سیمای پیامبر اسلام: ترجمه مختصر الشمائل المحمدیه (ص)

مشخصات کتاب

سرشناسه : قمی ، عباس ، 1254 - 1319.، گردآورنده

عنوان قراردادی : مختصرالشمائل المحمدیه .فارسی

عنوان و نام پدیدآور : سیمای پیامبر اسلام: ترجمه مختصر الشمائل المحمدیه (ص)/ تالیف عباس قمی.

مشخصات نشر : قم: موسسه در راه حق، 1366.

مشخصات ظاهری : 63 ص.؛ 12×16/5س م.

شابک : 50 ریال

وضعیت فهرست نویسی : برون سپاری.

یادداشت : چاپ دیگر: دفتر نشر برگزیده، 1385.

یادداشت : کتاب حاضر برگرفته از کتاب شمایل محمدیه اثر محمد بن عیسی بن سوره ترمذی است.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع : محمد(ص)، پیامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق.

شناسه افزوده : ترمذی، محمد ین عیسی، 209- 279 ق. شمائل محمدیه.

رده بندی کنگره : BP24/46/ق8س9 1366

رده بندی دیویی : 297/93

شماره کتابشناسی ملی : 2632451

ترجُمه:

مُختَصَرُ الشَمائِلُ المُحَمَدّیَّة «صلی الله علیه و آله»

تأليف:

خاتم المحدثین مرحُوم

حاج شیخ عباس قُمی

متوفّای 1359 ه.ق

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم عسل بی غم

ص: 1

اشاره

ص:2

بسم الله الرّحمن الرّحيم

پیشگفتار

مؤسسه در راه حق این افتخار را دارد که در صراط خدمات اسلامی و تبلیغی خود تاکنون قریب هفتاد جلد کتاب در موضوعات مختلف دینی و اخلاقی و تاریخی تنظیم و تهیه و با تیراژهایی وسیع منتشر ساخته است.

سال گذشته پیشنهاد شد جهت مزید بهره مندی خوانندگان، مؤسسه علاوه بر کتاب های خود کتب برخی از علمای گذشته شیعه را نیز _ که یا چاپ نشده و یا اگر چاپ شده بطرز مطلوبی نیست _ به صورت خوب یا جالب تری به چاپ برساند و در دسترس علاقمندان قرار دهد.

این کار با چاپ چند کتاب از تألیفات محدّث بزرگوار مرحوم حاج شیخ عباس قمی رضوان الله عليه - مؤلف سفينة البحار و مفاتيح الجنان - آغاز شد تا بدینوسیله از آن مرحوم که شخصیتی وارسته و خدوم به اسلام و تشیّع بود نیز بزرگداشتی به عمل آید.

ص: 3

برای این منظور کتاب های دهگانه ذیل انتخاب گردید:

1- المقامات العلّیه : این کتاب تلخیص کتاب پر ارج معراج السعاده تأليف حاج ملا احمد نراقی قدس سره می باشد و توسط حجة الاسلام و المسلمین حاج سید محسن خرازی برای چاپ جدید آماده و در 248 صفحه رقعی چاپ شد.

2- منازل الآخرة : این کتاب پیرامون مرگ و برزخ و قیامت است و توسط حجة الاسلام و المسلمين حاج سيد اسدالله مسعودی کاشانی برای چاپ جدید آماده و در 168 صفحه رقعی چاپ شد.

3- نزهة النواظر: این کتاب ترجمه «معدن الجواهر کراچکی» و شامل احادیث عددیه (از یک تا ده) می باشد و توسط حجة الاسلام و المسلمين حاج شیخ خیرالله سلیم زاده تویسرکانی برای چاپ جدید آماده و در 160 صفحه جیبی چاپ شد.

4- فیض الغدیر: این کتاب که تاکنون چاپ نشده بود تلخیص جلد غدیر کتاب بسیار ارزنده عبقات الانوار میر حامد حسین نیشابوری هندی ، پیرامون حدیث غدیر و امامت امیر مؤمنان على عليه السلام است ، و توسط حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ رضا استادی و حجة الاسلام شيخ رضا مختاری و حجة الاسلام سید علی میر شریفی برای چاپ آماده و در 464 صفحه وزیری چاپ شد.

5- مختصر الشمائل المحمدية: این کتاب که تا کنون چاپ نشده بود به زبان عربی و تلخيص «الشمائل المحمدیه» حافظ ابوعیسی محمد بن عیسی ترمذی متوفای 279 می باشد، و توسط حجة الاسلام

ص: 4

و المسلمین استادی برای چاپ آماده و در 40 صفحه رقعی چاپ شد.

6- قرة الباصرة فى تواريخ الحجج الطاهرة : این رساله فارسی و تاریخ مختصر چهارده معصوم است که تاکنون چاپ نشده بود ، توسط آقای استادی آماده چاپ و در 32 صفحه وزیری چاپ شد.

7- کلمات طريفه یا لطیفه (پنجاه درس اخلاقی) : این کتاب که بارها ضميمه نزهة النواظر چاپ شده بود ، آماده چاپ جدید و در 64 صفحه رقعی چاپ شد.

8- صد کلمه قصار امیر مؤمنان : این کتاب توسط حجة الاسلام و المسلمين مسعودی برای چاپ جدید آماده و در 112 صفحه رقعی چاپ شد.

9- الفصول العلية فى المناقب المرتضوية : این کتاب که قبلاً گویا دوبار چاپ شده بود آماده چاپ جدید شده و در 168 صفحه رقعی چاپ شد.

10- الدر النظيم فى لغات القرآن العظيم (قاموس القرآن) : این کتاب که به زبان عربی و تاکنون چاپ نشده بود ، توسط آقایان : استادی ، رضا مختاری ، سید علی میرشریفی و علی اکبر زمانی نژاد در دست تصحیح است که به خواست خدا بزودی منتشر خواهد شد.

از خدای متعال مسألت می نمائیم این خدمت ناچیز را بپذیرد و به ما توفیق خدمات بیشتر عطا فرماید (1).

موسسه در راه حق

قم - تابستان 1365

ص: 5

ضمناً چند کتاب دیگر از مرحوم محدث قمی به تازگی چاپ و یا بصورت بهتری تجدید چاپ و یا آماده چاپ شده است یادآوری می کنیم:

نفس المهموم : مقّتل حضرت سید الشهداء و یارانش به زبان عربی.

نفثة المصدور متمم کتاب قبل است : این دوکتاب با تصحیح و استخراج مدارک آن بوسیلۀ آقای استادی ، توسط کتاب فروشی بصیرتی قم در هفتصد صفحه وزیری چاپ شده است.

ترجمه اعتقادات علامه مجلسی : در شماره پنجم مجله کیهان اندیشه چاپ شده است.

تتميم بداية الهداية مرحوم شیخ حرّ عاملی (فصل و وصل) : این کتاب که تاکنون چاپ نشده بود در دو جلد عربی است و توسط مؤسسه آل البيت قم چاپ شده و جلد اول آن از چاپ خارج و جلد دوم آن در دست چاپ آماده است.

شرح و جیزه شیخ بهائی : که تاکنون چاپ نشده بود توسط حجة الاسلام و المسلمین الهی خراسانی آماده چاپ شده است.

کتاب دیگر مرحوم محدث قمی (عین الیقین) مختصر حق اليقين علامه مجلسی می باشد ، نسخه این کتاب را حجة الاسلام و المسلمین حاج شيخ محسن محدث زاده فرزند مؤلف برای چاپ در اختیار گذاشتند که متأسفانه به جهاتی این توفیق نصیب ما نشد امید است توسط یکی از فضلا آماده چاپ و به سرمایه یکی از اهل خیر منتشر و در اختیار دوستان امیر مؤمنان علیه السلام قرار گیرد.

ص:6

و اما کتابی که از نظر شما می گذرد ترجمه فارسی کتاب «مختصر الشمائل المحمدية» از تألیفات مرحوم محدث قمی (رحمة الله علیه) می باشد این ترجمه توسط یکی از همکاران دانشمند مؤسسه در راه حق انجام شده که بدینوسیله از ایشان تشکر می شود.در پیشگفتار اصل عربی این کتاب که توسط مؤسسه در راه حق منتشر شده و در معرفی این اثر سودمند چنین آمده است:

1- «الشمائل المحمديه»: تأليف حافظ ابوعیسی محمد بن عیسی بن سوره ترمذی (209 - 279) صاحب یکی از صحاح ششگانه اهل سنّت است ، و از بهترین تألیفات در این موضوع محسوب می شود و بارها چاپ شده است.

2- «المواهب اللدنّيه»: شرح شمائل محمدیه ، از تألیفات شیخ ابراهیم بیجوری ( 1198– بعد 1263) است ، و این شرح از بهترین شروح کتاب شمائل محمدیه بوده و بارها چاپ شده است.

3- «مختصر الشمائل»: تأليف خاتم المحدثين حاج شيخ عبّاس

ص: 7

قمی (رحمه الله علیه) صاحب «سفينة البحار» و تألیفات دیگر، فشرده ای از کتاب شمائل محمدیه همراه با نقل توضیحاتی پیرامون احادیث آن از کتاب«المواهب اللدنيّه»است، و احتمال می رود که مرحوم مؤلف این کتاب را بعد از کتاب دیگر خود به نام«کحل البصر فی سيرة سيّد البشر»نوشته باشد و همان طور که پیداست«مختصر الشمائل»تکمیل کننده آن است.

نسخه اصل «مختصرالشمائل» به خط خود مؤلف (رحمه الله علیه) در خاندان او موجود و همان اساس این چاپ می باشد، و لازم است از فرزند گرامی مؤلف،حجة الاسلام والمسلمین شیخ محسن محدث زاده (سلّمه الله) که اجازه چاپ و انتشار آن را دادند تشکّر کنیم و از خدای متعال برای او پاداش نیکو مسئلت می داریم.

شهر مقدّس قم

مؤسسه در راه حق

(1406 ه.ق)

ص: 8

سیمای پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)

ترجمه:

مختصر الشمائل المحمّديه (صلی الله علیه و آله)

تأليف:

خاتم المحدثين مرحوم حاج شیخ عباس قمی

ص: 9

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمد لِله ربّ العالمين، والصلوة على محمد وآله الطاهرين

پس از ستایش خدا و درود بر پیامبر و خاندان پاک او، مؤلف کتاب (عباس بن محمدرضا قمی) می گوید:

این رساله فشرده ای است دربارۀ سیمای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) که آن را از کتاب «شمائل محمدیه» محمد بن عیسی بن سوره ترمذی که از حافظان بزرگ (اهل سنت) و صاحب یکی از كتب صحاح ستّه معروف به «سنن ترمذی» است،گرد آورده ایم.

