غنچه های شرم (نگاهی نو به مفهوم حیا)

مشخصات كتاب

سرشناسه : پسندیده، عباس، 1348 -

عنوان و نام پديدآور : غنچه های شرم (نگاهی نو به مفهوم حیا) / عباس پسندیده.

مشخصات نشر : قم: موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر، 1386.

مشخصات ظاهری : 143 ص.

فروست : پژوهشکده علوم و معارف حدیث؛ 146. مطالعات حدیث و روانشناسی؛ 5.

شابک : 12000 ریال : 978-964-493-251-9

يادداشت : کتاب حاضر گزیده " کتاب پژوهشی در فرهنگ حیا" نوشته عباس پسندیده است که توسط همین ناشر در سال 1383 منتشر شده است.

يادداشت : پشت جلد به انگلیسی:Abbas Pasandide. The bubs of modesty.

یادداشت : کتابنامه: ص. [133] - 138؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : خجالت -- جنبه های مذهبی -- اسلام

موضوع : خجالت -- احادیث

موضوع : اخلاق اسلامی

شناسه افزوده : موسسه علمی - فرهنگی دارالحدیث. سازمان چاپ و نشر

شناسه افزوده : موسسه علمی - فرهنگی دارالحدیث. پژوهشکده علوم و معارف حدیث

رده بندی کنگره : BP250/55/پ5غ9 1386

رده بندی دیویی : 297/632

شماره کتابشناسی ملی : 1238836

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

پيش گفتار

پيش گفتارحيا نه تنها از تكاليف اخلاقى دين ، كه از ضرورت هاى زندگى موفّق است . غريبه بودن اين ويژگى در ميان نوجوانان و جوانان ، به جهت ناشناخته بودن آن است . كتاب پژوهشى در فرهنگ حيا ، تلاشى براى پر كردن اين خلأ و بازشناساندن اين مفهوم كليدى بود . استقبال از اين كتاب نشان داد كه جامعه، تشنه تبيين هاى كارآمد و روزآمد از چنين مفاهيمى است . از آن جا كه كتاب ياد شده نتيجه مجموعه تحقيق هاى انجام شده در اين موضوع بود ، ضرورت ارائه اثرى خلاصه و ساده براى نسل جوان احساس شد و اين واحد را بر آن داشت تا در اين زمينه ، دست به كار شود . اينك ، گزيده كتاب پژوهشى در فرهنگ حيا ، به غنچه هاى نوشكفته زندگى تقديم مى شود . به اميد آن كه اين اثر بتواند با ارائه اطلاعات لازم در اين زمينه ، مفهوم حيا را بازسازى كند و نقش مثبت آن در زندگى روشن سازد تا در پناه آن ، امنيّت و آسايش خاطر تأمين گردد . در پايان ، از جناب حجة الاسلام آقاى احمد غلامعلى كه زحمت بازبينى و ارزيابى اين اثر را بر عهده گرفت ، صميمانه سپاس گزارى مى شود . همچنين از گروه تدوين دانشنامه هاى حديثى كه منابع دينى اين پژوهش را در اختيار اين واحد قرار دادند ، تشكر مى كنيم . واحد حديث و علوم روان شناسى پژوهشكده علوم و معارف حديث

.

ص: 6

. .

ص: 7

بخش يكم : ماهيت حيا

اشاره

بخش يكم : ماهيت حيا

.

ص: 8

. .

ص: 9

از ديدگاه اسلام ، حيا در نظام تربيتى انسان از جايگاه والايى برخوردار است . در بحث انسان شناسى ، اخلاق در درجه نخست اهمّيت قرار دارد كه در بردارنده عناصر بسيارى است . در ميان اين مجموعه عناصر ، برخى از عوامل ، امتياز و برترى ويژه اى نسبت به ديگر عوامل دارند كه اصطلاحا «مكارم اخلاق» ناميده مى شوند . (1) در اين مجموعه مكارم (شايستگى ها) ، عنصر يا عامل «حيا» در رأس همه قرار دارد . (2) رسول گرامى اسلام ، خُلق و خوى اسلام را حيا معرّفى كرده (3) و فرموده است : حيا ، همه دين است . (4) در روايات متعدّدى آمده است كه اگر حيا نباشد ، همه چيز جايز مى شود . (5) اين موارد و موارد متعدّد ديگرى از اين دست ، نشان دهنده جايگاه ممتاز اين صفت در ساختار روانى انسان ، و حكايتگر اهمّيت فوق العاده آن در موفّقيت انسان است . اين جايگاه ممتاز ، به جهت ماهيت ويژه اى است كه حيا دارد .

.


1- .ر . ك : ميزان الحكمة ، ج 4 ، ص 1528 _ 1532 (ابواب 1108 _ 1112) .
2- .ر . ك : الكافي ، ج 2 ، ص 55 ، ح 1 .
3- .رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «إنّ لكلّ دين خُلقا وإن خُلق الإسلام الحياء» (سنن ابن ماجة ، ج 2 ، ص 1399) .
4- .كنز العمّال ، ح 5761 .
5- .ر . ك : بخش چهارم ، فصل چهارم .

ص: 10

حيا چيست ؟

حيا چيست ؟حيا ، نيرويى است مهار كننده و نظم دهنده كه رفتار و افكار انسان را بر اساس «شرع» و «عُرف» ، تنظيم مى كند . براى روشن شدن اين تعريف بايد به اين نكته توجه كرد كه «مهار نمودن خود و تنظيم رفتارها ، افكار و هيجان ها» ، از اركان بنيادين موفّقيت بشر ، چه در بُعد شخصى و چه در بُعد اجتماعى است . مهار كردن و تنظيم ، از يك ديدگاه به دو بخش بيرونى و درونى تقسيم مى شود و بهترين و مؤثّرترين نوع آن ، مهار كردن و تنظيم درونى است . انسان به نيرويى درونى نياز دارد تا افكار ، احساسات و رفتار او را مهار كند و به آنها نظم دهد كه در ادبيات دين به عنوان «تقوا» شناخته مى شود و مجموعه اى از عوامل مهاركننده و نظم دهنده را در خود جاى داده كه يكى از مهم ترين و ارزشمندترين آنها «حيا»ست . برترى اين عامل بر ديگر عوامل ، بدين جهت است كه حيا ، نه مبتنى بر ترس است ، نه مبتنى بر طمع ؛ بلكه مبتنى بر احترام به خود (1) يا كرامت انسانى است كه بر اساس آن ، وقتى فرد خود را در حضور شخصى كريم بيابد ، از ارتكاب زشتى ها خوددارى و رفتار خود را تنظيم مى كند . به همين جهت باشد كه خداوند متعال ، پيش از آن كه مردم را به خوف (ترس) از خود فراخوانَد ، به حيا فراخوانده و فرموده است : «أَلَمْ يَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى» . (2) آيا [انسان] نمى داند كه خداوند ، او را مى بيند ؟ عنصر محورى در حيا ، همين نظارت ديگران و خود را در محضر آنان دانستن است . بدين معنا كه حضور يك ناظر محترم ، حيا را در انسان

.


1- .Self - esteem
2- .علق ، آيه 14 .

ص: 11

درك نظارت

لايه هاى نظارت

بر مى انگيزد . (1) به همين جهت امام صادق عليه السلام مى فرمايد : دانستم كه خداوند عز و جل بر من مطّلع است . پس شرم كردم . (2) از ديدگاه روايات ، محور حيا و وجه تمايز آن از ديگر بازدارنده ها ، عنصر « نظارت » است ؛ يعنى آنچه حيا را بر مى انگيزد ، حضور و نظارت ناظر است . معمولاً رفتار ما در جمع ، با رفتار ما در خلوت ، تفاوت مى كند . تفاوت رفتار در خلوت و جَلوت ، به جهت تفاوت در حضور و عدم حضور است .

درك نظارتالبته صرف وجود نظارت به عنوان واقعيتى خارجى ، براى برانگيختن حيا كافى نيست . حيا هنگامى برانگيخته مى شود كه نظارت موجود ، از طرف شخص «درك» شود . پس « درك نظارت موجود » ، مهم تر از وجود نظارت است . كسانى كه نظارت موجود را درك نمى كنند ، حيا نيز نمى كنند . بر همين اساس ، مى توان نتيجه گرفت كه راه برانگيختن حيا در افراد ، «توجّه دادن» به نظارت است . به همين جهت ، معصومان عليهم السلام پيوسته مردم را به نظارت خداوند و فرشتگان توجه مى داده اند .

لايه هاى نظارتاز آن جا كه نظارت ، محورى ترين عنصر احساس شرم است . شناسايى انواع ناظرها و نظارت ها نيز لازم و ضرورى است كه عبارت اند از :

.


1- .از همين جا روشن مى شود كه حيا مترادف عفّت نيست . عفّت ، ثمره نيروهاى مهاركننده و نظم دهنده اى است كه يكى از آنها حياست .
2- .بحار الأنوار ، ج 78 ، ص 228 .

ص: 12

1 . مردم

2 . خود

3 . حجّت هاى خداوند

1 . مردمملموس ترين نظارت ، نظارت انسان هاست . شايد بتوان گفت بيشترين درصد اوقات زندگى فرد ، با همنوعان او مى گذرد . تقريبا هميشه كسانى هستند كه حضور داشته باشند و اگر كارى از انسان سر بزند ، شاهد آن باشند : دوست ، همشاگردى ، همسر ، همسفر ، همشهرى ، همكار و ... .

2 . خودپديده «خجالت كشيدن از خود» كه انسان ها آن را به خوبى شناخته اند و شايد بارها تجربه كرده باشند ، به خوبى بر وجود ناظرى در درون ، دلالت مى كند . اين ناظر درونى ، اگر مورد توجّه قرار گيرد و حضور و نظارتش «درك» شود و نزد فرد ، داراى ارزش و منزلت باشد ، شرم برانگيز خواهد شد .

3 . حجّت هاى خداوندحجّت هاى خداوند از جنس بشرند ؛ امّا اين انسان هاى ارزشمند ، داراى دو حضور و دو نظارت اند . نوع اوّل ، حضور فيزيكى (جسمانى) است و از اين جهت ، با لايه اوّل نظارت _ كه مردم بودند _ تفاوتى ندارد . امّا نوع دوم حضور و نظارت آنان ، حضورى است كه متوقّف بر وجود جسمانى آنان نيست و با عدم آن نيز پايان نمى يابد . اين نوع نظارت ، در چند حالت وجود دارد : يكى نظارت معصومان در زمان حيات و ظهورشان نسبت به كسانى است كه در كنار آنان نيستند ؛ چراكه نظارت معصومان در زمان حيات و ظهورشان ، محدود به كسانى نمى شود كه در محضر آنان بوده ، در دايره ديد بصرى آنان قرار دارند ؛ بلكه از حال ديگر بندگان نيز آگاهى دارند ، هر چند در جاى ديگرى باشند . حالت دوم ، مربوط به دوران حيات و غيبت آن بزرگواران است . در اين

.

ص: 13

حالت ، حجّت خداوند ، حيات و حضور دارد ؛ امّا ظهور ندارد و در غيبت به سر مى برد و لذا ، مردم ، ايشان را نمى بينند ؛ ولى او مردم را مى بيند . از ديد مردم ، اين نوع نظارت ، نظارت محسوس و حضور فيزيكى نيست . ابوبصير به يكى از زنان مسلمان ، قرآن مى آموخت . روزى با وى شوخى كرد ! ابوبصير ، خود مى گويد وقتى خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم ، به من فرمود : «هر كه خدا را در خلوت ، مراقب خود نداند ، خداوند ، ارزشى براى وى قائل نيست . چه چيزى به آن زن گفتى ؟!» . من از شرم ، سرم را به زير انداختم و همان جا توبه كردم . (1) در اين واقعه به خوبى روشن است كه امام عليه السلام بدون حضور فيزيكى در جلسه آنان ، از كردار آنان مطّلع شده بود . امام صادق عليه السلام ، روزى بدون مقدّمه به داوود رَقّى فرمود : اى داوود ! روز پنج شنبه ، اعمال شما بر من عرضه شد . در ميان كارهايى كه از تو به رؤيت من رسيد ، كمكى بود كه به پسر عمويت فلانى كردى و من از اين كار ، خوش حال شدم . اين صله رحم و كمك تو ، نابودى او و كوتاه شدن عمرش را سرعت بخشيد . داوود رقّى مى گويد : پسر عمويى داشتم كه دشمن اهل بيت و فردى پليد بود . خبردار شدم كه او و خانواده اش در وضع مالى بدى به سر مى برند . لذا پيش از آن كه راهى مكّه شوم ، به قصد كمك به زندگى اش ، مبلغى برايش حواله كردم . چون به مدينه رسيدم ، امام صادق عليه السلام مرا از اين كار ، خبر داد . (2) و امّا حالت سوم ، نظارت معصومان عليهم السلام پس از حيات شريفشان است . نظارت حجّت هاى خداوند ، نه محدود به حيات و ظهور آنان است ، و نه

.


1- .الخرائج والجرائح ، ج 2 ، ص 594 ؛ بحار الأنوار ، ج 46 ، ص 247 .
2- .الأمالى ، طوسى ، ص 413 ، ح 929 .

ص: 14

4 . فرشتگان

محدود به حضور ناپيداى آنان ؛ بلكه حتى پس از مرگ نيز بر رفتار مردم ، نظارت داشته و از آن آگاهى دارند . امام صادق عليه السلام بر اين رابطه تصريح دارد و مى فرمايد : هر بامداد ، كارهاى بندگان ، از نيك و بد ، به رؤيت رسول خدا مى رسد . بنا بر اين به هوش باشيد . هر يك از شما بايد شرم كند كه كار زشت بر پيامبرش عرضه كند .

4 . فرشتگانخداوند متعال ، فرشتگانى دارد كه ناظر بر اعمال بشرند و هر آنچه را آنان انجام مى دهند ، ثبت مى كنند . فلسفه وجودى اين فرشتگان ، برانگيختگى حيا در انسان است ، نه كمك به خداوند براى آگاهى از اعمال بندگان . خداوند از همه چيز ، آگاه است . كاركرد در نظر گرفته شده براى اين گروه از فرشتگان ، آن است كه توجّه به حضور آنان ، شرم را در انسان برانگيزد . زنديقى از امام صادق عليه السلام مى پرسد : چرا فرشتگانى گماشته شده اند تا نيك و بد اعمال مردم را بنويسند ، در حالى كه مى گوييد خداوند ، از سِر و آنچه مخفى تر از سِر است ، آگاهى دارد ؟ حضرت در پاسخ وى فرمود : خداوند ، آنها را براى اين كار به بندگى گرفته است و آنان را شاهد بر خلق خود قرار داده ، تا بندگان خدا به خاطر همراهى فرشتگان با آنان ، مواظبت شديدترى بر طاعت خداوند و گريز شديدترى از معصيت او داشته باشند . امام عليه السلام ، پس از ذكر فلسفه وجودى فرشتگانِ نويسنده ، در توصيف واكنش برخى از مردم نسبت به اين پديده مى فرمايد : چه بسا بنده اى كه قصد معصيت كرده ، ولى يادآور مكانت و جايگاه فرشتگان مى شود و در نتيجه ، مراعات كرده ، دست مى كشد و

.

ص: 15

5 . خداوند

مى گويد : «پروردگارم مرا مى بيند و فرشتگان نگهبان من ، شاهدند» (1) . در اين روايت ، به فرايندى اشاره شده كه داراى چند مرحله وابسته به هم است : اوّل قصد معصيت ، دوم يادآورى نظارت فرشتگان ، سوم به وجود آمدن حالت رعايت ، چهارم دست كشيدن و پنجم مرور جمله «پروردگارم مرا مى بيند وفرشتگان نگهبان من ، شاهدند» . اين فرايند شرم به جهت يادآورى حضور فرشتگان به وجود مى آيد . (2)

5 . خداوندلايه پنجم نظارت ، نظارت خداوند متعال است . خداوند متعال ، عالى ترين و فراگيرترين نظارت را دارد . نظارت خداوند ، نقص هاى نظارت هاى پيشين را ندارد . خداوند ، در هر مكانى و هر زمانى وجود و حضور دارد . هيچ مكانى و هيچ زمانى بدون حضور خداوند نيست . اين كه چه تصويرى از خداوند داشته باشيم ، نقش بسيار مهمى در شكل گيرى حيا دارد . تصوير خداوند در ذهن ما چيست ؟ خداى غايب يا خداى حاضر ؟ ناظر ندانستن خدا ، منحصر در كسانى كه به «خداى معدوم» (يا عدم وجود خدا) معتقدند ، نيست . ممكن است كسانى هم كه به «خداى موجود» معتقدند ، به حضور و نظارت خداوند ، باور عملى نداشته باشند . اين گروه به «خداى غايب» ، باور عملى دارند ؛ يعنى خدا را در جايى غير از جايى كه آنان هستند ، مى دانند ، حال آن كه خداى موجود ، «خداى حاضر و ناظر» است . ابن ابى العوجا به امام صادق عليه السلام گفت : نام خدا را آوردى و ما را به چيزى

.


1- .همان .
2- .بحار الأنوار ، ج 59 ، ص 200 ؛ سنن الترمذى ، ج 5 ، ص 112 (ح 2800) .

ص: 16

حيا ، باز دارنده است يا وا دارنده ؟

كه «غايب» است ، حواله كردى !؟ امام صادق عليه السلام در پاسخ وى فرمود : واى بر تو ! چگونه كسى كه همراه خَلق خود و شاهد آنان است و از رگ گردن به آنان ، نزديك تر است و سخن آنان را مى شنود و پيكر آنان را مى بيند و اسرار آنان را مى داند ، مى تواند غايب باشد ؟ براى باورى كه خدا را «غايب» مى داند ، برانگيختگىِ شرم بى معناست ؛ امّا باورى كه خدا را «حاضر و ناظر» مى داند ، از او شرم مى كند .

حيا ، باز دارنده است يا وا دارنده ؟سؤال اين است كه آيا حيا فقط انسان را از كار زشت باز مى دارد يا به كار نيك نيز وا مى دارد ؟ اگر روايات معصومان عليهم السلام را با اين پرسش مورد مطالعه قرار دهيم ، مى بينيم كه حيا ، هم به عنوان عامل بازدارنده معرّفى شده و هم به عنوان عامل وا دارنده . امام زين العابدين عليه السلام ، حيا را مايه بازدارى از شهوات دانسته و از خداوند مى خواهد به او حيا دهد تا او را از شهوات ، بازدارد . (1) امام على عليه السلام نيز در جايى مى فرمايد : حيا از كار بد ، باز مى دارد . (2) و اما در جاى ديگر مى فرمايد : حيا ، سبب همه زيبايى هاست . (3) همچنين امام صادق عليه السلام در بيان نقش وادارندگى حيا ، خطاب به مفضّل مى فرمايد : اگر حيا نباشد ، هيچ ميهمانى احترام نمى شود و به هيچ وعده اى وفا نمى شود و هيچ حاجتى برآورده نمى شود .

.


1- .الاستيعاب: 3/472/2464.
2- .بحار الأنوار ، ج 94 ، ص 157 « ... و أصحب رغباتنا بحياء يقطعها عن الشهوات» .
3- .غررالحكم ودررالكلم ، ح 1393 .

ص: 17

حيا ، فطرى يا فرهنگى ؟

وسپس در بيان نقش بازدارندگى حيا مى افزايد : و [ اگر حيا نباشد ،] هيچ كار زيبايى انجام نمى شود و هيچ كار زشتى ترك نمى شود . (1) همان گونه كه مى بينيد حيا هم موجب انجام كارهاى نيك مى گردد و هم موجب ترك كارهاى زشت .

حيا ، فطرى يا فرهنگى ؟سؤالْ اين است كه آيا انسان ، چون انسان است ، شرم دارد و يا چون تابع فلان فرهنگ يا فلان دين است ، شرم دارد ؟ برخى با نفى اصالت ارزش هاى انسانى و فطرى بودن آنها و از جمله حيا ، بر اين باورند كه ارزش ها ، ساخته فرهنگ ها و اديان هستند و اصالت انسانى و فطرى ندارند . پرسشى كه در برابر اين نظريه قرار دارد ، اين است كه : متفاوت بودن فرهنگ و تمدّن ، در چه چيزى تأثير مى گذارد و به اصطلاح ، قلمرو تأثيرگذارى آن ، اصل حياست يا موضوع حيا (آنچه از آن حيا مى كنيم) ؟ دو چيز را بايد از يكديگر جدا نمود : موجوديت حيا و موضوع حيا را . فرهنگ و تمدّن ، بر اصل و ريشه و ماهيت حيا تأثير نمى گذارد ؛ بلكه بر موضوع حيا تأثير گذاشته ، و آن را دچار تغيير مى كند . به همين جهت ، ممكن است كارى در فرهنگى شرم آور باشد و همان كار ، در فرهنگ ديگر ، مايه مباهات . در اين فرض ، موجوديت روانى حيا تغيير نكرده و اين گونه نيست كه در فرهنگ دوم ، ريشه حيا معدوم شود ؛ بلكه آن چيزى كه در فرهنگ اوّل ، موضوع حيا بود ، در فرهنگ دوم ، از فهرست موضوعات حيا خارج شده است و در عين حال ، امكان دارد و بلكه اين گونه است كه در فرهنگ دوم ، امور ديگرى موضوع حيا قرار مى گيرند . (2)

.


1- .الطبقات الكبرى: 4/182، مروج الذهب: 2/361.
2- .نهج البلاغة: حكمت 18، الاستيعاب: 2/173/968.

ص: 18

. .

ص: 19

بخش دوم : قلمرو حيا

اشاره

بخش دوم : قلمرو حيا

.

ص: 20

. .

ص: 21

فصل يكم : حيا و خلوت

اشاره

فصل يكم : حيا و خلوتمعمولاً «مراعات» انسان ، در خلوت ، كاهش مى يابد . چرا؟ اين تفاوت رفتار به دليل حضور مردم است . شيطان در همه حال ، وسوسه انگيز است ؛ امّا قدرت وسوسه انگيزى و تأثير وسوسه هاى او در خلوت ، بيشتر مى گردد . نزديكى شيطان به انسان ، با حضور مردم ، رابطه معكوس دارد . اگر كسى تنها باشد ، شيطان به شدّت به وى نزديك است ، و اگر يك نفر ديگر اضافه شود ، قدرى فاصله مى گيرد و اگر تعداد آنان از سه نفر به بالا باشد ، بيشتر و بيشتر فاصله مى گيرد . اين را مى توان در شدّت و ضعف وسوسه هاى نفسانى در حالت هاى ياد شده ، مشاهده كرد . شيطان در وضعيت تنهايى انسان ، ويژگى هايى دارد كه مى تواند تصويرگر خطر شيطان در اين موقعيت باشد : يكى « شدّت اهتمام » وى براى وسوسه كردن انسان . نبود ديگران ، احتمال «وسوسه پذيرى» را افزايش مى دهد و اميد شيطان را براى گم راهى انسان ، بيشتر مى كند و به همين جهت ، اهتمام او به فريب بشر نيز افزايش مى يابد . (1) ويژگى دوم ، « افزايش جرئت » شيطان بر انسان تنهاست . تنهايى سبب مى شود كه جرئت شيطان براى فريب

.


1- .الكافى ، ج 6 ، ص 533 ؛ مشكاة الأنوار ، ص 319 .

ص: 22

دادن انسان ، افزايش يابد . (1) انسان تنها ، همانند سرباز بازمانده اى است كه در نهايت ضعف و ناتوانى به سر مى برد . ويژگى سوم ، « شدّت شتاب » شيطان نسبت به انسان تنهاست . وقتى شيطان كسى را تنها بيابد ، شتاب كرده ، لحظه اى درنگ نخواهد كرد . (2) ويژگى چهارم ، « شدّت نزديكى » شيطان به انسانِ تنهاست . شيطان ، خود به حضرت نوح عليه السلام گفته است كه در سه موقعيت ، بيش از هر وقت ديگرى به انسان نزديكم . يكى از آنها موقعيت خلوت است . (3) در برخى ديگر از روايات آمده كه در چنين مواقعى ، شيطان ، خود در صحنه حاضر مى شود . (4) خلاصه اين كه : خلوت ، همه قلمروهاى پيرامونى انسان را به تصرّف شيطان در مى آورد و در چنين وضعيتى جرئت و اهتمام و شتاب شيطان براى فريب دادن انسان به شدّت افزايش مى يابد . مثلاً فرزندى كه در خانه تنها مانده است ، به محض اين كه والدين او از منزل خارج مى شوند ، ممكن است افكار وسوسه انگيز بى شمارى او را احاطه كنند ، به گونه اى كه خود را در ميان آنها گرفتار مى بيند . در چنين مواردى به موازات خروج والدين از منزل ، شيطان ، جاى آنان را مى گيرد . بازى باتلفن، ارتباط اينترنتى با سايت هاى غيراخلاقى وتماس گرفتن با جنس مخالف، از همين مقوله و يكى از آسيب هاى خلوت نوجوان و جوان است . از آن جا كه خلوت ، زمينه گناه را بسيار مهيّا مى سازد ، به شدّت از آن نهى شده است . خداوند متعال ، هيچ خوش ندارد كه كسى در خانه اى تنها

.


1- .الكافى ، ج 6 ، ص 533 و ص 534 ؛ تهذيب الأحكام ، ج 9 ، ص 533 .
2- .الكافى ، ج 6 ، ص 534 ؛ مشكاة الأنوار ، ص 550 ؛ بحار الأنوار ، ج 80 ، ص 173 .
3- .الخصال ، ص 132 (ح 140) ؛ بحار الأنوار ، ج 11 ، ص 318 .
4- .ر . ك : بحار الأنوار ، ج 72 ، ص 197 ؛ مستدرك الوسائل ، ج 14 ، ص 265 .

ص: 23

بخوابد (1) و رسول خدا ، چنين شخصى را نفرين نموده است . (2) خلوت با نامحرم ، بيشترين چيزى است كه در روايات از آن نهى شده است . رسول خدا ، چهار چيز را مايه فساد قلب و روان انسان مى داند كه يكى از آنها خلوت كردن با زنان است (3) و فرموده است كه هر كه با زن نامحرم ، خلوت كند ، نفر سوم آنان ، خودِ شيطان است . (4) يكى از مسائل روز ، اختلاط كارمندان زن و مرد در ادارات است . وقتى زنى در جمع كارمندان مرد قرار مى گيرد ، ممكن است به تدريج ، صميمتى ميان آنان به وجود آيد و بيش از پيش ، احساس خودمانى بودن پيدا كنند . با به وجود آمدن اين احساس ، در حقيقت ، زن به همكاران مرد خود اجازه داده كه بيشتر در قلمرو خصوصى وى وارد شوند . در حقيقت ، زن ، مرز قلمرو خصوصى خود را به عقب كشيده ، منطقه بيشترى را براى ديگران ، آزاد اعلام كرده است . تا پيش از اين ، فلان مردى كه اكنون همكار اين خانم است ، اجازه نداشت خود را با او صميمى بداند و احساس خودمانى بودن داشته باشد ؛ امّا هم اكنون ، چنين حقّى را به خود مى دهد و از سوى زن ، مانعى احساس نمى كند . اين ، يعنى كاهش يافتن قلمرو خصوصى زن و افزايش قلمرو حضور مرد نامحرم . احتمالاً هر چه تعداد همكاران مرد ، كم و كمتر باشد ، اين احساس ، گسترش بيشترى مى يابد و گويا حضور ديگر همكاران ، مانع افزايش ارتباط

.


1- .رسول خدا مى فرمايد : «خداوند تبارك و تعالى براى شما امت من نمى پسندد كه كسى در اتاقى تنها بخوابد» . (كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 3 ، ص 556 ، ح 4914) .
2- .امام كاظم عليه السلام مى فرمايد : «رسول خدا سه گروه را نفرين كرده است : كسى كه تنهايى غذا مى خورد و كسى كه تنهايى در خانه مى خوابد و كسى كه در بيابان ، تنهايى سفر مى كند» . (كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 277 ، ح 2434 ؛ بحار الأنوار ، ج 76 ، ص 187)
3- .الأمالى ، مفيد ، ص 315 ، الأمالى ، طوسى ، ص 83 ؛ بحار الأنوار ، ج 74 ، ص 192 .
4- .مستدرك الوسائل ، ج 14 ، ص 266 ؛ مسند أحمد ، ج 3 ، ص 446 .

ص: 24

مصون سازى خلوت

گام نخست

گام دوم

است . هر چند همه مردان همكار ، به اين زن ، نامحرم اند ؛ ولى افزايش تعداد مردان ، معمولاً محدوده نفوذ آنان را به قلمرو خصوصى زن كاهش مى دهد . حال اگر اين تعداد به حدّاقل برسد ، منطقه نفوذ ، گسترش مى يابد . آخرين مرحله ، رسيدن به مرز خلوت دو نفره است . در اين همكارى ادارى ، احساس صميميت بيشترى به وجود مى آيد و احتمالاً مرد ، اجازه مى يابد كه با زن ، شوخى كند و حتّى وى را با نام كوچك صدا بزند و ... . (1)

مصون سازى خلوتگام نخستاوّلين گام براى مصون ساختن افراد ، جلوگيرى از به وجود آمدن موقعيت خلوت است . از آن جا كه حضور ديگران ، قلعه امنى براى پاكى انسان و حصارى در برابر نفوذ گناه است بهتر است انسان ، درون قلعه حضور بماند و با خروج از آن ، خود را بى دفاع نسازد . و به همين جهت ، در روايات زيادى بر پرهيز از خلوت ، تأكيد شده است . امام على عليه السلام ، در روايتى تصريح مى فرمايد كه يكى از چيزهايى كه مراعات آن ، مايه ايمنى از شيطان است ، خلوت نكردن با زن نامحرم است . (2)

گام دومگام بعدى اين است كه خلوت موجود را به جلوت تبديل كنيم . اين راه كار ، خود ، چند نوع است : يكى اين كه فرد ، بلافاصله محلّ خلوت را ترك كرده ، در جمع ديگران حضور يابد . امام باقر عليه السلام به كسى فرمود : «كجا منزل گُزيده اى ؟» . گفت : در فلان مكان . حضرت از وى پرسيد :

.


1- .تنبيه الخواطر ، ج 2 ، ص 91 .
2- .الجعفريات ، ص 96 ؛ بحار الأنوار ، ج 74 ، ص 197 .

ص: 25

گام سوم

«آيا كسى همراه تو هست ؟» . گفت : نه . به وى فرمود : «تنها نمان و از آن جا تغيير مكان ده ؛ زيرا وقتى انسان تنها باشد ، شيطان ، بيشترين جرئت را بر او پيدا مى كند» . (1) در اين روايت ، روش «تغيير مكان» و تبديل خلوت به جَلوت ، سفارش شده است .

