پژوهش نامه معارف حسینی 5 : نخستین فصلنامه تخصصی امام حسین علیه السلام

مشخصات کتاب

فصل نامه علمی _ تخصصی

سال دوم، شماره 5، تابستان 1397

صاحب امتیاز و مدیرمسئول: دکتر محمدحسین مردانی نوکنده

سردبیر: دکتر سید محمدکاظم طباطبایی

مدیر داخلی: غفار عموزاده آرائی

مدیر اجرایی: دکتر حسین قلندری

ویراستار فارسی: سعید صناعتی

مترجم و ویراستار انگلیسی: دکتر محمدرضافخرروحانی

طراح جلد: حسن فرزانگان

صفحه آرا: علی قنبری

مدیر روابط عمومی: علیرضا شابدین

لیتوگرافی، چاپ و صحافی: مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی

هیئت تحریریه: دکتر نجف لک زایی استاد دانشگاه باقر العلوم(علیه السلام)

دکتر مجتبی رحماندوست دانشیار دانشگاه تهران

دکتر ناصر رفیعی محمدی دانشیار جامعة المصطفی العالمیه

دکتر علی بیات دانشیار دانشگاه تهران

دکتر علی حاجی خانی دانشیار دانشگاه تربیت مدرس

دکتر غلامرضا خوش فر دانشیار دانشگاه گلستان

دکتر محمدرضا سنگری استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

دکتر مصطفی دلشاد تهرانی استادیار دانشگاه قرآن و حدیث

دکتر محمد رضا فخر روحانی استادیار دانشگاه قم

دکتر مهدی مردانی(گلستانی) استادیار دانشگاه قرآن و حدیث

نشانی پستی: گرگان _ صندوق پستی853-49175، فصل نامه پژوهش نامه معارف حسینی

کدپستی: 4916935379

نمابر: 32131590-017 همراه: 09113701235

ایمیل فصل نامه: ayate.boostan@gmail.com http://www.maarefehosseini.ir

شمارگان: 1200 نسخه بها: 000/125 ریال

این فصل نامه با همکاری اداره کل تبلیغات اسلامی گلستان منتشر می گردد.

ویراستار دیجیتالی:محمد منصوری

ص: 1

اشاره

فصل نامه علمی _ تخصصی پژوهش نامه معارف حسینی نشریه ای با موضوع مطالعات اسلامی (با تمرکز بر معارف امام حسین(علیه السلام)) به زبان فارسی و گستره سراسری و نوع انتشار مجله ای به شماره ثبت75858 فعالیت خویش را با رویکرد علمی _ تخصصی آغاز نموده است.

فصل نامه علمی _ تخصصی پژوهش نامه معارف حسینی در پایگاه های زیر نمایه می شود:

1. بانک نشریات کشور www. magiran. ir

2. مرکز اطلاعات و مدارک علمی جهاد دانشگاهی www. sid. ir

3. پایگاه مجلات تخصصی نور www. noorrmags. ir

4. پرتال جامع علوم انسانی _ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

5. پایگاه نشریات علمی _ تخصصی دانشگاهی ایران (پانتا)

6. کتابخوان همراه پژوهان @pajoohaan_ir

مشاور عالی:

حجت الاسلام نورالله ولی نژاد

مشاوران علمی فصل نامه در عراق:

1. شیخ علی الفتلاوی (مدیر کتابخانه حرم امام حسین(علیه السلام) در کربلا)

2. دکتر محمد حسین علی (دانشگاه کربلا)

3. دکتر سید حسن عیسی الحکیم (دانشگاه کوفه)

4. دکتر هادی التمیمی (الجامعة الاسلامیة نجف اشرف)

5. دکتر سید سلمان هادی آل طعمه (پژوهشگر کربلا)

6. سید یونس الموسوی (حرم حضرت ابوالفضل(علیه السلام))

7. سید حیدر غازی جاسم الموسوی (دانشگاه بابل، مؤسسه ترجمه الکفیل)

ص: 2

شیوه نگارش و چگونگی پذیرش مقاله در آیت بوستان- پژوهش نامه معارف حسینی

- مقاله باید حاصل پژوهش علمی در یکی از موضوعات مرتبط با معارف حسینی باشد.

- هیئت تحریریه در رد پذیرش و ویرایش مقاله ها آزاد است.

- تقدم و تأخر چاپ مقاله ها با بررسی و نظر هیئت تحریریه مشخص می شود.

- مسئولیت درستی مطالب مندرج در مقاله به عهده نویسنده است و فصلنامه آیت بوستان هیچگونه مسئولیتی در قبال آن ندارد.

- در هر مقاله ، فاصله خطوط 1 ، حاشیه از دو طرف 4 و از زیر و زبر 5 سانتی متر باشد و هر مقاله باید حداکثر 18 صفحه A4 ( با قلم نازنین (12) و برپایه دستور خط مصوّب فرهنگستان زبان و ادب فارسی (www.persianacademy.com) نگاشته شود.

- مقالات باید در محیط Word 2000 / 2003 XP حروف چینی و به دفتر فصلنامه ارسال شود.

- در صفحه عنوان ، به ترتیب ، عنوان مقاله نازنین (15 زیر عنوان نازنین (13) ، نام نویسنده / نویسندگان (نازنین) (13) ، رتبه علمی و نام دانشگاه یا سازمان وابسته همان قلم) ، چکیده (در 5 تا 8 خط ، کلید واژه ها ( 5 تا 7 واژه ، شماره تماس و نشانی الکترونیکی نویسنده در پاورقی آورده شود. اطلاعات مندرج در بند پیشین به زبان انگلیسی ، در صفحه ای جداگانه آورده شود.

- تصویرها ، جدولها و نمودارها با مشخصات دقیق در صفحات جداگانه آورده شود.

- هر مقاله باید شامل مقدمه مواد روشها و بحث و نتیجه گیری باشد.

- توضیحات در انتهای مقاله به صورت پی نوشت ذکر شود.

- ارجاعات تمام نقل و قولها مستقیم و غیر مستقیم باید به صورت زیر تنظیم شود : (نام خانوادگی نویسنده / نویسندگان ، سال نشر: شماره صفحه)

اگر از یک نویسنده در یک سال بیش از یک اثر منتشر شده باشد ، این آثار با ذکر حروف الف : ب ، و... یا b a و... پس از سال انتشار از هم متمایز شوند.

ص: 3

- اگر کتاب بیش ار سه نویسنده داشته باشد، پس از نام نخستین نویسنده عبارت « و همکاران» نوشته شود؛ اثری که نام نویسنده ندارد به نام کتاب ارجاع داده شود؛ اثری که توسط مؤسسه یا سازمانی فراهم آمده باشد به نام مؤسسه یا سازمان ارجاع شود.

- فهرست منابع و مآخذ در پایان مقاله به ترتیب حروف الفبا و به صورت زیر تنظیم شود: کتاب : نام خانوادگی، نام نویسنده / نویسندگان) سال نشر). نام کتاب. نام و نام خانوادگی افراد دخیل (مصحح، مترجم، ویراستار و ...). شمارۀ چاپ محل نشر ناشر کتابی که نام مؤلف ندارد: نام کتاب سال نشر) شماره چاپ محل نشر: ناشر کتابی که تالیف یک مؤسسه است: نام مؤسسه مؤلف. سال نشر نام کتاب شماره چاپ. محل نشر: ناشر.

مقاله: نام خانوادگی، نام نویسنده / نویسندگان سال نشر عنوان مقاله». نام ویراستاریا گرد آورنده.

نام مجموعه مقالات محل نشر: نام ناشر. شماره صفحات مقاله.

- حق چاپ مقاله، پس از پذیرش برای آیت بوستان پژوهش نامه معارف حسینی) محفوظ است و نویسنده نمی تواند آن را به نشریه دیگر ارائه دهد.

- مقاله های دریافت شده بازگردانده نمی شود.

فصلنامه آیت بوستان - پژوهش نامه معارف حسینی

ص: 4

عکس

ص: 5

ص: 6

منطق حاکم بر احتجاجات امام حسین (علیه السلام) در دفاع از آموزه امامت

دکتر محمد رنجبر حسینی - انسیه دهقان

دکتر محمد رنجبر حسینی(1)

انسیه دهقان(2)

چکیده

احتجاج و مناظره یکی از راه های تبلیغ، دفاع از عقاید و کشف حقیقت، می باشد. از این رو یکی از بخش های مهمی که در شیوه تبلیغ ائمه معصوم (علیهم السّلام) باید به آن توجه نمود، احتجاجاتی است که ایشان در برابر مخالفان انجام می دادند. دوران امام حسین (علیه السلام) نیز از این امر مستثنی نیست. ایشان با توجه به اینکه آموزه امامت از سوی معاویه و معاندان مورد خدشه و تردید قرار گرفته بود با احتجاجات و مناظرات متعددی به دفاع از اصل امامت پرداختند. شناسایی اصول و فنون حاکم بر این احتجاجات امام حسین (علیه السلام) می تواند الگوی مناسبی برای مدافعان از امامت منصوص و حقانیت شیعه باشد.

لذا این مقاله با روش توصیفی - تحلیلی، با شیوه کتابخانه ای، به تحقیق و بررسی احتجاجات امام حسین (علیه السلام) پیرامون آموزه امامت جهت کشف و استخراج منطق حاکم بر احتجاجات ایشان در دفاع از جایگاه امامت در منظومه فکری شیعه پرداخته است.

کلید واژه: منطق حاکم ، احتجاجات ، مناظرات، امام حسین (علیه السلام)، آموزه امامت

ص: 7


1- . استادیار گروه کلام دانشگاه قرآن وحدیث.ranjbarhosseini@gmail.com
2- . کارشناسی ارشد علوم حدیث گرایش کلام وعقاید، dehghan706@gmail.com

1. مقدمه.

احتجاج و مناظره و تبادل فکر و نظر به عنوان یکی از شیوه های تبلیغی، در صورتی که اصول، شرایط و ضوابط خاص آن رعایت شود می تواند در راستای دعوت و تبلیغ به عنوان کاری مقدس و هدفدار، موفقیت هایی را حاصل نماید ( حسینى همدانى نجفى، 1363ش: ص246 ؛ مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلی، 1414 ق: ص168). از آنجا که اهل بیت (علیهم السلام) به عنوان منبع و سرچشمه اصیل علوم الهی، محسوب می گردند، بررسی روش های مناظره و احتجاجات ایشان در به دست آوردن معرفت صحیح از دین و دفاع از آن امری ضروری است.

قرآن کریم درباره شیوه تبلیغ و هدایت مردم به آیین اسلام سه راه و شیوه را مطرح ساخته، می فرماید:

«أُدْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ»(نحل/125).

خدای متعال دعوت به دین حق را در چهارچوب حکمت و موعظة حسنه قرار داده ولی جدال احسن را صرفاً برای دفع شبهات جدال گران و اقناع یا ارضای آنان مقرر ساخته است.( دیلمى، 1377ش: ص31)

با جرأت می توان گفت که در هیچ آیینی به اندازه اسلام، آزادی اندیشه و ابراز عقیده وجود نداشته، تا در پرتو آن، مخالفان بتوانند حتی پیش رهبران آن آیین، اظهار عقیده کنند و به بحث و گفتگو بنشینند و در قبول یا ردّ آنچه می شنوند، آزاد باشند. در تاریخ زندگی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و همچنین ائمه معصومین (علیه السلام)، موارد فراوانی یافت می شود که مخالفان اسلام یا مذهب تشیّع با آنها به مناظره و بحث و گفتگو نشسته اند و انتقادهایی را که به اصول اسلام و یا فروع آن داشته اند، با کمال آزادی و صراحت بیان کرده اند و بدون این که مورد کوچکترین اهانتی واقع شوند، ایرادهای آنها مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. ( محمدی ری شهری، 1383ش:ص 11)

آنچه در این نوشتار بدان می پردازیم، بررسی نمونه هایی از احتجاجات امام حسین(علیه السلام)

ص: 8

پیرامون آموزه امامت می باشد. از جمله احتجاجات امام حسین (علیه السلام)، مکاتبات و احتجاجات ایشان با معاویة بن ابوسفیان و خطبه امام حسین(علیه السلام) در منی در جمع مردم از جمله(صحابه و تابعین)، می باشد. موضوعات مورد بحث حضرت در احتجاجات ، بر محور آموزه اصیل امامت است، که با وجود اشخاصی، چون

بنی امیّه و بعضی از معاندین و تبلیغات سوء آن ها، می رفت که به فراموشی سپرده شود،

ایشان از راه احتجاج و مناظره، به مقابله با مخالفان پرداخته و به روشنگری و تبیین آموزه رفیع امامت پرداختند. لذا بنا به اهمیت احتجاج و مناظره در تبیین اندیشه ها و دفاع از آنها از یک سو و از سوی دیگر مهم بودن آموزه امامت در منظومه فکری شیعه ، این مقاله در صدد است تا با نگاهی روش شناسانه به احتجاجات و مناظراتی که از سوی امام حسین(علیه السلام) در موضوع امامت مطرح شده، بپردازد تا بتواند به منطق حاکم بر این احتجاجات دست یابد و راهی باشد فراسوی طالبان حقیقت و مدافعان حریم امامت و ولایت.

1. تعریف اصطلاحات

1-2. احتجاج و مناظره

حجّت، در لغت به معنای برهان است. ( قرشی، 1371 ش:ص107)

«قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِینَ» (انعام/149)

راغب گوید حجّت دلیلى است كه مقصود را روشن می كند. «بگو دلیل كامل براى خداست اگر می خواست همه را هدایت می كرد». على هذا محاجّه به معنى حجّت آوردن، آن است كه هر یک بخواهد با حجّت خود دیگرى را از دلیل خود منصرف كند. ( قرشی، پیشین، ص108 ؛ راغب اصفهانى، 1412 ق:ص219)

«حُجَّت، دلالتى است روشن بر اساس راه مستقیم با قصد و هدف مستقیم و چیزی كه بر صحّت و درستى یكى از دو نقیض اقتضاء و حكم مى كند».

( راغب اصفهانى،1374ش: ص450)

ابن منظور مى نویسد: «حجّت یعنی برهان، و گفته شده حجّت چیزى است كه خصم با آن دفع مى شود». (ر.ك: همان)

ص: 9

احتجاج در اصطلاح خاص کلامی، نوعی بحث علمی و استدلالی است که امام (علیه السلام) با مردم گمراه و نادان نموده اند یعنی کسانی که در اشتباه و ضلالت افتاده اند یا در جهالت و نادانی مانده اند یا فکر آن ها منحرف است و درست نمی توانند فکر کنند از وظایف امام(علیه السلام) است که با این طبقات مناظره و احتجاج نموده آن ها را از شبهات و انحراف فکری نجات بخشند.که البته طبق سفارش قرآن کریم جز از راه جدال احسن صورت نمی پذیرد . «وَ لاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلاَّ بِالتی هِیَ أَحْسَنُ»، «و با اهل کتاب ( یهود و نصاری ) مجادله و محاجّه مکنید مگر با شیوه ای نیکوتر (عنکبوت/46)

مناظره هم در لغت یعنی :«با هم نظر کردن، یعنی فکر کردن در حقیقت و ماهیت چیزی، در واقع به مجادله و نزاع با همدیگر و بحث با یکدیگر در حقیقت و ماهیت چیزی مناظره گویند». (ر.ك: لغتنامه دهخدا)

«مناظره، گفتگوى رو در رو و نبرد نظرى با سخن و خطابه است و نیز بیان آنچه را كه به بصیرت درک می شود». ( راغب اصفهانى، 1374ش: ص 365 ) .آنچه از دیدگاه اسلام بعد از برهان آوری در احتجاج و مناظرات، اهمیت دارد، در حقیقت «اتمام حجت» است و انجام وظیفه در این راه، نه اینکه حتماً خواهیم توانست طرف گفتگو را همفکر خود سازیم. گرچه تلاش ما براین نکته است ولی اگر نتوانستیم تا این حد پیشرفت کنیم، حداقل اتمام حجت کرده باشیم. وقتی انسان به دنبال چنین هدفی باشد، به هیچ وجه نباید در مناظره ها از حالت طبیعی خارج شود و با فشار و ابزار دیگری، برای هدایت و اتمام حجت اقدام نماید. ما در این راه، دلیل و برهان را ارائه می دهیم: یکی برای اینکه وظیفه ی خود را انجام داده باشیم و دیگر اینکه فردای قیامت، طرفِ مقابل ما نتواند بگوید :«اگر چنین برهان و استدلالی را شنیده بودم، ایمان می آوردم». ( جمالی: 1386ش، ص10- 9)

2-2. اماممت

امام از نظر لغت شناسان عرب عبارت از هرکسی یا هر چیزی است که در کارها به او اقتدا شود. ابن فارس می گوید:

«الإمام، کلّ من اقتدی به وقدّم فی الأمور» ( ابن فارس ،1405 : ص 48).

ص: 10

ابن منظور هم در لسان العرب واژه امام را این گونه تعریف می کند:

« أمّ القوم و أمّ بهم، تقدّمهم؛ و هی الإمامة و الإمام کلّ من ائتّم به قوم کانوا علی الصراط المستقیم أو کانوا ضالّین» (ابن منظور ، 1414، ماده امام ، ج12 : ص24)

قوم را امامت کرد و بر قوم امامت کرد؛ یعنی بر آن ها پیش افتاد، و امامت به همین معنا است، و امام کسی است که گروهی به او اقتدا کنند؛ اعم از اینکه در راه هدایت باشند یا گمراهی. ترجمه فارسی «امام»، پیشوا، پیش رو و رهبر است (بندر ریگی ،1371 : ص10)

قرآن نیز این واژه را در هر دو مورد اطلاق كرده است. آنچه در این بحث مورد نظر ما است پیشواى حق است. از نظر شیعه منصب امامت همچون منصب رسالت، منصبى الهى است و امام و پیشواى جامعه اسلامى باید از سوى خدا تعیین و به وسیله پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معرفى شود. امام بایستى رهبر سیاسى، فكرى، مفسر قرآن، آگاه از همه رموز و دقایق دینى، معصوم از خطا و منزّه از هر عیب و نقیصه خَلْقى و خُلقى و دهها ویژگى دیگر باشد. ( رفیعی، بی تا: ص38)

علامه حلی در تعریف امام می گوید: الإمامۀ رئاسة عامة فی الدّین و الدنیا لشخص من الأشخاص نیابة عن النبی (صلی الله علیه و آله وسلم )» امامت، رهبری عمومی در دین و دنیا برای شخصی خاص به عنوان نیابت از پیامبر است. (علامه حلی ،1365ش:ص 66)

2.منطق حاکم بر احتجاجات امام حسین (علیه السلام)

منظور از منطق حاکم بر احتجاجات امام حسین (علیه السلام) فنون ، اسلوب ، روش و محتوایی است که در احتجاجات ایشان با مخالفان آموزه امامت بکار رفته به نوعی که به اقناع یا اسکات خصم منجر شده است که در ادامه بدان ها اشاره خواهیم نمود.

1-3. صراحت و قاطعیت در کلام

امام (علیه السلام) مواضع اصولی با قاطعیت اعلام می کردند و این اعلام قاطعانه، مخاطبان را به

ص: 11

اقناع کامل نزدیک می نمود و هرگونه تردید را در اذهان آنان از بین می برد. امام حسین (علیه السلام) با قدرت و قاطعیت ، روشن و بی پرده و با صراحت تمام منظور خویش را بیان می نمودند.مثلا زمانی كه مروان به معاویه نامه می نویسد مبنی بر اینكه رجال عراق و بزرگان حجاز نزد حسین بن علی (علیه السلام) رفت و آمد می کنند و از قیام حسین (علیه السلام) نمی توان در امان بود. امام حسین (علیه السلام) در جواب نامه اى كه معاویه برایش فرستاد فرمودند:

«مطالبى از من به تو رسیده، كه من از آنها بى نیازم، و پنداشته اى كه من رغبتى در آنها دارم در حالى كه من به غیر آنها بر تو سزاوارترم، و امّا آنچه از من به تو رسیده همه ی آنها را افرادى بینوا و سخن چین بافته اند، گروهى كه جماعات را به هم مى زنند، دروغ گفته اند، من قصد جنگ و مخالفت با تو را ندارم(به جهت پیمان صلح امام حسن(علیه السلام)، هر چند كه در ترک این عمل از خدا در هراسم، و گمان ندارم خدا از این كارم راضى باشد، و عذر مرا درباره ی تو و یاران ظالمت كه مایه جمع حزب ظالمان با اولیاى شیطان شده اند را بپذیرد».( طبرسى، الإحتجاج،1403 :ص297)

شجاعت ، قاطعیت ،بر حق بودن امام (علیه السلام) و روحیه آزاد منشی و ایجاد فضای آزاد در بحث، به این دلیل بود که امام (علیه السلام) هیچ خوف و هراسی از طرف مقابل نداشتند، و سخن خود را سانسور نمی کردند، و معاویه را، اولیاى شیطان خواندند و فرمودند: تحمل من، تنها به دلیل این است که در زمان صلح با تو(معاویه) هستیم و پیمان را نمی شکنم، دست به قیام نمی زنم و امام (علیه السلام) در واقع منتظر موقعیت مناسب و مرگ معاویه بودند.

نمونه دیگر از همین قاطعیت امام در جواب نامه معاویه است آنجا که فرمودند:

در نامه ات گفته بودى ملاحظه خود و دینت و امّت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را بكن، و از سركشى و پراكندگى این امّت بپرهیز كه تو را وارد فتنه اى كنند. و من فتنه اى را عظیمتر از ولایت تو بر اینان نمى دانم، و هیچ نظرى را براى خود و فرزندانم و امّت جدّم (صلی الله علیه و آله و سلم) افضل از جهاد با تو نمى دانم، كه اگر آن را انجام دهم فقط قصدم قرب به خداوند است، و اگر آن را ترک گفته ام از خداوند به جهت این گناه استغفار مى كنم و توفیق هدایت در كارم را دارم. ( طبرسى، احتجاج، 1381 ش:ص90 ؛ و ص297- 298 )

ص: 12

امام (علیه السلام) با شجاعت و قاطعیت به معاویه می فرمایند: من فتنه اى را عظیمتر از ولایت تو بر اینان نمى دانم، و هیچ نظرى را براى خود و فرزندانم و امّت جدّم افضل از جهاد با تو نمى دانم، و از این بابت هیچ گونه هراس و خوفی از او ندارند. و هر لحظه کلام امام متزلزل نمی شود.

و در ادامه این احتجاج آمده است: اى معاویه تو در قسمت دیگرى از نامه ات گفته اى: اگر تو را انكار كنم تو نیز همان كنى، و اگر درباره ات كید كنم تو هم به حیله دست می زنی. مگر رأى و نظر تو از وقتى كه بدنیا آمده اى جز كید صالحان بوده؟ هر چه خواهى در باره من كید كن كه من امیدوارم كه هیچ كدام از آنها زیانى به من نرساند، و بر كسى زیانبارتر بر خودت نخواهد بود، چرا كه تو با حیله و كید به دشمنت ضربه مى زنى ولى در نهایت موجب رسوایى خود خواهى شد، مانند رفتارى كه در قتل و مثله ساختن این جماعت مرتكب شدى،{قتل حجربن عدی و سایر شیعیان علی (علیه السلام)،} پس از صلح و عهد و میثاقى که امانشان دادی، همه را از لب تیغ گذراندى در حالی که، تنها جرمشان ذكر مناقب ما أهل بیت و بزرگداشت حقّ ما بود، حقّى كه بدان مشرف و آگاهى، و آنان را كشتى از ترس اینكه مبادا پیش از اینكه كارى انجام دهند تو بمیرى، یا اینان قبل از اینكه درک كنند بمیرند. ( الإحتجاج، پیشین:ص298).

اشاره امام (علیه السلام) به واقعیت مسلّمی که معاویه خود به آنها آگاه بود، اما از سر دشمنی مخالفت می کرد و خلافت به حق اهل بیت (علیهم السلام) را غصب کرده و به چهره حکومت خود در اذهان مردم مشروعیت و نام اسلام نهاده بود و از هیچ جنایت و خیانتی بر علیه اسلام فروگذار نکرده بود و اینکه سرانجام با این فریب و حیله ها خودش رسوا خواهد شد.

2-3. اقرار گرفتن از مخاطبان با سؤالات حساب شده

در واقع گاهی می توان از مخاطب اقرار گرفت و با استدلالی مناسب او را در مقابل اقرار خویش قرار داد. یعنی با استناد به اقرار مخاطب، عقاید خویش را اثبات و یا عقاید مخاطب را را رد نمود. حال اگر مخاطب در جمعی سخن بگوید و از کسانی باشد که

ص: 13

ممکن است ماهرانه عقاید خود را توجیه کرده و آن را حق جلوه دهد، بهتر است این اقرار در جمع از او گرفته شود. ( رنجبر حسینی، محمد، 1394: ص 54)

یکی از خطبه های مهم و مهیج و تاریخی حسین بن علی (علیه السلام) خطبه

ایشان در سرزمین "منی" می باشد. آن حضرت در سال 58 هجری دو سال پیش از مرگ معاویه، قصد حجّ خانه خدا نموده و همراه ایشان عبد اللَّه بن جعفر و عبد اللَّه بن عبّاس نیز بودند. در آنجا امام حسین (علیه السلام) مردان و زنان و موالى و شیعیان بنى هاشم را گرد آورد چه افرادى كه حجّ انجام داده اند و چه انجام نداده اند و از گروه انصار كه طرفدار او و اهل بیتش بودند، و احدى از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را وانگذاشته و فرزندانشان و تابعین و افرادى از انصار كه معروف به صلاح و عبادت بودند را در جماعتى بیش از هزار مرد در سرزمین «منی» گرد آورد. ( صفائی حائری 1 138: ص26 ؛ ( الاحتجاج ،پیشین: ص296 )حضرت در جمع ایشان اقرارهایی از ایشان گرفت و آنها را به الزامات اقرارهایشان متذکر شد که با این شیوه امام حسین(علیه السلام) به خوبی حقانیت خودشان و جایگاه آموزه امامت را اثبات نمودند. ایشان فرمود: از شما سؤالاتی دارم و می خواهم که به آنها پاسخ دهید و اگر درست می گویم تصدیق وگرنه تکذیب نمایید.

أتعلمونَ أنَّ رسولَ اللَّه (صلی الله علیه و آله و سلم) قال فی آخر خطبهٍ خَطَبَها: إنّی ترکتُ فیکُمُ الثِّقْلَیْنِ کتابَ اللَّهِ و أهلَ بیتی، فتمسَّکُوا بهِما لن تَضِلُّوا ؟ قالوا: اللّهمّ نعم.آیا می دانید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آخرین خطبه اش (به مسلمانان) فرمود:«من در میان شما دو امانت گرانبها می گذارم، کتاب خدا و اهل بیتم. به آن دو تمسک کنید که هیچ گاه گمراه نمی شوید»؟گفتند: اللهم نعم؛ خدایا تو را گواه می گیریم که درست است. ( شریفی ودیگران: پیشین، ص303 - 309 ؛ انصارى، اسماعیل، پیشین، ص426 ؛ نجمی:1375، ص66)

«سلیم بن قیس» می گوید:

«حسین بن علی (علیه السلام) غیر از اینها فضایل زیادی را که درباره ی علی و اهل بیت او در قرآن نازل گردیده و یا از زبان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده شده بود، برشمرد و از حضار مجلس (آنان که از صحابه ی رسول خدا بودند) می گفتند: آری به خدا سوگند این را شنیده ایم و تابعین (آنان که شخص رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را ندیده بودند) می گفتند:

ص: 14

ما هم این فضیلت را از فلان صحابه مورد وثوق و اعتماد شنیده ایم». ( شریفی و دیگران، پیشین: ص303 - 309 ؛ نجمی، پیشین، ص63)

در واقع حضرت با سؤالات حساب شده، به تصدیق بیانات خویش از آنان اقرار گرفتند.

البته بیان این نکته ضروری است که طرف مناظره حتماً نباید خصم باشد؛ بلکه ممکن است افرادی باشند که در حکم دشمن نباشند اما نیاز باشد که با آنها وارد مناظره شد تا شبهه یا جهل وارد در مسئله خاص برای آنها رفع شده و حقیقت نمایان گردد.

3-3. استفاده از فرصت مناسب

استفاده از فرصت مناسب به این معناست که طرفین مناظره بتوانند، گفتار طرف مقابل را باهوشیاری تمام در زمان مناسب، بر علیه او استفاده نمایند.

از صالح بن كیسان نقل است كه گفت: «وقتى دست معاویه به خون حجر بن عدى و یارانش آلوده شد در همان سال قصد حجّ خانه خدا را نمود و در آنجا با امام حسین (علیه السلام) روبرو شده و به او گفت:

(«عَنْ صَالِحِ بْنِ كَیْسَانَ قَالَ: لَمَّا قَتَلَ مُعَاوِیَةُ حُجْرَ بْنَ عَدِیٍّ وَ أَصْحَابَهُ حَجَّ ذَلِكَ الْعَامَ فَلَقِیَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (علیه السلام) فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ هَلْ بَلَغَكَ مَا صَنَعْنَا بِحُجْرٍ وَ أَصْحَابِهِ وَ أَشْیَاعِهِ وَ شِیعَةِ أَبِیكَ؟فَقَالَ (علیه السلام) وَ مَا صَنَعْتَ بِهِمْ؟ قَالَ قَتَلْنَاهُمْ وَ كَفَّنَّاهُمْ وَ صَلَّیْنَا عَلَیْهِمْ فَضَحِكَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) ثُمَّ قَالَ خَصَمَكَ الْقَوْمُ یَا مُعَاوِیَةُ لَكِنَّنَّا لَوْ قَتَلْنَا شِیعَتَكَ مَا كَفَّنَّاهُمْ وَ لَا صَلَّیْنَا عَلَیْهِمْ وَ لَا قَبَرْنَاهُم». ( الاحتجاج ، پیشین:ص 296 - 297)ای أبا عبداللَّه خبر كارى كهبا حجر بن عدى و یارانش و شیعیان پدرت كردم بتو رسیده؟ فرمود: با آنان چه كردى؟ گفت: تمام آنها را كشته و كفن نموده و بر همه شان نماز خواندم. امام حسین (علیه السلام) تبسّمى نموده و فرمود: آن گروه بر تو چیره شدند.اى معاویه، اگر ما پیروان تو را مى كشتیم نه كفنشان كرده و نه بر آنان نماز خوانده و نه دفنشان مى كردیم»

امام از این فرصت استفاده کردن و به معاویه فهماندن که چون خودت مسلمان نیستی، و پیروانت نیز، مسلمان (مسلمان واقعی) نیستند، بر آنها نماز نمی خواندیم، و از

ص: 15

فرصت استفاده مناسب نموده و انحراف معاویه را به او گوشزد نمودند.

4-3.- پرسشگری مداوم

یکی از شیوه های مهم و اساسی در مناظره است که طرف را وادار به پاسخ و دلیل آوردن نموده و در این بین می توان به نتیجه مطلوب رسید. امام (علیه السلام) به افرادی که در منی حاضر بودند فرمودند:

«شما از جنایاتی که معاویه این جبار و طاغوت زمان، بر ما و شیعیان ما روا داشته آگاهید و شاهد ستمگری های او هستید. اینک قصد آن دارم درباره پدرم از شما پرسش نمایم، »( شریفی ،پیشین: ص303- 309 ؛ نجمی ، پیشین:ص53)

در واقع امام با طرح پرسش از مخاطبان خویش، در پی این مطلب هستند که به مخاطب بفهمانند اگر درست بود تصدیقم کنید و اگر نادرست بود از من نپذیرید».

اُنشدکم اللَّه أتعلمون أنّ رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله و سلم) نصبه یوم غدیر خمّ فنادی له بالولایهِ و قال: لیبلّغ الشّاهدُ الغائب؟ قالوا: اللّهمّ نعم... اُنشدکم اللَّه أتعلمون أنّ رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله و سلم) قال له فی غزوه تبوک: أنت منّی بمنزلهِ هارونَ مِنْ مُوسی ، وأنت ولیُّ کُلِّ مُؤمنٍ بعدی؟ قالوا: اللّهمّ نعم... أتعلمون أنّ رسول اللَّه بعثه ببراءَهٍ و قال: لا یبلّغ عنّی إلّا أنا أو رجلٌ منّی؟ قالوا: اللّهمّ نعم..» شما را به خدا آیا می دانید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) علی را در «غدیر خم» به مقام ولایت نصب کرد سپس دستور داد که این جریان را حاضران به غایبان برسانند؟ گفتند: اللهم نعم، خدایا تو را گواه می گیریم که درست است،شما را به خدا آیا می دانیدکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام حرکت به سوی «جنگ تبوک» به علی فرمود: یا علی تو نسبت به من همانند «هارون» هستی نسبت به «موسی» و همچنین فرمود: تو پس از من ولی و سرپرست همه مؤمنانی؟ گفتند: اللهم نعم، خدایا تو را گواه می گیریم که درست است آیا می دانید که رسول خدا سوره ی برائت را به وسیله ی علی به مکه فرستاد و فرمود نباید پیام مرا ابلاغ کند جز خود من یا کسی که از من است؟ گفتند: اللهم نعم، خدایا تو را گواه می گیریم که درست است. ( شریفی ، پیشین : ص303- 309 ؛ نجمی، پیشین، ص58)

ص: 16

5-3. استناد به مقبولات طرف مقابل

از روش های دیگر در گفتگو و مناظره توجه به این نکته است که باید به کلام و منابع قابل قبول طرف مناظره استناد شود. اگر در مناظره یک طرف چیزی بگوید و طرف دیگر چیز دیگر و هیچ کدام منبع طرف مقابل را قبول نداشته باشد گفتگو به سرانجام نمی رسد. در واقع باید در مناظره با هر گروهی مثلا مسمانان علاوه بر براهین عقلی از دلایلی استفاده شود که مورد قبول و پذیرش طرف مقابل است. مانند (کلام خدا و سنت و سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)که مقبول همه مسلمانان می باشد.

در خطبه منی امام (علیه السلام) با استناد به ماجرای غدیرخم، حدیث منزلت، اعلام سوره برائت توسط حضرت علی (علیه السلام) كه در نزد حاضرین در منی مورد قبول بود به اثبات حقانیت خودشان و دفاع از آموزه امامت پرداختند. ( الاحتجاج، پیشین: ص296 )

6-3. روشنگری و معرفی خویشتن

در احتجاج و مناظره باید طرفین احتجاج خویشتن را به مخاطبان واضح و روشن بشناسانند تا مخاطبان بدانند با چه کسی طرف هستند. در خطبه ای که امام حسین (علیه السلام) در حضور معاویه و اصحاب او ایراد فرمودند، فردی در وسط خطبه پرسید : این کیست که دارد خطبه می خواند؟ امام حسین (علیه السلام) از این فرصت استفاده نمودند و به معرفی خویشتن و روشنگری پرداختند:

(«سَمِعَ رَجُلًا یَقُولُ مَنْ هَذَا الَّذِی یَخْطُبُ؟فَقَالَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) نَحْنُ حِزْبُ اللَّهِ الْغَالِبُونَ وَ عِتْرَةُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) الْأَقْرَبُونَ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ الطَّیِّبُونَ وَ أَحَدُ الثَّقَلَیْنِ اللَّذَیْنِ جَعَلَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) ثَانِیَ كِتَابِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الَّذِی فِیهِ تَفْصِیلُ كُلِّ شَیْ ءٍ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ وَ الْمُعَوَّلُ عَلَیْنَا فِی تَفْسِیرِهِ لَا یُبْطِئُنَا تَأْوِیلُهُ بَلْ نَتَّبِعُ حَقَائِقَه». ( الاحتجاج، پیشین، ص 298 )

«ما حزب و گروه غالب خدا و مقرّبین عترت رسول خدا، و اهل بیت طیّب و طاهر اوییم، ما یكى از دو چیز گرانبهایى (اشاره به حدیث ثقلین) هستیم كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را پس از قرآن به ودیعت نهاد، كتابى كه در آن تفصیل هر چیزى است، و در پیش رو و پشت سر هیچ باطلى بدان راه ندارد، قرآنى كه تفسیرش به

ص: 17

عهده ما گذاشته شد و تأویلش ما را درمانده نكند بلكه بدنبال حقایق آن هستیم».

7-3. استناد به آیات قرآن

امام حسین (علیه السلام) در احتجاجات خود با مردم آن روز به آیات قرآن برای اثبات حقانیت خویش و دفاع از آموزه امامت ، استناد جستند؛ زیرا آیات قرآن نزد همگان مورد قبول بود و با این استنادها ی حضرت حقیقت بر همگان آشکار می شد و راه عذر و بهانه را می بست و حجت را آنها تمام می کرد .مثلا امام حسین (علیه السلام) در خطبه ای که در حضور معاویه و یاران او ایراد فرمودند

به آیاتی از قرآن کریم برای اثبات جایگاه امامت و ضرورت اطاعت مردم از امام

استناد نمودند:

«...فَأَطِیعُونَا فَإِنَّ طَاعَتَنَا مَفْرُوضَةٌ أَنْ كَانَتْ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ مَقْرُونَةً قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ وَ قَالَ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلَّا قَلِیلًا».( الاحتجاج: پیشین، ص 299) «پس ما را اطاعت كنید كه طاعت ما واجب است، چرا كه قرین طاعت خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) است» خداوند مى فرماید: «خداى را فرمان برید و پیامبر و صاحبان امر را، كه از شمایند، فرمان برید، پس اگر درباره چیزى ستیزه و كشمكش كردید آن را به خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگردانید». ( نساء/59 ) «و حال آنكه اگر آن را به پیامبر و صاحبان امر خویش باز مى گرداندند هر آینه كسانى از آنان كه (حقیقت) آن را بیرون مى كشند آن رامى دانستند، و اگر فزون بخشى و مهربانى خدا بر شما نبود از شیطان پیروى مى كردید مگر اندكى (نساء/83.)

در جای دیگر امام (علیه السلام) به معاویه نوشت:

«یَا مُعَاوِیَةُ بِقِصَاصٍ وَ اسْتَعِدَّ لِلْحِسَابِ وَ اعْلَمْ أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كِتَاباً لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا كَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ لَیْسَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِنَاسٍ أَخْذَكَ بِالظِّنَّةِ وَ قَتْلَكَ أَوْلِیَاءَهُ بِالتُّهَمَةِ وَ نَفْیَكَ إِیَّاهُمْ مِنْ دَارِ الْهِجْرَةِ إِلَى الْغُرْبَةِ وَ الْوَحْشَةِ وَ أَخْذَكَ النَّاسَ بِبَیْعَةِ ابْنِكَ غُلَامٍ مِنَ الْغِلْمَانِ یَشْرَبُ الشَّرَابَ وَ یَلْعَبُ بِالْكِعَابِ لَا أَعْلَمُكَ إِلَّا قَدْ خَسَرْتَ

ص: 18

نَفْسَكَ وَ شَرَیْتَ دِینَكَ وَ غَشَشْتَ رَعِیَّتَكَ وَ أَخْزَیْتَ أَمَانَتَك». (همان، ص298)

اى معاویه خود را آماده قصاص كن و مهیّاى حساب، و بدان كه خداوند را كتابى است كه هیچ كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته جز آنكه همه را جمع و به حساب آورده است، و خداوند هیچ رضایتى از این اعمالت ندارد، دستگیرى گروهى به ظنّ و شبهه، كشتن اولیایش به تهمت، و تبعید اینان از دار الهجره، به دیار وحشت و تنهایى، و اینكه مردم را مجبور به بیعت با پسرك خود نمودى، همان كه شرب خمر كرده، و نرد بازى مى نماید، تو با این اعمال فقط به خود خسارت زده و دینت را فروخته و درباره رعیّت خود مبتلا به نیرنگ و دغل بازى شده اى، و در امانت خود خیانت ورزیدی.

در واقع امام (علیه السلام) تلویحاً به مضمون آیات قرآن و حکم خداوند استناد نموده اند، كه هیچ كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته جز آنكه همه را جمع و به حساب آورده است.که می توان به آیه«و للَّهِ ما فِی السَّمَاواتِ وَ مَا فِی الأَرْضِ وَ إِن تُبْدُواْ مَا فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللّهُ ...». (بقره/284) « آنچه در آسمانها وآنچه در زمین است، ملك خدا است ، و شما آنچه در دل دارید چه آشكار كنید و چه پنهان بدارید خدا شما را با آن محاسبه مى كند، پس هر كه را بخواهد مى آمرزد، و هر كس را بخواهد عذاب مى كند، و خدا به هر چیز توانا است» و آیات فراوان دیگری که در این زمینه اند اشاره نمود.

8-3. استناد به سنت و سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)

امام حسین (علیه السلام) در احتجاجات خود با مردم آن روز و معاویه به روایات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) برای اثبات حقانیت خویش و دفاع از آموزه امامت ، استناد جستند؛ زیرا روایات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد همگان مورد قبول بود و با این استنادها ی امام (علیه السلام) حقیقت بر همگان آشکار می شد و راه عذر و بهانه را می بست و حجت را آنها تمام می کرد . در خطبه منی امام (علیه السلام) به مردم فرمودند: آیا می دانید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آخرین خطبه اش (به مسلمانان) فرمود:

«...إِنِّی تَارِک فِیکمْ أَمْرَینِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی أَیهَا النَّاسُ اسْمَعُوا وَ قَدْ بَلَّغْتُ إِنَّکمْ سَتَرِدُونَ عَلَی الْحَوْضَ فَأَسْأَلُکمْ عَمَّا فَعَلْتُمْ فِی الثَّقَلَینِ وَ الثَّقَلَانِ کتَابُ اللَّهِ جَلَّ ذِکرُهُ وَ أَهْلُ بَیتِی...» ؛ ( كلینى، الكافی، 1407 ق:

ص: 19

ص292، بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام)، ح3). من در میان شما دو امانت گرانبها می گذارم، کتاب خدا و اهل بیتم به آن دو تمسک کنید که هیچ گاه گمراه نمی شوید»؟(اشاره به حدیث ثقلین) گفتند: خدایا تو را گواه می گیریم که درست است. (شریفی و دیگران، پیشین، ص303 - 309 ؛ نجمی، پیشین، ص66 ).

از احادیث نبوی دیگر که مورد قبول مردم آن زمان بود و حضرت در احتجات خود برای حقانیت خود و جایگاه امامت بدان ها استناد کردند حدیث غدیر و حدیث منزلت):« أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»)(ر.ك: كلینى، محمد بن یعقوب، الكافی،1407 ق:ص108) بود که در خطبه ها و احتجاجات امام حسین (علیه السلام) مورد تصدیق حاضرین قرار می گرفت. (همان)

نتیجه گیری

امام حسین (علیه السلام) با احتجاجات خویش چه احتجاجات مکتوب و چه احتجاجاتی که در حضور مردم در قالب خطبه ها ایراد فرموده ، راه را از بی راهه و حق را از باطل برای پویندگان راه حق و حقیقت جدا می نماید. امام در آن زمان در فرصت های مناسب به تبیین آموزه اصیل امامت و دفاع از آن پرداختند.بر این احتجاجات امام حسین (علیه السلام) منطقی حاکم و استوار است که موجب اسکات و اقناع مخاطبان می شود وراه هرگونه عذر و بهانه را می بندد و حجت را بر همگان تمام می نماید.

ایشان با قاطعیت در کلام و سخن ، اقرار گرفتن از مخاطبان ، استفاده از فرصت های مناسب ، پرسشگری حساب شده ، استناد به مقبولات مخاطبان ، روشنگری و معرفی خویشتن ، استناد به آیات و روایات نبوی به تبیین آموزه امامت و دفاع از آن پرداختند.

این شیوه ومنطق حاکم بر احتجاجات ایشان می تواند الگوی مناسبی باشد برای تمام کسانی که به دنبال دفاع از آموزه اصیل امامت هستند ؛ چراکه در احتجاج و مناظره باید بر اساس منطقی خاص ره پیمود تا احتجاج به ثمر بنشیند و حق بر حق جویان روشن شود و بر معاندان و لجوجان هم حجت تمام شود.

ص: 20

فهرست منابع

قرآن.

ابن بابویه، محمد بن على،1376ش، الأمالی(للصدوق)، تهران،کتابچی،

ابن بابویه، محمد بن على،1372 ش، ترجمه عیون أخبار الرضا (علیه السلام) ، مترجم: حمید رضا مستفید و على اكبر غفارى، چاپ اول، تهران، نشر صدوق، ، ج2.

ابن فارس، احمد بن فارس ،1414ق معجم مقاییس اللغه ، هارون، عبدالسلام محمد ، اول ، قم ، مكتب الاعلام الاسلامی ،

ابن منظور ، محمدبن مکرم ، 1404ق لسان العرب ، چاپ بیروت ،

احتجاجات (ترجمه جلد 9 بحار الأنوار)،1385ش ، مترجم: موسى خسروى ، تهران، اسلامیه،بندر ریگی ، محمد ، 1371ش فرهنگ جدید عربی – فارسی ، انتشارات اسلامی ، تهران ، ؛ عمید

پیشوایی، مهدی،1380ش، سیمای پیشوایان در آیینه تاریخ، چاپ پنجم، قم، مؤسسه انتشارات دارالعلم.

جمالی، نصرت الله،1386ش، روش گفتمان یا مناظره، قم، مهدیه.

حسینى همدانى نجفى، محمد، 1363ش، درخشان پرتوى از اصول كافى، چاپ اول، قم، چاپخانه علمیه قم،

دیلمى، حسن بن محمد، 1377ش، إرشاد القلوب، ترجمه رضایى، چاپ سوم، تهران، ج 1.

راغب اصفهانى، حسین بن محمد، 1374ش، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن ، مترجم: غلامرضا خسروى، محقق / مصحح: غلامرضا خسروى حسینى ، چاپ دوم، تهران، مرتضوی، ج4 .

رنجبر حسینی، محمد، نیازی پور، راضیه،1394 «روش شناسی مناظرات هشام بن حکم در موضوع امامت»، مجله حدیث و اندیشه، شماره 19،بهار و تابستان 1394

سبحانی، جعفر،1392، مناظره هاى معصومان(علیه السلام)، قم، توحید قم، ج1.

ص: 21

سجادى، سید جعفر،1373ش، فرهنگ معارف اسلامى، چاپ سوم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران ، ج 1.

شریف قرشی، شیخ باقر،1380ش، زندگانی حضرت امام حسین(علیه السلام)، چاپ اول، بنیاد معارف اسلامی، ج1.

شریفی، محمود و دیگران،1382، فرهنگ جامع سخنان امام حسین (علیه السلام)، ترجمه علی مؤیدی، چاپ دوم، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، شرکت چاپ و نشر بین الملل.صفائی حائری، عباس، 1382،تاریخ سید الشهدا (علیه السلام) ، چاپ سوم، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران.

طبرسى، احمد بن على، 1403 ق، الإحتجاج على أهل اللجاج ، چاپ اول، مشهد، ج 1.

علامه حلی ، 1365ش الباب الحادی عشر ، اول ، تهران ، مؤسسه مطالعات اسلامی ، ص66

قرائتی، محسن،1377ش، قرآن و تبلیغ، تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.

قرشی، سید على اكبر، 1371ش، قاموس قرآن، تهران، دار الكتب الإسلامیه، ج2.

قمی،شیخ عباس، 1386، منتهی الآمال، چاپ چهارم، قم، نسیم حیات، ج1.

كلینى، محمد بن یعقوب، 1375 ش، أصول الكافی، چاپ سوم، ترجمه كمره اى، قم، ج2.

مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى، 1414 ق، لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقیه، چاپ دوم، قم، مؤسسه اسماعیلیان،ج1.

محدثی، مهدی، 1388ش، رد پای خورشید (امام حسین (علیه السلام) از ولادت تا شهادت)، قم، مؤسسه بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم).

محمدی ری شهری، محمد، 1383ش، مناظره و گفتگو در اسلام، قم، دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر.

نجمی، محمدصادق،1375ش، خطبه حسین بن علی (علیه السلام) در منی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی.

هلالى، سلیم بن قیس،1416 ق، أسرار آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، ترجمه كتاب سلیم، مترجم: انصارى زنجانى خوئینى، اسماعیل، چاپ اول، قم، نشر الهادی.

ص: 22

اقامه عزا برای امام حسین(علیه السلام) از منظر قرآن

سیده فاطمه حسینی - نیّره پورحمزه خردمرزی

سیده فاطمه حسینی(1)

نیّره پورحمزه خردمرزی(2)

چکیده

عزاداری برای سیدالشهداء(علیه السلام) یکی از بزرگ ترین مصادیق بزرگداشت شعائر الهی است. در حقیقت یکی از مهم ترین امتیازات جامعه شیعه، برخورداری از چشمه پر فیض نورانیّت و معنویّت عاشورا است. این چشمه جوشان از نخستین روزی که موضوع یادکرد مصیبت امام حسین (علیه السلام) و یارانش مطرح شد جریان یافت و تا امروزه همچنان جاری است و پس از این هم ادامه خواهد داشت. اما در طول تاریخ همواره کسانی بوده اند که علی رغم اینکه ادعای اسلام داشته اند، با اقامه عزا بر آن حضرت مخالف بوده و آن را نپذیرفته اند. بر این اساس با توجه به این که قرآن به عنوان کتاب الهی، مورد پذیرش همه مسلمانان است؛ پرسش پژوهش حاضر این است که آیا قرآن برای عزاداری بر آن حضرت دلایلی بیان کرده است؟

این مقاله در صدد است با اتّخاذ روش توصیفی- تحلیلی، به معرفی این آیات بپردازد. با نظری به آیات نورانی قرآن روشن می شود كه عزاداری و برپایی مجالس عزا نه تنها با قرآن مخالفت و ناسازگاری ندارد، بلكه موجب تثبیت قلوب، ذکر و موعظه و از مصادیق شعائر الهی، مودّت و محبّت به اهل بیت (علیهم السّلام) می باشد كه در قرآن به آن ها سفارش شده است.

واژه های کلیدی: قرآن، امام حسین(علیه السلام)، ادله قرآنی، عزاداری.