1- فصل: در قیافهٔ پیامبر (صلی الله علیه و آله)

از «انس بن مالک» روایت شده که:پیامبر (صلی الله علیه و آله) نه خیلی دراز قد بود و نه کوتاه، و نه سپید رنگ پریده و نه گندم گون سیه چرده و مویش نه بسیار مجعد و پرچین و شکن بود و نه کاملاً صاف و بی چین و شکن؛خداوند او را در سنّ چهل سالگی به پیامبری بر برانگیخت،سپس ده سال در مکّه بماند و ده سال نیز در

ص: 10

مدینه اقامت گزید، و خدای متعال او را در سنّ شصت سالگی به سرای آخرت برد، و به هنگام وفات در سر و روی آن گرامی ده عدد موی سپید نبود.

(این که در این روایت وفات آن بزرگوار در شصت سالگی ذکر شده سخنی تقریبی است و رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در شصت و سه سالگی بوده است).

«براء بن عازب» گفته است: گیسو داری را در جامۀ گلگون زیبا تر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ندیده ام،گیسوی آن گرامی به دوش می رسید،شانه و کتفی گشاده داشت و اندامش نه کوتاه پست بود و نه بلند دراز.

از مولای ما امیرمؤمنان علی علیه السّلام روایت شده که فرمود: پیامبر (صلی الله علیه و آله) نه دراز بود و نه کوتاه، دست و پایی ضخیم و مردانه داشت،بزرگ سر و درشت استخوان بود،یک رشتۀ باریک مو از سینه تا ناف آن گرامی رسته بود،چون راه می رفت متمایل به جلو حرکت می کرد چنان که گویی در سراشیب قدم بر می دارد،نه پیش از او و نه بعد از او همانند او را ندیده ام.

و نیز از امیر مؤمنان (علیه السلام) روایت شده که در توصیف رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرمود: «رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نه بلند دراز بود و نه کوتاه در هم فرو رفته بلکه میانه بالا بود، و مویش نه پر چین و شکن بود و نه کاملاً صاف و بی چین و شکن؛ چاق و

ص: 11

پرگوشت نبود و صورتش نیز کاملاً گرد و دایره مانند نبود بلکه تا اندازه ای مدوّر بود، چهره ای سپید آمیخته به سرخی و چشمانی کاملاً سیاه و مژگانی بلند و کشیده داشت،درشت استخوان و فراخ شانه و بدنش صاف و خالی از مو بود و فقط یک رشته باریک مو از سینه تا ناف او رسته بود، دست و پایی قطور و مردانه داشت، نیرومند و استوار راه می رفت چنان که گویی در سراشیبی قدم بر می دارد،چون کسی رو می کرد با تمام بدن به او رو می آورد، در میان دو کتف او مُهر نبوّت وجود داشت و آن گرامی آخرین پیامبران بود،از همهٔ مرد م سخاوتمند تر و راستگو تر و ملایم تر و خوش رفتارتر بود،کسی که بی سابقه او را می دید از او هیبت می برد، و کسی که با او معاشرت می کرد دوستدارش می شد، توصیف گر او می گوید:نه پیش از او و نه بعد از او کسی را همانند او ندیده ام».

«جابر بن سمره » گفته است:رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در شبی مهتابی دیدم که جامه ای گل رنگ بر تن داشت،و من پیاپی به او و به ماه نگاه می کردم، به نظر من او از ماه زیباتر بود.

و روایت شده که آن گرامی (صلی الله علیه و آله) سایه نداشت و چون در آفتاب می ایستاد فروغ او بر فروغ آفتاب پیشی می گرفت و همچنین در نور چراغ.

مردی از «براء بن عازب» پرسید: آیا چهره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هم چون شمشیر (درخشنده) بود؟

ص: 12

گفت: نه بلکه (درخشنده تر از آن و) همانند ماه تابان بود.

مرحوم مؤلف می گوید:«کعب بن زهیر» در قصیده «بَانَتْ سَعَّادِ...» به همین تشبیه اشاره کرده است:

«إِنَّ الرَّسُولَ لَسَيْفٌ يُسْتَضاءُ به *** م هَنَّدٌ مِنْ سُيُوفِ اللَّهِ مَسْلُولٌ»

(همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شمشیری برّان و کشیده از شمشیرهای الهی است که از آن فروغ و درخشش می یابند).

و پیامبر (صلی الله عليه و آله) به او فرمود:

﴿َإِنَّ الرَّسُولَ لَنُورٌ يُسْتَضاءُ به﴾ (همانا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نوری است که از آن فروغ و درخشش می یابند).

از «ابن عباس» روایت شده که: دندان های جلو رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از هم جدا و گشاده بود،وقتی سخن می گفت چنان می نمود که نور از میان دندان هایش ساطع است.

2- فصل: دربارۀ مُهر نبوّت

«جابر بن سمره» گفته:است مُهر نبوّت را در میان دو کتف رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دیدم،برآمدگی سرخ رنگی همانند تخم کبوتری بود.

و از«ابوزید عمرو بن اخطب انصاری» روایت شده که:رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به من فرمود ای «ابوزید» نزد من بیا و بر پشتم دست

ص: 13

بكش. و من بر پشت او دست کشیدم و انگشتانم بر مهر (نبوّت) قرار گرفت.

راوی از ابوزید پرسید: مُهر چه بود؟

گفت: مقداری مو که در یک جا کنار هم روئیده بود.

و از«ابوسعید خدری» دربارۀ مُهر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سؤال کردند گفت: در پشت او تکه گوشتی برآمده بود.

و «عبدالله بن سرجس» گفته است:به خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمدم و او در میان گروهی از یارانش قرار داشت. و من همین طور پشت سر او می گشتم و او منظورم را دریافت و ردا را از پشت در افکند و من جای مُهر را بر شانه های او دیدم که همانند مشتی بود و گرد آن خاک هایی همانند زگیل وجود داشت،آن گاه بازگشتم و چون روبروی او قرار گرفتم گفتم:خدا ترا بیامرزد ای رسول خدا، و او فرمود: و ترا نیز.

مردم از «عبدالله بن سرجس» پرسیدند: آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای تو طلب آمرزش کرد؟

گفت:آری و برای شما نیز (طلب آمرزش کرده است) ؛آن گاه این آیه را تلاوت کرد ﴿َو اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ (1)_ای پیامبر برای گناه خود و مردان و زنان با ایمان طلب آمرزش كن».

ص: 14


1- سورهء محمد (صلی الله علیه و آله) آیه 22.

3- فصل:دربارۀ موی رسول خدا (صلى الله عليه و آله)

«انس بن مالک» گفته است:موی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تا میانه گوش او بود.

و«امّ هانی» دختر ابوطالب علیه السّلام گفته است:رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در یکی از دفعاتی که به مکّه آمدند چهار گیسوی بافته داشتند.

4- فصل:در شانه کردن آن گرامی (صلی الله عليه و آله)

از «انس بن مالک» روایت شده که:رسول خدا (صلی الله علیه و آله) موی سر را بسیار روغن می زد و محاسن را بسیار شانه می کرد و خیلی از اوقات پارچه ای بر سر می افکند تا روغنی که بر سر و موی مالیده عمامه و لباس را چرب نکند. و از بسیاری استعمال روغن گاه لباسش همچون لباس روغن فروشان بنظر می آمد.

«عائشه»گفته است:رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دوست می داشت که در وضو و شستشو و در شانه کردن و کفش پوشیدن از طرف راست شروع کند.

از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت شده که آن گرامی یک روز در میان، موها را شانه می کرد.

و از «عبدالله بن مغفل» روایت شده که گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نهی فرمود که موها را جز یک روز در میان شانه نکنند.

ص: 15

5- فصل: دربارۀ پیری و موی سپید پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«انس بن مالک» گفته است: من در سر و روی رسول خدا (صلى الله علیه و آله) بیش از چهارده موی سپید مشاهده نکرده ام.

از «جابر بن سمره» در مورد موی سپید رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پرسیده،گفت: وقتی سر را روغن می زد موی سپیدی دیده نمی شد و هنگامی که روغن نمی زد اندکی موی سپید دیده می شد.

از «ابوجحیفه» نقل شده که برخی به پیامبر (صلی الله علیه و آله) عرض کردند:ای رسول خدا می بینیم پیر شده اید و مویتان سپید شده است!

فرمود:سورهء هود و نظایر آن مرا پیر و مویم را سپید کرده است (1)

6- فصل:در مورد خضاب پیامبر (صلی الله علیه و آله)

از «ابوهریره» پرسیدند:آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) موی خویش را خضاب می فرمود؟ گفت: آری.

«جهذمه» گفته است:رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را دیدم که از منزلش بیرون می آمد و شستشو کرده بود و سر خود را خشک می کرد و بر آن

ص: 16


1- برخ از علماء فرموده اند چون در سوره هود خداوند خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده است: ﴿فَاسْتَقِمْ کما أُمِرْتَ_﴾ استقامت نما چنان چه مأمور شده ای» به جهت سختی و صعوبت استقامت و انجام این فرمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرمایند:سورء هود مرا پیر کرده است (مترجم)

اثر رنگ و خضاب مثل زعفران دیده می شد. «انس» گفته است: موی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را خضاب شده مشاهده کرده ام.

7- فصل:در مورد سرمه کشیدن پیامبر (صلى الله عليه و آله)

از «ابن عباس» روایت شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: با اثمد (نوعی سرمه که از سنگ اثمد ساخته می شود) (1)سرمه بکشید که بینائی را جلا می دهد و موی را می رویاند.

و نیز گفته است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) سرمه دانی داشت و هر شب از آن سرمه دان سه بار پیاپی در چشم راست و سه بار در چشم چپ سرمه می کشید.

و باز همو گفته است که:رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پیش از خواب در هر چشم سه بار با «اثمد» سرمه می کشید.

و به همین مضمون ها روایات دیگری نیز نقل شده است.

8- فصل:دربارهٔ لباس پیامبر (صلی الله عليه و آله)

«ام سلمه» گفته است:رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از میان لباس ها پیراهن را بیشتر می پسندید و اسماءِ دختر (یزید بن سکن انصاری) گفته است:آستین پیراهن رسول خدا (صلی الله عیله و آله) تا آرنج آن گرامی بود.

ص: 17


1- به واژه «سرمه» و «اثمد»در تحفهء حکیم مومن مراجعه شود (مترجم)

و نیز نقل شده است که آن گرامی (صلی الله علیه و آله) پیراهنی می پوشید که بلندی آن تا پشت پا و آستینش تا انگشتان دست بود.

«معاوية بن قرّه» از پدرش نقل کرده است که گفت: من همراه چند نفر از قبیلهٔ «مزینه» به خدمت پیامبر شرفیاب شدیم تا با او بیعت نماییم و پیراهن آن گرامی گشوده و باز بود، (یا گفته است:تکمه پیراهنش باز بود) ،سپس گفت:من دست در گریبان پیراهن بردم و مُهر نبوّت را لمس کردم.

