چشم نگاه و چشمك

مشخصات كتاب

سرشناسه : حق جو، محمدحسین، - 1333

عنوان و نام پديدآور : چشم، نگاه و چشمک/ نوشته محمدحسین حق جو

مشخصات نشر : قم: فاطمه الزهرا(س)، 1379.

مشخصات ظاهری : ص 172

فروست : (معارفی از قرآن و عترت علیهم السلام 14)

شابک : 964-5968-46-15500ریال

يادداشت : این کتاب قبلا در سالهای مختلف توسط ناشرین متفاوت منتشر شده است

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس

موضوع : اخلاق اسلامی

رده بندی کنگره : BP247/8/ح 7چ 5 1379

رده بندی دیویی : 297/61

شماره کتابشناسی ملی : م 80-10746

ص: 1

پيشگفتار

شكر مخصوص خداي متعال است و درود و رحمت الهي بر محمد - صلي الله عليه و آله -، و نفرين و عذاب ابدي بر دشمنان مكتب الهي و دشمنان پيروان مكتب الهي باد.

بارها از كوچه و خيابان كه عبور ميكردم جوانان (پسر يا دختري) را مشاهده ميكردم كه بيهدف قدم ميزنند، تكيه به ديواري كردهاند، دو نفري، سه نفري با هم سخن ميگفتند و خلاصه گويا منتظر فردي هستند كه او را ببينند، بخندند، چشمك بزنند، بقول خودشان دلي بدهند و قلوهاي بگيرند، حالي كنند، نامهاي رد و بدل كنند نميدانم ديدهايد نامههاي پرآب و رنگ آنها را.

او مينويسد: عزيزم، دارم در فراقت ميميرم روي نامهاش عكس قلبي است كه تير سه شاخهاي هم از او عبور كرده و ميگويد اين تير سه شاخه فراق توست كه قلب مرا مجروح كرده.

چهرهاي را تصوير كرده كه قطرات اشك از گونههايش سرازير است.

گيسواني را كشيده كه سفيد شده، قامتي را كشيده كه خميده شده، اندامي را كشيده كه لرزان است، پيكري

ص: 2

را تصوير كرده كه گوشت ندارد، اينها و صدها ترسيمات ديگر دليل عشق و علاقه او به اين است...

... اگر به من توجه نكني خودم را ميكشم، اگر جواب ندهي بهتر است قبل از اينكه بدانم جوابم را نميدهي صاعقهاي بيايد و مرا بربايد، يا زلزله آيد، و يا سيلي آيد و مرا در آغوش گيرد و...

دختر نامه را ميخواند، پسر نامه را مطالعه ميكند، عجبا! چه كنم؟ چه گويم؟ جان او در معرض خطر است، ولي غافل از اينكه اين دام است، صياد هم براي به دام انداختن صيد، دانه گندم و ارزن ميگستراند تا دام را صيد كند و...

وقتي جواب نيامد، توجهي نشد و... دختر يا پسر يا هر دو از راه ديگر وارد ميشوند: واقعاً چه چهرهاي، بهبه چه چشماني، چه ابرواني، چه اندامي، چشمان پرفروغ تو دل مرا آتش زده، صحبت كردن، خنديدن، نگاه كردن تو مرا آرامش ميدهد، چه وقاري، چه ادبي چه عاطفهاي و...

بارها و بارها از دانشجويان خود شنيدم كه ميگفتند چندين ترم است كه گرفتار شدهايم و از زندگي بازماندهايم.

چه طلاقها به خاطر همين روابط بوجود آمده و چه نزاعها بخاطر همين امور انجام شده است.

چه خودكشيها، دگركشيها، اعتيادها، انحرافها، تصادفها، افتتحصيليها، تهمتها و محروميت از آينده درخشان و پشيمانيها و... كه از همين امور بوقوع پيوسته است.

دانشآموز، دانشجو سركلاس درس است اما همه حواسش به دوست... خود است وقت قرارش، استاد، معلم كوشش ميكند، رنج ميبرد، نيرو بكار ميگيرد، اعصاب خودش را آزرده ميكند تا بتواند درس را تفهيم كند اما او

ص: 3

به فكر لحظات ملاقات است، چه بگويد؟ او چه خواهد گفت وي چه جوابي بدهد و...

در همين راستا چه ازدواجهاي ناخواستهاي كه انجام نشده است، چه آبروريزيهائي كه بوقوع نپيوسته است، برخي مواقع با اولين نامهاي كه رد و بدل ميشود، مدركي خواهد بود براي مشكلات آينده كه راه چاره ندارند.

جوانان پشيمان شده و نادم گشته را در مراحل گوناگون ديدهام و درد دلشان را از طريق نامه، حضوري، تلفني متوجه شدهام و زندگي پرماجراي آنها را نيز درك كردهام به حالشان انسان متأثر ميشود، حتي گاه گريه ميكند كه عجب اين جوان ساده و سالم چرا و چطور بدام افتاده است.

گاه ديده ميشد دانشجويي خوش فكر و مستعد بعد از گذران يك يا دو ترم درس را رها كرده و دنبال ولگردي رفته است.

محصلي را انسان مشاهده ميكند كه يك مرتبه سر از دادگاه، زندان، حد، تعزير، اعدام، رجم و... در ميآورد، علت چه بود؟

جوانان عزيز بايد توجه داشته باشند كه اين آخرين حربهاي است كه دشمن بكار برده تا جامعه اسلامي ما را فرسوده كند و دوباره سلطه خويش را اعمال نمايد.

اينكه روزبروز ميزان افزايش و گسترش مجلات مبتذل و محرّك افزوده، فيلمهاي ويدئو حتي گاه بطور رايگان براي نوجوانان نشان داده ميشود و عكسهاي انحرافي به فرزندان من و ما و شما هديه ميگردد و اينكه دختران به خودنمائي و پسران به جلوهگري مانوس شدهاند و به اين امر هم افتخار ميكنند و حتي اگر فردي دوري كند او را مسخره ميكنند.

اينكه روزبروز بر دامنه مفاسد اجتماعي افزوده

ص: 4

ميشود كه پرونده دادگاهها تأييد اين ادعاي ماست، و خودارضائي، دگرارضائي، كجارضائي و... رشد فزايندهاي يافته است.

اينكه علم و دانش جوئي به ولگردي و بيهودهگرائي مبدّل شده، طرح و نقشه دشمن است تا دوباره مردم ما را به روزگار قبل از انقلاب برگرداند.

دشمن ديده از راه جنگ، محاصره اقتصادي و محروميتهاي سياسي بجايي نرسيده، درصدد است از اين طريق جامعه را رو به فرسودگي بكشاند.

ما در اين كتاب چندان به بعد سياسي امر كاري نداريم زيرا كه خود مجموعهاي گسترده را طلب ميكند، هدف ما آثار و عواقب اين روش در فرد و خانواده و جامعه است.

قلب مكتب و دين براي شما ميطپد و براي فرداي شما نگران است كه مبادا آيندهاي ننگين و وابسته را براي خود تأمين كنيد.

ما شما را دوست داريم و براي آينده شما سعادت و كمال را خواهانيم.

نميخواهيم شما را در حال پشيماني شاهد باشيم.

دوست داريم شما را از پشيماني و نگراني آينده نجات دهيم.

ميخواهيم شما را به آرامش و اطمينان دل رهنمون باشيم. ميخواهيم از نگرانيهاي ده سال بعد برهانيم.

تلاش ما اين است شما برادر و خواهر گرامي با يك رفتار طبيعي بدن خود يعني «يك نگاه تو و چشم او (يا) چشمك او و نگاه شما» از زندگي آينده باز نماني و به دره سقوط واقع نگرديد، آنگاه فرياد بلندت و نالهات زياد كه بداد من برسيد.

اطباء ميگويند پيشگيري از درمان راحتتر و سادهتر است.

در اين كتاب حدود 40 داستان از تاريخ دور و نزديك است

ص: 5

كه برآيند نگاه پاك و ناپاك را براي شما ترسيم ميكند تا خود تصميم بگيري كه كدام مسير را برگزيني.

درصدديم كه شما را با وقايع تاريخ آگاه سازيم و عوامل موفقيّت در زندگي را تبيين نمائيم خود شاهد باشيد كه پاكان چه نتائجي گرفتند و ناپاكان به چه بدبختيهايي گرفتار شدند.

خود ببينيد كه اينگونه ولگرديها، بيبند و باريها و هوسرانيها روش زندگي چه كساني بوده و فرجامش به كجا منتهي شده است.

خود بنگريد كه پيرو چه نيروي دروني هستيد آيا روشتان الهي است يا شيطاني، نتيجه خوب دارد يا پشيماني.

اين يكي از بيماريهاي مسري جامعه است و پير و جوان، زن و مرد بدان گرفتارند و بايد درمان گردد و پندگيري از تجربيات گذشتگان عامل مهمي در اين راستا ميتواند باشد.

اميد است اين تلاش كوچك كه فقط براي نجات نسل جوان نگاشته شده مورد توجه خداي متعال قرار گيرد و دختر و پسر ما را در مسير پاكي و عفت ياري دهد و دشمنانشان و آنان كه ميخواهند فرزندان اين مرز و بوم را به فساد بكشانند نابود گرداند.

شكر خداي را كه اين كتاب كوچك منشأ تأثير زيادي را براي نسل جوان بود زيرا دهها نامه بعد از چاپ اين كتاب به دفتر اين بنياد رسيد كه حاكي از توجه جوانان و تأثير كتاب بوده بطوري كه در مدت كمتر از يك سال 5 بار چاپ شد.

برخي نوشته بودند كه ما ميخواهيم در برابر اين بيداري كه از طريق كتاب شما پيدا كردهايم كار مثبتي براي شما يا بنياد انجام دهيم

ص: 6

بايد گفت كه بهتر است اينگونه كتابها را به دوستان خود اهداء كنيد و يا به آنها معرفي نمائيد، باشد كه شما هم موجب بازگشت يك جوان گول خورده شويد كه در پيشگاه ايزدمنان مورد توجه خواهيد بود.

تاريخ تجديد نظر 22/11/70

محمدحسين حقجو - حوزه علميه قم

قم - صندوق پستي 759

چشم نعمت الهي

خداي متعال نعمتهاي فراواني در اختيار بشر قرار داده كه اگر انسان بخواهد آنها را بشمارد در اين زمان و مكان محدود دنيا ممكن نيست قرآن نيز ميفرمايد: اگر بخواهيد نعمتهاي خدا را شمارش كنيد توان نداريد(1) انسان غرق در نعمتهاي الهي است بگونهاي كه برايش يك حالت طبيعي و معمولي پيدا شده و از سپاسگزاري نعمتهاي الهي فراموش نموده است و بلكه گاهي از مواقع آن نعم را در مسير معاصي و گناهان بكار ميبرد و گمان ميكند كه دربرابر آن نعمتها مسئوليتي ندارد در صورتي كه خداي متعال فرمود: در برابر قدرت بينائي، شنوائي و دركتان پرسش خواهيد شد.(2)

از سوي ديگر فكر ميكند نعمتها براي او پيوسته و هميشه خواهد بود در صورتي كه خدا فرمود: اگر سپاسگزاري نعمتها را نمائيد آنها را برايتان محفوظ ميداريم و افزايش ميدهيم اگر ناسپاسي كنيد و در راه غيرالهي بكار ببريد از آنها محرومتان ميداريم.(3)

و نيز در دنيا و آخرت به مشكلات دچارتان ميكنيم.

حال آنها كه در برابر نعم الهي سپاسگزار نيستند بلكه آنها را در مسير گناه و معصيت بكار ميبرند حتماً دچار ناراحتيهائي در دنيا و آخرت ميگرداند.

يكي از راههاي تداوم نعمتها و افزايش آنها سپاسگزاري از خداي متعال است و از آن

ص: 7


1- 1. . كليات سعدي، ص 122، قسمت مواعظ.
2- 2. . «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ» (اسراء، آيه 36).
3- 3. . «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ...» (ابراهيم، آيه 7).

مهمتر بهرهگيري از آن نعم در راه اطاعت دستورات الهي و نيز استفاده نكردن در مسير معصيت و گناه است، اين خود بهترين راه براي افزايش و بقاء نعم الهي است.

برخي از نعمتهاي الهي باواسطه به ما بهره ميدهند مانند: زمين، خورشيد، سيارات، اقيانوسها، حيوانات، پرندگان و گياهان و...

برخي نعمتها بدون واسطه ما را بهره ميدهند مانند: چشم و گوش و دست و زبان و عقل و دستگاه گوارش و...

هركدام از اين دادههاي الهي از اهميّت خاصي برخوردارند كه جاي سخن در اين مختصر نيست.

كارآئي چشم

فقط در اين بخش به مناسبت موضوع كتاب راجع به ثمرات و آثار چشم اندكي توضيح ميدهيم:

يكي از مهمترين كانالهاي درك معلومات و تجربيات است.

يكي از پركارترين و فعالترين عضو بدن انسان است.

بسياري از داشتهاي علمي از طريق چشم بدست آمده است.

عضوي است كه منتقل كنند بيشترين لذتهاي گوناگون است.

همين چشم است كه رنگها را به شما تفهيم ميكند و مناظر زيبا را به ذهن منتقل ميكند تا از آنها بهره ببريد.

اين چشم يك دستگاه ظريف و دقيق و مجهزي است كه انواع و اقسام عكسهاي رنگي، سفيد و سياه، از دور و نزديك، يك بعدي، چند بعدي را ميگيرد كه اگر دقت كنيد در هنگام نگاه كردن حتي كمترين تفاوتها را در ذهن شما ترسيم ميكند و در مواقع لزوم دقيقاً شما را نسبت به منظره زمان گذشته آگاه ميكند و حتي ميتوانيد از آن منظره گذشتههاي دور در حال حاضر نيز لذّت ببريد، متأثر و ناراحت

ص: 8

شويد و...

براي اين چشم خداي متعال زمينههاي گوناگون را قرار داده تا بشر بتواند از آن بهرهبري كند، براي دنيا و آخرت خود زاد و توشه شايسته تأمين كند نه اينكه كولهباري از گناه را براي خود تأمين نمايد، كارهايي كه چشم ميتواند انجام دهد فراوان است.

چشم در دو راه

1. مطالعه كتب علمي كه به انسان آگاهي و بالندگي ميدهد.

2. نگرش به پديدههاي هستي كه زمينهساز سعادت و خوشبختي ميگردد.

3. خواندن قرآن و دعا كه موجب تقرب به خدا ميگردد.

4. خدمت به خلق خدا.

5. نگرش به عالم ملكوت و نيز عالم برزخ دنيوي و...

6. آموزشهاي علمي و كسب موقعيّت اجتماعي و الهي.

7. نگاه كردن به پدر و مادر، معلّم و عالم و... كه خود داراي ثواب فراوان است.

8. نگاه عبرتانگيز به افراد شكست خورده و ضربه ديده و...

يكي از كارهايي كه از چشم برميآيد نگاه به مناظر حرام و چشمچراني است كه بدبختي مادي و معنوي خود را در دنيا و آخرت تأمين خواهد كرد.

چشم در دادگاه الهي

لذا خداي متعال در موارد گونهگون فرموده كه چشم شما مورد توجه خاص ما و مأموران ما قرار دارد.

و نيز در كلام معصومين - عليهم السلام - آمده است كه مؤمنين بايد خيلي مراقب چشمهاي خود باشند:

از اعمال چشم و... پرسيده خواهيد شد.(1)

وظيفه انسان در برابر چشم اين است كه او را به مناظر حرام آلوده نكنيد.(2)

بسياري از نگاهها پشيماني ببار ميآورد.(3)

اگر مراقبت از چشم

ص: 9


1- 4. . «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ...» (سوره اسراء، 36).
2- 5. . قال السجاد - عليه السلام - ... و حق البصران تغمضه عما لايحل لك... (المحجه، ج 3، ص 449).
3- 6. . عن الصادق - عليه السلام - : كم نظره او رثت حسره طويلا (سفينه، ج 2، ص 596 و كشف الغمه، ج 2، ص 243).

شود (در رابطه با نگاهها) برتريهاي انسان افزوني پيدا ميكند.(1)

اگر از ديدگان مواظبت نكني روز قيامت گريان خواهي بود.(2)

اگر انسان چشمش را از نامحرم حفظ كند پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - براي او ضمانت بهشت را فرموده است.(3)

چشمچراني تيري است زهرآلود از ناحيه شيطان ايمان هدف قرار ميگيرد.(4)

كسي كه از نگاههاي بيمورد به مناظر حرام خودداري كند توفيق ديدار عظمت و جلالت الهي را در عالم ملكوت مييابد.(5)

اگر نگاهتان را كنترل كنيد زمينهساز ديدن عجائبي (از جهان ملكوت و ملك) ميشود.(6)

جلوگيري از نگاههاي شيطاني (نگاه به مناظر حرام) موجب ميشود خداي متعال طعم ايمان را در دل انسان جلوه دهد.(7)

نگاههاي پيدرپي موجب ميشود كه شهوت تحريك گردد و خود اين زمينهساز فتنه و انحراف است.(8)

اگر نگاه انسان موجب تحريك شهوت گردد قلب و فكر انسان از تصور و تفكر در عاقبت كارها ناتوان ميگردد.(9)

انسان وقتي نگاهش به سيماي زن يا مردي ميافتد چشمش را ببندد و يا به آسمان متوجه گردد (از ترس قرار گرفتن در گناه) خداي متعال بلافاصله يكي از حوريههاي بهشتي را به عقد او درميآورد.(10)

كساني را كه از نگاه به نامحرمان خود را حفظ ميكنند روز قيامت همه مردم در حال ارزيابي اعمال خود ميباشند و حال آنكه اين افراد در ساية عرش الهي در امنيت بسر ميبرند.(11)

خداي متعال خشم و غضب ميكند به زني كه شوهر داشته باشد (يا مردي كه زن داشته باشد) و به مردان غير نگاه خاص داشته باشد، اگر كسي چنين كند خداي متعال اعمال نيكش را پاك ميكند... اگر ادامه

ص: 10


1- 7. . عن علي - عليه السلام - : من غضت اطرافه حسنت اوصافه (ميزان الحكمه، ج 10، ص 73 و بحار الانوار، جلد 50، ص 234).
2- 8. . عن الرسول - صلي الله عليه و آله - : كل عين باكيه يوم القيامه... عين غضت عن محارم الله (روضة الواعظين، ص 450).
3- 9. . عن الرسول - صلي الله عليه و آله - : اضمنوا لكم الجنه:... و غضوا ابصاركم (نهج الفصاحه، ص 63).
4- 10. . قال الرسول - صلي الله عليه و آله - : النظره سهم مسموم من سهام ابليس فانه سهمه هذا... (اسرار الصلاه، ص 145).
5- 11. . قال الصادق - عليه السلام - :... لان البصر لايغض عن محارم الله تعالي الا وقد سبق الي قلبه مشاهده العظمه و الجلال (مصباح الشريعه، ص 9).
6- 12. . قال النبي - صلي الله عليه و آله - : غضوا ابصاركم ترون العجائب (مصباح الشريعه، ص 9).
7- 13. . قال الرسول - صلي الله عليه و آله - :... فمن ترك خوفا من الله اعطاه الله ايمانا يجد حلاوه في قلبه (المحجه، ج 5، ص 180 و اخلاق شبر، ص 76).
8- 14. . قال الصادق - عليه السلام - : اياكم و النظر فانها تزرع في القلب الشهوه و كفي بها لصاحبه فتنه... (تحف العقول، ص 225).
9- 15. . قال علي - عليه السلام - : اذا ابصر العين الشهوه عمي القلب عن العاقبه (غرر).
10- 16. . قال الصادق - عليه السلام - : من نظر الي امراه فرفع بصره السماء او اغمض بصره لم يرتد اليه بصره حتي يزوجه الله عزوجل من الحور العين (سفينه البحار، ج 2، ص 595).
11- 17. . قال النبي - صلي الله عليه و آله - : ثلاثه يتدثون في ظل العرش آمنين و الناس في الحساب... و رجل لم ينظر الي ما حرم الله عليه (نهج الفصاحه، ص 257).

داشته باشد بر خداست كه او را به آتش عذابش بسوزاند بعد از آنكه در قبر او را عذاب كرد.(1)

نگاه به مناظري كه نهي شده موجب تحريك شهوت و رشد مفاسد ميگردد.(2)

نگاه به مناظر حرام موجب ميگردد در قيامت ديدگان انسان پر از آتش گردد مگر اينكه توبه كند.(3)

ديدگان و نگاهها كمينگاه شيطان است.(4)

از نگاههاي اضافي پرهيز كنيد زيرا شما را به بيهودهگرائي ميكشاند و به غفلت (از خدا، قيامت، آينده، وظيفه) دچار ميگرداند.(5)

تكرار تاريخ

چهارده قرن قبل قرآن كريم و كلمات معصومين - عليهم السلام - به نكاتي امت مسلمان را توجه داده كه برخي از آنها عملاً در جوامع بشري محقّق شده و در كتب مختلف هم ذكر شده و بعضي از آنها نيز هنوز براي بشر تجربه نشده اگرچه واقعيّت دارد.

در اين بخش به برخي آثار اجتماعي آنها اشاره ميگردد باشد كه زمينهساز توجه مردم قرار گيرد:

گرچه گناه در پيشگاه خدا از زشتي و پليدي خاصي برخوردار است و ناسپاسي در برابر نعم الهي است و شايسته نيست بنده خدا عصيان الهي را برخود روا دارد، زيرا خداي متعال نعمتهايي را كه در اختيار بشر گذاشته براي اين بوده كه زمينهساز كمال و رشد او باشد، ولي در هر صورت اگر اين بعد هم در ذهن انسان كمرنگ باشد و انسان سعادت و خوشبختي خود را در دنيا هم بخواهد بايد از گناهان الهي، انساني خود را به دور دارد، چون همانطور كه ميكروبهاي جسمي يك آثار فردي و اجتماعي و معنوي دارند گناهان هم در برابر فرامين الهي يك آثار جسمي، روحي، فردي، اجتماعي

ص: 11


1- 18. . قال النبي - صلي الله عليه و آله - : اشتد غضب الله علي امرأة ذات بعل ملات عينها من غير زوجها او غير ذي محرم منها فانها ان فعلت ذلك احبط الله عزوجل كل عمل عملته فان اوطت فراشه غيره كان حقا علي الله ان يحرقها بالنار بعد ان يعذبها في قبر (وسائل، ج 14، ص 172).
2- 19. . قال النبي - صلي الله عليه و آله - : اياكم و النظر الي المحذورات فانها بذر الشهوات و بنات الفسق (بحار الانوار، ج 104، ص 42).
3- 20. . قال الباقر - عليه السلام - : من ملاعينه من حرام الله ملا الله عينه يوم القيامه من النار الا ان يتوب و يرجع (بحار الانوار، ج 72، ص 334).
4- 21. . قال علي - عليه السلام - : العيون مصائف الشيطان (غرر).
5- 22. . قال الرضا - عليه السلام - : اياكم و فضول النظر فانه يبذر الهوي و يولد الغفله (بحار الانوار، ج 72، ص 199).

خواهند داشت كه به برخي از آنها در اين قسمت اشاره ميشود:

درآمد گناه

1. در اين صورت بيماريهاي جديدي در جامعه بوجود ميآيد (مردم از درمان و شناخت آنها عاجز خواهند بود)(1)

2. در اين هنگام مرگهاي ناگهاني فراوان ميشود.(2)

3. موجب نزول بلاهاي (سيل، زلزله، طوفانها و...) گوناگون ميگردد.(3)

4. زمينه هدايت و سازندگي را از جامعه ميگيرد.(4)

5. خداوند به اين جامعه ياري و نصر نخواهد كرد.(5)

6. دشمن سرسخت اين جامعه است.(6)

7. درآمدها كم ميشود (بركت از زندگي و درآمد ميرود و يا خرجها زياد ميگردد)(7)

8. موجب كاهش باران (مادي و معنوي) خواهد شد.(8)

9. باعث حاكميت ستمگران بر جامعه ميگردد.(9)

10. قحطي ميآورد.(10)

11. سبب خواري و افت شخصيّت مردم ميشود.(11)

12. دعاهاي مردم مخصوصاً نيكان به اجابت نميرسد.(12)

13. حيواناتي كه مردم از آنها بهره (از پوست، گوشت، شير، سواري و...) ميبرند دچار مرگ و مير ميگردند.(13)

14. انديشه، فكر، حافظه، و درايت افراد جامعه افت پيدا ميكند.(14)

15. شناخت مردم نسبت به خدا كم ميشود و در كارها به ديگران متوجه ميشوند.(15)

16. نعمتها تبديل به بلا ميگردد.(16)

آري صدها آثار ديگر فزايندگي فساد در جامعه بوجود ميآيد و در اين گذر به برخي از آنها اشاره شد.

آثار خانوادگي

علاوه بر اثار منفي كه ذكر گرديد آثار ديگري در چشم ناپاكي (كه خود يك گناه كبيره محسوب ميگردد) وجود دارد كه به برخي آنها اشاره ميكنيم.

اينكه ميگوئيم گناه كبيره است بخاطر اين است كه روايات فراواني داريم از نگاه كردن همراه با لذت تعبير به زنا شده است همانگونه

ص: 12


1- 1. . قال الرسول - صلي الله عليه و آله - : خمس ان ادركتموهن فتعوذوا بالله منهن لم يظهر الفاحشه في قوم قط حتي يعلنوها الاظهر فيهم الطاعون و الاوجاع التي لم تكن في اسلافهم الذي مضو... (كافي، ج 2، ص 273).
2- 2. . قال الرسول - صلي الله عليه و آله - : اذا ظهر الزنا من بعدي كثر موت الفجأه... (بحار الانوار، ج 70، ص 369).
3- 3. . «فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا...» (سوره بقره، آيه 59).
4- 4. . «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ...» (سوره توبه، آيه 37).
5- 5. . «مِمَّا خَطِيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا» (نوح - عليه السلام -، آيه 25).
6- 6. . «وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ...» (مائده، آيه 87).
7- 7. . ان العبد ليذنب فيزوي عنه الرزق (امام باقر - عليه السلام -، ج 70، ص 318، بحار الانوار).
8- 8. . قال الصادق - عليه السلام - : اذا كدت الولاه حسب المطر (بحار الانوار، ج 70، ص 318).
9- 9. . قال الصادق - عليه السلام - : اذا عصاني سلطت عليه من لا يعرفني... (كافي، ج 2، ص 276).
10- 10. . قال الصادق - عليه السلام - : فاذا لم يفعلوا ذلك ابتلوا بالقحط و السنين (بحار الانوار، ج 70، ص 352).
11- 11. . قال الرضا - عليه السلام - : المذيع بالسيئه مخذول (بحار الانوار، ج 70، ص 356).
12- 12. . اللهم اغفرلي الذنوب التي تحبس الدعاء (دعاي كميل).
13- 13. . بحار الانوار، ج 70، ص 373.
14- 14. . لئالي الاخبار، ج 5، ص 197.
15- 15. . فرازهاي دعاي كميل.
16- 16. . فرازهاي دعال كميل.

كه پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: زناي چشم نگاه كردن است.(1)

البته اگر عواقب وخيم اين مسئله با دقت بررسي شود ميتوان گفت كه اين نگاه گناهساز است و اكثر زناها، لواطها و در نتيجه طلاقها، نزاعهاي خانوادگي، انحرافها و... از همين نگاهها بوجود آمده است، برخي جوانان بخاطر يك نگاه به انحرافهاي گوناگوني مبتلا شدهاند: خودكشي كردهاند، دگركشي كردهاند، فرار نمودهاند، زندگي علمي آينده خود را به خطر انداختهاند، به اعتياد مبتلا شدهاند، به بيماريهاي جنسي و جسمي مبتلا شدهاند، آبروي خود و خانواده خويش يا طرف مقابل را برده و يا در معرض خطر قرار دادهاند.

چه بسا يك نگاه، به حيثيت يك قشر، صنف، گروه، جمعيت خاص ضربهاي جبرانناپذير وارد كرده است، و موجبات سلب اعتماد از اجتماع را مهيّا كردهاند و آخرت خود و ديگران را به ركود كشاندهاند.

سنت الهي

از روايات استفاده ميشود كه برخي از اعمال نيك و زشتي را كه انسان انجام ميدهد بر آينده اش در همين دنيا نمود پيدا ميكند، مثلاً بياحترامي به پدر و مادر موجب ميشود فرزندان انسان به او بياحترامي كنند، عيوب مردم (مؤمنين) را پخش كردن و طعنه زدن موجب ميشود انسان به همين عيب مبتلا گردد، بيتوجهي به گرفتاريهاي ديگران انسان را در همين دنيا مبتلا ميسازد، پرخاش به معلّم و مربّي نيز...

يكي از اموري كه برآيند دنيوي علاوه بر آثار اخروي دارد نگاه به نواميس ديگران است. كسي كه به ناموس مردم تجاوز كند (نگاه، لمس و...) روا دارد، بداند ناموس او را هم ديگران در جاي ديگر مورد تجاوز قرار خواهند داد، چنانكه

ص: 13


1- 17. . ... و زنا العينين النظر (نهج الفصاحه، ص 352).

امام صادق - عليه السلام - فرمود: كسي كه بدنبال زنان مردم نگاه كند ديگران نيز دنبال ناموس او نگاه خواهند كرد.(1)

و نيز فرمود: از تجاوز به زنان ديگران خود را پاك كنيد تا ناموستان پاك بماند.(2)

شاعر هم گويد:

هر كس افتد نظر در پي ناموس كسان پي ناموس وي افتد نظر بلهوسان

و اين است يك سنت الهي كه سنت الهي هم قابل تغيير نيست.(3)

آري برادر و خواهر بدان اگر شما دنبال زن و مرد، دختر و پسر ديگران هستي ديگراان هم بنابر سنت الهي دنبال ناموس تو هستند.

اگر مردي دنبال دختر و زن مردم بيفتد و چشمچراني كند بداند در خيابان، كوچه، مجلس ديگري نيز، بلهوس ديگري مشغول بهرهوري و تجاوز (اگر چه با نگاه، لمس، متلك و...) به دختر، خواهر، مادر و زن اوست.

اگر زني نگاه به مرد و پسري دارد بداند شوهر او نيز در جاي ديگر همين خيانت را انجام ميدهد و نيز برادر و فرزندش هم در معرض خطر خواهند بود.

البته نگاه كردن در برخي موارد با شرائطي اشكال ندارد:

1. به زنان يا مرداني كه پير باشند. بگونهاي كه از نظر افتاده باشند (بدون قصد لذت)

2. نگاه به مادر، خواهر، عمه، خاله، دختر و فرزندان خواهر و برادر (بدون قصد لذت)

3. به دست (تا مچ) و صورت (گردي صورت) اگر نگاه اولين باشد. (بدون قصد لذت)

4. نگاه به پدر، عمو، دائي، برادر، پدر و فرزندان خواهر و برادر (پسر) (بدون قصد لذت) باشد.

5. اگر بخواهد با او ازدواج

ص: 14


1- 1. . ما يأمن الذين ينظرون في ادبار النساء ان ينظر بذلك في نسائهم (وسائل، ج 14، ص 145).
2- 2. . عفوا عن نساء الناس تعف عن نسائكم (خصال، ج 1، ص 29؛ و بحار الانوار، ج 71، ص 270).
3- 3. . «وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحويلاً» (سوره فاطر آيه 43).

كند.

6. نگاه به زن و مردي كه صاحب دين و مذهب الهي نباشند (بدون قصد لذت)

7. نگاه براي درمان

از امام صادق - عليه السلام - پرسيدند: آيا وقتي زني ميرود مرد به پشتسر او نگاه كند اشكال دارد؟

حضرت فرمود: آيا شما خوشحال ميشويد كسي به همسر، خواهر، مادر، عمه، خاله و... شما نگاه كند؟

عرض كردند: خير يابن رسول الله.

