنگ غرب تلاش مي كنند.علاوه بر اين، بطور كلي تغيير در رفتار و ارزشهاي اجتماعي، بهايي است كه بايد براي استفاده از تكنولوژي جديد پرداخت.انتقال تكنولوژي غرب بدون توجه به تحكيم توان ذاتي نيروهاي علمي و بومي و بدون آگاهي و بينش كافي، فرهنگ بيگانه را نيز وارد جامعه ايراني مي كند و عوارضي را به دنبال دارد.عدم تناسب فرهنگ بسياري از تكنولوژيهاي وارداتي با نظام ارزشي اسلامي و فرهنگ اسلامي و ملي جامعه ايراني، صدماتي را به ساختار كلي فرهنگ ما وارده كرده است. همچنين امروزه شاهد حجم عظيمي از كالاهاي مصرفي بيگانه با داشتن بار منفي تبليغي فرهنگي به كشور هستيم كه تاثير زيادي بر رفتار مردم بويژه جوانان دارد.كالاهاي مصرفي در ظاهر مسكوت هستند ولي اثرات رواني كه اين كالاها در تغيير فرهنگ جامعه دارند قابل توجه است.گسترش فرهنگ مصرفي، يكي از

نمودهاي آن است كه در پي آن، جامعه بي هدف به دنبال مصرف كالاهي مختلف مي رود و از مقصد اصلي خود دور مي گردد و حتي به فرهنگ غلط اسراف و تبذير روي مي آورد.

ج) ابزار و روشهاي سياسي تهاجم فرهنگي ابزار سياسي بعنوان يك وسيله مؤثر براي فشار بر كشورهاي ضعيف هميشه مورد استفاده بوده است.كشوري كه با سياستهاي سلطه جويانه فرهنگي، اقتصادي، و...كشورهاي قدرتمند مخالف باشد، با استفاده از ابزارهاي سياسي منزوي و محدود مي كنند. سازمان ملل متحد و ديگر ارگانها و نهادهاي بين المللي از مهمترين ابزارهاي سياسي مي باشند.اهرم فشار و بهانه نقض حقوق بشر، اتهام توليد سلاحهاي اتمي و شيميايي و يا غير دموكراتيك خواندن حكومتها و...هميشه مورد استفاده قدرتهاي غربي بوده است. كشورهاي غربي، بويژه آمريكا براي اعمال فشار به جمهوري اسلامي ايران، همواره ازطريق اعمال تحريمها، محكوميت ايران در مجامع بين المللي با تاكيد بر مسائل حقوق بشر و تروريسم و...سعي در انزواي جمهوري اسلامي و مخدوش كردن الگوي حكومت اسلامي داشته اند.

د) ابزارها و روشهاي اجتماعي تهاجم فرهنگي تحت تاثير قرار دادن مردم يك جامعه، هدف اصلي تهاجم فرهنگي است.زيرا اگر ملتي از نظر ارزشهاي فرهنگي و اجتماعي تغيير كند.حكومت آنان نيز نهايتا و بناچار به همان شكل و وضعيت تغيير خواهد يافت.وقتي تهاجم فرهنگي بيگانه، فرهنگ ملتي را با خود همرنگ سازد، زمينه براي تسلط بيگانه بر آنان نيز فراهم مي شود. از مهمترين ابزارهاي اجتماعي براي تخريب فرهنگ جوامع ديگر، گسترش فساد اجتماعي است.فساد اجتماعي اعم از راهها و روشهاي ضد فرهنگي است كه ممكن است از عناصر داخلي گرفته شده و يا

از فرهنگ بيگانه وارد اجتماع گردد.از جمله مفاسد اجتماعي، گسترش فساد جنسي در جامعه است.فيلمهاي ويديوئي، برنامه هاي تلويزيوني ماهواره اي، مجلات و تصاوير مبتذل كاتالوگ كالاهاي لوكس و تبليغات رواني كه از اين ابزارها نشات مي گيرد، همگي سعي دارند تا قشر جوان جامعه ما را در فساد جنسي فرو برند و بدينوسيله آنان را از اهداف معنوي و فرهنگي انقلاب اسلامي منحرف كنند. ورود مدهاي مبتذل لباسهاي زنانه و مردانه نيز يكي از روشهاي اجتماعي است.حتي در داخل كشور عده اي با استفاده از امكانات داخلي، در توليد و توزيع لباسهاي مبتذل دست دارند كه وابستگي عده زيادي از آنها روشن گرديده است.لازم به ياد آوري است كه مبناي كار اينگونه توليد كنندگان، مجلات و نيز مدل لباسهاي غربي است كه وارد كشور مي گردد. از ديگر اقدامات اجتماعي تهاجم فرهنگي، ايجاد روحيه مدگرايي و اخلاق خاص ترويج كنندگان اين مدها در قالب گروههاي رپ، هوي متال و...ديده مي شود كه ترويج كننده ارزشهاي ضد اخلاقي از جمله همجنس بازي و برقراري روابط آزاد جنسي و...هستند. توزيع و گسترش مصرف موارد مخدر و مشروبات الكلي از ديگر ابزارهاي اجتماعي گسترش فساد و نابود كردن توان علمي و فكري نيروهاي جوان جامعه مي باشد، كه متاسفانه در سالهاي اخير افزايش چشمگيري داشته است.حجم حمايتهاي كشورهاي غربي بخصوص ايالات متحده از جريان صدور موارد مخدر، نشان مي دهد كه آنان قصد دارند با توسعه اعتياد در ايران به اهداف خارجي خود برسند.حمايت نظامي، مثل تحويل سلاحهاي استراتژيك مانند موشك ضد هوايي «استين گر» و...حمايت سياسي مثل تلاش در كميسيون حقوق بشر سازمان ملل و سازمان

عفو بين المل و...به نفع قاچاقچيان و...نشان از اهميت موضوع براي آنان دارد.

ه) ابزار فني تهاجم فرهنگي ابزار فني، هرگونه ابزار مادي و تكنيكي است كه در تهاجم فرهنگي مورد استفاده قرار مي گيرد.در اين زمينه مي توان با استفاده از ابزارهايي نظير كتب، مطبوعات و مجلات، فيلمهاي نگاتيوي و ويدئويي، نوارهاي كاست صوتي، راديو و تلويزيوني، عكس و پوستر، ماهواره هاي تلويزيوني، ابزار كامپيوتري و الكترونيكي و...در راه ترويج فرهنگ غربي اشاره كرد.

و) ابزارهاي علمي تهاجم فرهنگي يكي از مهمترين عوامل موفقيت تبليغات و هجوم فرهنگي، بحث شناخت جامعه مقابل و تسلط بر تاريخ، جامعه شناسي و روانشناسي آن جامعه مي باشد.به اين ترتيب انجام مطالعات تاريخي، جامعه شناسي و روانشناسي يكي از مهمترين ابزارهاي مهاجمين فرهنگي براي دستيابي به نيازهاي فرهنگي جامعه ما و سوء استفاده از نقاط ضعف فرهنگي است. (21)

راهكارهاي مقابله با تهاجم فرهنگي با توجه به گسترش بسيار زياد ارتباطات و تاثير و تاثر مقوله فرهنگ از مسائل سياسي، اقتصادي تكنولوژيكي و علمي، ...و از طرف ديگر پيچيدگيهاي خاص مسائل فرهنگي به نظر مي رسد اولين و مهمترين راه مقابله با تهاجم فرهنگي، انجام مطالعات و تحقيقات براي شناخت اجزاء فرهنگ خودي و فرهنگ بيگانه مي باشد. بررسي و شناخت اجزاء و عناصر فرهنگ خودي و بيگانه، نقاط قوت و ضعف در فرهنگ را به خوبي نشان مي دهد و مشخص مي سازد كه فرهنگ خودي از چه نقاطي آسيب پذير است و راه ترميم و پويايي آن را براي مقابله با نفوذ فرهنگ بيگانه روشن مي سازد.شناخت نيازها و برنامه ريزي براي بر آوردن صحيح و اصولي آنها يكي

از مهمترين و اساسي ترين راههاي مقابله با تهاجم فرهنگي است.همانطوريكه قبلا اشاره شد شكل گيري فرهنگ و تغيير و تحول آن بر اساس نيازهاي جامعه صورت مي گيرد.اگر دشمن توانسته است در طي سالهاي بعد از انقلاب اسلامي، علي رغم تلاشهاي مسئولين براي ترويج فرهنگ اسلامي به موفقيت زيادي در ترويج فرهنگ خود دست يابد، به اين علت است كه آنها نيازهاي جامعه و بويژه جوانان ما را شناسايي كرده اند و با استفاده از خلاءهاي موجود با پاسخگويي به اين نيازها از طريق روشهاي خاص فرهنگ غربي، به اين مرحله از موفقيت رسيده اند. بدون ترديد ايجاد يك «مركزيت و سازمان » براي مطالعه و برنامه ريزي فرهنگي جهت مقابله با تهاجم فرهنگي لازم است، «مركزيت » از اين نظر عنوان مي شود كه ارگانهاي مختلفي كه در مسائل فرهنگي دخيل هستند، از چگونگي انجام كارهاي همديگر اطلاع داشته باشند و با هماهنگي و همكاري با يكديگر به انجام يك فعاليت گسترده سازمان يافته بپردازند.نظارت و كنترل انجام اين برنامه ها نيز مي تواند از طريق همين «مركزيت » انجام شود. مقام معظم رهبري در اين خصوص مي فرمايند: «دشمن به شكل منظم و سازمان يافته اي تهاجم فرهنگي خود را عليه جمهوري اسلامي ايران به انجام مي رساند و اگر پاسخ متقابل ما منظم و سازمان يافته نباشد خطر تهاجم دشمن بيشتر خواهد بود.لذا اين مساله بايد بطور جدي مورد توجه و رسيدگي قرار گيرد.و در اين زمينه لازم است نهادهاي ذيربط با همفكري و كمك به يكديگر ابزار و شيوه هاي مختلف را براي خنثي كردن تهاجم فرهنگي دشمن بكار گيرند»

. (22) البته اگر شوراي عالي انقلاب فرهنگي، به شكل منسجم تر و سازمان يافته تري اين موضوع را پيگيري نمايد و مركزي براي انجام مطالعات و برنامه ريزي فرهنگي و نيز پيگيري اجراي راهكارهاي آن در نظر بگيرد شايد با استفاده از تجربيات و قدرت اين شورا زودتر به نتيجه رسيد. در كنار اين راهكار اساسي، توجه به مسائلي نظير ايجاد تفاهم و يكپارچگي فرهنگي با توجه به مفاخر فرهنگي، اسلامي و ملي، تقويت زبان فارسي، بهاء دادن به علوم انساني و تقويت مباني نظري فرهنگ و ارزشهاي اسلامي، برقراري و تقويت ارتباطات فرهنگي با كشورهاي همگون، حمايت اقتصادي از فرهنگيان، تقويت رسانه هاي راديو و تلويزيون از راه تهيه فيلمها و برنامه هاي مناسب فرهنگ و نيازهاي روز جامعه، حل مشكلات اقتصادي ازدواج جوانان و تامين معقول نيازهاي آنان، توصيه مي شود. در آخر اشاره به اين نكته را لازم مي دانم كه حفظ ارزشهاي انقلاب اسلامي ارتباط تنگاتنگي با تحقق عملي اهدافي نظير عدالت اجتماعي و پايبندي به ارزشهاي اسلامي دارد، دولتمردان و مسئولان كشور در دو مقوله فوق بازنگري عميقي به چگونگي روند توسعه و عدالت اجتماعي و نيز چگونگي تصورات مردمي از الگوهاي عملي در تحولات پس از انقلاب اسلامي داشته باشند.روند توسعه نبايد عدالت اجتماعي را كه يكي از مهمترين علل ظهور و پيشرفت دين اسلام است تحت الشعاع خود قرار دهد و از طرف ديگر الگوهاي عملي كه در نخبگان سياسي و فرهنگي كشور نماد پيدا مي كند با فرامين و ارزشهاي اسلامي تطبيق نمايد.در غير اين صورت با قرباني كردن عدالت اجتماعي و ارزشهاي اسلامي، موفقيت تهاجم

فرهنگي تضمين مي شود. پي نوشت ها: 1- مرتضي منطقي، «جنگ جهاني سوم » ، در فصلنامه نامه پژوهش، سال اول، شماره 2 و 3 (پاييز و زمستان 1375) ص 51. 2- احمد مقتدري، «انقلاب اسلامي، پيامدها و بازتاب ها» در ماهنامه بصائر، سال اول، شماره 4 و 5، (دي و بهمن 1373) ص 8. 3- سخنان رهبر معظم انقلاب در ديدار با گروهي از مردم و اعضاي ستاد نماز جمعه تهران 1/9/68. 4- سخنان رهبر معظم انقلاب در ديدار با جمعي از صاحبنظران و كاركنان دستگاههاي فرهنگي...21/5/71. 5- فرهنگ و تهاجم فرهنگي، برگرفته از سخنان مقام معظم رهبري...پيشين، ص ص 115- 114. 6- همان، ص 117. 7- همان، ص 117. 8- همان، ص 128. 9- همان، ص 135. 10- همان، ص ص 136- 135. 11- همان، ص 136. 12- همان، ص 137. 13- همان، ص 143. 14- همان، ص ص 148- 147. 15- همان، ص 147. 16- همان، ص 150. 17- محمد رضا حسينيه، تهاجم فرهنگي، راه هاي نفوذ و شيوه هاي مقابله با آن، پنجمين سمينار بررسي سيره نظري و علمي حضرت امام خميني قدس سره، (تهران، چاپ و نشر عروج، 1374)، ص 83. 18- همان، ص 84. 19- نگاه كنيد به سيد مصطفي تقوي مقدم، تحليلي بر اسلامي كردن دانشگاهها، (تهران: دار الحديث، 1375) . 20- براي دريافت اطلاعات تحليلي بيشتر در اين خصوص رجوع كنيد به: - اسماعيل شفيعي سروستاني، تهاجم فرهنگي و نقش تاريخي و روشنفكران، (تهران: كيهان، 1372) . 21- محمد رضا حسينيه، پيشين، صص 82- 66. 22- فرهنگ و تهاجم فرهنگي، برگرفته از سخنان...پيشين، ص 383. منابع مقاله:

جرعه

جاري، كريميان، علي رضا ؛

چالش هاي اقتصادي

چالش هاي اقتصادي غارت اموال عمومي، حاكميت تعداد محدودي از وابستگان رژيم بر بخش عظيمي از منابع اقتصادي كشور، (1) و بخصوص تهاجم سرمايه داران خارجي به ويژه آمريكايي دردهه سي به بعد، (2) فاصله و شكاف اقتصادي بين طبقات جامعه كه فقر و محروميت گسترده اي را بر كشور حاكم كرده بود، (3) انتظار بازسازي اقتصادي، استقرار عدالت اجتماعي و فقر زدايي و رفع محروميت را به طور طبيعي مطرح كرده بود. «عدالت علي » از شعارهاي انقلاب اسلامي بود و حمايت از مستضعفان شعار مكتبي انقلاب، اين شعارهاي اسلامي در بي اثر كردن تيغ ماركسيستها در حمايت از كارگران - كشاورزان به نحو قابل توجهي موثر بود و به تعبير امام راحل (ره) از بلعيده شدن نيروهاي انقلابي در كام ماركسيسم (4) جلوگيري كرد و عدالت اسلامي ما جوانان اين كشور را به سوي اسلام و آرمانهاي انقلابي آن هدايت كرد.حمايت رهبر انقلاب اسلامي - امام (ره) - از محرومين و مستضعفين نه اختصاص به بعد از انقلاب داشت و نه شعار دوره پر خروش 57- 56، بلكه از آغاز نهضت در آغاز دهه چهل، با آن مواجه بوده ايم.امام پيوسته در عين اعتراضات عميق خود به بنياني ترين سياست هاي مخرب رژيم و عناصر خارجي آن - آمريكا و اسرائيل - پيوسته مشكل فقر و محروميت آحاد مردم را مطمح نظر داشتند. (5) اين نگرش، به علاوه ديدگاهاي التقاطي، زمينه هاي مساعد افراطي را براي پايه ريزي اقتصادي و سوسياليستي فراهم مي ساخت و گاهي زمينه هاي تبليغي و بدبينانه را در اين جهت فراهم مي كرد.به

طوري كه هر اقدام اقتصادي كه جهت گيري آن محروميت زدايي يا حمايت از مستضعفان يا كاهش اقتدار اقتصادي در بخش خصوصي يا تحديد مالكيت بود متهم به نگرش سوسياليستي مي شد. امام خميني در سال 1360، در ديدار با اعضاي شوراي نگهبان ضمن طرح مسائل اساسي اقتصادي به اين نكته مهم اشاره داشت و با اين سخن آغاز فرمودند: «امروزه ما گرفتار دو جريان هستيم، يكي آن جرياني است كه همين كه به نفع مستضعفين و محرومين سخن گفته مي شود و از كاخ نشينها و غاصبين حقوق مردم صحبتي شود مي گويند اين همان كمونيسم است، و جريان ديگر اين كه وقتي گفته مي شود خود سرانه اقدام به تقسيم زمين يا گرفتن اموال ننمايند مي گويند طرفداري از سرمايه دارها و فئودالها شده است، در حالي كه همان طور كه مي دانيد اسلام نه با سرمايه داران موافق است نه با كمونيسم، اسلام راه و رسم ديگري غير از اينها دارد» . (6) تاثير افراطي نگرش اقتصادي، در زمان تصويب قانون اساسي نيز، با اصرار بر ذكر عنوان «جامعه بي طبقه توحيدي » به عنوان شاخص نظام اسلامي متبلور مي شد.و بخشي از چالش هاي آن زمان مصروف بر تبيين «بي طبقه » بودن جامعه اسلامي مي گرديد. اهميت مسائل اقتصادي در حدي بود كه قانون اساسي يك فصل را (فصل چهارم) اختصاص به مسائل اقتصادي داده است، موضوعي كه در قانون اساسي مشروطيت سابقه نداشته است.اصولا در قانون اساسي حد اكثر بر موضوع مالكيت و مشروعيت و حمايت قانوني از آن تاكيد مي شود.اصول 43 تا 55 قانون اساسي در خصوص

مسائل اقتصادي و امور مالي است.در مقدمه قانون اساسي نيز - كه نگرش و بنيادهاي نظري قانون اساسي را در مورد اقتصاد با عنوان اقتصاد وسيله است نه هدف تشريح كرده است - آمده است: «در تحكيم بنيادهاي اقتصادي، اصل، رفع نيازهاي انساني در جريان رشد و تكامل است نه همچون ديگر نظام هاي اقتصادي تمركز و تكاثر ثروت و سودجويي، زيرا كه در مكاتب مادي اقتصاد خود هدف است و بدين جهت در مراحل رشد، اقتصاد عامل تخريب و فساد و تباهي مي شود ولي در اسلام اقتصاد وسيله است و از وسيله انتظاري جز كار آيي بهتر در راه وصول به هدف نمي توان داشت.» با اين ديدگاه برنامه اقتصاد اسلامي فراهم كردن زمينه مناسب براي بروز خلاقيت هاي متفاوت انساني است و بدين جهت تامين امكانات مساوي و متناسب و ايجاد كار براي همه افراد و رفع نيازهاي ضروري جهت استمرار حركت تكاملي او بر عهده حكومت اسلامي است. (7) موضوع مالكيت شخصي از مهمترين مسائل اوان انقلاب اسلامي است.فضاي غالب اين دوره به حدي شديد است كه به راحتي نمي توان از اعتبار مالكيت شخصي و مشروعيت آن سخن گفت.دفاع از مالكيت شخصي معادل دفاع از نظام سرمايه داري تلقي مي گردد.مهمترين اقدامات اقتصادي آغاز انقلاب اسلامي كه مصون از چالش هاي مختلف نماند بدين شرح است:

1.ملي كردن بانك ها از نخستين اقدامات شوراي انقلاب، اعلام ملي كردن بانك ها بود.اين قانون در خرداد ماه 1358 به تصويب شوراي انقلاب رسيد (8) و به مثابه يك اقدام انقلابي از سوي دولت موقت اعلام شد.در پيام رئيس دولت موقت آمده است: «هموطنان

عزيز از آنجايي كه بانكهاي خصوصي وضع نامساعد زيانباري پيدا كرده بودند دولت لازم دانست براي حفظ حقوق و سرمايه هاي ملي و به منظور تضمين پس اندازهاي مردم و جلوگيري از اتلاف سپرده ها، مديريت كليه بانكهاي خصوصي را به عهده بگيرد.» وي در پايان پيام اظهار اميدواري كرد كه: «به يمن روز با سعادت ميلاد مظهر عدل و رحمت علي (ع) اين عمل دولت موقت موجب بسط عدالت و بركت بشود» . (9) متعاقب اين اقدام، قانون اساسي نيز در اصل چهل و چهارم بانكداري را در انحصار بخش دولتي قرار داد قبل از ملي كردن بانكها، تلاش براي حذف سيستم ربوي از نظام بانكي از دغدغه هاي اساسي انقلاب اسلامي بود.نگارنده در سال 59، از مرحوم شهيد بهشتي - در يك جلسه درسي - شنيدم كه ايشان فرمودند: امام در سال 57، به طور جدي خواستند ربا از سيستم بانكي حذف شود و قبل از عزيمت به قم مصرانه خواستار اعلام آن شده بودند و عزيمت به قم را متوقف به اعلام حذف ربا نموده بودند.زماني كه خود مرحوم شهيد بهشتي، رئيس ديوانعالي كشور بودند، در مورد خسارت تاخير تاديه كه به وسيله محاكم مورد صدور حكم قرار مي گرفت، به دليل ربا دانستن آن، سخت ابراز مخالفت مي كردند، لكن براي جلوگيري از صدور راي نياز به قانون بود، كه ايشان ضمن منع شفاهي از صدور راي، مي گفتند كه هرگز نخواهند گذاشت هيچ قاضي به خاطر خودداري از صدور راي به رداخت خسارت تاخير تاديه، محاكمه انتظامي شود.

2.مالكيت چنانكه اشاره شد موضوع مالكيت خصوصي نيز از مباحث جدي دوره آغازين

انقلاب است.مصوبات شوراي انقلاب در اين مورد به طور مستقيم حكمي ندارد ولي در مصوبات شوراي انقلاب التفات به اين مهم ديده مي شود: در مقدمه قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن آمده است: «از آنجا كه طبق موازين اسلام زمين موات ملك كسي شناخته نمي شود، در اختيار دولت اسلامي است و اسناد مالكيتي كه در رژيم سابق نسبت به زمينهاي موات در داخل محدوده شهري يا خارج آن صادر شده بر خلاف موازين اسلام و مصلحت مردم بوده است » . (10) در توجيه قانون حفاظت و توسعه صنايع ايران، وضعيت صنايع كشور را اين گونه ترسيم كرده است: «نظام گذشته ضمن حمايت ظاهري از صنايع كشور كه به بهاي نابودي كشاورزي به عمل مي آورد آنها را به صورت وسايلي براي چپاول سرمايه هاي ملي به دست عمال خود و وابستگي اقتصاد ايران به سرمايه داري خارجي و مصرفي ساختن كشور در آورده بود. صنايع ايران بر پايه صنعت و اقتصاد وابسته به سرمايه داري غارتگر جهاني به وجود آمده بود و طبيعي بود كه دير يا زود دچار نابساماني شود.آثار اين نابساماني در دو سه سال اخير روز بروز نمايان تر مي شد و در اعتصابات سال 1357 و بعد از سقوط رژيم به حد اعلي رسيد و در اثر آشفتگي روابط كارگري و مديريت و مالكيت از يك طرف و مشكلات سفارش مواد اوليه و فروش كالاهاي ساخته شده و از طرف ديگر دچار بحران شديد گرديد و اينك نجات صنعت و اقتصاد كشور ايجاب مي كند اقدامي قاطع در جهت احيا و اداره صحيح و

توسعه آنها به منظورهاي ذيل به عمل آيد» . (11) اصل ماليكت مشروع مشروط، عنواني است كه در ماده 1 ذكر شده است و منشا پذيرش رسميت مالكيت شناخته شده است. در قانون نحوه واگذاري و احياء اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مي گويد: «با توجه به اصول و موازين شرع مقدس اسلام مبني بر تعلق اراضي و منابع طبيعي به آفريدگار بزرگ و بهره گيري انسان از اين مواهب الهي بر اساس كار مفيد و در جهت رفع نيازو خود كفايي جامعه و به منظور تشويق و حمايت از كار و كوشش و همكاري افراد در زمينه فعاليتهاي كشاورزي و جلوگيري از معطل ماندن بي مورد منابع آب و خاك، مقررات ذيل در مورد نحوه زمين داري و ترتيب واگذاري و احياء و بهره برداري از اراضي تصويب و به مرحله اجرا گذاشته مي شود.» در تمام اين موارد، محدوديت مالكيت شخصي استشمام مي شود.امام خميني (ره) در ديدار با شوراي نگهبان نگرش خود را نسبت به مالكيت شخصي اين گونه ترسيم فرمودند: «ببينيد اين ثروتهاي بزرگ چطور انباشته شده است، من احتمال اين را كه اينها حقوق شرعي خود را پرداخته باشند حتي در مورد يك نفرشان هم نمي دهم، در مواردي كه اگر تمام اموالشان هم گرفته شود باز بابت حقوق شرعي بدهكارند.وقتي در پاريس بودم عده اي از سرمايه دارها كه حس كرده بودند كه رژيم سابق رفتني است و لذا براي اينكه در حكومت بعدي هم آنها به همانگونه باشند و زندگي كنند پيش من آمدند كه مي خواهيم وجوه شرعي خود را پرداخت كنيم، من مقصود آنها را

فهميدم، و گفتم شما برويد اساس كارتان را درست كنيد من پولي از شما نمي گيرم. الان هم عده اي هستند كه مي روند مثلا صد هزار تومان به يكي از آقايان مي دهند كه اين حقوقي است كه شرعا به عهده من است و آنها هم مي گويند بله فلاني وجوه شرعي خود را پرداخته است در حالي كه اين شخص پنجاه ميليون تومان از اين بابت بدهكار بوده است، مي خواهد با پرداخت اين مبلغ كم بگويد كه اين اموالش ديگر مال خودش است.شما بياييد احكام الهي را اجرا كنيد. بايد قوانيني وضع بشود كه حقوق محرومين، و فقرا به آنها بازگردانده بشود» . (12) امام در همين ملاقات فرمودند: «...ما حديث داريم كه مي شود با آن فتوي داد و عمل كرد و آن اين است كه باشد به اينكه «فقرا در مال اغنيا شريك هستند» مگر نه اين است كه مال مورد شركت مشاع است پسر فقرا در مال اغنيا شركت دارند، كسي كه حقوق مالي خود را پرداخت نكرده است، مي بايست پرداخت كند به صورت تصاعدي افزايش پيدا مي كند تا آن جا كه اگر كليه اموالشان را هم بدهند باز هم بدهكارند» . (13) ايشان در آبان ماه 58 در ديدار با دانشجويان اصفهان فرموده اند: «...ماليكت هم مشروع، هم مشروط، محترم است، لكن معنا اين نيست كه هر كس هر كاري مي خواهد بكند و مالكيت از هرجا مي خواهد پيدا بشود.مشروع بودند معنايش اين است كه روي موازين شرعي باشد.ربا در كار نباشد مال مردم استثمار بي جهت نباشد.اگر به من نسبت دادند كه حد و

مرزي ندارد، اگر مقصودشان اين است كه حد و مرزي ندارد يعني نه قيدي دارد و نه حدي دارد، اين غلط نسبت دادند.من نمي دانم اين كسي كه گفتيد نسبت داده است، چه كسي است و چرا نسبت داده است؟ مالكيت در صورتي كه مشروع باشد، روي موازين باشد، محترم است، چه ما مرتجع باشيم، چه نباشيم، مالكيت غير مشروع محترم نيست.» . (14) امام حتي مالكيت مشروع را به وسيله ولي فقيه قابل تحديد مي دانند: «ما اگر فرض بكنيم كه يك كسي اموالي هم دارد خوب اموالش هم مشروع است لكن اموال طوري است كه حاكم شرع، فقيه، ولي امر تشخيص داد كه اين به آن قدر كه هست نبايد اين قدرت باشد براي مصالح مسلمين مي تواند...تصرف كند و يكي از چيزهايي كه مترتب بر ولايت فقيه است و مع الاسف اين روشنفكرهاي ما نمي فهمند كه ولايت فقيه يعني چه، يكي اش هم تحديد اين امور است.مالكيت را در عين حال كه شارع مقدس محترم شمرده است لكن ولي امر مي تواند همين مالكيت محدودي كه ببيند خلاف صلاح مسلمين و اسلام است همين مالكيت مشروع را محدودش كند به يك حد معيني و با حكم فقيه از او مصادره بشود» . (15) نگرش امام به نظام اقتصادي اسلامي يك نگرش ثابت و با دوام است چنانكه در وصيت نامه نيز به اين مهم اشاره دارند: «يكي از اموري كه لازم به توصيه و تذكر است، آن است كه اسلام نه با سرمايه داري ظالمانه و بي حساب و محروم كننده توده هاي تحت ستم و مظلوم موافق است، بلكه آن

را به طور جدي در كتاب و سنت محكوم مي كند و مخالف عدالت اجتماعي مي داند.گرچه بعض كج فهمان بي اطلاع از رژيم حكومت اسلامي و از مسائل سياسي حاكم در اسلام در گفتار و نوشتار خود طوري وانمود كرده اند و بازهم دست بر نداشته اند كه اسلام طرفدار بي مرز و حد و سرمايه داري و مالكيت است و با اين شيوه كه با فهم ج خويش از اسلام برداشت نموده اند.چهره نوراني اسلام را پوشانيده و راه را براي مغرضان و دشمنان اسلام باز نموده اند، كه به اسلام بتازند و آن را رژيمي چون رژيم سرمايه داري غرب مثل رژيم آمريكا و انگلستان و نيز چپاولگران غرب به حساب مي آورند» . (16) در چنين شرايطي گروههاي چپ، و گروه هاي موسوم به التقاطي كه اصول فكري خود را با تحليل ماركسيستي از مباني اسلامي اقتباس كرده بودند، نظام جمهوري اسلامي را به گرايشات سرمايه دارانه محكوم مي كردند و بر چسب ارتجاع و سرمايه داري تعبير رايج اين جريانات عليه نظام نوپاي اسلامي بود.

3.اصلاحات ارضي رژيم پهلوي در سال 1341 با طرح اصلاحات آمريكايي، موضوع انقلاب سفيد را مطرح كرد.امام با توجه به اهداف اساسي اين به اصطلاح انقلاب كه عمده ترين پيام آن اسلام زدايي و وابستگي بيشتر اقتصاد كشور به آمريكا و ساقط كردن كشاورزي كشور شناخته شده بود، با آن مبارزه و مخالفت كردند. (17) ولي در همان ايام، ايادي رژيم گذشته در پي اثبات اين مدعا بودند كه علما بالاخص امام راحل (ره) در حمايت از فئوداليسم است كه با اصلاحات ارضي مخالفند.در تاريخ 16/2/1357

مصاحبه گرلوموند از امام سوال مي كند: «زمين هايي كه گرفته شده اند به مالكين قديمي اش برگردانده خواهد شد؟» امام پاسخ داده اند: «مسلما نه، درست همين مالكانند كه در طول سالها در آمدهايي را بر هم انباشته بودند بي آنكه مقررات اسلام را در خصوص توزيع آنها اجرا نمايند و بدين ترتيب ثروتي را كه حق جامعه بوده و بايد به جامعه برسد در نزد خود نگه داشته و بر خلاف قوانين اسلامي ثروتمند شده اند.بنابر اين اگر ما به قدرت و حكومت برسيم، ثروت هايي را كه اين مالكان به ناحق متصرف شده اند ضبط خواهيم كرد و بر اساس حق و انصاف ميان محتاجان مجددا توزيع خواهيم نمود» . (18) در 22/8/57 خبرنگار البيرق از امام (ره) مي پرسد: «شوروي ها مي گويند كه علت انقلاب ديني بر ضد شاه اين است كه اصلاحات ارضي امتياز املاكي را كه روحانيون داشته اند از آنها گرفته است، جواب شما به چنين اتهامي چيست؟» امام پاسخ داده اند: «اگر كسي از وضع زندگي روحانيون مطلع باشد خوب مي داند كه روحانيون املاكي نداشته و ندارند روحانيون از طبقه سوم مي باشند، مساله، مساله اصلاحات ارضي نيست..» . (19) در جايي ديگر صريحا فرموده اند: «خيال نكنيد كه اين املاكي كه حالا از اين گردن كلفت ها گرفته شده است، حكومت اسلامي مي آيد، و مي گويد زمينها را بدهيد به خودشان، يكي يكي را مي آيد مي نشاند حساب از آنها مي كشد..» . (20) پس از پيروزي انقلاب، قوانين متعددي در اين زمينه به تصويب شوراي انقلاب رسيد.قانون نحوه واگذاري و احياء

اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران در 25/6/58 و اصلاحات بعد از آن بخصوص اصلاح مورخه 8/12/58 كه يكي از اقسام اراضي قابل واگذاري را «اراضي بزرگ كه در دست زمين داران بزرگ است و ظاهرا با ملاك هاي رژيم قبلي مجوز قانوني هم دارند» ذكر كرده است و زمين بزرگ را به زميني كه سه برابر زميني است كه عرف محل براي يك نفر لازم مي داند، (21) تعريف مي كند.اين امر كه در بند «ج » اصلاحيه مزبور ذكر شده است به «بند ج » موسوم شد.مدتي پس از اجراي اين قانون، به دليل مخالفت هاي متعددي كه در اجرا و هم از نظر مباني نظري آن به وجود آمد، اجراي اين قانون متوقف گرديد.توقف اجراي اين بند از مهمترين اختلافات نظري سالهاي 58 تا 60 است.به طوري كه يكي از پرسشهاي اصلي مجامع سياسي و عمومي را همين پرسش تشكيل مي داد.آيت الله جنتي از فقهاي شوراي نگهبان در سال 1360 در يكي از سخنراني هاي خود در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اظهار مي دارد: «الان چيزهايي كه ما هر جا مي رويم مورد سوال است، بند (ج) است، شايد من نتوانم يك جايي را پيدا بكنم كه ما رفته باشيم در جمع مردم و برنامه هايي داشته باشيم و مردم از ما سوالاتي كرده باشند و يكي از سوالات درباره بند (ج) نباشد و يا مسئله اراضي شهري كه آن كمتر مورد سوال بوده.» . (22) ايشان عمده ترين علت اين توقف را سوء اجرا و عدول از معيارها و ضوابط قانوني آن ذكرمي كنند و در عين حال همه عوامل

توقف را اين نمي دانند.وي در تشريح اين موضوع مي گويد: «يكي از مسائلي كه امروز براي مملكت واقعا مساله شده و معلوم هم نيست كه آخرش به كجا بكشد، اين مسئله اراضي زمين ها، زمينهاي كشاورزي و همچنين زمينهاي موات شهري بود.خوب اينها قانوني است.يك قانوني بوده است هيئت هاي هفت نفره و يك قانوني بوده است كه سازمان عمران و اراضي در داخل شهر، اگر اين قانون حدودش دقيق رعايت شده بود، و خود آن اساسنامه ها و آئين نامه ها كه در دست اينها بود به همانها عمل كرده بودند، اين تا مدتهاي خيلي زيادي قابل عمل بود و جلو مي رفت.اما تنديها شروع شد در اجرا، تخلفات فراوان شد.مثلا يك زميني مشجر بوده بايد گرفت و داخل شهر يك زميني نبايد گرفته شود، گرفته شد.گاهي زمين گرفته مي شود و به كساني واگذار مي شود كه نبايد به آنها واگذار شود بايد گرفته شود و به مستضعفين داده شود.مثلا به كساني داده مي شد كه داراي شرايط نبودند و يك كارهاي خلاف اين طوري واقع مي شد.اينها از اول مي گفتند ما به نفع مستضعفين كار مي كنيم، بود و خوب از نظر هم ممكن بود يك جا، دو جا، پنج جا، به نفع مستضعفين هم باشد، ولي در جمع به ضرر مستضعفين تمام شد.يعني چي اين خلافها ديگر؟ و اين طرف و آن طرف مطرح شد و به اينجا گفته شد و به آنجا گفته شد، به مجلس گفته شد و به همه مقامات پياپي گفتند و يك عوامل گوناگوني هم دست بهم دادند.البته يك عامل نبود.نمي خواهم همه اش

را بگذارم گردن اين عامل.اينها سبب شد كه كار متوقف شد و براي مدتهاي زيادي به صورت يك مسئله در آمده..» . (23) آيت الله مشكيني در تشريح علت توقف اجراي بند «ج » عواملي متعددي را برشمرده اند: «در بين كار، اين افراد به يك سري محذوراتي برخورد كردند.از جمله بعضي از اين متصديان در كارشان اشتباهاتي كردند كه آن اشتباهات باعث شد سر و صداهايي بلند شود عمده كساني هم كه صاحبان زمين هاي بزرگ هستند نوعا مي توانند در صورت وارد آمدن ضربه و ضرري به زندگي و منافعشان، صدايشان را به همه جاي دنيا برسانند، به همين دليل اين افراد مرتب تلگراف و شكايت مي گفتند كه گرفتن زمينهاي ما به اين صورت اسلامي نيست و اين بر خلاف اسلام است.علاوه بر اين همين دوستان روحانيت، هم عده اي با اين طرح از نظر فقهي مخالف بودند.طبق نظري اين طرح را ارائه داده بوديم اما بعضي از آقايان علماي شهرستانها از نظر مساله فقهي با ما اختلاف داشتند و روي همين اختلاف نظر براي مردم گفتند كه اين طرح صحيح نيست و اين طرح شرعي نيست و از اين قبيل..» . (24) ايشان سپس مباني اختلاف نظر فقهي را تشريح نموده و از جمله اين موارد اظهار داشته اند: «حاكم شرع مي تواند در اموال جامعه تصرف كند، البته اموال جامعه هم متعدد است از قبيل اموال عمومي، اموال ملي، اموال دولتي، اموال وقف، اموال نذورات، انفال، اخماس و امثال اينها.تصرف ولايت فقيه در بعضي از اين اموال مثل خمس براي همه آقايان علماء مورد اشكال است.مثلا وقتي مي گويند همين

حاكم شرع مي تواند در خمس، وجوهات و مجهولات تصرف كند.ولي در بعضي موارد، اين مساله در بين علماء مورد اشكال است.مثلا وقتي مي گويند همين حاكم شرع مي تواند از كسي كه مالش خيلي زياد است و بيش از نيازش مي باشد بگيرد و به افراد نيازمند بدهد.بعضي علماء اشكال مي گيرند و معتقدند كه حاكم شرع اين سلطه را ندارد.بعضي ديگر مي گويند حاكم شرع اين سلطه را دارد.اينجاست كه اختلاف پيدا شده است » . (25) سپس ايشان نظر خود را بدينگونه مطرح مي نمايند: «ما معتقديم كه حاكم شرع چنين سلطه هايي را دارد، البته مشروط به اينكه تصرفاتش به صلاح جامعه باشد نه صلاح فرد» . (26) توقف اين قانون باعث شد بسياري از اراضي به صورت كشت موقت در اختيار زارعين باقي بماند كه عدم ثبات مالكيت از عوامل موثر در روند رشد اقتصادي كشور تلقي مي گرديد.سرانجام مجلس شوراي اسلامي (مجلس دوم) در سال 1365، به عنوان ضرورت با استفاده از اختيارات ناشي از عناوين ثانويه شرعي، تكليف اراضي كشت موقت را تعيين كرد و بعضي از مشكلات اجرايي آن نيز در سال 1367، با تصويب مجمع تشخيص مصلحت نظام، رفع گرديد.

4.بازرگاني خارجي وابستگي سياسي رژيم شاه به قدرتهاي خارجي به خصوص آمريكا بالطبع وابستگي اقتصادي را در پي داشت.اساسا منافع اقتصادي غربيان از مسائل اساسي بود كه موجب وابستگي سياسي گرديد.مسير نابودي اقتصاد كشور از سال 1352 كه مواجه با افزايش غير قابل تصور در آمد ارزي دولت - به دليل افزايش قيمت نفت - شد روند شديدتري به خود گرفت.زيرا اصولا اقتصاد تك محصولي نفت شرايطي

را بر كشور تحميل كرد كه قسمت عظيم در آمدهاي نفتي را صرف واردات كالاهاي مختلف مصرفي يا تجهيزات نظامي مي كرد.بنابر اين در آمد كشور كه از محل فروش نفت حاصل مي شد مجددا به جيب سرمايه داران خارجي خصوصا آمريكايي و اروپايي بر مي گشت.حجم واردات ايران در طول برنامه هاي عمراني چهارم و پنجم از سال 1347 تا سال 1356 بيش از ده برابر بالا رفت.واردات ايران كه در سال 46 بالغ بر 5/1 ميليارد دلار بوده در سال 56 به حدود 5/14 ميليارد دلار رسيد.اين حجم واردات علاوه بر تاثير مخرب اقتصادي آن، تاثيرات سوء ديگري نيز در راستاي تحقق برنامه هاي فرهنگي رژيم شاه داشت.به طور مثال حجم واردات مشروبات الكلي و دخانيات در اين مدت حدود 2500 درصد افزايش يافته است. (27) اين سياست هاي مخرب در روند بازرگاني خارجي به علاوه تاثيري كه اصولا تجارت خارجي در سياست هاي اصولي نظام دارد، دخالت دولت را در اين بخش ضروري مي نمايد.كمتر كشوري در جهان وجود دارد كه تمامي يا بخشي از بازرگاني خارجي آن تحت نظارت يا كنترل مستقيم و يا غير مستقيم و يا تصدي دولت نباشد. اين امر در جهاني كه موسوم به جهان سوم شده است، به دليل سلطه خارجي، به طور جدي تري مورد نياز است.پس از پيروزي انقلاب نيز نابساماني هاي اين بخش، معضلات جديدي براي كشور فراهم كرد: «به موجب گزارش بانك مركزي، واردات بخش خصوصي در سال 58 عليرغم 19 درصد كاهش فروش ارز نفت نسبت به سال 57، حدود 100 درصد افزايش يافته است و اين در حالي است كه

بخش دولتي خريد ارز خود را در قبال كاهش واردات مواد اوليه قطعات و لوازم به ميزان 35 درصد كاهش داده بود و با توجه به اينكه در سال 58 سرمايه گذاري جديد صنعتي انجام نشد و حدود 70 درصد صنايع ملي شده در اختيار بخش دولتي قرار گرفت و بقيه صنايع در يد بخش خصوصي به سبب تحريم اقتصادي سال مزبور با ظرفيت كامل كار نمي كردند و با واردات كالاهاي واسطه اي در مواد اوليه رونقي نداشت، مي توان نتيجه گرفت كه واردات كالاهاي مصرفي توسط بخش خصوصي در سال 58 نسبت به سال قبل به مراتب بيش از دو برابر بوده است.فقدان كنترل روي كالاهاي مصرفي و وجودواسطه هاي گوناگون و احتكار روي اين گونه كالاها، قيمت ها را به طور سرسام آوري افزايش داد و سود سرشاري عايد وارد كنندگان آن نمود.به طوري كه تقاضاهاي اخذ پروانه واردات در سال 1359 از 16 هزار به يكصد هزار رسيد. بخش خصوصي در سال 1359 حدود 1200 ميليارد ريال سود تحصيل نموده است و تنها 6 درصد از ماليات حقه خود را به دولت پرداخته است » . (28) قانون اساسي در اصل چهل و چهارم بازرگاني خارجي را در اختيار بخش دولتي قرار داده است. اجراي اين اصل مستلزم تصويب قانون و تبيين ابعاد آن بود.از مباحث حساس در سالهاي 59 تا 61، لايحه بازرگاني خارجي است. در سال 1361، لايحه دولتي كردن بازرگاني خارجي به وسيله مجلس تصويب و به شوراي نگهبان ارسال شد.شوراي نگهبان ضمن تائيد لايحه از حيث انطباق با قانون اساسي، آن را از جهت شرعي مورد تائيد

قرار نداد، و دليل آن را اين گونه بيان كرد: «در مواردي كه كل امور صادرات و واردات را راسا در اداره مستقيم و منحصر دولت قرار داده است و همچنين در مواد مربوط به هماهنگي و نظارت بر امر توزيع، انطباق آنها با موازين شرعي نظر به اينكه شامل غير موارد ضرورت نيز مي شود به تائيد اكثريت فقهاء شورا نرسيد» . (29) چنانكه ملاحظه مي شود شوراي نگهبان اصولا با انحصار بازرگاني خارجي به وسيله دولت مخالف بود.و تنها در صورت ضرورت يعني به عنوان «ثانويه » مي توانست با آن موافق باشد.تاييد لايحه به عنوان ثانوي نيز مستلزم تصويب دو سوم نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و به عنوان ضرورت بود لذا در اصلاحيه بعدي شوراي نگهبان به اين امر تصريح كرد: «نظر شوراي نگهبان كه عدم مشروعيت اداره مستقيم و منحصر بازرگاني خارجي بوسيله دولت در غير موارد ضرورت است در اصلاحيه تامين نشده است، چنانچه مباشرت مستقيم و منحصر دولت در كل امور بازرگاني خارجي يا بخشي از آن ضرورت داشته باشد، طبق فرمان حضرت امام بايد به تصويب دو ثلث نمايندگان محترم برسد.» شورا، نظارت دولت را مشروع مي دانست، لكن تصدي بازرگاني خارجي را بنحو انحصار مورد تاييد شرعي قرار نمي داد.ظاهرا شوراي نگهبان اطلاق بازرگاني خارجي را در انحصار دولت، شرعي ندانسته و با استفاده از اصل چهارم قانون اساسي، اين اطلاق را مقيد به عدم انحصار و جواز اقدام به وسيله بخش خصوص؟ ؟ ؟ دانسته است. اصلاحات كلي در مجلس نتوانست شوراي نگهبان را متقاعد نمايد.لذا اين لايحه پس از تعاطي بسيار بين مجلس و شوراي

نگهبان مسكوت ماند. مناقشات مربوط به اين امر بين صاحب نظران فقهي و اقتصادي و گروه هاي مختلف سياسي، به تدريج زمينه هاي ايجاد دو جريان چپ و راست داخلي را ايجاد كرد. البته جهات اختلاف يكي نبود.شهيد بهشتي (ره) كه از مدافعان جدي دولتي نمودن بازرگاني خارجي بود، ضمن رد اشكالات مخالفين (30) نظر خود را در ضرورت اين امر چنين بيان مي نمود: «يكي از راههاي مخفي نگه داشتن سرنخهاي اقتصادي از دولت، چه وزارت دارايي، چه وزارت بازرگاني، همين خصوصي بودن تجارت خارجي است.اگر ما كالايي را كه از خارج مي آيد به دست دولت بدهيم و دولت بداند كه چقدر از اين كالا و با چه قيمتي آمده است پايه محاسبه نرخها در مورد كالاهاي وارداتي، در دست دولت خواهد بود.اين حتي مي تواند پايه محاسبه نرخها در بسياري از بخشهاي داخلي هم باشد.پس مسئله اول اين است كه شما با دولتي كردن تجارت خارجي، يك پايه مهم نرخها در بسياري از بخشهاي داخلي هم باشد.پس مسئله اول اين است كه شما با دولتي كردن تجارت خارجي يكي پايه مهم از شناخت نرخ واقعي كالاها را در اختيار داريد.از اينجا ادامه بدهيد و تا مصرف كننده برويد.اولا واسطه هاي زيادي را بزنيد.ثانيا تعاوني با نرخ معين از شما مي خرد و با سود معيني حق دارد به فروشنده بدهد و فروشنده هم با سود معيني حق دارد به مصرف كننده بدهد.اگر شما توانستيد مكانيزم اقتصادي اين را از نظر عرضه به اندازه، توازن عرضه و قدرت خريد و قيمت مشخص اعلام شده فراهم كنيد، بقيه اش با مردم و قوه قضائيه

است.آن وقت با همكاري مردم و قوه قضائيه و وزارت بازرگاني، آنها ديگر چه كاري مي توانند بكنند؟ چه سوء استفاده اي مي توانند ببرند؟ ما الان از مجهول بودن مسائل است كه داريم چوب مي خوريم...شما محبت كنيد و بتوانيد با همين شيوه ها سريعتر نرخ واقعي يك كالا را كه در دست فروشنده آخر كه به دست مردم مي دهد، مي باشد، به مابدهيد كنترل و بقيه اش را به عهده مردم و دستگاه قضايي بگذاريد» . (31) در سال 1363 كه آخرين تعاطي نظر بين مجلس و شوراي نگهبان انجام شده بود، امام راحل (ره) در ديدار هيات وزيران به مناسبت هفته دولت به حدود مداخله دولت در امور مختلف از جمله بازرگاني خارجي اشاره داشته و فرمودند: «...كارهايي كه از بازار مي آيد، جلوش را نگيريد، يعني مشروع هم نيست آزادي مردم نبايد سلب بشود، دولت بايد نظارت بكند، مثلا در كالاهايي كه مي خواهند از خارج بياورند مردم را آزاد بگذارند.آن قدري كه مي توانند، هم خود دولت بياورد هم مردم.لكن دولت نظارت كند در اين كه يك كالاهايي كه بر خلاف مصلحت جمهوري اسلامي است، بر خلاف شرع است، آنها را نياورند.اين نظارت است نه همچون كه آزادشان كنيد كه فردا بازارها پر بشود از آن لوكس ها و از آن بساطي كه در سابق بود» . (32) در عموم مسائل ذكر شده نقطه نظرات فقهي، بيش از آنكه ناظر به كارآيي يك روش يا سيستم باشد مبتني بر «حقوق فردي » است.آنچه را شرع از حقوق اشخاص شناخته است، بدون دليل موجهي قابل سلب نيست و سلب آن

به استناد عنوان ثانوي و ناشي از ضرورت يا جلوگيري از اضرار عمومي است.البته اين بيان فكري، مورد توجه طرفين نيز بوده است و شايد اختلاف مصداقي يا به عبارت ديگر نزاع «صغروي » بوده است.به طور مثال شهيد بهشتي (ره)، اصول نظري خود را در خصوص مسائل اقتصادي چنين بيان مي كند: «1.اصل بر آزادي فردي (اقتصادي، سياسي، عقيدتي، رفتار خانوادگي و...) است عدول از آزادي فرد بايد دليل و موجب روشني داشته باشد.آزادي اقتصادي، نقش تعيين كننده اي در حفظ و رشد آزادي هاي ديگران دارد.مالكيت شخص بر منقول و غير منقول و بر ابزار كار و بر سرمايه قانوني است.از آنجا كه در جامعه اسلامي بايد هر انساني از اين مواهب برخوردار باشد، تامين اين مواهب براي كل انسانها، يك هدف مي باشد و در تنظيم برنامه ها، نقش تعيين كننده دارد.با اينكه هدف زندگي انسان مسير الي الله و حركت رشد ياب به سوي خدا است و نقش انگيزه هاي مادي و اقتصادي هم، در ايجاد كار و حركت براي فرد و جامعه به شرط اينكه به حد دنيا پرستي و مال پرستي نرسد و جاي پرستش خدا را نگيرد، مورد قبول است. 2.در جامعه اسلامي نقش محدوديت هاي دولتي، مورد پذيرش است ولي اين محدوديت ها، بايد به حد اقل ممكن برسد.بنابر اين، اصل بر كاهش نقشهاي الزامي و اجباري افراد از ناحيه دولت و اينكه دولت در كار افراد كمتر دخالت كند، مي باشد. 3.در اسلام، سود دهي سرمايه توليدي مورد قبول است.سود دهي بازرگاني نيز قابل قبول مي باشد. اما در نظام اقتصادي اسلام، سود بري هاي غير

منصفانه در جامعه، چه از ناحيه سرمايه توليدي و چه از ناحيه سرمايه بازرگاني، ممنوع است. 4.استقلال واقعي امت اسلامي و بي نيازي كامل آنها از ديگران به طوري كه هرگونه سلطه بيگانه را از بين ببرد، از واجبات قطعي و بسيار مهم نظام اسلامي است » . (33)

5.بهره و ربا حرمت ربا متفق بين همه مسلمين و متكي به نص قرآني است (34) ولي تشخيص مصاديق ربا امري اختلافي است.يكي از مصاديق مورد اختلاف در اوان انقلاب اسلامي، خسارت تاخير تاديه بود كه بسياري از آن را مصداق ربا مي دانستند.اين خسارت هم به وسيله دادگاهها و هم به وسيله سيستم بانكي و قوانين ثبتي استيفاء مي شد.شايان ذكر است كه بند 5 اصل 43 قانون اساسي منع ربا را جزء مباني اقتصاد جمهوري اسلامي قرار داده است و در اصل 49 دولت را موظف كرده است ثروتهاي ناشي از ربا را به صاحب حق و يا بيت المال رد كند. يكي از عناويني كه در قرض ربوي مطرح است، خسارت تاخير تاديه است.در اين كه پرداخت اين وجه اضافي به عنوان خسارت تاخير تاديه ربا محسوب مي شود و حرام است يا خير، اختلاف نظر وجود دارد.عنوان خسارت موهم، خروج از عنوان ربا است.زيرا به نظر مي رسد مماطل از پرداخت دين موجب اضرار به طلب كار است، از سوي ديگر نرخ ثابت خسارت و بي نيازي از اثبات ورود خسارت آن را در مظان ربا قرار مي دهد.دو استفتاء از امام راحل (ره) در اين خصوص، آن را ربا تلقي كرده است.يك استفتاء از سوي شوراي حقوقي بنياد مستضعفان و استفتاء ديگر

از ناحيه انجمن اسلامي كار كنان سازمان ثبت اسناد و املاك كشور. (35) شوراي نگهبان در سال 1362، در پاسخ به پرسش شوراي عالي قضايي، «دريافت خسارت تاخير تاديه موضوع مواد 712 و 719 قانون آيين دادرسي به نظر اكثريت فقهاء مغايربا موازين شرعي » اعلام كرد.در سال 1364 و 1367، نيز شوراي نگهبان همين نظر را در مورد مواد 719 تا 723 و ماده 34 قانون ثبت و تبصره هاي 4 و 5 و ماده 36 و 37 آئين نامه اجرايي ثبت اعلام نموده است.بالاخره بانك مركزي از طريق شوراي پول و اعتبار موضوع خسارت تاخير تاديه را به صورت قرار داد در سيستم بانكي حل نمود و با كيفيت مزبور شوراي نگهبان مورد را خلاف شرع نشناخت. (36) اين روش جديد ناظر به آينده بود و شامل گذشته نمي گرديد.از طرفي قانون عمليات بانكي بدون ربا نيز در سال 1362 به تصويب رسيد.و براي دادن وام و تسهيلات بانكي از سوي بانكها روش ها و عناوين خاصي از قبيل مشاركت، مضاربه، اجاره به شرط تمليك، جعاله، و مزارعه و مساقات پيش بيني نمود.بانك ها نسبت به مطالبات گذشته درخواست خسارت تاخير تاديه مي نمودند و آن را مستند به نظر شوراي نگهبان قلمداد مي كردند.شوراي نگهبان در سال 1365 شديدا به اين عمل معترض شد و اعلام نمود: «با عنايت به فتواي صريح حضرت امام مدظله و اعلام هاي مكرر شوراي نگهبان بر حرمت مبلغي كه به عنوان خسارت تاخير تاديه دريافت مي شود بر حسب شكايات متعدد كه از سوي مقامات و افراد مي رسد، بانكها به عنوان تاخير تاديه نسبت به

معاملاتي كه قبل از قانون جديد به طور ربوي انجام شده از بدهكاران مطالبه خسارت دير كرد مي نمايند و جواز اين حرام مسلم را رسما به موافقت شوراي نگهبان مستند مي سازند.لازم است صريحا به كليه بانكها دستور دهيد كه در مطالبه زايد در مبلغ اصل بدهي به عنوان خسارت تاخير تاديه يا دير كرد خودداري نمايند و افرادي را كه به شوراي نگهبان اين استناد واهي را داده اند مورد مؤاخذه لازم قرار دهيد و نتيجه را به شوراي نگهبان اعلام فرمائيد» . (37) سرانجام مجمع تشخيص مصلحت نظام در اواخر سال 1368 «قانون وصول مطالبات بانكها» را در مورد تاييد قرار داد و بر اساس آن كليه ي وجوه و تسهيلات مالي بانكها را طبق قانون زمان اعطاي آن قابل وصول دانست و محاكم دادگستري را ملزم نمود كه خسارت تاخير تاديه، جريمه عدم انجام تعهد و غيره را در رد حكم قرار دهند.و بدين ترتيب موضوع وصول خساراتي كه به صورت قرار دادي مورد توافق طرفين قرار گرفته بود، به گذشته و بدون وجه قرار داد نيز تسري يافت.و خسارت تاخير تاديه ضرورتا تنفيذ شد. (38) قانون عمليات بانكي كه در واقع طراحي سيستم مالي غير متكي به ربا است و از اين رو مورد تاييد شوراي نگهبان قرار گرفته است، متاسفانه انعكاس آن در افكار عمومي و شيوه هاي اجرايي آن شائبه «ربا» را در اذهان به طور قوي جاي داده است و تبليغات اعطاي سود و بهره بر اين پديده غير شرعي و غير منطقي افزوده است.اين موضوع در ترويج پديده شوم ربا در جامعه بي تاثير نبوده و

اين رويه منسوخ به تدريج به بدنه روابط مالي افراد جامعه رسوخ يافته و خطرات آن هم اكنون، مورد توجه متشرعين و آحاد مردم است.روابطي كه در گذشته نزديك به صورت قرار داد مضاربه، شناخته مي شد و مجراي براي بزهكاري مالي عده اي سود جو گشته بود، به تدريج بي پرواتر به ربا و بهره تبديل شده است و بايد نگران عواقب مخرب آن بود.

6.سرمايه گذاري خارجي انقلاب به واسطه بعد ضد استكباري خود حساسيت هاي ويژه اي نسبت به هر نوع رد پاي بيگانه در كشور نشان مي داد.خطر بازگشت اين سلطه در ابعاد مختلف سياسي، فرهنگي و اقتصادي، مورد توجه رهبري انقلاب اسلامي و مجموعه برگزيدگان سياسي و ديني انقلاب بود.در قانون اساسي در هر جا كه اين خطر قابل پيش بيني بوده است با تمهيدات بسيار راه تحقق آن بسته شده است. «نفي سلطه گري و سلطه پذيري » ، «طرد كامل استعمار و جلوگيري از نفوذ اجانب » ، «انفكاك ناپذير بودن استقلال، آزادي، وحدت و تماميت ارضي كشور» ، «عدم تعرض به اصول استقلال، آزادي، وحدت ملي، و موازين اسلامي از سوي احزاب و جمعيت ها» ، «جلوگيري از سلطه اقتصادي بيگانه بر اقتصاد كشور» ، «محدوديت در اخذ وام و كمكهاي خارجي » ، «منع استخدام كارشناسان خارجي به وسيله دولت » ، «منع اعطاي امتياز تشكيل شركت ها و مؤسسات تجاري صنعتي و كشاورزي، و...به خارجيان » و امثال آن، از تمهيداتي است كه به صراحت مورد توجه قانون اساسي قرار گرفت.ساير برنامه ها و سياست هاي اقتصادي و اجرايي كشور نيز به گونه اي تدوين گرديد

كه راه سلطه در هيچ شكلي فراهم نشود.از جمله امور مهم و مورد توجه در زمينه اقتصادي، اصل هشتاد و يكم قانون اساسي است كه مقرر مي دارد: «دادن امتياز تشكيل شركت ها و مؤسسات در امور تجارتي و صنعتي و كشاورزي و معادن و خدمات به خارجيان مطلقا ممنوع است.» اين اصل مصداقي از بند 8 اصل چهل و سوم قانون اساسي است كه بر اساس آن «جلوگيري از سلطه اقتصادي بيگانه بر اقتصاد كشور» از ضوابطي بر شمرده شده است كه اقتصاد جمهوري اسلامي ايران بايد بر آن مبتني شود. اصل مزبور در فعاليت هاي اقتصادي و سرمايه گذاري هاي خارجي به حدي در روند فعاليت هاي دولت مؤثر بود كه دولت كمترين شائبه اي را بر نمي تافت و ناگزير از شوراي نگهبان در تفسير اين اصل استعلام مي كرد. (39) اين امر حساسيت فوق العاده شوراي نگهبان را در مورد قراردادهاي خارجي نشان مي دهد.به نحوي كه شورا، حتي نسبت به نوع تاريخ معمول در قراردادها و هر نوع عباراتي كه شائبه عدول از بعضي از ارزشهاي نظام اسلامي داشته است، اعتراض كرده است.به طور مثال شوراي نگهبان در مورد لايحه مبادلات كالا بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت عربي سوريه، ذكر انحصاري تاريخ ميلادي را در قرار داد خلاف قانون اساسي تلقي كرد. (40) در مورد قرار داد همكاري اقتصادي علمي و فني بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت جماهير عربي مردمي سوسياليستي ليبي عبارت «نظام اقتصادي جهاني نوين » را كه در مقدمه ذكر شده بود، چون اشعار به نظام سوسياليستي داشت، خلاف شرع تلقي كرد. (41)

دولت وقت در زمان جنگ، يكي از افتخارات مهم اين دوره را اداره كشور بدون نياز به استقراض خارجي بيان كرد.در طول اين مدت هيچ قانوني در سرمايه گذاري خارجي به تصويب مجلس نرسيد.پس از پايان جنگ به تدريج موضوع سرمايه گذاري خارجي مطمح نظر گروه هايي از كارگزاران حكومتي قرار گرفت و به تدريج به عنوان يك راه حل شكوفايي اقتصادي كشور، به وسيله اشخاص و گروههاي سياسي مطرح گرديد و قبح اوليه خود را از دست داد. (42) اتكاي كارگزاران حكومتي به قوانين پيش از انقلاب بوده و ضمن حمايت تخصصي از اين روش، مشكلات و اصول قانون اساسي كه مانع اين امر تلقي مي شد توجيه نمودند.ترديد و شبهه دراصل 81 قانون اساسي كه دادن هرگونه امتياز به خارجيان را مطلقا ممنوع مي كرد، آغاز گرديد. «امتياز» انحصار تعريف شد و تاسيس شركت با مشاركت خارجي تا 99%مجاز شناخته شد. (43) تبليغ براي جلب سرمايه داران و سرمايه گذاران خارجي، تمهيد امنيت كافي براي آنان و تشويق به اين امر يكي از محورهاي مورد توجه بخشي از قوه مجريه قرار گرفت (44) هر چند قوه مقننه در اين زمينه اقدام جدي مبذول نكرده است و موضوع همچنان در هاله اي از ترديدهاي اجرايي باقي مانده است.امام (ره) در تعيين سياست هاي كلي سازندگي كشور، اتكا به توان داخلي را يك اصل قرار داده و در بند «7» اصول بازسازي مقرر فرموده بودند: «استفاده از نيروي عظيم مردمي در بازسازي و سازندگي و بهادادن به مؤمنين انقلاب خصوصا جبهه رفته ها و توسط حضور مردم در كشاورزي و صنعت و تجارت و بازسازي

شهرهاي تخريب شده و شكستن طلسم انحصار در تجارت داخل و خارج به افراد خاص متمكن و مرفه و بسط آن به توده هاي مردم و جامعه » . (45)

4.خصوصي سازي همين افراط در سالهاي اخير نسبت به خصوصي سازي مؤسسات مطرح شد و خصوصي سازي از اقتصادي تا فرهنگ كشور نفوذ كرد، به طوري كه رهبر انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي در سال 74- در ديدار با رؤساي دانشگاههاي كشور - صريحا موضع خود را در مخالفت با خصوصي سازي آموزش عالي اعلام فرمودند: «...و اما صحبتي كه در مورد خصوصي سازي آموزش عالي وجود دارد من صد در صد با اين مخالفم، اين را شما بدانيد خصوصي سازي آموزش عالي در اين كشور با اين شرايط، با اين دشمنان، با اين ضعف دستگاه فرآورده هاي علمي و تبليغي در كشور ما، عملي و جايز نيست و اين نخواهد شد.يعني من كه مخالف باشم طبعا نمي شود.بدانيد اين نشدني است.اگر هم كساني در جايي صحبت آن را مي كنند، اين نخواهد شد.كسي براي آن برنامه ريزي نكند» . (46) در يك نگرش كلي به روند برنامه ريزهاي اقتصادي كشور، تغيير مسير در اهداف آغاز انقلاب با پايان اولين دهه آن مشاهده مي شود.تغييري كه در آن، مفاهيم «عدالت اجتماعي » ، «محروميت زدايي » ، «حمايت از مستضعفان » ، جاي خود را به آزادي اقتصادي، توسعه، رفاه، سپرده و طبقه جديد اقتصادي را پديد آورده است.اما نگراني هاي اين پديده جديد، براي رهبريت انقلاب پيوسته وجود داشته و مكررا بر تقدم عدالت، تاكيد داشته اند.تاكيدات مكرر ايشان در سالهاي اخير در مبارزه

با ثروت هاي حرام و باد آورده، بيانگر تلاش براي حفظ مواضع اصولي انقلاب بوده است.هر چند با تنش ها و چالش هاي متفاوت مواجه گرديده است.در اين فرآيند، بخصوص براي نسل دوم انقلاب نبايد اين شائبه ايجاد شود كه اصول بنيادين اسلامي كه مورد تاكيد انقلاب بوده و در قانون اساسي آن نهادينه شده است اصولي ناكار آمد است و نوسانات در عقيده و روش، چهره دين را آنگونه متغير و متفاوت نشان دهد كه حقيقت ثابت دين را ناپايدار جلوه دهد و زمينه اين تفكر نادرست توسعه يابد كه «توجه به مصلحت عامه مردم » كه يكي از معيارهاي نظري حكومت ديني است به «فرآيند عرفي شدن دين » تعبير شود.آنچه كه در دهه اول انقلاب اسلامي در تبيين بنيادهاي نظري فقيهان و صاحب نظران حكومت ديني و حاكمان مطرح بود و پيوسته در جامعه با دقت و وسواس پي گيري مي شد، نبايد جاي خود را به تحكم قانوني، توجيه و بي نيازي از تبيين علمي بسپرد.بلكه بايد ضمن واقع نگري كه پيوسته امري مقبول بوده است، حقيقت انقلاب و دين را از گزند آسيب هاي فكري و اجتماعي حراست كرد.تا نسل نوين انقلاب، بداند حقيقت آزادي و استقلال در جهاد و تلاش و مبارزه است و عصر جهاد اكبر، دشواري هاي افزونتر از جهاد اصغر دارد.آنچه كه رهبر انقلاب بدان تاكيد دارند و امام راحل (ره) نيز در پيامهاي آخرين آن بدان تصريح مي فرمودند: «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استكبار و جنگ پا برهنه ها و مرفهين بي درد شروع شده است و

من دست و بازوي همه عزيزاني كه در سراسر جهان كوله بار مبارزه را بر دوش گرفته اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاي عزت مسلمين را نموده اند مي بوسم و سلام و درودهاي خالصانه خود را به همه غنچه هاي آزادي و كمال نثار مي كنم » . (47) پي نوشت ها: 1.رجوع شود به حسين فردوست: ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 1، صص 272- 264، ابو الحسن ابتهاج، خاطرات صص 367، 434. 2.دكتر گودرز افتخار جهرمي، گزارش ديوان داوري دعاوي ايران، ايالات متحده و عملكرد آن در قلمرو حقوق بين الملل، مجله تحقيقات حقوقي شماره 15، صص 64- 63. 3.عموم وابستگان رژيم پهلوي و نيز ايادي آمريكا در خاطرات خود در دوران انقلاب به اين امر اعتراف دارند رجوع شود به مينو صميمي، فريدون هويدا، سوليوان. 4.پيام امام خميني به گورباچف، 11/10/67، صحيفه نور ج 21، ص 66: «...مكتبي كه ساليان سال فرزندان انقلابي جهان را در حصارهاي آهنين زنداني نموده بود» 5.به طور نمونه مراجعه شود به اطلاعيه اعتراض به كاپيتولاسيون 4/8/1343، صحيفه، ج 1، ص 113، نامه سرگشاده به هويدا صحيفه نور، ج 1، ص 132، (27/1/46) . 6.نشريه داخلي سياسي قضايي، دادستاني كل انقلاب جمهوري اسلامي ايران، شماره 1، آذرماه 1360. 7.مجموعه قوانين، 1358، ص 34. 8.مشكلات مسائل اولين سال انقلاب از زبان مهندس بازرگان، ص 41. 9.مجموعه قوانين 1358، ص 60. 10.مجموعه قوانين 1358، ص 56. 11.مجموعه قوانين، 1358، ص 189. 12.نشريه داخلي سياسي - قضايي، دادستاني كل انقلاب جمهوري اسلامي ايران، شماره 1، آذرماه 1360. 13.صحيفه نور، ج 10، ص 135. 14.صحيفه نور، ج

10، ص 138. 15.همان، ص 138. 16.صحيفه نور، ج 21، ص 200. 17. «اين خانه خراب ها به اسم اصلاحات ارضي به كلي از بين بردند زراعت ها را، به كلي كشاورزي را از بين بردند و يك بازاري درست كردند براي خارجي ها» . (امام خميني، صحيفه نور، ج 8، ص 124) همين طور رجوع شود به صحيفه همان جلد ص 188 و ج 1، ص 212: «شاه كه در آغاز طرح به اصطلاح «انقلاب سفيد» به دهقانان نويد مي داد كه در سايه اصلاحات ارضي، غله مورد نياز كشور در داخل تامين مي شود، اكنون به جاي خجلت زدگي افتخار مي كند كه دو ميليون و نيم تن گندم و چهار صد هزار تن برنج در سال جاري وارد كرده است در صورتي كه مطلعين مي دانند كه يك استان ايران مثل خراسان، قدرت تهيه گندم براي تمام كشور را داشت و اين قدرت را «انقلاب سفيد» سلب كرد. (21/12/53) . 18.صحيفه نور، ج 2، ص 44. 19.صحيفه نور، ج 3، ص 147. 20.صحيفه نور، ج 4، ص 59 (20/9/57) . 21.مجموعه قوانين 1358، ص 547. 22.متن سخنراني كه در همان زمان به صورت بروشور منتشر گرديده است.بي تا، بي نا. 23.همان. 24.كيهان 14 بهمن 1359، ص 10. 25.همان. 26.همان.آيت الله مشكيني (حفظه الله تعالي) از جمله سه نفر فقيهي بودند كه از طرف امام (ره) مامور تدوين طرح بوده اند.اين اختلاف يكي از مصاديق اختلاف نظر در موضوع ولايت مطلقه فقيه است كه امام امت در سال 66 به صراحت آن را تبيين و از مباني آن دفاع نمودند. 27.نهضت آزادي، تحليلي

درباره بازرگاني خارجي تير ماه 1361. 28.مجموعه بررسيهاي سياسي، دفتر سياسي حزب جمهوري اسلامي، شماره 8، 1360 29.مجموعه نظريات شوراي نگهبان، دكتر مهرپور، ج 1، صص 160- 161. 30.مجموعه بررسيهاي سياسي، دفتر سياسي، حزب جمهوري اسلامي، 22/12/1360، شماره 12. 31.ايشان در رد اشكال غير متخصص و ناكار آمد بودن دولت مي فرمود: بازار و متخصصين تجارت بايد تخصص خود را رايگان در اختيار دولت قرار دهند و اين تعهد را از وظايف انقلابي بازاريان متعهد مي دانست.نقل به مضمون از جلسه ديدار شوراي مركزي انجمن اسلامي دانشگاه تهران با شهيد مظلوم 21/11/59 كه نگارنده خود حضور داشت. 32.صحيفه نور، ج 19، ص 35. 33.حزب جمهوري اسلامي، مجموعه بررسي هاي سياسي، دفتر سياسي، 22/12/1360، شماره 12 34.احل الله البيع و حرم الربا، رجوع به سوره بقره ايات 275 تا 281. 35.مجموعه نظريات شوراي نگهبان جلد سوم، صص 191- 192. «احتراما چون در نتيجه عدم انجام تعهد در موعد مقرر متعهدله خساراتي وارد مي شود بدين جهت قانون موجود اين خسارات را نسبت به اصل بديهي به ميزان 12% در سال به عنوان خسارت تاخير تاديه پيش بيني نموده است.اينك خواهشمند است از محضر مبارك امام استفتاء فرمايند كه با توجه به رقم مشخصي كه قانون تعيين كرده آيا اين خسارت شرعا بهره تلقي مي شود يا خير؟ «شوراي حقوقي بنياد مستضعفان » «بسمه تعالي.آنچه به حساب دير كرد تاديه بدهي گرفته مي شود ربا و حرام است.» انجمن اسلامي كاركنان سازمان ثبت اسناد و املاك كشور نيز چنين پرسشي را مطرح كرده است: «...چون امضاي انجمن اسلامي كاركنان سازمان ثبت اسناد در وقتي كه با اجراي

مفاد مادتين 36- 37 آئين نامه اجراي اسناد رسمي لازم الاجرا كه فتوكپي آن به پيوست مي باشد به جهت منطبق نبودن با روح قانون اساسي و احكام مقدسه اسلام تكليف شرعي خود را پرسش و اظهار مي دارند كه طلبكاران تقاضاي خسارات تاخير تاديه (صدي دوازده درصد) از بدهكاران خود مي نمايند و ما نمي توانيم از اجراي مفاد مواد فوق عدول نمائيم.تكليف شرعي ما چيست؟ «بسمه تعالي.مبلغي كه بابت تاخير تاديه گرفته مي شود ربا و حرام است.» 36.بدين ترتيب كه در صورت عدم تسويه كامل بدهي ناشي از قرارداد تا سر رسيد مقرر، به علت تاخير در تاديه بديهي ناشي از اين قرار داد از تاريخ سررسيد تا تاريخ تسويه كامل بدهي، مبلغ به ذمه امضاء كننده اين قرار داد تعلق خواهد گرفت... 37.مهرپرور، پيشين، ج 3، ص 198. 38.تصويب اين امر به وسيله مجمع تشخيص مصلحت به عنوان حل معضل نظام در مقطع مزبور است و معني آن وضع قاعده كلي در اباحه خسارات تاخير تاديه نبوده و حرمت آن را زايل نمي نمايد.متاسفانه در سال 1372 مجلس شوراي اسلامي قانون صدور چك را تصويب كرد و به تاييد شوراي نگهبان نيز رسيد و در اين قانون خسارت تاخير تاديه (12%) در سال مورد تاييد شوراي نگهبان قرار گرفت. 39.رجوع به استفسار دولت از شوراي نگهبان در سال 1360، مجموعه قوانين 1360، روزنامه رسمي، صص 1 و 2 40 و 41.نظريات شوراي نگهبان، مجموعه قوانين سال 1361، صص 2 و 3 42.مجمع روحانيون مبارز كه از گروههاي چپ و تندرو در جامعه شناخته شده اند در بيانيه مورخ 16/9/77 در مورد

خشونت گرايي، ضمن تقبيح حمله به جهانگردان آمريكايي، اين حادثه و حوادث مشابه ديگر را توطئه اي در فراري دادن كساني دانسته است كه در صدد سرمايه گذاري درون كشور هستند - روزنامه سلام، مورخ 17/9/77، ص 2. 42.به مقاله هاي مندرج در نشرياتي مثل همشهري رجوع شود ضمنا ر.ك.مصاحبه معاون وزارت اقتصاد و دارايي در هفته نامه ارزشها 19 آبانماه 1376 44.در آبانماه 1377، خبر حضور عده اي آمريكايي در كشور به وسيله مطبوعات افشا گرديد.مدتي اين افراد جهانگرد معرفي شدند و به تدريج اعلام شد كه اهدافي جهت سرمايه گذاري در كشور داشته و ميهمان مديريت منطقه آزاد تجاري بوده اند و وزارت خارجه از اينكه آمريكائيان از ويزاي جهانگردي سوء استفاده كرده اند ابراز تاسف كرد.اين گروه در تهران مورد تعرض و حمله قرار گرفتند و معلوم نشد اين حمله از طرف چه اشخاصي بوده است، هر چند اين حمله به تندروها نسبت داده شد. 45.صحيفه نور، ج 21، ص 37. 46.مقام معظم رهبري در ديدار وزير و معاونين وزارت فرهنگ و آموزش عالي و مسئولين دانشگاههاي سراسر كشور بهار 1375، نقل از بولتن نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها. 47.امام خميني، صحيفه نور، ج 20، ص 234، (پيام بمناسبت پذيرش قطعنامه 598) . منابع مقاله:

جرعه جاري، الهام، غلامحسين ؛

حكومت اسلامي، چالشها و توطئه هاي فرهنگي

حكومت اسلامي، چالشها و توطئه هاي فرهنگي كساني گفته اند التزام به اين كه بايد احكام اسلام در جامعه اجرا شود با حق طبيعي انسان نمي سازد.يكي از حقوق طبيعي انسان آزادي است كه در آزادي فكر، دين، سياست و آزادي بيان متجلي مي شود.هر انساني به طور طبيعي حق دارد

هر ديني را كه مي خواهد انتخاب كند و احيانا دينش را عوض كند و حق دارد هر فكر و اعتقادي كه دارد بيان و ترويج كند.اگر شما مي گوييد كه حتما بايد قوانين اسلامي در اين كشور حاكم باشد، كساني هستند كه اين قوانين را نمي خواهند.آنها حق دارند اظهار نظر كنند، راي بدهند و بگويند ما اين قوانين را نمي خواهيم.طرح اين مطالب از سوي كساني كه به طور كلي منكر دين مي باشند جاي شگفتي نيست، اما متاسفانه گاهي از كساني چنين مطالبي شنيده مي شود كه ادعاي دينداري دارند و حتي گاهي يك پسوند اسلامي را با خودشان يدك مي كشند، يا خودشان را پيرو امام معرفي مي كنند! !

1- ترويج آزادي مخرب غربي در مطبوعات كشور كار به آنجا رسيده است كه مثلا در روزنامه ها - گاهي به صورت جدي و گاه شوخي، گاهي به صورت نقل از يك نويسنده، گاهي از يك دختر و يا يك پسر - گفته مي شود كه اصلا چرا مرد مي تواند چندين زن داشته باشد، ولي زن نمي تواند چند شوهر داشته باشد؟ يا اين كه پيشنهاد مي كنند كه ازدواج تعاوني تشكيل شود و چند مرد در يك زن با هم مشترك باشند! قابل توجه است كه اين مطالب از مطبوعات كشورهاي كمونيستي نيست، در روزنامه هاي جمهوري اسلامي چنين مطالبي را مي نويسند! يا سخنراني در يك دانشگاه اسلامي، با انتساب خودش به يك ارگان اسلامي، سخنراني مي كند و مي گويد: امروز مخالفت با رهبري كه هيچ، با پيغمبر صلي الله عليه و آله كه هيچ، اگر مردم بخواهند

عليه خدا هم تظاهرات كنند هيچ قانوني حق ندارد جلوي آنها را بگيرد! اين حرفها اگر در يك كشور غير اسلامي و يا از سوي كسي كه كافر و مشرك است مطرح مي شد، تعجبي نداشت، ولي در جمهوري اسلامي و در حاكميت اسلام و حاكميت ولايت فقيه اين حرفها در دانشگاهها مطرح مي شود و هيچ كس هم با آنها معارضه اي نمي كند.احيانا دانشجويي اعتراض مي كند كه سخنش به جايي نمي رسد.از اين جهت است كه ما احساس وظيفه مي كنيم و اعلام مي كنيم كه اين حرفها بدعت هاي خطرناكي است و با اساس اسلام سازش ندارد و اگر كساني مي خواهند در سخنراني خود اين مسائل را مطرح كنند، اقلا به اسم اسلام اين حرفها را مطرح نكنند تا معلوم باشد اسلام چيست و كفر چيست؟ تا هر كس هر كدامش را خواست انتخاب كند.اين آزادي دين و آزادي بيان ميوه فرهنگ غرب است.ميوه اي وارداتي كه ظاهري شيرين و فريبنده و باطني زهرآگين دارد.اين ميوه اي است كه با درخت فرهنگ غربي تناسب دارد، ولي با فرهنگ اسلامي ما، به اين صورت و با اين وسعت، تناسبي ندارد. براي اين كه شما بتوانيد درك كنيد كه وضع فرهنگ غربي در اين زمينه به چه صورت است، ناچارم بگويم كه امروز در كشورهاي غربي و در جهان غرب مذهب يك نوع سليقه اي شبيه گرايشهاي حزبي است.اگر در كشوري مثلا تعدادي حزب تشكيل شده باشد و فردا حزب ديگري ثبت گردد و اعلام موجوديت كند و كسي از حزبي به حزب جديد منتقل بشود، براي ما جاي تعجب نيست. عين

همين مساله در رابطه با مذهب در غرب، به خصوص آمريكا، وجود دارد كه هر روز يك مذهب و فرقه مذهبي جديدي تاسيس مي شود، اين مساله براي ما تعجب آور است.بيش از صد سال پيش كسي به نام «باب » پيدا شد و اظهار كرد كه «من يك اسلام نو آورده ام و امام زمان شيعيان ظهور كرده است » اين امر موجب تعجب همگان شد كه چطور مدعي مذهب جديدي پيدا شده است. (البته در خارج از ايران به خصوص در آمريكا اين مرام فاسد را به نام اسلام نوين ترويج مي كنند كه در آنجا تعجبي ندارد) .اما در هر سال چند فرقه مذهبي در كانادا، آمريكا و كشورهاي اروپايي تاسيس مي شود.بطور مثال، مذاهب اصلي مسيحيت ارتودوكس، كاتوليك و پروتستان هستند و مذهب پروتستان به تنهايي بيش از پانصد فرقه رسمي ثبت شده در كشورهاي غربي دارد. بنده سال گذشته كه به كشورهاي آمريكاي لاتين مسافرت داشتم، ملاحظه كردم كه چندين مذهب جديد در آمريكا اختراع شده بود كه مبلغينشان مشغول تبليغ بودند.در آنجا اين مسائل خيلي عادي است.وقتي در روزنامه اي اعلام مي كنند كه يك فرقه جديد پيدا شده، كشيشي دين جديد، فرقه جديد و مذهب جديدي اختراع كرده است و كليسايي تاسيس كرده، هيچ جاي تعجبي ندارد و مردم خيلي راحت از اين فرقه به فرقه ديگري منتقل مي شوند، به اين مي گويند: «آزادي مذهب » .

2- پروتستانتيسم اسلامي، توطئه اي عليه اسلام عده اي توقع دارند كه در جمهوري اسلامي ايران نيز آزادي مذهب باب شود، لذا مدت هاست پيشنهاد داده اند كه يك مذهب پروتستان

اسلامي به وجود بيايد.تا آنجا كه بنده اطلاع دارم، براي اولين بار فتحعلي آخوندزاده (آخونداف) بود كه عنوان كرد در اسلام نيز بايد يك مذهب پروتستان به وجود بيايد.پس از او اشخاص ديگري از روشنفكران اين مطالب را در سخنراني هايشان دنبال كردند، در كتابهايشان نوشتند و پيشنهاد كردند كه يك پروتستانتيسم اسلامي به وجود بيايد.امروز هم در آمريكا ترويج مي كنند كه بايد در ايران هم يك «مارتين لوتر» جديدي پيدا شود و يك مذهب پروتستان جديد و اسلام نويني را به وجود بياورد كه با شرايط مدرن تناسب داشته باشد و اين اسلامي كه 1400 سال پيشتر به وجود آمده است، به درد زندگي امروز نمي خورد! اگر آمريكا چنين پيشنهادي بدهد تعجب نمي كنيم، زيرا آنها هدفشان اين است كه اسلام را نابود كنند، خودشان گفته اند براي اين كار برنامه ريزي كرده اند و بودجه گذاشته اند و بارها اقرار كرده اند كه دشمن اصلي ما، در اين عصر، اسلام است.اما جاي شگفتي است كه كم كم اين تبليغات به داخل كشور ما هم نفوذ مي كند و كساني پيدا مي شوند كه صريحا در روزنامه ها و مجلات، احكام قطعي و ضروري اسلام را زير سؤال مي برند.به طور مثال، مساله تساوي ارث مرد و زن و يا اين كه چرا زن حق ندارد چند شوهر اختيار كند و يا چيزهايي از اين قبيل را زير سؤال مي برند و گاهي با لحن تمسخر آميز از احكام ضروري اسلام ياد مي كنند. به ياد داريد اوايل انقلاب كساني، وقتي لايحه قصاص مطرح شد، گفتند: «لايحه قصاص انساني نيست » و

امام قدس سره فرمودند: اگر كساني آگاهانه اين حرف را بزنند همسرمسلمانشان براي آنها حرام است و اموالشان به ورثه مسلمانشان منتقل مي شود و ديگر جانشان هم حرمت نخواهد داشت.البته احكام ارتداد فقط مخصوص كسي كه منكر قصاص و احكام آن باشد نيست، بلكه انكار هر حكم ضروري موجب ارتداد است.ولي مي بينيم اشخاصي صريحا، بدون هيچ گونه شرم و حيايي، در روزنامه ها و مجلات جمهوري اسلامي و گاهي از طريق روزنامه هايي كه با كمك بيت المال مسلمين تاسيس شده اند، اين مطالب را مي نويسند و احكام ضروري اسلام را مورد انكار قرار مي دهد.بايد كساني به اين افراد تذكر بدهند كه حكم مورد نظر امام در مورد منكرين قصاص، فقط اختصاص به موضوع قصاص ندارد. گاهي مشاهده مي شود احكامي كه مورد اتفاق همه فقهاي شيعه و سني است و حتي در بين سني ها هم مخالف ندارد، مورد سؤال و گاهي استهزاء قرار مي گيرد! آيا نبايد مراجع ذي صلاح به اين مسائل رسيدگي كنند؟ لا اقل نبايد در اينجا تذكري داده شود كه چنين خطرهايي آينده نسل جوان ما را تهديد مي كند؟ آيا براي كساني كه سخنان امام را نشنيده اند و از دروس او استفاده نكرده اند، اين خطر وجود ندارد كه تحت تاثير مطالبي قرار بگيرند كه در روزنامه هاي كشور جمهوري اسلامي نوشته مي شود و فكر كنند كه نظام اسلامي و دولت اسلامي هم با اين افكار موافق اند و اين افكار اسلامي است؟ لا اقل در جايي بايد گفته شود كه اين افكار ربطي به اسلام ندارد. به هر حال، اين فكر

كه دين يك امر سليقه اي است و انسان هر ديني را دوست داشته باشد انتخاب مي كند و بعدا هم اگر مايل نبود دينش را عوض مي كند، خطرناك است.در كشورهاي غربي گاهي جواني با دوستش به كليسا مي رود و دوستش مي گويد كه من فلان كليسا را بيشتر دوست دارم و در نتيجه مذهبش را عوض مي كند، آن جوان نيز تحت تاثير قرار مي گيرد و به تبعيت از دوستش مذهبش را تغيير مي دهد.فكر مي كنند مذهب يك لباس است كه انسان امروز آن را بپوشد و يا نپوشد و يا مدلش را عوض كند.ديدگاه اسلام مبتني بر اين نيست كه سعادت ها و شقاوت ها از راه هاي گوناگون و به دلخواه مردم تعيين مي شود، تا نتيجه گيري شود كه دين يك امر سليقه اي است.گاهي اين دين، گاهي آن دين، گاهي اين مذهب، گاهي آن مذهب.هر كدام را پسنديدي انتخاب كن و دولت هم بايد اين آزادي را به عنوان يك حق طبيعي براي انسانها تامين كند.اسلام دين رامهمترين مساله در زندگي انسان مي داند، سعادت و شقاوت دنيا و آخرت را در گرو انتخاب دين صحيح مي داند. پس علت طرح اين مباحث وجود اين گونه خطرهاست كه ما احساس و استشمام مي كنيم و گاهي هم با چشم خودمان مي بينيم و متاسفانه كساني غفلت دارند و يا تغافل مي كنند.علت طرح اين مباحث اين است كه با انحرافات مبارزه كنيم و وظيفه خودمان را انجام دهيم.

3- مفهوم واقعي حق طبيعي يكي از مسائل اين بود كه واقعا حق طبيعي يعني چه؟ و آزادي به

چه معنا حق طبيعي انسانهاست؟ بهترين تعريف براي حق طبيعي عبارت است از نيازي كه مقتضاي طبيعت انسان است و هيچ كس نبايد آن را نفي كند.پس صحبت كردن و اظهار نظر كردن به مقتضاي طبيعت انسان است و كسي نبايد از آن جلوگيري كند.عرض كرديم كه خوردن و آشاميدن هم مقتضاي طبيعت انسان است، بلكه طبيعي ترين حق هر انسان است كه غذا بخورد، اما به صرف اين كه خوردن مقتضاي طبيعت انسان است، آيا انسان حق دارد هر چيزي را كه به ديگران تعلق دارد بخورد؟ و آيا هيچ قانوني اجازه ندارد معين كند كه چه چيز حلال و يا حرام است و مال چه كسي را انسان حق دارد بخورد و مال چه كسي را حق ندارد بخورد؟ آيا هيچ عاقلي چنين مطلبي را پذيرفته است كه انسان آزاد است كه هر چه دلش خواست و از هر كجا و هر كس بود تناول كند؟ سخن گفتن نيز حق طبيعي انسان است، اما نه اين كه هر سخن در هر جايي و به هر هدف و انگيزه اي بيان شود.چطور قانون اجازه دارد بگويد كه از چه چيزهايي بخوريد و يا نخوريد، و چطور دين اجازه دارد بگويد گوشت خوك يا مشروبات الكلي نخوريد، با اين كه خوردن و آشاميدن حق طبيعي انسان است، در مورد گفتن نيز چنين است: نوع سخن و زمان و مكان و حدود آن توسط قانون تعيين مي شود كه كم و بيش همه دنيا اين نظر را پذيرفته اند.ولي غربي ها در مورد دين مي گويند كه هر چه مي خواهيد بگوييد، چون دين يك امر

سليقه اي و شخصي است و به مسائل جدي زندگي ارتباطي ندارد و حداكثر مربوط به رابطه انسان با خداست و اين رابطه به شكلهاي مختلفي برقرار مي شود. هر شكلي از آن را كه مي خواهي انتخاب كن، اين دين يك صراط مستقيم است و آن دين هم يك صراط مستقيم ديگر.بت پرستي صراط مستقيم است، اسلام هم صراط مستقيم! اما آن چيزي كه اسلام مي گويد غير از اين است.البته اسلامي كه 1400 سال پيش حضرت محمد صلي الله عليه و آله آورده اند، نه اسلام نويني كه «باب ها» و يا «مارتين لوترها» بياورند.ما پيرامون اسلامي كه حضرت محمد بن عبد الله صلي الله عليه و آله آورده است بحث مي كنيم.

4- قرائت سنتي، تنها قرائت اصيل از اسلام مي گويند بله ما هم همان اسلام را قبول داريم، اما آن اسلام قرائت هاي مختلفي دارد.شما يك قرائتش را بيان مي كنيد، اشخاص ديگري هم هستند كه برداشت ها و قرائت هاي ديگري دارند.اين هم يكي از ميوه هاي فرهنگ غربي است كه براي متون ديني قرائت ها و برداشت هاي مختلفي را تجويز مي كنند.چنانكه قبلا عرض كردم، چندي پيش فرقه اي از فرقه هاي مسيحيت در كانادا تاسيس شد، از كشيشي كه آن فرقه را تاسيس كرده بود سؤال شد كه نظر شما در مورد همجنس بازي چيست؟ گفت من فعلا اظهار نظر نمي كنم، ولي به شما مي گويم كه انجيل را بايد از نو قرائت كرد! چون در تورات و انجيل صريحا نسبت به اين موضوع نكوهش شده، همان طور كه در اسلام نكوهش شده است.وقتي از او

سؤال كردند شما كه به كتاب مقدس احترام مي گذاريد نظرتان نسبت به اين مساله چيست؟ او كه موافق همجنس بازي بود و نمي خواست نظرش را صريحا بگويد، گفت كه بايد انجيل را دوباره قرائت كرد! اين آقايان هم مي گويند: اسلام و قرآن را بايد از نو قرائت كرد. عرض مي كنيم ما از جمله كساني هستيم كه قرائت 1400 ساله علماي شيعه و سني را معتبر مي دانيم اسلامي كه ما دم از آن مي زنيم، اسلامي است كه ائمه اطهار عليهم السلام قرائت كرده اند و به دنبال آن، 14 قرن علماي اسلام قرائت كرده اند، ما آن قرائت را ملاك قرار مي دهيم.اگر قرائت هاي جديدي پيدا شود كه طبق آن همه اسلام و احكامش بايد تغيير كند و اسلام نو آفريده شود، ما با آن اسلام كاري نداريم و نمي پسنديم و فكر نمي كنم مردم مسلمان ما هم دلبستگي به چنين اسلامهاي نويني كه «باب ها» و «مارتين لوترها» بياورند، داشته باشند.اسلامي كه ما سراغ داريم و از آن دم مي زنيم و به حمايت آن مي پردازيم، منبعش قرآن، سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام است كه 1400 سال فقهاي شيعه و سني احكام ضروري و قطعي آن را تعيين كرده اند، بخصوص آن احكامي كه در آنها هيچ اختلافي بين شيعه و سني وجود ندارد.اين اسلام به ما مي گويد، همان طور كه شما در خوردن و آشاميدن بايد رعايت حدود و مقررات را كنيد، در سخن گفتن نيز حدود و مقررات بايد رعايت شود.دين لباس نيست كه امروز بپوشيد

و فردا عوض كنيد، بايد تحقيق كرد و دين حق را پذيرفت. در دار الاسلام، آن قدر دلايل براي اثبات حقانيت اسلام وجود دارد كه كسي نمي تواند بگويد امر بر من مشتبه شده است، يا نتوانستم حق را تشخيص بدهم، مگر آن كه در تحقيق كوتاهي كرده باشد.اگر كسي در جزيره اي از جزاير ميكرونيزي بگويد: من حقانيت اسلام را نشناختم، شايد از او پذيرفته شود، اما در دار الاسلامي كه در طول 1400 سال بزرگترين علماي اسلام ارزشمندترين و بهترين كتابها را درباره اسلام نوشته اند، اگر كسي بگويد من نتوانستم حق را تشخيص بدهم، فكر نمي كنم از او پذيرفته شود. به هر حال، اسلامي كه ما سراغ داريم مي گويد همان طور كه شما در خوردن و آشاميدن محدوديت داريد، در صحبت كردن هم محدوديت داريد، حق نداريد هر چه خواستيد بگوييد.بايد تابع مقررات اسلام باشيد، اگر خارج از مقررات اسلام عمل كنيد به ضرر جامعه اسلامي است.چنانكه مي دانيد، يكي از محرماتي كه در رساله هاي عمليه هم به آن اشاره شده، خريد و فروش كتب ضاله و گمراه كننده است.اسلام به هر كس، بخصوص كساني كه هنوز قدرت تشخيص حق و باطل را ندارند، حق نمي دهد به هر جايي سر بكشند و به هر سخني گوش دهند، يا هر نوشته اي را بخوانند، چنانكه آيه شريفه صريحا مي فرمايد: و اذا رايت الذين يخوضون في اياتنا فاعرض عنهم حتي يخوضوا في حديث غيره... (1) آن گاه كه كساني را ديدي كه به خرده گيري و طعن در آيات ما مي پردازند، از آنها روي برگردان تا در سخني

ديگر وارد شوند.و يا درباره مؤمنين مي فرمايد: اگر كساني را ديديد كه دين را زير سؤال مي برند، با آنها مجالست و همنشيني نكنيد: و قد نزل عليكم في الكتاب ان اذا سمعتم ايات الله يكفر بها و يستهزا بها فلا تقعدوا معهم حتي يخوضوا في حديث غيره انكم اذا مثلهم ان الله جامع المنافقين و الكافرين في جهنم جميعا... (2) در كتاب الهي اين دستور بر شما فرستاده شد كه چون شنيديد آيات خدا را تكفير مي كنند و به استهزاء مي گيرند، با آنها مجالست نكنيد، تا در حديثي ديگر داخل شوند كه (اگر هنگامي كه قران و آداب مسلماني را استهزاء كنند با آنها همنشين شويد) شما هم به حقيقت مانند آنها منافق هستيد و خدا منافقان را با كافران در جهنم جمع خواهد كرد. پس كساني كه دم از اسلام مي زنند، اما با دشمنان اسلام رابطه برقرار مي كنند و حرفهاي دشمنان اسلام را ترويج مي كنند، همان منافقيني هستند كه جايگاهشان همچون كافران جهنم است. بار ديگر تاكيد مي كنم كه اسلام مي فرمايد: برويد حقيقت را بشناسيد و با دشمنان بحث كنيد كه با حقايقي كه اسلام به شما مي آموزد، آنها را مغلوب خواهيد كرد.اما تا هنگامي كه توان لازم، براي دفاع از عقايد و ارزشهايتان را، به دست نياورده ايد، با گمراهان و شياطين بشري همراه و همدل نشويد، مثل اين كه به ورزشكاري سفارش كنند كه اول تمرين كند و سپس در ميدان كشتي حضور پيدا كند و كشتي بگيرد.نوجواني كه هنوز تمرين نكرده است، نبايد با يك پهلوان كشتي بگيرد، چرا كه زمين

مي خورد و كمرش خرد مي شود.اين به معناي مبارزه با آزادي نيست، اين نصيحت به جوان است كه برود علوم و معارف اسلامي را بياموزد و پس از آن با دشمنان بحث كند. به هر حال، اسلامي كه ما مي شناسيم آزادي هايش محدود است و استناد به اين استدلال را كه چون مقتضاي طبيعت انسان سخن گفتن است بايد سخن گفتن آزاد باشد صحيح نمي داند و الا در انسان غرايز ديگري نيز وجود دارد و آنها نيز حق طبيعي او به شمار مي رود، از قبيل غريزه جنسي، خوردن و آشاميدن كه بايد آنها را اعمال كند و هيچ محدوديتي نداشته باشد.همان طور كه نامحدود بودن خوردن و استفاده از هر خوردني مورد قبول هيچ انسان عاقلي نيست، در سخن گفتن هم همين طور است.پس اين كه سخن گفتن مقتضاي فطرت است، دليل نمي شود كه هيچ مرز و حدودي نداشته باشد.عقل و دين بايد مرزي را مشخص كنند و مرزش مصالح مادي و معنوي جامعه است كه دين آنها را شناسايي و معرفي كرده است.

5- آزادي مشروع شايد در جرايد خوانده باشيد كه كساني، با تعريض به عرايض بنده، گفته اند كه فلاني مغالطه مي كند و ما كه نگفته ايم آزادي مطلق باشد، سخن ما اين است كه بايد آزادي هاي مشروع وجود داشته باشد.بنده سؤال مي كنم: منظورتان از مشروع چيست؟ آيا منظورتان چيزي است كه شرع مي پسندد؟ در لغت دو معنا براي كلمه مشروع آمده است: اولين معناي آن عبارت است از آنچه شريعت تجويز كرده است. (البته بعيد است منظورشان اين معنا باشد، چون كساني كه

اين مطالب را مي گويند خيلي در بند شريعت نيستند.) به هر حال، اگر مشروع يعني آنچه شرع مي پسندد، همان چيزي است كه ما مي گوييم، چرا كه ما مي گوييم آزادي ها بايد در چارچوبي باشد كه شرع اجازه داده است.معناي ديگر مشروع عبارت است از كار قانوني.طبق اين معنا نيز، در جمهوري اسلامي ايران چنانكه قانون اساسي بيان مي كند، قانون بايد موافق اسلام باشند.قانون اساسي ما يكپارچه نشان مي دهد كه بايد همه مقررات و احكام موافق اسلام باشند و اساسا فلسفه وجودي فقهاي شوراي نگهبان، در قانون اساسي، جهت بررسي قوانيني است كه مجلس شوراي اسلامي تصويب مي كند كه آيا با اسلام موافق است يا نه؟ با فرض اين كه همه مردم و نمايندگان مجلس (غير از نمايندگان اقليت ها كه آنها هم حقوقشان محفوظ است) مسلمان، متدين و متعهد مي باشند، اما گاهي ممكن است غفلت كنند و به مطلبي راي بدهند كه مخالف اسلام باشد.طبق قانون اساسي مصوبه مجلس بايد در شوراي نگهبان رسيدگي شود كه آيا با قانون اساسي و اسلام تطبيق مي كند يا نه؟ فقهاي شوراي نگهبان، اسلامي بودن مصوبات مجلس را تاييد مي كنند و حقوق دانان شوراي نگهبان نيز موافق بودن آنها با قانون اساسي را تاييد مي كنند. اگر قانون اساسي ما اسلامي بودن احكام را لازم نمي داند، پس فلسفه وجودي شوراي نگهبان چيست؟ و اين همه تاكيد بر حاكميت اسلام و ولايت مطلقه فقيه كه دراصول قانون اساسي آمده است براي چيست؟ آن وقت نبايد تعجب كرد كه كساني به نام حقوقدان بگويند: «چون قانون اساسي مي گويد آزادي

ها بايد رعايت شوند، هيچ ديني و هيچ قانوني حق ندارد آن آزادي ها را محدود كند!» قانون اساسي مي گويد آزادي هاي مشروع باشد، يا نامشروع؟ خود شما مي گوييد آزادي هاي مشروع؟ آزادي هاي مشروع يعني چه؟ اگر مشروع از شرع گرفته شده باشد، يعني، آزادي هايي كه شرع تاييد مي كند، و اگر مشروع به معناي قانوني باشد، طبق قانون اساسي آزادي هايي را كه شرع و قانون تاييد كرده باشند، آزادي هاي مشروع اند.

6- دين و قانون محدوده كننده آزادي آزادي نمي تواند فوق قانون باشد، كساني كه مي گويند آزادي فوق دين و فوق قانون است، جواب بدهند كه اصلا دين و قانون براي چيست؟ ماهيت قانون چيست؟ مگر قانون غير از اين است كه دستور مي دهد برنامه اي را در يك چارچوب خاص اجرا كنيد، فلان كار را انجام بدهيد يا ندهيد؟ هر قانوني تصريحا يا تلويحا مي گويد رفتارها بايد محدود شود و در چارچوب خاصي انجام پذيرد.پس اصلا شان قانون محدود كردن آزادي است.اگر قانون و دين اجازه محدود كردن آزادي را نداشته باشند وجودشان لغو است.دين از آن جهت كه مشتمل بر قوانين اجتماعي و سياسي است، رفتارهاي اجتماعي و سياسي انسان را كاناليزه و محدود مي كند و حكم مي كند كه آن رفتارها در چارچوب خاص خود انجام پذيرند، اگر دين معنايش غير از اين باشد، وجودش براي چيست؟ اگر دين براي اين آمده است كه هر كس به هر طريقي مي خواهد رفتار كند، پس شان دين چيست؟ و جايگاه دين كجاست؟ وجود دين و قانون معناي ديگري جز محدود كردن آزادي

هاي انسان ندارد.پس اين كه گفته مي شود آزادي فوق دين است و فوق قانون است، سخني گزاف است.بله ممكن است كساني به نام دين بخواهند از آزادي هاي مشروع مردم جلوگيري كنند و آنچه را كه خدا حلال كرده است، به واسطه خرافات و عادت هاي قومي، تحريم كنند.چنانكه متاسفانه هنوز هم در گوشه و كنار كشور ما بعضي اقوام و عشاير هستند كه بعضي از حلالهاي خدا را حرام مي كنند و هنوزدر فرهنگ جامعه كنوني ما هم بعضي از حلالهاي خدا زشت تلقي مي شود، كه اگر چنين نبود در جامعه از بسياري مفاسد جنسي جلوگيري مي شد.امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «لو لا ما سبق من ابن الخطاب في المتعة، ما زنا الا شقي » (3) اگر نبود نهي و جلوگيري عمر از متعه بجز انسان شقاوت مند كس ديگري زنا نمي كرد. متاسفانه در فرهنگ ما هنوز هم اين حلال خدا كه كليد حل بسياري از مشكلات است زشت تلقي مي شود.بله اگر كساني به نام دين بخواهند حرامهاي خدا را حلال كنند، اين هم كار زشتي است، نه تنها زشت بلكه حرام و نوعي بدعت است.چنانكه عكس آن هم صادق است و حرام كردن حلالها هم بدعت است: ان الله يحب ان يؤخذ برخصه كما يحب ان يؤخذ بعزائمه (4) خداوند دوست مي دارد كه مردم از مباحات و حلالها بهره برند، همان طور كه دوست مي دارد واجبات را انجام دهند و محرمات را ترك كنند. پس كساني حق ندارند به نام دين يا به نام قوميت ها يا عصبيت هاي محلي، قومي و عشيره اي بعضي از

حلالهاي خدا را حرام كنند و اين چنين محدود كردن آزادي ها حرام و بدعت است و هيچ كس با آن موافق نيست.اما اگر منظور از آزادي ها، آزادي هاي نامشروع است، طبعا كسي انتظار ندارد كه دين با آزادي هاي نامشروع هم مخالفت نكند! حاصل اين كه آزادي ها از دو حال خارج نيستند: يا مشروع اند يا نامشروع؟ اگر مشروع باشند، دين و قانون آنها را تجويز كرده است و مخالف با آنها نيست و ديگر جا ندارد گفته شود كه دين و قانون حق ندارد آزادي هاي مشروع را از جامعه بگيرند.اگر ديني اجازه داده، چگونه مي تواند بگويد كاري كه من اجازه داده ام شما انجام ندهيد؟ اين خود نوعي تناقض است.اما اگر آزادي اي نامشروع باشد و دين آن را منع كرده باشد، معنا ندارد كه حق منع كردن آن را نداشته باشد، اين نيز خود نوع ديگري تناقض است.

7- ضرورت تحديد آزادي پس حاصل بحث اين است كه ما هم آزادي را عنصري بسيار شريف و موهبتي الهي وشرطي براي تعالي و ترقي و تكامل مادي و معنوي انسان مي دانيم.ما معتقديم كه اگر انسان از موهبت آزادي برخوردار نباشد، آگاهانه دين را انتخاب و بدان عمل نمي كند، در اين صورت اعتقاد او ارزشي نخواهد داشت.تكامل انسان و ترقي انسان در اين است كه ديني را آگاهانه انتخاب كند، مفاد لا اكراه في الدين (5) هم همين است.ما معتقديم آزادي يكي از بزرگترين موهبت هاي الهي است، اما استفاده از هر موهبتي مرز مشخص دارد و استفاده از مواهب الهي داراي حدود است: ...و من يتعد حدود الله

فاولئك هم الظالمون (6) تجاوز از حدود الهي موجب شقاوت و موجب از دست دادن موهبت الهي است.همان چيزي كه موجب سعادت انسان مي شود، وقتي از حد و مرز خود تجاوز كرد موجب بدبختي مي شود.وقتي انسان در خوردن از حد گذراند، بيمار مي شود و گاه موجب مرگ خود مي شود.استفاده از غريزه جنسي كه موهبت الهي است از حدش كه گذشت مفاسد اجتماعي به بار مي آورد و گاهي موجب هلاكت جامعه و موجب ابتلاء به بيماري هاي خطرناك مي شود.سخن گفتن و نوشتن نيز همين طور است: ما حق نداريم به اين بهانه كه طبيعت ما اقتضا مي كند سخن بگوييم، هرچه خواستيم بگوييم، بلكه بايد حدود را رعايت كنيم.درست است كه دولت اسلامي بايد آزادي هاي مشروع را براي مردم تامين كند، اما دولت اسلامي بايد از آزادي هاي نامشروع نيز جلوگيري كند. از شبهاتي كه در جرايد مطرح شده اين است كه بنده با طرح اين مباحث خواهان از بين رفتن اصل حاكميت ملي در قانون اساسي هستم و مي گويند: بر طبق قانون اساسي انسانها بر سرنوشت خودشان حاكم اند، پس اگر مجبور باشند كه فقط دين را رعايت كنند، ديگر بر سرنوشت خودشان حاكم نخواهند بود! اين شبهه بسيار فريبنده اي است.به آنها عرض مي كنم: آيا در قانون اساسي ما فقط به همين مطلب اشاره شده است؟ آيا در همين قانون اساسي نيامده است كه حاكميت از آن خداوند متعال است؟ آيا همين قانون اساسي نمي گويد: قوانيني كه در مملكت اجرا مي شود بايد موافق اسلام باشد؟ اين مطالب در قانون اساسي وجود ندارد و

فقط همين اصل در آن آمده كه مردم بايد بر سرنوشت خودشان حاكم باشند؟ شايد گفته شود اين دو اصل قانون اساسي با هم تعارض دارند و به تفسير و راه حلي نيازمندند.اما اگر دقت كنيم معناي آن دو اصل را مي فهميم: وقتي در اصل اول مي فرمايد حاكميت از آن خداست و بعد مي فرمايد مردم بر سرنوشت خودشان حاكم اند، يعني، مردم در پرتو حاكميت خدا بر سرنوشتشان حاكم اند.پس كساني خارج از جامعه اسلامي و مردم اين كشور حق ندارند افكار، سليقه، مذهب و قانون خودشان را بر ما تحميل كنند، يعني آمريكا حق ندارد قانونش را بر ما تحميل كند.اين مردم هستند كه بايد به قانون مطلوب خودشان راي بدهند و مردم به قانون اسلامي راي داده اند. شخصي در سخنراني خود، در دانشگاه اهواز، گفته است: اگر مردم خواستند عليه خدا هم تظاهرات كنند قانون نبايد جلوگيري كند؟ ! آيا اين معناي حاكميت مردم است؟ آيا قانون اساسي همين را مي گويد؟ ! اگر كساني به قانون اساسي آشنا نبودند و اين حرفها را مي زدند جاي تعجبي نداشت، تعجب از كساني است كه خودشان را قانونمدار مي دانند و چنين مطالبي را مي گويند! ممكن است بگويند ما قبول نداريم كه معناي قانون اساسي همان است كه شما مي گوييد.در جواب بايد گفت: اگر ابهامي در قانون وجود داشته باشد مفسرش شوراي نگهبان است.اگر اين قانون اساسي را قبول داريد مي بينيد كه به شما اجازه تفسير نمي دهد و راه حل تعارض و رفع ابهام را خودش معين كرده است.اگر به اين قانون معتقديد بايد تفسيرش را

از شوراي نگهبان بخواهيد.آن شوراي نگهباني كه نگهبان اسلام و قانون اساسي است و از فقهاي مسلمان براي حفظ و حراست احكام اسلامي تشكيل شده است. آن وقت اگر نظر شما تاييد شد، حق داريد اسلام را زير پا بگذاريد! به هر حال، آنچه ذكر شد بخشي از شبهاتي است كه از خانه عنكبوت سست تر است و اسلام ستيزان جز اين شبهات موهوم دستاويز ديگري ندارند، لذا به اين حرفهاي سست تمسك جسته اند. پي نوشت ها: 1- انعام/68. 2- نساء/140. 3- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 253. 4- بحار الانوار، ج 69، ص 360. 5- بقره/265. 6- همان/229. منابع مقاله:

نظريه سياسي اسلام ، مصباح يزدي، محمد تقي؛

درآمدي بر آسيب شناسي حكومت اسلامي از ديدگاه نهج البلاغه

درآمدي بر آسيب شناسي حكومت اسلامي از ديدگاه نهج البلاغه همه حكومتها بخشي از تداوم و سلامت خويش را مديون نقاداني هستند كه خير خواهانه و منصفانه عملكرد حكومت را نقادي و آسيب شناسي مي كنند. به همين جهت بر حكومت اسلامي نيز لازم است كه هم از درون به شناخت آسيبهاي مهلك و راه حلهاي آن همت بگمارد و هم آسيب شناسي و آسيب درماني بيروني را كه توسط انديشمندان خيرخواه و منصف صورت مي گيرد پذيرا باشد. در يك تقسيم بندي مي توان آسيب هاي حكومت را به آسيبهاي بنيادين و زيربنايي و آسيبهاي مقطعي و روبنايي تقسيم نمود. در اين مقاله برخي از آسيبهاي بنيادين حكومت اسلامي از ديدگاه نهج البلاغه را تبيين مي شود.

1.حقوق متقابل حكومت و مردم يكي از اصول مهم در باب فلسفه سياسي اسلام در نهج البلاغه اين است كه حق، جرياني دو طرفه است.يعني

هيچ كس جز خداوند با حق، رابطه يك طرفه ندارد.چنين نيست كه كسي فقط حق داشته باشد، اما تكليف نداشته باشد، همه در برابر وي موظف باشند، و او نسبت به هيچ كس وظيفه اي نداشته باشد، به همين خاطر در انديشه علي (ع) حكومت و مردم نسبت به هم حقوق متقابل دارند.

1 1.حقوق مردم بر حكومت علي (ع) حقوق مردم بر حكومت را چنين بيان مي فرمايند: 1 1 1.ايجاد امنيت داخلي و دفع دشمنان خارجي. 2 1 1.اصلاح ساختار اقتصادي جامعه و رونق بخشيدن به آن. 3 1 1.كوشش در جهت اصلاح مردم. 4 1 1.تلاش در جهت ايجاد عمران و آباداني در كشور. 5 1 1.آموزش رايگان در جهت بالا بردن سطح آگاهي و فرهنگ جامعه. 6 1 1.پياده كردن عدالت اجتماعي در سه حوزه ثروت، قدرت و قانون. 7 1 1.اداء كامل حقوق مردم. 8 1 1.موعظه، هدايت و راهنمايي مردم. 9 1 1.حكومت بايد جز در مسائل و اسرار نظامي در همه امور مردم را در جريان كارها قرار بدهد.

2 1.حقوق حكومت بر مردم علي (ع) حقوق حكومت بر مردم را چنين بيان مي فرمايند: 1 2 1.وفادار بودن مردم بر مفاد قانوني بيعت و حمايت از حكومت در جهت پياده كردن قانون . 2 2 1.همانگونه كه حكومت موظف بود كه خيرخواه مردم باشد مردم نيز موظف هستند كه خير خواه حكومت باشند. 3 2 1.اطاعت از حاكميت بخصوص رهبريت نظام و انجام دقيق وظايف سپرده شده ازطرف حاكميت علي (ع) با دو شرط رعايت حقوق دولت توسط مردم را براي مردم واجب و الزامي مي داند. الف: مردم

تا زماني كه موظف هستند اطاعت كرده و بر بيعت خود وفادار باشند و حكومت را ياري دهند كه حكومت در مسير راه حق حركت كند.علي (ع) در مورد اطاعت مردم از (قيس بن سعد بن عباده) به آنها مي فرمايد: «او را در آنچه حق و حقيقت است ياري كنيد» . (1) و يا در مورد مالك اشتر نخعي مي فرمايد: «در آنچه مطابق حق است از او بشنويد و اطاعت كنيد» . (2) و يا در جنگ جمل در نامه اي كه خطاب به مردم كوفه مي نويسد از آنها مي خواهد در صورتي كه تشخيص دادند حركت ايشان بر عليه اصحاب جمل بر حق است او را ياري كنند و اگر چنين تشخيص ندادند راه حق را به ايشان بنمايانند. (3) از بيانات فوق مي توان چنين نتيجه گرفت كه علي (ع) طالب اطاعت كور كورانه از رهبران نيست، بلكه طالب اطاعت آگاهانه و با بصيرت است.و اطاعت را تا زماني لازم مي داند كه حاكم اسلامي در مسير حق باشد. ب: مردم تا زماني موظف به اطاعت و حمايت حكومت اسلامي هستند كه حاكميت به تعهدات خود در قبال مردم وفادار باشد.و اگر حكومت به تعهدات خود عمل ننمود و حقوق مردم را ادا نكرد مردم نيز موظف به رعايت حقوق حكومت و اطاعت از آن نيستند. (4)

2.عدالت اجتماعي از ديدگاه علي (ع) فلسفه وجودي و علت غايي حكومت اسلامي اين است كه عدالت جامعه عمل بپوشد، به اعتقاد ايشان فقط در سايه عدالت است كه تعادل و آرامش بر جامعه حاكم شده و زمينه هاي رشد و تكامل معنوي و

اساسي آدمي فراهم مي آيد، لذا ايشان علت قبول خلافت خود را برقراري عدالت بيان مي فرمايد: اگر آن اجتماع عظيم نبود و اگر تمام شدن حجت و بسته شدن راه عذر بر من نبود و اگر پيمان خداوند از دانشمندان نبود، كه در مقابل پرخوري ستمگر و گرسنگي ستمكش ساكت ننشينند و دست روي دست نگذارند، همانا افسار خلافت را روي شانه اش مي انداختم و مانند روز اول كنار مي نشستم. (5) حكومت در نزد علي (ع) في نفسه هيچ گونه اعتبار و ارزشي ندارد، بلكه ارزش حكومت به آن است كه عدالت را پياده نمايد.به همين خاطر به مالك اشتر مي فرمايد: حكومت بر شما در نزد من بي ارزش تر از كفش كهنه پينه شده است، مگر اينكه بتوانم به وسيله حكومت عدالتي را پياده كنم و حقي را به حقدار برسانم. (6) امير مؤمنان علي (ع) بر اين باور است كه عدالت بزرگراهي مطمئن، قانوني عام و جهان مشمول است كه آدميان براي رسيدن به سعادت بايد از اين بزرگراه عبور نمايند. (7) در باب عدالت اجتماعي حد اقل در سه حوزه مي توان بحث نمود:

1 2.عدالت در توزيع ثروت ملي و درآمد عمومي جامعه عدالت علي (ع) در توزيع ثروت و حفظ بيت المال داستاني شيرين و دلپذير دارد كه بر گونه تاريخ بشريت مي درخشد و بر هيچ پژوهنده و علي شناس منصف پوشيده نيست.در اينجا از باب تذكار به چند مورد از نامه هايي كه علي (ع) به فرمانده هان و كارگزاران خود نوشته و آنها را بخاطر تصرف در اموال عمومي و حيف و ميل بيت

المال و زير پا گذاشتن عدالت مورد بازخواست و سرزنش قرار داده و مجازات كرده است، اشاره مي شود. 1 1 2.به عبيد الله بن عباس يا عبد الله بن عباس (8) پس از خدا بترس و مالهاي اين گروه را بازگردان كه اگر اين كار نكرده باشي و خدا مرا به تو توانا گرداند هر آينده در باره تو نزد خدا عذر بياورم و ترا به شمشيرم كه كسي را با آن نزده ام مگر آنكه در آتش داخل شده بزنم و به خدا اگر حسن و حسين كرده بودند مانند آنچه تو كردي با ايشان صلح و آشتي نمي كردم، و از من بخواهشي نمي رسيدند تا اينكه حق را از آنان بستانم. 2 1 2.به «اشعث بن قيس» حكمران آذربايجان (9) در اين ترديدي نداشته باش كه امارت براي تو طعمه نيست بلكه بر گردن تو امانتي است و مسئوليت داري حقوق مردم را رعايت كني حق نداري در حقوق آنها به دلخواه خود رفتار كني . 3 1 2.به مصقلة بن هبيره شيباني حاكم منطقه اي در خوزستان (10) تو از بيت المال مسلمانان به كساني از خويشاوندان خويش بخشيده اي حق تمامي مردمي كه پيش من وپيش تو هستند در اين بيت المال مساوي است. 4 1 2.به زياد بن ابيه، قائم مقام استاندار بصره (11) اگر برايم گزارش برسد كه در بيت المال مسلمين، كم يا بيش خيانتي روا بداري، با شدت عمل با تو برخورد خواهم كرد. (12) 5 1 2.به حاكم بصره از اموالي كه مال بيوه زنان و يتيمان اين امت است اختلاس كردي از خدا

بترس و اموال اين مردم را پس بده. (13) 6 1 2.عثمان بن عفان در دوره خلافت خود قسمتي از اموال عمومي مسلمين را به خويشاوندان و نزديكان خود بخشيد.بعد از كشته شدن عثمان و شروع خلافت علي (ع) از آن حضرت خواستند كه عطف به ما سبق نكرده و به گذشته كاري نداشته باشد ولي آن حضرت در جواب اين خواسته فرمود: حق كهن به هيچ وجه باطل نمي شود.به خدا سوگند اگر با آن اموال براي خود زن گرفته باشند و يا كنيزكان خريده باشند باز هم آن را به بيت المال باز مي گردانم. (14) 7 1 2.در دوران حكومت امام علي (ع) به آن حضرت خبر رسيد كه «ابن هرمه» مأمور حكومتي ناظر بر بازار اهواز، مرتكب خيانتي شده است.امام (ع) پس از اطلاع، به فرماندار خود در اهواز چنين نوشتند: هنگامي كه نامه مرا خواندي، «ابن هرمه» را از نظارت بازار بر كناردار، و او را به مردم معرفي كن، و به زندانش افكن، و آبرويش را بريز، و به همه بخشهاي تابع اهواز بنويس كه من اينگونه عقوبتي براي او معين كرده ام.مبادا در مجازات او غفلت يا كوتاهي كني، كه نزد خدا خوار مي شوي، و من به زشت ترين صورت ممكن تو را از كار بركنار مي كنم و خدا آن روز را نياورد.و چون روز جمعه رسيد او را از زندان درآور و 35 تازيانه به او بزن و در بازارش بگردان.و هر كس گواهي آورد كه ابن هرمه از او چيزي ستانده است، او را با گواه قسم ده، و مبلغ را از مال ابن

هرمه بردار و به صاحب آن بپرداز و دوباره او را خوار و سرافكنده و بي آبرو به زندان بازگردان، و پاهايش را در بند بگذار، و تنها براي نماز باز كن.فقط اگر كسي برايش خوراك يا نوشيدني يا پوشاك يا زيراندازي آورد به او برسان.و مگذارملاقاتي داشته باشد، تا مبادا پاسخگويي به محاكمه را به او ياد دهند و به آزاد شدن از زندان اميدوارش سازند.و اگر دانستي كه كسي چيزي (عذري) به او آموخته است كه به مسلماني زياني مي رساند، او را نيز تازيانه بزن و زنداني كن تا توبه كند.شبها زندانيان را به فضاي باز بياور تا تفريح كنند، جز ابن هرمه، مگر بترسي كه بميرد، در اين صورت او را نيز با ديگران به حياط بياور.و اگر ديدي هنوز طاقت تازيانه خوردن دارد.پس از 30 روز، 35 تازيانه ديگر به جز 35 تازيانه نخستين به او بزن.و براي من بنويس كه درباره بازار (و نظارت بر آن) چه كردي، و پس از اين خائن چه كسي را براي نظارت برگزيدي.در ضمن حقوق ابن هرمه خائن را نيز قطع كن. (15)

2 2.اجراي عادلانه قانون همانگونه كه همه مردم اجتماع از بيت المال بطور يكسان سهم مي برند در برابر قانون نيز برابر هستند.در حكومت علي (ع) هيچگونه تبعيض در اجراي قانون وجود ندارد.اگر تقسيم مساوي بيت المال عده اي را از اطراف علي (ع) پراكنده نمود، عدالت در اجراي قانون نيز بسياري از متنفذين، اشراف و بزرگان قبايل را كه فكر مي كردند بايد قانون در حق آنها اجرا نشود و يا سهل تر باشد از اطراف علي (ع) پراكنده كرد.

1 2 2.نجاشي يكي از شعراي معروف زمان و از طرفداران علي (ع) بود وي در ماه مبارك رمضان مرتكب شراب خواري و روزه خواري شد و حضرت علي (ع) بدون هيچ ملاحظه اي طبق قانون او را حد زد، اين كار علي (ع) موجب پيوستن نجاشي به معاويه شد. 2 2 2.بارها داستان مرد يهودي و حضرت علي (ع) را در حضور حاكم شرع شنيده ايم، كه حضرت خطاب به حاكم شرع مي فرمايد: بايد بين ما طبق قانون خداوند عمل كني و نبايد هيچگونه فرقي بين من كه خليفه و امير مؤمنان هستم و اين مرد يهودي بگذاري. (16) 3 2 2.روزي در محكمه عمر، حضرت علي (ع) و شاكي او حضور داشتند.عمر، حضرت را با كينه «ابوالحسن» و شاكي ايشان را با اسم خطاب كرد، علي (ع) ناراحت شد و به عمر خطاب فرمود : «سه چيز است كه اگر آنها را حفظ كرده و به آنها عمل نمايي تو را از چيزهاي ديگر كفايت مي كند و اگر آنها را رها كني هيچ چيز ديگري ترا سود ندهد، عمر پرسيد آنها كدامند؟ حضرت فرمود: جاري كردن حد بر خويش و بيگانه (عدالت در اجراي قانون)، حكم كردن بر اساس كتاب خدا در خشنودي و در خشم، پخش كردن عادلانه بين سرخ و سياه (عدالت در توزيع) . (17) 4 2 2.عقيل بن ابيطالب (در روزگار تنگدستي) نزد حضرت علي (ع) آمد...چون وقت شام خوردن رسيد، مقداري نان و نمك آوردند، عقيل: اين كه چيزي نيست؟ علي (ع): آيا اين نعمت خدا نيست؟ خدا را هزار بار شكر! عقيل: به من چيزي

بده تا بتوانم بدهكاري خود را بدهم، و اجازه بفرما هر چه زودتر از خانه تو بروم! علي (ع) ...چه مبلغ بدهكاري؟ عقيل: صد هزار درهم.علي (ع): به خدا قسم من چنين پولي ندارم، ولي تو مي تواني صبر كني تا جيره ام از بيت المال داده شود، و آن را با تو تقسيم كنم، و اگر خرج خانه نبود همه آن را به تو مي دادم.عقيل: بيت المال در دست تو است، و تو مرا به جيره خود از بيت المال و وقت گرفتن آن وعده مي دهي؟ تازه جيره تو چه مبلغ خواهد بود؟ و اگر همه آن را به من بدهي چه خواهد شد؟ علي (ع) من و تو هر كدام فردي از مسلمانان هستيم و حقي مساوي داريم (و نمي توانيم افزون از ديگران برداريم) (جايي كه با يكديگر سخن مي گفتند با دارالاماره بود، و از آنجا صندوقهاي اجناس مردم بازار ديده مي شد). علي (ع): اگر به آنچه گفتم قانع نيستي، پايين برو، و قفل يكي از اين صندوقها را بشكن.و آنچه در آن است بردار! عقيل: توي اين صندوقها چيست؟ علي (ع) اموال اهل كسب و تجارت.عقيل: آيا به من مي گويي صندوقهاي مردمي را بشكنم كه بر خدا توكل كرده اند و اموال خود را در آنها نهاده اند؟ علي (ع) آيا به من مي گويي بيت المال مسلمانان را بگشايم، و اموال ايشان را به تو بدهم، در صورتي كه آنان نيز بر خدا توكل كرده اند و بر آنها قفل نهاده اند؟ اگر مي خواهي مي تواني كار ديگري بكني: شمشيرت را برداري و من

نيز شمشير خودم را بردارم و با هم روانه «حيره» شويم، در آنجا بازرگاناني ثروتمند زندگي مي كنند، بر يكي شبيخون مي زنيم و مالش را مي گيريم ! عقيل: مگر من براي دزدي آمده ام؟ علي (ع): اگر مال يك نفر را بدزدي، بهتر از آن نيست كه مال همه مسلمانان را دزديده باشي؟ (18)

3 2.توزيع عادلانه قدرت تعهد، تخصص و توانمندي سه عنصر تعيين كننده در مديريت اسلامي است، لذا در حكومت ديني در همه سطوح مديران بايد بر اساس تعهد، تخصص و توانمندي انتخاب شوند فقط در اين صورت است كه مي توان مدعي توزيع عادلانه قدرت شد.علي (ع) نه تنها در تقسيم بيت المال و اجراي قانون كه در توزيع قدرت نيز به عدالت رفتار مي نمود.يكي از ويژگيهاي حكومت علي (ع) شايسته سالاري و لياقت محوري است يعني در حكومت علي (ع) افرادي مناصب و پستهاي مديريتي جامعه را به دست مي گيرند كه متعهد، متخصص و توانمند باشند و شايستگي ها و لياقتهاي لازم و كافي را دارا باشند.زيرا علي (ع) بر اين باور است كه: 1 «كار مردم جز به شايستگي زمامداران سامان نمي يابد» (19) 2 «كسي سزاوار حكومت است كه بدان تواناتر بود.و در آن به فرمان خدا داناتر باشد» و در جاي ديگر مي فرمايد: «آفت و بلاي كارها ناتواني كارگزاران است» (20) 3 كارها را بايد بدست افراد متخصص و خبره سپرد» . (21) به يقين مي توان مدعي شد كه علي (ع) تنها حاكم اسلامي است كه توانست در مدت حكومت خود عدالت را از ناحيه خود در هر سه حوزه به كاملترين

و زيباترين شكل جامه عمل بپوشاند.به همين خاطر است كه جرج جرداق مسيحي، علي (ع) را صداي عدالت انساني مي نامد و معتقد است به خاطر «حضور جدي عدالت در جامعه و حكومت علي (ع) فردي كه در جامعه انساني امام علي زندگي مي كند، فردي است كه حقوق او تضمين شده و اموال او از بين نمي رود و هيچوقت مورد تجاوز و فشار قرار نمي گيرد و بر حكومت و دولت خود اعتماد دارد.و يقين دارد كه با همه هم ميهنان يكسان و برابر است، چون قانون اين مساوات را لازم مي شمارد.فردي كه در جامعه انساني امام علي به سر مي برد، اطمينان دارد كه همه حقوق وي، خواه كوچك باشد يا بزرگ، كم باشد يا زياد، هميشه محفوظ خواهد بود، چون وظيفه حكومت است كه از حقوق او نگهباني و نگهداري بنمايد» . (22) در اينجا به برخي از دلايل موفقيت علي (ع) در پياده كردن عدالت اشاره مي كنيم: 1.علي (ع) ابتدا عدالت را در وجود خود پياده كرد. 2.بر خلاف بسياري از حاكمان اسلامي ضعيف النفس توانست بين عدالت و كارنامه سياه قدرت جمع كند. 3.مردم و حقوق مادي و معنوي آنها مورد احترام شديد علي (ع) بود. 4.خود را نگهبان حقوق مادي و معنوي مردم دانسته و حكومت را در دستان خود امانتي بيش نمي دانست و خود را در مقابل مردم مسئول مي ديد. 5.معيار علي (ع) در گزينش افراد براي واگذاري پستهاي مديريتي يعني واگذاري بخشي از قدرت حكومت اسلامي به آنها تخصص، تعهد و توانايي بود. 6.معيار علي (ع) در توزيع ثروت ملي و در

آمد عمومي جامعه حقوق طبيعي و شهروندي افراد بود. 7.معيار علي (ع) در اجراي قانون نفس قانون بود.

3.آزادي آزادي از واژه ها و مفاهيم مقدس و والايي است كه در طول تاريخ بسياري آن را ستوده اند .قرآن كريم يكي از فلسفه هاي بعثت انبيا را آزادي انسانها و رهايي آنها از قيد اسارتها مي داند: «و يصع عنهم اصرهم و الانحلال التي كانت عليهم» . معصومان و رسولان الهي نيز هماره بر جايگاه و ارزش آزادي در زندگي فردي و اجتماعي بشر تأكيد كرده اند. علي (ع) آزادي را از حقوق طبيعي آدميان دانسته و بر اين باور است كه خداوند انسان را آزاد و رها آفريده است و لذا حكومتها بايد زمينه ساز تحقق آزادي انسانها باشند.امير المؤمنين (ع) در مدت حكومت خويش آزادي در چارچوب اسلام را جامه عمل پوشاند.در اين بخش به دو گونه از آزاديهاي موجود در حكومت علي (ع) اشاره مي كنيم.

1 3.آزادي انتقاد و آزادي بيان يكي از آزاديهايي كه علي (ع) به مردم داد، آزادي انتقاد از خود بود.علي (ع) زماني باب انتقاد بر خويش را باز نمود كه كمي پيشتر زبان منتقدين را از كام بيرون مي كشيدند. علي (ع) با مردمان مي گفت: «بدان سان كه رسم سخن گفتن با جباران تاريخ است با من سخن مگوييد و آن چنان كه از زورمندان دژخوي پروا مي كنيد، از من فاصله مگيريد، با تصنع با من نياميزيد و چنين مپنداريد كه اگر با من سخن حقي گفته ايد مرا گران آيد» . (23) و به مالك اشتر نخعي سفارش مي فرمود: «آنان كه مي آيند و

سخن براي گفتن دارند، نيروهاي نظامي و انتظامي را از خود دور كن تا بي پروا سخنانشان را بگويند، چرا كه پيامبر خدا فرمود: «هيچ امتي كه در آن با صراحت و بي لكنت، حق ناتوان از زورمند باز گرفته نشود، از ستم پاكسازي نخواهد شد.» (24) در حكومت علي (ع) منتقد بودن و سخن تلخ حق گفتن يك ارزش و اطاعت بي چون و چراي خدا ناپسند و يك ضد ارزش است. به همين خاطر به فرماندهان و كارگزاران خود توصيه مي فرمود كه مشاوريني برگزينند كه سخن تلخ حق را به آنها بگويند. «كسي را بگزين كه سخن تلخ حق را به تو بيشتر گويد و در آنچه كني يا گويي و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد كمتر ياريت كند.» (25)

2 3.آزادي احزاب احزاب مخالف علي (ع) در قلمرو حكومت ايشان بطور آزادانه و بدون هيچ گونه تعرضي از ناحيه حكومت فعاليت مي نمودند و از تمامي حقوق اجتماعي نيز برخوردار بودند و سهم خود را نيز از بيت المال بطور مساوي دريافت مي كردند.بعنوان مثال مي توان به خوارج (مارقين) به عنوان بزرگترين حزب مخالف سياسي علي (ع) اشاره كرد. خوارج گروهي بودند با جزميت و تحجر ديني، قشريت و تعصب شرعي، سختيكشي و خشونت مذهبي، متعبد به ظاهر قرآن، جاهل متنسك و پايبند به عبادات.با همين صفات با علي (ع) به مخالفت برخواسته، تكفير كردند، آدم كشتند، غارت كردند و بدترين اهانتها و اذيت ها را به علي (ع) كردند و نيش دارترين سخنان را در مورد ايشان گفتند: ولي علي (ع) زندانشان نكرد، شلاقشان نزد و حتي سهميه

آنان را از بيت المال قطع ننمود، بلكه به آنها نيزهمچون ساير افراد مي نگريست.شايد اين مقدار آزادي در دنيا بي سابقه باشد كه حكومتي با مخالفان خود تا اين درجه با دموكراسي رفتار نمايد.» (26) البته جز اين نمي توان از بزرگ مردي چون علي (ع) توقع داشت.

4.مشاركت سياسي اجتماعي مردم اصل مشورت بر دو منبع مهم يعني قرآن و عقل تكيه زده است لذا حضرت محمد (ص) و حضرت علي (ع) هم در بيان و هم در عمل اصل مشورت را مورد عنايت قرار داده اند. از نظر علي (ع) مشورت آن نيست كه آدمي فقط با موافقين به شور بنشيند بلكه از نظرگاه ايشان مشورت عبارت از تضارب آراء و انديشه هاي موافق و مخالف است. به اعتقاد ايشان وقتي كسي مشورت مي كند اولا در عقل ديگران شريك مي شود ثانيا از خطاهاي عملي و فكري خود مي كاهد ثالثا بر تكيه گاهي مطمئن تكيه مي زند. به همين خاطر از يك طرف به كارگزاران سفارش مي نمود كه از مشورت نگريزند و سعي كنند مشاوريني صديق، شجاع و صاحب نظر براي خود برگزينند و از طرف ديگر به صاحب نظران، اهل فكر و نخبگان جامعه سفارش مي نمود كه از مشاوره دادن و سخن حق گفتن پرهيز نكرده و نهراسند . علي (ع) پس از قبول خلافت خطاب به مردم چنين مي فرمايد: خلافت شما را خوش نداشتم ولي اصرار كرديد كه خليفه شما باشم.بدانيد كه بدون توجه به نظر شما كاري نمي كنم.كليدهاي اموال شما با من است ولي بدون نظر شما حتي يك درهم از آن برنمي گيرم.

(27) از فرمايش علي (ع) مي توان چنين استنباط كرد كه اولا حاكم كليددار و امانتدار مردم بوده و حق ندارد بدون اذن مردم در اموال آنها تصرف كند كه اگر چنين كند مرتكب خيانت در امانت شده و مستحق مجازات است ثانيا مشاركت در امور سياسي اجتماعي بخصوص تعيين حاكم حق مسلم مردم است. لذا تعيين حاكم از ناحيه مردم را يك امر واجب مي شمارد.در حكم خداوند و دين اسلام، بر مسلمانان واجب است پس از اينكه امام و رهبرشان مرد يا كشته شد...دست از روي دست و قدم از قدم برندارند و كاري آغاز نكنند، قبل از اينكه براي خودشان رهبري عفيف، دانشمند، خداترس و آگاه به مسائل قضاوت اختيار نمايند تا او آنها را اداره كند. (28) ايشان در باره قبول خلافت چنين مي فرمايند: اگر آن اجتماع عظيم نبود و اگر تمام شدن حجت و بسته شدن راه عذري بر من نبود و اگر پيمان خداوند از دانشمندان نبود كه در مقابل پرخوري ستمگر و گرسنگي ستمكش ساكت نشينند و دست روي دست نگذارند، همانا افسار خلافت را روي شانه اش مي انداختم و مانند روز اول كنار مي نشستم. (29) علي (ع) هم در نظر و تئوري بر مشاركت سياسي اجتماعي مردم تأكيد كرده و آن را از واجبات شمرده و هم در عمل مقيد و پايبند به مشاركت سياسي اجتماعي مردم بود.و بر آن احترام مي گذاشت.

5.ساده زيستي حاكم اسلامي دلدادگي حاكمان ديني به دنيا از آفات اساسي و كليدي حكومت ديني بوده و ريشه حكومت ديني و بلكه دينداري و دينگرايي را در ميان دينداران مي خشكاند

و مردم را به دين و حكومت ديني بدبين و بي اعتماد مي كند، به تعبير ديگر حكومت ديني با حاكميت حاكم دنياگراي ديني در تضاد است زيرا حكومت ديني وظيفه دارد تا عدالت را در سه حوزه قدرت، ثروت و قانون برقرار كند و به تعبير علي (ع) حكومت ديني مفهومي جز اجراي عدالت ندارد و اين زماني ممكن است كه معيار عمل حاكم «حق» باشد، در حالي كه معيار عمل حاكم دنياگراي ديني منافع مادي و دنيوي او است، لذا چنين حاكمي هيچ گاه نمي تواند عدالت را پياده كرده و اجتماع را به سعادت حقيقي رهنمون شود. علي (ع) مي فرمايد: بر رهبران حق است كه در خوراك و پوشاك، همانند ضعيف ترين مردم رفتار نموده از هيچ چيز اضافي كه آنان قادر به تهيه آن نيستند بر خوردار نباشند.تا فقرا با ديدن رهبران، در آنچه هستند از خدا راضي باشند و ثروتمندان با ديدن آنان شكر و تواضعشان بيشتر شود. (30) علي (ع) معتقد بود كه: خداي تعالي به پيشوايان حق واجب گردانيده كه خود را با مردمان تنگدست برابر نهند تا اينكه حقير و تنگدست را پريشانيش فشار نياورده و نگران نسازد. (31) چشمان حقيقت بين تاريخ گواه ساده زيستي و زندگي زاهدانه علي (ع) است.پس از جنگ جمل هنگامي كه حضرت علي (ع) عزم بازگشت به كوفه كرد، ميان مردم بصره به پا خواست و فرمود: اي مردم بصره چه ايرادي مي خواهيد بر من بگيريد؟ . سپس به لباس خود اشاره كرد و فرمود: به خدا سوگند اين بافته خانواده من است، اي مردم بصره بر من چه

عيبي مي گيريد؟ . و با اشاره به كيسه اي كه در دست داشت فرمود: به خدا سوگند اين خوراك من است و از غلات خودم در مدينه است و اگر از پيش شما با چيزي كه بيشتر از اين كه مي بينيد بيرون بروم در پيشگاه خداوند از خيانتكاران شمرده شوم. (32) «بكر بن عيسي» گويد: علي (ع) هميشه به مردم كوفه مي فرمود: اي اهل كوفه اگر از نزد شما بيرون شدم و جز وسايل شخصي زندگي و باركش و غلام چيزي با خود بردم به شما خيانت كرده ام . (33) از بيانات علي (ع) مي توان دو نكته مهم را استنباط نمود: 1.مسئولين حكومت اسلامي بايد پاسخگوي مردم بوده و مردم حق نظارت و بازخواست دارند. 2.منصب و مقام در حكومت اسلامي نبايد جايگاهي براي ثروت اندوزي و ارضاع غرايز شهواني افراد بشود. علي (ع) علاوه بر اينكه خود ساده زيست بود، كارگزاران خود را نيز به ساده زيستي تشويق وترغيب مي كرد و در صورت لزوم با آنها برخورد مي نمود.ساده زيستي و همانند ضعيفان جامعه بودن براي علي (ع) بقدري اهميت داشت كه كارگزاران خود را از ميهمانيها و سفره هاي رنگيني كه ضعيفان و گرسنگان در كنار آن نبودند نهي مي كرد.در همين راستا نامه اي به عثمان بن حنيف مي نويسد: اما بعد، پسر حنيف، به من خبر رسيده است كه مردي از جوانان بصره تو را بر خواني خوانده است و تو بدانجا شتافته اي خوردنيهاي نيكو برايت آورده اند و پي در پي كاسه ها پيشت نهاده، گمان نمي كردم تو ميهماني مردي را بپذيري

كه نيازمندشان را به جفا رانده است و بي نيازشان خوانده (34) بنابر فرمايش امام صادق (ع) لباس علي (ع) از كرباس و غذايش از خرما، ماست، زيتون، نان خشك و نمك بود. (35)

6.تملق و چاپلوسي يكي از عواملي كه بيشترين نقش را در تبهكاري و فرعونيت جباران تاريخ داشته است عامل تملق و چاپلوسي است.زيرا لقمه لذيذ تملق، زهري تلخ و انسانيت كش در ميان دارد. لطف و سالوس جهان خوش لقمه اي است*كمترش خوركان پر آتش لقمه اي است آتش پنهان و ذوقش آشكار*دود او ظاهر شود پايان كار (36) به همين خاطر بايد تملق و چاپلوسي را يكي از آفات مهم حكومتها محسوب كرد و حاكمان را از اين لقمه لذيذ كشنده بر حذر داشت. علي (ع) از جمله انسانهايي بود كه هم خود و هم ديگران را از اين لقمه لذيذ و زهرآگين بر حذر داشت و هر كه را كه از اين لقمه برداشته بود از خود طرد نمود. علي (ع) در مقابل ستايش يك مداح منافق فرمود: من از آنچه كه زبانت مي گويد كمترم و از آنچه در دل داري برتر. به اعتقاد علي (ع) يكي از سخيف ترين حالات واليان در نظر مردم صالح اين است كه گمان شود آنها دوستدار فخر و غرور و تكبر هستند، (37) لذا به مردم مي فرمود: براي من ناخوشايند است كه شما تصور كنيد مداحي مردم و گوش دادن به ستايش آنها را دوست دارم و سپاس خداي را كه اين چنين نيستم و چنانچه در باطن خويش نيز به اين مدح و ستايش تمايل داشتم بدون ترديد و به

قصد اظهار كرنش و كوچكي در محضر عظمت و كبرياي حق، آن ميل را در خود كنترل مي كردم پس مرا به خاطر اين كه در راه خدا و براي شما كاري مي كنم با ستايش هاي زيباي خود نساييد، چه هنوز حقوق بسياري از شما باقي مانده كه من از تأمين آن حقوق فارغ نشده ام و بايد آنها را ادا كنم و به جاي آورم . (38) در جاي ديگر كساني او را ستودند بلا فاصله دست به آسمان برداشت كه: خداوندا تو نسبت به باطن من از خود من داناتري و من نيز به درون خويش از آنها واقفترم.خدايا چنان كن از آنچه مردم در باره من مي انديشند بهتر باشم و هر چه را از ما كه مردم مي دانند تو خود ببخشاي. (39) علي (ع) كارگزاران خود را نيز از تملق گويي و تملق پذيري بر حذر مي داشت.خطاب به مالك اشتر نخعي مي فرمايند: و بپرهيز از خود پسنديدن و به خود پسندي مطمئن بودن و ستايش را دوست داشتن، كه اينها از بهترين فرصت هاي شيطان است تا بتازد و كرده هاي نيكوكاران را نابود سازد. (40) تملق گويي و چاپلوسي مبتني بر منافع شخصي و حداكثر منافع گروهي، حزبي و باندي است لذا با منافع جمعي و منافع حكومت كه مبتني بر منافع جمع بوده و رسالت حفظ منافع جمع و كل جامعه را دارد در تعارض و تضاد مي باشد. بايد گفت كه تملق و چاپلوسي از آفات مهم حكومتها است لذا بر حاكم اسلامي واجب است كه اولا روحيه تملق پذيري را در خود از

بين ببرد و ثانيا افراد متملق و چاپلوس را از اطراف خود دور نمايد. رعايت حقوق مردم و احترام به آن، برقراري عدالت اجتماعي در همه حوزه ها، دادن آزاديهاي لازم، ساده زيستي حاكم اسلامي، ايجاد زمينه هاي لازم جهت مشاركت سياسي اجتماعي مردم و پالايش امراضي چون تملق و چاپلوسي، پارتي بازي و...براي سلامت و تداوم حكومت اسلامي لازم و ضروري است.عنايت علي (ع) بعنوان حاكم اسلامي كامل و معصوم به موارد فوق و غير اينها كه در جاي ديگر بايد به تفصيل مورد بحث قرار گيرد مؤيد مدعاي فوق است. پي نوشت ها: 1 نهج البلاغه، نامه 53 و 50 و خطبه .105 2 نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 6، ص .58 3 نهج البلاغه، نامه .38 4 نهج البلاغه، نامه .57 5 نهج البلاغه، نامه .50 6 نهج البلاغه، خطبه .3 7 نهج البلاغه، خطبه .33 8 نهج البلاغه، حكمت .437 9 نهج البلاغه، نامه .5 10 نهج البلاغه، نامه .43 11 نهج البلاغه، نامه .44 12 نهج البلاغه، نامه .45 13 نهج البلاغه، خطبه .15 14 محمد بن محمد بن نعمان، الشيخ المفيد الجمل، تحقيق السيد علي مير شريفي، ص .117 15 ابواسحاق ابراهيم بن محمد ثقفي كوفي اصفهاني، الغارات، ج 2، ص .533 16 الحياة، ج 4، محمد رضا حكيمي، ص .343 17 نهج البلاغه، خطبه .216 18 نهج البلاغه، خطبه .174 19 تصنيف غرر الحكم، ص .345 20 جمال الدين محمد خوانساري، شرح غرر الحكم و درر الكلم، ج 1، ص .18 21 امام علي (ع) صداي عدالت انساني، ص .91 22 نهج البلاغه، نامه .31 ر.ك: مهلت

و معيشت، عبدالكريم سروش. 23 نهج البلاغه، خطبه .216 24 نهج البلاغه، نامه .53 25 جاذبه و دافعه، مطهري، ص. 26 عز الدين علي بن اثير، الكامل في التاريخ، ج 3، ص .190 27 محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، تصحيح محمد باقر المحمودي، ج 33، ص .144 28 نهج البلاغه، خطبه .3 29 نهج البلاغه، قصار .374 30 الشيخ محمد باقر المحمودي، نهج السعادة في مستدرك نهج البلاغه، ج 1، خطبه هاي 30 .32 31 ابواسحاق بن محمد ثقفي كوفي اصفهاني، اسحارات، ج 1، ص .68 32 همان، ص .68 33 همان، ص .84 34 مثنوي مولوي. 35 نهج البلاغه، خطبه .216 36 نهج البلاغه، خطبه .216 37 نهج البلاغه، خطبه .216 38 نهج البلاغه، خطبه .53 39 نهج البلاغه، خطبه. 40 نهج البلاغه، نامه علي (ع) به مالك اشتر. منابع مقاله:

راه انقلاب، دژاكام، علي ؛

علل افول و توقف انقلاب و جوانان و آينده انقلاب

علل افول و توقف انقلاب و جوانان و آينده انقلاب هر انقلابي ممكن است از جهات مختلف مورد تهديد واقع شود، چه در هر كدام از مراحل كه براي تداوم و تكامل هر انقلاب متصور است، مي تواند تهديد خاصي شكل گيرد.ليكن بهر تقدير انقلاب اسلامي دوران اول و دوم يعني طغيان عليه نظم موجود و تثبيت و استواري نهادها را پشت سر نهاده است و در مرحله سوم يعني پايه گذاري تمدني نوين است.در هر يك از مراحل ياد شده انقلاب اسلامي با تهديدهاي مختلف مواجه بود كه بحمداله با موفقيت آنها راپشت سر نهاد كه آخرين آن جنگ تحميلي بود.اينك كه در مرحله سوم قرار دارد، در واقع آزمون بس مهمتري پيش رو دارد كه در واقع همان

نحوه تداوم و استمرار انقلاب است.اگر چه در اين زمينه تحقيقات كمتري صورت گرفته است، ليكن بهر حال بايد تدبيري انديشيد و با الهام از تجربيات ساير انقلابهاي جهان موانع استمرار و تداوم انقلاب را مرتفع ساخت.با فرض اينكه انقلاب اسلامي در مرحله سوم يعني ايجاد «تمدني» نوين در جهان است، به شكل مختصر مي توان به تهديدات و آسيب پذيريهاي انقلاب در اين مرحله بشرح ذيل اشاره كرد:

1) عوامل تهديد كننده انقلاب از درون انقلاب اسلامي ايران نيز مانند ساير انقلابهاي اجتماعي بي ترديد در وهله اول مي تواند از درون مورد مخاطره و تهديد قرار گيرد.اين تهديد از ابعاد مختلف مي تواند صورت گيرد .عواملي نظير عدم توانايي انقلاب در تأمين اهداف و خواسته هاي مردم، دوري مردم از اصول و اهداف انقلاب، بي اعتقادي نسل دوم و سوم انقلاب به اصول و ارزشهاي آن (1) كه موضوع اصلي فرضيه اين تحقيق است)، تن پروري و مصرف گرايي متوليان و مردم جامعه انقلابي، اختلاف و تفرق در ميان مردم و مسؤولين، فقدان عدالت اجتماعي (2) و يا عدل و ظلم و به عبارت ديگر عدم اعمال شيوه هاي منطقي و مردمي. (3) هر كدام از عوامل فوق به تنهايي يا با تركيب ساير عوامل ديگر مي توانند مانع از شكل گيري يك تمدن مبتني بر انقلاب شده و در واقع حكم نابودي آن را صادر نمايند.در بررسي مختصر انقلابهاي روسيه، فرانسه و نيكاراگوئه، اظهار نظرهاي گوناگوني در اين خصوص شده است.در خصوص توقف انقلاب فرانسه و حاكم شدن ديكتاتوري ناپلئون بر آن پس از سالهاي 1789، بسياري از صاحبنظران علت آن را خشونت

شديد يا افراطيگري انقلابيون و تفرق و هرج و مرج ناشي از انقلاب ذكر كرده اند.گر چه بايد پذيرفت كه اگر چه انقلاب فرانسه در سال 1789 علي الظاهر با سلطه ناپلئون متوقف شد ليكن جنبشي را در اروپا برانگيخت كه محصول آن تمدن امروز غرب است.در خصوص انقلاب روسيه 1917، كه جديدا فرو پاشيده است، نيز اظهارهاي گوناگوني شده است.از جمله: ناكارايي و ناتواني در تأمين ماديات مردم و ارائه يك اقتصاد پيشرفته .تكيه بيش از حد به نظاميگري، نفي مالكيت خصوصي و ناديده گرفتن آزاديهاي اساسي و فطرت انساني و عدم باور نسل دوم و سوم پس از انقلاب به اصول و آمال انقلاب كمونيستي و فقدان معنويت و انكار حقيقت هستي (خداوند تبارك و تعالي) از دلايل فروپاشي انقلاب روسيه عنوان شده است. (4) هر كدام از نظريات فوق در تحليل فروپاشي انقلاب اكتبر 1917 ممكن است بخشي از واقعيت باشد كه در صورت اتحاد و تجمع آنها بهر حال فروپاشي شوروي محصول آن شده است.در خصوص انقلاب نيكاراگوئه نيز كه در سال 1979 توسط ساندنيست ها به پيروزي رسيد و پس از مدتي انقلابيون به كنار گذاشته شدند، دلايل متعددي عنوان شده است، از جمله آنكه اين انقلاب تقليدي از انقلاب روسيه بود و در خود عناصر ذاتي و اساسي نداشت و در واقع پيام فراگيري نو براي جهانيان بويژه مردم نيكاراگوئه ارائه ننمود و بهمين جهت در بستر مسالمت آميزي كه پس از انقلاب فراهم شد، نسلهاي دوم و پس از آن، با بي رغبتي و عدم تمايل به انقلابيون، افرادي غير انقلابي را برگزيده و الگويي غربي و آمريكايي

را در كشور خود حاكم ساختند . (5) البته بايد آگاه بود كه انقلابهاي بزرگ و نامحدود اساسا داعيه جهاني داشته و رسالت بين المللي و رهايي بشر را براي خود قائلند، ليكن انقلابهاي كوچك و محدود پس از سپري شدن چند سال از عمر انقلاب، صرفا به ايجاد رژيمي با ثبات در يك جامعه معين اكتفا مي كنند .اين انقلابها بعضا خود از انقلابهاي بزرگ تأثير پذيرفته اند و اساسا هدف از شكل گيري انقلاب، واژگوني يك رژيم و استقرار نظام حكومتي جديد مي باشد.شايد بتوان انقلابهاي نيكاراگوئه، مكزيك و برخي كشورهاي آمريكاي لاتين و...را از اين دست بشمار آورد.اما بهر حال انقلابهاي بزرگي كه بدنبال «چارچوبي نو» براي زندگي بشري هستند، خود را محصور به مرزهاي معيني نمي دانند و بهمين جهت مي توانند پايه گذار تمدني نوين در جهان باشند.بشرط آنكه عناصر و پتانسيل ذاتي براي انجام اين وظيفه خطير را در بطن خود داشته باشند.انقلاب اسلامي ايران در حقيقت از نوع همان انقلابهاي بزرگي است كه تنها براي رهايي يك ملت ظهور نكرده است، بلكه خود را به «حمايت از تمامي مستضعفين» موظف مي داند.لازمه تحقق چنين وظيفه اي دارا بودن توان و شرايط ذاتي در بطن و جوهره انقلاب است تا با بر هم زدن نظم استعماري و ظالمانه موجود، «طرحي نو» دراندازد.

2) عوامل تهديد كننده انقلاب از بيرون انقلابها علي الاصول در هر مرحله اي از رشد و تكامل خود كه باشند، از بيرون يعني خارج از مرزهاي كشور انقلابي نيز ممكن است مورد تهديد واقع شوند.گو اينكه اساسا ماهيت انقلاب دگرگوني در نظم موجود در يك كشور است

كه مي تواند الگويي براي كشورهاي مشابه باشد.اين خطر براي دشمنان انقلاب زماني مضاعف مي گردد كه، رهبران انقلاب رسما و علنا، رسالت جهاني خود را اعلام و از انقلاب در ساير جوامع حمايت كنند، بهمين دليل اولين گروه يا طبقه اي كه عليه يك انقلاب دست به اقدام مي زنند، كشورها يا جوامعي هستند كه شرايط اجتماعي مشابهي با كشور انقلابي دارند و نگران سرايت الگوي انقلابي به جوامعي هستند كه شرايط اجتماعي مشابهي با شكور انقلابي دارند و نگران سرايت الگوي انقلابي به جوامع خود هستند.نگراني كشورهاي فئوداليته حاكم در غرب پس از انقلاب 1789 فرانسه و اقدام دسته جمعي آنها براي مهار انقلاب فرانسه، نگراني بلوك غرب پس از پيروزي انقلاب اكتبر 1917 شوروي و اتخاذ تدابير پدافندي بر مبناي تئوريهاي مختلف نظير «سد نفوذ»«~ (Containment) ~»و ايجاد نهادهاي سياسي و نظامي نظير ناتو و غيره براي مهار كمونيزم و سوسياليزم و همچنين بسيج سياسي، نظامي آمريكا و ديگر كشورهاي غربي با همراهي برخي كشورهاي منطقه، براي مهار انقلاب اسلامي ايران را مي توان در اين راستا تبيين نمود.بنا بر اين يك انقلاب از بدو تولد، در وهله اول از خارج از مرزها نيز ممكن است مورد تهديد قرار گيرد.اين دشمنان انقلاب ممكن است بطور فردي يا دسته جمعي اقدام به مهار و نابودي انقلاب نمايند.روشهاي مختلفي را نيز ممكن است عليه انقلاب بكار گيرند: استفاده از ستون پنجم، ايجاد تفرقه و آشوب توسط عوامل داخلي، طرح كودتا، تحريمهاي اقتصادي، سياسي، نظامي و حتي حمله نظامي و جنگي بطور مستقيم يا با تحريك همسايگان.ليكن آنچه كه در مرحله سوم تكامل انقلاب توسط

دشمنان خارجي ممكن است، انجام شود جلوگيري از شكل گيري «تمدن نوين» بر پايه اصول انقلاب است.به اين معني كه دشمنان انقلاب وقتي نتوانستند، انقلاب را از بين برده و آن را نابود كنند، با نشانه گيري اصول و اهداف آن، تلاش مي نمايند آن را از ايجاد كشوري متمدن و پيشرفته در وهله اول و در مرحله ثاني سرايت و گسترش آن به ساير نقاط جهان، بر حذر دارند.انقلاب اسلامي ايران نيز در واقع تمامي مراحل و مصائب مختلف را پشت سر گذاشته است و اكنون كه دشمن از نابودي آن نااميد شده است، سعي وافر دارد كه اين «پديده» را در مرزهاي خود محصور دارد و توانايي آن را براي ايجاد كشوري متمدن، آباد و توسعه يافته كه مي تواند الگويي براي بسياري از كشورها باشد، نابود سازد.اين مهم بوسيله دشمنان به شكل هاي مختلفي انجام مي گردد.از تهاجم فرهنگي، فشار تبليغاتي جهاني، تحريمهاي اقتصادي شديد، گرفته تا دهها روش و تاكتيك ديگر.قالب كلي اين توطئه استراتژي «مهار انقلاب اسلامي» است كه اصطلاحا به آن مهار دو گانه گفته مي شود.اگر تئوري سد نفوذ يا«~ (containment) ~»توسط غربيها عليه شوروي مفيد و ثمر بخش بود، شايد اين گمان وجود دارد كه تئوري«~ Dubll containment ~»يا «مهار دوگانه» نيز براي مهار انقلاب اسلامي نيز مفيد فايده باشد. اما به نظر نگارنده آنچه كه يك انقلاب، بويژه انقلاب اسلامي را مورد مخاطره جدي قرار مي دهد، خطر خارجي نيست، چه بر اساس تجربيات حاصله معمولا مردم انقلابي در برابر اقدامات خارجي همبستگي بيشتري پيدا مي كنند.بلكه آنچه كه انقلاب را زود يا دير فرو مي

پاشاند، عناصر نهفته و پتانسيل دروني خود انقلاب است.بعبارت اخري عوامل دروني انقلاب است كه زمينه اضمحلال آن را فراهم مي سازد. هر انقلاب موفق حداقل بايد در سه زمينه داراي طرحي نو و پيامي نو و اميد بخش باشد.ايدئولوژي، فرهنگ، سياست، اقتصاد و بطور خلاصه منظور آنست كه يك انقلاب براي آنكه «چارچوبي نو» داشته باشد، بايد، انسان، جهان بيني انسان، فطرت انساني، غرايز و نيازهاي روحي و معنوي بشر و مسائل عاطفي و فطري بشري را مورد توجه قرار داده و براي همه آنها پاسخ مناسب داشته باشد.بايستي بين فطرت و عقل بشري سازگاري ايجاد نموده و شبهات و سؤالات مادي و معنوي ان را پاسخ گويد.ديگر آنكه انقلاب بايد نقش مردم را در سياست و حكومت بصورتي معقول و منطقي نظم بخشد.اگر روابط بين مردم و رهبران مبتني بر اصول عقل و فطري نباشد و نهادهاي لازم براي تقويت و اقتدار اين روابط پس از انقلاب وجود نداشته باشد، نبايد به تداوم انقلاب اميدوار بود.چه بسا پس از مدتي بين رهبران و قاطبه مردم انقلابي شكاف ايجاد شده و بتدريج «روحيه انقلابي» به فراموشي سپرده و انقلاب مفهوم خود را از دست مي دهد.وآخرين نكته اينكه انقلاب بايد تئوري اقتصادي جديدي داشته باشد كه بر مبناي آن روابط عادلانه و مبتني بر عقل و فطرت انساني بنا گذارد و بشدت از شكل گيري فاصله طبقاتي و تضعيف عدالت اجتماعي پرهيز نمايد.زيرا در دنياي امروزي كه بيشتر توجهات مردم به رفاه و مسايل اقتصادي است، لزوما بايد انقلاب اولا يك جامعه توسعه يافته و نمونه در داخل مرزهاي خود ايجاد نمايد و در

ثاني الگوي آن را به ساير نقاط جهان بسط دهد.بطور حتم انقلاب اسلامي نيز كه در مرحله سوم تمدني قرار دارد اگر مي خواهد، اصول و ارزشهاي انقلابي خود را حفظ نموده و گسترش دهد، ضرورتا تأمين نيازهاي مادي و اقتصادي مردم را با اولويت بايد لحاظ كند .در غير اينصورت با جمع شدن شرايط جنبي ديگر، زمينه تضعيف و زوال انقلاب فراهم خواهد شد.در اين راستا تركيب جمعيتي يك كشور بويژه جواني جمعيت مي تواند خطر و آسيب پذيري انقلاب را افزايش دهد.بعبارت ديگر رشد بي رويه جمعيت و عدم انطباق با رشد و توسعه اقتصادي و شكل گيري «انبوهه جمعيت» مي تواند خطر و آسيب پذيري انقلاب را افزايش دهد.بعبارت ديگر رشد بي رويه جمعيت مي تواند از عوامل تسريع در توقف انقلاب و جلوگيري از باروري نهادهاي انقلابي و شكل دهي تمدن نوين انقلابي باشد.بمنظور تبيين دقيقتر اين بحث ذيلا به رابطه «جواني و جمعيت» و آسيب پذيري انقلاب اسلامي مي پردازيم:

جوانان و انقلاب جوانان در هر كشور بخودي خود يك پديده منفي نيستند.بعبارت ديگر در دهه هاي گذشته كه جمعيت يكي از عناصر قدرت ملي هر كشور محسوب مي شد، جمعيت زياد و بويژه جواني جمعيت از امتيازات يك كشور محسوب مي گرديد.مخصوصا در ايام جنگ كه نياز به جنگجويان جوان و قوي در ايام گذشته از عناصر اصلي پيروزي در جنگ بود. ليكن با گسترش علم و تكنولوژي و جايگزيني ماشين بجاي نيروي كاريدي، بتدريج بحث مازاد جمعيت و لزوم كنترل مواليد به منظور انطباق و هماهنگي رشد جمعيت با رشد صنعت و سرمايه گذاري مطرح شد و پس از

آن در كشورهايي كه اين هماهنگي و انطباق وجود نداشت، معضل «ما زاد جمعيت» و «فشار افزايش جمعيت» پديدار شد. (6) در اين كشورها كه غالبا جهان سومي هستند، با رشد يكباره امكانات و تسهيلات بهداشتي و كاهش مرگ و مير نوزادان، نوعي ناهماهنگي در رشد جمعيت و توسعه اقتصادي بوجود آمد كه نتايج سوء آن در بزهكاري جوانان، بيكاري، اغتشاشات و...نمودار گشت.بنا بر اين جمعيت اگر بطور نا موزوني رشد يابد، مشكلات و معضلات متعددي بهمراه دارد.اين معضلات بعضا كوتاه مدت، موقت و فوري هستند و برخي ديگر آثار سوء دراز مدت و بنيادين دارند.حال مي خواهيم ببينيم كه آيا در جمهوري اسلامي پس از انقلاب آيا چنين اتفاقي بوقوع پيوسته است و اگر چنين است چه تبعات منفي داشته است و يا در آينده خواهد داشت و نهايتا ارتباط آن با آسيب شناسي انقلاب اسلامي چگونه است؟

شكل گيري «انبوهه جمعيت» پس از انقلاب با وقوع انقلاب اسلامي، ديدگاه خاصي در ايران پس از انقلاب شكل گرفت كه مبناي آن «افزايش تعداد مسلمين» بدون توجه به آثار و ابعاد مثبت و منفي آن بود.بر اساس اين ديدگاه كنترل رشد مواليد، توطئه دشمنان اسلام است و به منظور تضعيف اسلام تبليغ مي گردد، فلذا با صدور برخي فتاوي علماء و روحانيون فضاي خاصي در جامعه پس از انقلاب ايجاد شد كه تمامي موانع رشد جمعيت برداشته شد و رشد جمعيت ايران در سال 1365 به 91/3 درصد يعني نرخ رشد بي سابقه در طول تاريخ خود رسيد.البته دلايل ديگري نيز در توجيه افزايش نرخ رشد جمعيت در پس از انقلاب اقامه شده است، (7) ليكن

عمده دليل آن در واقع همان رفع موانع شرعي و تكليف ديني اعلام شده است.اين رشد بي سابقه، موجب شكل گيري «انبوهه جمعيت» يا موج جمعيتي شد كه آثار زيانبار آن در كوتاه مدت علاوه بر عدم هماهنگي و انطباق با رشد سرمايه گذاري و توسعه اقتصادي، از همان ابتدا در تهيه شير خشك، كودكستان و تهيه كلاس براي مدارس ابتدائي (چند شيفته شدن مدارس) و بتدريج سرايت آن به مقاطع بالاتر نمودار شد. مسئله اصلي آنست كه اين موج هم اكنون به مرحله جواني و بلوغ رسيده است كه مطمئنا معضلات و مشكلات ناشي از آن مانند سالهاي قبل نيست بلكه بسيار حادتر و شديدتر است كه ذيلا به برخي موارد آن در كوتاه مدت اشاره مي كنيم: (8).اشتغال: اشتغال و بيكاري امروزه به يكي از نگرانيهاي اصلي دولت تبديل شده است.اين نگراني در حقيقت ناشي از همان ورود «موج وار» جمعيت جوان كشور به بازار كار است.اهميت مسئله در تغييرات ساختاري نسبتا سريعي است كه در اين جمعيت در شرف وقوع است و به اين معني است كه از اين پس ديدگاهها و اولويتهاي توسعه اي ايران بايد بيش از پيش معطوف به بازار كار و چند و چون اشتغالزايي اقتصاد كشور شود.بيشتر به اين دليل كه با تغييرات ساختار سني جمعيت ايران در طول سالهاي آن با گذشت زمان بطور روز افزوني شاهد حضور نيروي كار جوان بيشتري در بازار كار مي شود.اين معضل زماني مضاعف مي گردد كه مشكلات ديگري در روند طبيعي اقتصاد كشور رخ دهد و نرخ مشاركت نيروي كار (بويژه از ناحيه زنان) افزايش يابد . بطور خلاصه

چنانچه نرخ بيكاري بر اساس نتايج و بررسيهاي بعمل آمده همان نرخ 1/9 درصد در سال 1375 باقي بماند، براي جلوگيري از بحران بيكاري سالانه بطور متوسط مي بايست 838 هزار فرصت شغلي ايجاد شود. (9) اين در شرايطي است كه نرخ رشد اقتصادي مانند دوره هاي 75 65 بطور سالانه در همان حد ميانگين 4 درصد باقي بماند. حال چنانچه نرخ رشد اقتصادي بدليل پايين آمدن قيمت نفت و مسائل ديگر، كاهش يابد و نرخ مشاركت افراد جوياي كار نيز از روند قبلي تجاوز كند و در نتيجه شكاف ميان اشتغالزايي و تقاضاي كار در سالهاي آينده روز بروز افزايش يابد، روند افزايش بيكاري در سال 1385 به 1/23 درصد خواهد رسيد كه اين امر به منزله بروز بحران بيكاري در جامعه خواهد بود . (10) بروز اين بحران در آينده تنها ابعاد اقتصادي ندارد بلكه در وهله اول اثر روحي و رواني است كه بر نسل جوان و طيف گسترده جوياي كار دارد و آن عدم توانايي سيستم (انقلاب) به پاسخگويي نيازهاي مادي و اوليه جامعه انقلابي است.از اين منظر، جوانان و جويندگان كار كه ديگر بخش عظيمي از جامعه را تشكيل مي دهند، اين سؤال را در ذهن خود مرور خواهند كرد كه آيا انقلاب اسلامي مي تواند حداقل نيازهاي مادي و معيشتي و معنوي ما را پاسخ گويد؟ 2.مسكن: با رسيدن مرجع جمعيتي ياد شده به سن بلوغ و نياز به ازدواج و تهيه مسكن، كشور با بحران جدي در موضوع ياد شده مواجه شده است.هشدار كارشناسان و مسئولين ذيربط در اين زمينه، بيانگر آنست كه در سالهاي آينده، اين بحران

به شكل حادتري بويژه در شهرهاي بزرگ، مطرح خواهد شد و همين امر موجب توجه جدي مسئولان مربوطه گرديده است.افزايش روز افزون اجاره بها در شهرهاي بزرگ و قيمت مسكن، دولت را مجبور كرده است طرحهاي فوري و ضربتي اجرا نموده و از بخش خصوصي در اين زمينه كمك بگيرد. بهر حال طبق برآورد كارشناسان، تقاضا براي مسكن روز بروز افزايش مي يابد و در صورت عدم اقدام عاجل، كشور در آينده در اين بخش با معضلات جدي مواجه خواهد شد. (11) 3.افزايش بزهكاري و ناهنجاريهاي اجتماعي: بطور طبيعي اگر غرايز و نيازهاي روحي و مادي افراد تأمين نشود، عكس العملهاي منفي و غير عادي ظهور خواهد كرد. اگر چه آمار دقيق و مقايسه اي راجع به بزهكاري اجتماعي نظير، سرقت، قتل، جرائم خلاف عفت و منكراتي در ميان طبقه جوان وجود ندارد ليكن، رشد منحني بزهكاري در جامعه در سالهاي اخير به شكل صعودي بيانگر بسياري از واقعيات است.اين امر در زمينه خودكشي مخصوصا در ميان نسل جوان مشهودتر است.عوارض مشهود اين بزهكاري در برخي شهرها در قالب سرقتهاي مسلحانه و شرارت نيز نمايانتر است. 4.مشاركت در اغتشاشات و آشوبها: بر اساس تئوريهاي ارائه شده در خصوص خشونتها و انقلابهاي اجتماعي، جوانان بيشتر از ساير طبقات براي ايجاد خشونت و طغيان عليه نظم موجود مستعدترند .بر اساس اين تئوريها، پيران به نظم موجود دلبسته ترند و محافظه كارتر و جوانان انقلابي تر .نوجويي جوانان به آساني مبدل به نوخواهي هاي كاذب مي شود كه خصيصه زننده و تحريك آميز و بظاهر خشونت بار آنها با تظاهرات رواني بحران اصالت خواهي جوانان به نيكي سازگار

است .ملت جوان، خواهان انقلابها و دگرگونيهاي عميق و ملت پير از اين گونه انقلابها بيزار است.تجزيه و تحليل هاي گوناگون نشان داده است كه گروه سني جوان به احزاب محافظه كار و ميانه كمتر رأي مي دهد و غالبا به احزاب دست چپي يا راست افراطي كه خواهان تغييرند، تمايل بيشتري دارند. (12) اين تئوري با واقعيتهاي موجود جامعه ما نيز كم و بيش مصداق دارد.دقيقا پس از سالهاي 1370 كه سياست تعديل اقتصادي در كشور آغاز شد، اغتشاشات شهري در برخي شهرها نظير، مشهد، قزوين، اراك، شيراز و...صورت گرفت كه در تمامي آنها، جوانان يعني افراد زير 24 سال بيشترين تعداد را تشكيل مي داده اند. (13) اين واقعيت در سالهاي اخير بصورتهاي ديگر نيز ظهور كرده است مانند: اغتشاش در مسابقات ورزشي، درگيريهاي پراكنده در خيابانها بعلل مختلف با نيروهاي انتظامي و...اين تهديدات اگر چه موقت و زود گذر هستند و قابل مهار، ليكن بهر تقدير در نوع خود در سالهاي آتي كه بيكاري دامنگير عارض كشور خواهد شد، دامنه آن نيز گسترده تر خواهد شد.اين نقطه آسيب پذيري، در واقع همان نقطه اميد دشمنان نظام است كه براي تحقق اهداف شوم خود به آن اميد بسته اند.تهيه و تدارك برنامه هاي گسترده فرهنگي و سياسي از سوي دشمنان با استفاده از وسايل ارتباط جمعي بويژه ماهواره ها، نشان از برنامه ريزي دشمن براي سوء استفاده از احساسات پاك نسل جوان و ترغيب مستقيم و غير مستقيم آنها براي تفسير و دگرگوني در نظام سياسي و اجتماعي كشور، دارد.

جوانان و آينده طبق تحقيقات و مطالعاتي كه در سالهاي اخير انجام شده است،

جوانان كشور ما كه نسل دوم انقلاب هستند، هنوز معتقدند كه انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي، با لذات توان پاسخگويي به نيازهاي مادي و معنوي آنها را دارد ليكن مديريت و سازماندهي آن ضعيف و نامطلوب است .بعبارت ديگر اين نسل معتقدند كه جمهوري اسلامي كه محصول و ثمره انقلاب بزرگ اسلامي است، مي تواند سعادت دنيا و آخرت آنها را تأمين نمايد و لذا به اصول و ارزشهاي حاصل از آن علاقمندند، آنها حتي حاضرند براي دفاع از مملكت و نظام اسلامي جان خود را فدا كنند. (14) اما اين مطلب نبايد ما را از اين حقيقت مهم غافل نمايد كه جوانان و نسل فعلي كه پس از انقلاب رشد كرده اند داراي تمايلات، آمال و آرزوهايي هستند كه مقداري با تمايلات نسل انقلابي و پيشتر از آن متفاوت است.بعبارت ديگر اگر چه جوانان هنوز به انقلاب و مباني آن وفادار هستند ليكن اين اميد تا زماني است كه واقعيتها و انتظارات آنها تا حد قابل ملاحظه اي تحقق يابد در غير اينصورت تضميني وجود ندارد، همواره به آنچه كه شعار و هدف اصلي انقلابيون نسل اول انقلاب بوده است وفادار بمانند.در سالهاي اخير بحثهايي مبني بر جدايي و شكاف ميان نسل انقلابي و جنگديده با نسل پس از انقلاب در ميان صاحبنظران مطرح شده است و تقريبا اين اتفاق نظر وجود دارد كه «ذائقه هاي» نسل جديد با نسل قديم در بسياري جهات متفاوت است.نسل فعلي از انقلاب اسلامي انتظاراتي دارد كه اولي ترين آنها تأمين نيازهاي مادي و معنوي آنهاست.مظاهر تمدني جديد را دوست دارد و از اصول و شعارهايي كه

از الگوهاي جهاني تأثير پذيرفته اند و خود اتكايي و اعتماد به نفس را ترغيب مي كنند، بيشتر تبعيت دارد.شاهد مثال، انتخابات رياست جمهوري دوره هفتم است كه در دوم خرداد 1376 اتفاق افتاد و نشان داد كه نسل جوان فعلي به دنيايي جديد و ديگر، نظر دارد و با جمع شدن ساير شرايط حضور تأثير گذار و عميق بر نظام سياسي و اجتماعي كشور مي تواند داشته باشد.حال چنانچه اين نسل در سالهاي آينده بصورتي گسترده وارد سيستم اجرايي و سياسي كشور شود و نظام مبتني بر انقلاب، نتواند جوابگوي نيازهاي مادي و معنوي آنها باشد شبهات و دغدغه هاي فكري و روحي آنها را به نحو شايسته پاسخ ندهد و با نسل انقلابي و جنگ ديده، ارتباط عاطفي و روحي صحيحي نداشته باشد، آيا در باور و اعتقاد خود به انقلاب اسلامي ترديد نخواهند كرد؟ و در حقيقت بار دگر بدنبال نظام و الگويي نخواهد رفت كه اميال و اهداف مشروع آنها را بر آورده سازد؟ آيا در اينصورت، تمدني مبتني بر انقلاب تشكيل خواهد شد كه نسلهاي بعدي با افتخار از آن ياد كنند و به رهبران و انقلابيون قبلي اقتداء نمايند .آيا چشمان منتظر ملل ستمديده جهان كه از نظامهاي گوناگون غربي و شرقي نااميد شده و خود را در شرايط پس از جنگ سرد، تحت سلطه بي چون و چراي نظام سرمايه داري و تمدن غربي مي بينند، مي توانند به طلوع انقلاب و تمدن ديگري كه مظالم موجود را مرتفع نمايد، اميدوار باشند؟ و بالاخره آنكه، آيا انقلاب اسلامي ايران، آخرين انقلاب بوده و ديگر انقلابهاي اجتماعي خاتمه يافته

اند و يا آنكه دنيا منتظر تمدني مي ماند كه برخاسته از انقلاب اسلامي است و «چارچوبي نو» براي حيات بشري ارائه خواهد كرد.

نتيجه گيري از مجموع مطالبي كه مطرح شد اين نتيجه حاصل است كه انقلاب در حقيقت تغييري بنيادين و اساسي در اصول و ارزشهاي يك جامعه است كه آن را از اصلاح، (15) شورش و كودتا و ساير تحولات اجتماعي متمايز مي سازد. انقلاب برآيند خواست ها و آمال يك ملت براي رسيدن به جامعه اي مطلوب است.حال انقلابها ممكن است بسته به اهداف و توانايي هاي خود به انقلابهاي جهاني با گسترده اي نا محدود و يا انقلابهاي محدود و محصور در يك كشور يا جامعه معين طبقه بندي شوند.انقلابهاي بزرگ و نامحدود مخاطبين عام و جهاني داشته و رسالت فراملي براي خود قائلند.اين قبيل انقلابها از نظر تعداد محدودند اگر چه از نظر حيطه شمول، نامحدود.چنين انقلابهايي زمينه ساز «تمدني» نوين مي گردند و براي قرن ها ملل و جوامع مختلف را بدنبال خود مي كشند.در حاليكه انقلابهاي محدود، صرفا براي تغيير رژيمي خاص در يك جامعه معين رخ مي دهند و پس از مدتي روند طبيعي پيدا مي كنند.انقلاب اسلامي ايران بي ترديد از نوع انقلابهاي اول است و مي تواند با الهام از اصول و مباني غني اسلام، مبلغ و مبشر تمدني نوين براي بشر قرن بيست و يكم باشد .اين انقلاب بر خلاف عقيده دانشمندان معاصر غربي، تمدن غرب را با همه دستاوردهاي بي نظيرش به چالش طلبيده است و در حقيقت مي خواهد با كسب نقاط مثبت تمدن غرب، خلاء و نواقص آن را با الهام

و اقتباس از مباني دين اسلام، بر طرف ساخته و الگويي جديد و بعبارتي «چارچوبي نو» براي زندگي بشر در عصر علم و تكنولوژي ارائه نمايد.اين انقلاب در واقع تداوم همان انقلاب الهي است كه حضرت محمد (ص) در 1400 سال قبل براي جهانيان به ارمغان آورد. با اين همه ساختن جامعه اي آباد، آزاد و مستقل همانند مدينة النبي صدر اسلام از ضروريات و لوازم اصلي توسعه و صدور انقلاب به جهان است تا بر اساس آن تمدني نوين شكل گيرد و دنياي تشنه عدالت و آزادي و معنويت از آن سيراب شود.بدون ساختن اين ام القري، امكان رسيدن انقلاب اسلامي به جهان بايد در وهله اول در درون كشور خودمان ايران صورت پذيرد .انقلابيون و صاحبان اصلي انقلاب بايد تئوريها و راه كارهاي جديد، جاذب و منطبق با فطرت و نيازهاي بشر در چهار مقوله ايدئولوژي و فرهنگ، اقتصاد و سياست حداقل به مردم مسلمان ايران و ساير ملل جهان ارائه نمايند.تا بدان وسيله جنبش و حركتي نو در روحيات، رفتار و سيره زندگي بشر ايجاد نموده و جامعه اي مدرن و مترقي شكل گيرد. جوانان كه در شرايط حاضر در جمهوري اسلامي ايران قريب نيمي از جمعيت كشور ما را تشكيل مي دهند و بصورت انبوهه جمعيتي يا موج جمعيتي وارد عرصه جامعه شده اند، از عوامل اصلي تداوم انقلاب و يا بعبارتي شكل گيري تمدن نوين اسلامي بر اساس مباني انقلاب هستند.اگر اين جوانان در مقولات ياد شده، پاسخهاي مطلوب و منطقي از انقلاب اسلامي دريافت نكنند و آمال و آرزوهاي خود را در تداوم و اجراي اصول انقلاب نبينند با

توجه به مدل نظري تحقيقي كه ارائه كرديم و جمع شدن ساير شرايط مذكور، مي توان پيش بيني كرد كه در كمتر از يك دهه بعد، مفهوم انقلاب اسلامي، تعريف و اعتبار خود را از دست خواهد داد و الگوها و نظامهاي ديگري مورد تقليد قرار خواهد گرفت.حال كه نسل انقلابي بتدريج به سن كهولت نزديك مي گردد، و جاي خود را به ناچار به نسل هاي بعدي مي سپارد، ضرورتا بايد نهادها و مؤسساتي را بنيان گذارد كه مفاهيم و اهداف انقلاب در آنها تبلور و تجلي يافته و بدينصورت تداوم انقلاب در قالبهايي جديد و نو امكان پذير باشد.اجراي دقيق و كامل اصول قانون اساسي مي تواند مبنا و زير ساخت اصولي براي تحقق اين منظور باشد. پي نوشت ها: 1 انقلاب، باوم، اريك جي هابر، ترجمه دكتر سياوش مريدي، نشريه اطلاعات سياسي و اقتصادي، ص .31 2 عليرضا سبزيان موسي آبادي، تحليلي بر اقبال و ادبار دولتها از ديدگاه حضرت علي (ع)، رساله كارشناسي ارشد، دانشگاه شهيد بهشتي، .1373 3 مصطفي ملكوتيان، سيري در نظريه هاي انقلاب، نشر قومس، ص 159، چ 2، .1376 4 نشريه اطلاعات سياسي و اقتصادي، شماره 112 111، ص .92 5 در اين زمينه بويژه در خصوص علل بروز انقلاب در ايران و نيكاراگوئه، مراجعه شود به فصلنامه راهبرد، همان منبع، شماره 10، صص 173 .195 6 گي روشه، تغييرات اجتماعي، ترجمه دكتر منصور وثوقي، نشر ني، 1376، ص .29 7 عليرضا خاني، نشريه اطلاعات سياسي و اقتصادي، شماره 130 129، ص .194 8 به نمودار تركيب جمعيتي ايران در ضميمه مراجعه شود. 9 سازمان برنامه و

بودجه، بولتن معاونت امور اقتصادي و هماهنگي، دفتر اقتصاد كلان، اسفندماه 1376، ص .38 10 همان منبع: ص .45 11 زنجاني، دكتر حبيب الله، جمعيت و توسعه، انتشارات مركز مطالعات و تحقيقات شهرسازي و معماري ايران، ص 171 110، سال .1372 12 موريس دوورژه، اصول علم سياست، ترجمه ابوالفضل قاضي، ص 94، انتشارات دادگستر .1376 13 در اين خصوص از بولتن هاي محرمانه دستگاههاي امنيتي و انتظامي استفاده شده است. 14 به نقل از دكتر محمد حسين الياسي، سخنراني با عنوان زمينه هاي روانشناختي پذيرش فرهنگ غرب در نسل جوان ج.ا.ا، پژوهشكده مطالعات راهبردي، آبان .1377 منابع مقاله:

راه انقلاب، آقايي، علي اكبر ؛

آينده نگري امام خميني و آسيبهاي انقلاب

آينده نگري امام خميني و آسيبهاي انقلاب

آينده نگري و كشف قوانين اجتماعي و چگونگي تحولات، مورد علاقه شديد افراد، دولتها و محققين بوده است. زيرا اطلاع از روند جريانات و پديده هاي متحول اجتماعي و سياسي و اطلاع از سرنوشت افراد و جوامع، لازمه خصلت كنجكاوي و علاقمندي به كشف اوضاع و احوال آينده است. از اينرو عده اي فرصت طلب و سودجو با سوءاستفاده از اين نياز دست به كار شده و مدعي پيشگوئي و اطلاع از آينده شده اند و بعضاً موقعيت، شهرت و ثروت قابل توجهي كسب كرده اند.