«عبد بن حمید» از «محمد بن الفضل» از «حمّاد بن سلمه» از «حبيب بن شهید» از «حسن» از «انس بن مالک» نقل کرده است که:پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حالی که بر «اسامة بن زید» تکیه کرده بود بیرون آمد و جامه ای قطری در بر داشت که به گردن آویخته بود و با مردم نماز خواند.

(قطری یک نوع پارچه منسوب به قطر و نوعی از جامه های یمنی است که از پنبه بافته می شد و در آن رنگ سرخ و نشانه هایی وجود داشت و پارچه ای خشن بود).

«عبد بن حمید» می گوید که «محمد بن فضل» گفت: «یحیی بن معین» تا نزد من نشست از من همین حدیث را پرسید و من گفتم:روایت کرد برای ما «حماد بن سلمه »...

«یحیی» گفت:چه خوب بود اگر حدیث را از روی کتابت برایم می خواندی.

ص: 18

من برخاستم تا کتابم را بیاورم و او لباس مرا گرفت و گفت:خودت برایم از حفظ بگو زیرا می ترسم (عمر وفا نکند) و دوباره ترا نبینم!

آن گاه من حدیث را از حفظ برای او گفتم سپس کتابم را آوردم و برایش خواندم.

«ابورمثه» گفته است: پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) را دیدم که دو جامه سبز بر تن داشت.

و «قیله» دختر«مخرمه» گفته است:پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) را دیدم که دو جامه کهنه و مندرس که با زعفران رنگ شده بود بر تن داشت و به جهت کهنگی رنگ آن رفته بود.

«ابن عباس» گفته است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: بر شما باد که از لباس های سفید استفاده نمائید، باید زندگان تان آن را بپوشند و مرده های تان را در آن کفن کنید که لباس سپید از بهترین لباس های شماست.

و «عائشه» گفته است: بامدادی پیامبر (صلی الله علیه و آله) بیرون رفت و عبائی پشمینه و سیاه بر تن داشت.

«ابراهیم بیجوری مصری» که بر کتاب «شمائل محمدیه» شرح نوشته است می گوید: «از سخن راویان در مورد لباس پیامبر (صلی الله علیه و آله) دانسته می شود که آن حضرت لباس مندرس و سطح پائین را برای خود برگزیده و بیشتر

ص: 19

اوقات لباسش ساده و خشن بود، و همیشه از یک نوع لباس نمی پوشید و خواهان لباس های گران قیمت نبود بلکه به مقدار نیاز و ضرورت اکتفا می نمود. در عین حال گاهی لباس عالی و گران قیمت نیز می پوشید چنان که وقتی جامه ای به او هدیه کردند که به سی وسه شتر خریداری شده بود و یک بار آن را پوشید».

تا آن جا که می گوید «مسلمانان گذشته در سادگی و سطح پائین بودن لباس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیروی می کردند و چیزهایی (از لذایذ فانی دنیوی) را که خداوند حقیر و ناچیز شمرده حقیر و بی ارزش می شمردند چرا که می دیدند افرادی که اهل عیش و نوش ( و غافل و بی ایمانند) به زیور و لباس می نازند؛ اما امروزه دل ها قساوت و تیرگی یافته و آن گونه زهد و معنویت به فراموشی سپرده شده و غفلت پیشگان از فقیرانه بودن لباس دامی برای نیل به خواسته های مادّی و دنیوی درست کرده اند و وضع بکلّی باژگون و معکوس شده است.

سپس می گوید ژنده پوشی بر شخصی که لباس و ظاهری آراسته داشت ایراد گرفت (و او در پاسخ گفت) :شکل ظاهر و لباس من می گوید سپاس خدای را، و ظاهر و لباس تو می گوید:به من کمک کنید! (پس بتو باید ایراد گرفت نه به من)

9- فصل:درباره وضع زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«محمد بن سیرین» گفته است ما نزد «ابوهریره» حضور

ص: 20

داشتیم و دو جامۀ کتانی رنگ شده داشت و با یکی بینی گرفت و :گفت به به! ابوهریره با پارچه کتانی بینی می گیرد! یک وقتی مرا می دیدید که (در مسجد مدینه) میان منبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و حجره عائشه بی هوش می افتادم و کسی می آمد و پا بر گردنم می گذاشت و گمان می کرد من دیوانه و جن زده ام در حالی که دیوانگی نبود و از گرسنگی بود.

مؤلف می گوید:این حدیث را در فصل زندگی پیامبر (صلی الله عليه و آله) نقل کرده زیرا حاکی از تنگی معیشت آن گرامی (صلی الله عليه و آله) است چرا که اگر چیزی می داشت نمی گذاشت ابوهریره به چنان وضعی دچار شود که از گرسنگی بی هوش بیفتد بطوری که مرد م او را جن زاده بپندارند و کسی - طبق معمول مرد م آن زمان برای بهوش آوردن جن زد گان - بیاید و یا بر گردن او بگذارد.

«مالک بن دینار» گفته است: رسول خدا (صلی الله عليه و آله) هرگز از نان و گوشت به قدری که سیر شود تناول نفرمود مگر وقتی که میهمان داشت و همراه دیگران غذا می خورد.

10- فصل: دربارۀ کفش پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«بریده» گفته است:نجاشی (پادشاه حبشه) یک جفت موزهٔ سیاه ساده برای پیامبر (صلی الله عليه و آله) هدیه فرستاد و آن گرامی آن ها را پوشید. «مغيرة بن شعبه» گفته است: «دحیه» به پیامبر (صلی الله علیه و آله) یک

ص: 21

جفت موزه اهدا کرد و پیامبر (صلی الله عليه و آله) آن ها را پوشید.

از «ابن عباس» روایت شده که:کفش رسول خدا (صلی الله عليه و آله) دارای دو دوال بود که هر یک دو بند داشت.

از «ابوهریره» نقل شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: با یک لنگه کفش راه نروید یا هر دو را بپوشید و یا هر دو را از پا درآورید.

و از «جابر» روایت شده که: پیامبر (صلی الله علیه و آله) از غذا خوردن با دست چپ و راه رفتن با یک لنگه کفش،نهی فرمود.

و «ابوهریره» از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است که فرمود:وقتی کفش می پوشید از راست شروع کنید، و وقتی کفش را از پا در می آورید از چپ شروع کنید که پای راست قبل از چپ کفش بپوشد و بعد از چپ از کفش درآید.

11- فصل:دربارۀ انگشتر پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«انس بن مالک» گفته است:انگشتر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقره و نگین آن حبشی (از نوع جزع که معدن آن در حبشه است) می بود.

«ابن عمر» گفته است:پیامبر (صلی الله علیه و آله) انگشتری از نقره داشت که آن را در دست نمی کرد و با آن (نامه هایی را که برای پادشاهان می فرستاد) مُهر می فرمود.

و «انس بن مالک» گفته است:انگشتر پیامبر (صلی الله علیه و آله) از نقره و نگین آن نیز نقره بود.

ص: 22

و همو گفته است: نقش انگشتر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنین بود: «محمّد» در یک سطر، و «رسول» در یک سطر، و «الله» در یک سطر.

و نیز گفته است: پیامبر (صلی الله علیه و آله) به کسری (پادشاه ایران) و قیصر (پادشاه روم) و نجاشی (پادشاه حبشه) نامه نوشت، به پیامبر (صلی الله علیه و آله) عرض شد آنان نامه ای را بدون مهر نمی پذیرند، و پیامبر (صلی الله علیه و آله) انگشتری تهیّه فرمود که حلقۀ آن نقره و نقش نگین آن «محمد رسول الله» بود (1).

و گفته است پیامبر (صلی الله علیه و آله) وقتی به بیت الخلا (توالت) می رفت انگشتر را از دست بیرون می آورد.

ص: 23


1- عین برخی از نامه های پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) که به سران و پادشاهان نوشته اند هم اکنون در موزه ها و کتاب خانه ها موجود است، و عکس و گراور آن در بعضی کتب مربوطه درج شده و ما آن را ملاحظه کرده ایم و در ذیل نامه ها که بر روی پوست و به خط کوفی نوشته شده نقش مهر مبارک پیامبر (صلی الله علیه وآله) با عبارت «محمد رسول الله» کاملاً آشکار است،این تذکر را لازم می دانیم که در مُهر پیامبر (صلی الله علیه و آله) کلمه«الله»در بالای مهر و «رسول» در وسط و «محمد» در پائین قرار دارد که مشهود است آن گرامی به احترام نام مقدس الهی مُهری را به این صورت ترتیب داده است. (مترجم)

12- فصل:در مورد آن که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به دست راست انگشتر می کرد

امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) فرموده است: پیامبر (صلی الله علیه و آله) انگشترش را به دست راست خود می کرد.

«ابن عمر» گفته است:پیامبر (صلی الله علیه و آله) انگشتری از نقره داشت و نگین آن را در طرف کف دست قرار می داد و بر آن نقش کرده بود: «محمد رسول الله» ، و نهی فرمود که کسی بر آن نقش ننماید، و این همان است که از دست معیقیب (یکی از صحابه) در چاه «اریس» افتاد.

{حضرت امام صادق از پدرش (علیهما السلام) و آن گرامی از «جابر بن عبدالله» نقل کرده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به دست راست خود انگشتر می کرد}.

13- فصل: درچگونگی شمشیر پیامبر (صلی الله علیه و آله)

از «انس» نقل شده:برآمدگی انتهای قبضه شمشیر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از نقره بود.

«ابن سیرین» گفته است:من شمشیرم را مانند شمشیر «سمرة بن جندب» ساخته ام، و «سمرة» می گفت که شمشیرش را همانند شمشیر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ساخته، و شمشیر آن گرامی «حنفی» بود، (توسط قبیله «بنی حنیفه» که در ساختن شمشیر

ص: 24

مهارت داشتند ساخته شده بود) .

14- فصل: در چگونگی زره پیامبر (صلى الله عليه و آله)

از «زبیر بن عوام» روایت شده: پیامبر (صلی الله علیه و آله) در نبرد «اُحد» دو زره بر تن داشت، و چون خواست از تخته سنگی بالا رود ممکن نشد و «طلحه»را نشاند و پا بر او گذاشت و بر تخته سنگ برآمد. و گفت:شنیدم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرمود:طلحه واجب ساخت.

(توضیح: در معنی جملۀ اخیر گفته اند:یعنی کاری کرد که به جهت آن بهشت را برخود واجب و لازم ساخت؛ و آن یاری پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بالا رفتن از تخته سنگ بود که موجب نجات مسلمانان از تفرقه و پراکندگی گردیده.

15- فصل: در مورد کلاه خود پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«انس» گفته است:پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مکّه وارد شد و کلاه خود بر سر داشت، به ایشان عرض کردند: این «ابن خطل» است که به پرده های کعبه چنگ زده است؛ فرمود: او را بکشید.

