اصلاحات علوی

مشخصات کتاب

نویسنده:سعید ایوب

ناشر : سعید ایوب

زبان اصلی: فارسی

عملیات اصلاح [1]

.امیرالمؤمنین (ع) به دنبال بیعت خود، عملیات اصلاح را آغاز ید. این عملیات رو بنایی و سطحی نبود، که به ریشه ها می پرداخت؛ یعنی همان جا که سیاست برگزیدن منافقان، سیاست عدم روایت و نقل حدیث و سیاست ترویج قصه گویی و شاعری و چشم بستن بر فرهنگ و صنعت شراب و سیاست، خراج و تأویل نابجای آیات قرآن و گردآوری زر و سیم حاکم بود. این عملیات به سادگی پیش نرفت، که مشکلات و دشواریهایی پیش آمد و به سرعت جنگ جمل شکل گرفت و پس از آن طوفانی که همه چیز را ویران می کرد، وزید. در اینجا، برخی اصلاحات و تغییرات را باز می نماییم، تا پژوهشگران در کُنه آن تأمل کنند.

*****

از ژرفای فتنه ها: درنگی در تاریخ اسلام و مسلمانان، ترجمه ی سید حسن اسلامی، قم: مرکز بررسیهای اسلامی الغدیر، 1376، ج1، ص574 تا 609.

برکناری سران فتنه

پس از کشته شدن عثمان، نعمان بن بشر با پیراهن خونین خلیفه،(1) راه شام را در پیش گرفت و آن را به معاویه رساند. معاویه نیز آن را بر منبر گذاشت تا مردم آن را ببینند و از آنان خواست برای خون خواهی آماده شوند و آنان پیرامون منبر به شیون و گریه مشغول شدند. معاویه فرمانی صادر کرد مبنی بر آنکه تا انتقام خون عثمان گرفته نشده، هیچ

(صفحه 2)

مردی با زنی همبستر نشود.(2) ابن کثیر می نویسد که «مردم یک سال گرد پیراهن گریستند و آن سال از زنان دوری کردند.(3) آن چه معاویه کرد، گویای آن است که بر امارت خود پافشاری می کرد و تسلیم هیچ کوششی برای عزل خود نمی شد.

امام

علی (ع) پیشتر سهل بن حنیف را به جای معاویه فرستاده بود و هنگامی که سهل به تبوک رسید، با سواران معاویه مواجه شد. از او پرسیدند: «کیستی؟» پاسخ داد: «امیرم». پرسیدند: «امیر کجا؟» گفت: «امیر شام». گفتند: «اگر عثمان تو را فرستاده است، خوش آمدی و اگر دیگری تو را برگزیده، باز گرد». سهل گفت: «مگر نمی دانید چه رخ داده است؟». گفتند: «چرا، می دانیم». بدین ترتیب، سهل نزد امام علی (ع) بازگشت.(4) عبدالله بن عباس که برای ادای مناسک حج، مدینه را ترک کرده بود، بازگشت، نزد امام رفت و عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! پیشنهاد می کنم که معاویه را ابقا کنی، اگر با تو بیعت کرد، برکندنش از جایش با من است». حضرت (ع) فرمود: به خدا قسم، جز شمشیر به او نخواهم داد. آنگاه به این بیت متمثّل شد: اگر غیر عاجزانه و بی پستی بمیرم، این مرگ مرگ نیست.

ابن عباس عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! تو مرد شجاعی هستی. مگر نشنیده ای که رسول خدا (ص) می فرمود: «جنگ، نیرنگ است»؟ حضرت (ع) پاسخ داد: «چرا، ای ابن عباس! لیکن از خصلتهای تو و معاویه، چیزی در من نیست. تو نظرت را بگو و من در آن می نگرم و اگر نپذیرفتم، تو از من اطاعت کن». ابن عباس پاسخ داد: «چنین می کنم. کم ترین حقی که بر من داری آن است که از تو اطاعت کنم».(5).

مغیرْبن شعبه نیز پیشتر به حضرت گفته بود: «من خیر خواه تو هستم و پیشنهاد می کنم که کارگزاران عثمان را امسال ابقا کنی، پس به آنان بنویس و آنان را بر حوزه

ی امارت خویش ابقا کن، اگر با تو بیعت کردند و کارها بر تو راست گشت، هر که را خواستی ابقا یا عزل کن». امام فرمود: «نه، به خدا قسم، در دین خود مداهنه نمی کنم و

(صفحه 3)

در کارم تن به خواری نمی دهم». مغیره گفت: «اگر چنین است، هر که را می خواهی عزل کن، اما معاویه را واگذار که مردی است جسور و شامیان از او حرف شنوی دارند و تو در ابقای او حجت داری که، عمربن خطاب او را به امارت همه ی شام گماشته بود». حضرت (ع) فرمود: «نه، به خدا قسم، هرگز معاویه را دو روز نیز به کار نخواهم گماشت(6) و به روایت دیگری فرمود:- اگر عُمَر به او فرصت و امکان داد، من هرگز چنین نمی کنم».

عملیات برکناری همه ی والیان، آسان نبود. هنگامی که امیرالمؤمنین (ع) کارگزاران خود را طی سال سی و ششم هجری به سوی شهرها فرستاد، پاره ای از آنان به آرامی در حوزه ی فرمانروایی خود مستقر شدند، لیکن در فضایی که مردم دچار تفرقه شده بودند: گروهی با جریان امویان و گروهی با جریان اسلامیان و جماعت مسلمانان. این مسأله در بصره و مصر بود.(7) اما اکثریت قاطع اهل کوفه، همچنان خواستار ابقای حاکم خود ابوموسی اشعری بودند و به تغییر او تن نمی دادند.

ابوموسی که خود- به تفصیلی که خواهد آمد- موانعی فراوان پیش پای امیرالمؤمنین (ع) نهاد، به حضرت (ع) نامه نوشت و هواخواهان وضع موجود و مخالفان آن را باز نمود و اطاعت کوفیان را از حضرت (ع) اعلام داشت.(8) دیگر شهرها هوا خواه امیرالمؤمنین(ع) و پایبند اطاعت

از او بودند، لیکن این اطاعت در فضای ترس از گذشته و امید به گنجهای موجود نزد حضرت (ع)، و بی توجهی به حقیقت ماجرا قرار داشت.

*****

به نقل مروج الذهب، ج2، ص379. ام حبیبه پیراهن را به وسیله ی نعمان برای معاویه فرستاد.

به نقل از مروج الذهب، ج2، ص379.

البدایه و النهایه، ج7، ص228.

همان، ص230 و تاریخ طبری، ج5، ص161.

همان.

تاریخ طبری، ج5، ص161.

همان، ص161.

همان، ص162.

برابری در اموال

به روایت ابن عباس، حضرت علی (ع) در دومین روز بیعت خود، در مدینه طی خطبه ای چنین اعلام داشت: «هان، هر آنچه عثمان از اموال خدا، به اقطاع داده و یا بخشیده است، به بیت المال بازگردانده خواهد شد. حق قدیم را هیچ چیز باطل نمی کند و اگر این اموال به کابین زنان رفته و یا در شهرها پخش شده باشد، آنها را به حال خویش

(صفحه 4)

باز خواهم گرداند. که در عدالت گشایشی است و هر که حق بر او سخت باشد، ستم بر او سخت تر خواهد بود». ابن ابی الحدید، در تفسیر این سخن می گوید که هرگاه والی در تدبیر امور خویش بر اساس عدالت، درمانده شود، در تدبیر آنها طبق ستم درمانده تر خواهد بود؛ زیرا ستمگر در مظان آن است که از ستمگری اش، باز داشته شود.(1).

منقول است که امام علی (ع) فرمان داد، سلاحهایی را که عثمان با آنها خود را بر ضد مسلمانان تجهیز و تقویت کرده بود، به اضافه ی شمشیر و زره عثمان از خانه اش گرد آوری شود، همچنین فرمان داد، شترهای برگزیده که از زکات به دست آمده بود و جز خالصه جات عثمان به شمار می رفت،

ضبط شود. لیکن فرمان داد متعرض دیگر سلاحهایی که با آنها خود را بر ضد مسلمانان تقویت نکرده بود و نیز اموال عثمان که در خانه اش و جاهای دیگر نگه داری می شد، نشوند. خبر این ماجرا به عمروبن عاص که در ایله ی شام بسر می برد رسید و او به معاویه نوشت: «هر چه می خواهی انجام دهی، هم اینک انجام ده، که پسر ابوطالب همچون عصایی که از پوسته اش جدایش می کنند، تو را از هر آنچه در تملک خود داشتی جدا کرده است». ولید بن عقبه، برادر مادری عثمان و یار ابو زبید مسیحی، نیز طی قطعه ی شعری به آنچه امام درباره ی بازگرداندن خالصه جات عثمان به بیت المال انجام داده بود، چنین تاخت:

«ای بنی هاشم! سلاح خواهر زاده تان را باز گردانید و آن را یغما مکنید که یغمای آن روا نیست. ای بنی هاشم! چگونه انتظار دوستی میان ما و خود را دارید، در حالی که زره و خالصه جات عثمان نزد علی (ع) است؟ ای بنی هاشم! اگر آنها را به ما باز نگردانید، از نظر ما میان قاتلان عثمان و یغما گران او تفاوتی نیست. ای بنی هاشم! با آنچه که از شما سرزد، میان ما و شما دره ای پر نشدنی است، همان گونه که مرزبانها روزی به کسری نیرنگ زدند، برادرم را کشتید، تا جای او را بگیرید».

عبدالله بن ابی سفیان بن حارث بن عبدالمطلب، با ابیات بلندی پاسخش را داد و در قسمتی از آن چنین گفت:

«شمشیر خود را از ما نخواهید. شمشیر تان گم شد و آن را صاحبش

به هنگام ترس،

(صفحه 5)

انداخت. او را به کسری مانند کردی، به حقیقت نیز چون او بود و سیرت و طبیعتش نیز مانند کسری بود».

هرگاه منصور این شعر را می خواند، می گفت: «خدا ولید را لعنت کند. او بود که با این شعر میان فرزندان عبدمناف تفرقه انداخت.(2) بدین ترتیب، امام علی (ع) جنبش خود را آغازید و عمروبن عاص و ولید نیز این گونه تحرک خود را آغازیدند. این یک در پی آتش افروزی بود و آن یک در طلب اموال و تخت کسری لیکن امام بی اعتنای به این و آن سیاست جاری خراج را اصلاح کرد و هنگامی که عبدالله بن زمعه- که از شیعیان حضرت بود- برای گرفتن سهم خود نزد ایشان آمد، امام به او فرمود: «این مال نه از آنِ من است و نه از آنِ تو. بلکه فیئ مسلمانان است و اگر در جنگ با آنان یار باشی چون ایشان از مال برخوردار گردی و گرنه چیده های دستشان، برای دهان دیگران نیست».(3).

