حج از ميقات تا ميعاد

مشخصات كتاب

سرشناسه : صادقي اردستاني احمد، 1323-

عنوان و نام پديدآور : حج از ميقات تا ميعاد/ تاليف احمدصادقي اردستاني

مشخصات نشر : تهران : مشعر ، 1385.

مشخصات ظاهري : 304ص.

شابك : 15000ريال 9649635982

وضعيت فهرست نويسي : فاپا

يادداشت : كتابنامه ص [301] - 304؛ همچمنين به صورت زيرنويس موضوع : حج -- احاديث موضوع : حج -- جنبه هاي قرآني موضوع : حج موضوع : حج -- فلسفه رده بندي كنگره : BP141/5 /ح27 ص2 1385

رده بندي ديويي : 297/218

شماره كتابشناسي ملي : م 84-45434

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

زيبايى حج

مقدمه

ص: 11

1- زيبايى حج، آن گاه لذّت بخش تر، پرطراوت تر و دلنشين تر مى گردد، كه بتوانيم علاوه بر جذّابيّت شعارها و «قالب ها» زيبايى روح و «محتواى حج» را نيز درك نماييم و از آبشخور عرفان آن، جان خسته و افسرده را با معنويت متعالى حج سرشار سازيم.

2- كتاب «حج، از ميقات تا ميعاد» كوشيده است تا با استفاده از حدود 70 آيه قرآن درباره حج و صدها حديثى كه در اين زمينه وارد شده، علاوه بر مرورى به مراحل اعمال و «مناسك حج»، بيشتر «روح حج» و اسرار و مفاهيم انسانى و متعالى اين «كنگره عظيم اسلامى» را بررسى كند.

3- نكات مهمّى كه در اين كتاب مورد توجّه بوده، ساده نويسى، پرهيز از به كار بردن الفاظ زياد، استفاده از متون معتبر اسلامى و فضاسازى اماكن و مشاهد، براى جذب خواننده به مراحل عرفانى حج است، تا عموم زائرينى كه هر چند اطلاعات كافى نداشته

ص: 12

باشند، بتوانند با مطالعه دقيق آن قبل از سفر، از حجّ خود بهره زيادى دريافت دارند.

4- اين كتاب، اسرار احكام و مسايل حج را از، نيّت خالص، احرام در ميقات تا پايان اعمال، طىّ 15 فصل به بررسى گذاشته، تا همانگونه كه امام باقر عليه السلام علت نامگذارى و معناى حج را «فلاح و رستگارى» دانسته (1)، مطالعه دقيق آن و به كارگيرى دستورات قرآن كريم و اهل بيت عليهم السلام ما را به بهروزى و فلاح رهنمون گرداند.

از همه خوانندگان عزيز، در همه اماكن و مشاهد مقدّس اميد است، اين بنده را نيز در دعاهاى خويش شريك نمايند.

احمد صادقى اردستانى

25 رمضان المبارك 1425

19/ 8/ 1383

1 نيّت خالص

اشاره


1- 1. معانى الأخبار، ص 170.

ص: 13

1 نيّت خالص

ص: 14

ص: 15

1 نيّت خالص

كاروان ها، از هر نقطه، بار بسته اند تا به مكّه بروند، اين حركت از همه كشورهاى اسلامى و يا هر كشورى كه مسلمانان در آن زندگى مى كنند، آغاز گرديده است.

حج، به معناى «قصد» است، امّا از نظر شرع مقدّس، درباره قصد زيارت كعبه، جهت انجام اعمال و احكامى كه مربوط به آنهاست و در مكان و زمان معيّنى به منظور اطاعت و تقرّب به خدا صورت مى گيرد، به كار رفته است. (1)

درباره «حج و احكام آن» بيش از 70 آيه قرآن و همچنين روايات فراوانى وارد شده و آن را عبادت بزرگ شمرده است و هر توان مندى، آن را ناديده بگيرد يا با وجود توانايى از انجام آن شانه خالى كند، به وادى نوعى كفر و بى دينى فروغلتيده است. (2)

بنابراين، حج، يك عبادت است و هر عبادتى به «نيّت» احتياج دارد.

نيّت چيست؟


1- 1. مصباح المنير، ص 168، مجمع البحرين، ص 155.
2- 2. سوره آل عمران، آيه 97، فروع كافى، ج 4، ص 269.

ص: 16

نيّت، به معناى: قصد، تصميم، انگيزه درونى، اراده قلبى، عزم كار، فاصله گرفتن مسافر از وطن، برانگيخته شدن براى انجام كارى كه مطابق ميل است، و بالاخره، حركت از مكانى به مكان ديگر آمده است. (1)

در قرآن كريم مى خوانيم: خداوند، شكافنده «دانه» و «هسته» است. (2) دانه، عموماً مربوط به گياهان ظريف مثل: گندم، جو، ذرّت و آنچه قابل درو كردن است، گفته مى شود (3) و هسته درباره گياهان و درختان سخت و زمخت، مثل: درخت خرما، زردآلو، هلو، قيسى و ... به كار مى رود. اكنون با توجه به اين كه «نَوى و نيّت [ «نَوى يعنى «هسته»] از يك فعل هستند و در ادبيات عرب، وقتى مى خواهند بگويند: درخت خرما هسته خود را بست، جمله «عَقَدَتْ نَواها» را به كار مى برند. ملاحظه مى كنيم، ميان «سفت شدن و بسته شدن هسته» با نيّت، كه با قلب و درون انسان وابستگى دارد، يك نوع پيوستگى و ارتباط مشترك است. يعنى، همانطور كه هسته وقتى بسته شد، آماده شكفتن و بارورى و ميوه آوردن مى گردد، نيّت هم وقتى برقرار گرديد و باطن را براى انجام عملى آماده ساخت، به عنوان محصول نيّت، اعمال و عبادات شكل مى گيرد و با دقّت و استحكام، رنگ و كاربُرد بيشترى پيدا مى كند و نتايج بهترى هم خواهد داشت.

امام على عليه السلام فرموده است: الْأَعْمالُ ثِمارُ النّيَّاتِ. (4)

اعمال انسان، ميوه هاى نيّت هاى اوست.


1- 1. اقرب الموارد، ج 2، ص 1362، المنجد، ص 849.
2- 2. «إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبّ وَالنَّوى». آل عمران، 96
3- 3. المفردات، ص 105.
4- 4. غرر الحكم، ج 1، ص 14.

ص: 17

روى اين حساب، اگر «هسته» سالم باشد، درخت و ميوه هاى آن هم سالم خواهند بود و اگر «هسته» ناسالم باشد، درخت و ميوه هاى آن سالم نخواهند بود.

نيّت هاى ناسالم

براى نيّت هاى ناسالم و به عبارت ديگر، نيّت هاى فاسد، موارد مختلفى را مى توان مطرح كرد: ممكن است كسانى براى رفتن به مكّه و انجام حج، خداى ناكرده، رقابت، چشم و هم چشمى، خودنمايى و تظاهر، افزون طلبى، غلبه بر رقيب، عنوان و امتياز گرفتن، رياكارى و تشخّص سازى، منفعت جويى مادّى صِرف، هوا و هوس و خلاصه، چيزى غير از عبادت خدا و رشد و تعالى انسانى را در نظر داشته باشند. اين گونه افراد، در عين حالى كه خرج هاى زياد و زحمات فراوانى متحمّل مى شوند، ولى زيان خواهند ديد، كه مقدارى توضيح خواهيم داد:

1- نيّت فاسد، خير و بركت را از عبادت و زندگى انسان مى برد.

امام على عليه السلام در اين باره فرموده است: عِنْدَ فِسادِ النّيَّةِ، تُرْتَفَعُ البَرَكَةُ. (1)

2- نيّت فاسد، غير از اين كه عبادت را باطل مى كند و از آن جز ظاهرى باقى نمى گذارد، و با توجه به اين كه رفتار و اعمال را فاسد مى نمايد، مرزهاى اخلاق و مناسبات اجتماعى را هم، به هم مى ريزد و موجب وقوع بلاها و گرفتارى هاى انسانى و اجتماعى مى گردد.

امام على عليه السلام فرموده است: إِذا فَسَدَتِ النّيَّةُ، وَقَعَتِ البَلِيَّةُ. (2)


1- 1. غرر الحكم، ج 2، ص 491.
2- 2. غرر الحكم، ج 1، ص 312.

ص: 18

3- كسى كه عمل و عبادتى را براى خودنمايى و غير خدا انجام دهد، اعمال و زحمات او در قيامت، مورد توجّه و قبول درگاه خداوند، قرار نخواهد گرفت. در اين باره، روايات زيادى وارد شده، كه چهار نمونه از آن را مورد توجّه دقيق قرار مى دهيم:

الف: امام صادق عليه السلام به «عبّاد بصرى» فرمود: از رياكارى خوددارى كن، زيرا هر كس عملى را براى غيرخدا انجام دهد، خداوند پاداش او را به كسى واگذار مى كند، كه عمل را به خاطر او انجام داده است! (1)

ب: همچنين آن حضرت فرمود: هر عبادت رياكارانه اى شرك محسوب مى شود، هر كس عملى را براى جلب نظر مردم انجام دهد، پاداش او هم به عهده مردم خواهد بود و هر كس عملى را براى خدا انجام دهد، پاداش او از جانب خدا مى باشد. (2)

ج: پيامبر عالى قدر اسلام فرمود: آن گاه كه روز قيامت فرارسد، مُنادى به گونه اى كه همگان مى شنوند، اعلام مى كند: آنان كه مردم را عبادت كرده اند برخيزند و پاداش خود را از كسى كه به خاطر او عبادت انجام داده اند بگيرند، زيرا من عملى را كه، مظاهر دنيا و جلب نظر اهل دنيا با آن آميخته شده باشد نمى پذيرم. (3)

د: امام صادق عليه السلام بيان داشته، كه خداوند متعال فرموده: أَنَا خَيْرُ شَرِيكٍ، مَنْ أَشْرَكَ مَعِي غَيْرِي فِي عَمَلٍ عَمِلَهُ، لَمْ أقْبَلْهُ إلّا ما كانَ لِي خالِصاً. (4)


1- 1. اصول كافى، ج 2، ص 293
2- 2. همان.
3- 3. مشكاة الانوار، ص 312
4- 4. اصول كافى، ج 2، ص 295

ص: 19

من، بهترين شريك هستم، هركس در عملى، ديگرى را شريك من قرار دهد، عمل او را نمى پذيرم (و پاداش او را به آن شريك واگذار مى كنم) زيرا من جز عملى را كه خالص براى من باشد قبول نمى كنم.

نيّت سالم

در برابر نيّت ها و انگيزه هاى ناسالمى كه، زيان هاى بزرگ دنيوى و اخروى در پى خواهد داشت، نيّت سالم قرار دارد كه، به فرموده امام على عليه السلام: اساس و شالوده عمل عبادى را تشكيل مى دهد. (1)

نيّت سالم، كه در قرآن و احاديث، به «خلوص نيّت» تعبير شده و مورد تأكيد جدّى قرار گرفته، تا انسان نماز و روزه و حج و جهاد و هر عمل عبادى خويش را، بر اساس آن و براى اطاعت، رضايت و تقرّب به خدا انجام دهد كارى ضرورى است، كه درباره آن، چهار توضيح مهم را بايد مورد دقّت قرار دهيم:

الف: داشتن نيّت خالص و پيراسته از آلودگى هاى رياكارى و هوس رانى، سرمايه معنوى بزرگى است كه از روح ايمان، سلامت نفس، صفاى باطن و خودساختگى انسان حكايت مى كند و هيچ سرمايه اى را با آن نمى توان برابر دانست.

امام على عليه السلام فرموده است: أفْضَلُ الذَّخائِرِ، حُسْنُ الضَّمائِرِ. (2)

برترين ذخيره و سرمايه داشتن نيّت و باطن نيك و سالم است.

ب: براى رهاشدن از نيّت هاى پَست و آلوده و رسيدن به نيّت پاك و


1- 1. غرر الحكم، ج 1، ص 35 و 202.
2- 2. همان.

ص: 20

خالص، آگاهى و دانايى، كوشش و تلاش، تمرين و رياضت و خلاصه مجاهده سخت و هوش مندانه لازم است.

امام على عليه السلام فرموده: تَخْلِيصُ النّيَّةِ مِنَ الفَسادِ، أَشَدُّ عَلَى الْعامِلِينَ مِنْ طُولِ الجِهادِ. (1)

خالص گردانيدن قصد و نيّت از فساد و آلودگى براى عمل كنندگان، سخت تر از عمل در طول جهاد است.

ج: اگر نيّت خالص و سالم در درون كسى استوار گردد، پويايى و كارآيى رفتارها و اعمال او تا آن جا غنى مى گردد و اوج مى گيرد، كه اضافه بر پاداش معنوى بيش تر و جاويدان تر، اصولًا اعمال عبادى و غير عبادى او نيز در زندگى، از هر گونه آلودگى پاك و پيراسته مى گردد.

امام على عليه السلام، خلاصه اين مطالب را، اين گونه بيان فرموده است: لَوْ خَلَصَتِ النّيَّاتُ لَزَكَتِ الْأَعْمالُ. (2)

اگر نيّت ها خالص و پاك شوند، عمل ها هم پاكيزه و سالم مى گردند.

د: به هر اندازه كه دين دارى انسان، بر اساس آگاهى و دانايى و بصيرت استوار باشد و با قوّت و قدرت و استحكام شكل گيرد، خلوص نيّت و روح اطاعت و معنويت و تكامل خواهى و تقرّب به مقام پروردگار عالم، قدرت و اقتدار بيشترى خواهد داشت و هر چه قدرت دين دارى ضعيف تر باشد، نيّت هاى ضعيف و منحط نيز بر وجود انسان سلطه خواهد داشت.

امام على عليه السلام فرموده: على قَدْرِ قُوَّةِ الدّينِ، يَكُونُ خُلُوصُ النّيَّةِ (3)


1- 1. غرر الحكم، ج 1، ص 352.
2- 2. غرر الحكم، ج 2، ص 603 و 488.
3- 3. همان.

ص: 21

به اندازه قوّت و قدرت دين دارى، خلوص و نيّت پاك حاصل مى شود.

ارزش واقعى حج

آنچه عمل عبادى و به خصوص حج را ارزشمند، پويا، سازنده، تعالى بخش، ماندگار و مورد قبول خداوند مى گرداند، انگيزه درونى و خلوص باطنى است، و اين «هسته سالم»؛ درخت پرشاخ و برگ و ميوه اى خواهد رويانيد.

آرى، با توجّه به ارزشمندى همين «خلوص نيّت» و خداخواهى و پرهيز از «رياكارى» است كه، امام صادق عليه السلام درباره حج مى فرمايد:

الحَجُّ، حَجَّانِ: حَجٌّ للَّهِ وَحَجٌّ لِلنَّاسِ، فَمَنْ حَجَّ للَّهِ، كانَ ثَوابُهُ عَلَى اللَّهِ الْجَنَّةَ، وَمَنْ حَجَّ لِلنَّاسِ، كانَ ثَوابُهُ عَلَى النَّاسِ يَوْمَ الْقِيامَةِ. (1)

حج، دو گونه است: حجّى كه براى خدا انجام مى شود و حجّى كه به خاطر جلب نظر مردم صورت مى گيرد، پس هر كس براى خدا حج انجام دهد، پاداش او از جانب خدا، بهشت مى باشد، و هر كس به خاطر مردم حج انجام دهد، روز قيامت پاداش او هم برعهده مردم خواهد بود.

اين معنا، كه در حج و عبادت مى بايست، خلوص نيّت، معرفت و خودآگاهى و شعور قلبى و اسرار باطنى مورد توجّه قرار گيرد، آن قدر لازم و داراى اهميّت است كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرموده:

خداوند متعال، به جسم ها و حسب و نسب و دارايى شما نگاه نمى كند، ولكِنْ يَنْظُرُ الى قُلُوبِكُمْ، فَمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ صالِحٌ،


1- 1. ثواب الأعمال، ص 74، بحار الأنوار، ج 96 ص 24.

ص: 22

تَحَنَّنَ اللَّهُ عَلَيْهِ. (1)

بلكه خداوند به دل ها و (نيّت ها) ى شما نگاه مى كند، پس هر كسى داراى قلبى صالح و سالم و نيّتى پاك باشد، خدا به او نظر رحمت و شفقت مى نمايد. و عمل او را مورد عنايت قرار مى دهد.

بارى، اين جهت مهم كه، مغز و هسته عبادت «خلوص نيّت» و روح اطاعت و بندگى و تقرّب به ذات مقدّس پروردگار عالم كه موجب قبولى عمل از ناحيه حضرت حق بايد باشد، هرگز نبايد مورد غفلت قرار گيرد، و يا مظاهر مادّى و هوس هاى پست دنيايى آن را تحت الشعاع قرار دهد، بلكه براى جلب رضايت خالق خويش، پيوسته او را حاضر و ناظر و مراقب اعمال خويش بداند و بر غنى و پويايى و صحّت و كمال آن بيفزايد، زيرا حضرت امام على عليه السلام فرموده است: إِنَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ عِنْدَ إضْمارِ كُلّ مُضْمِرٍ، وَقَوْلِ كُلّ قائلٍ، وَعَمَلِ كُلّ عامِلٍ. (2)

به راستى، خداوند سبحان، نزد نيّت و قصد هر صاحب نيّتى، و گفتار هر گوينده اى، و عمل هر عمل كننده اى، حاضر و ناظر است.

آرى، با توجّه به ضرورت چنين مسئوليت حسّاس و سنگينى است كه امام صادق عليه السلام فرموده است: هرگاه براى انجام حج تصميم گرفتى، نيّت خود را براى خداوند متعال خالص گردان، و هر چيزى كه تو را به خود مشغول مى كند و حجاب و مانع ارتباط تو با خدا مى گردد، از خويش دور كن، و در همه حركات و سكنات خود را به خدا واگذار كن ... (3)

معيار ارزش و بى ارزشى


1- 1. محجّة البيضاء، ج 8، ص 103، كنزالعمال، ج 3، ص 421، صحيح مسلم، ج 5، ص 147.
2- 2. گفتار اميرالمؤمنين على عليه السلام، ترجمه غرر الحكم، ج 2، ص 1499.
3- 3. مصباح الشريعة، 47، سفينة البحار، ج 1، ص 521.

ص: 23

نيّت مخلصانه بامعرفت، براى اطاعت و رسيدن به مقام رضايت خداوند، معيار ارزش واقعى و موجب قبول درگاه خداوند است و عملى كه بر اساس چنين انگيزه پاكى استوار باشد، رنگ و بوى الهى به خود گرفته، رشد و ترقّى معنوى انسان و الگوى جاودانه عمل عبادى خواهد بود.

پيشوايان بزرگ دين، خود چنين مى كردند، رياكارى و هياهوى تظاهرآميز كه «قالب اعمال را از محتوا» تهى و پوك مى كرد، مورد نكوهش قرار مى دادند و معيار ارزش عبادت و مقبوليت آن را در پيشگاه خدا و رسول صلى الله عليه و آله، نيّت خالصانه پيراسته از هر گونه هوا و هوس و غرض نفسانى و دنيايى معرّفى مى كردند.

در اين باره، داستان هاى تكان دهنده و آموزنده اى آمده، كه خلاصه چند نمونه آن قابل دقّت است:

1- در صدر اسلام و در روزگار سخت ناامنى براى دين دارى، هجرت از مكه به مدينه، يك عمل مخاطره آميز، فداكارانه، شجاعانه، پراجر و ثواب و سرنوشت ساز محسوب مى گرديد و نخست افراد اندكى هم اين خطر را به جان پذيرفتند و با ايمان استوار و عشق به اسلام و گسترش آن، از مكّه به مدينه هجرت كردند. در آن ميان، مردى كه سوداى ازدواج با زن زيبايى به نام «امّ قِيس» را در سر داشت، بدين منظور به مدينه مهاجرت كرد. امّا، وقتى از نيّت آن مرد مطّلع شدند، به جاى «مهاجر فى سبيل اللَّه» از او «مهاجر امّ قيس»، كسى كه به خاطر ازدواج با زن ذكر شده هجرت

ص: 24

نموده، ياد مى كردند. (1)

2- افراد ديگرى، غير از انگيزه مقدّس «هجرت فى سبيل اللَّه» با غرض هاى تجارت و كسب درآمد عالى هجرت مى كردند و اين موضوع به گوش پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: فقط اعمالى كه بر پايه نيّت هاى خالصانه صورت مى گيرد، ارزش دارد و هر كس نتيجه نيّت خويش را دريافت مى دارد. هر كس هجرت او براى خدا و رسول صلى الله عليه و آله باشد، از سوى آنان پاداش مى گيرد، و هر كس هجرت او براى رسيدن به مال دنيا، يا براى ازدواج با زنى باشد، هجرت او همين گونه محسوب خواهد شد و پاداش او هم از همين ناحيه است. (2)

3- در يكى از جنگ ها، فردى ابتدا به منظور جهاد در راه خدا شركت كرد، امّا پس از پايان جنگ، وى براى به دست آوردن و تصرّف نمودن وسايل و چهارپايى به عنوان غنيمت به ميدان جنگ رفت و از جانب صاحب آن «مركب سوارى» مورد هجوم قرار گرفت و كشته شد و «قتيل الحمار» لقب گرفت، يعنى كشته شده در راه چهارپا.(3)

4- ابوبصير، كه از بينايى چشم محروم بود ولى سروصدا را مى شنيد، يك سال در مكه، در حالى كه امام باقر عليه السلام هم حضور داشت، به آن حضرت عرض كرد: چقدر حاجيان زياد هستند! و چقدر ضجّه و ناله و راز و نياز آنان فراوان است! امام عليه السلام، (با توجّه به چشم بصيرت خويش) در پاسخ ابوبصير فرمود: بَلْ ما اكثَرَ الضَّجِيجَ واقَلَّ الحَجِيجَ ... (4)


1- 1. محجة البيضاء، ج 8، ص 104، جامع السعادات، ج 3، ص 113، العبادة فى الاسلام، ص 163.
2- 2. محجة البيضاء، ج 8، ص 103 و 104.
3- 3. همان.
4- 4. مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 184.

ص: 25

آرى، ضجّه و سروصدا خيلى زياد است، ولى حاجيان واقعى (كه نيّت هاى خالص و عمل سالم داشته باشند) بسيار اندك هستند!

5- پدر حنظله غسيل الملائكه به نام ابوعامر راهب، رئيس قبيله أوس، به عنوان راهب، سمت پيشواى دينى مردم را به عهده داشت و وعده ظهور پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله را به مردم داده بود، وقتى با گسترش اسلام موقعيت خود را متزلزل ديد به مكه مهاجرت كرد و با پيوستن به كافران از تكميل كنندگان جبهه كفر و تشكيل دهندگان جنگ احد و از شركت كنندگان فعال در آن جنگ بر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله گرديد، كه در نتيجه رسول خدا صلى الله عليه و آله او را فاسق ناميد. (1)

همچنين عبداللَّه بن ابىّ بن سلول كه پدر و يا برادر جميله، همسر حنظله مى باشد از مخالفين رسول اللَّه صلى الله عليه و آله بوده كه جبهه مخالف عليه رسول اللَّه صلى الله عليه و آله را تشكيل داده بود و با دشمنان پيامبر صلى الله عليه و آله همكارى مى كرد، اما حنظله با توجه به انگيزه الهى و همّت جوانمردانه، به مصداق آيه يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيّتِ (2)

در سال سوم هجرت هنگام برپايى جنگ احد براى انجام مراسم شب عروسى خود، كه آيه قرآن هم در اين باره نازل شده بود (3) از رسول خدا صلى الله عليه و آله براى تأخير چند ساعت از حضور در جبهه اذن گرفت و سپس در حالى كه فرصت انجام غسل جنابت هم نيافته بود، در جنگ احد شركت كرد و شهيد شد و پيامبر صلى الله عليه و آله مشاهده كرد، فرشتگان


1- 1. بحار الانوار، ج 20، ص 57.
2- 2. سوره روم، آيه 19.
3- 3. سوره نور آيه 63.

ص: 26

ميان آسمان و زمين، با آب باران بر روى تختى از نقره او را غسل مى دهند، وى از آن زمان «حنظله غسيل الملائكة» ناميده شد. (1)

جوانى كه از لحاظ خانوادگى در راه تكامل انسانى خويش از نداشتن زمينه مساعد، با موانع سختى هم مواجه بود، به خاطر نيّت و انگيزه معنوى و روح جهاد و فداكارى، بدان مقام بلند دست يافت.

آرى، نيّت خالصانه براى انجام عبادت، آن قدر سرنوشت ساز است كه براى دست يابى به اين مرحله نورانى بايد رياضت فراوان كشيد.

امام زين العابدين عليه السلام وقتى ماه مبارك رمضان فرا مى رسيد، دعا مى كرد:

خدايا! همه اعمالم را از رياكارى و شهرت طلبى خالص گردان، تا در انجام وظيفه بندگى تو چيزى را شريك قرار ندهم و در عبادتت، جز رضاى تو را نخواهم. (2)

2 به كجا مى رويم؟

اشاره


1- 1. السيرة النبويّة، ج 3، ص 79 و 130.
2- 2. صحيفه سجاديّه، دعاى 44، بحار الانوار، ج 96، ص 257.

ص: 27

2 به كجا مى رويم؟

ص: 28

ص: 29

2 به كجا مى رويم؟

ابراهيم خليل، جدّ اعلاى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و نسل هشتم از ذريّه «سام بن نوح عليه السلام» حدود 2 هزار سال قبل از ميلاد، در قريه «اوِر» از توابع «كَلدِه» در شرق «بابِل» كه بين دجله و فرات قرار داشت و به «سزواد» موسوم گرديده، به دنيا آمد و در آن جا رشد و نمو كرد، و چنانكه در روايت آمده 175 سال زندگى نمود. (1)

قرآن كريم فرموده: نخستين خانه اى كه، براى پرستش خداوند متعال ساخته شد، در سرزمين مكّه قرار داشت. (2)

اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده است: آيا نمى بينيد خداوند متعال، مردم جهان را از زمان آدم عليه السلام تا به امروز به وسيله قطعه سنگ هايى امتحان كرده است؟ و آن را خانه محترم خود قرارداده، سپس به آدم و فرزندان او دستور داد كه، به دور آن طواف كنند؟ (3)


1- 1. دائرةالمعارف القرن العشرين، ج 1، ص 10، فرهنگ فارسى معين، اعلام، ج 5، ص 75.
2- 2. آل عمران، 96.
3- 3. صبحى صالح، نهج البلاغه، ص 293، خ 192.

ص: 30

بنابراين، بر مبناى قرآن كريم، كعبه نخستين خانه مردم و معبد آنان بوده و بنا به فرموده امام على عليه السلام تاريخ آن هم به زمان حضرت آدم عليه السلام مى رسد و همچنين طبق بيان امام باقر عليه السلام بازسازى كعبه به هبوط آدم عليه السلام بر مى گردد. (1) كه به حسب معروف، تاريخ آن به حدود 6 هزار سال قبل مى رسد. (2)

درباره اهميت اين خانه محترم كه در سرزمين مقدّس قرار دارد و از روزگار آدم عليه السلام تاكنون، يعنى حدود 6 هزار سال، مركز طواف و عبادت انسان هاى فراوانى بوده است، بايد اين جهات را مورد توجّه جدّى قرار دهيم:

معبد پيامبران و امامان عليهم السلام

1- دعوت كننده زائران براى اعمال حج، حضرت ابراهيم خليل عليه السلام است، كه خداوند به او دستور داده از مردم براى برگزارى اعمال حج دعوت عمومى به عمل بياور، تا (حتّى) پياده و سواره بر مركب هاى لاغر، از هر نقطه دوردست (به سوى خانه خدا) بيايند. (3)

امام باقر و امام صادق عليهما السلام فرموده اند: وقتى خداوند متعال به ابراهيم عليه السلام دستور داد، خانه كعبه را بناكند و ستون هاى آن را بالا ببرد، و مناسك حج را براى مردم به نمايش گذارد، ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام هر روز يك رديف از ديوار كعبه را بالا مى بردند، تا به محلّ حجرالأسود


1- 1. وسائل الشيعه، ج 9، ص 386.
2- 2. دائرةالمعارف قرن العشرين، ج 1، ص 123.
3- 3. حج، 27.

ص: 31

رسيد ... پس از نصب حجرالأسود، اعلام كرد: اى مردم! من ابراهيم خليل اللَّه هستم، خداوند به شما دستور مى دهد حج خانه او انجام دهيد، همه مردم تا روز قيامت دعوت ابراهيم را پذيرفتند، اوّلين گروهى كه اين دعوت را پاسخ دادند، از اهل «يمن» بودند و نيز خود حضرت ابراهيم عليه السلام با همسر و فرزندش حج انجام دادند. (1)

در بيان ديگرى از امام صادق عليه السلام وارد شده: وقتى ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام دستور بناى خانه خدا را دريافت كردند و آن را به پايان رساندند، ابراهيم روى «رُكن» نشست و اعلام كرد، هَلُمُّوا إِلىَ الْحَجّ ...

اى مردم! براى انجام حج بشتابيد، آن گاه خداوند صداى او را به گوش همه مردم رسانيد و حتّى انسان هايى هم كه در پشت پدران و رحم مادران بودند، اين ندا را شنيدند و لبيك گفتند. (2)

2- امام باقر عليه السلام فرموده است: سليمان بن داود، در حالى كه جنّ و انس و پرندگان و باد او را همراهى مى كردند و لباس خانه كعبه، پارچه «قِبطى» مصرى بود، حج خانه خدا را انجام داد. (3)

3- همچنين آن حضرت فرمود: موسى بن عمران، از «رَوحاء» كه درّه اى بود و سى يا چهل ميل تا مدينه فاصله داشت، در حالى كه هفتاد پيامبر همراه او بودند و هريك دو قطعه پارچه بافت كوفه (احرام) به تن داشتند، لبّيك مى گفتند و به مكه رسيدند و عمل حج را انجام دادند. (4)

4- امام صادق عليه السلام از حجّ يونس بن متّى و حضرت عيسى بن مريم عليه السلام


1- 1. كافى، ج 4، ص 205، بحارالانوار، ج 12، ص 135.
2- 2. كافى، ج 4، ص 206، محجة البيضاء، ج 2 ص 146.
3- 3. كافى، ج 4، ص 313، بحارالانوار، ج 14، ص 75.
4- 4. كافى ج 4، ص 4- 213، بحارالانوار، ج 13 ص 11.

ص: 32

سخن به ميان آورده است. (1)

5- و نيز فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله ده بار، مخفيانه حج انجام داد، و در روايت ديگرى مجموع حج هاى آن حضرت را بيست بار شمرده است. (2) مرحوم فيض كاشانى قدس سره براى جمع بين اين دو روايت، ده مورد آن را (به اضافه يك حج پس از هجرت) مربوط به بعد از بعثت دانسته و الباقى را مربوط به قبل از بعثت (3)، چنانكه فيض و علّامه مجلسى، با توجّه به اشاره قرآن (إِنَّمَا النَّسِي ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ ...)، (4)

علت آن را اين جهت دانسته، كه اعراب جاهليت به خاطر گرماى هوا يا خستگى از پى درپى بودن سه ماه از ماه هاى حرام، آن ها را جابجا مى كردند و انجام علنى حج در ماه هاى حرام از سوى آن حضرت با مخالفت و آزار آنان مواجه مى شد و بدين جهت آن حضرت مخفيانه حج انجام مى داد. (5)

همچنين طبق روايت امام صادق عليه السلام پيامبر صلى الله عليه و آله پس از هجرت و ده سال اقامت در مدينه، كه دستور وجوب حج براى مسلمانان رسيد، آماده انجام «حجّ وداع» شد، به مؤذنان دستور داد به اهالى محل هاى بالا و پايين مدينه اعلام كنند، براى انجام حج آماده شوند و هيچ مسلمانى در مدينه نماند جز اين كه آماده حج گرديد، آنگاه حضرت، روز 24 ذى قعده در حالى كه همه مسلمانان همراه او بودند، به «ذو حُلَيفه» رسيد، بعدازظهر غسل كرد و احرام بست، همسران آن حضرت نيز همراه بودند و در حالى


1- 1. كافى، ج 4، ص 213.
2- 2. كافى، ج 4، ص 45- 244، بحارالانوار، ج 21، 398، بحارالانوار، ج 96 ص 40.
3- 3. همان.
4- 4. سوره توبه، آيه 37.
5- 5. كافى، ج 4، ص 245، بحارالانوار، ج 28، ص 95.

ص: 33

كه احكام حج را به همگان مى آموخت روانه مكّه شدند. (1)

6- امام على عليه السلام در سال دهم هجرت، كه در سفر مأموريت تبليغى در «يمن» به سر مى برد، خود را به مكه رسانيد و همراه پيامبر صلى الله عليه و آله حج انجام داد (2) و در مجموع آن حضرت همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله ده حج انجام داده است. (3)

7- امام صادق عليه السلام فرموده است: امام حسن مجتبى عليه السلام 25 بار حج، با پاى پياده و بدون مركب انجام داد. (4)

8- امام حسين عليه السلام 25 بار حج با پاى پياده انجام داده و افراد برگزيده اى هم آن حضرت را همراهى مى كردند. (5)

9- امام صادق عليه السلام فرمود: حضرت زين العابدين عليه السلام 20 بار حج انجام داد و با مركبى كه سفر حج مى كرد، حتّى يك شلّاق هم به آن حيوان نزد. (6)

در روايت ديگرى از آن حضرت وارد شده، امام زين العابدين عليه السلام بر آن شترى كه سوار شده بود، چهل حج با آن انجام داده بود. (7)

10- حمّاد بن عيسى كه يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام است، از حضرت درخواست مى كند تا براى وى دعا كند كه داراى خانه و زن شايسته و فرزندان صالح و خدمتگزار گردد و نيز 50 حج بتواند انجام دهد،


1- 1. كافى، ج 4، ص 245، بحارالانوار، ج 28، ص 95.
2- 2. بحارالانوار، ج 21، ص 389.
3- 3. بحارالانوار، ج 41، ص 17، المناقب، ج 2، ص 123.
4- 4. بحارالانوار، ج 43، ص 339، سفينة البحار، ج 1، ص 519.
5- 5. بحارالانوار، ج 44، ص 193.
6- 6. بحارالانوار، ج 46، 62 و 71.
7- 7. بحارالانوار، ج 46، ص 149، سفينة البحار، ج 1، ص 519.

ص: 34

امام عليه السلام براى او دعا مى كند و حمّاد به خواسته هاى خود مى رسد و به انجام 50 مرتبه حج هم موفق مى گردد. (1)

سراسر قداست و شرافت

از بيان آنچه گذشت نتيجه مى گيريم كه سفرى را آغاز مى كنيم، و به سرزمينى قدم مى گذاريم و به طواف و انجام مناسكى مى پردازيم، كه حدّاقل از 6 هزار سال پيش تاكنون، حضرت آدم، ابراهيم خليل، سليمان بن داوود، موسى بن عمران، يونس، عيسى بن مريم عليهما السلام، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، امام على عليه السلام، امام حسن مجتبى عليه السلام، امام حسين عليه السلام، امام زين العابدين عليه السلام، ساير امامان عليهم السلام و خلاصه، ميليون ها مؤمن و عابد و زاهد و صالح، بارها در آن مكان مقدّس به عبادت و اطاعت و راز و نياز با خدا پرداخته اند و به مقام هاى بلندى از عبوديّت و بندگى و سرانجام رشد و تكامل انسانى دست يافته اند.

اكنون براى اين كه، موقعيّت خويش و قداست و شرافت سرزمينى را، كه بدان وارد مى شويم، به منظور بهره مندى معنوى بيشتر مورد توجّه داشته باشيم، نام هاى پرمحتوا و معنادارى را كه، خداوند متعال براى خانه خويش و خانه ما انتخاب كرده مرور مى كنيم و مورد دقّت قرار مى دهيم:

1- مكّه را خداوند «خانه مردم» (2) يعنى، خانه خود ما قرار داده، تا بدون تشريفات و زرق و برق، به صورت خودمانى وارد آن شويم و بدون هرگونه تكلّفى بياساييم و حدّاكثر بهره بردارى معنوى را از آن ببريم.


1- 1. بهجة الآمال فى شرح زبدة المقال، ج 3، ص 364، سفينة البحار، ج 1، ص 710.
2- 2. آل عمران، 96.

ص: 35

2- آن جا، مسجدالحرام (1) است و بايد احكامى را كه در مورد آن ذكر شده رعايت كنيم.

3- آن جا، بلدالأمين(2)

و شهرِ داراى امنيّت براى انسان ها و ساير مخلوقات است، تا در پرتو آن، بهتر بتوان اخلاق و رعايت حقوق اجتماعى را آموخت و براى معاشرت با ديگران خود را پرورش داد.

4- شايد تاكنون، به بسيارى از شهرها و سرزمين ها مسافرت كرده باشيم، امّا اين بار به «امّ القرى (3) يعنى، مادر شهرها سفر مى كنيم، همچون فرزندان به آغوش مادر پناه مى بريم، مادر شهرها، جايگاه مقدّس، صميمى و گرم و مهربانى است، كه توحيد ناب، دلدادگى پاك، صفاى عميق، معرفت نورانى و خلاصه دانش و تمدنى را، كه همه شهرها و همه انسان ها از آن آموخته اند، به ما مى آموزد و ما با دريافت چشم انداز عالمانه و متمدّنانه اى، به مرحله بلندى از ايمان و تعالى انسانى قرار مى گيريم.

5- خانه كعبه «بيت عتيق» است (4) يعنى، خانه كهن و قديمى، امّا با توجّه به اين كه «عتيق» از مادّه «عِتق» يعنى «آزاد» است، طبق بيان امام صادق عليه السلام اين نامگذارى بدين جهت بوده، كه خانه كعبه از غرق شدن مصون مانده است (5) يا طبق بيان امام باقر عليه السلام كعبه بيت عتيق ناميده شده، چون كسى حقّ سكونت يا مالكيت آن را ندارد. (6)


1- 1. انفال، 34.
2- 2. تين، 3.
3- 3. شورى، 7.
4- 4. حج، 33.
5- 5. علل الشرايع، ج 1، باب 140.
6- 6. همان.

ص: 36

آرى، حال كه به «خانه آزاد» قدم مى گذاريم، بايد درس آزادى و آزادگى بياموزيم و طبيعى است براى دست يافتن به آزادى واقعى، شرط نخست اين است، كه جان و روح خويش را از قيد و بند گناهان ويرانگر و اوهام و خيالات و آلودگى هاى فكرى و اخلاقى منحط آزاد گردانيم و به مرحله بالاتر از تعالى و انسانيّت قرار گيريم، تا تأثير سازندگى حج، در فكر و انديشه و اخلاق و رفتار ما، تحقّق عينى يابد.

به هر حال، اكنون كه به سوى «خانه خدا» و خانه خود» رهسپار مى شويم، بايد دو موضوع مهمّ را نيز پيوسته مدّنظر داشته باشيم.

الف: به مكان مقدّسى مى رويم، كه نقطه نقطه آن شاهد سيزده سال رنج ها و تلاش ها و سختى ها و تحمّل شكنجه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحاب و ياران باوفايش از سوى دشمنان براى جلوگيرى از گسترش آئين مقدّس اسلام بوده و بالاخره، از 114 سوره قرآن كريم، 88 سوره آن در مكّه نازل شده است.

ب: امام صادق عليه السلام فرموده: الْحاجُّ والمُعْتَمِرُ وَفْدُ اللَّهِ، انْ سَأَلُوهُ أعْطاهُمْ، وَانْ دَعَوُوهُ اجابَهُمْ وَإنْ شَفَعُوا شَفَّعُهُم ... (1)

حج و عمره كنندگان، ميهمان خداوند هستند، اگر چيزى درخواست كنند خداوند به آنان عطا مى نمايد و اگر دعا كنند، دعاى آنان را مستجاب مى گرداند و اگر از ذات حق شفاعت جويند، خداوند شفاعت آنان را مى نمايد.

بنابراين، ما زائران خانه خدا بايد توجّه داشته باشيم، كه به ميهمانى خدا مى رويم و ميهمان ذات مقدّس پروردگار عالم، درحرم او و در خانه


1- 1. كافى، ج 4، ص 255، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 29.

ص: 37

او هستيم، آن جا، خانه خود ماست، چون بدون تشريفات معمول متظاهرانه بدان وارد مى شويم. و خانه خداست، بدين لحاظ كه بايد ادب ورود و شرط رضاى حق را فراهم آوريم.

حال، چقدر براى اين ميهمانى مهمّ خود را آماده كرده ايم؟ با چه قلبى، با چه نيّتى، با چه حالى؟ با چه مالى؟ و با چه معرفتى؟ پيرامون آداب اين ميهمانى، در فصل هاى آتى توضيح خواهيم داد.

ص: 38

3 با كاروان نور

اشاره

ص: 39

3 با كاروان نور

ص: 40

ص: 41

1 با كاروان نور

آهنگ روح نواز لبيك زنان و مردان زائرى كه احرام بسته اند و در جاى جاى اطراف ميقات به صورت گروه هاى متشكل، خود را آماده حركت مى كنند، فضا را عطرآگين ساخته و نغمه هاى پرطنين توحيد، جلوه و حال و هواى ملكوتى اى به وجود آورده است.

اين سرزمين، همان مكانى است، كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در آن احرام بست و براى آموزش زائران، لبّيك را با صداى بلند بيان مى كرد و انبوه مؤمنينى كه آن حضرت را همراهى مى كردند، با صداى بلند نغمه هاى دل نشين لبّيك را دست جمعى و با لحن عربى هماهنگ و جذّابى تكرار مى نمودند. (1)

كلمات لبّيك، صرفاً الفاظى نيستند، كه فقط با گفتن آن به صورت عادى كافى باشد، بلكه اداى اين كلمات متابعت از ابراهيم و موسى و حضرت محمد صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام است، كه توجّه جدّى به معنا و مفهوم و


1- 1. كافى، ج 4، ص 245 و 241.

ص: 42

شرايط و لوازم آنها ضرورى مى باشد. لبّيك، اقرار به توحيد و اطاعت و عبادت و به صورت يك قرارداد و تعهّد سپارى ميان بنده و خداوند است، بدين جهت، به قصد و معناى آن توجّه جدّى لازم است.

ملاحظه كنيد، امام صادق عليه السلام، كه ما از پيروان آن حضرت هستيم، درباره احرام و لبّيك، چگونه سخن گفته؟ و چه حال و هوا و برداشتى داشته است؟

مالك بن انس اصبحى مدنى (95- 179 ه. ق) پيشواى مذهب «مالكى» و صاحب كتاب «المؤطّأ» (1) كه از شاگردان امام صادق عليه السلام بوده و فقيه مدينه ناميده مى شده، مى گويد: يك سال همراه جعفر بن محمّد حج انجام مى دادم، وقتى مركب حضرت او را به ميقات رسانيد از هر سو فرياد لبّيك بلند بود، چون آن حضرت خواست لبّيك بگويد، سخت منقلب شد و هر چه تلاش كرد، صدايش از گلو براى اداى لبّيك بيرون نمى آمد، تا جايى كه بر اثر انقلاب روحى نزديك بود از روى مركب به زمين سقوط كند!

مالك مى گويد: عرض كردم: اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله! ناچار بايد تلبيه بگويى.

فرمود: يا ابنَ أبي عامِر! كَيْفَ أجْسُرُ أنْ أَقُولَ: «لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْكَ» وَأَخْشى أنْ يَقُولَ عَزَّ وَجَلَّ [لي : لا لَبَّيْكَ وَلا سَعْدَيْكَ. (2)

اى پسر «ابى عامر» به كدام جرأت بگويم: لبَّيك اللّهُمَّ لَبَّيكَ، در حالى كه بيم دارم، خداوند متعال بگويد: لبّيك (واقعى) نگفته اى و سعادت مند


1- 1. سفينة البحار، ج 4، ص 404، ملك.
2- 2. الخصال، ج 1، ص 167، علل الشرايع، ص 235، مستدرك الوسائل، ج 9، ص 197.

ص: 43

نشده اى! زيرا شرط «لبّيك» اطاعت پيوسته خداوند است، كه به دنبال آن، سعادت جاويدان خواهد بود.

آزمون و زمينه سازى

نيّت تقرّب به ذات مقدّس خداوند و اطاعت از پروردگار عالم هستى، براى انجام حج، كه با احرام و لبّيك شروع مى شود، لوازم و تعهّداتى را عملًا مى طلبد، كه براى ورود به مراحل بعدى اعمال و مناسك حج، مى توان آن را «دوران آزمونى بزرگ» دانست و در نتيجه، براى سرفراز بيرون آمدن از اين آزمون، هوشيارى، مراقبت، جهاد نفس و حتّى رياضت سختى را بايد تحمّل نمود.

غير از جهاتى كه در بالا بيان شد، استمداد و مددجويى از «ربّ البيت» ضرورى خواهد بود، و اگر فاصله بين ميقات «محلّ مُحرم شدن» تا مكّه را شبانه طى كنند، مى توانند با زمزمه هاى لبّيك و راز و نياز در تاريكى شب، و فكر و انديشه، و محاسبه نفس، و انابه و توبه، زمينه روحى و فكرى را در نهاد خويش، براى لقاى دوست فراهم گردانند، و آمادگى «قُرب» را تقويت نمايند.

هيچ كس نيست، كه در كوى تواش كارى نيست هر كس آن جا، به طريق هوسى مى آيد

كس ندانست، كه منزلگه معشوق كجاست؟ اين قدر هست، كه بانگ جَرَسى مى آيد (1)

لازم است همه خواهران و برادران و جوانان عزيز اين نكات را مورد


1- 1 حافظ، ديوان، ص 347.

ص: 44

توجّه قرار دهند و آمادگى لازم را در خود پديد آورند. اين هدف متعالى و تربيتى از دو راه «زمينه سازى» و «خوددارى از يك سلسله رفتارهايى» كه به خاطر احرام ممنوع گرديده، به دست مى آيد.

درباره اين زمينه سازى، كه آن را مراقبت و آزمون بزرگ گفته اند و پيوسته بايد مورد توجّه باشد، امام صادق عليه السلام فرموده است:

إذا أرَدْتَ الحَجَّ فَجَرّدْ قَلْبَكَ للَّهِ تَعالى مِنْ كُلّ شاغِلٍ وَحِجابٍ، وَفَوّضْ امُورَكَ إلى خالِقِها، وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ فِي جَمِيعِ حَرَكاتِكَ وَسَكَناتِكَ. (1)

هرگاه تصميم به انجام حج گرفتى، دل خود را از هر چيز مشغول كننده و بازدارنده و از هر حجاب و پرده مانع شونده اى جدا و آزاد گردان و متوجّه و تسليم خداوند متعال باش و همه كارهاى خود را به خالق خويشتن واگذار، و در همه حركات و سكنات خود، به خداوند توكّل و اعتماد داشته باش.

تو كز سراى طبيعت، نمى روى بيرون كجا به سوى حقيقت، گذر توانى كرد؟

جمال يار ندارد، نقاب و پرده ولى غبار رَه بنشان، تا نظر توانى كرد

دلا ز نور هدايت، گر آگهى يابى چو شمع خنده زنان، ترك سر توانى كرد (2)

به هر حال، از فرصت شب، از چشمك ستارگان، از شعار لبّيك گويان


1- 1 مصباح الشريعه، ص 142، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 172.
2- 2 حافظ، ديوان، ص 102.

ص: 45

كاروان ها، از سكوت ديگران، از موقعيّت به دست آمده، از فكر و انديشه، از محاسبه نفس، از استمداد از خدا، از توسّل به اولياى الهى و از دعا و تقاضا و خلاصه از هر وسيله ممكن صحيح براى تقويت ايمان و حالات معنوى، بايد استفاده نمود و با بذر سالم «نيّت خالصانه» بايد درخت وجود را براى پرورش و دادن ميوه هاى شيرين معنوى، به بار نشانيد.

مراقبت سخت

زائر خانه خدا، احرام بسته است تا از بعضى از لذايذ مادّى و دنيايى محروم شود و در پرتو آن بتواند با خدا مرتبط گردد و رعايت اين جهت، كه آن را «آزمون بزرگ» ناميديم، مراقبت فراوانى را مى طلبد، تا براى تربيت و خودسازى و درك حضور، گام هاى تازه برداريم.

با توجّه به اين كه منشأ عمده گناهان و لغزش ها، به خصوص در حال احرام و حج، مى تواند «شهوت جنسى» و گناهان از سوى «زبان» باشد، قرآن كريم فرموده است: فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجّ. (1)

«كسانى كه (با احرام و شروع به اعمال) حج را بر خود فرض و واجب كرده اند (بايد توجّه داشته باشند)، در حج، آميزش جنسى با همسران، و گناه و جدال نبايد صورت بگيرد.»

رفتارها و اعمالى را كه زائران مُحرِم بايد از آن ها پرهيز كنند، عبارتند از:


1- 1. بقره، 197.

ص: 46

1- شكار حيوان وحشى صحرايى.

2- آميزش جنسى و هرگونه لذّت جويى در اين رابطه.

3- برقرار نمودن عقد ازدواج.

4- استمناء.

5- پوشيدن لباس دوخته براى مردها.

6- استعمال عطر و بوى خوش.

7- سرمه كشيدن.

8- در آئينه نگاه كردن.

9- پوشيدن كفش و جوراب براى مردها به گونه اى كه روى پا را بگيرد.

10- فسوق و فحش و فخرفروشى.

11- جدال و سوگند خوردن.

12- كشتن حيواناتى كه در بدن ساكن مى شوند.

13- انگشتر به دست كردن به منظور زينت.

14- پوشيدن زيور براى زن به جهت زينت.

15- روغن ماليدن به بدن.

16- زايل كردن موى بدن.

17- خوددارى مرد از پوشيدن سر خود.

18- پرهيز زن از پوشانيدن صورت خود.

19- سايه قرار دادن مرد بالاى سر خود.

20- بيرون آوردن خون از بدن.

21- ناخن گرفتن.

22- دندان كشيدن.

ص: 47

23- كندن درخت يا گياهى كه در حرم روئيده است.

24- حمل سلاح. (1)

درباره رمز و راز و فلسفه رفتارهايى كه مُحرم بايد از آن ها خوددارى كند، اين جهات را لازم است مورد توجّه داشته باشيم:

1- امام صادق عليه السلام در تفسير آيه فَمَنْ فَرَضَ ... فرموده: آن گاه كه مُحْرم شدى، بايد پيوسته خدا را در نظر داشته، پرهيزگار باشى، ياد و ذكر خدا زياد نموده، كم سخن بگويى مگر اين كه سخن خيرى باشد، زيرا از شرايط تكميل حج و عمره اين است، كه انسان زبان خويش را از هر ناروايى حفظ گرداند، چون خداوند متعال فرموده:

فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجّ. (2)

منظور از «رَفث» عمل جنسى است، و منظور از «فسوق» دروغ و دشنام است، و منظور از «جِدال» اين است، كه كسى «لا واللَّه» و «بلى واللَّه» يعنى، نه به خدا، آرى به خدا بگويد (و اين گونه سوگند بخورد) همچنين از هرگونه فخرفروشى و سخن زشت و قبيح بايد پرهيز داشته باشى ... (3)

فيّومى و ديگران درباره «فسق» مى نويسند: فسق خارج شدن از اطاعت است و اصل آن، خارج شدن چيزى از جاى خود است، به گونه اى كه موجب فساد آن چيز گردد. گفته مى شود: فَسَقَتِ الرُّطَبَةُ عَنْ قِشْرِها، يعنى، رطب از غلاف خود بيرون آمد ... (4)


1- 1. براى توضيحات بيشتر، به مناسك حج مراجعه شود.
2- 2. بقره، 197.
3- 3. كافى، ج 4، ص 338، تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 194.
4- 4. مصباح المنير، ص 467، قاموس قرآن، ج 5، ص 176.

ص: 48

بنابراين، هر چيزى از جايگاه خود خارج شود، آن چيز فاسق است و انسان هم، كه از حوزه اطاعت خدا و محدوده انسانيت خويش تجاوز كند، فاسق و فاسد مى گردد، و طبق فرموده قرآن: قول و ادّعاى او مسموع نيست (1) چنانكه با فسق و فساد، كيان شخصيت و انسانيت خويش را در هم شكسته است.

2- داستانى را، كه سعدى شيرازى درباره نكوهش زائران محرمى كه گرفتار «فسوق و جدال» شده بودند، بيان مى كند، هشدار دهنده و آموزنده است. وى مى نويسد: سالى، نزاعى در پيادگان حجيج (حاجيان) افتاده بود و داعى (بنده) در آن سفر هم پياده انصاف در سر و روى هم فتاديم و دادِ فسوق و جِدال بداديم، كجاوه نشينى را شنيدم، كه با عديل (هم كجاوه) خود مى گفت: يالَلعجب! پياده عاج (دندان فيل ساخته نشده) چون عرصه شطرنج به سر مى برد، فرزين مى شود، يعنى بِه از آن مى گردد كه بود، و پيادگان حاج باديه (كه به خاطر پياده بيابان پيمودن بايد بهتر شوند) به سر بردند و بَتَر شدند!

از من بگوى، حاجى مردم گَزاى را كو پوستين خلق، به آزار مى دَرد

حاجى تو نيستى، شتر است از براى آنك بيچاره خار مى خورد و بار مى بَرد (2)

3- درباره رفتارهايى كه زائر خانه خدا در حال احرام، براى چند ساعت يا چند روز بايد مراقبت كند و گاهى هم براى برخى سخت، دست


1- 1 حجرات، 6.
2- 2 متن كامل ديوان شيخ اجل سعدى شيرازى، ص 114.

ص: 49

و پاگير و رنج آور است و مى خواهند زود از قيد و بند آن آزاد گردند، بايد توجّه داشته باشيم، كه در اين پرهيزها و خوددارى ها و مراقبت ها، ممكن است اسرار و فلسفه سازنده و تعالى بخشى نهفته باشد.

اگر از آميزش جنسى و لذّت جويى طبيعى و مُجاز نهى شده، بدين خاطر است، كه با تمرين خويشتن دارى از لذّت حلال، به لذّت معنوى و برتر عرفانى دست يابيم.

اگر از پوشيدن لباس دوخته، كفش و جوراب و در آئينه نگاه كردن و سرمه كشيدن و روغن ماليدن به بدن جلوگيرى به عمل مى آيد، بدين جهت است، كه تا حدّ زيادى «خود را» فراموش كنيم، سادگى و بى پيرايگى را پيش گيريم و به «سيرت زيبا» نايل گرديم.

اگر از شكار و كشتن حيوانات و حتّى كشتن جانوران و حشرات كوچك، منع شده ايم، بايد اين درس را بياموزيم، كه خشونت بى جا و حتّى ستم به حيوانات بى گناه و بى دفاع، نه تنها در آن زمان، بلكه در ساير مراحل زندگى هم كار نامناسبى است و بالاخره؛ به قول فردوسى:

ميازار مورى، كه دانه كش است كه جان دارد و جان شيرين خوش است

اگر از فسوق و دروغ و فحش و فخرفروشى و نارواگويى در حال احرام، نهى به عمل آمده، اين كار يك دوران تمرينى است تا پس از آن هم در طول زندگى، مهار زبان و عفّت كلام و پرهيز از سوگند ناروا و خوددارى از لغزش هاى ديگر را شيوه گفتارى خويش قرار دهيم، با زبان، آتش افروز و نيش زن نبوده و به قول سعدى «مردم گَزاى» نباشيم.

ملاحظه كرديم، زائر مُحرم، حقّ كندن گياهى را كه در حرم روييده

ص: 50

ندارد و حتى استمرار حيات گياهان هم بايد از طرف زائر خانه خدا مصونيت داشته و از اين ناحيه مرتكب جفا و تجاوزى نگردد.

بنابراين «تروك احرام» يك دوره تمرين هاى جدّى است و براى پرهيز از خودآزارى با كشيدن دندان و زايل كردن موى از بدن، تمرين خودسازى براى مهار زبان از ستم در حقّ انسان ها، و خوددارى از ستم در حقّ حيوانات و حشرات و رعايت حقّ حيات گياهان و نباتات.

زائران احرام بسته، در آن حال چنان غرق در ايمان و عبادت و حالات معنوى و عرفانى و صعود به مراحل بلند ايمان و اطاعت مى شوند كه هم زنان مُحرم نبايد «گردى صورت» خود را بپوشانند، و هم مردان وظيفه دارند، به زنان نگاه شهوت آلود نكنند و از اين ناحيه نيز به تمرين ترك گناه، مهار شهوت و خوددارى از چشم چرانى اقدام كنند.

4- آيه: فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ (1)

يعنى، پس به سوى خدا بگريزيد، به انجام حج براى خدا تفسير شده (2) و زائرانى، كه شهر و ديار و زندگى خويش را رها كرده و اكنون نيز با «احرام»، از انجام امورى محروم شده اند، با رهايى و فرار از گناهان و ناامنى ها، به وادى امن و آستان قرب الهى مى گريزند، يعنى «فرار از همه» و «فرار به سوى خداوند» با آن همه فكر و انديشه، تدارك ديدن، مُحرم شدن، تمرين، مراقبت دست و پا و چشم و گوش و زبان و قلب، همه به سوى خدا و تقرّب به ذات حق.

و اين بود گوشه اى از اسرار «احرام» كه بايد سختى آن را تحمّل نمود و آداب آن را به جاى آورد و با همه حال و هواى معنوى و با همه اعضاى


1- 1 الذاريات، 50.
2- 2 محجة البيضاء، ج 2، ص 146.

ص: 51

برون و درون، زمزمه نمود:

ما بدين در، نه پى حشمت و جاه آمده ايم از بد حادثه، اين جا به پناه آمده ايم

رهرو منزل عشقيم وز سرحدّ عدم تا به اقليم وجود، اين همه راه آمده ايم

خطّه سبز تو ديديم وز بستان بهشت به طلب كارى اين مِهر گياه آمده ايم

با چنين گنج، كه شد خازن او روح امين به گدايى به درِ خانه شاه آمده ايم

لنگر حكم تو، اى كشتى توفيق كجاست؟ كه در اين بحرِ كرم، غرق گناه آمده ايم

آبرو مى رود، اى ابر خطا شوى ببار كه به ديوان عمل، نامه سياه آمده ايم (1)

همچنين، با اشك چشم، توبه و انابه، دل شكسته و ناله مشتاقانه، در حالى كه احرام به تن داريم و كاروان به سوى حرم راه مى پيمايد، زمزمه كنيم:

من بنده حضرت كريمم پرورده نعمت قديمم

گر بى هنرم و گر هنرمند لطف است اميدم، از خداوند

با آنكه، بضاعتى ندارم سرمايه طاعتى ندارم


1- 1 حافظ، ديوان، ص 222.

ص: 52

او چاره كار بنده داند چون هيچ وسيلتش نماند

اى بار خداى عالم آراى! بر بنده پير خود ببخشاى

سعدى! رهِ كعبه رضا گير اى مرد خداى! درِ خدا گير

بدبخت كسى كه، سر بتابد زين در، كه درى دگر بيايد (1)

4 احرام در ميقات

اشاره


1- 1 متن كامل ديوان شيخ اجل سعدى، ص 62.

ص: 53

4 احرام در ميقات

ص: 54

ص: 55

4 احرام در ميقات

مژده رفتن به «ميقات» در شجره يا جُحفه يا جاهاى ديگر، و بستن «احرام» در آن، زائران دلداده خانه خدا را، به شوق و شيدايى وصف ناپذيرى مى رساند.

آرزوهاى طلايى، به هدف نزديك مى شود و موج شادى چهره هاى پير و جوان را به طراوت و شادابى معنادارى تبديل مى كند.