رهبران و مردان بزرگ در طول تاريخ لحظه اي از تفكر و تدبر نسبت به آينده نياسودند و هميشه براي هدايت مردم و جامعه به سوي اهداف تعيين شده به آينده مي نگريستند، و تلاش مي كردند بر اساس نگرش خودشان وضعيت جوامع را شكل دهند. تحقق اهداف در آينده يكي از انگيزه هاي اصلي حركت، تلاش، فداكاري و تحمل انواع شدائد و مصائب مي باشد، و به اين دليل يأس و

نااميدي در تمامي مكاتب و مذاهب مذموم و محكوم شده است.

حضرت امام به خاطر احساس مسؤليت و دلسوزي نسبت به مردم، اسلام و كشور هميشه به آينده مي انديشيد. وي در بخشي از وصيتنامه خود نوشته اند:

«اينجانب كه نفسهاي آخر را مي كشم، بحسب وظيفه شطري از آنچه در حفظ و بقاء اين وديعه الهي (انقلاب اسلامي) و شطري از موانع و خطرهايي كه آن را تهديد مي كند براي نسل حاضر و نسلهاي آينده عرض كنم.»(1)

در قرن اخير آينده شناسي بيش از گذشته مورد توجه قرار گرفته است. زيرا غالباً تلاش مي كنند موقعيت خود را در آينده بهبود بخشند و يا لااقل وضعيت فعلي خود را حفظ نمايند. آينده شناسي با امور متعدد و پيچيده اي همراه است كه احاطه و تسلط بر آنها بسيار مشكل است. اما از آنجا كه روند تحولات و تغييرات جوامع تابع قوانين و سنتهاي ثابت و لايتغير است، بنابراين در صورت شناخت و انطباق قوانين با واقعيتها، تا حدودي مي توان آينده نگري را بدست آورد، و اوضاع و احوال را تقريباً پيش بيني كرد. اگرچه همين اندازه تقريب و تخمين نيز براي همگان مطلوب و مورد علاقه مي باشد.

«... شناخت آينده، با مطالعه آينده هاي ممكن، مطلوب يك جامعه است. اطلاعات اوليه ما براي اين مطالعات، تاريخ و وضع فعلي است... بنابراين با احتمال زيادي مي توان گفت كه جامعه ما، با اين گذشته اش كه مي شناسيم، چه مجموعه اي از آينده ها در انتظارش است. اين كه كدام يك از آينده هاي ممكن به وقوع بپيوندد بستگي به گامهايي كه ما اكنون يا در آينده برخواهيم داشت. به همين دليل آينده هاي بالقوه اقوام و تمدنهاي متفاوت مجموعه هاي يكساني نيستند، گرچه همپوشي (سنخيت و

تشابه) دارند. بنابراين گذشته (و حال) هر قوم استعداد تغييرات آينده هر قوم را تعيين مي كند».(2)

ظهور و سقوط انقلابها، پيروزي و شكست دولتها، اقتدار و ضعف ملتها و اقوام از جمله مهمترين مباحثي است كه در چند دهه اخير در حوزه علوم انساني مورد بحث و تحقيق گسترده قرار گرفته و نظريه هاي گوناگوني پيرامون آن ارائه شده است.

جامعه شناسي سياسي، فلسفه تاريخ و روانشناسي اجتماعي از جمله رشته هايي هستند كه به اين موضوع پرداخته اند و به دليل اهميت موضوع همچنان يكي از مباحث مهم مي باشد.

دعوت قرآن به مطالعه در تاريخ و عبرت گرفتن از رويدادها و به كارگيري آنها در زندگي براي آن بود كه نه تنها امت اسلامي به سرنوشت تلخ و اسفبار ديگران در آينده مبتلا نشود، بلكه شاهد و الگويي براي امتهاي ديگر باشد.(3)

حضرت امام به خاطر احساس مسؤليت و دلسوزي نسبت به مردم، اسلام و كشور، هميشه به آينده مي انديشيد.

به طور خلاصه مي توان گفت كه اديان و مكاتب فكري و فلسفي هر يك به گونه اي تبيين ويژه اي از چگونگي روند تحولات اجتماعي و سياسي و آينده جوامع و دولتها ارائه كرده اند. غالب نظريه هاي غيرديني پس از مدتي بطلان آنها در عمل ثابت و به تاريخ انديشه هاي سياسي سپرده مي شوند. زيرا شناخت انسان و ويژگيهايش و ارائه نظريه اي جامع و واقع بينانه كاري بسيار مشكل و در مواردي غيرممكن است. ماركسيسم معروفترين و جنجالي ترين نظريه اي است كه مدعي شناخت انسان و چگونگي تحولات اجتماعي و حركتهاي آينده بود، و طرفداران بسياري در گوشه و كنار جهان داشت، و اميدهاي زيادي براي آينده ايجاد كرد. زيرا كه داعيه تغيير جهان، تشكيل جامعه ايده آل انساني و

حل تمامي مشكلات بشر را داشت. با وجود هفتاد سال حكومت و برخورداري از امكانات فوق العاده در سطح بين المللي، محكوم به شكست و فروپاشي گرديد و از صحنه سياسي _ اجتماعي حذف شد.

ماركسيسم با ارائه نظريه «ماترياليسم تاريخي» براي تمام ملتها برنامه انقلابي ارائه كرد، و مي خواست جهاني آزاد از قيد «فئوداليسم، كاپيتاليسم و امپرياليسم» بسازد و خلقهاي جهان را از قيد فلسفه هاي غيرعلمي برهاند و كليه نظامهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي را مغلوب ماركسيسم نمايد. اما به علت عدم واقع بيني و عدم درك منطقي از روند تحولات، نه تنها ماركسيسم بلكه دهها انقلاب ناسيوناليستي، نهضت استقلال طلبانه و مذهبي يكي بعد از ديگري شكست خوردند و از حركت باز ماندند. هر يك از جريانهاي سياسي و مكتبهاي فلسفي بر مبناي ديدگاه خود در اين زمينه نظريه و تحليلي ارائه كردند.

هر يك از انقلابها و نهضتها در شرايطي خاص شكل گرفتند و پس از طي مراحلي بعضي از آنها شكست خوردند و سقوط كردند. همچنانكه حضرت امام فرموده اند: «مسأله انقلابات در دنيا و انقلابهايي كه در ايران شده است، اصل انقلاب بسياري از وقتها به نتيجه ابتدائي رسيده، لكن در ادامه اشكال پيدا شده است. مي گويند كشورگيري آسان است لكن كشورداري مشكل.»(4)

اگرچه شكل ظهور و سقوط انقلابها متفاوت است، ولي قطعاً مشتركات زيادي دارند كه مي تواند مبناي تحليل و عبرت گيري باشد، زيرا محور تمامي اوضاع و احوال جوامع و تحولات آنها انسان است. به همين دليل شناخت انسان براي شناخت تحولات و دلايل آن ضروري است. گرچه در علوم انساني امروز غالباً آثار اعمال انسانها كه در واقع معلول خصلتها و روحيات مي باشند بيشتر بحث و

بررسي مي شود، و در نتيجه بسياري از نظريه ها در عمل اعتبار خود را از دست مي دهد. در فلسفه اجتماعي و سياسي حضرت امام خميني عنايت ويژه اي به انسان، حالات نفساني، ابعاد روحي و دگرگوني آن وجود دارد. بعضي تصور مي كنند بيان ويژگيها و آثار رفتاري و دروني انسان توسط وي صرفاً بحثي اخلاقي و فردي است.

در ديدگاه امام تمامي آنچه در صحنه اجتماعي واقع مي شود محصول انسان و اعمال اوست و بعد از هرگونه تغيير و تحول در انسان ها، بايد شاهد تغيير و تحول در جامعه بود. همان طوري كه اين را درباره تأثير گذاري دانشگاهيان فرمودند:

«... شما دانشگاهيان كوشش كنيد كه انسان درست كنيد. اگر انسان درست كرديد مملكت خودتان را نجات مي دهيد.»(5)

هرقدر انسجام و هماهنگي مردم و دولت بيشتر باشد به همان نسبت اقتدار و دوام حكومت بيشتر و طولاني تر خواهد بود

ميزان وابستگي دولتها ارتباط معكوسي با پايگاه مردمي و پاسخگويي به نيازهاي جامعه دارد

تهديدها و آسيبهاي انساني

هر يك از خصلتهاي مثبت و منفي در تحولات اجتماعي نقش خاصي دارند، و لذا شناخت آنها مي تواند در ارائه وضعيت آينده مؤثر و براي مقابله با آسيبها و تهديدات سازنده و مفيد باشد. در اينجا به چند خصلت كه در تحليل و شناسائي آينده نقش مهمي دارند اشاره مي شود.

1_ كفران و نسيان

فراموشي و بي توجهي نسبت به گذشته و عدم شكر و سپاس نعمات موجود و غفلت از هدف و آينده نگري، از خصلتهاي مشترك غالب انسانها مي باشد. چنين افرادي زماني كه از شرايط سخت و فشارهاي سنگين رها مي شوند، به جاي آنكه آزادي و رسيدن به قدرت و نعمات را قدر بدانند و خدا را شكرگزار

باشند، با فراموشي گذشته و كفران موقعيت موجود و بي توجهي به آينده، به تدريج خصلتهاي گذشتگان در آنان شكل مي گيرد، انسان جديدي مي شوند كه با گذشته آنان به كلي متفاوت و حتي به نقطه مقابل آن تبديل مي گردند و بدين سبب است كه حضرت امام خطاب به جمعي از مسؤلين چنين فرمودند:

«همه اينهائي كه فاسد هستند به تدريج فاسد شدند، هيچكس يكدفعه فاسد نشده است، و هيچ يك از ما هم بايد تصور نكنيم كه مأمون از اين هستيم كه فاسد بشويم، همه در معرض فساد هستيم، همه ما دست به گريبان شيطان، و خصوصاً شيطان نفس، همه گريبانمان به دست اوست. هيچ كس هم از ابتدا فاسد فاسد نبوده و هيچ كس هم مأمون نيست از اينكه به فساد و به دام شيطان نيفتد.»(6)

امام بارها در سخنان و نوشته هاي خود تأكيد بر حفظ انقلاب و اسلاميت آن داشته اند و متذكر شده اند كه بي توجهي و فراموشي اين نعمت بزرگ و موهبت عظيم الهي خسارات و مشكلات زيادي را به دنبال دارد.

2_ دنياگرايي و زياده طلبي

آنانكه در جريان فعاليتها و مبارزات براي تغيير حكومتها و رژيمها شركت و فداكاري مي كنند، تحت تأثير خصلت مثبت كمال طلبي، عدالت جويي و در شكل تكامل يافته و عالي آن خداخواهي مي باشند. ولي پس از پيروزي و كسب قدرت، غالباً با در اختيار گرفتن امكانات، و موقعيتهاي برتر اجتماعي و سياسي، زياده طلبي، برتري جويي و بدتر از آن ثروت اندوزي و مصرف زدگي را در پيش مي گيرند.(1) . صحيفه امام، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378، چاپ اوّل، ج 21، ص 403.

(2) . دكتر منصوري، رضا: «ايران 1427»، ناشر طرح نو، تهران، 1377، صفحه 241.

(3)

. «و كذلك جعلناكم امه وسطاً لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليك شهيدا» (سوره بقره، آيه 143)

(4) . صحيفه امام، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378، چاپ اوّل، جلد 15، ص 336.

(5) . همان، ج 8، ص 67.

(6) . همان، ج 14، ص 369.

برخورداري از قدرت و رفاه و بي توجهي به مسئوليت و موقعيت، رؤسا و مديران كشور را به تجمل گرايي، جدايي از مردم و سستي نسبت به انجام وظايف سوق مي دهد. دليل اصلي تأكيد مكرر امام بر ساده زيستي و زهد و بي توجهي به مظاهر مادي دنيا، خصوصاً براي مسؤلان و روحانيون همين نكته مي باشد.

«هيچ چيزي به زشتي دنياگرايي روحانيت نيست، و هيچ وسيله اي هم نمي تواند بدتر از دنياگرايي روحانيت را آلوده كند. چه بسا دوستان نادان يا دشمنان دانا بخواهند با دلسوزي هاي بي مورد سير زهدگرايي آنان را منحرف سازند و گروهي نيز مغرضانه يا ناآگاهانه روحانيت را به طرفداري از سرمايه داري و سرمايه داران متهم نمايند.

روحانيت در مصدر امور كشور است، خطر سوءاستفاده ديگران از منزلت روحانيون متصور است بايد به شدت مواظب حركات خود بود... ما بايد تحت هر شرايطي خود را عهد ه دار اين مسئوليت بزرگ (حمايت از محرومين و عدالت اجتماعي) بدانيم و در تحقق آن اگر كوتاهي بنماييم خيانت به اسلام و مسلمين كرده ايم.»(1)

چون مصرف زدگي و دنياطلبي حد و مرزي ندارد، لذا آنانكه تمايل و گرايش به اين امور پيدا كنند جامعه را به سمت استثمار اقليت از اكثريت، زورگويي، بي عدالتي و ايجاد فاصله طبقاتي مي كشانند. اين وضعيت منشأ تضاد و تشنجهاي اجتماعي، سياسي و سرانجام دور جديدي در تحولات مي شود چه بسيار گروههاي انقلابي، مردمي

و مسلمان پس از مدتي دگرگون و به حكومتي فاسد، طاغوتي و ضداسلام تبديل شدند.

3_ خودخواهي (كبر)

در حالي كه حفظ خود و طولاني كردن حيات مادي امري طبيعي است، در زماني كه از حد اعتدال و طبيعي خود خارج شود به كبر (خودخواهي و خودبزرگ بيني) و استكبار منتهي مي شود. «محور قرار گرفتن خود» و «تبعيت از هواي نفس» و «فراموشي خدا»، آثار و تبعات زيادي در فرد، جامعه، رفتارها و ارزش گزاريها دارد. بي توجهي به اين موضوع مهم يكي از عوامل اصلي و اساسي در تحليلهاي انحرافي و غيرواقع بينانه از پديده هاي اجتماعي، سياسي است و به همين موضوع امام راحل ما را به خوبي توجه داده و فرموده اند:

«كساني كه توجه به دنيا دارند، نمي شود اختلاف نداشته باشند. هركسي براي خودش مي خواهد... اگر همه انبياء جمع بشوند با هم اختلاف نمي كنند. يك كلمه اختلاف ندارند. ... لكن اگر دو تا كدخدا در يك ده باشد اختلاف پيدا مي كنند. اگر دو عالم باشد، روحاني واقعاً، ممكن نيست با هم اختلاف داشته باشند... از ابتدا نمي آيد نفس اماره بگويد بيا برو جهنم، يا ابليس بگويد بيا برو جهنم. يا نفس اماره بگويد ياالله پاشويم دعوا راه بياندازيم. نخير، ابتدا از اول شروع مي شود يك قدم جلو مي رود، آدم ازش غفلت مي كند، تبعيت مي كند، يك قدم ديگر جلو مي رود، يك وقت مي بيند كه سر از اين بيرون آورد كه با هم دارد اختلاف مي كنند.»(2)

واقعيت اين است كه عدم بررسي عميق خصلتها و رفتارهاي اجتماعي انسان، از جمله خودخواهي، تكبر، تبعيت از نفس، برتري طلبي و بي توجهي به ابعاد گوناگون پي آمدهاي اينگونه خصلتها كه ريشه در خودخواهي و «نفس پرستي» دارد،

موجب شده است كه سياستمداران در مورد وقايع آينده صرفاً به كلي گويي و احتمالات اكتفا كنند كه غالباً هم منطبق با واقع نمي باشد.

بررسي اوضاع و احوال آينده كشور و انقلاب و روند تحولات آينده بدون شناخت عميق فرهنگ، اخلاق و روحيات غالب بر افراد جامعه، غير واقع بينانه و غيرمنطقي خواهد بود. لذا حضرت امام هيچگاه از اين موضوع غافل نبود. اگرچه بسياري از مردم افكار و ارزشهاي عميق وارزنده امام را كمتر شناختند و كمتر از آن به آن عمل كردند، ولي اين امر مانع از آن نبود كه وي در هر فرصتي و با استفاده از هر امكاني اين موضوع مهم را با عبارات به ظاهر متفاوت و در معنا يكسان، براي مسؤلان و مردم تكرار نكند. آنجا كه امام خميني فرمودند: «از هرگونه اختلافات بپرهيزيد كه چون موريانه، خوب و بد را نابود مي كند»

امام علي عليه السلام در خطبه قاصعه، ضمن تبيين دقيق ويژگيهاي انسان، فلسفه اساسي ظهور و سقوط دولتها، انقلابها و تمدنها را بيان فرموده است. در بخشي از خطبه آمده است:

«از آنچه بر امتهاي قبل از شما بخاطر رفتارهاي ناپسند و اعمال مذموم به آنان رسيد، دوري كنيد. پس وضعيت آنان را در شرايط خوب و بد مورد توجه قرار دهيد، و مبادا كه شما مانند آنان باشيد. هرگاه كه تفاوت وضعيت آنان را بررسي كرديد، هر كاري كه موجب عزت آنان و دوري دشمنان از آن و پايداري امنيت در ميان آنان و فراواني نعمتها براي آنان و بازگرداندن اقتدار به آنان شد، اختيار كنيد.»(3)

در جريان مبارزات و فعاليتهاي انقلابي براي برهم زدن و ساقط كردن نظام حاكم، ملاحظات شخصي،

قومي، منافع فردي و گروهي ناديده گرفته مي شود. به عبارت ديگر منافع فردي فداي مصالح و منافع جامعه مي گردد. در اين دوران برقراري عدالت، اجراي قانون، حاكميت ارزشهاي پذيرفته شده محور شعارها و خواسته ها قرار مي گيرد، و بهمين دليل توده مردم براي خلاصي از وضعيت موجود و رسيدن به جامعه آرماني به حركت درمي آيند. و در صورت استمرار و تحقق اراده آنان به پيروزي مي رسند.

پس از پيروزي، مردم زجر كشيده، استثمار شده و تحقير شده تحقق شعارهاي دوران مبارزات را دارند. اما به تدريج به دليل «خودخواهي» و «برتري طلبي» عده اي طبقه جديد شكل مي گيرد كه نظرات و منافع متفاوتي با نظرات و منافع مردم دارند، و اقليتي متفاوت را با ويژگيهاي خاص خود به وجود مي آورند. اين اقليت ممتاز به تدريج جامعه را به سوي تفرقه و درگيري و فاصله طبقاتي سوق مي دهند. از اين رو براي جلوگيري از تضعيف موقعيت سران، ملاحظات خاص و تبعيضات شكل مي گيرد. ادامه وضعيت جديد تجزيه نيروهاي فعال و سازنده، فاصله گرفتن مردم از نظام جديد و تضعيف تدريجي آن را به دنبال خواهد داشت.

«ميلوان جيلاس» از نويسندگان سرشناس ماركسيست، و همرزم «مارشال تيتو» در جنگ جهاني دوم، و از پايه گذاران يوگسلاوي در اين زمينه نوشت:

«... پس از انقلاب اكتبر 1917 (شوروي) طبقه سرمايه دار و ديگر طبقات كهن اجتماعي منهدم شدند، ولي «طبقه جديدي» جاي آنها را گرفت. اين طبقه پس از قبضه كردن قدرت، حكومت مطلقه اي را بنا نهاد كه مطلقيت آن از ديگر طبقات اجتماعي در طول تاريخ شديدتر بود. او اين طبقه جديد را «بوروكراسي سياسي» مي خواند... اين طبقه پس از پيدايش روابط جديد اقتصادي، از

درون جامعه كهن شكل گرفت، و از آن رو در رأس حكومت قرار گرفت كه نظام دلخواه خود را برپا كند و جامعه را زير سلطه و سيطره خود درآورد. در واقع «طبقه جديد» پس از حاكميت نظام جديد شكل گرفت».(4) و به قول يكي از نويسندگان: «گروهي از دولتمردان بر اتحاد شوروي حاكم شدند كه «سخنگوي» هيچ گروه اجتماعي نبودند، آنها فقط تابع ملاحظات و منافع خود بودند.»(5)

تهديدها و آسيب هاي داخلي

پديده هاي اجتماعي مانند وضعيتهاي متفاوت انساني است. همانگونه كه سلامتي، حيات و اقتدار فرد در معرض تهديدها، آسيبها و آفات مي باشد، جامعه انساني نيز چنين است، اگرچه نوع و شكل و چگونگي مقابله و خنثي كردن آنها متفاوت مي باشد.

هر جامعه به ميزاني كه تهديدها و آسيبها بر ضد موجوديت، هويت، امنيت، مصالح و منافع خود را بهتر بشناسد، بهمان نسبت امكان بقا دارد. لذا ارتباط مستقيم و محكمي بين آينده شناسي و آسيب شناسي وجود دارد.

بر اساس يك اصل فلسفي، بقاء معلول وابسته به بقاء علت است. به عبارت ديگر مادامي كه علل و انگيزه هاي ايجاد يك حركت سياسي _ اجتماعي وجود دارد، آثار و پي آمدهاي مناسب با آن نيز وجود دارد و هرگاه علت يا علل حركت از بين رفت، طبيعتاً آثار و تبعات آن نيز از بين مي رود.

از اينرو حضرت امام فرمود: «بي ترديد رمز بقاء انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي است و رمز پيروزي را ملت مي داند ونسلهاي آينده در تاريخ خواهند خواند، كه دو ركن اصلي آن انگيزه الهي و مقصد عالي حكومت اسلامي و اجتماع ملت در سراسر كشور با وحدت كلمه براي همان انگيزه و مقصد.»(6)

به اين ترتيب پاسخ يكي از

جنجالي ترين بحثها و نظريه هاي سياسي _ فرهنگي روشن مي شود.

نظريه هائي كه بحث مي كند از اينكه آيا شرايط داخلي تعيين كننده اوضاع و احوال كشور مي باشد و يا سلطه خارجي و سياستهاي استعماري وضعيت كشور را شكل مي دهد. هرگونه عامل خارجي براي تأثيرگذاري و دخالت مي بايست با استفاده از نقاط ضعف و شرايط داخلي عمل كند، و تا زماني كه زمينه داخلي وجود نداشته باشد عامل خارجي نمي تواند تأثيرگذار باشد.(7)

قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد:

«ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم»(8)

قطعاً خداوند اوضاع و احوال هيچ ملتي را تغيير نمي دهد مگر آنكه مردم تمامي آنچه را كه در خودشان دارند تغيير دهند.

دولتهاي استكباري و استعماري با استفاده از تمامي امكانات سعي در ايجاد ضعف و زمينه هاي تأثيرگذاري مي نمايند و در صورت موفقيت مي توانند سياستها و برنامه هاي خود را به اجرا درآورند.

مهمترين تهديدها و آسيبهاي داخلي عبارتند از:

1_ تجزيه نيروهاي داخلي

مهمترين تكيه گاه دولتها توده مردمي است كه بر آنان حكومت مي كنند. هرقدر انسجام و هماهنگي مردم و دولت بيشتر باشد به همان نسبت اقتدار و دوام حكومت بيشتر و طولاني تر خواهد بود.(1) . همان، ج 21، ص 99.

(2) . همان، ج 20، ص 224.

(3) . «واحذروا ما نزل به الامم قبلك من المثلات بسوء الافعال و ذميم الاعمال فتذكروا في الخير و الشر احوالهم، واحذروا ان تكونوا امثالهم. فاذا تفكرتم في تفاوت حاليهم فالزموا كل امر لزمت العزه به شأنهم و زاحت الاعداه له عنهم و مدّت العافيه عليهم، و انقادت النعمه له معهم، و وصلت الكرامه عليه حبلهم. (نهج البلاغه، (مرحوم) فيض الاسلام، صفحه 801.

(4) . كولائي، الهه: «اتحاد شوروي از تكوين تا فروپاشي»، از انتشارات وزرات

امور خارجه، چاپ اول تهران _ 1372، ص 313.

(5) . همان منبع، ص 314.

(6) . صحيفه امام (وصيت نامه سياسي _ الهي)، ج 21، ص 404

(7) . همچنانكه در مورد فرد واكسينه شده به علت مصونيت، عوامل بيماري زا نمي توانند موفق بشوند.

(8) . سوره رعد، آيه 11.

هرگاه دولتها به دليل عدم وحدت ملي و يا فاصله گرفتن با مردم دچار ضعف شوند، قادر به تأمين نيازها و تحقق آرمانها و اهداف مورد نظر نيستند، اينگونه دولتها براي جلوگيري از سقوط خود به قدرتهاي خارجي تكيه مي كنند و نظام وابسته شكل مي گيرد. ميزان وابستگي دولتها ارتباط معكوسي با پايگاه مردمي و انسجام ملي و توانايي آنها در تأمين امنيت ملي و پاسخگويي به نيازهاي جامعه دارد. بهمين دليل است كه بسياري از دولتهاي مستقل و انقلابي بعد از مدتي به علت ناتواني در تأمين نيازها و جلب رضايت مردم، به تدريج وابسته و ضدمردمي و فاسد مي شوند.

در فلسفه سياسي و انديشه اجتماعي حضرت امام بعد از توجه به خداوند متعال كمتر موضوعي به اهميت وحدت نيروها و حفظ آن بوده است. زيرا هيچ امري در آينده نگري وي مهمتر از وحدت و خطرناكتر از تفرقه و تجزيه نيروها نبوده است. لذا تقريباً در تمام سخنراني هاي و پيام ها با عبارات مشابه به اين موضوع مهم پرداخته اند. آن چنان كه فرمودند:

«... رمز پيروزي ما وحدت كلمه بوده است. اكنون با كمال خضوع مي خواهم از اختلافات دست برداشته و براي فرداي خود فكر اساسي كنيد، و از هرگونه اختلافات بپرهيزيد كه چون موريانه خوب و بد را نابود مي كند!»(1)

امام در وصيت نامه تاريخي خود نوشته اند:

«... توصيه اينجانب به مسلمين و خصوص ايرانيان

به ويژه در عصر حاضر آن است كه در مقابل اين توطئه (تفرقه افكني) عكس العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود به هر راه ممكن افزايش دهند و كفار و منافقان را مأيوس نمايند.»(2)

در خصوص وحدت و هماهنگي مردم و دولت خطاب به آنان در وصيت نامه نوشته اند:

«... در مشكلات دولت جمهوري اسلامي با جان و دل شريك و در رفع آنها كوشا باشيد و دولت و مجلس را از خود بدانيد و چون محبوبي گرامي از آن نگهداري كنيد، و به مجلس و دولت ودست اندركاران توصيه مي نمايم كه قدر اين ملت را بدانيد و در خدمتگزاري به آنان خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمديدگان كه نورچشمان ما و اولياء نعم همه هستند، و جمهوري اسلامي ره آورد آنان و با فداكاريهاي آنان تحقق پيدا كرد، و بقاء آن مرهون خدمات آنان است فروگذار نكنيد، و خود را از مردم و آنان را از خود بدانيد.»(3)

امام علي عليه السلام در خطبه قاصعه، در تبيين تحولات گذشته و در راستاي آينده نگري و حفظ موجوديت و اقتدار نظام اسلامي فرمود:

«دوري و اجتناب از تفرقه و اصرار بر دوستي و وحدت، تأكيد و توصيه بر اجراي آن داشته باشيد. از هر امري كه ستون و محور قدرت آنان (گذشتگان) را شسكت و قدرت آنان را سست نمود دوري كنيد. كينه جوئي و دشمني و پشت كردن به يكديگر و رد كردن دستهاي يكديگر (به جاي دوستي و اتحاد)، از جمله دلائل شكست آنان بود.

عاقبت و پايان كار امتهاي گذشته را بررسي كنيد. زماني كه تفرقه در ميان آنان واقع شد و دوستي ها به پراكندگي كشيد، كلام و نيت آنان

دوگانه شد و به گروههاي مختلف تقسيم شدند، و به جنگ يكديگر پرداختند، خداوند لباس عزت را از آنان خارج كرد و فراواني نعمت را از آنان گرفت و تاريخ آنان را وسيله عبرت و پند براي پندگيرندگان شما قرار داد.»(4)

اختلاف نظر و رأي امري عادي و طبيعي است. به ندرت افرادي پيدا مي شوند كه در تمام امور نظرات يكساني داشته باشند. بنابراين افراد مي توانند تبادل نظر و بحث و گفتگو كنند و در صورت اختلاف نظر بايد طبق قوانين و مقررات عمل نمايند. به عبارت ديگر وجود اختلاف مذموم و محكوم نيست و چه بسا مي تواند سازنده و مثبت باشد مشروط بر آنكه همه مطيع قانون باشند. آنچه مذموم و محكوم است، نزاع، جدائي، رودررويي، و تجزيه نيروها مي باشد.

2_ ناديده گرفتن مردم و نيروهاي صالح

امام خميني در اين زمينه در وصيت نامه چنين نوشته اند:

«وصيت اينجانب به وزراي مسئول در عصر حاضر و در عصرهاي ديگر آن است كه علاوه بر آنكه شماها و كارمندان وزارتخانه ها بودجه اي كه از آن ارتزاق مي كنيد مال ملت و بايد خدمتگزار ملت خصوصاً مستضعفان باشيد، و ايجاد زحمت براي مردم، و مخالف وظيفه عمل كردن حرام، و خداي نخواسته گاهي موجب غضب الهي مي شود، همه شماها به پشتيباني ملت احتياج داريد. با پشتيباني مردم خصوصاً طبقات محروم بود كه پيروزي حاصل شد، و دست ستم شاهي از كشور و ذخائر آن كوتاه گرديد، و اگر روزي از پشتيباني آنان محروم شويد شماها كنار گذاشته مي شويد، و همچون رژيم شاهنشاهي ستمكار به جاي شما ستم پيشگان پست ها را اشغال مي نمايند.»(5)

عبارات فوق اگرچه بسيار ساده و روان مطلب را تبيين مي نمايد، ولي نكات بسيار مهمي را

متذكر مي شود كه در نوشته هاي ديگران با چنين صراحت و روشني ديده نمي شود. از اينگونه عبارات در سخنان حضرت امام فراوان وجود دارد. زيرا توجه به مردم و حقوق آنان و بهره گيري از استعدادها و نيروهاي آنان يكي از خطوط اساسي خط مشي (استراتژي) امام در دوران مبارزات و پس از پيروزي انقلاب اسلامي بوده است. مردم نيز متقابلاً اين واقعيت را به خوبي شناخته و پاسخ مثبت دادند.

نظريه هاي مردم مداري، مردم سالاري و دموكراسي، زماني مي تواند واقعيت داشته باشد كه منافع، حقوق و حيثيت مردم در هر حال حفاظت و حراست شود و حق الناس به معناي واقعي آن موردتوجه قرار گيرد. بعيد است جز ايمان به خداوند و قيامت در زمامداران و مديران بتواند حكومت مردمي واقعي را محقق گرداند.

آنچه تمامي انقلابها را در معرض شسكت و سقوط قرار داده اين است كه، مردم كوچه و بازار با فداكاريها و از جان گذشتگيهاي خود، قهرمانانه نظام ضدمردمي و منحط را ساقط مي كنند، و همين كه دوران جهاد پايان يافت فراموش مي شوند، و ديگر بدرد نمي خورند! كساني كه سالهاي جنگ و جهاد را در ديگر كشورها با راحتي گذرانيده اند و با جامعه و انقلاب مردمشان بيگانه بوده اند و حال دكتر، مهندس، پزشك و متخصص شده اند بازمي گردند، و پستهاي حساس كشور را اشغال مي كنند، و خونبهاي شهيدان را ميز، اتومبيل و حقوقهاي كلان مي كنند، و دلخوشي مردم اين است كه آنان از انقلاب و دوستي با مردم سخن مي گويند!

به عنوان مثال مي توان به انقلاب ملت الجزاير و مبارزات قهرمانانه آنان بر ضد استعمار فرانسه پس از جنگ جهاني دوم اشاره نمود. انقلابي كه براي پيروزي آن يك ميليون نفر

از نه ميليون نفر جمعيت كشور قرباني شدند. پيروزي انقلاب اميدهاي زيادي را در ميان ملتهاي تحت سلطه و استعمارزده خصوصاً مسلمانان به وجود آورد. به طوري كه انقلاب الجزاير الگو و آرمان مقدس ملتهاي مسلمان بود.

ملت ايران پس از استقلال الجزاير جشنها گرفتند و شادي ها نمودند و آنچه كه در توان داشتند براي كمك به آنان ارسال كردند و آرزوي تكرار آن را براي خود داشتند. اما هنوز دو دهه از پيروزي انقلاب و تشكيل دولت مستقل نگذشته بود كه آثار جدايي مردم از دولت و ضديت گروههاي مختلف با يكديگر نمايان شد. سركوب و خفقان به اشكال گوناگون مسلط شد، بطوري كه مردم در انتظار فرصتي براي سرنگوني نظام جديد بودند. وابستگي به دولتهاي خارجي و از بين بردن فرهنگ ملي و ديني تشديد شد. زبان فرانسه بر زبان عربي برتري يافت و مسلمانان متعهد و متدين منزوي و از دستگاههاي دولتي به تدريج اخراج شدند.

سرانجام در آغاز دهه چهارم تصميم به برگزاري انتخابات به منظور انتخاب نمايندگان مردم براي اداره كشور گرفته شد. با اين تصور كه پس از سه دهه طرد مسلمانان از دستگاههاي اداري امكان انتخاب مسلمانان متعهد وجود ندارد. اما ملت الجزاير كه در انتظار فرصتي بود كه انتقام خود را از دستگاه حاكم بگيرد، فرصت را مغتنم شمرد و افراد مورد نظر خود را انتخاب كرد، به اين ترتيب دوران جديدي از جنگ داخلي در تاريخ سياسي آن كشور آغاز شد كه همچنان ادامه دارد و اين همان چيزي كه ما از آيات الهي مي آموزيم.

قرآن كريم مي فرمايد:

اذا اردنا نهلك قريه امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول فدمرناها

تدميرا (اسراء: 16)

«هرگاه قرار است كه مردم سرزميني هلاك شوند، صاحبان قدرت و ثروت راه فسق (خروج از حق) و تبهكاري پيشه مي كنند كه در آن صورت نابودي آنان قطعي مي شود و در چنين شرايطي همه را هلاك مي كنيم.»

اقليت ممتاز و گروه خواص به دليل برخورداري از رفاه و موقعيت برتر، به تدريج دچار نسيان، غفلت، استغنا و سرانجام طاغوتي مي شوند. فساد گروه مزبور نقش مؤثري در فاسدسازي جامعه دارد و به اين دليل تمامي افراد جامعه گرفتار عذاب خواهند شد اگر چه اقليتي صالح در ميان آنان وجود داشته باشد.

3_ انحراف مديران

مردم به صورت نيروهاي پراكنده و بالقوه اي مي باشند كه نيازمند رهبري مي باشند كه آنان را جمع و متحد، تبديل به قدرت متمركزي نمايد. به دليل اهميت فوق العاده نقش مديران در تحولات اجتماعي و سياسي است كه در جامعه شناسي سياسي، پيرامون آن بحثها و نظريات زيادي وجودي دارد. عده اي معتقد به محوريت و منحصر بودن نقش رهبران در تحولات و قائم به فرد بودن انقلابها، و عده اي معتقد به نقش تعيين كننده پيوند مردم و رهبران و گروهي معتقد به حاكميت شرايط مي باشند.

بهرحال واقعيت اين است كه مردم تحت تأثير رهبران و عملكرد آنان و همچنين انگيزه هاي اعتقادي و منافع جمعي به انقلاب كشيده مي شوند و يا از انقلاب فاصله مي گيرند.(1) . صحيفه امام، ج 6، ص 194.

(2) . همان، ج 21، ص 404.

(3) . همان، ج 21، ص 412.

(4) . «نهج البلاغه»، (مرحوم) فيض الاسلام، ص 802.

(5) . صحيفه امام، ج 21، ص 426.

به عبارت ديگر تأثير متقابل مردم و رهبران در درازمدت تعيين كننده سرنوشت انقلابها مي باشد.

در جريان انقلاب اسلامي ايران، قبل و بعد از پيروزي

نقش رهبري و مردم و پيوند آنان كاملاً روشن است. حضرت امام خميني از ابتداي شروع نهضت اسلامي تا آخرين روزهاي حيات خود، اين اصل اساسي را در رهبري خود حفظ كرد و قطعاً يكي از دلائل موفقيت رهبري معظم له و پيروزي انقلاب اسلامي همين موضوع بوده است.

پيوند مردم و رهبري نه در كلام و شعار بلكه در ايمان و عمل، مؤثر و كارساز است. چه بسيار رهبراني بودند و هستند كه داعيه مردمي بودن داشتند، ولي مردم نه تنها باور نكردند، بلكه آنان را دشمن خود مي دانستند. چنين رهبراني در انقلابهاي معاصر بسيار بوده است.

مردم نيرويي هستند كه به همراه رهبران انقلاب را به پيروزي مي رسانند، ولي آنان در سطح مديران و مقامات نظام انقلابي قرار نمي گيرند. آنان خواستار بهبود وضعيت زندگي و آزاديهاي اساسي مي باشند كه، تنها در درازمدت امكان پذير است. آن هم در صورتي كه رهبران و مقامات مصمم به اجراي برنامه هاي بنيادي و تحقق عدالت در كشور باشند، وگرنه مردم از انقلاب روي برمي گردانند، و آگاهانه و يا ناآگاهانه به ضد انقلاب تبديل مي شوند.

حضرت امام امكان تغيير روحيات و خلقيات و انعكاس آن در رفتارها و سياستگزاريها را از نظر دور نداشت و لذا با عبارات مختلف از قبيل «ياد خدا بودن»، «خود را نديدن»، «به قيامت فكر كردن»، «بي اعتنايي به زخارف دنيا» و «ساده زيستن» خواسته اند زمينه هاي انحراف و دور شدن از مقصد و هدف را از بين ببرند.

وي در وصيت نامه خود اين موضوع را مورد توجه قرار داد و چنين نوشت:

«وصيت اينجانب به رهبر و شوراي رهبري در اين عصر، كه عصر تهاجم ابرقدرتها و وابستگان به آنان در

داخل و خارج كشور به جمهوري اسلامي، و در حقيقت به اسلام است در پوشش جمهوري اسلامي و در عصرهاي آينده آن است كه خود را وقف در خدمت به اسلام و جمهوري اسلامي و محرومان و مستضعفان بنمايند، و گمان ننمايند كه رهبري في نفسه براي آنان تحفه اي است و مقام والايي. بلكه وظيفه سنگين و خطرناكي است كه لغزش در آن اگر خداي نخواسته با هواي نفس باشد ننگ ابدي در اين دنيا و آتش غضب خداي قهار در جهان ديگر در پي دارد. از خداوند منان هادي با تضرع و ابتهال مي خواهم كه ما و شما را از اين امتحان خطرناك با روي سفيد در حضرت خود بپذيرد، و نجات دهد. و اين خطر خفيف تر براي رؤساي جمهور حال و آينده و دولتها و دست اندكاران، به حسب درجات و مسئوليتها نيز هست كه بايد خداي متعال را حاضر و ناظر و خود را در محضر مبارك او بدانند.»(1) البته بايد گفت اين وصاياي امام، ملهم از فرمايشات معصوم مي باشد همان طوري كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«صنفان من امتي اذا صلحا صلحت امتي و اذا فسدا فسدت امتي، الامراء و العلماء» دو گروه از امت من اگر صالح باشند امت من صالح مي شود و اگر فاسد باشند امت من فاسد مي شود. زمامداران (مديران) و دانشمندان.

در آينده نگري امام، نقش مردم و مديريت نظام همراه و همگام ديده شده است. به اين ترتيب كه ضمن تأكيد بر اهميت دستگاه مديريت و رهبري كشور و تأثير آن بر روند تحولات آينده، مردم نيز داراي نقش و مسئوليت سنگين و حساس

مي باشند. به طوري كه مردم مي توانند تأثير تعيين كننده اي در دستگاه مديريت و رهبري به صورت مستقيم يا غيرمستقيم داشته باشند. تأكيد بر شركت در انتخابات، حضور در صحنه هاي سياسي و اجتماعي، انجام امر به معروف و نهي از منكر و شركت در نمازهاي جمعه، در اين راستا مي باشند و بر همين اساس است كه امام (ره) فرمودند:

«وصيت من به ملت شريف آن است كه در تمام انتخابات چه انتخاب رئيس جمهور و چه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و چه انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر در صحنه باشند. و اشخاصي كه انتخاب مي كنند روي ضوابطي باشد كه اعتبار مي شود. ... از اين قرار عدم دخالت ملت، از مراجع و علماء بزرگ تا طبقه بازاري و كشاورز و كارگر و كارمند، همه و همه مسئول سرنوشت كشور و اسلام مي باشند، چه در نسل حاضر و چه در نسلهاي آتيه، و چه بسا در بعض مقاطع عدم حضور و مسامحه گناهي باشد كه در رأس گناهان كبيره است.»(2)

4_ تضعيف فرهنگ انقلاب

فصل اساسي نظريه هاي مربوط به انقلابها مربوط به چگونگي و محتواي اعتقادات و فرهنگ مردم قبل و بعد از انقلاب است.

آنانكه پيرامون ظهور و سقوط انقلابها مطالعه و تحقيق مي كنند، قبل از هرچيز به دقت در مورد باورها، اعتقادات و ارزشهاي مطلوب و نامطلوب مردم بررسي و پس از آن به تحليل جريان انقلاب و علل شكست و سقوط آنها مي پردازند.

اگر امروز بحث از تهاجم فرهنگي و در نهايت استحاله فرهنگي است دقيقاً در راستاي تحقق اين اصل اساسي و بنيادي در حركتهاي انقلابي جهان است.

زيرا در آستانه تحول اشكال سلطه، آنچه بيش از هرچيز براي

استكبار جهاني اهميت دارد، از خود بيگانه شدن ملتها، و خود را هيچ دانستن و صاحبان ابزار و ثروت را خدايگان دانستن مي باشد. براي رسيدن به اين هدف و يكسان شدن فكر و عقيده و جهانشمول شدن سلطه مادي، و تحقق نظريه دهكده جهاني، بايد فرهنگهاي ديني و مقاوم موقعيت خود را از دست بدهند، و همه به صورت مصرف كنندگان محصولات فكري و مادي آنان درآيند.

انقلابهاي معاصر تلاش جدي و پي گير براي ارتقاء سطح آگاهي و بينش سياسي و فرهنگي مردم نداشتند درگير اختلافهاي داخلي و كسب قدرت و موقعيت حزبي و شخصي شدند. عقب ماندگي فرهنگي و سياسي مردم، قدرت تشخيص واقعيتها و دشمن شناسي آنان، متناسب با نيازها و شرايط زمان و مكان نبود. ادامه اين وضعيت به تضعيف انقلاب و در درازمدت به سقوط آن منجر شد.

علت ناكامي نهضت مشروطه ما جز اين نبود كه رهبران بي آنكه به مردم آگاهي اجتماعي و بينش سياسي داده باشند، به هدايت آنان در راه حل نهايي پرداختند. و يكبار ديگر ديديم كه ثمره چنين حركتي بر جامعه اي كه به آگاهي نرسيده و فرهنگ انقلابي ندارد، جز مجموعه اي از شعارهاي مترقي! _ اما ناكام _ نبود. تاريخ كشورهاي اسلامي خصوصاً ايران نشان مي دهد كه ايمان اسلامي مردم عامل اساسي حفظ موجوديت و تداوم حيات اجتماعي، سياسي و فرهنگي آنان بوده است.

حضرت امام با آگاهي از اين واقعيت و تجربيات گذشته، در آينده نگري خود بر حفظ انگيزه ها و باورهاي اسلامي به عنوان يكي از مهمترين عوامل تداوم انقلاب عنايت ويژه اي داشتند. زيرا علاوه بر اينكه يكي از علل اصلي وقوع انقلاب اسلامي بود _ كه طبعاً عامل بقاء نيز هست

_ عامل مهمي در حفظ وحدت ملي و هماهنگي دولت و ملت نيز مي باشد.

«اينجانب به همه نسلهاي حاضر و آينده وصيت مي كنم كه اگر بخواهيد اسلام و حكومت الله برقرار باشد و دست استعمار و استثمارگران خارج و داخل از كشورتان قطع شود (استقلال و اقتدار داشته باشيد) اين انگيزه الهي را كه خداوند تعالي در قرآن كريم بر آن سفارش فرموده است(3) از دست ندهيد.»(4)

فرهنگ عمومي و ساختارهاي باقي مانده از دوران گذشته، مشكل بزرگي است. اگرچه در ابتدا مسأله و مانع مهمي محسوب نمي شود، ولي پس از گذشت مدت كوتاهي، زماني كه بحث از دفاع و ايثار براي حفظ و تداوم نظام جديد مي شود، به دليل نهادينه و ريشه دار نشدن ارزشهاي انقلاب، اكثريت مردم با روحيات و خلقيات به جاي مانده از گذشته با مسائل جديد برخورد مي كنند. به طوري كه بهترين سياستها و برنامه ها در مرحله اجرا با مشكلات پيچيده اي مواجه مي شوند، و عملاً يا به اجرا درنمي آيند و يا به شكلي ناقص انجام مي شوند.

متأسفانه فرهنگ عمومي دوران گذشته اثرات عيمقي بر وضعيت كشور پس از پيروزي انقلابها دارد، و دولتها معمولاً توجهي جدّي به اين موضوع نمي كنند.

عدم پيشرفت طرحها، عدم حاكميت قانون، فاصله طبقاتي، نابسامانيهاي نظام اداري، ناهنجاريهاي اجتماعي و اخلاقي بخشي از آثار و تبعات فرهنگ عمومي نامناسبي است كه براي تغيير و تحول آن مي بايست اقدامات گسترده اي صورت گيرد. در غير اين صورت عدم تعادلها، ناتواني در پاسخ به نيازهاي مردم و جامعه، عقب ماندگي بيشتر فرهنگي و اقتصادي، موجب تضعيف تدريجي نظام و سرانجام سقوط و انحطاط را به دنبال خواهد داشت.

تهديدها و آسيب هاي خارجي

شرايط دروني و داخلي در هرگونه تغيير

و تحول نظام عامل اصلي و اساسي است، و عوامل خارجي مادامي كه زمينه هاي داخلي مناسب باشند، مي توانند مؤثر باشند. عوامل خارجي براي اثرگذاري و ايجاد تغييرات موردنظر بر نقاط ضعف و ضربه پذير تكيه مي كنند. زيرا اگر به نقاط قوت و قدرت حمله كنند قطعاً چيزي جز شكست نصيبشان نخواهد شد. زماني دشمن حمله مي كند كه موازنهٍ قوا به نفع او تغيير كرده است. بنابراين در صورت برقراري موازنه قوا يا برتري و تفوق نيروهاي خودي بر دشمن، امكان حمله و اثرگذاري وجود ندارد، و يا بسيار ضعيف است.

واقعيت اين است كه هر كشور و نظام، دشمناني دارد. كه شناخت آنان و خصوصاً تهديدها و آسيبهايي كه از طرف آنان وجود دارد يك ضرورت حياتي است.

دولت ها به دليل از بين رفتن وحدت ملي، و يا فاصله گرفتن از مردم دچار ضعف مي شدند، و قادر به تأمين نيازها و تحقق آرمانها و احياناً برقراري امنيت ملي نيستند، براي جلوگيري از سقوط خود به قدرتهاي خارجي تكيه مي كنند و نظام وابسته شكل مي گيرد.(1) . همان، ج 21، ص 423.

(2) . همان، ج 21، ص 421.

(3) . اشاره به آيه «قل انّما اعظكم بواحده، ان تقوموالله، ... (اي پيامبر اين موضوع مهم را به مردم) بگو كه فقط و فقط شما را به يك امر دعوت و توصيه مي كنم و آن اينكه به خاطر خدا قيام و اقدام كنيد.

(4) . صحيفه امام، ج 21، ص 404.

وابستگي به قدرتهاي خارجي زماني تشديد مي شود كه «ضعف علمي و فني»، «از خود بيگانگي» و «تشبه به غير» امري عادي و جاري درآيد. در چنين وضعيتي بسياري از سياستها و

برنامه هاي كشور تابعي از ديدگاهها و نظرات و منافع قدرتهاي مسلط خواهد بود، و ديگر مصالح و منافع و امنيت ملي و به تبع آن استقلال معنا و مفهومي ندارند و امام (ره) با آينده نگري هاي خود به اين مطالب اشاره نموده و تأكيد مي نمايند:

«بايد هشيار و بيدار و مراقب باشيد كه سياست بازان پيوسته به شرق و غرب با وسوسه هاي شيطاني شما را به سوي اين تاراجگران بين المللي نكشند، و با اراده مصمم و فعاليت و پشتكار خود به رفع وابستگيها قيام كنند، ... و بر دولتها و دست اندكاران است چه در نسل حاضر و چه در نسلهاي آينده از متخصصين خود قدرداني كنند، و آنان را با كمكهاي مادي و معنوي تشويق به كار نمايند، و از ورود كالاهاي مصرف ساز و خانه برانداز جلوگيري نمايند، و به آنچه دارند بسازند تا خود همه چيز بسازند.»(1)

حضرت امام در پيامي كه به مناسبت پذيرش قطعنامه 598 خطاب به مردم و مسؤلين منتشر كردند، مطالب مهم و متعددي را بيان كردند. از جمله متذكر شدند:

«من به همه مسؤلين و دست اندركاران سفارش مي كنم كه به هر شكل ممكن وسايل ارتقاء اخلاقي، اعتقادي، علمي و هنري جوانان را فراهم سازيد، و آنان را تا مرز رسيدن به بهترين ارزشها و نوآوري ها همراهي كنيد، و روح استقلال و خودكفايي را در آنان زنده نگهداريد.»(2)

قطعاً نجات همه كشورها از شر وابستگي، در گرو يك جهاد علمي عظيم و همگاني است، كه دولتها و ملتها با عزمي قاطع و با قدرت به انجام آن اقدام نمايند.

وابستگي به فروش نفت و وارد كردن بخش قابل ملاحظه اي از كالاهاي حياتي و اساسي، قطعاً

يكي از ضعفهاي بزرگي است كه دشمنان به عنوان اهرم فشار بر ضد جمهوري اسلامي و منافع آن به كار مي گيرند و با تشديد فشار سعي در به سازش كشاندن و عقب نشاندن نظام از مواضع ارزشي و انقلابي دارند، لذا هرگونه اقدامي در جهت كاهش و در درازمدت قطع وابستگي به فروش نفت و واردات كالاهاي اساسي يك ضرورت ملي براي حفظ استقلال و ارزشهاي انقلاب اسلامي است.

متذكر مي شود كه برقراري روابط سياسي، تبادل تجاري فرهنگي، همكاري علمي و فني در صورت حفظ مصالح و منافع ملي هيچ منافاتي با استقلال كشور ندارد، و اگر اينگونه روابط مطالعه شده و دقيق انتخاب و اجرا شود در راستاي اهداف اساسي نظام خواهد بود.

2_ تحميل جنگ و توطئه هاي گوناگون

ايجاد اختلاف و درگيري بين كشورهاي مختلف و رقابت تسليحاتي، تحميل حكومتهاي كودتايي و ضدمردمي، محاصره و تحريم اقتصادي، بخشي از تهديدها و آسيبهاي خارجي است كه بر ضد دولتهاي مردمي خصوصاً انقلابي و اسلامي، توسط قدرتهاي بزرگ و استكباري به اجرا درمي آيد.

دولتها و ملتها بايد با وحدت و هوشياري به مقابله با اينگونه تهديدها اقدام كنند، در غير اينصورت به تدريج گرفتار تفرقه و ضعف مي شوند. وجود جنگهاي قومي، نژادي، مذهبي، جنگهاي مرزي و تجزيه طلبانه، كشورهاي مختلف را وادار به رقابت با يكديگر براي خريد سلاحهاي بيشتر و پيچيده تر و از بين بردن ثروت و اندوخته هاي ملي و عقب ماندن از توسعه و پيشرفت مي كند.

حضرت امام نگران توطئه كشورهاي بزرگ بر ضد كشورهاي اسلامي خصوصاً ايران بود و به اين دليل بارها به ملتها و علماي اسلام هشدار داد و نصيحت كرد كه فريب شياطين و دشمنان

را نخورند و ناآگاهانه ابزار سياستها و عامل منافع استثماري آنها نشوند.

بدين خاطر فرمودند: «علماء اعلام و خطباء محترم كشورهاي اسلامي، دولتها را دعوت كنند كه از وابستگي به قدرتهاي خارجي خود را رها كنند و با ملت خود تفاهم كنند. در اين صورت پيروزي را در آغوش خواهيد كشيد، و نيز ملتها را دعوت به وحدت كنيد و از نژادپرستي كه مخالف دستور اسلام است بپرهيزند.»(3)

با اين حال پوشيده نماند آنچه كه اين روزها در جهان اسلام مي گذرد، حاصل توطئه ها و ترفندهاي استكبار جهاني و در رأس آن امريكا مي باشد. بهمين دليل حضرت امام امريكا را بزرگترين دشمن اسلام و مسلمين و «شيطان بزرگ» معرفي كرد، و اسرائيل را عامل اجراي سياستها و حافظ منافع آمريكا در قلب جهان اسلام مي دانست.

نكته مهم اين است كه خنثي كردن توطئه ها و تهديدها و مقابله با آنها بستگي به شرايط داخلي دارد، اگرچه از خارج تحميل مي شوند.

اللهم انصر الاسلام والمسلمين واخذل الكفار والمنافقين.

(1) . همان، ج 21، ص 417.

(2) . همان، ج 21، ص 96.

(3) . همان، ج 21، ص 428.

دكتر جواد منصوري- با اندكي تلخيص از مجله حضور، ش 50

آسيب شناسي اركان انقلاب اسلامي (1)

آسيب شناسي اركان انقلاب اسلامي (1) شناخت آسيب ها و آفتهايي كه انقلاب اسلامي ايران را تهديد مي كنند، نخستين و اساسي ترين قدم در جلوگيري از پيدايش و رشد آسيب هاست. با اين هدف، پرسش اصلي مقاله حاضر معطوف به آسيب شناسي اركان انقلاب اسلامي ايران است.

آسيبهايي كه اركان انقلاب و مباني اساسي نظام را تهديد مي كنند و ديگر آسيبهايي كه روند و حركت انقلاب اسلامي را كند مي نمايند، به شيوه توصيفي _ تحليلي، بررسي شده اند. بخش پاياني مقاله

به تبيين مسئوليت و رسالت نيروهاي انقلاب اسلامي در پاسداري از آن اختصاص دارد. مقدمه:

انقلاب اسلامي حادثه بزرگ قرن بيستم بود كه علاوه بر تحول بنيادين و فراگير در ايران، بازتاب و دستاوردهاي جهاني فراواني داشت و با احياء تفكر ديني بويژه در صحنه سياست و جامعه و اداره زندگي بشري، بسياري از تئوري ها و اصولي را كه قطعي و خدشه ناپذير معرفي شده بودند مورد چالش قرار داد، مانند اصل سكولاريسم، ليبراليسم، مدرنيسم و مانند آن. اين انقلاب مبدأ تحولات عظيمي در صحنه سياست و فرهنگ و اجتماع گرديد و سرآغاز الهام بخش بسياري از حركت هاي ضد استعماري و نهضت هاي استكبارستيز قرار گرفت و با گذشت بيش از يك ربع قرن همچنان بزرگ ترين دشمن و مانع قدرتهاي تماميت طلب و استعمارگر است.

روشن است كه دشمنان و آنان كه منافع خود را در نتيجه اين تحول عظيم و انقلاب ديني در تهديد و مخاطره مي ديدند، نتوانند آن را تحمّل كرده با تمام توان و به كارگيري همه امكانات خود و در عرصه هاي مختلف، بكوشند اين حركت را متوقف و يا تحت كنترل و مديريّت كلي خود درآورند؛ به ويژه آنگاه كه انقلاب اسلامي با پيروزي بر رژيم شاهنشاهي و سرنگون ساختن آن به تعريف، تثبيت و استقرار نظامي جديد با ماهيتي كاملاً ديني اقدام كرد و در عمل نه مدل هاي غربي و ليبراليستي را مبنا و مستند نظام خود قرار داد و نه ساختارهاي شرقي و سوسياليستي را پذيرفت، بلكه همه نهادهاي حكومتي و تمام ابعاد جامعه و سياست را متناسب با آموزه هاي اسلامي تعريف و طراحي و تعقيب كرد. در چنين شرايطي بود كه قدرتهاي بزرگ و

سلطه گر به ويژه امريكا و شوروي (اتحاد جماهير شوروي سابق) به رغم همه اختلافها و تضادها در مقابله و تلاش براي سركوب كردن انقلاب اسلامي به وحدت رسيدند و چه در مجامع جهاني و بين المللي و چه در عمل هرآنچه مي توانستند براي سركوب و حدّاقل كنترل آن انجام دادند كه بارزترين همكاري آنان را در دوران دفاع مقدس شاهد بوديم.

اما هشياري و استقامت رهبري و امت انقلاب توانست همه توطئه ها و تهاجم هاي خارجي را خنثي و تحمل مشكلات داخلي را آسان و موانع را مرتفع سازد و چه بسا تهديدها را به فرصت تبديل نمايد و لذا همواره انقلاب اسلامي حركت و پيش روي خود را با پويايي و موفقيت بيشتر دنبال كرد و مراحل تثبيت و استقرار و تداوم را با سرعت پشت سر گذاشت و با ناكام ساختن دشمنان، هواداران و ملّتهاي مسلمان و مستضعف را اميدوارتر ساخت. لكن حفظ و تداوم چنين انقلابي با ارزشها، شعارها و پيامهاي جهاني اش، مستلزم بصيرت و شناخت و تبليغ محققانه ماهيّت، اركان و اصول و ارزشهاي به وجود آورنده اين تحوّل عظيم و مردمي، تبيين دستاوردهاي فراوان و متنوع انقلاب و از همه بيشتر شناخت و مقابله آگاهانه و قاطعانه با آفتها و آسيبهايي است كه موجوديّت و يا سلامت و استقامت انقلاب را تهديد مي كند.

فرزندان معنوي حضرت امام خميني و وارثان و تداوم بخشان راه شهدا و بويژه سنگرنشينان دفاع از ارزش هاي اسلامي و پاسداران استقلال سياسي، فرهنگي و اجتماعي بايد همواره با هشياري، آمادگي خود را براي پيكار با دشمنان حفظ كنند و علاوه بر آن با حضور آگاهي بخش خويش، جوانان و نسل جديدي را

كه دوران سخت مبارزاتِ آغازين انقلاب را تجربه نكرده اند، نسبت به راههاي استمرار و تداوم انقلاب و كيفيت مقابله با توطئه هاي دشمنان آگاه سازند و زمينه هاي نفوذ و استحاله انقلاب و شكل گيري انحرافات خطرناك را از بين ببرند.

اين مقاله به منظور انجام همين تكليف ديني و انقلابي، يكي از مهم ترين مباحث مربوط به انقلاب اسلامي و تداوم آن را مورد بحث قرار مي دهد و آن بحث آسيب شناسي اركان انقلاب و پرداختن به توطئه هايي است كه اصول و ريشه هاي انقلاب را تهديد مي كند و به دنبال آن راههاي مقابله با اين آسيبها به اختصار بيان خواهد شد. ان شاءالله. اهميت و ضرورت شناخت آسيب ها

شناخت آسيبها و آفتهايي كه انقلاب اسلامي را تهديد مي كنند، نخستين و اساسي ترين قدم در جلوگيري از پيدايش و رشد آسيب هاست و تلاش لازم براي پويايي سير تكاملي انقلاب اسلامي را قوت مي بخشد. دشمن مي كوشد از همه امكانات خود استفاده كند تا در راه تشخيص حق از باطل و حركتِ بدون لغزش در مسير مستقيم دين و انقلاب اسلامي، خدشه و انحراف و ابهام ايجاد كند. امام محمدباقر(ع) حفظ عمل و استمرار آن را از خود عمل مهم تر و دشوارتر برمي شمارد:

اَلاِْبْقاءُ عَط اَلْعَمَلِ اَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ1

امام خميني رهبر انقلاب و بنيانگذار انقلاب اسلامي كه انقلاب را از فراز و نشيبهاي فراوان و امواج متلاطم فتنه هاي شكننده به سلامت عبور داده، درباره سختي و مشقت حفظ دستاوردهاي پيروزي انقلاب اسلامي مي فرمايد:

بدانيد كه حفظ يك پيروزي مشكل تر است از پيروزي به دست آوردن، كشور گشايي از حفظ كشور آسان تر است. الان ما در مشكل حفظ نظام جمهوري اسلامي هستيم، يعني آن مرحله اول كه پيروزي ابتدايي

بود گذشت و پيروز شديد بحمدالله؛ لكن بقاي اين پيروزي و بقاي اين دستاوردهايي كه شما به دستتان آمد امروز مشكل تر از خود آن پيروزي است كه به دستتان آمده. نگهداري اش مشكل تر است.2

انقلاب اسلامي همواره از درون و بيرون با آسيبها و آفتهايي مواجه است كه درصورت غفلت مردم و مسئولان، به تدريج به انحراف يا استحاله و يا نابودي كشيده مي شود. امام خميني درباره اهميت آسيب شناسي انقلاب و زيانهاي غفلت كه عامل مهمي در آسيب رساني به انقلاب اسلامي است مي فرمايد:

يك كشوري وقتي آسيب مي بيند كه ملّتش بي تفاوت باشد راجع به آسيب ها.3

يكي از نقشه هاي دشمنان و توطئه هاي شيطاني استكبار جهاني براي ايجاد غفلت در جامعه و كاهش ضريب هوشياري و حساسيت مردم و مسؤولان نسبت به تحركات و فعاليت هاي سياسي فرهنگي استكبار جهاني، ترويج نظريه «توهم توطئه» است. امام خميني موفقيت دراز مدت دشمن در كشورهاي اسلامي در طول ساليان گذشته به خصوص در ايران را نتيجه غفلت مسلمانان و ايرانيان و نخبگان جامعه در برابر سياستهاي مرموز و پيچيده استعماري مي داند و مي فرمايد:

ما بايد از اين به بعد اين هوشياري كه ملت مان پيدا كرده است، جديّت كنيم كه ادامه پيدا كند، ما صدمه اين غفلت ها را سيصد سال است داريم مي خوريم.4

هشدارهاي مقام معظم رهبري در چند سال اخير به همين دليل است تا هم مردم و هم مسئولان، آسيب هاي تهديد كننده سلامت انقلاب را جدي تلقي كنند و با سياست گذاري صحيح جامعه را واكسينه كنند:

عزيزان من! گاهي يك غفلت، يك بي توجهي، يك سستي، يك سهل انگاري ممكن است يك محصول عظيم را از دست يك ملت بگيرد!5 اركان انقلاب و آسيب ها

آسيبهايي كه

انقلاب اسلامي را تهديد مي كنند، از زواياي مختلف و به اعتبارات گوناگون قابل تقسيم بندي اند:

1 _ به اعتبار مراحل مختلف شكل گيري در سه مرحله نفوذ، استحاله و براندازي.

2 _ بر مبناي مراحل شكل گيري انقلاب و نظام اسلامي مانند: آسيبهاي مبنايي و تئورژيك و نظري، آسيب هاي ساختاري و آسيب هاي فرايندي.

3 _ به اعتبار اصناف و اقشار مورد تهديد، مانند آسيب هايي كه روحانيت، دانشگاهيان، روشنفكران، نيروهاي مسلح، نهادهاي انقلابي و دولتي را تهديد مي كند.

4 _ به اعتبار موضوعات عام و كلي مانند آسيبهاي فرهنگي، (مراكز علمي و تبليغي و مطبوعاتي) اقتصادي، سياسي، احزاب و نهادهاي سياسي، اجتماعي، نظامي و امنيتي.

5 _ آسيب هايي كه مديريت كلان نظام اعم از رهبري و قوه مجريه، مقننه و قضاييه را تهديد مي كند.

در اين مقاله، آسيب ها به دو قسمت تقسيم شده اند: يكي آسيبهايي كه اركان انقلاب و مباني اساسي نظام را تهديد مي كنند و ديگر آسيبهايي كه روند و حركت انقلاب اسلامي را، كند مي نمايند. لذا ابتدا اركان اصلي انقلاب را مشخص كرده، آسيبهاي هر كدام را بيان مي كنيم و آنگاه به آسيبهاي تاخيري (كند كننده سير تكاملي انقلاب) مي پردازيم كه احيانا باعث دلسردي و يأس و ريزش نيروهاي انقلاب مي شوند.

علت اين تقسيم بندي، رعايت اولويت هاست تا مبادا با پرداختن به آسيبهاي فرعي، از آسيبهاي اصلي كه موجوديت و حيات انقلاب را تهديد مي كند غافل شويم. مشغول شدن به اشكالات و امور فرعي و غفلت از آفتهايي كه ريشه و بنيان انقلاب را مورد تعرض و تهديد قرار مي دهد، خود يك آفت بزرگ و زمينه ساز گسترش آفت هاي بعدي است و لذا تمركز ما بر بيان آسيبهايي است كه اصول و اركان انقلاب

را تهديد مي كند.

بديهي است كه عوامل تداوم انقلاب همان عوامل پيدايش آن است كه اركان و اصول بنيادين و محوري آن را تشكيل مي دهد و سلامت و حفظ اين اصول و اركان تضمين كننده سلامت و پويايي انقلاب و نظام اسلامي و ناكام كننده توطئه هاي دشمنان است.

سه ركن اصلي و اساسي انقلاب اسلامي، همانا «اسلام»، «رهبري» و «ملت» هستند: ركن اول : اسلام

انگيزه اصلي نهضت و قيام رهبري و حضور آگاهانه مردم در ميدان مبارزه خستگي ناپذير و عامل اساسي مقاومت آنان در برابر همه مشكلات و نابساماني ها، ايمان و اعتقادات مذهبي بود. اين پايبندي به آيين حياتبخش اسلام هم در دوران مبارزه با رژيم ستم شاهي با وجود زندانها و تبعيدها و شكنجه ها و شهادت ها و هم در بعد از پيروزي و دوران دفاع مقدس معجزه آفريد.

تاريخ انقلاب اسلامي به روشني گواهي مي دهد احزاب وگروههاي سياسي كه دين اسلام وانديشه هاي الهي براي آنها اصالت و نقش محوري نداشت وبا انگيزه هاي سياسي ديگري وارد ميدان مبارزه شده بودند، در دوران شدت مبارزه و رويارويي با سختي ها كه نيازمند ايثارجان ومال بود، توانايي وانگيزه خود را از دست داده، ابزاردست دشمن شده يامنزوي مي گرديدند. اما نيروهاي مؤمن و پايبند به مباني ديني و اسلامي، مبارزه با ظلمِ رژيم ستم شاهي و همين طور دفاع از نظام ديني را براي خود يك تكليف الهي و جهاد في سبيل الله دانسته مقاومت در برابر مصيبتها را عمل صالح و وظيفه شرعي قلمداد مي كردند.

بديهي است كه چنين اعتقاد و باوري، قدرتي وصف ناشدني به مبارزان مي دهد و ملتي شهادت طلب و مقاوم پديد مي آورد كه هرگز تن به ذلت نداده، هيچ گاه سلطه استكبار و استعمار را نمي پذيرد. امام خميني همواره

نهضت را مبتني بر آموزه هاي تحرك بخش ديني دانسته و ماهيت مكتبي و اسلامي بودن انقلاب را به تصريح خاطرنشان و علت دشمني و هراس دشمنان را «اسلام» وقدرتي كه در ملت و جوانان به وجود مي آوردمعرفي مي كردند:

اينهااز اسلام مي ترسند ازمن وتونمي ترسند. اينهاازاسلام مي ترسند، اسلام بودكه جوانهاي ما را غلبه داد بر توپ و تانك و همه چيزها بر همه قدرتها ملت ما را غلبه داد6.

ايشان مهم ترين عامل پيروزي جوانان و ملت ايران و شكست دشمنانِ مجهز به سلاحها و پشتيباني تبليغات ابرقدرتها را عمل به ارزشهاي اسلام دانسته مي فرمايد:

شما خيال مي كنيد كه اگر چنانچه در مغز اين جوانهاي برومند ما يك مسأله اسلام و ايمان نبود، مي رفتند خودشان را به كشتن بدهند؟ دليل نداشت كه خودشان را به كشتن بدهند...اين «اللّه اكبرها» بود كه شكست داد آن ها را؛ ما كه چيزي دستمان نبود، اسلام بود و قدرت ايمان بود و اين مملكت را نجات داد، تا اينجا رساند از اين به بعدش هم همين اسلام است كه همه كارها را مي تواند انجام بدهد.7

مقام معظم رهبري نيز بارها بر قدرت تحرك آفريني و دشمن ستيزي مكتب حياتبخش اسلام تأكيد فرموده اند و علت رويارويي استكبار جهاني با انقلاب اسلامي را ماهيت ديني و اسلامي آن بيان كرده اند:

هدف استكبار جهاني از مواجهه با ايران اسلامي فقط اسلام است و بس و هيچ مسئله اي ديگر در ميان نيست!8

بنابراين دشمنان انقلاب اسلامي، موجوديت خويش را با توجه به گسترش و پويايي اسلام ناب محمدي(ص) در خطر نابودي مي بينند و با تمام توان و با بهره گيري از كليه امكانات به ميدان مبارزه آمده اند. تلاش فراوان آنها خاموش ساختن شعله هاي فروزان اسلام و سست كردن انگيزه هاي اسلامي

جوانان و روحيه استكبار ستيزي و شهادت طلبي ملت ايران است. 1. آسيب رساني به اسلاميت نظام

در اين قسمت، به اجمال در دوبخش به برخي فعاليتها و نمودهاي تهاجم فرهنگي و تبليغي دشمنان انقلاب و اسلام كه بيشتر توسط وابستگان فكري و انديشمندان غرب زده صورت گرفته اشاره مي كنيم. 1 _ 1. تهاجم تبليغاتي عليه اسلام و انقلاب اسلامي:

يكي از راهبردهاي اساسي آمريكا و دشمنان انقلاب اسلامي در مخالفت با نظام اسلامي، تهاجم و تبليغات گسترده و همه جانبه و ايجاد جنگ رواني عليه اسلام ناب محمدي(ص) است. آنان مي كوشند بدين شيوه جامعيت دين اسلام و به ويژه فقه و احكام و قوانين اسلامي را در اداره حكومت و مديريت و سياست گذاري در جامعه مدرن ناتوان و ناقص معرفي كنند و چنين القاء كنند كه دين يك امر عبادي، شخصي و رابطه بنده با خدا است و نبايد از آن انتظار مديريت و حكومت در يك جامعه مدرن را داشت.

برخي روش ها و مطالبي كه دشمنان براي ترويج القائات شوم خود و مشوش كردن اذهان نسل جوان به كار بسته اند عبارتند از:

يك _ بزرگ نمايي برخي از كاستي ها و نابساماني ها كه لازمه هر حركت و تحول بنيادين و به خصوص انقلاب اسلامي است.9

دو _ تخطئه كردن نظام اسلامي به دليل نارسايي هايي كه به دست عوامل دشمن به وجود آمده است.10

سه _ ناديده انگاشتن دستاوردهاي عظيم انقلاب، بويژه استقلال سياسي و فرهنگي.11

چهار _ تعميم عملكرد نامطلوب و غير قابل دفاع برخي مديران و مسئولان لغزيده در دام دنياطلبي، به كلّيت انقلاب و مسئولان نظام.12

پنج _ بالا بردن سطح توقعات مردم و ناراضي كردن آنان از وضعيت موجود و سياه جلوه دادن نظام

جمهوري اسلامي در خدمت رساني به مردم.13

شش _ تحليل هاي منحرف كننده ومغالطه آميز ازحوادث ورويدادهاي مختلف انقلاب.14

هفت _ مقايسه هاي سطحي و غلط بين ايران اسلامي و برخي كشورهاي به ظاهر پيش رفته بدون در نظر گرفتن فرهنگ ديني و سنت هاي ملي.15

در مقابل اين شبهه ها و مغالطه هاي توطئه آميز به اجمال و اختصار مي توان گفت:

اولا: انقلاب اسلامي دستاوردهاي فراواني داشته است كه در رأس آنها احياي اسلام ناب محمدي(ص) و قطع كامل وابستگي هاي سياسي، فرهنگي از بيگانگان، رشد اقتصادي، آزادي تؤام با مسؤليت انساني، خودباوري، استقلال طلبي، فراهم آمدن زمينه خدمت رساني به مردم و استقرار عدالت اجتماعي است.

ثانيا: انقلاب اسلامي از طليعه پيروزي تا دوران دفاع مقدس و بعد از آن با توطئه هاي نظامي و سياسي فراواني از سوي دشمنان مواجه بوده كه در برابر تمام آن ناملايمات و سختي ها با پرداخت حداقل هزينه بهترين و بيشترين كار آيي را در ثبات و رشد انقلاب در ابعاد گوناگون داشته. امام در يك تحليل جامع در اين باره مي فرمايد:

من امروز بر اين عقيده ام كه مقتدرترين افراد در مصاف با آن همه توطئه ها و خصومتها و جنگ افروزي هايي كه درجهان عليه انقلاب اسلامي است، معلوم نبود موفقيت بيشتري از افراد موجود به دست مي آوردند. در يك تحليل منصفانه از حوادث انقلاب، خصوصا از حوادث ده سال پس از پيروزي بايد عرض كنم كه انقلاب اسلامي ايران در اكثر اهداف و زمينه ها موفق بوده است و به ياري خداوند بزرگ در هيچ زمينه اي مغلوب و شكست خورده نيستيم!16

ثالثاً وجود پاره اي از مشكلات و نابساماني ها، معلول ديني بودن حكومت نيست بلكه نشأت گرفته از اين واقعيت است كه برخي از مسئولين و نهادهاي نظام به تمام آيين ها و دستورات اسلام در

قلمرو مسئوليت خود عمل نكرده اند و يا از مسير اسلامي بودن نظام منحرف شده اند و به تعبير مقام معظم رهبري:

ما هر جا موفق شديم، ناشي از تبعيت از اسلام بوده، هر جا ناموفق مانديم ناشي از سرپيچي از اسلام بود.17

عملكرد صحيح مبتني بر تعهد و پايبندي به دستورات خداوند نتايج مثبتي براي نظام اسلامي داشته، اما هرگاه با اكتفا كردن به ظواهر اسلامي به دنبال پيروي از ساير الگوها و كشورها بوديم و خواستيم ديگران را از خود راضي كنيم و هماهنگ و همرنگ سياست هاي جهان باشيم، گرفتاري و مشكلات فراواني براي ما پديد آمده است. 2 _ 1. ترويج سكولاريسم:

احياء سكولاريسم و محدود كردن دين و اعتقادات مذهبي به رابطه شخصي انسانهابا خدا و تفكيك آن از مسائل اجتماعي و سياسي، از مهم ترين آسيب هايي است كه اسلاميت نظام را تهديد مي كند و يكي از گسترده ترين محورهايي است كه دشمنان انقلاب اسلامي تعقيب نموده اند و براي القاء و ترويج آن از راهكارها و شيوه هاي مختلفي بهره گرفته اند كه به برخي از آنها اشاره مي شود:

1 _ القاء انديشه جدايي و مغايرت بين علم و دين و اين كه خردورزي و عقل و علم با عمل به احكام الهي انطباق نمي يابد و در مديريت جامعه يا بايد تابع مديريت عالمانه بود يا مديريت دين.18

2 _ دفاع علمي و تئوريك از سكولاريسم و معرفي نمودن آن به عنوان حاصل علم و تمدن بشري و محوريت دادن به انسان، و زبان دين را زبان تكليف و زبان بشر مدرن را زبان حق دانسته و ميان آن دو تقابل قائل شده اند.19

3 _ تعريف انحرافي از دين و معنويت و انحصار آن

به عدم ورود به عرصه سياست و حكومت و تبليغ اينكه مصلحت و حياتِ عزّتمند و ابعاد قدسي دين اقتضاء مي كند كه در حوزه سياست و اقتصاد وارد نگردد.20

4 _ طرح جانب دارانه پلوراليسم و صراطهاي مستقيم و نتيجه گيري اين مطلب كه دين يك تجربه شخصي و متكثر است و نمي تواند مبناي زندگي اجتماعي نظم واحد و ترسيم كننده نظام سياسي مقتدر باشد.21

5 _ حاكميت دين غير دموكراتيك است و ميان نظام ولايت فقيه و دموكراسي تضاد وجود دارد.22

6 _ ترويج ليبراليسم، اباحي گري وآزادي هاي اخلاقي كه بادين اسلام مغايرت دارد.23

7 _ طرح انديشه هاي ناسيوناليستي مانند شعار «ايران براي ايرانيان» براي اصالت دادن به مليت در مقابل ماهيت ديني انقلاب.24

8 _ خشونت آميز خواندن حكومت ديني و مقايسه غلط نظام اسلامي با حاكميت مسيحيت در قرون وسطي25

9 _ مخالفت همراه با ايجاد شبهه در احكام و قوانين حقوقي و جزايي اسلام مانند قصاص، ديه زن، ارث فرزند دختر، حكم ارتداد و... بدون توجه به مباني و مصالح و حكمت تشريع قوانين اسلام.26

10 _ طرح متغير بودن سياست و تابعيت آن از اقتضائات زماني و مكاني و ديگر شرايط زندگي، در برابر انعطاف ناپذيري دين.27

11 _ القاء ضرورت شكل گيري اصلاحات در دين و ارائه تفسير جديد از تعاليم اسلامي جهت كاربردي ساختن و انطباق با دستاوردهاي علوم انساني جديد و مبتني بر اومانيسم.28

12 _ طرفداران و انديشمندان سكولار مي گويند خود قرآن براي دين و انبياء رسالتي جز دعوت و ابلاغ حكم خدا قائل نشده است و دخالت در سياست و تشكيل حكومت و رفاه و آباداني دنيايي را در شأن انسان هاي آسماني و رهبران ديني نمي داند.29

هر چند كارگردانان و القاء

كنندگان اين شبهات به سستي و مغالطه آميز بودن آنها كاملاً آگاهند، اما با ظاهري فريبنده و ادبيات نو و واژه هاي جذاب سعي در فريب جوانان و نسل جديد انقلاب دارند.

بنابراين بر همه سنگر نشينان انقلاب و مدافعان مباني فكري اسلام و انقلاب اسلامي لازم است كه بدون عصبانيت و با منطق و استدلال قوي ضمن تبيين مباني فكري و اعتقادي اسلام، به افشاگري علمي بپردازند و سست بودن مباني و پايه هاي شبهات ديني را آشكار كنند تا دشمن در اين ميدان مبارزه هم خلع سلاح گردد.30 ركن دوم : رهبري انقلاب و نظام اسلامي

اسلام منهاي رهبري جامع الشرايط و منطبق با معيارهاي اسلامي، نه تنها هدايت گر جامعه محسوب نمي شود و با منافع و سلطه مستكبران تضاد و تقابلي ندارد بلكه چه بسا با تحريف محتوايي در دين و حكومت و نظام اسلامي و به انحراف كشاندن احساسات و عواطف ديني مردم، توجيه كننده ظلم و تعدي طاغوتها و نظام طبقاتي تحميل شده به وسيله قدرتهاي استعمارگر باشد، و اين همان اسلام آمريكايي، سلطنتي و شاهنشاهي است كه امام خميني و مقام معظم رهبري بارها به آن اشاره داشته اند.31

يكي از اركان اساسي انقلاب اسلامي، رهبري و ولايت فقيه جامع الشرايط مي باشد اين اصل ساختار اصلي نظام و تداوم بخش نبوت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و امامت ائمه معصومين(عليهم السلام) و ضامن حاكميت احكام الهي است. رهبري عامل بيداري و جوشش توده ها و محور وحدت و انسجام مردم به شمار مي آيد. ترسيم سياستهاي كلي نظام و اتخاذِ تدابير و موضع گيري هاي قاطعانه، سازش ناپذيري دربرابر توطئه ها و دشمن شناسي از برجسته ترين ويژگيهاي رهبري انقلاب اسلامي است كه در

دوران سخت مبارزه بيشترين نقش را در شناساندن دشمن و تعيين مسير و شيوه مبارزه با آنان داشته است. پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز رهبري حضرت امام قدس سره مهم ترين تأثير را در استمرار و استقامت اصول و ارزشهاي انقلابي و لغزش زدايي و ثبات و امنيت و پيدايش نهادهاي انقلاب و اقتدار حكومت و وحدت امت اسلامي و خنثي سازي نقشه هاي فراوان دشمنان داشته است. پي نوشت ها: 1 . بحارالانوار، مجلسي، ج 69، ص 292، حديث 16، الوفاء، بيروت.

2 . صحيفه امام، ج 18، ص 281، مؤسسه آثار امام، چاپ اول، 1378.

3 . صحيفه امام، ج 13، ص 16.

4 . صحيفه نور، ج 5، ص 155، سازمان مدارك فرهنگي انقلاب، چاپ اول، 1361.

5 . بيانات در جمع جوانان مصلي تهران به مناسبت هفته تهران، 1/2/79

6 . صحيفه امام، ج 8، ص 489

7 . همان، ج 10، ص 234.

8 . همان، ج 4، ص 170.

9 . ر.ك. ماهنامه دنياي سخن، اسفند 77، ش 84، ص 36.

10 . ر.ك. روزنامه فتح، 2/12/78، ص 8 و هفته نامه آزادي شهريور 77، ش 84، ص 8.

11 . ر. ك. روزنامه نشاط، 16/3/78، ص 77 و روزنامه خرداد، 26/11/77، ص 6 و ماهنامه ايران فردا، شهريور 77.

12 . براي نمونه ر. ك. ماهنامه جامعه سالم، تيرماه 77، ش 39، ص 9 و 4.

13 . ر. ك. هفته نامه هويّت خويش، 16/3/78، ش3، ص19 و 4 و روزنامه صبح امروز، 9/9/78، ص 12.

14 . ر.ك. روزنامه ايران جوان، 20/12/77، ص26/29 و هفته نامه ارزش ،7/11/78، ش279، ص5.

15 . براي نمونه، ر. ك. روزنامه صبح امروز، 17/12/78، ص 4.

16 .

صحيفه امام، ج 21، ص 283، پيام امام به روحانيت، 3/12/67.

17 . بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با مردم قم، 19/10/81.

18 . ر.ك. روزنامه خرداد، 18/9/77، ص 6 و 17/7/78، ص 6؛ هفته نامه راه نو، 3/5/77، ش 14، ص 18.

19 . ر.ك. روزنامه نشاط، 3/3/78، ش 66 و ماهنامه دنياي سخن، مرداد 77، ش 80، ص 64 و 67، و ماهنامه كيان شهريور 76، ش 26، ص 9 و 10.

20 . ر.ك، روزنامه جهان اسلام، 8/7/77، ص 3.

21 . ر.ك، روزنامه صبح امروز 9/3/78، ص6 و ماهنامه چشم انداز ايران، ش 4، ص68.

22 . براي نمونه ر. ك. هفته نامه پيام هامون، آذر ماه 77 و هفته نامه عصر ما، ش 118 (8/2/78)، ص 4 و 5.

23 . ر.ك ماهنامه كيان، بهمن 77، ش 45، ص 48 و 49.

24 . براي نمونه ر.ك، روزنامه ايران، 24/12/78، ص 5.

25 . براي نمونه ر.ك روزنامه فتح، 16/1/79، ص 3 و روزنامه خرداد، 3/7/78، ص 6.

26 . ر.ك، روزنامه صبح امروز، مهر 78 و ماهنامه كيان، بهمن 77، ش 45، ص 144.

27 . ر.ك. هفته نامه آبان، 29/1/78، ش 121، ص 4 و ماهنامه زمان، دي 78، ش 59، ص 33 و ش 57، ص 21 و 22.

28 . براي نمونه ر. ك. روزنامه ايران، 25/6/77، ماهنامه جامعه سالم، تير 77، ش 39، ص 69.

29 . ر.ك: ماهنامه كيان، بهمن 74، ش 28، ص 46. و نيز كتاب اسلام و مباني قدرت، نوشته علي عبد الرزاق، مترجم امير رضايي، ص 145 تا 156، نشر قصيده سرا، چاپ اول 1380.

30 . امام خميني در دعوت از انديشمندان اسلامي براي پاسخ گويي

منطقي به اين گونه شبهات و پرهيز از تشنّج، خطاب به دانشجويان مي فرمايد: «اسلام دين مستند به برهان و متكي به منطق است و از آزادي بيان و قلم نمي هراسد و از طرح مكتب هاي ديگركه انحراف آنها در محيط خود آن مكتب ثابت و در پيش دانشمندان خودشان شكست خورده هستند باكي ندارد شما دانشجويان محترم نبايد با پيروان مكتبهاي ديگر با خشونت و شدت رفتار و درگيري و هياهو راه بيندازيد. خود با آنان به بحث و گفتگو برخيزيد. و از دانشمندان اسلامي دعوت كنيد با آنان به بحث بنشينند. تا تهي بودن دست آنان ثابت شود. (صحيفه امام، ج 10، ص 81.)

31 . ر.ك صحيفه نور، ج 21، ص 30، ج 18، ص 42 و حديث ولايت، ج 1، ص 211.

ادامه دارد .....

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سايت با نام كاربري : Sm1372

آسيب شناسي اركان انقلاب اسلامي (2)

آسيب شناسي اركان انقلاب اسلامي (2)

1. آسيب رساني به رهبري انقلاب اسلامي

تلاشهايي كه دشمنان براي رويارويي با اين ركن مهم و تضعيف آن انجام داده اند به دو بخش تقسيم مي شوند:

يكي اقدامات عملي و اجرايي و ديگر برنامه هاي تبليغي و شبهه افكني. 1 _ 1 _ اقدامات عملي:

نيرنگ شناسي و زيركي رهبري انقلاب اسلامي، مهم ترين عنصر شخصيتي رهبري انقلاب اسلامي در ناكامي نقشه هاي دشمنان انقلاب و اسلام بود و دشمنان زخم برداشته همواره مترصد بودند تا به گونه اي نقش مؤثر و مقتدرانه ولي فقيه را در ساختار سياسي نظام خنثي كرده يا كم اثر سازند يا به شيوه اي مرموز تحت كنترل خود درآورند و ملت مسلمان را از هدايتهاي پيامبرگونه رهبر محروم سازند. دشمنان در اين راستا از هر اقدام ممكن علمي و عملي

استفاده نموده و مي نمايند. كه در اين قسمت به برخي از تلاشها و اقدامات عملي دشمنان اشاره مي شود.

يك _ مخالفت با تصويب اصل ولايت فقيه

رهبري امام خميني در پيروزي انقلاب و تثبيت نظام باعث شد كه دشمنان آثار و نتيجه عملي تئوري هاي ولايت فقيه را مشاهده كنند از اين رو طرح اصل ولايت فقيه و اختيارات و شئون آن در مجلس خبرگانِ قانون اساسي، حساسيت دشمن و عوامل آن را برانگيخت و برخي چهره هاي مرموز و ملي گرا و ليبرال در مجلس خبرگان قانون اساسي خواستار محدوديت اختيارات ولي فقيه شدند.32

دو _ طراحي تعدد رهبري

دشمنان بيروني و عوامل دروني آنها براي تضعيف جايگاه رهبري، به شخصيت سازي و بزرگ نمايي برخي از روحانيون متنفذ، و ايجاد جرياني موازي براي رهبري انقلاب روي آوردند تا بلكه بتوانند هم در تصميم گيري هاي مهم سياسي و راهبردي امام، خللي ايجادكنند و هم وحدت و يكپارچگي مردم را خدشه دار سازند. يكي از اين اقدامات تلاشهاي مرموز و برنامه ريزي شده سازمان منافقين بود. كه خود را حاميان و طرفداران آيت الله طالقاني قلمداد مي كردند و با به كارگيري واژه «پدر طالقاني» قصد داشتند از او چهره اي معادل امام بسازند و با صحنه سازي هاي گوناگون او را به عنوان يك رهبر سياسي مذهبي در كنار امام مطرح سازند و يا روياروي امام قرار دهند.33 اما با هوشياري و رهنمودهاي حكيمانه امام اين توطئه به شكست انجاميد و اين شخصيّت مبارز در روزهاي پاياني عمر شريفش در خطبه هاي نماز جمعه چهره نفاق را افشاء نمود.34

اقدام ديگر دشمنان در اين راستا كه قبل از پيروزي انقلاب توسط رسانه هاي جمعي رژيم ستم شاهي و بنگاه هاي خبري غرب تعقيب مي شد مطرح

ساختن سيد كاظم شريعتمداري به عنوان مرجع برجسته شيعي و رهبر ديني مردم بود و با مصاحبه هايي كه با ايشان انجام مي دادند سعي مي كردند با طرح سؤالات خاص و جهت دار نظرات ايشان را به عنوان يك رهبر ديني مخالف نظرات ديدگاههاي امام جلوه دهند.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي متأسفانه با حمايت هاي مالي، سياسي و تبليغي شريعتمداري، حزب خلق مسلمان تشكيل شد كه با تحريك احساسات قومي و منطقه اي آذربايجان ايران و ساماندهي مقلّدين ايشان نقشه هاي بسيار خطرناكي براي تضعيف امام و وحدت رهبري در نظر داشتند كه اگر توفيق حاصل مي كردند در همان سال اول پيروزي انقلاب، ايران را به جنگ خانمان سوز داخلي دچار مي ساختند.35

سه _ طرح كودتا و قتل رهبري

سازش ناپذيري امام و غير قابل نفوذ بودن طرح هاي دشمنان در فرايند تصميم گيري هاي ايشان باعث شده بود تادشمنان انقلاب براي نفوذ و استحاله انقلاب اسلامي، طرح حذف فيزيكي امام را در برنامه هاي خود قرار دهند و بزرگترين و محكم ترين مانع نفوذ دشمن را از ميان بردارند. مناسب است به گوشه اي از تلاشها و توطئه هاي دشمنان در اين راستا اشاره شود.

الف _ طرح كودتاي معروف به «كودتاي نوژه» كه بمباران جماران يكي از اهداف اصلي آنها بود.36

ب _ توطئه مشترك كودتاي صادق قطب زاده و سيد كاظم شريعتمداري براي قتل امام كه از طريق استكبار جهاني سازماندهي و پشتيباني مي شد.37

ج _ توطئه قتل امام توسط كشميري عامل نفوذي استكبار درشوراي عالي امنيت كشور.38

اما وقتي كه دشمنان خود را در اجراي اين توطئه ها ناكام ديدند طرح ترور ياران امام و بازوان قدرتمند رهبري انقلاب را به اجرا گذاشتند تا بتوانند از قدرت و نفوذ رهبري

در جامعه بكاهند.39

چهار _ طرح انحراف در رهبري پس از امام

شكست طرحهاي ياد شده دشمنان را به طرح ريزي توطئه اي خطرناك واداشت؛ همانند توطئه منافقين صدر اسلام كه پس از رحلت پيامبر(ص)، رهبري و امامت جامعه را از مسير خود منحرف كردند. استكبار جهاني و ايادي داخلي آنها نيز همين نقشه را دنبال مي كردند. تقويت جريان سيد مهدي هاشمي و عملكردهاي مرموز و خائنانه برخي از اطرافيان آقاي حسينعلي منتظري بر اجراي اين سياست دلالت مي كند.40

پنج _ نفوذ در حاكميت

يكي از برنامه هاي دشمن، تهيه مقدمات براي نفوذ در هيأت حاكمه و كارگزاران و خدمتگزاران نظام اسلام_ي است كه با مطرح ساختن و شخصيت سازي از عناصر ليبرال و وابسته يا مرعوب در برابر قدرتها و منفعل در برابر فرهنگ غرب و كساني كه پايبند به ارزشهاي ديني نيستند، زمينه را فراهم كنند تا آنها بتوانند به اين شيوه در اركان حاكميت نظام اسلامي نفوذ نمايند. مهم ترين هدف از اين طرح بي اثر ساختن راهبردهاي رهبري انقلاب است تا دشمن بتواند استحاله نظام و براندازي خاموش را جامه عمل بپوشاند. رياست جمهوري بني صدر و تلاشهاي دفتر همكاري مردم با رئيس جمهور يكي از اين برنامه ها بود و آنچه كه دشمن پس از حماسه خرداد 76 تعقيب كرده و متأسفانه به علت كاركردهاي غلط برخي از مسؤولان تا حدودي موفق شده است بخشي از همين تاكتيك نفوذ مي باشد.41

شش _ طلب كار شدن عناصر منفعل

عناصر منفعل كساني هستند كه براي حفظ منافع خود در شرايط سخت مبارزه و انقلاب و دفاع از ارزشها، خود را از معركه نبرد بادشمنان بركنار نگاه مي دارند و از ايثار جان و مال دريغ

مي ورزند. و به تعبير زيباي حضرت امام «مدّعيان بي هنر»42 هستند. برخي از آنها به صورت ستون پنجم براي دشمن كار مي كنند. اما در دوران ثبات و امنيت و اقتدار و حاكميت مردم سالاري ديني براي خود امتياز قائل هستند و خواستار دستيابي به پست ها و مسؤوليت هاي كليدي مي باشند و براي رسيدن به هدف خود از هر ابزاري بهره مي جويند.

جريان روشنفكري در ايران غالباً چنين وضعيتي داشته است. رفتار و موضع گيري اين قشر در نهضت مشروطيت گوياي چنين مطلبي است و نمونه روشن تر آن موضع گيري هاي روشنفكران بي تفاوت نسبت به حوادث انقلاب و حماسه دفاع مقدس است. اين گونه افراد به راحتي در دام هاي عنكبوتي فريبهاي دشمنان انقلاب گرفتار مي آيند و تحت حمايت هاي تبليغاتي و سياسي دشمنان، سياست هاي كلي نظام را تخطئه مي كنند و قصد آنان تضعيف تدابير رهبري است.

امام خميني رفتار طلبكارانه آنان را پيش بيني كرده است و مي فرمايد:

آغوش كشور و انقلاب هميشه براي پذيرفتن همه كساني كه قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولي نه به قيمت طلب كاري آنان از همه اصول، كه چرا مرگ برآمريكا گفتيد! چرا جنگ كرديد! چرا نسبت به منافقين و ضد انقلابيون حكم خدا را جاري مي كنيد؟ چرا شعار نه شرقي و نه غربي داده ايد؟ چرا لانه جاسوسي را اشغال كرده ايم و صدها چراي ديگر.43

هفت _ تقدس زدايي از رهبري

از ويژگيهاي برجسته و مهم نظام اسلامي اين است كه مردم مسلمان، ولي فقيه را به عنوان جانشين امام معصوم (ع) در جامعه مي دانند از اين رو رابطه مردم با رهبر يك رابطه خشك سازماني و تشكيلاتي نيست بلكه يك رابطه معنوي و الهي، مريد و مرادي و

امام و امت است.

بديهي است چنين پيوند مستحكم و ناگسستني معنوي ميان امت و رهبر، بزرگ ترين مانع اجراي توطئه هاي دشمن است و بسياري از توطئه ها در پرتو اين رابطه خنثي گرديده است. بدين لحاظ دشمنان تلاش مي كنند كه براي گسست اين پيوند ديني و الهي جايگاه معنوي ولايت فقيه را خدشه دار سازند و با طرح مسائلي از قبيل اين كه ولايت فقيه نه جزو اصول دين است و نه جزء فروع دين و يا هيچ نيازي به تبعيت از ولي فقيه در دين نيست، رهبر را همطراز ساير سطوح مديريتي جامعه مطرح نمايند44 و يا بانامه نگاري هاي وقيحانه و بي شرمانه تمام مشكلات جامعه را به ولي فقيه و رهبر جامعه نسبت دهند.45

هشت _ تقويت و حمايت متحجران

دنياي مدرنيسم غرب به ظاهر با متحجران و گروههاي ارتجاعي و انحرافي كه تفسيري قهقرايي و مرتجعانه از دين و جامعه ارائه مي كنند مخالفت مي نمايند، اما به دليل اين كه اين فرقه ها در مخالفت با انقلاب و اسلام ناب و دينِ ولايت مدار، با دشمنان، مشترك هستند، از سوي دشمنان حمايت و تقويت سياسي و تبليغي مي شوند. دشمنان در مرحله نخست، اين گروه سطحي نگر و قشري گرا را به عنوان مظهر اسلاميت معرفي مي نمايند و با انحصار دين در دعاوي باطلِ آنان، زمينه را براي مقابله با معارف و مفاهيم ديني و جداكردن مردم از آن فراهم مي كنند.

و در مرحله دوم آنان را تحريك كرده و دربرابر رهبري نظام قرار مي دهند و وحدت شكل يافته در پرتو سياستها و هدايت هاي رهبري را متزلزل مي نمايند.

حمايت دشمنان و استكبار از جريانهايي مانند طالبان، تصوف درون گرا و متحجر و انجمن حجتيه و برخي از

ليبرالها و ملي مذهبي ها، و بعضي از روحانيون منفعل كه از مواضع قبلي خود عدول كرده اند، نمونه هايي از اين اقدامات دشمنان است.46

نُه _ مخالفت با نهادهاي وابسته به رهبري

مطرح ساختن بحث حاكميت دوگانه و تقسيم بندي نهادهاي حكومتي به انتصابي و انتخابي و القاء تضاد و تعارض ميان اين دو، يكي ديگر از شيوه هاي تضعيف رهبري و وحدت ملي است. تلاش دشمن آن است كه با اين القائات شوم، نهادهاي منتصب به رهبري را در اذهان مردم تضعيف نمايد و وجود چنين سازمانهايي را مخالف مردم سالاري ديني جلوه دهد. موضع گيري هاي شيطنت آميز و جانبدارانه و رفتارهاي مشكوك و مرموز و موذيانه دستگاههاي اطلاع رساني و كيفيت خبررساني دشمنان از بخش (به اصطلاح آنان) انتخابي، يكي ديگر از سياستها و توطئه هاي عميق دشمنان در آسيب رساني به ساختار نظام ولايت مدار مردم سالار ديني است.47

اما با ياري خداوند، تمام اين توطئه ها و نقشه ها در پرتو رهبري هاي پيامبرگونه و تدابير حكيمانه امام خميني و موضع گيري هاي خردمندانه مقام معظم رهبري و حضور مقتدرانه مردم در صحنه هاي گوناگون، شكست خورد و دشمن را ناكام كرد و باعث تعميق پيوند امام و امت و رهبر و ملت و استحكام پايه هاي نظام ولايي گرديد و عامل روشن شدن اهميت، حساسيت جايگاه تعيين كننده و راه گشاي ولايت فقيه در تداوم انقلاب شد. 2 _ 1. القاء شبهه و ترديد نسبت به نظام ولايي:

از همان ماههاي آغازين پيروزي انقلاب اسلامي و همزمان با اقدامات عملي براي شكست نظام ولايي (كه قبلاً يادآوري شد،) تهاجم فكري وفرهنگي در ترويج القائات و شبهات و مشوّش كردن اذهان عمومي عليه نظام سياسي اسلام و ولايت فقيه

و حكومت ديني در دستور كار دشمنان قرار گرفته بود. به خصوص هنگام تدوين قانون اساسي و تصويب اصل ولايت فقيه اقدامات شبهه افكني و چاپ مطالب و مقالات ضد نظام ولايي در روزنامه ها گسترش يافت.

پس از رحلت امام خميني(ره) و ناكامي دشمنان در نقشه هاي عملي نسبت به حذف يا كنترل و كم رنگ نمودن نقش رهبري و ولي فقيه، تهاجم دشمن و عوامل داخلي آن به مباني فكري و عقيدتي حاكميت دين و نظام ولايي شدت گرفت و با يك برنامه منسجم و از قبل طراحي شده با امكانات و قدرت بيشتري وارد صحنه گشته، استحاله انقلاب را تعقيب نمودند.

از آنجا كه تبيين و تحليل تمام فعاليت هاي شبهه افكنانه دشمن بحث جامع و مستند و مستقلي را مي طلبد كه از حوصله اين نوشتار بيرون است، در اين بخش برخي از عناوين را انتخاب نموده به طور اجمال به آن ها اشاره مي شود.

يك _ انكار ساختار حكومت ديني

يك نمونه از شبهه ها و تحريف هايي كه در حوزه انديشه براي محدود ساختن دين مطرح مي شود اين است كه كار دين سامان دهي روش ها و رفتارها نيست و نبايد از دين انتظار داشت كه شيوه ها و راه كارهاي عملي را در همه حوزه ها و از جمله حوزه هاي سياست، اقتصاد و مديريت ارائه كند، بلكه روشها به خود انسان ها و عقل بشري واگذار شده و كار دين هدايت فكري و سامان دهي انديشه هاست. البته حوزه انديشه و عمل متلازم با يكديگر نيستند و لازم نيست كه به يك مبدأ برگردند، بنابراين در شكل و ساختار حكومت بايد به عقلا و روش هاي متداول و مرسوم بين آن ها مراجعه كرد و نه اين كه ماهيت

ديني به آن داد.48

هرچند، در مقام نقد و پاسخ به اين شبهات نمي باشيم اما به چند نكته اشاره مي نمائيم.

الف _ در فلسفه اسلامي و نيز انديشه بسياري از فلاسفه غرب، تفكيك حوزه عقل نظري و اعتقادات و جهان بيني از عقل عملي و رفتارها، و انكار ارتباط آنها با هم به هيچ وجه پذيرفته نيست و حاكميت انديشه بر عمل انسان ها يك امر انكارناپذير است و هرگز نمي توان با جهان بيني الهي تابع ايدئولوژي مادي بود. عكس اين اصل هم صادق است.

ب _ فلسفه وجودي دين به خصوص مكتب حياتبخش اسلام،هدايت جامع وكامل انسان و به فعليت رساندن استعدادها و توانمندي هاي اوست. اين امر مستلزم اين است كه دين تمام عرصه هاي زندگي انسان به ويژه سياست، مديريت و رهبري را كه در حكم مركز هدايت و جهت دهنده حركت كلي اجتماعي است پوشش دهد و انديشه و عمل را راهنمايي كند. در صورتي كه پذيرش بخشي از دين و انكار بخش ديگر در حكم طرد كل دين است.

ج _ مديريت و رهبري جامعه ديني و حكومت اسلامي را نبايد با مشاغل جزيي همانند آشپزي و مرغداري و امثال آن مقايسه كرد كه اين يك مغلطه بسيار عجيب است.

دو _ غير دمكراتيك خواندن نظام ولايت فقيه

يكي از اساسي ترين شبهات و محورهايي كه دشمنان براي آسيب رساندن به ولايت فقيه و نظام اسلامي آن را تعقيب مي كنند، القاء تضاد ميان ولايت فقيه و دمكراسي است.آن هم دمكراسي به قرائت غربي كه به عنوان اوج انديشه سياسي امروز و بهترين الگوي حكومتي مطرح مي شود.

زمينه اصلي پيدايش اين آسيب، تغافل از نظام مردم سالاري ديني و ناديده انگاشتن اين واقعيت است كه در فرهنگ اسلامي، اراده

هيچ كس برتر از اراده ديگران قرار نگرفته، هيچ فردي حكمفرمايي و سلطه شخصي ندارد و تنها قانون الهي است كه بر جامعه حكومت مي كند. امام خميني در نقد اين شبهه مي فرمايد:

حكومت اسلام، حكومت قانون است. در اين طرز حكومت، حاكميت منحصر به خداست و قانون، فرمان و حكم خداست. قانون اسلام، يا فرمان خدا برهمه افراد و بر دولت اسلامي حكومت تام دارد و همه افراد، از رسول اكرم(ص) گرفته تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد، تا ابد تابع قانون هستند.49

سه _ القاء تضاد بين نظام ولايي و آزادي انسان

چنين القا مي كنند كه عصر جديد، عصرِ رهايي و آزادي انسان و حاكميت اراده اوست نه عصر حاكميت خدا و دين و قوانين دست و پاگير آن! و انسان محوري و خدامحوري قابل جمع نيستند.

در فرهنگ اسلامي پذيرش نظام ولايي حيات طيبه انساني را به دنبال دارد و هيچ گاه خدا محوري با كرامت و ارزش هاي والاي انسان و اختيارات او در تضاد نيست. بلكه انسان خود انتخاب كننده نظام اعتقادي حقوقي و سياسي اسلام است و اين همان انقياد و پذيرش دين است و رسولان و پيام آوران الهي ابلاغ كننده دستورات الهي و راهنماي راه سعادت او هستند. از سوي ديگر مبناي دين و فلسفه حاكميت و اجراي قوانين الهي تأمين سعادت و كمال انساني است كه به تعبير قرآن جز از طريق اجابت دعوت انبياء الهي نمي توان به حيات طيبه و حقيقت انسانيت دست يافت. اين تبعيت و استجابت آزادانه از دستورات ديني همان پذيرش خدا محوري و نظام ولايي است:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ ثَِا بُْيِيكُمْ50

اي كساني

كه ايمان آورده ايد، چون خدا و پيامبر، شما را به چيزي فرا خواندند كه به شما حيات مي بخشد، آنان را اجابت كنيد.

چهار _ شبهه محجوريت

قائلين به اين شبهه مي گويند ولايتِ فقيه بر جامعه اسلامي، همانند ولايتِ قيّم و سرپرست برجاهلان، ديوانگان وخردسالان است واين نوعي تحقيرمردم وانسانهاي آگاه و فرهيخته به شمارمي آيد. به خصوص اگر نظريه انتصابي را پذيرفته باشيم و ولايت فقيه را منصوب از جانب خداوند و ائمه معصومين بدانيم كه لازمه اين نظريه تعيين وليّ و قيّم براي مردم وتبعيت محض مردم ازولي فقيه مي باشد واين دون شأن انسانهاي عاقل وفرهيخته است.

منشأ پيدايش اين شبهه تشبيه و مقايسه ولايت بر جامعه، با ولايت پدر يا جد پدري بر طفل صغير يا ولي بر مجنون و محجور است و اين يك نوع مغالطه است.51 در صورتي كه ميان اين دو نوع ولايت تفاوتهاي بسياري است. ولايت فقيه، به معناي تسلط، تصرف و ولايت بر اموال و امور شخصي افراد نيست تا اين شبهه پديد آيد كه مگر مردم همانند محجورين يا اطفال صغير هستند تا نياز به قيّم داشته باشند؟ بلكه ولايت فقيه ولايت بر شئون كلي و عمومي جامعه و اداره و سرپرستي نظام اجتماعي و سياسي مسلمانان است كه ازشئون ربوبي و تكليف و وظيفه اي است كه خدا بر فقهاء عادل درعصرغيبت واجب كرده است. لذا هرگز از مردم سلب اختيار نكرده و ولي فقيه به جاي مردم تصميم گيري نمي كند.

اصولاً در نظام سياسي اسلام هيچ كس اصالتا حاكميت ندارد و بلكه آن چه حكومت مي كندقوانين الهي است وولي فقيه مبيّن ومجري آن است واين درحقيقت،ولايت قانون توسط فقيه بر فرزانگان وفرهيختگان جامعه است نه همانند قيموميّت بر ديوانگان واطفال صغير.

امام خميني درباره اين كه در نظام اسلامي،

قانون الهي بر جامعه حكمفرماست نه اراده شخصي امام و رهبر، بارها اشاره فرموده است از جمله مي فرمايد:

اسلام دين قانون است، پيغمبر هم خلاف قانون نمي توانست بكند، نمي كرد هم، البته نمي توانست هم بكند. خدا به پيغمبر مي گويد كه اگر يك حرفِ خلاف بزني، رگ وَتينت را قطع مي كنم! حكم، قانون است. غير از قانون الهي كسي حكومت ندارد. براي هيچ كس حكومت نيست، نه فقيه و نه غير فقيه، همه تحت قانون عمل مي كنند مجري قانون هستند همه، هم فقيه و هم غير فقيه همه مجري قانون اند. فقيه ناظر بر اين است كه اينها (مسؤولان نظام) اجراي قانون بكنند، نه اين كه مي خواهد خودش يك حكومتي بكند.52 ركن سوم : مردم

در نظام سياسي اسلام و انقلاب اسلامي ايران، مردم يكي از سه ركن اساسي نظام هستند؛ ركن مهمي كه مكمل و متمم تحقق دو ركن ديگر يعني اسلاميت و رهبري است. تجربه تاريخي ثابت كرده است كه بدون حضور مردم در صحنه سياست و پذيرش آگاهانه اسلام و حاكميت ديني و نظام ولايي؛ ولايت خدا و حكومت ديني محقق نمي گردد و قانون الهي اسلام ضمانت اجرايي پيدا نمي كند. همچنان كه شخصيت عظيم جهان بشريت، انسان كامل و تجسم اراده الهي و تبلور قانون اسلام يعني حضرت علي(ع) پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) بدون حمايت و پشتوانه مردمي، امكان تشكيل حكومت اسلامي را نيافت و تنها پس از حضور پرشور مردم و بيعت با او بود كه موفق به تشكيل حكومت اسلامي شد و به اجراء احكام الهي رسماً اقدام نمود و مجدداً به علت سستي، دنياگرايي و پيمان شكني مردم، حكومت عدل علي(ع) به افول

گراييد. 1. نقش مردم در حكومت ديني (مردم سالاري ديني)

مردم در شكل گيري وبرپايي حكومت ديني واستمرار آن نقش بسيار مؤثري دارند واين نقش، از دوجنبه قابل بررسي وتحليل است: پذيرش رأي مردم ومشاركت همه جانبه آنان. 1 _ 1. پذيرش رأي مردم:

قانون و حاكميت تشريعي الهي هيچ گاه تحميلي نيست و نمي توان جامعه يا كسي را مجبور به پذيرش احكام دين و رهبري الهي آن نمود.53 و شأن انبياء الهي و كتب آسماني در اصل دين، فقط ابلاغ پيام خدا54 و نشان دادن راه مستقيم انسانيت است.55 زعامت و ولايت و مديريت عملي رهبران الهي مختص به جامعه مؤمنين و كساني است كه مشتاقانه هدايت و دعوت الهي را پذيرفته اند و در حقيقت بهترين برنامه زندگي را قانون الهي دانسته و به آن رأي داده اند. البته پذيرش دين و شريعت اسلام مستلزم پذيرش و قبول آثار و لوازم آن بوده و در واقع پذيرش يك مجموعه به هم پيوسته و يك برنامه كامل زندگي است. برجسته ترين قسمت اين پذيرش و مهمترين بخش اين مجموعه، انقياد و پذيرش ولايت الهي و حكومت ديني است و نمي توان مدعي دين داري و مسلماني بود، اما ولايت و حاكميت خداوند و محوريت احكام الهي را منكر شد. 2 _ 1. مشاركت عملي و همه جانبه مردم:

اقتدار و توانمندي نظام اسلامي مرهون حضور ايثارگرانه مردم در عرصه هاي گوناگون است. حيات طيبه و عزتمند و خودباوري و استقلال همه جانبه حكومت ديني در پرتو تلاش و حمايت مشتاقانه و با انگيزه عموم مردم تضمين مي گردد.

قرآن براي تحقق عدالت اجتماعي كه يكي از مهم ترين اهداف حكومت ديني است در كنار قانون و رهبري الهي، قيام و حركت جهادي و تلاش و

مقاومت مردم را مطرح مي كند و بلكه بعثت پيامبران و فرستادن كتاب هاي آسماني را مقدمه آن و در راستاي تحقق قيام همگاني براي استقرار قسط و عدالت معرفي مي كند كه البته امكانات عملي چنين قيام و حركتي در اختيار مردم قرار گرفته است و بدين وسيله حجّت بر آنها تمام شد و آنها آزمايش مي شوند:

لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَالْميزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ وَ اَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدُُ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ اِنَّ اللّه قَوِيٌّ عَزيزُُ

به راستي (ما) پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند، و آهن را كه در آن براي مردم خطري سخت و سودهايي است، پديد آورديم، تا خدا معلوم بدارد چه كسي در نهان، او و پيامبرانش را ياري مي كند. آري، خدا نيرومند شكست ناپذير است.56 پي نوشت ها: 32 . ابوالحسن بني صدر كه بعدها اولين رئيس جمهوري ايران شد يكي ازمخالفين سرسخت اختيارات ولي فقيه در قانون اساسي بود. (ر.ك. زواياي تاريك، جلال الدين فارسي ص 517، نشر بهار، 1373)

33 . زواياي تاريك، ص 475.

34 . آيت الله طالقاني از چهره هاي مبارز با سابقه انقلاب اسلامي بود كه چند روز قبل از رحلتش در خطبه هاي نماز عيدفطر و سالگرد جمعه خونين 17 شهريور 57 حملات شديدي عليه منافقين، توطئه گران و آشوب طلبان داشت و نقشه هاي آنان را خنثي كرد. (ر. ك. روزنامه جمهوري اسلامي، 3/6/58، ص 10 و 10/6/58 ص 10)

35 . ر. ك. شريعتمداري در دادگاه تاريخ، سيد حميد روحاني، ص 154 تا 178.

36 .

كودتاي نوژه، ص 153 و 154، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي.

37 . ر.ك به پس از بحران، خاطرات آقاي هاشمي رفسنجاني، ص 44 و 45، نشر معارف انقلاب. و نيز فرازهايي از سيستم قضايي اسلام، ص 70، محمدي ري شهري، انتشارات پاسدار اسلام.

38 . مجموعه آثار يادگار امام، ج 2، ص 358 و 359، نشر عروج، چاپ اول، 1375.

39 . به عنوان نمونه انفجار نخست وزيري در 8 شهريور 61 به دست كشميري بود كه ايشان قبلاً كيف حاوي بمب را براي ترور امام تهيه كرده بود و به علت ناكامي در اجراي توطئه، آن را در محل جلسه شوراي عالي امنيت ملي منفجر كرد. و آقاي رجايي (رئيس جمهور) و آقاي باهنر (نخست وزير) را به شهادت رساندند. ر.ك منبع قبلي.

40 . ر.ك. خاطرات سياسي آقاي محمدي ري شهري، بخش اعترافات، سيد مهدي هاشمي، ص 245 تا 272، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي.

41 . امام بارها درباره نفوذ يافتن عوامل دشمن در شكل شخصيت هاي موجه و مردمي هشدار داده است. ر.ك. صحيفه امام، ج 17، ص 124 و 125 و ج 21، ص 424 و 425. مقام معظم رهبري نيز در اين باره هشدارهايي را به مردم و مسؤولان داده و در همين اواخر فرمودند: تلاش دشمن نفوذ عناصر بيگانه به داخل بدنه حكومت جمهوري اسلامي است. (سخنراني معظم له در سالگرد رحلت امام 14/3/82).

42 . صحيفه امام، ج 21، ص 93.

43 . همان، ص 286.

44 . ر. ك. ماهنامه كيان، فروردين 77، ش 41، ص 18 و هفته نامه آبان، 21/9/77، ش 55، ص 8.

45 . ر.ك. به نامه هايي كه برخي روشنفكر نماهاي غربزده و احزاب

سياسي مطرود نظام به رهبر معظم انقلاب نگاشته اند.

46 . امام همواره خطرات اين گونه افراد را گوشزد كرده است. ر.ك. صحيفه امام، ج 21، ص 87 و 278.

47 . از همان روزهاي تثبيت نظام اسلامي حملات شديدي عليه نهادهاي مرتبط با رهبري انقلاب آغاز شد، انتقادهاي كنوني نيش دار به قوه قضاييه _ مجلس خبرگان _ سپاه پاسداران و... از اين قبيل است براي نمونه ر.ك: هفته نامه هويت خويش، 16/3/78، ش 2، ص 8. و روزنامه نشاط، تيرماه 78.

48 . اساس و مبناي اين مطلب به نظريه جدايي «عقل» از «دين» برمي گردد كه به آن «راسيوناليسم» گويند و عقل رابدون وحي قادر و تواناي مديريت انسان مي داند و به عنوان يكي از محوري ترين مولفه هاي مدرنيسم از آن ياد مي شود به گونه اي كه عقل را تنها عنصر سعادت آفرين انسان تلقي مي كنند. (ر. ك. فرهنگ واژه ها، ص 532، عبدالرسول بيات و گروه نويسندگان، مؤسسه انديشه و فرهنگ ديني )

49 . ولايت فقيه، ص 34، امام خميني، مؤسسه نشر آثار امام، چاپ ششم، 1376.

50 . سوره انفال، آيه 24.

51 . ر.ك فصلنامه حكومت اسلامي سال اول، ش 1، پائيز 75، ص 67، ش 2 زمستان 75، ص 224 و 225.

52 . صحيفه امام، ج1، ص353.

53 . «لا اِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ (بقره / 256)؛ در دين هيچ اجباري نيست و راه از بيراهه به خوبي آشكار است.»

54 . «وَ ما عَلَي الرَّسُولِ اِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ (نور / 54)؛ و بر فرستاده (خدا) جز ابلاغ آشكار (مأموريتي (نيست.»

55 . «اِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ اِمّا شاكِراً وَ اِمّا كَفُوراً (انسان / 3)؛ ما راه را

به او (انسان) نشان داديم خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس.»

56 . سوره حديد، آيه 25.

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سايت با نام كاربري : Sm1372

آسيب شناسي اركان انقلاب اسلامي (3)

آسيب شناسي اركان انقلاب اسلامي (3)

امام خميني به اين حضور حماسي مردم افتخار مي كرد و در مقابل توطئه ها و تجاوزات دشمنان نظام، با قدرت از انقلاب اسلامي دفاع مي كرد و به مسئولين نظام هم نقش كاربردي و مفيد حضور مردم را در پشتيباني از سياست هاي حكومت اسلامي گوشزد مي نمود و مي فرمود:

امروز مردم از وضع دولت مطلع اند و شما، مردم را براي پشتيباني از خود لازم داريد، دولت بدون پشتيباني مردم نمي تواند كار بكند و هريك از ادارات و وزارتخانه ها بايد اين مسأله را مدّ نظر داشته باشند كه براي خدا مردم را راضي نگه دارند.57

مقام معظم رهبري نيز درباره مشاركت و نقش مردم در پيدايش نظام سياسي اسلام و تكيه گاه محكم و مطمئن شاكله نظام مردم سالاري ديني مي فرمايد:

تكيه نظام به آراء مردم يكي از ميدانهايي است كه مردم در آن نقش دارند... بايد با اتكا به رأي مردم كسي سر كار بيايد. بايد با اتكاء به اراده مردم نظام حركت كند.58 2. آسيب رساني به ركن مردمي انقلاب و نظام اسلامي

نقش مثبت و كارآمد حضور فعال و گسترده مردم در پيدايش، شكل گيري و پيروزي و تثبيت انقلاب و تداوم نظام مردم سالاري ديني در كنار دو ركن ديگر نظام اسلامي يعني «اسلام» و «رهبري»، بسياري از نقشه هاي دشمنان را خنثي كرد همين عامل موجب شد تا دشمنان انقلاب اسلامي يكي از اساسي ترين برنامه ها و سرمايه گذاري هاي خود را براي شكستن اين ركن مهم انقلاب و نظام اسلامي متمركز كنند.

دشمنان براي

محقق ساختن اين استراتژي از تاكتيك ها و روشهاي مختلفي استفاده مي كنند كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم: 1 _ 2. اختلاف افكني:

يكي از شيوه هاي كهن و تاريخي دشمنان اسلام در نابودي، انحراف وكند كردن مبارزات و نهضت هاي آزاديبخش، بهره گيري از سلاح تفرقه است كه امروز نيز با مطالعات كارشناسي و روان شناسي دقيق و با روش ها و ابزارهاي گوناگون از اين سلاح براي شكست انقلاب ها بهره مي جويند. حضرت علي عليه السلام ضمن اين كه قدرت و ياري خداوند را، در همراهي با جماعت و يكپارچگي معرفي مي كند، با قاطعيت درباره عناصر تفرقه افكن مي فرمايد:

آگاه باشيد هركس مردم را به تفرقه و جدايي دعوت كند او را بكشيد، هر چند زير عمامه من باشد.59

امام خميني (ره) مهم ترين عامل پيروزي انقلاب اسلامي را وحدت و وفاق ملي كليه اقشار و گروه ها مي داند و معتقد است كه عنايات خاص الهي در پرتو اين وحدت شامل حال امت اسلامي مي گردد. ايشان تفرقه و اختلاف را به عنوان يك سم مهلك براي انقلاب و نظام اسلامي دانسته و مي فرمايد:

حفظِ اسلام در ايران به وحدتِ شماهاست، وحدت روحاني و مردم، مردم و روحاني، ارتش و ژاندارمري و قواي مسلح با دولت، همه اين ها با هم، همه وقتي دست به هم داديم و همه شديم يَدٌ واحِدَةٌ عَط مَنْ سِواهُمْ60 همان طوري كه فرمودند اين ها دست واحد هستند بر سِوايشان. اگر دست واحد شديم براي «من سواه» هيچ كس نمي تواند به ما ضرري بزند. آن روز به ما ضرر مي خورد كه خلل در وحدت ما پيدا بشود، هيچ كس نمي تواند دراين كشور كودتاكند، باوضع فعلي هيچ كس نمي تواند. آن روزي كه اختلاف پيدا شد بينتان، آن روز بدانيد كه آن شياطيني

كه نشستند آن جا و نگاه مي كنند، آن شياطين يك كودتاچي درست مي كنند، مي تراشند، اختلافات اين كار رادرست مي كند.61 2 _ 2. هجوم فرهنگي به باورها و ارزش هاي ديني:

يكي از مؤلفه هاي اصلي و اساسي شكل گيري و پيروزي انقلاب اسلامي، رشد فرهنگ اصيل اسلامي در جامعه و توجه ملت به آموزه هاي ديني بود. ايمان به غيب، اطاعت پذيري عاشقانه از ولايت و رهبري، اخلاص، ايثار، توكل، شهادت طلبي، اخوت و بسياري از ارزش هاي اسلامي در پرتو اين انقلاب در تار و پود جان ملت ايران تنيده شد و تحولات روحي و معنوي شگفت انگيزي به وجود آورد به گونه اي كه انقلاب اسلامي ايران به عنوان يك تحول و انقلاب روحي و فرهنگي ملت ايران نام گرفت.

بنابراين دشمنان انقلاب در كنار سياست هاي محاصره اقتصادي و هجوم نظامي، تهاجم فرهنگي را يكي از مهم ترين برنامه ها و سياست هاي خود قرار دادند. كه در اين قسمت در دو بخش مطالبي را به اختصار ذكر مي كنيم.

يك _ استحاله فرهنگي:

يكي ازسياستهاي ديرينه دشمنان اسلام، سست كردن اعتقادات مذهبي وفرهنگي مسلمانان وجايگزين كردن فرهنگ منحط وصادراتي غربي است. امام خميني در اين باره مي فرمايد:

اجانب، خصوصاً آمريكا در نيم قرن اخير كوشش داشتند و دارند (كه) فرهنگ و برنامه هاي فرهنگي و علمي و ادبي ما را از محتواي اسلامي، انساني، ملي خود خالي و به جاي آن فرهنگ استعماري و استبدادي بنشانند.62

دشمنان اين سياستها را بيشتر از طريق نويسندگان مزدور و روشنفكران منفعل و احياناً وابسته به اجرا مي گذارند. آنان از طريق القاي شبهه و هجوم به معتقدات مذهبي و تخريب و تضعيف باورهاي ديني مروّج فرهنگ بي ريشه غرب مي گردند تا جوانان را از فرهنگ و هويت ديني خويش بيگانه و بيزار نمايند و به اباحيگري روي آورند.

با

پايان يافتن دفاع مقدس و نيز رحلت ملكوتي امام(ره) دشمن در خيال خود زمينه را براي هجوم فرهنگي فراهم ديد و به تعبير زيباي مقام معظم رهبري، درصدد بمباران عقبه فرهنگي ملت و انقلاب اسلامي برآمد:

دشمن با يك محاسبه فهميد كه جمهوري اسلامي را با تهاجم نظامي نمي شود از بين برد. محاسبه قبلي آنان غلط از آب درآمده بود. همين طور ديدند با محاصره اقتصادي هم نمي شود كاري كرد... لذا فهميدند كه بايد عقبه ما را بمباران كنند... عقبه ما در مبارزه ملت ايران با قلدري استكبارجهاني، عبارت از فرهنگ ما بود، منطقه ما بود منطقه عقبه ما عبارت از اخلاق اسلامي، توكّل به خدا، ايمان و علاقه به اسلام بود.63

دو _ ترويج فساد اخلاقي

جوان بودن اكثريت جمعيت ايران اسلامي، دشمنان را بر آن داشت تا براي متزلزل كردن پايه هاي معنويت و ايمان در جوانان، به ترويج فساد و فحشا روي آورد. براي اين كار از ابزارهاي مختلف مانند توزيع موادمخدر، احياي الگوهاي غربي، لباس هاي مبتذل، رواج ارتباط نامشروع ميان دختران و پسران، ايجاد كلوپ هاي فساد، ترويج و توزيع و تكثير فيلم هاي مبتذل و مستهجن و مانند آن استفاده كرد.

مقام معظم رهبري، به عنوان طبيب دردشناس جامعه، اين ويروس و بيماري خطرناك را به خوبي تشخيص داده و به امت اسلامي توجه مي دهد كه:

دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط، فساد و فحشا سعي مي كند جوان هاي ما را از دست ما بگيرد، كاري كه از لحاظ فرهنگي دشمن مي كند، نه تنها يك تهاجم فرهنگي بلكه بايد گفت يك شبيخون فرهنگي، يك غارت فرهنگي و يك قتل عام فرهنگي است!64

و در هشداري ديگر به ملت و مسئولان مي فرمايد:

اگر

شما ملت و عناصر فرهنگي خداي نخواسته بيدار نباشيد، صداي فرو ريختن ارزشهاي معنوي كه ناشي از تهاجم پنهان و زيركانه دشمن است هنگامي درمي آيد كه ديگر قابل علاج نيست.... اين كه كسي بتواند جواني را در اوج نيروي جواني فاسد كند كار مشكلي نيست، بخصوص اگر مفسدين تشكيلاتي هم داشته باشند و الان دشمن دارد اين كار را مي كند. جوان وقتي دچار شهوتراني مي شود ايمان خود را از دست مي دهد و در اوايل كار گريه هم مي كند، اما به تدريج او را از راه بدور مي كنند. دشمنان، بچه هاي مدرسه اي و بچه هاي دبيرستاني و حتي راهنمايي ما را همين طور فاسد مي كنند.65

تهاجم به ارزش هاي اخلاقي و معنوي و رواج فساد براي در هم شكستن قدرت مقاومت و استقلال يك امت، سابقه اي طولاني دارد. «همفر» جاسوس و مأمور استعمار پير انگليس درخاطرات خود راه هاي نابودي قدرت اسلام و مسلمانان جهان را در بيست وسه بند ذكر نموده است كه برخي از بندهاي آن عبارتند از: ترويج شرابخواري، قمار، فساد، شهوتراني، ترغيب به زير پا نهادن دستورات اسلامي و سركشي از اوامر و نواهي آن، نفوذ درخانواده ها و تيره نمودن روابط فرزندان و والدين...66 3 _ 2. انحراف در خواص و مديران نظام اسلامي:

عملكرد خواص و نخبگان و مديران و كارگزاران نظام اسلامي در جامعه تأثيرات فراواني دارد. هر چه كاركرد اين قشر فرهيخته و برگزيده مفيد و مثبت و در راستاي اهداف انقلاب اسلامي باشد، مردم بيشتر به نظام دلگرم مي شوند. اما اگر عملكردها نامطلوب باشد مردم به مرور زمان از نظام اسلامي دلسرد مي شوند و به حالت بي تفاوتي به رويدادهاي سياسي مي نگرند و در عرصه هاي گوناگون سياسي و فرهنگي

و دفاعي از ارزش هاي انقلاب حضور نمي يابند.

اكنون به برخي از آسيب ها و آفت هايي كه سيستم مديريتي كشور و نخبگان را تهديد مي كند و عامل گسست پيوند مردم با نظام مي شود، اشاره مي كنيم.

1 _ موضع گيري منفعلانه دربرابر سياست ها وتهديدهاي بيگانگان وجنگ رواني دشمن.

2 _ عدول از اجراي سياست هاي كلي نظام.

3 _ عدم پذيرش مسئوليت هاي كليدي توسط شايستگان و نخبگان.

4 _ بحران معنويت و تنوع طلبي، تجمل گرايي و دنياطلبي.

5 _ تداخل در حوزه هاي مسئوليتي يكديگر.

6 _ گزينش ها و انتصابات رابطه اي به جاي ضابطه و تقيد به قانون (باندبازي به جاي شايسته سالاري).

7 _ برخورد و رفتار تحكم آميز و آمرانه با مردم به جاي روحيه تواضع وخدمتگزاري.

8 _ استبداد مديريتي (تصميم گيري هاي غير كارشناسانه و اعمال نظر و سليقه شخصي و عدم مشورت با صاحبنظران).

9 _ ساده لوحي و حسن ظن نسبت به نفوذي ها و غيرخودي ها.

10 _ عدم قاطعيت در تصميم گيري هاي لازم براي حلّ مشكلات جامعه و مردم.

11 _ بي توجهي به مطالبات و نيازهاي مردم در حوزه هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و...

12 _ رفتارها و عملكردهاي ناعادلانه وترويج تبعيض و اختلاف طبقاتي و فساد اقتصادي.

13 _ رعايت نكردن اصول مديريتي نظام اسلامي (عدم اجراي دستورات رهبري).

14 _ موقعيت دادن و پذيرش چاپلوسان و مديحه سرايان و مسدود نمودن باب انتقاد و نظارت ديگران.

15 _ عدم خلاقيت، بي استعدادي و روزمرگي.

16 _ تحجّر مديريتي و انعطاف ناپذيري در تصميم گيري ها (بي توجهي به مسائل مستحدثه مديريتي جامعه و عدم نوآوري).

17 _ ضعف رواني و شخصيتي (ناتواني در ايجاد رابطه عاطفي و رواني با همكاران و رده هاي زير مجموعه و مراجعين).

18 _ مديريت غير علمي.

19 _ گرايش به جناح هاي سياسي و تصميم گيري و تحليل و سياست گذاري براساس منافع گروهي.

20 _ پاسخگو

نبودن نسبت به تصميم ها و اقدامات عملي.

با جمع بندي اين موارد و ساير نكات ديگر به اين نتيجه مي رسيم كه مديران نظام، خواص و نخبگان و فرهيختگان جامعه از دو جهت ممكن است گرفتار لغزش و انحراف گردند: شبهه علمي و شهرت علمي. 4 _ 2. جنگ رواني دشمنان (ايجاد رعب و ترس):

كارآمدترين سلاح دشمنان انقلاب وجمهوري اسلامي درمقابله بانظام اسلامي، بهره گيري از جنگ رواني براي مرعوب ساختن و شكستن اراده و عزم و خودباوري مردم است تا زمينه براي سلطه و غلبه آنان بر منافع و مصالح ملي نظام با كمترين مقاومت فراهم گردد.

استكبار جهاني همواره تلاش مي كند تا با پنهان نمودن نقاط ضعف خود توانايي هاي خويش را به مراتب بيشتر از آنچه كه واقعيت دارد نشان دهد تا مسلمانان آزاديخواه و آرمان گرا را مرعوب و منفعل نموده، به اين شيوه ملت هاي مسلمان و نظام اسلامي را وادار به پذيرش رابطه با مذاكره و قيموميت بيگانگان نمايد.

امام خميني مي فرمايد:

اين ها به واسطه تبليغاتشان ايجاد خوف كرده بودند كه با همين خوف كارهاي خودشان را انجام مي دادند. بيشتر مردم به واسطه اين خوف كنار مي گرفتند و بي تفاوت مي شدند و مي ترسيدند آن ها هم با اين كه قدرتشان به آن بزرگي نبود كه يك ملت را از بين ببرند، استفاده مي كردند، لكن ملت ايران اين مطلب را شكست.67

اكنون نيز استكبار مي خواهد به همان شيوه سلطه خود را اعاده كند. مقام معظم رهبري مي فرمايد:

امروز آمريكاييها از لحاظ ديپلماسي و سياست خارجي، در موضع ضعف اند، در موضع قدرت نيستند. مي خواهند در حال ضعفشان همان هيبت ابرقدرتي را عليه ما و در مقابل ملت ايران به كار ببرند.68

اتكال به خداوند تبارك و تعالي، خودباوري و بازگشت

به هويت ديني خويش، شجاعت، بهره گيري از ابزارها و توانمندي هاي داخلي در جهت عزت و اقتدارملي همراه با شناخت نقاط ضعف دشمن، بهترين راه مقابله با جنگ رواني دشمن است. 5 _ 2. ايجاد يأس و بدبيني نسبت به آينده نظام اسلامي:

دشمنان نظام و سياستمداران استكبار جهاني سعي مي كنند با بزرگنمايي برخي نارسايي ها و ضعف مديريت ها مردم ايران و ديگر جوامع اسلامي را نسبت به پويايي، تحرك و هدفمند بودن برنامه انقلاب و نظام اسلامي دلسرد و مأيوس نمايند.

امام خميني در اين باره مي فرمايد:

هيچ وقت اصلاً كلمه يأس را در ذهنتان وارد نكنيد كه اين از جنود شيطان است، يأس از جنود شيطان است؛ يعني، شيطان القا مي كند در شما. اين شياطيني هم كه همان تابع شيطان هاي بزرگتر هستند همين ها مي خواهند با اين كارها يأس ايجاد كنند. در صورتي كه مسلماني كه براي اسلام مي خواهد كار كند چرا مأيوس باشد.69

مقام معظم رهبري مي فرمايد:

تك تك آحاد مردم بايد اميدبه آينده وخوشبيني نسبت به آن را - علي رغم ميل دشمن _ در دلهايشان نگهدارند، چون دشمن مي خواهد اميد را در دل ها بميراند. مي داند كه بزرگترين دشمن اواميدواري شماست. شما اگرنااميد شديد، دشمن نفس راحتي خواهد كشيد و كار او آسان خواهد شد. لذا مي خواهد نااميدي را بر مردم چيره كند.70 6 _ 2. ايجاد توقعات كاذب:

دشمنان همواره تلاش مي كنند تا با ترويج و تبليغ توقّعات كاذب، منفي، بيش از حد نياز و ضرورت و غير قابل دسترسي و طرح شعارهايي براي مصرفي كردن و روحيه تجمل گرايي در بين اصناف اهداف خود را دنبال كند.

سخن امام خميني در اين زمينه چنين است:

... چه بسا افراد مغرض و مخالف با انقلاب كه از هيچ راهي

نتوانسته اند به اسلام و انقلاب لطمه وارد نمايند، امروز در قالب شعارها و بالا بردن سطح توقعات در مردم، بخواهندبه هدف هاي شوم خودنائل شوندو...مردم را نسبت به مسئولين بدبين كنند...71 7 _ 2. تضعيف نهادهاي مردمي:

حضور پرشور و حماسي مردم در دوران هاي مختلف انقلاب يكي از برجسته ترين عوامل مؤثر در پيروزي انقلاب اسلامي بود، پس از پيروزي نيز اين حضور با شكوه در قالب سازمان هاي مردمي تجلي پيدا كرد و پاسداري از اصول انقلاب و كيان نظام اسلامي را برعهده گرفت، جهاد سازندگي، كميته انقلاب اسلامي، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و بسيج ميليوني مردم از جمله نهادهايي بودند كه از درون ملت جوشيدند و ضامن تداوم حيات و پويايي انقلاب اسلامي شدند.

از ميان اين نهادهاي مردمي بسيج يكي از عظيم ترين و مهمترين نهادهايي است كه به تعبير حضرت امام «شجره طيبه و درخت تناور و پرثمر» انقلاب و نظام اسلامي است.72

مقام معظم رهبري هشيارانه به دفاع از بسيج برخاسته، مي فرمايد:

... انكار بسيج، انكار بزرگترين ضرورت و مصلحت براي كشور است. ما در ميدان جنگ هم اگر بسيج را نداشتيم كُمِيتمان لنگ بود. در دوران بعد از پايان جنگ هم اگر بسيج نمي بود و اگر امروز هم نباشد كُميتِ اين انقلاب و اين نظام و همه حركت هاي سازنده اين كشور لنگ است. انكاربسيج وبي احترامي به آن يانابخردانه است يا خائنانه است! تا وقتي كه براي اين كشور امنيت لازم است تا وقتي كه اين كشور و اين ملت به امنيت احتياج دارد، يعني هميشه. چون هميشه احتياج به امنيت هست به نيروي بسيج به انگيزه بسيجي، به سازماندهي بسيجي و به عشق و ايمان بسيجي احتياج هست...73

معظم له در بياني ديگر مي فرمايد:

... بسيجيان

اين امتياز را دارند كه در ميدان اين خدمت آماده اند، بسيج به معني حضور و آمادگي در همان نقطه يي است كه اسلام و قرآن و امام زمان (ارواحنا فداه) و اين انقلاب مقدس به آن نيازمند است، لذا پيوند ميان بسيجيان عزيز و حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) مهدي موعود عزيز، يك پيوند ناگسستني و هميشگي است.74 8 _ 2. اغتشاش و اختلال در امنيت ملي:

ناامني و آشوب، امنيت و ثبات جامعه را تهديد مي كند؛ هرج و مرج و درگيري هاي شديد سياسي داخلي وحدت ملي را مي گسلد و مردم را نسبت به ثبات و اقتدار نظام اسلامي دلسرد مي كند و از توان برنامه اي و مديريتي نظام مي كاهد. 9 _ 2. ضعف اطلاع رساني و عدم پاسخگويي:

ضعف اطلاع رساني و عدم پاسخگويي به مردم باعث مي گردد كه مسئولان به مرور زمان از چارچوب اصول كلي نظام اسلامي فاصله گرفته و دچار انحراف گردند و از سوي ديگر اين بي اعتنايي به افكار عمومي عامل بي اعتمادي مردم به سياست هاي نظامِ مردم سالاري ديني مي گردد ودشمن ازاين فضاي آشفته براي جهت دهي به سوي سياست هاي مورد نظر خود بهره برداري مي كند. مقام معظم رهبري در اين باره مي فرمايد:

با توجه به اهميتي كه اطلاع رساني و پاسخگويي مسئولان نظام نسبت به مردم دارند مقام معظم رهبري دام ظله العالي بدنبال سال خدمت رساني (سال1382) سال 1383 را سال پاسخگويي مسئولان نظام و مديران بخشهاي مختلف به مردم معرفي و آن را همراه با آثار سازنده و مفيدي دانستند. 10 _ 2. تعطيل شدن نظارت عمومي:

يكي از آسيب هاي انقلاب و نظام اسلامي عدم نظارت مردم بر عملكرد دستگاه هاي مسئول و رفتار و موضع گيري هاي مديران نظام است. ترويج انديشه شخصي و فردي بودن اصل مهم

امر به معروف و نهي از منكر در دين اسلام و القاي اين كه نظارت عمومي بر عملكرد مسئولان به معني تداخل غيرمسئولانه مردم در قلمرو مسئوليت هاي مديران نظام است، يكي از سياست هاي مرموز و از تهاجمات فرهنگي دشمن براي جدايي ملت از نظام اسلامي است.

امام خميني درباره نقش نظارتي مردم براي جلوگيري از انحراف در اركان مديريتي نظام مي فرمايد:

ملت اگر نظارت نكنند در امور دولت و مجلس و همه چيز، اگر كنار بروند و بسپارند دست اين ها و بروند مشغول كارهايشان بشوند ممكن است يك وقت (نظام اسلامي( به تباهي بكشد.75 11 _ 2. ترويج روحيه تقليدي، انفعالي و خودباختگي:

از نقشه هاي ديرينه دشمن براي استيلا بر فرهنگ، اقتصاد و سياست كشورهاي اسلامي و جهانِ توسعه نيافته و يا شكست انقلابها، همانا تضعيف روحيه اعتماد به نفس و خود اتكايي و تلاش براي عدم توجه ملت هاي مستضعف به استعدادهاي بالقوه است.

امام خميني خطاب به اساتيد دانشگاه ها براي پيشگيري از روحيه خودباختگي جوانان و تقليد از غرب مي فرمايد:

شماهايي كه دردانشگاه هستيد و دانشمند هستيد و متفكر هستيد، اين جوان هاي ما را يك جوري بار بياوريد كه خودشان بفهمند كه خودشان يك چيزي اند... اگر از غرب هم صنعتي مي آيد ياد بگيرند، اما غربي نشوند، ياد گرفتن مسئله يك چيزي است و مغز را غربي كردن و از خودش غافل شدن، مسئله ديگر است.76

مقام معظم رهبري خطاب به جوانان مي فرمايد:

جوان هاي عزيز من! فرزندان من! دنبال تقليد نباشيد؛ بر روي شيوه و راهي كه در آن ذهن و اراده و ايمان شما قوي مي شود و اخلاق شما پاك و آراسته مي گردد فكر كنيد، آنگاه شما عنصري خواهيد بود كه

مثل يك ستون، سقف مدنيت اين كشور و تمدن حقيقي اين ملت بر روي آن قرار مي گيرد.77 12 _ 2. گسست فرهنگي نسل ها:

دشمنان يكي از سرمايه گذاري هاي اصلي را در برنامه هاي دراز مدتِ تهاجم فرهنگي خويش انقطاع فرهنگي نسل جديداز ارزش هاوآرمان ها واهداف انقلاب اسلامي قرارداده اند وبا سازماندهي بنگاه هاي خبري و تبليغي تلاش گسترده اي را براي بيگانه نمودن جوانان و نسل جديد از فرهنگ و هويت ديني و ارزش هاي انقلابي و دفاع مقدس آغاز كرده اند.

مقام معظم رهبري درباره فعاليت هاي دشمن براي تباهي نسل جوان مي فرمايد:

نسل جوان در حال تباه شدن تدريجي به وسيله دشمن است و ما نبايد بگذاريم و بايد حفظ كنيم نسل جواني را كه اگر جنگ بود بايد دفاع كند و اگر حادثه اي در داخل بود بايد حضور پيدا كند.78

امام خميني مي فرمايد:

ما بايد همه چيز را به همان قوتي كه امروز دارد، تحويل دسته بعد دهيم و آنها هم كوشش كنند كه به همان قوت تحويل دسته بعد دهند.79 پي نوشت ها: 57 . صحيفه امام، ج 16، ص 493. در اين عبارت امام به اين نكته دقت بيشتري كنيد كه براي خدا مردم را راضي نگه دارند يعني خدا و مردم مقابل هم نيستند بلكه جلب رضايت خدا به جلب رضايت مردم است و در فرهنگ ديني قوي ترين انگيزه و عامل مردمي بودن و خدمت به آنان، خدا باوري مي باشد.

58 . سخنراني مقام معظم رهبري در سالگرد رحلت امام 14/3/80.

59 . «... اَلا وَ مَنْ دَعا اِلي هذا الشُّعار فَاقْتُلُوهْ وَ لَوْ كانَ تَحْتَ عَمامَتي هذِهِ»(نهج البلاغه، خطبه 127، دشتي، ص 240).

60 . عن رسول الله(ص) اِنَّ الْمُسلِمينَ يَدٌ واحِدَةٌ عَلي مَنْ سِواهُمْ وَ اِنَّهُ لا يَخْرُجُ مِنْ

جِماعَةِ الْمُسْلِمينَ اِلاّ مُفارِق وَ مُعانِد لَهُمْ وَ مَظاهِرَ عَلَيْهِم اَعْدائَهُمْ فَقَدْ اَباحَ اللّهُ وَ رَسُولُه دَمَهُ وَ اَحّل قَتَلَهُ؛ همانا مسلمانان يك دست و متحد بر ديگران هستند و از جماعت مسلمانان جدا نمي شود مگر كسي كه قصد تفرقه و دشمني داشته باشد و كسي كه دشمنان مسلمانان را پشتيباني كند خداوند و رسولش خون او را مباح و قتل او را حلال دانسته اند.(بحارالانوار، ج 28، ص 104، حديث 3)

61 . صحيفه امام، ج 17، ص 383 و 384.

62 . صحيفه نور، ج 9، ص 187.

63 . سخنراني در جمع كاركنان مطبوعات و رسانه هاي جمعي در نهادهاي فرهنگي كشور، 21/5/71.

64 . بيانات در جمع فرماندهان گردان هاي بسيج، 22 / 4 / 71.

65 . بيانات در جمع كاركنان رسانه هاي گروهي و رؤساي مناطق آموزش و پرورش، 21 / 5 / 71.

66 . نفوذ و استحاله، ص 38 و 39 معاونت سياسي نمايندگي ولي فقيه در قرارگاه ثارالله، تهران، 1377 به نقل از چگونه اسلام را نابود كنيم، خاطرات همفر جاسوس انگليس.

67 . صحيفه نور، ج 13، ص 142.

68 . خطبه هاي نماز جمعه تهران، 26 / 10 / 76.

69 . صحيفه امام، ج 15، ص 102.

70 . حديث ولايت، ج 2، ص 261.

71 . صحيفه امام، ج 21، ص 200.

72 . ر. ك. صحيفه امام، ج 21، ص 194، پيام به مناسبت هفته بسيج 2 / 9 / 67.

73 . بيانات در جمع لشكر پنج نصر 11 / 6 / 78.

74 . سخنراني در جمع جشن بزرگ منتظران ظهور (جمع بسيجيان)، 3 / 9 / 78.

75 . صحيفه امام، ج 15، ص 17.

76 . صحيفه امام،

ج 12، ص 25.

77 . بيانات در ديدار با جوانان و فرهنگيان در مصلي رشت، 12 / 2 / 80 .

78 . حديث ولايت، ج 8، ص 24.

79 . صحيفه امام، ج 18، ص 242.

ادامه دارد .....

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سايت با نام كاربري : Sm1372

آسيب شناسي اركان انقلاب اسلامي (4)

آسيب شناسي اركان انقلاب اسلامي (4) آسيب هاي تأخيري سير تكاملي انقلاب اسلامي

آنچه كه تاكنون بيان گرديد اركان اصلي انقلاب، اهميت و جايگاه و نقش آنهاو آسيب هايي بود كه اصول انقلاب اسلامي را تهديد مي كند و به اعتقاد نگارنده مقابله با اين گونه آسيب ها از اهميت و ضرورت بيشتري برخوردار است.

اما در يك اولويت بندي مشاهده مي كنيم كه آسيبهايي نيز وجود دارد كه تهديد جدي به شمار نمي رود اما حركت تكاملي و پويايي انقلاب را دستخوش تغييرات مي كند و از رسيدن به اهداف متعالي باز مي دارد و بي تفاوتي نسبت به برخي از آنها چه بسا پيدايش آسيب هاي اصلي و جدّي اي شود كه قبلاً ذكر گرديد.

در اين قسمت از بحث، فهرستي از آسيب هاي تأخيري در سير تكاملي انقلاب اسلامي را يادآور مي شويم و به علت اجتناب از حجيم شدن مطالب، از تحليل و تبيين آن خودداري و انطباق آنها بر مصاديق خارجي و تفسير عناوين را به خوانندگان بصير و هوشيار واگذار مي كنيم:

1 _ ناهماهنگي نهادها و سازمان هاي دولتي.

2 _ وابستگي اقتصادي كه درطولاني مدت وابستگي درساير زمينه هارا نيزبه دنبال دارد.

3 _ تشريفات زائد اداري و بروكراسي (كاغذ بازي).

4 _ عدم رعايت مقررات نظام و شكل گيري روحيه بي تفاوتي و پيدايش روحيه تساهل و تسامح.

5 _ رواج ناهنجاري هاي اجتماعي و اخلاقي (بزه كاري _ اعتياد و...).

6 _ كم كاري و عدم خدمت صادقانه به مردم.

7 _ تشديد و

گسترش اختلاف طبقاتي.

8 _ بي توجهي به حقوق ديگران، خود محوري.

9 _ شيوه هاي غلط تبليغاتي از سوي احزاب سياسي كشور.

10 _ ورود نيروهاي مسلح به جناح بندي ها و احزاب سياسي.

11 _ بي توجهي به توسعه سياسي،اقتصادي وفرهنگي(عدم پيشرفت درسازندگي كشور).

12 _ ايجاد جنگ رواني براي تخريب چهره هاي انقلابي.

13 _ ترور شخصيت هاي فرهنگي، سياسي و انقلابي اثرگذار.

14 _ تقدس زدايي و شكستن حريم قوانين الهي (اباحي گري).

15 _ دوگانگي شخصيت اجتماعي افراد (ترويج روحيه نفاق دروني و تزوير).

16 _ عدم نظارت بر رسانه هاي عمومي و مطبوعات.

17 _ به كارگيري معلمان، اساتيد و مربيان غربزده و منفعل، در سيستم آموزشي.

18 _ تضعيف روحيه تعاون و همدلي.

19 _ التقاط معارف ديني و القائات غربي (تفكرات غيرديني را به رنگ دين آراستن).

20 _ سستي و سهل انگاري دستگاه قضايي در احقاق حقوق مردم (عدم استقرار عدالت در نظام حقوقي و قضائي).

21 _ تحليل هاي غلط وانحرافي ازدستاوردهاي انقلاب(بي توجهي به دستاوردهاي عظيم).

22 _ غفلت از آمادگي همه جانبه مردم در برابر توطئه هاي دشمنان.

23 _ حمايت از برخي گروه ها و احزاب داراي افكار انحرافي كه ظاهر مردمي دارند.

24 _ احياء انديشه هاي فمنيستي (بي توجهي به نقش تربيتي بانوان در كانون خانواده و اجتماع).

25 _ سوء استفاده و بهره برداري غلط از انگيزه ها و هيجانات جوانان.

26 _ تحليل هاي غلط و مغرضانه از حماسه دفاع مقدس.

27 _ غفلت عمومي نسبت به پيدايش آسيب ها و آفت هاي.

28 _ بي تقوايي و دوري از معنويت الهي.

29 _ ناهماهنگي و نداشتن وحدت رويه در اجراي برنامه هاي توسعه كشور.

30 _ ... رسالت و وظيفه نيروهاي انقلابي

اكنون اين سؤال ها مطرح مي شود كه در چنين شرايطِ سخت و وضعيت حساسي كه قرار داريم و پيشروي هاي دشمن به خصوص با محاصره نظامي كه با اشغال دو كشور همسايه شرقي (افغانستان)

و غربي (عراق) ايران اسلامي پديد آورده است و با توجه به حمايتهاي همه جانبه دشمن از عوامل داخلي و نفوذي هايي كه در سطوح مختلف جامعه رخنه كرده اند، مسئوليت و رسالت نيروهاي انقلاب و سنگرنشينان اسلام ناب و حماسه آفرينان عرصه هاي دفاع مقدس چيست؟

پاسخ اين سؤال را در چند بخش و مرحله بيان مي نماييم. 1. هوشياري و اعتقاد به تداوم مبارزه

گام نخست آن است كه ازدشمن زخم خورده و كمين كرده غفلت نكنيم وحالت تهاجمي، جهادي و خصلت استكبارستيزي خود را از دست ندهيم و با بهره گيري از تجربيات گذشته و عبرت هاي تاريخي، همواره احساس خطر و تهديد نمود. تمام ابزارها و امكانات و استعدادها را در جهت مقابله با دشمن و شناسايي دام هاي گسترده آن به كار بنديم.

حضرت علي عليه السلام پس از انتقاد از اهل مصر كه در برابر دشمن متجاوز گرفتار غفلت گرديده اند به آن ها سفارش مي كند به سوي جهاد با دشمنان كوچ كنند آنگاه به عنوان يك اصل كلي مي فرمايد:

اِنَّ اَخَا الْحَربِ الاَرِق وَ مَنْ نامَ لَمْ يَنَمْ عَنْهُ.

همانا برادرِ جنگ، بيداري و هوشياري است و هر آن كس كه به خواب رود دشمن او نخواهد خوابيد.80

مقام معظم رهبري مي فرمايد:

اگر فرض كنيم كه دشمن بر سر هر راهي وجود دارد، خردمندانه نيست كه انسان دشمن را نبيند وجود او را عدم فرض كند، چطور عليه ما توطئه نيست؟! بعضي گفتند شما توهّم توطئه مي كنيد، توطئه اي وجود ندارد! من در پاسخ، نشانه هاي توطئه و نشانه هاي خصومت را از اول انقلاب تا امروز در يك فهرست طولاني عرض مي كنم و نشان مي دهم چطور عليه ما توطئه نيست! در اول پيروزي انقلاب آشكارا با انقلاب مخالفت شد

و اين سلسله تا امروز ادامه دارد و ما امروز به معني حقيقي كلمه در دنيا دشمن داريم.81

در بياني ديگر مي فرمايد:

... وجود دشمن با به خواب رفتن من و شما كه از بين نمي رود. اگر دشمن كمين گرفته و منتظر فرصت است كه ضربه وارد بكند چه من و شما بدانيم چه ندانيم. اگر به فرض خود را به ندانستن هم بزنيم بالاخره دشمن، دشمن است با ندانستن ما يا خود را به ندانستن زدن دشمن از دشمني خود دست برنمي دارد. افرادي مايلند اثبات كنند كه نخير ملت ايران هيچ دشمني ندارد، كنار خانه خودتان بنشينيد و به كار خودتان سرگرم باشيد؛ خاطرتان هم جمع باشد كه همه جا امن و امان است. نه اين حرف ها واقعيت ندارد يك ملت زنده نمي تواند اين طوري فكر بكند...82

نتيجه آن كه اولين شرط تداوم انقلاب و مصون ماندن از آسيب ها و تهديدهاي فراوان دشمن حفظ روحيه انقلابي و حالت تهاجمي و ترك نكردن جبهه و سنگر و ميدان مبارزه و تقابل با دشمنان است. بايد باور داشته باشيم كه هرگز جهان خواران ما را رها نكرده و ما هم نمي توانيم آنها را رها كنيم و آتش بسي در كار نيست پس مراقب باشيم فريب ظاهر ساكت جبهه مقابل را نخورده و به خواب غفلت فرو نرويم. 2. اقدامات پيشگيرانه

بعد از اذعان به وجود دشمن و بعد از آن كه توطئه را باور كرديم در گام بعدي بايد با هشياري و دقت مراقب زمينه ها و فرصت هايي باشيم كه دشمنان با بهره گيري از آنها به آسيب رساني و ضربه زدن به انقلاب اقدام مي كنند و با قاطعيت و بصيرت عمليات پيشگيرانه و بازدارنده

را اجراء نمائيم.

هشياري و توانمندي همراه با آمادگي معنوي و مادي و مسدود نمودن راههاي نفوذ دشمن، اركان انقلاب را مستحكم تر، توطئه ها و ويروس ها را بي تأثير و اميد دشمنان را به يأس تبديل مي كند و بلكه آنان را گرفتار رعب و وحشت مي سازد.83

اقدامات پيشگيرانه و خنثيساز توطئه توطئه گران و آسيب هايي كه دشمنان متوجه انقلاب اسلامي مي سازند، بسيارند كه به برخي از مهم ترين آنها اشاره مي كنيم. 1 _ 2. بصيرت

بايد با شناخت صحيح و درك اولويت ها، شرايط و رويدادها را تحليل و با بررسي دقيق و انديشمندانه رفتارها و حركات سياسي فرهنگي دشمن را تحت نظر داشت تا هيچ گاه اسير عمليات هاي فريب و بازي هاي سياسي و ديپلماسي دشمن نشويم.

براي پاسداري از اصول و اركان انقلاب اسلامي و پايداري بر اين نگهباني و تلاش براي استمرار اين نهضت و ناكام گذاشتن توطئه هاي دشمنان، بصيرت و شناخت در امور ذيل شرط اساسي و اجتناب ناپذير است.

اول _ شناخت و معرفي مباني، ماهيت و اهداف انقلاب:

يكي از راه هاي حفظ انقلاب بخصوص براي نسل سوم اين است كه به شناخت و تحليل مباني فكري و اعتقادي انقلاب اسلامي پرداخته شود. انقلاب اسلامي برمبناي آرمان هاي اسلام و با الهام از حيات ديني براي محو ظلم و استبداد ستمشاهي و قطع دست استعمار و احياي اسلام و اجراي احكام اسلام و تأمين عدالت و مساوات و توجه به كرامت و ارزش هاي والاي انساني پديد آمده است و تفاوت اصلي آن با ساير انقلاب ها در همين مباني، ماهيت و اهداف آن نهفته است و رمز پايداري و استمرار آن در ربع قرن گذشته پاي بندي به همين اصول و مباني بوده است.

تبيين اين مباني و اهداف

و دستاوردهايي كه در ابعاد مختلف تاكنون به دست آمده براي نسل جديد، كه فراز و نشيب هاي انقلاب را درك نكرده اند، از وظايف فرهيختگان و انديشمندان و پيشتازان انقلاب اسلامي به ويژه متوليان امور فرهنگي كشور است.

دوم _ شناخت دشمن و توطئه هاي او:

شناخت صحيح دشمن در همه جبهه ها و برنامه ها و روش ها و اهداف او يكي از اصول اساسي حفظ و استمرار انقلاب است چراكه «دشمن را نتوان حقير و بيچاره شمرد.»

امام درباره شناخت دقيق دشمن براي دفع توطئه هاي او مي فرمايد:

بايد شما دشمنتان را بشناسيد، اگر نشناسيد نمي توانيد دفعش كنيد.84

مقام معظم رهبري نيز درباره بصيرت كامل و تحليل دقيق در تحركات دشمن مي فرمايد:

اگر ندانيم كه استكبار چكار مي خواهد بكند، دشمنان ما چه كساني هستند و از كجا نفوذ مي كنند و اگر متوجه نباشيم كه در جامعه ما چه مي گذرد و چه مشكلاتي وجود دارد و علاجش چيست و اگر اطلاع نداشته باشيم كه در جبهه بندي هاي امروز جهان چه جايگاهي داريم نمي توانيم نقش واقعي خود را ايفا كنيم.85

در بحث شناخت راه هاي نفوذ و توطئه هاي دشمن تذكر اين مطلب ضروري است كه دشمن در حوزه هاي مختلف و با انگيزه هاي گوناگون به رويارويي با نظام اسلامي برخاسته، لذا بايد اين حوزه ها و قلمروها دقيقاً شناسايي و متناسب با هر كدام موضع گيري شود. اگر هجوم به شيوه فرهنگي است بايد راه كار متناسب با آن باشد و اگر اقتصادي و سياسي است بايد متناسب به هر كدام، راه كار مبارزه با آن را پيدا كرد. شناخت دشمن يك مرحله است و اين كه دشمن از چه راه هايي نفوذ مي كند و چه طرح هايي را به اجرا مي گذارد مطلب ديگري است.

سوم _

موقعيت شناسي (توجه به شرايط زمان و مكان):

امام صادق مي فرمايد: «اَلْعارُِ بزَمانِهِ لا سَْجُمُ عَلَيهِ اللَّوابِسْ،86 بر عالم زمان خود، افكار آلوده و شبهات هجوم نخواهد آورد.»

رهبر معظم انقلاب اسلامي مي فرمايد:

يكي از علامتهاي بيداري يك ملت اين است كه لحظه ها را بشناسد و بفهمد كه حالا چه موقعي است و اهميت اين لحظه ها چه قدر است.87

عقب ماندن از حركت و پويايي زمان و نشناختن رويدادهاي پيچيده و نوظهور سياسي و فرهنگي و اجتماعي، از مهم ترين عوامل انحراف و لغزش در تصميم گيري است و سبب مي شود كه رهبران و نخبگان و حتي مردم در تشخيص وظيفه اصلي و اولويت بندي مسائل جامعه دچار اشتباه گشته، از توطئه هاي اصلي و شيطاني دشمن غافل شوند. در چنين شرايطي، يكي از آسيب پذيرترين نقاط انقلاب و نظام اسلامي به وجود مي آيد.

راه كارهاي تحصيل بصيرت: آيا بصيرت چگونه حاصل مي شود؟ و به چه وسيله اي به دست مي آيد؟

پاسخ به اين سؤال را در دو بخش بيان مي كنيم. ابتدا در حوزه اخلاق اسلامي و سپس در قلمرو مباحث سياسي و پيروي از ولايت. الف _ حوزه اخلاق اسلامي (تقوا):

بي ترديد شرط اول دست يابي به بصيرت و ژرف انديشي، خردورزي و تحصيل و دانش هاي مختلف و بهره گيري از عقل جمعي و دست آوردهاي متخصّصان و صاحب نظران و كسب اطّلاعات دقيق از رويدادها و تحليل صحيح آن ها و شناخت معيارها و خطوط كلي مسائل اجتماعي و سياسي است اما در فرهنگ قرآن، ثمردهي اين ابزارها و علوم تنها با بهره گيري از هدايت هاي خاص الهي ممكن مي شود كه در پرتو تقوا و رعايت حدود الهي حاصل مي گردد.

قرآن يكي ازآثار مهم تقوا وخدا محوري وكنترل نفس را بازشناسيِ جريان هاي شيطاني و فريب نخوردن از آن ها و

بصيرت در مواجهه با گروه هاي انحرافي دانسته، مي فرمايد:

اِنَّ الَّذينَ اتَّقَوا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَاِذاهُمْ مُبْصِرُونَ.

(اعراف / 201)

كساني كه (از خدا) پروا دارند، چون وسوسه اي ازجانب شيطان ها بديشان رسد (خدا را) به ياد آورند و بناگاه بينا شوند.

شهيد مطهري در تبيين آيه شريفه «وَاتَّقُوا اللّهَ وَ يُعَلِّمَكُمُ اللّه» (بقره / 282) به نقل از عارفان مي گويد:

ذكر اين دو جمله پشت سر يكديگر، اشعار مي دارد كه تقوا تأثير دارد در اين كه انسان مورد موهبتِ افاضه تعليم الهي قرار گيرد.88

پروا پيشگاني كه زندگي آن ها خدامحور است، هيچ گاه گرفتار بند و بست هاي شيطاني نمي گردند و در انتخاب راه زندگي و موضع سياسي و اجتماعي دچار ترديد نمي شوند، زيرا خداوند هدايتِ تلاشگرانِ الهي را تضمين كرده است:

وَالَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَشَْدِيَشَُّمْ سُبُلَنا وَ اِنَّ اللّهَ ثَعَ الُْْسِنغِ89

و كساني كه در راه ما كوشيدند، به يقين راه هاي خود را بر آنان مي نماييم و در حقيقت خدا با نيكوكاران است. ب _ پيوند با ولايت و رهبري (ولايتمداري)

يكي ديگر از راه هاي تحصيل بصيرت در قلمرو مسائل سياسي و حكومتي آن هم در جهان پيچيده و مرموز سياسي امروز، شناختِ عميق انديشه ها و سيره و سياسي امام خميني(ره) و حضرت آيت الله العظمي خامنه اي مدظله العالي و معيارگرايي بر مبناي انديشه و سيره اين بزرگواران است.

براي رهايي از طوفان و تلاطم حوادث پيچيده سياسي و شكستن امواج سهمگين شبهات ديني و سياسي بايد به حبل متين ولايت و رهبري تمسك جست.

مريدان خردورز و ژرف نگران فرزانه كه همواره گوش به فرمان امام و رهبري بوده اند و رويدادها و حوادث را از دريچه انديشه و سيره امام و رهبري تحليل و تفسير

كرده اند، هيچ گاه دچار ترديد و شبهه و لغزش نشده اند و به خوبي چهره واقعي دشمنان و نفوذي ها را شناخته اند و از فرو غلتيدن در دام هاي صيادان فتنه گر نجات يافته اند.

قرآن در معرفي حزب خدا، ولايت محوري را مطرح و آن را موجب پيروزي و غلبه آنان قلمداد مي كند.90

چه زيبا در تعريف امام و رهبر آمده است كه:

امام يعني پيشرو و پيشواي مردم در فضائل؛ امام شاقول يا ريسمان كار است كه بنّايان با آن اندازه مي گيرند تا ديوار راست آيد؛ امام همان طلاي نابي است كه... عيار سكه هاي مضروب بر طبق آن واقع مي شود؛ امام رشته نخي است كه مهره هاي گردنبند به آن كشيده مي شود، امام راهنمايي است كه مسافران در تاريكي شب در پي او راه را طي مي كنند و تيري است كه به عنوان نمونه در كارگاه هاي اسلحه سازي مورد استفاده قرار مي گيرد تا ديگر تيرها مانند آن ساخته شود.91

نكته مشترك در تمام اين تعبيرها، اين است كه امام و رهبر به عنوان معيار و ملاك پيشگيري از لغزش و خطا و سرگرداني است. و كساني كه با ولايت و رهبري پيوند داشته باشند هيچ گاه دچار گمراهي نمي گردند. 2 _ 2 _ استقامت و پايداري (حفظ روحيه انقلابي)

دومين عامل پيشگيري از آسيب رساني دشمنان به انقلاب اسلامي، استقامت و پايداري و استمرار حركت جهادي و استقامت و پايداري بر بصيرت بدست آمده و حفظ روحيه استكبار ستيزي است.

در طول تاريخ پر فراز و نشيب مبارزات اسلامي و نيز دوران انقلاب اسلامي فراوان بوده اند مبارزان و انقلابيوني كه ابتدا در صحنه مبارزات حضور داشته و با جديت در قول و عمل اعلام حضور كرده اند، اما

ديري نپاييده كه به دلايل مختلف صحنه نبرد را رها كرده و منزوي شده اند و يا به دام تطميع دشمن گرفتار آمده اند. به همين دليل قرآن كريم خطاب به پيامبر مي فرمايد: «فَاسْتَقِمْ كَأ اُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ92؛ پس همان گونه كه دستور يافته اي ايستادگي كن و هر كه با تو توبه كرده (نيز چنين كند).»

و پيامبراكرم در بيان سختي اجراي اين دستور توسط پيروانش كه مي بايد به صراط مستقيم دين اسلام پايدار بمانند فرمود:

شَيَّبَتْظ سُورَةُ هُودٍ ثَِكانِ هذِهِ الآيَة.93

سوره هود به واسطه اين آيه مرا پير كرد.

استقامت و پايداري در راه حق تضمين كننده پويايي و دوام آن است. و نيروهاي انقلاب و پيروان امام و رهبري بايد همواره با حفظ روحيه دشمن شناسي، استكبارستيزي و تكليف نگري در صحنه مبارزات سياسي، فرهنگي و احياناً نظامي حاضر باشند و مقاومت در برابر فشارهاي رواني و تبليغي دشمن را به صورت يك خصوصيت اخلاقي و روحي متبلور سازند.

البته استقامت وپايداري دردوران هاي مختلف انقلاب به شكل هاي مختلف پديدارمي گردد و در اين دهه كه دوران هجوم سياسي و فرهنگي است، استقامت آن هم بايد سياسي و فرهنگي باشد و سختي اين عمل نسبت به استقامت در دوران هاي قبل تا اندازه اي پيچيده تر و مشكل تر به نظر مي رسد. به همين لحاظ مقام معظم رهبري مي فرمايد:

آدم هاي اهل معني، اهل حكمت و دقت خوب درك مي كنند، گاهي زنده ماندن و زندگي كردن و در يك محيط تلاش كردن به مراتب مشكل تر از كشته شدن و شهيد شدن و به لقاء خدا پيوستن است.94 3 _ 2. خدمتگزاري صادقانه

برجسته ترين امتياز نظام مردم سالاري ديني بر ساير نظامهاي سياسي خدمتگزار بودن كارگزاران آن است در نظام مردم سالار

ديني مديريت ها و مسئوليت ها، امانت هايي هستند كه مردم بر عهده كارگزاران گذاشته اند و حفظ و اداي اين امانت، به خدمت رساني است. حضرت علي(ع) خطاب به يكي از كارگزاران حكومت علوي مي فرمايد:

اِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ و لكِنَّهُ ص عُنُقِكَ اَمانَةٌ95

حكمراني، رزق و خوراك تو نيست، بلكه امانت و سپرده اي در گردن توست.

اين خدمت صادقانه بايد در ابعاد و جنبه هاي مختلف نظام و جامعه ظهور داشته باشد:

الف _ از جنبه هاي سياسي، بر مسئولان است كه بيشتر به زمينه هاي تقويت وحدت، وفاق ملي و اقتدار ملي بينديشند و سياست گذاري ها و تصميم گيري هايشان بر اساس حفظ اصول كلي نظام و از جمله حفظ منافع ملي و ديني ملت مسلمان باشد و هرگز خود را وامدار احزاب و گروه هاي سياسي نكنند.

ب _ خدمت صادقانه از جنبه فرهنگي اين است كه بنيه معنوي و ديني جامعه تقويت شود و اخلاق عمومي رشد كند و ارزشهاي ديني انقلاب و دفاع مقدس در جامعه نهادينه گردد و از هنر ديني در تربيت نسل جوان بهره گيري شود. بدين ترتيب نسل جديد مي تواند در برابر هجوم و شبيخون فرهنگي دشمن مقاومت نمايد و در كنار اين آرامش فرهنگي، با توليد علم و تقويت جنبش نرم افزاري، استعدادهاي علمي جوانان به شكوفايي مي رسد.

ج _ از جنبه هاي اقتصادي نيز مهار تورم و گراني، نظارت بر قيمت ها، تلاش براي فقر زدايي و پرداخت يارانه براي اقلام مصرفي قشرهاي كم درآمد، مبارزه با مفاسد اقتصادي و رانت خواران، اشتغال زايي و حل معضل ازدواج، از برجسته ترين خدمات صادقانه كارگزاران نظام به جامعه است كه كاهش ناهنجارهاي اجتماعي را در پي دارد و اميد دشمنان را براي جدا كردن مردم از

نظام به يأس مبدل مي سازد. 4 _ 2. استقرار عدالت (عدالت طلبي)

درفلسفه سياسي اسلام، حكومت وحكمراني مطلوبيت ذاتي ندارد، بلكه تنها ابزاري براي زمينه سازي استقرار عدالت اجتماعي در جهت رشد و تعالي انسان ها به سوي كمال است.

قرآن كريم نيز هدف ازبعثت انبياء را قيام مردم به استقرار عدالت در جامعه بيان مي كند:

لَقَد اَرْسَلْنا رُسُلَنا بالْبَيِّناتِ وَ اَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْكِتَابَ وَ الْميزَانَ لِيَقُوُمَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ

(حديد / 25)

به راستي (ما) پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به استقرار عدالت قيام كنند.

امام خميني در تفسير اجمالي اين آيه مي فرمايد:

غايتْ اين است كه مردم قيام به قسط بكنند، عدالت اجتماعي در بين مردم باشدظلم ها از بين برود، ستمگري ها از بين برود به ضعفا رسيدگي بشود، قيام به قسط بشود.96 پي نوشت ها: 80 . نهج البلاغه، نامه 62، ص 602 .

81 . سخنراني در جمع مردم و جوانان اردبيل، 5 / 5 / 79.

82 . خطبه هاي نماز جمعه تهران، 26 / 9 / 78.

83 . قرآن آمادگي و توانمندي را وظيفه امت اسلامي دانسته و نتيجه آن را ترس و هراس دشمنان و بازدارنده و ناكام سازنده توطئه آنها معرفي مي كند: «وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهبُونَ بِهِ عَدُوَّاللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ». (انفال: 60)

84 . صحيفه نور، ج 12، ص 196.

85 . حديث ولايت، ج 1، ص 262.

86 . اصول كافي، ج 1، ص 27.

87 . حديث ولايت، ج 4، ص 199.

88 . ده گفتار، ص 26، انتشارات صدرا، بدون تاريخ.

89 . سوره عنكبوت، آيه 69.

90 . سوره مائده، آيه 56 .

91 . معاني الاخبار، شيخ صدوق، ص 96، تصحيح

علي اكبر غفاري، مكتبه الصدوق، تهران، 1338.

92 . سوره هود، آيه 112.

93 . علم اليقين، محسن فيض كاشاني، ج 2، ص 971، انتشارات بيدار، 1358. (با اندكي اختلاف)

94 . سخنراني مقام معظم رهبري در جمع فرماندهان لشكر 27 محمد رسول الله(ص)، 20 / 3 / 75.

95 . نهج البلاغه، نامه 5، ص 484.

96 . صحيفه نور، ج 15، ص 146.

ادامه دارد .....

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سايت با نام كاربري : Sm1372

آسيب شناسي اركان انقلاب اسلامي(5)

آسيب شناسي اركان انقلاب اسلامي(5) 5 _ 2. نظارت دقيق بر امور فرهنگي و تبليغاتي

از جمله وظايف خطير متوليان فرهنگي كشور در تدوين و اجراي سياست هاي توسعه با چشم اندازهاي دراز مدت نظام اسلامي اين است كه به ساماندهي و نظارت بر كيفيت آن ها توجه بيشتري داشته باشند.

امام خميني پس از پيروزي انقلاب، نگراني خود را از نبود نظارت بر امور فرهنگي و تبليغاتي بيان داشته و مي فرمايد:

ماچنانچه دير بجنبيم، درهمين داخل كشور(از)همان هايي كه قلم دردست گرفتندتااين كه انقلاب را دانسته يا ندانسته مشوّه كنند، خواهيم به يك امر بزرگي مواجه شد.97 6 _ 2. پيشگيري از پيدايش بحران

به تجربه ثابت شده كه يكي از عمده ترين مشكلاتي كه مانع رشد و پيشرفت نهضت ها شده و يا آن ها را به شكست كشانده است، بحران هاي گوناگون سياسي، اقتصادي و فرهنگي است.

برنامه ها و سياست هاي نظام بايد در جهت حل مشكلات مردم و خنثي سازي زمينه هاي پيدايش بحران باشد؛ از جمله:

1 _ حل مشكلات معيشتي عموم مردم (مهار تورم، گراني و ايجاد اشتغال).

2 _ حل مشكلات اداري ومالي وصنفي(كارمندان، معلمان،كارگران،دانشجويان).

3 _ تأمين امنيت داخلي و مبارزه با اشرار.

4 _ حل مشكلات سياسي اجتماعي بومي و منطقه اي.

5 _ مبارزه جدي و پيگير و كارآمد با شيوع مواد مخدر

در نسل جوان.

6 _ مقابله قاطع با فساد اجتماعي _ اداري و اقتصادي.

7 _ توجيه به موقع مردم و هشيار كردن آنها در برابر توطئه هاي دشمنان.

مقام معظم رهبري درباره اهداف دشمن براي حضور در جنجالهاي داخلي و ايجاد اختلاف ميان مردم مي فرمايد:

به بهانه هاي مختلف سعي مي كنند در فضاي سياسي كشور تشنّج و جنجال به وجود بياورند تا خود اين هم در مردم احساس ناامني و احساس عدم انتظام كارها را بوجود بياورد. آنها به هر بهانه اي به مناسبت مسائل امنيتي، به مناسبت محاكمه يك نفر، به مناسبت كشته شدن دوسه نفر _ كه دولت با كمال پيگيري آن را دنبال مي كند _ شروع مي كنند فضا را متشنج كردن! جنجال مي كنند! طبعاً وقتي جنجال مي شود يك دسته از مردم طرفدار يك حرف مي شوند و دسته ديگر همه طرفدار يك حرف مي شوند و قهراً بين مردم بگو و مگو به وجود مي آيد. دشمنان هم همين را مي خواهند.98 7 _ 2. اطلاع رساني صحيح و به موقع

اطلاع رساني صحيح، شفاف و دقيق از مسائل گوناگون داخلي كشور بهترين شيوه پذيرفته شده براي جلب اعتماد مردم است و اين يكي از حقوق مسلم مردم است كه به غير از امور نظامي و امنيتي در جريان كليه مسائل مملكت قرار گيرند. حضرت علي(ع) خطاب به لشگريانش مي فرمايد:

آگاه باشيد حق شما برمن آن است كه جز اسرارجنگي هيچ رازي را ازشماپنهان ندارم.99 8 _ 2. توجيه نكردن اشتباهات (اقرار به اشتباه و رفع كاستي ها)

اقرار به اشتباه و خطا و جبران آن با تصميم گيري و عمل صحيح، از ويژگي هاي يك انسان مؤمن و صادق است و هيچ گاه از ارزش انساني و مديريتي چنين فردي كاسته نمي گردد بلكه جلب اعتماد و

مقبوليت بيشتر وي در جمع مردم را سبب مي شود و دليل بر صداقت اوست. حضرت امام(ره) در اين باره مي فرمايد:

ما هر روزي فهميديم كه اين كلمه اي كه گفتيم اشتباه بود، قاعده اش اين است كه يك جور ديگر عمل بكنيم، اعلام مي كنيم كه آقا اين را ما اشتباه كرديم. ما دنبال مصالح اسلام هستيم نه دنبال پيشرفت خودمان.100

نبايد دفاع از اصل نظام را مستلزم توجيه عملكردهاي خلاف مديريتي، برخي از مديران دانست. دفاع از اسلام و اركان نظام مسئله اي و نقد عملكردهاي غلط، شتابزده و غير تخصصي و اشتباه مديران و مسئولان اجرايي و غير اجرايي مساله اي ديگر. 9 _ 2. نهادينه كردن دستورات امام و رهبري

چنان كه بيان شد رهبري يكي ازاركان اصلي نظام اسلامي است وبرجسته ترين امتيازاين نظام بر ساير نظام هاي غير ديني، وجود رهبر عادل، عالم و باتقوا است. رهبر در هدايت جامعه و حفظ نظام از آسيب ها و مقابله با دشمنان نقش مهم و كار ساز و محوري دارد.

كارنامه درخشان و موفق انقلاب و نظام اسلامي كه سرافرازانه حوادث گوناگون را پشت سر گذاشته مرهون اطاعت از امام و رهبري و نهادينه شدن فرامين... و گسترش آن در سطح جامعه بوده است. و هر جا كوتاهي، لغزش، اشتباه يا انحرافي در حركت تكاملي پديد آمده بر اثر كم توجهي به ملاكها و معيارهاي انديشه امام و رهبري بوده است.