بدین ترتیب حقوق جنگاوران به خودشان رسید و دیگر سواد، بوستان قریش نبود. همچنین در عطاها برابری حاکم گشت و هنگامی که بر ایشان درباره ی این برابری خرده گرفتند و حضرت را به ادامه ی سیاست پیشین مبنی بر تفاوت میان افراد بر اساس سبقت در ایمان فرا خواندند، فرمود: «آیا می فرمایید، تا از طریق ستم کردن بر آنکه والی اویم، در پی پیروزی باشم؟ به خدا قسم، تا روزگار باقی است و ستاره ای در پی ستاره ای می آید، چنین نخواهم کرد. اگر مال از آنِ من بود، همگان را برابر می

داشتم، تا چه رسد که مال، مال خداست. بدانید که دادن مال به کسی که مستحق آن نیست، تبذیر و اسراف است و قدر دهنده را در دنیا بالا می برد و در آخرت فرود می آرد و او را در دیده ی مردمان گرامی می کند و نزد خدا خوار می سازد. هر کس مال خود را به ناحق و به نااهل بخشید، خداوند او را از سپاسگزاری آنان محروم ساخت و دوستی آنان را نصیب دیگری کرد و اگر روزی پای او لغزید و به یاری آنان نیازمند گشت، در دیده ی آنان بدترین یار است و پست ترین دوست دار».(4).

(صفحه 6)

امیرالمؤمنین (ع) مراقب کارگزاران خود و رفتارشان در اموال عمومی بود. ایشان به زیادبن ابیه که جانشین عبدا لله بن عباس والی حضرت بر بصره بود، چنین نوشت: «همانا من به خدا سوگند می خورم، سوگندی راست، اگر خبردار شوم که تو در فیئ مسلمانان- اندک یا بسیار- خیانت کرده ای، چنان بر تو سخت گیرم که اندکْ مال مانی و درمانده به هزینه ی عیال و خوار و پریشان حال. والسلام».(5) همچنین به یکی دیگر از کارگزاران خود نوشت: «از تو خبری به من رسیده است، که اگر درست باشد، پروردگارت را به خشم آورده ای و امام خویش را نافرمانی کرده ای و امانت خود را از دست داده ای. به من خبر داده اند که تو کِشْت زمین را برداشته و آنچه پایت بدان رسیده، برای خود نگاه داشته ای و آنچه در دستت بوده خورده ای. حساب خود را به من باز پس بده و بدان که حساب

خدا بزرگتر از حساب مردمان است».(6).

به مصقله پسر هبیره ی شیبانی عامل خود بر اردشیر خَرّه چنین نوشت: «از تو به من خبری رسیده است، که اگر درست باشد، خدایت را به خشم آورده و امام خود را نافرمانی کرده ای. تو غنیمت مسلمانان را که نیزه ها و اسبهایشان گرد آورده و برای آن خونهایشان ریخته شده، به اعراب خویشاوند خود که تو را برگزیده اند، می بخشی و میان آنها پخش می کنی. قسم به خدایی که دانه را شکافت و جاندار را آفرید، اگر این سخن راست باشد، نزد من منزلت خود را فرود آورده و میزان خود را سبک کرده ای. پس حق پروردگارت را خوار مکن و دنیای خود را به نابودی دینت آباد مگردان، که از جمله ی زیان کاران باشی. هان، مسلمانانی که نزد تو و ما به سر می برند، حقشان از این غنیمت یکسان است و برای گرفتن آن نزد من می آیند و حق خود را می گیرند و باز می گردند».(7).

امام علی (ع) به اشعث بن قیس، عامل خود بر آذربایجان چنین نوشت: «کاری که به عهده ی توست، طعمه ی تو نیست. بلکه امانتی است در گردن تو. آنکه تو را بدان کار گمارده، نگهبانی امانت را به عهده ات گذارده است. تو را نرسد که آنچه خواهی به

(صفحه 7)

رعیت فرمایی و بی دستوری به کاری دشوار در آیی. در دست تو مالی، از اموال خدای عزّوجلّ است و تو از خزانه داران آن هستی، تا آن را به من تسلیم کنی».(8) از خلال این اظهارات، می توانیم سیاست امام را درباره ی

فیئ و اموال مسلمانان و نحوه ی تقسیم آنها و مستحقان و غیر مستحقان دریافت آنها را دریابیم. از دیدگاه امام (ع) غنایم جنگی از آنِ کسانی است که در جنگ شرکت می کنند و از جان خود مایه می گذارند و دستاورد جنگاوران خوراک دیگران نیست، حقوق مسلمانان از بیت المال یکسان است و هیچ کس به ادعای آنکه زودتر از دیگران اسلام آورده یا شریف تر از دیگران است، نمی تواند مدعی دریافتی بیشتری باشد، اموال موجود در بیت المال، از آنِ خداست و مسلمانان بندگان خدا هستند، پس باید اموال خدا را میان بندگان او به تساوی تقسیم کرد. زکات را که از حقوق الهی است، باید پاس داشت و در نحوه ی گردآوری و تقسیم آن، نهایت دقت را مبذول داشت و به بهانه ی استیفای حق، به باطل نزدیک نشد و همیشه حال مسلمانان و زکات دهندگان را مراعات کرد و زکات را با باج اشتباه نگرفت. امام در این مورد هرگاه کسی را برای گردآوری زکات تعیین می فرمود، دقایق کار را چنین مشخص و دستورالعمل لازم را این گونه دقیق و روشن، با در نظر گرفتن جنبه های عدالت در همه چیز، بیان می فرمود و سفارشهای لازم را چنین برایش می نوشت:

«با تقوای خدا، که یگانه است و بی همتا، برو. هیچ مسلمانی را مترسان و اگر او را خوش نیاید، بر سرِ وی مران و بیش از حق خدا از مال او مَسِتان. چون به قبیله رسی، بر سَرِ آب آنان فرود آی و به خانه هایشان در میای. پس آهسته و آرام سوی ایشان رو،

تا به میان آنان رسی و سلامشان کن و در درود گفتن کوتاهی مکن. سپس بگو: بندگان خدا، آیا خدا را در مالهای شما حقی است، تا آن را به ولیّ او بپردازید؟ اگر کسی گفت: «نه»، متعرض او مشو و اگر کسی گفت: «آری» با او برو، بی آنکه او را بترسانی، یا بیمش دهی، یا بر او سخت گیری یا کار را بر او سخت گردانی، آنچه از زر یا سیم به تو دهد، بگیر و اگر او را گاو و گوسفند و شترها ست، بی رخصت او میان آنها مرو که بیشتر آن رمه، از آن اوست. چون به رمه رسیدی، همچون کسی به میانشان مرو که بر رمه

(صفحه 8)

چیرگی دارد، یا خواهد که آنها را بیازارد. چارپایان را از جای مگریزان و مترسان و با صاحبان آنها در گرفتن حق خدا بد رفتاری مکن. پس مال را به دو بخش کن و صاحبش را مخیّر گردان و هر بخش را که برگزید، بپذیر و بر او خرده مگیر. پس، آن بخش به جا مانده را دو بخش کن و او را مخیّر گردان و هر بخش را که برداشت، متعرّض او مشو. پس همچنان این کار را ادامه بده، تا آنچه به جا می ماند، حق خدا باشد. در این حال حق خدا را از او بگیر و اگر از تو خواست تا این تقسیم را به هم بزنی و از نو آغاز کنی، بپذیر و آنها را به هم بیامیز و از سر نو قسمت کردن را بیاغاز تا آنکه حق خدا را بگیری. از گرفتن چارپایان کلان سال، پیر،

فرسوده، شکسته پا، زخمین پشت و بیمار و ناتوان و معیوب خودداری کن.

و چون مال مسلمانان را با کسی روانه می داری، بدان کسی بسپار که به دینداری او اطمینان داری، تا به ولیّ مسلمانان برساند و او میان آنان پخش کند و بر آن جز خیرخواهی مهربان و درستکاری نگهبان که نه بر آنان درشتی کند و نه زیانشان رساند و نه مانده شان سازد و نه خسته شان کند، مگمار. پس آنچه فراهم گشته شتابان نزد ما روانه دار، تا چنانکه خدا فرموده پخش کنیم. پس اگر امینِ تو آن را گیرد و رساندنش را تعهد کند، بدو سفارش کن که میان ماده شتر و بچه ی شیر خوارش جدایی نیفکند و ماده را چندان ندوشاند که شیرش اندک ماند و بچه اش را زیان رساند و در سوار شدن به خستگی اش نیندازد و میان آن و دیگر شتران عدالت برقرار سازد و باید شتر خسته را آسوده گرداند و آن را که آسیب دیده، یا از رفتن ناتوان گردیده، آرام راند. و چون بر آبگیر ها بگذرد، به آبشان در آرد و راهشان را از مینهای گیاهناک به جاده ها نگرداند و در ساعتهایی آنها را آسوده گذارد و به هنگام خوردن آب و چریدن گیاه، مهلتشان دهد، تا به اذن خدا فربه و تناور، نه خسته و نه از بیماری لاغر، نزد ما رسند و به دستور کتاب خدا و سنت پیامبرش (ص) آن را پخش کنیم. که این کار پاداش تو را بسیار گرداند و به رستگاری ات نزدیک تر رساند، ان شأ الله».(9).

تقسیم زکات بر اساس کتاب خدا

و سنت پیامبرش (ص) بدین معناست که در عهد

(صفحه 9)

امام (ع) سهم المؤلفه قلوبهم، جایگاه خود را یافت؛ زیرا که تنها امام آگاه ترین مردمان، به طبیعت اطرافیان خود است.

*****

شرح نهج البلاغه، ج1، ص220.

شرح نهج البلاغه، ج1، ص220.

نهج البلاغه، خطبه ی 232. در ترجمه ی سخنان مولای متقیان، از ترجمه ی ارزنده ی نهج البلاغه که به خامه ی دکتر سیّد جعفر شهیدی صورت گرفته است، استفاده شد.

همان، خطبه ی 126.