همه، به ميقات مى روند، آنان كه از مدينه بار بسته اند، به «ذوالحُلَيْفه» در «مسجد شجره» و آنهايى كه از «جدّه» مى آيند، در سرزمين «جُحْفَه» و مسجدى كه در آن جا تأسيس شده و افرادى كه از ساير جاها به مكّه مى شتابند، در ميقات هاى ديگر، براى شروع اوّلين عمل، از اعمال پنج گانه عمره، كه بخشى از حج تمتّع است، يعنى «احرام» اقدام مى كنند. (1)


1- 1. ميقات هاى ديگر، طبق روايات، عقيق: براى اهل عراق و نجد، يَلَمْلَم: ميقات اهل يمن، قَرْنُ الْمَنازل: ميقات اهل طائف، مكّه: ميقات حج تمتّع، دُويرة الأهل: ميقات كسانى كه خانه هاى آنان از ميقات هاى پنج گانه نزديك تر است. محاذات ميقات: ميقات كسانى كه از راهى عبور مى كنند، كه نمى توانند به يكى از ميقات ها بروند. أدنى الحل: ميقات عمره مفرده، كه بعد از حج افراد و قِران يا با وجود ساير شرايط، بعد از عمره مفرده يا حجّ تمتّع انجام مى شود، ميقات فخّ: كه فى الجمله ميقات كودكان مى باشد. مستند الشيعه، ج 11، ص 190- 166، و كافى، ج 4، ص 319.

ص: 56

ميقات، واژه قرآنى و حديثى است، خداوند مى فرمايد: يَسْئَلُونَكَ عَنِ اْلأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجّ ... (1).

درباره هلال هاى ماه از تو سؤال مى كنند، بگو آن ها بيان اوقات براى نظام زندگى مردم و تعيين وقت حج است.

وقت، بخشى از زمان است، امّا در مورد مكانى، كه عملى در آن انجام مى شود، به كار گرفته شده است.

امام صادق عليه السلام فرمود: وَمِنْ تَمامِ الحَجّ وَالْعُمْرَةِ أنْ تَحْرِمَ مِنَ الْمَواقِيتِ الَّتِي وَقَّتَها رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه و آله (2).

از جمله شرايط تكميل حج و عمره آن است، كه از مكان هايى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله تعيين كرده، احرام ببندى.

فيّومى، مى نويسد: وقت، مقدارى از زمان مى باشد، كه براى كارى تعيين شده و ميقات، كه جمع آن «مواقيت» است، به معناى وقت، براى مكان استعاره گرفته شده است، مثل «مواقيت حج» براى مكانى كه در آن احرام بسته مى شود. (3)

همچنين در قرآن كريم، محلّ وعده و قرارگاه حضرت موسى عليه السلام


1- 1. سوره بقره آيه 189.
2- 2. كافى، ج 4، 318، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 54.
3- 3. مصباح المنير، ص 920، قاموس قرآن، ج 7، ص 233.

ص: 57

با خدا ميقاتُ رَبّهِ ... (1)

و روز ملاقات موسى عليه السلام با جادوگرانى كه از سوى فرعون با آن حضرت به مناظره آمده بودند لِمِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ (2)

يعنى، وعده گاه و وقت ملاقات يا «ميعاد» مطرح شده است.

علّامه، مولى احمد نراقى، «متوفاى 1245 هجرى قمرى» مى نويسد:

مواقيت، جمع ميقات است و منظور از ميقات، مكان هايى است، كه شرع مقدّس براى احرام تعيين كرده و احرام هم، اوّلين عمل از اعمال حج و عمره مى باشد، كه واجب است در مكان هاى معيّنى كه شرع براى هر گروه و طايفه اى مقرّر داشته، تا در آن جا محرم شوند انجام مى گيرد و به اعتبار اين كه، طوايف و گروه ها مختلفند، اين ميقات ها هم متعدّد و مختلف است. (3)

به هر حال، زائران، براى رسيدن به ميقات لحظه شمارى مى كنند، گروه هاى مختلف، از نقاط مختلف جهان، با رنگ ها، چهره ها، زبان ها و لهجه هاى متفاوت، امواج چشم نواز و لذّت بخش انسان ها را به وجود آورده و لذّت و شيدايى غروب و شب ميقات را، با حضور چشم و دل هم نمى توان توصيف نمود. امّا به طور كلّى، نسبت به آن موج عظيم انسانى، تقسيم بندى زير را مى توان در نظر گرفت:

1- افرادى، كه براى اوّلين بار به آن نقطه رسيده اند و آگاهى لازم ندارند و فقط از جلوه هاى ظاهرى آن بهره مند مى گردند؛

2- اشخاصى كه، سفر اوّل را تجربه مى كنند، امّا در پرتو مطالعه و معلومات تاريخى و دينى و آمادگى هاى معرفتى قبلى، غير از بهره مندى از


1- 1. اعراف، 142
2- 2. شعراء، 38
3- 3. مستند الشيعة فى احكام الشريعة، ج 11، ص 165

ص: 58

جلوه هاى دلنواز ظاهرى، از لذّت هاى معنوى نيز سيراب مى شوند؛

3- گروهى كه، براى بار دوّم و يا بيشتر شرف حضور يافته معارف مختلف اندوخته، آگاهى و دانايى لازم كسب نموده و غير از درك لذّت جلوه هاى ظاهرى، به دور از هر گونه ريا و ظاهر سازى، با كمال خضوع و تعبّد، در بحر عبوديّت حق غوطه ور مى شوند و بيش از پيش مورد عنايت پروردگار عالم قرار مى گيرند.

ما از كدام گروه هستيم؟ در آستانه ميهمانى حق چه احساسى داريم؟

چقدر خود را در پرتو عنايت معبود مى دانيم؟

به هر حال، بايد احرام ببنديم، پروانگان سپيدپوش، لباس هاى رنگارنگ را از تن بيرون مى آورند تا رنگ ها را از تن بشويند و زنگ ها را از دل بزدايند و چون تن پوش سفيد، دل را به نورانيّت بيارايند. سروصدا زياد است و نواى زيباى لبيك فضا را انباشته و عطرآگين ساخته است، امّا با اين همه نبايد غافل باشيم، تا نداى جان فزاى هستى را به گوش جان بشنويم و ادب حضور معمول داريم كه:

ما، برون را ننگريم و قال را ما، درون را بنگريم و حال را

ناظر قلبيم، اگر خاشع شود گرچه گفتِ لفظ، ناخاضع بود

زانكه دل جوهر بود، گفتن عَرَض پس طفيل آمد عَرَض، جوهر غَرَض

آتشى از عشق، در خود برفروز سر به سر، فكر و عبادت را بسوز (1)


1- 1. مثنوى معنوى، ص 149.

ص: 59

آرى، براى احرام بستن، كه با پوشيدن دو قطعه لباس ساده براى مردها و لباس هاى سفيد معمولى براى زن ها، نيّت خالصانه و لبيك گفتن صورت مى گيرد، دو موضوع مهم را بايد تدارك ديد و پيوسته آن ها را مراعات نمود:

1- عرفان احرام

گرچه عرفان ميقات و احرام را تا حدّى توضيح داديم و اهل دل، براى دست يابى و دريافت آن، دقّت لازم را به كار مى گيرند، امّا به منظور اهميّت اين جهت، كه شالوده ساير اعمال و مناسك نيز بر آن استوار مى گردد، اضافه مى كنيم: تا حدّ زيادى از توجّه به ظواهر، سروصداها عوامل حواس پرتى، وسوسه هاى غرورآميز، خودآرايى، خودفريبى، تحكّم، سرگرمى ها، منيّت و ... بايد كاست و خضوع و كوچكى در برابر ذات حق، با توبه و انابه، به زمزمه هاى عابدانه بايد افزود.

اين توصيه زيبا را ملاحظه كنيد: «لباس نمايشگر، در ميقات بريز، كفن بپوش، رنگ ها را همه بشوى، سپيد بپوش، سپيد كن، به رنگ همه شو، همه شو، همچو مارى كه پوست بيندازد، از «من بودن» خويش به در آى، مردم شو. ذرّه اى شو، درآميز با ذرّه ها، قطره اى گم، در دريا؛ نه كسى باش، كه به ميعاد آمده اى، خسى شو كه به ميقات آمده اى.» (1)

اطراف «مسجد شجره» كه به مناسبت درختى كه آن روزها در آن مكان وجود داشته، بدين نام موسوم گشته، غوغايى است و پروانگان سپيدبال براى پرواز «گِرد بام دوست» در هيجان هستند، داخل مسجد،


1- 1. دكتر على شريعتى، حج، ص 34، مهر 1350.

ص: 60

زائران دل باخته اى كه از قبل با وضو و غُسل تن را تطهير كرده اند، اكنون با نماز نيايش و استغفار و توبه و اشك شوق چشم، به شست و شوى جان مى پردازند، تا با احرام، از همه كس و همه چيز محروم گردند و به خدا مربوط شوند.

مردم ديده ما، جز به رُخت ناظر نيست دل سرگشته ما، غير تو را ذاكر نيست

اشكم، احرام طواف حرمَت مى بندد گرچه از خون دل ريش، دمى ظاهر نيست (1)

2- لبّيك صحيح

اشاره

پس از پوشيدن لباس احرام، واجب است همه زائران، بدين گونه «لبّيك» بگويند: لَبَّيْكَ، اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ، لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ، إِنَّ الْحَمْدَ وَالنّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلْكُ، لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ (2).

يعنى، آرى، خدايا آرى، آرى براى تو شريكى وجود ندارد، آرى اين چنين است و به راستى، حمد و ستايش بندگان به تو اختصاص دارد و همه نعمت هاى عالم هستى و حاكميّت بر جهان، از آنِ توست و در آفرينش و حاكميّت بر هستى، هيچ گونه شريك و همتايى ندارى، آرى حقيقت چنين است و باز هم براى اقرار و اطاعت تو، آرى مى گويم.

درباره اين جملات، كه به آن «تلبيه» گفته مى شود، چند چيز بايد


1- 1 حافظ، ديوان، ص 87.
2- 2. كافى، ج 4، ص 335، وسائل الشيعة، ج 9، ص 52، محجة البيضاء، ج 2، ص 167، تحرير الوسيله، ج 1، ص 391، مناسك حج امام خمينى قدس سره، ص 66.

ص: 61

رعايت شود:

1- همانطور كه تكبيرةالاحرام و ساير كلمات نماز بايد به عربى و صحيح تلفّظ شود، در «تلبيه» هم اين جهت بايد رعايت گردد.

2- توجّه به ترجمه و معناى اين جمله ها، براى بصيرت و معرفت نسبت به عبادت بزرگى كه مى خواهيم انجام دهيم، در ساماندهى فكر و انديشه ما، نقش تعيين كننده و سازنده اى دارد.

3- اگرچه به هنگام احرام، گفتن يكبار تلبيه كافى مى باشد، امّا تكرار آن مطلوب و داراى پاداش بيشترى است، چنانكه طبق فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله:

هر كس در حال احرام، از روى ايمان و براى اطاعت خداوند، بدون ريا و اغراض نفسانى هفتاد مرتبه لبّيك بگويد، خداوند يك ميليون فرشته را بر او گواه مى گيرد، كه از نفاق و آتش دوزخ برائت جسته است. (1)

4- موضوع مهمّى كه طبق روايات فراوان و فتواى مجتهدان، رعايت آن براى صحيح واقع شدن عبادات و از جمله حج، و در نتيجه مقبول واقع گرديدن آن ها، مورد تأكيد جدّى قرار گرفته «تهيه لباس با مال حلال» است.

طبق حديثى، كه شيخ صدوق و ديگران نقل كرده اند، ائمّه عليهم السلام فرموده اند:

مَنْ حَجَّ بِمالٍ حَرامٍ، نُودِيَ عِنْدَ التَّلْبِيَةِ: لا لَبَّيْكَ عَبْدِي، وَلا سَعْدَيْكَ. (2)

هر كس با مال حرام حج انجام دهد، آنگاه كه (به منظور اطاعت و


1- 1. كافى، ج 4، ص 337، وسائل الشيعه، ج 9، ص 56، محجة البيضاء، ج 2، ص 148.
2- 2. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 206، وسائل الشيعه، ج 8، ص 102.

ص: 62

پاسخ گويى به دعوت حق) لبّيك مى گويد، در پاسخ او از جانب خداوند ندا مى رسد: نه، بنده من، تو لبّيك واقعى نگفته اى و كامياب و سعادت مند نگرديده اى!

آرى، انجام احرام و حج با مال حلال، كه حدّاقل طىّ ده حديث از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمّه معصومين عليهم السلام و فتاواى مراجع تقليد، مورد تأكيد جدّى قرار گرفته، وظيفه واجبى است، كه زائر خانه خدا، قبل از آغاز سفر بايد آن را مورد رسيدگى و اصلاح قرار دهد.

امام باقر عليه السلام فرموده: هر كس از چهار طريق مال و دارايى به دست آورد، در چهار عبادت، عمل او مقبول نخواهد شد: مَنْ أصابَ مالًا مِنْ غُلُولٍ، أوْ رِباً، أَوْ خِيانَةٍ، أوْ سِرْقَةٍ، لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ في زَكاةٍ، وَلا صَدَقَةٍ، وَلا حَجّ، وَلا عُمْرَةٍ. (1)

هر كس از راه فريب كارى و اختلاس، يا رباخوارى، يا خيانت در حقّ ديگران (و بيت المال) يا سرقت و دزدى، مال و دارايى اى به دست آورد (تا به اصلاح آن اقدام نكند) پرداخت زكات و صدقه و عمل حج و عمره او، مقبول درگاه خداوند نخواهد شد.

امام موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: ما خاندانى هستيم، كه مخارج حج، مهريه زنان و پول كفن هاى خود را، از اموال پاك و پاكيزه خويش تأمين مى كنيم. (2)

با توجّه به اهميّت حج، شرايط صحّت آن و آثار تحوّل آفرين اين عبادت بزرگ در ارتباط با ساير اعمال و عبادات، موضوع «حج با مال حلال» روشن تر مى گردد.

تلبيه و احرام انبياء عليهم السلام


1- 1. وسائل الشيعه، ج 8، ص 102 و 103.
2- 2. همان.

ص: 63

امام صادق عليه السلام فرمود: لبّيك، واجب است و شعار توحيد مى باشد، همه پيامبران الهى عليهم السلام هم لبّيك گفته اند. اوّلين كسى كه لبّيك گفت، حضرت ابراهيم خليل عليه السلام بود.

آنگاه كه خداوند او را به انجام حج و اعلام آن به مردم، براى انجام حج مأمور نمود و آن حضرت اين دعوت را انجام داد، هر كس در هر نقطه اى بود، در «صُلب مردان» و «در رحم زنان» اين دعوت را پاسخ داد و «لبّيك» گفت. (1)

امام باقر و امام صادق عليهما السلام از لبّيك گفتن حضرت موسى بن عمران عليه السلام كه هفتاد پيامبر آن حضرت را همراهى مى كردند در حالى كه آن بزرگواران، لباس احرام بر تن نموده و دعوت حق را با لبّيك پاسخ مى داده اند، مطالب زيادى بيان داشته اند. (2)

درباره تشريع احرام، امام صادق عليه السلام فرموده است: وقتى كه بنى اسرائيل قربانى خود را آماده مى كردند، آتشى پديدار مى شد و قربانى هر كسى را كه مورد قبول واقع شده بود، مى خورد، آن گاه خداوند متعال، احرام را به جاى آن گونه قربانى نمودن قرار داد. (3)

همچنين، امام صادق عليه السلام احرام پيامبر صلى الله عليه و آله را در «مسجد شجره» دليل بر وجوب احرام و متابعت از آن حضرت معرفى كرده است. (4)


1- 1. كافى، ج 4، ص 336، تاريخ الامم والملوك، ج 1، ص 134، علل الشرايع، ج 2، ص 416.
2- 2. علل الشرايع، ج 2، ص 19- 418، بحارالانوار، ج 13، ص 10 و 11.
3- 3. كافى، ج 4، ص 335.
4- 4. علل الشرايع ج 2 ص 433.

ص: 64

درباره «فلسفه تلبيه» غير از اين كه رواياتى گفتن شعار توحيدى را متابعت از حضرت ابراهيم خليل و موساى كليم و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله معرفى مى كنند، (1) سليمان بن جعفر هم مى گويد:

دليل و علّت «تلبيه» را از امام موسى بن جعفر عليهما السلام سؤال كردم، آن حضرت فرمود: إنَّ النَّاسَ إِذا أَحْرَمُوا، ناداهُمُ اللَّهُ تَعالى ذِكْرُهُ، فَقالَ:

عِبادِي وَإِمائِي! لَأَحْرِمَنَّكُم مِنَ النّارِ كَما احْرَمْتُمْ لِي، فَقَوْلِهِم: لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، إجابَةً للَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عَلى نِدائِهِ لَهُمْ. (2)

وقتى مردم محرم مى شوند، خداوند متعال آنان را ندا مى كند و مى فرمايد: اى مردان و زنان از بندگان من! شما را از آتش دوزخ محفوظ داشتم، همانطور كه شما براى من احرام بستيد و آنگاه كه آنان لبّيك مى گويند، پاسخ به نداى خداوند متعال از سوى آنان صورت مى گيرد.

به هر حال، آن طور كه امام صادق عليه السلام درباره بيرون آوردن لباس ها و راز پوشيدن لباس احرام فرموده: وَأَلْبِسْ كَسْوَةَ الصّدْقِ، وَالصَّفا، وَالْخُضُوعِ، والخُشُوعِ ... (3)

زائر، با پوشيدن لباس احرام، بايد لباس صداقت و درستى، صفا و پاكى، خضوع و كرنش و خشوع و دلدادگى و سرانجام لباس اطاعت آگاهانه و مخلصانه را در سراسر زندگى خويش، به تن نمايد، تا حج وى، همه زواياى زندگى او را نورانى و مصفّا گرداند.

5 در طواف يار

اشاره


1- 1. كافى، ج 4، ص 335.
2- 2. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 127، علل الشرايع، ج 2، ص 416.
3- 3. مصباح الشريعه، ص 142، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 172.

ص: 65

5 در طواف يار

ص: 66

ص: 67

5 در طواف يار

كاروان هايى، كه از نقاط مختلف جهان با رنگ ها و شكل ها و زبان هاى مختلف آهنگ حج كرده اند، به مكّه نزديك مى شوند. عموماً مردان و زنان زائر فرسنگ ها راه را پشت سر گذاشته و سختى سفر آنان را خسته كرده است، امّا وقتى به شهر مكّه نزديك مى شوند، با اوج دادن آهنگ ملكوتى لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، فضا را از زمزمه هاى دل نشين و شيفتگى محبوب، كه با اشك شوق در هم آميخته، انباشته مى سازند و خستگى راه را فراموش مى كنند.

يك عمر آرزو، سال ها انتظار، اكنون به ميهمانى خدا، در جوار حرم امن الهى، به سرزمين وحى، جايى كه به قول يعقوبى: 82 سوره قرآن بر قلب نازنين رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل گرديده (1) چون كبوتران سبك بال و پروانگان عاشق، با لباس هاى ساده و سفيد، كه قلب را نورانيت و آرامش مى بخشد و آراستگى را به اوج رسانده، به جوار رحمت، قرب، توحيد،


1- 1. تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 33.

ص: 68

معبد آدم، نوح، ابراهيم، محمد صلى الله عليه و آله، ائمّه عليهم السلام و اوصيا و اولياى الهى مى شتابند.

آهنگ ها اوج گرفته و اشك ها از گوشه چشم ها سرازير است و دلدادگى موجب مى شود، كه در حالى كه از ميان تخته سنگ هاى در هم ريخته عبور مى كنند، پيوسته سر بركشند و در تكاپو باشند تا شهر و كعبه را مشاهده كنند و به آرزوى ديرينه برسند و كوى معشوق و خانه محبوب را در آغوش گيرند، كه فرمان سكوت فرامى رسد!

فرمان سكوت و آرامش

در ميقات، آهنگ دلنواز لبّيك همراه با ناله و نغمه شيدايى توحيد، در طىّ مسير، هميشه و همه جا ادامه داشت، امّا حال كه ميهمانان به بارگاه قدس ميزبان نزديك مى شوند، به خاطر ادب ميهمانى، در فكر و انديشه فرو رفتن، به درون برگشتن، خويشتن را يافتن، به محاسبه پرداختن و خلاصه براى درك نزول و فيض حضور، به سكوت همراه با ذكر و زمزمه آرام و جست وجوگر، تبديل مى شود.

معاوية بن عمّار مى گويد، امام صادق عليه السلام فرمود: إذا دَخَلْتَ مَكَّةَ وَأَنْتَ مُتَّمَتّعٌ، فَنَظَرْتَ إلى بُيُوتِ مَكَّةَ، فَاقْطَعِ التَّلْبِيَةَ ... (1)

هرگاه خواستى براى حجّ تمتّع وارد مكّه شوى و نگاه تو به خانه هاى مكّه افتاد، لبّيك خود را قطع كن و تا مى توانى (آهسته) تكبير و تهليل بگو و ستايش خداوند متعال را به جاى آور.

ضرورت قطع تلبيه و رعايت آرامش و اطاعت در اين رابطه و نيز به


1- 1. كافى، ج 4، ص 399، وسائل الشيعه، ج 9، ص 57.

ص: 69

هنگامى كه زائران وارد مسجدالحرام مى شوند به حدّى است، كه ابان بن تَغلِب مى گويد:

با امام باقر عليه السلام در گوشه اى از مسجدالحرام قرار گرفته بوديم، كه گروهى با صداى بلند در اطراف خانه كعبه لبّيك مى گفتند، امام عليه السلام فرمود:

آيا اينان را كه بلند لبّيك مى گويند مى بينى؟ وَاللَّهِ لَأَصْواتُهُم أَبْغَضُ الَى اللَّهِ مِنْ صَوْتِ الْحَمِيرِ. (1)

به هر حال، اطاعت از دستورات پيشوايان عالى مقام اسلام و ادب ميهمانى رفتن، اين اقتضا را دارد، كه ميهمانان- چنانكه بعد توضيح خواهيم داد- توصيه هاى دينى را آگاهانه و با دقّت مورد توجّه قرار دهند و عنايت داشته باشند، كه بندگان نسبت به ذات مقدّس خداوند، يك «زمان ميهمانى» دارند، كه ماه مبارك رمضان است و پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده: هُوَ شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إلى ضِيافَةَ اللَّهِ ... (2)

و يك «مكان ميهمانى» در روايات مطرح شده، كه مكّه است و امام على عليه السلام فرموده: الْحاجُّ وَالْمُعْتَمِرُ، وَفْدُ اللَّهِ .... (3)

كسانى كه حج و عمره انجام مى دهند، ميهمانانى هستند، كه در مكّه به پيشگاه خداوند وارد مى شوند.

ورود به مسجدالحرام

ميهمانان سفيدپوش، همچون كبوتران سبك بال، احساس سبكى و آرامش مى كنند و در حالى كه اشك شوق بر گونه ها سرازير است، مى خواهند با شتاب خود را به كعبه برسانند، امّا غير از غسل هاى ورود به


1- 1. كافى، ج 4، ص 541، وسائل الشيعه، ج 9، ص 57.
2- 2. وسائل الشيعه، ج 10، ص 313، آل البيت.
3- 3. الخصال لشيخ الصدوق، ج 2، ص 635، بحارالانوار، ج 96، ص 8.

ص: 70

حرم و به مسجدالحرام، در عين حالى كه با افتادن چشم آنان به «كعبه» انقلاب بزرگ روحى و شيدايى و زمزمه مؤمنانه به آنان دست مى دهد، مى بايست چون امامان عليهم السلام و اولياى الهى، براى دريافت لذّت معنوى بيشتر و معرفت عميق تر، آداب ديگرى را رعايت كنند، و طبق روايت امام صادق عليه السلام از در «بنى شيبه» كه بت ها عبادت مى شدند و سنگى كه «هُبَل» از آن تراشيده شده بود و پس از سرنگونى آن از بالاى كعبه به وسيله على عليه السلام به دستور رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن جا مدفون شد (1) و اكنون مقابل «باب السّلام» است وارد شوند، (2) و همچنين پاها را برهنه كنند، قدم ها را كوچك و كوتاه و با فاصله كم بردارند، سكينه، وقار، خضوع، خشوع، اظهار كوچكى، ناله، انابه، زمزمه، سپاس، قطره شدن در درياى انسان هاى رنگارنگ، كه همگان به «ميعاد» آمده اند، تا عمق عبوديت و اوج بندگى خويش را به نمايش گذارند.

اين خانه مكعب شكل ساده، قبله است، جايى كه از ولادت تا وفات به سوى آن روى مى آوريم، در شبانه روز پنج بار به سوى آن نماز مى خوانيم، حركات و سكنات عبادى و دعاهاى همه ما به سوى آن صورت مى گيرد و اكنون در چند قدمى آن قرار داريم و اگر ازدحام جمعيّت اجازه دهد، مى توانيم حجرالاسود، مقام ابراهيم، حجر اسماعيل و ... را مشاهده كنيم.

ابان بن تَغلب، كه از ياران دانشمند و بزرگ امام صادق عليه السلام است، مى گويد: در سفر حج، من از مدينه تا مكّه همراه امام صادق عليه السلام بودم، وقتى آن حضرت به حرم رسيد، از مركب خود پياده شد و غسل كرد و


1- 1. وسائل الشيعه، ج 9، ص 323، ابواب مقدمات ...
2- 2. مناسك حج امام خمينى قدس سره، با حواشى، ج 1، ص 102.

ص: 71

كفش خود را به دست گرفت و با پاى برهنه وارد حرم شد و من هم مثل آن حضرت رفتار كردم، وى با ديدن وضع من فرمود: هر كس اين گونه كه تو رفتار كردى، به منظور تواضع و كوچكى در برابر خداوند رفتار كند، خداوند صد هزار گناه او را محو مى كند و براى او صدهزار حسنه مى نويسد، به او صد هزار رتبه مى دهد و صد هزار حاجت او را برآورده مى سازد. (1)

اين سخن و رفتار، مربوط به ورود به «حرم» يعنى سرزمين مكّه بود، امّا با ورود به مسجدالحرام، رحمت و عنايت و نور الهى بر بندگان مى بارد و همگان در درياى رحمت خداوندى شناور مى گردند، اين جا، همه سپيدپوشند و سراسر فضا، زيبا و نورانى است و همه احساسات و نيروهاى انسانى در چشم ها متمركز مى شود، تا كعبه اميدها و آرزوها را تماشا كنند، امّا موج اشك امان نمى دهد، ولى بى اختيار چشم به كعبه نشانه مى رود و بايد نگاه كرد.

نگاه به كعبه

به خانه خدا آمده ايم، نگاه كن، به خانه خود آمده ايم (2)، آرام بگير و احساس غريبى مكن، جايى كه همه پيامبران به عبادت پرداخته اند (3)، جايى كه، همه امامان ما، ناله سر داده و راز و نياز عابدانه و عاشقانه داشته اند، بوسه زده اند و چهره بندگى و عبوديّت به زمين سائيده اند، و به قول امام باقر عليه السلام:


1- 1. كافى، ج 4، ص 398، وسائل الشيعه، ج 9، ص 315.
2- 2. آل عمران، 196.
3- 3. بحارالانوار، ج 96، ص 58، ح 21، سفينةالبحار، ج 1، ص 17- ح 516.

ص: 72

خداوند روى كره زمين، مكانى را محبوب تر و مقدّس تر از آن نيافريده است. (1)

درباره «نگاه به كعبه» روايات زيادى وارد شده، امام صادق عليه السلام فرموده:

مَنْ نَظَرَ إلىَ الْكَعْبَةِ، لَمْ يَزَلْ تَكْتُبُ لَهُ حَسَنَةٌ، و تَمْحى عَنْهُ سَيّئَةٌ حتّى يَنْصَرِفَ بِبَصَرِهِ عَنْها. (2)

هركس به كعبه نگاه كند، پيوسته براى او پاداش نوشته مى شود و گناه او محو مى گردد، تا مادامى كه نگاه خود را از كعبه برگيرد.

اين نگاه، غير از اين كه لذّت معنوى و پاداش دارد و به معرفت و روح توحيد مى افزايد، بايد عميق و معنادار باشد و پيوند توحيد با امامت را برقرار سازد و مكتب امامت و اطاعت از آن را تداعى و تبلور بخشد.

امام صادق عليه السلام فرمود: مَنْ نَظَرَ إلَى الْكَعْبَةِ عارِفاً، فَعَرِفَ مِنْ حَقّنا وحُرْمَتِنا، مِثْلُ الَّذِي عَرِفَ مِنْ حَقّها وَحُرْمَتِها، غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ، وَكَفاهُ هَمَّ الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ. (3)

هركس با معرفت به كعبه نگاه كند، و حقّ ما و حرمت ما را بشناسد، مثل كسى است، كه حقّ و حرمت كعبه را شناخته است و خداوند گناهان او را مى آمرزد و عهده دار رفع گرفتارى دنيا و آخرت او مى گردد.

نگاه به كعبه، غير از پاداش معنوى و برقرارى ارتباط توحيد با امامت، تداعى يك سلسله نگاه هاى ديگر انسانى و مردمى را مى كند و پيوند عواطف انسانى، براى اداى حقوق خانوادگى، گسترش علم و دانش،


1- 1 بحارالانوار، ج 96، ص 53، ح 5.
2- 2 من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 132، وسائل الشيعه، ج 9، ص 364.
3- 3 همان.

ص: 73

تكريم علم و دانش و پيوند با قرآن و كعبه و امامت، به عنوان عبادت بزرگ، كه جنبه الهى و پيوند مردمى دارد، قلمداد شده است.

امام باقر عليه السلام فرموده است: النَّظَرُ إِلَى الْكَعْبَةِ عِبادَةٌ، والنَّظَرُ إِلَى الْوالِدَيْنِ عِبادَةٌ، وَالنَّظَرُ إِلَى الْمُصْحَفِ مِنْ غَيْرِ قِرائَةٍ عِبادَةٌ، وَالنَّظَرُ إلى وَجْهِ الْعالِمِ عِبادَةٌ، وَالنَّظَرُ إلى آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله عِبادَةٌ. (1)

نگاه به كعبه عبادت است، و نگاه به پدر و مادر عبادت است، و نگاه به قرآن بدون قرائت عبادت است، و نگاه به صورت عالم عبادت است، و نگاه به آل محمد صلى الله عليه و آله عبادت است.

با نگاه به كعبه، ارتباط توحيد و امامت و ساير حقوق اجتماعى در ذهن تداعى مى كند، امّا كعبه و مسجدالحرام، و عبادت در آن، ميراث پيامبران است و ارتباط اين حركت مقدّس با بينان گزار كعبه و پاك كننده آن از بت ها و احياگر مناسك سالم آن نيز بايد برقرار گردد، بدين لحاظ امام باقر عليه السلام فرموده است: وقتى وارد مسجدالحرام شدى، پس از خضوع و خشوع در برابر حق تعالى، بگو:

السَّلامُ عَلَيْكَ ايُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ، بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ وَمِنَ اللَّهِ وَما شاءَ اللَّهُ، وَالسَّلامُ عَلى أنْبِياءِ اللَّهِ وَرُسُلِهِ، وَالسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللَّهِ، وَالسَّلامُ عَلى إبْراهِيمَ، وَالْحَمْدُ للَّهِ رَبّ الْعالَمِينَ. (2)

بدين ترتيب، خلاصه آداب ورود به مسجدالحرام تحقّق يافته و با ارتباط معنوى با خداى كعبه، بنيان گزار آن، مناسك پرداز آن، با قرآن، با پيامبران و امامان عليهم السلام با عالمان و با همه كسانى كه ما را بدان مكان


1- 1 من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 133، وسائل الشيعه، ج 9، ص 364.
2- 2 كافى، ج 4، ص 401.

ص: 74

فراخوانده، آموزش داده، راهنمايى كرده، و يارى رسانده اند، ارتباط برقرار نموده و تشكّر و سپاسگزارى مى نمائيم.

طواف كعبه

اشاره

نوبت به طواف رسيده است، ركن عمره و حج، دوّمين عمل عمره و اوّلين عمل در مسجدالحرام، جايى كه خداوند به ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام دستور داده: آن را از شرك و آلودگى ها براى طواف كنندگان و معتكفين و قيام كنندگان و سجده كنندگان پاك و پاكيزه گردانند (1) و نيز فرمان داده:

وَلْيَطَّوَّفُوا بِالبَيْتِ الْعَتِيقِ (2)

اين جا، مسجدالحرام است، جايى كه خداوند فرموده: آن را براى مردم، مساوى قرار داديم، چه آن هايى كه در آن جا زندگى مى كنند و چه آن هايى كه از نقاط دور و اطراف، وارد مى شوند (3)، همه در آن مكان مساوى هستند، هيچ كس امتيازى بر ديگرى ندارد و هيچ كس نبايد براى ديگرى مزاحمت و ممانعت ايجاد كند، همه سفيدپوشان مؤمن، كه با رنگ يك سان لباسِ خويش، مساوات و يك رنگى و يگانگى دينى را به نمايش گذاشته اند، همراه و هم رنگ بايد دور كعبه طواف كنند، به يك طرف، به يك جهت، با يك هدف، اطاعت و عبوديّت، آن هم در اوج خضوع و نهايت فداكارى، يعنى خدايا! به گِرد كويت، به دور خانه ات مى گردم و فدايى ات هستم، پروانه شمع وجودت شده ام.


1- 1 بقره، 125، حج 26.
2- 2 حج 26 و 29.
3- 3 حج، 25.

ص: 75

از آن پروانه بر فانوس، هر دم مى زند خود را كه خواهد با عزيز خويش در يك پيرهن باشد

به هر حال، بايد طواف انجام داد، امّا براى توجّه بيشتر به اين ركن مهم و بهره بردارى بهتر از آن، توجّه به اين جهات لازم است:

1- طواف قبل از اسلام

قبل از اسلام كفّار و مشركين به دور خانه كعبه، به روش خاصّى طواف مى كردند، امام صادق عليه السلام فرموده است: قبيله قريش، بت هايى را كه دور كعبه قرار داشتند، با مِشك و عنبر تزيين و خوش بو كرده بودند، «يَغُوث» مقابل در كعبه قرار داشت، «يَعُوق» در جانب راست و «نَسْر» در طرف چپ، هرگاه افراد وارد مى شدند، در برابر «يَغُوث» به سجده مى افتادند، سپس در حالى كه نيم خيز بودند، دور «يَعوق» مى گرديدند و آنگاه، دور «نَسْر» مى چرخيدند و لبّيك مى گفتند ... (1)

هم چنين امام باقر عليه السلام فرموده: آنان با بدن عريان و برهنه طواف مى كردند. (2) و به بيان قرآن كريم، نماز مشركان زمان جاهليت صوت كشيدن و كف زدن بود. (3) و برخى هم گاهى براى اين كه نماز رسول خدا صلى الله عليه و آله را به هم بزنند، به صوت كشيدن و كف زدن اقدام مى كردند. (4)

هشام بن محمّدبن سائب، معروف به ابن كلبى «متوفاى 204 هجرى» مى نويسد:


1- 1 كافى، ج 4، ص 542.
2- 2 بحارالانوار، ج 22، ص 294.
3- 3 سوره انفال، آيه 35.
4- 4 مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 2، ص 540.

ص: 76

علت رواج بت پرستى در ميان «اولاد اسماعيل» و تمايل آن ها به بت پرستى اين بوده است، كه هر مسافرى كه از مكّه به اطراف سفر مى كرد، از سنگ هايى كه در اطراف كعبه بود، به عنوان تبرّك به همراه خود برمى داشت، تا آن ها را به خاطر انتساب و مجاورت با كعبه، در سفر تعظيم و تقديس كند.

آن مسافران، در هر منزلگاه كه فرود مى آمدند، سنگ هايى را كه همراه داشتند، به زمين مى نهادند و براى اين كه به وسيله تقديس آن ها، خانه كعبه را تعظيم كرده باشند، آن سنگ ها را مانند كعبه مى پرستيدند و به دور آن ها طواف مى كردند و دست و صورت خود را به آن ها مى ماليدند! (1)

استاد، علّامه شيخ محمود شَلتوت، «متولد 23 آوريل 1893 و متوفّاى 12 دسامبر 1963 ميلادى مطابق 26 رجب 1383 هجرى و رئيس دانشگاه الأزهر مصر در سال 1958 ميلادى» مى نويسد: عرب، به شرك و بت پرستى گراييد، بت ها را بر فراز خانه توحيد افراشتند، آنگاه از هر سو بدانجا روى آورده و به عنوان ميانجى خداوند به پرستش آن ها پرداختند، از آن ها يارى مى طلبيدند و به نام آن ها قربانى مى كردند.

مراسم حج، اين گونه دستخوش بدعت هاى آشكار گرديد، اعراب به پيروى از اميال خويش، گاهى لخت به طواف كعبه مى رفتند، گاهى بر خويشتن چربى و خوراكى ها را تحريم مى كردند، برخى از رفتن به عرفات با ساير مردم خوددارى مى كردند، زيرا خويشتن را برتر دانسته، براى خود سزاوار نمى ديدند، كه با آنان در يك جايگاه مشترك قرار بگيرند! (2)

2- هفت دور طواف


1- 1. بت هاى عرب، ترجمه الاصنام، ص 48.
2- 2. سيرى در تعاليم اسلام، ص 310.

ص: 77

دستور انجام طواف را خداوند، با عبارت: وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ العَتِيقِ (1) يعنى، حتماً بايد دور خانه كهن (يا آزاد، يا آزاد كننده) طواف كنيد، داده است. امّا جزئيات آن در روايات معتبر بيان گرديده است.

امام صادق عليه السلام روايت كرده، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن وصيّتى به على عليه السلام فرمود: اى على! عبدالمطّلب، در زمان جاهليت پنج سنّت برقرار كرد و خداوند متعال هم آن ها را در اسلام استمرار بخشيد ... لَمْ يَكُنْ لِلطَّوافِ عَدَدٌ عِنْدَ قُرَيْشٍ، فَسَنَّ لَهُمْ عَبْدُ الْمُطَّلِب سَبْعَةُ أشْواطٍ، فَأَجْرَى اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ذلِكَ فِي الْاسْلامِ. (2)

طواف، نزد قريش تعداد مشخّصى نداشت، امّا عبدالمطّلب تعداد طواف را هفت دور قرار داد و خداوند متعال هم، اين تعداد دور زدن را در اسلام به اجرا درآورد.

درباره اين كه، هفت دور بايد دور خانه كعبه طواف كرد، روايات معتبر فراوانى در كتاب هاى حديثى و فقهى وارد شده، از جمله امام صادق عليه السلام به معاوية بن عمّار فرمود: طُفْ بِالْبَيْتِ سَبْعَةُ أشْواطٍ ... (3)

امّا، نكته اى كه غير از دليل و دستور، بايد بدان بينديشيم و براى آن جوابى پيدا كنيم، راز و رمز «عدد هفت» است، زيرا طواف هفت دور


1- 1. حج، 29
2- 2. وسائل الشيعة، ج 9، ص 414
3- 3. كافى، ج 4، ص 406، وسائل الشيعه، ج 9 ص 415

ص: 78

است، هفت دور ميان صفا و مروه بايد سعى نمود، به هر جمره اى هفت سنگ بايد زد، اگر كسى گرفتار اخلال در حج شود، پس از بازگشت به وطن، هفت روز بايد، روزه بگيرد. (1)

اضافه بر اين، آسمان ها، هفت گانه هستند (2) زمين هم هفت طبقه است (3) دوزخ نيز هفت در دارد (4) اركان حج هم هفت چيز معرفى شده و نيز تروك و چيزهاى ممنوع براى محرم هم، به طور كلّى هفت مورد شمرده شده است. (5)

ولى، درباره تعداد دورهاى هفتگانه طواف، اگرچه تعداد ديگرى هم بود، باز جاى اين سؤال باقى مى ماند، كه مثلًا چرا شش يا هشت دور طواف؟ در عين حال، اين سؤال طبق رواياتى كه وارد شده، در قرن اوّل تاريخ اسلام هم مطرح بوده و به آن جواب همراه با حكمتى هم داده شده است.

در روايتى مى خوانيم: ابوحمزه ثمالى از امام زين العابدين عليه السلام سؤال مى كند، علت اين كه طواف هفت دور تعيين شده چيست؟

امام عليه السلام فرمود: خداوند به فرشتگان گفت: من در روى زمين جانشين و حاكمى قرار خواهم داد، آنان گفتند: آيا كسى را در زمين قرار مى دهى، كه فساد و خون ريزى مى كند؟ پروردگار فرمود: من حقايقى را مى دانم. كه شما نمى دانيد (6) آنگاه خداوند كه هيچ گاه فرشتگان را از نور خود محروم نمى كرد، هفت هزار سال از نور خويش محروم كرد، فرشتگان هفت هزار


1- 1. بقره، 196
2- 2. بقره، 29؛ اسراء، 44؛ مؤمنون، 86
3- 3. طلاق، 12، بحارالانوار، ج 57، ص 126
4- 4. حجر، 44
5- 5. محجة البيضاء، ج 2، ص 162- 161
6- 6. بقره، 30 و 31

ص: 79

سال به عرش خداوند پناه بردند و خداوند آنان را مورد رحمت قرار داد و توبه آنان را پذيرفت و براى آنان در آسمان چهارم «بيت المعمور» را براى عبادت و پاداش تعيين كرد و «بيت الحرام» را زير «بيت المعمور» قرار داد، تا محلّ امن و عبادت و پاداش فرزندان آدم باشد، فَصارَ الطَّوافُ سَبْعَةُ أشْواطٍ واجِباً عَلَى الْعِبادِ، لِكُلّ أَلْفِ سَنَةٍ شَوْطاً واحِداً. (1)

آنگاه هفت دور طواف براى بندگان واجب گرديد و براى هر هزار سال، يك دور طواف تعيين شد.

شايد اسرار ديگرى هم در اين «اعداد» وجود داشته باشد، كه ما نمى دانيم، بايد آن ها را به كار گيريم و در صدد كشف اسرار و رموز آن نيز تلاش مبذول داريم.

3- طواف دل

هفت دور طواف، قربةً إلَى اللَّه، در حالى كه با طهارت و پاكى لباس و بدن از مقابل حجرالاسود شروع مى شود و در همه حال، سمت چپ بدن به طرف كعبه قرار دارد و حجر اسماعيل، آن ديواره به شكل نيم دايره، داخل طواف واقع مى شود و سرانجام طواف، هفت مرتبه دور زدن بيضى شكل در مقابل حجرالاسود، به پايان مى رسد.

اين طواف است، كه اگر ازدحام انسان ها اجازه دهد، خيلى ساده و طبيعى انجام مى گيرد، امّا ازدحام جمعيت، ناآگاهى ها، راهنمايى هاى نامناسب، ذوق زدگى ها، خستگى ها، اضطراب كاذب، وسواس، افراطكارى، و


1- 1 علل الشرايع، ج 2، ص 407، كافى، ج 4، ص 188، وسائل الشيعه، ج 9، ص 414.

ص: 80

ترس از ناقص انجام شدن طواف، موجب مى گردد، كه زائران براى خود ترديد و دلهره و براى ديگران آزار و اذيّت فراهم كنند و بيشتر گرفتار «قالب» و صورت عمل گردند، در حالى كه علاوه بر تصحيح صورت طواف، كه لازم است و «ركن» عمره و حج مى باشد، معنا و معرفت و عرفان طواف را بايد مورد توجّه قرار داد.

در طواف، حتّى الامكان بايد چشم سر را فروپوشاند و چشم دل را گشود، از توجّه به سروصداها و مناظر و صحنه ها و رويدادها وارهيد و به درون خزيد و موقعيت خويش و قداست مكان را ادراك نمود.

منگر اندر نقش او و رنگ او بنگر اندر عزم و در آهنگ او

گر سياه است و هم آهنگ تو است تو سپيدش دان، كه هم رنگ تو است (1)

آرى، آنگاه كه ابراهيم عليه السلام همسر و كودك خويش اسماعيل عليه السلام را در كنار اين سنگ مى گذاشت، از خداوند تقاضا مى كرد كه: دل هاى برخى از مردم را متوجّه آنان گرداند (2) و اكنون «دل ها» ى انسان هاى انبوهى را به اين مكان كشانده است و طبق بيان پيامبر صلى الله عليه و آله: خداوند، دل ها را در زمين ظرف هاى محبت و معرفت خويش قرار داده (3) تا جايى كه: قَلْبُ الْمُؤمِنِ عَرْشُ الرَّحْمانِ، معرفى شده است. (4)


1- 1 مثنوى معنوى، ص 577
2- 2 ابراهيم، 37
3- 3 النوادر للراوندى، ص 46، بحارالانوار، ج 67، ص 60
4- 4 بحارالانوار، ج 55، ص 39

ص: 81

به هر حال، دل را بايد از وابستگى ها، سرگرمى ها و بازدارندگى ها رهانيد و توجّه داشت، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به أبى ذر فرموده است: إنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَتَعالى لا يَنْظُرُ إلى صُوَرِكُمْ وَلا إلى أمْوالِكُمْ، وَلكِنْ يَنْظُرُ إلى قُلُوبِكُم وَأعْمالِكُم. (1)

خداوند متعال، به صورت ها و اموال (يا گفتار) شما نگاه نمى كند، بلكه به دل ها و اعمال شما نگاه مى كند.

همچنين، پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده، لَولا أنَّ الشَّياطِينَ يَحُومُونَ على قُلُوبِ بَني آدَمَ، لَنَظَرُوا إلى الْمَلَكُوتِ. (2)

اگر اين جهت نبود، كه شيطان ها به دل هاى فرزندان آدم، وسوسه و الهام هاى ناروا مى كردند، انسان ها مى توانستند به ملكوت بنگرند.

قبله عارف بود، نور وِصال قبله عقل مُفَلِفْ شد خيال

قبله زاهد بود، يزدان بَرّ قبله طامع، بود هميان زَر

قبله معناوَران، صبر و درنگ قبله صورت پرستان، نقش سنگ

قبله عاشق، حق آمد اى پسر قبله باطن، بَليس است اى پدر (3)

خلاصه، در طواف بايد به درون رفت، كوچك شد، قطره شد، تا بتوان به درياى بزرگ بندگى پيوست.

به چشم كسان، در نيايد كسى كه از خود بزرگى نمايد بسى


1- 1. بحارالانوار، ج 74، ص 88
2- 2. بحارالانوار، ج 67، ص 59
3- 3. مثنوى معنوى، ص 577

ص: 82

مگو، تا بگويند شكرت هزار چو خود گفتى، از كس توقّع مدار

بزرگان نكردند در خود، نگاه خدا بينى از خويشتن بين، مخواه

پياز آمد آن بى هنر، جمله پوست كه پيداست چون پسته، مغزى در اوست (1)

6 اين چنين بايد بود

اشاره


1- 1 بوستان سعدى، باب چهارم در تواضع، 176، 144- 148، سفينة البحار، ج 3، ص 409.

ص: 83

6 اين چنين بايد بود

ص: 84

ص: 85

6 اين چنين بايد بود

ابراهيم خليل و فرزندش، در حالى كه پايه هاى خانه كعبه را به عنوان اولين خانه به منظور پرستش خداوند براى مردم بالا مى بردند، عرضه داشتند: پروردگارا! ازما بپذير، توشنواو دانايى. (1)

آنگاه، پنج تقاضاى مهم و سرنوشت ساز كردند:

1- پروردگارا! ما را تسليم دستورهاى خود قرار بده؛

2- از دودمان ما نيز، امّتى مسلمان و تسليم در برابر فرمان خويش قرار بده؛

3- وَأَرِنا مَناسِكَنا، شيوه پرستش و عبادت خود را به ما نشان بده؛

4- توبه ما را بپذير و رحمت خود را متوجّه ما گردان؛

5- پروردگارا! از ميان فرزندان ما، پيامبرى مبعوث گردان، تا آيات ترا بر آن ها بخواند وحكمت به آنان بياموزد وپاكيزه گرداند، زيرا توتوانايى و بر همه اين امور قدرت دارى. (2)


1- 1. بقره، 127.
2- 2. بقره، 128 و 129.

ص: 86

درميان عبادات، فقط درباره حج، از عنوان «مناسك» استفاده شده و اين، واژه قرآنى است كه به صورت هاى: نُسُك (1) مَنْسَك (2) و مَناسك (3) در هفت جاى قرآن آمده است.

امّا، معناى اين واژه چيست؟ پرستش، پارسايى و زهد ورزيدن، رضايت، خشوع در برابر خدا، شستن و پاك كردن جامه «غَسَّلَهُ بالماءِ وَطَهَّرَهُ»، آنچه انسان را به خدا نزديك مى كند، رسيدن به خانه، به راه درست و مذهب زيبا گراييدن، جَعَلْنا لِكُلّ أمّةٍ مَنْسَكاً، (4)

ذبح گوسفند براى خدا، هر حقّى كه از آن خداست، آنچه به خدا تقديم مى شود، أرضُ النّاسِكِ. زمين سرسبز و خرّمى كه باران تازه بر آن باريده، سرزمين آشنا و مأنوس، ديارى كه دل به آن انس و پيوند دارد، مذهب و راه درستى كه خداوند پيش پاى هر امّتى نهاده است، تا در مقام جست وجوى حق بر آن راه قدم گذارد و يا كلّيه اعمال و رفتار حج (5)، كه در آن، سه نقطه مشترك، حركت، قصد قربت و صرف مال و جان قرار دارد.

عنوان «مناسك حج» كه شامل مجموعه احكام و اعمال حج مى گردد، در احاديث فراوانى آمده، كه يك مورد از آن را مطرح مى كنيم:


1- 1. بقره، 196 و انعام، 162
2- 2. حج، 34 و 67
3- 3. بقره، 128 و 200
4- 4. حج، 34 و 67
5- 5. مجمع البحرين، ص 421، اقرب الموارد، ج 2، ص 1297، فرهنگ معين، ج 4، ص 4732، حج، دكتر شريعتى، ص 13 و 14.

ص: 87

امام صادق عليه السلام ضمن حديثى، كه پايه ها و اساس اسلام را مى شمارد، درباره موقعيت و خدمات پدر خود، امام باقر عليه السلام مى فرمايد: فَفَتَحَ لَهُم وَبَيَّنَ لَهُم مَناسِكَ حَجّهِم، وَحَلالِهِم وَحرامِهِم. (1)

امام باقر عليه السلام راه شناخت را براى آنان بازگشود و مناسك حج و احكام حلال و حرام را براى آنان تبيين نمود.

نكته مهم ديگر، درباره عبادات به خصوص نماز و حج، به منظور پرهيز از افراط و تفريط، خودسرانه عمل كردن، دنبال هواى نفس رفتن، اسير وسواس و انحراف شدن و احياناً كم و زياد كردن احكام و اعمال، اين است، كه پيامبر صلى الله عليه و آله راهنمايى لازم را به صورت دستور بيان فرموده است.

درباره نماز فرمود: صَلُّوا كَما رَأيْتُمُونِي اصَلّي. (2)

همانگونه كه من نماز مى خوانم، شما هم همانگونه نماز بخوانيد.

درباره رمى جمره، جابر بن عبداللَّه انصارى مى گويد: روز عيد قربان مشاهده كردم، رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه بر مركب خويش سوار بود، سنگ به جمره مى انداخت و فرمود: وَلِتَأْخُذُوا عَنّي مَناسِكَكُمْ ... (3)

اين گونه من رفتار كردم، تا شما هم مناسك خود را از من بياموزيد، چون من نمى دانم پس از اين، حجّى انجام خواهم داد يا نه؟ كه اين ارائه طريق، شامل ساير مناسك نيز مى شود و لازم خواهد بود، از پيامبر صلى الله عليه و آله و ساير پيشوايان معصوم، متابعت شود.

در برابر عظمت خدا

اشاره


1- 1. اصول كافى، ج 2، ص 20، بحارالانوار، ج 65، ص 337
2- 2. بحار الانوار، ج 85، ص 242
3- 3. صحيح مسلم، ج 3 ص 116، محجّة البيضاء، ج 2، ص 193

ص: 88

آنچه را در بالا، تحت عنوان «اين چنين بايد بود» آورديم، در زمينه مناسك و اعمال ظاهرى حجّ است، كه رعايت دقيق آن واجب مى باشد، امّا آنچه را به منظور دريافت اسرار و فلسفه عملى حج بايد بيشتر مورد توجّه قرار دهيم و اين فصل هم بدين خاطر نوشته شده، به كارگيرى سفارشات ائمّه عليهم السلام و امورى است، كه آن بزرگواران، در سيره عملى خود، آن را به ما آموزش داده اند.

امام صادق عليه السلام فرمود: وَادْخُلْ في أَمانِ اللَّهِ وَكَنَفِهِ وَسَتْرِهِ وَكَلاءَتِهِ مِنْ مُتابَعَةِ مُرادِكَ بِدُخُول الحَرَمِ ...

وقتى داخل حرم (مسجدالحرام) مى شوى، خود را در سايه امان خدا، پناه حق، پوشش الهى و آمرزش خداوند قرار بده، از هواى نفس بپرهيز و راه اطاعت خدا را پيوسته پيش گير و به هنگام داخل شدن به بيت، عظمت وجلال وقدرت وحاكميت او را برجهان هستى، مدّنظر داشته باش.

وَطُفْ بَقَلْبِكَ مَعَ الْمَلائِكَةِ حَوْلَ الْعَرْشِ، لِطَوافِكَ مَعَ الْمُسْلِمِينَ بِنَفْسِكَ حَوْلَ الْبَيْتِ. (1)

قلب خود را به همراه فرشتگان اطراف عرش الهى طواف بده، همانطور كه جسم خود را به همراه مسلمانان به گرد خانه كعبه طواف مى دهى.

آينه ات دانى چرا غمّاز (2) نيست؟ زان كه، زنگار از رخش ممتاز نيست


1- 1 مصباح الشريعة، ص 142، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 3- 172.
2- 2 نشان دهنده.

ص: 89

آينه، كز زنگ آلايش جداست پرشعاع نور خورشيد خداست

رو تو زنگار از رخ او پاك كن بعد از آن، آن نور را ادراك كن

اين حقيقت را، شِنو از گوش دل تا برون آيى، به كلّى ز آب و گِل

فهم اگر داريد، جان را رَه دهيد بعد از آن، از شوق، پا در رَه نهيد (1)

اكنون كه سفارشات را به گوش جان شنيديم، ببينيم زائران واقعى، يعنى ائمّه عليهم السلام و اوليا و افرادى كه به روح و معناى عرفانى حج توجّه داشته اند، خود آن را چگونه به كار مى گرفته اند و آثار عملى آن را به منظور دريافت مقام بلند انسانى و نيز آموزش به ديگران، چگونه به نمايش مى گذاشته اند؟

1- راز و نياز امام حسن عليه السلام

امام حسن مجتبى عليه السلام، در حالى كه محمل ها و افراد پياده ديگر همراه او بودند، بيست بار با پاى پياده (از مدينه به مكه رفته و براى درك ثواب بيشتر و جهات ديگر) حج انجام داده است. (2)

در روايتى هم مى خوانيم: آن حضرت در كنار خانه كعبه در حالى كه خود را به ركن يمانى چسبانيده بود، با خدا اين گونه راز و نياز مى كرد:


1- 1. مثنوى معنوى، ص 2.
2- 2. بحارالانوار، ج 96، ص 103، سفينة البحار، ج 1، ص 519.

ص: 90

خدايا! به من نعمت زياد عطا فرمودى و مرا شكرگزار آن نيافتى، مرا مبتلا كردى و صابر و شكيبا نيافتى، امّا به خاطر ناسپاسى، از من سلب نعمت نكردى و چون شكيبايى لازم را نكردم، به شدّت ابتلا و گرفتارى من نيفزودى، خدايا! از كريم جز كرامت و بزرگوارى سزاوار نيست. (1)

2- گريه امام سجّاد عليه السلام

داستان مناجات و گريه و زارى امام زين العابدين عليه السلام در كنار كعبه و در «حجر اسماعيل» تكان دهنده و آموزنده است.

طاووس يمانى مى گويد: امام زين العابدين عليه السلام را ديدم، كه از اواخر شب تا سحر طواف و نماز انجام مى داد و در حالى كه همه به خواب رفته بودند، او با خدا راز و نياز دردمندانه اى و گريه و ناله سوزناكى داشت و به سجده مى رفت، طورى كه من گمان كردم بى هوش شده است، كنارش رفتم و آهسته سرش را از زمين بلند كردم و روى دامن خود گذاشتم و آن قدر گريه كردم كه اشك هاى من به صورت آن حضرت ريخته شد، بلند شد و نشست و گفت: كيست كه مرا از ياد پروردگارم باز داشته است؟

گفتم: من طاووس هستم، اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله، اين همه ضجّه و بى تابى براى چيست؟ سزاوار است ما كه گنه كاريم، اين گونه گريه و زارى كنيم، آخر پدر تو حسين بن على عليهما السلام، مادرت فاطمه زهرا عليها السلام و جدّ تو رسول خدا صلى الله عليه و آله است. ياوران براى شفاعت دارى.

امام عليه السلام متوجّه من شد و گفت: اى واى، اى واى، اى طاووس (درباره حساب و كتاب روز قيامت) سخن از پدر و مادر و جدّ من به ميان نياور،


1- 1. بحارالانوار، ج 96، ص 198.

ص: 91

خَلَقَ اللَّهُ الجَنَّةَ لِمَنْ أَطاعَهُ وَأَحْسَنَ وَلَوْ كانَ عَبْداً حَبَشِيّاً، وَخَلَقَ النَّارَ لِمَنْ عَصاهُ وَلَوْ كانَ وَلَداً قُرَشِيّاً ...

خداوند، بهشت را آفريده، براى هر كسى كه او را اطاعت كند و نيكويى نمايد، اگرچه برده سياه پوست حبشى باشد و دوزخ را آفريده، براى هر كسى كه نافرمانى و عصيان خدا را كند، اگرچه فرزند قريشى (رسول خدا صلى الله عليه و آله) باشد.

اى طاووس! مگر سخن خدا را نشنيده اى كه فرموده: وقتى در «صور» دميده شود، هيچ گونه نسبى ميان آن ها نخواهد بود، و از يكديگر تقاضاى كمك نمى كنند. (1)

اى طاووس! به خدا سوگند، فرداى قيامت فقط عمل صالحى كه پيش فرستاده اى به حال تو نفع خواهد داشت. (2)

3- اشك امام باقر عليه السلام

افلح، خدمتگزار امام باقر عليه السلام مى گويد: براى انجام حج همراه آن حضرت حضور داشتم، وقتى وارد مسجدالحرام شد و چشم او به خانه كعبه افتاد، با صداى بلند شروع به گريه نمود.

عرض كردم: اى مولاى من! پدر و مادرم به قربانت، مردم دارند به شما نگاه مى كنند، آهسته تر گريه كن.

امام عليه السلام فرمود: واى به حال تو، چرا بلند گريه نكنم؟ شايد خداوند بدين وسيله، به من نظر رحمت كند و فرداى قيامت نزد او رستگار گردم.


1- 1. مؤمنون، 101.
2- 2. بحارالانوار، ج 46، ص 82.

ص: 92

سپس امام عليه السلام طواف كعبه را انجام داد، آن گاه نزد مقام ابراهيم عليه السلام آمد و نماز خواند، چون سر از سجده برداشت، مشاهده كردم جاى سجده از اشك هاى چشمش خيس و مرطوب شده است. (1)

4- نيايش امام جواد عليه السلام

على بن مهزيار، مى گويد: امام جواد عليه السلام (سال 215 هجرى)، براى انجام حج به مكّه آمد، صبحگاهان پس از بالا آمدن آفتاب طواف كرد، و در هر طوافى ركن يمانى را لمس نمود، وقتى دور هفتم طواف تمام شد، حجرالاسود را لمس نمود و دست خود را به صورت كشيد، آنگاه نزد مقام ابراهيم عليه السلام آمد و دو ركعت نماز خواند، سپس نزد كعبه رفت و در حالى كه لباس خود را كنار زده بود، شكمش را به ديوار كعبه چسبانيد و مدّت طولانى ايستاده بود و به دعا و نيايش ادامه مى داد ... (2)

آرى، زيارت آگاهانه و مؤمنانه، از حج و طواف و حضور در خانه خدا و درك موقعيت بندگى خالصانه و معنوى و بهره گيرى عرفانى تعالى بخش، فقط به امامان عليهم السلام اختصاص نداشته، بلكه افراد زيادى در اين رهگذر به مدارج عالى و نتيجه معنوى تأثيرگزار رسيده اند، كه دو نمونه از آن را ذكر مى كنيم:

الف: زيارت محبوب

ابوالقاسم، بشر بن محمد بن ياسر مى گويد: در حال طواف پيرمردى را ديدم در نهايت ضعف و ناتوانى، كه آثار خستگى و رنج سفر، در چهره


1- 1. بحارالانوار، ج 46، ص 290
2- 2. كافى، ج 4، ص 532

ص: 93

او نمايان بود و عصا به دست، طواف مى كرد، نزديك او رفتم و پرسيدم:

از كجا آمده اى؟

گفت: از نقطه اى بسيار دوردست، پنج سال است كه راه پيموده ام تا به اين جا رسيده ام! از رنج سفر پير و ناتوان شده ام!