(«ابن خَطَل» يك بار مسلمان شد سپس مرتّد گردید و مسلمانی را به قتل رساند، و نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و مسلمانان هجو و بد گویی می کرد) .

ص: 25

16- فصل: دربارۀ عمامه پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«عمرو بن حریث» گفته است: پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حالی که عمامه ای سیاه بر سر داشت برای مردم خطبه خواند.

17- فصل: دربارۀ ازار

*فصل: دربارۀ ازار (1)پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«عبید بن خالد» گفته است:در مدینه راه می رفتم که ناگهان شخصی از پشت سر گفت: ازار را بالا بیاور که پاکیزه تر می ماند و بیشتر دوام می کند؛دیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است.

عرض کردم:ای رسول خدا،لباسی قیمتی نیست (یعنی اهمیتی ندارد که کثیف یا ضایع شود) .

فرمود:آیا از من پیروی نمی کنی؟ نگاه کردم دیدم ازار آن گرامی تا میان ساق پاهای اوست.

18- فصل:دربارۀ راه رفتن پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«ابوهریره» گفته است: نیکو تر از رسول خدا ندیده ام، گویی آفتاب در چهره اش می درخشید، و هیچ کس را ندیدم که در راه رفتن از رسول خدا سریع تر باشد،گویی زمین برایش پیموده می شد،ما

ص: 26


1- «ازار» هم بر شلوار اطلاق می شود و هم بر پارچه ندوخته ای که قوم عرب مثل لنگ و حوله به کمر می بستند و از کمر تا پاها را می پوشاند، و در روایت فوق ظاهراً نوع دوم مورد نظر است (مترجم)

(در همراهی با او) به خود فشار می آوردیم و او آسوده بود و به راحتی راه می رفت.

و امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرموده است: پیامبر (صلی الله علیه و آله) وقتی راه می رفت متمایل به جلو حرکت می کرد چنان که گویی در سراشیب قدم بر می دارد.

19- فصل: دربارۀ دستمال بر سر افکندن پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«انس بن مالک» گفته است: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خیلی از اوقات پارچه ای بر سر می افکند (تا روغنی که بر سر و موی مالیده عمامه و لباس را چرب نکند) و از استعمال فراوان روغن (گاه) لباسش همچون لباس روغن فروشان بنظر می آمد.

20- فصل: دربارۀ نشستن پیامبر (صلی الله علیه و آله)

پیامبر (صلی الله علیه و آله) -گاه-چمپاتمه می نشست و دست ها را دور زانو حلقه می کرد. و وقتی به پشت می خوابید یک پا را روی پای دیگر می گذاشت.

و از «ابوسعید خدری» نقل شده است: پیامبر (صلی الله علیه و آله) وقتی در مسجد می نشست دست ها را بدور زانو حلقه می کرد.

ص: 27

21- فصل:در تکیه کردن پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«انس»گفته است:پیامبر (صلی الله علیه و آله) بیمار بود و در حالی که بر «اسامة بن زيد» تکیه کرده بود بیرون آمد، و جامه ای قطری بر تن داشت که به گردن آویخته بود و با مردم نماز خواند.

و «فضل بن عباس» گفته است:بر رسول خدا به هنگام بیماریش که در پی آن رحلت فرمود وارد شدم، و او پارچه ای زرد بر سر بسته بود،بر او سلام کردم و فرمود:اى فضل!

عرض کردم: لبیّک ای رسول خدا.

فرمود: با این پارچه سرم را محکم ببند؛ و من بستم، آن گاه نشست و دست بر شانه من نهاد و برخاست و به مسجد درآمد.

22- فصل: دربارۀ غذا خوردن پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«انس» گفته است: پیامبر (صلی الله علیه و آله) (پس از غذا خوردن) سه بار انگشتان خود را می لیسید.

و در روایت دیگری گفته شده:سه انگشت خود را (که با آن غذا میل می فرمود) می لیسید

و از آن گرامی (صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود:....امّا من تکیه داده غذا نمی خورم.

و از «انس» نقل شده که: برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خرمائی آوردند و دیدم او در حالی که از ضعف و گرسنگی تکیه داده بود از

ص: 28

آن میل می فرمود.

23- فصل:در چگونگی نان رسول خدا (صلى الله عليه و آله)

از «عائشه» نقل کرده اند که گفت: خاندان محمّد (صلى الله عليه و آله) تا رحلت آن بزرگوار دو روز پی در پی از نان جو سیر نخوردند.

و از «ابن عباس» نقل شده که:رسول خدا (صلى الله عليه و آله) شب های زیادی را با خانواده خود گرسنه و بی شام می گذراند، و غالباً نانشان نان جو بود.

از «سهل بن سعد» پرسیدند: آیا رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از آرد سفید و غربال شده میل می فرمود؟

سهل گفت:رسول خدا (صلى الله عليه و آله) تا هنگامی که به لقای الهی شتافت آرد غربال شده و تمیز ندید.

گفتند:آیا در زمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله) غربال داشتید؟ گفت: غربال نداشتیم گفتند: پس چگونه (آرد) جو را تمیز می کردید؟گفت:با دمیدن و فوت کردن تمیز می کردیم،سپس خمیر می ساختیم.

24- فصل: دربارۀ نان خورش پیامبر (صلى الله عليه و آله)

پیامبر (صلى الله عليه و آله) فرمودند: سرکه نان خورش خوبی است.

ص: 29

و نیز فرمودند:روغن زیتون بخورید و با آن سر و رو را روغن بزنید که از درختی مبارک است.

برای «ابوموسی اشعری» گوشت مرغی آوردند و فردی از حاضران روی برتافت، پرسید چه شده؟

آن مرد گفت:من دیدم مرغ چیزی می خورد و قسم خوردم که مرغ نخورم.

ابوموسی گفت:بیا جلو (و بخور) زیرا من رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را مشاهده کردم که گوشت مرغ می خورد.

و «انس بن مالک» گفته است: پیامبر (صلی الله علیه و آله) کدو را دوست می داشت، وقتی غذائی برایش آوردند یا به صرف غذائی دعوت شد من کدو را بر می داشتم و جلوی پیامبر (صلی الله علیه و آله) می گذاشتم چون می دانستم آن را دوست دارد.

و «ابن مسعود» گفته است: پیامبر (صلی الله علیه و آله) پاچه (گوسفند) را دوست داشت. و گفته است: پیامبر (صلی الله علیه و آله) به وسیله پاچه گوسفندی مسموم شد، و ابن مسعود معتقد بود که یهودان او را مسموم ساختند.

و «عبدالله بن جعفر» گفته است: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود بهترین گوشت،گوشت شانه و پشت (گوسفند) است.

«امّ هانی» گفته است که:پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خانه من آمد و فرمود:آیا غذایی داری؟

عرض کردم:چیزی جزنان خشک و سرکه ندارم.

ص: 30

فرمود:بیاور،خانه ای که در آن سرکه باشد خالی از نان خورش نیست.

و «عبدالله بن سلام» گفته است:پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دیدم که پاره ای نان جو برداشت و خرمائی بر آن گذاشت و فرمود:این نان خورش این است، و خورد.

و «انس» گفته است:رسول خدا (صلی الله علیه و آله) «ته دیگ» را دوست می داشت (در معنای جمله «يعجبه الثفل» که در این روایت ذکر شده برخی گفته اند یعنی آن چه در ته ظرف و دیگ می ماند، و برخی گفته اند یعنی «ترید» را دوست می داشت).

25- فصل:دربارۀ گفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیش از غذا خوردن

«عمر بن ابی سلمه» گفته است: خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شرفیاب شدم و نزد او غذائی حاضر بود، فرمود: پسرم بیا جلو و الله بگو و با دست راست غذا بخور، و از قسمتی که در طرف تو قرار دارد بخور.

و «ابوسعید خدری» گفته است:رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پس از صرف غذا می گفت: ستایش خدای را که به ما خورانید و نوشانید. و نیز پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده است:خدای متعال از بنده راضی می شود که غذائی بخورد و یا آبی بنوشد و در پی آن او را سپاس و

ص: 31

ستایش گوید.

26- فصل: دربارۀ کاسهٔ پیامبر (صلى الله عليه و آله)

«ثابت» گفته است: «انس بن مالک» کاسه چوبین ضخیمی را که با آهن بند زده بودند نزد ما آورد و گفت ای «ثابت» این کاسه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) است.

27- فصل: درباره میوه ای که پیامبر (صلی الله علیه وآله) می خورد

«عبدالله بن جعفر» گفته است:پیامبر (صلی الله علیه و آله) خیار را همراه خرما میل می فرمود.

و «انس» گفته است:رسول خدا را مشاهده کردم که خربزه و خرما را با هم تناول می فرمود.

و «ابوهریره» گفته است:مردم چون خرمای نوبر را می دیدند برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می آوردند، و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وقتی آن را می گرفت می فرمود:بار خدایا به میوه های ما برکت عطا فرما،و به شهر ما بركت عطا فرما، و در کیل (یک من) وکیل ( یک چارک) ما بركت عطا فرما،بار خدایا ابراهیم بنده و خلیل و پیامبر تو بود و من نیز بنده و پیامبر توام و او برای مکّه دعا کرد، و من برای مدینه مثل آن چه او برای مکّه دعا کرد دعا میکنم و همانند آن را همراه آن از تو می خواهم.

ص: 32

آن گاه کوچکترین کودکی را که مشاهده می فرمود فرا می خواند و آن خرمای نوبر را به او می داد.

«ربيع» دختر «معوّذبن عفراء» گفته است: من برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) طبقی خرما و خیار نورس که کُرک داشت بردم و او یک مشت نقره (یا طلا) به من عطا فرمود.

28- فصل: دربارۀ آشامیدنی پیامبر (صلى الله عليه و آله)

«ابن عباس» گفته است: من و «خالد بن ولید» همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به خانۀ «میمونه» -همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و خاله «ابن عباس» و «خالد بن ولید» - وارد شدیم،ظرفی شیر برایمان آورد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از آن نوشید و من در طرف راست آن گرامی و «خالد» در طرف چپ او قرار داشت،به من فرمود:بقیّه اش مال تو، و اگر خواستی آن را به خالد بده.

عرض کردم: من بازمانده شما را به دیگری نمی دهم و (خودم برای تبرّک آن را می خواهم).

آن گاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:کسی که خداوند به او غذائی خورانده بگوید:بار خدایا در آن به ما برکت بده و بهتر از آن را به ما عطا فرما.

و کسی که خداوند به او آبی نوشانده بگوید: بار خدایا در آن به ما برکت بده و از آن به ما بیشتر عطا فرما.

ص: 33

سپس فرمود: چیزی جز شیر هم جای غذا و هم جای آب را نمی گیرد.

29- فصل:در چگونگی آشامیدن پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«ابن عبّاس»گفته است: پیامبر در حالی که ایستاده بود از آب زمزم نوشید.