گام سومامّا گاهى وقت هاست كه خلوت هاى ناخواسته پيش مى آيد و امكان تبديل آن به حضور مردم نيست . در اين جا چه بايد كرد ؟ يكى از مؤثّرترين اقدامات ، اين است كه انسان ، خود را در محضر ناظران ناپيدا ببيند . حضورهاى ناپيدا ، انواعى دارند كه در مباحث پيشين به آنها اشاره شد و مهم ترين آنها ، ياد خداوند است . امام صادق عليه السلام مى فرمايد : هر چند من خلوت را خوش نمى دارم ؛ ولى اگر تنها ماندن ، ناچارى است ، اشكالى ندارد ؛ امّا خدا را بسيار ياد كنيد . (2) خداوند به حضرت عيسى7 سفارش كرده كه وقتى با گناه خلوت كردى ، مرا فراموش نكن (3) و هنگام خلوت ، مرا بسيار ياد كن . (4) جالبْ اين كه در اين روايات ، صحبت از «ياد كردن» نيست ؛ بلكه صحبت از «فراوان ياد كردن» است . انسان ، همواره بايد به ياد خدا باشد ؛ ولى هنگام خلوت ، چون خطر افزايش مى يابد ، ياد خدا نيز بايد افزايش يابد تا بتواند خطر خلوت را دفع كند .

.


1- .الكافى ، ج 6 ، ص 534 و 533 .
2- .الكافى ، ج 6 ، ص 533 .
3- .امام صادق عليه السلام مى فرمايد : «يكى از موعظه هاى خداوند به عيسى بن مريم اين بود كه :اى عيسى ! ... هنگام خلوت كردن با گناه ، ياد مرا فراموش نكن» . (الأمالى ، صدوق ، ص 610 ، ح 842 ؛ بحار الأنوار ، ج 14 ، ص 294)
4- .بحار الأنوار ، ج 14 ، ص 298 .

ص: 26

. .

ص: 27

فصل دوم : گم نامى

شهرنشينى و گم نامى

فصل دوم : گم نامىبرخى افراد در شهر خود ، مراقب رفتار خود هستند و از انجام دادن بسيارى از كارها شرم دارند ؛ امّا در شهرى غير از محل سكونت خود ، الزامى براى مراقبت از رفتار خود نديده ، از ارتكاب كارهاى ناشايست ، شرم نمى كنند . در پديده گم نامى ، حضور فيزيكى (جسمانى) افراد ، حيابرانگيز نيست ، و سرّ آن اين است كه هيچ رابطه شناختى ، آنها را به يكديگر پيوند نزده و همديگر را نمى شناسند . ناشناخته بودن افراد در يك جمع ، آنان را به اجسامى متحرّك تبديل مى كند و حضور و نظارت آنان را بى تأثير مى سازد . همين افراد گم نام ، اگر در جمع هايى قرار بگيرند كه يكديگر را به خوبى مى شناسند ، بار ديگر شرم در آنان برانگيخته مى شود .

شهرنشينى و گم نامىيكى از چيزهايى كه قلمرو گم نامى افراد را گسترش مى دهد ، پديده كلانْ شهرها و گسترش شهرنشينى است . اين پديده ، منجر به كاهش روابط ميان انسان ها مى شود و بدين ترتيب ، ميزان حيا را كاهش مى دهد . مسئله كلان شهرها از آغاز قرن بيستم ، جامعه شناسان را به خود مشغول كرده است . يكى از جامعه شناسان معتقد است كه مناطق شهرى ، بويژه در آن جايى كه جمعيتْ متراكم است ، يك محيط «ناآشنايى» پديد مى آورد و روابط مردم ،

.

ص: 28

چنان نيست كه منجر به شناسايى عميق شخصيت يكديگر شود و در اين گونه جوامع ، انسان به مثابه يك شى ء تلقّى مى شود . وى تصريح مى كند كه زندگى شهرى جدا سرّى آميخته با گم نامى و بى نامى است . اين نوع بيگانگى فرد در شهرهاى بزرگ ، در برابر آشنايى هاى بسيار نزديك ساكنان روستاها و شهرهاى كوچك قرار مى گيرد . اگر چه بى نامى در روستاها غير ممكن است ، امّا از ويژگى ساكنان شهرها به شمار مى رود . وى سپس به اين نكته اشاره مى كند كه هر قدر روابط صميمانه كاهش يابد و فرد ، گم نام تر شود ، از نظارت آشنايان ، بيشتر رها مى شود و زمينه براى انحراف نُرم هاى (معيارهاى) جامعه بيشتر پديد مى آيد . هر اندازه كه نظارت گروه هاى آشنا كم تر مى شود ، به همان اندازه ، فرد براى انحراف از معيارهاى حاكم ، آزادى و فرصت مى يابد و به « آنومى (/Anomie بى هنجارى) » مى گرايد . (1) به همين جهت ، وى معتقد است كه كلان شهرها كانونِ بود و نمود تبهكارى ها به شمار مى روند . در شهرهاى كلان ، فرد ، همچون قطره اى در درياى انسان ها فرو مى رود و هويّت خود را از دست مى دهد . شهر پُر زرق و برق ، ناگهان ، واقعيت هاى خود را به نمايش مى گذارد و « شر » و « شهر » ، در يك راستا در فضاى مشتركى قرار مى گيرند . مجرميت در اغلب كشورها از جمله در ايران ، در شهرهاى بزرگ جاگرفته است . ظهور شر در شهر ، ناامنى را پديد مى آورد و خشونت را نيرو مى بخشد و در پيامد آن ، پرخاشگرى ميدان مى يابد . (2) هاروِى كاكْس معتقد است كه تعدّد روابط ما با ديگران ، سبب شده تا « عمق روابط » ، كاهش يابد . (3) تافلر نيز تصريح مى كند كه تعدّد روابط ، به

.


1- .ر .ك: جامعه شناسى انحرافات ، ص 291 .
2- .ر . ك : همان ، ص 294 .
3- .همان ، ص 97 .

ص: 29

« كاهش مدّت ارتباط » منجر شده است . (1) تافلر ، نظريه «انسان مُدولى» يعنى انسان « دورانداختنى و جانشين پذير (Modular) » را تبليغ مى كند . وى معتقد است كه عميق شدن روابط ميان انسان ها ، موجب محدوديت مى شود( !) . وى ، ناخودآگاه والبته با بيانى منفى به مسئله «حياى از مردم» اشاره كرده است . حيا ، نتيجه روابط عميق و محترمانه اى است كه امثال تافلر ، آن را محدوديت دانسته ، بر آن مى تازند و در مقابل ، بى حيايى نتيجه كاهش روابط عميق و محترمانه اى است كه امثال تافلر ، آن را آزادى مى نامند و مى ستايند . (2) او تصريح مى كند كه در رابطه مدولى (Modular) ، ما فقط به فايده اى كه فرد مقابل مى تواند براى ما داشته باشد ، مى انديشيم و براى ما هيچ فرقى ندارد كه او چه اعتقاداتى دارد و چه مى كند . او نيز ما را آزاد مى گذارد كه بى دين باشيم يا ديندار ، همجنس باز باشيم يا غير همجنس باز ، كمونيست باشيم يا ضد كمونيست . (3) همه اينها نشان مى دهد كه گم نامى و كاهش روابط ميان انسان ها ، تا چه اندازه مى تواند به كاهش شرم بينجامد . كلان شهرها قلمرو گم نامى افراد را گسترش مى دهند و بدين سان ، خاكريز ديگرى را كه مى توانست از هجوم زشتى ها جلوگيرى كند ، تخريب مى كنند . دكتر لِگِن هاوْزِن ، انديشمند امريكايى مقيم ايران ، معتقد است كه تمدّن جديد ، قلمرو گم نامى افراد را گسترش داده است . لذا افراد از يكديگر شرم نمى كنند . وى ريشه اين پديده را در مادّى گرايى دانسته ، مى گويد : مادى گرايى ، تعاليم دينى را تكذيب مى كند . به همين دليل ، انديشه «اگر خدا نباشد ، همه چيز

.


1- .همان ، ص 99 .
2- .همان ، 98 .
3- .همان جا .

ص: 30

مجاز مى شود» ، براى نويسنده روسى ، داستايوسكى (1821 _ 1881م) بسيار اهمّيت پيدا مى كند . (1) وى درباره رهاورد تمدّن جديد مى گويد : جوامع مدرن لائيك ، بر اساس نظريه سياسى ليبرالى ، نظام حقوقى پيچيده اى ايجاد كرده اند كه هدف آن ، حفظ آزادى فردى ، و نتيجه آن ، توسعه قلمرو گم نامى براى زندگى شهروندان است . شهرى كردن و بى ثباتى نيز در به دست آمدن اين نتيجه مدخليت دارند . اخلاق و ارزش هاى اجتماعى دين ، زمانى مؤثر واقع مى شوند كه اعمال انسان به وسيله كسانى كه با او ارزش هاى مذهبى مشترك دارند ، قابل مشاهده باشد ، به طورى كه تخلف از احكام دينى و يا اخلاقى احساس شرم شود . در جوامع مدرن مدنى ، وقتى فاعل ، عملى را در پيشِ روىِ كسانى انجام مى دهد كه نسبت به او ناآشنا هستند ، و يا هيچ پيش فرضى درباره آنها نسبت به تحسين و يا سرزنش اخلاقى ندارد ، و با اين پيش فرض كه آنها هيچ گونه حقى براى دادن حكم اخلاقى ندارند ، به دليل اين كه اخلاقيات ، يك امر خصوصى و شخصى حساب مى شود ، فاعل ، گم نام مى شود . به خاطر آوريد داستان انگشتر گايچس را كه سقراط در كتاب دوم جمهورى افلاطون نقل كرده است . سقراط مى پرسد : آيا اگر كسى انگشتر سحرآميزى داشت كه مى توانست هروقت كه اراده كند ، به وسيله آن نامرئى شود ، چه كسى از هم بستر شدن با زن همسايه اجتناب مى كند ؟ (2) وى سپس درباره پديده گم نامى در جوامع دينى مى گويد : دين به ما مى آموزد كه حتّى اگر بتوان از چشم ديگران پنهان ماند ، از چشم خدا چيزى پنهان نمى ماند . حتّى در آن جا كه از ديگران شرمى وجود ندارد ، در پيشگاه

.


1- .همان جا .
2- .نقد و نظر ، سال چهارم ، ش 1 و 2 ، ص 54 _ 52 .

ص: 31

مهاجرت و گم نامى

خدا احساس جرم مى كنيم ، در عين حال ، آن جا كه گم نامى اجتماعى از رونق بيشترى برخوردار است ، وسوسه نيز گاهى غلبه مى كند ، حتّى بر كسانى كه خود را مذهبى مى دانند . وقتى گناه گم نامى رايج مى شود ، بهانه تراشى و توجيه كردن ، شدت پيدا مى كند و وجدان اخلاقى به تدريج ، فرسوده مى شود ... . (1)

مهاجرت و گم نامىيكى ديگر از پيامدهاى تمدن جديد ، پديده مهاجرت است . بسيارى از مردم ، پيوسته از شهرى به شهر ديگرى منتقل مى شوند و تقريبا در هيچ مكانى استقرار هميشگى ندارند . اين پديده در كشورهاى صنعتى و فراصنعتى بيشتر به چشم مى خورد . همچنين در شهرهاى بزرگ كه جاذبه هاى زندگى و امكان پيدا كردن كار در آنها بيش از مناطق ديگر است ، بيشتر اتفاق مى افتد . تافلر ، يكى از ويژگى هاى دوره جديد زندگى را ناپايدارى مكان ها دانسته و از مردم به عنوان «خانه به دوشان» ياد مى كند (2) . به خوبى روشن است كه مهاجرت ها سبب از بين رفتن روابط قديمى مى شود و امكان برقرارى ارتباط جديد را به حدّاقل ، كاهش مى دهد كه پيامد آن ، از بين رفتن تعهّد خواهد بود و در چنين شرايطى ، طبيعى است كه حيا و شرم ، شكل نخواهد گرفت . طبق تحقيقاتى كه در كشورهاى اروپايى و امريكا به عمل آمده ، ميزان جرايم و بزهكارى بين مهاجران ، خيلى بيشتر از بوميان بوده است . ژولى فرانسوى بر پايه تحقيقاتى كه انجام داد ، معتقد شد كه از هر يكصد هزار نفر

.


1- .همان جا .
2- .ر . ك : همان ، ص 74 (فصل پنجم : خانه به دوشان) .

ص: 32

مسافرت و گم نامى

كه زادگاه خود را ترك نكرده اند ، فقط هشت تن آنان به اتّهام جنايت در ديوان عالى جنايى مورد محاكمه قرار گرفته اند ، حال آن كه از هر يكصد هزار نفرى كه در استان غير محلّ تولّد خود ، ساكن بوده اند ، 29 نفر آنان در ديوان عالى جنايى محاكمه شده اند . (1) هر قدر فاصله فرهنگى بين مبدأ و مقصد بيشتر باشد ، احتمال جرم زا بودن مهاجرت ، بيشتر است . يكى از علل عمده اين افزايش چشمگير ، آن است كه اين افراد در محيط هاى جديد ، ناشناخته اند .

مسافرت و گم نامىكسى كه از شهر خود بيرون مى رود ، در شهرهاى ديگر ، گم نام و غريبه است و همين امر ، احتمالاً سبب مى شود كه احساس كند مى تواند برخى از كارهايى را كه در شهر خود ترك مى كرده ، انجام دهد . اين امر ، در مسافرت هاى تابستانى و بخصوص در مناطق دريايى ، افزايش بيشترى مى يابد . رفتار مسافران سواحل دريا با رفتار آنان در شهرهاى خود ، متفاوت است . فورت لادرديل ، نام منطقه اى ساحلى در ايالت فلوريداى امريكاست كه هر ساله در فصل بهار ، دانشجويان دختر و پسر امريكايى به آن جا سفر كرده ، مدّت يك هفته اقامت مى كنند . تافلر معتقد است آنچه اين جوانان را جذب مى كند ، چيزى فراتر از سكس و آفتاب است ؛ زيرا اين چيزها را در جاى ديگر نيز مى توان يافت . انگيزه آنان بيشتر احساس آزادى و رهايى از مسئوليت است . يك دختر دانشجوى نوزده ساله اهل نيويورك مى گويد : [ اين جا] آدم از كارى كه مى كند و از حرفى كه مى زند ، اصلاً نگران نيست ؛ چون راستش را بخواهيد ، آدم ، ديگر آنها را نمى بيند . (2) پس آنچه فورت لادرديل در اختيار جوانان قرار مى دهد ، گم نامى است و

.


1- .جامعه شناسى شهرى ، ص 50 .
2- .همان ، ص 96 .

ص: 33

مصون سازى گم نامى

_ مساجد و اجتماعات مذهبى

گم نامى ، شرم و حيا را كنار مى زند .

مصون سازى گم نامىدر اسلام بر شهرنشينى ، آن هم در شهرهاى بزرگ ، تأكيد شده است (1) . از مجموع آموزه هاى دين در اين موضوع ، چنين به دست آمد كه الگوى دينى شهرنشينى ، هرگز به گم نامى منجر نمى شود . در ادامه ، به برخى از اين موارد ، اشاره مى كنيم :

_ مساجد و اجتماعات مذهبىاگر از زندگى در روستاها منع شده ، به اين دليل است كه در آنها «جمعه» و «جماعت» وجود ندارد . در طرف مقابل ، از آن جهت به شهرنشينى و زندگى در شهرهاى بزرگ توصيه شده كه مركز اجتماعات مسلمانان است . رسول خدا ، برترى شهرها را در وجود جماعت ها و حلقه هاى ذكر مى داند . (2) همچنين در روايتى آمده : در شهرهاى بزرگ سكونت گزين ، زيرا آن جا مركز اجتماع مسلمانان است . (3) در الگوى شهرنشينى اسلامى ، اجتماعات دينى نقش مهمّى دارند . در هر شبانه روز ، نمازهاى جماعت در اوقات متعدّد ، اقامه مى شوند و مردم ، دور هم جمع مى گردند و يكديگر را مى بينند و از حال هم خبردار مى شوند . اين اجتماعات متعدّد ، هر روز در محلّه ها تشكيل مى شوند . پس از آن ، هفته اى يك بار همه مردم شهر دور هم جمع مى شوند و نماز جمعه را اقامه مى كنند . به هر حال ، هر يك از اين اجتماعات ، به نوعى مردم را گِرد هم جمع مى كند و

.


1- .نهج البلاغه ، نامه 69 ؛ بحار الأنوار ؛ ج 33 ، ص 509 .
2- .المعجم الأوسط ، ج 4 ، ص 251 ؛ كنزالعمّال ، ج 6 ، ص 475 ، ح 16621 .
3- .نهج البلاغه ، نامه 69 .

ص: 34

_ همسايه ها

در هر يك ، مجموعه اى از افراد حضور دارند كه با هم آشنا مى شوند . نخست در مساجد محل با هم آشنا مى شوند ، سپس روز جمعه مردم همه محلّه ها در نماز جمعه ، يكديگر را مى بينند كه جمعيت بيشترى حضور دارند و ... . اين قبيل امور عبادى ، قلمرو آشنايى افراد با يكديگر را گسترش داده ، قلمرو گم نامى را كاهش مى دهند . امام على عليه السلام درباره ثمره رفت و آمد به مساجد ، همواره مى فرمود : هر كه به مساجدْ رفت و آمد داشته باشد ، يكى از اين هشت چيز را به دست مى آورد : برادرى كه در راه خدا سودرسان باشد ، يا دانش گلچين شده ، يا نشانه اى محكم و استوار ، يا رحمت منتظره ، يا سخنى مى شنود كه او را به هدايتْ رهنمايى مى كند ، و يا گناهى را از سرِ ترس يا شرم ، ترك مى كند . (1) از فرهنگ مسجد ، اين است كه اهل ايمان ، يكديگر را مى بينند و از حال هم باخبر مى شوند و به كمك يكديگر مى شتابند . دامنه آشنايى در مساجد ، بايد به گونه اى باشد كه اگر كسى به مسجد نيامد ، عدم حضور وى ، محسوس باشد و ديگران نسبت به آن ، حسّاس باشند و پِيجوى وى شوند . رسول خدا اين گونه بود و هر وقتْ كسى را در مسجد نمى ديد ، سراغ وى را مى گرفت .

_ همسايه هامسئله ديگر در شهرنشينى اسلامى ، ارتباط با همسايگان است . اسلام بر مسئله ارتباط با همسايه ، بسيار تأكيد كرده است . جبرئيل عليه السلام ، آن قدر بر حرمت همسايه تأكيد مى كرد كه رسول خدا گمان بُرد همسايه از همسايه ، ارث مى برد . (2) و رسول خدا نيز آن قدر سفارش همسايگان را به مردم مى كرد

.


1- .كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 1 ، ص 237 ؛ بحار الأنوار ، ج 83 ، ص 351 .
2- .كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 1 ، ص 52 (ح 108) .

ص: 35

_ پيمان برادرى

كه آنان نيز گمان بردند همسايه ها از يكديگر ارث مى برند . (1) حرمت همسايه ، يكى از سنگين ترين حرمت ها در اسلام است (2) و همانندِ خود انسان (3) و خون انسان (4) و والدين انسان (5) ، حرمت دارد . اگر در فرهنگ شهرنشينى اين حرمتْ مورد توجّه قرار گيرد و همسايه ها با يكديگر روابطى محترمانه داشته باشند ، مى تواند به كاهش قلمرو گم نامى بينجامد . در فرهنگ اسلامى ، حدّ همسايگى از هر سمت ، چهل خانه است كه محدوده اى به اندازه يكصد و شصت خانه را در برمى گيرد . اگر براى هر خانه اى اين حلقه يكصد و شصت خانه اى را ترسيم كنيم ، تصوّر كنيد كه ارتباط همسايه ها ، چه شبكه درهم تنيده و به هم پيوسته اى را به وجود مى آورد . امروز ، ارتباط همسايه ها ، بخصوص در شهرهاى بزرگ ، رو به كاهش است . گاهى وقت ها اساسا همسايه ها يكديگر را نمى شناسند و حتّى شايد بسيار كم يكديگر را ببينند و از وضع يكديگر باخبر نيستند . گويى هر كدام در جزيره اى دور افتاده زندگى مى كنند و گويى ميان آنان ، ديوارهاى سرد بى عاطفگى كشيده شده است . امّا اگر الگوى اسلامى همسايه دارى اجرا شود ، يك شبكه گسترده ارتباطى ميان همسايگان برقرار مى شود و شناخت افراد از يكديگر ، افزايش مى يابد و در نتيجه ، كسى غريبه و گم نام نخواهد ماند .

_ پيمان برادرىآموزه ديگرى كه در الگوى دينى شهرنشينى تأثيرگذار است ، مسئله برادرى

.


1- .الكافى ، ج 7 ، ص 51 ، نهج البلاغه ، نامه 47 .
2- .غررالحكم و دررالكلم ، ح 9528 ؛ مسند أحمد ، ج 6 ، ص 8 .
3- .السيرة النبويّة ، ج 2 ، ص 149 .
4- .الجامع الصغير ، ج 1 ، ص 573 (ح 3706 .)
5- .الكافى ، ج 5 ، ص 31 ؛ مكارم الأخلاق ، ص 126 .

ص: 36

_ آشنا براى نظارت هاى نامحسوس

ميان اهل ايمان است . اسلام ، همه اهل ايمان را «برادر» يكديگر خوانده است . رسول خدا ، وقتى نخستين شهر اسلامى را بنياد نهاد ، ميان اهل ايمان ، پيمان برادرى برقرار نمود . يثرب ، پس از ورود رسول خدا ، به شهر ديگرى تبديل شد و تركيب جمعيتى آن تغيير كرد . بخشى از ساكنان اين شهر جديد را «مهاجران» تشكيل مى دادند . پديده مهاجرت ، هميشه براى شهرها يك فاجعه خوانده شده است . غالبا مهاجران از آن جا كه در محيطى غير بومى قرار گرفته و گم نام اند ، بيشتر به فساد ، و بزه روى مى آورند ؛ امّا اين اتفاق در شهر مدينه رخ نداد . زيرا ميان تمام شهروندان ، چه مهاجر و چه انصار ، پيوند برادرى برقرار شد . با اين پيوند ، گروه مهاجر در بدنه اصلى شهر (يعنى انصار) ادغام شدند .

_ آشنا براى نظارت هاى نامحسوسبه خوبى روشن است كه در برابر اين نظارت هاى نامحسوس ، گم نامى وجود ندارد . بنا بر اين ، «توجّه كردن» و «توجّه دادن» به اين بخش از نظارت ها مى تواند به سالم سازى شهرها و مهاجرت ها و مسافرت ها بينجامد . توجّه به ناظران نامحسوس و مقدّس ، حياى فرد را بر مى انگيزد و در اين صورت ، همان گونه كه در خلوت ، خود را تنها نمى ديد ، در غربت نيز خود را گم نام نخواهد دانست . بنا بر اين ، تعميق باورهاى دينى و ايمان به خدا و شناخت واقعيت هاى هستى و درك نظارت هاى نامحسوس و مقدّسى كه وجود دارند ، عامل مهمّى در الگوى شهرنشينى اسلامى است كه نتيجه آن ، حفظ فرهنگ حياست و حفظ اين فرهنگ ، موجب مصونيت قلمرو گم نامى و ناشناختگى مى گردد .

.

ص: 37

فصل سوم : حيا و پوشش

اشاره

فصل سوم : حيا و پوششانسان از امور غير مادّى ، تصويرى در ذهن خود مى سازد كه مى تواند زشت يا زيبا باشد . همين پديده تصوير ذهنى از حيا را مى توان در دو مقوله «رفتار» و «شخصيت» انسانِ باحيا نيز مطرح كرد . رفتارها نيز در ذهن بيننده ، تصويرى از خود برجاى مى گذارند . تصوير ذهنى از شخصيت انسانِ باحيا و همراه با پوشيدگى و وقار است . براساس متون دينى ، حيا لباسى است بر قامت عريان يك شى ء . حيا را مى توان پوشش انسانيت دانست . انسان بدون حيا ، جلوه اى عريان ، دريده و نازيبا دارد . به وسيله حياست كه قامت رعناى انسان ، خلعتى زيبا مى يابد . به همين جهت ، امام على عليه السلام حيا را با تعبير لباس و حجاب و پوشش ، ياد مى كند و مى فرمايد : حيا ، لباسى بلند و حجابى منع كننده و پوششى نگه دارنده از بدى هاست . (1)

.


1- .شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد ، ج 20 ، ص 272 .

ص: 38

جامه تن

جامه تنحيا ، رابطه تنگاتنگى با پوشش دارد و در بسيارى از احاديث ، اين دو با هم آمده اند . مثلاً حيا و سِتر در مورد خداوند متعال با هم آمده اند (1) و در موارد متعدّدى ، حيا نقطه مقابل عريانى دانسته شده است . (2) در حقيقت لازمه حيا ، پوشش است . نمى توان شخص برهنه را باحيا دانست و نمى توان پذيرفت كه شخص باحيا ، برهنه باشد . حجّت هاى الهى كه نمونه كامل حيا هستند ، نمونه كامل پوشيدگى نيز بوده اند . لقمان ، يكى از كسانى است كه پوشيدگى شديدى داشته و امام صادق عليه السلام ، اين ويژگى را يكى از علل حكيم شدن وى دانسته است . (3) حضرت موسى عليه السلام آن قدر بر پوشيدگى خود محافظت مى كرد كه مردم مى پنداشتند وى ، بيمارى جسمانى دارد . رسول خدا درباره ايشان فرموده است : همانا موسى ، مردى باحيا و پوشيده بود كه به دليل حيايش هيچ نقطه از بدن وى ديده نشد . (4) حضرت موسى عليه السلام هنگامى كه مى خواست وارد آب شود ، تا بدنش وارد آب نمى شد ، لباس خود را بيرون نمى آورد (5) . امّا درباره فرهنگ عمومى بنى اسرائيل ، در حديث آمده است كه حيايى وجود نداشته و لذا آنان ، هنگام شنا ، برهنه وارد آب مى شدند و به يكديگر نگاه مى كردند( !) . (6) اين ويژگى در

.


1- .رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «إنّ اللّه _ عزّوجلّ _ حيىّ ستير يحب الحياء والستر . (سنن أبى داوود ، ج 2 ، ص 251 ، ح 4012 )
2- .ر . ك : وسائل الشيعه (طبع آل البيت عليهم السلام ) ، ج 5 ، ص 22 .
3- .تفسير القمى ، ج 2 ، ص 162؛ بحار الأنوار ، ج 13 ، ص 409 .
4- .صحيح البخارى ، ج 4 ، ص 129 ؛ مسند أحمد ، ج 3 ، ص 596 ، (ح 10683) .
5- .رسول خدا فرمود : «موسى بن عمران هر گاه مى خواست وارد آب شود ، لباس از تن بيرون نمى كرد تا اين كه عورت او در آب ناپيدا شود» . (مسند أحمد ، ج 3 ، ص 262)
6- .صحيح البخارى ، ج 1 ، ص 73 .

ص: 39

فرهنگ جاهلى حجاز نيز وجود داشته است . امام على عليه السلام مى فرمايد : پيامبر صلى الله عليه و آله گروهى را ديد كه برهنه استحمام مى كردند ، بدون اين كه لُنگى بسته باشند . به همين جهت ، ايستاد و با صدايى رسا فرمود : «چرا براى خدا تعظيمى قائل نمى شويد ؟» . (1) پديده بى مُبالاتى در پوشش ، اختصاص به استحمام نداشته است ؛ بلكه مردم عصر جاهلى به طور كلّى به پوشيدگى تن ، اهمّيتى نمى دادند و رسول خدا ، مردم را در اين زمينه راهنمايى مى كرد . براى نمونه ، آن حضرت ، پس از ورود به مدينه ، شروع به ساختن مسجد كرد و مسلمانان نيز به ايشان كمك مى نمودند . هنگام حمل سنگ هاى سنگين ، پوششى كه برخى بر كمر بسته بودند ، مى افتاد و آنان اهمّيتى نمى دادند . در يكى از موارد ياد شده ، رسول خدا به شخصى فرمود : لباست را بپوش و عريان راه نرو . (2) همچنين ، شخصى به نام جَرهَد مى گويد كه روزى نشسته بودم و لباسم كنار رفته بود و ران پايم پيدا شده بود . در اين هنگام ، رسول خدا كه از آن جا عبور مى كرد ، به من فرمود : ران خود را بپوشان ، كه جزو عورت است . (3) اين كلام حضرت به مسئله مهم محدوده عورت اشاره دارد . عورت ، يعنى آنچه آشكار شدنش قبيح است و بايد پوشيده باشد . معناى اصلى عورت ، يعنى چشمى كه بينايى خود را از دست داده است . (4) سپس اين واژه در مورد چيزهايى به كار رفته است كه نبايد ديده شوند و آشكار شدن و ديده

.


1- .المصنَّف ، عبدالرّزاق ، ج 1 ، ص 286 (ح 1102) ؛ الدرّ المنثور ، ج 6 ، ص 268 .
2- .سنن أبى داوود ، ج 2 ، ص 251 (ح 4016) .
3- .مسند أحمد ، ج 1 ، ص 591 ، (ح 2493) .
4- .ر . ك : معجم مقاييس اللغة ، ج 4 ، ص 184 _ 185 .

ص: 40

شدن آنها زشت به شمار مى رود . مردم ، هر چه را عورت بدانند ، مى پوشانند و از آشكار شدن آن ، شرم مى كنند ؛ و هر چه را عورت ندانند ، نپوشانده ، از آشكار شدن آن اِبايى ندارند . ممكن است هر فرهنگى محدوده خاصّى از بدن را عورت بداند و با تغيير فرهنگ ، محدوده عورت نيز تغيير كند . با تغيير محدوده عورت ، اندازه لباس ها نيز تغيير مى كند . مثلاً در مغرب زمين ، روزگارى زنان ، لباس هاى بلندى مى پوشيدند كه آستين هاى بلندى داشت و يقه آن نيز پوشيده بود . البته موى سرشان ، معمولاً باز بود و پوشاندن آن ، لازم شمرده نمى شد . اين ، نشان مى دهد كه در آن زمان ، تمام بدن زن براى ديگران ، به نوعى عورت محسوب مى شده است . به مرور زمان و در اثر عواملى كه در جاى خود بايد بحث شود ، مفهوم عورتْ تغيير كرد و در ادامه ، اندازه پوشش نيز تغيير كرد . اندك اندك ، محدوده عورت ، كاهش يافت و لباس ها نيز كوتاه و كوتاه تر شدند ؛ همچنين آستين ها كه تا مچ را مى پوشاندند ، و دامن ها كه تا روى پا را گرفته بودند ، كوتاه و كوتاه تر شدند و يقه ها نيز كه تا گردن را مى پوشاندند ، كم كم پايين تر آمده ، بازتر شدند . در ميان مردان نيز همين پديده قابل مشاهده است . كوتاه شدن شلوارها و آستين پيراهن ها و باز شدن يقه ها مى توانند نمونه هايى از اين قبيل باشند . البته ممكن است در هر دوره اى ، عوامل ديگرى هم در تعيين محدوده عورت ، نقش داشته باشند . اسلام ، قلمرو جديدى براى عورت تعريف كرد و تمام بدن زن را عورت دانست ، مگر دست ها (از سرانگشت تا مچ) و صورت . به همين جهت ، پوشش زنان مسلمان نيز تغيير كرد . بر همين اساس ، آيه 59 از سوره احزاب نازل شد و زنان ، سرهاى خود را به گونه اى پوشاندند كه گوش ها ،

.