ص: 23


1- - دانش آموخته کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه مازندران، fatemehhosseini113@gmail.com
2- - دانش آموخته کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث، دانشگاه پیام نور، n_pourhamzeh@yahoo.com

مقدمه

فاجعه خونبار و غم انگیز شهادت سرور شهیدان، حضرت امام حسین (علیه السّلام) اثری عمیق و تألّمی جبران ناپذیر بر دل های امّت اسلامی و آزاداندیشان جهان نهاد. از روز دهم محرم سال 61 ه.ق که این حادثه دلخراش روی داد تاکنون، امّت اسلامی و دوستداران آن حضرت، در شهادت مظلومانه او و یارانش و اسارت اهل بیت (علیهم السلام) عزادار بوده و اشک ماتم ریخته اند. تشکیل مجالس سوگواری و خواندن مرثیه و نیز سرودن شعرهای جانگدازی که بیان کننده مظلومیّت و حقانیّت آن امام و منعکس کننده جنایت های بی نظیر و قساوت قلب دشمنان آن حضرت باشد، همواره از سوی مسلمانان مورد توجه بوده است.

اهمّیّت عزاداری بر آن حضرت و آشنایی با تاریخ زندگی ایشان که به صورت یکی از شورانگیزترین حماسه های تاریخ بشریّت درآمده، نه تنها از این نظر است که همه ساله نیرومندترین امواج احساسات میلیون ها انسان را در اطراف خود بر می انگیزد و مراسمی پرشورتر از هر مراسم دیگر به وجود می آورد، بلکه اهمّیّت آن بیشتر از این جهت است که هیچ گونه محرّکی جز عواطف پاک دینی و انسانی و مردمی ندارد و این مجالس پرشکوه که به خاطر بزرگداشت این حادثه تاریخی انجام می گیرد، نیازمند هیچ مقدّمه چینی و فعّالیّت های تبلیغاتی نیست و از این جهت در نوع خود بی نظیر است. (مکارم شیرازی، 1388: 13)

اغلب ما این حقیقت را می دانیم، ولی نکته ای که برای بسیاری هنوز به درستی روشن نشده و همچنان به صورت معمّایی در نظر آنها باقی مانده این است که: چرا این قدر به این حادثه تاریخی که از نظر «کمّیّت و کیفیّت» مشابه فراوان دارد، اهمّیّت داده می شود و چه دلیلی برای اقامه عزا وجود دارد؟ این نوشتار بر آن است تا با بررسی آیات قرآن، دلایل این کتاب الهی را جهت اقامه عزا بر آن حضرت بیان نماید.

بیان مسأله

عزاداری و سوگواری هدفمند بر عزیزان از دست رفته، جزء طبیعت بشر است و از مهر و محبت سرچشمه می گیرد که از آغاز آفرینش تا عصر حاضر رواج داشته است. از کسانی که

ص: 24

در طول تاریخ همواره برای ایشان مجالس عزاداری برپا گردیده است، حضرت اباعبدالله (علیه السلام) می باشد. از روزگار نخست خلقت آدم (علیه السلام) تا زمان وقوع حادثه جانگداز کربلا، جریان شهادت سید و سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام) به طرق مختلف مطرح گردیده است. برای آن امام همام، انبیاء و امامان گریسته و یا متألم شده اند و از ضجیج فرشتگان و بکاء آنان در کتب مشهور، سخن به میان آمده است.علی رغم اینکه شرح عزاداری این بزرگان در کتب معتبر ذکر شده، اما در این میان کسانی نیز بوده اند که در مقابل این عزاداری ها جبهه گرفته و با برگزاری آن مخالفت کرده اند. در اثبات این موضوع دلایل بسیاری از سوی افراد مطرح شده و از مهم ترین این ادلّه، استناد به خود آیات قرآن کریم است. هدف از پژوهش حاضر پاسخ گویی به این پرسش است: دلایل قرآن برای اقامه عزای امام حسین (علیه السلام) چیست؟ در راستای دست یابی به این هدف، جستار حاضر ضمن تعریف عزاداری و اهداف آن، به بررسی آیات قرآن در این زمینه می پردازد. مقاله پیشِ روی، با روش توصیفی- تحلیلی این موضوع را مورد بررسی قرار می دهد.

پیشینه تحقیق

پیرامون مسأله عزاداری برای امام حسین (علیه السلام)، آثار مستقلی نگاشته شده است. برخی از این آثار عبارت اند از: عزاداری؛ بدعت یا سنت؟ (1382): حاجی بابایی؛ فلسفه عزاداری امام حسین (علیه السلام) (بی تا): سلیمی؛ فلسفه عزاداری یا اهمیت سوگواری (بی تا): قاسمی؛ نگاهی به عزاداری های حسینی (بی تا): ایازی؛ تحلیلی جامعه شناختی از سنت عزاداری امام حسین علیه السلام (1376): میرسپاه؛ فلسفه عزاداری (1387): رضوانی. امّا در رابطه با دلایل قرآن بر اقامه عزا بر آن حضرت، اثر مستقلی مشاهده نگردیده است. هر چند در کتب و مقالات مختلف به آن اشاراتی گشته است. این مقاله تلاش می کند دلایل قرآن را جهت برپایی عزاداری بر آن امام، مورد بررسی و تحلیل قرار دهد.

ضرورت و اهمیت پژوهش

با توجه به این که حرکت تاریخی امام حسین (علیه السلام) الگویی کامل از صفات

ص: 25

آزادی خواهی، ظلم ستیزی، نفی استکبار و موارد مثبت و راه گشای دیگری است که برای بشریت به ارمغان داشته است، بدون تردید مراسم عزاداری بر آن حضرت در تبیین و تقویت مذهب شیعه و گسترش آن در اعماق جامعه و نفوذ آن در قلب ها نقش بسزایی خواهد داشت. از این رو مسأله عزاداری و برپایی مجلس حزن بر آن حضرت، مسأله ای نیست که مربوط به دوران خاص یا عصری خاص باشد بلکه امری است که با سرشت آدمی گره خورده است. از آن جایی که در قرآن كریم به عنوان كتاب آسمانی گریه كردن و سوگواری برای اولیاء الهی تأیید شده، پرداختن به این امر از منظر قرآن امری ضروری است.

مفهوم شناسی عزاداری

عزا در لغت به معنای شکیبایی کردن، شکیبایی در مصیبت، سوگواری، تعزیت سوگ و ماتم می باشد (معین، 1380: ج2: 2298) و همچنین به معنای سنگینی، وقار، متانت، تسلی، غمگساری، دلداری و مراسم عزاداری می باشد (آذرنوش، 1393: 473)

در لغت نامه دهخدا آمده است که: عزا گرفتن به معنای زاری و شیون کردن و به حالت ماتم زدگان در آمدن و برای سوگ و مصیبت، لباس در بر کردن و به معنای اقامه سوگواری به سبب مرگ کسی است (دهخدا، 1377: 15857)

در اصطلاح عزاداری در عرف عام به دو معنا اطلاق می شود:

الف. داغدیدگی و عزاداری شخصی و بالفعل

ب. مراسم عزاداری که به صورت سنتی برای بزرگان دینی و دیگران برگزار می شود.

داغدیدگی واقعی امری است غیراختیاری و افراد داغدار از مدار زندگی عادی خارج می شوند و باید به تدریج به زندگی عادی برگردند. اما مراسم عزاداری، کاملاً اختیاری و برنامه ریزی شده است و بخشی از برنامه های زندگی عادی افراد محسوب می شود. داغداری حالتی روانی و درونی است، ولی مراسم عزاداری معمولاً به صورت اجتماعی صورت می گیرد. برای عادی شدن زندگی فرد داغدار، عواملی به کمک می آیند، که از جمله آن ها مراسم عزاداری است(کاویانی، بی تا: 6)

ص: 26

عزاداری و گریه بر مصائب اولیای خدا، اگر چه نه از اصول و نه از فروع دین است، امّا بی ارتباط و التزام با برخی از اصول و فروع دین نیست. نخستین گام، نشان دادن جایگاه این سنّت دیرینه در مجموعه دین و روشن کردن این مطلب است که عزاداری برای اولیای خدا، عموماً و برای سیّدالشهدا، خصوصاً، چه جایگاهی در اسلام دارد. پاسخ به این سؤال، نزد شیعه، سهل است و آنان نیاز چندانی به کاوش در این باره ندارند. (بابایی، 1382: 2)

عزاداری بر امام حسین (علیه السلام) در طول تاریخ اسلام

از سنت های رایج در میان شیعیان، برگزاری مراسم عزاداری در ایام محرم و صفر برای شهدای کربلا به ویژه امام حسین (علیه السلام) است. بر اساس داده های تاریخی، عزاداری برای آن بزرگواران از روز بعد واقعهکربلا آغاز و در طول زمان با وجود فراز و نشیب هایی ادامه یافته تا این که به شکل سنت سالیانه در فرم و شکل خاص همراه با مراسم و آداب در آمده است. از طرفی، بر اثر پیشرفت رسانه های گروهی و گسترده شدن روابط اجتماعی، جامعه های بشری به صورت جامعه ای کوچک در آمده و آداب و رسوم هر قوم و ملتی، خواه ناخواه در معرض دید و داوری دیگر اقوام و ملل قرار گرفته است. (عصمتی، بی تا: 221)

«گرچه سوگواری و اشک ریختن بر مظلومیت اهل بیت عصمت درباره همه امامان مظلوم و شهدای اهل بیت علیهم السلام، دارای پاداش است؛ اما در این میان عزای امام حسین (علیه السلام) ویژگی چشمگیرتری، اثرگذاری و تحول آفرینی بالاتری دارد. در متون روایی شیعه از سوگواری ائمه (علیهم السلام) در سال روز شهادت یا وفات دیگر ائمه (علیهم السلام) گزارشی نیامده که امامی برای پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) یا حضرت علی (علیه السلام) سوگواری کرده و به سوگ نشسته باشند یا مجلسی برگزار کرده باشند؛ اما همه آن ها تا جایی که شرایط حکومتی اجازه می داد، برای امام حسین (علیه السلام) مجلس عزا بر پا کرده اند. ازاین رو، امامان بیشترین تأکید را درباره گریه و عزا و زیارت امام حسین (علیه السلام) داشته و آن را به گونه ای منحصر به فرد کرده اند. همچنین ثواب و پاداش ویژه ای برای آن منظور شده است. که درباره دیگر امور مستحبی این تأکید ویژه را نداریم.

ص: 27

امر به سوگواری امام حسین (علیه السلام) در سیره ائمه (علیهم السلام) به صورت ویژه آشکار شده است و چنان مورد تأکید، تشویق و ترغیب قرار گرفته که چنین اهتمامی را درباره دیگر موضوع ها و مناسبت ها نداریم. این تأکید نشانگر این است که این حادثه فراتر از مصیبت یا جریانی غم انگیز است و یادآوری غم بار فقدان عزیزان است. شکل گیری برگزاری آیین عاشورایی به دوران زندگی معصومان (علیهم السلام) باز می گردد. پیشوایان دینی همواره بر این سنت تأکید کرده، آن را تشویق کرده اند. سیره عملی و گفتاری آنان نیز بر برپایی سوگواری امام حسین (علیه السلام) را یکی از راه های احیاء اهداف بلند نهضت حسینی شمرده است. آنان هم دیگران را به عزاداری سفارش می کردند. هم با توجه به فرصت های پیش آمده مجلس عزا به پا می کردند» (حجازی، 1393: 80-81)

فلسفه عزاداری بر امام حسین (علیه السلام)

بدون شک، فلسفه عزاداری امام حسین (علیه السلام) از فلسفه قیام حسینی جدا نیست، چنان که شناخت سیر تطوّر و تحوّل عزاداری و ریشه ها و علل عزاداری در دوران ائمّه به ما چنین چیزی را می آموزد. دقیقاً همان عاملی که باعث شد حسین بن علی قیام کند و شهادت را با افتخار بپذیرد، دلیل و فلسفه ای است برای اقامه عزاداری او. اگر حسین به علی (علیه السلام) برای احیای اسلام و دفاع از قرآن و اقامه امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد، عزاداری وی باید وسیله ای باشد برای ترویج اسلام و دفاع از قرآن و اقامه عدل و ترویج امر به معروف و نهی از منکر. عزاداری که روح و بطن آن، این اهداف را به دنبال نداشته باشد و از محتوا و جهت گیری صحیح خالی باشد، نمی تواند با اهداف حسینی منطبق باشد. (ایازی، بی تا: 15)

در سخنی از امام صادق (علیه السلام) در زیارتی که خطاب به آن حضرت است، می فرماید:

«لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الضَّلالَهِ وَ الْجَهَالَهِ وَ الْعَمَی وَ الشَّکِّ» (ابن قولویه، 1356، ج1:228)؛

او کسی است که با قیام خود سنّت بندگان خدا را از گمراهی و نادانی و کوری و شک نجات داد.

ص: 28

باید عزاداری او هم چنین اثری داشته باشد و مرثیه او ما را از گمراهی و نادانی به هدایت رهنمون کند. امام باقر (علیه السلام) در بیانی در توصیف اجتماع عزاداری برای آن امام دقیقاً همین مسأله را بیان می کند و فلسفه عزاداری را در راستای احیای دین و اهل بیت و دستورات آنان می داند:

«فَإِنَ فِی اجْتِمَاعِكُمْ وَ مُذَاكَرَتِكُمْ إِحْیَاءَنَا وَ خَیْرُ النَّاسِ بَعْدَنَا مَنْ ذَاكَرَ بِأَمْرِنَا وَ دَعَا إِلَى ذِكْرِنَا»(حر عاملی، 1409، ج16: 348)؛ به درستی که در گرد آمدن شما و سخن گفتن شما احیای ما است و بهترین مردم پس از ما کسی است که ما را در یادها قرار دهد و امر ما را در آن محافل مطرح کند و مردم را به سوی اهل بیت بخواند.

بنابراین، محافل و مجالس عزاداری حسین احیای اندیشه اهل بیت و یادکرد فرهنگ ، بزرگداشت ارزش های و ترویج فکر و راه آن هاست. ثواب مرثیه داری و تحقق عزاداری با چنین فلسفه و مقصدی قابل حصول است.

شایان ذکر است ، می توان با بازنگری و بازسازی مراتب و اهداف بسیاری از حوادث که در جای خود دارای آثار و برکاتی غیر قابل انکار بوده اند، آن را دوباره در جامعه زنده کرد. در همه جوامع بشری مرسوم است که از حوادث گذشته خود یاد می کنند و به آن ها احترام می گذارند، بلکه عقلای عالم برای بزرگداشت دانشمندان و مخترعان و قهرمانان ملی و دینی خود آیین های بزرگداشتی منظور می نمایند، این کار براساس یکی از مقدس ترین خواسته های فطری که از آن به حس حق شناسی تعبیر می شود، رخ می دهد. افزون بر این، گاهی یاد آن خاطره ها، همانند تجدید واقعی آن ها سبب تأثیری همانند وقوع آن می شود، بنابراینهدف از عزاداری ها و مراسم حماسه عاشورا، احیای فلسفه عاشورا و استمرار بخشیدن به قیام خونین امام حسین (علیه السلام) است.(قاسمی، بی تا: 3)

ادله قرآنی در عزای امام حسین (علیه السلام)

آیاتی از قرآن کریم، سوگواری بر فقید را با صراحت تمام تأیید می کنند. در این آیات سوگواری بعضی از پیامبران در فقدان دوستان و عزیزانشان بازگو شده

ص: 29

است (موسوی، بی تا: 7)، اما آیاتی که به طور صریح و مستقیم، بیان کننده حکم عزاداری باشد، وجود ندارد.

آن چه اکنون تحت عنوان مراسم عزاداری انجام می شود، دست تأیید چند گروه از آیات را بالای سر خود دارد:

الف. آیاتی که به فریاد کردن علیه ظلم، امر می کند یا مجوز می دهد.(نساء/148)

ب. آیاتی که تحکیم ولایت را هدف خود قرار داده اند.(مائده/55)

ج. آیاتی که مودت اهل بیت را تأکید کرده اند.(شوری/23)

د. آیاتی که دلالت بر سوگواری بعضی از انبیا یا دیگر اولیای الهی داشته اند(یوسف/84)

ه. آیاتی که بزرگداشت شعائر الهی را تأکید می کنند.(حج/32)

با توجه به این که خدای متعال، محتوا و معارف قرآن را به گونه ای تنظیم کرده که تا همیشه ی تاریخ و در هر عصر و زمانی همه ی مردم بتوانند از معارف زلال و ناب آن بهره مند شوند و از سویی دیگر پرسش بسیاری از افراد این است که چه دلیلی برای اقامه عزای امام حسین (علیه السلام) وجود دارد، این بخش از مقاله به پاسخ قرآن به این سؤال می پردازد.

در قرآن آیات متعددی وجود دارند که بر عزاداری بر آن امام تأکید کرده اند. این آیات به شرح ذیل می باشد:

آیه اول:

«وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَیْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فِی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْرى لِلْمُؤْمِنِین»(هود/120) و هر یك از سرگذشت هاى پیامبران [خود] را كه بر تو حكایت مى كنیم، چیزى است كه دلت را بدان استوار مى گردانیم و در این ها حقیقت براى تو آمده و براى مؤمنان اندرز و تذكّرى است.

در سوره هود داستان هاى متعددى از اقوام پیشین و پیامبران گذشته گفته شد و این آیه هدف از ذكر آن داستان ها را بیان مى كند. به این صورت كه همه این داستان ها را كه از پیامبران نقل كردیم براى آن بود كه قلب تو استوار و محكم و آرام گردد و با ذكر این اخبار،

ص: 30

حقیقت بر تو نازل شد و نیز موعظه و یادآورى براى مؤمنان بود.

«پیامبر اسلام و مؤمنان در مكه زیر فشار و شكنجه كفار قرار داشتند و چه بسا از آینده اسلام نگران بودند ولى با ذكر قصه هاى پیامبران پیشین و شرح مخالفت ها و آزار و اذیت هاى مخالفان و نابودى و هلاكت كافران و نجات مؤمنان، به پیامبر اسلام تسلا مى دهد تا پیامبر و مؤمنان بدانند كه این عادت همیشگى مخالفان پیامبران است و نیز بدانند كه دین حق بالاخره پیروز است و اهل باطل محكوم به شكست هستند.

ذكر این قصه ها علاوه بر اینكه تسلاى خاطرى براى پیامبر اسلام بود، بیانگر حقایقى از این عالم و سنت هایى از سنن جارى خداوند در جامعه هاى بشرى است.» (جعفری، بی تا، ج5: 331-332)

خداوند متعال در این آیه به پیامبر می فرماید ما به چهار دلیل داستان انبیای گذشته را برای تو می گوییم:

1. « نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ»؛ كه دلت را بدان استوار مى گردانیم.

«كه آن چه اذیت از قوم خود مى بینى و ظلم می كشى قلبت آرام باشد كه خداوند تو را هم نصرت می فرماید و نجات مى بخشد و هم دشمنان تو را هلاك می كند و به اشد عذاب می اندازد.»(طیب، 1387، ج7: 144)كلمه «كلا» اشاره به تنوع این سرگذشت ها است كه هر كدام به نوعى به جبهه گیری ها در برابر انبیاء اشاره مى كند و نوعى از انحرافات و نوعى از مجازات ها را و این تنوع، اشعه روشنى بر ابعاد زندگى انسان ها مى اندازد.

تثبیت قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله) و تقویت اراده او كه در این آیه به آن اشاره شده یك امر كاملاً طبیعى است، زیرا مخالفت هاى سرسختانه دشمنان لجوج و بی رحم، خواه و ناخواه در قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله) اثر مى گذاشت كه او هم انسان و بشر بود. اما براى این كه هرگز كمترین گرد و غبار نومیدى و یأس بر قلب پاك او ننشیند، و اراده آهنینش از این مخالفت ها و كارشكنی ها به ضعف نگراید، خداوند داستان هاى انبیاء و مشكلات كار آن ها و مقاومت هایشان را در برابر اقوام لجوج و پیروزى آن ها را یكى پس از دیگرى شرح مى دهد، تا روح و دل پیامبر و همچنین مؤمنانى كه دوشادوش او در این پیكار بزرگ شركت دارند،

ص: 31

هر روز قوی تر از روز قبل باشد (مکارم شیرازی، 1374، ج9: 274)

در حقیقت خداوند با بیان این داستان ها در پی آن است که ای پیامبر قلبت را به واسطه این داستان ها آرام گرداندیم؛ چرا که همان خدایی که موسی (علیه السلام) را از نیل عبور داد، پشتیبان توست.

2. «وَ جاءَكَ فِی هذِهِ الْحَقُّ»؛ و در این ها حقیقت براى تو آمده است.

به گفته سیدقطب حق از سنّت های خداوند و برای تصدیق بشارت و وعید است(سیدقطب، 1412ق، ج4: 1934) و «آمدن حقّ؛ یعنى روشن شدن و ظاهر گشتن حقیقت و واقعیّت در این جریان هاى مربوط به رسولان الهى، كه تنها سند قاطع و محكم در این موضوعات كلمات و آیات الهى است و باید در آن آیات كاملاً تحقیق و دقّت شود.»(مصطفوی، 1380، ج11: 337)

این قسمت از آیه بیانگر آن است که در تمامی داستان های قرآن حق و حقیقتی موجود است که برای مخاطب درس است. به عنوان نمونه در داستان حضرت یوسف (علیه السلام) درس عفت، گریز از گناه، پاکدامنی و ... نهفته است.

3. «وَ مَوْعِظَةٌ»؛ و برای مؤمنان اندرز است.«موعظه در معنای قرآنی خود عبارت است از: فراخوانی و برانگیختن مخاطب نسبت به اطاعت خداوند و برحذر داشتن او از گناه، معصیت و دلداگی به دنیا، از طریق انذار و ترساندن او از عواقب سوء رفتار، گناه، معصیت و عذاب دردناک اخروی و نیز بشارت دادن و امیدوار کردن او به نعمت ها و پاداش های الهی در دنیا و آخرت در برابر اطاعت و فرمانبری از دستورات خداوند؛ به نحوی که در اثر این بیم دادن و امیدوارساختن، عواطف مخاطب تحریک و قلبش نرم و خاشع گردد و زمینه اصلاح و تغییر رفتار در او فراهم آید.»(قائمی مقدم، 1385: 221) و در این آیه به موعظه به معنای آن است که؛ مؤمنان هنگامی که احوال امت های گذشته و آن چه که بر آنها گذشته را متذکر می شوند، اندرز می پذیرند.(بغدادی، 1415ق، ج2: 509)

«وَ ذِكْرى»؛ و تذکری است.

تذکر و یادآوری در زندگی انسان اهمیت بسیار زیادی دارد. زیرا یادآوری معلومات و

ص: 32

مهارت های گذشته، انسان را برای مقابله با مشکلات آینده توانا می سازد و موجب تکامل او می گردد. به عنوان نمونه، دائماً به یاد خدا بودن و یادآوری تفضّلات و نعمت های فراوانی که خداوند عطا فرموده است و نیز یادآوری آخرت و روز جزا و پاداش و کیفری که در انتظار انسان است، دارای اهمیت فراوانی است، زیرا انسان را به تقوا و عمل صالح و آراسته شدن به فضایل اخلاقی وا می دارد. یادآوری داستان های قرآن نیز به همین صورت است. به بیانی دیگر بیان این داستان ها موجب یادآوری و بیداری آدمی می گردد.

در این آیه معجزه ایجاز و اختصار آن چنان است كه گویى تمام اعجاز سرگذشتهاى گذشته را در خود جمع كرده و با چند جمله كوتاه همه فوائد آن ها را بیان نموده است. به هر حال این آیه تأكید مى كند كه تواریخ قرآن را نباید سرسرى شمرد و یا به عنوان یك سرگرمى از آن براى شنوندگان استفاده كرد چرا كه مجموعه اى است از بهترین درس هاى زندگى در تمام زمینه ها و راهگشایى است براى همه انسان هاى امروز و فردا (مکارم شیرازی، 1374، ج9: 285)

نیک روشن است می توان این آیه را دلیل متقنی برای اقامه عزاداری سیدالشهداء دانست. چرا که؛ یکی از دلایل اصلی برپایی این مجالس این است که به ذکر مصائب آن حضرت پرداخته شود. این مراسم بابرکت از دیرباز نقشی فعال در رشد باورهای مذهبی و فضایل و کرامت های انسانی و فراموش نشدن خاطره سلحشوران عاشورا و شناساندن مقام پیشوایان بزرگ اسلام و افشاگری جنایت های بیدادگران، ایفا کرده است. هدف اهل بیت (علیهم السلام) از این همه پافشاری بر زنده نگهداشتن نام و یاد و خاطره مقاومت بزرگ حامی حق، امام حسین (علیه السلام) احیای اهداف و مقاصد والای آن حضرت و ابلاغ مظلومیت آلعلی (علیه السلام) به گوش تاریخ بوده است. این امر عزاداری و مجالس حسینی به دلیل قالب و محتوای جذابی که دارد، بهترین راه انتقال معارف اسلامی و احکام الهی و صیانت دین از انحراف و از هجوم بی امان دشمنان قسم خورده است (باقری بیدهندی، بی تا: 8)

لذا نتیجه اصلی مراسم عزاداری، سازندگی و آماده سازی فرد و جامعه برای احیای افکار مذهبی - سیاسی امام حسین (علیه السلام) است. این مراسم، سازنده جوانان غیور و شهادت طلب است؛ سازنده مادران شجاع و با شهامتی است که عزیزان خود را قربانی

ص: 33

می کنند. این مراسم، فعالیت های سیاسی امّتی مکتبی را سازماندهی می کند و سرانجام، این مراسم، سازنده و تداوم دهنده تاریخ اسلام است. (ترکمنی آذر، بی تا: 4)

آیه دوم:

«وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب»(حج/32) ؛

و هر كس شعائر خدا را بزرگ دارد در حقیقت، آن [حاكى] از پاكى دل هاست.

كلمه شعائر جمع شعیرة است و شعیره به معناى علامت است، و شعائر خدا علامت هایى است كه خداوند آن ها را براى اطاعتش نصب فرموده است. (طباطبایی، 1417ق، ج14: 373) و شعائراللَّه علامت هایى است كه انسان را به یاد خدا مى اندازد و خاطره اى از خاطرات مقدس را در نظرها تجدید مى كند. (مکارم شیرازی، 1374، ج1: 539)

شایان ذکر است «شعائر اللَّه یعنى چیزهایى كه نشانه دین و ایمان به خداست. بنابراین هر چه نشانه و علامت دین و ایمان باشد جزء شعائر الهى است و از همین قبیل است مشعرالحرام و تمام مقامات حج و اماكن مشرفه و مجالس موعظه و بیان احكام و فضائل خاندان پیغمبر و مساجد و اعیاد و سوگواری ها همه از شعائر دین است و تعظیم شعائر مذهبى ممدوح بلكه در بسیار از موارد لازم و نشانه تقوى است.» (طیب، 1387، ج2: 263)

شایسته ترین عنوانی که می توان از قرآن برای عزاداری برای امام حسین (علیه السلام)، نشان داد، «تعظیم شعائر الهی» است. همان گونه که قران در آیه فوق فرموده است. «شعائر»، جمع شعیره، به معنای علامت و نشانه است. قرآن کریم، خود برخی از مصادیق این نشانه ها را برشمرده است که: صفا و مروه و شتری که برای ذبح در منی می برند از آن جمله است. وقتی ذبیحه حج در منطقه مقدّس (صفا و مروه)، به دلیل ارتباط و انتساب آن ها به خدا، از نشانه های او محسوب می شوند، به تنقیح مناط و به طریق اولویت، اولیای خدا، به دلیل ارتباط و انتساب بیشتر، مصداق های روشن تری برای شعائر الهی اند. از سوی دیگرتعظیم شعائر، طرقی دارد که شادمانی در ایّام سرور اولیا، و حزن و عزاداری در سال روز

ص: 34

مصائب آنان، از آن جمله است. اگر کعبه و صفا و مروه و منی و عرفات، که جملگی از جمادات اند، به حرمت ارتباط با آیین خدا و انتساب به او، احترام می یابند، آیا بزرگداشت دوستان و اولیای او، تعظیم شعائر الهی نیست؟ (بابایی، 1382: 3)

علاوه بر قرآن با مراجعه به عقل سلیم نیز پی می بریم که برپایی مراسم عزای اولیای الهی، خصوصاً سرور و سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام) موافق با عقل می باشد، زیرا احیا و تکریم آنان در حقیقت تکریم شخصیت های عظیم و زنده نگهداشتن مکارم اخلاقی و شعارهای آنان است و هر امّتی که بزرگان خود را تکریم نکند محکوم به شکست و نابودی است. زیرا این بزرگانند که تاریخ امّت ها را ترسیم کرده و صفات پاک انسانی را در مردم می پراکنند و جوامع انسانی را می سازند (رضوانی، 1391: 137)

بنابراین، به طور عموم می توان استفاده نمود که هر زمان، یا در هر مکان، فعل یا عملی که یاد خدا و زمینه تقوا و رشد معنوی و روحی را فراهم آورد، در صورتی که در چهار چوب قوانین و دستورات اسلام قرار داشته باشد، جزء شعائر الهی به شمار می آید. با توجّه به دلایلی که عزاداری ها را مشروع دانسته، به طور مسلّم مراسم عزا برای بندگان خاص خداوند که بحقّ، قرآن ناطق و حج مجسّم بودند و برای اعتلای کلمه توحید جان خود را قربانی ساختند، از بارزترین نشانه ها و شعائر است؛ زیرا در این مراسم جز فراگیری مسائل دین و یادآوری شهامت ها و ایثارگری های شهیدان بزرگ اسلام، سخن دیگر طرح نشده و سخن از دشمنی با دشمنان خدا و دوستی با دوستان خدا گفته می شود و همان گونه که قربانی در عید قربان از سنت های اسلامی و از شعائر به شمار می رود، یادآوری حزن آلود یاد قربانی کربلا و سایر قربانیانی که جان خود را در راه خدا قربانی نمودند از شعائر بزرگ الهی خواهد بود.

آیه سوم:

«قُل لَّآ أَسْلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّة فِی الْقُرْبَی»(شوری/23) ؛

بگو به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نیستم مگر دوستى درباره خویشاوندان.

«مراد از ذوى القربى مفسرین عامه تأویلاتى دارند. بعضى گفتند: مراد ذى القربى

ص: 35

شخصیت است؛ یعنى هر كس نسبت به ارحام و خویشاوندان خود مودت داشته باشد. بعضى گفتند: مراد قریش هستند. بعضى گفتند: مراد اولاد عبدالمطلب هستند. لكن به ضرورت دین اسلام و نص اخبار متواتره مراد اهل بیت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) على و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) و در بسیارى از اخبار ائمه اطهار (صلوات اللَّه علیهم) هستند.(طیب،1387: 481)از جمله راه های رسیدن به محبت و مودت به اهل بیت (علیهم السلام)، حرکت تدریجی و پیوسته، در مسیر کمال و یا به عبارتی «صراط مستقیم» است. برای این که بتوان در این مسیر از توشه ی کافی و ذخایر معنوی برخوردار گشت، باید به نورانیت دیده و دل افزود و این امر میسر نخواهد شد مگر این که پیوسته از سخنان و کمالات گهربار ائمه اطهار (علیهم السلام) استفاده نموده و مجالس خود را با فرهنگ ائمه معصومین (علیهم السلام) غنی و مروج نیکی های آن ها در میان خانواده، دوستان، آشنایان و آحاد جامعه بود.

لذا از آن جایی که مطابق نص صریح و روشن قرآن محبت خاندان رسالت واجب است، بنابراین می توان گفت: فلسفه گریه بر امام حسین (علیه السلام) و اقامه عزا برای مصائب ایشان، اظهار ارادت به پیامبر (صلی اللَّه علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) آن بزرگوار است .بیتردید، اظهار محبت نسبت به خاندان پیامبر از طریق سوگواری برای سالار شهیدان همان طور که اشاره شده پسندیده و تعظیم شعائر الهی است، لیکن تأمل در روایاتی که توصیه و تأکید بر تداوم اقامه ماتم بر سیدالشهداء دارند ایجاب می کند که عزاداری برای ایشان، فلسفه ای بسیار فراتر از اظهار محبت به اهل بیت (علیهم السلام) داشته باشد. بلکه از نگاه سید بن طاووس ، اگر امتثال امر کتاب و سنت نبود، اظهار محبت نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) ایجاب می کرد که به دلیل منزلت والایی که امام حسین (علیه السلام) و یارانش به واسطه شهادت بدان دست یافتند، اظهار مسرّت و شادمانی کنیم.(محمدی ری شهری، 1387: ص19-20)

متن سخن ایشان این است: اگر نبود که پوشیدن لباس سوگ و مصیبت، به خاطر از میان رفتن نشانه های هدایت و تأسیس پایه های گمراهی، و تأسف بر سعادتی که از دست دادیم و افسوس بر چنین شهادتی امتثال امر کتاب و سنّت است، ما در برابر آن نعمت بزرگ لباس شادی و خوشحالی می پوشیدیم و چون در بی تابی و سوگواری، خشنودی صاحب روز معاد هست و نیکان در آن غرضی دارند، ما لباس عزا پوشیدیم و همواره

ص: 36

اشک ریختیم و به چشم هایمان، گفتیم: همواره بگریید و به دل هایمان گفتیم: همانند زنان جوان مرده ماتم بگیرید. (سیدبن طاووس، 1389: 83)

بدین ترتیب اجر رسالت، دوستی با خویشان پیامبر است و اقتضای این دوستی، گریستن در مصیبت آنان و شادمانی در سرور آنان است. به همین جهت اظهار مودت به حضرت سیدالشهداء که یکی از اقرباء پیامبر هستند، با عزاداری بر مصائب ایشان آشکار می گردد.

نتیجه گیری

پرسش اصلی این تحقیق، اقامه عزای امام حسین (علیه السلام) از منظر قرآن است. پژوهش حاضر پس از بررسی مستندات قرآنی، تفسیری، روایی و ... به این نتیجه دست یافته است:

1. از روزی که پیشوای آزادگان امام حسین (علیه السلام) با یاران و اهل بیت خود، در سرزمین کربلا و با لب تشنه در کنار آب فرات به صورت مظلومانه و به طرز فجیعی، به شهادت رسیدند، قاطبه امت اسلامی از اهل سنت و تشیع عزادار بوده اند. زیرا عزاداری امری است که خداوند متعال در قرآن بدان اشاره کرده است. از منظر قرآن عزاداری از مصادیق بارز شعائر الهی است که به تعظیم آن در آیات سفارش شده است و علی رغم دیدگاه مخالفان مبنی بر عدم لزوم اقامه عزا بر آن حضرت، عزاداری بر ایشان امری پسندیده دانسته شده است.

2. قرآن در آیه 120 سوره هود، بازگویی مصائب حضرت را موجب موعظه و تذکر دانسته است . این آیه تأكید مى كند كه تاریخ را نباید سرسرى شمرد و یا به عنوان یك سرگرمى از آن براى شنوندگان استفاده كرد چرا كه مجموعه اى است از بهترین درس هاى زندگی و از آن جایی که در عزاداری آن حضرت به زندگی آن امام و ذکر مصائب ایشان پرداخته می شود، این مراسم بابرکت نقشی مؤثر در رشد باورهای مذهبی و فضایل و کرامت های انسانی خواهد داشت.

3. بر اساس آیه 32 سوره حج شایسته ترین عنوانی که می توان از قرآن برای عزاداری برای امام حسین (علیه السلام)، نشان داد، «تعظیم شعائر الهی» است. از آن جایی که تعظیم شعائر

ص: 37

الهی طرقی دارد و اقامه عزا بر آن حضرت یکی از این راه هاست، این آیه را می توان تأکید قرآن بر عزاداری آن حضرت برشمرد.

4. در آیه 23 سوره شوری مطابق نص صریح و روشن قرآن محبت خاندان رسالت واجب است. اجر رسالت، دوستی با خویشان پیامبر است و اقتضای این دوستی، گریستن در مصیبت آنان و شادمانی در سرور آنان است. به همین جهت اظهار مودت به حضرت سیدالشهداء که یکی از اقرباء پیامبر هستند، با عزاداری بر مصائب ایشان آشکار می گردد.

ص: 38

منابع

1. قرآن کریم. (1414ق). ترجمه محمدمهدی فولادوند. تهران: دارالقرآن الکریم.

2. ابن قولویه، جعفر بن محمد. (1356).

كامل الزیارات. چاپ اول. نجف: دارالمرتضویة.

3. آذرنوش، آذرتاش. (1393). کتاب فرهنگ معاصر عربی – فارسی. چاپ شانزدهم. بی جا: نی.

4. ایازی، سیدمحمدعلی. (بی تا). نگاهی به عزاداری های حسینی. اصفهان: مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه.

5. بابایی، رضا. (1382). «عزاداری ؛ بدعت یا سنت ؟»، خردنامه همشهری، شماره15.

6. باقری بیدهندی، ناصر. (بی تا). بایدها و نبایدهای عزاداری .اصفهان: مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه.

7. بغدادی، علاءالدین علی بن محمد. (1415ق). لباب التأویل فی معانی التنزیل. تصحیح محمدعلی شاهین.

بیروت: دارالکتب العلمیه.

8. ترکمنی آذر، پروین. (بی تا). عزاداری، میتینگ و فریادی برای مکتب سیدالشهدا (علیه السلام). اصفهان: مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه.

9. جعفری، یعقوب. (بی تا). تفسیركوثر، بی جا: بی نا.

10. حجازی، ایرج. (1393). سیره ائمه: در عزاداری امام حسین علیه السلام با رویکرد رسانه ای. قم: انتشارات صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز پژوهش های اسلامی.

11. حر عاملى، محمد بن حسن. (1409ق). تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة، چاپ اول. قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام).

12. دهخدا، علی اکبر. (1377). لغت نامه دهخدا. تهران: دانشگاه تهران.13. رضوانی، علی اصغر. (1391). وهابیت و تعظیم شعائر. تهران: مشعر.

14. سید بن طاووس، لهوف. (1389). ترجمه: محمدجواد مولوی نیا. چاپ چهاردهم. قم: انتشارات سرور.

15. سیدبن قطب، ابراهیم بن شاذلی. (1412ق). فی ظلال القرآن. چاپ هفدهم. بیروت:

ص: 39

دارالشروق.

16. طباطبایی، سیدمحمدحسین. (1417ق). المیزان فی تفسیر القرآن. قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین.

17. طیب، سیدعبدالحسین. (1387). أطیب البیان فی تفسیر القرآن. تهران: انتشارات اسلام.

18. عصمتی، سبحان. (بی تا). عزاداری از نگاهی دیگر. اصفهان: مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه.

19. قائمی مقدم، محمدرضا. (1385). «موعظه و نصیحت در قرآن». تربیت اسلامی، شماره3.

20. قاسمی، حکیمه. (بی تا). فلسفه عزاداری یا اهمیت سوگواری. اصفهان: مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه.

21. کاویانی، محمد. (بی تا). روان شناسی عزاداری. اصفهان: مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه.

22. محمدی ری شهری، محمد. (1387). فرهنگ نامه مرثیه سرایی و عزاداری سیدالشهداء علیه السلام. تهران: مشعر.

23. مصطفوی، حسن. (1380). تفسیر روشن. تهران: مرکز نشر کتاب.

24. معین، محمد. (1380). فرهنگ فارسی. چاپ هجدهم. بی جا: امیرکبیر.

25. مکارم شیرازی، ناصر. (1374). تفسیر نمونه. تهران: دارالکتب الاسلامی.26. --------------. (1388). احکام عزاداری مطابق با فتاوای حضرت آیه الله العظمی مکارم شیرازی(مدظله). قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب(علیه السلام).

27. موسوی، سیداحمد. (بی تا). سوگواری بر امام حسین ( علیه السلام). اصفهان: مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه.

ص: 40

نمادشناسی شخصیت امام حسین(علیه السلام) در شعر أدونیس

دكتر حیدر محلاتی

دكتر حیدر محلاتی(1)

چكیده:

قیام امام حسین(علیه السلام) در سال 61 هجری در برابر ستم واستبداد امویان بازتاب های فرازمانی وفرامكانی بسیاری در پی داشت. این قیام علاوه بر بُعد سیاسی و اجتماعی ابعاد فرهنگی و معنوی مهمی به ارمغان آورد. در حوزة فرهنگی و به ویژه در ادبیات عربی بی وقفه حضور مستمر و مداومی داشت، كه ادامة این تأثیر در ادبیات امروز جهان عرب بسیار چشمگیر بود. أدونیس از شاعران معاصر عرب و نامزد مشهور جایزة نوبل، از جمله شاعرانی به شمار می آید كه از قیام امام حسین(علیه السلام) بهره های فراوانی برده است. نكتة مهم در این است كه شاعری مانند أدونیس با افكار غربگرایانه، چگونه تحت تأثیر آموزه های والای نهضت امام حسین(علیه السلام) قرار گرفته، و اشعارش را سرشار از ابعاد و نمادهای شخصیتی آن امام همام نموده است. این مقاله سعی دارد نمادهای مرتبط با شخصیت بزرگ امام حسین(علیه السلام) را در أشعار أدونیس شناسایی، و معانی و مفاهیم آن را تبیین نماید. شعر امروز جهان بر اساس اسطوره و نماد می گردد، و معرفی نمادهای جدید كه بار دینی و معنوی دارند بسیار مهم وضروری به نظر می رسد.

کلید واژه ها: امام حسین(علیه السلام)، نهضت عاشورا، أدونیس، ادبیات معاصر عربی، ادبیات پایداری.

ص: 41


1- دانشیار گروه زبان وادبیات عربی دانشگاه قم dr.mahallati@yahoo.com

مقدّمه

علی أحمد سعید معروف به أدونیس در سال 1930م در روستای «قصابین» از توابع شهر «طرسوس» از استان «اللاذقیه» سوریه چشم به جهان گشود. از سال 1935 تا سال 1944 در مدارس زادگاه خود یعنی «قصابین» به تحصیل مشغول شد، و سپس تحصیلات راهنمایی و متوسطه را در شهرهای «طرسوس» و «اللاذقیه» به پایان رساند. تحصیلات دانشگاهی خود را از سال 1949 با ورود به دانشگاه دمشق آغاز كرد و در سال 1951 در رشتة فلسفه فارغ التحصیل شد (حمّود، 1997: 45).

أدونیس در سال 1956 با خانم خالده سعید ناقد برجستة جهان عرب ازدواج كرد، و از ایشان صاحب دو فرزند شد. پس از ازدواج به لبنان مهاجرت كرد و در آنجا تابعیت لبنان را به دست آورد. در لبنان با یوسف الخال شاعر پر آوازة لبنانی آشنا شد و با همكاری ایشان در سال 1957 مجلة «شعر» را منتشر كرد. این مجله به مدت مدیدی به عنوان پرچمدار نوگرایی و مدرنیسم در ادبیات معاصر عربی شناخته شده بود. أدونیس علاوه بر مجلة «شعر» در انتشار و چاپ مجلاتی چون «مواقف»، «النهار»، «الكفاح العربی»، «الأدیب»، و «المحرر» نقش مهمی ایفا نمود. این نویسندة مبتكر و صاحب ذوق در كنار كار مطبوعاتی وفعالیت های رسانه ای به تدریس و تحصیل در دانشگاه همّت گماشت، و در سال 1973 دكترای تخصصی خود را در زبان و ادبیات عربی از دانشگاه «سان ژوزف» بیروت دریافت كرد (كامبل، 1996: 1، 241- 245).

از آنجایی كه آثار علمی و ادبی أدونیس از ایده های جدید و افكار نوگرایانه سرشار است، همواره در محافل علمی و فرهنگی جهان عرب جنجال بر انگیز و پر هیاهو بوده است. وی در زمینة شعر و نقد تبحّر خاص دارد و آثار ایشان در این زمینه از مقبولیت و رواج قابل ملاحظه ای برخوردار است. معروفترین آثار شعری و ادبی ایشان عبارتند از: «أغانی مهیار الدمشقی»، «المسرح و المرایا»، «كتاب الحصار»، «كتاب التحولات والهجره فی أقالیم النهار و اللیل»، «مقدمه للشعر العربی»، «زمن الشعر»، «الثابت و المتحول»، و «الصوفیه و السریالیه».

شهرت أدونیس بیشتر مرهون دید نوگرایانه اش در نقد میراث كهن واستخراج افكار نو از

ص: 42

متون قدیمی است. نگرش موشكافانه و تحلیل عمیق ایشان از رویدادهای تاریخی و درك جدید از داشته های دیرین كه گاه با سنت گریزی و هنجارشكنی همراه بوده را از جمله ویژگی های نقد علمی أدونیس می توان شمرد. از دیگر برجستگی های ادبی أدونیس می توان به استفادة فراوان از نماد و اسطوره اشاره كرد، كه معانی بسیار دقیقی را در آن به ودیعه گذاشته است. نمادهای فراوانی در اشعار أدونیس به چشم می خورند، كه نمادهای دینی بخش قابل توجهی از آنهاست. از برجسته ترین این نمادها شخصیت بزرگ امام حسین(علیه السلام) است كه حضور چشمگیری در شعر أدونیس دارد.

بررسی موضوع

استعمال رمز و نماد در آثار ادبی و به ویژه در شعر معاصر از شگردهای متعارف و رایج بیانی است كه در دهه های اخیر كاربرد فراوانی یافته است. گویا نشأت این فن در اروپا بوده هرچند سابقة آن بسیار قدیمی است وریشه در تاریخ دارد. تمایل شاعر به ارتباط غیر مستقیم با مخاطب از طریق رمز ونمادهای خاص كه نشانگر احساسات عاطفی و یا واكنشهای روحی و روانی سراینده است، منجر به درك عمیق مخاطب و تفكر و تأمل وافر ایشان در جزئیات شعر است (التونجی، 1999: 1، 488). فهم صحیح نماد و به كار گیری درست آن در شعر، توانمندی شاعر را در خلق آثار جاویدان می رساند. واین یكی از نقاط قوت أدونیس در سرایش شعر پر مغز رمزگونه است.

أدونیس، نمادها و رموز شعری خود را از اعماق تاریخ می جوید و از لا به لای اسطوره های كهن، و یا از زبان روزمرة مردم. رمز و نماد برای أدونیس به مثابة سرنخ های اصلی برای رسیدن به معانی نو و افكار جدید است. البته آراستن معانی جدید به لباس رمز و اسطوره زیبندگی و ماندگاری معانی را دو چندان می كند. أدونیس خود بر اهمیت این امر واقف بوده و به خوبی توانسته این ابزار را به بهترین وجه به كار گیرد. بی شك موفقیت أدونیس در استفاده از رمز و نماد مدیون شناخت عمیق وی از تاریخ، و شناسایی صحیح ترین، مؤثرترین و مردمی ترین نمادهاست.

از میان پر باورترین نمادهای انسانی كه با سرشت مردم در آمیخته، نمادهای دینی

ص: 43

است. این نمادها كه در اعتقادات و باورهای مردم، ثابت ولایت غیر هستند، بهترین ابزار پیام رسانی و مخاطب پروری می توانند باشند. أدونیس در اشعار و قصاید آتی بارها از نمادی مقدس و مردمی سخن به میان می آورد كه در هر بار مفهوم و معنی خاصی از آن بر می گیرد. شخصیت معنوی و روحانی امام حسین(علیه السلام) در شعر أدونیس دارای معانی و مفاهیم گوناگونی است كه در جایگاه خود در خور تأمل ودور اندیشی است.

پیش از بررسی و تحلیل یكایك الگوها و نمادهای شخصیت امام حسین(علیه السلام) در اشعار و سروده های أدونیس باید اشاره كنیم كه تفكّرات تجددخواهانه و غربگرایانة این شاعر مانع حضور معنوی و دینی امام حسین(علیه السلام) در شعر او نشد. یكی به خاطر این كه امام حسین(علیه السلام) به عنوان یك الگوی والای انسانی كه در تاریخ نقش ماندگاری ایفا نموده است، و این نقش نه تنها كم رنگ نشده بلكه روز به روز پر رنگ تر و درخشان تر می شود. و دیگری این كه خود أدونیس گفته: در یك خانوادة شیعی پرورش یافته و همواره درد فاجعه را احساس كرده است (نخبه من المؤلفین، 2004: 348). بنا بر این، شناخت أدونیس از عمق و ابعاد فاجعة كربلا یك شناخت سطحی نبوده، بلكه یك شناخت ریشه ای و عمیق بوده است.

نمادهای بر گرفته از شخصیت امام حسین(علیه السلام)

اشاره

امام حسین(علیه السلام) چه در دوران حیات و چه در دوران پس از شهادت همواره الگومند و اثر گذار بوده است. اثر این الگوی بی نظیر امروزه و پس از گذشت سالیان دراز به قوت خود باقی است. أدونیس با كوله باری از تجربیات تاریخی و پشتوانه های فرهنگی، امام حسین(علیه السلام) را به عنوان سرچشمه ی الگوهای ارزشمند انسانی مد نظر داشته و از ایشان الگوها ونمادهای ذیل را استخراج نموده است:

1- نماد مقاومت و پایداری

پس از شكست كشورهای عربی از اسرائیل در سال 1967، و تداوم این شكستها كه منجر به حملة اسرائیل به جنوب لبنان، و اشغال آن در دهةهشتاد و از دست دادن سرزمین وسیعی از كشورهای عربی شد، حالتی از سرخوردگی و نا امیدی در میان ملت

ص: 44

عرب و به ویژه در میان ملت مناطق اشغال شده در فلسطین، سوریه و لبنان پدیدار شد كه تأثیرات منفی آن در عرصه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و به ویژه در حوزة ادبیات كاملاً نمایان و مشهود گشت (الكیالی، 1986: 4، 581).

أدونیس و بسیاری از شاعرانی كه شاهد این دوران تلخ بوده اند، به شدت تحت تأثیر این رویدادهای ناگوار و پیآمدهای بسیار دردآور آن واقع شدند، و همواره به این فكر بودند تا الگویی بیابند كه با كمترین امكانات موجود توانست در برابر عظیم ترین ارتش عصر خود ایستادگی كند وحماسه ای بی نظیر خلق كند. امام حسین(علیه السلام) این الگوی بی نظیر كه با هفتاد و دو تن از یاران با وفایش توانست حماسة جاودانة عاشورا را خلق كند و تا ابد پرچمدار مقاومت و پایداری ماندگار خواهد ماند. أدونیس از این نماد منحصر به فرد در شعر پایداری خود به بهترین وجه بهره برده است.