و «انس» گفته است: پیامبر (صلی الله علیه و آله) آب را در سه نفس می نوشید، و می فرمود:این طور گوارا تر (و سیراب کننده تر) است.

30- فصل:دربارۀ عطر زدن پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«انس» گفته است:پیامبر (صلی الله علیه و آله) عطر را (که به او هدیه می شد) ردّ نمی کرد.

و «ابن عمر» گفته است:رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند سه چیز را نباید رد کرد؛پشتی (برای تکیه) و روغن (که به سرور و می مالند)، و عطر.

و نیز پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده اند:باید عطر مردان بویش آشکار و رنگش پنهان باشد، و عطر بانوان رنگش آشکار و بویش پنهان باشد.و نیز فرموده اند:وقتی ریحان به شما می دهند ردّ نکنید که آن از بهشت بیرون آمده است.

ص: 34

31- فصل:دربارۀ سخن گفتن پیامبر (صلى الله عليه و آله)

«انس»گفته است:پیامبر (صلى الله عليه و آله) کلام را سه بار تکرار می فرمود تا بفهمی و دریابی.

و«حسن بن علی» (عليهما السلام) فرموده است: از دائی خود «هندبن ابی هاله» که توصیف گر خوبی بود تقاضا کردم سخن گفتن رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را برایم تعریف کن.گفت:رسول خدا (صلى الله عليه و آله) هماره محزون و در اندیشه بود و آسودگی نداشت،خیلی سکوت می کرد و جز برای ضرورتی سخن نمی گفت،سخن را با نام خدا آغاز و با نام خدا تمام می کرد، و خلاصه و پرمعنا سخن می گفت و گفتارش بی افزونی و کاستی بود؛جفاکار و خوار و بی مایه نبود و نعمت را هر چند ناچیز،گرامی می داشت و از آن بد گوئی نمی کرد،جز آن که مزه خوردنی ها را نه نکوهش می کرد و نه می ستود، و برای امور دنیایی و امور شخصی خود خشمگین نمی شد، ولی اگر از حق (و فرمان خدا) تجاوز می شد هیچ چیز جلوی خشم او را نمی گرفت تا انتقام آن را باز ستاند، و برای امور خود خشمگین نمی شد،و انتقام نمی گرفت وقتی اشاره می کرد،با تمام دست اشاره می کرد، و چون تعجب می کرد،دست ها را بر می گرداند و چون سخن می گفت دست ها را به هم می پیوست و با کف دست راست بر انگشت شست دست چپ می زد و چون خشمگین می شد روی بر می تافت، و چون شادمان می گشت چشم

ص: 35

فرو می خوابانید،خنده اش بیشتر لبخند بود، و چون دهان به خنده می گشود دندان هایی همچون تگرگ سپید و درخشان پدیدار می شد.

32- فصل: دربارۀ خندهٔ پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«عبدالله بن حارث» گفته است:خنده رسول خدا (صلی الله علیه و آله) جز لبخند نبود.

از«سعد» روایت شده است که گفت:پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دیدم که در نبرد خندق چنان خندید که دندان هایش آشکار شد.

روایت کننده می گوید از او پرسیدم پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای چه خندید؟

گفت:مردی (از سپاه دشمن) سپری داشت، و «سعد» تیرانداز بود، و آن مرد با سپر اشاره می کرد و سپس سر خود را پنهان می ساخت، و «سعد» تیری برای او آماده کرد و چون سرش را بالا آورد تیر را به سوی او افکند و درست به هدف یعنی به پیشانی آن مرد اصابت کرد و او بازگشت و «سعد» (به استهزاء دشمن) پایش را بالا آورد، و پیامبر (صلی الله علیه و آله) خندید چنانکه دندان هایش پیدا شد.

پرسید م:از چه چیز خندید؟ گفت: از حرکت استهزاء آمیزی که با پا انجام داد.

ص: 36

33- فصل:درباره شوخی کردن پیامبر (صلى الله عليه و آله)

«انس بن مالک» گفته است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: ای صاحب دو گوش!

و همو گفته است:رسول خدا (صلى الله عليه و آله) با ما شوخی و همدمی می کرد، حتّی گاهی به برادر (کوچک) من می گفت: ای ابو عُمَيْر!نُغَیر چه شد؟ (نُغَيْر=پرندۀ کوچکی شبیه گنجشک است و منقاری سرخ دارد).

«ابوعیسی ترمذی» می گوید:از این روایت استفاده می شود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) شوخی می کرد، و نیز در این روایت دیده می شود که کودک خردسالی را با کنیه (1)مخاطب قرار داده و او را «ابوعمیر» خوانده است. و نیز معلوم می شود اشکالی ندارد که پرنده ای را به کودکی بدهند تا با آن بازی کند زیرا به او فرموده است «ای ابوعمیر،نغیر چه شد» و آن کودک پرنده ای داشت که با آن بازی می کرد و آن پرنده مرد و کودک بابت آن غمگین بود، و پیامبر (صلی الله علیه و آله) با او شوخی می کرد و می فرمود: «ای ابو عمیر،نغیر چه شد».

ص: 37


1- در میان اقوام عرب مرسوم بوده است که در مقام خطاب،به عنوان احترام اسم کوچک مخاطب را ذکر نمی کردند و به جای آن کنیه او را می گفتند؛ و «کنیه» اسم دوّم و محترمانه افراد بود که معمولاً برای مردان با کلمات «اب»،«ابن» و «اخ»، و برای زنان با کلمات«امّ» ، «بنت» و «اخت»آغاز می گردید مثل: «ابوطالب»،«ابوالحسن»،«امّ فروه»،«امّ عمرو» و... (مترجم)

(برخی گفته اند از این حدیث بیش از یک صد مسأله استنباط می شود که «ابن القاص» آن ها را در یک باب ذکر کرده است).

«ابوهریره» گفته است که به پیامبر (صلی الله علیه و آله) عرض کردند: ای رسول خدا تو با ما شوخی و مزاح می کنی.

فرمود: آری، امّا جز حق و راست چیزی نمی گویم.

و «انس بن مالک» گفته است: مردی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تقاضای مرکب سواری نمود، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:ترا بر بچّه ناقه (=شتر ماده) سوار می کنم.

آن مرد گفت:ای رسول خدا، بچه ناقه به چه درد من می خورد؟!

فرمود: مگر هر شتری بچه ناقه ای نیست؟ «حسن» گفته است:پیرزنی به خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) شرفیاب شد و عرض کرد:ای رسول خدا،دعا کنید خداوند مرا به بهشت برد.

فرمود:هیچ پیرزنی به بهشت نمی رود! آن زن برگشت، و گریه می کرد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: به او بگوئید یعنی در حالی که پیر است وارد بهشت نمی شود ( و جوان می شود و به بهشت می رود) زیرا خدای متعال می فرماید: ﴿اِنّا أَنشَأنَاهُنَّ إنشاءًا فَجَعَلْنَا هُنَّ أَبْكاراً عُرُباً أتراباً﴾ (1)«ما آنان را به بهترین

ص: 38


1- سوره واقعه آیه36-37

وجهی ایجاد کرده، دوشیزگان باکره قرار داده ایم که زیبا روی و شیفته شوی و همتا و هم سال شوهرانند».

34- فصل:در مورد گفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله) دربارۀ شعر

«عائشه» گفته است:پیامبر (صلی الله علیه و آله) به شعر «ابن رواحه» تمثّل می جست، و این شعر را از او باز می گفت: «وَ يَأْتِيكَ بِالْأَخْبَارِ مَنْ لَمْ تُزَوّد

کسی که به او مزد و توشه ای نداده ای برایت خبرها را می آورد» (1).

و مصرع اوّل این بیت چنین است:«سَتُبْدِی لَكَ الأَيَّامُ ما كُنْتَ جاهلاً

روزگار بزودی آن چه را نمی دانی برایت آشکار می سازد».و در روایتی ذکر شده که آن گرامی (صلی الله عليه و آله) به این بیت تمثّل جست امّا آن را پس و پیش کرد و فرمود: «ستبدى لَكَ الايام ماكنت جَاهِلًا *** وَ يَأْتِيكَ مَنْ لَمْ تَزَوُّدٍ بالاخبار» و ابوبکر گفت ای رسول خدا، این طور نیست، و پیامبر (صلی الله علیه و آله)

ص: 39


1- این شعر از «طَرْفَة بن عبد» شاعر معروف جاهلی و صاحب یکی از قصاید معلّقات سبع، و از اشعار آخر معلّقه اوست که با مطلع: «لِخُولَةَ أَطْلالٌ بِبُرْقَةِ تَهْمَدِ» آغاز می شود، و انتساب آن به «ابن رواحه» بر ما معلوم نشد (مترجم)

فرمود:من شاعر نیستم.

و «ابوهریره» گفته است: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: درست ترین سخنی که شاعری گفته این شعر «لبید» (1) «امية بن ابى الصلت قرشی» از شعرای زمان جاهلیت است که اسلام را نیز درک کرد و به خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) شرفیاب شد امّا ایمان نیاورد، و از اشعار اوست: «كُلُّ عَيْش وَإِنْ تَطاوَل دَهراً-مُنْتَهى أَمْرِهِ إِلَى أَنْ يَزُولا»(مترجم) نزدیک بوده است که مسلمان شود و ایمان آورد.

توضیح:مصرع دوّم شعر فوق این است: «وَ كُلُّ نَعِيمٍ لا مُحالَةَ زائلٌ و هر نعمتی سر انجام فانی و از دست رفتنی است»، و این که فرموده است «امیة بن ابی الصّلت نزدیک بوده که مسلمان شود و ایمان آورد» بدان جهت است که «امیّه» در شعر خویش سخنان حکمت آمیزی ذکر کرده است.

ص: 40


1- «ابو عقيل لبيد بن ربیعه عامری» از شعرای معروف دورهء جاهلیت است که اسلام را نیز درک کرد و به خدمت پیامبر (صلی الله علیه آله) شرفیاب شد و ایمان آورد و عمری دراز نمود و در دوران خلافت عثمان یا معاویه فوت کرد،لبید صاحب یکی از قصاید معلقات سبع است و معلّقهء او شامل 89 بیت و با مطلع «عَفَتِ الدَيارُ مَحَلُها وَ مَقامُها» مشهور است، و شعری که در متن ذکر شده از قصیده لامیّه اوست با مطلع «أَلا تَسْلَانِ الْمَرْءَ ماذا يُحاول» است: «آلا كُلُّ شَيْءٍ مَا خَلاَ اللهُ باطلٌ آگاه باش که هر چیزی جز خدا پوچ و بیهوده است». و «امية بن ابى الصلت»

«جندب بجلی» گفته است:سنگی به انگشت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اصابت کرد و آن را مجروح و خونین ساخت، و پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: ﴿هَلْ أَنتَ إِلا إِصْبَعٌ دَميتَ[وَفي سَبيلِ اللَّهِ ما لَقيتَ]﴾

آیا تو جز انگشتی که مجروح و خون آلود شده چیز دیگری هستی، [و آنچه بر سر تو آمده در راه خدا و برای اوست]».