گفتم: به خدا سوگند، مشقّت زيادى را تحمّل كرده اى، ولى اطاعتى بزرگ و زيبا، محبّتى صادقانه در پيشگاه خدا انجام داده اى.

پيرمرد، از شنيدن اين سخن خيلى شاد و خرّم شد، لبخندى به روى من زد و اين دو بيت را قرائت كرد:

زُرْ مَنْ هَوَيْتَ وإنْ شَطَتَ بِكَ الدّار وَحالَ مِن دُونِهِ حُجْبٌ وأسْقارٌ

لا يَمْنَعَكَ بُعْدٌ مِنْ زِيارَتِهِ إنَّ المُحِبَّ لِمَنْ يَهواهُ زُوّارٌ (1)

«آن كس را، كه دل به او بسته اى، زيارت كن، هرچند ميان خانه تو و او، حجاب ها و پرده ها، فاصله دور انداخته باشد».

«دورى راه، هرگز نبايد مانع زيارت تو و محبوب گردد، زيرا دوست و عاشق به هر حال، بايد به زيارت محبوب خود برود.»

آرى، عظمت و جاذبه خانه خدا آن قدر زياد است، كه دل هاى انباشته از ايمان را از تمام نقاط دور و نزديك به سوى خود جذب مى كند، پير و جوان و بزرگ و كوچك، از هر نژاد و قبيله از راه دور و نزديك، لبّيك گويان، عاشقانه به سوى آن مى شتابند، تا جلوه ها و جاذبه هاى مقام


1- 1 تفسير شيخ ابوالفتوح رازى، ج 13، ص 320، چاپ آستان قدس رضوى.

ص: 94

ذات خداوند را در آن مكان مقدّس با چشم دل تماشا كنند و رحمت بى دريغ حق را در جان و روح خويش لمس نمايند.

ب: هر كس از دل به كعبه رود

داستان آموزنده و تأثيرگذارى را هم از «رسائل سعدى» بدين ترتيب آورده اند:

ابراهيم خواص (ابواسحاق بغدادى و متوفاى 291 ه. ق) مى گويد:

در سفر بازگشت از مكّه، در ديار كفر گذرم بر قصرى افتاد، كه سرهاى بريده زيب كنگره قصر بود، پرسيدم: اين قصر از آن كيست؟ و اين ها بهر چيست؟

دربان گفت: پادشاه، صاحب اين قصر دختر بيمارى دارد و هركس به معالجه او آيد و نتواند علاج كند، سر او را زيب كنگره قصر قرار مى دهند، و تاكنون بيش از سيصد كس به عيادت و معالجه او آمده اند و نتوانسته اند او را علاج نمايند، مُلْهِم شدم، كه از اين عيادتى كنم، داخل باغ شدم، در ايوان قصر، كسى بر من نهيب زد:

اى مرد! نگاه به كنگره قصر كردى و وارد شدى؟ گفتم: آرى.

گفت: داخل شو، كه به زودى سر تو هم زيب كنگره قصر خواهد شد، وارد عمارت قصر شدم، گفتم: آمده ام از دختر پادشاه عيادتى كنم، مرا به اتاق مريض راه دادند، چون وارد شدم سلام كردم، گفت: وعليك السّلام، اى پسر خواص، و صدا كرد براى او مَعجر و چادر بياورند، پدرش گفت:

اى نور ديده! تاكنون سيصد طبيب براى علاج تو آمده اند، براى هيچ كدام روسرى و چادر نخواستى، گفت: آن ها مرد نبودند و اين مردى است از مردان خدا!

ص: 95

من گفتم: اى دختر! اسم مرا از كجا دانستى؟ گفت: آن كس كه تو را به عيادت ما فرستاد، نام تو را به ما آموخت.

گفت: آيا دارويى دارى كه درد مرا دوا كنى؟ گفتم: ألا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. (1)

اين آيه را شنيد و صيحه زده غش كرد، پس از مدّتى او را به هوش آوردند، گفتم: به دين اسلام مشرّف شو، گفت: در اسلام چه داريد؟ گفتم:

كعبه، كه آمال همه مسلمانان است.

گفت: اگر كعبه را ببينى مى شناسى؟ گفتم: آرى، از سوى آن بر مى گردم، گفت: گِرد سر من نگاه كن، آنگاه ديدم، كعبه گِرد سر آن دختر دور مى زند و طواف مى كند. سپس گفت: هر كس از پاى به كعبه رود، او كعبه را طواف كرده و هر كس از دل به كعبه رود، كعبه او را طواف مى كند، آرى؛

قومى به گِرد كعبه بنازند در طواف نازم من آن سرى، كه بود كعبه را مَطاف (2)


1- 1 رعد، 28.
2- 2 مكتب اسلام، ج 2، ص 286، حسين عمادزاده.

ص: 96

7 اماكن مقدّس مسجدالحرام

اشاره

ص: 97

7 اماكن مقدّس مسجدالحرام

ص: 98

ص: 99

7 اماكن مقدّس مسجدالحرام

به درياى نور، وارد مى شويم، علامت هايى، كه براى هر شخص و گروهى چشم گير باشد و او را به مقصد زيارت ناب توحيدى و قيام و حركت الهى رهنمون گرداند، مختلف و متعدّد است. خانه كعبه با وضع ساده و بى آلايش، اركان كعبه، حجرالاسود، حجر اسماعيل و مقام ابراهيم و ... اين علامت ها و حتّى خود كعبه، با آداب و احكامى كه براى آن بيان شده، غير از قداست ذاتى و ارزش و عظمت خاصّ خود، ابزارهاى هدايت و راهنمايى به هدف هاى متعالى، راه يابى و پيام گيرى و تعالى پذيرى براى لياقت بيشتر از مزاياى ميهمانى و ظرفيت بالاتر، جهت لقاى معبود و درك حضور عابدانه آگاهانه نيز خواهد بود. اين شعر ساده، امّا پرمعنا را ملاحظه كنيد:

كعبه، يك سنگ نشان است، كه رَه گُم نشود حاجى! احرام دگر بند، ببين يار كجاست؟

اين بخش از غزل معروف خيالى بخارايى «متوفّاى 850 هجرى» را،

ص: 100

كه «شيخ بهاءالدين عاملى» معروف به شيخ بهايى (953- 1031 ه.) تضمين و تخميس كرده، دقّت كنيد:

آن روز، كه رفتند حريفان پىِ هر كار زاهد به سوى مسجد و من جانب خمّار

حاجى به رَهِ كعبه و من طالب ديدار «من يار طلب كردم و او، جلوه گه يار»

«او خانه همى جويد و من، صاحب خانه» (1)

ضمن اين كه در اين فصل، اين آثار را تا حدّى معرفى مى كنيم و آداب و احكام آن ها را بيان مى داريم، هرگز نبايد از «مقصد عالى» و هدف بلند زيارت و توبه و انابه غفلت داشته باشيم.

براى هنگام ورود به مسجدالحرام در مرحله نخست، يا پس از انجام «اعمال منا» امام صادق عليه السلام فرموده است: وَادخُلْ فِي أمانِ اللَّهِ وكَنَفِهِ وَسِتْرِهِ وَكَلاءَتِهِ، مِنْ مُتابَعَةِ مُرادِكَ بِدُخُولِ الْحَرَمِ، وَدُخُولِ الْبَيْتِ مُتِحَقّقاً لِصاحِبِهِ، وَمَعْرِفَةِ جَلالِهِ وَسُلْطانِهِ. (2)

چون داخل حرم الهى شدى، خود را در امان و پناه و پرتو لطف و عنايت خداوند قرار ده، و از پيروى هرگونه قصد و خيال هاى باطل و بى اساس خود را پيراسته گردان و در برابر صاحب خانه و شناخت جلال و عظمت او، توجّه زياد همراه با معرفت معبودانه داشته باش.

هم چنين امام زين العابدين عليه السلام براى توفيق رسيدن به اين مكان


1- 1. اشك شفق، ج 1، ص 18.
2- 2. محجة البيضاء، ج 2، ص 208، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 173.

ص: 101

مقدّس، در دعاى عرفه، از درگاه خداوند متعال تقاضا مى كند: اللَّهُمَّ وَامْنُنْ عَلَيَّ بِالْحَجّ وَالْعُمْرَةِ ... (1) وَاجْعَلْ باقِي عُمْرِي فِي الْحَجّ وَالْعُمْرَةِ ابْتِغاءَ وَجْهِكَ يا رَبَّ الْعالَمِينَ. (2)

خدايا! بر من منّت گذار، تا حج و عمره انجام دهم، و بقيّه عمر مرا در حج و عمره و در راه رضاى خود قرار بده (تا آن را خوب به سامان رسانم) اى پروردگار جهانيان.

در كنار كعبه

در وسط مسجدالحرام، خانه مكعّب شكلى با ارتفاع حدود 15 متر قرار دارد، كه با سنگ هاى سياه مربّع و مستطيل شكل و بندكشى گچ مخصوص ساخته شده و كعبه نام دارد.

اين خانه مقدّس، در 12 آيه قرآن با واژه «بَيْت» يعنى؛ «خانه»، و در دو آيه با واژه «كعبه» آمده، كه در يك مورد آن مى خوانيم: جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ. (3)

يعنى خداوند، كعبه، بيت الحرام را وسيله اى براى اقامه امر (و سامان بخشيدن كار دنيا و آخرت) مردم قرار داده است.

درباره «طواف كعبه» كه دوّمين واجب عمره است، در فصل پنجم سخن گفتيم، امّا بايد توجّه داشته باشيم، فضاى طبيعى شهر و آب و هواى آن دل پذير و چشم نواز نيست، بلكه خانه كعبه در سرزمينى خشك وسوزان و در درّه اى كه سنگ ها و كوه هاى خشن آن را احاطه كرده قرار گرفته است،


1- 1 صحيفه سجاديّه، دعاى 23، ص 112.
2- 2 صحيفه سجّاديه، دعاى 47، ص 232، دفتر نشر الهادى.
3- 3 سوره مائده، آيه 97.

ص: 102

فقط جنبه هاى معنوى و عرفانى و اداى يك تكليف بزرگ و سازنده است كه هر ساله، ميليون ها انسان مؤمن و مشتاق را به سوى خود مى كشاند.

امام على عليه السلام فرموده است: آيا نمى بينيد خداوند بيت الحرام خود را، كه براى قيام امور مردم قرار داده (1) در سخت ترين نقطه زمين و بر دامنه كوتاه ترين كوه ها و ميان تنگ ترين و خشك ترين درّه ها قرار داد و بر روى شن هاى نرم، كه كِشت و زرع در آن ها دشوار است و از آب و چشمه ها بى بهره است برافراشت، شن زارى كه (به خاطر بى آب و علفى) در آن، نه شتر، نه اسب، نه گاو و نه گوسفند پرورش مى يابد، و نه جاندار ديگرى براى زندگى بهتر بدانجا مى شتابد، بنا نهاده است، و به آدم عليه السلام و فرزندان او دستور داده است، كه به سوى آن روى آورند. (2)

به هر حال، در مكانى قرار مى گيريم، كه خداوند دستور داده:

مشركان به آن نزديك نشوند. (3)

هم چنين، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: الصَّلاةُ فِيهِ تَعْدِلُ مِأَةَ أَلْفَ صَلاةٍ. (4)

يك نماز در مسجدالحرام، ارزش صد هزار نماز را دارد.

از سوى ديگر، امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى داخل مسجدالحرام شدى، رو به خانه كعبه قرار گرفته، دست هاى خويش را به دعا بردار و بگو: خدايا! از همين جا و در همين حال، كه مناسك حجّ خود را شروع مى كنم، از تو مى خواهم، كه توبه ام را بپذيرى، از گناهانم درگذرى و وزر وبالم را برطرف گردانى.


1- 1. مائده، 96.
2- 2. نهج البلاغه فيض، خ 234، ص 794.
3- 3. توبه، 28.
4- 4. ثواب الاعمال، ص 50، بحارالانوار، ج 96، ص 241.

ص: 103

حمد و ستايش مى كنم خدايى را، كه مرا به خانه محترم خويش رسانيد، خدايا! من شهادت مى دهم كه اين، خانه محترم توست، كه آن را براى پاداش دادن به مردم، و مايه امنيّت و بركت و هدايت جهانيان قرار دادى. (1)

در روايت ديگرى آمده: وقتى چشم تو به خانه كعبه افتاد، بگو:

الْحَمْدُللَّهِ الَّذِي عَظَّمَكِ، وَشَرَّفَكِ، وكَرَّمَكِ، وَجَعَلَكِ مَثابَةً لِلنَّاسِ، وأَمْناً مُبارَكاً، وَهُدىً لِلْعالَمِينَ. (2)

ستايش مى كنم خدايى را، كه تو را عظمت و شرافت و كرامت بخشيد، و تو را موجب پاداش و امنيّت و بركت براى مردم و مايه هدايت جهانيان قرار داد.

اركان كعبه

اشاره

شناخت اركان و اماكن مقدّس داخل مسجدالحرام و آداب و ادعيه مربوط به آن ها، همراه با نحوه ورود به حرم و انجام اعمال آن در احاديث و كتاب ها مطرح شده است و پيغمبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام هم به آن عمل نموده اند.

به منظور پيشگيرى از اخلال در اعمال واجب، بحث «اركان» و مقام ابراهيم عليه السلام و ساير اماكن مقدّس و آداب و دعاهاى مربوط به آن ها را در فصل جداگانه اى قرار داديم، تا پس از انجام اعمال واجب، در ضمن اعمال و طواف هاى مستحب و يا در فرصت هاى مناسب، اين آداب و


1- 1. كافى، ج 4، ص 401.
2- 2. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 315، بحارالانوار، ج 96، ص 193.

ص: 104

دعاها انجام شود و از ثواب آن بهره مند گرديم.

رُكن به معناى پايه و ستون است و چون در داخل خانه كعبه در هريك از گوشه هاى چهارگانه، چهار ستون، سقف بيت را نگهدارى مى كند و اصولًا دسترسى به آن ها لازم نيست، قسمت بيرون هريك از ستون ها «ركن» ناميده شده، كه هر كدام داراى اسمى جداگانه و آداب مخصوصى براى آن ها مقرّر شده است.

البتّه «ركن» از نظر لغت، به معناى: جانب، طرف (1) و اطراف هم آمده (2) امّا آن طور كه از لحن احاديث (3) و سيره عملى پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام به دست مى آيد «اركان كعبه» همان نبش گوشه هاى چهارگانه بيت هستند، كه خصوصيّات و آداب آن ها را بيان مى كنيم:

1- ركن حجرالأسود

اشاره

ركن حجرالاسود، همان گوشه پايه اى است، كه «حجرالاسود» در آن نصب شده، طواف از مقابل آن شروع و به آن ختم مى گردد. طرف جنوب شرقى بيت قرار دارد، و نيز روبه روى بخشى از جنوب سرزمين حجاز تا عدن، استراليا، و جنوب هند و چين قرار دارد. (4)

حجرالاسود كه اكنون به رنگ قرمز است و بر اثر سائيدگى و فرسودگى كوچك شده و بازسازى گرديده و در كف يك قاب نقره اى


1- 1. مجمع البحرين، ص 507
2- 2. اقرب الموارد، ج 1، ص 429
3- 3. طبق روايت امام صادق عليه السلام: وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله در طواف به ركن غربى رسيد و آن رالمس نكرد، كسى گفت: يا رسول اللَّه! أَلَسْتَ قَعِيداً مِن قَواعِدِ بَيْتِ رَبّكَ؟ وسائل الشيعه، ج 9، ص 421
4- 4. مرآةالحرمين، ج 1، ص 264

ص: 105

در نبش «ركن» قرار دارد، طبق بيان امام صادق عليه السلام، ابتدا از شير سفيدتر بوده، امّا بر اثر تماس هاى مردم زمان جاهليت بدين گونه درآمده واگر چنين نشده بود، هيچ دردمندى آن را لمس نمى كرد، جز اين كه شفا مى يافت.(1)

يا گناهان آدمى زادگان آن را سياه كرده، (2) يا بر اثر دو آتش سوزى، كه يكى در زمان جاهليت و ديگرى در روزگار اسلام واقع شده، سياه و تار شده (3)، طبق بيان امام على عليه السلام «نخست يك سنگ بهشتى بوده است.» (4)

نصب حجرالاسود

اين سنگ مقدّس در طول زمان تغييرها و تحوّلاتى را پشت سر گذاشته، كه از جمله آن ها طبق روايت امام صادق عليه السلام خراب كردن خانه كعبه به وسيله قريش در روزگار جاهليت (كه شايد پس از خراب شدن به وسيله سيل در مرحله نخست بوده) است. در آن سال قريش تصميم به تجديد بنا و توسعه كعبه گرفتند، ولى بين آنها اختلاف نظر به وجود آمد چون بعضى از آن ها معتقد بودند كه بايد پاكترين و حلال ترين اموال آنها صرف تعمير و بازسازى بناى كعبه شود، بالاخره ديوارهاى كعبه را بالا آوردند تا به محلّ نصب «حجرالاسود» رسيد، درباره اين كه، چه كسى و از كدام قبيله اى به نصب حجرالاسود اقدام كند، اختلاف شديد به ميان آمد، قرار گذاشتند، همه از اقدام به اين كار صرف نظر كنند، تا اوّلين كسى


1- 1. علل الشرايع، ص 428، وسائل الشيعه، ج 9، ص 406، بحارالانوار، ج 96 ص 221.
2- 2. وسائل الشيعه، ج 9، ص 404، بحارالانوار، ج 96، ص 221
3- 3. بحارالانوار، ج 96، ص 221
4- 4. علل الشرايع، ص 426، بحارالانوار، ج 96، ص 319

ص: 106

كه از «باب بَنى شَيْبه» وارد مى شود، در اين باره حكم كند، در آن حال پيامبر صلى الله عليه و آله كه در آن زمان او را به عنوان جوانى امين و درستكار مى شناختند و هنوز به پيامبرى مبعوث نشده بود وارد شد، از او راهنمايى و كمك خواستند، پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد: پارچه اى آوردند، حجرالاسود را ميان آن گذاشتند و فرمود: رؤساى هريك از قبايل گوشه آن را بگيرند و بلند كنند، وقتى حجرالاسود مقابل محلّ نصب رسيد، خود حضرت آن را برداشت و در محلّى كه خداوند متعال تعيين كرده بود، نصب نمود. (1)

تاريخ اين تجديد بناى كعبه و نصب حجرالاسود را، برخلاف آن چه «كلينى» سى سال قبل از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده، سخن مسعودى، كه آن را پنج سال قبل از بعثت ذكر كرده (2) صحيح تر به نظر مى رسد.

هم چنين در روايت آمده، وقتى حجاج بن يوسف ثقفى (متوفاى 95 ه.) تجديدبناى كعبه را به پايان رسانيد، از حضرت على بن الحسين عليهما السلام تقاضا كرد، حجرالاسود را در محلّ خود نصب كند و آن حضرت اين عمل را انجام داد. (3)

استلام حجرالاسود

نسبت به حجرالاسود، كه سنگ بيضى شكل بهشتى معرفى شده (4) غير از اين كه طبق روايت، نگاه كردن به آن مورد سفارش قرار گرفته (5) زائرين،


1- 1. كافى، ج 4، ص 217، من لا يحضره الفقيه، ج 2
2- 2. مروج الذهب، ج 2، ص 273
3- 3. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 161/ 25.
4- 4. بحارالانوار، ج 96، ص 217
5- 5. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 315

ص: 107

استلام، بوسيدن و اشاره به آن را نبايد مورد غفلت قرار دهند. درباره وظايف سه گانه در برابر «حجرالاسود» كه در اين زمان هم زائران مؤمن عاشق، كوشش هاى فراوانى به خرج مى دهند، روايات مختلف و متعدّدى وارد شده، كه يكى از آن ها را ملاحظه مى كنيم:

امام صادق عليه السلام فرموده: وقتى به حجرالاسود نزديك شدى، دست خود را به دعا بردار، حمد و ثناى الهى را انجام بده، درود بر پيامبر صلى الله عليه و آله بگو و از خدا بخواه عبادت و اعمال تو را قبول گرداند، آن گاه به حجرالاسود دست بكش و آن را ببوس، و اگر نتوانستى ببوسى فقط آن را با دست لمس كن، و اگر نتوانستى با دست هم لمس كنى، با دست به آن اشاره نما و بگو: اللَّهُمَّ أمانَتِي أدَّيْتُها، وَمِيثاقِي تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوافاةِ .. (1)

خدايا! امانت خود را ادا كردم (تكليفى را كه براى من قرار داده بودى انجام دادم) پيمان (بندگى) خود را وارسى و تجديد نمودم، تا تو شاهد وفاى به عهد و انجام آن باشى.

خدايا! كتاب تو را (كه در آن دستور حج داده بودى) عملًا تصديق كردم و بر سنّت پيامبرت رفتار مى كنم، شهادت مى دهم، كه خدايى جز خداى يكتا نيست، او يكى است و شريكى ندارد، و محمّد بنده و رسول خداست، به خداوند ايمان آوردم و از عبادت شيطان و طاغوت و بت و هر شريكى براى تو، روى گردانم.

درباره استلام حجرالاسود، همان طور كه بيان كرديم، در اين زمان به خاطر ازدحام جمعيّت، عملًا كار مشكلى است و گاهى مى توان، از اين عمل مقدّس مستحب، به خاطر اذيّت نشدن و آزار نرساندن به ديگران،


1- 1. كافى، ج 4، ص 403، من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 316.

ص: 108

صرف نظر نمود.

حمّاد بن عثمان مى گويد: مردى از مأموران «بنى اميّه» كه در مكّه حضور داشت و ناظر اعمال امام صادق عليه السلام بود نزد امام عليه السلام آمد و با لحن اعتراض آميزى عرض كرد: آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله استلام حجر مى كرد؟

امام صادق عليه السلام فرمود: آرى. مرد گفت: من نديدم، تو حجر را استلام كنى!

امام عليه السلام فرمود: أكْرَهُ أَنْ أُؤَذّيَ ضَعِيفاً، أوْ أتَأَذّي.

كراهت داشتم از اين كه، ضعيفى را اذيّت كنم، يا خود اذيّت شوم.

مرد ادامه داد: بالاخره، پيامبر صلى الله عليه و آله استلام انجام مى داد؟

امام صادق عليه السلام فرمود: آرى، ولى چون پيغمبر صلى الله عليه و آله را مى شناختند، حقّ او را ادا مى كردند و به او راه مى دادند، امّا مرا نمى شناختند و حقّم را ادا نمى كردند! (1)

دست بيعت

با رعايت جهات مختلف و با توجّه به ارزش استلام حجر و فلسفه آن، در صورت امكانِ استلام، فرصت را بايد غنيمت شمرد و استلام نمود.

از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده، إسْتَلِمُوا الرُّكنَ، فَإِنَّهُ يَمِينُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ، يُصافَحُ بِها خَلْقَهُ، مُصافَحَةَ العَبْدِ أَو الرَّجُلِ، وَيَشْهَدُ لِمَنْ وافاهُ. (2)

ركن حجرالاسود را لمس كنيد، زيرا دست راست خدا در روى زمين


1- 1. كافى، ج 4، 406 و 409، وسائل الشيعه، ج 9، ص 411.
2- 2. المحاسن للبرقى، ص 65، وسائل الشيعه، ج 9، ص 408، بحار الانوار، ج 96، ص 225.

ص: 109

ميان بندگان است، كه به وسيله آن با بندگان خويش مصافحه مى كند، همانطور كه كسى با بنده يا مردى مصافحه مى كند و خداوند بر اداى اين تكليف، گواه است.

در قرآن كريم هم درباره بيعت مؤمنان با پيامبر صلى الله عليه و آله مى خوانيم: إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ، إنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ، يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ. (1)

آنان كه با تو بيعت مى كنند، در حقيقت با خدا بيعت مى كنند و دست خدا، بالاى دست آنهاست.

آيا منظور از «دست خدا» قدرت و نصرت و يارى اوست؟ يا همانطور كه اين گونه كنايه ها در ادبيات عرب و فارسى هم معمول است، كه براى قرارداد هر معامله اى افراد به هم دست مى دهند، تا اعلام وفادارى و تعهّد كنند، اين جا هم از اين تمثيل استفاده شده، كه اين تفسير هم مطلوب به نظر مى رسد.

به هر حال، بوسيدن حجرالاسود، يا اشاره كردن به سوى آن و گفتن:

بِسْمِ اللَّهِ وَاللَّهُ اكْبَر، كه در بيان امام باقر عليه السلام آمده (2) و يا عبارت: بِسْمِ اللَّهِ وَاللَّهُ كْبَرُ كه اهل سنّت طبق روايت، آن را معمول مى دارند. (3) هر كدام اداى تكليف، اظهار ارادت و بندگى و داراى پاداش است. امّا استلام حجر، كه وقتى از امام رضا عليه السلام از فلسفه آن سؤال مى شود، مى فرمايد: وقتى خداوند متعال از فرزندان آدم پيمان بندگى گرفت، حجرالاسود را فرستاد و بدين خاطر، مردم را مكلّف ساخت با آن تجديد بيعت و عهد كنند و بدين


1- 1. سوره فتح، آيه 10
2- 2. كافى، ج 4، ص 404
3- 3. التحقيق والايضاح، ص 44

ص: 110

جهت است، كه وقتى استلام حجر مى كنند مى گويند: أَمانَتِي أدَّيْتُها ... (1)

امانت خود را ادا كردم، تكليف خود را انجام دادم، و پيمان بندگى خويش را تجديد نمودم، تا خداوند گواه آن باشد.

وقتى ابن ابى عمير علّت بوسيدن حجرالاسود را از امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام سؤال مى كند، در جواب مى فرمايد: حجرالاسود، نخست سنگ سفيد و روشنى در بهشت بود، آدم عليه السلام آن را مى ديد، وقتى خداوند آن را به زمين فرستاد، آدم عليه السلام آن را بوسيد، آنگاه خداوند متعال، بوسيدن حجرالاسود را، براى بندگان سنّت قرار داد. (2)

خلاصه، لمس يا بوسيدن حجرالاسود، براى زائر خانه خدا، دست بيعت به خدا دادن براى تجديد بيعت بندگى خداست، تا بعد از آن، اطاعت و بندگى خدا را در اجراى همه دستورات الهى استمرار بخشد، و از همه نافرمانى ها، گناهان، لغزش ها، تجاوزكارى ها و زشتى ها خوددارى نمايد.

راستى، دستى كه به دست خدا رسيد و پاك و متبرّك شد، آيا ممكن است بعد از آن، به بدن نامحرم، به تجاوز به حريم ناموس ديگران، به داد و ستد رباخوارى، به ظلم و ستم در حقّ بندگان و مظلومان و محرومان و ضعيفان و يتيمان آلوده گردد و پيمان شكنى كند؟

لبى كه حجرالاسود را بوسيده، و به محلّ بوسيدن آدم عليه السلام و پيغمبر صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام و امام حسن و امام حسين و زين العابدين و ديگر ائمه عليهم السلام گذاشته شده، آيا به فحش و ناسزاگويى، مشروب خوارى و انحراف و گناهانى كه مربوط به زبان و دهان است مبتلا مى گردد؟

2- اركان چهارگانه


1- 1. علل الشرايع، ص 424، بحارالانوار ج 96 ص 220، وسائل الشيعه، ج 9، ص 404.
2- 2. المحاسن للبرقى، ص 337، بحارالانوار، ج 96، ص 225.

ص: 111

1- غير از «ركن حجرالاسود» كه در جنوب شرقى كعبه قرار دارد و به تفصيل پيرامون آن سخن گفتيم، ركن هاى ديگر عبارتند از:

2- ركن شمال شرقى، كه ركن شامى و عراقى هم ناميده مى شود و پس از گذشتن از در كعبه و نزديك نبش ديوار «حجر اسماعيل عليه السلام» به آن مى رسيم. اين ركن، روبه روى بخش اعظم بلاد حجاز، سرزمين عجم، تركستان، عراق، شام، شمال هند، سند، چين و سيبرى قرار دارد.

3- ركن شمال غربى، كه پس گذشتن از «حجر اسماعيل عليه السلام» و حدود نبش ديوار نيم دايره اى آن قرار گرفته، ركن غربى ناميده مى شود و رو به روى سرزمين هاى غرب، از جمله غرب روسيّه، همه اروپا، مصر و سرزمين هاى مغرب قرار دارد.

4- ركن غربى جنوبى، كه ركن يمانى ناميده مى شود و قبل از رسيدن به ركن «حجرالاسود» قرار دارد، روبه روى بخشى از جنوب آفريقا و سواحل درياى سرخ قرار گرفته است. (1)

اين اركان مقدّس، هركدام آدابى دارد كه به منظور تقويت جنبه تربيتى و عرفانى حج، و اوج عظمت خانه كعبه، اندكى پيرامون آن ها شرح مى دهيم.

درباره اين كه، غير از استلام ركن حجرالاسود و ركن يمانى، استلام دو ركن ديگر نيز مورد ستايش و استحباب است، بسيارى از عالمان و فقيهان نظريه موافق دارند. (2) و براى اين جهت هم به دو روايت استدلال


1- 1. مرآة الحرمين، ج 1، ص 264، الحج والعمرة ومعرفة الحرمين الشريفين، ص 78.
2- 2. تهذيب الاحكام، ج 5، ص 123.

ص: 112

كرده اند. در يك روايت مى خوانيم:

جميل بن صالح گفته است: من مى ديدم، كه امام صادق عليه السلام همه اركان كعبه را استلام مى كرد. (1)

در روايت ديگرى، احمد بن محمود مى گويد: از امام رضا عليه السلام سؤال كردم: آيا ركن يمانى و شامى و غربى هم بايد استلام شود؟ آن حضرت فرمود: آرى. (2)

3- ركن يَمانى

در مقابل «ركن يَمانى» كه در جنوب غربى كعبه، بعد از «مستجار» و قبل از رسيدن به «ركن حجرالاسود» قرار دارد، استلام و دعا و نيايش زائران، حال و هواى عابدانه و مخلصانه اى دارد.

درباره عظمت اين ركن و اعمالى كه براى آن بيان گرديده، روايات فراوانى وارد شده، كه به اميد انجام آن و بهره گيرى معنوى، چند مورد را بيان مى كنيم:

1- امام صادق عليه السلام ضمن روايتى، ركن يمانى را «باب توبه» ناميده است. (3)

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده: ما أتَيْتُ الرُّكْن الْيَمانِي، إِلّا وَجَدْتُ جِبْرئِيلُ قَدْ سَبَقَنِي إلَيْهِ يَلْتَزِمُهُ. (4)

هرگاه نزد «ركن يَمانى» مى رفتم، مى ديدم جبرئيل عليه السلام از من جلوتر آن


1- 1. كافى، ج 4، ص 408، تهذيب الاحكام، ج 5 ص 123، وسائل الشيعه، ج 9، ص 422
2- 2. تهذيب الاحكام، ج 5، ص 123، وسائل الشيعه، ج 9، ص 423
3- 3. بحارالانوار، ج 96، ص 63
4- 4. كافى، ج 4، ص 408

ص: 113

جا رفته و ملتزم آن و مشغول دعا شده است.

3- ابوالفرج سَندى مى گويد: همراه امام صادق عليه السلام طواف مى كردم، آن حضرت فرمود: كدام نقطه از اين مكان عظمت بيشترى دارد؟

گفتم: قربانت گردم، تو به اين موضوع از من داناتر هستى.

آن حضرت، باز سؤال خود را تكرار كرد.

من پاسخ دادم: داخل بيت حرمت بيشترى دارد.

امام صادق عليه السلام فرمود: الرُّكْنُ الْيَمانِي عَلى بابٍ مِنْ أبْوابِ الْجَنَّةِ، مَفْتُوحٌ لِشِيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ... (1)

ركن يَمانى، بر درى از درهاى بهشت است، كه براى شيعيان آل محمد صلى الله عليه و آله باز است و براى ديگران بسته است و هر مؤمنى نزد آن دعا كند، دعاى او بالا مى رود و به عرش مى رسد و ميان عرش و خداوند، حجاب و پرده اى نيست. (دعا مستجاب مى گردد.)

4- همچنين، امام صادق عليه السلام فرموده: الرُّكنُ الْيَمانِي بابُنَا الَّذِي نَدْخُلُ مِنْهُ الْجَنَّةَ. (2)

ركن يمانى، درى است، كه ما از آن داخل بهشت مى شويم.

5- امام صادق عليه السلام فرمود: هرگاه به در كعبه رسيدى، بر پيامبر صلى الله عليه و آله درود فرست و در فاصله ميان ركن يمانى و حجرالاسود، بگو: رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِى الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عذابَ النَّارِ. (3)

و در حال طواف هم بگو:


1- 1. كافى، ج 4، ص 406، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 123
2- 2. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 134، وسائل الشيعه، ج 9، ص 419، بحارالانوار، ج 96، ص 220
3- 3. سوره بقره، آيه 201

ص: 114

خدايا! من فقير درگاه تو هستم، از گناهان خود بيمناكم و به تو پناه آورده ام، جسم مرا تغيير مده و اسم مرا (كه مسلمان و بنده ام به نام ديگرى) تبديل مگردان. (1)

4- مُستجار

مُستجار، محلّ پناه جويى و الحاح و التماس براى آمرزش گناهان است و مكان آن، فاصله ميان در كعبه (كه قبلًا مقابل در كنونى بوده و بسته شده) و ركن يمانى مى باشد، در اين مكان دعا مستجاب مى گردد و مشاهده مى شود افراد خود را به آن جا مى چسبانند و براى آمرزش گناهان گريه و ناله مى كنند.

امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى طواف خود را به پايان رساندى و به آخر كعبه، روبه روى مستجار، كه فاصله كمى با ركن يمانى دارد رسيدى، دست هاى خود را به كعبه بازگشاى و شكم و گونه صورت خود را به كعبه بچسبان و بگو: «اللَّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ، وَالْعَبْدُ عَبْدُكَ، وهذا مَكانُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ النَّارِ»

خدايا! اين خانه، خانه توست و اين بنده، بنده توست و اين است وضع كسى كه، از آتش دوزخ، به تو پناه آورده است، آن گاه به گناهان خود در پيشگاه پروردگار اعتراف كن، زيرا هر بنده مؤمنى در اين مكان به گناهانى، كه انجام داده اعتراف كند و تقاضاى عفو از خدا نمايد، به خواست خدا، گناهان او آمرزيده مى شود. (2)

5- مُلتَزَم


1- 1 كافى، ص 407 و 408، وسائل الشيعه، ج 9، ص 415.
2- 2 تهذيب الاحكام، ج 5، ص 121 و 125، وسائل الشيعه، ج 9، ص 424 و 425.

ص: 115

مُلتَزَم، فاصله ميان حجرالاسود و در خانه كعبه است، كه افراد براى توجّه و طلب حاجت، بى محابا و با ازدحام زيادى بدانجا روى مى آورند و خود را به ديوار خانه كعبه مى چسبانند.

مُلتَزَم، جايگاه فوق العاده مهم و مقدّسى است و از آدم عليه السلام تا بسيارى از عابدان و حتّى امامانى چون حضرت على عليه السلام، امام زين العابدين عليه السلام، امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام، و امام موسى بن جعفر عليه السلام، براى آن ارزش ويژه اى قائل بودند، سفارش به دعا مى كردند و خود نيز در آن مكان مقدس به دعا و انابه مى پرداختند.

امام صادق عليه السلام فرموده: وقتى حضرت آدم عليه السلام طواف مى كرد و به «ملتزم» رسيد، جبرئيل به او گفت: در اين مكان، در برابر پروردگار، به گناهان خود اقرار كن، آدم عليه السلام ايستاد و ناله برداشت: اى پروردگار من! هر كارگرى مزدى دارد، من هم كار كرده ام مزد من چيست؟ آنگاه خداوند متعال وحى فرستاد: اى آدم! هركس از فرزندان تو به اين مكان بيايد و به گناهان خويش اعتراف كند و توبه و درخواست آمرزش نمايد، هم چنان كه تو توبه و تقاضاى آمرزش كردى، گناهان او را مورد آمرزش قرار مى دهم. (1)

امام على عليه السلام فرموده: أقِرُّوا عِنْدَ الْمُلْتَزَمِ مِنْ ذُ نُوبِكُمْ ... (2)


1- 1 وسائل الشيعه، ج 9، ص 425.
2- 2 الخصال، ص 417، وسائل الشيعه، ج 9 ص 425، و رجوع كنيد به: چهارصد درس زندگى از امام على عليه السلام، ص 60، اثر ديگر اين مؤلف.

ص: 116

نزد ملتزم، به گناهانى كه به خاطر داريد اعتراف كنيد و براى گناهانى هم كه به ياد نداريد، بگوييد: خدايا! آن گناهانى را هم كه مراقبين و موكّلين تو از ما ثبت كرده اند و ما آن ها را فراموش كرديم، مورد غفران و آمرزش قرار بده، زيرا هر كس در اين مكان به گناهان خويش اعتراف و يادآورى نمايد و تقاضاى آمرزش كند، بر خداوند لازم مى شود، كه او را بيامرزد.

در روايت، معاوية بن عمّار هم مى خوانيم: امام صادق عليه السلام وقتى به «ملتزم» رسيد، به غلامان و همراهان خويش فرمود: از من فاصله بگيريد و مرا به حال خود واگذاريد، تا در اين مكان به گناهان خويش در برابر پروردگارم اعتراف كنم، چون اين مكانى است، كه هر كس به گناهان خود اعتراف و طلب آمرزش كند، خداوند گناهان او را مى آمرزد. (1)

6- حَطيم

حَطيم نيز جايگاه بسيار مقدّس و محلّ دعا و توبه و استغفار و درخواست حاجت هاى دنيوى و اخروى است، كه به هيچ وجه نبايد از آن غفلت نمود.

امّا، حَطيم كجاست؟، عموم رواياتى كه حطيم را معرفى كرده اند، همان خصوصياتى را كه براى «مُلتزَم» ذكر كرده اند، براى اين مكان مقدّس هم بيان نموده اند.

معاوية بن عمّار مى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره حطيم سؤال كردم، آن حضرت فرمود: هُوَ ما بَيْنَ الْحَجَرِ الأَسْوَدِ وَبابِ الْبَيْتِ، قالَ: وَسَئَلْتُهُ لِمَ سُمّيَ الْحَطِيمُ؟ قالَ: لأَنَّ النَّاسَ يَحْطِمُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً هُنالِكَ. (2)


1- 1. كافى، ج 4، ص 411، وسائل الشيعه، ج 9، ص 424.
2- 2. تهذيب الاحكام، ج 5، ص 498، علل الشرايع، ص 400، بحارالانوار، ج 96، ص 230.

ص: 117

حطيم، مابين حجرالاسود و در كعبه واقع است، سؤال كردم: چرا بدين اسم ناميده شده؟ فرمود: چون در اين مكان مردم زياد ازدحام مى كنند و تلاش دارند و در نتيجه، همديگر را در اين جا فشار مى دهند و دفع مى كنند.

همچنين، امام صادق عليه السلام حطيم را، مقدّس ترين نقطه زمين و ميان در كعبه و حجرالاسود ناميده است.(1)

و بايد از اين مكان مقدّس، حدّاكثر استفاده را نمود. روايات متعدّدى هم، محلّ آن را بين حجرالأسود و در كعبه معرّفى كرده اند. (2) و شايد هم، اصلًا حطيم، روبه روى در كعبه باشد، كه در آن جا ازدحام زيادى براى دعا و راز و نياز صورت مى گيرد.

از سوى ديگر «حلبى» مى گويد، از امام صادق عليه السلام درباره «حجر اسماعيل عليه السلام» سؤال كردم، آن حضرت فرمود: شما آن جا را حطيم مى ناميد، در صورتى كه وى گوسفندان خود را در آن جا مى گردانيد، مادر خود را در آن جا دفن نمود و كراهت داشت پاى روى آن گذاشته شود، بدين جهت دور آن ديوار كشيد و در آن، قبرهاى پيامبران عليهم السلام قرار دارد. (3)

از لحن اعتراض آميز امام صادق عليه السلام در اين بيان و با استفاده از پنج روايت ديگر، استفاده مى شود، كه «حجر اسماعيل عليه السلام» را نمى توان حطيم دانست و از طرف ديگر، رواياتى كه، حطيم را بين حجرالاسود و در كعبه معرفى مى كند، همان خصوصيّات «ملتزم» را دارد، مى توان نتيجه گرفت،


1- 1. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 35، بحارالانوار، ج 96 ص 230
2- 2. بحارالانوار، ج 96، ص 229- 231
3- 3. بحارالانوار، ج 96، ص 231 و 352، مستدرك الوسائل، ج 9، ص 396

ص: 118

ملتزم و حطيم، يك مكان است با دو نام، يا قسمت ديوار آن ملتزم است و قسمت روى زمين حطيم است.

در نتيجه از بجاآوردن دعا و نماز و طلب توبه و درخواست حاجت ها، با تمام توان در اين مكان نبايد غفلت نمود.

7- حِجر اسماعيل عليه السلام

حجر اسماعيل عليه السلام نيم دايره اى است، كه ديوار آن حدود يك متر و نيم ارتفاع دارد، در جانب شمال غربى كعبه قرار گرفته و به هنگام طواف به اتفاق نظر فقها و مراجع، بايد داخل طواف واقع شود و طواف به دور آن هم صورت گيرد. (1)

حِجر، به معناى اتاق، پناهگاه، ديوار خانه و قسمت جلو لباس و بالاخره، به معناى دامان است (2) قرآن كريم، درباره يكى از گروه هايى كه با آن هانمى توان ازدواج كرد، مى فرمايد: وَرَبائِبُكُمُ اللّاتِي فِي حُجُورِكُم (3)

يعنى، با دختران همسران خود (كه از پدر ديگرى هستند) و در دامان شما قرار دارند، به شرط اين كه با آن همسر آميزش جنسى كرده باشيد، حقّ ازدواج نداريد.

بنابراين، حجر اسماعيل عليه السلام را بايد خانه و محل زندگى او دانست و به اعتبار اين كه، دامان مادر او «هاجر» وى را نخست در آن مكان پرورش داده و اكنون اين دامان پرورش دهنده «هاجر» چون دامانى براى كعبه و خانه خدا درآمده، ارتباط خانه توحيد، دامان پرورش دهنده منادى توحيد و مكتب توحيد و بت شكنى و شرك زدايى را بهتر مى توان مورد


1- 1. جواهر الكلام، 19، ص 293، تحريرالوسيله، ج 1، ص 409، باب الطواف، مسأله 11.
2- 2. مجمع البحرين، ص 240.
3- 3. سوره نساء، آيه 23.

ص: 119

توجّه قرار داد و به نمايش گذاشت.

آن روز، كه ابراهيم عليه السلام همسر خويش «هاجر» را، با اسماعيل عليه السلام كه كودك شيرخوارى بود، با اراده الهى به تعبير قرآن: در سرزمين بى آب و علفى، در كنار خانه محترم خدا (1) يعنى كعبه، كه هنوز به طور كامل ساخته نشده بود، قرار داد، اگر چه آنان را به خدا سپرد و درخواست كمك هم نمود، در عين حال، هاجر كه با داشتن كودكى شيرخوار در يك بيابان بى آب و علف سخت ناراحت بود، وقتى ابراهيم عليه السلام مى خواست از آنان جدا شود، هاجر ناله برداشت: وَلِمَنْ تَتْرُكَنا بِهذَا الْوادِي المُوحِشِ المُقَفَّرِ؟ (2)

در اين بيابان وحشتناك بى آب و علف ما را به كه مى سپارى؟

امّا، امروز «اين دامان هاجر است، دامانى كه اسماعيل را پرورش داده است، اين جا «خانه هاجر» است، هاجر، در همين جا، نزديك پايه سوم كعبه، دفن است. شگفتا! هيچ كس را، حتّى پيامبران را، نبايد در مسجد دفن كرد، و اين جا، خانه خدا، ديوار به ديوار خانه يك كنيز، و خانه خدا، مدفن يك مادر، و چه مى گويم، بى جهتى خدا، تنها در دامن او جهت گرفته است! كعبه، به سوى او، دامن كشيده است! ميان اين هلالى، با خانه، امروز كمى فاصله است.

مى توان در چرخيدن بر گرد خانه، از فاصله گذشت، امّا بى دامن هاجر، چرخيدن بر گِرد كعبه، رمز توحيد! طواف نيست، طواف قبول نيست! حج نيست! فرمان خداست، فرمان خدا، تمامى بشريت، هميشه


1- 1. سوره ابراهيم، آيه 37.
2- 2. مع الانبياء فى القرآن الكريم، ص 123.

ص: 120

روزگار، همه كسانى كه به «توحيد» ايمان دارند، همه كسانى كه دعوت خداوند را لبّيك مى گويند، بايد، در طواف عشق بر گِرد كعبه، دامان پيراهن او را نيز طواف كنند! كه خانه او، مدفن او، دامن او نيز مطاف است، جزئى پيوسته از كعبه است، كه كعبه، اين «بى جهتى مطلق» تنها در جهت اين دامن، جهت گرفته است، در جهت دامان يك كنيز آفريقايى، يك مادر خوب، دامان كعبه، مطاف ابدى او بشريّت است!» (1)

آرى، حجر اسماعيل عليه السلام چنين جايگاه والايى دارد، امام صادق عليه السلام آن را از جمله نقاط پرفضيلت زمين دانسته و نماز خواندن در آن را بسيار پراهميّت شمرده (2) و طبق احاديث فراوانى، حضرت اسماعيل عليه السلام مادر خويش «هاجر» را پاى ركن سوم (غربى) دفن نموده، آن جا را ديوار كشى كرده تا به هنگام طواف قبر مادر او زير پاى طواف كنندگان قرار نگيرد، قبور بعضى از پيامبران در آن جا قرار دارد و حضرت اسماعيل عليه السلام كه در 130 سالگى بدرود حيات گفت، نزديك قبر مادرش، در حجر اسماعيل به خاك سپرده شده است. (3)

امام رضا عليه السلام فرمود: در حجر اسماعيل، به خصوص زير ناودان (رحمت) با فاصله يك متر با خانه كعبه، زياد نماز بخوان و دعا كن، زيرا قبر «شُبَير» و «شَبَر» پسران هارون برادر حضرت موسى كليم اللَّه عليه السلام در آن مكان قرار دارد ... (4)


1- 1. حج، دكتر على شريعتى، ص 58، چ 1351.
2- 2. بحارالانوار، ج 96، ص 231.
3- 3. وسائل الشيعه، ج 9، ص 431- 429، مستدرك الوسائل، ج 9، ص 396، بحارالانوار، ج 96، ص 204 و 231 و 352.
4- 4. فقه الرضا، ص 28، بحارالانوار، ج 96، ص 230.

ص: 121

امام صادق عليه السلام مى گويد: همراه پدرم امام باقر عليه السلام در حجر اسماعيل بودم و مى ديدم، كه پيوسته در آن جا نماز مى خواند. (1)

8- ناودان رحمت

ناودان، كه در روايات به «ميزاب» نام برده شده، بالاى ضلع شمالى خانه كعبه قرار دارد و آب باران را از بام كعبه به پايين و داخل حجر اسماعيل عليه السلام منتقل مى كند و سال ها است، روكش طلا دارد.

امام صادق عليه السلام فرموده است: پيوسته روش امام زين العابدين عليه السلام اين بود كه هرگاه وارد حجراسماعيل مى شد، قبل از آن كه زير ناودان برسد، در حالى كه سر خود را بلند كرده و به ناودان نگاه مى كرد، ميگفت: خدايا! با رحمت خويش مرا وارد بهشت گردان و با رحمت خود مرا از آتش دوزخ مصون بدار و از بيمارى حفظ كن و روزى حلال را بر من گسترش بده و مرا از شرّ فاسقان جنّ و انس عرب و غيرعرب محفوظ گردان. (2)

امام رضا عليه السلام فرمود: هر وقت زير ناودان رسيدى بگو: اللَّهُمَّ أظِلْنِي تَحْتَ ظِلّ عَرْشِكَ، يَوْمَ لا ظِلَّ إلّاظِلُّكَ، آمِنّي رَوْعَةَ الْقِيامَةِ، وأعْتِقْني مِنَ النَّارِ، وأوْسِعْ عَلَيَّ رِزْقِي مِنَ الْحَلالِ، وادْرَءْ عَنّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنّ والْإنْسِ، وَشَرَّ فِتْنَةِ الْعَرَبِ والْعَجَمِ، وَاغْفِرْلِي وَتُبْ عَلَيَّ، إنَّكَ أنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمِ. (3)

امام صادق عليه السلام نيز وقتى زير ناودان مى رسيد، در حالى كه به آن نگاه


1- 1. بحارالانوار، ج 96، ص 205.
2- 2. كافى، ج 4، ص 407.
3- 3. مستدرك الوسائل، ج 9، ص 387.

ص: 122

مى كرد، دست خود را به بالا مى گشود و عرض مى كرد: اللَّهُمَّ ارْحَمْ ضَعْفِي وَقِلَّةَ حِيلَتِي، اللَّهُمَّ أَنْزِلْ عَليَّ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِكَ، وأَدِرْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْواسِعِ، وادْرَءْ عَنّي شَرَّ فِتْنَةِ الْجِنّ وَالْإنْسِ ... (1)

خدايا! بر ناتوانى و بيچارگى من رحم كن، خدايا! رحمت خويش را دوبرابر بر من نازل گردان و روزى وسيع خود را بر من فروباران، و شرّ فتنه جنّ و انس و عرب و عجم را از من دور گردان، خدايا! روزى مرا وسعت بخش و بر من تنگ مگردان، خدايا! بر من رحمت آر و مرا عذاب مگردان، از من راضى باش و هرگز خشم مگير، تو دعا را مى شنوى و زود مستجاب مى گردانى.

به هر حال، امامان عليهم السلام در زير ناودان، نماز ونيايش مخلصانه داشته اند، ابونعيم انصارى مى گويد: حضرت صاحب الامر (عج) در حجر اسماعيل و زير ناودان به نماز مى ايستاد و پيوسته در سجده خود مى گفت: عَبِيدُكَ بِفِنائِكَ، سائِلُكَ بِفِنائِكَ، يَسْأَلُكَ ما لا يَقْدِرُ عَلَيْهِ غَيْرُكَ. (2)

خدايا! بنده كوچك تو، به تو پناه آورده، نيازمند درگاهت، به تو روى آورده و چيزى را از تو درخواست مى كند، كه جز تو، كسى توانايى انجام آن را ندارد.

درباره شفابخشى آب ناودان هم، عبداللَّه بن جَبَله، از مردى به نام «صارم» روايت مى كند كه وى گفته است: يكى از همراهان ما، در مكّه بيمار شد و در آستانه مرگ قرار گرفت، در حال عبور با امام صادق عليه السلام كه از وضع آن بيمار اطّلاع داشت، برخورد كردم، آن حضرت فرمود: اى


1- 1. بحارالانوار، ج 96، ص 199.
2- 2. كمال الدين صدوق، ج 1، ص 260، بحارالانوار، ج 96، ص 195.

ص: 123

صارم! آن بيمار در چه حالى است؟

گفتم: اى مولاى من! وضع او خطرناك است، از زنده ماندن او نااميد شده ايم!

امام صادق عليه السلام فرمود: اگر براى شما امكان داشته باشد، مقدارى آب ناودان به او بدهيد. ولى ما هر جا گشتيم، آب ناودان نزد كسى نيافتيم، امّا در همان حال، ابرى پديدار شد، رعد و برق زد و باران باريد، من زود به مسجدالحرام آمدم، كاسه اى خريدم و آب ناودان را به آن بيمار رساندم و آشاميد، من هنوز نزد بيمار نشسته بودم، كه بهبودى يافت، مشغول غذا خوردن شد و از مرگ نجات يافت. (1)

9- مقام ابراهيم عليه السلام

مقام ابراهيم عليه السلام را قرآن كريم، در دو جا مطرح كرده، يك جا مى فرمايد: از مقام ابراهيم براى خود نمازگاهى و عبادتگاهى انتخاب كنيد (2) و در جاى ديگر مى فرمايد: در مقام ابراهيم، آيات و نشانه هايى قرار دارد. (3)

درباره مقام ابراهيم عليه السلام كه اكنون در محفظه اى شش ضلعى با روكش طلايى رنگ و با فاصله اى حدود سيزده متر، رو به روى حدود درِ كعبه قرار دارد، چند موضوع قابل توجّه و دقت است:

1- سوّمين عمل از اعمال عمره، كه نماز طواف است و نيز نماز ساير


1- 1. المحاسن للبرقى، ص 574، بحارالانوار، ج 96، ص 245
2- 2. سوره بقره، آيه 125
3- 3. سوره آل عمران، آيه 97

ص: 124

طواف ها بايد پشت مقام ابراهيم عليه السلام يا نزد آن خوانده شود.

اين نماز طبق روايت امام صادق عليه السلام دو ركعت است، مستحب است در ركعت اوّل بعد از حمد سوره «توحيد» و در ركعت دوّم بعد از حمد، سوره قل يا ايها الكافرون خوانده شود. (1) و مى تواند در هر دو ركعت، بعد از حمد سوره توحيد بخواند.

2- مقام، جاى ايستادن است و چون حضرت ابراهيم عليه السلام براى ساختن خانه كعبه روى سنگى مى ايستاده و ديوار كعبه را بالا مى برده، اين سنگ «مقام ابراهيم عليه السلام» ناميده شده است، يا حضرت ابراهيم عليه السلام روى اين سنگ مى ايستاده و پاى خود را مى شسته، يا اين كه روى اين سنگ ايستاده و طبق دستور الهى، اعلام حج نموده و مردم را براى انجام حج دعوت كرده است. (2) يا روى اين سنگ، همه اين امور را انجام داده بدين جهات به «مقام ابراهيم» موسوم گرديده است.

3- مقام ابراهيم عليه السلام در طول ساليان گذشته جابه جايى هايى داشته است.

روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه: خداوند متعال به ابراهيم عليه السلام وحى فرستاد دعوت به حج را در بين مردم اعلام كند، ابراهيم سنگى را «كه جاى دو پاى او بر آن وجود دارد»، برداشت و مقابل كعبه در حالى كه به كعبه چسبيده بود قرار داد و روى آن ايستاد و همانطور كه خدا دستور داده بود، با صداى بلند اعلام حج نمود، وقتى ابراهيم فرياد برمى داشت، سنگ تحمّل نياورد و پاهاى او در آن فرو رفت، ابراهيم پاهاى خود را


1- 1. كافى، ج 4، ص 423، جواهر الكلام، ج 19، ص 263، تحرير الوسيله، ج 1، ص 413.
2- 2. جواهرالكلام، ج 19، ص 295.

ص: 125

بيرون كشيد و افراد زيادى به نداى او پاسخ دادند، به طورى ازدحام جمعيت به وجود آمد كه مردم براى طواف گرفتار مشكل شدند، بدين جهت و براى اين كه طواف آسان تر صورت گيرد، سنگ را در مكانى كه هم اكنون قرار دارد منتقل كردند، وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله به نبوّت مبعوث شد، دستور داد: سنگ را در همان جايى كه ابراهيم عليه السلام قرار داده بود منتقل كنند و سنگ از آن تاريخ تا رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله، و دوران خلافت ابوبكر و اوّل خلافت عمر، در آن جا قرار داشت، وقتى عمر به خلافت رسيد و ازدحام مردم را نزد مقام ديد، به فكر چاره و جست وجوى كسى افتاد، كه جاى قبلى سنگ را مى دانست «مطّلب بن وداعه سَلمى» را، كه جاى دقيق سنگ را مى دانست حاضر كردند و مقام ابراهيم عليه السلام را به همين نقطه اى، كه اكنون قرار دارد، منتقل نمودند. (1)

4- غير از اين كه طبق سيره امامان عليهم السلام و فتواى فقيهان، و روايات (2)، طواف در مطاف كنونى صحيح است و نماز طواف را هم نزد مقام ابراهيم عليه السلام بايد خواند و دعا و نيايش هم نزد مقام سفارش شده، در رابطه با خواندن نماز مستحبّى، داوود حضرمى مى گويد:

از امام موسى بن جعفر عليهما السلام سؤال كردم: نماز خواندن در كدام نقطه از مكّه پرفضيلت تر است؟ آن حضرت فرمود: نزد مقام اوّل ابراهيم عليه السلام كه در آن جا مقام ابراهيم و اسماعيل و رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده است. (3)

پشت مقام ابراهيم عليه السلام غير از خواندن دو ركعت نماز واجب طواف،


1- 1. تهذيب الاحكام، ج 5، ص 501، من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 158، علل الشرايع، ص 423، بحارالانوار، ج 96، ص 232، جواهر الكلام، ج 19، ص 293- 292.
2- 2. كافى، ج 4، ص 413.
3- 3. السرائر، ص 481، بحارالانوار، ج 96، ص 231.

ص: 126

صلوات بر محمّد و آل محمّد و تقاضاى قبولى عبادات و درخواست بازگشت به آنجا از سوى خداوند، پس از خواندن دو ركعت نماز سفارش شده، و نيز حمد و ثناى الهى به خاطر نعمت هايى كه عطا كرده، بايد انجام شود و از خداوند، پاك شدن دل از آلودگى ها و نيّت هاى ناسالم و زدودن گناهان وگرفتارى ها، درخواست گردد، و پس از آن بوسيدن حجرالاسود، يا استلام آن و يا اشاره به آن صورت گيرد. (1)

10- بين ركن و مقام

مكان ديگرى، كه طبق روايات فراوان «برترين نقطه زمين» معرفى شده و در آن از دعا و نيايش و توبه و انابه و تقاضاى حاجت از آستان كبريايى خداوند، به هيچ وجه نبايد غفلت داشت، فاصله ميان حجرالاسود و مقام ابراهيم عليه السلام است.

ابوحمزه ثمالى، مى گويد: امام زين العابدين عليه السلام از ما سؤال كرد:

پرفضيلت ترين نقطه زمين كجاست؟

گفتيم: خدا و رسول صلى الله عليه و آله و فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله به آن داناترند.

آن حضرت فرمود: أفْضَلُ الْبِقاعِ، مابَيْنَ الرُّكْنِ وَالْمَقامِ ... (2)

پرفضيلت ترين نقطه زمين، فاصله ميان حجرالاسود و مقام ابراهيم است.

امام باقر عليه السلام فرموده: وَإِنَّ مابَيْنَ الرُّكْنِ وَالْمَقامِ لَمَشْحُونٌ مِنْ قُبُورِ الْأَنْبِياءِ، وَإِنَّ آدَمَ لَفِي حَرَمِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ. (3)


1- 1 من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 318.
2- 2 من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 159.
3- 3 كافى، ج 4، ص 214، بحار الانوار، ج 11، ص 260 و ج 14، ص 464.

ص: 127

فاصله ميان حجرالاسود و مقام ابراهيم عليه السلام قبرهاى پيامبران عليهم السلام را در بردارد، و حضرت آدم عليه السلام در حرم خداوند متعال است.