نكتة جالب توجه در این است كه أدونیس در اشعاری كه یادی از امام حسین(علیه السلام) می كند تماماً در دیوان «المسرح و المرایا» و «كتاب الحصار» قرار دارند، كه دیوان اولی در سال 1968 و دیوان دومی در سال 1985 چاپ و منتشر كرده است، یعنی همان دوران اشغال و محنت و سرافكندگی، دورانی كه شاعر خواستار آزادی این مناطق از اسارت دشمن است.

أدونیس در شعری حماسی و اثر گذار تحت عنوان «أغنیة إلی هو» ترانه ای برای او، كه در «كتاب الحصار» چاپ كرده است، با آگاهی كامل از اوضاع مناطق شیعی نشین جنوب لبنان كه توسط اسرائیل اشغال شده، به رزمندگان مسلمان و مقاوم این خطه چنین می گوید:

لم أقل یا أخی أنتَ میتٌ

قُلتُ تمضی، وتعرف ماذا سیأتی

وانتهت خطواتك، لكن ظلّك ما زالَ

یمتدُّ طفلَ الیدین، تری أنتَ حیٌّ

وعیناك عینایَ، والموتُ ما بیننا مرایا

وأری ما رأیتَ، أترجم نفسی لنفسی

أترانا دمٌ واحدٌ ؟

ص: 45

نتقاسمُ خبزَ الفجیعةِ والحبِ خبزَ الحیاة

غریبینِ، مستضعفینِ

وأنادی: أنا كربلاءُ الحنین،

وتصرخ: یا سیّدی الحسین (أدونیس، 1996: 174).

ای برادر من نمی گویم كه تو مرده ای . گفتم: می گذری، و تو می دانی كه چه می آید. به پایان راه رسیدی، اما سایه ات همواره، همچون دستان كودك معصومی، ترا زنده می بیند و چشمانت همان چشمان من است و مرگ بین ما آینه است. و من، آنچه را كه تو دیده ای می بینم، حال خودم را باز می گویم. گویا هم خون هستیم ؟ نان مصیبت، نان عشق و نان زندگی را قسمت می كنیم، همانند دو غریبة مستضعف. و من فریاد می زنم: من كربلای عشقم و تو فریاد می زنی: ای سرورم حسین.

أدونیس در این شعر مالامال از احساس و عاطفه با استناد به این آیة شریفه:{ولاتَحسبَنَّ الذینَ قُتلوا فی سبیل الله أمواتاً بل أحیاءٌ عندَ ربّهم یُرزقون} (سورة آل عمران، آیه169). شهیدان مقاومت لبنان را زنده می داند، آنها همچون كودكان معصوم و بی گناه پرواز كردند و ناظر اعمال ما هستند. شاعر بر این باور است كه شهیدان راه خدا در میان ما حضور دارند و بر اعمال و افعال ما نظاره می كنند و آنچه را كه ما متحمّل می شویم از رنج و عذاب و یا عشق و دلدادگی با ما شریكند؛ چون هر یك از ما عشق سرزمین كربلا را در سر می پرورانیم، و سید و سرورمان همان امام حسین (علیه السلام) است.

خداوند متعال در ادامة آیة فوق، شهیدان را این گونه توصیف می فرمایند:{فَرحینَ بما آتاهم اللهُ من فضله ویستبشرونَ بالذین لم یلحقوا بهم من خَلفهم ألّا خوفٌ علیهم ولاهم یحزنون، یستبشرونَبنعمةٍ من اللهِ وفضل وأنَّ اللهَ لایضیع أجرَ المؤمنین}(سورة آل عمران، آیه170، 171). أدونیس در شعر دیگری با عنوان «أغنیة ثانیة إلی هو» حال و هوای شهیدان مقاومت را با استناد به این دو آیة شریفه، سراسر شادی وسرور توصیف می كند، و این گونه می سراید:

طَوّقوهُ بأهدابهم وأفاؤوا علیه

هو فیهم كروحٍ ترفرف والحب

ص: 46

كالعرش، والشمس مجمرةٌ فی یدیه

وحوالیه، تعلو أساطیرهم،

كیف، أنّی ومِن أینَ أدخل فی ذلك الزّحام

وأنا لستُ إلّا المحدّث والراویه

لست إلّا الصّدی

یترصّد فی بابه النبویّ ، الصّدی،

واحتضارَ الكلام (أدونیس، 1996: 181).

با مژگان چشمانشان گرد امام حسین آمدند، و بر او سایه افكندند. او همچون روحی عاشق وخورشید به دست در میان آنها بال و پر می زند. سرود شادیشان پیرامون او بلند است. چگونه می توانم وارد این شور وازدحام بشوم. هرگز، چون من تنها یك محدّث و روایتگرم. فقط انعكاس آن صدا را می رسانم. این منم كه در درگاه خاندان نبوت می ایستم وجانبازی كلمات را نظاره می كنم.

أدونیس در این دو شعر با پیروی از آیات قرآنی و اعتقادات اسلامی و با تصویر سازی هنرمندانه وشاعرانه، شهیدان راه مقاومت لبنان را امتداد شهیدان راه كربلا دانسته؛ چون جان باختگان طف علی رغم تعداد كم و جنگ افزار اندك بزرگترین حماسة تاریخ را رقم زدند و در سراسر تاریخ به عنوان نماد مقاومت و پایداری شناخته و ماندگار شدند. و شاعر با الگوبرداری از رهبر و سرور این شهیدان یعنی امام حسین(علیه السلام)، دیگر رزمندگان مقاوم لبنان را به ادامة این راه تا پیروزی كامل فرا می خواند.

امروزه ما شاهد این رویداد عظیم هستیم كه رزمندگان مقاوم لبنان علی رغم تعداد كم و سلاح اندك توانستند با استعانت از نیروی ایمان وتحمّل انواع فشار های داخلی و خارجی، اشغالگران صهیونیستی را مجهز به پیشرفته ترین سلاح های جهان بوده، از سرزمینشان برانند، و جنوب لبنان را از یوغ اسرائیل برهانند. بی شك مقاومت و پایداری دلاور مردان حزب الله در برابر قدرت های شیطانی نشأت گرفته و الهام یافته از مقاومت و پایداری سرور آزادگان جهان امام حسین(علیه السلام) است.

در این جا ذكر این نكته ضروری و لازم به نظر می رسد كه بسیاری از ادیبان و شاعران جهان عرب علی رغم گرایش های متفاوت قومی، دینی ومذهبی همانند أدونیس از امام

ص: 47

حسین(علیه السلام) به عنوان نماد مقاومت وپایداری یاد كردند، و ایشان را الگوی استواری در برابر ظلم و ستم دانستند. از جمله مردمی ترین و نام آورترین این شاعران نزار قبانی (1923 -

1998م) شاعر توانمند سوری است. وی در قصیده ای بسیار معروف با عنوان « السمفونیة الجنوبیة الخامسة» سرزمین مقاوم جنوب لبنان را سرزمینی سر زنده، شهید پرور و انقلابی دانسته كه از آن پیامبران و آزادمردان می رویند:

سمیّتك الجنوب

یا لابساً عباءةَ الحسین

وشمسَ كربلاء

یا شجرَ الورد الذی یحترف الفداء

یا ثورةَ الأرض التقت بثورة السماء

یا جسداً یطلع من ترابه

قمحٌ ... وأنبیاء

إسمح لنا...بأن نبوسَ السیفَ فی یدیك... (قبانی، 1999: 6، 60، 61).

ترا جنوب نامیدم. ای كسی كه عبای امام حسین را بر تن كردی و خورشید كربلا را. ای گلستان فداكاری، ای انقلاب زمین كه با انقلاب آسمان در آمیخته، ای سرزمینی كه از خاكش گندم می روید و پیامبران مبعوث می شوند. بگذار شمشیری را كه در دستان توست، ببوسیم.

2- نماد بصیرت و آگاهی

یكی از دست آوردهای مهم قیام امام حسین(علیه السلام) دمیدن روح بصیرت و خود آگاهی میان مردم بود. البته جذب این بصیرت وبینش و دریافت این شعاع نورانی نیاز به ظرفیت پاك و بی آلایش فرد دارد. چه بسا عالمان كم ظرفیت و مدعیان دانش چشم از حقیقت بپوشند، و در مقابل، افراد سادة كم بضاعت این ظرفیت را داشتند تا نور حقیقت را با چشم دل ببینند، ورستگار شوند.

أدونیس با نقل یك ماجرای تاریخی كه پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) اتفاق افتاد، این بینش را به زیبایی به تصویر می كشد. وی در شعری با عنوان «مرآة الرأس» از سر مبارك

ص: 48

امام حسین(علیه السلام) آینه ای تجسم می كند كه به انسانها حقیقت و جودیشان را منعكس می كند. و از نظر أدونیس، رستگار كسی است كه این حقیقت را ببیند و عبرت گیرد. قصیدة «مرآة الرأس» داستان آوردن سر امام حسین(علیه السلام) توسط «خولی» نزد همسرش «نوار» و ماجراهای پس از آن:

- سایرتُهُ، رصدتُهُ

غلغلتُ فی جفونه

أیقظتُ كلّ شهوتی هجمت واحتززتُهُ...

وجئتُ.

كانت زوجتی نوار

تفتح باب الدار:- أوحشتنی، أطلتَ، كیف ؟

- أبشری،

جئتكِ بالدهر، بمال الدهر

- مِن أینَ، كیفَ، أین ؟

- برأسه...

- الحسین ؟

ویلكَ یوم الحشر

ویلكَ لن یجمعنی طریقٌ أو حلم أو نوم

إلیكَ بعد الیوم...

وهاجرت نَوار (أدونیس، 1988: 82).

دنبالش كردم، در كمینش نشستم، به چشمانش خیره شدم، تمام شهوتهای نفسانی ام را بیدار كردم، حمله كردم، و سرش را بریدم، و آمدم. همسرم نوار درِ خانه را باز كرد و گفت: دلواپست شدم، دیر كردی، چه شده ؟ گفتم: مژده بده، تمام دنیا را آوردم، مال دنیا را. گفت: از كجا، چگونه، كجاست ؟ گفتم: سرش را آوردم... گفت: سر حسین را ؟ وای بر تو، در روز جزا. وای بر تو، هرگز همراه تو نخواهم بود، نه در خواب و نه در رؤیا. از من دور شو... و نوار رفت.

این روایت توسط أبو مخنف أزدی متوفای سال 157 هجری در كتاب ارزشمندش

ص: 49

«مقتل الحسین(علیه السلام)» به تفصیل نقل شده است، و بسیاری از كتب تاریخی معتبر نظیر تاریخ طبری، تاریخ ابن اثیر و تاریخ ابن كثیر این داستان را به همین شكلی كه ابو مخنف نقل كرده، آورده اند. داستان از این قرار است: روزی خولی بن یزید مصبحی كه سر مبارك امام حسین(علیه السلام) را در اختیار داشت، به خانه اش رفت و با همسرش نوار بنت مالك بن عقرب حضرمی رو به رو شد. نوار از او می پرسد: این چیست در دستان توست ؟ خولی پاسخ می گوید: گنجینة روزگار... سر حسین است. نوار با عصبانیتداد می زند: وای بر تو ، مردم طلا و نقره می آورند و تو سر فرزند رسول الله را می آوری؟! به خداوندی خدا سوگند هرگز با تو سر بر بالین نخواهم گذاشت. و سپس بلند شد و از خانه خارج شد. نوار می گوید: از خانه خارج شدم و سپس نشستم ببینم. به خدا سوگند نوری دیدم مانند یك ستون از آسمان به طرف جایگاه سر امام حسین(علیه السلام) می درخشید و در اطراف آن پرندگانی سفید می چرخیدند (أبو مخنف، بی تا: 202).

آنچه از این داستان و قراءت تاریخی أدونیس از این حكایت بر می آید، نكتة عبرت آموز پایان داستان است. تفاوت خولی كه از مقربین دربار و به ظاهر مورد اعتماد امویان بود، و بین همسرش نوار كه دلی پاك و ساده داشت. خولی علی رغم شناخت جایگاه و مقام امام حسین(علیه السلام) دست به چنین عمل وحشیانه زد، و در مقابل، همسرش با تمام وجود از این عمل ابراز انزجار و تنفر نمود، همسرش را نفرین كرد و فرار را بر قرار ترجیح داد. چون او نیك می دانست كه سرنوشت قاتلان امام حسین(علیه السلام) تباه ونابودی خواهد بود. به هر حال خولی چشم بصیرت نداشت و كور دل بود ، بر خلاف همسرش نوار كه بسیار بینا و با بصیرت بود.

این داستان یادآور یك حقیقت قرانی است، كه خداوند متعال دربارة آن می فرمایند:

{فإنّها لا تعمی الأبصار ولكن تعمی القلوب التی فی الصدور} (سورة حج، آیه46). كوری واقعی همان كوری دل است نه كوری چشم.

وباز حضرت حق می فرمایند:

{ومَن كانَ فی هذه أعمی فهوَ فی الآخرةِ أعمی وأضلُّ سبیلاً} (سورة إسراء، آیه72).

ص: 50

و تاریخ مالامال از نمونه های شاخص در كوردلی و بینادلی است كه نمونة بارز و مصداق گویای این دو، فرعون و همسر اوست. بی شك سرنوشت هر كدام از این دو درس عبرتی است برای تمامی نسل ها.

3- نماد ایثار و جاودانگی

صحنه های تراژدیك واقعة طف لبریز از تصاویر دردآور و غیر قابل تحمّل است. برای تصویر سازی این واقعه و به ویژه طرز به شهادت رساندن امام حسین(علیه السلام)، جانی دردمند و قلبی آكنده از غصّه و اندوه لازم است. امام حسین(علیه السلام) تمام وجود خود را در راه خدا ایثار كرد، و جایی در بدنش نماندهبود كه از گزند و آسیب ایمن باشد. أدونیس در قصیده ای با عنوان «مرآة الشاهد» جزئیات حزن آگین شهادت امام حسین(علیه السلام) را این گونه توصیف وترسیم می كند:

وحینما اسقرّتِ الرماحُ فی حشاشة الحسین

وازیّنت بجسدِ الحسین

وداستِ الخیولُ كلّ نقطةٍ

فی جسدِ الحسین

واستُلبت وقُسّمت ملابس الحسین

رأیتَ كلّ حَجَرٍ یحنو علی الحسین

رأیتَ كلّ زهرةٍ تنام عند كتفِ الحسین

رأیتَ كلّ نهر

یسیر فی جنازة الحسین (أدونیس، 1988: 84).

و هنگامی كه نیزه ها بر جان حسین نشستند، و با پیكرش آراسته شدند. و اسبها جای جای بدن امام را پایمال كردند. و جامه های امام به تاراج رفتند و تقسیم شدند. دیدی هر سنگ بر وی نالید، وهر گلی در كنار شانة امام آرمید، و هر نهری در پی حسین دوید.

اصرار شاعر بر تصویر این جزئیات جانكاه بیشتر در جهت ابراز عمق اندوه وی در برابر این مصیبت عظمی است، مصیبتی كه احساسات شاعر را بر آشفت و دل او را به درد آورد. هفت بار تكرار نام امام حسین(علیه السلام) در یك قطعة شعری كوتاه نشان از اهمیت این

ص: 51

جزئیات است. شاعر عامداً خواهان تبیین این واقعیت تلخ است كه امام حسین(علیه السلام) نه تنها ما یملك مادی خود را تقدیم كرد، بلكه یاران، فرزندان وجان خود را كاملاً در راه خدا ایثار كرد. و این جاست كه شاعر این تركیبات اضافی را به صورت آهنگین تكرار می كند: «حشاشة الحسین»، «جسد الحسین»، «ملابس الحسین»، «كتف الحسین»، «جنازة الحسین».«هنری میشونیك» ناقد و شاعر فرانسوی در مقاله ای با عنوان «مشرق شعر» در نقد این شعر أدونیس می گوید: أدونیس با ذكر واژه هایی كه مشرب شرقی دارند و در تاریخ و فرهنگ شرق ریشه دوانده اند، مانند نام حسین در شعر فوق، بر بُعد شرقی بودن این میراث صحه می گذارد، گویی می خواهد شعر شرقی جدیدی را به ما عرضه كند (نخبه من المؤلفین، 2004: 50). شاید منظور این ناقد فرانسوی از شعر شرقی جدید همان شعر عرفانی مشرق زمین كه با واژه های مقدس آراسته شده است.

أدونیس، پیام اصلی خود را در پایان این قطعة شعری در سه نماد : حَجَر (سنگ)، زَهره (گُل)، و نَهر (رود) می گنجاند. (سنگ) كه نشان از سختی، قسوت و سنگدلی است، در برابر مصیبت بزرگ امام حسین(علیه السلام) نرم می شود و می گرید. (گُل) به عنوان نماد لطافت و زیبایی در كنار شانة امام حسین(علیه السلام) قرار می گیرد و می آرامد و سرانجام (رود) كه نشان دهندة سرنوشت و جریان تاریخ است، نام امام حسین(علیه السلام) را برای همیشه جاودانه و ماندگار ساخته است. بنا بر این، امام حسین(علیه السلام) با نهضت بزرگ وقیام اصلاح گرایانة خود و ایثار تمام هستی خود توانست در طول تاریخ جاودانه شود، و الگویی برای ایثار و جاودانگی باشد.

4- نماد بیداری و آزادگی

بیداری مردم یكی از اهداف امامان مصلح ماست. در هر زمانی كه بوق های تبلیغاتی دشمنان دین، گوش مردم را از نفاق و فریب پر می كنند، وحقایق ناب دین را با دروغ و

ص: 52

خرافه در می آمیزند، این امام راهنماست كه مردم را به سوی حقایق راستین دین هدایت می كند. امام حسین(علیه السلام) در برابر سیاست گمراه كنندة امویان موضع بسیار سخت گیرانه ای را اتخاذ كرد و در این راه تمام وجود مباركش را تقدیم نمود. البته امام با این ایثارگری جانانه، امویّان منحرف را برای همیشة تاریخ رسوا كرده و دین مبین اسلام را از كجروی ها و انحرافات عامدانة اموی ها نجات داده است.

امام حسین(علیه السلام) هدف عمدة قیام خود را در برابر فساد اموی، اصلاح در امّت پیامیر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و امر به معروف و نهی از منكر دانسته و نه برای منافع شخصی و یا طلب ریاست و جاه طلبی. ایشان می فرمایند: « انّی لم أخرجأشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً، وانّما خرجت لطلب الإصلاح فی أمة جدی(صلی الله علیه و آله و سلم)، أرید أن آمر بالمعروف وأنهی عن المنكر» (علامة مجلسی، 1983: 44، 329). این هدف بزرگ امام از برای روشنگری مردم، و بیداری آنها از خواب غفلتی كه در آن به سر می بردند، بوده است. نشانه های این بیداری در انقلاب های بی شمار پس از قیام امام حسین(علیه السلام) كاملاً مشهود است.

أدونیس، این پیام مهم امام را به نیكی دریافته، و آن را ادامه دهندة پیام های اصلاحی انسان های بزرگ تاریخ دانسته، كه تمام وجودشان را برای این منظور فدا كردند. أدونیس در قصیدة «السماء الثامنة» آسمان هشتم، می گوید:

سمعت صوتَ الزمن... السقوط

نحویَ فی الولاده

والنهَرَ الممدود كالوساده

من شَفَتی سقراطَ حتی جُثَّة الحسین (أدونیس، 1988: 144).

از دیر باز (پیام حقیقت جویی را) شنیده ام... از زمان به دنیا آمدن، این جریان تاریخی را (مانند رودی در حركت) شنیده ام. از زمان كشته شدن سقراط حكیم تا شهادت امام حسین(علیه السلام).

أدونیس در این شعر از سقراط حكیم نام می برد، اندیشمندی كه در برابر خرافه و بت پرستی یونانیان مقابله كرد، و آن را خلاف عقل و منطق دانست و بر سر عقیدة خود

ص: 53

ایستادگی كرد، تا این كه پادشاه وقت برای تأمین منافع خود، او را به زندان انداخت، و سر انجام جام شوكران را به او نوشاند (ابن أبی اصیبعه، 1965: 70). اما صدای عدالت خواهانه و حقیقت جویانة ایشان برای همیشة تاریخ جاودانه ماند، و راه و رسم ایشان برای نسل های آینده سرمشق و الگو قرار گرفت.

صدای بیدارگرانه و آزادمنشانة امام حسین(علیه السلام) به قول أدونیس در طول تاریخ همچون رودی در جریان و توقف ناپذیر است. و حقیقت جویی یكجریان تاریخی است از زمان سقراط تا زمان امام حسین(علیه السلام) كه با گذر زمان هرگز متوقف نشده، بلكه روز به روز خروشان تر و متلاطم تر شده است.

امام حسین(علیه السلام) با قیام خود روح ظلم ستیزی و آزادگی را در كالبد مردم دمید، مردمی كه از ترس پنجة آهنین حاكم ظالم در وحشت و هراس بودند و بسیاری از آنها به خاطر منافع نا چیز دنیوی، انسانیت و دین خود را فروختند، و زندگی رقت بار پر ذلّت را ترجیح دادند. امام حسین(علیه السلام) در اوج نبرد با این مردمان كوته بین بی دین، این هشدار حكیمانه را می دهد كه چنان که دین ندارید، لا أقل در دنیا آزاد مرد باشید: «إن لم یكن لكم دین فكونوا أحراراً فی الدنیا» (أبو الفرج اصفهانی، 1965: 79).

این كلمات بیدارگرایانه و آزادی خواهانة امام اثر بسیار عمیق و شگرفی در درون شاعر نهاده است؛ چون این كلمات آتشین و احساس بر انگیز می توانند درونمایة بسیار خوبی برای هر نهضت آزادی خواهانه باشد. و أدونیس خواهان حضور این كلمات اثر گذار و مهم در پیام شاعران و ادیبان هم عصر خود بوده است. این حس شاعرانه در بسیاری از اشعار أدونیس كاملاً ملموس است.

تاریخ نگاران كه شاهد و ناظر جریان واقعة طف بودند و جزئیات آن را از نزدیك مشاهده كردند، تنها به نگارش این رویداد حزن انگیز بسنده كرده، و از ذكر پیام های مهم آن غافل ماندند. اما أدونیس در شعر«كلمات» خواهان كاوش عمیق و نگرش مجدد تاریخ شده، تا روحی تازه به كالبد بی جان تاریخ دمیده شود. همین رویكرد نقادانة شاعر منشأ كشف و ابتكار معانی جدیدی شده و مفاهیم قابل تأمل ودرخور توجه وارد شعر عربی

ص: 54

معاصر نموده است:

كلمات شهدت جُثّة الحسین

وهی تبكی و تجری مع الرافدین

مُتُّ فی حضنها و عشتُ

وطهرتُ شرایینها و نبشتُ (أدونیس، 1988: 18).واژه ها شاهد شهادت امام حسین بودند، می گریستند و با رود رافدین حركت می كردند. من در درون این واژه ها مرده شدم و زنده شدم، رگهایش را شستم و از نو بازیابی كردم.

أدونیس بر نقش بیدارگرانة امام حسین(علیه السلام) واقف بود، و از این نظر، خواهان ابراز این بُعد مهم شخصیت امام به عنوان رمز بیداری و آزادگی در جامعه شده است. اكیداً وجود چنین شخصیت بزرگی با این ابعاد معنوی والا برای هدایت جامعه بسیار ضروری و مهم خواهد بود. این امر خطیر از ره گذر شعر حماسی و شور انگیز به مردم قابل انتقال است.

5- نماد عبرت و درس آموزی

شهادت امام حسین(علیه السلام) و یاران با وفیش در طول تاریخ برای مردم درس آموز بود، درسی پر از پند و عبرت. كسانی كه صدای نصرت طلبی و عدالت خواهی امام را شنیده اند و به یاری او نشتافته اند، بسیار نادم وپشیمان و از كردة خود دلخور شده اند. این پشیمانی و سرخوردگی پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) به اشكال مختلف و در ابعاد گوناگون نمایان شده است.

به همین خاطر قیام امام حسین(علیه السلام) با توجه به پیام ها، پیامدها، تغییرات و تأثیرات عمیقی كه بر جامعه نهاده، قیامی سراسر درس و اندرز دانسته شده و شعله فروزان آن در فرا سوی زمان همواره روشن و خاموشی ناپذیر خواهد بود.

أدونیس در شعری حزن انگیز با عنوان «مرآة لمسجد الحسین»، مقام امام حسین(علیه السلام) را آینة عبرت ودرس آموزی دانسته و این آینه باید در برابر كسانی كه از تاریخ پند و اندرز نگرفته اند، قرار بگیرد، تا خطای گذشتگان را تكرار نكنند.

أدونیس در این شعر می گوید:

ص: 55

ألا تری الأشجار و هی تمشی

حدباءَ،

فی سُكرٍ و فی أناة

كی تشهد الصلاةألا تری سیفاً بغیر غِمدٍ

یبكی،

و سیّافاً بلا یدین

یطوف حول مسجد الحسین (همان: 85).

آیا درختان را نمی بینی، خمیده و مدهوش به حركت درآمده تا نماز را بر پیكر امام حسین بخوانند. آیا آن شمشیر عریان را نمی بینی كه گریه می كند و آیا آن جلّاد را نمی بینی، بی دست گِرد مقام امام حسین طواف می كند.

در این جا أدونیس از درختان به عنوان رمز پایداری، استواری و راست قامتی یاد می كند كه چگونه از شنیدن خبر هولناك شهادت امام حسین(علیه السلام)، خمیده و از خود بی خود شدند، و خاضعانه و خاشعانه بر امام شهید نماز می خوانند. و مگر درخت نماز می خواند! البته كه می خواند، واین نص صریح قرآن مجید است كه می فرماید: {و النجم و الشجر یسجدان} (سورة الرحمن، آیه6). خداوند متعال در مورد نماز و عبادت تمامی موجودات دو عالم این گونه می فرمایند: {تُسبّح له السماواتُ السبعُ والأرضُ و مَن فیهنَّ وان مِن شیءٍ إلّا یُسبّح بحمده و لكن لا تفقهونَ تسبیحهم} (سورة إسراء، آیه44).

أدونیس در این شعر با بیان این كه حتی شمشیر كه اراده ای از خود ندارد، از كردة خودش پشیمان و گریان است، و جلّاد را نفرین كرده، و به همین خاطر، این جلّاد دستانش را از دست داده، و او نیز پشیمان شده، وگرداگرد ضریح امام حسین(علیه السلام) طواف می كند، به امید عفو و بخشش.

أدونیس با این نشانه های دقیق و اوصاف بسیار ظریف در پی اخذ این پیام از شهادت امام حسین(علیه السلام) است كه انسانها باید از تاریخ عبرت گیرند، ودست از حق كشی و

ص: 56

پایمالی حقوق دیگران بردارند؛ زیرا ظلم وستم فرجام نیکی نخواهد داشت.

نتیجه گیری

شهادت امام حسین(علیه السلام) لبریز از درس و اندرز است و هر كس به اندازة فهم و شعور خود از این شهادت بی نظیر توشه بر می دارد. أدونیس با احساس شاعرانه خود، واقعة كربلا را به گونه ای دیگر تجسّم كرده، و از آن واقعة عظیم پندها و درسها آموخته است. امام حسین(علیه السلام) برای أدونیس سمبل ونماد بسیاری از ایده ها و آرمان های بلند اخلاقی و انسانی است كه بسیاری از آنها هنوز تحقق نیافته اند. از نظر أدونیس، امام حسین(علیه السلام) با شهادت خود، تمامی آزادمردان عالم را به سوی این آرمان های مقدس فرا خوانده، تا پرچم عدالت خواهی و ظلم ستیزی همواره برافراشته باشد.

آنچه از این پژوهش دریافتیم این است كه أدونیس سعی داشته شخصیت امام حسین(علیه السلام) را از زوایای مختلف بررسی و تحلیل كرده، و از آن، نمادهایی آرمانی و انسانی برای نسل خود و نسل های بعد از خود، بسازد و معرفی نماید.

از اشعار حسینی أدونیس معانی فراوانی می توان دریافت، اما عمده ترین معانی و نمادهای بر آمده از این اشعار متعهد می توان به نمادهای اصلی این مقاله اشاره كرد كه عبارتند از : مقاومت و پایداری ، بصیرت وآگاهی ، ایثار و جاودانگی، بیداری و آزادگی، و عبرت و درس آموزی.

ص: 57

منابع ومآخذ:

1- ابن أبی اصیبعه، احمد. (1965م). عیون الأنباء فی طبقات الأطباء. تحقیق دكتر نزار رضا. بیروت: دار مكتبه الحیاه.

2- أبو الفرج اصفهانی، علی. (1965م). مقاتل الطالبیین. النجف: المكتبه الحیدریه.

3- أبو مخنف أزدی، لوط. (بی تا). مقتل الحسین(علیه السلام). قم: المطبعه العلمیه.

4- أدونیس، علی. (1996م). كتاب الحصار. چاپ دوم. بیروت: منشورات دار الآداب.5- أدونیس، علی. (1988م). المسرح و المرایا. بیروت: منشورات دار الآداب.

6- التونجی، محمد. (1999م). المعجم المفصل فی الأدب. بیروت: دار الكتب العلمیه.

7- حمّود، ماجده. (1997م). علاقه النقد بالإبداع الأدبی. دمشق: منشورات وزاره الثقافه.

8- علامة مجلسی، محمد باقر. (1983م). بحار الأنوار. چاپ دوم. بیروت: مؤسسه الوفاء.

9- قبانی، نزار. (1999م). الأعمال السیاسیه الكامله. چاپ دوم. بیروت: منشورات نزار قبانی.

10- كامبل، روبرت. (1996م). أعلام الأدب العربی المعاصر. چاپ اول. بیروت: الشركه المتحده للتوزیع.

11- الكیالی، عبد الوهاب. (1986م). موسوعه السیاسه. بیروت: المؤسسه العربیه للدراسات والنشر.

12- نخبه من المؤلفین. (2004م). الضوء المشرقی، أدونیس كما یراه مفكرون وشعراء عالمیون. تقدیم ادوارد سعید. چاپ اول. دمشق: نشر بدایات.

ص: 58

مکان یابی دفن حضرت علی اصغر (علیه السلام) در منابع فریقین

دکتر سید حسن قریشی کرین - محمد جواد مهری

دکتر سید حسن قریشی کرین/ عضو هیأت علمی دانشگاه پیام نور

shquorishi@gmail.com

محمد جواد مهری/ دانشجوی دكتری تاریخ اسلام

abomahdi 1379@yahoo.com

چکیده

حادثه کربلا، نماد ظلم اموی و مظلومیت خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، در این واقعه اسفناک، مظلومیت کودکان کربلا، تصویری مجزا و غمناک ایجاد کرده است. یکی از این مصیبت های جانکاه، شهادت کودک خردسال امام حسین (علیه السلام) است که در آخرین ساعات نبرد، در روز عاشورا توسط سپاه عمرسعد هدف تیر قرار گرفته و به شهادت رسید. مقاله ای که پیش روی دارید درباره جزئیات زندگانی این کودک خردسال است که در هاله ای از ابهام می باشد. نگارنده درصدد برآمده تا به بازخوانی پرونده غم انگیز این کودک خردسال که غالباً در عزاداری ها با شکلی تحریف آمیز به آن اشاره می شود بپردازد، تا حقیقت از تحریف و خرافه باز شناخته شود. در این نوشتار سعی شده با استناد به منابع قدیمی، معتبر و قابل اتّکاء شیعه و اهل تسنن هشت قرن اول اسلام، که گزارش و متن واقعه را به درستی نقل و ثبت نموده اند، بدون تحلیل وبرداشت از واقعه، تصویر روشنی از جزئیات زندگی آن حضرت همچون؛ نام، تولد، سن، چگونگی شهادت و مکان دفن او ارائه گردد، تا بتواند ضمن آگاهی دادن خواننده به متن واقعه، به همه پرسش های گزارش های مربوط به آن پاشخ دهد.

واژه های کلیدی: امام حسین (علیه السلام)، علی اصغر، عبدالله، کودک خردسال، شهادت، منابع شیعه و سنی.

ص: 59

مقدمه

با نگاهی به شخصیت و نام و نشان شهدای کربلا در منابع مختلف، اعم از منابع تاریخی، مقاتل، کتاب های انساب و رجال در می یابیم که ثبتِ نام و نشانِ افراد از نظم و قاعده ای ثابت و مشخص پیروی نکرده است، به این معنی که گاه افراد با نام پدر، گاه با نام مادر و گاه صرفاً با مشخصات تیره و تبار معرفی شده اند، چه بسا بتوان گفت که نام یک شهید در یک اثر تاریخی و روایی یا رجالی، به چند شکل ثبت شده و همین امر موجب تکرار نام و نشان یک نفر شده است.

نکته با اهمیت دیگر؛ اختلاف گزارش هایی است که در باب تعداد و مشخصات شهدای بنی هاشم، خاصه آن تعداد از فرزندان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و امام مجتبی (علیه السلام) و سیدالشهداء (علیه السلام) و حتی جعفر بن عقیل و مسلم بن عقیل که گفته شده است در کربلا به شهادت رسیده اند، وجود دارد. گرچه در منابع اصلی در این باب، اختلاف گزارش های اندکی وجود دارد، اما این اختلاف در آثار روایی و رجالی و مقاتل بعدی افزایش پیدا کرده و نام و نشان برخی از بنی هاشم در شمار شهدای کربلا آمده است که نه تنها در کربلا حضور نداشته اند، بلکه در اصلِ وجود آنان، نیز تردید، جدّی است؛ برای مثال، از ابراهیم بن حسین در منابع متأخر به عنوان پسر امام حسین (علیه السلام) و شهید کربلا یاد شده است، اما این نام در شمار شهدای کربلا در مقتل ابی مخنف و منابع تاریخی متقدّم به چشم نمی خورد و نه در کتاب های انساب، نام و نشان چنین پسری برای امام حسین (علیه السلام) ثبت شده است. همچنین در زیارت نامه های شهدای کربلا، از جمله در زیارت ناحیه مقدسه و زیارت رجبیه نیز اتفاق نظری در باب تعداد و نام و نشان شهدای کربلا دیده نمی شود، در زیارت رجبیه با اسامی خاصی و در زیارت ناحیه نیز با اسامی و نام و نشان متفاوتی روبه رو هستیم.

ما در این نوشتار کوشیده ایم با استفاده از گزارش های موجود در منابع اصلی و دست اول وقابل اعتماد، تصویری روشن از زندگانی کودک خردسال امام حسین (علیه السلام) همچون؛ نام، تولد، نحوه شهادت، قاتل ومدفن اوضبط و ارائه دهیم. لذا پس از کوششی فراوان در میان منابع 23 گانه شیعه و اهل تسنن درهشت سده نخست اسلام، ابتدا گزارشات را از

ص: 60

لابه لای تاریخ استخراج نموده و سپس آن ها را با روشی علمی تطبیق داده و در معرض نگاه خوانندگان قرار می دهیم. تحقیق و پژوهش در زمینه ی زندگانی کودک خردسال امام (علیه السلام)، با این کیفیت و با استفاده از منابع معتبر فریقین در هشت سدّه نخست اسلام به صورت روشمند تا کنون سابقه ندارد، گرچه بصورت پراکنده و غیر علمی و با تکیه بر منابع مختلط از متقدّمین ومتاخّرین و غیرمعتبر، دراین زمینه مقالات و کتابهایی نگاشته شده است. این تحقیق برآن است که فقط از منابع قابل استناد، پیرامون این موضوع کنکاش نموده و از منابعی که قابلیت ارجاع و استناد ندارند به شدت پرهیزشود.

منابع و مصادرتحقیق

اشاره

از آنجا که اخبار فراوانی درباره واقعه کربلا در اختیار ماست و می توان و باید از آن ها بهره ببریم و ازسوی دیگرآمیخته شدن اخبار سره وناسره وبه عبارتی قابل استناد و غیر قابل استناد، درروایت تاریخی کربلا، طی تاریخ، درگذر زمان چندان بالا گرفته که نوشتن وسخن گفتن راسخت دشوار می کند، لذا به همین سبب از میان کتب تاریخی، روایی، رجالی، انساب و مقاتل موجودکه می توان با اعتماد کلی به آنها به بررسی رویدادکربلاپرداخت؛ بیست و سه مورد از منابع فریقین وجود دارد که قابل توجه است؛ هشت مورد آن ها مربوط به قرن سوم وچهارم است که در قرون بعد آنچه نگاشته شده نوعاً از این مآخذ گرفته اند و آنها عبارت اند از:

الف) مورّخان اهل سنّت

1. محمد بن سعد بن منیع زُهری (م 230 ق)، کتاب طبقات الکبری.

2. احمد بن یحیی جابر بلاذُری (م 279 ق)، کتاب انساب الاشراف.

3. ابوحنیفه احمد بن داوود دینوری (م 282 یا 290 ق)، کتاب الاخبار الطوال.

4. ابوجعفر محمد بن جریر طبری (م 310 ق)، کتاب تاریخ الرسل والامم و الملوک.

5. ابومحمد احمد بن اعثم کوفی (م 314 ق)، کتاب الفتوح.

6. ابوالفرج علی بن حسین اُمَوی اصفهانی (م 356 ق)، کتاب مقاتل الطالبین.

ص: 61

7. ابن فُندق بیهقی (م 565 ق)، کتاب لب الانساب.

8. ابوالموید موفق بن احمد بن ابی سعید خوارزمی مکی (م 568 ق)، کتاب مقتل الحسین.

9. عزالدین ابوالحسن علی بن ابی الکرام معروف به ابن اثیر (م 630 ق)، کتاب الکامل فی التاریخ.

10. یوسف بن قِزُ غلی بن عبدالله بغدادی معروف به سبط بن جوزی (م 654 ق)، کتاب تذکره الخواص.

11. شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی (م 748 ق)، کتاب سَِیرُ اعلام النبلاء.

12. ابوالفداء اسماعیل بن کثیر دمشقی (م 774 ق)، کتاب البدایه والنهایه.

ب) مورخان شیعی مذهب

1. ابن واضح احمد بن ابی یعقوب بن جعفر معروف به یعقوبی (م 292 ق)، کتاب تاریخ یعقوبی.

2. ابوالحسن علی بن حسین بن علی مسعودی (م 364 ق)، کتاب مروج الذهب و معادن الجواهر.

3. محمدبن محمدبن نعمان معروف به شیخ مفید (م 413 ق)، کتاب الارشادفی معرفه حجج الله علی العباد.

4. ابوالحسین یحیی بن حسین بن اسماعیل شجری (412-479 یا 499 ق)، کتاب الامالی الخمیسیه.

5. ابومنصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی (م 461 ق)، کتاب الاحتجاج.

6. امین الاسلام فضل بن حسن طَبرِسی (م 548 ق)، کتاب اِعلام الوری بِأَعلام الهُدی.

7. ابوعبدالله محمد بن علی بن شهرآشوب (م 588 ق)، کتاب مناقب آل ابی طالب.

8. جعفربن محمد بن جعفربن ابی البقاء هبه الله بن نمامشهوربه «ابن نما حلّی»(م

ص: 62

645 ق)، مثیرالاحزان.

9. حمید بن احمد بن محمد محلّی (م 652 ق)، کتاب الحدائق الوردیه فی مناقب الائمه الزیدیه.

10. علی بن موسی بن جعفربن طاووس معروف به سیّدبن طاووس (م 664 ق)، الملهوف علی قتلی الطفوف.

11. علی بن عسیی اِربِلی (م 692 ق)، کتاب «کشف الغمه فی معرفه الائمه».

همسران و فرزندان امام حسین (علیه السلام)

گفتنی است ضرورت دارد قبل از بررسی و تبیین زوایای مختلف زندگانی کودک خردسال امام حسین (علیه السلام)، اشاره ای اجمالی به شناخت همسران و فرزندان آن حضرت داشته باشیم.

در منابع کهن و معتبر، همسران امام حسین (علیه السلام) پنج نفر می باشند و اولاد آن حضرت را به اختلاف نقل کرده اند:

1. شهربانو دختر یزگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی (مفید، 1414 ق: 135/2) و امام سجاد (علیه السلام) فرزند اوست.

2. لیلی دختر ابومُرّه بن عروه، نوه مسعود ثقفی صحابی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و مادرش میمونه دختر ابوسفیان بود (یعقوبی، 1379 ق: 246/2؛ طبری، 1382 ق: 446/5؛ ابن سعد، 1405 ق: 392/6)، از تاریخ ازدواج امام حسین (علیه السلام) با او اطلاعی در دست نیست، علی اکبر فرزند اوست.

3. اُمِّ اسحاق دختر طلحه، پدرش طلحه بن عبیدالله از اصحاب مشهور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مادرش جریاء، دختر قسامه بن حنظله بود. (ابن سعد، 1405 ق: 214/3؛ زبیری، 1953 م: 282) اُمِّ اسحاق نخست با امام حسن (علیه السلام) ازدواج کرد. (همان: 392/6؛ همان: 57) امام حسن (علیه السلام) پیش از شهادت، به برادرش سفارش کرده بود که با این بانو ازدواج کند، حاصل این ازدواج دختری به نام فاطمه بود. (همان جا؛ ابن حبیب، 1361 ق: 66؛ ابن قتیبه، 1960 ق: 213؛

ص: 63

اصفهانی، بی تا: 51)

4. رباب دختر امرؤالقیس نصرانی بود که در زمان خلافت عمر اسلام آورد و حضرت علی (علیه السلام) از دختر او برای پسرش امام حسین (علیه السلام) خواستگاری کرد. (همان: 475/8؛ اصفهانی، بی تا: 59؛ بلاذری، 1996 م: 139/2؛ ابن حزم اندلسی، 1382: 257) حاصل این ازدواج پسری به نام عبدالله (علی اصغر) و دختری به نام سکینه بود. (همان: 392/6؛ همان جا؛ مفید، 1414 ق: 135/2؛ زبیری، 1953 م: 59)

5. برخی منابع زنی از قبیله قُضاعه را نیز در شمار همسران امام نام برده اند که برای وی پسری به نام جعفر به دنیا آورد، جعفر در خردسالی از دنیا رفت. (زبیری، 1953 م: 59؛ مفید، 14141. ق: 135/2؛ ابن فندق، 1410 ق: 349/1؛ سبط بن جوزی، بی تا: 249)

فرزندان آن حضرت

1. شیخ مفید تعداد اولاد آن حضرت را شش نفر، چهار پسر و دو دختر دانسته؛ علی بن الحسین الاکبر، علی بن الحسین الاصغر، جعفر، عبدالله، سکینه و فاطمه. (مفید، 1414 ق: 135/2)

2. ابن شهر آشوب مازندرانی (متوفای 588 ق) و کمال الدین محمد بن طلحه شافعی (متوفای 652 ق) فرزندان آن حضرت را نُه نفر نام برده اند؛ علی اکبر، علی اوسط، علی اصغر، محمد، عبدالله، جعفر، زینب، سکینه و فاطمه. (مازندرانی، بی تا: 77/4؛ ابن طلحه شافعی، بی تا: 73؛ سبط بن جوزی، بی تا: 277)

3. علامه نسّابه ابوالحسن علی بن زید بیهقی معروف به ابن فندق (متوفای 565 ق) تعداد فرزندان را ده نفر می نویسد؛ علی اکبر، علی اصغر، عبدالله، جعفر، ابراهیم، محمد، فاطمه، سکینه، زینب و ام کلثوم. وی در ادامه می افزاید: از فرزندانش، جزء زین العابدین، فاطمه، سکینه و رقیه باقی نماندند. (ابن فندق، 1410 ق: 355 و 349/1)

ص: 64

همانطور که ملاحظه شد، در منابع درباره تعداد فرزندان امام (علیه السلام) نیز اختلاف نظر وجود دارد و مورّخین علاوه بر اختلاف در تعداد، اسامی را هم متفاوت ذکر نموده اند.

نام کودک خردسال

منابع تاریخی نام این کودک خردسال را متفاوت ذکر کرده اند؛ در برخی منابع از او (بدون ذکر نام) از عناوینی همچون؛ «صبی، صغیر، طفل، رضیع، غلام، ابن و ولدی الرضیع» استفاده شده است، در برخی منابع «عبدالله» ذکر کرده اند و برخی دیگر «علی اصغر» ذکر شده است و برخی دیگر از مورخین علاوه بر علی اکبر (علیه السلام)، دو فرزند برای حضرت ذکر نموده اند به نام های عبدالله و علی اصغر که در عاشورا شهید شده اند، یعنی این ها را دو فرزند جداگانه دانسته اند.

خلاصه اینکه در این زمینه مورخین چهارگروه شده اند:

1. عده ی بدون ذکر نام، از این فرزند یادکرده اند.

2. گروهی او را عبدالله گفته اند.

3. گروهی او را علی یا علی اصغر نامیده اند.

4. وعده ای هم قائل اند که این دو، دو فرزند جدا از هم هستند، به نام های عبدالله و علی اصغر.

گروه اول:

مورخان و مقتل نویسان شیعه و سنی که از این فرزند، تصریح به نام خاصی نکرده اند، بلکه با تعابیری همچون؛ صبی، صغیر، طفل، رضیع، ابن و غلام از او یاد کرده اندعبارتند از:الف) مورخان اهل سنّت

1. محمد بن سعد بن منیع زُهری (متوفای 230 ق) در کتاب «طبقات» می گوید: صَبِیٌّ مِن صِبیانِ الحُسین (علیه السلام)؛ کودکی از فرزندان حسین (علیه السلام). (ابن سعد، 1405 ق: 470/1)

2. ابوحنیفه احمد بن داوود دینوری (م 282 یا 290 ق) در کتاب «اخبار الطوال»

ص: 65

می گوید: فَدَعا بِصَبِیٍّ لَهُ صَغیرٍ؛ کودک خردسالش را طلبید. (دینوری، بی تا: 258)

3. ابو جعفر محمد بن جریر طبری (متوفای 310 ق) در کتاب «تاریخ الامم و الملوک» که اکثر روایات مقتل ابی مخنف را همراه با ذکر دقیق اسناد آن نقل نموده است:

الف) آن جا که از زبان عمّار دُهنی نقل نموده می گوید: ابناً لَهُ؛ پسر حسین (علیه السلام).

ب) در جایی که از زبان ابی مخنف نقل می کند می گوید: صَبّیٍّ؛ کودک.

و در ادامه می افزاید: این کودک را عبدالله بن حسین پنداشته اند.

ج) و زمانی که از زبان هشام بن محمد کلبی نقل روایت می کند عبارت «عبدالله بن حسین بن علی» را آورده است.

در واقع طبری در دو نقل از ابی مخنف و عمار دُهنی تصریح به نام خاصی نمی کند، ولی در نقل هشام بن محمد کلبی از این فرزند بنام «عبدالله بن حسین» یاد کرده است. (طبری، 1409 ه-. ق: 342/4 و 332/3)

گفتنی است که طبری گزارش های واقعه عاشورا را از زبان هشام بن محمد بن سائب کلبی که شاگرد ابی مخنف بوده نقل می کند با تعابیری همانند «قال هشام بن محمد عن ابی مخنف» یا «قال هشام قال ابی مخنف» و یا «حدثتُ عن هشام عن ابی مخنف». افزون بر این، طبری از خودِ مقتل هشام نیز بهره بسیار برده و برخی گزارش ها را که هشام از غیر ابی مخنف نقل کرده، آورده است، در حقیقت، هشام همه کتاب یا بیشتر روایات ابی مخنف را با اضافاتی که از طرق دیگر داشته، بصورت کتابی تدوین و تنظیم کرده، آنگاه یک قرن بعد، طبری از آن بهره کامل برده است.

همچنین طبری نقل های مهمی از امام باقر (علیه السلام) به روایت «عمّار دُهنی» دارد که وی گاه خبری را از این طریق نقل کرده و بعد به گفته خود، مفصل تر از آن را از طریق ابی مخنف نقل می کند.

4. ابوالفرج علی بن حسین اُمَوی اصفهانی (284 تا 356 ق) در کتاب «مقاتل الطالبین» زمانی که از محمد بن حسین اَشنانی از عباد بن یعقوب از مُورَّع بن سویید بن قیس نقل می کند، می گوید: اِبنُهُ الصَّغیرُ؛ پسر خردسالش. اما وقتی که از

ص: 66

احمد بن شُبیب از احمد بن حَرث از مدائنی از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم نقل می کند، می گوید: دَعَا الحُسَینُ بِغُلامٍ؛ حسین کودکی از پسرانش را خواست ... . (اصفهانی، بی تا: 90)

5. ابوالمظفریوسف بن قِزُغلی بن عبدالله مشهور به سبط بن جوزی (581-654 ق) در کتاب «تذکره الخواص» می گوید: طفل؛ کودک. (ابن جوزی، بی تا، 263)1. شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی (م 748 ق) در کتاب «سِیَرُ اعلام النبلاء» می گوید: ابنًا لَهُ اَی لِلامامِ الحُسَینِ (علیه السلام)؛ پسر حسین (علیه السلام). (ذهبی، 1401: 309 و 302/3)

ب) مورخان شیعی

1. ابن واضح احمد بن ابی یعقوب بن جعفر (م 292 ق) در کتاب «تاریخ یعقوبی» می گوید: مولود قد وُلِدَلَهُ فی تِلکِ الساعَه ... اذ اَتاهُ سَهمٌ فَوَقَعَ فِی حَلقِ الصَّبِیِّ...؛ کودکی که در همان ساعت متولد شده بود ... تیری آمد و در گلوی کودک نشست ... . (یعقوبی، 1379 ق: 245/2)

2. ابوالحسن علی بن حسین بن علی مسعودی (م 346 ق) در کتاب «مروج الذهب و معادن الجوهر» می گوید: اِبنَاً لَهُ؛ پسر حسین (علیه السلام). (مسعودی،1861: 70/3)

3. سیّدرضی الدین علی بن موسی بن جعفرحلّی معروف به سیّدبن طاووس (م 664 ق) در کتاب «لهوف» می گوید: وَلَدِیَ الصَّغِیرَ؛ کودک خردسالم. (ابن طاووس، 1382: 157)

شایان ذکر است که سیّد بن طاووس در کتاب «الاقبال الاعمال» در اعمال روز عاشورا زیارت نامه ای را برای سیدالشهدا (علیه السلام) نقل می نماید، در آن زیارت نامه، در دو مورد نام دو تن از شهدای کربلا ذکر شده است، که یکی از آن ها حضرت علی اصغر (علیه السلام) است، در فرازی از این زیارت نامه آمده است:

صَلّی الله عَلَیکَ وَعَلَیهِم وَعَلی وَلَدِکَ عَلیٍّ الاَصغَرِ الّذِی فُجِعَت بِهِ؛ درود خدا بر شما و بر آن ها و بر علی اصغر (علیه السلام)، همان کسی که دل ها (در سوگ او)

ص: 67

به درد آمد. (ابن طاووس، بی تا: 275)

همچنین سیّد در زیارت ناحیه مقدسه ای که نام بیش از هشتاد و دو نفر از شهدای کربلا در آن ذکر شده و در کتاب اقبال خویش آن را آورده می گوید: السلام عَلی عَبدِاللهِ بنِ الحُسَینِ، الطِّفل الرَّضِیع، المَرمِیِّ الصَّریع المُتَشَحِّطِ دَمَاً، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ؛ اَلمَذبُوحِ بِالسَّهمِ فِی حِجرِ اَبِیهِ لَعَنَ اللهُ رامِیهِ حَرمَلَهَ بنَ کاهِلِ الاَسَدِیّ وَ ذَویهِ؛ سلام بر عبدالله پسر حسین (علیه السلام)، کودک شیرخوار، تیرخورده، به زمین افتاده، به خون غلطیده، که خونش به سوی آسمان بالا رفت و در آغوش پدرش به وسیله تیر ذبح شد، تیرانداز به او و پژمرده کننده اش، حرمله بن کاهل اسدی از رحمت الهی دور باد! (ابن طاوس، بی تا: 577)

همان گونه که ملاحظه شد در زیارت عاشورا به نام «علی اصغر (علیه السلام)» و در زیارت ناحیه مقدسه، به نام «عبدالله رضیع» از این فرزند یاد شد. با توجه به آنکه هر دو زیارت در «الاقبال الاعمال» موجود است، احتمال دارد این دو نفر، دو فرزند جداگانه باشند و علی اصغر غیر از عبدالله رضیع باشد.