بايد اجراي دستورات و اوامر كلي امام و نظرات و فرامين راهبردي مقام معظم رهبري نصب العين مديران و مسئولان و ملت قهرمان ايران قرار گيرد. و مديران اجرايي و مياني نظام به جاي دنبال كردن برخي كارهاي سياسي در پي انجام وظيفه باشند.

معيار سنجش و ارزشيابي عملكردها و سياست گذاري ها بايد

بر مبناي دستورات و سياست هاي ابلاغي مقام معظم رهبري باشد. 10 _ 2. احياء مسئوليت همگاني و اصل نظارت عمومي

امر به معروف و نهي از منكر، قوي ترين ابزار فرهنگي براي مقابله با هجوم و شبيخون فرهنگي و خنثي كننده توطئه ها و نقشه هاي شياطين حيله گر است.

امام باقر(عليه السلام) مي فرمايد:

امر به معروف و نهي از منكر، راه پيامبران و روش صالحان است، فريضه بزرگي است كه به سبب آن فرائض برپا، راه ها امن، كسب ها حلال، مظالم (به صاحبانش بازگردانده) زمين آباد، حق از دشمنان گرفته مي شود و امر (حكومت) تحكيم مي يابد.101

حضرت علي(عليه السلام) در مقايسه اي ميان امربه معروف و نهي ازمنكر با ساير فرايض ديني اين عمل را شايسته ترين كار نيك و محبوب نزد خداوند مي داند و مي فرمايد:

وَ مااَعْمالُ البرِّ كُلُّها وَالْجَهادُ في سَبيلِ اللّه عِنْدَ الْامْرِ بِالْمَعْروفِ وَ الَّنَهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ اِلّا كَنَفْثَةٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ.

و تمام كارهاي نيكو و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهي از منكر چونان قطره اي (آب دهان) بر درياي موّاج و پهناور است.102 11 _ 2. قانون محوري

يكي از راه هاي حفظ نظام و تداوم انقلاب اسلامي، قانون مداري دولتمردان، مديران، مردم و احزاب سياسي كشور است. رعايت اولويت ها و توجه به آثار و لوازم هر اقدامي بويژه در مسائل جهاني و منطقه اي و توجه به نقشه ها و توطئه هاي پنهان و سرمايه گذاري سنگين، استكبار و شيطنت دستگاههاي اطلاعاتي و جاسوسي و تبليغاتي و فضاسازي هاي دشمنان و تحركات منافقان و بازي خوردگان داخلي، ظرافت هايي لازم دارد و نيازمند خردورزي و پايبندي جمعي به اصول و محوريت قانون و عزم ملي بر عمل به قوانين و اجتناب از برخوردهاي سليقه اي و انفعالي است. امام درباره

پرهيز از اِعمال سليقه هاي شخصي و ضرورت متابعت از قانون مي فرمايد:

همه افراد هر كشوري بايد خودشان را با قانون تطبيق بدهند. اگر قانون هم بر خلاف خودشان هم حكمي كرد، بايد خودشان را در مقابل قانون تسليم كنند، آن وقت است كه كشور، كشور قانون مي شود. 12 _ 2. تبيين و تبليغ دستاوردهاي انقلاب اسلامي

مديران متهد جامعه بايد علاوه بر تلاش بي وقفه در جهت رفع مشكلات، با آشناتر ساختن نسل جوان با پيشرفت ها و تحولات عظيم كشور و بيان دست آوردهاي انقلاب، راه هرگونه سوء استفاده را بر دشمنان ببندند.

مقام معظم رهبري مي فرمايد:

تحقيردستاوردهاي انقلاب چيزي نيست كه به نفع ملت باشد،بلكه موجب نااميدي و يأس مردم خواهد شد، و اين كاري است كه دشمنان مي خواهند آن را انجام دهند، ضعفها رابزرگ وكمبودها را برجسته كنند، اما پيشرفت ها رامورد نظرقرار ندهند.103

انقلاب اسلامي دستاوردهاي فرواني داشته است كه در بيان اين نوشتار نمي گنجد و به طور كلي و اجمال مي توان گفت كه دستاوردهاي انقلاب در عرصه داخلي كشور عبارت است از حاكميت ولايت الهي، محوريّت يافتن ارزشها، استقلال همه جانبه، آزادي واقعي، وحدت، خودكفايي، توسعه و پيشرفت در امور فرهنگي و اجتماعي و در عرصه بين المللي احياء تفكر ديني، بيداري اسلامي، استكبار ستيزي و... .104 3. دفع آسيب ها

پس از شناخت اركان انقلاب و آفتها و آسيبهايي كه مي توانند اركان انقلاب را تهديد كند، اكنون نوبت به بيان مسئوليت سنگين و مأموريت خطير نيروهاي مؤمن و انقلابي در دفع آفات انقلاب مي رسد. علاقه مندان به حفظ و تداوم انقلاب اسلامي كه راه انبياييِ امام و شهيدان انقلاب را با پيروي از ولي امر مسلمين استمرار مي بخشند، خصوصاً نسل انقلاب موظف اند كه با دورانديشي، هوشياري، برنامه ريزي و

با عزم و اراده قوي و بهره گيري از روشهاي مناسب در دفع و رفع آفت ها و آسيب هاي وارد شده بر انقلاب و يا از بين بردن زمينه هاي ايجاد آنها، با جديّت هر چه تمام تر بكوشند و به درمان بيماري ها و زدودن ويروسهايي كه دشمنان به نهال نو پاي انقلاب وارد كرده اند بپردازند.

در اين مرحله ابتدا بايد به خوبي نوع آسيب ها و زمينه هاي پيدايش آن را بشناسند و به تناسب، راه كارهاي مقابله با آن را بيابند. زيرا مقابله با هر آفتي شيوه خاص خود را مي طلبد و نمي توان براي همه آنها يك دستورالعمل از پيش تعيين شده ارائه كرد.

يكي قاطعيت و اقدام سريع و شدّت عمل را طلب مي كند و ديگري را بايد با مقابله نرم و دفع شبهه از ميان برداشت. 1 _ 3. قاطعيت و شدت عمل

برخي از ويروسها نياز به جراحي و برخورد قهرآميز دارد و برخورد نرم و مسالمت آميز موجب پيشرفت، گسترش و نهايتاً غيرقابل كنترل شدن آنها مي گردد. اين دسته از آفت ها و تهديداتِ انقلاب به سرعت رشد مي كنند و ثبات و امنيت سياسي كشور را به طور جدي تهديد مي كند و از راه نصيحت و يا برنامه ريزي فرهنگي قابل كنترل و خنثي سازي نيست و نيازمند شدت عمل و برخورد قاطع مي باشد.

اختلال در نظم اجتماعي و امنيت ملي، ايجاد آشوب و شورش هاي خياباني يا غارت اموال عمومي، ايجاد درگيري هاي قومي و منطقه اي، ترويج اعتياد و توزيع مواد مخدر، جاسوسي براي دشمنان، فسادهاي اقتصادي، فرهنگي و اخلاقي، اجتماعي، ساير ناهنجاري ها و ساختار شكني هايي كه انقلاب را به انحراف مي كشاند و نيروي انساني و جوان كشور را تباه مي كند از جمله آفت هايي است كه

فقط عكس العمل قاطعانه مي تواند آنها را ناكام سازد.

مقام معظم رهبري خصلت «غيرت ديني» را به عنوان يك دستورالعمل براي عموم نيروهاي انقلابي به منظور خنثي كردن توطئه هاي آسيب رسان به نظام اسلامي معرفي مي نمايد و همگان را به بهره گيري از اين خصلت پسنديده فرا مي خواند:

اگر ببينيم كسي دارد به نحوي از انحاء به مرزهاي فرهنگي يا ديني يا جغرافيايي يا ملي تعرض مي كند يافكر تعرض دارد بايد خون ما به جوش بيايدوغيرت ماتحريك شود!105

يكي از آفتهايي كه در اوائل انقلاب تجربه شد و اكنون نيز متأسفانه بر اثر تساهل و تسامح فرهنگيِ برخي متوليان فرهنگي كشور كم و بيش احياء شده است، سنگر گرفتن نويسندگان معاند و مزدور و وابسته در جبهه فرهنگي عليه انقلاب اسلامي است، آنان با سوء استفاده از فرصت ها و با علم و تعمد آتش بياران معركه آشوب اجتماعي و زمينه سازان بحران هاي سياسي هستند اين گروه با پوشش كار فرهنگي اقدامات تحريك آميز و براندازي را دنبال مي كنند و آنچه با نيش قلم زهرآگينشان صورت مي گيرد حوادث ناگواري را بر امنيت جامعه تحميل مي كند.

برخورد قاطعانه و شدت عمل در مقابل چنين جريانهاي مفسد و براندازنده بر اساس اصول وموازين اسلامي مي تواند ريشه بسياري ازبحران ها و وآفتها وتوطئه ها رابخشكاند.

قرآن از يك سو با معرفي دشمنان اسلام، بيان مي دارد كه آنان جز به تسليم كامل مسلمانان در برابر سياست هايشان راضي نمي شوند:

وَلَنْ تَرْضي عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا الَّنصاري حَتّي تَتَّبِعَ مِلَتَّهُمْ قُلْ اِنَّ هُدَي اللّهِ هُوَ الْهدي وَ لَئِن اتَّبَعْتَ اَهْوائَهُمْ بَعْدَ الَّذي جَاءَكَ مِنِ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللّه مَنْ وَلّيٍ وَلا نَصير (بقره / 120)

و هرگز يهوديان و نصرانيان از شما راضي نمي شوند مگر آن كه از كيش آنان پيروي كني. بگو: در

حقيقت، تنها هدايت خداست كه هدايت (واقعي) است و چنانچه پس از آن عملي كه تو را حاصل شد، باز از هوس هاي آنان پيروي كني، در برابر خدا سرور و ياوري نخواهي داشت.

وازسوي ديگرنسبت به كساني كه امنيت افراد جامعه رامحترم نشمارند وبه فساد ومخالفت باقوانين الهي برخاسته باشند، دستور شدت عمل در دنياو وعده عذاب آخرت را مي دهد:

اِنَّما جَزآءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللّهَ و رَسُولَهُ وَ يَسْعَونَ فيِ الْاَرضِ فَساداً اَنْ يُقَتَّلوا اَو يُصَلَّبوُا اَوْ تُقَطَّعَ اَيْديهم وَ اَرْجُلِهِمْ مِنْ خِلافٍ اَوْ يُنْفَوأ مِنَ الْاَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ في الدُّنيا وَ لَهُمْ فِي اْلاخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ. (مائده / 33)

سزاي كساني كه با (دوستاران) خدا و پيامبر او مي جنگند و در زمين به فساد مي كوشند، جز اين نيست كه كشته بشوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند. اين، رسوايي آنان در دنياست و در آخرت عذابي بزرگ خواهند داشت.

با مفسدان، محاربان، منافقان و عوامل نفوذي كه با تحريكات سياسي، اجتماعي و امنيتي خود بدنبال شرارت و فساد هستند و ديگران را نيز با وسوسه به آشوب مي كشانند بايد به شدت برخورد كرد اما هوادارن غافل و ناآگاه را كه عملاً لجاجت نداشته و به دليل جنگ رواني دشمن فريب خورده اند بايد ارشاد، نصيحت و هدايت كرد تا راه و صف خود را از عوامل دشمن جدا سازند.

حضرت علي پس از جنگ جمل، با مسلماناني كه بر اثر تبليغات طلحه و زبير و عايشه به جنگ جمل آمده بودند با رأفت و عفو برخورد نمود. اما نسبت به خوارج كه انحراف فكري باعث شورش و

قيام مسلحانه آنان در برابر حكومت عدل شده بود با شدت رفتار كرد. 2 _ 3. مقابله فرهنگي با شبهات فكري

به موازات عكس العمل قاطع و شديد در برابر عملكرد مفسدان و متجاوزان به امنيّت ملي، سياست و فرهنگ نظام اسلامي، بايد در برابر روش هاي مرموز و پيچيده هجوم فرهنگي دشمن روش ديگري اتخاذ نمود زيرا دشمنان و عوامل روشنفكر وابسته به آنان با ظرافت و بهره گيري از ادبيات نوين و در پوشش عناوين علمي و تحقيقي، شبهه افكني و تخريب اعتقادات ديني مردم را دنبال مي كنند و به گونه اي در جامعه انديشه هاي خود را ترويج مي كنند كه نمي توان درباره آنان به روش قاطعيت و شدت عمل رفتار كرد. بلكه بايد با روشهاي علمي و فرهنگي نقشه هاي آنان را خنثي ساخت. تهاجمات نرم و فرهنگي دشمن بيشتر به شيوه القاي شبهه هاي اعتقادي و ديني و به قصد مخدوش ساختن ارزشهاي اسلامي دراذهان عمومي صورت مي گيرد تاجامعه اي استحاله شده ودر خدمت فرهنگ غرب پديد آورد. در اينجا بايد بدون عصبانيت و از دست دادن آرامش به افشاي مغالطه هاي بي اساس پرداخت و با بهره گيري از مباني و اصول اعتقادي و كلامي مكتب حياتبخش اسلام كه برپايه عقل و منطق و استدلال استوار است، انديشه غلط و مغرضانه و شبهه آلود مخالفان را ابطال و حقانيت معارف و ارزشهاي ديني را اثبات نمود.

بنابراين براي دفع هجوم فرهنگي دشمنان و پيشگيري از لغزش هاي فرهنگي خودي ها چاره اي جز داشتن يك استراتژي مشخص و مدون نيست تا رسانه هاي جمعي، فرهيختگان، نويسندگان و مبلغين بتوانند بر اساس آن فعاليت نمايند و از ابزارهاي متقن و متناسب با روز و شيوه هاي هنر ديني كار آمد استفاده كرده،

با كمك خواستن از خداوند قادر انقلاب اسلامي از هرگونه آفت و آسيب فرهنگي مصون دارند. پي نوشت ها: 97 . صحيفه امام، ج 14 ص 56.

98 . سخنراني در جمع مردم مشهد، 1 / 1 / 1378.

99 . اَلاَوَ اِنَّ لَكُمْ عندي اَلاَّ اَحْتَجِزَ دُونَكُمْ سِرأ اِلاّ في حَرْبِ. (نهج البلاغه، دشتي، نامه 50، ص 562)

100 . صحيفه امام، ج 16، ص 35.

101 . اِنَ الْاَمْرَ بالْمَعرُوفِ وَ الَّنَهْيَ عَنِ الْمُنْكِرَ سَبيلُ الْاَنبياءِ و مِنْهاجُ الصُّلَحاءِ فَريْضَةٌ عَظيمَةٌ بِها تُقامُ الْفَرائِضُ و تَأمَنُ المَذاهِبُ وَ تُحِلُّ اَلمَكاسِبُ وَ تُرَدُ الْمَظالِمُ وَ تُعْمَرُ الْاَرضُ وَ يُنْتَصَفُ مِنَ الْاَعْداءِ وَيَسْتَقيم الْاَمْرُ» (وسائل الشيعه، ج 11، ص 395)

102 . نهج البلاغه، دشتي، حكمت 374، ص 720.

103 . بيانات در جمع مردم كاشان، آران و بيدگل، 20 / 8 / 80.

104 . ر. ك. آئين انقلاب اسلامي، مؤسسه آثار امام، چاپ دوم، بهار 1374.

105 . بيانات در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلابي فرهنگي، 26 / 9 / 81.

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سايت با نام كاربري : Sm1372

آسيب شناسي انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني

آسيب شناسي انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني نويسنده:مهدي حيدري كبير 1- اختلاف

يكي از بزرگترين دغدغه هاي بنيانگذار جمهوري اسلامي حضرت امام خميني كه به كرات و در مقاطع مختلف و در ديدار با اقشار گوناگون جامعه همواره از آن اظهار نگراني و ناراحتي و خطر مي كردند مسائله تفرقه و اختلاف بين صفوف ملت است.

اختلاف بين شيعه و سني اختلاف بين خوديها و تقابل جناحهاي معتقد به انقلاب اسلامي و اختلاف قوميتهاي مختلف ايراني اختلاف بين دانشگاهها و روحانيون از جمله مصاديق آن است.

ايجاد اختلاف و تفرقه از

جمله كيدهاي شيطان بوده و اختلاف بلاشك از شيطان است شياطين انسان نما نيز از حربه تفرقه و اختلاف براي پيشبرد مقاصد خود و دست يابي به منافع نامشروعشان بهره مي گيرند سياست تفرقه بيانداز و حكومت كن از دولت شيطاني انگليس به يادگار مانده است و صهيونيسم و شيطان بزرگ آمريكاي جهانخوار همين سياست را دنبال مي كنند.

تاريخ عبرت براي پند گيرندگان است چگونه از دل مشروطيت كه با پيشتازي علما، و مردم با هدف برقراري عدالت و ممانعت از ظلم و ديكتاتوري آغاز گرديد با نفوذ روشنفكران وابسته به غرب و دخالت سفارتخانه هاي بيگانه سمت و سوي آن نيز تغيير يافت اختلاف بين علماء و در نتيجه اختلاف بين مردم سبب شد تا بيگانگان و عوامل آنان بتوانند از شور و حركت مردم براي منافع نامشروع خود استفاده كنند.

حضرت امام خميني(ره) در لزوم پرهيز از اختلاف مي فرمايند:

«البته ما مشكلات داريم لكن همه بايد دست به هم بدهيم تا حل مشكل بكنيم من نمي توانم روحانيت هم نمي تواند دولت هم نمي تواند هيچ قشري از اقشار نمي توانند كاري نكنيد كه براي ولي عصر(عج) ايجاد نگراني شود تفرقه نداشته باشيد تفرقه اندازي نكنيد، با هم باشيد.»(1)

حضرت امام خميني (ره) در جاي ديگر مي فرمايند:

«بر جميع سخنرانان چه در محيطهاي باز و در محيطهاي بسته و تمام نويسندگان تكليف حتمي و شرعي است كه حتي به زور اشاره و كنايه از گفتار و نوشته هاي اختلاف انگيز اجتناب نمايند كه امروز اختلاف براي امت اسلامي سم كشنده است و بايد بدانيد كه ايجاد اختلاف در محيط ما جز تبعيت از نفس اماره

و شيطان دروني و خدمت به ابرقدرتها خصوصاً آمريكاي جهانخوار نيست و از منكرات بزرگي است كه شياطين به اسم اسلام بر زبانها و قلمها جاري مي كنند» (صحيفه امام ج14 ص253)

از نظر امام خميني(ره) اختلافات ريشه دنيوي دارد و نتيجه آن ممكن است قرنها باقي بماند. حضرت امام خميني درباره آثار اختلاف فرموده اند:

«اگر اختلاف ماها آنهم اختلافي كه من شك دارم براي خدا باشد اگر اين اختلافات موجب اختلاف بين مردم بشود و موجب اين بشود كه شكست بخورد و جمهوري اسلامي تا قرنها نتواند سرش را بلند كند.»(2) اختلافات را مي توانيم در سطوح مختلف بررسي نمايم

الف) اختلاف در بين مسئولين

از نظر امام خميني(ره) اختلاف در هر مرتبه و نوع كه باشد براي جامعه مضر است اما اختلاف بين مسئولين نظام قطعا آثار بدتري در جامعه مي گذارد لذا مي فرمايند:

«خوب شما انصاف بدهيد كه يك ملتي خونش را داده است و شما را به مسند نشانده شما سرمسند جنگ بكنيد؟ دعوا بكنيد؟ هر روز صحبت بكنيد هر روز انتقاد بكنيد؟ روزنامه ها هر روز انتقاد بكنند؟ همه را بكوبند به هم تهمت بزنند؟ به هم افترابزنند؟ آخر اين انصاف است پيش خدا چه خواهد شد اين پيش ملت چه انعكاسي دارد؟ خارجيها چه استفاده از آن مي كنند آنها همه دلشان مي خواهد كه شما توي سر كله هم بزنيد و از مصالح مملكت غافل باشيد و آنها يك وقتي كار خودشان را بكنند.»(3)

از نظر ما اختلاف در بين مسئولين به اختلاف بين مردم سرايت مي كند و مردم نيز دسته دسته مي شوند لذا مي فرمايند:

«اگر اختلاف در سران قوم

پيدا شود اين اختلاف سرايت خواهد كرد و يك وقت مي بينيم كه مردم دسته دسته مي شوند و هر كس يك طبلي مي زند» (4) و در جاي ديگر مي فرمايند:

«اگر خداي ناخواسته بين جامعه مدرسين با دولت يا جامعه با مجلس يا مجلس با دولت اختلاف بشود شكست مي خوريم.»(5)

از جمله اموري كه از نظر امام خميني جداً از آن بايد پرهيز كرد تضعيف و تخريب يكديگر است در اين زمينه مي فرمايند:

«ما اگر بخواهيم براي كشورمان براي اسلام پيروزي حاصل شود بايد كارشكني نكنيم از هم بايد همه يك صدا باشيم قصد هدايت مسائله اي است قضيه كارشكني مسائله ديگر است هدايت بايد كرد مركز همه قدرتها مجلس است مجلس هدايت مي كند همه را بايد هدايت بكند اما بناي بر اين نباشد كه مجلس دولت را تضعيف كند و بناي بر اين نباشد كه دولت مجلس را تضعيف كند. تضعيف هر يك تضعيف خودش هم هست اگر رئيس دولت رئيس جمهور را تضعيف كند خودش قبل از هر چيز سقوط مي كند و اگر مجلس تضعيف كند دولت را و رئيس جمهوري را اين خودشان هم تضعيف مي شوند و امروز صلاح نيست.»(6)

ب- اختلاف در بين علماء

حضرت امام خميني(ره) اختلاف در بين اقشار روحاني را تا آنجا مهم مي دانستند كه اختلاف در اين امر را موجب شكست اسلام دانستند و در اين زمينه مي فرمايند:

«اگر ما با هم مختلف بشويم اسلام شكست مي خورد اگر در قشر روحاني خداي نخواسته مردم احساس كنند كه اين اختلافات براي دنياست براي دين كه اختلاف نيست همه ما يك دين داريم يك قرآن

داريم و اگر اختلاف پيدا مي شود اختلاف روي اساس دنياست شيطان است كه اختلاف مي اندازد اگر ساير مردم توجه كنند كه ملاها روي هواي نفساني با هم مختلف هستند طلبه ها روي هواي نفساني با هم مختلف هستند مردم از شما رو برمي گردانند اگر از شما روبرگرداندند اسباب شكست اسلام است وظيفه سنگين است شما بايد با اخلاق خودتان مردم را دعوت كنيد.»(7)

ج- اختلاف بين نيروهاي خودي

حضرت امام خميني در يك بيان ساده با بهره جويي از طبيعت كه در معرض نگاه همه قرار دارد و درك آن براي همه سهل و آسان است اتصال قطره هاي باران را كه نهرها و رودخانه ها را جاري مي سازد كارساز مي داند انسانها را تشبيه مي كنند كه اجتماع كارساز است. افراد انسانها مثل قطرات باران مي مانند كه مادامي كه يكي يكي هستند هر يك براي خودش يك فكري مي كنند هر كس براي خودش يك راهي دارد هرچه زيادتر باشند فسادش زيادتر مي شود وقتي كه اين طور شد كارها معطل مي ماند حالا بنا شد كه اين قطره ها به هم اتصال پيدا كند اگر بنا شد كه قطرات ديگر هم علي حده متصل شدند لكن يك قطرات ديگري هم علي حده متصل شدند يك قطرات ديگر هم علي حده متصل شدند واينها مثلا فرض كنيد كه اين قواي نظامي انتظامي اگر چنانچه يك ميليون جمعيت نباشد لكن دستجات ضعيفي با روشهاي ضعيفي كه هر كدام براي ديگري كارشكني كند اين از بطن مي پوسد به جاي اينكه يك قوايي باشد كه در مقابل دشمن بايستد يك قواي مختلفه اي

است كه هم خودشان به هم مي ريزند اگر در باطن يك پوسيدگي پيدا شد خودش را از بين مي برد ديگر محتاج به اين نيست كه يك نيرويي بيايد او را بخواهد از بين ببرد خودش از بين مي رود خودش از باطن مثل يك خربزه كرم زده از باطن فاسد مي شود وقتي كه در داخل يك مملكتي با آراء مختلف با نظرهاي مختلف كارهاي مختلف باشند اينها آسيب مي بينند محتاج نيست كه از خارج به ما حمله كنند خودمان در داخل خودمان را مي خوريم تمام مي كنيم(8)

د- اختلاف بين حوزه و دانشگاه

در هر انقلابي فرهيختگان و اقشار فرهنگي جامعه عهده دار تبيين و ترويج اهداف و آرمان هاي آن انقلاب مي باشند در انقلاب اسلامي ايران اين مسئوليت مهم را دو قشر روحاني و دانشگاهي كه عمده ترين قشر فرهيخته و فرهنگي انقلاب هستند به عهده گرفته اند.

اين دو قشر از سال ها قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به دليل موقعيت اجتماعي خاص خود و ارتباط نزديك با گروه هاي مختلف اجتماعي و سياسي و روشنگري درباره نامشروع بودن رژيم گذشته و معرفي نظام مطلوب و آرمان هاي متناسب با اعتقادات و ارزش هاي ملت ايران را آغاز كردند كه به دنبال آن زمينه هاي فكري فرهنگي تحولات سياسي و اجتماعي در جامعه آماده گرديد.

با گذشت زمان در اثر حوادث مختلف سياسي و اجتماعي كه در دهه 1340 رخ داد به دنبال موضعگيري هاي دو نهاد فرهنگي حوزه و دانشگاه در برابر آن حوادث اهميت نقش اين دو قشر بيش از پيش آشكار شد از طرفي به دليل بافت خاص

هريك از اين دو نهاد و تفاوت در بينش آنها در مسائل مختلف علمي سياسي و اجتماعي اختلافاتي در بين آنها ايجاد مي شد كه حضرت امام خميني با درك عميق از اهميت نقش حوزه و دانشگاه و ميزان تأثيرگذاري اين دو بر روي ساير قشرهاي جامعه سعي در نزديك كردن هرچه بيشتر ديدگاه هاي آنان به يك ديگر و راه رسيدن به اهداف و آرمان هاي مورد نظر اسلام و انقلاب داشت. حضرت امام از روحانيون و دانشگاه ها به عنوان مغز متفكر جامعه نام برده و مي فرمايند:

«تكليف مهم آن است كه متوجه به اين قشر است و اين قشر يعني روحانيون دانشگاه ها و دانشجوها آنها كه مغز متفكر جامعه است اين دو طايفه اند اينها مغز متفكرند.»(9)

ذ- تقابل جناح هاي معتقد به انقلاب اسلامي

اگر چه اختلاف از هر نوعي باشد براي كشور و نظام مضر است لكن خطرناكتر و نگران كننده تر آن است كه معتقدان به انقلاب و رهبري ولي فقيه به صورت جناح هاي مقابل يكديگر درآيند و به صف آرايي و منازعه با هم بپردازند البته در اين ميان نفوذي هاي دشمن در جهت القاي بدبيني قابل انكار نيست، در هر حال تقابل جناح هاي معتقد به نظام بيشتر مايه نگراني است حضرت امام خميني بيش از هر چيز نگراني خود را از اختلاف در ميان نيروهاي معتقد به نظام اعلام نمودند و در اين زمينه فرمودند:

«من در طول اين مبارزه از قبل 15 خرداد تا وقتي كه بساط شاهنشاهي به هم خورد هيچ وقت نگران نبوده ام براي اينكه مي ديدم كه مقابل هستيم با يك دستگاهي

جبار ظالم و اجنبي و ما هم مكلفيم كوشش بكنيم براي اينكه اين مسائل تبديل بشود و اگر هم پيش نبرديم پيش من هيچ اهميتي نداشت براي اينكه ما به تكليف مان عمل كرديم و پيش خدا مسئوليت نداشتيم بعضي آقايان هم كه در پاريس مي آمدند و اظهار مي كردند كه نمي شود اين كار انجام بگيرد و شما مثلا بخواهيد بعضي اينها را اجازه بدهيد اينها بيايند و فلان بعد از رفتن شاه هم من به آنها مي گفتم كه ما يك تكليف داريم عمل مي كنيم يا مغلوب مي شويم و يا ما غلبه مي كنيم خوب چه بهتر من در اين مدت از باب اينكه مقابله بين ما و دستگاه جبار و كفر بود نگراني نداشتيم نگراني من از داخل خودمان است اين ناسازگاري ها كه در اركان هاي اسلامي هست هرجا بروي با هم توافق ندارند هي دعوت به توافق مي كنند همه لكن خودشان هم توافق ندارند اين موجب نگراني است براي اينكه اين اسباب اين مي شود كه اين كشور به حال تزلزل باقي بماند و اگر يك مدتي به اين حال تزلزل باقي بماند آسيب از خودش پيدا مي شود يعني داخل خودش آسيب مي بيند محتاج نيست كه از خارج بيايند و به ما آسيب برسانند ما خودمان به جان هم ميافتيم و خودمان را از بين مي بريم.»(10) 2- جدايي از مردم

از نظر حضرت امام خميني همان طور كه پيروزي با پشتيباني مردم بود حضور مردم ضامن پيروزي بود جدايي از مردم نيز باعث شكست مي شود ايشان در اين زمينه مي فرمايند:

«دولتي كه پشتيبان

ندارد شكست مي خورد همه شكست هاي كه از دولت هايي كه درخارج شكست مي خورند و مال خودمان هم ديديم كه رژيم سلطنت اصلا به هم خورد براي همين بود كه تفاهم بين ملت و رژيم نبود اگر ملت با رژيم تفاهم داشتند اين مسائل پيش نمي آمد وقتي اين طور شد نمي توان دوام داشته باشد ممكن است سر نيزه تا يك مدتي باشد اما نمي تواند دوام داشته باشد بپرهيزيد از اينكه از ملت جدا بشويد شما را بخواهند جدا بكنند ملت هم بايد بپرهيزد از اين كه از شما جدا باشد.» (11)

و درجاي ديگر دراين زمينه مي فرمايند:

«شما هرچه خوف داريد از خودتان بترسيد از اينكه مبادا خدا ناخواسته در مسير ديگري وارد بشويد توجه به اين چيزي كه الان هست از دست برود و مردمي بودن از دستتان برود از اين بترسيد كه اگر خداي نخواسته يك وقت اين قضيه پيش آمد وشما از آن مردمي بودن بيرون رفتيد و يك موضع ديگري پيدا كرديد» (21) 3- عدم حضور مردم درعرصه هاي سياسي

از نقاط بسيار مهم و سرنوشت ساز نظام اسلامي حضور گسترده و پرشور مردم در انتخابات مهم است كه دشمنان و بلندگوهاي آنان مترصدند تا كمرنگي حضور مردم وكاهش آمار شركت كنندگان را به ناميدي مردم و برگشتن آنان از جمهوري اسلامي و مسئولين تعبير و تفسير كنند.

علاوه بر آن دشمنان از وقوع چنين سستي بهره گيري مي كنند نااهلان و نامحرمان نيز سوء استفاده نموده و درمراكز قدرت جاي گرفته و به استحاله نظام و تغيير بافت ارزشها و باورهاي مردم خواهند پرداخت حضور گسترده وآگاهانه مردم

همه اين توطئه و خطرات را دفع و به نگرانيها پايان مي دهد اگر چه كم رنگ شدن احتمالي اين حضور عوامل متعددي ممكن است داشته باشد. لكن بخاطر اصل نظام و حفظ آن مردم مي بايستي شور و نشاط خود را هميشه حفظ نمايند.

حضرت امام خميني(ره) دراين زمينه مي فرمايند:

«خوف آن دارم كه دراثر تبليغات دامنه دار دشمنان نهضت اسلامي و مخالفان جمهوري اسلامي كه در ظرف اين مدت با هر وسيله ممكن به تضعيف آن كوشا بوده اند و اخيرا كه قدم آخر پيروزي را ملت عزيز و هوشيار بر مي دارند تبليغات و شايعه سازيها به اوج خود رسيده و چون الهام دهندگان خود را در آستانه شكست نهايي يافته اند از هيچ تشبثي دست بردار نيستند. كه جوانان عزيز ما كه به همت والاي خود نهضت اسلامي را پيش برده اند دراين مرحله نهايي سردي وسستي از خود نشان دهند و تحت تاثير اين شايعه ها واقع شوند و از شركت دراين امر حياتي اسلامي خودداري كنند اينجانب كه عمر نالايق خود را براي خدمت به اسلام و ملت شريف در طبق اخلاص تقديم مي كنم اميد است تقاضاي متواضعانه و استدعاي خيرخواهانه را بپذيرند و با شركت عمومي خود در انتخابات عمومي قطع اميد دشمنان جمهوري اسلامي و وابستگان به رژيم منحط سابق و هواخواهان آن خصوصا دولت آمريكاي ستمكار را بنمايند.

عزيزان من كه اميد نهضت اسلامي به شماست در روز تعيين سرنوشت كشور بپاخيزيد و به صندوق ها هجوم آوريد آراي خود را در آنها بريزيد و با كمال آرامش و مراعات كامل اخلاق اسلامي اين امر را انجام

دهيد» (31)

حضرت امام خميني(ره) با بيان اين نكته كه عدم حضور مردم درجريان مشروطه باعث شكست مشروطه شد دراين زمينه مي فرمايند:

«اگر روحانيون و ملت، خطباء، نويسندگان و روشنفكران متعهد سستي بكنند و از قضاياي صدر مشروطه عبرت نگيرند به سر اين انقلاب آن خواهد آمد كه به سرانقلاب مشروطه آمد.

چنانچه همه ما همه ملت همه شماها و خصوصا روحانيت و خطباء درصحنه نباشيم و حاضر نباشيم در قضايايي كه مي گذرد مطمئن باشيد كه با عدم حضور شما به سر انقلاب آن خواهد آمد ولو دراز مدت هم باشد كه بر سر مشروطه آمد» (41)

«اگر طلبه اي منصب امامت جمعه و ارشاد يا قضاوت در امور مسلمين را خالي ببيند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بهانه درس و بحث مسئوليت نپذيرد و يا دلش را فقط به هواي اجتهاد خوش كند در پيشگاه خداوند بزرگ يقينا مواخذه مي شود و هرگز عذر او موجه نيست» (51) 4- مخالفت با اصل ولايت فقيه و تضعيف رهبري

يكي از راهبردهاي دشمن براي براندازي انقلاب تضعيف رهبري و كم اهميت دادن جايگاه آن است مقابله با اصل نظريه ولايت فقيه نيز از شگردهاي دشمنان انقلاب است استحكام اين نظام انقلابي همان گونه كه در قانون اساسي ملحوظ شده وابسته به اقامه اصل ولايت فقيه است، مادامي كه خدشه اي به اين اصل وارد نيايد براندازي انقلاب غيرممكن خواهد بود از اين رو دشمنان انقلاب نسبت به اين اصل تشكيك و حملات خود را متوجه اساس ولايت فقيه كردند. آنان نه تنها در اين راه از به كار گرفتن برخي از نيروهاي نفوذي خود

در حوزه هاي علميه ابا نكردند كه در طراحي ويژه چنين وانمود كردند كه مثلا ولايت فقيه ريشه محكمي ندارد و اگر هم ريشه دار باشد كاربرد سياسي ندارد گاهي نيز در راستاي اين هدف حمله به نهادهاي وابسته به رهبري را در دستور كار خود قرار مي دهند. (61)

اما از نظر امام خميني مخالفت باولايت فقيه در واقع مخالفت با اسلام است لذا در اين زمينه مي فرمايند:

«به حرفهاي آنهايي كه برخلاف مسير اسلام هستند خودشان را روشنفكر حساب مي كنند و ميخواهند ولايت فقيه را قبول نكنند گوش ندهيد اگر چنانچه فقيه در كار نباشد ولايت فقيه در كار نباشد طاغوت است، يا خداست يا طاغوت اگر به امر خدا نباشد رئيس با نصب فقيه نباشد. غير مشروع است وقتي غيرمشروع شد طاغوت است، اطاعت از او اطاعت از طاغوت است وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است، طاغوت وقتي از بين ميرود كه به امر خداي تبارك و تعالي يك كسي نصب بشود، شما نترسيد از اين چهار نفر كه نمي فهمند اسلام چه است نه مي فهمند فقيه چه است و نه مي فهمند كه ولايت فقيه يعني چه؟ آنها خيال مي كنند كه يك فاجعه به جامعه است آنها اسلام را فاجعه مي دانند نه ولايت فقيه را آنها اسلام را فاجعه ميدانند ولايت فقيه نيست ولايت فقيه تابع اسلام است.» (71) مي خواهند ولايت فقيه مساله تشريفاتي باشد

«آقايان بگذاريد يك چند وقتي هم مردم الهي بشوند تجربه كنيد لااقل بفهميد اين معنا را كه با تجربه بفهميد كه يك ملتي كه تا حالا تحت بار

طاغوت بوده است حالا هم تحت بارالله باشد. اين را تجربه كنيد. اگراز اسلام بدي ديديد بگوييد چه بدي از اسلام ديده ايد؟ تا حالا ديده ايد تا حالا كه اسلامي در كار نبوده است در مملكت ما نمي گذاشتند حالا هم شماها نمي گذاريد آن وقت دشمنها نمي گذاشتند حالا بعض دوستان كه معتقد هستند نمي گذارند.

يا شايد بعضيشان هم دشمن باشند چرا شما بايد بترسيد از اين كه يك نفر آدم مثلا در اطاقش نشسته ويك چيزي مي توانيد در روزنامه هم درج كنيد اينها نمي دانند اصلا معناي اسلام چه است مخالف با اسلام هم هستند. اينها يك چيز ديگري مي خواهند نه رژيم باشد و نه اسلام باشد يك جمهوري دموكراتيك دموكراتيك آن هم به آن معنايي كه غرب وارد كرده است آن معنا كه حتي د رغرب است آن جمهوري كه در آن دموكراتيك كه در غرب هست حتي در ايران نيامده تا حالا آن وارداتي است اين دموكراتيك كه همه ديديد اين تمدن بزرگ پدر اين ملت را در آورد بس است آريامهر كافي است براي ما اين قدر تبعيت نكنيد از اين رژيم اين قدر تبعيت نكنيد از اين غربيها از اين شرقيها كافي است ظلمي كه تاكنون به ما شده است باز هم بايد زير بار ظلم برويم باز هم از زيربار اسلام مي خواهند خارج بشويم اين يك مساله تشريفاتي بله آقايان بعضيشان مي گويند مساله ولايت فقيه اگر يك مساله تشريفاتي باشد مضايقه نداريم اما اگر بخواهد در امر دخالت كند نه ما آن را قبول نداريم حتما بايد يك كسي از غرب بيايد ما

قبول نداريم كه يك كسي اسلام تعيين كرده او دخالت بكند اگر متوجه به لازمه اين معنا باشند مرتد مي شوند لكن متوجه نيستند.» (18) شما از اسلام نترسيد از ولايت فقيه نترسيد

«من از همه طبقات ملت و همه قواي انتظامي تشكر مي كنم من از اين گروه كه از اصفهان آمدند از قواي انتظامي تقدير و تشكر مي كنم امروز همه قشرها خصوصا قواي انتظامي بايد بداند كه مملكت مال خودشان شد كشور ما از دست خائنين نجات پيدا كرد كشور ما از دست اجانب و آنهايي كه مي خواستند همه چيز ما را به باد بدهند نجات پيدا كرد امر دولت اسلامي اگر با نظارت فقيه و ولايت فقيه باشد آسيبي بر اين مملكت نخواهد رسيد.گويندگان و نويسندگان نترسند از حكومت اسلامي و نترسند از ولايت فقيه كه آن طور كه اسلام مقرر فرموده است و ائمه ما نصب فرموده است به كسي صدمه وارد نمي كند. ديكتاتوري به وجود نمي آورد كاري كه برخلاف مصالح مملكت است انجام نمي دهد كارهايي كه بخواهد دولت يا رئيس جمهوري يا كس ديگر بر خلاف مسير ملت و بر خلاف مصالح كشور انجام دهد فقيه كنترل مي كند جلوگيري مي كند شما از اسلام نترسيد از فقيه نترسيد از ولايت فقيه نترسيد شما هم مسير ملت را طي كنيد و با ملت باشيد حساب خودتان را از ملت جدا نكنيد ننشينيد پيش خودتان طرح بريزيد و پيش خودتان برنامه درست كنيد شمايي كه ازاسلام هستيد لكن از اسلام اطلاع نداريد مسلم هستيد لكن از احكام اسلام درست مطلع نيستيد شيعه هستيد لكن از احكام ائمه

درست مطلع نيستيد اين قدر كارشكني نكنيد.» (19) مخالفت با مترقي ترين اصل قانون اساسي

«يكي از اموري كه توطئه در آن است كه راجع به اين قانون اساسي مردم را سرد كنند از آنها بپرسيد خوب اين قانون اساسي كه شما مي گوييد كه قانوني است ارتجاعي كدام يكي از اين موادي ارتجاعي است اولي كه دست مي گذارند روي ولايت فقيه اول دست آن جا مي گذارند براي اين كه يك طرح اسلامي است و آنها از اسلام مي ترسند آنها اسلام را ارتجاع مي دانند آنها جرات نمي كنند با كلمه اسلام بگويند ارتجاعي است مي گويند كه اينها مي خواهند ما را به 1400 سال پيش برگردانند اين همان تعبير ديگر است منتها كلمه اسلام را نمي گويند آن قدر به ولايت فقيه اثر مترقي بار است كه در ساير اين موارد ديگر كه شما ملاحظه مي كنيد معلوم نيست مثل آن جا باشد يك نفر آدمي كه همه جهات اخلاقي اش و ديانت اش و ملي بودنش و علم و عملش ثابت است پيش ملت و خود ملت اين را تعيين مي كنند اين نظارت مي كند بر اين كه مبادا خيانت بشود همان رئيس جمهوري كه ملت خودشان تعيين مي كنند و ان شاءالله ديگر از اين به بعد امين تعيين مي كنند لكن مع ذالك براي محكم كاري يك فقيهي كه عمرش را صرف در اسلام كرده است و عمرش را براي اسلام خدمت كرده است مي گذارند ببيند اين چه مي كند مبادا يك وقت خلاف بكند روساي ارتش ما و ژاندارمري ما و اين روساي درجه اول

ديگر از اين به بعد اشخاصي نيستند كه خيانت بكنند لكن محكم كاري شده است كه همين فقيه را ناظر قرار بدهند و هكذا آن موارد حساس را نظارت مي كند فقيه و تصرف مي كند فقيه و اين از اموري است كه مترقي ترين موادي است كه در قانون اساسي اينها چيز كردند و اينها دشمن ترين مواد پيش شان اين همينها بودند كه فرياد مي كردند و مي نوشتند كه خوب ديگر اسلام را مي خواهند چه كنند خوب بگوييد جمهوري از اسلام مي ترسند خوب بجاي اسلام بگوييد دموكراتيك»(02) مي خواهند ولايت فقيه نباشد تا ديكتاتوري كنند

«اين كه در قانون اساسي يك مطلبي ولو بنظر من يك قدري ناقص است و روحانيت بيشتر از اين در اسلام اختيارات دارد و آقايان براي اين كه خوب ديگر خيلي با اين روشنفكران مخالفت نكنند يك مقداري كوتاه آمدند اين كه در قانون اساسي هست اين بعضي شوون ولايت فقيه هست نه همه شوون ولايت فقيه و از ولايت فقيه به آن طوري كه اسلام قرار است به آن شرايطي كه اسلام قرار داده است هيچ كس ضرر نمي كند يعني آن اوصافي كه در ولي است در فقيه است كه به آن اوصاف نمي شود كه يك پايش را كنار يك قدر غلط بگذارند اگر يك كلمه دروغ بگويد يك كلمه يك قدم بر خلاف بگذارد آن ولايت را ديگر ندارد با همين ماده كه در قانون اساسي است كه ولايت فقيه را درست كرده اين استبداد را جلويش را مي گيرند آنها هم كه مخالف با اساس بودند مي گفتند كه اين استبداد

مي آورد استبداد چي مي آورد استبداد با آن چيزي كه قانون تعيين كرده نمي آورد بهترين اصل در اصول قانون اساسي اين اصل ولايت فقيه است و غفلت دارند بعضي از آن و بعضي هم غرض دارند.» (12) پي نوشت ها: 1- صحيفه امام جلد 6 ص 313

2- صحيفه امام جلد 18 ص 17

3- صحيفه امام جلد 13 ص 201

4- صحيفه امام جلد 17 ص 123

5- صحيفه امام جلد 19 ص 304

6- صحيفه امام مجلد 12 ص 347

7- صحيفه امام جلد 18 ص 16

8- صحيفه امام جلد 11 ص 478

9- صحيفه امام جلد 8 ص 464

10- صحيفه امام جلد 12 ص 412 و 413

11- صحيفه امام جلد 9 ص 144

21- صحيفه امام جلد 16 ص 446

31- صحيفه امام جلد 12 ص 177 و 178

41- صحيفه امام جلد 15 ص 328

51- صحيفه امام جلد 31 ص 392

61- آسيب شناسي انقلاب- نشريه معرفت شماره 68 چاپ 1378

71- روشنفكر و روشنفكران در ايران از ديدگاه امام خميني تدوين و ناشر- موسسه قدر ولايت ص 237

18- صحيفه نور جلد 6 ص 34

19- صحيفه نور جلد 5 ص 522

02- صحيفه نور جلد 6 ص 234

12- صحيفه نور جلد 6 ص 519

آسيب شناسي انقلاب اسلامي از ديدگاه مقام معظم رهبري

آسيب شناسي انقلاب اسلامي از ديدگاه مقام معظم رهبري نويسنده:مهدي حيدري كبير

آسيب شناسي انقلاب اسلامي و بررسي راه هاي نفوذ اجانب و تسلط دشمنان امري است كه اگر به درستي تبيين و فهميده شود مي تواند قوام و قدرت و عزت انقلاب را بيمه نمايد.

در نوشتار حاضر، سعي شده است كه اهم اموري كه مي تواند پويايي انقلاب اسلامي را با خطر مواجه كند از ديدگاه رهبر معظم

انقلاب اسلامي بيان شود.

با تأكيد بر اين نكته كه امروز به جهت افزايش كيد دشمنان و نيز حملات آنها به كيان اسلام توجه به اين امر ضروري تر به نظر مي رسد مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم: 1-عدم تحقق عدالت اجتماعي

يكي از محوري ترين اصول در حيات بشر عدالت است كه سرچشمه نيكي ها و ارزش ها و مايه تحقق اهداف انساني مي گردد و جامعه به حيات مطلوب خود نمي رسد مگر به اقامه عدالت و از اين رو در راستاي تحقق حيات طيبه، خداوند تبارك و تعالي ازجمله فلسفه بعثت انبيا را زمينه سازي براي تحقق عدالت اجتماعي برمي شمارد. در انديشه حضرت آيت الله خامنه اي عدالت اجتماعي از جايگاه والا و ارزشمندي برخوردار است از اين رو در طرح رابطه انقلاب اسلامي و عدالت اجتماعي مي فرمايند:

«در اين مرحله از انقلاب هدف عمده عبارت است از ساختن كشور نمونه كه در آن رفاه مادي همراه با عدالت اجتماعي و توأم با روحيه و آرمان هاي انقلابي با برخورداري از ارزش هاي اخلاقي اسلام تأمين شود. هريك از اين چهار ركن اصلي تضعيف يا مورد غفلت قرار گيرد بقاي انقلاب و عبور آن از مرحله گوناگون ممكن نخواهد بود.»1

و درباره اهميت اصل عدالت اجتماعي مي فرمايند:

در محيط سياست داخلي يكي از چيزهايي كه لازم است عدالت اجتماعي است بدون عدالت اجتماعي جامعه اسلامي نخواهد بود.

بنابراين حيات تداوم و پويايي انقلاب اسلامي كه ثمره خود را در نظام جمهوري اسلامي تجلي بخشيده است وابسته به اصل عدالت اجتماعي است اين اصل را ايشان اين چنين تعريف مي نمايد:

«عدالت اجتماعي بدين

معني است كه فاصله ژرف ميان طبقات و برخورداري هاي نابه حق و محروميت ها از ميان برود و مستضعفان و پابرهنگان كه همواره مطمئن ترين و وفادارترين مدافعان انقلابند احساس و مشاهده كنند كه به سمت حذف محروميت حركتي جدي و صادقانه انجام مي گيرد با قوانين لازم و تأمين امنيت قضايي در كشور تجاوز و تعدي به حقوق مظلومان و دست اندازي به حيطه مشروع زندگي مردم جمع شود. همه كس احساس كند كه در برابر ظلم و تعدي مي تواند به ملجاء مطمئن پناه ببرد و همه بدانند كه با كار و تلاش خود خواهند توانست زندگي مطلوبي داشته باشند»2

و در تعريفي ديگر از اصل عدالت اجتماعي گفته اند:

«عدالت اجتماعي به مفهوم آن است كه نظر ونگاه دستگاه قدرت و حكومت بايد نسبت به آحاد مردم در برابر قانون امتيازات و برخوردها و رفتارها يكسان باشد و آحاد مردم از امتيازات و خيرات اسلامي به صورت عادلانه بهره مند شوندو هيچ كس بدون دليل امتياز ويژه اي نداشته باشد.»3

براساس اين ديدگاه است كه مقام معظم رهبري زنگ خطر را در مقوله سازندگي و رشد اقتصادي در كشور به صدا درمي آورند و هشدار مي دهند كه نبايد عدالت اجتماعي در تمامي ابعاد آن به خصوص در بعد اقتصادي فراموش شود ايشان مي فرمايند:

«درنظام جمهوري اسلامي ايران اساس همه فعاليت ها بايد مبتني برعدالت باشد زيرا قسط و عدل از همه آرمان ها و اهداف نظام اسلامي والاتر و بارزتر است و براين اساس رونق و شكوفايي اقتصادي هنگامي خوب و ارزشمند است كه جهت آن مبتني بر ادامه قسط و عدل در

جامعه باشد رشد اقتصادي در جامعه ما هدف اصلي نيست بلكه رشد اقتصادي جزئي از هدف ماست و جزء ديگر عبارت از عدالت است هر برنامه اقتصادي آن وقتي معتبر است كه با خودش به تنهايي يا در مجموعه برنامه ها ما را به هدف عدالت نزديك كند والا اگر ما را از عدالت اجتماعي دور كند به فرض براين كه رشد اقتصادي منتهي شود كافي نيست»4

بابراين از ديدگاه مقام معظم رهبري از جمله تهديدات انقلاب اسلامي ايران آفتي به نام بي عدالتي است كه از اين رو بايد با تمام توان در تمام ابعاد فرهنگي اقتصادي امنيتي و قضايي و درساختار جامعه روح عدالت دميده شود وگرنه فلسفه انقلاب اسلامي زيرسؤال ميرود بر همين اساس به همه سفارش و هشدار دادند كه:

«مسئولان اجرايي، قضايي، قانون گذاري، روحانيون، گويندگان، روزنامه نگاران و روشنفكران بايد بدانند كه اگر جهت گيري عدالت اجتماعي در كشور ضعيف شود هر كاري در كشور انجام بگيرد به زيان طبقات ضعيف و به سود عده اي معدود زرنگ ها و قانوندانهاي قانون شكن تمام خواهد شد و عامه مردم بي نصيب خواهند شد».5

از نظر مقام معظم رهبري عمده ترين نياز امروز كشور به عدالت است ايشان در اين زمينه گفته اند:

«برادران و خواهران عزيز نياز عمده امروز كشور ما عدالت است مردم از تبعيض رنج مي برند مسئولان كشور كه بحمدالله مسئولان ارشد كشور مؤمن و پاكيزه اند اگر آنچه را كه نياز حقيقي مردم است مي خواهند بايد به عدالت بينديشند اگر فكر و انديشه عدالت در دلها زنده باشد آنگاه فرصت كار و توفيق براي بازكردن گره ها يكي

يكي بوجود خواهد آمد بيكاري و تنبلي اقتصادي و مشكلات مردم كه در زمينه هاي فرهنگي وجود دارد حل شود و رشد علم در دستگاه ها ممكن خواهد شد ملت عزيز ايران باايمان ناب و پاكي كه دارد و با اعتمادي كه به نظام اسلامي در سراسر وجود او بحمدالله وجود دارد خواهد توانست در مقابل تهديدهاي جهاني همچنان با استقامت و سرافرازي و با قدرت و شهامت بايستد و متجاوزان سلطه طلب و سيطره طلب جهاني را از نزديك شدن به مرزها و حريم اين ملت برحذر دارد».

«دشمنان اسلام نمي خواهند استقرار عدالت كه بزرگترين هدف جمهوري اسلامي است تحقق يابد پرچم عدالت به وسيله اسلام برافراشته شده است اما دشمنان نمي خواهند بگذارند كه واقعيت عدالت در جامعه مستقل و نظام جمهوري اسلامي پديد بيايد ايجاد عدالت اجتماعي به معناي آن است كه كشور بتواند از ثروتهاي طبيعي و استعدادهاي انساني خود استفاده كند و بهره هاي اين پيشرفت و ترقي را ميان همه مردم تقسيم و توزيع كند ايجاد عدالت اجتماعي بدون تلاش براي پيشرفت كشور در اين منطقه و مناطق ديگر براي اين مقصود صورت گرفته كه راهكارهايي در جهت ايجاد ثروت براي كشور و آنگاه بهره مندي عموم از آن به وجود آيد» 6

از نظر آيه الله خامنه اي استقرار عدالت اجتماعي راه اصولي علاج فقر است ايشان در اين زمينه اظهار داشته اند:

«البته علاج فقر به شكل اصولي در هر جامعه اي از راه استقرار عدالت و نظام عادلانه در محيط جامعه است تا كساني كه اهل دست اندازي به حقوق ديگرانند نتوانند ثروتي را كه حق همگان است

به سود خود مصادره كنند اين يك وظيفه دولتي و حكومتي است، اما مردم هم به نوبه خود وظيفه سنگين بردوش دارند اجراي عدالت اجتماعي در برنامه هاي بلندمدت و ميان مدت و بتدريج امكان پذير است اما نمي شود منتظر ماند تا برنامه هاي اجتماعي به ثمر برسد و شاهد محروميت محرومان و فقر گرسنگان در جامعه بود اين وظيفه خود مردم و همه كساني كه مي توانند در اين راه تلاش كنند است.» 7 2- عدم حفظ وحدت و هماهنگي در ميان مسئولين

اگر وحدت در ميان همه اقشار جامعه لازم و ضروري است اما وحدت در ميان مسئولين ضرورت دوچندان دارد كه بارها مقام معظم رهبري بر اين امر تأكيد داشته اند به عنوان نمونه به چند مورد از كلام ايشان اشاره مي كنيم:

«مسئولان كشور در قواي سه گانه و همه فعالان سياسي و فرهنگي بدانند كه حفظ منافع ملي در وحدت و پرهيز از تفرقه و اختلاف است سليقه ها و گرايشهاي متفاوت نبايد در صحنه افكار عمومي به نزاع و مجادله و كشمكش تبديل شود و دشمن كمين گرفته را اميدوار كنند همه با هم به نيازها و خواسته هاي بحق مردم در امور اقتصادي و فرهنگي بينديشد و براي تامين آن دست به دست يكديگر بدهند.»8

ايشان در جاي ديگر در اين زمينه گفته اند:

«چيزي كه لازم مي دانم در مورد مسئولان كشور تاكيد كنم در درجه اول انسجام و اتحاد كلمه است مسئولان كشور بايد متحد باشند و حرفشان يكي باشد»9 «يكي ديگر از عيوب و آفتها عدم اتحاد كلمه است مسئولان بايد مواضع واحدي اتخاذ كنند بخصوص در مسائل

جهاني و مسائل عمده كشور وقتي كه اندك اختلاف در مسئولان پيدا مي شود شما مي بينيد راديوهاي بيگانه چگونه اينها را بزرگ و چند برابر مي كنند حتي آن جايي كه اختلاف نيست اختلاف را جعل مي كنند براي اين كه نشان دهند بين مسئولان اتحاد كلمه نيست آنها از جمع منسجمي كه با هم كار كنند و همدل باشند خيلي مي ترسند خوشبختانه تركيب قانون اساسي ما راه حل مشكلات را معين كرده است رهبري را به عنوان محور در نقطه مركزي همه مسئولان قرار داده است اين امكان و فرصت خيلي بزرگ است تا مسئولان بتوانند با وحدت كلمه با همديگر كار كنند.»10

در جاي ديگر مي فرمايند:

«اينجانب نمايندگان محترم مجلس و نيز مسئولان قوه قضاييه را به پيمودن راههاي قانوني و تمكين در برابر قانون دعوت مي كنم و از مجادله هاي بيهوده در امري كه مجراي قانوني آن مشخص است بر حذر مي دارم اختلاف و جنجال در محضر افكار عمومي ملت عزيز كه براي رفع مشكلات خود چشم به شماها و ديگر مسئولان سه گانه دوخته است كاري برخلاف مصالح ملي و در نزد خدا و مردم ناپسنديده است»11

پرهيز از طرح اختلاف نظر مسئولين در انظار عمومي و حل آن از طريق قانوني از جمله مواردي است كه مورد تاكيد مقام معظم رهبري بوده است.

«آن جايي كه مسئولان در غير مسائل اصلي در مسائل كاري و اداري فهم يك قانون با هم اختلاف دارند اين اختلافات جلوي چشم مردم قرار نگيرد و به كوي و بازار كشيده نشود اختلاف نظر نبايد نشان دهنده اختلاف مسئولان باشد چرا؟ چون مردم را

مأيوس و نگران و دشمن را خوشحال مي كند.»12

از نظر مقام معظم رهبري هوشياري و حفظ وحدت موجب مصونيت ملت در برابر تهديدهاي دشمن است ايشان در اين زمينه مي فرمايند:

«نفس آمادگي و هوشياري و حساس بودن يك ملت در قبال شرايط مي تواند او را از بسياري از آسيبها محفوظ نگهدارد ملتها چوب غفلتهاي خود را مي خورند همچنان كه چوب اختلافهاي خود را مي خورند امروز امت اسلام اگر در مقابل تهديدات قرار مي گيرد و اگر به جنگ صليبي تهديد مي شوند اين ناشي از غفلتي است كه متأسفانه در بسياري از بخشهاي اين امت بزرگ به چشم مي خورد همچنين ناشي از يكپارچه نبودن اين حجم عظيم و اين پيكر بزرگ است ما به سهم خود به عنوان ملت ايران به عنوان پرچمداران اسلام به عنوان مناديان استقلال و عزت و شرف يك ملت بايد اين آسيبها را به درون خود راه ندهيم.»13

از نظر مقام معظم رهبري نياز اساسي كشور به تلاش هماهنگ و متحد مسئولان نظام است بنابراين ايشان در اين زمينه اظهار داشته اند:

«مسئله اساسي كه امروز كشور و ملت ما به آن احتياج دارد اين است كه مسئولان كشور در يك جبهه واحد تلاش متحد و هماهنگي را براي برطرف كردن مشكلات اقتصادي و معيشتي مردم شروع كنند.»14

و از طرفي مقام معظم رهبري مسئولان نظام را از اختلاف و دشمني با يكديگر بر حذر مي دارند و مي فرمايند:

«توصيه مؤكد من به مسئولان اين است كه در اين سطوح مديريتي نظام دشمنان با ايادي خود مي خواهند اختلاف ايجاد كنند دشمن اين را مي خواهد و اصرار دارد

كه مديران كشور را در جبهه هاي متفاوتي نشان دهد آرزوي دشمنان است كه قواي سه گانه به جان هم بيفتند مجلس به جان قوه قضاييه به جان دولت و دولت به جان قوه قضاييه مسئولان بايد هشيار باشند و نگذارند بدانند امروز كشور به چه چيزي نياز دارد.»15 3- ضعف و تسليم در مقابل آمريكا

«در شرايطي كه برخورد رژيم آمريكا با همه دنيا برخوردي طلبكارانه و فزون خواهانه مي باشد هرگونه ضعف و تسليم شدن بزرگترين خطاي استراتژيك است.»16

حضرت آيت الله خامنه اي در جاي ديگر مي فرمايند:

«نظام اسلامي در برابر اردوگاه شرق و غرب ايستاده اما در همان روزها يك نظريه اين بود كه ما به نحوي با استكبار كنار بياييم كساني كه اين نظريه را بيان مي كردند آدمهاي بدي نبودند بلكه ساده انديش بودند و مي گفتند كنار بياييم تا ضرر آنها را دفع كنيم اما پاسخ اين سوال را نمي دانند كه اين كنار آمدن كوتاه آمدن و عقب نشيني كردن سنگر به سنگر تا كجا بايد از ارزشهاي خود صرف نظر نماييم تا امريكا بگويد ديگر با شما كاري نداريم؟ شايد بعضي از آنها حتي فكر نمي كردند كه استكبار به اين حد هم قانع نيست در جنجال اخير فعاليت هاي هسته اي ايران ديديد كه قدم به قدم شروع كردند به جلو آمدن اول گفتند ايران بايد پروتكل الحاقي را قبول كند بعد گفتند بايد فلان اطلاعات را بدهد بعد پا را فراتر گذاشتند و گفتند اصلا ايران نبايد فناوري هسته اي داشته باشد». 17

ايشان در جاي ديگر مي فرمايند:«هزينه استقامت و عزتمندي كمتر از تسليم و زبوني

است دشمنان فشار مي آورند سختي است براي استقلال و حفظ هويت يك ملت و شرمنده نشدن در مقابل تاريخ و تحمل اين سختيها لازم است شايد تصور كنيد كه اگر تسليم و سازش با دشمن صورت بگيرد بعدا از تسليم شدن با ما چه مي كند مهاجمان نمي گويند كه تسليم شديد پاداش تان اين است كه همه تان در امن و امان زندگي كنيد امروز عراق نمونه بارز آن است كوتاه آمدن در برابر استكبار چيزي جز تسليم و زبوني به همراه ندارد شما امروز مي بينيد كه عده اي در ظاهر مصلحت انديشانه در باطن از روي رعب و ضعف پايه هاي باور يقين مي گويند بياييم كلامي بگوييم و قدمي برداريم در آن روز هم همين حرفها بود بعضيها مي گفتند بياييد به جناح شوروي و ماركسيستها مقداري نزديك بشويم تا بتوانيم در مقابل اين جناح ديگر مقابله نماييم و مقاومت كنيم يا بر عكس اينها توجه نمي كردند كه نيرو و اقتدار يك نهضت به اين است كه از درون خود بجوشد و صدق خود را به پيروانش نشان دهد راه حلها را از فكر خود جستجو كند و بيابد شيوه هاي كار با انطباق با همان فكر و راه خود را پيدا كند نهضت اسلامي امام خميني با آن رهبري مدبرانه و با صلابت خود در برابر اين افكار محكم ايستاد كه شما خيال نكنيد اين هياهو و جنجالي كه امروز هست در گذشته نبود از اول انقلاب اين هياهوها وجود داشته است بارها و بارها در همين دوران گذشته در زمان امام و بعد از رحلت ايشان بخصوص

افرادي از كشورهاي به عنوان دوست و آرام به شكلي كه داريم يك راز را به شما منتقل مي كنيم به ما اطلاع مي دادند كه الان موشكهاي آمريكايي و اسرائيلي هدفهاي داخل ايران را نشانه گرفته اند بدانيد كه يك اشاره كافي است تا ايران را منهدم كنند هدفشان اين بود كه در مقابل اين تهديدها و ارعابي كه مي خواستند به وجود بياورند مسئولان بترسند و تسليم شوند اين ارعابها براي عقب نشاندن مسئولان ملت ايران بود تا مواضع خودشان را حفظ نكنند.» 18

رهبر معظم انقلاب اسلامي ايستادگي تمسك به آرمانها و حضور در صحنه و تلاش عالمانه و دلسوزانه مسئولان را راه مقابله با دشمن مي داند در اين زمينه مي فرمايند:

«راه علاج چيست؟ ملت ايران يك راه علاج دارد و همان راه علاجي است كه تا به امروز دنبال كرده و آن ايستادگي و تمسك به آرمانها و اصول خود و حضور در صحنه است من آن روز به ملت عزيزمان عرض كردم الان هم عرض مي كنم ملت بزرگ ايران بدانيد اگر ايستادگي و حضور شما در صحنه نبود نظام جمهوري اسلامي و هيچكدام از مسئولان يك سال هم نمي توانستند مقاومت كنند اراده تان را محكم نگهداريد و حضور خود را حفظ كنيد مي بينيم و مي دانيم كه ملت ايران تا امروز همين طور عمل كرده است بعد از اين هم همين طور خواهد بود ». 19

از نظر مقام معظم رهبري ملت و مسئولين ايران مرعوب تهديدات آمريكا نمي شوند ايشان در اين زمينه مي فرمايند:

«البته آنها مي دانند كه جنگ با ايران بسيار بهاء سنگين دارد و

مي دانند كه جنگ با ايران جنگ با يك رژيم نيست جنگ با يك دولت كودتايي نيست جنگ با يك حكومت نيست جنگ با يك ملت است لذا خود آنها هم از جنگ استقبال نمي كنند اما مي خواهند با مطرح كردن نام جنگ و تهديد به جنگ ملت و در درجه اول مسئولان را مرعوب كنند و وادار كنند كه در مقابل آنها تسليم شوند منافع آنها را تأمين كنند و به ملت خود خيانت نمايند اين را بدانند كه در ميان مسئولان كشور و قواي سه گانه هيچ كس نمي تواند اندك انگيزه اي داشته باشد براي اين كه ملت و مصالح او را تسليم دشمن بيگانه كند و اگر كسي در جهت تسليم منافع ملي و ملت و مصالح ايران به دشمن حركت كند ملت او را با نهايت بي رحمي كنار خواهد زد خدمت به ملت ايران يك افتخار است مسئولان كشور روي دفاع از حقوق و حفظ حيثيت و آبروي اين ملت از استقلال اين كشور همداستان و همسخن اند اين را همه بدانند كه البته مي دانند.»20 4- ناكارآمدي نظام

از آنجا كه پايداري نظام جمهوري اسلامي و تأثيرگذاري انقلاب در سطح بين المللي بسته به موفقيت و كارآمدي و توان مديريتي قوي در سطح داخلي و جهاني مي باشد لذا دشمنان انقلاب اسلامي براي شكست انقلاب درصدد القاي ناكارآمدي نظام برآمده اند. حضرت آيت الله خامنه اي در اين زمينه گفته اند.

«آنها (دشمنان انقلاب) مي توانند دو كار انجام دهند خواهش مي كنم مسئولين كشور مديران گوناگون بخش ها و آحاد مردم به اين نكته توجه كنند دشمنان ملت

ايران و نظام جمهوري اسلامي فقط به اين دو موضوع مي توانند اميد داشته باشند يكي ناكارآمدي نظام را به مردم القا كنند يعني بگويند اين نظام نمي تواند خواسته هاي مردم را برآورده كند و با القاي آن به مردم ارتباط مستحكم با نظام اسلامي را از بين ببرند دوم اينكه دسته بندي و اختلاف ايجاد كنند. اين دو نقطه اميد براي صهيونيست ها و آمريكايي ها، استكبار و دشمنان نظام اسلامي وجود دارد همه متوجه اين دو نقطه باشند.»21

از نظر مقام معظم رهبري دشمن در تلاش براي القاي ياس و نااميدي به ملت و مسئولين است

ايشان در اين زمينه مي فرمايند:

«بعضي ها خودشان را كوچك مي شمارند بعضي نيروي خودشان را نديده مي گيرند بعضي آن استعداد و حركت و انرژي عظيمي را كه در درون اين ملت و دستگاه مديريت اين كشور از مجموعه قوا وجود دارد دست كم مي گيرند اين هم جزيي از تبليغات دشمن است همه تبليغات دشمن اين است بدبخت شديد بيچاره شديد از بين رفتيد تمام اين تبليغات مربوط به امروز نيست سال ها دارند همين مطالب را تكرار و ترويج مي كنند و من حالا نمونه هاي متعددي در ذهن دارم كه يادم هست اما نمي خواهم وقت را به اين مسائل بگذرانم و هدف هم چيزي جز اين نيست كه شما را وادار كنند تا از موضع خود عقب نشيني كنيد.»22

سلب اعتماد مردم از كارايي نظام از جمله مواردي است كه مي تواند آسيب جدي به انقلاب بزند حضرت آيت الله خامنه اي در جاي ديگر در اين باره اظهار داشته اند.

«يكي از مسائلي كه

آنها به شدت دنبالش هستند سلب اعتماد مردم از كارايي نظام است بعضي از حرف هايي كه مي شنويد تصادفي نيست كه بعضي كساني بيايند درباره نظام اسلامي بحث كنند و بحران مشروعيت نظام را مطرح سازند مشروعيت نظامي كه با آراي مردم سر كار و با مجاهدت مردم و با اين همه احساسات و عواطف مردم سر كار آمده است با اين همه مشكلات دست و پنجه نرم كرده است از اين همه دشمني ها و مقابله ها سرافراز بيرون آمده و همه مردم هم به كمك هم بوده است آن وقت بيايند اين نظام را زيرسؤال بگذارند بحران مشروعيت اينها تصادفي نيست بعضي از حرف هايي كه مي بينيد در بعضي از تريبون ها پخش مي شود همه در جهت همين تصويرسازي منفي سازي نظام اسلامي در ذهن مردم و براي سلب اعتماد مردم است كه آن مقصود حاصل شود يعني گسستگي پيوند ميان مردم و نظام تا خيال دشمن آسوده شود.»23 5-نزاع و جناح بنديهاي سياسي

حضرت آيت الله خامنه اي در لزوم پرهيز از اختلاف به خصوص اختلافات سياسي كه نتايج تلخ و ناگوار براي جامعه دارد لذا ايشان در اين زمينه گفته اند:

«اگر بخواهيد در كارتان موفق باشيد بايد بعد از توكل به خداي متعال و مستقيم تر كردن و مستحكم تر كردن رابطه قلبي خودتان به طور دائم با ذات مقدس ربوبي از ورود در مناقشات جناحي و حزبي كه عده اي مي خواهند در كشور ما اينها را روز به روز بيشتر كنند پرهيز كنيد و راز موفقيت شما اين است دستهايي در كار است تا سر مسائل هيچ

و پوچ عده اي را به جان هم بياندازند و سر موضع گيريهاي گوناگون حزبي و جناحي و گروهي و گاهي گروهكي افراد را نسبت به همديگر مساله دار كنند درست نقطه مقابل «انما المؤمنون اخوه فاصلحوا بين اخويكم» قرآن مي فرمايد كه مؤمنين به خدا مومنين به دين مومنين به راه انبياء با هم برادرند دو برادر ممكن است با هم دعوا كنند اما تكليف ما چيست؟ فاصلحوا بين اخويكم بين دو برادر را بايد اصلاح كرد درست نقطه مقابل اين عده مي خواهند با جناح بندي و اظهارات حزبي و ايجاد ولايت حزبي به تنور اختلاف افكني و آتش افروزي بدمند.(24)

حضرت آيت الله خامنه اي در جاي ديگر در اين زمينه مي فرمايند:

«آنچه كه به نظرم مي رسد لازم است كه براي حفظ همگرايي مردم با حكومت انجام بدهيم يكي اش از بين بردن مسئله تشنج هاي سياسي است بايد هرچه ممكن است نگذاريم فضاي سياسي كشور متشنج شود البته ممكن است يك طرف قضيه شما باشيد من نمي خواهم همه خطاب را به شما بكنم مخاطب من همه دستگاه هاي كشورند اما در مجموع وقتي كه به صحنه سياسي كشور نگاه مي كنيم مي بينيم كه مجادلات بي موردي وجود دارد اين مجادلات فضاي سياسي كشور را زهرآگين مي كند و تنفس در آن را از لحاظ روحي افسرده و بيمار مي كند و طبيعي است كه در علاقه شان به نظام و كشور و مسئولان اثر مي گذارد البته ممكن است در ماجراي يك نفر مقداري محبوبيتش بالا برود و بخش ديگري پائين بيايد اما در قضيه ديگر عكس اين خواهد

شد و البته نتيجه يكسان است نتيجه به زيان كشور است لكن از اهداف مهم ما و شما دوستاني كه در دولت حضور دارند كه از جمله شركاي اين مسئله هستند بايد اين باشد كه سعي كنيم فضاي كشور را دور از مجادلات و كشمكش هاي سياسي قرار دهيم.(25) پي نوشت: 1-راهبرهاي ولايت جلد 6 ص178

4و 3و 2-همان ص 179-181و 182

5-راهبردهاي ولايت جلد 6 ص 178 بيانات در ديدار اعضاي هيئت دولت 81.6.4

6-همان بيانات در ديدار دانشجويان طرح ولايت

81.5.17

7-همان بيانات در خطبه نماز عيد فطر 81.9.15

8-راهبردهاي ولايت جلد 5 ص 125 پيام به مناسبت بيست و چهارمين سالگرد پيروزي انقلاب 80.11.23

9-همان بيانات در جمع مردم اصفهان 80.11.23

10-همان بيانات در جمع جوانان اصفهان 80.8.12

11-همان پاسخ به نامه نايب رئيس مجلس 80.10.8

12-همان بيانات در اجتماع مردم اصفهان 80.8.8

13-همان بيانات در ديدار با نيروي ارتش 80.11.19

14-راهبردهاي ولايت جلد 7 ص 77

15-همان بيانات در اجتماع مردم استان زنجان 82.7.21

16-همان ص 128 بيانات در پرسش و پاسخ دانشجويان دانشگاه شهيدبهشتي 82.2.22

17-راهبردهاي ولايت جلد 7 بيانات در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاه هاي زنجان 82.7.22

18-راهبردهاي ولايت جلد 7 ص 222 بيانات در ديدار دانشجويان بسيجي 82.3.18

19-راهبردهاي ولايت جلد 7 ص 430 خطبه هاي نمازجمعه تهران 82.11.24

20-راهبردهاي ولايت جلد 7 ص 437 بيانات در صحن مطهر حضرت امام 82.4.14

21-راهبردهاي ولايت ص 390 بيانات در اجتماع مردم مشهد 82.1.1

22-راهبردهاي ولايت ص 390 بيانات در ديدار با نمايندگان مجلس 82.3.7

23-راهبردهاي ولايت جلد 7 ص 392 بيانات در ديدار با دانشجويان و اساتيد دانشگاه شهيد بهشتي 82.2.22

24-راهبردهاي ولايت جلد 7 بيانات در ديدار با دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتي 82.2.22

25-راهبردهاي ولايت جلد 5 ص 232 بيانات

در ديدار مديران اجرايي و مسئولان استان گيلان 80.2.15

آسيب ها ي فرا روي نهضت اسلامي از ديدگاه شهيد مطهري

آسيب ها ي فرا روي نهضت اسلامي از ديدگاه شهيد مطهري شهيد مطهري در آغازِ نهضت اسلامي مردم ايران، خطرات در پيش روي آن را چنين بر مي شمارد. 1. نفوذ انديشه هاي بيگانه

انديشه هاي بيگانه از دو طريق نفوذ مي كنند. يكي از طريق دشمنان و ديگري از طريق دوستان.

گاهي پيروان خود مكتب به علت ناآشنايي با مكتب، مجذوب يك سلسله نظريات و انديشه هاي بيگانه مي گردند. و آگاهانه يا ناآگاهانه آن نظريات را رنگ مكتب مي دهند و عرضه مي نمايند. من به رهبران عظيم الشان نهضت اسلامي هشدار مي دهم و بين خود و خداي متعال اتمام حجت مي كنم كه نفوذ و نشر انديشه هاي بيگانه به نام انديشه اسلامي و با مارك اسلامي؛ اعم از آن كه از روي سوء نيت صورت بگيرد، خطري است كه كيان اسلام را تهديد مي كند. راه مبارزه با اين خطر، تحريم و منع نيست، مگر مي شود تشنگاني را كه براي جرعه اي آب له له مي زنند از نوشانيدن آب موجود به عذر اين كه آلوده است منع كرد. اين ما هستيم كه مسووليم، ما به قدر كافي در زمينه هاي مختلف اسلامي كتاب به زبان روز عرضه نكرده ايم اگر ما به قدر كافي آب زلال و گوارا عرضه كرده بوديم به سراغ آب هاي آلوده نمي رفتند. راه مبارزه عرضه داشتن صحيح اين مكتب در همه ي زمينه ها با زبان روز است. 2. تجدد گرايي افراطي

پرهيز از افراط و تفريط و گرايش به اعتدال در هر كاري خالي از

دشواري نيست. تجدد گرايي افراطي؛ يعني آراستن اسلام به آن چه كه از اسلام نيست و پيراستن آن از آن چه كه اسلام هست. به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان كردن كه آفت بزرگي براي نهضت اسلامي خواهد بود. 3. ناتمام گذاشتن

روحانيت نهضت هايي را كه رهبري كرده ناتمام و رها گذاشته است و نتيجه ي زحمات او را ديگران برده اند. 4. رخنه فرصت طلبان

رخنه و نفوذ افراد فرصت طلب و در درون يك نهضت از آفت هاي بزرگ هر نهضت است. وظيفه ي بزرگ رهبران اصلي اين است كه راه نفوذ و رخنه اين گونه افراد را سد نمايند. 5. ابهام طرح هاي آينده

روحانيت آن گروه مهندس اجتماع مورد اعتماد جامعه است كه به علم خاص در ارايه طرح هاي آينده كوتاهي كرده و يا لااقل به طور كامل و به امضا رسيده ارايه نداده است. تجربه نشان داده است كه روشن نبودن طرح هاي آينده، جنايات انساني به بار مي آورد. 6. تغيير دادن انديشه ها

ششمين آفتي كه يك نهضت خدايي را تهديد مي كند از نوع معناست، از نوع تغيير جهت دادن انديشه هاست. از نوع انحراف يافتن مسير نيت ها است. نهضت خدايي بايد براي خدا آغاز شود، براي خدا ادامه يابد و هيچ خاطره و انديشه، غير خدايي بايد براي خدا آغاز شود، براي خدا ادامه يابد و هيچ خاطره و انديشه، غير خدايي در آن راه نيابد و گرنه باد غيرت خدايي به صد خار پريشان دلش مي نمايد ... پاك نگاه داشتن انديشه و نيت در مرحله نفي و انكار كه همه سرگرمي ها

درگيري با دشمن بيروني است آسان تر است اما در مرحله سازندگي، حفظ اخلاص بسي مشكل تر است.(1) پي نوشت: . پيرامون جمهوري اسلامي، ص 31. نويسنده: عبدالوهاب فراتي

منبع:كتاب،انقلاب اسلامي،چالش ها و بحران ها

ساير مقالات

نقش رهبري و مرجعيت امام خميني (ره)

نقش رهبري و مرجعيت امام خميني (ره) منابع مقاله:

چارچوبي براي تحليل و شناخت انقلاب اسلامي در ايران، حشمت زاده، محمد باقر ؛

از ويژگيهاي مهم اين انقلاب كه ناشي از همان ويژگي نخست مي باشد، نقش دين، علماء دين و رهبري و هدايت انقلاب است.در حاليكه انقلابات ديگر به نوعي در مقابل دين و مذهب و ارباب كليسا بود، اين انقلاب با رهبري و هدايت عالمان ديني آغاز شد.در راس اين رهبري شخص امام خميني قرار داشت كه بالاترين جايگاه ديني يعني مرجعيت را دارا بود.مردان ديني ما در جنبش هاي اجتماعي و سياسي معاصر هميشه نقش آفرين بوده اند اما اينكه يك مرجع دين بصورت يك رهبر سياسي و اجتماعي جلودار باشد كمتر ديده شده است.رهبري ايشان ويژگيهاي زياد و برجسته اي داشت كه بخصوص در مقايسه با ساير انقلابها ملموس مي باشد. اولا: به عنوان يك مرجع ديني امام پايگاه وسيع و عميق مردمي داشت. ثانيا: به عنوان باني قيام پانزده خرداد و شجاعت و مديريت بي مانندش در آن جريانات و ايام تبعيد، به عنوان يك رهبر سياسي و انقلابي شناخته مي شد. ثالثا: رهبري او قاطع و تام بود و فاصله ايشان تا رهبران رده بعدي بسيار مشخص بود. رابعا: ايشان هم طراح و ايدئولوژيگ انقلاب بود و هم مدير و مجري آن شد.

وحدت دين و سياست در انديشه امام خميني(ره)

وحدت دين و سياست در انديشه امام خميني(ره) تاريخ دريافت: 15/ 9/ 80

تاريخ تأييد: 21/ 10/ 80 يكي از مباحث مهم در حوزه انديشه هاي اجتماعي و سياسي، رابطه «دين» و «سياست» است. برخي با انكار هر گونه پيوندي ميان دين و سياست، تداخل يكي از آن

دو را در امور ديگري موجب ناكارآيي طرف مقابل دانسته اند، از اين رو به جدايي كامل آن دو توصيه مي كنند و برخي ديگر با قبول وجود رابطه ميان دو مفهوم فوق، در كيفيت و نوع رابطه اختلاف نظر دارند. نوشتار حاضر در صدد مطالعه كيفيت ارتباط مفهومي و نهادي دين و سياست در انديشه امام خميني(ره) است.

واژه هاي كليدي: دين، سياست، امام خميني، رابطه مفهومي، رابطه نهادي.

مقدمه از ديرباز يكي از مباحث مهم در حوزه انديشه هاي اجتماعي و سياسي، سمت گيري در قبال رابطه دو مقوله «دين» و «سياست» بوده است. برخي با انكار هر گونه پيوندي بين اين دو، تداخل يكي از آنها را در امور ديگري موجب ناكارآيي طرف مقابل دانسته اند و به جدايي كامل آنها از يكديگر با هدف حفظ حرمت هر يك از آن دو توصيه كرده اند. سابقه تاريخي چنين توصيه اي به اروپاي پس از قرون وسطي باز مي گردد. حاكميت هزار ساله كليسا بر كليه شؤون زندگي در غربِ آن دوران و ناكارآيي آن در قرن هاي متمادي، بعضي از انديشمندان سياسي آن زمان را وا داشت تا به انديشه تفكيك دين از حوزه حيات اجتماعي روي آورند و به تحديد دخالت دين در حوزه خصوصي زندگي انسان هاي غربي رضايت دهند. ظهور چنين انديشه و پديده اي به تشكيل حكومت هايي در جهان غرب منجر گرديد كه خود را ملتزم به مقررات ديني در سطح اجتماع، سياست داخلي و امور خارجي نمي ديدند. اين انديشه پس از فراگير شدن انديشه هاي غربي در غالب كشورهاي اسلامي نيز شيوع پيدا كرد؛ به طوري كه

امروزه بسياري از اين كشورها يا به طور رسمي داراي حكومت هاي سكولارند يا عملاً شيوه لاييكي اعمال حكومت را دارا هستند. در مقابل نظريه جدايي كامل دين از سياست، اعتقاد برخي انديشمندان بر وجود رابطه وثيق بين دو مفهوم فوق است. بديهي است غالب چنين انديشمنداني متدين به ديني يا حداقل عملاً مبادي آداب مذهبي بوده اند. گر چه كيفيت رابطه اين دو در اين طيف مورد تنازع و اختلاف نظر بوده است، امّا هيچ گاه اصل وجود رابطه مورد انكار واقع نشده است. اختلاف در كيفيت نوع اين رابطه از آن جا ناشي شده است كه نظرگاه هاي انديشمندان در خصوص تعريف دين و تعريف سياست، مباني دين و مباني سياست، هدف دين و هدف سياست با يكديگر تفاوت كرده است. سابقه تاريخي چنين نظريه اي به پيدايش اديان الهي و ظهور پيامبران داراي رسالت اجتماعي سياسي و فردي برمي گردد. با فرض اين كه دين برنامه جامع هدايت بشر در زندگي دنيوي و تأمين كننده سعادت وي در حيات دنيوي و اخروي است، پيامبران الهي كه مظهر ونماد تجلي دين در بُعد عيني خود بوده اند، شكل دهي به حيات سياسي و اجتماعي بشر را تكليف اصلي خويش مي دانسته اند. واضح است كه با چنين فرضي انكار رابطه دين و سياست بي مورد بوده است. پس از ظهور اسلام و گذشت حدود هزار و چهار صد سال از تجلي عيني پيوند دين و سياست با تشكيل حكومت اسلامي در صدر اسلام به دست پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و حضرت علي عليه السلام ، در دنياي اسلام عملاً

چنين ارتباطي ناگفته به كناري نهاده شد؛ به عبارت ديگر، گر چه در ظاهر حكومت امويان و عباسيان و غيره نام اسلام را بر خود داشتند، ولي در واقع دين را به خدمت سياست گرفته بودند. اين روند تاريخي با شروع نهضت امام خميني(ره) از سال 1342 بار ديگر فرآيند «باز گشت به خويشتن» را آغاز كرد. شروع درس ولايت فقيه يا حكومت اسلامي به سال 1348 شمسي توسط حضرت امام(ره)، آغازي بر طرح مجدد نظريه رابطه عميق و فراگير دين و سياست بود. پيامد طرح چنين نظريه اي در جهان امروزي و دنياي فارغ از دخالت دين در شؤون اجتماعي و سياسي، در عين حال كه شگفتي متفكران معاصر را موجب گرديد، تأمل در اين باره را نيز سبب شد. ملت ايران با دادن شعار «استقلال، آزادي و حكومت اسلامي» و سپس «جمهوري اسلامي» در راهپيمايي هاي دوران شروع، تداوم و پيروزي انقلاب اسلامي، حمايت از چنين نظريه اي را در دنياي جديد متجلي ساخت و پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل نظام جمهوري اسلامي در ايران بر اساس انديشه سياسي حضرت امام(ره)، مبيّن تحقق عيني چنين نظريه اي بود. يكي از زواياي بررسي رابطه دين و سياست، مطالعه رابطه اين دو مقوله در دو سطح مختلف مفهومي و نهادي و تبيين رابطه اين دو سطح با يكديگر است. در اين نگرش، ابتدا سنجش جايگاه مفهوم دين در قبال مفهوم سياست صورت مي گيرد و سپس رابطه نهاد دين با نهاد سياست در بُعد عيني بررسي مي گردد و در نهايت نشان داده مي شود كه تبيين مفهومي رابطه اين دو مفهوم چه نسبتي با

تبيين عيني رابطه آن دو دارد. بدين ترتيب هدف اصلي نوشتار حاضر، مطالعه كيفيت ارتباط مفهومي و نهادي دين و سياست با يكديگر و سپس تبيين رابطه اين دو سطح با يكديگر در انديشه حكومتي امام خميني است؛ به عبارت ديگر، نوشته حاضر در پي آن است كه ارتباط نوع پيوند مفهومي دين و سياست را با الگوي حكومت مطرح شده در انديشه حضرت امام(ره) بررسي كند. بنابراين منظور از تعاملِ مطرح شده در عنوان نوشتار، رابطه متقابل بين مفهوم دين و مفهوم سياست، رابطه بين نهاد دين و نهاد سياست و در نهايت ارتباط موجود بين اين دو سطح است. همچنين دين و سياست در اين جا هم مفهوم را شامل مي شود و هم نهاد را، و بالأخره با وجود وضوح مفهوم دين و سياست بايد اشاره شود كه منظور از نهاد دين، روحانيت يا به طور كلي متخصصان و كارشناسان دين و منظور از نهاد سياست حكومت است. با اين مقدمه، تلاش خواهد شد كه ابتدا در چارچوب انديشه سياسي حضرت امام رابطه نوع پيوند مفهومي دين با سياست بررسي گردد و سپس الگوي حكومتي مورد نظر حضرت امام مطالعه شود و در نهايت تعارض يا عدم تعارض دو سطح مطرح شده با يكديگر تبيين شود.

1 رابطه دين و سياست در بُعد مفهومي حضرت امام (ره) كه به دنبال تشكيل حكومت اسلامي در دنياي غير مذهبي بودند، تلاش كردند با استناد به دلايل و شواهد فراوان نشان دهند كه بين مفهوم دين اسلام و مفهوم سياست اسلامي رابطه از نوع وحدت برقرار است. اين «وحدت» كه دايمي و باقي است با «اتحاد»

كه از حيث معنايي موقت هم مي تواند باشد، تفاوت مي كند. جهت نشان دادن اين وحدت، ايشان تعريفي از دين و سياست ارائه مي دهد. جالب است كه به دليل تلاش مجدانه جهت نشان دادن رابطه وحدتي دين و سياست، به هنگام ارائه تعريف از دين، لوازم تعريف و ملزومات آن با يكديگر مخلوط شده است و جالب تر اين كه اين تعاريف در نهايت سادگي و وضوح و همه فهم بيان شده و از پيچيدگي هاي علمي معمول در زبان بيان مطالب علمي به دور است.

الف) تعريف دين از منظر حضرت امام (ره) دين اسلام برنامه الهي جامع سعادت دنيوي و اخروي كليه افراد بشر درحوزه حيات اجتماعي و خصوصي آنهاست. اين تعريف در كلمات متعددي از ايشان بيان شده كه واضح ترين آن مطلب زير است: اسلام مكتبي است كه برخلاف مكتب هاي غيرتوحيدي، در تمام شؤون فردي و اجتماعي و مادي و معنوي و فرهنگي و سياسي ونظامي و اقتصادي دخالت و نظارت دارد و از هيچ نكته و لو بسيار ناچيز كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادي و معنوي نقش دارد فروگذار ننموده است و موانع و مشكلات سر راه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها كوشيده است.1 از بيان فوق، چند نكته مرتبط با بحث حاضر استنباط مي شود كه از اين قرار است: 1 اسلام مكتبي توحيدي بوده و خود قائم به هويتي منحصر به فرد است؛ بنابراين بين اسلام و مكاتب غيرتوحيدي تفاوت هاي اساسي وجود دارد. اين تفاوت ها موجب شده كه حل مسائل اساسي مكتب اسلام

در چار چوب هويت خود قابل جست وجو باشد؛ 2 دخالت اين مكتب توحيدي در تمامي شؤون متصوّر زندگي انسان ها مطلق و عام بوده و كليه امور آن را در برمي گيرد؛ به عبارت ديگر، جهت دهي به تمامي نيازهاي انسان ها در ابعاد فردي و اجتماعي صورت گرفته است و هر چيزي را بايد در اين محدوده جست وجو كرد. 3 هدف اين مكتب كمك به رشد و تكامل انسان ها هم از لحاظ فردي و هم از لحاظ اجتماعي است. با اين ترتيب بايد انتظار داشت، و اين انتظار هم بجا خواهد بود، كه سياست نيز از متن چنين مكتبي استخراج شده واعمال گردد؛ به عبارت ديگر، نحوه جهت دهي به امور اجتماعي را بايد در متن همين مكتب جست وجو كرد.

ب) تعريف سياست حضرت امام(ره) از سياست تعريفي همه فهم و بسيار روان و ساده، و نه كلاسيك و آموزشي، ارائه كرده است. ايشان اين تعريف را در ضمن نقل خاطره اي به صورت زير بيان كرده اند: آن مردك (يكي از مقامات دولتي ايران) وقتي كه آمد (در زندان) پيش من، گفت: «سياست عبارت از بدذاتي، دروغ گويي و... خلاصه پدر سوختگي است و اين را بگذاريد براي ما! راست هم مي گفت، اگر سياست عبارت از اينهاست مخصوص آنها مي باشد. اسلام كه سياست دارد، مسلمانان كه داراي سياست مي باشند، ائمه هدي عليهم السلام كه «ساسة العباد» هستند، غير اين معنايي است كه او مي گفت.2 بيان فوق آشكارا بر وجود دو نوع سياست در اين ديدگاه دلالت دارد: سياست معمول در دنياي حاضر كه سياست گذاران غيرمذهبي

آن را طراحي و اجرا مي كنند و سياستي برخاسته از متن دين كه با عينيت هاي موجود در حوزه سياست كنوني دنيا تفاوت ماهوي و صوري دارد. سياست نوع اول را با استفاده از مباني فكري حضرت امام(ره) مي توان سياست ضالّه و سياست دوم را سياست عادله ناميد. در جاي ديگري نيز ايشان به سياست عادله در بيان خود اشاره كرده و آن را پذيرفته اند: «اسلام براي اقامه حكومتي عدل گستر آمده است».3 چنان كه از اين كلام به دست مي آيد، هدف دين بر پايي حكومتي است كه هدفش تدوين و اعمال سياستي در جهت اجراي عدالت است؛ به عبارت ديگر، هدف دين از اين منظر، ايجاد سياست عادله است. بدين ترتيب سياست ضالّه در نگاه حضرت امام(ره)، شيوه اداره بشري جامعه است كه از مكتب اسلام بر نخاسته باشد. در اين سياست كه مورد قبول دين اسلام نيست، توجيه وسيله با هدف امري طبيعي است و چون اهداف مطرح شده در اين جا مبتني بر مذهب نيستند، ابزارهاي دست يابي به آنها نيز اصولاً با ابزارهاي مكتبي دست يابي به هدف تفاوت ذاتي خواهند داشت. به همين دليل است كه حضرت امام(ره) اين نوع سياست را غير از سياستي دانسته اند كه در اسلام موجود است و مسلمانان به آن معتقدند و به دست «ساسةُ العباد» اعمال شده است. نكته مهمي كه از بيان بالا استنباط مي شود و مقدمه اي بر طرح وحدت مفهومي دين و سياست است، آن است كه براي دين و سياست در اين ديدگاه دو مبناي جداگانه تصوير نشده است، بلكه دين پايه قرار گرفته

و سياست در جوهر آن قرار داده شده است. اين ديدگاه متفاوت از نظريه اي است كه به سياست مبناي دنيوي مي دهد و براي سياست پايه اي الهي قائل مي شود و حكومت دين بر سياست حداقل از حيث نظري، را نتيجه مي گيرد4 و يا آن دو را جداي از يكديگر تصور مي كند. با اين توصيف، سياست مورد نظر حضرت امام آن نحوِ اداره انسان و جامعه انساني است كه با احكام اسلامي منافاتي نداشته باشد. عدم مغايرت اين نوع مديريت انسان و جامعه انساني با قوانين اسلام حاكي از وجود عين آنها در آن مكتب يا حداقل تأييد آنها توسط دين اسلام است. حال با توجه به اين تعريف از دين و سياست، بايد ديد در دنياي مفهوم، رابطه اين دو چگونه تصوير شده است.

ج) رابطه مفهومي پيوستگي و يگانگي دين و سياست از نظر حضرت امام(ره) آن چنان اهميت دارد كه به زحمت مي توان مفهوم ذهني سياست را از الگوي عملي آن جدا كرد. در عين حال با پذيرش اين چسبيدگي، تبيين رابطه مفهومي بين دين و سياست در انديشه حضرت امام(ره) غيرممكن نيست. با اين امكان به تبيين اين رابطه مي پردازيم. حضرت امام در ريشه يابي شيوع انديشه تفكيك دين از سياست، جداسازي اين دو را از يكديگر حاصل تلاش استعمارگران دانسته و بر نقش عامل خارجي در آن تأكيد كرده اند. در عين حال تأثير عوامل داخلي، كه از آنها با عنوان «بي دين ها» ياد كرده اند، رانيز لحاظ نموده و دامنه شمول اين عوامل را به عمّال سياسي خارجيِ حاكم در كشورهاي اسلامي، يعني

حاكمان كشورهاي اسلامي، گسترش داده اند. از طرف ديگر ايشان هدف چنين اقدامي را «بركناري دين از تصرف در امور دنيا و تنظيم جامعه مسلمانان» قلمداد كرده اند. بنابراين، به نظر حضرت امام طرّاحان چنين هدفي، عوامل خارجي و مجريان راهبردِ دست يابي به آن را عوامل داخلي تشكيل مي دهند. تلاش عوامل داخلي بر اين محور استوار است كه حتي الامكان از دخالت علمايِ اسلام در امور اجتماعي و سياسي جلوگيري كنند. اين جلوگيري به بركناري دين از دخالت در نحوه اداره امور اجتماع خواهد انجاميد. امام در اين باره مي فرمايد: ... اين را كه ديانت بايد از سياست جدا باشد و علماي اسلام در امور اجتماعي و سياسي دخالت نكنند، استعمارگران گفته و شايع كرده اند. اين را بي دين ها مي گويند... اين حرف ها را استعمارگران و عمّال سياسي آنها درست كرده اند تا دين را از تصرف در امور دنيا و از تنظيم جامعه مسلمانان بركنار سازند.5 در اين راستا ايشان تشابه اسلام و مسيحيت موجود در غرب از حيث رابطه با سياست را به شدت انكار مي كند. در اين باره خطاب به روحانيون مي فرمايد: «... نگذاريد حقيقت و ماهيت اسلام مخفي بماند و تصور شود كه اسلام مانند مسيحيت (اسمي و نه حقيقي) چند دستور درباره رابطه بين حق و خلق است و مسجد فرقي با كليسا ندارد».6 بنابراين سخن، هر چند مسيحيت حقيقي با اسلام در ارتباط با سياست تفاوتي ندارد، امّا مسيحيت موجود كه كليسا را به عنوان مكان تجلّي نهاد ديانت، نهادي غيرسياسي تلقي كرده، با اسلام كه مسجد را مركز و محور

ظهور ماهيت نهاد ديانت معرفي نموده، فرق محوري دارد. اين مطلب كنايه از آن است كه مسير دنياي مبتني بر تمدن غرب امروزي در خلاف جهت دنياي متصوّر در اسلام مي باشد و مسلمانان بايد هويت خود را در تمدن خويش بجويند. اگر بنا باشد كه ديانت اسلام متفاوت از ديانت اسمي مسيحيت باشد، لازم است كه براي اداره امور انسان هاي موجود در اجتماع احكام و مقررات ويژه اي وضع كرده باشد. اين نكته مورد تأكيد حضرت امام قرار گرفته و ايشان با تمسك به آن تلاش كردند رابطه مفهومي دين اسلام را با سياست تصوير نمايند. «اسلام براي تمامي امور بشر از پيش از انعقاد نطفه تا پس از رفتن به گور قانون وضع كرده است»7 و نيز «هيچ موضوع حياتي نيست كه اسلام تكليفي براي آن مقرر نداشته و حكمي درباره آن نداده باشد».8 از مهم ترين موضوعات حياتي براي حضرت امام، نحوه اداره اجتماع مسلمانان9 است كه بنابر كلمات فوق، اسلام براي آنها مقررات لازم را وضع كرده است. اين قوانين طوري است كه هم فرد انسان را از پيش از انعقاد نطفه تا پس از مرگ در بر مي گيرد و هم شاكله اصلي حكومت مناسب وي را به دست مي دهد. در راه تبيين نكته بالا، حضرت امام تلاش كرده اند نشان دهند تمامي احكام اسلام سياسي است و تفكيك آنها از يكديگر غير ممكن است. توضيحي در اين جا لازم است و آن اين كه در يك نگاه كلي به احكام دين اسلام، سياسي بودن پاره اي از احكام مانند جهاد، امر به معروف و نهي از منكر

و عبادي بودن بعضي ديگر مانند نماز يا روزه محرز به نظر مي رسد، اما سخن حضرت امام اين است كه علاوه بر احكام سياسي واضح، ساير احكام نيز كه عبادي به نظر مي رسند، سياسي بوده و بُعد سياسي شان از آنها تفكيك ناپذير است: ... ابعاد سياسي و اجتماعي مربوط به اصلاح زندگي دنيوي نه تنها در احكام حقوقي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي اسلام ملحوظ است، بلكه حتي احكام عبادي اسلام كه همانا وظايف خاص بندگان خدا در قبال آفريدگارشان است، نيز عاري از عنصر سياست نيست.10 نيز در همين باره فرموده اند: «در احكام صرفا عبادي همچون نماز و حج... وجوه سياسي و اجتماعي مربوط به زندگي دنيا لحاظ شده است».11 غلبه عنصر سياست بر عبادت صرف در سخنان فوق نكته اي مشهود است. در همين خصوص ذكر مصاديق جزئي تر در كلام امام (ره) نيز قابل توجه است كه در اين جا به آنها مي پردازيم: اوّل، اسلام در دستورهاي اخلاقي صرف خلاصه نمي شود و تبليغ چنين چيزي در جامعه اسلامي از ناحيه عوامل خارجي نشأت مي گيرد: نگاهي اجمالي بر احكام و قوانين اسلام و بسط آنها در همه شؤون جامعه اعم از احكام عبادي و قوانين اقتصادي، حقوقي، اجتماعي و سياسي، ما را بر اين واقعيت آگاه مي سازد كه اين آيين آسماني تنها در احكام عبادي و دستورات اخلاقي خلاصه نمي شود... و تبليغ خلاصه شدن دين اسلام در احكام اخلاقي كار اجانب است.12 دوم، درصد احكام اجتماعي اسلام نسبت به احكام غيراجتماعي آن با فرض عدم اجتماعي بودن احكام عبادي آن بيشتر بوده واين خود حاكي

از توجه عميق دين اسلام به سياست است: نسبت اجتماعيات قرآن با آيات عبادي آن از نسبت صد به يك هم بيشتر است. از يك دوره كتاب حديث كه حدود پنجاه كتاب است و همه احكام اسلام را در بردارد، سه چهار كتاب مربوط به عبادات و وظايف انسان نسبت به پروردگار است، مقداري از احكام هم مربوط به اخلاقيات است، بقيه هم مربوط به اجتماعيات، اقتصاديات، حقوق و سياست و تدبير جامعه است.13 سوم، اين آميختگي سياست با دين در اسلام هميشگي است: «احكام اسلامي، اعم از قوانين اقتصادي و سياسي و حقوقي تا روز قيامت باقي و لازم الاجراست».14 توضيحي كه در مورد اين سخن لازم است اين كه لفظ «لازم الاجرا» احكام اسلامي را از حالت صرف اخلاقي كه توصيه اي است خارج مي كند و به آنها بُعد سياسي مي دهد. اين بُعد سياسي به لحاظِ كاربردِ لفظ «باقي» همواره وجود دارد و با بقاي ابدي حُكم همراه آن است. اگر اين اعتقاد اسلامي كه هيچ يك از احكام اسلامي نسخ نشده و از بين نرفته است15 را به نكته فوق بيفزاييم، صحت بقاي ابدي وحدت مفهومي دين و سياست آشكارتر مي گردد. چهارم، تمامي احكام سياسي اسلامي عادلانه وضع شده اند؛ به عبارت ديگر، تجلي سياست عادله اسلامند: ... در اين آيين قوانين مربوط به امور مالي از قبيل ماليات و بيت المال و شيوه جمع آوري ماليات از همه اقشار و طبقات جامعه به طرز عادلانه اي تدوين و تنظيم شده است، و نيز قوانين كيفري و جزايي از قبيل قصاص، حدود و ديات به نحوي دادگرانه تشريع شده

است... همچنين قوانين مربوط به امور حقوقي و قضايي به گونه اي عادلانه تدوين شده است كه برخلاف آنچه در دادگاه هاي كنوني دنيا مشهود است، بدون اتلاف وقت و صرف هزينه سنگين به حقوق مردم رسيدگي شده، در مرافعات آنان به نفع صاحب حق حكم صادر مي شود. همين گونه است احكام مربوط به جهاد و دفاع از مرزهاي كشور اسلامي و معاهداتي كه ميان دولت اسلامي و ساير دول منعقد مي شود.16 پنجم، تمامي احكام طوري تنظيم شده اند كه از آنها لزوم وجود حكومت استنباط مي گردد: «ماهيت و كيفيت اين قوانين مي رساند كه براي تكوين يك دولت و براي اداره سياسي و اقتصادي و فرهنگي جامعه تشريع گشته است».17 ششم، ماهيت اين قوانين طوري است كه بدون تشكيل حكومت اسلامي اجراي آنها غيرممكن است؛ به عبارت ديگر، «برقراري نظام سياسي غيراسلامي به معناي بي اجرا ماندن نظام سياسي اسلام است».18 هفتم، با فرض عدم مطلوبيت ذاتي احكام اسلام، نتيجه اي كه حضرت امام(ره) مي گيرد اين است كه احكام در عين حالي كه قوانين نظام حكومتي اسلام را تشكيل مي دهند، وسايل و ابزاري هستند كه در جهت تحقق اهداف حكومت اسلامي و گسترش قسط و عدالت در جامعه به كار گرفته مي شوند.19 بدين ترتيب ابزار نظام حكومتي اسلام احكام اسلامي اند و به همين جهت نيز نمي توان آنها را از سياست جدا دانست. با توجه به مطالب فوق كه از سخنان حضرت امام(ره) استنباط شد، مي توان دريافت كه مفهوم سياست از مفهوم دين تجزيه ناپذير است و در هر جزئي از اجزاي دين اسلام مي توان

رنگي از سياست را ديد.

2 رابطه دين و سياست در بُعد نهادي معمولاً در لسان سياست، نهاد دين را روحانيت يا كارشناسان و متخصصان دين و نهاد سياست را دولت يا به طور تسامح، حكومت قلمداد مي كنند. حضرت امام مستقيما از نهاد دين و نهاد سياست با معناي مصطلح فوق نامي نبرده اند، امّا مطالبي كه در اين خصوص بيان داشته اند به طور غيرمستقيم نشان دهنده چنين برداشتي است؛ به عبارت ديگر، آن گاه كه ايشان جهت اجراي احكام اسلامي لزوم حكومت را مطرح و شكل آن را تصوير و نوع آن را معيّن و اهداف آن را مشخص مي سازند در حقيقت تلويحا از نهاد سياست سخن به ميان مي آورند، و وقتي كه از لزوم تشكيل حكومت اسلامي به دست كارشناسان دين يعني فقها سخن به ميان آورده و از اين نوع حكومت در عصر غيبت به عنوان ولايت فقيه نام مي برند، در حقيقت به طور غيرمستقيم تجسم عملي دين را در نهاد دين يعني روحانيت مي بينند. با اين توضيح بايد ديد امام ارتباط اين دو نهاد را چگونه تصوير كرده اند. امام خميني در ترسيم اين رابطه، از باب مقدمه لزوم وجود حكومت اسلامي در عصر غيبت را تبيين كرده و آن گاه با توصيف مدل حكومتي مورد نظر خود، رابطه دو نهاد دين و سياست را مشخص كرده اند كه در ذيل بدان مي پردازيم:

الف) ضرورت وجود حكومت در عصر غيبت در نظرگاه حضرت امام(ره) تشكيل حكومت به طور كلي در جهت رفع يكي از نيازهاي انسان است، يعني نياز به حكومت. به اين ترتيب تشكيل حكومت

مبنايي عقلايي داشته و بي نياز از دليل شارع است، گر چه نظر به اهميت آن، شارع مقدس نيز بر وجود آن برهان اقامه نموده است:20 لزوم حكومت به منظور بسط عدالت و تعليم و تربيت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهاي كشور و جلوگيري از تجاوز بيگانگان از بديهي ترين امور است بي آن كه... بين اين كشور و آن كشور فرقي باشد.21 پس از بيان عقلايي بودن بناي حكومت به طور كلي، حضرت امام(ره) به لزوم وجود حكومت اسلامي در عصر غيبت امام معصوم عليه السلام مي پردازند. به اين ترتيب كه حكومت زمان غيبت را تداوم حكومت اسلامي عصر معصوم عليه السلام مي دانند و دلايل مثبته آن را در اين مورد نيز جاري تلقي مي كنند: «همان دلايلي كه لزوم امامت پس از نبوت را اثبات مي كند، عينا لزوم حكومت در دوران غيبت حضرت ولي عصر(عج) را در بر دارد».22 اين مسأله يعني لزوم حكومتِ اسلامي به حدي براي حضرت امام(ره) اهميت دارد كه منكر آن را منكر ضرورت حاكميت دين قلمداد كرده اند: «هر كه اظهار كند كه تشكيل حكومت اسلامي ضرورت ندارد منكر ضرورت اجراي احكام اسلام شده و جاودانگي دين مبين اسلام را انكار كرده است».23

ب) الگوي عملي حكومت اسلامي در عصر غيبت حضرت امام بحث از الگوي عملي حكومت را با اشاره به واژه خلافت كه واژه اي قرآني است و طي آن از انسان به «خليفة اللّه » تعبير شده است شروع مي كند و اظهار مي دارد كه واژه خلافت داراي دو معناي اصطلاحي متفاوت است كه هر يك در

مورد خاص خود به كار مي رود؛ اين دو معنا عبارتند از: 1 خلافت تكويني الهي كه ويژه برجستگانِ از اولياي خاص اوست، مانند پيامبران مرسل و امامان پاك و مطهر اسلام؛ 2 خلافت اعتباري و قراردادي همچون انتصاب اميرالمؤمنين عليه السلام توسط رسول اكرم صلي الله عليه و آله به خلافت مسلمانان و يا انتخاب ديگري براي خلافت.24 در همين زمينه، حضرت امام دو نوع حكومت را تشخيص مي دهد كه عبارتند از: الف) حكومت ظاهري صوري كه امامان شيعه عنايتي بدان نداشتند مگر به منظور اجراي اوامر حق تعالي و تحقق بخشيدن به احكام اسلام؛ ب) خلافت كبراي الهي كه نزد امامان شيعه حقير و كم ارزش نبوده است.25 با اين توصيف از خلافت و انواع حكومت، ايشان به معرفي ماهيت مدل حكومتي مورد نظر خود كه همان حكومت اسلامي باشد مي پردازد و مي فرمايد: اسلام بنيان گذار حكومتي است كه درآن نه شيوه استبداد حاكم است كه آرا و تمايلات نفساني يك تن را بر سراسر جامعه تحميل كند و نه شيوه مشروطه و جمهوري كه متكي بر قوانيني باشد كه گروهي از افراد جامعه براي تمامي آن وضع مي كنند، بلكه حكومت اسلامي نظامي است ملهم و منبعث از وحي الهي كه در تمام زمينه ها از قانون الهي مدد مي گيرد و هيچ يك از زمامداران و سرپرستان امور جامعه را حق استبداد رأي نيست. تمام برنامه هايي كه در زمينه زمامداري جامعه و شؤون و لوازم آن، جهت رفع نيازهاي مردم به اجرا در مي آيد، بايد بر اساس قوانين الهي باشد. اين اصل كلي حتي در مورد

اطاعت از زمامداران و متصديان امر حكومت نيز ساري و جاري است.26 در اين حكومت كه حكومت قانون است، حاكميت منحصر به خداست.27 كسي زمامداري را به عهده مي گيرد كه اولاً، علم به قانون الهي داشته باشد؛ ثانيا، داراي عدالت باشد؛ ثالثا، عقل و تدبير عمومي داشته باشد.28 اهميت اين ويژگي ها براي خود زمامدار به حدي است كه به نظر امام(ره) نبود آنها موجب عدم تحقق حكومت اسلامي مي گردد.29 زمامداري با اين ويژگي ها را امام فقيه نام نهاده است. اين تعبير از زمامدار و اطلاق فقيه به او مسلما رفع شبهه مقدّر «ما يكون» و «ما سيكون»ي است كه ممكن است بعضي از افردا راجع به فقيه مطرح كنند. خلاصه شبهه اين كه با توجه به پيشرفت جوامع و زندگي امروزي و نحوه اداره حكومت ها و لوازم اداره آنها، كسي بايد زمامدار حكومت اسلامي باشد كه حتي الامكان اسلام شناس باشد، و نظر به اين كه فقه بعدي از ابعاد اسلام است، به طبع آن فقيه نيز تك بُعدي خواهد بود و در نتيجه شايستگي به دستگيري حكومت را نخواهد داشت. احتمالاً براي پيش گيري از چنين شبهه اي بود كه حضرت امام(ره) شرايط بالا را ذكر كرده اند. تحقق شرايط فوق در يك زمامدار اسلامي وي را از مقام يك فقيه به معناي مصطلح حوزه هاي علميه بالاتر برده و به حد يك اسلام شناس ارتقا مي دهد؛ اسلام شناسي كه هم از اسلام اطلاع و در آن تخصص دارد و هم با مسائل روز آشنايي دارد. در نگاه حضرت امام همه آنچه در حوزه حكومت از اختيارات و

وظايف پيامبر و امامان پس از او محسوب مي شود، براي يك چنين فقيهي نيز معتبر است.30 همين جا حضرت امام جهت رفع اشتباه يا خدشه اجتماعي در خصوص اين كه چگونه مي توان فقيه را كه يك انسان غيرمعصوم است با پيامبران و امامان عليهم السلام همپايه دانست، فرموده اند: ... لازمه اين امر (تساوي اختيارات) اين نيست كه رتبه معنوي آنان همپايه رتبه پيامبران و امامان تلقي شود، زيرا چنان فضايل معنوي، خاص آن بزرگواران است و هيچ كس در مقامات و فضايل با آنان هم رتبه نيست.31 ايشان در ادامه براي تأكيد بر اين نكته تصريح كرده اند: همچنان كه آن حضرت (رسول اكرم صلي الله عليه و آله ) امامان عليهم السلام را به عنوان جانشينان خود قرار دادند و آنان را براي حكومت بر تمام مردم منصوب كردند، فقها را نيز به عنوان جانشينان خود قرار دادند و ايشان را جهت حكومت جزئي و محدود منصوب فرمودند، و فرق بين ائمه عليهم السلام و فقها از اين جهت درست همانند فرق بين حاكم يك كشور و فرمانداراني است كه از طرف او در مناطق مختلف كشور به كار گمارده مي شوند.32 زمامداري اين چنيني كه فقيهي جامع الشرايط است مي تواند در موضوعات يا بنابر مصالح كلي مسلمانان يا بر طبق مصالح افراد حوزه حكومت خود عمل كند.33 اعمال حكومت توسط فقيه را حضرت امام، «ولايت» ناميده و زمامدار مورد نظر خويش را «ولي امّر» و حدود ولايت را «مطلقه» دانسته است.34 ايشان به استناد مقبوله عمربن حنظله و با تكيه بر فعل امام معصوم عليه السلام ، تصدي امور

قضايي و حكومتي، و به استناد حديث شريف «الفقهاء أمناء الرسل ما لم يدخلوا في الدنيا. قيل يا رسول اللّه و ما دخولهم في الدنيا؟ قال اتباع السلطان. فإذا فعلوا ذلك فاحذروهم علي دينكم» كه فقها را امانت داران پيامبران دانسته تصدي تمامي امور حكومتي را براي فقيه ثابت مي كند.35 نيز همين مطلب را با استناد به گفتار حضرت علي عليه السلام «فالجنودُ بإذن اللّه حصون الرعيه و ليس تقوم الرّعية إلاّ بهم»36 و حديث «و أمّا الحوادث الواقعه فارجعوا فيها إلي رواة أحاديثنا، فإنّهم حجتي عليكم و أنا حجة اللّه عليهم»37 براي فقيه ثابت مي كند. خلاصه اين كه الگوي عملي حكومت مورد نظر حضرت امام(ره)، كه حكومتي خدا محور است، به دست اسلام شناس اداره مي شود كه داراي اختيارات مطلقه در حدود و چارچوب احكام اسلامي است. البته بايد ذكر كنيم كه اثبات جميع اين اختيارات براي ولي فقيه با اين كه در حوزه اجرا، قضا و تقنين (برنامه ريزي) اين امور را كارگزاران مورد تأييد ولي فقيه انجام دهند منافاتي ندارد و عملاً نيز انجام تمامي امور در دنياي پيچيده امروزي از توان يك نفر خارج است. اين مطلب در جاي خود قابل بحث و بررسي است كه از حوصله اين مقاله خارج است.

نتيجه گيري در انديشه سياسي امام خميني(ره) سياست، دين مبناست؛ دين مبنايي سياست به سياست حالتي رويشي از متن دين مي دهد و مبناي دنيايي مبتني بر دانش تجربي بشري يا ماحصل كاركردهاي بشري را براي آن انكار مي كند؛ چنان كه در ديدگاه امام(ره) به دليل امتزاج قوي دين و سياست به سختي مي توان از

لحاظ مفهومي آن دو را از يكديگر جدا ساخت. نتيجه اين كه وحدت مفهومي دين و سياست قويا خود را در اين جا نشان مي دهد. در حوزه نهادي عملاً حكومت در اختيار دينداري است كه شرايط مطلوب را دارا باشد و چنانچه غير از اين باشد حضرت امام حكومت مزبور را اسلامي نمي دانند. در نتيجه امتزاج نهاد دين و نهاد سياست نيز بر قرار است و حاصل اين امتزاج وحدت نهادي است. فرجام سخن اين كه توازن و انسجامي كه در انديشه حكومتي حضرت امام(ره) در سطح مفهومي و در سطح نهادي دين و سياست برقرار است حاكي از عدم تضاد دروني در ساختار كلي انديشه امام راحل(ره) است و اين عدم تضاد دروني خود بيانگر اتكال امام به مبنايي واحد و نه مباني متعدد و ناسازگار در طراحي انديشه حكومتي است. حال با توجه به اين كه انسجام دروني يك انديشه مي تواند در حوزه عمل به تحقق آن كمك شاياني بكند، مي توان يكي از دلايل تحقق عملي انديشه امام(ره) را همين انسجام دروني دانست كه انديشه بسياري از روشنفكران ديني ايراني فاقد آن است.

پي نوشت ها

1. امام روح اللّه خميني، وصيت نامه سياسي الهي (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1371) ص 8. 2. همو، نامه اي از امام موسوي كاشف الغطا (بي جا: بي نا، بي تا) ص 193 192 و نيز ص 8 7، دال بر همين است: اسلام دين افراد مجاهدي است كه به دنبال حق و عدالتند، دين كساني است كه استقلال و آزادي مي خواهند. 3. همو، شؤون و اختيارات ولي فقيه (ترجمه ولايت فقيه

از كتاب البيع) (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1369) ص20. 4. براي نمونه ر.ك: غلامرضا خواجه سروي، «دين و سياست در انديشه مهندس بازرگان»، پانزده خرداد، ش 23، سال پنجم، ص 27 51. 5. امام روح اللّه خميني، نامه اي از امام موسوي كاشف الغطا، ص23. 6. همان، ص 10. 7. همان. 8. همان، ص 11. 9. امام روح اللّه خميني، شؤون و اختيارات ولي فقيه، ، ص 25. 10. همان، ص 19. 11. همان؛ نيز ر.ك: امام روح اللّه خميني، وصيت نامه سياسي الهي، ص 10. 12. همان. 13. امام روح اللّه خميني، نامه از امام موسوي كاشف الغطا، ص 9. 14. همو، شؤون و اختيارات ولي فقيه، ص 23. 15. همان؛ نيز ر.ك: امام روح اللّه خميني، نامه اي از امام موسوي كاشف الغطا، ص 29. 16. همو، شؤون و اختيارات ولي فقيه، ص 20. 17. همو، نامه اي از امام موسوي به كاشف الغطا، ص 32؛ نيز ر.ك: همان، ص 34 37. 18. همان، ص 40. 19. همان، ص 42 43. 20. امام روح اللّه خميني، شؤون و اختيارات ولي فقيه، ص 24. 21. همان. 22. امام روح اللّه خميني، شؤون و اختيارات ولي فقيه، ص 23. 23. همو، نامه از امام موسوي به كاشف الغطا، ص 31. 24. همو، شؤون و اختيارات ولي فقيه، ص 34. 25. همان، ص 34 35. 26. همان، ص 20 21. 27. امام روح اللّه خميني، نامه اي از امام موسوي كاشف الغطا، ص 54. 28. همان، ص 58. 29. امام روح اللّه خميني، شؤون و اختيارات ولي فقيه، ص 29 30. 30. همان، ص

33. 31. همان، ص 33 34. 32. همان، ص 61. 33. همان، ص 21. 34. همان، ص 35. 35. همان، ص 44. 36. همان، ص 43. 37. همان، ص 46 47. 1 دانشجوي دكتري علوم سياسي دانشگاه امام صادق(ع) . منابع مقاله:

مجله علوم سياسي، شماره 16، خواجه سروي، غلامرضا؛

سياست و حكومت در رويكرد امام به سيره پيامبر(ص)/بخش نخست

سياست و حكومت در رويكرد امام به سيره پيامبر(ص)/بخش نخست تحليل و تفسير حركت امام خميني, به عنوان روحاني برجسته مذهبي, در عرصه سياست, بي درك بنيانهاي فكري او, ميسور نيست.او, كه هم چون ديگر علماي حوزه, عمر خويش را در كاوشهاي نظري علوم ديني و فقه پشت سر نهاده بود, با چه نگرشي از خيل كاروان انديشه گران سنتي برون خزيده و به ترسيم خطي ديگر در عرصه دينداري روي آورده است؟ آن هم در عصري كه به سبب زشت كاريهاي سياست گران و قدرت طلبان, ورود در ميدانها و عرصه هاي سياست,دور شدن از اسلام و ارزشهاي معنوي به شمار مي آمد و سياست چيزي جز حيله و فريب تلقي نمي شد و به گفته خود او, فردي به ملاقاتش آمد و به نصيحت گفت: (آقا سياست عبارت است از دروغ گفتن, خدعه, نيرنگ و خلاصه پدرسوختگي است و آن را شما براي ما بگذاريد.)1 چگونه توانست از منظري ديگر به نظاره بنشيند و با تعريفي ديگرگون از سياست, آن را با ديانت سازگار كند و در جواب همو بگويد: (…از اول, ما وارد اين سياست كه شما مي گوييد, نبوده ايم.)2 نگاه امام به سياست و درنگ جدي در آن, به عنوان يكي از بابهاي فلسفه كه با حيثيت وجودي و معرفتي بشر,

پيوندي ناگسستني دارد, سبب شد تا به ارائه تفسيري جديد از دين نيز دست زند و واقعيت آن را به درستي عرضه داردو آنچه را كه تا پيش از او وارونه در منظر توده مردم نهاده بودند, به شكل بايسته اي دگرگون سازد و هماني را كه از سياست بيگانه اش مي پنداشتند و پردازنده به آن را (عده اي مقدس نماي واپس گرا و متحجّر) مطرود مي شمردند و روحانيت را تنها به سست عنصري و حماقت مي شناختند و ارج مي نهادند و ناگزير فقيه هم مجاز نبود از دايره و حصار آن بيرون رود و در سياست و حكومت دخالت كند, 3فرياد برآورد: (والله اسلام, تمامش سياست است, اسلام را بد معرفي كردند, سياست مدن از اسلام سرچشمه مي گيرد.)4 و در تعريف سياست نيز بگويد: (مگر سياست چيست؟ روابط بين حاكم و ملت, روابط بين حاكم و ساير حكومتها, جلوگيري از مفاسدي كه هست, همه اينها سياست است.)5 با اين تعريف از سياست كه امام ارائه كرد, در هم تنيدگي آن را با ديگر جنبه هاي زندگي جمعي بشر نموده است: (هر كس اجمالاً به احكام اسلام و بسط آن در جميع شؤون جامعه نظر كند و به عبادات كه وظيفه بندگان و خالق آنهاست, مانند نماز و حج (گرچه اين دو نيز داراي جهات اجتماعي و سياسي مربوط به حيات و معيشت دنيوي است) و به قوانين اقتصادي و حقوقي و اجتماعي و سياسي نظر كند, خواهد ديد كه اسلام عبارت از احكام عبادي و اخلاقي صرف نيست, كما اين كه بعضي, بلكه كثيري از جوانان و كهن سالان مسلمين

گمان برده اند.)6 و در ادامه پا از اين فراتر نهاده و اسلام را تنها براي تأسيس حكومت عادله مي داند كه: (در آن قوانين مربوط به ماليات, بيت المال …جزائيات, قضا, حقوق, جهاد, دفاع و پيمانهاي بين دولت اسلامي و دولت هاي ديگر وجود دارد.)7 همسازي دين و سياست: در نگاه امام, همسازي سياست و ديانت, نه به صورت تصنعي و مكانيكي, بلكه حقيقي و واقعي است و آن احساس تنافي كه بر آن تبليغ مي شد و مي گفتند: (اسلام دين جامعي نيست, دين زندگي نيست, براي جامعه نظامات و قوانين ندارد, طرز حكومت و قوانين حكومتي نياورده, اسلام فقط احكام حيض و نفاس دارد, اخلاقياتي هم دارد, امّا راجع به زندگي و اداره جامعه چيزي ندارد.)8 در باور امام, برخاسته از نگاه كسي است كه هم از سياست بيگانه است و هم از ديانت و چنين فردي نه دين را شناخته است و نه سياست را.9 از همين رو, حضرتش در پاسخ خبرنگاري كه مي پرسد: ( عده اي تبليغ مي كنند كه فعاليت سياسي از فعاليت ديني جداست) مي گويد: (شعار سياست از دين جداست از تبليغات استعماري است كه مي خواهند ملتهاي مسلمان را از دخالت در سرنوشت خويش بازدارند در احكام مقدس اسلام, بيش از امور عبادي, در امور سياسي و اجتماعي بحث شده است.)10 تفكيك ميان اين دو, براي كسي كه از فراز به دين و حيات بشري مي نگرد, ناممكن است, گرچه براي آن كه دايره انديشه اش محدود است و به تعبير امام: از مسجد تجاوز نمي كند, فهم اين نكته آسان نيست, ولي: (بايد به

اين نادانان (كه جدايي دين از سياست را تفوّه مي كنند) گفت كه قرآن كريم و سنت رسول الله, آن قدر كه در حكومت و سياست احكام دارند در ساير چيزها ندارند.)11 و: (ديانت اسلام يك ديانت عبادي تنها نيست و همين طور يك مذهب و ديانت سياسي تنها نيست. عبادي است و سياسي. سياستش در عبادتش مدغم است و عبادتش در سياستش مدغم است; يعني همان جنبه عبادي يك جنبه سياسي دارد.)12 آغاز طرح انديشه جدا نبودن دين از سياست, پيش از امام بود: (و سيد جمال نخستين كسي بود كه احساس كرد اگر بخواهد در مسلمانان جنبش و حركت ايجاد كند, بايد به آنها بفهماند كه سياست از دين جدا نيست. اين بود كه او اين مسأله را به شدت در ميان مسلمين مطرح كرد.)13 او, طرح همبستگي دين و سياست را براي دو جبهه لازم مي دانست, يكي جبهه استبداد داخلي و ديگر استعمار خارجي: (و كوشش فراوان داشت كه شعور مذهبي مسلمانان را براي مبارزه با استبداد و استعمار بيدار سازد و براي اين برنامه, نسبت به هر برنامه اصلاحي ديگر حق تقدم قايل بود.)14 اما با توجه به جايگاه سيدجمال در ميان توده مردم و قضايايي كه بر او گذشت, در گستراندن اين انديشه, توفيق چنداني نيافت, ولي طرح آن از زبان فقيهي برجسته كه به مرجعيت از طرف مردم پذيرفته شده و مردم با وسواس مي كوشند تا كوچك ترين آداب مذهبي خود را با دستورهاي وي برابر سازند, ارجي دو چندان مي يابد, بويژه آن كه برابر سنت پذيرفته شده مذهبي, اجتهاد, عنصر سازوار كننده شريعت و ديانت

با زمان و زمانه مادي, در مرجع, در حد اعلاي متصور وجود دارد و بيان جدا نبودن سياست از ديانت, از زبان چنين انساني, خود, اين هماني دين و سياست را مي نمايد, حتي اگر به صورت احكام ثانوي باشد; گو اين كه امام بي هيچ ترديدي آن را از احكام اوليه مي شمارد, چنانكه از جاي جاي سخنان او برمي آيد.15 منشأ نگاه امام فلسفه نگرش امام به سياست از دريچه ديانت, و ضرورت بنيانگذاري حكومت را چگونه مي توان تبيين كرد؟ گذشته از آنچه كه در دايره معرفتي امام درخور جست وجوست, كه تشكيل حكومت در حد وجوب ديني بالا مي رود, آن جا كه مي گويد: (ما كه به ولايت معتقديم بايد به ضرورت تشكيل حكومت معتقد باشيم و بايد كوشش كنيم كه دستگاه اجراي احكام و اداره امور برقرار شود, مبارزه در راه تشكيل حكومت اسلامي لازمه اعتقاد به ولايت است, بايد كوشش كنيم كه دستگاه اجراي احكام و اداره امور برقرار شود.)16 از دو زاويه ديگر مي توان بدان نگريست: 1. جامعيت اسلام و فراگيري آن از يك سوي و توجه همه سويه امام (نه فقط از منظر فقه) به آن , از سوي ديگر, پاسخي درخور و ارجمند است. اسلام خود نيز مدعي اين فراگيري است و خود را در پاسخ گويي به همه نيازمنديهاي بشري توانا مي داند: (اسلام آييني است جامع و شامل همه شؤون زندگي بشر, ظاهري و معنوي…اسلام نظامي نوين و طرز تفكري جديد و تشكيلاتي تازه عملاً به وجود آورد, در عين اين كه مكتبي است اخلاقي و تهذيبي, سيستمي است اجتماعي و سياسي,

اسلام معني را در ماده, باطن را در ظاهر, آخرت را در دنيا و بالاخره مغز را در پوست و هسته را در پوسته نگهداري مي كند.)17 شماري اين فرض را به نقد گرفته و برآنند, فراگيري دين با واشكافي مفهوم دين و انتظاري كه بشر از آن دارد, معني مي يابد. اينان دين را تنها در عرصه زندگي فردي و معنويت تعريف مي كنند كه به روشني پاي آن از گليم سياست برچيده مي شود; چرا كه سياست امري دنيوي است و از دين چنين انتظاري نيست كه به امور دنيايي بشري پرداخته و آن را به سامان آورد,اين عقل و تجربه بشري است كه به ارائه راه حّل و به گره گشايي از دشواريها پرداخته است. عمل شماري از كارشناسان دين و فقيهان پيشين نيز در پرهيز از تلاشها و تكاپوهاي سياسي و سفارش به دخالت نكردن دينداران در عرصه سياست, كه البته بي مبناي ديني نبود, 18 بر اين ديدگاه گواه آورده مي شود و به نقد نظريه مي پردازد. امام در پاسخ به اين دسته, از چشم اندازي ديگر به سه مقوله از دين نظر مي كند و بايسته هاي آن را بيان مي دارد: الف. بايستگي اجراي احكام. چگونه مي شود يك جامعه را به مرحله خوش آيند ديني رساند, بي آن كه احكام آن دين به اجرا درآيد؟ با طرح اين ناسازگاري آشكار, امام مي گويد: (طبق آيه شريفه, احكام اسلام محدود به زمان و مكاني نيست و تا ابد باقي و لازم الاجراست…. بدون تشكيل حكومت و بدون دستگاه اجرا و اداره كه همه جريانات و فعاليتهاي افراد

را از طريق اجراي احكام تحت نظام عادلانه در آورد, هرج ومرج به وجود مي آيد و فساد اجتماعي و اعتقادي و اخلاقي پديد مي آيد. پس براي اين كه هرج ومرج و عنان گسيختگي پيش نيايد و جامعه دچار فساد نشود چاره اي نيست جز تشكيل حكومت و انتظام بخشيدن به همه اموري كه جريان مي يابد.)19 و به روشني و آشكار به سياست ورزي اسلام 20 مي پردازد و ديانت اسلام را يك ديانت سياسي دانسته 21 كه بسياري از احكام آن عبادي سياسي است.22 ديانت بي اجراي احكام و عملي شدن دستورهاو آيينهاي آن, معني نمي يابد و عملي شدن آنها, همان ورود به عرصه سياست و اقدام عملي براي تشكيل حكومت است. از اين روي, در پاسخ به نامه دانشجويان مقيم آمريكا و كانادا, هم آنان را به شناخت و شناسايي اسلام دعوت مي كند و هم به تبع آن به كوشش براي پياده كردن حكومت اسلامي.23 بين اين دو امام جدايي نمي بيند.او, تمام وجود قانون را به تنهايي براي اصلاح جامعه كافي نمي داند: (براي اين كه قانون مايه اصلاح و سعادت بشر شود به قوه اجرائيه و مجري احتياج دارد. به همين جهت خداوند متعال در كنار فرستادن يك مجموعه قانون, بين احكام شرع, يك قانون و دستگاه اجرا و اداره مستقر كرده است.)24 ب. ماهيت و چگونگي قانونها و آيينهاي اسلام. دليل ديگر بر لزوم ورود به عرصه سياست و تشكيل حكومت, چگونگي و ماهيت احكام شرع است. ماهيت قانونها و آيينهاي اسلام مي رساند كه: (براي تكوين يك دولت و براي اداره سياسي و اقتصادي و

فرهنگي جامعه تشريع گشته است.)25 روشني اين مطلب در نگاه امام به گونه اي است كه با سيري اجمالي در داده هاي ديني, به دست مي آيد.26 (دستورات اسلام در باب جهاد, حدود, قضا, خمس و زكات و حتي بعضي از عبادات, چون: نماز و حج و …) بويژه امربه معروف و نهي ازمنكر, بدون وجود يك جامعه اسلامي با حاكميت ديني تحقق نايافتني است و حدود و احكام تعزيراتي اسلام نيز, بدون يك تشكيلات حكومتي ناكارآمد خواهد بود.27 و هدف بعثتها كه نظم و ترتيب بر اساس روابط اجتماعي عادلانه است (جز با تشكيل حكومت و اجراي احكام آن, امكان پذير نيست.)28 امام در تأييد نظر خويش به احكام مالي, دفاعي, ملي, و احكام حقوقي و جزايي اسلام اشاره مي كند.29 ج. دفاع از اراضي. ديگر جهتي كه امام برآن پا مي فشارد بايستگي حفظ سرزمينهاي اسلامي است; چرا كه در پرتو وجود يك پايگاه مادي (زمين) ارزشها و هدفهاي بلند ديني شايستگي اجرا مي يابند. به همين جهت مي گويد: (از طرف ديگر, احكامي كه راجع به حفظ اسلام و دفاع از تماميت ارضي و استقلال امت اسلام است برلزوم تشكيل حكومت دلالت دارد مثلاً اين حكم:(واعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة و من رباط الخيل(انفال/ 8) كه امر به تهيه و تدارك هرچه بيش تر نيروي مسلح و دفاعي به طور كلي است.)30 با حفظ سرزمينهاي اسلامي, امنيت ملي تامين مي شود و اين مسأله با وجود حكومت مقتدر اسلامي ميسر است. چگونه مي شود اسلام درصدد راهنمايي انسانها به سمت وسوي تعالي و خدايي شدن باشد, ولي زمينه هاي اصلي رشدونموّ

آن را فراهم نياورد؟فراهم كردن اين زمينه, به زمين امن و آرام متكي است كه اين هرگز آن را از نظر دور نمي دارد. ارجمندي جانباز در راه وطن در تفكر اسلامي, در چنين بستري معني مي يابد. بدين گونه, امام جامعيت و فراگيري اسلام را به عرضه ديد گذارده و انتظار از آن را از حيطه محدود معنوي و فردي, به عرصه گسترده جامعه و حكومت مي كشاند و انگاشتي غير از اين را نادرست شمرده و مي گويد: (گمان نشود اسلام مثل مسيحيت(كنوني) است, فقط يك رابطه معنوي مابين افراد و خداي تبارك و تعالي است و بس.اسلام برنامه زندگي دارد, اسلام برنامه حكومت دارد…. نماز و دعا و زيارت, احكام اسلام نيست, يك باب از احكام است. دعا و زيارت يك باب از ابواب اسلام است, لكن سياست دارد اسلام, اداره مملكتي دارد اسلام, ممالك بزرگ را اداره مي كند اسلام.)31 و اين معني كه كسي بگويد: (اسلام به زندگي چه كار دارد, اين جنگ با اسلام است, اين نشناختن اسلام است. اسلام به سياست چه كار دارد, اين جنگ با اسلام است….)32 بنابر آنچه آمد, شناخت صحيح اسلام به عنوان دين خاتم و همه زماني, با حضور در عرصه هاي سياسي و اجتماعي پيوندي وثيق دارد. 2. دومين پاسخ, رويكرد خاص امام به سيره پيامبر اكرم(ص) است كه امكان ارائه بهتري دارد. بدين معني كه زندگي پيامبر(ص) به عنوان تجسم عيني ديانت و الگوي پذيرفته شده دينداران در همه ادوار, مستند نگرش امام قرار مي گيرد. او با استناد به عملكرد پيامبران و پيامبر اسلام (ص) به ترسيم سياست خويش دست

مي زند و به روشني اعلام مي دارد: در زندگي تمام پيامبران, انجام كارهاي سياسي به عنوان يك اصل جدي و پايا وجود داشته است: (حتي حضرت عيسي كه تابعين امروز او خيال مي كنند حضرت عيسي يك معنوياتي گفته است. ايشان هم همينطور بوده كه از اول بنا بوده به اين كه معارضه كند.آن وقتي كه تازه متولد شد, مي گويد:من كتاب آوردم…يك همچو عيسي نمي نشيند توي خانه و مسأله بگويد تا چه شود؟اگر مي خواست بگويد و مسأله گو بود…ديگر چرا اذيتش مي كردند؟)33 اين توجه امام, بويژه به زندگي پيامبر(ص) انگيزه جدي براي ورودش به عرصه سياست بود و حكومت مورد نظر وي نيز, چيزي جز آنچه در حيات پيامبر تجلي يافته, نبوده است.34 بسط اين سخن به مقدمه اي نيازمند است: رويكرد مسلمانان به زندگي پيامبر(ص) تاكيد قرآن بر الگوپذيري مسلمانان از پيامبر(ص):(و لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنة)(احزاب /21)و بايستگي پيروي بي چون و چرا از آن حضرت:(ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا)(حشر / 7) و سزاوارتر بودن حضرتش بر همگان:(النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم (احزاب/ 33 آيه 6) ويا واجب بودن پيروي از رسول الله (نساء / 64,احزاب/ 36 او…) از همان ابتدا مسلمانان را به توجه به زندگي پيامبر(ص) كشاند از اين روي, سنت نبوي به دقت مورد ثبت و ضبط قرار گرفت, تا بر اساس آن شيوه زندگي مسلماني ترسيم گردد. وجود رموز و پيچيدگيها در قرآن نيز كه با سنت پيامبر تفسير مي يافت, بر جايگاه مهم آن تاكيد بيش تري مي كرد. كتابهاي بسيار نگاشته شده از صدر اسلام

تا كنون, در تصوير دقيق حيات پيامبر(ص), كوششي براي رسم الگوي زندگي بود كه به راستي در تاريخ اديان نمونه و بي مانند است. البته در اين جا از يك نكته نمي توان چشم پوشيد و آن نقش باورهاي سيره نگاران و ديدگاههاي آنان در شكل دهي به آن واقعيت است. بهره وران از آن نيز بي ذهنيّت پيشين بدان ننگريسته اند. در نتيجه رويكردهاي چندي به سيره پيامبر اكرم ظهور يافته است: 1. رويكرد تربيت نفوس: تاريخ اسلام به عنوان منبع جدي فهم ديني و عمل اجتماعي در نظر شماري از دين باوران, به عنوان الگويي در تربيت افراد انساني به شمار آمده است. اين پيرو همان باور پيشيني است كه دين تنها, براي ساختن افراد انساني است. با نگهداشت دستورها و آيينها و آموزه هاي آن, انسان از زميني بودن خود خارج شده و بُعدي ملكوتي و الهي مي يابد. دين به بيش از اين نمي پردازد. آموزه ها و احكام ديني, در مرحله نخست و به خودي خود, درصدد اصلاح نفوس و تربيت آنان است و اين پرورش چه بسا با كناره گيري از جمع و گريز از هياهوي اجتماع تحقق بيابد, بلكه جز از اين راه, دست يافتني نيست.35 نگرشهاي عرفاني به دين با شكلهاي گوناگون خود, در اين راستا معني مي يابد.36 هواداران اخلاق خردگرايانه نيز, به مانند اينان, از وحي و داده هاي آسماني جز اين نمي خواهند كه بتوانند انساني متعالي بسازند و وي را از آلوده شدن به پليديها و زشتيها باز دارد و در مسير راستي و كمال افكند.37عارف در جامعه هاي اسلامي كه خود را

برتر از هر انساني مي دانست.پا جاي پاي پيامبر مي گذارد و هرگز خود را نافرمان دستورها و آيينهاي ديني نمي پنداشت, زندگي منزويانه انفرادي يا رفتاري نه چندان خوش آيند زمانه, با آرايه هايي ويژه داشت و اين رفتار جز از نگرش وي به سيره فردسازانه رسول خدا و يا دست كم ادعاي چنين دنباله روي و پيروي شكل نمي گرفت. خلوت گزيني و دوري از جمع و جامعه, زيباترين وجهه دين در زندگي آنان بود كه گاه قرنها آنان را از زمانه خويش به دورشان مي داشت. آنان اين فخر را هرگز انكار نمي كردند! از اين باب ورود در سياست را خلاف شأن ديني مي انگاشتند. قاضي سعيد قمي از عرفاي عهد صفويه در باب ورود به عرصه سياست و جامعه چنين مي گويد: (اين يك حكايت تثبيت شده توسط سنت است كه وقتي به رسول خدا پيشنهاد شد كه ميان منزلت بندگي و مقام پادشاهي يكي را انتخاب كند, حضرتش اولي را برگزيد و خواست عبد نبي باشد, نه ملك نبي, از اين روي, سلطنت ظاهري, در خور جانشيني او نيست, تا چه رسد به نوعي از سلطنت كه در دست جباران باشد.)38 در اين نگاه, عمل به احكام فردي دين (كه تمام احكام از اين زاويه اين چنين است) و دقت و وسواس بيش از اندازه در انجام صحيح آن, وي را به قلّه كمال انساني مي كشاند بي آن كه نيازي به تلاش و تكاپو در جامعه باشد. البته نه بدان معني كه او را از تلاشهاي اجتماعي به طور كامل بازدارد, بلكه از آن روي كه تلاش اجتماعي,

از ارزش ديني و تلاش اصلي و ذاتي او به شمار نمي آيد و حتي تلاش گران و تكاپو گران در عرصه اجتماع, چه بسا دنيا گراياني اند كه از پاداش ديني چندان بهره ندارند.39 انسان براي معنوي شدن و روحاني شدن, بايد در خارج از زمان خويش زندگي كند و آميزش با انسانها و درآميختن با زمانه, دوري از كمال است. امام در تصوير فضاي ذهني چنين افرادي مي گويد: (در شروع مبارزات اسلامي, اگر مي خواستي بگويي: شاه خائن است,بلافاصله جواب مي شنيدي, شاه شيعه است, عده اي مقدّس نماي واپسگرا, همه چيز را حرام مي دانستند و هيچ كس قدرت اين را نداشت كه در مقابل آنان قدعلم كند. خون دلي كه اين پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است, هرگز از فشارها و سختيهاي ديگران نخورده است. وقتي شعار جدايي دين از سياست جا افتاده و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در مسايل فردي و عبادي شد و قهراً فقيه هم مجاز نبود كه از دايره و حصار بيرون رود و در سياست و حكومت دخالت نمايد. حماقت روحانيت, در معاشرت با مردم, فضيلت شد. به زعم بعضي افراد, روحاني زماني قابل احترام و تكريم بود كه حماقت از سراپاي وجودش ببارد والاّ عالم سياسي و روحاني كاردان و زيرك,كاسه اي زير نيم كاسه داشت.)40 ناسازگاري بين والايي انسان ديندار و كسي كه در سياست دستي دارد, آنچنان ريشه در اذهان دوانده بود كه حتي مبلغ دين (كارشناس اسلامي) با گريز از كارها و تلاشهاي اجتماعي و غرق شدن در كارها و تلاشهاي عبادي و فردي, ارج و منزلت

مي يافت.پرحجمي و افزوني بخشهاي احكام فردي كتابهاي فقهي, دليلي روشن بر اين نگرش به حيات و سيره پيامبر(ص) است.41اين كه از چه زماني چنين نگرشي استواري يافت شايد بشود به سخن هانري كربن اعتماد كرد: (تشيع صفوي پديدآور گونه اي روحانيت رسمي گشت كه به گونه اي انحصاري با فقه و رعايت قانون (شريعت) سروكار يافت, تا به درجه اي كه تشيع اصلي در جوهر عرفاني و باطني خودگويي خود را پنهان كرد.)42 امام در نقد تعريض گونه به اين دسته مي گويد: (اگر ما مسلمانان كاري جز نمازخواندن و دعا و ذكرگفتن نداشته باشيم, استعمارگران و دولتهاي جائر متحد آنها, هيچ كاري به ما ندارند. شما برو هر قدر مي خواهي اذان بگو, نمار بخوان, بيايند هرچه داريم ببرند, حواله شان با خدا!… اگر منطق اين باشد آنها كاري به ما ندارند….شما هرچه مي خواهيد نماز بخوانيد. آنها به نماز شما چه كار دارند.)43 2. رويكرد ايجاد جامعه ديني. شماري نگاه دسته نخست را به دين, چندان استوار و نزديك به واقع ندانسته اند. چگونه مي شود دين براي به سامان آوري اوضاع فردي انسان آمده, باشد بي آنكه به جامعه او كه بستر شكل گيري شخصيت انساني است, نظر افكنده باشد؟ اينان با تفسيري ديگر از دين و قراءتي جديد, به تصوير الگوي اجتماعي از دين دست زده و در تأئيد دريافت خويش هم به دستورهاي اجتماعي از صله رحم, نگهداشت حال يك ديگر, تا پرداخت خمس و زكات و حضور در عرصه هاي اجتماعي چون جهاد و امر به معروف و نهي از منكر و… تكيه كردند و هم آن را

بي هيچ ابهامي در زندگي پيامبر(ص) به نظاره نشستند. نگاهي گذرا به زندگي پيامبر(ص) در دوره سيزده سال مكه و ده سال مدينه, از حضور دائمي آن عزيز در عرصه اجتماعي و فراخواني ديگران به اين ميدان حكايت دارد. از دعوت همه گاه و پياپي پيمانهاي گوناگون, از حضور در صحنه اجتماعي, تا كوشش در ميدانهاي جنگي, همه و همه, براي ساختن يك جامعه ديني, فراتر و جامع تر از تربيت نفوس فردي است. تربيت ديني, در يك جامعه ديني به بار نشسته معني مي يابد. نمي توان انساني را كه در جامعه نيرنگ باز و فريبكار زندگي مي كند, به صدق و راستي فرا خواند. چگونه مي توان از انسان متعالي در جامعه اي پست, سخن گفت؟ بنابراين, انديشه گري در باب جامعه, ضرورتي ديني است. تمام انسانها, مسؤول جامعه خويشند: (كلّكُم راع و كلّكم مسئول عن رعيّته.) و: (من اصبح ولم يهتم باُمور المسلمين فليس بمسلم.) داده هاي بسياري از دين رنگ اجتماعي دارد و از همين منظر, نقد و خدشه هاي بسياري را براي نگرش اول مي توان وارد ساخت. در اين رويكرد, پرداختن به جمع و امور اجتماعي, مقوله ارزشي است. در اين تصوير, پيامبر(ص) نه يك راهب منزوي و معنويت گراي كناره جوي, بلكه تلاش گري غم خوار و انساني پرتكاپو در دل جامعه است. معنويت در نگاه اين دسته به معناي دوري گزيدن از انسانها و درخود فرو رفتن نيست. كوشش و پويايي و بر دوش كشيدن مسؤوليت اجتماعي, عين حقيقت انساني و معنويت متعالي است. چنانكه پيامبر(ص) خود رهبانيت امت خويش را جهاد در راه خدا دانسته كه

در معناي گسترده خود, تمامي تلاشها و تكاپوهاي ايثارگرانه انسان در پهنه اجتماع را شامل است.44 از آغازين روزهايي كه پيامبر به دعوت خويشاوندانش پرداخت تا آن زمان كه با تن دادن به تمامي سختيها دين الهي را رسماً اعلام كرد و تا آن روزي كه به ناچار به جدال و مقاتله با خويشان, دوستان و آشنايان خود برخاست و تا آن روزي كه تمام همت و حميّت او به ابلاغ پيامي گره مي خورد, در همه حال, در پي پي ريزي و استوارسازي جامعه اي ديني بود كه در آن انسانها بتوانند آن گونه كه بايد به گذران زندگي بپردازند. بي گمان پيروي از چنين پيامبري, با رويكرد ايجاد جامعه ديني, هميشه زمينه آماده اي پيش رو ندارد. در نتيجه, در اين هنگام, يا بايستي به سكوت و انزوا تن داد يا به تقيه و توريه روي آورد, اما خطر هرگز! نبايد به ستيزه و مبارزه, برخاست, گرچه, حكومت در دست نابكاران باشد و ستم در جامعه بيداد كند, وظيفه آن نيست كه انسان در عرصه سياسي وارد شود. اين نگرش به چند پايه قوام يافته بود: الف. عنصر غيبت و آرمان ظهور امام زمان كه پيوسته ذهن برخي از فيلسوفان و انديشه وران اجتماعي را به خود مشغول داشته و به طور جدي به دخالت نكردن آنان در امور حاد سياسي انجاميده است. (پس از غيبت امام دوازدهم نظريات تشيّع نسبت به قدرت دنيوي حتي بيش تر متمايل به عدم دخالت در امور سياسي شد, هر چند اين مقاومت منفي در برابر قدرت دنيوي با انكار حقانيت آن قدرت همراه بود و از

مشاجره هاي مكرر با رژيم و سلسله ها خالي نبود.)45 و تصور ظهور امام زمان با انگاره فراگير شدن ظلم و فساد, هرگونه تلاش سياسي را در پيشگاه انتظار منفي قرباني مي كرد و نازيبا مي شمرد. ب. عنصر واجب بودن حفظ جان. تكليف بشري تا پاي جان معني مي يابد كه نه پيامبر(ص) و نه خداوند, بشر را به فوق توان او تكليف نمي كنند. آن جا كه خطر از جان گذشتن است, ديگر هرگونه تكليفي برداشته شده است و گاه عرض و ناموس نيز پاي بند تلاشهاي سياسي مي شده كه در قالب تقيه و توريه بروز مي يافته است. حافظه تاريخي اسلام از چنين توجيه ها داستانها دارد و امام حسين(ع) در برابر همه اينان است كه مي فرمايد: دين در دست آنان بازيچه اي بيش نيست: (الناس عبيد الدنيا والدين لعق علي السنتهم يحوطونه حيث مادرّت به معايشهم.) تا آن جا كه بتوان به نام و نان رسيد با دين همراهند و آن گاه كه دينداري در معناي حقيقي خود, ايثارگري و جان فشاني طلب كند, ديگر جز به نام و نان نمي انديشند. امام خميني در پاسخ به اين دسته از افراد كه تا چند منزلي اسلام, پيش مي آيند, اعلام مي كند: (فرياد برائت از مشركان در مراسم حج و اين يك فرياد سياسي عبادي است كه رسول الله به آن امر فرمود: حال بايد به آن آخوند مزدور كه فرياد مرگ بر آمريكا و اسرائيل و شوروي را خلاف اسلام مي داند گفت: تأسّي به رسول الله و امر خداوند را تخطئه مي كنيد و تأسّي به آن

بزرگوار و اطاعت فرمان حق تعالي را برخلاف مي دانيد, و مراسم حج را از براءت از كفار تنزيه مي كنيد و اوامر خدا و رسول را براي منافع دنيايي خود به طاق نسيان مي سپاريد و براءت و نفرين را نسبت به دشمنان اسلام و محاربان با مسلمانان و ستمگران بر مسلمين كفر مي دانيد.)46 اين گونه نگاه محدود به دين, نگاهي سودجويانه و به طور طبيعي, غير ارزشي است. 3. رويكرد تأسيس حكومت ديني: (اگر جوهر سياست هنر زندگي و كار با ديگران است, پس چهار تا از پنج ستون اسلام (نماز, روزه, زكات, حج و ستون پنجمي كه در اين جا استثنا شده, شهادت به وحدانيت خدا و نبوت محمد است.) براي اعتلاي روح همكاري و انسجام گروهي در ميان پيروان اين دين, كاملاً مناسبند (جهاد يا جنگ مقدس, كه به زعم بعضي از مسلمين ششمين ستون است. براي ايجاد همين تأثير داراي قدرت بازهم بيش تري است.) اگر طبق نظرگاه ديگري, بزرگ ترين مشخصه سياست تلاش براي قدرت است, به زحمت مي توان جهان بيني سياسي بزرگ تر از آن اسلام يافت, زيرا كه اسلام طبيعت انساني را همواره از هر دو جهت نيازهاي جسمي و روحي ملاحظه مي كند و هرگز به ارايه محض آرمانهاي آن قانع نيست بل همواره در جست وجوي وسايل اجراي آنهاست. و قدرت يك وسيله اساسي براي نيل به اين مقصود است. قرآن, مؤمنان را به پيروي از الگوي محمد(ص) كه او را اسوه حسنه مي نامد, دعوت مي كند, چون بزرگ ترين موفقيت محمد(ص), بنيانگذاري دولتي براساس تعاليم اسلام بوده, مسلمين از اين جهت

نيز موظفند كه از سرمشق وي پيروي كنند.)47 امام خميني از اين زاويه به سيره پيامبر نظر مي كند و آن را چيزي بالاتر و والاتر از ديدگاه دو دسته پيشين و فراتر و كامل تر از آنها مي بيند كه در يك جهان بيني خاص معني پذيراست. نگاه امام به خدا, نبوت, هستي, انسان, دين و قيامت, وي را به تفسيري متفاوت از سيره كشانده است. او در زندگي پيامبر(ص) جز تلاش براي تشكيل حكومت ديني كه در زمين آن هم جامعه ديني مي رويد و هم انسان تربيت شده ربوبي, چيزي نمي بيند: (سنت و رويّه پيامبر اكرم دليل بر لزوم تشكيل حكومت است; زيرا اولاً خود تشكيل حكومت داد و تاريخ گواهي مي دهد كه تشكيل حكومت داد و به اجراي قوانين و برقراري نظارت اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است, والي به اطراف مي فرستاده, به قضاوت مي نشسته, و قاضي نصب مي فرموده و سفرايي به خارج و نزد رؤساي قبايل و پادشاهان روانه مي كرده, معاهده و پيمان مي بسته, جنگ را فرماندهي مي كرده, و خلاصه احكام حكومتي را به جريان مي انداخته است. ثانياً: براي پس از خود به فرمان خدا تعيين حاكم كرده است. وقتي خداوند متعال براي جامعه پس از پيامبر اكرم چنين تعيين حاكم مي كند, به اين معناست كه حكومت پس از رحلت رسول اكرم(ص) نيز لازم است و چون رسول اكرم, با وصيت خويش فرمان الهي را ابلاغ مي نمايد, ضرورت تشكيل حكومت را نيز مي رساند.)48 امام, در جاي جاي سخنان خويش, از همان ابتدا, بر اين فهم از

سيرت پيامبر(ص) پاي فشرده و حركت خويش را در سايه آن توجيه كرده است تصويري كه امام از زندگي پيامبر(ص) ارائه مي كند, الگويي براي تشكيل يك حكومت ديني و فعاليت مذهبي است. بنابراين, تفسير حركت امام جز در پناه فهم صحيح سيره رسول, با نگرش حكومتگري ممكن نيست و با شناخت اين وجهه از حيات پيامبر(ص) روشن كردن زواياي تاريك و مبهم حيات سياسي امام نيز آسان مي گردد. از اين رو مناسب است در عملي مقايسه گون , نگرش امام به سيره پيامبر, در تشكيل حكومت اسلامي, بازگشوده شود. الف. ضرورت تشكيل حكومت به عنوان هدف بعثت پيامبر(ص): امام در ضرورت تشكيل حكومت, علاوه بر استناد به عقل به سيره پيامبران, بويژه پيامبر اكرم(ص) تكيه مي كند و بر آن است كه تمام پيامبران در صدد ايجاد حكومت بوده اند: (اهداف آنان اين بوده است كه حكومت الله را استقرار بخشند.)49 (اراده خداوند تعالي بر آن است كه با رهبري حكيمانه انبياء عظام و وارثان آنان, مستضعفين را از قيد حكومت طاغوتي آزاد و سرنوشت آنان را به دست خودشان بسپارد.)50 و آنان با تكيه به مردم در برابر سلاطين جور51, براي شكل دهي به حكومت مبارزه مي كردند.52 گرچه ممكن است شماري از پيامبران در دستيابي به اين هدف والا توفيق چنداني نيافتند;53 اما هرگز از آن غافل نبوده اند. پيامبر اكرم نيز بيش از هر پيامبر ديگري, در جهت تشكيل حكومت كوشيده: (تا آخرين لحظات پر بركت زندگي خود, در راه آن, با همه توان, فداكاري و ايثار فرمود.)54 (پيغمبر اسلام دستش را دراز كرده بود در اطراف عالم و عالم

را داشت دعوت مي كرد به اسلام و دعوت مي كرد به سياست اسلامي و حكومت تشكيل داد و خلفاي بعد حكومت تشكيل دادند, در صدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتي كه انحراف در كار نبود, سياست و ديانت توأم بودند.)55 قيام و حركت پيامبر در تشكيل حكومت براي آن بود كه بتواند اسلام را به مردم ابلاغ كند و آنان را به سوي توحيد دعوت كند.56 بدين طريق امام به سيره پيامبر(ص) با رويكرد تأسيس حكومت ديني نگريسته و در گام به گام رسالت آن حضرت و لحظه لحظه آن, چيزي جز كوشش براي ايجاد حكومت نمي بيند57 و بين رسالت آن حضرت به پاي داري و حكومت پيوندي وثيق مي يابد58 و بي هريك ديگري را ناكافي مي داند. بر همين اساس, هرگاه از سوي درباريان و متحجران مورد انتقاد واقع مي شد, بي هيج ترديدي آنان را به زندگي پيامبر و حركت پيامبران ارجاع مي داد: (… ما هم به تبع از نبي اكرم قيام كرديم, براي اين كه اين ملت محروم را به كمال لايق خودشان برسانيم.)59 (و مي خواهيم اسلام را, لااقل, حكومتش را به يك نحوي كه به حكومت اسلام در صدر اسلام شباهت داشته باشد, اجرا بكنيم.)60 (درصدر اسلام, از زمان رسول خدا, تا آن وقتي كه انحراف در كار نبود, سياست و ديانت توأم بودند. اين آخوندهاي درباري و اين به اصطلاح سلاطين آمريكايي يا شوروي, يا بايد پيغمبر و پيغمبران را و خلفاي پيغمبر و پيغمبران را تخطئه كنند يا بايد خود و حكومتهاي خود را تخطئه كنند.)61 امام بدين گونه بر حركت

خويش صحه گذارده و تحمل و سختيها و دشواريهايي را كه در اين راه, دوش مي كشد, به تأسي و پيروي از پيامبر(ص), مي شمارد.62 امام با اين رويكرد, تمامي مراحل تشكيل حكومت را با الگوگيري از سيره رسول اكرم(ص) پشت سر مي گذارد و صرف ضرورت ايجاد حكومت ديني, او را به افتخار سياسي نمي كشاند, بلكه بر مبناي سيره و به مقتضاي عقل, به تدريج سدها و بازدارنده ها را از سر راه برداشته و وارد عمل مي شود. مراحل تشكيل حكومت 1. آماده سازي نيروها: پيش از هر چيز در ايجاد حكومت, داشتن نيروهاي كاردان و خبره لازم است. پيامبر(ص) در سيزده سال حضور در مكه, بدين كار پرداخت و با تحمل سختيهاي بسياري, به ساختن انسانهايي دست زد كه بتوانند عهده دار مسؤوليت اجتماعي و سياسي شوند, نيروهايي كه با كم ترين خواسته و مزايا63, جان خويش را در كف اخلاص نهاده و ايثار كنند. (مدتي كه در مكه بود, حضرت نمي توانست يك حكومتي تشكيل بدهد, لكن مشغول جمع آوري افراد بود, مشغول يك سياست زيرزميني بود.)64 دعوتهاي اصولي و تدريجي پيامبر(ص) از پنهاني و انفرادي تا عمومي و آشكارا, از درون شهري و قومي تا برون مرزي, كوششي توان فرسا, در جمع و ساختن نيروهاي كارآمد براي تأسيس حكومت بود. (قبلاً كه در مكه بودند, نقشه كشي بود, مسأله, مسأله درست كردن كار و سازنده كردن بود كه افراد را بسازند.)65 به همين جهت پيامبر(ص) در مكه بيش تر به پند و اندرز و تواناسازي قواي فكري و عقيدتي دست مي زند. (روزهايي كه در مكه به سر مي

بردند, فقط تبليغ الي الله ومعرفي ذات مقدس حق تعالي و معرفي اسلام بود. ياوراني نداشتند تا بتوانند با كمك آنان با مشركين بجنگند و اسلام را گسترش دهند, و همان طور كه در قرآن ملاحظه مي فرماييد سوره هايي كه در مكه نازل شده, فقط جنبه پند و موعظه و معرفي را دارد و از جنگ و جدال صحبتي نيست و متن احكام در آن كم تر شده.)66 امام نيز بر همين اساس, حركت خويش را پايه گذاشت و از آن روزي كه تلاشهاي سياسي را پيشه خود كرد, تا زمان پيدايي انقلاب و به دنبال آن نظام ديني, نيروهايي را پرورده و ساخته بود. 2. فضاسازي براي پذيرش حكومت: پيامبر(ص) براي به كار بستن هدفهاي سياسي خويش, بي گمان, جامعه زمان خويش را به درستي شناخته و به ديگر سخن, توجيه خردمندانه اي از وضع و حال موجود داشته است كه در پي آن, در صدد روشنگري راه عمل و اقدام معقول برآمده. آماده كردن فضاي عمومي, افزون بر آماده سازي نيرو, در دستور كوشش سيزده ساله پيامبر قرار داشته است. آن حضرت, در آغازين روزهاي دعوت خويش, تا آن روز كه به تلاشها و تكاپوهاي آشكار و رسمي دست زد, كارها و فضاسازيهايي براي سامان دهي به يك نظام سياسي انجام داده است. در اين عرصه, بيش از هر چيز, اخلاق, صلابت, سابقه نيكو, نسب و همانندي با عرب و…67 كارايي داشتند و مردم را اين خصال زيبا, متوجه او كردند و به سوي او كشاندند. البته سختيهاي فراواني كه در اين راه كشيد, در جاي خود روشن است. (آقايان مي دانند

كه پيغمبر اسلام, تنها قيام فرمود و در يك محيطي كه همه با او مخالف بودند, قيام فرمود و زحمتهاي زياد, مذمتهاي زياد, رنجهاي فراوان برده تا اين اسلام را به مردم ابلاغ فرمود, دعوت كرد مردم را به هدايت, دعوت كرد به توحيد, آن قدر مشقت ايشان تحمل فرمود كه گمان ندارم كسي طاقت آن را داشته باشد.)68 نرمي و مهرورزي, خوشرويي و يكدلي و به تعبير قرآن نرمي قلب و آرامي آن69, سبب توجه انسانهاي بسياري به سوي آن حضرت شد, تا بدانجا كه حتي مشركان مكه, در جريان شعب ابيطالب و شكستن پيمان صحيفه, به مخالفت با سران و حمايت از آن حضرت برخاستند و حس همدردي و دلسوزي بر آنان, سرانجام, سران شرك را به تسليم وا داشت.70 سير منطقي دعوت پيامبر(ص) و حركت حساب شده و دقيق او, كه گاه به خشم شماري مي انجاميد و فرود آمدن تدريجي قرآن كه همچون قطره هاي آب, آهسته آهسته در دل سنگ عرب جاهلي اثر مي گذارد و نيز زيبايي, شيوايي و بي نظيري كلمات قرآن كه گاه دشمن ترين افراد (چون ابوجهل, ابوسفيان و اخنس بن شريق) را بر مي انگيزد كه به نواي دل انگيز او گوش فرا دهند,71 همگي در آماده كردن فضاي مناسب براي گامهاي بعدي, در شكل دهي حكومت در مدينه, سخت كارگر بود. امام نيز با الگوپذيري از اين روش, وارد عرصه گرديد و با حركت گام به گام و حساب شده خويش كه گاه به خشم غيرقابل كنترل حكمرانان مي انجاميد, فضاي مناسبي را فراهم ساخت تا بتواند حكومت اسلامي را پايه گذارد. 3. دگرگوني

پايه هاي نگرش و باورهاي عمومي: در نگاه سياست بازان, دستيابي به قدرت به هرگونه, ناپسند نيست. ماكياولي در كتاب شهريار خود بر آن است كه هدف اساسي فرمانروا, بايد حفظ وضع موجود باشد و مقصودش اين است كه فرمانرواي جديد, بايد وضع موجود را نگاه دارد و بويژه در حفظ سلطله خويش بر نظام حكومتي بكوشد. به نظر وي عالي ترين پاداشي كه مردمان بر سر آن به رقابت بر مي خيزند, (جاه و مكنت) است. يعني بهترين موهبتي كه بخت قادر به بخشش آن است.72 او بر اين باور است: (هركسي كه بخواهد به اصلاح حكومت كشوري همت گمارد و آن را به صورت مقبول در آورد و كاري كند كه بقايش مبتني بر همگان باشد, بايد لااقل تظاهر به حفظ اصول كهن كند به نحوي كه در نظر مردم چنان آيد كه تغييري در نهاد روي نداده است.)73 اين نگاه توجيه گرانه وسيله براي هدف نامقدس, هرگز در راسته كار پيامبران نيست. پيامبر هم به هدف خود ايمان دارد و هم به وسيله اي كه براي رسيدن به آن به كار گرفته مي شود. وسيله در نگاه پيامبر, به هدف توجيه نمي شود.74 پيامبر نه در پي دست يابي به مال و مقام دنيا, كه درصدد فراهم كردن زمينه هاي حكومت ديني است و اين زمينه, زماني پديد مي آيد كه پايه هاي فكري و اركان باوري مردم دگرگوني يابد. عرب كه در زندگي قبيله اي خويش, بي تشخص فردي, گاه به عنوان موجودي مملوك در مالكيت اشراف در مي آمد و پذيراي هرگونه ستمي بود, وهرگز براي خويشتن حقي بالاتر از

اين نمي فهميد, با انگيزشهاي پيامبر و مبارزه هاي پي گير آن حضرت به خود آگاهي انساني رسيد كه ديگر حاضر به تسليم در قبال اشراف نمي شد. پايداري تاپاي جان و تحمل شكنجه بسيار ياسر, سميه, بلال, خباب بن ارتّ و صهيب و ديگران, نتيجه چنين خودآگاهي است. تبليغ و روشنگري پيامبر, با تكيه بر وحي و پشتكاري فردي, و همراهاني دلداده (گرچه اندك) آنچنان باورهاي سنتي را درهم شكست كه عرب بدوي, خود را انساني هم طراز با هماناني مي دانست كه روزي تصور همساني, برايش محال مي نمود. دي گر نه حاضر به پذيرش ستم بود و نه در خدمت ثروتمندان, و نه آلودگي به گناه را شأن انساني خود مي دانست. اين دگرگوني در باور و عقيده و تحول جهان بيني, فرصت مناسبي فراهم كرد تا پيامبر بتواند به ساماندهي حكومت بينديشد. پيامبر هرگز از فرصتهاي موجود كهن, ولي منفي بهره نگرفت و حاضر به استفاده از قدرت مندان و ثروتمندان آن ديار نشد.75 امام با در نظر داشت چنين سياستي, به دگرگوني باورها دست مي زند و به جوان ايراني كه خود را در مقابل بيگانه, كوچك مي پنداشت, نيرو بخشيد تا احساس وجود كند و نيز زنان ايراني كه يا عزيز و فاسد بودند و يا ديندار محقّر, به عرصه اي كشاند كه هم با ايمان باشد و هم احساس عزت كند و روحاني كه در طي ساليان دراز به باور ارزش بودن كناره گيري, ظاهرسازي و با زمانه خويش نبودن, خوي كرده بود, دگرگون ساخت. ب. دستيابي به فضاي مادي و تشكيل حكومت: تمامي تلاش پيامبر بزرگ, زمينه

هاي مساعدي فراهم كرد; اما هم چنان تشكيل حكومت ناممكن است; چرا كه گرچه سرزمين مكّه تحول يافته است. و مردم با شرك و مشركان بي ميانه شده اند, ولي قدرت مادي مكه هنوز در دست سران شرك است و پيامبر بايستي در پي تأمين آن بكوشد. در اين راستا, او به سال يازدهم هجري با گروهي از مردم يثرب, از قبيله خزرج آشنا مي گردد, كساني كه از (زمين) به عنوان عنصري مهم در اركان حكومت, بهره دارند. دعوت از پيامبر و آهنگ آن حضرت و مسلمانان به هجرت, هرگونه بازدارنده تشكيل حكومت را از سر راه برداشته و پيامبر وارد تلاش رسمي تر براي پياده كردن هدف متعالي خود مي شود. مدتي كه در مكه بود حضرت نمي توانست: (يك حكومتي تشكيل بدهد… و آمدند به مدينه, آن جا ديگر حكومتي بود, تشكيل دادند.)76 (آن روز كه حضرت با آن وضع شكست خورده و ناگوار از مكه خارج گرديد, افراد عادي كه سطحي فكر مي كنند, نمي توانستند پيش بيني كنند كه اين مهاجرت چه مصالحي به دنبال خواهد داشت, لكن وقتي به مدينه تشريف بردند, معلوم شد چه نتايجي بر هجرت ايشان مترتب بود.)77 امام به استناد زندگي پيامبر در مدينه, به روشنگري حركت خويش مي پردازد و احكام حكومتي و سياسي كه از اين پس براي پيامبر مشخص مي شود, فرا راه امام قرار مي گيرد. امام بر آن است كه اگر بخواهيم حكومتي تشكيل بدهيم, بايد با الگو پذيري از پيامبر(ص) به تبليغات و تعليمات دست بزنيم78, بي عرضه داشت واقعيتهاي زندگي آن حضرت و سيره او, تحليل صحيح و

حقيقي از اسلام ناممكن است. امام خود, به وجود بازدارنده هايي بر سر اين راه آگاه است. مهم ترين آن, گروه مقتدر و متحجر مقدس نماهاست كه ساليان دراز در باوري ناسره در غلتيده و جز خويش را به راه نمي دانند. اصلاح اين مقدس نماها, روي ديگر تبليغات و تعليمات است. مبارزه با اينان, بخشي از تلاشها و تكاپوهاي امام را به خود اختصاص مي دهد: (امروز جامعه مسلمين طوري شده كه مقدسين ساختگي, جلو نفوذ اسلام و مسلمين را مي گيرند و به اسم اسلام صدمه مي زنند. ريشه اين جماعت, كه درجامعه ما وجود دارد, در حوزه هاي روحانيت است. در حوزه هاي نجف و قم و مشهد… اينها هستند كه اگر يك نفر بگويد بياييد زنده باشيد, بياييد نگذاريد ما زير پرچم ديگران زندگي كنيم… با او مخالفت مي كنند.)79 امام بي هيچ مصلحت انديشي ماكياوليستي, در جست وجوي حقيقت زندگي, گام بر مي دارد, اگرچه اين نوع نگرش, وي را از پشتيباني ما دي شماري محروم كند; اما به روشني به علماء سفارش مي كند: (شما قبل از هر كار, تكليف اين مقدس نماها را روشن كنيد. با وجود آنها مثل اين است كه دشمن به شما حمله كرده و يك نفر هم محكم دستهاي شما را گرفته باشد. اينهايي كه اسمشان مقدسين است, نه مقدسين واقعي, و متوجه مفاسد و مصالح نيستند, دستهاي شما را بسته اند. و اگر بخواهيد كاري انجام بدهيد, حكومتي را بگيريد, مجلسي را قبضه كنيد كه نگذاريد اين مفاسد واقع شود, آنها شما را در جامعه ضايع مي كنند.)80 پيامبر(ص) در مدينه به طور

جدي به كارهاي سياسي روي مي كند. سرزمين مدينه, با ديگر عناصر ياد شده چنين امكاني را براي آن حضرت فراهم آورده است. از بنيانگذاري مسجد قبا, بستن پيمان برادري ميان مهاجران و انصار, تدوين نخستين قانون اساسي تا جنگهاي بسياري كه پيامبر با آن دست به گريبان شد, همه در راستاي شكل دهي به يك نظام ديني بود. اما او در اين ديار نيز از بازدارنده هاي جدي به دور نيست. وجود منافقان و دوچهرگان به ظاهر هم كيش مسلمانان و نيز يهوديان, كساني كه به هر روي تاب پيروزيهاي پيامبر را ندارند و همچنين مشركان كه دشمنان خارجي مسلمانانند, باز دارنده هاي جدي راه پيامبرند. پيامبر(ص) با به كار بستن روشهاي خوش آيند و خردمندانه, در رويارويي با اين سه دسته, كارها را سامان داد. اين حركت بزرگ, الگويي بس كارآمد براي امام است.81 كه چگونه در جبهه هاي گوناگون داخلي و خارجي به پاك سازي محيط براي تشكيل حكومت بپردازد. ج. ويژگي حكومت پيامبر(ص): مشروع بودن حكومتها يا بر اساس قراردادهاي اجتماعي و يا براساس اصالت وظيفه انساني است كه هر يك در جاي خود بحثي پردامنه مي طلبد. فرق اساسي اين دو كه در اين نوشتار به كار مي آيد اين است كه: در حكومتهايي كه مشروع بودن خود را از مردم و قرار داد يافته اند, بي گمان هم وضع قانونها و آيينهاي جامعه و هم كارآمدي حكومت را در آن راستا تعريف و تفسير مي كنند و قلمرو مشروع بودن اين حكومتها نيز, برابر پيماني است كه بدان تن داده اند و بيرون از آن, از حيطه اختيار حكومت

خارج است, گرچه مصالحي واقعي اقتضاي ديگري كند. اما در نظام اصالت وظيفه, آنچه مشروع كننده حكومت است, شايستگي و وظيفه مندي است, گرچه كارآمدي آن به همراهي مردم تكيه دارد.82 در چنين حكومتي, همه آنچه كه پسند مردمي است, مشروع نيست, بلكه آنچه مصلحت انساني (در معناي خاص ارزشي) مشروع است. اين جدايي و فرق اساسي, ما را در فهم مشروع بودن حكومت اسلامي ياري مي رساند. امام مي گويد: (حكومت اسلام حكومت قانون است. در اين طرز حكومت, حاكميت منحصر, خداست و قانون فرمان و حكم خداست. قانون اسلام يا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامي حكومت تام دارد. همه افراد از رسول اكرم گرفته تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد تا ابد تابع قانون هستند…. باري, حكومت در اسلام به مفهوم تبعيت از قانون است و فقط قانون بر جامعه حكم فرمايي دارد.آن جا هم كه اختيارات محدودي به رسول اكرم و ولايت داده شده, از طرف خداوند است.)83 بنابراين حكومت پيامبر, با ديگر حكومتها, در نگاه امام فرق اساسي و جدي دارد, نه استبدادي است كه حاكم اختيار تام داشته و بر جان و مال مردم چيره باشد, بلكه قدرت او محدود به قانونهاي الهي است و هرگز پيامبر از آن بر نمي تابد.84 بنابراين, مي توان گفت: (اسلام, بنيانگذار حكومتي است كه در آن نه شيوه استبداد حاكم است كه در آراء و تمايلات نفساني يك نفر را بر سراسر جامعه تحميل كند و نه شيوه مشروطه و جمهوري (به سبك شرقي و غربي) كه متكي بر قوانيني باشد كه گروهي از افراد جامعه براي تمامي

آن وضع مي كنند, بلكه حكومت اسلامي, نظامي است ملهم و منبعث از وحي كه در تمام زمينه ها از قانون الهي مدد مي گيرد و هيچ يك از زمامداران امور جامعه را حق استبداد رأي نيست. تمام برنامه هايي كه در زمينه زمامداري جامعه و شؤون و لوازم آن, جهت دفع نيازهاي مردم به اجرا در مي آيد, بايد بر اساس قوانين الهي باشد. اين اصل كلي حتي در مورد اطاعت از زمامداران و متصديان امر حكومت نيز جاري و ساري است.)85 زمامدار در اين گونه از حكومت داراي ويژگيهايي است, به گونه اي كه بي وجود آنها, هرگز فردي شايستگي (مشروعيت) حكمراني نمي يابد, گرچه از طرف مردم پذيرفته و برگزيده شده باشد. (شرايطي كه براي زمامدار ضروري است, مستقيماً ناشي از طبيعت طرز حكومت اسلامي است. پس از شرايط عامه مثل: عقل و تدبير, دو شرط اساسي وجود دارد كه عبارتند از: 1. علم به قانون 2. عدالت.)86 امام, با اين تصوير, جدايي بين حكومت اسلامي يافته در زندگي پيامبر اكرم را همراه با شرايط زمامداري, با ديگر حكومتها و زمامداران آن نشان مي دهد و با اين نگاه, الگوي حكومت اسلامي خويش را عرضه مي دارد. د. هدف حكومت اسلامي: حكومت اسلامي به دنبال چه اهدافي است؟ و براي چه هدفهايي شكل مي گيرد؟ فيلسوفان سياسي, حكومت را براي هدفهايي دانسته اند. منتسكيو, آزادي و امنيت را هدف حكومتها دانسته و معتقد است كه انسانها با شكل دهي به حكومت و وضع قوانين, به دنبال امنيت و حداكثر آزادي هستند و: (آزادي حق انجام آن چيزي است كه قانون روا داشته

است و اگر كسي بتواند آنچه را كه قانون منع كرده است, انجام دهد, ديگر آزادي وجود نخواهد داشت… آزادي سياسي فرد, آرامش خاطري است كه از اعتقادش به ايمني خود (در اجتماع) ناشي مي شود, براي دست يافتن به اين آزادي, لازم است كه تشكيلات حكومت به نحوي باشد كه هيچ كس در اجتماع از ديگري هراسي نداشته باشد.)87 آرمان آزادي صلح و امنيت منتسكيو, جاي خود را به (رضايت) جان لاك و ژان ژاك روسو مي دهد. اينان هدف تشكيل حكومتها را رضايت عمومي افراد مي دانند كه در قالب قراردادها حاصل مي شود.88 و در نگاه بنتام, غايت و هدف يك قانونگذار, بايد سعادت مردم باشد و سعادت در سودمندي همگاني نهفته است. (بنابراين, علم قانونگذاري عبارت از تشخيص آن چيزي است كه خير جامعه معيني را كه منافع آن مورد نظر ماست تأمين كند.)89 و اين سودمندي در ميانه و كشاكش جست وجوي لذت و گريز از درد كه تنها غايت آدمي است معني مي يابد.90. (بنابراين, حكومت را مي توان به پزشكي تشبيه كرد, بدين معني كه كار آن فقط گزينش از ميان چند شرّ است. هر قانوني يك شر است; زيرا هر قانوني نوعي نقض آزادي است. حكومت فقط مي تواند ميان شرها يكي را برگزيند. در اين حال, هدف قانونگذار هنگام چنين گزينشي چه بايد باشد, او بايد از دو امر يقين حاصل كند: اول اين كه همواره حوادثي كه او مي كوشد از آنها جلوگيري كند, در واقع شر هستند. دوم اين كه اين شرها بزرگ تر از شرهايي هستند كه او مي خواهد به عنوان وسيله

جلوگيري از آنها به كار برد….)91 ژان بُدن, غايت برين حكومت و دولت را, شادي راستين فرد و كشور به طور يكسان در فضيلت عقلي يا تفكر مي داند.92 و نيز رفاه مادي; چرا كه: (تفكر و انديشه, هر چند غايت برتر است, نه انسان مي تواند بدون تأمين غايت فروتر بقاي خود را حفظ كند و نه كشور را مي توان به خوبي اداره كرد, مگر آن كه امور عادي از قبيل نگهباني و دفاع از اتباع, دادگستري و تهيه خواربار لازم ملحوظ گردد. همانگونه كه اگر انسان چنان روحش در تفكر مستغرق شود كه خوردن و آشاميدن را از ياد برد, حياتش دوامي نخواهد داشت.)93 ديدگاههاي ديگري نيز در اين باب وجود دارد كه در جاي خود بايد جست وجو كرد..94 با توجه به چنين ديدگاهها, اين بحث, به جد در باب حكومت اسلامي قابل طرح است كه به راستي هدف و غايت آن چيست؟ آيا مي توان براي آن از هدفهاي شمرده شده چيزي پذيرفت يا خير؟ امام مي گويد: (عهده دار شدن حكومت في حد ذاته, شأن و مقامي نيست, بلكه وسيله انجام وظيفه اجراي احكام و برقراري نظام عادلانه اسلام است.)95 و از قول حضرت امير(ع) نقل مي كند: (حكومت براي هدفهاي عالي; يعني براي اجراي حق و از بين بردن باطل است, نه براي به دست آوردن منصب و مقام.)96 و در جاي ديگر مي گويد: (آنها (انبيا و اولياء)… مي خواهند ملت را هدايت كنند, راه ببرند و همه مصالحي كه براي انسان متصور است, براي جامعه متصور است. سياست اين است كه جامعه را هدايت كند, در

راه ببرد. تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و اينها را هدايت كند به طرف آن چيزي كه صلاحشان است, صلاح ملت است, صلاح افراد است و اين مختص به انبياء است و ديگران اين سياست را نمي توانند اداره كنند.)97 امّا روشن است آنچه امام به عنوان هدف حكومت اسلامي بر شمرده, خود به بسط و تفسير نيازمند است. بدين معني كه هدف برين هدف اعلاي حكومت اسلامي چيست؟ و نيز روش تربيت در اين حكومت چگونه است؟ كاركردها, و ابزار و روشهاي آن در رويكرد امام به سيره حضرت رسول, كدام است؟ پي نوشتها:

1. (صحيفه نور, رهنمودهاي امام خميني, ج65/1, وزارت ارشاد. 2. همان. 3. همان, ج92/21. 4. همان, ج65/1. 5. همان, ج239/1. 6. (كتاب البيع), امام خميني, ج460/2. 7. همان. 8. (ولايت فقيه), امام خميني7/ _ 8, مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 9. (تحرير الوسيله), امام خميني, ج234/1. 10. (صحيفه نور), 33/4. 11. (ولايت فقيه), 157/. 12. (صحيفه نور), ج120/3. 13. (پيرامون انقلاب اسلامي), شهيد مطهري52/ _ 53, صدرا. 14. (نهضتهاي اسلامي در صد سال اخير), شهيد مطهري25/, صدرا. 15. (ولايت فقيه)173/; (صحيفه نور), ج128/17. 16. (ولايت فقيه)20/. 17. (امامت و رهبري), شهيد مطهري31/,صدرا. 18. (مسأله ربا به ضميمه بيمه), شهيد مطهري134/. 19. (ولايت فقيه)26/. 20. (تحرير الوسيله), ج234/1. 21. (صحيفه نور), 120/3. 22. همان, ج178/21. 23. همان, ج185/1 و 186. 24. (ولايت فقيه) 17/. 25. همان28/. 26. (كتاب البيع), ج460/2. 27. (ولايت فقيه)34/. 28. همان 77 _ 78. 29. همان20 _ 25. 30. همان32/. 31. (صحيفه نور), ج119/1.