حضرت فرمود: هرچه براي خود دوست نداري براي ديگران نيز دوست مدار.(1)

شاعر هم گويد:

هر چه بخود نميپسندي با كس مپسند اي برادر من

رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود:... و هر كس چشمان خود را پركند از ديدن زني كه ديدنش بر او حرام است خداي عزوجل در روز قيامت دو ديده او را با ميخهاي آتشين پرنمايد و آنها را پر از آتش كند تا وقتي كه درباره مردم حكم نمايد، آنگاه امر صادر شود كه او را بدوزخ بريد.(2)

و نيز فرمود: كسي كه چشمش را از حرام پركند (در نگاه كردن) روز قيامت خداوند او را در آتش مياندازد مگر اينكه توبه كرده باشد و از كردار خود پشيمان شده باشد.(3)

آثاري كه در نگاه وجود دارد بيش از اين است كه بتوان در اين جزوه گنجاند.

قانون متقابل

برخي گمان ميكنند فقط مردان نبايد به زنان نگاه كنند در صورتي كه قرآن كريم نگاه كردن زن به مرد و مرد به زن را مورد نظر قرار داده و از نگاه كردن هر دو گروه نهي كرده است.(4)

زن چشمپاك و مرد

ص: 15


1- 4. . (وسائل، ج 14، ص 174).
2- 5. . من ملاعينه من امراه... (بحار الانوار، ج 73، ص 366).
3- 6. . من ملاعينه من حرام الله ملا الله عينه يوم القيامه من النار الا ان يتوب و يرجع (امالي صدوق «ره»، ص 429).
4- 7. . «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ...» (نور، 30).

چشمپاك هر دو مورد توجه و اهميت قرار گرفته و براي هر دو ثواب و پاداش جالبي در نظر گرفته شده.

همانگونه كه نگاه مرد به زن پيآمدهاي ناشايستي را دربر دارد، نگاه زن به مرد هم نيز آثار شومي دارد، چه بسا اختلافات و نزاعهاي خانوادگي كه ريشهاش همين نظرچراني و نگاههاي تند خواهد بود.

خيانت چشم زن و مرد هر دو مورد نكوهش اخلاقي، اجتماعي، عقلي ميباشد، با وجود اينكه اين روش را روانشناسان يك بيماري دانستهاند شامل زن و مردي كه چنين رفتاري را داشته باشند ميگردد.

همانگونه كه نگاه مرد محرك است، نگاه زن نيز محرك است، با اين تفاوت كه زن محدوديتهائي دارد ولي مرد نسبتاً آزادتر ميباشد، اگر اين خصوصيت در زني باشد بيشتر در معرض نابودي و خطر و بدبختي هست تا مرد.

مرد زمينههاي نجات برايش مهيّاتر است تا زن.

لذا توصيه ميشود كه خواهران عزيز از اين صفت خود را بدور بدارند.

خواهري نوشته بود كه موهاي دست معلمان را هرگاه نگاه ميكنم تحريك ميشوم.

برادري گفت: نگاه به يك دختر عابر موجب شد تمام زندگيم را از دست بدهم.

مردي نوشته بود: نگاه به يك خانم مرا به جرائم و جنايات جوناگوني وادار كرد.

محصلي كه ادعا ميكرد تا سال چهارم دانشگاه تمام نمراتم كمتر از 18 نبوده با يك نگاه تمام نبوغ و استعدادهايم تباه شد.

و... برادري نوشته بود...

و خواهري نوشته بود...

ظاهر سازي

... ساختمانهايي كه توسط افراد بيتعهد و بيدين ساخته ميشوند شنيدهايد كه معروف شدهاند به خانههاي بساز و بفروش،

ص: 16

نه پايه دارد، نه ديوار، نه آهن مناسب و نه دربهاي مناسب بكار رفته، نه زيرسازي دارد و نه محكمكاري فقط يك ظاهرسازي، رنگآميزي، سنگكاري، زيباسازي و بس بعد از مدت كوتاهي مخارج شروع ميشود.

ماشينهاي قراضه را معمولاً با يك رنگآميزي جذاب و تند و تيز، تودوزي جالب خريدار را گول ميزنند، پس از خريد و مقداري استفاده اشكالات و معايب يكي پس از ديگري بروز ميكند.

براي فروش لوازم برقي كه از اصالت و معروفيت خاصي برخوردار نبوده و از استحكام و مقاومت كافي بهرهمند نباشند به انواع و اقسام كلكهاي هنري و تبليغاتي تمسك ميكنند تا كالاي خود را به مردم قالب كنند.

ولي صاحبان كالاي محكم و تضميني شايد خيلي به ظواهر كالاهاي خود هم توجهي نداشته باشند.

صاحب كالاي ارزشمند چون نگراني ندارد كارش را روي روال طبيعي انجام ميدهد.

دختر و پسر هم كه از نظر معنوي و ظاهري كاستي ندارند مرتكب ظاهرسازي نميشوند، دختر و پسري كه دچار اشكال و ايرادي هستند از خود و اقوام خود تعريف بيجا ميكنند، به لباس و آرايش و بزك خود توجه زياد دارند و اينگونه ظاهرسازيها دوام و ثباتي ندارد و زودگذر خواهد بود.

معمولاً يك نگاه نميتواند تمام برتريها و كاستيها را نشان دهد، اگر هم نشانگر برخي امور باشد اصل مسئله كه ايمان و پاكي و پايداري و ادب و... است نامعلوم خواهد ماند.

چه بسا مواردي پيش آمده كه دختر، پسري با يك نگاه شيفته هم شدهاند و بدون توجه به آينده و تذكرات بزرگترها زندگي جديدي را آغاز كردهاند ولي

ص: 17

پس از زماني كوتاه مشكلات يكي پس از ديگري بروز كرده و چارهاي نيافتهاند غير از جدائي، نزاع، انحراف و...

كوتاه سخن اينكه به ظاهر افراد نبايد توجه كرد حتي ممكن است كه اين ظاهرسازي دامي براي صيد شما برادر يا خواهر باشد.

مثلاً پسري كه هنوز مخارج اوليه خود و زندگي آينده خود را نميتواند تأمين كند با راههاي گوناگون، يك ماشين از دوستش ميگيرد و يا كرايه ميكند و هي جلو جنس مخالف خود ويراژ، ميرود، سبقت ميگيرد، بوق ميزند و... تا او را به خود متوجه كند همين كه دل طرف را جذب كرد. هي بهانه ميآورد كه اين تعميرگاه بيانصاف ماشين ما را درست نكرده، روز ديگر وسيله دوست ديگرش را ميگيرد و ميگويد از او حوصلهام سررفته بود فروختم و...

دختر خانمي هم وقتي كه ميخواهد از خانه بيرون بيايد از انواع و اقسام وسايل آرايش و بزك استفاده كرده و تمام ايرادهاي خود را رفو ميكند و ظاهرسازي مينمايد و به خيابان و يا محل وعده خود حاضر ميشود و...

اگر كسي داراي اصالت خانوادگي باشد نيازي به جلوهگري و طنازي و... ندارد، بلكه خود اصالت و شخصيت و معنويت و ايمان او دلها را بسوي او جلب خواهد كرد، و زندگي واقعي خود را آغاز خواهد كرد.

لذا توصيّه ميشود برادران و خواهران گرانقدر اگر هم كاستي در جنبههاي ظاهري و معنوي و خانوادگي دارند پيش خدا خود را محبوب كنند او هم همه دلها را به سوي شما متوجه خواهد كرد زيرا اگر تلاش خود را در اين راه خلاف بكار بريد

ص: 18

كه نظر ديگران را جلب كنيد بر فرض كه توجه آنها به شما جلب شد فردا هم ميگويد خودت خواستي نامه نوشتي، اشاره كردي، پيغام دادي، چشمك زدي و... اما اگر خدا اين رابطه را سامان دهد اين مشكلات بعد را هم در پي نخواهد داشت.

ظاهرسازي

گرچه اسلام به تميزي، نظافت، خوشبو بودن توجه زيادي كرده، ولي اگر اين امور موجب تحريك ديگران گردد قطعاً حرام است، اصولاً زن و مرد يك حالت جلوهگري بقول قرآن «تبرج» نسبت به جنس مخالف دارند، ولي زن از اين نكته بيشتر ميتواند بهره جويد زيرا از زمينههاي بيشتري برخوردار است.

اينكه خانمها وقتي ميخواهند خيابان بروند لحظاتي را مشغول صافكاري، رنگآميزي، طراحي، آرايش، پالايش سر و صورت و اندام خود ميكنند براي اين است كه در نظر ديگران جلوه كنند، بيچاره مردشان هميشه در انتظار وقتي هست كه همسرشان ميخواهد از منزل خارج شود عروسي برود، مجلس مهمي برود و... نگاهي به حلال خود بكند و لذت ببرد.

خوب وقتي زن براي مردان نامحرم بزك كند مردان هم از زنان بزك كرده خيابان لذت ميبرند.

خواهر! خيلي به جلوهگري موقتي، وعدههاي بيحساب، موقعيتهاي دروغي، علاقه نشان دادن مردان دلگرم نباش كه اگر كسي اين خصوصيات را واقعاً ميداشت نياز نداشت همسر كنار خياباني انتخاب كند و دنبال همسر پيادهرويي و سركوچه بنشين و تو خيابان لوسبازي درآوردن برود، ميرفت با پدر و مادر و بزرگان فاميلشان و يك مورد مناسب را پيدا ميكرد. خيلي باعزت و احترام فرد مورد نظرش را انتخاب ميكرد و آداب و رسوم معمولي و زمينه ازدواج آبرومندانه

ص: 19

را فراهم ميكرد، چرا دنبال اين و آن ناشناخته آن هم مخفيانه برود.

برادر خيلي به چهره سفيد، نوراني، خوش آب و رنگ و... زنان توجه نكن (ممكن است اينها مصنوعي باشد و يا وسيله انحراف باشد) اگرنه دختر سالم، متشخص و باوفا در كوچه و خيابان دنبال شوهر نميگردد، بلكه عفت خود را حفظ ميكند تا بااحترام و عزت از او خواستگاري كنند و آغاز مستحكمي را داشته باشد و زمينهساز آينده و آخرت خوبي باشد.

اگر پايه زندگي اساسي و حساب شده نباشد پايان رنجآوري خواهد داشت، آخر همه زندگي كه مقام، مدرك، زيبائي، اندام، چشم، ابرو، شهرت و... نيست، بلكه اول زندگي يك مقداري تأثير دارد ولي بعدها مسائل ديگري مانند: ايمان، صداقت، پاكي، ادب، عاطفه، خانهداري، بچهداري، همسرداري و... اساس زندگي را پايدار ميدارد.

آيا زيبايي ملاك برتري است؟

يكي از مسائلي كه برخي از جوانان را رنج ميدهد و گاه احساس حقارت ميكنند و مشكلاتي را براي خود و ديگران مهيا ميسازند مسئله زيبايي است.

گاه اين مشكل از خانواده بوجود ميآيد، مادر و پدر، برادر و خواهر، دائي و... ميگويند فلاني از فلاني زيباتر است، فلاني زشت است، او روي دستمان ميماند، برو سياه برزنگي، برو بدتركيب، بدقيافه، تو ديوانهاي، عقل نداري، اگر خوشگل بودي، چه ميكردي و...

اگرچه اينگونه اهانتها حتي به فرزند خود گناه كبيرهاي است كه تداركش در دنيا و آخرت مشكل است.

پدر و مادر و... حق ندارند اينگونه اهانتهايي داشته باشند، زيرا اسلام نكاتي را يادآور شده است كه موجب زيبائي كودك ميگردد.

ممكن است پدر و مادر مقصّر باشند يا اينكه آب

ص: 20

و هوا، غذا و حوادث پيشبيني نشده و... دست بدست هم بدهند و يك دختر يا پسر نامتناسبي را تحويل دهند.

البته اين نكته قابل تذكر است كه ديدگاه هر فردي از نظر ظاهري زيبائي در يك خصوصيتي جلوه ميكند، زيبائي هم از نظر افراد متفاوت است ممكن است يك صورت بنظر فردي غيرقابل تحمّل باشد و براي ديگري خيلي هم جذاب و گيرا باشد.

ملاك برتري

البته به نظر اسلام ملاك ارزش و برتري مسائل زودگذر و ظاهري نيست اگرچه به اين امور هم بيتوجه نيست، بلكه نهادهاي پاينده و قابل افزايش مورد توجه است، آن چيزها ارزش است كه زمينهساز قوام و پايداري خانواده و نيز سبب تقرب و نزديكي بخدا باشد.

زيبائي چهره، چشم و ابرو، لب و دهان، و بيني، سفيدي يا سبزه بودن زن و مرد، خوشاندام بودن و... كه ظاهراً ديده ميشود در صورتي ارزنده است كه در درون فرد ايمان، وقار، ادب، صداقت، پاكي و... قرار داشته باشد و گرنه خود اين مسائل زمينهساز از هم گسستن خانواده ميگردد.

چه بسا افرادي بخاطر ظاهر جذاب پيوند زندگي خود را آغاز كردهاند ولي چون از نظر معنوي ضعف داشتهاند به ورطه سقوط و پرتگاه بدبختي كشيده شدهاند، آنان كه گمان ميكنند اين عوامل ظاهري ارزشمند است و بايد فقط ملاك پيوندها اين باشد سخت در اشتباه هستند.

زيرا پيامبر گرامي - صلي الله عليه و آله - فرمود: از سبزي روئيده شده در بين زبالهها و كثافات پرهيز كنيد.

عرض كردند يا رسول الله - صلي الله عليه و آله - مقصود

ص: 21

شما چيست (خضراء الدمن)؟

فرمود: زن زيبائي كه در خانواده پست و بياخلاقي پرورش يافته باشد.(1)

اگر دختر و پسر زيبا و خوشاندامي در يك خانواده غير متديّن رشد كنند احتمال زياد دارد كه از سلامت معنوي و عفّت واقعي برخوردار نباشد.

اصولاً هر برتري اگر در كنارش ايمان، عقل و وجدان باشد ارزش پيدا ميكند.

اگر دختر يا پسري زيبا باشند ولي عقل نداشته باشند، ايمان نداشته باشند نه اينكه سعادتبخش نيست بلكه مصيبتبار ميباشد، گاه دختر يا پسر خود مقيد هستند ولي از نظر فكر و انديشه و اراده ضعيف هستند و به دام صيادان جامعه گرفتار ميشوند، اين است كه بايد انگيزه و ملاك ازدواج ايمان باشد، تجربه نشان داده كه اين امور بدون معنويت سعادتبخش نخواهد بود.

ممكن است در ذهن اين سؤال پيش آيد كه پس چرا زيبارويان زودتر سامان مييابند؟

بايد گفت بخاطر اينكه اين اشتباه جامعه است كه زيبائي بدون ايمان، تشخص، ادب را بهتر ميداند از سيما و اندام متوسط اما باايمان و اراده قوي.

ما بايد خود ملاكهاي واقعي را ارج نهيم تا به مرور ضدارزشها فراموش و ارزشها رشد يابد.

از آن سوي به آنانكه از نظر خودشان احساس ضعف ظاهري ميكنند توصيه ميكنيم كه به جاي جلوهگري، طنازي و... به افزايش جنبههاي معنوي و انسان خود بپردازند و از خدا و ائمه - عليهم السلام - بخواهند يك مورد مناسب را براي آنها بوجود آورند.

در زمان نه چندان دوري موارد مناسبي را خدا تأمين خواهد كرد، ولي كسي كه بخواهد با مثلاً فلان كمبود ظاهري

ص: 22


1- اياكم و خضراء الدمن، قيل يا رسول الله و ما خضرا الدمن قال المولاه حسناء في منبت سوء (وسائل الشيعه، ج 15، ص 520).

هي گناه كند، ديگران را به گناه وادار نمايد بداند هيچ جاذبيت معنوي نخواهد يافت و...

آري در روايات به اين امر توصيه شده كه زنان شوهران برجسته و نيكو صورت و سيرت برگزينند و مردان هم زنان زيبا و جذاب انتخاب كنند ولي اين بدان معني نيست كه بايد تمام نظر زيبائي باشد بلكه بايد ميزان ايمان او بالاتر باشد، اگر زيبائي، برتري مرد يا زني مثلاً 50 درجه باشد و پايه ايماني او 80 درجه نباشد بايد بداند كه زندگي موفقيتآميزي نخواهد داشت زيبائي و برتري زياد منهاي ايمان خطرآفرين است.

و اين يك امر طبيعي است هرچه بلند و تنومندي درخت افزوده گردد بايد ريشههايش قويتر باشد. و گرنه درخت ثبات ندارد.

هرچه ميزان مصرف برق بيشتر باشد بايد قدرت تحمل سيمهاي داخلي يك ساختمان و كنترل و كابل ورودي به خانه قويتر باشد و گرنه موجب آتشسوزي و نارسائي در سيستم برقي ميگردد.

هرچه ارتفاع ساختمان و امكانات آن و تأسيسات آن بيشتر باشد بايد پايه و اساس ساختمان قويتر باشد.

هر برتري مادي و ظاهري كه در انسان وجود دارد اگر در كنارش بلكه بيشتر از او ايمان، ادب، وجاهت نباشد همان برتري شكستآفرين خواهد بود.

البته اين انحصار به جوانب ظاهري ندارد حتي برتري غيرمستقيم هم همين خطر را دارد.

مثلاً دختري يا پسري كه داراي علم، مدرك، تخصص و... هستند همين امكان خطر برايشان وجود دارد.

اگر پدر و مادر پولداري داشته باشند همين مشكل در سرراهشان خواهد بود.

صورت يا سيرت

اگر پدر و مادر شهرت، شخصيت

ص: 23

اجتماعي داشته باشند و در طرف ديگر كمتر باشد قطعاً دچار نارسائي و مشكلات ميگردند.

اينكه در اسلام شأن، كفويت، همگوني مطرح است روي همين اساس است، بله اگر ازدواج ناهمگوني از نظر ظاهري صورت گيرد ولي از جهت معنوي همسان باشند خوب است.

مثلاً ازدواجي صورت گرفته كه در يك طرف برتري ظاهري، اجتماعي، خانوادگي وجود دارد.

همراه باايمان قوي و اعتقاد به خدا و قيامت خوب است ولي اگر ايمان ضعيف و اين جهات برتري داشته باشد نسبت به طرف مقابل قطعاً بداند مشكل خواهد بود و در برخي مواقع حتي غيرقابل حل ميشود.

پدر و مادرها، دختر و پسرها، اقوام و خويشان (رابطهها) بايد به اين نكته مهم توجه داشته باشند كه جنبههاي ظاهري و دهان پركن بنياد اساسي زندگي را نميسازد بلكه ايمان و انسانيت و پاكي است كه زندگي را مستحكم و پايدار ميدارد.

چه بسا زندگيها بخاطر همين امور ظاهري كه ملاك ازدواج بوده از هم گسسته شده است.

پيشگيري يا درمان

پسري نوشته بود: آنقدر مادرم از همسرم از نظر زيبائي و جنبههاي ظاهري تعريف كرد كه ديگر من هيچ مسئلهاي در نظرم حائر اهميت نبود بعد از ازدواج و تحمل مشكلات فراوان و تذكرات به روشهاي گوناگون ناچارم با چند فرزند از او جدا شوم، حال ميفهمم كه مادرم چه اشتباه بزرگي كرده...

پسري ديگر نوشته: آنقدر مال، مقام و موقعيت و... دختر، پدر و مادرم را از خودبيخود كرده بود كه آن همه اشكالات را نديده بودند و بعد از ازدواج همانها نسبت به انتخاب خودشان به من اعتراض داشتند كه زنت اين

ص: 24

است چه رفتاري، چه كرداري، چه گفتاري دارد... خوب بابا خود شما انتخاب كرديد و...

ما در تاريخ ديدهايم، خواندهايم كه چه بسا افرادي بودهاند كه از جهات ظاهر بسيار داراي كمبود بودهاند ولي چون از نظر ساختار معنوي والا بودهاند يك زندگي خوب و شايستهاي را بدست آوردهاند.

ما توصيه ميكنيم كه آنانكه احساس ضعف و كاستي در جهات ظاهري ميكنند حتي اگر چارهاي براي بازسازي ندارند دنبال افزايش جنبههاي معنوي بروند و روابط معنوي خود را بيافزايند، خداي منّان براي آنان آينده خوبي را سامان خواهد داد.

اگر كسي توكّل به خدا نمايد در هر كاري خدا او را ياري خواهد كرد(1) زيرا كه عزت، عظمت و والائي از آن اوست.(2)

پيشگيري

اصولاً هر كسي داراي برتري باشد عوامل گوناگوني او را تهديد ميكند كه براي نجات از آنها بايد زمينههايي را مهيّا سازد تا آن عوامل زمينهساز جدا شدن نعمت و برتري از او نگردد.

كسي كه مقام دارد، فردي كه شهرت دارد، انساني كه شعور دارد، آنان كه درك خوب دارند آنها كه دين دارند و افرادي هم كه زيبائي دارند عواملي در جامعه وجود دارد كه زندگي آنها را تهديد ميكند.

زيبائي را هركس داشته باشد در معرض خطر است، در معرض آزمايش است و...

حضرت يوسف - عليه السلام - با اينكه از خاندان نبوت و رسالت بود ولي برتري معنوي او موجب شد برادرانش به او حسادت بورزند و چنان ماجرائي را برايش بسازند و زيبائي وي زمينه تحمل آن همه مشكلات مانند: تهمت، زندان و ناراحتي را مهيّا ساخت.

مواظب

ص: 25


1- 1. . سوره طلاق، آيه 3.
2- 2. . سورة نساء، آيه 139.

باشيد

دختر و پسري كه از برتري و زيبائي، وجاهت، جذابيّت برخوردار است بايد بداند بيشتر او در معرض خطر است.

خيلي عشقها، محبتها، روابط پايه و اساس ندارد مگر در پرتو بنياد الهي و انساني تشكل يابد.

اسلام براي جلوگيري از روابط ناسالم و ناشايسته بياناتي را بيان داشته كه قابل توجه هست.

كسي كه زيباست بايد بداند هزاران دام و مكر برايش گسترده شده كه برخي از آنها كاملاً عامل بدبختي است، برخي از آنها بسيار موقّت و زودگذر است، گاهي هم جنبه انحراف و بدبختي است، برخي از آنها موجب پشيماني و آبروريزي خواهد بود.

لب پرتگاه

كسي كه برتري ظاهري دارد، جمالي دارد بايد بداند كه اين جمال ظاهري را بايد در راه كمال واقعي بكار گيرد، اگر بغير اين صورت باشد جمالش موجب ركود ميگردد و براي هميشه گرفتار مصائب سختي خواهد بود.

كسي كه با حركات، عشوهگري، گفت و شنودش زمينه جلب توجه ديگران را مهيّا ميسازد بايد بداند كه گاه يك نگاه كاشانهاي را به هم ميزند در نتيجه او هم زندگيش متلاشي ميشود.

گرچه بايد زن و مرد مؤمن و متعهّد نگاه خود را كاملاً كنترل نمايند ولي زن و مرد بايد به گونهاي ظاهر شوند كه موجب جلب توجه و نگاه ديگران نگردند.

دلبري نكن

بايد به اين نكته توجه كرد كه اگر كسي زمينهساز دلبري ديگران گردد در زندگي روي سعادت و خوشبختي را نخواهد ديد، از همه مهمتر علاوه بر عقاب آخرت در همين دنيا كاشانهاش از هم پاشيده ميگردد.

چون همين يك

ص: 26

نگاه ممكن است او را از زندگي دنيا و آخرت بازدارد، وي را از رفاه و آسايش محروم گرداند و هرگاه كه بياد آورد نفرين ميكند، تنفر دروني پيدا خواهد كرد، خوب به اين جمله كوتاه از (خ - ر - تهران) توجه كنيد او مي گويد:

در ازدواج اصلي هم با مشكلاتي مواجه شدم كه هرگاه بياد ميآورم آن لحظات و جلوهگري او را از وي متنفر ميگردم كه اگر او نبود من اين زندگي بهم ريخته را نداشتم.

سخنان طلائي

براي همين است كه اسلام بعنوان پيشگيري تذكرات گهرباري داده است:

زن نبايد گفتارش بگونهاي باشد كه عشوهگرانه و محرّك باشد.(1)

زن نبايد طوري راه برود كه صداي كفش، حالت راه رفتنش را ديگران متوجه شوند.(2)

زن نبايد براي غيرهمسر خود زينت (آرايش) كند.(3)

زن و مرد نامحرم (يا محرمي كه ترس تحريك باشد) نبايد در يك مكان تنها باشند.(4)

هر زني كه از روي هَوي و هوس به مردان اجنبي و نامحرم نگاه كند خداوند اعمال نيك او را كه تا آن وقت انجام داده محو ميكند و اگر به بستر غيرشوهر خود رود بر خداوند متعال است كه او را با آتش بسوزاند پس از آن عذابي كه در عالم قبر و برزخ بر او روا داشته است.(5)

زن نبايد پوشش نازكي داشته باشد كه بدننما باشد.(6)

پيامبر گرامي - صلي الله عليه و آله - نهي فرمود: كه زن با مرد نامحرم بيش از حد ضرورت سخن بگويند.(7)

پيامبر گرامي - صلي الله عليه و آله - فرمود: بوي بهشت از فاصله 50 هزار سال قابل استفاده

ص: 27


1- 3. . «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً» (احزاب، آيه 32).
2- 4. . «لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ...» (سورة نور، آيه 31).
3- 5. . عن الرسول - صلي الله عليه و آله - : نهي ان تتزين لغير زوجها (وسائل، ج 14، ص 115).
4- 6. . عن الرسول - صلي الله عليه و آله - : من كان يؤمن بالله و اليوم الآخر فلايبت في موضع يسمع نفس امراة ليست له بمحرم (وسايل، ج 14، ص 134).
5- 7. . و اشتد غضب الله علي امراة ذات... (وسائل، ج 14، ص 172).
6- 8. . نهي النبي - صلي الله عليه و آله - ... الثياب الرقاق (بحار الانوار، ج 73، ص 366).
7- 9. . نهي ان تتكلم المراه عند غير زوجها و غير ذي محرم منا اكثر من خمس كلمات مما لابد لها منها (امالي شيخ صدوق «ره»، ص 422).

است ولي كسي كه به پدر و مادر خود بياحترامي كند و مردي كه نسبت به عفت خانوادهاش بيتوجه باشد بهرهاي از بوي بهشت نميبرد (يعني اينقدر از بهشت دور است)

سؤال كردند يا رسول الله - صلي الله عليه و آله - چگونه است اين مرد؟

فرمود: اجازه ميدهد ناموسش (زمينههاي زنا را بوسيله جلوهگري، خودنمائي و...) در بين جامعه ظاهر گردد.(1)

شيطان و كارهاي او

پيامبر گرامي - صلي الله عليه و آله - فرمود: وقتي كه شيطان از درگاه خداوند متعال رانده شد، به خدا عرض كرد: خدايا مرا به زمين فرستادي، مرا از خود راندي پس خانهاي براي من قرار بده.

خداوند فرمود: خانهات را حمام قرار دادم.

گفت: محلي براي نشستن من قرار بده.

فرمود: بازار و سرگذرها و چهارراهها.

گفت: غذائي برايم قرار ده.

فرمود: آن غذائي كه اسم خدا برده نشده باشد.

گفت: نوشيدني برايم قرار بده.

فرمود: هر مايعي كه مستكننده باشد.

گفت: گويندهاي برايم قرار بده.

فرمود: ساز و آواز و موسيقي.

گفت: چه بخوانم؟

فرمود: شعر.

گفت: روشي برايم قرار ده.

فرمود: شرارت و عداوت.

گفت: چه بگويم؟

فرمود: دروغ.

گفت: وسيله صيدي برايم مقررا كن.

فرمود: زنان(2)

طبيعي است در اين موارد كه جاي شيطان است انسان مؤمن و زيرك و فهميده بايد دقت كند.

همانگونه كه از مراكز ميكروبزا بايد اجتناب كرده و مراقب بود از اين مراكز هم كه جايگاه شيطان است بايد اجتناب كرد و خداوند هم فرمود: شيطان براي انسان دشمن آشكار و قطعي

ص: 28


1- 10. . وسائل، ج 7، ص 109.
2- المحجه، ج 5، ص 62.

است.

پس طبيعي است كه دقت زياد بايد كرد.

چشمك زنها

... چهارراههاي فرعي به اصلي، اصلي به فرعي را ديدهايد، نزديك ميدان، موقعي كه رفت و آمد در چهارراهها كم ميشود، مخصوصاً شبها، اداره راهنمائي و رانندگي چراغهايي را نصب كرده كه پيوسته خاموش و روشن ميشوند، گاه چراغ قرمز است، گاه چراغ زرد، گاه سه چراغ (زرد يا سرخ) است و گاه زرد و سرخ است و... براي آنها هم فرقي ندارد اتومبيلي كه از چهارراه عبور ميكند چه باشد، مدل بالا باشد يا مدل پايين، تميز است يا كثيف، قراضه باشد يا نو، خوشرنگ باشد يا بدرنگ، راننده او جوان باشد يا پير، مرد باشد يا زن، باسواد باشد يا بيسواد و...

شما ميدانيد كه چشمك زدن اين چراغها بدست خودشان نيست با نصب يك دستگاه الكترونيكي اين كار پيوسته انجام ميشود و لذا سرچهارراه پليس نباشد رانندهاي كه عجله دارد اگر تعهد نداشته باشد توجهي به او نميكند ولي اگر همين امر و نهي را پليس انجام دهد براي راننده پذيرشش بيشتر است.

حتي برخي افراد دچار بعضي حركات در اعضاء هستند كه در روانشناسي تيك گويند به اين صورت كه يكي از اعضاء آنها يك حركت فوقالعاده دارد مثلاً گوشه لباس حركتي دارد، انگشتش تكان ميخورد و... نبايد اين حالتهاي افراد براي انسان آگاه جلبنظر كند زيرا او داراي بيماري روحي است.

برخي دختر و پسرها، مرد و زنها به علل گوناگوني كه بعد ذكر خواهد شد يك چنين حالتي پيدا كردهاند و كاري به طرف مقابلشان ندارند كه كيست، چگونه است او فقط كارش اين است كه

ص: 29

غمزه آيد، طنازي كند، كرشمه كند، لبخند بزند، چشمك بزند، اشاره كند، نگاه مليح كند چهره خود را يك حالت خاصي بدهد و...

برخي افراد بيتجربه با يك چشمك بياحساس و بياساس، بيمعنا و بيهدف خود را گرفتار ميسازند و زندگي خود و ديگران را با مشكلاتي دچار ميسازند.

او فردي مريض است، فرياد ميزند، گريه ميكند، بيتابي دارد، روانكاوان گويند او را درمان كنيد، جلو عكسالعملهاي ظاهري او را بگيريد به او توجه نكنيد، بياعتنايي كنيد بلكه اگر نميتوانيد او را تحمل كنيد از وي دور شويد. هرچه به او فشار بياوريد، محدود كنيد روحيه او آزردهتر ميگردد.

كسي كه مست شراب است بايد او را بخود واگذاشت هرچه بخواهي جلوگيري كني او بدتر ميكند، بايد بياعتنائي كرد، وقت نصيحت و موعظه نيست، بايد از او دور شد.

كاسب گرانفروش، كمفروش را بايد با او معامله نكرد، احترام نكرد، توجه نكرد.

كسي كه عادت كرده به يك خلاف بايد قانون جلو بگيرد و تا او جلوگيري نكرده انسان بايد خودش را از او نجات دهد، دور سازد، سگها را نبايد اذيّت كرد، پاي روي دمش گذاشت، سنگ به او زد.