4. ابوریحان بیرونی (متولد 362 ق) درکتاب «آثار الباقیه» می گوید: روز عاشورا نوزاد پسری خداوند متعال به امام حسین (علیه السلام) عطا فرمود. (بیرونی، بی تا: 218/2)

گروه دوم:

مورخان و مقتل نویسان شیعه وسنی که نام این فرزند را «عبدالله» گفته اند عبارت اند از:

الف) مورخان اهل سنّت

1. احمد بن یحیی بَلاذُری (م 279 ق) در کتاب «انساب الاشراف» می گوید: عبدالله بن حسین (علیه السلام). (بلاذری، 1405 ق: 407/3)

2. حمیدبن احمد بن محمد محلّی (م 652 ق) درکتاب «الحدائق الوردیه فی مناقب الائمه الزیدیه» می گوید: کودکی که هنگام ظهر روز دهم محرم به دنیا آمد ... و او را عبدالله نام نهاد ... . (محلّی، بی تا: 103)

ص: 68

3. ابوالحسن عزّالدین علی بن محمد شیبانی معروف به ابن اثیر (م 630 ق) در کتاب «الکامل فی التاریخ» عبارتش مثل محمد بن جریر طبری از هشام بن محمد کلبی است که از این فرزند بنام «عبدالله بن حسین» یاد کرده است. (ابن اثیر، 1408 ق: 581 و 570/2)

4. ابوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر (710-774 ق) در کتاب «البدایه والنهایه» می گوید: صَبِیٍّ صَغِیرٍ مِن اَولادِهِ اِسمُهُ عَبدُالله؛ کودک خرسالی از فرزندانش به نام عبدالله ... . (ابن کثیر، 1408 ق: 186/8)

ب) مورخان شیعی

1. ابوعبدالله محمد بن محمدبن نعمان معروف به شیخ مفید (336-413 ق) در کتاب «ارشاد» می گوید: فَاُتِیَ بِابنه عبدالله بن الحسین وَ هُوَ طِفلٌ؛ فرزندش عبدالله بن الحسین (علیه السلام) را که خردسال بود، برایش آوردند... . (مفید، 1414 ق، 108/2)

2. فضیل بن زبیر اسدی رسّان کوفی - از اصحاب امام باقر و امام صادق (علیه السلام) - در کتاب «تسمیه من قتل مع الحسین من ولده واخوته و اهل بیته و شیعته» می گوید: برای حسین در هنگام جنگ، آن فرزند به دنیا آمد ...و او را عبدالله نامید ... . (ابن زبیر، 1406 ق: 150)

3. ابوالحسین یحیی بن حسین بن اسماعیل شجری (412-479 یا 499 ق) درکتاب «امالی الخمیسیه» می گوید: عبدالله بن حسین (علیه السلام). (الامالی للشجری: 171/1)

4. نجم الدین جعفر بن محمد حلّی معروف به ابن نُما حلّی (م 645 ق) در کتاب «مثیر الاحزان» می گوید: دَعا بِابنهِ عَبدِاللهِ وَ هُوَ طِفلٌ؛ و فرزندش عبدالله را که خردسال بود خواست. (ابن نما، 1369 ق: 70)

5. ابومنصوراحمد بن علی بن ابی طالب طَبرسی (م 461 ق) درکتاب «احتجاج» می گوید: وابن آخَرُ فِی الرِضاع اِسمُهُ عَبدُاللهِ ... ناوِلونی ذلک الطِّفل؛ و پسر دیگری بنام عبدالله که شیرخوار بود ... آن کودک را به من بدهید، تا با او خداحافظی کنم. (طبرسی، 1380 ش: 101/2)

ص: 69

6. امین الاسلام فضل بن حسن طَبرسی (م 548 ق) در کتاب «اعلام الوری باعَلام الهدی»، تعبیرش مثل ارشاد شیخ مفید است. (طبرسی، بی تا: 478 و 466/1)

گروه سوم:

مورخان و مقتل نویسان شیعه و سنّی که نام این فرزند را «علی یا علی اصغر» گزارش کرده اند عبارت اند از:

1. ابومحمد احمد بن اعثم کوفی (م حدود 314 ق) درکتاب «الفتوح» می گوید: وله ابن آخر یقال له علیّ فی الرضاع؛ و برای او فرزندی دیگر بود که به او علیّ می گفتند وشیرخوار بود. (ابن اعثم کوفی، بی تا: 131/5)

2. ابوالمؤیّد موفق بن احمد بن ابی سعید خوارزمی مکی مشهور به اَخطَب خوارزم (م 568 ق) در کتاب «مقتل الحسین» می گوید: ناوِلُونی عَلِیَّاً الطِّفلَ حتّی اَوُ دِّعَهُ؛ علی کودک خردسال را به من بدهید، تا با او خداحافظی کنم. (خوارزمی، بی تا: 37/2)

3. صفی الدین محمد بن تاج الدین در «الاصیلی فی انساب الطالبین»(ابن طقطقی حسنی، 1418 ق: 143)، علامه اربلی در «کشف الغمه فی معرفه الائمه»(م 692 ق)(اربلی، بی تا: 250/2) وابن شهرآشوب در «مناقب آل ابی طالب»(م 588 ق) (مازندرانی، بی تا: 109/4) درلیست شهدای کربلا این گونه گزارش نموده اند: وعلیُّ الاَصغَرِ اَصابَهُ سَهمُ بِکَربلاء فمات.

واین صراحت در نام علی اصغر (علیه السلام) دارد.

گروه چهارم:

برخی از مورخین معتقدند که در کربلا و در روز عاشورا علاوه بر علی اکبر فرزند امام حسین (علیه السلام)، دو طفل دیگر از فرزندان ایشان بنام های علی اصغر و عبدالله هم به شهادت رسیده اند:

البته برخی همچون؛ ابن زبیر، یعقوبی وابوریحان بیرونی معتقدندکه یکی از این دو طفل درهمان روز عاشورا به دنیا آمد و در همان روز هم، به شهادت رسید. (یعقوبی، 1379 ق: 245/2؛ محلّی، بی تا: 103؛ ابن زبیر، 1406 ق:

ص: 70

150؛ بیرونی، بی تا: 218/2)

محمد بن طلحه شافعی دمشقی (م 654 ق) درکتاب «مطالب السّؤول فی مناقب آل الرسول»، علی اصغر و عبدالله را دو فرزند جداگانه می داند که هر دو در روز عاشورا و در کربلا به شهادت رسیده اند.

وی می گوید: اَمّا علیُّ الاَصغَرِ جاءَهُ سَهمٌ وَ هُوَ طِفلٌ؛ به علی اصغر که خردسال بود، تیری رسید.

سپس می افزاید: وَقِیلَ اِنَّ عَبدَاللهِ – اَیضاً – قُتِلَ مَعَ اَبِیهِ شَهِیداً؛ همچنین گفته شده که عبدالله نیز با پدرش کشته شد و به شهادت رسید. (ابن طلحه شافعی، بی تا: 73)

همچنین قبلاً اشاره شد که سیّد ابن طاووس درکتاب «الاقبال الاعمال»، بحث زیارت نامه روز عاشورا برای امام حسین (علیه السلام) از این فرزند تعبیر به «علی اصغر» نموده است و همو در همان کتاب در بحث زیارت ناحیه مقدسه از این فرزند به عنوان «عبدالله رضیع» یاد می کند. (ابن طاووس، بی تا، 577، 275) لذا با توجه به این دو تعبیر، استنباط این است که این دو طفل، دو نفر جداگانه اند. و علی اصغر غیر از عبدالله رضیع است.

نسب کودک

پدر بزرگوار ایشان حضرت سیّدالشهداء، اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و مادرشان «رُباب» دختر «اِمرءُ القَیسِ بنِ عُدی بن اَوسِ بنِ جابِر بنِ کَعبِ بنِ علی ام بنِ جِنابِ بنِ کَلب» بود. اِمرءُ القیس در زمان خلیفه دوم به مدینه آمد و مسلمان شد، وی از همان ابتداء امیر مسلمانان قبیله قضاعه شد و پس از مسلمانی، سه دختر خود را به امام علی (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) تزویج کرد. (بلاذری، 1996 م: 415/2؛ اصفهانی، بی تا: 89؛ ابن کثیر: 229/8)

رباب که به همسری امام حسین (علیه السلام) درآمد، نزد آن حضرت منزلتی عظیم یافت

ص: 71

و مورد علاقه شدید آن حضرت واقع شد، این دو بیت از امام حسین (علیه السلام) در حق او نقل شده است:

لَعَمرُکَ اِنَّنِی لَاُحِبُّ داراً *** تَکُون بِهَا سَکِینَهُ وَالرُّبابُ

اُحِبُّهُما وَ ابذُلُ جُلَّ مالی *** وَلَیسَ لِعاتِبٍ عِندی عِتابٌ

به جانت قسم! من خانه ای را دوست دارم که سیکنه و رباب در آن باشند، آن دو را دوست دارم و تمام مالم را برای آن ها خرج می کنم و هیچ سرزنش کننده ای حق سرزنش و درشتی ندارد. (اصفهانی، بی تا: 89؛ ابن جوزی، بی تا: 265؛ ابن قتیبه، 1373: 214؛ ابن اثیر: 209/11؛ طبری: 468/5)

«رباب» همراه زینب کبری (علیه السلام) و سایر بانوان اهل بیت (علیه السلام) به اسارت برده شد و در مجلس ابن زیاد، سر مطهر امام حسین (علیه السلام) را از میان طشت برداشت و بغل نمود و بوسید و آهی کشید؛ آن گاه این شعر را خواند:

واحُسَینا وَلَستُ اَنسی حُسَینا *** اَقَصَدَتهُ اَسِنَّهُ الاَعداءِ

غادَروهُ بِکَربَلاءِ صَرِیعاً *** لاسَقَی الغیث بعده کربلاء

وای حسین! من حسین را هرگز فراموش نخواهم کرد، آیا نیزه های دشمن او را نشانه رفت؛ دشمنان با او نیرنگ کردند و او را در حالی که روی زمین افتاده بود رها کردند، بعد از او باران، زمین کربلا را سیراب نکند. (ابن جوزی، بی تا:233)

او با سرودن همین دو بیت، راه بسیاری از تحریف ها را بست و گفت: که امام (علیه السلام) در راه خدا به شهادت رسید و با شمشیر او راپاره پاره کردند، نه بدنش را به خاک سپردند، نه بر او نماز خواندند و نه احترام کردند. هنگامی که اسراء به مدینه بازگشتند، عده ای از اشراف قریش و حتی یزید از وی خواستگاری کردند، ولی نپذیرفت و گفت:

لا اتخذ حمواً بعد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خویشاوندی قبول نمی کنم. (ابن جوزی، بی تا: 265؛ ابن اثیر، 1408 ق: 579/ 2)

وی یکسال در کمال سختی و ناراحتی زندگی کرد و سرانجام از شدت حزن و اندوه درگذشت. (ابن اثیر، همان:209/11)

ص: 72

سن کودک

درباره سن این کودک خردسال، هیچ کدام از منابع کهن و قابل استناد همچون؛ تاریخ طبری، اخبار الطوال دینوری، مقاتل الطالبین اصفهانی، ارشاد شیخ مفید، تذکره الخواص ابن جوزی و ... اظهار نظری نکرده اند و تنها به عناوینی همانند؛ صبی، صغیر، طفل و رضیع اکتفاء نموده اند، امابرخی ازمورخین بیاناتی دارند که ذکر آن ها خالی از فائده نیست:

1. فضیل بن زبیر اسدی رسّان کوفی - زنده تا عصر امام صادق (علیه السلام) - و ابن واضح یعقوبی مورّخ وجغرافی دان شهیر شیعی (م 292 ق) و ابوریحان بیرونی صاحب آثار الباقیه (متولد 362) بر این باورند که این طفل در روز عاشورا به دنیا آمده است. (کوفی اسدی، 1406 ق: 150؛ یعقوبی، بی تا: 245/2؛ بیرونی، بی تا: 218/2)

2. برخی دیگر از مورخان مانند محمد بن سعد (م 230 ق) از پسری سه ساله برای امام حسین(علیه السلام) سخن به میان آورده؛ که عُقبه بن بشر اسدی او را با تیری شهید کرد. (ابن سعد، 1408 ق: 182)

3. خواجه نصیر الدین طوسی (598 – 672 ق) در کتاب نقد المحصل می نویسد: فرزند دیگر امام حسین (علیه السلام) که هفت سال داشت و نام او علی می باشد در روز عاشورا شهید شده است. (طوسی، بی تا: 179)

4. ابوعلی بلعمی از مورّخان قرن چهارم، ذیل گزارش چگونگی شهادت طفل شیرخوار، او را یک ساله دانسته است. (بلعمی، 1377: 710/4)

5. شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی (م 748 ق) از عالمان بسیار مشهور و پرکار اهل سنّت در قرن هشتم نیز از شهادت طفلی سه ساله یاد کرده است. (ذهبی، 1413 ق: 302/3)

6. کسائی مروزی از شعرای عهد سامانی و غزنوی ونخستین شاعر پارسی گوی اشعار مذهبی (م 394 ق) در بیتی از طفلی، 5 ماهه یاد کرده است:

آن پنج ماهه

ص: 73

کودک، باری چه کرد و یحک کز پای تا به تارک، مجروح شد مفاجاه (صاحبکاری، 1379: 169)

همان گونه که ملاحظه شد در منابع کهن درباره سن این طفل گزارشی ارائه نشده است و آنچه امروزه در منابر و محافل روضه خوانی شهرت پیدا کرده که وی در شب دهم رجب سال شصت هجری قمری در مدینه منوره، هیجده روز قبل از حرکت کاروان امام حسین (علیه السلام) به سوی مکه و سپس به کربلا، دیده به جهان گشود و آن را سرانجام شش ماهه می دانند هیچ مدرک معتبری ندارد. البته این نکته نیز قابل تأمل است که در برخی از منابع همچون الفتوح ابن اعثم و مطالب السؤول ابن طلحه شافعی ذکر شده است که امام حسین (علیه السلام) بر پیکر طفل خود بعد از شهادت نماز خواندند. (ابن اعثم، بی تا: 131/5؛ ابن طلحه، بی تا: 73) قاعدتاً بر طفلی که سن او واجد شرایط خواندن نماز میت است، نماز خوانده می شود، پس آن طفلی که امام (علیه السلام) برآن نماز خوانده است، باید سن او کمتر از شش سال نباشد.همان گونه که صاحب کتاب ارزشمند «تحقیقی درباره اولین اربعین حضرت سیدالشّهداء» ازعلمای معاصر، دراین زمینه می گوید: از نماز خواندن امام (علیه السلام) بر آن طفلی که تیر خورده، ظاهر می شود که علی اصغر (علیه السلام) چنان که گفته شد شش سال داشته و ظاهر نماز خواندن امام (علیه السلام) در وجوب است و به کمتر از طفل شش ساله نماز واجب نیست و استحباب نماز بر طفلی که شش سال نداشته باشد هم معلوم نیست، اگرچه بعضی ها فتوا به استحباب داده اند، ولی تحقیق علمی آن است که مورد اشکال بوده، مگر به رجاء و مطلوبیّت خوانده شود. (قاضی طباطبایی، 1383 ش: 368)

چگونگی شهادت کودک

شایان ذکر است که نحوه شهادت این کودک، در منابع کهن به دو صورت نقل شده است:

1. شهادت در کنار خیمه ها، هنگام وداع.

2. شهادت در مقابل لشکر دشمن، پس از طلب آب برای وی.

ص: 74

الف) منابع اهل تسنن

1. محمد بن سعد بن منیع زُهری (م 230 ق) می گوید: حسین نشسته بود و بالاپوش خَزِ تیره رنگی بر تن داشت و از چپ و راستش، تیر می بارید، پسری سه ساله، پیش رویش بود که عُقَبه بن بِشر اسدی، تیری به سویش انداخت و او را کشت ... .

همچنین کودکی از فرزندان حسین (علیه السلام) دوید تا بیاید و در دامان او بنشیند، مردی تیری به سوی او انداخت که به گودی گلویش رسید و او را کشت. (ابن سعد، 1405: 470/1)

2. احمد بن یحیی جابر بلاذُری (م 230 ق): شبیه عبارات شیخ مفیدرا نقل می کند. (بلاذری، 1405 ق: 407/3)

3. ابوجعفر محمد بن جریر طبری (م 310 ق) به نقل از ابومخنف می گوید: سلیمان بن ابی راشد، از حمید بن مسلم برایم نقل کرد که وقتی حسین (علیه السلام) نشست، یکی از کودکانش را برایش آوردند، حسین (علیه السلام) او را در دامنش نشاند، این کودک را عبدالله بن حسین پنداشته اند. عُقبه بن بشیر اسدی گفته است: امام باقر (علیه السلام) به من فرمود: ما ازشما بنی اسد، خونی طلب داریم. گفتم: گناه من در این میان چیست! خدایت رحمت کند، ای ابوجعفر؟ ماجرا چیست؟ حسین (علیه السلام) فرمود: یکی ازکودکان حسین (علیه السلام) را برایش آوردند، در دامنش نشسته بود که یکی از شما – ای بنی اسد – تیری به سویش انداخت و او را ذبح کرد، حسین (علیه السلام) خونش را گرفت و هنگامی که کفِ دو دستش از آن خون، پُر شد، آن را بر زمین ریخت و سپس گفت: ای خدا! اگر یاری آسمانی ات را از ما دریغ کردی، آن را برای جای بهتری قرار ده و انتقام ما را از این ستم پیشگان بگیر. (طبری، 1409 ق: 342/4 و 332/3)همچنین طبری به نقل از عمّار دُهنی از امام باقر (علیه السلام) نقل می کند: تیری آمد و به پسر حسین(علیه السلام) -که در دامنش بود - اصابت کرد، حسین (علیه السلام) خون را از - چهره - او پاک می کرد و می گفت: خدایا! میان ما و مردمی که دعوتمان کردند تا یاری مان دهند، اما ما را کشتند حکم بران. (همان: 293/4)

ص: 75

4. ابوحنیفه احمد بن داوود دینوری (م 282 یا 290 ق) می گوید: حسین (علیه السلام) تنها ماند، مالک بن بِشر کِندی به او حمله بُرد و با شمشیر، بر سرش زد که کلاهِ لباس خَز او را پاره کرد و شمشیر به سرش رسید و آن را زخمی کرد، حسین (علیه السلام) آن لباس را انداخت و کلاهی خواست، آن را به سر نهاد و عمامه ای بست و نشست، سپس کودک خردسالش را طلبید و در دامانش نشاند، که مردی از بنی اسد، آن کودک را در همان جایی که بود با تیری بلند زد و کُشت. (دینوری، 1960: 258)

5. ابومحمد احمد بن اعثم کوفی (م حدود 314 ق) می گوید: و برای او فرزندی دیگر بود که به او علی می گفتند و شیرخوار بود، پس حسین (علیه السلام) جلوی باب خیمه آمد و گفت: آن طفل را بدهید تا با او وداع کنم، پس آن کودک را به دست او دادند، پس خواست تا او را ببوسد در حالی که می گفت: ای فرزندم! وای بر این گروه، در آن وقتی که جدّم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دشمن آن ها باشد، پس ناگاه تیری آمد و در گلوی آن طفل خورد و او را کشت، سپس حسین (علیه السلام) از اسب خود پایین آمد و با غلاف شمشیر خود برای او قبری حفر کرد و آن طفل را به خونش آغشته نمود و بر او نماز خواند، دفنش نمود. (ابن اعثم کوفی، بی تا: 131/5)

6. ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوّب شامی طَبَرانی (260-360 ق): شبیه عبارات شیخ مفید را نقل می کند. (طبرانی، بی تا: 103/3)

7. ابوالفرج علی بن حسین اُمَوی اصفهانی (284 تا 356 ق) به نقل از مُوَرّع بن سویید بن قیس می گوید: یکی از حاضران در کنار حسین (علیه السلام) برایمان گفت: همراه حسین (علیه السلام) پسر خردسالش هم بود که تیری آمدودرگلویش نشست، حسین (علیه السلام) خون را از گلوی او وگودی زیرگلویش می گرفت و به سوی آسمان می پاشید و از چیزی – به زمین – باز نمی گشت، حسین (علیه السلام) می گفت: خدایا! نزد تو، از بچه شتر – صالح (علیه السلام) – کمتر نباشد. (اصفهانی، بی تا: 90)

همچنین وی می گوید: عبدالله بن حسین (علیه السلام)، روزی که کشته شد، خردسال بود، تیری آمد و او را در همان دامان پدرش ذبح کرد. احمد بن شُبَیب از احمد بن حَرث از مدائنی از ابومخنف از سلیمان بن ابی راشد از حُمید بن مسلم برایم نقل کرد که گفت: حسین (علیه السلام) کودکی

ص: 76

– از پسرانش – را خواست او را در دامانش نشاند که عُقبه بن بِشر تیری به سوی او انداخت و او را ذبح کرد. (همان: 90)

ابوالمؤیّد موفق بن احمد بن ابی سعید خوارزمی مکی (م 568 ق) می گوید: حسین(علیه السلام) هنگامی که با فاجعه – از دست دادن – خاندان و فرزندانش روبه رو- شد و جز او و زنان و کودکان و فرزند بیمارش کسی نماند، ندا داد «آیا مدافعی هست که از حرم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا دفاع کند؟1. آیا یکتاپرستی هست که در حق ما، از خدا بهراسد؟ آیا فریادرسی هست که به امید خدا، به داد ما برسد؟ آیا یاوری هست که به خاطر پاداش خدا به ما کمک کند؟». صدای زنان به گریه و ناله بلند شد، حسین (علیه السلام) به جلوی در خیمه آمد و گفت: «علی، کودک خردسال را به من بدهید تا با او خداحافظی کنم». کودک را به او دادند، امام (علیه السلام) او را می بوسید و می گفت: وای بر این مردم که طرفِ دعوایشان، جدّ توست.

همان هنگام که کودک در دامان حسین (علیه السلام) بود، حرمله بن کاهِل اسدی، تیری به سوی او پرتاب کرد و او را در دامان ایشان ذبح کرد، حسین (علیه السلام) خون او را گرفت تا آن که کفِ دستش پر شد، سپس آن را به سوی آسمان پاشید و گفت: خدایا اگر یاری ات را از ما دریغ گردانی، آن را در جای بهتر برای ما قرار بده. سپس حسین (علیه السلام) از اسبش فرود آمد و با دسته شمشیرش، چاله ای برای او کَند و او را به خون آمیخته کرد – و به خاک سپرد – و بر او درود فرستاد. (خوارزمی، بی تا: 37/2)

2. ابوالمظفر یوسف بن قِزُغلی بن عبدالله مشهور به سبط بن جوزی (581-654 ق) به نقل از هشام بن محمد کلبی (شاگرد ابی مخنف و راوی مقتل وی) می گوید: وقتی حسین (علیه السلام) دید که آن ها بر کشتن او پافشاری می کنند، قرآنی را گرفت و آن را باز کرد و بر سرش نهاد و ندا داد: کتاب خدا و نیز جدّم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده خدا، میان من و شما – داوری کند – ای مردم برای چه خونم را حلال می شمرید؟ ... همچنین حسین (علیه السلام) به سوی یکی از کودکانش که از تشنگی می گریست، رفت. او را بر سر دست گرفت و گفت: ای قوم! اگر بر من رحم نمی کنید، بر این کودک رحم کنید.

در این حال، مردی از آنان، تیری به سوی او انداخت و ذبحش کرد،

ص: 77

حسین (علیه السلام) می گریست و می گفت: خدایا! میان ما و گروهی که ما را دعوت کردند تا ما را یاری دهند، اما ما را کشتند داوری کن. در این هنگام از آسمان، ندا می رسید: او را واگذار – ای حسین – که او را در بهشت شیر می دهند. (ابن جوزی، بی تا: 263 و 227)

3. محمد بن طلحه شافعی دمشقی (م 654 ق) می گوید: حسین (علیه السلام) فرزندی خردسال داشت که از سوی دشمنان تیری آمد و او را کشت، حسین (علیه السلام) خون کودک را به بدن او مالید و با شمشیر خود، گودالی برایش کَند و بر او نماز خواند و او را به خاک سپرد و این شعر را خواند: این قوم، خیانت کردندوپیش تر نیز از پاداش خداوند – که پروردگار اِنس و جنّ است – روی گرداندند ... . و به علی اصغر نیز – که خردسال بود – تیری رسید و او را کُشت که به هنگام نقل اشعار – حسین (علیه السلام) – پس از کشته شدنش ذکرش گذشت. همچنین گفته شد که عبدالله نیز با پدرش کشته شد و به شهادت رسید. (ابن طلحه شافعی، بی تا: 73)

ابوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر (710-774 ق) به نقل از ابی مخنف می گوید: حسین (علیه السلام) درماند و بر درِ خیمه اش نشست، کودک خردسالی از فرزندانش به نام عبدالله را برایش آوردند. او را در دامانش نشاند و به بوسیدن و بوییدن او و خداحافظی با او مشغول بود و به1. خانواده اش وصیّت می کرد؛ که در این حال، مردی از بنی اسد بنام «پسر آتش افروز»، تیری به سوی او انداخت و آن پسر را ذبح کرد، حسین (علیه السلام) خون را در دستش گرفت به سوی آسمان پاشید و گفت: پروردگارا! اگر یاریِ آسمانی ات را از ما دریغ داشتی، آن را برای جای بهتری قرار ده و انتقام ما را از این ستمکاران بگیرد. (ابن کثیر، 1408 ق: 186/8)

ب) منابع شیعی

1. ابن واضح احمد بن ابی یعقوب بن جعفر معروف به یعقوبی (م 292 ق) می گوید: یاران حسین (علیه السلام) یک به یک، گام پیش نهادند – و شهید شدند – تا این که حسین (علیه السلام) تنها ماندو هیچ یک از – مردان – خانواده وفرزندان و نزدیکانش با او

ص: 78

نماند، او بر بالای اسبش بود، کودکی را که همان ساعت متولد شده بود، برایش آوردند، حسین در گوشش اذان گفت وکام او را بر می داشت که تیری آمد ودرگلوی کودک نشست و ذبحش کرد.

حسین (علیه السلام) تیر را از گلوی او بیرون کشید و خونش را به بدن او مالید و گفت: به خدا سوگند! تو نزد خدا، از شتر صالح، گرامی تر و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز نزد خدا از صالح گرامی تر است. سپس آمد و او را کنار فرزندان و برادرزادگانش نهاد. (یعقوبی، 1379 ق: 245/2)

2. ابوریحان بیرونی (362 متولد) می گوید: در روز عاشورا نوزاد پسری، خداوند متعال به امام حسین (علیه السلام) عطا فرمود، امام سوار بر اسب بود که آن مولود را آوردند تا حضرت در گوشه او اذان و اقامه بگوید، امام (علیه السلام) در گوش او اذان و اقامه گفت و کام او با آب دهان مبارک خود برداشت و خم شد که او را ببوسد، ناگاه تیری آمد او را ذبح نمود. امام فرمود: تو از ناقه صالح اکرم هستی و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از صالح گرامی تراست. (ابوریحان: 218/2)

3. ابوعبدالله محمدبن محمدبن نعمان بغدادی معروف به شیخ مفید (336-413 ق) می گوید: حسین (علیه السلام) جلوی خیمه نشست، فرزندش عبدالله بن حسین را – که خردسال بود – برایش آوردند؛ امام (علیه السلام) او را در دامانش نشاند، مردی از بنی اسد، او را با تیری زد و ذبحش کرد، حسین (علیه السلام) خون او را گرفت و هنگامی که کفِ دستش پر شد، آن را بر زمین ریخت، سپس گفت: پروردگارا! اگر یاریِ آسمانی ات را از ما دریغ داشتی، آن را برای جای بهتری قرار بده و انتقام ما را از این مردم ستمکار بگیر. سپس آن کودک را آورد و کنار تشنگان خداندان قرار داد. (مفید، 1413 ق: 108/ 2)

ابومنصور احمد بن علی بن ابیطالب طبرسی (461 ه. ق) می گوید: هنگامی که یاران و نزدیکان حسین (علیه السلام) کشته شدند او یکّه و تنها ماند و کسی جز پسرش علی زین العابدین و پسری دیگر بنام عبدالله – که شیرخوار بود – با او نبود، حسین به جلوی درِ خیمه آمد و گفت «آن کودک را به من بدهید تا با او خداحافظی کنم»، آن کودک را به او دادند، کودک را می بوسید و می گفت: پسرکم! وای بر این مردم که

ص: 79

طرف دعوایشان، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. گفته1. شده در همین حال، تیری آمد و بر گودی گلوی کودک نشست و او را کشت، حسین (علیه السلام) از اسبش فرود آمد و با قبضه شمشیرش، گودالی کَند و کودک را با خون آغشته اش، در آن دفن کرد. (طبرسی، 1380 ش: 101/2)

2. ابوالحسین یحیی بن حسین بن اسماعیل شجری (412 – 479 یا 499 ق) به نقل از زید بن علی بن الحسین (علیه السلام) و یحیی بن امّ طویل و عبدالله بن شریک عامری و غیر ایشان در یادکرد نام های کشته شدگان کربلا می گوید: ... عبدالله بن حسین که مادرش رباب، دختر امرؤالقیس بن عَدی بن اوس بن جابر بن کعب بن حکیم کَلبی بود، او را حرمله بن کاهل اسدی و البی کشت، او در هنگام نبرد – در روز عاشورا – به دنیا آمد، وی را نزد امام حسین (علیه السلام) – که نشسته بود – آوردند، امام (علیه السلام) او را گرفت و در دامانش نشاند و کامش را با آب دهان خود برگرفت و او را «عبدالله» نامید که در این میان، حرمله بن کاهل او را با تیری زد و گلویش را شکافت، حسین (علیه السلام) خونش را گرفت و آن را جمع نمود و به آسمان پاشید که قطره ای از آن خون، به زمین باز نگشت.

فُضیل می گوید: ابووَرد برایم گفت که شنیده، امام باقر (علیه السلام) می فرمود: اگر قطره ای از آن خون به زمین می افتاد، عذاب نازل می شد. این همانی است که شاعر، در باره اش گفته است:

... و خونی دیگر – عبدالله شیرخوار – نزد قبیله بنی اسد، به شمار و یاد است (شجری، بی تا: 171)

3. امین الاسلام فضل بن حسن طَبرِسی (م 548 ق) می گوید: ... حسین (علیه السلام) روبروی خیمه نشست، پسرش عبدالله بن حسین را از چادر آوردند که کودک بود، حسین (علیه السلام) او را بر دامان نهاد؛ مردی از خاندان اسد تیری به سوی او رها کرد و گلویش را درید و او را کشت، حسین کف دستش را از خون کودک پرکرد و به زمین ریخت و گفت: پروردگارا! اگر یاری دادن به ما را از آسمان بازداشتی، کاری کن، که فرجام نیکی پیش آید و انتقام ما را از این ستمکاران بگیر. سپس او را بر دو در کنار کشتگان خاندانش نهاد. (طبرسی، بی تا: 466/1)

4. ابوجعفر رشیدالدین محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی (م 588 ق): همانند

ص: 80

عبارت ابوالفرج اصفهانی نقل می کند. (مازندرانی، بی تا: 109/4)

نجم الدین جعفر بن محمد حلّی (م 645 ق) مشهور به ابن نُما حلّی به نقل از حمید بن مسلم می گوید: وقتی حسین (علیه السلام) دید که از خاندان و یارانش، جز اندکی باقی نمانده است، برخاست و ندا داد: آیا کسی هست که از حرم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست؟ آیا فریادرسی هست؟ آیا یاوری هست؟ صدای مردم به گریه بلند شد، سپس به جلوی درِ خیمه آمد و فرزندش عبدالله را – که خردسال بود – خواست. او را آوردند تا با او خداحافظی کند که مردی از بنی اسد، تیری به سوی او انداخت که در گلویش نشست و او را ذبح کرد، حسین (علیه السلام) خون او را با کف دو دستش گرفت و آن را به سوی آسمان پاشید و آن گاه گفت: پروردگارا! اگر یاری آسمانی است را از ما دریغ داشتی، آن را برای جای بهتری قرار1. ده و انتقام ما را از این ستمکاران بگیر. امام باقر (علیه السلام) – درباره آن خون – فرمود: از آن خون، یک قطره هم به زمین باز نگشت. سپس حسین (علیه السلام) او را برد و کنار کشتگان خاندانش قرار داد. (ابن نُما حلی، 1369 ق: 70)

2. سیّدرضی الدین علی بن موسی بن جعفر حلّی مشهور به سیّد بن طاووس (م 664 ق) می گوید: هنگامی که امام حسین (علیه السلام) شهادت جوانان و محبوبانش را دید، تصمیم گرفت که خود به میدان برودونداداد: آیا مدافعی هست که از حرم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که درباره ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسی هست که به خاطر خدا، به داد ما برسد؟ آیا یاری دهنده ای هست که به خاطر خدا، ما را یاری دهد؟ پس صدای زنان به ناله برخاست. امام به جلوی درِ خیمه آمد و به زینب (علیها السلام) فرمود: کودک خردسالم را به من بده تا با او خداحافظی کنم، او را گرفت. ومی خواست او را ببوسد که حرمله بن کاهل، تیری به سوی او انداخت که در گلویش نشست و او را ذبح کرد، امام (علیه السلام) به زینب (علیها السلام) فرمود: او را بگیر؟ سپس، کف دستانش را زیر خون – گلوی او – گرفت تا پُر شدند، خون را به سوی آسمان پاشید و فرمود: آنچه بر من وارد می شود، برایم آسان است، چون بر خدا پوشیده نیست و در پیش دید اوست. امام باقر (علیه السلام) –

ص: 81

درباره آن خون – فرموده است: از آن خون، یک قطره هم به زمین بازنگشت. (ابن طاووس، 1385: 168)

3. حمید بن احمد بن محمد محلّی (م 652 ق): شبیه عبارات شیخ مفید را نقل می کند. (محلّی، بی تا: 103)

وقایع بعد از شهادت کودک

الف) امام حسین (علیه السلام) بعد از شهادت کودک خود، جملاتی به زبان آورده انداز جمله:

1. خدایا! کودک من از بچه ناقه صالح، نزد تو کمتر نیست. (اصفهانی، بی تا:90؛ یعقوبی،1379 ق:245/2)

2. خدایا اگر یاری آسمانی ات را از مابازداشته ای، آن را برای بهتر از دنیا قرارده و انتقام مارا از این ظالمین بگیر. (طبری،1409 ق:342/4 و 332/3؛ خوارزمی، بی تا:37/2؛ طبرسی، بی تا: 466/1؛ ابن نما حلّی،1369 ق:70)

3. خدایا! حکم کن بین ما و بین قومی که دعوتمان کردندتا یاری مان کنند، ولی ما را کشتند (طبری: همان؛ ابن جوزی، بی تا: 263 و 227)

ب) امام حسین (علیه السلام) بعداز شهادت طفل، دست مبارک خویش رازیر گلوی وی گرفته و هنگامی که پرشد، خون هارا روی زمین ریخت (طبری: همان؛ مفید،1413 ق:108/2؛ طبرسی: همان)ج) امام حسین(علیه السلام) بعداز شهادت طفل، دست مبارک خویش رازیر گلوی وی گرفته و هنگامی که پرشد، خون هارا به آسمان پاشید (اصفهانی: همان؛ خوارزمی: همان؛ ابن نما حلی: همان؛ ابن کثیر،1408 ق: 186/8؛ سیّد بن طاووس،1385 ق:168)

د) امام حسین(علیه السلام) بعد از شهادت طفل، بدن او را باخون گلویش رنگین نمود و به همان صورت او را دفن کرد. (خوارزمی: همان؛ ابن اعثم کوفی:131/5؛ یعقوبی 1379 ق: 245/2؛ طبرسی،1380:101،2)

ذ) امام حسین(علیه السلام) پس از شهادت طفل، صدایی از آسمان شنید که می گفت: ای حسین! فرزندخودراواگذارکه برای اودایه ای در بهشت است. (ابن جوزی: همان)

ص: 82

قاتل کودک

در اینکه نام قاتل کودک امام حسین (علیه السلام) چه کسی بوده است؟

میان مورخین اختلاف نظراست:

1. برخی قاتل او را حرمله بن کاهل اسدی می دانند همچون؛ خوارزمی، شجری، سیّد بن طاووس.

2. برخی دیگر از مورخین عقبه بن بشر گفته اند همچون؛ ابوالفرج اصفهانی (در نقلی).

3. عده ای دیگر می گویند «مردی از بنی اسد»، همچون؛ شیخ مفید، بلاذری، طبرانی، طبری، ابوحنیفه دینوری، سبط بن جوزی، ابن کثیر، امین الاسلام طبرسی، ابن نما حلّی و محلّی.

4. وگروهی هم سکوت کرده اندواشاره به نام خاصی ننموده اند. همچون؛ ابن سعد، ابن اعثم، ابوالفرج اصفهانی، ابن طلحه شافعی، ابن واضع یعقوبی، ابوریحان بیرونی، ابومنصور طبرسی و ابن شهر آشوب. لازم به یادآوری است که برای آگاهی دقیق از منابع نقل های مذکور، بحث «چگونگی شهادت طفل» را ملاحظه فرمائید

مدفن کودک

در منابع کهن و معتبری که کیفیت و چگونگی شهادت این کودک را در روز عاشورا بیان نموده اند، سخنی از چگونگی و محل دقیق دفن به میان نیامده است. شیخ مفید در ارشاد، ابن نُما حلّی در مثیرالاحزان، امین الاسلام طبرسی دراعلام الوری، بلاذری در انساب، طبرانی درالمعجم، محلّی درالحدائق الوردیه و زبیری در نسب قریش می گویند: «... پس از شهادت، امام حسین (علیه السلام) آن کودک را آورد و کنار کشتگان خاندانش نهاد». (مفید، 1413 ق: 108/2؛ ابن نما حلّی، 1369 ق: 70؛ یعقوبی، 1379 ق: 245/2؛ طبرسی، بی تا: 466/1؛ بلاذری، 1405 ق: 407/3؛ طبرانی، بی تا: 103/3؛ محلّی، بی تا: 103، زبیری، 1406 ق: 59)

ابن اعثم کوفی (3143 ق) در الفتوح، ابن طلحه شافعی (م 654 ق) در مطالب السّوول، احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی (متوفای 461 ق) درالاحتجاج و خوارزمی

ص: 83

(متوفای 568 ق) در مقتل الحسین؛ تصریح می کنند: پس از شهادت طفل، امام حسین(علیه السلام) از اسبش فرود آمد و با قبضه شمشیرش، گودالیکَند و کودک را با خونش آغشته نمود و بر او نماز خواند و دفنش کرد. (ابن اعثم، بی تا: 131/5؛ ابن طلحه، بی تا: 73؛ طبرسی، 1380 ش: 101/2؛ خوارزمی، بی تا، 32/2) با این تفاوت که صاحب احتجاج و خوارزمی، اشاره ای به خواندن نماز بر طفل ننموده اند.

پس آنچه امروز مشهور است که:

1. امام حسین (علیه السلام) بعد از شهادت این طفل، او را به پشت خیمه ها بردو دفن کرد.

2. ویا اینکه برخی ازمورخین متاخّرقائلند که وی روی سینه امام حسین (علیه السلام) دفن شده است.

3. یااینکه می گویندصدای رباب به گوشش رسید که قدری صبر کن تا با فرزندم خداحافظی کنم.

4. یا اینکه امام بعد ازشهادت طفل، چند بار تا در خیمه آمدوسپس برگشت؛ چون رباب در ِخیمه منتظر بود، ولی امام خجالت می کشید وارد خیمه گردد.

صحّت ندارد و هیچ یک از علمای انساب و مورّخان سده های نخست اسلام چنین چیزی نگفته اند.

شاید این چیزی که امروز در السنه ی مردم مشهور است «که وی بر روی سینه پدر دفن شده»، ریشه اش در قصّه ای باشدکه صاحب کتاب منتهی الآمال از متاخرین از علماءنقل کرده که: «جمعی از زوّار در کربلا از عالم بزرگوار مرحوم سیّد مرتضی کشمیری از قبر شاهزاده علی اصغر پرسیدند، ایشان پس از گریه پاسخ دادند نمی دانم، صبح بیایید تا پاسخ قانع کننده ای پیدا کنم، شب در خواب حضرت سیّدالشهداء (علیه السلام) را دید، فرمودند: «آقای کشمیری، چرا جواب زائرین مرا ندادی؟» عرض کردم: یا اباعبدالله! من چه بگویم، قبر آن عزیز را نمی دانستم، فرمودند: «بدان و به آن ها بگو قبر عزیزم روی سینه من است».

گرچه خود شیخ عباس قمی (ره) در ادامه این قصّه می فرماید: قبلاً بیان کردیم که آن حضرت بدن کودک خود را پشت خیمه ها دفن نمود و از خبر ابوخلیق استفاده شد که بدن

ص: 84

مطهر شاهزاده را از خاک بیرون آوردند، ظاهراً امام سجاد (علیه السلام) بدن شریف آن کودک را دفن نموده باشد. (شیخ عباس قمی: 406/1)

حال پس از ذکر مطالب فوق الذکر می توان چنین نتیجه گرفت:

مدفن کودک امام (علیه السلام) یادرهمان جایی است که امام بعد از شهادت طفل، اورا دفن کرده وامروزه بر کسی آشکار نیست، ویابنابرنقل کسانی که گفته اندامام اورا درکنا سایر کشتگان از خاندانش نهاد، بعداًتوسط امام سجاد (علیه السلام) درکنار سایر شهیدان، درقسمت پایین پادفن شده است.

همان گونه که شیخ مفید (336-413 ق) در این زمینه می گوید؛ تعداد کسانی که از خاندان امام حسین (علیه السلام) در کربلا به شهادت رسیدند، با احتساب خود امام (علیه السلام)، هجده نفر بودند که عبارت اند از:

1. عباس، 2. عبدالله، 3. جعفر، 4. عثمان (فرزندان حضرت علی از همسرش ام البنین). 5. عبدالله، 6. ابوبکر (پسران حضرت علی (علیه السلام) از مادری به نام لیلی دختر مسعود ثقفی). 7. علی اکبر، 8. عبدالله (پسران امام حسین (علیه السلام)). 9. قاسم، 10. ابوبکر، 11. عبدالله (فرزندان امام حسن (علیه السلام)). 12. محمد، 13. عون (فرزندان عبدالله بن جعفر بن ابی طالب). 14. عبدالله، 15. جعفر، 16. عبدالرحمن (پسران عقیل بنابی طالب). 17. محمد بن ابی سعید بن عقیل بن ابی طالب.

شیخ مفید در ادامه گوید: تمام این افراد در زیر پای قبر امام (علیه السلام) دفن شدند، جز عباس بن علی (علیه السلام) که در غاضریه یعنی همان جایی که کشته شده بود، دفن شد. شیخ مفید افزوده است که: اما اصحاب امام حسین (علیه السلام) رحمه الله علیهم که همراه آن حضرت کشته شدنددر نزدیکی امام (علیه السلام) دفن گشتند، ما به طور دقیق و تفصیل محل دفن هر کدام از آنان را نمی دانیم، اما شکی نداریم که آنان در همان کربلا ودرگرد مرقدامام (علیه السلام) دفن شده اند.

همان گونه که بیان شد از کلمات بزرگان و روایات آنچه محتمل بسیار قوی است این که امام زین العابدین (علیه السلام) طفل شیرخوار را در روز دفن اجساد در پایین پای امام حسین (علیه السلام) هنگام دفن پدر بزرگوار خود، دفن نمود.

ص: 85

نتیجه گیری

همان گونه که گذشت در منابع اولیه، معتبر و قابل استنادی که نهضت عاشورا را گزارش کرده اند، گفته شده در آخرین ساعات نبرد روز عاشورا، طفلی از امام حسین (علیه السلام) که در آغوش وی بود، هدف تیر دشمن قرار گرفته و به شهادت رسید، حال نام این طفل چه کسی بوده است؟ در بین مورّخان و مقتل نویسان اختلاف است، برخی او را «عبدالله» نامیده اند و عده ای دیگر به اسم خاصی تصریح نکرده اند، و گروهی هم او را «علی یا علی اصغر» گفته اند. البته لازم به یادآوری است که برخی از مورّخین این دو نفر را، دو فرزند جداگانه به نام های عبدالله و علی اصغر گزارش کرده اند. پس از اختلاف در نام این فرزند خردسال، در اینکه سن و سال وی چقدر بوده است و مکان دقیق دفن او کجاست، منابع اولیه گزارش نکرده اند. اینکه در برخی مقاتل آمده و یا بعضی از وعاظ و روضه خوانان می گویند «طفل 6 ماهه» و یا اینکه بعد از شهادت او «امام حسین وی را به پشت خیمه ها برد و دفن کرد» و یا اینکه معروف است «این طفل روی سینه امام حسین (علیه السلام) قرار دارد». در منابع هشت قرن اول اسلام در این زمینه گزارشی نشده و سخنی به میان نیامده است.

ص: 86

منابع

ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن کرم شیبانی (1408 ق/ 1989 م). الکامل فی التاریخ، بیروت: داراحیاء التراث العربی.

ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد (بی تا). الفتوح، بیروت: دارالندوه الجدیده.

ابن جوزی، شمس الدین ابوالمظفر یوسف بن قز غلی بن عبدالله بغدادی (بی تا). تذکره الخواص، تهران: نشر مکتب نینوی الحدیثه.

ابن حبیب، محمد (1361 ق/ 1942 م). المعبّر، به کوشش ایلزه لیشتن اشنتر، حیدرآباد کن: بی نا.

ابن حزم اندلسی، علی بن احمد (1382 ق). جمهره انساب العرب، قاهره: دارالمعارف.

ابن سعد (کاتب واقدی)، محمد (1405ق). الطبقات الکبری، بیروت: دارصادر.

ابن شهر آشوب مازندرانی، ابوجعفر رشیدالدین محمد بن علی (بی تا). مناقب آل ابی طالب، قم: نشر علامه.

ابن طاوس، رضی الدین سیّدعلی (1382ش). لهوف، قم: نشر بلوغ.

ابن طاوس، رضی الدین سیّدعلی (بی تا). الاقبال الاعمال الحسنه، قم: نشر مکتب اعلام اسلامی.

ابن طقطقی حسنی، صفی الدین محمد بن تاج الدین (1418 ق). الاصیلی فی انساب الطالبین، قم: نشر کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی.

ابن طلحه شافعی، کمال الدین محمد (بی تا). مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، نجف: نشر دارالکتب التجاریه.

ابن فندق، ابوالحسن علی بن زید (1410ق). لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی.

ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم (1960 م). المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره: بی نا.

ابن کثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیل بن عمر (1408 ق). البدایه و النهایه، بیروت: دارالکتب العلمیه و دارالفکر الاسلامی.

ص: 87

ابن نُما حلّی، نجم الدین محمد بن جعفر (1369 ق/ 1950 م). مثیرالاحزان، نجف اشرف: منشورات المطبعه الحیدریه.

ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین بن محمد (بی تا). مقاتل الطالبین، بغداد: نشر دارالعربیه.

اربلی، علی بن عیسی (بی تا). کشف الغمه فی معرفه الائمه، بیروت: دارلکتب الاسلامی، بی تا.

اسدی کوفی، فضیل بن زبیر (1406 ق). «تسمیه من قتل مع الحسین»، تحقیق سیدمحمدرضا حسینی جلالی، مجله تراثنا، س1، ش 2.

بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر (1405 ق). انساب الاشراف، بیروت، نشر دارالفکر.بلعمی، ابوعلی محمد بن محمد (1377 ش). تاریخنامه طبری، تهران: انتشارات سروش.

بیرونی، ابوریحان (بی تا). الآثار الباقیه، چاپ اروپا.

خوارزمی، حسین (بی تا). مقتل الحسین، قم: نشر دارا نوار الهدی.

دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود (بی تا). الاخبار الطوال، قم: نشر شریف مرتضی.

ذهبی، محمد بن احمد (1401– 1409 ق). سیر اعلام النبلاء، بیروت: چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران.