ص: 41

پوشيده هاى برهنه

گوشواره ها و گردن و سينه آنان پيدا بود . (1) لذا آيه 31 از سوره نور نازل شد كه به آنان دستور داد مَقنعه هاى خود را به روى سينه ها بيندازند . زنان نيز از فرداى روزى كه اين آيه نازل شد ، با حجاب كامل بيرون آمدند . (2)

پوشيده هاى برهنهلباس هاى نازك و چسبان ، در حقيقت ، برهنگى را احيا مى كنند ؛ زيرا هدف از پوشيدن لباس _ كه پوشيدگى است _ ، با اين گونه لباس ها محقّق نمى شود و از اين جهت ، تفاوت چندانى با برهنگى ندارند . در فرهنگ روايات ، از اين گروه به عنوان «كاسياتٌ عاريات (پوشيدگان برهنه)» نام برده شده است . رسول خدا ، در زمره دوزخيان ، از زنانى نام مى بَرد كه لباس بر تن دارند ، امّا گويا برهنه اند و در ميان مردم به صورت تحريك كننده اى راه مى روند . (3) پوشش هاى كوتاه و نازك ، حكايت از حياى ناقص و رقيق دارد . امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد : بر شما باد پوشيدن لباس ضخيم ؛ چرا كه هر كس لباسش نازك باشد ، دينش نازك است . (4) روزى پارچه اى قيمتى ، ظريف و زيبا از يَمن براى رسول خدا آوردند . ايشان ، پارچه را به يكى از يارانش هديه كرد . پس از چند روز ، آن لباس را بر تن وى نديد . علّت را جويا شد . وى گفت : آن را به همسرم داده ام . حضرت فرمود : «به وى بگو زير آن ، لباس ديگرى بپوشد ؛ زيرا مى ترسم كه حجم

.


1- .مجمع البيان ، ج 7 ، ص 217 .
2- .الدرّ المنثور ، ج 6 ، ص 181 .
3- .المستدرك على الصحيحين: 3/567/6103، تهذيب الكمال: 10/311/2229 .
4- .ر . ك : صحيح مسلم ، ج 4 ، ص 2192 ؛ السنن الكبرى ، ج 2 ، ص 234 .

ص: 42

پوشيدگى و مصونيت

بدنش را مشخّص سازد» . (1) همچنين ، روزى اسماء ، دختر ابوبكر ، در حالى كه لباس نازك و بدن نما بر تن داشت ، وارد خانه رسول خدا شد . به محض ورود ، حضرت ، روى خود را از وى برگرداند و به وى فرمود : «اى اسماء ! وقتى زنْ بالغ شد ، شايسته نيست كه جز صورت و دست هايش ديده شوند» . (2) لباس نازك ، چسبان و بدن نما ، نشان از حياى رقيق شده است و مفاسد بى شمارى را در پى دارد . لذا رسول خدا فرموده است : هلاكت زنان امت من در دو چيز است : طلا و لباس نازك . (3)

پوشيدگى و مصونيتبرهنگى ، طمع شيطان را برمى انگيزد (4) و زمينه گناه را فراهم مى سازد . هر جا برهنگى وجود داشته باشد ، نگاه مسموم و شيطان ملعون نيز حضور دارند . وقتى نگاهى مسموم به بدنى برهنه يا نيمه عريان بيفتد ، غريزه جنسى تحريك مى شود و آتش شهوت ، شعله ور مى گردد . ايمنى و مصونيت ، از پيامدهاى مثبت پوشيدگى است . رسول خدا ، از يكى از انواع پوشش به عنوان سِپَر ياد كرده و از مردان خواسته تا به وسيله آن ، از زنان خود ، مراقبت و محافظت كنند . (5) قرآن كريم نيز پوشش زن را مايه ايمنى از آزار مردان هوسباز دانسته است . (6)

.


1- .الخصال ، ص 623 ؛ تحف العقول ، ص 113 .
2- .المستدرك على الصحيحين: 3/569/6111، الطبقات الكبرى: 3/142.
3- .تاريخ بغداد: 1/144/4، تهذيب الكمال: 10/310/2229، تاريخ دمشق: 20/280.
4- .امام على عليه السلام مى فرمايد : «وقتى كسى عريان شود ، شيطان به او نظر مى اندازد و در او طمع مى كند ؛ پس خود را بپوشانيد» . (تهذيب الأحكام ، ج 1 ، ص 373 ؛ الخصال ، ج 2 ، ص 630)
5- .ر . ك : الجامع الصغير ، ج 1 ، ص 20 (ح 99) .
6- .احزاب ، آيه 59 .

ص: 43

فصل چهارم : حيا و خانواده

حيا ، از خواستگارى تا آغاز زندگى مشترك

_ شرم خواستگارى

فصل چهارم : حيا و خانوادهدر اين مبحث ، حيا را در قلمرو خانواده پيجويى كرده ، در مراحل گوناگون زندگى مشترك ، مورد بررسى قرار مى دهيم . بخش هاى مختلف اين بحث ، عبارت اند از : حيا از خواستگارى تا آغاز زندگى مشترك ، حيا در روابط همسران ، حيا در روابط فرزندان با والدين و بالعكس ، و حيا در روابط خانواده با ديگران .

حيا ، از خواستگارى تا آغاز زندگى مشترك_ شرم خواستگارىمعمولاً آغاز زمزمه هاى مربوط به ازدواج ، همراه با شرم و حياست . وقتى با فرزندى درباره ازدواجْ سخن گفته مى شود ، ممكن است شرم كند ، سرش را به زير بيندازد ، محل را ترك نمايد و يا از خانواده خود بخواهد كه سخن ديگرى را دنبال كنند . جواب مثبت دادن نيز معمولاً با صراحت نخواهد بود . پس از آن ، نوبت به مراسم خواستگارى مى رسد . خواستگارى ، يكى از مواردى است كه بيشترين بار شرم و حيا را براى فرد دارد . در اين قبيل امور ، معمولاً بزرگ ترها پيش قدم شده ، به كمك عروس و داماد مى آيند . حضرت على عليه السلام از كسانى است كه والدين او هنگام خواستگارى اش

.

ص: 44

_ شرم عروسى

حضور نداشتند . ايشان ، پيش از اين كه ديگران ، باب سخن را بگشايند و او را نسبت به ازدواج با دختر رسول خدا تشويق كنند ، خود ، اقدامى نكرد و تنها پس از پيش دستى ديگران بود كه تصميم گرفت نسبت به خواستگارى حضرت زهرا عليهاالسلاماقدام نمايد . لذا بدين منظور ، تا سه بار نزد رسول خدا رفت و هر بار به خاطر مقام باعظمت حضرت ، از طرح خواسته خود ، شرم كرد و نتوانست سخنى بر زبان جارى سازد . در مرتبه سوم ، رسول خدا به كمك ايشان آمد و فرمود : «گويا كارى دارى . آنچه را مى خواهى ، بگو» . اين كار ، راه را براى حضرت على عليه السلام هموارتر ساخت و ايشان توانست خواسته خود را مطرح كند . وقتى حضرت با استقبال رسول خدا روبه رو شد ، بار ديگر ، شرم به وى اجازه ماندن نداد و لذا فورا از حضور پيامبر صلى الله عليه و آله مرخّص شد . (1) مسئله ديگر ، طرح موضوع خواستگارى با دختر است . معمولاً دخترها در اين گونه موارد ، خجالتى تر هستند و اگر با پيشنهاد مطرح شده موافق باشند ، نمى توانند صريحا جواب مثبت دهند و حدّاكثر كارى كه مى كنند ، سكوتِ حاكى از رضايت است . وقتى رسول خدا موضوع خواستگارى على عليه السلام را با دختر خود فاطمه عليهاالسلامدر ميان گذاشت ، ايشان از دادن پاسخ صريح ، خوددارى كرد و با سكوتِ حاكى از رضايت ، موافقت خود را اعلام كرد و رسول خدا ، با گفتن تكبير ، اعلام كرد كه اين سكوت ، نشانه رضايت است . (2)

_ شرم عروسىپس از خواستگارى ، يكى از امورى كه ممكن است شرم داماد را به همراه داشته باشد ، تقاضاى بردن عروس به خانه است . حضرت على عليه السلام ، خود نقل

.


1- .ر .ك : شرح الأخبار ، ج 2 ، ص 355 ؛ بحار الأنوار ، ج 19 ، ص 112 .
2- .الأمالى ، طوسى ، ص 40 ، ح 13 ؛ بحار الأنوار ، ج 43 ، ص 93 .

ص: 45

مى كند كه پس از خواستگارى و انجام دادن كارهاى اوّليه ، يك ماه گذشت و من هر روز در نماز رسول خدا شركت مى كردم و به خانه خود برمى گشتم و درباره به خانه بردن فاطمه عليهاالسلام ، هيچ سخنى نگفتم . در حقيقت ، شرم ، مانع طرح مسئله مى شده است . در اين جا نيز نخست ، زنان رسول خدا و سپس خود حضرت ، دخالت كرده ، كار را به سرانجام مى رسانند . زنان رسول خدا ، متوجّه خواسته حضرت على عليه السلام و شرم وى شدند . از اين رو ، باب گفتگو را با ايشان باز كردند و گفتند : «آيا مى خواهى از رسول خدا بخواهيم كه فاطمه عليهاالسلامرا به منزل تو بفرستد ؟» . على عليه السلام نيز با پيشنهاد آنان ، موافقت نمود . آنان نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتند و نخست ، از جاى خالى حضرت خديجه عليهاالسلامسخن گفتند و سپس خواسته على عليه السلام را مطرح كردند . ظاهرا خودِ حضرت نيز همراه آنان بوده است . رسول خدا مى فرمايد : «چرا على همسرش را از من نخواسته است ؟ ما منتظر بوديم» . على عليه السلام مى گويد : «اى رسول خدا ! حيا مرا از اين كار ، باز داشت» . (1) پس از اين جريان ، مقدّمات مراسم عروسى آماده شد و طعامى به عنوان وليمه عروسى طبخ گرديد . پيامبر اكرم به على عليه السلام فرمود : «به مسجد برو و هر كس را كه مى خواهى ، دعوت كن» . نزديك غروب آفتاب ، رسول خدا به يكى از همسرانش به نام اُمّ سَلَمه مى فرمايد : «فاطمه را نزد من بياور» . اين جا يكى ديگر از مواضع شرم دختر است . معمولاً تازه عروس ها در شب عروسى از روبه رو شدن با پدر خود ، شرمگين مى شوند . امّ سلمه مى رود و با فاطمه عليهاالسلام باز مى گردد . فاطمه عليهاالسلام در حالى نزد پدر آمد كه از شدّت شرم ، عرق كرده بود و كمى مى لرزيد . مسئله ديگر ، روبه رو شدن عروس و داماد با يكديگر است . اگر عروس و

.


1- .الأمالى ، طوسى ، ص 41 ؛ بحار الأنوار ، ج 43 ، ص 95 .

ص: 46

داماد، انسان هاى باحيايى همانند حضرت على و فاطمه عليهماالسلامباشند، ممكن است شرم داشته باشند كه حتّى به چهره يكديگر نگاه كنند ، و يا مثلاً عروس ، چادر از سر برگيرد . وجود اين حيا ، نشانه خوبى است ؛ امّا نبايد باقى بماند ؛ چرا كه ممكن است مانع زندگى مشترك گردد . رسول خدا براى اين كه عروس و داماد ، بدون حجاب ، يكديگر را ببينند ، اقدام مى كند . على عليه السلام حضور داشت و فاطمه عليهاالسلامنيز با شرم و حيا وارد مى شد . وقتى روبه روى پدر و همسر خود قرار گرفت ، رسول خدا ، پارچه را از صورت عروس بر گرفت و على عليه السلام وى را مشاهده كرد . اقدام دوم رسول خدا اين بود كه دست دختر خود را گرفت و در دست على عليه السلام گذاشت . هر چند اين وضعيت ، سخت و دشوار است ، اما سخت تر از آن تنها شدن با يكديگر و به اتاق خود رفتن است . رسول خدا ، در حالى كه دست آن دو را در دست يكديگر قرار داده بود ، آنان را به اتاق خودشان راهنمايى مى كند . ممكن است شرم و حيا همچنان مانع برقرارى ارتباط نزديك تر ميان زن و شوهر شود . در چنين مواردى ممكن است هر دو يا يكى از آنان به نقطه اى خيره شود و چشم در چشم هم ندوزند ؛ زيرا اين وضعيت ، باز موقعيت جديدى است كه تا به حال با آن ، رو به رو نبوده اند . لذا رسول خدا به آنان فرمود : «شما برويد ، من نيز به شما ملحق مى شوم» . اتفاقا همين گونه نيز شد . حضرت على عليه السلام مى گويد : هر دو وارد اتاق شديم . حضرت زهرا عليهاالسلامدر گوشه اى نشست و من نيز كنار وى نشستم . او از من حيا مى كرد و چشم به زمين دوخته بود . من نيز از او شرم داشتم و چشم به زمين دوخته بودم . چيزى نمى گذرد كه رسول خدا وارد مى شود و باب سخن را باز مى كند و

.

ص: 47

حيا در روابط همسران

ويژگى هاى الگوى حيا

پس از به جا آوردن يكى از مستحبّات ، براى آنان دعا مى كند . (1) براى نوعروسان و نودامادان ، روبه رو شدن با ديگران در فرداى عروسى ، شرم خاصّ خود را دارد ؛ فرداى عروسىِ حضرت زهرا عليهاالسلام ، رسول خدا ايشان را نزد خود فرا خواند . مى گويند حضرت زهرا عليهاالسلام در حالى خدمت پدر رسيد كه از شدّت حيا ، مدهوش و حيران بود . (2)

حيا در روابط همسرانپس از آغاز زندگى مشترك ، روابط همسران ، شكل متفاوتى به خود مى گيرد . بهترين نوع رابطه ، رابطه مبتنى بر حرمت ، احترام و تكريم است . در اين شكل از رابطه ، هر يك از طرفين ، حرمت ديگرى را حفظ مى كند و طرفين ، برخوردى كريمانه با يكديگر دارند . قرآن كريم ، زن و شوهر را لباس يكديگر معرّفى كرده كه (3) هماهنگى كاملى با الگوى حيا دارد و بلكه مى توان گفت الگوى حيا را با بيانى لطيف و با تعبيرى كه نشانگر ماهيت حياست ، معرّفى نموده است . الگوى صحيح رابطه زناشويى ، مبتنى بر پوشيدگى ، حيا و وقار زن و شوهر در برخورد با يكديگر است . در اين شكل از رابطه ، هر يك از طرفين ، پوشش ديگرى است و مايه شرمسارى و آبروريزى او نمى گردد ، برخوردى دريده و برهنه با ديگرى ندارد و نه تنها پرده حُجب و حيا را نمى دَرَد ، بلكه خود ، پوششى براى وى مى شود .

ويژگى هاى الگوى حياالگوى ارتباطى حيا ، ويژگى هايى دارد كه عبارت اند از :

.


1- .الأمالى ، طوسى ، ص 43 ؛ بحار الأنوار ، ج 43 ، ص 96 .
2- .ر . ك : كشف الغمّة ، ج 1 ، ص 375 ؛ بحار الأنوار ، ج 43 ، ص 138 .
3- .بقره ، آيه 187 .

ص: 48

1 . شرم همسرى

2 . شرم در رفتار و گفتار

3 . شرم اشتباه

1 . شرم همسرىگاهى ممكن است يكى از طرفين ، رابطه مبتنى بر ترس را مهندسى كند . برخى نيز ممكن است رابطه مبتنى بر پاداش را طرّاحى كنند . در نوع اوّل ، نظام زندگى زناشويى بر پايه ترس قرار داد و در نوع دوم ، بر پايه طمع و پاداش . در الگوى ارتباطى حيا ، نه ترسْ مبناى عمل است و نه طمع ؛ بلكه هر يك از همسران ، كوتاهى در مسئوليت هاى زندگى را زشت و شرم آور مى داند و لذا ، حيا ، مانع كوتاهى مى شود و از ارتكاب اشتباه ، جلوگيرى مى كند .

2 . شرم در رفتار و گفتاروقار در رفتار ، و ادب در گفتار ، ويژگى ديگر رابطه مبتنى بر حياست . كسانى كه از حيا برخوردارند ، رفتارى باوقار ، متين و سنگين دارند و در ارتباط هاى كلامى خود ، رعايت ادب و احترام را مى نمايند . نبود اين دو عنصر ، ممكن است موجب بروز مشكلات فراوانى شود . گاهى نوع رفتار براى طرف مقابل ، توهين آميز و تحقيركننده است . گاهى نيز نوع سخن گفتن ، همراه با ناسزاگويى و توهين است . درشت گويى ، فحش دادن ، به زبان آوردن و به رُخ كشيدن امور تحقير كننده و چيزهايى از اين قبيل ، رفتارهايى هستند كه فاقد عنصر شرم و حيا بوده ، همانند آتشى است كه بر خرمن دوستى و محبّت زده مى شود .

3 . شرم اشتباهدر ارتباط مبتنى بر حيا ، اگر اشتباهى از كسى سربزند ، نسبت به آن بى تفاوت نيست و از كرده خود ، شرمگين مى شود . در اين وضعيت ، نه « اصرار » بر تكرار اشتباه وجود دارد ، و نه « توجيه» و دفاع از آن ، و نه « خرسندى » از

.

ص: 49

4 . شرم درخواست

آنچه انجام شده ؛ بلكه اتّفاق پيش آمده ، وى را آزار مى دهد و از كرده خود ، سرافكنده مى سازد . در چنين موقعيتى بايد قضيه را تمام شده اعلام كرد . نگه داشتن فرد در حالت شرم و به رو آوردن اشتباه و امتياز گرفتن در چنين حالتى ، ممكن است پرده حجب و حيا را از ميان بردارد ؛ فرد شرمنده احساس خواهد كرد كه از اخلاق وى ، سوء استفاده شده و اين ، ممكن است باعث كنار گذاشتن چنين اخلاقى شود . بنا بر اين ، بهتر است او را ببخشد ، تكريم كند ، بدو شخصيت بخشد و همه چيز را براى هميشه فراموش كند ، همان گونه كه خداوند با كسى كه از رفتار نارواى خود شرمنده است ، چنين مى كند .

4 . شرم درخواستيك انسانِ باحيا نيز از اين كه نتواند خواسته كسى را برآورده سازد ، شرمگين مى شود . رسول خدا به جهت شدّت حيايى كه داشت ، دست رَد به سينه هيچ سائلى نزد (1) و اين ويژگى همه اهل ايمان است . (2) در زندگى مشترك ، معمولاً مردان ، مسئول تأمين نيازمندى ها هستند . براى مرد ، بسيار سخت است كه با دست خالى به خانه برگردد . حضرت ابراهيم عليه السلام روزى براى تهيه آذوقه از منزل خارج شد ؛ امّا چيزى نيافت و شرم داشت كه با دست خالى به خانه برگردد . (3) زنان باحيا و كريم النفس نيز با درك چنين حالتى ، از بيان خواسته اى كه ممكن است خارج از توان همسرشان باشد ، خوددارى مى كنند ، حتّى اگر آذوقه منزل باشد . به همين جهت حضرت زهرا عليهاالسلامبه امام على عليه السلام مى گويد : اى ابوالحسن ! من اين گونه ام كه از خداى خود ، شرم مى كنم كه تو را

.


1- .ر .ك : الكافى ، ج 8 ، ص 130 ؛ الأمالى ، طوسى ، ص 692 ؛ مكارم الأخلاق ، ص 23 .
2- .بحار الأنوار ، ج 67 ، ص 311 .
3- .ر .ك : تفسير القمى ، ج 1 ، ص 153 ؛ بحار الأنوار ، ج 12 ، ص 5 .

ص: 50

5 . شرم در اختلاف

به كارى وا دارم كه توان آن را ندارى . (1)

5 . شرم در اختلافمسئله ديگر حيا در زمينه اختلافات است . اختلافات همسران ، اوّلين تأثير خود را در حياى آنان نشان مى دهد . معمولاً نوع سخن گفتن و كلمات مورد استفاده و نوع نگاه و رفتار ، تغيير مى كند و ممكن است حالت بى شرمانه اى به خود بگيرد . حتّى ممكن است مسئله اختلاف از قلمرو زن و شوهر به محدوده خانواده كشيده شود و يا از قلمرو خانواده خارج شود و به اطّلاع همسايه ها يا اقوام نيز برسد . همسرانِ باحيا ، هنگام اختلاف ، نه از كلمات ناشايست استفاده مى كنند و نه رفتارهاى ناشايست از آنان سر مى زند . به نظر مى رسد كه « عمومى كردن اختلاف » ، زشت تر از كارهاى ديگر باشد . از همين رو ، رسول خدا ، شكايت زن از همسر خود را نشانه بى حيايى وى مى داند . يكى از دختران رسول خدا كه از همسر خود ، آزار ديده بود ، كسى را نزد پدر فرستاد و از شوهر خود ، شكايت كرد . حضرت به وى پيغام داد كه : شرم خود را نگه دار . چه زشت است كه زنِ بااصالت و ديندار ، هر روز از همسر خود ، شكايت كند . (2)

.


1- .مناقب أميرالمؤمنين عليه السلام ، ج 1 ، ص 201 (ح 124) .
2- .الكافى ، ج 3 ، ص 252 ؛ بحار الأنوار ، ج 22 ، ص 161 .

ص: 51

فصل پنجم : حيا و جامعه

حيا ، مبناى ارتباط سالم و پايدار

.

.

ص: 52

حيا و بُعد شنيدارى جامعه

فصل پنجم : حيا و جامعهجامعه ، صحنه اجتماع انسان هاست و شب هنگام ، صحنه عمومى جامعه ، خالى از انسان ها . با طلوع خورشيد و آغاز روز ، مردم ، آرام آرام از خانه ها بيرون آمده ، در صحن عمومى جامعه جمع مى شوند . اين جاست كه مسئله ارتباط ميان افراد ، پديد مى آيد . مهندسى صحيح ارتباط ميان آحاد جامعه ، نقش بسيار مهمّى در سلامت جامعه و پويايى آن خواهد داشت . يكى از عوامل مهم در تنظيم روابط اجتماعى ، حياست كه در اين فصل ، برخى جنبه هاى آن را مورد بررسى قرار مى دهيم .

حيا ، مبناى ارتباط سالم و پايدارهر رابطه اى بر اساس و پايه اى شكل مى گيرد و به تناسب آن ، ويژگى هاى متفاوت مى يابد . گاهى مبناى يك رابطه ، «ترس» است و گاهى «طمع» . رابطه مبتنى بر اين دو مبنا ، هم « ناسالم » است و هم « ناپايدار » . در مبناى ترس ، هدف رابطه ، كسب ايمنى است و رابطه ، هنگامى فراخوانى مى شود كه فرد ، در موقعيت تهديد قرار گرفته باشد و تا وقتى پايدار است كه تهديد ، وجود داشته باشد . و امّا در الگوى دوم ، كه الگوى «طمع» باشد ، علت ارتباط ، تأمين نياز و

.

ص: 53

_ شرم گفتارى

كسب منفعت است . اين نوع رابطه ، هنگام تطميع شدن ، فراخوانى مى شود و هدف آن ، رسيدن به خواسته ها و آرزوهاست و تا وقتى پايدار است كه خواسته هاى فرد ، تأمين شود . الگوى سوم ارتباط ، الگوى حياست . اين الگو ، مبتنى بر حرمت و كرامت انسان ها بوده ، بر پايه احترام و تكريم آنان استوار است . در اين الگو ، نه ترس از ديگرى وجود دارد و نه طمع به وى ؛ بلكه آنچه وجود دارد ، شرم و حياست . در رابطه مبتنى بر حيا ، اگر هيچ تهديدى وجود نداشته باشد و هيچ تطميعى در كار نباشد ، باز هم ارتباط صميمانه و محترمانه اى وجود دارد و فرد از انجام دادن آنچه نازيباست ، شرم كرده ، دست مى كشد . در چنين جامعه اى ، دوستى ها صميمانه و پايدار ، كريمانه و محترمانه است . در هر شرايطى ، حرمت و احترام ميان افراد وجود دارد و شرم و حياى موجود ، هر زشتى اى را مى زدايد و هر زيبايى اى را به ارمغان مى آورد .

حيا و بُعد شنيدارى جامعهيكى از ابعاد جامعه ، بُعد صوتى (سمعى / شنيدارى) آن است . اگر حيا در جامعه اى حاكميت يابد ، بدون ترديد ، بر بُعد شنيدارى آن جامعه تأثير مى گذارد و قبيح صوتى را از اين قلمرو دور ساخته ، جامه اى از زيبايى ، پاكى و لطافت بر آن مى پوشانَد . در اين قلمرو ، دو محور عمده وجود دارد : يكى توليد صوت و ديگرى مصرف صوت . در نتيجه ، قبيح در قلمرو صوت ، يا به توليد آن است و يا به مصرف آن . در بحث توليد صوت ، سخن از زبان و گفتار انسان از يك سو ، و رسانه هاى صوتى از سوى ديگر به ميان مى آيد و در بحث مصرف ، سخن از قدرت شنوايى انسان است و بر همين اساس ، حيا نيز دو قِسم است : شرم گفتارى و شرم شنيدارى .

.

ص: 54

_ شرم گفتارىبرخى آوازها و آهنگ ها ، موجب تحريك جنسى شده ، زمينه فساد و گناه را فراهم مى كنند . صداى زن نامحرم و هم سخنى با او نيز در همين قِسم جاى مى گيرد . گاهى كلماتى ميان زن و مرد نامحرم رد و بدل مى شود كه تحريك كننده است و مى تواند زمينه سوء استفاده مرد را فراهم آورد . گاهى نيز آهنگ كلام زن و مرد نامحرم ، تحريك كننده است . اين ويژگى ، در آهنگ كلام زنان ، بيشتر وجود دارد . « آهنگ كلام » و « كلام تحريك كننده » ، ممكن است موجبات اغفال زن و مرد را فراهم كنند . در اين جا ، حيا يك عامل نجات بخش است كه مى تواند موجبات ايمنى زن و مرد را در جامعه تأمين كند . بر همين اساس ، امام باقر عليه السلام ابوبصير را به خاطر شوخى با زن نامحرم ، توبيخ مى كند و از وى مى خواهد كه ديگر مرتكب اين كار نشود . (1) امام على عليه السلام در سنين جوانى براى ايمنى از وسوسه هاى شيطان ، از سلام كردن به زنان ، بخصوص زنان جوان ، خوددارى مى كند و تنها پاسخِ سلام آنان را مى دهد . (2) هم كلام نشدن زن و مرد نامحرم با يكديگر ، نشانه بى احترامى نيست ؛ بلكه يك اقدام پيشگيرانه و ايمنى بخش است كه موجب حفظ حريم نامحرم و حرمت وى مى گردد . چه بسا رسوايى هايى كه از يك كلام ، آغاز شده است . تأثير آهنگ كلام در تحريك جنسى ، دو طرفه است ؛ امّا تحريك كنندگى آهنگ سخن زنان ، بيش از مردان است . چرا كه طمع جنسى مردان را برمى انگيزد و مى تواند مرزهاى خصوصى زن را تهديد كرده ، امنيت وى را به خطر اندازد . شرم گفتارى عاملى براى تأمين امنيت است . توصيه قرآن كريم كه مى فرمايد زنان به گونه اى سخن نگويند كه طمع مردان هوسباز را تحريك

.


1- .الخرائج والجرائح ، ج 2 ، ص 594 ؛ بحار الأنوار ، ج 46 ، ص 247 .
2- .ر . ك : الكافى ، ج 2 ، ص 648 و ج 5 ، ص 535 ؛ بحار الأنوار ، ج 40 ، ص 335 .

ص: 55

_ شرم شنيدارى

كند ، (1) در همين راستا ، قابل تحليل است . يك شيوه دفاعى و ايمن بخشى كه ممكن است برخى زنان در اين مورد به كار برند ، تغيير دادن صداست كه ويژگى تحريك كنندگى آن را مى زدايد . مورد ديگر از قبيح شرعى در قلمرو صوت ، هتك آبروى ديگران به وسيله زبان است . آبروى افراد ، همه هويت و حيثيت اجتماعى آنان است . بدون حرمت و آبرو ، اعتبار و اعتماد اجتماعى وجود نخواهد داشت و مسلّم است كه در اين صورت ، آسيب بزرگى به جامعه وارد مى شود . حرمت شكنى ممكن است به وسيله بيان واقعيت ها باشد كه غيبت و افشاى اسرار ناميده مى شود و ممكن است خلاف واقع باشد ، كه دروغ و تهمت و افترا ناميده مى شود . گاهى نيز به وسيله تمسخر و استهزا (2) صورت مى گيرد و گاهى به وسيله لقب زشت به يكديگر دادن (3) و گاهى به وسيله فحّاشى و ناسزا گويى . (4) همه اينها نابه هنجارى هاى قلمرو صوت اند . اين گونه نابه هنجارى ها ، موجب آلودگى فضاى صوتى جامعه مى شوند . در حاكميت فرهنگ حيا ، دروغ بر زبان جارى نمى شود ؛ اسرار افراد ، افشا نمى شود ؛ آبروى انسان ها مورد تعرّض قرار نمى گيرد ؛ كسى مسخره نمى شود ؛ افراد با نام ها و لقب هاى زشت ، صدا زده نمى شوند و به كسى تهمت زده نمى شود ؛ بلكه زشتى هاى افراد ، پرده پوشى مى شود ؛ از آنان به نيكى ياد مى شود ؛ و ... . زدوده شدن آن زشتى ها و به وجود آمدن اين زيبايى ها ، پيامد پرورش يافتگى زبان به وسيله شرم و حياست .

.


1- . «لاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَضٌ» . (احزاب ، آيه 32)
2- . «لاَ يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن يَكُونُواْ خيرا مِّنْهُمْ وَ لاَ نِسَآءٌ مِّن نِّسَآءٍ عَسَى أَن يَكُنَّ خَيْرا مِنْهُنَّ» . (حجرات ، آيه 11)
3- . «وَ لاَ تَنَابَزُواْ بِالْأَلْقَ_ابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الاْءِيمَ_انِ» . (حجرات ، آيه 11)
4- .فحّاشى ، از نشانه هاى بى حيايى است و در روايات ، مورد نهى قرار گرفته است .

ص: 56

حيا و بُعد ديدارى جامعه

_ شرم شنيدارىاگر دهان ها و زبان ها صافى حيا داشته باشند ، صوت نابه هنجار ، توليد نمى شود و اگر گوش ها صافى حيا داشته باشند ، از مصرف صوت هاى نابه هنجار و نامشروع ، پرهيز مى كنند . گوش ، يكى از دروازه هاى قلب و جان آدمى است و حيا ، نگهبان شايسته اى است تا هر صوت نامطلوبى وارد ساحت جان آدمى نگردد . گوش ، مصرف كننده توليدات زبان و دهان است ؛ ولى هر محصول توليد شده اى كه مُهر تأييد حيا را ندارد . گوش باحيا از آن استفاده نمى كند . همچنين در يك جامعه باحيا ، سخنان ناروايى كه درصدد هتك حرمت ديگرى است ، خريدار ندارد . كسى كه به اين گونه سخنانْ گوش فرا دهد ، شريك گوينده است (1) و يك شخص باحيا ، خود را شريك بى شرم ها نمى كند ؛ بلكه دفاع از آن شخص را وظيفه خود مى داند 2 و حتّى اگر شواهد گوناگونى عليه كسى نقل شده باشد ، ولى خود او انكار كند ، انكار او را تصديق ، و شهادت آنان را تكذيب مى كند ، هر چند از افراد مورد وثوق او باشند . (2)

.