11- پيراهن كعبه

پيراهنى كه اكنون رويه آن به رنگ سياه، ابريشم، طلا و نقره بافت و آستر آن از پنبه است، كعبه را پوشانده، خصوصيّت ابتدايى آن، تاريخ طولانى و كهنى دارد. طبق روايات، اوّل كسى كه پيراهن موئين براى كعبه تهيه كرد، حضرت آدم عليه السلام و بعد حضرت ابراهيم عليه السلام و سپس حضرت سليمان عليه السلام بوده اند. (1)

قبل از اسلام هم، اوّل زن عربى كه از ابريشم و ديباج و چيزهاى ديگر براى كعبه پيراهن تهيه كرد، نُثَيلَه، دختر خبّاب بن حبيب و مادر عباس بن عبدالمطّلب بود، چون وقتى عباس كودك بود، گم شد، مادرش نذر كرد، اگر فرزندش را بيابد، براى كعبه پيراهن تهيه كند و آنگاه كه عبّاس پيدا شد «نُثَيله» هم به نذر خويش عمل نمود و پيراهن براى كعبه تهيه كرد. (2)

طبق بيان امام باقر عليه السلام، امام امير المؤمنين على عليه السلام در دوران خلافت خويش هر سال از عراق، براى كعبه پيراهن مى فرستاد. (3)

امّا، موضوعى كه در ارتباط با «پيراهن كعبه» قابل توجّه است، از طرفى عدم تعرّض و تصرّف خودسرانه در آن است و از طرف ديگر، به عنوان يك عمل مستحبّ و متابعت از پيشوايان دين همچون امام


1- 1. من لا يحضره الفقيه، ج 2 ص 149، وسائل الشيعه، ج 9، ص 324
2- 2. الاستيعاب، ج 3، ص 94
3- 3. قرب الاسناد، ص 125، وسائل الشيعه، ج 9، ص 324

ص: 128

زين العابدين عليه السلام (1) و ساير عارفان و اوليا، كه سفارش شده، انسان پيراهن كعبه را بگيرد و دعا و توسل و التماس به پيشگاه خداوند نمايد.

در روايتى مى خوانيم كه، از «محمد بن عثمان عمروى»، (يكى از نائبان خاص امام زمان عليه السلام) سؤال شد: آيا حضرت صاحب الأمر (عج) را ديده اى؟

وى پاسخ داد: بارها آن حضرت را ديده ام و يك بار هم آن حضرت را در «مُستجار» ديدم كه دامن پيراهن كعبه را به دست گرفته بود و به درگاه خداوند ناله و استغاثه مى كرد: خدايا! به آنچه به من وعده دادى، لباس عمل بپوشان تا از دشمنانت انتقام بگيرم.(2)

همانطور كه هر زائر مؤمن و دردمندى، خودآگاه و ناخودآگاه، دامن پيراهن كعبه را به دست مى گيرد و به طلب مغفرت و پناه جويى مى پردازد و «غم دل به دوست مى گويد» با اين عمل مطلوب، اسرارى را با خالق خويش در ميان مى گذارد.

فيض كاشانى مى نويسد: وقتى دست به دامان پيراهن كعبه مى زنى، در واقع تصميم به الحاح و التماس دارى، التماس براى تقاضاى آمرزش و درخواست آرزوها، مثل گناه كارى كه به دامن كسى كه نسبت به او خطا كرده چنگ مى زند و در حالى كه مى داند كسى جز او پناهگاه او نيست، التماس مى كند تا از خطا و لغزش وى صرف نظر كند و او را مورد آمرزش قرار دهد. (3)

12- جرعه زَمْزَم


1- 1. بحارالانوار، ج 96، ص 198- 197
2- 2. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 307، وسائل الشيعه، ج 9، ص 360
3- 3. محجة البيضاء، ج 2، ص 203

ص: 129

پس از انجام دو ركعت نماز نزد مقام ابراهيم عليه السلام زائرى كه در ميان انبوه جمعيّت، خسته و فرسوده شده و در عين حال با دريافت لذّت عبادت و بندگى، به نشاط و آرامش دل نشينى دست يافته، بايد لبى هم از جرعه آب زمزم، تَر كُند و نيز با ريختن آب، بر سر و صورت و شكم و كمر، دعا و نيايش، كام خويش را سيراب و جسم و بدن خويش را نظيف وتر و تازه و سرحال گرداند.

امام صادق عليه السلام فرموده است: وقتى دو ركعت نماز طواف را انجام دادى، نزد حجرالاسود رفته آن را ببوس، به آن دست بكش يا (اگر نتوانستى) به آن اشاره كن، اين كار لازمى است و اگر توانستى، قبل از آن كه به «كوه صفا» بروى، از آب زمزم بنوش و بگو: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نافِعاً، وَرِزْقاً واسِعاً، وَشِفاءً مِنْ كُلّ داءٍ وَسُقْمٍ. (1)

امام صادق عليه السلام فرموده: ما شنيده ايم، هرگاه چشم رسول خدا صلى الله عليه و آله به زمزم مى افتاد، مى فرمود: اگر براى اين جهت نبود، كه براى امّت من مشقّت و سختى ايجاد مى شد، يك دَلْو بزرگ يا دو دَلو از آب زمزم را بر مى داشتم (2) و براى افراد هديه مى بردم، تا افراد امّت، اين كار را به عنوان يك عمل مستحبّ انجام دهند. در عين حال، امام صادق عليه السلام فرموده:

رسول خدا صلى الله عليه و آله آن گاه كه در مدينه مى زيست، پيوسته از افراد تقاضا


1- 1. كافى، ج 4، ص 430.
2- 2. همان.

ص: 130

مى كرد، آب زمزم را براى او هديه بياورند. (1)

امام رضا عليه السلام فرموده است: ماءُ زَمْزَمٍ شِفاءٌ مِنْ كُلّ داءٍ وَسُقْمٍ، وأمانٌ مِنْ كُلّ خَوْفٍ وَحُزْنٍ. (2)

آب زمزم، براى هر درد و بيمارى شفاست و موجب مصون ماندن، از هر ترس و غم و اندوهى مى گردد.

در روايتى مى خوانيم: امام حسن و امام حسين عليهما السلام بعدازظهر طواف انجام مى دادند و سپس نزد زمزم مى رفتند در حالت ايستاده از آب زمزم مى نوشيدند. (3)

على بن مهزيار مى گويد: مشاهده كردم امام جواد عليه السلام شب، زيارت و طواف نساء را انجام داد، پشت مقام ابراهيم نماز خواند و سپس داخل زمزم شد، با دست خود از آب زمزم نوشيد، مقدارى از آب را روى بدن خود ريخت و دو بار به داخل چاه زمزم نگاه كرد. (4)

خلاصه، امام على عليه السلام آب زمزم را بهترين آب روى زمين ناميده (5) و سفارش كرده: حتّى سركشيدن و در چاه زمزم نگاه كردن هم، دردها را برطرف مى كند، از آب زمزم كه از طرف «حجرالاسود» جارى است بنوشيد، چون زير حجرالاسود، چهار نهر بهشتى: فُرات، نيل، سيحون و جيحون قرار دارند. (6)

8 سعى صفا و مَروه

اشاره


1- 1 من لا يحضره الفقيه، ج 2 ص 135
2- 2 فقه الرضا، ص 46، بحارالانوار، ج 96، ص 245
3- 3 معالم الاسلام، ج 1، ص 315
4- 4 كافى، ج 4، ص 431
5- 5 المحاسن للبرقى، ص 573 بحارالانوار، ج 96، ص 244
6- 6 الخصال، ص 625، بحارالانوار، ج 96، ص 243، چهارصد درس زندگى از امام على عليه السلام ص 90، اثر ديگر اين مؤلف.

ص: 131

8 سعى صفا و مَروه

ص: 132

ص: 133

8 سعى صفا و مَروه

براى احرام پوشان سپيدبالى، كه طواف كعبه را به پايان رسانده و سپس نزد مقام ابراهيم عليه السلام دو ركعت نماز خوانده اند، نوبت به عمل چهارم و پراهميّت «سعى بين صفا و مروه» مى رسد، تا از حركت و تلاش در دايره كوچكى، در مكان تقريباً بيضى شكل بزرگ ترى، به كوشش و تلاش بيشترى بپردازند.

حركت از «كوه صفا» و راه پيمايى مخلصانه، متواضعانه، جست وجوگرانه و عابدانه تا «كوه مروه»، آن هم هفت دور، به تعداد هفت دور طواف دور خانه كعبه.

امّا فلسفه و راز و رمز اين اماكن، نامگذارى آن ها و اين عمل به ظاهر تكرارى و يك نواخت چيست؟ چگونه آن را بايد انجام داد؟ و از آن، چه بهره بردارى تربيتى و عرفانى بايد نمود؟ اين جهات را با دقّت مورد بررسى قرار مى دهيم.

دو كوه صفا و مَروه

پس از پايان نماز طواف و دعاى بعد از آن، از مسجدالحرام، روانه

ص: 134

كوه صفا مى شويم. كوه صفا، در قسمت پايين كوه بزرگ «ابوقُبَيس» قرار دارد و فاصله آن تا «كوه مَروه» كه در دامنه «كوه قينقاع» قرار گرفته، حدود 420 متر است.

صفا، به معناى سنگ صاف و خالص است و مروه، سنگ ظريف و نرم (1). درباره علت نامگذارى اين دو كوه، امام صادق عليه السلام فرموده است:

صفا، بدين خاطر به اين نام موسوم گرديد، كه مصطفى يعنى حضرت آدم عليه السلام بر آن فرود آمد و نام وى بر آن كوه نهاده شد، چون خداوند فرمود: إنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَنُوحاً (2)

بنابراين، نام كوه برگزيده از مصطفى، لقب آدم است، و چون «حوّا» بر كوه مروه فرود آمد، اسم اين كوه هم از نام وى و واژه «مرئة يعنى زن» آمده است. (3)

درباره نامگذارى اين دو كوه و سعى بين آن ها، بايد توجّه داشته باشيم، گاهى اسلام در برابر نمادهاى منحط و قالبهاى نامناسب، با محتواهاى انحرافى، قالب ها و نمادهاى سالم، با محتواهاى مثبت توحيدى و سازنده جايگزين كرده، كه يك مورد آن، همين دو كوه و شيوه سعى و عبادت در آن هاست.

طبق روايتى از ابن عباس «قبل از اسلام و در زمان جاهليّت، اساف بن يغلى و نائله، دختر زيد، در «يَمن» با هم معاشقه مى كردند، آنان به عنوان زيارت حج، به مكّه آمدند و داخل خانه كعبه شدند، وقتى آن جا را از بيگانه خلوت يافتند، به معاشقه پرداختند و مرتكب فساد شدند، امّا مسخ شدند و به دو سنگ تبديل گرديدند، وقتى مردم به داخل كعبه وارد شدند


1- 1. مجمع البيان، ج 1، ص 439
2- 2. سوره آل عمران، آيه 33
3- 3. علل الشرايع، ص 432، بحارالانوار، ج 96، ص 233؛ مجمع البيان، ج 1، ص 240

ص: 135

و آن دو را مسخ شده و به صورت سنگ يافتند، مجسمه آنان را بيرون آوردند و چون ساير بت ها در جايى قرار دادند و پس از گذشت زمان، طايفه خُزاعه قريش و حاجيانى كه، از اطراف به زيارت حج مى آمدند، آن ها را نيز عبادت مى كردند.» (1)

عامر شَعبى، روايت مى كند: در زمان جاهليّت، بتى به نام «اساف» بر كوه «صفا» قرار داشت و بت ديگرى، به نام «نائله» بر كوه «مروه» و مردم آن روزگار، وقتى طواف خانه خدا مى كردند، و در ميان صفا و مروه سعى مى نمودند، خود را به آن دو بت مى ماليدند (و بدين سان احترام مى كردند) امّا وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله به همراه مسلمانان براى انجام سعى آمدند، همراهان عرض كردند: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! سعيى را كه مردم ميان صفا و مروه مى كنند، به خاطر اين دو بت است و اين طواف وسعى نمى تواند از شعائر و نشانه دين دارى باشد، در اين موقع خداوند اين آيه را نازل كرد: إنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ، فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما ... (2)

صفا و مروه، از شعائر و نشانه هاى (اطاعت و عبادت) خداست، بنابراين، كسانى كه حجّ خانه خدا يا عمره انجام مى دهند، مانعى ندارد، بر آن دو (صفا و مروه) سعى و طواف كنند (و هرگز اعمال نارواى مشركان، كه بت ها را بر اين دو كوه نصب كرده اند، از قداست و اهميّت اين دو مكان نمى كاهد) بنابراين، معرفى صفا، به خاطر بتى بوده كه بر آن قرار داشته و مروه نيز از جهت بتى بوده كه، بر آن نصب بوده است. (3)

وجوب سعى


1- 1. بت هاى عرب، ترجمه الاصنام، ص 52
2- 2. سوره بقره، آيه 158
3- 3. الدر المنثور فى التفسير بالمأثور، ج 1، ص 160، الميزان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 393، صحيح مسلم، ج 3، ص 100

ص: 136

سعى ميان صفا و مروه، مثل طواف، از احكام واجب و از اركان عمره و حج است، امّا از تعبير آيه: فَلا جُناحَ علَيْهِ أنْ يَطَّوَّفَ بِهِما ... (1)

يعنى، مانعى ندارد بر آن دو كوه طواف (و سعى) انجام شود، اين معنا به ذهن مى آيد، كه چرا يك وظيفه واجب و اجتناب ناپذير، با تعبير «مانعى ندارد» آمده است؟

اتّفاقاً، چنين برداشتى در مرحله نخست، در صدر اسلام هم، از آيه قرآن مى شده و به همين دليل، شخصى به حضور امام صادق عليه السلام رسيده و پرسيده است: آيا سعى بين صفا و مروه، واجب است يا مستحب؟

امام عليه السلام مى فرمايد: سعى واجب است.

آن شخص مى پرسد: پس چرا خداوند متعال فرموده: مانعى ندارد، بر آن دو كوه طواف كنند؟

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اين آيه مربوط به «عمره قضا» است، كه پيامبر صلى الله عليه و آله- در سال هفتم هجرت- با مشركان شرط كرد وقتى براى «عمره قضا» مى آيد، آنان آن دو بت را از روى صفا و مروه بردارند و آنان هم به اين شرط عمل كردند و رسول خدا صلى الله عليه و آله سعى خود را انجام داد، امّا يكى از مسلمانان بر اثر گرفتارى نتوانست آن روز سعى خود را انجام دهد، ولى روز ديگرى كه براى انجام سعى آمد، مشاهده كرد باز بت ها را بر كوه صفا و مروه نصب كرده اند، اين جا بود كه از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال كردند: فلانى سعى خود را انجام نداده و اكنون بت ها را نصب كرده اند، تكليف او چيست؟ بدين مناسبت، آيه نازل شد، مانعى ندارد طواف (سعى) ميان


1- 1. سوره بقره، آيه 158.

ص: 137

صفا و مروه را انجام دهد، در حالى كه بت ها نيز بر آن دو كوه، نصب شده است. (1)

بنابراين، تعبير آيه (مانعى ندارد يا گناه نيست) با توجّه به اين واقعه است و درباره وجوب «سعى صفا و مروه» و احكام آن، روايات فراوانى وارد شده، كه تعدادى از آن ها را مى آوريم.

بر كوه صفا

بايد مسجدالحرام را براى مدّتى ترك گفت و به سوى «سعى» با عشق و اميد و متانت و آرامش حركت نمود.

عبدالحميد ازْدى از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود:

از درى كه روبه روى حجرالاسود قرار دارد خارج شويد و بر كوه صفا قرار گيريد. (2)

هم چنين، آن حضرت فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله وقتى طواف و نماز طواف را انجام داد فرمود: دنباله اعمال را از همان جا كه خداوند متعال فرموده شروع كنيد، خداوند فرموده: إنَّ الصَّفا والمَروَةَ مِن شَعائِرِ اللَّهِ ... به يقين، صفا و مروه از شعاير خدا (و اطاعت و عبادت) است.

سپس امام صادق عليه السلام فرمود: تو نيز از همان درى كه روبه روى حجرالاسود قرار دارد و رسول خدا صلى الله عليه و آله خارج شد، خارج شو تا فاصله در و محوطه بيابانى را كه (در آن روز بوده) پشت سر گذارى و به صفا برسى،


1- 1. كافى، ج 4، ص 435، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 172، وسائل الشيعه، ج 9، ص 511، تفسير على بن ابراهيم قمى، ص 54، بحارالانوار، ج 96، ص 235.
2- 2. كافى، ج 4، ص 432، من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 318، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 167، وسائل الشيعه، ج 9، ص 516.

ص: 138

امّا با حالت وقار و آرامش حركت كن، طورى كه بر كوه صفا قرارگيرى و بتوانى كعبه را مشاهده كنى، آن گاه روى خود را به طرف ركنى كه در آن حجرالاسود نصب است بگردان، حمد و ثناى خداوند متعال را انجام بده، آن گاه نعمت هاى خدا و امتحانات (همراه با گرفتارى) را به ياد آور و توجّه داشته باش خداوند به تو چه كمك خوبى كرده، كه توانسته اى به آن مكان مقدّس بيايى و به ياد او باشى، سپس (در حالى كه به ركن حجرالاسود نگاه مى كنى) هفت مرتبه تكبير (عابدانه و متواضعانه) بگو، هفت مرتبه الْحَمْدُللَّهِ، هفت مرتبه لا الهَ إلَّااللَّه، و سه مرتبه: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَه الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِي وَيُمِيتُ، وَهُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ.

سپس سه بار بگو: اشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، اللَّهُ أَكْبَرُ عَلى ما هَدانا، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ عَلى ما أَبْلانا، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الْحَيّ الْقَيُّوم، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الْحَيّ الدَّائِم ...

امام صادق عليه السلام در ادامه فرمودند: رسول خدا صلى الله عليه و آله به اندازه خواندن سوره بقره، به صورت ترتيل و شمرده توقّف مى كرد. (1)

در روايتى هم مى خوانيم: روش هميشگى اميرمؤمنان عليه السلام اين بود، كه هرگاه روى كوه صفا قرار مى گرفت، صورت خود را به طرف كعبه مى گردانيد و دست هاى خود را به دعا بلند مى كرد و عرضه مى داشت:

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ قَطُّ، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ ...

خدايا! هر گناهى را كه من مرتكب شده ام، كه مرتكب نشده ام، مورد آمرزش خويش قرار بده، و اگر من به گناه بازگشت كردم، تو نيز مغفرت


1- 1. كافى، ج 4، ص 431، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 168.

ص: 139

خويش را بر من بازگردان، چون تو آمرزنده مهربان هستى، خدايا! با من آن رحم را انجام بده، كه خود اهل آن هستى، زيرا اگر مرا عذاب كنى، از عذاب كردن من بى نيازى و من محتاج رحمت تو هستم، اى كسى كه من محتاج رحمت او هستم! به من رحم كن.

خدايا! با من، آن گونه كه شايستگى دارم رفتار مكن، چون اگر به خاطر شايستگى من با من رفتار كنى، مرا عذاب خواهى نمود، و هرگز در حقّ من ستم روا نخواهى داشت، امّا من، از عدل تو بيمناكم، نه اين كه از ستم تو خوفى داشته باشم، اى خدايى كه كانون عدل بدون ستم هستى! بر من رحم و شفقت بباران. (1)

آرى، توقّف زياد بر بالاى كوه صفا و دعا و نيايش و توبه و انابه، راز و نياز و درخواست رشد و ترقّى از درگاه خداوند، مورد سفارش قرار گرفته، امّا امام موسى بن جعفر عليهما السلام شايد به خاطر شرايط سخت زمان خودش، توقّف كم همراه با دعايى كوتاه بر كوه صفا و مروه انجام مى داده (2)، ولى همانطور كه ملاحظه شد، امام على عليه السلام و امام صادق عليه السلام توقّف طولانى همراه با دعاهاى فراوان در صفا و مروه داشته اند.

درباره دعا و نيايش براى آمرزش گناهان، رفع گرفتارى از همگان و بالاخره رشد جنبه هاى معنوى، رفع فقر و نيازمندى و دست يابى به مال و ثروت از راه حلال، در آن مكان مقدّس نبايد غفلت كرد.

امام صادق عليه السلام فرموده است: مَنْ أَرادَ أنْ يَكْثُرَ مالُهُ، فَلْيُطِلِ الوُقُوفَ عَلَى الصّفا وَالْمَرْوَةَ. (3)


1- 1. كافى، ج 4، ص 433، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 169، وسائل الشيعه، ج 9، ص 518.
2- 2. كافى، ج 4، ص 433، وسائل الشيعه، ج 9، ص 520.
3- 3. كافى، ج 4، ص 433، من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 135.

ص: 140

هر كس مى خواهد مال و ثروت او افزون و فراوان گردد، توقّف خود را بر كوه صفا و مروه، طولانى گرداند.

فلسفه سعى

مردان و زنان مؤمن، در حالى كه لباس سفيد احرام به تن دارند، بايد هفت مرتبه سعى و پياده روى از كوه صفا تا مروه را انجام دهند، اين سعى و تلاش همراه با ذكر و دعا و نيايش، از صفا شروع مى شود و در مرتبه هفتم، در مروه پايان مى پذيرد.

شروع سعى از صفا، صفا را مى طلبد و در اين عبادت بزرگ، كه از اركان است، بايد نيّت صاف و خالص به منظور اطاعت و عبادت خدا، شالوده حركت و تلاش و رفت وآمد را استوار گرداند، سعى صفا و مروه، قُرْبَةً إلَى اللَّهِ.

صفا، سنگ صاف و خالص است، تا صافى و خلوص را بياموزاند و ارتباط «مصطفايى» ابراهيم عليه السلام را، كه برگزيدگى و امتياز و نام نيك، قهرمانى، بت شكنى و كفرستيزى و مبارزه با هواى نفس و خلاصه، جاويدانى و ماندگارى است، تداعى گرداند.

سعى، پيروى از يك حركت مادرانه، دردمندانه، مخلصانه و مؤمنانه يك زن قهرمان است، كه حدود چهار هزار سال پيش رخ داده است.

هاجر، كنيز ساره همسر ابراهيم خليل، از طايفه قُبط مصر قديم و سياه پوست، در حالى كه ابراهيم عليه السلام 86 سال دارد، ساره او را به ابراهيم مى بخشد و چون خود كهن سال و عقيم بوده به ابراهيم پيشنهاد ازدواج با هاجر را مى دهد تا از طريق او داراى اولاد گردد و آن گاه كه هاجر اسماعيل عليه السلام را مى زايد، ساره تحمّل زندگى با آن مادر و فرزند را ندارد

ص: 141

ولذا به ابراهيم عليه السلام پيشنهاد مى كند: آنان را از او دور گرداند و به سرزمين ديگرى ببرد! (1)

طبق بيانى كه از امام صادق عليه السلام وارد شده، خلاصه داستان از اين قرار است: خداوند متعال، به ابراهيم وحى فرستاد، اسماعيل و مادر او هاجر را به سرزمين مكّه و حرم امن الهى ببرد، ابراهيم هم اين فرمان را عملى كرد و آن گاه كه مى خواست از آنان جدا شود، در جواب هاجر، كه مى گفت، در اين مكانى، كه آب و آبادانى و كسى وجود ندارد، ما را به كه مى سپارى؟

ابراهيم عليه السلام پاسخ داد: خدا به من چنين دستور داده و او شما را كفايت مى كند.

ابراهيم خليل عليه السلام زن و فرزند شيرخوار خويش را، كنار خانه خدا- كه پس از طوفان نوح، جز اثر كمى از آن باقى نمانده بود- گذاشت و راه بازگشت را پيش گرفت، امّا وقتى به «كُدَىْ» كه كوهى در «ذى طوى است رسيد، به ياد زن و فرزند و شرايط نامناسب آنان افتاد و گفت: رَبَّنا إنّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ ... (2).

پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را، در سرزمين بى آب و علفى، در كنار خانه اى كه حرم توست، ساكن ساختم تا نماز را برپاى دارند، تو قلب هاى گروهى از مردم را متوجّه آن ها گردان و از ثمرات به آنان روزى ده، شايد آنان شكر تو را به جاى آورند.

ابراهيم خليل عليه السلام آن جا را ترك گفت و هاجر تنها ماند، آفتاب بالا آمد و اسماعيل كوچك را تشنگى فراگرفت و هاجر براى يافتن آب، سر


1- 1. المعارف، لابن قتيبة الدينورى، ص 16، مع الأنبياء فى القرآن الكريم، ص 122.
2- 2. سوره ابراهيم، آيه 37.

ص: 142

به صحرا گذاشت، بالاى تپّه اى كه مُشرِف به درّه بود آمد و با صداى بلند فرياد زد: آيا در اين درّه كسى نيست؟ جوابى نشنيد، امّا هاجر به سرعت داخل درّه شد و بالاى كوه صفا رفت تا به درّه و اطراف اشراف پيدا كند، از همان بالاى صفا در تَهِ درّه سرابى توجّه او را جلب كرد، پنداشت آب است، با شتاب خود را به كف درّه رسانيد و سراب محو شد، براى اسماعيل، كه ديگر او را نمى ديد سخت نگران بود، براى اين كه از وضع كودك مطّلع شود و نيز به نقاط ديگر بيابان براى يافتن آب اشراف پيدا كند، از كف درّه به سوى كوه مروه، كه در مقابل كوه صفا بود شتاب گرفت، امّا وقتى از بالاى كوه مروه هم در كف درّه به طرف صفا سرابى توجّه او را جلب نمود با عجله خود را به آن رسانيد، باز هم از آب خبرى نبود و اين رفت و آمد سراسيمه هفت بار تكرار شد، تا اين كه از بالاى كوه مروه متوجّه شد آبى از پايين پاى اسماعيل ظاهر شده! با شتاب خود را نزديك كودك رسانيد، مشاهده كرد، آب جريان دارد، با مقدارى شن و خاك آن را مهار كرد و نگذاشت به هدر برود و اين حالت بستن و «مهار كردن آب» زَم زَم ناميده شده است .... (1)

در بيان ديگرى كه از امام صادق عليه السلام روايت شده، آن حضرت در پايان مى فرمايد: صَنَعَتْ ذلِكَ سَبْعاً، فَأَجْرَى اللَّهُ ذلِكَ سُنَّةً ... (2)

هاجر، اين سعى و رفت وآمد را ميان كوه صفا و مروه، هفت مرتبه انجام داد و از آن زمان خداوند متعال، اين عمل را يك سنّت و يك وظيفه اجتناب ناپذير، براى همگان قرار داد.


1- 1. علل الشرايع، ص 432.
2- 2. علل الشرايع، ص 432، وسائل الشيعه، ج 9، ص 512.

ص: 143

بنابراين، اصل فلسفه سعى صفا و مروه، به عنوان يك ركن عمره و حج، متابعت از عمل صالح يك زن مؤمن و مجاهد و فداكار است، كه از طرفى همسر ابوالأنبياء، ابراهيم موحّد و بت شكن بوده و از طرف ديگر، مادر اسماعيل پيغمبر است، كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از نسل او مى باشد.

هَروَله

كسى كه از دامنه تپّه به سراشيبى مى رود، قهراً شتاب و سرعت مى گيرد، به خصوص اگر زنى مثل هاجر، سرابى ديده و در جست و جوى آب باشد.

در كف درّه آن روز، كه اكنون با دو ستون به رنگ سبز و چراغ هاى مهتابى سبز رنگ مشخص شده و مقابل كعبه نيز قرار دارد، هَروَله براى مردها مستحبّ است.

هَروَله، يعنى سينه را جلودادن، قدم ها را كوتاه و تند برداشتن و با شتاب حركت كردن، اين نوع راه رفتن را هروله مى گويند.

در بيان امام صادق عليه السلام آمده است: در اين مكان، ابليس بر ابراهيم عليه السلام ظاهر شد و جبرئيل به آن حضرت دستور داد: ابليس را از خود براند، ابراهيم عليه السلام هم با شتاب حركت كرد و ابليس را طرد نمود و او فرار كرد و اين دويدن ابراهيم عليه السلام به عنوان سنّت هَروَله مقرّر گرديد. (1)

هم چنين، درباره اصل اين عمل، امام رضا عليه السلام فرموده است: از كوه صفا به طرف كوه مروه سرازير شو، و آن گاه كه به حدّ سعى كه ميان دو ستون سبزرنگ قرار دارد رسيدى، هَروَله انجام بده و با شتاب حركت كن


1- 1. علل الشرايع، ص 433، بحارالانوار، ج 96، ص 234.

ص: 144

و بگو: رَبّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَتَجاوَزْ عَمَّا تَعْلَمْ، فَإِنَّكَ أنْتَ الْأَعَزُّ الْأَكْرَمُ.

خدايا! مرا بيامرز و مورد رحمت خويش قرار بده، و از لغزش هايى، كه از من نسبت به آن آگاهى دارى درگذر، زيرا تو، تواناى مقتدر و صاحب كرامت هستى.

و آن گاه كه از حدّ سعى (ستون سبزرنگ) گذشتى، هروله را قطع كن و با آرامش و وقار به راه ادامه بده و تا مى توانى، تسبيح و تكبير وتهليل و تمجيد و ستايش خداوند و درود بر پيغمبر صلى الله عليه و آله را تكرار كن تا به مروه برسى، بر مروه هم همان دعايى را كه بر صفا مى خواندى، در حالى كه روى خود را به سوى كعبه نموده اى بخوان و سپس سرازير شو تا به صفا برسى و اين عمل را هفت بار انجام بده، در اين صورت، چهار بار بر صفا و چهار مرتبه بر مروه وقوف داشته اى و سعى را، كه از صفا شروع كرده و در مروه پايان داده اى، هفت دور مى شود. (1)

براى سعى، دعاهاى فراوانى وارد شده، كه به خاطر اختصار از آن ها صرف نظر مى كنيم، امّا براى بالاى كوه مروه هم سفارش شده، طورى قرار بگيرد، كه خانه كعبه را ببيند، حاجت هاى خود را از خدا بخواهد و در دعاى خويش بگويد: يا مَنْ أَمَرَ بِالْعَفْوِ، يا مَنْ يُجْزي عَلَى الْعَفْوِ، يا مَنْ دَلَّ عَلَى الْعَفْوِ، يا مَنْ زَيَّنَ الْعَفْوَ، يا مَنْ يُثِيبُ عَلَى الْعَفْوِ، يا مَنْ يُحِبُّ الْعَفْوَ، يا مَنْ يُعْطي عَلَى الْعَفْوِ، يا مَنْ يَعْفُو عَلَى الْعَفْوِ، يا رَبّ الْعَفْوِ، الْعَفْوِ، الْعَفْوِ، الْعَفْوِ.

آن گاه، به درگاه خداوند متعال، تضرّع و گريه كند و اگر گريه اش


1- 1. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 320، فقه الرضا عليه السلام، ص 27، مستدرك الوسائل، ج 9، ص 444، بحارالانوار، ج 96، ص 236.

ص: 145

نمى آيد، تباكى كند و سعى نمايد از چشمش، اگرچه به اندازه بال مگسى هم شده اشك بيرون بيايد و تا مى تواند دعا و نيايش انجام بدهد. (1)

هم چنين، در دعاى ديگرى كه به هنگام سعى مورد سفارش قرار گرفته، مى خوانيم: اللَّهُمَّ اسْتَعْمِلْنا بِطاعَتِكَ، واحْيِنا عَلى سُنَّةِ نَبِيّكَ، وَتَوَفَّنا عَلى مِلَّةِ رَسُولِكَ، وَأَعِذْنا مِنْ مُعْضَلاتِ الْفِتَنِ. (2)

خدايا! ما را در راه اطاعت خويش وادار ساز، و بر سنّت پيامبرت زنده بدار، و بر شريعت و آيين رسولت بميران، و ما را از مشكلات و دشوارى هاى آشوب ها و گمراهى ها محفوظ بدار.

تواضع و تربيت

توجّه به مضمون دعاها و ذكرها و شعارها و فضاى معنوى و نورانى «مسعى روح تربيت را در انسان زنده مى گرداند و همسانى و همراهى و همگامى با انسان هاى سفيد و سياه، مرد و زن، با مليّت ها و نژادهاى مختلف از شرق و غرب عالم، كه همچون سيلى خروشان موج مى آفرينند، انسان را به تواضع و كوچكى و قطره بودن، در درياى گسترده اهل ايمان وا مى دارد.

هيچ فكر كرده اى، رفت و آمد ميان دو كوه ساده، بدون هيچ بقعه و بارگاهى، گلدسته و علامتى، نقش و نوشته اى و پيرايه و زينتى، چه معنا و پيامى دارد؟

از صفا حركت كن، وسط راه هروله كن، آن جا آرام و متين، آن جا


1- 1. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 320، مستدرك الوسائل، ج 9، ص 446
2- 2. مستدرك الوسائل، ج 9، ص 445

ص: 146

تند و هروله كنان، بالاى مروه برو، به صفا بازگشت كن، باز برگرد، كمى تند حركت كن، آرام بگير، آن جا بنشين، از آن جا برخيز، دست به دعا بردار، گريه كن، حاجت بخواه، توفيق راه خوب زندگى و مرگ، دين و آيين، و مصون ماندن از بحران هاى خطرناك.

البتّه، در همه اين حركات و سكنات، زنان با مردان شريكند، جز اين كه به فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمّه عليهم السلام هَروله، فقط بر مردان مستحب است. (1)

آيا اين امر و نهى ها، و همسانى ها و همراهى ها، براى اين نيست كه روح غرور و تكبّر، منيّت و خودخواهى، خودمحورى و تن پرستى، نخوت و خودبرتربينى، خودبينى و ديگر فراموشى و بالاخره خودفريفتن را، به روح تواضع و تعبّد، بندگى و تسليم و انقياد و اطاعت در برابر دستورهاى خداوند و فرامين دين تبديل گردانيم، و همانطور كه به بلنداى صفا و مروه قدم مى گذاريم، به سوى مرحله عالى انسانيّت و معنويّت، گام برداريم، و خلاصه، آن طور كه، امام زين العابدين عليه السلام فرموده با انجام «سعى» تصميم بگيريم خداى آگاه به غيب ها و اسرار نهانى را بشناسيم و از هر گونه بدى و زشتى و ناصالحى و ناروايى، به سوى خدا فرار كنيم و به او پناه بجوييم؟(2)

اكنون، ارزش سعى و فلسفه توحيدى و اخلاقى آن را، در بيان روايات پرمعنا ملاحظه كنيد.

امام صادق عليه السلام فرمود: ما مِنْ بُقْعَةٍ أَحَبُّ إلَى اللَّهِ مِنَ الْمَسْعى لِأَنَّهُ يُذِلُّ فِيها كُلُّ جَبَّارٍ. (3)


1- 1. الخصال، ص 287، بحارالانوار، ج 96، ص 233.
2- 2. محجة البيضاء، ج 2، ص 320، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 207.
3- 3. كافى، ج 4، ص 434، علل الشرايع، ص 433.

ص: 147

هيچ بقعه و نقطه اى از زمين، در پيشگاه خداوند متعال از «مسعى يعنى محلّ انجام سعى» محبوب تر نيست، زيرا در آن جا هر شخص جبّار و گردن كشى، به ذلّت و زبونى (در برابر دستور الهى) مى رسد.

هم چنين، از آن حضرت روايت شده، لَيْسَ للَّهِ مَنْسَكٌ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ السَّعْيِ، وَذلِكَ أَنَّهُ يُذِلُ فِيهِ الْجَبَّارِينَ. (1)

هيچ عبادتى در پيشگاه خداوند، محبوب تر از «سعى» نيست و علت اين است، كه در «سعى» جبّاران و سركشان، سر تسليم و تذلّل فرود مى آورند.

و باز فرموده: جُعِلَ السَّعْيُ بَيْنَ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ، مَذَلَّةً لِلْجَبَّارِينَ. (2)

خداوند، سعى ميان صفا و مروه را بدين خاطر قرار داده، تا سركشان و جبّاران را به تسليم و تمرين تواضع وادارد.

تقصير

زائران احرام به تن، پس از طواف و نماز آن و پس از انجام «سعى صفا و مروه» براى انجام عمل پنجم عمره حج، در حالى كه با هفت دور سعى و رفت وآمد، بالاى كوه مروه قرار مى گيرند تا دمى بياسايند، بايد آخرين مرحله عمل، يعنى «تقصير» را انجام دهند.

امام صادق عليه السلام فرمود: إذا فَرَغْتَ مِنْ سَعْيِكَ وَأَنْتَ مُتَمَتّعٌ، فَقَصّرْ مِنْ شَعْرِكَ مِنْ جَوانِبِهِ وَلِحْيَتِكَ، وخُذْ مِنْ شارِبِكَ، وَقَلّمْ أَظْفارَكَ، وَأَبْقِ مِنها لِحَجّكَ، فإِذا فَعَلْتَ ذلِكَ، فَقَدْ أَحْلَلْتَ مِنْ كُلّ شَيْ ءٍ يَحِلُّ مِنْهُ الْمُحْرِمِ


1- 1. كافى، ج 4، ص 434، علل الشرايع، ص 433.
2- 2. همان.

ص: 148

وأحْرَمْتَ مِنْهُ، وَطُفْ بِالْبَيْتِ تَطَوُّعاً ما شِئْتَ. (1)

وقتى، از سعى خود فارغ شدى، در حالى كه در عمره تمتّع به سر مى برى، از اطراف موى سر و ريش كوتاه كن، و از شارب (سبيل) خود مقدارى بگير، و ناخن هاى خود را بچين و مقدارى از آنها را براى حج باقى بگذار، اگر چنين كردى، هر چيزى بر محرم حرام و از آن محروم بودى، بر تو حلال مى شود، آن وقت طواف مستحبّ خانه خدا را هر چه مى خواهى انجام بده.

آن طور كه اين روايت بيان مى دارد، براى تحقّق «تقصير»، زن و مرد محرم بايد مقدارى از موهاى سر و ريش و شارب را چيده و نيز مقدارى از ناخن هم گرفته شود، امّا از نظر فتاوا، كوتاه كردن ناخن يا موى سر يا ريش يا شارب واجب مى باشد. (2)

به هر حال، با «تقصير كردن» همه 24 چيزى كه به خاطر محرم بودن حرام شده بود (به جز تراشيدن سر كه بايد براى حج بماند و شكار كردن و كندن گياه و درخت حرم، كه براى همگان ممنوع است) بقيه چيزها براى زن و مرد حلال مى شود. (3)

علت اين كه اين عمره «عمره تمتّع) ناميده شده، آن طور كه در بالا هم اشاره شد، اين است كه با پايان «عمره» آن چه بر افراد حرام شده بود (از جمله كامجويى زن و مرد از يكديگر) حلال مى گردد و آن ها مى توانند «متمتّع» گردند. از اين پس موضوع «متعه حج» كه به همراه «متعه


1- 1. كافى، ج 4، ص 439، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 183، وسائل الشيعة، ج 9، ص 539.
2- 2. تحريرالوسيله، ج 1، ص 417- 416.
3- 3. همان.

ص: 149

زنان» از سوى خليفه دوم ممنوع اعلام گرديده (1)، مجاز و آزاد مى گردد.

چه اين كه طبق روايت، جبرئيل پس از پايان سعى بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و گفت: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكَ أنْ تَأمُرَ النَّاسَ أَنْ يَحِلُّوا ... (2)

خداوند دستور داده، كه به افراد محرم دستور بدهى از احرام بيرون آيند.

درباره فلسفه اين تمتع و بيرون آمدن از حالت احرام و كامجويى هم در بيان امام رضا عليه السلام مى خوانيم: إِنَّما امِرُوا بِالتَّمَتُّعِ إلَى الْحَجّ لِأَنَّهُ تَضْعِيفٌ مِنْ رَبّكُمْ وَرَحْمَةٌ، لِأَنْ تَسْلِمَ النَّاسُ فِي إِحْرامِهِمْ، وَلا يَطُولَ ذلِكَ عَلَيْهِمْ فَيَدْخُلَ عَلَيْهِمُ الْفِسادُ ... (3)

علت اين كه خداوند پس از پايان اعمال عمره، دستور داده افراد از احرام بيرون آيند اين است، كه زائران براى مدت طولانى تا پايان احرام حج (كه خليفه دوم بر آن اصرار داشت) در احرام نمانند و مرتكب فساد (به خصوص جنسى) نشوند.

خلاصه، اگرچه تقصير يك عمل ساده اى است، كه ممكن است فلسفه آن، نظافت و بهداشت ظاهرى تلقّى شود، اما بايد توجّه داشت، كه در مرحله اوّل عبادتى است، كه قصد تقرّب مى خواهد و در مرحله بعد، اين عمل يك نمادى است، كه بر اساس آن محرم بايد غير از زدودن موى و ناخن ظاهرى، تصميم بگيرد از آن پس، هر گونه آلودگى و پليدى باطنى را نيز از خويشتن دور ساخته و خود را مصفّا و نورانى گرداند و خصلت هاى آلوده نداشته باشد.


1- 1 مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 365، صحيح مسلم، ج 3، ص 194 ح 61.
2- 2 وسائل الشيعه، ج 8، ص 172 و 165.
3- 3 همان.

ص: 150

9 عرفات

اشاره

ص: 151

9 عرفات

ص: 152

ص: 153

9 عرفات

قسمت اوّل حَجَّةالاسلام، كه «عمره تمتّع» نام دارد به پايان رسيد و قسمت دوم، كه «حجّ تَمتُّع» ناميده مى شود، آغاز مى گردد.

معاويةبن عمار مى گويد، ازامام صادق عليه السلام از روزحج اكبر سؤال كردم، آن حضرت فرمود: روزعيدقربان روز حج اكبر، وعمره، حج اصغر است. (1)

بنابراين، براى انجام «حجّ اكبر»؛ توجّه به اسرار و آثار آن و بهره بردارى بهتر از اعمال و احكام و مزاياى فراوان و فوق العاده آن، بايد دقّت و هوشيارى، مراقبت و مواظبت و تلاش و كوشش بيشترى مبذول داشت و به هيچ وجه فرصت طلايى آن را از دست نداد.

حجّ تمتّع، مجموعه اى از سيزده عمل است، كه آن را در سه فصل:

عرفات، مشعرالحرام و مِنا، بررسى مى كنيم.

يَوم تَرويه

زائرانى كه از جرعه زم زم نوشيده اند، از طواف و نماز، درس


1- 1. كافى، ج 4، ص 290، تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 186.

ص: 154

دلدادگى و بندگى آموخته اند و از سعى صفا، به سرچشمه صفا و به قلّه عبوديّت دست يافته اند، اكنون بايد از ديار يار، به صحراى عشق و عرفان محبوب روند و مقدمات آن، بايد در «يوم تَرويه» فراهم شود.

يوم ترويه، در بيان امام صادق عليه السلام روز آب دادن و آب خوردن و آب برداشتن است.

آن حضرت فرموده: يوم ترويه، بدين مناسبت به اين نام ناميده شده، كه وقتى حضرت ابراهيم عليه السلام مى خواست به «عرفات» برود، جبرئيل نازل شد و گفت: اى ابراهيم، براى خود و خانواده ات آب بردار، زيرا در ميان مكّه و عرفات، آبى يافت نمى شود. (1)

هم چنين، امام صادق عليه السلام درباره علت اين نامگذارى، در زمان پس از حضرت ابراهيم عليه السلام، در جواب «حلبى» كه سؤال كرد: لِمَ سُمّيَتْ التَّروِيَةُ؟

فرمود: چون در عرفات آب وجود نداشت و مردم از مكّه آب تهيه مى كردند و بعضى به بعضى ديگر سفارش مى كردند تَرَوَّيْتُمْ مِنَ الْماءِ، فَسُمّيَتْ التَّرْوِيَةُ لِذلِكَ. (2)

آب برداريد و بدين جهت، اين روز «يوم ترويه» ناميده شد.

غير از تهيه آب (در شرايط آن روزگار) زائران مؤمن و شيدا، كه عموماً راهى عرفات مى شوند، اعمال واجب و مستحبّى دارند كه انجام مى دهند.

امام صادق عليه السلام فرموده: اگر تصميم گرفتى «يوم ترويه» محرم شوى، همان اعمالى را كه قبلًا براى محرم شدن (عمره) انجام دادى، انجام بده،


1- 1. المحاسن للبرقى، ص 336.
2- 2. قرب الاسناد، ص 194، ح 917، المحاسن، ص 336.

ص: 155

شارب و ناخن خود را كوتاه كن، غسل كن، دو لباس احرام خود را بپوش، سپس وارد مسجدالحرام (نزد مقام ابراهيم يا حجر اسماعيل) شو، قبل از احرام شش ركعت «سه تا دو ركعتى» نماز بخوان، دعا كن، از خدا كمك بخواه و بگو: خدايا! من تصميم انجام حج دارم، اعمال را بر من آسان گردان و همان گونه، كه با احرام ممنوع از انجام بعضى از كارها مى گردانى، با قدرت خود مُحِلّ و آزادم گردان.

خدايا! من، براى تو موى خود، پوست خود، گوشت خود، و خون خود را، از زنان و بوى خوش و لباس دوخته، محرم مى كنم و از اين كار، جز رضاى تو و پاداش آخرت منظور ديگرى ندارم، آن گاه از مسجدالحرام لبّيك بگو و اگر بتوانى بعد از طلوع آفتاب وارد «مِنا» شو، و اگر نه در هر وقتى از «يوم ترويه» توانستى محرم شو. (1)

البتّه، طبق روايات، سيره پيشوايان چنين بوده، كه پس از احرام نخست به «منا» مى رفته اند و اعمال مستحبّى انجام داده و سپس به عرفات مى رفته اند، اما اين زمان اين سيره عموماً معمول نمى گردد و شايد شيعيان به خاطر مبتلا نشدن به حرج و سختى در ازدحام جمعيّت، به اين سيره مستحبّ عمل نمى كنند.

صحراى عرفات

ديده دريا كنم وصبر، به صحرا فكنم و اندر اين كار، دل خويش به دريا فكنم

از دل تنگ گنه كار، برآرم آهى كاتش اندر گُنه، آدم و حوّا فكنم


1- 1. كافى، ج 4، ص 455، وسائل الشيعه، ج 10 ص 2.

ص: 156

مايه خوشدلى آن جاست، كه دلدار آن جاست مى كنم جَهد، كه خود را مگر آن جا فكنم (1)

كاروانيان حج، كه در مكّه احرام بسته اند و سپيدپوش شده اند، از روز هشتم ذى حجّه، كه «يوم ترويه» نام دارد، گروه گروه و به طور متناوب، هياهوى شهر مكّه و خانه خود را ترك مى گويند و سر به صحراى عرفات مى گذارند.

پشت به شهر مكه و سردر بيابان، مگر چه خبر است؟ و در آن جا چه يافت مى شود؟ و در اين مكان، چه راز و سرّى نهفته است؟ و چرا اين سرزمين بدين نام ناميده شده است؟

قرآن كريم، با همين عنوان «عرفات» از آن نام برده است (2)، و درباره علت نامگذارى آن، در روايت آمده: آدم عليه السلام و حوّا (كه به خاطر خطا) از هم جدا مى زيستند، در اين مكان همديگر را يافتند و همديگر را شناختند و در حق يكديگر معرفت و عرفان پيدا كردند و به مناسبت اين معرفت و شناخت، اين مكان «عرفات» يعنى محلّ معرفت و شناخت، ناميده شد. (3) تا آنان پس از تلخى هجران و جدايى، با شيرينى وصل و ملاقات، شادكام گردند.

امّا، در روايتى كه معاوية بن عمّار آورده، مى گويد: از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: چرا اين سرزمين، به عرفات نام گذارى شده؟ آن حضرت فرمود: روز عرفه، جبرئيل حضرت آدم عليه السلام را به اين سرزمين آورد و چون


1- 1 ديوان حافظ، ص 212
2- 2 سوره بقره، آيه 198
3- 3 مجمع البيان، ج 1، ص 295

ص: 157

ظهر شد، به آدم دستور داد: به گناه خويش اعتراف كن و مناسك و اعمال حجّ را بياموز، و چون جبرئيل گفت: إعْتَرِفْ بِذَنْبِكَ، فَاعْتَرَفَ، سُمّيَتْ عَرَفات. (1)

چون، طبق دستور جبرئيل، آدم عليه السلام به گناه خويش اعتراف كرد، اين سرزمين عرفات ناميده شد.

امّا، آن طور كه از سيره پيشوايان دين استفاده مى شود، و در ادامه به آن اشاره خواهيم كرد، اين معرفت و شناخت بايد فراتر رود و به شناخت عمومى، تغيير بينش انسان و حتّى شناخت همه تكاليف و شناخت خداى عالم منتهى گردد.

به هر حال، طبق بيان امام صادق عليه السلام: جبرئيل به دستور خداوند، حضرت آدم عليه السلام را به اين سرزمين آورده، او را در آن جا قرار داده و گفته است: وقتى آفتاب غروب كرد، هفت بار به گناهان خود اعتراف كن و هفت مرتبه از درگاه الهى تقاضاى آمرزش و پذيرش توبه كن، بدين مناسبت، آن جا «مُعَرَّف» يا عرفات ناميده شد و اين عمل براى فرزندان او هم يك سنّت گرديد، تا آنان هم در عرفات، توبه و استغفار نمايند. (2)

امام صادق عليه السلام فرمود: اگر صبح روز عرفه روانه عرفات مى شوى، اين گونه شروع به دعا كن: اللَّهُمَّ الَيْكَ صَمَدْتُ، وَايَّاكَ اعْتَمَدْتُ، وَوَجْهَكَ أَرَدْتُ، فَأَسْئَلُكَ أنْ تُبارَكَ فِي رَحْلَتِي، وَأَنْ تَقْضِيَ لِي حاجَتِي، وَأَنْ تَجْعَلَنِي الْيَوْمَ مِمَّنْ تَباهِي بِهِ مَنْ هُوَ أفْضَلُ مِنّي. (3)


1- 1. علل الشرايع، ص 436، بحارالانوار، ج 96 ص 253
2- 2. كافى، ج 4، ص 192
3- 3. كافى، ج 4، ص 462

ص: 158

خدايا! قصد تو را كرده ام، فقط به تو اعتماد دارم، و خواست و رضاى تو را مى طلبم، از تو مى خواهم، كه اين سفر و آمدن مرا مبارك گردانى، حاجتم را برآورده سازى، و اين روز را براى من، از روزهايى قرار دهى، تا آن گونه بدان مباهات كنم، كه كسى كه از من برتر بود (پيامبر صلى الله عليه و آله) بدان مباهات مى كرد.

وقوف در عرفات

پس از احرام، وقوف در عرفات، واجب دوّم از اعمال سيزده گانه «حجّ تمتّع» است، كه بايد با نيّت اطاعت خداوند و تقرّب به ذات مقدّس پروردگار عالم، از ظهر روز نهم ذى حجّه، كه روز عرفه نيز ناميده مى شود، تا غروب آن روز، در محدوده عرفات، صورت گيرد.

درباره «وقوف عرفات» دو نكته مهم را بايد مدّ نظر داشته باشيم:

الف: برخلاف ساير اعمال مثل: طواف و سعى و رمى جمرات، كه از اعمال حج هستند و آميخته با تحرّك و تلاش و فعاليت، در عرفات، وقوف و ماندن در آن مكان عبادت واجب محسوب مى شود.

ب: اسحاق بن عمّار مى گويد: از امام موسى بن جعفر عليهما السلام سؤال كردم:

آيا براى وقوف در عرفات، وقوف بالاى كوه را دوست مى دارى، يا روى زمين را؟ آن حضرت فرمود: وقوف روى زمين. (1)

بر اساس اين روايت و با استفاده از فحواى روايت ديگر، (2) فقهاى


1- 1. تهذيب الاحكام، ج 5، ص 205، وسائل الشيعه، ج 10 ص 11.
2- 2. وسائل الشيعه، ج 10، ص 13، ح 4 باب 11، ابواب احرام.

ص: 159

بزرگى مثل: مولا احمد نراقى (1245 ه.) و شيخ محمد حسن نجفى، صاحب جواهر الكلام (1266 ه.) وقوف بالاى كوه را مكروه دانسته اند. (1)

از اين «وجوب وقوف» و نيز از «كراهت بالاى كوه وقوف نمودن» و بالاى كوه ماندن، مى توان نتيجه گرفت، كه وقوف، براى دعا و مناجات، راز و نياز، انديشيدن، به خود فرورفتن، معرفت حق، شناخت زمان و مكان و خالق آن ها، تفكّر در اسرار آفرينش، توجّه به قدرت و عظمت خدا و آئينى، كه اين همه انسان هاى متفاوت را آن جا گردآورده، توبه و انابه، تضرّع و زارى، بازگشت به خويشتن، به سرنوشت امّت انديشيدن و در مقابل آن احساس مسؤوليت نمودن، خود را براى اداى چنين مسؤوليتى آماده كردن، و در آرامش، زندگى مسالمت آميز داشتن، مى باشد.

و از طرف ديگر، كراهت بالاى كوه قرار گرفتن، غير از از دست دادن فرصت مناسب براى عبادت و دعا، احتمالًا پرهيز از سرگرمى و به هدر دادن فرصت طلايى عرفات، داشتن حالت خضوع و خشوع، حفظ قدرت و توانايى براى راز و نياز و مناجات و پرهيز از صعود و اوج گرفتن حتّى بر كوهى، به منظور پيشگيرى از روح غرور و منيّت و عملى كه بوى بلندگرايى و كبر و تفرعن ممكن است داشته باشد، خواهد بود.

آرى، در آن سرزمين مقدّس و به ياد ماندنى، شيفتگان و عارفان، غير از شركت در مجامع عمومى دعا و نيايش، از فرصت هاى مناسب تنهايى روز و شب و نيمه شب استفاده مى كنند و در مكان هاى مناسب، بر خاك سجده مى كنند و با اشك هاى خويش بر رَمل ها و خاك ها، بذر ايمان در دل مى افشانند و ميوه اطاعت و عشق به ذات مقدّس خالق خويش را بر مى گيرند.


1- 1. مستند الشيعه، ج 12، ص 221، جواهر الكلام، ج 19، ص 59.

ص: 160

امام حسن مجتبى عليه السلام مى فرمايد: گروهى از يهوديان نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمدند و دانشمندترين آن ها مسايلى را پرسيد، از جمله:

چرا خداوند وقوف بعدازظهر عرفات را دستور داده است؟

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: عصر، وقتى است كه آدم در آن مرتكب عصيان شد، بدين مناسبت خداوند متعال بر امّت من، وقوف و تضرّع و دعا را در محبوب ترين مكانى كه خود دوست مى داشت، مقرّر داشت و در مقابل آن، بهشت را بر آنان ضمانت نمود و ساعتى كه وقوف آنان پايان مى پذيرد، ساعتى است كه آدم عليه السلام كلمات و جملاتى را از جانب خداوند دريافت داشت و بيان نمود و خداوند توبه او را پذيرفت، زيرا خدا توبه پذير و مهربان است. (1)

سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: به خدايى كه مرا بر اساس حق؛ براى بشارت و انذار مبعوث داشت، خداوند درهاى آسمانى اى دارد، كه باب رحمت، باب توبه، باب حاجات، باب تفضّل، باب احسان، باب جود، باب كرم، و باب عفو ناميده مى شود و هر كس در اين ساعات، در عرفات حضور داشته باشد، از جانب خداوند، از مزاياى اين درها و منافع آن ها بهره مند خواهد شد، خداوند متعال صدهزار فرشته، كه هريكى صدوبيست هزار فرشته همراه دارد، به عرفات مى فرستد، و رحمت خويش را بر اهل عرفات نازل مى گرداند و آن گاه كه آنان عرفات را ترك مى گويند، فرشتگان الهى گواهى مى دهند، كه آنان از آتش دوزخ آزاد گرديده اند و خدا بهشت را بر آنان واجب نموده است، و سروش آسمانى از سوى خدا صدا مى زند، برويد، شما مورد مغفرت قرار گرفته ايد، مرا


1- 1. اشاره به: فتلقّى آدم مِن ربّه كلمات ... سوره بقره، آيه 37.

ص: 161

خشنود كرديد من هم از شما راضى هستم.

وقتى، رسول خدا صلى الله عليه و آله اين توضيحات را بيان نمود، آن مرد يهودى عرض كرد: درست گفتى اى محمد صلى الله عليه و آله (1).

به هر حال، روز عرفه و صحراى عرفات، طبق روايات فراوان و بر اساس سيره و شيوه پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام، وقت دعا و ثناى الهى است، در اين روز عزيز، و در اين مكان مقدس، بايد تقويت روح عبادت و بندگى، و عزت و عظمت براى همه مسلمين جهان، و نابودى كفار و منافقين از پيشگاه خداوند متعال درخواست گردد.

اعمال عرفه

براى تقرّب به خداوند و بهره بردارى معنوى بيشتر در عرفات، و افرادى كه اين روز، در جاهاى ديگرى به سر مى برند، طبق روايات دستوراتى رسيده است، كه به طور خلاصه مرور مى كنيم.

1- امام صادق عليه السلام فرمود: روز عرفه وقتى ظهر شد، غسل كن و نماز ظهر و عصر را با يك اذان و اقامه به جا بياور و بلافاصله مشغول دعا شو، چون عرفه روز دعا و درخواست حاجت است ... (2)

2- طبق بيان امام باقر عليه السلام روزه مستحبّ روز عرفه توصيه شده، تا اگر كسى توانايى دارد و روزه، مانع حال دعاى او نمى شود، روزه بگيرد. (3) و امام موسى بن جعفر عليهما السلام فرموده: صَوْمُ يَوْمِ عَرَفَة، يَعْدِلُ السَّنَةُ. (4)


1- 1. المحاسن، ص 117، وسائل الشيعه، ج 10، ص 25، بحارالانوار، ج 96، ص 249.
2- 2. كافى، ج 4، ص 462.
3- 3. وسائل الشيعه، ج 7، ص 344.
4- 4. همان.

ص: 162

روزه گرفتن روز عرفه، مساوى با يك سال روزه گرفتن است.

3- زيارت حضرت امام حسين عليه السلام براى كسانى كه در «كربلا» و يا در «عرفات» حضور دارند، مورد تأكيد قرار گرفته (1) و كسانى هم، كه از حضور در آن دو مكان مقدّس محرومند، امامان عليهم السلام سفارش كرده اند: هركس در هر سرزمينى به سر مى برد، از خواندن «دعاى عرفه حضرت امام حسين عليه السلام» غفلت نداشته باشد. (2)

4- دعا و سلام و صلوات، بر امامان و طلايه داران مكتب حق، وظيفه ديگر اهل ايمان در روز عرفه مى باشد.

امام صادق عليه السلام ضمن دعاى روز عرفه مى خواند: اللَّهُمَّ وَصَلّ عَلى وُلاةِ الْأَمْرِ بَعْدَ نَبِيّكَ، وَتَراجُمَةِ وَحْيِكَ، وخُزَّانِ عِلْمِكَ، وَأُمَنائكَ فِي بِلادِكَ، الَّذِي أَمَرْتَ بِمَوَدَّتِهِمْ، وَفَرَضْتَ طاعَتَهُمْ عَلى بَرِيَّتِكَ. (3)

خدايا! بر واليان امر بعد از پيامبرت، بيان كنندگان وحى خويش، گنجينه داران علم خود، امينان خويش در سرزمين هايت، آنان كه به مودّت آن ها دستور داده اى و اطاعت آنان را بر مخلوق خود واجب كرده اى، صلوات و درود فرست.

5- دعا براى ديگران از اهل ايمان، كه نراقى «والدين را نيز از آنان شمرده»، (4) وظيفه مهم ديگرى است، كه در عرفات بايد مورد توجّه قرار بگيرد.


1- 1. مفاتيح الجنان، ص 804
2- 2. كامل الزيارات، ص 173- 169
3- 3. بحارالانوار، ج 95، ص 263
4- 4. مستند الشيعه، ج 12، ص 221

ص: 163

ابراهيم بن هاشم قمى، پدر على بن ابراهيم، مفسّر و محدّث معروف، (1) مى گويد: عبداللَّه بن جُندب را در موقف عرفات مشاهده كردم، با حال خوشى دست به آسمان بلند كرده و پيوسته مشغول دعا بود، اشك از روى گونه هايش به زمين مى ريخت و با خدا راز و نياز خالصانه اى داشت، وقتى دعاى خود را به پايان رسانيد و روى خود را برگرداند، گفتم:

اى ابومحمّد! حال خوشى داشتى، تا به حال چنين حالى در عرفات از كسى نديده بودم.