زبیری، مصعب بن عبدالله (1953 م). نسب قریش، قاهره: چاپ لوی پروونسال.

طبرانی، سلیمان بن احمد بن ایوب (بی تا). معجم الکبیر، بغداد: نشر دارالعربیه.

طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن (بی تا). اعلام الوری بأعلام الهدی، نشر مؤسسه آل البیت لِاحیاء التراث.

طبرسی، ابی منصور احمد بن علی بن ابی طالب (1380 ش). الاحتجاج، نشر اسوه.

طبری، محمد بن جریر (1409 ق). تاریخ الامم و الملوک، بیروت: نشر مؤسسه اعلمی.

طوسی، خواجه نصیرالدین (بی تا). نقد المحصل، نشر مصر.

قاضی طباطبایی، سیّدمحمدعلی (1383 ش). تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیّدالشهداء (علیه السلام)، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

ص: 88

محلّی، حمید بن احمد بن محمد (بی تا). الحدائق الوردیه فی مناقب الائمه الزیدیه، صنعاء: نشر جامع النهرین.

مسعودی، علی بن الحسین (1861-1877 م). مروج الذهب و معادن الجوهر، پاریس: چاپ باربیه دومنارو پاوه دو کورتی.

مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1414 ق). الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، بیروت: بی تا.

یعقوبی، احمد بن اسحاق (1379 ق/ 1960 م). تاریخ یعقوبی، بیروت: دارصادر.

ص: 89

ص: 90

اهداف مشترک عاشورای حسینی و قیام مهدوی در روایات

حمزه ابراهیم پور - دکتر محمد هادی قهاری - دکتر سید رضا موسوی

حمزه ابراهیم پور(1)

دانش آموخته کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث.

دکتر محمد هادی قهاری(2)

عضو هیأت علمی دانشگاه شهید باهنر کرمان

دکتر سید رضا موسوی(3)

گروه معارف اسلامی، دانشگاه آزاد اسلامی بافت.

چکیده: هدف این پژوهش، بیان اهداف مشترک عاشورای حسینی و قیام مهدوی در رهیافت روایی است. مقصود از رابطه ی عاشورا و مهدویت، پیوندی است که میان این دو عنصر اساسی در هدف وجود دارد، که با عنصر «غدیر» هویت مکتب امامت را می سازند. روش این تحقیق، توصیفی تحلیلی است، که با بهره گیری از روایات و ادعیه(دعای ندبه، زیارت عاشورا و زیارت ناحیه ی مقدسه) در صدد پاسخ به سؤال اصلی تحقیق است. قیام جهانی مهدی موعود(عج)، مکمل حرکت اصلاحی امام حسین(علیه السلام) است که دارای اهداف مشترکی از جمله: اصلاح جامعه، تحقق عدالت اجتماعی و مبارزه با طاغوت های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، محو جاهلیت اموی و بدعت های مکتب خلافت، برپایی حکومت اسلامی، عدم بیعت با طاغوت، امر به معروف و نهی از منکر و انتقام از خون مطهر مظلوم کربلا(علیه السلام) و همه مستضعفان جهان.

واژگان کلیدی: مهدویت، امام حسین(علیه السلام)، عاشورا، حدیث، رابطه ی عاشورا و مهدویت.

ص: 91


1- . hamzeh1361@gmail.com
2- . ghahari@uk.ac.ir
3- . r3131393@gmail.com نویسنده مسؤول .

مقدمه

عاشورا و مهدویت، پیوندی عمیق با هم دارند. حضرت مهدی(عج) یگانه منتقم مظلومان عالَم، منتظِر است تا روزی به ندای «هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرُنِی» امام حسین(علیه السلام) لبیک گوید و انتقام خون پاک سیدالشهداء(علیه السلام) و یاران باوفایش را از ستمگران عالم بگیرد. هدف امام حسین(علیه السلام) از مبارزه با مستکبران و طواغیت عصرش این بود تا دین اسلام را احیاء و مردم را از جهل فرهنگی و نادانی سیاسی نجات بخشد و عدالت اجتماعی را در جامعه اسلامی برقرار نماید. حضرت مهدی(عج) نیز با ستمگران، مشرکان و مستکبران جهان مبارزه خواهد کرد تا احکام الهی و سنّت جدش رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) را احیاء و زمینه را برای تحقق عدالت اجتماعی در سرتاسر گیتی به معنای واقعی کلمه فراهم نماید.

«عاشورا»، روز مظلومیت امام حسین(علیه السلام) و اصحاب وفادار اوست، و «مهدویت»، یادآور غُربت امام مهدی(عج) در عصر غیبت است. تنهایی آن دو امام همام(علیه السلام) و شباهت یاران و مبارزه با طاغوت های عصرشان...، برخی از نشانه های پیوند عاشورا و انتظار است. محبّت آن دو امام(علیه السلام) نسبت به یکدیگر، مسأله ی انتقام از خون سیدالشهداء(علیه السلام)، تأکید بر خواندن زیارت عاشورا توسط حضرت مهدی(عج) یا گریستن آن حضرت(عج) برای جدّ غریبش که در زیارت ناحیه مقدسه آمده...، نمونه هایی از همبستگی «عاشورا» و «مهدویت» است. هدف این پژوهش، هدف شناسی عاشورا و مهدویت از منظر حدیث است، و در صدد است تا به این پرسش پاسخ دهد که: اهداف مشترک قیام حسینی(علیه السلام) و نهضت مهدوی(عج) چیست؟ روش این تحقیق، توصیفی - تحلیلی است، و روش گردآوری اطلاعات، کتابخانه ای است.

1. مفاهیم تحقیق

الف) مهدویت

«مَهدِیّ»، اسم مفعول و به معنای «هدایت شده» است. مهدویّت نیز از همین ریشه است، البته گاهی در معنای فاعلی به معنای «هدایت کننده» نیز به کار می رود(تونه ای،

ص: 92

1383: 416). مهدی(علیه السّلام) مشهورترین لقب آن حضرت نزد شیعه و سنّی است. «مَهدَویّ»، صفت نسبی است یا منسوب به مهدی است مطلقا، یا منسوب به «مَهدِیّ صاحب الزّمان(عج) امام دوازدهم شیعیان است(معین، 1381، ج2: 1863).

«مهدویت»، از لحاظ لغوی، مصدر جعلی است که پس از افزودن تای تأنیث به اسمی که یای نسبت به آن اضافه شده است ساخته می شود. بنابراین «مهدویّت»، به معنای مهدی بودن، هدایت شده و رهیافته بودن است (سلیمانیان، 1388: 282). از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که می فرماید: اینكه امام عصر(عج) را مهدى می خوانند، بخاطر اینکه به چیز گمشده اى راهنمایى می كند و او را قائم می نامند براى آن است كه بحقّ قیام می فرماید (مفید، 1413، ج2: 358). «مهدویّت» به مسائل و موضوعاتی که با حضرت مهدی(عج) مرتبط است گفته می شود: از جمله غیبت، ظهور، تولّد، علائم ظهور، حکومت و اتفاقاتی که پیرامون ظهور حضرتش به وقوع خواهد پیوست؛ و یا به معنای اعتقاد به وجود منجی موعود(عج) که فرزند امام حسن عسکری(علیه السلام) است و در سال 255 هجری قمری متولّد شده است کهیکی از القاب او قائم می باشد. مقصود ما از مهدویّت، گزارشاتی است که در احادیث و ادعیه درباره ی حضرت مهدی(عج) بیان شده است.

ب) عاشورا

عاشورا، نماد قیام امام حسین(علیه السلام) و یارانش در مقابل طاغوت های زمانه در کربلا است. مراد ما از عاشورا، حیات فکری و سیاسی امام حسین(علیه السلام)، بویژه در مبارزه با جریان کفر و نفاق است.

ج) رابطه عاشورا و مهدویت

اشاره

مقصود از رابطه ی عاشورا و مهدویت، پیوندی است که بیانگر رابطه ی عمیق حضرت مهدی(عج) با امام حسین(علیه السلام) است، که در احادیث، دعای ندبه، زیارت عاشورا و زیارت ناحیه ی مقدسه به این رابطه ی ناگسستنی اشاره شده است.

ص: 93

2. اهداف مشترک عاشورا و مهدویت

قیام جهانی مهدی موعود(عج)، مکمل حرکت اصلاحی امام حسین(علیه السلام) در نهضت عاشورا است. در اینجا به برخی از اهداف مشترک عاشورا و قیام مهدی موعود(عج) اشاره می گردد:

الف) مبارزه با جاهلیت

هنگام بعثت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، در دنیا و سرزمین حجاز، جاهلیت حاکم بود و مردمان آن روز، به جنایاتی از جمله زنده به گور کردن دختران، زنا، شراب خواری، قتل عام همدیگر، غارت اموال دیگران و بت پرستی آلوده بودند. امیرالمومنین(علیه السلام) درباره ی آن دوره فرمود:

«شما ای جماعت عرب، بدترین آیین را داشتید و در بد آب و هواترین منطقه زندگی می كردید. در میان سنگلاخ های خشن و مارهای سمّی به سر می بردید و آب گندیده می نوشیدید و غذاهای نامطلوب می خوردید. خون همدیگر را می ریختید و با ارحام قطع رابطه می كردید و در همه حال، به بت پرستی و گناه مشغول بودید» (سید رضی، 1378: 26)،

اما پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)، توانست در اندک زمان، آن چنان تحولی در سطح فرد و جامعه ان روز ایجاد نماید که پس از مدتی، جامعه ای کاملاً متفاوت با آن چه پیش از آن بوده است، پدید آورد، اما بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، در جامعه ی اسلامی به تدریج در دوران حاکمیت مکتب خلافت و بنی امیّه، فرهنگ جاهلی دوباره احیاء شد و مردمان از زیست مؤمنانه خارج و بسوی شهوات و امیال نفسانی گرایش پیدا کردند. از این رو، مفاسد اخلاقی از جمله باده گساری، رقاصی و آوازه خوانی... در جامعه رونق گرفت و از نظر اقتصادی، جامعه، به دو دسته ی فقر و غناء تقسیم شدند. سیدالشهداء(علیه السلام) در این شرایط، چاره ای جز قیام و مبارزه علنی بر علیه یزید نداشت تا مردم را از این جهل کشنده نجات بخشد و به سوی حق راهنمایی نماید. در زیارت اربعین از قول امام صادق(علیه السلام) در توصیف ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) آمده است:

ص: 94

«خدایا! سیدالشّهدا(علیه السلام)، در راه تو خون دل ها خورد تا بندگانت را از نادانی و سردرگمی و گمراهی رهایی بخشد»(طوسی، 1407، ج6: 113؛ ر.ک: ابن شعبه حرانی، 1404: 245).

امام حسین(علیه السلام) به سپاه حرّ بن یزید ریاحی فرمود:

«ألا و إنّ هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان، و تركوا طاعة الرحمن، و اظهروا الفساد، و عطّلوا الحدود، و استأثروا بالفی ء، و أحلّوا حرام اللّه، و حرّموا حلال اللّه، و أنا أحقّ من غیّر؛ آگاه باشید كهاینها به پیروى از شیطان تن داده اند و اطاعت از خداى رحمان را رها كرده اند، آشكارا فساد مى كنند و به حدود الهى عمل نمى نمایند، بخشى از بیت المال مسلمین را به خود اختصاص داده اند و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام كردند و من براى تغییر این وضعیت سزاوارترم» (ابومخنف کوفی، 1417: 172؛ ر.ک: ابن شعبه حرانی، 1404: 240؛ مکارم شیرازی، 1388: 79).

اما جاهلیت آخرالزّمان، سخت تر و شدید تر از جاهلیت نخستین خواهد بود(احزاب/ 33). امام صادق(علیه السلام) در این زمینه می فرماید:

«همانا قائم ما با جاهلان بسیار سرسخت تری نسبت به جاهلانی كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در دوران جاهلیّت با آنها مواجهه بود، روبرو می شود و متحمّل رنج و سختی بیشتری خواهد شد. علّت این جاهلیّت این است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) زمانی برانگیخته شد كه مردم سنگ، صخره و مجسّمه های چوبی را می پرستیدند، امّا امام مهدی(عج) هنگامی قیام می كند كه همه ی مردم برای مقابله با او به تأویل كتاب خدا و احتجاج به آن متوسّل می شوند» (ابن ابی زینب، 1397: 297). در اینجا به برخی از مصادیق جهل در عصر غیبت (قبل از ظهور) اشاره می گردد:

1. نشناختن امام زمان(علیه السلام): پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:

«مَنْ مَاتَ وَ لَایَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً؛

هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است»

(کلینی، 1407، ج2: 21).

عدم معرفت نسبت به امام زمان(عج)، یکی از اساسی ترین مصداق جهل است، زیرا

ص: 95

کسی که اهداف بعثت انبیاء و ضرورت وجود امامت را نداند، قطعاً نسبت به حقّ آنان جفا خواهد نمود، و در گمراهی فکری و رفتاری (انجام رفتارهای غیرعقلانی و انسانی) خواهد زیست و در حال کفر و نفاق (مرگ جاهلیت) خواهد مرد.

2. بی اطلاعی از کتاب خدا: پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی مردم آخرالزمان فرمود:

«فَعِنْدَهَا یَکُونُ أَقْوَامٌ یَتَعَلَّمُونَ الْقُرْآنَ لِغَیْرِ اللَّهِ وَ یَتَّخِذُونَهُ مَزَامِیرَ؛ در آن زمان، گروه هایی قرآن را برای غیر خدا یاد می گیرند و قرآن را وسیله ای برای آهنگ انتخاب می کنند»(قمی، 1404، ج2: 306)، یعنی از نور قرآن هدایت نمی جویند و به دستوراتش که برای هدایت و سعادت بشر نازل شده است عمل نمی کنند.

3. جابجائی معروف و منکر: «معروف جای منکر و منکر جای معروف را خواهد گرفت»(قمی، 1404، ج2: 306). در آخرالزمان دروغ گفتن، رشوه گرفتن، بی حجابی و عمل منافی عفت... امری عادی می شود و اگر کسی بخواهد امر به معروف نماید، به شدت با او رفتار می شود، گویا منکر به معروف تبدیل شده است. همچنین ارزش های دینی به ضد ارزش تبدیل می شوند، مثلاً افراد راستگو و امانت دار در بین مردم بی ارزش شده، ولی افراد دروغگو و فریبکار محترم می شوند.

4. توجه به تمایلات نفسانی(هواپرستی): امیرالمومنین(علیه السلام) درباره ی عصر ظهور امام مهدی(عج) فرمود:

«یَظْهَرُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ وَ اقْتِرَابِ السَّاعَةِ وَ هُوَ شَرُّ الْأَزْمِنَةِ نِسْوَةٌ كَاشِفَاتٌ عَارِیَاتٌ مُتَبَرِّجَاتٌ مِنَ الدِّینِ دَاخِلَاتٌ فِی الْفِتَنِ مَائِلَاتٌ إِلَى الشَّهَوَاتِ مُسْرِعَاتٌ إِلَى اللَّذَّاتِ مُسْتَحِلَّاتٌ لِلْمُحَرَّمَاتِ فِی جَهَنَّمَ خَالِدَاتٌ؛

در آخرالزمان و نزدیک شدن رستاخیز که بدترین زمان ها است، زنان بدون پوشش و برهنه اند، و زینت های خود را آشکار می سازند، به فتنه ها داخل می شوند و به سوی خواسته های نفسانی و شهوانی می گرایند. به لذت ها می شتابند، حرام های الهی را حلال می شمارند، اینان در جهنم جاودانه خواهند بود»(ابن بابویه، 1413، ج3: 390)،

ص: 96

حضرت حجت(عج) با همه ی این نادانی ها، انحرافات فکری، نژادپرستی، فساد اخلاقی و استبداد... مبارزه خواهد فرمود.

ب) برپایی حکومت اسلامی

یکی از اهداف قیام سیدالشهداء(علیه السلام)، تشکیل حکومت اسلامی و احیای ارزش های اسلامی بود، لذا در صورت پیروزی، حکومت اسلامی با رهبری امام حسین(علیه السلام) تأسیس می شد تا در سایه ی آن بتواند اهداف اسلام (انسان سازی و جامعه پردازی) را تحقق بخشد. ابی عبدالله(علیه السلام) فرمودند: «از پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم كه فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است و اگر روزی معاویه را در بالای منبر من دیدید او را بكشید، ولی مردم مدینه او را بر منبر پیامبر دیدند و نكشتند و اینك خداوند آنان را به یزید فاسق (و بدتر از معاویه) گرفتار نموده است» (ابن نما حلی، 1406: 100).

بدون برپاسازی حکومت، نمی توان از احیای معارف و احکام الهی و تحقق عدالت در جامعه سخن گفت. امام حسین(علیه السلام) خود را شایسته منصب حکومت می دانست و هنگامی که فرماندار مدینه برای بیعت با او آمد، فرمود: «کدامیك از ما شایستگی خلافت و بیعت داریم؟» (ابومخنف کوفی، 1417: 81). این موضوع نشان دهنده ی شایستگی امام معصوم(علیه السلام) برای تشکیل حکومت اسلامی است. در جایی دیگر فرمود: «ما اهل بیت پیامبر(علیه السلام) به ولایت و رهبری مردم سزوارتر از اینها(بنی امیّه) هستیم، كه به ناحق مدّعی این مقام بوده و همیشه راه ظلم و فساد و دشمنی با خدا را در پیش گرفته اند»(ابومخنف کوفی، 1417: 170).

امام خمینی(ره) در تبیین همین هدف می فرماید:

«آنهایی که خیال می کنند حضرت سید الشهداء، برای حكومت نیامد. خیر (این سخن صحیح نیست)، اینها برای حكومت آمدند، برای اینكه باید حكومت در دست مثل سیدالشهداء باشد؛ (و) مثل كسانی كه

ص: 97

شیعه سیدالشّهداء هستند»(خمینی، 1369، ج21: 30).

اما این واقعیت را سید الشهداء(علیه السلام) دریافته بود که اکنون، زمان حاکمیت امام معصوم(علیه السلام) نیست، چرا که جامعه، آنقدر از سنن نبوی(صلی الله علیه و آله و سلم) و فرهنگ قرآنی فاصله گرفته، که از اسلام فقط نام و از قرآن فقط رسم آن مانده بود.

هدف از تشکیل حکومت مهدوی در آخرالزّمان، تحقق آرمان همه ی انبیاء و هدف نهضت عاشورا است که در آن عدالت برپا گردد، بساط ستم برچیده شود و صالحان، فرمانروایان مردم باشند. «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ... وَ لَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ؛ خدا به كسانى از شما كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد... و آن دینى را كه برای شان پسندیده است به سودشان مستقر كند، و بیم شان را به ایمنى مبدل گرداند»(نور/ 55). در کتاب «الغیبه» نعمانی آمده است که امام صادق(علیه السلام) فرمود: «این آیه در خصوص حضرت قائم(عج) و اصحابش نازل شده است»(ابن ابی زینب، 1397: 240)، یعنی خداوند وعده داده است که حکومت جهانی از آن حضرت مهدی(عج) و اصحابش باشد تا بتواند با تشکیل حکومت، امنیت و آسایش را به تمام مردم دنیا بازگرداند. حکومت جهانی امام مهدی(عج) زمانی شکل می گیرد که تمام جهان آمادگی پذیرش و برپایی حکومت حقّه الهی را داشته باشند، حكومتی که بر مبنای توحید در سراسر جهان فراهم شود و سبب نابودی كفر و شرك ونفاق در سراسر گیتی شود. در حکومت جهانی مهدوی، یکتاپرستی در تمام عالم فراگیر و ظلم و بی عدالتی از چهره ی جهان برچیده می شود.

حکومت و رهبری جامعه از آن پیامبران و اولیای الهی است نه افراد ظالمی چون

ص: 98

معاویه و یزید که خود را متصدی امر خلافت بر مردم می دانستند، در حالی که حکومت، مخصوص فرستادگان الهی و افراد صالح است و طاغوت ها و حاکمان جور، لیاقت و شایستگی حکومت بر جامعه اسلامی را ندارند. «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ؛ در زبور (حضرت داود پیامبر) بعد از كتب آسمانى سابق نوشتیم كه زمین را بندگان صالح ما به ارث می برند»(انبیاء/ 105). در کتاب «کشف الغمه» در ذیل آیه فوق به نقل از رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که فرمود: «زمانی که روز ظهور قائم ما برسد، خداوند متعال مردى از اهل بیت من كه اسم او همنام من است، بر می گزیند، تا زمین را از عدل و داد پر سازد، همچنان كه از ظلم و جور پر شده است»(اربلی، 1382، ج3: 336). در سوره فتح می خوانیم: «هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ شَهیداً؛ اوست آنکه پیامبرش را به هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همه ی ادیان غالب سازد و این گواهی خدا کفایت می کند»(فتح/ 28). امام صادق(علیه السلام) فرمود: «او امامی است که اسلام را بر همه ی ادیان پیروز می گرداند و زمین را پر از عدل و داد می کند، چنان که پر از ظلم و ستم شده باشد»(قمی، 1404، ج2: 317؛ ر.ک: ابن بابویه، 1395، ج1: 331؛ کوفی، 1410: 481).

ج) امر به معروف و نهی از منکر

امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه ی اسلامی، یکی از مهمترین، سازنده ترین و حیاتی ترین ارزش های اسلامی است، که نقش بی بدیلی در سالم سازی فرد و جامعه را دارد. از نگاه امیرمؤمنان علی(علیه السلام) «تمامى اعمال و كارها حتى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر مانند قطره اى در مقابل یك دریاى بزرگ و پهناور است» (سید

ص: 99

رضی، 1414: 542)، که اگر این فریضه فراموش شود، باید منتظر گسترش بسیاری از ناهنجاری ها و فسادها در مسائل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بود، و ناامنی به یک معضل بزرگ در جامعه تبدیل می گردد. خداوند کریم در سوره هود می فرماید: «پس چرا از نسل هاى پیش از شما خردمندانى نبودند كه [مردم را] از فساد در زمین باز دارند؟ جز اندكى، از كسانى كه از میان آنان نجات شان دادیم»(هود/ 116). خداوند امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه ی همه ی انبیاء و ائمه دانسته است، و در سوره نحل می فرماید: «و همانا در هر امتی پیامبری فرستادیم که اعلام کند خدا را بپرستید و از پرستش طاغوت بپرهیزید»(نحل/ 36).

یکی از مهمترین عوامل شکل گیری نهضت عاشورا، امر به معروف و نهی از منکر بود. امام حسین(علیه السلام) مکرر به این موضوع اشاره می فرمود، تا به جامعه ی خفته بفهماند که علت این همه فسادها، ترک امر به معروف و نهی از منکر است که شما را دامن گیر فساد سیاسی(یزید) و فساد اقتصادی و فرهنگی کرده است. وقتی كاروان امام حسین(علیه السلام) به منزلگاه «ذى حسم» رسید، امام(علیه السلام) بپاخاست و فرمود: «آیا نمی بینید که مردم در زندگی ننگین و ذلت باری به سر می برند که نه به حق عمل می کنند و نه از باطل روی گردان می شوند. شایسته است که در چنین محیطننگینی، شخص باایمان، جانبازی کند و به دیدار پروردگارش بشتابد. من در چنین محیط ذلت باری، مرگ را جز رستگاری و زندگی با ستمکاران را جز رنج و نکبت نمی دانم»(ابن شعبه حرانی، 1404: 245).

اگر در جامعه ای این دو فریضه ی الهی فراموش گردد، پایه های شریعت از هم می گسلد. امیر المومنین علی(علیه السلام) می فرمایند: «قوام شریعت بر پایه ی امر به معروف و نهی از منکر و اقامه ی حدود الهی استوار شده است» (لیثی واسطی، 1376: 370). امام حسین(علیه السلام) فرمود:

«من تنها به انگیزه ی اصلاح امت جدم بپا خواستم، می خواهم امر به معروف و نهی

ص: 100

از منکر نمایم و به روش جدم و پدرم علی بن ابی طالب(علیه السلام) رفتار نمایم»(ابن نما حلی، 1406: 28).

هدف امام حسین(علیه السلام) از امر به معروف و نهی از منکر، نجات امّت از نگون ساری و اسارت نفس بود. امام(علیه السلام) هنگامی که قصد داشت مدینه را به سوی مکه ترک نماید، در کنار قبر حضرت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

«خدایا من دوست دار معروف هستم و از مُنکَر بیزارم»(ابن نما حلی، 1406: 28).

هدف سید الشهداء(علیه السلام) از امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح جامعه اسلامی و احیای سنّت نبوی بود. حضرت در نامه ای خطاب به بزرگان بصره می نویسد: «من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت می کنم، زیرا سنّت پیامبر خدا از بین رفته است. اگر دعوت مرا بپذیرید و امر مرا اطاعت کنید شما را به راه هدایت راهنمایی می کنم»(ابن نما حلی، 1406: 112).

در حکومت جهانی امام مهدی(عج)، فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر برای احیای ارزش ها و هست پذیری عدالت اجتماعی نقش بسزایی دارد. از امام باقر(علیه السلام) درباره آیه «الَّذِینَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاة»(حج/ 41) سؤال شد، ایشان فرمود:

«این آیه درباره ی حضرت مهدی(عج) و اصحابش وارد شده است. خداوند ایشان را مالك مشرق و مغرب زمین می گرداند و دین خود را ظاهر می سازد و به سبب او و اصحابش بدعت ها را می میراند، چنانكه سفهاء، حق را میرانده اند، تا اینكه در روی زمین اثری از ظلم دیده نشود، مهدی(عج) و اصحابش امر به معروف و نهی از منكر می کنند، و عاقبت امور برای خدا است»(قمی، 1404، ج2: ص87).

د) عدالت اجتماعی

یکی از اهداف قیام امام حسین(علیه السلام)، همانند آرمان انبیای الهی، هست پذیری عدالت بود(حدید/ 25). ایشان در نامه ای که به مردم کوفه می نویسد، یکی از اهدافش را جلوگیری از ستم و اجرای عدالت بیان می کند و می فرماید:

ص: 101

«ای مردم! رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده و عهد خدا را می شکند، خلاف سنّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رفتار می کند و در میان بندگان خدا به گناه و ستم عمل می کند، ولی او (شخص مسلمان) سکوت اختیار کند و نه از راه کردار و نه از راه گفتار، سلطان ستمگر را سرزنش نکند و در مقام انکار و عیب گویی بر نیاید، بر خداوند است که مسلمان (ساکت) را به کیفر و سزای همان ستمگر (آتش جهنم) محکوم کند» (ابن شعبه حرانی، 1363: 505). همچنین به مردم بصره می نویسد:

«به جان خودم سوگند كه امام راستین و پیشواى واقعى جامعه ی اسلامى تنها كسى است كه به مقرّرات عادلانه و انسان ساز كتاب خدا عمل نماید، دادگرى و قسط را در كران تا كران جامعه تحقّق بخشد و عدالت را پیشه سازد، پیرو واقعى حق باشد و بر اساس حقّ و در قلمرو قانون، امور و شؤون جامعه را اداره نماید، خویشتن را از لغزش ها نگاه دارد و براى تحقّق اهدافخداپسندانه تلاش کند، نه این كه همه چیز را ابزار سلطه و رسیدن به هواهاى خویش سازد»(مفید، 1413، ج2: 39؛ ر.ک: طبرسی، 1371، ج2: 88).

در زمان غیبتِ حجت بن الحسن(عج)، بی عدالتی های قضایی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در جامعه بروز می نمایند که هدف امام(عج) مبارزه با این نوع بی عدالتی ها است. امام رضا(علیه السلام) می فرماید:

«هنگامی که قائم ما قیام نماید زمین به واسطه ی نور ایشان روشن می شود، ترازوی عدالت را در میان همه ی مردم قرار می دهد و در سرتاسر جهان هیچ انسانی به دیگری ستم نخواهد کرد»(خزاز رازی، 1401: 273).

از امام سجاد(علیه السلام) روایت شده است که می فرماید:

«هنگامی که قائم ما اهل بیت(علیهم السلام) خروج نماید در میان همه ی بندگان خدا عدالت را پیاده می نماید و به عدل رفتار می نماید و عدالت او در بین افراد فاسق و فاجر یکسان اجرا می شود»(ابن حیون، 1409: 397؛ کلینی، 1381: 313).

ص: 102

امام محمدباقر(علیه السلام) می فرمایند:

«إِذَا قَامَ قَائِمُنَا فَإِنَّهُ یَقْسِمُ بِالسَّوِیَّةِ وَ یَعْدِلُ فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ الْبَرِّ مِنْهُمْ وَ الْفَاجِرِ الْحَدِیثَ؛ امام قائم(عج) هنگاهی که ظهور نمایند اموال را به طور مساوی تقسیم می نمایند و میان همه ی مردم نیکوکار و بدکار به عدالت رفتار می نماید»(ابن بابویه، 1385، ج1: 161؛ ر.ک: مجلسی، 1403: ج51: 30).

یکی از ستم های رایج در عصر غیبت امام مهدی(عج) بر مردم، این است که بیت المال به عدالت میان مردم تقسیم نمی شود، اما در عصر زندگی و ظهور حجت حق(عج)، این ظلم فاحش ریشه کن خواهد شد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:

«شما را به ظهور مهدی(عج) بشارت می دهم، او زمین را پر از عدل می کند، همان گونه که از جور و ستم پر شده است. ساکنان آسمان ها و ساکنان زمین، از او راضی می شوند و اموال و ثروت ها را بطور صحیح تقسیم می کند. کسی پرسید؟ معنی تقسیم صحیح ثروت چیست؟ فرمود: به مساوات در میان مردم تقسیم می گردد. سپس فرمود: دل های پیروان محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) را پر از بی نیازی می کند و عدالتش، همه را فرا می گیرد، تا آنجا که دستور می دهد کسی با صدای بلند صدا زند: «هر کس نیاز مالی دارد، برخیزد». هیچ کس جز یک نفر برنمی خیزد»(ابن طاووس، 1374: 351؛ ر.ک: حائری، 1383: 229؛ ر.ک: ابن ابی زینب، 1397: 237).

در دعا می خوانیم:

«اللَّهُمَّ طَهِّرْ بِهِ بِلَادَكَ حَتَّى تُنِیرَ بِعَدْلِهِ ظُلَمَ الْجَوْرِ... وَ تُوضِحَ بِهِ مَعَاقِدَ الْحَقِّ وَ مَجْهُولَ الْعَدْلِ؛

خداوندا، سرزمین ها را به دست مهدی(علیه السلام) پاک گردان... تا با فروغ عدالت او سیاهی های ستم زوال پذیرد، و پایگاه های حق آشکار گردد، و عدل ناشناخته شناخته گردد»(طوسی، 1411، ج1: 409).

امام خمینی(ره) در این زمینه می فرمایند:

«زندگی سید الشهدا، زندگی حضرت صاحب الزمان(سلام الله علیه)، زندگی همه ی انبیاء از اول تا خاتم، همه ی آنها به این معنا بوده است که در مقابل حکومت

ص: 103

جور، حکومت عدل را خواستند درست کنند»(خمینی، ج21: 40)،

لذا لازمه همه ی حکومت های الهی، عدالت است و حکومت بدون عدالت، قطعاً الهی و اسلامی نیست.

ه) اصلاح جامعه (جامعه پردازی)

اصلاح جامعه و هدایت امت بسوی رهنمودهای الهی، یکی از اهداف هادیان راستین و اولیای الهی است. کلمه «اصلاح» و واژه های مرتبط آن، دوازده مرتبه در سوره های بقره، هود، قَصَص، اعراف، نساء، انعام، نور و شورا تکرار شده اند. «وَلا تُفْسِدُوا فِى الْاَرْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها وَادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً اِنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ؛ درزمین، پس از اصلاح آن فساد نکنید، و او را با بیم و امید بخوانید و نیکى کنید، زیرا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است» (اعراف/ 56). امام محمدباقر(علیه السلام) در ذیل آیه فوق می فرماید: «زمین فاسد بود و خداوند بوسیله ی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) آن را اصلاح نمود» (کلینی، 1407، ج8: 58). حضرت شعیب به قومش فرمود: «إِنْ أُریدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقی إِلاَّ بِاللَّهِ؛ تا جایى كه قدرت دارم جز اصلاحِ [شما را] نمى خواهم و توفیقم فقط به [یارى] خداست(هود/ 88). در این آیه حضرت شعیب به قومش که او را متهم به سودجویی و ثروت اندوزی کرده بودند می فرماید: «من یک هدف بیشتر ندارم و آن اصلاح شما و جامعه است».

امام حسین(علیه السلام) در وصیت نامه خود به محمد حنفیه، هدف خود را اصلاح امت جدّش رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) و امر به معروف و نهی از منکر معرفی فرمود:

«انّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلا بَطَرًا وَلا مُفْسِدًا وَلا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فى أُمَّةِ

ص: 104

جَدّى، أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ...؛ قیام من قیام فردی کامجو یا آشوبگر و یا ستمگر نیست. من برای اصلاح امت جدم به پا خواسته ام، قصدم امر به معروف و نهی از منکر است و به سیره ی جدم و پدرم رفتار می نمایم»(ابن شهرآشوب مازندرانی، 1379، ج4: 89).

امام حسین(علیه السلام) در سرزمین منی فرمود:

خدایا! تو می دانی که آنچه از ما سرزد، برای رقابت در فرمانروایی و نیز دسترسی به مال بی ارزش دنیا نبود، بلکه از آن روست که نشانه های آیین تو را آشکار سازم و امور مردم را سر و سامان بخشم، تا بندگان ستمدیده ی تو آسوده گردند و به فرایض و سنن و احکام تو عمل کنند»(ابن شعبه حرانی، 1404: 239).

یکی از اقدامات بنیادینی که امام حسین(علیه السلام) قصد انجام آن را داشت، اصلاح افکار و اندیشه های باطل و خرافاتی بود که از دوران معاویه در جامعه رواج داشت، و این امر جز با شهادت او و یارانش ممکن نبود.

هدف امام عصر(عج) نیز هدایت مردم بسوی حق تعالی و اصلاح جامعه ای است که دچار معضلات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شده است. در سوره ی انبیاء می خوانیم:

«وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فىِ الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّلِحُون؛ ما در زبور، پس از تورات نوشتیم كه این زمین را بندگان صالح من به میراث خواهند برد»(انبیاء/ 105).

امام محمدباقر(علیه السلام) فرمود:

«ایشان اصحاب حضرت مهدی(عج) در آخرالزمان هستند»(قمی، 1404، ج1: 14).

اینان همان بندگان صالح خدا و یاران مهدی(عج) هستند که وارثان زمین خواهند شد.

بنابراین، پیام امام حسین(علیه السلام) و مهدی موعود(عج) به جهان، پیام مساوات و برابری است، همان هدفی که به خاطر آن انبیای الهی در طول قرن ها رنج ها را به جان خریدند، تا

ص: 105

امور مردم را اصلاح و سامان بخشند، اما طاغوت ها مانع تحقق آن شدند؛ از این رو، امام مهدی(عج) زمانی ظهور خواهد کرد که بتواند جهان را از نظر اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی متحول سازد، و جامعه ی انسانی را از تبعیض ها، بی عدالتی ها و بدعت ها پاک و حکومت جهانی را در زمین برپا نماید. بنابراین، هدف نهضت عاشورا، تربیت انسان و اصلاح جامعه بود، که ناتمام ماند، اما خداوند اراده فرمود تا این آرمان مقدس از سوی حضرت مهدی(عج) محقق شود و زمانی که زمین پر از ستم گردد و بدعت ها زنده و حاکمان یاغی دست به فساد زده اند، مصلحی خواهد آمد و جامعه را اصلاح و حکومت عدل الهی را در زمین برپا می نماید.

و) ستیز با بدعت ها

بدعت در لغت، به معنای «چیز نوپیدا و بی سابقه، آیین نو و رسم تازه». و بدعت گذار، یعنی «آورنده رسم و آیین تازه»(دهخدا، ذیل واژه بدعت). در اصطلاح، بدعت، عبارت است از امری که در دین حادث شده و ریشه ای در کتاب و سنّت نداشته باشد(طریحی، 1375، ج4: 299). راغب می نویسد: «بدعت در مذهب، یعنی وارد کردن سخنی که گوینده و عمل کننده اش بر روش و سیره ی صاحب شریعت، و مستند بر اصول متقن نباشد»(راغب اصفهانی، 1412: 111). پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد بدعت گذاران در دین می فرماید: «هرگاه پس از من اهل شک و بدعت را دیدید، بیزاری خود را از آنها آشکار کنید، و به آنها بسیار دشنام دهید، و درباره ی آنها زیاد بدگویی کنید، و عیوب شان را زیاد بگویید، و به آنها تهمت بزنید (یا آنها را مبهوت سازید) تا به فساد در اسلام طمع نکنند و مردم را از آنها بر حذر دارید و از بدعت های آنان (چیزی) نیاموزند. خداوند در برابر این کارهای تان برای شما حسنات می نویسد و درجات شما را در آخرت بالا خواهد برد»(کلینی، 1407، ج2: 375).

امام حسین(علیه السلام) با شهادت خود، سبب رسوایی و در نتیجه نابودی دولت بدعت گذار بنی امیه شد و هرگز در مقابل زیاده خواهی یزید کوتاه نیامد، و فرمود:

ص: 106

«أَ لَاتَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَ الْبَاطِلَ لَا یُتَنَاهَى عَنْهُ؛ آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل نهی نمی شود؟»(ابن شعبه حرانی، 1404: 245).

در دوران امامت سالار شهیدان(علیه السلام)، بسیاری از تعالیم نبوی، به فراموشی رفت و امام حسین(علیه السلام)، ناگزیر برای احیای دین جدش و مبارزه با بدعت ها قیام نمود، زیرا یزید، آشکارا دست به فساد آلوده بود و جامعه ی اسلامی را دچار انحطاط و خود را خلیفه ی مسلمین و جانشین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می دانست، و چنین شخصی قطعاً اگر بر مردم حکومت می کرد، تمام ارزش های اسلامی از بین می رفت.

یکی از مهمترین بدعت های معاویه، تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت، قتل عام مسلمین و محبّان امام علی(علیه السلام)، مصادره ی ظالمانه ی اموال مردم، رشد سرمایه داری فرعونی در جامعه، خواندن نماز جمعه در روز چهارشنبه و غیره نام برد، که سالار شهیدان(علیه السلام) برای بی اعتبار ساختن اسلام دروغین اموی و احیای اسلام ناب، دست به قیام زد تا با این بدعت ها مبارزه و آنها را نابود نماید (داودی، 1387: 200-205). امام حسین(علیه السلام) در نامه ای که به جمعی از بزرگان بصره نوشت، هدف از قیام بر ضد حکومت فاسد یزید را، احیای سنت جدش رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) و مبارزه با بدعت ها معرفی می کند و می فرماید: «من شما را به کتاب خدا وسیره ی پیامبر خدا فرا می خوانم، چرا که در جامعه ی شما سنت نبوی از بین رفته و بدعت و فریبکاری جایگزین آن شده است، اگر سخنانم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت مى کنم» (ابومخنف کوفی، 1417: 107؛ نصر بن مزاحم، 1404: 201).

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«وقتی قائم ما قیام کرد مردم را از نو به سوی اسلام دعوت می نماید و به سوی چیزی که کهنه شده و عموم مردم از آن دور افتاده اند، هدایت می کند. آن جناب، «مهدی» نامیده شده، چون به چیزی که مردم از آن دور شده اند هدایت می شود و «قائم» نامیده شده چون برای به پا داشتن حق قیام می کند»(مفید، 1413، ج2: 383).

ص: 107

«امام مهدی(عج)، همان کاری را که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) انجام داد، انجام می دهد. بدعت های موجود را بی اعتبارخواهد ساخت، چنانکه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، اساس جاهلیت را منهدم نمود، آنگاه اسلام را از نو بنا می کند»(ابن ابی زینب، 1397، ص231؛ ر.ک: قمی، 1404، ج2: 87؛ مازندارانی، 1382، ج12: 384).

ز) عدم بیعت با طاغوت

بیعت از واژه ی «بیع»، به معنای پیمان بستن می باشد (بستانی، 1375: 175). «ابن منظور»، در خصوص معنای بیعت می گوید: «دست در دست دیگری گذاشتن، به نشانه ی فروختن چیزى یا پیمان بستن و اطاعت از او می باشد»(ابن منظور، 1414، ج8: 26). در قرآن نیز به واژه ی «بیعت» اشاره شده است: «در حقیقت كسانى كه با تو بیعت مى كنند جز این نیست كه با خدا بیعت مى كنند. دست خدا، بالاى دست هاى آنان است، پس هر كه پیمان شكنى كند تنها به زیان خود پیمان مى شكند و هر كه بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند، به زودى خدا پاداشى بزرگ به او مى بخشد»(فتح/ 10).

مهمترین درسی که از واقعه کربلا می توان گرفت، بیعت نکردن با حکومت فاسد و زیر بار ظلم و ستم آن نرفتن است. امام (علیه السلام) با نهضت عاشورا، به همه ی انسان ها درس آزادگی و شجاعت آموخت، که به هیچ وجه نباید تسلیم طاغوت ها و حاکمان فاسد شد، بلکه باید با آنها مبارزه کرد، حتی اگر به قیمت جان مان تمام شود.

زمانی که معاویه از دنیا رفت و یزید جانشین وی شد، به حاکم مدینه دستور داد تا از امام حسین(علیه السلام) بیعت بگیرد. ولید شخصی را نزد امام(علیه السلام) فرستاد تا او را برای بیعت بخواند. عبیداله بن زبیر که همراه امام(علیه السلام) بود از ایشان پرسید: اکنون که برای بیعت دعوت شده ای چه خواهی کرد؟ امام حسین(علیه السلام) فرمود:

«یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ بِمِثْلِهِ؛

ص: 108

یزید مردی فاسق، فاجر، دارای فسق علنی، خورنده شراب، و قاتل نفس محرّمه است. پس كسی چون من با شخصی مثل یزید بیعت نمی كند» (ابومخنف کوفی، 1417: 81). هنگامی که ابن عباس نزد امام(علیه السلام) آمد و قصد داشت امام(علیه السلام) را به بیعت با یزید ترغیب نماید، امام(علیه السلام) در جواب ایشان فرمود: «هیهات، هیهات! ای ابن عباس! اینان دست از من بر نخواهند داشت و هر جا باشم به من دست خواهند یافت، تا به اجبار بیعت کرده یا مرا به قتل برسانند. به خدا سوگند! آنان همانند یهود که در روز شنبه پیمان خدا را شکستند و ستم کردند، به من ستم خواهند کرد. من به همان راهی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مرا بدان مأمور ساخته است، خواهم رفت. ما از آن خداییم و به سوی خدا باز می گردیم»(بحرانی، 1413، ج3: 485).

سید الشهداء(علیه السلام) در نزدیکی کربلا به یارانش فرمود:

«اى عصرها و نسل ها! بهوش! كه این فرومایه و فرزند فرومایه، مرا میان دو راه مخیر کرده است: یا ذلّت پذیرى و تسلیم خفّت بار در برابر بیدادگران؛ یا مرگ پر افتخار و با عزّت! و چقدر دور است از ما كه ذلّت و خوارى را برگزینیم. خدا و پیامبر او و ایمان آوردگان و دامان هاى پاك و ریشه هاى پاكیزه و مغزهاى روشن اندیش و غیرتمند و جان هاى ستم ستیز و با شرافت نمى پذیرند كه ما فرمانبردارى فرومایگان و استبدادگران پست و رذالت پیشه را بر شهادتگاه رادمردان و آزادمنشان مقدّم بداریم» (ابن شعبه حرانی، 1404: 58).

امام مهدی(عج) همانند جدش امام حسین(علیه السلام)، به هیچ وجه زیر بار بیعت با حاکمان و زمامداران ظالم نخواهد رفت و آنها را به کیفر اعمال شان خواهد رساند. امیرالمومنین علی(علیه السلام) در نهج البلاغه می فرماید:

«فرداییکه شما را از آن هیچ شناختی نیست، زمامداری حکومت می کند که غیر از حاکمان امروزی است، او حضرت مهدی(عج) است که عمال و کارگزاران حکومت ها را بر اعمال بدشان کیفر خواهد کرد»(سید الرضی، 1414: 196).

ص: 109

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

«یُبْعَثُ الْقَائِمُ وَ لَیْسَ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ لِأَحَدٍ؛ وقتی امام عصر(عج) قیام نماید بیعت هیچ کس بر گردنش نیست»(ابن بابویه، 1404: 116). طبق روایت فوق حضرت مهدی(عج) زمانی که ظهور می نماید که بیعت هیچ حکومت جائری بر او نباشد. امام زمان(عج) در فلسفه غیبت شان می فرمایند: «اما در خصوص علت غیبت، هر یك از پدران من بیعتى از طاغوت هاى زمان به گردن داشتند، قطعاً من ظهور خواهم كرد هنگامی كه بیعت احدى از طاغوت ها بر گردنم نباشد»(قطب الدین راوندی، 1409، ج3: 1115).

ح) انتقام از کشندگان امام حسین(علیه السلام) و مستکبران عالم

حضرت مهدی(عج)، یگانه منتقم خون جدش سید الشهدا(علیه السلام) است. در دعای ندبه، حضرت مهدی(عج) به عنوان منتقم خون حسین(علیه السلام) معرفی شده است: «کجاست طالب خون حسین(علیه السلام) که در کربلا کشته شد؟ کجاست آن که بر متجاوزان و مفتریان بر او، یاری شده است»(ابن مشهدی، 1419: 579).

امام مهدی(عج) به عنوان یگانه منجی عالم بشریت و منتقم شناخته شده است. او تنها کسی است که کاخ های استبداد را ویران، و از جفاکارن و قاتلان مظلومان و اولیای الهی انتقام خواهد گرفت. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که به معراج رفتند در آن شب، خداوند چهره ی نورانی حضرت مهدی(عج) را به پیامبرش نشان داد و فرمود: «یَا مُحَمَّدُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی إِنَّهُ الْحُجَّةُ الْوَاجِبَةُ لِأَوْلِیَائِی وَ الْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِی؛ ای محمد، به عزت و جلالم سوگند که او حجت خدا بر دوستان من، و منتقم دشمنان من است»(طوسی، 1411: 148).

همچنین فرمود:

«وَ هَذَا الْقَائِمُ الَّذِی یُحَلِّلُ حَلَالِی وَ یُحَرِّمُ حَرَامِی وَ بِهِ أَنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِی؛

ص: 110

این «قائم» همان است که حلال مرا حلال و حرام مرا حرام می کند، من به وسیله ی او از دشمنانم انتقام می گیرم»(ابن بابویه، 1395، ج1: 253).

این موضوع در سخنان ملائکه با خداوند متعال بعد از شهادت سید الشهداء(علیه السلام) آمده است. امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: «وقتی که امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید، ملائکه با گریه های بلند به درگاه خداوند، ضجه کرده و گفتند: این حسین، برگزیده ی شما و پسر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شما است. خداوند سایه ی حضرت مهدی(عج) را به ملائکه نشان داد و فرمود: با این (قائم) انتقام حسین(علیه السلام) را می گیرم»(کلینی، 1407، ج1: 465؛ ر.ک: طبرسی، 1403، ج1: 64).

در زیارت عاشورا نیز از امام مهدی(عج) به عنوان خونخواه امام حسین(علیه السلام) یاد شده است و ایشان را به عنوان ثارالله (خون خدا، یا خون خواه خدا) معرفی نموده است: «خداوند مرا روزی کند که در خدمت حضرت مهدی(عج) و حق ناطق، که از شما خاندان ظهور خواهد کرد، خون شما را مطالبه نمایم» (ابن قولویه، 1356: 177). در روایات آمده است که شعار سپاه حضرت مهدی(عج) «یا لثارات الحسین» است و ایشان انتقام جدش حسین(علیه السلام) را از قاتلان آنها خواهد گرفت. امام رضا(علیه السلام) می فرمایند: «قائم ما(عج) قیام كند و یاری اش كنند و شعار یاران او(اصحاب و انصار و سپاه حضرت حجت) «ای خونخواهان حسین» است»(ابن بابویه، 1376: 130).

نتیجه گیری

1. امام حسین(علیه السلام) تمام سرمایه ی وجودی خود را در راه اسلام ایثار کرد تا اسلام ناب بماند. اگر فداکاری، ایثار، شجاعت، و جانفشانی سالار شهیدان(علیه السلام) در راه خدا نبود تاکنون هیچ نامی از دین مبین اسلام باقی نمی ماند. حضرت مهدی(عج) نیز برای پاسداشت ایثارگری های جدّ بزرگوارش، و احیای اسلام و ارزش های اسلامی و حسینی قیام خواهد فرمود.

2. سیره ی حضرت مهدی(عج)، همان سیره ی امام حسین(علیه السلام) است. برای شناخت انتظار و مهدویت، نخست باید امام حسین(علیه السلام) را شناخت و با آرمان های او آشنا شد.

ص: 111

3. توأمانی ذکر امام مهدی(عج) با یاد امام حسین(علیه السلام)، بیانگر آرمان ها، اهداف مشترک، انتقام خون مظلوم کربلا، سیره ی یکسان آنها در مبارزه با مستکبران، مبارزه با بدعت ها، عدم ذلت پذیری و بیعت نکردن با طاغوت است.

4. هدف منجی موعود از تأکید بر یاد جد مظلومش(علیه السلام)، این است که شیعیان به تأسّی از او، امر به معروف و نهی از منکر نمایند و در برپایی عدالت اجتماعی در جامعه از هیچ کوششی فروگذار نکنند.

5. اگر امام حسین(علیه السلام) با شهادت خود، بت زمانش را ملعون ابدی ساخت، مهدی موعود(عج) نیز از این آرمان الهی دفاع می کند و تمام مستکبران عالم را نابود خواهد ساخت.

6. اهداف امام حسین(علیه السلام) از قیام عاشورا، عدالت خواهی و مبارزه با ظلم و ستم و امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امور امت بود، ولی بخاطر خیانت مردم و جبهه نفاق، این اهداف به فرجام نرسید، اما حضرت مهدی(عج) از طرف خداوند به عنوان منتقم خون حسین بن علی(علیه السلام) و شهدای کربلا و همه ی مظلومان عالم، با قیام خود، اهداف ناتمام جدش را به به اتمام خواهد رساند، و عدالت اجراء و سنت نبوی احیاء خواهد شد.