1- .امام على عليه السلام فرمود : «سامع الغيبة شريك المغتاب» (همان ، ص 268) .
2- .محمّد بن فضيل : به امام كاظم عليه السلام گفتم : فدايت شوم ! گاهى خبر مى رسد كه كسى حرف ناخوشايندى درباره من زده است . وقتى از خود او مى پرسم ، آن را انكار مى كند ، در حالى كه خبردهندگان ، مورد اطمينان بوده اند ! حضرت به من فرمود :اى محمّد ! گوش و چشمت را درباره برادرت تكذيب كن . اگر پنجاه تن نزد تو قسم خوردند و او سخن ديگرى گفت ، تو او را تصديق كن و ديگران را تكذيب كن» . (الكافى ، ج 8 ، ص 147 ؛ ثواب الأعمال ، ص 24)

ص: 57

حيا و بُعد ديدارى جامعهدر شهر حيا ، فضاى بصرى (ديدارى) جامعه نيز از زشتى به دور است . زشتى يك عمل ، گاهى به جنبه هاى زيباشناختى آن نيست ؛ بلكه به آثار و پيامدهاى سوء آن است . ممكن است چيزى از نظر زيباشناختى ، زشت نباشد ؛ بلكه در نهايت حُسن و جمال باشد ؛ امّا به جهت آثار و پيامدها ، زشت به شمار آيد . مهم ترين قبيح بصرى در شهر حيا ، مربوط به چگونگى حضور زن و مرد در جامعه است . خروج چشمنَواز زن از خانه ، شايد از يك مَنظر زيباشناختى مثبت ارزيابى شود ؛ امّا ممكن است آثار و عواقب ناخوشايندى در پى داشته باشد . اين كار ، زنان را در كانون توجّه هوسبازان و در معرض تعرّض آنان قرار مى دهد و چه بسا كه به هتك حرمت و حيثيت آنان منجر شود . جلوه اى كه سرانجامى تلخ و شوم در پى دارد ، نمى تواند حُسن باشد . در شهر حيا ، صحنه هاى تحريك كننده توليد نمى شوند و زنان از خودآرايى و حضور چشمنواز در جمع نامحرم ، شرم دارند . در فرهنگ حيا ، خانه ، دژ مستحكم و قلعه نفوذناپذير زن است . (1) بودن در خانه ، امنيت و آرامش را براى زن به ارمغان مى آورد و او را از تيررس چشمان آلوده و هوسباز ، دور نگه مى دارد . زن مى تواند درون خانه از بهترين آرايه ها استفاده كند و زيباترين لباس ها را بر تن كند . اين ، نه تنها قبيح به شمار نمى آيد ، بلكه يك حُسن است و مورد تأكيد نيز قرار گرفته (2) و حتّى توصيه شده كه هنگام نماز ، برترين و بهترين زيورها و پوشش ها مورد استفاده قرار گيرند . (3)

.


1- .در برخى روايات ، از خانه به عنوان «حِصن (دژ)» ، ياد شده است . (ر . ك : الكافى ، ج 5 ، ص 337)
2- .خودآرايى براى همسر ، بسيار مورد تأكيد دين اسلام قرار گرفته است .
3- .ر .ك : الصلاة فى الكتاب والسنة ، ص 66

ص: 58

حيا ، دشمن زيبايى نيست ؛ بلكه دشمن فساد ناشى از برخى زيبايى هاست . به همين جهت ، زنِ باحيا ، زنى نيست كه با هر چه زيبايى است ، دشمن بوده ، از هر چه زيبايى است ، گريزان باشد . زن باحيا ، از فسادى كه لباس زيبايى بر تن كرده ، بيزار است و از اين رو ، آن جا كه زيبايى فسادانگيز است ، از آن گريزان است . بنا بر اين ، شيوه اوّل ، استفاده از خانه به عنوان دژى در برابر ديد نامحرم است . اين كار ، بخش مهمّى از فضاى بصرى جامعه را پاك نگه مى دارد ؛ امّا به هر حال ، زنان نيز از خانه خارج مى شوند . در اين گونه موارد ، چگونه مى توان فضاى بصرى جامعه را از زشتى و نابه هنجارى ، پاك نگه داشت ؟ شيوه اوّل ، مبتنى بر «كاهش حضور» بود و شيوه هايى كه در موقعيت حضور به كار گرفته مى شوند ، مبتنى بر «كاهش تحريك» و به «حدّاقل رساندن نگاه نامحرم» است . به بيان ديگر ، شيوه نخست ، «پرهيز از خروج بى دليل» بود و اين شيوه ، مبتنى بر «خروج پاك» است . بر همين اساس ، اوّلين اقدام در جلوگيرى از آلودگى بصرى شهر حيا ، استفاده از حجاب و پوشش مناسب است . (1) تدبير ديگر ، جدا كردن محلّ زنان و مردان از يكديگر براى جلوگيرى از اختلاط آنان است كه گاهى خواسته يا ناخواسته ، صحنه هاى زشتى را به وجود مى آورد . براى جلوگيرى از اين امر ، مى توان مكان هاى مخصوصى را به بانوان اختصاص داد . رسول خدا ، هنگامى كه ساختمان مسجد را بنا مى كردند ، درى مخصوص زنان قرار داد و استفاده مردان را از آن ، ممنوع ساخت . (2)

.


1- .ر . ك : پژوهشى در فرهنگ حيا ، بخش دوم ، فصل سوم ، حيا و پوشش .
2- .ر . ك : حلية الاولياء ، ج 1 ، ص 313

ص: 59

مسئوليت مردان

تدبير ديگر ، استفاده از «تأخير زمانى» است . اگر در اجتماعى مثل مسجد ، زن و مردْ حضور دارند ، هنگام خروج ، مى توان با استفاده از تأخير زمانى ، مانع اختلاط شد و زمانِ در ديد قرار گرفتن زنان را كاهش داد . وقتى نماز رسول خدا تمام مى شد ، مردها قدرى صبر كرده ، از جا حركت نمى كردند ، تا زنان از مسجد خارج شوند . (1) تدبير ديگر ، «تأخّر مكانى» است . قرار گرفتن زنان در پشت سرِ مردان ، آنان را از ديد آنان ، دور نگه مى دارد . وقتى رسول خدا شنيدند كه در راه ها و مسيرها ، زنان و مردان به صورت مختلط حركت مى كنند ، توصيه كردند كه زنان ، پشت سرِ مردان حركت نمايند . (2) حضرت موسى عليه السلام نيز پشت سرِ دختر شعيب عليه السلام حركت نكرد و از وى خواست كه او را در يافتن مسير ، با پرتاب سنگ ، راهنمايى كند . (3) تدبير ديگر ، «حركت از كنار راه» است . وسط راه ها معمولاً دو ويژگى دارد : يكى شلوغ بودن و ديگرى در ديد بودن . شلوغى ممكن است سبب برخورد زن و مرد نامحرم با يكديگر شود و لذا حركت از كنار مسير _ كه معمولاً خلوت تر است _ راه مناسبى براى جلوگيرى از اين پيشامد است . همچنين حركت زن از وسط مسير ، ممكن است او را بيشتر در ديد نامحرم قرار دهد . به همين جهت ، رسول خدا فرموده است : ميانه راه براى زنان نيست ؛ بلكه بايد از كنار ديوار و جاده حركت كنند . (4)

.


1- .صحيح البخارى ، ج 1 ، ص 203 .
2- .ابو سعيد انصارى شنيده كه وقتى رسول خدا از مسجد خارج شد و اختلاط مردان و زنان را در راه ديد ، به زنان فرمود : «عقب برويد ؛ زيرا وسط راه براى شما نيست ؛ بر شما باد به حركت در كنار راه . پس از آن ، زنان از كنار ديوارها حركت مى كردند به گونه اى كه لباسشان به ديوار كشيده مى شد» . (سنن أبى داوود ، ج 4 ، ص 369 ، ح 5272)
3- .كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 4 ، ص 19 (ح 4974) .
4- .الكافى ، ج 5 ، ص 518 _ 519 . همين سخن از امام كاظم عليه السلام نيز نقل شده است : كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 3 ، ص 561 (ح 4927) .

ص: 60

تدبير ديگر ، « استفاده از همراه » در هنگام خروج از منزل است . اين همراه ، ممكن است زن باشد يا مرد . دو زن ، كمتر از يك زن مورد ، تعرّض قرار مى گيرند ، بخصوص اگر زن همراه ، سنّ بيشترى داشته باشد . بهترين وضعيت ، همراه بودن مرد مَحرم است . زنانى كه همراه مرد محرم ، بخصوص همسر خود از منزل خارج مى شوند ، بسيار كمتر از وقتى كه به تنهايى بيرون مى آيند و يا همراه زن ديگرى هستند ، مورد تعرّض قرار مى گيرند . در اين وضعيت ، «غيرت» و «اقتدار» مرد ، سپرى دفاعى براى زن است كه طمع نامحرم را از بين مى برد و حتّى انديشه تعرض را از ذهنش مى زدايد . (1) همچنين توصيه شده است كه زن ، بدون مرد محرم ، به مسافرت نرود (2) . حتّى رسول خدا ، يكى از مسلمانان را كه براى اعزام به جبهه ثبت نام كرده بود ، از شركت در جنگ به اين جهت معاف كرد كه همسر او به تنهايى در راه حج بود . (3)

مسئوليت مردانمردان نيز در جلوگيرى از خلق صحنه هاى نازيبا و آلوده توسط زنان ، نقش دارند . اين وظيفه تا پيش از ازدواج زن ، به طور عمده با پدر اوست و پس از ازدواج ، با شوهر او . در انجام دادن اين وظيفه ، وجود صفت ديگرى به نام «غيرتْ» (4) ضرورى است . مردان باغيرت ، مراقب وضعيت خانواده اند و از

.


1- .ر .ك : بخش دوم ، فصل اوّل : حيا و خلوت .
2- .ر . ك : مسند أحمد : ج 3 ، ص 21 (ح 7226) وص 54 (ح 7418) .
3- .ر . ك : صحيح مسلم ، ج 4 ، ص 104 .
4- .مرحوم علامه سيدمحمّد حسين طباطبايى در تعريف «غيرت» آورده است : «غيرت ، يكى از صفات پسنديده اخلاقى و از ملكه هاى فضيلتمندى است و عبارت است از تغيير حالت عادى انسان و برانگيخته شدن وى براى دفاع و انتقام به هنگام تجاوز بيگانه به آنچه براى فرد ، محترم است و آن را مايه كرامت خود مى داند (مانند دين يا آبرو يا مقام) . هيچ انسانى _ هرگونه كه فرض شود _ از اين صفت غريزى تهى نيست و لذا مى توان گفت كه از فطريات انسان است» . (الميزان فى تفسير القرآن ، ج 4 ، ص 175) .

ص: 61

رفتارى كه مخالف شئون اخلاقى خانواده باشد ، جلوگيرى مى كنند . مسئله اجازه گرفتن زن از مرد به هنگام خروج از منزل ، در همين راستا قابل تحليل است . مرد ، بيشتر و بهتر مى تواند احساس مردها را درك كند و ممكن است بهتر از زن بتواند تشخيص دهد كه چه وضعيتى ممكن است تحريك كننده و وسوسه برانگيز باشد . زنان با استفاده از اين امتياز مى توانند وضعيت خود را به گونه اى سامان دهند كه تحريك آميز نباشد . از ديدگاه حضرت على عليه السلام اختلاط زن و مرد در خيابان و ايجاد صحنه هاى منافى با حيا ، به دليل كوتاهى مردان در انجام دادن اين وظيفه است . وقتى به ايشان گزارش رسيد كه در منطقه عراق ، زنان در راه ها با مردان برخورد مى كنند ، رو در رو مى شوند و حتّى به يكديگر تنه مى زنند ، مردان را خطاب قرار داد و آنان را به خاطر بى غيرتى شان سرزنش كرد و فرمود : «آيا شرم نمى كنيد ؟» . (1) در شهر حيا ، چشم ها نيز حيا دارند . چشم باحيا ، از نگاه كردن به آنچه نابه هنجار است ، خوددارى مى كند . شايد زنانى باشند كه حيا را رعايت نكنند و صحنه هاى بى شرمانه اى را توليد كنند . در اين صورت ، چشم ها بايد حيا داشته باشند و از ديدن صحنه هاى نابه هنجار ، خوددارى كنند . نگاه كردن به نامحرم ، تير مسمومى است كه به جان انسان مى نشيند . چه بسا نگاهى كه يك دنيا حسرت و پشيمانى به دنبال داشته باشد . (2) چشمى كه حيا دارد ، به محض رو به رو شدن با زنان نامحرم ، رو بر مى گردانَد . رسول خدا و امام على عليه السلام وقتى ديدند زنى از روى مَركب خود مى افتد ، به سرعت ، چهره خود را

.


1- .ر . ك : الكافى ، ج 5 ، ص 537 ، ح 6 ؛ المحاسن ، ج 1 ، ص 115 ؛ بحار الأنوار ، ج 79 ، ص 115 .
2- .امام صادق عليه السلام مى فرمايد : «نگاه ، تيرى مسموم از تيرهاى ابليس است و چه بسا نگاهى كه حسرت طولانى به بار مى آورد !» . (الكافى ، ج 5 ، ص 559)

ص: 62

برگرداندند (1) تا نكند هنگام سقوط كه بدن وى آشكار مى شود ، نگاهشان به او بيفتد . روزى زنى به خانه رسول خدا آمد كه لباس نازكى بر تن داشت . حضرت ، فورا صورت خود را برگرداند و او را راهنمايى كرد (2) و وقتى جوانى را ديد كه به زن جوانى خيره شده است ، با دست خويش چهره وى را از نامحرم برگرداند . (3) مردان باحيا ، پشت سر زنان حركت نمى كنند . حضرت داوود عليه السلام به فرزند خود ، توصيه مى كند كه : «پشتِ سر شير حركت كن ؛ ولى پشت سر زن حركت نكن» . (4) اين ، نشان از خطر فزاينده اى است كه چنين كارى مى تواند در پى داشته باشد . به همين جهت ، وقتى قرار شد حضرت موسى عليه السلام همراه يكى از دختران حضرت شعيب عليه السلام نزد ايشان برود ، به وى گفت : تو پشتِ سر من حركت كن . اگر اشتباه رفتم ، مرا راهنمايى كن . همانا ما خاندانى هستيم كه به پشت زنان ، نگاه نمى كنيم . (5) در جاى ديگرى نقل شده كه گفت : من خوش ندارم كه باد به بدن تو بوزد و در نتيجه ، بدنت را براى من توصيف كند . (6) در طرف مقابل ، زنان شهر حيا نيز از نگاه كردن به نامحرم پرهيز مى كنند . وظيفه چشمپوشى از گناه و مصرف نكردن صحنه هاى توليد شده توسط مردان بى شرم ، مخصوص مردان نيست . زنان باحيا نيز از نگاه كردن به

.


1- .ر . ك : مستدرك الوسائل ، ج 3 ، ص 245 ؛ مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 5 ، ص 122 .
2- .ر . ك : سنن أبي داوود ، ج 2 ، ص 270 ، ح 4104 .
3- .ر .ك : مسند أحمد ، ج 1 ، ص 76 و 213 و 251 و 329 .
4- .مستدرك الوسائل ، ج 14، ص 275.
5- .كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 4 ، ص 19 ، ح 4974 .
6- .تفسير نور الثقلين ، ج 4 ، ص 123 ، ح 48 .

ص: 63

حيا و پرده پوشى

نامحرم ، خوددارى مى كنند . اين مطلب در قرآن كريم به صراحت آمده است . و به زنان با ايمان بگو: «ديدگان خود را [ از هر نامحرمى ]فرو بندند . (1) هر جا كه صحنه شرم آورى توليد شود ، وظيفه ديگران ، اعم از زن و مرد ، اين است كه از نگاه كردن به آن ، خوددارى كنند . چيز ديگرى كه ممكن است فضاى بصرى جامعه را آلوده سازد ، اين است كه مردان به شكل زنان درآيند و زنان به شكل مردان . در شهر حيا ، نه زن و نه مرد ، هيچ كدام تن به اين كار زشت نمى دهند ؛ هم انجام دادن آن را شرم آور مى دانند و هم از نگاه كردن به آن ، شرمنده مى شوند . شهروندان بى شرمى كه خود را به شكل جنس مخالف درآورند ، مورد نفرين رسول خدا قرار گرفته اند . (2) بُعد ديگرى از فضاى بصرى جامعه ، رفتار افراد در برخورد با يكديگر است . فارغ از اين كه چه سخنانى ميان افراد ، رد و بدل شود ، و فارغ از اين كه چه نيّتى در پسِ رفتار داشته باشند ، «فيزيك رفتار» در برخوردها متفاوت است . اگر فقط تصوير بدون صدا از رفتارها به نمايش گذاشته شود ، تفاوت رفتارهاى مؤدّبانه و رفتارهاى غير مؤدّبانه قابل مشاهده است . امام على عليه السلام فرموده است كه حياى انسان ها سبب مى شود به گونه اى با هم برخورد نكنند كه موجبات ناخرسندى يكديگر را فراهم كنند . (3) در شهر حيا ، چشم ها به يكديگر خيره نمى شوند و با بغض و كينه و بى شرمى به يكديگر

.


1- .نور ، آيه 31 .
2- .دعائم الإسلام ، ج 2 ، ص 215 ، ح 769 ؛ المصنف ، عبدالرزاق ، ج 4 ، ص 319 ، ح 7931 .
3- .امام على عليه السلام : «از كمال مرد مؤمن ، اين است كه آنچه را نازيبا است ، ترك كند و از حياى او اين است كه با هيچ كس آن گونه برخورد نمى كند كه او را ناخرسند سازد» . (أعلام الدين ، ص 127 ؛ بحار الأنوار ، ج 78 ، ص 80 ، ح 66)

ص: 64

حيا و رعايت حقوق همسايگى

حيا و كمك به نيازمندان جامعه

نگاه نمى كنند ؛ بلكه با مهربانى و ملاطفت به يكديگر مى نگرند و چه بسا هنگام سخن گفتن ، سر به زير اندازند ، همان گونه كه رسول خدا چنين مى كرد . (1) يا تصوّر كنيد بناست به كسى كه نيازمند است ، كمك شود . شهروند باحيايى همچون سيد الشهدا ، بدون اين كه چشم در چشمِ فرد نيازمند بيندازد ، از پشت در به وى كمك مى كند تا سرافكندگى درخواست را در وى نبيند . (2) نمونه هايى از اين دست ، بسيار است . به طور كلّى ، وقار و لطافت و نرمى ، ويژگى ظاهرى رفتارهاى محترمانه و مؤدّبانه اى است كه از حيا الهام گرفته است و برعكس ، وقاحت ، خشونت و تندى ، ويژه رفتارهاى بى شرمانه است .

حيا و پرده پوشىدر شهر حيا ، كسى به دنبال فاش كردن اسرار مردم و نمايان سازى پنهان آنان نيست . پرده درى و افشاگرى در قاموس مردان حيا ، وجود ندارد . مردان حيا ، پرده پوش اند ، نه پرده دَر . روزى رسول خدا به على عليه السلام فرمود : «اگر ببينى كسى در حال انجام دادن فحشاست ، چه مى كنى ؟» . على عليه السلام گفت : پرده پوشى مى كنم . حضرت پرسيد : «اگر براى بار دوم ببينى ؟!» . گفت : با عبا و رداى خود ، او را مى پوشانم . اين سؤال ، سه بار تكرار شد و در مرتبه سوم هم جواب على عليه السلام همان بود . حضرت در واكنش به اين روش كريمانه فرمود : هيچ جوانْ مردى جز على نيست . آن گاه خطاب به مردم فرمود : نسبت به برادرانتان پرده پوشى كنيد . (3)

.


1- .امام صادق عليه السلام : همواره رسول خدا هنگام سخن گفتن مردم با ايشان ، صورت خود را از سر شرم به زير مى انداخت» . (الكافى ، ج 5 ، ص 565 ، ح 41) .
2- .المناقب ، ابن شهر آشوب ، ج 4 ، ص 65 .
3- .مستدرك الوسائل ، ج 12 ، ص 426 .

ص: 65

حيا و رعايت حقوق همسايگىمردان حيا ، كوتاهى در حقّ همسايه را قبيح و مايه شرمسارى مى دانند . (1) حرمت همسايه بر همسايه ، همانند حرمت مادر اوست . (2) همان گونه كه انسان هاى باحيا ، براى مادر خود ، احترام قائل اند ، براى همسايه نيز احترام قائل اند . به راستى با حاكميت چنين فرهنگى در يك جامعه ، چه رابطه اى ميان همسايه ها برقرار خواهد شد ؟ در چنين فرهنگى ، هر كار قبيحى ، قبيح است و انجام دادن آن در حقّ هر كسى ، زشت و ناپسند ؛ امّا اگر نسبت به همسايه باشد ، ده بار قبيح تر از است . مثلاً سرقت از خانه همسايه ، قبيح تر از سرقت از ده خانه ديگر است و يا نگاه بد به ناموس همسايه داشتن ، قبيح تر از نگاه بد به ده ناموس ديگر داشتن است . (3)

حيا و كمك به نيازمندان جامعهدر شهر حيا ، نيازمندان ، بى پناه و بى پاسخ نمى مانند . حيا سبب مى شود كه اميد اميدواران ، نااميد نشود و دست تهى دستان خالى برنگردد . اگر

.


1- .امام صادق عليه السلام مى فرمايد : «آيا هر يك از شما شرم نمى كند از اين كه همسايه اش حقّ او را بشناسد ، ولى او حقّ همسايه اش را نشناسد ؟» . (الكافى ، ج 2 ، ص 635) به همين جهت ، حيا ، عامل مهمّى در حفظ حقوق همسايگان است . اهل حيا براى همسايه حرمت قائل اند . رسول خدا فرموده است :
2- .الكافى ، ج 2 ، ص 666 ؛ تهذيب الأحكام ، ج 6 ، ص 141 .
3- .از مقداد بن اسود روايت شده : «رسول خدا به اصحاب خود فرمود : درباره زنا چه مى گوييد ؟ گفتند : خدا و رسولش آن را حرام كرده اند و از اين رو تا قيامت حرام است . پس رسول خدا به اصحاب خود فرمود : اگر كسى با ده زن زنا كند ، بهتر از آن است كه با زن همسايه اش زنا كند . سپس حضرت پرسيد : درباره سرقت چه مى گوييد ؟ گفتند : خدا و رسولش آن را حرام كرده اند و ازين رو حرام است . حضرت فرمود : اگر كسى از ده خانه سرقت كند ، بهتر از آن است كه از خانه همسايه اش سرقت كند» . (مسند احمد ، ج 9 ، ص 226 ، ح 23915 . همچنين ر . ك : المعجم الكبير ، ج 20 ، ص 257 ؛ كنزالعمّال ، ج 9 ، ص 53 ، ح 24901)

ص: 66

حاجتمندى به يك انسان باحيا رو اندازد ، وى از رد كردن او شرم دارد . كرامت چنين انسان هايى اجازه نمى دهد كه درخواست نيازمندان ، بى پاسخ بماند . نقل شده است كه رسول خدا به جهت شدّت حيايى كه داشت ، هيچ نيازمندى را رد نمى كرد . (1) اگر چنين فرهنگى در جامعه وجود داشته باشد ، نياز نيازمندان ، برطرف مى شود و آلام آنان ، تسكين مى يابد . توصيه شده است كه هيچ نيازمندى را دست خالى برنگردانيد و اگر هيچ امكانى براى كمك به وى نداريد ، دست كم به گونه اى زيبا و محترمانه او را برگردانيد . (2)

.


1- .الكافى ، ج 4 ، ص 15 ؛ مكارم الأخلاق ، ج 1 ، ص 71 .
2- .ر . ك : ميزان الحكمة ، ج 5 ، ص 2336 (النهى عن ردّ السائل) .

ص: 67

فصل ششم : حيا و رسانه

حياى پيام

فصل ششم : حيا و رسانهماهيت رسانه ، ابلاغ پيام است . اين ابلاغ مى تواند به صورت نوشتارى باشد (مثل : روزنامه ها و مجلات) و يا ديدارى (مثل مجلاّت تصويرى) و يا شنيدارى (مثل : راديو و كاسِت هاى صوتى) و يا تصويرى (مثل تلويزيون ، سينما ، ويدئو ، و ...) . در همه اينها ، يك «پيام» توسط رسانه القا مى گردد . هدف اين بحث ، آن است كه «پيام هاى رسانه اى» با معيار حيا سنجيده شوند و روشن شود كه حيا چه تأثيرى مى تواند بر روند اطّلاع رسانى داشته باشد ؟ آيا پيام هاى رسانه اى مى تواند يكى از قلمروهاى حيا باشد ؟ آيا حيا مى تواند در ارسال پيام ها دخالت كند و تأثيرگذار باشد ؟ و از سوى ديگر ، رسانه چه تأثيرى بر حيا دارد ؟ آيا مى تواند در كاهش يا افزايش ، و تضعيف يا تقويت حيا تأثيرگذار باشد ؟ بنا بر اين ، بحث را در دو زمينه پى مى گيريم : حياى پيام و پيام حيا .

حياى پيامرسانه اى را مى توان مطابق معيار حيا دانست كه به تبليغ آنچه قبيح و نارواست ، نپردازد . ممكن است آنچه قبيح و ناروا خوانده مى شود ، واقعيت داشته باشد و گفته شود كار رسانه نيز منعكس كردن واقعيت هاست ؛ ولى بايد

.

ص: 68

توجّه داشت كه هر واقعيتى ، الزاما مطابق حيا و شرم نيست . بنا بر اين ، پيام باحيا ، پيامى است كه به نمايان سازى آنچه قبيح و ناروا شمرده مى شود ، نپردازد . امروز ، «سكس» عنصر اصلى پيام هاى رسانه اى ، بخصوص رسانه هاى تصويرى را تشكيل مى دهند . به طور كلّى ، مى توان فرهنگ رسانه اىِ امروز را فرهنگ عريانى و برهنگى دانست كه زشت ترين صحنه ها و شنيع ترين حالت ها را به تصوير كشيده ، به نمايش مى گذارد . نكته ديگر ، گستره نمايان شدن اين گونه پيام هاست كه هيچ حد و مرزى نمى شناسند و به همه سرزمين ها رخنه مى كنند و همه جامعه ها را تحت سيطره خود درمى آورند . اين ، مصداق همان چيزى است كه در فرهنگ قرآن از آن به عنوان «اشاعه فحشا» نام برده شده است (1) : همچنين در روايات آمده كه منتشر ساختن فحشا و منكرات ، همانند عمل كردن به آنهاست . (2) گذشته از سكس ، رسانه ، كاركرد ديگرى كه با موضوع حيا ارتباط نزديك دارد ، «اطّلاع رسانى» است . رسانه ها ، اخبار و اطّلاعات را جمع آورى مى كنند و به سمع و نظر مخاطبان مى رسانند . اين كار ، ممكن است با رسواسازى و افشاگرى همراه باشد .

.


1- . «إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَ_احِشَةُ فِى الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» (نور : آيه 18) به درستى ، براى كسانى كه دوست دارند فحشا را در ميان اهل ايمان پراكنده سازند ، عذابى دردناك خواهد بود .
2- .رسول خدا مى فرمايد : «هر كس فحشايى را منتشر كند ، همانند فحشا كننده است» ( الكافى ، ج 2 ، ص 356) . در روايت ديگرى آمده : «هر كس فحشايى را بشنود و آن را افشا كند ، همانند كسى است كه آن را انجام داده است (كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 4 ، ص 15 ؛ بحار الأنوار ، ج 75 ، ص 213) .

ص: 69

پيام حيا

رسانه دينى اى كه از ويژگى حيا برخوردار است ، حرمت و آبروى افراد را حفظ مى كند و آنان را رسوا و بى آبرو نمى سازد ؛ امّا رسانه هاى بيگانه از فرهنگ حيا ، از فاش كردن اسرار مردم و پى بردن به اسرار و رسوا كردن آنان ، لذّت مى برند . و امّا اخبارى كه مطابق با واقع نيستند ، دو ويژگى برخلاف فرهنگ حيا دارند : يكى رسواسازى و بى آبرو كردن ديگران ، و ديگرى دروغ بودن خبر . در مباحث گذشته به ويژگى اوّل پرداختيم . ويژگى دوم نيز خود ، يكى از نشانه هاى بى حيايى است . در بحث قبل ، صحبت از خبر راست بود و اين جا از خبر دروغ . انسان دروغگو ، حيا ندارد . (1) از دروغگويى به عنوان قبيح ترينِ كارها ياد شده است . (2) لذا رسانه دروغگو ، رسانه اى بى حياست .

پيام حيارسانه مى تواند به ترويج كننده حيا و شرم تبديل شود . اين ، چيزى است كه شايد به ندرت بتوان براى آن نمونه پيدا كرد . كدام رسانه را مى توان يافت كه پيام حيا را تبليغ كند ؟ امروزه حيا با همه زيبايى و كاركردى كه دارد ، يك سخن فراموش شده است . امروز را مى توان « دوران غربت حيا » در رسانه دانست . هر چند رسانه هاى ايران را در مقايسه با ديگر رسانه هاى جهان ، مى توان از نجيب ترين و پاك ترين رسانه ها دانست ؛ امّا با اين حال ، حيا براى همه و از جمله براى رسانه ها يك موضوع ناشناخته است . تا چه اندازه حيا را مى شناسند ؟ و تا چه اندازه از قلمروهاى آن آگاه اند ؟ و آيا حيا در رسانه هاى ما سير صعودى دارد يا سير نزولى ؟ و ...

.


1- .امام على عليه السلام : «لاحياء للكذاب» . (غررالحكم و دررالكلم ، ح 1049)
2- .ر . ك : ميزان الحكمة ، ج 11 ، ص 5122 (الكذب أدنى الأخلاق) .

ص: 70

به هر حال ، براى رشد حيا در جامعه ، تبليغ آن ، يك ضرورت است و براى تبليغ حيا ، شناخت صحيح آن لازم است . بايد حيا را به درستى شناخت و آن را به پيام هاى رسانه اى تبديل كرد و سپس ، مردم را با آن آشنا نمود . اگر حيا موضوع تبليغ رسانه ها قرار گيرد ، مى تواند به گسترش فرهنگ حيا و ريشه دار شدن آن ، كمك فراوانى نمايد . بخش فراوانى از غربت حيا در زندگى بشر ، به دليل ناشناخته بودن آن است . رسانه در شكست اين غربت و انزوا ، مى تواند نقش مهمّى ايفا كند . شايد در مقطع كنونى كه حيا يك ضدّ ارزش معرفى مى شود ، رسالت رسانه ها مضاعف گردد .