توضیح:این قضیّه انگشت مبارک پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اصابت سنگ بر آن در برخی از جنگ ها رخ داد.

و کلمه «اصبع» را ده نوع می توان قرائت کرد که همۀ آن ها صحیح است:به فتح وضمّ و کسر همزۀ اول آن. و فتح و ضمّ و کسر «ب» سوّمین حرف آن،که می شود نُه وجه، و دهم «اصبوع» به اشباع ضمّۀ «ب» است. و شاعر همین مطلب را به ضمیمه انواع تلفّظ کلمۀ «انمله» به نظم کشیده و گفته است:

«وَ هَمْزَ انْمُلَةٍ شَلَّتْ وَ ثَالِثَهُ *** وَالتَّسْعُ فِي إِصْبَعِ وَاخْتِمْ بِأَصْبُوع»

(همزهٔ «انمله» و حرف سوّم آن یعنی «میم» را سه گونه تلفّظ کن یعنی به فتح وضمّ و کسر- و کلمۀ «اصبع » نیز بر نُه وجه است و ختم کن آن را به «اصبوع» که ده وجه می شود).

مردی به «براء بن عازب» گفت: ای ابوعماره،آیا رسول

خدا (صلی الله علیه و آله) را (در نبرد حُنینَ) واگذاشته و فرار کردید؟!

گفت:نه به خدا سوگند،رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از جنگ روی بر

ص: 41

نتافت،ولی شتابند گان از مردم که قبیله «هوازن» با تیر به آنان حمله ور شده بودند پشت کردند، و در این حال رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر استر خویش سوار بود و «ابوسفیان بن حرث بن عبدالمطّلب» عنان مرکب پیامبر (صلی الله علیه و آله) را در دست داشت، و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرمود:

«آنا النّبِىٌ لا كَذِب *** آنَا ابْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِب»

(من پیامبر راستینم من فرزند عبد المطّلبم).

«جابر بن سمرة» گفته است:بیش از صد بار در مجلس پیامبر (صلی الله علیه و آله) حضور داشته ام، و اصحاب او شعر می خواندند و چیزهایی از دوره جاهلیت را نقل می کردند و آن گرامی ساکت بود و گاهی همراه دیگران لبخند می زد.

«عائشه» گفته است:رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای حسّان بن ثابت (شاعر معروف) در مسجد منبری می گذاشت که حسّان بر آن می ایستاد و (با شعر خویش) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ستایش و تمجید می کرد.یا گفته است:از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دفاع می کرد. و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرمود:خدای متعال،حسّان را تا وقتی از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) دفاع یا ستایش و تمجید می کند بوسیله روح القدس تأیید می فرماید.

ص: 42

35- فصل: دربارۀ گفتار رسول خدا (صلى الله علیه و آله) در شب نشینی

«عائشه» گفته است: یک شب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای بانوانش داستانی نقل کرد، یکی از آنان گفت: این داستانی خرافی بود!

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:آیا می دانید «خرافه» چیست؟؛ «خرافه» مردی از قبیلهٔ «عذره» بود که جنیّان او را در زمان جاهلیت اسیر کردند و مدتی طولانی در میان جنیّان بود آن گاه او را به میان انسان ها بر گرداندند، و او شگفتی هایی را که در میان جنیاّن دیده بود برای مردم باز می گفت و مردم گفتند:سخن خرافه!

مرحوم محدّث قمی می گوید: به گمان من زنی که این جسارت و بی ادبی را بر زبان آورده (و کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله) را خرافی خوانده) عائشه (دختر ابوبکر) یا حفصه (دختر عمر) است، و از همین قضیّه بسیاری...که از آنان سرزده نیز دانسته می شود.

و «ابوعیسی ترمذی» در «الشمائل المحمدية» در این باب حدیث «امّ زرع» را که میان محدّثان مشهور است نقل کرده است.

36- فصل: دربارۀ خواب پیامبر (صلی الله عليه و آله)

«براء بن عازب» گفته است: پیامبر (صلی الله علیه و آله) وقتی می خوابید کف دست راست را زیر گونه راست خود می نهاد و می گفت:پروردگارا،روزی که بندگانت را زنده می کنی مرا از عذاب خود حفظ کن.

ص: 43

و در روایت دیگری ذکر شده: روزی که بندگانت را جمع می کنی.

و «عائشه» گفته است:رسول خدا (صلی الله عليه و آله) هر شب وقتی به بستر خود می رفت هر دو دست را جمع کرده و در آن ها می دمید و در آن ها سوره «قل هو الله احد» و «قل اعوذ برب الفلق» و «قل اعوذ بربّ الناس» را می خواند،آن گاه بهر جای بدن خود که ممکن بود دست می کشید، و از سر شروع می کرد و سپس صورت و جلوی بدن (واین کار را سه بار انجام می داد).

و «ابوقتاده» گفته است : پیامبر (صلی الله علیه و آله) وقتی شب ها استراحت می کرد بر طرف راست بدن می خوابید، و چون نزدیک صبح استراحت می کرد سر را روی کف دست می گذاشت.

توضیح:سر را بدان جهت روی کف دست می گذاشت که به بیدار شدن بیشتر کمک می کند زیرا در این حالت انسان به خواب عمیق فرو نمی رود و بدین ترتیب اوّل وقت صبح را (برای نماز و عبادت) از دست نمی دهد.

37- فصل:دربارۀ عبادت پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«مغيرة بن شعبه» گفته است: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن قدر نماز خواند که پاهایش آماس کرد، به او عرض شد: آیا این طور خود را به زحمت می اندازید در حالی که خداوند گناه گذشته و آینده شما را

ص: 44

آمرزیده است؟! (1)

فرمود:آیا بنده شکرگزار خدا نباشم (یعنی این عبادت ها نیز به جهت شکرگزاری آن گونه احسان های الهی است).

و «عائشه» گفته است: پیامبر (صلی الله علیه و آله) اول شب می خوابید آن گاه بر می خاست، و چون سحر می شد نماز وتر می خواند آن گاه به بستر خویش می آمد و اگر مایل بود با زوجهٔ خویش مباشرت می فرمود، و چون بانگ اذان می شنید بر می خاست و اگر جُنب بود غسل می کرد و گرنه وضو می گرفت و برای نماز (از منزل) بیرون می رفت.

از «ابن عبّاس» روایت شده که شبی را در خانه «میمونه» (همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که خاله عباس است گذرانده و گفته است:من در عرض بستر خوابیدم و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در طول آن استراحت کردند،و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تا نیمه های شب یا اندکی پیش از آن و یا اندکی بعد از آن خوابیدند،آن گاه بیدار شدند و خواب را با دست کشیدن از چهره زدودند و ده آیه آخر سوره آل عمران را قرائت کردند،سپس برخاستند و از مشک آبی که آویزان بود وضو گرفتند، و نیکو وضو گرفتند،آن گاه به نماز ایستادند.

و من برخاستم و کنار پیغمبر (صلی الله علیه و آله) ایستادم، و آن گرامی دست

ص: 45


1- اشاره به آیه 3 سوره فتح که خداوند به پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: ﴿لِيَغْفِرَلگ الله ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبكَ وَما تَأَخَّرَ-﴾ تا خداوند گناه گذشته و آینده ات را بیامرزد (مترجم)

راست خویش را بر سرم نهاد سپس (به مهربانی) گوش راست مرا گرفت و پیچاند، آن گاه دو رکعت نماز خواند، و بعد دو رکعت دیگ، و باز دو رکعت، و باز دو رکعت، و باز دو رکعت، و باز دو رکعت.

«معن» راوی این حدیث تا شش مرتبه نقل کرده است.آن گاه نماز وتر خواند، سپس خوابید تا وقتی بانگ مؤذن را شنید برخاست و دو رکعت سبک نماز خواند،آن گاه بیرون (و به مسجد) رفت و نماز صبح را به جای آورد.

و همو گفته است: که پیامبر (صلی الله علیه و آله) شب ها سیزده رکعت نماز می خواند.

و «ابوهریره» گفته است پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند:وقتی شب برای عبادت بر می خیزید نماز را با دو رکعت سبک شروع کنید.

و «عبدالله بن مسعود» گفته است: شبی همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نماز می خواندم، آن قدر در نماز ایستادند که من خواستم کار نادرستی بکنم!

از او پرسیدند: می خواستی چه بکنی؟گفت: خواستم بنشینم و ادامۀ نماز همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله) را رها کنم!

و «عائشه» گفته است:رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نشسته نماز می خواند و قرآن تلاوت می فرمود وقتی از قرائتش به اندازه سی یا چهل آیه باقی بود بر می خاست و ایستاده می خواند سپس به رکوع و سجود

ص: 46

می رفت،آن گاه در رکعت دوّم نیز همین طور عمل می کرد. «حفصه» گفته است: پیامبر (صلی الله علیه و آله) نشسته نماز نافله را می خواند و سوره را با ترتیل قرائت می فرمود بطوری که از سوره های طولانی،طولانی تر می شد.

و «ابوعیسی ترمذی» در «الشمائل المحمدیه» در این جا فصلی در بارۀ نماز چاشتگاه ذکر کرده است.

38- فصل: دربارۀ نماز مستحبّی در خانه

«عبدالله بن سعید» گفته است:از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره نماز در خانه ام و نماز در مسجد سؤال کردم،فرمود:می بینی خانه من چقدر به مسجد نزدیک است در عین حال در خانه نماز بخوانم نزد من بهتر از آن است که در مسجد بخوانم،مگر نماز واجب باشد (که در مسجد بهتر است).

39- فصل: دربارۀ روزهٔ پیامبر (صلی الله عليه و آله)

«ام سلمه» گفته است: ندیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دو ماه پیاپی را روزه بدارد جز ماه شعبان و ماه رمضان را.

و «عائشه» گفته است: ندیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در هیچ ماهی بیش از ماه شعبان روزه بدارد،بیشتر ماه شعبان بلکه تمام آن را روزه بود.

ص: 47

و «عبدالله» گفته است: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سه روز اوّل هر ماه را روزه می داشت و کم تر جمعه ای بود که روزه نباشد.

و «ابوهریره» گفته است:رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود روز دوشنبه و پنجشنبه اعمال (به پیشگاه الهی) عرضه می شود و دوست دارم عمل من در حالی که روزه دار هستم عرضه شود.

از «عائشه» و «امّ سلمه » سؤال شد: کدام عمل (عبادت) نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پسندیده تر بود؟

گفتند:آن چه بر آن مداومت شود هر چند کم باشد.