نهج البلاغه، نامه ی 20.

همان، نامه ی 40.

همان، نامه ی 43.

نهج البلاغه، نامه ی 50.

نهج البلاغه، نامه ی 25.

فرمانهای رهبری

هدف امام (ع) به اصلاح بیت المال و امور مالی، منحصر نماند، که او حجت بود و دعوتی گسترده و فراگیر داشت. در اینجا برخی از سفارشهای حضرت را به کارگزارانش می آوریم، تا از خلال آن به دیدگاه ایشان پی ببریم و جرعه ای از شراب بی دُر د دعوت را بنوشیم. حضرت (ع) به اسود پسر قطیبه حاکم حُلوان چنین نوشت: «اما بعد، چون والی را هواها گونه گون شود، او را از بسیاری عدالت، باز دارد. پس باید کار مردم در آنچه حق است، نزد تو یکسان باشد، که ستم را با عدل عوض ندهند. پس خود را از آنچه مانند آن را نمی پسندی دور سازد و نفس خود را در کاری که خدا بر تو واجب فرموده وادار، در حالی که پاداش آن را امیدواری و از کیفرش ترسانی. بدان که دنیا خانه ی آزمایش است و دنیادار، ساعتی در آن آسوده نبود. جز آسودگی وی در روز قیامت که مایه ی دریغ او شود. هرگز هیچ چیز تو را از

حق بی نیاز نگرداند و از جمله ی حقها که بر توست، این است که نفس خود را بپایی و به اندازه ی توانت در کار رعیت کوشش نمایی، که آنچه از این کار به دست می آوری برتر است از آنچه به تو می رسد. والسلام».(1).

همچنین به حارث هَمْدانی که از فقیهان بود، چنین نوشت: «چنگ در ریسمان قرآن زن و از آن نصیحت بخواه، حلالش را حلال و حرامش را حرام گیر و حقی را که پیش از این بوده است، تصدیق کن و رفته ی دنیا را برای مانده ی آن آینه ی عبرت شمار؛ چه برخی از آن به برخی دیگر ماند و پایانش خود را به آغاز آن رساند و همه ی آن رفتنی و با کس نماندنی است. نام خدا را بزرگ شمار و آن را جز برای حق بر زبان میار. مرگ و پس از آن را فراوان یاد کن و آرزوی مرگ مکن، مگر به شرطی استوار. و از کاری دوری کن که کننده، آن را برخود روا دارد و از دیگر مسلمانان ناپسند شمارد. و بترس از کاری که در

(صفحه 10)

نهان کنند و در عیان از آن خجلت برند. و بپرهیز از کاری که چون از کننده ی آن پرسند، آن را به خود نپذیرد، یا راه پوزش پیش گیرد. آبرویت را نشانه ی تیر گفتار مگردان و هر چه شنیدی به مردمان مرسان که آن نشانه ی دروغگویی است. هر چه مردم به تو گویند، به خطا منسوب مکن که نشان جهل است. خشم خود را فرو خور و به وقت توانایی درگذر. به هنگام

خشم، در بردباری بکوش و به هنگام قدرت، چشم پوشی کن، تا عاقبت تو را باشد. هر نعمتی را که خدا به تو داده، با سپاسگزاری، باقی بدار و هیچ نعمتی از نعمتهای خدا را که ارزانی توست، ضایع مکن و باید که نشان نعمتی را که خدایت داده، بر تو آشکار گردد».(2).

حضرت (ع) به قثم بن عباس عامل خود بر مکه چنین نوشت: «اما بعد، مراسم حج را برای مردم برپا دار و ایام ا لله را به یاد آنان آر و بامداد و شامگاه برای آنان مجلس ساز، آن را که فتوا خواهد، فتوا ده و نادان را بیاموز و با دانا گفتگو کن. جز زبانت پیام رسان مردمان نباشد و جز رویت دربان آنان نگردد. هیچ حاجتمند را از دیدار خود محروم مگردان، چه اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود و در پایان حاجت او برآورده گردد، تو را نستایند.

در مال خدا که نزد تو فراهم شده بنگر و آن را به عیالمندان و گرسنگانی که نزدیکت هستند و آنان که مستمندند و سخت نیازمند، بده و باقی مانده را نزد ما بفرست تا میان کسانی که نزد ما هستند قسمت کنیم.

مردم مکه را بگو تا از ساکنان اجرت نگیرند، که خدای سبحان می فرماید: «عاکف و بادی در آن یکسان اند. عاکف مقیم مکه است و بادی کسی است که به حج می آید و از مردم مکه نیست. خدا ما و شما را بدان چه دوست دارد، توفیق دهد. والسلام».(3).

حال که برخی سفارشهای حضرت (ع) به کارگزارانش را نقل کردیم، ناگزیریم از عهدنامه ی ایشان به مالک اشتر-

هنگامی که او را به امارت مصر گماشت- سخن به میان آوریم و بخش هایی از آن را باز نماییم.

(صفحه 11)

این عهدنامه از گذشته ی دور تاکنون، همواره مورد توجه بسیاری از عالمان، ادیبان بزرگ و حقوقدانان بوده و به وسیله ی آنان شرح و تفسیر شده است و تک نگاریهای متعددی درباره ی آن نوشته شده و خود آن به برخی زبانهای دیگر ترجمه شده است.(4).

نامه ی حضرت به مالک، عهدنامه ای کامل و جامع و مفصل ترین عهدنامه به شمار می رود و ما به دلیل مفصل بودنش، پاره هایی از آن را نقل می کنیم و کسانی را که خواستار تفصیل بیشتر هستند، به منابع مربوطه ارجاع می دهیم.(5).

حضرت (ع) پس از سفارش به تقوای خدا و مقدم داشتن اطاعت از او بر هر چیز و لزوم پیروی از فرمانهای خداوند در کتابش و ادای فرایض او به مالک می فرماید:

مهربانی به رعیّت را برای دل خود و دوستی ورزیدن با آنان و نرمی کردن با همگان را شعار قرار ده و همچون جانوری شکاری مباش که خوردنشان را غنیمت شماری؛ چه آنان دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تواند و دسته ی دیگر در آفرینش با تو همانند هستند. از آنان گناه سر می زند و دچار علّت می شوند و خواسته و ناخواسته خطایی بر دستشان می رود. به خطاشان منگر و از گناهشان درگذر، چنانکه دوست داری خدا بر تو ببخشاید و گناهت را عفو فرماید. چه تو برتر از آنانی و آنکه بر تو ولایت دارد، از تو برتر است و خدا از آنکه تو را ولایت

داد، بالاتر و او ساختن کارشان را از تو خواست و آنان را وسیله ی آزمایش تو ساخت. خود را آماده ی جنگ با خدا مکن که توان تحمل کیفرش را نداری و در بخشش و آمرزش از او بی نیازی نخواهی یافت. بر بخشش پشیمان مشو و بر کیفر شادی مکن و به خشمی که توانی خود را از آن برهانی مشتاب و مگو که به من امارت داده اند و من امر می کنم و اطاعت می شوم. که این کار دل را سیاه و دین را تباه کند و موجب زوال نعمت و نزدیکی بلا و آفت است و اگر قدرتی که از آن برخورداری، نخوتی در تو پدید آرد و خود را بزرگ بشماری، بزرگی حکومتِ پروردگار را که برتر از توست بنگر، که چیست و قدرتی که بر تو دارد و تو را برخود آن قدرت نیست، چقدر است، که چنین نگریستنی از سرکشی تو می کاهد و تندی تو را فرو می نشاند و خرد رفته ات را به جای باز می گرداند.

از آنکه در جبروت و عظمت خداوند، خود را همانندش شماری بپرهیز، که خدا هر

(صفحه 12)

سرکشی را خوار و هر خودبینی را بی مقدار می سازد.

داد خدا و مردم و خویشاوندان نزدیکت و آن کس که از رعیت خویش دوست می داری، از خود بده. که اگر داد آنان را ندهی، ستمکاری و آنکه بر بندگان خدا ستم کند، خدا به جای بندگانش دشمن او بود و آنکه خدا دشمن او باشد، دلیلش را فرو گذارد و همچنان با خدا برسر جنگ خواهد بود تا آنکه باز

ایستد یا توبه کند. هیچ چیز مانند بنیاد ستم گذاشتن، نعمت خدا را دگرگون نمی کند و موجب نزدیک شدن کیفر حق نمی گردد، خداوند شنوای دعای ستمدیگان و در کمین ستمکاران است.

باید محبوبترین کارها به نزد تو، میانه ترین آنها در حق و فراگیرترین آنها در عدالت و فراهم آورنده ی بیشترین رضایت رعیت باشد. که ناخشنودی همگان خشنودی خواص را بی اثر می کند و ناخشنودی خواص با رضایت همگان نادیده و بخشوده می ماند....

منفور ترین و دورترین رعیت نزدت، آن کس باشد که بیش از دیگران در پی عیب جویی مردمان است، که مردم را عیبهایی است و والی به پوشاندن آنها سزاوارتر است. پس آنچه را بر تو نهان است، آشکار مکن، بلکه بر تو باد به پاک شمردن آنچه بر تو پدیدار می شود و خداوند بر آنچه از تو نهان مانده داوری می کند. پس چندانکه توانی زشتی را بپوشان، تا آنچه را دوست داری از رعیت پوشیده ماند، خداوند بر تو بپوشاند. گره هر کینه ای را از مردم بگشای و رشته ی هر دشمنی را از خود پاره کن و خود را نسبت به آنچه برایت روشن نیست، ناآگاه گیر و شتابان گفته ی سخن چین را مپذیر، که سخن چین فریبکار است، گرچه خود را به ناصحان مانند کند.

با بخیل، که تو را از نیکوکاری باز می دارد و به فقر بیمت می دهد، با بزدل که تو را در کارها سست می کند و با آزمند که حرص را با ستم برایت می آراید، رایزنی مکن. که بخل و ترس و آز، خصلت هایی گونه

گون هستند و همگی در سؤ ظن به خدا ریشه دارند.