ص: 112

منابع

قرآن کریم.

[1] ابن بابویه صدوق، محمد بن علی.(1413). من لایحضره الفقیه. چ دوم، قم: دفتر انتشارات اسلامی.

[2] ابن بابویه صدوق، محمد بن على.(1376). الامالی. چ ششم، تهران: انتشارات کتابچی.

[3] ابن بابویه، على بن حسین.(1404). الإمامة و التبصرة من الحیرة، چ اول. قم: مدرسة الإمام المهدى(عج).

[4] ابن ابی زینب، محمد بن ابراهیم.(1397). الغیبه النعمائی. چ اول. تهران: نشر صدوق.

[5] ابن بابویه صدوق، محمد بن علی.(1385). علل الشرایع. چ اول. قم: داوری.

[6] ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی.(1409). شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار(علیه السلام). قم: جامعه مدرسین.

[7] ابن شعبه حرانی، حسن بن علی.(1381). تحف العقول. مترجم: جعفری، چ اول. تهران: دارالکتاب.

[8] ابن شعبه حرانی، حسن بن علی.(1404). تحف العقول. چ دوم. قم: جامعه مدرسین.

[9] ابن بابویه، محمد بن علی.(1395). کمال الدین و تمام النعمه. چ اول. تهران: انتشارات الاسلامیه.

[10] ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی.(1379). مناقب آل ابی طالب(علیه السلام). چ اول. قم: انتشارات علامه.

[11] ابن طاوس، علی بن موسی.(1374). الطرائف. مترجم: الهامی. چ دوم. قم: انتشارات نوید اسلام.

[12] ابن مشهدی، محمدبن جعفر.(1419). المزار الکبیر، چ اول، قم: دفتر انتشارات اسلامی.

[13] ابن منظور، محمد بن مکرم.(1414). لسان العرب. چ سوم. بیروت: دارالفکرللبطاعه و النشر و التوزیع.

ص: 113

[14] ابن نما حلی، جعفر بن محمد.(1406). در سوگ امیر آزادی(مثیر الاحزان). مترجم: کرمی ع. چ اول. قم: حاذق.

[15] ابومخنف کوفی، لوط بن یحیی.(1417). وقعه الطف. چ سوم. قم: جامعه مدرسین.

[16] اربلی، علی بن عیسی.(1382). کشف الغمه. مترجم: زواره ای ع. چ سوم. تهران: انتشارات الاسلامیه.

[17] بحرانی، سید هاشم.(1413). مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر. چ اول. قم: مؤسسة المعارف الإسلامیة.

[18] بستانی، فواد افرام.(1375). فرهنگ ابجدی. چ دوم. تهران: انتشارات اسلامی.

[19] پور سید آقایی، سید مسعود.(1382). عاشورا و انتظار. چ اول. قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی(عج).

[20] تونه ای، مجتبی.(1383). فرهنگ الفبایی مهدویت پیرامون حضرت مهدی(عج). چ اول. قم: انتشارات مشهور.

[21] جمعی از نویسندگان.(1386). فرات تا فرات. چ اول. قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج).

[22] خزاز رازی، علی بن محمد.(1401). کفایه الاثر فی النص علی الائمه الاثنی العشر. قم: انتشارات بیدار.

[23] خمینی، سید روح اله.(1369). صحیفه نور. چ اول. تهران: انتشارات سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی.

[24] داودی، سعید.(1387). عاشورا، ریشه ها، انگیزها، رویدادها. پیامدها. قم: انتشارات علی ابن ابی طالب(علیه السلام).

[25] دهخدا، علی اکبر.(1379). لغت نامه دهخدا. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

[26] راغب اصفهانی، حسین بن محمد.(1412). مفردات الفاظ قرآن. چ اول. بیروت: دارالقلم، الدارالشامیه.

[27] سلیمانیان، خدامراد.(1388). فرهنگنامه مهدویت. تهران: بنیاد فرهنگی مهدی موعود، مرکز تخصصی مهدویت.

ص: 114

[28] سید الرضی، محمد بن حسین.(1378). نهج البلاغه. مترجم: شهیدی ج. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.[1] طبرسی، احمد بن علی.(1371). الاحتجاج علی اهل اللجاج. مترجم: غفازی ا. تهران: انتشارات مرتضوی.

[2] طبرسی، احمد بن علی.(1403). الاحتجاج علی اللجاج. چ اول. مشهد: انتشارات مرتضی.

[3] طریحی، فخرالدین.(1375). مجمع البحرین. چ سوم. تهران: مرتضوی.

[4] طوسی، محمد بن الحسن.(1411). الغیبه(للطوسی). چ اول. قم: دارالمعارف الاسلامیه.

[5] طوسی، محمد بن الحسن.(1407). تهذیب الاحکام. چ چهارم. تهران: دارالکتب الاسلامیه.

[6] فولادوند محمد مهدى.(1415). ترجمه قرآن(فولادوند). چ اول. تهران: دار القرآن الكریم

[7] قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله.(1409). الخرائج و الجرائح. چ اول. قم: مؤسسه امام مهدى(عج).

[8] قمی، علی بن ابراهیم.(1404). تفسیر القمی. چ سوم. قم: دارالکتاب.

[9] کلینی، محمد بن یعقوب.(1407). الکافی. چ اول. تهران: دارالکتاب الاسلامیه.

[10] کلینی، محمد بن یعقوب.(1381). بهشت کافی(ترجمه روضه کافی). مترجم: آژیر م ح. قم: انتشارات سرو.

[11] کوفی، فرات ابن ابراهیم(1410). تفسیر فرات الکوفی. تهران: موسسه الطبع و النشر فی وزاره الارشاد الاسلامی.

[12] معین، محمد.(1381). فرهنگ معین. تهران: انتشارات ادنا.

[13] مجلسی، محمدباقر.(1403)، بحارالانوار. بیروت: دارالاحیاء التراث العربی.

[14] مفید، محمد بن علی.(1413). الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد. چ اول. قم: موسسه آل البیت(علیهم السلام).

[15] مفید، محمد بن محمد.(بی تا). الارشاد للمفید. مترجم: رسولی محلاتی س ه. چ دوم. تهران: انتشارات اسلامیه.

ص: 115

[16] مکارم شیرازی، ناصر.(1388). تفسیر نمونه. چ 26. قم: دارالکتب الاسلامیه.

[17] مکارم شیرازی، ناصر.(1373). ترجمه قرآن( مكارم). چ دوم. قم: دار القرآن الكریم

[18] نصر بن مزاحم، ابوالفضل.(1404). وقعه الصفین. چ دوم. قم: مکتبه آیه الله المرعشی النجفی.

ص: 116

نگرش قرآنی بر سیره اخلاقی امام حسین(علیه السلام) و جایگاه آن در سبك زندگی اسلامی

سیده كوثر موسوی - اصغر طهماسبی بلداجی

سیده كوثر موسوی(1)

اصغر طهماسبی بلداجی(2)

چکیده

اشاره

یكی از مهم ترین شاخصه های سبك زندگی اسلامی كه در سعادت و كمال دنیوی و اخروی انسان حائز اهمیّت است، اخلاق می باشد كه در دو حیطه اهتمام به فضایل اخلاقی و اجتناب از رذایل اخلاقی ترسیم شده است. جستار پیش رو با رویكرد تطبیقی، بایدها و نبایدهای اخلاقی را در سبك زندگی از منظر قرآن و امام حسین(علیه السلام) مورد مداقه قرار داده است و در این باره به مهم ترین شاخصه های اخلاقی در سیره علمی و عملی(علیه السلام) امام حسین(علیه السلام) اشاره نموده است؛ نتیجه آن كه: بررسی فضایل اخلاقی امام حسین(علیه السلام) و انطباق آن با آیات قرآن، از یك سو ضمن معرفی مقام والای امام حسین(علیه السلام)، الگو محوری ایشان در زندگی را تقویت می نماید و از سویی دیگر با ترسیم بایدها و نبایدهای اخلاقی، به ارائه شاخصه های اخلاقی سبك زندگی و نقش آن در كمال و سعادت كمك می نماید.

واژگان كلیدی: امام حسین(علیه السلام)، قرآن كریم، اخلاق، فضایل اخلاقی، سعادت و كمال.

ص: 117


1- - كارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث، مدرس داتشگاه kosarmoosavi@yahoo.com
2- - داتشجوی دكتری علوم قرآن و حدیث دانشگاه اراك، عضو باشگاه پژوهشگران جوان و نخبگان.tahmasebiasghar@yahoo.com

1. مقدمه

قرآن کریم به عنوان آخرین کتاب آسمانی، دربردارنده تمام اموری است که انسان در راه رسیدن به کمال و سعادت به آن نیاز دارد. «وَ نَزَّلْنا عَلَیْكَ الْكِتابَ تِبْیاناً لِكُلِّ شَیْ ءٍ »(نحل/89) از طرفی دیگر این آخرین کتاب آسمانی مخصوص عصر و زمان خاصی نبوده بلکه برای تمای انسان ها تا قیامت است.«وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمینَ »(قلم/52) و با جامعیت و جاودانگی خود به سوی آیینی که بهتر از هر آیین دیگر است راهنمایی می کند.« إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَم» (اسراء/9) بدون شک سالم ترین و کامل ترین زندگی آن است که بر اساس مفاهیم قرآن کریم و آموزه های اسلامی شکل گرفته باشد. زندگی اسلامی آن است که تمام جوانب زندگی انسان را در بر گیرد و او را به مقصد واقعی و هدف اصلی برساند.

هدف اصلی خلقت انسان و زندگی وی براساس قرآن کریم عبادت و بندگی خداوند است.«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون»(ذاریات/56) و این بندگی در همه عمر انسان جریان دارد که منجر به کمال و سعادت وی می شود. در این میان اخلاق یكی از مهم ترین لوازم سعادت و كمال انسان می باشد.

در مبحث اخلاق، قرآن كریم در تمامی ابعاد زندگی انسان به آن توجه داشته و مولفه های اخلاقی هر كدام را در نهی از رذائل اخلاقی و آراسته شدن به فضایل اخلاقی بیان داشته است. قرآن كریم از دو حیطه سلبی و ایجابی به این مهم می پردازد؛ به لحاظ سلبی رذایل اخلاقی را مطرح می كند و انسان را از ورود به آن بر حذر می دارد؛ همچنان كه عواقب دنیوی و اخروی این رذایل را فراروی انسان می گذارد و به لحاظ ایجابی فضایل اخلاقی را مطرح می كند و در تقابل با رذائل قرار می دهد.

قرآن كریم از یك سو الگوهای اخلاقی را مطرح می كند و از سوی دیگر فضائل اخلاقی و نتایج آراسته شدن به آن ها را بیان می كند. مهم ترین غایت اخلاق، آراستگی به فضایل اخلاقی و پیراستگی از رذایل اخلاقی است كه یكی از مهم ترین ثمرات این مهم، سلامت روحی و روانی انسان است. اخلاق نه تنها آرامش روحی و روانی را به ارمغان می آورد، بلكه با ارائه رویكردهای خاص سلامت معنوی جامعه را نیز فراهم می كند. برهمین اساس

ص: 118

پژوهش حاضر با روش توصیفی-تحلیلی از نوع كتابخانه ای جایگاه اخلاق را در سیره علمی و عملی امام حسین(علیه السلام) مورد تحلیل و بررسی قرار داده است و در این باره ضمن انطباق اخلاق قرآنی و سیره امام حسین(علیه السلام) مهم ترین شاخصه های اخلاقی در سبك زندگی را بیان نموده است.

2. نگاهی به مقام و منزلت امام حسین(علیه السلام)

درباره امام حسین (علیه السلام) و منزلت ایشان از یک سو و اثبات حجیّت سخنان ایشان از سویی دیگر، می توان به آیات قرآن و روایات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره نمود. آیات قرآن درباره امام حسین(علیه السلام) در یک مجموعه کلّی درباره اهل بیت(علیهم السلام) است که امام حسین(علیه السلام) نیز در این دایره قرار می گیرد. برخی از آیات عصمت اهل بیت(علیهم السلام) و به تبع آن امام حسین(علیه السلام) و برخی از آیات تبعیت مطلق از ایشان را بیان می دارند. آیات تطهیر و مباهله عصمت اهل بیت(علیهم السلام) و آیه الوالامر تبعیت مطلق از ایشان را بیان می دارند. آیه مباهله:

«فَمَنْ حَاجَّكَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبینَ» (آل عمران/61) در این باره اکثر اهل سنّت اتفاق دارند که این آیه در شأن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) امام علی(علیه السلام) و حضرت فاطمه(علیها السلام) و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) نازل شده است. (ترمذی، 1403ق: 4/293؛ حسکانی، 1411ق:1/129-130؛ حاکم نیشابوری، 1406ق: 3/150؛ احمدبن حنبل، 1404ق: 1/185؛ بیضاوی، بی تا: 2/22؛ قندوزی حنفی، 1418ق: صص 9- 44- 51- 52)

سید مرتضی در این باره می نویسد:

احادیث فراوانی داستان مباهله را تائید می کنند و آن اینکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، امیر المومنین(علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) و حسن و حسین(علیهم السلام) را بر آن فراخواندند. اهل نقل و تفسیر همگی بر این مطلب اجماع دارند.(علم الهدی، 1410ق: 2/254)

ص: 119

علامه طباطبایی پس از نقل این جریان می نویسد:

این بالاترین مناقبی است که خداوند اهل بیت(علیهم السلام) را به آن اختصاص داده است. (طباطبایی، 1417ق: 3/259)

همچنان که علامه بحرانی بر این باور است که اگر آنان معصوم از همه خطاها و گناهان نبودند به این رتبه و مزیت که بالاتر از آن رتبه و مزیتی نیست نمی رسیدند به طوری که خداوند قسم به آنها را فارق بین حق و باطل و تصدیق کننده کتاب خدا و نبوت پیامبر گرامی قرار داد. (بحرانی، 1417ق: 58)

آیه تطهیر« إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهیراً»(احزاب/33)یکی دیگر از آیاتی است که عصمت امام حسین(علیه السلام) و حجیّت سخنان ایشان با استناد به این آیه اثبات می شود. روایات متعددی نقل شده که تنها مصداق اهل بیت(علیهم السلام) را، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام علی(علیه السلام)، حضرت زهرا(علیها السلام) و حسنین(علیهم السلام) معرفی می کند. (کلینی، 1365 ش: 287-286؛ مجلسی،1397 ق: 35/211) علامه طباطبایی در این باره می نویسد:

این روایات بسیار و بیش از هفتاد حدیث است؛ بیشتر آنها از طریق اهل سنت نقل شده که این خود بیشتر از چیزی است که از طریق شیعه روایت شده است. اهل سنّت آن را تقریبأ از چهل طریق و شیعه آن را از بیش از سی طریق نقل کرده اند. (طباطبایی،1397 ق: 16/311)

ابن مردویه معتقد است به بیش از صد طریق روایت رسیده است که آیه تطهیر درباره محمد، علی، فاطمه، حسن وحسین نازل شده است. (ابن مردویه، 1422 ق: 301) همچنان که فیض کاشانی بر این باور است که روایات مربوط به نزول آیه تطهیر درباره پنج تن آل عبا، از طریق اهل سنت بیش از آن است که شمرده شود.(فیض کاشانی، 1982 م: 4/189) در منابع دیگر اهل سنت نیز (نک: ابن کثیردمشقی، 1982 م: 3/494؛ واحدی نیشابوری، 1402 ق: 295 ؛ سیوطی، 1377 ق: 6/603، حاکم حسکانی، 1411ق: 2/21) قریب به همین مضمون نقل شده است.

ص: 120

روایاتی دیگر در منابع اهل سنت نقل شده که مؤید این شأن نزول است. ترمذی از أم سلمه این گونه نقل می کند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر حسن، حسین، علی و فاطمه کسائی پوشاند، سپس گفت: خدایا اینان اهل بیت و خواص من هستند، پلیدی را از آنان دور کن وآنها را کامل پاک گردان. أم سلمه گفت: ای پیامبر خدا، آیا من نیز با آنها هستم، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: همانا تو بر خیر و نیکی هستی.(1)

(ترمذی، بی تا: 5/699) قریب به همین مضمون از عایشه نیز نقل شده است.(نیشابوری، بی تا: 2/416)

سیاق آیه تطهیر نیز این عصمت را اثبات می کند؛ الف ولام واژه «الرجس» در آیه تطهیر، الف ولام جنس است که هر نوع پلیدی را در بر می گیرد خواه ناپاکی ظاهری باشد، خواه باطنی، خواه از نظر طبع آدمی و یا به حکم عقل یا شرع یا همه این ها باشد.(فتح الهی و ذوالفقاری، 1387 ش : 58) واژه «یرید» نیز دال بر اراده تکوینی خداوند است نه تشریعی. اگر اراده تکوینی خداوند به چیزی تعلق بگیرد، بین مراد و اراده خدا هیچ فاصله ای وجود نخواهد داشت. اراده در آیه تطهیر، اراده تکوینی به معنای توفیق و عنایت خاص است.(معرفت، 1390 ش: 131-130) علاوه بر این کلمه «إنما» که برای حصر آورده شده دو گونه حصر از آن استفاده می شود، یکی اراده قطعی خداوند بر اینکه هر گونه پلیدی و گناه را از اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دور نماید و دیگری اینکه این عصمت و دوری از گناه و پلیدی انحصار در اهل بیت (علیهم السلام) دارد و دیگران را شامل نمی شود. (طباطبایی، 1393 ق: 16/309) علاوه بر اینکه مضمون آیه تطهیر دلالت مطلق بر عصمت اهل بیت(علیهم السلام) دارد. روایات معتبری از فریقین مؤید این مطلب است. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند:

من، علی، حسن، حسین ونه تن از فرزندان حسین مطهر ومعصوم هستیم.(صدوق، بی تا، 1/64)

در همین رابطه می فرماید:

ص: 121


1- 2 – ترمذی ذیل این روایت می نویسد: هذا حدیث حسن و هو أحسن شیء روی فی هذا الباب.(ترمذی، بی تا: 5/699)

من و اهل بیت من از همه گناهان پاک و مطهر هستیم.(طبرسی، 1382 ش، 9/207)

و قریب به همین مضمون در روایات دیگری(شعیری، 1986 م: 19؛ صدوق، بی تا، 1/57) نقل شده که همگی مؤید عصمت اهل بیت (علیهم السلام) هستند. در منابع اهل سنت نیز قریب به همین روایات نقل شده که مضمون همه آنها عصمت اهلبیت(علیهم السلام)را گواهی می دهد. (سیوطی، 1993 م: 6/606-605، جوینی، 198 م: 2/133، ابن ابی حاتم، 1999 م: 9/3133، دیلمی، 1406 ق: 1/54)

آیه :« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلا» (نساء/59) كه مراد از «أُولِی الْأَمْرِ» امامان(علیهم السلام) می باشند كه اطاعت از آنان هم پایه اطاعت از خداوند و پیامبر واجب می باشد. (نك: كلینى،1388ق: ج 1، ص 286 ؛ حسكانى،1411ق ، ج 1، ص 191، عیاشى، بی تا :ج1، ص 249، ح 169)

احادیث معتبر منقول از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به دو طریق عام و خاص حجیت سخنان امام حسین(علیه السلام) را اثبات می کند از طریق عام می توان به حدیث معتبر ثقلین اشاره نمود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

«انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الآخر، کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی، و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی بهما» ( مسلم، بی تا: 2/1873؛ ترمذی، بی تا: 5/663)

امام حسین(علیه السلام) از جمله اهل بیت(علیهم السلام) جز عترت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است که حدیث ثقلین حجیّت علمی و عملی امام حسین(علیه السلام) را به طور مطلق بیان می دارد چرا که در صورتی می تواند ثقل قرآن قرار گیرد که مانند قرآن حجت باشد که حدیث ثقلین این حجیت را اثبات می کند. در روایت دیگر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به طور خاص امام حسین را از خود می داند و خود را از امام حسین(علیه السلام) که این مطلب نهایت منزلت امام حسین(علیه السلام) را اثبات می کند؛ آنجا که می فرماید: «حسین منی و انا من حسین» (طباطبایی، 1397ه- .ق: ص13)

ص: 122

در روایت دیگر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:

«و هو سیّد شباب اهل الجنة و باب نجاة الامة، امره امری و طاعته طاعتی» (صدوق،1417ق: ص 101 - 99) در این روایت علاوه بر سرور بهشت بودن امام حسین(علیه السلام) اطاعت امام حسین(علیه السلام) عطف بر اطاعت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) شده است. روایات متعدد دیگری نیز در این باره وجود دارد که تفصیل آن پژوهشی مستقل می طلبد؛ کوتاه سخن آن که عصمت امام حسین(علیه السلام) از یک سو حجیت سیره علمی و عملی ایشان از سوی دیگر مستند به قرآن کریم و روایات معتبر از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است که جای هیچ شک و شبهه ای را در این زمینه نمی گذارد.

3.تجلی اخلاق قرآنی در سیره امام حسین(علیه السلام)

اخلاق امام حسین(علیه السلام) همان اخلاق حسنه ای است كه قرآن بیان داشته به گونه ای كه چهره اخلاق نظری در معنای مطلق آن در قرآن بیان شده و چهره اخلاق عملی به طور مطلق آن در سیره علمی و عملی امام حسین(علیه السلام) نمود پیدا كرده است از جمله:

3-1. اهمیت سلام کردن

امام حسین (علیه السلام) می فرماید : سلام کردن هفتاد حسنه دارد ، شصت و نه حسنه ی آن برای سلام کننده و یک حسنه و پاداش برای پاسخ دهتده است.(ابن شعبه حرانی،1382: 248) همانگونه که در آیه ی شریفه ی «ْوَ إِذا جاءَكَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْكُم»(انعام/54) پیامبر صلوات الله علیه و آله و سلم را نهی نموده که مؤمنین را از خود طرد نماید و امر به ملاطفت نمودن با ایشان داده است و بر آنان سلام کند تا دلهایشان گرم و اضطراب درونیشان به آرامش و سکون مبدل گردد. (طباطبایی، 1378: 7/148) و بر طبق آیه ی« دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلام»(یونس /10) اولین کرامتی که خداوند سبحان در بهشت به اولیایش می دهد همان کسانی که دل را از یاد غیر او منزّه ساختند و غیر از حب الهی را به خود راه ندادند و به چیزی غیر از خدا نیاندیشیدند ، خیر و سلام است.(طباطبایی1378: 10/19)

ص: 123

3-2. توجه و احترام به همسر

امام حسین (علیه السلام) فرمود:

هر کس زبانش راستگو باشد و کردارش پاکیزه باشد و هر کس نیّت خیر داشته باشد، روزیش فراوان و هر کس با زن و بچه اش خوش رفتار باشد عمرش پربرکت می گردد.(مفید، بی تا: 1/323)

در مورد تکریم همسر از رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلم نقل است:

هر کسی همسری برگزید، باید وی را تکریم کند. (حرّعاملی، 1380ش: ج14،ص249)

رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلم فرمود:

بهترین شما، بهترین شما (و خوش رفتارترین شما) با زنانش است و من بهترین شما با زنانم هستم». (صدوق، 1405 ق : ج 3، ص 443)

و نیز در جای دیگر فرمود:

بهترین شما، بهترین شما با خانواده است و من بهترین شما با خانواده هستم». (همان، ج 3، ص 555)

آیه مبارك:«هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنهَْا زَوْجَهَا لِیَسْكُنَ إِلَیهَْا(اعراف/189) درباره جایگاه همسر در زندگی و غایت آن كه آرامش است می باشد. در روز عاشوراهنگامی که هلال بن نافع عازم جنگ بود همسر جوانش از رفتن او ناراحت شده و به شدت می گریست، امام حسین (علیه السلام) متوجه او شد و چنین فرمود:

ای هلال همسرت جدایی تو را نمی پسندد، تو آزادی و می توانی خشنودی او را بر مبارزه با شمشیرها مقدم بداری.(شریفی و دیگران،1382: 447)

از دیگر نمونه ها که بیانگر ارج گذاری پیشوای شهیدان است، جایی است که امام حسین (علیه السلام) تکریم همسر را به دوستانش سفارش می کند و در پاسخ به اعتراض آنان نسبت به فرشها و پرده های نو در منزل آن حضرت فرمودند:

ما پس از ازدواج، مهریه زنان را پرداخت می کنیم پس آنان هر چیزی را که دوست

ص: 124

داشته باشند می خرند و ما دخالتی نمی کنیم.(کلینی، 1375: 6/475) همانگونه که قرآن کریم می فرماید:«وَ ءَاتُواْ النِّسَاءَ صَدُقَاتهِِنَّ نحِْلَةً »(نساء/4) مردان عهده دار بردن نفقه و تدبیر امور اقتصادی زن می باشند یعنی مردان علاوه بر دفاع و حفاظت از زنان امر تدبیرات و پرداخت نفقه ی زن را به عهده دارند.(قرطبی،1364: 4/168)رسول اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم می فرماید: خداوند روز قیامت هر گناهی را می بخشد مگر مهریه ی زنی را که پرداخت نگردد.(حرّعاملی1380: 4/26)

3-3. احترام متقابل در نیكی ها

در سیره علمی و عملی امام حسین(علیه السلام) بر احترام متقابل و حتی بیشتر در مقابل نیكی های دیگران تاكید شده است. انس بن مالک گوید: نزد امام حسین (علیه السلام) بودم کنیزکی در حالی که دسته ای ریحان به دست داشت، وارد شد و آنرا تقدیم امام نمود ، حضرت فرمود: تو را به خاطر خداوند آزاد کردم. انس گوید: با تعجب پرسیدم کنیزکی برای شما دسته ای ریحان آورد و سلام کرد. شما او را آزاد کردید؟ امام (علیه السلام) فرمود: خداوند اینگونه ما را ادب کرده است زیرا که فرموده است: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها »(نساء/86) زمانی که کسی به شما تحیت و درود گفت شما نیز جواب او را به همان یا بهتر از آن بگویید و جواب بهتر این کنیز آزادی اوست.(ابن عساكر، 1415: 469)

یحیی بن سالم موصلی که از موالی امام حسین (علیه السلام) بود می گوید: با امام حسین (علیه السلام) در حرکت بودیم به در خانه ای رسیدند و آب طلبیدند، کنیزی با قدحی پر از آب بیرون آمد، امام (علیه السلام) پیش از خوردن آب نقره ای را در آوردند و به او دادند و فرمود: این را به اهلت بسپار، آنگاه به نوشیدن پرداختند. (ابن شعبه حرانی،1382: 464)

قرآن کریم می فرماید:

« هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ» (الرحمن /60)

ص: 125

آیا جزای نیکی جز نیکی است؟

امام سجاد (علیه السلام) فرمود:

حق ّ آن کسی که به تو نیکی کرده این است که او را سپاس داری و نیکی اش را یاد کنی.(ابن شعبه حرانی،1382: 170)

3-4. تقوا اكمال فضایل اخلاقی، اجتناب از رذایل اخلاقی

امام حسین (علیه السلام) می فرماید:

شما را به تقوای الهی سفارش می کنم هر کسی از خدا پروا کند، خداوند تضمین کرده که او را از آنچه نمی پسندد به آنچه می پسندد متحول سازد.(ابن شعبه حرانی،1382: 170)

امام حسین (علیه السلام) با توصیه ی به تقوا به نتایج آن هم اشاره می فرماید:

از جمله اینکه اوضاع را به نفع بندگانی متقّی برمی گرداند. ممکن است دنیاپرستان هوسباز چند روزی از کامیابی هایی برخوردار باشند ولی فرجام خوشی ندارند.(محدثی، 1385: 41)

قرآن با بیان « إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِین»(هود/49)« وَ الْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى » (طه / 132) عاقبت و فرجام نیک را از آن تقوا و اهل تقوا می داند. تقوا بزرگترین توصیه ی خداوند به بندگان است، آیات آن دربردارنده ی هشدارهایی است که آسیبها و ضررهای بی تقوایی و بی پروایی و پیروی از نفس امّاره و متابعت از شیطان را به یاد می آورد و فرجام نیک اهل تقوا و عاقبت شوم بی تقوایان را نشان می دهد. خداوند با اهل تقواست، هوای آنان را دارد، کمکشان می کند. از خطرات نجاتشان می دهد و در آخرت هم بهترین پاداشها و برترین نعمتهای بهشتی را در اختیار آنان قرار می دهد. امام حسین(علیه السلام) با توصیه ی به تقوا به نتایج آن هم اشاره می فرماید: از جمله اینکه اوضاع را به نفع بندگانی متقّی برمی گرداند.(محدثی،1385: 52) و در جای دیگر سیدالشهداء (علیه السلام) می فرماید:

شما را به تقوای الهی سفارش می کنم زیرا خدا ضمانت فرموده « وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یجَعَل لَّهُ مخَرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یحَتَسِب »(طلاق 2/3) کسی را که تقوی

ص: 126

داشته باشد از وضعی که نمی پسندد به وضعی که می پسندد ، برگرداند و از آنجا که گمان نمی برد روزیش را می رساند از کسانی مباش که بر گناهان بندگان خدا بیمناک است و از عقوبت گناه خود آسوده خاطر است، زیرا خدای سبحان درباره ی بهشتش ، فریب نمی خورد و به آنچه نزد اوست جز به اطاعت او و اگر خدا بخواهد نتوان رسید.(شریفی و دیگران،1382: 853)

3-5. اخلاق عبادی، اقامه نماز، فرهنگ سازی بهره گیری از قرآن

امام حسین (علیه السلام) فرمود:

خدا می داند که من نماز و تلاوت قرآن را دوست می دارم. (مفید، بی تا: 1/232) در شب عاشورا که امام حسین (علیه السلام) به تلاوت قرآن مشغول بود گروهی از لشکریان پسر سعد برای اطلاع از احوال امام حسین (علیه السلام)و یاران او نزدیک خیمه ها آمدند و ملاحظه کردند که امام (علیه السلام) با یک صورت ملکوتی و جذابآیاتی از سوره ی آل عمران را تلاوت می کند و در ظهر عاشورا در بحبوحه ی جنگ نماز را به همراه ایشان اقامه نمودند.(مفید، بی تا: 1/232) طبق فرمایش قرآن کریم « یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ءَامِنُواْ بِرَسُولِهِ یُؤْتِكُمْ كِفْلَینْ ِ مِن رَّحْمَتِهِ وَ یجَعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیم»(حدید/28) کسانی که به خدا و رسولش ایمان آورده اند خداوند دو رحمتش را به آنها می دهد و نور قرآن و دلائل بر حق آنرا برای ایشان قرار می دهد تا به وسیله ی آن در آخرت راه بپیمایند و خداوند گناهان ایشان را مورد آمرزش قرار دهد. (طبرسی،1360: 24/252) امام در سخت ترین شرایط روز عاشورا وظایف دینی و تکالیف اسلامی خود را در عالی ترین حالت و معنوی ترین وضع انجام داد و در ظهر روز عاشورا به رغم گرمای شدید هوا، تشنگی فراوان، خطر تیرها و یورش های بی امان امویان، بی شرمی دشمنان، اندوه شهادت یاران و بسیاری از تنگناهای دیگر، اجازه نداد فریضه مقدّس نماز ترک گردد و حتی مصمّم گردید در اول وقت اقامه گردد. آنقدر شرایط آشفته بود که سعید بن عبداللّه که خود را سپر اباعبداللّه (علیه السلام) نموده بود پس از پایان نماز ظهر عاشورا به تعبیر برخی مقتل نویسان، بدنی چون آبکش داشت چرا که تیرهای فراوان به او اصابت کرد و این

ص: 127

مجاهد مخلص را به شهادت رسانید. (آیتی،1381: 46)

حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف فرمود:

جدم حسین (علیه السلام)رکوع و سجودش طولانی بود.(قمی، 1390: 104)

حضرت سید الشهداء بارها پیاده به خانه ی خدا شتافت و مراسم حج را برگزار کرد. (ابن شهرآشوب، 1376: 3/ 224)« وَ أَذِّن فىِ النَّاسِ بِالحْجّ ِ یَأْتُوكَ رِجَالا»( حج / 27)

3-6. صبر، اخلاق رفتاری در برابر مشكلات و سختی ها

در سخت ترین لحظات روز عاشورا و هنگام افتادن از اسب با آن همه جراحات، این جملات از امام (علیه السلام) نقل شده است:

صبرا علی قضائک یا رب لااله إلا سواک، یا غیاث المستغیثین.(مقرم،1391: 357)پروردگارا بر قضای تو صبر می کنم. معبودی جز تو نیست ای فریادرس فریاد خواهان.

« فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل»(احقاف/35 )پایدار باش، خویشتندار باش، استقامت داشته باش، «وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ» (شوری /15)

در زیارت امام حسین (علیه السلام) آمده است

«و لقد عجبت من صبرک ملائکه السّماوات» (مجلسی،1351: 98/317)

از امام سجاد (علیه السلام) است که هر چه کار بر او پیچیده و سخت تر می شد، رنگ چهره اش درخشیده تر و سرتاسر وجودش پر اطمینان تر می گشت تا جایی که دشمن کینه توز با شگفتی بسیار او را قهرمانی خواند که در راه حق و عدالت هرگز به مرگ نمی اندیشد. (طبرسی،1380: 350)

«سَلَامٌ عَلَیْكمُ بِمَا صَبرَتمُ ْ فَنِعْمَ عُقْبىَ الدَّار»(رعد/24)

سلام ودرود خداوند به شما بر آنچه که صبر کردید ؛

کلام ملائکه که اولوالالباب را به امنیت و سلامتی جاودانی و سرانجام نیک نوید می دهند، سرانجامی که هرگز دستخوش زشتی و مذّمت نگردد. (طباطبایی،

ص: 128

1378: 11/475)

3-7. اخلاق اجتماعی، امربه معروف و نهی از منكر

بنا به فرمایش امیرمؤمنان (علیه السلام) امر به معروف کن تا اهل معروف باشی. (کلینی، 1369: 1/50) از آثار اجتماعی امر به معروف و نهی از منکر اجرایی شدن احکام اسلامی برقراری عدالت اجتماعی، سازندگی، استواری نظام اسلامی، امنیت، خیر و سلامتی، (حرعاملی، 1364: 11/395) قدرت یابی مؤمنان (فیض الاسلام،1379: 1100) و تضعیف چهره ی منافقان(توبه/67) می باشد و از دیگر آثار دنیوی این فریضه ی الهی سلامتی دین و دنیا(خوانساری،1375: 5/440) نصرت الهی(حرعاملی، 1364: 11/398)کم نشدن عمر و روزی(فیض الاسلام، 1379: 366) نجات از بلایا(اعراف/165) و از آثار اخروی آن خشنودی خدای متعال(مریم/55) فلاح و رستگاری(آل عمران/104) ثواب فراوان(خوانساری،1375: 2/611) و بهشت برین (حرعاملی،1364: 11/529) می باشد.

حضرت سیدالشهداء (علیه السلام)در نامه ای به معاویه پاسخی کوبنده به وی داد و برخی از مفاسد او را برشمرد در فرازی از آن فرمود:

«خدا هیچ گاه تو را فراموش نخواهد کرد که مردم را به محض گمان دست گیر می کنی و اولیاء خداوند را با تهمت می کشی و از خانه هایشان به جاهای دور دست تبعید می کنی و برای پسرت از مردم بیعت می گیری، پسر نورسی که شراب می خورد با سگان بازی می کند و تو را جز این نمی بینم که خود را به خسران افکنده و دین و آیین خود را نابود کرده و زیردستان حکومت خود را فریب داده ای و به گفتار سفیه نادان گوش فراداده و انسان پارسا و با تقوایی را ترسانده ای...» (امینی، 1373: 10/161)

امام حسین از یک سو شناخت عمیق و دقیقی از تعالیم اسلامی داشت و از سوی دگر مقتضیات زمان را در نظر می گرفت و با این اشراف دوجانبه و بر حسب سنّت های جوامع، به تبلیغ و پیام رسانی پرداخت. گفتگوی رودررو با افراد، سخنرانی، نامه نگاری از جمله وسایل ارتباط جمعی حضرت در آن عصر به شمار می رفت. امام می کوشید حتی در برخورد با مخالفان از روش خشم های افراطی و برخی نفرت های احساسی پرهیز کند و

ص: 129

جاذبه را بر دافعه ترجیح دهد آن حضرت با تمام محدودیت های تبلیغی از وظیفه مهم امر به معروف و نهی از منکر که بالاتر ازتبلیغ بود بازنایستاد. او ناصحی مخلص، فروتن، شجاع ، عادل و بردبار بود که پیامش با رأفت و نرمش درهم آمیخته بود. (آیتی،1381: 1/196)

سیدالشهداء (علیه السلام)در بیان هدف خود از قیام چنین می فرماید:

من برای احیای امر به معروف و نهی از منکر خروج کردم.(قمی،1390: 45) طبق بیان قرآن «كُنتُمْ خَیرَْ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ» (آل عمران /110) شما بهترین امّت هستید در صورتی که امر به معروف و نهی از منکر کنید. از نظر قرآن شرافت امت اسلامی متّصف به حقیقت ایمان، قائم به حق امر به معروف و نهی از منکر است. (طباطبایی، 1378: 3/583)

3-8. اخلاق معرفتی، شهامت در دفاع از حق

امام علی (علیه السلام) فرمود:

به خدا سوگند اگر تمام عرب ها برای جنگ بامن همدست شوند، من پشت نخواهم کرد.(فیض الاسلام، 1379: 45/971)

امام زین العابدین (علیه السلام) در خطبه ای که در مسجد شام ایراد نمود فرمود:

به ما اهل بیت شش صفت عطا شده است: دانش، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبّت در دل های مؤمنان.(مجلسی،1351: 45/138)

برای بعضی از این بزرگواران موقعیّت هایی پیش آمده است که این صفت ظهور بیشتری داشته است. کربلا یکی از این موقعیّت هاست؛ فردی از راویان دشمن می گوید: واللّه ما رأیتُ مَکثوراً قَطُّ قَدْ قُتِلَ اهلُ بیته وَ ولده و اصحابه اَرْبَطَ جَأشاً مِنه؛ به خدا سوگند که دل شکسته ای این چنین که تمام اصحاب و اهل بیت و فرزندانش کشته شده باشد و این گونه برخوردار از قوّت قلب باشد، ندیده ام.

زمانی که حضرت جنگ تن به تن را آغاز کرد، هریک از نیروهای دشمن که در مقابل او

ص: 130

قرار می گرفت، به هلاکت می رساند. عمربن سعد که احساس کرد کسی را یارای هماوردی او نیست بر سپاهیان خویش نهیب زد که: وای بر شماآیا می دانید با چه کسی جنگ می کنید؟ این فرزند آن پدری است که شجاعان عرب و دلیران آنان را به هلاکت رسانده است. روح علی در پیکر اوست. که در این زمان از هر طرف به امام هجوم آوردند. (طبری،1380: 6/259)

رسول اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم در تمام فضایل و کمالات انسانیاز جمله شجاعت سمبل جامعه بود. او در مورد امام حسین (علیه السلام) می فرماید:

و اما حسینم شجاعت و سخاوت را از من به ارث برده است.(متقی هندی، 1409: 13/67) «یَأَیهُّا النَّبىِ ُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلىَ الْقِتَالِ إِن یَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَبرِونَ یَغْلِبُواْ مِاْئَتَینْ ِ وَ إِن یَكُن مِّنكُم مِّاْئَةٌ یَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِینَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یَفْقَهُون»(انفال /65) بیست نفر مؤمن صابر از شما بر دویست نفر از کسانی که کافر شده اند غالب می شود و صد نفر صابر از شما بر هزارنفر از کسانی که کافر شده اند، غالب می آید و این غلبه به علت این است که کفار مردمی هستند که نمی فهمند، غالب بودن بیست نفر مؤمن در برابر دویست کافر ناشی از ایمان به خداست و ایمان به خدا نیرویی است که هیچ نیروی دیگری معادل آن نبوده و در برابر آن تاب مقاومت نمی آورد. زیرا که به دست آوردن نیروی ایمان مبنی بر فهم صحیح است و فهم صحیح صاحبش را به هر خلق و خوی پسندیده ای متصف می سازد و او را شجاع و با شهامت و پر جرأت و دارای استقامت و آرامش قلب و وثوق به خدا بار می آورد. (طباطبایی، 1378: 9/162)

«كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ »(مجادله /21)قضا و قدر پروردگار این چنین نوشته شده است که من و پیغمبرانم همیشه غالب هستیم، غالب بودن پیغمبران و ائمه (علیهم السلام) و مجاهدین اسلام از لحاظ منطق و دلیل می باشد زیرا که بر اساس فطرت انسانها پایه گذاری شده است. در احادیث شجاعت امام حسین علیه السّلام مورد تحسین و تشویق ملائکه از جمله جبرئل بوده است.(ابن اثیر،1420: 2/20 )

و حضرت امام حسن علیه السّلام شجاعت و هیبت سیدالشهداء (علیه السلام) را نظیر پدرش

ص: 131

امیر مؤمنان (علیه السلام) می داند. شجاعت و جرأت امام حسین علیه السّلام باعث شد وی از آغاز دوران جوانی نقش یک جنگ را فرماندهی کند. (قمی،1390: 1/258) امام حسین (علیه السلام) در سی و دو سالگی فرماندهی جنگ صفین را برعهده داشت و همچون شمع می سوخت و به دیگران روشنایی می بخشید. او زمانی که سپاه بی مروت شام فرات را اشغال نمودهاز دسترسی مردم کوفه و یاران علی علیه السّلام به آن ممانعت کردند به امیر مؤمنان (علیه السلام) گفت: اجازه می دهی من خود شخصا به سوی فرات حمله نموده و آن را آزاد سازم؟ مولا اجازه داد. امام حسین در راس ده هزار نفر حمله را آغاز کرد و با تمام شجاعت سپاهیان شام را وادار به فرار نمود و آب را تصرف کرد. خبر شادی آن به امیر مؤمنان (علیه السلام)رسید. وی به جای خوشحالی شروع به گریه کرد و در علت آن فرمود: به یاد روزهای کربلای حسینم افتادم او در آن روزگار در سرزمین کربلا غریب و تنها و عطشان به شهادت می رسد. اسب او به سوی خیمه ها روان می گردد و از ستم قاتلان حسین (علیه السلام) شکوه می کند. «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَلَتِ اللَّهِ» (احزاب/39) آنان که رسالات و پیامهای الهی را به مردم می رسانند. « وَ یخَشَوْنَهُ» (احزاب / 39) و از خدای خودشان می ترسند و یک ذره خلاف نمی کنند، پیام را کم و زیاد نمی کنند، از راه حق منحرف نمی شوند. « وَ لَا یخَشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ »(احزاب /39) و در ادای رسالت و تبلیغ احکام از احدی جز خدا بیم ندارند.(طبرسی، 1360: 20/131)

3-9. اخلاق اقتصادی، كمك به اقشار نیازمند جامعهبا توجه به اهمیت انفاق و تأکید عملی امام حسین (علیه السلام) بر آن انفاق دادن عطیه در راه خدا و مرتفع ساختن احتیاجات مجتمع و انجام کارهای اصلاحی و کوشیدن در پیدایش رفاه عمومی و ساختن نابسامانی های اقتصادی می باشد. انفاق تنها پر کردن مستمندی ها نیست، بلکه با خودسازی انسان هم رابطه ای دارد زیرا انسان در سایه گذشتها و ایثارها روحشان روح الهی انسانی می گردد که بر این اساس نداشتن و ندادن کمال نیست، بلکه به دست آوردن و از خود جدا ساختن عامل سازندگی انسان است. (مطهری، 1376: 2/70)

ص: 132

ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِین * الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُون» (بقره 2/3)

روزی سیدالشهداء (علیه السلام) به گروهی از مساکین برخورد نمود که عباهای خود را بر زمین انداخته و روی آن نشسته بودند و نان خشکی در پیش رو داشتند و می خوردند. وقتی که حضرت را دیدند او را دعوت کردند. حضرت (علیه السلام) از اسب پیاده شد و فرمود:

«إِنَّهُ لَا یحُبُّ الْمُسْتَكْبرِین»(نحل/ 23)

خداوند متکبر فخر فروش را دوست ندارد

و نزد آنان نشست و کمی نان تناول نمود. سپس به آنان گفت: همانگونه که من دعوت شما را پذیرفتم شما نیز دعوت مرا بپذیرید. آنان را به خانه بردند و دستور دادند که از آنان پذیرایی شود و آنان را انعام داده نوازش کردند.

روزی مردی بینوا که بر اثر فشار زندگی جانش به لب رسیده و دستش از همه جا کوتاه شده بود به امید رسیدن به نوایی به مدینه آمد. او در آنجا از کریم ترین و سخی ترین فرد سؤال کرد به او گفته شد: حسین بن علی (علیه السلام)شریف ترین و سخی ترین فرد مدینه است . مرد بینوا در جستجوی آن امام بزرگوار به مسجد آمد و حضرت را در حال نماز دید. همانجا خطاب به امام (علیه السلام) گفت: تا به حال ناامید و مایوس نشده هر کسی که به تو امید بسته و درب خانه ات را کوبیده است ، تو بخشنده ای و تو مورد اعتمادی و پدرت نابود کننده افراد فاسق و تبهکار بود ، امام حسین (علیه السلام) بعد از شنیدن سخنان وی رو به قنبر کرد و فرمود: آیا از مال حجاز چیزی بجای مانده است؟ قنبر گفت: بلی، چهار هزار دینار داریم. امام فرمود: «قنبر! آنها را حاضر کن که این شخص در مصرف آنها از ما سزاوارتر و نیازمندتر است. سپس امام به منزل رفت و ردای خود را که از برد یمانی بود از تن در آورد و دینارها را در آن پیچید و از لای در به آن مرد نیازمند داد و چنین پاسخ فرمود: اینها را از من قبول کن ، من از تو عذر می خواهم و بدان که من برای تو مهربان هستم. مرد نیازمند هدایای امام را از لای در گرفت و گریست. امام پرسید: « آیا عطای ما را کم شمردی؟» گفت:« نه، هرگز بلکه به این نکته می اندیشم

ص: 133

که این دستان پرمهر و با سخاوت چگونه در زیر خاک پنهان خواهد شد.(مجلسی، 1351: 44/190)«الَّذِینَ یُنفِقُونَ فىِ السَّرَّاءِ وَ الضرَّاءِ وَ الْكَظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یحُبُّ الْمُحْسِنِین »(134/آل عمران)

4. نتیجه پژوهش

امام حسین (علیه السلام) مقتدای بی نظیر شیعیان با بهره مندی از مناقب و فضایل انسانی و برخوردار از مقامات قرآنی مصداق بارز برخی از عبارتهای کلام الهی می باشد تا هر چه بیشتر ارج و منزلت این امام همام بیان شده باشد و مودّت و دوستی شیعیان نسبت به حضرت (علیه السلام) هر چه بیشتر یابد. امام حسین (علیه السلام) تنها امام خاصی هستند که پایه های مبارزات نهضت رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلم همچون دین گریزی و فساد و بدعت در قیام و شهادت ایشان نمودار است. امام حسین(علیه السلام) به عنوان کشتی هدایت و نجات مظهر تمامی فضیلت های ممتاز انسانی می باشد که با عفو و گذشت رحمت و رأفت اسلامی را نمایان ساختند و با رسیدن به مقام شفاعت و طلب وصل به مقام صالحین درجه ی دیگری از برتری اخروی ایشان با توجه به آیات قرآن مطرح گشته است. سیدالشهداء (علیه السلام) با تأکید بر الزامات اخلاقی و نهی از زشتی ها آرامش و خیر را برای مؤمنان چه در سطح جامعه با سلام و ملاطفت نمودن و چه در محیط خانواده و حتی در بحبوحه ی جنگ تکریم و توجه به همسران را به ارمغان داشتند. امام (علیه السلام) با پاسخ دادن به نیکی ها، خیر و احسان نمودن را به انسانها یادآور ساختند و با سفارش به تقوا در سخن و سیره ی خود، بزرگترین توصیه ی الهی را بیان نمودند و عاقبت خوش دنیوی و اخروی را از آن متقین می دانستند.

امام با مطرح نمودن حب به نماز و تلاوت قرآن، استعانت از این انوار الهی را به همه ی مجاهدین آموختند و اجازه نداد شرایط سخت و طاقت فرسای زندگی سستی ای در انجام عبادات ایشان پدید آورد. ایشان با استقامت و رضایت داشتن بر قضای الهی ذلت و خواری دشمن بی رحم را نمایان ساخت و پایان نیک را که هرگز دستخوش تغییر و

ص: 134

مذمت نمی گردد به پیروانش نشان داد. و با انجام رسالت امر به معروف و نهی از منکر امت رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلم را آگاه ساختند تا دچار فساد دستگاه حکومت نگردد و قوام جامعه ی اسلامی را در برپایی این فریضه می دانستند و در میدان جنگ شهامت امام (علیه السلام) باعث به هلاکت رساندن سپاه کفر و قوت قلبی برای اهل بیت (علیهم السلام)و سپاهیان آن حضرت در ادای تکلیف الهی بود. امام (علیه السلام) با رفتار مهرآمیز خود با مستمندان با ریشه های فخرفروشی مبارزه نمود و اسباب کار ناامیدان را فراهم ساخت.

ص: 135

منابع

· قرآن کریم

· نهج البلاغه

· آیتی، محمد ابراهیم(1381ش)، بررسی تاریخ عاشورا، قم : انتشارات امام عصر(عج)، چاپ اول.

· ابن ابی حاتم(1999 م)، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، المکتبه المصریه.

· ابن اثیر، علی بن محمد(1420ق)، اسدالغابه، بیروت : دارالفکر، چاپ چهارم.

· ابن حنبل، احمد(1404ق)، مسند، مصر: دارالمعارف.

· ابن سعد، محمد(1373ش) ترجمه الامام حسین علیه السلام، قم : انتشارات آل البیت، چاپ نهم.

· ابن شعبه حرانی، حسن بن علی(1382ش)، تحف العقول، تهران : انتشارات امیرکبیر، چاپ اول.