40- فصل:دربارۀ قرائت پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«ام سلمه» گفته است: پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرائت خود را قطع می کرد (و متصل به هم نمی خواند) ،می گفت: «الحمد لله ربّ العالمين» و توقف می کرد،سپس می گفت: «الرّحمن الرّحيم» و توقف می کرد؛ و «ماِلک یوم الدین» قرائت می کرد (نه:ملک یوم الدین).

«قتاده» گفته است: خداوند هیچ پیامبری مبعوث نکرد مگر آن که زیبا چهره و خوش صدا بود، و پیامبر شما (صلی الله علیه و آله) نیز زیبا چهره و خوش صدا بود، و در صوت خویش (به هنگام تلاوت قرآن) ترجیع (گرداندن صدا و موج و شکن دادن به آن به حالت غنا) به کار نمی برد.

و «ابن عباس» گفته است:قرائت پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنان بود که

ص: 48

گاهی صدای مبارک او از داخل اطاق، در حیاط منزل شنیده می شد.

41- فصل: دربارۀ گریستن پیامبر (صلى الله عليه و آله)

«ابن مسعود» گفته است:رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به من فرمود برای قرآن بخوان.

عرض کردم: ای رسول خدا، من برای شما بخوانم در حالی که قرآن بر شما نازل شده است!؟

فرمود: دوست دارم آن را از غیر خودم بشنوم.

و من سورۀ نساء را خواندم تا به این آیه رسیدم ﴿وَ جِئْنَابِكَ عَلی هؤُلاءِ شَهيداً- ...﴾ و ترا برای شهادت و گواهی بر این ها بیاوریم» (1)،دیدم چشمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اشک می ریزند.

و روایت شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله) نماز می خواند و درون او از گریه صدائی همچون صدای جوششِ دیک داشت.

و «عائشه» گفته است: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پس از وفات «عثمان بن مظعون» در حالی که گریه می کرد او را بوسید.

و «انس» گفته است: ما در دفن یکی از دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حاضر بودیم، و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کنار قبر نشسته بود و

ص: 49


1- آیه45 سوره نساء.

دیدم دو چشم او اشک می ریخت، و فرمود:آیا در میان شما کسی هست که دیشب مباشرت و آمیزش نکرده باشد؟

«ابوطلحه» (=عمو و شوهر مادر اَنَس) گفت: من هستم.

فرمود: (برای چیدن خشت و کارهای تدفین) به درون قبر برو؛و او به درون قبر دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت.

توضیح:شیخ ابراهیم بیجوری گفته است:

در روایتی دیگر ذکر شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: کسی که شب پیش آمیزش و مباشرت کرده نباید (برای امور دفن) داخل قبر شود، و عثمابن عفّان (شوهر دختر فوت شده پیامبر (صلی الله علیه و آله)) دور شد و به کناری رفت زیرا همان شب با کنیز خود آمیزش و مباشرت کرده بود، و پیامبر (صلی الله علیه و آله) از روی نکوهش و سرزنش عثمان را که به همسر در حال مرگ خود توجّه نکرده و در شب وفات او به مباشرت و آمیزش با کنیز خود مشغول بوده، ردّ کرد و نگذاشت داخل قبر دخترش شود.

مرحوم محدّث قمی می گوید: تعجّب می کنم با آن که این روایت حاکی از بد رفتاری عثمان با زوجه اش دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است بطوری که او در حال مرگ و عثمان به آمیزش با کنیز مشغول بوده چنان که گوئی شب دامادی اوست؛باز اهل تسنّن از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل می کنند که به عثمان گفته است:به خدائی که جانم به دست اوست اگر صد دختر داشتم آنان را یکی پس از دیگری به همسری

ص: 50

تو در می آوردم!!

42- فصل: درباره بستر پیامبر (صلی الله عليه و آله)

«عائشه» گفته است: بستری که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روی آن می خوابید پوستی انباشته از لیف خرما بود.

از «حفصه» پرسیدند: بستر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در خانه تو چه بود؟ گفت: پلاسی بود که آن را دولا می انداختیم و روی آن می خوابید،یک شب با خود گفتم اگر آن را چهارلا بیندازم برای او نرم تر خواهد بود و آن را چهارلا انداختم،چون صبح شد فرمود:دیشب برایم چه بستری گذاشتید؟

گفتیم: همان بستر خودتان بود فقط آن را چهارلا کردیم که برایتان نرم تر باشد.

فرمود: آن را مثل سابق (دولا) بیندازید زیرا نرمی آن دیشب مرا از نماز بازداشت.

43- فصل:دربارۀ فروتنی پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«انس» گفته است: زنی به خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و گفت:با شما کاری دارم، فرمود: در هر راه و گذر مدینه که مایلی بنشین منهم آن جا می نشینم (و به کارت رسیدگی می کنم).

و همو گفته است: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به عیادت بیماران و تشییع

ص: 51

جنازه ها می رفت، و بر الاغ سوار می شد، و دعوت بردگان را می پذیرفت، و روز نبرد با «بنی قریظه» بر الاغی که مهار و پالانی از جنس الیاف خرما داشت سوار بود.

توضیح: در مورد سوار شدن بر الاغ (که کاری متواضعانه بوده است) مسلمانانِ گذشته از پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیروی می کردند، بطوری که «سالم بن عبدالله بن عمر» الاغی داشت که پیر شده بود، و فرزندان سالم از او خواستند سوار آن نشود و او نپذیرفت، یک گوش الاغ را بریدند باز بر آن سوار می شد، گوش دیگر آن را بریدند باز سوار می شد، دم آن را بریدند و باز او بر آن الاغ بی گوش و دم سوار می شد.

و نیز «انس» گفته: است نزد آنان (اصحاب یا مسلمین) شخصی محبوب تر از رسول (صلی الله علیه و آله) نبود؛ و گفته است: هنگامی که او را می دیدند برای او از جا بلند نمی شدند زیرا می دانستند که آن گرامی از این کار خوشش نمی آید.

و به «عائشه» گفتند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در خانه خود چه می کرد؟

گفت: او نیز انسانی از جمله انسان ها بود؛ لباسش را تمیز می کرد، و گوسفندش را می دوشید، و کارهای خود را انجام می داد. «ابن ابی هاله» نقل کرده است که حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود:از دائی خود «هند بن ابی هالة» که توصیف گر

ص: 52

خوبی بود در مورد اوصاف رسول خدا (صلى الله عليه و آله) سؤال کردم و مایل بودم در این مورد شمّه ای برایم تعریف کند؛ گفت: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بزرگوار و با شخصیت بود،چهره اش چون ماه تمام می درخشید...» و تمام حدیث را ذکر کرده است (1)

و امام حسن (علیه السلام) فرمود: گفته های او را مدّتی از امام حسین (علیه السلام) پوشیده داشتم آن گاه برای او باز گفتم و دیدم قبل از من از «هندبن ابی هاله» پرسیده و نیز از پدرش در مورد امور پیامبر (صلی الله علیه و آله) در داخل خانه و خارج خانه و قیافه پیامبر سؤال کرده و چیزی را باقی نگذاشته است.

امام حسین (علیه السلام) فرموده است: از پدرم در مورد امور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در داخل خانه سؤال کردم، فرمودند: وقتی به خانه اش می رفت اوقاتش را سه قسمت می کرد یک قسمت برای خدا، و یک قسمت برای خانواده اش، و یک قسمت برای خودش؛آن گاه قسمت خودش را نیز میان خود و مردم تقسیم می کرد، و آن را برای بستگان و بزرگان صحابه (که در منزلش به خدمت او می رسیدند) قرار می داد، و روش او در قسمت مربوط به امّت آن بود که افراد با فضیلت را به اندازۀ فضل و برتری دینی آنان در پذیرش و وقت مقدّم می داشت، و برخی از آنان یک حاجت و برخی دو

ص: 53


1- به «شمائل المحمدیّه» فصل «ما جاء فی خلق رسول الله صلی الله علیه و آله» مراجعه شود.

حاجت و برخی حوائج متعددی داشتند، و پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن طور که صلاح ایشان و امّت بود به خواسته هایشان رسیدگی می کرد و در خور آنان مطالبی می فرمود، و سفارش می کرد گفته هایش را حاضران به غائبان ابلاغ کنند، و می فرمود حاجت کسی را که خود نمی تواند عرض حاجت کند به من برسانید که هرکس حاجت ناتوانی را به زمامداری برساند خداوند گام هایش را روز قیامت ثابت و استوار می دارد.نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) جز این چیز دیگری ذکر نمی شد و از کسی غیر از این را نمی پذیرفت،سران و پیشاهنگان قوم به خدمتش می رسیدند و با استفاده و بهره مندی پراکنده می شدند و با هدایت و راهنمایی برای دیگران بیرون می رفتند.

فرمود از آن گرامی پرسیدم پیامبر (صلی الله علیه و آله) بیرون از خانه و در اجتماع چگونه عمل می کردند؟

فرمودند: رسول خدا (صلى الله عليه و آله) زبان را از سخنان زائد و بی فایده نگاه می داشت و به مردم الفت می بخشید و آنان را گریزان نمی ساخت، و بزرگ هر قومی را احترام می کرد و به حکومت و ریاست آنان می گماشت، و از مردم پرهیز و احتیاط می کرد بدون آن که خوشروئی و خوش اخلاقی خود را از آنان باز دارد، و از اصحاب خود جویا می شد و ملاطفت می نمود و از مردم در مورد اموری که در جامعه می گذرد سؤال می کرد، و نیکی را تحسین و تقویّت می فرمود، و بدی را نکوهش و تضعیف می کرد، رفتاری

ص: 54

معتدل و یک رنگ و هماهنگ داشت، هیچ غفلت نمی ورزید مبادا دیگران به غفلت و انحراف دچار شوند، برای هر وضعیتی که پیش آید تهیّه و آمادگی داشت،از حقّ کوتاهی و تجاوز نمی کرد.نیکان مردم به او نزدیک بودند و برترین آنان نزد او کسی بود که برای مردم خیر خواه تر باشد، و مقام کسی پیش او بزرگ تر بود که دریاری و همکاری دیگران بهتر باشد.

فرمود: در مورد مجلس پیامبر سؤال کردم فرمودند: رسول خدا (صلى الله عليه و آله) جز با یاد خدا بر نمی خاست و نمی نشست، و چون بر گروهی وارد می شد در دنباله مجلس کنار دیگران می نشست، و به دیگران نیز فرمان می داد به همین روش عمل کنند،بهره هر یک از هم مجلسان را از مصاحبت خویش مراعات می کرد و همنشین او فکر نمی کرد کسی از او نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) محترم تر باشد،هر کس با او می نشست یا در مورد حاجتی با او سخن می گفت پیامبر از او روی بر نمی تافت تا خود او از پیامبر (صلی الله علیه و آله) جدا می شد و می رفت، و هر کس از او درخواستی می کرد او را جز با انجام خواسته اش یا گفتاری نرم و دلپذیر بر نمی گرداند، خوشروئی و خوش اخلاقی او همه مردم را شامل می شد، و بدین ترتیب برای آنان هم چون پدری بود، و مردم نزد او در حق مساوی بودند،مجلس او مجلس بردباری و شرم و درستکاری و شکیبائی بود،در مجلس او صداها بلند نمی شد و از کسی

ص: 55

عیب جوئی نمی کردند، و لغزش های برخی افراد مجلس در جای دیگر بازگو نمی گردید، با هم به سازگاری و انعطاف رفتار می کردند بلکه نسبت به هم فروتنی می ورزیدند،بزرگ تر را احترام می کردند و بر کوچک تر مهربانی می نمودند و نیازمند را بر خود مقدّم می داشتند و غریب را مراعات می نمودند.]