.

ص: 71

فصل هفتم : حيا و مديريت

حياى مدير

الف) پرده درى نكردن

فصل هفتم : حيا و مديريتيكى ديگر از قلمروهاى حيا ، حوزه مديريت است كه در ادامه به آن مى پردازيم .

حياى مديرمديريت باحيا ، مديريتى است كه بر اساس تكريم و احترام باشد ، نه براساس ترس و تحقير . مديريت حيا ، حرمت متقابل ميان مدير و كارمندان را تضمين مى كند . وجود پرده هاى حجب و حيا ميان مدير و كارمندان ، يكى از عوامل موفّقيت در مديريت است . در اين باره به مواردى چند ، اشاره مى گردد :

الف) پرده درى نكردناگر مديرى پرده درى كند ، ممكن است هيچ حرمت و مرزى باقى نماند و به اصطلاح روى افراد به يكديگر باز شده و شيرازه كار ، از هم بپاشد . به همين جهت ، مثلاً اگر فردى خود ، كار انجام شده را انكار كند ، بهتر است سخن او مورد تأييد قرار گيرد . (1)

.


1- .الكافى ، ج 8 ، ص 147 ؛ بحار الأنوار ، ج 75 ، ص 215 .

ص: 72

ب) پرده پوشى كردن

ج) تغافل نمودن

ب) پرده پوشى كردنمدير باحيا ، نه تنها هنگام مواجهه با خطاى كارمندان ، پرده درى و آبروريزى نمى كند ، بلكه تا آن جا كه ممكن است ، به پرده پوشى مى پردازد و به دنبال كشف عيوب نيست و آنچه را آشكار شده ، توجيه مى كند . اين كه گاهى حضرت على عليه السلام براى خطا و گناه ديگران ، عذرتراشى مى كرد ، بر همين اساس است . خطاپوشى ، ويژگى مدير باحياست . امام على عليه السلام در نامه خود به مالك اشتر مى نويسد : مردم ، عيوبى دارند كه زمامدار در پوشاندن آنها از هر كسى سزاوارتر است . پس ، در صدد كشف آنچه از ديد تو پنهان است ، مباش كه وظيفه تو ، پاك نمايى چيزهايى است كه آشكار شده ، و آنچه پنهان است ، خداوند ، درباره آن حكم مى كند . بنا بر اين تا آن جا كه مى توانى ، عيوب مردم را بپوشان ، تا خداوند ، چيزهايى را از تو كه دوست ندارى بر مردم فاش شود ، بپوشاند . (1) به همين جهت ، حضرت ، بدترين زيردستِ يك مدير را كسى مى داند كه عيبجوى ديگران است . (2)

ج) تغافل نمودنگاهى عيوب كسى آشكار مى شود و از پرده ، بيرون مى افتد . در چنين مواردى بايد تغافل كرده ، چنين وانمود كنيم كه از آن حادثه بى خبريم . به رو آوردن عيب فرد ، آبروى او را مى برد و پرده حُجب و حيا را مى دَرَد و فرد را نسبت به آن كار ، جرئت مى بخشد و اين ، حتّى مى تواند وى را نسبت به انجام دادن كارهاى قبيح ديگر نيز تحريك كند . به همين جهت ، امام على عليه السلام مى فرمايد :

.


1- .نهج البلاغه ، نامه 53 .
2- .همان جا .

ص: 73

د) احساس مسئوليت كردن

از شريف ترين خُلق انسان كريم ، تغافل اوست نسبت به آنچه مى داند . (1)

د) احساس مسئوليت كردنهمچنين مدير باحيا ، احساس مسئوليت دارد و حتّى به خاطر قصورها و خطاهاى ناخواسته ، از افراد زير دست خود ، شرم مى كند . حضرت يونس عليه السلام پس از خارج شدن از شكم نهنگ ، به خاطر ترك اوُلايى كه انجام داده بود ، از روبه رو شدن با مردم ، شرم مى كرد . (2) حضرت على عليه السلام بار آن همسر شهيد را بر دوش مى كشد و درون منزل وى به بازى كردن با فرزندان او سرگرم مى شود ، و وقتى آن زن مى فهمد كه او كيست ، سراسيمه به سمت حضرت مى رود و مى گويد : «واى بر بى شرمى من نسبت تو ، اى امير مؤمنان !» ، حضرت در پاسخ وى مى فرمايد : بلكه واى بر بى حيايى من از تو _ اى بنده خدا_ ، به خاطر كوتاهى اى كه در حقّ تو كرده ام . (3) همچنين سبب مى شود كه يك مدير در سطح افراد ضعيفِ تحت امر خود ، زندگى كند . حضرت على عليه السلام دو پيراهن خريد ، يكى به سه درهم و ديگرى به دو درهم . پيراهن سه درهمى را به غلام خود ، قنبر داد و پيراهن ديگر را براى خود برداشت . قنبر از قبول پيراهن امتناع كرد و گفت : شما خليفه هستى و بهتر است پيراهن سه درهمى را بردارى . حضرت به وى فرمود : اى قنبر ! تو جوانى و شور جوانى دارى و من از پروردگارم شرم دارم

.


1- .غررالحكم و دررالكلم ، ح 9321 .
2- .بحار الأنوار ، ج 14 ، ص 383 .
3- .المناقب ، ابن شهر آشوب ، ج 1 ، ص 382 ؛ بحار الأنوار ، ج 41 ، ص 52 .

ص: 74

ه) فسادزدايى از قدرت

كه [لباسى ]بهتر از تو بپوشم . (1)

ه) فسادزدايى از قدرتهمچنين حيا مى تواند موجب « فساد زدايى » از قدرت شود و ساحت مديريت را از آلودگى ، مصون دارد . گفتيم كه يكى از اقسام حيا ، حيا از خداوند است . بدون شك ، هر مديرى تحت نظارت اهرم هاى كنترلى قرار دارد ؛ امّا گاهى موقعيت هايى پيش مى آيد كه هيچ عنصر كنترل كننده اى وجود ندارد و اين ، زمينه بيشترى را براى فساد ، فراهم مى سازد . يك مدير در نظام دينى ، بايد در آشكار و نهان ، يكسان عمل كند ، نه آن كه آشكار او طاعت خداوند باشد و نهان او معصيتِ خدا . امام على عليه السلام در حكم مأموريت يكى از كارگزاران مالى خود ، چنين مى نويسد : او را فرمان مى دهم به رعايت تقواى الهى در پنهانى هاى امورش و خفاهاى اعمالش ؛ آن جا كه هيچ شاهدى غير از او نيست و هيچ وكيلى جز او نيست . (2) در ادامه اين حكم ، آمده است : و او را فرمان مى دهم به اين كه به گونه اى نباشد كه طاعت خدا را در آشكار ، و خلاف آن را در پنهانى انجام دهد . كسى كه نهان و آشكارش و كردار و گفتارش با هم تفاوت نكند ، امانت را ادا كرده و در عبادت ، اخلاص يافته است . (3) آنچه نهان يك مدير را از آلودگى مصون مى دارد ، توجّه به خداوند و حياى از اوست . مديرى كه حياى از خدا نداشته باشد ، به فساد ، آلوده

.


1- .روضة الواعظين ، ص 108 ؛ الغارات ، ج 1 ، ص 106 ؛ المناقب ، ابن شهر آشوب ، ج 1 ، ص 366 ؛ بحار الأنوار ، ج 40 ، ص 324 و ج 103 ، ص 93 .
2- .نهج البلاغه ، نامه 26 .
3- .همان جا .

ص: 75

حياى كارگزاران و كارمندان

مى شود . به همين جهت ، حضرت على عليه السلام يكى از ملاك هاى انتخاب مديران را حياى آنان مى داند . (1) رسول خدا ، كسى را براى كارى استخدام كرده بودند . روزى ديده شد كه وى ، كشفِ عورت كرده و از اين كار ، ابايى ندارد . رسول خدا ، مزد او را داد و او را اخراج كرد و علّت اين كار را بى حيايى او اعلام كرد و فرمود : كسى كه در آشكار از خداوند عز و جل شرم نكند ، در پنهانى از او شرم نخواهد كرد . (2) در مورد ديگرى نقل شده كه روزى حضرت ، يكى از اجيران خود را ديد كه در فضاى باز ، غسل مى كند . به وى فرمود : نمى بينم از خدايت شرم كرده باشى ! مزدت را بگير . ما نيازى به تو نداريم . (3)

حياى كارگزاران و كارمنداندر اين مديريت ، نيروهاى تحتِ امر ، انجام ندادن وظايف خويش را مايه سرافكندگى دانسته ، كوتاهى در اين زمينه را شرم آور مى دانند . در يكى از جنگ هاى حضرت على عليه السلام ، سربازان در اثر فشار شديد دشمن ، عقب نشينى كردند . على عليه السلام براى جلوگيرى از فرار ، نه آنان را تهديد كرد و نه آنان را تطميع نمود ؛ بلكه آنان را به حيا فرا خواند و فرمود : شما همراه با پسر عموى پيامبرتان در ديدِ خداوند هستيد . حمله را از سر گيريد و از فرار ، شرم كنيد كه فرار كردن در نسل هاى آينده ، موجب ننگ انسان است و مايه [ وارد شدن به] دوزخ در روز قيامت

.


1- .ر . ك : نهج البلاغه ، نامه 53 .
2- .اُسد الغابة ، ج 4 ، ص 314 ؛ الإصابة ، ج 6 ، ص 261 ؛ كنزالعمّال ، ج 8 ، ص 22 (ح 21696) .
3- .المصنف ، عبدالرزاق ، ج 1 ، ص 289 (ح 1113 و 1114) ؛ كنزالعمّال ، ح 26610 .

ص: 76

است . (1) به بيان ديگر ، در اين فرهنگ ، نيازى به ترس يا طمع نيست ؛ بلكه متوجّه ساختن افراد به ماهيت كار خود ، بهترين عامل بازدارنده است . رسول خدا ، از همين روش استفاده مى كرد . مسلمانان پس از نماز عيد فطر ، زكات فطر را جهت تقسيم ميان نيازمندان نزد پيامبر صلى الله عليه و آله مى آوردند . بيشتر مسلمانان ، بهترين خرماهاى خود را مى آوردند ؛ امّا برخى بودند كه خرماهاى نامرغوب ، پرداخت مى كردند . رسول خدا در برخورد با اين گونه افراد ، از تهديد يا تطميع استفاده نكرد ؛ بلكه روش شرم برانگيزى را به كار برد . از اين رو ، به كسى كه خرماها را تخمين مى زد ، فرمود : اين دو نوع را تخمين نزن [و قبول نكن] . باشد كه [از كار خودشان] شرم كنند و اين دو نوع [ خرماى نامرغوب] را نياورند . (2)

.


1- .مستدرك الوسائل ، ج 11 ، ص 84 ، ح 7 ؛ كنزالعمال ، ج 11 ، ص 347 .
2- .تفسير العياشى ، ج 1 ، ص 150 (ح 493) ؛ بحار الأنوار ، ج 96 ، ص 47 .

ص: 77

فصل هشتم : حيا و معمارى

فصل هشتم : حيا و معمارىحيا ، يكى از بارزترين شاخصه هاى فرهنگ اسلامى است و معمارى اسلامى ، معمارى اى است كه با اين شاخصه هماهنگى داشته باشد . اساسا در فرهنگ قرآن ، از خانه به عنوان «سِتر (پوشش)» ياد شده است . در داستان ذو القرنين آمده است كه وقتى او به مشرق زمين رسيد ، با مردمى روبه رو شد كه هيچ پوششى در برابر آفتاب نداشتند . (1) آنان از صنعت ساخت و ساز (2) و دانش خانه سازى (3) بهره اى نبرده بودند و به همين جهت ، هيچ سازه اى در آن سرزمين يافت نمى شد . (4) پوشندگى از تابش آفتاب و بارش باران و وزش باد ، يكى از كاركردهاى خانه است ؛ امّا كاركرد مهم تر آن ، پنهان سازى قلمرو شخصى و خصوصى افراد از چشم ديگران است . و به همين جهت ، در فرهنگ قرآن كريم ، از آن به عنوان «پوشش» ياد

.


1- . «حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْ_لِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْ_لُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا» (كهف : 90)
2- .امام صادق عليه السلام در تفسير آيه ياد شده مى فرمايد : «صنعت ساخت را نمى دانستند» . (المحاسن ، ج 2 ، ص 610)
3- .امام باقر عليه السلام در تفسير آيه ياد شده مى فرمايد : «صنعت خانه سازى را نمى دانستند» . (تفسير العياشى ، ج 2 ، ص 350)
4- .رسول خدا در تفسير آيه ياد شده مى فرمايد : «هيچ ساختمانى در آن بنا نشده بود» . (الدرّ المنثور ، ج 4 ، ص 249)

ص: 78

شده است . همان گونه كه حجاب ، پوشش فرد است ، خانه ، پوشش خانواده است و لذا بايد به گونه اى طرّاحى شود كه حريم خانواده را از ديد نامحرمان ، محافظت كند . حضرت عيسى عليه السلام پوشيدگى خانه ها را نشانه حيا و شرم دانسته و فرموده است : هرگاه يكى از شما در خانه خود نشسته است ، پرده آن را بيفكند . (1) سپس در تبيين پشتوانه فرهنگى اين رفتار مى فرمايد : زيرا خداوند _ تبارك وتعالى _ حيا را تقسيم كرده ، همان گونه كه روزى را تقسيم كرده است . (2) بنا بر اين ، يكى از مؤلّفه هاى مهم در معمارى اين است كه ساختمان ها نسبت به بيرون ، از پوشيدگى كامل برخوردار باشند و اين به حياى افراد برمى گردد . نكته ديگر ، پوشيدگى درونى خانه هاست و منظور ، محفوظ بودن خانواده ها در برابر ميهمانان نامحرم است . طبيعى است كه برخى ميهمانان با اعضاى خانواده ، نامحرم هستند و لذا معمارى بايد براى اين امر ، چاره اى بينديشد تا خانواده كمتر در ديدِ نامحرم قرار گيرد . معمارى پوشيده ، همه فضاى منزل را در برابر ديدگان نامحرم ، قرار نمى دهد ؛ بلكه فضاهاى خصوصى خانواده (همچون آشپزخانه ، سرويس ها و اتاق هاى استراحت) را كه معمولاً خانم ها بيشتر از آن استفاده مى كنند ، به گونه اى طرّاحى مى كند كه در معرضِ ديد نباشد . در حقيقت ، اين فضاهاى خصوصى تر را با حجابى از معمارى مى پوشانند ؛ امّا در معمارى برهنه ، چنين ملاحظاتى ديده نمى شود .

.


1- .قرب الإسناد ، ص 22 ؛ بحار الأنوار ، ج 71 ، ص 334 .
2- .همان جا .

ص: 79

گذشته از منازل شخصى ، در مكان هاى عمومى نيز همين فرهنگ ، تأثيرگذار است . اگر طرّاحى مكان هاى عمومى تابع فرهنگ دينى باشد ، به گونه اى خواهد بود كه از اختلاط زن و مرد ، جلوگيرى كند . امّا معمارى برهنه و غير دينى ، بر اصل اختلاط ، پايه گذارى مى شود . اين شكل معمارى ، متناسب با فرهنگ هاى دينى نيست و كپى بردارى از آن ، فرهنگ دينى را تهديد مى كند .

.

ص: 80

. .

ص: 81

بخش سوم : كم رويى

اشاره

بخش سوم : كم رويى

.

ص: 82

. .

ص: 83

فصل يكم : ماهيت كم رويى

كم رويى چيست ؟

فصل يكم : ماهيت كم رويىكم رويى چيست ؟شايد تا به حال ، تجربه كرده باشيم و يا ديده باشيم كه كسى اهل نماز است ؛ امّا در برخى از اجتماعات از خواندن نماز ، شرم مى كند و يا ممكن است كسى اهل حجاب باشد و آن را دوست داشته باشد ؛ امّا در برابر ديگران از باحجاب بودن خود ، خجالت بكشد . همچنين ممكن است كسى اهل عفّت باشد ؛ امّا در برابر ديگران خجالت بكشد كه مثلاً چرا با جنس مخالف ، رابطه ندارد . در همه اين موارد ، پدپده شرم وجود دارد ؛ ولى اين ، حياى مثبت نيست ؛ بلكه كم رويى است . حيا ، يعنى خوددارى از انجام دادن كارهاى قبيح ؛ امّا اگر كسى به خاطر ديگران و در مقابل آنان ، آنچه را نيك است ، ترك كند ، كم رويى ناميده مى شود . كم رويى ، يعنى شرم كردن از كار نيك . و تعبير «فعل نيك» دو شاخه دارد : انجام دادن كار نيك و ترك كار قبيح . بنا بر اين ، حيا ، يعنى شرم از انجام دادن فعل قبيح ، و كم رويى ، يعنى شرم از انجام دادن كار نيك . نتيجه حيا ، خوددارى از انجام دادن كار قبيح است و نتيجه كم رويى ، خوددارى از انجام دادن كار نيك .

.

ص: 84

تميز كم رويى از حيا

البته هر نوع خوددارى از كار نيك را نمى توان كم رويى دانست . هر گاه خوددارى از كارهاى نيك ، به جهت حضور و نظارت ديگران باشد ، آن را كم رويى مى نامند . شخص كمرو در برابر ديد ديگران ، دست از كارهاى درست مى كشد و از انجام دادن آنها منصرف مى شود .

تميز كم رويى از حياگاهى حيا به عنوان كم رويى معرّفى مى شود و بار ضدّ ارزشى كم رويى بر آن حمل مى گردد و حتّى ممكن است فرد را نسبت به رفتارى كه ناشى از حيا و نه كم رويى است ، متنفّر سازد . مثلاً ممكن است به دختر جوانى كه از ارتباط با جنس مخالف ، خوددارى مى كند ، برچسب كم رويى زده شود ، حال آن كه اين رفتار ، ناشى از حياست ، نه كم رويى . به نظر مى رسد كه اين امر در صدر اسلام نيز وجود داشته است . با ظهور اسلام و مطرح شدن حيا ، برخى افراد ، رفتارهاى حيامند ديگران را حمل بر كم رويى مى كردند . روزى گروهى نزد رسول خدا آمدند و گفتند : كم رويى ، فلانى را فاسد كرده است . آنان ، تصوّر مى كردند رفتار او ناشى از كم رويى است و كم رويى نيز مايه فساد است . به همين جهت ، از رسول خدا چاره جويى كردند . رسول خدا ، متوجّه اشتباه آنان شد و به آنان متذكّر شد كه اين ، حياست و حيا از آموزه هاى اسلام است و بى حيايى ، از پستى انسان است . (1) در روايت ديگرى آمده كه حضرت به آنان فرمود : حيا ، كسى را فاسد نمى كند . اگر مى گفتيد حيا او را اصلاح كرده ، درست گفته بوديد . (2)

.


1- .«گروهى همراه با كسى خدمت پيامبر رسيده و گفتند : اى پيامبر خدا ! حيا ، اين همراه ما را فاسد كرده است ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : حيا از آيين اسلام است و بى حيايى از پستى فرد است». (بحار الأنوار ، ج71، ص329)
2- .مكارم الأخلاق ، ابن ابى الدنيا ، ص 36 ، ح 78 .

ص: 85

1 . جهل

بنا بر اين ، بايد مرز ميان اين دو را تشخيص داد تا از اشتباه ، جلوگيرى شود . براى اين كار ، نخست بايد فعل قبيح را به درستى شناخت تا كارهاى نيك ، قبيح ارزيابى نشوند . بدين منظور ، بايد ملاك شرع را در مورد فعل قبيح مورد توجّه قرار داد و قبيح شرعى را شناخت . همچنين بايد ملاك عُرف را مورد توجّه قرار داد و قبيح عرفى را نيز شناخت . البته در قبيح عرفى ، لازم است امورى مورد پذيرش قرار گيرند كه مخالف شرع نباشند . همچنين بايد فعل نيك را نيز با معيار شرع و عرف ، به خوبى شناخت تا قبيح ، ارزيابى نشوند . در صورت شناخت صحيح فعل قبيح و فعل نيك ، تميز حيا از كم رويى آسان مى گردد و مغالطه و اشتباه اندازى در آن ، راه پيدا نمى كند . در اين صورت ، كارهايى كه مطابق حياست ، كم رويى ارزيابى نمى شوند و كارهايى كه مطابق كم رويى هستند ، حيا ارزيابى نمى گردند . ريشه هاى كم رويى ، يا همان عوامل آفت زدگى حيا ، عبارت اند از :

1 . جهلكم رويى ، رابطه تنگاتنگى با جهالت دارد . اين كه انسان به دليل ترس از ديگران ، كارى را كه قبيح مى داند ، انجام دهد و يا كارى را كه درست مى داند ، ترك كند ، نشانه نابخردى است . به همين جهت ، رسول خدا فرموده است : حيا بر دو قِسم است : حياى عقل و حياى حماقت . حياى عقل ، همان علم است و حياى حماقت ، همان جهل . (1) كسانى كه از سرِ كم رويى تن به گناه مى دهند و يا ترك طاعت مى كنند ، از نظر تفكّر منطقى ، دچار مشكل هستند .اينان براى حرف ديگران و چشم ديگران ، بيش از سعادت خود ، ارزش قائل اند . كسى كه فرداى خود را فداى

.


1- .الكافى ، ج 2 ، ص 106 ؛ تحف العقول ، ص 45 .

ص: 86

2 . ناتوانى

خوشايند ديگران مى كند ، نتوانسته است مصلحت خود را به درستى تشخيص دهد و اين ، يعنى جهالت و نابخردى .

2 . ناتوانىيكى از ريشه هاى كم رويى ، ضعف و ناتوانى است . حضرت على عليه السلام در اين باره مى فرمايد : هر چيزى آفتى دارد و آفت حيا ، ناتوانى است . (1) حيا ، يك ويژگى روانى و يك عامل بازدارنده و تنظيم كننده رفتار است . مثبت يا منفى بودن اين عامل ، بسته به اين است كه در اختيار چه كسى باشد . اگر اين ويژگى ، در اختيار انسان قدرتمندى باشد كه از نفسى قوى و مقاوم برخوردار است ، يك ارزش محسوب مى شود و به عاملى براى جلوگيرى از ارتكاب زشتى ها تبديل مى شود ؛ امّا اگر اين امكان ، در اختيار انسان ناتوانى باشد كه از نفسى ضعيف و عاجز برخوردار است ، كاركرد منفى خواهد داشت و به عاملى براى ارتكاب زشتى ها و جلوگيرى از پاكى ها و خوبى ها تبديل مى شود . بنا بر اين ، اگر حيا در كنار ناتوانى قرار گيرد ، كم رويى توليد مى شود . رسول خدا در اين باره مى فرمايد : حيا بر دو گونه است : يكى [ حياى] ضعف است و ديگرى [ حياى] قدرت و اسلام و ايمان . (2) ضعف نفس و ناتوانى انسان ، عامل تسليم شدن و كوتاه آمدن است و انسان كم رو در برابر نفى و اعتراض ديگران ، كوتاه مى آيد و عقب نشينى مى كند و تسليم خواسته آنان مى شود . اگر حيا را به عنوان نقطه ميانى فرض

.


1- .كنزالعمّال ، ج 16 ، ص 204 (ح 44226) .
2- .الخصال ، ج 1 ، ص 55 (ح 76) ؛ بحار الأنوار ، ج 78 ، ص 242 .

ص: 87

نقش نوع ناظر در كم رويى

كنيم ، گذر از آن ، پُررويى و بى شرمى است و عقب ماندن از آن ، كم رويى و خجالتى بودن . آنچه به وسيله شرع و عرف مشخّص مى شود ، مرز انسانيت انسان است . اگر از آن بگذرد ، بى شرمى است و اگر كوتاه بيايد و عقب بنشيند ، كم رويى است . كم رو ، انسان ناتوانى است كه دست از مرزهاى فرهنگى و عقيدتى خود مى كشد و به ديگران اجازه مى دهد تا عقايد خود را به وى تحميل كنند .

نقش نوع ناظر در كم رويىقوام هر حيايى (چه مثبت و چه منفى) بسته به حضور ناظران و درك نظارت آنان توسط فرد كم روست . اين نكته را در بحث حيا نيز يادآور شديم . آنچه در اين جا بايد بدان اشاره كرد ، اين است كه در صورتى يك حضور و نظارت به حياى منفى و كم رويى منجر مى شود كه ميان فعل نيك و باورهاى حاضران و ناظران ، اختلاف وجود داشته باشد . اگر كسى بخواهد كار مثبتى انجام دهد و هيچ كس حضور نداشته باشد و يا اگر حضور دارد ، موافق انجام دادن آن كار باشد ، در چنين فرضى ، كم رويى شكل نمى گيرد . وقتى كم رويى شكل مى گيرد كه اولاً كسانى حضور داشته باشند و يا دستِ كم ، تصوّر شود كه وجود دارند ؛ ثانيا از ديدگاه آنان ، فعل مورد نظر ، قبيح شمرده شود و يا دستِ كم ، تصوّر شود كه انجام دادن اين كار نزد آنان ، قبيح است . قبيح بودن كار نزد ناظران ، فشار سنگينى را بر فرد وارد مى سازد . اين يك اصل است كه حضور موافقان يك كار ، فضايى را ايجاد مى كند كه به تسهيل كار مى انجامد و حضور مخالفان ، سبب ايجاد مانع مى گردد . به همين جهت ، كسى كه اهل عبادت است ، در جمع عبادت كنندگان ، به راحتى وظايف عبادى خود را انجام مى دهد ؛ امّا ممكن است براى انجام دادن همين كار در جمع افرادى كه موافق آن نيستند ، با مشكل روبه رو شود و يا كار ، به سختى

.

ص: 88

صورت پذيرد . البته ، صِرف سخت شدن كار براى فرد ، موجب كم رويى نمى گردد . ممكن است كسى به خاطر انجام دادن فرايض دينى ، مورد تمسخر و آزار و اذيّت ديگران قرار بگيرد ؛ امّا دست از كار خود نكشد . رسول خدا و على عليه السلام و خديجه عليهاالسلام در آغاز اسلام ، به تنهايى در مسجد الحرام نماز مى خواندند و همه آزارها و فشارهاى روانى را تحمّل مى كردند ؛ امّا از كار خود ، خجالت نمى كشيدند . افرادى كه كم رو نيستند ، از هيچ سرزنشى نمى ترسند (1) و به خاطر هيچ نكوهشى ، دست از كار درست خويش نمى كشند . بنا بر اين ، صِرف وجود مخالفت و حضور مخالفان ، موجب كم رويى نمى شود . آنچه اين حضور را به عاملى براى كم رويى تبديل مى كند ، ضعف و ناتوانى فرد در تحمّل فشار روانى حاضران و مخالفت هاى آنان است . به بيان ديگر افراد كم رو معمولاً انجام دادن برخى كارها را در حضور ديگران ، نادرست مى دانند ، نه اين كه خود ، آن كار را نادرست بدانند . اين مى تواند نشان دهنده اوج ضعف و ناتوانى روحى باشد . در چنين حالتى ، فرد از انجام دادن يك كار ، ناتوان است ؛ كارى كه حتّى از نظر حاضران نيز نادرست نيست .

.


1- . «وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ ؛ و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمى ترسند» . (مائده : آيه 54)

ص: 89

فصل دوم : نمودهاى ناتوانى

يك : ناتوانى عريان

فصل دوم : نمودهاى ناتوانىريشه كم رويى _ كه ضعف و ناتوانى است _ ممكن است به دو صورت ، آشكار شود . گاهى ضعف به صورت عريان نمايان مى گردد و گاهى به صورت پنهان . ضعف عريان ، آن است كه هيچ پوشش مخفى كننده اى ندارد و به وضوح ، نمايانگر ناتوانى است ؛ امّا ضعف پنهان ، ضعفى است كه به وسيله «تكبّر» ، پنهان شده است . در برخى موارد ، ضعف و ناتوانى در زير پوششى ظاهرى پنهان مى شود و آنچه به نمايش گذاشته مى شود ، غير از آن چيزى است كه واقعيت دارد . اين قسم را «ضعف پنهان» مى ناميم . 1

يك : ناتوانى عريانكم رويى ناشى از ضعفِ (ناتوانى) عريان ، موارد متعددى را شامل مى شود كه

.

ص: 90

مى توان آنها را در زندگى روزمره پى جويى كرد . در اين جا به بررسى و معرّفى برخى از اين موارد مى پردازيم : 1 . گاهى انسان با كسانى مواجه مى شود كه آنان را نمى شناسد . ادب اسلامى در اين است كه در چنين وضعيتى ، نخستْ افراد به يكديگر سلام كنند و سپس با هم آشنا شوند . مثلاً نام يكديگر را بپرسند و از شغل هم باخبر شوند و بدانند هر يك اهل چه منطقه اى هستند و چيزهايى از اين قبيل . اين كار ، آرام آرام ، لايه ها و پرده هاى غريبى و نا آشنايى را كنار مى زند و بدين طريق ، سبب آشنايى را فراهم مى كند . افراد كم رو ، از انجام دادن چنين كارى عاجزند . آنان نمى توانند بابِ گفتگو را باز كنند و با فرد مقابل ، آشنا شده ، هم صحبت گردند . روزى رسول خدا براى اصحاب خود از ناتوانى سخن مى گفت . دومين نوع عجز كه ايشان برشمرد ، اين بود : قِسم دوم ، آن است كه كسى با كسى همراه شود و يا همنشين گردد و دوست داشته باشد بداند او كيست و اهل كجاست ؛ ولى قبل از آن كه بداند ، از او جدا شود . (1) گاهى فرد كم رو ، نسبت به طرف مقابل خود ، احساس علاقه و كشش درونى هم مى كند و با اين حال ، احساس مى كند كه نمى تواند با او رابطه برقرار كند . اين را بايد كم رويى شديد دانست ؛ رسول خدا فرموده است : همانا بدترين شكلِ ناتوانى ، آن است كه كسى شخص ديگرى را ملاقات كند و از او خوشش بيايد؛ولى از اسم او و نسب او و محلّ [سكونت] او پرسش نكند. (2)

.


1- .الكافى ، ج 2 ، ص 671 ؛ مسائل على بن جعفر ، ص 329 .
2- .الكافى ، ج 2 ، ص 671 ؛ مسائل على بن جعفر ، ص 330 (ح 821) ؛ المحاسن ، ج 2 ، ص 411 (ح 146) .