32. همان, ج165/2. 33. همان, ج158/20. 34. همان,159/20. 35. (گلستان), باب سوم, حكايت دوم; (انسان كامل), شهيد مطهري133/, صدرا. 36. (انسان كامل), شهيد مطهري187/. 37. (انسان الكامل), عبدالكريم بن ابراهيم الجيلاني, ج68/2 _ 69. 38. (تفكر نوين سياسي اسلام), حميد عنايت, ترجمه ابوطالب صادقي12/, اميركبير. 39. (علم و تمدن در اسلام), سيد حسين نصر337/. 40. (صحيفه نور), ج91/21. 41. (توضيح المسايل), بخش عبادات و نيز كتابهاي اختصاصي در باب عبادات. 42. (دين و دولت در عصر صفوي)24/. 43. (ولايت فقيه)16/. 44. (كلام امام), دفتر اول14/. 45. (دين و دولت در عصر صفوي)21/. 46. (صحيفه نور), 94/18. 47. (تفكر نوين سياسي اسلام), عنايت/ پانزده و شانزده. 48. (ولايت فقيه)18/. 49. (صحيفه نور), ج75/15. 50. همان, ج87/2. 51. همان207/ و 208. 52. همان97/. 53. همان, ج268/10. 54. همان, ج75/15. 55. همان, ج138/17. 56. همان, ج120/1. 57. وصيت نامه ٌ امام. 58. (صحيفه نور), ج158/20. 59. همان, ج270/4. 60. همان,ج/3 84 _ 85. 61. همان, ج138/17. 62. همان, ج159/20. 63. همان, ج84/3 و 85. 64. همان, ج57/15. 65. همان, ج5/3. 66. همان, ج182/1. 67. (تاريخ سياسي اسلام), رسول جعفريان, ج2. 68. (صحيفه نور), ج118/1, 182. 69. (آل عمران), آيه 159. 70. (السير والمغازي), ابن اسحاق161 _ 162. 71. (السيرة النبوية) ابن هشام, ج337/1, داراحياء التراث العربي, بيروت. 72. ماكياولي, كوئيفتن اسكينر57/ و 58. 73. (خداوندان انديشه سياسي), مايكل ب.فاستر, ترجمه جواد شيخ الاسلامي,ج639/2, اميركبير. 74. (وحي و نبوت), شهيد مطهري121 _ 122, صدرا. 75. (كلام امام), دفتر اول14/ _ 15, اميركبير. 76. (صحيفه نور), ج55/15. 77. همان, ج182/1. 78. (ولايت فقيه)151/ _ 152. 79. همان132/ _ 133. 80.

همان132/. 81. (صحيفه نور), ج287/1; ج90/18 به بعد. 82. (حكومت), محمد جواد لاريجاني23/ به بعد. 83. (ولايت فقيه)34/. 84. همان35/. 85. (كتاب البيع)20/ _ 21. 86. (ولايت فقيه)37/. 87. (خداوندان انديشه سياسي), ج2, ص302. 88. همان335/. 89. همان484/. 90. همان485/. 91. همان495/. 92. همان671/. 93. همان672/. 94. ر.ك: مجموعه خداوندان انديشه سياسي. 95. (ولايت فقيه)44/. 96. همان45/. 97. (صحيفه نور), ج217/13 _ 218.

سياست و حكومت در رويكرد امام به سيره پيامبر(ص)(بخش پاياني)

سياست و حكومت در رويكرد امام به سيره پيامبر(ص)(بخش پاياني) در شماره پيش، بخشي از ديدگاه هاي امام را در باب حكومت و سياست در رويكرد او به سيره پيامبر(ص) به بحث گرفتيم و ادامه آن را، كه كاوشهاي پايه اي در اين مقوله است، به اين شماره وعده كرديم.در اين مقال، چهار مقوله را دنبال مي كنيم: 1.مباني حكومت 2.غايت حكومت 3.قلمرو حكومت 4.شرائط حكومتگر پيش از ورود به اين مقوله ها، بايسته است به ديدگاه امام، در باب انسان، نظري افكنيم، تا تصوير كامل تري از هندسه فكر سياسي او عرضه شود; چرا كه نگاه هر فرد به سياست و حكومت، بي گمان، برخاسته از جهان بيني او به طور عام و نگرش وي به انسان، به طور خاص است. كسي كه جهان را پديده اي مادي و انسان را تنها حيوان شعورمند بازداشته در آن مي بيند، آنچه در ذهن خود از حكومت، ترسيم كرده، مادي و محدود به مرز و مكان خاص است و او كه انسان را پديده اي الهي در پهنه خداگون هستي مي بيند، تنها به بعد مادي و زندگي دنيايي او نظر ندارد، بلكه بينش چنين فردي به گستردگي ديدگاه الهي وي، دامنه مي

يابد و تمامي نگرشهاي او در اين عرصه، معني و توجيه مي يابد. امام خود، در نقد ديدگاههاي غير الهي مي گويد: «تمام رژيمهاي غيرالهي كه به دست غيرانبيا تحقق پيدا كرده است، حدود ديدشان همين طبيعت است، احتياجات طبيعي را مي توانند آنها برآورند و... تنها رژيمي كه و تنها مكتبي كه كار دارد به انسان... اين مكتبهاي انبياء است.» (1) راز ناتواني رژيمهاي غيرالهي از تربيت انسان تا مرتبه برين و فوق طبيعت، درك نكردن واقعيت انساني بشر است;از اين روي، حكومت ها در پي ساختن انسانها و تهذيب نفس او نيستند: «شايد هيچ حكومتي را پيدا نكنيد كه دنبال تهذيب نفس مردم باشد، كاري به آن نداشتند، حكومت دنبال اين بوده است كه بي نظمي نشود.... فقط حكومتهاي الهي است كه براي اصل مقصد... كه انسان را آن طور كه (بايد) باشد، درست مي كند.» (2) از اين روي، به جاست از نگرش امام به انسان كه برگرفته از ديانت اسلامي و سنت نبوي است، سخن به ميان آيد:

انسان در نگاه امام 1.انسان موجودي خدايي، با فطرت پاك و خداگراست، كه بر سرشتي صحيح و بي آلايش ساخته شده است. (3) اين پدر و مادر (4) جامعه، (5) محيط، تربيت و بيگانگانند، (6) كه انسان را به سوي ديگر كشانده و از مسير اصلي دور مي كنند.انسان خداشناس و خداجو، در ديدمهر و نوازش الهي، به هدايت تشريعي به راه راست هدايت يافته است و تمام زندگي او را، از ابتدا و در تمام برهه ها و مرحله ها، تا فرجام، دستورها و آيينهاي فرو فرستاده شده از سوي خداوند در برگرفته

(7) و آني از منظر و محضر او به دور نيست. (8) 2.احكام و آموزه هاي مقدس آسماني، تنها، راه درست زيستن را به انسان مي نمايد و بشر، بي تجربه ديني و بي تمسك به داده هاي وحياني، هرگز نمي تواند راهي به سر منزل ببرد و عقل بشري نيز به تنهايي راهگشاي وي نيست، از اين روي، با تمسك به آن احكام مي توان انسان شايسته اي شد. (9) و آزادي و استقلال و پيشرفتها نيز در گرو عمل به آن است. (10) به همين جهت اسلام براي تمام آنات زندگي انسان، از روزي كه زاده مي شود تا روزي كه چشم از دنيا مي بندد و رخ در نقاب خاك مي كشد، دستور و حكم دارد. (11) هيچ آن و مرحله از زندگي بشر، در تفكر اسلامي به بوته فراموشي نهاده نشده است. (12) 3.تعالي خواهي و كمال جويي بشر، جز با اختيار و حق گزينش وي نيست.از اين رو، انسان گزيننده و آزاد و با قدرت محاسبه و ارزيابي گري، راه را از بي راه بازشناخته و بهترين آن را براي خويش برمي گزيند. (13) گرچه او، در ميان دو مرز جبري: ولادت و مرگ، مي زيد و عناصر فعالي بيرون از توان و اختيار وي، در او اثر گذارند; اما هرگز وي در اين قلمرو ناگزير نيست و اين خود بشر است كه برمي گزيند، (14) مي سازد، به پيش مي رود و يا در نشيب واپس گرايي و پستي در مي افتد.عالم هستي نيز، در راسته خواست بشري، همراهي و همسويي دارد.ابر و باد و مه و خورشيد و

فلك در كارند تا آنچه را آدميان مي جويند، فراهم سازند و به اين اشرف آفريده هاي هستي ياري مي رسانند، تا به اوج و تعالي دست يابد. همه هستي، براي او و زمينه ساز پيشرفت و كمال اوست. 4.رسيدن به اين فرجام، در جامعه و محيط ساخته شده و متعالي، متصور است.به همين جهت انسان رو به پيش در جامعه اي ناهمگون، ناساخته و بازدارنده با سياست و سياستگري نابرابر و ناترازمند سازگاري ندارد.پس بايستي بر اساس داده هاي تشريعي، به حكومت و نظام اجتماعي بشر انديشه شود و شايد سخن پيامبر(ص) در بايستگي گماردن امير براي جمع ناشي از همين نگرش باشد. (15) به گفته امام خميني: «انبيا آمدند كه اين افسار گسيخته را مهارش كنند و بياورند تحت ضوابط و بعد از اين كه مهار شد، راه نشانش بدهند و براي اين كه تربيت بشود، يك تربيتي كه برسد به آن كمالاتي كه تا آخر براي او سعادت است.» (16) 5.در نگرش امام به انسان، دو نكته اساسي وجود دارد: الف.اهميت دين به عنوان راه و روش درست زندگي. ب.آخرت باوري در عين ارجمندي حيات دنيايي. بر اساس نگاه ايشان، انسان، در پرتو دستورها و آيينهاي ديني به ساخت زندگي دنيايي در پيوند با آخرت خويش دست مي زند.در نتيجه، آن گاه كه ميان دين خواهي و حفظ نفس ناسازگاري پيش آيد، اين دين است كه ماندگاري اش برتري دارد. (17) اين كه امام به روشني مي گويد:«ما براي خدا نهضت كرديم براي پياده كردن دين او نهضت كرديم.» (18) نشان دهنده اهتمام وي به جنبه هاي غيرمادي و ارزشهاي فرا عقلي

بشر است. فهم و روشن گري اين نكته براي آنان كه حقايق هستي را باور ندارند، ناممكن است.چگونه دين كه براي هدايت انسان و ارائه راهكارهاي زيستن و دستگيري وي در وقت سختيها و راحتيها آمده، خود قرباني و فدايي بخواهد؟ امام با الگو قرار دادن زندگي پيامبر(ص) كه جز با جانفشاني و رنج بردن و سختيها در راه دين،نزيسته، بدين ساحت روي مي كند. (19) پيامد نگرش بيان شده، برتري آخرت بر دنياست، آن گاه كه ميان اين دو ناسازگاري در افتد. دنيا در نگاه امام، تنها وسيله و مقدمه اي براي رسيدن به يك هدف والا و جايگاه بلند است (20) و هرگز ابزار، قربان شدن هدف را نمي طلبد، اين هدف است كه وسيله را به كار مي گيرد: «انما الدنيا قنطرة فاعبروها و لا تعمروها» (21) از اين پل دنيا، جز براي گذار نبايد بهره گرفت. اگر روزي لازم آيد براي نگهداري هدف و رسيدن زودتر به آن، وسيله را در هم بشكنيم، امري شايسته است; اما هرگز نمي توان هدف را براي لذت بري از راه، ناديده انگاشت و بدان بي اعتنا بود. (22) با اين پيش درآمد كه به جايگاه انسان در نگاه امام پرداخته است، مي توان مقوله هاي ديگر را آسان تر بيان كرد.به اين معني كه اگر سياست و حكومت در دايره جهان بيني و نگرش كلي او بگنجد، پذيرفتني است، چنانكه پيامبر(ص) از همين چشم انداز به ترسيم هستي پرداخته و حكومت و سياست امت را به دوش گرفته است. (23)

مباني حكومت پيش از بيان مباني حكومت از نگاه امام، شايسته تر آن است كه

تعريف امام از حكومت عرضه شود.وي حكومت اسلامي مورد نظر خويش را چنين مي شناساند: «اسلام، بنيان گذار حكومتي است كه در آن، نه شيوه استبداد حاكم است كه آراء و گرايشهاي نفساني يك نفر را بر سراسر جامعه بگستراند،نه شيوه مشروطه و جمهوري (به سبك شرقي و غربي) كه متكي بر قانونها و آيينهايي باشد كه گروهي از افراد جامعه براي تمامي آن برمي نهند; بلكه حكومت اسلامي، نظامي است الهام گرفته و نشات يابنده از وحي كه در تمام زمينه ها از قانون الهي مدد مي گيرد.اين اصل كلي، حتي در مورد پيروي از زمامداران و كارگزاران امور حكومت نيز جاري و ساري است.» (24) از اين ترسيم حكومت، مي توان اصولي را بيان داشت كه با وجود آنها، اسلامي بودن آن، تبلور مي يابد و به حقيقت مي پيوندد.

1.اصل ارزش مندي انسانها حكومت و حاكم در جامعه انساني معني دارد.اگر در حكومتي، به انسانيت انسانها بهايي داده نشود و انسانها به عنوان يك موجود ارزش مند، صاحب اختيار و نقش آفرين در زندگي خود نباشند، حكومت نيز غيرانساني خواهد بود. مقصود از انسان، انسانهاي اثر گذارند.مقصود، طبقه، دسته و گروه، نژاد و مردمان اقليم ويژه اي نيست.انسانها از هر پايگاه علمي، اجتماعي، اقتصادي برخاسته باشند، انسان به شمار مي آيند و ارزش مندند و ارجمند. پيامبر اسلام(ص) از آغازين روزهاي رسالت خويش، تا فرجامين زمان حيات خود، هرگز انسانها را از اين زاويه دسته بندي نكرد،گرچه پس از آن حضرت، گاه، به نام اسلام، چنين حركتهايي صورت گرفت. بني اميه، با مسخ اسلام مي خواستند حكومت اسلامي را به حكومت عربي دگر

كنند: «درست، در مقابل اسلام، كه مليتها را مي خواست كنار بگذارد و هر بشر، ملت واحده باشند و براي يك رژيم، براي يك طايفه اي دون طايفه اي، براي يك رنگي با رنگ ديگر فرقي نباشد.بني اميه، آمدند همان عروبت را گرفتند كه اگر آنها موفق شده بودند، اسلام را متبدل مي كردند به يك معنايي كه همه اش دنبال اين باشد كه آن عروبت جاهليت زنده بشود. » (25) عمل بني اميه در كشاندن حكومت به سوي يك قوم، امري ضد اسلامي است.پيامبر(ص) در نخستين قانون اساسي در مدينه، بر اين اصل اساسي، ارزش مندي انسانها، انگشت نهاده و همگان را به يگانگي و يك پارچگي سياسي اجتماعي در زير يك پرچم و معيار انساني فرا مي خواند. (26) براي آن حضرت تنها، يك چيز مي توانست انسانها را رده بندي كند و در مرتبه ها و پايه هاي گوناگون قرار دهد و آن شايستگيهاي دريافتي و يافته هاي اختياري انسانها بوده است. پيامبر(ص) حتي نسبت به آناني كه نه تنها به او احترام نمي گذاردند، بلكه سنگ بر سر راهش مي افكندند، به ديده تحقير و انكار نمي نگريست و بالاتر آن كه در برآوردن و برقرار كردن امنيت و رفاه آنان كوشايي داشت; (27) چرا كه آنان نيز انسانهايي بوده اند اثرگذار در جامعه اي كه آن حضرت مي خواهد در آن به حركتهاي اصلاحي و تربيتي دست بزند.با اين كه پيامبر(ص) مشروعيت خويش را از خداوند دريافته است; اما اين تنها پذيرش انسانهاست كه مي تواند زمينه تكاپو و تلاشهاي اصلاحي او را فراهم كرده و بدان معني دهد.البته آن

حضرت،بيش از هر گروهي، به توده مستمند و مستضعف جامعه تكيه داشته است; از آن روي كه ناآلودگي دروني آنان زمينه مساعدي را براي تن دادن و پذيرش ارزشهاي متعالي فراهم كرده بود: (28) «اسلام براي همه است(اما) از توده پيدا شده است و براي توده كار مي كند.... پيغمبر اكرم از همين جمعيت پايين بود.... اصحاب او از همين مردم پايين بودند، از اين طبقه سوم بودند.» (29) امام با چنين نگرشي به سيره پيامبر، دريافته است كه تنها با احترام به انسانها و با تكيه به آنان است كه مي توان جامعه بريني پايه نهاد و حكومتي الهي را طراحي كرد. (30) تاكيد ايشان بر ارزش و توجه به آراء و ديدگاههاي مردم، (31) نه به عنوان سكوي پرش و در عرصه تبليغات، بلكه به عنوان ولي نعمتهاي حقيقي نظام (32) و تاكيد بر احترام به آنان جداي از هرگونه نگرشهاي سياسي و جناح بنديهاي حاكم و بارنكردن انديشه ها و باورهاي سياسي خويش بر ذهن و دوش مردم، ناشي از اين نگرش است: «ما بناي بر اين نداريم كه يك تحميل به ملتمان بكنيم و اسلام به ما اجازه نداده است كه ديكتاتوري بكنيم.ما، تابع آراي ملت هستيم.ملت ما، هرطوري راي داد، ما هم از آنها تبعيت مي كنيم. ما حق نداريم، خداي تبارك و تعالي به ما حق نداده است، پيغمبر اسلام به ما حق نداده است كه به ملتمان يك چيزي را تحميل بكنيم.» (33) باركردن عقيده و مرام سياسي و يا انديشه ويژه، بر ذهن و انديشه انسانها، ناكارآمد است و تنها مي تواند «تن »ها را به همراهي

وا دارد كه با وجود جبر و فشار ديگر، رويگرداني جدي را به دنبال دارد; اما آنچه درنگرش امام خوشايند است، پيروي جانهاست،جانهايي كه با معرفت و شناخت به پيروي آمده اند.پيامبر(ص) در مشاوره با مردم در امور اجتماعي، به دنبال چنين فرجامي بوده است. (34) نگاه به ارجمندي و بزرگي انسانها در جهان بيني اسلامي، اصلي استوار است، آنان كه به توحيد باور دارند، نمي توانند به آن بي اعتنا باشند:«من قتل نفسا... فكانما قتل الناس جميعا» (35) به زيبايي ارج انساني را مي نمايد.همه آدميان آفريده خداي يگانه و از منشايي يكتايند و هيچ كس حق فخرفروشي بر ديگري را ندارد و نمي تواند او را كوچك بشمارد كه هر انساني عالم بزرگي است. (36) هرگز حكومت اسلامي نمي تواند با پست شماري انسانها، تبلور يابد و به حقيقت بپيوندد. پيامبر(ص) از همان ابتدا به رويارويي با آناني برخاست كه انسانها را به هيچ و تنها ابزار كار خويش مي انگاشتند: «قرآن در مقابله با قلدرها آيات زيادي دارد و رسول اكرم، سيره اش اين بود كه از اول مقاتله مي كرد با اين اشخاص كه مي خواستند مردم را استثمار كنند، مي خواستند مردم را استخدام كنند، بر اين قيام كرد.» (37) ناگفته نماند كه اصل حق داري و ارزش مندي انسان، دو مرز دارد: الف.اصل معنويت و ارزشها: از چشم انداز ديانت اسلامي، هستي آدمي در جهاني با دو ركن معنويت و ماديت شكل مي گيرد، نابرخورداري انسان از هر يك از آن دو، كاستي و كمي وجودي اوست; از اين روي، اسلام در مقايسه با ديگر اديان توحيدي از كمال

و تماميت برخوردار است، نه تنها براي دنيا و رفاه و آسايش دنيايي آمده و نه تنها براي آخرت.جداكردن دو بعد: ماديت و معنويت از يك ديگر، فروكاستن از پيكره زيباي اسلام است.امام بر اين اساس به حكومت و نظام سياسي مي نگرد.ارزشها مبنايي از حكومتند كه در ترازسازي اصل پيشين به كار مي آيند.همه آنچه در آراي مردم تبلور يافته و خوشايند آنان است، در نگرش امام اصالت نمي يابد.او تا جايي كه به ارزشها و معنويت آسيب وارد نسازد،از نظر مردم بهره مي جويد و در صورت ناسازگاري، اين ارزشهاست كه در مرتبه برتر مي ايستد: (38) «در سراسر زندگي پيامبر(ص) اصل برتري معنويت ارزشها تبلور داشته است.او تا آن جا براي انسان ارج و بها قايل مي شد كه در جهت راستي و حقيقت گام بردارند و براي برقراري پرچم توحيد كه تجسم و عينيت ارزشهاست، همه چيز خود را فدا كرد.» (39) ب.اصل استقلال دين و برتري اسلام:چنانكه اشاره شد، در نگاه امام، دين به عنوان پديده اي آسماني و قدسي از جايگاهي والا برخوردار است و هرگز، هيچ انساني نمي تواند آن را قرباني هدفها و خواسته هاي خود كند.اسلام، كه آخرين دين و برترين آن است،پذيرش سلطه ديگر اديان و ديگران را بر خويشتن و باورمندان خويش نمي پذيرد، هر چند تمام انسانها به پذيرش آن راي دهند. (40) البته در اين ميان، از يادآوري اين نكته نمي توان شانه خالي كرد و آن را ناديده انگاشت كه معيار بالا در مقام ارزشي و تئوريكي، خواست مردمي و اراده آنان را در چهارچوب و مرز ويژه قرار مي دهد.اما

در مقام عمل و تحقق خارجي باز اين انسانها هستند كه برابر شرايطي رفتار مي كنند و چه بسا رفتار آنان با آن معيارها ناسازگار افتد و حاكم اسلامي، در اين جا، برابر نفوذي كه دارد، تنها مي تواند مردم را از چنين كژراهه روي آگاه كند; چنانكه پيامبر(ص) به همين روش سفارش شده و بدان عمل كرده است:«فذكر انما انت مذكر لست عليهم بمصيطر.» (41) گاه امر برتر و مهم تري، ممكن است پذيرش كوتاه مدت امري را كه به ظاهر ناسازگار با برتري دين است، اقتضا كند; اما اين استثنايي است بر قاعده استوار. چنانكه پيامبر(ص) در جريان صلح حديبيه به ناچار، ماده هايي را مي پذيرد كه در ظاهر، با شان مسلماني و ارزشهاي اسلامي ناسازگاري دارند، تا جايي كه شماري از تندروان با آن حضرت به تندي سخن مي گويند اما پيامبر، امر مهم تري را به آنان يادآور مي شود كه در فرجام در برتري اسلام و مسلمانان كارگر مي افتد. (42) امام نيز، در پذيرش قطعنامه جنگ ايران و عراق، با توسل به چنين الگويي عمل مي كند. (43) بنابراين، آراي مردمي و ارزش داري آنان، هرگز به صورت مطلق و بي حدومرز نيست; (44) بلكه در قلمرو ديانت و ارزشهاست. «ما مي خواهيم يك حكومت الهي باشد، موافق ميل مردم، راي مردم و موافق حكم خدا، آن چيزي كه موافق با اراده خداست، موافق ميل مردم هم هست.» (45)

2.قانون در جامعه انساني، كه خواسته ها، سليقه ها و ذوقهاي گوناگوني وجود دارد، به اضافه حس خودخواهي و فزون طلبي بشر، هميشه خطر هرج ومرج و به هم پاشيدگي

آن را تهديد مي كند; بويژه آن كه بر اين جامعه باورهاي گوناگون مذهبي و ديني سايه افكند.در چنين جايي چگونه مي توان عمل كرد؟ در نظام قبيله اي، توده مردم بي تقسيم كار و تشكيلات رسمي تعريف شده، زير نظر يك فرد، به عنوان رئيس قبيله انجام وظيفه مي كنند و همگان در برابر همو پاسخ مي گويند; معياري براي ارزيابي عمل آنان جز خوشايندي رئيس قبيله وجود ندارد و نيز خود او هرگز در برابر توده مردم پاسخ گو نيست.ساماندهي چنين جامعه كوچكي به شيوه بيان شده، البته چندان دشوار نيست، گرچه هرگز پيشرفت و ترقي در آن پديد نمي آيد; اما در جامعه بزرگ انساني، امكان اداره آن به گونه توده اي ناممكن است.وجود قانون سامان بخش قلمروهاي تكاپو و تلاش يكان يكان مردم و نيز روشن كننده ميزان حقوق و دايره آزادي آنان ضرورت مي يابد.قانوني كه براي همگان و از پيش تعريف شده باشد.پيامبر(ص) با هجرت به مدينه و روياروي گرديدن با جامعه بزرگ شهري با آداب و رسوم و عقايد متفاوت، پيش از هر چيزي به تدوين قانون روي مي كند كه در آن همه حقوق و آزاديهاي شهروندان: مسلمان، يهودي و مشرك، بر شمرده شده و همه كارها و وظيفه هاي آنان را روشن مي سازد. (46) پيامبر(ص) در اين منشور جهاني، بر آن است كه همگان را در برابر يك معيار معين و روشن تسليم كند.چنين رويكردي، لازمه جامعه مدني متكثر، هر چند كوچك است.امام با توجه به چنين مقوله، توجه به قانون و نگهداشت آن را فرض مي شمارد و سر برتافتن از آن را امري

نابخشودني و گناهي بزرگ مي داند (47) و به نظر ايشان، مردم آزاد نيستند كه قانون بشكنند و بايد قانون مند حركت كنند: «در تاريخ هست كه چنگيز، با آن طبع وحشيگري و صحرايي كه داشته است، با آن خونريزيهايي كه كرده است، تابع يك قانون بوده است كه به آن قانون مي گفتند: ياسا (نامه بزرگ) و مغول، چنگيز و ساير مغول، تخلف از آن قانون نمي كردند... .» (48) قانون در نگاه امام، با دو منشا الهي و انساني است.البته آنچه بيش از هرچيز در نظر آن جناب بوده، قانونها و آيينهاي الهي است; بويژه در امور كلي و عرصه هايي كه جنبه ديني آن برجسته است.تن دادن به قانون الهي و بايستگي پيروي از آن، به فراواني در كلام وي ظهور داشته است. «در اسلام، حكومت، حكومت قانون، حتي حكومت رسول الله و حكومت اميرالمؤمنين حكومت قانون است. پس حكم از آن قانون خداست و قانون خدا حكومت مي كند. در مملكت اسلامي، بايد قانون خدا حكومت كند و غير قانون خدا، هيچ چيز حكومتي ندارد.» (49) هيچ كس نمي تواند برخلاف قانون الهي عمل كند يا سخن بگويد: «اسلام دين قانون است، قانون، پيغمبر هم خلاف قانون نمي توانست بكند، نمي كردند.البته نمي توانستند بكنند.» (50) توجه به اين نكته بايسته است كه قانونهاي الهي با احكام ديني فرق دارد.احكام ممكن است به صورت قانون درآيد و مي تواند در حد حكم باقي بماند. آنچه امام بر آن پا مي فشارد، تنها احكام ديني كه خود به آن رسيده، نيست; بلكه آن دسته از قانونها و آيينهاي اسلامي است كه به

شكل گردآوري و تعريف شده در جامعه انساني عرضه شده است كه حتي پيامبر(ص) نيز نمي توانست از آن سر برتابد.و از اين نظر آن حضرت نيز، با ديگران برابر بوده است. (51) دستورها و فرمانهاي ديني كه در قرآن آمده است (نصوص قرآني) قانونهاي تعريف شده اي بود كه پيروي از آن براي همگان لازم مي نمود. شايد بتوان با دو ويژگي قانون را از احكام شريعت، بازشناساند: الف.قانون از پيش تعريف و از سوي مردم پذيرفته شده است.اگر دستوري ناروشن و يا مورد تاييد و پذيرش مردم قرار نگرفته باشد، نمي تواند ملاك داوري، بازخواست و يا ستايش قرار گيرد.از اين روي، قانون ازدواج در اسلام براي آنان كه در جامعه اسلامي مي زيند; اما ديني غير از اسلام دارند، ضرورت پيروي ندارد و سرپيچي از آن، جرم به شمار نمي آيد. پيامبر(ص) نيز در قانون اساسي مدينه به چنين نكته اي، به روشني تاكيد دارد كه اين قانون براي آنان است كه آن را امضا كرده و پذيرفته اند. (52) ب.قانون در امور جمعي و در رويارويي انسان با ديگران معني مي يابد.در زندگي انفرادي سخن از قانون نمي توان گفت. بنابراين، تمامي احكام فردي شريعت از دايره قانون بيرونند. دسته دوم، قانونهاي انساني است.انسانها در اداره امور خويش، به سازوكارهايي نياز مي يابند كه در شريعت به گونه روشن از آن سخن به ميان نيامده است.آدميان خود با روشهاي كارآمد، شورا و راي گيري كه از كوشاوردهاي موفق بشري است، به تدوين قانون دست مي زنند كه البته هرگز در جامعه اسلامي، با دستورهاي كلي شريعت ناساز نيست.پيروي از اين قانون

نيز براي همگان ضروري است.امام خود نيز، به سر برنتافتن از اين قانون، اذعان مي كند و پيروي از آن را همچون قانونهاي دسته نخست، واجب مي داند كه هيچ كس نمي تواند به بهانه اجراي احكام اسلامي از قانونهاي برنهاده شده بشري، كه البته به صورت روش مند، به پذيرش رسيده سر برتابد. (53) قانونها، چه الهي و چه برنهاده شده بشري، دو وظيفه بزرگ بر دوش دارند: 1.روشن كننده وظيفه ها و تكليفهاي انسانهايند.جامعه انساني، با تقسيم كارو تعهد و مسؤوليت پذيري انسانها و داشتن هدف تعريف شده و روشن به پيش مي رود كه قانونها راهكارهاي دستيابي به آن را بيان مي كنند. 2.روشن گر حقوق، اختيارها، آزادي و قلمرو آن براي انسان است. (54) انسانها در محيط زندگي خويش، تنها انجام دهنده كارها و تكليفها نيستند; بلكه افزون بر آن، از حقوق و آزادي برخوردارند. (55) قانون، هم حقوق انسانها و هم دايره و قلمرو آزادي آنان را بيان مي كند.بنابراين، در نگاه امام، قانون به عنوان اصل مبنايي در حكومت، كه خود ريشه در سيره پيامبر(ص) و داده هاي وحياني دارد، امري بس مهم و ارجمند است. (56) قانونها در نگاه امام با دو معيار اساسي در خور سنجش اند: الف.فراگيري: هم به لحاظ كمي و هم از جهت كيفي، بايستي فراگير باشد.بدين معني كه هم براي همه انسانها، نه گروه اندك، باشد و هم به تمامي جنبه هاي وجودي انسان و نيازمنديهاي وي نظر داشته باشد. (57) ب.برابر انگاري انسانها: چون قانونها براي به سامان آوري جامعه انساني است، ناگزير بايستي براي همگان باشد و هيچ كس در پيشگاه

قانونهاي متعالي، بر ديگري برتري ندارد;85 بلكه همه در برابر قانون برابرند. (58)

3.عدالت اگر بگوييم هيچ مكتبي به مانند اسلام، بر اصل عدالت و قسط پافشاري نداشته، سخني گزاف نيست. در نگرش اسلامي، قوام هستي و جامعه بشري بر عدل استوار است: «هدف انبيا در گرفتن حكومت از دست جائرين اجراي عدالت بود نه اين كه بخواهند، از دست جائرين بگيرند كه خودشان حاكم باشند، از دست جائرين مي گيرند كه عدالت الهي را اجرا بكنند، اين كار، كار انبياء بوده، عدالت الهي را مي خواستند ايجاد كنند لله تعالي.» (59) امام در سيره پيامبر(ص) و ديگر انبيا، چيزي جز عدل و اجراي آن نمي بيند.پيامبر(ص) حتي در هنگامه هاي سخت از مسير عدالت خارج نمي شد:«لا يجرمنكم شنان قوم الا تعدلوا.» سرلوحه تمامي حركتهاي آن حضرت است. او، در تمامي سختيها و دشواريهاي پيش آمده، هرگز از اين اصل چشم نپوشيد و آن گاه كه در جنگ حنين، شماري از انصار با انگيزش ديگران، بر آن حضرت در چگونگي تقسيم غنايم برآغاليدند و خرده گرفتند، به روشني فرمود:«اگر من به عدالت رفتار نمي كنم، پس چه كسي عادل است.» امام بر اين اساس و نگرش، عدالت را به عنوان اصل مبنايي برا ي حكومت مي داند و اين اصل بر دو اصل پيشين حاكم است.نه آراي مردمي و نه نظر خبرگان جامعه، هيچ يك نمي تواند حركتي بر خلاف عدالت را مشروع كند. (60) نامشروعي ظلم، اساس تفكر اسلامي، بويژه شيعي است. امام، به روشني، حكومت اسلامي را حكومت عدل و قانون را قانون عدل معرفي مي كند (61) و يكي از ناسانيها و

فرقهاي حكومت اسلامي را با ديگر رژيمها، در عدل خواهي آن مي داند (62) و حتي انگيزه برانگيختن پيامبران را اجراي عدالت مي داند: «هر يك از انبياء كه آمدند براي اجراي عدالت آمدند و مقصدشان هم اين بود كه اجراي عدالت را در همه عالم بكنند. لكن موفق نشدند، حتي رسول ختمي مرتبت(ص) كه براي اصلاح بشر آمده بود و براي اجراي عدالت آمده بود و براي تربيت بشر آمده بود.» (63)

4.ايمان و باور ديني اعتقاد به خدا، كه ويژگي بارز بشر است، جهت ده و عنصر سازنده وجود اوست كه گاه، به عنوان فصل شناسان و جداكننده انسان از ديگر حيوانات، به شمار آمده است.انسان، موجود باورمندي است كه بدون آن، هرگز نمي تواند زندگي اش را به سامان آورد. (55) همه حركتهاي انساني و تلاشهاي وي، پيرو باوري است كه نسبت به هستي دارد.امام، با توجه به چنين دريافتي از حقيقت وجودي بشر و نيز باوري كه خود دارد، به پيروي از الگوهاي بزرگ ديني، پاي در عرصه حكومت مي نهد.نگهداري ايمان و باور مردم، از اصول پذيرفته شده دستگاه فكري امام است.چنين اعتقادي در مردم، نگهدارنده نظام و امنيت اجتماعي است; از اين روي، حكومت نمي تواند بدون توجه به آن عمل كند. حكومت پيامبر(ص) با تكيه بر باورهاي پالوده، قوام و دوام يافت.باوري كه خود آن حضرت، با تلاش و پويايي، آن را در مردم پديد آورد و آنان را از اعتقاد و پرستش غيرخدا، به عبادت خداوند كشاند و بر گرد محور «لا اله الا الله » رستگاري را براي جامعه عرب بدوي، به ارمغان آورد.تمامي نيازهاي معنوي، فكري،

مادي، فردي و اجتماعي انسان را در پناه آن، برآورده ساخت: «پيغمبر بزرگ اسلام، همه چيزش را فداي اسلام كرد، تا پرچم توحيد را به اهتزاز درآورد و ما به حكم پيروي از آن بزرگوار، بايد همه چيزمان را فدا كنيم، تا پرچم توحيد برقرار ماند.» (65) ايمان بدين معني، از گستردگي و فراخي برخوردار است كه مي تواند همه انسانها را در خود جاي دهد، چنانكه در حكومت پيامبر(ص) گروه و دسته هاي گوناگوني جاي داشته و زندگي مي كردند.امام، به پيروي از آن حضرت، در پي پديدآوردن ايمان خردمندانه و باور ژرف است، نه در پي دست يافتن به قدرت و به كارگيري زور و فشار بر مردم. حكومت، تنها براي پديدآوردن نظم ظاهري و تهيه بنيه هاي امنيتي و رفاه عمومي نيست; بلكه بايستي بتواند در استوار سازي باورهاي مردم، كارگر افتد و زمينه هاي گست وسستي در ايمان را از بين برده و زمينه هاي شكوفايي آن را فراهم سازد.اصل ايمان داري و باورمندي، هرگز به معناي پذيرش و تن دادن به خرافه ها و كژيها و يا فريب مردم نيست; بلكه هدف آن است كه انسان، همان گونه كه به امنيت اجتماعي نيازمند است، به امنيت دروني نيز نياز دارد.از اين روي، امام، به مردم سفارش مي كند تا در تواناسازي روحيه و ايمان كساني كه از روحيه و ايمان سستي برخوردارند، بكوشند. (66) طرح ايمان، به عنوان مبنايي براي حكومت، شايد در ابتدا چندان درست به نظر نيايد; اما با درنگ در آن و مطالعه در سيره پيامبر(ص) و كوشش آن حضرت در استوارسازي باورها، درستي اين اصل، نمايانده

مي شود.

هدف حكومت انسانها به حكم ضرورت، به زندگي گروهي روي دارند و به گفته فارابي: «هريك از آدميان، به سرشت و طبيعتي آفريده شده اند كه هم در قوام وجودي خود و هم در نيل و وصول به برترين كمالات ممكن خود، محتاج به اموري بسيارند كه هر يك، به تنهايي نتواند متكفل انجام همه آن امور باشند و بلكه در انجام آن، احتياج به گروهي بود كه هريك از آنها، متكفل انجام امري از مايحتاج آن بود و هر يك از افراد انسان، وصول بدان كمالي كه فطرت طبيعي او براي او نهاده است، ممكن نبود، مگر به واسطه اجتماع، اجتماعات و تجمع گروه هاي بسيار، كه ياري دهنده يك ديگر باشند و هريك، براي هر يك در انجام بعضي از مايحتاج او، و آنچه در قوام وجودش، محتاج به آن بود، قيام نمايد، تا بدين وسيله، همه آنچه، جمله آن جماعت براي آن قيام كرده و كاري انجام داده اند، گرد آيد، تا براي هريك از افراد، همه مايحتاج او، كه هم در قوام وجودي و حيات طبيعي بدان محتاج بود و هم در وصول به كمال، فراهم شود.» (67) حكومت، زاده زندگي جمعي و سازمان يافته بشري است; حال بايد ديد كه هدف اصلي حكومت چيست؟ فيلسوفان، در باب هدفهاي حكومتها، گوناگون سخن رانده اند.پيش از آن كه، به بخشي از آنها اشاره كنيم، بايسته است به اجمال، نگاهي به ناسانيها و فرقهاي حكومتها داشته باشيم. بي گمان، آنچه در حكومتهاي ديني، مردم سالار و انساني هدف است، در حكومتهاي استبدادي، ديكتاتوري و غيرمردمي ديده نمي شود.در حكومتهاي سلطنتي، گرچه بر

گونه اي مصالح توده مردم و جامعه پيش نظر باشد; اما بيش از آن نگهباني و نگهداري قدرت، جايگاه و خانواده اصالت دارد; از اين روي حكومتگران، از هرگونه ستم، خشونت و فشار كوتاهي نمي كنند، گو اين كه تمام انسانها براي برآوردن معاش و فراهم كردن رفاه آنان آفريده شده اند كه البته گاه، ستايندگان و مبلغان دربار، چنين گزافه هايي را القا مي كردند. در حكومتهاي ديكتاتوري، گرچه شكل خاصي از زمامداري نيست، با اين حال، هدفهاي شخصي در فرجام خويشاوندي نقش آفرين بوده است و حتي در حكومتهاي ديني، كه با عنوان خلافت در تاريخ اسلام بروز و ظهور يافته است، جز شماري از آنها، همگي بر روال پادشاهي سير كرده و هدف و مقصد اصلي در آن شخص خليفه و شمار كمي از پيرامونيان او بوده است; از اين روي، بر تارك تاريخ اسلام، بازيگري حكومتگران به نام دين و با پوشش مقدس جانشيني پيامبر خليفه لكه ننگي نقش كرده است. در باب هدف حكومت، اين روشها مورد توجه ما نيست، هر چند اين شيوه ها نيز از باب ضرورت حيات جمعي و براي برآوردن نيازهاي بشري، شكل يافته است. افلاطون بر آن است كه: «واحد حكومتي و كشورداري بدان جهت در عرصه جهان سياست ظهور مي كند كه هيچ فردي به تنهايي نمي تواند خودكافي و بي نياز از همياري همنوعان خود زيست نمايد. ما همه، بدون استثناء نيازمنديهايي داريم... و با داشتن اين نيازمنديهاي گوناگون، ما هر كدام قهرا و از روي ضرورت، به همكاري و همياري با يك ديگر مي شتابيم، تا اين نيازهاي بي شمار را چاره

جويي كنيم و همين كه ما انسانها به اين گردهمايي تعاوني و همبستگي بنيادي از زندگي طبيعي خود از روي ضرورت در يك مكان خاص موفق و كامياب گرديديم، آن گاه اين سازماندهي و همزيستي را كشورداري مي ناميم.» (68) بنابراين، هدف حكومت برخاسته از چنين ضرورتي، تنها ساماندهي زندگي جمعي است، اما در نگاه ماكياولي حتي اين مقدار هم در حكومت، هدف نيست; بلكه هدف اصلي اقتدار و سودبري شخص حكومتگر است و بس. پس هر راهي براي او رواست تا پايه هاي حكومت خويش را استوار بخشد: «لازم است كه شهريار، شخصيت خود را، به ظاهر، پسنديده نشان دهد و در دورويي و تلبيس ماهر باشد و مردم چنان ساده اند و به قدري زير نفوذ نيازهاي آني خود قرار دارند كه همواره هر فريبكاري، فريب خوردگاني را پيدا خواهد كرد.» (69) به هر حال در باب هدف حكومت، آراي گوناگوني وجود دارد: «برخي چنين انديشيده اند كه وجود دولت، بدان علت توجيه پذير است كه آدميان را به تحصيل سعادتي قادر مي سازد كه به هيچ وجه در عزلت و دوري از اجتماع برايشان دست نمي دهد، پاره اي ديگر دليل موجه بودن دولت را چنين مي پندارند كه به افراد ايمني مي بخشد و از مالكيت آنان محافظت مي كند، و دليل برخي ديگر هم اين است كه آن را وسيله تحقق تدبير و نيت خداوند براي انسان مي پندارند و همچنين كساني هم بر اين گمان بوده اند كه دولت هيچ منظوري را برآورده نمي سازد، يعني خود غايت خويش است.» (70) درك صحيح هدف و تفسير درست آن، در

حكومت و دولت، روشهاي به كارگيري سياست را به درستي مي نماياند. ماكياول كه تنها بهره و سود حكومتگر را هدف حكومت مي بيند، روشهايي را روا مي داند كه با آن سازگار باشد; چون: زور، تزوير و اميددادن و آزمند گردانيدن. (71) اما آنان كه آزادي همگاني، امنيت، صلح و ثبات، كامروايي و سعادت مندي، فضيلت عقلي و تفكر، يا صلح و امنيت را، هدف حكومت مي دانند، روشهاي اداره و سياست را انساني ترسيم مي كنند. انديشه وران مسلمان نيز، از پرداختن به اين مقوله بي بهره نبوده اند: قاضي ابو يوسف، آنچه را خليفه بايد انجام دهد و عهده دار شود، چنين بيان مي كند: «بر قرار كردن حقوق الله و به اجرا درآوردن حدودي كه به وسيله او، مقرر شده است، مقرر كردن حقوق ديگر مؤمنان و راست باوران و تضمين برخورداري آنها از اين حقوق، احياي اصول و پيمانهاي حكام با فضيلت و پرهيزكار (كه به وسيله حكام شرور بعدي به كناري نهاده شده) جلوگيري از بيدادگري و رسيدگي به شكايات مردم، از روي مداقه كامل، در تعقيب فرمانهاي خدا، دعوت مردم به اطاعت از خدا و دوري جستن از ارتكاب به گناه، رعايت قانون خدا در حق خود و ديگران بالسويه و بدون توجه به اين كه ديگران از آن زيان مي بينند و ستاندن ماليات حلال از مردم و مصرف آن در راههاي حلال.» (72) ماوردي نيز، سياست اسلامي را ترسيم كرده و در ضمن روشن گري و بيان جايگاه خلافت، به هدف آن نيز اشاره مي كند. وي، در پيشگفتار كتاب خود مي نويسد: «خداوند، جلت قدرته،

براي امت (مسلمان) پيشه يي را به جانشيني پيامبر(ص) معين فرموده و كار سياست را به دست او سپرده است، تا امور ايشان را بر طبق شريعت دين تدبير كند و مسلمين در پيروي از او يگانه شوند. پس امامت اصلي است كه قواعد ملت به آن مستقر مي شود و مصالح امت از آن انتظام مي يابد، تا امور عامه به بركت آن ثبات پذيرد. امامت، مقامي است كه همه ولايات (اختيارات) خاصه از آن صادر مي شود و فرمان آن بر هرگونه فرمان سلطان تقدم و برتري دارد.» (73) در اين نگاه، خليفه، در بالاترين جايگاه براي تدبير امور مردم و پديدآوردن يگانگي بين مردم و نيز، فرانهادن قواعد ملت و مصالح امت قيام مي كند و مي توان گفت: هدف حكومت بر آوردن امنيت و اداره و بست و گشاد كارهاست. بر همين اساس، ماوردي وظيفه هايي را براي خليفه بر مي شمرد: «1. حفظ دين بر طبق اصول مستقر آن. 2. اجراي احكام ميان اصحاب دعوا. 3. حمايت از جان و مال و عرض مسلمين. 4. اقامه حدود. 5. پاسداري از مرزها. 6. جهاد با كساني كه به الحاق به زمره اهل ذمه فرا خوانده شده، ولي اين دعوت را رد كرده اند. 7. گردآوري غنايم، في ء و صدقات. 8. توزيع درآمد بيت المال، بدون اسراف، يا خست. 9. نصب كارگزاران و گماشتگان آزموده و شايسته. 10. مباشرت و نظارت شخصي در جميع امور عامه.» (74) همچنين وي به روشني يادآور مي شود كه امامت براي خلافت نبوت در نگهداري دين و سياست دنيا بر نهاده شده است. (75) قاضي

ابويعلي نيز (احكام السلطانيه 19) چون ماوردي گماردن امام و خليفه را واجب مي داند; از آن روي اگر امام نباشد، در كار مردم، فتنه مي افتد و براي اين سخن، به روايتي از پيامبر(ص) استناد مي جويد: «الفتنة اذا لم يكن امام يقوم بامر الناس.» بنابراين، وي، هدف حكومت را جلوگيري از آشوب و هرج و مرج مي داند. احمد الحضري، هدف حكومت را برابرسازي احكام اسلامي مي داند و بر آن است كه: «وصف حكومت اسلامي، تنها وصف اشخاص آن نيست، بلكه مقصود از حكومت اسلامي، آن آمادگي، بسيجيدن و تهيه ساز و سلاح است كه در راس آن، دولت پاي بند به برابرسازي احكام، استوار است، از عبادتها، دادوستدها و تنبيه ها.» (76) وي، حكومت را ابزاري براي برپاداشتن دين و جامه عمل پوشاندن احكام شريعت مي داند كه هدف استقلالي براي آن، نمي توان شمرد.

هدف حكومت در نگاه امام برابر جهان بيني امام، تمامي صحنه هاي حيات فردي و اجتماعي بشر، بايد در پيوند با حقيقت هستي ديده شود. هيچ بخشي از آن، در بيرون از هندسه فلسفي وي، قرار نگيرد. او، به حكومت نيز از اين چشم انداز مي نگرد و هدف حكومت در نظر وي، همان چيزي است كه پيامبر(ص) در رسالت و حكومت خويش، دنبال مي كرده است. بنابراين، تمامي جنبه هاي زندگي انسان، چه از نظر فردي و چه اجتماعي، چه مادي و چه معنوي، هدف حكومت است: «تربيت غرب، انسان را از انسانيت خودش خلع كرده و به جاي او، يك حيوان آدمكش گذاشته است.... حكومتها و پرورشهايي كه در حكومت هست، حكومتهاي انساني نيست; ولي

مكتبهاي الهي و توحيدي، در صدد ساختن انسان اند. تمام هم انبياء، اين بوده كه آدم درست كنند. كه آدم در مملكتي باشد. آزادي، به جوري كه ضرر به غير نزند. استقلال فكري، استقلال روحي، استقلال انساني.» (77) هدف انبياء در حكومت، دستيابي به قدرت، تقويت پايه هاي اجتماعي خويش، به هستي و ناتواني كشاندن قواي ديگر و يا رسيدن به دارايي و ثروت، نبوده است، حتي: «مقصد اصلي اين نبود كه حكومت بكنند، مقصد اصلي اين نبود كه نظام ايجاد كنند، مقصد اعلا، اين نبوده كه عدالت اجتماعي ايجاد كنند، مقصد اعلا، اينها نيست.» (78) بلكه چيزي فراتر و بالاتر از اينهاست. حكومت، ابزاري است براي دست يافتن به هدفهايي بس بلند; از اين روي، پيامبر(ص) در سراسر زندگي خود بر آن است، تا با تزكيه انسانها و آموزش آنان، به يك فضاي امن متعالي آكنده از رنگ خدا ست يابد; جامعه اي كه در آن حتي عدالت آرمان بشري تحت شعاع آن قرار دارد و ديگر انسانها، نه براي دست يافتن به حقوق خويش، يا آزادي، بلكه براي شهادت و رسيدن به خدا مي كوشند: «يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه.» (79) در چنين نگاهي، «حكومت و سياست » تنها مقدمه اي براي رسيدن به اخلاق برين است كه به گونه خلاصه، مي توان آن را چنين برشمرد: الف. اصلاح فردي: حكومت اسلامي، تنها به امور اجتماعي و نظام سياسي نمي پردازد; بلكه به امور فردي و حتي مسائل پنهاني آنان نيز انديشه مي كند: «حكومتهاي مادي، متكفل نظم ظاهري اند، اگر يك حاكمي، خودش هم عادل باشد، تنها زماني

به انسان كار دارند كه مخل نظم ظاهري باشد; اما به تربيت باطني او، كاري ندارند، در حالي كه اسلام و حكومتهاي الهي، اين جور نيستند. اينها در هر جا و هركس در هر جا هست و در هر حالي كه هست، برايش احكام دارند.» (80) اما، هدف حكومت را در بعد فردي، ساختن انسان مي داند و به ديگر سخن، حكومت بر آن نيست كه در زندگي اجتماعي بشر به تامين امنيت و آسايش، يا رفاه به فراهم آوردن تواناييهاي زندگي دست بزند، بلكه افزون بر آن،بايستي به انسان سازي نيز روي كند; (81) چنان كه در عصر رسول خدا(ص) چنين بود و كساني چون: علي(ع)، ابوذر، سلمان و... ساخته اين دوره اند. ب. اصلاح اجتماعي: اصلاح و به سامان آوري جامعه در مسير صحيح انساني، به گونه اي كه همگان در آن، هم از ارزش انساني برخوردار باشند و هم در گستره اختيارهاي خويش، توان مند باشند و هم از اصول و قواعد ديني برخوردار، در حكومت اسلامي نيز، هدف است. «انبياء آمدند كه همه مردم را آدم كنند.» (82) «انبياء آمده اند كه همه احتياجات انسان را، هر چه احتياج دارد انسان، بيان كنند كه انسان اگر عمل كند، به سعادت تمام مي رسد.» (83) حكومت پيامبران، بويژه دوران ده ساله حكومت پيامبر اسلام(ص)، بهترين نمونه حكومت برتر است كه در آن، ساختن جامعه اي سالم و متعالي هدف است: «پيغمبرهاي بزرگ و ائمه اطهار(ع) دنبال اين بودند كه تربيت كنند مردم را. خداي تبارك و تعالي، انبياء را فرستاده براي تهذيب مردم.» (84) ج. اصلاح امور دنيوي: درحكومت ديني، كه حكومت

پيامبر(ص) به حقيقت پيوسته واقعي آن است، دنيا و امور آن را از ميدان بيرون نمي كند، بلكه خود اساس و پايه هستي است; از اين روي، دفاعها و جهادها، ساخت و سازها، تلاش و كوشش، سفارش و واداشتن به آموختن دانشها و فنها و تجارت و كسب درآمد، انجام كارهاي توليدي، خدماتي، رفاهي و ديگر كارها در حكومت پيامبر(ص) در اين راستا درخور ارزيابي است. به اين معني كه در حكومت اسلامي، تنها به اصلاح انسان و شكوفايي ارزشها به معناي طرد و نفي امور دنياست، نمي پردازند و حكومت مسلمان، نمي تواند به اين بهانه، مردم را به تنگدستي و فقر زيستي فرا خواند، بلكه حكومت عهده دار برآوردن نيازهاي زندگي و ساختن امور دنيايي آدميان نيز هست. د. تواناسازي بنيه معنوي: دنياسازي و اصلاح امور آن، كه اصل ضروري و كاري ارزشي است، هرگز در نگاه حكومت اسلامي، بريده از معنويتها، نگريسته نيست. امام، در گفته هاي خويش، بيش از هر چيز، به اين جنبه اشاره مي كند; از اين روي، مي توان هدف حكومت و حكومتگري او را، تكامل يافته تر و برتر از همه آنچه ديگران عرضه داشته اند، ارزيابي كرد: «شما، شايد هيچ حكومتي را پيدا نكنيد كه دنبال تهذيب نفس مردم باشد; كاري به آن نداشتند، حكومت دنبال اين بوده است كه بي نظمي نشود... فقط حكومتهاي الهي است كه براي اصل مقصد، اين بوده است كه انسان را آن طور كه بايد باشد، درست كند.... انسان فزون خواه، سيري ناپذير، در هيچ حدي محدود نمي شود. انبيا آمدند اين افسار گسيخته را مهارش كنند و بياورند تحت

ضوابط و بعد از اين كه مهار شد، راه نشانش بدهند و براي اين كه تربيت بشود، يك تربيتي كه برسد به آن كمالاتي كه تا آخر براي او سعادت است.» (85) كامل شدن انسان و رسيدن به سكوي تعالي كه آرمان بشر است در حكومت اسلامي، پيش نظر است: «اسلام مقصدش بالاتر از اينهاست. مكتب اسلام يك مكتب مادي نيست، يك مكتب مادي معنوي است، ماديت را در پناه معنويت اسلام قبول دارد، معنويات، اخلاق، تهذيب نفس. اسلام براي تهذيب انسان آمده است براي انسان سازي آمده است.» (86) و اسلام آمده براي خارج كردن انسان از اسارت خويش (87) . كوتاه سخن اين كه: حكومت اسلامي فراتر از كسب رفاه مادي و بهره هاي دنيوي، يا پديد آوردن عدالت و برابري و يارسيدن به آزادي و يا دست يافتن به زيبايي است، البته هرگز ناسازگار با اينها، بي توجه به آنها نيست; بلكه خود جهت دهنده آنهاست. حكومت اسلامي در پي فراهم كردن آزادي انساني است; آزادي كه در آن همه انسانها برخوردار از حقوق برابر و بهره مند از بهره ها و رفاه يكسان (مساوات) در جامعه اي بالنده و رو به پيش (عدالت مند) است. هدف اصلي و اعلا، معرفي ذات اقدس الهي، با همه صفات و اسماء است (88) كه به راستي فوق عدالت خواهي و مساوات طلبي است. بنابراين، مي توان گفت: هدف حكومت در نگاه امام، برتر از تمامي آن چيزهايي است كه فيلسوفان سياسي بر شمرده اند.

قلمرو حكومت از آنچه بيان شد، مي توان قلمرو حكومت اسلامي را بسيار دگرسان با آنچه ديگر حكومتها دنبال مي كنند،

بيان كرد; چرا كه هدف اصلي در اين گونه حكومت، انسان سازي و جهت دادن انسان به سمت و سوي عالم بالا و جايگاه هستي اش است; از اين روي، حكومت اسلامي، جايگاهي ويژه مي يابد، حكومت اسلامي در نگاه امام، برگرفته از حكومت پيامبر(ص) است و از قلمروي به گستردگي حاكميت آن حضرت، برخوردار است و حاكم اسلامي (ولي فقيه) به همان ميزان اختيار دارد. براي بيان قلمرو حكومت، از اين چشم انداز، ناگزير بايد اختيارهاي حاكم اسلامي را كوتاه و سربسته بيان داشت. بي گمان، پيامبر(ص) بر تمامي زواياي حيات جمعي و فردي انسانها حكومت داشته و از گفته هاي او، در هر زمينه اي، واجب است پيروي بشود: «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم.» (89) آنچه حضرت بيان مي دارد، سر لوحه برنامه زندگي مسلمانان قرار دارد; از اين روي، پيامبر(ص) در مقام حاكم اسلامي، از اختيارهايي بس گسترده برخوردار است و هرگز، كسي را نشايد كه به او خرده گيرد و يا انتقاد كند. هر چند او نيز، چون ديگر آدميان است (90) ; ولي پيروي از او واجب است. وجود مقام عصمت در آن عزيز، گمان هرگونه كژانديشي، بيراهه روي، ستمگري وخودخواهي را مي بندد و نيز پيوند غيبي با عالم بالا (از راه وحي) راهكارهاي درست را در اختيار او مي نهد. بنابراين، هرگونه دلبستگي بدو، جز كمال يابي و تعالي نيست. اهل سنت براي خليفگان آن حضرت نيز، چنين اختيارهايي را پذيرفتند. آنان در آغاز، باب انتقاد و خرده گيري را نبستند، ولي در گذر زمان، چنين بابي بسته شد. اما شيعه، براساس باوري ديني، جانشين پيامبر را گمارده

شده از سوي آن حضرت و خدا دانسته و همان اختيارها را براي او پذيرفته است و بدين گونه، جريان امامت، كه در تفكر شيعه ادامه يافت، چيزي جز ادامه رسالت و نبوت و حاكميت الهي نبوده است. پس از غيبت كبري كه دسترسي به امام معصوم، ممكن نبود، اين بحث پيدا شد كه چه كسي عهده دار امر ولايت و امامت امت است و او از چه اختيارها و حقوقي برخوردار است كه خود، بحث درازدامني را به خود ويژه كرده است. امام، با طرح انديشه ولايت فقيه، كه البته در بين فقيهان بي سابقه نبود، به ترسيم حكومتي پرداخته كه در آن، حاكم هم چون پيامبر(ص) و امامان(ع) از اختيارهاي گسترده (مطلقه)اي برخوردار است. براي روشن شدن دايره اختيارهاي ولي فقيه مي توان گفت: 1. مشروعيت حكومت در نظام ولايت فقيه، از سوي خداوند تعالي است; همان گونه كه پيامبر(ص) و امامان(ع) نيز چنين بوده اند: «حكومت، به جميع شؤون آن و ارگانهايي كه دارد، تا از قبل شرع مقدس و خداوند تبارك و تعالي شرعيت پيدا نكند، اكثر كارهاي مربوط به قوه مقننه و قضائيه و اجرائيه، بدون مجوز شرعي خواهد بود و دست ارگانها كه بايد به واسطه شرعيت آن، باز باشد، بسته مي شود و اگر بدون شرعيت الهي، كارها را انجام دهند، دولت، به جميع شؤونه، طاغوتي و محرم خواهد بود.» (91) در اين ديدگاه، هر چند مردم، در انتخاب مسؤولين نظام، نقش دارند، اما مشروعيت نظام، از طرف پروردگار است. 2. حكومت بدون ولايت فقيه، نامشروع و طاغوتي است: «اگر چنانچه فقيه در كار نباشد، ولايت فقيه در

كار نباشد، طاغوت است، يا خدا، يا طاغوت.» در ادامه، حتي نصب رئيس جمهور را بدون نصب فقيه، غيرمشروع دانسته و پيروي از او را پيروي از طاغوت مي داند. (92) پس در نظام حكومت اسلامي، اين ولي فقيه است كه از سوي خداوند به تمامي تلاشها و كارها مشروعيت مي بخشد و بدون آن، نظامي نامشروع خواهد بود. 3. ولايت فقيه، ادامه رسالت پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) است (93) و دروغ انگاشتن آن، بسان دروغ انگاشتن امامان، به شمار است. (94) در نتيجه، پيروي از ولي فقيه، واجب (95) و قيام عليه حكومت اسلامي، خلاف اسلام و در حكم كفر است (96) و حتي نپذيرفتن ولايت فقيه، با توجه به لوازم آن، ارتداد است. (97) 4. اساسي ترين نكته كه در باب اختيار ولي فقيه، گفتني است، گستره ولايت اوست كه امام، به روشني ولايت فقيه را همان ولايت رسول الله مي داند. (98) بنابراين، ولي فقيه تمامي اختيارهاي پيامبر(ص) و امام(ع) را داراست و آنچه در قانون اساسي است، پاره اي از شؤون آن هر چند امام، ولايتي را ويژه معصوم مي داند كه آن ولايت كبري است; (100) اما در امور حكومتي، ولايت فقيه را كم تر از ولايت پيامبر(ص) نمي داند; چنانكه در نامه معروف خود به رئيس جمهور وقت، در باب اختيارهاي حكومت اسلامي مي نويسد: «از بيانات جناب عالي در نماز جمعه، اين طور ظاهر مي شود كه شما حكومت را، كه به معناي ولايت مطلقه اي، كه از جانب خدا، به نبي اكرم(ص) واگذار شده و اهم احكام الهي است و بر جميع احكام فرعيه الهيه، تقدم دارد،

صحيح نمي دانيد و تعبير به آن كه اين جانب گفته ام: حكومت در چهارچوب احكام الهي داراي اختيار است، به كلي بر خلاف گفته هاي اين جانب است... بايد عرض كنم: حكومت، كه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله(ص) است، يكي از احكام اوليه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعيه، حتي نماز و روزه و حج است.» (101) در اين نامه، امام، به نكته هاي جزئي اشاره مي كند كه گستردگي ولايت و اختيار فقيه را مي نمايد. بنابر آنچه گذشت، در يافتن قلمرو حكومت اسلامي، چندان مشكل نمي نمايد و مي توان، قلمرو حكومت اسلامي را چنين بيان كرد: 1. قلمرو زندگي فردي: نگاه حاكم به انسان، نگاه رهبر ديني و پيامبران به امت. همان گونه كه پيامبر در پي رهايي انسان از قيد و بندهاي نفس و محيط است، حاكم نيز چنين است و شان پيامبري مي يابد. 2. ساحت معنويات و اخلاق: شان حاكم كه در اين جا، چون مرشد و مراد است براي پيرو و مريد. لحظه لحظه حيات معنوي انسانها، زير نظر و اشراف حاكم اسلامي، محك مي خورد و اصلاح مي شود. 3. قلمرو تعامل اجتماعي: كه نگاه دولت به شهروند است، با تمام ويژگيهاي يك حكومت متعالي انساني.

ويژگيهاي حاكم گرچه در اين باب، سخن به فراواني گفته شده است; اما به عنوان كامل كننده بحثي كه دنبال مي كنيم، اشاره اي، هر چند گذرا، به آن لازم مي نمايد; چون مباني حكومت، هدف حكومت و قلمرو حكومت در تفكر اسلامي، تعريف خاصي يافته است، حاكم و رهبر نيز، ويژگيهاي ديگري را بايد دارا باشد.

ماوردي، ويژگيهاي خليفه پيامبر(ص) را چنين بر مي شمارد: 1. عدالت. 2. علمي كه به اجتهاد در آيات و احكام مي انجاميد. 3. سلامت حواس. 4. سلامت اعضا، تا از حركت و سرعت قيام باز ندارد. 5. تدبير و راي درست. 6. شجاعت و توانايي. 7. نسب. (102) فارابي، ويژگيهاي رئيس، يا رهبر حكومت فاضله را چنين بر مي شمرد: «1. سلامت تام و اعضاء و جوارح كامل، به طوري كه وظايف خود را به سهولت و به آساني انجام دهند و با كليه قوا هماهنگ باشند. 2. هوش و فطانت به نحوي كه قادر باشد قصد گوينده را از اوضاع و احوال خاصش، به فراست دريابد. 3. حافظه سرشار، به قسمي كه آنچه را مي فهمد و مي بيند و مي شنود و ادراك مي كند، در ذهن خود نگاه دارد. 4. حزم و قريحه، به طوري كه مساله را از منظري كه به او عرضه شده است، دريابد. 5. فصاحت، به قسمي كه زبانش قادر باشد او را در بيان كامل آنچه در دل دارد، ياري كند. 6. دلبستگي مخلصانه به تادب و تعلم و خضوع درك علم به سهولت و بي آن كه هيچ رنجي و مشقتي احساس كند. 7. حريص نبودن در خوردن و آشاميدن و معاشرت با زنان و گريز از لهو و لعب و بيزاري از لذات ناشي از اين كارها. 8. احساس درستي نسبت به حق و اهل حق و احساس دشمني با باطل و با كساني كه به باطل تمايل دارند. 9. روح بزرگ و عشق به كرامت و عظمت طبيعي، بي آن كه اثري از غرض

در آن باشد. 10. بي اعتنايي به درهم و دينار و انواع ديگر ثروت. 11. دلبستگي آميخته با اخلاص طبيعي، به عدالت و مردم عادل و نفرت از بي عدالتي و مردم بي انصاف و ستمگر. 12. اراده قوي و شهامت و تصميم سريع، بي آن كه در آن، اثري از ترس، يا ضعف روحي باشد.» (103) شهيد مطهري، به صورت منطقي تري به بيان ويژگيهاي رهبري مي پردازد: حسن تشخيص، قاطعيت، عدم ترديد و دو دلي، شهامت، اقدام و بيم نداشتن از عواقب احتمالي، پيش بيني و دورانديشي، ظرفيت تحمل انتقادات، شناخت افراد و تواناييهاي آنان و تفويض اختيارات در خور تواناييها، نرمي در مسائل فردي، صلابت در مسائل اصولي، شخصيت دادن به پيروان و به حساب آوردن آنان و پرورش استعدادهاي عقلي و عاطفي و عملي آنها، پرهيز از استبداد و از ميل به پيروي كوركورانه، تواضع و فروتني سادگي و درويشي، وقار و متانت، علاقه شديد به سازمان و تشكيلات براي شكل دادن و انتظام دادن بر نيروهاي انساني. (104) امام نيز، بر اساس آنچه در سيره پيامبر(ص) يافته است، ويژگيهايي را بيان مي دارد: 1. حاكم اسلامي در راستاي جريان رسالت و امامت، از جانب خداست، در اين صورت، حكومت اسلامي، معني مي يابد. (105) 2. حاكم اسلامي، بايستي چون مردم و برخاسته از ميان آنان و با آنان باشد، چنانكه پيامبر اكرم(ص) آن گونه بود. (106) 3. حاكم اسلامي، بايد پيرو شريعت اسلامي باشد و از قوانين الهي سربرنتابد و اگر چنين باشد، دست او، دست خدا مي شود. همان گونه كه خداوند به پيامبر(ص) چنين فرمود: «ما رميت اذ

رميت ولكن الله رمي » دست پيامبر، ست خداست. (107) 4. عدالت پيشگي از ديگر شرايط حاكم اسلامي است و حتي «يك كلمه دروغ، او را از عدالت مي اندازد، يك نگاه به نامحرم، او را از عدالت مي اندازد.» (108) 5. حاكم، بايد مجاهد با نفس و به معني واقعي، آدم باشد: «رسول اكرم يك آدم بود، يك انسان كامل بود و يك عالم را تهذيب كرد.» (109) 6. فرد صالح و داراي شايستگيهاي لازم باشد، تا بتواند مملكت را به صلاح بكشاند. (110) 7. گذشته از همه آنچه كه بيان شد، حاكم اسلامي، بيش از همه، ناگزير بايد فقيه باشد، تا بتواند جامعه انساني را براساس دستورات صحيح شريعت به پيش ببرد. (111) 8. آگاه به زمان و مكان و مسائل آن باشد. (112) 9. داراي بينش صحيح و قدرت تصميم گيري، باشد. (113) 10. بايد نبض تفكر زمان و نياز آينده را در دست داشته باشد. (114) با توجه و درنگ در اين ويژگيها، آنچه به عنوان: مباني، هدف و قلمرو حكومت بيان شد، معني مي يابد كه تجسم كامل آن، در وجود مقدس حضرت نبي اكرم(ص) و حكومت آن حضرت بوده است. پي نوشتها: 1. «صحيفه نور»، رهنمودهاي امام خميني، ج 282/7 482، وزارت ارشاد. 2. همان، ج 321/11. 3. همان، ج 082/6. 4. همان، ج 091/9; ج 16/7. 5. همان 602/. 6. همان، ج 571/11. 7. همان. 8. همان، ج 651/11. 9. همان، ج 981/2. 10. همان، ج 641/4. 11. همان، ج 66/1. 12. همان، ج 021/1. 13. همان، ج 173/22. 14. همان، ج 96/1. 15. «الدولة والسياسه »، دكتر

احمد الحصري 03/. 16. «صحيفه نور»، ج 421/11. 17. همان، ج 73/7 به بعد. 18. همان، ج 832/01. 19. همان، ج 051/91. 20. همان، ج 491/7; ج 432/3. 21.بحارلانوار، ج 913/41، مؤسسة الوفاء، بيروت. 22. «صحيفه نور»، ج 341/7. 23. همان، ج 511/7 711. 24. «كتاب البيع »، امام خميني. 25. «صحيفه نور»، ج 521/11. 26. «مكاتيب الرسول »، حسينعلي احمدي، بخش پيمان مدينه. 27. «ارشاد»، شيخ مفيد، ج 541/1. 28. «انسان و ايمان »، شهيد مطهري 95/، صدرا. 29. «در جست وجوي راه از كلام امام »، رهنمودهاي امام خميني، دفتر اول 41/، اميركبير. 30. «صحيفه نور»، ج 582/4; ج 832/5. 31. همان، ج 41/3، 82. 32. همان، ج 32/61. 33. همان، ج 181/01. 34. «مغازي »، واقدي، ج 444/1 544. 35. سوره «مائده »، آيه 23. 36. حيوة القلوب، مجلسي، ج 3/113. 37. «در جست وجوي راه از كلام امام » دفتر اول 41/ 51. 38. «صحيفه نور»، ج 261/4. 39. همان، ج 67/2. 40. سوره «نساء»، آيه 141. 41. سوره «غاشيه »، آيه 12. 42. «مغازي »، ج 175/1 به بعد. 43. رك: صحيفه نور، ج 02/042 به بعد. 44. «سيري در سيره نبوي »، شهيد مطهري 832/، صدرا. 45. «صحيفه نور»، ج 211/3. 46. «الوثائق »، پرفسور حميدالله. 47. «صحيفه نور»، ج 501/71 701. 48 . همان، ج 56/2. 49. همان، ج 102/7. 50. همان، ج 35/01. 51. همان 961/. 52. «الوثائق »، پرفسور حميد الله. 53. «صحيفه نور»، ج 861/7. 54. همان، ج 172/6. 55. همان 112/. 56. همان، ج 92/01. 57. همان 961/. 58. همان، ج 352/6. 59. همان،

ج 652/91. 60. قانون اساسي جمهوري اسلامي. 61. «صحيفه نور»، ج 531/11. 62. همان، ج 3/8. 63. همان، ج 702/21. 64. «انسان و ايمان »، شهيد مطهري 33/ به بعد. 65. «صحيفه نور»، ج 77/2. 66. همان،201/. 67. «انديشه هاي اهل مدينه فاضله »، ابونصر فارابي، ترجمه سجادي 152/ 252. 68. «جمهوريت »، افلاطون، فصل 5. 69. «خداوندان انديشه سياسي »، ج 2، قسمت اول 74/، اميركبير. 70. همان 9/. 71. همان 84/. 72. «تاريخ فلسفه در اسلام »، ميان محمد شريف، ج 251/2، مركز نشر دانشگاهي. 73. «نهادها و انديشه ها»، حميد عنايت 941/. 74. همان 351/ 451. 75. «الاحكام السلطانيه »، ماوردي 5/. 76. «الدولة والسياسة »، دكتر احمد الحضري 03/. 77. «صحيفه نور»، ج 28/7 38. 78. همان، ج 55/9. 79. سوره «انشقاق »، آيه 8. 80. «صحيفه نور»، ج 432/1 532. 81. همان، ج 352/1. 82. همان، ج 8/8. 83. همان، ج 851/6. 84. همان، ج 822/2. 85. همان، ج 321/11 421. 86. همان، ج 51/7. 87. همان، ج 23/81. 88. همان، ج 651/2. 89. سوره «احزاب »، آيه 6. 90. سوره «آل عمران »، آيه 461. 91. «صحيفه نور»، ج 301/71. 92. همان، ج 352/9. 93. همان، ج 471/01. 94. همان، ج 071/9. 95. همان، ج 13/5. 96. همان، ج 51/1. 897. همان، ج 452/9. 998. همان، ج 72/01. 99. همان، ج 231/11. 100. همان، ج 732/91. 101. همان، ج 071/02 171. 102. «الاحكام السلطانيه »، ماوردي 6/. 103. «تاريخ فلسفه در اسلام »، ميان محمد شريف، ج 471/5712. 104. «وحي و نبوت »، شهيد مطهري 041/. 105. «صحيفه نور»،

ج 561/1. 106. همان، ج 58/3. 107. همان 211/. 108. همان، ج 331/11. 109. همان، ج 131/5. 110. همان، ج 021/4 221. 111. همان، ج 051/51. 112. همان، ج 89/12. 113. همان 64/ 74. 114. همان 001/.

چرا غرب و آمريكا از امام خميني مي ترسند؟

چرا غرب و آمريكا از امام خميني مي ترسند؟ مي خواهم يك سؤالي مطرح كنم كه چرا غرب و آمريكا از امام خميني مي ترسند؟ واقعيت اين است كه خيلي ها از او مي ترسند، ولي چرا؟ زيرا امام خميني زنده است و در ميان ما با كلمات و كارهاي خود به زندگي ادامه مي دهد. بشريت شاهد انقلاب هاي زيادي است كه بعضي از آنها موفق بوده و متأسفانه بعد از به هدف رسيدن اين انقلاب ها انديشه و نظريه خود را كاملاً عوض مي كنند و جامعه را از راه درست منحرف مي سازند. سرنوشت انقلاب هاي بزرگ فرانسه در سال 1789 / م و انقلاب روسيه در سال 1918 / م نظر ما را اثبات مي كند. امام خميني با استفاده از دانش عميق خود در علوم اسلامي، فلسفه و اقتصاد، علل عوض كردن انديشه انقلاب را به ما معرفي كردند. هدف همة انقلابهاي قبلي ماديت بود، ماديت يا داشتن چيزي. البته داشتن اشيا امر خوبي است، اما خطرناك هم هست و اگر هدف زندگي ما صرفاً داشتن باشد، به راحتي بنده ثروتمندان و حاكمان دنيا مي گرديم. امام خميني اولين شخصيتي است كه حكومت سالم مي سازد و مي فرمايند: هدف ما آزاد كردن روح است و ما بايد ثروت را در اختيار مردم بگذاريم تا دين شان را فراموش نكنند. اين حرف هاي امام خميني ظالمان و حاكمان عالم را ترساند و آنها شكايت شان را از امام خميني شروع كردند

و پيش بيني اين بود كه ايران و مردم آن مخصوصاً انقلاب اسلامي ايران و انديشه هاي آن بزودي نابود شود، ولي اين پيش بيني به واقعيت نرسيد و ايران فرهنگ قديميش را از دست نداد، بلكه امروزه به دومين قله اوج آن رسيده است. ايران در هر جشنواره فيلم جايزه مي گيرد، در ايران كتابهاي زيادي از مؤلفان معاصر چاپ و ترجمه مي شود. نمايشگاههاي متعددي نيز تشكيل مي شود و مي خواهم به دوستان ايرانيم توصيه كنم كه بيشتر از اين نمايشگاهها در اروپا برگزار كنند، چون اروپا هنوز زنده است. امام خميني فرمودند: نوجوانان ما بايد به بهترين دانشگاه هاي دنيا بروند و بالاترين پديده هاي علم دنيا را ياد بگيرند تا هيچ وقت بنده ظالمان دنيا نشوند. نظريه امام خميني درباره انقلاب همين است و ما بايد سعي كنيم نصيحت هاي امام را گوش دهيم و آرزوهايش را تحقق ببخشيم.

رابطه امام خميني و مردم در انقلاب اسلامي

رابطه امام خميني و مردم در انقلاب اسلامي

در بررسي انقلاب ها مطالعه دو ركن اساسي انقلاب (رهبري و مردم) و تعامل اين دو ركن از اهميت خاصي برخوردار است. همين امر باعث شده است نظريه هاي انقلاب را از لحاظ اهميتي كه براي هريك از اين دو محور قائل هستند به دو دسته تقسيم كنند.

1. مكاتب مردم محور

بلاترديد در تمام نهضتها و قيامهاي سياسي _ اجتماعي مردم در معناي كلي و عام آن بعنوان موضوع اصلي اين نهضتها مورد توجه و عنايت خاص بوده اند. مردم يا بعنوان كساني كه نهضت در خدمت و براي نجات آنها طرح ريزي شده و يا اينكه از آنان ياري و همكاري طلب شده است اهميت ويژه اي دارند يا اينكه خود به عنوان بازيگران اصلي در بسياري

از تحولات سياسي _ اجتماعي نقش ايفا كرده اند.

به استثناي كودتاهاي نظامي كه توسط عده معدودي صورت مي گيرد در بقيه تحولات سياسي _ اجتماعي نقش مردم به صورت بارز و آشكاري مشاهده مي گردد. انقلاب نيز كه خود از تكامل يافته ترين انواع تحولات سياسي _ اجتماعي مي باشد بدون حضور و مشاركت مردم معنا و مفهومي نداشته و در حقيقت يكي از اركان سه گانه انقلاب(1) حضور فعالانه مردم در صحنه تحولات انقلابي مي باشد. لذا برخي مكاتب عامل اصلي پيروزي انقلاب را مردم مي دانند و معتقدند مردم نقش اساسي در اين پيروزي خواهند داشت.

البته تعريف روشن و دقيقي از كلمه مردم تاكنون نشده است و هريك از مكاتب با توجه به گروه فعال و مؤثر در تحولات سياسي _ اجتماعي براي خود تعريف و برداشت خاصي از مردم دارند. ماركسيستها تنها طبقه كارگر و آن هم كارگر آگاه و يا به عبارت ديگر پرولتاريا را به عنوان طبقه مولد و انقلابي مطرح مي كنند و ليبرالها به طبقه متوسط و روشنفكر جامعه اميد بسته و آنها را به عنوان نماينده و پيشرو در هر جامعه اي مؤثر در تحولات سياسي _ اجتماعي به ويژه انقلاب ها دانسته و بر روشنفكران و حركت هاي روشنفكري و احزاب تكيه مي كنند. در انقلاب فرانسه نقش طبقه اشراف و نهايتاً بورژواها انكارناپذير است(2) در انقلاب كوبا تكيه اساسي بر نظاميان و گروه هاي چريكي بوده است، انقلاب چين با تكيه بر نيروي دهقانان و كشاورزان به پيروزي رسيد و در ديگر انقلاب ها هم مي توان با كمي دقت محور و محرك اصلي را شناسائي كرد. اما با كمي دقت متوجه مي شويم آنچه در تمامي مكاتب

معاصر جهان به عنوان «مردم» خوانده مي شود تنها بخشي از مردم را تشكيل مي دهند و نيروي محرك يا صاحب انقلاب به تمام اقشار جامعه اطلاق نمي گردد.

2. مكاتب رهبر محور

برخي مكاتب پيروزي يا شكست انقلاب را تنها مرهون رهبر و يا رهبران آن دانسته و معتقدند اين نقش و قابليت هاي رهبري است كه باعث بسيج و مشاركت توده ها در انقلاب مي شود. اكثر اين مكاتب براي رهبر يك اقتدار كاريزمايي قائل هستند و انقلاب را قائم به شخص رهبر مي پندارند.

از جمله اساسي ترين تئوريها در زمينه اقتدار كاريزمايي نظريه ماكس وبر مي باشد كه معتقد است:

در سياست كه خصيصه آن سلطه است، سه نوع سلطه در ارتباط با سه نوع رفتار قابل تشخيص است. عقلاني، سنتي و كاريزماتيك. اين تقسيم بندي براساس خصلت ويژه انگيزشي است كه اطاعت از آن سرچشمه مي گيرد. سلطه عقلاني مبتني بر اعتقاد به قانوني بودن دستورها و قانوني بودن عناوين كساني است كه اعمال سلطه مي كنند و سلطه سنتي مبتني بر اعتقاد به خصلت مقدس سنتهاي كهن و مشروعيت كساني است كه مأمور اعمال اقتدارند مي باشد. سلطه كاريزماتيك مبتني بر فداكاري غيرعادي نسبت به كسي است كه تقدس يا نيروي قهرمانانه شخصي او و نظم ملهم از آن توجيه كننده آن است. هم عقلانيت و هم كاريزما مي توانند باعث تحول انقلابي عليه سنت شوند با اين تفاوت كه نيروي عقلانيت نخست باعث تغيير محيط اجتماعي و بعد دگرگوني جهان بيني مردم مي شود ولي كاريزما، نخست زندگي دروني فرد را متحول مي سازد.

با وجودي كه وبر همه سلطه هاي كاريزماتيك را انقلابي نمي داند و همه انقلابها را نيز كاريزماتيك تلقي نمي كند، از نظر او بسياري از انقلابهاي

جديد خصلت كاريزماتيك داشته اند. سلطه كاريزماتيك رايج ترين وسيله براي سرنگون كردن رژيمهاي سنتي و قانوني تلقي مي شود و در نتيجه داراي قدرت انقلابي است. سلطه كاريزماتيك بر مبناي خصلتهاي استثنايي است كه رهبر واجد آن است يا پيروان و فدائيان به وي نسبت مي دهند. در اين سلطه، اصل اعتقادي است كه پيروان به ويژگي خارق العاده شخص كاريزماتيك دارند.

كاريزما رابطه اي دروني ميان پيرو و رهبر است و رهبري كاريزمايي تنها به صورت جنبش كاريزمايي آشكار مي شود، اقتدار كاريزمايي مبناي عقلاني يا سنتي ندارد بلكه مبتني بر رابطه اي احساسي و عاطفي است. در اقتدار كاريزمايي سياستي وجود دارد كه براساس آن مخاطبان شخصيت كاريزمايي وظيفه دارند كه او را به عنوان رهبر بي چون و چراي خود بپذيرند. رهبر كاريزماتيك موجب تغيير مسير عادي جهات سياسي مي شود و با طرح معناي جديدي از امور، مشروعيت اقتدار موجود را زير سئوال مي برد و با نفي گذشته به نيرويي انقلابي تبديل مي شود. كاريزما نيازمند تحرك و جنبشي دايمي است اين نوع اقتدار، در دوره هاي فشار و اضطرار رواني، فيزيكي، اقتصادي، اخلاقي، مذهبي و سياسي پيدا مي شود. نارضايتي اجتماعي _ سياسي با ظهور شخصيتي مقارن مي شود كه خود را حامل رسالتي نوين مي داند. توان ايجاد رابطه اي عاطفي با توده ها را دارد و داراي ويژگيهاي خارق العاده است، يا پيروان تصور مي كنند كه او چنين ويژگيهايي دارد، نتيجه آن ايجاد تحولات اجتماعي و فكري است.(3)

با توجه به آنچه گفته شد و با توجه به اعتراف اكثر محققين و ناظران، انقلاب اسلامي از مردمي ترين و در واقع مردمي ترين انقلابها بوده است(4) و از طرف ديگر نقش رهبري امام خميني نيز در اين انقلاب غيرقابل

انكار است و همانطور كه حضرت آيت الله خامنه اي مطرح كردند «اين انقلاب بي نام خميني درهيچ جاي جهان شناخته شده نيست». فلذا آگاهي از چگونگي رابطه مردم و رهبري حائز اهميت مي باشد. براي پاسخ دادن به اينكه چرا عليرغم مردمي بودن تحولات سياسي _ اجتماعي ايران در گذشته مانند نهضت مشروطيت و ملي شدن صنعت نفت سرانجام اين تحولات به ناكامي كشيده شد و مردم از صحنه خارج شدند اما در انقلاب اسلامي عليرغم همه حمايتهاي جهاني از رژيم شاه مردم توانستند بدون دست بردن به اسلحه قدرت عظيم پادشاهي را سرنگون نموده بلكه بمدت بيست و پنج سال در قبال همه توطئه ها و بحرانهاي عظيم همچنان و بصورتي استوار حضور خود را در صحنه حفظ كنند. در اينجا بايد ضمن شناخت چگونگي ارتباط امام و مردم، برداشت امام از نحوه مشاركت و حضور مردم و برخوردهاي او با مردم مورد بررسي و كنكاش قرار گيرد.

با مروري گذرا بر سير مبارزات و حركتهاي انقلاب اسلامي و همچنين مروري بر نوشته هاي محققين، رهبري امام خميني را در اين انقلاب به سه صورت ودر سه نقش مي توان مشاهده و مورد بررسي قرار داد:

(1. امام به عنوان رهبر كاريزماتيك، 2. امام به عنوان رهبر ديني و مذهبي در جايگاه مرجعيت و 3. امام به عنوان مرشد و راهنما.)

1. امام بعنوان رهبر كاريزماتيك

همانگونه كه قبلاً عنوان شد بنا به نظر ماكس وبر در اكثر انقلابهاي موفق حركت انقلابي قائم به تصميمات يك فرد كه داراي قدرت كاريزماتيك است مي باشد كه اين تصميمات بيشتر بر اساس رابطه اي مبتني بر عشق و احساسات به مرحله اجرا درمي آيد. در نتيجه نوع و چگونگي اين

تصميمات تنها معطوف به ويژگيهاي شخصيتي رهبر است. اما همانطور كه مشخص است حتي اگر تصميمها غير منطقي هم باشند چون اساس رابطه بر احساسات استوار است اين تصميمات از طرف مردم با شور و اشتياق پيروي مي شود بدون آنكه پيروان اين قبيل تصميمات نياز به كنكاش فكري براي ارزيابي دقيق و عميق آن در خود احساس كنند.

اين نوع رهبريها در اكثر انقلابهاي معاصر نيز به چشم مي خورد بعنوان مثال در جريان انقلاب چين به رهبري مائو عقب نشيني كه به راهپيمايي دراز معروف است به دستور وي شروع مي شود كه «در طي آن از صد هزار نفر افراد ستون اصلي ارتش مائو بيش از پنجاه هزار نفر در جريان اين راهپيمايي به هلاكت رسيدند».(5) اين در حالي است كه به گفته يكي از پيروان مائو «هدف اين اقدام تنها به منظور فرار از مقابل نيروهاي چيانكاي چك نبود زيرا بعد از شش ماه كه فصل زمستان آغازگرديد ارتش كومين تانك كه فراريان را بشدت تعقيب مي نمود از فشار خود كاست ولي مائوتسه تنگ عقيده داشت كه اين عقب نشيني تا آنجا كه كمونيستها به منطقه امن و دورافتاده اي برسند ادامه داده شود و نقشه او اين بود كه در آن ناحيه دوردست تشكيلات صحيحي براي حزب كمونيست و نيروهاي طرفدار خود به وجود آورد».(6)

با توجه به مطالعاتي كه تاكنون در زمينه انقلاب اسلامي كه تاكنون در زمينه انقلاب اسلامي بعمل آمده است بسياري از انديشمندان بر نقش كاريزماتيك امام در پيروزي انقلاب تأكيد داشته اند كه از آن جمله مي توان به مقاله «ارزيابي نظريه كاريزما در تطبيق با واقعيت انقلاب اسلامي» اشاره كرد كه نويسنده معتقد مي باشد «بي شك

اگر بتوان مصداقي براي نظريه كاريزماي وبر، در جهان معاصر سراغ گرفت رهبري امام خميني در انقلاب اسلامي ايران، برجسته ترين مورد آن خواهد بود.(1). براي مطالعه بيشتر در اين زمينه به كتاب تحليلي بر انقلاب اسلامي به قلم نگارنده، انتشارات اميركبير، چاپ هفتم، صفحات 108 _ 100 مراجعه فرمائيد.

(2). براي مطالعه بيشتر در اين رابطه به كتاب انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلابهاي فرانسه و روسيه به قلم نگارنده، چاپ دوم، صفحات 119 _109 مراجعه فرمائيد.

(3). انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، مجموعه مقالات، جلد اول، ناشر نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها، صفحات 45 _ 44.

(4). Theda seocopel، Renter State and Shia Islam in the Iranian Revolution. Theory Socity 1982. 11No. 3: 265-304.

(5). زردهاي سرخ، نوشته هانري ماركانت، ترجمه هوشنگ منتصري، صفحه 272.

(6). همان منبع، صفحه 278.

از همين روست كه نظريه وبر بويژه پس از انقلاب اسلامي ايران و تحولات سياسي _ فرهنگي متعاقب آن با نوعي اقبال مجدد مواجه شده است و بخش مهمي از كوششهاي نظري براي تبيين اين رخداد، مستقيم و غيرمستقيم، متأثر از دستاوردهاي انديشه وبر است».(1)

ترديدي نيست كه امام داراي بارزترين ويژگيهاي كاريزمايي بود و عشق و علاقه اي كه مردم به او داشتند براحتي از شيفتگي توده هاي مردم نسبت به ايشان قابل مشاهده است نمونه هايي از اين علاقمندي در مراسم استقبال از امام هنگام ورود به ايران يا هنگام سخنرانيهاي ايشان و حتي پس از رحلتشان در مراسم تشييع جنازه مشاهده مي گردد. اما با تأمل بيشتر متوجه مي شويم كه رابطه امام و مردم قبل از آنكه رابطه اي بر مبناي سلطه و قدرت كاريزمايي حضرت امام باشد رابطه اي براساس منطق و

عقلگرايي بوده ا ست. در طول دوران رهبري امام هيچ دستوري از طرف ايشان صادر نشده مگر مقدمات لازم براي آمادگي ذهني مردم فراهم شده و دلايل اتخاذ آن تصميم به صراحت و با بياني گويا براي مردم شرح داده شده باشد و جالب تر اينكه حتي در مواردي كه اقشار فراواني از مردم نظر ديگري غير از نظر امام داشتند با اينكه يك تصريح و تأكيد يا يك دستور امام بر انجام نظر ايشان كفايت مي كرد معذلك تا زمانيكه مردم توجيه نشده و به باور مطلوبي نرسيده بودند، امام نه فقط سكوت اختيار مي كرد بلكه اجازه مي داد نظر مردم اعمال شده و منتظر مي ماند تا در عمل درستي يا نادرستي نظرش به اثبات برسد. و لازم به ذكر است اين در شرايطي بود كه با عشق و علاقه وافري كه مردم به امام داشتند هر دستوري كه مي دادند براي آنان مطاع بود. به اين ترتيب مي توان نتيجه گرفت كه عليرغم وجود همه ويژگيهاي يك رهبر كاريزما در حضرت امام و با وجود علاقه فوق العاده توده هاي مردم به ايشان رابطه رهبري و مردم در انقلاب اسلامي مبتني بر اقتدار كاريزماتيك نبوده يا به بياني روشنتر امام اين اقتدار را وسيله استيلاء و سلطه خود بر مردم يا پيروي و تقليد كوركورانه آنها از خود قرار نمي داد.

2. امام به عنوان مرجع تقليد

از آنجا كه در مكتب تشيع باب اجتهاد همچنان مفتوح مانده و اين خود نه تنها موجب رشد و شكوفايي فقه شيعه شده بلكه مسئله اجتهاد و تقليد در مكتب تشيع را از دو جهت اهميت و اعتباري خاص بخشيده است. يكي از آن جهت كه

فقها در امور مربوط به مسائل شرعي خبره و آگاهند و نسبت به مسائل با عدالت اسلامي عمل مي كنند و ديگري پيروي متعبدانه همراه با انتخابي آگاهانه است. لذا شيعيان يا بايد خود مجتهدي عادل و آگاه به تمام مسائل فقهي و علوم مربوطه بوده و يا از مجتهدي جامع الشرايط كه به مرجع تقليد مشهور و صاحب رساله عمليه مي باشد تقليد كنند. طبيعي است كه بخاطر عدم دسترسي همه مردم در نقاط مختلف به مراجع تقليد، روحانيان نقش رابط و منتقل كننده افكار و نظريات آنها را داشته و بدون آنكه سلسله مراتبي خاص به وجود آورند بعنوان واسطه ميان رهبران بزرگ مذهبي و مردم نقش مهمي را برعهده مي گيرند. نظرات و فتاوي مراجع را براي مردم در مساجد و منابر بازگو كرده و متقابلاً مسائل و مشكلات مردم را به رهبران مذهبي منتقل مي كنند.

با توجه به مراتب فوق روحانيان شيعه توانسته اند با كسب قدرت ويژه نقش حساس و مهمي در حركتهاي سياسي _ اجتماعي خصوصاً در يك قرن اخير ايفا كنند. و هر زمان كه با قدرت سياسي حاكم به مبارزه پرداخته بر قدرت سياسي حاكم فائق شده اند.(2)

همانطور كه در تاريخ ايران مشاهده مي شود نقش مراجع تقليد در شكل گيري و پيروزي نهضتها بسيار حائز اهميت بوده و از آنجا كه فتاوي مراجع همانند حكم پيامبر اكرم و اطاعت از آن واجب است لذا مراجع مي توانند در بحرانهاي سياسي با صدور فتوا مردم را به عرصه سياست كشانده و در جهت نيل به اهداف انقلاب از حمايت و اطاعت مردم استفاده كنند و اين همان قدرتي است كه به وسيله آن ميرزاي شيرازي با صدور

فتواي تحريم تنباكو توانست يك قرارداد بين المللي را كه مغاير با منافع و مصالح ملي كشور مي دانست براحتي و بدون خونريزي و آشوب فسخ كند همچنانكه در گذشته هاي نسبتاً دورتر مراجع تقليد با صدور حكم جهاد عليه روسيه تزاري توانستند سياستمداران داخلي و خارجي را به تغيير مواضع خود ناچار سازند. و به اين ترتيب قدرت فائقه و مذهبي مراجع تقليد شيعه موجب شده است هر زمان ضرورت اقتضا كند با گسيل مردم، از آن در رهگذر پيشرفت مقاصد ملي و مذهبي مردم استفاده كنند و اين حداقل مشابهت فراواني با همان قدرت و سلطه اي دارد كه ماكس وبر از آن بعنوان سلطه و اقتدار سنتي ياد مي كند.

با وصف آنكه روحاني بودن آيه الله كاشاني، مرحوم مدرس و بسياري ديگر از روحانيان از جمله شيخ فضل الله نوري و بهبهاني و. . . در نهضتهايي همچون نهضت مشروطه و ملي شدن صنعت نفت و. . . به حضور مردم در صحنه تحولات اجتماعي كمك شاياني مي كرد اما از آنجا كه هيچكدام از اين رهبران در جايگاه مرجع تقليد نبودند نتوانستند از اقتدار مرجعيت در پيشبرد اهداف سياسي _ اجتماعي خود كاملاً بهره برند. «مردم براساس اعتقاد به امامت و تداوم آن در شكل نظام ولايت فقيه، رهبري فقيه جامع الشرايط را مبين از يك ايدئولوگ پذيرا هستند و قدرت و نفوذ معنوي فقيه در حد مرجع تقليد به معني حكومت بر دلها است و اطاعت در كليه شئون زندگي براين اساس است كه فتواي او همان حكم خداست و پيروي از ولي فقيه اطاعت از فرمان امام و در نهايت اطاعت رسول خدا است كه قرآن صريحاً

مي گويد: «و من يطع الرسول فقد اطاع ا. . . ».(3)

اطلاق حجت بر فقيه عادل كه در متون ٍ اسلامي آمده، اين اعتقاد و باور را ايجاد مي كند كه اين قدرت فراتر از اطاعت از قدرتهاي مادي است. اين قدرت تا حدي عميق و كارا است كه بعضي از انديشمندان يكي از اصلي ترين دلايل پيروزي انقلاب اسلامي را همانا مرجعيت امام خميني ذكر كرده اند. از جمله آن، در مقاله اي تحت عنوان «نهاد مرجعيت در دوران نهضت و نظام» اين چنين مطرح مي گردد كه «امام دو بعد داشتند از يك سو مرجع تقليد بوده و از سوي ديگر مصلحي مبارز و آزاديخواه و در يك كلام«مرجع مصلح» و راز موفقيت امام نيز در همين نكته نهفته است. نفوذ و اعتبار امام برپايه مبناي تقليد بوده و زبان رهبري ايشان نيز «زبان تكليف» كه مردم با اين مبنا و اين زبان انس ديرينه داشته اند. »(4)

در بررسي زندگي سياسي حضرت امام و دوران بيست و پنج ساله رهبري انقلاب اسلامي ملاحظه مي گردد كه عليرغم برخورداري ايشان از موقعيت مرجعيت و اينكه هر فتوايي را كه صادر مي كردند بي چون و چرا توسط مقلدين ايشان اطاعت مي شد بطوريكه در مورد سلمان رشدي كه يك مسئله خارجي نسبت به كشور ما محسوب مي شد فتوا صادر نمودند و ملاحظه گرديد كه همين فتوا چه تبعات عظيم بين المللي را دربرداشت و براي كشورهاي غربي به صورت يك معضل اساسي درآمد معذلك ايشان در تمام دوران مبارزات و رهبري انقلاب تنها در موارد بسيار معدودي از چنين موقعيت و اختياراتي استفاده كردند البته غير از مواردي كه تفكرات عرضه شده را شديداً بازدارنده دانسته و

يا مغاير با اصول و موازين اسلامي تشخيص مي دادند. و در همين رهگذر در آغاز مبارزات خود در سال 1341 تقيه را تحريم كرده و با اين عبارت كه «تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب». مانع و رادع مهمي را كه بر سر راه مبارزه مسلمانان متدين و معتقد بود برطرف نمودند.(5)

در اوج مبارزات ملت در سالهاي 56 و57 و عليرغم تمايلي كه انقلابيون به جهاد مسلحانه داشتند امام از صدور هر حكمي مبني بر وجوب جهاد و مقابله مسلحانه عليه رژيم شاه و حاميان آن خودداري ورزيدند. و حتي در طول دوران جنگ تحميلي با آنكه مي توانستند با صدور يك فتوا قاطبه مردم را به حضور در جبهه ملزم و متعهد كنند ترجيح دادند مردم با آگاهي و بصورت داوطلبانه در جبهه هاي جنگ حضور يابند. با اين ترتيب مي توان نتيجه گرفت با آنكه امام از اختيارات فوق العاده مرجعيت برخوردار بودند معهذا از اين توان براي پيشبرد اهداف رهبري انقلاب استفاده چنداني نكرده بلكه آنچه مردم را به حضور در صحنه تشويق مي كرد، نوعي ديگر از رابطه بين رهبري و مردم كه كمتر به آن توجه شده و از آنچه تا به حال به آن اشاره شد و مبتني بر رابطه اي صرفاً عاشقانه و تعبدي كوركورانه بود كاملاً متفاوت است و بطور كلي همچنانكه متعاقباً توضيح داده خواهد شد امام براي تداوم و گستردگي هرچه بيشتر انقلاب بر شيوه ديگري تكيه داشت كه هم در نوع خود و هم در نهضتها و مبارزات انقلابي كاملاً استثنايي و بي بديل بوده است.

3. امام بعنوان مرشد و آگاهي دهنده

با مطالعه در زندگي امام و رابطه او با مردم

در دورانهاي قبل و بعد از انقلاب به اين نكته مهم برمي خوريم كه امام در بيشتر مواقع نه فقط بعنوان يك رهبر كاريزما و نه تنها بعنوان يك مرجع تقليد بلكه بعنوان يك معلم و مرشد نيز عمل مي كرده است. وي در وادي تعليم و تربيت هم از لحاظ عملي و هم در وادي نظري، استادي نمونه بود. او با روشهاي تربيتي خويش موفق شد جامعه اي را كه سالها بلكه در دو سه قرن اخير در خمودي و ضعف و جهالت بسر برده و به نوعي بي تفاوتي سوق داده شده بود پيشگام نهضت بزرگ ديني ساخته و تحولي عظيم در آن بوجود آورد.(1). مقاله ارزيابي كاريزما در تطبيق با واقعيت انقلاب اسلامي ايران، نوشته علي محمد حاضري مجموعه مقالات دومين كنگره بين المللي امام خميني و احياء تفكر ديني، جلد سوم.

(2). تحليلي بر انقلاب اسلامي، نوشته نگارنده، صفحه 106.

(3). ريشه هاي انقلاب اسلامي، تأليف عباسعلي عميد زنجاني، صفحه 25.

(4). انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، مجموعه مقالات، جلد دوم، مقاله نهاد مرجعيت در دوران نهضت و نظام، نوشته آقاي هدايت جليلي.

(5). صحيفه امام، جلد اول، صفحه 17.

حضرت امام در برخورد با مردم بر نقش زيربنايي فرهنگ تأكيد مكرر داشت و مي فرمود: «فرهنگ مبدأ همه خوشبختي هاي ملت است. . . آنچيزي كه ملتها را مي سازد فرهنگ صحيح است. » و براي آموزش اين فرهنگ صحيح به مردم روشهاي خاصي داشت كه به آنها اشاره مي كنيم.

شناخت عميق نسبت به توده مردم

امام با شناخت عميقي كه از متن توده هاي جامعه ايران داشت بنحو فوق العاده موفقيت آميزي آنها را در جهت خواسته ها و اهداف خود به حركت درآورد. بعنوان مثال توده هايي كه بخاطر

اعتقادات عميق مذهبي خود و پايبندي به مراسم سنتي در بزرگداشت ايام سوگواري بويژه ايام محرم بصورتي بالقوه آماده فداكاري و خيزش در جهت اعتقادات خود بودند، آنها كه سالها بلكه قرنها نسل اندر نسل از مظلوميت امام حسين (ع) شكوه و ناله كرده و بر سر و سينه خود زدند و يزيد را لعن و نفرين كردند و آرزو مي كردند كه در زمان قيام امام حسين زنده بودند تا با ايثار جان و مال و فرزندان خود مراتب ارادت و محبت خود را به اهل بيت به اثبات مي رساندند. امام آنها را در مساجد، تكايا و حسينيه ها يافته و با ارشادات و تعاليم خود به آنها فهماند كه اگرچه قرنها از زمان قيام حسيني مي گذرد ولي امروز هم مي توان مصاديق آنرا مشاهده كرد. او به آنها نشان داد كه حسين زمان و يزيد زمان چه كساني هستند و او به مردم آموخت كه امروزه هزارها هزار مشت گره خورده با يكديگر را بايد بر سر و صورت و اندام يزيد زمان يعني پهلوي بكوبند و او بود كه با درايت خاص خود انرژي عظيمي را كه سالها در دل توده ها عقده شده بود آزاد كرده و در خدمت انقلاب اسلامي قرار داد.

اين در حقيقت چيزي بود كه در گذشته هم ليبرالها و هم ماركسيست ها از آن غافل بوده و يا درك درستي از آن نداشتند و حتي زمانيكه ليبرالها شناخت محدودي از اين امر پيدا كردند چون قادر به بسيج اين نيروي عظيم نبودند بصورت تاكتيكي با روحانيت كنار آمده و لكن زمانيكه قدرت گرفتند آنها را كنار زدند. غافل از آنكه با اين

اقدام حمايت توده ها را هم از دست مي دهند.

امام حتي در برخورد با ساختار نظام حكومت معتقد بودند بدنه نظام از متن همين جامعه برخاسته و با ساير اقشار جامعه تفاوتي ندارند و تنها تفاوت آنها در نوع اشتغال و احياناً درجه آگاهي آنها مي باشد. لذا با آگاهي دادن به همين اقشار جامعه موفق شد ساختار نظام حاكم را از قاعده هرم سست و متزلزل نموده و آنرا شكست دهد و در واقع با استفاده از همين شيوه استثنايي توانست در اواخر حكومت پهلوي به ناگهان يك اعتصاب همگاني و تقريباً بي بديل در كليه ادارات و وزارتخانه ها و بويژه در صنعت نفت يعني شريان حياتي تأمين اقتصادي رژيم ايجاد نموده در نتيجه نظام حاكم را فلج كند.

با بررسي تحولات دوران انقلاب و همچنين دوران حيات سياسي امام و مطالعه سخنرانيها و وقايع تاريخي مي توان چند اصل مهم را در برداشت امام از نحوه مشاركت مردم دريافت كه به آنها مي پردازيم.

تقسيم بندي مردم از ديدگاه امام

همانطور كه اشاره شد در اغلب مكاتبي كه انقلاب را ثمره تلاش مردم مي دانند و نقش عمده را در انقلاب به عهده مردم مي گذارند، تنها بر بخشي از مردم تأكيد و تكيه دارند كه از ديدگاه آنها نقش فعال و مؤثر در پيشبرد انقلاب را برعهده داشته ودر نتيجه اين طرز تفكر ضرورتاً تمام مردم يك كشور را در انقلاب دخيل ندانسته و در عمل آنها را محرك و صاحب انقلاب نمي دانند و اما اينكه امام نيز مانند رهبران ساير انقلابهاي جهان به تقسيم بندي مردم قائل بوده و يا همه مردم را صاحب انقلاب مي داند و يا اگر به تقسيم بندي قائل است

معيار اين تقسيم بندي چگونه مي باشد سئوالي است كه با غور در آثار امام و برخوردهاي ايشان با اقشار مختلف جامعه معين مي گردد.

1. تقسيم بندي ارزشي

مهمترين تقسيم بندي كه در آثار امام مشاهده مي گردد تقسيم بندي ارزشي است بدين معنا كه امام جامعه را به دو دسته مستضعف و مستكبر تقسيم مي كند.

مستكبرين در ديدگاه امام كساني هستند كه به نحوي خواهان ايجاد سلطه مادي، اقتصادي، فرهنگي و يا سياسي بوده و به بهره كشي از اقشار محروم جامعه مي پردازند و اين تنها دسته اي مي باشد كه امام آنها را از مردم مستثني مي كند و در قطب مخالف و دشمن قرار مي دهد. در ديدگاه امام «سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستكبرين است و تا اين سلطه طلبان بي فرهنگ در زمين هستند مستضعفين به ارث خود كه خداي تعالي به آنها عنايت فرموده نمي رسند. »(1)

هم چنين امام (ره) فرمودند: «آن روز مبارك است برما كه سلطه جهانخواران بر ملت مظلوم ما و بر ساير ملتهاي مستضعف شكسته شود و تمام سرنوشت خودشان را بدست خودشان بگيرند. »(2)

به همين خاطر هميشه مي دانند كه مسئولين كشور، مستضعفين را فراموش نكنند.

امام (ره) هم اين موضوع را تأكيد مي كنند: «خدا نياورد آن روزي را كه سياست ما و سياست مسئولين كشور با پشت كردن به دفاع از محرومين در رو آوردن به حمايت از سرمايه دارها گردد و اغنيا و ثروتمندان از اعتبار و عنايت بيشتري برخوردار شوند. معاذالله كه اين با سيره و روش انبياء و اميرالمؤمنين و ائمه معصومين عليهم السلام سازگار نيست دامن حرمت و پاك روحانيت از آن منزه است تا ابد هم بايد منزه باشد و اين از افتخارات و

بركات كشور و انقلاب و روحانيت است كه به حمايت از پابرهنگان برخاسته است و شعار دفاع از حقوق مستضعفان را زنده كرده است».(3)

متقابلاً مستضعفين از ديدگاه امام كساني هستند كه مورد ظلم و استثمار _ اعم از فرهنگي، سياسي يا اقتصادي _ واقع شده اند و از آنجا كه اسلام دين عدالت و حامي مستضعفين است با آن همنوا هستند و ارزشهاي آنرا درك كرده و بدان معتقدند.

امام پيروزي انقلاب را بطور عمده مديون فداكاري و از خودگذشتگي اين قشر عظيم از جامعه مي داند و معتقد است كه با آگاهي دادن و آموزش اين دسته از مردم مي توان نيروي عظيمي را كه بصورت بالقوه در ايشان موجود است به صورت بالفعل درآورد. لذا همواره به نقش مستضعفين در انقلاب اشاره مي كند و مي فرمايد:

«ما مجدداً مي گوئيم يك موي سر اين كوخ نشينان و شهيد دادگان به همه كاخ و كاخ نشينان جهان شرف و برتري دارد».(4)

و يا مي فرمايد: «تمام اديان آسماني از بين توده ها برخاسته اند و با كمك مستضعفين بر مستكبرين حمله برده است. مستضعفين بر تمام اديان حق دارند مستضعفين به اسلام حق دارند نهضت ما هم با مستضعفين پيش رفت».(5) لذا همچنين فرمودند:

«تنها آنهايي تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيده باشند، فقرا و متدينين بي بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعي انقلاب ها هستند. »(6)

امام نيز اظهار داشتند: «همين محرومين به مملكت خدمت كردند و قيام كردند و با دست همين طبقه اين نهضت به اين جا رسيد _ اينها بودند كه توانستند اين قدرت شيطاني را بشكنند و اين سد را خرد كنند. »(7) و براي همين خاطر است

كه ايشان تأكيد مي كنند:

«آن چيزي كه روحانيون هرگز نبايد از آن عدول كنند و نبايد با تبليغات ديگران از ميدان به در روند حمايت از محرومين و پابرهنه ها است. چرا كه هركسي از آن عدول كند از عدالت اجتماعي اسلام عدول كرده است. »(8) و چه زيبا بيان داشتند:

« اين پائين شهريها و اين پابرهنه ها به اصطلاح شما اينها ولي نعمت ما هستند. »(9)

با توجه به مطالب فوق و از آنجا كه اكثريت مردم جامعه بلكه جهان را مستضعفين تشكيل مي دهند امام به استثناي مستكبرين كه عموماً از ميان سرمايه داران و مرفهين بي درد هستند هيچيك از گروهها و اقشار را ناديده نگرفته و مستثني نمي كند و در نتيجه ميتوان گفت از نظر ام_ام تمامي افراد جامعه جزء نيروي بالقوه انقلاب اسلامي ايران بشمار مي روند محدود به طبقه يا قشر خاصي نيست. امام در عين حال كه به ملتها و قوميتهاي مختلف بها مي داد و آنها را نيز بخشي از توده هاي مستضعف مي دانست كه بايد دست بدست يكديگر و برعليه ظلم و سلطه استكبار و عوامل استكبار قيام كنند با پديده ملي گرايي يا ناسيوناليسم و قوميت گرايي بهمين دليل شديداً مقابله مي كرد و آنرا دست آورد وترفند عوامل سلطه مي دانست كه موجب تفرقه و تشتت جوامع اسلامي و مستضعفين گرديده اند تا زمينه ساز تداوم سلطه استكبار باشند. ايشان در اين زمينه اظهار مي دارند:

«نقشه قدرتهاي بزرگ و وابستگان آنها در كشورهاي اسلامي اين است كه اين قشرهاي مسلم را كه خداي تبارك و تعالي بين آنها اخوت ايجاد كرده است و مؤمنان را بنام اخوه ياد فرموده است از هم جدا كنند و به اسم ملت ترك، ملت

كرد، ملت عرب، ملت فارس، جدا از هم كنند بلكه با هم دشمن كنند و اين درست برخلاف مسير اسلام است و مسير قرآن كريم».(10)

وي عليرغم اينكه خود مرجع شيعيان بود و در اعتقادشان مستحكم و پابرجا، و اهل تسامح و تساهل نبود. معهذا روي وحدت شيعه و سني تكيه اساسي داشت، ايجاد هفته وحدت، دفاع از مسلمانان سراسر جهان به خصوص مسلمانان فلسطين از جمله اين تلاشها بود. امام حتي، اقليتهاي مذهبي را ناديده نگرفته و به آنها اطمينان مي دهد كه در جامعه اسلامي آنها از آزادي بيشتري براي انجام تعاليم مذهبي خود بهره مند خواهند شد.(1). آئين انقلاب اسلامي: گزيده اي از انديشه و آراء امام خميني، ناشر مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني1377، تأليف حميد انصاري، صفحه 188.

(2). همان منبع، صفحه 188.

(3). صحيفه امام، جلد 20، صفحه 24.

(4). صحيفه امام، جلد 20، پيام برائت از مشركين به تاريخ 6/5/66، ص24.

(5). صحيفه امام، جلد 7، صفحه 32.

(6). صحيفه امام، جلد 21، صفحه 86.

(7). همان منبع، جلد 7، صفحه 47.

(8). همان منبع، جلد 21، صفحه 99.

(9). همان منبع، جلد 16، صفحات 25_ 19.

(10). انصاري، صفحه 187، آئين انقلاب اسلامي، گزيده اي از انديشه و آراء امام خميني، ناشر مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1373.

نكته جالب اينكه حتي رهبران مذهبي _ سياسي در گذشته به اين نيروي عظيم و شگرف توجه كافي مبذول نداشته و حركتهاي سياسي _ اجتماعي خ_ود را برپايه هاي ديگري بجز حركت توده ها قرار داده بودند و عملاً هم با شكست مواجه شدند. سيدجمال الدين اسدآبادي وحدت جهان اسلام را در ارشاد و نصيحت پادشاهان و حكام بلاد اسلامي و ايجاد اتحاد

ميان آنها مي ديد. رهبران نهضت مشروطه به قشر روشنفكر غرب زده اميد بسته بودند و آيت الله كاشاني نيز تنها موارد اتكايش بازاريان و طبقه متوسط و بازهم روشنفكران بودند و تاريخ نشان داد كه همه آنها در رسيدن به هدف متعالي خود ناكام و ناموفق ماندند.

قيام اصلاح طلبانه امام و پيامهاي او تنها به جامعه ايران و ديگر جوامع اسلامي محدود نمي شد او معتقد بود كه فطرت تمامي انسانها براساس گرايش به توحيد و خير و حقيقت جوئي و عدالت خواهي سرشته شده است و اگر آگاهيهاي عمومي افزايش يابد و شيطان نفس اماره و شياطين بيروني مهار و تضعيف شوند آحاد جامعه بشري راه خداجويي و زيستن در محيطي آكنده از عدالت و صلح را پيشه خواهند كرد. از اينرو امام خميني در اغلب پيامهاي خويش مستضعفين و ملتهاي دربند جهان سوم را به قيام عليه مستكبران فرا مي خواند و در روزهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي آشكارا ايده تشكيل حزب جهاني مستضعفين را مطرح مي نمايد و به صراحت مي فرمايند:

«مستضعفين همه بلاد همه ممالك بايد حق خودشان را با مشت محكم بگيرند، منتظر نباشند كه آنها حق آنها را بدهند مستكبرين حق كسي را نخواهند داد. »(1)

2. تقسيم بندي كاربردي

همانطور كه گفته شد امام خميني جامعه را متشكل از مردم محرومي مي دانست كه بايد به آنها در گرفتن حقشان كمك كرد و تقسيم بندي را اعم از مليت، مذهب و. . . براي اين قشر مستضعف قائل نبود. اما براي آنكه تمامي مردم را به اين خودآگاهي و وحدت برساند كه بايد براي گرفتن حق خود قيام كنند و با توجه به حرفه

و تخصص و يا جنسيت خود جايگاه و نقش خود را در نهضت بيابند جامعه را براساس كاركردشان به اقشار مختلف تقسيم بندي كرده و با هر قشر خاص به زبان خودش صحبت مي نمود تا همگي اقشار جامعه راه چگونه سهيم شدن خود را در انقلاب بيابند. اين بينش امام موجب مي شد كه اقشار مختلف جامعه جايگاه جديدي در پيروزي و پيشبرد اهداف انقلاب براي خود يافته و در نتيجه براي تحقق آرمانهاي انقلاب تمامي سعي و تلاش خود را بنمايند. در اينجا به گوشه اي از اين شيوه برخورد با اقشار مختلف جامعه مي پردازيم.

كارگران و كشاورزان

امام گرچه از كارگران و كشاورزان بعنوان گروه مولد اصلي در جامعه با احترام و قدرداني ياد مي كند و آنها را ولي نعمت جامعه مي داند ولي در عين حال و برخلاف تز ماركسيستها حاكميت برجامعه را تنها حق آنها ندانسته و در سخنانشان به نقش كارگران اين چنين اشاره مي كنند:

«كشاورزان و كارگران اساس استقلال كشورند. همانطور كه سرحدات را قواي مسلح نگهداري مي كنند شما متن كشور را از وابستگي حفظ مي كنيد آنها مجاهد في سبيل الله هستند و شما هم مجاهد في سبيل الله هستيد. »(2)

امام در بياناتشان خطاب به اين دو قشر اظهار مي دارند شما بايد به حرفه خود نه تنها بعنوان يك شغل و حرفه درآمدزا براي خود و خانواده بلكه خدمتگذار و تأمين كننده نيازهاي جامعه و بالاتر از آن بعنوان گروهها و قشري كه با تلاش و كوشش خود بندهاي وابستگي به اجانب را قطع نموده و استقلال و عدم وابستگي براي كشور تأمين مي نمايند، نگاه كنيد.

بازاريان

برخلاف ماركسيستها كه به اين طبقه از جامعه با بدبيني نگاه

كرده و آنها را نفي مي كنند. امام تنها بازارياني را نفي مي كند كه وابسته به همان طبقه مستكبرين هستند و همه جا بازاريان مؤمن و متعهد را ياور انقلاب معرفي كرده مي گويد:

«تجار و كسبه كسب صحيح كنند، گرانفروشي نكنند، از قراري كه گفته مي شود اشخاصي خيلي گرانفروشي و بي انصافي مي كنند مي دانند اينها كه ملت ما الان بسياري از آنها ضعيف هستند بسياري از آنها در اين قضايا ضرر بردند بسياري از آنها از پا درآمدند. اگر بنا باشد كه كاسبها باز گرانفروشي راه بيندازند و بي انصافي بكنند ممكنست كه اينها صدمه بخورند من خواهش مي كنم از تمام اقشار ملت كه انصاف را نصب العين خودشان قرار بدهند رضاي خدا را نصب العين خودشان قرار بدهند. »(3)

زنان

امام زنان را كه نيمي از جامعه را تشكيل داده و تا اين زمان در جوامع اسلامي به آنها كم توجهي شده و از آنها انتظاري جز خانه داري و بچه داري نمي رفت به ناگهان به ميدان كشاند و به آنها شخصيتي مضاعف داد. امام براي زنان دو رسالت اجتماعي قائل شد، اول آنكه خود بعنوان نيمي از نيروي خلاق جامعه وارد ميدان مبارزه گرديده و دوش به دوش مردان در تظاهرات، اعتصابات، و هم فعاليتهاي سياسي مشاركت داشته باشند و علاوه بر آن بعنوان نيروي محركه مردان در ترغيب و تشويق شوهران و فرزندان و برادران خود نقش فعالي داشته باشند و بدينسان ملاحظه مي گردد كه چه احترام فوق العاده اي براي مادران و همسران شهدا قائل است.

«در اين نهضت زنان حق بيشتري از مردان دارند زنان مردان شجاع را در دامان خود بزرگ مي كنند و قرآن كريم انسان ساز است و زنان نيز انسان ساز. اگر

زنان شجاع و انسان ساز از ملتها گرفته شوند ملتها به شكست و انحطاط كشيده مي شوند _ قوانين اسلام همه به صلاح زن و مرد است. زن بايد در مقدرات اساسي مملكت دخالت كند. شما همانگونه كه در نهضتها نقش اساسي داشته ايد و سهيم بوده ايد. اكنون هم باز بايد در پيروزي سهيم باشيد و فراموش نكنيد كه هر موقع كه اقتضاء كند نهضت كنيد و قيام كنيد مملكت از خود شماست ان شاء الله شما بايد مملكت را بسازيد. »(4)

دانشگاهيان و روشنفكران و روحانيون

امام رهبري واقعي جامعه را از آن ملت و توده هاي آگاه و محروم مي داند و در اين راستا نقشي كه براي علما و روشنفكران و روحانيون جامعه قائل است معلمي و آموزش و تعليم و آگاهي دادن به مردم است نه نمايندگي و وكالت از طرف مردم. لذا بسيار بر وحدت حوزه و دانشگاه تأكيد داشته و نسبت به دانشگاهي كه متأثر از تعاليم فكري غرب و جدا از حوزه و معارف اسلامي باشد نگران بود و انقلاب فرهنگي را هم در همين راستا برنامه ريزي كرد.

«بايد همه بهم دست بدهيم و شما آقايان محترم مردم مردم را موعظه كنيد و مردم همه با هم دست بهم بدهند و اين ويرانه را بسازند. »(5)

«چه دانشگاه شما و چه دانشگاه روحانيون، اين دو قشر هستند كه تربيت امت به عهده اين دو قشر است اين دو قشر از همه قشرها عملشان شريفتر و از همه قشرها مسئوليتشان بيشتر است عمل شريف براي اينكه مركز انسان درست كردن است، دانشگاه بايد مركز درست كردن انسان باشد چه دانشگاه روحاني و چه دانشگاه شما و اين يك

امري بوده است كه انبيا عليهم السلام مأمور بر همين امر بوده اند كه انسان درست كنند.»(6)

«شما دانشگاهي ها كوشش كنيد كه انسان درست كنيد اگر انسان درست كرديد مملكت خودتان را نجات مي دهيد. اگر انسان متعهد درست كرديد انسان امين، انسان معتقد به يك عالم ديگر، انسان معتقد به خدا، مؤمن به خدا، اگر اين انسان در دانشگاههاي شما و ما تربيت شد مملكتتان را نجات مي دهد.»(7)

نيروهاي مسلح

عليرغم آنكه قبل از پيروزي انقلاب نيروهاي مسلح جزئي از نظام ضد مردمي تلقي و مأموريت سركوب انقلاب را برعهده داشت و عموماً با آنها بعنوان ابزار اصلي قدرت دشمن برخورد مي گردد. معذلك امام حتي همان قبل از انقلاب نيز با طرح اين مسئله كه نيروهاي مسلح برادران ما بوده و مقابله با آنها به معناي ايجاد و تشديد نوعي برادركشي است از مردم خواست كه در مقابل گلوله به سربازان گل تقديم نموده! و از طرفي با فراهم نمودن زمينه و آگاهي لازم فرمان صادر كرد كه سربازان، پادگانها را تخليه و به مردم بپيوندند. اين امر آنچنان مؤثر و مفيد بود كه نه تنها فرماندهان بدون فرمانبر شدند بلكه در مواردي نيز سربازان دست به شورش زده و عليه فرماندهان خود قيام كردند. بعبارت ديگر به جاي مقابله مسلحانه با سربازان قلبهاي آنها را تسخير كرد.

جالب توجه آنكه بعد از پيروزي انقلاب و سقوط رژيم پهلوي وعليرغم اينكه بخاطر كشتارهاي صورت گرفته توسط نيروهاي مسلح، مردم نسبت به آنها خوش بين نبودند و براساس همين زمينه مساعد گروهكها پيشنهاد انحلال ارتش و ايجاد ارتش خلقي را مي كردند امام با تكيه بر همان منطق نه تنها اجازه انحلال نيروهاي مسلح

را نداد بلكه سريعاً در جهت احياء و بازسازي آنها كه در خدمت نظام انقلابي قرار گرفته بودند همت گماشتند و زمينه آشتي ملي والحاق قلبي و روحي نيروهاي مسلح را به مردم انقلابي فراهم آوردند. معذلك نسبت به كساني كه به كشتار مردم دست زده يا مرتكب خيانت هاي ديگري شده بودند از طريق دادگاههاي انقلاب با آنها برخورد نمودند.

«و من بايد يك نصيحت به ارتش بكنم و يك تشكر از يكي از اركان ارتش يك قشرهايي از ارتش. اما نصيحتي كه مي كنم اين است كه مي خواهيم شما مستقل باشيد. . . »(8)

«اگر چنانچه ارتش، دولت، به وظايف ارتشي خودشان، به وظايف دولتي خودشان، به وظايف اسلامي عمل كنند محيط در يك كشور محيط محبت مي شود، محيط آرامش روحي مي شود و اين هم براي ملت مفيد است و هم براي دولت و هم براي ارتش.»(9)(1). صحيفه امام، جلد 12، صفحه 143.

(2). صحيفه امام، جلد 14، صفحه 329.

(3). سخنراني امام در جمع پاسداران و اقشار مختلف مردم 28/12/57.

(4). صحيفه امام، جلد 6، صفحه 301.

(5). بيانات امام خميني در جمع روحانيت غرب تهران 11/12/57.

(6). صحيفه امام، جلد 8، صفحه 61.

(7). صحيفه امام، جلد8، صفحه 67.

(8). صحيفه امام، جلد 6، صفحه 17.

(9). صحيفه امام، جلد 8، صفحه 86.

بينش امام نسبت به حكومت ودولتمردان

در بينش امام حكومت اسلامي صرفنظر از تفاوتهاي ظاهري در هدفها و آرمانها، از نظر تشكيلات و اركان نيزتفاوتهاي اساسي با نظامهاي سياسي معاصر دارد در اين نظريه اكثريت تنها بر مدار حق، مشروعيت مي يابد و به تبع آن وجوب اعمال ولايت منوط به فراهم بودن شرايط آن و از آن جمله پذيرش عمومي

مردم است كه در جريان انتخاب طبيعي مستقيم و يا از طريق انتخاب خبرگان منتخب ملت جلوه گر مي شود. بنابراين پيوند رهبري با مردم به طور طبيعي، پيوندي اعتقادي بنيادي و عميق است و به همين سبب بود كه امام يكي از مردمي ترين نوع حكومتها را پايه ريزي و رهبري كرد. در اين حكومت برخلاف همه نظامهاي سياسي موجود جهان مردم پس از تعيين رهبري و برگزاري انتخابات از خود سلب مسئوليت نكرده و به خود وانهاده نمي شوند بلكه حضور آنان در صحنه اداره جامعه ا سلامي و مشاركت در سرنوشت نظام اسلامي بعنوان يك تكليف شرعي تضمين مي شود.

از نظر امام حكومت اسلامي پايه اش بر عشق و اعتماد متقابل مردم و رهبري صالح و عادل است ولذا مي فرمود:

«اگر فقيهي يك مورد ديكتاتوري بكند از ولايت مي افتد. »(1)

«رهبر و رهبري در اديان آسماني و اسلامي بزرگ چيزي نيست كه خود به خود ارزش داشته باشد و انسان را خداي ناخواسته به غرور و بزرگ انديشي وادارد. »(2)

و با چنين برداشتي بود كه مي فرمود:

«اگر به من بگوييد خدمتگزار بهتر از اين است كه بگوييد رهبر، رهبري مطرح نيست. خدمتگزاري مطرح است. اسلام ما را موظف كرده است كه خدمت بكنيم. »(3)

«من با مردم ايران برادر هستم و خود را خادم و سرباز آنان مي دانم. »(4)

امام خطاب به دولتهايي كه خود را فرمانفرما و برتر از مردم مي دانستند مي فرمود:

«دولت در حكومت اسلامي در خدمت ملت است بايد خدمتگزار ملت باشد. »(5)

«آگاهي مردم و مشاركت و نظارت و همگامي آنها با حكومت منتخب خودشان. خود بزرگترين ضمانت حفظ امنيت در جامعه مي باشد. »(6)

تفاوت اين نظريه در باب حكومت و امنيت ملي

و اجتماعي با نظريه اي كه در دمكراتيك ترين نظامهاي سياسي، دولت و حكومت را تنها در پهنه «قدرت» و ابزار و لوازم آن تعريف مي كند و بر همين مبنا مهمترين ركن امنيت اجتماعي را در قوه قهريه مي داند، آشكار است.

امام مي فرمايد:

«يك قدرت بزرگ وقتي پايگاه ملي ندارد اين قدرت نمي تواند بايستد. »(7)

ايجاد خودآگاهي و خودباوري

امام برخلاف نظريه پردازان غربي اعم از ليبرالها و ماركسيستها كه معتقد هستند از آنجا كه توده ها نا آگاه هستند طبقه روشنفكر و نخبه بايد به نمايندگي آنها و در قالب احزاب مهار آنها را بدست گرفته و در جهت آنچه كه بعنوان سعادت و تعالي ايشان تشخيص مي دهند آنها را هدايت نمايند، معتقد بود رسالت رهبران جامعه اين است كه با آموزش كافي، توده هاي مردم را از شرايط حاكم و حقوق و تكاليف آنها آگاه نموده و در نتيجه اين باور را در آنها به وجود آورند كه آنها نه تنها مي توانند خود سرنوشت خود را به دست گيرند بلكه مكلف نيز هستند كه با قيام خود حق خويش را از ظالمين بازستانند.

بهمين جهت امام در رهبري جامعه اسلامي بيش از آنكه به هدايت و نمايندگي اعتقاد داشته و به آن بپردازد و نيز با وجود مشروعيت و مقبوليتي كه داشت جلوتر از مردم حركت نمي كرد بلكه مهمترين رسالتي كه براي خود قائل بود ارشاد و تعليم و آگاهي دادن لازم به مردم بود تا خود تصميم بگيرند و خود حركت كنند. امام قبل از آنكه معتقد به تحولات سياسي در مردم باشد معتقد به تحول فرهنگي در آنها بود. براين اساس امام اصولاً نهضت خويش را از آغاز براساس آيه شريفه

"ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما به انفسهم" قرار داده و بر تقدم انقلاب فرهنگي تكيه داشت و از طرف ديگر دست زدن به انقلاب و تحولات اجتماعي بوسيله مردم را ضرورتي اجتناب ناپذير دانسته و معتقد بود كه مبارزات حزبي و پارلماني نتيجه اي نداشته و حتي مبارزات مسلحانه بدون پشتوانه مردمي در شرايطي كه آمادگي لازم در توده هاي جامعه فراهم نشده است بي ثمر و بي فايده خواهد بود.

در حالي كه در مكاتب ليبراليسم و ماركسيسم براي توده هاي مردم نقشي جز تبعيت ديده نشده و رهبران آنها خود را قيم و وكيل مردم دانسته و معتقد بوده و هستند آنچه را خود به عنوان مصلحت و منافع توده ها مي بينند حتي اگر توده ها به آن رضايت ندهند بايد به مرحله اجرا درآيد. بعنوان مثال اگرچه ماركس از حزب كمونيست بعنوان حزبي فراگير ياد مي كند و پروسه آگاهي كارگران را براي رسيدن به مرحله انقلاب لازم مي شمارد درعين حال اين رسالت را برعهده تاريخ مي گذارد ولي لنين از حزب كمونيست بعنوان حزب طبقه نخبگان و جانشين طبقه پرولتاريا ياد مي كند كه مي بايد برنامه هاي خود در تحقق عدالت اجتماعي را حتي از طريق ديكتاتوري حزبي بمرحله اجرا درآورد. در غرب نيز وجود احزاب سياسي نه براي آموزش و آگاهي تأسيس مي گردد بلكه در جهت سوق دادن توده هاي مردم به سمتي كه خود بعنوان تنها راه سعادت آنها تشخيص مي دهند بوجود مي آيد و مردم را با تبليغات خود آنگونه هدايت مي كنند كه براساس خواسته آنها قدم برداشته و بعبارت ديگر بجاي ايشان احزاب تصميم بگيرند و راه ديگري براي آنها باقي نمي گذارند. تاكنون ملاحظه نشده است كه

حزبي برنامه خود را براساس آموزش و افزايش آگاهي جامعه و فراهم كردن زمينه اي قرار دهد كه مردم خود با اختيار و رغبت تصميم بگيرند.

در حاليكه احترام به رأي و خواسته مردم در نظام رهبري حضرت امام جايگاه فوق العاده اي داشت ايشان آنچنان به اصل آموزش پايبند بود كه حتي در حساسترين مسئله نيز حاضر به اعمال نظر شخصي خود نبود هرچند كه چنين دخالتي به دليل محبوبيت و مقبوليت ايشان نزد مردم و مسئولين نظام عادي بوده و نه فقط مشكلي را بوجود نمي آورد بلكه مورد قبول و اجرا صميمانه آنها نيز قرار مي گرفت. اين نكته جالب در بررسي سيره سياسي امام و در برخورد با مردم به اثبات مي رسد كه ايشان هرگز تلاش نمي كرد مطابق تشخيص و نظر خود مردم را بدون آنكه آمادگي پذيرش داشته باشند به سمت معيني سوق دهد بلكه به خواست آنها تا حدي كه خطري جدي و بنيادين براي اسلام وانقلاب بوجود نمي آورد احترام مي گذاشت. در عين حال با بيانات و پيامهاي خود تلاش مي كرد كه آگاهي لازم را در مردم بوجود آورده تا زمينه پذيرش حقيقت را داشته باشند. براي مثال اسناد و مدارك و خاطرات كسانيكه از نزديك با ايشان در تماس بودند نشان مي دهد كه در انتخابات دوره اول رياست جمهوري عليرغم اقبالي كه نيروهاي انقلاب از بني صدر كرده بودند ايشان با انتخاب وي موافق نبوده و به او رأي نيز ندادند. معهذا به خواست مردم احترام گذارده و رياست جمهوري او را تنفيذ كرده و در عين حال در پيامهاي خود آگاهي لازم را به مردم مي دادند و آنگاه زمانيكه رأي دهندگان به بني صدر واقعاً

پي به ماهيت او برده و از رهگذر تظاهرات و راه پيمائي ها عدم اعتماد خود را به وي ابراز يا به بياني روشنتر رأي خود را پس گرفتند امام نيز مخالفت خود را علني كرده نسبت به عزل وي از فرماندهي كل قوا اقدام و نهايتاً نمايندگان مجلس شوراي اسلامي بر عزل بني صدر از رياست جمهوري رأي دادند.

يا آن زمان كه شوراي انقلاب مهندس بازرگان را براي نخست وزيري پيشنهاد كرد عليرغم اينكه امام او را مناسب تشخيص نمي داد حكم نخست وزيري وي را صادر كرد. و از مردم خواست كه دولت نامبرده را مورد تأييد قرار دهند و همچنين آن زمان كه مجلس خبرگان رهبري نظر مساعد و موافق با انتخاب آيت الله منتظري بعنوان جانشين حضرتش را داشتند امام با اين خواسته ها عليرغم نظر نداشتن خود نه تنها مخالفت نشان نداد بلكه تا آنجا كه مقدورش بود با خواست مردم همراهي كرد در حاليكه بعدها معلوم گرديد كه اولاً حضرت امام با هرسه انتخاب مخالف بوده ثانياً مخالفت ايشان با هر سه انتخاب موجه نيز بوده است.(8) و تنها خط قرمز امام تخطي نسبت به ارزشهاي اسلامي بود كه در مقابل آنها فوق العاده حساسيت داشت و معمولاً در اين موارد بدون تأمل و تحمل برخورد مي كرد. زمانيكه جبهه ملي با لايحه قصاص مخالفت نمود در اعلام ارتداد آن ترديدي نكرد و زمانيكه از راديو شنيد كه به ساحت مقدس حضرت فاطمه (س) اهانت شده است فوراً دستور رسيدگي و برخورد را صادر كرد و با اعلام ارتداد و مهدورالدم بودن سلمان رشدي لحظه اي به آثار و تبعات سياسي و بين المللي آن توجه نكرد.

همانطور كه مشخص

است مكتب تربيتي امام با آنچه كه تحت عناوين جامعه شناسي و انسان شناسي در دانشگاههاي جهان سوم و ممالك اسلامي تدريس مي شود هيچ سنخيتي ندارد. اساس نهضت امام بر روش انبياء استوار بود. اين روش در عصر حاضر فراموش شده بود و آنچه كه اكنون به نام علوم انساني مطرح است تعريف انسان و روابط انساني در مقوله هاي مختلف ليبراليسم، سوسياليسم و يا اومانيسم مي باشد كه آن نيز خود برآيند عصر رنسانس و نتيجه خود فراموشي و پذيرش اصالت و حاكميت ماشين بر انسان است. در حاليكه شيوه تربيت امام براساس بازگشت انسان به خويشتن خويش و قرار گرفتن در مسير الهي بود امري كه به توده هاي جامعه آنچنان قدرت و شجاعتي مي دهد كه هيچ قدرتي قادر به مقابله با آن نيست.(1). صحيفه امام، جلد9، سخنراني امام در جمع انجمن اسلامي به تاريخ 30/6/58.

(2). صحيفه امام، جلد 18، صفحه؟.

(3). صحيقه امام، جلد10، صفحه463.

(4). صحيفه امام، جلد 5، صفحه 354.

(5). صحيفه امام، جلد 6، صفحه 463.

(6). صحيفه امام، جلد4، صفحه 248.

(7). صحيفه امام، جلد 7، صفحه 511.

(8). رجوع شود به نامه 6/1/1368 حضرت امام به آيت الله منتظري.

تحقير و ناچيز شمردن دشمن

يكي از ابزار مهم و رواني براي ايجاد رعب و وحشت در دل ملتها القاء قدرقدرتي دشمن و تسخير ناپذير بودن قلاع و استحكامات آنها است. بعد از جنگ جهاني دوم و اختراع و انحصار سلاحهاي هسته اي در دست ابرقدرتها بويژه آمريكا اين ذهنيت در ملتهاي جهان سوم ايجاد شده بود كه نه تنها با قدرتهاي بزرگ داراي سلاح اتمي نمي توان مقابله نمود بلكه براي ادامه بقاء و حيات چاره اي جز تكيه بر آنها نمي باشد.

دوران جنگ سرد و قانونمندي حاكم بر آن داراي چنين خصيصه اي بود و از طرف ملتها و دولتهاي كوچك و ضعيف هم پذيرفته شده بود. بارها اتفاق افتاد كه به محض حركت ناوگانهاي آمريكا به طرف يك منطقه از جهان دولتهاي كوچك منطقه اي در مقابل خواستهاي آنها تسليم و از خواستها و مواضع خود عدول مي كردند.

امام از آنجا كه به نيروي لايزال ملت براساس باورها و اعتقادات الهي خود اطمينان قلبي داشت اين قانونمندي را زير سئوال برده زمانيكه مي گويد:

«آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند. »(1) «ما آمريكا را زير پاي خود مي گذاريم. »(2)

ترس و دلهره را از دل توده هاي مردم خارج و آنها را به سمت اين باور سوق داده كه عظمت سلاح هاي هسته اي و زرادخانه هاي عظيم، معيار قدرت يك كشور نيست بلكه بالاتر از آن عزم ملتهاست كه ميتواند بر آن فائق آيد.

«ابرقدرتها محتاج به شما (كشورهاي اسلامي) هستند اگر يك روز از سلاح خود استفاده كنيد آنها مطيع شما مي شوند مع الاسف هم ذخاير ما را مي برند و هم حكومتها اطاعت از آنها مي كنند.»(3)

«آمريكا كه سيلي خورده است از شما، آمريكايي كه دل بسته بود به ايران و نفت ايران و ذخاير ايران، اين آمريكا را بيرونش كرديد.»(4)

تكيه بر سلاح ايثار و شهادت

امام با توجه به تعاليم عاليه اسلامي معتقد بودند كه اگر جامعه اي و ملتي مسئله مرگ را براي خود حل كرد و به اين باور رسيد كه مرگ پايان زندگي نيست بلكه مرگ شرافتمندانه توأم با شهادت آغاز زندگي نوين و درخشان تري مي باشد از برخورد با دشمن نه تنها هراس نداشته بلكه در مقابل اين سلاح، دشمن را عاجز و ناتوان

ساخته و نهايتاً سر تسليم فرود خواهد آورد.

و بدين ترتيب و با اين شيوه بود كه امام عليرغم برخورداري از قدرت فوق العاده كاريزماتيك و عليرغم برخورداري از اختيارات و قدرت مرجعيت راه طولاني و سخت ارشاد و آگاهي دادن را انتخاب كرده و با اين شيوه توانست ملتي را آنچنان تربيت كند كه خود امام گونه حركت نموده و قدرتي را ايجاد كند كه اساس و ركن اصلي ثبات و اقتدار نظام جمهوري اسلامي گردد. اينك نيز كه سالياني از رحلت جانسوز ايشان مي گذرد اين ملت همچنان و به همان شيوه در صحنه انقلاب حضور داشته و از آنجا كه شامه اي قوي نيز پيدا كرده است بمحض احساس خطر براي انقلاب و نظام اسلامي حاكم فوراً به صحنه آمده و شعله نفاق و الحاد را خاموش مي كند.

(1). صحيفه امام، جلد 10، صفحه 516.

(2). صحيفه امام، جلد 17، سخنراني به تاريخ 21/1/62.

(3). سخنراني در جمع نمايندگان سازمانهاي آزاديبخش جهان 20/10/58، ج12، ص111.

(4). سخنراني در جمع فرماندهان سپاه پاسداران و روزنامه اطلاعات 28/5/60، صحيفه امام، جلد 15، ص115.

دكتر منوچهر محمدي- مجله حضور، ش45

ايجاد نهضت روحانيت به رهبري امام خميني (ره)

ايجاد نهضت روحانيت به رهبري امام خميني (ره)

طلوع شخصيت سياسي امام خميني (ره)، آغازي بر پايان رژيم پهلوي بود. هنگامي كه تفكر جدايي دين از سياست (سكولاريزم) در جامعه و حتي حوزه هاي علميه حكومت يافته بود و برخي كسان شأن دين را تنها در امور معنوي و فردي مي ديدند و گروهي ديگر تشكيل حكومت اسلامي و قيام براي آن را در دوره ي غيبت كبري جايز نمي دانستند، دخالت يك فقيه و مرجع در سياست و تلاش براي ايجاد نهضت روحانيت شگفت

انگيز مي نمود. امام خميني (ره) درباره ي آن شرايط سخت مي گويد:

وقتي شعار جدايي دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در مسائل فردي و عبادي شد قهرا فقيه هم مجاز نبود كه از اين دايره و حصار بيرون رود و در سياست و حكومت دخالت نمايد.(1)

امام خميني (ره) با شجاعت بي نظير خود اين جو فكري را شكست و با صداي بلند اعلام كرد:

و الله اسلام تمامش سياست است. اسلام را بد معرفي كرده اند. سياست مدرن از اسلام سرچشمه مي گيرد. من از آن آخوندها نيستم كه در اينجا بنشينم و تسبيح دست بگيرم. من پاپ نيستم كه فقط روزهاي يكشنبه مراسمي انجام دهم و بقيه ي اوقات براي خود سلطان باشم و به امور ديگر كاري نداشته باشم. (2)

حركت اسلامي امام خميني (ره)، موجي از اميد و نشاط را در حوزه هاي علميه به ويژه در بين طلاب جوان برانگيخت و نهضت روحانيت شيعه به رهبري آن رادمرد الهي، نويد بخش دوران جديدي بود.

هنگامه ي شروع نهضت امام خميني، روحانيون، چهار جريان متمايز را تشكيل مي دادند. روشن است در سالهاي آغازين نهضت (1341-1342) روحانيت انقلابي در اقليت قرار داشت، اما به مرور زمان از ساير جريان هاي درون نهاد روحانيت - كه توضيح آن خواهد آمد - به آنان پيوستند و اكثريت روحانيان به مقابله ي با رژيم پهلوي برخاستند. جريان هاي درون نهاد روحانيت 1- روحانيت وابسته به دستگاه حكومت پهلوي

اين گروه از روحانيان كه در اقليت بودند و در بين مردم جايگاهي نداشتند، به شدت با نهضت امام خميني (ره) و جنبش سياسي

روحانيت مخالف بودند. آنان از محمدرضا پهلوي به عنوان تنها پادشاه شيعه حمايت مي كردند و دعاگوي رژيم بودند و برخي از آنان با دربار و سازمان امنيت رژيم (ساواك) رابطه داشتند. افراد برجسته در بين آنان معمولا به استقبال و بدرقه ي شاه در سفرها مي رفتند. امام خميني (ره) به شدت با روحانيان درباري يا وعاظ السلاطين مخالفت مي كرد و خواستار طرد و رسوايي آنها بود. (3)

دليل وابستگي بخشي از اين روحانيان و بالتبع مخالفت با نهضت امام خميني(ره) منافع مادي و دنيايي آنان بود؛ از قبيل اشتغال به كار در دفاتر طلاق و ازدواج و ادارات اوقاف كه زير نظر دولت اداره مي شدند. 2- روحانيت انقلابي

اين گروه از روحانيان كه در رأس آنان امام خميني (ره) جاي داشت. سقوط رژيم پهلوي و ايجاد حكومت اسلامي را هدف گرفته بودند.

آنان برخلاف تبليغات سكولار رژيم پهلوي دخالت در سياست را تكليفي ديني مي دانستند و خود را براي همه نوع مقابله با رژيم و تحمل زندان، شكنجه و شهادت آماده كرد ه بودند. شخصيتهاي برجسته ي اين جريان در نهضت امام خميني (ره)، تشكل يافتند و جامعه ي روحانيت مبارز را پديد آوردند.

در شرايطي كه مراجع و علماي بزرگي همچون آيت الله العظمي بروجردي و آيت الله كاشاني با توجه به شرايط و مقتضيات زمان خود از درگيري مستقيم با شاه پرهيز داشتند، امام خميني (ره) محور نظام سلطنتي يعني محمدرضا شاه پهلوي را هدف گرفته بود. امام خميني(ره) كوله باري از تجربه ي سياسي را با خود داشت؛ از مشروط گرفته تا نهضت ملي شدن نفت، و از كوششها و فعاليتهاي

علماي بزرگي چون شهيد مدرس آگاه بود و راه نجات كشور را در ايجاد نهضت روحانيت و انقلابي عظيم مي ديد.

امام (ره) در سال 1322- 1323 ش. با تأليف كتاب كشف الاسرار پس از اينكه دوره اي از جهاد اكبر و خودسازي را پشت سر نهاد، مبارزه ي فكري و سياسي اش را آغاز كرد. كتاب كشف الاسرار در پاسخگويي به شبهات و افكار انحرافي فردي به نام حكمي زاده نوشته شد. در اين كتاب، امام ضمن تأكيد بر اصل نظام سياسي و ضرورت حكومت، ولايت فقيه را نيز مطرح كرده است. (4)

در سال 1341 هنگامي كه رژيم در لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، سوگند به قرآن و شرط اسلام را از انتخاب شوندگان حذف كرد، اسلام در ايران با مخاطره اي جدي مواجه شد، امام (ره) براي نجات اسلام به پا خاست و با مبارزه ي قاطع خود، دولت اسدالله علم را وادار به عقب نشيني كرد. پس از آن، شاه اصول شش گانه ي الغاي نظام ارباب و رعيتي، ملي شدن جنگلها، فروش سهام كارخانه ها، سهيم كرد ن كارگران در سود كارخانه ها، اصلاح قانون انتخابات و مشاركت زنان و همچنين ايجاد سپاه دانش را به عنوان انقلاب سفيد مطرح و بر خلاف قانون اساسي مشروطه كه اجازه ي رفراندوم به شاه نداده بود، به رفراندوم گذاشت. اين حركت، كه به دستور اربابان آمريكايي شاه، در راستاي منافع آمريكا نه ملت ايران و به ظاهر براي جلوگيري از انقلاب كمونيستي صورت گرفت، با مخالفت علما روبه رو شد و امام (ره)رفراندوم را غير قانوني اعلام كرد.

بنيانگذار نهضت روحانيت با هوشمندي فوق العاده

ي سياسي خود، ريشه هاي اصلي فساد در ايران، يعني شاه و دربار، رژيم استكباري آمريكا، صهيونيزم و اسرائيل و بهائياني را كه در حكومت نفوذ داشتند نشانه گرفته بود. شاه نهضت روحانيت انقلابي را «ارتجاع سياه» نام گذاشت.

رابطه ي اين جريان از روحانيت با رژيم پهلوي روز به روز تيره تر مي شد و امام خميني در عصر روز عاشورا، يعني 13 خرداد 1342، خطابه اي آتشين عليه رژيم در فيضيه ايراد كرد. رژيم پهلوي رهبر نهضت اسلامي را در شب 15 خرداد دستگير نمود كه پس از قيام خونين 15 خرداد 1342در تهران، قم و ورامين به وقوع پيوست.

با مخالفت علما و مراجع بزرگ و اعلام مرجعيت امام از سوي روحانيت انقلابي، رژيم ناچار شد امام را در تاريخ 15 فروردين 1343 آزاد كند. هنگامي كه امام (ره) در بازداشت به سر مي برد، رژيم در تلاش بود تا نظريه ي شيطاني بودن سياست و جدايي آن از ديانت را به امام (ره) تحميل كند؛ اما ايشان در مقابل نظر پاكروان رئيس ساواك كه گفت: «آقا سياست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فريب، نيرنگ، خلاصه پدر سوختگي است و آن را شما براي ما بگذاريد». فرمود: «ما از اول وارد اين سياست كه شما مي گوييد نبوده ايم. » (5)

امام خميني(ره) و روحانيون انقلابي پيرو او همچنان بر مبارزه ي خود عليه رژيم افزودند و سرانجام، مخالفت امام (ره) عليه كاپيتولاسيون در سال 1343 موجب تبعيد ايشان به تركيه شد. امام (ره) در سال 1344به نجف رفت و در سال 1348 نظريه ي جايگزين خود براي رژيم پهلوي يعني حكومت اسلامي و

ولايت فقيه را تدريس كرد. روحانيان انقلابي با انتشار آن با عنوان كتاب ولايت فقيه حركت خود را استمرار بخشيدند و تحت رهبري امام (ره) تا سقوط رژيم پهلوي فعاليت خود را با ايثار و فداكاري فراوان پي گرفتند.

ازجمله شخصيتهاي برجسته ي اين جريان از روحانيت، مي توانيم از شهيد سيد محمدرضا سعيدي، شهيد سيد اسدالله مدني، شهيد مرتضي مطهري، شهيد سيد محمدحسين بهشتي، شهيد سيد علي اندرزگو، شهيد محمد منتظري، مرحوم رباني املشي، مرحوم رباني شيرازي، آيت الله خامنه اي، آيت الله هاشمي رفسنجاني، آيت الله طالقاني و آيت الله منتظري نام ببريم. آيت الله خامنه اي در مشهد از جمله اركان استوار مبارزه عليه رژيم به حساب مي آمد و ضمن تدريس علوم ديني به ويژه تفسير قرآن و تربيت طلاب انقلابي، مبارزه عليه رژيم پهلوي و افكار انحرافي مانند تفكر انجمن حجتيه را پي مي گرفت.

هسته ي اصلي نهضت روحانيت، كه پس از سال 1341 به رهبري امام خميني (ره) آغاز شد، متشكل از همين جريان روحانيت بود و آنان بودند كه با كمك اقشار مختلف مردم و به ويژه استادان، دانشجويان و دانش آموزان مذهبي و انقلابي، بار سنگين انقلاب اسلامي را بر دوش مي كشيدند. 3- روحانيت مخالف ميانه رو

اين جريان از روحانيت با اينكه استبداد رژيم پهلوي را بر نمي تافتند، به مبارزه ي قهرآميز و براندازي نظام شاهنشاهي نيز معتقد نبود. روحانيان مخالف ميانه رو، تلاش داشتند تا محمدرضا پهلوي قانون اساسي مشروطه را به طور كامل اجرا كند. در مراحل بعدي انقلاب آنها به جريان روحانيت انقلابي به رهبري امام خميني (ره) پيوستند؛ اما آقاي شريعتمداري ارتباطات

خود را با شاه و دربار بيش تر كرد. (6) رژيم پهلوي نيز براي تضعيف روحانيت مبارز و انقلابي به اين جريان بها مي داد. 4- روحانيت غير سياسي

اين گروه از روحانيان هر چند به لحاظ تئوريك دين را از سياست جدا نمي دانستند، اما در عمل، يا به دليل شرايط خاصي كه در آن قرار داشتند. به شدت از ورود و دخالت در سياست پرهيز مي كردند. آنان به تحصيل، تدريس، توجه به مسائل اخلاقي و معنوي مشغول بودند.(7) يك شاخه از اين جريان انجمن حجتيه بود كه خود را ولايتي و منسوب به امام زمان (ع) مي دانست. البته در دوره ي شتاب انقلاب اسلامي بخشي از اين جريان به روحانيت انقلابي پيوست.

نبايد فرو گذاشت كه هر يك از جريان هاي چهارگانه علاوه بر قم و تهران در استان هاي مختلف كشور نيز هواداران و نمايندگاني داشتند و لازم است از فعاليتهاي ضد رژيم مراجعي نظير آيت الله محمدهادي ميلاني در مشهد و بهاء الدين محلاتي در شيراز ياد كرد. (8) فعاليت هاي فرهنگي روحانيت در فاصله ي سالهاي 1341تا 1357

فعاليتهاي فرهنگي روحانيت در فاصله ي سالهاي 1341 تا 1357، يعني آغاز نهضت تا پيروزي انقلاب اسلامي، بيش تر صبغه ي سياسي داشت. البته دارالتبليغ اسلامي و انجمن حجتيه را در اين ميان بايد استثناء كرد. محورهاي مهم اين فعاليتها كه نقش بنيادي سياسي خود را بعدها آشكار كرد، به قرار زير بود:

1- عنوان كردن اجتهاد براي ارائه احكام خدا از منابع اصيل اسلامي، در پاسخگويي به نيازهاي مردم مسلمان؛

2- تببين اصول عقايد اسلامي و پاسخگويي به شبهات معاندان و مخالفان؛

3- تلاش براي

ارائه اصول اخلاقي اسلام، اهتمام به تزكيه و تهذيب نفس خود و جامعه و تربيت انسان هاي متخلق به اخلاق الهي؛

4- تبيين تاريخ اسلام و بهره گيري از آن براي پيشبرد مبارزه عليه استبداد و استعمار؛

5- روشن نمودن حقايق نوراني قرآن از گذر علم تفسير؛

6- تبليغ علوم اسلامي در سراسر كشور و حتي خارج از ايران؛

7- امر به معروف و نهي از منكر؛

8- تدريس علوم اسلامي و تربيت طلاب جوان و دانشمند.

براي اين فعاليت ها، روحانيان علاوه بر بهره گيري از حوزه هاي علميه، مساجد، تكايا و بقاع متبركه، مؤسسات جديدي نيز بنيان نهادند. آنان همچنين مدارس جديدي از جمله مدرسه حقاني و رسالت را بنا نهادند كه در كنار دروس معمول حوزه ها، يعني ادبيات عرب، فقه و اصول، به دروس مورد نياز ديگري نيز توجه داشتند.

روحانيان همچنين در كنار انتشار كتب ديني، مجلات خاصي را مانند مكتب اسلام، مكتب تشيع، سالنامه معارف جعفري و نشريه ي مسجد اعظم را منتشر مي كردند.

نكته ي توجه برانگيز در اين دوره احساس ضرورت اصلاحات در تشكيلات حوزه ها است كه برخي از علما از جمله شهيد مرتضي مطهري مبتكر آن بودند. (9) همچنين توجه بيش تر به كارهاي تشكيلاتي و سازماندهي شده، از ويژگيهاي اين دوره در عرصه هاي فرهنگي و سياسي است.

اگر در دروه ي پيش از نهضت روحانيت عمدتا به صورت فردي به ابهامات و شبهات فكري پاسخ داده مي شد و نمونه ي آن را در كتاب كشف الاسرار و يا كتب منتشر شده در پاسخ به افكار انحرافي كسروي مي بينيم، (10) در اين زمان تلاش مي شود تا در قالب ايجاد

مؤسسات فرهنگي جواب فراهم آيد و از اسلام دفاع گردد.

از ميان مؤسسات ياد شده مؤسسه ي در راه حق و دارالتبليغ اسلامي ياد كردني ترند.

مؤسسه ي در راه حق در سال 1343 تأسيس شد. بنيانگذاران آن آقايان سيد هادي خسروشاهي، سيد محسن خرازي و سيد جمال الدين دين پرور بودند. آنان با كمك برخي از بازاريان به فعاليتهاي فرهنگي مي پرداختند. محورهاي اصلي فعاليت اين مؤسسه مبارزه ي فكري با تبليغات مسيحيت و ماركسيسم بود. (11)

دارالتبليغ اسلامي را در سال 1344 آيت الله شريعتمداري بنيان نهاد در اين مركز دروسي از قبيل نهج البلاغه، عقايد، تراجم علماي اسلام، فن نويسندگي، ادبيات فارسي، فن خطابه، تاريخ اسلام، درايه، حديث شناسي، تفسير قرآن، فقه و هيئت تدريس مي شد.

روحانيت انقلابي نسبت به تأسيس دارالتبليغ بدبين بود و از دلايل اين بدبيني ايجاد انحراف در مسير نهضت انقلابي روحانيت بود. در هنگام آغاز نهضت، توجه طلاب به اين مركز مي توانست راهبرد اصلي مبارزه با رژيم را - كه راهبردي سياسي و انقلابي بود - منحرف نمايد و به ايجاد شكاف در صفوف روحانيت بينجامد. دوم اينكه ايجاد چنين مركز گسترده ي تبليغي نيازمند كسب موافقت ساواك، همكاري با دولت ستم شاهي و امتياز دهي به آنان بود. بر اين اساس امام خميني (ره) و روحانيان مبارز نسبت به آن با ديده ي منفي مي نگريستند. تأسيس دارالتبليغ اين شبهه را در ذهن برخي افراد دامان مي زد كه ممكن است اين مركز همان طرح دانشگاه اسلامي باشد كه محمدرضا شاه پهلوي مي خواست آن را براي تربيت طلاب وابسته به دولت بنيان نهد. (12)

دارالتبليغ علاوه بر آموزش

طلاب ايراني براي تبليغ، بخشي را نيز براي طلاب خارجي و زنان طلبه اختصاص داد ه بود. همچنين نشرياتي را به نام «نسل نو» براي جوانان، «پيام شادي» براي كودكان و مجله ي پژوهشي علمي «الهادي» به زبان عربي منتشر مي كرد. موضع گيري در برابر تبليغات مسيحيت و مبارزه فرهنگي با ماركسيسم از جمله محورهاي فعاليت فكري دارالتبليغ بود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي و جريان حزب خلق مسلمان اين مؤسسه به دفتر تبليغات اسلامي واگذار شد. (13)

ترجمه ي آثار سيد قطب (1903- 1966م.) از رهبران اخوان المسلمين مصر و محمد قطب برادر او نيز از جمله آثار فرهنگي روحانيان است و همچنين مي توان به ترجمه ي كتاب آينده در قلمرو اسلام اشاره كرد كه به قلم حضرت آيت الله خامنه اي ترجمه شد. (14)

شايسته بيان است كه فعاليتهاي فكري - فرهنگي علامه سيد محمدحسين طباطبايي و شهيد مرتضي مطهري در ضربه زدن به سامانه هاي فكري ماركسيسم و انديشه هاي سكولار غربي در اين دوره بسيار مؤثر بود. همچنين بايد از اقدامات فكري - فرهنگي دكتر علي شريعتي، مهندس مهدي بازرگان و آيت الله طالقاني ياد كرد. تشكل هاي اسلامي خارج از حوزه هاي علميه

در كنار جريان بزرگ روحانيت، كه سرچشمه ي نشر افكار اسلامي و مبارزه با رژيم پهلوي بود، تشكل هاي ديگري نيز خارج از حوزه هاي علميه در سالهاي 1340 به بعد شكل گرفت. بعضي از اين گروهها با روحانيت ارتباط داشتند؛ اما بخشي ديگر مستقل از روحانيت عمل مي كردند. اينك خواهيم كوشيد مهم ترين آنها را بر شماريم و رفتار آنها را توضيح دهيم. هيئت هاي مؤتلفه

اسلامي

هيئت مؤتلفه ي اسلامي جمعي از فعالان مساجد و جوانان بازاري بودند كه در اوايل سال 1342 طبق توصيه ي امام خميني (ره) گرد هم آمدند و اين تشكل سياسي را پديد آوردند. (15) برخي از اعضاي اين گروه سابقه ي همكاري با فدائيان اسلام نيز داشتند.

ارتباط هيئت هاي مؤتلفه با روحانيت بسيار قوي بود. آنان خود را تابع مرجعيت مي دانستند. بر اين اساس، در رأس اين تشكيلات يك شوراي روحاني مركب از محيي الدين انواري، شهيد مرتضي مطهري، شهيد محمدحسين حسيني بهشتي و مولايي قرار داشت.

هسته اصلي اين گروه شامل سه هيئت مذهبي بود:

اول، گروه مسجد امين الدوله كه افراد برجسته ي آن عبارت بودند از:

شهيد مهدي عراقي، حبيب الله عسكر اولادي، حاج حبيب الله شفيق، حاج ابوالفضل توكلي، مصطفي حائري، حاج مهدي احمد، حاج سيد محمود محتشمي و حاج هاشم اماني.

دوم، هيئت مسجد شيخ علي كه افراد برجسته ي آن عبارت بودند از: صادق اماني، محمدصادق اسلامي، سيد اسدالله لاجوردي، حاج احمد قديريان، عباس مدرسي فر (كه بعد عضو مجاهدين خلق گروه رجوي شد)، حاج حسين رحماني و حاج عبدالله مهديان.

سوم، گروه اصفهاني ها كه افراد برجسته ي آن عبارت بودند از: حاج سيد علاءالدين ميرمحمد صادقي، حاج مهدي بهادران، عزت الله خليلي، حاج محمد متين و اسدالله بادامچيان. (16)

تصميم گيرندگان اصلي اين تشكل، شهيد صادق اماني، شهيد محمدصادق اسلامي و حبيب الله عسكر اولادي بودند. هيئت هاي مؤتلفه از يك شاخه ي نظامي نيز برخوردار بود كه شهيد سيد علي اندرزگو از اعضاي آن محسوب مي شد.

از جمله اقدامات اساسي مؤتلفه ترور حسنعلي منصور نخست وزير وقت، پس از تبعيد امام

خميني (ره) به تركيه در سال 1343 بود در نتيجه ي اين اقدام محمد بخارايي، رضا صفار هرندي، مرتضي نيك نژاد و صادق اماني دستگير و در خرداد 1344 به شهادت رسيدند. شمار ديگر از اعضاي مؤتلفه نيز دستگير و به زندان محكوم شدند. از جمله اين افراد عسكر اولادي، شهيد مهدي عراقي و انواري بودند كه نفر آخر به 15 سال زندان محكوم شد. (17)

جهت دادن سياسي به فعاليتهاي هيئتهاي مساجد، توزيع اعلاميه هاي امام خميني (ره)، شركت فعال در راهپيماييهاي ضد رژيم، توزيع نشريات مذهبي در بين مردم از جمله اقدامات مؤتلفه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي بود. آنان هم اكنون تحت عنوان «حزب مؤتلفه اسلامي» همسو با روحانيت مبارز و با پيروي از ولايت فقيه مشغول فعاليت سياسي در نظام جمهوري اسلامي اند. انجمنهاي اسلامي

توجه به مسائل سياسي و مذهبي تنها در بين اقشار روحاني و بازاري رايج نبود؛ بلكه در طول سالهاي 1340 تا پيروزي انقلاب اسلامي، جوانان دانشگاهي و حتي دبيرستاني نيز داراي گرايشهاي سياسي و مذهبي بودند. افزون بر دانشجويان و دانش آموزان، معلمان و مهندسان و پزشكان نيز در اين عرصه فعال بودند. آنان با تشكيل انجمن هاي اسلامي به فعاليتهاي ديني و سياسي مي پرداختند. بسياري از اين انجمنها با دعوت از شخصيت هاي روحاني تلاش مي كردند تا با حقايق اسلام بيش تر آشنا شوند. البته بسياري از آنان به دليل تحصيلات جديد و غير حوزوي از مكاتب جديد غربي و انديشه هاي روشنفكري متأثر بودند. از اين انجمنها بودند: انجمن اسلامي دانشجويان در دانشگاه تهران، انجمن اسلامي پزشكان، انجمن اسلامي مهندسين و انجمن اسلامي معلمان.

در

سال 1340كنگره اي از سيزده انجمن و كانون اسلامي با حضور برخي شخصيت هاي روحاني، از جمله آيت الله طالقاني، در تهران تشكيل شد و سال بعد، اين كنگره با حضور هفده گروه بر پا گشت و برخي از علما از جمله آيت الله ميلاني و شريعتمداري براي آنها پيام و نماينده فرستادند. (18)

انجمن هاي مذكور در طول نهضت اسلامي ايران فعال بودند و در راهپيماييها و تظاهرات مردمي شركت گسترده داشتند. گفتني است كه به دليل ضعف اطلاعات اسلامي و ارتباط كم رنگ با روحانيت اصيل، از يك سو و قرار گرفتن در فضاي تبليغات ماركسيستي و ليبرال در دانشگاهها از سوي ديگر، برخي از اعضاي اين انجمنهاي اسلامي به انحرافات فكري در افتادند و به عضويت برخي از سازمان هاي مسلحانه مانند چريكهاي فدايي خلق و مجاهدين خلق درآمدند و پس از پيروزي انقلاب در مقابل نظام جمهوري اسلامي ايستادند. حزب ملل اسلامي

اين حزب را سيد محمدكاظم بجنوردي فرزند آيت الله ميرزا حسن بجنوردي به سال 1340 ش. بنيان نهاد. هدف حزب، سرنگوني نظام شاهنشاهي و برقراري حكومت اسلامي بود. حزب براي نيل به اين مقصود عضوگيري خود را از ميان نيروهاي مذهبي جوان و برخي طلاب در سالهاي 1343- 1344 آغاز و 55 نفر را جذب خود كرد.

از جمله اعضاي اين حزب عبارت بودند از: ابوالقاسم سرحدي زاده، محمد ميرمحمد صادقي، سيد حسن طباطبائي، عباس دوزدوزاني، سيد اصفر قريشي، سيد محمودي، جواد منصوري، محمدجواد كرماني، احمد احمد و مرتضي حاجي. (19)

راهبرد مبارزاتي حزب، جنگ مسلحانه بود. نشريه ي ارگان آنها «خلق» نام داشت. حزب ملل اسلامي به دليل جوان بودن و كم

تجربگي در سال 1344 شناسايي شد و اعضاي آن به سرعت دستگير شدند؛ اما حمايت علماي نجف مانع از اعدام بجنوردي شد و از اين رو، او و ديگر اعضا براي سالها در زندان باقي ماندند. (20) گروه هاي هفت گانه

در دهه ي 1350، در شرايطي كه مبارزه مسلحانه با رژيم پهلوي گونه اي ارزش به حساب مي آمد و از سوي ديگر ماهيت ارتدادي و منافقانه سازمان مجاهدين خلق آشكار شده بود، برخي از افراد مرتبط با سازمان مجاهدين خلق و يا هوادار آن كه گرايش مذهبي آنان مانع از همراهي با سازمان بود، دست به تأسيس گروه ها ي مسلح كوچكي زدند.

از جمله ي اين گروه ها ي كم شمار هفت گروه منصورون، امت واحده، توحيدي بدر، توحيدي صف، فلاح، فلق و موحدين بودند كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را تشكيل دادند و در آغاز سال 1358 اعلام موجوديت كردند. آنان اعلام نمودند كه با عناصر، سازمانها، حكومتها ابرقدرتها و هر جرياني كه عليه گسترش و تحقق انقلاب اسلامي عمل كند، اعم از امپرياليستهاي چپ و راست و صهيونيست ها و منافقان، فرصت طلبان و منحرفان داخلي مبارزه ي ايدئولوژيك - سياسي خواهند كرد و در صورت لزوم حمله ي نظامي ترتيب خواهند داد. (21)

در اينجا به اختصار گروه هاي هفت گانه ياد شده را معرفي مي كنيم:

1- منصورون: اعضاي اين گروه، كه مركب از انشعابهاي مجاهدين خلق پس از ماجراي ارتداد سال 1354و عده اي ديگر بودند، بيش تر در مناطق جنوبي كشور - شهرهاي اهواز، خرمشهر، آبادان و دزفول - فعاليت داشتند. بنيانگذار آن شهيد غلامحسين

صفاتي دزفولي بود. آنها براي جلوگيري از تجربه ي تلخ منافقين روابط خود را با روحانيت استحكام بخشيدند. كساني كه سخت به عقايد ديني و اسلام فقاهتي پايبند بودند، سعي كردند تا از طريق آيت الله راستي كاشاني ارتباط خود را با مرجعيت و روحانيت حفظ كنند آنان همچنين كوشيدند از اصلاحات قرآني مانند «حصين» براي «خانه تيمي» و «تواصي» به جاي «انتقاد» استفاده كنند. از اعضاي برجسته ي اين گروه، محسن رضايي (فرمانده ي پيشين سپاه پاسداران و دبير فعلي مجمع تشخيص مصلحت نظام)، سردار محمدباقر ذوالقدر (جانشين سابق فرمانده كل سپاه و جانشين فعلي وزير كشور) و دريابان علي شمخاني (وزير سابق دفاع) بودند كه پس از تشكيل سازمان در سال 58 از امام درخواست كردند تا آيت الله راستي به عنوان نماينده در سازمان معرفي شود. اين گروه در حفظ جريان اعتصاب كارگران شركت نفت در جنوب در آستانه پيروزي انقلاب نقش داشتند و چند اقدام مسلحانه نيز در سال هاي 57- 56 در جنوب كشور انجام دادند. (22)

2- امت واحده: اين گروه را بهزاد نبوي تشكيل داد. او نيز پس از ارتداد سازمان منافقين از آن جدا شد و در سال 1355 اين تشكل را بنيان نهاد. از افراد برجسته ي آن، محمد سلامتي، پرويز قدياني، صادق نوروزي و علي شجاعي زند بودند. (23)

3- گروه موحدين: به دست شهيد سيد حسين علم الهدي پايه گذاري شد. پيروان اين گروه نيز در خوزستان فعال بودند و با گروه منصورون همكاري داشتند. عمده ي فعاليت آنها سال 1356 بود و «پل گريم»آمريكايي از مسئولان شركت نفت را ترور كردند. (24)

4- گروه فلاح: بنيانگذار

اين گروه، شهيد محمد منتظر قائم (فرمانده ي سپاه پاسداران يزد) بود. از اعضاي اين گروه برادرش حسن منتظر قائم و مرتضي الويري بودند. (25)

5- گروه توحيدي بدر: اين گروه در شهر ري فعال بود و در سال 1354 تشكيل شد. بنيانگذار آن حسين فدايي (رئيس فعلي جمعيت ايثار گران انقلاب اسلامي) و از اعضاي آن افراد زير بودند: علي عسگري، حسن اسلامي مهر، شهيد قلمبر، شهيد طابه نژاد، شهيد فدايي و شهيد اخوت. (26) اين گروه ارتباط نزديكي با روحانيت داشت و امام خميني (ره) را به عنوان رهبر و مرجع پذيرفته بود.

6- گروه توحيدي صف: در سال 1355 تشكيل شد و از جمله اعضاي برجسته آن شهيد محمد بروجردي (از فرماندهان سپاه كه در كردستان به شهادت رسيد) و شهيد سلمان صفوي، اكبر براتي و حسين صادق بودند. (27)

7-گروه فلق: متشكل از دانشجويان ايراني بود كه در خارج فعاليت مي كردند و به ايران بازگشته بودند. از اعضاي برجسته ي آن مي توان به سيد مصطفي تاج زاده و حسن واعظي اشاره كرد. (28) يادآور مي شويم كه رابطه ي گروه هاي هفت گانه با روحانيت پس از انقلاب اسلامي دچار تحولاتي شد كه در اين كتاب در صدد بيان آن نيستيم.

نبايد فرو گذاشت كه علاوه بر گروه هاي ياد شده، تشكل هاي ديگري نيز فعال بودند كه مي توان به گروه «ابوذر» (مركب از جوانان مبارز نهاوند كه با حجج اسلام فاكر، موحدي ساوجي و رباني شيرازي در ارتباط بودند) و «مهدويون» در اصفهان (با مسئوليت مهدي امير شاه كرمي) و «مجاهدين اسلام» (به رهبري رجبعلي طاهري) در شيراز اشاره كرد. (29)

پي نوشت : 1. امام خميني (ره)، صحيفه نور، ج 21، ص 91.

2. سيد حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، جلد اول، ص 657.

3. نك: امام خميني (ره)، حكومت اسلامي، ص 201 - 202.

4. نك: امام خميني (ره)، كشف الاسرار، ص 185-190.

5. سيد حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني (ره)، ج 1، ص 657.

6. سيد حميد روحاني، شريعتمداري در دادگاه تاريخ، ص50 - 115.

7. يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ص 436 - 439.

8. نك: جريان ها و جنبش هاي مذهبي - سياسي ايران، ص 131- 134.

9. نك شهيد مرتضي مطهري، بحثي درباره ي مرجعيت و روحانيت.

10. از جمله اين كتاب ها به «كجرويهاي كسروي» اثر فرهنگ نخعي و «شكست كسروي» از سيد نورالدين مجتهد شيرازي مي توان اشاره كرد.

11. جريان ها وجنبش هاي مذهبي - سياسي ايران، ص 163- 164.

12. همان، ص 156-161.

13. همان، ص 162- 163.

14. همان، ص 177- 179.

15. نك: اسدالله بادامچيان و علي بنايي، هيئت هاي مؤتلفه اسلامي، ص 35.

16. همان، ص 136- 154.

17. جريان ها و جنبش هاي مذهبي - سياسي ايران، ص 185- 189.

18. نك: همان، ص 215- 216.

19. نك: جريان ها و جنبش ها...، ص 190-191. و مجله ي تاريخ و فرهنگ معاصر، ش 2 تا ش 8 كه خاطرات رهبر و اعضاي آن بيان شده است.

20. همان.

21. نك: مجموعه بيانيه هاواطلاعيه ها، ج 1، ص 13.

22. نك: تاريخچه ي گروههاي تشكيل دهنده ي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، ج 1،ص53- 143.

23. نك: همان، سعدالله زارعي، روند كاركرد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، گزيده ي اخبار و تحليل، ش 99، ص 7.

24. نشريه عصر

ما، شماره 7، 1373/11/19، ص 6 - 7.

25. نك: لطف علي لطيفي، جامعه شناسي سياسي احزاب، شماره (4)، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، ص 20.

26. همان.

27. همان.

28. همان.

29. نك: جريان ها و جنبش هاي مذهبي - سياسي ايران، ص 317-321.

منبع: كتاب جريان شناسي سياسي ايران معاصر

ماجراي كاپيتولاسيون را امام افشاء كرد

ماجراي كاپيتولاسيون را امام افشاء كرد نويسنده:سيد مهدي حسيني موضوع كاپيتولاسيون يكي از موضوعات مهم تاريخ سياسي معاصر ايران است كه در مهر و آبان سال 1343 از حادترين مسايل سياسي آن روز بشمار مي رفت و به دليل خفقان و نفوذ آمريكايي ها بر ايران هيچ كس صدايش در نيامد ماجرا از اين قرار بود دولت ايران مي خواست از دولت آمريكا وام بگيرد و آمريكايي ها در قبال آن خواستار تصويت كاپيتولاسيون شدند بدين منظور كه كليه اتباع آمريكا و مستشاران نظامي و غير نظامي همراه با خانواده هايشان در ايران مصون باشند ولو اين كه هر جرمي عليه شهروندان ايراني مرتكب بشوند، قابل تعقيب و مجازات نباشند.

دولت علم در 13 مهر ماه 1342 آن را به صورت لايحه اي در هيئت دولت به تصويب رسانده بود اما مسكوت گذاشت تا اين كه آمريكايي ها و انگليسي ها حسنعلي منصور را براي تصدي نخست وزيري با اختيارات ويژه پيشنهاد كردند. البته منصور يكي از عناصر مطلوب انگليسي ها بود كه به آمريكايي ها معرفي مي گردد و حسنعلي منصور هم حمايت هر دو كشور را داشت چون برنامه هاي او در راستاي خواسته هاي انگليس و آمريكا تنظيم شده بود، بنابراين دولت حسنعلي منصور روي كار آمد با اين شرط كه لايحه كاپيتولاسيون را به اجرا در آورد.

منصور هم در اولين فرصت آن را به مجلس سنا برد و بلافاصله تصويب نمود و در تاريخ 21 مهر 43 هم از تصويب نمايندگان مجلس شوراي ملي گذراند و اعلام شد كه محرمانه بماند و رسانه هاي جمعي و روزنامه ها به هيچ عنوان حق انعكاس آن را نداشتند كه متن آن عبارت بود از :

«باتوجه به لايحه شماره 18- 2157 - 25 / 11 / 1342 كه به مجلس سنا تقديم شد اجازه داده مي شود رئيس و اعضاي هيأتهاي مستشاري نظامي ايالات متحده در ايران كه موافقت نامه هاي مربوطه در استخدام دولت شاهنشاهي داشتند از مصونيت ها و معافيت هايي كه شامل كارمندان اداري وقت موصوف در بند - و - ماده اول قرار داد «وين» كه در تاريخ 18 آوريل 1961 مطابق 29 فروردين ماه 1334 به امضاء رسيده است برخوردار نمايد.»

در هنگام طرح اين لايحه در مجلس شوراي ملي چند نفر از نمايندگان كه هنوز دستمايه هايي از عرق و تعصب ملي و يا احياناً مذهبي داشتند دست به مخالفت مي زنند ولي با فشار ساواك و دربار لايحه فوق با 74 راي موافق و 61 راي مخالف از، 136 نفر حاضر در جلسه به تصويب مي رسد و صورت مذاكرات و مصوبات كه صرفاً در نشريه داخلي مجلس درج مي شد به دست حضرت امام مي رسد و امام راحل با مطالعه آن در روز چهارم آبان سال 43 كه به مناسبت روز تولد حضرت فاطمه زهرا (س) در منزل خود مراسمي برگزار نموده بودند بر فراز منبر قرار مي گيرند و طي سخناني تند و انقلابي آن

را افشاء و راز مهم دولت مردان را رسوا كرده و توده هاي مردم را از اين موضوع آگاه نموده و با سوز دل و با تأثرات قلبي اظهار مي دارند كه:

«عزت ما پايكوب شده عظمت ايران از بين رفت، عظمت ارتش ايران را پايكوب كردند. قانوني به مجلس بردند كه در آن اول، ما را ملحق كردند به پيمان وين، و ثانياً الحاق به پيمان مستشاران نظامي كه تماماً مستشاران آمريكايي با خانواده ها و كارمندان اداريشان با خدمه شان، يا هركس كه به آنها بستگي دارد. اينها هر جنايتي كه در ايران بكنند. مصون هستند. اگر يك خادم آمريكايي يك آشپز آمريكايي مرجع تقليد شما را در وسط بازار ترور كند، زير پا منكوب كند، پليس ايران حق ندارد جلو او را بگيرد. دادگاههاي ايران حق ندارند وي را محاكمه كنند، بازرسي كنند. بايد برود آمريكا آنجا ارباب هايش تكليفش را معين كنند. دولت سابق اين را تصويب كرده بود و به كسي نگفت. دولت حاضر آن تصويب نامه را چند روز پيش به مجلس برد و چند وقت قبل هم به سنا بردند و با يك قيام و قعود مطلب را تمام كردند و باز نفسشان در نيامد.

در اين چند روز اين تصويب نامه را بردند در مجلس شوراي و در آنجا صحبت هايي كردند، لكن مطلب را گذراندند. با كمال وقاحت گذراندند. دولت با كمال وقاحت از اين امر ننگين طرفداري كرد. ملت ايران را از سگ هاي آمريكا پست تر كردند. چرا؟ براي اين كه مي خواستند وام بگيرند از آمريكا! آمريكا گفت: بايد اين كار بشود...»

امام راحل علاوه بر

اين سخنراني و افشاگري تاريخي يك اعلاميه ديگري هم مكتوب نمودند و مرقوم داشتند:

«امروز كه دولت هاي مستعمره يكي پس از ديگري با شهامت و شجاعت خود را از فشار خارج مي كنند زنجيرهاي اسارت را پاره مي كنند مجلس مترقي ايران با ادعاي سابقه تمدن دو هزار پانصد ساله بالاف همرديف بودن با ممالك مترقيه به ننگين ترين و موهن ترين تصويب نامه غلط دولت هاي بي حيثيت راي مي دهد. و ملت شريف ايران را پست ترين و عقب افتاده ترين ملل به عالم معرفي مي كنند و با سرافرازي هر چه تمامتر دولت از تصويب نامه غلط دفاع مي كند و مجلس راي مي دهد.»