بدترین وزیرانت، کسی است که پیش از تو وزیر بدکاران بوده است و آنکه شریک گناهان آنان بوده، نباید محرم تو باشد، که آنان یاران گناهکاران و برادران ستمکاران هستند. تو از آنان بهتر را خواهی یافت که رأی و قوت عملشان چون آنان است، اما از بار گناهان آنان سبک بارند و نه به ستمکار ی بر ستمش یاری رسانده اند و نه به گناهکاری بر گناهش کمک کرده اند. بار اینان بر تو سبک تر و یاری شان برایت نیکو تر و توجه شان به تو بیشتر و

(صفحه 13)

دلبستگی شان به دیگری کمتر است. پس اینان را خواص خود در خلوت و محفلهای خود گیر. سپس برگزیده ترین آنان نزدت حق گوترین آنان به تو گرچه تلخ و کم ترین کمک رساننده به آنچه خداوند برای اولیای خود مکروه دانسته است، باشد. چنین کسی باید سخت محبوب تو باشد. به پارسایان و راستگویان بپیوند و آنان را چنان بپرور که تو را فراوان نستایند و با ستودن نادرست کاری که نکرده ای، خشنودت نکنند، که ستودن فراوان، خودپسندی آرد و به سرکشی وادارد.

نیکوکار و بد کار در نظرت یکسان نباشد، که آن رغبتِ نیکوکار را در نیکی کم کند و بد کار را به بدی وادارد و درباره ی هر یک از آنان، آن را عهده دار باش که او بر عهده ی خود گرفت و بدان هیچ چیز مانند احسان به رعیت و سبک کردن بارشان و ناگزیر نساختنشان بدان چه توانایی ندارند، موجب خوش گمانی آنان به والی نمی شود. پس

رفتار تو چنان باید، که خوش گمانی رعیت را برایت فراهم آورد؛ زیرا که خوش گمانی رنج دراز را از تو دور می کند و به آن کس خوش گمانتر باش که او را آزموده باشی و از آن سرفراز به در آمده باشد....

بدان که رعیت را صنف هاست که کار برخی جز به برخی راست نیاید و برخی را از برخی بی نیازی نیست. سپاهیان خدا، کاتبان خاص و عام، قاضیان عادل، عاملان به انصاف و مدارا، اهل جزیه و خراج از ذ میان و تسلیم شدگان، تاجران و صنعتگران و طبقه ی پایین از نیازمندان و بی چیزان، از این صنف ها به شمار می روند. خداوند برای هر یک سهمی معین و حدی در کتابش یا سنت پیامبر (ص) مشخص کرده است که نزد ما محفوظ است. پس سپاهیان- به فرمان خدا- دژهای رعیت، زیور والیان، عزت دین و مایه ی امنیت راهها هستند و رعیت جز بدانان استوار نگردد. سپاهیان نیز جز با خراج که بدان بر دشمنان قوت می یابند و برای آنچه به مصلحت آنان است بر آن اعتماد می کنند و نیازشان را برطرف می کند، کارشان راست نیاید. این دو صنف نیز بی صنف سوم از قاضیان، عاملان و کاتبان که عقدها را استوار و منافع را جمع می کنند و در کارهای خصوصی و عمومی مورد اعتمادند، قوام نمی گیرند. همه ی اینان نیز جز با تاجران و صنعتگران که با دستاوردهای خود بازارها را پر می کنند، قوام نمی گیرند. سپس طبقه ی پایینی از نیازمندان و بی چیزان که سزاوار کمک و مرافقت هستند،

قرار دارند.

و برای هر یک نزد خداوند گشایشی است و هر یک را بر والی حقی است چندان که

(صفحه 14)

کارشان را سامان دهد و والی چنانکه باید از عهده ی آنچه خدا براو واجب کرده، برنیاید جز با کوشش و از خدا یاری جستن و خود را برای اجرای حق آماده نمودن و شکیبایی در کارهای آسان و دشوار. پس از سپاهیان خود کسی را بگمار که خیر خواهی وی برای خدا و رسول او و امام تو بیشتر، دامن او پاک تر و بردباری اش برتر باشد؛ کسی که دیر به خشم آید با پوزش آرام گیرد و به ضعیفان رحمت آرد و با اقویا در پیچد و درشتی او را برنیانگیزاند و ناتوانی وی را برجای ننشاند.

سپس با ارباب مروّت و کریمان و خاندانهای صالح و با سابقه ی نیکو بجوش و پس با شجاعان، یاری گران، بخشندگان و بلند همتان در آمیز که آنان مجموعه ی کرم و شاخه های معروف هستند. آنگاه به کارشان چنان رسیدگی کن که پدر و مادر به کار فرزندشان رسیدگی می کنند. مبادا آنچه که بدیشان می دهی و نیرومند شان می کند، در نظرت بزرگ آید و مبادا لطفی که در حقشان می کنی- گرچه اندک باشد- حقیر شماری. که لطف و احسان تو، آنان را بر آن می دارد که نیک خواهی خود را نثارت کنند و به تو خوش گمان گردند. مبادا که به اتکای تفقّد کارهای بزرگ از تفقّد کارهای کوچکشان غفلت کنی که این یک را جایی است که از آن سود می برند و آن یک نیز منزلتی دارد که

از آن بی نیاز نمی شوند.

محبوب ترین سردار سپاهت، باید کسی باشد که بیشترین مواسات را با آنان و یاری رسانی را به آنان داشته و در پس آنان مواظب خانواده هایشان باشد، تا آنان در جهاد با دشمن یک دله باشند و همت یکی کنند. چون توجه تو به آنان، آنان را دلبسته ی تو گرداند.

برترین چشم روشنی والیان، برپایی عدالت در شهرها و پیدایی محبت رعیت است. اما محبت آنان جز با سلامتی سینه هایشان آشکار نمی شود و نیک خواهی شان جز با ایمنی از والیان و کاهش بار حکومت بر پشتشان و در پی زوال آن نبودن، حاصل نمی شود. پس بر آرزو هایشان راه بگشای و در ستایش آنان و بر شمردن فضایل آزمودگان آنان بکوش، که یاد کرد بسیار کارهای نیکشان شجاع را بر می انگیزد و سست پایان را تشویق می کند، ان شأ الله.

همچنین مقدار رنج هر یک را در نظر دار و رنج یکی را به حساب دیگری مگذار و در پاداش او به اندازه ی رنجی که دیده و زحمتی که کشیده کوتاهی مکن. مبادا که بزرگی کسی موجب شود که کار کوچکش را بزرگ شماری و یا پستی کسی موجب آن گردد که کار بزرگش را کوچک بدانی.

(صفحه 15)

کارهای سخت و ناآشکار را به خدا و رسولش بازگردان که خداوند متعال به کسانی که دوستدار هدایت آنان بوده، فرموده است: «ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا و رسول و اولوالامر اطاعت کنید». پس اگر در چیزی نزاع کردید، آن را به خدا و رسول باز گردانید، بازگرداندن به خدا، چنگ زدن به

محکمات کتاب اوست و بازگرداندن به رسول، عمل به سنت جامع و ناگسیخته ی اوست.

آن گاه، برای داوری میان مردم برترین رعیت را برگزین؛ از کسانی که کارها به تنگنایش نمی اندازد، و مدعیان به لجاجش وا نمی دارند و دچار طمع نمی شود و در صورت شناختن حق، از روی آوردن به آن کراهتی ندارد و به اندک شناختی- بی دریافت همه ی آن- بسنده نمی کند و در شبهات بیش از همه درنگ می کند و بیش از دیگران پایبند حجت هاست و از مراجعه ی مدعیان کمتر خسته می شود و برای کشف امور شکیبایی بیشتری دارد و به هنگام روشن شدن حکم، قاطع تر باشد. کسی که ستایش فراوان مغرورش نکند و خوش آمد گویی نفریبد ش. که چنین کسانی کم اند. سپس به داوری او رسیدگی کن و بدو چندان ببخش که بی نیازش گردانی و نیازش را به مردم برطرف سازی و به او منزلتی ده که دیگر خواصت نیز بدان طمع نورزند، تا از کردار بداندیشان نزدت ایمن گردد. پس در آن نیک بنگر، که این دین پیشتر اسیر دست اشرار بوده است و در آن با هوا رفتار و بدان دنیا طلب می شده است.

سپس در کار عاملان خود بنگر و بر اثر آزمودن آنان را به کارگیر نه به دلخواه و با خود کامگی، که این دو از شاخه های ستمگری و خیانت هستند. چنین عاملانی را از میان آزمودگان و آزرم داران از خاندانهای صالح که در اسلام پیشقدم هستند، بجو. که اخلاق اینان گرامی تر و آبرویشان محفوظتر و طمعشان کمتر و دوراندیشی شان

بیشتر است. سپس روزی اینان را فراخ گردان، که آنان را برای اصلاح خویش نیرو می دهد و از آنچه در دستانشان است، بی نیاز می گرداند و حجتی است بر آنان اگر تو را نافرمانی یا در امانتت خیانت کردند. سپس به کارهایشان رسیدگی کن و مُنهیانی راستگو و باوفا برایشان بگمار. که رسیدگی تو به کارهایشان در نهان، آنان را وا می دارد تا امانت و ملایمت را در باب رعیت به کار گیرند. و مراقب کارکنان خود باش، پس اگر یکی از آنان دست به خیانت گشود و از طریق مُنهیان از این خیانت باخبر شدی، به این شهادت بسنده کن و او را کیفری جسمی بده و آنچه را گرفته باز گیر و او را به مقام خواری بنشان و داغ خیانت بر او بزن و ننگ تهمت

(صفحه 16)

بر گردنش بگذار.

در کار خراج چنان بنگر که به صلاح خراج گزاران باشد؛ چه صلاح خراج و خراج گزاران، صلاح دیگران است و دیگران را جز به آنان صلاح نیست که همه ی مردم عیال خراج گزاران هستند. باید توجهت به آبادانی زمین بیش از توجهت به گردآوری خراج باشد؛ زیرا گردآوری خراج جز با آبادانی ممکن نیست و هر کس در پی خراج بی آبادانی زمین باشد، سرزمین ها را ویران و بندگان خدا را هلاک خواهد کرد و کارش- جز زمانی اندک- راست نخواهد آمد. پس اگر از سنگینی یا آفتی یا آبی که از کشت هایشان قطع شده یا باران بدان نباریده یا آنکه کشت بر اثر فرو رفتن به زیر آب و یا کم آبی تباه گردیده، شکایت کردند،

چندان که امیدواری کارشان به صلاح آید، بارشان را سبک گردان. این سبک کردن بر تو گران نیاید، که ذخیره ای است که با آباد کردن سرزمینت و آراستن شهرت، آن را به تو باز می گردانند، به اضافه ی آنکه سپاس و ستایش آنان را به خود جلب کرده ای و عدالت را میانشان گسترانده ای، در حالی که تکیه بر فزونی قوت آنان خواهی داشت، بدان چه نزدشان اندوخته ای، از آسوده ساختن خاطر آنان و به دست آوردن اطمینان، که به عدالت تو خو گرفته اند و به مدارای تو آشنا گردیده اند و بسا که در آینده کاری پدید آید که چون آن را به عهده ی آنان گذاری، با خاطر خوش بپذیرند، که چون شهرها آبادان بود، هر چه برعهده ی مردم نهی برند. و زمین جز با تنگدستی ساکنان آن ویران نشود و مردم شهرها هنگامی تنگدست گردند که والیان روی به گرد آوردن مال آرند و از ماندن خود بر سرکار اطمینان ندارند، و از آنچه مایه ی عبرت است، کمتر سود بردارند.