مار گزنده را نبايد دنبالش كرد، تحريك كرد، با دقت و مراقبت بايد از او دور شد، با اشياء خطرناك نبايد بازي كرد، دستكاري كرد و... عقرب طبيعتش نيشزدن است نبايد به او نزديك شد و او را تحريك كرد و...

برخي پسر و دخترها نيز عادت به چشمك دارند، كارشان ضربهزدن روحيههاست، دوست دارند ديگران را به خود متوجه كنند، دوست دارند دل ديگران را آزار

ص: 30

دهند.

ديدهايد برخي از موتوريها چطور ويراژ ميدهند، بيدست ميروند، يك دست ميروند، چرخ جلو موتور خود را بالا ميبرند و... چرا چون ميخواهند نظر فلان دختر را بخود جلب كنند، او ميخواهد دل طرف را ببرد، او ميخواهد لحظاتي را در فكر ديگري قرار گيرد و...

اگر بيماري كه سرماخورده، تب كرده، در بدنش ايجاد عفونت شده، عطسه كند، آب بيني و چشمش روان شود و بر روي صورت و... جاري گردد بايد با او چه برخوردي كرد حتماً خواهيد گفت بايد او را به پزشك رساند و معالجه كرد. نه اينكه او را از كار بركنار كرد و...

بيماريهاي جسمي آثاري دارند كه معمولاً مردم ميدانند ولي متأسفانه بيماريهاي روحي را مردم نميشناسند و آثار آنها را نيز نميدانند.

يكي از بيماريهاي روحي هيستري است كه برخي از دختران و پسران گرفتار آنند، عيب و بيماري اساسي نيست ولي بايد درمان كرد و گرفتار اين نوع افراد نشد، تصور نكرد كه اين يك حالت طبيعي و واقعي است بلكه يك حالت خيالي و بازتاب يك بيماري رواني و روحي است.

ملاك انسانيت

ت-ن آدم-ي ش-ريف اس-ت ب-جان آدم-يت نه همين لباس زيباست نشان آدميت

اگر آدمي به چشم است و زبان و گوش بيني چه ميان نقش ديوار و ميان آدميت

خور و خواب و خشم و شهوت سبعيت و جهل و ظلمت حيوان خبر ندارد زجهان آدميت

ب-ه حقيقت آدمي ب-اش و گ-رنه م-رغ ب-اشد كه همين سخن بگويد به زبان آدميت

م-گر آدم-ي ن-بودي ك-ه اس-ير دي-و م-اندي كه فرشته ره

ص: 31

ندارد به مكان آدميت

اگ-ر اي-ن درن-ده خ-وئي ز طبيعتت ب-ميرد همه عمر زنده باشي به روان آدميت

رسد آدم-ي ب-جائي ك-ه ب-ه ج-ز خ-دا نبيند بنگر كه تا چه حدست مكان آدميت

ط-يران م-رغ دي-دي ت-و زپ-اي ب-ند شهوت بدر آي تا ببيني طيران آدميت

ن-ه بيان فضل كردم ك-ه نصيحت ت-و گ-فتم هم از آدمي شنيدم بيان آدميت (1)

آژير خطر

آنگاه كه پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - به معراج تشريف بردند نمونههايي از عذابهاي الهي را نسبت به بندگان مشاهده كردند كه به برخي از آنها بمناسبت بحث كتاب اشاره ميكنيم.

البته ناگفته نماند كه اين روايت را حضرت عبدالعظيم (ره) فرمود كه از امام جواد - عليه السلام - شنيدم كه آن حضرت از اجداد بزرگوارش تا امام علي - عليه السلام - و ايشان نقل كردند كه آن حضرت فرمود: روزي رفتم خدمت پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - ديدم فاطمه - سلام الله عليها - نيز آنجاست و پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - گريه ميكند، عرض كردم آقا چرا گريه ميكنيد.

فرمود: يا علي وقتي معراج رفتم در آن شب زناني از امتم را در عذاب شديد ديدم.

زني را ديدم كه به موي سرش آويزان بود و مغز سرش (از شدت عذاب) ميجوشيد از جبرئيل - عليه السلام - پرسيدم؟

فرمود: زيرا آن زن موي سرش را از مردان بيگانه نميپوشانده.

زني را ديدم كه گوشت بدن خود را از غيظ و ناراحتي ميجود و شعله او را فراگرفته بود

ص: 32


1- كليات سعدي، ص 122، قسمت مواعظ.

از جبرئيل پرسيدم؟

فرمود: زيرا براي نامحرم آرايش و زينت ميكرده.

زني را كر و كور و لال در تابوت آتش ديدم در حالي كه مغز سرش از بيني او درآمده بود از جبرئيل پرسيدم؟

فرمود: زني بوده كه خود را به مردان نامحرم نشان ميداده، جلوهگري ميكرده، و از زنا فرزنددار شده و به گردن شوهرش انداخته.

زني را ديدم كه گوشت بدن او را از همه طرف با قيچي ميبريدند از جبرئيل پرسيدم.

فرمود: زيرا خود را به مردان نشان ميداده و به آن ميل داشته.

زني كه سرش بشكل خوك و بدنش بشكل الاغ بود زيرا او سخنچيني ميكرده و دروغ ميگفته.

زني كه به صورت سگ در آتش غوطهور بود و از دهانش آتش بيرون ميآمد و فرشتگان الهي با گرزهاي آتشين بر سر و صورت او ميزدند زيرا او زني رقاصه و خواننده بوده است.

زني را ديدم كه...(1)

نظر باز وديد مردم به او

بارها شنيده شده، ديده شده كه مردم افراد نظرچران را مورد نكوهش قرار ميدهند، او را مذمت ميكنند، گاه در برابر چشم خودش نكوهش ميكنند و گاه هم پشتسرش ميگويند، نه بابا او بدچشم است، چشمپاك نيست، چشمچران است ميخواهد آدم را بخورد، بيتربيت چقدر نگاه ميكند، مثل اينكه خودش مادر و خواهر و ناموس ندارد.

آهاي بابا چه خبره، جلوت را نگاه كن الآن به درخت خورده بودي و...

اين كار اثر ديگري اين است كه اعتبار اجتماعي انسان كاهيده ميگردد و مردم با يك ديد كمبهائي به اينگونه اشخاص مينگرند، اعتماد مردم در كارهاي ديگر نيز نسبت به او

ص: 33


1- وسائل، ج 14، ص 156؛ و عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 11.

كم ميشود، از جامعه طرد ميگردد و اكثر مردم با ديد حقارت به او نگاه ميكنند.

خلوت با شيطان

اشاره

2- سه دام شيطان!

1- خلوت با شيطان

... روزي حضرت موسي - عليه السلام - نشسته بود، ابليس در حاليكه لباس رنگارنگي پوشيده بود وارد شد لباس رنگارنگ را از تن درآورد و كنار گذاشت و نزد حضرت موسي - عليه السلام - آمد و به او سلام كرد.

حضرت موسي - عليه السلام - پرسيد: تو كيستي؟

گفت: من ابليس هستم.

حضرت موسي - عليه السلام - گفت: خدا مرگت دهد چرا اينجا آمدهاي؟

گفت: بخاطر مقام و منزلتي كه نزد خدا داري آمدهام تا سلامي بگويم.

حضرت موسي - عليه السلام - گفت: آن چه جامهاي بود بر تن داشتي؟

گفت: بوسيله آن قلب انسانها را متوجه خود ميكنم.

حضرت موسي - عليه السلام - فرمود: چه چيز است كه اگر در انسان باشد تو بر او مسلط ميشوي؟

گفت: اول اينكه خود برتربين باشد، تكبر داشته باشد.

دوم: اعمال خودش را زياد تصور كند.

سوم: اينكه گناهانش را فراموش كند.

سپس شيطان گفت: من تو را از سه چيز برحذر ميدارم:

اول آنكه با زن نامحرم در يكجا خلوت مكن كه من سومي بوده و هر دو را فريب ميدهم...!(1)

2- سه دام شيطان!

روزي شيطان نزد حضرت موسي - عليه السلام - آمد و گفت تو پيامبر خدا هستي و من از مخلوقات گنهكارم، ميخواهم توبه كنم تو از خدا بخواه تا توبهام را بپذيرد.

حضرت موسي - عليه السلام - پذيرفت و براي او دعا كرد، خداوند فرمود:

ص: 34


1- المحجه، ج 5، ص 177.

اي موسي شفاعت تو را در حق او ميپذيرم به او بگو كه بر قبر حضرت آدم - عليه السلام - سجده كند تا توبهاش را بپذيرم.

حضرت موسي - عليه السلام - با شيطان ملاقات كرد و گفت: با سجده بر قبر آدم - عليه السلام - توبهات پذيرفته ميشود، شيطان گفت: من بر آدم در وقتي كه زنده بود سجده نكردم، اينك چطور بر قبر او كه مرده است سجده كنم، هرگز چنين كاري نخواهم كرد.

آنگاه گفت: اي موسي - عليه السلام - تو بخاطر آنكه شفاعت مرا نزد خدا نمودي حقي برگردن من پيدا كردي من به تو نصيحت ميكنم كه در سه جا به ياد من باش تا هلاك نشوي:

اول: وقتي غضب كردي مرا ياد كن (و بترس) كه روح من در آن زمان در قلب تو و چشم من در چشم تو ميباشد.

دوم: در جنگها بياد من باش زيرا در آن هنگام من رزمندگان را به ياد زن و بچه و خويشان و اقوامشان مياندازم تا پشت به جبهه كرده و فرار كنند.

سوم: آنكه با زن نامحرم در يكجا ننشين كه من بين تو و او وسوسه خواهم نمود.(1)

اشتباه

يكي از مسائلي كه معمولاً افراد نظرباز ميگويند اين است كه ما مدتها اين لذت و بهره مفت و رايگان را ميبريم و گرفتار هم نشدهايم، ما زرنگ هستيم، دقت ميكنيم، گول نميخوريم ولي غافل از اينكه كار يكبار اتفاق ميافتد شما در اين داستانهايي كه در آينده خواهد آمد و مطالعه ميكنيد خواهيد ديد چه افرادي و با چه خصوصياتي بدام

ص: 35


1- المحجه، ج 5، ص 59.

افتادهاند و چه عواقب ناشايستي آنها را بخود متوجه ساخته است، و از اين امور گذرا و موقت چه عواقب شومي بدنبال داشته اگر انسان اندكي بخود بيايد و ارادهاش را قوي كند، از خدا ياري بخواهد، از وسوسههاي شيطان بخدا پناه ببرد و دنبال اين امور نرود راحتتر است.

از عواقبي كه هيچ راه فرار ندارد و آبروي دنياي او را در معرض خطر قرار ميدهد يا اينكه آثار شوم خانوادگي، اجتماعي، جسمي و... برايش پيش ميآيد و علاوه آخرتي بس پرمشقت را درپيش خواهد داشت.

امام علي - عليه السلام - فرمود: انسان دوبار عمر نميكند تا يكبار تجربه بدست آورد و بار ديگر از تجربههايش بهرهبرداري كند.

پس چه خوب است شما خواهر و برادر عزيز از تجربيات كافي كه گذشتگان براي يك لحظه چشمچراني خود بدست آوردهاند درس بگيريد و خود نخواهيد آزمايش كنيد چون ديگران آزمايش كردند و عقلاني نيست كه باز شما همان سيري كه ديگران رفتهاند و ضرر كردهاند شما نيز آن راه را طي كنيد بلكه بهتر است قبل از كسب پشيماني و بدبختيهاي گوناگون مراقبت چشم خود باشيد.

آري خوب است بعنوان تجربهآموزي يك بار سيره پاكان را مطالعه كنيد تا ذرهاي از درياي بيكران عفت و پاكي را بچشيد زيرا اگر براي خدا از گناه چشمپوشي كنيد همانطور كه در قصههاي آينده خواهد آمد لذتي خواهد داشت كه هرگز مزه لحظهاي از آن را به دنيا و آنچه در دنيا است نخواهيد داد.

كبوتربازان

فوت، فوت، بيه، بيه، بيه، پرپر، فوت، فوت، فوت، فوت، فوت، فوت...

اينطرف نگاه ميكند، آن طرف

ص: 36

را مينگرد، بالا ميرود، دست ميزند، فرياد ميزند، بهبه ببين پرپري چطور برايم صيد ميآورد، كبوترها را به طرف خود جلب ميكند...

يكي از كارهايي كه معمولاً جوانها گرفتار آن هستند و ساعتها وقت خود را صرف آن ميكنند، وقت خود را هدر ميدهند و در كنارش معمولاً صدها گناه و معصيت مرتكب ميشوند كبوتربازي است.

** **

البته توجه كردن به حيوانات از اموري است كه اسلام بدان توصيه كرده است، اكثر انبياء عظام يكي از شغلهاي قبل از پيامبريشان چوپاني بوده است و توجه به پرندگاني مانند مرغ و خروس، كبوتر نيز داراي، اهميت بيشتري است.

در روايات آمده كه نگهداري حيوانات و پرندگان موجب برداشتن بلاها ميشود ولي اين روايات در شرائط خاصي محقق ميگردد، اگر زمينهساز گناهان نگردد.

** **

افرادي كه با نگهداري حيوانات و پرندگان موجب ناراحتي ديگران گردند قطعاً كار حرامي را مرتكب ميشوند و در زمره متجاوزين به حقوق مردم قرار ميگيرند و از عقوبت در دنيا و آخرت برخوردار خواهند شد.

اگر بوي، سر و صدا، پشه و مگس و حيوانات گزنده و خزنده كه از لازمه نگهداري آنها است زمينهساز آزردگي همسايگان گردد و يا بهداشت همسايگان و محيط و مردم را در معرض خطر قرار دهد قطعاً حرام است و گناه محسوب ميگردد.

اگر نگهداري حيوانات و پرندگان امنيت و آسايش ديگران را در معرض خطر قرار دهد گناه بزرگي محسوب ميگردد.

گاهي ممكن است اين بيتوجهيها ضررهاي مالي براي ديگران داشته باشد كه شخص زمينهساز، مورد مؤاخذه قرار خواهد گرفت، اگرچه در دنيا نباشد

ص: 37

در ديار ديگر حتماً معاقب ميشود.

در برخي مواقع موجب ضرر جسمي و روحي ميگردد كه او در اين پيآمد شريك است، در بعضي وقتها هست كه گناهان ديگري را دربردارد.

آري اذيت كردن ديگران خصوصاً اگر مؤمن و متدين باشد عواقب شومي دارد تا آنجا كه پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود:

«كسي كه مؤمني را اذيب كند مرا آزرده است و كسي كه مرا بيازارد خداوند را آزار داده و كسي كه خدا را بيازارد لعنت خدا و ملائكه و مردم بر او باد.(1)

** **

آري كبوتربازي بعنوان يك بازي و تفريح در بين جوانان مطرح است ولي نميدانند كه چه عواقب زشتي دربر دارد.

ما بطور اجمال برخي از پيآمدهاي آن را يادآور ميشويم:

1. اگر از اين طريق مالي بدست آورد و با آن لباس تهيه كند هرچه با آن نماز بخواند، عبادت كند مورد قبول درگاه خدا قرار نميگيرد چون پولي را كه لباس خريده غصبي بوده است.

2. موجب دشمني و كينه ميگردد، چه بسا افرادي بخاطر بدام انداختن كبوتران يكديگر دعوا كرده و به جاهاي خطرناكي كشيده شده است، حتي موجب جنايت گرديده است به اين قطعه ماجرا توجه كنيد:

«... حميد كه گهگاهي كبوتربازي ميكرد يك روز با خوشحالي آمد از پشتبام پايين و گفت مادر يك كبوترجانانه گرفتهام، هنوز حرفش تمام نشده بود كه زنگ منزل به صدا درآمد، رفت دم در يك مرتبه فرياد حميد بلند شد، كوروش كه كبوترباز باسابقهاي بود شروع كرد به فحاشي كردن و كتك زدن، چرا كبوتر

ص: 38


1- 1. . معمولاً يكي از اهداف كبوتربازي بدام انداختن كبوتران ديگران است بوسيله ريختن دانه و يا بحركت انداختن «پرپري» كبوتري است كه مورد توجه كبوتران ديگر است، كه اين خود يك دزدي و سرقت محسوب ميگردد و از گناهان كبيره است.

مرا گرفتهاي؟

و تا توانست حميد را زد، برادر حميد، سعيد آمد بيرون تا برادر خود را در خون غلطان ديد به طرف كوروش حمله كرد، برادر ديگر حميد جواد آمد و...

سرانجام كار به چوب و چاقو و...

پليس آمد و همه را به زندان برد و خلاصه حميد جان سپرد و كوروش هم براي هميشه به زندان محكوم شد...»(1)

3. گناهان ناگهاني مانند نگاه به ناموس مردم، معمولاً از بالاي پشتبام داخل منازل و اتاقهاي ديگران معلوم ميشود، اگر در حين كبوتربازي چشمش به زن يا دختر مردم بيفتد گناهش قطعي است، نميتوان گفت خوب يك مرتبه چشمش افتاده است.

4. گاهي يك نگاه موجب پشيماني و ندامت زيادي ميگردد. چنانكه امام علي - عليه السلام - فرمود: چه بسا نگاهي كه موجب پشيماني و نگراني زيادي گردد.(2)

5. زمينه ارتباط با افراد لاابالي ميگردد، معمولاً افراد كبوترباز چون در معرض گناهان مختلف قرار ميگيرند افراد متعادل و مناسبي نيستند كه انسان عاقل و فهميده و متدين با آنان ارتباط پيدا كند، لذا يكي از نتايج اين كار رابطه با افراد ناباب است.

6. خود كبوتربازي به اين طريقي كه متداول است اگر واقعاً گناهان جنبي نداشته باشد يك كار لهو و بيهودهاي است كه قرآن در توصيف مؤمنين ميفرمايد:

مؤمنين از لغو و لهو و بيهودهگرائي دوري ميگزينند.(3)

7. گاه موجب از بين بردن آرامش ميشود، برخي موارد زمينهساز اذيّت ديگران ميگردد، سلب امنيّت ميشود و در مجموع ميتوان گفت كه اين كار زمينه اذيت و آزار ديگران ميگردد كه براي تبرك به چند روايت و

ص: 39


1- 2. . كيهان صفحه حوادث.
2- 3. . نهج البلاغه بخش حكمت.
3- 4. . «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنين الَّذِينَ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» (سوره مؤمنون، آيه 103).

آيه متذكر ميشويم:

الف: اعمال نيك و شايسته انسان بوسيله اذيت ديگران نابود ميگردد.(1)

ب: اعلام جنگ با خداست.(2)

ج: كسي كه مؤمني را اذيت و آزار دهد خدا را ناراحت كرده است.(3)

د: كساني كه مؤمنين را اذيت كنند گناه بزرگي را مرتكب شدهاند.(4)

هركسي كه مؤمني را اذيت كند در همين دنيا ديگران او را آزار خواهند داد.(5)

8. يكي ديگر از آثار كبوتربازي خطرات احتمالي جسمي از قبيل سقوط از بام، صدمه ديدن از سيم برق، پرتاب سنگ براي كبوتران و شكستن سر، شيشه و... ديگران است.

از مجموع اين فصل بخوبي ميتوان سود جست كه اين كار اگر چه خود حرام نيست و حتي نگهداري آن در برخي موارد ثواب دارد ولي چون زمينه گناهان گوناگوني را فراهم ميكند خود گناه است و شايسته است انسان مؤمن، باغيرت، جوانمرد و فهميده از اين كار دوري گزيند، بجاي آن بكارهاي بهتري اهتمام ورزد.

ورزش چشم و مراقبت از آن

ورزش همانگونه كه براي اعضاء بدن انسان مفيد است و ماهيچهها و بافتهاي بدن را فعال و پويا ميكند و آنها را از فرسودگي رها ميكند.

گاهي كه برخي از اعضاء بدن در يك حالت خاصي قرار گيرند اعلام خستگي مينمايند و انسان احساس ميكند كه براي تنوع نياز به يك تنش فوقالعاده دارد.

در خوردن غذا نيز اگر تنوع نباشد جذب و دفع لازم انجام نميشود به مرور در دستگاه گوارش و سيستمهاي وابسته به آن اختلال بوجود ميآيد بگونهاي كه گاه موجب اختلال در متابوليسم (سوخت و ساز بدن) ميشود و انسان در برابر كوچكترين ويروس و ميكروب به زانو درميآيد و مريض

ص: 40


1- 5. . «لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ...» (بقره، 264)
2- 6. . لياذن بحرب مني من اذي عبدي المؤمن (بحار الانوار، ج 75، ص 152.
3- 7. . خودسازي، صفحه 87.
4- 8. . «و الَّذِينَ...» (الاحزاب، آيه 58).
5- 9. . من حقر... (خودسازي، ص 88).

ميشود.

آري چشم هم اگر نياز واقعي خود را تأمين نكند و ورزش لازم انجام نگيرد به مرور مبتلا به نارسائيهاي بينائي ميگردد. در برخي موارد دچار بيماريهاي مزمن و مسري ميگردد.

چون موضوع كتاب راجع به چشم است لازم بود در اين قسمت به برخي از ورزشهاي چشمي و ميوهها و چيزهايي كه براي تقويت چشم موثر هستند اشاره شود اگرچه به برخي از آنها در كتاب «حفظ و تقويت حافظه» اشاره شده است.

ميدانيد مهمترين عضوي كه واردات فكري را جذب ميكند چشم است، تمام ديدنيها و خواندنيها از طريق چشم انجام ميشود.

اگر انسان به روند بيولژي چشم (چشم شناسي) و فيزيولژي چشم (شناخت كارهاي چشم) دقت داشته باشد خواهد فهميد كه عضو بسيار مهمي ميباشد.

اكثر حواس ما از طريق چشم متأثر و خوشحال ميشوند و حتي دستگاه گوارش و بقيه اعضاء بدن ما هم تأثير قابل توجهي دارد جاي سخن مفصل نيست ولي بطور گذرگوئي اين كه چشم نعمت بسيار مهم و ارزشمندي است.

كسي كه مطالعه ميكند، راه ميرود، رانندگي ميكند، فيلم ميبيند، گردش ميكند، خياطي ميكند، كارهاي هنري، صنعتي، كشاورزي و... ميكند.

نياز به ورزش چشمي دارد تا بتواند پيوسته ماهيچهها و بافتهاي چشم و دستگاه عظيم آن از شادابي كافي برخوردار باشد.

اگر ورزش چشمي انجام نشود نارسائيهاي مختلف زودتر به سراغ افراد ميآيد نزديكبيني، دوربيني، خسته شدن از مطالعه و... بخاطر عواملي است فراوان از جمله آنها نبود ورزش است.

در اينجا ابتدا به چند ورزش چشمي اشاره ميكنيم:

1. ابتدا به فاصله 5 متري و

ص: 41

سپس به 3 سانتيمتري نگاه كنيد (10 بار)

2. پيدرپي بالا، راست، سمت چپ و پايين و سپس حركات را بطور معكوس انجام دهيد (مدت توقف نگاه 5 ثانيه و هر حركت 5 بار)

3. پلكها را به آرامي (نه با سرعت زياد بهم بزنيد 10 بار)

4. پلكها را ابتدا به آرامي روي هم بگذاريد در مرحله بعد با كمك عضلات صورت پلكها را با فشار ببنديد و سپس چشمها را باز كنيد (10 بار)

5. چشمها را در حدقه بگردانيد از هر چهارجهت شروع كنيد و در هر جهت سهبار

6. آرنجها را روي زمين بگذاريد و با دست جلوي چشمانتان را بگيريد اما آنها را باز بگذاريد ولي از رسيدن نور به آنها جلوگيري نمائيد مدت سه دقيقه به همين حالت بمانيد و بدن را آرام سازيد و در تمام اين مدت منظره جالب و دلنوازي (مثلاً غروب آفتاب، طلوع آفتاب، مناظر طبيعي و باغ) را در خاطر مجسم كنيد.

7. دومين مطالعه و يا كاركردني كه بيشتر در چشم مؤثر است ميتوانيد فاصله دور را در نظر بگيريد و به نقطه خاصي خيره شويد بطوري كه سعي كنيد آنچه در آن نقطه دور است در حد ممكن ببينيد.

8. چشمها را ببنديد و سعي كنيد در حالي كه چشمها كاملاً بسته است نگاه كنيد نه اينكه بطوري نامشخص بلكه همان نقطه بين دو پك را نگاه كنيد گرچه تاريك است و چيزي را نميبينيد لكن به يك نقطه خاصي ديد شما توجه خواهد كرد.

9. چراغ را خاموش كنيد، يك پارچهاي ضخيم كه

ص: 42

نور وارد نشود را انتخاب كنيد روي چشمها قرار دهيد و آنگاه به آن فضاي تاريك با دقت نگاه كنيد.

10. در حالت عادي بنشينيد يا بايستيد، گردن خود را بصورت عادي قرار داده آنگاه به آخرين زاويهاي كه ممكن است به طرف راست نگاه كنيد (تا 10 بشماريد) بعد به طرف چپ (تا 10 بشماريد) بعد به بالا (تا 10 بشماري) بعد به پايين (تا 10 بشماري) سپس به مقابل (تا 15 بشماريد) آنگاه يك چرخش كامل (360 درجه) به چشم بدهيد سعي كنيد اين چرخش خيلي آرام مانند ثانيه شمار ساعت حركت ميكند.

اين ورزش خيلي براي رباطها و ماهيچهها و نيز بافتهاي عصبي چشم مفيد هستند.

چيزهايي كه موجب تقويت ميشوند:

1. نگاه كردن به آب جاري، حوض، استخر، دريا بسيار براي چشم مفيد است.

2. نگاه كردن به رنگهاي سبز و آبي نيز براي چشم مفيد است برخلاف رنگهاي تند مثل سرخ، زرد و سفيد...

3. خواندن قرآن مخصوصاً خواندن آيةالكرسي (256 سوره بقره) و نيز آيه نور (سوره نور آيه 31) براي نور چشم مفيد است.

4. براي كسي كه كارهاي چشمي زياد دارد خوب است هفتهاي يكبار شبها هنگام خواب اندكي زرده تخممرغ روي پلك چشم بمالد و صبح آن را بشويد.

5. كشيدن سرمه براي خانمها خيلي مفيد است اگرچه براي مردها هم مفيد است ولي ممكن است مقداري زحمت داشته باشد.

6. خوردن آب هويچ و چيزهايي كه داراي ويتامين A باشد مانند: گلابي.

7. گاهي براي رفع خستگي چشم ميتوانيد از چاي سرد و پررنگ استفاده

ص: 43

كنيد.

8. محلول (اي باس) (Eye _ bath) براي جبران خستگي خوب است.

عوامل معنوي در تقويت چشم

همانگونه كه برخي نگاهها از نظر معنوي از كارآيي چشم ميكاهد بسياري امور هستند كه نور چشم و بهرهوري آن را زياد ميكنند كه به بعضي از آنها اشاره ميكنيم:

1. خواندن قرآن، همانگونه كه در گذشته از برخي روايات بهره جسته بوديم كه مثلاً هويچ براي تقويت چشم مفيد است، نگاه به آب روان و نگاه به سبزهزارها براي از ميان رفتن خستگي چشم مفيد است امروزه دانشمندان گويند در هويج ويتامين A وجود دارد كه براي چشم مفيد است و رنگ آبي و سبز را امروز روانكاوان آرامشبخش جنبههاي روحي ميدانند.

2. خواندن ادعيه(1) حتي نگاه كردن به آنها.

3. حضور در حرم ائمه اطهار - عليهم السلام - و امامزادگان - عليهم السلام - و قبور علماء برجسته و نيز قبور شهداء و مؤمنين، نگاه كردن بر آن تربتهاي مقدس نور چشم را افزايش ميدهد.

4. از نيروي چشم در كارهاي خير و الهي بهرهجستن براي چشم مفيد است و چشم را از بيماريهاي گوناگون مصون ميدارد.

5. نگاه كردن به آيات قرآن و نامهاي ائمه اطهار - عليهم السلام - و نيز سيماي پدر و مادر (خصوصاً اگر متدين باشند)و...

مراقبت از چشم:

همانگونه كه برخي چيزها اعضاء بدن را تقويت ميكنند و يا فعال مينمايند برخي كارها و چيزها هستند كه براي اعضاء بدن مضر هستند، آري همين نفع و ضرر هم در دنياي گياهان و حيوانات قابل مشاهده هست، اعضاء مادي بدن

ص: 44


1- تفصيل آن در كتاب حفظ و تقويت حافظه.

انسان بر مبناي سيستم مادي خود نيازمنديهاي مادي دارند از آن سوي سيستم عصبي و غدد حاكم بر بدن انسان كه در اثر افت و خيزهاي معنوي متأثر ميگردند بايد زمينههاي تقويت و رشد آنها نيز تدارك شود كه برميگردد به بعد معنوي و روحي انسان، هركدام از اعضاي بدن ما علاوه بر نيازمنديهاي مادي نيازمنديهاي معنوي نيز دارند.

هركدام از اين دو بعد تضعيف گردد تأثير خود را در اعضاء خواهد گذاشت، معمولاً مردم روي تقويت اعضاء از طريق مادي توجه دارند ولي در بعد معنوي كمتر سرمايهگذاري ميكنند.

از آن سوي براي درمان، سرمايهگذاري فراوان ميكنند در صورتيكه براي پيشگيري از همان بيماري كه شايد كمترين صدمهاي نخواهد داشت توجه ندارند.

حاضرند براي بياحتياطي خود تمام زندگيشان بسوزد ولي حاضر نيستند مقداري احتياط كند.

براي جبران ضعف چشم حاضرند از لنزهاي گرانقيمت و يا عينكهاي آنچناني بهره جويند ولي حاضر نيستند مقداري مراعات كنند تا پيوسته از چشم سالم و نرمال برخوردار باشند.

بخاطر اندكي بيتوجهي گاه صدها تومان خرج ميكنند ولي عامل بيماري كه خيلي راحت هست حاضر نيستند در مرز بدن خود راه ندهند.

عوامل ضعف چشم:

عواملي هستند كه چشم انسان را ضعيف ميكنند بطور اجمال به برخي از آنها اشاره ميكنيم زيرا اجمالگويي ما در اين كتاب ما را به اين سيره ملتزم ميكند، براي توضيح بيشتر بايد به كتب مفصلتر مراجعه كرد:

1. رعايت فاصله چشم و كتاب و ياچيزي كه مورد نگاه شماست.

2. جهت تابش نور بر صحنه كار چشمي شما اهميت زياد دارد.

3. هوائي

ص: 45

كه در فضاي كاري شما است خيلي در چشم مهم است.

4. فراموش كردن ورزشهايي كه بازگو شد.

5. پس از خوردن غذا مطالعه كردن.

6. در حال راه رفتن مطالعه كردن.

7. در حالي باشيد كه رگهاي اطراف چشم (يا صورت) نتوانند براحتي جريان خون را ادامه دهند.

8. از نزديك به صفحه تلويزيون، ويدئو نگاه كردن.

9. خودارضائي.(1)

10. كجارضائي.(2)

11. نگاه كردن به مناظر محرك، مهيج.

12. گوش كردن موسيقي.

13. نگاههاي بيهدف و بيانگيزه.

14. نگاه كردن به رنگهاي تند و تيز.

15. پوشيدن لباسهايي با رنگهاي تند و تيز.

دشمن بيدار است، نقشههاي خائنانه و تخصصي پيوسته در آستانه تحقق ميباشد، براي هر گروهي شعاري را طراحي، تابلويي را تكرار ميكنند، تحليلي را ارائه ميدهند، زمزمههاي شومي را شيوع ميدهند.