اين اعلاميه توسط انقلابيون به تعداد بسيار زيادي چاپ مي شود و با تنظيم يك برنامه دقيق در يك شب در سراسر كشور توزيع مي گردد كه فقط چهل هزار آن توسط 500 نفر و هر نفر 80 اعلاميه در تهران در زماني كمتر از ده دقيقه پخش مي كنند كه اين اقدام تمامي دستگاههاي جاسوسي شاه و ساواك را به شدت به وحشت انداخت و پس از آن موضوع امام خميني در دستور كار رژيم شاه قرار مي گيرد كه با او چه بكنند ارتشبد حسين فرودوست قائم مقام وقت ساواك در خاطرات خود در اين رابطه توضيح مي دهد و مي نويسد:

«شب قبل از تبعيد امام، محمد رضا در كاخ ميهماني داشت و حدود 200 نفر مدعو، شركت داشتند. منصور نخست وزير نيز حضور داشت، منصور حدود نيم ساعت با محمدرضا در وسط سالن قدم مي زد، من متوجه آنها بودم. استنباطم اين بود كه منصور

در موضوعي پافشاري مي كند.

و محمد رضا موافق نيست يكبار نيز شنيدم كه محمد رضا به منصور گفت: «چه اصراري داريد؟»

بالاخره محمد رضا من را خواست و با بي ميلي (چون با ژست هاي او آشنا بودم)، گفت:

«ببينيد نخست وزير چه مي خواهد؟» منصور مطرح كرد كه بايد هر چه سريعتر آيت الله خميني به تركيه تبعيد شود. گفتم بايد به پاكروان (رئيس ساواك وقت) گفته شود. گفت: تلفن كنيد! تلفن كردم. پاكروان گفت كه آيا مي توانم با شاه صحبت كنم؟ به محمد رضا گفتم، او به اطاق ديگري رفت و با وي صحبت كرد. دستور تبعيد امام صادر شد و همان شب مولوي رئيس ساواك تهران به همراه نيروهايي از هوابرد به قم رفت و ايشان را به تهران آورد و صبح روز بعد با هواپيما به تركيه تبعيد شدند.»

روز سيزدهم آبان 1343 ساواك اطلاعيه مسخره اي را از راديو و تلويزيون و مطبوعات منتشر كرد كه «طبق اطلاع موفق و شواهد و دلايل كافي چون رويه آقاي خميني و تحريكات مشاراليه ضد منافع ملت و استقلال و تماميت ارضي كشور تشخيص داده شد لذا در تاريخ 13 آبان 1343 از ايران تبعيد گرديد.»

رژيم شاه اين اقدامات را انجام داد اما روند مبارزه ادامه يافت و امام راحل در مدت تبعيد خود انديشه هاي حكومت اسلامي را تدوين نمود و نيروهاي انقلابي را سازماندهي كرد و در مهر ماه 1357 با اختيار خود از نجف به فرانسه رفت و انقلاب اسلامي ايران را رهبري كرد و به پيروزي نهايي رساند و رژيم شاهنشاهي را از بيخ و بن بركند و نظام جمهوري اسلامي

را تأسيس نمود.

منبع: ماهنامه فرهنگي اجتماعي جوانان ايران

سابقه كاپيتولاسيون

سابقه كاپيتولاسيون 19 ارديبهشت 1306 ش . وزارت خارجه ايران در اعلاميه اي لغو كاپيتولاسيون در ايران را اعلام كرد. اين اعلاميه يك سال پس از تاجگذاري رضاشاه انتشار يافت و يك سال پس از انتشار، كليه عهدنامه ها و قراردادهايي كه دردوران قاجار، امتيازاتي را براي دولت هاي خارجي درنظر گرفته بود، باطل اعلام شد.

با اين همه، ابلاغيه هايي از طرف وزارت امور خارجه جديد به بعضي سفارتخانه هاي اروپايي از جمله انگلستان آلمان هلند، سوئيس و... ارسال شد و در آنها حقوق ويژه و مزاياي سياسي و اقتصادي و قضايي كشورهاي متبوع آنها محترم شمرده شد. اين نامه ها و موافقت هايي كه با درخواست وزيران مختار بعضي كشورهاي اروپايي براي حفظ اعتبار و آزادي هاي قضايي اتباعشان در ايران مي شد، نشان مي داد كه هدف رضاخان از اعلام لغو كاپيتولاسيون، صرفاً تبليغ وجهه ضداستعماري براي خود در ايران آن روز، به مدد مطبوعات و رسانه هاي گروهي بود.

براي مثال در همان روز 20 ارديبهشت 1307 كه رسماً تمامي معاهدات تضمين كننده امتيازات خارجي ها در ايران باطل اعلام شد، وزارت امور خارجه ايران در نامه اي به «روبرت هانري كلايو» وزير مختار انگليس در تهران، دولت متبوع وي را از آزادي اتباع انگليسي در ايران همچون روال گذشته مطمئن ساخت اين نامه در 18 بند شامل تعهد سيستم قضايي ايران به حفظ حقوق، اختيارات و مايملك اتباع انگليسي براي وزير مختار آن كشور در تهران ارسال شد1. وزارت خارجه ايران درهمان روز در نامه ديگري وزير مختار انگلستان را از آزادي فعاليت مذهبي ميسيونرهاي آن كشور نيز مطمئن ساخت2. چنين نامه هايي در 24 و 26 ارديبهشت

براي سفارت امريكا3 ودر 25 ارديبهشت براي وزير مختار آلمان در تهران ارسال شد. سپس در مراحل بعد، پيمانهاي جداگانه ديگري باهدف احياء مقررات كاپيتولاسيون با فرانسه سوئد، دانمارك و ساير كشورهاي مقتدر آن روز اروپا به امضأ رسيد.

در آن دوره رضاخان به دليل اقدامات ضداسلامي اش از جمله دستورالعملهايي كه براي تعطيلي مجالس روضه خواني، خطابه هاي مذهبي وممنوعيت تدريس دروس ديني وقرآن در مدارس صادر كرده بود، سخت مورد تنفر مردم قرار داشت هجرت اعتراض آميز علما به قم و تحصن آنان در 1306ش. نشانگر نفرتي بود كه درجامعه ايران نسبت به رضاخان و دولتش وجود داشت سابقه كاپيتولاسيون در ايران

مقررات كاپيتولاسيون اگرچه از دوران صفويه به صورت نانوشته در مورد تجار و اتباع اروپايي رعايت مي شد، اما به صورت قانون، از دوران قاجار ومتعاقب جنگ هاي ايران و روس به اجرا درآمد. اين مقررات براي اولين بار در 1828 م. به موجب عهدنامه تركمانچاي از طرف دولت روسيه تزاري بر ايران تحميل شد. پس از آن بود كه انگلستان وساير كشورهاي اروپايي رسماً از اين امتياز بهره مند شدند. فصل هفتم هشتم و نهم معاهده تركمانچاي كه به مسايل حقوقي وجزايي اتباع روسيه در ايران مربوط است مهمترين قسمت عهدنامه بود؛ چرا كه با اجراي اين فصول رژيم كاپيتولاسيون به نفع روسها برقرار شد. 4

اگرچه در 1921 م.، يك روز قبل از كودتاي سيدضياء، روسيه شوروي به طور يكجانبه كاپيتولاسيون را به عنوان نهاد استعماري تزارها لغو كرد5 اما معاهده كاپيتولاسيون منعقده با تزارها 99 ساله بود و دستور رضاخان براي لغو اين امتياز درست در پايان دوره _1927_ صادر شد. به هرحال، آنچه كه از 1307ش. توسط

رضاخان به عنوان اعلام لغو كاپيتولاسيون آغاز شد، هرگز مشخصات مبارزه سالم و صادقانه عليه اين پديده ظالمانه استعماري را در بر نداشت به ويژه آن كه در دوران فرزند وي، گامهاي بلندتري با هدف احيأ اين پديده شوم در ايران برداشته شد.

باني اصلي بازشدن پاي امريكايي ها به ايران پس از جنگ جهاني دوم و واگذاري امتيازات قضايي و امنيتي به آنان قوام السلطنه بود. اولين دسته از نيروهاي نظامي امريكا تحت عنوان «ميسيون نظامي»، آذر 1321 _ دوره نخست وزيري قوام السلطنه _ با مصونيتهاي قضايي وارد ايران شدند.

در دوران حكومت سهيلي نيز قراردادهاي ديگري در زمينه استخدام مستشاران امريكايي، به بهانه اصلاح سيستم اداري ارتش به امضأ رسيد كه هريك از آنها دربرگيرنده امتيازات خاصي براي خانواده ها و وابستگان نظاميان امريكايي بود. اما نقطه اوج اين امتيازدهي ها، به دوران نخست وزيري حسنعلي منصور و اميراسدالله علم باز مي گردد.

يكي از بزرگترين خيانت هاي حكومت پهلوي پس از قيام 15 خرداد 1342، كه زمينه ساز تبعيد امام خميني(ره) به خارج از كشور به شمار مي رود، تصويب لايحه كاپيتولاسيون در مجلس شوراي ملي بود. اين لايحه پس از برگزاري رفراندوم شاه و تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي كه هر دو با موضعگيري امام خميني(ره) روبرو شد، در مجلس طرح شد. برداشتن موانع حقوقي و قانوني حضور نيروهاي امريكايي در ايران وتضمين امنيت آنان براي شاه اهميت داشت. به ويژه آن كه وي براي اجراي سريع اصلاحات اقتصادي وسياسي مورد نظر كاخ سفيد، زير فشار امريكا قرار گرفته بود. در اين شرايط احياء نظام كاپيتولاسيون با هدف اعطاي مصونيت سياسي و كنسولي به اتباع امريكايي در ايران در

دستور كار دولت قرار گرفت پيشنهاد تصويب كاپيتولاسيون در اسفند 1340 از سوي سفارت آمريكا به دولت امير اسدالله علم داده شد. اين پيشنهاد در 13 مهر 1342 در كابينه علم و در مرداد 1343 درمجلس سنا به تصويب رسيد. سپس در 21 مهر 1343 حسنعلي منصور نخست وزير وقت اين لايحه را به مجلس شوراي ملي برد و به تصويب نمايندگان مجلس رساند.

درپي اين مصوبه امام خميني درچهارم آبان 1343 اقدام رژيم در تصويب اين لايحه را مورد انتقاد شديد قرار داد. پيش از سخنراني امام، شاه براي بازداشتن ايشان از ايراد سخنراني در چنين روزي، نماينده اي را به قم اعزام كرد، اما امام نماينده شاه را به حضور نپذيرفت و در روز موعود يكي از مهمترين سخنراني هاي خود را در حضور جمع كثيري از روحانيون و مردم قم ايراد كرد. اين نطق به منزله محاكمه دخالتهاي غيرقانوني هيأت حاكمه امريكا در ايران اسلامي بود. سخنراني امام با اين جملات آغاز شد: «... عزت ماپايكوب شد، عظمت ايران از بين رفت عظمت ارتش ايران را پايكوب كردند. قانوني رابه مجلس بردند كه در آن ما را ملحق كردند به پيمان وين .. كه تمام مستشاران نظامي آمريكا با خانواده هايشان با كارمندهاي فني شان باكارمندان اداري شان باخدمه شان .. از هر جنايتي كه در ايران بكنند، مصون هستند. آقا من اعلام خطر مي كنم اي ارتش ايران من اعلام خطر مي كنم اي سياسيون ايران من اعلام خطر مي كنم .. والله گناهكار است كسي كه فرياد نكند. اي سران اسلام به داد اسلام برسيد. اي علماي نجف به داد اسلام برسيد. اي علماي قم به داد اسلام برسيد...»

درهمين سخنراني

امام خميني جملات معروف خود _ امريكا ازانگليس بدتر، انگليس از آمريكا بدتر، شوري از همه بدتر، همه از هم بدتر، همه از هم پليدتر. اما امروز سر و كار ما با اين خبيث هاست با آمريكاست رئيس جمهور آمريكا بداند اين معنا را كه منفورترين افراد دنياست پيش ملت ما... تمام گرفتاري ما از اين آمريكاست تمام گرفتاري ما از اين اسرائيل است اسرائيل هم از آمريكاست _ را بيان داشت. 6

همچنين، امام (ره) در همين روز _4 آبان 1343_ بيانيه اي صادر كرد «دنيا بداند كه هر گرفتاري اي كه ملت ايران و ملل مسلمين دارند از اجانب است از آمريكاست ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمريكا خصوصاً متنفر است » 7. در اين بيانيه از كاپيتولاسيون به عنوان « سند بردگي ملت ايران ياد شده است.

كاپيتولاسيون سرانجام پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در 23 ارديبهشت 1358، توسط نظام جمهوري اسلامي ايران رسماً لغو گرديد.

در بيانيه وزارت خارجه چنين آمده بود:

به پيشنهاد هيأت وزيران دولت موقت جمهوري اسلامي ايران و تصويب شوراي انقلاب اسلامي قانون و مصوب 21 مهرماه 1343 راجع به اجازه استفاده مستشاران نظامي امريكا در ايران از مصونيت ها و معافيت هاي قرارداد وين (كاپيتولاسيون از تاريخ 23/2/58 لغو شد. 8 پي نوشت ها: 1_ اسناد معاهدات دوجانبه ايران با ساير دول ج سوم ص 273؛ سند 108.

2_ همان سند 111.

3_ همان ج دوم ص 12؛ سند 5 و 9.

4_ حق قضاوت كنسولي؛ كاپيتولاسيون از انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ص 54 .

5_ همان ص 56 .

6_ كوثر؛ شرح وقايع انقلاب اسلامي ج 1؛ صص 169-178 .

7_ صحيفه نور؛ ج 4؛

ص 109 .

8_ كيهان 24ارديبهشت 1358؛ ص 2 .

منبع: www.ir-psri.com

13آبان، روز مبارزه با استكبار جهاني

13آبان، روز مبارزه با استكبار جهاني در تاريخ انقلاب اسلامي برگي زرين و مقطعي حساس و مناسبتي پرخاطره است، بخصوص آنكه چهارده سال بعداز تبعيد حضرت امام (ره) در همين روز (13 آبان 1357) فرزندان امام و صدها دانش آموز و دانشجو در مقابل دانشگاه تهران و خيابان هاي اطراف با شعار "درود بر خميني" و "مرگ بر شاه" پايه هاي حكومت را به لرزه در آوردند و با گلوله هاي مأموران شاه به خاك و خون غلتيدند.

دانش آموزان همچون ساير گروه هاي ملت در اطاعت از فرمان حضرت امام (ره) كه همه را دعوت به مبارزه بي امان با رژيم امريكايي شاه مي نمود، سر از پا نمي شناختند و نجات اسلام را در پيروي كامل از امام (ره) سازش ناپذير مي دانستند. اين طبقه جوان و فعال جامعه بحق يكي از اركان و پايه هاي مهم انقلاب پيروزمند اسلامي بودند.

صبح روز 13 آبان 1357 ه.ش دانش آموزان در حالي كه مدارس را تعطيل كرده بودند روبه سوي دانشگاه نهادند تا بار ديگر پيوندشان را با رهبر بت شكن خويش به جهان اعلام نمايند. اين جوانان پرشور خداجو گروه گروه داخل دانشگاه شدند و به همراه دانشجويان و گروههاي ديگري از مردم در زمين چمن دانشگاه اجتماع كردند. مأموران شاه، دانشگاه را به محاصره خود درآورده بودند تا چنانچه فرياد حق طلبانه از گلويي برخاست آن را با گلوله پاسخ دهند. دانش آموزان در كناره نرده ها و زمين چمن اجتماع كرده بودند و فرياد مقدس "الله اكبر" آنان فضا را مي شكافت و

تا فاصله هاي دور طنين مي انداخت.

ساعت يازده صبح مأموران ابتدا چند گلوله گاز اشك آور در ميان دانش آموزان و دانشجويان پرتاب كردند. اجتماع كنندگان در حالي كه به سختي نفس مي كشيدند، صداي خود را رساتر كردند و با فرياد دشمن شكن "الله اكبر" لرزه بر اندام مأموران مسلح شاه افكندند. در اين هنگام تيراندازي آغاز شد و لاله هاي انقلاب يكي پس از ديگري در خون غلتيدند جوانان با فرياد الله اكبر و با شعارهاي مرگ بر امريكا و مرگ بر شاه به شهادت رسيدند و انقلاب خونين اسلاميشان را تداوم بخشيدند و دشمنان اسلام را بيش از پيش به رسوايي و شكست كشاندند. در اين واقعه 56 تن شهيد و صدها نفر مجروح شدند. يكي از شاهدان عيني مي گويد:

"شنبه 13 آبان سال 1357 ساعت 11 صبح، بيش از هفت هزار دانش آموز و دانشجو و ديگر طبقات مردم در محوطه دانشگاه تهران گرد آمده و عده اي سرگرم تماشاي نمايشگاه عكس بودند و گروهي به سخنراني گوش مي كردند كه ناگهان يك كپسول گاز اشك آور در هوا چرخيد و روي زمين دانشگاه فرود آمد. عده اي سراسيمه به سوي در ورودي دانشگاه دويدند، ولي در همين موقع صداي تيراندازي بلند شد. سربازان از پشت ميله هاي دانشگاه به سوي مردم شليك كردند. هنوز فريادهاي "نترسيد تيراندازي هوايي است" بلند بود كه دانشجويي به زمين غلتيد، از اين لحظه به بعد دانشگاه و خيابان هاي اطراف آن مبدل به صحنه جنگ و گريز شد. دانشجويان و دانش آموزان قصد داشتند آن روز به سوي منزل مرحوم آيت الله طالقاني راه

پيمايي كنند. درست هنگاميكه عزم خروج از دانشگاه كردند با تيراندازي نيروها مواجه شدند و به دنبال آن دانشگاه صحنه برخوردهاي خونين شد. مجروحان توسط دانشجويان به بيمارستان منتقل شدند."

در همان ساعات اوليه نيروهاي ضربت وارد دانشگاه شدند و دانشجويان و دانش آموزان براي مقابله با اين حمله آتش افروختند و به دنبال آن مأموران پس از چند متر پيشروي در دانشگاه آنجا را ترك كردند.

با شدت گرفتن تظاهرات، مأموران حكومت نظامي خيابان هاي اطراف دانشگاه و قسمتي از خيابان انقلاب را بستند و دانشجويان و دانش آموزان در خيابانهاي اطراف پراكنده شدند. تظاهر كنندگان در چند نقطه خيابانهاي جمهوري اسلامي و ولي عصر (عج) و خيابان هاي منشعب از آن آتش افروختند و با دادن شعار الله اكبر و لا اله الا الله خود را از حملات ددمنشانه مأموران نجات مي دادند.

ساعت دو بعداز ظهر مجدداً سربازان حكومت نظامي بر روي دانشجويان و دانش آموزان كه در داخل دانشگاه بودند، تيراندازي كردند كه در همان لحظات اول عده اي از دانشجويان به زمين افتادند و در خون غلتيدند. دانشجويان و دانش آموزان با پلاكاردهايي كه در آن شمار كشته شدگان دانشگاه را نوشته بودند با دادن شعار الله اكبر خميني رهبر به راه پيمايي پرداختند. جنگ و گريز مأموران نظامي با دانشجويان و دانش آموزان تا پاسي از شب ادامه داشت …"

امام خميني (ره) در پيامي كه به همين مناسبت از پاريس براي امت قهرمان ايران فرستادند، فرمودند:

"عزيزان من صبور باشيد كه پيروزي نهايي نزديك است و خدا با صابران است. ايران امروز جايگاه آزادگان است… من از اين راه دور چشم اميد به

شما دوخته ام… صداي آزاديخواهي و استقلال طلبي شما را به گوش جهانيان مي رسانم".

از آن تاريخ به بعد، سيزدهم آبان ماه با عنوان روز دانش آموز، به عنوان حماسه خونين لاله هاي انقلاب در جريان نهضت اسلامي گرامي داشته ميشود.

امام خميني و سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران

امام خميني و سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نويسنده: سيد جواد ميرخليلي چكيده

با توجه به اين مسئله مهم كه بخش اعظمي از سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران با آرمان هاي اسلامي و مفاهيم مكتبي آميخته شده است، امام خميني به منزله رهبر و ايدئولوگ اين حكومت، مباني نظري و اصول خاصي را براي سياست خارجي آن ارائه مي نمايند. از آن جا كه اين مباني و اصول از جايگاه خاصي برخوردارند؛ در اين مقاله، سعي مي شود تا به برخي از مهم ترين آموزه ها ، اصول و اهداف سياست خارجي از ديدگاه امام خميني با توجه به گفته ها و نوشته هاي ايشان اشاره گردد. هم چنين رابطة مباني، اصول و اهداف نيز مورد بررسي قرار مي گيرد.

واژه هاي كليدي: امام خميني، سياست خارجي، سياست خارجي جمهوري اسلامي، صدور انقلاب، استقلال. مقدمه

سياست خارجي، همواره و در همه جا، از مناقشه انگيزترين حوزه هاي سياست گذاري بوده است، ولي متأسفانه در ايران، اهميت واقعي و نقش آن در رقم خوردن سرنوشت كشور و ملت و زمينه سازي فراز و نشيب ها و نيز ارزش بي چون و چراي اش به منزلة يكي از بزرگ ترين ابزارهاي تأمين يك پارچگي ارضي، امنيت سرزميني، وجهه و اعتبار بين المللي، پيشبرد اهداف و برنامه هاي ملي در زمينه هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و ... چنان كه بايد

و شايد، و به شيوه اي علمي بازشناخته نشده است.(1)

و حتي ديگر كشورهاي مسلمان خاورميانه مانند ديگر دولت هاي در حال توسعه، تنها در همين اواخر با خود مفهوم «سياست خارجي» آشنا شده اند.(2)

برنارد لوئيس، مفهوم «سياست خارجي» را مانند اغلب ملزومات زندگي عمومي و سياسي امروزي در جهان اسلامي، مفهومي بيگانه و نو مي داند.(3)

اما سياست خارجي تمام كشورها در تعامل با محيط است و سياست مداران و تحليل گران سياسي به اين موضوع توجه دارند. امام خميني به منزله فقيهي كه داراي ديدگاه هاي سياسي مبتني بر اصول و قواعد فقهي است، دربارة سياست خارجي به طور اعم و سياست خارجي حكومت اسلامي به صورت اخص، نظراتي را ارائه نموده اند. ايشان به پويش سياست خارجي با تأكيد بر گفتمان رشد محور اعتقاد داشتند؛ بدين معنا كه سياست خارجي، به معناي سياست بيروني ام القري در قبال كشورهاي واقع در فراسوي مرزهاي نظام اسلامي است.

با توجه به اهميت آرا و انديشه هاي امام خميني، در اين نوشتار بعد از پرداختن به مفهوم سياست خارجي به اصول و مباني سياست خارجي حكومت اسلامي از ديدگاه ايشان خواهيم پرداخت. مفهوم شناسي سياست خارجي

براي ورود به بحث در آغاز بايد به مفهوم سياست خارجي بپردازيم. دانشمندان علوم سياسي و روابط بين الملل، در تعريف سياست خارجي گفته اند:

جهتي را كه يك دولت بر مي گزيند و در آن از خود تحرك نشان مي دهد و نيز شيوة نگرش دولت را نسبت به جامعه بين المللي، سياست خارجي مي گويند.(4)

بر اساس تعريفي ديگر:

تدوين، اجرا و ارزيابي تصميم گيري هايي كه از ديدگاه خاص همان كشور جنبة برون

مرزي دارد.(5)

و نيز دربارة مفهوم سياست خارجي گفته اند:

راهبرد يا رشته طراحي شده عمل كه به وسيلة تصميم گيرندگان يك دولت در مقابل ديگر دولت ها و واحدهاي بين المللي به منظور اهداف مشخص اعمال مي شود.(6)

به عبارت ديگر سياست خارجي، بازتاب اهداف و سياست هاي يك دولت در صحنه روابط بين الملل و در ارتباط با ساير دولت ها، جوامع و سازمان هاي بين المللي، نهضت ها، افراد بيگانه و حوادث و اتفاقات جهاني مي باشد.

و شايد بتوان اين تعريف از سياست خارجي را نسبتاً روشن و مناسب دانست كه:

مجموعه خط مشي ها، تدابير، روش ها و انتخاب مواضعي است كه يك دولت در برخورد با امور و مسائل خارجي در چارچوبة اهداف كلي حاكم بر نظام سياسي اعمال مي نمايد.(7)

اساساً هر دولتي، داده هاي سياست خارجي خود را در جهتي تنظيم مي نمايد كه سرانجام، خواست ها و نيازهاي امنيتي، استراتژيك، اقتصادي، سياسي، فرهنگي يا نظامي اش در كوتاه مدت يا بلند مدت، تأمين گردد.(8)

البته اهداف سياست خارجي بايد به گونه اي هم آهنگ تنظيم گردد تا تأمين منافع ملي محقق شود.

اما با وجود آن كه تصميم گيرندگان، نقش اساسي در فرايند سياست گذاري خارجي ايفا مي نمايند، با اين وجود در بسياري از موارد، اين تصميمات، محصول تجربه هاي تاريخي، اعتقادات سياسي و ايدئولوژيك و ... است.

در حقيقت، ارزش هاي جوامع، ساخته و پرداختة فرهنگ، فرهنگ سياسي، تربيت و ... است. ارزش ها باعث هدايت انسان ها به سوي جنبه هاي متعالي انسان، ثروت، قدرت، اعتبار، انزوا و غيره مي شود. و حتي در مواردي هدف هاي سياست خارجي در چهار چوب

يك ايدئولوژي خاص تعريف و تبيين مي گردد.(9)

در خاتمه بحث مفهوم شناسي سياست خارجي بايد به اين مطلب نيز به صورتي گذرا اشاره كرد كه سياست خارجي، حوزه اي از فعاليت علمي و عملي است كه مؤلفه هاي آن از خصيصه هاي متناقضي برخوردارند. به قول كنت والتز:

آن چه در سياست خارجي مورد نياز است، صرفاً مجموعه اي از خصيصه ها نيست، بلكه به جاي آن نيازمند موازنه اي حساس بين واقع گرايي و تحليل، انعطاف و پا برجائي صلاحيت و ميانه روي، و بالاخره تداوم و تغيير هستيم.(10)

اكنون به بررسي مراحل سياست خارجي در تاريخ ايران مي پردازيم. مراحل سياست خارجي در ايران

در واقع مي توان سه دورة كاملاً متمايز را براي بررسي سياست خارجي ايران و يا ديپلماسي در تاريخ ايران در نظر گرفت:

1. دوران كلاسيك؛ كه روابط نوين بين المللي و تعامل امروزين، ميان كشورها وجود نداشت و هر كشوري بر مبناي مجموعه اي از عوامل داخلي و بر اساس معيارهاي خاص حكومت داري و نسبت هاي فكري و اجتماعي، مناسباتي با همسايگان خود و منازعاتي بارقيبان خود داشت و در اين چهارچوب ها گاه كمي فراتر رفته و با همساية همسايگان نيز ارتباط برقرار مي ساخت.

اين دوره تا اواخر قاجاريه تداوم داشت.

2. دوران استعمار و استقلال؛ كه مقدمات آن در ميانه عهد قجر و با آگاهي نسبي نخبگان ايراني از اوضاع جهاني، خاصه، وضع ملل باختر آغاز شد، در مشروطيت به اوج خود رسيد و آن مبدأ به نقطه عطفي در تحول نگرش سياست هاي كارگزاران حكومتي ايران در موضوع روابط خارجي بدل گرديد. در اين دوران، الزامات و مفاهيم نوين

از سوي ايران به ديده گرفته شد و حقوق متقابل كشورها و منافع مورد منازعه، همراه با تبعات حقوقي آن مطرح گشت.

3. دوران عزت و استقلال؛ كه با توجه به فضاي دو قطبي، در هنگامة پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال 1357 آغاز شد. البته ژئويوليتيك خاص ايران نيز در تكوين سياست خارجي نوين ايران دخيل بود.

در بحبوحة انقلاب اسلامي، دو شعار استراتژيك: «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» و «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي» با الهام از انگاره ها و نظريات امام خميني، موجب رواج انديشة تازه اي در ملت و نخبگان ايران گرديد. اين نظريّات كه صبغه اي عميقاً ديني داشت و برآيند شخصيت مذهبي امام و هدايت هاي مكرر و ساختار عميق ديني در آحاد ملت ايران بود، با روشن بيني و درايت حضرت امام موجب خروج ايران از دايرة بستة جهان دو قطبي و خيزش به سوي افق هاي تازه بود؛ افق هايي كه اساس آن بر پايه عزت ملي، منافع ملي، حقوق انساني و احترام متقابل بر مبناي آموزه هاي اسلامي استوار شده بود.(11)

در واقع اين روند، اهداف سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را نيز ترسيم مي كند كه به ايجاد يك جامعه اسلامي بر اساس مباني شيعي، تعارض با اسرائيل و غرب به ويژه آمريكا، دفاع از مسلمانان و دفاع از نهضت هاي آزادي بخش و ... منجر مي گردد.(12)

قبل از ورود به بحث دربارة اصول و مباني و اهداف سياست خارجي از ديدگاه امام(ره)، به تبيين اين مفاهيم پرداخته مي شود. مباني، اصول و اهداف

دربارة مفهوم «مباني» بايد گفت كه نقش عمده و تعيين كننده در تصميم سازي ها،

به مباني و ساختار فكري و باورهاي دولت مردان و سياست مداران بر مي گردد. در حقيقت، نوع حكومت ها و مباني مشروعيت آنها، اساس و شيوة رفتار سياست خارجي آن را هم چون سياست داخلي اش متفاوت مي سازد.(13)

هم چنين دربارة مفهوم «اصل» گفته اند كه اصل به معناي بيخ، بن، اساس، ريشه، قاعده، قانون و ... آمده است. اصول، جمع اصل است كه در هر علم، عبارت از قواعد اساسي مي باشد كه آن دانش بر آن استوار بوده و اصل هر چيز آن است كه وجود آن بدان متكي است. البته بايد گفت كه به كار گيري واژة اصل در كشور ما به مفهوم دقيق آن چندان مورد توجه نيست، همان گونه كه برخي معتقدند: نه تنها در محاورة جاري و روزانه، هر كس، هر چه را كه مهم مي داند، اصل تلقي نموده و تحت عنوان اصول از آن ياد مي كند، بلكه صاحب نظرات و متفكران بسياري نيز لااقل در خصوص سياست خارجي به هر معنا و مفهوم ضروري اصل مي گويند، در حالي كه هر مفهوم مهمي اصل نيست.(14)

در مورد مفهوم «هدف» گفته شده كه ورود هر دولتي به عرصة جهاني بر اساس اهداف و انگيزه هاي آن شكل مي گيرد. اهداف برون مرزي حكومت، نمودي از نيازها و خاستگاه هاي ذهني و رواني بازيگران سياست خارجي و تصورات برگرفته از واقعيات پيرامون ان است. در اين جا اهداف به منزلة مقصد سياست خارجي در نظر گرفته شده است.(15) مباني سياست خارجي از ديدگاه امام

يكي از ويژگي هاي سياست خارجي دولت اسلامي با ساير كشورها مورد مباني و چگونگي

تكيه بر منابع عقلي و نقلي است. با توجه به اين كه امام خميني، رهبري ايدئولوگ و داراي انديشه سياسي مبتني بر اسلام است؛ بنابراين با توجه به مباني خاص اسلام از جمله كتاب و سنّت به بيان اصولي بر اساس مباني پرداخته است. در حقيقت، ساختار سياست خارجي بر مبناي التزام به احكام شرع مقدس صورت مي گيرد.

بنا براين ارزشي هاي اخلاقي و عقل، مباني امام را در مورد سياست خارجي شكل مي دهند. ايشان با تأكيد بر انساني و اخلاقي بودن محتواي انقلاب مي فرمايد:

محتواي اين انقلاب، اسلام و اخلاق اسلامي و اخلاق انساني و تربيت انسان ها بر موازين انسانيت بوده است.(16)

و در جاي ديگري مي فرمايند:

معنا ندارد كه دولت اسلامي ايران با دولتي كه هيچ اعتقاد به اسلام و به اخلاق بشريت ندارد، سرميز اصلاح بنشيند.(17)

براي توضيح بيشتر بايد گفت كه براي مثال، مبناي اصل دفاع از مستضعفان در سياست خارجي از نگاه امام، قرآن كريم است.(18)

و يا در خصوص ياري مظلومان به سخن امام علي(ع) استناد مي كند و مبناي خود را بر آن قرار مي دهد كه:

كونا لظالم خصما و للمظلوم عونا؛ دشمن ستم گر و يار ستم ديده باشيد.(19) اصول سياست خارجي حكومت اسلامي از ديدگاه امام

اصول سياست خارجي مي تواند چهار چوب رفتاري لازم را به كارگزاران نظام اسلامي ارائه دهد، و پاي بندي به اين اصول، وجه تمايز دولت اسلامي از ديگر دولت هاست. در واقع دولت اسلامي بر اساس مباني و با اصول مشخص براي رسيدن به اهداف خاص تلاش مي كند.

اصول سياست خارجي را كه امام خميني طراحي نموده و به صورت قوانين موضوعه،

تدوين و سعي در اجراي آن مي شد را مي توان به منزله يكي از منابع رسمي تصميم گيري در سياست جمهوري اسلامي ايران به حساب آورد. به گونه اي كه حتي رهبر جديد انقلاب اسلامي بارها بيان داشته اند كه خط كلّي در سياست جمهوري اسلامي ايران، همان خطّي است كه امام خميني(ره) تبيين و ترسيم نموده اند.(20)

در حقيقت، خصوصيات و ويژگي هاي منحصر به فرد حضرت امام خميني(ره) هم چون فقاهت، شجاعت، سازش ناپذيري، قاطعيت، خلوص و عرفان به حدّي بود كه نقش پر قدرتي را براي ايشان ايجاد كرده بود و اين نقش رهبري در چگونگي اتخاذ تصميمات در ابعاد داخلي و خارجي از اهميت فوق العاده اي برخوردار بود.(21)

اينك به بررسي اصول سياست خارجي از ديدگاه امام خميني مي پردازيم:

1. اصل صدور انقلاب: صدور انقلاب از موضوعات مورد توجه امام بوده كه به معناي صادر كردن تجربه هاي انقلاب اسلامي به ساير كشورهاي جهان است. از ديدگاه امام خميني، منظور از صدور انقلاب، همان گسترش اسلام است.(22)

امام در اين باره اعتقاد دارد كه:

ما با صدور انقلاب مان كه در حقيقت صدور اسلام راستين و بيان احكام محمدي(ص) است، به سيطره و سلطه و ظلم جهان خواران خاتمه مي دهيم.(23)

از نگاه ايشان براي پيروزي بر مشكلات، بايد در مقابل همه قدرت ها ايستاد و ارزش هاي انساني را از اين جا به ساير نقاط جهان صادر كرد. در واقع صدور انقلاب در نگاه ايشان، صبغة فرهنگي دارد.

روح الله رمضاني دربارة صدور انقلاب ايران مي گويد:

ظهور صدور انقلاب به مثابه اصلي بنيادي در سياست خارجي، هم چون خود انقلاب ايران، بازتاب پويايي سياسي

داخلي ايران است.(24)

در واقع، هدف اصلي سياست خارجي ايران، از همان آغاز به كار حكومت جديد، تبليغ و گسترش اسلام انقلابي بود؛ اين هدف در وظيفه اي ريشه داشت كه قرآن براي مسلمانان در جهت تحقق و تبليغ پيام الهي در سراسر گيتي معين كرده است. هدف صدور انقلاب با گسترش و فتوحات تاريخي اسلام، تحت حاكميت حضرت محمد(ص) همراه شده بود.(25)

روح الله رمضاني در جاي ديگري خواسته امام خميني مبني بر صدور انقلاب را ريشه دار در ايدئولوژي او و فرهنگ سياسي ايران- اسلامي مي داند.(26)

امام دربارة صدور انقلاب مي فرمايند:

ما بايد با شدت هر چه بيشتر انقلاب خود را به جهان صادر كنيم و اين طرز فكر را كه قادر به صدور انقلاب نيستيم، كنار بگذاريم؛ زيرا اسلام بين كشورهاي اسلامي تمايز قائل نيست. ما حامي تمام محرومان مي باشيم. همه ابر قدرت ها و همه قدرت ها براي از بين بردن ما برخاسته اند. اگر ما در محيط محدودي باقي بمانيم، قطعاً با شكست رو به رو مي شويم.(27)

ما انقلاب مان را به تمام جهان صادر مي كنيم، چرا كه انقلاب ما اسلامي است و تا بانگ لا اله الا الله و محمد رسول الله بر تمام جهان طنين نيفكند، مبارزه هست و تا مبارزه در هر كجاي جهان عليه مستكبران هست، ما هستيم.(28)

البته ايشان براي جلوگيري از سوء استفاده از معناي صدور انقلاب و برداشت هاي منفي از آن ياد آور مي شوند كه:

اين كه مي گوييم بايد انقلاب ما به همه جا صادر بشود، اين معني غلط را از آن برداشت نكنند كه ما مي خواهيم كشور گشايي كنيم. همه

كشورها بايد در محل خودشان باشند. ما مي خواهيم اين چيزي كه در ايران واقع شد و خودشان از ابر قدرت ها فاصله گرفتند و (نجات) دادند، دست آنها را از مخازن كوتاه كردند، اين در همه ملت ها و در همه دولت ها بشود. معني صدور انقلاب اين است كه همه ملت ها و همه دولت ها بيدار شوند و خودشان را از اين گرفتاري كه دارند نجات بدهند.(29)

با توجه به مطالب فوق مي توان به اين نتيجه رسيد كه صدور انقلاب از ديدگاه امام خميني، همان صدور اسلام ناب محمدي(ص) است كه جزء رسالت ها و تعهدات دولت اسلامي به شمار مي رود. و در نتيجه، حمايت از ملت هاي محروم و مستضعف و حمايت از حكومت جهاني اسلام در اين راستا، مفهوم و معنا پيدا مي كند.

2. اصل نفي سبيل: از ديگر اصول سياست خارجي امام خميني، نفي سلطه گري و سلطه پذيري است. ايشان براي حيات زير سلطه غير، ارزشي قائل نمي شوند، بلكه ارزش حيات را به آزادي و استقلال مي دانند و با توجه به آيه شريفه «لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا»(30) كه مي فرمايد خداوند، سلطه اي براي كافرين بر مؤمنين قرار نداده، اذعان مي دارند كه:

ما منطق مان، منطق اسلام، اين است كه سلطه نبايد از غير بر شما باشد. نبايد شما تحت سلطه غير برويد. ما هم مي خواهيم نرويم زير سلطه. (31)

3. دفاع از كيان اسلام و مسلمانان: ايشان برنامه سياست خارجي ايران را برنامه اسلام ذكر مي كنند و مي فرمايند:

ما براي دفاع از اسلام و ممالك اسلامي و استقلال ممالك اسلامي

در هر حال مهيا هستيم. برنامه ما برنامه اسلام است، وحدت كلمة مسلمين است، اتحاد ممالك اسلامي است... .(32)

و در جاي ديگري دفاع از تمام مسلمين را لازم مي دانند:

ما كشور را، كشور ايران نمي دانيم، ما همه ممالك اسلامي را از خودمان مي دانيم، مسلم بايد اين طور باشد. ما دفاع از همه مسلمين را لازم مي دانيم.(33)

4. اصل احترام متقابل و عدم دخالت در امور يك ديگر: امام در اين مورد قائل به اين است كه اسلام براي همه و دلسوز براي بشر است و ما همه تابع اسلام و دلسوز براي بشر هستيم. به اين معنا كه «ما با هيچ ملتي بد نيستيم، اسلام آمده بود براي تمام ملل، براي ناس، ... ما اعلام مي كنم كه نظر تجاوز به هيچ يك از كشورهاي اسلامي و غير اسلامي نداريم...»(34)

ايشان در جاي ديگري فرمودند:

ملت ايران اجازه نمي دهد كه هيچ مملكتي در امور داخلي او دخالت كند و آزادي و استقلال خودش را حفظ مي كند، و با تمام كشورها هم به طور متقابل عمل خواهد كرد.(35)

حضرت امام در موارد متعدد به اين مسئله (روابط حسنه و متقابل) در سياست خارجي اشاره كرده اند.

وقتي خبرنگار مجله امريكايي تايم از ايشان سؤال مي كند كه: در جمهوري اسلامي به طور كلي سياست خارجي شما چگونه خواهد بود؟ امام در جواب مي فرمايند:

جمهوري اسلامي ما با تمام ممالك روابط حسنه دارد و احترام متقابل، قائل است، در صورتي كه آنها هم احترام متقابل، قائل باشند.(36)

5. اصل نفي ظلم و حمايت از مظلوم: امام خميني با استناد به سيرة انبيا، ملت اسلام را پيرو مكتبي مي

دانست كه برنامه آن در دو كلمة «نه ستم كنيد، نه مورد ستم قرار گيريد؛ لا تَظلمون و لا تُظلمون» خلاصه مي شود.(37)

امام در بيانات خود در جمع سفرا در تاريخ 22/11/59 فرمودند:

ما نه ظلم خواهيم كرد؛ و نه مظلوم خواهيم واقع شد.(38)

در واقع، امام مي خواهد تا با ابر قدرتها و ظالمان مخالفت شود. ايشان سازش با ظالم را ظلم به مظلومان و ظلم به شرع و خلاف رأي انبياء مي دانست:

ما تحت رهبري پيغمبر اسلام اين دو كلمه را مي خواهيم اجرا كنيم؛ نه ظالم باشيم و نه مظلوم... (39)

6. اصل نه شرقي- نه غربي: اين اصل كه در واقع يكي از شعارهاي اساسي مردم در بحبوحه انقلاب بود و برگرفته از سخنان امام خميني(ره) كه در موارد متعددي به اين مسئله اشاره كرده اند:

ملت ايران بدون اتكا به غرب و شرق مي خواهد روي پاي خود بايستد و بر سرمايه هاي مذهبي و ملّي خود استوار باشد.(40)

در جاي ديگري به معناي اين شعار توجه مي دهند كه:

اين كه جوانان ما مي گويند «نه شرقي نه غربي»، معنايش اين است كه هيچ كدام در ايران دخالت نكنند؛ و اين كاملاً بجا و بحق است.(41)

در واقع ايشان به دنبال دولت اسلامي آزاد و مستقل است كه فارغ از گرايش به سوي غرب و شرق باشد و تعادل قوا در اين منطقه از جهان حفظ شود. اهداف سياست خارجي از ديدگاه امام

1. استقلال: اين مفهوم، علي رغم فشارهاي بين المللي و بحران هاي داخلي، به معناي انزواي ايران نبود، بلكه امام خميني، حريم واقعي ملت ايران و حقوق و حرمت پايمال شدة آنها را دائماً

مورد تأكيد قرار داده و هر نوع رابطه اي را در مرز اصطكاك با اين اصل، مورد ارزش يابي منفي يا مثبت قرار مي دادند.

در واقع استقلال سياسي از اصولي به شمار مي رود كه تأمين كنندة عزت جامعه اسلامي است. امام خميني ريشه هاي آسيب به استقلال را، فكري فرهنگي، ارزيابي نموده و بزرگ ترين وابستگي ملت هاي مستضعف به ابرقدرت ها و مستكبران را وابستگي فكري و دروني مي دانست كه ساير وابستگي ها از آن سرچشمه مي گيرد.

ايشان راهكار حصول به مقصود و كسب استقلال فكري و رهايي از وابستگي را در دريافتن مفاخر مأثر ملي فرهنگي مي دانست. و بزرگ ترين فاجعه براي ملت ما را وابستگي فكري مي دانست كه گمان مي كنيم همه چيز از غرب است و ما در همه ابعاد فقيريم و بايد از خارج وارد كنيم.(42)

البته وقتي سخن از استقلال در سياست خارجي يك كشور به ميان مي آيد، منظور استقلال در سه مرحله سياست گذاري، تصميم گيري و اجراي تصميم است كه مصاديق آن در زمينه هاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي، دفاعي و غيره ظاهر مي شود. گرچه در نگاه اول، استقلال سياسي با اهميّت به نظر مي رسد؛ اما از ديدگاه امام (ره) استقلال فرهنگي مهم تر از آن است.(43)

بنابراين براي دست يابي به استقلال مي بايست به خود باوري فكري و خوديابي دست يافت. امام در اين باره مي فرمايند:

اساس، باور اين دو مطلب است: باور ضعف و سستي و ناتواني. و باور قدرت و قوه و توانايي اگر ملت، اين باور را داشته باشد كه ما مي توانيم در مقابل قدرت هاي بزرگ

بايستيم، اين باور، اسباب اين مي شود كه توانايي پيدا مي كنند و در مقابل قدرت هاي بزرگ ايستادگي مي كنند.(44)

البته ايشان از وابستگي اقتصادي كه به وابستگي سياسي مي انجامد، نيز غافل نشده و توصيه مي كردند كه بايد از جهت اقتصادي نيز فارغ شويم. در رابطه با عدم وابستگي اقتصادي نيز فرمودند:

كار كردن شما و فعال بودن شما علاوه بر ارزش هاي مادي و معنوي كه براي شما دارد، كشور شما را از وابستگي نجات مي دهد.(45)

امام در جواب خبرنگاري كه از ايشان سؤال كرده بود كه سياست خارجي جمهوري اسلامي، خصوصاً در رابطه با ابر قدرت ها، چه خواهد بود؟ فرمودند:

سياست دولت اسلامي، حفظ استقلال، آزادي ملت و دولت و كشور و احترام متقابل بعد از استقلال تمام خواهد بود و فرقي بين ابر قدرت ها و غير آنها نيست.(46)

در نهايت، امام، استمرار استقلال سياسي، اجتماعي، اقتصادي و امنيت كشور را وابسته به قواي نظامي و انتظامي دانسته و از آنها به منزلة ركن استقلال كشور ياد مي نمايد.(47)

2. وحدت امت اسلامي: ايشان وحدت بين مسلمالنان و مستضعفان و ساير دول اسلامي را چاره ساز گرفتاري ها مي دانست و از سران كشورهاي اسلامي مي خواست تا در برابر دشمن خارجي، توحيد كلمه داشته باشند:

هان اي مسلمانان جهان، و مستضعفان تحت سلطه ستم گران، به پاخيزيد و دست از اتحاد به هم دهيد و از اسلام و مقدرات خود دفاع كنيد و از هياهوي قدرت مندان نهراسيد... . (48)

3. دفاع از مستضعفين و كمك به نهضت هاي آزادي بخش: از ديدگاه امام خميني، براي رهايي مستضعفين از شرّ فساد و برخورداري از

يك زندگي شرافت مندانه انساني، بايد مستضعفين دست در دست يك ديگر داده و قدرت مستكبران را محدود نمايند و در اين راه سياست ايران بر حمايت از آنهاست:

جمهوري اسلامي ايران هم در كنار شما و هم در كنار همة مسلمانان، بلكه در كنار همة مستضعفان جهان خواهد بود.(49)

و در ارتباط با كمك به نهضت هاي آزادي بخش جهان مي فرمايند:

ملت آزادة ايران هم اكنون از ملت هاي مستضعف جهان در مقابل آنان كه منطق شان توپ و تانك و شعارشان سر نيزه است كاملاً پشتيباني مي نمايد. ما از تمام نهضت هاي آزادي بخش در سراسر جهان كه در راه خدا و حق و حقيقت و آزادي مبارزه مي كنند، پشتبياني مي كنيم.(50)

و در جاي ديگر دربارة حمايت از اين جنبش ها تا رسيدن به جامعه آزاد مي گويند:

من بار ديگر از تمام جنبش هاي آزادي بخش جهان پشتبياني مي نمايم و اميدوارم تا آنان براي تحقق جامعه آزاد خويش پيروز شوند. اميد است دولت اسلامي در مواقع مقتضي به آنان كمك نمايد.(51)

4. روابط حسنه – مدارا و مسالمت آميز: امام در اين ارتباط مي فرمايند:

با همة دولت ها به طور مدارا رفتار مي كنيم و هيچ وقت ميل نداريم كه با خشونت رفتار كنيم... .(52)

و حتي ايشان صلح و زندگي مسالمت آميز با مردم دنيا را با زندگي در بين مردم جهان مي آميزند و مي گويند:

ما صلح مي خواهيم. ما با همه مردم دنيا صلح مي خواهيم باشيم. ما مي خواهيم مسالمت با همه دنيا داشته باشيم. ما مي خواهيم در بين مردم دنيا زندگي بكنيم.(53)

5. روابط بر پايه مباني اسلامي و

انساني: ايشان با ذكر اين نكته كه روابط انساني با هيچ جا مانعي ندارد، و ما با ملت ها خوب هستيم،(54) مي فرمودند:

بايد روابط بن ملت ها بر اساس مسائل معنوي باشد و در اين رابطه، بُعد مسافت تأثيري ندارد و چه بسا كشورهايي كه هم جوار هستند، اما رابطه معنوي بين آنها نيست، بنابراين روابط ديگر هم نمي تواند مثمر ثمر باشد. ما روابط مان با كشورها بر اساس مباني اسلام خواهد بود.(55) رابطه مباني، اصول و اهداف

درخاتمه بحث بايد به اين مطلب اشاره كرد كه با توجه به فرض گرفتن اين مسئله كه سياست خارجي جمهوري اسلامي داراي مبناست، اين مباني در اصول و نيز اهداف تأثير گذار است. بنابراين با توجه به مباني مورد استفاده امام در مورد سياست خارجيف اصولي چون دفاع از مستضعفان و ياري مظلومان و ... از آن مستفاد شده است. هم چنين در رابطه با رابطه اصول با اهداف بايد اشاره كرد كه هر چند ممكن است در مواردي معدود، اصول با اهداف، تزاحم پيدا كند، مثلاً در مورد ايجاد وحدت بين مسلمانان، لوازمي وجود دارد كه در برخي مواضع با اصول تحديد كنندة مسئوليت هاي فراملي اصطكاك پيدا مي كند. اما بايد توجه داشت كه موارد تزاحم، كم است و حتي در اين موارد معدود نيز مي توان به نحوي بين اصول و اهداف، سازش برقرار نمود. جمع بندي

سياست خارجي همواره از مناقشه بر انگيزترين حوزه هاي سياست گذاري بوده است. در اين عرصه عوامل مختلفي تأثير گذارند كه در انقلاب اسلامي، حضرت امام داراي جايگاه ويژه اي در تبيين اصول و مباني سياست خارجي هستند.

در

اين نوشتار، بعد از بحث دربارة مفهوم شناسي سياست خارجي به طور اعم و سياست خارجي ايران به صورت اخص، به بحث درباره اصول مباني و اهداف سياست خارجي از ديدگاه امام خميني پرداخته شد.

در واقع آن چه كه در ميان اصول، مباني واهدف گفته شده از ديدگاه ايشان، بارز بود و جلب توجه مي كرد و سياست خارجي ايران را تشكيل مي داد، عبارت بودند از: استقلال، صدور انقلاب، اتحاد امت اسلامي، احترام به حقوق متقابل، نفي ظلم، اصل نفي سبيل، روابط حسنه و مسالمت آميز با ديگران، دفاع از كيان اسلام و مسلمين، سياست نه شرقي، نه غربي، گسترش روابط بر اساس مباني اسلامي و انساني و كمك به نهضت هاي آزادي بخش. هم چنين رابطه با اصول سياست خارجي سعي شد تا تقدم و تأخر اصول نيز رعايت گردد.

در رابطه با هر يك از اين موارد به نمونه اي از سخنان امام خميني اشاره شد و شايد بتوان به اين مطلب اذعان كرد كه در برخي از موارد، ديدگاه ايشان از ساختار و حقوق بين الملل موجود فراتر مي رود. از جمله قرائت ايشان از اسلام كه اسلام ناب محمدي(ص) را در نظر داشتند در مقابل اسلام آمريكايي. و هم چنين ويژگي هاي ديگري مانند: ظلم ستيزي و عدم سازش، مبارزه و ايستادگي در برابر مستكبران و ستم گران كه در تضاد با آنها بود.

در پايان نيز به رابطه اصول با اهداف و نيز مباني با اصول به صورت اجمال پرداخته شد. پي نوشت : 1. روح الله رمضاني، چارچوبي تحليلي براي بررسي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايرن، ترجمة عليرضا طيب (تهران:

نشر ني، 1380) ص 25.

2. همان، ص 31.

3. Beynard Lewis, the middle East and the west, Bloomington, Indian University press, 1964,p.115.

4. عبدالعلي قوام، اصول سياست خارجي و سياست بين الملل (تهران: سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم استاني دانشگاه ها (سمت)، 1380) ص 102.

5. سيد صادق حقيقت، مباني، اصول و اهداف سياست خارجي دولت اسلامي، (قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، 1385) ص 20.

6. همان، ص 20.

7. منوچهر محمدي، سياست خارجي جمهوري اسلامي، (تهران، نشر دادگستر، 1377) ص 18.

8. عبد العلي قوام، پيشين، ص 108.

9. همان، ص 136.

10. سيد حسين سيف زاده، اصول روابط بين الملل (الف و ب)، (تهران: ميزان، 1380) ص 328.

11. سياست خارجي و روابط بين الملل از ديدگاه امام خميني، (تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1381) ص الف و ب.

12. محمود سريع القلم، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران: باز بيني نظري و پارادايم ائتلاف (تهران: مركز تحقيقات استراتژيك، 1379) ص 68.

13. سيد صادق حقيقت، پيشين، ص 27-26.

14. همان، ص 29.

15. همان، ص 32.

16. امام خميني، صحيفه نور، ج14، (16/11/1359) ص 45-41.

17. همان، ج 18، ص 78-75.

18. آيه 75 از سورة نساء.

19. نهج البلاغه، نامه 47.

20. بيژن ايزدي، در آمدي بر سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران (قم: بوستان كتاب، 1371) ص 112-111.

21. سيد صادق حقيقت، مسؤوليت هاي فرا ملّي در سياست خارجي دولت اسلامي (تهران: مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري، 1376) ص 520-519.

22. محمد ستوده، پيشين، ص 273؛ صحيفه نور، ج 11، ص 28-21.

23. در جستجوي راه از كلام امام (دفتر دهم) (تهران: اميركبير، 1362) ص 435.

24. جان ال اسپوزيتو، انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن، ترجمه دكتر محسن

مدير شانه چي، مقاله صدور انقلاب ايران: سياست، اهداف و وسايل، روح الله كارگر رمضاني (تهران: مركز بازشناسي اسلام و ايران، 1382) ص 56.

25. همان، مقاله انقلاب ايران: چشم اندازي ده ساله، جان ال اسپوزيتو، ص 47.

26. همان، مقاله صدور انقلاب ايران: سياست، اهداف و وسايل، روح الله كارگر رمضاني، ص 58.

27. همان، ص 65.

28. پيام امام به مناسبت سالگرد كشتار خونين مكه (29/4/67) صحيفه نور، ج20، ص 8-232.

29. آيين انقلاب، پيشين، ص 413.

30. نساء (4) آيه 141.

31. بيانات امام خميني در مورد مأموريت شاه براي اجراي طرح هاي استعماري، اقتصادي فرهنگي (20/7/57) صحيفه نور، ج2، ص 139.

32. بيانات امام خميني در جمع كليه سفرا، كارداران و ... (18/11/62) صحيفه نور، ج18، ص 221.

33. اعلاميه مشترك آيات عظام امام خميني، نجفي مرعشي و ... (1343) صحيفه نور، ج1، ص 84.

34- آيين انقلاب اسلامي، پيشين، ص 409-407.

35- مصاحبه خبرنگار روزنامه دانماركي (5/9/57) صحيفه نور، ج22، ص 146.

36. مصاحبه خبرنگار مجله آمريكايي تايم (30/9/57) صحيفه نور، ج 22، ص 156.

37- آيين انقلاب اسلامي: گزيده اي از انديشه و آراء امام خميني (تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1374) ص 395-390.

38- بيانات امام خميني در جمع سفرا (22/11/59) صحيفه نور، ج14، ص 68.

39- همان، ص 66.

40. مصاحبه امام خميني با روزنامه اونيتا، ارگان حزب كمونيست ايتاليا (1/10/62) صحيفه نور، ج4، ص 195.

41. بيانات امام خميني در ديدار با سفير شوروي (19/11/57) صحيفه نور، ج7، ص 89.

42. كاظم قاضي زاده، انديشه هاي فقهي – سياسي امام خميني (تهران: مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري، 1377) ص 501.

43. محمد ستوده، امام خميني و مباني نظري سياست خارجي، فصلنامه علوم

سياسي، سال دوم، ش پنجم، تابستان 78، ص 271.

44. همان، ص 271؛ در جستجوي راه از كلام امام (دفتر بيست و دوم) فرهنگ و تعليم و تربيت (تهران: اميركبير، 1364) ص 205.

45. كاظم قاضي زاده، پيشين، ص 510.

46. مصاحبه امام خميني با خبرنگاران برزيل، انگليس، تايلند و ... (18/8/58)، صحيفة نور، ج3، ص 89.

47. كاظم قاضي زاده، پيشين، ص 512.

48. پيام امام خميني به مناسبت شهادت قدوسي و دستگردي (15/6/60) صحيفه نور، ج15، ص 126-125.

49. ديدار با اعضاي شوراي مركز حزب الله لبنان (9/12/66) صحيفه نور، ج20، ص 184.

50. پيام امام خميني به مناسبت ولادت و هجرت حضرت محمد(ص) (15/11/58) صحيفه نور، ج11، ص 259.

51. پيام امام به مناسبت دومين سالگرد پيروزي انقلاب (22/11/59) صحيفه نور، ج14، ص 63.

52. بيانات امام خميني در جمع گروهي از پرسنل وزارت راه و ترابري (11/5/62) صحيفه نور، ج 18، ص 56.

53. بيانات امام خميني در جمع آقايان سيد علي خامنه اي و ... (21/11/64) صحيفه نور، ج19، ص 274.

54. بيانات امام خميني در جمع كارمندان و كاركنان شهرداري اهواز (17/8/58) صحيفه نور، ج10، ص 165.

55. بيانات امام خميني در جمع هيئت نيوزيلندي (31/3/58) صحيفه نور، ج7، ص 164.

by Sayyed Jawad Mir Khalili.

No doubt, the major part of the foreign policy of the Islamic Republic

of Iran depends on the Islamic ideals and precepts, and Imam Khomeini, the

founder and leader of the Islamic Republic, has defined the theoretical and

basic tenets of the foreign policy.

Due to the special status which such tenets enjoy , the present article

attempts to shed light on the most important of them and on the important

teachings and

aims of foreign policy as viewed by Imam Khomeini and as

Imam Khomeini's speeches and writings indicate. Also, the relationship

between the tenets , principles and goals is examined

السيد جواد ميرخليلي

لا شك أن السياسة الخارجيّة للجمهورية الاسلامية الايرانية قد امتزجت بالمثل

العالية الاسلامية و التي كان للامام الخميني قدس سره)مؤسس الجمهورية الاسلاميّة و

موشدها دور بارز في توسيخها و تفسيرها و تطبيقها و قد ركّزت هذه المقالة علي

هذه المباديء و التعاليم و الغايات و ذلك من منظور الامام الخميني قدس سره)و من خلال

كلماته و كتاباته.

منبع: موسسه پژوهشي فرهنگي فهيم

ساختار تصميم گيري در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران

ساختار تصميم گيري در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران يكي از مباحث مهم در سياست خارجي ،بحث «ساختار تصميم گيري »است. اين مسأله از جمله عوامل مؤثر در اجراي موفقيت آميز سياست خارجي هر كشور است .ساختار تصميم گيري در سياست خارجي ،تعيين عناصر تصميم گيرنده وسلسله مراتب تصميم گيري درهر شرايطي ،اعم از مواقع عادي وبحراني ،است كه در چارچوب حقوق اساسي كشور به طور رسمي مشخص شده است.

مشخص بودن جايگاه هر يك از عناصر و نهادهاي تصميم گيرنده در سياست خارجي حداقل اين مزايا را مي تواند داشته باشد كه تصميمات درحالات و شرايط مختلف از سوي آن ها ،با كارايي وبازدهي مطلوب اتخاذ مي شود. وجود يك ساختار تصميم گيري مشخص ،موجب بهبود كيفيت اجراي سياست خارجي مي گردد. روشن و مشخص بودن ساختار و هرم تصميم گيري و برخوداربودن اين هرم از حمايت ها و پيشوانه هاي قوي ،تأثيرات قاطعي در دستيابي به اهداف و منافع از پيش تعيين شد دارد در نتيجه،بحث ساختار تصميم گيري يكي از اصلي ترين مباحث سياست خارجي است واين مقوله،چه

از لحاظ تركيب و چه از نظر كيفيت ،مي تواند در كارايي دستگاه سياست خارجي اثرات مثبت و منفي بر جاي گذارد. مشخص بودن مقامات ومراجع تصميم گيري در هر نظام سياسي يكي ازنشانه هاي پختگي و اقتدار آن حكومت حوزه ي سياست خارجي است. ساختارهاي تصميم گيري در سياست خارجي كشورها

اغلب كشورها داراي دو نوع ساخت تصميم گيري در سياست خارجي هستند: ساختار رسمي و ساختار غير رسمي. نوع ساختار در كشورها بستگي زيادي به نوع نظام حاكم بر كشورها دارد.

به طوركلي در كشورهايي كه داراي نظام پيچيده ي سياسي،اقتصادي و اجتماعي هستند و گروه بندي هاي اجتماعي،احزاب سياسي و افكار عمومي در مسايل مربوط به اداره ي كشور تصميم گيري هامؤثر مي باشند،هر دو نوع ساختار رسمي و غير رسمي تصميم گيري قابل مشاهده است.هر يك از اين ساختارها به صورت زير قابل تعريف مي باشند.

ساختار رسمي تصميم گيري در سياست خارجي عبارت از سازمان ها،نهادها و مقامات تصميم گيرنده اي است كه حدود اختيارات و حوزه ي صلاحيت هاي هر يك از آن ها به طور صريح در قانون اساسي كشور تعيين شده است.

ساختار غير رسمي،عبارت از تشكّل ها و گروه بندي هايي است كه در فرايند توزيع قدرت در قانون اساسي كشور،سهمي از قدرت به آن ها تعلّق نگرفته،ليكن به طُرُق مختلف در جريان تصميم گيري در سياست خارجي دخالت كرده و در تصميماتي كه اتّخاذ مي شود،تأثير مي- گذارند.

ساختار غير رسمي كشورها را افراد،گروه بندي هايي اجتماعي ،احزاب سياسي ،افكار عمومي و مطبوعات وغيره تشكيل مي دهند. اين ساختارها بيشتر در كشورهايي فعّال هستند كه نظام سياسي حاكم،فرصت اظهار نظر،مداخله و مشاركت در تصميم گيري ها را به افكار عمومي،احزاب و گروه ها مي دهد.

در نظام هاي خودكامه شاي از ساختارغير رسمي نامي مطرح نشود و نظام حاكم به طور متمركز و انحصاري،قدرت تصميم گيري را در اختيار بگيرد.

فعّال بودن ساختار غير رسمي،هميشه تأثير مثبت بر روند اتّخاذ تصميمات در سياست خارجي كشورها ندارد. كشور آمريكا نمونه ي روشني از اين مقوله است. در اين كشور،سازمان هاي جاسوسي،صهيونيستي،صاحبان صنايع نظامي و غيره در تصميمات و خط مشي سياست خارجي تأثير منفي بر جاي مي گذارند به طوري كه بدون در نظر گرفتن خواست ها و منافع گروه هاي فوق،دستگاه سياسي قادر به تصميم گيري نيست. نقطه ي مقابل اين سيستم سياسي،حكومت شوروي سابق بود كه در آن به لحاظ حاكميت نظام توتاليتر،ساختار غير رسمي،در روند تصميم گيري در سياست خارجي،محلّي از اعراب نداشت.

در جمهوري اسلامي ايران هر دو ساخت رسمي و غيررسمي وجود دارند. گاهي،گروه هاي سياسي،اجتماعي ،مذهبي و اقتصادي در تصميم گيري ها و اعمال سياست هاي اتّخاذ شده از جانب ساختار رسمي واكنش نشان داده و در برخي موارد مشاركت واقعي دارند. از ميان اين گروه ها مي توان به افكار عمومي،مطبوعات،ائمه ي جمعه،مراجع تقليد،جامعه ي مدرسين حوزه ي علميه- ي قم،بازار،انجمن هاي اسلامي،نهادهاي انقلابي،دانشجويان و غيره اشاره كرد. ساختارهاي رسمي تصميم گيري در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران كه به لحاظ قانوني داراي صلاحيت و اختيارات تصميم گيري در سياست خارجي هستند به قرار زير مي باشند:

1- مقام معظم رهبري

2- قوه ي مجريه

3- قوه ي مقّننه

4- شوراي عالي امنيّت ملّي

اينك به برسي هر يك از ساختارهاي رسمي تصميم گيري در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران مي پردازيم. 1-مقام رهبري:

مقام رهبري،بالاترين مقام براي اخذ تصميمات كلان در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران است و در رأس

هرم حكومت قرار دارد. قانون اساسي كشور ما اصل تفكيك قوا را پذيرفته است و قواي سه گانه ي مجريه،قضاييه و مقننه مستقل از يكديگرند،زيرا وسعت امور حكومتي ايجاب مي كند كه تقسيم كار صورت گيرد. سيستم تفكيك قوا در جمهوري اسلامي ايران ،اين تفاوت را با نوع غربي اش دارد كه مطابق اصل 75 قانون اساسي،سه قوه،زير نظر ولايت امر و امامت امت اند. قانون اساسي اختيارات ويژه اي به مقام رهبري تفويض كرده است كه بخشي از اين اختيارات،با تصميم گيري در سياست خارجي ارتباط پيدا مي كند.

با توجه به اين كه سياست خارجي شامل سه مرحله ي اساسي تدوين،اجرا و ارزيابي است،مقام رهبري در هر سه مرحله نقش بسيار مهّمي را ايفا مي كند. اصل 11 قانون اساسي ،نظارت بر حسن اجراي سياست هاي كلان نظام را بر عهده ي رهبري گذاشته است و چگونگي اجراي رهنمودها و اصول سياست خارجي،بخشي از اختيارات رهبري را شامل مي گردد و تأييد مصوّبات شوراي عالي امنيّت ملّي ،ارايه ي رهنمودها،اعلان صلح و جنگ و بسيج نيروها و غيره به نحوي با سياست خارجي ارتباط دارد. رهبر با اختياراتي كه در عزل و نصب اعضاي شوراي عالي دفاع دارد،در جهت گيري سياست دفاعي و نظامي جمهوري اسلامي ايران نقش مؤثر و تعيين كننده اي ايفا مي كند و اين مقوله با سياست خارجي در ارتباط است.

در كنار رهبري«مجمع تشخيص مصلحت نظام» به عنوان يك نهاد مشورتي در تصميم گيري در سياست خارجي تأثير دارد و نظرات مشورتي آن در جهت گيري سياست خارجي مؤثر بوده و به -طور غير مستقيم با سياست خارجي در ارتباط است. 2-قوّه ي مجريه

رياست جمهوري دوّمين ركن از اركان رسمي تصميم گيري

در سياست خارجي است.

قانون اساسي ،رييس جمهور را عالي ترين مقام رسمي پس از مقام رهبري شناخته و مسؤوليت اجراي قانون اساسي و مصوّبات مجلس و رياست قوه ي مجريه را به دوش او نهاده است.

برخي از اصول قانون اساسي،نشان دهنده ي صلاحيت هاي رييس جمهور در زمينه ي سياست خارجي است. از جمله اصل 125 قانون اساسي كه تصريح دارد امضاي عهدنامه ها و به طوركلي همه ي قراردادهاي بين المللي بعد از تصويب مجلس شوراي اسلامي بر عهده ي رييس جمهور يا نماينده ي قانوني اوست. اگر وزيران برخي از عهدنامه ها يا مقاوله نامه ها را امضا مي كنند- از جمله وزير امور خارجه – به اين اعتبار است كه به نمايندگي از رييس جمهور داراي اين اختيار هستند. رييس جمهور استوارنامه ي سفرا را امضا مي كند و سفراي ديگر كشورها را مي پذيرد و يا دستور اخراج سفيري را صادر مي كند.

ازديگر اختيارات رييس جمهور مسأله ي تعيين و معرفي هيأت وزيران – از جمله وزير خارجه – به مجلس شوراي اسلامي جهت كسب رأي اعتماد است. رييس جمهور به موجب قانون اساسي داراي حق عزل و نصب وزيران است كه شامل عزل و نصب وزير خارجه نيز مي شود و در برخي موارد اين مسأله مي تواند سياست خاري را دست خوش تغيير و تحوّل قرار دهد.

علاوه بر نقشهاي رييس جمهور آن چه كه امروز قوّه ي مجريه را از لحاظ سياست خارجي داراي اهميّت مي كند،نقش وزارتخانه هاي مختلف در سياستگذاري خارجي است. قانون اساس برخي از اختيارات تصميم گيري در امر سياست خارجي را به طور مستقيم به هيأت وزيران واگذار كرده است كه از جمله ي اين اختيارات،مسأله ي تنظيم سياست خارجي

كشور بر اساس موازين و معيارهاي اسلام است .

بعضي از صاحب نظران ،وزارت امور خارجه را جزو ساختارهاي رسمي محسوب داشته اند،ليكن، اگر چه وزارتخانه ها هم در تدوين ،هم در اجرا و هم در ارزيابي سياست خارجي دخالت مؤثر دارد،امّا در قانون اساسي فاقد جايگاه تصميم گيري است. 3- قوّه ي مقننه

مجلس نمايندگان مردم در اغلب كشورهاي دموكراتيك بالاترين نهاد حكومتي محسوب

مي شود. امّا اين مفهوم با نظام حكومتي جمهوري اسلامي ايران قابل تطبيق نمي باشد،زيرا مقام رهبري و ولايت امر از نظر رفعت مقام،بر هر نهادِ حكومتي اشرافيت نظارتي و هدايتي دارد. با وجود اين ملّت و نمايندگان آن در نظام جمهوري اسلامي ايران از جايگاهي والا و رفيع برخوردار است . مجلس شوراي اسلامي نهاد قانونگذاري كشور است و در امور تقنيني و تصميمات پارلماني در سياست خارجي در دو مقوله مي تواند مشاركت جويد: صلاحيت هاي مستقيم تصميم گيري و صلاحيت هاي غير مستقيم تصميم گيري در سياست خارجي:

الف – صلاحيت هاي مستقيم تصميم گيري مجلس در سياست خارجي: منظور از صلاحيت هاي مستقيم،اختياراتي است كه قانون اساسي به طور صريح در زمينه ي سياست خارجي به مجلس شوراي اسلامي واگذار شده است . برخي از اين اختيارات به قرار زير مي باشند:

1- تمامي عهدنامه ها ،مقاوله نامه ها و موافقت نامه هاي بين المللي بايد به تصويب مجلس شوراي اسلامي برسند. در بعضي امور،مجلس ،حقّ انعقاد پيمان نامه ها يا مقاوله نامه ها را به اعضاي هيأت دولت تفويض مي كند،به عنوان مثال،به موجب اجازه ي مجلس،دولت پيمان هاي بهداشتي را رأساً با كشورهاي خارجي منعقد مي كند يا در

زمينه ي تبادل فرهنگي ،دولت اختيارات ويژه اي را از مجلس دريافت مي كند. بنابراين ملاحظه مي شود كه اين حق به طور ذاتي در اختيار مجلس است امّا براي سهولت انجام امور كشور،در موارد معيني به هيأت دولت واگذار مي شود كه البته قابل پس گرفتن است.

2- از ديگر صلاحيت هاي مستقيم مجلس شوراي اسلامي مسايل مربوط به تغييرات خطوط مرزي است كه در محدوده ي شرايط خاصي ،تنها با تصويب مجلس مي توان دست به اصلاحات خطوط مرزي زد.

3- رسيدگي به هر گونه دعاوي و صلح راجع به اموال عمومي دولتي كه طرف دعوي،خارجي باشد بايد به تصويب مجلس برسد.

4- دريافت و اعطاي هرگونه وام يا كمك هاي بلاعوض خارجي تنها با تصويب مجلس امكان پذير است.

5- درمواقعي كه استخدام كارشناس خارجي ضروري تشخيص داده شود،اين مسأله با تصويب مجلس ،قانونيّت پيدا مي كند. البته استخدام كارشناس خارجي در امور نظامي ممنوع است.

ب – صلاحيت هاي غير مستقيم در تصميم گيري مجلس در سياست خارجي: تصميم گيري هاي غير مستقيم مجلس در امور سياست خارجي موارد متعدّدي را شامل مي شود كه برخي از آن ها عبارتند از:

1- تصويب بودجه؛يكي از موارد صلاحيت هاي غير مستقيم كه با سياست خارجي به نحوي مرتبط است، مسأله ي تصويب بودجه است؛ زيرا بخشي از بودجه ي كل مصوبه مجلس به وزرات خارجه مربوط مي شود. اين بودجه مي تواند اثرات كاهنده يا فزاينده در ميزان كمك هاي مالي به نهضت -هاي آزادي بخش و ساير فعاليت هاي اين وزارتخانه داشته باشد.

2- مجلس با دارا بودن حق تذكّر ،سؤال و استيضاح از وزرا مي تواند وزير

خارجه را در امور سياست خارجي مورد تذكّر با سؤال يا استيضاح قرار دهد.

3- تصويب لوايحي كه از سوي هيأت دولت تقديم مجلس مي شود بر عهده ي مجلس است و تبعاً برخي از اين لوايح مي تواند مربوط به سياستگذاري خارجي باشد. موارد ديگري نيز وجود دارد كه به صلاحيت هاي غيرمستقيم تصميم گيري مجلس در امور سياست خارجي مربوط مي- شود. از جمله صدور بيانيّه ها و اطلاعيه هاي رسمي در ارتباط با مسايل خارجي،سفرهاي رسمي اعضاي كميسيون هاي تخّصصي مجلس در زمينه ي سياست خارجي و فعاليّت كميسيون سياست خارجي مجلس كه روابط خارجي كشور و كاركردهاي وزارت خارجه و سفارت خانه هاي جمهوري اسلامي ايران در ساير كشورها را تحت نظر دارد. در كنار مجلس شوراي اسلامي ، شوراي نگهبان با نظارت بر مصوّبات مجلس از جمله آن بخشي از قوانيني كه به سياست گذاري مربوط مي شود ،مي تواند به صورت غيرمستقيم در سياست خارجي تأثير بگذارد. 4- شوراي عالي امنيّت ملّي

اين شورا از نهادهاي جديد جمهوري اسلامي ايران است كه به موجب قانون اساسي در امور امنيتي و نظامي تصميم گيري مي كند. مصوبات اين شورا كه به رياست رييس جمهور تشكيل مي -شود ،با امضاي رهبر سنديت و قانونيّت پيدا مي كند. از آنجا كه شوراي امنيّت ملّي به مسايل دفاعي و امنيتي كشور مي پردازدو بخشي از اين مسايل به طور مستقيم با سياست خارجي ارتباط دارد و از ساختارهاي تصميم گيري در سياست خارجي است.

تحليل گران سياسى و انقلاب امام خمينى(ره)

تحليل گران سياسي و انقلاب امام خميني(ره) نويسنده:مير احمد رضا حاجتي

به لحاظ تكوين و رشد انقلاب در شرايطي استثنايي و بهره

گيري از تاييدات غيبي واعتماد دوجانبه آن برانديشه معنوي و عرفاني امام از سويي و برباور هاي عميق مذهبي مردم از سوي ديگر، تحليل گران سياسي، مراكز اطلاعاتي وتحقيقاتي ، و سازمان هاي جاسوسي قدرت هاي بيگانه كه درارزيابي و سنجش تحولات جامعه ايران وميزان موفقيت احتمال رهبري مذهبي آن ، معيار هاي تجربي و پوزتويستي رانصب العين خود قرار داده بودند و بر مبناي قواعد ماترياليستي به ارائه تحليل هاي جامعه شناسي مي پرداختند ، لذا از پيش بيني وقوع انقلاب اسلامي و شناخت ماهيت آن و شناخت شيوه تفكر و انديشه انقلابي حضرت امام خميني (ره) عاجز ماندند.

به تعبير بلند حضرت امام (ره ): از اراده خدا بي خبر بودند! اين كاري بود كه خدا كرد معجزه اي بود كه خداي تبارك و تعالي انجام داد.

سازمان سيا بعد از ارزيابي خود از وضعيت جامعه ايران درمرداد ،?? اعلام نموده بود كه ايران دروضع انقلابي و يا حتي ما قبل انقلابي قرار ندارد و سازمان اطلاعاتي CIA نيز درارزيابي اطلاعاتي خود درتاريخ ?? سپتامبر ????(?/?/??) اعلام كرد: انتظار مي رود كه شاه تا ده سال ديگر به طور فعال زمام قدرت را در دست داشته باشد! اين در حالي بود كه كارتر در سفر خود پيش از انقلاب اسلامي به ايران، ايران را جزيره ثبات و آرامش دريكي از پرسر و صداترين نقاط دنيا خوانده بود .سرعت پيروزي انقلاب الهي واسلامي ايران و رهبري بي نظير حضرت امام (ره) امريكا و قدرت هاي استكبار و صهيونيستي را به شدت آشفته و غافل گير نمود و غربي ها بارها بر غير مترقبه بودن تحولات ايران

وعدم توانايي در شناخت ودرك حقيقت انقلاب اسلامي، اذعان نمودند.

براساس اسناد موجود درلانه جاسوسي امريكا در تهران، مقامات اطلاعاتي و سياسي امريكا معتقد بودند: اين انقلاب و پيش آمد هاي آن وضعيت ما را نابود كرد وافراد ما را پراكنده ساخت وسازمان و روش هاي با ثبات مارا به هيچ و پوچ تبديل كرد. آستانفلي ترنر، رييس وقت سازمان سيا، درخصوص وقوع انقلاب اسلامي ايران معتقد بود: سازمان سيا در پيش بيني دو مساله شكست خورد:

اول، تشكل تمامي گروه هاي مخالف شاه تحت رهبري يك رهبر ?? ساله تبعيدي.

دوم، با وجود ارتش قوي توقع نداشتيم انقلاب به اين سرعت پيروز شود. چنان كه پال هنت (PAL HUNT) كشيش انگليسي كه در دوران انقلاب اسلامي در اصفهان به سر مي برد، به عنوان يكي از شهروندان غربي درخاطرات خود تلقي خود را از شرايط وقت ايران اين گونه بيان مي كند: ما هرگز باور نمي كرديم ايران درآستانه يك انقلاب قرار داشته باشد.

البته بايد گفت: تعجب نيست براي آنها كه ازمعنويت انقلاب اسلامي بي خبر بوده وهميشه براي بررسي وتحليل انقلاب ها معيار هاي جغرافيايي سياسي واقتصادي خود را داشتند ، علل و جوهره پيروزي انقلاب اسلامي مجهول و پنهان ماند. آن چه مسلم است عدم درك اين نهضت وانقلاب بزرگ از آغار تا پيروزي يك رسوايي عملي براي جامعه شناسي غرب ومقاله شرقي آن بود.

هفته نامه آبزرور چاپ لندن طي مقاله اي به قلم يكي از نويسندگان انگليسي دراشاره به همين واقعيت نوشت: غرب هرگز نفهميد كه چرا شاه سقوط كرد و چرا يك روحاني توانست كشوري را درتب انقلاب بيفكند. . . و غرب

را با احياء بنيادگرايي اسلامي به لرزه درآورد. ماسيمو فيني روزنامه نگار معروف ايتاليايي هم در تحليلي درهمين زمينه كه در روزنامه ايتاليايي ايل جورنو به رشته تحرير درآورد مي نويسد: حقيقت انقلاب اسلامي و تفكر امام خميني(ره) بسيار عميق است و جهان غرب از درك عميق آن عاجز است. سخنان بوش رييس جمهور امريكا به نحوي ديگر واقعيت فوق را مبرهن مي كند.

وي مي گويد: من از رييس وقت سازمان سيا كه به دليل پيروزي انقلاب ايران از كار بر كنار شد، پرسيدم ، يعني شما با اين همه آدمي كه در دنيا داريد با اين تجهيزات فوق پيشرفته با اين همه بودجه اي كه صرف مي كنيد نتوانستيد انقلاب مردم ايران را پيش بيني كنيد در پاسخ به من گفت: آن چه در ايران روي داده است يك بي تعريف است ، كامپيوتر هاي ما آن را نمي فهمند! شبهه افكني در امتياز هاي انقلاب اسلامي

شخصيت قدسي امام خميني (ره) انقلاب استثنايي را رقم زد كه از ابعاد گوناگون خود را از ساير انقلاب هاي بزرگ متمايز مي ساخت به راستي، انقلاب اسلامي كه امام خميني (ره) آن را رهبري كرده به هيچ يك از انقلاب هايي كه در قبل بر پا گرديده شبيه نيست. با وجود شواهد و دلايل موجود و غير قابل انكار در تاييد وجوه متمايز كننده انقلاب اسلامي از ساير انقلاب ها و امتيازات واضح و روشني كه اعترافات متعدد و صريح بسياري از صاحب نظران بين المللي را در اين زمينه موجب گشته است، مدعياني كه با ارايه تحليل هاي سطحي و كم وزن خويش با اصرار بر

نفي استثنايي بودن انقلاب اسلامي سعي در كاستن از بهاي واقعي آن در زمينه سازي براي نيل به استنتاج هاي باطل بعدي را داشته و اظهار مي دارند: من اين را يك مشكل جدي مي بينم كه تصور غالب اين است كه انقلاب ما به همه انقلاب هاي ديگر فرق مي كند.

يا از درك واقعي ماهيت انقلاب اسلامي و شخصيت بي بديل حضرت امام خميني (ره) عاجز و ناتوان هستند و يا عامدانه چشمان خود را بر خورشيدي بسته اند كه شعاع انوار نافذش حتي ديدگان تحليل گران بيگانه با اسلام و ديانت ايران را به شدت به خود خيره نموده است و بايد گفت : امروز كساني كه انقلاب اسلامي را با انقلاب هاي پيشين جهان مقايسه و نتيجه گيري مي كنند، دچار اشتباه بزرگ فكري و علمي هستند زيرا انقلاب اسلامي ما با انقلاب هاي ديگر تفاوت هاي اساسي دارد.

تدا اسكوسپول، از اساتيد معروف دانشگاه كمبريج انگلستان، كه تحقيقات گسترده اي درباره انقلاب فرانسه ، روسيه و چين دارد، مي گويد: سر نگوني رژيم شاه از ديدگاه دوستان آمريكايي شاه گرفته تا روزنامه نگاران سياستمداران و حتي جامعه شناسان امثال من يك حادثه عظيم و باور نكردني بود.

وي با صراحت تمام افزود: زيرا انقلابي كه در ايران رخ داد به نظر من خارج از قواعد انقلاب هاي ديگر بود و اعتراف مي كنم كه اين انقلاب نظريات مرا نيز درباره انقلاب فرانسه ، روسيه و چين عرضه كرده بودم بي اعتبار كرد.

ايشان اضافه كرد: چاره اي جز پذيرش اين نكته وجود ندارد كه انقلاب ايران حتي از لحاظ انگيزه هاي اصلي ايجاد آن

منحصر به فرد بوده و كاملا از ساير انقلاب ها جدا مي باشد نشريه اونيتا ارگان حزب كمونيست ايتاليا هم در بدو پيروزي انقلاب اسلامي با ارايه تحليلي از جريان انقلاب اسلامي نوشت: اين انقلاب با هيچ يك از ضابطه هاي عادي نمي خواند و ما را به بررسي و مطالعه بسيار دقيقي دعوت مي كند.

تلاش تحليل گران براي شناخت انقلاب اسلامي و تفكرامام خميني (ره ) انقلاب اسلامي با تكيه بر سيزده قرن پشتوانه فكري و فرهنگي اسلام و تشيع وپيوند عمق آن با شخصيت ممتاز امام (ره) شرايطي را پديد آورده است كه امروزه بسياري از تحليل گران جهاني به شدت در تب و تاب دست يابي به تحليلي جامع از واقعيت عظيم انقلاب اسلامي و نظريه عميق ولايت فقيه و وقوف بر رمز و راز پيام هاي معنوي ، سياسي ، اجتماعي و. . . امام خميني (ره) مي باشند.

براي دستيابي به دركي روشن ازواقعيت مذكور مي توان به عنوان نمونه از بررسي تاثيرات انقلاب اسلامي و حضرت امام (ره) در رخداد بزرگ ترين تحول امروز جهان يعني ظهور پديد ه هاي جديد و نيرو وقدرتي ماوراي دولت هاي ملي و تاكيد بر عدم شناخت محتواي عميق پيام هاي حضرت امام (ره) از سوي دول مختلف جهان. از سوي تحليل گران برجسته حوادث و رويداد هاي حال و آينده جهان، درغرب، هم چون اولوين تالفر، ياد نمود. وي مي نويسد: اين كه كدام كشور بر جهان قرن ?? مسلط خواهد شد سوال هيجاني مي باشد، اما در واقع اساسا طرح اين سوال اشتباه است، زيرا بزرگ ترين تحول امروز جهان ظهور پديده

هاي جديد، يعني نيرو و قدرتي ماوراي دولت هاي ملي مي باشد.

تالفر نمونه اي از جريان فوق را امام خميني (ره) ذكر مي كند كه بااستفاده از نيروي مذهب بخش قابل توجهي از قدرتي را كه مدتها درانحصار دولت هاي ملي بود دركنترل گرفت. وي معتقد است: وقتي امام خميني فتواي قتل سلمان رشدي را صادر كردند درواقع براي حكومت هاي دنيا پيامي تاريخي فرستادند كه بسياري از دريافت و تحليل آن عاجز ماندند و مضمون واقعي پيام امام چيزي نبود مگر فرا رسيدن عصري جديد از حاكميت جهاني كه غربي ها بايد آن را با دقت مورد نظر و بررسي قرار دهند، زيرا درادامه حركت امام خميني (ره) قلمرو انديشه هاي بشري هم جايگاه حكومت هاي دولتي را تغيير مي دهد وهم اقتدار دولت هاي ملي و محلي را.... رسالت تاريخي امام (ره)

يكي از ويژگي هاي استثنايي انقلاب اسلامي، آرمان هاي الهي واهداف متعالي آن است ، چه آن كه امام به عنوان بشري كه قرار است دوران آينده بشر رابشارت دهد وارد صحنه جهان شدند دوراني كه در آن نه شرق حاكم خواهدبود و نه غرب.

امام خميني (ره) ضمن تعريف و تفسير ماهيت انقلاب اسلامي و ابعاد واقعي آن در چهار چوبي جهاني وخارج محدوده مرز هاي جغرافيايي ايران اسلامي، تحول باطني انسان در پهنه كره خاكي و رجعت دوباره بشر به مفاهيم معنوي وتوحيدي وزمينه سازي براي انقلاب جهاني اسلام به پرچم داري حضرت حجت - عجل الله تعالي فرجه الشريف - را مذموريت مهم و اصلي جريان توفنده انقلاب اسلامي مي دانستند. تاكيدها و تصريحات مكرر امام خميني در اين باره

نشان اين واقعيت مسلم است كه وي با وقوف كامل بر فقر ومسكنت معنوي بشر معاصر، فراهم آوردن شرايط ظهور منجي موعود بشريت را ماموريت الهي و رسالت تاريخي انقلاب اسلامي مي دانستند نهايت تلاش خود رانيز براي نيل به اين هدف مقدس مبذول داشتند.

چنان كه حضرت امام (ره) پيش از پيروزي انقلاب در جهت توجيه وآماده سازي اصحاب انقلاب آنان را به اهداف آرماني انقلاب اسلامي، يعني برپايي حكومت اسلامي در ايران و احياي مجدد اسلام دركشور هاي اسلامي، متذكر گرديده و ضمن آن كه مرحله سوم را انقلاب جهاني اسلام مرحله ظهور منجي موعود -عج الله تعالي فرجه شريف- مي دانستند، آن را غايت قصوري و هدف نهايي انقلاب اسلامي ذكر مي كردند. ايشان پيش از انقلاب اسلامي با تاكيد بر اهداف مقدس جهاني انقلاب اسلامي طي پيامي فرمودند: ملت عزيز و پيرو بر حق امام (ره) (حضرت سيدالشهداء(ع)) باخون خود سلسله ابليس پهلوي رادر قبرستان تاريخ دفن مي نمايد و پرچم اسلام رادر پهنه كشور بلكه كشورها به اهتزار در مي آورد.

امام بزرگوار درتعريف وتعيين اهداف و آرمان ها واستراتژي بلند مدت انقلاب اسلامي فرمودند: ما همه موظفيم كه اسلام را در همه جاي دنيا معرفي كنيم. من اميدوارم كه ما بتوانيم پرچم اسلام و پرچم جمهوري اسلامي را در همه جاي دنيا بر پا كنيم وبه تدريج مابايد انقلاب خودمان را به خارج به نحوي كه هست صادر كنيم امام عزيز با عزمي راسخ وايماني عميق به رسالت تاريخي والهي خود اين مهم را يادآوري مي نمودند كه: ما انقلابمان را به تمام جهان صادر مي كنيم.

درعين حال حضرت امام (ره)

جهت خنثي سازي تبليغات مسموم استكبار جهاني و ارايه تعريفي واضح از مفهوم صدور انقلاب اسلامي متذكر گرديدند: ما كه مي گوييم انقلابمان را مي خواهيم صادر كنيم مي خواهيم. . . همين معنويتي كه پيدا شده است در ايران را صادر كنيم ، ما نمي خواهيم شمشير بكشيم وتفنگ بكشيم و حمله كنيم.

ما كه مي گوييم انقلاب بايد صادر شود يعني اسلام بايد درهمه جا رشد پيدا كند و ما بنا نداريم درجايي دخالت نظامي كنيم. امام در اين زمينه تاكيد مي نمودند: ما بايد اسلام را به پيش ببريم درهمه جاي دنيا انشا الله اسلام را صادر كنيم. درنگاه اشراقي امام (ره) استراتژي صدور انقلاب اسلامي، فرمولي جهت زمينه سازي انقلاب عظيم جهاني اسلام به رهبري حضرت بقيه الله - عجل الله تعالي فرجه الشريف - مي با شدودر همين خصوص، امت خداجوي خود و فرزندان گرامي شهدا را توصيه مي نمودند: به جمهوري اسلامي كه ثمره خون پدرانتان است تا پاي جان وفادار بمانيد و با آمادگي خود و صدور انقلاب اسلامي وابلاغ پيام شهيدان زمينه را براي قيام منجي عالم و خاتم الوصياء و مفخر الاولياء حضرت بقيه الله روحي فداه فراهم سازيد.

حضرت امام (ره) درهمين زمينه بارها تمناي قلبي وخواسته باطني خود رااز خداوند سبحان طلب مي نمودند: اميدوارم كه اين انقلاب يك انقلاب جهاني بشود ومقدمه براي ظهور حضرت بقيه الله - ارواحنا فداه - بشود. اميدوارم كه اين نهضت واين انقلاب منتهي بشود به ظهور امام عصر - سلام الله عليه - و اميدوارم كه اين انقلاب ما به همه دنيا ومستضعفين صادر شود. خداوندا، بر ما منت

بنه و انقلاب اسلامي ما را مقدمه فرو ريختن كاخ هاي ستم جباران وافول ستاره عمر متجاوزان در سراسر جهان گردان.

آن يگانه دوران تاكيد نمودند: آينده روشن است وما همه درانتظار رويت خورشيديم. حضرت امام خميني(ره) به پي ريزي انقلاب اسلامي وخنثي سازي توطئه هاي پي در پي استكبار جهاني ضمن توفيق درتحقق بخشيدن صدور پيام هاي معنوي وديني انقلاب اسلامي، سر منشاء تحولات عظيمي درجهان معاصر گرديدند وعصر جديدي را در تاريخ بشر آغاز نمودند.

عصري كه ولي امر مسلمين - دام عزه - آن را عصر امام خميني(ره) ناميده اند. عصري كه در واقع حساس ترين فراز تاريخ بعد از صدر اسلام و غيبت كبراي حضرت حجت (عج) و قبل از ظهور حضرتش مي باشد چه آن كه امام (ره) خود فرمودند: ما الان در يك موقع حساسي هستيم كه به نظر من حساس ترين نقطه تاريخ است.

روابط ايران و رژيم صهيونيستي

روابط ايران و رژيم صهيونيستي مقدمه

امروزه، ضرورت مطالعات تاريخي، چه در آموزههاي ديني و چه در آثار انديشمندان فرهيخته، چنان اهميتي يافته كه به عنوان يك امر بديهي، جلوه نموده است. از آنجا كه روابط و مناسبات خارجي دولتها، بخش قابل توجهي از تاريخ را به خود اختصاص داده است، بنابراين، بررسي «ارتباط ناشناخته» ايران و اسرائيل با ويژگيهاي خاص خود، در دوران محمدرضا پهلوي ميتواند آثار ارزشمندي در گسترة مطالعات تاريخي در برداشته باشد و ما را در فهم دقيقتر پديدة اسرائيل از زواياي مختلف آشنا سازد، و در نحوه تصميمگيري و چگونگي برخورد با اسرائيل در حال و آينده ياري نمايد.

هر چند با در نظر گرفتن ابعاد گسترده روابط ايران و اسرائيل و آثار

آن، سئوالات متعددي از جنبههاي مختلف قابل طرح ميباشد؛ اما هدف اين مقاله، يافتن پاسخ براي اين پرسش محوري است كه: «با توجه به زواياي پيدا و پنهان سه دهة روابط در ابعاد مختلف بين ايران و اسرائيل، آيا اين روابط از نوعي تعادل و توازن نسبي و تأثير پذيري و تأثير گذاري يكساني بر اساس عرف بينالملل برخوردار بوده، يا يكي بر ديگري برتري داشته است؟»

براي دستيابي به پاسخ سئوال مطرح شده، روابط ايران و اسرائيل را طي سه دهه (1357-1327) در ابعاد سياسي، اقتصادي، امنيتي _ اطلاعاتي، نظامي و فرهنگي بررسي ميكنيم. 1. بعد سياسي

در 8 آذر 1326/29 نوامبر 1947، مجمع عمومي سازمان ملل متحد طرح پيشنهادي كميسيوني را متشكل از يازده عضو سازمان ملل مبني بر تقسيم فلسطين به دو منطقة عرب و يهودي، به تصويب رساند. 1 اين تصويب كه در پرتو فعاليتهاي تبليغاتي شديد و ماهرانة آژانس يهود و پشتيباني قدرتهاي بزرگ، بهويژه حمايت چشمگير و حياتي آمريكا حاصل شد؛ سازمانهاي يهودي و صهيونيستي را بر آن داشت تا در ارديبهشت 1327 در پي عقبنشيني نيروهاي انگليسي از فلسطين و با استفاده از ضعف اعراب دولت «اسرائيل» را تأسيس كنند.

موشه شرتوك، وزير خارجه اسرائيل، طي تلگرافي به نام «دولت موقت اسرائيل» خطاب به وزير امور خارجه ايران، ضمن اعلام استقرار يك دولت يهود مستقل در فلسطين، با يادآوري خاطره تاريخي نجات قوم يهود توسط كوروش، از رژيم شاه تقاضا ميكند كه با «شناسايي اسرائيل و ايجاد رابطه دوستي»2 با آن كشور، بزرگ منشي دوران كورش بزرگ را تكرار نمايد. دولت ايران پس از مدتي با اعزام «عباس صيقل»، به بهانه

نظارت بر املاك اتباع ايراني به اسرائيل، اولين گام را در جهت ارتباط با اسرائيل برداشت. صيقل در يكي از گزارشهاي ارسالي خود به ايران با تمجيد فراوان از رفتار اسرائيل، بر تسريع شناسايي اسرائيل از سوي دولت ايران تأكيد ورزيد. 3

حكومت ايران، در پرتو برخي از تحولات داخلي و تأثيرپذيري از نظام بينالمللي و فاكتورهايي چند _ همچون تبعيد آيتالله كاشاني به لبنان و بازداشت برخي از مخالفين حكومت پس از سوءقصد بهمن ماه 1327 به جان شاه در دانشگاه تهران، سفر طولاني شاه به آمريكا در آبان 1328 و كسب اطلاع از نفوذ فوقالعاده محافل يهوديان در آمريكا، روابط نامطلوب ايران با برخي از كشورهاي جهان عرب و نگراني از تهديدات آنها، به رسميت شناختن اسرائيل توسط تركيه به عنوان اولين كشور اسلامي در 28 مارس 1349، غير عربي بودن ايران و اسرائيل در خاورميانه و نگراني دو رژيم ازكشورهاي تندرو عربي و دو قطبي شدن نظام بينالمللي و تحولات ناشي از آن و قرار گرفتن ايران و اسرائيل در اردوگاه غرب، بهخصوص در كانون سياستهاي خاورميانهاي آمريكا؛_ زمينه را براي شناسايي اسرائيل مناسب يافت و دولت محمد ساعد مراغه اي در هنگام فترت مجلس در اسفند ماه 1328، اسرائيل را به صورت «دو فاكتو» به رسميت شناخت.

اعلاميه رسمي دولت كه در 23 اسفند 1328 به مناسبت شناسايي اسرائيل انتشار يافت، به شرح زير بود:

پس از استقلال دولت اسرائيل و به رسميت شناختن آن از طرف سازمان ملل متحد، (جهت) بررسي حفظ منافع اتباع ايراني در فلسطين كه (در) نتيجه (وقوع) جنگ خسارات زيادي متحمل شده بودند آقاي عباس صيقل را به عنوان

نماينده به فلسطين اعزام داشت. پس از مذاكرات مفصلي كه از طرف سازمان ملل و دولت امريكا با ايران به عمل آمد، براي اينكه دولت ايران بيشتر بتواند منافع اتباع خود را حفظ و اشكالاتي كه در كار چند هزار ايراني مقيم فلسطين پيدا شده مرتفع شود سه ماه قبل آقاي صفينيا را به سمت مأمور مخصوص به فلسطين اعزام داشت و با اين عمل دولت ايران، دولت اسرائيل را بالفعل به رسميت شناخت ولي براي اينكه اين شناسايي به صورت رسمي درآيد طبق تصميم هيئت دولت آقاي انتظام نماينده دائمي دولت شاهنشاهي در سازمان ملل متحد به اطلاع نماينده دولت اسرائيل رساند كه از اين پس دولت ايران دولت اسرائيل را به طور دو فاكتو به رسميت شناخته است.

تلگراف رسيده از آقاي انتظام حاكي است كه اين دستور به موقع اجرا گرديد.

انتشار خبر شناسايي غير منتظره اسرائيل از سوي دولت ايران، علاوه بر عكسالعمل شديد برخي از نمايندگان مجلس شوراي ملي و سنا و محافل مذهبي، واكنشهاي شديد كشورهاي عربي بهويژه، مطبوعات آن كشورها را در پي داشت. پيروزي نهضت ملي، انتظارات جديدي را در داخل و خارج از كشور، نسبت به تجديد نظر پيرامون مسأله شناسايي اسرائيل پديد آورد، اين مسئوليت بيش از همه متوجه آيتالله كاشاني رهبر مذهبي نهضت بود كه سابقه طولاني در مبارزه با استعمار داشت و از حاميان واقعي فلسطين محسوب ميشد. دولت محمد مصدق به خواستة افكار عمومي مردم مسلمان ايران و جهان اسلام پاسخ مثبت داد و در تير ماه 1330، شناسايي دو فاكتو اسرائيل را پس گرفت و كنسولگري ايران را در اسرائيل منحل كرد.

هر چند

انحلال كنسولگري ايران در اسرائيل و فراخواني كادر سياسي ايران از اسرائيل به منزله فسخ شناسايي اسرائيل تلقي گرديد؛ اما، برخي از سياستمداران و بهخصوص اسرائيليها از زاويه ديگري به اين مسأله مينگريستند و بر اين اعتقاد بودند كه شناسايي دو فاكتو همچنان به قوت خود باقي ميباشد. شاه نيز بر همين باور بود و بعدها سعي كرد در مصاحبه جنجالبرانگيز خود كه واكنش شديد مصر را به دنبال داشت، شناسايي اسرائيل را به كابينه محمد ساعد در سال 1328 مربوط نمايد. نكتة قابل توجه در اين ميان، آن است كه شادماني اعراب و مردم ايران از قطع روابط ايران و اسرائيل طولاني نگشت و با كودتاي آمريكايي _ انگليسي 28 مرداد 1332 و تحكيم پايههاي سياسي رژيم محمدرضا پهلوي، روابط ايران و اسرائيل در ابعاد گوناگون گسترش يافت.

در واقع، يكي از پيامدهاي كودتاي 28 مرداد 1332، در حوزه سياست خارجي ايران از سرگيري روابط ايران و اسرائيل در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي، امنيتي _ اطلاعاتي، نظامي و فرهنگي بود. در بعد سياسي با افزايش تعداد كارشناسان و كاركنان اسرائيلي در ايران فعاليت نمايندگي اسرائيل رو به گسترش نهاد، بهگونهاي كه نمايندگي اسرائيل يكي از بزرگترين هيأتهاي اسرائيلي در خارج محسوب ميشد. نمايندگان اسرائيل، هر كدام با ويژگيها و خصوصيات خاص خويش و به طور مرموز و پيچيده، همواره سعي ميكردند در ميان هيأت حاكمه و مراكز مهم نفوذ كرده و حتي به دربار راه پيدا نمايند. مئير عزري، بهعنوان اولين سفير اسرائيل در تهران موفق شد از شاه نشان درجه دوم تاج دريافت نمايد.

نمايندگان اسرائيل در پرتو دكترين «ميثاق حاشيهاي» ديويد بنگوريون، بنيانگذار دولت

اسرائيل، مبني بر ايجاد روابط با كشورهاي پيرامون جهان عرب، كه مورد پذيرش شاه قرار گرفته بود، بسترسازي لازم را براي فعاليتهاي گوناگون فراهم نمودند. بن گوريون بر اين باور بود كه اسرائيل با برقراري پيوندهاي دوستي با ايران، تركيه و اتيوپي ميتواند چهره خاورميانه را دگرگون كند و در برابر دشمنان مشترك اين ملتها، نيروي سياسي توانايي را سازمان دهد. سياست ميثاق حاشيهاي با سياست خارجي محمدرضا پهلوي تلاقي پيدا كرد و مبناي گسترش روابط دو رژيم گرديد. نياز شديد اسرائيل به يارگيري جديد در منطقه به منظور جلوگيري از آسيبپذيري و خارج شدن از انزوا و نياز امنيتي حكومت شاه در برابر تهديدات شوروي و برخي از كشورهاي تندرو عربي از جمله مصر و عراق، از عوامل تسريع ارتباط نزديك ايران و اسرائيل به شمار ميآيد.

زوي دوريل، نيمرودي، لوبراني، هارملين از جمله نمايندگان فعال اسرائيل در تهران بودند كه با رفتارهاي خارج از مقررات خود قصد داشتند ايران را در برابر يك عمل انجام شده قرار داده و با روشهاي مختلف روابط دو كشور را آشكار سازند كه در برخي موارد، عملكرد آنها با اعتراض شديد نمايندگان كشورهاي عربي به وزارت خارجه ايران همراه ميشد.

البته در برخي از مسائل پيشآمده از وزارت امور خارجه هم كاري بر نميآمد. هر چند به دليل ترس از واكنشهاي مردم و كشورهاي عربي، سفارت اسرائيل در تهران پرچمي بر فراز ساختمان نيفراشته بود، و نمايندگان اسرائيل نميتوانستند در تشريفات رسمي ظاهر شوند؛ اما، از تمام امتيازات ديپلماتيك همانند ديگر كشورها بهرهمند بودند.

با انتخاب دكتر ابراهيم تيموري به عنوان سفير ايران در تل آويو، نمايندگي ايران فعاليت خود

را گستردهتر از قبل تحت پوشش دفتري در سفارت سوئيس آغاز نمود. اين نمايندگي در مكاتبات اداري «برن 2» ناميده ميشد و كارمندان ايراني، اعضاي هيأت نمايندگي سفارت ايران در سوئيس تلقي ميشدند. «پس از ابراهيم تيموري كه از آذر 1338 تا آبان 1342، نمايندگي فوقالعاده ايران را در تل آويو عهدهدار بود؛ به ترتيب، منوچهر پيشوا از آبان 1342 تا بهمن 1342، صادق صدريه از بهمن 1342 تا اسفند 1346، فريدون فرخ از فروردين 1347 تا آذر 1349، ابراهيم تيموري مجدداً از آذر 1349 تا فروردين 1354 و مرتضي مرتضايي از فروردين 1354 تا بهمن 1357، مسئوليت نمايندگي ايران در تل آويو را به عهده داشتند. با پيروزي انقلاب اسلامي ”ناصر رسوليان“ از بهمن 1357 تا فروردين 1358، جهت تحويل و تحول به تل آويو اعزام گرديد.» 4

با استقرار نمايندگان ايران و اسرائيل در تهران و تل آويو و سفرهاي پنهاني مقامات عاليرتبه دو رژيم، بهويژه نخستوزيران اسرائيل شامل، ديويد بن گوريون، گلداماير، اسحاق رابين، مناخيم بگين، به ايران و سركوب قيام 15 خرداد، روابط در سطح بسيار وسيعي در جنبههاي مختلف گسترش يافت و ايران فعالتر از گذشته در تحولات پرشتاب منطقهاي، همراه با اسرائيل گام برداشت.

اسناد موجود گوياي اين واقعيت است كه فعاليت نمايندگي اسرائيل در تهران در مقايسه با فعاليت نمايندگي ايران در تل آويو، به مراتب گستردهتر، پيچيدهتر و آزادتر انجام گرفته است و يكي از دلايل اصلي آن علاوه بر ورزيدگي خاص نمايندگان اسرائيل، پنهانكاري و بعضاً تكذيب روابط از سوي رژيم شاه بود. در حاليكه اسرائيل به شدت تمايل به آشكارسازي و رسميشدن روابط داشت، اما به لحاظ

عدم برخورداري از موقعيت بينالمللي مناسب و عدم پذيرش برخي از نهادهاي بينالمللي و روابط محدود خارجي، ناگزير به روابط پنهاني با شاه، متقاعد شده بود. معمولاً در روابط بين كشورها، بهخصوص روابط سياسي، وزارت امور خارجه از جزئيات آگاه ميباشد؛ ولي، روابط ايران و اسرائيل با توجه به ويژگيهاي منحصر به فرد خود، از اين قاعده مستثناء بود و آنچه درباره اين روابط، در وزارت امور خارجه وجود دارد، تنها بخش اندكي از ابعاد آن را آشكار ميكند؛ زيرا اين روابط تحت كنترل ساواك انجام ميگرفت. بنابراين، بسياري از فعاليتهاي انجام شده، از نگاه وزارت امور خارجه مخفي باقي مانده است. 2. بعد اقتصادي

سابقه روابط تجاري بين بازرگانان يهودي و ايراني، به قبل از شناسايي اسرائيل از سوي دولت ايران باز ميگردد. بازرگانان كه از طريق فروش كالا سود سرشاري كسب مينمودند، با فشار و نفوذ خود به دولت ايران و اسرائيل، نقش تعيين كنندهاي را در ايجاد روابط اقتصادي ايفا نمودند. در روابط اقتصادي ايران و اسرائيل «نفت» از جايگاه ممتازي برخوردار بود. نياز شديد اسرائيل براي به گردش درآوردن صنايع و توسعه آن و قادر ساختن ماشينهاي نظامي خود در جنگهايش با اعراب، از يكسو؛ و فقدان منابع طبيعي و تحريم نفتي اسرائيل توسط اعراب، از سوي ديگر؛ نفت را به منزله يك كالاي استراتژيك درآورده بود. از اينرو، اسرائيل درصدد برآمد تا نيازهاي نفتي خود را از ايران كه داراي ذخاير عظيم نفت و يك كشور غير عربي بود، تأمين كند.

در پائيز 1333 سلطان حسين سنندجي، دبير دوم سفارت ايران در لندن ضمن ملاقاتي با مردخاي گازيت، دبير اول سفارت اسرائيل،

پيشنهاد فروش نفت ايران را كرد. گازيت بيدرنگ موضوع را به دولت متبوعش گزارش داد. دو هفته بعد دو ديپلمات يكديگر را در ضيافت ملكه اليزابت دوم، در كاخ باكينگهام ديدند. سنندجي به همكار اسرائيلياش اطلاع داد به زودي معاون مدير عامل شركت ملي نفت ايران به لندن خواهد آمد و هر گاه اسرائيل مايل به خريد نفت باشد اين، فرصتي براي مذاكرات مقدماتي خواهد بود. 5

گفتگوهاي پنهاني بر سر نفت نيز از همين سالها آغاز شد و در جريان آن، ايران با فروش نفت موافقت كرد. پس از آنكه در مرداد 1335 جمال عبدالناصر، كانال سوئز را ملي اعلام كرد و در 7 آبان همان سال، مصر مورد حمله مشترك نيروهاي انگليسي، فرانسوي و اسرائيل قرار گرفت، همكاري نفتي بين ايران و اسرائيل گسترش يافت. زيرا كانال سوئز، گذرگاه 73 درصد از كالاهاي وارداتي و 76 درصد از نفت صادراتي ايران، بسته شده بود و ايران ميبايست راههاي جديدي براي واردات و صادرات خود پيدا كند. تحريم فروش نفت به اسرائيل از جانب شوروي هم، در پي حمله اسرائيل به مصر، نفت ايران را به صورت تنها جايگزين نفت شوروي درآورده بود. در تابستان 1336 شركت نفت ايران نمايندهاي به اسرائيل فرستاد تا با مقامات مربوطة رژيم اشغالگر گفتگو كند. رهاورد اين سفر و گفتگوها كه بسيار محرمانه انجام شد، امضاي قراردادي بود كه به موجب آن نفت ايران به بهاي بشكهاي 30/1 دلار به اسرائيل فروخته ميشد. 6

ديويد بن گوريون، نخست وزير كه از عقد اين قرارداد شديداً خوشحال شده بود، بلافاصله دستور داد يك لوله نفت هشت اينچي بين بندر ايلات و

بئر_ شبع احداث شود و از آنجا نفت ايران با كاميونهاي نفتكش به پالايشگاه حيفا حمل گردد. لوله مزبور در ظرف صد روز ساخته شد و در دسامبر 1957 (1336) مورد بهرهبرداري قرار گرفت. حدود يك سال بعد در ملاقاتي كه بين محمدرضا پهلوي و لوي اشكول، وزير دارايي اسرائيل انجام گرفت، طرفين توافق كردند روابط خود را در زمينههاي سياسي و نفتي و اطلاعاتي گسترش دهند. شاه براي نشاندادن حسن نيت خود آمادگي ايران را براي صدور نفت بيشتري به اسرائيل اعلام كرد. بدين منظور يك لوله 18 اينچي نفت با هزينهاي بالغ بر 18 ميليون دلار ميبايست احداث ميشد. با اتمام ساخت اين لوله در سال 1340 صادرات نفت ايران به اسرائيل دو برابر گرديد.

نفت ايران براي اسرائيل جنبه حياتي داشت. بنابراين، رهبران اين كشور تمام تلاش خود را براي جريان عادي و مطمئن آن به كار بستند. حتي پس از جنگ شش روزه (1967) اسرائيل بهرهبرداري از چاههاي نفت ابورودپس در شبه جزيره سينا را آغاز كرد تا بتواند وابستگي خود به نفت خارجي را كاهش دهد؛ اما، مايل بود مطمئن باشد كه از ايران نفت دريافت خواهد كرد. ايران بهرغم فشارهاي اعراب، هرگز در تحريم نفتي اعراب عليه غرب شركت نكرد و همچنان به ارسال نفت به اسرائيل ادامه داد. علاوه بر اين، مهاجرتهاي دستهجمعي يهوديان از ديگر كشورها به اسرائيل و توسعه اقتصادي آن رژيم، از يك سو؛ و وابستگي شديد ايران به فروش نفت به منظور كسب درآمد بيشتر براي اجراي برنامههاي اصلاحات، تحت عنوان «انقلاب سفيد»، از سوي ديگر؛ هر دو كشور را بر آن داشت تا در

دهه چهل براي صدور و دريافت نفت بيشتر و سرمايهگذاري و توسعه خطوط لوله نفت در اسرائيل اعلام آمادگي نمايند.

يكي از موضوعات مهم در جريان نفت بين ايران و اسرائيل، موضوع خط لوله جديد بندر ايلات _ اشكلون است كه براي اسرائيليها از اهميت فوقالعادهاي برخوردار بود. بسته شدن كانال سوئز و در نتيجه آن طولاني شدن مسير تردد كشتيها از دماغه اميدنيك در جنوب افريقا، سبب گرديد كه اسرائيليها طرحي را ارائه نمايند كه بهواسطه آن كشتيهاي نفتكش وارد بندر ايلات در خليج عقبه شوند و نفت دريافتي از ايران بهوسيله يك خط لوله جديد 42 اينچي به بندر اشكلون واقع در ساحل درياي مديترانه انتقال يابد و از آنجا به وسيله كشتيهاي نفتكش به اروپا حمل گردد. در يكي از اسناد سري سفارت آمريكا، امتيازات خط لوله نفت بين بندر ايلات و درياي مديترانه، نسبت به انتقال نفت توسط نفتكشها بررسي گرديده و از جهات مختلف به فوايد نفت از طريق لوله اشاره شده است. 7

خط لوله ايلات _ اشكلون، 260 كيلومتر طول داشت كه مخارج آن را دولت ايران پرداخت و از اين طريق، نفت ايران به مناطقي در اروپا، بهويژه، به ايتاليا و روماني ارسال ميشد. در سال 1348 طبق دستور شاه، ده ميليون تن نفت از طريق اين لوله به اسرائيل فرستاده شد. ارسال نفت ايران حتي پس از جنگ چهارم اعراب و اسرائيل در سال 1352 ادامه يافت؛ مخصوصاً از زماني كه اسرائيليها مجبور شدند حوضههاي نفتي اشغال شده در صحراي سينا را به مصريها بازگردانند. 8

شاه همواره در ديدار با مقامات اسرائيلي نسبت به وعدههاي خود در خصوص

ادامه روند نفت وفادار بود. واردات نفت اسرائيل به تدريج از 30 هزار بشكه در سال 1959 به رقم 283,600,1 بشكه در روز در سال 1971 افزايش يافته است. به احتمال زياد بين 80 تا 90 درصد اين واردات از ايران تأمين شده است. به عبارت ديگر، اسرائيل در سال 1959 بين 24 تا 27 هزار بشكه در روز و در سال 1971 بين 85 تا 95 هزار بشكه در روز نفت از ايران وارد كرده است.» 9

سند زير كه از سفارت امريكا در تهران در تاريخ 17 دسامبر 1976 ( 26 آذر 1355) به دست آمده، ضمن تأييد واردات نفت اسرائيل از ايران در سال بيانگر همكاري مشترك و گسترده ايران و اسرائيل در حوزه نفت، به منظور رساندن نفت به كشورهاي اروپايي و ديگر مناطق مي باشد:

اطلاعات (به دست آمده) از منابع مختلف نشاندهنده اين است كه حداقل 75 درصد مصرف كنوني داخلي اسرائيل كه در حدود 150 هزار بشكه در روز ميباشد بوسيله ايران تأمين ميشود. از اين گذشته، تنها نفتي كه از طريق خط لوله ترانس – اسرائيل (تيپلين) جاري و از طريق خليج عقبه به بندر مديترانه اشلگون به سمت شمال در حركت ميباشد از جانب ايران است.تيپلين در اواخر 1960 با 200 ميليون دلار هزينه بر پا گرديد و گنجايش كنونياش 45 ميليون تن در سال ميباشد (در حدود 850 هزار بشكه در روز) در جريان است. در 1976 به نظر ميرسد كه چيزي در حدود 350 هزار بشكه از نفت خام ايران روزانه از طريق تيپلين ب_راي مشتري_ان در اروپا و نقاط دورتر انتقال و ارسال ميشد. 10

گشايش

كانال سوئز هم، به طور جدي بر خط لوله ايلات – اشكلون تأثير نگذاشت، زيرا جريان نفت ادامه داشت. اما آنچه اسرائيليها را به شدت نگران ساخته بود، روند شتابان نهضت انقلابي ايران بود كه در راستاي منافع اسرائيل به پيش نميرفت و پيروزي آن قطع نقت را در برداشت.بهخصوص كه تا آن زمان، نفت تنها منبع انرژي، اسرائيل بود. مرتضي مرتضايي، رئيس نمايندگي ايران در اسرائيل، طي گزارش مورخه 13/10/57 به وزارت امور خارجه _ كه محتملا از آخرين گزارشهاي او است، نوشته است:

مصرف سالانه نفت اسرائيل كه در حال حاضر 8/7 ميليون تن ميباشد و نيمي از آن از ايران خريداري ميگردد، طبق ارزيابي كارشناسان نفتي با احتساب چهاردرصد افزايش مصرف سالانه درسال 1980 به ده ميليون تن و در سال 1984 به 5/11 ميليون تن بالغ خواهد شد تا سال 1980 تنها مبلغ تأمين انرژي اسرائيل كماكان مواد نفتي خواهد بود. 11

در يك جمعبندي كلي از همكاري نفتي ايران و اسرائيل ميتوان گفت، ايران بزرگترين فروشنده نفت به اسرائيل بود. هر چند شاه در مصاحبههاي مطبوعاتي ارسال نفت به اسرائيل را منكر ميشد و در برابر پاسخ چگونه رسيدن نفت به اسرائيل، اظهار بياطلاعي مينمود. اما پذيرش بي اطلاعي شاه بسيار ساده لوحانه ميباشد، زيرا، كسي كه در جزئيترين مسائل كشور دخالت داشت، چگونه ممكن بود در مسئلهاي با اين همه حساسيت كه پيامدهاي مخاطرهآميزي داشت، بياطلاع باشد. در واقع نقش اصلي و اساسي را در ماجراي نفت ايران به اسرائيل در درجه نخست شاه و در مراحل بعد برخي از مقامات همچون امير عباس هويدا نخست وزير، اسدالله علم وزير دربار

و منوچهر اقبال مدير عامل شركت نفت، ايفا ميكردند. شاه در برابر شديدترين واكنش كشورهاي عربي بهخصوص، جمال عبدالناصر مقاومت ورزيد و به درخواستهاي برخي از مقامات كشورهاي عربي و افراد با نفوذ در جهان اسلام مبني بر قطع نفت به اسرائيل وقعي ننهاد و مشاركت ايران در خط لوله نفت بند ايلات – اشكلون را سودمند دانست و زماني كه به مصر و عربستان نزديك شد، در ملاقات با مقامات اسرائيلي آنها را از نگراني خارج ساخت و تأمين نفت اسرائيل را تضمين نمود و تا پايان حكومتش هيچگاه صدور نفت به اسرائيل را قطع نكرد.

در ميان اسناد به دست آمده از مبادلات تجاري ايران و اسرائيل، تا قبل از كودتاي 28 مرداد 1332، يكي از قراردادهاي مهم بازرگاني، كه در واقع سرآغاز توسعه مناسبات اقتصادي بين ايران و اسرائيل محسوب ميشود، موافقتنامه بين بانك ملي ايران و بانك لوسيلو اسرائيل ميباشد. «اين موافقت نامه در هشت ماده در خرداد ماه 1332 در تهران به امضا رسيد. در ماده هشت آن آمده است: اين موافقت نامه پس از امضا به موقع اجرا گذارده خواهد شد و براي مدت يك سال به قوت خود باقي خواهد بود و هر گاه يكي از طرفين موافقتنامه دو ماه پيش از پايان مدت قرارداد تمايل خود را مبني بر عدم ادامه مفاد آن به طرف ديگر اعلام نمايد خودبخود تمديد خواهد گرديد.»12 كالاهاي مورد نظر طرفين در اين قرارداد، طيفي از كالاهاي شيميائي، ساختماني، غذائي، آرايشي و ماشين آلات را در بر مي گيرد.

موافقتنامه مذكور را ميتوان از جنبههاي مختلف مورد بررسي قرارداد و نكتههاي قابل توجهي را در

آن يافت. برخي از اين نكات عبارتاند از:

1. در فهرست صادرات ايران به اسرائيل كالاهايي همچون گندم، جو، برنج و حتي مرغ و تخم مرغ مشاهده ميشود كه صدور اين اقلام بيانگر وضعيت اقتصادي ايران قبل از كودتاي 28 مرداد 1331 ميباشد. ايران از نظر اقتصادي تا حدودي خودكفا بوده و درصد اندكي وابستگي به درآمد نفت داشته است؛ اما، پس از كودتا، يكي از پيامدهاي ناشي از آن تغيير ساختار اقتصادي كشور ايران بود كه با تك محصولي شدن اقتصاد كشور، وابستگي دولت به درآمد نفت به سطح بسيار نامطلوبي ميرسد و در واقع نفتي كه كنسرسيوم در اختيار داشت، نقش مؤثر و تعيين كنندهاي در وضعيت اقتصادي و اوضاع سياسي، اجتماعي و حتي فرهنگي بر جاي گذاشت.

2. موافقتنامه مورد اشاره بر اساس معامله پاياپاي انجام گرفته و در آن براي هر كدام از كشورها يك اعتبار نيم ميليون دلاري جهت خريد تعيين گرديده، كه نشانگر تعادل صادرات طرفين ميباشد؛ اما در سالهاي بعد از كودتا تجارت خارجي ايران با اسرائيل كاملاً يكجانبه و شتابان به سود اسرائيل پيش رفت. به گونه اي كه حتي تخم مرغ ايران را اسرائيل تأمين ميكرد.

3. از آنجايي كه دولت مصدق در محاصره اقتصادي قرار داشت، اسرائيل با توجه به شناخت نياز ايران براي بهبود وضعيت نابسامان اقتصادي، فرصت را غنيمت دانست و از اين طريق قصد داشت زمينه را براي ديگر امور فراهم سازد.

4. كالاهاي صادراتي ايران به اسرائيل، عمدتاً شامل محصولات غذايي بود كه ناشي از يك اقتصاد سنتي است؛ اما كالاهاي صادراتي اسرائيل به ايران بيشتر جنبه صنعتي داشت كه گامي در جهت توسعه در

جهان صنعتي محسوب ميشود.

5. با توجه به اينكه دولت مصدق در تيرماه 1330 طي اعلاميهاي قطع رابطه با دولت اسرائيل را به اطلاع عموم رساند و اين تصميم وي، خوشحالي مردم مسلمان و تمجيد سياستمداران و شخصيتهاي برجسته كشورهاي عربي را در پي داشت، ارتباط با اسرائيل بهخصوص فروش نفت به آن رژيم، كه در واقع به نوعي تقويت اسرائيل در برابر اعراب بود؛ تعجب برانگيز بود و همين موضوع واكنشهايي را در برخي از كشورهاي عربي برانگيخت. در همين باره روزنامه المساء، چاپ بيروت در تاريخ 18 ژوئن 1953 به نقل از بعضي از جرايد تلگراف زير را منتشر نمود:

قرارداد بازرگاني جديدي بين ايران و اسرائيل منعقد گرديده است كه اسرائيل مبلغ نيم ميليون دلار به ايران بپردازد و اين قرارداد از تاريخ 15 ژوئن سال جاري (قرار است) به موقع به اجر درآيد. دكتر مصدق مصمم شده است كه نفت خود را به اسرائيل بفروشد. ما مخلصانه تقاضا داريم كه دولت ايران قرارداد را ملغي و دولت ايران دوستي خود را با 70 ميليون عرب و صدها ميليون مسلمان جهان ادامه دهد. 13

كاردار سفارت ايران در پاريس در تاريخ 27/3/1332 طي نامهاي به وزارت امور خارجه با اشاره به انتشار خبر قرارداد در يكي از روزنامههاي چاپ پاريس، صحت و سقم اصل قرارداد را جويا شده است، وي در اين نامه مينويسد:

روزنامه Agence Echomique et Financiere چاپ پاريس به تاريخ 12 ژوئن 1953 خبري از تل آويو منتشر نموده مبني بر اينكه بين اسرائيل و ايران يك قرارداد پرداخت به مبلغ پانصد هزار دلار براي مبادله جنس (منجمله نفت) منعقد گرديده است. خواهشمند

است از صحت و سقم اين خبر اين سفارت را مستحضر فرماييد. 14

علاوه بر اين، برخي ديگر از نمايندگيهاي خارج از كشور هم به طور مكرر درباره صحت و سقم خبر مربوط به قرارداد سئوال مينمودند. وزارت امور خارجه ايران در پاسخ به سوال سفارت ايران در بغداد، ضمن تكذيب خبر منتشر شده روزنامههاي چاپ بغداد درباره روابط بازرگاني و اقتصادي بين ايران و اسرائيل درباره موافقتنامه اخير مينويسد:

موافقتنامه(اي) هم كه بين بانك ملي ايران و بانك اسرائيل بسته شده تازگي ندارد و فقط به منظور تسهيل واريز حساب دريافت و پرداخت در كشور ايران و اسرائيل منعقد شده است و چنين موافقتنامهاي هيچ مربوط به ايجاد روابط سياسي بين دو كشور ايران و اسرائيل نيست. مراتب فقط براي استحضار خودتان استعار گردد. 15

بديهي است كه پاسخ وزارت امور خارجه به سفارت ايران در بغداد يك توجيه كلي بيش نبود، آن هم فقط جهت آگاهي سفير ايران در بغداد. اگر ليست بلند كالاهاي صادراتي ايران به اسرائيل و، اسرائيل به ايران را نميتوان روابط بازرگاني نام نهاد، پس چه عنواني را بايد براي آن انتخاب نمود؟!

روند بازرگاني ايران و اسرائيل همچنان رو به گسترش بود؛ اما نقش برتر را در حجم صادرات هميشه اسرائيليها بر عهده داشتند. «صادرات اسرائيل به ايران در سال 1349،_ 22 ميليون دلار و در سال 1350 به مبلغ 33 ميليون دلار رسيد و تا سال 1353 به 63 ميليون دلار افزايش يافت. كالاهاي وارده يا از طريق تركيه كه با اسرائيل مناسباتي داشت و يا توسط كشتيهاي نفتكش خالي كه به خليج فارس باز ميگشتند به ايران حمل ميگرديد».16

نگاهي به

جدول ميزان بازرگاني خارجي ايران به اسرائيل ما را با اين واقعيت آشنا ميسازد كه بين صادرات ايران به اسرائيل نسبت به واردات كالا از ايران فاصله بسيار زيادي وجود دارد. «از سال 1340 تا 1352 واردات ايران از اسرائيل از رقم 2160 ميليون ريال به 14،700 ميليون ريال افزايش يافت و صادرات به اسرائيل از 9 به 181 (ميليون ريال) صعود كرد. اگر بخواهيم در مقايسه با مجموع كشورهاي اسلامي جايگاه اسرائيل و ميزان و حجم تجارت خارجي آن را با ايران معلوم كنيم بايد گفت كه در سال 1350 واردات ايران از اسرائيل يك و نيم برابر واردات ايران از دو كشور تركيه و پاكستان (كه با ايران توسط پيمان عمران منطقهاي وابسته بودند)، بوده است. واردات از اسرائيل نه تنها چند برابر واردات از همه كشورهاي عربي بود (مثلاً 12 برابر واردات از لبنان) بلكه از واردات ايران از تمام كشورهاي مسلمان جهان (در آسيا و افريقا) نيز بيشتر بود. 17

روند نامتعادل تجارت خارجي تا پيروزي انقلاب اسلامي ادامه داشت. مرتضي مرتضائي، رئيس نمايندگان ايران در تل آويو، در گزارش سالانه سال 1356 خود، در بخش امور اقتصادي آن، به اين مطلب اشاره دارد كه براي افزايش ميزان صادرات ايران به اسرائيل اعضاي سفارت از هرفرصت مذاكره با ارباب صنايع و بازرگاني اسرائيل كه پيش ميآمد، استفاده كردند. بديهي است كه اين تلاشها به منظور كاهش فاصلة چشمگير و نامتعادل تجارت با اسرائيل صورت گرفته است. اما بهرغم فعاليت آنها، گزارش وي حكايت از آن دارد كه به هيچ وجه تعادلي در تجارت خارجي ايران با اسرائيل ايجاد نشده است:

طبق آمار رسمي

منتشره از طرف دولت اسرائيل صادرات اين كشور به ايران طي سال 1976 متجاوز از 92 ميليون دلار و واردات اسرائيل از ايران طي همان سال فقط 4/4 ميليون دلار بوده است. 18

البته در برخي از منابع ميزان تجارت ايران و اسرائيل، خيلي بيش از اين ارقام، ذكر شده است. به عنوان نمونه، در يكي از منابع موجود آمده است: «روابط تجاري ايران و اسرائيل ساليانه بالغ بر 400 ميليون دلار بود.» 19 با توجه به اينكه ورود كالا به ايران به شيوههاي مختلف انجام ميگرفت و عمدتاً، به صورت محرمانه بود؛ رقم فوقالذكر را نميتوان مردود دانست. تحولات انقلاب اسلامي روز به روز، سبب ركود صادرات اسرائيل به ايران شد و براي آنهايي كه سالها، از اين طريق بهره فراواني را به دست آورده بودند، خسارت سنگيني كه در جريان ركود صادرات وارد مي شد، باور نكردني، سخت و ناگوار بود.

بخش كشاورزي قسمت مهمي از روابط ايران و اسرائيل را در امور اقتصادي بهخود اختصاص داده بود. اسرائيل پس از آنكه به رشد سريع كشاورزي دست يافت، قادر بود به لحاظ توليد محصولات كشاورزي علاوه بر نياز خود، بخشي از محصولات را به خارج صادر نمايد. عباس صيقل، مأمور رسيدگي به امور اتباع ايران در فلسطين، طي گزارشي در تاريخ 25/10/1328 به وزارت امور خارجه، ضمن تمجيد از پيشرفتهاي اسرائيل در بخش كشاورزي از مقامات ايران تقاضا مينمايد تا تعدادي از افراد را براي فراگرفتن تجربيات به اسرائيل اعزام دارند.

يكي از اهداف اصلي از ارسال چنين گزارشي زمينهسازي براي شناسايي اسرائيل از سوي دولت ايران بود كه اين مسئله حدود دو ماه بعد، از

سوي دولت ساعد انجام پذيرفت.

طرح كشت و صنعت قزوين، يكي از بزرگترين طرحهاي كشاورزي بود كه تا آن زمان از سوي يك كشور خارجي تحقق يافت. اين طرح فوايد بسيار سودمندي را براي اسرائيليها در بر داشت، بهگونهاي كه يكي از روزنامههاي اسرائيلي در مقالهاي با عنوان «قزوين، امپراطوري اسرائيلي در ايران» از آن ياد كرد. البته مقامات ايراني نيز استقبال شديدي از اين طرح به عمل آورده و حتي نتايج به دست آمده براي شاه آن قدر خوشايند بود كه در هنگام بازديد، آن روز را «روز اسرائيل» ناميد. هر چند طرحهايي همانند پروژه قزوين به لحاظ اقتصادي نتايجي را در برداشت، اما پيامدهاي ناشي از مسائل جانبي آن، با توجه به اينكه اين گونه طرحها و فعاليتها سبب تقويت رژيم اسرائيل در برابر ملت مظلوم فلسطين ميگشت، در نگاه مردم با ايمان و مسلمين جهان، امري مذموم و ناپسند تلقي ميشد.

در سال 1354 شاه دستور داد كه «كميتههاي مختلط همكاريهاي فني و علمي بين كارشناسان ايران و اسرائيل» تشكيل شود. به منظور عملي كردن دستور شاه، رئيس اداره خاورميانه وزارت امور خارجه (اسرائيل) به تهران آمد و قرار بر اين شد كه كميته مشترك دايمي مركب از نمايندگان دو كشور تشكيل و جنبههاي مختلفه روابط فيمابين، منجمله همكاري در زمينه پزشكي، تحقيقات علمي، كشاورزي و استفاده از انرژي هستهاي و خورشيدي را مورد بررسي و مطالعه قرار دهد. هويدا، نخست وزير وقت، نيز به وزارتخانههاي مربوطه دستور داد تا در انتقال اوامر، موضوع را پيگيري نموده با طرفهاي اسرائيلي ديدار و گفتگو كنند. البته نخستوزير تأكيد كرد كه اين مذاكرات بايد به طور

كاملاً محرمانه و در سطح مدير كل انجام پذيرد و براي جلوگيري از بهرهبرداري تبليغاتي، جلسات در تهران تشكيل شود.» 20

در ميان ديگر اسناد همكاريهاي علمي و آموزشي ايران و اسرائيل، مواردي همچون، استفاده از كارشناسان اسرائيلي درمسئله «مبارزه و كنترل مگس»21 «پيشنهاد فروش سگهاي تربيت شده به ارتش يا تعليم افراد براي آموزش سگ در ايران»22 و «ارسال فيلمهاي آموزشي از پيشرفتهاي كشاورزي اسرائيل و نحوه كشت و پرورش ميوه در گرمخانهها و دامداري و آبياري قطرهاي به ايران»23 مشاهده ميشود.

فعاليتهاي شركتهاي مختلف اسرائيلي در ايران بخش مهم ديگري از روابط اقتصادي ايران و اسرائيل بود. انجام طرحهاي صنعتي و كشاورزي، ساخت و احداث سدها، كارخانهها، ساختمانهاي بزرگ، مجتمعهاي مسكوني، هتلها، راهسازي، پل، تعمير پالايشگاه و صادرات و واردات محصولات، حمل كالاها، مبادلات پستي و توليدات كالا در زمينههاي مختلف از جمله مواردي است كه شركتهاي اسرائيلي در آن به طور فعال و گسترده ظاهر ميشدند و از اين طريق علاوه بر نفوذ در سيستم اقتصادي ايران، سود سرشاري را كسب مينمودند.

روابط اقتصادي ايران و اسرائيل بهرغم اينكه از اوايل دهه 40 شتاب گستردهاي بهخود گرفت؛ اما محدوديتهايي از جمله، اقتصاد غير مكمل ايران و اسرائيل، نبودن ارتباطات زميني بين دو كشور و بالا بودن نرخ حمل و نقل و كمبود كشتيهاي باري، تا حدودي در تحقق نيافتن گسترش آن به سطح دلخواه مؤثر بود. با اين وجود، محمدرضا پهلوي با تأثيرپذيري از پيشرفتهاي سريع اسرائيل در نظر داشت تا از اسرائيل به عنوان يك الگوي توسعه استفاده نمايد. 3. بعد امنيتي _ اطلاعاتي

اسرائيل به لحاظ داشتن موقعيتي خاص، بهويژه، فقدان عمق استراتژيك و

آسيبپذيري ناشي از تهديدات امنيتي و نياز به تحقق يافتن اصل راهبردي امنيتي خود مبني بر برتري نظامي بر ساير كشورهاي منطقه، نياز مبرمي به ايجاد ارتباط امنيتي و اطلاعاتي با كشوري در منطقه داشت كه بتواند تأمينكنندة اهداف مورد نظر باشد. ايران به دليل همجواري با كشورهاي عربي خاورميانه و با برخورداري از فاكتورهايي همچون وجود بيش از چهل هزار يهودي، پذيرنده يهوديهاي مهاجر از كشورهاي عربي، دارا بودن آزادي يهوديان به لحاظ فعاليتهاي مذهبي، فرهنگي، اقتصادي و با توجه به نفوذ و نقش آنها در سيستم حكومت محمدرضا پهلوي، مناسبترين مكاني بود كه اسرائيل ميتوانست به هرگونه فعاليت اطلاعاتي و عملياتي در راستاي تأمين امنيت خود دست يابد.

هر چند در دوران حكومت محمدرضا پهلوي، سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك)، توسط سازمان «سيا» پايه گذاري شد؛ اما، بر اساس يك برنامهريزي هدايت شده، سازمان جاسوسي اسرائيل (موساد)، جايگزيني سازمان آمريكا گرديد و در واقع ساواك، توسط موساد در راستاي تحقق اهداف اسرائيل، تقويت و گسترش يافت.

براي ايجاد ارتباط بين ساواك و سرويس اطلاعاتي اسرائيل، دلايل متعدد وجود داشت. اول اينكه شاه و مشاوران وي به اين نتيجه رسيدند كه به منظور حفظ روابط ايران و اسرائيل، سرويسهاي اطلاعاتي هر دو كشور بايد اين روابط را اداره و كنترل كنند. به عقيده شاه، روابط آشكار ديپلماتيك بين دو كشور به نفع ايران نبود و بهترين راه براي حفظ و اطمينان از روابط پنهاني، اين بود كه وظيفه انجام ارتباط با اسرائيل به ساواك واگذار شود. دوم اينكه شاه و افسران ساواك بر اين عقيده بودند كه سازمان سيا تمركز خود را بر رقابت با

كا.گ.ب قرار داده و شكلگيري و فعاليت آن سازمان در زمينه جنگ سرد بوده است. چيزي كه كارآموزان ساواك نياز داشتند و شاه نيز آن را تأييد مي كرد، فعاليت در سطح منقطهاي براي جمعآوري اطلاعات و ضد جاسوسي بود؛ به ويژه، با توجه به تهديدات انقلابيون عرب عليه رژيم شاه، موساد با ارائه تجربيات وسيعش در خاورميانه، كاملترين و بهترين همكار براي ساواك بود. سوم اينكه تعدادي از رؤساي بخشهاي مختلف ساواك از آموزش كادر ساواك توسط سيا شكايت ميكردند. در نهايت اينكه افسران ساواك معتقد بودند كه براي مأموريت آنها در برابر مخالفين داخلي و خارجي شاه، مهارتهاي فنياي كه موساد در اختيار آنها خواهد گذاشت، بسيار ارزشمندتر از هر سازمان اطلاعاتي ديگر است. 24

يكي از جنبههاي مهم همكاريهاي ساواك و موساد، تبادل اطلاعاتي بود كه از طريق دستبرد به اسناد سفارتخانههاي عرب و عكاسي مخفيانه از محتواي كيفهاي ديپلماتيك به دست ميآمد. در اين رابطه، پول و زن، دو وسيله معمول در بهرهبرداري از نقاط ضعف اعراب محسوب ميشد. در سال 1962 پس از ملاقات ماير آميت، _ رئيس اطلاعات نظامي اسرائيل كه يك سال بعد به رياست موساد رسيد،_ با يك مقام بلند پايه ساواك در مورد نحوه استفاده از اين شيوههاي كسب اطلاعات، توافق به عمل آمد. مقامات دو سرويس، اطلاعاتي را كه از راههاي مختلف به دست ميآوردند و مورد علاقه طرف مقابل نيز بود در اختيار يكديگر قرار ميدادند. تبادل اطلاعات بين دو كشور به سه صورت انجام مي گرفت: 25

الف) نيازمنديهاي اسرائيل و ايران در زمينه اطلاع از فعاليتهاي ارتش عراق و افغانستان و ديگر موضوعات مورد

علاقه كه به صورت سئوالهاي كتبي مبادله ميشد. اگر هر طرف جوابي داشت، براي طرف مقابل ميفرستاد. در مواردي نيز نماينده يكي از سرويسها در ملاقات با نماينده سرويس ديگر، يا احياناً مسئولان آن سرويس، به طور شفاهي تقاضاي كسب اطلاعات، يا درخواست كتبي نموده و از اين طريق هر ماه اطلاعات زيادي بين طرفين مبادله ميگرديد. به عنوان مثال، در سه ماهه منتهي به اسفند ماه 1351، جمعاً 187 گزارش بين ساواك و موساد مبادله شد. گزارشهاي ارسالي موساد براي ساواك بيشتر حاوي مطالبي در رابطه با فعاليت سازمانهاي فلسطيني، روابط اعراب با يكديگر و همچنين تجزيه و تحليل اوضاع داخلي كشورهاي عرب بوده است. ايران نيز بيشتر، اخبار مربوط به عراق، اوضاع افغانستان و ديگر كشورهاي منطقه را براي موساد فرستاده است.

ب) ملاقاتهايي كه مقامات و مسئولان دو سرويس با يكديگر داشتند. در اين ملاقاتها طرفين درباره موضوعات مورد علاقه مذاكره و اطلاعات لازم را مبادله ميكردند.

ج) هر سال چند بار تيمهاي اطلاعاتي طرفين، براي تبادل اطلاعات به كشورهاي يكديگر مسافرت ميكردند. در كنفرانسهاي سه جانبه با تركيه و اتيوپي نيز كه هر ساله تشكيل ميشد ساواك و موساد و سرويس امنيتي كشور سوم، اطلاعات لازم را مبادله ميكردند.

اسرائيليها گاه اقدام به فروش اطلاعات خود به آمريكا نيز مينمودند. در يك مورد، اطلاعاتي در خصوصي هواپيماهاي روسي (ميگ) كه به عراق تحويل داده شده بود، به دست آمد. ساواك بلافاصله اطلاعات مزبور را در اختيار موساد و سپس سيا قرار داد. هنگامي كه مقامات موساد قصد فروش همان اطلاعات را به سازمان سيا داشتند، مطلع شدند كه ساواك قبلاً اخبار مربوط را بدون

دريافت وجهي در اختيار آنها قرار داده است. 26

بررسي روابط امنيتي_ اطلاعاتي ايران و اسرائيل بيانگر اين واقعيت است كه اسرائيل، موثرترين و بيشترين نقش را در هدايت، تقويت و گسترش ساواك از طريق آموزش كاركنان ساواك، به عنوان بهترين شيوه براي تحقيق اهداف خود ايفا نموده است.

آموزشهايي كه اسرائيليها به ايرانيها ميدادند تقريباً سير مشخصي را طي ميكرد. با توجه به اسناد ساواك ميتوان شيوه و نحوه عملكرد سازمان اطلاعاتي اسرائيل در ايران را به شكل مستدل و مدون خلاصه كرد. ارتباط آموزشي ايران و اسرائيل عمدتاً از چهار مرحله تشكيل ميشد كه عبارت بودند از:

1- شناسايي نيازها: در اين مرحله، نيروهاي اسرائيلي با توسل به اطلاعات و عمليات آشكار و پنهان خويش، نيازها و كاستيهاي اطلاعاتي ايران را شناسايي ميكردند.

2- تطميع: اسرائيل پس از شناخت نيازمنديهاي ايران، اطلاعاتي درباره امكانات خود به شكل مبالغه آميز به رؤساي ساواك منتقل ميكرد.

3- آموزش ناكافي: رؤساي ساواك پس از آن كه احساس ميكردند نياز آنها توسط اسرائيليها برآورده ميشود؛ افرادي را به منظور آموزش به اسرائيل اعزام ميكردند (و يا استاداني را از اسرائيل دعوت ميكردند). كارشناسان و مستشاران اسرائيل، طي يك دوره فشرده و كوتاه مدت، فقط برخي نكات را به شاگردان خود منتقل ميكردند. در اين مرحله، اسرائيليها سعي ميكردند، اشتياق و عطش آموزشياران ساواك را بيش از پيش تشديد كنند. شيوه مزبور بر اين پايه استوار و متداول است كه ميگويند دو گروه به خريد و دريافت اطلاعات بيشتر، احساس نياز نميكنند. گروه اول آن كساني كه از مقوله مورد نظر هيچ نميدانند؛ و گروه دوم افرادي كه در زمينه مورد نظر اطلاعات

كافي دارند. از سوي ديگر، گروهي كه اطلاعات ناقص در يك زمينه دارند، شور و شوق وافري جهت كسب آن معلومات از خود نشان ميدهند. لذا براي فروش اطلاعات بايد مقداري از اطلاعات را به رايگان و با سهولت در اختيار متقاضي قرار داد.

4- مرحله نهايي: در اين مرحله متقاضي خواهان آموزش است، لذا اسرائيل با شرايط مطلوب و دريافت هزينه بيشتري به آموزش اقدام ميكرد. مراحل چهارگانه فوق در بسياري از موارد مشابه «درخواست آموزش، صادق است.» 27

بدين ترتيب آموزشهاي مورد نياز ساواك در ابعاد مختلف از جمله، آموزش بازجويي، ضد جاسوسي، ضد براندازي، ارتباطات جاسوسي و آموزش روساي نمايندگي ساواك در خارج از كشور توسط اساتيد و كارشناسان برجسته موساد و با استفاده از جزوهها و كتابها و فيلمهاي آموزشي، تحت نظارت مؤثر، ارتشبد حسين فردوست، به پرسنل ساواك تعليم داده ميشد.

ساواك بسياري از وسايل مورد نياز خود را در امر جاسوسي و كسب اطلاعات از اسرائيل خريداري ميكرد. از جمله ميتوان به مواردي از قبيل، ضبط صوتهاي ويژه جاسوسي، مركب نامريي، دستگاههاي اشعه ايكس و … اشاره كرد. در كميته اطلاعاتي مشترك ايران و اسرائيل به تاريخ 1339 كه در سالهاي اوليه تأسيس ساواك، تشكيل شده بود، توافق شد: سرويس اسرائيل براي تكميل وسايل ارتباطي مأمورين سرويس ايران حاضر است هر گونه وسايل از قبيل بيسيم، مركب نامريي، وسايل عكاسي، مخفي كردن پيام و غيره در اختيار سرويس ايران بگذارد و طرز بكار بردن آنها را نيز تعليم دهد. سرويس ايران صورت نيازمنديهاي خود را تهيه و به سرويس اسرائيل خواهد داد. 28

براي نمونه، «در يكي از درخواستهاي خريد تجهيزات از اسرائيل،

دو نماينده اداره كل پنجم ساواك پيشنهاد كرده بودند كه با توجه به اينكه وسايلي كه در تخصص شيمي و عكاسي در سرويس اسرائيل موجود است و براي تخصصهاي مذكور در ساواك، مفيد به نظر ميرسد؛ از موساد خواسته بود، ضمن اعلام قيمت، نحوه خريد، در اختيار گذاردن دستورها و ترتيب آموزش (در اسرائيل يا تهران) در مورد نحوه بهرهبرداري از وسايل مذكور، نيز نسبت به مجهز و آمادهكردن يك دستگاه وانت مجهز به وسايل عكسبرداري پنهاني براي مراقبت ثابت، توسط متخصصان سرويس اسرائيل در تهران _ يا اعلام هزينه تمام شده و ترتيب آموزش براي بهرهبرداري از آن_ اقدام مقتضي به عمل آيد. همچنين اداره كل پنجم براي رفع مشكلات فني خود به خصوص در مورد استفاده از وسايلي كه از اسرائيل خريداري ميكردند از كارشناسان و متخصصين اسرائيل كمك ميگرفتند.» 29

موساد در ايران سازمان اطلاعاتي مستقلي را تحت عنوان «سرويس زيتون» تشكيل داد كه وظيفه آن عبارت بود از مقابله با مخالفان اسرائيل در ايران، كشف اقدامات آنان، و بركناري مسئولاني كه نسبت به اسرائيل بدبين و يا با آن مخالفت ميكردند. استخدام جاسوس در تهران و اعزام آنان به كشورهاي مورد نظر، از ديگر موارد همكاريهاي مشترك سرويس اطلاعاتي ايران و اسرائيل بود كه در قالب طرح «كريستال» به اجرا درآمد. در ميان ساير اقدامات عملياتيِ مشترك برونمرزي ساواك و موساد ميتوان از تجهيز نمودن كردهاي عراق براي مقابله با حكومت آن كشور، كمكرساني به نيروهاي امام البدر در واقعه يمن، تلاش براي حفظ تاج و تخت ملك حسين در واقعه اردن، عمليات مشترك عليه گروههاي فلسطين نام برد. آنها، همچنين، طي

اجلاسهاي سه جانبه با حضور سرويس امنيت ملي تركيه به مبادله اطلاعات پيرامون موضوعاتي مانند كشورهاي عربي، اتحاد شوروي، ارمنيها، كردها و سازمانهاي فلسطين ميپرداختند.

در برخي موارد سرويس زيتون بدون اطلاع ساواك، خود به برخي از اقدامات مبادرت ميورزيد. علاوه بر اين، اسرائيل داراي سه پايگاه برون مرزي در ايران بود كه عراق و كشورهاي عربي را در بر ميگرفت. نكته قابل توجه اينكه، موساد براي آنكه هيچگونه ردپايي از خود در فعاليتهاي برون مرزي بهجاي نگذارد، اقدام به اخذ شناسنامههاي ايراني جهت نيروهاي خود مينمود. بنابراين، در مجموع ميتوان گفت كه رابطه ساواك و موساد از يك همكاري به مفهوم واقعي آن برخوردار نبود، بلكه رابطهاي يكطرفه بود كه موساد در پرتو استفاده از امكانات ساواك به سوي اغراض و مسير خود گام برميداشت و اين روند تا پايان دوران حكومت پهلوي ادامه يافت.

3. بعد نظامي

نيروهاي مسلح، اصليترين ستون داخلي بود كه شاه براي حفظ و تداوم حكومت خود به آن تكيه داشت. از اينرو، شاه همواره توجه و كنترل خاصي بر آنها اعمال مي كرد. وجود مرز طولاني ميان ايران و شوروي، با توجه به نظام دو قطبي و جنگ سرد و تهديدات منطقهاي بهخصوص از جانب عراق و مصر، پس از روي كار آمدن جمال عبدالناصر، موجب گرديد تا شاه به سمت و سوي افزايش انواع سلاحهاي جنگي گرايش يابد. اين مسأله زماني به اوج خود رسيد كه از يكسو، بر اساس دكترين نيكسون، رئيس جمهور وقت آمريكا، شاه در راستاي حفظ منافع آمريكا، نقش ژاندارمي را در منطقه خليج فارس برعهده گرفت و از سوي ديگر، با افزايش قيمت نفت و

درآمد ايران در جريان جنگ چهارم اعراب و اسرائيل، ايران توان چشمگيري جهت خريد جنگ افزار كسب نمود. به گونهاي كه دولت ايران حدود يك سوم از كل درآمدهاي پولي خود را به هزينههاي نظامي اختصاص داد.

هر چند بخش عمده تسليحات ايران از طريق آمريكا تأمين ميشد و ايران در اواسط دهه 1970 به بزرگترين خريدار اسلحه آمريكايي در جهان تبديل شده بود؛ اما از آنجا كه شاه، ادامة بقاي خود را در داشتن تسليحات هر چه بيشتر و متنوعتر ميديد و از ديد تحليلگران، به «جنون عظمت» در خريد سلاح مبتلا گرديده بود، به دنبال آن دسته از منابع تسليحاتي بود كه براي فروش محدوديتي نداشته باشند. به تشخيص شاه و ژنرال طوفانيان، «اسرائيل» به عنوان مناسبترين منبع تعيين شد. لازمة اين تشخيص آن بود كه بين ايران و اسرائيل روابط نظامي هم برقرار گردد و آنها را به همديگر نزديكتر سازد. بهخصوص، هر گاه دولتهاي دمكرات آمريكايي يا كنگره، با فروش سلاح جنگي به ايران مخالفت ميورزيدند، ايران گامهاي بلندتري به سوي اسرائيل برميداشت كه در اذهان مقامات ايراني به منزله «آمريكاي كوچك» تلقي ميشد. روند خريدهاي تسليحاتي از اسرائيل به گونهاي پيش رفت كه در سالهاي پاياني رژيم شاه، ايران به عنوان بزرگترين خريدار جنگ افزار و تسليحات از اسرائيل محسوب ميشد.

اسرائيل نيز در فروش تسليحات جنگي به ايران انگيزههاي خاص خود را داشت. اولاً، به ايران به ديدة عمق استراتژيك خود مينگريست كه در جنگها ميتوانست از كمكهاي لجستيكي و پشتيبانياش استفاده كند. چنانچه در چهارمين جنگ اعراب و اسرائيل به دليل نياز فوري اسرائيل، ايران مقداري تجهيزات جنگي به اسرائيل

ارسال كرد. ديگر اينكه، اسرائيل با فروش تسليحات و گسترش دامنة همكاريهاي نظامي، درآمد قابل توجهي به دست آورده و ضمناً در دراز مدت، نوعي وابستگي در ايران نسبت به تجهيزات اسرائيلي بهوجود ميآورد. ضمناً، اسرائيل كاملاً ميدانست هر سلاحي كه از هر طريقي به دست حكومت ايران برسد، به عنوان تهديدي عليه كشورهاي انقلابي عرب قلمداد خواهد شد و بنابراين، اسرائيليها از لابي خود جهت راضي ساختن آمريكائيها به فروش تجهيزات و تسليحات مورد درخواست شاه استفاده ميكردند. 30

شاه به منظور كسب پشتيباني امريكا و اخذ جنگافزارهاي بيشتري از آن كشور، درصدد برآمد رابطه با اسرائيل را از چارچوب همكاريهاي كشاورزي و نظامي به زمينههاي ديگري گسترش دهد. لذا در فروردين 1344 بهرغم مخالفت آرام وزير امور خارجه، ارتشبد حسن طوفانيان، معاون تسليحاتي وزارت جنگ را براي خريد تعداد زيادي مسلسل دستي يوزي براي افراد شهرباني و گارد شاهنشاهي به اسرائيل فرستاد. مسلسلهاي مزبور براي نخستينبار، در آذرماه آن سال هنگامي كه پادشاه عربستان سعودي از ايران بازديد رسمي به عمل آورد و از گارد احترام سان ديد، به نمايش درآمد. در سوم خرداد 1345 ژنرال عزر وايزمن، رئيس ستاد ارتش اسرائيل، همراه با سروان آويهوبن نون، فرمانده نيروي هوايي آن كشور به تهران آمد. وايزمن طي سه روز اقامت خود در ايران با شاه و ارتشبد بهرام آريانا، رئيس جديد ستاد ارتش و ارتشبد محمد خاتمي فرمانده نيروي هوايي ديدار و مذاكره كرد. همچنين با يك فروند هواپيمايي ايليوشين روسي كه خروشچف ضمن آخرين سفر شاه به مسكو در سال 1344 به او هديه كرده بود، عازم اصفهان گرديد. 31

ژنرال طوفانيان طي درخواست

كتبي به كلي سري، مورخ 18/7/1345 به شماره 2059/45187 از سرهنگ نيمرودي وابسته نظامي اسرائيل در تهران تقاضاي خريد جنگ افزار و مهمات ذيل را مينمايد:

الف) خمپاره انداز 160 م. م. همراه با ابزار و ملحقات، 14 قبضه؛

ب) خمپاره انداز 160 م. م. همراه با ابزار و ملحقات، 26 قبضه؛

پ) خمپاره 160 م. م. با تي ان تي سنگين به صورت كامل همراه با چاشني 000/10 عدد؛

ت) خمپاره 160م. م. دودزا پي دبيليوپي به صورت كامل همراه با چاشني 2500 عدد؛

ج) خمپاره 160 م. م. با تي ان تي سنگين به صورت كامل همراه با چاشني 000/10 عدد؛

چ) خمپاره 120 م. م. دودزا پي دبيلوپي به صورت كامل همراه با چاشني 2500 عدد؛

در اين نامه تأكيد شده، شاه قوياً مصمم است جنگ افزارهاي ياد شده، خريداري شود و طوفانيان از نيمرودي درخواست نموده كه معامله را قطعي نمايد. 32

در پائيز سال 1345، سرهنگ نيمرودي قراردادي درباره تعمير 35 فروند هواپيماي جت جنگنده اف _ 86 ايران در اسرائيل امضا كرد كه مبلغ آن حدود 3 ميليون دلار بود. نيمرودي همچنين قرارداد ديگري به مبلغ 3 ميليون دلار جهت فروش خمپاره اندازهاي سنگين 120 و 160 ميليمتري ساخت اسرائيل امضاء كرد. از طرف ايران، اين دو قرارداد را ارتشبد طوفانيان امضا كرد كه در دوستياش با اسرائيل جاي هيچگونه شك و ترديدي نبود. به دنبال معاملات فوق، ارتشبد بهرام آريانا، رئيس ستاد ارتش ايران، همراه با طوفانيان از اسرائيل ديدن كردند. آن دو در 29 آبان 1345 وارد فرودگاه تل آويو شدند و به توصيه نيمرودي استقبال باشكوهي از آنان به عمل آمد. آريانا دوست واقعي

اسرائيل بود و از شاه تقاضا كرد تا همكاري با اسرائيل را در زمينههاي مختلف گسترش دهد. شاه خريد 6000 قبضه ديگر مسلسل يوزي (پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل) را تصويب كرد. 33 تأييد خريد اسلحه در اين زمان و به دنبال بحراني شدن منطقه و تا حدودي سردي روابط با اسرائيل به معناي موافقت شاه در گسترش همكاري مجدد با اسرائيل محسوب ميشد.

در سوم اسفند 1346، اسرائيل به حكومت محمدرضا پهلوي پيشنهاد كرد كه آماده است اعتباري به ارزش 75 ميليون دلار در اختيار ايران قرار دهد تا در جهت تقويت نيروهاي دفاعي ايران، هزينه شود. در پي دريافت اين پيشنهاد، هيأت وزيران در جلسه مورخ 12/8/1247 آن را مورد بررسي قرار داد و با تصويب آن به وزارت جنگ اجازه داد اعتبار مذكور را براي خريد اقلام دفاعي تحصيل نمايد.

در اسناد نخست وزيري آمده است در سال 1348 وزارت جنگ، با استفاده از اعتبار واگذاري بانك اسرائيل به خريد جنگ افزار و تسليحات مختلف از اسرائيل اقدام كرد و هيأت وزيران هم در 3/8/1348 قراردادهاي خريد اين وزارتخانه را تصويب نمود. اين قراردادها عبارتند از:

الف) قرارداد خريد دويست قبضه تفنگ بي لگد 106 ميلي متري به مبلغ 5.075.000 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 43/771.716 دلار ميباشد.

ب) قرارداد خريد دويست قبضه خمپاره اندازه 120 ميلي متري سبك به مبلغ 9.353.655 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 34/1.422.337 دلار مي باشد.

پ) قرارداد خريد ده هزار تير مهمات خمپاره اندازه 120 ميلي متري سبك به مبلغ 1.145.000 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 34/174.110 دلار ميباشد.

34

اين قراردادها و بهويژه تخصيص اعتبارهاي چند ميليون دلاري از سوي اسرائيل براي تقويت نيروهاي نظامي ايران در منطقه، پيش از پيش روابط نظامي ايران را در وضعيت تازهاي قرارداد؛ بهگونهاي كه ارتش ايران به عنوان يكي از استفاده كنندگان اصلي سلاحهاي اسرائيلي محسوب ميشد.

بهرهگيري از مشاورين نظامي اسرائيل در خريد تسليحات نظامي از كشورهاي اروپايي، انعقاد قرارداد بين شركتهاي اسرائيلي و نيروي دريائي ايران به منظور طراحي تأسيسات و خانه سازي، انعقاد قرارداد براي تعمير هواپيماي جت جنگنده اف _ 16 ايران در اسرائيل، تجهيز ناوچههاي نيروي دريايي ايران به تجهيزات الكترونيكي، طرح محرمانه عمليات گُل، براي توليد موشكهاي زمين به زمين با برد 450 كيلومتر، برگزاري دورههاي مختلف آموزش براي نيروهاي نظامي ايران در اسرائيل، از جمله مواردي هستند كه در روابط نظامي ايران و اسرائيل تحقق يافته است.

هر چند ايران و اسرائيل به اين نتيجه رسيده بودند كه با همكاري نظامي و تكيه بر ارتش ميتوانند در برابر تهديدات منطقهاي به منافع واحدي دست يابند، اما در مجموع بررسي روابط نظامي اين واقعيت را نشان ميدهد كه اسرائيل در روابط نظامي نيز، از يك برتري منافع برخوردار بود. چه به لحاظ كسب درآمد هنگفت از فروش تسليحات و تجهيزات به ايران و چه به لحاظ برگزاري دورههاي آموزشي نظامي براي نيروهاي مسلح در ردههاي مختلف ارتش، كه هر كدام از اينها ميتوانست نوعي وابستگي در بلند مدت نسبت به جنگ افزارهاي اسرائيلي و تأثيرگذاري در سياست دفاعي ايران برجاي گذارد. 3. بعد فرهنگي

اسرائيل در رابطة استراتژيك خود با ايران، نگاه ويژهاي به مقوله فرهنگ و آموزش به منظور بسترسازي و تغيير نگرش

افكار جامعه ايران در راستاي دستيابي به اهداف مختلف خود داشت. آنها با شناخت از تمايلات دروني محمدرضا پهلوي مبني بر احياء باستان گرايي، به بزرگنمايي كوروش تحت عنوان نجات دهنده قوم ستمديده يهود و يك موسي بالقوه، پرداخته و با ظرافت و شگردهاي خاص تبليغاتي از محمدرضا پهلوي به عنوان «كوروش دوم» ياد نمودند. البته اين شبيهسازي نيز با توجه به ويژگيهاي شخصيتي محمدرضا، برايش بسيار دلپذير و خوشايند بوده و از آن استقبال ميكرد.

مقامات اسرائيلي بر اين باور بودند كه عامل غيرعربي بودن در خاورميانه زمينه احساسي نزديكي ايران و اسرائيل را فراهم ميسازد. بر همين اساس اسرائيليها از روشي استفاده ميكردند كه براي ايرانيان دلپذير و خوشايند باشد. يكي از آن روشها سخن گفتن پيرامون داستانهايي همانند «استر»، زن يهودي و عموي وي، «مردخاي»، مرد يهودي بود كه در دربار خشايارشاه نفوذ نموده و پادشاهان ايران را تحت ت_أثير و تلقين خود قرار دادند. ماجراي استر و مردخاي به طور خلاصه چنين است: در زمان سلطنت خشايارشاه، روزي پادشاه در يك مجلس بزم مردانه در حالي كه سرش از باده گرم بود ملكه يا همسر سوگلي خود «وشتي» را به حضور ميطلبد تا زيبايي او را به رخ همه بكشد. وشتي از حضور در اين مجلس مردانه امتناع ميكند و اين امر بر پادشاه گران آمده و به توصيه مشاورانش كه در همان مجلس حضور داشتند، تصميم ميگيرد ملكه ديگري براي خود انتخاب نمايد … در دربار خشايار شاه يك مرد يهودي به نام «مرد خاي» كه از مهاجرين بابل بود، خدمت ميكرد و چون از دستور شاه مطلع ميشود دختر عموي

خود به نام «هدسه» را به دربار ميفرستد و به او تعليم ميدهد كه پيوند قوم و خويشاوندي خود را با او فاش نكند. خشايارشاه ... او را ستاره يا «استر» مينامد و تاج مخصوص ملكه را بر سر وي مينهد ... بعد از توطئهاي كه عليه خشايارشاه طراحي ميشود و او از اين توطئه جان سالم به در ميبرد؛ وزيرش، هامان حكم قتل عام يهوديان را ميگيرد و حدود صدهزار نفر از يهوديان را ميكشد. استر براي نجات قوم خود وارد قضيه ميشود و خشايارشاه را نسبت به هامان بدبين ميكند و با قتل هامان و روي كار آمدن مردخاي يهوديان انتقام ميگيرند

روابط ايران و عراق در گذر تاريخ

روابط ايران و عراق در گذر تاريخ نويسنده:شعيب بهمن

از زمان فروپاشي عثماني و شكل گيري دولت عراق در غرب ايران، سياست هاي متخذه از سوي دولتمردان آن كشور همواره به عنوان منبع تهديد عليه امنيت ملي ايران به شمار آمده و اين كشور به ندرت روابطي دوستانه با ايران داشته است.

اختلافات ارضي و مرزي به همراه مسائل مذهبي همچون تبعيض عليه شيعيان در عراق و مسائل قومي و نژادي همانند مناقشه عرب و عجم، حضور اكراد در دو سوي مرزهاي ايران و عراق به همراه خوي توسعه طلبي حاكمان بغداد از جمله عوامل اصلي تنش يا منازعه ميان دو كشور در نيم قرن اخير محسوب مي گردند.

با اين حال روابط دو كشور هميشه در سطحي نامطلوب قرار نداشته و در تاريخ روابط ايران و عراق نقاط قابل اتكايي نيز يافت مي شود. از زمان قيموميت انگليس بر عراق (1920) و سپس استقلال آن كشور در سال 1932 و تا پايان عمر حكومت پادشاهي در سال 1958،

به دليل نفوذ انگلستان در منطقه و وجود حكومت پادشاهي در هر دو كشور روابط دو دولت چه در قالب پيمان سعد آباد و چه پيمان بغداد كه به منظور مقابله با تهديد كمونيسم شكل گرفته بودند دوستانه بوده است. هر چند كه در اين دوره هم، اختلافات مرزي، گاه و بيگاه رخ مي داد. مع الوصف معمولاً بدون درگيري مهمي حل مي شد. اما آنچه از روابط دو كشور در اذهان باقي مانده است نزاع، درگيري، و جنگ ومخاصمه ميان دو كشور است.

نقطه ي آغاز روابط مابين دو كشور به فروردين 1308 و اعزام هيئت حسن نيت از سوي پادشاه عراق به ايران و تقاضاي اين هيئت جهت برقراري روابط سياسي با ايران باز مي گردد. با اين حال دولت عراق كه در اين زمان تحت حمايت انگلستان قرار داشت، نخست از اواسط سال 1310 با ارسال چندين يادداشت اعتراض به دولت ايران، مأموران گمرك و نيروي دريايي ايران را متهم به ناديده گرفتن مقررات سازمان بندر بصره و تجاوز به حق حاكميت عراق در آبهاي اروند رود نموده و سپس در سال 1313 به منظور جلوگيري از اعمال حاكميت ايران بر اروند رود به جامعه ي ملل شكايت برد. پس از آنكه جامعه ملل طرفين را به مذاكره مستقيم دعوت نمود، سرانجام در 13 تير 1316 طي قراردادي كه ميان دو كشور منعقد گرديد، حق كشتي راني در سراسر اروندرود به استثناي پنج كيلومتري از آبهاي آبادان تا خط تالوگ به دولت عراق واگذار گرديد1. بدين ترتيب قرارداد مذكور كه در چارچوب اهداف استراتژيك بريتانيا بر ايران تحميل شده بود، مالكيت عراق بر تمام اروند رود را به غير از پنج كيلومتري از

آبهاي آبادان گسترش مي داد.

با اين حال 4 روز بعد در 17 تير 1316 پيماني ميان كشورهاي ايران، عراق، افغانستان و تركيه در كاخ سعد آباد تهران به امضاء رسيد كه وحدت كشورهاي فوق را در منطقه تضمين نمود و امضاكنندگان را به حمايت متقابل از يكديگر در صورت بروز خطر نسبت به يكي از اعضاء برمي انگيخت. «پيمان سعد آباد» كه تحت نفوذ و سلطه انگليس در منطقه منعقد شده بود، دولتهاي امضاء كننده را به پرهيز از مداخله در امور داخلي يكديگر، احترام به مرزهاي مشترك، خودداري از هرگونه تجاوز نسبت به يكديگر و جلوگيري از تشكيل جمعيت ها و دسته بندي هايي با هدف اخلال در سطح ميان كشورهاي همجوار و هم پيمان تشويق مي كرد. 2

پيمان ديگري كه ميان كشورهاي منطقه منعقد شد، معروف به «پيمان بغداد» است كه معاهده اي با ماهيت دفاعي و امنيتي بود. اين پيمان كه نخست در پنجم اسفند 1333 ميان وزيران امور خارجه دو كشور عراق و تركيه تحت عنوان «پيمان همكاري هاي متقابل» در بغداد به امضا رسيده بود، با پيوستن انگلستان در دهم فروردين، پاكستان در اول مهر و ايران در 19 مهر 1334 حلقه اي از حاميان بلوك غرب را در منطقه گرد هم جمع آورد. اما كودتاي عبدالكريم قاسم با عقايد افراطي و چپگرايانه، از يك سو موجب خشنودي مسكو و قاهره و از سوي ديگر باعث خروج عراق از حلقه بلوك غرب گرديد. كودتاي قاسم در 1337 كه در درجه نخست به خروج عراق از پيمان و انتقال مركزيت آن از بغداد به آنكارا انجاميده بود، ترس شديد شاه ايران را نيز در پي داشت.

روابط نامطلوب دو كشور با اين كودتا و

قوت يافتن پان عربيسم و گرايشات افراطي عربي در نظام سياسي عراق آغاز شد. در اين دوره اختلافات مرزي دو كشور افزايش يافت و علاوه بر ادعاي حاكميت عراق بر خوزستان، تشكيل جبهه آزادي بخش خوزستان و مسأله كردها، اختلاف ايدئولوژيك نيز بر روابط دو كشور سايه انداخت.

اگر چه ايران 17 روز پس از كودتاي قاسم، رژيم وي را به رسميت شناخت ولي اين اقدام مانع از ابراز سياستهاي تند و خصمانه قاسم نسبت به ايران نگرديد. زيرا قاسم نه تنها به هيچ يك از قراردادهاي مرزي و تعهدات حكومت پيشين عراق درباره اختلافات آبي با ايران پايبند نبود، بلكه ادعاهاي ارضي نيز نسبت به خاك كويت ابراز مي داشت كه امنيت منطقه را بيش از پيش به مخاطره مي انداخت.

سرانجام در آذر 1338 يك بار ديگر اروند رود به بحراني حاد در روابط ايران وعراق مبدل گشت.

عبدالكريم قاسم در كنفرانسي مطبوعاتي ادعا كرد كه «عراق در سال 1316 تحت فشار جدي قرار داشته و ناچار شده است كه حاشيه اي به عرض پنج كيلومتر از اروند رود را به ايران واگذار نمايد و اين عمل عراق يك نوع بخشش بوده است، نه استرداد يك حق مكتسبه». 3 اين ادعا در حالي صورت مي گرفت كه عهدنامه 1316 در سايه حمايت ها و طرفداري همه جانبه انگليس از عراق منعقد شده بود. زيرا در آن هنگام انگليسي ها كه طبق تقسيمات استعماري پس از جنگ اول جهاني و فروپاشي عثماني بر عراق سلطه مطلق داشتند، دستيابي به آبهاي بين المللي منطقه و منابع نفتي عراق را حائز اهميت مي دانستند و از اين رو پيمان 1316 را بر ايران تحميل نمودند.

ايران در آغاز تلاش نمود

بحران بوجود آمده را از راههاي ديپلماتيك حل و فصل نمايد اما پافشاري عراقي ها بر ادعاهاي واهي خود، طرفين را حتي به ميدان درگيري هاي پراكنده و تداركات نظامي براي جنگ احتمالي نيز كشاند. 4 اگر چه در نهايت با از سرگيري مذاكرات مستقيم ميان دو كشور مناسبات ديپلماتيك نيز از سر گرفته شد اما تا زماني كه رژيم چپگراي عبدالكريم قاسم در عراق حاكم بود، روابط دو كشور تيره باقي ماند.

با سقوط حكومت عبدالكريم قاسم در 19 بهمن 1341 و به قدرت رسيدن رژيم هاي ميانه رو عبدالسلام عارف و عبدالرحمن عارف، تا حدي از تنش موجود در روابط دو كشور ايران وعراق كاسته شد، اما اختلافات دو كشور در حوزه هاي پيشين همچنان پابرجا باقي ماند.

آرامش و چالش در روابط دو كشور تا هنگام قدرت يافتن حزب بعث در عراق (26 تير 1347) ادامه يافت. اما باحاكم شدن رژيم بعث در عراق دوره ي ديگري از تيرگي روابط ميان دو كشور آغاز گرديد. در اين دوره علاوه بر اختلافات قبلي، تفاوت هاي ايدئولوژيك رژيم هاي موجود، گرايشات پان عربيستي شديد رژيم بعث و اراده آن براي كنترل جهان عرب و همچنين گرايش دو كشور به قطب هاي مخالف دوران جنگ سرد و مخالفت عراق با حاكميت ايران بر جزاير سه گانه بر وخامت اوضاع افزود. همچنين نزديكي رژيم شاهنشاهي به اسرائيل و اثار نامطلوب آن بر ذهنيت اعراب و سياستگذاران رژيم بعثي، منجر به پاكسازي و اخراج ايراني هاي ساكن در عراق و اتخاذ سياست ايراني ستيزي از سوي رژيم بعثي گرديد.

روابط دو كشور در شرايطي وارد بحران جديدي شد كه حسن البكر رئيس رژيم كودتائي عراق ادعاي حاكميت مطلق عراق بر اروند رود

را مطرح كرد و مقامات بعثي تصميم گرفتند اسناد و مدارك كشتي هايي را كه وارد اروند رود مي شدند بازرسي نمايند. به دنبال اين تصميم در 26 فروردين 1348 وزارت امور خارجه عراق، آبراه شط العرب را جزء لاينفك خاك عراق ناميد و از ايران خواست پرچم هاي خود را از روي كشتي ها پايين بكشد. بدنبال اين اظهارات و اعمال مقامات عراقي، دولت ايران نيز در ارديبهشت 1348 عهدنامه ي مرزي 1937 را ملغي و تمايل خود را به انعقاد قراردادي مبتني بر خط تالوگ اعلام نمود. 5

اين رويداد روابط دو كشور را تا آستانه وقوع برخورد نظامي به وخامت كشاند و حتي احتمال درگيري نظامي نيز قوت يافت، اما با ميانجيگري هواري بومدين در جريان اجلاس سران اوپك (13 الي 15 اسفند 1353) در الجزاير، دو كشور به توافقاتي جهت پايان بخشيدن به اختلافات خود دست يافتند. براساس اين توافق خط تالوگ به عنوان خط مرزي دو كشور شناخته شد و ايران به صورت تلويحي پذيرفت كه از حمايت كردهاي بارزاني دست بكشد و مقداري از اراضي عراق را كه در تصرف خود داشت، به آن كشور بازگرداند. 6

از جمله دلايل پذيرش اين قرارداد از سوي رژيم بغداد مي توان به فشار كردهاي جدايي طلب بر دولت عراق، حمايت امريكا و بلوك غرب از محمد رضا پهلوي و تضعيف موقعيت اعراب در پي شكست از اسرائيل اشاره نمود.

هر چند انعقاد قرارداد 1975 الجزيره، ظاهراً باعث پايان اختلافات مرزي و روابطي نسبتاً بهتر شد، اما اين آرامش نسبي در روابط بين دو كشور با وقوع انقلاب اسلامي در ايران پايان يافت. زيرا عراق به موجب بيانيه الجزاير و با پذيرش خط تالوگ به

عنوان خط مرزي دو كشور، عملاً حاكميت ايران را بر اروندرود پذيرفته بود و به دنبال موقعيتي مناسب مي گشت تا ضربه ي نهايي خود رابه ايران وارد سازد. 7

از اين رو پيروزي انقلاب اسلامي كه موجب تغيير ساختار قدرت در خاورميانه و نظام امنيتي دو قطبي حاكم بر جهان شده بود، علاوه بر اينكه ايران را از صف حاميان ايالات متحده و بلوك غرب خارج كرد، رهبران عراق را نيز به حمله نظامي به ايران ترغيب نمود. صدام كه چشم به رهبري جهان عرب و پرنمودن خلاء قدرت درمنطقه دوخته بود، از فرصت بدست آمده نهايت استفاده را برد و درصدد جبران امتيازات از دست داده در قرارداد 1975 الجزاير برآمد.

رژيم بعثي به سركردگي صدام حسين، پس از بمب گذاري در تأسيسات نفتي ايران و شركت در يك رشته اقدامات تخريبي عليه جمهوري اسلامي ايران به بهانه بازپس گيري جزاير سه گانه حملات تبليغاتي خود را متوجه ايران كرد. سرانجام وزارت امور خارجه عراق در 26/6/1359 طي يادداشتي قرارداد 1975 الجزاير را لغو و صدام با ادعاي حاكميت مطلق عراق بر شط العرب، آن را در برابر دوربين هاي تلويزيوني پاره كرد و در 31 شهريور 1359 با حملات هوايي و زميني ارتش بعث به خاك ايران جنگ تحميلي 8 ساله عليه جمهوري اسلامي را آغاز كرد.

اگر چه به ظاهر موضوع اختلافات مرزي به عنوان دليل اصلي تجاوز عراق به خاك ايران محسوب مي گردد اما در واقع تجاوز عراق نتيجه نارضايتي امريكا و اتحاد جماهير شوروي از انقلاب اسلامي ايران و نگراني از گسترش آن به منطقه و حمايت از منافع دولت هاي محافظه كار عربي نيز بود. 8

با اين حال پس

از استقامت و ايستادگي مردم ايران در 23 مرداد 1369، صدام حسين رئيس جمهور عراق با ارسال نامه اي خطاب به حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني، رئيس جمهوري وقت ايران تمام شرايط ايران را براي برقراري صلح ميان دو كشور را پذيرفت. 9 بدين ترتيب صدام حسين براي صلح با جمهوري اسلامي ايران به پذيرش معاهده اي تن داد كه زماني با لغو آن جنگ عليه جمهوري اسلامي ايران را آغاز كرده بود. پي نويس ها: 1. عبدالرضا هوشنگ مهدوي، سياست خارجي ايران در دوره پهلوي، تهران، نشر پيكان، 1380، ص 39 و 40.

2. عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تاريخ روابط خارجي ايران از ابتداي دوران صفوريه تا پايان جنگ دوم جهاني تهران، انتشارات اميركبير، 1383، صص 390_ 395.

3. عبدالرضا هوشنگ مهدوي، سياست خارجي ايران در دوران پهلوي، تهران، نشر پيكان، 1380، ص 259.

4. احمد ميرفندرسكي، ديپلماسي و سياست خارجي ايران از 3 شهريور 1320 تا 22 بهمن 1357 (در همسايگي خرس)، تهران، نشر پيكان، 1382، صص 194 _ 196.

5. عبدالرضا هوشنگ مهدوي، سياست خارجي ايران در دوران پهلوي، تهران، نشر پيكان، 1380، صص 357_ 359.

6. منوچهر پارسا دوست، زمينه هاي تاريخي اختلاف ايران و عراق، تهران، 1364، صص 149 _ 151.

7. فصلنامه تاريخ روابط خارجي، مركز اسناد و تاريخ ديپلماسي وزارت امور خارجه، شماره 19، تابستان، 1383، ص 155.

8. احمد بخشايشي اردستاني، اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، تهران، آواري نور، 1379، صص 93_ 97.

9. روح الله رمضاني، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، ترجمه، عليرضا طيب، تهران، نشر ني، 1383، ص 86.

برخورد تمدن ها و پيامدهاى آن بر ايران

برخورد تمدن ها و پيامدهاي آن بر ايران نويسنده:آيت قنبري ج_ن_گ اس_لام و مسيحيت , سياستي است كه طراحان پشت پرده بسياري

از قضاياي جهاني آن را طراحي كرده اند. اگر اين باشد, براي دنيا تهديد بزرگي است و اين , آن لكه ننگي است كه از دامن غرب هرگز پاك نخواهد شد.

حضرت آيت اللّه خامنه اي مد ظله 23/7/ 1380 مقدمه

جنگ جهاني بعدي در صورت وقوع , جنگ تمدن ها خواهد بود. در the clash of civilization اي_ن ن_ظريه توسط ساموئل هانتيگون , تئوريسين برخورد تمدن ها سال 1993 ارائه گرديد و شواهدي نيز در گوشه و كنار جهان آن را تاءييد مي كرد _ هر چند موارد خ_لاف آن نيز مشهود بود. نيز حملات تروريستي اخير به مراكز سياسي آنظامي و اقتصادي آمريكا در ش_ه_رهاي نيويورك و واشنگتن در تاريخ 20 شهريور 1380 ش . / 11 سپتامبر 2001 م , نيز سبب شد كه اين حوادث به عنوان نمونه اي از جنگ تمدن ها محسوب و مجددا اين نظريه مطرح گردد. س_خ_ن ران_دن از جنگ هاي صليبي جديد به وسيله جورج بوش دوم , رئيس جمهور آمريكا و ه_ج_وم ددم_نشانه آمريكا و انگليس به ملت مظلوم افغانستان كه ماهيت وحشي تمدن غرب را به نمايش گذاشت , حاكي از تهديد بزرگي است كه رهبر معظم انقلاب اسلامي ,همگان را نسبت به آن هشدار داده است .

اي_ن كه وقايع اخير, شروع جنگ جديد جهاني با عنوان جنگ تمدن هاست يا نه , حوادث آينده آن را روش_ن خ_واه_د ن_م_ود, ام_ي_د است چنين نباشد, اما ضرورت هوشياري نسبت به باطن تحولات م_خ_اط_ره آم_يز در روابط جديد اسلام و غرب با توجه به فتنه انگيزي صهيونيست ها و لزوم كسب آم_ادگي براي آن , ضرورت شناخت بيشتر

نسبت به اين نظريه يا پروژه را نمايان مي كند. بنابراين پرسش اصلي اين مقاله چنين است :

محتواي نظريه برخورد تمدن ها چيست ؟ و پيامدهاي آن بر ايران كدامند؟ ف_رض_ي_ه اص_ل_ي ن_ظ_ري_ه ه_ان_ت_ي_نگتون _ به عنوان يكي از ديدگاه هاي بدبينانه , رئاليستي و ت_ف_وق گ_راي_انه ارائه شده پس از فروپاشي شوروي وپايان جنگ سرد _ اين است كه با پايان يافتن ج_ن_گ س_رد و ت_غ_ي_ي_ر نظام دو قطبي , برخورد, كنش و واكنش تمدن ها جايگزين برخوردهاي ايدئولوژيك گذشته شده , فرهنگ , آخرين حرف را در نظام جهاني خواهد زد.