سپس در حال کاتبان خود بنگر و بهترینشان را بر کارهایت بگمار و نامه هایی را که در آن تدبیر ها و راز هایت نهان است، به کسی واگذار که صالح تر از دیگران است؛ کسی که تکریم تو، او را به طغیان نکشاند و بر تو دلیر نگرداند، آن سان که در جمع حاضران مخالفت تواند و غفلتش سبب نشود که در رساندن نامه های عاملانت به تو و نوشتن پاسخِ صواب آنها از توبه آنان سهل انگاری کند و یا در آنچه برای تو

می گیرد و آنچه از جانب تو می دهد فروگذاری نماید و پیمانی که برای تو بسته سست نگرداند و در به هم زدن پیمانی که به زیان توست دَر نَماند و قدر خود را در کارها بداند؛ چه آنکه قدر خود نداند در شناختن قدر دیگری نادانتر بود و درماند. در گزینش این کاتبان تنها به فراست و اطمینان و خوش گمانی خود

(صفحه 17)

اعتماد مکن، که مردم برای جلب نظر والیان به آراستن ظاهر می پردازند و خوش خدمتی می کنند، اما در پسِ آن، نه خیرخواهی است و نه از امانت نشان است. لیکن آنان را بیازمای به خدمتی که برای والیان نیکوکار پیش از تو عهده دار بوده اند و بر آن کس اعتماد کن که میان همگان اثری نیکو نهاده و به امانت از همه شناخته تر است. که این نشانه ی خیر خواهی تو برای خدا و برای کسی است که کارِ او به عهده ی شماست. و بر سر هر یک از کارهایت مهتری از آنان بگمار که نه بزرگیِ کار او را ناتوان سازد و نه بسیاری آن وی را پریشان کند و هر عیب که در کاتبان توست و تو از آن غافل شوی به عهده ی او گذار.

دیگر اینکه نیکی به تاجران و صنعتگران را بر خود بپذیر و سفارش به نیکویی درباره ی آنان را به عهده گیر، چه کسی که بر جای بود و چه آنکه با مال بخود از این سو بدان سو رود و با دسترنج خود کسب کند، که آنان مایه های منفعت اند و پدید آورندگان وسایل آسایش و راحت

و آورنده ی آن از جاهای دور دست و دشوار، در بیابان و دریا و دشت و کوهسار؛ جایی که مردمان در آنجا گرد نیایند و در رفتن بدان جا دلیری ننمایند. این تاجران، مردمی آرام اند و نمی ستیزند و آشتی جویند و فتنه ای نمی انگیزند. به کار آنان بنگر، چه در آنجا باشند که تو به سر می بری و یا در شهرهای دیگر. با این حال بدانکه در میان تاجران، بسیار کسان اند که معاملاتی بد دارند، بخیل اند و در پی احتکارند، به دنبال سود خود هستند و کالا را به هر بهایی که خواهند می فروشند. این سودجویی و گران فروشی زیانی است برای همگان و عیب است بر والیان. پس باید از احتکار منع نمود که رسول خدا (ص) از آن منع فرمود. باید خرید و فروش آسان صورت پذیرد و با میزان عدل انجام گیرد؛ با نرخهای رایج، نه به زیان فروشنده و یا خریدار. و آن کس که پس از منع تو دست به احتکار زند، او را کیفر ده و عبرت دیگران گردان و در کیفر او زیاده روی مکن.

سپس خدا را، خدا را، در طبقه ی فرودین مردم؛ آنان که بی چاره اند از بی چیزان و نیازمندان و بینوایان و از بیماری بر جای ماندگان. که در این طبقه خواهندگان و آنان که اظهار نیاز نمی کنند وجود دارند. پس برای خدا حقی از خود را که به آنان اختصاص داده و نگهبانی آن را به عهده ات نهاده پاس دار و بخشی از بیت المالت و بخشی از غله های زمینهای خالصه

را در هر شهر به آنان واگذار، که دوردست ترین آنان را همان باید که برای نزدیکان است و آنچه بر عهده ی تو نهاده اند، رعایت حق ایشان است. پس مبادا فرو رفتن در نعمت، از

(صفحه 18)

پرداختن به آنان بازت دارد که ضایع گذاردنت کاری خُرد را به خاطر استوار کردن کاری بزرگ و مهم، عذری برایت نیارد. پس، از رسیدگی به کارشان دریغ مدار و با ایشان ترش رویی مکن و به کارهای آنان که در چشمها خوارند و مردم حقیر شان می شمارند و خود به تو دسترسی ندارند بنگر. پس برای تفقّد حال آنان کسی از افراد مورد اعتمادت که فروتن و متواضع باشد، بگمار تا خواست هایشان را به تو برساند. سپس چنان با آنان رفتار و حقوقشان را ادا کن که در روزی که خدای سبحان را ملاقات می کنی، معذور باشی.

که اینان از میان مردم به انصاف نیازمند تر از دیگران اند. و در ادای حق همگان، چنان کن که در پیشگاه خدا معذور باشی. متوجه یتیمان و کهنسالان که بی چاره اند و اظهار نیاز نمی کنند باش، گرچه این کار بر والیان سنگین است. و حق همه اش سنگین است. اما باشد که خدا آن را بر عاقبت خواهان که خود را به شکیبایی وا می دارند و براستی وعده ای که ایشان داده اند، باور دارند، سبک کند. بخشی از وقت خود را به کسانی اختصاص ده که به تو نیاز دارند. خود را برای کار آنان فارغ دار و در مجلسی عمومی بنشین و در آن مجلس برابر خدایی که تو را آفریده، فروتن

باش و سپاهیان و یارانت را که نگهبان و پاسبان تواند، از آنان باز دار، تا سخنگوی آن مردم با تو بی درماندگی در گفتار گفتگو کند؛ که من از رسول خدا (ص) بارها شنیدم که می فرمود: «امتی که بین آنان، حقِ ناتوان بی نگرانی و ترس از توانایان گرفته نشود، هرگز پاکیزه نگردد». همچنین درشت گفتاری و درماندگی در سخن و آداب ندانی را بر ایشان مگیر و برخود هموار ساز و تندخویی بر آنان و خودبینی را از خود بران، تا خدا بدین کار درهای رحمت خود را بر تو بگشاید و تو را پاداش فرمانبری عطا فرماید.

آنچه می بخشی، چنان بخش که بر تو گوارا افتد و آنچه باز می داری با مهربانی و پوزش خواهی همراه بود. نیز بر عهده ی تو کارهاست که خود باید آن را انجام دهی، از آن جمله پاسخ گفتن عاملان توست آنجا که کاتبانت در مانند و از رساندن آن در نامه درمانده شوند. دیگر نیاز مردم را برآوردن در همان روز که بر تو عرضه دارند و یارانت در انجام تقاضای آنان گرانی کنند و عذری آرند. و کار هر روز را در همان روز انجام بده که هر روز را کاری است مخصوص بدان و برای آنچه میان تو و خداست نیکوترین اوقات و بهترین ساعات را بگذار. هر چند همه ی کارها در همه وقت اگر نیّت درست باشد و رعیت را از آن آسایش بود، برای خداست.

و باید برای ادای واجباتی که با اخلاص برای خدای به جای می آوری، در شبانه روز،

(صفحه 19)

وقتی مخصوص برای نیایش و انجام فرایض

دینی قرار دهی و تن به عبادت سپاری و آن را بی کمی و کاستی اگر چه تنت را بفرساید، به جای آوری. هر گاه با مردم نمازگزاری، چنان نماز گزار که نه آنان را بِرَمانی و نه نماز را ضایع گردانی، چون میان مردم بیمار و حاجتمند و گرفتار است. من از رسول خدا (ص) آنگاه که مرا به یمن فرستاد پرسیدم با مردم چگونه نماز گزارم؟ فرمود: «در حد توانایی ناتوان ترین آنان نماز بگزار و بر مؤمنان رحیم باش».

اما بعد، پنهان بودنت از رعیت نباید طولانی گردد، که پنهان شدن والیان از رعیت نشانی است از تنگ خویی و کم اطلاعی از کارها و نهان شدن از رعیت، والیان را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است، باز دارد، پس کار بزرگ نزد آنان خُرد به شمار آید و کار خُرد بزرگ نماید، زیبا زشت شود و زشت زیبا و باطل با حق آمیخته گردد. همانا والی انسانی است که آنچه را مردم از او پوشیده دارند، نداند و حق را نشانه ای نبود، تا بدان راست از دروغ شناخته شود و تو از دو حال بیرون نیستی: یا مردی که نفس او در اجرای حق سخاوتمند است، پس چرا خود را بپوشانی و حقِ واجبی را که برعهده ی توست نرسانی؟ یا کار نیکی را نکنی که از عهده ی آن بر می آیی؟ یا به بازداشتن حق گرفتاری، در این صورت مردمان بزودی خود را از درخواست از تو بازدارند، چه از بخشش تو نومید گردند. با اینکه بیشتر نیازمندی مردمان بر تو رنجی ندارد، چرا که شکایت از ستم

است و عدالت خواستن یا در معاملتی انصاف جستن.

نیز والی را نزدیکان است و خویشاوندان که خوی برتری جستن دارند و گردن فرازی کردن و در معاملات انصاف را کمتر به کار بستن. ریشه ی ستم اینان را با بریدن اسباب آن برآر و به هیچ یک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینی را به اقطاع وامگذار. و مبادا در تو طمع کنند با بستن پیمانی که مجاور آنان را در بهره ای از آب که دارند، زیان رساند و با کاری که باید با هم به انجام رسانند و رنج آن بر عهده ی دیگران نهند، پس تنها برای آنان گوارا گردد و عیب آن در دنیا و آخرت بر تو ماند.