ميدانيد برخي از داروها را بصورت شربت، قرص، كپسول، آمپول و... بستهبندي ميكنند و درصد ماده مؤثر هم در هر كدام در نوسان است آنگاه هم كه به پزشك مراجعه ميشود مقدار مصرف را او تشخيص ميدهد و براساس بيماري و اثرپذيري دارو مقدار آن را در روز، هفته، ماه و.

.. تعيين ميكنند.

معلم و استاد باتجربه نيز هنگام تدريس، مقدار درس را با محتوا و سطح فكر دانشآموزان ارزيابي ميكند بعد براساس برداشت خود از روحيه بچهها، نگاههاي آنها، دقت افراد مقدار دروس را تعيين ميكند، لذا گاه يك درس در دو كلاس گاه با زمانهاي گوناگون تدريس ميشود وقتي در يك كلاس از نظر روانشناسي درست تدريس ميشود كه نسبت به درك دانشآموزان تدريس انجام گرفته

ص: 46


1- به كتاب حفظ و تقويت حافظه نوشته مؤلف مراجعه كنيد.
2- به كتاب حفظ و تقويت حافظه نوشته مؤلف مراجعه كنيد.

شود و معلم بداند كه 50% دانشآموزان مطلب را درك كرده و ميتوانند بياموزند وگرنه آموزش زياد امتيازي نه براي معلم است و نه براي دانشآموز.

در يكي از مجلات عربي خواندم كه برخي از سخنان حضرت امام (ره) رهبركبيرانقلاب را متجاوز از صدها دانشمند متخصص در علوم گوناگون براساس معيارهاي كلي كه در نظر داشته به سخنان امام گوش ميدادهاند بعد متخصصين رشتههاي نزديك بهم كميسيون تشكيل ميدادهاند و بار ديگر سخنان ايشان را گوش ميدادهاند و بعد افكار را متزلزل ميكنند، آنگاه براي آنكه به اين اصل روانشناسي و جامعهشناسي هم بيتوجه نباشد بلافاصله جايگزين تعيين ميكنند با آب و رنگ جذاب و خوب، مواد تلخ و زهرآگين را در كپسول رنگين قرار داده و به خورد جوانان ميدهند.

دانشمندان معتقدند كه قبل از اينكه چيزي را از فرد يا جامعه بگيريد خلاء ايجاد شده را تدارك نمائيد.

آمدهاند به جاي برنامههاي صدا و سيما نوارهاي ضبط و ويدئو را در روشهاي خاصي به اين قشر منتقل ميكنند.

با تبليغات سوء عليه رسانههاي گروهي و مسئولين نظام و... اين زمينه را ايجاد كردهاند، با تشكيل ميهمانيهاي مختلف و گوناگون به روشهاي مختلف و يا ايجاد دوستيهاي باطل افراد را به دام مياندازند.

حتي افرادي كه از اين برنامهها استقبال نكند انگهاي امل، بياحساس، بيفرهنگ، بيعقل و... نثارشان ميكنند.

اين برنامهها گام نخست بدبختي آينده افراد بوده كه نمونههايي را در همين بخش از لابلاي نامهها برگزيديم و تقديم حضورتان ميگردد.

ناگفته نماند ما در اينجا قصد دفاع از صدا و سيما را نداريم زيرا لزومي نميبينيم

ص: 47

بلكه هدف فقط طرح نقشههاي شوم دشمن است.

البته اين نكته هم قابل تذكر است كه تكرار در همه جا بد نيست نه در خوردنيها و نه نوشيدنيها و نه ديدنيها و حتي جنبههاي معنوي، زيرا بسياري از واردات جسمي و روحي و عاطفي ما تكرار هستند و هيچ هم خستهكننده نيست چون بدن نياز به يك سري ويتامينهاي خاص دارد، بدن سالم هرگز غذاي مسموم را نميپذيرد اگر چه 50 سال غذاي سالم بخورد.

هرگاه بخواهد استعمار كار كند طرح پنجاه ساله ميكشد، برنامهريزي زيربنائي و اساسي انجام ميدهد، به جامعه مينگرد و بررسي ميكند كه در اين جامعه چه قشري در روند ضد استعماري مؤثرترند روي همان گروه سرمايهگذاري ميكند، نگاه ميكند ببيند چه نهادي ميتواند آنها را سيراب كند يا جهت دهد از همان راه وارد ميشود و روي همان سازمان علامت سؤال ميگذارد، توبيخ ميكند، تضعيف ميكند ايجاد چراهائي را ميكند و خلاصه تلاش ميكند تا قشر مؤثر و نهاد مهم را در تسخير خود درآورد و بعد خوراكهاي خود را القاء ميكند، اول ايجاد خلاء ميكند، زمينهسازي مينمايد بعد هم مواد مضرّ را وارد كپسول رنگارنگ و جذاب درميآورد تا بتواند به مقصد شوم خود برسد.

يكي از نهادهائي كه در نظام يك مملكت بسيار مؤثر و مهم است رسانههاي گروهي است خصوصاً صدا و سيما كه از فراگيري خاصي در بين جامعه برخوردار ميباشد. دشمن آمده ايجاد خلاء كرده، اشكال و انتقاد بظاهر جذابي بوجود آمده و شعاري بظاهر جذاب را برگزيده و آن تكرار، فيلم تكراري، سريال تكراري و برنامههاي تكراري اين شعار را به

ص: 48

معلم، محصل، پدر، مادر، خواهر، برادر و دوست و... القاء كرده وقتي برخي افراد هم تكراري بودن برنامهها را تأييد ميكنند (اگرچه اين يك واقعيت است) و از اين واقعيت يك كانال وسيعي براي اهداف شوم خود ايجاد نموده تا بتواند اهداف خائنانه خود را القاء كنند.

اين شعار را سعي دارند بيشتر در ذهن جوانان كه قشر مهمي از اين كشور را تشكيل ميدهند جايگزين كنند و آنها هم كه از تجربه و علم كمتر و احساس و عواطف بيشتر بهرهورند خيلي زود از رسانههاي گروهي با تلاش نسبي در روز و هفته و ماه صدها ملاك اسلامي را جلوه داده و دهها معيار غربي را در افكار آنها ميزدايند و معيارهاي طاغوت را كمرنگ كرده و ارزشهاي اسلامي را اگرچه ناقص وارد صحنه عمل ميكنند. اينان با شعارهاي پوشالي خود ذهن اين عزيزان را متزلزل ساخته و به اين وسيله آنها را به اين مركز مؤثر كمميل كردهاند و از سوي ديگر براي جبران اين خلاء آنها را تشويق به ديدن فيلمهاي ويدئوئي كرده و گرفتار بدبختيهاي گوناگون مينمايند.

آري اكثر افرادي كه از فيلمهاي ويدئوئي استفاده ميكنند نسبت به ارزشهاي ارائه شده از صدا و سيما بيتفاوت هستند و يا اينكه خواستار ملاكهاي باطل استعمارگران هستند و يا اينكه قصد دارند بوسيله اينگونه برنامهها نسل جوان را از دامن انقلاب و اسلام برگيرند و به اهداف شوم ضدانساني خود برسند.

نامههاي رسيده حاكي است كه اكثر انحرافات جوانان (دختر، پسر) عزيز آغازش از اينگونه برنامهها نشأت گرفته است و سرانجام بسيار مشقتباري درپي داشته است اين غم نامه يك

ص: 49

جوان است:

... آري آغازي بسيار پرآب و رنگ و جذاب ولي فرجامي سياه و تاريك داشت، اي كاش آن روز پيش نميآمد! اي كاش آن دعوت محقق نشده بود! اي كاش آن نامه را نميخواندم! اي كاش دست آن دوستنما شكسته بود و نامه را به من نميداد، اي كاش آن روز من كور بودم، مرده بودم و مريض بودم و ميتوانستم آن نامه حيلهگرانه را بخوانم! اي كاش در لحظه تصميم اندكي به نداهاي درون الهي گوش ميدادم، فرياد وجدان را ميشنيدم، اعتراض فطرت را توجه ميكردم و به لبخندها، تعريفها و سخنان (القائات) شيطاني كه پيوسته مرا تحريك بسوي شركت در آن جلسه ميكرد توجه نميكردم! اي كاش در آن لحظه تصميم به نداهاي باطل نفس اماره توجهي نداشتم و در آن جلسه شركت نميكردم!

خواهيد گفت چرا؟ چه شده؟ چرا اينقدر پريشاني؟

گويم: بله حضور در آن جلسه زمينهساز نابودي عفت، پاكي، سلامت جسم و روح گرديد.

آن فيلم و افراد حاضر در آن جلسه هدفي جز بدام انداختن من و امثال من نداشتند، آن همه تشريفات، بزم خوردنيها و آشاميدنيها و هديه پايان جلسه براي آن بود كه آنها امثال من را به دام افكنند.

آري معرفي افراد بهم، گرم گرفتن افراد با هم براي اين بود كه زمينهساز بدبختي افراد دعوت شده گردد.

همان نگاههاي داريوش از آغاز جلسه و رفتارهاي محبتآميز آن موجب شد كه او در هنگام معرفي مرا بعنوان دوست خيلي خيلي خوب خود به آرش بازگو كند و آرش هم از اين دوستي (مثلاً) اظهار خرسندي ميكرد و همان

ص: 50

خرسنديهاي او بعدها خوشحالي او را و بدبختي مرا بدنبال داشت.

آري او مرا به دامان فساد، بدبختي، اعتيادهاي جنسي و مخدر انداخت و حالا پشيمانم كه قطعاً سودي نخواهد داشت مگر اينكه شما كمكي كنيد و خدا لطفي نمايد بلكه بتوانم باز به سوي ارزشها بازگردم...

مجيد پشيمان

به جاي تبريك تولد

اشاره

2- هديه ناخواسته

1- به جاي تبريك تولد

ح - جواهري - از تهران گويد:

روز تولدم بود تا وارد مدرسه شدم ديدم روي تابلو اعلانات پاكتي گذاشته شده و دربرابر نام گيرنده، اسم و فاميل من نوشته شده بود، نامه را گشودم، ديدم يك مجله رنگي است اندكي كه دقت كردم ديدم همه صحنهها و لحظات حساس انحرافي و جنسي در آن مجله چاپ شده، صفحه اوّل مجله هم نوشته شده خواهر جواهري! اين هديه را بمناسبت سالروز ولادتت تقديم ميداريم، اميد است زمينه محبت متقابل و رابطه بيشتري گردد.

خواهر عزيز اگر خواستي روابط بيشتر شود تا از هدايا و روابط معنوي برخوردار باشيد ميتوانيد با تلفن... تماس بگيريد.

... همان هديه مرا از شاگرد اول بودن محروم كرد و از طراوت و نشاط بازداشت و بعنوان جواني كه مبتلا به پيري زودرس شده معرفي شدم. هر روز معلمها و دوستانم از من ميپرسيدند: چرا روز به روز ضعيف ميشوي؟ چرا نگران و مضطرب هستي؟ چرا دير به منزل ميآئي؟ چرا سروقت به مدرسه نميآئي؟ چرا تكاليف خود را انجام ندادهاي؟ و هزاران چراهاي ديگر... تا اينكه اكنون در گوشه سلول زندان هستم و گرفتار هزاران بيماري جسمي و روحي و نيز محروميت از دوستان خوب، پدر و مادر مهربان و برادر و خواهر

ص: 51

عزيز و اقوام و خويشان با محبت و نيز از ادامه تحصيل و تأمين زندگي مناسب و خوب براي آينده.

... گرچه من به اين دام گرفتار شدهام و از خود نااميد هستم ولي براي برادر و خواهران عزيزم دلم ميسوزد، حيفم ميآيد آنها گرفتار شوند.

اگر من آن مجله را نگه نميداشتم، اگر ادامه نميدادم، اگر تلفن نميكردم اگر با پدر و مادرم، برادر و خواهرم مشورت كرده بود، اگر با معلمم مشورت كرده بودم، اگر با دوستم درميان گذاشته بودم اگر مقداري فكر كرده بودم حال به اين بدبختي دچار نشده بودم كه در اوّل جواني در كنار افراد مجرم و جاني قرار گيرم...

2- هديه ناخواسته

يكي از راههايي كه براي انحراف جوانان، دشمن درنظر گرفته تكثير و پخش و تبليغ عكسها و مجلات سكسي است، اگرچه خريد، فروش، نگهداري و تبليغ و نگاه كردن آن حرام است ولي با كمال تأسف گاهي در برخي از نامهها از هديه و تشويق و تبليغ اين گونه عكسها و مجلات سخن به ميان ميآيد.

برادر ح - كريمي - اصفهان:

... چندي پيش درب حياط به صدا درآمد، درب را بازكردم، پستچي پاكتي را به من داد كه در برابر نام گيرنده آن اسم من نوشته شده بود با علاقه زيادي نامه را گشودم ديدم مجلهاي زيبا؛ جالب و سرشار از عكسهاي رنگي سكسي... بعد هم نوشته بود اين مجله را به شما هديه ميكنم به دوستان ديگرت هم معرفي كن اگر خواستي رابطه ما ادامه داشته باشد روز... در... بيا و ساعت... روي ميز بنشين و پس از 10 دقيقه هم برو

ص: 52

اين رمز علاقه به ادامه روابط است.

گرچه تعجب كردم از اين مجله و از اينكه مجله از كجا آمده و مرا چه كسي به آنها معرفي كرده وقتي مهر تمبر را نگاه كردم نامه از باختران پست شده...

مقداري حساس شدم در روز و مكان موعود حاضر شدم كسي با من سخني نگفت ولي روز بعد مجدداً مجله ديگري اما بدتر از آن شماره رسيد بعد در آن مجله افرادي را به عنوان دوست همفكر و دلسوز به من معرفي كرده بود در آن محلهاي كه من زندگي ميكردم.

بنابه آدرسي كه داده بود به نزد يكي از آنها رفتم ولي اي كاش آن نامه و آن دوست را نميشناختم حال گرفتار صدها بيماري جسمي، جنسي، روحي شده و از خودم متنفر هستم و آرزوي مرگ دارم.

تكرار، شعار دشمن!؟

آري مگر هرچيز تكراري بد است، مهم نيازمندي انسان است، مهم شناخت واقعي نيازمندي است كه بايد ارزيابي شود، بايد انسان بفهمد چه نيازي دارد آنگاه در پي گزينش نياز شود.

انسان از آغاز ولادت تا آخرين لحظات عمر در هر روز چندين ليتر اكسيژن و دهها گاز ديگر بصورت تكراري مصرف ميكند و هرگز تكراري نيست.

هر فرد در روز دهها گرم نان، ميوهجات، سبزيجات و مايعات بطور دائمي مصرف ميكند و حتي برخي مواقع اگر آن مواد لازم را نداشته باشد شايد بسيار از زحمات را پذيرا شود.

ولي از آنجا كه اين مواد برخي بصورت اتوماتيك پيدا ميشود و بعضي بصورت درخواست مادي و عدهاي هم براساس شناخت انسان نسبت به اهميّت آنها هست، انسان پيوسته بهره ميبرد

ص: 53

و هيچ سخني از تكراري بودن نيست.

نيازهاي معنوي انسان هم نيز چنين است، احتياجات تربيتي انسان هم اينگونه است.

از نظر روانكاوي تذكر برخي از صفات نيك براي انسان مفيد است و حتي موجب تقويت آن نيروي معنوي ميگردد همچنانكه تكرار بر ترك گناه انسان را نسبت به آن گناه بيميل ميكند.

تكرار در بسياري مواقع لازم است و اصلاً جزء ضروريات سازندگي انسان است حتي تبليغات از طريق هنر، صنعت، بيان، قلم و... براي تأمين همين عامل بكار ميرود، در سال ميليونها دلار صرف تبليغات ميشود يعني صرف تكرار ميگردد و بسياري مردم از طريق تكرار شناختهايي را پيدا ميكنند و دانشهاي مفيد در آنها رسوخ ميكند.

البته لازم به تذكر است كه تكرار بايد براي مردم تبيين شود، انسان ميتواند در هرباري كه يك چيز را ميبيند، ميشنود، مطالعه ميكند و... از يك ديد بدان بنگرد تا براي او تكراري نشود مثلاً گاه نگاه كلي، گاه نگاه علمي، گاه نگاه يادگيري، گاه نگاه هنري، گاه نگاه انتقادي، گاه نگاه پيشنهادي، گاه نگاهي كه به او ابتكار و نوآوري دهد و... هزاران نگاههاي ديگر.

با اين توضيح كوتاه روشن شد كه تكرار، مفيد بلكه ضروري است.

آري گاه نيازمنديهاي مادي انسان بصورت غيرواقعي تأمين ميشود. مثلاً بجاي شيرمادر، شيرحيوان يا شيرهاي پزشكي داده ميشود. اينكه در جوامع مستضعف بيماري زياد است و مرگ و مير فراوان بخاطر اين است كه نياز واقعي آنها ارضاء نميگردد و در اثر ضعف قواي دفاعي بدن ميكرب در آنها نفوذ كرده و آنها را به نابودي ميكشاند.

معمولاً اگر كودك

ص: 54

غذاي مناسب و حساب شده نخورد بسيار مريض ميشود اگرچه اين غذاها تكراري باشد. ولي آنگاه كه كودك نياز واقعي خود را كسب نكرد و كسي هم به او تذكر نداد قطعاً تأمين نيازمندي خود را نكرده مجبور ميشوند از طريق، قرص، كپسول، شربت، آمپول و حتي جراحي او را درمان كنند و سالم سازند.

وقتي فرد و اولياء افراد نتوانند درك نياز واقعي خود و افراد تحت تربيت را بنمايند قطعاً نياز واقعي آنها تأمين نشده و آنها را به انحراف، فساد و جنايت ميكشاند و سرانجام بايد به زندان، بيمارستان، تيمارستان و يا اعدام منتهي گردد.

كوتاه سخن اينكه انسان يك نيازهاي ثابت مادي و معنوي دارد و يك نيازهاي متغير و متنوع كه بايد بين اين دو نياز تفاوت باشد اگر بجاي نياز واقعي نياز غيرواقعي را تزريق كرد كاري از پيش نخواهد برد.

مقدار نيازمندي انسان هم محدود است هرچه بيشتر گردد به جز مشكلآفريني كاري را نخواهد كرد.

ولي نيازمنديهاي پيوسته و مداوم هم يك امري است بسيار مهم كه بايد براي آن چارهاي انديشيد.

آري دشمن براي اينكه توان جسمي، فكري و روحي جامعه را كمرنگ كند از ابزاري استفاده ميكند تا افراد جامعه به تأمين غيرواقعي متوجه شوند و از احتياجات واقعي محروم گردند.

گاه خوراكيهاي مسموم را به آنها تزريق ميكند و گاه تحت عنوان روشنفكري، و... آنها را از غذاهاي واقعي و معنوي باز ميدارد.

داستانهاي پليسي، جنائي، عشقي و خيالي هنوز هم طرفدار زياد دارد، انساني كه براي هر لحظه از عمرش ميتواند دهها برنامهريزي داشته باشد، افرادي

ص: 55

كه در وجودشان صدها استعداد نهفته است و اگر براي هركدام از آنها بخواهند وقت صرف كنند بايد صدها برابر عمر معمولي را داشته باشند.

در دنيا كممردمي نيستند كه نياز بسوي انديشههاي مستعد دراز كرده و از آنها استمداد ميكنند.

چقدر افرادي كه هر روز بخاطر كمبود نيازهاي معمولي تسليم مرگ ميشوند و كسي بفكر آنها نيست.

چه بسيار بيماراني كه بخاطر نبود دكتر، دارو و امكانات پزشكي فرياد مظلومانهشان بلند است و از ناراحتي شب و روزشان يكسره ناله و فرياد و سرانجام تسليم مرگ ميشوند.

چه افرادي كه از گرسنگي، سرما، فقر و... مرگ را بر زندگي ترجيح ميدهند و...

در اين طرف افراد مستعد، آماده و توانمند سرگرم اموري هستند كه نه اينكه مفيد به حال آنان نميباشد بلكه براي جامعه هم مضر است و آينده آنها را نيز در معرض خطر قرار ميدهد.

متأسفانه تحت عنوان روشنفكر هستم، اهل مطالعهام، كتابهاي مختلف را ميخوانم.

برخي افراد هم يا خود مأموريت دارند نسل جوان را به انحراف و فساد و بيهدفي سوق دهند و يا ديگران آنها را به اين چنين كارها دستور ميدهند و گاهي از جوانان، آنها كه اهل مطالعهاند، استعداد دارند، خوشفكرند، زرنگ هستند و... ميپرسند فلان كتاب را خواندهاي، نوشتههاي فلان نويسنده را مطالعه كردهاي، نشريات فلان ناشر را ديدهاي و... اگر بگويد نه؟ بلافاصله با تبليغات حساب شدهاي او را به مطالعه وادار ميكند و يا يك كتابي به او هديه ميدهد و يا اينكه او را مورد نكوهش قرار ميدهد: تو كه آدم نيستي، احساس نداري، روشنفكر نيستي،

ص: 56

هميشه كتابهاي مذهبي ميخواني، از اين كتابها هم بخوان ببين چه لذتي دارد و...

آري از ميان نامهها، خواهران و برادران زيادي از عواقب مطالعه اين كتابها اظهار ناراحتي ميكنند، گرفتاريهائي كه برايشان پيش آمده كه نتيجه اين سري مطالعات و دوستان است و، دردهاي روحي، فكري كه گرفتار شدهاند براي ما نوشتهاند. حال شما هستيد كه بايد تصميم بگيريد كه چه راهي را بايد انتخاب كنيد!؟

آري هر نويسنده و مقالهنويس، داستانسرا، سوژهپرور قطعاً از قلم بدست گرفتنش هدف خاصي دارد.

اين شما برادر و خواهر عزيز هستيد كه بايد مراقب باشيد چه غذائي را وارد سيستم روحي خود ميكنيد و از اين خواندن چه هدفي داريد.

مطالعه مقاله، جزوه، مجله و كتاب زيبائيظاهري، جذابيت قلم، تبليغات اين و آن نبايد چندان تأثير بگذارد مگر اينكه يقين پيدا كنيد نويسنده فردي مورد اطمينان است و داراي هدفي والا ميباشد و يا اينكه از چند نفر مورد اطمينان سؤال كنيد.

شما ميدانيد هنر از يك ويژگي برخوردار است كه توان كشاندن انديشه و افكار را به هر دو سوي دارد، ميتواند افكار را بسوي پوچيها، ضدارزشها و مفاسد و انحراف بكشاند و توانائي دارد در مسير ارزشها، رشدها و نيكيها بحركت درآورد.

كوتاه سخن اينكه مطالعه كردن هم يكي از كانالهاي وارداتي از طريق چشم است كه در بسياري از مواقع زمينهساز مصائبي براي جوانان عزيز شده است.

نامههاي رسيده از جوانان عزيز دختر و پسر حاكي از اين است كه كتبي هنوز هم منتشر ميشود كه افكار نسل جوان را تخدير ميكند و زمينهساز نابسامانيهاي روحي و

ص: 57

فكري ميشود و بسياري را دچار ضررهاي جبرانناپذيري كرده است.

يكي از وسايلي كه توسط بشر ساخته شد و ميتواند زمينهساز آموزش و پرورش و انسانسازي واقعي باشد ويدئو ميباشد، ويدئو دستگاهي است كه از طريق ديدن و شنيدن مفاهيمي حق يا باطل را القاء ميكند و اگر انسان بخواهد ميتواند از آن بهرههاي بسيار ارزشمندي را ببرد.

استعمار و استكبار جهاني هرگاه توانستند خود براي نابودي فرهنگ و مكتب يك جامعه تلاش كنند وارد و براي اين منظور از لوازم و ابزار مناسب بهره ميبرند.

سينما، تلويزيون، كتاب، مجله، راديو، ضبط و ويدئو از لوازم هنري و جذاب هستند كه دشمنان خدا و دين خدا و خلق خدا براي اهداف شوم خود از آن بهرهبرداري مينمايند.

هنوز هم نامههاي فراوان هر روز ميرسد كه از طريق سينما، كتاب، مجله و نوارهاي... دچار بدبختيها شدهاند.

هنوز هم دوبله كردن برخي فيلمهاي سينمائي كه با فرهنگ كفر و الحاد ممزوج و مخلوط شده روز به روز جوانان ما را به دام فساد ميكشاند.

هنوز هم ترجمه، بازنويسي، برگردان و چاپ برخي كتابهايي كه آميخته با افكار شرك و استعمارگران است نسل جوان ما را تهديد ميكند، اگرچه برخي مواقع كتب بطور قاچاق چاپ ميشود.

آري هنوز هم بازار فيلمهاي مبتذل ويدئوئي در مرز و بوم كشور اسلامي و انقلابي ما كه ثمره خون هزاران شهيد عزيز و تلاشهاي پيگير كارگزاران مخلص ميباشد بسيار بسيار گرم است.

آري متأسفانه اين فيلمها بطور رايگان و با پذيرائيهاي گوناگون ماديمعنوي (مسموم) همراه است.

افرادي در لباس دوست، همسايه، همشهري، فاميل

ص: 58

و... گردهم جمع ميشوند و پس از پذيرائيهاي گوناگون و جذاب يك فيلم ويدئوئي مضرّ و مخرّب پخش مينمايند. و افكار سالم برخي حاضرين را به خود نزديك و از ارزشها و معيارهاي انقلاب و اسلام و انسانيت دور ميكنند.

بلي نوارهاي ويدئو براي برخي افراد كه ميدانند مؤثر در جمعي ميتوانند باشند هديه ميگردد و گهگاهي هم توضيحاتي همراه نوار ارسال ميگردد و يا حضوراً بيان ميكنند.

هنوز هم افرادي هستند كه اين نوارها را ميخرند، ميفروشند، تكثير ميكنند، تبليغ ميكنند، نگاه ميكنند، اگرچه از لوازمي هست كه در زمان ائمه - عليهم السلام - نبوده ولي از مباني فقهي علماء بخوبي ميتوان حرمت آن را قبول كرد و عذاب الهي را حتماً بدنبال خواهد داشت و علاوه چون زمينهساز انحراف و بدبختي فرزندان ديگران را فراهم آورده فرزندان خود هم بگونهاي دچار بدبختي و نابساماني خواهند شد.

اما برادر و خواهر عزيز! حال كه استعمارگران، دشمنان جوان و دوستان ناآگاه شما دست بدست هم دادهاند تا جامعه اسلامي ما كه يكي از كشورهاي جوان جهان بشمار ميرود آينده آن را تباه سازند، شما براي سلامتي و سعادت خود اندكي ديدههايت را كنترل كن و در اينگونه مجالس شركت نكن كه بدبختي شما قطعي است، در اينجا به برخي نامههاي رسيده از برادران و خواهران پشيمان شما اشاره ميكنيم كه پس از گذران مدتها در اين مسير به عواقب شومي گرفتار و به انواع بيماريهاي روحي، جسمي و اخلاقي مبتلا شدهاند.

برادر ح - ع از تهران

حدود سهسال قبل با يكي از دوستانم دعوت به جلسهاي

ص: 59

شديم كه پس از حضور در جلسه و پذيرائي مفصلي از نظر ميوه، احترامات بسيار ما را به اتاقي دعوت كردند براي ديدار يك فيلم خانوادگي پس از لحظاتي وارد اتاقي شديم كه در و ديوار آن به انواع و اقسام عكسهاي محرك، مهيج و مخرب سياه شده بود، برنامه شروع شد ولي سراسر فيلم يادآور يك زندگي حيواني، جنگلي و غربي بود مرد و زن، دختر و پسر در يك فضاي بسيار بزرگ و زيبا انواع و اقسام طنازيها را ارائه ميدادند و گويا شركت تعاوني تشكيل داده و همه حق استفاده از ابزار و لوازم و سرمايههاي شخصي همديگر داشتند... ديدار اين فيلم مرا از درس بازداشت، از عبادات الهي محروم كرد، رابطه مرا با دوستان خوب و مؤمن قطع كرد، به انواع و اقسام گناهان آلوده ساخت، گرفتار بيماريهاي جسمي، روحي و جنسي ساخت و...

اين نامه را نوشتم تا دوستان و برادران عزيز ديگر ضررهايي كه من كشيدهام آنها گرفتار نشوند.

خواهر ج - الف از باختران

... يكي از همكلاسيهايم كارتپستالي داد و نوشته شده بود فردا صبح جمعه ساعت 9 منزل ما با جمعي از دوستان لحظات طلائي را خواهيم داشت، حضور شما هم ما را سرافراز خواهد نمود.

... فيلمي كه راه و روش جلب ديگران و گرفتار كردن ديگران را نشان ميداد و عواقب واهي و خيالي خودش را ترسيم ميكرد.

ورزشهاي بيحركت

تنوع در حركت خيلي خوب است، اسلام توصيه به تنوع و تحولات نموده و اصلاً در اساس خلقت تنوع و تغييرات فراواني وجود دارد، وجود شب و روز، فصول گوناگون، شب و

ص: 60

روز، گلها و ميوه ها، اختلاف زبان، نژاد و فراواني حيوانات گوناگون و گياهان مختلف و رنگها و... از عوامل زمينهساز تنوع ميباشد.

جسم انسان نياز به تنوع دارد همچنانكه روح انسان نيز نميتواند از تنوع بينياز باشد.

يكي از تنوع و تحولاتي كه براي انسان در بالندگي مفيد روح و جسم كارساز است ورزش ميباشد، روانكاوان براي هر كدام از سيستمهاي موجود در بدن ورزشهايي را معرفي كردهاند تا استعدادهاي ناشكوفاي آنها ظاهر گردد.

حتي برخي از بزهكاريهاي روحي را ميتوان از طريق ورزش (تمرين)هاي روانپژوهي به حال نرمال درآورد.

بعضي از نارسائيهاي جسمي را نيز ميتوان با ورزش و تمرينهاي ويژهاي سامان بخشيد.

آري در سيره ائمه اطهار - عليهم السلام - و علماء و دانشمندان ورزشهاي گوناگون بچشم ميخورد ولي هر زمان جلوة ورزش تفاوت ميكرده است.

زماني تيراندازي و اسبسواري و شنا بوده ولي امروز ميتوان با ورزشهاي جديد و كارآمد و سازنده زندگي را از حالت يكنواختي بيرون كرد.

ميدانيم ورزش هم ثمرات روحي دارد و هم ثمرات جسمي، اصول كار فيزيكي و جسمي براي جوان علاوه برطراوت جسمي شادابي روحي هم ايجاد ميكند.

اگر اين تحريكات با حضور در صحنهبازي باشد ثمرات نيكي هم از نظر جسمي دارد و هم از نظر روحي ولي صرف نگاه كردن مناظر و ميادين بازي نه اينكه نتيجه مثبتي در جسم ندارد بلكه عواقب بدي هم در روح دارد، علاوه بر اينكه از نگاه زياد و بيتأمل به صحنه تلويزيون در اينگونه بازيها سودي عايد طرف نميشود مضراتي هم براي چشم و سلسله اعصاب دارد.

ص: 61

رست مثل اين است كه انسان ميوه، غذا يا نوشابهاي كه شديداً به او احتياج دارد نگاه كند ولي اجازه استفاده نداشته باشد.

قطعاً بازي 10 دقيقه حتي در فضاي منزل يا اطاق تأثيرش بيشتر از دهها ساعت نگاه كردن به مناظر غيرمستقيم است.

البته براي افرادي كه دچار مشكلات روحي هستند و بيكاري براي آنها گناه آخري است خوب است ولي كسي كه توان دارد، حال دارد، شوق دارد و آمادگي دارد شايسته نيست كه ساعات زيادي از عمر خود را صرف ديدن اينگونه مناظر كند.

زيرا خود ديدن اين مناظر تحريكاتي را در سيستم عصبي و غدد حساس بدن ايجاد ميكند كه عواقب خوبي ندارد.