· ابن شهرآشوب، محمدبن علی(1376ش)مناقب خاندان علی بن ابی طالب علیه السلام، نجف : انتشارات مکتب حیدری، چاپ سوم.

· ابن عساكر، (1415ق)، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، چاپ سوم.

· ابن قولویه، جعفربن محمد(1377ش)، کامل الزیارات، تهران : انتشارات پیام حق، چاپ اول.

· ابن کثیر دمشقی، اسماعیل(1419ق)، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار الکتب العلمیه.

· إربلی، علی بن عیسی(1382ش)، کشف الغمه، تهران : انتشارات اسلامی، چاپ سوم.

· امینی، عبدالحسین(1372ش)، الغدیر، تهران : انتشارات اسلامی، چاپ پنجم.

· بحرانی، سید هاشم(1416ق)،البرهان ، تهران : بنیاد بعثت ، چاپ دوم.

· بحرانی، سیدهاشم(1417ق)، عمده النظر، قم: انتشارات دارالجلی.

ص: 136

· بیضاوی، عبدالله بن عمر(بی تا)، تفسیر بیضاوی، بیروت: دارالکتب العلمیه.

· ترمذی، محمد بن عیسی(1403ق)، سنن ترمذی، بیروت:دارالفکر

· جوینی، ابراهیم بن محمد(1398ق)، فرائد السمطین، بیروت: موسسه المحمودی.

· حاکم حسکانی، ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله(1411ق)، شواهد التنزیل، تهران: موسسه چاپ و نشر، چاپ اول.

· حاکم نیشابوری(1406ق)، مستدرک علی الصحیحین، بیروت: دارالمعرفه.· حرعاملی، محمد بن حسن(1380ش)، وسائل الشیعه، قم : نشرنهاوندی، چاپ اول.

· حسینی استرآبادی، سید شرف الدین علی(1409ق)، تفسیرتأویل الآیات الظاهره، قم : انتشارات اسلامی، چاپ اول.

· خوانساری، آقاجمال (1375ش)، شرح غررالحکم و درر الکلم، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم

· زرندی حنفی، محمد بن یوسف(1377ق)، نظم درر السمطین، اصفهان: مکتبه الامام امیر المومنین(علیه السلام).

· سیوطی، جلال الدین(بی تا)، تفسیر الدرالمنثور، بیروت: دارالمعرفه.

· شریفی، محمود و دیگران، (1382ش)، کلمات موسوعه امام حسین، تهران : انتشارات امیرکبیر ، چاپ دوم.

· صدوق، محمد بابویه ( 1405 ق)، من لایحضره الفقیه، بیروت: دارالاضواء.

· طباطبایی، محمد حسین(1378ش)، المیزان، تهران : انتشارات اسلامی، چاپ اول.

· طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن(1379ق)، مجمع البیان فی علوم القرآن، بیروت: داراحیاء التراث العربی.

· طبرسی، فضل بن حسن(1390ش)، زندگانی چهارده معصوم، تهران : انتشارات اسلامی، چاپ اول.

· طبری، ابوجعفرمحمدبن جریر(1380ش)، تاریخ طبری، تهران : انتشارات اساطیر، چاپ دوم.

ص: 137

· طوسی، ابوجعفرمحمد(1382ش)، تهذیب الاحکام، تهران :انتشارات اسلامی، چاپ اول.

· عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه(1415ش)، نورالثقلین، قم : انتشارات اسماعیلیان، چاپ دوم.

· علایلی، عبدالله(1379ش)، قم : انتشارات شریف رضی، چاپ اول.

· فتح الهی، ابراهیم؛ذولفقاری، شهروز(1387ش)، تاریخ تفسیر قرآن کریم، تهران: انتشارات نگاهی دیگر.

· قرطبی، محمدبن احمد(1364ش)، الجامع الأحکام القرآن، تهران : انتشارات ناصرخسرو، چاپ اول.

· قمی، شیخ عباس(1376ش)، نفس المهموم، نجف : انتشارات مکتب حیدری، چاپ سوم.

· قمی، شیخ عباس(1383ش)، سفینه البحار، مشهد : بنیاد پژوهش های اسلامی، چاپ دوم.

· قمی، شیخ عباس(1390ش)، منتهی الامال، تهران : انتشارات مبین اندیشه،چاپ سوم.· قندوزی حنفی، شیخ سلیمان(1418ق)، ینابیع الموده، بیروت: موسسه الاعلمی.

· کلینی، محمد بن یعقوب(1369ش)، اصول کافی، تهران، انتشارات علمی اسلامی، چاپ اول.

· كلینی، محمد بن یعقوب(1388ق)، اصول كافی، تهران: دارالكتب الاسلامیه.

· متقی هندی، علاء الدین علی بن حسام(1409ق)، کنزالعمال، بیروت : دارالفکر، چاپ دوازدهم.

· مجلسی، محمد باقر(1362ش)، بحارالانوار، تهران: انتشارات دارالكتب الاسلامیه.

· محدثی، جواد(1385ش)، پیام های عاشورا، قم: انتشارات زمزم هدایت، چاپ ششم.

ص: 138

· محمدی ری شهری، محمد(1383ش)، میزان الحکمه، قم : انتشارات دارالحدیث، چاپ دوم.

· مطهری، مرتضی(1376ش)حماسه ی حسینی، تهران : انتشارات صدرا، چاپ چهارم.

· معرفت، محمد هادی(1390ش)، پرتو ولایت، تدوین: مجتبی خطاط، قم: انتشارات ذوی القربی.

· مفید، محمد بن محمد(بی تا)، الإرشاد المفید، تهران : انتشارات اسلامی، چاپ دوم.

· مقرم، عبدالحسین (1391ش)مقتل الحسین علیه السلام، قم: انتشارات شریف رضی، چاپ دوم

· مکارم شیرازی، ناصر(1374ش)، نمونه، تهران : دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول.

ص: 139

ص: 140

امام حسین (علیه السلام) در شعر شیعی شریف رضی

دکتراحمد امیدعلی

دکتراحمد امیدعلی استادیار گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه اراك(1)

چكیده

امام حسین(علیه السلام) و نهضت عظیم ایشان انقلابی در عالم ایجاد كرد كه مسیر تاریخ بشری را تغییر داد، انقلابی كه تمام ابعاد بشری تحت تاثیر آن قرار گرفت. ادبیات یكی از همان ابعادی است كه این نهضت بر آن تاثیر گذاشت و آن را به عنوان یكی از عوامل تاثیر گذار نهضت همراه خود ساخت. شریف رضی یكی از ادبای شاخص ادبیات شیعی است كه توانست با آثار علمی و ادبی خود یاری رسان این نهضت حسینی باشد. ولی آنچه هدف این پژوهش بوده، این است كه شریف رضی چه میزان از شعرش را در راستای نهضت حسینی و زنده نگه داشتن یاد امام حسین (علیه السلام)، عاشورا و كربلا قرار داده است. برای رسیدن به پاسخ این سوال از روش توصیفی تحلیلی استفاده شده است. در پایان این نتیجه حاصل شد كه تمام اشعار شیعی شریف رضی در رثای امام حسین (علیه السلام) و ذكر مصیبت های ایشان سروده شده و توانسته است به خوبی این نهضت را یاری نماید.

كلمات كلیدی: امام حسین علیه السلام، شریف رضی، شعر شیعی، مرثیه.

ص: 141


1- a-omidali@araku.ac.ir -[1]

مقدمه

یکی از عوامل ماندگاری نهضت عاشورا، ادبیات و شعر است. زیرا شعر در قالب مرثیه، دلهای آتش گرفته و غمبار را با حقیقت نهضت حسینی و حوادث ظهر عاشور مرتبط می سازد. شاعران شیعی پرداختن به واقعه عاشورا را بر خود فرض می دانند و علت آن، عشق به امام حسین علیه السلام و سفارش امامان معصوم علیهم السلام در زنده نگهداشتن این قیام مبارك، می باشد. شریف رضی یكی از همین شاعران است كه زنده نگه داشتن واقعه عاشورا و نهضت حسینی را بر خود فرض دانسته و با وجود محدودیت های فراوان، تمام تلاش خود را برای این مهم، به كار بسته است.

هدف از انجام پژوهش حاضر، تبیین این نكته است كه جایگاه امام حسین علیه السلام را در شعر شریف رضی بررسی نماید. همچنین هدف از این تحقیق ترویج فرهنگ و ادبیات شیعه و گام برداشتن در جهت معرفت اهل بیت (علیهم السلام) به ویژه امام حسین علیه السلام می باشد.

سوال پژوهش این است كه آیا شریف رضی در اشعار شیعی اش به موضوع امام حسین علیه السلام و نهضت حسینی پرداخته است؟ اگر اینگونه هست چه میزان از اشعارش را در بر می گیرد؟

پیشینة پژوهش:

دربارة امام حسین علیه السلام و شعر شیعی شریف رضی آثار متعددی به طور جداگانه نوشته شده است ولی تا جایی كه پژوهشگر مطلع شده پژوهشی واحد در این زمینه صورت نگرفته است لذا محقق بر آن شد كه این پژوهش را به انجام رساند. از جملة این پژوهشها می توان به نمونه های زیر اشاره نمود:

"الشریف الرضی (حیاته، ثقافته، ادبه و نقد آثاره)"مؤسسه مطالعات و نشر عربی، کتابی درباره شریف رضی از دانشمندان و ادیبان نامدار شیعه با عنوان «شریف رضی: زندگی، فرهنگ، ادبیات و نقد آثار او» منتشر کرده است. دکتر احمد محمد المعتوق استاد مطالعات اسلامی و عربی دانشگاه «نفت و معادن ملک فهد» در ظهران این کتاب

ص: 142

را در 367 صفحه به رشته تحریر درآورده است. این کتاب مطالعاتی تحلیلی درباره شخصیت، آراء و اندیشه های شریف رضی که به سال436 هجری قمری درگذشت محسوب می شود

"شرح حال و گزیده ای از اشعار شریف رضی"عنوان پایان نامه ای است که سال 1372 هجری شمسی در دانشگاه اصفهان به وسیله زهره سادات شکرایی دفاع شده است."الامام الحسین فی أدب الأندلس" نوشته دکتر حسین چوبین که در مجله آفاق الحضارة الإسلامیة شماره 13 در 10 صفحه چاپ گشته است. در این مقاله به موارد زیر پرداخته شده است:

معنای لغوی اندلس تاریخ و ادبیات اندلس 2- ادبیات شیعه در اندلس 3- سنتها و مراسم اندلسیها در شهادت امام حسین (علیه السلام)4-شاعران اندلسی که در رثای امام حسین (علیه السلام) و هجای بنی امیّه شعر سروده اند 5-دو قصیده در مدح امام حسین (علیه السلام) که دکتر چوبین سروده است.

"الشریف الرضی الملحمة الهاشمیة و اللغة المترفة"این تحقیق نوشته دکتر خالد محیی الدین البرادعی شاعر، ناقد و نویسنده سوری است که در مجله المنهاج شماره هشت در 24 صفحه سال 1998 چاپ شده است. این مقاله تلاش دارد که قرائت معاصری از شعر شریف که مبتنی بر فرهنگ معاصر است ارائه دهد، و به بررسی ابعاد شخصیتی شریف می پردازد.

جایگاه امام حسین (علیه السلام) در شعر شیعی

امام حسین علیه السّلام نقش بسیار مهمی در بقای دین مبین اسلام دارند و اگر قیام ایشان رخ نمی داد قطعا اثری از دین اسلام نبود. نقش امام حسین در ادبیات شیعی همچون نقش ایشان در بقای اسلام است اگر قیام امام نبود اثری از شیعه و شعر شیعی وجود نداشت، به عبارت دیگر اگر امام حسین علیه السلام را از شعر شیعی بگیریم تقریبا چیزی از آن باقی نخواهد ماند. در ادامة معرفی شعر شیعی خواهد آمد كه مهمترین عنصر شعر شیعی عاطفه حزن و اندوه، غضب و حماسه است و منشأ این شور و عاطفه تنها امام حسین علیه السّلام است اگر این

ص: 143

ویژگی مهم نبود دیگر احتجاج و منطق شعر شیعی اثری نداشت. به طور كلی شعر شیعی بر دو پایه استوار است نخست، امام علی(علیه السلام) و غصب خلافت ایشان و ذكر فضایل و مناقبشان دوم، امام حسین(علیه السلام) و قیام ایشان و ذكر بلاها و مصائبشان، اگر پایه امام حسین علیه السلام نبود پایه نخست هم از بین می رفت و اثری از اسلام، شیعه و ادبیات شیعی نبود. به عبارت دیگر امام حسین علیه السلام روح اسلام، شیعه و ادبیات شیعی است كه با وجود ایشان و عاطفه و اخلاص نسبت به امام، ادبیات شیعی اثرگذار می شود.

شعر شاعران شیعی، شعری سیاسی است كه در آن دفاع از حقانیت اهل بیت (علیهم السلام) و عقاید تشیع و مخالفت و حمله آنان بر غاصبان خلافت نمایان است. نعمان القاضی می گوید:« شعر شیعی كاملاًسیاسی می باشد و سرایندگان این مذهب در تمامی موضوعات شعری همچون مدح، رثاء، هجاء و دفاع از عقاید و... یك هدف را دنبال می كردند و آن دفاع از حق غصب شده اهل بیت (علیه السلام) بود». (قاضی نعمان، 1976: 38،39) زكی المحاسنی می گوید:« شیعه در شعرش سیاست را با دین آمیخت در حالی كه خوارج از حركات سیاسی به دور بودند و فقط می خواستند كلمه الله را به دست بیاورند اما شیعه در كنار نظر دینی، در كار سیاست، صاحبنظر بود.» (محاسنی، 1961: 80)

بنابراین به جرأت می توان ادعا كرد كه شعر شیعی، شعری سیاسی و دینی می باشد. این شعر تمامی مبادی و عقاید شیعه را با دقت و وضوح ثبت كرده و مظهر تمام نمای آن بوده و با دقّت این عقاید را بیان كرده است. عامل التزام و تعهّد در شعر شیعی احساس تكلیف و عمل به عقیده بوده است. ادبیات شیعی، ادبیات عقیده و باور است.

شعر شیعی در حقیقت یك سند تاریخی، مذهبی و سیاسی است و به اسلوب قران كریم معانی آن التزام دارد. شعر شیعی دارای لطافت و رقّتی دلنشین و در نهایت صدق و اخلاص است، تا به آنجا كه این رقّت شعری در اشعار شیعی به عنوان ضرب المثل مشهود شده است.

أرقّ مِن دمعة شیعیةٍ *** تبكی علیَّ بن ابی طالب

(میدانی، بیتا: 316)

از نكات بارز شعری شاعران شیعی می توان به نوآوری در مضمون و الفاظ شعری، كاربرد

ص: 144

استدلال و احتجاج و كاربرد ایمان و عقیده در شعر اشاره كرد. محمد حوفی می نویسد:

«حرارت عاطفه، صدق و اخلاص آنان در بیان عقاید و عواطف، همچنین تكیه آنان بر آیات قرآن و استدلالهای منطقی از خصایص بارز شعر تشیّع می باشد كه جلوه های خاص و متمایز از دیگران به شعر شیعی داده.» (حوفی، بیتا: 186) در واقع می توان گفت شیعه اولین گروه از مسلمانان بود كه عقیده و سیاست و عاطفه خالص را در ادبیات داخل كرد.

احمد شایب درباره سبك شعر شیعی می نویسد:

« شعر شیعی آمیزه ای است بین احتجاج و تصویر. كمیت اولین كسی بود كه باب احتجاج را برای شیعه گشود.

و جاحظ در این باره می گوید:

«وی نخستین فردی بود كه باب احتجاج را برای شیعه گشود.»

نعمان القاضی می گوید:

«ادب احتجاج زاییده ادب سیاسی در شیعه است، زیرا سرایندگان این مذهب در تمامی موضوعات شعری، تنها یك هدف را دنبال می كردند و آن دفاع از حق غصب شده بود.» (قاضی نعمان، 1976: 148)

محمد حوفی درباره اسلوب شعر شیعی چنین می گوید:

«روش شعر شیعی با اختلاف موضوعات شعری متغیّر است. هنگام حمله بر بنی امیه سبكش قوی و مهیّج است چرا كه این نوع شعر غضب و خشم درونی آنان را در خصوص بنی امیّه به تصویر می كشد، آنچن انكه در هجویّات كمیّت مشاهده می كنیم، اما هنگامی كه برای حق شیعه در خلافت دست به احتجاج می زنند و یا در اشعاری كه بشارت به ظهور امام(عج) می دهند از سبكی آرام و معتدل استفاده می كنند، همچنان كه در سروده های كمیت، كثیّر و سید حمیری ملاحظه می شود. زمانی كه از مصیبت ها و دردهایی كه امامان معصوم(علیه السلام) و دوستداران ایشان متحمل شدند، سخن می گویند از سبكی حزن آلود استفاده

ص: 145

می كنند، ولی در مدح اسلوبی قوی، استوار و محكم دارند.» ( حوفی، بیتا: 120)

احمد امین درباره اسلوب شعر شیعی می گوید: شیعه دارای دو عاطفه آشكار و قوی بود كه دستاوردهای ادبی اش به آن دو برمی گردد:« عاطفه غضب و عاطفه حزن،عاطفه غضب به واسطه اعتقاد شیعه مبنی بر سلب حق آنان و غصب امامت كه به ظلم و جبر از آنان گرفته شده، می باشد و عاطفه حزن به دلیل رفتار تند و خشنی بود كه دو دولت اموی و عباسی بر شیعیان وارد كردند. » (امین، 1933: ج3،ص300)

بنابراین، بسیاری از دیدگاهها و تفكرات مذهب تشیّع را در شعر مذهبی سرایندگان آن می یابیم و می توان گفت شعر مذهبی شیعه، تعبیری زنده و آیینه تمام نمای دیدگاهها و اعتقادات شیعیان است.

به طور كلی، موضوعات و مضامین شعر شیعی عبارتند از: احتجاج برای امامت اهل بیت (علیهم السلام)، وصایت ایشان، بیان فضائل و مناقب ائمه اطهار(علیه السلام)، تشویق و تحریك در شورش علیه غاصبان خلافت، عشق و علاقه شدید به اهل بیت (علیهم السلام)، هجاء دشمنان اهل بیت علیهم السلام، تصویر درگیری ها و جنگ ها و گریه بر شهیدان راه حق و حقیقت، رثای علی علیه السّلام و فرزندانش، به ویژه امام حسین(علیه السلام) و تصویر مصیبت كربلا و ...

پس با توجه به مطالب مذكور، ویژگی های شعر شیعی را می توان در موارد زیر خلاصه نمود:

1- اسلوب جدلی و احتجاج درخصوص حق اهل بیت (علیه السلام) در امر خلافت علی (علیه السلام) و فرزندانش که مبتنی بر منطقی تاریخی است. این اسلوب به صورت ویژه در هاشمیّات کمیت مشهود است.

2- شعر شیعه سندی تاریخی، مذهبی و سیاسی محسوب می گردد.

3- تاثیر پذیری مضامین از قرآن کریم و احادیث نبوی.

4-رقّت شعری و اخلاص شاعران در شعر شیعه.

5-فراوانی شعر، متنوع و ممتاز بودن آن.

6- سلامت، جزالت، حرارت وسوز عاطفه وصداقت.

ص: 146

7-حزن و اندوه و اشک ومویه، زیرا ادبیات شیعه صورت صادقی از مصائب علویان است. (سید كیلانی،1996: 25)

جستاری در زندگی نامه شریف رضی

ابوالحسن محمد بن بی احمد به سال 395 ق. در محله شیعه نشین کرخ بغداد، در خانه ی علم و ایمان دیده به جهان گشود. (ابن تغری، 1963: ج4،ص240) محمد که بعدها به "شریف رضی" و "سید رضی" شهرت یافت از خاندانی برخاست که همه از بزرگان دین وعالمان و عابدان و زاهدان و پرهیزکاران

روزگار بودند. نسل او به حسین بن علی بن ابی طالب علیهما السّلام می رسد.

پدر و مادر سیّدرضی هر دو از سادات علوی و از نوادگان حسین بن علی علیه السّلام بودند. نسب وی از جانب پدر با پنج واسطه به امام هفتم می رسد. (امین عاملی، 1421: ج9،ص216) از این رو گاهی شریف رضی را "موسوی" می خوانند و از طرف مادر نسب وی با شش رابطه به امام زین العابدین علیه السّلام می رسد. سیدّ رضی دانشمندی است که در تمام رشته های علوم روزگار خود و در همه آنها از فقه و اصول و علوم و فلسفه و تفسیر و حدیث گرفته تا علوم بلاغی و ادبی، کم نظیربود. اما شعر او بر سایر جهات او غلبه داشت. ایشان حتی پیش از تألیف نهج البلاغه سخت تحت تأثیر سخنان امیرالمؤمنین علی علیه السّلام قرار داشت و در برخی از اشعارش از کلام حکمت آمیز امام علی علیه السّلام استفاده کرده است.

سیّد رضی محو در جمال تابناک آیات الهی دست به قلم برد تا قطره ای از دریای بیکران تعالیمش را بر صفحه روزگار جاری سازد. ثمره این تلاش با اخلاص، سه گنجینه گران سنگی است که برای نسل های آینده به یادگار گذاشت : تلخیص البیان عن مجازات القرآن، حقایق التاویل فی متشابه التنزیل، معانی القرآن. دیگر آثار او عبارتند از: خصایص الائمه، الزیادات فی شعر ابی تمام، تعلیق خلاف الفقهاء، کتاب مجازات آثار النبویه، تعلیقه بر ایضاح ابی علی، الجیدالحجاج، مختار شعر ابی اسحق الصابی، کتاب "ما دار بینه و بین ابی اسحق من الرسائل" و دیوان اشعار. (پیشین، 216)

اما نهج البلاغه، اثری متفاوت از آثار دیگر سیّد است، نهج البلاغه تنها کتابی است

ص: 147

که درباره اش گفته اند: از کلام خدا پایین تر و از گفتار خلق خدا فراتر است؛ گفتاری که ریشه در وحی خدا دارد و چنان زلال و شفاف است که آدمی را ناخودآگاه به سوی خویش جذب می کند و تمامی خردمندان منصّف را به شگفتی وا می دارد. وی در مقدمه ای که بر این اثر نفیس نوشته آورده که: بعد از اتمام کتاب چنین دیدم که نامش را نهج البلاغه بگذارم، زیرا این کتاب درهای بلاغت را به روی بیننده می گشاید و خواسته هایش را به نزدیک می سازد.این کتاب هم مورد نیاز دانشمند و عالم، هم دانشجو و متعلّم است، هم خواسته ی شخص بلیغ و زاهد در آن یافت می شود. سید رضی در ادامه می گوید: در بین کلمات امام علیه السّلام سخنان شگفت انگیزی در مورد توحید ، عدل و تنزیه خداوند از شباهت به خلق می بینم که تشنگان را سیراب کرده و پرده ها را از روی تاریکی های شبهات بر می دارد. (دوانی، 1359: 161) سرانجام سید رضی در 6 محرم 406 در کرخ بغداد درگذشت و به همراه برادرش مرتضی در کنارش جدش امام حسین(علیه السلام) دفن شد. (بحرانی، 1375: ج1، ص89)

شایان ذكر است كه شعر شیعی شریف رضی از میان دیوان شعرش، شامل 6 قصیده یا 286 بیت می باشد.

امام حسین علیه السلام در دیوان سید رضی:

1- معرفی قصیده "هذی المنازل بالغمیم فنادِها" (شریف رضی، 1999: ج 1، ص 407).

این چكامه مرثیه ای است كه شریف رضی در رثای امام حسین(علیه السلام) روز عاشورای سال 391 هجری قمری در 58 بیت سروده است. شاعر در بیتهای نخست مقدمه ای غزلی برای ورود به موضوع رثا سروده است كه سراسر غم و اندوه است و از الفاظ ركیك و زشت استفاده نشده است. شاید هدف از سرودن چنین مقدمه هایی در این نوع شعر (شعر شیعی) آماده ساختن مخاطبان جهت استماع و جلب نظر آنان باشد و اینكه موضوع اصلی امر بسیار مهمی است كه شاعر با تأنی و تأمل می خواهد به آن موضوع وارد شود و صلاح می بیند كه برای چنین موضوع مهمی بامقدمه چینی وارد شود و می توان گفت در چنین اشعاری كه دارای مقدمه غزلی هستند شاعر زمام نفس خود را در دست گرفته و

ص: 148

می تواند احساسات فوّران كرده خویش را كنترل كند. و دلیل دیگر كه شاعر رثای امام حسین(علیه السلام) را با غزل آغاز می كند، ممكن است تقلید و پیروی از سبك رایج شعر در دوران ادبی او باشد. به هر حال غزل هایی كه در مقدمه چنین چكامه هایی توسط شاعران شیعی سروده می شود تحت تأثیر موضوع اصلی شعر قرار می گیرند و روح حزن و حسرت و غم و اندوه برآن مستولی می شود.

شانزدهمین بیت این چكامه حسن تخلص شاعر می باشد، از این بیت وارد موضوع اصلی كه رثای فرزندان فاطمه(علیها السلام) به ویژه امام حسین(علیه السلام) می شود. پس از ذكر حسن تخلص در شش بیت امویّان و كردار آنان در حق اهل بیت (علیهم السلام) را نكوهش می كند و می گوید: آنان با این كار پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را دشمن خود كردند و چه بد توشه ای برای آخرت خویش برداشتند.

شَغَلَ الدّمُوعَ عَنِ الدّیارِ بُكاؤنا *** لِبُكَاءِ فَاطِمَة ٍ عَلى أوْلادِهَا

أتُرَی دَرَتْ أنَّ الحُسَیْنَ طریدَةٌ *** لقَنَا بَنی الطّرداءِ عِنْدَ وِلادِهَا

كانَتْ مآتِمُ بالعِراقِ تَعُدّها *** أُمَوِیّة ٌ بِالشّامِ مِنْ أعْیَادِهَا

ترجمه: - به خاطر گریه حضرت زهرا سلام الله علیها بر فرزندانش، ما دیگر بر خانه های محبوب گریه نمی كنیم و بر فرزندان ایشان می گرییم. - آیا حضرت زهرا سلام الله علیها هنگام تولد فرزندش حسین علیه السّلام دانست كه او شكار نیزه های رانده شدگان می شود. - در عراق ایام عزایی وجود دارد كه امویان آن ایام را در شام عید می گیرند.

سپس در دو بیت بعد تصویری از سرهای بریده فرزندان پیامبر و خون های جاری ایشان مصوّر می سازد.

نَسْلُ النّبیّ عَلى صِعَابِ مَطِیّه *** وَدَمُ النّبیّ عَلى رُؤوسِ صِعَادِهَاوَا

لهَفَتَاهُ لِعُصبَةٍ عَلَوِیَّةٍ *** تَبِعَتْ أُمَیَّةَ بَعدَ عِزِّ قِیادِهَا

ترجمه: - فرزندان پیامبر صلوات الله علیه و آله بر شترانی سركش سوارند و خون پیامبر روی نوك نیزه ها قرار دارد. – آه و افسوس بر گروهی علوی كه بعد از عزتِ پیشوایی و رهبریِ امویان اكنون به دنبال آنان حركت می كنند.

ص: 149

سپس انگیزه و اهداف بنی امیه را در چنین اقدام وحشیانه ای به تصویر می كشد و در پایان این قسمت می گوید:

«خران بنی امیه منبر خلافت را از بین بردند و گرگان بنی امیّه بر چوبهای این منبر جهیدند و آن را آبستن بلاها و مصیبتها كردند.»

در بیت بعد خلافت را امری الهی می داند كه خداوند به وسیله وحی آن را برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان كرده است. سپس علویّان را مدح و ستایش می كند و آنان را به شجاعت، زهد و مناقب بی پایان ستایش می كند. شاعر در بیت بعد، غیرت الله را مخاطب می سازد و از او می خواهد كه به خاطر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خشمگین شود و شمشیرها را علیه امویان و یزید و زیاد از غلاف خارج كند و در سه بیت بعد می گوید:

«اموال و ثروت های الهی در دست امویان است و دستان خاندان الهی در غل و زنجیر امویان است آنان با شمشیر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به فرزندانش ضربه زدند و آنان را از حق خود دور كردند.»

شاعر، سپس كاروان و شترانی را كه به قصد زیارت كربلا در حركت هستند توصیف می كند و به آنان می گوید با وجود گناه آلود بودن در كربلاء توقف كنید، سرزمینی كه پرندگان و وحوش زائران آن هستند و قطرات اشك بر آن جاری و روان است.

قِفْ بِی و لو لَوثَ الإزار فانَّما *** هی مُهجَةٌ عَلِقَ الجَوَی بِفُؤادِهَا

بِالطّفٍّ حَیثُ غَدا مُراقُ دِمائِنَا *** ومُناخُ أینِقُهَا لِیومِ جِلادِهَا

القَفْرُ مِنْ أرْوَاقِها، وَالطّیرُ مِنْ *** طُرّاقِهَا، وَالوَحْشُ مِنْ عُوّادِهَا

ترجمه:- یك لحظه نزد من بایست كه غم جان و دل مرا فرا گرفته است.- در كربلا نزد من بایست آنجایی كه محل ریختن خون ما شد و محل فرود شتران در روز جنگ. - برگهای این سرزمین خشك هستند و میهمانان آن پرندگان و بازدیدكنندگان آنجا حیوانات وحشی هستند.

در سه بیت بعد روز عاشوراء مخاطب شاعر می گردد و حالات درونی خویش را مصوّر می سازد و بعد از آن امام حسین(علیه السلام) را مخاطب قرار می دهد و غم و اندوه

ص: 150

درونی خویش را برای ایشان به تصویر می كشد و می گوید اشكهای من صبح و شب و همیشه بر تو جاریست.

یا یومَ عاشُوراءَ كَم لَكَ لَوعَةً *** تَتَرَّقصُ الأحشَاءُ مِن إیقادِهَا

ترجمه: ای روز عاشورا چه آتشی در دل ماست كه به واسطه آن دل ما در تلاطم و جوشش است.

ابیات پایانی را به مدح و ستایش اهل بیت (علیهم السلام) به پایان می رساند و این ثنا و ستایشش را در برابر عظمت و فضایل بی پایان ایشان بسیار ناچیز می داند.

2- معرفی قصیده "كربلا لازلت كربلا" (شریف رضی، 1999: ج1،ص93)

این قصیده در 62 بیت، مرثیه ای در رثای امام حسین (علیه السلام) است. شاعر بدون مقدمه و تغزل به موضوع كربلا می پردازد و نخستین كلمه ای كه بر زبان جاری می سازد كلمه كربلاست.گویا كربلا آتش غمی در وجود شاعر انداخته است كه او ابتدا كربلا را مخاطب خود قرار می دهد. در ده بیت ابتدایی تصاویر حوادث و مصائب اهل بیت (علیهم السلام)، در صحنه كربلاء نمایش داده می شود و در این تصویرگری، در حالی که كربلاء مخاطب شاعر است می گوید:ای كربلا چه بسیار اشكها و خونهایی كه بر تو جاری گشت و... .

كرْبَلا، لا زِلْتِ كَرْباً وَبَلا *** ما لقی عندكِ آلُ المصطفى

كَمْ عَلى تُرْبِكِ لمّا صُرّعُوا *** مِن دمٍ سالَ ومِن دمعٍ جرَى

و ضیوفٍ لِفلاةٍ قفرةٍ *** نَزَلُوا فیها على غیر قِرَی

لم یَذُوقُوا المآءَ حتى اجتَمَعوا *** بِحِدا السیفِ على وِردِ الرَّدَى

تكسِفُ الشمسُ شُموساً منهُمُ *** لا تُدانیها ضیاءًوعُلا

ترجمه:-ای كربلا چه بر سر خاندان پیامبر سلام الله علیهم آمده است كه هنوز غم و گرفتاری داری؟

-آن زمان كه بر خاك كربلا افتادند چه بسیار خونها و اشكهایی جاری شد.- چه بسیار میهمان هایی كه بدون میزبان و پذیرایی در این سرزمین خشك و بی آب و علف فرود آمدند. – آنان آب نچشیدند تا اینكه با تیزی شمشیر بر آبشخور مرگ جمع شدند.- خورشید چهره خورشیدهای اهل بیت علیه السّلام را پوشاند و درخشندگی و بلند مرتبگی

ص: 151

خورشید به آنان نزدیك هم نمی تواند شود.

سپس شریف رضی در ابیات بعد، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را مخاطب قرار می دهد و تصاویر صحنة كربلا را مجسم می سازد. و در شش بیت بعد ظالمان و طاغوتیان مورد خطاب قرار می گیرند و بدین روش تصاویر دیگری از حوادث كربلا و مصیبتهای اهل بیت (علیه السلام) به ویژه اسارت زنان اهل بیت (علیه السلام) و حالاتشان را مصوّر می نماید. شاعر به آنان می گوید: «این رفتارها و عملكردها پاداش پیامبری كه در هدایت مردم هیچ كوتاهی نورزیده ، نمی باشد.» در ابیات بعدی علّت شهادت امام حسین(علیه السلام) را كینه هایی كه مردم از پدرش علی (علیه السلام) و جدّش پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) داشتند می داند و به واسطه كشته شدن امام حسین(علیه السلام) ستون دین و لوای هدایت واژگون گشت. چگونگی شهادت، غسل تكفین و تشییع امام حسین (علیه السلام) در این ابیات مصوّر گشته است و همچنین فریاد خواهی امام حسین (علیه السلام) از جدّش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و پدر و مادر گرامی اش به تصویر كشیده شده است.

جَزَرُوا جَزْرَ الاَضَاحی نَسلَهُ *** ثُمّ سَاقُوا أهلَهُ سَوْقَ الإمَا

مُعجلاتٍ لا یُوارِینَ ضُحَى *** سَنَنَ الأَوجُهِ أو بِیضَ الطُّلَى

هاتفاتٍ بِرسولِ الله فی *** بُهَرِ السّعْیِ، وَعَثرَاتِ الخُطَى

یَوْمَ لا كِسْرَ حِجَابٍ مَانِعٌ *** بِذُلَةَ العَیْنِ ولا ظِلَّ خِبَا

یا قَتیلاً قَوّضَ الدّهْرُ بِهِ *** عُمُدَ الدّینِ وَأعْلامَ الهُدَى

قَتَلَوُه بَعْدَ عِلمٍ مِنهُم *** اَنَّه خامِسُ اصحابِ الكِسَا

غَسَلُوهُ بِدَمِ الطّعْنِ، وَمَا *** كَفّنُوهُ غَیرَ بَوْغَاءِ الثّرَى

ترجمه: فرزندان پیامبر را مانند گوسفندان قربانی سر بریدند و بعد از آن خانواده اش را مانند كنیزان بردند.- چه خانمهای كه با شتاب برده می شدند و سپیدی چهره ها و گردنهایشان را نمی توانستند بپوشند.- و با صداهای بریده بریده و افتان و خیزان و با پاهای لغزان رسول خدا را صدا می زدند.- در روزی كه تكه ای حجاب مانع نگاه چشمها نبود و هیچ سایه خیمه ای بر سر آنان نبود.- ای كشته ای كه روزگار به واسطه آن ستونهای دین و پرچمهای هدایت در هم شكست.او را بعد از اینكه فهمیدند پنجمین اهل

ص: 152

كساست، كشتند.- و با خون نیزه ها كشتند و با خاك زمین كفن كردند.

در ادامه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ، فاطمه (علیها السلام) و علی(علیه السلام) مورد سؤال شاعر قرار می گیرند و شاعر می پرسد: «چگونه است كه خداوند به خاطر این مصیبت زمین را زیرو رو نمی كند و آسمان اهل زمین راسنگسار نمی كند كه اگر چنین كاری را كه یزید با فرزندان قیصر و هرقل می كرد قطعاً عذاب نازل می گشت.» در چهار بیت بعد تصاویری از سرهای بریده و گردنهای خشكیده شهیدان كربلاء نشان داده می شود سپس اسامی چهارده معصوم (علیه السلام) را برمی شمارد كه عزادار حسین (علیه السلام) هستند و همگی آنها جانشان را در همین راه داده اند جز امام دوازدهم كه مردم منتظر او می باشند. شاعر در بیتهای بعد به مدح و ستایش اهل بیت (علیه السلام) می پردازد و همچنین كسانی را كه نتوانستند از رحمت و بزرگی ایشان بهره برند بلكه باعث آزار و اذیتشان گردیدند، سرزنش می كند. در ادامه تا پایان قصیده پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در روز محشر از قاتلین فرزندانش روی برمی گرداند و شكایت آنان را به خداوند عرضه می دارد و ظلم هایی كه بر فرزندانش و دین اسلام كرده اند بر می شمارد و در پایان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پروردگار را منادا قرار می دهند و می گویند: «پروردگارا امروز من رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دشمن اینان هستم و مظلومانه نزد تو آمده ام و امروز روز قضاوت و داوریست.»

3-قصیده " ألا لِلّه بادرة الطلاب " (شریف رضی، 1999: ج1ص173)

شریف رضی در این چكامه به اهل بیت (علیهم السلام) افتخار می كند و از قبرهای آنان سخن می گوید و شوق زیارت آن قبرها را به تصویر می كشد. این چكامه در 58 بیت سروده شده است. در ابیات نخست شاعر به خود فخر و مباهات می كند و تصاویری متنوع از عظمت، بزرگی، شرف و شجاعت خود را به تصویر می كشد. بعد از مقدمه، تصویری از باران و ابرهای باران زا و فضای بارانی و صحراهای باران خورده نمایش داده می شود و قبرهای مبارك اهل بیت (علیهم السلام) را برمی شمارد و از خداوند می خواهد شهرهایی كه این قبرها را در بر گرفته اند با آن بارانهایی كه توصیف نمود سیراب گردند.

وَقَبْراً بالطُّفُوفِ یَضُمّ شِلْواً *** قَضَى ظَمَأً إِلى بَرْدِ الشَّرَابِ

وَسَامَراً، وَبَغداداً، وَطُوساً *** هَطُولَ الوَدْقِ مُنخَرِقَ العُبابِ

ص: 153

قُبُورٌ تَنطُفُ العَبَرَاتُ فِیها *** كما نَطَفَ الصَّبیرُ على الرَّوابِی

ترجمه: قبری در كربلا عضوی را در خود جای داده كه تشنه آب از دنیا رفت. – در حالی كه سامرا و بغداد و طوس از باران شدید و موجهای آب سرشارند.- اشكها روی قبرها جاری می شوند همچون ریزش بارانها بر روی دشتها و تپه ها.

سپس باد جنوب،مورد خطاب شاعر قرار می گیرد و می گوید از من دور شو و شبانگاهان كه غم سنگین تر می شود به سوی من نوز. در بیت بعد كینه ها در صورت انسان های مست مصور شده اند كه جام بلا و مصیبت را بر اهل بیت (علیه السلام) می چرخانند. در بیتهای پایانی، تلاش خود را برای رسیدن به این قبور مطهر به تصویر درآورده است و مركبش را كه همسفر و همراه او در این سفر می باشد، توصیف می كند و تصویری از قبرهای امامین كاظمین و همچنین حالات درونی خویش را نسبت به این دو امام مصور می سازد و به مدح و ستایش امام علی(علیه السلام) می پردازد و مناقب و فضایل ایشان را به تصویر می كشد و می گوید: «آیا ماه شب چهارده با تاریكی پوشیده می شود و آیا نور خورشید با ابر و مه از بین خواهد رفت.» شریف رضی سرانجام در ابیات پایانی تصویری از شعرسرایی خود مصور می سازد و می گوید: «در شعر به شما فخر می كنم نه به شعرسرایی خود، اشعار من از زشتیها و ناسزاها خالی است البته من به خاطر شما دشمنانتان را هدف تیرهای شعر خود می سازم و در مقابل، هدف تیرهای دشنام و ناسزای دشمنان شما می گردم و ولایت شما را آشکارا اعلام می كنم و آن را مخفی نمی كنم و از دشمنان شما اظهار برائت می كنم و در ادامه به ولایت ، محبت و نسب شریفش افتخار می كند.»

4- قصیده " وَراءَكَ عن شاكٍ قلیلِ العَوائِدِ " ( شریف رضی، 1999: ج1،ص410)

این چكامه مرثیه ای است كه شریف رضی آن را روز عاشورای سال 395 هجری قمری در رثای امام حسین(علیه السلام) سروده است. این چكامه دارای بیست و شش بیت می باشد، در یك تقسیم بندی كلّی، دو بخش می شود بخش اول شامل ابیات ابتدایی یا مقدمه و

ص: 154

بخش دوم موضوع اصلی می باشد. بخش نخست مقدمه ای غزلی است كه سراسر اندوه و حزن است و با موضوع اصلی از نظر عاطفه و احساس و واژگان و عبارات هماهنگی تمام دارد با نگاه كلّی تر می توان گفت كه تمام قصیده رثاست حتی مقدمه غزلی آن هم رثای امام حسین(علیه السلام) است چرا كه از نظر واژگان، عاطفه و عناصر ادبی دیگر، اتحادو انسجام بین آنهاست پس این دو بخش، كاملاً جدای از یكدیگر نیستند. بعد از مقدمه، حسن تخلص چكامه می باشد در این بیت شاعر می گوید: «روز حسین(علیه السلام) را به خاطر آوردم و این روز تنها روزی نیست كه از بنی امیه به ما رسیده است.»

تَذَكّرْتُ یَوْمَ السِّبطِ من آلِ هاشِمٍ *** وَمَا یَوْمُنا مِنْ آلِ حَرْبٍ بِوَاحِدِ

ترجمه: روز نوه هاشمیان را به یاد آوردم، روزهای غم و مصیبت ما از جانب خاندان ابوسفیان بسیار است.

در دو بیت بعد از حسن تخلص ذكر تشنگی امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا و سیراب شدنش به وسیله بنی امیه می شود.

وَظَامٍ یُرِیغُ المَاءَ قَدْ حِیلَ دُونَهُ *** سَقَوْهُ ذُبَابَاتِ الرِّقَاقِ البَوَارِدِ

أتَاحُوا لَهُ مُرَّ المَوَارِدِ بِالقَنَا *** عَلى مَا أباحُوا مِنْ عِذابِ المَوَارِدِ

ترجمه: تشنه ای كه آب می خواهد و مانع نوشیدن آب او شدند و با تیزی و خنكی شمشیرهای بران به او آب دادند.- او را با نیزه ها بر آبشخورهای تلخ وارد كردند در حالی كه آب برای همه مباح بود.

در بیت بعد آن علت جنایت بنی امیه را خلفای گذشته می داند و می گوید پایه های این ظلم را گذشتگان در سقیفه بنا كردند شاعر در بیت بعد تا پایان قصیده از ظلمی كه در حق علویان و شریف رضی شده است شكایت می كند و آثار جنایت امویان در حق علویان را به تصویر می كشد. همچنین ظلم و ستم عباسیان را بر اهل بیت (علیهم السلام) بیش از امویان می داند. در ادمه می گوید: «ما علویان قطعاً انتقام خواهیم گرفت و انتقام ما بسیار سخت خواهد بود و در پایان نفرت و بیزاری خویش را از بنی عباس ابراز می كند.»

ص: 155

5-قصیده "صاحت بِذودیَ بغدادٌ " (شریف رضی، 1999: ج 1 ، ص 516)

این چكامه مرثیه ای است كه عاشورای سال 377 هجری قمری در رثای حسین بن علی(علیه السلام) سروده شده است این چكامه شامل چهل بیت می باشد كه شاعر در بیت های نخستین به خود فخر می ورزد و خود را برای رویارویی با مشكلات آماده می بینید و غم و اندوهی را كه بر او مستولی شده به تصویر می كشد. سپس حسن تخلّص شاعر آمده، در این بیت می گوید: « ناراحتی و اندوه تنها در روز عاشوراء فهمیده می شود.»

فقُلتُ: هَیهاتَ! فاتَ السّمعُ لائمَه *** لا یُفْهَمُ الحُزْنُ إلاّ یَوْمَ عَاشُورِ

ترجمه: - پس گفتم دور باد، گوش دیگر سرزنش را نمی شنود و ناراحتی و غم تنها در روز عاشورا فهمیده می شود.

در هشت بیت بعدی، حالات امام حسین(علیه السلام) در روز عاشوراء نشان داده شده است آن زمان كه با مرگ روبرو گشته اند و با نیزها و شمشیرها به سوی آبشخور مرگ هدایت می شوند.

تَحنُو عَلیه الرُّبَى ظِلاً وتستُرهُ *** عَنِ النّوَاظِرِ أذْیَالُ الأعَاصِیرِ

تَهابُهُ الوَحْشُ ان تَدنُوا لمَصرَعِه *** وَقَدْ أقَامَ ثَلاثاً غَیرَ مَقْبُورِ

ترجمه: - دشتها سایه شان را بر او می اندازند و دامن غروب او را از چشمها پنهان می كنند. – هیبت او باعث می شود كه حیوانات وحشی نزدیك قتلگاه او نشوند و سه روز بدون دفن در آنجا ماند.

در توصیف این حالات مدح و ستایش امام حسین(علیه السلام) مشاهده می شود. در دو بیت بعدی ابن زیاد و كاری كه انجام داده مورد نكوهش واقع می شود و یزید سعی و تلاش ابن زیاد را نادیده می گیرد و تلاش می كند كه جنایتش را جبران كند در حالی كه این كار قابل جبران نیست.

در ابیات بعد شاعر به رثای اهل بیت (علیهم السلام) می پردازد و مصائب ایشان را به تصویر می كشد. سپس بنی امیه مورد خطاب شاعر قرار می گیرند و آنان را به انتقام و خونخواهی تهدید می كندو حالات درونی و آمادگی اش را در انتقام گرفتن مصوّر می سازد و شاعر برای

ص: 156

تسلّی خاطرش از خود و دیگران می پرسد: «آیا رواست كه هر روز ماهی از خاندان مصطفی با ضرب تیغ و سنان بر زمین افتد؟ آیا رواست هر روز چشمه زلال آنان با حوادث روزگار، تیره و تار گردد؟»

أَكُلَّ یومٍ لآل المصطفى قَمَرٌ *** یَهوِى بِوَقعِ العوالی والمَباتیِر

وَكُلَّ یَوْمٍ لَهُمْ بَیْضَاءُ صَافیَةٌ *** یشوبها الدهر من رنقٍ وتكدیر

ترجمه: آیا رواست هر روز ماه رویی از خاندان پیامبر، با نیزه ها و شمشیرها بر زمین افتد.- آیا رواست تمام روزهای خوش و خرم آنان، به وسیله حوادث روزگار تیره و تار شوند.

سپس به مدح و رثای امام حسین(علیه السلام) می پردازد و حالات درونی و ظاهری خود را كه بر اثر این غم و غصه بر او عارض گشته مصوّر می سازد و در آغاز توصیف خود می گوید:«چیست كه از چهره غمین و دیدگان فرو رفته ام در شگفتی؟جراحت قلبم عمیق گشته و التیام نمی گیرد.» و در پایان این قصیده می گوید:«تسلای خاطر بر دل من حرام است، با آنكه بر هیچ دلی حرام نباشد.»

6- قصیده " رَاحِلٌ أنْتَ وَاللّیَالی نُزُولُ " (شریف رضی، 1999: ج 2 ، ص 163)

این چكامه در رثای امام حسین(علیه السلام) عاشورای سال387 ه.ق سروده شده است. چكامه دارای 52 بیت می باشد. شاعر بیت های ابتدایی را به مقدمه ای حكمت آمیز اختصاص داده است و حكمت های متعددی درباره روزگار، گذشت عمر و مرگ بیان می كند و در پایان این مقدمه می گوید:«آرزوها برای كسی كه گمان كند آنها مایه سرگرمی و امید هستند، مایه حسرت و رنج است.» بعد از مقدمه، حسن تخلص شاعر و دروازه ورود به موضوع اصلی یعنی رثای امام حسین(علیه السلام) می باشد. شاعر در این بیت می گوید: «غول مرگ را چه باك است كه كدامین عزیز را دریابد، بعد از آنكه پسر فاطمه را در ربود.» در دو بیت بعد روز عاشوراء را توصیف میشود و می گوید: «روزی است كه حادثه ای بزرگ چشمان را خونین كرد روزی كه نه دوست در آن روز كمك كرد و نه میزبان پناه داد.»

ما یُبَالی الحِمامَ أینَ تَرَقَّى *** بَعدَ ما غَالَتِ ابنَ فاطمَ غُولُ

أیُّ یَوْمٍ أدمى المَدامِعَ فیهِ *** حادِثٌ رائِعٌ وخَطبٌ جَلیلُ

ص: 157

یَوْمُ عاشورَاءَ الذی لا أعَانَ ال- *** صَحبُ فیه ولا أجارَ القَبیلُ

ترجمه: غول مرگ را چه باك است كه كدامین عزیز را دریابد، بعد از آنكه پسر فاطمه را در ربود.- كدام روز است كه در آن روز حادثه ای هولناك و مصیبتی سنگین چشمها را خونین كرده است.- روز عاشورایی كه نه دوستان كمك كردند و نه قبیله ها پناه دادند.

سپس در ابیات بعد آنهایی كه در برابر امام حسین(علیه السلام) ایستادند مورد سرزنش و نكوهش شاعر قرار می گیرند و می گوید: «آنان مقدرات الهی را بهانه كردند، عذری بدتر از گناه آوردند، عذر خواستند و پشیمان گشتند، آیا پشیمانی دیگر سودی دارد؟» سپس وضعیت شمشیرها، نیزه ها و اسبهای جنگی، كه روز عاشوراء در میدان جنگ حاضر بودند مصوّر می شوند و شاعر نفس خویش را مخاطب می سازد و می گوید:« آیا گمان می كنی صورت خود را نهان سازم با آنكه با خیل ستوران ، بر سر و صورت او تاختند و آیا پنداری كه از آب لذت برم در حالی كه هنوز سینه دشمن از خون او سیراب نگشته است؟ و در بیت بعد شاعر به نیزه ها، شمشیرها و مرگ، شعور و جان می دهد و می گوید:«نیزه ها سینه اش را بوسه زدند، تیرها از شوق رخش به پرواز آمدند و ناوك شمشیرها در آغوشش نشستند.»