و حق را از آن هر که بود، چه دور و چه نزدیک، پاس بدار و در این باره شکیبا باش و آن را به حساب خدا بگذار. هر چند این رفتار با خویشاوندان و اطرافیانت بود و عاقبت آن را با همه ی دشواری که دارد، چشم دار که عاقبتش پسندیده است.

و اگر رعیت بر تو گمان ستم برد، عذر خود را آشکارا با آنان در میان گذار و با این کار از

(صفحه 20)

بدگمانی شان در آر، که بدین رفتار نفس خود را آموخته ای و با رعیت مدارا کرده ای و با عذری که می آوری بدان چه خواهی رسیده ای و آنان را بر راه حق استوار کرده ای....

و اگر با دشمنت پیمانی بستی و در ذمه ی خود او را امان دادی، به عهد خویش وفا و آنچه بر ذمه داری ادا کن... و بپرهیز از خونها و ریختن آن

به ناروا، که چیزی چون ریختن خون به ناحق، عامل کیفر و بزرگ کردن گناه و از بین بردن نعمت و کوتاهی عمر نیست. و خداوند سبحان روز قیامت نخستین داوری که میان بندگان کند در خونهایی باشد که از یکدیگر ریخته اند. پس حکومت خود را با ریختن خونی به حرام نیرومند مکن که خون به حرام ریختن قدرت را به سستی کشاند و دولت را از صاحب آن به دیگری بگرداند.

در کشتن ناحق تو را نزد من و خدا عذری نیست، چه در آن قصاص است... از خودپسندی، به خود مطمئن بودن و ستایش دوستی بپرهیز، اینها از بهترین فرصتهای شیطان است تا بتازد و اعمال نیکوکاران را نابود سازد.

و از منت گذاشتن بر رعیت به نیکی خود و بزرگ شمردن اعمال خود و خلف وعده ی به آنان بپرهیز، که منت نیکی را تباه می کند و بزرگ شمردن اعمالِ خود، نور حق را می برد و خلف وعده موجب خشم خدا و مردم است.... از شتاب در کارها پیش از موعد آن و کوتاهی در انجام آن در موعد شان و یا لجاجت در جایی که حقیقت ناپیداست و یا سستی آنگاه که حقیقت آشکار می شود، بپرهیز. پس هر چیز را در جای خود قرار ده و هر کاری را به هنگام آن انجام ده. از اینکه چیزی را که همه ی مردم در آن برابرند، به خود اختصاص دهی و از غفلت در آنچه بدان توجه باید و در دیده ها عیان است، بپرهیز. چه آن را که گرفته ای از تو برای دیگران گرفته می شود و بزودی

پرده ی کارها از پیش دیده ات برگرفته می شود و داد از تو می ستانند و به ستمدیده می رسانند.

به هنگام خشم خویشتن دار باش و تندی و سرکشی میار و دست قهر پیش مدار و تیزی زبان فرو بگذار و از این جمله خودداری کن، با سخن ناسنجیده بر زبان نیاوردن و در قهر تأخیر کردن، تا خشمت آرام شود و عنان اختیار به دستت آید و چنین قدرتی بر خود نیابی جز که فراوان به یاد آری که در راه بازگشت به سوی کرد گاری. و من از خدا می خواهم با رحمتی فراگیر که او راست و قدرت بزرگ او بر انجام هرگونه درخواست، که من و تو را توفیق دهد، درآنچه خشنودی او در آن بود. از داشتن عذری آشکار در پیشگاه او و آفریدگانش و

(صفحه 21)

گذاردن نام نیکو میان بندگانش و آثار نیک در شهرها و تمامی نعمت و کرامت و اینکه کار من و تو را به سعادت به پایان رساند و شهادت نصیبمان گرداند، که ما آن را خواهانیم و سلام بر فرستاده ی خدا و خاندان پاک و پاکیزه اش».(6).

از این عهدنامه در می یابیم که امام (ع) والیان را بر اساس قاعده ای برمی گزیند که جز مؤمن آن را دوست و جز منافق آن را دشمن نمی دارد. سپس آنان را با تعلیماتی مجهّز می کند که انسان را به سوی صراط مستقیم الهی هدایت می کند و با چشمانی که مصلحتی جز کسب رضایت خدا ندارد، مراقب این والیان می شود. تا اگر یکی از آنان خطا کرد، آن کس که در موردش

شبهه ای نیست و مقبول امام و مردم است، بر ضد ش گواهی دهد. از همه ی این مطالب در می یابیم که، ولایت و امارت، در عهد امام، جایگاه و مقام و کشتار برای به دست آوردن خراج بیشتر نبود، که وظیفه و مسؤولیتی برای کمک به انسان در جهت بیدار کردن فطرتش و به استقبال نور رفتن، به شمار می رفت.

پیشتر نیز دیدیم که امام چسان در مورد رفتار با چارپایان به عاملان گردآوری زکات سفارش می کرد و چگونه از آنان می خواست تا میان ماده شتر و بچه اش فاصله نیفکنند و آن را با سواری بیش از حد رنجه نکنند و میان آن و دیگر شتران مساوات را رعایت کنند. رحمت و مهربانی عنوان این سیاست است که انسان در سایه سار آن آرام می گیرد و انسانیت خود را باز می یابد. از امام منقول است که فرمود: «هر یک از شما از من درخواستی داشت، آن را طی نامه ای از من بخواهد (مقصودم آن است) که چهره های شما را از خواری اظهار نیاز حفظ کنم».(7) این چنین شعور انسانی با ره توشه ی رضایت در راه رسیدن به پروردگارش از پلها می گذرد.

*****

نهج البلاغه، نامه ی 59.

نهج البلاغه، نامه ی 69.

همان، نامه ی 67.

برای تفصیل بیشتر، ر.ک. به: مصادر نهج البلاغه، سیّد عبد الزهرأ الحسینی، ج3، ص426.

نهج البلاغه، نامه ی 53 و شروح آن.

نهج البلاغه، نامه ی 53.

شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج5، ص23.

فرمان روایت علم و منع قصه گویی

تنها پس از آنکه امام علی (ع) بر دروازه ی شهر علم قرار گرفت، فرمان روایت علم صادر شد. منقول است

که حضرت در آغاز خلافت خود، طی سخنانی مردم را به فهم و عمل

(صفحه 22)

به کتاب خدا فرا خواند و فرمود: «خدای متعال کتابی راهنما فرود آورد و در آن خیر و شرّ را آشکار نمود. پس راه خیر را پیش گیرید تا هدایت شوید و از راه شرّ بازگردید، تا به راه آیید. بر شما باد واجبها، واجبها، آن را برای خدا به جای آورید، تا شما را به بهشت برساند. خداوند حرامی را حرام کرده که ناشناخته نیست و حلالی را حلال کرده که از عیب خالی است و حرمت مسلمان را از دیگر حرمتها برتر نهاده و حقوق مسلمانان را با اخلاص و توحید پیوند داده است. پس مسلمان کسی است که مسلمان از دست و زبان او ایمن باشد جز آنکه برای حق بود و گزند مسلمان روا نیست جز در آنچه واجب شود. بر چیزی که خاص و عام شما را در بر می گیرد؛ یعنی مرگ، پیشدستی کنید. همانا مردم پیش روی شمایند و مرگ شما را از پس می راند. سبکبار باشید، تا برسید، که پیش رفتگان بر پایند و پس ماندگان را می پایند. از خدا بترسید در مورد بندگانش و شهر هایش، که از شما خواهند پرسید حتی درباره ی سرزمینها و چارپایان. اگر خیری دیدید، آن را در یابید و اگر شرّی دیدید، روی از آن بتابید».(1).

امام (ع) در نخستین پیام خود، به انجام خیر و دوری از شرّ و ادای فرایض فرمان می دهد و روشن می سازد که خداوند اموری را حلال و اموری را حرام کرده است و شناخت آنها راههایی دارد.

پیشتر نیز دانستیم که سیاست قصه گویی و عدم روایت، آثار سویی به جای گذاشت و نزدیکان سؤ نیز آثار ناهنجاری بر امور دیگر گذاشتند. در دوران فتوحات نیز منافقان احادیث مجعول را در جهت تأمین منافع خود وارد فرهنگ اسلامی کردند. در اینجا تقسیم راویان این دوران را به امیرمؤمنان، امام علی (ع) وامی گذاریم تا ببینیم که چگونه راه کسب علم و شناخت سره از ناسره را به ما می آموزد. از امام درباره ی احادیث تازه و بر ساخته و اخبار متفاوت و گاه متضاد رایج میان مردم پرسش کردند و ایشان پاسخ داد:

«در دست مردم حق است و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، محکم و متشابه و آنچه در خاطر سپرده شده و آنچه بدان گمان برده شده است. بر رسول خدا (ص) در زمان او دروغ بستند تا آنکه برخاست و به سخن پرداخت و گفت": هر که به عمد بر من

(صفحه 23)

دروغ بندد، جایی در آتش برای خود مهیا سازد".

حدیث را چهار تن- که پنجمی ندارد- نزد تو آرند: مردی منافق که ایمان آشکار کند و به ظاهر مسلمان بود، از گناه نترسد و بیمی به دل نیارد و به عمد بر رسول خدا (ص) دروغ بندد و باک ندارد. اگر مردم بدانند او منافق است و دروغگو، از او حدیث نپذیرند و گفته اش را به راست نگیرند، لیکن گویند یار رسول خدا (ص) است؛ از او دیده و شنیده است، پس گفته اش را می پذیرند؛ حال آنکه خداوند، آن چنانکه شایسته است، شما را از منافقان با خبر ساخته و آنگونه

که باید برایتان وصفشان کرده است.

اینان پس از رسول خدا (ص)- که بر او و خاندانش درود باد- بر جای ماندند و با دروغ و تهمت به پیشوایان گمراهی و دعوت کنندگان به آتش، نزدیک شدند و آنان این منافقان را به کار گماردند و کار مردم را به دستشان سپردند و به دست ایشان دنیا را خوردند و مردم آنجا روند که پادشاه و دنیا روی آرد- جز که خدا نگهدارد- و این یکی از چهار تن است».(2).

از گفتار امام (ع) به دست می آید که خلفای پس از رسول خدا (ص) منافقان را نمی شناختند؛ زیرا منافق مطابق آنچه در دل دارد، رفتار می کند، حال آنکه مردم بر اساس ظاهرش با او تعامل دارند. بدین ترتیب با فتح سرزمینها و افزایش غنایم، منافقان با امیران شهرها در آمیختند و از طریق آنان به مناصب و مقامات دست یافتند و اگر خلفا، منافقان را دقیقاً با نام و عنوان می شناختند، امیران نمی توانستند آنان را بر گرده ی مردم سوار کنند.