چون سخن در اين كتاب راجع به چشم و نگاه ميباشد بايد يادآور شد كه اين نگاه كردنها براي افرادي هست كه خود خلاقيت، ابتكار، نوآوري و كار مفيدتري ندارند ولي آنان كه توان دارند به خود و جامعه ستم كردهاند و بهتر است از آن وقت خود بهره بهتري را ببرند.

البته براي خواهران عزيز كه ممكن است باديدن اينگونه صحنهها تحريك شوند و به گناه بيافتند قطعاً حرام است.

براي جبران اينگونه ديدنيها خوب است اندكي كارهاي فيزيكي كه براي خود يا ديگران مفيد است انجام دهيم.

عيادت كردن، كمك به افراد ناتوان، كمك به كارهاي خانه به پدر و مادر، همسر و... علاوه بر آن جهت مثبت جسمي آثار معنوي هم درپي خواهد داشت.

عبرت اول

اشاره

2- عبرت دوم

3- عبرت سوم

4- عبرت چهارم

5- عبرت پنجم

6- عبرت ششم

7- عبرت هفتم

ص: 62

- عبرت هشتم

9- عبرت نهم

1- عبرت اول

در اين فصل برآنيم تا شما را با حقايقي تاريخي آشنا كنيم و آثار پاكي و ناپاكي را از گذر تاريخ گذشتگان به نگارش درآوريم باشد كه تاريخ گذشتگان راهنماي راه آيندگان گردد و ضررهاي آنها را نسل امروز متحمل نشوند و از زندگي مشقتبار آنها عبرت گيرند و خود را گرفتار نسازند كه امام علي - عليه السلام - فرمود:

وسيله عبرت زياد است ولي عبرتگيران اندكند.(1)

اميد است اين گنجهاي تاريخي بتواند براي برادران و خواهران عزيز درسي باشد و آنها را از پشيماني و عواقب شوم چشمچراني بدور دارد.

نتيجه عكس

يكي از عواملي كه در نظر مردم نكوهيده است شهوتراني و هوسبازي ميباشد، هارون براي اينكه بتواند چهره تابناك امام كاظم - عليه السلام - را آلوده سازد زني زيبا، آوازهخوان و هرجايي را به زندان فرستاد و به او سفارش كرد هرچه ميتواني نزد اين زنداني طنازي و عشوهگري كن، زن تا وارد شد ديد يك پيرمرد نوراني سر بر سجده گذاشته و مشغول راز و نياز با خداست هرچه خودنمائي كرد اثري نپذيرفت، آنچنان آقا غرق در راز و نياز بود كه زن نيز متأثر گرديد و او نيز مشغول عبادت و راز و نياز با خدا و توبه گرديد.(2)

آري پاكي از سيره ائمه و اولياء الهي است و هوسبازي روش طرفداران شيطان است.

مادر عياش و حجاج

مادر حجاج زني بوده كه به همسر خود قانع نبوده و در حاليكه شوهرش يوسف زنده بود دنبال مردان ديگري بود.

اين زن ناپاك، عاشق نذر بن

ص: 63


1- 1. . نهج البلاغه، حكمت 297.
2- 2. . مناقب ابن شهر آشوب، ج 5؛ و جلاء العيون، ص 719.

حجاج كه جوان باجمال و مشهوري بود شد، و در كوچه و خيابان به انتظار «نذر» گام برميداشت و شعر ميخواند، عمر عبور ميكرد، شنيد و فهميد كه جريان چيست نذر را گرفت و سرش را تراشيد و او را تبعيد كرد.

اين زن از نظر تاريخ اينگونه بوده وقتي شوهرش با او همبستر شد او بياد نذر بوده و روي حجاج تأثير منفي گذاشت و چنين مرد خبيثي تحويل جامعه داد كه ميتوان گفت كمتر جنايتكاري در تاريخ مثل اين فرد داريم.

امام صادق - عليه السلام - به زراره (ره) فرمود: اين جنايات بخاطر آن مادر عياش و لاابالياش بود.(1)

عشق باطل و امامكشي

عبدالرحمن بن ملجم مرادي براي كشتن امام علي - عليه السلام - وارد كوفه شد، وي از خوارج نهروان بود و امام علي - عليه السلام - او را ميشناخت.

عبدالرحمن در كوفه قطام دختر اصبع تميمي را ديد و عاشق او شد و از وي خواستگاري كرد.

قطام گفت: كابين و مهر من كشتن علي است كه پدرم را كشته است.

امام علي - عليه السلام - از امام حسين - عليه السلام - و امام حسن - عليه السلام - پرسيد چند روز از ماه رمضان باقي است؟

جواب دادند:...

امام - عليه السلام - دستي به محاسن خود كشيد و فرمود بزودي ريش مرا شقيترين (ابنملجم) مردم با خون سرم رنگين ميكند.

ابنملجم با شنيدن اين جمله از آن حضرت مضطرب گرديد و خود را در اختيار امام - عليه السلام - قرار و داد و عرض

ص: 64


1- 3. . تربيت فرزند، ص 42.

كرد دستهاي مرا قطع كن.

امام - عليه السلام - با اينكه از نقشه او آگاه بود فرمود: تو در نظر من گناهي فعلاً نكردهاي، با جملهاي كه گفتم خواستم خبري كه رسول خدا - صلي الله عليه و آله - داده بود بخاطر بياوريم.

رسول خدا - صلي الله عليه و آله - قاتل مرا مردي از طايفه مراد معرفي كرده است.

امام - عليه السلام - در اين شعر خود براي توجه عبدالرحمن اشاره به وعده و معاهده قطام ميكند و به او گوشزد ميكند كه از مسير صحيح با قصد خود خارج گرديده است.(1)

آنگاه فرمود: اي گولخورده (هدف قطام) و به وعده او دلخوش كرده!

اي كسي كه از راه خدا و راست و صحيح منحرف شدهاي!

ازدواج سياسي

اگر انسان دنبال شهوتراني باشد براي رسيدن به آن دست به هر تباهي و جنايتي ميزند و معمولاً دولتمردان خودكامه براي رسيدن به اهداف خبيث خود علاوه بر اينكه نواميس مردم را در معرض خريد و فروش و نابودي قرار ميدادند بلكه نواميس خود را نيز معامله سياسي ميكردند، ببينيد اين داستان چگونه اين دو نكته را تثبيت ميكند:

منافقين به معاويه نوشتند كه ما مطيع تو هستيم و او را تحريك كردند كه بسوي آنان بشتابد و ملتزم شدند كه امام حسن - عليه السلام - را تسليم معاويه نموده و يا اينكه او را بكشند.

معاويه به عمر بن حريث و اشعث بن قيس و حجار بن ابجر و شبث بن ربعي نوشت كه اگر امام حسن - عليه السلام - را

ص: 65


1- 4. . الا يا ايها المغرور بالقول و الوعد... (ديوان منسوب به امام علي - عليه السلام -، ص 174).

كشتيد براي شما چند چيز در نظر گرفته و به شما خواهم داد:

1. صدهزار درهم بشما خواهم داد.

2. فرماندهي يكي از لشكرهاي شام را در اختيار شما قرار خواهم داد.

3. يكي از دختران خود را به شما تزويج ميكنم.

آري معاويه دختر خود را معامله سياسي كرد تا امام حسن - عليه السلام - را بكشند و او به اهداف كثيف و سياسي خود برسد.(1)

ثمرات هرزگي

زليخاي هوسباز راضي شد به پيغمبر خدا تهمت بزند، او را به زندان افكند، او را از زندگي آرام به زندان منتقل سازد و...

شايد هم براي اينكه يك هوساراني كرد آن همه ناز و نعمت و جلال و بزرگي را از دست داده و خيلي غصهدار و افسرده گرديد.

زليخا چون بوضع خود دقيقتر ميشد بياد طنازيهاي خائنانه و گذشته خود ميافتد و رنج ميبرد هرچه پيري و كوري و فقر و زمينگيري خويش را ميديد عذاب روحيش بيشتر ميشد.

حال بايد زليخاي هوسباز و خيرهسر سزاي عشقبازي حرام و عياشي خود را ببيند و در چنگال حتمي مكافات، مزههاي خيانتهاي خود را بچشد، و اين است فرجام عياشي و هوسراني كه آغازش با يك نگاه شروع گرديد.(2)

عشق و امامكشي

معاويه، مروان بن حكم را مأمور كرد كه جعده (دختر اشعث بن قيس كندي) را كه همسر امام حسن - عليه السلام - نيز بود تحريك كند و زمينه مسموميت آن حضرت را مهيا سازد و وعده داد كه اگر در چنين امري موفق شود و امام حسن - عليه السلام - را مسموم

ص: 66


1- 5. . صلح امام حسن - عليه السلام -، ص 87.
2- 6. . بحار الانوار، ج 11، ص 270.

كند او را به همسري فرزند خود يزيد برگزيند و صدهزار درهم نيز به او جايزه بدهد.

درپي اين وعده جعده همسر آنحضرت، امام حسن - عليه السلام - را مسموم كرد، ولي بعد از اينكه كار حضرت را ساخت و انتظار ازدواج با يزيد كه پسر معاويه بود را داشت، معاويه نوشت تو با همسر نخستين خود كه از خاندان نبوي بود چنين كردي چطور ميشود به تو اعتماد كرد كه با پسر من نيز چنين رفتاري را درپي وعده ديگران روا نداري. و او را هم به قتل برساني.(1)

نسل كثيف:

امام صادق - عليه السلام - فرمود: اشعث خود در شهادت امام علي - عليه السلام - نقش داشت و دخترش در مسموميت امام حسن - عليه السلام - و پسرش محمد در شهادت امام حسين - عليه السلام - مؤثر بود.(2)

معاويه نتيجه مادر هرجايي

هند مادر معاويه نيز يكي از زنان هرجائي و شهوتران بوده، او نيز بعد از اينكه با ابوسفيان ازدواج كرده از فجور و زنا روگردان نبود و چنانكه نوشتهاند معاويه از زنا بوجود آمده است و منتسب به چند نفر است.

ابن ابيالحديد جريان نسب معاويه را چنين بيان كرده كه معاويه همواره به چهار نفر نسبت داده شده:

1. مسافربن ابيعمرو

2. عماره بن وليد

3. عباس بن عبدالمطلب

4. صباح

چون ابوسفيان زشترو بود و كوتاهقد و از طرفي صباح كه چندي در خانه ابوسفيان كار ميكرد جواني رشيد و خوشسيما به شمار ميآمد، هند شيفته او شده وي را به خويشتن دعوت كرد، صباح

ص: 67


1- 7. . تاريخ مسعودي (حاشيه ابن اثير، ج 5، ص 198).
2- 8. . حاشيه ابن اثير بر تاريخ مسعودي، ج 6، ص 55.

نيز با وي درآميخت و معاويه از او بوجود آمد.

و براي اينكه هند از آبروريزي نجات يابد او را به ابوسفيان نسبت داد.(1)

فساد پدر و مادر

زياد بن ابيه چون حكومت بصره را از جانب معاويه گرفت جنايات فراواني مرتكب شده، وي مردي خشن و جنايتكار بود، چنانكه در نامهاي به امام حسين - عليه السلام - مينويسد: ... بهترين گوشتي كه دوست دارم بخورم گوشتي است كه تو از آني!(2)

زياد، دستهدسته مردم را جلو قصر خويش در كوفه ميبرد و دستور ميداد امام علي - عليه السلام - را سب (فحش) دهند و از او بيزاري جويند چنانكه كسي اطاعت نميكرد گردنش را ميبريدند.(3)

خلاصه زياد طبعاً جنايتپيشه بود و در اجراي دستورات و خواستههاي معاويه و خاندان اموي چشم و گوشبسته فرمانبرداري ميكرد... حال ببينيم اين فرد از نظر خاندان و پدر و مادر كي بوده:

مادرش سميه (كنيز حارث بن كلده طبيب مشهور عرب) بود كه پيش از آن به دهقان تعلق داشت.

زماني دهقان بيمار بود براي معالجه نزد حارث بن كلده رفت و حارث او را علاج كرد از اينرو دهقان كنيز خود (سميه مادر زياد) را بدو بخشيد.

چون سميه نافع و ابوبكر را، زاييد حارث بن كلده ايشان را به فرزندي خود نپذيرفت و سميه را به عبيد غلام رومي دختر خود بخشيد و زياد در خانه عبيد به وجود آمد.

لازم به تذكر است رسم در جاهليت بود كه مردم كنيزان خود را براي انتفاع مالي به زنا وادار ميكردند، سميه نيز خارج از طائفه در محلهاي براي

ص: 68


1- 9. . شرح ابن ابيالحديد، ج 1، ص 111.
2- 10. . شرح ابن ابيالحديد، ج 4، ص 72.
3- 11. . مروج الذهب، ج 3، ص 235.

اين منظور رفت و آمد داشت، و در آنجا به اين امر شهرت داشت.

خلاصه زياد مشخص نيست پدرش كيست و يك فردي كه پدر ناشناخته و مادر هرجائي و بيبند و بار داشته باشد سرانجام كارش همين خواهد بود كه با پيامبر - صلي الله عليه و آله - و دين خدا دشمن خواهد بود.

از بيوگرافي زندگي انسانهاي جنايتكار و دشمن دين خدا و اهلبيت عصمت - عليهم السلام - استفاده ميشود كه اكثر آنها پدر و مادر و يا خودشان از عفت و پاكي برخوردار نبودهاند.

2- عبرت دوم

يحيي - عليه السلام - و عشق باطل

... به يحيي - عليه السلام - خبر رسيد كه «هيروديس» زمامدار فلسطين عشق «هيروديا» دختر برادر خود را در سر ميپروراند زيرا اين دختر چشمان زيبا و اندامي فتنهانگيز و دلربا دارد، زمامدار فلسطين تصميم گرفته اين دوشيزه زيبا را به ازدواج خود درآورد و با وي همبستر گردد مادر دختر و بستگان او با خواسته زمامدار موافق هستند و به او كمك ميكنند.

يحيي - عليه السلام - اعلام كرد اين ازدواج باطل است و آئين الهي وي اينكار را تصويب نميكند و با روح تورات سازش ندارد.

يحيي - عليه السلام - گفت: من اينكار را نميپذيرم و سپس به مخالفت با زمامدار فلسطين پرداخت.

عقيده يحيي - عليه السلام - در شهر منتشر شد، در كاخها و درميان پردهنشينان و باشگاهها و مراكز عبادت همه و همهجا پيچيد، عقيده يحيي - عليه السلام - بگوش زمامدار فلسطين رسيد و از آنچه در بين مردم شهرت يافته بود آگاه

ص: 69

گرديد و سخت غضبآلود شد و عداوت و دشمني خود را پنهان داشت ولي خشم او به اندوه و تغيير صورت كشيد و به غم و شكنجه مبدّل گرديد.

اين دختر بيچاره ترسيد و گفت عجبا يحيي اميد شيرين مرا تلخ كرد و چه بسا عموي او از ازدواج با وي منصرف شود.

بدنبال همين افكار بود كه دختر تصميم گرفت از زيبائي خود بهرهبرداري كند شايد بتواند بدينوسيله بغرض خود برسد و هدف خويش را تثبيت كند.

بهمين منظور تا آنجا كه ميتوانست خود را زينت داد و تا آنجا كه قدرت داشت به زينت خود توجه كرد و با اندامي كه از زيبائي كامل برخوردار بود، صورت زيبا، بدني آراسته و شكفته و بااندامي متناسب پيش عموي خود رفت و به نقشههاي فتنهانگيزي و دلربائي خود پناه برد و با بيان شيرين و دلپذيري به دلبري پرداخت و دل عموي خود را تسخير كرد.

عموي دختر پرسيد چه آرزوئي داري؟ چه خواستهاي در سر ميپروراني؟ من دربند اشاره و در زنجير يك كلمه تو هستم.

دختر گفت: اگر زمامدار بخواهد و خرسند باشد من غير از سر يحييبن زكريا چيز ديگري نميخواهم، اين مرد كسي است كه به سلطان بدگوئي كرده و در هر مكاني بخاطر مخالفت او مرا بباد ناسزا ميگيرند، اگر زمامدار به كشتن يحيي راضي باشد مرا خرسند كرده، فكرم را آسوده ساخته و كينه مرا برطرف نموده است.

زمامدار فلسطين درخواست هواي نفس را پذيرفت و به سخن زيباروئي گوش داد، و ناله فكر و وجدان را نشنيد و ساعتهايي نگذشته كه سر

ص: 70

يحيي - عليه السلام - در مقابل چشم دختر برادر قرار گرفت و كينه او برطرف گرديد و شعله خشم وي خاموش شد ولي با اين عمل خود عذاب الهي را براي خود و بنياسرائيل زمينهساز گرديد و دچار مشكلات و بدبختيهاي گوناگوني شدند.

آري براي وصال به عشق باطل راضي شد پيامبرخدا حضرت يحيي - عليه السلام - را به قتل برساند زيرا ديد او مانع افكار و خواستههاي اوست.

عجبا و صدعجبا!!؟(1)

مادر ولگرد و جنايت

عمروعاص مشاور معاويه، مادري داشت به نام (نابغه) او زني آلوده و منحرف بود. افرادي مانند ابولهب، اميه بن خلف، هشام بن مغيره ابوسفيان و عاص بن وائل با او آميزش و رابطه نامشروع داشتند هركدام از اينها ادعا داشتند كه عمرو فرزند او ميباشد. ولي مادرش ميگفت: «عمرو» فرزند عاص است و اين بخاطر كمكهاي مالي بود كه عاص به مادر «عمرو» ميكرد، ولي ابوسفيان همواره ميگفت: من ترديدي ندارم كه «عمرو» فرزند من است و از آميزش من منعقد شده است.(2)

باتوجه به اصل و ريشه اين افراد ناپاك به يكي از علل دشمني آنها با پيامبر - صلي الله عليه و آله - و آلش - عليهم السلام - پي ميبريم.

هدايتگري در پرتو پاكي

احمدبن سعيد عابد گفت: پدرم براي من حكايت كرد كه در زمان ما در كوفه جواني بود خداپرست و داراي صورت و سيمائي بسيار زيبا و اندامي آراسته، همواره در مسجد بسر ميبرد و كمتر وقتي ميشد كه در مسجد نباشد، اتفاقاً زن زيبايي در يكي از روزها چشمش به او افتاد، دلباخته او

ص: 71


1- 1. . بحار الانوار، ج 14، ص 179.
2- 2. . ربيع الابرار زمخشري (شرححال عمروعاص).

گرديد، پس از مدتها انتظار يك روز بر سر راه آن جوان ايستاد، يك روز هنگامي كه جوان به مسجد ميرفت خودش را به او رساند، گفت اي جوان بگذار من يك كلمه با تو سخن دارم، بشنو آنگاه هرجا خواستي برو، جوان رفت و با آن زن سخن نگفت، هنگامي كه از مسجد بيرون آمد و راهي منزل بود دوباره زن سر راه او آمد و گفت: اي جوان يك جمله با تو حرف دارم، جوان سرپايين انداخت و گفت اين جايگاه تهمت است و من خوش ندارم كه در موضع تهمت باشم، زن گفت: من كاملاً تو را ميشناسم و اينجا كه ايستادهام نه از آن جهت است كه تو را نشناخته باشم، و ليكن معاذ الله كه كسي از اين موضوع باخبر شود، و من خودم آمدم، در اين موضع با تو صحبت كنم، براي همين جهت است كه من خود ميدانم اندكي از اين مطالب در نزد مردم بسيار و بزرگ ميباشد، و شما بندگان و زاهدان مانند شيشهايد كه كمتر چيزي آن را معيوب ميسازد، اينك فشرده آنچه را كه ميخواهم به تو بگويم اين است كه با تمام وجودم گرفتار توام، پس در كار من و خودت خدا را منظور داشته باش.

نه آنچنان به تو دلبستهام اي بهشتي روي كه ياد خويشتنم در ضمير ميآيد

ز دي-دنت ن-توان-م ك-ه دي-ده ب-ردوزم اگر معاينه بينم كه تيري ميآيد

جوان به منزل آمد خواست نماز بخواند ولي (از ياد وضع آن زن) ندانست چگونه نماز بخواند، لذا نامهاي نوشت و از منزل بيرون رفت آن زن همچنان

ص: 72

ايستاده بود، كاغذ را به او داد و برگشت زن نامه را باز كرد و ديد نوشته:

نامه الهي

بسم الله الرحمن الرحيم

اي بانوي محترمه بدان كه خدا بار اول بنده اگر معصيت كرد ميبخشد، بار دوم پردهپوشي ميكند، اما همين كه تكرار شد غضب ميكند بگونهاي كه آسمان و زمين و كوهها و درختها و جنبندگان توان تحملش را ندارند، و اگر آنچه گفتي دروغ است تو را به ياد روزي مياندازم كه آسمانها چون فلز گداخته(1) و كوهها مانند پشم زده شده(2) و مردم از ترس خدا به زانو درميآيند و اگر آنچه گفتي راست است و حقيقتاً گرفتار شدهاي طبيبي را بتو نشان دهم كه دردهاي تو را علاج كند و او خداوند متعال است، از صدق دل روي به او آور تا تو را شفا بخشد.(3)

زن بعد از چند روز آمد و بر سر راه جوان ايستاد تا جوان خواست به منزلش برود كه زن او را نبيند زن صدا زد اي جوان اجازه بده، ديگر ملاقاتي بين من و تو در اين جهان نخواهد بود، مرا پند ده كه به آن عمل كنم.(4)

آري جوان مؤمن و پاك، هم خود را از خشم خدا نجات داد و هم وسيلهاي شد كه آن زن هدايت گردد كه خداي متعال فرمود: هركس فردي را زنده كند مانند كسي است كه جهاني را زنده كرده است.(5)

جبران پاكي

حضرت عيسي - عليه السلام - و يارانش براي ريزش باران از شهر خارج شدند و وارد صحرا شدند، در آنجا حضرت عيسي - عليه السلام - به آنها فرمود: هر

ص: 73


1- 3. . سوره معارج، آيه 8.
2- 4. . «وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ» (قارعه، 5).
3- 5. . يا من اسمه دواء و ذكره شفاء (دعاي كميل).
4- 6. . المحجه، ج 5، ص 188.
5- 7. . «مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما» (سوره مائده، آيه 32).

كسي از شما گناهي مرتكب شده به شهر بازگردد، پس همه مردم به جز يكنفر برگشتند.

حضرت عيسي - عليه السلام - به او فرمود آيا تو گناهي انجام ندادهاي؟

عرض كرد: چيزي به خاطر ندارم جز اينكه روزي به نماز مشغول بودم، زني از برابرم عبور كرد، من به او نگاه كردم و چشمم به سوي او متوجه شد، پس همين كه او رفت چشم خود را درآوردم و به طرفي كه آن زن رفته بود پرتاب كردم!

عيسي - عليه السلام - فرمود: پس تو دعا كن و من آمين ميگويم:

او دعا كرد و باران باريد.(1)

ايمان عملي

در حالات ربيعه بن خصيم است كه از رفقاي ابنمسعود (ره) بود و چند سال در مدينه هر شب خدمت ابنمسعود (ره) مشرف ميشد كه از علم و آگاهي ايشان سود ببرد و نسبت به خواندن قرآن و احكام ديني آگاهي يابد، چندي نيامد زن ابنمسعود (ره) به شوهرش عرض كرد: اين رفيق كور تو چندي است كه نميآيد؟

گفت: من رفيق كور ندارم.

گفت: چرا همان كه براي تعليم قرآن و احكام نزد شما ميآيد.

ابنمسعود (ره) فرمود: او كور نيست.

زن گفت: هر موقع من نگاهش ميكردم ميديدم چشمش روي هم بود من بخيالم كور است.

آري اين روش صحابي ائمه - عليهم السلام - بوده در وقتي كه به منزل دوستان ميرفتهاند و از نگاه و نظرراني نسبت به اعضاي خانواده دوري ميكردهاند.

زيرا آنها سخن گهربار رسول خدا - صلي الله عليه و آله - را شنيده بودند كه

ص: 74


1- 8. . المحجة، جلد 2، ص 299.

فرمود:

هركس به خانه همسايه سركشد و نظر به عورت مردي يا بدن زني كند يا چيزي از بدن او را ببيند بر خداوند سزاوار است كه او را به دوزخ برد و با منافقين محشور گرداند.

آنهائي كه در دنيا درصدد جستجوي عيوب مردم بودند همدم سازد و از دنيا بيرون نرود تا اينكه خداوند او را رسوا و مفتضح كند و در قيامت عورت (يا عيوب) او را در برابر مردم آشكار نمايد.(1)

3- عبرت سوم

پايان پاكي

گويند ابن سيرين جوان زيبائي بود و به شغل بزازي ميپرداخت، روزي زني آمد براي خريد پارچه، تا نگاهش به او افتاد دلش فريفتة او شد و به بهانه خريدن جنس او را به خانه خود دعوت كرد تا از او كام گيرد، ولي وي نپذيرفت و هرچه ابن سيرين براي زن از مضرات زنا و فساد سخن گفت فايده نكرد، تا سرانجام به بهانه رفتن به توالت به دستشوئي رفت و خودش را به نجاسات آلوده نمود، همين كه آن زن او را با اين وضع ديد از او متنفر شد و او را از خانه بيرون كرد.

گويند خداوند متعال به پاداش اين عمل كه براي پاكي و عفت خود انجام داده بود به او علم تعبير خواب عنايت فرمود (تازه اين بخشي از پاداش دنيوي او بوده است.)(2)

پادشاه و نگاه!

انوشيروان معروف به عادل كه يكي از ستمكاران عصر خود و تاريخ ايران بوده، در كاخ خود ايستاده بود، ناگاه چشمش به زني زيبا و جذاب افتاد پس از ديدن دلش نيز ميل پيدا كرد و شيفته او گرديد،

بابا

ص: 75


1- 9. . بحار الانوار، ج 73، ص 366.
2- الكني و القاب، ج 1، ص 319.

طاهر عريان گويد:

ز دست ديده و دل هر دو فرياد هر آنچه ديده بيند دل كند ياد

ب-سازم خنجري نيشش ز فولاد زنم بر ديده ت-ا دل گردد آزاد

شاه با يكي از نزديكانش جريان را در ميان گذاشت و از آن زن سؤالاتي كرد و اطلاعاتي خواست.

گفته شد كه شوهر او يكي از كارمندان دربار سلطنتي است.

سلطان به خاطر آنكه خود را به آن زن برساند و كامجوئي نمايد و شوهرش هم نفهمد، شوهر او را به مأموريت فرستاد و خود را به خانه زن موردنظر رسانيد، زن چون سلطان را ديد احترام از مقام سلطنت بجا آورد، سلطان پس از احوالپرسي كوتاهي دلباختگي خود را اظهار كرد، زن عفيف و پاكدامن بود هرگز حاضر نبود ولو در كنار سلطان دامنش آلوده به گناه شود و با يك دنيا خجلت در جواب گفت:

شاها اگر من اين كار را براي خود پسندم براي شما هرگز نپسندم، زيرا مقام سلطنت با اين عمل تناسب ندارد شاعر عرب گويد:

هرگاه مگس بر طعام نشست دست از طعام ميكشم در حاليكه نفسم اشتهاء دارد.

شيران از نيمخوره سگان پرهيز ميكنند.

انوشيروان را اين سخنان متوجه نساخت و خواسته خود را تكرار كرد.

زن براي دومين بار اين شعر را خواند:

سوگند به خدا هرگز كسي نگويد و باور نكند كه: شير پسمانده گرگ را ميخورد.

انوشيروان را اين حرف تكان داد و از خانه بيرون آمد.

شوهرش پس از بازگشت متوجه شد كه شاه به خانه او آمده، رفت سراغ همسرش

ص: 76

و او را به منزل پدرش فرستاد، او و پدرش با ناراحتي و دلافسردگي از پيشآمد ناگوار با دامادشان براي حلاختلاف به نزد سلطان رفتند.

پدر گفت: شاها اين مرد از من بوستاني خريده، پس از تصرف و استفاده از ميوه و گل و بوي آن بيجهت آن را برگردانده است.

داماد گفت: اي سلطان من در اين بوستان اثر پاي شير ديدم، لذا برگرداندم ترسيدم مرا هلاك كند.

انوشيروان فهميد جريان چيست گفت:

بلي شير داخل بوستان تو شد ولي استفاده نكرد و مأيوسانه برگشت.

آن مرد خوشحال شد و زن را به منزلش برد و با محبت بيشتري زندگي خود را ادامه داد.(1)

چشمپوشي از حلال

جرياني را در تاريخ مسلمين از يكي از مسلمانان واقعي، شايسته است در اينجا نقل كنيم كه قهرمان اين صفحه طلائي جواني است بنام حنظله.

او در اولين روز ازدواجش وقتي فرياد منادي پيامبرخدا - صلي الله عليه و آله - را ميشنود كه مسلمانان خود را مهيا سازند براي نبرد با كفار، او همسر تازهعروس خود را رها ميسازد و به سوي جبهه ميشتابد و در آن نبرد شهيد ميشود كه پيامبر - صلي الله عليه و آله - فرمود: ديدم ملائكه حنظله را با آب مخصوص و در ظرفهاي طلائي بين زمين و آسمان غسل ميدهند.(2)

اين جوان براي بدست آوردن رضاي خدا و پيامبرخدا - صلي الله عليه و آله - از همسر شرعي و حلال خود صرفنظر كرد كه براي همه ما درس است مخصوصاً براي آنان كه خود را نميتوانند از مناظر جذاب اما حرام حفظ كنند.

آري

ص: 77


1- كيفر كردار، ج 2، ص 238.
2- بحار الانوار، ج 17، ص 26؛ و بحار الانوار، ج 82، ص 181.

او را ملائكه غسل ميدهند و اينگونه افراد به آتش خشم و غضب الهي در دنيا و آخرت گرفتار نميشوند.

آبروريزي دنيوي

امام صادق - عليه السلام - فرمود: به هنگام طواف در خانه كعبه زني دستش را روي حجرالاسود گذاشت و مردي (از روي شهوت) دست خود را روي دست آن زن نهاده بود كه ناگهان هر دودست به گونهاي به يكديگر چسبيد كه به هيچ عنوان جدا نميشد، مردم جمع شدند و تنها راه را در قطع دست يكي از اين دونفر ديدند.

در اين هنگام امام سجاد - عليه السلام - وارد مسجدالحرام شد، مردم نزد ايشان رفتند و جريان را گفتند امام - عليه السلام - دست مبارك خود را بر دست آنها گذاشت و آن دو دست از هم جدا شد.(1)

آري آنان كه دنبال اينگونه امورند بايد توجه داشته باشند گاه ممكن است زمان، مكان حالت و... گناه به گونهاي باشد كه غضب الهي را برانگيزاند و چنين آبروريزي دنيوي را بوجود آورد صرفنظر از آبروريزي اخروي.

نگاه و حيله

يكي از دوستان نقل ميكرد، در مغازه فردي كه تظاهر به تدين ميكرد ايستاده بودم با هم حرف ميزديم، يك مرتبه زن جواني آمد و وسايل داخل ويترين را مشاهده ميكرد، وضع ظاهريش هم خيلي جذاب بود يك مرتبه متوجه شدم دوستم چنان سرگرم نگاه كردن اين خانم است كه اصلاً به حرف من گوش نميدهد، تعجب كردم گفتم آقاي... چه خبره، بگم بياد داخل مغازه از پشت شيشه خوب نميشود ديد!

دوستم گفت: نگاه ميكنم ببينم خجالت نميكشد اينگونه از خانه بيرون آمده؟!

ص: 78


1- المحجه، ج 4، ص 240.

لهبله اين هم يك توجيه شيطاني براي انجام گناهش ميباشد.