وى گفت: به خدا سوگند، فقط براى برادران ايمانى خويش دعا مى كردم، چون امام موسى بن جعفر عليهما السلام، به من فرمود: هر كس عقب سر برادر مؤمن خود براى او دعا كند، از عرش الهى خطاب مى شود: صدهزار برابر اين دعا، در حقّ خودت خواهد بود، من هم روانداشتم از صدهزار دعاى تضمين شده، در برابر دعاى براى خود، كه نمى دانم مستجاب مى شود يا نه، صرف نظر كنم. (2)

در روايت ديگرى مى خوانيم: محمد بن زياد بن عيسى، معروف به ابن أبى عمير، كه امام موسى بن جعفر عليهما السلام و دو امام بعد از آن حضرت را درك كرده (3) مى گويد: عيسى بن أعين، وقتى به حج رفت، در عرفات آن قدر به دعا پرداخت، كه دعاى او سراسر شامل حال همه مردم مى شد، به او گفتم: دارايى خود را خرج كرده اى و با زحمت و مشقّت بر جسم و جان خود به اين مكان مقدّس، كه حاجت ها در پيشگاه خداوند متعال مستجاب مى شود آمده اى، براى برادران خويش دعا مى كنى در حقّ خود


1- 1. بهجة الآمال، ج 5، ص 354.
2- 2. كافى، ج 4، ص 465، وسائل الشيعه، ج 10، ص 20.
3- 3. الكنى والالقاب، ج 1، ص 195.

ص: 164

دعايى ندارى؟

عيسى بن أعين، گفت: إِنّي عَلى ثِقَةٍ مِنْ دَعوَةِ المَلَكِ لِي، وَفِي شَكٍّ مِنَ الدُّعاءِ لِنَفْسِي (1)

من اطمينان دارم، كه فرشته الهى در حقّ من دعا مى كند و مستجاب مى شود، امّا درباره دعاى براى خود، ترديد دارم.

در روايت ديگرى، ابراهيم بن أبى بلاد، مى گويد: در عرفات حضور داشتم، وقتى مى خواستم كوچ كنم، با ابراهيم بن شُعيب برخورد نمودم، به او سلام كردم، او يكى از چشم هاى خود را از دست داده بود، مشاهده كردم چشم ديگر او هم به قدرى قرمز شده، كه گويى لخته خون است، گفتم: تو كه يك چشم خود را از دست داده اى، به خدا سوگند، من براى چشم ديگر تو نگرانم، كمتر گريه كن.

ابراهيم بن شعيب گفت: اى ابومحمّد! به خدا سوگند، امروز براى خود هيچ دعا نكردم!

گفتم: پس براى چه كسى دعا مى كردى؟

گفت: من فقط براى برادران دينى خود دعا كردم، چون از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: مَنْ دَعا لِأَخِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ وَكَّلَّ اللَّهُ بِهِ مَلَكاً يَقُولُ: وَلَكَ مِثْلاهُ.

هر كس عقب سر برادر مؤمن خود، در حقّ او دعا كند، خداوند فرشته اى را بر او موكّل مى گرداند و به آن دعاكننده مى گويد: اين دعاها در حقّ خودت هم خواهد بود. من هم تصميم گرفتم در حقّ برادرانم دعا كنم، تا دعاى آن فرشته شامل حال من هم گردد، چون يقين ندارم دعاى


1- 1. كافى، ج 4، ص 465، وسائل الشيعه، ج 10، ص 20.

ص: 165

خودم در حقّ خودم مستجاب شود، ولى درباره دعاى مستجابى، كه آن فرشته در حقّ من مى نمايد، ترديدى ندارم. (1)

فقط خدا

مكان مقدّس عرفات، زمان نورانى عرفه، احرام و طواف و نماز و سعى صفا و مروه، چنان بنده را مقرَّب نموده و به قلّه رفيع انسانى عروج داده است، كه در آن سرزمين فاصله او با خدا چنان كم شده و حجاب كنار رفته، كه هر چيزى را جز از خدا خواستن، بايد نامطلوب بداند و جز از خدا چيزى نخواهد.

در روايت مى خوانيم: امام زين العابدين عليه السلام روز عرفه صداى كسى را شنيد، كه دست نياز پيش مردم دراز كرده و تقاضاى كمك مى كند، فرمود:

واى به حال تو، در مثل چنين روزى دست نياز پيش غير خدا دراز مى كنى؟ امروز، روزى است كه، اميد مى رود حتّى كودكان هم كه در رحم مادر قراردارند (مورد عنايت خدا قرار گيرند و) سعادت مند گردند. (2)

با توجّه به قداست و عظمت فوق العاده آن سرزمين، محمد بن مسلم زُهَرى، درباره امام زين العابدين عليه السلام كه او را پارساترين افراد دانسته، مى گويد: به آن حضرت گفته شد، اكنون وليد بن عبدالملك، در مكّه به سر مى برد، اگر نزد او بروى و درباره صدقات على بن ابى طالب عليه السلام كه با محمد بن حنفيّه اختلاف دارى صحبت كنى، وى به نفع تو و عليه محمد بن حنفيّه حكم مى كند!


1- 1. كافى، ج 4، ص 466، وسائل الشيعه، ج 10، ص 20
2- 2. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 137، وسائل الشيعه، ج 10، ص 28

ص: 166

آن حضرت فرمود: واى به حال تو! آيا در حرم خدا از غيرخداوند متعال چيزى بخواهم؟ من كراهت دارم همه دنيا را از خالق آن بخواهم، چگونه از مخلوقى كه مثل خود من است چيزى درخواست كنم؟

زُهرى، مى گويد: طولى نكشيد، كه خداوند وحشتى در دل «وليد» انداخت و آن گاه به نفع امام عليه السلام و عليه محمد بن حنفيّه حكم كرد. (1)

بزرگ ترين گناه!

صفاى جوشيده از ايمان و عشق و دلدادگى و روح خدابينى از يك طرف و مقام قرب و منزلت و بنده نوازى خالق كرم و رحمانيّت از طرف ديگر، چنان خوان غفران و بخششى مى گستراند و درياى موّاج رحمت حق چنان مى خروشد، كه خار و خس گناه و آلودگى ها را محو و نابود مى گرداند.

آرى، عرفان عرفات چنان شعله مى كشد، كه اگر كسى در درياى نور آن، كم ترين ترديد را براى آمرزش به خود دهد، بزرگ ترين جرم و گناه را مرتكب شده است!

اعتراف عارفان عرفات را ملاحظه كنيد:

امام على عليه السلام فرمود: از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال شد: أَيُّ أهْلِ عَرَفاتِ أعْظَمُ جُرماً؟ قالَ: الَّذِي يَنْصَرَفُ مِنْ عَرَفاتِ وَهُوَ يَظُنُّ أنَّهُ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ ... (2)

مجرم ترين و گناه كارترين اهل عرفات كيست؟ فرمود: آن كه از


1- 1. علل الشرايع، ص 220، وسائل الشيعه، ج 10، ص 29
2- 2. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 137، الجعفريات، ص 113، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 30

ص: 167

عرفات برگردد و گمان كند، مورد آمرزش خداوند متعال قرار نگرفته است.

امام باقر عليه السلام در توضيح اين سخن مى فرمايد: يعنى، كسى كه از رحمت خداوند متعال مأيوس و نااميد باشد.

هم چنين، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: مِنَ الذُّنُوبِ ذُنُوبٌ، لا تُغْفَرُ إِلّا بِعَرَفاتٍ. (1)

بخشى از گناهان، گناهانى هستند، كه جز در عرفات بخشيده نمى شوند.

امام رضا عليه السلام روايت مى كند، كه امام باقر عليه السلام بارها مى فرمود: ما مِنْ بِرٍّ وَلا فاجِرٍ يَقِفُ بِجِبالِ عَرَفاتٍ فَيَدعُو اللَّهُ الّا اسْتَجابَ لَهُ، أمَّا الْبِرّ فَفِي حَوائِجِ الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ، أمَّا الْفاجِرِ فَفِي أمْرِ دُنياهُ. (2)

هيچ كس از افراد نيكوكار و فاجر، در دامنه كوه هاى عرفات وقوف و دعا نمى كند، مگر اين كه خداوند دعاى او را مستجاب مى گرداند، درباره شخص نيكوكار، خداوند حاجت هاى دنيا و آخرت او را برآورده مى سازد، اما درباره فاجر و گناه كار، خداوند حاجت هاى دنياى او را روا مى گرداند.

در روايت بسيار مهمّى مى خوانيم، كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى شب (يا شام) عرفه فرامى رسد، خداوند به فرشتگان مى گويد: بندگان مرا از مرد و زن مشاهده كنيد، كه ژوليده و غبارآلود، از هر نقطه دوردستى به اين جا براى اطاعت و عبادت من آمده اند، در حالى كه هنوز رحمت و عذاب من، يعنى بهشت و دوزخ را نديده اند (اين گونه راز و نياز دارند) اى


1- 1. الجعفريات، ص 113، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 30
2- 2. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 136، وسائل الشيعه، ج 10، ص 21، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 26

ص: 168

فرشتگان! شما را به گواهى مى گيرم، كه همه آنان، چه آنها كه در اين سرزمين حاضر شده اند و چه آن ها كه به اين سرزمين نيامده اند را مورد آمرزش و مغفرت قرار دادم.

پيامبر صلى الله عليه و آله اضافه مى كند: هيچ وقتى غير از روز عرفه و شام آن، اين قدر افراد آمرزيده و آزاد شده از آتش دوزخ مشاهده نمى شوند. (1)

بالاخره، موقعيّت زمانى و مكانى عرفات، به خاطر تعالى ايمان و معنويّت عرفاتيان و فيض رحمت و عنايت خداوندى تا آن جا گسترش مى يابد، كه در روايت مى خوانيم: كانَ ابُوجَعْفَر عليه السلام يَقُولُ: إِذا كانَ يَوْمُ عَرَفَةَ، لَمْ يُرَدَّ سائِلًا. (2)

امام باقر عليه السلام بارها مى فرمود: آن گاه كه روز عرفه فرا مى رسد، هيچ دعاكننده و سؤال كننده اى، محروم بر نمى گردد.

هدف هاى بزرگ

در آن صحراى نورانى و در آن فضاى انباشته از ايمان و اخلاص و زمزمه هاى ملكوتى، كه طبق بيان پيامبر صلى الله عليه و آله: الْحَجُّ عَرَفَة (3)

ناميده شده و همه حج در عرفه خلاصه گرديده است، چگونه دعا كنيم؟ و چه بخواهيم تا در آن موقف عظيم، از حالت فردگرايى و كوچك خواهى، به آرمان هاى متعالى، در جهت اصلاح فرد و جامعه و رشد و تعالى امّت اسلامى بينديشيم و در نتيجه به حاجت هاى فردى و شخصى هم دست بيابيم؟


1- 1. المحاسن، ص 65، وسائل الشيعه، ج 10، ص 25، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 32.
2- 2. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 137، وسائل الشيعه، ج 6، ص 281، بحار الانوار، ج 96، ص 254.
3- 3. محجة البيضاء، ج 2، ص 204.

ص: 169

خوش بختانه، سيره پيامبران عليهم السلام و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و راهنمايى هاى امامان معصوم عليهم السلام، در اين زمينه ميراث والايى است كه به يادگار مانده است.

در مرحله نخست، براى توفيق حال دعا، دو نكته بسيار مهمّى را، كه امام صادق عليه السلام توصيه نموده، بايد به آن توجّه داشته باشيم.

1- روز عرفه، روز دعا و درخواست حاجت از خداوند و پناه بردن به خدا از شرّ شيطان است، زيرا شيطان هيچ مكانى را بيش از عرفات دوست نمى دارد، كه افراد را مشغول و غافل از بهره بردارى در آن مكان مقدّس گرداند.

2- از نگاه كردن به مردم و جلب توجّه آنها شدن به شدّت بايد پرهيز كرد و متوجّه خويش بود. (1)

علاوه بر اين كه دعا براى «ولاة أمر» را از امام صادق عليه السلام ذكر كرديم، همچنين دعايى را كه پيامبر صلى الله عليه و آله به امام على عليه السلام براى خواندن در روز عرفه تعليم وى داده و آن را دعاى پيامبران قبل از خويش نيز معرفى كرده خوانده شود.

اين دعا حاوى مضامين بلند توحيدى، عرفانى، اخلاقى، سياسى، دنيوى و اخروى است، كه توجه شما را به آن جلب مى كنيم:

لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ حَيٌّ لَايَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلَى كُلّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ؛

اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ كَالَّذِي تَقُولُ وَ خَيْراً مِمَّا نَقُولُ وَ فَوْقَ مَا يَقُولُ الْقَائِلُونَ؛


1- 1. كافى، ج 4، ص 464.

ص: 170

اللَّهُمَّ لَكَ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي وَ لَكَ بَرَاءَتِي وَ بِكَ حَوْلِي وَ مِنْكَ قُوَّتِي؛

اللَّهُمَّ إِنّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفَقْرِ وَ مِنْ وَسَاوِسِ الصُّدُورِ وَ مِنْ شَتَاتِ الْأَمْرِ وَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ؛

اللَّهُمَّ إِنّي أَسْأَلُكَ خَيْرَ الرّيَاحِ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرّ مَا تَجِي ءُ بِهِ الرّيَاحُ وَ أَسْأَلُكَ خَيْرَ اللَّيْلِ وَ خَيْرَ النَّهَارِ؛

اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِي قَلْبِي نُوراً وَ فِي سَمْعِي وَ بَصَرِي نُوراً وَ لَحْمِي وَ دَمِي وَ عِظَامِي وَ عُرُوقِي وَ مَقْعَدِي وَ مَقَامِي وَ مَدْخَلِي وَ مَخْرَجِي نُوراً وَ أَعْظِمْ لِي نُوراً يَا رَبّ يَوْمَ أَلْقَاكَ إِنَّكَ عَلَى كُلّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ. (1)

اين دعا را شيخ صدوق، دعاى كامل و تمام براى روز عرفه دانسته است. (2)

دعاى ديگرى از امام صادق عليه السلام وارد شده كه توجّه شما را به ترجمه فرازهايى از آن جلب مى كنيم:

خدايا! من بنده و ميهمان تو هستم، از راه دور آمده ام، به من رحم كن و مرا از زيان ديده ترين ميهمانان خود قرار مده.

اى خداى همه مشاعر و معابد! مرا از آتش دوزخ آزاد گردان، روزى حَلال را بر من وسعت بخش و شرّ فاسقان جنّ و انس را از من دور گردان.

خدايا! من بنده و مملوك توام، پيشانى و سر و مغزم در اختيار توست و زمان مرگ مرا تو مى دانى، از تو درخواست مى كنم در حالى كه از من


1- 1. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 324، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 209، محجة البيضاء، ج 2، ص 176.
2- 2. من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 326.

ص: 171

خشنود هستى، مرگم را فرارسان.

خدايا! مناسك و عبادت مرا آن گونه كه ابراهيم عليه السلام خليل تو به نمايش گذاشت و محمد صلى الله عليه و آله مرا بدان راهنمايى نمود، قرار ده و از من بپذير.

پروردگارا! مرا از زائران و حاجيانى قرار ده، كه از عمل آنان خشنود هستى و عمر طولانى عطا مى كنى و پس از مرگ با حيات و زندگى پاكيزه محشور مى نمايى. (1)

خدايا! درباره وقوف و عبادتم بر من رحم و شفقت آور، علم و دانايى ام را افزون گردان، دين و آيينم را برايم حفظ كن و مناسك و عبادتم را مقبول درگاهت قرار بده. (2)

هارون بن خارجه مى گويد: وقتى امام صادق عليه السلام مى خواست از عرفات كوچ كند، شنيدم كه دعا مى كرد: اللَّهُمَّ إِنّي أعُوذُ بِكَ أنْ أَظْلِمَ أَوْ أُظلَم، أَوْ أَقْطَعَ رَحِماً، أوْ أُوذِيَ جاراً. (3)

خدايا! من به تو پناه مى برم، از اين كه در حقّ كسى ظلم كنم يا مورد ظلم كسى واقع شوم، يا پيوند خويشاوندى اى را قطع نمايم، يا در حقّ همسايه اى آزار و ستم روا دارم.

هم نوا با حسين عليه السلام

براى «روز عرفه» و در صحراى عرفات، همه پيامبران عليهم السلام دعا و راز و نياز و مناجات داشته اند (4) صحيفه سجّاديّه دعايى را مخصوص روز عرفه


1- 1. كافى، ج 4، ص 464، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 208
2- 2. كافى، ج 4، ص 467
3- 3. همان.
4- 4. وسائل الشيعه 9، ج 10، ص 16، بحارالانوار، ج 95، ص 215

ص: 172

از امام زين العابدين عليه السلام نقل كرده است. (1) ديگر ائمّه معصومين عليهم السلام هم دعاهايى را مى خوانده اند، امّا معروف ترين دعاى روز عرفه براى سرزمين عرفات، كه در نقاط ديگر هم مى توان آن را خواند، دعاى عرفه حضرت سيّدالشهداء عليه السلام است.

بِشر، و بَشير، فرزندان غالب اسدى مى گويند: روز عرفه در كنار حسين بن على عليه السلام بوديم، چون عصر فرارسيد، آن حضرت با اعضاى خانواده و گروهى از ياران و فرزندان و شيعيان خود از خيمه ها بيرون آمدند و با نهايت وقار و اظهار كوچكى در مقابل خداى متعال، در قسمت راست دامنه كوه (جبل الرحمه) قرار گرفتند، در حالى كه روى خود را به سوى كعبه ودست ها را به جانب آسمان، در برابر صورت بلند كرده بودند و مانند گرسنگانى، كه جوياى غذا باشند، با اشك و آه و گريه و ناله، به خواندن دعاى عرفه پرداختند. (2)

در دعاى عرفه حضرت امام حسين عليه السلام كه با جمله: «الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِي لَيْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ ...» شروع مى شود، مطالب و معانى و مضامين توحيدى و عرفانى فراوان بلندى آمده است، كه با توجّه به فرصت اندك اين نوشتار، فقط چند فراز از آن را مورد دقت قرار مى دهيم.

حضرت امام حسين عليه السلام در صحراى عرفات، با چشمى گريان و قلبى انباشته از ايمان و اخلاص، به آستان كبريايى خداوند، اين گونه ناله بر مى آورد:

اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أخْشاكَ كَانّي أراكَ، وَاسْعِدْنِي بِتَقْواكَ، وَلا تُشْقِنِي


1- 1. صحيفه سجاديه، دعاى 47
2- 2. بحارالانوار، ج 95، ص 214، مستدرك الوسائل، ج 10 ص 22 و 26

ص: 173

بِمَعْصِيَتِكَ ...

خدايا! مرا آن چنان فروتن و فرمان بردار قرار ده، كه گويى تو را مى بينم، و در پرتو تقواى خودت مرا سعادت مند گردان و به خاطر نافرمانيت، مرا بدبخت و شقاوت پيشه مگردان.

وَفِي نَفْسِي فَذَلّلْنِي، وَفِي أعْيُنِ النَّاسِ فَعَظّمْنِي، وَمِنْ شَرّ الْجِنّ وَالْإنْسِ فَسَلّمْنِي ...

بارخدايا! مرا نزد خودم خوار و كوچك جلوه بده و در چشم مردم، بزرگ و محترم شمار و از شرّ جن و انس مصون بدار.

مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ إِلى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ، وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى تَكُونَ الْآثارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إلَيْكَ؟

كى رفته اى ز دل، كه تمنّا كنم تو را؟ كى بوده اى نهفته، كه پيدا كنم تو را؟

غيبت نكرده اى، كه شوم طالب حضور پنهان نگشته اى، كه هويدا كنم تو را (1)

عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ عَلَيْها رَقِيباً، وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبّكَ نَصِيباً ...

كور است آن چشمى، كه تو را بر خود ناظر و مراقب نمى داند و سرمايه انسانى كسى كه، جز محبّت تو را برگزيده، خسارت و زيان بزرگى ديده است.

ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ؟ وَمَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ؟ لَقَدْ خابَ مَنْ


1- 1 فروغى بسطامى، بهار ادب، ص 24.

ص: 174

رَضِيَ دُونَكَ ... (1)

كسى كه تو را از دست داده، چه چيزى به دست آورده؟ و كسى كه تو را يافته، چه چيزى را از دست داده است؟ به راستى كسى كه به جاى تو، ديگرى را برگزيده، به يأس و خسران مبتلا شده است.

اى لقاى تو، جواب هر سؤال مشكل از تو حل شود، بى قيل و قال

ترجمان هرچه را، ما دردل است دست گير هر كه، پايش در گِل است (2)

10 مشعرالحرام

اشاره


1- 1. اقبال سيّد بن طاووس، ص 35- 339، بحارالانوار، ج 95، ص 227- 216.
2- 2 مثنوى معنوى، ص 4.

ص: 175

10 مشعرالحرام

ص: 176

ص: 177

10 مشعرالحرام

خورشيد، از پهنه سرزمين عرفات در حال غروب است، امّا مشعل معرفتى كه دل هاى عرفاتيان را نورانى ساخته، كمبود روشنايى بيابان را جبران مى كند.

از گرماى هوا كاسته مى شود و نسيم مرطوب هوا، تن ها را نوازش مى دهد، مردان و زنان سپيدپوش، وسايل و اثاث خويش را جمع آورى مى كنند تا از آن موقف كوچ كنند، هيجان افراد را فراگرفته است، اشك در چشم ها حلقه مى زند، اشك حسرت، كه چرا وقوف پايان يافت و بايد از آن مكان مقدّس كوچ كنند، تازه به مكان و زمان معرفت انس گرفته بودند و جدايى از اين انس و الفت تأثّربار است.

ولى، چاره اى نيست، حج حركت و تلاش و جوشش است، در يك جا ماندن و در جازدن و همان بودن، معنا ندارد، بايد قدم برداشت و از «بودن» به «شدن» رسيد.

اين دستور قرآن است: ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ ... (1).


1- 1. سوره بقره، آيه 199 و 198.

ص: 178

وقتى وقوف در عرفات را انجام داديد، سپس از همان جايى كه مردم كوچ مى كنند، شما هم حركت و كوچ را از همان جا آغاز كنيد. در آيه ديگرى آمده: فَإِذا أفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُروُا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ... (1)

هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد، خدا را در نزد مشعر الحرام ياد كنيد.

دقّت در اين دستور و واژه هايى كه براى آن انتخاب شده، ما را به فضاى لذّت بخشى مرتبط مى كند.

براى اين حركت و كوچ دادن، واژه هاى: أَفِيضُوا، أَفاضَ و أَفَضْتُم، به كار گرفته شده، اين واژه ها از مادّه «افاضَ» است و در آن ها، فراوانى و كثرت، جوشش و تحرّك، پرشدن و لبريز گرديدن و فوران و سرريز شدن نهفته است.

در لغت عرب، وقتى ظرفى از آب پر مى شود و آب از هر طرف آن مى ريزد «فاضَ الإِناء» گفته مى شود، هم چنين آن گاه كه رودخانه اى از آب فراوان و فوق العاده انباشته مى شود و از لب ديواره آن، آب اضافى به بيابان و اطراف سرازير مى گردد «فاضَ السَّيْلُ» به كار مى رود. (2)

اكنون هزاران انسان احرام سپيدپوشيده غروبِ عرفات را در نظر بگيريد.

آنان، شب و روز نهم ذى حجّه را در چادرهايى سكونت داشته اند.

به منظور جمع آورى چادرها، بندهاى آن ها را باز مى كنند و روى


1- 1. سوره بقره، آيه 199 و 198.
2- 2. مصباح المنير؛ ص 666- 665.

ص: 179

زمين قرار مى گيرند.

همه بايد به ناچار، اگرچه چادرها در حال سقوط است، آن ها را ترك كنند و چون پروانگانى كه از هجوم مى گريزند، از چادرها خارج شوند.

گروه هاى انبوه مرد و زن، هيجان زده، در نقطه معيّنى گرد هم جمع مى شوند تا چون گروه پروانگان، با جوشش و تلاش به پرواز درآيند؛

دل ها انباشته از معرفت و عرفان، چشم ها لبريز از اشك تأثّر و شوق، تأثّر به خاطر جدايى از عرفات و شوق براى دست يابى به شعور مشعر، همه چون آب زلال معرفت عرفه، چون سيل خروشان به فَيَضان و جريان در مى آيند و اين است راز به كارگيرى تعبير «افاضه از عرفات» به جاى واژه هاى ديگرى، كه اين ظرافت زيبايى و عرفانى را ندارد.

به هر حال، همه بايد با فَيَضان و جوشش، پس از تقريباً يك شبانه روز وقوف در عرفات، همراه با دعا و نيايش و خاطرات شيرين و دل نشين، و به ياد ماندنى كوچ كنند.

پيام رسانى امام صادق عليه السلام

بايد با كوله بار معرفت بار سفر بست، دعاها و راز و نيازها و نمازها و سجده ها و اشك هاى خوف و خشيت، در دل ها معنويت و معرفت آفريده است و اين معرفت، كه به درگاه ذات مقدّس خداى عالم تبلور يافته، بايد با معرفت اولياى حق، كه بيانگران و هاديان راه توحيدند تكميل گردد. و پيام آنان دريافت و منتقل شود، تا رسالت پيام گيرى و پيام رسانى عرفاتيان شايسته، تحقّق عينى يابد. همانگونه كه پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام نيز چنين مى كردند.

عمر بن ابى مِقدام مى گويد: امام صادق عليه السلام را در روز عرفه در

ص: 180

صحراى عرفات مشاهده كردم، كه هر چه توان داشت با صداى بلند مى فرمود: اى مردم! رسول خدا صلى الله عليه و آله امام و پيشوا بود، سپس على بن ابى طالب عليه السلام امام و پيشوا بود، سپس حسن بن على، بعد از او حسين بن على عليه السلام، بعد از آن حضرت على بن الحسين، آن گاه محمد بن على و اكنون، من امام و پيشواى شما هستم.

عمر بن ابى مِقدام، اضافه مى كند، امام صادق عليه السلام اين مطالب را خطاب به افرادى كه روبه روى او بودند، سه بار، و براى افراد سمت راست سه بار، و براى افراد سمت چپ سه بار، و براى افرادى هم كه پشت سر آن حضرت قرار گرفته بودند سه مرتبه و جمعاً مطالب خود را دوازده بار براى افراد حاضر در عرفات بيان كرد. (1)

به هر حال، امام صادق عليه السلام در عرفات براى تكميل معرفت الهى، كه لازمه آن معرفت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و ولىّ اللَّه، يعنى «معرفت امامت» و رهبرى و پيشوايى دينى است، در روزگار منصور دوانيقى (95- 158 ه.) با حدود 22 سال خلافت سخت و وحشتناك (2) با صداى بلند اقدام نمود و مبارزه و موضعگيرى خويش را اعلام كرد تا پيام پيامبر صلى الله عليه و آله را نيز ابلاغ كرده باشد.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرموده است: مَنْ ماتَ بِغَيْرِ امامٍ، ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً. (3)

هر كس بميرد، در حالى كه امام و پيشوايى نداشته باشد، به مرگ زمان جاهليّت از دنيا رفته است.

هم چنين امام صادق عليه السلام مردم را به بيان رسول گرامى اسلام توجّه داده، كه فرموده بود: لا يَزالُ هذَا الدّينُ عَزِيزاً مَنِيعاً إِلى إِثْنى خَلِيفَة ...


1- 1 كافى، ج 4، ص 466
2- 2 تتمّة المنتهى، ص 113
3- 3. كنزالعمال، ج 1، ص 100

ص: 181

كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ. (1)

پيوسته اين دين (اسلام) با عزّت و قدرت و بلندمقام و استوار خواهد بود، تا مادامى كه دوازده خليفه داشته باشد، كه همه آنان از قريش هستند.

خلاصه، امام صادق عليه السلام در عرفات، با تمام توان سعى و تلاش داشت تا عرفان و شناخت زائران را به كمال رساند و حيات كامل بخشد و با دستمايه اين معرفت، عرفات را ترك گويند و در پرتو شعور مشعر، همه مشاعر را به كار گيرند تا راه معرفت خدا و امامت را استمرار بخشند.

حركت كنيم

نماز مغرب و عشا را خوانده ايم و بايد با حال و هواى خاضعانه، امّا در حالى كه اشك شوق در چشم دَوَران مى زند، آرام و اميدوارانه و با فهم و توجّه قلبى حركت كرد.

اين حقيقت را شنو، از گوش دل تا برون آيى به كلّى، ز آب و گِل

فهم گِرد آريد و جان را دل دهيد بعد از آن از شوق، پا در رَه نهيد (2)

براى حركت و كوچ كردن از عرفات به مشعرالحرام، چند نكته را بايد مورد توجّه قرار داد:

1- حركت بعد از غروب آفتاب صورت گيرد، تا ضمن رسوب زدايى آثار شرك و جاهليت، سنّت توحيدى پيامبر صلى الله عليه و آله را حيات و جلوه تازه بخشيده باشيم.


1- 1 صحيح مسلم، ج 4، ص 101.
2- 2 مثنوى معنوى، ص 2.

ص: 182

امام صادق عليه السلام فرموده است: مشركان، قبل از غروب آفتاب از عرفات كوچ مى كردند و رسول خدا صلى الله عليه و آله با اين روش آنان مخالفت نمود و خود بعد از غروب آفتاب كوچ كرد. (1)

2- از نظر مكانى، حركت و كوچ بايد از عرفات صورت گيرد، زيرا قريش، كه خود را «حُمْس» مى خواندند و فرزندان ابراهيم عليه السلام و سرپرستان خانه كعبه مى شمردند، براى هيچ يك از اعراب مقام و منزلتى قائل نبودند، مى گفتند: نبايد براى مكانى كه از حرم بيرون است احترامى در نظر بگيريم و آن چه از مكّه خارج است احترامى ندارد، اگر چنين كنيم اعراب براى ما ارزشى در نظر نمى گيرند، بدين جهت «وقوف در عرفات» را كه از محيط حرم بيرون است ترك مى كردند، با اين كه مى دانستند اين وقوف، جزو وظايف حج و آئين حضرت ابراهيم عليه السلام است (2) بدين جهت قرآن كريم محل وقوف را عرفات تعيين كرد و درباره كوچ كردن هم فرمود: ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ. (3)

تا بدين وسيله، امتيازات عصر جاهلى و قبيله اى را ملغى كند و در مورد وقوف در عرفات و كوچ كردن هم، وحدت رويّه و هماهنگى به وجود آورد.

3- معمولًا افراد به هنگام كوچ كردن از عرفات ذوق زده مى شوند و براى حركت گرفتار عجله و تند رفتارى مى گردند و از اين ناحيه گاهى موجب بى مبالاتى در راه رفتن و مردم آزارى مى شوند و از طرفى هم بايد تأثير سازندگى وقوف و دعاهاى در عرفات، در حركات و سكنات آنان نمودار باشد، لذا امام صادق عليه السلام حركت با سكينه و وقار و خوددارى از آن


1- 1. كافى، ج 4، ص 467، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 212
2- 2. السيرة النبوية، ج 1، ص 212- 211
3- 3. سوره بقره، آيه 199

ص: 183

گونه راه رفتن بى باكانه، را كه موجب آزار ديگران مى شود، توصيه نموده و فرموده:

اتَّقُوا اللَّهَ وسِيرُوا سَيْراً جَمِيلًا، وَلا تُوَطَّئُوا ضَعِيفاً، وَلا تُوَطَّئُوا مُسْلِماً، وتؤَدُّوا وَاقْتَصِدُوا فِي السَّيْرِ ... (1)

خدا را در نظر داشته باشيد، راه رفتن شما زيبا و نيكو باشد، مبادا افراد ضعيف و ناتوان مسلمان را لگدمال و مورد آزار قرار دهيد، بلكه در راه رفتن، حوصله و آرامش و ميانه روى و متانت را برگزينيد.

4- با توجّه به اين كه هنگام كوچ از عرفات، انقلاب روحى و حالت خوشى به انسان دست مى دهد، بسيار مناسب است، در آن سرزمين مقدّس و با آن حال و هواى معنوى، راز و نياز و دعاى خالصانه اى انجام شود.

امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى آفتاب غروب كرد بگو: اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ هذَا الْمَوْقِفِ، وَارْزُقْنِيهِ مِنْ قابِلٍ أبَداً ما أَبْقَيْتَنِي ... (2)

خدايا! آمدن مرا در اين جايگاه، براى آخرين بار قرار مده و براى سال آينده و تا زنده ام مى دارى، چنين وقوفى را نصيبم گردان و امروز، مرا سعادت مند و نجات يافته از آتش دوزخ و با دعاى مستجاب قرار بده، مرا مورد رحمت و مغفرت خويش قرار ده و بهترين توجّهى را، كه بر ميهمانان خود مى كنى، متوجّه من نيز بگردان و برترين خير و بركت و رحمت و خشنودى و آمرزش را به من عطاكن و مال و جان مرا تا نزد خانواده ام بر مى گردم، براى خودم و آنان مايه خير و بركت گردان.

با نواى كاروان


1- 1. كافى، ج 4، ص 467، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 213.
2- 2. تهذيب الاحكام، ج 5، ص 213.

ص: 184

كاروان هاى سفيدپوش، چون امواج خروشان دريا به سوى مشعرالحرام شتاب مى گيرند، پياده و سواره، بايد حدود 2 فرسنگ راه بپيمايند تا رحل اقامت موقّت افكنند و ركن ديگرى از اركان حج را در قالب «وقوف» بپا دارند.

مكانى كه كاروان انسان ها بدانجا مى شتابد، در قرآن «مشعرالحرام» (1) و در روايات «مُزْدَلفه» و «جَمع» ناميده شده، كه در تابلويى كه آنجا نصب گرديده، «مزدلفه» نوشته شده است.

درباره علت نامگذارى به اين سه اسم، در احاديث و اقوال اهل لغت جهاتى بيان گرديده، كه به طور خلاصه بيان مى شود:

1- درباره جهت نامگذارى «مشعرالحرام» كه در قرآن آمده، نوشته اند: چون آن مكان نشانه و علامت حج و نماز و محلّ بيتوته و دعاست «مشعر» ناميده شده و صفت «حرام» به خاطر احترام آن سرزمين، يا اين كه جزو «حرم» است مى باشد، يا اين كه هر جايگاه انجام عبادت «مشعر» ناميده مى شود، چنانكه در احاديث هم آمده است. (2)

2- مُزْدَلَفَه، اين نام در احاديث وارد شده و امام صادق عليه السلام فرموده:

وقتى جبرئيل عليه السلام حضرت آدم عليه السلام را آن گاه كه وقوف عرفات را انجام داد و آفتاب غروب كرد به كنار عرفات آورد و گفت: يا ابْراهِيم! إِزْدَلِفْ إِلَى الْمَشْعَرِ الْحَرامِ، فَسُمّيَتْ مُزْدَلَفَةُ. (3)


1- 1. سوره بقره، آيه 198
2- 2. مجمع البحرين، ص 258، الحج والعمره ومعرفة الحرمين الشريفين، ص 139
3- 3. علل الشرايع، ص 436، بحارالانوار، ج 96، ص 266

ص: 185

اى ابراهيم! به سوى مشعرالحرام نزديك شو، و از آن پس اين سرزمين «مزدلفه» ناميده شد.

در بيان ديگرى امام صادق عليه السلام فرموده: انَّما سُمّيَتْ مُزْدَلِفَةُ، لِأَنَّهُمْ إِزْدَلَفُوا إلَيْها مِنْ عَرَفاتٍ. (1)

مشعرالحرام، مزدلفه ناميده شده، چون مردم براى رفتن به آن جا از عرفات بر يك ديگر پيشى مى گيرند وازدحام واجتماع به وجود مى آورند.

بالأخره، مزدلفه، اسم فاعل از «ازدلاف» به معناى به يكديگر نزديك شونده، دست جمعى و با شتاب حركت كننده يا از «زُلْف» به معناى بخش و جلو است «پيش درآينده»، چون زائران سرِ شب و بخشى از آن را در آن سرزمين مى مانند. (2)

3- نام ديگر مشعرالحرام، طبق احاديث «جَمْع» است، چون طبق بيان امام صادق عليه السلام: سُمّيَتِ المُزْدَلِفَةُ جَمْعاً، لأَنَّ آدَمَ عليه السلام جَمَعَ فِيها بَيْنَ الصَّلاتَيْنِ الْمَغْرِبِ وَالْعِشاءِ. (3)

مزدلفه، بدين جهت «جَمع» ناميده شده، كه حضرت آدم عليه السلام در آن جا، ميان نماز مغرب و عشا جمع كرد و هر دو را با هم خواند.

در بيانى هم از امام رضا عليه السلام آمده، مزدلفه، جمع ناميده شده، چون در آن جا نماز مغرب و عشا با هم و با يك اذان و دو اقامه خوانده مى شود. (4)

به هر حال، مشعرالحرام يا مزدلفه، يا جمع، محلّ ازدحام و اجتماع و حركت شتابان و دعا و نيايش و به كارگيرى فكر و شعور است.

وظايف مشعرالحرام


1- 1. علل الشرايع، ص 436، بحارالانوار، ج 96، ص 266
2- 2. مجمع البحرين، ص 258
3- 3. علل الشرايع، ص 437، بحارالانوار، ج 96، ص 266
4- 4. فقه الرضا عليه السلام ص 28، بحارالانوار، ج 96، ص 267

ص: 186

سوّمين عمل كه از اركان حج مى باشد، وقوف در مشعرالحرام است، شب مشعر كه شب عيد قربان يا عيد اضحى است، شب پرغوغايى است، موج صدها هزار نفر انسان هاى سفيدپوش، در يك دامنه محدود كه قسمتى از آن ناهموار است همه در حال حركت در جاده هاى مختلف، كه بايد از يك درّه تقريباً تنگ عبور كنند و به هر نحو شده، خود را در وقت معين به مشعرالحرام برسانند.

قرآن كريم فرموده: خدا را در مشعرالحرام ياد كنيد، او را ياد كنيد همانطور كه شما را هدايت نمود، اگرچه پيش از آن از گمراهان بوديد ...

هم چنين، از خدا طلب آمرزش نماييد، كه خدا آمرزنده و مهربان است. (1)

علاوه بر اين دستور كلّى قرآنى، زائران خانه خدا، در سرزمين مقدّس مشعرالحرام، يك سلسله وظايف واجب و مستحب ديگرى بر عهده دارند، كه به طور خلاصه مورد اشاره قرار مى دهيم:

1- وقوف يا بيتوته شب دهم، با نيّت اطاعت و تقرّب به خداوند متعال.

2- نيت وقوف از طلوع صبح تا طلوع آفتاب.

3- جمع كردن ريگ براى «رمى جمرات» در روز عيد قربان.

اگرچه طبق روايات، ريگ ها را از غير مسجدالحرام و مسجد خيف و «منا» (2)، از هر نقطه اى كه حرم محسوب شود، مثل كوه هاى مكّه و منا، مى توان جمع آورى نمود، ولى سفارش شده، ريگ ها از


1- 1. سوره بقره، آيه 199- 198
2- 2. تهذيب الاحكام، ج 5، ص 223

ص: 187

مشعرالحرام باشد. (1)

براى «رمى جمرات» دهم تا دوازدهم ذى حجّه تعداد 49 ريگ بيشتر لازم نيست، ولى طبق روايت امام صادق عليه السلام (با توجّه به اين كه ممكن است برخى از ريگ ها موقع پرتاب به طرف جمره خطا رود و به هدف نخورد يا كسى ناچار شود روز سيزدهم نيز در «منا» بماند، سفارش شده) هفتاد ريگ جمع آورى شود، هركدام از ريگ ها به اندازه «بند انگشت» (2) يعنى به اندازه يك «فندق» باشد.

جمع آورى ريگ ها، تهيه سلاح هايى است، كه عابدان شب زنده دار، خويشتن را مجهّز و مسلّح كنند و چون شيران روز به نبرد با شيطان و مظاهر اغواگر و مزاحم راه دين اقدام كنند.

درباره راز جمع آورى ريگ ها و وقوف در مشعرالحرام و بهره معنوى و عرفانى و تربيتى اى كه، از آن ها بايد به دست آورد، امام زين العابدين عليه السلام در گفت وگوى خويش با «شبلى» مى فرمايد: وقتى به مشعرالحرام رفتى و ريگ ها را جمع كردى، نَوَيْتَ انَّكَ رَفَعْتَ عَنْكَ كُلّ مَعْصِيَةٍ وَجَهْلٍ، وَثَبَّتَ كُلَّ عِلْمِ وَعَمَلٍ؟

آيا نيّت كردى، كه هر گونه گناه و نادانى را از خويش برطرف كنى و هرگونه علم و دانش و عمل و رفتار صحيحى را در وجود خود استوار سازى؟

آيا آن گاه كه به مشعرالحرام رفتى، توجّه داشتى، كه قلب تو محلّ شعور تقواى الهى است و همچون اهل تقوا، وقوف خداى متعال در دل تو


1- 1. كافى، ج 4، ص 477، مستند الشيعه، ج 12، ص 272، تحريرالوسيله، ج 1، ص 321.
2- 2. تهذيب الاحكام، ج 5، ص 224، مستند الشيعه، ج 12، ص 277- 273، محجة البيضاء، ج 2، ص 178.

ص: 188

برقرار گردد؟

وقتى «شبلى» جواب منفى مى دهد، امام عليه السلام مى فرمايد: پس در واقع درست به مشعر نرفته و درست ريگ ها را جمع نكرده اى. (1)

بنابراين، در اعمال مشعرالحرام، نبايد غفلت داشت و فقط سرگرم اعمال ظاهرى بود، بلكه در همه آن حالات، توجّه قلبى و اين كه چه مى كنيم؟ خداوند بر اعمال و كردار ما ناظر است و بايد فلسفه اين اعمال را دريابيم و در رشد تربيتى و اخلاقى و تكامل انسانى در خود و جامعه كوشا باشيم.

احيا و شب زنده دارى

اگرچه در شرايط كنونى، به خاطر ازدحام جمعيّت و مشكلات وسايل حمل و نقل، در شب عيد قربان و در مشعرالحرام، كسى درست به خواب و استراحت نمى رسد و احياى قهرى صورت مى گيرد، در عين حال، امام صادق عليه السلام ضمن سفارشاتى فرموده: إِنْ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُحْيي تِلْكَ اللَّيْلَةَ فَافْعَلْ، فَإِنَّهُ بَلَغَنا أَنَّ أَبْوابَ السَّماءِ لا تُعْلَقُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ لِأَصْواتِ الْمُؤْمِنِينَ، لَهُمْ دُوِيُّ كَدُوِيّ النَّحْلِ ... (2)

اگر بتوانى، اين شب را احيا بدارى، انجام بده، زيرا خبردار شده ايم در اين شب درهاى آسمان بسته نمى شود، چون ناله ها و زمزمه هاى اهل ايمان مثل زمزمه زنبوران عسل فضا را پر كرده و خداوند هم مى فرمايد:

من پروردگار شما هستم، و شما بندگان من هستيد، شما حقّ عبادت مرا ادا


1- 1. مستدرك الوسائل، ج 10، ص 170.
2- 2. كافى، ج 4، ص 469، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 215.

ص: 189

كرديد و حال برعهده من است، كه دعا و خواسته هاى شما را اجابت كنم.

آرى، به ياد داشته باشيم، كه فرصت شب مشعر سريع مى گذرد و نمى توان آن را بازگردانيد و به دست آورد، بدين جهت به درون خويش فرو رويم، نغمه درون را با راز و نياز خداى عالم هماهنگ گردانيم و به ياد آوريم دعاى هر شب ماه مبارك رمضان را: أللَّهُمَّ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرام ... (1)

هم چنين، دعايى را كه امام صادق عليه السلام سفارش فرموده، با توجه به مضامين آن با نيّت خالصانه و حال ملتمسانه، اين گونه بخوانيم: أَللَّهُمَّ هذِهِ جَمْعٌ، أَللَّهُمَّ إِنّي أَسْأَلُكَ أنْ تَجْمَعَ لِي فِيها جَوامِعَ الْخَيْرِ، اللَّهُمَّ لا تُؤْيِسْنِي مِنَ الْخَيْرِ الَّذِي سَأَلْتُكَ أَنْ تَجْمَعَهُ لِي فِي قَلْبِي، ثُمَّ أَطْلُبُ إِلَيْكَ أنْ تُعَرّفَنِي ما عَرَّفْتَ أوْلِياءِكَ فِي مَنْزِلِي هذا، وَأَنْ تَقِينِي جَوامِعَ الشَّرّ. (2)

خدايا! اين مكان «جمع» نام دارد و محل اجتماع بندگان توست؛ خدايا! از تو مى خواهم كه در اين «جمع» براى من همه خيرها را جمع گردانى؛ خديا! مرا از خير و فضيلتى، كه از تو درخواست كردم در قلبم قرار دهى نااميد مگردان؛ سپس از تو تقاضا مى كنم، آنچه را به اولياى خود شناساندى، در اين سرزمين به من بشناسان و مرا از وجود همه شرور و بدى ها محفوظ بدار.


1- 1 مفاتيح الجنان، ص 176
2- 2 كافى، ج 4، ص 469، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 215

ص: 190

11 مِنا

اشاره

ص: 191

11 مِنا

ص: 192

ص: 193

11 مِنا

شب مشعر، با همه پياده و سواره روى ها و شب زنده دارى هاى لذّت بخش و روحانى و به ياد ماندنى، سپرى مى شود، تا حركت ديگرى براى «اعمال منى آغاز گردد.

آنان كه در لباس سفيد احرام، با دوست خلوت كرده اند و ره توشه معرفت عرفات خويش را با «شعور مشعر» بارور ساخته اند، با توانايى بيشترى مى توانند از مزاياى «عيد قربان» بهره گيرند و در نبرد با موانع راه، پيروز برآيند.

اكنون، زاهدان شب، شيران روزند (1) كه در تاريكى شب، علاوه بر عاشقانه ترين راز و نيازهاى خالصانه با معبود، و تهذيب و تعالى جان، ريگ هايى را براى نبرد و نابودى دشمن آماده كرده اند.

در واقع، شب هنگام دوره تمرين و خودسازى و كمين گذارى و سنگربندى، براى تجهيز و هجوم عمومى و ناگهانى روز با دشمنى است


1- 1. پيامبر صلى الله عليه و آله از صفات مؤمنان: رهبان باللّيل، اسد بالنّهار. كافى، ج 2، ص 232.

ص: 194

كه پيوسته بر صف هاى عظيمى از انسان ها يورش برده است و اكنون بايد او را براى هميشه قلع و قمع نمود.

با طلوع صبح و پس از نماز، براى هماهنگى همه زنان و مردان با رنگ ها و مليّت هاى مختلف و زبان ها و لهجه هاى متفاوت، با توجّه به اين كه خداوند دستور داده: وَاذْكُرُوا اللَّهَ فِي أيَّامٍ مَعْدُوداتٍ. (1)

جهت انباشته ساختن جبهه توحيديان از معنويت و قدرت، شعار توحيد و ستايش، سراسر امواج انسان هايى كه صحرا را به حركت درآورده اند، فراگرفته است.

همه، با لحن هاى شيرين و معنادار عربى، سرود رهايى و شيدايى را با عالى ترين واژه ها و كلمات، اين گونه سر مى دهند: اللَّهُ أكْبَرُ، اللَّهُ أكْبَر، لا إلهَ إلَّا اللَّهُ وَاللَّهُ أكْبَر، اللَّهُ أكْبَرُ، وَللَّهِ الْحَمْد، اللَّهُ أكْبَرُ عَلى ما هَدانا، اللَّهُ أكْبَرُ عَلى ما رَزَقَنا مِنْ بَهِيمَةِ الْأنْعامِ. (2)

خدا بزرگ تر است، خدا بزرگ تر است، معبود حقّى جز خدا نيست و خدا بزرگ تر است، خدا بزرگ تر است و حمد و ستايش از آنِ خداست، حمد خداى را بر آن چه ما را بدان هدايت نمود، خدا بزرگ تر است بدين خاطر كه ما را به گوشت حيوان «قربانى» روزى عنايت فرمود.

اين سرود توحيد و رهايى و ضد شرك و ريا، دل ها را صفا و نورانيّت خاصّى مى بخشد و عطر دل آويز ايمان و معنويت و عبوديّت و شيدايى، مشام جان ها را از طراوت و لذّت فوق العاده اى برخوردار مى سازد.


1- 1. سوره بقره، آيه 203
2- 2. كافى، ج 4، ص 516، وسائل الشيعه، ج 5، ص 125

ص: 195

آفتاب نزديك است طلوع كند، نسيم ملايم صبح گاهان، بدن هاى احرام دارانى را كه شب زنده دارى كرده اند، نوازش مى دهد، همه عجله دارند، كه به سوى «منا» شتاب گيرند و اعمال آن سرزمين را انجام دهند.

همه بايد تابع فرمان الهى باشند، اين جا توقف كن و از مرز خارج مشو، تا آفتاب طلوع نكند، حق ندارى از مرز «وادى مُحَسّر» عبور كنى. همه اين ها براى اين است كه درس اطاعت براى همه زندگى باشد و عبوديّت واقعى و عينى را تحقّق و تبلور بخشد و سوغات حج را دريافت دارند و به ديگران ارمغان دهند.

زائران خانه خدا، كه شب را در مشعرالحرام بيتوته و وقوف و راز و نياز داشته اند، تا آفتاب نزند، نبايد از «وادى مُحَسّر» به سوى «مِنا» عبور كنند، وادى «محسّر» قسمت بيابان باريكى است، كه بين سرزمين مشعرالحرام و سرزمين «منا» واقع شده است.

امام صادق عليه السلام فرموده است: وقتى از «وادى محسّر» عبور مى كنيد، «بيابان بزرگى ميان مشعر و «منا» ست و به «منا» نزديك تر مى باشد» (1) سعى انجام دهيد (تند حركت كنيد) زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه بر شترى سوار بود، با شتر از آن جا به تندى و شتاب حركت مى كرد و زمزمه دعا بر لب داشت كه: أَللَّهُمَّ سَلّمْ لِي عَهْدِي وَاقْبَلْ تَوْبَتِي، وَأَجِبْ دَعْوَتِي، وَاخْلُفْنِي «بِخَيْرٍ» فِيمَنْ تَرَكْت بَعْدي. (2)

خدايا! اداى عهد و پيمانى را كه با تو داشتم، براى من سالم و صحيح قرار بده، توبه ام را بپذير، دعايم را مستجاب گردان و آن چه را از من به


1- 1. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 327، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 55
2- 2. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 327، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 218

ص: 196

جاى مى ماند، برايم خير و صلاح مقرّر بدار.

آفتاب طلايى، دامن صحرا را زرّين كرده است، روز عيد فرارسيده، روزى كه اعمال سنگين و فشرده اى دارد و طبق روايات، عيد قربان، عيد اضحى و يوم نَحر ناميده شده است.

اگر آن روز، «عيد قربان» ناميده شده، بدين خاطر است كه، حضرت ابراهيم عليه السلام، پيامبر صلى الله عليه و آله، امامان عليهم السلام و زائران خانه خدا در آن روز، حيوان قربانى مى كرده اند.

اگر «عيد اضحى موسوم گرديده، بدين جهت است، كه در روايت آمده، پيامبر صلى الله عليه و آله در آن روز بارها دو گوسفند، يكى براى خود و ديگرى را براى كسى كه توانايى نداشت، قربانى مى كرد. (1) و در زندگى او و كسان ديگرى كه تهى دست بودند، به خاطر گوشت قربانى، روشنايى و شادمانى پيدا مى شد.

اگر «روز نحر» خوانده شده، بدين لحاظ است، كه امام باقر عليه السلام فرموده: ما مِنْ عَمَلٍ افْضَلُ يَوْمِ النَّحْرِ مِنْ دَمٍ مَسْفُوكٍ، أَوْ مَشْيٍ فِي بِرّ الْوالِدَيْنِ ... (2)

هيچ عملى در روز «ذبح» از ريختن خون قربانى، يا رفتن براى نيكى به پدر و مادر، يا پيوند با قوم و خويشى كه قطع رابطه كرده با شروع سلام و كمك به او، يا اين كه كسى مقدارى از گوشت قربانى را خود بخورد و بقيه آن را به همسايگان يتيم و نيازمند خويش بدهد، يا از اسيران دلجويى به عمل آورد، بالاتر نيست.

چرا «منا» ناميده شده؟


1- 1. كافى، ج 4، ص 495
2- 2. الخصال، لشيخ الصدوق، ج 1، ص 298

ص: 197

مِنا، به معناى آرزو، اشتياق، اراده و اميد است. ريشه اين واژه، به صورت اسم و فعل و جمع «تَمَنّى ، «اماني» و «أُمْنِيّه» در قرآن كريم 19 بار آمده است. (1)

مِنا، از نظر جغرافيايى، بيابان وسيعى است كه در درّه اى به طول 3525 متر، از وادى «مُحسّر» تا «عقبه» و در يك فرسنگى جانب شرقى مكّه قديم قرار گرفته است. (2) ولى «منا» اكنون تقريباً به شهر «مكّه» وصل شده است.

امّا، چرا اين سرزمين «مِنا» ناميده شده. جهاتى را ذكر كرده اند، كه بيان مى كنيم:

1- اين سرزمين «مِنا» ناميده شده، چون هر كسى آرزو دارد، خون قربانى او ريخته شود. (3)

2- ابن عباس روايت كرده: وقتى آدم عليه السلام تصميم گرفت از «حوّا» جدا شود، جبرئيل به او گفت: هر چه مى خواهى آرزو كن، آدم عليه السلام گفت:

آرزوى بهشت دارم. (4)

3- از امام رضا عليه السلام علت نامگذارى اين سرزمين به «مِنا» سؤال شد، آن حضرت در جواب فرمود: جبرئيل به حضرت ابراهيم عليه السلام گفت: تَمَنّ على رَبّكَ ما شِئْتَ، فَتَمَنّى أنْ يَجْعَلَ اللَّهُ مَكانَ وَلَدِهِ إسْماعِيلَ كَبْشاً ... (5)

هر چه را مى خواهى از درگاه پروردگار خويش درخواست و آرزو


1- 1. سوره حج، آيه 52، بقره، 78، نساء، 123.
2- 2. مجمع البحرين، ص 81، سفينة البحار، ج 4، ص 407.
3- 3. همان.
4- 4. همان.
5- 5. علل الشرايع، ص 436.

ص: 198

كن، حضرت ابراهيم عليه السلام از خدا درخواست نمود، به جاى قربانى فرزند خود اسماعيل، خداوند قوچى بفرستد تا آن را قربانى كند و خداوند هم اين كار را انجام داد و ابراهيم به آرزوى خود رسيد.

4- در همه موارد يادشده «مِنا» به معناى «آرزو» مطرح گرديده و براى علت اين نامگذارى هم جهات متعدّدى آورده شده، چنان كه امام صادق عليه السلام نيز علاوه بر «آرزوهاى» قبلى، آرزوهاى سازنده و تعالى بخش ديگرى را سفارش كرده و فرموده: وَاخْرُجْ مِنْ غَفْلَتِكَ وَزَلّاتِكَ بِخُرُوجِكَ إِلى مِنى ولا تَتَمَنّ ما لا يحِلُّ لَكَ، وَلا تَسْتَحِقُّهُ. (1)

آن گاه كه به «منا» رسيدى، بايد خود را از عالم غفلت و لغزش ها بيرون آورى و آرزوى آن چه را بر تو حلال نيست (گناهان) كه شايستگى آن را ندارى، نداشته باشى.

فضيلت مِنا

اگرچه پياده روى ها همراه با ازدحام جمعيت، و عدم آشنايى لازم به اماكن و نقاط بيابانِ با چادرهاىِ سفيد، زائران احرام پوشيده را خسته مى سازد، امّا با مشاهده صحنه هاى معنوى و عرفانى آن، هرگز نبايد فكر و انديشه خود را متوقّف سازيم، بلكه توجّه داشته باشيم، با وجود تن و جسم خسته و در عين حالى كه در احرام به سر مى بريم، با انديشه و تفكّر، بر محتواى عبادت خويش بيفزاييم. قرآن كريم، طىّ آيات متعدّدى دستور به كارگيرى فكر و انديشه را مى دهد و امام صادق عليه السلام فرموده:

أفْضَلُ الْعِبادَةِ، إدْمانُ التَّفَكُّرِ فِي اللَّهِ وَقُدْرَتِهِ. (2)


1- 1. محجة البيضاء، ج 2، ص 207، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 172.
2- 2. كافى، ج 2، ص 55، بحارالانوار، ج 68، ص 321.

ص: 199

برترين عبادت، پيوسته فكر كردن در مورد خدا و قدرت اوست.

علاوه بر آن حالات خاص معنوى و تفكر در قدرت و عظمت خداوندى، كه آن همه انسان هاى مؤمن را به آن سرزمين خشك و سخت به اطاعت و عبادت كشانده و به مقام مؤمنانه بلندى دست يافته اند، به منظور بهره بردارى از معرفت و تعالى بيشتر، بايد به فضيلت و قداست آن سرزمين، توجّه بهترى داشته باشيم.

امام صادق عليه السلام فرموده: وقتى كه زائران در «منا» منزل گيرند، منادى الهى ندا مى دهد: اى سرزمين منا! اهل تو وارد شدند، وسعت ياب و زائران خود را جاى ده و منادى ديگرى ندا مى دهد: اگر مى دانستيد به چه مكانى و به پيشگاه چه مقام كريمى وارد شده ايد، يقين پيدا مى كرديد كه در مقابل رنج هايى كه متحمّل شديد و مالى كه خرج كرديد، خداوند رحمت و آمرزش خويش را به شما عطا مى نمايد. (1)

در بيان ديگرى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم، آن گاه كه به «منا» منزل گيريد، از جانب خداوند متعال منادى فرياد بر مى آورد، اگر مى خواهيد بدانيد كه آيا از شما راضى و خرسند هستم؟، بدانيد كه از شما راضى هستم. (2)

همچنين، امام صادق عليه السلام فرموده است: وقتى كه زائر مى خواهد از «منا» برگردد، فرشته الهى دست خود را ميان دو كتف او مى گذارد و مى گويد: از گناهان پاك شده اى، مثل روزى كه از مادر متولّد شدى، اكنون با پاكى و درستى، اعمال و عبادات خود را آغاز كن. (3)

اعمال «منا»

اشاره


1- 1. كافى، ج 4، ص 256 و 262.
2- 2. كافى، ج 4، ص 262.
3- 3. المحاسن للبرقى، ج 1، ص 66.

ص: 200

در «منا» روز عيد قربان، سه عمل: رمى جمره عقبه، قربانى و حَلق، يعنى چهارمين و پنجمين و ششمين عمل از اعمال سيزده گانه حج، كه با احرام بستن در مكّه، وقوف در عرفات و وقوف در مشعرالحرام شروع شده بود، انجام مى شود و هفتمين عمل، يعنى «بيتوته» نيز در اين سرزمين مقدّس بايد صورت گيرد.

فراموش نكنيم كه هريك از اين اعمال و مناسك مهم، بايد با نيّت اطاعت و تقرّب به مقام خداوند و خالصانه و متواضعانه، بدون ريا و غرور و نخوت، در كمال انقياد و كوچكى انجام شود و در همه حركات و سكنات، روح اطاعت و تعبّد حاكم باشد.

در مورد اهميّت و ضرورت نيّت پاك، و خالص از هر گونه آلودگى، در عبادات بزرگ و خلاصه، در همه حركات و سكنات عابدانه و عارفانه، جنبه تربيتى و سازندگى آن ها را بايد توجّه داشته باشيم، كه اين جهت، سخت مورد عنايت پيشوايان عالى مقام اسلام بوده و هرگز نبايد در هيچ زمانى از آن غفلت داشت.

درباره ضرورت نيّت خالصانه، به منظور دريافت پاداش معنوى بيشتر، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به ابوذر غفارى فرموده: لِيَكُنْ لَكَ فِي كُلّ شَيْ ءٍ نِيَّةٌ، حَتّى فِي النَّوْمِ وَالْأَكْلِ. (1)

بايد حتماً در هر كارى نيّت (خالصانه) داشته باشى، حتّى در خوابيدن و غذا خوردن «به منظور تجديد قوا و توانايى بهتر براى عبادت و خدمت


1- 1. بحارالانوار، ج 74، ص 82.