ن_گ_ارن_ده بر اين باور است كه نظريه هانتينگتون پيش از آن كه يك تئوري علمي باشد يك پروژه اس_ت_رات_ژي_ك اس_ت ك_ه پ_ي آم_ده_اي بسيارمهمي _ در صورت موفقيت مجريان آن _ در سطح ب_ي_ن ال_م_للي , دنياي اسلام و ايران از خود بر جاي خواهد گذاشت . تبيين اصل نظريه ياپروژه به ه_م_راه ذك_ر ب_رخ_ي از پ_ي آمدهاي آن نسبت به جمهوري اسلامي ايران موضوعاتي است كه در ص_ف_ح_ات آينده بدان پرداخته مي شود. براي تبيين بيشتر بحث ابتدا لازم است واژه هاي تمدن و فرهنگ را مورد بررسي قرار دهيم : Civilization تمدن

اي_ن واژه ه_ر چ_ن_د واژه راي_ج_ي و م_عروفي است اما خالي از ابهام نيست . فرهنگ معين , معاني ش_ه_رن_ش_ي_ن شدن , به اخلاق و آداب شهريان خوگرفتن و نيز همكاري افراد يك جامعه در امور اجتماعي , اقتصادي , ديني , سياسي و غيره را در ذيل اين واژه آورده است . " را, خارج شدن يك جامعه از مرحله Encarta م_عناي " Civilize دائرة ال_م_ع_ارف اي_ن_ك_ارت_ا تصفيه

كردن , لطيف كردن , Enlighten وحشي گري و ابتدايي _ راهنمايي كردن ,روشن كردن تعريف كرده است . refine و تربيت كردن Educate موشكافي كردن , ظرافت به كار بردن " معاني زير را ذكر كرده است : Civilization دايرة المعارف مذكور در معناي "

1_ يك مرحله يا سيستم پيشرفته از توسعه اجتماعي 2_ مردمي از جهان كه داراي اين مرحله اند 3_ م_ردم ي_ا ملتي به ويژه در گذشته كه به عنوان عنصري از تكامل اجتماعي مورد احترام هستند inca تمدن هاي قديمي , مانند تمدن اينكا 4_ متمدن شدن . آن_چ_ه كه در اين رابطه قابل ذكر است , تفاوت جوامع متمدن است . ويژگي هاي جوامع متمدن با يكديگر در بسياري از موارد كاملامتفاوت است به گونه اي كه جامعه شناسان و انديشمندان علوم مختلف در جمع بندي اين ويژگي ها و اطلاق اصطلاح واحد بر آن هادچار مشكل مي باشند. همچنين تاريخ دانان مشكلاتي در تعريف جوامع خاص دارند و به درستي اصطلاح تمدن را در اي_ن زمينه عنوان كرده اند. آنها واژه تمدن را براي معرفي جوامعي در گذشته و حال كه الگوهاي تاريخي و فرهنگي متمايزي را آشكار كرده اند, به كار مي برند. ال_ب_ت_ه در م_يان انديشمندان اختلاف نظر وجود دارد كه آيا تمدن در تعريف خود, فرهنگ را نيز ش_امل مي شود يا نه . سؤال مطرح در اين رابطه اين است كه آيا تمدن , محصول اقدامات فكري و معنوي بشر است يا دستاورد فعاليت هاي عملي او در طول تاريخ گذشته , و يامجموع اين دو؟

در ب_رخ_ي از ت_عاريف , تمدن , نظام هاي

پيچيده سياسي , اقتصادي , اجتماعي , ارزشي و عقيدتي و ت_م_ام ابزار و آلات و فنون چيرگي انسان بر طبيعت را شامل مي شود. در اين ديدگاه , تمدن نوع پيشرفته و تكامل يافته فرهنگ است و بدين سان تمدن در ماهيت خودفرهنگ را نيز داراست . در ت_ع_اريف ديگر, فرهنگ به دو بخش مادي و معنوي تقسيم شده و تمدن به بخش مادي اطلاق مي شود. در واقع فكر و انديشه اي كه سازنده تكنولوژي و تجليات عيني و بيروني است , فرهنگ , و خود ابزار و آلات و عناصر ساخته شده خارجي جزو تمدن محسوب مي گردند. Culture فرهنگ

ت_ع_اريف گوناگوني از فرهنگ ارائه شده است : كه حكايت از تحول و پيچيدگي معناي فرهنگ داش_ت_ه , ابعاد متفاوت آن را مي نماياند.فرهنگ از سويي به دانش , علم , معرفت , تعليم و تربيت , آث_ار ع_ل_م_ي و ادب_ي ي_ك قوم يا ملت و از سوي ديگر به مجموعه آداب ورسوم , عقايد, افكار, ارزش ه_ا و ه_نجارهاي موجود در يك جامعه اطلاق مي شود. همچنين گفته شده كه مجموع ع_ناصر عيني و ذهني كه در سازمان هاي اجتماعي جريان مي يابند و از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شوند فرهنگ نام دارد.

فرهنگ را مجموعه اي در نظر مي گيرد كه بر اثر شناخت ها, باورها, هنر, ت_اي_ل_ر

ح_ق_وق , اخ_لاق , آداب و سايرشايستگي ها و عادات انسان به عنوان عضو يك جامعه حاصل شده در ت_ع_ري_ف ف_ره_نگ سياسي به وضوح از تايلر الهام و ورب_ا اس_ت . پ_اي گرفته اند. شيوه زندگي مشترك افراد يك جامعه , مجموعه قواعد

و انديشه هايي كه تعامل اجتماعي را ت_داوم م_ي ب_خ_ش_ن_د, يا شيوه اي آموخته براي حل مسائل از تعاريف ديگري است كه براي فرهنگ ارائه شده است .

فرهنگ را به نظامي كه به لحاظ تاريخي از و كلي ك_لوك هوهن الگوهاي ضمني يا آشكار زندگي شكل گرفته و مي تواند وجه اشتراك همه يا بخشي از يك گروه در اين زمينه مي نويسد: من هم ق_رار گ_ي_رد, تعريف مي كنند و كليفورد گيرتز چ_ون م_اكس وبر, كه معتقد بود انسان حيواني است معلق در تارهاي معنايي كه خود بافته است , ف_ره_ن_گ را به منزله اين تارها و تحليل آن را نه به عنوان علمي تجربي براي يافتن قانون , بلكه به عنوان علمي تفسيري براي يافتن معاني قلمدادمي كنم .

از اي_ن زاويه فرهنگ به معناي رمز كد يا نظامي از معاني تلقي مي شود كه از طريق آنها انسان ها ب_ه ارت_ب_اط باهم پرداخته و شناخت وطرز فكر خود را درباره زندگي تداوم و توسعه مي بخشند. ه_م_چنين بايد گفت , فرهنگ از آن جهت كه تمامي بخش هاي زندگي اجتماعي خويشاوندي , مذهب , سياست و غيره را در شبكه اي از مفاهيم جاي مي دهد, حالتي انسجام بخش دارد و از اين ن_ظ_ر ك_ه ب_ه رفتارهاي ظاهري بسنده نمي كند و اساسا به نمونه هاي ساختاري ضمني نيز رجوع مي كند, حالتي پنهان دارد.

در مجموع مي توان گفت كه فرهنگ به مجموعه آداب و رسوم , اسطوره ها, عقايد, افكار, ارزش ها و ه_ن_ج_اره_اي م_وج_ود در ج_امعه اطلاق مي شود كه تمامي بخش هاي زندگي اعم از مذهب , سياست , دولت

, جامعه مدني , خانواده , اقتصاد و... را در بر مي گيرد. اي_نك پس از تعريف تمدن و فرهنگ , بايد ببينيم كه صاحب نظريه برخورد تمدن ها چه تعريفي از تمدن ارائه مي نمايد و بر كدام بعد آن تاءكيد بيشتري دارد. 3. تعريف تمدن از ديدگاه ساموئل هانتينگتون

ه_ان_تينگتون , در تعريف خود از تمدن , بيشتر بر بعد فرهنگي آن تاءكيد داشته و بعد معنوي آن را برجسته مي سازد. او در اين زمينه مي نويسد:

است ... تمدن بالاترين گروه بندي فرهنگي و Cultural Entity ت_م_دن ي_ك موجوديت فرهنگي

گ_س_ت_رده ت_رين سطح هويت فرهنگي است كه انسان از آن برخوردار است . تمدن هم با توجه به عناصر عيني مشترك همچون زبان , تاريخ , مذهب , سنت ها و نهادهاتعريف مي شود و هم با توجه ب_ه واب_س_ت_گ_ي و ق_راب_ت هاي ذهني و دروني انسان ها, افراد سطوح گوناگوني از هويت را دارا مي باشند. يك نفر اهل رم ممكن است با ميزان متفاوتي از تعصب , خود را يك رومي , يك ايتاليايي , ي_ك ك_ات_ول_ي_ك , ي_ك م_س_ي_حي , يك اروپايي يايك غربي بداند. تمدني كه وي بدان تعلق دارد گسترده ترين سطح هويتي است كه خودش را با آن مي شناساند.

وي اضافه مي كند: يك تمدن ممكن است شمار زيادي از انسان ها را دربر گيرد مانند تمدن چين يا تعداد كمي را مانند تمدن آنگلوفون در منطقه كارائيب . يك تمدن ممكن است چند دولت _ ملت را در خ_ود ج_اي ده_د, م_انند تمدن هاي غربي , آمريكاي لاتين و عرب يااين كه شامل يك دولت _ باشد

_ مانند تمدن ژاپني . ملت

در ادام_ه ب_يان ويژگي هاي تمدن ها, علاوه بر حجم انسان ها و دولت _ ملت ها, او به اين امر توجه م_ي ك_ند كه تمدن ها با يكديگر آميزش وتماس دارند و ممكن است شامل تمدن هاي فرعي باشند. م_ثلا از نظر او تمدن غربي دو بخش عمده دارد: يكي تمدن اروپايي و ديگري آمريكاي شمالي , و يا تمدن اسلامي از سه تمدن فرعي تشكيل شده است : عرب , ترك و مالايي . به هر حال از ديدگاه او ت_م_دن ه_اموجوديت درك شدني دارند و هر چند تشخيص مرز بين آنها به سختي انجام مي پذيرد ليكن اين مرزها واقعي اند.

وي_ژگ_ي دي_گ_ري ك_ه ه_ان_ت_ينگتون , از منظر ارگانيك براي تمدن ها برمي شمرد, خصوصيت ديناميك , پويا و زنده بودن آنهاست , او در اين زمينه مي نويسد:

تمدن ها پديده هايي پويا هستند, ظهور و افول مي كنند, انشعاب مي يابند و درهم ادغام مي شوند و همان گونه كه هر پژوهشگر تاريخ مي داند, تمدن ها بعضا ناپديد و در وادي زمان دفن مي شوند. در كتاب بررسي در ادام_ه م_ط_ل_ب او يادآور مي شود كه آرنولد توين بي

ت_اري_خ ب_يست و يك تمدن عمده راشناسايي كرده است كه فقط شش تاي آنها در جهان معاصر را بازيگران موجودند. هانتينگتون معتقد است غربي ها مايل اند دولت _ ملت ها اص_ل_ي در ام_ور ج_ه_ان_ي ب_ه ش_م_ار آورن_د, البته دولت _ ملت ها تنها به مدت چند قرن چنين نقشي داشته اند. بخش اعظم تاريخ بشر را, تاريخ تمدن ها تشكيل مي دهد و جهان تا اندازه زيادي

بر اث_ر كنش و واكنش بين هفت يا هشت تمدن بزرگ شكل خواهد گرفت كه عبارت اند از: 1_ تمدن غ_ربي 2_ تمدن كنفوسيوسي 3_ تمدن ژاپني 4_ تمدن اسلامي 5_ تمدن هندو 6_ تمدن اسلاوي _ ارتدوكس 7_ تمدن آمريكاي لاتين , و احتمالا 8_ تمدن آفريقايي . نظريه برخورد تمدن ها

ق_بل از پرداختن به اصل نظريه لازم است يادآور شويم كه زمينه هاي طرح اين تئوري به فروپاشي اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي و تحولات معاصر جهان برمي گردد. اين سؤال بنيادين مطرح گرديد كه The cold war پس از اضمحلال شوروي و پايان جنگ سرد آي_ا آي_نده جهان پس از نظام دوقطبي , آينده اي همراه با صلح , آشتي و آرامش است و يا اين كه نوع ج_دي_دي از ج_ن_گ آن را ف_را م_ي گيرد؟ در اين رابطه دو ديدگاه خوش بينانه و بدبينانه طرح گرديده است . آمريكايي ژاپني الاصل تحت عنوان تئوري اول از سوي فرانسيس فوكوياما

مطرح گرديد. بدين معنا كه پايان تاريخ هم يك ضرورت The end of history پ_اي_ان ت_اريخ ف_ل_س_ف_ي اس_ت و ديالكتيك تاريخي بر اساس نگرش هگلي به نتيجه لازم و قابل پيش بيني خود رسيده است و هم يك امر انجام گرفته سياسي يعني پايان جنگ سرد است . نكته اساسي در نظريه فوكوياما اين است كه وي پايان تاريخ را برابر با پيروزي قطعي ليبراليسم غربي به حساب مي آورد. در مقابل اين نظر خوش بينانه , تئوري بدبينانه برخورد تمدن ها ارائه شده از سوي هانتينگتون است . بر اساس اين ديدگاه , از آنجا كه پديده كشور _ ملت به عنوان واحد

تجزيه و تحليل تعارضات بين المللي رنگ باخته و جنگ ايدئولوژي ها نيز پايان پذيرفته است اكنون جهان در آستانه برخورد تمدن ها قرار دارد؟.ب_ن_اب_راين اگر در عصر جنگ سرد و نظام دوقطبي , شمال در صدد بود تا جنوب را از نفوذ اتحاد ج_م_اه_ير شوروي دور نگه دارد و راه رابراي تجارت با جنوب و سرمايه گذاري شركت هاي چند مليتي هموار سازد و جنوب نيز در پي مدرنيزاسيون توسعه اقتصادي و پايان بخشيدن به كلنياليزم و ن_ئوك_لنياليزم بود, بر اساس نظريه برخورد تمدن ها هر چند دولت _ ملت ها هنوز به عنوان

ب_ازي_گ_ران ب_ي_ن ال_م_للي نقش دارند ولي نقش اصلي در اين زمينه و در روابط شمال _ جنوب مي باشد. Civilization با تمدن ها

اك_نون پس از مشخص شدن جايگاه تئوري برخورد تمدن ها در بين دو ديدگاه كلي درباره آينده تاريخ , سؤال ديگري در اين زمينه طرح مي گردد كه آيا در ديدگاه هاي مختلفي كه بين نخبگان ف_ك_ري آم_ري_ك_ا نسبت به استراتژي كلان اين كشور پس از جنگ سردوجود دارد, جايگاه تئوري هانتينگتون در كجا و در چه رتبه اي قرار دارد؟

در پاسخ به اين سؤال , نخبگان فكري آمريكا چهار نگرش متفاوت ارائه نموده اند. است . انزواگرايان كه تعريف Isolationism پاسخ اول , طرفداران انزواگرايي يا انزواجويي م_ح_دودي از م_ن_افع ملي آمريكا دارند وآن را به امنيت فيزيكي , آزادي و املاك مردم آمريكا محدود مي دانند, خواستار انحلال تعهدات امنيتي آمريكا, كاهش هزينه هاي دفاعي و بازگشت به دف_اع از نيمكره غربي هستند. آنان معتقدند هيچ قدرتي قادر به تهديد منافع ملي آمريكا نيست و ف_روپ_اشي شوروي

موجب ايجاد موازنه قدرت در اروپا و آسيا شده است . اگر هر يك از كشورهاي روسيه و چين بخواهند دست به توسعه قدرت نظامي خود بزنند, دولت هاي ثروتمند و قدرتمندي در دو ط_رف اورآسيا وجود دارند ژاپن و اتحاديه اروپا كه آنها را مهار نمايند, لذانيازي به حضور آمريكا در اروپا و شرق آسيا نيست . انزواگرايان , مشكل اصلي آمريكا در دروه جديد را در داخل اين كشورجست وجو مي كنند و تاءمين منافع اقتصادي را هدف اصلي سياست خارجي آمريكا مي دانند. است . اين ديدگاه , نقش Balance Of Power ن_گ_رش دوم از آن ط_رفداران موازنه قدرت

م_وازنه دهنده در اورآسيا براي آمريكاقائل است . اينان نظام بين المللي در حال ظهور را يك نظام چند قطبي مي دانند و معتقدند كه ايالات متحده بايد در جست وجوي موقعيتي باشد كه بتواند از ن_ظام چند قطبي در حال ظهور استفاده كند. از ديد آنها آمريكا از قدرت و اراده كافي براي حفظ ص_لح داخلي و بين المللي در سطح جهان برخوردار نيست و نمي تواند به عنوان رهبري بي چون و چرا در جهان يك قطبي عمل نمايد.

طرفداران اين نظر معتقدند كه صلح ميان قدرت هاي بزرگ , از منافع حياتي آمريكاست . آنان اروپا, ش_رق آسيا و خليج فارس را ازجمله منافع حياتي آمريكا به شمار مي آورند. آنان فرسايش موقعيت اق_ت_ص_ادي و ت_ك_ن_ولوژيكي آمريكا را يك موضوع امنيت ملي مي دانند. لذا انجام اقدامات لازم به منظور حل مشكلات اقتصادي و تجديد حيات قدرت اقتصادي و تكنولوژيكي آمريكا ازتوصيه هاي اين گروه است . از نظر ايدئولوژيكي اين گروه

با تلاش براي گسترش دموكراسي مخالف اند. س_وم : جهان گرايان , اينان به دنبال ايجاد نظم جهاني هستند و برداشتي وسيع از منافع ملي آم_ري_ك_ا دارن_د. از نظر آنها تهديدات اصلي براي آمريكا نه از جانب ديگر دولت ها بلكه از مشكلات ج_م_ع_ي مثل گسترش تسليحات كشتار جمعي , خطر گسترش جنگ هاي داخلي , تهديد ركود اقتصادي براي امنيت اقتصادي , مشكلات زيست محيطي و غيره ناشي مي شود. اين گروه از نظر س_ياسي از اقدام دسته جمعي از طريق نهادهاي بين المللي حمايت مي كنند و از نظر اقتصادي در وضعيت وابستگي متقابل فعلي به همكاري با سايرمراكز اقتصادي اروپا و ژاپن معتقدند و از نظر ايدئولوژيك بر توسعه جامعه ليبرال تاءكيد دارند.

چ_ه_ارم : ت_فوق گرايان , اين دسته از تلاش براي حفظ برتري و تفوق آمريكا و ايجاد نظام يك قطبي حمايت مي كنند و آن را تضمين كننده صلح مي دانند. حفظ ايالات متحده به عنوان قدرت ب_رت_ر جهان , جلوگيري از ظهور يك قدرت سياسي _ نظامي هژمونيك و برترجديد در اورآسيا و ح_ف_ظ م_وقعيت آمريكا در جهان سوم به ويژه در خليج فارس و خاورميانه , در نظر اينان از جمله منافع حياتي آمريكا محسوب مي گردد.

طرفداران استراتژي تفوق معتقدند كه در صورت خروج آمريكا از مناطق حساس چون اروپا, شرق آس_ي_ا, خليج فارس و خاورميانه ,ممكن است قدرت هاي منطقه اي مثل آلمان , ژاپن , ايران و عراق س_عي كنند خلا قدرت ناشي از خروج آمريكا را پر نمايند. اين امر به مسابقه تسليحاتي _ بي ثباتي و ج_ن_گ و در ن_ه_اي_ت ت_س_ل_ط يك قدرت متخاصم

بر اين مناطق و به زيان منافع آمريكا منتهي خواهدشد.

ب_ا ب_ررسي نظريه برخورد تمدن ها و توجه به ديدگاه هاي استراتژيست آمريكايي , هانتينگتون , كه را در س_ال 1993 م_ي_لادي در م_ج_ل_ه ف_ارن اف_يرز The Clash Of Civilization م_ق_ال_ه م_ن_ت_شر كرد, به اين نتيجه مي رسيم كه او را مي توان در دسته چهارم يعني Foreign Affairs ت_ف_وق گ_راي_ان ج_اي داد و از آن_ج_ا ك_ه ج_ه_ان گ_راي_ان از آرم_ان_گراها و سه دسته ديگر ج_زورئال_ي_س_ت ه_ا ي_ا واق_ع گ_راي_ان م_حسوب مي شوند, صاحب نظريه برخورد تمدن ها نيز از واقع گرايان است .

س_ام_وئل هانتينگتون در مقاله خود مي نويسد: فرضيه من اين است كه اصولا نقطه اصلي برخورد در اين جهان نو (پس از فروپاشي شوروي ) نه رنگ ايدئولوژيكي دارد و نه بوي اقتصادي . شكاف هاي عميق ميان افراد بشر و به اصطلاح نقطه جوش برخوردها,داراي ماهيت فرهنگي خواهد بود و بس . دولت _ ملت ها نيرومندترين بازيگران در عرصه جهان باقي خواهند ماند. ليكن درگيري هاي اص_ل_ي در ص_ح_ن_ه س_ياست جهاني ميان ملت ها و گروه هايي با تمدن هاي مختلف خواهد بود. Fault Lines ب_رخ_ورد ت_مدن ها سرانجام برسياست جهاني سايه خواهد افكند, خطوط گسل ميان تمدن ها, در آينده خاكريزهاي نبرد خواهد بود و برخوردتمدن ها آخرين مرحله از سير تكاملي چالش در جهان نو را ترسيم خواهد كرد.

ب_ه ن_ظ_ر ه_انتينگتون نزاع بين شهرياران , چالش دولت _ ملت ها و برخورد _ ايدئولوژي ها, اساسا آن را جنگ هاي ك_ش_م_ك_ش هايي در درون تمدن غربي بود, چيزي كه ويليام ليند مي نامد. داخلي غربي اين نكته به همان

اندازه در مورد جنگ سرد صادق بود كه در مورد جنگ هاي جهاني و جنگ هاي سده هفدهم , هجدهم و نوزدهم . باپايان جنگ سرد, سياست بين المللي از محدوده غربي اش خارج مي شود و بر كشمكش بين تمدن هاي غربي و غير غربي و در ميان خود تمدن هاي غير غربي تمركز م_ي ي_اب_د. ب_ه ن_ظ_ر او در دوران ج_ن_گ س_رد دنيا به جهان اول , دوم و سوم تقسيم مي شد. اين دس_ت_ه ب_ن_دي دي_گر موضوعيت ندارد. اكنون چنانچه كشورها را به لحاظ فرهنگ و تمدن و نه بر ح_س_ب ن_ظام سياسي يا اقتصادي يا سطح توسعه اقتصادي گروه بندي كنيم كار مفيدتري انجام داده ايم .

ه_ان_ت_ي_ن_گ_ت_ون به همراه برژينسكي , يكي ديگر از كارشناسان مسائل استراتژيك , در واقع ختم درگ_ي_ري ه_اي ژئوپ_لتيك تاريخ مدرن را اعلام كرده اند. هانتينگتون اختلافات جغرافيايي _ را منشاء اصلي درگيري هاي آينده مي داند. به نظر او سير ف_ره_نگي درگيري ها بعد از قرارداد صلح وستفالي در سال 1648 به قرار ذيل است : درگيري تمدن ها _ درگيري بين ايدئولوژي ها جنگ سرد ماركسيسم و ليبراليسم _ درگيري بين دولت _ ملت ها _ درگيري بين شهرياران گ_ف_ت_ني است هر چند هانتينگتون يادآور مي شود كه يك فرضيه محتمل و نه پيش بيني قطعي رخدادهاي جهاني را طرح كرده است ولي به هر حال او درگيري تمدن ها را آخرين مرحله تكامل درگيري در جهان مدرن مي داند. دلايل برخورد تمدن ها

در م_ورد اي_ن ك_ه دل_ي_ل برخورد احتمالي تمدن ها در آينده چيست , هانتينگتون مواردي را ذكر مي كند, از جمله

اين كه , ديدگاه هاي تمدن هاي مختلف درباره مسائلي چون روابط خدا و انسان , ف_رد و گروه , شهروند و دولت , پدر و مادر, زن و شوهر, آزادي و اقتدار,حق و مسؤوليت , برابري و ط_ب_ق_ات اج_ت_ماعي متفاوت است . تماس فزاينده اي كه ميان فرهنگ هاي گوناگون از طريق وس_اي_ل ارت_ب_اطج_م_عي و رفت و آمدها امكان پذير شده , موجب گرديده است تا خودآگاهي و ه_وش_ياري تمدن هاي مختلف نسبت به تفاوت ها ومشتركاتشان تشديد شود. نوسازي اقتصادي و ت_ح_ول اجتماعي , مردم را از هويت هاي بومي و سنتي خود جدا مي كند و دولت را به عنوان مرجع اص_ل_ي ه_وي_ت , ت_ض_عيف مي سازد. اين نقيصه در بسياري از مناطق توسط گرايش به مذهب و يا بازگشت به خويشتن خويش جبران شده است , مثل تجديد آسياگرايي به نظر او منطقه گرايي موفق اقتصادي نيز بر پايه اس_لام_ي كردن مجدد بنا و تقويت مي شود. هوشياري تمدني از سوي ديگر هانتينگتون معتقد است كه فرهنگ عامه غربي مي تواند به اكثر نقاط كره خاكي گ_س_ت_رش يابد, ليكن مفاهيم غربي چون فردگرايي , ليبراليزم , حقوق بشر, تساوي , آزادي , ق_ان_ون , دم_وك_راس_ي , اق_ت_ص_اد ب_ازار آزاد و ج_دايي مذهب از سياست اساسا بامفاهيم رايج در فرهنگ هاي اسلامي و كنفوسيوسي , هندو و بودايي متفاوت است . تبليغ ارزش هاي غربي به عنوان ارزش هاي جهان شمول به تهييج واكنش هايي از نوع بنيادگرايي اسلامي كمك مي كند.

در مجموع دلايل برخورد تمدن ها از نظر او عبارتند از:

1_ واق_ع_ي و اساسي بودن وجوه اختلاف بين تمدن ها: اختلافي

كه در مورد تاريخ , زبان , فرهنگ , س_ن_ت و به ويژه مذهب در طول تاريخ به وجود آمده , به زودي از ميان نخواهد رفت و به مراتب از اختلاف ايدئولوژي هاي سياسي و نظام هاي سياسي اساسي تر است . بر اثر كنش و واكنش بين 2_ ت_ق_وي_ت خ_ودآگاهي تمدني

م_ل_ت ه_اي واب_س_ت_ه به تمدن هاي مختلف خودآگاهي تمدني بيشتر مي شود كه اين امر خود به اختلافات كه ريشه عميق تاريخي دارند و يا چنين پنداشته مي شوند, دامن مي زند. 3_ رون_د ن_وس_ازي اق_ت_ص_ادي و تحول اجتماعي كه انسان ها را از هويت ديرينه و بومي شان جدا مي سازد.

4_ نقش دوگانه غرب , كه رشد آگاهي تمدني را تقويت مي كند. از يك سو غرب در اوج است و از ديگرسو در عين حال و شايد به همين دليل , پديده بازگشت به اصل خويش در بين تمدن هاي غير و هندو شدن غ_رب_ي ن_ض_ج م_ي گ_ي_رد. پ_ديده هايي نظير آسيايي شدن ژاپن , شكست انديشه هاي غربي سوسياليسم و ناسيوناليسم و يا دوباره ه_ن_دوس_تان از اين امور است . اسلامي شدن 5_ ك_م_تر مي توان بر ويژگي ها و تفاوت هاي فرهنگي سرپوش گذاشت . از اين رو آنها دشوارتر از م_س_ائل اقتصادي و سياسي حل وفصل مي شوند, مثلا در شوروي سابق كمونيست ها مي توانستند دم_وك_رات ش_وند, ثروتمند مي توانست فقير شود و بر عكس , ولي روس ها نمي توانند استونيايي و آذري ه_ا ن_م_ي توانند ارمني شوند. در برخورد ايدئولوژيك سؤال اين بود كه شما در كدام طرف هستيدولي در برخورد تمدن ها پرسش اين

است كه شما كيستيد؟

, 6_ ت_قويت خودآگاهي تمدني بر اثر رشد منطقه گرايي اقتصادي مثلا فرهنگ و مذهب مبناي همكاري اكو را تشكيل مي دهد. مردمي كه هويت خود را بر مبناي قوميت و مذهب تعريف مي كنند, احتمالا ما را در مقابل ديگران مي بينند.

وحدت حوزه و دانشگاه

وحدت حوزه و دانشگاه «تحليل واقعيتها - معني و مفهوم »

مقاله حاضر تحقيقي درباره وحدت حوزه و دانشگاه است كه مي كوشد اعماق انديشه هاي مختلف در اين زمينه را تحليل و نقد كند. اين بحث در شماره هاي آينده، به فضل الهي با مقالات ديگري دنبال خواهد شد. اينك پس از گذشت قريب به پانزده سال از آغاز انقلاب فرهنگي، گذر از ظواهر بحث و نفوذ به عمق انديشه هاي وحدت، ضرورتي غيرقابل انكار است. مجله، همه انديشمندان حوزوي و دانشگاهي را به حضور جدي در اين مباحثه حساس و ضروري فرا مي خواند.

مساله وحدت حوزه و دانشگاه از مسائلي است كه از ابتداي انقلاب اسلامي و حتي پيش از آن به طرق مختلف در كانون توجه صاحب نظران و مصلحان اين كشور بوده است. اين مدت طولاني بحث و گفتگو، بايد جايي براي ابهام در اولين گام، يعني تشخيص مساله باقي نگذاشته و بلكه انتظار ميرود كه بسياري از مسائل عملي مرتبط با اين مقوله نيز حل شده باشد. بدون شك خيزش هاي تاريخي اين ملت، پيشرفت هايي در زمينه حل مشكل كه تحت عنوان «وحدت حوزه و دانشگاه » شناخته مي شود، بوجود آورده، و تا حدي نيز به درك صورت مساله كمك كرده است، اما در هر دو جهت تا رسيدن به فضاي مطلوب هنوز

فاصله داريم. تاسف بار اين است كه در اين سالهاي اخير در هر دو جهت نوعي برگشت و قهقرا ديده مي شود. يعني هم شاهد ابهام آفريني در مورد ماهيت مساله هستيم و هم اقداماتي در جهت دور شدن از وحدت و تعارض آفريني بين حوزه و دانشگاه صورت مي گيرد. مي توان از اساس در اين مساله ترديد كرد كه آيا آنگونه كه مشهور و مقبول همگان است (و در اين مقاله مبناي بحث قرار گرفته است)، تضاد و تعارضي جدي و وسيع ميان حوزه و دانشگاه بوده است يا نه؟ ما در اصل معتقديم كه اگر بر پايه داده هاي عيني داوري كنيم پاسخ منفي خواهد بود. از همان ابتدا عليرغم خواست عده اي، هرگز حوزه و دانشگاه به صورت همه جانبه معارض و متضاد نبوده اند، بلكه همواره نقاط وصل متعددي داشته اند و حتي بعضي از پيشروان و بنيانگذاران دانشگاه كه داراي سوابق حوزوي بوده اند، اينطور نبوده كه از يكي بريده و به ديگري پيوسته باشند و هرگز مساله را اينطور نمي ديده اند. از اين رو، در وضع كنوني پس از پيشرفتهاي عمده اي كه در اين زمينه حاصل شده، مساله هرگز بصورتي كه در اين مقاله مورد پرسش و بحث قرار گرفته نيست، اما حقيقت اين است كه فضاي حاكم بر روابط اين دو نهاد، غالبا متاثر از افراطي ترين ديدگاهها در اين خصوص بوده است، يعني كساني مايل بوده اند با تاسي از غرب و الگوي غربي يك صف بندي قاطع ميان اين دو ايجاد كنند، و حوزه و دانشگاه را متعلق به دو دنياي كاملا متفاوت

بدانند كه بقاء و رشد يكي در گرو افول و مرگ ديگري است و بالعكس. اين تصوير در عين اينكه در صورت كاملش ما بازاء محصل و واقعي نداشته، اما روند مباحثات و برخوردهاي اين دو را در كليت خود جهت داده است. بدين جهت ما نيز در اين مقاله از منظر اين تصوير انتزاعي يا نوع آرماني به مساله نگاه كرده و جدايي حوزه و دانشگاه از يكديگر را مفروض تلقي نموده ايم، و سپس چاره جويي در مورد روند وحدت اين دو را سؤال اصلي بحث قرار داده ايم.

اصولا بايد گفت كه وزن و قيمت مساله وحدت حوزه و دانشگاه آنگونه كه بايد و شايد درك نشده و اختصاص روزي در سال به اين مساله و انجام گفتگوهايي گذرا و نه چندان عميق در اين باب، خود به اندازه كافي در اين زمينه گوياست. اين نوع برخورد، خود حكايت از عدم شناخت كافي از مساله و آثار و نتايج مربوط به آن دارد. بدون شناخت مساله و خطر پيامدهاي تصوير شده، چگونه مي توان انتظار برخورد جدي با آن داشت؟ برداشت تاريخي

برداشت محدود و تاريخي نسبت به حوزه و دانشگاه روايتهاي مختلفي دارد. در محدودترين برداشتها موضوع در حد دو نهاد آموزشي و تعارض ميان آنها تنزل داده مي شود. از اين ديد مشكل اصلي به تفاوت در ساخت و قالب آموزشي برمي گردد، كه يكي متعلق به دوران جديد است و ديگري در گذشته ريشه دارد. در پي اين بيان كلي بسته به اينكه كدام تفاوتها عمده تلقي شود، مساله صورتهاي مختلفي پيدا خواهد كرد، اما در هر صورت بحث اصلي در

اين ديدگاه اين است كه بستگي يكي از اين دو نهاد به گذشته و كارآمد نبودن در برخورد با مسائل جديد و حل و فصل مشكلات تازه و نو و در كل عدم انطباق آن با دوران جديد از يك طرف، و عدم تناسب آن نهاد ديگر با مسائل فرهنگي بويژه مذهبي، ملي و بومي و تناسب آن با موطن اصلي و نسخه اوليه اش در بيرون از اين آب و خاك، بنياد و پايه مشكلات مربوط به اين دو نهاد و تعارض ميان آنها را مي سازد.

مي توان در تاريخ پيدايش اين مشكل، بالاخص در دوران اوليه ورود نهادهاي آموزشي جديد به ايران حوادثي را يافت كه مبين وجود چنين ديدي نسبت به مساله بوده است. هنگامي كه بر سر نوع پوشش، سبك نشستن در كلاس، استفاده يا عدم استفاده از ميز و نيمكت و نظير آن نزاع برپا مي شود، مساله دقيقا چنين صورتي به خود مي گيرد. در سالهاي اخير نيز گاه به نوعي با مساله برخورد مي شود كه صبغه چنين برداشتي در آن(1) برجستگي دارد.اين برداشت محدود، تا حد زيادي مساله را تاريخي مي بيند، يعني آنچه موجبات اين تفاوتها و نهايتا جدايي ايندو يا پيدايش نظام آموزشي جديد و قديم را فراهم آورده است، ريشه درواقعيتهاي تاريخي دارد، دو واقعيت تاريخي در اينجا نقش بازي مي كند: يكي واقعيت تاريخي عقب ماندگي ما و ديگري واقعيت تاريخي پيشرفت و توسعه غرب و عملكرد اين دو واقعيت آن چيزي است كه ما اكنون با آن مواجهيم، و بطور اجتناب ناپذير تمايل ما به جبران مافات و نيل به پيشرفت، ضرورت

الگوگيري از غرب را موجب شده است. اين روايت اشكالي نمي بيند كه نوع برخورد رژيمهاي گذشته با اين مساله را شماتت و مذمت كند. شايد اگر دولتي ملي در ايران بر سركار بود مساله تفاوت مي كرد، هرچند بعضي اقدامات اوليه كه پيش از پيدايش حكومت وابسته پهلوي انجام گرفت نظير مدرسه دارالفنون، غير از اين را مي گويد. اما بهرحال وجود رژيم گذشته نيز بخشي از اين واقعيت تاريخي است كه، موجب شده در مقابل تشكيلات آموزشي سنتي و در جهت حذف آنها، تشكيلات و سازماني جديد بر پايه الگوگيري از غرب بوجود آيد. به بيان ديگر ما به لحاظ عقب ماندگي از كاروان انديشه بشري بايد از نظام آموزشي نوين كه هم زمينه و هم دستاورد فرهنگ جديد است بهره گيريم، و به لحاظ نهادينه شدن نظام آموزشي گذشته نمي توانيم بكلي آن را كنار نهيم. در واقع سنتي و تاريخي بودن نظام قديم مانع از آن است كه بتوان آن را كاملا كنار نهاد يا دگرگون كرد و بي ريشه بودن نظام جديد مانع از آن است كه به آساني پذيرفته شود. حل اين مساله مطابق اين روايت نيز در گرو دو امر است كه اولين و مهمترين آنها احاله مساله به خود تاريخ است. كافي است مساله به گذشت زمان واگذار شود. همانطوري كه در گذشته واقعيتهاي تاريخي پيدايش اين مساله را موجب گرديد، حوادث بعدي مشكل را حل خواهد كرد. به اين معنا الزامات تاريخي موجبات حل و فصل تعارضها و تطابق ايندو با يكديگر را فراهم خواهد كرد. امر دوم نيز تلاش هر دو نهاد در مسير انطباق

يابي است. توصيه اصلي در اينجا بر حذف موارد افتراق و يا الگوگيري از ابعاد مثبت يكديگر است. اگر مساله بدين صورت ديده شود بايد گفت ما به لحاظ تاريخي در موقعيتي قرار داريم كه حكم به انتفاء موضوع بكنيم.

واقعيتهاي تاريخي به هر دليلي اين دو نهاد را به يكديگر نزديك كرده و بطور قطع سخن از حذف يكي از اين دو موضوعيت خود را از دست داده است. اكنون بيشتر، مساله تكميل يكديگر مطرح است تا چيز ديگري; و از بعد ديگر نيز اگر مساله حوزه و دانشگاه چنين معنايي داشته باشد ما بايد موضوع را خاتمه يافته تلقي كنيم. زيرا گرچه اين دو نهاد آموزشي هنوز تا حدودي قالبهاي گذشته خود را حفظ كرده اند، اما هر دو نسبت به مشكل خود از اين حيث آگاه شده اند و در صدد اخذ از يكديگرند.

اكنون در كشور شاهد نهادهايي هستيم كه شكلي تلفيقي از ايندو است و از نقطه نظر روش كار، تركيبي از خصوصيات خاص آموزشي هر دو را دارد. از جهتي نيز مساله، از موضوع نزاع يا تعارض ميان اين دو درآمده و بيشتر مساله خاص و دروني هر يك شده است، به اين معنا كه حوزه در درون خود مساله را به بحث و چاره جويي گذاشته و در صدد بازسازي آموزشي خود است و دانشگاه نيز تلاش مي كند از جهات مختلفي تبديل به يك نهاد ملي شود و از جهات مختلف پيوندهاي خود را با مسائل ملي و محلي مستحكم تر كرده و از پيرويي كامل از نسخه غربي اجتناب كند. لكن مي توان گفت كه بعيد است مشكل

در صورت اوليه خود و در همان مراحل ابتدايي نيز ناظر، به چنين مسائلي بوده باشد. بله، بي شك به لحاظ تاريخي نزاعهايي از اين دست و بر سر مسائلي از آن قبيل كه ذكرش گذشت بوده است، اما ما نبايد مسائل مذكور را به همين صورت فهم و معنا كنيم. پيشينه تاريخي اين مشكل و نتايج و عواقب آن، گوياي امري بيش از اينهاست، و اين زمينه هاي تعارض اوليه را بايد بيشتر نشانه هايي از اموري عميق تر بدانيم. طبعا هنگاميكه هنوز عرصه هاي عميق تر نزاع و تعارض مشخص نگرديده، به زمينه هايي از اين دست كه قريب و نزديك به درك و لمس است، كشانده مي شود. برداشت معرفت شناسانه

برداشتي عميق تر و رائج تر درباره حوزه و دانشگاه، برداشتي معرفت شناسانه است. اين برداشت موضوع تعارض را در قلمرو معرفت مي داند. به اين معنا، آنچه كه اين دو نهاد يا منتسبين به آن دو را از هم متمايز و جدا مي كند، در نوع معارفي است كه بدان مي پردازند. اين برداشت، زمينه نظريه پردازي وسيعي دارد.

بعضا آنگونه كه در متون و نوشته هاي فلاسفه، مورخين و جامعه شناسان علم آمده، مشكل در ماهيت متفاوت علايق و مسائل عملي اين دو گروه ديده شده است. يك گروه داراي علايق و مسائل غيرعلمي و بي ارتباط با واقعيت جهان عيني است، كه نتيجه آن گرفتار آمدن در دام ذهنيات و دور شدن از دغدغه ها و مشكلات واقعي و بي علاقگي نسبت به مسائل عيني و واقعي است، و گروه ديگر مرتبط با جهان عيني و علاقمند به درك فرآيندهاي

تجربي و ملموس اين جهان است كه، نتيجه آن جزيي نگري و پيوند تنگاتنگ با محسوسات و بي علاقگي به امور غير مرتبط با اين قلمرو است. از اين ديدگاه پيامدهاي تفاوتهاي مذكور نه تنها به عدم امكان تفاهم و يافتن زبان مشترك منتهي مي شود، بلكه در عمل نيز به هدف گذاريهاي متفاوت و دعوتهاي معارض مي كشد. اما گروهي ديگر از اين ديدگاه، مشكل را در تفاوت يافته ها و معارف مورد توجه يا قبول اين دو گروه مي بينند، اينجا سخن از يافته ها و معارفي است كه يكي به دوران گذشته تعلق دارد و ديگري به دوران جديد مربوط است. از ديد اينان «اين دو دسته معارف » يكي را واقعيات و عينيات تاييد مي كند و ديگري راهي بسوي تاييد تجربه و جهان واقعي ندارد. بعضا در افراطي ترين صور آن چنين گفته مي شود كه بحث بر سر معارفي است كه يكي را تجربه تاييد و ديگري را تجربه رد مي كند. از همين منظر چنين گفته مي شود كه مشكل ناشي از دو دسته دانش است كه يكي به كار ما و جهان مي آيد و مسائل و مشكلات عيني و واقعي ما را حل مي كند و بدانها راجع است، و ديگري كاري به اينگونه مسائل ندارد و بلكه حل آنها را پيچيده تر و مشكل تر مي سازد. بطور خلاصه از اين ديد اخير نمونه اعلاي مساله را، تعارض كليسا و علم، گاليله و پاپ در آن نزاع تاريخي معروف مي سازند. اين بينش تناظري بين حاكميت كليسا در قرون وسطي و حاكميت اسلام در دوره

هاي تاريخي خود بويژه در دوران پس از انقلاب، برقرار مي كند و مدعي است فكر ديني امروز بايد از تجربه و انتقال اروپا از قرون وسطي به قرون جديد تحصيل كند و از آنجا درس بگيرد. فواد زكريا به بعد سياسي مساله نيز اشاره اي گذرا دارد،كليسا يك بينش دائره المعارفي داشت كه كليه شؤون فرد و جامعه و دولت را تحت سيطره خود قرار مي داد، و علم اروپايي نتوانست به آنهمه رشد و بالندگي برسد مگر پس از كناره گيري وارغون بدان پرداخته اند، و كساني مانند هشام جعيط بصورت افراطي تر، دين را يك انديشه در سن طفوليت دانسته كه عقل بايد از قيد آن، با ورود در عصر جديد آزاد شود. محمد نيز به شكل ديگري حاكميت سياسي دين را مناقض علم و روش علمي مي داند و معتقد ست سلطه دين حتي از فهم دين بصورت صحيح مانع مي شود، و مي گويد مسائل ديني در دوران سلطه دين از اموري است كه نمي توان در آن فكر كرد.

طبيعي است كه با چنان تفاوتهايي و چنين تفاسيري، نزاع موجود نزاعي طبيعي و پيامدهاي آن، پيامدهايي الزامي تلقي شود.

اما تقرير سوم از مشكل در اين روايت، آن است كه مشكل را در روشهاي متفاوت معرفتي مي بيند. مي توان گفت كه اين تقرير اخير، در واقع، بيان قبلي را عمق مي دهد و با قبول آنچه در آن آمده، ريشه مشكل را جستجو مي كند. در اين مورد معمولا نزاع تاريخي ميان روش استقراء و قياس، روش تجربي و روش عقلي، منطق جديد و منطق قديم، پايه مباحثات و نظريه

پردازيها را مي سازد، به علاوه اينكه بايد از همان آغاز، از تلاش براي دستيابي به هرگونه پاسخ نسبت به پرسشهاي نهايي و مطلق پرهيز كنيم مقوله هاي ديگري نيز در كنار اين مباحث پايه اي طرح مي شود. تعلق خاطر به عينيت در مقابل وابستگي به تعلقات ارزشي و ايدئولوژيك، آزاد منشي در مقابل جزميت، نامحدود بودن فرآيند جستجو و تحقيق، در مقابل پذيرش حدود، و عدم قبول هيچ گونه ديد مطلقي نسبت به تحقيق در مقابل پذيرش مطلقهاي متعدد، از جمله ويژگيهاي روش شناختي متضادي اند كه مشخصه روشهاي مورد قبول اين دو گروه شناخته مي شود. ارغون حتي در فهم متون ديني نيز به ضرورت بررسي آن از طريق روش تجربي معتقد است و به تعبير او بايد آزاد از تنش فرضهاي كهنه شده، به فهم متون ديني پرداخت. جابري در كتاب تكوين عقل عربي نيز در مقام هجوم به روش اصوليان همين ديدگاه را مطرح مي سازد. در اين ديدگاه اصولا ما دو شيوه تحقيق متفاوت داريم، شيوه ديني (حوزوي) و شيوه علمي، شيوه ديني يا حوزوي برايمان، به عنوان يك نقطه شروع و اساس متكي است چنانكه بر خطابه و اسلوب جدل خطابي به عنوان يك اساس تكيه مي كند، و بر اين اساس بيشتر بر تخيل تكيه مي كند تا استدلال و عقل، و هدفش بيشتر برانگيختن عواطف و جذب وجدانهاست، قبل از آنكه هدف، روشنگري عقلاني باشد. ولي شيوه علمي بر سؤال و تحقيق و روشنگري نسبت به همه امور حتي ايمان و دين استوار است، و در اين روش بايد معارف ديني را نيز اين چنين بررسي

كرد، چرا كه با روش اصولي نمي توان به فهم صحيح آن نائل آمد.

تفاوتهاي روشي پيامدهاي عميقي از جهت روابط ميان اين دو گروه يا دو نهاد آموزشي دارد. اين تفاوتها نه تنها به تفاوت در علوم و دانش ها منتهي مي شود، بلكه هر گونه هم سخني و هم زباني را نيز ناممكن مي سازد. تا زماني كه روشها واحدست و اختلاف دريافته هاست، مبنايي براي حل و فصل اين اختلافات وجود دارد، اما در حالت عكس چگونه مي توان به داوري در مورد اختلافات نشست، در حالي كه معيار و ملاك واحدي وجود ندارد. در واقع اگر اينها از دو راه متفاوت طي طريق مي كنند، هيچكس نمي بايد انتظار داشته باشد كه مقصد واحدي پايان كار آنها باشد و يا اينكه در حالي كه به اعتبار طي طريق از راههاي متفاوتي هر لحظه از يكديگر دورتر مي شوند، در سفر خويش با يكديگر همراه باشند. اگر از منظر قسم دوم تفاوتهاي روش شناختي كه سطحي بالاتر از منطق تحقيق را در بر مي گيرد به قضيه نگاه كنيم نيز، با وضع مشابهي روبرو خواهيم بود. در آنجايي كه اين خصايص يعني ويژگيهايي نظير جزميت و عدم جزميت، و يا مطلق پذيري و عدم مطلق پذيري به عنوان پيش شرطها يا حدود تحقيق و بحث، پيامدهاي كاملا متفاوتي براي تحقيق علمي خواهد داشت، از اين ديد در تعارض آفريني و يا وحدت آفريني نتايج يكساني با تفاوتهاي قبلي دارد. براي كساني كه بر روي اين تفاوتها دست مي گذارند، اينها مبين قواعد كاملا متفاوتي هستند كه امكان نمي دهد معتقدين بدان در يك

روند واحد جمع شوند. از ديدي ديگر مطابق اين روايت اگر طرفين اين جريان با قواعد خويش وارد آن شوند، حركتي با سرنوشت محتوم و غيرقابل تغيير به وجود خواهد آمد كه كيفيت عمل طرفين تغييري در آن نخواهد داد. يكطرف كه معتقد به مطلقهاست و راه بحث بر سر آنها را بسته مي داند و با جزميت و تعلقات ايدئولوژيكي وارد مفاهيم مي شود، با كسي كه قائل به حدودي نيست و با دست باز به صحنه مي آيد وضعي برابر ندارند. براي يكي در هر حالت نتيجه حداقل در كلي ترين اصول واحد است، و از سخن خود در مورد آنها دست نخواهد كشيد، و ديگري بايد وارد مباحثه اي شود كه تنها يك نتيجه ان قابل قبول است و آن شكست اوست. يكي بدنبال اثبات مدعاست و به دليل پيش فرضها و قواعد مورد قبولش هميشه موفق و مؤيد برمي گردد و ديگري بايد خود را درگير مخاطره قبول ورد كند، و با كسي به بحث بنشيند كه جز رد او به چيز ديگري نمي انديشد. نقد برداشت معرفت شناسي

اگر در كل، وجود تمايزها را بپذيريم و بر سر واقعيت آنها مناقشه نكنيم -كه جاي مناقشه جدي دارد- نگاه معرفت شناسانه به مشكل مسائل متعددي مي آفريند. اگر تفاوت يا تفاوتهايي در هر يك از اين سطوح آنگونه كه اين رويكرد تصور مي كند، منشاء تعارض و جدايي باشد، به لحاظ تاريخي پاسخي براي وحدت علوم و علماء در حوزه هاي مختلف تمدن در گذشته و حال، و از جمله در تمدن اسلامي پيش از دوران جديد، نخواهيم داشت. ماهيت عرصه هاي

مختلف علمي مقتضي تفاوت در جهت گيري، مسائل، روشها و يافته هاست، و با اين ديد اصولا هيچ دو علم يا دو گروه از عالمان مربوط به آن دو، نمي بايستي بتوانند با يكديگر هم سخني، تفاهم و همكاري داشته باشند، و نيز بر اساس اين ديدگاه هرگز نبايد تمدنهاي مختلف با عرصه هاي فكري متفاوتشان در كنار يكديگر قرار گيرند و به داد و ستد بپردازند، حال آنكه واقعيت، غير از اين است. همچنين اگر مساله را بدين صورت ببينيم بايد گفت كه نبايد توقع حل مشكل و تحقق وحدت حوزه و دانشگاه را داشت، در واقع اين توقعي غيرمنطقي و تناقض آميز است. مبنايي نيز براي حل مشكل نيست، زيرا بر فرض قبول تفاوتها كه در كل، تحت هيچ شرايطي منطقا و عقلا از آن چاره اي نيست، هيچ دليلي وجود ندارد كه يكي از طرفهاي مساله را در زمينه هاي خاص، مثلا روش، بر طرف ديگر ترجيح دهيم، و بگوييم كه ويژگيهاي روشي حوزه يا ويژگيهاي روشي دانشگاه را مبناي كار و يا مباحثه قرار دهيم.

به علاوه، اصولا چنين طلب و درخواستي بي معنا و مخالف اقتضائات زندگي عملي انسان، جهان و خود علم است. بله، مي توان گفت كه در واقع عامل تعارض بعضي بد فهميها و سوء برداشتهايي است كه در زمينه هاي ياد شده ميان اين دو گروه وجود داشته است. از آنجايي كه زمينه پيدايش اين بد فهميها و سوء برداشتها را ورود علوم جديد با پيشينه خاص آن در غرب بوجود آورده است، اين بيان موجه است، چون اين معارضه ها نهايتا ريشه در آن پيشينه و

سابقه تاريخي دارد و بطور طبيعي انتقال آن علوم بدين صورت در كشور ما نمي توانسته نتايج اين چنيني نداشته باشد. در نتيجه اين سؤال باقي مي ماند كه چرا با رفع اين سوء تعبيرها و بدفهميها همچنان ما در زمينه روابط ميان اين دو گروه يا دو نهاد علمي مواجه با مشكل هستيم؟ قاعدتا هنگامي كه خود غربيها در جريان بررسيهاي علمي و فلسفي بدينجا رسيده اند كه برداشتهاي اوليه اينان در بسياري از اين زمينه ها -مثلا روش- برداشتهايي سطحي و عجولانه بوده است، نمي بايد مشكلات ما در اين خصوص همچنان پايدار باقي مانده باشند. به علاوه، جامعه علمي و روشنفكري ما نيز به اين درك رسيده اند كه اصولا از ابتداء و بدون اين تجديدنظرها نيز آنچه بيان مي شده، در مورد حوزه اسلامي مصداق نداشته است. نكته ديگري كه بيش از پيش صحت اين رويكرد را زير سؤال مي برد، باز توليد مداوم رابطه نادرست گذشته از طريق سلوك معمول اين دو نهاد است. ما با اين معضله مواجه هستيم كه هر از گاهي تعبيرات جديدي در مورد ماهيت اختلاف و راه حلهاي آن مطرح مي شود، كه در معناي دقيق چيزي جز تلاش براي تداوم اختلاف نيست.

اگر به مساله از ديد تاريخي نگاه كنيم در كل مي توانيم چنين روندي را تشخيص دهيم. زماني بود كه كلا ارزشمندي و فايده معارف ديني انكار مي شد، و زماني بر روشهاي آن اشكال وارد مي آمد، و حال چنين گفته مي شود كه تقيد حوزه به مطلق ها و تعيين حد و مرز براي فرآيند معرفت يابي و مباحثه، مانعي بر

سر وحدت حوزه و دانشگاه و تفاهم و مباحثه ايندو است، چنين به نظر مي رسد كه اين رويكرد يك گام ديگر تا رسيدن به منتهاي مسير جدايي فاصله ندارد. در واقع هم اكنون نيز در پرتو فرو ريختن موانع ذهني و اجتماعي، و عريان شدن مقاصد و اغراض واقعي و تغيير موقعيت اجتماعي تاريخي -كه محصول و پي آمد چالش انقلاب اسلامي در صحنه كشور بوده است- بسياري، حتي فراتر از اين گام آخر، در حال طي طريق اند. اكنون به روشني چنين گفته مي شود كه مشكل در تعلق خاطر به ارزشهاي خاص و باورهايي با محتواي ديني است و اين از عجايب تاريخ است كه آنچه را در بدو آن معارضه تاريخي از جانب اهل ديانت مي شنيديم، كه وارد كنندگان افكار و دست آوردهاي جديد غرب را متهم به بي ديني مي كردند، اكنون در عينيت مشاهده مي كنيم. برداشت ايدئولوژيك

از ميان پاسخهاي محتمل به مساله وحدت حوزه و دانشگاه، كه در جامعه نيز مورد بحث قرار گرفته است به نظر مي رسد كه بهترين پاسخ، نگرش از منظر ايدئولوژيك است. با وجود اينكه از نظر اين نوشتار اين پاسخ، پاسخ نهايي نيست، اما بسيار به پاسخ مطلوب نزديك است. اين پاسخ مشكله را در اموري بيرون از حوزه معرفت مي بيند، اما در عين حال همچنان نگاهي محدود به اين حوزه دارد. اين امور بيروني، همان هايي اند كه علم و معرفت را از جهات مختلف جهت مي دهند و نقشي تعيين كننده در بسط و توسعه هر علم و چگونگي شكل گيري محتواي آن دارند، و حتي در تعيين

روش و مسائل آن نيز مداخله مي كنند، از نقطه نظر فني اينها شامل مبادي تصوريه و تصديقيه علوم كه گستره وسيعي را مي پوشانند، مي شود. برداشت ايدئولوژيك در باب وحدت دو تفسير به خود گرفته است. ابتدا به تفسيري كه مورد نظرم نيست، مي پردازم. تفسير اول از برداشت ايدئولوژيك

آنگونه كه از مباحثات درون جامعه و بعضي اظهارنظرها در مورد چگونگي وحدت حوزه و دانشگاه مشخص مي شود، بيشترين تاكيد در ميان مباني علوم، بر روي مباني ارزشي و بعضي مباني هستي شناسانه است. بالاخص از ميان اين مباني، بر روي هدفهاي متفاوت اين دو نهاد علمي از لحاظ معرفتي، به عنوان عامل اصلي مشكل آفرين دست گذاشته مي شود. از اين ديد طبيعي مي نمايد كه دو علم با هدفهاي متفاوت كنار يكديگر جمع نشوند. علمي كه تسلط بر جهان و ازدياد قدرت مادي را هدف نهايي خود مي داند و بالاترين ارزشش، بهره اي است كه از اين حيث به بشر مي رساند، و علمي كه هدفش دست يابي به حقيقت هستي است و در مسير اعتلاءجويي، كمال يابي و ارتقاء به قرب الهي به كمك انسان مي آيد چه مناسبتي مي توانند داشته باشند؟

از اين ديدگاه، حتي تمايزهاي روش شناختي بيان اين دو دسته يا دو نوع معرفت، كه در يك نوع با ماهيت تجربي و بالاخص مداخله جويانه در فرآيندهاي طبيعي جهان مشخص مي شود و نام آزمايش و آزمايشگري مي گيرد، و در ديگري صورت قبول منفعلانه تصورات بازتابي شده از جهان مداقه هاي عقلاني به خود مي گيرد، كه جز تلاشي در جهت صلاحيت يافتن و بدست

آوردن استعداد دريافت تصوير نظام كامل هستي نيست، از همين جا ريشه مي گيرد.

در هر حال با استشهاد به پيشينه تاريخي علوم جديد، كه راه خود را با امحاء و حذف كامل معرفت قديم باز كرده و رشد خود را منوط به چنان حذفي ديده اند، اين دو نوع هدف گذاري در تضاد با يكديگر قرار دارند; با اين حساب طبيعي مي نمايد كه هر جا و به هر شكلي كه علم جديد سر برآورده، و به نشو و نما آغازيده، معارضه ميان اين نوع از علم با علم حوزوي و ريشه دار در سنت معرفتي گذشته نيز شروع شود. در نتيجه گروندگان و متعلقين اين دو دسته از علوم از تعارض و خصومت چاره اي نخواهند داشت.

با اين ديد راه همكاري و وحدت قطعا بسته است، و قبول يكي از اين دو علم در حاشيه زندگي و بركنار از حيات فعال، تنها راه جلوگيري از اين تعارض خواهد بود و الا اگر هر يكي بخواهد صحنه معرفت و عرصه دانش را بر محور خويش بگرداند، چاره اي جز خصومت نخواهد بود، چرا كه با وجود اين تمايز محوري، رشد يكي در گرو محو ديگري است. اينها دو دسته علم با دو نگاه كاملا متعارض و راههايي كاملا جدا از يكديگرند.

اين ديدگاه اگر در همين قالب محدود به خود بماند، و معارضه را معارضه علوم و معرفت ها تلقي كند، ديدگاهي قاصر است، و نمي تواند از عهده كفايت لازم برآيد. اولا تمايزهاي ماهوي علوم بر پايه هاي مذكور به عنوان تمايزهاي غير قابل حل، افسانه اي فاقد اعتبار است و از اسطوره هاييست كه

به دلايل تاريخي، در جريان توسعه اخير غرب جعل و بكار گرفته شده است. اين افسانه، اگر در زماني براي غربيها كاربردهايي داشت، و اگر زماني در بدو انتقال علوم تجربي غرب به ايران، شنوندگاني داشت، اكنون نه از آن كاربردها برخوردار است و نه شنوندگاني دارد.

اكنون فلاسفه و مورخين علم در غرب، حتي تلاش مي كنند ريشه هاي ديني علوم جديد را كشف كنند، و متذكر نقشي كه قرون وسطي و مسيحيت در اين زمينه داشته است، مي شوند. در نتيجه، به طريق اولي و واضح تر، نسبت ميان علوم پرورش يافته در دامن اسلام و علوم تجربي غرب روشن است، چرا كه علي رغم بي انصافي و حق ناشناسي، از همان ابتداء نيز جسته و گريخته به سهم تمدن اسلامي در پيدايش علوم جديد اعتراف شده بود، و اين اواخر بيش از بيش اذعان مي گردد.

به علاوه، تجربه هاي تاريخي مكرر، از آغاز پيدايش معرفت تاكنون گوياي اين است كه معارف بشري از آن حيثي كه معرفتند، درگير چنين معارضه هايي نبوده اند; مگر به ندرت كه ريشه در امور ديگري داشته است. هم در يونان كه برحسب نقل در شرك غوطه ور بوده، علوم الهي و فلسفه و متافيزيك در كنار علوم تجربي و در محدوده يك جامعه واحد و مترابط و پيوسته بهم زيسته اند، و هم در تمدن اسلامي نفس قابليت انتقال معارف و علوم از جامعه اي به جامعه اي ديگر، و از تمدني به ديگر تمدنها، گوياي اين است كه اينگونه مباني، بالاخص آن دسته كه بر آنها تاكيد مي شود و جزء پايه هاي علم و معرفت

از لحاظ معرفتي نيست، از خود علم نيستند و از آن ريشه نمي گيرند.

بله، بدون شك همراهي اين علوم در يك چارچوبه تمدني و در درون يك جامعه همه جا به يك شكل نيست و قطعا مستلزم باز تفسيرها، هدف گذاريهاي جديد و نوعي دخل و تصرف است، اما چنين الزاماتي اتفاقا مؤيد عدم معارضه ذاتي علوم و بيرون بودن اينگونه دخل و تصرفهاي مبنايي از حوزه دروني معرفت است. بسته به جايگاه تمدن جامعه اي كه كار اين ادغام، همسازي و ترابط را به عهده دارد، دامنه بسط و گسترش مسائلي از اين قبيل، در مورد هر علم متفاوت خواهد بود. در يكي (غرب قرون وسطي) به شهادت تجربه تاريخي، علوم تجربي تحت نام هنرهاي مكانيكي شايسته اهتمام جدي قلمداد نمي شود و تنها بسط و گسترش ناچيزي مي يابد و در ديگري (غرب جديد) علم، محدود و منحصر به همين علوم تجربي شده و معرفت ديگري شايسته توجه قرار نمي گيرد. حتي ممكن است همانگونه كه در مورد تمدن اخير غرب ديده ايم، نوعي از معرفت اساسا از دايره و حوزه علم بشر طرد شود، و امكان بقاء آن علم در كنار ساير علوم از بين برود، اما بهرحال اين امري است كه هيچ ربطي به اقتضاي ذاتي معرفت ندارد و به حوزه بيرون از آن برمي گردد.

آنچه بايد مورد توجه قرار گيرد. مبادي تصوريه و تصديقيه اي است كه از شرايط ذاتي امكان يك معرفت است. اينگونه مبادي به اقتضائات دروني معرفت مرتبط است و از جاي ديگري ريشه نمي گيرد، اما سؤال اين است كه چرا بايد از اين ناحيه ميان

علوم، تعارضي بوجود آيد. اصولا تا آنجايي كه به علوم هم عرض برمي گردد (مثل علوم تجربي مختلف) هيچيك واجد شان و مرتبه اي نيست كه بتواند متعرض مباني علم ديگري گردد چرا كه براي اين گونه تعارضها معنايي متصور نيست و بر فرض وقوع تعارض در مباني علوم هم عرض، اينگونه تعارضها قابل حل و فصل است و دليلي بر عدم امكان حل آنها نيست، اين قول در مورد علوم غير هم عرض نيز صادق است. تفسير دوم از برداشت ايدئولوژيك

اينك مناسب است كه ما مشكل حوزه و دانشگاه را با تفسير ديگري از رويكرد ايدئولوژيك نگاه كنيم، از اين ديدگاه مباني مورد بحث كه بدوا به علوم نسبت داده مي شود، اصول و ديدگاههاي ايدئولوژيكي گروه هاي مختلف اجتماعي است، اما آنچه سبب شده كه آن خطاي تاريخي رخ دهد و اين مباني يا ديدگاههاي ايدئولوژيك متفاوت به علوم و معارف مختلف نسبت داده شود، در واقع تلاش يكي از اين دو گروه در پوشاندن علايق ايدئولوژيكي خود و استفاده از ابزار موجه علم تجربي در دوران جديد بوده است.

البته در اينجا قصد ما، انكار درجه اي از تعارض ميان علوم مختلف نيست، چه بدليل اينكه علوم جديد از ناحيه علايق ايدئولوژيكي متفاوت جهت داده شده اند، بطور طبيعي و بالاخص از جهت محتوايي و بعضي مباني هستي شناسانه و ارزشي با علومي كه در حوزه تمدني ديگري قرار گرفته و از علايق ايدئولوژيكي ناهمگوني با آن تغذيه مي كند، در لايه هايي معارض مي افتد. در واقع بسط طبيعي علوم، در اين فضاهاي متفاوت تمدني، چنين اقتضايي دارد. آنچه انكار مي شود

تمايز ماهوي و غير قابل حل ميان اين علوم است، يعني آن تمايزهايي كه هيچ نوع جمعي ميان اين علوم را نمي پذيرد، چرا كه جمع موردنظر، از طريق دخل و تصرف، باز تفسير و حذف و اضافات غير مخل به ماهيت اين علوم قابل حصول است. بهرحال از اين ديدگاه معارضه به حوزه اي بيرون از حوزه علوم منتقل مي شود، و معارضه موجود در حوزه معرفت به تعبيري معارضه پوششي و به تعبيري باز نمودي ثانوي از آن معارضه بيروني تلقي مي شود.

اينجا صحبت بر سر معارضه اي است كه با طرح تصويرهاي متفاوت از جهان، زندگي و حيات اجتماعي، جايگاه، شان و نقشهاي متفاوتي به علوم مي دهد و آنها را در جريان جذب و ادغام در درون نظام مطلوب خود به رنگ خويش درمي آورد و به سمت و سويي كه اقتضاء دارد، مي كشاند. از منظر جامعه شناختي انعكاس و جلوه اين تعارض، معارضه گروههايي است كه بر حسب تعلق خاطر به ارزشها، علايق و ديدگاههاي متفاوت ايدئولوژيكي، اين يا آن دسته از علوم را به عنوان ابزار معارضه خويش برمي گزينند، و مقاصد خويش را در پشت آن پنهان مي سازند. اما بهرحال، مساله دوگانگي ميان حوزه و دانشگاه بسيار بيش از بستگي به علايق و مصالح يك گروه يا دو گروه اهميت و حساسيت دارد. اين مساله اي مرتبط با بقاء و رشد جامعه ما و كوشش تاريخي اين ملت براي پي ريزي يك بناي مستقل، و بالاتر از آن، خروج از اين بست كنوني تمدن غرب است. اين دوگانگي مذكور، دو گانگي دو ساخت اجتماعي، دو جامعه

و دو جريان تمدني است، و از اين ديدگاه پيدايش نهادهاي آموزشي جديد و گروههاي مرتبط با آن، در واقع امري جز تلاش براي شكل دهي به يك ساختار جديد اجتماعي در كليت آن، يعني ايجاد جامعه اي نو نبوده است. اين تلاش اگر صورت ديگري مي داشت قطعا واجد معنايي متفاوت بود. اما مساله اين است كه جريان مزبور، موفقيت خود را در هدم بنيانهاي سنتي آموزش و گروههاي مرتبط با آن، و با كل جامعه بومي مي ديد.

از ديد آنان، موفقيت اين تلاش جديد در گرو ريشه كني تمامي دست آوردهاي گذشته اين جامعه، و تلبس به اين لباس تازه بود. اين حركت همانطوري كه گفته شد و مي دانيم، محدود به حدودي نبود. مساله صرفا ايجاد نهادهاي جديد آموزشي و انتقال دست آوردهاي علمي تازه و تربيت متخصصين عالم به علوم جديد و توانا در بكارگيري آنها، و در نتيجه بهسازي جامعه نبود، اين حركتي بود كه هدف نهايي آن ايجاد جامعه اي كاملا متفاوت با گذشته و در تقابل با آن بود. هدف اين بود كه از يكطرف با جايگزين كردن علم تجربي به جاي دين، يا تصرف در دين بر پايه مباني ايدئولوژيكي علم جديد، مبنايي تازه براي ارزش آفريني، سياستگذاري، اداره و كلا اجماع اجتماعي فراهم آورد، و از طرفي با جايگزين كردن علماي علوم تجربي به جاي علوم ديني رهبراني متفاوت و متناسب با اين ساختار جديد ايجاد نمايد، امري كه كاملا ماهيت ايدئولوژيكي مساله را نشان مي دهد.

اينكه چرا پيدايش گروههاي اجتماعي تازه تحت عنوان علماي دانشگاهي يا روشنفكران، و اقدامات آنها از همان بدو امر و

پس از آن، از سوي ساختارها، نهادها، گروهها و اقشار ملي و بومي مورد پذيرش قرار نگرفت، و به ديده شك و ترديد و بعضا خصومت بدانها نگاه شد، ريشه در همين واقعيت دارد. البته عليرغم اينكه تلاش شده است اين مخالفتها و خصومتها را مطابق الگوي ماخوذ از تاريخ غرب، به علم ستيزي و مخالفت علماي ديني با علوم و عالمان تجربي تعبير و تفسير كنند، هيچ شاهد تاريخي معتبري براي آن وجود ندارد، بلكه آنچه مورد مخالفت قرار مي گرفته اقدامات اين گروههاي منتسب و داعيه دار علوم جديد و گرايشهاي ايدئولوژيك آنها در هدم ساختار و نهادهاي ملي، و ايجاد جامعه اي بر پايه ايدئولوژي پنهان و مضمر در علوم جديد بوده است. در آن معارضه تاريخي، نفس انتقال علوم جديد و يا تربيت متخصصان و عالمان به اين علوم امري مذموم تلقي نشده است.(1)

ما به لحاظ تاريخي حداقل يكبار ديگر درگير چنين انتقالي بوده ايم، يعني در زمان انتقال علوم يوناني به جهان اسلام و تربيت و پرورش عالماني به اين علوم تحت عنوان فيلسوف و يا غير آن، هر انتقالي از اين دست قطعا مساله برانگيز است، و حتي مخالفتهايي را موجب مي شود. اما در اين اولين تجربه تاريخي هرگز مساله صورتي اين چنين نداشت و عليرغم مساله برانگيزي آن و حتي ايجاد مخالفتهاي بعضا عميق، نهايتا ما شاهد جذب و ادغام علوم وارده در ساختار معرفتي جامعه اسلامي شديم، زيرا در جريان اين انتقال، تعمدي بر انتقال اين علوم همراه با مباني ايدئولوژيكي آن نبود، و بلكه برعكس آگاهانه يا ناخودآگاه، انطباق علوم مزبور با موقعيت جديد -تمدن

اسلامي- مدنظر قرار گرفته بود. اما آنچه مانع نزديكي نسبي يا تقليل خصومتها در اين دومين تجربه تاريخي يعني دوران معاصر شد، اين بود كه در جريان انتقال، هرگز تلاش نشد كه ميان علوم جديد و قديم پيوندي بوجود آيد، و علوم تازه از ريشه هاي ايدئولوژيكي خود جدا شده و ماهيتي بومي و مرتبط با سنتهاي اين كشور و معرفت ديني پيدا كند، امري كه در اولين انتقال تاريخي به خوبي انجام گرفت. بلكه برعكس تلاش شد كه در پوشش علوم جديد و با تمسك به آنها، هرچه بيشتر بر گرايشهاي ايدئولوژيكي همراه اين علوم تاكيد شود. دانشگاهيان ما تا همين اواخر، دورترين افراد نسبت به سنتهاي ملي و مفاخر علمي كشور خود بودند، و علوم تازه در تمامي زمينه ها، حتي مثالها و نمونه ها، از نسخه غربي كپي برداري مي شد، و اين امر، تعارض ميان علوم جديد با علوم قديم را تداوم مي بخشيد و بلكه تشديد مي كرد. سخن پاياني

حال اگر از دريچه مسائل كنوني خود به اين مشكل نگاه كنيم، بيش از پيش روشن مي شود كه چرا اين مشكل از بنيادي ترين مسائل نظام و جامعه ماست، و تا چه پايه حل آن حساسيت و اهميت دارد. از اين منظر جديد، موقعيت، موقعيت پي ريزي و شكل دهي به يك ساختار اجتماعي تازه و ايجاد جامعه و نظامي نو است. به لحاظ تاريخي تلاش براي هدم جامعه ملي و ساختارهاي سنتي از طريق اعمال فشار و جوسازي با شكست روبرو بوده، و اين ساختارها توانسته اند در يك چالش تاريخي با سازماندهي خود، بر هجومي كه بدانها شده

فائق شوند.

تلاشهاي قبلي براي هدم بنيانهاي ملي جامعه به ايجاد ساختارهاي موازي با ساختارهاي سنتي منجر شده است، و جامعه در تمامي عرصه هاي فكري با دوگانگي ساختي مواجه شده است. تجلي اين دوگانگي ساختاري در عرصه نخبگان و آموزش، همانا در عينيت، دو گانگي حوزه و دانشگاه است.

موفقيت نهايي در پي ريزي نظم تازه و جامعه نو، وابسته به حل دوگانگي ساختاري در تمامي زمينه ها و بالاخص اين زمينه است. در واقع حل دوگانگي مذكور در جامعه، در كليت آن وابسته به حل دگرگوني در اين زمينه خاص است، زيرا حوزه و دانشگاه در حالت انتزاعي و كاملا تفكيك شده خود، همچون هدايت كننده براي ساختارهاي مشابه خود در درون جامعه عمل مي كنند. از اين ديدگاه، تفكيك دانشگاه از حوزه موجوديت و معناي خود را حداقل در زمينه اجتماعي موجود، از دوگانگي مذكور مي گيرد، زيرا اين جهت گيريها و يا دغدغه هاي متفاوت، جهت گيريها و دغدغه هاي دو گروه اجتماعي اند. بي شك اگر هر يك داراي محملي اجتماعي نباشند كه آنها را فعال سازند، و بصورت يك جريان اجتماعي درآوردند، نهايتا ما چيزي در حد يك مساله نظري در زمينه وحدت حوزه و دانشگاه مي داشتيم.

(1). مورخ گرانقدر دكتر عبدالهادي حائري در كتاب ارزشمند «نخستين روياروييهاي انديشه گران ايران با دو رويه تمدن بورژوازي غرب در بحث از نحوه برخورد علما با رويه كارشناسي و علمي غرب به اين نكته تذكر مي دهد كه عموما علماء را مخالف نوسازي در اين وجوه (علمي) قلمداد كرده اند. از جمله، اقوالي از ژوبر فرانسوي و جميل قوزانلو نويسنده معاصر در اين مورد مي آورد، اما

خود مي افزايد: «ولي نامبرده هرگز مآخذي در اين زمينه نشان نمي دهد و نامي از هيچ مرد روحاني كه با نوسازي ستيز كرده باشد نمي آورد» و در چند سطر بعد مي افزايد: «نويسنده حاضر تاكنون به نوشته هاي مربوط به دوره مورد بحث، از هيچيك از مجتهدان كه مستقيما با نوسازي و علوم جديد ستيز كرده باشد برنخورده است ، تحقيق تاريخي در موارد نزاع علماء هيچ نمونه اي بدست نمي دهد كه علماء با علم و يا دانشي علمي از آن حيث كه علم است مخالفتي كرده باشند، و منقولات، مواردي بيرون از اين مقوله (علم) را نشان مي دهد و مشخصا مخالفت آنان، با نظرات و اقوال ايدئولوژيكي بوده كه در پوشش علم عرضه مي گرديده است.

اگر مساله چنين صورتي داشت شايسته اهتمامي در اين سطح نبود و اصولا از نظر اجتماعي نيز فاقد معنا و مفهوم مي شد. مسائل نظري هر قدر هم كه مهم باشند، از حوزه يك علم و يا اهل آن علم به بيرون سرايت نمي كند، و عموم مردم فاقد انگيزه مشاركت در آن هستند. اما اين مساله چنين صورتي ندارد، چون از يك مساله زبده اجتماعي كه بقاء و رشد عموم نهادهاي اجتماعي بدان وابسته است، حكايت دارد. اين مساله اي است كه يكسري از مسائل عمده و حاد جامعه را پوشش مي دهد، و در واقع بايد اين دسته از مسائل را صورتهاي متفاوت و تظاهرات مختلف اين دوگانگي، تلقي كنيم. مسائلي از قبيل: تخصص و تعهد، مديريت فقهي و مديريت علمي، تقابل عقل و دين، تعارض علم و دين، تقابل ارزشها با واقعيت ها و منافع ملي با مصالح ديني. از اين

رو، حل اين دسته از مسائل، در گرو حل مساله حوزه و دانشگاه است و هر تحولي در اين زمينه كاملا اثر خود را در آن زمينه هاي مرتبط نشان خواهد داد. اين ديد تازه، علاوه بر اينكه ما را نسبت به حساسيت و اهميت مساله هوشيارتر مي كند، اين قابليت را نيز دارد كه اين معارضه يا مشكله را، در مجرايي جديد بحركت درآورد.

با اين ديد كسي نمي تواند همچنان مشكل را در قالبهاي قديمي و اسطوره اي تعارض علم و دين به پيش برد و با پوششهاي موجه و فريبنده نبرد ايدئولوژيك ديگري را صورت بخشد. اين پرده دري امكان اين را فراهم مي كند، كه بصورت صريح مساله طرح شود، و ابزارها و استدلالهاي مناسب تري براي دفاع از هر يك از اين دو فراهم گردد. اين ديد هم چنين كمك مي كند كه صف بندي روشنتري ميان گروههاي درگير در اين معارضه تاريخي ايجاد شود. در واقع با اين ديد بسياري از ابهامات در اين زمينه رفع خواهد شد. اولا كسي مجاز نخواهد بود كه به اعتبار موقعيت مكاني يا هويت صنفي واحد داعيه رهبري كل صنف را داشته باشد، خيلي طبيعي است كه كساني از اين دو نهاد به اعتبار تعلق خاطرهاي ايدئولوژيك متفاوت، در صفي خارج از صف صنف خود قرار گيرند، و از اين رو رهبري مدعي را نپذيرند و ثانيا اين واقعيت نيز روشن مي شود كه چرا در دانشگاه، گروههايي در اين معارضه تاريخي جانب حوزه را مي گيرند، و خارج از صفي كه تصوير معمول تجويز مي كند، قرار مدارند. ثالثا از آنجايي كه ماهيت

ايدئولوژيك معارضه روشن شده است، هيچكس در تشخيص صف خويش دچار اشتباه و يا ترديد نمي شود و نيز نمي تواند خود را بفريبد كه به اعتبار علم دوستي، حقيقت طلبي و تعلق به عينيت و واقع در صف دانشگاه قرار گرفته است، و يا اينكه بترسد از اينكه با قرار گرفتن در صف حوزه ضد علم و حقيقت و مخالف واقع قلمداد شود.

نقش فرهنگ سياسي شيعه در انقلاب اسلامي

نقش فرهنگ سياسي شيعه در انقلاب اسلامي نويسنده:مهدي ابوطالبي مقدّمه

انقلاب اسلامي ايران مهم ترين جنبش اسلامي معاصر است كه نماد و مظهر اسلام گرايي در عصر حاضر به شمار مي آيد. اين انقلاب حركتي بود كه به جهت ويژگي هاي خاص و منحصر به فرد خود، شگفتي همه انديشمندان غربي و شرقي را برانگيخت و به تعبيري، وجدان هاي غربي را در دو بعد دولتي و مردمي تكان داد1 و به صورت معمايي براي تحليلگران سياسي و اجتماعي جلوه گر شد. آنچه اين معما را پيچيده تر كرد، شخصيت امام خميني(قدس سره)بود كه نقش اساسي در پيروزي انقلاب و تشكيل حكومت ايفا كرد2 و اساساً پايه ريزي جمهوري اسلامي، حاصل تلاش شخصيتي چون امام خميني(قدس سره)بوده است.3

انديشمندان غربي تصور نمي كردند كه از يك نهاد علمي _ سنّتي، كه به گمان آن ها يكي از نهادهاي جمود و فرو رفتن در فضاهاي علمي و روحي است، مردي بيرون بيايد كه انقلابي بزرگ را رهبري كند، دولتي هماهنگ با زمانه تأسيس كند و غرب را نه تنها محكوم سازد، بلكه با آن از موضعي سخن گويد كه رسالتي جهاني را براي همگان به ارمغان آورد. هم اينك نيز پس ازسال ها، رسانه هاي غرب گاه از

امام به عنوان كسي كه جهان را تكان داد و گاه كسي كه مسير تاريخ را تغيير داد، نام مي برند. انقلاب او را در كنار انقلاب هاي كبير فرانسه و روسيه _ سه جنبش مهم سياسي عصر حاضر كه روش هاي سياسي را دگرگون ساخت و ويژگي هاي فرهنگي اين دوران را رنگي ديگر بخشيد _ مي دانند.4

اين ويژگي ها موجب شد كه اين حركت مورد توجه جدّي انديشمندان غرب و شرق قرار گيرد و همه سعي در تبيين و تحليل آن داشته باشند. از اين رو، هر كدام به نوعي اين حركت را تحليل كردند. اما اين تحليل ها بسيار مختلف، متنوع و گاه متناقض مي نمايد. آنچه اين نظريه پردازان را دچار مشكل كرده و موجبات تناقض را در اين نظريه ها فراهم آورده اين است كه بر اساس تعاريف و كليشه هاي موجود غربي، چگونه امام خميني(قدس سره) به عنوان يك عالم سنّتي، در اوج دوران مدرن و حاكميت مدرنيته، انقلابي به راه مي اندازد كه در عمل حركتي فرامدرن تلقّي مي شود؟

در خصوص انقلاب اسلامي، انديشمندان غربي با حركتي روبه رو هستند كه از يك سو، نمي توان نام آن را جز انقلاب گذاشت، و از سوي ديگر، محور اصلي اين حركت، پديده اي به نام مذهب است كه به زعم آن ها، نماد جمود و تحجّر و عقب ماندگي و مانع ترقّي و پيشرفت است. به عبارت ديگر، موج اعتراض هاي مذهبي براي مبارزه و مخالفت با شاه به انگاره هايي استناد مي كند كه به سيزده سده پيش باز مي گردند و در عين حال، خواسته هايي در زمينه عدالت اجتماعي و غيره را مطرح مي

كند كه به نظر مي رسد در راستاي انديشه يا كنش ترقّي خواهانه حركت مي كنند.5 آري، امام خميني(قدس سره) در اوج ناباوري تحليلگران بين المللي با عقايد مذهبي، كه غرب آن ها را كهنه و قرون وسطايي مي دانست، جهان را تكان داد.6

نظريه پردازان ماركسيست با انقلابي رو به رو مي شوند كه از سويي، خارج از جنگ طبقات بود و از سوي ديگر، مذهب كه همواره در نظر ايشان عنصري روبنايي بوده، در اين انقلاب نقش زيربنايي را ايفا مي كند. طرفداران نظريات دوركيم و وبر _ كه معتقدند جوامع در سير عقلاني شدن، عناصر اسطوره اي و رمزآلود را به حاشيه مي رانند و به تدريج، عقل گرايي جانشين عنصر قدسي مي شود و اين فرايند افسون زدايي از جهان را فرايندي ناگزير براي همه جوامع مي دانند _ با انقلابي مواجه مي شوند كه بازگشتي است به عنصر قدسي.

ساختارگرايان نيز با انقلابي رو به رو مي شوند كه نظامي را با ساختار سياسي گسترده بروكراتيك و ارتشي قدرتمند، كه نه تنها تحت هيچ گونه فشار بين المللي نبود، بلكه هم پيمانان و پشتيبانان بين المللي نيز داشت، بدون نقش اساسي دهقانان فرو ريخت. آن ها با انقلابي رو به رو مي شوند كه گويي در آن نوعي «ساخته شدن» و «معماري» وجود دارد. انقلابي كه عنصر رهبري، ايدئولوژي و نحوه بسيج توده اي، بسي عاقلانه و قاعده مند پيش مي رود. گويي رهبري انقلاب آن را گام به گام معماري مي كند و هندسه آن را ترسيم مي نمايد و معمار انقلاب، كه هيچ گاه وجود خارجي نداشت و به افسانه شبيه تر

بود تا واقعيت، در آن تحقق خارجي پيدا مي كند. به همين جهت، هر دسته از نظريه پردازان غربي در تحليل انقلاب اسلامي به نوعي با مشكلي جدي رو به رو هستند.

به نظر مي رسد، عمده مشكلات نظريه پردازان غربي در تحليل نادرست انقلاب اسلامي ناشي از اين است كه آنان نقش اصلي پيروزي انقلاب اسلامي را كه آموزه هاي شيعي و عناصر و مؤلفه هاي فرهنگ سياسي شيعه بوده است، ناديده گرفته اند; امري كه در ادبيات سياسي مدرن و بر اساس مباني نظريه هاي مدرن غربي، قابل درك و توضيح نيست. چه بسا به همين دليل، بسياري از تحليلگران انقلاب اسلامي، كه بر اساس نظريات غربي به تحليل انقلاب پرداخته اند، در بحث از علت اصلي پيدايش انقلاب، مذهب و مؤلفه هاي ديني را ناديده گرفته و در عوض، بر عواملي مثل توطئه، استبداد، اقتصاد و مدرنيزاسيون تأكيد دارند. اين نوشتار در پي بررسي و تبيين ميزان نقش فرهنگ سياسي شيعه در پيدايش انقلاب اسلامي ايران است. تبيين مفهوم فرهنگ سياسي شيعه

واژه فرهنگ در فارسي معادل كلمه «culture» در انگليسي، و كلمه «الثقافة» در عربي است. از نظر لغوي، به معناي دانش و ادب، عقل و خرد، تعليم و تربيت، و كتاب لغات است.7 از نظر اصطلاح جامعه شناسي، مجموع رفتارهاي اكتسابي و ويژگي اعتقادي اعضاي يك جامعه معين را فرهنگ مي گويند.8

واژه فرهنگ سياسي، كه معادل عبارت «Political culture» در انگليسي و «الثقافة السياسية» در عربي است، پس از جنگ جهاني دوم در ادبيات توسعه سياسي مطرح شده است. اين واژه را نخستين بار گابريل آلموند در علم سياست به كار برد. تعبير فرهنگ سياسي را

همچنين مي توان در نوشته هاي جامعه شناختي و مردم شناختي كساني مانند ساموئل بوراندر، آدام اولام، روت بنديكت، مارگارت ميد، آبرام كاردينر، رالف لينتون و... كه در زمينه فرهنگ و شخصيت كار كرده اند دنبال كرد.9 براي فرهنگ سياسي تعاريف مختلفي آمده كه به بعضي از آن ها اشاره مي كنيم:

از نظر آلموند هر فرهنگ سياسي توزيع خاصي از ايستارها، ارزش ها، احساسات، اطلاعات و مهارت هاي سياسي است.10 در تعريف ديگري در مورد فرهنگ سياسي گفته اند: «جنبه هاي خاصي از فرهنگ عمومي جامعه كه به زندگي سياسي نظر دارد و به مسائلي چون "چگونه حكومت كردن" و "چگونگي حكومت" مي پردازد، فرهنگ سياسي مي نامند.»11

سيدني وربا در تعريف فرهنگ سياسي مي گويد: «فرهنگ سياسي عبارت است از نظام باورهاي تجربه پذير، نهادها و ارزش هايي كه پايه و مبناي كنش سياسي است.»12

هرچند تعاريف مختلفي در مورد فرهنگ سياسي وجود دارد، اما مي توان اشتراكاتي را در تمام اين تعريف ها پيدا كرد. با توجه به تعاريف فوق، فرهنگ سياسي را مي توان اين گونه تعريف كرد: مجموعه اي از نظام اعتقادي، ارزش ها و نمادهاي موجود در يك جامعه است كه به رفتارهاي سياسي در برابر نظام سياسي جهت مي دهد.

با توجه به تعريف فرهنگ سياسي، فرهنگ سياسي شيعه عبارت است از: «مجموعه اي پيوسته از نظام اعتقادي، ارزش ها و نمادهاي مذهب تشيع كه از منابع شيعي به دست مي آيد و مبناي كنش و واكنش هاي شيعيان در برابر نظام هاي سياسي و حكومت ها بوده است.»

در اين بخش هريك از اين موارد را به تفصيل مورد بررسي قرار خواهيم داد. الف. نظام اعتقادي

نظام اعتقادي شيعه عبارت است از اصول

و فروع دين اسلام بر اساس مذهب تشيع. اين نظام اعتقادي، يكي از اركان مهم فرهنگ سياسي شيعه است كه عناصر آن شديداً به هم پيوسته و داراي انسجام دروني شديد هستند. از جمله عناصر مهم اين نظام اعتقادي، كه در رفتار سياسي شيعيان تأثير مستقيم داشته اند، عبارتند از:

امامت: شيعيان معتقدند كه به همان دليل كه ارسال پيامبران ضرورت دارد، وجود امامان معصوم(عليهم السلام) نيز با توجه به خاتميت پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) ضروري و لازم است. در بحث امامت، شيعه اعتقاد دارد كه آخرين امام معصوم يعني امام زمان (عج) زنده بوده و در غيبت به سر مي برد و روزي از پس پرده غيبت ظهور خواهد كرد و شيعيان موظفند زمينه ظهور آن امام(عليه السلام) را فراهم نمايند. در دوران غيبت، فقها به عنوان نوّاب عام امام زمان (عج) مرجع امور مذهبي و ديني مردم هستند كه از طريق اجتهاد، احكام شرعي و امور مربوط را بر اساس مذهب تشيع استخراج نموده، و مردم نيز از آنان تقليد مي نمايند. در مسئله حكومت نيز يكي از اين فقها، به عنوان ولي فقيه مسائل مربوط به حكومت و اداره جامعه را بر عهده دارد. از جمله مفاهيمي كه از اصل امامت به دست مي آيد و در رفتار سياسي شيعيان مؤثر است، مفهوم غيبت، انتظار، اجتهاد و ولايت فقيه است.

معاد: يكي از اصول اعتقادي شيعيان _ كه تأثير بسزايي در فرايند شكل گيري رفتارهاي سياسي شيعيان داشته _ اعتقاد به وجود جهاني ديگر، ماوراي اين دنياي مادي است; جهاني كه انسان پس از مرگ به آن منتقل مي شود. بر اساس اعتقادات

شيعه، در جهان پس از مر گ، زندگي انسان ابدي و دايمي خواهد بود و فنا در آن عالم راه ندارد. يكي از ويژگي هاي مهم آن نيز بحث حساب و كتاب از اعمال انسان و لزوم پاسخگويي در برابر خداوند، و ثواب و عقاب بر اساس نتيجه اعمال اين جهاني مي باشد.

امر به معروف و نهي از منكر: يكي از فروع دين اسلام و از واجبات و ضروريات دين، امر به معروف و نهي از منكر است. امر به معروف و نهي از منكر، جايگاه مهمي در فرهنگ سياسي شيعه دارد. با بررسي آيات و روايات وارده، مي توان به اهميت و ضرورت اين عنصر در فرهنگ سياسي شيعه پي برد. چنان كه امام حسين(عليه السلام) هدف از قيام خود بر عليه حكومت وقت را امر به معروف و نهي از منكر مي داند.

اين عنصر يكي از اساسي ترين عناصر فرهنگ سياسي اسلام است كه در چارچوب آن، مشاركت سياسي در امر حكومت و نظارت همگاني بر هيأت حاكمه تحقق مي يابد و سلامت جامعه در ابعاد مختلف تأمين مي گردد و عمل به آن، ضامن بقا و استمرار حكومت و نظام اسلامي صالح و عادل خواهد بود.

تولّي و تبرّي: از نظر شيعه، تولي و تبري به معناي دوستي با دوستان خدا و ارتباط و پيوند با اهل حق، و دشمني با دشمنان خدا و گسستگي از اهل باطل، از فروع دين اسلام است. اين دو عنصر عاطفي همواره در طول تاريخ، شيعه را در موضع گيري اعتقادي و سياسي ياري داده است. اوليا و پيشوايان مذهبي شيعه در طول تاريخ تلاش خود را صرف

تعميق اين عواطف سازنده نموده اند. از آنجا كه شيعه بر اساس اين تعليمات روشن و جامع، ولايت پيامبر(صلي الله عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام) را پذيرفت، همه ولايت ها و اطاعت ها را نفي كرد. اين نفي و اثبات جرياني است دروني و بيروني; دروني به معناي كوشش براي كسب آمادگي هاي روحي و معنوي به عنوان پشتوانه اي براي جريان بيروني است كه در واقع جهاد عملي و پي گير در عينيت بخشيدن به ولايت ائمّه معصومان(عليهم السلام) به شمار مي رود.

دوست داشتن و دشمن داشتن، يعني اثبات ولايت اولياي دين و نفي هر ولايتي كه معارض با آن هاست. به تعبير استاد مطهري «تاريخ شيعه با نام يك سلسله از شيفتگان و شيدايان و جانبازان سر از پا نشناخته توأم گشته است.»13 همين شيفتگي و شيدايي و سرسپردگي به ولايت معصومان(عليهم السلام)، به عنوان نيروي بالقوه بسياري ازحركت هاوجنبش هاي انقلابي و ضدستم عمل كرده است.

جهاد: يكي ديگر از فروع دين اسلام، كه از عناصر مهم فرهنگ سياسي شيعه محسوب مي شود، جهاد است. جهاد، يك مبناي قوي اعتقادي براي تهييج روح انقلابيگري در شيعيان بوده است. در اسلام، جهاد يكي از واجبات است و براي آن ثواب و اجر فراواني در نظر گرفته شده است، به گونه اي كه يكي از درهاي بهشت مخصوص مجاهدان است. بر اساس اعتقادات اسلامي، كسي كه از جهاد فرار كرده يا از آن خودداري كند، بدترين مجازات ها به او وعده داده شده است.

شيعيان بر اساس همين تأكيدات قرآن و روايات، در ميدان هاي مبارزه با ظلم و ستم بر يكديگر سبقت مي گرفتند. از اين رو، تاريخ پر فراز و

نشيب شيعه، با جهاد و مبارزه در راه حق و عدالت عجين شده و مملو از نمونه هاي عالي جانبازي و فداكاري در راه از ميان بردن ظلم و بي عدالتي است. همين زمينه اعتقادي و ايماني و سابقه و سرنوشت تاريخي، بستر مناسبي را براي تقويت روح مبارزه و انقلابيگري در ميان شيعه فراهم ساخته است. ب. نظام ارزشي

نظام ارزشي شيعه عبارت است از مفاهيم و ارزش هايي كه موجب كنش و واكنش هاي سياسي شيعيان در برابر حكومت هاي مختلف در طول تاريخ بوده است. به برخي از اين مفاهيم و ارزش ها اشاره مي كنيم:

استكبار ستيزي: يكي از ارزش هاي موردنظر شيعه، عدم پذيرش استكبار و سلطه كافران است; چنان كه در قرآن كريم آمده است: (لَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلا.) (نساء: 141) بنابراين، شيعيان و مؤمنان نبايد سلطه و استكبار كافران را بر خود بپذيرند، بلكه بايد در مقابل استكبار و سلطه كافران بايستند و مقاومت كنند. اين عنصر يكي از عناصر مهم و نقش آفرين در فرهنگ سياسي شيعه است كه در زمان هاي مختلف، عامل بيگانه ستيزي و مقابله با استكبار توسط شيعيان بوده است. اين بيگانه ستيزي در مواردي موجب مخالفت مردم با هيأت حاكمه بوده است.

روحيه ايثار و شهادت طلبي: روحيه ايثار و شهادت طلبي يكي از ارزش هاي سياسي و اعتقادي شيعيان است. شيعه اعتقاد خاصي به شهادت دارد. با مروري بر تاريخ زندگاني ائمّه(عليهم السلام)مي بينيم كه تمامي آن ها به دست دشمنان، مقتول يا مسموم شده اند. اين ارزش بزرگ با نام حسين بن علي(عليه السلام)در فرهنگ سياسي تشيع آميخته شده است و شيعيان لقب سيدالشهداء را براي او از

هركس ديگري مناسب تر مي دانند; زيرا شهيد با ايثار قطرات خونش در پيكر جامعه، خون گرم و زنده اي را به جريان مي اندازد و راه خدا را باز مي كند و سدها و موانع را برمي دارد.14

شهادت نقش بسيار حساسي در تاريخ اسلام و امت اسلامي داراست. اين امر از ابتداي ظهور اسلام تاكنون وجود داشته است. شايد به همين جهت بوده است كه بسياري از اسلام شناسان غير مسلمان، به علت تشويق اسلام به جهاد با جان جهت برقراري و دفاع از حق و حقيقت و به علت علاقه فراوان مسلمانان براي استقرار عدل و ريشه كني ظلم و به علت فداكاري همه جانبه رهبران اسلامي و امت اسلامي در صلح، مسلمانان را فنائيك، بنيادگرا و آيين اسلام را دين شمشير معرفي مي كنند.15

عدالت خواهي: يكي ديگر از ارزش هاي موجود در فرهنگ سياسي شيعه، عدالت خواهي است. تعاريف مختلفي از عدل ارائه شده است. آنچه به اين بحث مربوط مي شود، مفهوم سياسي اجتماعي عدل است. عدل به اين معنا، در مقابل ظلم قرار مي گيرد. شهيد مطهري يكي از انواع عدل را اين گونه تعريف مي كنند: «عدل عبارت است از رعايت حقوق افراد و اعطا كردن به هر ذي حق، حق او را. معني حقيقي عدالت اجتماعي بشري، يعني عدالتي كه در قانون بشري بايد رعايت شود و افراد بشر بايد آن را محتوم بشمارند، همين معني است.»16

از نظر شيعه احراز عدالت براي تصدي مسئوليت هاي اجتماعي مانند حكومت، امامت جمعه و جماعت، قضاوت و... لازم است. شيعيان، امامان معصوم(عليهم السلام)را بارزترين مصداق عدالت مي دانند. پذيرش اصل عدل، همواره زمينه

ساز حركت هاي عدالت خواهانه در ميان شيعيان بوده است. ج. نمادها

هر ملتي ايام و روزهاي خاص، سنّت ها و مراسم هاي خاصي را به عنوان نماد و سمبل همبستگي دارد. اين نمادها و سمبل ها از آن جهت كه خود داراي روحي سياسي و انقلابي هستند، عاملي براي بروز رفتارهاي سياسي بوده اند. از سوي ديگر، مقابله با اين نمادها و سمبل ها توسط هيأت حاكمه، موجب بروز واكنش هايي از سوي مردم شده است. برخي از اين نمادها در مذهب شيعه عبارتند از:

نهضت عاشورا: يكي از مهم ترين نمادهاي شيعه، نهضت عاشورا و ايام محرّم و صفر و مراسم عزاداري و سوگواري براي ائمه(عليهم السلام) است. علّامه محمّدتقي جعفري مي نويسد: «از جمله آثار نهضت عاشورا عدم جواز مسامحه با مخالفان دين و ارزش هاي ديني به بهانه نبودن احساس قدرت مي باشد. در حقيقت، از اين داستان نتيجه مي گيريم كه قدرت، احراز نمي خواهد، ناتواني احراز مي خواهد.»17

از اين رو، عاشورا به اين دليل كه تنها واقعه اي است كه طي آن يكي از ائمّه معصومان(عليهم السلام) همراه با ياران و بسياري از اهل بيتش به شكلي خاص و منحصر به فرد، كه برانگيزاننده احساس و عواطف انساني است، به شهادت مي رسند، جايگاهي ويژه و نمادين در فرهنگ تشيع دارد و منشأ بسياري از قيام ها و حركت هاي انقلابي و خونين در تاريخ شيعه محسوب مي شود. تأكيدها و سفارش هاي ائمه(عليهم السلام) بر بزرگداشت ياد و خاطره حادثه عاشورا، موجب گسترش فرهنگ عاشورا در ميان شيعيان شده است.

اربعين: يكي از سنّت ها و نمادهاي شيعه، اربعين و عدد چهل است كه در موارد بسياري در ادعيه و اذكار

به كار مي رود. يكي از نمونه هاي آن، برگزاري مراسم اربعين براي گذشتگان و شهدا، و بارزترين آن بزرگداشت اربعين شهادت امام حسين(عليه السلام) و ياران ايشان است. چنان كه اشاره خواهيم كرد، اين نماد از سمبل هاي شيعه در انقلاب اسلامي ايران نقش ويژه اي داشته است.

اعياد مذهبي: يكي ديگر از نمادهاي شيعه، كه جزو عناصر فرهنگ سياسي آن محسوب مي شود، اعياد مذهبي و مراسم هاي مخصوص آن اعياد است. اين مراسم از يك سو، به جهت برگزاري اجتماعات و مراسم خاص موجب تحريك مردم و تقويت روح انقلابيگري و احساس توان مقابله با قدرت حاكمه و وحدت آن ها مي شود و از سوي ديگر، مقابله با برگزاري اين مراسم ها و توهين به اين نماد و سمبل توسط حكومت، عاملي براي انقلاب و واكنش مردم نسبت به قدرت سياسي حاكم است. د. مساجد; پايگاه اشاعه فرهنگ سياسي شيعه

مساجد و تكايا يكي از تجليات فرهنگ اسلامي محسوب مي شوند. پيرامون كاركرد مسجد بايد گفت: از همان آغاز، مسجد علاوه بر اينكه به عنوان جايگاه اصلي اجتماع مؤمنان براي اداي فرايض ديني مورد استفاده بود، كانون فعاليت هاي اسلامي نهضت جهاني اسلامي نيز به شمار مي رفت. در واقع، پايه هاي اساسي حكومت اسلامي در اين مكان بنيان گذاري شد.18 مساجد نقش مهمي را در حركت ها و جنبش هاي اسلامي داشته اند. يكي از نويسندگان در اين مورد مي نويسد: مسجد در اسلام و در صدر اسلام هميشه مركز جنبش حركت هاي اسلامي بوده است. از مسجد تبليغات اسلامي شروع مي شده است و از مسجد قواي اسلامي براي سركوبي كفار و وارد كردن آن ها در بيرق اسلام (حركت مي كرده

است.)19

مسجد كاركردهاي مختلفي دارد كه به برخي كاركردهاي سياسي _ اجتماعي آن اشاره مي كنيم:

مسجد به عنوان مركز مراسم عبادي و مذهبي: اولين كاركرد مسجد، مركزيت آن به عنوان محل انجام مراسم عبادي و مذهبي مانند نماز، عزاداري، جشن ها و مجالس ختم و تعزيت است. معمولا اين مراسم ها، خود مقدمه و زمينه اي براي آغاز حركت هاي انقلابي و سياسي مي باشد.

مسجد به عنوان مركز آموزش: از ديگر كاركردهاي مسجد اين است كه مسجد در نظر مسلمانان، به ويژه شيعيان، محل ارشاد و تبليغ مسائل و احكام اسلامي است. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) و جانشينانشان، ارشادات و راهنمايي هاي خود را در مسجد بيان مي كردند و مسلمانان براي آموزش مسائل دين به مساجد روي مي آوردند. از اين رو، مساجد محلي براي آموزش اعتقادات و ارزش هاي اسلامي به مسلمانان بوده است و به تبع اين آموزش ها، مساجد عاملي براي تغيير اعتقادات، روحيات و خلقيات مردم بر اساس موازين اسلامي بود، كه در نهايت موجب تغيير ساختار اجتماع در جهت هماهنگي با اصول اعتقادي اسلامي مي شد.

مسجد به عنوان كانون ارتباط جمعي: مسجد به عنوان مركزي براي تجمع مسلمانان و ارتباط آن ها با يكديگر و در نتيجه، محلي براي تبادل اخبار مهم در تاريخ اسلام نقش مهمي ايفا كرده است. اين نقش بخصوص در روزگاراني كه وسايل گسترده ارتباط جمعي امروزين نبود، از اهميت ويژه اي برخوردار بود.

مسجد به عنوان پايگاه جهاد در نهضت: يكي از مهم ترين كاركردهاي سياسي مسجد، نقش آن در حركت و جهاد بود. مقدمات فكري و اجتماعي اكثر غزوات در مسجد تدارك مي شد و مسجد نقش بسيج مردمي

در جهاد با كفار را داشت. در دوران معاصر نيز تجلّي اين نقش را در انقلاب عراق در سال 1920 به رهبري روحانيان، و درنهضت تنباكو، نهضت مشروطيت، واقعه مسجد گوهرشاد كه در مخالفت با كشف حجاب رضاخاني برپا شده بود و در نهضت امام خميني به صورت نهادينه شده مي بينيم. در جنگ ايران و عراق هم مهم ترين مركز بسيج نيروهاي مردمي، همين مساجد بود. انقلاب اسلامي و نقش فرهنگ سياسي شيعه در تحقق آن

نظريه پردازان انقلاب، با ارائه نظريه هاي گوناگون، عموماً در پي تبيين علت وقوع انقلاب هستند. از آنجا كه انقلاب ها همواره برآيند حوادث و دگرگوني هاي متنوع و متقاطع تاريخي يك كشورند و مجموعه تحولات و شرايط فكري، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي در وقوع آن دخالت دارند، علت وقوع انقلاب ها مختلف مي باشد. با اين حال، آنچه در نهايت وقوع انقلاب را گريزناپذير مي سازد، عللي معدود است كه در سايه تأثير و تأثر تحولات و شرايط فوق پديد آمده، گسترش مي يابد. بررسي انقلاب هاي مختلف نشان مي دهد كه در ميان علل وقوع اين انقلاب ها، برخي علل كلي دخالت دارند كه تا حدودي در همه اين انقلاب ها نقش آفرين بوده اند و تا وقتي اين علل پديد نيايند، هيچ انقلابي اتفاق نمي افتد. اين علل كلي عبارتند از:20

1. نارضايتي عميق از شرايط حاكم;

2. وجود رهبري و ساختارهاي اجتماعي _ سياسي داراي نقش و بسيج گر;

3. گسترش و پذيرش انديشه ها و ايدئولوژي هاي جديد جايگزين;

4. گسترش روحيه انقلابي.

در اين نوشتار، براي تبيين نقش فرهنگ سياسي شيعه در انقلاب اسلامي ايران، به بررسي نقش اين فرهنگ در علل كلي وقوع انقلاب

اسلامي ايران پرداخته شده است. 1. نارضايتي عميق از شرايط حاكم

يكي از ويژگي هاي مشترك انقلاب ها، وجود نارضايتي عميق از نظام حاكم است. در حقيقت، وجود نارضايتي عامل مشترك پيدايش وقوع انقلاب هاست. براي اينكه اين نارضايتي به انقلاب منجر شود، بايد نارضايتي هم در ميان نخبگان باشد و هم در ميان توده مردم شيوع پيدا كند و به دليل نااميدي آنان از بهبود شرايط، اين شرايط موجود را غيرقابل تحمل بدانند.

از جمله نارضايتي هاي مردم ايران و در حقيقت مهم ترين آن ها، كه موجب شكل گيري انقلاب شد، نارضايتي مردم نسبت به عملكرد دولت در مورد دين و اعتقادات مذهبي (شيعي) و نظام ارزشي مورد قبول مردم بود. در اينجا به نمونه هاي مهم اين نارضايتي در طول دوران انقلاب اشاره مي كنيم:

الف. تبليغ و گسترش ناسيوناليسم افراطي: يكي از شيوه هايي كه در دوران حاكميت پهلوي و بخصوص محمّدرضا شاه در جهت سياست اسلام زدايي به شدت پي گيري شد، ايجاد و تقويت حس ملّي گرايي افراطي بود. يكي از نويسندگان در اين مورد مي نويسد: «ملّي گرايي بهترين آرماني بود كه براي ايجاد همبستگي ملّي مورد استفاده قرار گرفت و همراه آن وجود شخص شاه به عنوان مظهر "همبستگي ملّي" معرفي مي شد. پس از آن در مدارس به مرور تعليمات اسلامي كمرنگ شد و در عوض تبليغات گسترده اي در باب ضرورت وطن پرستي و عشق به شاه همه جا را فرا گرفت.»21

اين ايدئولوژي محصول فعاليت روشن فكراني بود كه تحت عنوان نظريه پردازان حلقه وين از آن ها نام برده شده است. افرادي همچون تقي زاده، جمال زاده، ميرزا محمّدخان تربيت، محمّد

قزويني، ميرزا فضلعلي، آقاي مجتهد تبريزي، ابراهيم پور داود و حسين كاظم زاده ايرانشهر حول نشريه كاوه گردهم آمدند و با انتشار مجلات ديگري مثل ايرانشهر، فرنگستان و مجله آينده به عنوان تئوريسين و مبلغ ناسيوناليسم ايراني شالوده فرهنگي را ريختند كه بعدها، توسط رضا شاه به عنوان ايدئولوژي رژيم پذيرفته شد و توسط محمّدرضا به روش هاي مختلف دنبال شد.22

در راستاي اشاعه اين سياست، رژيم پهلوي براي مقابله با اسلام هر از چند گاه يك بار جشن هايي در جهت تجليل از ايران باستان تشكيل مي داد. به عنوان مثال، يادبود فردوسي كه شاعري اسلامي بود تشكيل شد، ولي شاهنامه وي به عنوان يك اثر، كه زنده كننده مليت ايراني و آيين زرتشتي و شاهنشاهي ايران باستان در قبال ديانت اسلام است، معرفي گرديد.23 جشن هاي 2500 ساله كه با تبليغات فراوان داخلي و خارجي برگزار مي شد، نمونه ديگري از تبليغ ناسيوناليسم توسط رژيم پهلوي بود كه موجب تحريك احساسات مذهبي مردم و واكنش شديد امام و بسياري از مجامع و محافل مذهبي در داخل و خارج شد. بايمت اف محقق روسي در اين باره مي نويسد: «جشن 2500 ساله شاهنشاهي باعث اختلافات شديد ميان روحانيت و شاه گرديد. امام خميني و ديگر روحانيان مردم را عليه رژيم شاه دعوت كردند و نامه هاي اعتراض آميز... به شهرهاي ايران فرستاده شد. دعوت امام خميني در واقع يك دعوت عادي سياسي نبود،بلكه يك فتواي مذهبي بود.»24

يكي ديگر از اين گونه جشن ها جشن هايي براي پيروان زرتشت بود كه به بهانه يادآوري همان ايران باستان و دين مردم ايران قبل از اسلام برپا مي شد. آنتوني پارسونز، آخرين

سفير انگليس، در مورد رابطه اين جشن ها با احساسات و عواطف جامعه اسلامي مي نويسد: «آيا بايد او به شهبانو اجازه مي داد كه كنگره پيروان مذهب زرتشت را برگزار كند؟ و پايان آن را هم با پذيرايي از شركت كنندگان در كاخ سلطنتي جشن بگيرد؟ آن هم درست در وسط ماه رمضان؟ به نظر من و همكاران ديپلمات عرب من ... اين گونه كارها در توده هاي مردم مسلمان و رهبران مذهبي آنان كه مخالف رژيم بوده اند تأثير نامطلوب و عميق بر جاي گذاشته است. شايد به نظر او اين گونه اقدامات به عنوان روش هاي درماني براي جدا كردن مردم ايران از روش هاي اسلامي بود.»25

يكي ديگر از اقدامات رژيم در اين زمينه، تغيير تاريخ هجري به شاهنشاهي بود. شاه، كه در جشن هاي 2500 ساله، كوروش را به عنوان صاحب آيين شاهنشاهي و خود را به عنوان ميراث دار او معرفي كرده بود، تصور مي كرد در جايگزيني كوروش به جاي نبي اكرم، محمّد(صلي الله عليه وآله) موفق بوده و فرهنگ ايران قبل از اسلام را جانشين فرهنگ اسلامي كرده است; از اين رو، به فكر تغيير مبدأ تاريخ از هجرت پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) به جلوس كوروش به تخت پادشاهي افتاد. او خود در اين رابطه مي نويسد: «براي احياي فرهنگ ايراني با همه اصالت و زيبايي اش بايد راه هايي پيدا مي شد. مثلا مبناي تاريخ كشور را به آغاز دوران هخامنشيان بازگردانديم.»26

امام خميني(قدس سره) اين اقدام شاه را از بسياري از اقدامات اقتصادي و فرهنگي ديگر، كه موجب از دست رفتن منابع و منافع ملّي مي شد، مهم تر دانستند و

در باب اهميت اين مسئله گفتند: «در تمام جنايت هاي بزرگي كه اين مرد كرده است، همه خيانت هايي كه اين مرد كرده است، از دادن نفت ما به خارج، از خراب كردن وضع زراعت ما، از خراب كردن فرهنگ ما، از دست دادن حيثيت نظام ما، همه اين ها را يك طرف بگذاريد، قضيه تغيير تاريخ را يك طرف بگذاريد... اين اهميتش بيشتر است. و گمان نكنيد كه اگر ملت مهلتش داده بود، قدم همين قدم بود. اين همين است كه زرتشتي ها به حسب آن زمان ها زرتشتي ها نوشتند به او كه تاكنون كسي پيدا نشده (به شاه نوشتند) تاكنون كسي پيدا نشده است كه به اندازه شما به مذهب ما خدمت بكند... اين قدم اولش بود كه تاريخ را تغيير داد. قدم هاي ديگري داشت كه بحمداللّه ملت توي دهنش زد، حتي تاريخ را هم برگردانيد به نحو اول.»27

به تعبير پارسونز، اين اقدام شاه يكي از نامعقول ترين اقدامات وي بود و موجبات خشم و بدگماني عناصر مذهبي را نسبت به خود فراهم ساخت. اين اقدام نه تنها موجب جريحه دار شدن احساسات مذهبي مردم شد و توده مردم را هم خشمگين و ناراضي كرد، بلكه طبقه روشن فكر و تحصيل كرده نيز آن را با تمسخر و استهزا استقبال كردند.28

علاوه بر اين، رژيم پهلوي به تبعيت از آتاتورك در تركيه در سال 1314، فرهنگستان لغت فارسي را تشكيل داد و تا سال 1319 اسامي 107 شهر و روستا را تغيير داد و اسامي جديدي وضع كرد كه صورت مركبي از نام «رضا»، «پهلوي»، «شاه» و «همايون» بودند. نام هاي عربي ماه هاي سال نيز حذف و نام هاي ايراني

جايگزين آن شد.29 به هر حال، باستان ستايي با ابعادي كه بيان شد، اقدامي از سوي رژيم براي قطع رابطه مردم با گذشته پرافتخار ديني شان بود، تا در سايه آن به مرور شخصيت اسلامي جامعه را بازستانند. البته، اين سياست در ايران به واسطه مقاومت رهبران مذهبي و ملت با شكست مواجه شد و انقلاب اسلامي خط بطلاني بر اين سياست ها بود.

ب. تخريب عقايد و تضعيف ايمان مردم: استعمار به خوبي دريافته است كه تا زماني كه تعاليم و آموزه هاي ديني و اسلامي نزد مردم از قداست برخوردار است، آنان نمي توانند به اهداف خود برسند. از اين رو، در صدد بر آمدند تا اين قداست و احترام را از بين ببرند. خاندان پهلوي، كه از سوي استعمار اين مأموريت را به عهده داشتند، كليه اقدامات خود را براي رسيدن به اين هدف بسيج كردند. اين اقدامات عبارتند از:

1. القاي شبهه و استضعاف فرهنگي: بيشتر مكتوباتي كه توسط خاورشناسان و مستشرقان در عصر پهلوي منتشر شده است، حاوي شبهاتي بر عليه اسلام بوده است. در حقيقت، بسياري از كتاب ها و نشرياتي كه از سوي انديشمندان اسلامي و از جمله شهيد مطهري نوشته شده است، پاسخي به شبهات موجود در جامعه آن روز بوده است. روشن فكران تلاش مي كردند كه در مباني اعتقادي مردم از جمله خداپرستي، معاد و ساير مسائل ديني تزلزل ايجاد نمايند:

در اين دوره وقتي متجددان و ماركسيست ها )با همه اختلافي كه باهم دارند (سخن از عوامل انحطاط و عقب اقتادگي به ميان مي آورند مذهب به عنوان عامل اصلي اين عقب افتادگي شناخته مي شود و دست كم به ويژه

از نگاه متجددان غربگرا لازم است تا مذهب راه خود را از متن اجتماع و سياست دور كند.30

حمايت از افرادي نظير كسروي و حكمي زاده كه امام در پاسخ به اتهاماتش، كتاب كشف الاسرار را مي نويسند در همين راستاست.

2. تضعيف روحانيت: يكي ديگر از اقداماتي كه در جهت تضعيف و تخريب عقايد مردم انجام شد، تخريب چهره هاي اصيل اسلامي بود. بر همين اساس، رهبران مذهبي به عنوان «مرتجع»، «مفت خور» و «كهنه پرست» معرفي مي شدند و از سويي، آنان را «قشري»، «سخت گير»، «انحصارطلب»، «عامل بيگانه»، «فراماسونر» و «حقوق بگير انگليس» معرفي مي كردند. ميرزاي شيرازي، آخوند خراساني و آية اللّه بروجردي را نيز برخي جزو حقوق بگيران انگليس برشمرده اند.31 در ارتباط با امام نيز شبهاتي از قبيل هندي الاصل بودن، مجهول الهويه و ... از سوي رژيم رواج مي يافت. جريان 19 دي ماه قم در واكنش مردم و روحانيت به توهين مزبور به امام صورت گرفت و از آن به عنوان مهم ترين عامل شتابزاي انقلاب ياد مي شود.

بي ترديد دوره رضاخان، دوره مبارزه با مذهب و از ميان بردن سنّت ها و نهادهاي مدني ديني مانند حوزه هاي علميه و مرجعيت است. در اين دوره، حوزه هاي علميه تعطيل شده و افراد معدودي اجازه يافتند تا در كسوت روحانيت بمانند. بنابر برخي گزارش ها مجموع طلبه هايي كه در قم باقي مانده بودند، حدود سيصد نفر بودند.32 اين گونه فشار به حوزه ها، موجب اعتراضات وسيعي شد كه واكنش مرحوم بافقي و اعتراض جمعي از علماي اصفهان نسبت به اين سياست را در پي داشت. رضا شاه در جهت تعميق اين سياست، قانون

نظام اجباري را نيز وضع كرد كه علما در قم در اعتراض به آن تجمع كردند و رضاخان در پي آن، اين قانون را لغو كرد.33 علاوه بر اقدامات رسمي حكومت، اقدامات فرهنگي از جانب عناصر ديگر نيز شكل گرفت: «افزون بر استبداد مدرن، روشن فكران تربيت شده در سال هاي پس از مشروطه در تمام اين دوره شرايط سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه را بر ضد روحانيت سامان دادند. در اين زمينه همه گروه هاي غربگراي راست و چپ هاي سوسياليست و ماركسيست طرفدار شوروي، يكجا در مبارزه بر ضد روحانيت و دين با يكديگر اتفاق نظر داشته و هماهنگ بودند.»34

از اقدامات محمّدرضا در اين زمينه مي توان به تأسيس جريان هاي موازي با روحانيت اصيل اشاره كرد; از جمله «دارالترويج»، «دانشكده علوم اسلامي»، «دارالتبليغ» و «سپاه دين».35 همچنين مي توان به تأسيس دانشكده معقول و منقول در سال 1315 و مؤسسه وعظ و خطابه نيز اشاره كرد كه با هدف مقابله با روحانيت اصيل انجام شد. هر يك از اقدامات فوق موجب نارضايتي علما و مردم شد و واكنش هاي اعتراض آميز شديدي را در پي داشت. دستگيري، آزار، شكنجه، تبعيد و به شهادت رساندن روحانيان در سال هاي پاياني حاكميت محمّدرضا، افزايش يافت و بسياري از آن ها موجب نارضايتي علما و مردم شد كه نمونه بارز آن قيام 15 خرداد 1342 در اعتراض به دستگيري امام بود.

3. الغاي قوانين اسلامي در نظام قضايي: نظام پهلوي از سال هاي اوليه روي كار آمدن، تغييرات عمده اي را در وزارت دادگستري داد. وي علي اكبر داور را، كه از غربزدگان تحصيل كرده بود، در رأس اين وزارتخانه گمارد و مهم ترين

وظيفه وي پاكسازي وزارتخانه از وجود قضات روحاني بود. در اين راستا، قوانين اسلامي نيز جاي خود را به قوانيني كه منطبق با حقوق فرانسه و ديگر كشورهاي اروپايي بود، داد. محمّد رضا نيز يكي از اهداف به اصطلاح اصلاحات نظام قضايي را محدود كردن اقتدار روحانيت مي دانست.36

4. گسترش فساد و فحشا: يكي ديگر از شيوه هاي تضعيف و تخريب عقايد ديني، گسترش فساد و فحشا بود كه در قالب منع حجاب زنان، توليد مشروب و داير كردن مشروب فروشي، ايجاد مراكز فساد در مركز استان ها، سينما و رسانه هاي جمعي انجام شد. از جمله اين اقدامات مي توان به ازدواج دو پسر در سال 1968 كه به طور علني در تهران در هتل كمودور برگزار شد اشاره كرد كه موجب خشم فراوان رهبران مذهبي گشت.37 مهم ترين هدف چنين برنامه هايي منفعل كردن نسل جوان جامعه و بي تفاوت سازي آن ها نسبت به سرنوشت خود و احكام اسلامي بود. اين اقدامات موجب واكنش مردم و علما شد كه از آن جمله مي توان به واكنش حضرت امام در كتاب كشف الاسرار نسبت به قانون كشف حجاب رضاخان اشاره كرد.38

نيكي كدي در مورد واكنش مردم و علما نسبت به اين گونه اقدامات در دوره پهلوي دوم مي نويسد: «اختلاط پسرها و دخترها در مؤسسات آموزشي و دانشگاهي، در نوشته ها و سخنراني هاي آية اللّه خميني و بعضي ديگر از بنيادگرايان اسلامي مورد حمله و انتقاد شديد قرار مي گرفت، همان گونه كه نشانه هاي آشكارتر زوال اخلاقي حاصل از نفوذ فرهنگ غربي، نظير فيلم هاي جنسي و مراكز رقص و موسيقي مورد حمله و انتقاد قرار مي گرفت.

همچنين اشكالي از لباس پوشيدن خانم ها كه ... اكثراً لباس هايي بسيار تنگ و آشكاركننده اندام بدن بود و يا مشروب خواري و قماربازي علني ... مورد انتقاد قرار مي گرفت.»39

يكي از برنامه هاي مهم رژيم پهلوي در گسترش فساد و فحشا با هدف نابودي ارزش هاي اسلامي، برنامه جشن هنر شيراز بود كه هر سال با هزينه بسيار هنگفتي در شيراز برگزار مي شد و از مهم ترين برنامه هاي آن، نمايش اعمال منافي عفت و روابط جنسي زن و مرد بود. اولين برنامه اين جشن در سال 1346 برگزار شد و هر ساله ادامه داشت و سال به سال بر ابتذال آن افزوده مي شد. يكي از نكات بسيار مهم و قابل توجه در پايه ريزي اين برنامه، اين بود كه فردي مثل پروفسور پوپ، از اعضاي سازمان سيا عضو هيأت امناي اين برنامه بود.40 ابتذال اين برنامه ها به حدي است كه پارسونز نيز اعتراض خود را صريحاً اعلام كرده و خطاب به شاه مي گويد: اگر چنين نمايشي به طور مثال در شهر «وينچستر» انگلستان اجرا مي شد، كارگردان و هنرپيشگان آن جان سالم به در نمي بردند، شاه مدتي خنديد و چيزي نگفت.41

جشن هنر شيراز به شدت مورد انتقاد نيروهاي مذهبي قرار گرفت. امام خميني(قدس سره) در مقابل آن موضع گيري كردند و سكوت علما و متخصصان كشور را مورد انتقاد قرار دادند. علماي شيراز نيز اعتصاب كردند و كار به جايي رسيد كه رژيم مجبور شد در سال 1357 اين جشن را تعطيل كند.42

5. تقويت اديان ديگر و مذاهب باطله: از ديگر مظاهر تضعيف اعتقادات مردم، تقويت روزافزون اديان ديگر و مذاهب باطله

و يا ساختگي است. در اين راستا تقويت كليمي ها به حدي بود كه گفته مي شود اقتصاد ايران در دست آنان بود. حمايت رژيم از اين قشر و روابط سياسي با دولت غاصب صهيونيستي، بخشي از سياست رژيم در راستاي اسلام زدايي بود. آخرين سفير آمريكا در اين باره مي نوسد: «جامعه يهوديان ايران در كليه رشته هاي تجارت و اقتصاد ايران رسوخ كرده بودند، ديپلمات هاي اسرائيل در تهران به شبكه اطلاعاتي وسيعي در ايران دست داشتند كه نظير آن در اختيار هيچ كس نبود.»43

اين امر موجب اعتراض شديد امام خميني و رهبران مذهبي شد كه در قالب سخنراني عليه اسرائيل و مخالفت با لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي ظهور پيدا كرد. از جمله مذاهب بي پايه و ساختگي در ايران، مي توان به بهاييت اشاره نمود كه رژيم به شدت از آن حمايت مي كرد. بسياري از كارگزاران رژيم كه از مقامات ارشد محسوب مي شدند، بهايي بودند.44 از جمله اين افراد هويدا، دكتر ايادي و صنيعي بودند. در كشوري كه قريب به اتفاق آن مسلمان و پيرو مذهب شيعي هستند، انتخاب افراد بهايي در مناصب مهم مفهومي جز تقويت آشكار مذاهب ساختگي ندارد. اين امر خواه ناخواه احساس نارضايي فراواني را عليه شاه پديد آورد: مردم احساس مي كردند بي التفاتي شاه نسبت به اسلام و تحقير آن، با ترجيح دادن خارجي ها و ايرانيان غير مسلمان نزد وي همراه است.45

بروز اين نارضايتي ها ناشي از اعتقاد راسخ مردم ايران به مذهب تشيع و نظام اعتقادي آن و احترام خاصي بود كه آن ها براي مذهب و روحانيت قايل بودند. از اين رو، در قالب اصل امر

به معروف و نهي از منكر و تقليد و پيروي از روحانيت و مرجعيت، وارد عرصه مخالفت با رژيم شدند.

ج. وابستگي به بيگانگان و سلطه پذيري: يكي از عواملي كه همواره، به ويژه در سده اخير موجب نارضايتي علما و مردم و اقدام آن ها از حكومت شده، وابستگي نظام به بيگانگان و سلطه آن ها بر كشور بوده است. در هر مقطعي از زمان كه اين وابستگي به نوعي بروز و ظهور پيدا كرده است، علما و به دنبال ايشان مردم به مخالفت برخاسته و نارضايتي خود را نسبت به اين مسئله اعلام داشته اند. يكي از مواردي كه همواره توسط امام(قدس سره)به عنوان يكي از خواسته هاي اساسي مطرح مي شد، از بين بردن وابستگي به بيگانگان بود: «ما خواهان قطع وابستگي هاي ايران به دول خارجي هستيم كه اكنون شاه، ايران را وابسته به آمريكا و ساير دول كرده است.»46

يكي از مظاهر استكبارستيزي مردم ايران، جريان مخالفت با تصويب لايحه كاپيتولاسيون بود. در 21 مهرماه سال 1343 حسنعلي منصور، نخستوزير وقت، قانوني را به كمك نمايندگان مجلس به تصويب رساند كه بر اساس آن نظاميان آمريكايي در ايران از مصونيت قضايي برخوردار مي شدند. اين مصوبه به قانون كاپيتولاسيون معروف شد. اين قانون بي ترديد با استقلال سياسي و قضايي ايران مغاير بود و عملا اين سرزمين كهن و ملت با فرهنگ آن را تحت نفوذ آمريكا قرار مي داد.

پس از طرح اين قانون در مجلس، امام خميني(قدس سره) به عنوان رهبر بلامنازع مردم ايران، اين قانون را مغاير با استقلال ايران اعلام كرد. وي با تشكيل جلسات متعدد با علماي قم و فرستادن نمايندگاني به

شهرهاي مختلف و سازماندهي مردم براي اعتراض در مقابل اين طرح، مجدداً رژيم را مورد تهاجم قرار داد. در روز 4 آبان مردم با شنيدن سخنراني مهيّج و كوبنده امام به شدت گريستند. سخنراني امام منجر به تبعيد ايشان در 13 آبان 1343 شد.47 جنبه مهم اين مخالفت ها و نارضايتي ها، ناشي از نفوذ روح استكبارستيزي موجود در فرهنگ سياسي شيعه در اعماق جان و دل مردم ايران بود.

د. ظلم و بي عدالتي: از ديگر عوامل نارضايتي مردم از رژيم هاي سلطنتي، به ويژه رژيم پهلوي نارضايتي از ظلم و بي عدالتي و تلاش براي عدالت خواهي بود. مهم ترين نهضت ضداستبدادي و تا حدودي ضداستعماري در ايران نهضت مشروطيت بود كه پايه هاي آن در نهضت عدالتخانه ريخته شد كه با شعار عدالت خواهي آغاز شد. اين روحيه عدالت خواهي در مردم شيعه ايران وجود داشته و در دوران هاي مختلف و به مناسبت هاي گوناگون بروز و ظهور پيدا كرده است.

يكي از جنبه هاي مخالفت با كاپيتولاسيون، بحث ظلم و بي عدالتي بود. چون بر اساس اين قانون نظاميان آمريكايي در ايران از مصونيت قضايي برخوردار مي شدند و هرگونه جرم و جنايتي كه مرتكب مي شدند، دادگاه هاي ايران صالح به رسيدگي آن نبودند! از اين رو، دست آن ها براي انجام هرگونه جرم و جنايت باز مي شد و اين نهايت ظلم و بي عدالتي نسبت به مردم بود كه شخصي بيگانه نسبت به آن ها ظلم و جنايتي مرتكب شود، ولي آن ها نتوانند عليه او در ايران شكايت كنند. امام خميني(قدس سره)عليه ظلم و بي عدالتي در اين دوران موضع گرفتند و يكي از اشكالات اساسي حكومت پهلوي

را همين مسئله مي دانستند و مخالفت خود را به عدالت موجود در نظام ارزشي اسلام مستند مي نمودند: «خدا مي خواهد عدالت در بين مردم اجرا بشود، خدا مي خواهد كه به حال اين ضعفا و طبقه سوم يك فكري بشود، نه مثل حالا كه همه قدرت ها را روي هم گذاشتند، يك عده اي مي خورند تا تخمه مي كنند، يك عده اي از گرسنگي ريختند اطراف تهران ...»48 2. وجود رهبري و ساختارهاي اجتماعي _ سياسي داراي نقش و بسيج گر

يكي از مهم ترين علل وقوع انقلاب ها نقش بي بديل رهبري و استفاده از ساختارهاي اجتماعي در بسيج و سازماندهي انقلابيان در روند انقلاب است. در انقلاب اسلامي ايران پيوند ديني و تاريخي مردم با روحانيت موجب اعتماد خاص آن ها به اين قشر و در نتيجه، رهبري بلامنازع و قاطع امام خميني در جريان اين نهضت شد. شعارهايي مانند «نهضت ما حسيني است، رهبر ما خميني است»، «حزب فقط حزب اللّه، رهبر فقط روح اللّه» حاكي از رهبري مطلق امام خميني(قدس سره)در طول نهضت است. اين رهبري هدايت و استفاده از ساختارهاي اجتماعي بسيج گر در مراحل گوناگون، بر اساس مؤلفه هاي فرهنگ سياسي شيعه به خوبي تحقق پيدا كرد و انقلاب را به نتيجه مطلوب رساند.

الف. اصل امر به معروف و نهي از منكر: امام در ابتدا با تكيه بر اصل امر به معروف و نهي از منكر، به اندرز و نصيحت شخص شاه پرداختند و به وي در مورد اقدامات ناشايست و ضد ديني اش هشدار دادند و خواستند كه از اين كارهاي نادرست دست بردارد. حضرت امام(قدس سره) با يادآوري رفتن

فضاحت بار رضاشاه، او را از رسيدن به چنين عاقبتي بيم مي دهند: «اي آقاي شاه! اي جناب شاه! من به تو نصيحت مي كنم، دست بردار از اين كارها، آقا اغفال دارند مي كنند تو را، من ميل ندارم كه يك روزي اگر بخواهند تو بروي همه شكر بكنند... خدا مي داند كه مردم شاد بودند براي اينكه )رضاشاه (پهلوي رفت. من نمي خواهم تو اين طور بشوي ... نصيحت مرا بشنو ... يك قدري تفكر كن، يك قدري تأمّل كن، يك قدري عواقب امور را ملاحظه بكن، يك قدري عبرت ببر، عبرت از پدرت ببر، آقا نكن اين طور، بشنو از من، بشنو از روحانيون، بشنو از علماي مذهب، اين ها صلاح ملت را مي خواهند، اين ها صلاح مملكت را مي خواهند.»49

زماني كه از اندرز و نصيحت نتيجه نگرفتند، با حمله مستقيم و انتقادات بيواسطه از رژيم شاه، سنّت تقيه را شكسته و فتواي تاريخي خود مبني بر تحريم تقيه را صادر كردند. از اين زمان، امام چهره بارز رهبري سياسي خود را آشكار نموده و با برخورد خاص، كه همانا قاطعيت و عدم سازش با دشمن بود، راه خود را از سايران جدا نمود.50

ب. اجتهاد، تفقه و اصل ولايت فقيه: با تبعيد امام به نجف اشرف، ايشان نقش ايدئولوگ انقلاب را به نحو شايسته بر عهده گرفتند و اجرا كردند. اگرچه ايدئولوژي انقلاب بر پايه مكتب اسلام بود، اما از آنجا كه چهارده قرن از زمان حكومت اسلامي پيامبر(صلي الله عليه وآله)مي گذشت، نظام و قالب حكومتي كه مدعي اجراي احكام اسلامي بود و قرار بود بر خرابه هاي رژيم سلطنتي پايه ريزي شود،

بايد به طور شفاف و روشن براي مردم تبيين مي شد. امام خميني(قدس سره) هم در همان زمان با اقدامي شايسته و بر اساس اجتهاد و تفقهي كه داشتند اين مسئله را روشن نمودند: مهم ترين اقدام امام در نجف، تدريس موضوع حكومت اسلامي يا ولايت فقيه بود كه از اول بهمن سال 1348 آغاز و تا بيستم بهمن همان سال جمعاً طي يازده جلسه درسي مطرح شد. بلافاصله پس از آن درس هاي ياده شده تدوين و تحت عنوان حكومت اسلامي به چاپ رسيد.51

اين حركت امام در انسجام تفكر و انديشه سياسي مبارزان تأثير بسيار زيادي گذاشت و پس از آن بسياري از مبارزان از گروه هاي مختلف به نوعي به نجف رفتند و با ايشان ديدار و گفتوگو داشته و از رهنمودهاي ايشان بهره مند مي شدند. در سال هاي بعد نيز ايشان با طرح جمهوري اسلامي، نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد، حكومت اسلامي با تكيه بر آراي مردم و با قانون اساسي بر اساس مكتب تشيع ايجاد كردند.

پايه و ركن اساسي اين حكومت، اصل ولايت فقيه است كه برگرفته از فرهنگ سياسي شيعه است و اين اصل ضامن مشروعيت اين نظام است.

ج. استفاده از نظام ارزشي و نمادها: با شتاب گرفتن و شعلهور شدن جرقه هاي انقلاب در دي ماه 1356، امام نيز با تشخيص موقعيت مناسب و با بيداري و حركت مردم، تأمّل را جايز ندانسته و بدون هيچ گونه سازشي و با درك صحيح از خواسته و اراده و توان مردم، كه با شور و احساسات مذهبي و اعتقاد به ارزش هايي چون شهادت و ايثار جان همراه بود، عزم

قاطع و خلل ناپذير خود را در ادامه مبارزه بي امان تا سرنگوني رژيم دنبال كردند. ايشان همچنين براي رهبري و پيشبرد انقلاب از نمادهاي فرهنگ سياسي شيعه نيز استفاده كردند. از جمله اين موارد مي توان به تشبيه شهداي انقلاب به شهداي كربلا نام برد.

د. استفاده از ساختار اجتماعي شبكه روحانيت و مساجد: ايشان همچنين از عناصر و مؤلفه هاي فرهنگ سياسي شيعه مثل پتانسيل تبليغي شبكه روحانيت و مراسم ها و مناسبت هاي مذهبي جهت سازماندهي و بسيج انقلابيان در راستاي پيشبرد جريان انقلاب استفاده كردند. دستور ايشان به تبليغ روحانيت در ايام محرم و صفر و بسيج مردم از طريق اين گونه سخنراني ها و سخنراني معروف ايشان در عاشوراي سال 1342 و اعلام عزاي عمومي و برگزاري مراسم سوگواري امام جعفر صادق(عليه السلام)در منزلشان در فروردين 1342 نمونه هايي از همين موارد است. در دوران انقلاب مساجد علاوه بر مركز برگزاري اين گونه مراسم و سخنراني ها و اجتماعات، محلي براي تجمعات گروهي مختلف جهت برنامه ريزي براي حركت هاي خاص تعيين شده در هر دوره و اقداماتي نظير پخش اعلاميه ها، نوارها و عكس هاي امام خميني(قدس سره) و محلي براي يارگيري از نيروهاي مختلف مردمي در مبارزات بوده است. علاوه بر اين ساختارهاي اجتماعي مي توان از تشكل هايي همچون تشكّل هاي مذهبي دانشجويي و هيأت مذهبي و تكايا و حسينيه ها نام برد. 3. گسترش و پذيرش انديشه ها و ايدئولوژي هاي جايگزين

يكي از ويژگي هاي انقلاب، گسترش ايدئولوژي جديد در جامعه است. در ايران از اوايل قرن اخير، سه ايدئولوژي گوناگون مطرح بوده و گروه هاي اجتماعي را به سوي خود فرا مي خوانده است. اين ايدئولوژي ها عبارت بودند از:

ناسيوناليسم، ماركسيسم _ لنينيسم و اسلام. مبلغان اين ايدئولوژي ها سعي مي كردند با نشان دادن جامعه ايده آل و مطلوب، پيروان بيشتري را به خود جلب كنند. دو ايدئولوژي اول به دلايل مختلف نتوانستند آن چنان كه بايد، افراد را به سمت خود جلب كنند و به صورت ايدئولوژي غالب درآيند.52 ايدئولوژي سوم يعني اسلام (بر اساس مكتب تشيع) به عنوان يك مذهب و مكتب الهي در اعماق قلب ها و جان هاي اقشار مختلف جامعه نفوذ تاريخي داشت. يكي از نويسندگان غربي با قرار دادن طرفداران سلطنت در عرض اين سه ايدئولوژي مي نويسد: «در واقع چهار گروه عمده مدعي قدرت مشروع وجود داشت. گروه هاي گوناگون چپ گرا، جبهه ملّي (مجموعه اي از گروه هاي محافظه كار و ناسيوناليست دموكرات)، طرفداران سلطنت و حاميان شاه، و جنبش مذهبي. جنبشي كه به وضوح توانست توده ها را به حركت در آورد، جنبش اسلامي بود.»53

علت عدم پذيرش دو ايدئولوژي ديگر، به دليل گستره جامعه اسلامي و پذيرش اسلام توسط مردم، مغايرت اساسي آن با اعتقادات مذهبي مردم، ناهمخواني با ويژگي هاي خاص جامعه ايراني و بعضاً مبهم و نامفهوم بودن ادبيات آن ها و وابستگي برخي از آن ها به كشورهاي بيگانه بود. اما اسلام و برنامه هاي فردي و اجتماعي آن براي مردم امري روشن و هماهنگ با اعتقادات آنان بود و حتي مردم سابقه ذهني مثبتي نيز از نمونه هايي از عملكرد سياسي _ اجتماعي علما و برنامه ها و دستورات سياسي _ اجتماعي اسلام داشتند و مناديان اين جريان نيز خود بومي و از متن مردم بودند. در حالي كه، مناديان دو جريان ديگر روشن فكران غربزده اي بودند كه نه تنها

سابقه مثبتي از خود به جاي نگذاشته بودند، بلكه تلخي هاي باقي مانده از جريان مشروطه را نيز با خود يدك مي كشيدند; روشن فكراني كه هيچ گاه نخواستند و نتوانستند از عمق مشكلات و خواسته اصلي مردم آگاه شوند. از اين رو، علي رغم ارائه شعارهاي جديد و پر رنگ و لعاب، صرفاً به دنبال تقليد و پيروي از غرب بودند و در برنامه هاي انقلابي هم به الگوهايي چون ژاندارك مي انديشيدند و لذا هيچ گاه نتوانستند حمايت عموم مردم را به خود جلب كنند و در دل آن ها نفوذ نمايند. به تعبير جلال آل احمد: «از قضيه تنباكو بگير تا امروز، در تمامي اين صدساله اخير، روشن فكر ايراني با هوايي از اروپا و آمريكا در سر و مردد ميان قدرت حكومت ها و عزلت عارفانه، خسته از مردم و بي خبري شان و كلافه از تحجر تا آخرين دقايق حساس برخوردهاي سياسي ميان روحانيت و حكومت اغلب طرف حكومت را گرفته اند; چرا كه تنها حكومت ها قادر بوده اند با اتكا به پول نفت بهترين مزدها را به او و آراء او بدهند و در مقابل آراء تعديل شده اش رفاه زندگي اش را تأمين كنند.»54

بر همين اساس، ايدئولوژي مورد پذيرش مردم، ايدئولوژي اي بود كه بر پايه مذهبي بنا شده و در روستاها و شهرها در ميان طبقات گوناگون اين ايدئولوژي راه و رسم زندگي مردم شده بود. يكي از نويسندگان در رابطه با پذيرش اسلام توسط مردم مي نويسد: «مردم فقط براي جمهوري اسلامي خون خود را ريختند. در حالي كه گروه هاي ضد اسلامي شعار تأسيس جمهوري دموكراتيك را مطرح مي كردند،

امام كوشش هاي آنان را در پايين آوردن نقش روحانيت در نظام نوين سياسي بر باد دادند.»55

البته، براي اينكه اسلام، به ويژه مكتب تشيع به عنوان ايدئولوژي انقلاب به كار گرفته شده و در جامعه گسترش پيدا كند، چند مشكل وجود داشت:

1. ساليان زياد در اثر تبليغ استعمار غرب تلقين شده بود كه مذهب از سياست جداست و مذهب ارتباطي به مسائل سياسي _ اجتماعي ندارد و نسخه و دارويي براي حل معضلات پيچيده سياسي _ اجتماعي روز در اختيار ندارد. اين تبليغ، در ميان طبقات مختلف حتي در ميان بعضي از روحانيان و علماي مذهبي تأثير گذارده بود.

2. جامعه مطلوبي كه اسلام ارائه مي دهد، متعلق به چهارده قرن قبل بود و همين موجب ايجاد شبهه توسط مخالفان شده بود كه امكان پياده كردن احكام آن در جوامع صنعتي پيشرفته امروز، عملي نبوده و پاسخگوي مسائل پيچيده زمان حاضر نمي باشد.

3. با تكيه بر بعضي از مسائل اسلامي از جمله تقيه و انتظار فرج در ميان تشيع، اين تصور كه اسلام مي تواند به عنوان ايدئولوژي انقلاب و در جهت دگرگوني ارزش هاي حاكم مورد استفاده قرار گيرد، بسياري از مردم حتي بعضي از مسلمانان بدان معتقد نبودند.

اما در سال 1341 رهبر انقلاب با شناخت دقيق مشكلات و موانع مذكور، گام به گام براي از ميان بردن موانع مزبور اقدام نمودند و موفق شدند با طرح اسلام به شيوه جديد، آن را به عنوان مطلوب ترين ايدئولوژي انقلاب مطرح نمايند. در اينجا، به نقش فرهنگ سياسي شيعه در گسترش اين ايدئولوژي در بين توده ها اشاره مي كنيم.

مرجعيت شيعه و اصل ولايت فقيه: امام خميني به عنوان

مرجع تقليد شيعيان، اقداماتي انجام دادند كه موجب رفع موانع فوق شد. اولين اقدام ايشان به عنوان يك مرجع، بحث تحريم تقيه بود. ايشان به عنوان مرجع شيعيان، تقيه را حرام كرده و اظهار حقايق را واجب دانستند. به همين جهت در سخنراني خود در تاريخ 13/1/1342 فرمودند: «حضرات آقايان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است، با اين احتمال، تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب ولو بلغ ما بلغ.»56

بدينوسيله و از طريق صدور فتواي تاريخي مزبور، بخشي از مشكلات فوق را، كه خود مانع بزرگي بر سر راه انقلاب و دستاويزي براي عافيت طلبان بود، برطرف كردند. اقدام ديگري كه ايشان به عنوان مرجع بزرگ تقليد و محور اصلي حوزه علميه قم، انجام دادند، به دست گرفتن پرچم مبارزه و حمله به نظام سياسي حاكم بود، كه موضوع انفكاك دين از سياست را عملا به عنوان امري باطل و نادرست به اثبات رساندند. با اين كار، راه براي گسترش ايدئولوژي اسلامي هموار شد. پس از اقدامات فوق، در فرصتي كه در دوران تبعيد در نجف اشرف حاصل گرديد، با طرح حكومت اسلامي و اصل ولايت فقيه، در نگرش به اسلام، بر اساس مكتب تشيع به عنوان يك ايدئولوژي پويا و قابل پياده شدن در عصر حاضر، تحولي اساسي به وجود آوردند. ايشان پس از نفي ارزش هاي مسلط بر نظام حاكم و طرد آن ها، بحث ولايت فقيه و حكومت اسلامي را طرح كردند. چنان كه در كتاب ولايت فقيه مي فرمايند: «اين مواد قانون اساسي و متمم آنكه مربوط به سلطنت و ولايتعهدي است كجا از

اسلام است؟ اين ها همه ضد اسلامي است، ناقض طرز حكومت و احكام اسلام است. سلطنت و ولايتعهدي همان است كه اسلام بر آن خط بطلان كشيده و بساط آن را در صدر اسلام در ايران و رم شرقي و مصر و يمن برانداخته است. رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) در مكاتيب مباركش كه به امپراتوري رم شرقي و شاهنشاه ايران نوشته، آن ها را دعوت كرده كه از طرز حكومت شاهنشاهي امپراتوري دست بردارند و بگذارند مردم خداي يگانه و بي شريك را كه سلطان حقيقي است بپرستند. سلطنت و ولايتعهدي همان طرز حكومت شوم و باطلي است كه حضرت سيدالشهدا(عليه السلام)براي جلوگيري از برقراري آن قيام فرمود و شهيد شد.»57

با طرح اين موضوع براي اولين بار رهبر انقلاب، ارزشي را كه نه تنها ساليان سال تبليغ و به مردم تلقين شده بود، بلكه جزو اصلي قانون اساسي58 شناخته شده بود، باطل و ضد ارزش اعلام مي نمايند. پس از طرد ارزش هاي گذشته، بايد جامعه كمال مطلوب اسلام معرفي مي شد. نكته اي كه در اين ميان وجود داشت اين بود كه از يك سو، جامعه مطلوب اسلام، كه همان حكومت پيامبر و امام علي(عليه السلام) است، بعد از چهارده قرن و با توجه به جامعه امروز، چگونه و توسط چه اشخاصي مي توانست تشكيل شود. از سوي ديگر، عده زيادي با اعتقاد به اين امر كه دنيا بايد پر از فساد و ظلم شود تا مهدي (عج) ظهور نموده و دنيا را پر از عدل نمايند و حكومت اسلامي را تشكيل دهند، امكان تشكيل چنين حكومتي را در زمان غيبت منتفي دانسته و تلاش براي

چنين حركتي را ضدارزش مي دانستند.

در چنين شرايطي امام با ارائه اصل ولايت فقيه، به زباني ساده و در عين حال مستند به آيات قرآني، اخبار و احاديث، ثابت مي نمايند كه احكام خدا تعطيل بردار نيست و در هيچ شرايطي حتي در عصر غيبت كبرا، نمي توان از اجراي احكام الهي سرباز زد و اين مسئوليت بر دوش فقها و علماست. چنان كه خطاب به طلاب مي فرمايند: «شما در صورتي خلفاي اسلام هستيد كه اسلام را به مردم بياموزيد و نگويي بگذار تا امام زمان (عج) بيايد. شما نماز را هيچ وقت مي گذاريد تا وقتي امام زمان (عج) آمد بخوانيد؟ حفظ اسلام واجب تر از نماز است. منطق حاكم خمين را نداشته باشيد كه مي گفت بايد معاصي را رواج داد تا امام زمان (عج) بيايد; اگر معصيت رواج پيدا نكند، حضرت ظهور نمي كند!»59

نهضت عاشورا و مراسم مذهبي: يكي از مهم ترين نمادها، نهضت عاشوراست كه در موارد مختلف عامل گسترش ايدئولوژي در بين مردم بوده است. به عنوان مثال، مي توان به حضور روحانيان در ايام محرم و صفر در شهرها و روستاها اشاره كرد كه در اين گونه مراسم ها، همواره بر مسائل سياسي _ اجتماعي ايران تأكيد داشتند و مردم را نسبت به انقلاب و جريانات روز آگاه مي كردند و با روشنگري مردم نسبت به اقدامات ضد ديني رژيم و تأكيد بر اينكه مسئله انقلاب يك مسئله مذهبي و ديني است، احساسات و عواطف مذهبي مردم را نسبت به مسائل موجود تحريك مي كردند. با اين كار، عملا ايدئولوژي انقلاب، اسلام و اعتقادات شيعي شد.

سخنراني امام در

محرم سال 1342 نيز كه به مناسبت ماه محرم برگزار شده بود، موجب گسترش و نشر اين ايدئولوژي در بين توده ها شد. اين سخنراني، كه منجر به دستگيري امام شد، زمينه يكي از مهم ترين حركت هاي مردم بر ضد رژيم را فراهم كرد و قيام خونين 15 خرداد را به وجود آورد كه بسياري از صاحب نظران، مبدأ انقلاب اسلامي را اين نهضت و قيام خونين مي دانند.60 در تظاهرات عاشوراي سال 1357 بيشتر مردم تهران در خيابان ها بوده و شعار «مرگ بر شاه» را فرياد مي زنند.

يكي ديگر از نمادهاي فرهنگ سياسي شيعه، كه در گسترش اين ايدئولوژي نقش مؤثر داشت، ساير مراسم هاي مذهبي اعم از اعياد و وفيات بوده است. از آنجا كه در اعياد مذهبي نيز معمولا در مراسم جشن و سخنراني مردم زيادي جمع مي شوند، در اين گونه مراسم ها نيز همواره روحانيت و اقشار مختلف مردم با سخنراني ها و خواندن اطلاعيه ها زمينه هاي بيداري و آگاهي توده ها را فراهم مي كردند و اين بيداري و آگاهي موجب گسترش و نشر اين ايدئولوژي در بين مردم مي شد. يكي از مهم ترين اين مراسم ها، نماز عيد فطر سال 1357 در تهران است كه منجر به راهپيمايي بسيار عظيم مردمي شد.

مراسم اربعين: مراسم اربعين نيز، كه يكي از نمادهاي فرهنگ سياسي شيعه است، موجب گسترش ايدئولوژي در بين مردم بوده است. از آنجا كه در بين شيعيان مرسوم است براي گذشتگان از دنيا، مراسم هفتم و چهلم مي گيرند، در طول جريان نهضت اسلامي نيز براي شهداي انقلاب مراسم هفتم و اربعين برگزار مي شد. از آنجا كه اين گونه مراسم ها براي

شهداي راه انقلاب بود، عموماً اين مجالس نيز محلي براي صحبت و گفتوگو پيرامون مسائل انقلاب و روشنگري مردم بود. همچنين اجراي برخي برنامه ها در مراسم اربعين حسيني نيز نمونه اي از اين موارد است: ل. ي. اسكيلاروف، معتقد است كه امام خميني از مراسم اربعين حسيني در تاريخ 18 ژانويه 1979 م. استفاده نموده و در تمام كشور راهپيمايي مردم تشكيل گرديد. در حقيقت، در اين تاريخ يك راهپيمايي بي نظير در تاريخ انقلاب اسلامي اتفاق افتاد.61

بسياري از مراسم هاي اربعين، كه براي شهداي انقلاب گرفته مي شد، به راهپيمايي و حركت هاي انقلابي ضدرژيم منجر مي شد. از مهم ترين اين مراسم ها، اربعين هاي پي در پي شهداي 19 دي قم، تبريز، كرمان و... بود كه در نهايت به پيروزي انقلاب اسلامي منجر شد.

مساجد و تكايا: يكي ديگر از عوامل مؤثر در گسترش ايدئولوژي، مساجد و تكايا به عنوان محل ظهور و بروز فرهنگ سياسي شيعه است. همان گونه كه در بحث فرهنگ سياسي شيعه بيان شد، مساجد به عنوان مركز آموزش، مركز ارتباط جمعي و مركز مراسم هاي عبادي و مذهبي، عامل مهمي براي نشر و گسترش ايدئولوژي در بين توده ها بوده است; چرا كه با توجه به كاركردهاي فوق، مسجد محلي براي آموزش، روشنگري و مركز تبادل اخبار و اطلاعات بوده است. 4. گسترش روحيه انقلابي

يكي ديگر از ويژگي هاي مشترك انقلاب ها، گسترش روحيه انقلابي در مردم است. علاوه بر، روحانيت و نمادهايي چون مساجد در گسترش روحيه انقلابي مردم، مي توان به عواملي ديگر اشاره كرد كه تأثير مستقيمي در اين ويژگي داشتند.

1. ايثار و شهادت طلبي: يكي از عوامل مؤثر در اين

زمينه، روحيه ايثار و شهادت طلبي است. شهادت نقش بسيار حساسي در تاريخ اسلام و تاريخ امت اسلامي داشته است. اين امر از ابتداي ظهور اسلام تاكنون وجود داشته است و صادق است. شايد به همين جهت بوده است كه بسياري از اسلام شناسان غير مسلمان به علت تشويق اسلام به جهاد با جان براي برقراري عدل و دفاع از حق و حقيقت، مسلمانان را فنائيك و بنيادگرا، و آيين اسلام را دين شمشير معرفي كرده اند.62

انقلاب اسلامي و روند شكل گيري آن، ترجمان وتفسير و تبيين بسياري از آيات و روايات بود. از جمله آيات موردنظر، آياتي بود كه پيرامون شهادت بود. اين آيات به گونه اي ملموس و قابل دست رسي به جامعه عرضه شد. مسئله مرگ و كشته شدن كه يك امر دردناك و همراه با ترس و وحشت تلقّي مي شد، در طي ايام انقلاب و تحليل و تفسيري كه از مرگ در راه خدا شد، بسيار خوشايند قلمداد شده و از آن استقبال مي شد. مرگ در راه خدا و پيروزي و يا شكست به احدي الحسنيين تفسير شد. بديهي است كه چنين رويكردي به مرگ و شهادت، دشمن را خلع سلاح مي كرد و موجب گسترش و تقويت روحيه انقلابي در مردم مي شد. مهم ترين عامل مؤثر در روحيه شهادت طلبي، اعتقاد به معاد و حيات پس از مرگ بود كه موجب مي شد مردم بدون ترس از نابودي با مرگ، به استقبال شهادت بروند. علاوه بر اعتقاد به معاد، عوامل مختلف ديگري نيز در ايجاد اين روحيه در مردم ايران نقش داشتند. از جمله اين موارد مي

توان به نهضت عاشورا اشاره كرد.

نهضت عاشورا در ايجاد روحيه شهادت طلبي در مردم نقش بسزايي داشته است. به لحاظ تاريخي سمبل شهادت طلبي را در زندگاني و شهادت مظلومانه امام حسين(عليه السلام) پيشواي سوم شيعيان مي توان يافت. بسياري از نهضت هاي اسلامي ملهم از قيام آن حضرت است. قيام امام حسين(عليه السلام) واكنش مشابه و خوبي را در مقابله عليه رژيم ارائه مي كرد. چنان كه اسكاچپول نيز اشاره مي كند كه شاه برچسب «مزدور خودكامه» را از آن خود مي نمود و گروه مقابل رژيم، نقش ياران امام را ايفا مي كردند كه مهم ترين درس مقاومت عليه ظالم بود، هرچند به شهادت منجر شود. به طور كلي، تقويم ساليانه انقلاب اسلامي و مراسم دسته جمعي آن، مراسم تشييع جنازه هاي عمومي براي شهدا جملگي ارائه كننده نمونه هاي گوناگون هدايت كنش هاي سياسي توده اي بود. رهبري انقلاب، شهيدان انقلاب اسلامي را به مثابه شهيدان صفين و شهيدان كربلا مي شمرد و اين تعليم زنده شيعي او، يادآور شهيدان صدر اسلام و الگوگيري از آن ها بود. تحليل محتوايي پيام هاي امام به عنوان رهبري نهضت درباره شهيد، شهادت طلبي و شهداي انقلاب اسلامي خود محرك و انگيزه تداوم انقلاب مي گشت. امام خميني پس از شهادت طلاب مدرسه فيضيه و مدرسه طالبيه تبريز معتقد بودند بايستي راه را ادامه داد; چرا كه معتقد به احدي الحسنيين هستيم: يا پيروزي و يا شهادت، و به طور صريح اعلام مي كند كه ما تكليف الهي خود را انشاء اللّه ادا خواهيم كرد و به احدي الحسنيين نايل خواهيم شد.63

بررسي هاي فوق نشان مي دهد كه مهم ترين عامل تحقق

انقلاب اسلامي، عناصر مختلف فرهنگ سياسي شيعه بود كه موجب بروز نارضايتي مردم از رژيم، گسترش ايدئولوژي جديد، وجود رهبري و اصول مترقي اسلامي و در نهايت، رفتار سياسي مردم در مقابل رژيم شد و جريان انقلاب را به همان جهتي كه موردنظر عامه مردم بود، هدايت كرد. به همين دليل هم بود كه پس از ورود امام به ايران، ايشان بدون هيچ گونه رقيبي و ادعايي به تأييد همه، رهبري نظام را در دست گرفتند و با رهبري و هدايت هاي خود مانع دخالت دشمنان و نفوذ در نظام و شكست انقلاب شدند. به دليل تأثير فراوان عنصر تشيع در اين انقلاب بود كه پس از پيروزي آن، توجه پژوهشگران غربي، كه عمدتاً در شناخت اسلام به مذهب اهل تسنن روي مي آوردند، به تشيع زياد شد و تعداد محققان علاقمند به مطالعه راجع به شيعه دوازده امامي به صورت فزاينده اي گسترش يافت.64 پي نوشت: 1_ عماد بِزي، «امام خميني (ره) در پژوهش هاي غربي»، ترجمه مهدي اسدي، مجله حضور، ش 18، ص 175.

2_ مايكل كيمل، پيامبران نوين و مثل هاي كهن: افسون ها و تقاليد، به نقل از عماد بِزي، پيشين، ص 177.

3_ بابي سعيد، هراس بنيادين، ص 104.

4_ عماد بِزي، پيشين.

5_ ميشل فوكو، ايران روح يك جهان بي روح، ترجمه افشين جهانديده و نيكو سرخوش، تهران، نشر ني، 1379، ص 55.

6_ ويليام بيمان، نشريه Zavatra چاپ مسكو، كيهان هوايي، 25/8/73، به نقل از: ميراحمد رضا حاجتي، عصر امام خميني، قم، بوستان كتاب، 1379، ص 28.

7_ علي اكبر دهخدا، فرهنگ لغات، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1336، ج 37، ص 227 و 228.

8_ بروس

كوئن، مباني جامعه شناسي، ترجمه غلامعباس توسلي و رضا فاضل، تهران، سمت، 1370، ص 59.

9. Behnam, M. Reza; Cultural Foundations of Iranian Politics, p. 5.

به نقل از: يداللّه هنري لطيف پور، فرهنگ سياسي شيعه و انقلاب اسلامي، ص 24.

10_ همان، ص 25.

11_ عبدالرحمن عالم، «فهم فرهنگ سياسي»، فصلنامه سياست خارجي، سال نهم، ش 4، ص 151.

12_ عبدالعلي قوام، سياست هاي مقايسه اي، تهران، سمت، 1373، ص 73.

13_ مرتضي مطهري، جاذبه و دافعه علي(عليه السلام)، ص 35.

14_ عباسعلي عميدزنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، تهران، نشر كتاب سياسي، 1371، ص 6.

15_ ابوالفضل عزتي، مقايسه مفهوم شهادت در اسلام و مسيحيت، چشمه نور (مجموعه مقالات بزرگداشت عاشورا)، تهران، 1374، ج 1، ص 175.

16_ مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 1، ص 80.

17_ محمّدتقي جعفري، انديشه عاشورا، ص 83.

18_ عباس سعيدي رضواني، بينش اسلامي و پديده هاي جغرافيايي، مشهد، آستان قدس رضوي، 1368، ص 35.

19_ محمّد مكي السباعي، «تاريخ آموزش در مساجد»، ترجمه علي شكوئي، مجله مسجد، ش 16، ص 54.

20_ مصطفي ملكوتيان و ديگران، انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، ص 17.

21_ مينو صميمي، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه حسين ابوترابيان، تهران، اطلاعات، 1370، ص 51.

22_ عليرضا ذاكر اصفهاني، ناسيوناليسم رمانتيك در ايران، مندرج در مؤلفه هاي هويت ملّي در ايران، به اهتمام گروه تحقيقات سياسي اسلام، ص 139.

23_ محمّدحسن رجبي، زندگاني سياسي امام خميني، چ چهارم، تهران، قبله، 1374، ص 38.

24. Doroshenko, E. A. Shiitskoe dukhovenstvo vsovremennom irane. m, 1975, s. 182.

به نقل از: لقمان بايمت اف، انقلاب اسلامي از ديدگاه محققان شوروي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1382، ص 108.

25_ آنتوني پارسونز، غرور

و سقوط، ترجمه پاشا شريفي، تهران، نشر نو، 1362، ص 52 و 53.

26_ محمّدرضا پهلوي، پاسخ به تاريخ، ترجمه دكتر ابوترابيان، تهران، 1371، ص 224.

27_ محمّد هاشمي تروجني و حميد بصيرت منش، تاريخ معاصر ايران از ديدگاه امام خميني، ص 263.

28_ ويليام سوليوان و آنتوني پارسونز، خاطرات دو سفير، ترجمه محمود طلوعي، تهران، نشر علم، 1373، ص 344.

29_ مهديقلي هدايت، خاطرات و خطرات تهران، چ چهارم، تهران، زوار، 1363، ج 4، ص 48.

30_ رسول جعفريان، جريان ها و سازمان هاي مذهبي _ سياسي ايران سال هاي 1320_1357، ص 16.

31_ زين العابدين قرباني، علل پيشرفت و انحطاط مسلمين، تهران، نشر فرهنگ اسلامي، 1361، ص 442.

32_ ر.ك: مجله حوزه، ش 43 و 44، ص 47.

33_ حسين مكي، تاريخ بيست ساله ايران، ج 4، ص 396 و 437.

34_ رسول جعفريان، پيشين، ص 15.

35_ سيدحميد روحاني، نهضت امام خميني، چ پنجم، تهران، عروج، 1382، ج 3، ص 903 و 927.

36_ محمّدحسن رجبي، پيشين، ج 4، ص 36.

37_ مينو صميمي، پيشين، ص 50.

38_ امام خميني، كشف الاسرار، قم، آزادي، 1379، ص 37.

39_ نيكي آر. كدي، ريشه هاي انقلاب ايران، ترجمه عبدالرحيم گواهي، ص 410.

40_ روح اللّه حسينيان، چهارده سال رقابت ايدئولوژيك شيعه در ايران 1343_1356، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383، ص 423.

41_ ويليام سوليوان و آنتوني پارسونز، پيشين، ص 344.

42_ روح اللّه حسينيان، پيشين، ص 425.

43_ ويليام سوليوان، مأموريت در ايران، ترجمه محمّد مشرقي، تهران، نشر هفته، 1361، ص 43.

44_ حسين فردوست، ظهور و سقوط سلسله پهلوي، تهران، اطلاعات، 1368، ج 1، ص 41.

45_ نيكي آر كدي، پيشين، ص 412.

46_ امام خميني، صحيفه نور، تهران، وزارت ارشاد اسلامي، 1362،

ج 4، ص 229.

47_ سيدحميد روحاني، پيشين، ج 1، ص 1012 و 1048.

48_ همان، ج 3، ص 112.

49_ امام خميني، صحيفه نور، ج 1، ص 55 و 56.

50_ منوچهر محمّدي، تحليلي بر انقلاب اسلامي، ص 112.

51_ رسول جعفريان، پيشين، ص 154.

52_ منوچهر محمدي، تحليلي بر انقلاب اسلامي، ص 122.

53_ چريل بنارد و زالماي خليل زاد، دنياگرايي، صنعتي شدن و جمهوري اسلامي، ص 108.

54_ جلال آل احمد، در خدمت و خيانت روشن فكران، ص 50، به نقل از: موسي نجفي و موسي حقاني، تاريخ تحولات سياسي ايران، تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1380، ص 156.

55. Doroshenko, E. A. Shiitskoe dukhovenstvo vsovremennom irane. m, 1975, s. 171.

به نقل از: لقمان بايمت اف، پيشين، ص 101.

56_ امام خميني، صحيفه نور، ج 1، ص 40.

57_ امام خميني، ولايت فقيه، ناس، ص 10 و 11.

58_ اصل 35 متمم قانون اساسي سابق ايران.

59_ امام خميني، صحيفه نور، ج 1، ص 75.

60_ محمّدحسن رجبي، پيشين، ص 192.

61_ لقمان بايمت اف، پيشين، ص 110 و 111.

62_ ابوالفضل عزتي، پيشين، ج 1، ص 175.

63_ امام خميني، صحيفه نور، ج 1، ص 43 و 69.

64. Andrew J.Newman, The formative period of twelver Shi'ism: Hadith as discourse between Qum and Baghdad, p. XVI.

منبع: فصلنامه معرفت

انقلاب اسلامي، آذرخشي از عاشوراي حسيني

انقلاب اسلامي، آذرخشي از عاشوراي حسيني نويسنده:نصراللّه سخاوتي پيش درآمد

«انّي لا اَري الموتَ الاّ السعادةَ، و لا الحياةَ مع الظالمينَ اِلاَّ بَرَماً»;1 من قطعاً مرگ در راه حق جز سعادت و زندگي با ستم پيشگان را جز ملال و دلتنگي نمي دانم. (امام حسين(عليه السلام))

اين سخن فرياد مشترك و در حقيقت، پلي ارتباطي است ميان دو نهضت: قيام عاشوراي سال 61

هجري در نينوا، و انقلاب اسلامي سال 1400 در ايران. رهبران اين دو انقلاب حركت خود را با يك سخن آغاز نمودند، هرچند رهبري در يكي اصلي و در ديگري فرعي، در اوّلي متبوع و در دومي تابع، در يكي مقتدا و در ديگري مأموم او بود.

رهبري در آنجا به اوج قلّه انسانيت و فراتر از آن، به مقام عصمت رسيده و سكوت برايش حرام گرديده بود. پس لازم ديد تا خون خود بيفشاند و از برچيده شدن خوان نعمت خداوندي و سفره شريعت محمّدي(صلي الله عليه وآله)جلوگيري نمايد. اما در اينجا، عارف به اوج قلّه معرفت نايل شده پس از انجام چهارمين سفر از «اسفار اربعه»، نتوانست به تنهايي در آن اوج عروج، بر سفره حقيقت بنشيند و به تنهايي از آن نعمت هاي رنگارنگ استفاده كند. پس چاره اي نديد جز اينكه از آن معراج به ميانه خلق بازگردد و دست بسياري را گرفته، مجدداً با خود ببرد. (سير في الخلق بالحق)

وحدت يا دوگانگي دو چيز را از وجوه مشترك يا افتراق آن ها مي يابند. انقلاب اسلامي و نهضت عاشورا وجوه افتراق انكارناپذيري در برخي اركان همچون رهبري و مردم دارند. اما وجوه تشابه اين دو نهضت در مباني ايدئولوژيكشان است، تا آنجا كه مي توان گفت: بي ترديد، نهضت عاشورا يكي از ريشه هاي انقلاب اسلامي و در حقيقت، اصلي ترين آن ها به شمار مي آيد.

امام خميني(قدس سره) رهبر اين انقلاب، يك مسلمان شيعه دوازده امامي و از مراجع عظام تقليد بود كه يقيناً با تأسّي به نهضت عاشورا و مكتب حسين بن علي(عليه السلام)توانست كاري كند كه پس از رسول خدا(صلي الله عليه

وآله) بشريت هرگز به خود نديده بود. ويژگي هاي مشترك نهضت عاشورا و انقلاب اسلامي 1. ايثار و فداكاري

شاخص ترين مشخصه و كارآمدترين عنصر اين دو نهضت ايثار و فداكاري است. اين ويژگي، هم در نهاد رهبري و هم طرف داران هر دو نهضت پررنگ است. امام حسين(عليه السلام)شب عاشورا بيعت خود را از تمام هوادارانش برداشت و از آن ها خواست تا او را در ميان دشمن تنها بگذارند; زيرا با شهادت آن حضرت، مسئله پايان يافته تلقّي مي شد و دشمنان دستور داشتند كه در اين صورت، به هواداران او آسيبي نرسانند. پس فرمود: «آگاه باشيد كه به همه شما اجازه رفتن دادم. همه شما آزاديد; بدون اينكه هيچ بيعتي از من بر شما باشد، برويد!»2

فرزند راستين آن حضرت، امام خميني(قدس سره)هم فرمود: «من مصمّم هستم كه از پاي ننشينم تا دستگاه فاسد را به جاي خود بنشانم و يا در پيشگاه مقدّس حق تعالي با عذر وفود كنم.»3 «... اگر با كشته شدن من انقلاب به نتيجه كامل خود برسد، چرا به چنين امري راضي نباشم؟!»4

همچنين در ابتداي نهضتش فرمود: «من اكنون قلب خود را براي سرنيزه هاي مأمورين شما حاضر كرده ام، ولي براي قبول زورگويي ها و خضوع در مقابل جبّارهاي شما حاضر نخواهم كرد.»5

در ماجراي شهادت استاد مطهّري هم فرمود: «بياييد بكشيد ما را! اسلام زنده تر مي شود.» همچنين فرمود: «هيهات كه خميني در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا و امّت محمّد و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظاره گر صحنه هاي ذلّت و حقارت مسلمانان باشد. من خون

و جان ناقابل خويش را براي اداي واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم. قدرت ها و ابرقدرت ها و نوكران آنان مطمئن باشند اگر خميني يكّه و تنها بماند، به راه خود، كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت پرستي است، ادامه مي دهد و به ياري خدا، در كنار بسيجيان جهان اسلام، خواب را از ديدگان جهان خواران و سرسپردگاني كه به ستم و ظلم خويش اصرار مي نمايند، سلب خواهد كرد.»6

روشن است كه آبشخور اين همه سخن حماسه خيز آموزه هاي آموزگار بزرگ شهادت، امام حسين(عليه السلام)، است.

شهادت طلبي، از جان گذشتگي و درس «خود بمير تا ديگران به سعادت برسند» در طرف داران اين دو نهضت قابل تقدير است.

ميزان فداكاري و ايثار هواداران را شايد هيچ كس به اندازه رهبر نهضت نتواند به خوبي احساس كند. پس بهتر است از خود آن ها در اين خصوص بشنويم: امام حسين(عليه السلام) فرمود: «من ياراني باوفاتر و بهتر از اصحاب خود و اهل بيتي نيكوتر از اهل بيت خود سراغ ندارم. پس خداوند از طرف من به شما پاداش خير دهد!»7

گويند: شمر در شب عاشورا، براي ايجاد تفرقه و اختلاف در سپاه امام حسين(عليه السلام)، اما تحت پوشش خويشاوندي خود با ابوالفضل العباس(عليه السلام)، براي او امان نامه آورد. آن مردِ غيرت و شجاعت حتي پاسخ شمربن ذي الجوشن را نداد. امام حسين(عليه السلام) فرمود: اي برادر! او را پاسخ بده. حضرت ابوالفضل(عليه السلام)به سوي شمر رفت، فرمود: لعنت خدا بر شما و امان نامه شما! چگونه من در امان باشم و فرزند بتول(عليها

السلام)در خطر؟!

زماني كه امام حسين(عليه السلام) بيعت خود را از ياران خويش برداشت، پيش از همه حضرت عبّاس(عليه السلام)، برادران او، فرزندان آن ها، فرزندان حضرت زينب(عليها السلام) و ديگر اقوام امام(عليه السلام)، در يك بسيج همگاني به سوي خيمه امام(عليه السلام) شتافتند و با او تجديد عهد و ميثاق نمودند. پس از اقوام، نوبت به اصحاب رسيد. مسلم بن عوسجه به امام(عليه السلام) عرض كرد: «به خدا سوگند! اگر بدانم كه كشته مي شوم، سپس زنده مي شوم، آن گاه زنده زنده سوزانده مي شوم و دوباره زنده ام كنند و مجدداً سوزانده شوم و خاكسترم را بر باد دهند و هفتاد بار اين كار تكرار شود، دست از تو برندارم تا مرگ خويش را در ياري ات دريابم! چگونه اين كار را نكنم با اينكه جز يك بار كشته نشوم، اما براي آن كرامتي است كه هرگز پايان نمي پذيرد؟»8

رهبر انقلاب اسلامي نيز در ترسيم روحيه فداكاري و ايثار هواداران انقلاب، فرمود: «اين جانب از فداكاري ملت ايران تشكر كرده و قدرت و عظمت او را در پناه قرآن و احكام اسلام از خداوند متعال با تضرّع خواهانم.»9 «روزهايي كه بر ما گذشت عاشوراي مكرّر بود و ميدان ها و خيابان ها و كوي و برزن هايي كه خون فرزندان اسلام در آن ريخت بلاي مكرّر... هفده شهريور مكرّرِ عاشوراوميدان شهدا مكرّرِ كربلا، كاخ ستمگري را با خون در هم كوبيد كه بلاي ما كاخ سلطنت شيطاني رافرو ريخت.»10 «پيروان خالص و مخلص امام خميني(قدس سره) نيز، كه خود را با نارنجك به زير تانك مي افكندند، عاشقانه شهيد شدند، نه عاقلانه. شهادت حسين فهميده،

كه نموداري از شهادت ده ها ايثارگر ناب و مجاهد نستوه مشتاق و عاشق بود، با شهادت ديگران فرق مي كند; زيرا پيدا بود كه اينان حقيقتي مي ديدند كه ديگران يا آن را ادراك نمي كردند يا اگر از آن آگاه بودند، در محدوده فهم حصولي آنان بود، نه شهود حضوري. آنكه مقصود خود را مي بيند، اين گونه جانش را بر كف دست مي نهد و به روي مرگ لبخند مي زند.»11

نگاهي بي غرضانه به نهضت امام خميني(قدس سره) و ياران باوفاي او، چنان تحسين برانگيز است كه در عاشورا و سرهاي بي تن كربلا. ياران در آنجا امام زمان خويش را مي ديدند و پروانهوار در ياري اش پناه مي جستند، اما در اينجا، با اشارت يكي از نوادگان و برجستگان مكتبش خويشتن به آب و آتش مي زدند و فدا مي كردند. 2. نجات دين خدا

از جمله مشتركات اساسي اين دو نهضت تلاش براي احياي دين خدا و ارزش هاي فراموش شده در ميان مسلمانان بود. حسين بن علي(عليهما السلام) در آغاز حركتش فرمود: «مگر نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل روگرداني وجود ندارد؟! شايسته است (در چنين وضعي) انسان مؤمن به ديدار پروردگار خود بشتابد. من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز ملال و دلتنگي نمي دانم.»12 فرزندش امام خميني(قدس سره)نيز گفت: «سيدالشهداء(عليه السلام)براي اسلام خودش را به كشتن داد... حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)را كشتند، اما (اين كشته شدن) اطاعت خدا بود، براي خدا بود، تمام حيثيت براي او بود. از اين حيث، هيچ شكستي در كار نبود.»13 3. امر به معروف و نهي

از منكر

اهميت عنصر «امر به معروف و نهي از منكر» در آيات و روايات بي شماري گوشزد گرديده است. سلامت هر جامعه، مسلمان يا غير آن، مذهبي يا سكولار، مؤمن يا ملحد، بسته به آن است كه آنچه را آن جامعه «معروف» يا «منكر» مي داند، بر آن امر يا نهي كند و براي آن هزينه بپردازد. اين نكته هرچند با نگاهي عقلي يا تجربي به دست مي آيد، اما قرآن كريم نيز آن را فرموده است: (يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَي مَا أَصَابَكَ)(لقمان: 17); پسرم! نماز را بپادار و امر به معروف و نهي از منكر كن و بر آنچه به تو مي رسد استقامت و پايداري داشته باش.

لقمان حكيم فرزند خود را به پس لرزه ها و مشكلات پس از بپا داشتن نماز، امر به معروف و نهي از منكر _ چنانچه واقعي باشند _ هشدار جدّي مي دهد تا مبادا بلافاصله پس از انجام اين سه تكليف مهم، منتظر دست مريزاد و پاداش از سوي انسان هاي نابخرد جامعه باشد.

پس آنچه كار يك نهضت را دشوار و آن را با خشونت روبه رو مي كند همين امر است. اين دو نهضت نيز از اين قاعده مستثنا نبودند. امام حسين(عليه السلام)هنگام خروج از مدينه، ضمن وصيّت به برادرش، محمّدبن حنيفه، فرمود: «من براي تفريح و تكبّر و فساد و ستم قيام نكردم، بلكه براي طلب اصلاح در امت جدّم قيام نمودم. من مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم. من مي خواهم به سيره و سنّت جدّم و پدرم علي بن ابي طالب(عليهما السلام)رفتار كنم.»14 فرزند

او خميني كبير(قدس سره) نيز گفت: «ما، كه تابع حضرت سيدالشهداء(عليه السلام) هستيم، بايد ببينيم ايشان چه وضعي در زندگي داشت. قيامش، انگيزه اش نهي از منكر بود كه هر منكري بايد از بين برود; من جمله، قضيه حكومت جور بايد از بين برود.»15 4. مبارزه با علت فساد

يكي ديگر از عناصر مشترك اين قيام ها آن بود كه هر دوي آن ها قلب فساد را نشانه رفتند. امام حسين(عليه السلام) ذرّه اي با يزيد پليد به بيعت و مصلحت ننشست; چرا كه وي غير از معاويه بود و تحمّل او بر مسلمانان جايز نبود، چه رسد به امام مسلمانان. يزيد فردي بي شخصيت، ميمون باز، شرابخوار و بي كفايت بود كه براي برچيدن سفره توحيد، از ابتدا سفره بان آن را هدف قرار داده بود، و چاره اي نبود جز آنكه پيكان مبارزه از ابتدا قلب او را نشانه رود. پس به قول فيلسوف شهيد مرتضي مطهّري، چنانچه دعوت كوفيان براي قيام در كار نبود و حتي اگر معاويه نيز بيعتش را از امام حسين(عليه السلام) برمي داشت و او را به حال خود رها مي كرد، سيدالشهداء(عليه السلام) دست از يزيد برنمي داشت;16 زيرا يزيد اسلام را پوستين وارونه كرده بود. پس بايد تنبيه مي شد و به سزايش، كه دست كم بركناري از قدرت بود، مي رسيد.