** **

مرد ظاهرنمائي را در مغازه ديدند ايستاده و مشغول ذكر خداست، گاهي ميگفت: لا اله الا الله... مشتري آمد داخل مغازه ديد مغازهدار مشغول چشمچراني است و ذكر خدا هم ميگويد، هر دختر و زني كه عبور ميكند تاجائي كه ميتوانست نگاه ميكرد بعد ميگفت: لا اله الا الله، وقتي مرا ديد گفت بفرمائيد، تا من خواستهام را گفتم و او خواست برايم بياورد يك خانمي عبور كرد و او نديد، من گفتم: آقاي... يك لا اله الا الله عبور كرد، گفت عجب سبحان الله.

ضربه سازنده

امام باقر - عليه السلام - در شأن نزول آيه 29 سورة نور فرمود:

جواني از انصار پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - در مسير خود با يك زني روبرو شد، نگاهش به آن زن افتاد چهره جذاب آن زن، جوان را چنان به خود جلب كرد و چشم خود را پيوسته به او متوجه ساخت، زن كه عبور كرد جوان نگاهش را از زن برنداشت و به راه خود ادامه ميداد، ناگهان صورتش به ديوار خورد و تيزي ديوار صورتش را شكافت.

هنگامي كه زن از ديدگاه او دور شد جوان بخود امد و ديد خون از صورتش جاري است و به لباسهايش ريخته، متأثر شد با خود گفت: به خدا سوگند من خدمت پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - ميروم و اين ماجرا را بازگو ميكنم.

هنگامي كه چشم رسول خدا - صلي الله عليه و آله - به او افتاد

ص: 79

فرمود: چه شده؟

چوان ماجرا را نقل كرد، در اين هنگام جبرئيل - عليه السلام - نازل شد و اين آيه را از سوي خداي متعال قرائت فرمود:(1)

اي پيامبر به زنان و مردان مؤمن بگو كه ديدگان خود را از نامحرمان ببندند.(2)

دام، شيطان، عابد

امام صادق - عليه السلام - فرمود: عابدي بود در ميان بنياسرائيل كه توجهي به دنيا و امور مربوط به آن نداشت و پيوسته مشغول عبادت و راز و نياز با خداي خويش بود.

شيطان از اين حالتش سخت ناراحت گرديد روزي تصميم گرفت برايش چارهاي انديشه كند تا از نيايش با خدا محروم گردد، فريادي برآورد لشكريانش گرد او جمع شدند، خطاب به آنها گفت: از دست من كاري برنميآيد ميخواهم مشورت كنم كه چه بايد كرد تا او از روش خود دست بردارد.

برخي از آنها گفتند او را به ما واگذار تا منحرفش سازيم.

شيطان گفت: به چه طريقي؟

يكي گفت: او را در معرض شهوت و زن قرارش ميدهم و او را تحريك ميكنم.

شيطان گفت: نه از اين روش موفق نخواهي شد.

ديگري گفت: از طريق شراب و لذائذ اين گونهاي.

شيطان گفت: نه از اين نميتواني به نتيجه برسي.

سومي گفت: من با نيكي و خوشرفتاري و... او را از عبادت بازش ميدارم.

شيطان گفت: برو كه تو ميتواني يار نيكوئي برايش باشي تا به خواسته من او را برساني.

مأمور شيطان فرشي برداشت و كنار عابد پهن كرد، مرتب مشغول نماز شد، عابد گاهي استراحت ميكرد، غذا ميخورد، اندكي استراحت ميكرد، اما مأمور شيطان

ص: 80


1- نورالثقلين، ج 3، ص 588؛ و البرهان، ج 3، ص 130.
2- سوره نور، آيه 29.

پيوسته عبادت ميكرد و لحظهاي استراحت نميكرد، عابد چون بسوي او ميرفت كه از او سؤال كند، وقت نميشد، تا سلام نماز را ميداد بلافاصله دوباره شروع به نماز ميكرد، تا آنجا كه دل عابد را ربود، عملش را كوچك شمرد، متوجه مأمور شيطان شد، مدتي در كنار شيطان نشست وقتي كه مأمور تشخيص داد زمينه مهيا شده است، تا نمازش تمام شد و سلام را داد فوري عابد سخن را آغاز كرد، اي بنده خدا تو چگونه به اين مقام نائل آمدي كه هيچ خستگي و رنج در تو راه ندارد و مرتب مشغول عبادت هستي؟

شيطان پاسخي ندارد، مشغول عبادت شد، دوباره عابد پرسيد، جوابي نداد، مرتبه سوم كه پرسيد شيطان گفت:

اي بنده خدا من گناهي انجام داده آنگاه توبه كردم، خداي متعال مرا به چنين مقامي نائل فرموده، پس هرگاه از آن گناه يادم ميآيد فوراً به عبادت ميپردازم تا بلكه خدا از آن گناه و عصيان من درگذرد (نقشه شيطان به ثمر نشست، تير به هدف خورد، عابد بيچاره قبول كرد) آنگاه عابد گفت مرا به آن گناه آگاه نما تا اينكه آن گناه را انجام دهم شايد به اين مقام برسم.

مأمور شيطان گفت: به شهري ميروي، وقتي به فلان محله رسيدي، سؤال ميكني منزل... (روسپي و هرجائي) كجاست، پس به او دو درهم ميدهي و از او بهرهجوئي ميكني (با او زنا ميكني).

عابد گفت: عجب، عجب، زنا، زنا، نه، نه.

مأمور شيطان گفت: راه چاره اين است اگر ميخواهي تنها راه اين است.

عابد فكري كرد و گفت: من كه پول ندارم.

ص: 81

شيطان گفت: ناراحت نباش من به تو پول ميدهم فوري دو درهم به او داد.

عابد بيچاره براه افتاد به شهر رسيد، آدرس پرسيد، مردم با حيرت منزل آن زن... را به او نشان دادند، با خود ميگفتند او ميخواهد زن را ارشاد نمايد وگرنه احتمال... نميدادند، چون او را ميشناختند.

... وارد منزل شد و دو درهم را به خانم داد و گفت آمدهام...

زن گفت: من تاكنون با اين قيافه و موقعيت نديدهام كسي براي اين عمل بيايد، پس بگو چرا ميخواهي چنين كاري را انجام دهي، زن تعجب كرد.

عابد بيچاره: جريان را برايش بازگو كرد.

زن روسپي گفت: ترك گناه آسانتر از توبه است، شايد موفق به توبه نشوي، شايد توبهات پذيرفته نگردد و... گويا اين دام شيطان است، آن جوان از لشكريان شيطان بوده كه آن چنان به صورت انسان در ديدگان تو ظاهر شده است، از اين كارت صرفنظر كن و...

خلاصه عمليات صورت نگرفت و اتفاقاً زن مُرد.

مردم صبح ديدند درب خانه او بسته و نامهاي درب منزل است، چند نفري عبور كردند و رغبت پيدا نكردند كه براي اين زن كاري انجام دهند و او را تجهيز نمايند زيرا برايشان جريان مُردنش مشتبه بود و...

خداي متعال وحي كرد به موسي بن عمران - عليه السلام - برو و بر فلان زن نماز بخوان و او را دفن نما و به مردم بگو من از اين زن روسپي درگذشتم، او را مورد عفو خود قرار دادم و بهشت بر او لازم است زيرا فلان عابدي كه آمده

ص: 82

بود براي انجام گناه ولي با فريب شيطان منصرف نمود و عصمت او را از بين نبرد و نگذاشت او گناه مرا انجام دهد.(1)

4- عبرت چهارم

اخطار دوستانه!

ابوصباح كناني (ره) كه يكي از فقهاء و شاگردان برجسته امام باقر - عليه السلام - بود، روزي در خانه امام باقر - عليه السلام - آمد، در را زد، دختركي (كه از كنيزان امام باقر - عليه السلام - بود) در را باز كرد، ابوصباح (ره) اشاره به طرف سينه كرد و گفت: «به آقايت بگو كناني است»

در همان لحظه امام - عليه السلام - از پشت ديوار فرياد برآورد: اُدْخُلْ لا اُمَّ لَكَ «اي بيمادر وارد شو!»

ابوصباح (ره) گويد وارد خانه شده و به حضور امام باقر - عليه السلام - رسيدم و عرض كردم به خدا قسم (از دست زدن به پستان كنيز) قصد بدي نداشتم، فقط ميخواستم بر ايمانم در مورد شما (كه آيا از پشت پردهها اطلاع داريد يا نه) بيفزايد»

فرمود: راست ميگوئي، اگر فكر كنيد كه اين ديوارها جلوديد ما را ميگيرد چنانكه ديد شما را ميگيرد، پس چه فرقي بين ما و شما است.

فاياك ان تعاود مِثْلَها: «بپرهيز كه مبادا اين كار تكرار شود»(2)

گويا اندكي بياحتياط شده نه اينكه قصد تنهزدن و يا لمس كردن داشته باشد.

اعلام خطر!

ابوبصير (ره) گويد: زماني كه در كوفه بود به يكي از بانوان كه درس قرآن ميدادم روزي به مناسبتي در يك مورد با او شوخي كردم.

مدتي گذشت تا در مدينه به حضور امام باقر - عليه السلام - رسيدم

ص: 83


1- فروع كافي، ج 8، صفحات 384-385.
2- 1. . كشف الغمه، ج 2، ص 353.

آن حضرت مرا مورد سرزنش قرار داد و فرمود: «كسي كه در جاي خلوت گناه كند نظر لطف خدا از او برميگردد، اين چه سخني بود كه به آن زن گفتي؟!»

از شدت شرم، سر در گريبان كرده و توبه نمودم، امام باقر - عليه السلام - به من فرمود كه «مراقب باش كه تكرار نكني» و با زن نامحرم شوخي ننمائي.(1)

تصور ميشود اينگونه اعمال چنان قابل اهميت است كه بر امام معصوم لازم بود كه صحابي خود را تذكر دهند.

پيوند ناخواسته

يكي از اطباء كه خيلي هم معروف بود ولي بعضي گفتند فردي چشمچران است، همين نگاهش او را گرفتار كرد... جريان اينگونه بوده كه خانمش در... تعريف كرد:

... يك روز ساعت 2 بعدازظهر زنگ درب منزل به صدا درآمد، رفتم در را باز كردم، ديدم سه نفر با خشم و غضب و چوب و چماق پشت درب ايستادهاند، گفتم بفرمائيد.

يكي از آنها گفت: (حالت مسخره) آقاي دكتر هستند؟

گفتم: به، به، بله، نه، نه، نخير.

يكي از آنها گفت: كافي است نميخواهد حاشا كني، هنوز حرف او تمام نشده بود كه شوهرم گفت: كيه؟

گفتم: با شما كار دارند.

گفت: بگو عصر بيايند مطب.

همگي با هم فرياد زدند بيا بيرون ببينيم ما همينجا كار داريم.

شوهرم نگاهي كرد و ديد سهنفر با چوب و حالت خشم و غضب درب منزل ايستادهاند.

گفت: در را ببند و بيا تو.

درب منزل را بستم.

فرياد آنها بلند، نامرد، بيناموس، بيغيرت بيا بيرون...

مردم ريختند از

ص: 84


1- 2. . بحار الانوار، ج 46، ص 247.

منزلها بيرون، شوهرم چون ديد وضع خراب است به كميته زنگ زد.

مأمورين آمدند، مردم جمع شدند، مأمورين كميته آن سهنفر را گرفتند داخل ماشين كميته بردند، آنها فرياد ميزدند و...

چند لحظه گذشت بعد مأمورين آمدند گفتند شما هم لباس بپوشيد اينها از شما شكايت دارند راجع به خانم... تا نام خانم را بردند رنگ شوهرم پريد، دست و پايش ميلرزيد، زبانش بند آمده بود... لباس پوشيد سوار ماشين كميته شد بعد از چند روزي به كميته رفتم به او سري بزنم، ديدم زانوي غم به بغل گرفته و ميگويد امان از يك نگاه، سرافكنده بود، گفتم چه شده؟

گفت اين زن 10 سال از من بزرگتر است گفته بايد با من ازدواج كند.

من سر و صدايم بلند شد... شوهرم گفت: يا ازدواج يا هركجا مرا ببينند ميكشند، هركدام را ميخواهي انتخاب كن؟

سكوت كردم و از كميته بيرون آمدم، اين بود ماجراي يك نگاه اين آقاي دكتر.

توصيه: اگر همسر، دختر، خواهر جوان و... شما مريض هستند نزد دكتر زن ببريد اگر ناچار شديد حتماً فردي با او بفرستيد چون شيطان در اطاقي كه يك مرد و زن باشند خيلي تلاش ميكند تا فساد ايجاد كند و گاه چنين مشكلاتي را بوجود ميآورد.

تذكر دوستانه

امام علي - عليه السلام - در بين اصحاب خود نشسته بود، زني زيبا و نيكرو از برابر آنها عبور كرد، اصحاب چشمهاي خود را به سوي زن متوجه ساختند و برخي نيز چشم خود را برگرداندند.

آن حضرت فرمود: ديدههاي آن مردها (مانند شتر مست) بر هوا

ص: 85

افكنده است و اينگونه نگاه كردن سبب هيجان و برانگيخته شدن شهوت ميشود و زمينهساز گناه است.

پس هرگاه يكي از شما به زني كه او را خوش آيد نگاه كند دچار گرفتاري ميگردد.(1)

نگاه، كشتار جمعي

يكي از ماجراهايي كه در اوايل اسلام مسلمين با آن مواجه بودند جريان غزوه «بني قينقاع» بود كه بعد از جنگ بدر مدت يك ماه اتفاق افتاد ماجرا اينگونه آغاز شد كه زني از مسلمين براي خريد به بازار رفته بود و در حاليكه نشسته بود براي برداشتن چيزي يكي از يهوديان تا نظرش به او افتاد او را خيلي زيبا ديد ديگران آمدند و با نگاههاي تند خود ديگران را به نگاه كردن دعوت ميكردند تا اينكه عدهاي از يهوديان «بني قينقاع» پايين پيراهن او را به بالاي آن متصل كردند و هنگامي كه زن از جاي بلند شد وضعيت زنندهاي پيش آمد، پس از آن مسلماني به يكي از يهوديان حمله كرد و او را كشت و آنها نيز آن مسلمان را كشتند، پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - نزد يهوديان آمد و آنها را از پايان كارشان ترساند.(2)

اين نشاندهندة غيرتمداري مردم صدراسلام بوده و ولگردي يهوديان و تجاوزگري آنان.

زن ناپاك و جوان پاك

زني ناپاك كه تصميم گرفت جوان عابد و پاكي را آلوده سازد، برخي گفتند ممكن نيست، او به آنها گفت: به خدا قسم تا از او كام نگيرم باز نميگردم، زن رفت طرف منزل جوان، درب را كوبيد، جوان آمد پشت در، گفت: كيستي؟

زن گفت: يك عده جوان دنبال من هستند

ص: 86


1- 3. . نهج البلاغه حكمت 412.
2- 4. . بحار الانوار، ج 20، ص 5، در برخي از تفاسير ذيل آيه 12 سوره آلعمران نقل شده است.

و ميخواهند مرا بكشند.

جوان گفت: بيا توي منزل، زن تا وارد شد جامه خود را از تن بيرون كرد، جوان مضطرب شد، ناگاه متوجه خداي خويش شد، نزديك او آتش افروخته بود، رفت طرف آتش و دستش را روي آتش قرار داد.

زن گفت: چه ميكني؟

جوان گفت: چون نتيجه اين عمل آتش الهي است ميخواهم خود را نجات از آن آتش آخرت بدهم و ميلم به اين وسيله از بين برود.

زن ناپاك منقلب شد و فوري رفت بيرون از منزل و فرياد ميزد بياييد اين جوان دارد خودش را ميسوزاند.

مردم آمدند ديدند جوان نزديك آتش ايستاده و بوي سوختگي از اتاق به مشام ميرسد.

همه تعجب كردند و وقتي زن بيرون رفت جوان هم كار خود را رها كرد.(1)

پاداش پاكي

امام سجاد - عليه السلام - فرمود: مردي با خانوادهاش براي سفر عازم شد، براي آن سفر تصميم گرفتند از طريق دريا سفر نمايند، پس از اينكه سوار كشتي شدند، طوفان تندي آغاز شد، بگونهاي اوج گرفت كه كشتي و اهل آن همه غرق دريا شدند همسر اين مرد بوسيله تخته چوبي خود را از مرگ نجات داد و به جزيرهاي رسيد تا وارد جزيره شد فردي را ديد خيلي خشن و تندخو.

مرد تا او را ديد از شدت زيبائي كه داشت به او خيره شد و سؤال كرد آيا تو انسان هستي؟

زن جواب داد: آري.

مرد با نگاههاي تندش زن را به لرزه انداخت.

مرد گفت: چرا نگراني؟

زن گفت: مرا رها ميكني يا اينكه

ص: 87


1- 5. . بحار الانوار، ج 70، ص 387.

از او مدد جويم؟

مرد گفت: اگر رهايت نكنم چه ميشود؟

زن گفت: از او ياري ميجويم.

سخن زن مرد را تكان داد و گفت: من بايد بيشتر از خدا بترسم زيرا من ميل دارم نه تو، آنگاه از جا برخاست و سخني نگفت و تصميم به توبه و بازگشت گرفت.

** **

همينطور كه داشت ميرفت عابدي را در راه ديد، گرماي آفتاب هر دوي آنها را ميآزرد.

عابد گفت: بيا از خدا بخواهيم تا بين ما و آفتاب سايهاي ايجاد نمايد.

جوان گفت: من كاري در خود سراغ ندارم تا زمينه اين لطف خداوند گردد.

جوان گفت: شما دعاكن تا من آمين بگويم.

عابد خدا را خواند و از او خواست كه سايهاي براي آنها مقرر گرداند.

جوان هم آمين گفت.

بلافاصله قطعهاي ابر روي سر هردو قرار گرفت و موجب شد كه آفتاب آنها را نيازارد، بعد از مقداري كه زير سايه الهي حركت كردند سر يك چند راهي خواستند از هم جدا شوند.

عابد ديد ابر بطرف جوان ميرود، رو كرد به جوان و گفت:

تو از من نزد خدا مقربتر هستي، زيرا من قبلاً از خدا خواسته بودم ابري عطا كند و عطا نكرد و تو خواستي و خداوند عنايت كرد.

جوان جريان خود را براي او نقل كرد.

عابد گفت: خداوند گناه گذشتهات را عفو كرده و اين لطف ويژه را نيز فرموده مراقب اعمال خود باش.

زيرا اين مقام بس والائي است كه خداوند به تو عنايت فرموده است و اين بخاطر

ص: 88

لحظهاي بود كه از گناه چشمپوشي كردي.(1)

5- عبرت پنجم

نقشه خائنانه

عبدالله بن سلام والي عراق در زمان معاويه همسري داشت كه به زيبائي و... زبانزد خاص و عام بود، جمال و زيبائي او چندان شهرت داشت كه يزيد پسر معاويه در پي نگاه اوليهاي كه يكي از دوستانش كرده بود و براي او تعريف كرد، نديده علاقمند وي شد، براي رسيدن به اين خواسته از «رفيف» (كه يكي از نزديكان دربار بود) كمك خواست و او نيز به معاويه گفت، معاويه هم نامهاي به عبدالله بن سلام نوشت و بدو فرمان داد هرچه زودتر براي امري مهم به شام حركت كند.

... وقتي او به شام آمد براي او خانهاي مجلل و زيبا در نظر گرفته شد و او را به آن خانه فرستاد از طرفي به دونفر از صحابي مشهور پيغمبر - صلي الله عليه و آله - كه براي او كار ميكردند امر كرد كه به عبدالله خبر دهند كه معاويه ميخواهد دخترش را به عقد او درآورد... از آن سوي به دخترش هم گفت: اگر در آن جلسه حضور يافتي بگو من بشرط اينكه او همسر قبلي خود را طلاق دهد با او ازدواج ميكنم.

... جلسه تشكيل شد و دختر معاويه اين سخن را گفت، عبدالله بيچاره و بيخبر از همهجا، همسر خود را طلاق داد، خبر طلاق «ارينب» به يزيد رسيد، از آن سوي خبر قطعي رضايت دختر معاويه با ازدواج عبدالله موكول شده به بعد، خبر طلاق ارينب بين مردم پخش شد.

دختر معاويه هم اعلام كرد كه راضي به ازدواج نيستم، عبدالله از توطئه باخبر

ص: 89


1- 6. . بحار الانوار، ج 70، ص 361.

شد.

چون سهماه گذشت وعده(1)ارينب تمام شد، معاويه «ابوالدرداء» را بعنوان خواستگاري ارينب به عراق فرستاد و ابوالدرداء در پي مأموريت خود روانه عراق شد.

اتفاقاً در بين راه امام حسين - عليه السلام - را ديد و در ضمن صحبتها علت آمدنش به عراق را به امام حسين - عليه السلام - عرض كرد.

امام حسين - عليه السلام - نيز فرمود: من چون از جدائي عبدالله از ارينب مطلع شدم من هم هميننظر را داشتم، حال كه نزد ارينب ميروي خواسته مرا نيز به او بگو و از طرف من نيز خواستگاري كن، هرچه معاويه مهر قرار داد من نيز راضي هستم.

... ابوالدرداء نزد ارينب رفت و جريان امام حسين - عليه السلام - و يزيد را به او گفت.

ارينب گفت: به نظر تو كدام بهتر است؟

ابوالدرداء (با اينكه فرد شايستهاي نبود) گفت: حسين - عليه السلام - دنيا و آخرت دارد.

ارينب پذيرفت كه با امام حسين - عليه السلام - ازدواج كند، معاويه وقتي ديد نقشه شومش نابود شد خيلي ناراحت شد، تا جريان اينگونه شد معاويه به عبدالله بيتوجهي كرد و او مجبور شد به عراق بازگردد، جريان را شنيد رفت منزل امام حسين - عليه السلام - تا طلبي كه از ارينب داشت بازپس گيرد.

امام حسين - عليه السلام - فرمود: ميخواهي با همسر قبلي خود ازدواج كني؟

عرض كرد آقا بله، معاويه مرا گمراه كرد.

امام حسين - عليه السلام - فرمود: عبدالله من كوچكترين نظري به ارينب نداشتهام فقط خواستهام او را از چنگال

ص: 90


1- عده زماني است كه شرع مقدس تعيين فرموده كه زن پس از طلاق و يا فوت همسر بايد رعايت كند و بعد از اين زمان ميتواند ازدواج كند.

يزيد و معاويه برهانم، طلاق از امام حسين - عليه السلام - انجام شد و به عقد عبدالله درآمد (چون امام حسين - عليه السلام -) با او آميزش نكرده بود كه نياز به عده باشد)

آري كار آنها فساد و جنايت بود و روش ائمه - عليهم السلام - پاكي و نجات از فساد بوده است.(1)

آنها براي كام گرفتن خود راضي ميشدند كاشانه بلكه كاشانهها را از هم متلاشي كنند.

برخي گفتهاند اين امر يكي از عواملي بود كه كينه يزيد را نسبت به امام حسين - عليه السلام - ايجاد نمود.

پاكي و لطف خدا

يكي از صحابه گويد: من به شهر مصر رفتم در آنجا آهنگري را ديدم كه آهن گداخته را از كوره آهنگري با دست خود بيرون ميآورد و روي سندان ميگذارد و حرارت آهن در دست او اثر نميكند با خود گفت: بايد اين شخص صالحي باشد كه آتش به دست او تأثيري نميكند، از اين رو به نزد مرد رفتم و به او سلام كردم و گفتم: تو را بحق آن خدائي كه اين كرامت را به تو لطف كرده دعائي در حق من بكن، مرد آهنگر كه اين سخن را از من شنيد گفت:

اي برادر من آنگونه كه تو گمان ميكني نيستم.

بدو گفتم: برادر اين كار كه تو ميكني جز از مردان صالح سر نميزند.

در پاسخ من گفت: گوش كن تا داستان عجيبي كه دراينباره دارم براي تو شرح دهم:

گفتم: اگر چنين منتي بر من بگذاري ممنون هستم.

گفت: آري من روزي در همين دكان

ص: 91


1- ثمرات الاوراق، ج 1، ص 196؛ الامامه و السياسه، ص 155.

نشسته بودم كه ناگاه زني بسيار زيبا كه تا آن روز زني بدان زيبائي نديده بودم نزد من آمد و گفت:

برادر چيزي داري كه در راه خدا به من بدهي؟ من كه شيفته رخسارش شده بودم به او گفتم اگر حاضر باشي به خانهام بيايي و خواستة مرا انجام دهي هرچيز كه بخواهي به تو خواهم داد.

زن باناراحتي گفت: به خدا من زني نيستم كه تن به اين كار بدهم.

گفتم: در اين صورت برخيز و از پيش من برو و زن برخاست و از نزد من رفت تا از چشمم ناپديد شد پس از چندي دوباره نزد من آمد و گفت: احتياج و تنگدستي مرا وادار كرد كه بخواسته تو تن در دهم من برخاسته دكان را بستم و او را به خانه بردم چون به خانه رسيديم گفت: اي مرد من كودكاني خردسال دارم كه آنها را گرسنه در خانه گذاشتهام و به اينجا آمدهام، اگر چيزي به من بدهي تا براي آنها ببرم دوباره به نزد تو بازگردم، به من محبت كردهاي، من از او پيمان گرفتم كه بازگردد و سپس چند درهم به او دادم آن زن بيرون رفت پس از ساعتي بازگشت و داخل خانه شد من برخاسته و در را بستم و بر آن قفل زدم.

زن گفت: چرا چنين ميكني؟

گفتم: از ترس مردم.

گفت: چرا از خداي مردم نميترسي؟

گفتم: خدا آمرزنده و مهربان است، اين را گفته و به سوي او رفتم، ديدم چون شاخه بيد ميلرزد، سيلاب اشك از ديدگانش روان است.

به او گفتم

ص: 92

از چه وحشت داري و چرا چنين ميلرزي؟

گفت: از ترس خداي عزوجل و بدنبال سخن ادامه داد و گفت: اي مرد اگر براي خدا از من دست برداري و مرا رها كني من ضمانت ميكنم كه خداوند تو را در دنيا و آخرت به آتش نسوزاند.

من كه آن حال را از او مشاهده كردم و آن حرف و گفتارش را شنيدم برخاسته و هرچه داشتم به او دادم و گفتم: اي زن اين اموال را بردار و به دنبال كار خود برو كه من تو را بخاطر خداي متعال رها كردم، آن زن برخاست و رفت و من در آن حال به خواب رفتم، در خواب ديدم بانوي محترمهاي كه تاجي از ياقوت برسرداشت به نزد من آمد و گفت:

يا هذا جزاك الله عنا خيرا

«اي مرد خدا از جانب ما جزاي خيرت دهد»

پرسيدم شما كيستيد؟

فرمود: من مادر همان زني هستم كه به نزد تو آمد و تو به خاطر خدا از او گذشتي.

لا احرقك الله بالنار لا في الدنيا و لا في الاخره.

خدا در دنيا و آخرت تو را با آتش نسوزاند.

پرسيدم: آن زن از كدام خاندان بود؟

فرمود: از ذريه و نسل رسول خدا - صلي الله عليه و آله - بود.

من كه اين سخن را شنيدم خداي تعالي را سپاسگزاري كردم كه مرا موفق داشت و از گناه محافظتم كرد و بياد آيه قرآن افتادم كه خداوند فرمود:

ما اراده كردهايم كه اهلبيت پاك و مطهر باشند.(1)

و بدنبال اين ماجرا از خواب

ص: 93


1- فضائل السادات، ص 241.

كه بيدار شدم و از آن روز تاكنون آتش دنيا مرا نميسوزاند، اميدوارم آتش آخرت نيز مرا نسوزاند.(1)

بعد من گفتم خوشا به سعادتت كه چنين توفيقي خداوند متعال بوسيله آن زن بزرگوار به تو نصيب نموده است.

شاعر نيز گويد:

زم-نزلات ه-وس گر ب-رون نهي قدمي ن-زول در ح-رم ك-بري-ا ت-واني ك-رد

اگر زهستي خ-ود ب-گذري ي-قين داني كه عرش و فرش و فلك زير پا تواني كرد

وليكن اين عمل رهروان چالاك است ت-و ن-ازنين ج-هاني ك-جا ت-واني ك-رد؟

فساد عامل شكست حق

زماني كه حضرت موسي - عليه السلام - در «تيه» از دنيا رفت وصي او يوشع بن نون - عليه السلام - بنياسرائيل را برداشت و براي فتح شهرهاي شام (يا اريحا) حركت كرد، زماني كه به آنجا رسيد شهر را محاصره كرد، حاكم آن شهر به بلعم بن باعورا كه مردي عابد و مستجاب الدعوه بود دستور داد تا برود و يوشع - عليه السلام - را نفرين كند، اما بلعم جرياني ديد كه نميتوانست يوشع و لشكريان او را نفرين كند، لذا نزد حاكم برگشت و گفت: راهي براي نفرين به اينها نيست، اما راهي براي نابودي يوشع - عليه السلام - و لشكريانش هست و آن اينكه زنان بدكاره و فاحشه را زينت كنيد و بعنوان خريد و فروش بين آنها بفرستيد و راه دلربائي را به آنها آموخته و تعليمشان دهيد كه از زنا با لشكريان روي نگردانند.

دستور بلعم اجراء شد زنان بدكار در بين لشكريان يوشع - عليه السلام - آمد و رفت كردند و در اثر

ص: 94


1- احزاب، آيه 33.

اين تماس و فساد با اينها طاعون بجان لشكريان افتاد و در فاصله چند روز هفتاد يا نود هزار نفر مردند تا آنكه يكي از لشكريان كه غيرتمند و شجاع بود بنام «فنحاص» وقتي از جريان باخبر شد نيزه خود را در دست گرفت و به ميان لشكريان آمد و نيزهاش را در پشت مردي كه روي سينه يكي از همان زنان افتاده بود و مشغول فساد بود فرو كرد و خشمي كه داشت چنان نيزه را فشار داد كه از پشت آن زن بيرون آمد و هر دو را بر سر نيزه كرد و در ميان خيمهها به زمين زد و فرياد برآورد:

هركس از اين پس با زني درآميزد چنين سرنوشتي خواهد داشت.

سربازان يوشع - عليه السلام - كه چنان ديدند دست از سر زنان برداشته و در نتيجه طاعون برطرف شد و يوشع - عليه السلام - آنها را برداشته و شهر را فتح كردند و از بيماري هم نجات يافتند.(1)

نگاه، خيانت به امانت

روش پيامبر عاليقدر - صلي الله عليه و آله - اين بود كه هرگاه ميخواستند عازم جهاد شوند ميان هر دونفر از ياران خود پيمان اخوت و برادري ميبستند تا يكي از آنها به جهاد برود و ديگري در شهر بماند و كارهاي ضروري را او انجام دهد.

حضرت در جنگ تبوك ميان سعيد بن عبدالرحمن (ره) و ثعلبة ابن انصاري (ره) پيمان برادري بست و سعيد (ره) در ملازمت پيغمبر - صلي الله عليه و آله - به جهاد رفت و ثعلبه (ره) هم در مدينه ماند و عهدهدار امور خانواده

ص: 95


1- كامل ابن اثير، ج 1، ص 68-70؛ و مروج الذهب، ج 1، ص 30؛ و بحار الانوار، ج 13، ص 377.

او گرديد و هر روز احتياجات زندگي خانواده سعيد را مهيا ميكرد.