سپس امام (ع) دومین صنف از راویان حدیث را چنین معرفی می فرماید:

«و مردی که چیزی از رسول خدا (ص) شنید و آن را چنانکه باید به خاطر نسپرد و به خطا شنیده و به عمد دروغی نگفته، آن را نزد خود حفظ کرد، روایت می کند و بدان عمل می نماید و می گوید که من آن را از رسول خدا (ص) شنیده ام. پس اگر مسلمانان می دانستند، او در آن حدیث خطا کرده از او نمی پذیرفتند و اگر او نیز می دانست که در آن دچار خطا شده،

آن را رد می کرد».

(صفحه 24)

سپس امام سومین صنف را چنین معرفی می کند:

«و سومین مردی است که شنید رسول خدا (ص) به چیزی امر فرمود، سپس آن را نهی فرمود، بی آنکه او آن را بشنود، یا شنید از چیزی نهی کرد و سپس بدان امر فرمود و او از آن آگاهی ندارد. پس آن را که نسخ شده به خاطر دارد و نسخ کننده را به خاطر نمی آرد و اگر می دانست که آنچه به خاطر سپرده، نسخ شده است،آن را ترک می گفت و اگر مسلمانان هنگامی که حدیث را از وی شنیدند، می دانستند نسخ شده آن را رد می کردند».

سپس حضرت (ع) درباره ی آخرین صنف چنین می فرماید:

«و چهارمین آنکه بر خدا و رسولش دروغ نمی بندد، چون از خدا می ترسد و رسول خدا(ص) را حُرمت می نهد. همچنین دستخوش خطا نگردیده و آن را که به خاطر سپرده همان است که شنیده و آنچه شنیده روایت می کند و بدان نمی افزاید و از آن نمی کاهد. پس ناسخ را به خاطر سپرده و به کار برده و منسوخ در خاطرش بوده و از آن دوری نموده است. خاص و عام را دانسته و محکم و متشابه را شناخته و هر یک را به جای خود نهاده است.

و گاه بُوَد که از رسول خدا (ص) سخنی است و آن را در رویه و دوگونه معنی است: گفتاری است خاص و گفتاری است عام. آن سخن را کسی شنود که نداند که خدا و رسول (ص) از آنچه خواهند. پس شنونده آن را توجیه کند بی آنکه

معنای سخن را بداند یا مقصود از آن را دریابد یا آنکه بداند آن حدیث چرا گفته شده است. و همه ی یاران رسول خدا (ص) چنان نبودند که از او چیزی پرسند و دانستن معنایِ آن را از او خواهند، تا آنجا که دوست داشتند عربی بیابانی که از راه رسیده از او چیزی پرسد و آنان بشنودند. و از این گونه چیزی بر من نگذشت، جز آنکه از آن پرسیدم و به خاطر سپردم. این است موجب اختلاف مردم در روایتها».(3).

این گفتار امام (ع) که با هر چه مواجه می گشت، درباره اش از رسول خدا (ص) می پرسید و پاسخ را به یاد می سپرد، شواهد فراوانی دارد؛ زیرا علاوه بر آنکه حضرت

(صفحه 25)

کم تر از رسول خدا (ص) جدا می شد، در شبانه روز دوبار به دیدار ایشان می شتافت(4) و طی این دیدارها پرسشهای خود را مطرح می کرد و رسول خدا (ص)، به آنها پاسخ می گفت و امام همه ی آنها را حفظ می کرد. درباره ی این آیه ی شریفه که «و گوشی شنوا آن را دریابد» از حضرت علی (ع) طی حدیثی صحیح منقول است که فرمود: «رسول خدا (ص) به من فرمود": ای علی! از خدا خواستم تا گوش تو را، آن گوش شنوا قرار دهد ". پس هیچ یک از شنیده هایم از رسول خدا را فراموش نکردم».(5) از این رو امام علی (ع) می فرمود: «پروردگارم، به من دلی خردمند و زبانی گویا بخشیده است».(6) همچنین فرمود: «درباره ی کتاب خدا، از من بپرسید که می دانم هر آیه ای در روز نازل

شده است یا شب، در دشت فرود آمده است یا در کوه».(7) همه ی اینها هدفی حکیمانه داشت که در احادیثی که پیشوایان حدیث روایت کرده اند، آشکار است. در تفسیر آیه ی شریفه ی: «تو تنها هشدار دهنده ای و هر قومی هدایتگری دارد». از رسول خدا (ص) منقول است که فرمود: «هدایتگر، همانا علی بن ابی طالب (ع) است».(8).

حضرت علی (ع) پس از آنکه منابع نقل روایت آنها را بیان فرمود به اختلافات حاصل از آن چنین اشاره می فرماید:

«مسأله ای برای داوری نزد یکی از آنان می برند و او طبق رأی خود در آن نظر می دهد. همان مسأله را نزد دیگری می برند و او برخلاف رأی قبلی نظر می دهد. سپس قاضیان گرد می آیند و نزد پیشوایشان که آنان را به قضاوت گمارده می روند و او نظر همه را صواب می شمارد. در حالی که خدای آنان یکی است، پیامبرشان یکی است و کتابشان یکی است. آیا خدا گفته است که به خلاف یکدیگر روند و آنان فرمان خدا برده اند؟ یا آنان را از مخالفت نهی فرموده و نافرمانی او کرده اند؟ یا آنچه خدا فرستاده دینی است ناقص و خدا در کامل ساختن آن، از ایشان یاری خواسته است؟ یا آنان

(صفحه 26)

شریک اویند و حق دارند بگویند و خدا باید از آنان بپذیرد؟ یا دینی که خدا فرستاده کامل بوده و پیامبر در رساندن آن کوتاهی نموده است؟ در حالی که خدای سبحان می فرماید: «در کتاب از هیچ چیز فروگذار نکردیم».(9) و می فرماید که در آن بیان هر چیزی است. و یادآور شده

است که بعض قرآن گواه بعض دیگر است و اختلافی در آن نیست و می فرماید: «اگر از جز خدای می بود، در آن اختلاف فراوان می یافتند».(10) همانا که ظاهر قرآن، زیباست و باطن آن ژرف است و عجایب آن به سر نیامدنی و غرایب آن به پایان نیامدنی است و تاریکیها جز با آن زدوده نشود».(11).

امام (ع) پس از آنکه اختلاف راویان و اختلاف در فتوا را که زاده ی آن است، بیان می کند، درهای بحث را گشوده می فرماید:

«ای مردم! آنکه از خدا خیرخواهی کند، توفیق می یابد و آنکه گفته ی او را راهنما گیرد، به راست ترین راه هدایت شده که همسایه ی خدا در امان است و دشمن خدا ترسان. آنکه عظمت خدا را داند، سزاوار نیست که خود را بزرگ خواند. بلندیِ قدر کسانی که بزرگی پروردگار را می دانند، در این است که برابر او فروتنی کنند و سلامت آنان که می دانند قدرت او تا کجاست در آن است که به فرمانش گردن نهند. پس از حق مگریزید چنانکه تندرست از گرگین گریزان و بهبود یافته از بیمار روگردان است. و بدانید که تا رها کننده ی رستگاری را نشناسید، رستگاری را نخواهید شناخت و تا شکننده ی پیمان قرآن را ندانید، با قرآن پیمان استوار نخواهید ساخت و تا رها کننده ی دامان قرآن را نشناسید، در قرآن چنگ نتوانید انداخت، پس رستگاری را نزد کسانی جویید که اهل آن اند، که دانش به آنان زنده است و نادانی به دانش آنان مرده. آنان که حکمشان شما را از دانش خبر می دهد و

خاموشی شان از گفتار و نهانِ آنان از ظاهرشان پدیدار است. نه با دین مخالفت دارند و نه در آن خلاف آرند. دین میان شاهدی راستگو و خاموشی گویاست».(12).

(صفحه 27)

از آنچه پیشتر گذشت دریافتیم که امام علی (ع) به رفتار بر طبق خیر و ترک شر فرمان می دهد. سپس به اخبار گوناگون در دست مردم و نتایج این اختلافات در عرصه ی فتوا اشاره می کند و راه شناخت علل این اختلافات را بیان کرده می فرماید: «بدانید که شما راه رشد را نخواهید شناخت مگر آن کس که آن را ترک کرده بشناسید». سپس بحث را به کتاب خدا می کشاند تا آن را که دستوراتش را نقض کرده بنمایاند و بالاخره بحث را به آنجا می رساند که شناخت کتاب خدا و عمل به آن تنها در دایره ی «اهل آن» میسور و با هدایت آنان شدنی است. لذا باید به آنان متمسّک گشت.

منقول است که حضرت (ع) در نخستین خطبه ی خود پس از خلافت چنین فرمود: «هان، نیکان عترتم و پاکان خاندانم، در کوچکی حکیم ترین مردم و در بزرگی داناترین مردم هستند. هان، ما اهل بیتی هستیم که دانشمان از دانش خدا و حُکم ما بر طبق حُکم اوست و از سخن راستگویی شنیده ایم. پس اگر از ما پیروی کنید، با بصیرتهایمان هدایت خواهید شد». همچنین فرمود: «ما خاصگان و یاران و خزانه داران و درها هستیم و جز از درها به خانه ها وارد نمی شوند و آنکه جز از در، به خانه درآید، دزد نامیده می شود».(13) نیز درباره ی اهل بیت می فرماید: «آنان زندگانی

دانش و نابود کننده ی نادانی هستند. بردباری شان شما را از دانش آنان خبر دهد و برون آنان از نهان و خاموش بودنشان از حکمت بیان. نه با حق می ستیزند و نه در آن خلاف دارند، ستونهای دین و پناهگاههای نگه دارنده ی مردم هستند».(14).

طبیعی است که قصه گویی و نقل شعر هرزه در این فضا و در این گستره ی زمانی، جایی نداشته باشد. این نیز طبیعی است که رهنمود و دعوت برای کاوش، مقتضی بازگشت نقل حدیث از پیامبر (ص) باشد. حضرت (ع) بر نقل و بررسی حدیث بسیار تأکید می کردند و می فرمودند: «یکدیگر را دیدار کنید و برای یکدیگر حدیث برخوانید و آن را رها مکنید، مبادا که مدروس گردد».(15).