امام خميني(قدس سره) نيز با فراگيري اين درس از استاد خود، حسين بن علي(عليه السلام) تنها وظيفه خود را مبارزه با شاه و ارباب او آمريكا دانست و از زماني كه نهضت او شكل گرفت، بر خلاف ديگر مبارزاني كه تنها به جهاد با معلول اكتفا مي كردند،

با ريشه فساد به مبارزه برخاست و شاه و شاهان را در ايران مورد انتقاد قرار داد. وي گفت: «فقط خدا مي داند كه سلطنت در ايران از آغاز پيدايش خود، چه جنايت هايي كرده است! جنايات پادشاهان تمام تاريخ ما را سياه كرده است.»17 5. ظلم ستيزي و طاغوت زدايي

از جمله مشتركات ياد شده و از كارويژه هاي رهبران راستين، ظلم ستيزي و طاغوت زدايي است. «طاغوت» در منظر قرآن كريم، به نظام هايي اطلاق مي شود كه در جايگاه حق نشسته و قانون و قضاوت را از خدا نمي گيرند، هرچند چنين رژيم هايي مورد پذيرش عده اي و يا حتي اكثريت افراد يك جامعه باشند. در قرآن و روايات، «طاغوت» يا حاكم نامشروع يعني: كسي كه از طرف خدا مأذون و منصوب نباشد و مبارزه با چنين نظامي در صورت توان، واجب است. خداوند متعال انگيزه بعثت انبيا(عليهم السلام)را اساساً دو نكته معرفي مي كند: «عبادت خدا; و كناره گيري و مبارزه با طاغوت.»18

در اين صورت، چگونه مي شود كه فرزندان پاك اين رسولان با حكومت هاي نامشروع كنار بيايند و دم نزنند؟! اگر گفته شود امام حسين(عليه السلام) و فرزند او خميني كبير(قدس سره)چنين كردند، اما اگر مبارزه با طاغوت و ظلم ستيزي واجب است پس چرا ديگران چنين نكردند؟ چرا امام حسن(عليه السلام) و از علماي معاصر مرحوم آية اللّه العظمي بروجردي سكوت اختيار كردند؟

پاسخ آن است كه ائمّه اطهار(عليهم السلام) و شاگردان حقيقي آن ها براي تكميل يك هدف آمدند. كار آن ها همچون زمينه سازي است; همچون ورزش كاراني كه در يك زمين فوتبال همه فعاليت مي كنند، اما در نهايت، يك

نفر توپ را به كنج دروازه حريف مي نشاند. يا همچون يك جورچين كه تكه آخرش را يك نفر مي چسباند. پس در ميان ائمّه اطهار(عليهم السلام) يك نفر حسين(عليه السلام) است و البته آخرين آن عزيزان هم حضرت مهدي صاحب الزمان (عج); در ميان علما هم يك نفر كارش حسيني است و آن خميني است و ديگران بايد حسني يا سجّادي و زينبي عمل كنند; چنان كه مرحوم آية اللّه العظمي بروجردي حسني عمل كرده و زمينه قيام اسلامي را فراهم آورد.19

امام خميني(قدس سره)، كه در مكتب تربيتي حضرت سيدالشهداء(عليه السلام) رشد يافته بود، با تعاليم عاشورايي خويش، مردم ايران را متحوّل ساخت. او گفت: «حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)به همه ما آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم و در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد.»20 همچنين فرمود: «سيدالشهداء و اصحاب و اهل بيت او(عليهم السلام)آموختند تكليف را، فداكاري در ميدان، تبليغ در خارج ميدان، آن ها به ما فهمانيدند كه در مقابل حكومت جور نبايد زن ها بترسند، نبايد مردها بترسند.»21 امام خميني(قدس سره) برپايي نظام اسلامي را با توجه به تعاليم قرآني و مكتب عاشورا، يك ضرورت اجتناب ناپذير مي دانست.22 6. تضاد با ليبراليسم

ويژگي هايي كه ذكر شدند و صدها ويژگي ديگر، كه از مختصات مكتب عاشورا يا مشتركات آن با انقلاب اسلامي هستند، همه در يك چالش جدّي با مكتب جهان شمول امروزين يعني «ليبراليسم» قرار دارند. در حقيقت، انقلاب اسلامي به تبع نهضت عاشورا، در حالت دوگانگي و چالش عميق با مكتب ياد شده قرار دارد. «ايثار و فداكاري» به عنوان شاخص ترين مشخصه و كارآمدترين عنصري كه در هر دوي

اين نهضت ها بسيار پررنگ و جلوه گر است، نام برده شد. اين عنصر در مكتب ليبراليسم نه تنها جايي ندارد، بلكه عكس آن حاكم است. پررنگ ترين آموزه ها و شاخص ترين مشخصه هاي ليبراليسم عبارتند از: «آزادي فردي و محدود كردن قدرت دولت»،23 كه نتيجه اي جز «سود شخصي» و «جامعه فداي فرد» ندارد.

از ديدگاه ليبرالي، فرد بر جامعه و مصلحت فردي بر مصلحت اجتماعي اولويت دارد. ليبراليسم از آغاز، همزاد و همراه سكولاريسم (جداانگاري دين از دولت)، مدرنيسم (سنّت ستيزي)، فلسفه اختيار (جبرستيزي)، بازار آزاد، رقابت كامل، فردگرايي، مشاركت سياسي، نظام نمايندگي، عقل گرايي، ترقّي خواهي و علم گرايي بوده و ضد وحدت گرايي (مونيسم)، تمركزگرايي، انحصارگرايي، اقتدارگرايي و ضد نخبه گرايي است.24

در فرهنگ علوم سياسي، ليبراليسم «نوعي ايدئولوژي و گونه اي از جهان بيني (است) كه فرد را پايه ارزش هاي اخلاقي مي شمارد و همه افراد را داراي ارزش برابر مي داند; از اين رو، فرد بايد در انتخاب هدف هاي زندگي خويش آزاد باشد.»25 بنابراين و به بياني تقريبي، آزادي براي ليبراليسم عدم محدوديت يا مداخله اجباري است.26

پس ليبراليسم پيوسته انسان را به خود مي خواند، اما كربلا و عاشورا به خداي خود! و صد البته كه در مكتب عاشورا نيز سنّت ستيزي، اختيار، بازار آزاد، رقابت كامل، مشاركت، نمايندگي، ترقّي خواهي و اين قبيل كالاها يافت مي شوند، اما با تفسير خاص و ويژه خود و بر اين همه بايد افزود: عشق گرايي، امام محوري و جامعه گرايي را، تا آنكه مترقّي ترين مكاتب همچون ليبراليسم را ميليون ها سال نوري در فاصله با مكتب عاشورا و مكتب جاويد حسيني ببينيم.

رقابت كامل در كربلا،

در بازار آزادي بود كه سنّت ستيزان با اختيار و آزادي و هوش و هواس كامل، تحفه هاي ناقابلي (به گفته خودشان) همانند جان هاي خويش را به نمايندگي از همه مشاركتورزان تاريخ در اين امر مهم، عاشقانه نثار خاك پاك قدم دوست و امام خود كردند و پاي كوبان به استقبال مرگ شتافتند تا جامعه پس از آن ها بهبود يابد و سود برد.

به هر حال، «ليبراليسم يك دشمن ديرينه داشت كه از آن بي خبر نبود، اما احساس خطر جدّي در اين مورد از سال 1979 مسيحي به او دست داد. اين خصم خطرناك، "اسلام و انقلاب اسلامي" بود; زيرا اسلام تنها ايدئولوژي است كه هر كجا برود، بي رقيب مي ماند. محتواي مكتب حيات بخش اسلام چنان بي عيب، بي رقيب و غني است كه در هر قالبي ريخته شد، پر جاذبه ترين ايدئولوژي و نظام را به نمايش خواهد گذاشت. اكنون فرض كنيم قالبي به نام "مردم سالاري" وجود دارد كه مي توان محتواهاي گوناگوني در آن ريخت. چنانچه ليبراليسم در اين ظرف گنجانيده شود، "ليبرال _ دموكراسي" خواهيم داشت و اما اگر اسلام در اين ظرف قرار گيرد، نظام "مردم سالاري ديني" به بار خواهد نشست. شديدترين چالش ميان اسلام و ليبراليسم نيز در اينجاست كه انسان در جامعه ليبرال _ دموكراسي، پشت به خدا نشسته، اما در جامعه مردم سالاري ديني، پيوسته و بيوقفه رو به خدا در حركت است. در چنين جامعه اي، هم خدا سالار است و هم مردم، در حالي كه در جامعه ليبرال _ دموكراسي، در حقيقت يك اقليّت حاكمند. امروزه هرچند طرفداران دموكراسي ليبرال كم نيستند، اما

حركت جهان به سويي است كه حاميان اين نوع نظام ها رو به كاهش اند.»27

امروزه در سراسر جهان، روزي نيست كه با نام امام خميني(قدس سره) و ياد انقلاب شكوهمند او، چندين كافر به اسلام نپيوندند. اين همه بركت به خوبي گوياي آن است كه اين انقلاب ريشه در كربلا و نهضت هاي عاشوراي حسيني دارد. پي نوشت: 1_ ابن شعبه حرّاني، تحف العقول، ص 174 / سيدبن طاووس، اللهوف، ص 69.

2_ شيخ عبّاس قمي، نفس المهموم، ص 227 و 228.

3_ امام خميني، صحيفه نور، ج 1، ص 45.

4_ همان، ص 60.

5_ امام خميني، كلمات قصار (پندها و اندرزها)، ص 228.

6_ همو، صحيفه نور، چ بيستم، ص 227.

7_ محمّدبن جرير طبري، تاريخ طبري، چ پنجم، ص 418 / ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج 3، ص 285 / شيخ عبّاس قمي، پيشين، ص 227.

8_ شيخ عبّاس قمي، پيشين، ص 227 و 228.

9_ امام خميني، صحيفه نور، ج 2، ص 97.

10_ همان، چ نهم، ص 57.

11_ عبداللّه جوادي آملي، شكوفايي عقل در پرتو نهضت عاشورا، قم، انتشارات اسلامي، 1381، ص 195.

12_ سيدبن طاووس، پيشين، ص 69 / ابن شعبه حرّاني، پيشين، ص 174.

13_ امام خميني، صحيفه نور، ج 4، ص 20.

14_ خوارزمي، مقتل خوارزمي، ج 1، ص 188.

15_ امام خميني، صحيفه نور، ج 20، ص 189.

16_ مرتضي مطهّري، حماسه حسيني، ج 3، ص 178 به بعد.

17_ پرير كلر وبلانش، ايران: انقلاب به نام خدا، ترجمه قاسم صفري، ص 13.

18_ نحل: 36.

19_ اشاره به فرمايش امام خميني در جواب شاه كه گفته بود: سيدي هم پيش از تو بود كه با ما كار چنداني نداشت و اين قدر ما

را اذيت نمي كرد، امام فرموده بود: او سيد حسني بود، اما من سيد حسيني ام.

20_ امام خميني، صحيفه نور، ج 3، ص 225.

21_ همان، ج 17، ص 59.

22_ امام خميني، كتاب البيع، ج 2، ص 461.

23_ آر. بروس داكلاس، كنت آر. هاردر، تام باتلمور و استنلي پين، ايدئولوژي هاي معاصر، ترجمه عليرضا كاهر، تهران، دفتر پژوهش و تدوين تاريخ انقلاب اسلامي، 1384، ص 34.

24_ همان، ص 34 و 35.

25_ علي آقابخشي و مينو افشاري، فرهنگ علوم سياسي، ش 1682، ص 325.

26_ اندرولوين، نظريه ليبرال دموكراسي، ترجمه و تحشيه سعيد زيباكلام، تهران، سمت، 1380، ص 43.

27_ نصراللّه سخاوتي، اسلام و دموكراسي، قم، مركز مطالعات و پژوهش هاي حوزه علميه، 1383، ص 44.

منبع: فصلنامه معرفت

وظايف روحانيت در دهه سوم انقلاب

وظايف روحانيت در دهه سوم انقلاب نويسنده:آيت الله رضا استادي(حفظه الله)

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الحمدللّه رب العالمين و صل اللّه علي سيدنا محمد(صلي الله عليه وآله) و اله الطاهرين و لعن علي اعدائهم اجمعين الي قيام يوم الدين.

بسيار مناسب است كه در دهه ي فجر هر سال از ابعاد مختلف بازنگري اي در اوضاع و احوال مملكت، نظام اسلامي، مردم و روحانيون بشود كه اگر مشكل و سؤالي است به مشكل توجه شود و به سؤال پاسخ داده شود. در اين جلسه قرار بر اين است كه ما از بُعد كار خودمان صحبت كنيم. پيش فرض اين بحث اين است كه روحانيت براي حمايت از نظام اسلامي و بقاي ارزش هاي اسلامي كه در سايه ي اين نظام و نهضت ديني به دست آمده است، تلاش مي كند. اگر خداي نكرده روحانيون و علمايي اين طور فكر كنند كه لازم نيست ما

از نظام حمايت كنيم، بسيار جاي تأسف دارد. فعلا پيش فرض ما در مورد كساني است كه براي حمايت از نظام و ماندن ارزش ها تلاش مي كنند و هم چنين تلاش مي كنند كه نظام و ارزش ها لطمه نبينند و مردم متدين و متدين تر شوند. سؤالي كه مطرح مي شود اين است كه اگر روحانيت بخواهد در اين تلاش ها موفق باشد و هم چنين مؤثر واقع شود و نتيجه بگيرد، به چه چيزهايي نياز دارد؟ تأثير گذاشتن متوقف بر چه عناصري است؟ كار اهل علم و روحانيت همان كار ائمه و انبياي خداوند است، البته در حد خودشان; يعني يك روحاني لباسش، كارش، و برخوردش حاكي از اين است كه همان مسير ائمه و انبيا را دنبال مي كند. بايد ديد كه انبياي خدا براي موفق شدنشان چه چيزهايي لازم داشتند و يا به عبارت ديگر، چه چيزهايي داشتند تا ما هم به همان فكر و روش باشيم. اگر چيزهايي كه آن ها داشتند ما هم در حد خودمان داشته باشيم، تلاش ها مؤثر واقع مي شود. آن چه در توفيق انبيا به عنوان نقاط اساسي خيلي مؤثر است، اول، منطقِ فطرت پسند و عقل پسند آن ها است. اگر كسي ادعا داشته باشد، ولي منطق نداشته باشد و حرف و مطالبش عقلاني و عقلايي نباشد، هم چنين محتواي دعوتش مطابق فطرت مردم نباشد، اين شخص هيچ گاه در كار خود توفيق نخواهد داشت مگر اين كه مردم را به هوي و هوس دعوت كند كه در اين جا هوي و هوس حاكم و مؤثر مي شود نه دعوت آن شخص.

اگر كسي مردم را به هوا و هوس دعوت كرد و ميليون ها تابع پيدا كرد، نبايد بگوييم كه او تابع پيدا كرده بلكه هوا و هوس است كه مردم را دنبال خود مي كشاند. اما انبيا طرف مقابلِ هوي و هوس را دعوت مي كنند، لذا بايد منطق شان مطابق فطرت و عقل باشد كه اين ها در انبياي ما موجود بود و سخنشان هم همين ها بود. مي فرمودند كه مطالب طوري است كه اگر اين ها به مردم برسد مردم قبول مي كنند; يعني مطلبي نيست كه مردم با آن مخالف باشند و فطرت در آن ناديده گرفته شود. انبياي الهي اين موارد را دارا بودند; ما هم اگر بخواهيم توفيق داشته باشيم، بايد كمال دقت را در مطالبي كه القا مي كنيم به خرج دهيم تا همانند مطالب انبيا و اوليا باشد و خداي نكرده آلوده به برخي از سخنان كه عقل آن ها را نمي پذيرد نباشد. مخلوط به سخناني نباشد كه فطرت ها زير بار آن نروند و اين مبتني بر اين است كه روحانيون و طلاب علوم ديني خوب تحصيل كرده باشند و يك سليقه ي مستقيم هم داشته باشند كه بتوانند از مطالب دين خوب استفاده و تلقي و دريافت كنند و در آخر خوب بيان كنند. اين عنصر اول بود كه در انبيا و اوليا موجود بود. ما هم اگر تابع مكتب اهل بيت هستيم بايد درست درس بخوانيم، درست بفهميم و درست بيان كنيم تا بتوانيم در حد خودمان همانند آن ها رفتار كنيم. حال اگر منطق يك روحاني يا گروهي از روحانيان يا يك

حوزه ي گسترده از روحانيون اين گونه نباشد، نبايد توقع داشته باشند كه تلاش هايشان مؤثر واقع شود; زيرا مردم چيزي را مي پذيرند كه عقل و فطرتشان بپذيرد. در مورد عنصر اول، ما(حوزه) خيلي مشكل نداريم. عنصر دومي كه در تلاش انبيا تأثير زيادي دارد، خوبي مردم است; يعني گاهي اوقات پيامبر خدا تمام امتيازات چرا دارد، ولي در يك جمعيت و گروهي واقع مي شود كه آن ها حالت پذيرش ندارند. پس هر مقدار تلاش و كوشش كنند، به جايي نمي رسد. ممكن است كه يك جمعي از روحانيون در يك مقطع در شرايطي قرار بگيرند كه همانند پيامبر حرفشان منطقي و عقلي باشد ولي مردم زير بار نمي روند; چون مردمِ روبه راهي نيستيد. فرض ما در اين مورد هم اين است كه مردم ما مردم خوبي هستند و طالب و علاقه مند مي باشند و طبعاً و فطرتاً دنبال دين و ديانت هستند; پس در اين مورد ما مشكلي نداريم; گرچه برخي از انبيا و ائمه در اين موارد هم مشكل داشته اند كه مردم حالت پذيرش را دارا نبودند. عنصر سومي كه از دو عنصر گذشته بسيار مهم تر است محبوبيت است; يعني تا پيامبري محبوبيت نداشته باشد محال است كه حرفش مؤثر واقع شود. هر چه قدر حرفش منطقي باشد و مردم حالت پذيرش داشته باشند ممكن است كه روي افرادي اثر بگذارد ولي يك جامعه و اجتماع را متحول و دگرگون نمي سازد، به همين دليل پيامبرِ خود ما و يا ساير پيامبران، به خاطر محبوبيت فوق العاده اي كه داشته اند، تلاش شان خيلي خوب و زود

مؤثر واقع مي شد. در طول تاريخ هم كساني كه مسير انبيا و اوليا را داشته اند، هر چه محبوبيت شان بيش تر بود تأثيرشان هم فراوان تر بوده كه نمونه ي اعلاي آن، امام امت است. شك نكنيد كه محبوبيت فوق العاده ي امام، سهم به سزايي در موفقيت ايشان داشت. از روزي كه حضرت امام دعوت خود را القا كردند، همه مريد ايشان بودند. اين محبوبيت بود كه قدم به قدم باعث موفقيت ايشان شد. در مورد محبوبيت ايشان جاي هيچ انكاري نيست; چرا كه از لحاظ اجتماعي امري معلوم و مسلم است. كساني كه اين مباحث را دنبال مي كنند به اين نتايج مي رسند علاوه بر اين كه منطق بايد منطق فطري و صحيح باشد، علاوه بر آن مردم هم بايد مردمي باشند كه حرف منطقي و عقلي را قبول كنند، محبوبيت يك امام و پيشواي مذهبي بيش ترين اثر را دارد. اگر سوال شود كه ما چه كار بايد بكنيم كه تلاش هايمان مؤثر باشد؟ جواب اين مي شود كه اگر ما دو عنصر اول را دارا باشيم، بايد عنصر سوم را هم كه محبوبيت است، نيز دارا باشيم. دشمن، همين مورد سوم - محبوبيت - را نشانه گرفته است; زيرا فهميده است كه اگر محبوبيت نباشد، ديگر كاري پيش نمي رود; بنا بر اين ما را از محبوبيت مي اندازد. بعضي ها اين طور داوري مي كنند كه روز به روز محبوبيت روحانيت بين مردم رو به كاهش است. اگر اين سخن درست باشد خطر بسيار بزرگي است; زيرا در آن وقت هر چه قدر تلاش كنيم فايده اي

ندارد و اگر خداي نكرده شخص ديگر جاي گزين شود يعني محبوبيتي كه ما بايد داشته باشيم، ديگري پيدا كند كه مطلب و حرفش نقطه ي مقابل ما است، ممكن است بيش تر در مردم اثر بگذارد. در اين مورد هم بايد دقت كنيم كه اگر روحانيت در طول تاريخ محبوبيت داشت، به چه دليل بوده است؟ و يا اگر امام امت محبوبيت داشت به چه دليل بود؟ و اگر فرض است كه ما امروزه محبوبيت داريم، علتش چيست؟ اين ها را دقت كنيم تا از دست ندهيم كه هر چه قدر محبوبيت ما بالا رود، ميزان تأثيرگذاري ما در جامعه نيز بالا مي رود و اگر اين طور نباشد، نتيجه ي عكس مي دهد; يعني هر چه قدر محبوبيت كم شود، ميزان تأثيرگذاري هم كم مي شود. اين مطلب بسيار روشن است كه روحانيت در طول تاريخ و در زمان امام و در طول انقلاب اگر روحانيت محبوبيتي داشته و دارد، عواملي دارد كه بنده مي خواهم اين عوامل را بيان كنم:

1. از همه مهم تر، عبارت معروفي است كه همه مي گوييم و مي شنويم و ان شاءاللّه عمل مي كنيم و آن «ساده زيستن است». يكي از عوامل مهم، روحانيت در طول تاريخ، همين ساده زيستي و زندگي ساده داشتن بوده است. البته زمان ها با هم فرق دارد ولي در هر زمان مردم متوجه اند و تشخيص مي دهند و مي فهمند كه چه كسي ساده زندگي مي كند و با دنيا بند و بست ندارد و چه كسي سخت و سفت به دنيا چسبيده است. اگر يك روحاني و يا

عده اي روحاني و يا كل روحانيت وضعشان اين طور باشد كه به دنيا بچسبند و در صدد يك زندگي مرفّه برآيند، قطعي است كه از محبوبيت شان هم كم مي شود. اگر امروزه شما با كسي مصاحبه كنيد و ده تا عالم را اسم ببريد و از او سؤال كنيد كه به كدام يك بيش تر علاقه داريد، قطعاً كسي را انتخاب مي كند كه زندگي اش نسبت به ديگران ساده تر و مردمي تر است و تطبيق مي كند با همان كسي كه مردم فكر مي كنند او هم مثل ما مشكل آب و نان و زندگي دارد و آدمي نيست كه از هر جهت در رفاه باشد. اگر ما اين را عمل نكنيم تك تكمان مقصر هستيم و در جمع، نتيجه اش اين مي شود كه از محبوبيت مان كاسته شود و از محبوبيت كاسته شدن همان و از تأثير خدمات و تلاش ها و غيره ماندن همان. بي جهت نبود كه امام امت اين قدر در اين مورد سفارش مي كرد. در زمان حاضر هم اين قدر مقام معظم رهبري و مراجع تقليد سفارش مي كنند; حتّي خود ما هم به هم سفارش مي كنيم; چرا كه مي دانيم اين يكي از عوامل مهم است; پس بايد هر چه مي توانيم اين عامل را تقويت كنيم نه تضعيف. در همين راستا ما چند وظيفه ي ديگر هم داريم.

2. دشمن گاهي بزرگ نمايي مي كند و موارد استثنا را در مردم رواج مي دهد و بزرگ جلوه مي دهد. در اين جا ما وظيفه داريم كه مردم را آشنا كنيم و اثبات

كنيم كه دروغ مي گويند. وقتي دشمن چهار يا پنج تا را به عنوان نمونه ذكر مي كند و كل روحانيت را محكوم مي كند، از وظايف ما است كه بيان كنيم اين گونه نيست. بنده در بعضي از منبرهاي مرسوم خود نمونه هايي را عرض كردم كه براي هيچ كس قابل انكار نيست; چه طور اين نمونه ها را نمي گويند و دنبال نمونه هايي مي روند كه توسط آن ها ضربه بزنند; مثلا حاج شيخ قوام وشنوه اي كه پيرمرد محترمي است و همه مي دانند كه ايشان از نزديكان آيت اللّه العظمي مرعشي بود; به قول ما جزء اطرافيان ايشان بود; هم چنين همه مي دانند كه ايشان حدود پنجاه _ شصت سال در قم منبر مي رفت و درآمدي از اين راه داشت و همه مي دانستند كه ايشان بيست _ سي جلد كتاب تأليف كرده بود كه تعدادي از آن ها در زمان خودشان چاپ شده بود. ايشان حدود بيست سال در مسجدي امام جماعت بود و جمعيت خوبي هم در آن مسجد نماز مي خواندند; يعني همه ي عوامل يك اهل علم مورد توجه در اين شخص جمع بود. بعد از اين كه ايشان از دنيا رفت، بنده گفتم صدا و سيما بيايد زندگي ايشان را فيلم بگيرد و براي مردم پخش كند. در همين خيابان صفاييه (شهدا) در يكي از كوچه ها، خانه اي بود كه اصل و فرع آن صد متر نمي شد و به قول امروزي ها كلنگي بود، ايشان قبل از رحلتشان كل كتاب هايش را كه چيزي حدود سيصد _ چهارصد هزار تومان بود

به يكي از كتاب خانه ها منتقل كرد. خود ايشان به بنده مي گفت كه شهريه نمي گيرد; وقتي دليل آن را پرسيدم، گفتند كه بنده منبر مي روم و مبلغي از آن راه در مي آورم، ديگر نياز به شهريه ندارم. اين ها را به مردم نمي گويند. ما در روحانيت از اين گونه افراد بسيار داريم. بسياري از طلاب جوان ما همين گونه هستند. دشمن اين ها را نمي گويد. از وظايف ما اين است از بزرگ نمايي دشمن در اين موارد پرده برداريم و بگوييم: بخش بسيار بزرگي از روحانيت اين گونه نيستند كه رو به دنيا افتاده باشند و بند و بستي به اين قوت داشته باشند. اولا بايد نباشيم _ كه ان شاءاللّه نيستيم; ثانياً، بايد براي مردم بيان كنيم; چرا كه دشمن آن طرف را مي گيرد مثلا يك روحاني خانه اي دارد در فلان منطقه، حال ارث به او رسيده يا غيره و يا ما اين را پسنديده مي دانيم و يا نه، كاري نداريم; ولي دشمن همين را نشان مي كند و اين طرف و آن طرف مي گويد. يكي از وظايف ما اين است كه مردم را در جريان بگذاريم و به مردم بفهمانيم كه اين گونه نيست. به مردم بگوييم با چشم خود بينيد. آن چه را كه با چشم خود مي بينيد مطمئن تر از آن چيزي است كه دشمن مي گويد. بنده در سفري كه به قزوين رفته بودم، در آن جا بزرگ داشتي گرفته بودند براي آقاي صامت. بنده در آن جا هم همين نكات را عرض كردم كه به جاي اين

كه حرف دشمن را گوش دهيد، زندگي خود آقاي صامت كه شصت سال است با شما زندگي كرده و از طرف چند تن از مراجع تقليد وكالت داشته، ببينيد. پس يكي از عوامل اين شد كه هر چه ما ساده تر زندگي كنيم محبوبيت ما در مردم زيادتر مي شود.

3.عامل بعدي اين است كه همه ي ما در هر موقعيت كه هستيم (امام جماعت، منبري، مبلغ، استاد دانشگاه و...) بايد خادم مردم باشيم. روحانيون در طول تاريخ، خادم مردم بوده اند و اين خدمت آن ها محبوبيت آورده است. اگر ما بخواهيم راه ديگري برويم، محبوبيت خود را از دست مي دهيم. به جاي اين كه به مردم خدمت كنيم، اگر به فكر خودمان باشيم محبوبيت را از دست مي دهيم. مردم روحانيوني ديده اند كه خانه نداشته اند ولي به فكر مسجد مردم بوده اند، به فكر حسينيه و غسال خانه و جاده ي مردم بودند. ما هم بايد همين راه را ادامه دهيم. ما بايد در هر محيطي كه قرار مي گيريم، طوري باشيم كه مردم احساس كنند كه مي خواهيم به آن ها خدمت كنيم. در شرايطي كه ما هستيم، يكي از عوامل محبوبيت و عدم محبوبيت ما، مسئله ي جوانان است. امروزه به هر بهانه اي و به هر وسيله اي در هر جا قرار مي گيريم، بايد بتوانيم با جوان ها گرم بگيريم. امروزه نيمي از جمعيت كشور ما را جوانان و نوجوانان تشكيل مي دهد. اگر فرضاً روحانيت توانست در غير قشر جوان محبوبيتي كسب كند، در مقابل اين قشر عظيم چه خواهد كرد؟ ما اگر بخواهيم محبوبيت داشته

باشيم، به هر بهانه اي بايد با جوانان گرم بگيريم. روحانيونِ جوان ما خيلي مي توانند در نسل جوان ما مؤثر باشند. اگر جواني احساس كند كه نسبت به او دل سوزي مي شود و مي خواهند نجاتش دهند، خيلي فرق دارد با وقتي كه ما طوري عمل كنيم كه فاصله ايجاد شود كه هر جا روحاني حضور داشته باشد، يك مشت پيرمرد آن جا باشند. بنده در يك مجلسي كه شركت كرده بودم، آيت اللّه اميني هم حضور داشتند; ايشان به بنده فرمودند نگاه كنيد ببينيد كه آيا يك زير پنجاه سال در اين مجلس پيدا مي شود. آن هم يك مجلس روضه اي كه منبري هاي مهم در آن منبر مي روند، وقتي كه نگاه مي كنيم مي بينيم همه پيرمرد هستند. در نماز جماعت ها هم همين گونه است; البته اين كليّت ندارد; چرا كه بنده با بعضي از روحانيون جوان برخورد كرده ام كه مي گفتند مسجد ما پُر از جوان است. بنده در سفري كه به تهران داشتم، در يكي از مساجد كه براي نماز رفتم، هم خودم ديدم و هم امام جماعت مسجد براي بنده تعريف كرد كه ما برنامه هايي داريم كه جوانان، پرشور از آن استقبال مي كنند. اگر خداي نكرده مقصر باشيم و بي تفاوت بگذريم، خودمان عامل مي شويم كه مملكت را از دست بدهيم. دوباره تكرار مي كنم كه دشمن در صدد جاي گزين كردن است و يك محبوبيت را با محبوبيت ديگر عوض مي كند. بايد تاريخ براي ما عبرت آموز باشد. يك روزي مي خواستند محبوبيت اميرالمؤمنين را مبدّل كنند و براي

آن جاي گزين درست كنند. ممكن است امروز جوان ما به جاي اين كه به يك روحاني علاقه مند شود، به يك بازي گر سينما علاقه مند شود اگر چه بازي گر خوبي هم باشد. يا به جاي اين كه به يك روحاني علاقه مند باشد، به يك ورزش كار قوي علاقه مند شود; درست است كه ورزش كار آدم خوبي است و دوست دار اميرالمؤمنين، ولي اين جابه جايي خيلي خطرناك است. دشمن اين را انجام مي دهد. مورد ديگر كه غليظ تر از جوانان است، دانشگاهيان ما هستند. امروزه ما قشر عظيمي دانشگاهي داريم. نمي شود همين طور گفت كه همه ي دانشگاهي ها بي گانه از دين هستند; در صورتي كه اين طور نيست و كساني كه با دانشجويان مأنوس هستند، واقع مطلب را مي دانند. اين ما هستيم كه بايد كار كنيم. بايد كار ما، كلاس ما، درس خواندن ما، موضع گيري ما و... طوري باشد كه بتوانيم بر دانشجويان تأثير بگذاريم. كساني مثل مطهري و مفتح _ رحمهمااللّه _ انقلابي عظيم در دانشگاه ها به پا كردند. بايد كار بشود و بي تفاوت نباشيم. اگر محبوبيت بين جوان ها و دانشجويان و كل مردم را نداشته باشيم، توقعِ اين كه حرف ما در مردم مؤثر باشد، توقع بي جايي است. به ذهن عزيزان خطور نكند كه مگر ما بايد دنبال محبوبيت باشيم، اين بحث جداگانه اي است. كارهاي ما بايد خالصانه باشد چرا كه كار خالصانه ي ما محبوبيت مي آورد. در زيارت امين اللّه مي خوانيم كه خدايا مرا در زمين محبوب قرار بده; زيرا اين محبوبيت به نفع

دين و كل برنامه هاي ديني است. تلاش ما بايد اين باشد كه در بين مردم و جوان ها، با كار خود ما و رفتار و موضع گيري هاي خودمان محبوبيت كسب كنيم.

4. عامل ديگري كه بسيار مؤثر است، موضع گيري روحانيون نسبت به دولت است. روحانيون بايد نسبت به هر دولتي موضع گيري شفاف داشته باشند و بدي ها را بد بگويند و خوبي ها را خوب. اگر بخواهند هميشه تعريف كنند، مردم زير بار نمي روند. اگر در يك دولت اسلامي و كارگزاران اسلامي، جايي از كار اشكال داشت; اولين كسي كه بايد تذكر بدهد روحاني است; زيرا مردم بايد بفهمند كه اهل چاپلوسي و تملق نيست كه مردم را فراموش كند. اولين كسي كه بايد نقاط ضعف را بيان كند، روحاني است كه اين حرف بسيار منطقي است; و الا اگر يك روزي موضع گيري روحانيت، طوري بشود كه دو دستگي ايجاد شود و يك دسته فقط تعريف و تمجيد بكند و دسته ي ديگر مخالفت، در اين جا مردم هر دو دسته را محكوم مي كنند; زيرا مي دانند كه دولت هم خوبي دارد هم نقاط ضعف و پي كسي مي گردند كه اين واقعيت را بيان كند; مثلا صدا و سيما نقاط قوت فراوان دارد ولي نقاط ضعف هم دارد; اگر يك روحاني كل برنامه هاي صدا و سيما را تأييد كند و يا روحاني ديگر كل آن را تكذيب كند، مردم هيچ كدام را نمي پذيرند; زيرا واقع را مي بينند. پس يكي از عوامل محبوبيت اين شد كه مردم احساس كنند كه موضع گيري ما در مقابل دولت،

موضع گيري منصفانه است. اگر خداي نكرده بر عكس شود، يكي از عواملِ تضعيف محبوبيت ما است. به قول بعضي از بزرگان، اگر روحانيت چنين موضع گيري داشته باشد روزهاي حساس هم كه از دولت حمايت مي كند، حمايتش خيلي بيش تر در مردم مؤثر واقع مي شود. اگر موضع گيري ما موضع گيري منصفانه بود، وقتي كه در شب 22 بهمن مي گوييم در راه پيمايي شركت كنيد، خيلي بيش تر تأثير مي گذارد تا وقتي كه ما همه اش تعريف و تمجيد كنيم كه ما را جزء آن ها بدانند.

5. يكي ديگر از عوامل محبوبيت اين است كه مردم احساس نكنند كه ما در جناحي هستيم (يك وقت افراد را به دروغ به اين جناح و آن جناح نسبت مي دهند، در مورد اين نمي توان كاري كرد). اما اگر واقعيت اين باشد كه روحانيت در يك جناح قرار گيرد، خيلي بد است. بايد همه احساس كنند كه روحانيت براي اين طرف و آن طرف نيست; بلكه روحانيت براي همه ي مردم و دل سوز همه ي مردم است. دشمن گاهي افراد را به اين جناح و آن جناح نسبت مي دهد، به عنوان مثال روزي يك خبرنگار براي مصاحبه نزد بنده آمده بود. مي گفت: من آمده ام با شما مصاحبه كنم. بنده گفتم كه الان آماده ي مصاحبه نيستم و اين حرف هايي را كه الان مي زنم راضي نيستم همين ها را در روزنامه چاپ كنيد (چرا كه با خود فكر كردم فردا همين ها را در روزنامه چاپ مي كنند كه رفتم با فلاني مصاحبه كنيم، قبول نكرد و...).

بعد از خود همين شخص پرسيدم: شما من را جزء كدام جناح مي دانيد؟ گفت: جناح راست. گفتم: روزنامه ي خيلي مشخصِ جناح راست كدام روزنامه است؟ گفت: رسالت. گفتم: باورت مي شود كه دو _ سه سال است كه بنده يك شماره ي روزنامه ي رسالت را هم نديده ام؟! مردم افرادي را به اين طرف و آن طرف نسبت مي دهند به خاطر اين كه دشمن مي گويد و دشمن دسته بندي مي كند. از اين ها گذشته بايد ما طوري عمل كنيم كه مردم احساس كنند كه روحانيت حزبي عمل نمي كند بلكه دنبال واقعيت ها و وظيفه ي شرعي است. اگر اين طور شود آن اختلافي كه خانمان برانداز است و امام امت آن قدر روي آن تأكيد داشت، پيش نخواهد آمد; ولي اگر خداي نكرده اگر اختلاف پيش بيايد و گروهي اين طرف آن طرف باشند باعث مي شود كه محبوبيت كم شود. بنابراين عرض بنده اين شد كه مردم خوب هستند، محتواي دعوت نامه هم خوب است و اين محبوبيت است كه مي تواند اثرگذار باشد كه راه هاي كسب محبوبيت هم ذكر شد. هر چه ما اين ها را تقويت كنيم، محبوبيت زياد مي شود و تلاش هاي ما هم ثمر مي دهد و دشمن نقطه ي مقابل همين مسئله را دارد، يعني دشمن مي خواهد كه ما محبوبيت خود را از دست بدهيم. مي خواهد كه بين ما اختلاف باشد و چپ و راست داشته باشيم. مي خواهد كه بين ما و جوانان فاصله باشد. مي خواهد كه مردم ما را دوست نداشته باشند و گرفتار زندگي

و دنيا بشويم. ما بايد بيدار باشيم. اين ها مربوط به جمع روحانيت است. حال اگر جمعي نشد، تك تك افراد بايد عمل كنند; يعني من يك نفر خودم درست عمل كنم، چرا كه در بعضي زمان ها بوده كه روحانيت آن طور كه بايد و شايد توفيق نداشته ولي استثنائأ يك نفر، دو نفر، پنج نفر به خاطر شرايط خاص خودشان مؤثر واقع مي شدند. عرض بنده اين شد كه تك تك ما وظيفه داريم، حوزه ي علميه وظيفه دارد، جمع روحانيون وظيفه دارند كه عوامل محبوبيت را تقويت كنند تا بتوانند حامي نظام باشند تا فرداي قيامت بتوانند بگويند: خدايا، من به دين تو و نظام اسلامي تو كه قصد داشت قرآن را پياده كند و در رأس آن مجتهد جامع الشرايط بود كمك كردم. و اگر طوري ديگر رفتار كنيم، ممكن است فرداي قيامت مقصّر شناخته شويم. واي به حال كساني كه اين طور فكر كنند كه ما بايد بي تفاوت باشيم كه بنده در اين زمينه جمله اي از وصيت نامه ي حضرت امام(قدس سره الشريف) را براي شما مي خوانم و عرايض خودم را خاتمه مي دهم تا به سؤالات پاسخ دهيم: «وصيت اين جانب به ملت در حال و آتي آن است كه با اراده ي مصمم خود و تعهد خود به احكام اسلام و مصالح كشور در هر دوره از انتخابات، وكلاي داراي تعهد به اسلام و جمهوري اسلامي كه غالباً بين متوسطين جامعه و محرومين مي باشند و غيرمنحرف از صراط مستقيم به سوي غرب يا شرق و بدون گرايش به مكتب هاي انحرافي و اشخاص تحصيل

كرده و مطلع بر مصالح روز و سياست هاي اسلامي به مجلس بفرستند و به جامعه ي محترم روحانيت _ خصوصاً مراجع معظم _ وصيت مي كنم كه خود را از مصالح جامعه خصوصاً انتخابات رييس جمهوري و وكلاي مجلس كنار نكشند و بي تفاوت نباشند». كه اين بي تفاوت بودن و كنار كشيدن، روز به روز اوضاع را بدتر مي كند. اگر امروزه برخي مي گويند كه به اسلام ضربه مي خورد، بي تفاوتي ما ضربه را بيش تر مي كند. در همين انتخابات اخير بعضي ها معتقدند شركت نكردن تعداد زيادي از متدينين در انتخابات (به خاطر اين كه اين طور فكر كردند كه به آن ها توضيح داده نشد) باعث رأي آوردن كساني شد كه الان مي بينيم بعضي از آن ها مشكل درست مي كنند. در تهران براي بعضي از افراد، تفاوت رأي صد هزار رأي بود. اگر صد هزار متدين شركت كرده بودند و به آن كسي كه متدين تر و صالح تر است رأي داده بودند، گرفتاري هاي بعدي نبود. اين بي تفاوتي خيلي خطرناك است. حضرت امام در وصيت نامه ي خودشان مراجع معظم را مخاطب قرار مي دهند كه بي تفاوت نباشند. اگر امروز گفتيم چه كار داريم كه دخالت مي كنيم، ممكن است كه فردا نتوانيم جواب دهيم; چرا كه بي تفاوت بودن در اين موضوع مي تواند دو معنا داشته باشد: يكي اين كه دين صحيح و سالم است و ما كاري نداشته باشيم، اما اگر معناي آن اين باشد كه بي تفاوت بودن و شركت نكردن ما باعث شود كه نقاط ضعف بيش تر

شود، مسئول خواهيم بود.

منبع:www.bmsu.ac.ir

منشأ ناكامي غربي ها در تحليل انقلاب اسلامي ايران

منشأ ناكامي غربي ها در تحليل انقلاب اسلامي ايران نويسنده:محمّدرضا جواهري مقدّمه

انقلاب اسلامي ايران به عنوان مهم ترين و بزرگ ترين پديده سياسي و اجتماعي آخر قرن چهاردهم هجري قمري و رُبع آخر قرن بيستم ميلادي، در طي قريب به سه دهه حيات و پايداري، همواره مورد توجه پژوهشگران و دانشمندان، متخصصان علوم سياسي و كارشناسان علوم اجتماعي و جامعه شناسان و علاقه مندان به تحليل انقلاب ها، قرار داشته است. اين انقلاب عرصه جديدي براي آزمون و ارزيابي فرضيه ها و نظريه هاي مرسوم و رايج در علوم سياسي، علوم اجتماعي و جامعه شناسي فراهم آورد. روشن است كه فرضيه هاي كهنه و رايج كه براي تحليل انقلاب هاي مدرن غيرمذهبي و ضدمذهبي ارائه شده، توانايي تحليل اين پديده منحصر به فرد و استثنايي و بي نظير را ندارند; چرا كه يك انقلاب مذهبي را نمي توان با معيارهاي كاملا غيرمذهبي تحليل كرد. متدلوژي متداول در غرب و شرق، كه آلوده به سكولاريزم و لائيزم است، به هيچ وجه توانايي تحليل انقلاب اسلامي ايران را نداشته و نخواهد داشت; تحولات دو جامعه متفاوت با زيربناهاي مختلف، بلكه متضاد را نمي توان با كمك روش ها و معيارهاي ثابت و يكسان تفسير و تحليل كرد. متأسفانه علي رغم تفاوت هاي بنيادي و ماهوي تاريخ و فرهنگ و تمدّن جهان اسلام و ايران اسلامي با تاريخ و فرهنگ و تمدّن غرب و كشورهايي نظير فرانسه، روسيه، چين، كوبا و نيكاراگوئه، باز هم تحوّلات تاريخي، اجتماعي و سياسي جهان اسلام بر اساس همان معيارها و ضوابط و روش هاي خاص تحولات دنياي غرب مورد مطالعه قرار مي گيرند. اين كار، چه

توسط مستشرقان و خاورشناسان و كارشناسان غربي صورت گيرد و چه دانشمندان و مفسّران مسلمانِ مرعوب و غربزده، گمراه كننده است و آنان را از شناخت واقعيت ها و حقايق باز مي دارد.

مسلمانان براي بررسي و تحليل تاريخ و تحولات اجتماعي و سياسي در كشورها و جوامع اسلامي ناگزير از كسب و ارائه معيارها و روش هاي نو و جديدي هستند كه متناسب با ويژگي هاي تاريخي، اجتماعي و سياسي جهان اسلام باشد تا با كمك آن ها بتوانند گذشته، حال و آينده خود را آنچنان كه بوده، هست و خواهد بود درست درك كنند. انقلاب ايران در عصر اطلاعات، كه از دهكده جهاني و پايان عمر دين و عصر ايدئولوژي داد سخن مي رفت، روي داد و انديشه حاكم بر قرن بيستم و انقلاب هاي جهان (سكولاريزم) كه تحقق آن را احتمال نمي داد بي اعتبار ساخت. به همين دليل، تحليل گران غربي شگفت زده شدند و بر ناتواني خويش در تحليل انقلاب اسلامي ايران اعتراف كردند و انقلاب ايران فرضيه هاي آنان را به چالش كشانيد. آنان با منطق سكولاريزم و لائيزم هرگز درك نكردند انقلاب ديني چيست، چگونه پديد مي آيد و انقلاب هاي با ايدئولوژي مذهبي از چه ويژگي هايي برخوردارند. بر همين اساس، در تحليل انقلاب اسلامي ايران با مشكلات جدي و اساسي روبه رو شدند و ماهيت ديني و مذهبي انقلاب ايران نظريه هاي آنان را زير سؤال برد. ناكام ماندن و بن بست هاي نظري آنان در تحليل انقلاب ايران، آن ها را به بازنگري در نظريه هاي خويش وادار كرد و به تعبير لاكاتوش، آنان را مجبور به رفوكردن و ترميم هاي پي در پي و متعدد و افزودن

تبصره هاي فراوان نمود.1 اما به دليل ساختار فكري غيرديني و زيربناي اعتقادي سكولار و لائيك خويش، نتوانستند به طور كامل از نظريات خويش دست شسته و آن را كنار بگذارند، گرچه برخي از آنان با ساختارشكني به فهم و درك حقيقت نزديك شدند، ولي بيشتر آنان همچنان از درك ماهيت انقلاب ايران ناتوان هستند. انقلاب اسلامي ايران به خوبي ثابت نمود كه علي رغم ادعاي به سر آمدن عمر دين و خاموش شدن ستاره دين، خورشيد دين هرگز غروب نخواهد كرد و به روشني نشان داد كه در جهان _ به اصطلاح _ مدرن هم مذهب مي تواند نقش مهم و بزرگ منحصر به فرد و بي نظير در زندگي فردي و اجتماعي بشر و در سياست و اقتصاد جامعه ايفا كند. بررسي پنج فرضيه درباره انقلاب اسلامي

سردرگمي تحليلگران غربي و شرقي و شبه روشن فكران ايراني غربزده در فهم و درك و تحليل انقلاب اسلامي ايران، عامل روي آوردن آنان به ارائه فرضيه هاي نادرست و ناقص براي انقلاب شده است. چهار فرضيه «استبداد عامل انقلاب»، «اقتصاد عامل انقلاب»، «توطئه عامل انقلاب» و «مدرنيزاسيون عامل انقلاب» به هيچ وجه نتوانسته اند به درستي عامل اصلي پيدايش انقلاب ايران را تبيين كنند; زيرا طرفداران اين فرضيه ها در بي توجهي و يا كم توجهي عمدي يا سهوي نسبت به نقش مذهب در انقلاب ايران اشتراك دارند. روشن است كه نقش «استبداد» و «اقتصاد» در انقلاب ايران از مكتب اسلام و مذهب تشيع سرچشمه گرفته است; زيرا اسلام يك دين جامع و كامل مي باشد; از سويي، داراي نظام اقتصادي كارآمد است و آرمان هاي اقتصادي اين دين بود

كه مردم مسلمان را به ميدان آورد، و از سوي ديگر، به بهترين شكل الهام بخش آزادي معنوي، آزادي انساني، آزادي مذهبي و آزادي انديشه و قلم و بيان است و آنان را به استبدادستيزي و مبارزه قاطع با استبداد فراخوانده است. بنابراين، نقش استبداد و اقتصاد در پيدايش انقلاب ايران، درون نقش مذهب جاي مي گيرد و معلول نقش اصلي مذهب در انقلاب است. «فرضيه توطئه» را دشمنان انقلاب ساخته اند و هيچ تحليلگري آن را نپذيرفته است. فرضيه «مدرنيزاسيون عامل انقلاب» نيز بيان ديگري از نقش مذهب در انقلاب است كه با ادبيات دشمنان دين و مذهب ارائه شده است. در اين فرضيه، دشمنان اسلام همان اسلام ستيزي رژيم پهلوي را، كه عامل پيدايش انقلاب بوده است، با تعبير «مدرنيزه كردن جامعه سنتي» و مبارزه با اعتقادات كهن مذهبي2 بيان كرده اند و در تصور باطل خود اسلام را كهنه و فرهنگ غرب را نو و آخرين و بهترين فرهنگ دانسته اند. به اعتقاد آنان، سرعت و بي برنامگي و نبود تدبير و ستاد پشتيباني، عامل شكست سياست مدرنيزاسيون شاه بوده است.

بر خلاف فرضيه مزبور، تنها فرضيه «مذهب عامل انقلاب» درست و مطابق واقع است; چرا كه دلايل و شواهد فراوان لازم و كافي آن را اثبات مي كند و در تحليل هاي دوستان و حتي دشمنان انقلاب بيشتر آمده است و هيچ كس نتوانسته نقش مذهب را در پيدايش انقلاب ايران انكار نمايد و ناديده بگيرد. تنها محصول كوشش ها و دست و پا زدن هاي برخي از كساني كه درباره انقلاب ايران سخن گفته اند، كم رنگ جلوه دادن نقش مذهب بوده است. بدون

شك عامل اصلي پيدايش انقلاب ايران مكتب اسلام و مذهب شيعه است. به بيان ديگر، اسلام ستيزي شاه و رژيم سلطنتي و اسلام گرايي توده مردم، روشن فكران و نسل جوان معاصر، عامل پيدايش انقلاب و سقوط شاه و فروپاشي رژيم سلطنتي پهلوي بوده است. اسلام، عاملي است كه از آغاز و تولد انقلاب تا پيروزي انقلاب به طور دايمي، آشكار، شديد، قوي و از نزديك و مستقيم در همه مراحل حضور داشت و زيربناي انقلاب و موتور حركت آن بود; ساير عوامل همه از جلوه ها و مظاهر نقش مذهب مي باشند و با آن پيوند دارند. با همين عامل مي توان جامعيّت انقلاب و اَبعاد گوناگون آن را فهميد و بيان نمود. به هر تقدير، «مذهب عامل انقلاب ايران» در ميان تفسيرها و فرضيه هاي پنج گانه اي كه براي انقلاب ايران اظهار شده اند، بهترين، دقيق ترين و كامل ترين آن هاست و دليل ناكامي و به بن بست رسيدن نظريه پردازان انقلاب ايران ناديده گرفتن نقش اصلي مذهب در اين انقلاب است. اعتراف دانشمندان غربي به ناتواني در تحليل انقلاب ايران

جان فوران (J. Foran) در آغاز مقاله «انقلاب 79-1977 چالشي بر تئوري اجتماعي» چنين نوشته است: تحول گسترده اي كه در 1978 تمام ايران را فرا گرفت، تقريباً تمام ناظران را، از ژورناليست ها و ديپلمات ها گرفته تا انديشمندان ايراني و نظريه پردازان تغييرات اجتماعي جهان سوم، به تحيّر افكند. وي در ادامه مقاله ضمن اشاره به چالش هاي فراوان نظريه هاي گوناگون در تحليل انقلاب ايران مي نويسد: موضوع نظريه اجتماعي در دهه 1980 به اين ترتيب در آمد كه: «آيا انقلاب ايران را بايد

به عنوان يك مورد منحصر به فرد، خلاف ساير انقلاب ها مورد بررسي قرار داد و يا اينكه علت انقلاب ها را بايد در پرتو شواهد ايران مجدداً مورد مداقّه قرار داد؟»3

تأثير انقلاب اسلامي ايران بر نظريات علوم اجتماعي بسيار گسترده بوده است. اين انقلاب عرصه اي جدّي براي آزمون نظريه هاي رايج و مرسوم در علوم اجتماعي است; توجه نظريه پردازان علوم اجتماعي را به خود جلب كرد و شالوده كاخ رفيع دانش اجتماعي را به لرزه افكند; به گونه اي كه به اعتراف جان فوران، محور و موضوع نظريه اجتماعي در دهه 1980 شد و موجب تزلزل در نظريه هاي علوم اجتماعي پيرامون انقلاب ها و بازنگري در آن ها گرديد. جان فوران در كتاب مقاومت شكننده با توجه به نقش مذهب و دين در انقلاب ايران، به تحليل درست اين انقلاب نزديك شد. او در اين كتاب با تأكيد زياد بر نقش اسلام اصولگرا در انقلاب مي نويسد: در ميان فرهنگ هاي گوناگون مخالف در دهه 1970، اسلام مبارز موفق شد قدرت دولتي را به دست گيرد. امام خميني(قدس سره) به دليل موضع گيري سازش ناپذير دراز مدت عليه شاه، جاذبه و صراحت و صداقت شخصي، و ديدگاه هايش در مسائل مهم سياسي، در صف اول جاي گرفت و توانست اسلام مردم گرايي ارائه دهد كه براي گروه هاي مختلف اجتماعي جاذبه داشت، هرچند پايگاه اجتماعي اش در صفوف برخي از علما، طلّاب ديني و تجار و پيشهوران بازار بود، ولي سياست ضدامپريالستي اش نيز روشن فكران غيرمذهبي، چپگرايان و زحمت كشان را جذب مي كرد; وانگهي، كلام مذهبي او در ميان گروه هاي حاشيه اي شهري و روستايي كه آن ها

را مستضعفان مي خواند نفوذ مي كرد.4

رابرت دي لي، پروفسور علوم سياسي در دانشگاه كلرادو كه يكي از استادان برجسته علوم سياسي در ايالات متحده آمريكاست، در مقاله «انقلاب اسلامي و اصالت» كوشش مي كند انقلاب ايران را در چهارچوب متدلوژي غربي تحليل نمايد، اما اذعان مي كند كه انقلاب اسلامي ماهيت خاصي دارد كه در قالب متدلوژي متداول در غرب قابل تحليل نيست. لكن با استناد به برخي مشتركات موجود بين انقلاب اسلامي و انديشه هاي اصالت در غرب، تلاش مي نمايد انقلاب اسلامي را از نقطه نظر اصالت كه براي غرب نيز آشناست تحليل كند. وي در آغاز مقاله مي نويسد: انقلاب اسلامي پيچيده و اسرارآميز مي نمايد، مساوات طلب است، اما در عين حال سوسياليست يا دمكراتيك نيست. راديكال است، اما سنتي نيز به نظر مي رسد. بيگانه گريز است، اما به ندرت انرواگراست و نمايانگر انقلاب هاي فرانسه، روسيه و يا تجربه آمريكا نيست. نظريه هاي علوم اجتماعي راجع به نوسازي، خواه ماركسيست خواه ملهم از سرمايه داري ليبرال نتوانستند وقوع آن را پيش بيني كنند و هنوز توضيح قانع كننده اي براي آن ارائه نكرده اند، تنها در دل تاريخ اسلام كه با قيام هاي زاهدانه در هر عصري مشحون است، مي توان معنايي براي اين جنبش عظيم كه جهان اسلام را درنورديد پيدا كرد. ... در تاريخ اسلام، انقلاب در الگويي متناوب از زوال و تولد قرار مي گيرد، اما در پي رسيدن به فراسوي شيوه تفكر متداول است. انقلاب اسلامي در جستوجوي يك آغاز تازه، يك تأسيس مجدد، بازآفريني و فعال كردن دوباره اقدامات انقلابي محمّد)ص( است كه ملهم از كلام قرآن

بود.5

دكتر زالمان خليل زاد استاد روابط بين الملل كلمبيا در نيويورك در كتاب دولت، خدا، جمهوري اسلامي كه در آمريكا چاپ شده است، در زمينه غافلگير شدن و گمراهي و بي اعتباري فرضيه هاي سياستمداران و دانشگاهيان غربي با انقلاب اسلامي ايران مي نويسد: انقلاب اسلامي نه تنها سياستمداران جهان را غافلگير كرد، بلكه دانشگاهيان و محققان مسائل سياسي غرب را نيز گمراه نمود و فرضيه هايشان را بي اعتبار ساخت.6

تدا اسكاچپول در كتاب دولت ها و انقلاب هاي اجتماعي كه آن را تنها سه سال پيش از پيروزي انقلاب اسلامي ايران نوشت،7 با مطالعه انقلاب هاي فرانسه، روسيه و چين ادعا كرد كه فقط جوامع كشاورزي مستعد انقلاب هاي اجتماعي هستند. وي درباره سه انقلاب مذكور مي نويسد: شورش هاي كشاورزان تاكنون از اجزاي مهم و غيرقابل ترديد پيكره انقلاب ها بخصوص در چين، روسيه و فرانسه بود. مايه شگفتي نيست كه تمامي اين انقلاب ها در جوامعي رخ دادند كه نيروي كشاورز آن نقش عمده را در توليدات به عهده داشت. بدون مشاركت كشاورزان، كارگران شهري مركز قادر به اعمال انقلاب و اصلاحات نبودند. انقلاب هاي آلمان و انگلستان مبيّن اين فرضيه است... در هردوي اين انقلاب ها نقش كليدي و اصلي در دست كارگران و كارمندان شهري بود ولي علي رغم حضور يكپارچه و عظيم آن ها و تنها به دليل عدم حضور كشاورزان در روند انقلاب با شكست روبه رو شدند... نقش كشاورزان در انقلاب هاي چين، فرانسه و روسيه بسيار چشمگير بود.8 او علاوه بر اين، اعتقاد داشت انقلاب ها به راه نمي افتند، بلكه مي آيند.9 در تحليل او براي انقلاب ها، جايي براي نقش مذهب وجود نداشت. بر همين اساس بود

كه در سال 1982 در مقاله «حكومت تحصيل دار (صاحب درآمد مستمر) و اسلام شيعه در انقلاب ايران» اعتراف كرد كه انقلاب ايران موجب تعجّب او شده و مجبور به رفوكردن و ترميم و بازنگري نظريه خود گرديد. نقش رهبري و ايدئولوژي در انقلاب ايران را پذيرفت و بر همين پايه بود كه اعتراف كرد درك وي از نقش ممكن نظام هاي عقيدتي و مفاهيم فرهنگي در شكل دادن به كنش هاي سياسي تعميق يافته است. براي او روشن شد كه مطابق نظر بسياري از دانشمندان غربي ايران در هنگام وقوع انقلاب يك جامعه كشاورزي نبود و كشاورزي براي بيشتر مردم شيوه اصلي توليد و روش عمده امرار معاش به شمار نمي رفت. چندين سال پيش از انقلاب، كشاورزي نقش اصلي و مهم خود را در اقتصاد ايران از دست داده و به سمت جامعه سرمايه داري (طبق برخي تعريف ها) پيش رفته بود.10 او در آغاز مقاله تعجب و شگفتي خود را از انقلاب ايران چنين بيان مي كند: سقوط اخير شاه ايران و به راه افتادن انقلاب ايران بين سال هاي 1977_ 1979 باعث تعجب ناگهاني ناظران خارجي، از دوستان آمريكايي شاه گرفته تا روزنامه نگاران و متخصصان سياسي و متخصصان علوم اجتماعي از جمله افرادي مثل من كه متخصص مسائل انقلاب هستم، گرديد. همه ما با علاقه و شايد بهت زدگي تحقق وقايع جاري را مشاهده كرده ايم. تعدادي از ما به سوي تفحص در مورد واقعيات اجتماعي، سياسي ايران در وراي اين رخدادها سوق داده شديم. براي من چنين تحقيقي غيرقابل اجتناب بود; بيش از همه به خاطر اين بود كه انقلاب ايران از

جنبه هاي مختلف غير عادي اش مرا تحت تأثير قرار داد. اين انقلاب مطمئناً شرايط يك انقلاب اجتماعي را دارا مي باشد. با اين حال، وقوع آن به ويژه در جهت وقايعي كه منجر به سقوط شاه شدند انتظارات مربوط به علل انقلابات را _ كه من پيش تر در تحقيق تطبيقي، تاريخي ام در مورد انقلاب هاي فرانسه، روسيه و چين تكامل بخشيده ام _ زير سؤال برد.11 او در ادامه، برخي آثار انقلاب ايران بر تحليلش از انقلاب ها و در نتيجه، تغيير در نظريه خويش را آورده و مي نويسد: من در كتابم به نام دولت ها و انقلاب هاي اجتماعي بدون استثنا از تمامي نظريه هايي كه پذيرفته اند انقلابات آگاهانه توسط نهضت هاي انقلابي متكي به جنبش هاي توده اي اجتماعي ساخته مي شوند انتقاد كرده ام ... در كتاب، از وندل فيليپس ( (Philips Wendellنقل كرده ام كه انقلاب ها ساخته نمي شوند، آن ها به وجود مي آيند. مراحل اوليه انقلاب ايران مشخصاً نظرات قبل من در مورد موجبات انقلاب اجتماعي را زير سؤال برد. سه دشواري آشكار بلافاصله به ذهن من خطور مي كند... ثالثاً اگر در واقع بتوان گفت كه يك انقلاب در دنيا وجود داشته است كه عمداً و آگاهانه توسط يك نهضت اجتماعي توده اي ساخته شده تا نظام پيشين را سرنگون سازد، به طور قطع آن انقلاب، انقلاب ايران بر عليه شاه است. تا آخر سال 1978 كليه بخش هاي جامعه شهري ايران تحت لواي اسلام شيعه گرد آمده بودند و از رهنمودهاي يك روحاني عالي قدر شيعه، آية اللّه روح اللّه خميني، در جهت مخالفت سازش ناپذير عليه شاه و كليه افرادي

كه هم چنان به او وابسته باقي مانده بودند پي روي مي كردند... مردم شهرنشين ايران با بسيج توده اي خود به يك نهضت فراگير بر عليه يك رژيم سلطنتي و امپرياليست جامه عمل پوشاندند. انقلاب آن ها صرفاً نيامد، بلكه به صورت آگاهانه و منطقي ساخته شد.12

وي در ادامه اين مقاله از نقش روحانيان و غيرروحانيان با ايمان و زنجيره بي پايان از نمازهاي جماعت و مراسم مذهبي در روزهاي ويژه مذهبي و نقش تشيّع و اسطوره بنيادين آن داستان شهادت مشتاقانه امام حسين(عليه السلام) و سخنراني هاي امام خميني(قدس سره)در معرفي شاه به عنوان عامل ضداسلام و نوكر امپرياليسم خارجي، ياد كرده و با تأكيد فراوان بر نقش مذهب شيعه در انقلاب ايران مي نويسد: به طور خلاصه، اسلام شيعه هم از نقطه نظر سازماني و هم از لحاظ فرهنگي براي ايجاد انقلاب ايران عليه شاه، نقشي حياتي داشت.13 جان فوران هم در نقد نظريه تدا اسكاچپول در مقاله «انقلاب 79_1977 چالشي بر تئوري اجتماعي» نوشت: براي مثال، انقلاب 1979 ايران، سه سال پس از ادعاي اسكاچپول مبني بر اينكه «انقلاب ها به راه نمي افتند، بلكه مي آيند» نشان داد انقلابي است كه «به صورت دقيق و منسجم به راه افتاده است.»14 دليل سردرگمي دانشمندان غربي در تحليل انقلاب ايران

ناديده گرفته شدن عنصر ايدئولوژي و نقش بنيادي دين و مذهب در تحولات سياسي، اجتماعي در متدلوژي رايج در غرب عامل اصلي بي اعتباري نظريه هاي انقلاب در پرتو انقلاب اسلامي ايران شده است. ماهيت مذهبي اين انقلاب نظريه هاي گوناگون دانشمندان علوم اجتماعي و متخصصان علوم سياسي را پوچ و خنثا كرد. مورّخ فرانسوي كريستين دلانوآ (Christian

delanno) در كتاب خود به نام ساواك به همين مطلب تصريح كرده و مداخله عنصر ديني را عامل پوچ و بي اثر شدن همه تحليل ها دانسته است. او مي نويسد: با وضعي كه با مداخله عنصر ديني در ايران پديد آمده بود همه تحليل ها، همه دستگاه هاي نيرومند جاسوسي پوچ و بي اثر مي شدند.15

وي در زمينه نقش روحانيان در مبارزه با برنامه دين زدايي شاه چنين نوشته است: آية اللّه خامنه اي، آية اللّه بهشتي و... جرمشان افشاي سياست شاه بود. از ابتداي دهه پنجاه ... روحانيان با عناصر پرتحركشان جنگ آشكاري را با برنامه هاي دين زدايي شاه و نيز با فساد مالي آشكار برخي از اطرافيان شاه در مقايسه با فقر مردم آغاز مي كنند. سركوبي مؤثر روحانيان، وقتي كه آنان صف يگانه اي را تشكيل مي دادند عملا غيرممكن بود.16 او با اشاره به ناتواني ساواك در پيش بيني حوادثي كه از دي ماه 1356 به بعد روي دادند مي نويسد: هيچ پليس امنيتي، هر اندازه توانمند، نمي توانست موج بنيان كن اسلام گرايان و اوج گيري برق آساي رهبر مذهبي تقريباً گمنامي همچون )امام( خميني را پيش بيني كند.17 در مورد نقش اسلام در انقلاب ايران نيز معتقد است: آنچه نقشه هاي شاه و ساواك را زير و رو كرد، فوران عنصري ملّي بود كه از اعماق جامعه ريشه دوانيده در اسلام برمي خاست. حتي وقتي ساواك به «ارتجاع سياه»18 حمله مي كرد و شايد با حرارتي كمتر از «ارتجاع سرخ»، باز در اشتباه بود. سركوب چند رهبر ديني هيچ اثري نداشت. رضاي ملت بر پيروي از چند رهبر ديني استوار نبود،

بلكه بر انس ديرينه اي كه ميان جامعه ايراني و اسلام وجود داشت قوام يافته بود. براي سرنگوني رژيم كافي بود كه اين حس اسلام خواهي تحريك شود.19 پروفسور رابرت دي لي استاد برجسته علوم سياسي در آمريكا در مقاله «انقلاب اسلامي و اصالت در رابطه با راه درست تحليل انقلاب ايران»، سخن برنارد لوئيس را ذكر مي كند كه گفته بود: با پيشينه انديشه ها و اقدامات انقلاب اسلامي از طريق يادها و نمادهاست كه انقلاب اسلامي بايد مورد مطالعه قرار گيرد و تنها در اين صورت است كه احتمال درك آن وجود دارد.20 عامل اصلي پيدايش انقلاب در نگاه امام خميني(قدس سره الشريف)

همان گونه كه در هر انقلاب، مراجعه به آثار رهبر يا رهبران انقلاب و استناد به گفتار و رفتار آنان، بهترين و مطمئن ترين منبع براي شناخت ماهيت انقلاب است و همه تحليلگران انقلاب حتي دشمنان آن در جستوجوي شناخت انقلاب از راه توجه به شخصيت و ديدگاه هاي رهبرند، در انقلاب اسلامي ايران نيز با عنايت به نفوذ و قدرت معنوي بي نظير حضرت امام خميني(قدس سره) در مردم ايران، مهم ترين منبع شناخت ابعاد انقلاب، بهره گيري از گفتار و رفتار رهبركبير اين انقلاب است. امام خميني(قدس سره) از آغاز تا پيروزي و پس از آن، همواره اسلام را عامل اصلي پيدايش انقلاب مي دانستند و اسلام ستيزي رژيم و اسلام گرايي مردم را زيربناي انقلاب و موتور محركه آن معرفي مي كردند.

امام خميني(قدس سره الشريف) در آغاز انقلاب اسلامي و در راستاي مبارزه با رژيم سلطنتي ضداسلامي پهلوي، در اسفند 1341 در پيامي به علماي اَعلام و حجج اسلام، با

يادآوري كوشش رژيم پهلوي براي نابودي احكام ضروريه اسلام و به خطر افتادن اسلام بر اثر اقدامات دستگاه حاكمه، آنان را به مقابله با آن دعوت نموده و چنين نوشتند: چنان كه اطلاع داريد دستگاه حاكمه مي خواهد با تمام كوشش به هدم احكام ضروريه اسلام قيام )كند( و به دنبال آن مطالبي است كه اسلام را به خطر مي افكند. لذا اينجانب عيد نوروز را به عنوان عزا و تسليت به امام عصر _ عجل اللّه تعالي فرجه _ جلوس مي كنم و به مردم اعلام خطر مي نمايم. مقتضي است حضرات آقايان نيز همين رويه را اتخاذ نمايند تا ملت مسلمان از مصيبت هاي وارده بر اسلام و مسلمين اطلاع حاصل نمايند.21 ايشان در فروردين 1342 در مورد وظايف عموم مسلمانان براي صيانت اسلام فرمودند: بزرگان ما در راه حفظ اسلام و احكام قرآن كريم كشته شدند، زندان رفتند، فداكاري ها كردند تا توانستند اسلام را تا به امروز حفظ كنند و به دست ما برسانند. امروز وظيفه ماست كه در برابر خطراتي كه متوجه اسلام و مسلمين مي باشد براي تحمّل هرگونه ناملايمات آماده باشيم تا بتوانيم دست خائنين به اسلام را قطع نماييم و جلو اَغراض و مطامع آن ها را بگيريم.22 در ارديبهشت همان سال در پيامي براي وعاظ و گويندگان ديني و هيئات مذهبي در مورد وظايف آن ها در قبال تبليغات رژيم پهلوي چنين نوشتند: آقايان بدانند كه خطر امروز بر اسلام، كمتر از خطر بني اميه نيست. دستگاه جبّار با تمام قوا به اسرائيل و عمّال آن ها (فرقه ضالّه و مضلّه) همراهي مي كند، دستگاه تبليغات را به دست آن ها سپرده

و در دربار دست آن ها باز است، در ارتش و فرهنگ و ساير وزارتخانه ها براي آن ها جا بازنموده اند و شغل هاي حساس را به آن ها داده اند. خطر اسرائيل و عمّال آن ها را به مردم تذكر بدهيد. در نوحه هاي سينه زني از مصيبت هاي وارده بر اسلام و مراكز فقه و ديانت و انصار شريعت يادآور شويد. از فرستادن و تجهيز دولت خائن، چند هزار نفر دشمن اسلام و ملت و وطن را به لندن براي شركت در محفل ضداسلامي و ملي اظهار تنفّر كنيد. سكوت در اين ايّام تأييد دستگاه جبّار و كمك به دشمنان اسلام است، از عواقب اين امر بترسيد. از سخط خداي تعالي بترسيد. اگر به واسطه سكوت شماها به اسلام لطمه اي وارد آيد نزد خداي متعال و ملت مسلمان مسئول هستيد ... دين خدا را ياري كنيد و بدانيد (إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ.)(محمّد: 7) از اخافه و ارعاب سازمان ها و دستگاه شهرباني هراسي به خود راه ندهيد.23

امام خميني(قدس سره) در اسفند 1351 در پاسخ نامه دانشجويان مسلمان مقيم اروپا، آمريكا و كانادا، ضمن ارزيابي اوضاع جهان اسلام و ايران نوشتند: در اين ميان، از همه اسفبارتر وضع ايران است كه رژيم آن مأموريت دارد... يكباره اسلام را ريشه كن كند و ملت اسلام را بيش از پيش به ذلّت و اسارت بكشد.24

در نامه ديگري نيز نوشته اند: خيانتكاري كه عليه تمام شعائر مذهبي و اسلامي مبارزه مي كند و با همه مظاهر اسلامي مخالف است نمي تواند در بين مسلمين موافق داشته باشد.25

در آذرماه 1357 در فرانسه خبرنگاري غربي از امام سؤال كرد: حضرت آية اللّه! شما بارها

براي سرنگوني رژيم شاه مردم را دعوت كرده ايد، دلايل شما براي چنين دعوتي چيست; آيا بيشتر سياسي است يا به خاطر از بين رفتن اسلام و ارزش هاي اسلام است؟ مباني عقيدتي حركت اسلامي شما چيست؟ رهبر كبير انقلاب در پاسخ وي فرمودند: اسلام ديني است كه هم سياست دارد و هم اموري را كه مربوط به غير سياست است، و شاه، كه با او مخالف هستيم، هم با سياست اسلامي مخالف است، كه سياست مملكت هم همان است و هم با امور مذهبي، و ما به اين هر دو جهت با شاه مخالفيم; هم نسبت به مذهب تعديات و جسارت هايي كرده است و هم نسبت به مملكت خيانت هايي در طول زندگي اش كرده است و بدين جهت، همه مردم ايران با او مخالفند.26 پرسش اين خبرنگار غربي مبتني بر عقيده انحرافي سكولاريزم است كه بر اساس آن دين را از سياست جدا كرده، اما امام خميني در پاسخ وي از پيوند و ارتباط دين و سياست در اسلام ياد نموده اند تا او را از گمراهي نجات دهند. روشن است كه همين اعتقاد غلط حاكم بر جهان غرب و خبرنگاران و دانشمندان غربي موجب شده است نتوانند انقلاب اسلامي را درست درك و تفسير نمايند.

امام خميني(قدس سره) پس از پيروزي انقلاب هم در يك سخنراني فرمودند: تكليف اين است كه از اسلام صيانت كنيم و حفظ كنيم اسلام را. كشته بشويم تكليف را عمل كرده ايم، بكشيم هم تكليف را عمل كرده ايم. اين همان منطقي است كه ما در اول هم كه با آن رژيم فاسد پهلوي مخالفت كرديم منطق ما

همين بود. منطق اين نبود كه ما حتماً بايد پيش برويم، منطق اين بود كه براي اسلام مشكلات پيدا شده است، احكام اسلام دارد از بين مي رود و مظاهر اسلامي دارد از بين مي رود و ما مكلف هستيم با همه قدرت با آن ها مقابله كنيم.27

ايشان در سخنراني ديگري فرمودند: اين يك نهضت الهي بود، نهضتي مثل نهضت هاي آن هايي كه به خدا اعتقاد ندارند يا آن هايي كه نهضت هايشان نهضت هاي جهت مادي بوده است، نبوده است. نهضت ايران نهضتي بود كه خداي تبارك و تعالي در آن نقش داشت و مردم به عنوان جمهوري اسلامي، به عنوان اسلام، به عنوان احكام اسلام در خيابان ها ريختند و همه گفتند: ما اين رژيم را نمي خواهيم و حكومت عدل اسلامي و جمهوري اسلامي را مي خواهيم... رژيم پهلوي نباشد حكومت اسلامي باشد، اساس آن بود كه مي خواستند قرآن حكومت كند در اين كشور، موانع را برداشتند كه حكومت، حكومت اسلامي باشد.28

در جاي ديگر هم فرمودند: اگر اين نهضت ملّي بود، نه شما اين قدر فعاليت مي كرديد و نه ما و نه ساير ملت. ملت اسلام را مي خواهد، ملت كشور خودش را هم كه مي خواهد براي اسلام است. از بچه هاي كودك تا پيرمردها همه فرياد اسلام مي زدند و اين نهضت براي همين صبغه اسلامي اش و براي همين كه مقصد اسلام بود و قيام بر ضد طاغوت، قيام بر ضد كساني كه اسلام را مي خواستند بشكنند و كارهايي كردند كه اسلام را مي خواستند به فراموشي بسپارند، يك قيامي بود كه خداي تبارك و تعالي مدد فرمود.29 عامل اصلي

پيدايش انقلاب ايران از منظر انديشمندان مسلمان

پژوهشگران و انديشمندان مسلمان و روشن فكران مذهبي در ايران و جهان در تجزيه و تحليل حوادث و رويدادهاي انقلاب ايران به صراحت نقش اصلي مذهب در انقلاب ايران را يادآوري نموده اند.

استاد شهيد مرتضي مطهّري در شرايطي كه هنوز انقلاب به پيروزي نرسيده بود در كتاب نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير در تحليل انقلاب چنين نوشت: ريشه اين نهضت را در جريان هاي نيم قرن اخير كشور از نظر تصادم آن جريان ها با روح اسلامي اين جامعه بايد جستوجو كرد. در نيم قرن اخير جريان هايي رخ داده كه بر ضد اهداف عاليه اسلامي و در جهت مخالف آرمان هاي مصلحان صدساله اخير بوده و هست و طبعاً نمي توانست براي هميشه از سوي جامعه بدون عكس العمل بماند. ايشان در ادامه اين تحليل، دوازده عنوان از اقدامات ضد اسلامي رژيم پهلوي را برشمرده و سپس مي افزايد: اين امور و امثال آن ها در طول نيم قرن وجدان مذهبي جامعه ما را جريحه دار ساخت و به صورت عقده هاي مستعد انفجار درآورد. از سوي ديگر، جريان هايي در جهان رخ داد كه چهره دروغين تبليغات سياسي دنياي ليبرال غربي و دنياي سوسياليت شرقي را آشكار ساخت و اميدي را كه طبقات روشن فكر به اين دو قطب بسته بودند تبديل به يأس كرد و از جانب سوم، در طول سي و اند سال گذشته، يعني از شهريور 1320 تاكنون، محققان و گويندگان و نويسندگان اسلامي توفيق يافتند كه تا حدي چهره زيبا و جذّاب اسلام واقعي را به نسل معاصر بنمايانند.30

شهيد مطهري در اين تلاش براي ريشه يابي انقلاب

اسلامي به روشني نقش زيربنايي اسلام در پيدايش انقلاب را اثبات مي نمايد; هم اسلام ستيزي رژيم پهلوي را با شمارش برخي مصاديق عملكردهاي رژيم در مأموريت استعماري غربي انگليسي و سپس آمريكايي ضداسلامي يادآوري مي نمايد و هم جلوه هاي اسلام گرايي جامعه را آشكار مي سازد. ايشان در راستاي نشان دادن نقش اسلام ستيزي رژيم پهلوي در پيدايش انقلاب ايران، با به كار بردن تعبيرهاي مترادف و تكرار يك موضوع در عبارات متفاوت، تلاش علمي درخور ستايشي را انجام داده است. تعبيرهاي «تصادم با روح اسلامي»، «ضد اهداف عاليه اسلامي»، «مخالف آرمان مصلحان صدساله اخير» و «جريحه دار ساختن وجدان مذهبي» چهار جمله با عبارات متفاوت است كه براي روشن نمودن سمت وسو و جهت جريان هاي نيم قرن اخير در رژيم پهلوي به كار رفته است و همه يك واقعيت را بيان مي كنند: اسلام ستيزي رژيم پهلوي. ايشان در بخش اسلام گرايي نيز اسلام گرايي روشن فكران و منشأ آن و نيز اسلام گرايي نسل معاصر و مبدأ آن را به درستي تبيين نموده است و با اين تحليل علمي و منطقي نقش اسلام گرايي جامعه در پيدايش و شكل گيري انقلاب اسلامي ايران را ترسيم مي نمايد.

دانشمند شرق شناس مصري و استاد دانشگاه، دكتر ابراهيم الدسوغي در بررسي انقلاب ايران مي نويسد: به هيچ وجه نمي توان تأثير عظيم اين انقلاب را بر ملل شرق به طور اعم و بر ملل اسلامي به طور اخصّ ناديده گرفت. اين انقلاب تنها انقلاب در جهان معاصر است كه بر اساس يك ايدئولوژي اسلامي پايه گذاري شده است و در رأس آن رهبري امام خميني

قرار داشت; مردي مذهبي در تبعيد و جداي از پيروان و مقلّدانش. اين مرد زجر كشيده موفق به رهبري يكي از مشهورترين انقلاب هاي عصر جديد گرديد. با مطالعه شخصيّت امام خميني(قدس سره) مي توان روح اسلام واقعي را در شكل بكر و بديع آن شناخت. پس از سپري شدن چهارده قرن از هجرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)كشوري از نو بر اساس مباني اسلام تأسيس كرد كه تمام نهادهاي سياسي و اجتماعي آن با اصول اسلام تعويض و از نو پايه گذاري شده است... لازمه انقلاب اسلحه نيست، بلكه نيروي ايمان و اتحاد مردم است. انقلاب ايران با گروه كوچكي از روحانيان و تعدادي از دانشجويان علوم مذهبي آغاز گرديد و سپس توده مردم به آن پيوستند. سرانجام انقلاب ايران به مردم جهان ثابت كرد كه به غير از ماركسيسم، مكتب و نيروي انقلابي ديگري در جهان وجود دارد.31

آقاي عباسعلي عميد زنجاني در خصوص عامل اصلي پيدايش انقلاب مي نويسد: تنها عاملي كه به عنوان علت اصلي و عامل اول مي توان از جريان انقلاب از تولد تا پيروزي آن استنباط نمود اعمال سياست اسلام زدايي توسط شاه بود كه ادامه رژيم خود را به منظور هر چه بيشتر جلب نمودن حمايت خارجي و تحكيم هرچه عميق تر سلطنت و ديكتاتوري در داخل كشور را در گرو آن مي ديد.32

پرفسور روژه گارودي انديشمند مسلمان فرانسوي، انقلاب اسلامي ايران را مظهر رويارويي فرهنگ اسلامي با فرهنگ و تمدّن غربي و آمريكايي ضداسلامي مي داند و در تفسير انقلاب ايران مي گويد: من فكر مي كنم كه انقلاب ايران يكي از مهم ترين جهش هاي تاريخ بشريّت است;

چرا كه انقلابي صرفاً اقتصادي نبوده و انگيزه هاي اقتصادي و مقابله و مخالفت با طبقه برجسته هدف نهايي اين انقلاب نبوده است. اين انقلاب حتي يك انقلاب صرفاً سياسي نبوده است كه بر ضد يك قدرت استبدادي حركتي صورت گرفته باشد. اين انقلاب در حقيقت يك نوع مخالفت و رويارويي با يك تمدّن _ تمدّني كه ما آن را غربي يا تمدن آمريكايي مي ناميم _ بوده است; تمدّن و فرهنگي كه از سوي سردمداران رژيم حاكمي كه خود از اربابان آمريكايي دستور مي گرفتند و با زور و ارعاب به ملت ايران تحميل مي شد و نه تنها با فرهنگ ايراني كه از قديمي ترين و شفّاف ترين و غني ترين فرهنگ هاست، بلكه با فرهنگ و ايمان اسلامي و عصاره اساسي اسلام كه همانا شيوه صحيح زندگي و اصول اساسي حيات بود در تضاد قرار داشت.33 پي نوشت: 1_ عبدالوهّاب فراتي، رهيافت نظري بر انقلاب اسلامي (مجموعه مقالات)، چ دوم، معارف، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي نهاد مقام معظّم رهبري در دانشگاه ها، 1379، ص 14 و 314.

2_ اسرار سقوط شاه و گروگان گيري، خاطرات برژنيسكي مشاور امنيت ملّي كارتر رئيس جمهوري امريكا، ترجمه حميد احمدي، تهران، جامي، 1362، ص 126 و 127.

3_ عبدالوهّاب فراتي، پيشين، مقاله «انقلاب 1977_79 چالشي بر تئوري اجتماعي»، ص 325 و 328.

4_ عبدالوهّاب فراتي، پيشين، ص 360 و 361.

5_ مجله مطالعات جنوب آسيا و خاورميانه، ج 13، بهار 1990م / مجله حضور، ش 9 / عبدالوهاب فراتي، پيشين، مقاله «انقلاب اسلامي و اصالت»، رابرت دي لي، ص 217_240، به ويژه صفحات 217، 218، 222 و 223.

6_

انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، (مأخذشناسي توصيفي)، اولين سمينار دروس معارف اسلامي، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، 1374، ص 165.

7_ عبدالوهّاب فراتي، پيشين، مقاله جان فوران «انقلاب 1977_79 چالشي بر تئوري اجتماعي»، ص 327.

8_ تدا اسكاچپول، دولت ها و انقلاب هاي اجتماعي، ترجمه سيدمجيد روئين تن، تهران، سروش، 1376، ص 136.

9_ عبدالوهاب فراتي، رهيافت هاي نظري بر انقلاب اسلامي، ص 327.

10_ عبدالوهاب فراتي، پيشين، مقاله ناصر هاديان «نظريه تدا اسكاچپول و انقلاب اسلامي ايران»، ص 168 و 169.

11_ عبدالوهاب فراتي، پيشين، مقاله تدا اسكاچپول «حكومت تحصيل دار (صاحب درآمد مستمر) و اسلام شيعه در ايران»، ص 185_ 216، به ويژه ص 185.

12_ تدا اسكاچپول، حكومت تحصيل دار و اسلام شيعه در ايران، ص 188 و 190.

13_ همان، ص 197، 199، 202، 204 و 205.

14_ عبدالوهاب فراتي، رهيافت هاي نظري بر انقلاب اسلامي، ص 327.

15_ كريستين دلانو، ساواك، ترجمه عبدالحسين نيك گهر ، تهران، طرح نو، 1371، ص 256.

16_ همان، ص 246.

17_ همان، ص 253.

18_ ارتجاع سياه را رژيم پهلوي براي اسلام گرايان و ارتجاع سرخ را براي ماركسيست ها به كار مي برد.

19_ كريستين دلانوا، پيشين، ص 254 و 255.

20_ عبدالوهاب فراتي، پيشين، ص 218.

21_ امام خميني، صحيفه نور، ج 1، ص 27.

22_ همان، ج 1، ص 38.

23_ همان، ص 52 و 53.

24_ همان، ج 1، ص 196 (مجموعه رهنمودهاي امام خميني «ره»).

25_ همان، ج 2، ص 247.

26_ همان، ج 4، ص 21.

27_ در جست جوي راه از كلام امام، تهران، اميركبير، ج 10، ص ص 81 و 82.

28_ امام خميني، صحيفه نور، ج 7،

ص 60.

29_ همان، ص 66.

30_ مرتضي مطهري، بررسي اجمالي نهضت هاي اسلامي در صدساله اخير، چ نوزدهم، قم، صدرا، 1374، ص 65_67.

31_ مجموعه مقالات دومين كنگره بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، دفتر اول، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني ره، 1376، ص 97 و 105.

32_ عباسعلي عميدزنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، چ پنجم، تهران، نشر كتاب سياسي، 1371، ص 572.

33_ روزنامه قدس، 21/11/1377، ش 3216، ص 14.

منبع: فصلنامه معرفت

انقلاب اسلامي و نسل سوم

انقلاب اسلامي و نسل سوم نويسنده: حميدرضا مظاهري سيف چكيده

آيا فاصله نسل سوم از انقلاب اسلامي يك واقعيت است يا نه؟ نسل سوم چه نسبتي با انقلاب اسلامي دارد و در رابطه با آن چه صورت بندي پيدا كرده است؟ علت اين وضعيت چيست؟ چگونه مي توان حركت انقلاب اسلامي را با نسل سوم ادامه داد؟ در اين نوشتار، قشربندي چهارگانه اي درباره فاصله نسل سوم از انقلاب اسلامي ارائه و كندي دگرگوني هنجارهاي نهادمند به عنوان علت آن معرفي مي گردد و در نهايت، تربيت معنوي و توليد دانش به عنوان دو راهكار اساسي و پيوسته و البته ضروري براي مشاركت نسل سوم در تداوم انقلاب تشريح مي شود. مقدّمه

در تاريخ هموار نسل ها پي درپي آمده اند و تحولات اجتماعي و تاريخي را رقم زده اند. اين دگرگوني ها گاه رو به سوي رشد و تعالي داشته و گاه رو به افول و تباهي. بنابراين، انسان همواره در حال حركت بوده و ميان پدران و مادران از يك سو و فرزندان و جوانان از سوي ديگر فاصله و تفاوت هايي پديد آمده است.

اگر فاصله ميان نسل هاي جديد از نسل هاي پيشين در

نقاط ضعف و كاستي ها باشد، بسيار پسنديده و حتي براي اعتلاي جامعه ضروري است، اما اگر اين فاصله ها از ويژگي هاي مثبت و ارزنده صورت گيرد، بي ترديد سبب زوال و افول جوامع مي گردد.

امروز نسل جواني كه در دوران حكومت اسلامي زاده شده و زيسته است، به بلوغ فكري و اجتماعي رسيده و در آستانه حضور در عرصه هاي گوناگون اجتماعي است و مي توان گفت: تا حدي حضور خود را تحقق بخشيده است، بدون شك در تفكّر و نگرش تفاوت ها و فاصله هايي با نسل گذشته _ كه در پيروزي انقلاب نقش ايفا كرد _ دارد. در حقيقت، پرسش اصلي مسئله اي فراتر از فاصله نسل هاست.

در اين تحقيق مي كوشيم تا دريابيم فاصله نسل سوم از انقلاب اسلامي چيست؟ به ديگر سخن، آيا نسل سوم در موضوع انقلاب اسلامي فاصله اي با نسل گذشته پيدا كرده است يا نه؟ و اگر فاصله اي هست به چه علت روي داده و چگونه مي تواند در راستاي رشد و اعتلاي جامعه و انقلاب اسلامي مفيد واقع شود؟ فاصله نسل سوم از انقلاب اسلامي

نسل اول انقلاب كه از سال هاي آغازين (1341_1342 ش) به رهبري امام خميني نهضت را آغاز كرد و نسل دوم كه در پيروزي انقلاب اسلامي مشاركت داشت و در دفاع مقدس حضور خود را نماياند مشكل چنداني با انقلاب و روند شكل گيري و پيروزي آن ندارد. اما نسل سوم كه پس از انقلاب اسلامي متولد شده و اكنون با پشت سر گذاشتن دوران كودكي و نوجواني از هويت خود پرسش مي كند، در شناخت انقلاب اسلامي با دو مشكل جدي مواجه است:

1. توان

مقايسه پيش و پس از انقلاب را جز با استفاده از منابع تاريخ معاصر ندارد;

2. بار مشكلات و دشواري هاي سال هاي پس از انقلاب را از دوران كودكي تاكنون متحمل شده است. بنابراين، حق دارد كه در آرمان هاي انقلاب ترديد كند و به اين سو و آن سو نظر اندازد و اين پرسش را پيش بكشد كه آيا سبك بهتري براي زندگي و الگوي كارآمدتري براي حكومت وجود ندارد؟

اين ترديد، و پرسش ها نمود فاصله اي است كه نسل سوم از انقلاب اسلامي يافته; فاصله اي كه اساس آن تاريخي است ولي به علت مشكلات جدي در نهاد تعليم و تربيت و ناتواني جمهوري اسلامي ايران در جامعه پذير كردن نسل سوم با آن مواجه هستيم.

در اينجا پرسش ما از فاصله نسل ها نيست، بلكه مسئله اصلي فاصله نسل سوم از انقلاب اسلامي است. فاصله نسل ها هميشه و در همه جوامع بوده است، هرچند در بعضي از خانواده هاي جامعه امروز ما نيز ممكن است فاصله نسل سوم از انقلاب فاصله نسلي هم باشد; مانند خانواده اي مذهبي كه فرزندشان متعهد نيست. در مواردي هم ممكن است فاصله نسلي باشد ولي فاصله از انقلاب نباشد; مثلا خانواده اي مذهبي با تحصيلات معمولي كه فرزندانشان آن عقايد را پذيرفته اند ولي تحصيلات عالي دارند. بنابراين، مي توان گفت: شاخص هاي فاصله نسل ها با شاخص هاي فاصله از انقلاب متفاوت است. يكي از تفاوت هاي اين دو مسئله آن است كه مي توان فاصله از انقلاب را نه تنها به نسل سوم، بلكه به كل جامعه تعميم داد. جوانان به عكس بزرگسالان كه هويت اجتماعي تثبيت شده دارند و در شرايط زندگي جا افتاده

اند، در جستوجوي هويت اند و از خويش و از جامعه پرسش مي كنند تا از خود و جامعه خود تصور درستي پيدا كنند. از اين رو، اگر پاسخ درست و كافي به آنان داده نشود از ارزش ها و آرمان ها و حتي تاريخ خود فاصله پيدا مي كنند. امروزه در جامعه ما كه عوامل وابستگي به ويژه در حوزه فرهنگ به صورت همجمه فرهنگي عمل مي كند، اين مسئله بسيار اهميت پيدا كرده و پرداختن به آن ضروري است تا با يافتن علت اين فاصله و راه هاي نزديك سازي نسل سوم به انقلاب، هويت اجتماعي و منافع و مصالح ملي و ديني را حفظ و تأمين كنيم. قشربندي هنجاري نسل سوم

پژوهش هاي مفصل ميداني و مصاحبه با گروه هاي مختلف جوانان نشان مي دهند كه مي توان آن ها را در يك قشربندي چهارگانه از لحاظ فاصله با انقلاب اسلامي گنجاند:1

1. نزديك ترين قشر از نسل سوم به انقلاب اسلامي كساني هستند كه هنجارهاي عالي انقلاب را كه مبتني بر انديشه ها و ارزش هاي بنيادين انقلاب اسلامي است پذيرفته اند و خواهان دگرگوني هنجارهاي نهادمند جامعه و هماهنگ سازي آن ها با هنجارهاي عالي انقلاب مي باشند. گروه مرجع اين قشر معمولا شهدا و مردان بزرگ تاريخ ايران اند كه تقوا و معرفت و مبارزه با ظلم و استكبار را باهم جمع كرده و نام نيك از خود بر جاي گذاشته اند. اين قشر كه مثل ساير قشرها متأثر از خانواده هاي خود هستند، معمولا از جوانان بسيجي يا جواناني كه با گونه هاي مختلف در فعاليت هاي اجتماعيوفرهنگي مشاركت مي كنند، تشكيل شده و به طوركلي به تحصيلوورزش و حضور در مراسم

مذهبي علاقه مندند. توجه به آينده جامعه يكي از ويژگي هاي عمومي آن هاست.

2. قشر ديگر هنجارپذيران دوگانه اند; يعني كساني كه هم هنجارهاي عالي را پذيرفته اند و هم هنجارهاي نهادمند را، اما براي تحول آن ها احساس ضرورت نمي كنند و هرجا كه تضادي در ميان آن ها باشد با ملاحظه منافع شخصي از آن مي گذرند. اين گروه بيشتر به فكر آينده خود هستند و به حسب شرايط اموري را دنبال مي كنند كه فكر مي كنند به نفع شان است; درس يا كار تفاوتي نمي كند، ممكن است ترك تحصيل كرده و دنبال يك كار خوب اقتصادي بروند و يا همزمان با كار به تحصيل ادامه دهند. گروه مرجع اينان معمولا مسئولان هستند. وقتي تضادهاي زندگي شان را گوشزد مي كنيد، به تضادهايي كه در جامعه وجود دارند اشاره مي كنند كه در عين حال مسئولان و مديران جامعه كه خود را مقيّد به هنجارهاي عالي مي دانند از آن ها مي گذرند. هنجارپذيران دوگانه به هنجارهاي نهادمند ملتزم هستند و معيار سنجش رفتار خود را در مسئولان يافته اند.

3. گروه سوم هنجارپذيران غربگرا هستند كه اساساً هنجارهاي عالي انقلاب را نپذيرفته و هنجارهاي نهادمند را به گونه اي غربي تفسير مي كنند و مايل به هماهنگي هرچه بيشتر با غرب هستند. گروه مرجع اين ها روشن فكران غربگرا هستند. آنان معمولا در خانواده هاي مرفّه و فرنگ ديده زندگي مي كنند. اين گروه با اينكه اذعان مي كنند آينده جامعه برايشان اهميت دارد، اما چندان احساس همبستگي با جامعه نمي كنند و بيشتر به فكر پيشرفت انسان در فنّاوري و فضاي تمدّن غربي هستند و اگر

جامعه ايران خود را با آن منطبق نسازد خود را بيشتر عضوي از جامعه غربي مي دانند تا جامعه ايران.

4. چهارمين گروه، هنجارگريزان هستند كه نه هنجارهاي عالي را مي پذيرند و نه هنجارهاي نهادمند را و به نوعي بي قيدي و بي دولتي اقبال ميورزند. گروه مرجع آن ها گروه هاي مبتذل جوانان غربي است و بيشتر به حال مي انديشند تا به آينده. به درس و كار رغبتي ندارند و از زندگي چيزي نمي خواهند به شرط اينكه خوشي از ساعتشان فراهم باشد. در غير اين صورت، با زمينوزمان دشمن اند. در اين گروه انحرافات اجتماعي و اخلاقي زياد به چشم مي خورد. مقايسه قشرهاي نسل سوم

فاصله اين چهار قشر از انقلاب اسلامي به همان ترتيبي است كه ذكر شد; زيرا هنجارپذيران انقلابي كه مي توان آن ها را گروه ايده آليست ناميد، انديشه ها و ارزش هاي اساسي انقلاب را پذيرفته اند و اگر مشكلي دارند با عوارضي است كه گريبانگير جامعه اسلامي شده است; براي مثال، اگر انتخاباتي باشد آن ها بي ترديد شركت در آن را مهم و بلكه تكليف تلقّي مي كنند، هرچند كه ممكن است به بعضي از ناهماهنگي هاي آن با هنجارهاي عالي انتقاد داشته باشند; مثلا، نحوه تبليغات برخي كانديداها را نپسندند.

اما هنجارپذيران دوگانه كه گروه رئاليست هستند، تا حدي به هنجارهاي عالي انقلاب آشنايي دارند، ولي چون شناخت شان كافي نيست نسبت به آن التزام كامل ندارند. براي نمونه، به نظر اين قشر، انتخابات چيز خوبي است و سعي مي كنند در آن شركت كنند، ولي اسراف اقتصادي و بي اخلاقي سياسي را هم از لوازم طبيعي آن به حساب مي آورند.

هنجارپذيران

غربگرا يا گروه مدرنيست اساساً شناختي از هنجارهاي عالي انقلاب ندارند. مطالعات ميداني نشان مي دهند همه آن ها حقيقت انقلاب را درست درك نكرده و حتي تصوري از هنجارهاي عالي انقلاب اسلامي ندارند. براي نمونه، تلقّي آن ها از انتخابات يا فريبي براي ظاهرسازي حكومت اسلامي است و يا مبنايي براي مشروعيت مردمي است كه البته بايد با مباني دموكراتيك منطبق شود و در غير اين صورت، آنچه در جامعه ماست يك انتخابات واقعاً دموكراتيك نيست. به نظر مي رسد كه بسياري از افراد اين قشر با مباحث فكري مناسب و آشنا شدن با حقيقت و هنجارهاي انقلاب به گروه اول نزديك شوند.

در نهايت، هنجارگريزانند كه به نوعي آنارشيست هستند و نياز به تربيت و حتي تنبيه جدّي دارند. اين ها اگر بخواهند به موضوعي مثل انتخابات توجه كنند، در نهايت، آن را نوعي بازي مي دانند كه ديگران برندگان آن خواهند بود. حقيقت انقلاب اسلامي

براي پاسخ به چرايي اين وضعيت قشربندي نسل سوم لازم است تأمّلي در حقيقت انقلاب اسلامي داشته باشيم. انقلاب اسلامي ايران قيامي بود براي گذر از حيات طبيعي به حيات طيبه و اين حركت تنها با بازخواني كتاب وجود آدمي و بازيابي منزلت او در عالم آفرينش امكان پذير است.2

حيات طيبه كه بر بنياد فطرت توحيدي و گرايش ذاتي انسان به كمال مطلق استوار است دو ركن عمده دارد: ايمان و عمل صالح.3 اين زندگي پاك و نوراني ساحت مادي زندگي را با عدالت آراسته و موانع رسيدن انسان به معرفت را كه غايت آفرينش او بوده است، برطرف مي سازد در مقابل، هنگامي كه گرايش فطري آدمي به حق تعالي در

حجاب اوهام و اهوا مكسوف شود، تمايلات نامحدودي در بشر پديد مي آيد كه معطوف به عالم محدود مادي است و به همين علت، حيات طبيعي به دو صورت مكملي سلطه گرانه و سلطه پذيرانه روي مي دهد و دو طبقه مستكبر و مستضعف پديد مي آيد.4

متأسفانه تاريخ حيات بشر بجز برهه هاي كوتاهي، در واقع تاريخ حيات طبيعي است. جامعه ايران نيز در طول قرن ها دو صورت از حيات طبيعي را مشاهده كرده بود: چهره سنّتي حيات طبيعي و چهره مدرن آن. شاخص هاي اساسي تمايز اين دو نمود از حيات طبيعي در منشأ اقتدار و منبع مشروعيت نيروي استكباري آن هاست.

حيات طبيعي سنتي با منشأ اقتدار ايلي و مشروعيت ديني به سلطه گري و استضعاف مردم دست مي يازد. هنگامي كه ايل اقتدار سياسي خود را بسط مي دهد انسجام دروني خود را در پرتو پيوند حسي و عاطفي و پيمان هاي ايلي و عشيره اي كه بين شركاي قدرت برقرار مي شود حفظ مي كند و نظام اجتماعي را آن چنان كه مقتضاي مدينه تغليب است، بر اساس غلبه و زور تحكيم مي بخشد.

«از آنجا كه سلطه زور در اصطكاك قدرت هاي ديگر اجتماعي شكننده و ناپايدار است، مستبد در جامعه اي كه در آن ايمان به غيب و باور ديني وجود دارد يا از ابزار ديگري جز زور نيز استفاده مي كند، اين ابزار كه در دوام و بقاي استبداد نقش تعيين كننده دارد، تحريف است.»5

چهره سنّتي ساختار استكبار در حيات طبيعي كه قرن ها در ايران سايه گسترده بود هرچند از مشروعيت ديني به واسطه تحريف بهره مي برد، اما كشمكش هاي جدي و پايان ناپذيري

ميان نيروي استكبار و روحانيت در ايران را پديد مي آورد; زيرا دوگانگي منشأ اقتدار و منبع مشروعيت تضادي عميق در ساختار قدرت به وجود آورده بود و با رو شدن هرچه بيشتر اين تضاد و پديدار شدن عمق اين شكاف، هم اقتدار و هم مشروعيت سلسله هاي سلطاني رو به افول مي رفت و دوران هاي گوناگون تاريخ ايران يكي پس از ديگري برمي آمد.

در نهايت، اين ساخت سست استكبار سنتي، ماده صورت مدرن استكبار با ساختار اقتدار متفاوتي شد. در اين وضعيت، منشأ اقتدار وابستگي به ابرقدرت هاي خارجي و منبع مشروعيت دانش مدرن بود. نيروي استكبار در حيات طبيعي مدرن به صورت استبداد مدرن با شاخص هاي دين زدايي، نوسازي و توسعه، شبه صنعتي شدن و اصلاحات ارضي به منظور تك محصولي كردن اقتصاد و تحكيموابستگي به ابرقدرت هاودر نتيجه، افزايش اقتدار پديد آمد.

نيروي روشن فكري به صورتي مقلّدانه به توجيه حيات طبيعي مدرن و كمك به گسترش آن پرداخت، ولي حتي در فراگيري عميق آن انديشه ها و دانش ها نيز كمتر توفيق يافت; به گفته خودشان حتي هنوز به مرحله ترجمه و تفكر در آثار بنيادين دانش غربي هم نرسيده اند.

يكي از روشن فكران در آسيب شناسي اين مسئله مي گويد: «بياييم آثار فيلسوفان مدرن را به فارسي ترجمه كنيم و درباره آن ها بنويسيم. اين كمبودي است كه در كار روشن فكر مآبان در پنجاه سال اخير مي بينيم. كار روشن فكر ما راجع به غرب، بيشتر كار ترجمه بوده تا تأليف. شايد شهامت اين را نداشتيم يا شايد پتانسيل فكري اين را نداشتيم كه مستقلا درباره فلسفه غرب بينديشيم.»6

امروزه نيز در برابر انقلاب اسلامي صورت

پست مدرن حيات طبيعي باز توليد مي شود. اين بار منشأ اقتدار، نظامي گري و نفوذ بين المللي است و منبع مشروعيت آن رسانه هاي صوتي و تصويري و تكنولوژي اطلاعات (IT). صورت پست مدرن حيات طبيعي با شاخص هاي: جهاني سازي توليدات فرهنگي براي ايجاد ابرفرهنگ سلطه پذيرانه جهاني، تهديد و نظامي گري (ميليتاريسم)، استفاده گسترده از رسانه ها و تكنولوژي اطلاعات و مجازپردازي ساخت يافته است. در وضعيت پست مدرن حيات طبيعي تحول ساختاري بنياديني پديد نيامده و نيروي استكبار همان نيروي سلطه گر دوران مدرن است كه براي تداوم استيلاي خود صورت بندي تازه اي را فعالانه پذيرفته است.

اما انقلاب اسلامي نه يك انقلاب سنّت گرا در برابر مدرنيسم پهلوي بود، نه انقلابي مدرن در برابر ناتواني حكومت مطلق مدرن پهلوي در گذر از ميراث مشئوم سنت گذشته ايران و نه به زعم برخي انقلابي پست مدرن، بلكه قيامي بود كه دامن مردم را از حيات طبيعي بركشيد تا فراتر از همه اين اوهام به حيات طيبه برساند و از زمزم ولايت كامياب و سيراب سازد.

«استقلال و آزادي» نفي استكبار از همه ساحت هاي حيات است و «جمهوري اسلامي» طرحي براي ساختن حيات طيبه پيش مي نهد. اينكه بعضي مي پندارند جمهوريت و اسلاميت با هم جمع نمي شوند7 براي اين است كه هنوز در نظام هاي فكري حيات طبيعي از نوع مدرن مي انديشند و با اين تفكر نوين و طرح تازه آشنا نشده اند.

امام خميني(قدس سره) با ايجاد تحول در نهاد دين از موضع يك مجتهد جامع الشرايط و عالم ديني ذوالفنون كاركردهاي تازه اي را براي دين ايجاد كرد و در حقيقت، ظرفيت هاي

پنهان دين را آشكار نمود و غبار اوهام و خرافات را از آن زدود و عزم آن داشت تا ساير نهادهاي جامعه را بر اساس تحول نهاد دين، دگرگون سازد و شرايط تحقق حيات طيبه را فراهم سازد. هنجارهاي عالي و هنجارهاي نهادمند

به «نظامي از الگوهاي رفتاري مكتسب كه همه افراد متعلق به يك فرهنگ در آن سهيمند»8 هنجار گفته مي شود و مهم ترين كاركرد آن، ايجاد «همكاري و وابستگي متقابل بشري» در نظام اجتماعي است.9

هنجارها به دو صورت ممكن است در جامعه اي حضور داشته باشند: نخست به صورت نهادمند و ساخت يافته در كل ساختار نظام اجتماعي. «نهادمندي به فراگردي اطلاق مي شود كه از طريق آن، نظام با قاعده اي از هنجارها، منزلت ها و نقش هاي به هم پيوسته و مورد پذيرش يك جامعه، شكل مي گيرد. از طريق اين فراگرد رفتار خودجوش و پيش بيني ناپذير جايش را به رفتار منظم و پيش بيني پذير مي دهد.»10

پس اگر يك هنجار در نظام با قاعده اي از منزلت ها و نقش هاي اجتماعي و در رابطه با نهادهاي اساسي حكومت، اقتصاد، خانواده، دين و آموزش مشخص و معنادار باشد، هنجاري نهادمند تلقّي مي شود.

صورت ديگر حضور هنجارها در جامعه، صورت آرماني و عالي است كه معمولا پس از تحولات بزرگ اجتماعي نظير انقلاب ها در جامعه پديدار مي گردند.

هنجارهاي عالي هنجارهايي هستند كه مردم آن ها را مي پسندند و رفتار خلاف آن ها ناهنجاري و خطا تلقّي مي شود. اما هنوز در نظام منزلت ها و نقش هاي اجتماعي و در رابطه با نهادهاي اساسي جامعه جايگاه مشخصي ندارند و در صورتي كه تحولات مناسب در نهادهاي اساسي

جامعه صورت نگيرد اين هنجارهاي عالي در نسبت با هنجارهاي نهادمند تضاد خواهند يافت. كندي دگرگوني هنجارهاي نهادمند

حضرت امام(قدس سره) و شاگردانشان به عنوان رهبران انقلاب اسلامي با طرح چيستي حيات طيبه و نقد حيات طبيعي در دوران حكومت پهلوي، هنجارهاي عالي حيات را به مردم معرفي كردند و مردم با پذيرش آن ها براي گذر از حيات طبيعي به حيات طيبه قيام كردند.

نخبگان پيشرو در انقلاب اسلامي از جمله شهيد مطهري، شهيد بهشتي، شهيد باهنر و ساير بزرگاني كه در قيد حياتند يا از دنيا رفته اند، با معرفي الگوي حسيني در برابر افساد طاغوت و توصيف حيات معنوي و پاك انساني به مدد توفيقات و عنايات الهي مردم را جذب كرده و اراده هايشان را برانگيختند تا اينكه انقلاب اسلامي تحقق يافت.

اما پس از پيروزي انقلاب اسلامي مسئله ديگري طرح شد كه تا آن زمان پاسخي به آن داده نشده بود و آن پرسش از چگونگي تحقق حيات طيبه بود. اين پرسش به مراتب دشوارتر و انديشه عالمان ديني در اين زمينه كم كارتر و فقيرتر بود; زيرا تا آن زمان بسياري از امامان و علما فرصت اجرا و عمل به دين در جامعه را نيافته بودند. هرچند چيستي آرمان اسلام در جامعه سازي به خوبي تصوير شده بود، اما هيچ كدام از بزرگان به چگونگي آن نمي انديشيدند و اگر هم كاري در اين موضوع انجام شده بود در بوته آزمون و اصلاح درنيامده بود.

در اين شرايط، هنجارهاي عالي انقلاب معلوم بودند. مردم و علما و كساني كه در رأس حكومت قرار داشتند، همه در پي يك هدف بودند، اما راه رسيدن به

آن را نمي دانستند.

هنجارهاي نهادمند اقتصادي، سياسي و فرهنگي با همه شاخه ها و شعبه هايش بر شالوده حيات طبيعي به صورت سنتي و مدرن ساخت يافته بود.

بقايايي از سنت و آثاري از تجدّد، در مجموع نظام هاي هنجاري نهادمند (ولي ناهماهنگ با هنجارهاي عالي انقلاب) را تشكيل مي دادند. هنجارهاي نهادمند موجود در جامعه در حوزه هاي گوناگون اجتماعي، سياسي و اقتصادي متناسب با اهداف و هنجارهاي حيات طبيعي نهادينه شده بودند و كسي نمي دانست كه چه چيز را و چگونه بايد به جاي آن ها قرار داد.

اگر مي خواستيم نهادهاي سياسي را تغيير دهيم نيازمند دانش سياسي بوديم كه اين دانش ميراث عصر تجدّد مغرب زمين است و در سايه انديشه كساني همچون ماكياولي، هابز، لاك و ديگران صورت بندي شده است.

اگر مي خواستيم نظام هاي اقتصادي را در جامعه متحول كنيم نيازمند دانش اقتصاد بوديم كه از انديشه افرادي نظير ماركس، اسميت و كينز برآمده بود; كساني كه با ارزش ها و اهداف نظام سرمايه داري انديشيده و در آن فضا نظرات اثباتي يا انتقادي داده بودند.

از سوي ديگر، نمي شد جامعه را به حال خود رها كرد. پس بايد از همين دانش ها استفاده مي شد تا به تدريج جايگزين مناسبي براي آن پيدا مي كرديم. اين دانش ها نيز، روش ها و نهادها، سياست ها و برنامه ها و در يك كلام، هنجارهاي مناسب با تجدّد و ارزش ها و فرهنگ و زندگي غربي را در جامعه نهادينه مي كرد.

كندي دگرگوني هنجارهاي نهادمند، تضاد هنجاري را در جامعه پديد آورد. نسل سوم كه از ماقبل انقلاب و اصل آن تجربه اي نداشت در اين تضاد متولد شد، رشد كرد، بازي كرد،

درس خواند، انديشيد و تجربه كرد. و از همين جا فاصله اي ميان او با حقيقت انقلاب پديدار گشت. از تعديل اقتصادي تا توسعه سياسي

دوران رياست جمهوري آقاي هاشمي با عنوان «دوران سازندگي» و با اجراي «سياست تعديل» براي همه شناخته شده است. سياست تعديل كه در دهه هشتاد از سوي صندوق بين المللي پول به كشورهاي متقاضي وام تحميل مي شد در پي بحران بازپرداخت بدهي ها از سوي كشورهاي بدهكار (عمدتاً كشورهاي توسعه نيافته) و با هدف تضمين بازپرداخت بدهي ها همراه با سود آن ها تدوين و تحميل مي شد.11 اين خاستگاه تاريخي برنامه تعديل كه در حقيقت تأمين منافع سرمايه داران بين المللي غربي است، با خاستگاه نظري غربي، يعني اقتصاد نئوكلاسيك مبتني بر فلسفه اصالت فرد و حداكثرسازي سود فردي12 جمع شد و بر جوامع توسعه نيافته تحميل گرديد. بر اين مبنا، فرد بر اساس سود شخصي خود چنان رفتار مي كند كه جامعه نفع مي برد و نقش دولت تنها تسهيل روابط اقتصادي و تضمين مالكيت هاست و نظارت و دخالت دولت بايد به حداقل برسد. در اين شرايط، فرد (سرمايه دار) با انباشت سرمايه چرخ هاي توسعه را به گردش درآورده و براي رسيدن به سود هرچه بيشتر كشور را به پيش مي برد. البته از لوازم اين روند افزايش نابرابري و فقر است; به عبارت ديگر، هرچه ثروتمندتر شدن سرمايه داران و فقيرتر شدن طبقات ضعيف.13

دو سياست اجرايي تعديل كه در نهاد دين در جامعه ما بسيار تأثيرگذار بود، يكي آزادسازي تجارت بود كه به منظور تشويق سرمايه داران به توليد كالاهاي صادراتي انجام شد و دوم كاهش ارزش پول ملي

كه به منظور افزايش روند صادرات و كاهش تقاضاي واردات صورت گرفت. اما نتيجه حقيقي اين دو سياست از يك سو، افزايش واردات و نيز انفجار تبليغات اقتصادي براي فروش كالاهاي وارداتي و توليدات داخلي بود و از سوي ديگر، افزايش كمرشكن تورم كه در كنار حذف يارانه ها و ساير اصلاحات و سياست هاي اقتصادي به تشديد فقر و نابرابري در دوران سازندگي انجاميد.

اين سياست تحولات نهاد دين در انقلاب اسلامي را دچار فرسايش كرد و اقتصاد استكباري از نوع سرمايه داري آن را، كه در رژيم گذشته در ايران نهادينه شده بود، تداوم بخشيد و گسترش داد. آفت بزرگ تعديل اقتصادي كه در نهايت به يكي از مهم ترين عوامل ناكامي آن تبديل شد، افزايش مصرف در بخش عمومي و خصوصي بود.14 در اين شرايط، عموم مردم به ويژه نسل جوان كه بار مسائل اقتصادي چشم انداز روشني از آينده به آن ها نمي نمود، در تضاد ميان هنجارهاي نهادمند با هنجارهاي عالي انقلاب متحيّر شده، در جستوجوي اميدي تازه برآمدند.

قشر علمي و دانشگاهي نيز انتقادهايي به شرايط موجود داشتند كه آن ها را آماده پذيرش طرحي تازه در سياست ها و مديريت كلان جامعه مي نمود.

نخبگان سياسي كه در دوران اجراي سياست تعديل با آن مخالفت مي كردند و به اتهامات مختلفي از صحنه سياست رانده شده بودند شرايط را براي حضور مجدد آماده مي ديدند. سرانجام، كساني كه در اين دوران به سرمايه داران درشتي تبديل شده بودند خواستار نفوذ بيشتر در سياست بودند.

آنچه مي توانست گروه هاي چهارگانه مزبور را گرد آورد، شعار يا برنامه «توسعه سياسي و آزادي» بود كه از سوي آقاي خاتمي طرح

گرديد و مفيد هم واقع شد; زيرا هم به جوانان متحيّر اميد مي داد، هم با نظريات علمي سازگار بود كه توسعه سياسي را ضرورتي براي توسعه اقتصادي مي دانست، هم مجالي براي بازگشت نخبگان سياسي گذشته فراهم مي كرد و هم شرايط نفوذ سياسي سرمايه داران جديد را مهيا مي ساخت. اما آنچه در نهايت رخ داد اين بود كه در همگرايي اين چهار گروه، ائتلافي ميان نخبگان سياسي و سرمايه داران صورت گرفت و جوانان و دانشگاهيان ابزاري براي رسيدن آن ها به قدرت و نفوذ شدند.

نظريه توسعه سياسي كه مفهوم كليدي آن جامعه مدني است برآمده از انديشه هاي سياسي ليبرالي بود و متمم يا ملازمي براي اقتصاد سرمايه داري.

جامعه مدني با اينكه از ويژگي هاي مثبتي برخوردار است،15 اما چون ربط آن با نهاد دين به خوبي تبيين نشده بود و در رابطه با هنجارهاي نهادمند دگرگوني نيافته در انقلاب توصيف مي گرديد، به ويژه اينكه به عنوان ضرورتي براي توسعه اقتصادي مدّنظر قرار مي گرفت، بيش از هر چيز يك طرح ليبراليستي براي تكميل نظام سرمايه داري به شمار مي آمد. چنان كه بعضي خرداد 1376 را حركت طبقه متوسط براي رسيدن به جامعه دموكراتيك دانسته اند.16 مفهوم جامعه مدني از زمان ارسطو وارد ادبيات سياسي شد و در طول تاريخ برداشت هاي گوناگوني را برتافت،17 ولي قرائت نوين آن براي مقابله با جوامع سوسياليستي در اروپاي شرقي شكل گرفت و سپس به اروپاي غربي و آمريكا راه يافت. اما امروزه «به تصديق خود روشن فكران اروپاي شرقي، مفهوم جامعه مدني دليل و وسيله توجيه پذيري براي انحصارات اقتصادي و سياسي جديد به دست

عده ديگر و رأي تبرئه براي نظام سرمايه داري در اين كشورها شده است.»18

مديون نظم خودجوش بازار را در كنار نظم خودجوش سياست و نظم خودجوش فرهنگ به عنوان وجوه اساسي جامعه مدني طرح مي كند.19 او براي توضيح اين مفاهيم از استعاره سرمايه داري دموكراتيك و دموكراسي فكري استفاده مي كند كه در واقع با رويكردي پست مدرنيستي حقيقت را به صورت فرايندي كه هيچ گاه به فرجام نمي رسد، معرفي مي كند.20 در پس زمينه فرهنگي تعديل اقتصادي و توسعه سياسي، نظريه پلوراليسم فرهنگي و ديني شكل گرفت. سياست تعديل، اقتصاد و معيشت مردم را از دين دور ساخت و با تشديد نابرابري و فقر و انفجار تبليغات و مصرف زدگي و تجمل گرايي روح دين و معنويت را از معيشت بيرون كرد. در ادامه اين روند كه بر اساس نظريات وارداتي انجام مي شد توسعه سياسي در عمل و عينيت دين را از سياست جدا نمود و چنان كه از مفهوم جامعه مدني برمي آيد با پلوراليسم سياسي گامي بلند به سوي تكثرگرايي ديني برداشته شد. نتيجه اين روند اين شد كه امروز مردم ما با اينكه متدين هستند و طبق آمار و تحقيقات بسيار اهل نماز، روزه، حج و زيارت، تولي و تبرّا مي باشند، اما در عرصه فرهنگ عمومي شاخص هاي ديگري مشهود است. براي مثال، بي حجابي، استفاده از لباس هايي كه ضابطه هاي اسلامي در آن ها رعايت نشده، تجمّل گرايي، رواج موسيقي و مواردي از اين قبيل شايع شده است. اين ها نشان مي دهند كه فرهنگ عمومي در مواردي از دين فاصله گرفته و با معيارهاي نهادهاي اقتصادي و سياسي

منطبق شده است. هرچند كه مردم در درون طالب اين امور نيستند، ولي تضاد هنجاري ميان هنجارهاي عالي انقلاب و هنجارهاي نهادمند را رقم مي زند.

اگر روند انطباق با هنجارها و ارزش هاي غربي در جامعه ادامه پيدا كند چه بسا پذيرش كنوانسيون رفع هرگونه تبعيض عليه زنان21 كه امروز از آن سرباز مي زنيم، در سال هاي آينده عملا امكان پذير گردد، نهاد خانواده نيز در اثر هماهنگي با نهادهاي اقتصاد سرمايه داري و سياست ليبراليستي به صورت خانواده هاي زوج آزاد و تك والد درآيد، و به پذيرش نقش اجتماعي مادري به منظور سلطه تربيتي ابرقدرت ها بر نسل هاي آينده و استثمار اقتصادي و اخلاقي زنان تن بدهيم!22 دامنه حيرت زايي تضاد هنجارها

اين تضاد نه تنها جوانان و نوجوانان نسل سوم را متحيّر كرده است، بلكه نخبگان سياسي نسل هاي معاصر انقلاب نيز از چنگ حيرت افكني اين تضاد نجسته و نرسته اند. يكي از نمايندگان مجلس ششم كه سوابق سياسي او به دوران انقلاب مي رسد، مي گويد: «پيش از انقلاب، همه چيز براي ما روشن بود و مشكل نداشتيم. بعضي مواقع كه به آن دوران فكر مي كنم مي بينم در دوره پيش از انقلاب، واقعاً فكر مي كرديم براي عالم و آدم و همه چيز جواب داريم، اسلام را كامل مي شناسيم و هرچه از ما بپرسند، مي گوييم. جوان 15، 17 يا 18 ساله بوديم، اما به جزم و يقين رسيده بوديم. متفكراني مانند شريعتي و شهيد مطهري بودند كه در مورد اساسي ترين مسائل فكري سياسي و اجتماعي صحبت مي كردند و ما واقعاً احساس مي كرديم همه چيز را مي دانيم. الان

پس از 20 سال احساس مي كنيم واقعاً چيزي نمي دانيم. درباره همه چيز دچار ترديديم...»23

اين شك و آن يقين به يك مسئله برنمي گردد، بلكه مسئله ترديدآور و تفرقه انداز امروز چگونگي تحقق آرمان هايي است كه همه درباره آن باورمند و هم انديشند. دشواري حل اين مسئله كه از آغاز پيروزي انقلاب پديدار شد، بخصوص از سال هاي آخر دفاع مقدس به بعد خود را نماياند و به صورت انشعاب مجمع روحانيون از جامعه روحانيت در فروردين 1367 ظاهر شد. سپس در بهمن 1374 در آستانه انتخابات پنجم گروه كارگزاران سازندگي نيز كه مي كوشيد با جامعه روحانيت همراهي كند ولي نتوانست، از درون دولت هاشمي رفسنجاني برخاست و اعلام موجوديت كرد. همچنين حزب جبهه مشاركت ايران اسلامي در دي ماه 1377 به نوعي از مجمع روحانيون انشعاب پيدا كرد.

همان گونه كه ملاحظه گرديد، تشكيل احزاب در ايران در چارچوب قدرت و نيروهاي حكومت است، در حالي كه روال معمول اين است كه احزاب پس از شكل گيري و كادرسازي، براي كسب قدرت وارد رقابت مي شوند. اين نمونه ها نشان مي دهند كه تضاد هنجاري و كندي دگرگوني هنجارهاي نهادمند در ايران پس از انقلاب باعث مي شود كه وقتي يك حزب به قدرت مي رسد ميان نيروهاي آن اختلاف پديد آيد و هر دسته نظر خاصي پيدا كرده و براي اجراي آن از حزب مادر منشعب گردد. در حقيقت، احزاب پيش از رسيدن به قدرت دقيقاً نمي دانند كه چه بايد بكنند، ولي پس از آن به نوعي طرح و برنامه مي رسند كه معمولا به خاطر اضطرار، از علوم رايج و غيربومي

اقتباس شده است و براي اجراي آن و يافتن قدرت كافي به انشعاب و استقلال از حزب مادر رو مي آورند.

البته دامنه تفرقه افكني اين تضاد در اين حد باقي نمي ماند و شدت بيشتر مي يابد; زيرا حكومت ما ديني است و كساني كه طرح يا برنامه اي ارائه مي كنند و آن را ناجي جامعه مي پندارند حتي اگر كاملا هم تقليدي و وارداتي باشد، كساني را كه رأي مخالف دارند، دشمن صلاح دين و اصلاح جامعه دانسته و تا مرز تكفير يكديگر پيش مي روند و در اين وادي گاه چنان به افراط مي گرايند كه تقواي سياسي را از دست داده و چهره اخلاقي و اسلامي سياست را مخدوش مي كنند و نمايي از سياست ماكياولي و جنگ گرگ هاي هابز به نمايش درمي آورد.

در اين ميان، آنچه به طور آزاردهنده اي عجيب به نظر مي رسد اين است كه مجريان اين نظريات وارداتي «آن ها را از دين، و عمل به آن ها را وظيفه خطير خود مي دانند. رئيس جمهور هاشمي اقتصاد اسلامي را مختلط از كمونيستي و سرمايه داري مي داند و در عمل اجراي سياست تعديل را همان اقتصاد اسلامي مي پندارد.»24 و نقد و ردّ اين سياست و عملكردهاي بر اساس آن را بارها به عنوان تضعيف اسلام مطرح مي نمايد.

رئيس جمهور خاتمي نيز توسعه سياسي را نظر اسلام دانسته و مي گويد: «من بالاخره وظيفه شرعي خودم را انجام مي دهم; زيرا توسعه سياسي را به عنوان اصلي كه بايد پياده شود، پذيرفته ام.»25

اگر اين بزرگان مي فرمودند ما نظر اسلام را به دست نياورده ايم و ناگزير

به بهترين نظريات موجود عمل مي كنيم تكليف روشن بود; زيرا مي دانستيم كه اولا بايد بكوشيم و با تقويت پژوهشگاه ها و مراكز علمي نظريات اسلامي و الگوهاي مشروع توليد كنيم. ثانياً آنچه اجرا مي شود نظر اسلام نيست و آفات پيامدهاي نامطلوب آن مربوط به دين خاتم نمي باشد، اما ساده انگاري در علم و سهل انگاري در فهم دين ناگوارترين اثرش ايجاد شواهد عيني براي پلوراليسم ديني بود. تأثير و تأثّر نهاد دين در رابطه با نهادهاي ديگر

«هر نهاد بر محور يك رشته هنجارها، ارزش ها و الگوهاي رفتاري مورد انتظار به شدت ساختمند سازمان يافته»26 ولي با اين حال، نهادهاي يك جامعه و هنجارهاي نهادمند با هم ارتباط محكمي دارند، به گونه اي كه دگرگوني در هر نهاد تأثيراتي را بر ساير نهادها در پي دارد. ولي از آن رو كه «نهادها به نسبت پايدارند، چندان كه الگوهاي رفتاري جاافتاده در نهادها به صورت بخشي از سنّت فرهنگي يك جامعه درمي آيند»27 اگر تحول در يك نهاد نتواند دگرگوني هاي مناسبي را در ساير نهادها ايجاد كند، تحول پيش آمده در آن نهاد فرسوده شده و به وضعيت پيشين باز مي گردد.

در حيات طبيعي سنتي ايران دين از طريق تحريف و به خاطر ضعف نهاد تعليم و تربيت به صورت توجيه گر و منبع مشروعيت سلسله هاي سلاطين درآمده بود و در حقيقت، نهاد دين تحت تأثير نهاد حكومت قرار داشت و نهاد تعليم و تربيت كه بايد در پرتو دين رشد مي كرد بسيار محدود و عاجز بود.

در دوران حيات طبيعي مدرن نهاد دين عقيم شد، به گونه اي كه چند مرجع تقليد آشكارا

به شهادت رسيده و يا ترور شدند28 و در عوض، نهاد تعليم و تربيت متناسب با تحولات نهاد حكومت كه از وابستگي ايلي به وابستگي غربي ميل كرده بود دگرگوني يافت و دانش و پرورش در راستاي تحكيم وابستگي سياسي بر شالوده وابستگي فكري و فرهنگي بنياد نهاد.

حركت انقلاب اسلامي با ايجاد تحول در نهاد دين عزم آن داشت تا نهاد حكومت و اقتصاد و تعليم و تربيت را بر شالوده ديني و معنوي دگرگون ساخته و بر اساس معيارهاي حيات طيبه برنهد. حضرت امام(قدس سره)فضاي سنتي حاكم بر متديّنان و فهم سنتي از دين، به ويژه در قلمرو اجتماعيات را دگرگون نمود و به اين وسيله هنجارهاي عالي انقلاب را رقم زد. ايشان مي فرمودند: «حوزه هاي علميه هم يك بعدي بود. هي زحمت مي كشيدند، تحصيل مي كردند و چه، اما وضعش همين بود كه تحصيل علوم اسلامي آن هم در فقه بيشتر ابوابش تقريباً منسي بود. چند بابش بود كه همه فكرها متمركز شده بود در همان چند بابي كه آن وقت متعارف بود.»29 پرورش يافتگان مكتب امام خميني كاركردهاي نهاد دين را تغيير دادند و آن را از وضعيت استضعافي در حيات طبيعي به وضعيت جهادي براي گذر به حيات طيبه درآوردند. اين دگرگوني كه انقلاب اسلامي را به بار نشاند لوازمي داشت كه به آن ها عمل نشد و در نتيجه، وضعيت جديد اين نهاد به بي كاركردي ميل كرد. لوازم عمل نشده در حقيقت ايجاد دگرگوني در ساير نهادها و ايجاد هنجارهاي نهادمند هماهنگ با هنجارهاي عالي بود. كندي دگرگوني هنجارهاي نهادمند سبب فرسايش نهاد دين در وضعيت جديد گرديد; زيرا

دين در كنار نهادهاي اقتصاد، حكومت و آموزش قرار گرفت و اين نهادها كاملا به صورت استضعافي و استكباري صورت بندي شده بودند. كسي كه بر اساس هنجارهاي عالي انقلاب عمل نمايد، به نوعي مبادله اجتماعي بيهوده دچار شده و احساس بي ارزشي مي كند; زيرا هنجارهاي نهادمند با ارزش ها و نهادهايغربي از سوي حكومت ترويج مي شود و تحولات نهاد دين بي كاركرد شده است. «براي آنكه جامعه اي كاركرد مؤثري داشته باشد، نهادهاي بنيادين آن بايد به گونه كارآمد و سازنده با هم ارتباط داشته باشند.»30 اگر هماهنگي ميان نهادها وجود نداشته باشد در نظم اجتماعي گسست پديد مي آيد و موجب تضاد هنجاري مي گردد. البته دين به علت ارزش محوري مستقيماً در انسجام اجتماعي اثر دارد ولي از جهت عمومي در كليت نظام اجتماعي چنين انسجامي وجود ندارد و به همين علت مردم احساس مي كنند هيچ چيز در جاي خودش نيست. انتخاب احمدي نژاد; ژرفاي دين باوري مردم

با اينكه در جامعه ما سياست هاي رنگارنگ و رويه هاي اقتصادي گوناگون به نام اسلامي اجرا مي شدند، اما مردم آگاه و دين باور با ديدن آثار نامطلوب اين برنامه ها متوجه مي گرديدند كه به نسبت همين آثار مطلوب برنامه هاي اجرا شده از اسلام فاصله داشته و تحت تأثير انديشه ها و ارزش ها و آرمان هاي تمدّن غرب پديد آمده است. از اين رو، در تيرماه سال 1384 كانديدايي را برگزيدند كه «آرمان دولت اسلامي» را در صدر برنامه ها و شعارهاي خود نشانده بود.

رئيس جمهور احمدي نژاد با حداقل هزينه هاي تبليغات و بدون وابستگي به جناح هاي سياسي فقط براي تشخيص نياز اساسي مردم به تحكيم و

تداوم تحولات انقلابي نهاد دين، مقبوليت پيدا كرد و مأمور شد تا عدالت و معنويت را گسترش دهد و هرچه بيشتر در جامعه تحقق بخشد. اما هنوز دانش كافي براي چگونگي تحقق حيات طيبه و آرمان هاي انقلاب اسلامي توليد نشده است. هرچند كه اكنون در وضعيت بهتري نسبت به هشت سال يا شانزده سال پيش هستيم و نظريات و انديشه هاي اسلامي براي مديريت تحول در نهادهاي اقتصاد و حكومت داريم، ولي بدون ترديد اين ها كافي نيستند و هنوز نمي توانيم خود را از به كارگيري علوم غربي و نظريات رايج جدا كنيم.

بنابراين، آقاي احمدي نژاد بايد توجه كند كه در كجا نظريات مبتني بر ارزش هاي غايي غرب استفاده مي شود و در چه مواردي هنجارهاي غيراسلامي رواج دارد و مبادا آن ها را اسلامي به شمار آورده و قدم به كوره راه طي شده اي گذارد كه نتيجه آن بي اعتمادي مردم است. هرچند كه مردم همانند موارد گذشته تمام فرصت ممكن را به ايشان بدهند و براي بار دوم هم جناب احمدي نژاد رئيس جمهور شود، اما پس از آن ديگر مجالي براي بازگشت به عرصه خدمت نخواهد بود.

چنانچه آقاي رئيس جمهور اصل اول تمام برنامه هاي خود را حمايت از جنبش توليد دانش بر اساس ارزش هاي غايي اسلام قرار دهد مي تواند گام هاي محكمي در تحقق شعارهايش بردارد. شرط تداوم انقلاب

بي ترديد مشكل بزرگ كندي دگرگوني نهادهاي جامعه ما كه پيش روي انقلاب قرار گرفته، به معناي شكست، افول و يا توقف انقلاب اسلامي نيست، بلكه فقط يك مانع بزرگ است كه بايد از آن گذشت.

آنچه با وجود اين مانع به خطر افتاده كاهش معنويت

ديني است. معنويت صورت هاي گوناگوني دارد و حتي پرداختن به رقص و موسيقي نيز در نظر بعضي معنويت است! اما معنويت ديني برقراري رابطه آگاهانه و فعالانه با خود و خداوند است. از نظرگاه ديني كسي كه در خودشناسي و خودسازي مي كوشد تا هرچه بيشتر به عبوديت پروردگار يكتا روي آورد، سلطه هيچ مستكبري را برنتافته و بر آستانه هيچ قدرتي غيرحق سر فرو نمي آورد.31

بنابراين، معنويت شكوفايي فطرت و اوج خودآگاهي انسان تا معراج خداآگاهي است كه در افكار و رفتار انسان جلوه مي كند و ما به اين هر دو نيازمنديم; رفتار معنوي كه هنجارهاي ديني را در جامعه نهادمند مي سازد و افكار معنوي كه دانش لازم براي نهادمندي هنجارهاي عالي انقلاب را به دست مي دهد. معنويت

تربيت معنوي عبارت است از شكوفاسازي فطرت توحيدي و سير دادن مردم به ويژه نوجوانان و جوانان از خودشناسي به خداشناسي. وقتي كه انسان خود را در ربط با منبع قدس و طهارت و نور و عزت بشناسد، مي تواند در حيات طيبه زندگي كند32 و رنج و ستم حيات طبيعي را برنمي تابد و در برابر آن قيام نموده و راه مجاهدت در پيش مي گيرد و هيچ گاه توقف نمي كند، مگر اينكه اساس استكبار درهم پيچيده شود.

ما براي تداوم انقلاب ناگزير به تربيت معنوي نسل سوم مي باشيم و اين ضرورت تحولات اساسي در ساختار و محتواي نهاد تعليم و تربيت در جامعه را مي طلبد. نظام آموزشي و پرورشي امروز ما فرزندانمان را براي حيات طيبه آماده نمي كند، بلكه به عكس تربيتي را ارائه مي دهد و ارزش ها و

هنجارهايي را براي آن ها دروني مي كند كه آماده ورود به حيات طبيعي شوند و براي رفاه و مقام و مدرك و ساير اعتبارات و اوهام دنيايي تلاش كنند.

در نظام آموزش و پرورش بايد فطرت كودكان و نوجوانان چنان شكوفا شود و عزم و اشتياق به آرمان حيات طيبه در جانشان نفوذ كند كه با تمام قوا راه مجاهدت را پيش گيرند و براي تهذيب نفس و عبوديت پروردگار تلاش و تكاپو كنند و آماده شوند تا عرصه جامعه را نيز همانند عرصه جان از سياهي و تباهي پاك سازند. ضرورت برنامه ريزي براي توليد دانش

چنانچه معنويت ديني در جامعه گسترش يابد دو اثر در پي خواهد داشت: نخست نياز به دانشي كه اين معنويت را از حوزه شخصي به حوزه عمومي و برنامه هاي دولت و اجتماع منقل كند و نهادهاي جامعه را متحول سازد; دوم دانشي كه اين نياز را برطرف نمايد.

امروز در دانشگاه نظريات برآمده از حيات طبيعي مدرن و پست مدرن غربي رواج دارد و اساساً غير از آن چيزي يافت نمي شود. كاركرد اين علوم هم توجيه نظام استكباري غرب است.

حال چه كساني اين علوم را فرا مي گيرند؟ جواناني كه حقيقت انقلاب را درك نكرده اند و در طول بيش از ده سال براي زندگي در حيات طبيعي آموزش ديده اند. بي ترديد گذراندن چند واحد در تاريخ اسلام و معارف و قرآن نمي تواند استعدادهاي فطري را شكوفا سازد.

در پايان، نتيجه محصولات نهاد تعليم و تربيت كه در دو نظام آموزش و پرورش عالي ساخت يافته، جوانان متحيّري است كه به گونه منفعلانه اي در تضاد هنجاري مانده اند.

بدون تحول در نظام آموزش و پرورش هيچ تغييري در نظام آموزش عالي به ثمر نخواهد نشست. ما امروز به نيروي روشن فكري متديني33 نياز داريم كه بتواند بر اساس انديشه هاي ديني و مباني معنوي دانش جديد را فراگرفته و دانشي پاك براي تحقق حيات طيبه توليد كند و اين امر زماني عملي خواهد شد كه دولتمردان از آغاز به تربيت معنوي جوانان همت گمارند و آن ها نسبت به ارزش هاي غايي انقلاب و آرمان حيات طيبه كاملا دروني شده باشند. اگر نهاد تعليم و تربيت هوشمندانه بر اساس دگرگوني هاي انقلابي در نهاد دين تغيير داده شود، خروجي نظام آموزش كشور نيروي روشن فكري متديني خواهد بود كه مي تواند نهاد سياست و اقتصاد را نيز به طور مناسب دگرگون ساخته و به تضاد هنجاري موجود خاتمه دهد و نويدبخش حيات طيبه باشد.

به منظور تحقق اين هدف لازم است كه دولت از استادان و محققان متعهد استمداد طلبد و امكانات لازم را در اختيارشان گذارد تا بتوانند با توليد نظريات مفيد نرم افزار لازم براي تحول نهادهاي اساسي جامعه را ايجاد كنند و در اين فضاي فكري جنبش دانشجويي را به منظور نهادينه كردن ارزش هاي غايي انقلاب اسلامي در جامعه رهبري كنند و به اين ترتيب خروجي مناسب از نظام آموزشي برآيد. همين گروه نخبگان متعهد از محققان و استادان مي توانند ساختار آموزش و پرورش را نيز تغيير داده و هرچه اسلامي تر بازسازي كنند. در اين ميان آنچه مهم تر از هر چيز به نظر مي رسد اهميت دولت در عمل به نظريات توليد شده است. معمولا در دولت هاي گذشته چنين بود كه مديران

عالي رتبه خود را صاحب نظريه دانسته و انديشه هاي نخبگان منفصل از قدرت را «ناكارا»، «بيرون از گود» و «ايده آليستي» مي انگاشتند. در حالي كه ضرورت توليد دانش اعتماد به نخبگان منفصل از قدرت را كه با فراغت به پژوهش همت گماشته اند، مي طلبد. افزون بر اينكه رابطه با مسئوليت و اطلاع از اوضاع جاري در بخش هاي مختلف به منظور هرچه واقع بينانه تر بودن مراحل پژوهش از مسئله يابي تا فرضيه سازي و نوع استدلال ها و ارائه الگوهاي عملي بسيار مهم و لازم است. بي ترديد از اين طريق مي توان الگويي هرچند كوچك از حكومت و جامعه اسلامي را ساخته و به جهانيان پيشنهاد نمود و آرمان بزرگ صدور انقلاب را به منظور آماده سازي جهان براي حكومت عدل اسلامي تحقق بخشيد. گسيختگي از نظام جهاني

ممكن است اين گمان پيش آيد كه اگر ما موفق شويم نظام اجتماعي را به طور كلي بر اساس دگرگوني هاي انقلابي در نهاد دين، متحول سازيم بسياري از مناسبات ما با كشورهاي جهان بر هم خورده و به انزواي سياسي و اقتصادي دچار مي شويم و بقاي جامعه و حكومت اسلامي در اين شرايط محال يا بسيار دشوار خواهد بود.

پاسخ اينكه اگر انقلاب مشروطه به چنين توفيقي دست مي يافت اين مسئله به راستي مشكل آفرين مي شد، ولي امروزه در آغاز هزاره سوم پايه هاي تمدن غرب در اقتصاد و سياست به شدت سست شده و عصر امام خميني(قدس سره) با دگرگوني بسياري از شاخص هاي كاميابي تمدن غرب همراه است.34امروزه متفكّران بزرگ جهان تشنه طرحي تازه و در جستوجوي الگويي ديگر براي زندگي هستند. اگر ايران

با اتّكال به خداوند براي تحقق آرمان هاي خود بكوشد تنها نخواهد ماند و با گسستن چندي از اعضاي پيكره فرسوده و فرتوت نظام جهاني حيات طبيعي معاصر ديگر اين وهم عالم گير نيز برجا نخواهد بود. و صد البته اين مجاهدت دشوار، سهل نيست، اما فرجام آن بسيار نيك و خوشايند است; زيرا در نهايت به آنجا خواهد رسيد كه جهان پر از عدل و داد مي شود چنان كه از ظلم و جور پر شده است. پي نوشت : 1_ نك: نظرسنجي هاي سازمان ملّي جوانان از سال هاي 80 به بعد.

2_ نگارنده، از عرفان تا سياست در آيين و انديشه امام خميني، مجموعه مقالات كنگره انديشه هاي اخلاقي _ عرفاني امام خميني، مجلد دهم، 1382، ص 379_408.

3_ نحل: 79.

4_ نگارنده، «تحقق اهداف انقلاب و رسالت نسل سوم»، مجله رواق انديشه، ش 28، فروردين 1383، قم، مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما، ص 106.

5_ حميد پارسانيا، حديث پيمانه، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي، چ دوم، 1376، ص 40.

6_ رامين جهانبگلو، ما و مديريت، ص 300.

7_ نگارنده، «تحليل شاخص هاي استكبار آمريكايي»، مجله رواق انديشه، ش 35، آبان 1383، ص 60.

8_ بروس كوئن، درآمدي بر جامعه شناسي، ترجمه محسن ثلاثي، چ سيزدهم، توتيا، 1381، ص 74.

9_ همان، ص 74.

10_ همان، ص 111.

11_ ديويد و ادوارد، تعديل اقتصادي بحران بدهي و فقر در كشورهاي در حال توسعه، ترجمه غلامرضا آزاد و محمود محمديان، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي بازرگاني، 1375، همچنين

Research dep, of IMF, THE Theoretical aspect of the Desigh of the Fund Supported adjustment program, IMF PU6, 1987, p.4.

12_ لسترتارو، رويارويي بزرگ،

ترجمه عزيز كياوند، تهران، ديدار، 1373، ص 29.

13_ بعضي از محققان نشان داده اند كه اجراي سياست تعديل و افزايش فقر و نابرابري در ايران چه ناهنجاري هاي اجتماعي را در پي داشته است. (ر.ك: فاطمه بابايي، تعديل ساختار فقر و ناهنجاري هاي اجتماعي، نشر كوير، 1380، ص 186.)

14_ محمد كرمانزاده، اقتصاد سياسي جمهوري اسلامي ايران، تهران، انتشارات وزارت امورخارجه، 1380، ص 95.

15_ ر.ك: نگارنده، تحقق جامعه مدني، تهران، انتشارات جوانان موفق، 1378.

16_ حسين بشيريه، ديباچه اي بر جامعه شناسي سياسي ايران، نشر نگاه معاصر، 1381، ص 130 و 177.

17_ همو، جامعه شناسي سياسي، تهران، ني، 1374، چ اول، ص 330.

18_ حميد مولانا، جامعه مدني، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1382، ص 70 و 71.

19_ جي. پي. مديون، اقتصاد سياسي جامعه مدني، ترجمه قدرت احمديان، تهران، نشر سفير، 1378، ص 118.

20_ همان، ص 107.

21. Convantion on the elimenation of all froms of scrimination a gainst women.

22_ فريبا علاسوند، «فمينيسم، خاستگاه كنوانسيون»، فصلنامه كتاب نقد، ش 29، زمستان 82، ص 21.

23_ محسن آرمين، اسلام، اجتماع، سياست، تهران، مؤسسه نشر و تحقيقات ذكر، 1380، ص 258 و 259.

24_ مسعود سفيري، حقيقت ها و مصلحت ها، گفتوگو با هاشمي رفسنجاني، تهران، ني، 1378، ص 137.

25_ سيد محمّد خاتمي، توسعه سياسي اقتصادي و امنيت، تهران، طرح نو، 1379، ص 130.

26_ بروس كوئن، درآمدي بر جامعه شناسي، ص 111.

27_ همان، ص 110.

28_ از جمله آية اللّه شيخ فضل اللّه نوري و آية اللّه سيدحسن مدرّس.

29_ امام خميني، صحيفه نور، چ هفدهم، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، 1378، ص 37 و 38.

30_ بروس كوئن، پيشين، ص

115.

31_ ر.ك: نگارنده، «پيوند معنويت با سياست در مرام امام خميني»، مجله رواق انديشه، خرداد 84.

32_ همو، آيين عاشقي، قم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار علّامه طباطبائي، 1383، ص 46.

33_ همو، «نيروي سوم روشن فكري»، ماهنامه معرفت، ش 80، مرداد 1383، ص 111.

34_ مير احمدرضا حاجتي، عصر امام خميني، قم، بوستان كتاب، 1381، ص 181_ 195.

منبع: فصلنامه معرفت

كاربست نظريه برينگتون مور در مورد انقلاب اسلامي ايران

كاربست نظريه برينگتون مور در مورد انقلاب اسلامي ايران نويسنده: عباس كشاورز چكيده:

چكيده: اين مقاله سعي در كاربست نظرية برينگتون مور بر انقلاب ايران دارد. سؤال اصلي اين مقاله آن است كه آيا نظرية مور توان تبيين انقلاب ايران را دارد. براي پاسخ به اين سؤال ابتدا متغيرهاي مورد نظر مور يعني نوع نظام كشاورزي، روابط دولت / طبقه، توان انقلابي دهقانان و قوت انگيزة بورژوازي براي نوسازي، در مورد انقلاب ايران به كار گرفته شده است. آنگاه امكان وقوع انقلابهاي از بالا، دهقاني و بورژوايي در جامعة ايران بررسي شده است.

كليدواژه ها: انقلاب، سرمايه داري، فاشيسم، كمونيسم، بورژوازي، دهقان، فئودال، دولت، طبقات اجتماعي متن مقاله:

انقلاب اسلامي ايران يكي از جالب ترين و غيرقابل پيش بيني ترين پديده هاي سياسي و اجتماعي در دهه هاي اخيراست. اين انقلاب، نظر بسياري از نظريه پردازان را به خود جلب كرده، به طوري كه انواع رهيافتها را براي تبيين آن به كار برده اند. نتيجة اين بررسيها ،آن است كه هيچ يك از اين رهيافتها نمي توانند به تنهايي تبيين گر انقلاب اسلامي باشند.به نظر مي رسد براي تبيين انقلاب اسلامي، نظريه پردازان بايد با توجه به شرايط اجتماعي و سياسي ايران دست به نظريه پردازي بزنند. به عبارت ديگر، اگر قرار است نظريه اي انقلاب ايران را تبيين نمايد، اين نظريه بايد از دل جامعة ايراني

بيرون آيد و بر اساس شرايط و مقتضيات جامعة ايران ساخته و پرداخته شود. طبيعي است نظرياتي كه بر اساس شرايط سياسي و اجتماعي ديگرجوامع ساخته و پرداخته شده اند، قادر نخواهند بود به تنهايي اين انقلاب را توضيح دهند. اگر نظريه پردازي بخواهد چنين نمايد آنگاه ناچار خواهد شد به جرح و تعديل نظرية خود دست يازد و عناصري از بحث خود را حذف و متغيرهاي جديدي را به آن وارد كند.

بهترين مثال در اين زمينه نظرية تدا اسكاچپول است. اسكاچپول خود مي داندكه نظريه اش بسادگي قابل كاربست بر انقلابهاي ديگر مانند انقلابهاي مكزيك، يوگسلاوي، ويتنام، الجزاير، كوبا ، بوليوي، آنگولا، موزامبيك، گينة بيسائو و اتيوپي نيست، ولي بر اين عقيده پافشاري مي نمايد كه متغيرهاي كليدي نظرية او را مي توان به عنوان كليدي براي فهم ودرك انقلابهاي اجتماعي مدرن جرح و تعديل كرد.يعني متغيرهايي نظير: ديدگاه ساختارگرايي،ديدگاه غيرارادي، تكيه برشيوه هاي توليدو روابط طبقاتي، استفاده از اطلاعات در زمينه هاي بين المللي و تاريخ جهاني و متمركزشدن بر سازمانهاي دولتي در زمينة واكنشهاي متقابل ساختاري بين المللي (Taylor 1984:46).

اسكاچپول چنين كاري را دربارة انقلاب اسلامي ايران نيز انجام ميدهد؛ يعني آنكه براي تبيين انقلاب ايران، به جرح وتعديل نظرية خود دست مي زند. همان طور كه مي دانيم اسكاچپول ساختارگراست و به نقش اراده و كارگزاران در وقوع انقلاب معتقد نيست. ولي چون ايدئولوژي ورهبري در وقوع انقلاب اسلامي ايران نقش غيرقابل انكاري داشته است و نمي توان آنها را از تحليل حذف نمود، به همين دليل اسكاچپول سعي كرده به نحوي با جرح و تعديل نظرية خود، و با وارد كردن اين متغيرها در تحليل خويش، نقصان نظريه اش را جبران نمايد.وي در مقاله اي

با عنوان «دولت رانتيه و اسلام شيعي در انقلاب ايران» در سال 1982، پس از اظهار تعجب از وقوع انقلاب ايران مي گويد:

… انقلاب (ايران) مطمئنا شرايط يك انقلاب اجتماعي را دارا مي باشد ولي متأسفانه وقوع آن... انتظارات مربوط به علل انقلابات را كه من قبلا در تحقيق تطبيقي-تاريخي ام در مورد انقلابهاي فرانسه ،روسيه و چين عنوان كرده ام زير سؤال برد(Skocpol 1982 vol.11: 256 .

او ادامه مي دهد :

من در كتابم…بدون استثنا از تمامي نظريه هايي كه پذيرفته اند انقلابها آگاهانه و توسط نهضتهاي انقلابي متكي به جنبشهاي توده اي ساخته مي شوند، انتقاد كرده ام….

… اگر در واقع بتوان گفت كه يك انقلاب در دنيا وجود داشته كه عمداً و آگاهانه توسط يك نهضت اجتماعي توده اي ساخته شده… به طور قطع آن انقلاب، انقلاب ايران عليه شاه است (Skocpol 1982 Vol 11:257).

اسكاچپول در نهايت، ايدئولوژي را وارد تحليل خود كرده و مي گويد:

در ايران به نحوي يگانه و بي نظير انقلاب ساخته شده اما نه از سوي احزاب انقلابي مدرن …. بلكه اين انقلاب توسط مجموعه اي از فرمهاي فرهنگي و سازماني كه عميقاً در اجتماعات شهري ايران ….ريشه داشته اند، ساخته و پرداخته شده بود.هنگامي يك انقلاب به ميزان قابل توجهي ساخته مي شود كه فرهنگ هدايت گر يعني فرهنگ منازعه عليه قدرت حاكم به همراه شبكه هاي سياسي مناسب براي ارتباطات مردمي، در طول تاريخ در تاروپود حيات اجتماعي آن جامعه بافته شده باشد (Skocpol 1982:258).

نتيجة نگارنده از بحث مقدمة خود چنين است كه اگر بخواهيم نظريه اي را كه بر اساس شرايط اجتماعي و سياسي يك جامعة مفروض ساخته و پرداخته شده، در مورد ساير جوامع به كار بنديم، ناگزير از جرح و

تعديل آن نظريه خواهيم شد.

اما سوال آن است كه آيا در اين صورت چنين كاري (يعني كاربست نظريه اي بر اساس شرايط سياسي و اجتماعي جامعه اي ديگر بر جامعة خودمان )مفيد فايده خواهد بود؟

پاسخ نگارنده آن است كه تنها نظرياتي مي توانند تبيين گر پديده هاي خاص يك جامعه شوند، كه از دل همان جوامع بيرون آمده باشند. ولي يك نظريه پرداز براي آنكه بتواند چنين نظريه اي را بسازد، لاجرم بايد نظريه هايي را كه در باب پديدة مورد نظرش، مطرحند و ادعاي تبيين گري و تعميم پذيري را نيز دارند بخوبي بشناسد، تلاش ذهني لازم را براي كاربست آنان بنمايد و از نظريات مختلف دربارة تبيين پديدة مورد نظرش آگاهي كامل داشته باشد تا آنگاه بتواند براساس شرايط اجتماعي و سياسي جامعة خودش، نظريه اي مناسب و كارآمد ارائه نمايد.

بر همين اساس كاربست نظرية برينگتون مور بر انقلاب ايران براي ما اهميت پيدا مي كند هرچند كه اين نظريه نياز به جرح و تعديل داشته باشد و نتواند انقلاب اسلامي را بخوبي تبيين نمايد.صرف تلاش نظري در اين مورد، به دانش پژوهان كمك مي كند تا آمادگي لازم براي پردازش نظريه اي كه توان توضيح و تبيين پديدة انقلاب اسلامي را داشته باشد،كسب نمايند.

در اين مقاله سعي ما بر آن است كه دريابيم آيانظرية برينگتون مور توانايي تبيين انقلاب ايران را دارد يا خير؟.بنابراين طبق چهارچوبة اصلي نظرية مور ، پرسش بنيادين ما اين است كه انقلاب ايران با كدام يك از انقلابهاي مورد بحث مور قابل تطبيق است .بديهي است حتي اگر چهارچوبة مور براي واقعيتهاي اجتماعي ايران كافي نباشد، معذلك مي تواند لااقل برخي شرايط ساختاري موجود در زمان وقوع انقلاب را توضيح دهد.اين مقاله از دو قسمت اصلي تشكيل شده

است؛ قسمت اول به طرح نظرية مور و جايگاه آن در ميان ساير نظريه ها مي پردازد. بخش دوم مقاله به كاربست اين نظريه بر انقلاب اسلامي ايران اختصاص دارد. طرح نظرية برينگتون مور

برينگتون مور در كتاب خود با عنوان ريشه هاي اجتماعي ديكتاتوري و دموكراسي راههاي مختلف نوسازي را در چهاركشور فرانسه،روسيه،چين و هندوستان بررسي مي كند. وي اساس تمام راههاي نوسازي را در سه نوع انقلاب بورژوايي، كمونيستي وانقلاب از بالا مي بيند. وي در تحليل خودبه نقش دو طبقة دهقان وزميندار درگذار از جامعة روستايي به جامعة مدرن مي پردازد. همچنين به بررسي شرايط تاريخي اي كه تحت آن اين طبقات در ظهور دموكراسي وديكتاتوري مهم بوده اند، پرداخته است.

روش اتخاذ شده از سوي مور روشي قياسي نيست بلكه روش تاريخي _ تطبيقي است.روش قياسي شامل تعيين نظريه اي است براي تبيين پديده اي خاص و سپس استنتاج فرضيه هاي مناسب _ كه در اصل ابطال پذيرند __ وآزمون اين فرضيه ها به منظور تعيين اعتبار نظرية اوليه. درمقابل روش تاريخي _ تطبيقي، روش استقرائي است كه در آن زنجيره اي از موارد تاريخيِ مربوط به مطالعة مورد نظر به تفصيل، بررسي و از طريق مقايسه، تمايز ميان مكانيزمهاي علت و معلولي مشخص و بر اين اساس تبيينهايي استنتاج مي شود (Taylor 1984: 25) .

مور به بررسي سه كشور فرانسه، آمريكا و انگلستان به عنوان نمونه هايي كه درآنها انقلاب بورژوايي و بررسي كشور ژاپن به عنوان كشوري كه در آن انقلاب از بالا رخ داده و با ارائة توضيحات تكميلي در اين مورد از آلمان و بررسي كشور چين به عنوان نمونة انقلاب كمونيستي با اطلاعات تكميلي از روسيه، پرداخته است . هندوستان نيز به عنوان گروه

شاهد بررسي شده چرا كه دهقانان هندوستان به اندازة دهقانان روسيه و چين فقير و تحت استثمار بوده و پيش نيازهاي تاريخي دموكراسي پارلماني را هم داشته ولي نوسازي در آن رخ نداده است، به اين ترتيب هر يك از عواملي كه براي توضيح يكي از طرق انقلابهاي فوق به كار مي رود، در مورد هند هم آزمون مي شود .اگر آن سري عوامل در مورد هند هم وجود داشت، معلوم مي شود كه آن عوامل در كشورهاي ديگر هم موجب انقلاب نبوده اند (چون در هند انقلابي صورت نپذيرفته)، بنابراين بايد به دنبال يكسري عوامل جديد بود. اسكاچپول در بررسي نظرية مور سه متغير را مشخص كرده است كه عبارتند از:

1_ قدرت انگيزش بورژوازي براي به وجود آوردن انقلاب سرمايه دارانه در جوامع مفروض. مور برنقش سرمايه داران كشاورز تأكيد مي كند؛ يعني گروهي كه ازدرون طبقة زميندار سنّتي به وجود آمده است وبراي به دست آوردن سود، كشاورزي مي كند. انگيزة اين گروه براي به وجودآوردن يك جامعة سرمايه داري، بستگي به ارزشهاي فرهنگي توده اي دارند؛ يعني آنكه آيا فرهنگ تودة مدرنيزاسيون را مطلوب مي داند يا خير.

2_ شكل كشاورزي تجاري كه شامل كار__ سركوب و شكل بازار است.در شكل كار _ سركوب، طبقات زمين دار مستقيماًٌ دهقانان را استثمار مي كنند.شكل بازار، يعني جايي كه نظام كشاورزي شامل بازار كاري است كه در آن سرمايه داران، كارگرانِ مزد بگير را استخدام و اخراج مي كنند. اين شكل از كشاورزان مزد بگير كه كار خود را در بازار كشاورزي مي فروشند، معادلِ پرولتارياي شهري در نظرية ماركس هستند كه كار خود را در كارخانه ها به فروش مي رسانند.

3_ توان انقلابي دهقانان. آيا دهقانان توان انقلابي لازم را دارند يا منفعل مي باشند.

4_ اسكاچپول متغير چهارمي را نيز

در گزارشي كه از كار مور داده، عنوان كرده ولي آن را همراه با سه متغير فوق بيان نكرده است و آن رابطة بين دولت و طبقات گوناگون در جامعه است. مور به استقلال نسبي دولت از طبقات حاكمه قائل مي شود.

در هند، انگيزة بورژوازي براي نوسازي ضعيف بوده است .علتش اين است كه قبل از استعمار بريتانيا، در هندوستان استبداد شرقي حكمفرما بوده ومغولها صاحب قدرت بودند و خطري ازسوي بورژوازي و اشراف متوجة آنها نبوده است. بورژوازي به دليل اين استبداد انگيزه اي جهت نيل به نوسازي نداشته اند. در دورة استعمار، تلاشهاي بريتانيا جهت نوسازي به دلايلي ناكام ماند. اولاً، بريتانيايي ها منافع حاصل از هندوستان را به كشور خود مي فرستادند؛ بنابراين در داخل هند انباشتي صورت نمي پذيرفت. ثانياً ، استعمار باعث خصومت مردم هند با نوسازي گشت و به همين جهت، ناسيوناليسم هندي ضد نوسازي شد و نوسازي جزء نقشه هاي امپرياليستها به حساب آمد و محكوم گرديد.

شكل كشاورزي در هندوستان به صورت كار_ سركوب بود و استثمار دهقانان شديدتر از ژاپن وچين بود ولي به علت وجود نظام كاست، توان انقلابي دهقانان كم بود. دولت در مقطع حاكميت بريتانيا وابسته به طبقة اشراف مالك زمين ومنافع آنان بود ودر مقابل، طبقة بورژوآ را از خود مي راند، چون نمي خواست سود هاي حاصله را در هند سرمايه گذاري كند. بورژوازي تمايلي به پيوستن به اشراف زميندار و راه انداختن انقلاب از بالا جهت نيل به نوسازي را نداشت. نزديكي دولت دست نشاندة بريتانيا با اشراف موجب متمايل شدن طبقة اشراف زميندار به ارزشهاي دموكراسي پارلماني بود Taylor 1984: 27) ؛ مور 1369: 287 _ 346). انقلاب كمونيستي: روسيه وچين

در اين

كشورها انگيزة بورژازي براي نوسازي ضعيف و كشاورزي بر اساس الگوي كار_ سركوب بود ودولت با اشراف زميندار همسو و توانايي براي نوسازي كشور را نداشت.پتانسيل انقلابي دهقانان چيني بالا بود چون مالكان زمين فوق العاده آنان را استثمار مي كردند و با روشي سركوبگرانه از آنان كار مي كشيدند. پليس هرحركت انقلابي را در نطفه خفه مي كرد و نمي گذاشت تشكلي صورت بگيرد.نتيجه آن بود كه دهقانان بالقوه راديكال ولي تشكل نيافته بودند و وقتي بيش از حد استثمار مي شدند شورش گسترده ولي سازمان نيافته مي كردند. بعدها حزب كمونيستِ چين از همين توان انقلابي بالاي دهقانان براي انجام انقلاب به بهترين نحو استفاده كرد.

پتانسيل انقلابي دهقانان روسي به دلايل ديگري بالا بود. نكتة قابل توجه در مورد آنان اتحاد و هم بستگي شان در منازعة با مالكان بود كه تا حدودي ريشه در سنّّت تاريخي همبستگي روستايي داشت و شايد هم به علت تقسيم مجدد اراضي بود كه عاملي براي همبستگي بيشتر دهقانان فقير و ثروتمند به شمار مي رفت. دهقانان ثروتمند از اينكه با اصلاحات ارضي زمينهايشان را از دست بدهند، نگران بودند و دهقانان فقير از اينكه چيزي نصيبشان نمي شد، ناراضي بودند و همين امر باعث اتحاد دو گروه شد. در نتيجه بلشويكها از اين پايگاه دهقاني استفادة فراواني كرد(Taylor 1984:28؛ مور1369 :177 –223 ). انقلاب از بالا: ژاپن و آلمان

در اين دو كشور طبقة كشاورز داراي پتانسيل انقلابي ضعيفي بود وكشاورزي بر پايةكار _ سركوب قرارداشت. دولت و ملاكين با هم همسو و طي موضع گيري منحصربه فردي در پي ائتلاف با طبقة متوسط ونسبتاً قدرتمند بورژوا بودند.اين بورژوازي دراثر صنعتي شدن نسبي اين دو كشور در اواخر قرن 19

و اويل قرن 20 از دل طبقة ملاك پديد آمده بود.

به اين ترتيب در اين دوره ،گروهي از ملاكين به تدريج درگير امر تجارت شدند وبراي اين طبقه دگرگون كردن الگوهاي كار بر روي زمين و اجاره داري (يعني دگرگون كردن ساختار اجتماعي روستايي)امري ضروري شده بود. اين سه گروه (بورژوازي،ملاكين و بوروكراسي دولتي) به يكديگر ملحق شدندتا انقلابي از بالا يعني فاشيسم را ترتيب دهند. از ميان برداشتن جامعة سنّتي دهقاني به دليل ايجاد اقتصاد سرمايه داري بود .براي مقابله با مخالفت كشاورزان با نوسازي و همچنين به علت احساس نياز فوري به نيروي كارمنظم و ماهر ، امر سركوب با فاشيسم همراه شد Taylor 1984:29)؛ مور 1369 :224 –286 ). انقلاب بورژوازي: انگلستان، فرانسه، ايالات متحده

در هر سه كشور انگلستان ، فرانسه، ايالات متحده انگيزة بورژوازي براي نوسازي زياد بود. در انگلستان، طبقة متوسط داراي بيشترين قدرت و اتحاد آنان قادر بود اشرافيت سنّتي را در انقلاب انگلستان شكست دهد و كشور را صنعتي كند. در ايالات متحده طبقة متوسط شهري شمال طي جنگ داخلي طبقة اشراف مالك زمين جنوب را شكست داد. در فرانسه طبقة متوسط روستايي كه از طريق ضبط حقوق فئودالها خود مبدل به سرمايه دار شده بودند، باقيماندة رژيم فئودالي را برچيدند تا جامعة سرمايه داري را به وجود آورند.

در انگلستان و آمريكا پتانسيل انقلابي دهقانان پايين بود، ولي در فرانسه قشر عظيمي از دهقانان مستقيماً تحت استثمار اشراف زميندار و بورژوازي دهقاني قرار داشتند و پتانسيل انقلابي آنان زياد بود. شكل كشاورزي در اين كشور كار_ سركوب بود ولي در آمريكا و انگليس بازار كشاورزي شكل گرفته بود. در انگليس دولت مستقل از

طبقات مختلف اجتماعي بود، در فرانسه ، دراواخر قرن هجدهم دولت به صورت ضميمه اي از اشراف درآمد و در آمريكا دولت به هيچ يك از طبقات (بورژوازي درشمال و ملاكين در جنوب ) تعلق نداشت Taylor 1984:29-30) ؛مور 1369: 64 –173 ). يافته هاي مور

در اينجا سعي مي كنيم يافته هاي تحليل مور را به طور خلاصه بياوريم. در هندوستان، توان انقلابي ضعيف دهقانان و انگيزش ضعيف بورژوازي به انقلابي نينجاميد. در چين و روسيه بر خلاف هند كه دهقانان داراي توان انقلابي بالايي بودند، انقلاب دهقاني كمونيستي رخ داد. در ژاپن و آلمان انگيزة بورژوازي قويتر از هند بود ولي پتانسيل انقلابي دهقانان پايين بود كه به فاشيسم انجاميد. در فرانسه هم توان انقلابي كشاورزان و هم انگيزة بورژوازي براي نوسازي قوي بود كه نتيجة آن انقلاب پارلماني دموكراتيك شد.

اين امر بيان كنندة اهميت توان انگيزش بورژوازي در فرانسه است، چرا كه فرانسه از لحاظ توان انقلابي دهقانان با چين و روسيه برابري مي كرد. شكل نظام كشاورزي اش كار_ سركوب ولي انقلابَش انقلاب دموكراتيك پارلماني بود. انگلستان و ايالات متحده داراي نظام كشاورزي مبتني بر بازار بودند و دولت از طبقات استقلال زيادي داشت. پتانسيل انقلابي دهقانان نيز در اين دو كشور در مقايسه با فرانسه ضعيف بود و تنها از نظر انگيزش بورژوازي با فرانسه مشترك بودند ولي با اين وجود در هر سه، انقلاب بورژوازي رخ داد(Taylor 1984:30) . نتايج حاصله از تحليل مور به بيان دقيقتر اينگونه است:

1_ شرط لازم وكافي براي عدم وقوع انقلاب ، توان ضعيف انقلابي در دهقانان و انگيزة ضعيف بورژوازي براي نوسازي است.

2_ اگر بر خلاف مورد اول ، توان دهقاني قوي

و انگيزة بورژوازي ضعيف باشد، انقلاب دهقاني كمونيستي روي خواهد داد.

3_ اگر انگيزة طبقة بورژوآ ،متوسط و توان انقلابي دهقانان پايين باشد، انقلاب از بالا خواهيم داشت.

4_ انگيزة قوي در طبقة متوسط، ديگر متغيرها را (توان انقلابي دهقانان، شكل كشاورزي، روابط دولت _ طبقه) تحت الشعاع قرار مي دهد؛ يعني اگر توان انقلابي دهقانان بالا و انگيزة بورژوازي نيز قوي باشد، آنگاه انقلاب بورژوايي خواهيم داشت و نه انقلاب كمونيستي(مثل مورد فرانسه). نقد نظرية مور

1_ در مورد سه كشور انگلستان ، فرانسه و آمريكا آيا واقعاًً اين سه كشور شاهد انقلاب بورژوازي بوده اند؟ آيا صحيح است كه جنگ داخلي انگليس را يك درگيري بين اشراف و طرفداران نوسازي بدانيم؟ در مورد فرانسه پيش از انقلاب تا چه حدي مي توان يك طبقة متوسط را با منافع مشترك مشخص كرد؟ آيا صحيح است بگوييم كه انقلاب از سوي اين دسته صورت گرفته و آيا نتيجة انقلاب به معناي تشكيل يك جامعة بورژوازي بوده است؟

در مورد آمريكا، لزوماً بين سرمايه داري شهري شمالي ها و نظام كشاورزي مبتني بر برده داري در جنوب ، از لحاظ اقتصادي عدم تجانسي نبوده است .يعني آنكه الغاي نظام كشاورزي مبتني بر برده داري، پيش شرط حصول نوسازي نبوده است. در واقع ثبات نسبي نظام برده داري در جنوب حتي پس از پايان جنگ داخلي مؤيد اين ادعاست.

در مورد آلمان ، به طوركلي تا چه حد مي توان روي كار آمدن نازيها را انقلاب ناميد؟ حتي اگر قبول كنيم كه فقط گروه خاصي در اين كشور طرفدار نوسازي بوده اند(يعني نازيها)، با اين حال نمي توان گفت ، اين گروه عقايد خود را به زور به تودة مردم تحميل نموده باشند، چرا كه نازيها

از حمايت همگاني برخوردار بودند.

در مورد ژاپن، اين گفته كه دولت فاشيستي به اجبار قصد تحميل نوسازي به مردم را داشت، قابل قبولتر از آلمان است.چرا كه در اين كشور برنامه هاي نوسازي قابل توجهي با وجود مخالفت نسبي مردم صورت گرفته بود. ولي نكتة قابل ذكر آن است كه اين امر، مورد سادة مبتني بر ائتلاف بوروكراسي دولتي، اشراف و طبقة متوسط طرفدار نوسازي؛ بدون توجه به خواستهاي مردمي (آنطور كه مور مي گفت) نبود. بلكه نوسازي توسط بوروكراسي نسبتاً مستقل از ديگر گروههاي موجود در جامعه صورت گرفته بود و اينكه، بوروكراسي در صورت لزوم، منافع صاحبان زمين وسرمايه داران را نيز در نظر نمي گرفت چه برسد به آنكه با آنها ائتلاف داشته باشد (Taylor 1982: 32).

در مورد هند ، اينكه مور مي گويد انگيزة بورژوازي در اين كشور براي نوسازي كافي نبوده، گمراه كننده است. همچنين مور بايد عدم امكانات كافي جهت انجام نوسازي را مورد توجه قرار مي داد مثلاً آنكه هند از دولتي قوي جهت هدايت نوسازي برخوردار نبوده و اخيراً چنين دولتي پيدا كرده است( Taylor 1982: 33) .

در اين بحث يك نكته در مورد مطالعات مور عموميت پيدا مي كند. وي تمايل داشته است در تجزيه وتحليل نوسازي منحصراً روي عوامل دروني يك جامعه بخصوص بر ماهيت روابط طبقاتي متمركز شود كه اين از ارزش توضيحي كار وي كاسته است بويژه كه او ديگر متغيرهاي دروني را از ياد برده است. مثلاً به نقش فرهنگ اهميتي نمي دهد وآن را عامل روبنايي مي داند، يا به نقش مذهب در انقلاب انگلستان توجهي ندارد. همچنين از نظر او فرهنگ ضد بردگي در شمال آمريكا طي جنگ داخلي

آن كشور، صرفاً بازتاب پيدايش تمدن سرمايه داري شهري بوده، لذا واكنشي اخلاقي در قبال مسأله اي ضد بشري نبوده است. وي جاه طلبيهاي امپرياليستي را در انتخاب مسير فاشيستي در راه رسيدن به نوسازي در ژاپن فراموش مي كند و همچنين به عدم اتحاد ملي به عنوان مانعي بر سرراه انقلاب در هند توجهي ندارد . مور اين متغيرها را صرفاً مظاهر ايدئولوژيكي متغيرهاي طبقاتي مي داند و اين انتقاد در مورد كلية الگوهاي ماركسيستي و نئوماركسيستي عموميت پيدا مي كند ( Taylor 1982:33) .

دربارة تعداد و انتخاب موارد مورد مطالعه، حتي اگر راجع به اعتبار تحليل مور از موارد انتخاب شده، توافق نسبي وجود داشته باشد، اين موارد تنها دربرگيرندة شمار ناچيزي از جمعيت كشورهاي نوسازي شده بوده و لذا در معرض خطاي نمونه گيري قرار دارد . از سوي ديگر، مي توان ادعا كرد كه هر نويسنده اي مي تواند با اطلاعات بجا مانده از مور، راجع به همان تعداد كشورهاي مورد مطالعه، الگوي مورد نظر خود را آزمايش كند.

انتقاد ديگر آنكه انتخاب موارد مورد مطالعه عمداً به صورتي انجام گرفته تا در نتيجه گيري نهايي تأثير بگذارد. مثلاً مور هند را كه نوسازي در آن ضعيف و ناموفق بوده و در آن انقلابي نشده است به عنوان نمونة عدم وقوع انقلاب معرفي كرده است . بدين ترتيب او موردي را نشان داده كه در آن انقلابي نشده و نوسازي هم صورت نپذيرفته است. در صورتي كه وي اگر كشورهاي اسكانديناوي را به عنوان گروه شاهد انتخاب مي كرد، در نتايج تحليل، تغيير رخ مي داد چرا كه دراين كشورها انقلاب رخ نداد ولي نوسازي به صورت تام و تمام صورت پذيرفت. البته مور در

مقدمة كتاب خويش به كشورهاي اسكانديناوي اشاره مي كند و مي گويد روند نوسازي در اين كشورها به طور عمده تحت تأثير عوامل خارجي بوده تا داخلي و بررسي اين عوامل هم خارج از بحث كتابش مي باشد. ولي با توجه به نقش مهم بريتانيا در هند، به نظر مي رسد اين توضيح دفاع گونه در تناقض با انتخاب هند، به عنوان نمونه اي جهت مطالعه باشد. به علاوه اگر عوامل خارجي در اين مورد خاص (هند) حائز اهميت بوده، مور بايد به اين عامل در كنار ديگر موارد مورد مطالعة خود توجه مي كرد كه نكرده است (Taylor 1982:34).

به طور خلاصه مي توان گفت استنتاجات صورت گرفته از سوي مور دربارة «ريشه هاي اجتماعي» بر پاية تفسيرهاي كاملاً انتخاب شده از يكسري موارد خاصي كه از قبل مورد نظر بوده اند ،انجام شده است. تجزيه و تحليل مور، بر اساس مقايسة متغيرهاي مورد نظر در كشورهاي نمونه با همين متغيرها در هند، صورت پذيرفته است. در نتيجة تحليل مور متأثر از ديدگاههاي وي در مورد هندوستان است. همچنين تأكيد مور بر مناقشات طبقاتي در تحليل و اغماض از ساير متغيرها، بحث وي را خدشه دار كرده است.نكتة آخر آنكه مور تنها درمورد هند، بحث فرهنگ را وارد كرده و در موارد ديگر اين عمل را انجام نداده كه اين كار از انسجام تحليل وي كاسته است. اگر نظريه مور نظريه اي ساختاري است، اصلِ وارد كردن عنصر فرهنگ به بحث وي آسيب مي زند. تفصيل نظرية مور و كاربست آن در مورد انقلاب ايران

در اين قسمت، مي خواهيم نظرية مور را بسط بيشتري بدهيم و آن را در مورد انقلاب ايران به كار ببنديم. هدف آن است كه دريابيم

آيا اين نظريه توانايي تبيين انقلاب ايران را دارد يا خير؟ سپس خواهيم پرسيد كه آيا نظريه هاي ساختارگرا قادر خواهند بود به تنهايي انقلاب ايران را توضيح دهند يا آنكه احتياج به وارد كردن عناصر ديگري براي تحليل انقلاب ايران داريم؟

در اين قسمت سعي ما بر اين است كه در چهارچوب نظرية برينگتون مور به سه پرسش پاسخ دهيم . پرسش اول: آيا در ايران، با توجه به موقعيت طبقات مختلف، مي توانست يك انقلاب بورژوآ دمكراتيك رخ دهد؟ پرسش دوم: آيا در ايران مي توانست يك انقلاب كمونيستي دهقاني واقع شود؟ پرسش سوم: با توجه به جايگاه و مناسبات طبقاتي، آيا در ايران مي توانست يك انقلاب از بالا به شيوة ژاپن يا آلمان انجام شود؟

ابتدا بايد به بررسي طبقات مختلف در دورة ماقبل انقلاب ايران بپردازيم؛ آنگاه با توجه به اين بررسيها و با استفاده ازچهارچوب نظري مور قادر خواهيم بود به سؤالات فوق پاسخ دهيم. در اينجا براي بررسي طبقات مي توانيم از متغيرهاي مورد استفادة مور، بهره ببريم.همان طور كه مي دانيم اين متغيرها عبارت بودند از : انگيزة بورژوازي براي نوسازي، رابطة دولت / طبقةحاكم، توان انقلابي طبقة دهقان و شكل نظام كشاورزي. بررسي متغيرهاي مور در مورد ساختار اجتماعي ايران

سالهاي بين 1332 و 1357، فصل نويني در ساختار تحولات اجتماعي ايران محسوب مي شود. در اين دوره براي نوسازي تلاشهاي فراواني صورت مي پذيرد كه در نهايت با شكست مواجه مي شود. در اين قسمت سعي مي كنيم متغير هاي مورد نظر را در فاصلة اين سالها بررسي نماييم. شكل نظام كشاورزي و توان انقلابي دهقانان در ايران

از چشمگيرترين تغييرات در ساختار اجتماعي ايران طي اين سالها، تحول كيفي از

شيوة توليد سهم بري به كشاورزي سرمايه داري و تبديل سهم بران به خرده مالكان و تبديل ملاكان به سرمايه داران كشاورزي و صاحبان شركتهاي كشت و صنعت است. تحول كمّي نيز به شكل كاهش سهم عشيرتي و كشاورزي و افزايش رشد سهم توليد سرمايه دارانه به نسبت كل توليد ناخالص ملي است . از سال 1332-1357 اقتصاد ايران سه مرحله را پشت سر گذاشته است:

1_ دهة 30 (1332-1342): مرحلة تثبيت شرايط مادي اقتصادي كه به بحران تراز پرداختها و بي ثباتي سياسي اوايل دهة 1340 منجر شد.

2_ دهة 40 (1342-1354): انتقال به اقتصاد سرمايه داري از طريق اصلاحات ارضي، اتخاذ سياست جايگزيني واردات، سرمايه گذاريهاي زيربنايي و خطوط توليد مونتاژ.

3_ دهة 50 (1354-1357): تسريع فرآيند قبلي كه به توسعة سرمايه داري وابسته و متعاقب آن به بي ثباتي سياسي منجر شد.

همان طور كه گفتيم در اين دوره با اصلاحات ارضي اهميت شيوة توليد عشيرتي كاهش يافت، روش توليد زراعي مبتني بر سهم بري جاي خود را به كشاورزي سرمايه داري داد و كشاورزي تجاري با مشاركت دولت و شركتهاي چند مليتي جايگزين اربابان سابق شدند. پيش از اصلاحات، نيمي از جمعيت فعال كشاورزي مزارعه كار بودند كه اينان مي توانستند فقط يك سوم محصول را براي خود نگاه دارند و تنها هفت درصد دهقانان مالك اراضي خود بودند و فقط چهار شكل زمينداري در ايران وجود داشت: اراضي سلطنتي، خالصه جات، اراضي اوقاف و اراضي اربابي (بشيريه 1374 :219 ). بدين ترتيب شكل كشاورزي كار _ سركوب بود.

در اثر اصلاحات ارضي 93% از سهم بران به مالك زمين تبديل شدند اما وضعشان بهبود نيافت. ملاكان عمده باقي ماندند و عده اي به سرمايه دار تبديل شدند. يك طبقة متوسط روستايي و تجار روستايي

ظهور كرد كه در كار شوراها و تعاونيها مسلط بودند. بعد از اصلاحات، دولت جايگزين اربابان شد و در نتيجه تضاد ميان روستاييان و اربابان به تضاد ميان دولت و روستاييان تبديل شد (Foran 1993:319). با وجود اصلاحات ارضي:

تا سال 1357 كشور هنوز در مواد غذايي خودكفا نبود و رشد جمعيت و ثروت تنها پديده اي شهري بود… .علي رغم نرخ رشد اقتصادي سريع، نابرابري بين درآمدهاي شهري و روستايي افزايش مي يافت… .شكاف رو به گسترش ميان مخارج و درآمدهاي شهري و روستايي، اساس صنعتي شدن، در آينده را پوساند چرا كه بخش روستايي بازار آماده اي را براي كالاهايي كه بخش صنعتي توليد فراهم مي كرد، فراهم نمي آورد (Afshar 1989:68).

با اين اوصاف مي توان گفت نوع نظام كشاورزي از كار _ سركوب به شكل بازار در حال تغيير بود. در طي اصلاحات ارضي حدود 3/1 ميليون خانوار دهقاني زمين دريافت كردند. در پايان اصلاحات و در سال 1353، 33 درصد از كل جمعيت روستايي فاقد زمين، 39 درصد به طور متوسط داراي دو هكتار زمين، 12 درصد به طور متوسط داراي هفت هكتار، 14 درصد به طور ميانگين مالك 18 هكتار و 5 درصد به طور متوسط مالك 190 هكتار بودند.