يكي از روزها كه زن سعيد در مورد كار لازم خانه از پشتپرده با او سخن ميگفت وسوسه هواي نفس، هواي خفته ثعلبه را بيدار نمود و با خود گفت: مدتي است كه اين زن از پس پرده با تو سخن ميگويد آخر نگاهي كن و ببين پشتپرده كيست؟ خيالات آنقدر او را تحريك كرد كه قادر به مهار نفس سركش و طغيانگر خود نشده و به همسر سعيد نگاه كرد و مشاهده كرد كه زني است زيبا كه حجب و حيا رخسارش را احاطه كرده است.

با همين يك نگاه چنان دل را از دست داد و بيقرار شد كه قدم پيشنهاد و به زن نزديك شد و دست دراز كرد كه به او خيانت كند ولي در همان لحظه حساس و خطرناك زن فرياد زد و گفت: ثعلبه آيا سزاوار است كه پرده ناموس برادر مجاهد خود را بدري؟

آيا شايسته است كه او در راه خدا پيكار نمايد و تو در خانه وي نسبت به همسرش قصد سوء كني؟

اين كلام مانند صاعقهاي بر مغز ثعلبه فرود آمد، فريادي زد و از خانه بيرون رفت، و سر به كوه و صحرا نهاد، در پاي كوه شب و روز با پريشاني و بيقراري و گريه و زاري بسر برد و دائم ميگفت:

«خدايا تو معروف به آمرزشي و من موصوف به گناهم»

مدتها گذشت و او همچنان در بيابان ناله و بيقراري مينمود و عذر تقصير به پيشگاه خدا ميبرد و طلب عفو ميكرد.

ص: 96

وز و شبها سپري شد و جريان ادامه پيدا كرد و پيوسته ثعلبه (ره) در گريه و زاري بود تا اينكه پيامبر گرامي اسلام - صلي الله عليه و آله - از سفر جهاد مراجعت فرمود:

سعيد (ره) برميگردد

وقتي سعيد به خانه آمد قبل از هرچيز احوال ثعلبه را پرسيد؟

همسر وي ماجرا را براي او شرح داد و گفت همكنون در كوه و بيابان با غم و اندوه و ندامت دست به گريبان است.

سعيد با شنيدن اين سخن از خانه بيرون آمد و براي جستجوي ثعلبه به هر طرف رويآورد، او را در بيابان يافت كه دست برسر نهاده و پيوسته ميگويد:

اي واي بر پريشاني و پشيماني، اي واي بر شرمساري، واي بر رسوائي روز رستاخيز

سعيد نزديك شد و او را دلداري داد و گفت: برادر برخيز حضور پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - شرفياب شويم تا اين درد را داروئي و اين رنج را شفائي بيابد.

ثعلبه (ره) گفت: اگر لازم است حتماً به حضور پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - شرفياب شوم بايد دستها و گردن مرا با بند بسته و مانند بندگان گريزپا به خدمت پيامبر - صلي الله عليه و آله - ببري.

سعيد (ره) ناچار دستهاي او را بست و طناب در گردنش انداخت و بدينگونه وارد مدينه شدند.

ثعلبه (ره) دختري به نام «حمصانه» داشت چون خبر آمدن پدرش را شنيد دواندوان به سوي او شتافت ولي همين كه پدر را با آن حالت ديد اشك تأثر از ديدگان

ص: 97

فروريخت و گفت: اي پدر اين چه وضعي است؟

ثعلبه (ره) گفت: فرزندم اين حال گناهكار در دنياست، قيامت او معلوم نيست.

همانطوري كه ميآمدند از در خانه صحابه ميگذشتند و همه پس از شنيدن جريان او را از خود ميراندند.

آمدند تا به درب خانه پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - كه رسيدند، ثعلبه (ره) فرياد زد: المذنب (گناهكار) حضرت اجازه ورود داد و پرسيدند ثعلبه اين چه وضعي است؟

ثعلبه (ره) خلاصه جريان را نقل كرد.

حضرت فرمود: گناهي عظيم از تو سرزده از اينجا برو با خدا راز و نياز كن و طلب آمرزش نما.

ثعلبه (ره) از شهر دور شد و در بيابانها با خدا راز و نياز ميكرد و ميناليد، چند روزي در حال سوز و گداز بود كه هنگام نماز عصر پيك حق آمد و اين آيه را بر پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - خواند:

«نيكان كساني هستند كه هرگاه كار ناشايستي از آنها سرزد خدا را بياد آرند و از گناه خود بدرگاه خدا توبه كنند، كيست جز خداوند كه گناهان را بيامرزد، آنها كساني هستند كه بر انجام كارهاي زشت اصرار نورزند زيرا به زشتي گناه آگاه هستند.»

فرشته وحي عرض كرد يا رسول الله - صلي الله عليه و آله - خداوند ميفرمايد از ما بخواه ثعلبه (ره) را بيامرزيم.

حضرت رسول خدا - صلي الله عليه و آله - علي - عليه السلام - و سلمان (ره) را به دنبال ثعلبه (ره) فرستادند در ميان راه شباني به آنها

ص: 98

رسيد، حضرت سراغ ثعلبه (ره) را از او گرفت چوپان گفت: شبها شخصي زير اين درخت ميآيد و مينالد، حضرت علي - عليه السلام - و سلمان (ره) صبر كردند تا شب فرارسيد ثعلبه (ره) آمد، علي - عليه السلام - به او فرمودند: اي ثعلبه (ره) مژده باد بر تو كه خدا تو را آمرزيد و اكنون پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - تو را ميخواند و آنگاه آيه شريفهاي كه بر پيامبر - صلي الله عليه و آله - نازل شده بود قرائت فرمودند.(1)

ثعلبه (ره) برخاست و همراه حضرت به مدينه آمد و يكراست وارد مسجد پيامبر - صلي الله عليه و آله - شد، حضرت مشغول نماز عشا بود آنها نيز اقتدا كردند حضرت بعد از خواندن سوره حمد شروع به خواندن سوره تكاثر فرمود همين كه آيه اول را خواند: أَلْهيكُمُ التَّكاثُرُ «شما مردم را از زيادي مال و فرزندان سخت (از ياد خدا و مرگ) غافل داشته است» ثعلبه (ره) نعرهاي زد.

حضرت آيه دوم را قرائت فرمود: حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ؛ تا آنجا كه بگور و ملاقات اهل قبور رفتيد، دوباره فرياد بلندي برآورد و چون آيه سوم را شنيد، كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ؛ به زودي خواهيد دانست كه پس از مرگ چه سختيهايي در پيش داريد.

ناگهان ثعلبه (ره) نالهاي دردناك برآورد و نقش زمين شد، بعد از نماز پيامبر دستور دادند آب آوردند و بصورتش پاشيدند ولي او به هوش نيامد وقتي خوب ملاحظه كردند ديدند ثعلبه (ره) جانبهجان آفرين تسليم كرده است.(2)

وقتي كه جريان عفو ثعلبه (ره) توسط پيامبر - صلي الله عليه و آله

ص: 99


1- «وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً...» آلعمران، 135.
2- خزينة الجواهر، ص 320 به نقل از روضه الانوار محقق سبزواري؛ نور الثقلين، ذيل آيه 135.

- به مردم گفته شده همه گفتند خوشا به حال او كه عاقبت به خير شد و آمرزيده از دنيا رفت.

6- عبرت ششم

خيانت به برادر

در زمان يكي از پادشاهان يك قاضي بود كه برادري درستكار داشت، برادر قاضي زني پاكدامن داشت.

روزي براي انجام كاري پادشاه از قاضي مردي امين و درستكار خواست، قاضي گفت:

من براي اين كار از برادرم شايستهتر سراغ ندارم، سپس برادر را طلبيد و جريان را به او اطلاع داد، برادرش از شنيدن مطلب ناراحت شد و گفت من چون زن دارم برايم مشكل است اين مأموريت را انجام دهم، قاضي نپذيرفت و گفت حتماً براي انجام اين كار بايد بروي، او هم به ناچار قبول كرده ترك وطن نموده و هنگام حركت از قاضي خواست كه در نبود او از زن و ناموسش نگاهداري كند و كارهاي او را انجام دهد.

برادر قاضي با ناراحتي از زن خود خداحافظي كرد و به سفر رفت.

پس از رفتن او قاضي براي انجام كارهاي منزل برادر به خانه او رفت و آمد ميكرد.

برادر او زن بسيار زيبائي داشت كه قاضي هم از زيبائي فراوان او زياد شنيده بود و شايد براي تأمين منظور پليدش برادر را به سفر فرستاد.

روزي به خانه برادر رفت و چون خانه را خلوت و زن جوان را تنها يافت از آن زن پاكدامن كه تا آن زمان عمل خلافي انجام نداده بود خواست كه به خواهش نامشروع او تن دهد.

زن از شنيدن آن مطلب برجا ميخكوب شد و ترس و نگراني وجودش را فراگرفت و

ص: 100

پاسخ تندي به قاضي داد و نيت او را شيطاني دانست و از او خواست كه از خواهش خود بگذرد.

قاضي سوگند ياد كرد كه اگر تسليم من نشوي، چون من قاضي كشور هستم نزد پادشاه ميروم و ميگويم تو فساد كردهاي تا تو را سنگسار نمايد.

زن گفت: من از اين تهديدها نميترسم هر كار ميخواهي بكن.

قاضي هم پيش پادشاه آمد و گفت: زن برادرم در غياب شوهرش كه به مأموريت رفته فساد كرده و مطلب بر من روشن شده و ثابت است.

پادشاه گفت: تو قاضي هستي با اجراي (حد) او را از اين گناه پاك گردان.

قاضي حكم حد را گرفت و باز پيش زنبرادر آمد و گفت: اگر تسليم نشوي سنگسار خواهي شد.

زن گفت: من حاضرم سنگسار شوم اما دامنم را به گناه آلوده نخواهم كرد.

قاضي كه در طوفان شهوت غوطهور بود اعلان عمومي داد كه مردم براي اجراي حد اجتماع كنند.

سپس در حضور تماشاچيان دستهاي زن بيگناه را از پشت بست و او را در ميان گودالي قرار داد و سنگسار نمود. سپس به اطمينان اينكه مرده است نزديك غروب جمعيت پراكنده شدند، شب فرارسيد و زن كه هنوز نمرده بود با زحمت زياد از گودال بيرون آمد و افتان و خيزان از شهر خارج شد و در مسيرش به ديري رسيد كه راهبي در آن ميزيست، چون شب بود و در دير بسته شده بود همانجا خوابيد.

صبح كه راهب در دير را بازكرد زن را ديد و از او ماجرايش را پرسيد؟

زن هم

ص: 101

ماجرا را بري او تعريف كرد، راهب كودكي بيمادر داشت و با غلامي در آنجا زندگي ميكرد، او زن را به خانه برد و زخمهاي او را مداوا كرد و سپس كودكش را به او سپرد كه از وي مادرانه پرستاري كند.

زيبايي و دردسر

مدتي گذشت، زن آب و رنگ اصلي خود را بازيافت و زيبائي او معلوم شد.

غلام او را زيرنظر داشت تا يكروز از او تقاضاي فساد كرد.

زن دست رد بر سينه او زد و به او اعتنا ننمود غلام زن را تهديد كرد كه اگر به خواسته او پاسخ ندهد بلائي به سرش خواهد آورد، زن تسليم نشد، غلام هم رفت و كودك را كشت و نزد راهب رفته به او گفت اين زن بدكاره ميخواست با من فساد كند و چون من راضي نشدم براي انتقامگيري فرزند تو را كشت.

راهب نزد زن آمد و به او گفت: اين جواب آن خوبيهاي من بود، زن جريان را گفت ولي راهب قبول نكرد و به او گفت پس از مرگ فرزندم ديگر نميتوانم تو را اينجا ببينم، بهتر است از اينجا بروي آنگاه بيست درهم به او داد و گفت اين را هزينه راه كن و او را شبانه بيرون كرد.

زن بيچاره بدون هدف در آن شب تاريك و وحشتناك در بيابان حيران و سرگردان رفت تا فرداي آن روز به دهكدهاي رسيد ديد مردي را به دار زدهاند، پرسيد چرا اين مرد را دار زدهاند؟

گفت او بيست درهم بدهكار است و چون پول ندارد و رسم ما بر اين

ص: 102

است كه طلبكار بدهكار را در صورت نداشتن پول بدار ميكشد.

زن بيست درهم را داد به طلبكار و مرد را از دار پايين كشيدند، مرد را از دار پايين آوردند و مرد از زن تشكر كرد و وقتي فهميد كه او زني تنهاست گفت: غممخور چون جان مرا نجات دادي هرجا بروي من با تو هستم، با هم بكنار دريا رسيدند در آنجا كشتي ديدند كه در ساحل لنگر انداخته بود گروهي هم آنجا بودند، مرد زن را كنار ساحل گذاشت و خود به كشتي رفته و از آنها پرسيد كشتيهاي شما چيست و چه دارد؟

گفتند: دو كشتي است كه يكي گوهرهاي قيمتي و چيزهاي گرانبها دارد و ديگري كشتي خودمان در آن مينشينيم.

مرد گفت: من يك گوهر قيمتي دارم و آن يك كنيزي است كه تاكنون به زيبائي او نديدهايد.

گفتند: او را به ما ميفروشي؟

گفت: اول برويد او را ببينيد بعد درباره قيمت حرف بزنيم.

چند نفر رفتند و او را ديدند گفتند ما تاكنون به زيبائي او نديدهايم، خلاصه مرد زن را به دههزار درهم فروخت، پولها را گرفت و رفت، آنها آمدند و به زن گفتند: برخيز بيا و در كشتي بنشين.

گفت: براي چه؟

گفتند: ما تو را از صاحبت خريدهايم.

گفت: او كه صاحب من نيست.

گفتند: يا ميآيي يا به زور تو را ميبريم، زن هم برخاست و با آنان به طرف كشتي و كنار دريا روانه شد، وقتي خواستند سوار شوند، زن را در كشتي اجناس قيمتي گذاشتند و خود سوار كشتي ديگر

ص: 103

شدند تا وقتي به مقصد رسيدند تكليف خود را با او يكسره كنند.

همين كه از ساحل دور شدند و به وسط دريا رسيدند، خداوند به باد فرمان داد دريا را طوفاني نموده و آن كشتي خالي با سرنشينان را غرق نمايد و آن كشتي را كه زن در آن نشسته بود به كنار جزيرهاي برده تا زن بتواند از آن بيرون آمده و خود را نجات دهد.

وقتي زن در آن جزيره پياده شد از آب و ميوههاي درختان جزيره استفاده ميكرد و دور از هرگونه ترس و مانعي به عبادت خداوند مشغول بود در آن موقع خداوند به يكي از پيامبران آن عصر وحي كرد كه به پادشاه بگو يكي از بندگان خالصم در فلان جزيره است خود و اهل مملكت نزد او برويد و اعتراف به گناهان خود كنيد و از او بخواهيد براي شما طلب مغفرت كند.

آنگاه من هم از گناهان شما درميگذرم.

پادشاه با شنيدن اين موضوع همراه با جمعي به آن جزيره رفت: و به زن گفت:

اي زن روزي قاضي مملكت نزد من آمد و گفت زن برادرم فساد كرده من هم بدون تحقيق حكم سنگسار دادم، ميترسم كارم خلاف عدالت و حق بوده باشد. از تو ميخواهم از خداوند بخواهي مرا ببخشد.

زن گفت: خداوند تو را خواهد بخشيد بيا اينجا بنشين.

سپس شوهرش آمد و بدون آنكه او را بشناسد گفت: من زني داشتم كه داراي حسن و كمال بود، روزي من بدون رضايت او ناگزير شدم او را تنها بگذارم و به سفر بروم وقتي برگشتم برادرم

ص: 104

گفت او فساد كرد و او را سنگسار كردند من ميترسم نبود من باعث اتهام و سنگسار كردن او شده باشد و گناهي از من سرزده و درحال از خداوند بخواه كه مرا بيامرزد.

زن گفت: خداوند تو را خواهد آمرزيد بيا پهلوي من بنشين و گوش كن.

آنگاه قاضي آمد و گفت: اي زن من عاشق زن برادرم شدم او را به عمل نامشروع دعوت كردم وقتي پاسخ نداد نزد پادشاه به دروغ گفتم كه او فساد كرده و حكم سنگسار او را گرفتم در صورتيكه ميدانستم پاك است، از خدا بخواه كه مرا بيامرزد.

زن گفت: خدا تو را ميآمرزد و رو كرد به شوهر و گفت: شنيدي؟

بعد از آن راهب آمد وداستان خود را نقل كرد و گفت من زني را شب از دير بيرون كردم ميترسم درندهاي او را دريده باشد و در گردن من باشد.

زن گفت: خداوند تو را ميآمرزد همينجا بنشين.

سپس غلام راهب آمد و قصه خود را گفت و طلب آمرزش كرد.

آنگاه به غلام گفت: خداوند تو را ميآمرزد در آخر مردي كه بر دار زده بودند و او را خريده بود جلو آمد و ماجرا را نقل كرد و از وي طلب آمرزش نمود.

زن گفت: خداوند تو را نيامرزد.

در اين هنگام زن شوهر خود را مخاطب ساخت و گفت: من همسر تو هستم و آنچه شنيدي داستان من بود، ديدي در راه حفظ عفت و پاكي چه رنجها كشيدم و چه ديدم من ديگر ميل ندارم با مردان زندگي كنم از تو

ص: 105

ميخواهم اين كشتي را با تمام كالا و جواهراتش از من بگيري و مرا رها كني تا در اين جزيره به عبادت خدا مشغول شوم.

شوهر هم خواهش او را پذيرفت و كشتي را با آنچه بارداشت گرفت و با پادشاه و اهل مملكت به سوي شهر بازگشتند.(1)

ناپاكي، شكست جامعه

كشور اسپانيا در جنوبغربي اروپا قرار دارد و از كشورهاي حاصلخيز و خوش آب و هواي اروپاست، اين كشور در سال 711 ميلادي زمان خلافت بنياميه بدست مسلمانان فتح شد.

طارق بن زياد فرمانده يك لشكر 12 هزار نفري از راه جبل الطارق (كه هماكنون به نام او است) درفاصلة زماني كمي اسپانيا را فتح كرد و مسلمانان حدود هشتصد سال بر اين كشور حكومت كردند.

مسيحيان هرچه كردند در اين هشتصد سال نتوانستند اسپانيا را با وجود جنگهاي خونين پس بگيرند، تا بالاخره زمامداران مسيحي از راه فحشا مسلمانان را شكست داده و از اسپانيا راندند و قتلعام مسلمين صورت گرفت.

زمامداران مسيحي با يكي از افسران خائن مسلمان به نام «براق بن عمار» همدست شده و به كمك وي دو كار كردند:

1. مشروبات الكلي را به حد وفور در شهرهاي اسپانيا با قيمتهاي ارزان و نازل وارد كردند و در اختيار جوانان مسلمان قرار دادند.

2. دختران طناز و دلرباي اروپائي را گروهگروه وارد شهرها كردند و به آنها راه جذب جوانان مسلمان را آموزش دادند و آزادانه در معابر عمومي در اختيار جوانان قرار دادند تدريجاً فساد در بين مسلمين و جوانان رخنه كرد و وقتي فساد به زمامداران سرايت كرد مقدمات

ص: 106

نابودي و سقوط مسلمين فراهم شد.

--------------------------------------------------------------------------------

(1) . اصول كافي، ج 5، ص 556، چاپ جديد، با سند صحيح از امام صادق - عليه السلام -.

7- عبرت هفتم

نيرنگها

يكي از وزراي معتصم براي خود قصري بلند ساخته بود مشرف به خانههاي اطراف پيوسته در آن قصر مينشست و از در و پنجره زنان و دختران همسايه را تماشا ميكرد.

اتفاقاً يك روز چشمش به دختر يكي از همسايگان افتاد كه بسيار زيبا و خوشاندام بود و از قامتي فريبنده برخوردار بود، وزير او را ديد اسير عشق و پايبند محبت او شد. شخصي به عنوان خواستگاري پش پدر دختر كه مردي تاجر بود فرستاد، اما تاجر قبول نكرد و گفت: ما در شأن وزير نيستيم بايد با مثل خود تاجري وصلت كنيم.

وزير كه در عشق دختر ميسوخت راز خود را با يكي از نزديكان درميان گذاشت آن مرد هزار دينار خواست تا وزير را به كامدل برساند.

وزير پول را داد و مرد دهنفر از كساني كه شهادتشان نزد قاضي مورد قبول بود خواست و به هر يك صددينار داد تا نزد قاضي شهادت بدهند كه دختر براي وزير عقد شده است.

شاهدها پذيرفتند و پيش قاضي شهادت به ازدواج وزير و دختر تاجر دادند و به او گفتند علت شهادت ما در خطر بودن جان وزير است و سربلند نمودن دختر و رساندن پدر او به مقامي بلند بوده و قطعاً تاجر بعد از ديدن اين همه مهريه راضي خواهد شد، پس از انجام مراسم وزير شخصي را پيش تاجر فرستاد و زنش را طلب كرد، تاجر باتفاق

ص: 107

وزير پيش قاضي رفتند، قاضي حكم كرد مهر دختر را وزير به پدرش بپردازد و زن خود را به خانهاش ببرد.

تاجر بيچاره چنان حيران شد كه شبيه ديوانگان گرديد و هرچه خواست پيش خليفه وقت معتصم برود وسيله فراهم نشد، با يكي از دوستان مشورت كرد او گفت: فقط يك راه دارد كه وارد قصر معتصم شوي و آن اينست كه به لباس افراد قصر درآئي.

همين كار را كرد و خود را به معتصم رسانيد و داستان را پنهاني براي او شرح داد.

معتصم دستور داد وزير را حاضر كردند، وزير كه جريان را مطلع شد خيال كرد، با راست گفتن قضيه مورد بخشش واقع ميشود، چون مهر زيادي براي دختر تعيين كرده بود، شهود نيز همين فكر را كردند، اما بعد از كشف نيرنگ آنها و اقرارشان معتصم دستور داد هر يك از شهود را كنار كاخ بدار بزنند و وزير را در پوست گاوي كه تازه كشته شده بود قرار داد و چنان با عمود آهنين بر او زدند كه بدنش در آنجا له گرديد و به هم مخلوط شد.

معتصم به پدر دختر دستور داد دختر را به خانه ببرد و تمام مهريهاي كه وزير براي او تعيين كرده بود تصرف كند، و كسي حق اعتراض به او را نداشته باشد.

لذا پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: «كسي كه در حين عبور از كوچه و خيابان به داخل خانه مردم نگاه كند، زن به بدن مرد و مرد به موهاي زن نگاهش بيافتد بر خدا لازم است كه او را

ص: 108

در قيامت با منافقين همنشين سازد و اين فرد نميميرد مگر اينكه او رسوا گردد و روز قيامت لخت محشور خواهد شد. و كسي كه نگاهش به نامحرمان ادامه پيدا كند روز قيامت به ديدگانش ميخهايي وارد ميشود از آتش، آنگاه او را به آتش غضب الهي وارد ميسازند.»(1)

عشق پيري

... خداي متعال مأمور كرد حضرت موسي - عليه السلام - را كه بايد بقاياي پيكر حضرت يوسف - عليه السلام - را از مصر خارج كني.

موسي عرض كرد خدا از چه كسي بپرسم كه قبر او كجاست؟

خداي متعال فرمود: زن ناتواني است در محله... بنام... برو و از او بپرس.

حضرت موسي - عليه السلام - مكان او را شناسائي كرد و فردي را نزد او فرستاد، ديدند يك پيرزني، زمينگير، كور و... است. نزد او رفتند و از او پرسيدند آيا شما قبر يوسف - عليه السلام - را ميداني كجاست؟

پيرزن گفت: آري.

گفتند: كجاست؟

گفت: نشان دادن آنجا چهار شرط دارد در صورتي راهنمائي ميكنم كه خواستههاي مرا تأمين كنيد.

خبر به حضرت موسي - عليه السلام - رسيد، جريان بر او گران آمد.

خداي متعال به موسي - عليه السلام - وحي كرد هرچه ميخواهد به او وعده بده.

رفتند نزد او و گفتند خواستههاي شما چيست؟

پيرزن گفت:

1. جوان گردم

2. بينا گردم

3. پيامبر خدا مرا به همسري خود برگزيند.

4. پيامبر خدا قبول كند كه در آخرت هم مرا به همسري خود انتخاب نمايد.

حضرت موسي - عليه السلام

ص: 109


1- وسائل، ج 7، ص 141؛ و عقاب الاعمال، ص 45.

- بنابه دستور خداي متعال خواستههاي زن را پذيرفت.

پيرزن آمد و لرزان و افتان و خيزان قبر حضرت يوسف - عليه السلام - را به آنان نشان داد و هم جوان شد، بينا شد، به ازدواج موسي - عليه السلام - درآمد و شرط چهارم را هم خداي متعال عملي خواهد كرد.(1)

آري عشق پيري گر بجنبد، سر به رسوائي زند

آري پيرزن، عجوزه هنوز غريزه شهوت و دنياداري را درسر دارد.

معمولاً خانمها وقتي دور هم مينشينند يكي ازمطالب داغداغ، كم و زياد كردن سن يكديگر است و هميشه ميگويند ما جوان هستيم و بايد چه كنيم و...

اگرچه اين زن از راه شرعي و الهي غريزه خود را ارضاء كرد ولي بايد توجه داشت كه غريزه در افراد ثابت است و خيلي بايد مراقب بود. به پيري، مقام، شهرت، سن، زن يا مرد نگاه نميكند، بلكه اگر ايمان باشد اگر ايمان قوي باشد ميتوان خود را كنترل كند و به آبروريزي نكشاند.

رسوائي عابد

برصيصاي عابد، مردي از بنياسرائيل بود كه سالهاي بسياري خداي را عبادت ميكرد و در اثر عبادت به مقامي رسيده بود كه «مستجاب الدعوة» هر موقع خواستهاي براي خود يا ديگران از خدا ميخواست فوري برآورده شده بود و هر دعائي ميكرد برآورده ميشد، ولي در آخر عمر بخاطر يك گناه كارش برسوائي كشيد و او را بدار آويختند و كافر از دنيا رفت و در آخرت نيز به عذاب الهي دچار خواهد شد.

... شيطان از زيادي عبادت وي ناراحت بود و هرچه خواست او را منحرف نمايد نتوانست پس «اعور» يكي

ص: 110


1- اين داستان از بحار الانوار، ج 82، ص 67 برگزيده شده.

از مأمورين ويژه خود را كه مأمور بر زناكاران است بر وي گماشت.

اتفاقاً دختر پادشاه آن مملكت به بيماري فلج گرفتار شده بود از برصيصا خواستند كه خانه سلطان رفته و براي شفاي دختر دعا كند برصيصا نپذيرفت، از اينرو برادران آن دختر وي را روي تختي گذاردند و به صومعه برصيصا آوردند، برصيصا گفت او را بيرون بگذارند تا وقت سحر دعا كنم و انشاء الله شفا يابد.

برادران دختر را در آنجا گذاشتند و رفتند سحر برصيصا دعا كرده و دختر خوب شد، در اين موقع شيطان «اعور» شروع كرد به وسوسه در دل برصيصا، و دختر را نزد او جلوه داد.

عابد فريفته دختر شد و با او زنا كرد، پس از زنا پشيمان شد و به فكر افتاد كه دختر را از بين ببرد تا او را رسوا نكند.

شيطان بدلش انداخت كه او را خفه كند و همانجائي كه نشسته دفن كند.

برصيصا هم همين كار را كرد و پس از ساعتي جسد مرده دختر را دفن كرد.

صبح برادران دختر آمدند و سراغ خواهر را گرفتند.

برصيصا گفت: من دعا كردم، خوب شد و از صومعه بيرون رفت. شاهزادگان دنبال دختر رفتند، شيطان به آنها تلقين كرد: برصيصا دختر را كشته و فلانجا دفن كرده است.

جسد دختر را بيرون آوردند، پادشاه دستور داد طنابي به گردن برصيصا انداخته و او را به شهر آوردند.

مردم خبردار شدند و اجتماع عظيمي شد، معلوم است كه چقدر براي عابد رسوائي بارآمد.

براي عابد داري فراهم كردند و او را

ص: 111

بردند كه بدار بكشند وقتي طنابدار را بگردنش آويختند شيطان مزبور در مقابلش مجسم شد و به او گفت: تمام اين گرفتاريها را من براي تو بوجود آوردم، اكنون اگر مرا سجده كني و با اشاره سر مرا معبود بداني تو را از اين وضع نجات خواهم داد.

وقتي عابد با سر به او اشاره كرد، شيطان خندهاي كرد و رفت.

عابد بيايمان از دنيا رفت.(1)

نان بهشتي

از رسول خدا - صلي الله عليه و آله - روايت شده است كه در بنياسرائيل عابدي بود زيباروي و خوشسيما، اين عابد از راه بافتن زنبيل و فروش آن امرار معاش ميكرد.

روزي از در قصر پادشاه ميگذشت كنيزي از كنيزان همسر پادشاه او را ديد بيدرنگ به قصر رفت و وصف او را براي خانم خود تعريف كرد و گفت مردي در قصر رفت و آمد ميكند و زنبيل ميفروشد تاكنون مردي به زيبائي او نديدهام.

خانم گفت: برو و او را پيش من بياور.

كنيز رفت و عابد را به داخل قصر آورد، خانم تا چشمش به او افتاد شيفته او شد و به او گفت:

زنبيلها را بينداز تا از يكديگر كام بگيريم و به دنبال آن به كنيز دستور داد رختخواب آندو را بيندازد.

عابد امتناع كرد.

زن گفت: تا من از تو كام نگيرم نميگذارم از اينجا خارج شوي، اين سخن را گفت و به كنيز دستور داد تمام درهاي قصر را ببندد.

مدد الهي

عابد كه مردي پرهيزكار بود، خود را در محاصره ديد، فكري كرد و گفت: آيا

ص: 112


1- تفسير روح البيان و ابوالفتوح رازي ذيل آيه شريفه: «مَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ» (سوره حشر، آيه 16).

بالاي قصر جائي براي تطهير و شستشو هست؟

همسر پادشاه گفت: آري به كنيز دستور داد مقداري آب بالاي قصر ببرد، كنيز ظرف آب را بالاي قصر برد، عابد به دنبالش به بالاي قصر رفت وقتي نگاه به اطراف كرد، ديد قصر بسيار بلندي است و هيچ وسيلهاي هم نيست كه با آن پائين آيد.

با خود گفت: اي نفس تو سالهاي دراز عبادت خدا كردهاي، اكنون اين بلا ميخواهد حاصل سالها عبادت تو را از بين ببرد.

اگر مرتكب اين گناه بشوي زيانكار و شرمسار خواهي بود، با اين وضع از اين بالا بيفتي و بميري بهتر است از اينكه آلوده به گناه باشي اين را گفت و آمد نزديك بام كه خود را از آنجا پائين بيندازد.

جبرئيل عجله كن!

رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمودند: در اين وقت خداي متعال به جبرئيل - عليه السلام - خطاب كرد كه بنده ما ميخواهد به خاطر فرار از گناه خود را به زمين پرتاب كند تو او را بگير كه صدمهاي به او نرسد.

جبرئيل - عليه السلام - آمد و او را مانند پدري مهربان بزمين گذاشت.

عابد برخواست منزل برود ولي زنبيلها در قصر بود از اينرو تا غروب صبر كرد و غروب به منزل رفت.

همسرش پرسيد پول زنبيلها را چه كردي؟

گفت: امروز نتوانستم از آنها پولي پيدا كنم.

زن پرسيد پس امشب با چه چيز افطار كنيم؟

عابد گفت: امشب را به گرسنگي صبر ميكنيم.

سپس به زن گفت: برخيز و در تنور آتش

ص: 113

درست كن كه همسايهها نفهمند امشب چيزي نداريم.

زن تنور را روشن كرد و برگشت در اتاق نشست.