ص: 201

بيشتر به خلق».

امام صادق عليه السلام به منظور توجّه بيشتر به روح اطاعت و بندگى خدا، جهت تكامل معنوى و تعالى نفسانى، فرموده است: لابُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ خالِصِ النّيَّةِ، فِي كُلّ حَرَكَةٍ وَسُكُونٍ، لِأنَّهُ إِذا لَمْ يَكُنْ هذَا الْمَعْنى يَكُونُ غافِلًا ... بنده حتماً بايد در هر حركت و سكونى، نيّت خالصانه داشته باشد، زيرا اگر چنين نباشد، او غافل خواهد بود و غافلان را خداوند مانند حيوانات توصيف نموده است. (1) اين را هم بايد بدانيم، كه نيّت قلبى از صفا و نورانيّت معرفت سرچشمه مى گيرد ... (2)

چنين نيّتى را در همه اعمال عبادى و از جمله اعمال «منا» كه اوّلين مرحله آن، با «رمى جمره عَقبه» شروع مى شود، بايد پيوسته مدّ نظر داشته و به كار گيريم. اينك اعمال چهاگانه «منا» و اسرار و شرح آن را پى مى گيريم:

1- رمى جمره عَقَبه

با طلوع آفتاب، زائران سپيدپوش كه در شب براى نبرد با شيطان، عزم خويش را جزم، و سلاح هاى خود را آماده كرده اند، براى حمله به پايگاه شيطان، گروه گروه، چون سيل خروشانى هجوم مى آورند. مردان و زنان احرام پوش، در روز «عيد قربان» براى دريافت يك عيدى بزرگ، با يك نبرد تمام عيار تصميم گرفته اند، كه با سنگباران شيطان و پيروزى بر او، براى هميشه اين عنصر اغواگر و فريبكار را از خويش برانند و از جلو راه بردارند تا انسانيّت خود را به كمال رسانند.


1- 1. سوره آل عمران، آيه 179
2- 2. مصباح الشريعه، ص 5، بحارالانوار، ج 67، ص 210

ص: 202

باز عدد هفت تكرار مى شود، هفت دور طواف كعبه، هفت دور سعى صفا و مروه و هفت ريگ به اندازه «بند انگشت دست» بايد به «جمره» (كه اكنون «نماد» آن، ستونى است، و چون آن روز در پاى گردنه اى قرار داشته «جمره عقبه» ناميده شده، و اكنون نيز در پايان «حدّ منا» به سوى مكّه قرار دارد)، پرتاب شود.

طبق احاديث، اين جمره «جمره قُصوى دورتر» و «جمره عظمى بزرگ تر» نيز ناميده شده (1)، معاوية بن عمّار مى گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود:

ريگ هاى خود را بردار، سپس نزد «جمره دورتر» كه نزد «عقبه» و گردنه قرار دارد بيا و در حالى كه در مقابل آن ايستاده اى و ريگ هاى خود را در دست دارى بگو: خدايا! اين ها ريگ هاى من است، آن ها را براى من حفظ كن «تا همه به هدف اصابت كند و مقبول واقع شود»، و در اعمال متعالى من نزد تو قرار گيرد، و آن گاه كه ريگ ها را پرتاب مى كنى، براى هر ريگى بگو: اللَّهُ أكْبَرُ، اللَّهُمَّ ادْحَرْ عَنّي الشَّيْطانَ، اللَّهُمَّ تَصدِيقاً بِكِتابِكَ وَعَلى سُنَّةِ نَبِيّكَ ... (2)

خدا برتر و بالاتر از هر چيزى است، خدايا! شيطان را از من دور گردان. خدايا! كتاب تو را تصديق مى كنم و بر سنّت پيامبرت رفتار مى نمايم.

درباره تاريخ شروع اين عمل نمادين، امام صادق عليه السلام فرموده: اوّل كسى كه «رمى جمرات» كرد حضرت آدم عليه السلام بود و همچنين جبرئيل نزد


1- 1. كافى، ج 4، ص 479- 478.
2- 2. همان.

ص: 203

ابراهيم عليه السلام آمد و دستور داد «جمره عقبه» را رمى كند، و علت آن اين بود كه، شيطان براى وسوسه و اغواگرى ابراهيم عليه السلام ظاهر شد. (1)

هم چنين على بن جعفر عليه السلام درباره فلسفه «رمى جمرات» مى گويد: اين جهت را از برادرم موسى بن جعفر عليهما السلام سؤال كردم، آن حضرت فرمود:

چون شيطان براى وسوسه حضرت ابراهيم عليه السلام در اين مكان ظاهر شد و آن حضرت او را رمى نمود، اين عمل به عنوان يك سنّت و يك رويّه هميشگى در اين مكان رايج گرديد و استمرار يافت. (2)

علاوه بر اين كه «رمى جمره» يكى از وظايف زائران و از احكام مهم حج است و به خاطر كثرت جمعيت زائران، اين عمل گاهى با سختى و دشوارى صورت مى گيرد، پاداش زيادى براى آن مقرّر گرديده است.

امام باقر عليه السلام مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله به يكى از انصار فرمود: إذا رَمَيْتَ كانَ لَكَ بِكُلّ حَصاةٍ عَشَرَ حَسَناتٍ تَكْتُبُ لَكَ لِما تَسْتَقْبِلُ مِنْ عُمُرِكَ. (3)

وقتى ريگ ها را به جمره مى زنى، براى زدن هر ريگ، هر سال ده پاداش تا زنده هستى براى تو نوشته مى شود.

2- قربانى

اشاره

ذبح قربانى، دوّمين عمل روز عيد در «منا» و پنجمين عمل حج تمتّع است، كه با آداب و شرايط لازم بايد در «منا» صورت گيرد.

قربانى براى خدايان در طول تاريخ، كه به صورت سنگ ها و چوب ها


1- 1. علل الشرايع، ج 2، ص 437، بحارالانوار، ج 96، ص 273.
2- 2. همان.
3- 3. كافى، ج 4، ص 480.

ص: 204

و آب و نهر و نمادهاى ديگر نمودار مى گرديده اند، از رسوم كهن و هوس آلود و بى خاصيّت افراد بوده است. اين عمل را ابراهيم خليل عليه السلام رنگ و بوى خدايى داده و آن را به عنوان يك عمل معقول و مشروع به فرمان الهى صورت مى دهد و اسلام با فلسفه روشن ترى آن را تبيين و تكميل مى گرداند.

قرآن كريم، موضوع قربانى، انگيزه آن، هدف آن و احكام و شرايط آن را در سه سوره و طىّ هفت آيه بيان فرموده، كه مهم ترين شاخصه آن عبارتند از:

1- اين عمل بايد براى خدا، جهت اجراى دستور پروردگار عالم و هنگام «ذبح» با نام خدا صورت گيرد، وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ. (1)

در روزهاى معينى بر دامها و چهارپايان كه به آنان روزى داده شده (به هنگام ذبح) نام خدا را ببرند، تا ايده روزگار جاهليت، كه براى «بت ها» قربانى مى كردند منسوخ گردد.

2- غير از جنبه اعتقادى قربانى، اين عمل به عنوان بخشى از منافع حج كه قرآن در همان آيه، آن را مطرح كرده و با توجه به اين كه اين عمل اصولًا در بيابان و بدون امكانات زندگى شهرى (به خصوص در آن روزگار) صورت مى گرفته، قربانى به عنوان يك منفعت مادى و اقتصادى مطرح است و قرآن در اين باره مى فرمايد: فَكُلُوا مِنْها وَأطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِيرَ. (2)


1- 1. سوره حج، آيه 28.
2- 2. همان.

ص: 205

از گوشت حيوانات قربانى، هم خودتان بخوريد و هم بى نوايان فقير را اطعام نماييد.

3- علاوه بر اين كه، خود حج به عنوان «شعائر اللَّه» (1) و نمايش اطاعت و قدرت الهى مطرح گرديده، شترهاى چاق و فربه (و حيواناتى را كه آن روز افراد گروه گروه به همراه خود به مكه و منا مى آوردند و نمايش زيبا و جذّابى داشت) شعائر الهى معرفى شده، موجب خير و بركت مطرح گرديده و قرآن مى فرمايد: از گوشت آن ها بخوريد و مستمندان قانع و فقيران معترض را نيز از آن اطعام كنيد. (2)

4- خداوند نيازمند نيست كه براى او خون ريخته شود و حيوانات قربانى گردند، يا مانند زمان جاهليت، كه هرگاه حيوانى را قربانى مى كردند، خون آن را بر سرِ بت ها و گاهى بر در و ديوار كعبه مى پاشيدند (3) بلكه قربانى و صرف مال براى آن، غير از اين كه منافع اقتصادى و سير كردن گرسنگان را دارد، روح خدا آگاهى و تقواى الهى را متبلور مى سازد و گاهى چون با مضيقه مالى همراه است، فداكارى با مال را به نمايش مى گذارد.

قرآن مى فرمايد: لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَلا دِمائُها، وَلكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ. (4)

گوشت ها و خون هاى اين قربانى ها هرگز به خدا نمى رسد، (بلكه آن


1- 1. سوره حج، آيه 32
2- 2. سوره حج، آيه 36
3- 3. كنز العرفان، ج 1، ص 314
4- 4. سوره حج، آيه 37

ص: 206

چه به خدا مى رسد، تقوا و پرهيزگارى و روح خدابينى و تعبّد خالصانه و پاك) شما بندگان است.

به هر حال، آن طور كه از لحن قرآن و روايات فراوان استفاده مى شود، ابراهيم عليه السلام كار قربانى را در «منا» صورت داد، پيامبر صلى الله عليه و آله قربانى خود را در «منا» انجام داد و به افراد نيز دستور داد قربانى هاى خود را در «منا» ذبح نمايند. (1) و امام صادق عليه السلام نيز فرموده: إنَّ اللَّهَ يُحِبُّ إِطْعامَ الطَّعامِ، وَإِراقَةِ الدّماءِ بِمِنى (2)

خداوند غذاخوراندن و ريختن خون هاى قربانى ها در «منا» را دوست مى دارد.

فلسفه رمى و قربانى

اگرچه از لابلاى مطالب بالا تا حدّ زيادى فلسفه رمى و قربانى، روشن گرديد و راز معنوى و مادّى آن را دانستيم، در عين حال، به منظور اين كه اسرار عبادى و تربيتى و عرفانى اين دو عبادت بزرگ و هدف بنيان گذاران آن ها مورد توجّه باشد، تاريخچه آن ها را مرور مى كنيم:

قرآن كريم مى فرمايد: ما ابراهيم را به (ولادت) نوجوان بردبارى مژده داديم، هنگامى كه با او به مقام سعى و توانايى رسيد گفت: فرزندم! من در خواب ديدم كه بايد تو را ذبح كنم! نظر تو چيست؟ گفت: پدرم! هر چه دستور دارى اجرا كن! به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت، وقتى هر دو آماده و تسليم شدند و ابراهيم جبين «پيشانى» او را بر خاك گذاشت، او را نداداديم كه اى ابراهيم! آن چه را در خواب مأموريت


1- 1. دعائم الاسلام، ج 1، ص 324، بحارالانوار، ج 96، ص 280
2- 2. المحاسن للبرقى، ص 388، بحارالانوار، ج 96، ص 289

ص: 207

يافتى انجام دادى ... به طور مسلّم اين امتحان بزرگ و روشنى است، ما ذبح عظيمى را فداى او كرديم و نام نيك او را در امّت هاى بعد باقى گذاشتيم ... (1)

بر اين اساس، وقتى ابراهيم خليل عليه السلام در خواب مى بيند، كه فرزند خويش اسماعيل را ذبح مى كند و اين خواب سه شب (شب هشتم و نهم و دهم) براى او تكرار مى شود، آن رؤياى صادقه را يك دستور الهى مى داند، آن را با فرزند در ميان مى گذارد و اسماعيل 13 ساله هم اين خواب را يك فرمان الهى مى داند و با يارى جستن از خدا، تن به تسليم مى سپارد.

به هر حال، ابراهيم عليه السلام، اسماعيل نوجوان را با تدبير، از مادرى كه يك فرزند بيش ندارد، جدا مى كند، از شهر او را به درّه «مِنا» مى آورد، طرف راست صورت او را براى ذبح روى خاك مى گذارد و يا جبين به صورت او نمى نهد و پدر و پسر آماده ذبح مى شوند، كه ندا مى رسد: قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا ... (2)

و آن گاه طبق بيان امام باقر عليه السلام، «قوچى» از آسمان به زمين مى آيد (3) و طبق بيان امام رضا عليه السلام ابراهيم آن قوچ را فداى اسماعيل مى گرداند و اين قربانى در «منا» براى همگان تا روز قيامت، يك سنّت و تكليف مى گردد. (4)

امّا بايد توجّه داشت، كه قربانى كردن فرزند نوجوان در «منا» كار


1- 1. سوره صافات، آيه 108- 101
2- 2. سوره صافات، آيه 105
3- 3. كافى، ج 4، ص 209، بحارالانوار، ج 12، ص 124، 132، 137، مع الانبياء فى القرآن الكريم، ص 125
4- 4. الخصال، ج 1، ص 56، بحارالانوار، ج 12، ص 123

ص: 208

ساده اى نيست، عوامل بازدارنده مختلف و طبق روايات، شيطان، براى انجام اين ذبح عظيم وسوسه هاى زيادى به كار مى گيرد و ابراهيم هم حدّاقل سه بار بايد با پرتاب يك مشت سنگ ريزه او را از خود براند و فرارى دهد تا بتواند به وظيفه سخت و سنگين خود عمل كند.

على عليه السلام مى فرمايد:

رمى جمرات بدين خاطر است، كه وقتى جبرئيل، ابراهيم را براى انجام مناسك حج به «منا» آورد، شيطان براى وسوسه ظاهر شد، جبرئيل به ابراهيم گفت: او را سنگ باران كن، ابراهيم تعداد هفت ريگ (يك مشت ريگ) به طرف شيطان پرتاب كرد و او در «جمره اوّل» پنهان شد، سپس در «جمره دوم» ظاهر شد و باز هم ابراهيم يك مشت (هفت ريگ) به او پاشيد و شيطان در «جمره دوم» پنهان شد و بعد نيز شيطان براى بار سوّم براى وسوسه و مزاحمت ظاهر گرديد، كه ابراهيم هفت ريگ به سوى او پرتاب نمود و شيطان در «جمره سوّم» پنهان شد. (1)

بدين ترتيب «رمى جمرات» به طورى كه در بالا بيان شد، يا به هنگام ذبح براى ابراهيم در سه مرحله، وسوسه شيطان رخ داد، و به بيان امام موسى بن جعفر عليهما السلام يك سنّت ابراهيمى رايج براى همگان گرديد و گويا به خاطر تحمّل رنج اين عمل، يا جنبه تعبّدى آن، و بالاخره به عنوان يك خشم و قهر و نبرد هميشگى، از سوى هر مؤمن زائر با شيطان و شيطان صفت ها و خصلت هاى شيطانى است، كه امام صادق عليه السلام فرموده است: لَهُ


1- 1. قرب الاسناد، ص 131، ح 519، تصحيح مؤلف اين اثر، طبع كوشانپور، تهران، 1417 ه.، بحارالانوار، ج 12، ص 102، تفسير منهج الصادقين، ج 8، ص 5، اين داستان را مربوط به وسوسه شيطان، در مورد ذبح دانسته و به طور مشروح بيان كرده است.

ص: 209

بِكُلّ حَصاةٍ يَرمى بِها تَحُطَّ عَنْهُ كَبِيرَةٌ مُوبِقَةٌ. (1)

به شماره هر ريگى كه زائر به جمره پرتاب مى كند، گناه هلاك كننده اى از او ريخته مى شود و از گناه پاك مى گردد.

درباره قربانى و فلسفه آن هم، علاوه بر آن چه در بالا بيان شد و ملاحظه كرديم، قرآن در هفت آيه مطرح نموده، بايد توجّه داشته باشيم، قرآن قربانى را در 3 آيه با تعبير «هَدْىْ» يعنى «هديه به پيشگاه دوست» و يك تمرين اقتصادى معبودانه آن را واجب شمرده، تا بدين وسيله «عيدى توان مندان» براى تهى دستان و گرسنگان، سير كردن و تأمين زندگى مادى و معنوى آنان باشد.

البتّه، توجّه داريم كه، قربانى عبادت است، بايد با نيّت خالص صورت گيرد، با مال حلال تهيه شده باشد و چون اطاعت حق و هديه به پيشگاه خداوند است، از سلامت و شرايط لازم كه در كتب مناسك حج آمده برخوردار باشد. (2) در حال حاضر بخش اعظم گوشت هاى قربانى در سرزمين منى به صورت بهداشتى بسته بندى شده و در اختيار افراد فقير و نيازمند در كشورهاى مختلف قرار داده مى شود، اميد است كه در آينده شاهد استفاده بهينه از تمام گوشت هاى قربانى سرزمين مقدس منى و در اختيار قرار دادن جهت گرسنگان و نيازمندان جهان و جلوگيرى از تلف شدن آنها باشيم.

در مورد قربانى روز عيد در «منا» غير از جنبه تكليفى، درباره اثر وضعى آن، امام زين العابدين عليه السلام فرموده: إِذا ذَبِحَ الْحاجُّ، كانَ فِداهُ


1- 1. المحاسن، ص 67، بحارالانوار، ج 96، ص 273.
2- 2. تحرير الوسيله، ج 1، ص 423.

ص: 210

مِنَ النَّارِ. (1)

آن گاه كه حاجى قربانى خود را ذبح كرد، اين عمل «فِدا» و موجب نگهدارى او از آتش دوزخ خواهد بود.

3- حلق يا تقصير

اعمال «منا» در روز عيد، به پايان رسيده و اندكى مى توان در ميان سيل جمعيت سپيدپوش، آرامش خاطر يافت. نبرد با شيطان و عوامل بازدارنده عبادت و تكامل، قربانى و مال خرج نمودن به منظور اطاعت خدا و تمرين براى دل كندن از علايق مادى در راه دين، آن هم در ازدحام فرساينده سپيدپوشان، سامان يافته و اكنون بايد به قصد عبادت، مقدارى هم به ظاهر پرداخت و موهاى ژوليده و غبارگرفته را از سر زدود.

حَلق «سرتراشيدن از تَه» براى مردانى كه براى اوّلين بار به حج آمده اند و «تقصير»، مقدارى از مو يا ناخن را چيدن، براى زنان و افرادى كه براى بار دوم و يا بيشتر به حج آمده اند، مى باشد.

اين دستور قرآن است، كه فرموده: وَلا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ ... (2)

سرهاى خود را نتراشيد تا قربانى به محلّ خود برسد (در قربانگاه ذبح شود) ...

بنابراين، حلق بعد از قربانى بايد صورت گيرد و اين اطاعت و عبادت بهداشتى، كه همچون ساير مناسك حج و نيز ساير عبادات، با نيّت قربت و


1- 1. المحاسن، ص 67، بحارالانوار، ج 96، ص 273
2- 2. سوره بقره، آيه 196

ص: 211

اخلاص و انقياد، در برابر دستور پروردگار عالم به خود لباس عمل مى پوشد، سخت بايد مورد توجّه و دقت قرار گيرد و به نحو كامل و صحيح انجام شود.

به هر حال، در «منا» پس از قربانى بايد سر را تراشيد. روح اطاعت و عبادت، اين اقتضا را دارد، كه حتّى اگر برخلاف ميل باطنى و به هم خوردن قيافه ظاهرى هم شده اين اطاعت و عبادت، كه انسان را به تواضع وا مى دارد، با روح تعبّد و فرمان بردارى از فرمان الهى صورت گيرد.

چنانكه گاهى مشاهده شده برخى براى فرار از سرتراشيدن، در صدد حتّى تغيير حكم مسئله در اين مورد نيز برمى آيند!

آرى، اگر در «منا» كه آرزوگاه بندگى و خودسازى است، نتوان آثار «رمى جمرات» و قربانى را كه، طرد شيطان و مبارزه با هواى نفس و از خودگذشتگى و بذل مال و فداكارى است، در خويشتن مشاهده نمود و همچون گذشته، دل را به هوى سپرد و راه خودخواهى و تن پرورى و ظاهرپرستى و درجازدن و انحطاط را پيمود پس؛ از طواف و سعى و عرفات و مشعر و رمى و قربانى، چه نتيجه اى حاصل شده است؟!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است: حج و عمره را به دنبال هم انجام دهيد، زيرا اين عمل، فقر و پريشانى را برطرف مى كند و گناهان را مى زدايد، «كَما يَنْفِي الْكَيْرُ خُبْثَ الْحَدِيدِ». (1)

همانگونه كه كوره آهنگران آلودگى و زنگ و رنگ و چرك و پليدى را از آهن برطرف مى كند و آن را خالص و بى پيرايه مى گرداند.

بنابراين، از همين جا، به جنبه هواسوزى و گناه سوزى حج توجّه


1- 1. كافى، ج 4، ص 255، محجة البيضاء، ج 2، ص 147، بحارالانوار، ج 96، ص 13.

ص: 212

داشته باشيم و فراموش نكنيم، كه در كوره گرم و بوته آزمايش قرار گرفته ايم، تحمّل و خودشكنى و مبارزه با نفس لازم است، تا از آن مرحله اى كه بوديم، به قله رفيع انسانى كه بايد صعود كنيم، با اراده اى محكم، گام هايى جديد و استوار برداريم و نتيجه عملى جديدى به دست آوريم.

به هر حال، سرتراشيدن، علاوه بر جنبه عبادى، يك نشانه شناسايى و تشخيص زائر از ديگران، يك احساس هويّت و شخصيت، و بالاخره يك نشانه موفقيّت و پيروزى در مناسك حج نيز محسوب مى شود، چنانكه قرآن كريم سرتراشيدن مسلمانان در عمره آن روزگار را با عنوان:

به خواست خداوند، در حالى كه سرهاى خود را تراشيده ايد مُحَلّقِينَ (1) وارد مسجدالحرام مى شويد و امنيت مى يابيد. در ماجراى «صلح حُدَيبيّه» در سال ششم هجرى، نشانه همراه با پيروزى بيان كرده است. (2)

نكته هاى پايانى اين بحث اين است، كه با حلق همه محرّمات احرام به جز زن و بوى خوش حلال مى شود، كه آن ها نيز با طواف حج و طواف نساء و نماز آن ها حلال مى شود و همانطور، كه زائر با حلق، به عبادت و نظافت دست مى يابد و سبك مى شود، به هنگام عبادت و نظافت، از آلوده كردن محيط زيست پرهيز داشته و حتّى با آن مبارزه كند، چنانكه امام صادق عليه السلام فرموده: إنَّ الْحَسَنَ والْحُسَيْنَ عليهما السلام كانا يَأْمُرانِ بِدَفْنِ شُعُورِهِما بِمِنى (3)


1- 1. سوره فتح، آيه 27
2- 2. تاريخ پيامبر اسلام، دكتر محمد ابراهيم آيتى، ص 473
3- 3. قرب الاسناد، ص 126، بحارالانوار، ج 96، ص 302

ص: 213

امام حسن و امام حسين عليهما السلام پيوسته دستور مى دادند كه موهاى تراشيده شده آنان را در «منا» زير خاك دفن كنند، تا حدّاقل بخشى از زباله، كاسته شود و محيط زيست آلوده نگردد.

4- بيتوته در «منا»

اشاره

بيتوته، شب زنده دارى، بيدار بودن شب، كه اصولًا تا نيمه شب حساب مى شود، نخوابيدن، و بالاخره ماندن در جايى و يا نشستن و محل را ترك نگفتن، تكليف چهارم «منا» است.

روزهاى يازدهم و دوازدهم و سيزدهم ذى حجّه، ايّام تشريق ناميده شده، وقتى از امام صادق عليه السلام تفسير آيه: وَاذْكُرُوا اللَّهَ في أيّامٍ مَعْدوداتٍ ... (1)

يعنى در روزهاى شمرده شده ذكر خدا داشته باشيد، سؤال مى شود، آن حضرت مى فرمايد: منظور از «ذكر» تكبير گفتن بعدازظهر روز عيد تا وقت نماز صبح روز سوّم است ... (2)

امّا، چرا اين سه روز «ايّام تشريق» ناميده شده، امام صادق عليه السلام درباره فلسفه اين نام گزارى فرموده است: لِأَنَّ النَّاسَ يُشَرّقُونَ فِيها قَدِيدَ الْأضاحِي، أَيْ يَنْتَشِرُونَهُ للشَّمْسِ لِيَجِفَّ ...

بدين جهت، اين سه روز «ايّام تشريق» ناميده شده، كه افراد گوشت هاى باقى مانده قربانى ها را كه ذخيره كرده اند، (روى سنگ ها و كوه ها) پخش و پهن مى كنند تا خشك شود و بعد از آن استفاده كنند.


1- 1. سوره بقره، آيه 203
2- 2. كافى، ج 4، ص 516

ص: 214

روز «نحر» عيد اضحى است، و روز بعد از آن، روز اوّل تشريق است، كه روز «قَرَّ» ناميده شده، چون مردم در «منا» استقرار مى يابند و «عامّه» آن روز را «رؤوس» مى نامند، چون در آن روز، گوشت هاى قربانى را مى خورند، و روز بعد از آن يعنى روز دوازدهم روز «نَفْر» و كوچ كردن اوّل است، و روز سيزدهم، روز كوچ كردن آخر، (براى بعضى) است، كه روز آخر «ايّام تشريق» مى باشد. (1)

بيتوته، عمل واجبى است، كه براى تحقّق آن زائر بايد شب هاى يازدهم و دوازدهم ذى حجّه را با نيّت اطاعت و تقرّب به خدا، به عنوان جزئى از حج تمتّع، از غروب آفتاب تا نيمه شب در «منا» بماند.

غير از بيتوته در اين دو شب، كه با ماندن و حضور تحقّق پيدا مى كند، مناسب است زائران از فرصت استفاده كرده، از سه مسجد تاريخى زير ديدن و در آن عبادت نمايند.

1- مسجد بيعت، كه نزديك گردنه آخر «منا» به طرف مكّه قرار دارد و در محلّ آن دو قبيله «اوْس» و «خَزْرَج» اهل مدينه، در «شب عَقبه» با پيامبر صلى الله عليه و آله در حضور عموى او «عباس بن عبدالمطّلب» بيعت كردند. (2) اين مسجد، خارج از حدّ نهايى «منا» به طرف مكّه در درّه اى دست چپ قرار دارد.

2- مسجد كَبْش يا «نَحْر» كه بين جمره اوّل و دوّم قرار داشته و گفته شده: رسول خدا صلى الله عليه و آله در محلّ آن قربانى خود را انجام مى داده و اين نقطه همان مكانى بوده، كه ابراهيم عليه السلام «قوچ» را به جاى اسماعيل قربانى


1- 1. دعائم الاسلام، ج 1، ص 328، بحارالانوار، ج 96، ص 284.
2- 2. الحج والعمرة ومعرفة الحرمين الشريفين، ص 185، البته از مسجد كَبش، در حال حاضر به خاطر توسعه عمرانى اثرى نيست و در حج 1399 ه. ق 1356 ه. ش هم اثرى از آن نبود. «مؤلف».

ص: 215

كرده است.

3- مسجد خَيْف، اين مسجد هم اكنون در جهت جنوبى «منا» قرار دارد، تجديد بنا و توسعه فراوانى يافته، در حجّة الوداع رسول خدا صلى الله عليه و آله خيمه خود را در آن محل نصب كرده و نمازهاى پنج گانه خود را در آن مى خوانده (1) و در عظمت و فضيلت آن هم رواياتى وارد شده است.

امام صادق عليه السلام فرمود: صَلّ فِي مَسْجِدِ الْخَيْفِ وَهُوَ مَسْجِدُ مِنى وَكانَ مَسْجِدُ رَسُولِ اللَّه صلى الله عليه و آله عَلى عَهْدِهِ ....

در مسجد «خَيْف» نماز بخوان، اين همان «مسجد منى است، كه در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله مسجد آن حضرت بود، و نزد «مَناره» اى كه وسط مسجد بود قرار داشت ... اگر بتوانى آن جا را محلّ خواندن نمازهاى خود قرار دهى، اين كار را انجام بده، زيرا در اين مسجد هزار و يا هفتصد پيامبر (2) نماز خوانده اند، و بدين خاطر اين مسجد «خَيْف» ناميده شده، كه روى تپه بلندى در آن محوّطه قرار داشته، و آن قسمتى كه در نقطه مرتفع بيابان قرار دارد (تپّه) خَيْف ناميده مى شود. (3)

در روايت ديگرى امام صادق عليه السلام فرموده: صَلّ سِتَّ رَكَعاتٍ في مَسْجِدِ مِنى في أصْلِ الصَّوْمِعَةِ. (4)

در مكان اصلى مسجد «منا»- كه اكنون نزديك محراب موجود


1- 1. الحج والعمرة ...، ص 185
2- 2. كافى، ج 4، ص 214
3- 3. وسائل الشيعة، ج 3، ص 534، در سال 1356 ش كه اين جانب به حج مشرّف شدم، مسجد مخروبه اى كه قبل از مسجد كنونى در حال تجديد بنا و تأسيس بود، روى تپّه قرار داشت. «مؤلف»
4- 4. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 136، وسائل الشيعة، ج 3، ص 535

ص: 216

مى باشد- شش ركعت (سه دوركعتى) نماز بخوان.

همچنين دعاهايى در رابطه با اعمال اين مسجد وارد شده است. (1)

سخنرانى پيامبر صلى الله عليه و آله در منا

مناسب است، علاوه بر نمازهايى كه وارد شده، ياد رسول عالى قدر اسلام را، كه آموزگار حجّ واقعى است گرامى بداريم و خطابه تاريخى و پرمحتواى آن حضرت را براى هميشه در زندگى آويزه گوش قرار دهيم.

امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله در سرزمين «منا» در حجّة الوداع و در مسجد «خَيف» خطاب به مردم، پس از حمد و ثناى الهى، فرمود:

نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقالَتِي فَوَعاها، وَحَفِظَها وَبَلَّغَها إِلى مَنْ لَمْ يَسْمَعْها، فَرُبَّ حامِلِ فِقْهٍ غَيْرُ فَقِيهٍ، وَرُبَّ حامِلِ فِقْهٍ إِلى مَنْ هُوَ أفْقَهُ مِنْهُ، ثَلاثُ لا يُغّلُ عَلَيْهِنَّ قَلْبُ امْرى ءٍ مُسْلِمٍ: إخْلاصُ الْعَمَلِ للَّهِ، وَالنَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ، وَاللُّزُومُ لِجَماعَتِهِم، فَانَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِيطَةٌ مِنْ وَرائِهِم، الْمُسْلِمُونَ إخْوَةٌ تَتَكافأُ دِماؤُهُمْ، وَيَسْعى بِذِمَّتِهِمْ أَدْناهُمْ. (2)

خداوند، يارى و خرسندى رساند بنده اى را، كه سخن مرا بشنود و به گوش جان گيرد و حفظ نمايد و به كسانى، كه حضور ندارند و نشنيده اند برساند، چه بسا حامل علم و دانشى، كه خود دانائيست و چه بسا حامل و پيام رسانى، كه پيام را به داناتر مى رساند. سه خصلت است، كه قلب هيچ


1- 1. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 136، وسائل الشيعة، ج 3، ص 535.
2- 2. اصول كافى، ج 1، ص 403، الخصال، ج 1، ص 150، وسائل الشيعه، ج 18، ص 63، بحارالانوار، ج 67، ص 242، سفينة البحار، ج 2، ص 52- خطب.

ص: 217

مسلمانى به آن خيانت و حيله گرى نمى كند: 1- اخلاص عمل عبادى براى خدا؛ 2- خيرخواهى و نصيحت پيشوايان مسلمان؛ 3- همراه بودن با جماعت مسلمانان و پرهيز از تفرقه، زيرا دعوت مسلمين، افراد پشت سر و غايب آنان را نيز شامل مى شود، مسلمانان با هم برادرند، خون (و جان آنان محترم) و برابر است و پايين ترين شخص آنان، براى برقرارى عهد و پيمان ها تلاش (و كوشش مسؤولانه دارد).

5- رمى جمرات

اگرچه «روز عيد قربان» جمره عقبه، يعنى نماد شيطان بزرگ مورد هجوم و سنگباران حاجيان قرار گرفت و منكوب و مغلوب گرديد و به حسب ظاهر بايد دست از سرِ انسان ها برداشته باشد، امّا براى اين كه شيطان نيمه جان، جان تازه اى نگيرد و نيز زائران خانه خدا فراموش نكنند، كه در روز عيد و شادمانى، در يك نبرد خشم آلود و قهرآميز و باطل ستيز، شيطان را از خود رانده و راه آشتى و نفوذ آن را بسته اند، روز يازدهم و دوازدهم نيز، از طلوع آفتاب، يك نبرد همه گير و همه جانبه اى را براى در هم شكستن همه پايگاه هاى شيطان آغاز مى كنند.

روز يازدهم ذى حجّه، سنگباران جمره اوّل، بعد جمره دوم (وسطى) و سپس جمره سوّم «عقبه» و باز روز دوازدهم اين عمل نبرد و سنگباران تكرار مى شود، تا براى هميشه اردوگاه شيطان و خصلت هاى شيطانى و عوامل شيطانى اغواگر انسان ويران گردد و شرّ شيطان از راه مستقيم اهل ايمان رفع شود.

اين رمى جمرات سه گانه در هر روز، كه در 2 روز شش مرتبه مى شود و با «رمى جمره عقبه» روز عيد، عدد هفت را تكميل مى گرداند، از طرفى

ص: 218

تلاش و زحمت زيادى در ازدحام جمعيت مى طلبد و از طرف ديگر به نيرو و توانايى احتياج دارد، و شايد بدين جهت است، كه در برابر كسانى كه مى خواستند اين روز را روزه هم بگيرند، پيامبر صلى الله عليه و آله بُدَيل بن وَرقاء خُزائى را مأمور كرد، سوار شتر خود شود و جلو چادرهاى حاجيان برود و با صداى بلند از جانب آن حضرت اعلام كند: امروز، روزه نگيريد:

إنَّها أيَّامُ أكْلٍ وَشُرْبٍ ... (1)

امروز، روز خوردن و آشاميدن است، نه روزه گرفتن.

وقتى هم «ذوالنون مصرى» علت كراهت روزه گرفتن ايّام تشريق را از امام صادق عليه السلام سؤال مى كند، آن حضرت مى فرمايد: لِأَنَّ الْقَوْمَ زُوَّارُ اللَّهِ، وَهُمْ فِي ضِيافَتِهِ، وَلا يَنْبَغِي لِلضَّيْفِ أنْ يَصُومَ عِنْدَ مَنْ زارَهُ وَأضافَهُ. (2)

امروز، اين جمعيّت، زائران خدا و ميهمان ذات مقدّس حق تعالى هستند و براى ميهمان شايسته نيست، نزد كسى كه به زيارت او رفته و ميهمان اوست، روزه بگيرد.

به هر حال، ايّام تشريق در «منا» روز رهبانيت، روزه گرفتن و فاصله گرفتن از مردم و جماعت نيست، بايد علاوه بر «رمى جمرات» كه حركت جمعى و مردمى است، به منظور مردم شناسى و ارتباط جمعى، به ميان مردم رفت و در عين توجّه به خودشناسى و سير عرفانى و خودآگاهى و توجّه به موقعيّت جديد خويشتن، كه در پرتو مناسك حج تكامل يافته است، از معاشرت و گفت وگو با مردم و مليّت هاى متعدد با رنگ هاى مختلف، غفلت نداشت.


1- 1. معانى الاخبار، ص 350، بحارالانوار، ج 96، ص 308
2- 2. بحارالانوار، ج 96، ص 308

ص: 219

امام على عليه السلام فرموده: خالِطُوا النَّاسَ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَأجْسادِكُم، وَزايِلُوهُم بِقُلُوبِكُمْ وَأَعْمالِكُمْ. (1)

با مردم، با زبان و بدن هاى خويش، معاشرت و ارتباط داشته باشيد، امّا در دل ها و اعمال خويش، از آن ها كناره گيرى (تنهايى و سير انفسى) داشته باشيد.

آرى، به جمع پيوستن و با مردم بودن، به طور قهرى در «منا» براى افراد پيش مى آيد و گاهى در فراغت بال و فرصت مناسب، افراد در چادرها و محل هاى ديگر دور هم جمع مى شوند و به گفت وگو و گاهى هم شوخى هاى نامناسب و زيان آور مى پردازند، اتفاقاً آن طور كه روايت بيان كرده، قبل از اسلام هم پس از پايان اعمال «منا» افراد به گفت وگوهاى بيهوده و تشكيل جلسات غيرسودمند، كه حاكى از غفلت و عدم بهره گيرى سازنده و تعالى معنوى حج بود و يا نتيجه اعمال را به باد مى داد، مى پرداختند كه قرآن با اين رفتار به مبارزه برخاست.

امام صادق عليه السلام در تفسير آيه: فَإذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُم، فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبائَكُمْ أوْ أَشَدَّ ذِكْراً .... (2)

يعنى، آن گاه كه مناسك (حج) خود را انجام داديد، ذكر خدا كنيد، همانطور كه (آباء و اجداد خويش را ياد مى كنيد نماييد) بلكه بيشتر از آن هم ذكر خدا داشته باشيد ... فرموده است: مشركان و مردم عصر جاهليّت، در ايّام تشريق، وقتى با قربانى، اعمال مناىِ خود را به پايان مى رساندند، انجمن ها و جلساتى برقرار مى كردند، با فخرفروشى سخن از شرافت و


1- 1. غرر الحكم، ج 1، ص 397.
2- 2. سوره بقره، آيه 200.

ص: 220

شخصيّت پدران و اجداد خويش به ميان مى آوردند و خداوند به جاى آن يادبودهاى (پوچ و غفلت آور) به مسلمانان دستور داد، ذكر خدا (و عظمت پروردگار عالم و تكاليف خود را در برابر او) انجام دهند.

بدين ترتيب، هفت عمل از اعمال سيزده گانه حج تمتّع، كه با شروع احرام در مكه، وقوف در عرفات، وقوف در مشعرالحرام، رمى جمره عقبه در منا، قربانى، حلق يا تقصير، رمى سه جمره و بيتوته در «منا» ادامه يافته بود، پايان مى پذيرد، و بايد به ارزيابى نتايج و آثار تربيتى و عرفانى و سازنده آن ها، روى گفتار و رفتار خويش بپردازيم.

12 بازگشت به مكّه

اشاره

ص: 221

12 بازگشت به مكّه

ص: 222

ص: 223

12 بازگشت به مكّه

شهرنشينانى كه براى توشه برگرفتن، عموماً در شب تاريك سر به صحرا گذاشته بودند، اكنون در روز روشن، راه شهر را پيش مى گيرند، آنان كه از خانه خود وُضِعَ لِلنّاسِ (1)

و از كوى دوست، به صحراى دوست رفته بودند، اكنون به «ميهمانى خدا»، «وَفْدُ اللَّهِ» (2)

باز مى گردند.

چهار روز، در عرفان عرفات، با شعور مشعرالحرام، در آرزوهاى منا، پياده روى، تلاش و كوشش، آن هم در يك نبرد سرنوشت ساز با شيطان در «رمى جمرات»، با پيروزى و سرفرازى بيرون آمدن، در قربانگاه، تمرين قربانى و فداى حق شدن، و با بيتوته و راز و نياز، به آستان قرب حق شتافتن، و مقام عالى بندگى يافتن و ره توشه فراوان برگرفتن، راستى، اين ها كم سرمايه اى است؟ در كدام بيابان به اين همه نعمت مى توان دست يافت؟!

حال كه اين همه نعمت و عظمت به كف آمده، براى قدردانى و شكر


1- 1. سوره آل عمران، آيه 96
2- 2. كافى، ج 4، ص 255

ص: 224

نعمت، به خانه ميزبان بايد بازگشت و تجديد عهد و وفا نمود و عظمت حق را با معرفت بيشترى ستود.

أَيَّام مَعْلُومات (1)

كه طبق بيان امام على عليه السلام دهه اوّل ذى حجّه و أَيَّام مَعْدُودات (2)

كه به بيان آن حضرت «ايّام تشريق» يعنى يازدهم و دوازدهم و سيزدهم ذى حجّه تفسير شده (3) سپرى گرديده و حاجيان تا حدّ زيادى از اعمال حج فراغت يافته اند، ولى «ذكر خدا» ادامه دارد و بخش ديگرى از اعمال حج آغاز مى گردد.

قرآن كريم، در اين باره مى فرمايد: ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ ... (4)

بعد از آن بايد آلودگى ها را از خود برطرف سازند و به نذرهاى خويش وفا كنند و برگردند به خانه گرامى (كهن و آزادشده) كعبه و طواف نمايند.

بهداشت تن و روان

درباره پس از «اعمال منا» كه بخش عمده اعمال حج به پايان رسيده، اين آيه سه موضوع مهم بهداشت تن و روان را، كه نتيجه عرفانى و تربيتى اعمال پيشين و استمرار كمال حج است، بيان مى كند:

1- سپس بايد آلودگى ها را برطرف كنند. امّا منظور از آلودگى ها چيست؟

علاوه بر اين كه، به طور طبيعى وقتى افراد، به خصوص در يك


1- 1. سوره حج، آيه 28
2- 2. سوره بقره، آيه 203
3- 3. تهذيب الاحكام، ج 5، ص 303، بحارالانوار، ج 96، ص 307 و 309
4- 4. سوره حج، آيه 29

ص: 225

ازدحام فوق العاده، از بيابان و مسيرهاى آن به شهر باز مى گردند، بايد به «نظافت تن» اقدام كنند، رواياتى در اين باره رسيده كه منظور از «نَفْثْ» را، چرك و آلودگى هاى ظاهرى، مثل: ناخن، موهاى زايد، شارب، چرك هاى زير ناخن و به هم ريختگى و ژوليدگى، كه از ناحيه (لباس موقّت و ساده احرام) بر بدن وارد مى شود، تفسير كرده اند. (1) كه زائران بايد براى ورود به حرم، با گرفتن ناخن و زدودن موهاى زايد و غسل و تعويض لباس احرام، بدان اقدام كنند.

2- به نذرهاى خود عمل كنند. با توجّه به اين كه برخى نذر مى كردند، كه اگر حج نصيب آنان شود، يا اين كه اگر بتوانند اعمال حج خويش را (به خصوص در فصل گرما و ازدحام جمعيت در عرفات و مشعر و منا) با موفّقيت و به طور كامل و بدون حادثه، به سامان برسانند (2) اعمالى را مثل صدقه و قربانى انجام دهند، قرآن كريم اين مطلب را به عنوان يك تكليف و رعايت يك تعهّد حقوقى و در نهايت عبادى و الهى يادآور مى شود، تا مبادا مورد غفلت و يا بى توجّهى قرار گيرد!

3- طواف «بيت عتيق»، واجب ديگرى است، كه با توجّه به توضيحات بالا، هم بهداشت تن را مى طلبد و هم به خاطر درك لذّت عبادت و تقرّب به ذات مقدّس پروردگار عالم، بهداشت جان و روان را سامان مى بخشد.

صاحب تفسير مجمع البيان، با استفاده از بيان امام على عليه السلام، منظور از اين طواف را «طواف زيارت» دانسته (3) ولى امام صادق و امام رضا عليهما السلام آن


1- 1. مجمع البيان، ج 4، ص 81، تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 93- 492
2- 2. مجمع البيان، ج 4، ص 81
3- 3. مجمع البيان، ج 4، ص 81، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 144

ص: 226

را «طواف نساء» تفسير كرده اند (1) كه مى توان طوافى را كه آيه بيان داشته، آن را اعم از «طواف زيارت» و «طواف نساء» دانست، چنان كه اين طواف «طواف عمره» را نيز مى تواند شامل شود. (2)

موضوع ديگرى كه در تفسير اين آيه و در ارتباط با اين طواف از امام باقر عليه السلام بيان شده، اين است كه، از طرفى ارتباط حج و امامت را به عنوان يك ارتباط استوار اعتقادى و از طرف ديگر به عنوان عالى ترين تبلور «بهداشت روانى» بيان مى دارد.

ابوعبيده مى گويد: وقتى امام باقر عليه السلام در مكّه و به هنگام طواف مشاهده كرد، افراد طواف ناقص (و بدون روح و عرفان و عقيده) انجام مى دهند، فرمود: كَفِعالِ الْجاهِلِيَّةِ، أَ ما وَاللَّهِ ما أمِرُوا بِهذا، وَما امِرُوا إِلّا أنْ يَقْضُوا تَفْثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ، فَيَمُرّوُا بِنا فَيُخْبِرُونا بِوِلايَتِهِمْ وَيَعْرِضُوا عَلَيْنا نُصْرَتَهُمْ. (3)

اين گونه طواف انجام دادن، كارهايى است مثل كارهاى زمان جاهليّت، نه به خدا سوگند، چنين دستورى ندارند (و چنين طوافى كامل نيست) بلكه آن چه دستور دارند اين است، كه طواف خود را با پاكيزگى (و نظافت) انجام دهند، به نذرهاى (صحيح) خود وفا كنند و آن گاه نزد ما آيند و ولايت و اطاعت خويش را خبر دهند و نصرت (و حمايت) خود را به ما عرضه كنند و اعلام دارند. تا پيوند عملى حج و امامت تبلور عينى يابد.


1- 1. تهذيب الاحكام، ج 5، ص 285، تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 493
2- 2. تفسير كنز العرفان، ج 1، ص 271
3- 3. اصول كافى، ج 1، ص 392، تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 491

ص: 227

به همين مناسبت نيز از امام باقر عليه السلام به منظور تكميل حج و تحكيم پيوند اين عبادت توحيدى با اصل امامت، به عنوان تبلور عينى عقيده و ديانت، روايت شده، كه آن حضرت فرمود: تَمامُ الْحَجّ لِقاءُ الْإِمامِ. (1)

تكميل حج، به آن است، كه افراد امام عليه السلام را هم ملاقات كنند و با او ارتباط ولايت و اطاعت برقرار سازند.

بنابراين، آن طور كه از آيه مورد بحث و روايت مربوطه و تفسير آن به دست آمد، حاجيان پس بازگشت از «منا» و براى اعمال مكّه، به منظور نتيجه گيرى تربيتى و عرفانى از اعمال گذشته و نيز بهره گيرى از «اعمال مكه» و تكميل آن، با گرفتن ناخن و كوتاه كردن شارب و كنار گذاشتن لباس احرام، به نظافت و «بهداشت تن» و با اداى نذرها و ملاقات با امام عليه السلام و زدودن آلايش هاى روحى و تقويت روح تعبّد و اطاعت ولايت و معنويت، به عالى ترين مرحله «بهداشت روان» دست مى يابند.

تحوّل اخلاقى

حاجيانى كه از «منا» به مكه بازگشته اند و آماده انجام اعمال پنج گانه مكّه به عنوان آخرين بخش از اعمال و مناسك مى شوند، بايد اندكى بينديشند، اعمال گذشته و پرزحمت خويش را در ذهن مرور كنند و زمزمه عرفانى داشته باشند، كه چه اعمالى انجام داديم و راز و رمز عرفانى و تربيتى آن به عنوان يك «تحوّل اخلاقى» و ارمغان «اعمال منا» چه بود؟ و خلاصه آثار اخلاقى و عملى آن را بايد در رفتارهاى خويش مشاهده كنيم.

راستى، داستان قربانى چه بود؟ چرا حيوان زبان بسته اى را كشتيم و


1- 1. وسائل الشيعه، ج 10، ص 255، تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 492.

ص: 228

طبق دستور قرآن، آن را به گرسنگان و تهى دستان مى دهيم. (1)

اين عمل، غير از اين كه يك دستور قرآنى و يك تكليف است، يك راز بسيار مهم اخلاقى و عرفانى و تعالى بخش را در بر دارد و بايد مورد توجّه جدّى باشد.

امام صادق عليه السلام فرمود: وَاذْبَحْ حَنْجَرَةَ الْهَوى وَالطَّمَعَ عَنْكَ عِنْدَ الذَّبِيحَةِ. (2)

آن گاه، كه قربانى خود را ذبح مى كنى، بايد «حنجره هواى نفس» و خصلت طمع كارى (در امور دنيوى) را نيز از وجود خويش قطع كنى و خويشتن را پيراسته از «هواى نفس» و طمع كارى و آزمندى، كه دو خصلت خطرناك و مهلك است بگردانى.

اگر توجّه داشته باشيم، با «انجام قربانى در منا» و انجام ساير عبادات، بايد به يك «تغيير جهت در زندگى» و به يك «تحوّل اخلاقى» و يك «بينش عرفانى» دست يافته باشيم، براى استمرار مبارزه با «هواى نفس» تلاش بيشترى به خرج مى دهيم و لحظه اى از اين مهمّ غفلت نخواهيم داشت.

مگر نه اين است، كه «هواى نفس و پيروى از آن» طبق روايات و به حسب تجربه، چراغ عقل را خاموش مى كند؟ چشمه دل بيدار را مى خشكاند؟ نورانيّت باطن را به سياهى تبديل مى سازد؟ و بالاخره گاهى هويّت و هستى و حيات انسانى را تباه و ويران مى گرداند؟

آيا پس از «سربريدن قربانى» كه امام صادق عليه السلام فرمود: «حلقوم هواى


1- 1. سوره حج، آيه 28.
2- 2. مصباح الشريعة، ص 142، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 173.

ص: 229

نفس» را هم بايد قطع نمود، نبايد به منظور نتيجه گيرى اخلاقى و عرفانى از اعمال عبادى خود، براى هميشه به ياد داشته باشيم كه:

امام على عليه السلام فرمود: مَنْ احَبَّ نَيْلَ الدَّرَجاتِ الْعُلى فَلْيَغْلِبِ الهَوى (1)

هركس مى خواهد به مراحل بلند انسانى دست يابد، بايد بر هواى نفس خويش غلبه كند.

مبادا فراموش كنيم، كه عبادات و به خصوص حج و مناسك آن، بايد اين نتيجه سازنده را عايد ما گرداند، كه از آن پس، هميشه در كشاكش عقل و دين با هواى نفس، بايد پيروز و سرفراز بيرون آييم. و شجاعت و قهرمانى و مردانگى و دين دارى هم در چنين مواردى نمودار مى شود.

چنانكه امام على عليه السلام فرموده است: أَشْجَعُ النَّاسُ مَنْ غَلَبَ هَواهُ. (2)

شجاع ترين و دلاورترين افراد كسى است، كه بر هواى نفس خويش پيروز گردد.

همچنين، امام زين العابدين عليه السلام درباره فلسفه «رمى جمرات» به «شِبلى» فرمود: آيا هنگام «رمى جمرات» تصميم داشتى دشمن خود «ابليس را با تمام وجود سنگ باران» كنى و به خشم و جدايى از خويشتن بكشانى؟ (3)


1- 1. فهرست غرر و درر آمدى، ص 428.
2- 2. معانى الاخبار ص 195، بحارالانوار، ج 67، ص 76.
3- 3. مصباح الشريعة، ص 142، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 171، اگر منظور از «شِبلى» ابوبكر، دُلَف بن جَحْدر، 247- 334 ه. ق زاهد معروف، منسوب به «شِبله» از توابع ماوراءالنّهر و وفات در «بغداد» باشد، با توجّه به اين كه «امام زين العابدين عليه السلام به سال 95 ه. ق شهيد شده، شِبلى 152 سال پس از آن حضرت به دنيا آمده و قهراً مى بايست حديث با حذف سلسله روات نقل شده باشد. رجوع كنيد: الكنى والالقاب، ج 2، ص 324؛ هديّة الاحباب، ص 180، لغت نامه دهخدا، ج 30، ص 226؛ فرهنگ معين، اعلام، ج 5، ص 886.

ص: 230

اگر چنين تصميمى گرفته باشيم، و اگر بر اين باور باشيم و اگر بخواهيم اين مبارزه و قهر و جدايى و دورى و كناره گيرى و پرهيز از شيطان را ادامه دهيم، آثار آن از همان جا و در همان روزها بايد در گفتار و رفتار و كردار و حركات و سكنات و برخوردهاى اخلاقى و اجتماعى ما، نمودار عينى داشته باشد و يك «تغيير رويّه» و يك «تحوّل چشم گير» در خود مشاهده كنيم.

اگر فراموش كنيم، كه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرموده: أَفْضَلُ الْأَعْمالِ أحْمَزُها. (1)

يعنى، برترين اعمال عبادى، سخت ترين و پرزحمت ترين آنهاست، كه آن را در مناسك حج و به خصوص وقوف در عرفات و مشعرالحرام و منا تجربه كرده ايم و آن گاه براى رهاشدن از قيد و بند احرام، عجله كنيم و اعمال مكّه را خسته و خواب آلود و با شتاب و سرسرى بدون دقّت و توجّه به اطاعت و عبادت و تقرّب و حال و هواى معنوى انجام دهيم، معلوم مى شود وسوسه و سلطه شيطان هنوز از وجود و درون ما، رخت برنبسته و خصلت رحمانى خداجويى و خشوع و تسليم، حاكم نگرديده است!

آرى، گاهى متأسفانه انسان خصلت شيطانى عجله و شتاب را در بعضى از افراد، بدون اين كه عذر موجّهى در كار باشد مشاهده مى كند و متأثر مى گردد و افسوس مى خورد، كه مگر فراموش كرده ايم، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: الأناةُ مِنَ اللَّهِ، وَالْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطانِ. (2)

صبر و حوصله به خرج دادن، از موهبت و خصلت خدايى است و عجله و شتاب (نامعقول) ويژگى و صفت شيطانى است.

بنابراين، براى اين كه بدانيم اعمال گذشته حج در وجود ما چه تأثيرى


1- 1. بحارالانوار، ج 67، ص 191.
2- 2. المحاسن، ص 215، بحارالانوار، ج 68، ص 340.

ص: 231

گذاشته، و به منظور اين كه بتوانيم از اعمال پنج گانه مكّه و مسجدالحرام، بهره بردارى بيشتر و لذّت بهترى داشته باشيم، لازم است خويشتن را به محاسبه و ارزيابى گذاريم، و احساس كنيم با انجام «قربانى در منا» حلقوم نفس امّاره را هم بريده ايم؟ و با «رمى جمرات» شيطان را هم از خود رانده ايم؟ تا همان طور، كه امام صادق عليه السلام فرمود: تَخَلَّقُوا بِأخْلاقِ اللَّهِ. (1)

يعنى، به اخلاق و خصلت هاى خدايى آراسته شويد. خصلت خدايى پاكى و صداقت، آراستگى ظاهر و باطن، حق دوستى، وظيفه شناسى، احساس مسؤوليت، نورانيّت قلب و تعالى انسانى و معنوى در ما پديدار شده است؟

اعمال پنج گانه

حال كه دانايى هاى لازم را كسب كرده ايم و تجربه هاى مفيد را آموخته ايم و ظرفيت هاى مناسب اخلاقى و روانى و عرفانى نورانى را در وجود خويش پديدار ساخته ايم، بايد اعمال پنج گانه مكه را، مطلوب تر، ظريف تر، پربارتر، و با دقّت و لذّت بيشتر به سامان رسانيم.

امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى به مسجدالحرام رسيدى توقف كن و بگو: اللَّهُمَّ أَعِنّي عَلى نُسُكِي، وَسَلّمْهُ لِي وَسَلّمْنِي مِنْهُ، أسْئَلُكَ مَسْأَلَةَ الْعَلِيلِ الذَّلِيْلِ المُعْتَرِفِ بِذَنْبِهِ، أَنْ تَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي، وَأَنْ تَرْجِعَنِي بِحاجَتِي، اللَّهُمَّ إِنّي عَبْدُكَ، وَالْبَلَدُ بَلَدُكَ، وَالْبَيْتُ بَيْتُكَ، جِئْتُ أَطْلُبُ رَحْمَتَكَ ... (2)


1- 1. بحارالانوار، ج 58، ص 129.
2- 2. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 330، كافى، ج 4، ص 512، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 1445.

ص: 232

خدايا! براى انجام اعمالم، مرا يارى رسان و آن را براى من تسليم و آسان گردان و مرا نيز از خستگى و لغزش در آن به سلامت بدار، تا با شوق و نشاط آن را به سامان رسانم.

از تو درخواست مى كنم، همچون تقاضاى عليل و دردمندى كه به گناه خويش اعتراف مى كند، اين كه گناهان مرا ببخشايى و با حاجت برآورده شده بازگشت كنم.

خدايا! من بنده توام و اين شهر، شهر توست و اين خانه، خانه تو، و من براى طلب رحمت تو و جلب رضايت و خشنودى تو آمده ام، تسليم امر تو هستم، راضى به عدالتت، همچون درمانده اى از تو درخواست مى كنم، مطيع دستور تو هستم، از عذابت به تو پناه آورده ام و از مجازات تو، سخت بيمناكم، از تو مى خواهم، كه عفو خود را شامل حال من گردانى و در پرتو رحمت خويش مرا از عذاب دوزخ مصون دارى.

آن گاه اعمال پنج گانه مكّه، به عنوان آخرين بخش از «اعمال حج تمتّع» بدين ترتيب صورت مى گيرد:

1- همانطور كه قرآن فرمود: وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ (1)

بايد «بيت عتيق» يعنى كعبه را، «كه به خاطر كهن بودن، و اوّلين خانه اى كه براى انسان ها برپا شده، (2) يا چون پرارزش و گران سنگ است، زيرا همه بايد دور آن بگردند، يا چون از مالكيت افراد آزاد است، يا چون از سلطه جبّاران و ستمگران و متجاوزان، مثل «ابرهه» آزاد و مصون مانده و بدين جهات «عتيق» ناميده شده»، هفت دور طواف نمود.


1- 1. سوره حج، آيه 29
2- 2. سوره آل عمران، آيه 96

ص: 233

اين طواف، كه طواف حج يا طواف زيارت ناميده شده، از نظر شرايط، همچون طواف پيشين است، با اين تفاوت، كه از لحاظ اعمال ظاهرى بايد «نيّت»، «طواف حجّ تمتّع» مدّ نظر باشد و از لحاظ معنوى، نسبت به طواف قبل لازم است، از معرفت و توجّه بهترى برخوردار گردد.

2 و 3- پس از طواف، نماز طواف و آن گاه «سعى صفا و مروه» بدان ترتيب و شرايط و خصوصيّات، كه در «عمره تمتّع» صورت گرفت، انجام مى گيرد و پس از انجام اين مناسك سه گانه، آن طور كه امام صادق عليه السلام فرمود: فَإِذا قَضى مَنْسَكَهُ حَلَّ لَهُ الطَّيْبُ. (1)

از محرّمات 24 گانه احرام، كه با پايان «اعمال مِنا» 21 مورد آن حلال شده بود، اكنون بيست و دوّمين آن، يعنى استفاده از «بوى خوش» نيز مجاز و حلال مى گردد.

4 و 5- طواف نساء و نماز آن، كه دو ركعت است، با همين نيّت مانند طواف ها و نماز طواف هاى قبلى انجام مى شود، منتها با حال و هواى معنوى و عرفانى بيشتر، كه با پايان اين دو عمل هم، كامجويى زن و شوهر از يكديگر به عنوان بيست و سوّمين مورد از محرمات احرام حلال و مجاز مى گردد.

امّا، صيد و شكار در حرم، كه به عنوان بيست و چهارمين عمل ممنوع براى اشخاص محرم حرام بود، چه براى افرادى كه محرم شده بودند و چه براى افرادى كه در حرم زندگى مى كنند، همچنان حرام و ممنوع باقى مى ماند. (2) ولى «صيد» در خارج حرم، از ناحيه غيرمحرم كفّاره ندارد. تا


1- 1. معانى الاخبار، ص 338، بحارالانوار، ج 96، ص 317
2- 2. مناسك حج، امام خمينى، ص 223

ص: 234

فرمان رَبّ بَلَدِ امين (1)

به منظور احترام آن سرزمين و نيز به منظور يك آموزش هميشگى به خصوص براى حاجيانِ با خدا عهد و پيمان بسته، رعايت گردد و از آن پس توجّه داشته باشيم، كه حج بايد آن چنان ما را ساخته و پرداخته كرده باشد، كه ديگر به هيچ وجه در مقام آزار و اذيّت ديگران و حتّى «حيوانات» هم برنياييم، انسان هاى صالح و بى آزارى باشيم و سخن آموزنده حكيم ابوالقاسم فردوسى را نيز به خاطر داشته باشيم، كه سروده است:

ميازار مورى كه دانه كش است كه جان دارد و جان شيرين خوش است

13 آموزه هاى حج

اشاره


1- 1. سوره تين، آيه 3.