ص: 91

2 . گاهى كم رويى نسبت به كسانى است كه فرد با آنها آشناست . در اين فرض ، نسبت به اصلِ آشنايى كم رو نيست ؛ بلكه نسبت به توسعه روابط كم روست . چنين افرادى ، روابط زيادى با ديگران ندارند ، كمتر در برنامه هاى جمعى شركت مى كنند و معمولاً دعوت ديگران را رد مى كنند . رسول خدا ، درباره يكى از اقسام عجز مى فرمايد : ... يكى اين كه كسى براى رفيق خود ، غذا درست كند و او را دعوت كند ؛ ولى او تخلّف كند و در ميهمانى حاضر نشود . (1) ممكن است براى ترك ميهمانى ، دليلى مثل عذر شرعى و يا پيش آمدن گرفتارى و موانعى از اين دست ، وجود داشته باشد . در اين گونه موارد ، كم رويى صدق نمى كند . امّا اگر دليلى براى اين كار وجود نداشته باشد و شخص به خاطر ناتوانى در برقرارى ارتباط ، دعوت را رد كند ، نشانه كم رويى است . 3 . گاهى ممكن است انسان ها به بيمارى هايى مبتلا شوند كه از برملا شدن آنها ، شرم داشته باشند . هر نوع بيمارى اى اين گونه نيست . مثلاً بيمارى سرماخوردگى ، از چيزهايى نيست كه شرم آور باشد و لذا اطّلاع ديگران از آن ، مشكل ساز نيست ؛ امّا برخى بيمارى ها چنين نيستند . در اين موارد ، اين مقدار پذيرفته است كه از اطّلاع عموم و انتشار آن ، جلوگيرى شود ؛ امّا اگر اين كار ، موجب شود حتّى كسانى كه مى توانند به رفع مشكل كمك كنند ، از آن بى خبر باشند ، پذيرفتنى نيست . آگاه نكردن پزشك و يا كسانى كه قادر به حلّ مشكل هستند ، از اقسام كم رويى است . اسحاق صحّاف ، از ياران امام كاظم عليه السلام به ناتوانى جنسى دچار شده بود . حضرت از اين موضوع ، باخبر شد و آن را با وى در ميان گذاشت . او گفت :

.


1- .الكافى ، ج 2 ، ص 671 ؛ مسائل على بن جعفر ، ص 329 (ح 820) .

ص: 92

سه سال است كه هر درمانى كرده ام ، فايده نداشته است . امام به وى فرمود : «چرا مرا مطّلع نساختى ؟» . گفت : مى دانم كه هيچ چيز از شما پنهان نيست و گشايش همه امور ، نزد شماست ؛ ولى از شما خجالت كشيدم . اين كار اسحاق ، همان كم رويى است و امام عليه السلام ، او را به خاطر اين كم رويى سرزنش كرد . (1) 4 . يكى از امور اجتماعى انسان ، شركت در تشييع جنازه است . اين كار ، سبب آرامش خاطر بازماندگان و رحمت و مغفرت براى درگذشته است . معمولاً كسانى كه در اين گونه مراسم شركت مى كنند ، نخست ، نزد صاحب يا صاحبان عزا مى روند و به آنان تسليت گفته ، براى آنان صبر و اجر آرزو مى كنند و سپس ، خود را به تابوت رسانده ، در حمل آن كمك مى كنند ؛ امّا افراد كم رو در اين امر نيز با مشكل رو به رو مى شوند . آنان در چنين مواقعى ، ممكن است بدون رو به رو شدن با صاحبان عزا و به گونه اى كه ديده نشوند و در معرض ديدِ آنان قرار نگيرند ، خود را به تابوت رسانده ، در حمل آن ، كمك كنند . براى چنين افرادى ، روبه رو شدن با بازماندگان و تسليت گفتن به آنان ، كار دشوارى است . حضرت على عليه السلام ، در دومين مورد از كارهاى افراد ناتوان و كم رو ، به همين مسئله اشاره كرده و فرموده است : ... و اين كه كسى با جنازه اى مواجه شود و بر بازماندگان آن ، سلام ندهد و گوشه تابوت را بگيرد . (2) بخشى از اين دشوارى به اين خاطر است كه معمولاً فضاى چنين مراسمى سنگين تر از موارد ديگر است و به همين جهت ، افراد كم رو ، توان برقرارى ارتباط در چنين مواقعى را ندارند .

.


1- .بحار الأنوار ، ج 95 ، ص 113 .
2- .مسند زيد ، ص 95 ؛ دعائم الإسلام ، ج 1 ،ص 145 ؛ بحار الأنوار ، ج 84 ، ص 179 .

ص: 93

بخش ديگرى از دشوارى ، شايد به دليل نداشتن مهارت در تسليت گفتن باشد . تسليت گويى در چنين موقعيت هايى ، خود ، نيازمند داشتن يك مهارت است . و همين امر ، موجب ترس فرد كم رو مى گردد . او نگران است كه نكند اشتباه كند يا به اصطلاح ، تُپق بزند و يا سخنى بگويد كه مايه آبروريزى گردد . به همين جهت ، در اين گونه موارد ، از شيوه پنهان سازى استفاده مى كند و با روبه رو نساختن خود با صاحبان عزا ، صورت مسئله را پاك مى كند . 5 . گاهى كم رويى ، حق طلبى انسان را تحت تأثير خود قرار مى دهد . كسانى كه ضعيف اند و توان روحى مناسبى ندارند ، از مطالبه حقّ خود ، صرف نظر مى كنند . ممكن است كسى از شخص ديگرى طلبكار باشد و شخص بدهكار ، فراموش كرده باشد . در اين جا بايد وى را آگاه ساخت و حقّ خود را طلب كرد . افراد كم رو از اظهار چنين خواسته اى عاجزند . اين ناتوانى ، هنگامى كه حقّ فرد ، ناچيز به حساب آيد ، بيشتر مى شود . اگر مطالبه فرد ، زياد باشد ، ممكن است زياد بودن خسارتى كه به وى وارد مى شود ، او را وادار نمايد تا نسبت به گرفتن حقّ خود ، اقدام كند ؛ امّا اگر اين حق ، ناچيز باشد ، عامل محرّك تضعيف و كم رويى ، تقويت مى شود و فرد از مطالبه حقّ خود ، باز مى ماند ؛ اين در حالى است كه مطالبه حق ، موضوع حيا نيست ؛ زيرا كار قبيحى به شمار نمى آيد . لذا امام على عليه السلام در زمره امورى كه نبايد موضوع حيا قرار گيرند ، از مطالبه حق نام برده است ، هر چند اندك باشند . (1) 6 . گاهى انسان در زندگى گرفتار مى شود و به شدّت ، نيازمند مى گردد . يكى از راه هاى برطرف كردن مشكل ، آگاه ساختن برادران ايمانى است . اين كار ، غير از گدايى كردن است . گدايى كردن ، يك حرفه براى افراد ناتوان

.


1- .مستدرك الوسائل ، ج 16 ، ص 260 ؛ عيون الحكم والمواعظ ، ص 212 ، ح 4230 .

ص: 94

است ؛ امّا اين آگاه ساختن ، يك اضطرار است . فرد مضطر ، بايد برادران ايمانى خود را به گونه اى آگاه سازد . برخى افراد ، توان چنين كارى را ندارند و از بيان حالت خود ، خجالت مى كشند . اين نيز كم رويى است . ابوهاشم جعفرى مى گويد : زندانى بودم و از سختى آن به امام عسكرى عليه السلام شكايت نامه اى نوشتم . ايشان در پاسخ نامه من ، دستورالعملى نوشته بودند كه با عمل كردن به آن ، ظهر همان روز در خانه خود بودم . گذشته از مشكل زندانى بودن ، تنگ دست نيز بودم و مى خواستم از ايشان كمك بخواهم ؛ امّا خجالت كشيدم . وقتى به منزل رسيدم ، ايشان ، صد دينار براى من فرستاد و در نامه اى به من چنين نوشت : هر گاه نيازى داشتى ، شرم نكن و خجالت نكش و آن را طلب كن ، كه به خواست خداوند ، آنچه را دوست مى دارى ، خواهى ديد . (1) 7 . مسئله ديگر ، رابطه كم رويى با تسليم شدن است . افراد كم رو به جهت ضعفى كه دارند ، وقتى در موقعيت گناه قرار مى گيرند و به آنان ، پيشنهاد خلافى داده مى شود ، قدرت «نه» گفتن ندارند و لذا تسليم شده ، به گناه آلوده مى گردند . مثلاً وقتى به نوجوانى سيگار تعارف مى كنند ، ممكن است نتواند با جرئت و شهامت ، «نه» بگويد و از قبول آن ، خوددارى كند و يا برخى كسانى كه مورد سوء استفاده جنسى قرار مى گيرند ، خود راضى به اين كار نبوده اند ، بلكه توان «نه» گفتن را نداشته اند و يا وقتى دختر مُحجّبه اى در جمع افراد بى حجاب يا بد حجاب قرار مى گيرد و از او خواسته مى شود كه دست از حجاب بردارد ، اگر از قدرت روحى كافى برخوردار باشد ، مقاومت مى كند ؛ ولى اگر ضعيف و ناتوان باشد ، نسبت به وضعيت خود ، احساس خجالت مى كند و در برابر خواسته آنان ، تسليم مى شود . بى عفّتى ، هميشه محصول

.


1- .الكافى ، ج 1 ، ص 508 ؛ الإرشاد ، مفيد ، ج 2 ، ص 330 .

ص: 95

دو : ناتوانى پنهان

بى حيايى نيست . گاهى مى تواند محصول كم رويى باشد . حيا ، مرز عفّت است و كم رويى و بى حيايى ، هر دو منشأ بى عفّتى اند . به هر حال ، هر موردى كه فرد ، راضى به امرى نباشد ، ولى نتواند «نه» بگويد ، نشانه كم رويى اوست . كم رويى ، عامل كم جرئتى و بى جرئتى است و همين امر ، طمع سودجويان را سبب مى گردد . امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد : ناتوانى ، دشمنان را به طمع مى اندازد . (1) افراد كم رو بهترين طمعه براى انسان هاى سودجو و فرصت طلب هستند؛ زيرا با كمى پُررويى ، همراه با وارد كردن فشار روانى ، مى توانند آنها را به تسليم وا دارند و به اهداف خود ، دست يابند .

دو : ناتوانى پنهانگفتيم كه ضعف و ناتوانى انسان ، گاهى عريانْ نمايان مى شود و گاهى پنهان ، و گفتيم كه نقاب ضعف ، تكبّر و غرور انسان است . تكبّر ، يك شيوه دفاعى براى تحت الشعاع قرار دادن ضعف و ناتوانى است . در اين حالت ، ارزيابى فرد از نيك و بد ، و زشت و زيبا ، تغيير مى كند و امورى را براى خود به عنوان هويت و حرمت ، تعريف مى كند كه در واقع ، چنين كاركردى ندارند . اين امر ، سبب مى شود كه فرد متكبّر ، شأنى فراتر از آنچه حقيقتا دارد ، براى خود ، قائل شود و بر همين اساس ، برخى كارها را براى خود ، ننگ دانسته ، از انجام دادن آنها شرم كند و برخى امور را شايسته مقام و منزلت خود بداند و انجام نشدن آنها را نشانه حرمت شكنى و بى احترامى ارزيابى كند . در اين جا ، به نمونه هايى از رفتارهاى اين گروه ، اشاره مى گردد :

.


1- .غررالحكم ودررالكلم ، ح 1079 .

ص: 96

1 . يكى از مسائل قابل بررسى ، رابطه ميان كم رويى و دانش آموزى است . ميان كم رويى و دانش ، رابطه معكوس وجود دارد . فرد كم رو ، بهره چندانى از دانش نخواهد بُرد (1) . امام صادق عليه السلام فرموده است : هر كه كم رو باشد ، دانش او اندك مى شود . (2) دانش آموزى ، همراه با نوعى تلخى است چرا كه فرد ، عملاً مى پذيرد كه «نمى داند» و لذا پاى درس كس ديگرى كه «استاد» ناميده مى شود ، زانو مى زند و بدين وسيله اعلام مى كند كه او بيش از وى مى داند و مى فهمد . بنا بر اين ، كسى كه بخواهد اهل دانش گردد ، بايد اين پيام هاى نه چندان بزرگ و مهم را بپذيرد . كسى كه نتواند اين مسئله را براى خود حل كند ، به جهت كم رويى و شرم از مردم ، از آموختن دانش ، منصرف مى گردد . كسى كه چيزى را نمى داند ، بايد آن را فراگيرد و نگذارد شرم از مردم ، مانع گردد . امام على عليه السلام مى فرمايد : كسى كه چيزى را نمى داند ، از آموختن آن شرم نكند . (3) اين امر ، در ميان افردى كه سن وسالى از آنان گذشته ، از فراوانى بيشترى برخوردار است . افراد سالخورده ، از اعتبار و احترام بيشترى نزد مردم برخوردارند و همين ، سبب مى گردد كه فرايند آموختن ، نزد آنان ، قبيح جلوه كند و آن را موجب تحقير و توهين به خود دانسته ، از آن دست بكشند . رسول خدا با در نظر گرفتن اين حقيقت ، مى فرمايد : شخص سالخورده از آموختن دانش شرم نكند ، همان گونه كه از خوردن نان ، شرم نمى كند . (4)

.


1- .ر . ك : علم و حكمت در قرآن و حديث ، ج 1 ، ص 237 «تكبّر» .
2- .الكافى ج 2 ، ص 106 ؛ سنن الدارمى ، ج 1 ، ص 137 .
3- .نهج البلاغه ، حكمت 82 ؛ الإرشاد ، مفيد ، ج 1 ، ص 297 .
4- .الفردوس ، ج 5 ، ص 73 (ح 7494) .

ص: 97

گذشته از سالخوردگى و كهن سالى ، يكى ديگر از امورى كه موجب كم رويى در دانش آموزى مى گردد ، مشهور بودن به دانشمندى است . براى كسى كه به عنوان دانشمند شناخته شده باشد ، بسيار سخت است كه در مسير آموختن ، قدم بردارد ؛ زيرا اين كار را براى اعتبار علمى خود ، مضرّ مى داند و لذا از آن شرم مى كند ، حال آن كه افزايش دانش ، يك فضيلت است و اين شرم ، مانع فضيلت مى گردد و لذا حياى منفى و كم رويى ناميده مى شود ، نه حياى مثبت . امام سجّاد عليه السلام در اين باره مى فرمايد : از پرسيدن درباره نادانسته ها كوتاهى مكن ؛ هر چند به دانش ، ناموَر شده باشى . (1) گذشته از «آموختن» و «پرسيدن» ، مسئله ديگر ، ندانستن پاسخ پرسش هاى ديگران است . گاهى انسان چيزى را نمى داند ، كه بايد ياد بگيرد و شرم نكند ، و گاهى بايد چيزى را از كسى بپرسد و شرم نكند ؛ امّا گاهى از كسى سؤالى پرسيده مى شود كه پاسخ آن را نمى داند . در چنين مواردى ، واكنش افراد ، متفاوت است . ممكن است كسى پاسخ ندادن را قبيحْ ارزيابى كند و در اين صورت ، به نوعى پاسخ دهد ، هر چند اشتباه باشد . اين ، حاكى از كم رويى است . افراد كم رويى كه دچار خود برتربينى هستند ، نمى توانند بگويند « نمى دانم » و لذا به پاسخ سازى روى آورده ، به نوعى پاسخ مى دهند ، حتّى اگر نادرست باشد . در چنين مواقعى ، افراد كم رو ، شهامت گفتن «نمى دانم» را ندارند . اين ، نقطه ضعف آنان است . در چنين مواردى ، يكى از كارهايى كه براى دورى از كم رويى بايد انجام داد ، گفتن «نمى دانم» است . گفتن اين جمله را بايد براى خود ، ساده كنيم ؛ چرا كه يكى از درمان هاى رفتارى است . گفتن اين جمله و

.


1- .نزهة الناظر ، ص 92 .

ص: 98

تكرار آن ، مى تواند به كاهش كم رويى منجر شود . ازاين رو ، امام على عليه السلام فرموده است : هيچ يك از شما وقتى مورد پرسشى قرار گرفت كه آن را نمى داند ، نبايد از گفتن «نمى دانم» شرم كند . (1) حضرت در جاى ديگرى مى فرمايد كه هر چه جستجو كنيد ، همانند اين جمله ، چيز ارزشمندى نمى يابيد . (2) همچنين به جاى «نمى دانم» ، مى توان از جمله « خدا مى داند» استفاده كرد . رسول خدا به على عليه السلام توصيه كرده است كه : اى على ! هرگاه از چيزى سؤال شدى كه آن را نمى دانى ، شرم نكن از اين كه بگويى : «خدا مى داند» . (3) 2 . يكى ديگر از نمونه هاى كم رويى و حياى منفى ، مشورت نكردن با افراد كوچك تر است . گاهى لازم است انسان با افراد كوچك تر از خود ، مشورت كند . افراد كم رو از چنين كارى خوددارى مى كنند ؛ زيرا آن را به معناى تحقيرخود مى دانند و در نتيجه ، از انجام دادن آن ، شرم مى كنند . اين در حالى است كه ندانستن ، عيب است ، نه مشورت با كوچك تر . به همين جهت ، لقمان حكيم به فرزند خود مى گويد : اى فرزندم ! با بزرگ سالان مشورت كن و از مشورت با كوچك ها شرم نكن . (4) مشورت نكردن با كوچك تر از خود ، به معناى محروم ساختن خود است و اين ، چيزى است كه بايد از آن شرم داشت .

.


1- .نهج البلاغه ، حكمت 82 .
2- .الخصال ، ج 1 ، ص 315 ، ح 95 ، 96 .
3- .الفردوس ، ج 5 ، ص 322 (ح 8318) .
4- .الاختصاص ، ص 338 ؛ بحار الأنوار ، ج 13 ، ص 428 .

ص: 99

3 . يكى ديگر از مواردى كه در كم رويى تأثير مى گذارد ، شغل و نوع كارى است كه فرد به آن اشتغال دارد . برخى افراد ، نوع شغل را مايه افتخار و مباهات خود مى دانند ، حال آن كه كسب روزى حلال ، مايه افتخار است . اين گونه افراد ، تن به هر كارى نمى دهند و از اشتغال به كارهايى كه از نظر اجتماعى ، در سطح بالايى قرار ندارد ، خجالت مى كشند و اگر به چنين امورى اشتغال داشته باشند ، سعى مى كنند آن را پنهان سازند و اگر كارشان مورد سؤال قرار گيرد ، ممكن است دچار اضطراب و حتّى عصبانيت شوند و اگر به دروغگويى دچار نشوند ، سعى مى كنند به گونه اى پاسخ دهند كه به اصطلاح ، مايه آبروريزى شان نباشد . شايد برخى افراد ، هويت خود را در گرو شغل خود بدانند . براى اينان ، نوع شغلْ مهم است ، نه حلال بودن آن و لذا ، تن به هر كارى نمى دهند . رسول خدا ، ابتلاى انسان به حرام را يكى از پيامدهاى منفى كم رويى در نوع پيشه دانسته و فرموده است : هيچ بنده اى نيست كه از كسب حلال ، شرم كند ، مگر اين كه خداوند ، او را به حرام ، مبتلا مى سازد . (1) و در طرف مقابل فرموده اند : هر كه از كسب حلال خجالت نكشد ، به خود ، سود رسانده و هزينه اش را سبك كرده و از كبر ، دور شده است . (2) اين حديث شريف ، نشان مى دهد كه ريشه اين گونه كم رويى ها تكبّر است . انسان هاى متكبّر ، تن به هر كارى نمى دهند و حتّى حاضرند به حرام گرفتار شوند ، ولى به شغل و حرفه اى ساده ، امّا حلال ، تن ندهند .

.


1- .الجامع الصغير ، ج 2 ، ص 520 (ح 8080) ؛ تاريخ دمشق ، ج 57 ، ص 4 .
2- .تحف العقول ، ص 59 ؛ بحار الأنوار ، ج 77 ، ص 163 .

ص: 100

كم رويى ناشى از تكبّر ، مى تواند اقتصاد زندگى فرد را با بحران روبه رو سازد . امام على عليه السلام به تأثير منفى كم رويى در اقتصاد خانواده ، اشاره كرده و فرموده است : كم رويى ، مانع روزى است . (1) 4 . يكى ديگر از مواردى كه كم رويى در آن نقش پيدا مى كند (كم رويى اى كه ريشه در كبر دارد) ، مسئله مواجهه با ميهمان و ميهمانى است . برخى افراد ، نوع پذيرايى را ميزانى براى آبرو و حيثيت خود ، قرار مى دهند و لذا سعى مى كنند بهترين ميهمانى ها را برپا كنند تا شخصيت و هويت آنان ، محفوظ بماند . اين افراد ، از يك پذيرايى ساده ، خجالت مى كشند و حتّى اگر توان آن را نداشته باشند ، به هر طريق ممكن ، پذيرايى به اصطلاح آبرومندانه اى به راه مى اندازند . در اين جا با پديده اى به نام «تكلّف (به زحمت افتادن)» روبه رو مى شويم . در تكلّف ، فرد ، سعى مى كند خود را فراتر از آنچه هست ، به نمايش بگذارد و براى اين منظور ، خود را به زحمت مى اندازد . اگر اين شرم منفى وجود نداشته باشد ، فرد به هر اندازه كه در توان اوست ، از ميهمانان خود ، پذيرايى مى كند . در روايتى آمده است : هر كه خجالت بكشد كه هر چه در توان اوست ، نزد برادر ميهمان خود بگذارد ، پيوسته ، شب و روز در خشم خداوند خواهد بود . (2) اساسا تكريم ميهمان ، در اين است كه ميزبان ، خود را به زحمت نيندازد . (3) وقتى ميهمان متوجّه به زحمت افتادن ميزبان گردد ، شرمنده و

.


1- .غررالحكم ودررالكلم ، ح 274 . نيز ، ر . ك : ميزان الحكمة ، ج 1 ، ص 718 .
2- .دعائم الإسلام ، ج 2 ، ص 106 ؛ كنزالعمّال ، ج 9 ، ص 39 (ح 24827) .
3- .رسول خدا مى فرمايد : «از احترام گذاشتن مرد به برادر مؤمنش اين است كه ... هيچ تكلّف نورزد» (المحاسن ، ج 2 ، ص 415 ، ح 168 ؛ الكافى ، ج 5 ، ص 143) .

ص: 101

خجالت زده مى شود ؛ زيرا خود را مايه زحمت و گرفتار شدن او مى داند . بنا بر اين ، تكريم ميهمان به پذيرايى در حدّ توان است . به همين جهت ، توصيه شده كه خود را براى ميهمان به زحمت نيندازيد (1) و بيش از آنچه در توان داريد ، به خود ، سختى ندهيد . (2) كسى امير مؤمنان را به خانه خود دعوت كرد . حضرت به اين شرط پذيرفت كه خانواده او به سختى نيفتند و او خود را براى خريد ، به زحمت نيندازد و با همان چيزى كه در منزل است ، از ايشان پذيرايى كند . (3) پذيرايى همراه با تكلّف ، يكى از نشانه هاى كم رويى ناشى از تكبّر است و لذا جامعه متعادل ، جامعه اى است كه از اين آفت به دور باشد . البته اصلاح اين نابه سامانى ، منوط به تغيير در فرهنگ ميهمان نيز هست . ميهمان نيز نبايد به آنچه در توانِ ميزبان است ، به ديده تحقير نگاه كند . همان گونه كه اندك شمردن نعمت موجود توسّط ميزبان ، ناپسند است ، اندك شمارى آن توسّط ميهمان نيز ناپسند است . يكى از آداب ميهمانى در اسلام ، خوددارى از اندك شمارى نعمت موجود است . رسول خدا در اين باره فرموده است : مرد ميزبان را همين گناه بس كه غذايى را كه پيش برادران خود مى گذارد ، كم بشمارد ، و ميهمانان را همين گناه بس كه آنچه را برادرشان در برابرشان مى گذارد ، كم بشمارند . (4) وقتى فرهنگ ميهمانى دادن و ميهمانى رفتن ، با هم اصلاح شوند ، مى توان به متعادل شدن ميهمانى ها و برچيده شدن حياى منفى ناشى از تكبّر ، اميدوار بود .

.


1- .رسول خدا فرموده است : «لاتكلّفوا للضيف» (تاريخ دمشق ، ج 13 ، ص 126) .
2- .رسول خدا مى فرمايد : «كسى براى ميهمان ، در فراهم ساختن آنچه در توانش نيست ، خود را به سختى نيندازد» . (كنزالعمال ، ح 25876)
3- .ر .ك : المحاسن ، ج 2 ، ص 187 (ح 1538 و 1539) .
4- .المحاسن ، ج 2 ، ص 186 (ح 1533) ؛ بحارالأنوار ، ج 75 ، ص 453 .

ص: 102

نكته ديگر در اين باب ، پذيرايى شخص ميزبان از ميهمان است . افرادى كه داراى تكبّر باشند ، پذيرايى شخصى از ميهمان را مايه تحقير خود مى دانند . اين ، يكى ديگر از موارد كم رويى است . امام على عليه السلام مى فرمايد : يكى از چيزهايى كه نبايد از آن خجالت كشيد ، خدمت كردن به ميهمان است . (1) پديده شرم از خدمت به ميهمان ، در ميان افرادى كه داراى مقام و منصبى هستند ، زمينه بيشترى دارد . 5 . حياى منفى ناشى از تكبّر ، ممكن است در روابط ميان فرزند و والدين هم تأثير داشته باشد . افراد متكبّر ، احترام گذاشتن و تواضع نمودن نسبت به پدر و مادر را زشت مى شمارند و لذا از انجام دادن آن ، خجالت مى كشند ، حال آن كه احترام به والدين ، يكى از فضيلت هاى بزرگ است و انجام دادن آن ، مايه افتخار است ، نه شرمندگى . به همين جهت ، امام على عليه السلام در ادامه روايت مورد اشاره ، به پا خاستن و احترام گذاشتن به پدر را از امورى دانسته كه نبايد از آن شرم كرد . (2) 6 . يكى ديگر از موارد كم رويى ، احترام به معلّم است . فرد تا وقتى دانش آموز يا دانشجوست ، شايد به معلّم و استاد خود ، احترام بگذارد ؛ امّا وقتى بزرگ شد و به مقامى رسيد ، ممكن است اين رابطه به هم بخورد و احترام گذاشتن به معلّم خود را مايه تنزّل شأن و منزلت خود بداند . كسانى كه چنين تصوّرى از احترام به معلّم دارند ، از اين كار ، اظهار شرم كرده ، نسبت به آن اقدام نمى كنند . اين در حالى است كه احترام به معلّم ، يك فضيلت است .

.


1- .مستدرك الوسائل ، ج 16 ، ح 260 ؛ عيون الحكم والمواعظ ، ص 212 : «سه چيز است كه نبايد از آن حيا شود : خدمت كردن به ميهمان و برخاستن از پيش پاى پدر و معلّم ... » .
2- .همان جا .

ص: 103

در روايتى آمده است : نسبت به كسى كه از او دانش فرا گرفته ايد ، تواضع داشته باشيد . (1) پس احترام به معلّم ، مايه سرافكندگى و شرمسارى نيست و به همين جهت ، على عليه السلام مى فرمايد : يكى از چيزهايى كه نبايد از آن شرم داشت ، احترام به معلّم است . (2) 7 . يكى ديگر از موارد كم رويى ، اين است كه فرد از اين كه امور شخصى و جارى خود را انجام دهد ، شرم كند . اين مورد ، بيشتر درباره افرادى كه داراى موقعيت اجتماعى بالايى هستند ، صدق مى كند . گاهى برخى افراد ، شأن و منزلت خود را به گونه اى تعريف مى كنند كه پرداختن به امور شخصى را تخريب شخصيت خود مى پندارند و لذا از انجام دادن آنها شرم دارند و اگر در چنين وضعى ديده شوند ، سرافكنده مى شوند . اين در حالى است كه در تعريف درست از شخصيت و حرمت انسان ، اين گونه كارها مايه شرم نيست . درباره رسول خدا آورده اند : كم رويى ، او را از اين كه نيازمندى هاى خانه را از بازار براى خانواده اش حمل كند ، باز نمى داشت . (3) همچنين نقل كرده اند كه آن حضرت ، خود ، گوسفند را مى دوشيد و لباس خود را وصله مى زد و كفش هاى خود را مى دوخت . (4) بنا بر اين ، اينها كارهايى نيستند كه مايه خوارى انسان باشند ؛ بلكه ضد تكبّر و خود برتربينى انسان هستند . انسان هاى متكبّر ، چون شخصيت خود را در خودْبرتربينى تعريف كرده اند ، اين امور را مخالف حرمت مى دانند . رسول خدا فرموده

.


1- .الكافى ، ج 1 ، ص 36 ؛ الأمالى ، صدوق ، ص 440 ؛ بحار الأنوار ، ج 2 ، ص 41 .
2- .مستدرك الوسائل ، ج 16 ، ص 260 ؛ عيون الحكم والمواعظ ، ص 212 .
3- .وسائل الشيعة (طبع مؤسسة آل البيت) ، ج3 ، ص 377 ؛ إرشاد القلوب ، ص 115 .
4- .وسائل الشيعة (طبع مؤسسة آل البيت) ، ج 3 ، ص 377 .

ص: 104

است : اين كه كسى چيزى را كه براى خانواده اش مطلوب است ، با دست خود ، حمل كند و بدين وسيله ، كبر را از خود ، دور سازد ، مرا به وجد مى آورد . (1) و يا فرموده است : هر كس بار خود را حمل كند ، از تكبّر ، پيراسته شده است . (2) 8 . همين مسئله در مورد پوشاك نيز مطرح است . گاهى شخصيت يك نفر در پوشش او تعريف مى شود . در چنين حالتى ، پوشش شيك و مُد روز ، مايه مباهات و افتخار ، دانسته مى شود . فرعونيان ، پشمينه پوشى را پست مى شمردند و به همين دليل ، وقتى حضرت موسى و هارون عليهماالسلام با ظاهرى ساده نزد فرعون رفتند ، فرعون ، آنها را به باد تمسخر گرفت . (3) گذشته از اين ، گاهى ديده مى شود كه چند بار پوشيدن يك لباس ، زشت دانسته مى شود و براى هر مجلسى لباس مخصوص تهيه مى كنند . اين وضعيت ، ممكن است در ميان بانوان بيشتر ديده شود . اين عدّه شعارشان اين است كه «مجلس جديد ، لباس جديد» . حتّى گاهى ممكن است نداشتن لباس جديد و تكرارى بودن لباس ، موجب شركت نكردن آنان در مراسم ميهمانى شود و اگر هم شركت كنند ، پيوسته در رنج باشند و سعى كنند جايى بنشيند كه كمتر ديده شوند . همان گونه كه مشهود است ، در اين فرهنگ ، لباس از كاركرد اصلى خود خارج شده و به وسيله اى براى خودنمايى و فخرفروشى تبديل شده است .

.


1- .تنبيه الخواطر ، ج 1 ، ص 201 . ر . ك : ميزان الحكمة ، ج 3 ، ص 2657 (دفع الكبر) .
2- .الأمالى ، طوسى ، ص 538 ؛ مكارم الأخلاق ، ص 110 .
3- .نهج البلاغه ، خطبه 192 .