44- فصل: دربارۀ اخلاق پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«انس» گفته است:ده سال خدمتکار پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودم، و هرگز به من کم ترین سخن خشونت آمیزی نگفت، و در مورد هیچ کاری به من نفرمود چرا چنین کردی؟ و در مورد چیزی ایراد نگرفت که چرا آن را رها کردی یا چرا انجام ندادی؟؛ و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از خوش اخلاق ترین مردم بود و هیچ دیبا و حریری را لمس نکرده ام که نرم تر از دست رسول خدا (صلی الله علیه و آله) باشد، و هیچ مُشک و عطری نبوئیده ام که خوش بو تر از عرق پیامبر (صلی الله علیه و آله) باشد.

و «عائشه» گفته است:رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دشنام دهنده و بیهوده گو و فریاد زننده در بازارها نبود، و بدی را با بدی تلافی نمی کرد بلک عفو و گذشت می فرمود.

و نیز گفته است: مردی اجازه خواست که به خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برسد و من نزد ایشان حاضر بودم، فرمود: این شخص برای فامیل خود وابسته بدی است، آن گاه اجازه داد بیاید، وقتی وارد شد؛

ص: 56

با او به نرمی سخن گفت، چون بیرون رفت عرض کردم: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مورد او چنان گفتی آن گاه با او به نرمی حرف زدی؟!فرمود:ای عائشه،از بدترین افراد کسی است که مردم به جهت پرهیز از زشت گوئیش او را ترک کنند یا از او دوری جویند.

و امام حسین بن على (صلوات الله علیهما) فرموده است: از پدرم در مورد رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله) در میان معاشرانش پرسیدم؟

فرمودند:رسول خدا (صلى الله عليه و آله) هماره گشاده رو، و خوش اخلاق، و نرم رفتار بود، و خشن و سخت دل و فریاد گر و دشنام گو و عیب جو و سخن چین نبود، از آن چه خوشایندش نبود چشم پوشی می کرد، و امیدوار به خود را مأیوس نمی ساخت و در امید و خواسته اش او را محروم و ناکام نمی فرمود،خود را از سه چیز بر کنار داشته بود:جدل، و زیاده روی، و امور بی فایده؛ و مردم را نیز از سه چیز مصون می داشت:از کسی بدگوئی نمی کرد، و عیب جوئی نمی نمود، و از امور پنهان و ناپسند کسی جست جو نمی فرمود. و جز در مورد چیزی که امید ثواب الهی در آن داشت سخن نمی گفت، و چون سخن می گفت معاشرانش چنان ساکت می ماندند و گوش می سپردند که گوئی مرغ بر سرشان نشسته است، و چون آن گرامی ساکت می شد سخن می گفتند،نزد او در گفت گویی جدل و دعوا نمی کردند، و هرکس در خدمت او صحبت می کرد همه به او گوش می دادند تا

ص: 57

سخنش تمام شود،گفت و گویشان در خدمت او پیرامون همان چیزی بود که نخستین ایشان می گفت، و آن گرامی از آن چه آنان می خندیدند می خندید و از آن چه تعجّب می کرد،تعجّب می کرد و برنار واگوئی ناروا خواهی افراد غریب و تازه وارد شکیبائی می فرمود تا آن جا که گاهی اصحاب او آنان را باز می داشتند، و می فرمود:هر وقت نیازمندی را مشاهده کردید که دنبال حاجت خویش است او را یاری نمائید، و ستایش و تعریف را نمی پذیرفت مگر از کسی که در صدد جواب و جبران ستایش و تعریف او باشد، و سخن کسی را قطع نمی کرد مگر وقتی که به ناحق سخن گوید که در این صورت کلام او را با نهی کردن یا بر خاستن قطع می کرد.

«جابر بن عبدالله» گفته است: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هرگز در برابر خواهش کسی «نه» نگفت.

و «انس» گفته است:پیامبر (صلی الله علیه و آله) چیزی برای فردا ذخیره نمی کرد.

و از «عمر بن خطّاب» روایت شده که : مردی به خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و تقاضا کرد چیزی به او عطا کند، فرمود: چیزی ندارم ولی به حساب من خرید کن وقتی چیزی پیدا کردم آن را می پردازم.

«عمر»گفت: ای رسول خدا به او بخشش کردی در حالی که خداوند چیزی را که در توان شما نیست بر شما تکلیف نکرده است.

ص: 58

پیامبر (صلی الله و علیه و آله) از گفتار عمر بدش آمد، و مردی از انصار عرض کرد:ای رسول خدا، انفاق کن، و از جانب خدای متعال از فقر و کمبودی نترس؛ و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تبسّم فرمود و از حرف آن انصاری خوشحال شد و گفت:از جانب خدا به همین روش مأمور شده ام.

45- فصل: در مورد حیای پیامبر (صلى الله عليه و آله)

«ابوسعید خدری» گفته است: پیامبر (صلی الله علیه و آله) از دوشیزه پرده نشین پر حیاتر بود، و چنان بود که چون از چیزی خوشش نمی آمد در چهره اش معلوم می شد.

46- فصل: در مورد حجامت و خون گرفتن رسول خدا (صلی الله عليه و آله)

از«انس» در مورد کسب کسی که پیشه اش حجامت و خون گرفتن است سؤال شد؟ گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حجامت کردند و «ابوطیبه»-که اسمش «نافع» و غلام قبیله «بنی حارثه» بود-از او خون گرفت، و پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمان داد دو صاع غذا به او بدهند و با قبیله و اربابان او نیز صحبت کرد و آنان نیز قسمتی از مالیات و مواجبی را که از او می گرفتند کسر کردند، و پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:برترین معالجات شما حجامت کردن است،یا فرمود:از بهترین

ص: 59

معالجات شما حجامت کردن است.

و «انس» گفته است:رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در رگ های دو طرف گردن و در کتف حجامت می کرد، و در روزهای هفدهم و نوزدهم و بیست و یکم ماه حجامت می فرمود.

47- فصل:دربارۀ نام های پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«سیوطی» رساله ای نوشته و آن را «الْبَهْجَةِ السنيه فِي الاسماء النبويه» نامیده است، و قریب به پانصد نام را ذکر کرده است. «حذیفه» گفته است:با پیامبر (صلی الله علیه و آله) در برخی راه های مدینه مواجه شدم، و فرمود:من محمّدم، و من احمدم، و من پیامبر رحمتم، و پیامبر توبه ام، و من مقّفی (=پیامبری که از پی سایر پیامبران گسیل شده) هستم، و من حاشر (=جمع کننده) هستم، و من پیامبر جنگ ها و نبردهایم.

48- فصل:در مورد وضع زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«ابوطلحه» گفته است:خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از گرسنگی شکایت کردیم و هر یک لباس را کنار زده و نشان دادیم که از گرسنگی سنگ بر شکم بسته ایم، و پیامبر به ما نشان داد که از گرسنگی دو سنگ بر شکم بسته است.

«انس» نقل کرده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:در راه خدا

ص: 60

آنقدر خوف و خطر تحمّل کردم که هیچ کس نکرده است، و در راه خدا آن قدر آزار دیدم که هیچ کس ندیده است، و سی شبانه روز بر من گذشت که برای من و «بلال» غذائی که موجود زنده ای بخورد وجود نداشت مگر آن قدر کم و ناچیز که می شد زیر بغل بلال پنهان ساخت.

49- فصل: در مورد سنّ پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«ابن عباس» گفته است: پیامبر (صلی الله علیه و آله) پس از بعثت و نزول وحی سیزده سال در مکّه ماند، و ده سال در مدینه، و در سنّ شصت و سه سالگی رحلت فرمود.

50- فصل: در مورد وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله) «عائشه» گفته است: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را هنگام رحلت مشاهده کردم که کاسه ای آب نزد او بود و آب به صورت خویش می زد و می گفت:بار خدایا مرا بر سختی های مرگ یاری فرما،یا گفته است: بر سکرات و بی هوشی های مرگ.

و گفته است: وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در گذشت در دفن او اختلاف کردند، و ابوبکر گفت: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چیزی شنیده ام که فراموش نمی کنم، فرمود:خداوند هیچ پیامبری را قبض روح نمی کند مگر در مکانی که دوست دارد در آن دفن شود؛ او را در

ص: 61

مكان بسترش دفن کنید.

و «انس» گفته است: روزی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به مدینه وارد شد هر چیز به وجود او درخشان و نورانی شد و روزی که رحلت فرمود همه چیز تاریک و ظلمانی گردید، و ما هنوز دست از خاک او نتکانده و دفن او را به پایان نرسانده بودیم که دل هامان به انکار پرداخت.

و گفته است: وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حالت احتضار بود فاطمه (علیها السلام) گفت: آه از این رنج و اندوه، و پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:بعد از این بر پدر تو رنج و اندوهی نخواهد بود،اینک (مرگ) که هیچ کس را وا نمی گذارد به سراغ پدر تو آمده است، بازگشت و دیدار روز قیامت است.

51- فصل: در مورد میراث پیامبر (صلی الله علیه و آله)

«ابوهریره» گفته است: فاطمه ( علیها السلام) نزد ابوبکر آمد و فرمود: چه کسی از توارث می برد؟

گفت: خانواده و فرزندانم.

فرمود: پس چرا باید من از پدرم ارث نبرم؟!

ابوبکر گفت: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود:کسی از من ارث نمی برد! امّا من مخارج کسی را که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مخارجش را می پرداخته می پردازم و به هر کسی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

ص: 62

نفقه می داده نفقه می دهم (1)

و «عائشه» گفته است:رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود...

52- فصل: دربارۀ دیدار پیامبر (صلی الله علیه و آله) در خواب

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده است:هر کس مرا در خواب ببیند مرا دیده است زیرا شیطان نمی تواند به شکل من درآید.

و فرموده است: رؤیای من یک قسمت از چهل و شش قسمت نبوّت و پیامبری است.

(پایان)

ص: 63


1- جمله ای که در این حدیث به رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت داده شده دروغ و جعلی است و آن حضرت چنین مطلبی نفرمود است و دلیل جعلی بودن آن در کتاب های مفصل بیان شده است.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109