ص: 235

13 آموزه هاى حج

ص: 236

ص: 237

13 آموزه هاى حج

عقيده آگاهانه و دانايى لازم به «حج» و اسرار و احكام و معارف آن، تأثيرگذارى و بازدهى اين عبادت بزرگ را بسيار افزون مى گرداند، تا از «رنج خويش» گنج بى پايانى به دست آوريم.

بدين لحاظ، آگاهى، مطالعه و آمادگى و چشم و گوش بسته وارد عمل نشدن را، مى توان شرط اساسى موفّقيّت و بهره ورى لازم از اين عبادت بزرگ سياسى اجتماعى دانست و براى تحقّق آن سرمايه گذارى كرد.

اگرچه فصل «آموزه هاى حج» را در اواخر كتاب مى آوريم، ولى انتظار مى رود زائران عزيز، كتاب را قبل از سفر، در اثناى سفر و در فرصت هاى مناسب و نيز بعد از سفر، كه اماكن و مشاهد را از نزديك ديده اند، با دقّت مورد مطالعه قرار دهند و به منظور نتيجه گيرى از اعمال و زحمات، آن را به كنكاش گذارند.

آرى، در موسم حج به عنوان يك موقعيّت حسّاس و يك پايگاه عظيم پيام رسانى، و در مواقع ديگر رسول خدا صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام، از

ص: 238

هر فرصت مناسب استفاده مى كردند و با وجود عدم امكانات لازم، از عالى ترين معارف توحيدى و عبادى و سياسى، تا ظريف ترين و دقيق ترين مسايل اخلاقى و حقوقى را در سطح وسيع به منظور تحكيم مناسبات اجتماعى، جهت تقويت يك امّت رشيد و سرفراز و به وجود آوردن يك جامعه عدل و متعالى بيان مى فرمودند، كه عمده ترين آن ها را به طور خلاصه، بيان مى كنيم:

امّا قبل از آن كه وارد اين «آموزه ها» شويم، توجّه به سه نكته ضرورى خواهد بود:

الف: ارزش حج

حج، براى مستطيع، يك عمل واجب اجتناب ناپذير است. همه پيامبران و امامان عليهم السلام آن را انجام داده اند، هيچ چيز جاى آن را نمى گيرد و اگر كسى با وجود داشتن شرايط از روى عصيان و عناد، از انجام آن خوددارى كند، از حوزه اسلام خارج شده و به وادى نوعى الحاد و كفر فروغلتيده است.

قرآن كريم در اين باره فرموده: براى خدا برعهده مردم است، كه آهنگ خانه (او) كنند، آن ها كه توانايى رفتن به سوى آن را دارند و هر كس كفر ورزد (و حج را ترك كند) خداوند از همه جهانيان بى نياز است. (1)

امام صادق عليه السلام فرموده: هر كس بميرد و حجّ واجب را انجام نداده باشد و عذر موجّهى نداشته باشد، يا بيمارى اى توان او را نگرفته باشد، يا حكومت مانع حجّ او نشده باشد، در اين صورت، يهودى يا نصرانى از دنيا


1- 1. سوره آل عمران، آيه 97.

ص: 239

رفته است. (1) نه در حال اسلام.

در حديث ديگرى مى خوانيم: مردى در «ابطح» به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و گفت: من مرد ثروتمندى هستم و در شهر خود كسى را كه به كارهايم رسيدگى كند ندارم و گرفتار مشغله كارى مى باشم، اكنون با پول خود چه عملى را انجام دهم، كه پاداش حج را داشته باشم؟

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: انْظُرْ هذَا الْجَبَلَ، لَوْ أنْفَقْتَ مِثْلَ هذا ذَهَباً تَتَصَدَّقَ بِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، ما أدْرَكْتَ أجْرَ الْحاجّ. (2)

به اين كوه «أبى قُبَيْس» بنگر، اگر به اندازه آن طلا در راه خداوند متعال خرج كنى و انفاق نمايى، پاداش حج را نخواهى داشت. البتّه معلوم است، كسى كه در «ابطح» بوده قهراً حج واجب را انجام داده و اين سؤال براى حج هاى بعدى است كه مستحب بوده است.

ب: نيّت پاك

داشتن نيّت خالص و پاك، به اين معنا، كه انسان عبادتى را صرفاً به منظور اطاعت خدا، اداى تكليف، تقرّب به ذات مقدّس خداوند، بدون خودنمايى، چشم و هم چشمى، رقابت و متابعت از هواى نفس انجام دهد، آموزه اى است، كه علاوه بر اين كه عبادت را پرارزش مى كند، آن را مقبول درگاه الهى نيز مى گرداند و اصولًا در ساير مسائل عبادى فراگير خواهد بود و به عنوان يك ايده مقدّس و ساختار درونى، همه مراحل زندگى را تحت تأثير قرار مى دهد.


1- 1. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 273، روضة المتقين، ج 5، ص 67، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 512.
2- 2. من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 145، كافى، ج 4، ص 258، وسائل الشيعه، ج 8، ص 81.

ص: 240

در اين باره امام صادق عليه السلام فرموده: إذا أرَدْتَ الْحَجَّ فَجَرّدْ قَلْبَكَ للَّهِ تَعالى مِنْ قَبْلِ عَزْمِكَ، مِنْ كُلّ شاغِلٍ وَحِجابِ كُلّ حاجِبٍ، وَفَوِّضْ امُورَكَ كُلَّها إِلى خالِقِكَ ... (1)

آن گاه كه تصميم به حج گرفتى، قبل از حركت قلب خود را براى خداوند متعال از هر گونه اشتغال فكرى و هر گونه حجاب و مانع بازدارنده (خلوص) پاك و منزّه گردان و همه امور خود را به خالق خويش واگذار كن، و در همه حركات و سكناتى كه از تو بروز مى كند بر خدا توكّل داشته باش، تسليم قضا و حكمت الهى شو و منافع دنيا و راحتى و خلق را رها كن و از حقوقى كه بندگان بر گردن تو دارند (با اداى دين خويش و يا طلب حلاليّت از آنان) خود را خارج و آزاد گردان.

موضوع لزوم نيّت خالصانه و غير آن، كه حاجيان را به دو گروه تقسيم مى كند، مورد توجّه امام صادق عليه السلام بوده و اعلام داشته: ا لْحَجُّ حَجَّانِ: حَجٌّ للَّهِ وَحَجٌّ لِلنّاسِ، فَمَنْ حَجَّ للَّهِ كانَ ثَوابُهُ عَلَى اللَّهِ الْجَنَّةُ، وَمَنْ حَجَّ لِلنّاسِ، كانَ ثَوابُهُ عَلَى النَّاسِ يَوْمَ الْقِيامَةِ. (2)

حج، دو گونه است: حجّ براى خدا و حجّ براى (جلب نظر) مردم، پس هر كس براى خدا حج انجام دهد، پاداش او از جانب خدا بهشت است و هركس براى مردم حج گزارد، روز قيامت بايد پاداش خود را از مردم دريافت كند!

با توجّه به نيّت خالصانه و پاداش معنوى دنيايى آن است، كه امام صادق عليه السلام فرموده: مَنْ حَجَّ يُرِيدُ بِهِ اللَّهَ، وَلا يُرِيدُ بِهِ رِياءً وَسُمْعَةً، غَفَرَ اللَّهُ


1- 1. مصباح الشريعة، ص 142، بحارالانوار، ج 96، ص 124، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 172
2- 2. ثواب الاعمال، ص 74

ص: 241

لَهُ الْبَتَّةَ. (1)

هر كس حج بجا آورد و فقط منظور او اطاعت خدا باشد و نيّت ريا و به گوش ديگران رساندن نداشته باشد، البتّه خداوند مهربان گناهان او را مى آمرزد.

آرى، از اين كه زائران خانه خدا با تحمّل اين همه زحمات و مخارج سنگين «نيّت ناخالص» و غيرخدايى داشته باشند، جاى بسى تأسّف است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله به عنوان نشانه هاى مردم آخر زمان فرموده: يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمانٌ يَكُونُ فِيهِ حَجُّ الْمُلُوكِ نُزْهَةً، وَحَجُّ الْأَغْنِياءِ تِجارَةً، وَحَجُّ الْمَساكِينِ مَسْألَةً. (2)

روزگارى بر مردم فرا مى رسد، كه حجّ پادشاهان و قدرت مداران، گردش و تفريح و حجّ ثروت مندان و توان مندان تجارت و مال اندوزى و حجّ مساكين، سؤال و رفع حوائج مادّى خواهد بود!

بنابراين، خلوص نيّت، پاكى قلب و جان از ريا و خودنمايى و مردم زدگى و رقابت و چشم و هم چشمى و پيروى هوا و هوس نفسانى و آلودگى به سوداى امور مادّى، شرط مهمّ معنوى حج، مى باشد.

ج: مال پاك

اشاره

علاوه بر اين كه هر مسلمانى بايد از تصرّف نامشروع در مال و دارايى ديگران و حرام خورى خوددارى كند، اين جهت براى صحيح بودن عبادات مثل نماز و روزه و حج، مورد تأكيد بيشترى قرار گرفته تا با رعايت


1- 1. ثواب الاعمال، ص 70، من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 141
2- 2. تهذيب الاحكام، ج 5، ص 512

ص: 242

اين موضوع مهمّ، هم عبادت به طور صحيح انجام شود و هم پرهيز از خوردن مال حرام، به طور كلّى يك درس هميشگى براى هر مسلمانى در سراسر زندگى و در همه جا قرار گيرد.

مال حرام، ممكن است مال ديگران و به اصطلاح «حقّ الناس» باشد و «حقّ الناس» شامل حق مادى و معنوى نيز مى گردد، كه امام صادق عليه السلام در اين باره فرموده: وَاخْرُجْ مِنْ حُقُوقٍ تَلْزِمُكَ مِنْ جَهَةِ الْمَخْلُوقِينَ ... (1)

آن گاه، كه تصميم به حج گرفتى، از حقوق (و ديون مادّى و غير آن) از مردم، كه بر عهده توست، خود را پاك و پيراسته گردان و با نيت پاك و مال حلال حج انجام بده.

امام باقر عليه السلام درباره آثار وضعى سوء مال حرام و صرف آن در راه عبادت و خير و تعهّدات اجتماعى فرموده است: إنَّ الرَّجُلَ إِذا أَصابَ مالًا مِنْ حَرامٍ، لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ حَجٌّ، وَلا عُمْرَةٌ، وَلا صِلَةُ رَحِمٍ، حَتّى أنَّهُ يُفْسِدُ فِيهِ الْفَرْجُ. (2)

كسى اگر به مال حرامى دست يابد و آن را در راه حجّ و عمره و صله رحم خرج كند، اين اعمال او قبول نخواهد شد و حتّى اگر كابين ازدواج قرار دهد (موجب فساد نكاح مى شود) و آن زن نيز بر او حلال نخواهد بود. البتّه، از لحاظ فتوايى، فقط «مَهر» باطل است و ضمان دارد. (3)

سخن امام موسى بن جعفر عليهما السلام كه فرمود: ما خاندانى هستيم، كه حجّ و مهريه زنان و كفن خود را از پاك ترين و خالص ترين اموال خود قرار


1- 1. مصباح الشريعة، ص 16، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 172، بحارالانوار، ج 96، ص 124
2- 2. امالى شيخ طوسى، ج 2، ص 293، بحارالانوار، ج 96، ص 125 و ج 100 ص 353
3- 3. تحريرالوسيله، ج 2، ص 282، فى المهر، مسأله 2

ص: 243

مى دهيم (1) مضامين حديث بالا را تأييد مى كند.

در مقابل، طبق بيان امام صادق عليه السلام بر اساس سؤالى كه حضرت موسى پيامبر عليه السلام از جبرئيل بعد از انجام مراسم حج نمود و جبرئيل جواب آن را از جانب خداوند متعال براى حضرت موسى عليه السلام آورد، خداوند فرموده: مَنْ حَجَّ هذَا الْبَيْتِ بِنِيَّةٍ صادِقَةٍ وَنَفَقَةٍ طَيّبَةٍ، أجْعَلُهُ فِي الرَّفِيقِ الْأَعْلى مَعَ النَّبِيّينَ وَالصّدّيقِينَ ... (2)

هركس حجّ اين خانه را با نيّت صادقانه و خالص و با پول حلال و پاك انجام دهد، او را در ملكوت اعلا قرار مى دهم (و روز قيامت) او را با پيامبران و صدّيقين و شهدا و صالحين، كه رفيق هاى خوبى هستند، رفيق و هم نشين مى گردانم. (3)

پس از توجّه جدّى به موضوعات سه گانه فوق، كه هركدام به نوعى درسى است و نيز زمينه را براى درك لذّت و معرفت حج فراهم مى كند، اكنون عمده پيام هايى را، كه از حج براى بينش عميق تر و چشم انداز وسيع تر و تحوّل گسترده تر، در سراسر زندگى بايد ملاك قرار دهيم، مورد بررسى قرار مى دهيم:

1- دعاى مستجاب

حدود 4 هزار سال پيش، كه ابراهيم عليه السلام همسر خود «هاجر» و فرزند خويش «اسماعيل» را در سرزمين بى آب و علف كنار كعبه قرار داد، تا نماز را به پا دارند، از خدا درخواست نمود، دل هاى گروهى از مردم را


1- 1. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 120
2- 2. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 153، وسائل الشيعه، ج 8 ص 102
3- 3. سوره آل عمران، آيه 69

ص: 244

متوجّه آنان گرداند. (1) اين دعا را خداى «دل ها» مستجاب نموده و از آن تاريخ تاكنون، صدها ميليون انسان مؤمن و موحّد به آن سرزمين و جايگاه آنان ره سپرده اند و به عبادت و نيايش با خداوند و تعظيم و تكريم كعبه و اسماعيل و هاجر پرداخته اند.

آرى، مكّه آن روز سرزمين بى آب و علف و خشك بود و امام على عليه السلام هم وقتى مى خواهد وضع آب و هوا و شرايط جغرافيايى آن را بيان كند مى فرمايد:

خداوند، خانه محترم خويش را كه وسيله قيام ونهضت مردم است، در جايى قرار داده، كه سنگ هاى آن از همه جا سخت تر است، و در آن از خاك و كلوخ خبرى نيست، در درّه تنگ دو كوه انباشته از شن ها و رمل قرار دارد، حيوانات چيزى براى خوردن پيدا نمى كنند، امّا: تَهْوِي إلَيْهِ ثِمارُ الْأَفْئِدَةِ. (2)

عشق دل ها و روح انسان ها (كه ميوه دل آن هاست) براى آن پَر مى زند.

بارى، براى مكّه آن روز، كه آب و هوايى نداشت، ابراهيم از خدا مى خواست، كه «دل ها» را متوجّه آن گرداند، امام على عليه السلام هم، عشق و هواى دل هاى مؤمنان را براى آن سرزمين مقدّس مطرح مى كند، و اين آموزه بزرگى است، كه اگر انگيزه حق باشد و خواسته، بر اساس مكتب توحيد و اعتلاى انسانيّت، هم دعا مستجاب مى گردد و هم آثار ماندگار آن براى هميشه راه نما و راه گشا و هدايت گر خواهد بود.

2- امنيت عمومى


1- 1. سوره ابراهيم، آيه 27
2- 2. نهج البلاغه صبحى صالح، خ 192 قاصعة، ص 293، بحارالانوار، ج 96، ص 45

ص: 245

ابراهيم عليه السلام از خدا درخواست نمود: رَبّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً (1)، اين دعا در دو جاى قرآن آمده در دو جا هم تحت عنوان حَرَماً آمِناً (2)

مطرح شده و در يك مورد هم «مكه» بَلَدُالأَمِين (3)

معرفى گرديده.

و خداوند هم اين خواسته را تحقّق بخشيد و فرمود: وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً. (4)

هركس به مكّه و حرم خدا وارد شود، براى او مايه آرامش است و امنيّت خواهد داشت.

موضوع آرامش بخشى و درك لذّت حضور به مقام «ربّ بيت» براى همگان روشن و محسوس است، از لحاظ احكام فقهى هم هر كس گناه و جنايتى مرتكب شده باشد، تا مادامى كه در آن جا پناه گرفته، از تعرّص و دستگيرى مصون است، چنانكه غير از امنيّت انسان ها اگرچه مجرم باشند، حيوانات و نباتات آن سرزمين هم مصونيّت و حقّ حيات دارند و كسى حق ندارد، آزادى و حيات آن ها را سلب نمايد.

درباره حرمت صيد و شكار در حرم (5)، جنگ و درگيرى، كندن درختان و گياهان (6) كشتن حيوانات و حشرات (7) كه هركدام عملى حرام و


1- 1. ابراهيم، 35 و بقره، 126
2- 2. سوره قصص، آيه 71، سوره عنكبوت، آيه 67
3- 3. سوره يس، آيه 3
4- 4. سوره آل عمران، آيه 97
5- 5. وسائل الشيعه ج 9، ص 175 و 179
6- 6. كافى، ج 4، ص 231
7- 7. وسائل الشيعه، ج 9، ص 177 و 166

ص: 246

گناهى بزرگ است، همچنين، خوددارى از برداشتن «لقطه حرم» يعنى تصرّف مال گم شده افراد (1)، و نيز «وجوب بازبودن صورت زنان در حال احرام» (2) و پرهيز مردان از نگاه به آنان، روايات و دستورات فراوانى رسيده است، كه همه اين ها، احترام و امنيّت جان و مال و عرض و آبروى مسلمانان و حتّى، جان و حيات حيوانات و نباتات را محترم و مصون اعلام مى كند و هركدام به نوعى درس بزرگى براى هر مسلمانى در سراسر زندگى مى باشد و هر زائرى از آن پس، در همه مراحل زندگى اجتماعى، اين درس ها را بايد معيار اخلاقى و حقوقى رفتار خويش قرار دهد.

امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه، مطلبى بيان داشته، كه قابل توجّه است.

بر اساس اين روايت، وقتى «عبدالخالق صِيقل» تفسير: وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً را سؤال مى كند، آن حضرت مى فرمايد: سؤال از چيزى كردى، كه تاكنون كسى آن را از من نپرسيده بود، مگر اين كه خواست خدا باشد، سپس ادامه داد: مَنْ أمَّ هذَا الْبَيْتِ، وَهُوَ يَعْلَمُ أنَّهُ هُوَ الْبَيْتُ الَّذِي أمَرَهُ اللَّهُ تَعالى بِهِ، وَعَرَفَنا أهْلَ الْبَيْتِ حَقَّ مَعْرِفَتنا، كانَ آمِناً فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ. (3)

هركس اين خانه را زيارت كند و توجّه داشته باشد، اين همان خانه اى است، كه خداوند متعال دستور زيارت آن را داده است و ما اهل بيت عليهم السلام را كه حقّ ماست بشناسد، پيوسته در دنيا و آخرت در آرامش و امنيّت به


1- 1. مناسك حج امام خمينى قدس سره، ص 259
2- 2. وسائل الشيعه، ج 9، ص 129، تحرير الوسيله، ج 1، ص 402
3- 3. تهذيب الاحكام، ج 5، ص 500

ص: 247

سر خواهد برد.

3- عرفان و معناگرايى

اگرچه در روايات مى خوانيم: يَزُورُ الْبَيْتِ كُلَّ يَوْمٍ إنْ شاءَ، وَيَطُوفُ تَطَوُّعاً ما بَدالَهُ. (1)

مؤمن در هر روز، هر چه بخواهد كعبه را زيارت كند، و تا مى تواند طواف مستحبّى انجام دهد. امّا به اين راز مهمّ نيز بايد توجّه داشته باشد، كه ذكر و توجّه و معرفت به طواف و معنا و مفهوم و حالات معنوى و عرفانى به ذات حق تعالى، اعمال را، در سطح قابل قبول، تأثيرگذار، تعالى بخش قرار خواهد داد، كميّت و هياهو و تظاهر رياكارانه و غرورانگيز، كيفيّت و قابليت را تحت الشّعاع قرار مى دهد، و اگر معنا و عرفان حج براى كسى حاصل شود، تأثير آن در همان روزها، در مناسبات و روابط حقوقى نمايان مى گردد و نيز چنين عملى مورد توجّه الهى خواهد بود.

اين كه سروصدا و هياهوهاى بى محتوا را مورد نكوهش قرار داديم، بايد توجّه داشته باشيم، كه وقتى امام زين العابدين عليه السلام در عرفات از «زُهَرى» سؤال مى كند، امسال چقدر افراد به حج آمده اند؟ وى پاسخ مى دهد: چهارصد پانصدهزار نفر مى شوند، كه به منظور اطاعت خدا اين جا آمده، اموالى خرج كرده و با صداى بلند خدا را مى خوانند. امام عليه السلام مى فرمايد: ما أكْثَرَ الضَّجِيجُ وَأقَلَّ الْحَجِيجُ ... (2)

ضجّه و سروصدا خيلى زياد است، ولى حاجى (واقعى) خيلى اندك است!

آرى، توجّه به جنبه عرفانى حج و اين كه متوجّه به اين معنا باشيم، كه


1- 1. مستدرك الوسائل، ج 10، ص 39، بحارالانوار، ج 96، ص 258.
2- 2. همان.

ص: 248

كجا آمده ايم؟ چه اشخاص مؤمن پاكباخته و دلداده اى به راز و نياز مى پردازند؟ و حتّى مولايمان حضرت صاحب الزّمان در مراسم حج حضور دارد و ناظر نيّات و اعمال ماست، از صحّت و صفاى آن خرسند مى گردد و از انگيزه هاى باطل و اعمال معيوب نگران مى شود، جنبه ديگر آموزشى و سازنده حجّ است.

زيرا براساس روايات آن بزرگوار در مراسم حج حضور مى يابد و «محمّد بن عثمان عَمروى» كه از نائبان چهارگانه خاصّ آن حضرت است مى گويد: وَاللَّهِ إنَّ صاحِبَ هذَا الْأمْرِ لَيَحْضُر المَوْسِمَ كُلُّ سَنَةٍ، يَرَى النَّاسَ وَيَعْرِفُهُمْ، وَيَرَوْنَهُ وَلا يَعْرِفُونَهُ. (1)

به خدا سوگند، صاحب الامر همه ساله در موسم حج حاضر مى شود، مردم را مى بيند و مى شناسد، و مردم او را مى بينند، ولى نمى شناسند.

در بيان ديگرى آمده: عبداللَّه بن جعفر حِمْيَرى مى گويد: از محمد بن عثمان عمروى سؤال كردم: آيا حضرت صاحب را ديده اى؟

گفت: آرى و آخرين بارى كه آن حضرت را ملاقات كردم، كنار بيت اللَّه الحرام حضور داشت و مى فرمود:

اللَّهُمَّ أَنْجِزْلِي ما وَعَدْتَنِي. (2)

خدايا! به آن چه به من وعده دادى جامه عمل بپوشان (ظهورم را فراهم گردان).

همچنين وى مى گويد: حضرت صاحب الامر (عج) را ديدم، كه در «مُستجار» در حالى كه پرده كعبه را گرفته بود عرضه مى داشت:


1- 1. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 307، وسائل الشيعة، ج 8، ص 96.
2- 2. همان.

ص: 249

اللَّهُمَّ انْتَقِمْ لِي مِنْ أعْدائِكَ. (1)

آموزه درك اين حضور آگاهانه بر زائران اين است، كه وقتى آنان خويشتن را در محضر مولاى خويش احساس كنند و توجّه داشته باشند آن بزرگوار بر نيّات و اعمال و حركات آنان نظارت دارد، اين احساس در آنان موجب مراقبت، مواظبت و معرفت مى گردد و آثار اين معرفت و آگاهى از همان جا از لحاظ تحوّل اخلاقى و رفتارى و بالاخره سازندگى انسانى نمودار مى گردد و حجّ آنان موجب تأسف حضرت امام باقر عليه السلام قرار نمى گيرد، زيرا آن حضرت فرموده است: ما يُعْبَأُ بِمَنْ يَؤُمُّ هذَا الْبَيْتِ إذا لَمْ يَكُنْ فِيهِ ثَلاثُ خِصالٍ: وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعاصِي اللَّهِ، وَحِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ، وَحُسْنُ الصُّحْبَةِ لِمَنْ صَحِبَهُ. (2)

كسى كه به زيارت اين خانه مى رود، اگر سه خصلت در او نباشد، مورد توجّه الهى واقع نمى شود:

1- ورع و پارسايى اى كه او را از گناه و نافرمانى خدا باز دارد؛

2- حلم و بردبارى اى، كه بتواند بر خشم و غضب خويش مسلّط گردد؛

3- و خوش رفتارى با همراهان و هم سفران خويش.

4- مساوات و برادرى

كتاب آسمانى ما، قرآن كريم درباره «مسجدالحرام» مى فرمايد:

سَواءٌ العاكِفُ فِيهِ وَالْبادِ ... (3)

آن را براى همه مردم، چه آن ها كه در


1- 1. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 307
2- 2. كافى، ج 4، ص 285، الخصال، ج 1، ص 148، بحارالانوار، ج 96، ص 121
3- 3. سوره حج، آيه 25

ص: 250

آن جا (مكه) زندگى مى كنند و چه براى آنان، كه از نقاط دوردست وارد مى شوند، مساوى قرار داديم (و هيچ كس امتيازى بر ديگرى ندارد).

در اين مركز عظيم عبادى، همه در كنار هم قرار مى گيرند و همه امتيازات و عناوين اعتبارى و قومى و نژادى و جغرافيايى لغو مى گردد تا مؤمنان و موحّدان همه در برابر ذات مقدس «خداى احد» و حول يك خانه، كه قبله همه مسلمانان است، به طواف و عبادت و اطاعت بپردازند.

امام على عليه السلام به «قُثَم بن عباس» فرماندار مكّه مى نويسد: به مردم مكّه دستور بده تا از كسانى، كه در اين شهر مسكن مى كنند اجاره خانه نگيرند.

زيرا خداوند سبحان فرموده: سَواءٌ الْعاكِفُ فِيهِ ...، عاكف، افراد مقيم هستند و «بادى» كسانى هستند، كه از نقاط ديگر جهان براى حج مى آيند. (1)

امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه فرموده است: شايسته نيست كه براى خانه ها و منازل مكّه در نصب كنند، براى اينكه حاجيان بتوانند در منازل و خانه ها كنار صاحبان آن ها وارد شوند و استراحت كنند تا زمانى كه اعمال خويش را به پايان رسانند، نخستين كسى كه براى خانه هاى مكّه دَر قرار داد «معاوية بن ابى سفيان» بود! (2)

به هر حال، زائران خانه خدا، مساوات و برابرى و برادرى اسلامى را به چشم خود مى بينند و با وجود خويش لمس مى كنند و نداى آسمانى را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله قرن ها پيش در «حجّةالوداع» خطاب به همه حاجيان به عنوان يك منشور اعتقادى و اخلاقى و سازنده اعلام داشت، در گوش جان خويش زمزمه مى كنند.


1- 1. نهج البلاغه دكتر صبحى صالح، نامه 67، ص 458
2- 2. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 126

ص: 251

رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن خطابه طولانى خويش، در حضور هزاران زائر خانه خدا فرياد برداشت: أيُّهَا النَّاسُ! إنَّ رَبَّكُمْ واحِدٌ، وَإنَّ أباكُمْ واحِدٌ، كُلُّكُمْ لِآدَمْ وَآدَمُ مِنْ تُرابٍ، إنَّ أكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أتْقيكُمْ، وَلَيْسَ لِعَرَبِيّ عَلى عَجَميّ فَضْلٌ إلّا بِالتَّقْوى ... (1)

اى مردم! پروردگار شما يكى است، و پدر شما يكى است، همه شما فرزندان آدم عليه السلام هستيد و آدم عليه السلام هم از خاك آفريده شده، بزرگوارترين شما در پيشگاه خداوند، پرهيزگارترين شماست، و هيچ عربى بر غير عربى امتياز و برترى ندارد، مگر اين كه از ديگران پرهيزگارتر باشد.

5- حقوق انسانى

اشاره

درس بسيار مهمّ ديگر حج، يادگيرى عملى رعايت حقوق انسانى به منظور يك تحوّل اعتقادى و رفتارى است، كه آن را در چهار محور عمده مى توان تقسيم نمود و با دقّت مورد توجّه قرار داد، و به عنوان سلسله وظايف حقوقى در همه ابعاد زندگى به كار گرفت.

اين آموزه هاى عميق انسانى جهان شمول، عبارتند از:

الف: حقوق خانوادگى

غير از اين كه حاجيان، در مراحل احرام و طواف و سعى و عرفات و مشعر و منا، رعايت اين روابط را عملًا مشاهده مى كنند و به كار مى گيرند، بايد اعلام عمومى رسول خدا صلى الله عليه و آله را به ياد آورند، كه به منظور ريشه كن ساختن بى بندوبارى ها و روابط ظالمانه روزگار جاهليت و جايگزين


1- 1. تحف العقول، ص 30.

ص: 252

نمودن وظايف و حقوق اسلامى اعلام فرمود: أيُّهَا النّاسُ! إنَّ لِنِسائِكُمْ عَلَيْكُمْ حَقّاً، وَلَكُمْ عَلَيْهِنَّ حَقّاً ... (1)

اى مردم! شما بر عهده زنان خود حقّى داريد (آنان در مقابل شما وظايفى دارند) و زنان هم برعهده شما حقّى دارند (و شما در برابر آنان مسئول مى باشيد) امّا حقّ شما برعهده زنان آن است، كه اجازه ندهيد كسانى را كه روا و مجاز نيست، با آنان در ارتباط و رفت وآمد باشند، و كسانى را كه نمى پسنديد، جز با اذن شما به خانه هايتان وارد شوند، و نيز هرگز گرد فحشاء و آلودگى نروند.

ب: حقّ اقتصادى

تصرّف مال حرام و خوردن مال ديگران بدون معيار شرعى و موازين عقلانى، موضوع مهم اقتصادى است، كه با وجود اين كه اكنون حجّةالوداع است و 23 سال از عمر اسلام گذشته و در موارد متعدّدى پيامبر صلى الله عليه و آله آن را تبيين كرده و مسلمانان هم در مراحل مختلفى آن را رعايت نموده اند، باز هم رسول خدا صلى الله عليه و آله به عنوان يك آموزه سرنوشت ساز اقتصادى، كه موازين برادرى را نيز تحكيم مى بخشد و به منظور حفظ اخوّت بيشتر مى فرمايد:

أيُّهَا النَّاسُ! إنَّمَا الْمُؤمِنُونَ إخْوَةٌ (2) وَلا يَحّلُ لِمُؤمِنٍ مالَ أَخِيهِ إلّا مِنْ طِيبِ نَفْسٍ مِنْهُ ... (3)

اى مردم! همانا اهل ايمان با هم برادرند، و (تصرّف و خوردن) مال


1- 1. تحف العقول، ص 30
2- 2. سوره حجرات، آيه 10
3- 3. تحف العقول، ص 30 و 29

ص: 253

برادر مؤمن حلال نيست، مگر با رضايت وى (و بر اساس موازين شرعى).

اكنون دقّت كنيد، زائرانى كه در حال احرام و در ساير مراحل مناسك حج، نهايت مراقبت را براى پرهيز از «مال حرام» و تجاوز به حقّ ديگران معمول داشته اند، تا حجّ آنان صحيح صورت گيرد و از تأثيرپذيرى ايمانى و عرفانى و سازندگى آن برخوردار باشند، با شنيدن اين پيام پيامبر صلى الله عليه و آله به چه تحوّل اعتقادى و اخلاقى بزرگى دست خواهند يافت، تا پس از آن هرگز گرد مال حرام نگردند و اين درس بزرگ و سرنوشت سازى در زندگى پاك اجتماعى و به وجود آوردن يك اقتصاد سالم و صالح خواهد بود.

همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله در اين بيان، دو موضوع مهم: حفظ امانت ديگران و بازگرداندن آن را به صاحبش و نيز خوددارى از «رباخوارى» را كه ميراث عصر جاهليّت بود، يادآور مى شود، و رعايت آن ها را از وظايف واجب هر مسلمانى اعلام مى كند.

ج: حقوق اجتماعى

رعايت حقوق اجتماعى كه اساس يك جامعه سالم را استوار مى سازد و مناسبات «روابط اخلاقى و انسانى» را تبلور عينى مى بخشد، در مراحل مختلف «مناسك حج» مشاهده مى شود.

رسول گرامى اسلام، در خطابه خويش اين گونه بيان مى دارد:

أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّ دِمائَكُمْ وَأَعْراضَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرامٌ إِلى أَنْ تَلْقُوا رَبَّكُمْ كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هذا، فِي شَهْرِكُمْ هذا، فِي بَلَدِكُمْ هذا ... (1)


1- 1. تحف العقول، ص 29 و 30.

ص: 254

اى مردم! به يقين ريختن خون ها و آبروهاى شما بر يكديگر حرام است و احترام دارد، همچون احترام اين روز و احترام اين ماه و رعايت اين دو حق بزرگ يعنى حرمت خون ريزى و آدم كشى و نيز ريختن آبروى مسلمان و لطمه به عرض و حيثيت او، تا زنده هستيد، بر شما حرام خواهد بود.

به هر حال، بيان اين دو موضوع مهم حياتى، به عنوان دو درس بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله كه در حج اعلام نموده، يعنى خوددارى از «ريختن خون» كه مايه حيات است و پرهيز از «ريختن آبروى مسلمان» كه سرمايه حيات و شخصيت اجتماعى اوست، بايد مورد توجّه هر مسلمانى باشد، به خصوص خوددارى از ريختن عِرض و آبروى مسلمان، كه آن حضرت در بيان ديگرى فرموده است: إِنَّ أرْبَى الرّبا، عِرْضُ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ. (1)

يعنى، بدترين نوع بهره ورى ورباخوارى، بهره بردارى از ريختن آبروى مسلمان مى باشد.

د: حقوق سياسى

با توجّه به اين كه زائر خانه خدا، از يك جامعه بسته به يك كنگره عظيم بين الملل اسلامى وارد شده، اعمال و رفتار و خصوصيات اقوام و نژادهاى مختلفى را از نزديك مشاهده كرده، كه لازمه آن بينش و بصيرت جديد، و در نتيجه تعهّد و مسؤوليت بزرگ ترى را فراروى او قرار مى دهد تا وابستگى و روابط متعهدانه خويش را با افراد جامعه، تدبير و تنظيم بخشد، آموزه هاى ديگرى را، كه رسول گرامى اسلام، در «مسجد خَيف»


1- 1. الدر المنثور فى التفسير بالمأثور، ج 1، ص 364.

ص: 255

و در سرزمين «منا» در حضور جمع زيادى بيان داشته، قابل توجّه است.

آن حضرت، در سال «حجّة الوداع» پس از حمد و ستايش الهى و دعا براى كسانى كه پيام او را دريافت مى دارند و به انجام دستورات الهى و احكام توجّه مى كنند، فرموده: ثَلاثٌ لا يُغِلُّ عَلَيْهِنَّ قَلْبُ امْرِءٍ مُسْلِمٍ:

إخْلاصُ الْعَمَلِ للَّهِ، وَالنَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ، وَاللُّزُومُ لِجَماعَتِهِمْ، فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِيطَةٌ مِنْ وَرائِهِمْ. ا لْمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ، تَتَكافَأُ دِمائُهُمْ، يَسْعى بِذّمَّتِهِمْ أدْناهُمْ، وَهُمْ يَدٌ عَلى مَنْ سِواهُمْ. (1)

سه چيز است، كه قلب هيچ فرد مسلمانى نسبت به آن خيانت و تقلّب نمى كند: اخلاص عمل (بدون ريا) براى خدا، خيرخواهى و نصيحت نسبت به پيشوايان مسلمان، همراه بودن با جماعت مسلمانان (و پرهيز از اختلاف و تفرقه افكنى) زيرا دعوت مسلمانان، افراد عقب سر (و غايب) را هم شامل مى شود (و همه در هدف شريكند) مسلمانان همه برادرند، خون آن ها برابر (و يك سان) است، اگر كم ترين فرد آن ها پيمانى بست يا امانى داد، براى وفاى به آن كوشش مى كند (و ديگران نيز آن عهد و پيمان را محترم مى شمارند) و همه، يك دست (و يك قدرت) در برابر ديگران مى باشند.

بيا تا شمع هم، پروانه هم، يار هم باشيم در اين گلشن بهار هم، گُل هم، خار هم باشيم

پريشان خاطران بَر گرد هم، از جان و دل گرديم ز شهر آوارگان، در دشت غم، غمخوار هم باشيم


1- 1. كافى، ج 1، ص 404، بحارالانوار، ج 2، ص 148 و ج 21، ص 138، سفينة البحار، ج 2، ص 52، خطب.

ص: 256

به صحراى صفا، در پرده با هم، راز هم خوانيم به گُل زار وفا، همناله و هم زار هم باشيم

شبان تيره را، روشن كنيم، از مِهر يك ديگر در اين تاريك محفل، شمع گل رخسار هم باشيم

ز يك رنگى به هم، آئينه وار اوصاف هم گوييم به يك تايى دل هم، ديده بيدار هم باشيم

چو ياران نبى، در صُفّه توحيد بنشينيم صفاى هم، گُل هم، باغ هم، گُل زار هم باشيم

اوَيْس و بُوذَر و مِقداد و عمّار و حبيب هم كُميل و زِيد و حُجر و ميثم تمّار هم باشيم

رقيب ار آتش افروزد، كه ما را آشيان سوزد پناه هم، ز آب ديده خونبار هم باشيم

در اين سختى، طبيب درد بى درمان هم گرديم بدين زندان، گروه بى دلان، دلدار هم باشيم

شب ظلمت، چراغ شادى از صحبت برافروزيم به روز هوشيارى، رهبر افكار هم باشيم

گر از دام بلا رستيم، هم پرواز هم گرديم ور از تير فلك خستيم، در طومار هم باشيم

«الهى» دشمنان دادند، دست دوستى با هم چرا ما دوستان، پيوسته در پيكار هم باشيم؟ (1)


1- 1 الهى قمشه اى، محى الدين مهدى 1319- 1393 ه. ق.، مشاعره جديد، احمد صادقى اردستانى، بهار ادب، عبدالعلى باقى شهرضائى، ص 232 چ 4، 1349 ش. ق.

ص: 257

آن چه در بالا گذشت، عمده درس هاى حج بود، كه بايد براى همه و هميشه و همه جا جاودان بماند، چنانكه پيام رسان آن، تاكنون جاودان مانده است و رمز جاودانى آثار و كلام و پيام و مرام و مكتب او اين است، كه به فرموده قرآن، هر چه مى گفت و هر عملى انجام مى داد، خود به آن ايمان و باور داشت:

آمَنَ الرَّسُولُ بِما انْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبّهِ ... (1)


1- 1. سوره بقره، آيه 285.

ص: 258

14 منافع و آثار حج

اشاره

ص: 259

14 منافع و آثار حجّ

ص: 260

ص: 261

14 منافع و آثار حج

خوش است خلوت، اگر يار، يار ما باشد نه من بسوزم و آن، شمع انجمن باشد

روا مدار خدايا! كه در حريم وصال رقيب مَحرم و حِرمان، نصيب ما باشد

بيان شوق چه حاجت، كه سوز آتشِ دل توان شناخت ز سوزى، كه در سخن باشد (1)

با انجام «مناسك حج» علاوه بر اين كه، واجبى تحقّق مى يابد، تكليف بزرگى ادا مى شود، بار سنگين مسؤوليتى به منزل مى رسد و تقرّب به خداوند حاصل مى گردد، در پرتو اين عبادت بزرگ، آثار و منافع فراوان مادّى و معنوى مترتّب مى گردد، كه عمده ترين، درخشان ترين و با ارزش ترين آن ها، طبق احاديث، بدين قرار است:

1- آمرزش و گناه سوزى


1- 1. ديوان حافظ، چاپ حافظ نوين، ص 165.

ص: 262

عظمت و شرافت مكان، معنويت و قداست زمان، حالات معنوى و عرفانى زائران، كه در پرتو اخلاص و انقلاب روحى به آنان دست مى دهد، چنان امواج رحمت و عنايت خداوندى را به جوش مى آورد، كه آفريدگار جهان هستى، بندگان دلداده خود را مشمول لطف و عنايت قرار مى دهد و گناهان آنان مى بخشد.

در اين باره، روايات زيادى وارد شده، كه از باب نمونه چند مورد آن را مورد دقّت قرار مى دهيم:

1- امام صادق عليه السلام مى فرمايد: پدرم امام باقر عليه السلام بارها مى فرمود:

هركس اين خانه را به عنوان حج يا عمره زيارت كند، در حالى كه از «كِبر» و خودپسندى پيراسته باشد، از گناهان پاك مى شود، مثل روزى كه از مادر متولّد شده است. سپس اين آيه را قرائت كرد: وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقى ... (1)

، هركس تعجيل كند وذكر خدا رادوروز (11 و 12 ذى حجّه) انجام دهد، گناهى بر او كه تقوا پيشه است، و تأخير انداخته نيست.

سؤال كردم: منظور از «كِبر» چيست؟ فرمود: رسول خد صلى الله عليه و آله فرمود: إنَّ أعْظَمُ الكِبْرِ، غَمْضُ الخَلْقِ وَسَفَهُ الحَقّ ...

بزرگ ترين «كبر» و خودپسندى اين است، كه كسى مردم را خفيف و سبك شمارد و چيز باارزشى به حساب نياورد و نسبت به حق جاهل و ناآگاه باشد، و نيز همراهان و اعضاى خانواده خود را سرزنش كند، هركس گرفتار چنين كبر و نخوتى باشد، خداوند لباس كرامت و ارزش را


1- 1. سوره بقره، آيه 202.

ص: 263

از تن او مى كَنَد! (1)

2- در بيان ديگرى، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله حاجيان را از لحاظ بهره ورى حج تقسيم بندى مى كند، درباره يك دسته مى فرمايد: فَرَجُلٌ غُفِرَ لَهُ ذَ نْبَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْهُ وَيَسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ، فِي ما بَقِيَ مِنْ عُمُرِهِ ... (2)

گروهى هستند، كه گناهان گذشته آنان آمرزيده مى شود و براى بقيّه عمر خويش بايد اعمال خود را شروع كنند.

3- در روايتى هم امام صادق عليه السلام فرموده: خداوند متعال، حاجى، اعضاى خانواده، قوم و خويشان و كسانى را، كه حاجى در بقيّه ذى حجّه، محرّم، صفر و دهه ربيع الثانى براى آنان دعا مى كند، مورد مغفرت و آمرزش قرار مى دهد.

4- موضوع پاك شدن از گناهان و شست وشوى تباهى هاى پرونده اعمال، در پرتو اعمال نورانى حج، كه با نيّت خالص و دقّت لازم براى صحّت آن صورت مى گيرد، به قدرى داراى اهميّت و قابل توجّه است، كه امام على عليه السلام هم فرموده، حج و عمره خانه خدا، فقر و پريشانى را برطرف مى كند و گناهان و لغزش را نيز مى شويد. (3)

5- هم چنين، پيامبر گرامى اسلام، در بيان و تمثيل بسيار زيبا و عميقى فرموده: تابِعُوا بَيْنَ الْحَجّ وَالْعُمْرَةِ فَإِنَّهُما يَنْفِيانِ الْفَقْرَ وَالذُّنُوبَ، كَما يَنْفِي الْكَيْرُ خُبْثَ الْحَدِيدِ. (4)


1- 1. كافى، ج 4، ص 253 و 262
2- 2. همان.
3- 3. نهج البلاغه دكتر صبحى صالح، خ 110، ص 163
4- 4. كافى، ج 4، ص 255، من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 144، بحارالانوار، ج 96، ص 13 و 50، مستدرك الوسائل، ج 8، ص 41

ص: 264

حج و عمره را دنبال هم انجام دهيد، زيرا آنان فقر و گناهان را از بين مى برند، همانطور كه كوره آهنگران، زنگ و آلودگى آهن را آب مى كند و آن را پاك و خالص و شفّاف مى گرداند.

2- سلامتى و طول عمر

علاوه بر اين كه نفس مسافرت با تنوّع و تحوّل و تفرّج همراه است و اين جهت در به وجود آوردن صحّت و سلامتى نقش مستقيم دارد، سفر حج چون با معنويت و عبادات مختلف و متنوع همراه است، اين جهات را افزون مى گرداند، روى سلامت جسم و جان و در نتيجه طول عمر تأثير به سزايى دارد و اين مطالب در احاديث مختلفى آمده، كه 5 نمونه آن را ذكر مى كنيم:

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: سافِرُوا تَصِحُّوا، وَجاهِدُوا تَغْنِمُوا، وَحِجُّوا تَسْتَغْنُوا. (1)

مسافرت كنيد تا صحّت و سلامتى يابيد، و جهاد كنيد تا غنيمت به دست آوريد، و حج به جا آوريد، تا غنى و بى نياز گرديد.

2- همچنين آن حضرت فرموده: لا يُحالِفَ الْفَقْرُ وَالْحُمّى مُدْمِنُ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةِ. (2)

كسى كه حج و عمره پيوسته به جا آورد، به فقر و تهى دستى گرفتار و به تب (كه عنوان كلّى امراض است) گرفتار نخواهد شد.

3- امام زين العابدين عليه السلام فرموده:


1- 1. المحاسن للبرقى، ج 2، ص 345
2- 2. كافى، ج 4، ص 254 و 252

ص: 265

حُجُّوا وَاعْتَمِرُوا، تَصِحَّ أَبْدانَكُمْ، وَتَتَّسِعُ أرْزاقَكُمْ، وتُكْفُونَ مَؤُوناتِ عِيالاتِكُمْ(1)

حج و عمره به جا آوريد، بدن هاى شما سالم مى شود، روزى هاى شما گسترش مى يابد، و مخارج زندگى و خانواده شما نيز تأمين مى گردد.

4- امام صادق عليه السلام فرموده: ما مِنْ سَفَرٍ أبْلَغَ فِي لَحْمٍ وَلا دَمٍ وَلا جِلْدٍ وَلا شَعْرٍ مِنْ سَفَرِ مَكَّةَ، وَما أحَدٌ يَبْلُغُهُ حَتّى تَنالَهُ الْمَشَقَّةُ. (2)

هيچ سفرى مثل سفر مكّه، در گوشت و خون و پوست و موى انسان تأثير (سودمند) نمى گذارد، و هيچ كس هم جز با تحمّل سختى و مشقّت به آن مكان (و تأثير مفيد) دست نمى يابد.

5- همچنين، امام صادق عليه السلام فرموده: مَنْ رَجَعَ مِنْ مَكَّةٍ، وَهُوَ يَنْوِي مِنْ قابِلٍ، زِيْدَ فِي عُمُرِهِ. (3)

هر كس از مكّه برگردد و تصميم داشته باشد سال بعد هم به مكّه برود، به عمر او افزوده مى گردد.

3- به ميهمانى خدا

اين كه انسان پس از سال ها انتظار، قدم به سرزمين وحى گذارد، جايى كه در آن طىّ 23 سال آيات قرآن بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده، هر نقطه آن يادآور فرياد توحيد و جهاد و فداكارى و عبادت رسول خدا صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام و اولياى الهى بوده، توفيق بسيار بزرگى است و لياقت و ظرفيتى در انسان يافت شده، كه خداوند مهربان او را بدين سفره نعمت پربركت


1- 1. كافى، ج 4، ص 254 و 252
2- 2. كافى، ج 4، ص 262
3- 3. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 141

ص: 266

فراخوانده است. از طرفى او دعوت ابراهيم عليه السلام و پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام را عملًا پاسخ داده و به واقع دعوت كننده او خداوند متعال است و از طرف ديگر او ميهمان خداوند محسوب مى گردد، و اين ميهمان نسبت به ميزبان بايد ادب ميهمانى و شرايط آن را در محضر ذات ربوبى، كه آفريدگار جهان هستى است، با همه وجود به جاى آورد و از آن، حدّاكثر بهره بردارى را بنمايد.

درباره موضوع ميهمانى خدا به عنوان يك نتيجه حج، امام صادق عليه السلام فرموده است: ا لْحاجُّ وَالْمُعْتَمِرُ وَفْدُ اللَّهِ إنْ سَأَ لُوهُ أعْطاهُمْ، وَإِنْ دَعَوُوهُ أجابَهُمْ، وَإِنْ شَفَعُوا شَفَّعُوهُمْ، وَإنْ سَكَتُوا إِبْتَدَأَهُمْ، وَيُعَوَّضُونَ بِالدّرْهَمِ ألْفَ دِرْهَمٍ. (1)

حج و عمره كنندگان، ميهمانان خداوند هستند، اگر درخواستى كنند خدا به آنان عطا مى كند، و اگر خدا را بخوانند، خدا دعاى آنان را مستجاب مى كند، و اگر شفاعت كنند خداوند شفاعت آنان را مى پذيرد، و اگر ساكت بمانند، خداوند درباره تأمين حوائج آنان، خود آغاز مى كند و در مقابل خرج كردن يك درهم در راه حج، هزار درهم پاداش داده مى شوند.

امام على عليه السلام درباره قدر و منزلت اين ميهمان در پيشگاه خداوند فرموده: الْحاجُّ وَالْمُعْتَمِرُ وَفْدُ اللَّهِ، وَحَقٌّ عَلَى اللَّهِ أنْ يُكْرِمَ وَفْدَهُ وَيَحْبُوَهُ بِالْمَغْفِرَةِ. (2)

حج كننده و عمره گزار ميهمانان وارد بر خدا هستند و بر خداست، كه


1- 1. كافى، ج 4 ص 255، وسائل الشيعة، ج 8، ص 68
2- 2. الخصال، ج 2، ص 635، تحف العقول، ص 78، بحارالانوار، ج 96، ص 8

ص: 267

ميهمانان وارد بر خود را اكرام نموده و مشمول رحمت و آمرزش خويش قرار دهد.

از امام على عليه السلام نقل شده كه شبى شاهد زيارت يك عرب بيابانى بوده كه دامن كعبه را به دست گرفته و چنين عرض حال مى كرد:

يا صاحِبَ الْبَيْتِ! أَلْبَيْتُ بَيْتُكَ، والضَّيْفُ ضَيْفُكَ، وَلِكُلّ ضَيْفٍ مَنْ ضَيَّفَهُ قِرىً، فَاجْعَلْ قِرايَ مِنْكَ اللَّيْلَةَ الْمَغْفِرَةَ. (1)

اى صاحب خانه! خانه خانه توست و ميهمان هم ميهمان توست، و براى هر ميهمانى هم از سوى ميزبانى كه ميهمانى مى كند ميهمان نوازى اى خواهد بود، خدايا! ميهمان نوازى مرا در اين شب، آمرزش و مغفرت خود قرار بده ...

4- در پناه و ضِمان خداوند

زائرى كه دل از علايق مادّى دنيا كنده و براى اداى تكليف و شوق ديدار كعبه با تحمّل رنج و سختى زياد، به وادى عشق حق شتافته و ميهمان پروردگار عالم است، طبق روايات متعدّد، به عنوان يك بخش از پاداش، در پناه و كفالت و ضمانت جانى و مالى و عملى خداوند قرار مى گيرد.

امام صادق عليه السلام فرموده است: الْحاجُّ حُمَلانِهِ وَضِمانِهِ عَلَى اللَّهِ، فَإِذا دَخَلَ مَسْجِدَ الْحَرامِ وَكَّلَ اللَّهُ بِهِ مَلَكَيْنِ يَحْفَظانِ طَوافِهِ وَسَعْيِهِ ... (2)

ضمانت و حفاظت حاجى و اثاث او برعهده خداست و آن گاه كه وارد مسجدالحرام مى شود، خداوند دو فرشته را مأمور حفاظت طواف و


1- 1. امالى صدوق، ص 422، الحج فى الكتاب والسنّة، ص 250
2- 2. تهذيب الاحكام، ج 5، ص 25، المحاسن، ص 63، بحارالانوار، ج 96، ص 8

ص: 268

سعى او مى گرداند، و آن گاه كه غروب روز عرفه مى رسد، آنان به شانه راست او مى زنند و مى گويند: اى زائر خانه خدا! تاكنون ما از تو محافظت كرديم، براى اعمال آينده ات، خود مراقب باش!

همچنين درباره حفاظت از جان زائر خانه خدا، امام صادق عليه السلام فرمود:

إنَّ ضَيْفَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ رَجُلٌ حَجَّ وَاعْتَمَرَ، فَهُوَ ضَيْفُ اللَّهِ حَتّى يَرْجِعَ إِلى مَنْزِلِهِ. (1)

كسى كه حج و عمره انجام دهد، به راستى ميهمان خداوند خواهد بود، و او ميهمان خداست تا اين كه به خانه خود برگردد.

ابوبصير نيز روايت مى كند، امام صادق عليه السلام فرمود: ضِمانُ الْحاجّ وَالمُعْتَمِرِ عَلَى اللَّهِ، إنْ أَبْقَأَهُ بَلَّغَهُ إِلى أهْلِهِ، وَإنْ أماتَهُ أدْخَلَهُ الْجَنَّةَ. (2)

ضمانت حج كننده و عمره گزار برعهده خداست، اگر او را باقى بدارد، به خانواده اش برمى گرداند، و اگر او را بميراند، داخل بهشت مى نمايد.

5- مصونيّت مال و بستگان

وابستگى به خدا و رهاكردن اموال و زندگى به خاطر عشق به حقّ، كه مالك و حافظ همه چيز است، طبق روايات، براى زائر اين نتيجه و پيامد را نيز خواهد داشت، كه در عين حالى كه او از خانواده و فرزندان و محيط زندگى و اموال دور است و به حسب ظاهر، آنان مراقب و نگهبانى ندارند، خداوند حافظ آنها خواهد بود.


1- 1. الخصال، ص 127، الحج فى الكتاب والسّنّة، ص 290.
2- 2. كافى، ج 4، ص 253.

ص: 269

امام صادق عليه السلام فرموده است: إنَّ المُسْلِمَ إذا خَرَجَ إِلى هذَا الْوَجْهِ، يَحْفَظَ اللَّهُ عَلَيْهِ نَفْسَهُ وَمالَهُ ... (1)

مسلمان وقتى از خانه خويش به طرف حج بيرون مى رود، خداوند جان و مال او را محافظت مى كند.

در بيان بسيار دقيق ديگرى، كه از امام صادق عليه السلام وارد شده، با تعبير:

فَيَحْفَظُونَ فِي أهالِيهِمْ وَأَمْوالِهِمْ. (2)

غير از اموال و دارايى، اعضاى خانواده حاجى هم، مورد حفاظت و مصونيّت از جانب خدا مى باشند.

6- افزايش مال و ثروت

همانطور كه به تجربه نيز ثابت شده، زيارت خانه خدا و تصميم به صرف مال و دارايى حلال در اين راه، موجب افزايش مال و ثروت مى گردد. شايد يك جهت آن، غير از جنبه معنوى و توجّه الهى، اين جهت باشد، كه زائر خانه خدا قبل از سفر، با پاك و طاهر نمودن نيّت و دارايى خويش، زمينه را براى سلامت و قبولى حجّ خويش فراهم مى آورد.

اسحاق بن عمّار كه از ياران ممتاز امام صادق عليه السلام است، به آن حضرت عرض مى كند: من تصميم دارم، هر ساله به حجّ مشرّف شوم يا اين كه مخارج يكى از اعضاى خانواده ام را براى حج تأمين كنم، امام صادق عليه السلام پس از آن كه سؤال كرد: آيا راستى چنين نيّتى دارى؟ اسحاق بن عمّار


1- 1. المحاسن، ص 64، بحارالانوار، ج 96، ص 8
2- 2. كافى، ج 4، ص 264/ 46، بحارالانوار، ج 96، ص 17

ص: 270

جواب داد: آرى، فرمود:

إِنْ فَعَلْتَ فَأَبْشِرْ بِكَثْرَةِ الْمالِ. (1)

اگر چنين نيّتى داشته باشى و چنين عملى را انجام دهى، مژده مى دهم، كه داراى مال و ثروت فراوانى خواهى شد.

7- اصلاح ايمان

مسلمانى كه سال ها از عمر خويش را گذرانده، نماز و روزه انجام داده، خمس و زكات پرداخت نموده، اكنون كه قدم به سوى خانه خدا مى گذارد تا حج انجام دهد، به فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله، به درجه و مرحله بالاترى از ايمان صعود مى كند. (2)

امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم امام باقر عليه السلام بارها مى فرمود: الْحَجُّ أفْضَلُ مِنَ الصَّلاةِ وَالصّيامِ ... (3)

حج، از نماز و روزه برتر است، زيرا نمازگزار در وقت كمى «به مقدار اقامه نماز» از زندگى خويش و متعلّقات آن جدا و مشغول است، و روزه دار از سپيده صبح تا غروب آفتاب اشتغال دارد، امّا زائر خانه خدا، بدن خود را به رنج مى اندازد، روح خود را مشغول مى كند، مال خويش را خرج مى نمايد و در فاصله طولانى از زن و فرزندان و زندگى جدا مى شود و توقّع و انتظار تجارت و به دست آوردن مال و ثروتى هم ندارد.


1- 1. كافى، ج 4، ص 253/ 5، من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 140/ 58، بحارالانوار، ج 96، ص 205/ 107.
2- 2. كافى، ج 4، ص 262/ 37
3- 3. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 143/ 76، علل الشرايع، ص 456، بحارالانوار، ج 96، ص 19/ 67

ص: 271

بنابراين، با انجام حج، كه گام نهادن در مرحله بالاترى نسبت به ساير اعمال است، انسان مؤمن اگر نارسايى هايى هم داشته مرتفع مى گردد و بيان امام زين العابدين عليه السلام تحقّق عينى بهترى پيدا مى كند. آن حضرت، وقتى مى فرمايد: حج و عمره انجام دهيد، به دنبال بيان آثار و منافع اين اعمال باعظمت، ادامه مى دهد: يُصْلِحُ إِيمانَكُمْ، وَتُكْفُوا مَؤُنَةَ النَّاسِ، وَمَؤُنَةَ عِيالاتِكُمْ. (1)

ايمان شما اصلاح مى شود، و هزينه هاى زندگى مردم و هزينه هاى زندگى خانواده شما (از اين ناحيه) تأمين مى گردد.

8- خير دنيا و آخرت

تحوّلى كه حج، در پرتو ايمان و معرفت در زندگى انسان به وجود مى آورد، و او را از گناهان و آلودگى ها و كج روى و انحرافات و تباهى ها و خصلت هاى زشت اخلاقى و ظلم و ستم و تجاوز به حقوق ديگران باز مى دارد، زمينه رشد و تكامل بخشى است، كه انسان را در قلّه بلندى از ديانت و درستى و صداقت و پاكى و فضيلت قرار مى دهد و در پرتو چنين رشد و تكاملى، مى توان به خير مادّى و معنوى دنيا و آخرت دست يافت و آثار آن را در خدمت رسانى به خانواده و ساير حوزه هاى اجتماعى گسترش داد.

بدين جهت، پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرموده است: مَنْ أَرادَ الدُّنْيا وَالْآخِرَةَ، فَلْيُؤَمَّ هذَا الْبَيْتِ. (2)


1- 1. ثواب الاعمال، ص 42، بحارالانوار، ج 96، ص 25/ 106
2- 2. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 141/ 64

ص: 272

هركس تصميم دارد به خير دنيا و آخرت دست يابد، حتماً خانه كعبه را زيارت كند.

9- برطرف شدن فقر و جلوگيرى از مرگ بد

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: حِجُّوا تَسْتَغْنُوا، (1)

حج به جاى آوريد تا بى نياز شويد، و امام زين العابدين عليه السلام فرمود: تَتَّسِعُ أَرْزاقَكُمْ، (2)

يعنى حج و عمره موجب وسعت و فراوانى روزى شما مى گردد، و موضوع خير و بركت در زندگى، به عنوان يك اثر عينى حج روشن مى گردد.