ص: 105

امام صادق عليه السلام در بيان حدّ كبر ، به مسئله پوشش اشاره كرده و فرموده است : تكبّر ، آن است كه وقتى كسى لباس خوبى پوشيد ، به خود نگاه كند و دوست داشته باشد كه با آن ديده شود . (1) رسول خدا در اين باره فرموده است : هر كه لباسى فاخر بپوشد تا مردم به او نگاه كنند ، خداوند به وى نمى نگرد تا زمانى كه آن جامه را از تن بيرون بياورد . (2) بنا بر اين ، اين كار را نمى توان يك ارزش دانست ؛ بلكه كارى است ضدّ ارزشى و لذا نبايد موضوع حيا قرار گيرد و اگر قرار گرفت ، حياى منفىِ ناشى از تكبّر خواهد بود . به همين جهت ، مردان الهى از پوشيدن لباس هاى ساده و معمولى شرم نمى كردند . رسول خدا ، كفش و لباس وصله دار مى پوشيد . (3) حضرت عيسى عليه السلام لباس خشن بر تن مى كرد (4) و حضرت على عليه السلام ، حتّى در دوران خلافتش از جامه كرباسى درشت و وصله شده استفاده مى كرد و خطبه مى خواند (5) و حتّى دو لباس نداشت كه هنگام شستن يكى ، ديگرى را بپوشد و لذا روزى با پيراهن خيس ، خطبه مى خواند و پيراهن خود را هنگام خطبه حركت مى داد تا خشك گردد . (6) ساده بودن ، خشن بودن و كم بودن تعداد لباس ها مايه ننگ و عار نيست . 9 . افراد متكبّر ، اگر بنا باشد كمكى به ديگران نمايند ، سعى مى كنند آن كمك ، سنگين و زياد باشد ؛ وگرنه از پرداخت آن خوددارى مى كنند . اين گروه ، شخصيت خود را در چشمگير بودن كمك مى دانند و اندك بودن آن را

.


1- .مكارم الأخلاق ، ص 113 ؛ بحارالأنوار ، ج 79 ، ص 312 .
2- .تاريخ دمشق ، ج 34 ، ص 98 ؛ كنزالعمّال ، ح 41203 و نيز ، ح 41200 .
3- .ر .ك : نهج البلاغه ، خطبه 160 ؛ الأمالى ، طوسى ، ص 531 (ح 1162) .
4- .ر . ك : نهج البلاغه ، خطبه 192 .
5- .ر . ك : بحارالأنوار ، ج 79 ، ص 312 _ 314 .
6- .الغارات ، ج 1 ، ص 98 . ر . ك : موسوعة الإمام على بن أبي طالب ، ج 1 ، ص 292 ح 287 .

ص: 106

مايه ننگ و عار به شمار مى آورند . به همين جهت ، از پرداخت هاى اندك ، خوددارى مى كنند . در ارزيابى اين گروه ، پرداخت اندك با پرداخت زياد ، مقايسه مى گردد و پرداخت اندك ، مايه شرم و خجالت دانسته مى شود . لذا ، اگر امكان پرداخت زياد وجود نداشته باشد ، حتّى از پرداخت اندك هم خجالت كشيده ، خوددارى مى كنند . اين در حالى است كه بايد پرداخت اندك را با پرداخت نكردن مقايسه كنند و ببينند كدام يك مايه شرم و عار است ؛ امام على عليه السلام مى فرمايد : از پرداخت اندك ، شرم نكن ؛ زيرا پرداخت نكردن ، كمتر از آن است . (1) 10 . افراد متكبّر ، چون خود را غنى و بى نياز مى دانند ، ممكن است درخواست كردن را مايه شرم و ننگ خود بدانند . در نظر اينان ، انسان ، فقط بايد ببخشد نه اين كه از ديگران چيزى درخواست كند . درخواست از ديگران ، به معناى نداشتن است و چون نداشتن را زشت به شمار مى آورند ، از درخواست كردن ، خوددارى كرده ، آن را مايه خجالت مى دانند . اين حالت ، حتّى در مورد درخواست از خداوند نيز وجود دارد . قرآن كريم ، از اين حالت با تعبير «استكبار در عبادت» ياد كرده (2) و عبادت ، به دعا و درخواست تفسير شده است . (3) افراد متكبّر ، حتّى از اين كه چيزى از خدا بخواهند ، شرم دارند ؛ زيرا در قاموس آنان ، خواهش كردن و درخواست نمودن وجود ندارد . به همين جهت ، رسول خدا فرموده است : هيچ يك از شما نبايد شرم كند كه از فضل خدا درخواست نمايد ، هر

.


1- .نهج البلاغه ، حكمت 67 .
2- .غافر ، آيه 60 .
3- .الكافى ، ج 2 ، ص 466 ؛ تهذيب الأحكام ، ج 2 ، ص 104 (ح 162) .

ص: 107

چند بند كفشى را . (1) 11 . در مسئله وسيله نقليه نيز كم رويى ناشى از تكبّر ، نقش پيدا مى كند . افراد متكبّر ، بخشى از شأن و منزلت خود را در وسيله نقليه خود مى بينند . به همين جهت ، معمولاً از وسايل نقليه به روز ، پيشرفته و جديد استفاده مى كنند و اگر چنين وسيله نقليه اى در اختيار نداشته باشند ، سعى مى كنند در منظر ديگران ، ديده نشوند و از اين كه با وسيله نقليه معمولى ديده شوند ، شرم مى كنند . اين مسئله در جايى كه حاضران از افراد مهم به شمار بيايند و همه ، داراى وسايل نقليه بسيار خوب باشند ، تشديد مى شود . در چنين مواقعى ، براى مثال ، سعى مى كنند وسيله نقليه معمولى خود را دور از چشم ديگران ، پارك كنند و ورود و خروج خود را به گونه اى تنظيم كنند كه ديگران ، آنها را با فلان وسيله نقليه مدل پايين نبيند . همچنين ديرتر از ديگران وارد مى شود و بعد از همه مى روند تا كسى وسيله نقليه آنها را نبيند و اگر ناخودآگاه ديده شوند ، خجالت زده و سرافكنده مى شوند . اينها نشانه ضعف است . افراد بى كمال ، نقص خود را به اين وسيله ، جبران مى كنند ؛ امّا كسانى كه داراى صفات عالى انسانى اند ، بزرگ تر از آن اند كه هويت و شخصيت خود را در ابزار و وسايل بدانند . رسول خدا ، سوار الاغِ بدون پالان هم مى شد . نكته ظريف تر اين كه افراد متكبّر ، از اين كه كسى را همراه خود سوار كنند ، خوددارى مى كنند و اين ، در حالى است كه رسول خدا ، مردم را پشت سرِ خود ، سوار مركب مى كرد . (2) 12 . همنشينى با زيردستان و خدمتكاران و كارگران،موضوع ديگرى

.


1- .الكافى ، ج 4 ، ص 21 ؛ كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 70 (ح 1755) .
2- .ر . ك : الأمالى ، طوسى ، ص 531 (ح 1162) ؛ مكارم الأخلاق ، ص 115 .

ص: 108

است كه در كم رويى ناشى از تكبّر ، وجود دارد . كسانى كه زيردستانى دارند ، اگر از خوى تكبّر و خودبرتربينى برخوردار باشند ، حاضر نمى شوند با آنان مراوده زيادى داشته باشند و براى مثال ، با آنان هم سخن شوند ، به تفريح بروند ، آنان را سوار وسيله نقليه خود كنند ، با آنها هم غذا شوند و ... . در ديد آنان ، اين گونه كارها موجب پايين آمدن شأن و منزلتشان مى گردد و هيبت و هيمنه آنان را مى شكند . از نظر آنان ، افراد زيردست ، انسان هاى درجه دو به شمار مى روند و به همين جهت ، نزديكى با زيردستان را مايه خوارى و ننگ خود مى دانند و مايل نيستند در چنين وضعيتى ديده شوند . مثلاً يك مدير ، ممكن است حاضر نباشد در كنار راننده خود ، بر سرِ يك ميز بشنشيند و غذا بخورد ؛ زيرا نمى خواهد ديگران او را با يك فرد درجه دو ببينند . او از اين كه چنين فردى در كنارش باشد ، خجالت مى كشد . اين خجالت كشيدن ، به جهت تكبّر و خودبرتربينى است . رسول خدا ، هم غذا نشدن با زيردستان را از سرِ كبر دانسته ، مى فرمايد : هر كه با آنان هم غذا شود ، از كبر ، دور شده است . (1) آن حضرت با خدمتكاران خود ، بر سرِ يك سفره مى نشست . (2) ديگر معصومان عليهم السلام نيز اين گونه بودند و هيچ گاه از اين كار ، احساس شرم نمى كردند . اين در حالى است كه هيچ كس در آفرينش به منزلت و شأن آنان نمى رسد . بنا بر اين ، اين گونه كارها ، نه تنها زشت شمرده نمى شوند ، بلكه فضيلت به حساب مى آيند ، و نه تنها موجب خوارى نمى گردند ، بلكه مايه كمال انسان اند . پس شرم از اين گونه رفتارها ، شرم مثبت نيست ؛ بلكه شرمى است منفى و برابر با كم رويى .

.


1- .ر . ك : كنزالعمّال ، ج 3 ، ص 537 (ح 7793 و 7797) .
2- .همان ، ص 538 (ح 7797) .

ص: 109

فصل سوم : پيامدها و راه درمان

پيامدهاى كم رويى

فصل سوم : پيامدها و راه درمانپيامدهاى كم رويىپيامد اصلى و كلّى كم رويى ، محروميت است . همان گونه كه پيش از اين گفتيم ، موضوع كم رويى ، افعال نيك و كارهاى پسنديده اى است كه فرد به جهت ضعف و ناتوانى خود ، از انجام دادن آنها شانه خالى مى كند . موضوع حيا ، فعل قبيح و پيامد آن ، «مصونيت» بود ؛ ولى موضوع كم رويى ، فعل نيك و پيامد آن ، «محروميت» است . وقتى كسى از انجام دادن كار نيك خوددارى كند ، محروميت را براى خود به ارمغان آورده است . به همين جهت ، امام على عليه السلام كم رويى را قرين با محروميت دانسته (1) و آن را مايه حرمان معرّفى كرده (2) و فرموده است : هر كه كم رو باشد ، محروم خواهد ماند . (3) اين محروميت را در همه امورى كه تا به حال ذكر كرديم ، مى توان مشاهده كرد.

.


1- .«قرنت الهيبة بالخيبة والحياء بالحرمان» (نهج البلاغه ، حكمت 21 . «الحياء مقرون بالحرمان» (غررالحكم ودررالكلم ، ح 350 و 6714) .
2- .«الحياء محرمة ؛ حيا ، مايه محروميت است» . (غررالحكم ودررالكلم ، ح 139)
3- .غررالحكم ودررالكلم ، ح 7678 .

ص: 110

درمان كم رويى

به بيان ديگر ، كم رويى ريشه در ضعف دارد و عجز و ناتوانى ، منشأ خسارت هاى بسيار است . على عليه السلام سخنان حكيمانه اى در اين باره دارد . ايشان در جايى از عجز (ناتوانى) به عنوان آفت حيا ياد مى كند (1) و از آن به عنوان عامل تضييع (تباه شدن) و فوت (از دست رفتن) خواسته ها نام مى برد (2) و لذا از آن به عنوان «بدترين مَركب» ياد مى كند . (3) حال اگر حيا بر مَركب ضعف و ناتوانى بنشيند ، رهاوردى جز ضايع شدن سرمايه ها و به دست نياوردن خواسته ها و در يك كلام ، پيامدى جز محروميت نخواهد داشت .

درمان كم رويىدر درمان كم رويى ، از امور زير مى توان استفاده كرد : 1 . اگر كم رويى ريشه در ضعف دارد ، بهترين راه درمان آن ، برطرف كردن آن ناتوانى است . بدين منظور ، بايد از روش هاى تقويت كننده جرئت ، استفاده كرد . يكى از اين روش ها ، كوچك كردن مسئله است . اين امر مى تواند به فرد كمك كند تا توان خود را متناسب با موضوع بداند و لذا از انجام دادن آن ، احساس ناتوانى نكند . روش ديگر ، مواجه شدن با موضوع است . فرد كم رو به جهت ضعفى كه دارد ، از انجام دادن آن كار در هراس است و يكى از راه هاى رفع ترس ، مواجه شدن با موضوع ترس است . امام على عليه السلام مى فرمايد : هر گاه از چيزى ترسيدى ، خود را در آن بيفكن . (4)

.


1- .«العجز آفة» . (دستور معالم الحكم ، ص 19)
2- .«العجز سبب التضييع» (غررالحكم ودررالكلم ، ح 416) . «العجز اضاعة» (همان ، ح 118) . «ثمرة العجز فوت المطلب» (همان ، ح 4597) . و در سخن ديگرى ، آن را خوارى مى شمارد . «العجز مهانة» . (الخصال ، ج 2 ، ص 506)
3- .«العجز شر مطية» . (غررالحكم ودررالكلم ، ح 655)
4- .نهج البلاغه ، حكمت 175 ؛ بحار الأنوار ، ج 71 ، ص 362 .

ص: 111

2 . آشنا كردن فرد با منافع كارى كه از آن شرم مى كند و محروميت هايى كه كم رويى در پى دارد ، مى تواند او را نسبت به ترك كم رويى تشويق كند . اگر فرد كم رو بداند چه منافعى را از دست مى دهد و چه محروميت هايى را براى خود به ارمغان مى آورد ، به احتمال زياد ، دست از آن مى كشد . به همين جهت ، رسول خدا ، برخى از امورى را كه مورد كم رويى قرار مى گيرند ، به نان خوردنْ تشبيه مى نمايَد و بدين صورت ، اهمّيت آن را بيان مى كند . (1) يا وقتى على عليه السلام مى خواهد بگويد كه از دانستن آنچه نمى دانيد ، شرم نكنيد ، به ارزش علم و نقش آن در شخصيت و منزلت انسان ، اشاره مى كند و مى فرمايد : زيرا ارزش هر كس به آن چيزى است كه مى داند . (2) 3 . كمك كردن به فرد كم رو مى تواند از شرم او بكاهد . مثلاً كسى كه تازه ، وارد جمعى ناآشنا شده ، نوعى هراس و اضطراب دارد و ممكن است دچار كم رويى گردد . حال اگر كسانى كه در جلسه حاضر هستند ، باب گفتگو را باز كنند و او را به سخن بگيرند ، كم كم ، هراس او به اُنس تبديل مى شود و كم رويى وى برطرف مى گردد . به همين جهت ، حضرت على عليه السلام مى فرمايد : هر وارد شونده اى سرگشته است . پس شما (حاضران) ، آغاز به سلام كنيد . (3)

.


1- .الفردوس ، ج 5 ، ص 73 ، ح 7494 .
2- .غررالحكم ودررالكلم ، ح 2787 .
3- .همان ، ح 7314 .

ص: 112

. .

ص: 113

بخش چهارم : بى حيايى

اشاره

بخش چهارم : بى حيايى

.

ص: 114

. .

ص: 115

فصل يكم : ماهيت بى حيايى

تعريف بى حيايى

فصل يكم : ماهيت بى حيايىتعريف بى حيايىدر بى حيايى همانند حيا ، هم نظارت وجود دارد و هم صحبت از فعل قبيح است ، بر خلاف كم رويى كه در آن ، صحبت از فعل نيك بود . تنها فرقى كه حيا و بى حيايى دارند ، اين است كه فرد بى حيا ، از انجام دادن فعل قبيح ، شرم نمى كند . بنا بر اين ، بى حيايى ، يعنى مبادرت به كار قبيح در حضور ديگران ، بدون هيچ گونه نگرانى . برخى افراد ، هيچ باكى ندارند كه مردم ، آنان را در حال بدكارگى ببينند . (1) اينان ، افراد بى حيايى هستند كه اگر در حال گناه ديده شوند ، هيچ گونه تأثّر قلبى _ شبيه آنچه در حيا گفته شد _ پيدا نمى كنند . فرد بى حيا ، براى حضور ديگران ، هيچ ارزشى قائل نيست و نظارت آنان ، او را از انجام دادن كار قبيح ، باز نمى دارد . به بيان ديگر ، تفاوت ميان حيا و بى حيايى ، در عنصر بازدارندگى است . در حيا ، فرد به جهت حضور و نظارت ديگرن ، از انجام دادن كار قبيح ، بازداشته مى شود ؛ امّا در بى حيايى ، هيچ گونه بازدارندگى اى

.


1- .امام على عليه السلام مى فرمايد : «بدترينِ مردم ، كسى است كه باكى ندارد مردم ، او را در حال انجام دادن كار زشت ببينند» . (غررالحكم ودررالكلم ، ح 5702 ؛ عيون الحكم والمواعظ ، ص 295 ، ح 5277)

ص: 116

وجود ندارد ؛ بلكه فرد به راحتى و با كمال پررويى در برابر ديگران ، به كار قبيح ، مبادرت مى كند . در بحث حيا ، ويژگى فرد ، «كرامت نفس» بود و در بحث كم رويى ، «ضعف نفس» و در اين بحث ، ويژگى فرد بى حيا ، « لئامت (پستى) » است . بى حيايى و پرده درى ، جز از افراد پَست برنمى آيد . فرد پَست ، هيچ حرمتى را نگه نمى دارد و حضور هيچ ناظرى را محترم نمى شمرد . كسى كه از حرمت و كرامت نفس برخوردار باشد ، حرمت ديگران را پاس مى دارد (1) و كسى كه داراى نفسى خوار و پست باشد ، هيچ حريمى را پاس نمى دارد و هيچ حرمتى را نگه نمى دارد . به همين جهت ، امام على عليه السلام مى فرمايد : فرومايه ، شرم ندارد . (2)

.


1- .در فرهنگ اسلام ، ميان كرامت نفس و ضدّ ارزش ها رابطه معكوس وجود دارد . اگر كرامت نفس وجود داشته باشد ، همه قبيح ها نزد فرد ، خوار و پست مى گردد (ر . ك : ميزان الحكمة ، ج 3 ، ص 2683 / الكرم) .
2- .غررالحكم ودررالكلم ، ح 1053 ؛ عيون الحكم والمواعظ ، ص 43 .

ص: 117

فصل دوم : ويژگى هاى بى حيايى

1 . متأثّر نشدن

فصل دوم : ويژگى هاى بى حيايىبى حيايى داراى ويژگى هاى روانشناختى اى است كه در اين مجال ، به بيان آنها مى پردازيم :

1 . متأثّر نشدنفرد باحيا از اين كه در حال ارتكاب فعل قبيح ديده شود ، متأثّر مى شود ؛ امّا فرد بى حيا ، هيچ گونه تأثّرى پيدا نمى كند و از اين كه در آن حال ديده شود ، ناخشنود نمى گردد . گاه ممكن است كسى در خلوت به گناهى مشغول باشد و از اين كار ، ناخرسند نبوده ، از نظر روانى هيچ احساس ناخوشايندى نداشته باشد . به همين جهت ، در احاديث ، از اين گونه افراد با تعابير : «باكى ندارد كه مردم ، او را در حال انجام دادن كار زشت ببينند» ، (1) «باكى ندارد كه چه مى گويد و چه درباره اش مى گويند» (2) و «از آنچه گفته است يا درباره اش گفته اند ، شرمى ندارد» (3) ياد شده است .

.


1- .امام على عليه السلام : مى فرمايد : «قيل للعبد الصالح لقمان : ... أى الناس أشر ؟ قال : الّذى لايبالى أن يراه الناس مسيئا» . (قصص الأنبياء ، ص 197 ، ح 248 ؛ بحار الأنوار ، ج 13 ، ص 42 .
2- .رسول خدا مى فرمايد : «إن اللّه حرّم الجنة على كلّ فحاش بذى ء قليل الحياء ، لايبالى ما قال ولا ما قيل فيه» . (الكافى ، ج 2 ، ص 323 )
3- .ر .ك : المعجم الكبير ، ج 7 ، ص 376 ؛ اُسد الغابة ، ج 3 ، ص 6 . و «از آنچه مى گويد و يا درباره اش مى گويند ، شرم نمى كند» . ر .ك : مستدرك الوسائل ، ج 18 ، ص 89 ؛ المعجم الكبير ، ج 7 ، ص 315 ؛ الإصابة ، ج 3 ، ص 296 .

ص: 118

2 . گستاخى و بى باكى

3 . راضى بودن

4 . خرسند بودن

2 . گستاخى و بى باكىفرد بى حيا ، هيچ ارزشى براى حضور و نظارت ديگران ، قائل نيست و هيچ پروايى از ديده شدن ندارد و لذا با گستاخى تمام ، در حضور ديگران ، به رفتار زشت ، اقدام مى كند . اين گونه افراد ، هرگز به جهت آنچه انجام مى دهند ، دچار اضطراب نمى شوند .

3 . راضى بودنويژگى ديگر افراد گستاخ ، «رضايت» آنان از انجام دادن فعل قبيح است . افراد عادى شايد مرتكب فعل قبيح شوند ؛ امّا معمولاً از انجام دادن آن ، اظهار رضايت نمى كنند . رضايت از كار ناشايست ، ويژه افراد بى حياست . اينان ، نه تنها از آنچه كرده اند و مى كنند ، متأثّر و شرمنده نمى شوند ، بلكه نسبت به آن ، راضى اند . به همين جهت ، در احاديث ، رضايت از گناه ، بزرگ تر از خودِ گناه دانسته شده است . (1) ممكن است يك رفتار زشت ، در اثر بى توجّهى و غفلت و لغزش شخص صورت گيرد ؛ امّا رضايت از آن ، نشانه بى اهمّيت بودن آن كار نزد وى است .

4 . خرسند بودنويژگى ديگر افراد بى حيا ، خرسند بودن آنان از انجام دادن كار ناشايست است . افراد بى حيا ، نه تنها از كارى كه انجام مى دهند ، ناراحت نيستند ، بلكه از انجام دادن آن ، خرسندند . خرسندى از انجام دادن فعل قبيح ، ويژگى افراد بى حياست . انجام دادن گناه ، زشت است و خرسند بودن از آن ، زشت تر . اگر كسى مرتكب خطا شود ، ولى از آن خرسند نباشد ، شايد بى حيا نباشد ؛ امّا كسى كه مرتكب خطا مى شود و از آنچه انجام داده ، خرسند نيز است ، اين

.


1- .امام سجاد عليه السلام مى فرمايد : «بپرهيز از خرسندشدن به گناه ؛ چرا كه اين كار ، بزرگتر از انجام دادن گناه است» . (أعلام الدين ، ص 299 ؛ بحار الأنوار ، ج 78 ، ص 161)

ص: 119

5 . خنديدن

6 . لذّت بردن

نشانه بى حيايى اوست . ارتكاب قبيح همراه با شرمسارى ، بهتر از خرسندى از ارتكاب آن است . در بخشى از روايات معصومان عليهم السلام به مسئله خرسندى از گناه ، پرداخته شده و اين امر ، مورد نهى قرار گرفته است . (1)

5 . خنديدنيكى ديگر از ويژگى هاى افراد بى حيا ، خنديدن به هنگام ارتكاب كار قبيح است . برخى افراد بى حيا ، به گاه خطا ، قهقهه هاى مستانه سر مى دهند و بدين وسيله ، خوش حالى خود را آشكار مى سازند . رسول خدا ، اين حالت را بدتر از خودِ گناه دانسته (2) و فرموده است : هر كه با لب خندان مرتكب گناه شود ، با چشم گريان ، وارد دوزخ مى شود . (3)

6 . لذّت بردنويژگى ديگر افراد بى حيا ، لذّت بردن از ارتكاب كار زشت است . لذّت بردن از هر كار ، نشانه آن است كه هيچ عامل دردآورى براى شخص وجود ندارد و او به هيچ عنوان ، تحت فشار نيست . حيا ، عاملى است كه فرد را تحت تأثير خود قرار مى دهد و كار خطا را نزد وى ، تلخ مى سازد و لذا اگر كسى از خطا كارى خود لذّت ببرد ، نشان از نبود حيا در وجود اوست . به همين جهت ، در روايات منقول از معصومان عليهم السلام ، لذّت بردن از گناه ، مورد نكوهش قرار گرفته و به پيامدهاى آن اشاره شده است . (4)

.


1- .امام على عليه السلام مى فرمايد : «خرسندى از گناه ، زشت تر از انجام دادن گناه است» (غررالحكم ودررالكلم : ح 2045) .
2- .كنزالعمال ، ج 4 ، ص 261 (ح 10432) .
3- .ثواب الأعمال ، ص 266 .
4- .امام على عليه السلام مى فرمايد : «هر كه از معصيت خدا لذّت ببرد ، خدا او را ذليل مى سازد» . (غررالحكم ودررالكلم ، ح 8823)

ص: 120

7 . كوچك شمردن خطا

8 . عَلَنى ساختن

7 . كوچك شمردن خطاافراد بى حيا ، خطايى را كه قصد دارند انجام دهند و يا انجام داده اند ، كوچك و ناچيز مى شمُرَند . ممكن است فردى كه در حقّ او خطايى انجام شده است ، از سرِ بزرگوارى ، آن را كوچك شمُرَد تا به فرد خطاكار ، آرامش دهد ؛ امّا اين كه كسى خطايى را كه خود مرتكب شده ، ناچيز شمُرَد ، نشانه بى شرمى اوست . به همين جهت ، در روايات معصومان عليهم السلام نسبت به كوچك شمارى گناه ، حسّاسيت زيادى نشان داده شده است . (1)

8 . عَلَنى ساختنيكى ديگر از ويژگى هاى بى حيايى ، تجاهُر به خطا ، يا همان علنى سازىِ خطاست . افراد باحيا اگر بخواهند خطايى انجام دهند ، سعى مى كنند آن را پنهانى انجام دهند و اگر ناخواسته آشكار شود و مورد سؤال قرار گيرند ، انكار مى كنند . پنهان سازى و انكار ، از نشانه هاى حياست ؛ امّا افراد بى حيا ، سعى در پنهان سازى نكرده ، آشكارا اقدام به خطا مى كنند . گاهى ممكن است ناخواسته ، خطاكارى افراد ، ناپيدا باشد . مثلاً شب هنگام ، انجام شده باشد و ديگران از آن ، بى خبر باشند . در چنين مواقعى ، برخى آنچه را پنهانى انجام شده ، براى ديگران بازگو مى كنند و بدين وسيله ، پرده ها را مى درند . اين نيز از ويژگى هاى بى حيايى است . روزى رسول خدا فرمود : «اهل تجاهر ، از بدترينِ مردم اند» . پرسيدند : اهل تجاهر چه كسانى اند ؟ رسول خدا پاسخ داد : اهل تجاهر ، كسى است كه شب ، گناه مى كند و خداوند ، آن را

.


1- .امام على عليه السلام فرموده است : «ناچيز شمردن گناه ، بزرگ تر از انجام دادن گناه است» (غررالحكم ودررالكلم ، ح 4490) . «بدترين گناه ، آن است كه انجام دهنده اش آن را كوچك شمارد» (نهج البلاغه ، حكمت 477) .

ص: 121

9 . افتخار كردن

مى پوشاند ؛ ولى او صبحْ هنگام ، آن را براى مردم ، بازگو كرده ، مى گويد : «شب گذشته ، فلان كار و فلان كار را انجام دادم» و در نتيجه ، به دست خود ، پرده خدا را از روى خود مى درَد . (1) در روايت ديگرى از آن حضرت آمده است : همه امّت من بخشيده مى شوند ، مگر اهل تجاهر ، و از اقسام تجاهر ، اين است كه كسى شبْ هنگام ، كارى انجام دهد ، سپس صبح كند و در حالى كه خداوند ، آن را پوشانده ، [به دوستش ]مى گويد : «اى فلانى ! شب گذشته ، فلان كار و فلان كار را انجام دادم» . او شب را گذراند ، در حالى كه پروردگارش او را پوشانده بود ، و صبح كرد و خود ، پوشش خدا را برچيد . (2) بنا بر اين ، گاهى كار خطا آشكارا انجام مى شود و گاهى پنهانى ؛ و آن گاه كه پنهانى است ، گاهى فرد ، خود به افشاى آن مى پردازد . در هر حال ، فرد يا پرده نمى اندازد و يا پرده موجود را به وسيله گزارش كردن مى دَرَد . (3) چنين حالتى ، ويژه افراد بى حيا و از زشت ترينِ كارهاست . (4)

9 . افتخار كردنويژگى ديگر افراد بى حيا ، افتخار كردن به انجام دادن كار خطاست . افراد باحيا ، اگر هم مرتكب خطا شوند ، آن را مايه افتخار نمى دانند و لذا سعى در

.


1- .حلية الأولياء ، ج 2 ، ص 197 .
2- .صحيح البخارى ، ج 5 ، ص 2254 (ح 5721) ؛ صحيح مسلم ، ج 8 ، ص 224 .
3- .در روايت آمده است : «رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : خداوند ، بنده را از گناه مى پوشاند تا وقتى كه خود ، آن را پاره نكند . گفتند : چگونه آن را پاره مى كند ، اى رسول خدا ؟ فرمود : براى مردم ، بيان مى كند» ( التمهيد ، ابن عبد البرّ ، ج 5 ، ص 338 ) .
4- .امام على عليه السلام مى فرمايد : «بپرهيز از تجاهر به گناه ؛ چرا كه اين كار ، از شديدترينْ گناهان است» . (غررالحكم ودررالكلم ، ح 2677)

ص: 122

10 . بشارت دادن به خطا

11 . اصرار بر گناه و تكرار آن

پنهان سازى و يا انكار آن خواهند كرد . كسانى كه به خطاكارى خود ، افتخار مى كنند ، نه تنها شرم نكرده اند ، بلكه در نهايت وقاحت به سر مى برند . چيزى مايه افتخار است كه ارزش به شمار آيد . امّا چيزى كه قبيح است ، چگونه مى تواند مايه افتخار باشد ؟ بنا بر اين ، كسى كه آنچه را مايه ننگ است ، مايه افتخار بداند ، نشانه نهايت بى شرمى اوست . به همين جهت ، رسول خدا ، افتخار كردن به گناه را بدتر از خودِ گناه دانسته است . (1)

10 . بشارت دادن به خطايكى ديگر از ويژگى هاى بى حيايى اين است كه كار قبيح را مايه بشارت بدانند . بشارت يا مژده دادن ، مربوط به جايى است كه چيز ارزشمندى به دست آمده باشد و يا در حال به دست آمدن باشد . حال ، اگر كسى كار خطايى انجام دهد و به ديگران بشارت دهد كه توانايى چنين كارى را پيدا كرده است ، اين ، نهايت بى شرمى اوست ؛ چرا كه نه تنها از انجام دادن آن شرم نكرده و پس از عمل ، شرمنده نشده ، و نه تنها آن را يك كار عادى ندانسته ، بلكه چنان ارزشى براى آن قائل شده كه آن را سزاوار بشارت دادن دانسته است( !) .

11 . اصرار بر گناه و تكرار آنيكى ديگر از ويژگى هاى بى حيايى ، اصرار بر فعل قبيح است . كه به معناى پشيمان نشدن از گناه و تكرار آن است . قرآن كريم ، كسانى را كه نسبت به كردار زشت ، حسّاس اند و پس از انجام دادن آن ، پشيمان مى شوند و تكرار نمى كنند ، ستوده است : و آنها كه وقتى مرتكب عمل زشتى شوند و يا به خود ستم كنند ، به ياد خدا مى افتند و براى گناهان خود طلب آمرزش مى كنند . و كيست جز

.


1- .ر .ك : مستدرك الوسائل ، ج 11 ، ص 349 (ح 13222) .