در اين وقت يكي از زنان همسايه به خانه آنها آمد و آتش خواست.

زن گفت: برو از ميان تنور بردار، زن بالاي تنور رفت و برگشت به زن گفت: تو اينجا با شوهرت مشغول صحبت هستي و نانها سوخت؟

زن سر تنور آمد ديد اطراف تنور پر از نان آن هم نانهاي سفيد است.

نانها را از تنور برداشت در ظرفي گذاشت و نزد شوهرش آورد و به شوهر گفت:

اي مرد تو نزد خدا مقام و منزلتي داري از خدا بخواه تا در زندگي ما وسعتي پيدا شود كه بقيه عمر قدري از سختي رهائي پيدا كنيم.

عابد در جواب همسرش گفت: بر همين حال صبر كني بهتر است.(1)

8- عبرت هشتم

عفت و ديانت

حضرت يوسف - عليه السلام - كودكي بود كه فوقالعاده مورد علاقه پدر بود و همين علاقه موجب حسادت برادران شد و برادران او را طبق نقشهقبلي به صحرا برده و در چاه انداختند، پس از يكي دو روز تصادفي از چاه بيرون آمد و همين برادران او را به چند درهم به كاروان فروختند و كاروان او را به مصر آورد، در بازار مصر بوسيله عزيز مصر خريداري شد و به منزل عزيز مصر وارد گرديد.

همسر عزيز مصر زني بسيار زيبا و بيفرزند و در محيطي اعياني بود.

زليخا وقتي يوسف را ديد عشق او را در دل گرفت و درصدد برآمد تا با او رابطه دوستي برقرار نمايد.

يك

ص: 114


1- لئالي الاخبار، ج 1، ص 116.

روز تمام جوانب كار را فراهم كرد و يوسف - عليه السلام - را بدام انداخت و جريان عشق بيحد خود را براي او بازگو كرد، اما يوسف - عليه السلام - زيربار نرفت، گرچه دهها عامل بود كه او از جاده عفاف سقوط كند، زيرا يوسف - عليه السلام - جوان بوده مجرد بود و زليخا زيبا بود، مكان خلوت بود، مكان فريبنده بود، زليخا مايل بود و اظهار عشق و دوستي ميكرد، اما يوسف - عليه السلام - اهميت نداد، زليخا را رها كرد و زليخا درصدد انتقامجوئي برآمد، به زندان افتاد ساليان سال در زندان بود، اما خداوند به خاطر فرار از گناه به او علم تعبير خواب عنايت كرد و به اين وسيله از زندان نجات پيدا كرد عزيز مصر شد، برادران به ديدار او آمدند و پس از دو سفر در سفر سوم برادر را شناختند و بعدها با پدر و مادر به دربار عزيز مصر يعني حضرت يوسف - عليه السلام - آمدند و خداوند جزاي خير را نصيب يوسف - عليه السلام - فرمود.(1)

نجات از لبه پرتگاه

روايت شده: در ميان بنياسرائيل زني بود آلوده و ناپاك و به قدري زيبا بود كه هم كسي او را ميديد فريفته او ميشد و در خانه او هميشه باز بود و خودش بر تختي روبروي در خانه مينشست تا آنهائي كه آلودگي جنسي دارند و از فساد روگردان نيستند به خود جلب كند، هركس ميخواست پيش او برود و با او آميزش كند بايد قبلاً ده درهم ميداد.

روزي عابدي وارسته از كنار در خانه او عبور

ص: 115


1- 1. . بحار الانوار، ج 11، ص 270.

كرد و چشمش به جمال دلآراي آن زن آلوده افتاد و شيفته او شد و بياختيار وارد خانه شد، پول نداشت لباسش را فروخت و ده دينار را پرداخت و روي تخت كنار آن زن نشست، همين كه دست به سوي زن دراز كرد در همين لحظه با خود گفت: خداي بزرگ او را در اين حال مينگرد در حالي كه غرق در كار حرام است و فكر كرد كه با اين گناه همه عباداتش از بين ميرود، ناراحت شد، رنگش تغيير كرد و در خود فرورفت.

زن به او گفت: چه شد؟ چرا رنگت پريد؟

عابد گفت: من از خدا ميترسم، اجازه بده از خانه بيرون بروم.

زن گفت: واي بر تو مردم حسرت ميبرند كه كنار اين تخت باشند و به اين آرزو برسند تو كه رسيدهاي ميخواهي از وسط راه آن را رها كني.

عابد گفت: من از خدا ميترسم، پولي كه به تو دادهام حلال تو باشد، اجازه بده از خانه بيرون بروم.

زن اجازه داد، عابد با حال پريشان در حاليكه از خوف خدا فرياد ميزد «واي بر من» خاك بر سر من، از آنجا دور شد.

همين حالت عابد موجب شد كه خوف و وحشتي در دل آن زن آلوده افتاده و با خود گفت: اين مرد عابد نخستين گناه را ميخواست انجام دهد آنچنان از خدا ترسيد كه پريشان شد. ولي من سالها دامنم آلوده است و غرق در گناه همان خدائي كه عابد از او ترسيد، هستم، خداي من هم هست و من بايد بيش از او از خدا بترسم، هماندم

ص: 116

توبه حقيقي كرد و در خانه را به روي خود بست لباسهاي كهنه پوشيد و مشغول عبادت شد.

هدايت يك گناهكار

بعد از مدتي با خود گفت: اگر من به سراغ مرد عابد بروم و حال خود را بگويم شايد با او ازدواج كنم و با حضور او آموزش ديني ببينم و او ياور خوبي در عبادت و پاكسازي من گردد و جبران گذشتهام را بنمايم.

اموال و اثاثيه را برداشت و وارد روستائي شد كه عابد در آنجا زندگي ميكرد و از محل عابد جويا شد.

به عابد خبر دادند كه زني در جستجوي توست عابد از خانه بيرون آمد، وقتي آن زن را ديد دريافت كه همان زن آلوده است، به ياد گناهش افتاد و از خوف خدا نعرهاي كشيد و افتاد و جان سپرد.

زن محزون و اندوهگين شد و با خود گفت: من از خانهام به خاطر اين عابد بيرون آمدم تا با او ازدواج كنم ولي چنين شد از مردم پرسيد اين عابد فاميلي ندارد؟

گفتند: اين عابد برادري صالح و نيك دارد اما تهيدست است و از مال دنيا چيزي ندارد.

زن سراغ برادر عابد رفت و با او ازدواج كرد و از او داراي 5 فرزند گرديد.(1)

مرد معطر

در بصره شخصي بود كه «مرد معطر» لقب يافته بود، اين جوان كه بسيار زيباروي بوده هميشه بدون اينكه عطر برخود بزند معطر و خوشبو بود، و هرجا كه ميرفت بوي عطر او فضا را پر ميكرد بطوريكه باعث شهرت او در شهر شده بود، علت خوشبو شدن وي را چنين

ص: 117


1- 2. . منتخب قواميس الدرر، ص 149.

نقل كردهاند:

اين جوان روزي از پدرش سرمايهاي درخواست كرد كه با آن به كسب و كار بپردازد.

پدرش هم مقداري طلا و جواهر و كالاي ديگر در اختيار او قرار داد و او در بازار مشغول به كار شد.

روزي پيرزني به حجرهاش رفت و اجناس زيادي خريد و سپس به او گفت: اي جوان تو نيرومند و قوي هستي و من پيرزني ناتوان و فرسوده اگر به من كمك كني و اين اجناس را به منزل من برساني بسيار به من لطف كردهاي.

جوان هم قبول كرد و با پيرزن راه افتاد چون به منزل پيرزن رسيد، داخل شد، و پيرزن هم بدون اينكه جوان متوجه شود در را از پشت بست و به او گفت: لطفاً اين اجناس را به طبقه بالا ببر.

جوان بالا رفت و داخل اطاق شد، در آنجا زني را ديد كه آراسته و از او تقاضاي انجام گناه كرد و به جوان گفت: ما خريدار جنس نبوديم بلكه خريدار تو بوديم و منظور ما تو بودي و به همين علت تو را به اينجا آورديم.

جوان با ديدن اين وضع براي فرار از گناه از زن خواست كه اجازه بدهد او به دستشوئي رود و بازگردد، وقتي به آنجا رفت سرتاپاي خود را آلوده و آغشته كرد و بازگشت وقتي وارد اطاق شد زن كه از ديدن او بسيار متنفر شده او را از خود دور كرد و به خدمتگذار خود دستور داد جوان را از خانهاش بيرون كند.

جوان رفت و خود را شستشو داد.

شب چون خوابيد

ص: 118

در عالم رؤيا فرشتهاي به ديدار او آمده و گفت: خداوند از كار امروز تو راضي و خوشنود گشت، بعد با دست تمام بدنش را لمس كرد و آن را معطر گردانيد.

دربرابر يك ساعت كه خود را متعفن كرد خداوند به او عزتي داد كه هميشه معطر گرديد.

تعفن براي فرار از گناه چنين مقامي را در دنيا به او عطا كرد و حالا مقام آخرتش چه خواهد بود خداوند متعال ميداند.(1)

پاكي ذخيره مواقع حساس

حضرت امام صادق - عليه السلام - در ذيل آيه قرآن كه ميفرمايد:

اي رسول ما ميپنداري قصد اصحاب كهف و رقيم در مقابل اين همه نشانههاي ما واقعه عجيبي است(2) فرمودهاند:

رقيم، اسم غاري است كه حدود شامات و در كوهي نزديك آنجا قرار دارد، در زمانهاي قديم سه دوست در كوهها به صيد و شكار مشغول بودند و زندگي خود را از اين راه تأمين ميكردند.

روزي رعد و برق شديدي آمد و رگبار تندي شروع به باريدن كرد، آن سه نفر به داخل غار پناه بردند، مدتي گذشت و در كوه سيل جاري شد و در اثر آن سنگ بزرگي از بالاي كوه سقوط كرد و جلوي درب غار افتاد و راه خروج از غار بسته شد.

آن سهنفر به اين نتيجه رسيدند كه هيچ راه نجاتي وجود ندارد مگر اينكه از خداوند كمك بطلبند، شايد خداوند لطفي كند و از اين مهلكه نجات يابند.

يكي از آن دو گفت: «پروردگارا، مدتي قبل از پدر و مادرم كه پير و ناتوان شده بودند، پرستاري ميكردم ابتدا به آنان

ص: 119


1- 3. . معارفي از قرآن، ص 91.
2- 4. . سوره كهف، آيه 9.

غذا ميدادم و بعد خودم ميخوردم تا اينكه يك شب به خانه رفتم و ديدم پدرم خوابيده است ناگزير بالاي سرش تا صبح نشستم منتظر ماندم، اما بيدار نشد كه به او غذا بدهم خدايا اگر اين كار براي تو بوده است راه نجاتي براي ما بگشا.

چند لحظه بعد سنگ به اندازه يكسوم درب غار كنار رفت.

دومي گفت: خداوندا من هم چند نفر كارگر داشتم كه از صبح تا عصر برايم كار ميكردند. يك روز هنگام ظهر كارگري آمد و تقاضاي كار كرد او را به كار گماشتم، هنگام عصر به تمام كارگران حقوق مساوي دادم اما يكي از كارگران اعتراض كرد و پولش را روي زمين پرت كرد و رفت.

مدتي پول را نگه داشتم تا به او بدهم ولي او ديگر مراجعه نكرد، بناچار از آن پول گوسفندي خريدم اتفاقاً از آن گوسفند گوسفندان زيادي پديد آمد و من هم شير و پشم گوسفندان را ميفروختم و به گله گوسفندان اضافه ميكردم.

روزي پيرمردي نزد من آمد، كه بسيار رنجور و فقير بود و گفت: مرا ميشناسي؟ من همان كارگري هستم كه براي تو كار ميكردم و يكروز پول خود را روي زمين انداختم و رفتم اكنون بسيار نيازمند هستم اگر ممكن است آن پول را بده.

به او گفتم: مدت زيادي است كه دنبال تو ميگردم، حال بسيار خوشحالم كه تو را ميبينم اين گله گوسفندان از همان پول توست... و بعد گله گوسفند را به او دادم.

خدايا اگر رفتار من مورد پسند تو قرار گرفته است راه نجاتي براي ما قرار بده.

ص: 120

ناگهان سنگ بزرگ حركتي كرد و يكسوم ديگر از آن در باز شد.

سومي گفت: خدايا، يكروز يك زن گرسنه به همراه بچههايش پيش من آمد و از من غذائي خواست، او را ديدم و فريفته او شده شيطان هم وسوسه كرد من از او تقاضاي عمل فساد كردم كه در مقابل به او غذا بدهم، زن چون حال اضطرار داشت پذيرفت. ناگهان زن با تمام شدت بدنش به لرزه افتاد و خلاصه متوجه خداوند شد من هم به اشتباه خود پيبردم و توبه كردم و به آن زن هم مقداري غذا دادم.

اي خدا اگر اين كار من با اخلاص بوده و تو پسنديدهاي ما را نجات بده.

سپس سنگ كنار رفت و درب غار باز شد و آنان نجات يافتند.(1)

9- عبرت نهم

شيطان بيدار است

در تفسير روحالبيان نقل شده است كه: سه برادر بودند كه دونفرشان مدتي مؤذن مسجد بودند برادر اولي دهسال مؤذن بود و در بالاي مناره مسجد اذان ميگفت، پس از فوت او برادر دوم اين منصب را اشغال كرد او هم حدود دهسال به آن كار مشغول بود.

تا اينكه برادر دوم هم فوت كرد، پس از آن مردم نزد برادر سوم رفتند و از او خواستند او هم چون دوبرادرش به اذانگوئي بپردازد، اما وي از پذيرفتن اجتناب كرد.

وقتي كه اصرار كردند و به او پيشنهاد كردند كه پول زيادي به وي خواهند داد ولي باز او از پذيرفتن اجتناب كرد، وقتي با اصرار زياد مردم روبرو شد به آنان گفت: من اذان گفتن را بد نميدانم ولي اگر صدبرابر پولي

ص: 121


1- 5. . مناهج الشاعرين، ص 421.

را كه پيشنهاد ميكنيد به من بدهيد باز هم نخواهم پذيرفت زيرا اين مأذنه جائي است كه دو برابر مرا بيايمان از دنيا برد.

وقتي لحظات آخر عمر برادر بزرگترم رسيد خواستم بر بالينش سوره يس تلاوت كنم با نهايت اعتراض و فرياد و نهيب او مواجه شدم.

او ميگفت: قرآن چيست؟ چرا برايم قرآن ميخواني؟

برادر دوم هم به اين صورت در هنگام مرگش به من اعتراض كرد.

از خداوند كمك خواستم كه علت اين امر را برايم روشن گرداند زيرا آنان مؤذن بودند و اين كار از آنان انتظار نميرفت.

يكشب خداوند بر من منت نهاد و در عالم رؤيا، برادر بزرگترم را در حال عذاب ديدم به طرفش رفتم و گفتم تو را رها نميكنم تا به من بگوئي چرا بيايمان از دنيا رفتي.

خداوند براي آنكه ماجرا را به من بفهماند زبان او را گويا كرد و گفت: ما هرگاه كه بالاي مأذنه ميرفتيم به خانههاي مردم نگاه ميكرديم و به محارم مردم چشم ميدوختيم و خلاصه چشمچراني باعث عذاب ما در آخرت شد...(1)

كودك در دهان نهنگ

آقاي ميرزا سيدعلي بهبهاني (ره) نقل فرمود:

پدر پدرم در زمانهاي قديم با كشتي عازم سفر حج بود در آن زمان مسافرت يا با كشتي بود و يا از خشكي آنهم با مركب مثل اسب و شتر و حيوانات باري ديگر، پدرم نقل ميكردند: در وسط دريا كشتي بدون هيچ مانعي يك دفعه ايستاد كاركنان كشتي فكر كردند نقص فني در كشتي پيدا شده، از اينرو به كاوش پرداختند اما از نقص فني خبري نبود، ناخداي كشتي

ص: 122


1- ايمان، ج 1، ص 23.

مضطرب شد كه علت ايستادن كشتي در وسط دريا چيست؟

كاركنان كشتي هم كاري از دستشان ساخته نبود، پس از گذشت 7 الي 8 دقيقه پدرم گفتند: حيوان عظيم الجثهاي از دريا سر برآورد و آنقدر بالا آمد كه سرش به عرشه كشتي رسيد، اما هنوز نيمي از بدن او داخل آب بود.

حيوان قنداقه طفل شيرخواري را بيرون آورد و روي عرشه كشتي گذاشت و خود به داخل دريا فرورفت.

بچه فقط لباسهايش تر شده بود و داشت گريه ميكرد.

ناخدا دستور داد بلمهاي احتياط را به داخل آب بيندازند شايد در دريا كشتي غرق شدهاي باشد خدا خواسته اين كودك زنده بماند و اگر از كسي اثري ديدند او را به كشتي منتقل كنند قايقها به آب انداخته شد كه بازماندگان حادثه را دريابند.

يكي از ملوانان تعريف كرده بود كه، من پارو زدم و آنقدر جلو رفتم كه خسته شدم اما هرچه خواستم برگردم ميديدم انگار به من ميگويند باز هم جلو برو بالاخره آنقدر رفتم تا از دور شبهي را ديدم وقتي نزديكتر شدم تكه تخته بزرگي روي آب ديدم نزديكتر رفتم ديدم زني خود را محكم به تخته چسبانده است، قايق را جلو برده و زن را نجات دادم و از او پرسيدم كه كجا بودي؟ كسي ديگر هم اين اطراف هست يا نه؟

زن گفت:

من و شوهر و بچهام با حدود 20 نفر در داخل يك لنج از جزيرهاي به جزيره ديگر ميرفتيم ناگاه دريا دچار طوفان شد و ما 5 الي 6 روز روي آب سرگردان بوديم تا بالاخره لنج

ص: 123

به كام دريا فرورفت من فرزندم را به بغلم چسباندم كه اگر زنده مانديم با هم باشيم و اگر هم غرق شديم با هم باشيم، تمام همسفريها و شوهر مرا آب برد و ما خود را به همين تخته چسبانده بوديم تا خدا ما را نجات دهد.

همانطوركه سرگردان بودم يك دفعه از وسط دريا يكي از همسفران ما كه به فن غواصي وارد بود سرش را از آب بيرون آورد كه ببيند اوضاع چطوري است، وقتي ما را ديد جلو آمد و سوار بر تخته شد قدري كه آرام شد و آب لباسهايش ريخت ديدم كه زيرچشمي به من نگاه ميكند من از او ترسيدم، بچهام را بغل گرفتم و خودم را جمع و جور كردم اما ديدم جوان دارد جلو ميآيد و ميخواهد به بدن من دست بزند.

من به او گفتم: ما در وسط دريا گرفتار طوفانيم و تو در فكر گناهي؟ حيا نميكني؟ بيا دست از من بردار و در عوض به خدا پناه ببر تا از مرگ حتمي نجات پيدا كني.

اما جوان گفت: فائده ندارد من دست از تو برنميدارم، ديدم حريف او نميشوم اگر به عقب ميرفتم درياي امواج مرا در خود فروميبرد در آنجا هم فريادرسي نداشتم.

جوان به من گفت: اگر نگذاري من به خواسته شهوانيم برسم فرزندت را در دريا مياندازم!

من گفتم: شايد تهديد ميكند، گفتم: اگر فرزند مرا هم در دريا بيندازي تسليم تو نميشوم ديدم جلو آمد و بچهام را از بغلم بيرون كشيد و گفت: تسليم نميشوي؟

گفتم: هرگز.

ناگهان فرزندم را در دريا

ص: 124

انداخت من چاره نداشتم اگر خودم هم دنبالش ميرفتم غرق ميشدم، دلم شكست و گفتم: خداي من بخاطر گناه نكردن فرزندم را از دست دادم مرا از دست اين جوان نجات بده، ناگهان موجي آمد و مرد جوان را به كام خود كشيد و برد و هرچه كرد نتوانست نجات يابد و غرق شد، بعد هم كه شما آمديد و مرا نجات داديد.

ملوان گفت: ديدم زن به گريه افتاد، به زن گفتم: چرا گريه ميكني؟

گفت: براي فرزندم ناراحتم.

گفتم: اگر بچهات را ببيني ميشناسي؟

گفت: مگر ممكن است مادر فرزندش را نشناسد؟

قايق را به كشتي رساندم، زن را به كشتي بردم و فرزندش را به او نشان دادم با تعجب گفت: فرزندم اينجا چه ميكند!؟

گفتيم: بچهات را دست خوب نگهدارندهاي سپردي.

گر نگهدار من آن است كه من ميدانم شيشه را در بغل سنگ نگه ميدارد(1)

آري سرانجام پاكي اين است كه خداي متعال براي زن عفيف درنظر گرفت و پايان ناپاكي هم آن بود كه براي آن مرد ناپاك مقرر فرمود.

كنترل، مال زياد

محمدبن عبدالمجيد الحشمي نقل كرد كه: در سال 230 هجري به مكه رفتم در بازگشت از مكه فقيران مدينه به خيمههاي حجاج ميآمدند و گدائي ميكردند و هركس هم در حد خود به آنها كمك ميكرد و به آنها انعام ميداد، در ميان اين فقيران دختري ديدم كه بسيار زيبا بود، و هرچه از زيبائي زنان در اشعار شنيده بودم همه تشبيهها را در او يافتم، روي چون ماه، گيسوي چون آبشار، زيبائيهاي ديگر همه در پيكر

ص: 125


1- بحار الانوار، ج 73، ص 369.

او گردآمده بود.

چشمم كه به دختر افتاد از زيبائي او متحير شدم اما رويم را برگرداندم و به خدا پناه بردم كه مبادا دچار اشتباهي شوم و به گناه آلوده شوم.

اما دختر دوباره پيش آمد و با تضرع و زاري از من تقاضاي كمك كرد، من دوباره نگاهم به صورتش افتاد و به او گفتم: اي دختر از خدا بترس و شرم داشته باش كه جلوي مردم با اين چهره زيبا و دلآرا بيائي و پرده عفاف خود را بازنمائي.

وقتي سخنان مرا شنيد با رقّت فراوان اين ابيات را برايم خواند و گفت:

پ-رده ز روي ب-ر ن-گرفتم م-گر به عجز زي-ن غ-صه دو ديده شب و روز پرنم است

ب-رداشتم ب-ناك-ام از روي خ-ود نق-اب دامن خود كه بر دل من زين سبب غم است

اي-ن پ-رده روزگار دريد و در اين مقام خ-واري زم-ن ك-نون ز ع-زيزي درهم است

سخت بر من اين غم و سست شد دلم وي-ن زي-ستن سختيم از م-رگ «ه-يثم» است

ان-در حجاز خوار و غريبم ولي به شام پي-وند «اب-وربي-عه» و خ-ويشم م-حكم است

من وقتي اين ابيات زيبا را از او شنيدم فصاحت و بلاغتش فكر مرا از زيبائي صورتش منحرف كرد، خدا را سپاس كردم كه در يك موجود هم زيبائي زياد قرار داده و هم به او فصاحت و بلاغت مرحمت فرموده.

با او مهرباني كردم، اشعارش را نوشتم.

از او پرسيدم نامت چيست؟ چگونه زندگي ميكني؟

گفت: من «مهنات» و پدرم «الهيثم الشيباني» مدتي بيمار شد و بواسطه آن

ص: 126

بيماري براي ما مال و ثروتي نماند و عاقبت هم دارفاني را وداع گفت و من بيكس و تنها و فقير ماندم به اين صورت كه ميبيني.

از او جدا شدم و با كاروان حركت كرديم و به «حبه» رسيديم، حاكم آن سرزمين «مالك بن طوق» بود پيش او رفتم و از من از سفر حج پرسيد من هم حكايت آن دختر را به او گفتم و اشعارش را براي مالك خواندم او بسيار تعجب كرد، اشعارش را يادداشت كرد و دختر را تحسين نمود، من همان شب به سوي شام رفتم.

مدتي گذشت فرستاده مالك به طوق «حاكم حبه» آمد از او نامهاي آورد كه مالك از من خواسته بود مدتي پيش او بروم و چند روزي نزدش بمانم، من هم قبول كردم و نزد او رفتم، چند روزي در آنجا ماندم يك شب من و مالك در اطاق تنها بوديم ديدم خادمان مالك آمدند و كيسههاي پر از طلا و لباس و پارچههاي زيادي آوردند و جلو من گذاشتند، از مالك پرسيدم: اين همه هديه و مال از براي كيست؟

گفت: اين هديه مهنات است براي تو و حق دلالي تو در ازدواج من و مهنات، دختر الهيثم الشيباني است. خداوند به يمن ارشاد و به بركت هدايت تو من و مهنات را به هم رسانيد، اين هديهها را مهنات برايت فرستاده و بيشتر از اين من برايت درنظر گرفتهام.

از جريان همسريش با مهنات پرسيدم مالك گفت: من وقتي حكايت مهنات را از تو شنيدم عشق جمالش در من جاي گرفت، از اين رو عدهاي از كارگزارانم را

ص: 127

كه به آنها اعتماد و اطمينان زياد داشتم فرستادم تا مهنات را پيدا كنند آنها مدتي در باديهها گشتند تا مهنات و سرپرستش را پيدا كردند، آنها را به اينجا آوردند، وقتي مهنات را ديدم از آنچه تو برايم وصف كرده بودي زيباتر و بهتر ديدم، او را از سرپرستش خواستگاري كردم و به عقد خود درآوردم، آنقدر كه به او علاقه داشتم از مال و منال بپايش ريختم و آنچه او را دوست داشت به او بخشيدم او را مالك زندگي و املاكم نمودم.

مهنات از من سبب ازدواج خودم را با او پرسيد؟

من آن چيزهايي كه تو دربارة مهنات گفته بودي به او گفتم بعد قاصدي فرستادم تا تو را به اينجا دعوت كند و وقتي مهنات فهميد تو به اينجا آمدهاي براي تو هديه فرستاد، سپس مالك هم بيست هزار درهم و دهتكه پارچه امر كرد آوردند و به من دادند.

خداوند متعال از مهنات به مالك، چندين پسر عطا فرمود.

به فكرم خطور كرد كه بخاطر يك چشمپوشي و ترك گناه اين همه مال و ثروت را به من خداوند عطا فرمود.

و چه خوب خدا پاداش ترك گناه و ترك چشمچراني را به او عنايت كرد.

جدايي، نگاه

براي استقبال از آزادگان عزيز و دور از وطن در مقابل كميته انقلاب اسلامي شهرستان... به انتظار ايستاده بودم كه ناگهان سلامي غمگين مرا بر جاي ميخكوب كرد، خانمي بود كه ساليان دراز او را ميشناختم و بارها با او هم كلام شده بودم، از حالش پرسيدم ديدم چشمها پر از اشك شد، گفت از

ص: 128

شوهرم جدا شدم، خيلي تعجب كردم.

پرسيدم چرا؟

گفت: سالها بود كه اختلاف داشتيم، شوهرم با يكي از همكارانش طرح دوستي ريخته بود مدتها بود كه مرا اذيت ميكرد، كتكم ميزد و ميگفت: مهريهات را ميدهم بايد بروي من تو را دوست ندارم، هرچي سعي كردم او را به راه بياورم نشد از او علت كممحبتيهايش را پرسيدم گفت: من نميتوانم با تو زندگي كنم، فقط بايد بروي.

گفتم: من از فرزندانم نميتوانم چشم بپوشم، اما او زيربار نرفت، ماهها دادگاه داشتيم، اما فائده نداشت وقتي ديدم جانم به لب رسيده از او جدا شدم، الآن حدود 6 ماه است كه طلاقم را داده است، دلم خون است ميخواهم بچهها را ببينم نميگذارد، چه كنم؟

جوابي نداشتم به او بدهم.

يك نگاه هوسآلود، موجب بهم ريختن كاشانهاي و آواره شدن زني جوان در اجتماع گرديد.

معلوم نيست آن مرد بتواند با بچههاي اين خانم زندگي خوبي را داشته باشد كه تجربه نتيجه مثبتي را نشان نداده است و از آن سوي اين خانم هم گرفتار چنين غمي گرديده است كه زندگي برايش در اين دنيا مشقتبار است.

بچههاي آنها هم با كمبود محبت و... مشكلات گوناگوني كه از جدائي اين پدر و مادر پيش خواهد آمد معلوم نيست چه سرنوشتي را داشته باشند و همه اينها نتيجه يك نگاه آلوده پدر به يك زن و نيز جلوهگري يك زن بيمار بوده است.

نگاه، خودكشي

دختري جوان بود آن ساليان دور و در زمان طاغوت، در آن آزاديهاي بيبندوبار دختران و پسران، با پسري طرحدوستي ريخت آن

ص: 129

زمانها هنوز انقلاب اسلامي به پيروزي نرسيده بود. جنوب ايران، خوزستان با آن آب و هوا، شاهد فسادهاي فراوان بود، دخترجوان در عشق پسر ميسوخت بارها او را ديده بود ديگر نتوانسته بود از او چشم بپوشد، اما پسر به دختر اعتنائي نداشت، بارها برايش نامه نوشته بود كه تو را دوست دارم، من بيتو هيچم و تو زندگي من و مايه وجود مني ولي دل پسر آهنگ رام شدن نداشت.

دختر به هر دري كه ميتوانست متوسل شد تا بلكه به معشوق خود برسد اما هر راهي كه ميرفت آخرش بنبست بود، كنار رودخانه آمد، كيف مدرسه را روي پل رودخانه گذاشت، نگاهي به اطراف كرد و ناگهان خود را در رودخانه انداخت هرچه رهگذران تلاش كردند نتوانستند او را نجات دهند.

در وصيتنامهاش نوشته بود من چون به وصال عشق دوستپسرم نرسيدم زندگي دنيا را نميخواهم.

به او بگوئيد كه من فقط به خاطر نرسيدن به او خودكشي كردم چون دنيا بدون او برايم ارزش نداشت.

نگاه، قتل

دو پسرعمو بودند كه دخترعموئي داشتند هر دو پسرعمو دخترعموي خود را خواستگاري كرده بودند، اما پدر دختر يكي از آنها را انتخاب كرد و ازدواج صورت گرفت، وقتي شب عروسي عروس و داماد به حجله رفته بودند و مهمانها به خانه هايشان برگشتند، نزديكهاي صبح در خانه عروس و داماد به صدا درآمد، داماد پشت در رفت ببيند كيست در را بازكرد ديد پسرعمويش است و كاردي در دست دارد پسرعمو چاقو را به پسرعمو و داماد يكشبه زد و او را كشت و فرار كرد.

عروس ديد داماد

ص: 130

نيامد آمد در خانه ديد داماد در خون خود شناور است، از ترس فريادي زد و بيهوش شد، هرچه كردند قاتل پيدا نشد، حتي پسرعموي مقتول هم ادعاي خونبهاي پسرعموي خود را ميكرد و ظاهراً خودش هم دنبال قاتل ميگشت، مردم متحير شدند و به حضرت موسي - عليه السلام - مراجعه كردند كه حل اين مشكل را از خدا بخواهد خدا هم فرمود گاوي با اوصاف معين و مشخص ذبح كنند، دم او را به خون پسرعمو بزنند زنده ميشود و نام قاتل را ميگويد، همين كار را كردند به امر خداوند متعال داماد زنده شد و گفت قاتل من پسرعمويم ميباشد، مردم پسرعمو را به سزاي عملش رساندند و داماد هم سالها با عروسش زندگي كرد.(1)

آري شاعر هم گويد:

من آنچه ديدهام زدل و ديده ديدهام گاهي بود زدل گله، گاهي زديدهام

من آنچه ديدهام زدل و ديده تاكنون از دل نديدهام همه از ديده ديدهام

«پايان»

ص: 131


1- بحار الانوار، ج 71، ص 67.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109