به طور كلي اصلاحات ارضي باعث به وجود آمدن يك طبقة متوسط دهقاني شد كه 15 درصد جامعة دهقاني را تشكيل مي داد. همين طبقه كنترل سازمانهاي تعاوني و روستايي و شركتهاي سهامي زراعي را در دست داشت. همين امر موجب وابستگي جامعة دهقاني به بوروكراسي دولتي بود (بشيريه 1374 :219). با از بين رفتن نظام كار _ سركوب ديگر دهقانان تحت استثمار شديد و مستقيم اربابان مالك نبودند و احتمال

انقلابي شدن آنها كمتر شد. از سوي ديگر با فقدان اربابان مالك، دهقانان ديگر تحت كنترل شديد و مستمر آنان نبودند و توان انقلابي آنان امكان بروز پيدا مي كرد. ولي آنچه كه تاريخ معاصر به ما مي گويد آن است كه دهقانان ايراني در سدة اخير هيچ گاه شورشهاي انقلابي با اهميتي نداشته اند كه اين نشان از پايين بودن توان انقلابي آنان دارد. به اين ترتيب حتي اگر امكان بروز اين توان پيش مي آمد، از شورش و قيام دهقاني خبري نبود چرا كه فرض وجود اصل چنين تواني محل ترديد است (دلايل اين امر را بعداً توضيح مي دهيم). از سوي ديگر، تجاري شدن كشاورزي باعث كارآمد شدن آن نشد چرا كه قشر عظيمي از دهقانان به جاي ماندن بر سر زمين و زراعت، به شهرها و كارخانه ها روي آوردند و مشغول امور صنعتي شدند. به اين ترتيب در انقلاب اسلامي، دهقانان نقش فعالي ايفا نكردند و حتي دربادي امر از شاه حمايت مي كردند كه اين عمل با گسترش جنبش توده اي از ميان رفت. طبقة اشراف زميندار

در دهه 1340 دولت در صدد از بين بردن قدرت زمينداران برآمد. قدرت اشراف، در اراضي و املاكشان بود و اصلاحات ارضي نقطة پاياني بر اين قدرت بود. اصلاحات ارضي مهمترين كوشش دولت براي درهم شكستن قدرت اجتماعي اشراف زميندار بود. طبق قانون اصلاحات ارضي در سال 1342، زمينداران مي توانستند تنها يكي از روستاهاي خود را نگاه دارند و بقية املاك آنها مشمول قانون تقسيم اراضي شد. اصلاحات ارضي طي سه دوره از سال 1341-1350 اجرا شد. با توجه به مستثنيات قانون اصلاحات ارضي، بخشي از طبقة زميندار همچنان باقي ماند ولي

ديگر صاحب قدرتي نبودند. در سال 1350، حدود 62000 زميندار بزرگ در مناطق مختلف كشور وجود داشتند كه زمينهايشان بر اساس نظام كارمزدي كشت مي شد. بدين ترتيب نوع نظام كشاورزي به صورت نوع بازاري در آمده بود (بشيريه1374: 204). انگيزة بورژوازي براي نوسازي در ايران

طبقة سرمايه دار در ايران تا سال 1342 رشد چنداني نداشت و سرمايه داري در اين مقطع محدود به سرمايه داري تجاري مي شد. علت هم در عدم امكان اين طبقه از برخورداري از استقلال و آزادي عمل از يكسو و ناتواني در انباشت سرمايه از سوي ديگر بود (مشيرزاده راهبرد ش6 :36 ). اما از دهة 1340 به بعد شرايط رشد بورژوازي در ايران فراهم شد. در اين دوره اتحادي سه گانه بين سرماية خارجي، سرماية داخلي و دولت به وجود آمد .(Foran 1993:329) سرماية خارجي در صنايع اتومبيل، لوازم خانگي، مواد شيميايي، دارويي و پلاستيك جنبة غالب را داشت و در صنايع بومي نظير بافندگي و ساختمان نيز رسوخ كرده بود. صنايع كليدي ايران، اكثر قطعات و اجزاي مورد نياز خود را از خارج وارد مي كردند و در داخل كار چنداني بجز مونتاژ كردن اين قطعات صورت نمي پذيرفت. در مجموع بخش صنعتي جديد با استفاده از ماشينهاي وارداتي، به ياري تكنولوژي وارداتي اجزاي وارداتي را مونتاژ مي كرد كه گاه اين كار به صورت سرمايه گذاري مشترك انجام مي شد و در نهايت فرآورده هاي نامرغوب با قيمتهاي بالا به فروش مي رفت (Foran 1993:328). به طور كلي مي توان گفت سرماية بين المللي طي دورة 1320-1357 بيش از دورة صد سالة قبل از آن در شكل دادن به اقتصاد ايران مؤثر بوده است. اگرچه سرمايه گذاري خارجي سهم ناچيزي از كل

سرمايه گذاريهاي انجام شده را در برمي گرفت، اما همين سرمايه هاي قليل در مهمترين بخشهاي اقتصاد ايران صورت گرفته بود، بنابراين سرماية خارجي چيزي بيش از يك شريك فرودست بود (Foran 1993:329) . (وجود سرماية خارجي متغيري است كه در تحليل مور جايي ندارد چرا كه در نقد نظرية مور اظهار كرديم كه اين نظريه به عوامل دروني جوامع مي پردازد). در ايران دولت نيز به كارهاي اقتصادي اشتغال داشت و برخي از سرمايه گذاريها را صورت مي داد، به طوري كه گاه منابع عظيمي را صرف سرمايه گذاري مي كرد. (جايگاه اين متغير _ سرماية دولتي _ نيز در تحليل مور خالي است). سرماية خصوصي در ايران همواره نقش پشتيبان را براي سرماية دولتي ايفا نموده است.

علاوه بر اين، طبقة سرمايه دار در ايران طبقة يكدستي نبود و شامل بخشهاي گوناگوني مي شد؛ از جمله بورژوازي سنّتي، خرده بورژوازي، بورژوازي مدرن، بورژوازي كمپرادور يا وابسته و بورژوازي بوروكراتيك. البته اين تمايزات فقط فايدة نظري براي بحث ما دارند چرا كه در عمل جدا كردن اين بخشها از هم امكان پذير نيست. براي مثال در ايران نمي توان به راحتي بورژوازي كمپرادور را از بوروكراتيك جدا كرد (عتيق پور 1358 :72 –78 ).

بورژوازي مدرن شامل بورژوازي صنعتي، تجاري ومالي اي مي شد كه تازه به وجود آمده بود و داراي پيوندهاي بين المللي قوي و پيوندهاي بومي ضعيفي بود. تفكيك اين بخش از بورژوازي بوروكراكتيك و بورژوازي كمپرادور (كه فروشنده و دلال كالاهاي بيگانه و شريك كمپانيهاي خارجي است) امكانپذيرنيست، چرا كه بورژوازي مدرن متمايل به انجام فعاليتهايي بود كه مورد علاقة سرماية خارجي قرار مي گرفت. سه خاستگاه اجتماعي بورژوازي مدرن ايران عبارتند از: ملاكين سابق كه سهام كارخانه ها را

خريده يا به كشاورزي سرمايه دارانه روي آورده بودند، تجار سابق بازار و گروهي كه در اثر رونق نفتي تبديل به بورژوازي مدرن شده بودند(كه شامل كارآفرينان، صاحبان كسب و كار و مستخدمان عالي رتبه كه اغلب از طبقات پايين اجتماعي بودند ولي توانسته بودند خود را به دربار نزديك كنند).(Vakili-Zad 1992:22) بورژوازي مدرن شامل مالكان بانكهاي مختلط توسعه (كه شركاي خارجي سهام آن را داشتند)، سرمايه گذاران در تعاونيهاي زراعي و كشاورزي تجاري، مالكان كارخانه هاي مدرن كه به مونتاژ كالاهاي مصرفي اشتغال داشتند و بورژوازي تجاريِ مدرنِ غير بازاري مي شد.

بورژوازي بوروكراتيك شامل بوروكراتهاي دولتي با استفاده از مزايايي كه در اختيار داشتند، به فعاليتهاي اقتصادي روي آورده بودند و سودهاي سرشاري را از اين طريق نصيب خود مي كردند. اين جناح بوروكراتيك درون بورژوازي مالي، تجاري و صنعتي مدرن، بر ساير بخشها سلطه داشت و كانون آن بوروكراتهاي عالي رتبه، سران عالي رتبة ارتش، خانوادة سلطنتي و وابستگان آنها بودند (آقايي 74 _ 1373: 122). بورژوازي سنّتي يا بورژوازي ملي و يا بازاري، در پي ائتلاف تجار و توليدكنندگان كالايي خُرد شكل گرفته بود. اين بخش از بورژوازي به دليل، سياستهايي كه دولت در پيش گرفته بود با آن (دولت) مخالفت مي كرد. سياستهاي حكومت (سياستهاي اعتباري، نظام جواز شغل، قرار دادن نرخهاي سوبسيدي در اختيار مؤسسات بزرگ) به طور كلي به نفع بورژوازي مدرن بود. همچنين گسترش نظام بانكي و ديگر نهادهاي اعتباري دولت و گسترش بخشهاي تجاري مدرن موجب زوال قدرت نسبي بازار شد به طوري كه سهم تجارت داخلي (بازار) در توليد ناخالص داخلي (شاخص دخالت بازار در اقتصاد) از 1342 تا 1356 كاهش 7/3 درصدي

داشت (آقايي74 _ 1373 : 125-127).

در پايان اين بحث راجع به بخش خصوصي سرمايه، ذكر اين نكات حائز اهميت است كه:

1_ با وجود آنكه سرماية دولتي در راستاي منافع سرماية خارجي، در اقتصاد ايران نقش مسلط را داشت و سرماية خصوصي به عنوان پشتيبان سرماية دولتي مطرح بود ، ولي آمار و ارقام چنين نشان مي دهد كه ميزان سرمايه گذاري خصوصي از كل سرمايه گذاري در سالهاي قبل از 1352، بيشتر از سرمايه گذاري دولتي و پس از 1352 نيز چندان كمتر ازسرمايه گذاري دولتي نبوده است (كاتوزيان 1372 :312).

2_ در دورة 1340-1357 ، شاهد تحول در بافت طبقاتي سرمايه دار هستيم به اين ترتيب كه با افول سرمايه داري تجاري و رشد سرمايه داري صنعتي و مالي مواجهيم. از اوايل دهة 1340 به بعد، دولت با اتخاذ سياستهاي اقتصادي خاص، به پيدايش طبقة سرمايه دار صنعتي و مالي جديد و انهدام طبقة سرمايه دار تجاري (بازار) كمك كرد. دولت با ايجاد محدوديتهاي تجاري و گمركي، باعث افول سرمايه داري تجاري شد و با اعطاي وام و امتيازات انحصاري به بورژوازي صنعتي، باعث رشد اين طبقه گشت. به طوري كه در دهة 50، بورژوازي بزرگ صنعتي اي پديد آمد كه مركب از پنجاه خانواده بود و حدود 67% كل صنايع و مؤسسات مالي را در تملك خود و انگيزة بالايي براي نوسازي داشت. طبقة سرمايه دار جديد دست پروردة دولت بود و با آن همكاري نزديك داشت.

اما دراوايل دهة 1350 دولت از رشد فزايندة طبقة جديد نگران شد . در سال 1351 شاه به منظور جلوگيري از رشد بي روية طبقة سرمايه دار ، دستور تشكيل شوراي عالي اجتماعي را صادر كرد، سهام صنايع خصوصي بزرگ را به كارگران فروخت،

دستمزدها را افزايش داد وحتي برخي از سرمايه داران بزرگ را به حبس انداخت. به اين ترتيب تا حدودي جلوي فعاليتهاي اقتصادي اين طبقه گرفته شد ولي به هر حال در سالهاي پيش از انقلاب 1357 ، بورژوازي صنعتي بزرگ به نيروي با نفوذي در سياست ايران تبديل شده بود وبه همين اندازه بورژوازي تجاري تحت فشاردولت قرار گرفته و نفوذش را از دست داده (بشيريه 1374 :158) و طبعاً با نوسازي مخالف بود. روابط دولت /طبقة حاكم در ايران

همان طور كه گفتيم در دهة 1340، دولت ايران به طرق گوناگون زمينه هاي مساعد براي رشد بورژوازي را فراهم ساخته بود. بدين ترتيب به جاي آنكه دولت در دست طبقة حاكم باشد، به اين طبقه شكل مي داد. در دهة 1340 دولت پهلوي تحت هدايت صندوق بين المللي پول، تجارت خارجي را به كنترل خود درآورد و با تأكيد بر توليدات داخلي و انجام اصلاحات ارضي و اتخاذ سياست جايگزيني واردات ، موجبات رشد بورژوازي را فراهم كرد. همچنين دولت پهلوي در اين سالها اقدامات مؤثري جهت حمايت از بورژوازي صنعتي به عمل آورد كه عبارت بودند از: سياست حمايت تعرفه اي، ممنوعيت ورود برخي اقلام خاص، اعطاي اعتبارات و وامهاي سهل الوصول با نرخ پايين بهرة بانكي براي صنايع بزرگ، معافيتهاي مالياتي، امتيازات انحصاري، تشويق سرمايه گذاري خارجي به منظور تحريك و رشد بورژوازي بومي و تأسيس صنايعي كه به رشد صنايع بومي كمك مي كرد(آقايي 74 –1373 :119).

دولت از طريق اختصاص دادن درآمدهاي نفتي خود به بورژوازي مدرن كمك مي كرد. سرمايه گذاري نسبتاً بالاي خصوصي بويژه از سال 1352 به بعد،نتيجة سياست دولت در انتقال قسمت بزرگي از عوايد نفت به وابستگانش از طريق وامهاي

كم بهره و كمكهاي ديگر بود. دريافت كنندگان نيز اين اعتبارات را سرمايه گذاري مي كردند و از سود سرشاري بهره مند مي شدند(كاتوزيان 1372 :312).

بنابراين نوعي حالت حامي و تحت الحمايگي بين دولت و بخش خصوصي وجود داشت:

رابطة تحت الحمايگي بين رژيم كه قادر به توزيع منابع بود و منافع خصوصي كه تلاش مي كرد از طريق دسترسي به كانالهاي عمومي بر سياست عمومي و جذب منابع تأثير بگذارد، وجود داشت. بنابراين اين يك فرآيند غير رسمي بود كه بر اساس روابط فردي بين منافع خصوصي و نهادهاي دولتي قرار داشت … . و بخش خصوصي حول مؤسسه هاي اجرايي حلقه مي زد تا بتواند بر اتخاذ سياستها تأثير بگذارد(Bashiriyeh 1984:46-47).

اين روابط، توانايي و استقلال عمل بورژوازي مدرن را كاهش و استقلال دولت را افزايش مي داد. بورژوازي مدرن هيچ گاه نتوانست از لحاظ سياسي قدرتمند باشد و احزاب و نهادهاي مستقلي را تأسيس نمايد. به اين ترتيب بورژوازي مدرن ناچار بود از يكسو با دولت در اتحاد باشد تا از مزاياي اين اتحاد برخوردار گردد و از سوي ديگر، به طبقة سرمايه داران خارجي وابسته بود و با آنها اتحاد داشت، زيرا به دليل ادغام اقتصاد ايران در بازار جهاني، منافعش با منافع آنها گره خورده بود . سرماية خارجي، تكنولوژي، مهارتهاي مربوط به مديريت و گاهي سرماية مالي و دسترسي آسان به بازارهاي گسترده و حمايت شده را در عوض مشاركت در منافع حاصله ، به نخبگان صنعتي بومي ايران ارائه مي كرد.

همان طور كه قبلاً نيز گفته ايم يك دست نبودن بورژوازي در ايران و عامل سرماية خارجي و نفوذ آن بر بورژوازي مدرن، كاربست نظرية مور درمورد ايران را با مشكل مواجه مي سازد. اما با وجود اين

مسائل، سعي خود را در اين زمينه به عمل مي آوريم. تا اينجا متغيرهاي مورد نظر مور دربارة ايران بررسي شد، از اين به بعد سعي خواهيم كرد تا نشان دهيم كدام يك از راههاي نوسازي برينگتون مور با مورد ايران همخواني دارد. ايران و انقلاب از بالا

در اين قسمت از مقاله مي خواهيم به اين پرسش پاسخ دهيم كه آيا در ايران مي توانست انقلابي از بالا شكل بگيرد؟

همان طور كه ديديم در اين راه ازنوسازي ، دولت نوساز، از بالا اقدام به نوسازي مي كند و با طبقة سرمايه دار و اشراف زمين دار دست به ائتلاف مي زند. به عبارت ديگر، ائتلاف ميان بخشهايي از هيأت حاكمة زمين دار قديم كه داراي قدرت سياسي قابل ملاحظه ولي موقعيت اقتصادي ضعيفي مي باشند از يكسو، و طبقة سرمايه دار نوپديدي كه داراي قدرت اقتصادي است و به دنبال امتيازات سياسي و اجتماعي نيز مي باشد از سوي ديگر صورت مي پذيرد كه در نتيجة چنين تحولي تغييرات اجتماعي واقتصادي ناگهاني و سريعي صورت مي پذيرد و تودة جمعيت مورد استثمار شديد واقع مي شود. جوامع كشورهايي كه در آنها چنين تحولي رخ داده است(آلمان و ژاپن) داراي اين ويژگيها بودند: همان طوركه ديديم طبق بررسي مور، انگيزة بورژوازي در اين كشورها براي نوسازي متوسط بود، شكل نظام كشاورزي كار_ سركوب بود و دهقانان استثمار مي شدند و توان انقلابي دهقانان كم بود. طبقة حاكم و يا طبقة اشراف زمين دار در دولت از نفوذ سياسي قابل توجهي برخوردار بود. تا قرن نوزدهم، در هر دو كشور فوق (آلمان و ژاپن) نوعي نظام فئودالي با برخي تفاوتها وجود داشت. با رشد تجارت داخلي و خارجي، گرايشهاي تجاري در كشاورزي ظهور كرد و

منجر به رشد طبقة بورژوازي شد و آخرالامر طبقات بورژوآ و اشراف زميندار در اين دو كشور در مقابل هم صف آرايي نكردند ، چرا كه در وضعيت قرن نوزدهمي اين جوامع ، نه بورژوازي آنقدر قدرتمند بود كه توانايي رقابت بر سر قدرت سياسي را با اشرافيت زميندار سنّتي داشته باشد و نه دولت اشرافي به دليل منازعه با دول قدرتمند اروپايي مي توانست از موقعيت اقتصادي طبقة بورژوازي چشم بپوشد (دلاوري 1370 _ 1369: 225).

نتيجه آن شد كه در اثر ائتلاف اين دو طبقه دولتي نوساز بر سر كار آمد كه هرگونه مخالفت با نوسازي را سركوب مي كرد. پيدايش دولتهاي نوساز در آلمان و ژاپن در نتيجة شرايط سياسي و اجتماعي خاص اين جوامع بود.

در ايران دورة پهلوي دوم، همان طور كه شرح داديم، اشرافيت زميندار بخصوص از دهة 1340 به بعد و با انجام اصلاحات ارضي، قدرت سياسي و نفوذ خود را بر دولت از دست دادند. علاوه بر اين در دهة 1350 و پس از شوك نفتي، دولت هرچه بيشتر و بيشتر از طبقات اجتماعي مستقل شد و رابطة دولت / طبقه عكس شد. به اين معنا كه اين دولت بود كه به طبقات اجتماعي شكل مي داد و بر آنها نفوذ داشت، طبقات اجتماعي نفوذي بر دولت نداشتند. حتي طبقة بورژوازي صنعتي و مالي كه در دهة 1350 از قدرت اقتصادي برخوردار شده بود، توسط دولت و با استفاده از رانتهاي دولتي شكل گرفته بود.

نوع نظام كشاورزي نيز از نوع كشاورزي بازاري بود و به اين ترتيب (و با انجام اصلاحات ارضي) دهقانان ديگر به آن شدت سابق تحت تأثير استثمار ملاكين نبودند و لذا

پتانسيل انقلابي زيادي نداشتند.

به اين ترتيب در دهه هاي 1340 و 1350 ، طبقة اشراف زميندار داراي قدرت سياسي چنداني نبودكه به واسطة آن بتواند با بورژوازي دست به ائتلاف بزند، چرا كه چيزي براي معامله نداشت. همچنين دولت به جاي ائتلاف با طبقة زميندار، با اتخاذ سياستهايي در دهة 1340 باعث تضعيف اين طبقه گرديد. به اين ترتيب دولت ايران در اين مقطع، مبتني بر يك طبقة قدرتمند از اشراف زميندار نبود. بورژوازي هم با اينكه داراي قدرت اقتصادي قابل توجهي در اين زمان شده بود ولي نفوذ قابل ملاحظه اي در دستگاه سياسي نداشت و اين دولت بود كه باعث رشد اين طبقه شده بود و برآن نفوذ و كنترل داشت. بنابراين دولت پهلوي دوم هيچ گاه برآيند ائتلاف دو طبقة اشراف زميندار و بورژوازي نبود و اساساً شرايط اجتماعي _ سياسي در سالهاي 1340 و 1350 ايران، با شرايط سياسي _ اجتماعي ژاپن و آلمان قرن 19و20 متفاوت بود. ايران و انقلاب دهقاني

در اين قسمت مي خواهيم به اين سؤال پاسخ دهيم كه آيا در ايران سالهاي 1350 مي توانست انقلاب دهقاني(مطابق چهارچوب نظري مور) رخ دهد؟ همان طور كه مي دانيم، در جوامعي كه در آنها انقلاب دهقاني رخ داد مانند روسيه و چين، دولت حامي اشراف زميندار بود و نمي گذاشت كه طبقة بورژوازي رشد نمايد. لذا انگيزة بورژوازي در اين كشورها براي نوسازي كم بود. به همين علت، طبقة بورژوآ گسترش چنداني نيافت تا بتواند به شيوة نوسازي فاشيستي با اشراف زميندار ائتلاف نمايد. از سوي ديگر، زمينداران شديداً به سركوب و استثمار طبقة دهقان مي پرداختند و به همين دليل توان انقلابي آنان بسيار زياد بود. نتيجة

اين وضعيت آن شد كه گروهي از روشنفكران شهري دست به ايجاد احزاب انقلابي زنند و با استفاده از قدرت طبقات فرودست بويژه دهقانان، انقلابي را تدارك ببينند و سعي كردند با استفاده از قدرت آنان در صدد نوسازي برآيند. نتيجه، به وجودآمدن دولتي توتاليتر بود كه در همة كارها واز جمله در نوسازي دخالت بيش از حدّ مي كرد تا جايي كه سرانجام خود دهقانان نيز قرباني اين شيوة نوسازي شدند و به وسيلة دولتهاي كمونيستي سركوب گرديدند.

جوامعي كه دچار انقلاب كمونيستي شدند داراي ويژگيها و شرايط اجتماعي خاص خود بودند. از جمله:

1_ بخش اعظم جمعيت اين كشورها را دهقانان تشكيل مي دادند كه در نظام فئودالي تحت استثمار شديد ملاكان بودند.

2_ در اين جوامع در قرن 19 شورشهاي دهقاني زيادي صورت پذيرفته بود. دلايل آن، استثمار ملاكين از يكسو و فشاري كه دولت با اخذ ماليات از دهاقين به عمل مي آورد از سوي ديگر بود.

3_ پيوند اين جنبشهاي دهقاني با جنبش انقلابيون شهري (طبقات پايين و روشنفكران) (دلاوري 1370 _ 1369: 213 _ 214).

سؤال آن است كه آيا در ايران چنين ويژگيهايي وجود داشته است؟ آنچه كه تاريخ معاصر به ما مي گويد آن است كه در ايران هيچ گاه شرايط سياسي و اجتماعي براي بروز شورشهاي گستردة دهقاني مهيا نبوده است . در ايران تا پايان قرن 13 هجري شمسي، اقشار گستردة دهقاني وجود داشت اما جنبشهاي گسترده و مستمري نداشتند بلكه شورشها به طور عمده پراكنده بود و اغلب هم سركوب مي شد. علت فقدان شورشهاي گسترده و دهقاني علي رغم گستردگي اين طبقه در ايران عبارت بود از:

1_ دهقانان در دوره هاي ثبات تحت نظارت شديد تيولداران (نمايندگي

قدرت مركزي) و در دوره هاي بي ثباتي تحت نظارت حكام و زمينداران بودند.

2_ طبقة دهقانان ايراني طبقه اي يكدست نبود چون همواره انواع گوناگوني از مالكيت زمين وجود داشته كه بر هريك از آنها مناسبات متفاوتي حاكم بوده است.

3_ دولتها اغلب شورشها را سركوب مي كردند (دلاوري 1370 _ 1369: 216 _ 218).

تنها در اواخر قرن سيزدهم هجري شمسي بخصوص در هنگام انقلاب مشروطه بود كه زمينه براي شورشهاي گستردة دهقاني آماده شد، اما باز هم شورشهاي عمده اي رخ نداد و شورشهاي انجام شده نيز پيوندي مستمر با جنبشهاي شهري نداشت (دلاوري 1370 _ 1369: 218). در دورة پس از دهة 1340 و با انجام اصلاحات ارضي بسياري از دهقانان صاحب زمين شدند وديگر تحت تأثير استثمار شديد مالكين قرار نداشتند لذا از توان انقلابي كمي برخوردار بودندو همان طور كه گفتيم حتي در بادي امر برخلاف جريان انقلابي حركت مي كردند.

اما موقعيت روشنفكران انقلابي در ايران چگونه بود؟ آيا آنان توجهي به جنبشهاي دهقاني داشتند؟ روشنفكران ايراني را مي توان در دو گروه روشنفكران مذهبي و از جمله روحانيون و روشنفكران غير مذهبي جاي داد. تا آنجا كه مي دانيم جريان غالب حوزوي در دهة 1340 اصلاحات ارضي را محكوم كرد. دليل آن نيز اهميتي بود كه روحانيون طبق آموزه هاي اسلامي به مالكيت مي دادند (همة ما اصل معروف تسليط را مي دانيم: «الناس مسلطون علي اموالهم و انفسهم». روشنفكران چپ نيز اصلاحات ارضي را حركتي محافظه كارانه و در جهت عقيم گذاشتن جنبش سوسياليستي ارزيابي و با آن مخالفت مي كردند. تنها روشنفكران موافق دولت بودند كه با اصلاحات موافق بودند كه طبعاً اين عده نيز حامي شورشهاي دهقاني نبودند. بنابراين روشنفكران مخالف دولت

و انقلابي هر يك بنابر دليلي با اصلاحات ارضي مخالف بودند و طبعاً نمي توانستند رهبري جنبش دهقاني را در دست گيرند و اصلاً در اين مقطع از زمان از شورش دهقاني نيز خبري نبود، كه روشنفكران بخواهند در صدر آن قرار گيرند. از سوي ديگر، روشنفكران سكولار غيرچپ نيزافكار سوسياليستي و كمونيستي را نمي پسنديدند ولذا به دنبال ايجاد آگاهي طبقاتي در طبقات فرودست جامعه و ايجاد انقلاب دهقاني نبودند.

نتيجه آنكه با توجه به ويژگيهاي جامعة دهقاني در ايران از يكسو و با توجه به موقعيت اقشار روشنفكر در ايران از سوي ديگر، مي توان ادعا كرد كه در دهه هاي 1340و1350 شرايط لازم براي وقوع انقلاب دهقاني مهيا نبوده است. ايران و انقلاب بورژوايي

در اين قسمت مي خواهيم به اين سؤال پاسخ دهيم كه آيا در ايران دهه هاي 1340و1350 مي توانست انقلابي بورژوايي رخ دهد؟ همان طور كه مي دانيم در راه انقلاب بورژوايي، طبقة جديد بورژوآ با پايگاه اجتماعي و اقتصادي مستقل از طبقة اشراف زميندار، رشد مي كند و سپس با توسل به خشونت اشراف را شكست مي دهد. ويژگي اين انقلاب، عدم ائتلاف بورژوازي و اشراف زميندار است. قبل از انقلاب نيز با جامعة فئودالي، آزادي گروههاي شهري و رشد طبقة متوسط سر وكار داريم. در اثر تجاري شدن كشاورزي و انباشت سرمايه، طبقة بورژوآ انقلابي از پايين را صورت مي دهد كه نتيجة آن سرمايه داري صنعتي ودموكراسي سياسي است (دلاوري1370 _ 1369 : 206 _ 208).

آيا در ايران زمان انقلاب، شرايط اجتماعي وسياسي براي انجام انقلاب بورژوايي مناسب بود؟ همان طور كه گفتيم در ايران دهه هاي 1340و1350 ، كشاورزي در حال تجاري شدن بود و نوع نظام كشاورزي به نوع كشاورزي

بازار تبديل شده بود. لذا سطح استثمار دهقانان پايين و در نتيجه توان انقلابي آنان كم بود. در اين دوره و بخصوص در دهة 1350، طبقة بورژوازي نسبتاً قويي پيدا شده بودكه متشكل از سرمايه داران كشاورزي، صنعتي و مالي بود كه داراي انگيزه هاي قويي براي نوسازي بودند. به اين ترتيب همان طور كه ا زجدول 2 نيز مشخص است شرايط اجتماعي ايران در زمان وقوع انقلاب شبيه شرايط اجتماعي انگلستان و آمريكا در هنگام جنگهاي داخلي و انفصال در اين دو كشور بوده است. پس چرا در ايران انقلاب بورژوايي اتفاق نيفتاد ولي در انگلستان و ايالات متحده افتاد؟

پاسخ را بايد در چگونگي شكل گيري طبقة بورژوآ در ايران و روابط دولت-طبقات بيابيم. همان طور كه گفتيم در دهة1350طبقة بورژواي نسبتاً قوي پيدا شده بودكه خواهان نوسازي هم بود. اما اين دولت پهلوي بودكه باعث رشد و گسترش و نفوذ و قدرت اين طبقه شده بود وداراي كنترل و نفوذ بر آن بود و نه برعكس. طبقة بورژوازي، طبقه اي نبود كه به طور طبيعي و از درون مناسبات دروني طبقاتي جامعة ايران، سر بلند كرده و رشد و گسترش پيدا كرده باشد. بلكه اين دولت بود كه تحت فشار نظام اقتصادي بين المللي به رشد اين طبقه كمك و به تضعيف طبقة اشراف زميندار و بورژوازي تجاري همت گماشته بود. دولت نفتي در ايران توانايي چنين كاري را داشت چرا كه چنين دولتي مستقل از طبقات اجتماعي بود و به لحاظ اقتصادي به آنها وابستگي نداشت. بنابراين طبقة بورژوازي در ايران به طورطبيعي و ازدل مناسبات دروني طبقاتي جامعة ايران سر بلند نكرده بود. به همين دليل اين طبقه

با اينكه خواهان نوسازي اقتصادي بود ولي گرايشات محافطه كارانه (و نه انقلابي) داشت و خواهان استمرار وضع موجود بود، چرا كه دولت امتيازات و انحصارات لازم را در اختيار اين طبقه قرار مي داد وتحت نفوذ طبقة اشراف زميندار هم نبود، بنابراين بورژوازي دليلي براي به كارگيري خشونت عليه چنين دولتي نمي ديد. نكتة ديگر آنكه، اين دولت و نه بورژوازي بود كه وظيفة مبارزه با اشراف زميندار را برعهده گرفت. بنابراين بين بورژوازي ايراني و طبقة اشراف زميندار جنگ و منازعه اي رخ نداد كه از دل آن انقلاب بورژوايي بيرون آيد. انقلاب اسلامي انقلابي بود كه تقريباً تمامي گروهها و طبقات اجتماعي در آن شركت داشتند و خواهان خواسته هايي به غير از منافع طبقاتي خويش بودند.بنابراين انقلاب محصول مبارزات تنها يك طبقه (طبقة بورژوازي) نبود. پس از انقلاب هم ، طبقة بورژوآ نقش چنداني نيافت و به حاشيه رانده شد. به اين ترتيب در هنگامةبحران انقلابي ، طبقة بورژواي صنعتي و مالي وكشاورزي نه تنها طبقه اي انقلابي نبود بلكه دچار انفعال كامل نيز شده بودند. نتيجه گيري

با توجه به بحثهاي فوق نتيجه آن شد كه هيچ يك از انقلابهايي كه در نظرية مور مطرح شده است، قابل تطبيق با انقلاب اسلامي ايران نيست. پس مي توان گفت كه نظرية برينگتون مور به تنهايي قادر به تبيين انقلاب ايران نيست. به نظر نگارنده دليل اين امر در چند چيز است. دليل اول در مقدمة اين بحث به طور تفصيلي شرح داده شد و آن اينكه اين نظريه برآمده از شرايط اجتماعي جوامع ديگر است و لذا كاربست آن در مورد انقلاب اسلامي با مشكل مواجه مي شود. دليل دوم نيز آن است كه

اين نظريه در يك نگاه كلي نظريه اي ساختاري است و به نقش رهبري انقلابي و ايدئولوژي بهايي نمي دهد و اين در حالي است كه به قول اسكاچپول، انقلاب ايران شايد تنها موردي باشد كه توسط رهبران آن ساخته وپرداخته شده باشد و ايدئولوژي اسلامي در آن نقش فائقه اي داشته است وتحليلي كه شامل اين عناصر نباشد ، تحليلي كامل نخواهد بود. دليل سوم آنكه حتي در چهارچوبة ساختاري، به متغيرهاي محدودي بسنده شده است و مثلاً از متغير نظام اقتصادي بين المللي و شكل دولت خبري نيست. اين متغيرها جزء مواردي بودند كه از سوي اسكاچپول مورد توجه قرار گرفتند و در تحليل وي وارد شدند. همان طور كه مي دانيم جامعة ايران در دهه هاي 1340و1350 تحت فشارهاي نظام بين المللي بوده است و بي توجهي به اين عامل مي تواند به تحليل آسيب برساند. همچنين بي توجهي به شكل خاص دولت ايران (دولت نفتي) مي تواند باعث غفلت از برخي امور كليدي در تحليل گردد.

اما به كارگيري اين نظريه در مورد ايران خالي از فايده هم نبوده است. چرا كه اولاً، توجه پژوهشگران را بر شرايط دروني و ساختارهاي اجتماعي جامعة ايران متمركز مي سازد و پژوهشگر پس از بررسي و دقت در مناسبات دروني جامعة ايران ،پي به توان اين جامعه براي تغيير و تحول مي برد. در اين نوع تحليل، طبقات اجتماعي (به جاي افراد) به عنوان كارگزاران و نيروهاي اجتماعي مطرحند، لذا پژوهشگر بايد با تعمق و تفكر در مورد هريك از اين نيروها، بخوبي با آنها و نقش شان در طول تاريخ ايران آشنا شود و اين امر او را قادر مي سازد تا بتواند به مسائل مطرح شده در باب جامعة ايران

پاسخ دهد. ثانياً، كاربست اين نظريه تا حدود زيادي اين مسأله را روشن ساخت كه چرا در ايران انقلابهاي دهقاني، فاشيستي و بورژوايي رخ نداده است. به همين ترتيب مقايسه اي بين انقلابهاي مختلف و انقلاب ايران به عمل آمد كه داراي فوايد نظري بسيار زيادي مي باشد. ثالثا،ً با كاربست اين نظريه و نظريه هاي ديگر بر انقلاب ايران، و تعمق نظري و تفكر در اين باب، شرايط نظري لازم براي پرداختن نظريه اي كه بتواند انقلاب ايران را تبيين نمايد، حاصل مي آيد.

منابع فارسي

_ آقايي، مينو. (74 _ 1373). مسألة استقلال نسبي دولت در ايران. رسالة فوق ليسانس. دانشكدة حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران.

_ بشيريه، حسين. (1374). جامعه شناسي سياسي. تهران: نشر ني.

_ دلاوري، ابوالفضل. (70 _ 1369). نوسازي در ايران: موانع و تنگناهاي نوسازي سياسي و اقتصادي تاپايان عصر قاجار. رسالة فوق ليسانس. دانشكدة حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران.

_ عتيق پور، محمد. (تير 1358). نقش بازار و بازاريها در انقلاب ايران. بي جا: بي نا.

_ كاتوزيان، محمد علي همايون. (1372). اقتصاد سياسي ايران از مشروطيت تا پايان سلسلة پهلوي. ترجمة محمدرضا نفيسي و كامبيز عزيزي. تهران:نشر مركز.

_ مشيرزاده، حميرا. (بهار 1374). «ساختار استبدادي حكومت پادشاهي و عدم رشد بورژوازي در ايران». مجلة راهبرد.

_ مور، برينگتون. (1369). ريشه هاي اجتماعي ديكتاتوري و دموكراسي. ترجمة حسين بشيريه. تهران: مركز نشر دانشگاهي.

منابع لاتين

- Afshar, Haleh. (1989). “An Assessment of Agricultural Development Policies in Iran”. in Haleh Afshar.(ed.). Iran: A Revolution in Turmoil. London: Macmillan Press L.T.D..

- Bashiriyeh, Hossein. (1984). The State and Revolution in Iran, 1962-82. London: Croom Helm. New York: St. Martin’s Press.

- Foran, John. (1993).Fragile Resistance. Boulder: West View Press.

-

Skocpol, Theda. (may 1982). “ Rentier State and Shi’a Islam in the Iranian Revolution”. Theory and Society. Vol. II.

- Taylor, Stan. (1984). Social Science and Revolutions. New York: St.Martin’s Press.

- Vakili-Zad, Cyrus. (1992). “Continuity and Change: The Structure of Power in Iran”.in Cyrus Vakili Bina and Hamid Zangeneh. (eds.). Modern Capitalism and Islamic Ideology in Iran. New York: St. Martin’s Press.

ضرورت اتحاد ملي وانسجام اسلامي

ضرورت اتحاد ملي وانسجام اسلامي نويسنده: نازخند صبحي

واقعيت اين است كه نياز به وحدت در بين مسلمانان و ترسيم جهان يكپارچه اسلام نيازي اصيل بوده كه در طول تاريخ اسلام از سوي مسلمانان آگاه مورد توجه قرار گرفته است . در اين برهه از زمان بايد علما و دانشمندان مسلمان با آگاه سازي جوامع اسلامي آنها را نسبت به اين نياز مطلع سازند كه اين آگاه سازي منجر به تدوين منشور اسلامي برپايه و اساسي محكم خواهد شد. در هر صورت انسجام اسلامي در حال حاضر يك نياز واقعي و فوري است . تركيب وحدت ملي و انسجام اسلامي نيز بر مبناي آنچه گفته شده تركيبي كارآمد و موثر محسوب مي شود كه راه رسيدن به نقطه عزت و پايه داري را به مسلمانان نشان مي دهد.

اعلام اتحاد ملي و انسجام اسلامي به عنوان شعار سال 1386 از سوي رهبري متضمن دو محور و مقوله اساسي در مسير حركت تكاملي نظام جمهوري اسلامي به شمار مي آيد.

رويكرد داخلي و مربوط به مرزهاي جغرافياي سياسي جمهوري اسلامي ايران و اقوام و گروههاي اجتماعي و سياسي موجود در درون آن

رويكرد برون مرزي و معطوف به اتحاد و انسجام ملل مسلمان و امت واحد اسلامي است .

شناخت شرايط حاكم بر فضاي داخلي و برون مرزي ما را در مديريت هر چه موفق تر و پوياتر اين امر ياري كرده و مجوزي براي ترويج دستاوردهاي انقلاب اسلامي خواهد بود. واضح است كه معمار انقلاب براساس درايت و درك عميق و درست از شرايط داخلي و خارجي بويژه داخلي هر ساله با اعلام نامي برنامه و الگو كاري را در طول سال براي دولت و آحاد مردم طرح ريزي مي نمايند.

رهبري با اين نامگذاري خواسته اند خط كشي ها و چارچوب هاي خود ساخته احزاب و گروه هاي مختلف سياسي را از سر راه بردارند تا كشور بتواند از تمام ظرفيت هاي فكري مالي و... ايرانيان داخل و خارج كشور استفاده تمام و كمال برد. در اين ميان برخي افراد و گروه ها مسئوليت بسيار سنگين تري دارند.

صدا و سيما امامان جمعه نمايندگي هاي رهبري شوراي نگهبان و نيروهاي مسلح در اهتمام عملي به اتحاد و انسجام مسئوليت ويژه اي دارا مي باشند بويژه روحانيت مخاطب خاص و يك نهاد كاملا ريشه دار ديني و گسترده تاريخي با رسالتهايي تعريف شده از متن دين و شريعت به مسئله اتحاد و انسجام به عنوان يك رسالت اين نظر را داشته باشند. ارزيابي دقيق مبتني بر عقل و خرد جمعي از ميزان رضايتمندي يا عدم رضايت مردم از وضعيت موجود يكي از شرايط ترويج دستاوردهاي انقلاب اسلامي است .

بي شك برآوردن شدن انتظارات اكثريت اقوام يا گروهها و اقليتهاي مذهبي و ديني كه در به ثمر نشستن نهال انقلاب اسلامي نقش داشته اند پايه هاي امنيت و ثبات اقتدار ملي را از استحكام قوي تري

برخوردار خواهد كرد. اگر اين مشاركت به هر دليلي كاهش يابد راه نفوذ اجانب جهت دخالت در سرنوشت ملي اين ملت گشوده مي شود و تلاش آنها را به منظور ايجاد بحران به خود معطوف كرده و امنيت ملي ما را خدشه دار خواهد كرد. اما در فضاي آرام اتحاد و همبستگي ملي مطالبات آحاد ملت از هر دسته و گروه و مرام و مكتب در چارچوب قانون اساسي كه متضمن حقوق حقه همه ملت ايران است پاسخ داده مي شود. جمهوريت اين نظام با تامين خواسته هاي مشروع ملت كه در چارچوب قانون اساسي طرح مي شود برآورده خواهد گرديد و اسلاميت آن نيز برپايه اعتقادات ريشه دار مردم ايران زمين استوار خواهد شد.

لذا اين واژه مكمل يكديگر بوده و در تكاپوي پاسخ به نيازهاي اساسي ملت مي باشند و نبايد هيچيك از اين دو عنصر به فراموشي سپرده شده و يا يكي بر ديگر ترجيح داشته باشد. دستاوردهاي عظيم ملت ايران در طول تاريخ وراي تمامي هزينه هاي پرداخت شده (جان مال و....) ارزشي فراتر از انديشه و سليقه فرد يا گروه و يا جريانهاي سياسي يافته اند. فلذا به پاس صيانت از اين همه جانفشاني شايسته است كه اتحاد ملي را جدي تر و ملموس تر از هميشه گرامي بداريم تا وحدت اين واژه مقدس تجلي عيني تر و با شكوه تري پيدا كند.

در اين صورت مي توان اميدوار بود كه ملت انقلابي ايران با تحمل تمامي ناملايمات بعد از انقلاب همچنان در كسب مدارج ترقي توسعه رفاه آزادي و جمهوري اسلامي تاكيد دارد.

ملت آزاديخواه ايران با شعار نه شرقي و نه

غربي جمهوري اسلامي علاقمندي اش را به رهايي از استعمار و استثمار به پشتوانه انقلابي عظيم به ثبت رساند و اثبات كرد كه بدون وابستگي به قدرتهاي استكباري و با تكيه بر اعتقادات اصيل اسلامي و با درايت خويشتن مي توان مبارزه اي نفس گير اما پيروزمندانه را به نمايش گذاشت و به تمام مردم مظلوم جهان به ويژه مسلمانان ابلاغ كرد كه مي توان با تاسي به ملت ايران بر عليه حكومت هاي جبار قيام كرده حكومت اسلامي مبتني بر اراده آحاد ملت برپا كرد و توليد صنعتي سوخت هسته اي حاصل چنين فرايندي است و از چكاد اين افتخار ملي آزادي خواهي به عزت طلبي و صلح دوستي را در سرتاسرگيتي از عمق جان فرياد كرد. در اين راستا رسانه ها رسالتي سنگين تر بر دوش دارند وحدت و اتحاد ملي موضوعي نيست كه براحتي و بي تفاوتي از كنار آن توان گذشت به اعتقاد نخبگان كليه اقشار مردم بايد پاي بند اين شعار و لوازم آن باشند. پايبندي به ضرورت اتحاد ملي و لوازم آن

گام نخست در تقويت پايه ها و مظاهر اتحاد و انسجام ملي و اسلامي ايمان به ضرورت و پاي بندي به لوازم آن مي باشد.

اتحاد يك ملت در برابر مشكلات و خطرات مسئوليت ها و اهداف و انسجام جامعه و دولت و بلكه امت و براي دستيابي به برنامه و آرمان ها نيازي فراگير و ثابت است . اين مهم رسالت ايجاد و تقويت وحدت و گسترش و تعميق انسجام و هماهنگي را پديد آورده و روحانيون و عالمان اين مخاطبان اصلي و ويژه اين رسالت مي باشند.

ايمان به اين رسالت شرط راه است چرا كه اگر صيغه اصلي برخي شعارها بعد تبليغي آن است و طرح آن موضوعيت دارد اما امري كه رسالت يك جامعه يا قشر و گروه به شمار مي رود نمي تواند امري شعاري و ظاهري باشد.

اگر قرآن كريم پيامبر اكرم (ص ) را كه رسالت تبليغ دين و نشر شريعت را برعهده دارد مومن به آنچه بر او نازل شده مي شمارد از اين رو است كه چه كسي شايسته تر از خود پيامبر(ص ) به ايماني كه ديگران را به آن فرا مي خواند و هم از آن رو كه تا ايمان به رسالت خود نداشته باشد چگونه مي تواند ديگران را به آن فراخواند و به لوازم آن پاي بند باشد

اگر استعمارگران سيادت و رياست خود را در تفرقه ملت ها مي جويند اما بايد ايمان داشته باشيم كه راهي جز اين اصل اسلامي نداريم و عزت و كرامت و بقاي ما و حتي هدايت « ناس » و تبليغ درست دين از اين مسير روشن ولي دشوار مي گذرد.

دعوت به وحدت و انسجام منوط به ايمان به آن و پاي بندي به لوازم آن است . تبيين درست و تفسير جامع

گام ديگر ارائه درست و تفسير جامع اين شعار و راهبرد اساسي است . اگر اصل اتحاد ملي و انسجام اسلامي درست تبيين نشود و در مقام عمل بر زمينه ها و لوازم آن تاكيد نگردد تا جايي كه هر كس خود را محور آن بداند و بشمارد مي تواند خود عرصه اي براي تضعيف اتحاد و كمرنگي انسجام گردد. براي پديداري اتحاد ملي

نياز به تفاهم ملي است . تفاهم همواره براساس محوريت عناصر مشتركي است كه مورد پذيرش طرف هاي متفاهم باشد. اتخاذ عناصر و اصول مشترك جز با تنازل از برخي امور فرعي امكان ندارد. اگر بنابراين باشد كه همه راه ها به « من » ختم شود قهرا تنازل مفهومي در حد لفظ باقي خواهد ماند. روحانيت هم بايد مباني زمينه ها و عوامل اتحاد و انسجام را باز نمايد و هم به لوازم آن توجه دهد. و هم در مقام آسيب شناسي به چالش ها و آفت هاي فكري و اخلاقي آن را يادآور شود.

يك وجه آشكار خودپسندي و استكبار و جهل اين است كه اصل همه با من جايگزين شعار « همه با هم » شود و به جاي تنازل و « تفاهم » مومنانه تنازع جاهلانه شنيد. اينها را بايد براي جامعه بويژه آنان كه از نفوذ و قدرت بيشتري برخوردارند باز گفت و مظاهر و مصاديق آن راه به گونه اي كه خود منشا كشمكش نباشد نشان داد. براي مردم نه در برابر مردم

روحانيت نهادي است كه در اصل همراه مردم است و نه در مقابل و طرف با آنان از متن جامعه برخاسته در ميان آنان زندگي مي كند و بايد شريك غم و شادي آنان باشد.

روحانيت تنها با جهل و ستم نفاق و فساد و گناه دشمنان اسلام و ايران و كساني كه به منافع ملت پشت مي كنند مخالفت دارد و به هيچ چيز به اندازه منافع اسلام و مسلمين نمي تواند بها دهد و اين تعبير ديگر از وجهه مردمي روحانيت است . يك ويژگي آشكار حضرت

امام خميني (ره ) همين بود كه به رغم آن جايگاه رفيع و قدرت نفوذ در عمل چنان رفتار كرد كه باور و درك عمومي جامعه همواره او را در كنار و در متن خود مي ديد و احساس مي كرد. اينكه قرآن كريم در فراخواني جامعه جاهلي به پذيرش رسالت پيامبر اكرم (ص ) از جمله اين ويژگي حضرت توجه مي دهد كه پيامبري از خود شما يا پيامبري از ميان خودشان از جمله ناظر به همين ويژگي است كه در متن جامعه و با هويت عناصري از توده مردم شكل گيرد.

روحانيت براي كردار و گفتار خود هر چقدر بر گستره و ژرفايي اين باور عمومي بيفزايد بيشتر مي تواند مايه اتحاد جامعه و عامل انسجام نيروها و دستگاه ها باشد. اتحاد طرح ملي

در زندگي هر مسلماني جاذبه و دافعه يك اصل به شمار مي رود. نظام سياسي و اجتماعي نيز چنين است روحانيت هم از اين اصل مستثنا نيست . اما به عللي در شرايط فعلي هر چند عارضي و مقطعي روحانيت بيش از عامل دفع نيازمند عامل جذب است . يك پايه مهم ايجاد اتحاد و همدلي انسجام و همكاري اسلامي و نيز داشتن روحيه و رفتار و اخلاق خوب است . خاستگاه اصلي اين اصل در نظام هدايت و ارشاد خلق همان سبقت « رحمت » خداوند بر « غضب » او مي باشد. انبيا مظهر سبقت رحمت خداي تعالي بر غضب او بودند. عالمان دين نيز كه ورثه پيامبرانند بايد چنين باشند.

روحانيت عامل تقويت اتحاد و انسجام است . بعضا محور آن چون داراي شرح صدر و بردباري فكري و

اخلاقي و رفتاري مي باشد در غير اين صورت فرد روحاني نخواهد بود. اتحاد كه از آن سخن مي رود. در محدوده مرزهاي كشور يك طرح ملي و در عرصه جوامع اسلامي يك طرح فراملي است . در طرحهاي ملي و فراملي بخشي انديشيدن و سهم خواهي منطقه اي امري بي معناست . بايد ديد مجموع در سطح مورد نظر چه دستاوردي خواهد داشت .

اصل اتحاد و انسجام مي بايستي رسالت نخست باشد و راهبرد « اتحاد ملي و انسجام اسلامي » مبتني بر شرح صدر و جذب است . بهوش بايد بود كه تازه واردان و خود محوران با چنين راهبردي سازگاري نخواهند داشت حتي اگر شعار سال باشد. سخن آخر

اين موضوع (اتحاد ملي و انسجام اسلامي ) از آغاز انقلاب و پيروزي آن در نگاه رهبر كبير انقلاب و نظام يك راهبرد مهم و يك رسالت اسلامي و انقلابي به شمار ميرفته است نمي توان به آن در محدوده يك شعار براي يك سال نگريست اما اين اعلام نشان از ضرورت نخست آن در شرايط كنوني دارد و طبيعتا تمام نيروهاي انقلابي و اسلامي در داخل و خارج بايد به اين راهبرد بيش از پيش توجه داشته و پاي بندي خود را به لوازم آن نشان دهند و نيز از هرگونه تفسير به راي و نگاه هاي خود محورانه همراه با تنگ نظري و نگاه منفعت طلبانه درباره آن پرهيز كنند.

در سايه اتحاد و انسجام بايد جرياناتي كه مانع همدلي و اتحاد مسلمانان بوده و جز خودمحوري و حذف ديگران به طرح ديگري نمي انديشند منزوي شده و فرصت ظهور و بروز از

آنان گرفته شود.

راهبرد « اتحاد ملي و انسجام اسلامي » مبتني بر شرح صدر و جذب است . تنگ نظري و حذف نيروها از جمله با ميدان يافتن تازه واردان و خود محوري و حذف ديگران با چنين راهبردي سازگاري ندارد حتي اگر شعار سال باشد. سزاست كه اتحاد ملي را نيز جدي تر و ملموس تر از هميشه گرامي بداريم تا وحدت اين واژه مقدس تجلي عيني تر و با شكوه تري پيدا كند. در اين برهه حساس وظيفه علما و دانشمندان و روشنفكران اقتضا مي كند كه راهكارهاي موثر در جهت ايجاد وحدت ملي و انسجام اسلامي را پيش روي مسلمانان آگاه قرار داده و سپس منشور وحدت اسلامي را با توجه به نياز اصلي جهان اسلام يعني وحدت و انسجام طراحي نمايند.

منبع: روزنامه جمهوري اسلامي

عوامل شتاب زاي انقلاب اسلامي

عوامل شتاب زاي انقلاب اسلامي چكيده:

هجرت امام خميني (ره) از عراق به سوي كويت و ممانعت آن دولت از ورود ايشان و حركت امام به سوي فرانسه، نقطه عطفي در تاريخ معاصر است. امام (ره) پيش از سفر به فرانسه در فرودگاه بغداد اعلاميه تاريخي خود را صادر كردند. در قسمتي از اين اعلاميه آمده است: «پيش من مكان معيني مطرح نيست عمل به تكليف الهي مطرح است ... سربلند باد مكتبي كه با فداكاري خود قدم در راه پيروزي حق برداشت و سدهاي مانع ا زآن را يكي پس از ديگري شكست و ... عظمت پايمال شده به دست سلاطين ستمگر را باز يافت.» در پي اين هجرت تعيين كننده، دنيا متوجه ايران شد و امام توانستند با استفاده از وسايل ارتباط جمعي دنيا از طريق ايراد

سخنراني ها و مصاحبه ها صداي مردم ايران را به گوش جهانيان برسانند و در نهايت، موفق شدند با رهبري خردمندانه خود تمامي توطئه هاي داخلي و خارجي را خنثي نمايند.

هر انقلابي براي رسيدن به پيروزي مراحلي را سپري مي كند. از جمله اين مراحل، مرحله ويرانگري يا شتاب زايي است كه نقطه نهايي برانداختن نظام موجود و سرنگوني حكومت است. در مورد عوامل شتاب زايي انقلاب اسلامي، نظرات و ديدگاه هاي مختلف ارائه شده است: برخي نقش شعار حقوق بشر كارتر، عده اي بروز مرض سرطان در شاه و بعضي هم اقدامات سريع شاه رد مدرنيزاسيون ايران را مطرح كرده اند. كه با مدارك و دلايل قوي(1) مي توان به ضعف استدلال و كم رنگ بودن آنها پي برد.

در نهايت عامل يا عوامل تأثيرگذار مانند: شهادت حاج آقا مصطفي خميني و مقاله توهين اميز در روزنامه اطلاعات مورخ (17/10/56) نسبت به امام خميني (ره) ، به عنوان عوامل شتاب زاي انقلاب محسوب مي شوند. از اين رو اولين جرقه هاي انقلاب، به مناسبت شهادت حاج آقا مصطفي خميني و مقاله توهين آميز روزنامه اطلاعات، در قم (قيام 19 دي 1356) زده شد؛ لذا به واسطه آن حوادث احساسات مردم سخت جريحه دار گرديد و مردم با توسل به مراسم مذهبي و سنتي، در يك حركت پيوسته و زنجيروار، قيام هاي ديگري در تبريز، يزد و ساير شهرستان ها به وجود آمد. در نهايت به دنبال آن، حادثه 17 شهريور، هجرت امام به فرانسه، راهپيمايي عظيم مردم در روزهاي عيد فطر و تاسوعا و عاشوراي 57، و در نهايت ورود پيروزمندانه امام خميني (ره) به شور و ... از جمله حادث مهمي هستند كه پايه اي رژيم شاهنشاهي را به شدت لرزاند و در نتيجه انقلاب

اسلايم را به پيروزي رسانيد. كه در اين قسمت از بحث، خلاصه آنها را مورد بررسي قرار مي دهيم: 1_ شهادت حاج آقا مصطفي خميني، آغاز مرحله جديد انقلاب اسلامي

رژيم شاه با همدستي رژيم عراق در اول آبان 1356 ه.ش حاج سيد مصطفي خميني، فرزند بزرگ حضرت امام را كه به گفته ايشان: اميد آينده اسلام بود، به شهادت رساند. انگيزه آنها از دست زدن به اين جنايت وارد كردن ضربه روحي به امام و تنها گذاشتن ايشان و از بين بردن يكي از مخالفين جدي نظام و ايجاد رعب و وحشت در بين ساير مخالفين بود.

اما جنايت رژيم پهلوي نتيجه عكس داد: امام اين شهادت را از الطاف خفيه الهي بر شمردند و شهادت ايشان زمينه مناسبي براي گسترش و تبيين انديشه هاي امام شد، به طوري كه گويندگان و سخنرانان در مراسم بزرگداشت شهادت او بي پروا نام امام را برده و از مقام علمي، سياسي ، اهداف و انگيزه هاي ايشان از مبارزه تجليل كرده و به تبعيت از امام شاه را عامل همه فسادها و بدبختي هاي كشور معرفي كردند.

شهادت حاج آقا مصطفي، آتش انقلاب را فروزان كرد. تظاهرات ، راهپيمايي ها و افشاگري هايي كه در پي شهادت ايشان آغاز گرديد باعث آگاهي و از خود گذشتگي مردم شد، به طوري كه به فاصله كودتاهي سراسر ايران يكپارچه به صحنه مبارزه و خروش مبدل گرديد.(2) 2_ قيام 19 دي قم

در تاريخ 17 دي ماه 1356 ه.ش مقاله اي تحت عنوان: ايران و استعمار سرخ و سياه با نام مستعار احمد رشيدي مطلق در روزنامه اطلاعات به چاپ رسيد، كه درآن به بهانه سالروز كشف حجاب جملات جسارت آميزي نسبت

به روحانيون، به ويژه به شخص امام به عنوان مخالفان ترقي و پيشرفت و مرتجعيني كه نبايد مجال ابراز وجود و عقيده پيدا كنند، نوشته شد. انتشار اين مقاله كه به دستور مستقيم دربار تهيه شده بود، موجب اعتراض شديد و گسترده در سراسر كشور به ويژه در حوزه علميه قم شد، به طوري كه هزاران نفر از طلاب و مردم با حركت دسته جمعي به طرف منازل مراجع، اعتراض شديد خود را نسبت به اهانت روزنامه اطلاعات به امام خميني (ره) بيان كردند. از اين رو، در 19 دي ماه تظاهراتي به همين مناسبت در قم برپا شده بود، عده اي از تظاهركنندگان توسط رژيم شهيد و مجروح شدند. به دنبال اين كشتار وحشيانه تا چندين روز حوزه ها و بازار قم تعطيل و تظاهرات پراكنده ادامه يافت.(3)

قيام قم، مثل نوري در تاريكي درخشيد، فرياد رسايش سكوت مرگ آور آن زمان را شكست و تكبيرهاي به خون نشسته فرزندان حوزه، فراگير شد و اربعين هايي را به وجود آورد كه سرانجام به پيروزي انقلاب انجاميد. امام خميني (ره) در طي پيامي به مناسبت 19 دي ماه فرمودند: «من به ملت ايران با اين بيدراي و هوشياري و اين روحيه قوي و شجاعت بي مانند، نويد پيروزي مي دهم، پيروزي توأم با سربلندي و افتخار، پيروزي توأم با استقلال و آزادي .... و انقراض دودمان سياه روي پهلوي».(4) 3_ قيام 29 بهمن تبريز

در 29 بهمن 1356 حركت يكه از قم شروع شده بود و در تبريز تبديل به موجي خروشان شد. در چنين روزي كه هزاران نفر از مردم تبريز قصد داشتند رد مجلس ختم شهداي قم شركت كنند با درهاي

بسته مسجد مواجه شدند. از اين رو بين مردم و نيروهاي رژيم زد و خورد صورت گرفت كه عده اي از تظاهركنندگان شهيد و مجروح شدند. به دنبال كشته و مجروح شدن تظاهركنندگان ، مردم عصباني سينماها، مشروب فروشي و بانك ها و ... را به آتش كشيدند و تبريز را به صورت شهري جنگ زده در آوردند. از اين تاريخ جنبش وارد مرحله جديد گرديد. قيام تبريز زنگ خطر مجديد براي رژيم و اربابانش بود. به دنبال اين قيام، رژيم شاه با تمام قوا سعي كرد از هر راهي قيام مردم را خدشه دار كند و نهضت را از مسيرش منحرف كند. به همين جهت دستگاه تبليغاتي رژيم قيام مردم تبريز را به ماركسيست هاي اسلامي، كمونيست ها و بيگانگي كه از خارج وارد ايران شده بودند نسبت داد. گروهي ديگر نيز سعي مي كردند درخواست هاي مردم را كه در رأس آنها سقوط پهلوي بود، به رعايت عمل به قانون اساسي تبديل نمايند. امام خميني (ره) در پيامي ضمن تجليل از مردم غيور آذربايجان فرمودند: «درود بر مرداني كه در مقابل دودمان بسيار خطرناك پهلوي قيام، كردند و با فرياد مرگ بر شاه خط بطلان و خرافه گويي او كشيدند ... امروز شعارها در هر كوچه و بازار و هر شهر و ده مرگ بر شاه است و هر چه عمل كثيف كوشش مي كنند كه جنايات را كه از مركز اصلي كه شاه است منحرف و به دولت با مأموران متوجه كنند كسي نيست كه باور كند».(5) 4_ اربعين ها و تداوم نهضت

در تاريخ ايران، سال 1357 ه.ش. با هيچ يك از سال هاي گذشته قابل مقايسه نيست. وحدت مردم ايران در اين

سال، تحت نام اسلام و رهبري امام مسئله اي است كه در تاريخ ايران بي سابقه است. در چهلم شهداي تبريز شهرهاي يزد، شيراز، اصفهان ، كرمان ، جهرهم و اهواز نيز به قيام پيوستند و با راهپيمايي ها و اجتماع در مساجد، رژيم شاه را به باد انتقاد گرفتند؛ ولي در يزد اين تظاهرات با كشتار وحشيانه مردم توسط رژيم شاه رنگ ديگري به خود گرفت. مردم در مسير راهپيمايي خود شيشه هاي چند بانك و سينما و .... را شكستند و خواستار بازگشت امام از تبعيد، آزادي زندانيان و ... شدند. ابعاد نهضت اسلامي در طول چند ماه كه با اربعين ها گسترش مي يافت، به صورت يكي از مسائل و رويدادهاي مهم جهاني در آمده بود. امام خميني (ره) كه دامنه نهضت را روز به روز در حال گسترش مي ديد؛ بر سازماندهي آن اصرار كرد تا آن را از حالت پراكندگي خار و يكپارچه و متمركز كند؛ لذا در پيام ها و در سخنراني هاي خود به طور مكرر از شاه به عنوان مجرم اصلي و عام بدبختي ايران ياد مي كردند و به كسي اجازه ندادند كه با طرح شعارهاي منحرف كننده مردم را از مسير نهضت منحرف كند. در اين رابطه امام خميني (ره) فرمودند: «ملت اسلام و ايران با اين آدم آشتي نخواهد كرد.

اگر يك كسي بگويد: آشتي، اين جنايت است اگر شما رد نوشته يك حزب ديديد ... كه قانون اساسي مي خواهيم ... اين جنايت است».(6)

امام خميني (ره) سعي داشتند علاوه بر اربعين ها از مناسبت هاي ديگر، مانند: اعلام عزاي عمومي نوروز 57، قيام 15 خرداد، جشن نيمه شعبان و ... نيز استفاده كرده و مردم را

عليه رژيم بشورانند. 5_ عيد فطر 57 و شتاب انقلاب

با آغاز ماه رمضان و برگاري مجالس و محافل متعدد در شهرهاي كشور نهضت اسلامي شتاب بيشتري به خود گرفت. بر اثر روشنگري كه توسط سخنرانان و گويندگان مذهبي در اين ماه در مساجد صورت مي گرفت، تظاهرات و راهپيمايي هاي سراسري در ايران شكل گرفت، رژيم شاه براي مقابله با تظاهركنندگان سعي مي كرد از هر طريق اعم از كشتار، اعلام حكومت نظامي و هرج و مرج و .... تظاهرات مردم را سركوب كند، ولي اين اعمال وحشيانه نتيجه عكس داد به طوري كه در عيد فطر 57 دريايي از انسان بعد از انجام نماز عيد به خيابان ها ريختند و خواستار برپايي حكومت اسلامي در ايران شدند.

در تهران نيز بعد از برگزاري نماز عيد فطر، جمعيتي در حدود يك ميليون نفر دست به راهپيمايي زدند و از چند سو مانند دريايي متلاطم به حركت در آمدند. صف هاي چند كيلومتري از جمعيت زن و مرد، پيرو جوان، طول و عرض خيابان ها را پوشاندند. مردم با شعارهاي «نهضت ما حسيين است رهبر ما خميني است» و «مرگ بر شاه» و گلباران ارتشي ها و .. ثابت كردن كه مي خواند كه خواسته هاي خود را به كرسي بنشانند.(7)

نماز عيد فطر سال 57 روزنه اميد و نقطه عطفي جديد در تاريخ مبارزات مردم و نهضت اسلامي بود، كه بايد آن را طليعه رهايي ملت ستمديده ايران از قيد و بند قدرت هاي استعماري و حكومت دست نشانده پهلوي دانست. 6_ هفده شهريور 1357 ه.ش

در پي تظاهرات ميليوني عيد فطر، نهضت فراگير شد، به طوري كه در فاصله عيد فطر و 17 شهريور ، مردم هر

روز به خيابان ها ريخته و خواستار الغاي رژيم شاهنشاهي و ايجاد حكومت اسلامي شدند. روز 17 شهريور نيز مانند روزهاي قبل قرار بر راهيمايي و تظاهرات بود.

شاه كه از تظاهرات مردم در روزهاي قبل به شدت ناراحت بود به فكر چاره افتاد، به همين دليل ضمن اعلام حكومت نظامي در تهران و چند شهر ديگر در روز 17 شهريور تصميم گرفت با يك كشتار وسيع مردم را مرعوب كرده و به خيال خام خود تا سال ها شعله هاي نهضت را خاموش كند.

صبح روز 17 شهريور كه اكثر مردم از علام حكومت نظامي بي خبر بودند، همانند روزهاي قبل در ميدان شهدا تجمع كردند تا راهپيمايي ديگري ترتيب دهند، كه ناگهان با مشاهده تانك ها و توپ ها و مأمورين مسلسل به دست حكومت نظامي، غافلگير شدند. مأمورين پس از چند بار اخطار از زمين و هوا مردم بي پناه را به رگبار مسلسل بسته و انبوه جمعيت را مانند برگ درختان به روي زمين ريختند.

سايرونس پرام، خبرنگار خارجي كه ترجمه كتاب او تحت عنوان؛ انقلاب ايران و مباني رهبري امام خميني (ره) به چاپ رسيده ، در مورد حادثه 17 شهريور مي نويسد: «ابتدا خاك اره هاي آغشته به بنزين را آتش زدند .. آنگاه آتش مسلسل را گشودند. بي خبر، بي امان و ا زهمه سو، از زمين و از هوا، همه راه هاي گريز و همه كوچه هاي فرعي را با تانك و زره پوش مسدود كردند تا كسي را توان گريختن نباشد.

هدف نه پراكنده كردن مردم بود و نه مرعوب ساختن، همه گلوله ها به قصد كشتن شليك مي شد. هنوز روز به نيمه نرسيده بود كه هزاران تن در خون پاك خود غلتيدند»(8) كشتار بيرحمانه

و وحشيانه 17 شهريور جهان را تكان داد. نمايش 50 دقيقه اي فيلم اين حادثه آنقدر وحشتناك بود كه بسياري از مردم اروپا و آمريكا و سار نقاط دنيا را در بهت و حيرت فرو برد؛ اما در ايران هرگز نشان داده نشد. امام خمين ي(ره) پس از شنيدن اين خبر وحشتناك در سه اعلاميه پياپي به تجليل از مردم شهيدپرور پرداخت و فرمود: «اي كاش خميني در ميان شما بود و در كنار شما در جبهه دفاع براي خداي تعالي كشته مي شد، من به نيابت از حضرت ولي عصر امام زمان (عج) به همه مسلمانان جهان مصيبت چهارم شوال 1398 قمري (17 شهريور ) را به خاصه خانواده هاي داغدار تسليت مي گويم و در عين حال تبريك ... ما به دنبال فداكاري ها و عزاي سراسري، منتظر شادي هستيم».

رژيم شاه با كشتار 17 شهريور قصد داشت واقعه 15 خرداد 1342 ه.ش را تكرار كند و ا نتظار داشت كه با اين كشتار شعله هاي انقلاب را به خاموشي بكشاند و ديكتاتوري خود را ادامه دهد. اما اين آرزو هرگز تحقق نيافت و به جاي اينكه مردم بترسند و به خانه هاي خود بروند به خونخواهي و انتقام برخاستند، به طوري كه نه تنها دستگاه رژيم؛ بلكه شخص شاه را در هم شكستند. سفير انگليس در گزارشي كه يك هفته بد از واقعه 17 شهريور، راجع به وضع روحي و جسمي شاه، آورده است: «..... از تغييري كه در وضع ظاهري و رفتار و به وجود آمده متوحش شدم گويي آب رفته بود ... چنين به نظر مي رسيد كه به كلي خود را باخته و تحت فشار روحي از پا

در آمده است». (9) 7_ هجرت امام به فرانسه

با اوج گيري انقلاب اسلامي ايران و شركت ميليون ها ايراني در راهپيمايي ها و تظاهرات، رژيم شاه در صدد بر آمد كه از تمامي امكانات براي خاموش كردن شعله هاي انقلاب استفاده كند.

به همين جهت با كمك آمريكا عراق را متقاعد كرد كه در اين باره همكاري تنگاتنگي با ايران داشته باشد. در اين راستا رژيم بعث عراق كوشيد سكوت را به امام تحميل كند. به همين دليل منزل ايشان را به محاصره در آورد و از ايشان خواستند كه از مصاحبه، ايراد سخنراني و صدور اعلاميه خودداري كنند كه امام اين قيدها را نپذيرفتند. پاز آن كه اين اقدام بعثي ها مؤثر واقع نشد به آزار و اذيت ياران امام دست زدند. امام خميني (ره) كه مي ديدند رژيم عراق آزادي عمل را از ايشان گرفته است تصميم تاريخي خود را كه همان، هجرت بود گرفتند و به صورت يك اقدام قاع و غير قابل پيش بيني تمام توطئه هاي دشمن را نقش بر آب كردند. (10)

هجرت امام خميني (ره)، از عراق به سوي كويت و ممانعت آن دولت از ورود ايشان و حركت امام به سوي فرانسه، نقطه عطفي در تاريخ معاصر است. امام (ره) پيش از سفر به فرانسه در فرودگاه بغداد اعلاميه تاريخي خود را صادر كردند. در قسمتي از اين اعلاميه آمده است: «پيش من مكان معيني مطرح نيست عمل به تكليف الهي مطرح است ... سربلند باد مكتبي كه با فداكاري خود قدم در راه پيروزي حق برداشت و سدهاي مانع ا زآن را يكي پس از ديگري شكست و ... عظمت پايمال شده به دست سلاطين ستمگر

را باز يافت.»(11)

در پي اين هجرت تعيين كننده، دنيا متوجه ايران شد و امام توانستند با استفاده از وسايل ارتباط جمعي دنيا از طريق ايراد سخنراني ها و مصاحبه ها صداي مردم ايران را به گوش جهانيان برسانند و در نهايت، موفق شدند با رهبري خردمندانه خود تمامي توطئه هاي داخلي و خارجي را خنثي نمايند. 8_ محرم ماه پيروزي خون بر شمشير

پس از هجرت تاريخ ساز امام خميني (ره) به فرانسه چند حادثه مهم از جمله آتش كشيدن مسجد كرمان، حادثه 13 آبان و صحن امام رضا (ع) رخ داد، كه هر كدام نقطه عطفي در تاريخ انقلاب اسلامي بودند؛ ولي آنچه كاخ شاهنشاهي را به لرزه در آورد و شكست ابرقدرت ها را در مقابل كلمه حق به ثبت ساند مبارزه ماه محرم بود. محرم در تاريخ شيعه خشم و خروش عليه ظلم و بيداد و قيام عليه ستمگران است.

امام خميني (ره) با توجه به خصوصيات ماه محرم، در پيامي تاريخي محرم را ماه پيروزي خون بر شمشير دانستند و به مردم ايران فرمودند: «با حلول ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداكاري آغاز شد. ماهي كه به نسل ها در طول تاريخ راه پيروزي بر سر نيزه را آموخت .... بر عموم ملت بپاخاسته استكه با قدرت مخالفت خود را با شاه گسترش و ادامه دهند و او را از سلطه خطرناكش به پايين كشند.»(12)

مردم مسلمان ايران به پيروزي از رهبري انقلاب از شب اول محرم به پشت بام ها رفته و با نداي الله اكبر مبارزه را به شكل جديدي شروع كردند. اين تظاهرات به همراه راهپيمايي ها هر روز و هر شب ادامه داشت، ضمن اين كه

حكومت نظامي رژيم نيز هر روز تعدادي از تظاهركنندگان را به خاك و خون مي كشيد. شورانگيزترين مراسم و تظاهرات عليه رژيم در روزهاي تاسوعا و عاشورا به وقوع پيوست. در اين دو روز به طور همزمان سراسر ايران به خروش عليه شاه تبديل شد. در تهران نيز سيل جمعيت در كمال نظم و انضباط بي سابقه به طرف ميدان آزادي به راه افتاد. فرياد هاي كوبنده ميليون ها تظاهركننده كه خواستار برچيده شدن رژيم سلطنتي و برقراري حكومت اسلامي بودند، پايه اي رژيم را به لرزه در آورد و دنيا را به حيرت واداشت.

امام خميني (ره) در اعلاميه اي ضمن تجليل از حركت ميليوني مردم رد روزهاي تاسوعا و عاشورا فرمودند: «من همزمان با راهپيمايي بزرگ شما در پيامي به سران دولت ها اعلام نمودم كه رفراندوم اين دو روز براي هيچ كس ابهامي نگذاشت كه ملت شاه را نمي خواهد و عدم رسميت او را با اكثريت قاطع قريب به اتفاق اعلام كرد» (13) به دنبال تظاهرات ميليوني مردم ايران در اين دو روز، روحيه شاد و طرفداران او به شدت تضعيف شد و قدرت تصميم گيري از او سلب شد. تظاهرات مكرر روزانه مردم ايران، اعتصابات پي در پي وزارت خانه ها ، مطبوعات ، فرهنگيان ، كارخانجات و به ويژه اعتصابات شركت نفت كه در موقعيت حساس، رژيم را از لحاظ مالي در تنگنا قرار داده بود و تعطيلي طولاني بازارها و به ويژه بازار تهران و .... اميد خاندان پهلوي را به يأس تبديل كرد. به طوري كه شاه با تشكيل شوراي سلطنت و معرفي دولت بختيار در 26 دي ماه 1357 به خارج از كشور گريخت. فرار شاه كه با

شادماني بي اندازه مردم همراه بود يادآور سخنان تاريخي امام در سال 1342 بودكه فرمودند: «آقاي شاه، كاري نكن كه وقتي از اين مملكت رفتي مردم شادي كنند».

امام خميني (ره) در پيام هايي ضمن تبريك به مردم، فرار شاه را طلوع فجر دانستند و از مردم ايران خواستند به تظاهرات پرشور خود تا محو كامل رژيم ستم شاهي ادامه دهند و ضمن بي اعتبارخواندن شوراي سلطنت به نماينگان مجلسين اخطار نمودند كه خانه ملت را ترك كنند و از نيروي هاي نظامي و انتظامي هم خواستند كه به ملت بپيوندند و به مردم وعده دادند كه دراولين فرصت به ايران باز مي گردند. دولت بختيار كه حضور امام خميني (ره) را در ايران مانع از انجام توطئه هايش مي ديد، فرودگاه ها را بست تا حداقل سفر امام به تعويق افتد.(14) در فاصله فرار شاه و ورود امام خميني (ره) دو راهپيمايي بزرگ و ميليوني اربعين و 28 صفر و تحصن علما و روحانيون در مسجد دانشاه تهران نيز صورت گرفت، كه هر كدام پايه هاي رژيم را متزلزل تر كرد. 9_ ورود امام خميني به ايران و پيروزي انقلاب اسلامي

امام خميني (ره) سرانجام به رغم همه ممانعت ها در تاريخ دوازده بهمن 1357 قدم در فرودگاه مهرآباد نهاد و در ميان استقبال بي سابقه 33 كيلومتري مردم ، وارد بهشت زهرا شد و با قاطعيت و صلابت و بيان مواضع خود امكان برنامه ريزي و عكس العمل را از وابستگان رژيم كه در فكر توطئه بودند گرفت. ايشان در سخنراني معروف خود در بهشت زهرا فرمودند: «ما مي گوييم كه خود آن آدم (شاه) دولت آن آدم، مجلس آن آدم تمام اينها غيرقانوني است و اگر ادامه به اين بدهند

اينها مجرم اند و بايد محاكمه بشوند و ما آنها را محاكمه مي كنيم! من دولت تعيين مي كنم، من تو دهن آن دولت مي زنم، من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين مي كنم».(15) در فاصله كوتاه ورود امام خميني (ره) تا پيروزي انقلاب اسلامي تحولات عظيمي در كشور رخ داد كه به پيروزي انقلاب اسلامي انجاميد و بعدها دهه فجرنام گرفت، در اين فاصله كوتاه دولت موقت از سوي ايشان به مردم معرفي گرديد، ضمن اينكه تعداد زيادي از پرسنل ارتش به انقلاب پيوستند، كه نمود عيني آن رژه گروهي از پرسنل نيوري هوايي در 19 بهمن و ملاقات با امام بود.

آخرين توطئه رژيم براي سركوبي قيام ملت ايران كودتا بود. حكومت نظامي با صدور اعلاميه اي در 21 بهمن اعلام كرد كه ساعت منع عبور و مرور شبانه از ساعت 5/4 بعدازظهر الي 5 صبح مي باشد. قرار بر اين بود كه در اين فاصله ارتش در نقاط حساس شهر مستقر گشته، سران انقلاب دستگير و اعدام گردند و انقلاب سركوب گردد. اما فرمان تاريخي امام مبني بر بي اعتنايي به حكومت نظايم اين توطئه شوم را خنثي كرد. قسمت هايي از اين اعلاميه تاريخي آمده است:

«من با اين كه هنوز دستور جهاد مقدس نداده؛ لكن نمي توانم تحمل اين وحشيگيري ها را بكنم و اخطار مي كنم كه اگردست از اين برادركشي برندارند و لشگر گارد به محل خودش برنگردد ... تصميم آخر خود را به اميد خدا مي گيريم....اعلاميه امروز حكومت نظامي خدعه و خلاف شرع است و مردم به هيچ وجه به اين اعتنا نكنند».(16) به دنبال اين اعلاميه حكومت نظامي توسط مردم شكسته شد و مردم يكباره به خيابان ها ريختند وبا

سنگربندي خيابان ها عبور ستونه اي اعزامي ارتش را سد كرده و در برابر بازمانده هاي رژيم به دفاع مسلحانه پرداختند، به فاصله كوتاهي مقر فرماندهان ارتش، نخست وزيري و ... به محاصره نيروهاي انقلاب در آمد و نظاميان گروه گروه به مردم پيوستند.

سرانجام روز سرنوشت فرا رسيد و در 22 بهمن 1357 نظام پوسيده 2500 ساله شاهنشاهي فرو ريخت و مبارزه 15 ساله مردم به رهبري امام خميني (ره) به ثمر نشست و انقلاب شكوهمند اسلامي در ايران پيروز گرديد. پي نوشت: 1. تحليلي بر انقلاب اسلامي، منوچهر محمدي ، صص 130-119

2. همان مأخذ، صص 131-130 و مجله 15 خرداد ، شماره 4، 137 ، صص 29-25

3. همان مأخذ ، صص 29-25

4. ايران و تاريخ، بهرام افراسيابي، زرين، تهران، 1364، ص 519

5. زندگينامه سياسي امام خميني (ره) ، محمدحسن رجبي، ص 411

6. همان مأخذ صص 432-431

7. نهضت روحانيون ايران، علي دواني، ج 8، بنياد فرهنگي امام رضا (ع) ، بي تا، صص 48-47

8. همان مأخذ، صص 48-47

9. تاريخ سياسي معاصر ايران، جلال الدين مدني، ج 2، ص 354

10. همان مأخذ ، ص 254

11. گام به گام با انقلاب، اكبر خليلي، سروش ، تهران ، 1347 ، ص 32

12. صحيفه نور ، امام خميني ، ج 2 ، ص 432

13. نهضت روحانيون ايران، علي دواني ، همان ، ج 9، ص 90

14. همان مأخذ

15. كوثر، ج 3، همان ، ص 41

16. نهضت روحانيون ايران، علي دواني، همان ، ج 10 ، ص 59

برگرفته از كتاب "گذري بر رويدادهاي معاصر ايران و پيدايش انقلاب اسلامي" ، نوشته مهر علي لطفي

منبع: www.irdc.ir

امام خميني و بهره ورى از اختيارات مطلقه ولى فقيه (1)

امام خميني و بهره وري از اختيارات مطلقه ولي فقيه (1)

نويسنده:محسن خليلي

آنچه در اين سال ها انجام گرفته است در ارتباط با جنگ بوده است. مصلحت نظام و اسلام اقتضا مي كرد تا گره هاي كور قانوني سريعا به نفع مردم و اسلام باز گردد.

امام خميني قدس سره ديباچه روش شناختي

در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب سال 1358 خورشيدي، دو موضوع به شيوه اي سنجيده و دقيق مورد توجه قرار نگرفته بود:

يك) چگونگي حل و فصل اختلافات بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان;

دو) شيوه بازنگري در قانون اساسي.

در تجديد نظر سال 1368 خورشيدي، هر دو موضوع با اهميت زياد مورد بحث و بررسي قرار گرفت كه سرانجام آن، پديد آمدن دو راه حل به شكل دو نهاد حقوقي در متن قانون اساسي بود:

الف) قانوني شدن تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام براي حل و فصل نهايي اختلافات بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان،

ب) پديد آمدن اصل يكصد و هفتاد و هفتم و نهاد «شوراي بازنگري قانون اساسي براي تبيين شيوه و چگونگي بازنگري در قانون اساسي.

علماي حقوق اساسي، معتقدند قانون اساسي خوب آن است كه صريح، واضح ويكدست باشد. در عين حال ساز وكارهاي مربوط به انجام روندهاي قانوني در آن به طرزي دقيق روشن شده باشد به گونه اي كه هر اقدامي مستدل و مستند به مواد گوناگون همان قانون شود.

با پيروزي انقلاب اسلامي، نيازمندي پر شتاب به تدوين قانون اساسي، فرصت و فراغت لازم را براي شكل گيري دقيق همه امور در متن قانون اساسي فراهم نياورد. چنين حالتي قانون اساسي را دچار نوعي كاستي كرده بود. مقاله حاضر قصد دارد از منظر فقهي و حقوقي، سيره عملي و نظري امام خميني قدس سره را در رفع كاستي هاي قانون اساسي به بررسي بكشاند. پرسش بنيادين

اين نوشته از قرار زير است:

امام خميني قدس سره در رفع كاستي هاي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران از كدام مباني و مستندات فقهي و حقوقي بهره برده و در اين زمينه چه شيوه اي را به كار بسته اند؟

در عين حال مي توان دو پرسش فرعي را نيز طرح كرد كه هر كدام مبناي بخشي ازمقاله خواهد بود:

الف) مباني و مستندات حقوقي و فقهي در تاسيس مجمع تشخيص مصلحت نظام چه بوده است و امام خميني قدس سره در اين زمينه چه شيوه اي را به كار برده اند ؟

ب) مباني و مستندات فقهي و حقوقي در اعمال بازنگري در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران چه بوده است و امام خميني قدس سره در اين زمينه چه شيوه اي را به كار برده اند؟

اين مقاله بر دو نكته استوار است:

1) تغيير فرادستوري با تغيير غير قانوني يكسان نيست، اولي به روح قانون و فلسفه حقوق پاي بند است و دومي، تجاوز به عرصه قانون است.

2) مباني و مستندات فقهي وحقوقي در سيره عملي و نظري امام خميني قدس سره به صورت مضمر موجود بوده و ايشان به دليل شانيت فقهي ممتاز و مقبوليت ناشي از مجدد بودن و مؤسس بودن و محبوبيت نادر الوجود و قانونيت پسيني نيازمند بيان واضح آن نبوده اند. پيشگفتار: تغييرات فرادستوري در قانون اساسي

قوانين اساسي متون مدون و مكتوب ويژه بيان ساز و كارهاي فرمانروايي و فرمانبرداري مي باشند. در اين متون از اصول كلي بنيادگيري نظم عمومي جامعه سخن به ميان مي آيد و پيوندهاي بين حكومت كنندگان و حكومت پذيران به صورت ارتباطات دو سويه مبتني بر حق و تكليف پايه ريزي مي شود. روابط پديد آمده چهار گانه اند: فرد با فرد، فرد با دولت، دولت با

فرد، ساختارهاي درون دولت با همديگر.

قانون اساسي هماهنگي و تنظيم پيوندهاي حق و تكليفي چهار گانه را به عهده دارد در هر كدام از اين تعامل ها، هم حق و هم تكليف وجود دارد و هر دو سوي ميثاق بايستي خود را متعهد و وفادار به آن بدانند.

قانون اساسي ميثاقي هنجار آفرين است كه با اجراي كامل آن، تعاملات اجتماعي قانونمند و رضايت آور مي شود چون بر پايه يك پيمان دو سويه شكل گرفته است.

محتواي قانون اساسي، وضع حقوقي قدرت سياسي است كه طي آن هم مجموعه ساختمان بندي سياسي كشور و هم تنظيم نهادها و سازمان ها و توزيع صلاحيت در ميان آن ها روشن مي شود. نحوه سرشكن شدن قدرت در ميان فرمانروايان و فرمانبران

ويژگي اصلي هر متن مكتوب و مدوني از قانون آن است كه آشكار و بدون ابهام باشد و همه دقايق فني و ساز وكارهاي حقوقي در آن معلوم و معين گردد.

اما گاهي به دلايل گوناگون پديد آورندگان اوليه قانون اساسي برخي شيوه ها را در متن قانون نمي آورند و در صورت بروز مشكل، يافتن راه حل را به آينده موكول مي كنند. از سوي ديگر گاهي نيز امكان دارد كه برخي از مسايل را واضعين اوليه قانون اساسي نفهميده و نكته يا نكاتي مهم را فراموش نموده باشند.

گاهي نيز گذر زمان امور تازه اي را پديد مي آورد كه نسبت به زمان تدوين قانون اساسي بسيار جديد و غير قابل پيش بيني محسوب مي شوند.

در هرصورت اصلاح قانون اساسي به دو شكل قابل اجرا است:

1) صورت نخست آن است كه راه حل مشكل نوين در متن قانون اساسي موجود باشد و از طريق آن بتوان با برخي تغييرات در برخي از اصول متن قانون،

راه حلي قانوني براي رفع مشكل تازه پيدا، پديد آورد. اين شيوه را مي توان «بازنگري در قانون اساسي ناميد.

2) صورت دوم كه كمي پيچيده تر به نظر مي آيد آن است كه درمتن قانون اساسي هيچ راه حل صريح و واضحي براي رفع مشكل نوين قيد نشده باشد.روش اجرايي در اين صورت را «تغييرات فرادستوري درمتن قانون اساسي مي ناميم .

تغييرات فرادستوري به آن دليل چنين ناميده شده اند كه از متن قانون اساسي به دست نمي آيند ولي براي افزودن به آن پديد مي آيند. گفتار يكم) امام، شوراي نگهبان، مجمع تشخيص مصلحت نظام

قانون اساسي برترين نظام حقوقي است و انسجام اين نظام تبعيت قواعد فروتر از قواعد برتر را مي طلبد. براي تضمين برتري قانون اساسي بايستي چاره اي انديشيده شود تا قوانين عادي مصوب مجلس قانونگذار نتواند به محتواي قانون اساسي تجاوز كند. اين را در نظام حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، شوراي نگهبان به عهده گرفته كه به يك تعبير تلفيقي از سه انديشه است:

الف) كوشش براي قالب بندي مصوبات مجلس شوراي اسلامي در چارچوب اسلامي در واكنش به ناديده انگاشتن اصل دوم متمم قانون اساسي مشروطيت;

ب) نهادي كه بتواند از تعارض قوانين عادي با قانون اساسي جلوگيري كند، چنين انديشه اي در نظامات حقوقي ديگر همانند فرانسه نيز وجود دارد كه كنترل قوانين توسط دستگاه سياسي شوراي قانون اساسي است;

ج) بررسي كليه مصوبات مجلس شوراي اسلامي از طريق ارسال خود كار مصوبات به شوراي نگهبان كه آن را به صورت «دستگاه كنترل كننده و مجلس عالي در آورده است.

نگرشي بر متن مذاكرات مجلس بررسي نهايي قانون اساسي نشان مي دهد كه خبرگان ملت به عنوان پديد آورندگان قانون اساسي اصرار داشته اند كه مجلس شوراي اسلامي بدون وجود

شوراي نگهبان معتبر نباشد.

در جاي جاي مذاكرات آنان روحيه برتري دادن شوراي نگهبان بر مجلس شوراي اسلامي وجود داشته است كه از مشاهده اصول قانون اساسي به خوبي آشكار مي شود. الف) اصل چهارم

خبرگان قانون اساسي در اين اصل از لزوم اسلامي بودن همه قوانين سخن گفته اند و نقش شوراي نگهبان را برتر از همه نهادهاي موجود در قانون اساسي دانسته اند. ب) اصل پنجاه و هشتم

در اين اصل واضعين اوليه، بقاي شوراي نگهبان را با گذاشتن جمله «پس از طي مراحلي كه در اصول بعد مي آيد» ضمانت كرده اند. ج) اصل هفتاد و يكم

اين اصل نيز با صراحتي تمام بدون آنكه درباره آن مخالف يا موافقي صحبت كند و توضيح و پيشنهاد و سؤال و تذكري مطرح شود، بدون راي مخالف به تصويب رسيده بود و نشان مي داد كه منظور از جمله «حدود مقرر در قانون اساسي عبارت از سياق و سبك شرع گرايانه بوده است. د) اصل هفتاد و دوم

اين اصل نيز كه با اندك تغييري در مقايسه با قانون اساسي كنوني در متن مذاكرات اوليه وارد شده بوده نشان دهنده آن است كه واضعين اوليه، مجلس شوراي اسلامي را در مقامي فروتر از شوراي نگهبان خواسته بوده اند. ه) اصل نودويكم

براي تصويب اين اصل در برخي از زمينه ها اختلاف نظرهايي وجود داشته است. و) اصل نود و سوم

نگراني از تكرار تاريخ در جريان فراموشي اصل دوم متمم قانون اساسي مشروطيت، خبرگان ملت را بر آن داشت كه مجلس بدون شوراي نگهبان را بي اعتبار محسوب دارند.

عنايت بفرماييد يك مساله ديگري مطرح شده و آن اين كه اگر قرار باشد يك بار خداي ناكرده تاريخ تكرار بشود و مساله تشكيل شوراي نگهبان مثل

مساله تراز اول به بوته فراموشي سپرده بشود آن وقت تكليف چه مي شود؟.

نكته ديگري كه وجود شوراي نگهبان را در موقعيتي بالاتر از مجلس شوراي اسلامي ضروري مي ساخت، شرعيت و اعتبار قوانين مصوب است:

بسياري از قوانيني كه از مجلس شوراي ملي مي گذرد از اين سنخ است كه قوانين حكومتي است. مادام مجتهديني كه ما آن ها را از طرف امام عليه السلام ولو به نحو عمومي كلي منصوب مي دانيم تا آن ها تصويب نكنند و رويش صحه نگذارند و حكم به لزوم اجرا نكنند براي ما لازم الاجرا نيست.

با چنين تاكيد و اصراري برتري شوراي نگهبان بر مجلس شوراي اسلامي در مجلس خبرگان قانون اساسي به تصويب رسيد. ز) اصل نود و چهارم

اصل نود و چهارم قانون اساسي بر اصل يكصد و چهل وپنجم پيش نويس قانون اساسي مبتني بود و با قاطعيت، نظر شوراي نگهبان را لازم الاتباع مي شمرد:

در صورتي كه شوراي نگهبان قانون عادي را به دليل مخالفت صريح با اصول مسلم شرعي يا ساير اصول اين قانون، متعارض با قانون اساسي بداند آن را براي تجديدنظر با ذكر دلايل تعارض به مجلس برمي گرداند و مجلس با توجه به دلايل ذكر شده، تجديد نظر به عمل مي آورد.

آنچه در مجموع مي توان از قانون اساسي درباره نقش شوراي نگهبان در ارتباط با مصوبات مجلس شوراي اسلامي ست يافت عبارت است از:

1) طبق قواعد حقوقي، شوراي نگهبان ركن ركين كنترل قوانين و مرجع صدور نظريات فني و رد قوانين است.

2) طبق قانون اساسي، تشخيص شوراي نگهبان همواره معتبر بوده و نظر آن بايد پذيرفته شود و مجلس در اين خصوص مكلف به پيروي از شوراي نگهبان است.

3) شوراي نگهبان، هم ماهيتي قضايي و هم قانونگذاري دارد، يعني

تمام مصوبات مجلس را در نظارت خود دارد و اين نظارت استصوابي بر وضع قانون است و هم مي تواند همچون مرجع قضايي مجلس را وادار به تجديد نظر در كار خود كند.

پس از تصويب قانون اساسي، به تدريج برخي از مشكلات پديد آمد، زيرا در قانون اساسي، پيش بيني نشده بود كه اگر به هر دليل، مجلس شوراي اسلامي خواسته شوراي نگهبان را اجابت و تمكين نكند، تكليف چيست؟ مي توان چنين استدلال كرد:

حاكميت ملي صلاحيت تدوين قوانين را بر عهده مجلس مي گذارد و از سوي ديگر حاكميت اسلامي ايجاب مي كند كه كليه قوانين بايستي براساس موازين اسلامي باشد. اما در جريان عمل، اصرار فراوان مجلس شوراي اسلامي در بعضي از موارد به مقتضيات و مصالح و تاكيد فقهاي شوراي نگهبان بر مشروعيت قوانين، مسايلي را در جامعه مطرح ساخت.

از يك سو نمايندگان مجلس نمي توانستند در مقام تصويب قانون به موازين شرع و اصول قانون اساسي بي توجه باشند و از سوي ديگر اعضاي شوراي نگهبان با توجه به قيود وصفي اصول قانون اساسي نمي توانستند بدون در نظر گرفتن مقتضيات زمان و مسايل روز و موقعيت مكاني و زماني، بي توجه به مصالح اساسي جامعه و تحقيق و تامل كافي در همه جوانب قضيه اختلاف نظر بين دو نهاد مهم مملكتي دو اصطلاح «ضرورت و «مصلحت را وارد سيستم حقوقي كشور كنند. عامل ضرورت از اختلاف شوراي نگهبان و مجلس بر سر قانون اراضي شهري مصوب مرداد 1360 خورشيدي پديد آمد. شوراي نگهبان اين قانون را مغاير با موازين شرع شناخت و مجلس هم قايل به ضرورت و حكم ثانوي در اين باره بود. نامه پنجم مهر ماه رياست وقت مجلس شوراي

اسلامي در همان سال با اين نيت تنظيم شده بود. امام قدس سره نيز در نوزدهم همان ماه در نامه اي با واگذاري حق تشخيص ضرورت و حرج بر عهده مجلس; مشكل موجود را بر طرف فرمودند. نكته مهمي كه در نامه ايشان وجود داشت آن بود كه اگر اكثريت نمايندگان مجلس شوراي اسلامي ضرورت وضع مقرراتي را مطابق با شروط ايشان تشخيص مي دادند، ديگر شوراي نگهبان از ورود به بحث مطابقت يا عدم مطابقت مصوبه با شرع و قانون اساسي فارغ مي شد و با سكوت در مقابل چنين مصوبه هايي زمينه قانوني اجراي نهايي آن را مطابق با اصل نود و چهارم قانون اساسي فراهم مي آورد. دراين باره حسين مهرپور مي گويد:

خوب به ياد دارم در جلسه اي كه همان ايام در محضر امام قدس سره بوديم و دبير شوراي نگهبان تقريبا با لحن گله آميز بيان كرد كه حكم اخير جنابعالي به كم شدن اختيار شوراي نگهبان و تفويض اختيار به مجلس شوراي اسلامي تعبير شده است. امام قدس سره فرمودند: من چيزي از شوراي نگهبان نگرفتم و به مجلس هم چيزي ندادم، تشخيص موضوع با مجلس و بيان حكم با شوراي نگهبان است.

در كنار بحث «ضرورت عامل «مصلحت نظام به تشكيل نهاد مجمع تشخيص مصلحت نظام منجر شد. زمينه طرح اين مساله به شبهه اي بر مي گشت كه در برخي از قوانين مصوب الزاماتي براي اشخاص در نظر گرفته مي شد. پرسش اصلي از اين قرار بود كه دولت تا چه حد حق دارد در روابط اجتماعي افراد دخالت كند و محدوديت هايي بر قرار سازد و اموري را به رغم ميل و اراده آنها تحميل كند؟ چنين بحثي به ويژه درباره لايحه قانون كار

به اوج خود رسيد و استفتاي وزير وقت كار و امور اجتماعي ديدگاه امام خميني قدس سره را درباره اختيارات دولت آشكار ساخت:

در هر دو صورت چه گذشته و چه حال دولت مي تواند شروط الزامي را مقدر نمايد.

به دنبال اين استفتاء، و رد و بدل شدن نامه هايي ميان دبير وقت شوراي نگهبان و امام خميني قدس سره، ايشان اختيارات دولت اسلامي را با دامنه اي وسيع تر بيان فرمودند و در نهايت ايشان در نامه اي خطاب به امام جمعه محترم وقت تهران، از ولايت مطلقه فقيه و اختيارات وسيع دولت و حكومت اسلامي كه بسيار وسيع تر از دفعات پيشين بود، صحبت به ميان آوردند. سرانجام اين قضيه به نامه اي ختم شد كه در بهمن ماه سال 1366 خورشيدي، از سوي آقايان سيدعبدالكريم موسوي اردبيلي، سيد علي خامنه اي، سيداحمد خميني قدس سره ميرحسين موسوي و اكبر هاشمي به امام خميني قدس سره نوشته و طي آن كسب تكليف شد.

در اين نامه آمده است:

در اين صورت (عدم توافق ديدگاه كارشناسانه مجلس و نظر مبتني بر شرع شوراي نگهبان) مجلس و شوراي نگهبان نمي توانند توافق كنند و همين جاست كه نياز به دخالت ولي فقيه و تشخيص موضوع حكم حكومتي پيش مي آيد (گر چه موارد فراواني از اين نمونه ها در حقيقت، اختلاف ناشي از نظرات كارشناسانه است كه موضوع احكام اسلام يا كليات قوانين اساسي را خلق مي كند.) اطلاع يافته ايم كه جنابعالي در صدد تعيين مرجعي هستيد كه در صورت حل نشدن اختلاف مجلس و شوراي نگهبان از نظر شرع مقدس يا قانون اساسي، با تشخيص مصلحت نظام و جامعه، حكم حكومتي را بيان نمايد. در صورتي كه در اين خصوص به تصميم رسيده باشيد با

توجه به اينكه هم اكنون موارد متعددي از مسايل مهم جامعه بلاتكليف مانده سرعت عمل، مطلوب است.

امام خميني قدس سره نيز در تاريخ هفدهم بهمن ماه همان سال پاسخي مرقوم فرمودند كه متن آن بيانگر مباني فقهي و حقوقي و نيز روحيه مشورت پذيري و تصميم گيري نهايي به طرزي همزاد است، در اين نامه آمده است:

گر چه به نظر اينجانب پس از طي اين مراحل زير نظر كارشناسان (كه در تشخيص اين امور مرجع هستند) احتياج به اين مرحله نيست، لكن براي غايت احتياط در صورتي كه بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان شرعا و قانونا توافق حاصل نشد، مجمعي مركب از حضرات آقايان...تشكيل گردد. آقايان توجه داشته باشند كه مصلحت نظام از امور مهمه اي است كه گاهي غفلت از آن موجب شكست اسلام عزيز مي گردد. امروز جهان اسلام نظام جمهوري اسلامي ايران را تابلوي تمام نماي حل معضلات خويش مي دانند.

در نهايت حضرت امام قدس سره در چهارم ارديبهشت ماه سال 1368 خورشيدي خطاب به رياست وقت جمهوري اسلامي ايران دستور بازنگري را صادر فرمودند:

در بند ششم اين نامه تكليف مجمع تشخيص مصلحت نظام براي حل معضلات نظام و مشورت رهبري به صورتي كه قدرتي در عرض قواي ديگر نباشد، معين شده است.

امام خميني و بهره ورى از اختيارات مطلقه ولى فقيه (2)

امام خميني و بهره وري از اختيارات مطلقه ولي فقيه (2) گفتار دوم، امام قدس سره و بازنگري در قانون اساسي

يكي ديگر از كاستي هاي قانون اساسي كه به دليل ضرورت هاي انقلاب به سرعت تدوين شده بود، نبود اصلي، براي بازنگري در قانون اساسي و چگونگي آن بود. در متن پيش نويس قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل يكصد و چهل و هشتم از فصل يازدهم به مساله تجديد نظر در قانون اساسي اختصاص

يافته بود. اما اين اصل در جلسه شصت و سوم مذاكرات مجلس خبرگان بررسي نهايي قانون اساسي مورد بحث و بررسي قرار گرفت و به تصويب نرسيد.

متن مذاكرات نشان مي دهد كه مجلس خبرگان، هم وجود چنين اصلي را قبول داشته و هم اين كه مايل نبوده است صراحتا به آن اشاره اي بكند.

در تاريخ هفدهم آذرماه سال 58 خورشيدي آيت الله بهشتي ره در باره گفته ها ونوشته هايي كه خواهان بازنگري در قانون اساسي بودند، نكته اي را يادآوري كردند كه بعدها محملي براي بروز بازنگري سال 1368 خورشيدي در قانون اساسي شد:

پس از تجربه، اصل قانون متمم بايد باشد. اين قانون بايد اجرا شود اگر در اثناي اجراي قانون احساس شد كمبودي هست، اين كمبودها از راه صحيح به تصويب ملت مي رسد. نه اين كه فردا برايش متمم درست كنيم، اين معني ندارد.

امام خميني قدس سره نيز مايل بودند در جوي آرام و فضايي مناسب انتقادها بيان شود و اگر لازم باشد حتي قانون اساسي مورد تجديد نظر قرار گيرد. به همين دليل در تاريخ يكم بهمن ماه سال 1358 خورشيدي پيام كوتاهي دادند كه بيانگر نخستين اقدام عملي و نظري ايشان است:

ترميم اين اصل (اصل دوازدهم) و بعضي اصول ديگر كه در متمم قانون اساسي نوشته مي شود و تصويب آن در صلاحيت ملت است و به رفراندوم گذاشته مي شود از نظر اينجانب بلامانع است.

قانونگذاران اوليه قانون اساسي گر چه به دلايلي چگونگي و شيوه تجديدنظر در قانون اساسي را متذكر بودند اما روزنه هايي را باز كرده اند و در اصل 132 قانون اساسي آورده اند كه در هنگام احاله وظايف رييس جمهور به شوراي موقت رياست جمهوري نمي توان اقدام به تجديد نظر در قانون اساسي كرد. مدلول اين اصل

نشان مي داد كه در شرايط و اوضاع و احوال عادي مي توان براي تجديد نظر در قانون اساسي اقدام كرد. اما اين كه به چه شيوه اي و چگونه مي توان دست به چنين كاري زد در قانون اساسي كشورمان نيامده بود.

ساختارهاي چهارگانه رهبري، قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضاييه تحولات بسياري به خود ديده بود تا آنجا كه قانون اساسي نمي توانست با محتويات و درون مايه هاي خويش رخدادهاي زمانه را توجيه حقوقي و قانوني كند. با پايان گرفتن جنگ هشت ساله عراق و ايران فرصت زماني و آرامش مناسبي پديد آمد تا فضاي سياسي - حقوقي كشور آماده نگاهي دو باره به قانون اساسي شود. اما راه حلي قانوني كه در متن قانون اساسي آغاز و انجام گام هاي بازنگري را تصريح كرده باشد وجود نداشت و باز به نظر مي رسيد كه امام خميني رهبر و باني جمهوري اسلامي مي بايست با بهره گيري از شان مؤسس بودن و اختيارات مطلقه ولي فقيه و مقبوليت و محبوبيت مردمي شان دست به يك «تغيير فرادستوري بزنند تا گره ناگشوده، از بن بست قانوني مرتفع شود، اما ايشان هنگامي دست به كار شدند كه بازنگري قانون اساسي مسبوق به دو نامه اي شد كه دو نهاد مهم مملكتي به ايشان نوشتند و در آن ضمن مشورت دهي، با بياني آشكار خواستار بازنگري در قانون اساسي شدند. در تاريخ 27 فروردين 1368 خورشيدي، عده زيادي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي با قرائت متن نامه اي در جلسه علني از امام خميني قدس سره تقاضاي اجابت خواسته كردند.

قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران علي رغم استحكام و نقاط قوت فراوان و آرمانهاي بلندي كه در آن وجود دارد، همچون ديگر قوانين و تراوشات ذهن بشر خالي از نقص و عيب نبوده و برخي از

فصول و اصول آن از جمله:

در باب قوه قضاييه، تشكيلات قوه مجريه مساله رهبري و غيره داراي ايرادات اساسي است كه بدون اصلاح آن ها اداره امور كشور با مشكلات جدي مواجه خواهد بود و اين امر به عنوان تجربه اي قطعي بر همه كساني كه ده سال گذشته دست اندركار امور بوده اند مساله اي روشن و واضح است. اينك كه به فضل پروردگار و توجهات خاصه حضرت صاحب الامر ارواحنالتراب مقدمه الفداء و در سايه رهبري هاي پيامبر گونه آن امام بزرگوار انقلاب اسلامي با سر بلندي تمام اولين دهه پيروزمندانه خود را پشت سر گذاشته و علي رغم توطئه هاي بي شمار استكبار جهاني دهه دوم را با اعتماد و اطمينان بيشتر در جهت سازندگي كشور و گسترش اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله در سراسر گيتي آغاز نموده است، ما نمايندگان مجلس شوراي اسلامي به عنوان منتخبين مردم از محضر شريفتان استدعا داريم چنانچه مصلحت بدانيد گروهي را براي بازنگري در قانون اساسي و تهيه پيش نويس اصلاحيه و متمم آن تعيين فرموده تا پس از تاييد مراتب توسط حضرت مستطاب عالي به رفراندوم مردم گذاشته شود.

به دنبال آن، اعضاي شوراي عالي قضايي هم نامه اي خطاب به ايشان نوشتند و در آن تقاضا كردند كه هياتي براي تجديد نظر در قانون اساسي تعيين شود. متن اين نامه كه در تاريخ 29 فروردين همان سال نوشته شده از قرار زير است:

اكنون كه تهيه متمم يا اصلاحيه براي قانون اساسي در جامعه مطرح است شوراي عالي قضايي لازم ديد نظر خود را در اين باره به حضور مبارك تقديم كند. تجربه ده ساله نشان داده است كه بعضي از اصول آن در فصول رهبري و قواي مجريه و قضاييه و مقننه، نياز مبرم به

متمم يا اصلاحيه دارد. شوراي عالي قضايي پيشنهاد مي كند اگر حضرت عالي صلاح بدانيد دستور فرماييد هياتي تعيين شود و اصولي را در قسمت هاي فوق به عنوان متمم يا اصلاحيه تهيه و به حضور مبارك تقديم نمايد تا در صورت تاييد براي تصويب به آراي عمومي گذاشته شود. با آرزوي طول عمر و سلامتي وجود مبارك.

امام خميني قدس سره نيز با تصميمي مهم روند مشورت دهي و مشورت پذيري را تكميل و در تاريخ چهارم ارديبهشت همان سال طي حكمي خطاب به رييس جمهوري وقت دستور تشكيل شوراي بازنگري قانون اساسي را صادر كردند:

از آنجا كه پس از كسب ده سال تجربه عيني و عملي از اداره كشور اكثر مسؤولين و دست اندركاران و كارشناسان نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران بر اين عقيده اند كه قانون اساسي با اين كه داراي نقاط قوت بسيار خوب و جاودانه است، داراي نقايص و اشكالاتي است كه در تدوين و تصويب آن به علت جو ملتهب ابتداي پيروزي انقلاب و عدم شناخت دقيق معضلات اجرايي جامعه، كمتر به آن توجه شده است، ولي خوشبختانه مساله تتميم قانون اساسي پس از يكي دو سال مورد بحث محافل گوناگون بوده است و رفع نقايص آن يك ضرورت اجتناب ناپذير جامعه اسلامي و انقلاب ماست و چه بسا تاخير در آن موجب بروز آفات و عواقب تلخي براي كشور و انقلاب گردد و من نيز بنا بر احساس تكليف شرعي و ملي خود از مدت ها قبل در فكر حل آن بوده ام كه جنگ و مسايل ديگر مانع انجام آن مي گرديد. اكنون كه به ياري خداوند بزرگ و دعاي خير حضرت بقية الله روحي له الفداء نظام اسلامي ايران راه سازندگي و رشد و

تعالي همه جانبه خود را در پيش گرفته است هياتي را براي رسيدگي به اين امر مهم تعيين نموده ام كه پس از بررسي و تدوين و تصويب موارد و اصولي كه ذكر مي شود تاييد آن را به آراي عمومي مردم شريف و عزيز آن بگذارند.

الف: حضرات حجج اسلام والمسلمين و آقاياني كه براي اين مهم در نظر گرفته ام:

1 - آقاي مشكيني; 2- آقاي طاهري خرم آبادي; 3 - آقاي مؤمن; 4 - آقاي هاشمي رفسنجاني; 5 - آقاي اميني; 6 - آقاي خامنه اي; 7 - آقاي موسوي نخست وزير; 8 - آقاي حسن حبيبي; 9 - آقاي موسوي اردبيلي; 10 - آقاي موسوي خوئيني ها; 11 - آقاي محمدي گيلاني 12 - آقاي خزعلي; 13 - آقاي يزدي; 14 - آقاي امامي كاشاني; 15 - آقاي جنتي; 16 - آقاي مهدوي كني; 17 - آقاي آذري قمي; 18 - آقاي توسلي; 19 - آقاي كروبي; 20 - آقاي عبدالله نوري. كه آقايان محترم از مجلس خبرگان و قواي مقننه و اجراييه و مجمع تشخيص مصلحت و افرادي ديگر و نيز پنج نفر از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي به انتخاب مجلس انتخاب شده اند.

ب: محدوده مسايل مورد بحث:

1- رهبري; 2- تمركز در مديريت قوه مجريه; 3- تمركز در مديريت قوه قضاييه 4- تمركز در مديريت صدا و سيما به صورتي كه قواي سه گانه در آن نظارت داشته باشند. 5- تعداد نمايندگان مجلس شوراي اسلامي; 6- مجمع تشخيص مصلحت براي حل معضلات نظام و مشورت رهبري به صورتي كه قدرتي در عرض قواي ديگر نباشد; 7- راه بازنگري به قانون اساسي; 8- تغيير نام مجلس شوراي ملي به مجلس شوراي

اسلامي.

ج: مدت براي اين كار حداكثر دو ماه هست.

توفيق حضرات آقايان را از خداوند متعال خواستارم.

شوراي بازنگري قانون اسلامي در تاريخ هفتم ارديبهشت ماه تشكيل شد و تا بيستم تير ماه در چهل و يك جلسه، تغييرات و اصلاحاتي را در متن قانون اساسي پديد آورد. سپس در همه پرسي ششم مرداد ماه متن جديد قانون اساسي از تصويب ملت هم گذشت. يكي از محصولات شوراي بازنگري افزودن فصل چهاردهم و اصل يكصد و هفتاد و هفتم براي بازنگري در قانون اساسي است. مباني و مستندات فقهي

اجتهاد عبارت است از استخراج و استنباط احكام شرعي فرعي از ادله شرعي به قدر استفراغ وسع استنباط كننده و غايت آن هدايت افراد و جامعه در اجرا و انجام امور، مطابق شرع انور است. اجتهاد مطلوب در اين برهه از زمان نيازمند عوامل متعددي است و با موانع گوناگوني روبرو است كه اين مختصر را مجال ذكر آن نيست.

مباني فقهي كه مي توان با استفاده از مشي وروش فقهي و اصولي حضرت امام 1 به صورت غير مستقيم در انجام «تغييرات فرادستوري قانون اساسي بدون رتبه بندي ترجيحي را به آن استنباط جست به قرار زير است: عقل و مستقلات عقلي

عقل عالي ترين قوه شناخت بشر است كه در تميز مصالح و مفاسد كارآمدي بسيار دارد. حكم عقلي نوعي حكم واقعي است كه بر قاعده تحسين بنا مي يابد و خود قادر به شناخت حسن و قبح است. دليل عقلي دو گونه است:

الف) غير مستقلات عقلي بدين معنا كه گاهي شرع دستوري مي دهد. كه لازمه يا مقدمه آن چيز ديگري است در اين صورت عقل آن را نيز لازم مي داند.

ب) مستقلات عقلي بدين معنا كه عقل داراي نوعي ادراك

مستقل است بدون توجه به خطاب شرع يا ارشاد شارع، چنانكه عقل بدون التفات به حكم شرع به درك و شناخت حقيقي نايل مي آيد مانند آنكه هرگونه ظلم و تجاوز محكوم و هرگونه رفتار و كردار خوب مطلوب است.

به همين دليل به رغم آنكه قاعده تلازم، از تطابق شرع و عقل سخن مي گويد ولي واجب شرعي و واجب عقلي از همديگر تفكيك شده اند، تا نشانگر آن باشد كه انسان ها پيش از آنكه متدين و متشرع باشند به واسطه صفات و ملكات نوعي، انسان آفريده شده اند. از آثار فقهي و اصولي امام خميني قدس سره بر مي آيد كه ايشان عقل را في الجمله قادر به درك و دسترسي به مصالح و مفاسد مي دانند.

از واضح ترين احكام عقل، لزوم بسط عدالت، تعليم و تربيت، حفظ نظم، رفع ظلم و سد ثغور و ممانعت از تجاوز بيگانگان در همه اعصار و امصار است. بنا و سيره عقلا

بناي عقلا عبارت است از رفتار فردي و جمعي عقلا و سيره عقلا عبارت است از منش مستمر عقلا كه به صورت يك هنجار رفتاري از آن تبعيت مي شود مثلا اين كه; اگر اختلاف مانع اجماع بود، پيروي از راي اكثريت نيكو است و اموري از اين قبيل، همگي جزء ارتكازهاي عقلي يا كانون هاي مشترك توجه عقلي هستند.امام خميني قدس سره در زمينه پذيرش سيره عقلا گام هايي بسيار بر داشته و مفهوم ديگري از آن را تبيين كرده اند:

اگر سيره عقلا ولو در زمان ها پس از وجود يا حضور امام عليه السلام مثلا در زمان ما غلط و خطا باشد بر ائمه: كه حافظ و نگهبان شريعت اند و مي دانسته اند كه در دوره هاي بعدي چه پيش مي آيد لازم است كه در

همان زمان خود درباره حوادث اتفاقيه دوره هاي متاخر عكس العمل نشان دهند. ضرورت و مصلحت

روح شريعت همواره بر پايه مصلحت عمومي و آسان گيري در كارها بنا شده و عقل نيز بر آن صحه گذارده است، به گونه اي كه با ملاحظه ضرورت مي توان برخلاف نص عمل كرد، و از اين رو گفته اند:

راي مختار نزد فقيهان آن است كه هنگام ضرورت، عمل بر خلاف نص جايز است.

ولي بايد دفع ضرر به قدر لزوم باشد و اباحه ناشي از ضرورت به صورت استثنايي مورد تبعيت قرار گيرد و با رفع حالت اضطرار بايد به قاعده اصلي بازگشت.

در تشخيص مصلحت جامعه نيز شروطي است كه بايد آن را از باب ابزار تحقق مقاصد شرعي مراعات كرد:

1) مصالح در طول احكام شريعت باشد و به نحوي آن را مورد پوشش قرار دهد;

2) مصالح مهم تر و رعايت قانون اهم و مهم ضروري است;

3) در استحصال مصالح، مرجعيت تشخيص مصالح، مهم است و بر رعايت جهات كارشناسي و خبرويت و مشورت پذيري تاكيد شده است.

مصالح حكومتي مجموع اختياراتي است كه در شكل بندي نهادهاي حكومتي در دولت اسلامي به حاكم اسلامي واگذار شده و مطابق با نظر امام خميني قدس سره تشخيص آن بر عهده فقيه عادلي است كه تمامي شؤون پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و ائمه معصومين: را (در حكومت) داراست.

و اگر مصلحت اقتضا كند، شخص والي مي تواند فرمان هايي صادر كند كه اطاعت از آنها برمردم واجب است. حفظ نظام و حفظ بيضه اسلام

حفظ نظام و بيضه اسلام مستند به بناي عقلا و از اوضح قطعيات است. بنا براين شارع مقدس هيچگاه راضي به اخلال در آن نيست:

مراد از حفظ نظام، نگهداري

آراستگي در درون جامعه اسلامي و بسامان كردن روابط بين مردم و سازمان ها ونهادهاي اجتماعي است. حفظ نظام به اين معني در برابر از هم گسيختگي و هرج ومرج به كار برده مي شود.

امام خميني قدس سره معتقدند فقيه مانند حصاردور شهر، حافظ و نگاهبان دين و مملكت است و در اين صورت:

حفظ نظام از واجب هاي مؤكد و از هم گسستگي امور مسلمانان از جمله امور ناخوشايند است. برآوردن اين هدف ها بدون وجود والي و برقراري حكومت نشايد. مقدمه واجب

حفظ نظام اسلامي و دارابودن يك قانون اساسي كارآمد براي اداره جامعه اسلامي يك ضرورت و واجب عقلي و شرعي و مقتضاي مصلحت جامعه است و هر گاه حفظ نظام و كارآمد بودن قانون اساسي كه مستلزم تغييرات فرادستوري باشد، انجام آن از باب مقدمه واجب، واجب است و بايد به آن اهتمام كرد. سد ذرايع و فتح ذرايع

ذرايع روش نيل به اهداف شرع و التزام به احكام آن است. كه در صورت فتح، آدميان مجاز به انجام اباحات و در صورت سد، محروم از انجام محرمات مي شوند. در جهان اسلام با استفاده از تجربه بشري قانون اساسي ابزار و عامل براي ينيت يافتگي مصالح خمسه است. فرمان صريح عقل و شرع به حفظ نظم و انتظام جامعه اسلامي كه مساوي با تجهيز ابزاري متن مكتوب قانون اساسي و نهي از نداشتن آن و تغيير و اصلاح آن در مواقع لزوم از باب عدم اخلال در نظام اسلامي است. قاعده فقهي اقربيت

از باب « الاقرب يمنع الابعد» در قضيه انجام تغييرات فرادستوري در قانون اساسي نقص قانون اساسي و ضرورت اصلاح آن قول اجماعي محسوب مي شد اما سؤال آن بود كه چه كسي اصلاح كند

و چه كسي دستور حل و فصل دهد؟ عقل سليم با استفاده از قاعده اقربيت، حكم مي كند كه صالح ترين و نزديك ترين فرد به حوزه انجام تغيير فرادستوري در قانون اساسي شخص امام خميني قدس سره است زيرا ايشان مؤسس انقلاب اسلامي و رهبر جمهوري اسلامي و مرجع عام و داراي محبوبيت و مقبوليت كم مانندي بوده است، و علاوه بر اين ها ولي فقيه و به طور غير مستقيم پديد آورنده قانون اساسي بوده است. قاعده فقهي اذن

اذن در شيئي، مستلزم اذن در لوازم آن است. اين قاعده از دلالت استلزامي عقلي به دست مي آيد هنگامي كه شارع مقدس لزوم وجود قانون اساسي را رد نكرده و امضاء نموده است، ولي فقيه كه از جانب معصوم ماذون است نيز حكم به امضاي قانون اساسي و تسليم در برابر آن را داده و معلوم است كه در صورت نقص، عقل و شرع حكم مي كند كه رفع نقص شود. حجيت بينه

اين قاعده مبتني بر خبر و گواهي دو مرد عادل است كه بينه محسوب مي شود و حجت معتبري است بر مجتهد و شنونده. نامه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و شوراي عالي قضايي به امام خميني قدس سره مبني بر آنكه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران در برخي زمينه ها دچار كمبود و كاستي است براي رهبر انقلاب بينه اي مهم محسوب مي شد. همچنين روند حل و فصل اختلافات بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان كه سرانجام به تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام منجر شد، نشان از وجود بينه هاي گوناگوني داشت كه هر كدام حجت را براي ولي فقيه زمانه اتمام مي كردند، به ويژه نامه سران نظام جمهوري اسلامي به امام خميني قدس سره مبني بر آنكه اختلاف مجلس و شوراي نگهبان بسياري از امور

مهمه جامعه را معطل كرده است، بينه اي قوي و حجتي نيرومند براي انجام تغييرات فرادستوري در قانون اساسي محسوب مي شد. حجيت بينه به معناي ديگر مي تواند همان مشورت پذيري حاكم اسلامي باشد كه خود امر مشورت، هم در سيره عقلا مقبول است و هم در مد نظر آوردن مسلمين جايگاه ويژه اي دارد. از يك سو غبطه مسلمين ايجاب مي كند كه ولي فقيه در تمام موضوعات مهم با ديگران مشورت كند، و از ديگر سو به حكم عقل و سيره عقلا بر حاكم لازم است كه در مشورت نظر اكثريت را مراعات كنند زيرا:

1) هنگامي كه صاحب نظران در يك مساله اختلاف داشته باشند چون نظر مطابق با واقع واحد است هرگاه طرفداران يك نظر بيشتر باشند عقل احتمال خطاي آن نظر را كمتر از نظر مقابل كه طرفداران كمي دارد مي داند در نتيجه:

الف) اخذ به نظر اكثريت از جهت عقلي ارجح است;

ب) اخذ نظر اكثريت از جهت عقلي ابعد از خطاست;

ج) عقل ما را به ترجيح راجح ملزم مي داند;

د) ترجيح مرجوح نيز از نظر عقلي قبيح است.

2) مشورت از اموري است كه بناي عقلاي عالم بر آن است، چون بناي عقلا بر عمل به اكثريت است و شارع مقدس هم از آن جلوگيري نفرموده دليل بر ممضي بودن آن و مطابقت نظر شارع مقدس با عقلاي عالم است.

3) مشورت براي ولي فقيه هم طريقيت و هم موضوعيت دارد، بنابراين بر حاكم لازم است كه پس از مشورت به نظريه همه يا اكثريت مشاوران اعتنا كند.

در انجام تغييرات فرادستوري در قانون اساسي امام خميني قدس سره نه تنها به روند مشورت دهي، مشورت پذيري و برنامه سازي و تصميم گيري پايبند بودند بلكه

نظر اكثريت را مورد توجه قرار مي دادند. نتيجه گيري نهايي

الف) در دين اسلام كمبود قانوني وجود ندارد و هيچ موضوع مهمي نيست كه اسلام براي آن تكليفي مقرر نكرده باشد.

ب) فتوا دادن بدون توجه به عرف، سيره، زمان و مكان، بناي عقلا، ارتكاز عقلي، عادت، سنت و طريقه عقلا نوعي كهنه نگري و عدم توجه به مستحدثات زمانه است.

ج) موضوعات عرفي موضوعاتي هستند كه شارع در آنها تصرف نكرده و معيار شناخت و تعيين مصداق آن همان عرف است.

د) احكام امضايي، احكامي هستند كه پيش از تبيين شريعت و خارج از چارچوب وضع آن در ميان عرف مردم و عاقلان قوم وضع شده و موجود هستند و شارع اين احكام را مخالف ساير احكام اختراعي يا تاسيسي خود نديده و از اين رو آن ها را امضاء نموده است.

ه’) منطقة الفراغ، منطقه اي است كه حكم الزامي اثباتي يا وجوب، و سلبي يا حرمت در آن وارد نشده است.

و) حكم لزوم اصلاح قانون اساسي اگر از ديدگاه تكليف به حفظ نظام، حفظ بيضه اسلام، حفظ دماء و فروج و اموال، عدم ضرر، نفي سبيل و بعض ديگر از قواعد فقهيه نگريسته شود، جزء احكام تكليفيه است و اگر از منظر لزوم ايقاع صحيح قانون يا عقد صحيح آن نگاه شود از احكام وضعيه به شمار مي آيد و در هر دو تقدير قابل دفاع است يعني، اصلاح قانون اساسي هم واجب است و هم بايستي صحيح واقع شود

سياست خارجي ايران در يك نگاه

سياست خارجي ايران در يك نگاه تقويت جايگاه ايران در معادلات جهاني به ويژه گرايش كشورهاي ضد امپرياليستي نظير ممالك آمريكايي لاتين و آفريقا به گسترش روابط با ايران، حضور فعال ايران در سازمانهاي منطقه اي و

جهاني، (به ويژه سازمان كنفرانس اسلامي، ا جلاس شانگهاي) دست يابي تهران به توليد سوخت هسته اي كه ايران را در مسير غير بازگشت دانش هسته اي قرار داد، نامه هاي احمدي نژاد براي بوش و ملت آمريكا ،برگزاري اجلاس هولوكاست كه دروغين بودن آزادي بيان در غرب را آشكار ساخت از مهمترين سياستها و كاركردهاي جمهوري اسلامي ايران در عرصه سياست خارجي در سال 1385 مي باشد كه اقتدار بيشتر آن را در پي داشت. اكنون بسياري از ملتها و دولتهاي جهاني، ايران را به عنوان اولين مبارز در برابر سلطه گران جهان شناخته (حتي در جهان عرب) و خواستار گسترش مناسبات با آن هستند كه نتيجه آن شكست سياست انزواي ايران مي باشد.

در بررسي كلي از سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران دو نكته قابل تامل مي باشد . اولا آنكه دستگاه ديپلماسي كشور در دولت نهم در چارچوب تعريف شده تعامل سازنده فعاليت خود را آغاز نمود . اين ديدگاه پس از نگرش اعتماد سازي دولت گذشته به مرحله اجرا در آمده . در اين استراتژي تعامل گسترده با كشورهاي منطقه اي وبين المللي با محوريت ديپلماسي ملت ها در كنار دولت ها ،حضور فعال در معادلات بين المللي ،توسعه همكاري و تحقق اهداف مشترك با ملت هاي مخالف استعمار ،مقابله با جنگ رواني غرب و افشاي واقعي چهره غرب و... در اولويت قرار گرفت . در اين چارچوب در يك محور دستگاه وزارت امور خارجه بر اساس تعامل نزديك با دولت گامهاي عملي براي تحقق اين اهداف برداشت اما همچنان كاستي هايي براي اين همكاري وجود دارد . بررسي پرونده حقوق بشر در غرب ،پيگيري برخي مطالبات

ايران در دادگاههاي بين المللي بويژه در قبال جانبازان شيميايي و پرونده ايران در دادگاه صدام و.. در زمره مسائلي است كه همچنان در وزارت خارجه درحال بررسي است و نتيجه اي از آن ارائه نشده است . در محور ديگر دستگاه دولت و سياست هاي جامع نظام مي باشد كه فعاليت هاي رئيس جمهور و تمام دستگاههاي اجرايي كشور را شامل مي گردد . در اين بعد مي توان نتايج مثبتي را مشاهده نمود كه ارتقاي جايگاه جهاني ايران و حضور آن در معادلات جهاني نتيجه آن مي باشد . اكنون حتي مقامات آمريكايي به اين مهم اعتراف دارند كه صلح خاورميانه بدون حضور ايران امكان پذير نمي باشد. در يك سال گذشته اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را چنين مي توان ارزيابي كرد

الف )تاكيد بر تعامل با همسايگان و كشورهاي اسلامي محور اصلي سياست خارجي تهران مي باشد . تاكيد ايران بر همزيستي مسالمت آميز با همسايگان ،فعال ساختن كشورهاي اسلامي در قالب سازمان كنفرانس اسلامي براي حل بحران هاي جهان اسلام ،اصرار بر احقاق حقوق ملت فلسطين و... موجب ارتقاي جايگاه ايران در ميان ملت ها ي منطقه گرديد . نظر سنجي ها نشان مي دهد كه 95 درصد مردم جهان عرب ايران را متحد و دوست خود مي دانند كه فعاليت هاي آن موجب ارتقاي جايگاه جهاني مسلمانان مي شود در نقطه مقابل همين درصد مخالف همكاري دولت هايشان با آمريكا مي باشند. نكته مهم آنكه ملت هاي منطقه مواضع ايران در برابر هولوكاست و رژيم صهيونيستي را اقتداري جديد براي جهان اسلام مي دانند و بر صحيح بودن تاكيد

دارند. تعامل ايران و عربستان براي حل بحران لبنان و عراق را مي توان نقطه عطف سياست هاي منطقه اي تهران در سال 1385 دانست كه به ديدارهاي مكرر مقامات دو كشور منجر شد. در همين حال اين نكته قابل ذكر است كه از چالش هاي سياست خارجي ايران در سال 1385 مقابله توطئه هاي آمريكا براي برهم زدن روابط تهران با كشورهاي عربي ارزيابي مي گردد. بازداشت ديپلمات هاي ايراني در كنسولگري اربيل و اتهامات بي اساس مبني بر دخالت ايران رد ناآرامي هاي عراق بخشي از ترفند آمريكا براي برهم زدن روابط تهران با نزديگترين همسايه خود يعني عراق مي باشد . از سوي ديگر تبليغات دروغين غرب مبني بر تلاش ايران براي ايجاد هلال شيعي در منطقه ،مداخله ايران در فلسطين و لبنان ،تقويت نظامي تهران براي تهديد همسايگان توطئه هايي است كه از جانب صهيونيست ها و آمريكا براي شكست اتحاد كشورهاي منطقه با ايران به كار بسته اند . اين توطئه ها كه همچنان ادامه دارد با راهبرد جمهوري اسلامي ايران مبني بر رايزني هاي مداوم با همسايگان تا كنون با شكست مواجه شده است كه حمايت اتحاديه عرب و سشوراي همكاري خليج فارس از فعاليت هاي هسته اي ايران گواه اين مدعا مي باشد.

ب)تعامل با تمام كشورهاي جهان و سازمان هاي بين المللي برگرفته از ديپلماسي فعال در عرصه بين المللي مي باشد . ارتقاي روابط با كشورهاي آفريقايي و آمريكاي لاتين كه با ديدارهاي مكرر مقامات طرفين همراه بود را نقطه عطف سياست خارجي تهران مي باشد. دو بار ديدار احمدي نژاد از كشورهاي آمريكاي لاتين و رايزني

هاي وي در آفريفا نشانه اي بر موفقيت آميز بودن اين ديپلماسي است . در مقابل تران توسعه همكاري با كشورهاي شرق آسيا ،ممالك آسياي ميانه و قفقاز را در قالب روابط دو جانبه و چند جانبهر ا نيز با موفقيت اجرا نمود . در اين چارچوب بر خلاف گذشته اروپا در رديف دوم روابط خارجي تهران قرار گرفت كه بر خودكفايي ايران در برابر زياده خواهي هاي غرب در پرونده هسته اي افزود.نكته مهم در سياست خارجي ايران ديپلماسي ملت ها مي باشد كه نامه احمدي نژاد به ملت آمريكا بخشي نمونه اي از آن مي باشد . در همين حال بهره گيري از ظرفيت هاي رسانه اي براي آگاه سازي افكار عمومي جهان در برابر سانسورهاي خبري غرب با تحولي جديد در اين عرصه دانست كه در نامه احمدي نژاد به بوش ،مركل و پاپ و پشنهاد مناظره با بوش در نشست ساليانه مجمع عمومي سازمان ملل تجلي يافت .

ج )پرونده هسته اي و كارشكني غرب در دست يابي به حقوق هسته اي از محورهاي اصلي سياست خارجي ايران مي باشد . ديپلماسي فعال براي مقابله با زياده خواهي هاي غرب و آگاه ساختن افكار عمومي جهان از واقعيات حاكم بر فعاليت هسته اي چارچوب اين سياست را تشكيل مي دهد . هرچند كه اروپا و آمريكا با دو قطعنامه 1696 و 1737 تلاش نمودند تا مانع از ادامه فعاليت هسته اي ايران گردند اما در نهايت ملت و دولت ايران با تكيه بر اراده ملي دست يابي به چرخه سوخت را عملي ساختند تا شكستي ديگر را بر غرب تحميل نمايند .

در

نهايت در جمع بندي سياست خارجي كشورمان در سال 1385 بايد گفت كه تقويت همكاري ها با همسايگان ،توسعه مناسبات با تمام كشورها بويژه ملت هاي مخالف امپرياليسم جهاني و.. زير بناي فعاليت دستگاه ديپلماسي را تشكيل داده كه بخشي از آن اجرا و بخشي هايي نيز كه مربوط به ساختار وزارت امور خارجه و هماهنگي بيشتر آن با اهداف دولت است همچنان در مراحل مقدماتي قرار دارد كه با برخي اصلاحات مي تواند روندي مثبت تر را فراروي دستگاه سياست خارجي قرار دهد.

آيا انقلاب ايران هم به ديكتاتوري ختم مي گردد؟

آيا انقلاب ايران هم به ديكتاتوري ختم مي گردد؟

نويسنده:كتاب،انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلاب هاي فرانسه و روسيه

همان طور كه ملاحظه شد سرنوشت هر دو انقلاب فرانسه و روسيه بعد از گذشت يك دهه ي پرتلاطم و پرماجرا و مصيبت براي ملت هايشان به دست ديكتاتورهايي افتاد كه براي ارضاي جاه طلبي هاي شخصي خود هر چه خواستند انجام دادند و هر صداي مخالفي را هم در گلو خفه كردند. ناپلئون با پرداخت هزينه ي گزافي از جان و مال ملت فرانسه به جهان گشايي پرداخت و آن قدر پيش رفت كه ساير كشورها – كه موجوديت خود را در خطر مي ديدند – ناچار شدند متحد شوند و مبارزه اي را عليه ناپلئون شروع كنند؛ مبارزه اي كه نهايتاً به شكست و تبعيد وي به جزيره ي «سنت هلن» منجر شد. استالين نيز با صنعتي كردن و مدرنيزه كردن اجباري شوروي باز هم به بهاي وارد كردن فشار بر بسياري از ملت هاي تحت سلطه ي روسيه ي، راهي را طي كرد كه خود تبديل به يك كشور استعمارگر و

ضد مردمي شد و بر خلاف وعده هاي خود در تئوري هاي ارايه شده، در جرگه ي مستكبران و استثمارگران قرار گرفت و در فرصتي كه در طول جنگ جهاني دوم پيدا كرد، به بهانه ي كسب حوزه ي امنيتي وحاكميت، قدرت و نفوذ خودرا بركشورهاي اروپاي شرقي تحكيم وتثبيت بخشيد.

در دوران ديكتاتوري بناپارت و استالين پوسته ي انقلاب حفظ شد، در حالي كه محتواي انقلاب كنترل شده و اسب سركش انقلاب رام شده بود. صدور انقلاب در تئوري مفهوم خود را از دست داده بود، ولي در عين حال هر دو ديكتاتوري با دست آويز كردن انقلاب به آن به گسترش حوزه ي نفوذ خود پرداخته و كشورهاي اقماري در حوالي سرزمين خود به وجود آوردند و اين چيزي بود كه بعد از رحلت پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز در جهان اسلام اتفاق افتاد. در دوران خلافت اموي و عباسي در عين انحراف از اصول و آرمان هاي اسلامي و بازگشت به نظام هاي سلطنتي به جهان گشايي با نام صدور اسلام ادامه دادند.

البته اين سؤال مطرح است كه آيا اين نتيجه ي محتوم همه ي انقلاب هاست يا عمل كرد انقلابيون، آن ها را به اين وضعيت رسانيد.

با بررسي دوران ده ساله ي بعد از انقلاب و اختلافات و دو دستگي هاي موجود گروهي و فردي ميان رهبران انقلاب در فرانسه و روسيه، به نظر مي رسيد كه دو راه بيشتر براي جامعه ي انقلابي وجود نداشت: يا با ادامه ي هرج و مرج اضمحلال قطعي نظام جامعه را بپذيرد يا اين كه به ظهور ديكتاتوري فردي با

همه ي آثار و عواقب و عوارض آن جلوگيري از فروپاشي و انحلال جامعه تن در داده و رضايت دهد كه مسلماً انتخاب راه دوم انتخاب اصلح و دفع افسد به فاسد بوده است. اصولاً در آغاز هر انقلابي، انقلابيون و رهبران انقلابي به طرف ايده آلها هجوم مي آورند. سعي مي شود هر چيزي كه از آثار گذشته است،نابود شود و هر چيزي بر اساس معيارها و ارزش هاي جديد بنا گردد. ولي طول نمي كشد كه انقلابيون و رهبران انقلابي با واقعيات جامعه به ويژه با موانع سخت مواجه مي شوند. بي نظمي، هرج و مرج، جنگ داخلي و خارجي به عنوان خطرات جدي و اساسي انقلاب را تهديد مي كنند. انقلابيون بايد در يك زمان در جبهه هاي مختلف بجنگند و دفاع كنند.

دفاع از سرزمين و موطن انقلاب، دفاع از استقلال و حاكميت ملي و ارضي، دفاع از اصول و ارزش هاي انقلاب يا دفاع از حزب و دسته و خط سياسي و حتي دفاع در قبال خطرهايي كه جان آن ها را تهديد مي كند.

با توجه به اين خطرات كه انقلاب با آن ها مواجه است به طور اجتناب ناپذيري از آرمان خواهي دور مي شود «حداقل به طور موقت» و به واقع گرايي بر مي گردد. آن ها از غرايز، سنت ها و رويه هاي آزموده به گذشته بر مي گردند. زماني مي رسد كه حتي براي حفظ آرمان هاي انقلاب از جمله حفظ آزادي ها به استبداد و ديكتاتوري متوسل مي شوند.

جامعه هم كه از هرج و مرج خسته شده و از دفع الوقت و كندي امور در رسيدن

به اهداف انقلاب دچار كم حوصلگي شده است، به صورت غريزي از چنين استبدادي استقبال مي كند، ولي زماني كه رهبران انقلابي مزه ي قدرت مطلقه را چشيدند و احساس كردند كه بدون هر مانعي مي توانند نظرات خود را به مرحله ي اجرا در آورند، حاضر به بازگشت به اصول و ارزش هاي انقلاب از جمله آزادي و دمكراسي نيستند و بزرگ ترين آفت و خطري است كه حكومت هاي انقلابي را تهديد مي كند، بازگشت به استبداد و ديكتاتوري رژيم هاي سابق با شكل و شيوه ي متفاوت است.

تغييرات بنيادين نياز و توقع اجتناب ناپذير هر انقلابي است. جامعه ي انقلابي انتظار دارد كه با پيروزي انقلاب به آن چه در آرزوها، تخيلات و اذهان خود به عنوان ارزش ها و معيارها مي پروراند، برسد و به آن ها عينيت و واقعيت ببخشد و در عين حال چيزي باشد كه آن را مطرود و منفور مي دانسته و از آن رنج مي برده است.

اگر رهبران انقلابي نتوانند اين خواسته ها را بر آورده كنند، طبعاً از صحنه خارج مي شوند و كساني خواهند آمد كه به هر نحو آن تغييرات را ايجاد كنند؛ حتي به قيمت بازگشت به استبداد و ديكتاتوري كه به خاطر نابودي آن انقلاب كرده اند.

اگر چه در مكتب انقلاب روسيه از ابتدا نفس ديكتاتوري «طبقه ي پرولتاريا» پذيرفته شده بود و نهايتاً ديكتاتوري طبقه به ديكتاتوري حزب و ديكتاتوري حزب به ديكتاتوري فرد منجر شد، ولي در مكتب انقلاب فرانسه مبارزه و انقلاب را در جهت محو آثار استبداد و ديكتاتوري قرار داده بودند و برخلاف اين نظريه جامعه

ي فرانسه از ناپلئون به عنوان ديكتاتور فردي و به عنوان امپراتور مطلق العنان استقبال كرد و اين امر نشان مي دهد كه مكتب هاي ضد ديكتاتوري به تنهايي و با موعظه ي صرف نمي توانند از نظر تئوريك و حتي عملي جلوي ظهور ديكتاتوري را بگيرند. كما اين كه در آغاز تاريخ اسلام و ظهرو نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ديري نگذشت كه به تدريج حكومت اسلامي در دامان ديكتاتوري ناصالح و فاسدي هم چون حكمرانان اموي و عباسي قرار گرفت و براي قرن ها حفظ شد. بنابراين مشاهده مي شود كه عمل كرد انسان هاي جامعه مي تواند بذرهاي ديكتاتوري را افشانده، آن را آبياري كرده، و به صورت درختي تنومند در آورد كه ريشه كن كردن آن براي نسل هاي بعد هم مشكل و غير ممكن باشد. بنابراين بايد در عين برخورداري از مكتب هاي رهايي بخش، نهادها و تأسيساتي به وجود آورد كه حاكميت واقعي توده هاي مردم را فراهم و تضمين كند.

همان طور كه ملاحظه شد در انقلاب اسلامي نيز بعد از پيروزي انقلاب اختلافات و چند دستگي وجود داشت و هنوز هم وجود دارد. اينك اين سؤال مطرح است كه چرا تاكنون نظام و سيستم انقلاب حفظ شده و منجر به حاكميت ديكتاتوري فردي نگرديده است. به عبارت ديگر اين احتمال وجود ندارد كه در آينده ي نه چندان دور منتظر باشيم كه انقلاب اسلامي هم به سرنوشت محتوم دو انقلاب فرانسه و روسيه دچار شود؟

البته هدف ما پيشگويي آينده نيست، ولي بررسي هاي جامعه شناسي و سياسي نشان مي دهد:

رهبري پيامبر گونه ي امام

ره بود كه با درايت و قدرت و روح بلند خود انقلاب را در سخت ترين شرايط با شيوه اي مردمي هدايت كرد و اجازه نداد كه اختلافات و چند دستگي ها منجر به متزلزل كردن نظام و ارزش هاي انقلاب شود و منجر به خروج مردم از صحنه ي سياست گردد. در عين حال كه مي توانسته است در هر زمينه اي خود تصميم بگيرند، اجازه داده است مسوولين در حد اختيارات شان تصميم بگيرد و انتخاب كنند مگر در شرايطي كه احساس خطر براي انقلاب مي كرده است.

اصولاً وجود اختلاف سليقه و عقيده امري طبيعي و انكار ناپذير است و همه ي افراد بشر با توجه به نوع آموزش، تربيت ها، محيط زندگي خانوادگي و اجتماعي، روابط عاطفي و انساني و برداشت هاي خود از مسايل و پديده ها داراي ديدگاه ها و نظرات خاص خود مي باشند كه لزوماً با ديدگاه هاي ديگران يكسان نيست.

تجمع گروه ها و دسته جات فكري زماني ايجاد مي شود كه در يك سري برداشت ها و ديدگاه هاي اصولي، توافق هاي كلي و عمومي وجود داشته باشد و هدف مشتركي دنبال شود.

اغلب در زمان احساس خطر براي ارزش ها و معيارهاي مورد علاقه و احترام تشكل ها افزايش مي يابد و بسياري از اختلافات و نقطه نظرهاي متفاوت و در عين حال غير مهم ناديده گرفته مي شود و صف بندي ها هم منسجم تر مي گردد.

زماني كه خطر ليبراليسم و منافقين، انقلاب اسلامي را تهديد مي كرد، نيروهاي حزب الله منسجم و متحد بودند و هيچ كس از خطوط چپ و راست و طرفدار سرمايه

دار و ... ذكري به ميان نمي آورد، ولي به محض اين كه آن خطرات برطرف شد، اختلافات درون نيروهاي حزب الله كه همه «حداقل در ادعا» معتقد به رهبري امام و اطاعت از ولايت فقيه بودند آشكار گرديد و دسته بندي ها به وجود آمد. در حالي كه اين اختلاف نظرها از قبل هم وجود داشت، ولي عمده و اصلي نشده بود و از طرف ديگر تصور مي شد كه انقلاب به مرحله ي ثبات و استقرار رسيده و خطري اعم از داخلي يا خارجي آن را تهديد نمي كند.

عواملي كه در تشديد اختلافات و تضعيف انقلابيون نقش اصلي را داشته و در آينده هم چنان چه بر طرف نشوند، خواهند داشت بدين قرارند: * 1. هر فرد يا گروهي تصور مي كند كه تنها و تنها بينش و طرز فكر و برداشت اوست كه درست است و نجات انقلاب در تبعيت از آن بينش مي باشد. آن چنان مطلق فكر مي كند كه راهي براي اين نظريه كه ممكن است او هم اشتباه باشد، باز نمي گذارد و جالب اين كه خط و بينش خود را دقيقاً مطابق با مكتب اسلام و خط ولايت فقيه مي داند و متقابلاً جناح مقابل را منحرف و مخالف انقلاب و ولايت فقيه دانسته و فراهم كردن هر نوع امكاني براي تفوق آن جناح در حاكميت را موجب انحراف و ضايع شدن انقلاب مي داند.

* 2. از آن جا كه هر كس خط فكري خود را به طور مطلق درست مي داند، براي حاكم شدن اين خط از هر تلاش و كوششي فروگذار نمي كند و

متقابلاً چون خط و فكري جناح مقابل را منحرف و خطرناك مي داند از هر تلاشي براي دور كردن آن ها از قدرت باز نمي ماند و بر خلاف آن كه بر خلاف ماكياوليست ها و كمونيست ها كه معتقد هستند «هدف وسيله را توجيه مي كند» در مكتب اسلام هدف از وسيله جدا نيست و از راه غلط نمي توان به هدف درست رسيد، در عمل ملاحظه شده كه بسياري از جناح بندي ها در مبارزه ي خود با جناح مخالف از جاده ي تقوي و صداقت خارج شده و چون خود را حق پنداشته و جناح مخالف را باطل مي پندارند و در رسيدن خود به حاكميت و طرد جناح مخالف اغلب از توسل به هر شيوه ي ممكن فروگذار نمي كنند. در نتيجه تهمت و افترا در چنين آشفته بازاري به شدت رواج مي يابد.

* 3. بزرگ ترين آفت انقلاب در دوران تضاد و تعارض انقلابيون، نفوذ فرصت طلبي هايي است كه داراي بينش هاي ضد انقلابي چپ و راست هستند. آن ها كه از برخورد و معارضه ي مستقيم با انقلاب مأيوس شده اند، در درون جناح هاي مقابل قرار گرفته و آتش اختلاف را دامن مي زنند و با برخوردهاي افراط آميز «كاتوليك تراز پاپ» شده و جناح هاي انقلابي را هر چه بيشتر از هم جدا كرده و در حقيقت آتش بيار معركه ي اختلاف مي گردند. در دوران تفاهم و اخوت فرصت طلب ها جايي براي اعمال نظر ندارد و تنها هنگام اختلاف است كه موقعيت مناسب براي پيش بُرد اهداف شوم خود پيدا مي كنند.

*

4. همان طور كه قبلاً متذكر شديم نفس اختلاف انكار ناپذير است و امري طبيعي و در عين حال مي تواند باعث پيشرفت و ترقي باشد، مشروط بر آن كه از آثار منفي و انحرافي آن اجتناب شود و اين شرط زماني تحقق خواهد يافت كه انقلابيون مسلمان از جاده ي تقواي الهي خارج نشده و به نظرات رهبر و ولايت فقيه متعبدانه پايبند و وفادار باشند. چنان كه ارتحال حضرت امام خميني ره نيروهاي حزب الله را در محك آزمايش حساس و در عين حال خطرناكي قرار داد. ضايعه اي كه دشمنان انقلاب همواره انتظارش را مي كشيدند. با اين تصور كه فقدان رهبر انقلاب نظام جمهوري اسلامي را متزلزل خواهد كرد و به عبارت ديگر انقلاب را وابسته به حضور ايشان دانسته و بدون امام، انقلاب هم به پايان دوران خود خواهد رسيد. در عين حال دوستان انقلاب اسلامي هم نگران چنين فاجعه اي بوده و از تصورش هم بر خود مي لرزيدند. به هر حال اين روز فرارسيد و ملت مسلمان و حزب الله و مسئولين جمهوري اسلامي در اين مرحله جديد هم از امتحاني بسيار حساس موفق بيرون آمدند. حضور وسيع و تاريخي توده هاي مردم در مراسم تشييع جنازه ي رهبر انقلاب، سرعت عمل مجلس خبرگان در انتخاب حضرت آيت الله خامنه اي به عنوان رهبر انقلاب اسلامي – كه مديون مجاهدت ها و تلاش خستگي ناپذير امام در طول ده سال اول انقلاب بود و همه ي پيش بيني ها براي چنين روزي شده بود – بار ديگر دشمنان انقلاب اسلامي را مأيوس و دل دوستان انقلاب را شاد

كرد و ثابت كرد كه حفظ ارزش هاي اسلامي و رعايت تقواي الهي ما فوق همه ي اختلاف نظرها و جناح بندي هاست و همان طور كه گفته شد تا چنين معيارهايي بر جامعه حكم فرما باشد خطر حكومت ديكتاتوري قوياً غير محتمل است. پي نوشت ها: 1. ايزاك دويچر معتقد است استالين نه تنها مشابهتهايي با امپراتوران روسيه ي تزاري از جمله ايوان مخوف يا پطر كبير دارد، بلكه از بسياري جهت به ناپلئون شبيه است.

كساني كه عمدتاً به روان شناسي فردي شخصيت هاي تاريخي علاقه مند هستند، ممكن است از اين مقايسه جا بخورند و معترض باشند كه استالين نه از نظر روحيه و جاذبه و نه از لحاظ اصولي درفكروبيان كه ناپلئون درآن ها بسيار غني بود، شباهتي به او دارد. اين امر درست و مورد تأييد است، ولي ما در اين جا توجه به مسأله ي ديگري درباره ي عمل كرد دو شخصيت در تاريخ كشورهاي شان داريم و اين امر را بايد در ديدگاه كلي و وسيع تر عوامل غير شخصي نيروهاي در حال حركت، انگيزه ها و اهداف دو انقلاب نگاه كرد. تصادفاً تضادها و تعارضات ميان خصوصيات فردي آن ها متناسب است با تضادهاي مربوط به سابقه ي ملي و سنتي آن ها.

Deutcher, P. The French Revolution and The Russian Revolution, Some Suggestive Analogies. World Politics, 1813

انقلاب اسلامي و مواجهه با نسل سوم

انقلاب اسلامي و مواجهه با نسل سوم

نويسنده:عليرضا محمدي

تغيير و تحول نسل ها، يكي از مباحث مهم در حوزه جامعه شناسي است در آموزه هاي اسلامي نيز به اين مسئله اهتمام زيادي شده است ،چنان كه امام علي (ع ) مي فرمايد:

(لا تقسروا اولادكم علي اخلاقكم ،فانهم مخلوقون لزمان غير زمانكم ); فرزندانتان را به اخلاق (آداب ) وخوي هاي خودتان منحصر و مقيد مسازيد; چه آنها براي زماني جز زمان شما آفريده شده اند.1 انقلاب اسلامي از آغاز شكل گيري تاكنون ،نسل هاي متعددي را پشت سر گذاشته و در سال هاي اخير، شاهد كاربردبرخي اصطلاحات ،نظير (نسل سوم )، (تفاوت نسل ها) و (شكاف ياانقطاع نسل )، در برخي مطبوعات و محافل فرهنگي هستيم . اينكه نسل سوم چيست و از چه ويژگي ها و خواسته هايي برخوردار است و آيامسئله شكاف نسلي در جامعه ما واقعيت داشته و براي جلوگيري از بروزآن چه بايد كرد؟ موضوع اصلي نوشته حاضر است كه تلاش شده ، بااستفاده از نظرات كارشناسان و صاحب نظران ، به بررسي آن پرداخته شود. تعريف نسل

اختلافات فردي و گروهي و نيز توضيح فرهنگ و منافع و رفتار، به اندازه (طبقه اجتماعي ) اهميت دارد. منظور از واژه نسل ، فاصله ميان تولد والدين و تولد فرزندان است كه معمولا سي سال گرفته مي شود;يعني سه نسل در صد سال يا يك قرن .2 تفاوت نسل ها

از ديدگاه روان شناختي و جامعه شناختي ، بين بينش ها، منش ها وخواسته هاي دو نسل ، تفاوت وجود دارد; به صورت طبيعي ، هيچ نسلي آينه تمام نماي آرمان هاي نسل قبل ، به ويژه انعكاس دهنده خصلت هاو منش هاي آنها نيست . هر نسلي شرايط و خصوصيات رواني اجتماعي خاص خود را دارد كه قطعا جنبه هاي مثبت و منفي را در بر مي گيرد.تحول اقتضا دارد كه نسل جديد در

منش ، خصلت و بينش ، تابلوي نسل قبل نباشد; به خصوص با توجه به اينكه سرعت تحولات در تمامي عرصه هاي زندگي بشري ، شتاب فزاينده و رو به تزايدي يافته است ; ازاين رو تفاوت نسل ها بيشتر از گذشته ، احساس مي شود3 و حالت مخاطره آميز اين وضعيت ، شكاف و گسست نسلي است كه به معناي دورشدن تدريجي دو يا سه نسل پياپي از يك ديگر، از حيث جغرافيايي ،عاطفي ، فكري ، و ارزشي است و وضعيت جديدي را ايجاد مي كند كه اصطلاحٹ گسست نسل ها ناميده مي شود. در اين وضعيت ، غالبانوجوانان و جوانان مي كوشند، تا آخرين پيوندهاي وابستگي خود را ازوالدين يا نسل بالغ بگسلند و اغلب در اين راه ، به گردن كشي وطغيانگري مي پردازند.4 بر روي يك لوح سنگي كه از تمدن هاي قديم به دست آمده ، نوشته شده است كه نسل جوان ما نسلي نظام گسيخته است ، نظام گسيخته عمل مي كند و اين مسئله ممكن است كه تمدن مارا بر باد دهد.5

مجموعه تفاوت هايي كه ميان دو نسل وجود دارد عبارت است از:

1. تفاوت در آرمان ها و هدف هاي دو نسل .

2. تفاوت در مفاهيم دو نسل .

3. تفاوت در الگويابي و گروه هاي مرجع .

4. تفاوت در اصطلاحات روز مره دو نسل .

5. تفاوت در ظاهر، پوشش و نوع سخن گفتن در ميان دو نسل .

6. تفاوت در انتظار از زندگي و به تبع آن تفاوت در سبك زندگي 6.

همچنين تفاوت ها و ويژگي هاست كه نوعي ماهيت جديد، تازه ومتفاوت از نسل هاي گذشته

را براي نسل جديد ايجاد مي كند. درشكل گيري اين فاصله و تفاوت ميان نسل ها، عوامل گوناگوني نقش دارند كه برخي طبيعي (نظير اقتضائات سني ) و برخي ناشي از شرايطخاص جامعه و جهان كنوني است .7 نسل هاي انقلاب اسلامي

انقلاب اسلامي و مواجهه با نسل سوم انقلاب اسلامي از آغاز شكل گيري تاكنون ، با چهار نسل مواجه است :

1. نسل اول ،كساني هستند كه در سال 1342 جوان بودند و بخشي ازعمر خود را در مبارزه با استبداد رژيم منفور سابق گذراندند و به همراه امام (ره ) موجب به وجود آمدن انقلاب اسلامي شدند و جمهوري اسلامي را تشكيل دادند. اين نسل را مي توان فداكارترين مجموعه وفادار به آرمان هاي انقلاب نام نهاد كه در دشوارترين روزهاي انقلاب ،مديريت جامعه را به عهده گرفت و به رغم چالش ها و توطئه هاي گوناگون ، موفق شد كه انقلاب را از مسير انحراف نجات دهد.

2. نسل دوم كه پرورده نسل اول است ، كساني هستند كه موتور حركت انقلاب اسلامي بودند و جنگ تحميلي را اداره كردند و با كمترين امكانات ، توانستند بر ارتش مزدور صدام پيروز شوند و حماسه هاي جاودانه اي از خود به يادكار بگذارند و در واقع نسل انقلاب و جنگ نام دارند. اين افراد كساني هستند كه تجربه پيروزي انقلاب 1357 را دارند وبا تجربه جنگ وارد ميدان سازندگي شدند و در ارائه طرح هاي كلان عمراني كه كشور پس از جنگ به آن نياز داشت ، ساختار مديريتي نظام را به عهده گرفتند و در حال حاضر، بيشتر مسئولان و مديران جامعه ازاين نسل

هستند.

3. نسل سوم ، فرزندان نسل دوم هستند و تجربه پيش از انقلاب ،انقلاب و جنگ را ندارند.

4. نسل چهارم ، فرزندان نسل سوم هستند. اينها نسلي هستند كه درواقع در آينده به نسل تبديل خواهند شد و در حال حاضر كودك هستند وتقريبا ده سال ديگر، در عرصه جامعه ظاهر خواهند شد.8 ويژگي هاي نسل سوم

وضعيت كلي جوانان كشور نشان مي دهد كه 70 درصد جمعيت جامعه ،زير 30 سال و 35 درصد آنها در گروه سني جوانان قرار دارند; اگر سن جوان را بين 15 تا 28 سال تعريف كنيم ، 25 ميليون جوان داريم كه به عنوان يك سرمايه بسيار عظيم ، بخش مهمي از جامعه كنوني را شكل داده ، 20 سال آينده كشور نيز در اختيار همين جوانان نسل سوم انقلاب است . از اين رو، شناخت صحيح اين نسل و ويژگي هاي آنان ، از اهميت بسيار ويژه اي برخوردار بوده و ضرورت توجه به آن را در بخش هاي سياستگذاري و اجرايي كشور خاطر نشان مي سازد.

دريك دسته بندي ، ويژگي هاي نسل سوم عبارت است از:

1. به لحاظ شخصيتي ، هويتي شكل يافته تر و مستقل تر دارند.

2. در توجه به مظاهر ديني ، گزينش گرند و مظاهر اساسي را ترجيح مي دهند و بيش از آنكه به مظاهر ديني تكيه كنند به جوهر و گوهر دين تكيه دارند.

3. بيشتر ترجيح مي دهند، آن گونه كه هستند، ديده شوند و كمتر به پنهان كاري در رفتارها تمايل دارند.

4. با خوش بيني ، به تعامل با جهان و فرهنگ هاي مختلف مي انديشند.

5. بيشتر واقع گراست و طرح

و برنامه هاي فردي و اجتماعي را بيشتر ازنسل گذشته ، با ملاك قابليت در دسترس ، عملي بودن ، راهگشا بودن مي سنجد.

6. بر خلاف دسته اي ازبرداشت هاي جامعه شناسي سياسي ، اين نسل براساس تجارب تاريخي ، به جدايي دين از سياست تمايل نشان نخواهد داد، بلكه به تعديل ارتباط آن دو تمايل دارد.9

7. از سياست زدگي گريزان است ; بي آنكه به احزاب و افراد سياسي وابستگي جناحي داشته باشد، خود جوش در جهت تداوم انقلاب اسلامي گام بر مي دارد و بي درگيري در مجادلات سياسي ، به رشد وتوسعه خدمتگذاري مردم همت مي گمارد.

8. تمايل زيبايي شناختي و هنري اين نسل ، در مقايسه با نسل گذشته بيشتر است .

9. صميمي تر و راحت با ديگران مراوده و معاشرت مي كند.

10. ويژگي هاي اين نسل ، پويايي و روحيه انتقادگري است كه درمقابل انحرافات احتمالي و كجروي ها به سرعت از خود واكنش نشان مي دهد و بدون توسل به خشونت ، خطاها را اصلاح مي كند.

11. مدار حركت اين نسل بر شناخت ، تجزيه و تحليل حوادث سياسي جهان ، موضع گيري صحيح و مقابله سريع با تهديدات بيگانگان استواراست . شرايط جهاني ، انفجار اطلاعاتي و گردش سريع اطلاعات ، پويايي و قدرت تحليل بالايي به اين نسل بخشيده است .

12. ميزان تبعيت و تأثير پذيري نسل سوم از ديگران بسيار بالاست ;در نتيجه نسل سوم به الگوي مناسب نياز دارد.

13. اين نسل به فرهنگ و سنت هاي ايراني علاقه مند است . همچنين به دين و اخلاق پاي بند است و ابعاد فرهنگي ، هنري و

زيباشناسي فرهنگ ايراني براي آنها بسيار جذابيت دارد. نسل سوم و انقلاب اسلامي

انقلاب اسلامي و مواجهه با نسل سومبررسي واقعيات موجود پيرامون نسل هاي انقلاب اسلامي ، روشن گراين نكته مهم است است كه بخشي از تفاوت هاي موجود بين نسل ها،كاملا طبيعي است . آرمان ها، نيازها و احساسات نسل جوان هرجامعه اي ، با نسل پيش متفاوت است ; به اين معني كه معمولا نسل هاي جديد، بخش هايي از ديدگاه هاي نسل هاي قبلي را تعديل مي كنند ياتغيير مي دهند و برخي مواقع اين تغيير و تعديل ها، بسيار جدي است .اين تفاوت اگر به درستي شناخته شود و با شيوه هاي صحيح با آن برخورد گردد، نه تنها عارضه اي به دنبال نخواهد داشت كه موجب پختگي و ارتقاي نسل هاي آينده خواهد شد.

بخش ديگري از اين فاصله ، نه تنها طبيعي كه مطلوب است و نشانه تحول خواهي ، نوگرايي و سرزندگي نسل جوان است . چنان كه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه فرزندان خود را نه براي امروز،بلكه براي بيست سال آينده تربيت كنيد; يعني در واقع بيست سال بعد،مانند امروز نخواهد بود و فضاي معنايي بيست سال بعد نيز با فضاي معنايي امروز تفاوت خواهد داشت . بنابراين ، دگرگوني در نسل هاي بعدي تا اندازه زيادي طبيعي خواهد بود; اما اگر شكاف نسل ها را به معني انقطاع و انقلاب نسل ها بدانيم ، يعني اينكه پديده نسل ها، ممكن است از مسير سيلان عادي خود خارج شود و در شرايط خاص ، دچاردگرديسي ناگهاني شود و اين دگرديسي به گونه

اي باشد كه بتوان از كلمه انقلاب در نسل ها استفاده كرد كه در آن تمام مفاهيم ، گزاره ها، سليقه هاو غيره به طور ناگهاني تغيير مي يابند، در آن صورت به قطع مي توانيم ادعا كنيم كه اين امر، يك واقعيت نيست ، بلكه يك توهم بيش نخواهدبود، چرا كه انقلاب در نسل ها زماني است كه هنجارها و ارزش هاي قديمي از بين بروند و ارزش هاي جديد هم وجود نداشته باشد. آنگاه جامعه دچار انقلاب مي شود. اين امر در جمهوري اسلامي قابل تصورنيست و نخواهد بود. مقام معظم رهبري در تبيين رابطه نسل سوم باانقلاب اسلامي مي فرمايند:

(يكي از حرف هايي كه امروز، محور جنگ رواني دشمن است _ كه لازم است آن را بگويم _ اين است كه مي گويند نسل سوم انقلاب ، از ايده هاي انقلاب جدا شده است € بعد به دنبالش يك فلسفه هم مي گذارند; مثل همه فلسفه هاي قلابي و دروغين و جعلي كه فقط براي توجيه يك حرف دروغ و غلط درست مي كنند، تا كسي جرأت نكند بگويد، اين حرف غلطاست . مي گويند اين حرف متكي به يك فلسفه است € آن فلسفه چيست ؟آن فلسفه اين است كه همواره در همه انقلاب ها، نسل سوم از آن انقلاب رو برگردانده اند€حرف دروغ ، حرف غلط ،حرف چرند€ كدام انقلاب ها رامي گوييد؟ در سال 1789 در فرانسه انقلاب شده ; اما نه نسل سوم ، نه نسل دوم ، بلكه همان نسل اول از انقلاب برگشتند€ بعد از چهار، پنج سال ، يك حركت عليه انقلابيون اول به وجود

آوردند و سه ، چهار سال قدرت را قبضه كردند; باز بعد از چهار، پنج سال عليه آنها فعاليت شد. به سال 1802 كه رسيد، آن چنان ماهيت اين انقلاب دگرگون شده بود كه كسي مثل ناپلئون ، توانست بيايد و تاج پادشاهي را روي سرش بگذارد€... بعد هم تا نزديك به هشتاد، نود سال رژيم هاي سلطنتي _البته سلطنت هاي گوناگون و سلسله هاي مختلف _ در فرانسه پا بر جا بودكه دائما در حال جنگ و ابتذال و فساد بودند€ آن انقلاب به نسل سوم كه هيچ ، به نسل دوم هم نرسيد; چون پايه هاي انقلاب پايه هاي سستي بود. امروز بعد از گذشت دو قرن ، بعضي ها در جمهوري اسلامي ، خجالت نمي كشند مي آيند، ايده هايي كه در زمان خودش يك انقلاب را نتوانسته بود، به سامان برساند، با تيتر درشت به انقلابيون ايران تقديم مي كنند;انقلابيوني كه توانسته اند، عظيم ترين انقلاب را با پايه هاي مستحكم به وجود بياورند و سال هاي متمادي آن را در مقابل طوفان ها حفظ كنند.

انقلاب اكتبر شوروي هم به نسل سوم نرسيد; هنوز شش ،هفت سال ازپيروزي انقلاب نگذشته بود كه استالينيسم سر كار آمد;... حكومت به اصطلاح كارگري كه براي طبقات ضعيف تشكيل شده بود، به حكومت استبداد مطلق فردي تبديل شد... بنابراين مسئله نسل دوم و سوم و اين حرف ها نبود; همان اوايل كار، همه چيز از دست رفته بود. اين كدام فلسفه است ، با كدام انقلاب تطبيق شده و در كجا تجربه شده كه نسل هاي سوم انقلاب ، از انقلاب بر مي گردند؟ نخير،

اين بسته به اين است كه ايده آن انقلاب چه باشد. اگر ايده هاي يك انقلاب بتواند، نسل دوم و سوم و دهم را به خاطر اصالت و صحت خود قانع كند، آن انقلاب عمر ابدي خواهد داشت . ايده هاي انقلاب اسلامي ، ايده هايي هستند كه عمر ابد دارند. عدالتخواهي ، هيچ وقت كهنه نمي شود; آزادي خواهي واستقلال خواهي ، هيچوقت كهنه نمي شود; مبارزه با دخالت بيگانگان ،هيچ وقت كهنه نمي شود; اينها چيزهايي است كه هميشه براي نسل هاجاذبه دارد... مطمئن باشند، همان شور و هيجان و ايمان و عواطفي كه در نسل جوان آن روز وجود داشت و توانست آن كار را بكند، در اين نسل جوان هم موجود است )10. خواسته هاي نسل سوم

اگر نسل سوم درك شده ، مشكلات و نيازهايشان شناخته شود و بسترمناسبي براي رفع خواسته هايشان فراهم گردد، مجال خود شكوفايي خواهند يافت . كاوشي گذرا در متون روان شناسي ، بيانگر اين واقعيت است كه نسل جوان و نوجوان ،داراي نيازهاي خاصي هستند كه از اين قرار است : نياز به دوستي و مهرباني ، امنيت وآسايش ، احساس تعلق ،مقبوليت و احترام ، استقلال ، قدرداني ، داشتن هدف مشخص در زندگي ،احساس هويت و شناخت خود، احساس رشد، كمال و خود شكوفايي ،معنويت و مذهب 11.

از ديدگاه (آبراهام مزلو) ،نيازهاي انساني اهميت نهادي داشته وداراي سلسله مراتب هستند.( سلسله مراتب نيازها) ي مزلو، شامل نيازهاي : فيزيولوژيكي (طبيعي )، ايمني ، تعلق و عشق ، حرمت (عزت نفس و احترام ) و خود شكوفايي هستند و براي رسيدن به اين (خودشكوفايي

)، نخست بايد با فراهم بودن شرايط اجتماعي ، اقتصادي وسياسي مناسب ، جوان از درگيري با نيازهاي رده هاي پايين تر رها شود،تا بتواند به نيازهاي عالي فكر كند.12اگر به صورت دقيق تر، بخواهيم نيازها و خواسته هاي نسل سوم راشناسايي كنيم ، مي توانيم اين نيازها را در سه بعد فرهنگي ، اقتصادي اجتماعي و سياسي دسته بندي كنيم . نيازهاي فرهنگي

نسل سوم ، همه نيازهاي نسل هاي قبلي ، از نيازهاي پايه اي سطح اول تا نيازهاي عالي انساني را داراست ; ولي اگر اين نيازها را اولويت بندي كنيم ، مهم ترين آنها اين است كه يك جوان ، نياز دارد تا به رسميت شناخته شود و او را باور كنيم . نياز دارد كه شنيده شود و در عصر كنوني كه عصر تكنولوژي و سرعت است ، به مسائل فكري ، عاطفي رواني وشخصيتي وي توجه بيشتري شود.جوان به اقتضاي خصلت غريزي وطبع جواني ، در طلب آگاهي ، نشاط و آزادي و زيبايي است .در قرآن كريم ، متجاوز از ششصد بار به علم و آگاهي توصيه شده است ;اما در بيان راه و هدف از تحصيل علم هيچ محدوديتي جز خير و صلاح انسان ها در اين جهان و سعادت ابدي در آن جهان وجود ندارد; از اين روآگاهي و شناخت صحيح پيرامون تمامي موضوعات ، از مسائل ديني گرفته تا مسائل مربوط به جامعه ، حق و نياز نسل سوم است و (بايد بااطلاع رساني به جا، درست ، صادقانه و مهربانانه ، نسل سوم انقلاب را ازحوادث پيش از انقلاب و جريانات پس از آن آگاه

كرد.13.

منظور از آزادي ، رهايي از قيد و بندهاي اخلاقي نيست ; آزادي ، برترين ساز و كار فعال كردن همه توانايي ها و ظرفيت هاي انساني است . به گفته امام موسي صدر، (آزادي حقيقي ، دقيقا رهايي از عوامل فشار خارجي وعوامل فشار داخلي است و به تعبير امام علي (ع ): (من ترك الشهوات ،كان حرا); يعني آزاده كسي است كه شهوات را ترك كند... آزادي والاترين شيوه براي شكوفا كردن قابليت ها، ظرفيت ها و استعدادهاي جامعه است ...).14شادي ، نشاط و تفريحات سالم هم ، موجب فعاليت بيشتر و بهتر انسان مي شود; چون در حالت انبساط و شادي و نشاط كار انسان بهتر پيش مي رود; چه كار بدني ، چه كار روحي و چه كار فكري . اگر فرح و انبساطي باشد كه طبعا از حصول نعمتي و مطلوبي حاصل مي شود، موجب اين مي شود كه انسان به فعاليت بيشتري بپردازد; بديهي است كه منظور ازنشاط، عيش و طرب هاي تهوع آور نيست .

آفرينندگي كه از صفات ذات باري است و در وجود انسان به وديعه نهاده شده است ، در هنر به معناي عام آن تجلي مي يابد. هر توليد هنري كه تجلي روح آفريدگاري انسان است ، نمي تواند از زيبايي بي بهره باشد.خلق يك تابلوي زيبا، ايجاد يك كالاي نفيس و دلاويز، تصنيف يك سمفوني با شكوه يا يك سروده دل انگيز و نيز بنياد يك بناي مسحوركننده و يك اثرهوش ربا و نظاير آن ، تماما جلوه هايي از روح زيبايي خلاقيت انسان است .15 نيازهاي اقتصادي و اجتماعي

نسل سوم ، به برقراري

عدالت ، استقلال و آباداني كشور مي انديشد وبراساس تحقيقات ، ازدواج ، اشتغال ، تامين مسكن ، ادامه تحصيل ،رسيدن به مدارج بالاي علمي ، و ساير خواسته هاي اوليه براي تشكيل يك زندگي معقول و آبرومند، از ابتدايي ترين خواسته هاي اين نسل است .16 نيازهاي سياسي

نسل سوم ، نسلي سياسي و خواستار مشاركت و ايفاي نقش بيشتر درجامعه است ; نسل امروز، به بركت استقلال و آزادي پديد آمده از انقلاب اسلامي ، نه تنها در فضاي مدارس و دانشگاه ها حضوري فعال و موثردارد، بلكه در عرصه هاي سياسي و اجتماعي جامعه ، انتخابات متعددخبرگان رهبري ، رياست جمهوري ، نمايندگان مجلس ، شوراها و...حضوري تعيين كننده دارند. اين نسل كه در دوران پر شور و تحرك پس از پيروزي انقلاب رشد كرده ، حضور در عرصه هاي مختلف اجتماعي ودخالت در تعيين سرنوشت كشور را حق خود مي داند و با توجه به جمعيت به شدت رشد يافته خود، با استفاده از آزادي و اختياري كه از مواهب انقلاب به اوست ، بيش ترين نقش را در بسياري تصميم گيري هاي مبتني بر آراي مردم دارد.17

اين نسل اكنون 65 تا 70 درصد از جامعه ايراني را تشكيل مي دهد ودر آينده ، بدنه اصلي نظام را به وجود خواهد آورد، و به دليل برخورداري ازقدرت تحليل و آگاهي به تحولات سياسي ، اميد مي رود كه بهتر از دونسل پيشين ، كشور را در جهت تحقق اهداف انقلاب اداره كند.18

از نگاه انديشمندان سياسي يكي از معيارهاي نهادمندي يك سازمان يا نظام سياسي ، پشت سر گذاشتن نسل هاي پي در

پي است و (هر چه يك سازمان مسئله جانشيني مسالمت آميز را بيشتر پشت سر گذاشته باشد و رهبري بيشتري را به خود ديده باشد، درجه نهادمندي آن نيزبيشتر است ) 19.از سوي ديگر، چشم انداز 20 ساله ، در حقيقت سندي است كه دو نسل گذشته آن را تنظيم كرده اند; ولي بايد با كمك نسل سومي ها آن را پياده كرد. در نهايت كساني كه بايد در اين 20 سال آن را تحقق بخشند،همين جوان هاي امروز هستند. آسيب شناسي

نسل سوم كه پس از انقلاب رشد كرده است ، داراي تمايلات ، آمال وآرزوهايي هستند كه مقداري با تمايلات نسل انقلابي و پيش تر از آن متفاوت است ; به عبارت ديگر، اگر چه جوانان هنوز به انقلاب و مباني آن وفادار هستند; ليكن اين اميد تا زماني است كه واقعيت ها و انتظارات آنها تا حد قابل ملاحظه اي تحقق يابد; در غير اين صورت تضميني وجود ندارد كه به آنچه شعار و هدف اصلي انقلابيون نسل اول انقلاب بوده است ، وفادار بمانند. نسل فعلي از انقلاب اسلامي انتظاراتي دارد كه مهم ترين آنها تأمين نيازهاي مادي و معنوي آنهاست . حال چنانچه اين نسل در سال هاي آينده ، به صورتي گسترده وارد سيستم اجرايي وسياسي كشور شود و نظام مبتني بر انقلاب ، نتواند پاسخ گوي نيازهاي مادي و معنوي آنها باشد، شبهات و دغدغه هاي فكري و روحي آنها را به نحو شايسته پاسخ ندهد و با نسل انقلابي و جنگ ديده ، ارتباط عاطفي وروحي صحيحي نداشته باشد، آيا در باور و اعتقاد خود به انقلاب اسلامي

ترديد نخواهند كرد؟20

در هر صورت ، براي جلوگيري از اينكه انقلاب اسلامي در اثر تحول وتبديل نسل عامل انقلاب ، دچار آسيب نشود، نخست بايد به همين واقعيت ، يعني تحول كمي و كيفي جمعيت نوجوان و جوان جامعه توجه وآگاهي پيدا كنيم . گام بعدي شناخت صحيح نسل كنوني جوانان ونيازهاي واقعي آنان است ; براي شناخت جوانان امروز، بايد با آنان معاصر شد و فهميد كه در ذهن نسل جوان امروز چه مي گذرد; آنان چه پرسش هايي دارند و چه نگراني ها و دغدغه ها و حساسيت هايي ؟

پرسش هاي ذهني جوانان امروز،همان پرسش هاي جوانان بيست وسي سال پيش نيست . در مباحث اعتقادي و ديني ، آنچه ديروز شبهه محسوب مي شد، از اذهان محو شده و در عوض شبهات جديد بسياري پديد آمده كه بايد در دفاع از اسلام و انقلاب اسلامي بدان پاسخ داده شود. علاوه بر ذهن جوانان ، زبان آنان نيز عوض شده و بايد با آنان بازبان خودشان صحبت كرد. بايد دانست كه زبان جوانان امروز از طريق چه عواملي شكل مي گيرد و ساخته مي شود; بخش عظيمي از جوانان امروز، به شدت تحت تاثير اموري از قبيل هنر و ورزش قرار دارند و بدون آگاهي از اين امور، آگاهي از ذهن و زبان جوانان ممكن نيست .21

وظيفه ديگر بر عهده دو نسل اول انقلاب اين است كه خود در نظر وعمل انقلاب باقي بمانند و ارزش هاي انقلاب را در وجود خود و درزندگاني و رفتار خود، بر پايه همان شعارهاي اصيل انقلاب حفظ كنند تانسل سوم انقلاب را در وجود نسل انقلاب

كننده ، به صورت عيني وواقعي ديده و آن را الگوي خود قرار دهد. چنان كه استاد مطهري مي فرمايد: (اگر نسل سوم ما بين گفتار و كردار رهبران ديني تضادي ببيند، نمي تواند به انديشه و فكر آنان اعتماد كند و از آنان پيروي نمايد،پس بايد براي هدايت و رهبري نسل سوم ، گام هاي نظري و عملي برداريم تا بتوانيم نسل سوم را با مسائل ديني آشنا سازيم ).22

وظيفه مهم ديگر نسل ديروز آگاه ساختن هر چه بيشتر و هر چه دقيق تر و صحيح تر نسل امروز، از حقايق و واقعيات مربوط به انقلاب اسلامي است . نسل سوم بايد بداند كه در سال هاي ستم شاهي بر وطن او چه گذشته ، چرا پدرانش انقلاب كردند و صدها هزار نفر جان خود رافداي انقلاب كرده اند. او بايد ضمن آگاهي از توطئه هاي ديروز و امروزانقلاب ، با دستاوردهاي درخشان انقلاب در عرصه هاي مخلفت فكري ،فرهنگي ، سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي ، صنعت ، تكنولوژي و امنيت ورفاه عمومي كه به همت و تلاش خستگي ناپذير مردان و زنان اين مرز وبوم در شهرها و روستاهاي كشور پديد آمده ، با خبر شود. همچنين ضعف ها، كاستي ها و اشكالات را بشناسد و خود را براي تحقق هر چه بهتر اهداف انقلاب اسلامي ، در جهت شكوفايي و پيشرفت مادي ومعنوي ميهن اسلامي عزيزمان آماده سازد. بالاخره اينكه براي تأمين نيازهاي مادي و معنوي نسل سوم ، برنامه ريزي هاي جامعي لازم است ، وتمامي سياست هاي خرد و كلان بايد در جهت شكوفا كردن ابعاد مثبت شخصيتي نسل

سوم باشد. سياست هاي نظام بايد به گونه اي باشد كه بتواند، حداقل ها را براي تشكيل يك زندگي آبرومند، فراهم سازد; البته در سال هاي اخير، جهش هاي بسيار خوبي در اين زمين صورت گرفته ;ليكن نيازمند شتاب بيشتري است . پي نوشت ها: 1. ر.ك : ده گفتار، مرتضي مطهري ; دنياي جوان ، علامه سيد محمدحسين فضل الله ، ترجمه مجيد مرادي ، ص 106.

2. فرهنگ علوم سياسي ، علي آقا بخشي ، تهران : چاپار، 1383، ص 267.

3. مفاهمه بين نسلي ، دكتر علي اصغر كاكوجويباري ، بازتاب .

4. پرورش فرزند در عصر دشوار، بنجامين اسپاك ، ص 259.

5. جوان و بحران هاي اجتماعي ، مرتضي منطقي ، تجربه غرب وايران .

6. شكاف نسلي يا تفاوت نسلي ، امين بزرگيان ، نشريه نامه ، شماره 39.

7. ر. ك : شكاف ، فاصله يا تحول ؟، علي ذوعلم ، حلقه نقد و پاسخ .

8. شكاف نسل ها; واقعيت يا توهم ؟، علي اختر شهر، حلقه نقد و پاسخ .

9. ر.ك : مفاهمه بين نسلي ، دكتر علي اصغر كاكوجويباري بازتاب .

10. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جمع دانشجويان و اساتيددانشگاه صنعتي امير كبير، 9/12/1379.

11. ر.ك : نيازهاي نسل نو، گفت و گو با دكتر احمد بر جعلي ، مجله حديث زندگي ، ش 17.

12. همان و ر.ك : روانشناسي خودباوري و ارتباط آن با موفقيت ، تقي ابوطالبي احمدي ، تهران : وحيد، 1382.

13. آيت الله جوادي آملي ، بازتاب ، بهمن .

14. صيانت از آزادي ، امام موسي صدر.

15. نازطلبي جوان ، صادق طباطبايي ، سايت بازتاب ، 10/8/1383.

16. سازمان

صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران ، مركز تحقيقات ،مطالعات و سنجش برنامه اي و ر.ك : جوانان ، اسير چالش هاي ناشي ازسوء برنامه ريزي € منبع : خبرگزاري مهر 24/5/1383.

17. تحول جمعيتي جوانان جامعه ايران ، غلامعلي حداد عادل ،آسيب شناسي انقلاب اسلامي ، تهران : نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه صنعتي شريف ، 1379، ص 431.

18. نسل سوم ، احمد اسماعيل تبار; خانواده سبز، ش 81.

19. سامان سياسي در جوامع دستخوش دگرگوني ، ساموئل هانتينگتون ، ترجمه محسن ثلاثي ، تهران : نشر علم ، 1375، ص 26.

20. جوانان و آينده انقلاب ، علي اكبر آقايي ، كتاب راه انقلاب ، ص 426.

21. تحول جمعيتي جوانان جامعه ايران ، غلامعلي حداد عادل ،آسيب شناسي انقلاب اسلامي ، تهران : نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه صنعتي شريف ، 1379، ص 435.

22. مرتضي مطهري ، ده گفتار، تهران : صدرا.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109