امام (ع) از خلط حدیث با آنچه جریان داشت و بازتاب عملکرد سیاسی بود،

(صفحه 28)

برحذر داشت و فرمود: «دانش را بیاموزید، پس آن را نگه دارید و با مزاح و باطل در نیامیزید که دلها آن را می زداید».(16) همچنین برای احتیاط بیشتر در جهت حفظ حدیث فرمود که: «هرگاه دانش را بر عالم خواندید، نقل آن اشکالی ندارد».(17) آنگه راویان حدیث را بشارت داد و فرمود: «رسول خدا (ص) فرمود":پروردگارا! بر خلفای من رحمت آور- و آن را سه مرتبه تکرار کرد- " پرسیدند":ای رسول خدا! خلفای تو کیستند؟" فرمود": آنان که پس از من می آیند و احادیث مرا روایت می کنند و آنها را به مردم می آموزند".»(18).

در مورد عقب نشینی قصه گویی، نیز ابوالبحتری نقل می کند که «علی بن ابی طالب (ع) داخل مسجد شد و دید که مردی به ترساندن مردم و هشدار

دادن به آنان مشغول است. پرسید این کیست؟ گفتند: مردی است که مردم را متذکر می سازد. فرمود: «نه، لیکن مردی است خودستا که می گوید من فلانی پسر فلانی هستم؛ آنگاه او را فرا خواند و از او پرسید: آیا ناسخ را از منسوخ می شناسی؟ پاسخ داد": نه" امیرمؤمنان (ع) فرمود: پس از مسجد ما بیرون شو و دیگر در آن تذکر مده».(19).

مسدد با سند صحیح از سعید بن هند نقل می کند که حضرت علی (ع) بر قصه گویی گذر کرد. پس پرسید: «چه می گوید؟» گفتند: «قصه می گوید». فرمود: «نه، بلکه خودستایی می کند و می خواهد بشناسندش».(20) باز از ابویحیی منقول است که «در حالی که قصه می گفتم، علی (ع) بر من گذر کرد و از من پرسید: «آیا ناسخ را از منسوخ می شناسی؟» گفتم: «نه، گفت پس تو خودستایی می کنی و می خواهی بشناسندت».(21).

سیاست تبلیغاتی خودستایی، عامل پدید آمدن شخصیت های خرافی و داستانهای خرافی در جهت منافع و مصالح گروهی خاص و سبب گمراه کردن مردم بوده است.

(صفحه 29)

نه تنها قصه گویی در عهد حضرت علی (ع) عقب نشینی کرد، که شعر جاهلی و شراب نیز به همین سرنوشت دچار شد. ابن ابی الحدید نقل می کند که علی (ع) به کارزار با شاعران شامی که مروّج شعر دیر بودند فرمان می داد. منقول است که هنگامی که کعب بن جعیل شراب خورد، علی بن ابی طالب (ع) او را حدّ زد و او خشمگین شد و به معاویه پیوست و علی (ع) را هجا گفت».(22).

از آنجا که شراب توشه ی شاعران و قصه

گویان به شمار می رفت، حضرت امیرالمؤمنین (ع) مرکز تولید آن را آتش زد؛ ربیعه بن زکار نقل می کند که علی بن ابی طالب (ع) به روستایی نگریست و پرسید" این روستا چیست؟" گفتند: روستایی است به نام زراره که در آن آوازه خوانی و داد و ستد شراب رایج است. پس حضرت آتش خواست و فرمود آن را آتش بزنید که پاره ای پلید پاره ی دیگر آن را می خورد. پس آن روستا به آتش سوخت».(23). حضرت علی (ع) به شاعران سفارش می کرد که قرآن بیاموزند.

چون اصلاحات علوی، شامل عزل امیران، برابری در تقسیم غنایم، محبت به انسان و حیوان و بازگشت به نقل حدیث و علم- همانگونه که در روزگار رسول خدا (ص) رواج داشت- می شد، زمینه ی مخالفت های بسیاری بر ضد حضرت فراهم آورد. اشراف قریش با دیدن اینکه علی (ع) میان آنان و افراد طبقه ی پایین جامعه مساوات برقرار کرده است، دچار همان حالتی شدند که با مشاهده ی اینکه رسول خدا (ص) میان آنان و خبّاب و بلال و عمار و دیگران مساوات برقرار کرده است، گشتند. این کسان یا به سوی معاویه گریختند و یا به ویرانگری و تخریب در میان نیروهای اسلامی علوی مشغول گشتند. پاره ای نیز بازگشت به نقل روایت را موجب آشکاری فضایل اهل بیت و محکومیت دیگران می دانستند. لذا راه چاره را در آن دیدند که مردم را دچار شک کنند و مدّعی شوند که تنها علی (ع) از اهل بیت رسول خدا (ص) به شمار نمی رود. بلکه زنان پیامبر (ص) نیز از زمره ی اهل

بیت هستند و همان حقوق و تکالیف و اختیاراتی دارند که او دارد و خروج او بر ضد یکی از آنان حکم شق صفوف اهل بیت را دارد. پیروان این دیدگاه به راهی پا می گذاشتند و

(صفحه 30)

فضایی می آفریدند که در آن روایت و نقل حدیث نبود و فراموشی مردم زمینه ساز فعالیتشان به شمار می رفت. برخی از آنان نیز پس از آنکه قضیه ی شورای شش نفره زمینه را برایشان فراهم کرد، در کرسی خلافت طمع بسته بودند و در رؤیای آن به سر می بردند. پاره ای نیز که چه در دوران جاهلیت و چه در عهد اسلام تنها در اندیشه ی فرمان روایی بودند و پس از آن بنی هاشم بر مفاخر قریش دست یافتند، دچار عقده ی حقارت نیز شده بودند، از زمره ی دشمنان اصلی علی (ع) به شمار می رفتند.

******

نهج البلاغه، خطبه ی 167.

نهج البلاغه، خطبه ی 210.

نهج البلاغه، خطبه ی 210.

سنن نسائی، ج2، ص12.

کنز العمال، ج13، ص177، به روایت از ابن مردویه، ابو نعیم و صیاه با سندی صحیح.

الطبقات الکبری، ج2، ص338.

همان.

الفتح الربانی، ج18، ص185، به روایت ابن جریر.

انعام: آیه ی 38.

نسأ: آیه ی 82.

نهج البلاغه، خطبه ی 18.

همان، خطبه ی 147.

نهج البلاغه، خطبه ی 154.

همان، خطبه ی 239.

کنز العمال، ج10، ص304، به روایت از خطیب بغدادی.

کنز العمال، ج10، ص304، به روایت از خطیب و عبدالله پسر احمد حنبل.

همان، ص294، به روایت از مرهبی.

همان، ص295، به روایت از طبرانی، خطیب، دیلمی و ابن نجار.

همان، ص281، به روایت از عسکری و مرزوی.

همان، ص282.

همان، ص281، به روایت از مرزوی.

شرح نهج البلاغه، ج1، ص799.

کنز العمال، ج5، ص504، به روایت

از ابوعبید.

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9

مقدمه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، از سال 1385 هـ .ش تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره الشریف)، با فعالیت خالصانه و شبانه روزی گروهی از نخبگان و فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.

مرامنامه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان در راستای تسهیل و تسریع دسترسی محققین به آثار و ابزار تحقیقاتی در حوزه علوم اسلامی، و با توجه به تعدد و پراکندگی مراکز فعال در این عرصه و منابع متعدد و صعب الوصول، و با نگاهی صرفا علمی و به دور از تعصبات و جریانات اجتماعی، سیاسی، قومی و فردی، بر مبنای اجرای طرحی در قالب « مدیریت آثار تولید شده و انتشار یافته از سوی تمامی مراکز شیعه» تلاش می نماید تا مجموعه ای غنی و سرشار از کتب و مقالات پژوهشی برای متخصصین، و مطالب و مباحثی راهگشا برای فرهیختگان و عموم طبقات مردمی به زبان های مختلف و با فرمت های گوناگون تولید و در فضای مجازی به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار دهد.

اهداف:
1.بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام)
2.تقویت انگیزه عامه مردم بخصوص جوانان نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی
3.جایگزین کردن محتوای سودمند به جای مطالب بی محتوا در تلفن های همراه ، تبلت ها، رایانه ها و ...
4.سرویس دهی به محققین طلاب و دانشجو
5.گسترش فرهنگ عمومی مطالعه
6.زمینه سازی جهت تشویق انتشارات و مؤلفین برای دیجیتالی نمودن آثار خود.

سیاست ها:
1.عمل بر مبنای مجوز های قانونی
2.ارتباط با مراکز هم سو
3.پرهیز از موازی کاری
4.صرفا ارائه محتوای علمی
5.ذکر منابع نشر
بدیهی است مسئولیت تمامی آثار به عهده ی نویسنده ی آن می باشد .

فعالیت های موسسه :
1.چاپ و نشر کتاب، جزوه و ماهنامه
2.برگزاری مسابقات کتابخوانی
3.تولید نمایشگاه های مجازی: سه بعدی، پانوراما در اماکن مذهبی، گردشگری و...
4.تولید انیمیشن، بازی های رایانه ای و ...
5.ایجاد سایت اینترنتی قائمیه به آدرس: www.ghaemiyeh.com
6.تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و...
7.راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی
8.طراحی سیستم های حسابداری، رسانه ساز، موبایل ساز، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک، SMS و...
9.برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم (مجازی)
10.برگزاری دوره های تربیت مربی (مجازی)
11. تولید هزاران نرم افزار تحقیقاتی قابل اجرا در انواع رایانه، تبلت، تلفن همراه و... در 8 فرمت جهانی:
1.JAVA
2.ANDROID
3.EPUB
4.CHM
5.PDF
6.HTML
7.CHM
8.GHB
و 4 عدد مارکت با نام بازار کتاب قائمیه نسخه :
1.ANDROID
2.IOS
3.WINDOWS PHONE
4.WINDOWS
به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی و قرار دادن بر روی وب سایت موسسه به صورت رایگان .
درپایان :
از مراکز و نهادهایی همچون دفاتر مراجع معظم تقلید و همچنین سازمان ها، نهادها، انتشارات، موسسات، مؤلفین و همه بزرگوارانی که ما را در دستیابی به این هدف یاری نموده و یا دیتا های خود را در اختیار ما قرار دادند تقدیر و تشکر می نماییم.

آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109