ص: 123

خدا كه گناهان را ببخشد و بر گناه ، اصرار نمى ورزند با اين كه مى دانند . (1) امام صادق عليه السلام نيز به همين آيه استناد كرده و از مردم خواسته كه بر كار حرام ، اصرار نكنند . آن گاه در تفسير آيه فرموده كه اين آيه ، مربوط به كسانى است كه وقتى متوجّه اشتباه خود مى شوند ، استغفار نموده ، آن را تكرار نمى كنند . (2) امّا كسانى كه از انجام دادن كار ناشايست ، احساس پشيمانى نكرده ، استغفار نمى كنند ، بلكه آن كار را تكرار مى كنند ، در زمره افراد بى حيا هستند . امام باقر عليه السلام ، اصرار به گناه را در اين مى داند كه فرد ، پس از ارتكاب گناه ، استغفار نكرده ، نفس خود را به توبه وا ندارد . (3) در چنين وضعيتى ، «تكرار» گناه رخ مى دهد . به همين جهت ، رسول خدا ، اصرار بر گناه را بدتر از خود گناه مى داند . (4) در اين جا مهمْ اين نيست كه گناه ، كوچك باشد يا بزرگ . خطاى كوچك ، اگر همراه با اصرار و تكرار باشد ، نشانه بى حيايى است ؛ ولى اگر خطاى بزرگ ، تكرار نشده ، با استغفار همراه گردد ، نشانه بى حيايى نخواهد بود . (5) لذا رسول خدا فرموده است : واى بر اصرار كنندگان ! كسانى كه بر آنچه كرده اند ، اصرار دارند ، حال آن كه به اشتباه خود ، آگاه اند . (6)

.


1- .آل عمران ، آيه 135 .
2- .الكافى ، ج 8 ، ص 10 .
3- .امام باقر عليه السلام مى فرمايد : «اصرار ، آن است كه كسى گناه را انجام دهد ، ولى استغفار نكند و به خود نگويد كه بايد توبه كند پس اين ، اصرار ورزيدن است» . (الكافى ، ج 2 ، ص 288 ) .
4- .«چهار چيز در گناه است كه از خودِ گناه ، بدتر است : كوچك شمردن ، افتخار كردن ، بشارت خواستن و اصرار ورزيدن» . (مستدرك الوسائل ، ج 11 ، ص 349 ، ح 13222)
5- .رسول خدا صلى الله عليه و آله : «هيچ گناه كبيره اى با استغفار كردن ، بزرگ نيست و هيچ گناه صغيره اى با اصرار ورزيدن ، كوچك نيست» . (الكافى ، ج 2 ، ص 288)
6- .مسند أحمد ، ج 2 ، ص 565 ، (ح 6552) .

ص: 124

. .

ص: 125

فصل سوم : عوامل بى حيايى

1 . جهل

2 . تكرار

فصل سوم : عوامل بى حيايى1 . جهلبى حيايى با جهلْ همراه است و هر جا جهل باشد ، بى حيايى نيز حضور دارد . آلوده كردن خود به زشتى ها، شكستن حرمت خويش و پايين آوردن منزلت اجتماعى خود، نشانه هاى جهالت و نابخردى است . همچنين ، رعايت نكردن حرمت ديگران و تجرّى و گردنكشى در برابر آنان نيز نشانه جهالت و نابخردى است . امام على عليه السلام مى فرمايد : جاهل ، چه قدر وقيح است ! (1) انسان جاهل ، حرمت خدا را نيز نگه نمى دارد و به همين جهت ، از خدا هم شرم ندارد . رسول خدا ، در باب نشانه هاى جاهل مى فرمايد : نه از خدا شرم مى كند و نه او را ياد مى كند . (2)

2 . تكرارفرد باحيا نسبت به تكرار قبيح ، حسّاس است و تجربه متعدّد فعل قبيح ، مى تواند به بى حيايى منجر شود . ممكن است فرد باحيا ، به جهت غفلت يا

.


1- .عيون الحكم والمواعظ ، ص 475 .
2- .تحف العقول ، ص 19 ؛ بحار الأنوار ، ج 1 ، ص 119 .

ص: 126

3 . شكسته شدن حرمت

لغزش ، مرتكب فعل قبيح شود . گرچه در مرتبه اوّل ، اين كار همراه با شرمندگى و سرافكندگى خواهد بود ، امّا اگر تكرار گردد ، سبب از ميان رفتن قبح آن كار مى گردد و هنگامى كه قبح عملى از ميان برود ، دليلى براى شرم ، وجود ندارد . به همين جهت ، على عليه السلام مى فرمايد : به تحقيق قبيح ، افزايش يافت تا آن جا كه حيا كردن از آن كاهش يافت . (1) همچنين در سخن ديگرى مى فرمايد : خطاكارىِ هركس زياد شود ، حياى او كاهش مى يابد . (2) جالبْ اين كه ايشان ، علّت افزايش خطا را نيز در پُرحرفى دانسته است . پُرحرفى ، منجر به افزايش اشتباه مى شود و افزايش اشتباه ، منجر به كاهش حيا : هر كس زياد حرف بزند ، زياد اشتباه مى كند . (3)

3 . شكسته شدن حرمتوجود حرمت ميان فرد و ناظران ، عامل برانگيختگى حياست . حضور كسى شرم برانگيز است كه براى فرد ، داراى حرمت و احترام باشد . اگر ميان آنان حرمتى وجود نداشته باشد ، شرمى هم وجود نخواهد داشت . به همين جهت ، امام كاظم عليه السلام توصيه كرده است كه : حرمت ميان خود و برادرت را از ميان نبر . چيزى از آن را باقى بگذار ؛ چرا كه از ميان رفتن حرمت ، از ميان رفتن حياست . (4) از همين جا مى توان به تأثير منفى فاش كردن اسرار ، عيبجويى و رسواسازى ديگران پى برد . امورى از اين دست ، سبب از ميان رفتن حرمت

.


1- .غررالحكم ودررالكلم ، ح 6710 .
2- .نهج البلاغه ، حكمت 349 .
3- .همان جا .
4- .الكافى ، ج 2 ، ص 672 ، تحف العقول ، ص 409 ؛ بحار الأنوار ، ج 78 ، ص 320 .

ص: 127

4 . شُرب خَمر

و آبروى فرد مى شود و حياى او را برطرف مى سازد . به همين جهت ، توصيه فراوان شده كه اسرار ديگران را فاش نسازيد و كسى را رسوا نكنيد ؛ بلكه بالاتر از اين ، توصيه شده است كه عيوب ديگران را بپوشانيد .

4 . شُرب خَمريكى از امورى كه حيا را از بين مى برد و موجب بى حيايى مى گردد ، نوشيدن شراب است . (1) امام رضا عليه السلام ، كاهش قدرت بازدارى را يكى از پيامدهاى نوشيدن شراب معرّفى مى كند . (2) مشروبات الكلى ، كاركردهاى قشر مخ يا كُرتكس را دچار وقفه مى كند . قشر مخ ، مسئول كاركردهاى انسانى و بالاى مغز (مانند : تفكر انتزاعى ، گفتار ، رفتار اختيارى ، بازدارى و مهار) است . يكى از آثار زيانبار الكل ، اين است كه با مصرف كم و يكى دو بار نوشيدن ، كاركردهاى قشر مخ ، بخصوص مهار رفتارهاى ضد اجتماعى ، دچار وقفه مى شود و «اثر ضد بازدارى» (3) به وجود مى آورد . با مصرف مقدار كم الكل ، فرد ، موقّتا منع و بازدارى اجتماعى را فراموش مى كند و به كارهايى دست مى زند كه در شرايط عادى از انجام دادن آنها ابا دارد . (4) پروا نداشتن و ابا نداشتن ، يعنى بى حيايى . شرابخوارى ، عقل را تعطيل مى كند (5) و قدرت بازدارندگى را كاهش مى دهد . يكى از دلايل حرمت مشروب هم پاسدارى از

.


1- .«خداوند متعال ، شراب را حرام كرده به خاطر فسادى كه به همراه دارد و به خاطر از كار انداختن و از بين بردن حيا از چهره» . (بحار الأنوار ، ج 66 ، ص 491)
2- .«خداوند عزيز و جليل ، شراب را حرام كرد به خاطر فسادى كه در آن است و به خاطر دگرگون كردن عقل شراب نوش ها ...» . (بحار الأنوار ، ج 6 ، ص 107)
3- .Disinhibition effect .
4- .ر . ك : «تهيه ابزارهايى براى سنجش : عمل به باورهاى دينى و ...» ، رساله دكترى (P.HD)محمود گلزارى ، ص 133 (به نقل از : داويكو 1999 ، ص 41) .
5- .ر .ك : الفقه المنسوب للإمام الرضا عليه السلام ، ص 282 .

ص: 128

عقل است . امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد : خداوند ، ترك شرب خمر را به جهت حفظ عقل ، واجب كرد . (1) عقل شرابخوار ، زايل مى گردد و به همين جهت ، همه پرده ها را مى دَرَد و همه گناهان را مرتكب مى شود . امام صادق عليه السلام در پاسخ به پرسشى درباره علّت تحريم شراب فرموده است : خدا ، آن (شراب) را حرام كرده ؛ زيرا شراب ، مادر خباثت هاست . آيا اين گونه نيست كه بر شارب خمر ، ساعتى مى گذرد كه عقل او گرفته مى شود و پروردگارش رانمى شناسد و هيچ گناهى را فروگذار نمى كند و هيچ حرمتى را نگه نمى دارد ؟ (2)

.


1- .نهج البلاغه ، حكمت 252 .
2- .الاحتجاج ، ج 2 ، ص 238 ؛ بحار الأنوار ، ج 10 ، ص 180 .

ص: 129

فصل چهارم : پيامدهاى بى حيايى

1 . اگر حيا نباشد ، هر كار زشتى جايز است

فصل چهارم : پيامدهاى بى حيايىدر اين مبحث ، به بررسى پيامدهاى بى حيايى مى پردازيم .

1 . اگر حيا نباشد ، هر كار زشتى جايز استحيا ، سدّى است كه مانع ورود زشتى ها و پليدى ها به قلمرو پاك انسانيت مى گردد و نبود آن ، به معناى بى دفاع شدن قلمرو انسانيت است . بى حيايى ، يعنى نبودِ كرامت نفس و عقلانيت و ارزش قائل نشدن براى هيچ كس . فرد بى حيا ، از كرامت ، تهى و با فرومايگى و پستى عجين است و از خِرد ، تهى و با جهالت ، مأنوس است . همچنين فرد بى حيا براى هيچ كس ارزشى قائل نيست و حرمت هيچ كس را نگه نمى دارد . چنين فردى ، اساسا قدرت بازدارى و مهار خود را از دست مى دهد و لذا ، هر كار قبيحى ممكن است از وى سر بزند . به همين جهت ، مهم ترين پيامد بى حيايى اين است كه هر كارى جايز خواهد شد . اين جمله ، آموزه اساسى انبيا بوده و تا بدان جا اهميّت داشته كه به شكل ضرب المثل درآمده و در ميان مردم ، معروف بوده است . رسول خدا ، در اين باره فرموده است : از مثل هاى پيامبران ، چيزى جز اين سخنِ مردم ، باقى نمانده است : «هرگاه شرم نكردى ، هر چه مى خواهى انجام بده» . (1)

.


1- .الأمالى ، صدوق ، ص 412 ؛ الخصال ، ج 1 ، ص 20 (ح 69) ؛ روضة الواعظين ، ص 504 .

ص: 130

2 . اگر حيا نباشد ، خوبى خواهد مُرد

معناى اين سخن ، آن است كه چنين شخصى مى تواند هر چه را بخواهد ، انجام دهد . ايشان همچنين در سخن ديگرى فرموده است : آنچه مردم از سخن انبياى نخستين فراگرفته اند ، اين است كه : «هرگاه شرم نكردى ، هر چه مى خواهى انجام بده» . (1)

2 . اگر حيا نباشد ، خوبى خواهد مُردحيا ، عامل نيكى ها و زيبايى هاست (2) و آدمى به وسيله حيا به سوى كارهاى نيك ، برانگيخته مى شود . به همين جهت ، اگر حيا وجود نداشته باشد ، بساط خير و زيبايى برچيده خواهد شد . به بيان ديگر ، «وا دارندگى به خوبى ها» از ويژگى هاى حياست . حال اگر حيا وجود نداشته باشد ، عامل وا دارنده به خوبى ها و ارزش ها وجود نخواهد داشت و لذا نيكى و خوبى رخت برخواهد بست . به همين جهت ، امام صادق عليه السلام فرموده است كه اگر كسى حيا نداشته باشد ، هيچ اميدى به خير او نيست (3) و امام على عليه السلام فرموده است : هر كس حيا ندارد ، خيرى در او نيست . (4) انسان ، هر چه خطاكار باشد ، اگر حيا داشته باشد ، اميدى به نجات او هست ، هر چند منافق باشد . در روايتى از رسول خدا آمده است : به منافق ، تا وقتى كه اهل حياست ، اميد دارم . (5) بنا بر اين ، به فرموده امام على عليه السلام ، براى افراد بى حيا ، مرگ ، بهتر از

.


1- .صحيح البخارى ، ج 8 ، ص 54 ، (ح 144) .
2- .ر .ك : بخش اوّل : «حيا ، بازدارنده يا وادارنده ؟»
3- .«سه چيز است كه اگر در كسى باشد ، به خير او اميدى نيست : كسى كه از عيوب ، حيا نمى كند و در پنهانى از خدا نمى ترسد و در پيرى خودْ نگهدارى ندارد» . (الكافى ، ج 8 ، ص 219 ، ح 271 )
4- .غررالحكم ودررالكلم ، ح 8275 .
5- .مكارم الأخلاق ، ابن ابى الدنيا ، ص 43 .

ص: 131

3 . بدنامى

4 . محروميت از لذّت عبادت

زندگى است . (1)

3 . بدنامىيكى ديگر از پيامدهاى بى حيايى ، بدنامى است . فرد بى حيا ، آوازه و اعتبار خود را از دست مى دهد و به انسانى بدنام و بى اعتبار ، تبديل مى شود . همان گونه كه قبلا گفتيم ، شخص بى حيا ، از اين كه چه مى گويد و يا چه درباره او مى گويند ، هيچ پروايى ندارد . چنين فردى ارزشى براى خويش قائل نيست و از اين طريق ، خوش نامى را _ كه مهم ترين سرمايه انسان است _ از دست مى دهد . امام على عليه السلام فرموده است : از كار زشت بپرهيز ؛ زيرا تو را بدنام كرده ، گناه تو را زياد مى كند . (2)

4 . محروميت از لذّت عبادتامام سجّاد عليه السلام ، يكى از علل كسلى (بى حالى) در هنگام نمازگزاردن و عبادت كردن را بى حيايى و كم حيايى مى داند . (3) شخص بى حيا ، به موازات فاصله اى كه از ارزش ها مى گيرد و به ضدّ ارزش ها آلوده مى شود ، از لذّت عبادت و معنويت نيز محروم مى گردد .

.


1- .«كسى كه سخاوت و حيا ندارد ، مرگ براى او بهتر از زندگى است» . (غررالحكم ودررالكلم ، ح 8969 )
2- .غررالحكم ودررالكلم ، ح 2631 .
3- .ر .ك : بحار الأنوار ، ج 98 ، ص 87 .

ص: 132

. .

ص: 133

فهرست منابع و مآخذ

فهرست منابع و مآخذ1 . قرآن كريم . 2 . الاحتجاج على أهل اللجاج ، أحمد بن على الطَّبَرسى (م 620 ق ) ، تحقيق : إبراهيم البهادرى ومحمّد هادى به ، تهران : دار الاُسوة ، 1413 ق ، اوّل . 3 . الاختصاص ، المنسوب إلى محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1414 ق ، چهارم . 4 . الإرشاد فى معرفة حجج اللّه على العباد ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق ) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1413 ق ، اوّل . 5 . إرشاد القلوب ، الحسن بن أبى الحسن الديلمى (م 711 ق ) ، بيروت : مؤسسة الأعلمى ، 1398 ق ، چهارم . 6 . اُسد الغابة فى معرفة الصحابة ، على بن أبى الكرم محمّد الشيبانى (ابن الأثير الجزرى) (م 630 ق ) ، تحقيق : على محمّد معوّض وعادل أحمد عبد الموجود ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1415ق ، اوّل. 7 . الإصابة فى تمييز الصحابة ، أحمد بن على العسقلانى (ابن حجر) (م 852 ق ) ، تحقيق : عادل أحمد عبد الموجود وعلى محمّد معوّض ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1415 ق ، اوّل. 8 . أعلام الدين فى صفات المؤمنين ، الحسن بن محمّد الديلمى (م 711 ق ) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام . 9 . الأمالى ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق ) ، تحقيق : مؤسسة البعثة ، قم : دار الثقافة ، 1414 ق ، اوّل. 10 . الأمالى ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : مؤسسة البعثة ، قم : مؤسسة البعثة ، 1407 ق ، اوّل. 11 . الأمالى ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق ) ، تحقيق : حسين اُستاد ولى وعلى أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1404 ق ، دوم .

.

ص: 134

12 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار عليهم السلام ، محمّد باقر المجلسى (العلاّمة المجلسى) (م 1111 ق ) ، بيروت : مؤسسة الوفاء ، 1403 ق ، دوم . 13 . تاريخ دمشق ، على بن الحسن بن هبة اللّه الدمشقى (ابن عساكر) (م 571 ق ) ، تحقيق : على شيرى ، بيروت : دار الفكر ، 1415 ق ، اوّل. 14 . تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله ، الحسن بن على الحرّانى (ابن شعبة) (م 381 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1404 ق ، دوم . 15 . تفسير العيّاشى ، محمّد بن مسعود السلمى السمرقندى (العيّاشى) (م 320 ق ) ، تحقيق : هاشم الرسولى المحلاّتى ، تهران : المكتبة العلميّة ، 1380 ق ، اوّل . 16 . تفسير القمّى ، على بن إبراهيم القمّى (م 307 ق ) ، به كوشش : السيّد الطيّب الموسوى الجزائرى ، مطبعة النجف الأشرف . 17 . تفسير نور الثقلين ، عبد على بن جمعة العروسى الحويزى (م 1112 ق ) ، تحقيق : السيّد هاشم الرسولى المحلاّتى ، قم : مؤسسة إسماعيليان ، 1412 ق ، چهارم . 18 . تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورّام) ، ورّام بن أبى فراس الحَمدان (م 605 ق ) ، بيروت : دار التعارف ودار صعب . 19 . تهذيب الأحكام فى شرح المقنعة ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق ) ، بيروت : دار التعارف ، 1401 ق ، اوّل. 20 . ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، تهران : مكتبة الصدوق . 21 . الجامع الصغير فى أحاديث البشير النذير ، عبد الرحمان بن أبى بكر السيوطى (م 911 ق ) ، بيروت : دار الفكر ، 1401 ق ، اوّل. 22 . جامعه شناسى انحرافات و مسائل جامعوى ، داور شيخاوندى ، مشهد : مرنديز و محقّق ، 1379 ، چهارم . 23 . جامعه شناسى شهرى ، غلامعبّاس توسّلى ، تهران: دانشگاه پيام نور ، 1374 . 24 . الجعفريّات (الأشعثيّات) ، محمّد بن محمّد بن الأشعث الكوفى (ق 4 ق ) ، تهران : مكتبة نينوى (طبع شده در ضمن : قرب الإسناد) . 25 . حلية الأولياء و طبقات الأصفياء ، أحمد بن عبد اللّه الأصبهانى (أبو نعيم) (م 430 ق ) ، بيروت : دار الكتاب العربى ، 1387 ق ، دوم .

.

ص: 135

26 . الخرائج والجرائح ، سعيد بن هبة اللّه الراوندى (قطب الدين الراوندى) (م 573 ق ) ، تحقيق : مؤسسة الإمام المهدى(عج) ، قم : مؤسسة الإمام المهدى(عج) ، 1409 ق ، اوّل . 27 . الخصال ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1414 ق ، چهارم . 28 . الدرّ المنثور فى التفسير المأثور ، عبد الرحمان بن أبى بكر السيوطى (م 911 ق ) ، بيروت : دار الفكر ، 1414 ق ، اوّل. 29 . دستور معالم الحكم ومأثور مكارم الشيم ، محمّد بن سلامة (القاضى القضاعى) (م 454 ق ) ، بيروت : دار الكتاب العربى ، 1401 ق ، اوّل. 30 . دعائم الإسلام و ذكر الحلال و الحرام و القضايا و الأحكام ، النعمان بن محمّد التميمى المغربى (القاضى أبو حنيفة) (م 363 ق ) ، تحقيق : آصف ابن على أصغر فيضى ، مصر : دار المعارف ، 1389 ق ، سوم . 31 . روضة الواعظين ، محمّد بن الحسن الفتّال النيسابورى (م 508 ق ) ، تحقيق : حسين الأعلمى ، بيروت : مؤسسة الأعلمى ، 1406 ق ، اوّل . 32 . سنن ابن ماجة ، محمّد بن يزيد القزوينى (ابن ماجة) (م 275 ق ) ، تحقيق : محمّد فؤاد عبد الباقى ، بيروت : دار إحياء التراث ، 1395 ق ، اوّل. 33 . سنن أبى داوود ، سليمان بن أشعث السجستانى الأزدى (م 275 ق ) ، تحقيق : محمّد محيى الدين عبد الحميد ، بيروت : دار إحياء السنّة النبويّة . 34 . سنن الترمذى (الجامع الصحيح) ، محمّد بن عيسى الترمذى (أبو عيسى) (م 279 ق ) ، تحقيق : أحمد محمّد شاكر ، بيروت : دار إحياء التراث . 35 . سنن الدارمى ، عبد اللّه بن عبد الرحمان الدارمى (م 255 ق ) ، تحقيق : مصطفى ديب البغا ، بيروت : دار القلم ، 1412 ق ، اوّل. 36 . السنن الكبرى ، أحمد بن الحسين البيهقى (م 458 ق ) ، تحقيق : محمّد عبد القادر عطا ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1414 ق ، اوّل. 37 . السيرة النبويّة ، عبد الملك بن هشام الحميرى (ابن هشام) (م 218 ق ) ، تحقيق : مصطفى السقّا وإبراهيم الأبيارى ، قم : مكتبة المصطفى ، 1355 ق ، اوّل. 38 . شرح الأخبار فى فضائل الأئمّة الأطهار ، النعمان بن محمّد المصرى (القاضى أبو حنيفة) (م 363 ق ) ، تحقيق : السيّد محمّد الحسينى الجلالى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1412 ق ، اوّل.

.

ص: 136

39 . شرح نهج البلاغة ، عبد الحميد بن محمّد المعتزلى (ابن أبى الحديد) (م 656 ق ) ، تحقيق : محمّد أبو الفضل إبراهيم ، بيروت : دار إحياء التراث ، 1387 ق ، دوم . 40 . صحيح البخارى ، محمّد بن إسماعيل البخارى (م 256 ق ) ، تحقيق : مصطفى ديب البغا ، بيروت : دار ابن كثير ، 1410 ق ، چهارم . 41 . صحيح مسلم ، مسلم بن الحجّاج القشيرى النيسابورى (م 261 ق ) ، تحقيق : محمّد فؤاد عبد الباقى ، قاهره : دار الحديث ، 1412 ق ، اوّل. 42 . الصلاة فى الكتاب و السنّة ، محمّد الريشهرى ، قم : دار الحديث ، 1376 ، اوّل . 43 . الطبقات الكبرى ، محمّد بن سعد (كاتب الواقدى) (م 230 ق ) ، بيروت : دار صادر . 44 . عيون الحكم و المواعظ ، على بن محمّد الليثى الواسطى (ق 6 ق ) ، تحقيق : حسين الحسنى البيرجندى ، قم : دار الحديث ، 1376 ش ، اوّل. 45 . الغارات ، إبراهيم بن محمّد (ابن هلال الثقفى) (م 283 ق ) ، تحقيق : مير جلال الدين المحدّث الاُرموى ، تهران : انجمن آثار ملّى ، 1395 ق ، اوّل. 46 . ترجمه و شرح غرر الحكم و درر الكلم ، آقا جمال خوانسارى (م 1125 ق) ، تحقيق : مير جلال الدين محدّث اُرمَوى ، تهران : دانشگاه تهران ، 1360 ش ، سوم . . غُرَر الحكم ودُرَر الكَلِم ، عبد الواحد الآمِدى التميمى (م 550 ق) = ترجمه و شرح غرر الحكم . 47 . الفردوس بمأثور الخطاب ، شيروية بن شهردار الديلمى الهمدانى (م 509 ق ) ، تحقيق : محمّد السعيد بسيونى زغلول ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1406 ق ، اوّل. 48 . الفقه المنسوب للإمام الرضا عليه السلام ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، مشهد : المؤتمر العالمى للإمام الرضا عليه السلام . 49 . قرب الإسناد ، عبد اللّه بن جعفر الحِمْيرى القمّى (م بعد از 304 ق ) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1413 ق ، اوّل. 50 . قصص الأنبياء ، سعيد بن هبة اللّه (قطب الدين الراوندى) (م 573 ق ) ، تحقيق : غلامرضا عرفانيان ، مشهد : مجمع البحوث الإسلاميّة التابع لمؤسسة الآستانة الرضويّة ، 1409 ق ، اوّل. 51 . الكافى، محمّد بن يعقوب الكلينى الرازى (م 329 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، بيروت : دار صعب ودار التعارف ، 1401 ق ، چهارم . 52 . كتاب من لا يحضره الفقيه ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، دوم . 53 . كشف الغمّة فى معرفة الأئمّة ، على بن عيسى الإربلى (م 687 ق ) ، تصحيح : السيّد هاشم الرسولى المحلاّتى ، بيروت : دار الكتاب ، 1401 ق ، اوّل.

.

ص: 137

54 . كنز العمّال فى سنن الأقوال و الأفعال ، على المتّقى بن حسام الدين الهندى (م 975 ق ) ، تصحيح : صفوة السقّا ، بيروت : مكتبة التراث الإسلامى ، 1397 ق ، اوّل. 55 . مجمع البيان فى تفسير القرآن (تفسير مجمع البيان) ، الفضل بن الحسن الطبرسى (م 548 ق ) ، تحقيق : السيّد هاشم الرسولى المحلاّتى والسيّد فضل اللّه اليزدى الطباطبائى ، بيروت : دار المعرفة ، 1408 ق ، دوم . 56 . مجمع الزوائد و منبع الفوائد ، على بن أبى بكر الهيثمى (م 807 ق ) ، تحقيق : عبد اللّه محمّد درويش ، بيروت : دار الفكر ، 1412 ق ، اوّل. 57 . المحاسن ، أحمد بن محمّد البرقى القمّى (م 280 ق ) ، تحقيق : السيّد مهدى الرجائى ، قم : المجمع العالمى لأهل البيت عليهم السلام ، 1413 ق ، اوّل. 58 . مسائل على بن جعفر ومستدركاتها ، على بن جعفر الحسينى العلوى الهاشمى العُريضى (م 210 ق ) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، مشهد : المؤتمر العالمى للإمام الرضا عليه السلام ، 1409 ق ، اوّل. 59 . مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ، ميرزا حسين النورى الطبرسى (م 1320 ق ) ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1407 ق ، اوّل. 60 . مسند أبى يعلى الموصلى ، أحمد بن على التميمى الموصلى (أبو يَعلى) (م 307 ق ) ، تحقيق : إرشاد الحقّ الأثرى ، جدّه : دار القبلة ، 1408 ق ، اوّل. 61 . مسند الإمام زيد(مسند زيد) ، المنسوب إلى زيد بن على بن الحسين عليهماالسلام (م 122 ق ) ، بيروت : منشورات دار مكتبة الحياة ، 1966 م ، اوّل. 62 . مشكاة الأنوار فى غرر الأخبار ، على بن الحسن الطبرسى (ق 7 ق) ، تحقيق : مهدى هوشمند ، قم : دار الحديث ، 1418 ق ، اوّل. 63 . المصنّف ، عبد الرزّاق بن همّام الصنعانى (م 211 ق ) ، تحقيق : حبيب الرحمان الأعظمى ، بيروت : منشورات المجلس العلمى . 64 . المعجم الأوسط ، سليمان بن أحمد اللخمى الطبرانى (م 360 ق ) ، تحقيق : طارق بن عوض اللّه وعبد الحسن بن إبراهيم الحسينى ، قاهره : دار الحرمين ، 1415 ق . 65 . المعجم الكبير ، سليمان بن أحمد اللخمى الطبرانى (م 360 ق ) ، تحقيق : حمدى عبد المجيد السلفى ، بيروت : دار إحياء التراث العربى ، 1404 ق ، دوم . 66 . معجم مقاييس اللغة ، أحمد بن فارس الرازى (م 395 ق) ، تحقيق : عبد السلام محمّد هارون ، مصر : شركة مكتبة مصطفى البابى و أولاده .

.

ص: 138

67 . مكارم الأخلاق ، الفضل بن الحسن الطبرسى (م 548 ق ) ، تحقيق : علاء آل جعفر ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1414 ق ، اوّل. 68 . مكارم الأخلاق ، عبد اللّه بن محمّد القرشى (ابن أبى الدنيا) (م 281 ق) ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1409ق . 69 . مناقب آل أبى طالب (المناقب لابن شهر آشوب) ، محمّد بن على المازندرانى (ابن شهرآشوب) (م 588 ق ) ، قم : المطبعة العلميّة . 70 . مناقب الإمام أمير المؤمنين عليه السلام (المناقب للكوفى) ، محمّد بن سليمان الكوفى القاضى (م 300 ق ) ، تحقيق : محمّد باقر المحمودى ، قم : مجمع إحياء الثقافة الإسلاميّة ، 1412 ق ، اوّل . . من لايحضره الفقيه = كتاب من لايحضره الفقيه 71 . موسوعة الإمام علىّ بن أبى طالب عليه السلام فى الكتاب و السنّة و التاريخ ، محمّد الريشهرى ، با همكارى : محمّدكاظم طباطبايى و محمود طباطبايى ، قم : دار الحديث ، 1379 ، اوّل . 72 . ميزان الحكمة با ترجمه فارسى ، محمّد محمّدى رى شهرى ، ترجمه : حميدرضا شيخى ، قم : دار الحديث ، 1377ش . 73 . الميزان فى تفسير القرآن ، السيّد محمّد حسين الطباطبائى (م 1402 ق ) ، قم : إسماعيليان ، 1394 ق ، سوم . 74 . نزهة الناظر و تنبيه الخواطر ، الحسين بن محمّد الحُلوانى (ق 5 ق) ، تحقيق : مؤسسة الإمام المهدى(عج) ، قم : مؤسسة الإمام المهدى(عج) ، 1408 ق ، اوّل. 75 . نهج البلاغة ، جمع و تدوين : السيّد محمّد بن الحسين الموسوى (الشريف الرضى) (م 406 ق) ، تصحيح و ترجمه : سيّد على نقى فيض الاسلام ، تهران : جاويدان . 76 . وسائل الشيعة ، محمّد بن الحسن الحرّ العاملى (م 1104 ق ) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1409 ق ، اوّل.

.

ص: 139

فهرست مطالب .

ص: 140

. .

ص: 141

. .

ص: 142

. .

ص: 143

. .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109