براى اين كه، بدانيم فقر و پريشانى در زندگى چه فاجعه دردناكى است، سخن امام صادق عليه السلام را مورد توجّه قرار مى دهيم كه فرموده: الفَقْرُ الْمَوْتُ الْأَحْمَرِ. (3)

فقر و پريشانى، مرگ سرخ و خونين است.

همچنين، بايد بدانيم، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: الصَّدَقَةُ تَمْنَعُ مِيْتَةَ السُّوءِ. (4)

يعنى، صدقه دادن، از مرگ بد جلوگيرى مى كند.

مرگ بد يا «موت سوء» يعنى مرگى كه به طور طبيعى نباشد، بلكه با وضع ذلّت بار و غيرطبيعى و دلخراش واقع شود، يك حادثه نگران كننده و


1- 1. وسائل الشيعة، ج 8، ص 567
2- 2. همان.
3- 3. كافى، ج 2، ص 266/ 2
4- 4. ثواب الاعمال، ص 169، بحارالانوار.

ص: 273

گاهى يك كيفر است، كه براى پيش گيرى از آن، بايد به خدا پناه برد و صدقه داد. همانطور كه در روايات آمده، عمل صادقانه و خالصانه و مفيد به حال جامعه هم نوعى صدقه است، كه انجام آن يك توفيق الهى است.

امام صادق عليه السلام نيز درباره يك اثر و نتيجه حجّ و عمره مكرر فرموده است: يَدْفَعَنَّ عِيْلَةَ الفَقْرِ وَمِيتَةَ السُّوءِ. (1)

يعنى، حج و عمره مكرر، و پى درپى كه با كوشش و تلاش انجام شود، از گرفتار شدن به فقر و پريشانى و مبتلا شدن به «موت سوء» و مرگ بد و دلخراش جلوگيرى مى كند.

10- نورانيّت حج

نورانيّت حج را، كه از «نور آسمان ها و زمين» (2) نشأت مى گيرد و در بستر نور كعبه و طواف و سعى و عرفات و مشعر و منا و مناجات پرورش مى يابد، بايد پرارزش ترين، زيباترين و ماندگارترين ارمغان و ميراث حج دانست. براى تحصيل اين نورانيّت، بايد مطالعه كرد، تلاش نمود و زحمت كشيد و از آن مهم تر، براى حفظ و استمرار آن، مراقبت جدّى نمود.

درباره اصل نورانيّت به وجود آمده در پرتو حج، امام صادق عليه السلام فرموده است: الْحاجُّ لا يَزالُ عَلَيْهِ نُورُ الْحَجّ، ما لَمْ يُلِمَّ بِذَنْبٍ. (3)

حج كننده، پيوسته داراى نور حج خواهد بود، تا خود را به گناهان كوچك هم، آلوده نكرده است.

بارى، اين نورانيّت بر اثر حج و اعمال نورانى آن، در درون و زبان و حركات و سكنات زائر خانه خدا نمودار است، در برخوردها و روابط


1- 1. كافى، ج 4، ص 261/ 36
2- 2. سوره نور، آيه 35
3- 3. كافى، ج 4، ص 255/ 11، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 145/ 89، وسائل الشيعة، ج 8، ص 68/ 14، بح

ص: 274

اخلاقى و اجتماعى و حقوقى با همراهان و همسفران مشاهده مى شود و غنيمت و سرمايه بسيار ارزش مندى است، كه پس از بازگشت از سفر، ديگران نيز بايد اثر عينى آن را در همه روابط و مناسبات حاجى مشاهده كنند و تحت تأثير آن نيز واقع گردند.

بارى، اين نورانيّت حج را مى توان عالى ترين ارمغان انسانى حج دانست و عنايت فوق العاده خداوندى را كه حتّى پس از بازگشت نيز حاجى را مشمول خود قرار داده است، به فراموشى نسپرد و آن را حفظ نمود و استمرار فزاينده بخشيد.

حسين بن خالد، مى گويد: از امام رضا عليه السلام سؤال كردم: چرا خداوند متعال براى حاجى تا مدّت چهار ماه گناه او را نمى نويسد؟ فرمود: خداوند آمدن مشركان را در حرم مدت چهار ماه مباح شمرد، آن جا كه مى فرمايد:

در زمين چهار ماه سياحت كنيد (1)، و آنان را معاف داشت، بدين جهت درباره ميهمانان خويش كوتاهى نخواهد كرد. (2) و آنان را از مجازات چهار ماه معاف مى دارد.

گر تو سنگ خاره و مَرمَر بُوِى چون به صاحبدل رسى، گوهر شوى

مهر پاكان، در ميان جان نشان دل مَده الّا به مِهر دل خوشان

كوى نوميدى مرو، امّيدهاست سوى تاريكى مشو، خورشيدهاست


1- 1 سوره توبه، آيه 2.
2- 2 كافى، ج 4، ص 255/ 10، مستدرك الوسائل، ج 8، ص 39.

ص: 275

دل تو را، در كوى اهل دل كشد تن تو را، در حبس آب و گِل كشد

هِين غذاى دل طلب، از هم دلى رو بجوى اقبال را، از مُقبلى

دست زن، در ذيل صاحب دولتى تا ز افضالش بيابى رفعتى

صحبت صالح، تو را صالح كند صحبت طالح، تو را طالح كند (1)

11- نشانه قبولى حج

نورانيتى را، كه به عنوان يك ارمغان و يك نتيجه فوق العاده ارزش مند براى حج مطرح كرديم، مى تواند در سراسر زندگى و در مراحل مختلف خوشى ها و سختى ها، امتحان ها و تضاد منافع ها، تمايلات نفسانى و خودمحورى ها، چنان زواياى فكر و روح انسان را روشن گرداند، تا از تاريكى هايى كه موجب گم كردن راه و افتادن در چاله ها و سنگلاخ هاى تباهى و فساد مى شود، حفظ گرداند و زائر خانه خدا صلاح و سِداد و راه درستى را كه در كنار كعبه از خدا خواسته است، فراروى او قرار دهد و اثر عينى حج را در همه روابط و اعمال فردى و اجتماعى او نمودار سازد.

بدين جهت، رسول گرامى اسلام فرموده است: آيَةُ قَبُولِ الْحَجّ، تَرْكُ ما كانَ عَلَيْهِ الْعَبْدُ مُقِيماً مِنَ الذُّنُوبِ. (2)


1- 1 مثنوى معنوى، دفتر اول، ص 29
2- 2 الجعفريات، ص 115، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 116- 115

ص: 276

نشانى قبولى حج (در پيشگاه پروردگار عالم) اين است، كه بنده گناهانى را كه مرتكب مى شد ترك كند.

در بيان ديگرى، كه امام على عليه السلام آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت نموده مى خوانيم: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده: از جمله نشانه هاى قبولى حج اين است، كه انسان گناهانى را كه قبل از حج مرتكب مى شد كنار بگذارد و اگر از حج برگردد و همچنان به گناهانى كه آلوده بود مبتلا گردد، حجّ او به خودش برمى گردد. (1) و مقبول درگاه الهى قرار نمى گيرد.

بنابراين، آثار و منافع حج را، كه با زحمات زيادى به دست آمده و عمده آن عبارت بود از: آمرزش گناهان و پيراسته شدن از معصيت، سلامتى و طول عمر، مقام ميهمانى خدا، مصونيّت خويشتن و بستگان، افزايش مال و ثروت، اصلاح ايمان، خير دنيا و آخرت، پيش گيرى از فقر و مرگ بد و به خصوص نورانيت اين عبادت بزرگ را، كه نتايج آن در قبولى حج نيز نمايان مى گردد، بايد با مراقبت و تلاش فراوان حفظ نمود، و اگر اين صدهاهزار نفرى، كه هر سال به حج مشرف مى شوند، به چنين دست آوردهاى بزرگى دست يابند، تحوّل فرهنگى، اقتصادى و انسانى عظيمى در جوامع اسلامى به وجود خواهد آمد.

15 فلسفه حج

اشاره


1- 1 الجعفريات، ص 115، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 116- 115.

ص: 277

15 فلسفه حج

ص: 278

ص: 279

15 فلسفه حج

«تا كى دور اين خِرمن مى چرخيد؟! و به اين سنگ پناه مى بريد؟! و اين بناى سنگى را براى ثواب مى پرستيد؟!»

اين ها، سخنان جسورانه و ناآگاهانه عبدالكريم بن عوجاء (1) شاگرد «حسن بَصرى» بود، كه در باطن به كفر و الحاد گراييده بود، ولى به حسب ظاهر به دين دارى تظاهر مى كرد، به مكّه آمده بود! و با بى ادبى با حضرت امام صادق عليه السلام به بحث و گفت وگوهاى مغرورانه پرداخت و از آن حضرت جواب دندان شكن دريافت نمود. (2)

براى اين كه، اين گونه ايرادها را با كمك از بيانات امام صادق عليه السلام و با ساير دليل هاى قرآنى و حديثى پاسخ داده باشيم و خود نيز اسرار و احكام و آثار مادّى و معنوى و فرهنگى و اقتصادى و اجتماعى كنگره عظيم حج را بيشتر مورد توجّه قرار دهيم، به طور خلاصه، عمده


1- 1. هديّة الاحباب، محدّث قمى، ص 55
2- 2. كافى، ج 4، ص 198/ 1، من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 162/ 32

ص: 280

محورهايى، كه مى توان تحت عنوان «فلسفه حج» بررسى نمود، بدين شرح بيان مى كنيم:

1- آزمايش الهى

تحمّل سختى ها، صرف مال، پيمودن راه هاى طولانى براى شركت در يك مراسم عظيم طاقت فرسا، امّا لذّت بخش، غير از اطاعت خدا و اداى يك تكليف واجب، يك آزمايش بزرگ الهى و به نمايش گذاشتن روح اطاعت و عبادت، به منظور اوج دلدادگى و شيفتگى بندگى و توجّه انسان ها به عظمت چنين آئينى نيز محسوب مى شود.

امام على عليه السلام درباره اين آزمايش فرموده است: أَلا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ، إخْتَبَرَ الْأوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ عليه السلام إلى الْآخِرِينَ بِأَحْجارٍ لا تَضُرُّ وَلا تَنْفَعُ وَلا تَسْمَعُ وَلا تُبْصَرُ، فَجَعَلَها بَيْتَهُ الْحَرامَ. (1)

آيا نمى بينيد، خداوند سبحان آزمايش كرده، اوّلى ها از زمان آدم عليه السلام تا آخرين افراد در اين عالم را به سنگ هايى، كه نه ضرر مى زنند و نه نفعى مى رسانند و نه مى شنوند و نه مى بينند، و آن را خانه محترم خويش قرار داده است؟

سپس ادامه مى دهد: وَلكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبادَهُ بِأَنْواعِ الشَّدائِدِ، وَيَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْواعِ الْمَجاهِدِ، وَيَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكارِهِ، إِخْراجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ، وَإِسْكاناً لِلتَّذُلِلِ فِي نُفُوسِهِمْ ... (2)

وليكن خداوند بندگان خود را به انواع سختى ها امتحان مى كند و به انواع كوشش به عبادت وا مى دارد و به اقسام اعمالى كه خوشايند او


1- 1 نهج البلاغه صبحى صالح، خ 192، ص 292 و 294
2- 2 نهج البلاغه صبحى صالح، خ 192، ص 292 و 294

ص: 281

نيست، او را آزمايش مى نمايد، تا بدين وسيله تكبّر و خودبزرگ بينى را از دل هاى آنان بيرون بَرَد و در جان و روان آن ها، آرامش و تسليم برقرار سازد و درهاى فضل و رحمت خويش بر آنان بازگشايد و اسباب عفو و بخشايش را براى آنان هموار گرداند.

در بيان ديگرى آن حضرت، فلسفه حج را، نشانه تواضع و كوچكى بندگان در برابر عظمت خداوند، و اعتراف به عزّت و قدرت پروردگار عالم مى داند، و بالاخره حج را، عَلَم و علامت اسلام (كه موجب برافراشته شدن شكوه) است، معرّفى نموده است. (1)

موضوع قرار داده شدن حج، نوعى امتحان و آزمايش براى بندگان را، امام صادق عليه السلام در پاسخ «ابن ابى العوجاء» بيان داشته، (2) تا زائران در موقع رفتن به حج، دقّت در صحّت انجام آن و آداب و اسرار آن، پيوسته اين «ملاك آسمانى» را مورد توجّه داشته، لحظه اى از آن غافل نشوند و هم مخالفان و خورده گيران، در برابر چنين موازين متقن و محكمى سر تسليم و خضوع فرود آورند و همگان از اين عبادت بزرگ، درس آگاهى بخشى و سازندگى فكرى و فرهنگى و علمى دريافت دارند و مورد آزمايش قرار گيرند.

2- شناخت عمومى

شناخت عمومى را به عنوان فلسفه عميق ديگر حج، بايد بدين ترتيب مورد توجّه قرار دهيم، كه با مشاهده موج انسان هاى مختلف كه با رنگ ها


1- 1. نهج البلاغه صبحى صالح، خ 1، ص 45
2- 2. كافى، ج 4، ص 198/ 1، من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 162، بحارالانوار، ج 96، ص 29/ 1

ص: 282

و لهجه ها و زبان هاى متفاوت در يك نقطه مقدّس و معيّن گرد آمده اند، طبق بيان قرآن، همه به يك ريشه و به يك پدر و مادر بر مى گردند و خداوند فرموده: خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ (1).

در اشعار منسوب به امام على عليه السلام هم مى خوانيم:

النّاسُ مِنْ جَهَةِ التّمْثالِ أكْفاءٌ أبُوهُمْ آدَمُ، والأمُّ حَوّاءٌ

وَإِنَّما امَّهاتُ النَّاسِ أوْعِيَةٌ مُسْتَودَعاتٌ، وَلِلْأَحْسابِ آباءٌ (2)

مردم، از نظر هيكل، مثل يكديگر مى باشند، پدر آنان آدم عليه السلام و مادر آن ها حوّاست؛

مادران، ظرف هاى نگه دارى كودكان هستند و پدران هم براى اعتبار فرزندان مى باشند.

بنابراين، همه افرادى كه در حج مشاهده مى كنيم و نيز افراد ديگرى، كه آن جا حضور ندارند، فرزندان آدم و حوّا هستند و در نتيجه آنانى را كه پيوند توحيد و ايمان بدانجا كشانده، خواهران و برادران ما مى باشند.

اين شناخت عمومى را، كه به عنوان يك فلسفه مهم فرهنگى حج مطرح مى كنيم، آن را در 3 مرحله بايد مورد توجّه قرار دهيم:

1- اكنون همه كسانى كه در كنار كعبه، در طواف، نماز، عرفات، مشعر و منا كنار ما قرار گرفته اند، برادران و خواهران ما مى باشند، لازم است در همه موارد و به خصوص در موقع ازدحام جمعيت حق و حدّ آنان را مراعات كنيم، و مراقب باشيم، كه از سوى ما، بر ضيوف رحمان و ميهمانان خداوند، هيچ گونه تعدّى و اجحاف و ظلمى وارد نيايد، بلكه


1- 1 سوره نساء، آيه 1.
2- 2 ديوان اميرالمؤمنين عليه السلام، ص 24.

ص: 283

پيوند اخوّت و برادرى بين ما تحكيم و جلوه زيباترى يابد.

آرى، تفاوت رنگ و قيافه و شكل و زبان، هرگز نبايد موجب تبعيض و امتياز گردد و بر اساس همان ريشه آفرينش، روابط و مناسبات انسانى، رنگ و پيوند بيشترى گيرد.

خداوندفرموده: اى مردم! شما رااز يك مرد و زن آفريديم و تيره ها و قبيله قرار داديم، تا يكديگر را بشناسيد، ولى گرامى ترين شما در پيشگاه خداوند، باتقواترين شماست. (1)

بنابراين، شناخت اين تكليف اخلاقى و فرهنگى، يك بخش مهم شناخت عمومى حج است، به خصوص كه امام صادق عليه السلام به ما فرموده است: كُونُوا لَنا زَيْناً، وَلا تَكُونُوا عَلَيْنا شَيْناً، قُولُوا لِلنَّاسِ حَسَناً، وَاحْفَظُوا ألْسِنَتَكُمْ، وَكُفُّوا عَنِ الْفُضُول وَقُبْحِ الْقَوْلِ. (2)

براى ما زينت باشيد و سرزنش ما را فراهم نكنيد، با مردم خوب (و با ادب) سخن بگوييد، زبان خود را از ناروا حفظ كنيد و از سخنان اضافى و گفتار زشت و قبيح پرهيز داشته باشيد.

همچنين، امام حسن عسكرى عليه السلام فرموده: با عشاير و قبايل ارتباط برقرار كنيد، در تشييع جنازه آنان شركت نماييد، به عيادت بيماران آنان برويد، حقوق آن ها را ادا كنيد، زيرا اگر كسى از شما در دين دارى خويش پرهيزگار، و در گفتار خود راستگو باشد، اداى امانت كند و با مردم با خوش خلقى رفتار نمايد، مى گويند: اين شخص شيعه است و اين موضوع مرا خوش حال مى كند، خدا را در نظر داشته باشيد و زينت ما باشيد نه


1- 1 سوره حجرات، آيه 13.
2- 2 سفينة البحار، ج 2، ص 911، شيع.

ص: 284

سبب سرزنش ما، جَرُّوا إِلَيْنا كُلَّ مَوَدَّةٍ، وَادْفَعُوا عَنَّا كُلَّ قَبِيحٍ. (1)

همه مودّت ها و محبّت هاى مردم را به سوى ما جارى گردانيد، و هرگونه قبيح و ناروايى را از ما دفع نماييد.

2- شناخت لازم ديگرى را، كه به عنوان يك فلسفه مهم حج مطرح مى كنيم، شناخت از اوضاع و احوال ملل و نحل و گروه هاى مختلفى است كه از نقاط مختلف كشورهاى اسلامى و غيراسلامى در اين كنگره عظيم عبادى و سياسى شركت مى كنند، تا حدّاقل در پرتو اين آشنايى، زندگى اجتماعى و شرايط اخلاقى و سياسى و اقتصادى جامعه آنان را باز شناسيم و در صورت ممكن به يارى آنان بشتابيم.

وقتى از امام صادق عليه السلام درباره فلسفه و علت حج سؤال مى شود، آن حضرت مى فرمايد: وَجَعَلَ فِيهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَالْغَرْبِ، لِيَتَعارَفُوا ... (2)

خداوند، حج را واجب فرمود، تا مردم از شرق و غرب عالم، در سرزمين مكّه حضور يابند و يكديگر را بشناسند. يكى از نكات بسيار حساس، كه زائران خانه خدا بايد بدانند و آن را مورد توجّه قرار دهند، اين است، كه «جهان اسلام داراى حدود 35 ميليون كيلومتر مربع وسعت است و حدود 200 بندر مهم و استراتژيك دنيا مربوط به جهان اسلام است، بيشترين ذخاير نفت جهان، به كشورهاى اسلامى تعلّق دارد. سرنوشت جهان صنعتى به نفت بستگى دارد، تا جايى كه «ناتو» و قدرتهاى بزرگ، براى حفظ منافع نامشروع خود در خليج فارس و در دست داشتن اين


1- 1 بحارالانوار، ج 75، ص 372/ 12
2- 2 علل الشرايع، ج 2، ص 406، وسائل الشيعة، ج 8 ص 9/ 18

ص: 285

گذرگاه آبى، بيش از 80 ناو جنگى به اين منطقه اعزام داشته اند، كه علت اصلى آن، همين منابع حياتى و استراتژيك مى باشد.» (1)

يكى از نكات ضعف مهم مسلمانان و كشورهاى اسلامى، عدم آگاهى لازم به مبانى اصيل دينى و تفرقه و اختلاف و نفوذ بيگانگان و استعمار است، كه در فراز ديگر آن را بررسى مى كنيم.

3- غير از شناخت وظيفه سنگين خويش و شناخت اوضاع و احوال مسلمانان، شناخت تاريخ و آثار و زحمات بنيان گزار اسلام صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام را به عنوان يكى از فلسفه هاى مهمّ حج، بايد ضرورى دانست و بدان اهميّت داد و به مطالعه و تعمّق در آن پرداخت.

امام صادق عليه السلام در اين باره فرموده است: وَلِتَعْرِفَ آثارَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَتَعْرِفَ أَخْبارَهُ، وَيَذْكُرَ وَلا يَنْسى (2)

و نيز بدين جهت افراد مأمور به انجام حج شده اند، كه حتماً آثار و اخبار رسول خدا صلى الله عليه و آله را بشناسند و پيوسته آن را يادآور شوند و هرگز آن را فراموش نكنند.

آرى، يادآورى آن روزگار سختى، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و على عليه السلام و خديجه عليها السلام فقط نماز جماعت 3 نفرى مى توانستند برقرار كنند و مورد آزار و اذيّت و شكنجه مخالفان و كافران قرار مى گرفتند، (3) محاصره رسول خدا صلى الله عليه و آله در شعب أبى طالب به مدّت 3 سال با گرسنگى و تشنگى در


1- 1 سخنرانى ها و مقالات دومين كنفرانس وحدت اسلامى، تهران، 1367 ه. ش سخنرانى مهندس ميرحسين موسوى، نخست وزير جمهورى اسلامى ايران، ص 57.
2- 2 علل الشرايع، ج 2، ص 406، وسائل الشيعه، ج 8، ص 9/ 18، بحارالانوار، ج 96، ص 33.
3- 3 اسدالغابة فى معرفة الصحابة، ج 3، ص 414، الاصابة فى تمييز الصحابة، ج 2، ص 480.

ص: 286

گرماى شديد و با تحمّل سختى هاى دردناك، (1) و صدها زجر و ستمى كه براى اسلام و مكتب توحيد كشيدند و از راه باز نماندند تا به هدف برسند، هركدام درس آموزنده است، كه بايد در پرتو حج حاصل شود، ياد آنان گرامى، و از آموزه هاى مجاهدانه و فداكارانه آنان، جهت معرفت بيشتر و اطاعت پوياتر حدّاكثر استفاده صورت گيرد.

3- منافع عمومى

منافع عمومى حج را، قرآن كريم با عبارت: لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ ... (2)

كه شامل منافع مادّى و فرهنگى مى گردد، به عنوان يك فلسفه مهمّ حج مطرح كرده است.

امام رضا عليه السلام در تفسير اين آيه، همه موارد منافع و بهره ورى مادّى و معنوى حج را بدين شرح بيان فرموده است:

علت حج، به سوى خدا و به ميهمانى پروردگار باعظمت رفتن، فزونى خواستن، خارج شدن از همه گناهان و توبه از لغزش هاى گذشته و ازسرگرفتن اعمال نيك است، چون در اين راه مال ها و پول ها خرج شده، بر جسم و جان، رنج و زحمت وارد گرديده و از اعمال شهوت ها و لذّت ها صرف نظر شده، و اين جهات باز هم بايد استمرار يابد.

همچنين حاجى، در پرتو حج و انجام عبادت، به خداى متعال نزديك مى شود، با خضوع و خشوع، احساس امن و آرامش، و اظهار بندگى و كوچكى در پيشگاه خداوند مى كند، در گرما و سرما، و در امنيّت


1- 1 السيرة النبوية، ج 1، ص 281، تاريخ پيامبر اسلام، ص 32- 131
2- 2 سوره حج، آيه 28

ص: 287

و ترس حركت كرده و پيوسته از زير بار سفر شانه خالى نكرده است.

فلسفه ديگر حج، تأمين منافع همه خلق، و ايجاد شوق و رغبت به لطف و رحمت خداوند و بيم و ترس از عقوبت و مجازات اوست، چنانكه حج، قساوت و سنگ دلى، خساست نفس و گدامنشى و فراموشى ذكر و ياد خدا را از بين مى برد، و نيز اميدها و آرزوهاى بى اساس را قطع مى كند، تا با همه تجديد رابطه و تنظيم حقوق شود و با مهار نفس امّاره بتواند از فساد و تباهى بازايستد و با برادران دينى، دوستى و روابط صحيح برقرار نمايد.

منفعت و فلسفه ديگر حج اين است، كه عموم مردم از شرق و غرب، آن هايى كه در خشكى كار مى كنند و آن هايى كه در دريا، آن هايى كه به حج آمده اند و آنانى كه آن جا حضور ندارند، از تاجر و سوداگر، مشترى و فروشنده، كاسب و خريدار، به صادرات و واردات و خريد و فروش مى پردازند و بالاخره آنان كه از اطراف و جاهاى ديگر آمده اند، احتياجات و كالاهاى مورد نياز خويش را تأمين مى كنند و خلاصه جامعه از اين گونه منافع و سودها بهره مند مى گردد و اين است، كه خداوند فرموده: «تا شاهد منافع گوناگون آن باشند.» (1)

بارى، علاوه بر اين كه از بيان امام رضا عليه السلام منافع فرهنگى حج نيز روشن شد، به منظور اهميّت جنبه منافع فرهنگى حج، در فراز ديگرى از سخنان آن حضرت مى خوانيم: مَعَ ما فِيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ، وَنَقْلِ أَخْبارِ الْأَئِمَّةِ عليهم السلام إِلى كُلّ صُقْعٍ وَناحِيَةٍ ... (2).

از ديگر منافع حج، تفقّه و داناشدن به احكام و معارف دين و انتقال


1- 1. علل الشرايع، ج 2، ص 405، بحارالانوار، ج 96 ص 33/ 8 سوره حج، آيه 28
2- 2. وسائل الشيعة، ج 8، ص 8/ 15، بحارالانوار، ج 96، ص 41

ص: 288

اخبار و آثار و احاديث پيشوايان دين، به شهرها و روستاها و نواحى ديگر است، چنانكه خداوند فرموده:

«چرا از ميان شما گروهى كوچ و مسافرت نمى كنند، تا در دين دانا و فهميده شوند و آن گاه كه به قوم (و قبيله و شهر و ديار) خويش بر مى گردند، آنان را آگاه كنند و بيم دهند، باشد كه آنان از بدى ها و كجى ها خوددارى كنند و به خوبى ها و درستى ها بگرايند.» (1)

4- وحدت جبهه توحيد

از اين كه هم اكنون حدود 2 ميليون زائر خانه خدا، با هم طواف و سعى انجام مى دهند، با هم به عرفات و مشعر و منا مى روند، با هم به مكه باز مى گردند و طواف حج مى نمايند، به يك جهت مى ايستند و يك شعار مى دهند، به خوبى شكوه وحدت جبهه اهل توحيد در برابر جبهه كفر و شرك و نفاق به نمايش در مى آيد.

امّا، علاوه بر اين كه محتواى عبادى و فرهنگى و سياسى حج را بررسى كرديم، براى اين كه، اين شكوه وحدت حفظ شود و پيوسته بر پويايى و شعاع آن افزوده گردد، جهات ديگرى را هم بدين شرح بايد مورد توجّه قرار دهيم:

الف: حجّ اكبر

قرآن كريم، با آيه وَأَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ


1- 1 سوره توبه، آيه 122.

ص: 289

الْحَجّ الْأَكْبَرِ .... (1)

اعلام از ناحيه خدا و رسول به (عموم) مردم در روز «حج اكبر» به منظور بيزارى خدا و رسول، از مشركان است. درباره اين كه «حج اكبر» چه روزى است؟ عموم مفسران قرآن با استفاده از روايات، آن را روز «عيد قربان» يا «روز نَحر» كه عمده اعمال حج به پايان مى رسد، دانسته اند. (2)

امّا، در اين روز چه واقعه اى رخ داده، كه «حج اكبر» ناميده شده است؟

امام باقر عليه السلام فرموده: در آن سالى، كه «آيه برائت» نازل گرديد، امام على عليه السلام كه مأمور اعلام آن شده بود، طىّ خطبه اى درباره اعمالى كه مشركان انجام مى دادند فرمود: از اين پس، هيچ كس نبايد برهنه طواف كند، هيچ مشركى حق شركت در مراسم حج را ندارد، آنها كه پيمانشان با پيغمبر صلى الله عليه و آله مدّت دارد تا پايان مدّت، آن پيمان محترم است، و آنها كه پيمانشان مدت ندارد، مدّت آن چهار ماه خواهد بود. (3)

بدين مناسبت، مناسك صحيح حج از اعمال روزگار جاهليت تفكيك شد و پيامبر صلى الله عليه و آله با اين دستور آسمانى «برائت از مشركان» را به منظور تفكيك جبهه توحيد از شرك و بت پرستى، اعلام نمود، و حجّ آن سال «حجّ اكبر» ناميده شد.

امام على عليه السلام فرموده: در آن سال، همه گروه هاى مسلمان و مشرك، در مراسم حج شركت كرده بودند، ولى از آن سال به بعد شركت مشركان


1- 1. سوره توبه، آيه 3
2- 2. تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 184، بحارالانوار، ج 96، ص 23- 322
3- 3. مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 5، ص 4

ص: 290

در مراسم حج ممنوع شد، و بدين جهت آن حج، به «حج اكبر» موسوم گرديد. (1)

ب: نماز جماعت

با توجّه به اين كه، امام رضا عليه السلام علت اين را كه خانه كعبه در وسط كره زمين قرار گرفته، اين جهت را معرفى مى كند، تا وجوب شركت در آن براى اهل مشرق و مغرب مساوى باشد (2) عبادت و اطاعت به طور دست جمعى، كه بخش مهمّى از آن در «نماز جماعت» تبلور مى يابد، عظمت و شكوه و پاداش و تأثير بيشترى دارد.

بدين جهت، امام صادق عليه السلام فرموده: مَنْ صَلّى خَلْفَهُمْ فِي الصَّفّ الأَوَّلِ، كَمَنْ صَلّى خَلْفَ رَسُول اللَّه صلى الله عليه و آله فِي الصَّفّ الْأَوَّلِ. (3)

هركس پشت سر مسلمانان در صف اوّل نماز بخواند، مثل اين است، كه عقب سر رسول خدا صلى الله عليه و آله در صف اوّل نماز خوانده است.

اسحاق بن عمّار مى گويد: امام صادق عليه السلام سؤال كرد: آيا با مسلمانان در مسجد نماز مى خوانى؟ گفتم: آرى، فرمود: صَلّ مَعَهُمْ، فَإِنَّ الْمُصَلّي مَعَهُمْ فِي الصَّفّ الْأَوَّلِ، كَالشَّاهِرِ سَيْفَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ. (4)

با آنان (مسلمانان) نماز بخوان، زيرا كسى كه در صف اوّل با آنان (مسلمانان) نماز (جماعت) بخواند، مثل كسى است، كه شمشير خود را


1- 1. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 128، معانى الاخبار، ص 296، علل الشرايع، ج 2، ص 442، بحارالانوار، ج 96، ص 323/ 7
2- 2. علل الشرايع، ج 2، ص 396/ 1، وسائل الشيعة، ج 8، ص 8/ 1
3- 3. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 251/ 36، وسائل الشيعة، ج 5، ص 381/ 1
4- 4. تهذيب الاحكام، ج 3، ص 306

ص: 291

براى جهاد در راه خدا از غلاف بيرون كشيده است.

ج: نماز منظّم

علاوه بر شركت در نماز جماعت مسلمانان، كه با نظافت و رعايت جهات بهداشتى بايد صورت گيرد، آداب مستحب، كه موجب نظم و جلوه و شكوه نماز جماعت مى گردد و پاداش آن را نيز افزون مى سازد، مثل تكميل صف ها و صاف بودن آن ها، مورد سفارش پيامبر صلى الله عليه و آله و اولياى گرامى اسلام است.

امام صادق عليه السلام از اجداد خود روايت مى كند، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: سَوُّوا بَيْنَ صُفُوفِكُمْ، وَحاذُوا بَيْنَ مَنابِكُمْ، لا يَسْتَحْوِذَ عَلَيْكُمْ الشَّيْطانُ. (1)

ميان صف هاى خود را صاف و منظم گردانيد، شانه هاى شما محاذى و روبه روى هم باشد، تا شيطان بر شما مسلّط نشود.

در روايات ديگرى از پيامبر صلى الله عليه و آله: اعتدال در صفوف، صاف بودن صف هاى نماز جماعت، فاصله نداشتن با افراد كنار خود در صف هاى جماعت و پرهيز از اختلاف و گفت و گوهاى ناروا، مورد تأكيد و توصيه زياد قرار گرفته است. (2)

د: روابط انسانى

به منظور حفظ وحدت و تحكيم مبانى آن، زائران خانه خدا به خصوص براى عظمت مذهب، از روابط اخلاقى زيبا و جذّاب با ساير


1- 1. تهذيب الاحكام، ج 3، ص 312/ 159، وسائل الشيعه، ج 5، ص 472/ 4
2- 2. عقاب الاعمال، ص 274، وسائل الشيعه، ج 5، ص 472/ 7

ص: 292

مسلمانان، به هيچ وجه نبايد غفلت داشته باشند.

زيد شحّام، مى گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: با اخلاق مسلمانان هماهنگ شويد، در مسجدهاى آنان نماز بخوانيد، از بيماران آنان عيادت كنيد، در تشييع جنازه آن ها شركت كنيد، و اگر بتوانيد امامت و گفتن اذان را به عهده گيريد، اگر اين گونه رفتار كرديد، مى گويند: اينان جعفرى هستند، خدا رحمت كند جعفر عليه السلام را، راستى چه ياران خوبى تربيت كرده، و اگر برخلاف اين روش ها رفتار كرديد، مى گويند: اينان جعفرى هستند، خدا جعفر عليه السلام را خير ندهد، كه چنين ياوران بدى پرورش داده است! (1)

آرى، به همان ميزانى كه مؤمن منسوب به اهل بيت عليهم السلام عظمت دارد و با توجه به اين عظمت، روى رفتار مؤمنانه و بزرگوارانه او حساسيّت وجود دارد و عمل او به حساب مكتب و مذهب او نيز گذاشته مى شود، رفتار ناپسند و ناآگاهانه و عوامانه و عصيانگرانه وى هم، گاهى جزو مذهب و مكتب و پيشواى او محسوب مى گردد، به همين دليل، امام صادق عليه السلام به «صالح بن عُقبه سَمعان» (2) معروف به «شُقرانى» كه داراى لغزشى بود و او را مورد عطوفت و جذب قرار داد، فرمود: إِنَّ الْحَسَنَ مِنْ كُلّ أحَدٍ حَسَنٌ، وَإِنَّهُ مِنْكَ أحْسَنٌ لِمَكانِكَ مِنَّا، وَإِنَّ القَبِيحَ مِنْ كُلّ أحَدٍ قَبِيحٌ، وَإنَّهُ مِنْكَ أَقْبَحٌ ... (3).

عمل خوب از هر كسى خوب است، امّا عمل خوب از تو، كه منسوب به ما هستى بهتر است و نيز عمل زشت و قبيح از هر كسى زشت و قبيح است، امّا عمل قبيح تو، كه منسوب به ما هستى زشت تر و قبيح تر است.


1- 1. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 251/ 39
2- 2. بهجة الآمال في شرح زبدة المقال، ج 5، ص 29
3- 3. بحارالانوار، ج 47، ص 349، سفينة البحار، ج 2، ص 857، كلمه شقر

ص: 293

بنابراين، ما علاوه بر شخصيت فردى، به عنوان پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام مسؤوليت افزون ترى داريم، كه بايد در اخلاق، معاشرت، داد و ستد و روابط فردى و اجتماعى، نهايت دقّت و مراقبت را داشته باشيم.

به هر حال، انجام وظايف يادشده و به كارگيرى تدابيرى كه بر اساس قرآن و روايات و سيره امامان عليهم السلام و توصيه هاى فراوان آنان به دست آورديم، عزّت مذهب، عظمت ايمان و استوارى صف هاى مسلمانان را به صورت «جبهه متّحد توحيد» در برابر شرك و نفاق و اختلاف و دشمنان، در پى خواهد داشت، كه فلسفه حج را عملى و محتواى آن را عميق تر و بارورتر مى گرداند.

5- قيام براى مردم

قرآن كريم فرموده: جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامِ قِياماً لِلنَّاسِ ... (1)

خداوند، كعبه، بيت الحرام را، وسيله «قيام» و سامان بخشيدن به كارهاى مردم قرار داده است.

قيام براى مردم را، امام على عليه السلام به عنوان يك فلسفه مهم حج مطرح نموده، (2) و يك جهت مهم اين «قيام» اين است، كه زائران بايد توجّه كنند، اكنون با آشنايى با گروه هاى مختلف مسلمانان و شناخت مشكلات اقتصادى، فرهنگى، اجتماعى و سياسى آنان، بايد بينديشند و راه چاره بيابند و با تفاهم، براى دفع و رفع آن ها اقدام


1- 1. سوره مائده، آيه 97
2- 2. نهج البلاغه صبحى صالح، خ 19، ص 293

ص: 294

عملى نمايند.

آرى، فراموش كردن مسايل شخصى و قومى و نژادى و «اهتمام به امور مسلمين» (1) براى سامان دادن به عقب ماندگى ها، آشفتگى ها، نابسامانى ها و رسيدن به يك جامعه گسترده ايده آل، كه از عزّت و شوكت و قدرت، در قلمرو حيات اجتماعى برخوردار باشد و از فقر و فساد رهايى يابد، از مصاديق روشن قِياماً لِلنَّاس است و اين «فلسفه مهم حياتى» را همه زائران، از هر نژاد و ملّتى كه هستند، با دقت بايد مورد توجّه قرار دهند، تا راز مهم حضور در مكه و طواف حول كعبه نمودار گردد.

بارى، همانطور كه امام على عليه السلام كعبه و حج را «عَلَم اسلام» ناميده (2) كه با برقرارى آن اسلام نيز قوام و دوام دارد، امام صادق عليه السلام هم فرموده: «لا يَزالُ الدّينُ قائِماً، ما قامَتِ الْكَعْبَةُ». (3)

تامادامى، كه كعبه و حج برقرار است، دين هم دوام و استوارى و اعتلا خواهد داشت.

به هر حال، اين خانه و اين حج، با تشكيل يك كنگره عظيم جهانى، پيوند اعتقادى و برادرى را در ميان مسلمانان سراسر كره زمين استوار مى سازد.

خلاصه، قرآن كريم، مكّه و حج را مركز قيام براى مردم، امام على عليه السلام حج را، «تَقْوِيَةٌ لِلدّينِ»، (4)

و حضرت فاطمه زهرا عليها السلام حج را:


1- 1. اصول كافى، ج 2، ص 163/ 1
2- 2. نهج البلاغه صبحى صالح، خ 1، ص 45
3- 3. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 258/ 11، وسائل الشيعه، ج 8، ص 14/ 5
4- 4. نهج البلاغه فيض الاسلام، حكمت 244، ص 1197

ص: 295

«تَشْيِيداً لِلدّينِ» (1)

يعنى، وسيله تقويت و استحكام دين شمرده اند، تا حاجيان فارغ از مسايل فردى و نژادى و جغرافيايى، با انجام حجّ آگاهانه و عابدانه، به مصالح عمومى همه مسلمانان بينديشند، دردها و مشكلات عمومى را بشناسند و براى رفع آن ها تلاش جمعى و كارشناسانه صورت دهند، تا كيان دين در سراسر جهان، اعتلا و شكوه درخشان گيرد، و اگر جز اين باشد، نتيجه لازم از حج به دست نمى آيد.

امام صادق عليه السلام در اين باره فرموده است: «وَلَو كانَ كُلَّ قَوْمٍ «إنَّما» يَتَكَلَّمُونَ عَلى بِلادِهِمْ وَما فِيها هَلَكُوا، وَخَرِبَتِ الْبِلادُ، وَسَقَطَتِ الْجَلَبُ وَالْأَرْباحُ، وَعَمِيَتِ الْأَخْبارُ، وَلَمْ يَقِفُوا عَلى ذلِكَ، فَذلِكَ عِلَّةُ الْحَجّ». (2)

اگر هر قوم و ملّتى، فقط از بلاد و كشور خود سخن بگويند و فقط به مسايل و مشكلات خود بينديشند، همه نابود مى شوند و كشورهاى آنان ويران مى گردد، منافع آن ها ساقط مى شود، و اخبار واقعى در پس پرده ابهام و پنهان قرار مى گيرد و بر آنها آگاه نخواهند شد، و اين است علت و فلسفه حج.

آرى، به مكه مى روند تا علاوه بر اين كه نفس مناسك آنان يك نوع قيام عمومى است، در ضمن اين كنگره عظيم، با بحث و چاره انديشى و برنامه ريزى براى مصالح عموم مسلمانان قيام كنند، چنان كه طبق روايات، حضرت مهدى (عج) هم، براى محو ظلم و ستم و گسترش عدالت واقعى، از كنار كعبه قيام خواهد كرد. (3)

6- رعايت احكام


1- 1. بحارالانوار، ج 29، ص 223
2- 2. علل الشرايع، ج 1، ص 406، وسائل الشيعة، ج 8، ص 9
3- 3. كنزالعمال ج 14، ص 590، ينابيع المودّة لذوى القربى، ج 3، ص 257، منتخب الأثر، ج 3، ص 7

ص: 296

با توجّه به اين كه قرآن كريم مى فرمايد: اسلام متعلّق به تمام طوايف است، هركس به آن رسيد بايد ايمان بياورد. (1) و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز فرموده: بُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ كافَّةً، الْأَحْمَرَ وَالْأَسْوَدَ ... (2)

من، براى همه مردم، اعمّ از سرخ و سياه، و جنّ و انس مبعوث شده ام. اسلام متعلّق به همه امّت است، اين اصل، در همه اعمال بايد مورد توجّه قرار گيرد و به خصوص در احكام حج، كه حج مركز عظيم نمايش صفوف اتحاد مسلمانان است، بايد رعايت شود. بدين لحاظ، توصيه ها و فتاواى مهم حضرت امام خمينى قدس سره را مورد توجّه قرار مى دهيم:

1- عموم برادران و خواهران اسلامى، بايد توجّه داشته باشند، كه يكى از مهمّات فلسفه حج، ايجاد تفاهم و تحكيم برادرى بين مسلمين است. (3)

2- لازم است برادران ايرانى و شيعيان ساير كشورها، از اعمالى كه موجب تفرقه بين صفوف مسلمين است احتراز كنند و در نمازهاى جماعت مسجدالحرام و مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله حاضر شوند، و از انجام كارهايى كه گاهى خلاف شرع است، جدّاً اجتناب نمايند.

3- هنگام شروع نماز جماعت، از مسجدالحرام و يا مسجدالنبى صلى الله عليه و آله خارج نشوند و با آنان نماز جماعت بخوانند. (4)

5- طواف را به نحو متعارف كه همه حجّاج به جا مى آورند،


1- 1. سوره نساء، آيه 170، «يا أيّها النّاس قد جائكم رسول بالحقّ من ربّكم».
2- 2. بحارالانوار، ج 16، ص 331- الميزان في تفسير القرآن، ج 16، ص 378
3- 3. كنگره عبادى سياسى حج، مجموعه سخنان و پيام هاى امام خمينى قدس سره، ص 33 و 34
4- 4. مشعل اتحاد، ص 47

ص: 297

به جا آورند، و از كارهايى كه اشخاص جاهل مى كنند احتراز شود، و مطلقاً از كارهايى، كه موجب وهن مذهب است، بايد احتراز شود. (1)

7- بيعت با امام عليه السلام

پيوند حج با توحيد و نبوّت ناگسستنى است و امامت نيز، كه استمرار نبوّت است، اين پيوند را تبيين و تحكيم عملى بيشترى مى بخشد. در روايات گذشته خوانديم، يكى از اسرار حج، شناختن آثار و اخبار رسول خدا صلى الله عليه و آله است، (2) همچنين، در حديثى امام رضا عليه السلام فرمود: زائرانى كه از شرق و غرب عالم به مكّه آمده اند، بايد اخبار و پيام هاى امامان عليهم السلام را به شهرها و روستاها و همه مناطق جهان منتقل كنند. (3)

بنابراين، لازمه تحقّق فلسفه حج در اين زمان، انجام برنامه ريزى هاى مربوط به آن است، كه هر زائرى در حدّ دانايى و توانايى خود بايد اين وظيفه را عملى نمايد.

در عصر امامان عليهم السلام به خاطر سياست هاى دژخيمانه حكّام ظالم و فضاى سخت رعب و وحشت و دستگيرى و آزار و اذيت و زندان پيروان اهل بيت عليهم السلام ملاقات با آنان با مشكلات فراوانى همراه بوده است، در عين حال، براى تكميل حج و دريافت پيام امامان عليهم السلام اين كار وظيفه اجتناب ناپذيرى بوده است كه آن بزرگواران، ملاقات با خود را به عنوان يك بيعت و تجديد پيمان پيروان، و از مهمترين فلسفه هاى حج دانسته اند.


1- 1. كنگره عبادى سياسى حج، ص 34، مطابق با كامل ترين مناسك حج امام خمينى قدس سره، ص 107- 106 و مناسك جديد ص 113
2- 2. وسائل الشيعه، ج 8، ص 9
3- 3. وسائل الشيعه، ج 8، ص 8، بحارالانوار، ج 96، ص 41/ 24

ص: 298

ابوحمزه ثُمالى، داستان غمبارى را بدين شرح روايت مى كند: در حالى به حضور امام باقر عليه السلام رسيدم، كه آن حضرت كنار در مسجدالحرام نشسته بود و به افرادى كه طواف مى كردند و بدون توجه به امام عليه السلام به راه خود ادامه مى دادند، با تأسف و ناراحتى نگاه مى كرد!

امام عليه السلام فرمود: اى ابوحمزه! چه دستورى براى اينان رسيده است؟

گفتم: نمى دانم اى مولاى من!

آن حضرت فرمود: «إِنَّما امِرُوا أَنْ يُطَّوَفُوا بِهذِهِ الْأَحْجارَ، ثُمَّ يَأْتُونا فَيُعَلّمُونا وِلايَتَهُمْ». (1)

به اينان دستور داده شده دور اين سنگ ها (كعبه) طواف كنند، سپس نزد ما آيند و ولايت (و اطاعت) خويش از ما را به ما اعلام كنند.

در بيان ديگرى امام صادق عليه السلام در تفسير آيه: لِيَقْضُوا تَفثَهُمْ ... (2)، آن را ملاقات با امام عليه السلام دانسته و جمله: نصرت و يارى خويش را از ما اعلام كنند دارد. (3) چنانكه در بيان امام باقر عليه السلام: «يَعْرِضُوا عَلَيْنا أنْفُسَهُمْ» (4)

يعنى، خود را بر ما عرضه كنند و جان خود را (به منظور اطاعت و فداكارى) در اختيار ما گذارند، آمده است.

به هر حال، پيوند حج و امامت و حضور پيروان آنان در اين مراسم عظيم، به عنوان حلقه اتصال مكتب و مذهب و توحيد تا آن جاست، كه


1- 1. علل الشرايع، ج 2، ص 406، بحارالانوار، ج 96، ص 34 و 48، دعائم الاسلام، ج 1، ص 293
2- 2. سوره حج، آيه 29
3- 3. بحارالانوار، ج 96، ص 324، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 182، من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 334
4- 4. بحارالانوار، ج 96، ص 48، دعائم الاسلام، ج 1، ص 293

ص: 299

اگر افرادى به خاطر نداشتن امكانات يا موانع ايجاد شده از سوى دشمنان، مكّه و كعبه و مدينه خالى و خلوت از زائران مؤمن گردد، دستور رسيده حاكمان با تأمين مخارج افراد، براى حضور در آن مراكز عظيم، آنان را اعزام دارند.

امام صادق عليه السلام فرموده: «لَوْ أنَّ النَّاسَ تَرَكُوا الْحَجَّ، لَكانَ عَلَى الْوالِي أَنْ يُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِكَ ...». (1)

اگر مردم حج را ترك كنند، بر والى و حاكم مسلمانان است، كه آنان را به انجام حج وادار كند تا در مكّه حضور يابند، و همچنين است، اگر مدينه و زيارت رسول خدا صلى الله عليه و آله را ترك نمايند.

امام صادق عليه السلام فرموده: «إِذا حَجَّ أَحَدَكُمْ، فَلْيَخْتِمْ حَجَّهُ بِزِيارَتِنا، لِأَنَّ ذلِكَ مِنْ تَمامِ الْحَجّ. (2)

هرگاه كسى از شما حج انجام مى دهد، حجّ خود را با زيارت ما پايان بخشد، چون اين عمل موجب تكميل حج است.

خلاصه، نكته مهم اعتقادى اين است كه، موضوع زيارت امام عليه السلام اگرچه وى اكنون به حسب ظاهر حضور ندارد و از ديده ها پنهان است، ولى آن قدر در خور اهميّت است، كه امام رضا عليه السلام آن را به عنوان يك ميثاق و پيمان لازم دانسته و فرموده: «إِنَّ لِكُلّ إِمامٍ عَهْداً فِي عُنُقِ أوْلِيائِهِ وَشِيعَتِهِ، وَإِنَّ مِنْ تَمامِ الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ، زِيارَةِ قُبُورِهِمْ ...».

هر امامى، بر گردن دوستان و شيعيان خويش عهد و پيمانى دارد، و تكميل وفاى به اين عهد و پيمان اين است، كه قبرهاى آنان را زيارت كند


1- 1. كافى ج 4، ص 272، وسائل الشيعة، ج 8، ص 16
2- 2. علل الشرايع، ج 2، ص 459، بحارالانوار، ج 96، ص 374

ص: 300

و هركس آنان را از روى علاقه و تصديق آن چه آنان ميل دارند زيارت كند، آن بزرگواران روز قيامت، امامان و شفيعان او خواهند بود. (1)

مهمترين اجتماع بزرگ

در پايان مناسب است گفتار دكتر فيليپ حوزى حِتّى، مستشرق و استاد دانشگاه آمريكائى بيروت را درباره فلسفه و منافع حج مورد توجّه قرار دهيم. او مى نويسد:

حج در طول قرن ها، نظام استوارى را براى تفاهم اسلامى و الفت ميان طبقات مسلمانان فراهم آورده است و در پرتو آن هر مسلمانى حدّاقل يك بار در طول عمر خويش موفّق مى شود كنار مؤمنين ديگر قرار گيرد و با آنان پيوند برادرى برقرار نمايد، و فكر خويش را با ساير مسلمانانى كه از نقاط مختلف آمده اند هماهنگ سازد.

آرى، در پرتو نظام حج، براى سياه پوست، و بَربَر و چينى و فارس، و ترك و عرب، و ديگران اعمّ از غنى و فقير، و شريف و سطح پايين اجتماع، پيوند زبان و عقيده و ايمان به وجود مى آيد. اسلام برخلاف ساير اديان، اين راز موفقيّت اهل ايمان را براى رنگ و نژادزدايى يافته است و براى فرزندان و پيروان خويش، بهترين اجتماع و بزرگ ترين خدمت و برترين راه را انتخاب كرده است (2).

احمد صادقى اردستانى

9 آبان 1383- 15 رمضان 1425

منابع عمده كتاب


1- 1 من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 345، محجة البيضاء، ج 2، ص 183
2- 2 تاريخ العرب، ج 1، ص 187، روح الدين الاسلامى، ص 257

ص: 301

1- قرآن كريم، كلام اللَّه مجيد

2- بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الائمّة الأطهار، محمدباقر المجلسى (1037- 1110 ه. ق) مؤسسة الوفاء، بيروت، ط 2، 1403 ه. ق

3- بت هاى عرب، «الأصنام» ابن كلبى (204 ه. ق) ترجمه و تأليف: يوسف فضائى، مطبوعاتى عطائى، تهران، 1348 ش.

4- بهجة الآمال في شرح زبدة المقال، ملّا على على يارى تبريزى (1327 ه. ق) مؤسسه فرهنگى كوشانپور، تهران، 1379 ه. ق.

5- تاريخ پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله دكتر محمد ابراهيم آيتى، تحقيق، دكتر ابوالقاسم گرجى، چ 5، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1366 ه. ش.

6- تاريخ اليعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، 911 ه. ق، چ مصر، 1371 ه. ق.

7- تحريرالوسيله، آيةاللَّه العظمى امام خمينى قدس سره (1325- 1414 ه. ق) مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى قدس سره، چ اول، 1421 ه. ق.

8- تحف العقول عن آل الرّسول، حسن بن على بن الحسين بن شعبة الحرانى (قرن 4 ه. ق) مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، بيروت، 1394 ه. ق.

8- التحقيق والايضاح لكثير من مسائل الحج، عبدالعزيز بن عبداللَّه بن باز، وزارة الشئون الاسلاميّة للسّعودي، 1423 ه.

ص: 302

9- تفسير نورالثقلين، عبدعلى بن جمعه عروسى حويزى (1112 ه. ق) قم، 1413 ه. ق.

10- تهذيب الاحكام، محمد بن حسن بن على الطوسي (385- 460 ه. ق) تعليق: على اكبر الغفّارى (1303- 1383 ش) مكتبة الصدوق، چ اول، تهران 1417 ه. ق

11- ثواب الاعمال وعقاب الأعمال، محمد بن على بن الحسين بن بابويه قمى (306- 381 ه. ق) تحقيق: السّيد حسن الموسوى الخرسان، دارالكتب الاسلاميّه، طهران، چ 5، 1390 ه. ق.

12- الجعفريات، محمد بن محمد بن الأشعث الكوفي (قرن 4 ه. ق) تحقيق: احمد الصادقي الاردستاني، مؤسسة الثقافية الاسلاميّة لكوشانپور، تهران، 1417 ه. ق

13- جواهر الكلام في شرح شرايع الاسلام، محمدحسن النجفى (1200- 1266 ه. ق) دار الاحياء التراث العربي، بيروت چ 7، 1981 م.

14- الحج والعمرة ومعرفة الحرمين الشريفين، على الافتخاري الگلپايگانى، نشر مشعر، چ اول، 1417 ه. ق.

15- حج الملائكة والأنبياء والائمّة، على الافتخاري الگلپايگاني، مؤسسة انصاريان للطباعة والنشر، قم، 1422 ه. ق

16- الحجّ والزيارة وآداب الحرمين الشّريفين، سيّد محمد حسينى، انتشارات بصائر، قم، 1377 ش.

17- المحاسن، احمد بن محمد بن خالد البرقي (274 ه. ق) تحقيق: السّيد جلال الدّين الحسيني (محدّث) دارالكتب الاسلامية، قم.

18- الخصال، لشيخ الصدوق (306- 381 ه. ق) تحقيق: على اكبر الغفّاري (1303- 1383 ش) مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، بيروت 1410 ه. ق

19- خسى در ميقات، جلال آل احمد (1302- 1348 ش) چ 9، 1379 ش، نشر فردوس، تهران.

20- الدرّ المنثور في التفسير بالمأثور، جلال الدين السّيوطي (849- 911 ه. ق) بيروت.

21- ديوان حافظ، خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازى (726- 792 ه. ق) حافظ نوين تهران چ 5، 1372 ش.

22- سفينةالبحار ومدينه الحكم والآثار، محدّث قمى (1294- 1359 ه. ق) تحقيق: مجمع البحوث الاسلاميّة، اشراف: على اكبر الهى خراسانى، مؤسسة الطبع والنشر في آستانة

ص: 303

الرضوية المقدسة، چ اول، 1416 ه. ق

23- السّيرة النبوية، عبدالملك بن هشام الحميري (218 ه. ق) مصر، ج 1355 ه. ق.

24- سيرى در تعاليم اسلام، علّامه شيخ محمود شلتوت (1313- 1383 ه.) ترجمه: دكتر سيّد خليل خليليان، شركت سهامى انتشار- تهران، چ 6، 1361 ش.

25- صحيح مسلم، مسلم بن حجّاج قُشيرى نيشابوري (206- 261 ه. ق) مؤسسه عزّالدين للطباعة والنشر، مصر، 1407 ه. ق

26- عرفان حج، آيت اللَّه سيّد ابوالحسن رفيعى قزوينى، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامى قزوين، 1375 ش.

27- العبادة في الإسلام، دكتر يوسف القرضاوي، مؤسسة الرسالة، بيروت، چ 3، 1393 ه. ق

28- علل الشرايع، لشيخ الصدوق (306- 381 ه. ق) تقديم، السيّد محمدصادق بحرالعلوم، منشورات المكتبة الحيدريه، نجف، 1385 ه. ق

29- غررالحكم ودرر الكلم، عبدالواحد آمدى (- 510 ه. ق) ترجمه: محمدعلى انصارى، قم.

30- فقه الإمام الصادق عليه السلام محمدجواد المغنية (1322- 1400 ه. ق) انتشارات قدس محمدى- قم، بى تاريخ.

31- فريضة الحجّ، عبدالرزاق نوفل، دارالسّلام للطبع والنشر والتوزيع، قاهره، و دارالكتب العربي للنشر والتوزيع- بيروت، بى تاريخ.

32- قرب الإسناد، عبداللَّه بن جعفر الحميري (قرن 4 ه. ق) تصحيح: احمد الصادقي الأردستاني، مؤسسة الثقافية الاسلاميّة لكوشانپور- تهران، ط 1، 1417 ه.

33- كافي (اصول، فروع) محمد بن يعقوب بن اسحاق الكلينى (- 329 ه. ق) تصحيح وتعليق: على اكبر الغفاري (1425 ه.) دارالكتب الإسلاميّة، تهران چ 3، 1388 ه. ق

34- كنزالعمّال في سنن الأقوال والأفعال، علاءالدّين متّقى الهندى (- 975 ه. ق) مؤسسة الرسالة، بيروت ط 6، 1405 ه. ق

35- كنگره عبادى سياسى حج، مجموعه سخنان و پيام هاى امام خمينى قدس سره، مركز تحقيقات حج، 1405 ه. ق

36- مثنوى معنوى، جلال الدين محمّد بلخى (604- 672 ه. ق) تهران، خط ميرخانى.

37- مجمع البيان في تفسير القرآن، فضل بن حسن الطبرسي (468- 548 ه. ق) تصحيح:

ص: 304

السيّد هاشم الرسولي المحلّاتي، مكتبة العلمية الاسلاميّة، بى تاريخ.

38- متن كامل ديوان شيخ اجل سعدى شيرازى (580- 691 ه. ق) تصحيح: دكتر مظاهر مصفّا، تهران، 1340 ش.

39- محجّة البيضاء في تهذيب الإحياء، مولى محسن الكاشاني (1007- 1091 ه. ق) تعليق على اكبر الغفّاري، دفتر انتشارات اسلامى، تهران، ط 4، 1383 ه.

40- مجمع البحرين، فخرالدين الطريحى النجفى (979- 1087 ه. ق) كتابفروشى مصطفوي، تهران، 1379 ه.

41- مصباح المنير، احمد بن محمد بن على المقرى الفيّومي (- 770 ه. ق) ط 7، مطبعة الأميريّه بالقاهرة 1971 م.

42- مشكاةالانوار في غرر الأخبار، أبى الفضل علي الطبرسي (قرن 6 ه. ق) تقديم: صالح الجعفرى، مكتبة الحيدريّة في النجف 1385 ه. ق

43- معانى الأخبار، لشيخ الصدوق (306- 381 ه. ق) تصحيح: على اكبر الغفارى، مكتبة الصدوق، تهران، 1379 ه.

44- مستند الشيعة في أحكام الشريعة، مولى احمد بن مهدى النراقي (1185- 1245 ه. ق) تحقيق مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، قم، ط 1، 1407 ه. ق

45- مرآة الحج، الحاج سيّد على مولانا، چ 2، 1386 ه. ق

46- مناسك حج، امام خمينى قدس سره (1320- 1414 ه. ق) انتشارات پاسدار اسلام، چ 4، 1407 ه. ق

47- من لا يحضره الفقيه، لشيخ الصدوق (306- 381 ه.) تحقيق: السّيد حسن الموسوى الخرسان، دارالكتب الإسلاميّة، تهران- ط 5، 1390 ه. ق

48- نهج البلاغة، ضبط لنصّه وابتكر فهارسه العلمية، الدكتور صبحي صالح، ط 1، بيروت 1387 ه. ق

49- وسائل الشيعة، إلى تحصيل مسائل الشريعة، محمد بن حسن الحرّ العاملي (1032- 1104 ه.) مكتبة الإسلاميّة بطهران، ط 2، 1403 ه. ق.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109