أتُرَانی أُعِیرُ وَجْهِیَ صَوْناً *** وَعَلى وَجهِهِ تَجولُ الخُیولُ

أتُرَانی ألَذُّ مَاءً، وَلَمّا *** یَرْوَ مِنْ مُهجَة ِ الإمامِ الغَلیلُ

قَبَّلَتْهُ الرّماحُ وانْتَصَلَتْ فی- *** -هِ المَنَایَا، وَعَانَقَتْهُ النُّصُولُ

ترجمه: آیا مرا اینگونه خواهی دید كه چهره ام را حفاظت كنم در حالیكه بر چهره او اسبها می تازند.- آیا من از آب لذت ببرم در حالیكه تشنگی هنوز از جگر امام سیر نشده است. نیزه ها سینه اش را بوسه زدند، تیرها از شوق رخش به پرواز آمدند و ناوك شمشیرها در آغوشش نشستند.

بعد از این مفاهیم تصاویری دلخراش از اسارت زنان حرم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مجسم می شود و در بیت پایانی این بخش می گوید:«ساربان اسیران، سختگیر و دل سنگ بود و هیچگاه از كنار این زنان باحیا دور نمی شود و ناله یتیمان آرام نگیرد.»

ص: 158

وَالسّبَایا عَلى النّجَائِبِ تُسْتَا *** ق وقد نالت الجیُوبَ الذّیولُ

مِنْ قُلُوبٍ یَدْمَى بهَا ناظرُ الوَجْ- *** -دِ وَمن أدمُعٍ مَرَاها الهُمُولُ

قد سُلِبنَ القِناعَ عن كُلّ وجهٍ *** فیهِ لِلصّونِ مِن قِناعٍ بَدیلُ

وَتَنَقّبْنَ بِالأنَامِلِ، وَالدّمْ- *** -عُ عَلى كُلّ ذی نِقَابٍ دَلِیلُ

ترجمه: اسیران در حالی كه سر بر زانوی غم نهاده اند و سر بر گریبان فرو برده اند، سوار بر شترها برده می شوند.- دلهایی كه چشم غم، آنها را خونین می كند و اشك هایی كه جاری هستند.- نقاب از چهره آنان برداشته شده است ولی بر صورت آنان نقابی از عصمت وجود دارد كه جایگزین آن نقاب است.- انگشتانشان را نقاب صورتشان قرار داده اند و اشك نشانه هر نقابدار است.

در بیتهای بعد، امام حسین(علیه السلام) مورد خطاب شاعر قرار می گیرد و حال زارش را برای امام توصیف می كند و آرزو می كند«كاش در كنارت به خاك می رفتم یا تربتت را در چشم می ریختم.»

یا غریبَ الدّیار صبری غریبٌ *** وَقَتیلَ الأعداءِ، نَوْمی قَتیلُ

بی نِزَاعٌ یَطغَى إلَیكَ وَشَوْقٌ *** وغرامٌ و زفرةٌ وعویلُ

لَیتَ أنّی ضَجیعُ قَبرِكَ، أوْ أ *** نّ ثَرَاهُ بِمَدْمَعی مَطْلُولُ

ترجمه: ای غریب این سرزمین صبر من عجیب است ای كشته دشمنان خواب من كشته شده است(خواب ندارم).- در وجود من اشتیاق، عشق و آه و ناله ای به سویت موج می زند.- ای كاش من به جای تو می مردم و در قبر تو جای می گرفتم یا اینكه ای كاش خاك قبرش بر چشمان من ریخته می شد.

در دو بیت بعد بر مزار امام(علیه السلام) دعا می كند كه همواره هر روز، مزارت به باران سیراب گردد بارانی نرم و هموار، همراه بادی لطیف و نسیمی خنك و سایه پردوام. سپس شاعر برای خونخواهی و انتقام از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) بی تابی می كند و این بی تابی و ناشكیبایی را در این چند بیت به تصویر درآورده است و در پایان این بخش می گوید:« تار و پود قلبم با محبتش زیور بسته شده چونان موی سپید و سپیدی مو، كه جز با مرگ درمان

ص: 159

نیابد.» در ابیات پایانی به پدران و نسب خویش، فضیلت، بلاغت، فصاحت و شاعریت خود فخر می ورزد و این فخر ورزی را به زیبایی در این چند بیت به تصویر درآورده است.

نتیجه

پس از بررسی اشعار شیعی شریف رضی، این نتیجه حاصل شد كه تقریبا تمام این اشعار با موضوع امام حسین علیه السلام و رثای ایشان سروده شده است به عبارت دقیق تر از میان شش قصیدة بررسی شده، پنج قصیده در رثای امام حسین علیه السلام سروده شده و موضوعات دیگر شعر شیعی همچون مناقب اهل بیت علیهم السّلام و دفاع از حقانیت شیعه با استدلال و احتجاج و موارد دیگر در حاشیة مرثیه ها آمده اند و تنها یك قصیده در رثای امام علیه السّلام سروده نشده است هرچند كه در این چكامه به موضوع عاشورا، كربلا و نهضت حسینی در كنار موضوعات دیگر شعر شیعی پرداخته شده است. پس می توان گفت تمام شعر شیعی شریف رضی در راستایزنده نگه داشتن نهضت حسینی و راه امام حسین علیه السّلام سروده شده است. آنچه كه بسیار مهم است زمان سرودن این اشعار است، شریف رضی غالب این چكامه ها را در ماه محرم سروده است. این خود نشانه ای است كه شیعیان از همان قرن های نخستین مجالس عزاداری امام حسین علیه السّلام را برگزار می كرده اند و برگزاری چنین مراسمی را به حكومتهای شیعه همچون صفویان نمی توان منسوب كرد. به نظر می رسد كه حكومت های شیعه برگزاری مراسم عزاداری را تقویت نمودند و موانع را برطرف كردند. نكته قابل توجه دیگر این است كه ذكر مناقب و مصیبت های امام حسین علیه السّلام محور اصلی شعر شیعی آن دوره به ویژه شعر شریف رضی است و به وسیله امام حسین علیه السّلام شعر شیعی و اعتقادات شیعی ماندگار شدند. در حقیقت امام علیه السّلام همچون شعله ای روشن و فروزان چراغ شیعه را تاكنون روشن نگه داشتند.

ص: 160

منابع

1- ابن تغری، یوسف. (1963م). النجوم الزاهرة. مصر: دارالكتب.

2- امین، احمد. (1933م). ضحی الاسلام. بیروت: دار الكتاب العربی.

3- امین عاملی، سید محسن. (1421ق). اعیان الشیعة. بیروت: دارالتعارف.

4- بحرانی، ابن میثم. (1375ش). شرح نهج البلاغه. مترجم: محمدصادق عارف و همكاران. مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی.

5- حوفی، محمد احمد. (بیتا). ادب السیاسة فی العصر الاموی. چاپ پنجم. قاهره: دار النهضة.

6- دوانی، علی. (1359ش). سید رضی مؤلف نهج البلاغه. تهران: بنیاد نهج البلاغه.

7- شریف رضی. (1999م). دیوان. شرح و تعلیق: دکتر محمود مصطفی حلاوی. بیروت: دار الارقم.

8- طه حمیده. عبدالحبیب.(1986م). أدب الشیعة الی نهایة القرن الثانی الهجری. چاپ دوم. مصر: مطبعة السعادة.

9- قاضی نعمان. (19760م). الفرق الاسلامیة فی الشعر الاموی. مصر: دار المعارف.

10- کیلانی، محمد سید. (1996م). أثر التشیّع فی الأدب العربی. چاپ دوم. قاهره: دار العرب.

11- محاسنی، زكی. (1961م). شعر الحرب فی ادب العرب. قاهره: دارالمعارف.

12- میدانی. (بی تا). مجمع الأمثال. تحقیق: محی الدین عبد الحمید. بیروت: دار المعرفة.

ص: 161

ص: 162

نکته هایی از معارف حسینی

دکترعباس پسندیده

درآمدی بر تحلیل حادثه عاشورا با تئوریهای موفقیت

دانشیار دانشگاه قرآن و حدیث

مقدمه

حادثه كربلا از منظرهای مختلفی قابل بحث است كه یكی از آنها مسئله موفقیت و كامیابی است. پرسش اساسی این است كه آیا امام حسین(علیه السلام) موفق بود یا ناموفق؟ آن حضرت به خاطر بیعت نكردن با یزید مجبور شد وطن خود و جوار مرقد پاك و منور پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را ترك كند و به مكه پناه آورد.

در مكه كه حرم امن الهی است امنیت نداشت و لذا اعمال حج را ناتمام گذاشت و در كمال ناامنی با خواندن آیه (وخرج منها خائفاً یترقب) به سوی كوفه حركت نمود... كوفیان كه نامه های فراوان به او نوشته و با مسلم بن عقیل بیعت كرده بودند، با آمدن ابن زیاد تغییر موضع داده و به صف مقابل پیوستند. نامه هایی كه به شهرهایی مانند بصره نوشتند، بی پاسخ ماند... پیش از رسیدن به كوفه محاصره شدند و مجبور شدند در بیابان خشك و سوزان توقف كنند. با این كاروان خانواده حضرت و یارانشان نیز حضور دارند و مشقتهای فراوانی را می بینند... در نهایت كمتر از 200 نفر گرد امام جمع می شوند و در مقابل، هزاران نفر صف می كشند.

ص: 163

بالاخره در روز عاشورا، سالمندانی مانند حبیب بن مظاهر كه باید سالهای آخر عمر خود را در آرامش بگذراند و جوانان و نوجوانانی كه باید از زندگی لذت برده و كامیاب شوند، و حتی شیرخوارانی مانند علی اصغر كه باید در آغوش مادر بخوابند، و دلیرمردانی مانند حضرت ابوالفضل كه باید سرداران دلاور و پیروز لشگر باشدند، و راد مردان الهی و بزرگواری كه باید جامعه راه سعادت را از آنان بیاموزد، همه و همه در كمتر از نیم روزی به خاك افتادند و شهید شدند. بر بدن پاك سید الشهدا(علیه السلام) اسب تاختند و سر از پیكر شهاد جدا كرده و بر نیزه نمودند. هیچ كدام از آنان به لذت و ثروت و شهرت دنیا دست نیافتند. حكومت یزید نیز سرنگون نشد و قدرت به حضرت و یارانشان نرسید. خانواده حضرت و یارانشان اسیر شدند و چه رنجها و خواری ها كه ندیدند. آنان به جای آن كه در خانه های خود در كمال امنیت و آرامش روزگار خوشی را سپری كنند، ماه ها آواره بیابان ها شدند... در مقابل، سپاه یزید توانست كوفه را تسخیر كند، و مخالفان یزید را از سر راه بردارد و اموال آنان را غارت كند و خانواده آنان را اسیر كند... به راستی كدامیك موفق شدند؟ آیا امام حسین(علیه السلام) به موفقیت دست یافت یا یزید؟

فراتر از جریان كربلا، این مسئله در باره برادر حضرت، یعنی امام حسن مجتبی(علیه السلام) و پدر بزرگوارشان امام علی(علیه السلام) و حتی پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز صدق می كند و در یك نگاه كلان، تاریخ نبوت و ولایت با این مسئله و پرسش رو به رو است.

پاسخ این پرسش در این است كه معیار موفقیت و كامیابی چیست؟ داوری در باره موفقیت جریان حق و باطل، بسته به این است كه روشن شود موفقیت چیست و موفق كیست؟. ناآگاهی از تعریف موفقیت و معیار آن موجب اشتباه در تحلیل تاریخ حق و باطل می گردد. گاه افراد و جریانهای ناموفق، دچار توهم موفقیت می شوند و گاه جریانهای موفق، دچار توهم ناكامی و شكست می گردند. بشر بر حسب فطرت، از ناكامی گریزان و به كامیابی و موفقیت گرایش دارد. اما ناآگاهی از معیار موفقیت، هم موجب اشتباه در تحلیل تاریخ می گردد و هم موجب اشتباه در انتخاب راه. بنا بر این واكاوی معیار موفقیت و كامیابی ضرورتی اجتناب ناپذیر است.

ص: 164

معیار موفقیت؟

اشاره

در باره معیار موفقیت، از یك منظر دو تفكر اومانیسمی و توحیدی در برابر هم قرار دارند كه در ادامه به بررسی آنها می پردازیم:

1. تئوری موفقیت در تفكر اومانیسم

هر تفكری یك نقطه كانونی دارد. نقطه كانونی در تفكر اومانیسم، انسان است. این تفكّر انسان و زندگی مادی او را در مركز توجه قرار می دهد و همه چیز را بر اساس آن تحلیل كرده و می سنجد. در این تفكر، معادله موفقیت بر اساس بهره های مادی تعریف و محاسبه می شود و لذا لذت، ثروت، شهرت و قدرت، شاخصه های موفقیت به شمار می روند و هر كه بیشتر لذت بهره مند گردد، موفق تر است. و البته مقدم بر همه اینها، بودن و زندگی كردن است. در این تفكر، رنج و سختی و دست و پنجه نرم كردن با محرومیت و انزوا و گمنامی و فقدان قدرت سیاسی، و كشته شدن حتی اگر در راهی مقدس باشد، شكست و ناكامی تلقی می شود.

2. تئوری موفقیت در تفكر توحید

در تفكّر توحیدی، نقطه كانونی «الله» است، نه انسان. این تفكر خدا و زندگی معنوی را مركز توجه قرار داده و همه امور را بر اساس آن ارزیابی كرده و می سنجد. در این ایده، معادله موفقیت بر اساس بهره های الهی - معنوی تعریف و محاسبه می گردند و لذا متعالی شدن، تكامل معنوی، الهی شدن، انسانیت، آزادگی و كسب فضایل اخلاقی، شاخصه های موفقیت به شمار می روند و هر كه بهره معنوی بیشری ببرد، موفق تر است. در این تفكر، راحت طلبی، ثروتمندی، شهرت اجتماعی، قدرت سیاسی و حتی زنده ماندن، اگر به قیمت از دست رفتن عزت، شرافت و دیانت باشد، ذره ای ارزش ندارد.

به بیان دیگر، این مسئله به طبقه بندی ارزشها برمی گردد. در تفکر توحیدی:

زنده بودن مطلوب است

و باید برای حفظ آن تلاش کرد،استفاده از نعمتها و لذتهای دنیا جایز و بلکه مورد توصیه است،

کسب روزی و توسعه آن به شدت مورد تأکید است،

ص: 165

مجبوبیت اجتماعی مورد توجه بوده و برای آن راههای متعددی توصیه شده است،

قدرت سیاسی لازم بوده و تلاش برای آن حتی می تواند مقدس باشد.

اما همه اینها ارزش اوّلی و اصیل نداشته و تنها در راستای اهداف متعالی ارزش می یابند؛ بدین معنا كه:

اگر زنده ماندن فرصتی برای تکامل بیشتر و خدمت به دین باشد، مطلوب است.

اگر لذت دنیایی پیامد ناگوار نداشته و به لذت پایدار آینده زیان نزده و به هدف آمادگی برای تعالی بیشتر باشد، مطلوب است.

اگر مال از راه حلال به دست آید و در راه حلال مصرف شود، مطلوب است.

اگر محبوبیت اجتماعی به غرور و تکبّر نینجامد و در راه نادرست به کار گرفته نشود، مطلوب است.

و اگر قدرت سیاسی ابزاری برای کسب منافع مادی و ستم به مردم نبوده، بلکه وسیله ای برای هدایت مردم و خدمت به آنان باشد، مطلوب است.

در یک کلام، همه آنچه برای تفکر مادی، ارزش است، در تفکر توحیدی نیز مطلوبیت دارد، اما هدف نیست. این بدان جهت است که ارزشهای دنیا در برابر عظمت ارزشهای معنوی و مقدس، ناچیز و بی ارزش است (قل متاع الدّنیا قلیل). همه تفاوت یزیدیان و حسینیان در همین است که آنان منافع دنیوی را نهایت اهداف و آرزوهای خود می دانند و اینان، هر چند این امور را مطلوب می دانند، اما اگر در برابر اهداف متعالی قرار گیرند، ذره ای برای آنها ارزش قائل نمی شوند.

نکته دیگری که باید به آن توجه نمود این است که معمولاً منافع دنیوی جذابیت بیشتری داشته و مطابق میل و طبیعت انسان است، به خلاف ارزشهای معنوی و مقدس که هر چند تأمین کننده سعادت پایدار انسان اند، اما با طبع لذت گرا و راحت طلب بشر ناسازگارند. سختی و دشواری کار نیز به همین خاطر است. اگر گذشتن از لذتهای دنیوی - که معمولاً نقد است- و انتخاب ارزشهای مقدس و متعالی – که معمولاً در آینده است - منافاتی با طبع انسان نداشت، همه همانند فرشتگان خوبی ها را برمی گزیدند.

ص: 166

به بیان دیگر، انسان به صورت طبیعی از رفتارهایی كه اطاعت نامیده می شود، گریزان است و به سمت رفتارهایی كه معصیت خوانده می شود، گرایش دارد. از این رو بهشت با سختی ها در هم تنیده است و دوزخ با خوشی ها و دقیقاً به همین جهت است باید هوای نفس را كنترل نمود و رفتارها را تنظیم كرد. امام علی(علیه السلام) در این باره می فرماید:

إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ یقُولُ إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكَارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَا مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ شَی ءٌ إِلَّا یأْتِی فِی كُرْهٍ وَ مَا مِنْ مَعْصِیةِ اللَّهِ شَی ءٌ إِلَّا یأْتِی فِی شَهْوَةٍ فَرَحِمَ اللَّهُامْرَأً نَزَعَ عَنْ شَهْوَتِهِ وَ قَمَعَ هَوَى نَفْسِهِ فَإِنَّ هَذِهِ النَّفْسَ أَبْعَدُ شَی ءٍ مَنْزِعاً وَ إِنَّهَا لَا تَزَالُ تَنْزِعُ إِلَى مَعْصِیةٍ فِی هَوى.[(نهج البلاغه،خطبه176)

دقیقاَ به همین جهت است كه خداوند متعال می فرماید:

﴿وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَّكُمْ وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَ اللَّهُ یعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾[(بقره،216)

این تضاد میان لذت آنی و لذت آتی، انتخاب را دشوار می سازد و گروهها را از هم جدا می کند. کسی که می خواهد ارزشهای متعالی و مقدس را برگزیند، باید دل از لذتهای زودگذر برکند و از منافع مادی دست کشد. البته چنین افرادی، نه لذت ستیزند و نه منفعت گریز؛ بلکه کاملاً لذت گرا و منفعت طلب اند؛ اما در پی لذت پایدار و بدون پیامد منفی اند و به دنبال منافع اصیل و سرشارند. امام حسین(علیه السلام) و یاران با وفایشان، کسانی بودند که از شهوت و شهرت و ثروت و ریاست دنیوی با همه جاذبه هایش دست کشیدند و لذت و مقبولیت و نعمت و مقام الهی را برگزیدند؛ بر خلاف سپاهیان یزید، که فریب زرق و برق دنیا را خورده و به متاع دنیا بسنده کردند و در نتیجه همه ارزشهای اخروی را از دست دادند.

از آنچه گذشت نکته مهمی معلوم می گردد و آن این که موفقیت واقعی در قلمرو نفس، و نه عالم خارج تعریف و تعیین می شود. موفق كسی است كه در نبرد میان لذت زودگذر حال و لذت پایدار آینده، آینده را برگزیند و نفس خود را مهار نماید. اساس خلقت بشر و آمدن وی به این دنیا همین است و بس. این نكته ای است كه از آن غفلت می شود.

ص: 167

موفقیت در راستای فلسفه خلقت تعریف می شود. خداوند متعال می فرماید كه ما شما را آفریدیم و به این دنیا آوردیم تا بنگریم كه چگونه رفتار می كنید. (اعراف/129) اینجا سخن از چگونه خوردن و نوشیدن و پوشیدن و خوابیدن نیست. صحبت از چگونه عمل كردن است. در حقیقت، آنچه سعادت و شقاوت انسان را رقم می زند، نوع رفتار و كردار اوست. بنا بر این آنچه تعیین كننده و سرنوشت ساز است، فقط و فقط عمل و كردار آدمی است. خداوند متعال در قرآن كریم می فرماید:

﴿وَ أَن لَّیسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾(نجم/39)

و برای انسان جز آنچه انجام می دهد، نیست.

همچنین خداوند متعال، انسان را در گرو اعمال خود می داند:

﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِینَةٌ﴾[(مدثر/38)

هر نفسی در گرو آن چیزی است كه (با عمل) به دست می آورد.

بر همین اساس، هدف خلقت انسان نیز تعریف و تبیین می شود. خداوند متعال هدف خلقت انسان را بروز اعمال و رفتار صالح بیان می دارد. قرآن كریم در این باره می فرماید:

﴿وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِیبْلُوَكُمْ أَیكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾(هود/7)

و اوست كسى كه آسمانها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش او بر آب بود، تا شما را بیازماید كه كدام یك نیكوكارترید.

و همچنین در جای دیگری آمده است:

﴿الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیبْلُوَكُمْ أَیكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾(ملک/2)

در این دو آیه، از «احسن عملاً» به عنوان هدف آفرینش انسان یاد شده است.

امام علی (علیه السلام) نیز می فرماید:

إنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ الدُّنْیا لِمَا بَعْدَهَا وَ ابْتَلَى فِیهَا أَهْلَهَا لِیعْلَمَ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا.[(نهج البلاغه،نامه55)

ص: 168

سعید بن مسیب نقل می كند كه امام زین العابدین (علیه السلام) هر جمعه در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مردم را به زهد نسبت به دنیا و رغبت نسبت به آخرت موعظه می كرد. در ضمن آن سخنان آمده است:

فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یحِبَّ زَهْرَةَ الدُّنْیا وَ عَاجِلَهَا لِأَحَدٍ مِنْ أَوْلِیائِهِ وَ لَمْ یرَغِّبْهُمْ فِیهَا وَ فِی عَاجِلِ زَهْرَتِهَا وَ ظَاهِرِ بَهْجَتِهَا وَ إِنَّمَا خَلَقَ الدُّنْیا وَ خَلَقَ أَهْلَهَا لِیبْلُوَهُمْ فِیهَا أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا لآِخِرَتِهِ.[(کافی،ج8،ص75،ح29)

بنا بر این:

موفق کسی نیست که از همه لذت های دنیا –هر چه که باشد- بهره برد، موفق کسی است که از لذت های جذّاب اما ویرانگر دنیوی دست کشد و به لذت های حلال بسنده کند و در پی کسب لذت پایدار و بی زیان آخرت باشد.

موفق کسی نیست که از هر راه ممکن ثروت بیشتری کسب کند، موفق کسی است که از شهوت ثروت اندوزی دست کشد و به حلال آن بسنده کند و به زندگی جاوید و نعمت بی پایان آخرت بیندیشد.

موفق کسی نیست که در پی کسب شهرت اجتماعی و رضایت مردم حتی به قیمت نارضایتی خدا باشد، موفق کسی است که شهرت نزد آسمانیان و بندگان خاص خدا را می طلبد، حتی اگر به قیمت انزوای دنیوی افول جایگاه اجتماعی منجر شود.

موفق کسی نیست که از هر راه ممکن به قدرت دست یابد و به هر شکل ممکن آن را اعمال کند، موفق کسی است که از جاذبه قدرت بگذرد و آن را جز برای هدایت و خدمت نخواهد و در فرایند کسب و اعمال آن، از مسیر حق خارج نشود.

بنابر این، در یک کلام موفقیت یعنی غلبه کردن بر نفس لذت گرا و راحت طلب، و ترجیح دادن خدا بر دنیا و عمل كردن به وظیفه الهی كه تأمین كننده سعادت واقعی است. و موفق کسی است که در کشاکش جذبه های مختلف دنیوی، بندگی پیشه کند و خواسته خدا را که تأمین کننده سعادت بشر است، بر خواسته نفس که تهدید کننده سعادت واقعی است، مقدم سازد.

ص: 169

تفاوت مسئله های زندگی در این دو تفكر

طرح مسئله زندگی و چگونگی پاسخ به آن، مسیر زندگی و سرنوشت انسان را تعیین می كند. در تئوری اومانیسم مسئله این است، بودن یا نبودن؟ و لذا كسی موفق تر است كه بتواند از مرگ بگریزد و جان خودر ا به هر قیمتی كه شده، حفظ كند تا دمی بیشتر از دنیا بهره برد.

در تفكر اومانیسم، مسئله این است؛ داشتن یا نداشتن؟ و لذا هركس كه از هر راه ممكن ثروت بیشتری بیاندوزد و در هر راهی كه می خواهد مصرف كند، موفق تر است.

در تفكر اومانیسم، مسئله این است؛ لذت بردن یا نبردن؟ و لذا هر كس كه در ناز و نعمت بوده و از جوانی و زندگی اش هر لذتی كه می خواهد، ببرد، موفق تر است.

در تفكر اومانیسم، مسئله این است؛ شهرت داشتن یا نداشتن؟ و لذا هر كس به هر شكل ممكن كه به جاه و مقام بالاتری - از هر نوع كه باشد – دست یابد، موفق تر است.

در تفكر اومانیسم، مسئله این است؛ قدرت داشتن یا نداشتن؟ و لذا هر كس به هر قدرت بالاتری كه دست یابد، موفق تر است.

و اما در تفكر توحیدی، وضع كاملاً متفاوت است. در تفكر خدامحور، مسئله این است؛ عزت یا لذت؟ نه بودن یا نبودن! و لذا كسی موفق تر است كه به قیمت زنده ماندن، شرف و عزت و دین خود را از دست ندهد.

در تفكر خدامحور، مسئله این است؛ طاعت یا معصیت؟ نه لذت یا محنت، لذا كسی موفق تر است كه حق طلب باشد، نه آن كه لذت طلب است.

در تفكر خدامحور، مسئله این است؛ حلال یا حرام؟ نه داشتن یا نداشتن؛ و لذا كسی موفق تر است كه در كسب درآمد و مصرف آن، محور شرع را میزان قرار دهد، نه خوشگذرانی و فزونی ثروت را.

در تفكر خدامحور، مسئله این است؛ عدالت یا ستم؟ و حق یا باطل؟ نه قدرت یا عدم قدرت؛ و لذا كسی موفق تر است كه در قدرت و ریاست، عدالت طلب و حق پو باشد، نه آن كه بر ظلم و ستم رفتار كند.

در تفكر خدامحور، مسئله این است؛ رضایت یا نارضایتی خدا؟ نه شهرت یا عدم

ص: 170

شهرت؛ و لذا كسی موفق تر است كه شهرت و رضایت مردم را بر رضایت و معروف بودن نزد خداوند ترجیح ندهد.

كربلا صحنه تقابل معیارهای موفقیت و مسئله های زندگی

در كربلا دو مسئله اساسی در برابر هم قرار گرفتند؛ «بودن یا نبودن؟» و «عزت یا ذلّت؟» مسئله اصلی برای سپاهیان یزید، بودن در دنیا و بهره بردن از منافع آن بود. مردم كوفه می خواستند زنده بمانند و از لذت های دنیا بهره مند شوند و پست و مقامی به دست آورند و ثروتی بر هم زنند. لذا از ترس جان، گوش به فرمان عبیدالله سپردند و از امام حسین(علیه السلام) روی گرداندند. فرزدق می گوید در منطقه ذات العرق حسین بن علی(علیه السلام) را كه عازم كوفه بود، ملاقات كردیم. پرسید: به نظر شما مردم كوفه چه خواهند كرد؟ نامه های فراوانی از آنان به من رسیده است! گفتم:

یخذلونك فلا تذهب ، فإنك تأتی قوما قلوبهم معك وأیدیهم علیك .

نرو كه تو را یاری نخواهند كرد.به سوی مردمی می روی كه دلشان با تو و شمشیرهایشان علیه تو است. (موسوعة كلمات الإمام الحسین (علیه السلام) - لجنة الحدیث فی معهد باقر العلوم (علیه السلام) - ص 411)

پس از مواجهه امام حسین(علیه السلام) با سپاه حر، گروهی از كوفه به ایشان پیوستند. امام از حال مردم كوفه پرسیدند و آنان در جواب گفتند:

أما أشراف الناس فقد أعظمت رشوتهم ، وملئت غرائرهم ، یستمال ودهم ویستخلص به نصیحتهم ، فهم إلب واحد علیك ! وأما سائر الناس بعد ، فإن أفئدتهم تهوی إلیك ، وسیوفهم غدا مشهورة علیك !

به خوبی روشن است كه برای خواص و عوام مردم كوفه، مسئله اصلی بهره بردن از دنیاست. وقتی با حسین بودن مستلزم كشته شدن و محرومیت از ثروت و مكنت باشد، گزینه چنین مردمی، همراهی با یزید خواهد بود. گروهی از ترس جان و گروهی به طمع مال، حسین بن علی را تنها گذاشتند.

همچنین عمر سعد به طمع مُلك ری، حاضر به نبرد علیه امام شد! در حقیقت مسئله

ص: 171

او این بود: ریاست داشتن یا نداشتن.

كسانی نیز كه عصر عاشورا خیمه ها را غارت كردند، همین گونه بودند. برای آنان مهم این بود كه چیزی از این نبرد به دست آورند؛ هر چه می خواهد باشد و از هر راهی كه می خواهد باشد.

البته این رفتار از كوفیان تازگی نداشت. در جنگ صفین نیز همین نوع نگرش كار را به حكمیت كشاند. امام علی(علیه السلام) با توبیخ مردم در آن جنگ، علت این رفتار آنان را این گونه بیان كردند:

«وأراكم قد أحببتم البقاء وكرهتم الحرب؛

و می بینم كه زندگی را دوست می دارید و جنگ را ناخوش می دارید.» (كتاب الفتوح - أحمد بن أعثم الكوفی - ج 3 - ص 186)پس از ایشان، در جریان صلح امام حسن(علیه السلام) با معاویه نیز همین قصه تكرار شد؛ آنجا نیز مسئله مردم بودن یا نبودن بود و در این معادله، زنده ماندن را برگزیدند. وقتی پیشهاد صلح رسید، حضرت خطبه ای خوانده و فرمود:

وإن معاویة قد دعا إلى أمر لیس فیه عز ولا نصفة ، فان أردتم الحیاة قبلناه منه، وأغضضنا على القذى ، وإن أردتم الموت ، بذلناه فی ذات الله ، وحاكمناه إلى الله.

فنادى القوم بأجمعهم بل البقیة والحیاة. (بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج 44 - ص 21 - 22)

حرّ از جمله كسانی است كه در كشاكش مسئله های زندگی قرار گرفت و توانست بهترین را انتخاب نماید. او سردار بزرگ سپاه بود و می توانست بماند و زندگی كند. وی در تردید بین ماندن و مقام داشتن و لذت بردن، و بین رفتن و شهید شدن و عزت یافتن، دومی را انتخاب كرد. در حقیقت مسئله او از بودن یا نبودن، به عزت یا ذلت تغییر كرد و لذا بازگشت و در ركاب امام(علیه السلام) قرار گرفت.

ظهر هنگام در منزل ثعلبیه چرت امام (علیه السلام) را در بر گرفت. وقتی بیدار شد فرود: شنیدم هاتفی می گفت: شما به سرعت حركت می كنید و مرگ شما را به سرعت به بهشت می برد. علی اكبر كه نوجوانی برومند بود، این سخن را شنید و لذا رو به پدر كرد و گفت:

یا ابه! أفلسنا علی الحق؟

ص: 172

پدر جان! آیا ما بر حق نیستیم؟

امام (علیه السلام) فرمود:

بلی یا بنی والذی الیه مرجع العباد.

آری فرزندم سوگند به كسی كه بازگشت بندگان به سوی اوست. (بحارالانوار، ج 44، ص 367)

مسئله اساسی برای این جوان برومند، ماندن و لذت بردن از دنیا نبود. مسئله برای او حق و باطل بود لذا مهم این بود كه بر حق است یا باطل، نه این كه از زندگی لذت خواهد برد یا نه.

در رأس همه، سید الشهدا(علیه السلام) قرار دارد. ایشان بر اساس منطق توحیدی، مسئله زندگی را همانند یزیدیان، بودن یا نبودن طرح نکرد، بلكه آن را «عزت یا ذلت» دانست و در این میان عزت را برگزید. حضرت در یکی از سخنان خود صراحتاً به این مسئله پرداخته و می فرماید:

ألا وإن الدعی ابن الدعی قد تركنی بین السلة والذلة وهیهات له ذلك منی ! هیهات منا الذلة ! أبى الله ذلك لنا ورسوله والمؤمنون وحجور طهرت وجدود طابت ، أن یؤثر طاعة اللئام على مصارع الكرام. (الاحتجاج - الشیخ الطبرسی - ج 2 - ص 24 - 25)تقابل شمشیر و ذلت، یعنی تقابل «مرگ با عزت» و «زندگی با ذلت». هر چند امام حفظ جان را بر خود لازم می داند و به همین جهت تا آنجا که ممکن بود، خود را از خطر نجات می داد، اما وقتی بودن، ذلت آور است و مرگ، عزت آور، امام(علیه السلام) مرگ را برمی گزیند، نه از آن جهت که ارزش زندگی را نمی داند، بلکه بدان جهت که عزت را ارزشمندتر از بودن می داند.

در مسیر کربلا حضرت خطبه ای خوانده و به زیبایی این مسئله را تشریح فرمودند:

إن هذه الدنیا قد تغیرت وتنكرت وأدبر معروفها ، فلم یبق منها إلا صبابة كصبابة الاناء وخسیس عیش كالمرعى الوبیل ، ألا ترون أن الحق لا یعمل به وأن الباطل لا یتناهى عنه ، لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا ، فإنی لا أرى الموت إلا سعادة ولا الحیاة مع الظالمین إلا برما . إن الناس عبید الدنیا والدین لعق على ألسنتهم یحوطونه ما درت معائشهم فإذا محصوا بالبلاء قل الدیانون .

ص: 173

حضرت در فراز نخست به خوبی نشان می دهند که مسئله اساسی برای ایشان حق و ارزشهای الهی است و لذا از این که ارزشها تغییر کرده و منکرات حاکم شده، و به حق عمل نشده و از باطل جلوگیری نمی شود، شکایت دارد. سپس به خوبی بیان می دارد که در چنین شرایطی، زندگی با ستمگران چیزی جز بدبختی و مردن جز سعادت نیست. این بر اساس همان نظام طبقه بندی توحیدی است عزت بر زندگی برتری دارد. آن گاه حضرت به گروه مقابل خود که بر اساس منطق دنیوی عمل می کنند اشاره کرده و بیان می دارد که آنان در تقابل دین و دنیا، دین را رها کرده و دنیا را برمی گزینند.

همچنین آن حضرت به خاطر كسب مقام قیام نكرد، بلكه هدف او هدایت مردم و اصلاح دینداری مردم بود. حضرت در وصیت نامه خود تأكید می كند كه:

انی لم اخرج اشراً ولا بطراً، ولا مفسداً ولا ظالماً ، بل خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی(صلی الله علیه و آله و سلم)؛ ارید أن آمر بالمعروف وأنهی عن المنكر.(بحار الانوار،ج44،ص330)

بنا بر این مسئله حضرت، قدرت و عدم قدرت نبود، مسئله اصلی برای ایشان، صلاح و فساد مردم بود. ایشان قدرت را نه برای قدرت، بلكه برای اصلاح مردم و هدایت آنان می خواست؛ همان چیزی كه رسالت انبیا و اولیای الهی است.

از آنچه گذشت روشن می گردد که در ارزیابی سلوک دینی، باید الگوی متناسب با آن را انتخاب نمود. موفقیت در سلوک دینی یعنی مبارزه با نفس و گذر از لذتهای دنیوی و عمل به تکلیف و بندگی خدا و سربلندی در امتحان الهی. این حقیقت را نمی توان با الگوی (محنت و لذت) یا (فقر و غنی) یا (ریاست و عدم ریاست) یا (بودن و نبودن) و مانند آن ارزیابی کرد.

به بیان دیگردر تئوری توحید، موفقیت در قلمرو نفس تعریف و تعیین می گردد، نه عالم خارج. بنا بر این موفقیت به كسب قدرت و ثروت و لذت بردن از دنیا و شهرت اجتماعی نیست، موفقیت به غلبه بر نفس وعمل كردن به وظیفه الهی است كه تأمین كننده سعادت انسان می باشد. اگر چنین باشد، در عالم خارج چیزی به نام موفقیت و شكست نداریم، بلكه سراسر موفقیت است چه غالب شوند و چه مغلوب. این حقیقت را قرآن كریم این گونه بیان می دارد:

ص: 174

قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین

بگو آیا جز یكی از دو نیكی را برای ما انتظار دارید؟

تئوری موفقیت در تفكر توحیدی از الگوی (پیروزی – شكست) در تحلیل وقایع خارجی استفاده نمی كند. در این تفكر، حوادث عالم خارج تماماً از الگوی (موفقیت – موفقیت) پیروی می كنند. از این رو، موفق امام حسین(علیه السلام) و یارانشان بودند که با همه تهدیدات و مشکلات و سختیها، از راه خدا دست نکشیدند. اساساً نباید حوادث را به ظاهرشان نگریست. همه این حوادث امتحانی بیش نیستند که میزان بندگی و اطاعت پذیری را می سنجند. امام حسین(علیه السلام) در آن شرایط سخت قرار گرفت اما لب به اعتراض نگشود. فرزندان عزیزش را جلوی دیدگانش شهید کردند، اما از خدا شکایت نکرد. می دانست که خانواده اش اسیر و آواره خواهند شد، اما ناسپاسی نکرد. و بالاخره در گودی قتلگاه و هنگام شهادت باز هم سخن از رضایت الهی می زند. در تمام مسیر نیز هیچگاه به اعتراض و شکایت سخن نگفت و پیوسته حمد و ثنای خداوند را به جای می آورد. این، موفقیت و کامیابی بزرگ است. کاروان اسیران نیز همین گونه بودند. اوج آن در شام اتفاق افتاد که وقتی یزید از حضرت زینب(علیها السلام) به طعنه پرسید: کاری را که خدا با برادرت کرد چگونه دیدی؟ حضرت پاسخ داد: «ما رأیت الا جمیلاً». این نه یک شعار که بیان واقعیت بود. آنان به خوبی به تکلیفشان عمل کردند و این یعنی زیبایی و موفقیت. اساساً در تفكر توحیدی، شكست در خارج معنا ندارد.

ص: 175

ص: 176

معرفی کتاب

اشاره

امیر الخالدى، كربلاء فى الوثائق العثمانیه كربلاء: العتبه الحسینیه، 1436 ق / 2015 م .

511 صص.

دکتر محمد رضا فخر روحانی

دکتر محمد رضا فخر روحانی (1)

منطقه عراق و به ویژه شهرهای مقدس و زیارتی یعنی عتبات عالیات و در راس آنها، دو شهر کربلای معلی و نجف اشرف همواره مورد توجه قدرتهای منطقه ای و جهانی بوده اند. هر چند نجف اشرف بیشتر سبقه علمی و دینی را با هم و یکجا داشته است، اما کربلا بیشتر از هویت دینی و تجاری برخوردار بوده است. حضور تجار متنفّذ و سرمایه گذاران ایرانی و نیز تردد ایرانیان به کربلا این شهر را همواره نمونه ای از شهری با هویت ایرانی در یک کشور عربی معرفی کرده است؛ حتی در زمان حکومت بعثی ها بر عراق و اخراج مکرّر خاندان های ایرانی الاصل از این کشور و بخصوص از عتبات عالیات باز هم سکنۀ قابل توجهی از ایرانیان در کربلا

ص: 177


1- استادیار دانشگاه قم

حضور دارند. به موازات حضور و نقش آفرینی صنفی، علمی و جمعیتی ایرانیان در عتبات عالیات و به ویژه در کربلا، حکومت عثمانی نیز همواره چشم طمع به همین مراکز را داشت. تفاوت های فراوانی میان حکومتهای ایرانی و عثمانی و نحوه تعاملشان با عتبات عالیات و به خصوص کربلا وجود داشت ایرانیان به واقع دلداده کربلا بوده اند و هویت تاریخی اعتقادی خود را در وجب به وجب آن سامان میبینند و خدمتگزاری به حرم های مطهر کربلا را افتخار خود می دانند، در حالی که عثمانی ها سودای سلطه بر منابع اقتصادی کربلا و درآمدزایی برای خود را در سر می پروراندند. در این میان، آگاهی پیدا کردن از پشت پردۀ آن چه در باب عالی، یعنی مرکز حکومت عثمانی در استانبول میگذشت از اهمیت اساسی برای شناخت گذشته و نگرش به آینده برخوردار است کتاب مورد بررسی مجموعه از اسناد دوره عثمانی میباشد که به همت جناب آقای دکتر امیر الخالدی، استاد و مدیرگروه ادبیات ترکی در دانشگاه کوفه و با مساعدت اداره روابط بین الملل حرم مطهر امام حسین (علیه السلام) و با همکاری آقایان صباح الطالقانی، حسن علی کاظم سعید رشید ،زمیزم میثم محمد حسین الحسینی و حسن کمال معاش از سال 2013 در آرشیوها و کتابخانه های ترکیه انجام شد آنها در این پژوهش نزدیک به 100 سند برجسته که بالغ بر 500 صفحه میشود را به دست آوردند که پشت صحنه رقابت ها و همکاری های عثمانیها با ایرانیان دولتهای صفویه و قاجاریه و نیز امپراطوری وقت بریتانیا (انگلستان) را مشخص میکند.

کتاب مورد بررسی از یک مقدمه به قلم دکتر امیر الخالدی درباره جایگاه کربلا در ادبیات ترکی و تاریخ آن نقشه کربلاکه توسط مقامات عثمانی در 21 محرم الحرام 1259 قمری مصادف با 20 فوریه 1843 ترسیم و چاپ شده است و هشت تصویر که شش تای آن مربوط به دو حرم مطهر کربلا است تشکیل شده است. پس از آن، بخش اسناد در کتاب میباشد که به هشت قسمت تفکیک شده است. بخش اول، کربلا در آرشیو عثمانی ها؛ بخش دوم، اسناد نظامی؛ بخش سوم ، اسناد اداری؛ بخش چهارم اسناد عمرانی بخش پنجم اسناد اقتصادی؛ بخش ششم، اسناد حوزوی؛ بخش هفتم اسناد دیپلماتیک؛ بخش هشتم اسناد بهداشتی؛ و بخش نهم،

ص: 178

اسناد مربوط به عشایر منطقه کربلا می باشد.

اسنادی که نمایش داده شده اند به صورتی است که از جلد سند که مشخصات طبقه بندی آرشیوی را دارد گرفته تا خود سند به زبان ترکی که به خط عربی نوشته شده است را نشان میدهد در صفحه مقابل هرسند به زبان ترکی خلاصه مفاد آن به زبان عربی و با قلم آقای دکتر امیر الخالدی درج شده است که برای خوانندگانی که ترکی نمیدانند بسیار مغتنم و ارزشمند میباشد.

سخن پایانی این که ای کاش موسسه ای در جمهوری اسلامی ایران این همت را داشته باشد و اسناد مربوط به عتبات عالیات در ایران و نیز رقابتهای تاریخی قدرت های جهانی بر سر این منطقه را برای هموطنان و خوانندگان فارسی زبان منتشر نماید.

ص: 179

ص: 180

فراخوان نگارش مقاله برای فصلنامه پژوهش نامه معارف حسینی

با توجه به اهمیت و تأثیر عاشورا و امام حسین (علیه السلام) در جوامع بشری به ویژه جامعه امروز اسلام، جمعی از دردمندان صاحب قلم و اندیشمند که ترکیبی از اساتید حوزه و دانشگاه می باشند، با نیتی الهی و به دور از نگرشهای سیاسی و زودگذر، بر آن شدند که انتشار فصلنامه پژوهشنامه معارف حسینی را با رویکردی علمی در مرحله اول برای مخاطبان داخل کشور و در گام بعدی برای دنیای اسلام آغاز نمایند.

فصلنامه علمی - تخصصی پژوهش نامه معارف حسینی ضمن قدردانی از تلاشهای صورت گرفته در تبلیغ و ترویج فرهنگ حسینی درصدد است در حوزه های ذیل به ترویج و گسترش فرهنگ حسینی بپردازد:

1. شخصیت و ویژگیهای سیدالشهداء(علیه السلام) به عنوان امام، اسوه والگو

2. معارف و احادیث گزارش شده از امام حسین (علیه السلام) یا مرتبط با ایشان

3. تبیین تاریخی و تاریخ تحلیلی نهضت عاشورا و حماسه کربلا

4. سیره و سبک زندگی سیدالشهداء (علیه السلام)

5. تحلیل عصری و روزآمد از سیره حسینی و نهضت عاشورا

6. معرفی توصیفی، تحلیلی و انتقادی منابع و مصادر مرتبط با امام حسین(علیه السلام) و نهضت عاشورا

7. ادب و هنر عاشورایی

8. سایر موضوعات مرتبط با معارف حسینی

از تمامی علاقه مندان و نویسندگان محترم درخواست میشود که مقالات علمی خود را بر اساس فرمت تعریف شده نشریه به سامانه فصلنامه ارسال نمایند.

ای که از روز ازل ما را جدا کردی حسین *** یک نگه کردی و ما را مبتلاکردی حسین

ص: 181

ص: 182

از متقاضیان حقیقی و حقوقی دریافت فصلنامه درخواست میشود که فرم مربوط به اشتراک را تکمیل نموده و همراه با اصل فیش بانکی به دفتر فصلنامه پژوهش نامه معارف حسینی ارسال نمایند

حق اشتراک سالیانه 300000 ریال

هزینه اشتراک فصلنامه را به شماره حساب 5560041220 (و یا شماره کارت 6104337869274975) بانک ملت به نام مع محمد حسین مردانی نوکنده واریز نمایید.

آدرس پستی مجله گرگان - صندوق پستی 853 - 49175 فصلنامه پژوهش نامه معارف حسینی

تلفکس: 43858321-021

همراه : 09113701235

ص: 183

فرم اشتراک فصل نامه علمی _ تخصصی پژوهش نامه معارف حسینی

مشخصات متقاضی

نام خانوادگی:.............................................. نام: ...........................................

جنسیت: زن £ مرد £ _ میزان تحصیلات:............... رشته تحصیلی: ..........

شغل:...................... تاریخ و شماره فیش بانکی:.................................... مبلغ واریز شده:

متقاضی اشتراک از شماره:........ آدرس پستی و کد پستی: .......................

............................................................................................................... صندوق پستی:........................................ تلفن: ............................................ همراه: .....................................................................................................

امضای متقاضی

مشخصات مؤسسۀ متقاضی دریافت فصل نامه

نام مؤسسه:..................................... واحد درخواست کننده: ....................... آدرس پستی: ........................................................................................... ................................................................................................................

صندوق پستی:..................تلفن:..................... همراه: ..................................

تاریخ و شماره فیش بانکی: ..................................................................... مبلغ واریز شده: ......................................................................................

امضای مسئول و مهر مؤسسه

ص: 184

Journal of Husayni Research Studies

Vol. 2, No.5, spring 2017

Journal of Husayni Research Studies is credited with being the first Iranian quarterly journal of research papers in the realm of Husayni, particularly Ashura, studies. Although published mainly in Persian, the scope of papers published in it is by no means limited to Iran and/or the Persian language; it is international in both scope and theme.

Proprietor and founder: Dr. Muhammad-Husayn Mardani Nowkandeh Editor-in-Chief: Sayyid Muhammad-KazemTabataba'ie Vice-Editor-in-Chief: Mahdi Mardani (Golestani)

Editorial Board:

Dr. Sayyid Khalil Bastan, AllamahTabataba'ie University Dr. Ali Bayat, University of Tehran

Dr. Mustafa Delshad-Tehrani, Quran and Hadith University Dr. Muhammad-Reza Fakhr-Rohani, University of Qum

Dr. Gholam-Reza Khoshfar, University of Golestan

Dr. Najaf Lakzayi, Baqir al-Ulum University, Qum

Dr. Nasser Rafi'i-Muhammadi, Al-Mustafa International University Dr. Muhammad-Jawad Rudgar, Institute of Islamic Culture and Thought

Dr. Husayn-Ali Sa'di, Imam Sadiq University

Dr. Muhammad-Reza Sangari, Institute of Islamic Culture and Thought

English sections: Dr. Muhammad-Reza Fakhr-Rohani

Contact information

Telefax: +98-21-43858321

Mailing address: PO Box 49175-853, Gorgan, Iran.

http://www.maarefehosseini.ir

Ayate.boostan@gmail.com

ص: 185

ABSTRACTS

The Logic of Imam al-Husayn's Argumentation in Defending the Imamate-Based Teachings

Muhammad-Husayn Ranjbar-Husayni Insiyah Dehqan

Answering queries and argumentation are two ways of defending the doctrinal principles and uncovering the truth, hence they are widely used in the dissemination of Islamic religious values in the time of the presence of the Infallible Imams. As in the time of Mu'awiyah a greater part of the reasonings in favor of the principles of imamate were severely attacked, Imam al-Husayn answered those rebuttals in the best possible ways. The present paper focuses on extracting certain principles based on which Imam al-Husayn defended the principle of Imamate.

Keywords: Argumentation, rebuttals, Imam al-Husayn, imamate

Holding Lamentation Ceremonies

in Favor of Imam al-Husayn: A Quranic Perspective

Sayyida Fatimah Husayni Nayyereh Pour-Hamzeh Kheradmarzi

Holding lamentation ceremonies in favor of Imam al-Husayn has proved a manifest symbol of commemorating Divinely-ordained commemorations. It is due to it that Shiite communities constantly benefit from the Divine grace. Though the origin of such commemoration traces back to the martyrdom of Imam al-Husayn and it has never ceased, there have been some people who expressed dissatisfaction in this regard. In answer to their dissident stance, the present paper highlights the Quranic background of commemorating Imam al-Husayn's martyrdom.

Keywords: The Quran, Imam al-Husayn, lamentation

ص: 186

Symbols of Imam al-Husayn's Character: Evidence from Adonis' Poems in Arabic

Heydar Mahallati

The movement of Imam al-Husayn in 61 AH/ 680 against the Umayyad tyranny and oppression has since exerted reverbrations far beyound the limits of time and place. This significant influence has proved of utmost effect in Arabic literature. Not only Muslim devout poets, but also the Syrian-Lebanese secular poet Adonis has been influenced by Ashura, hence he composed an Arabic poem replete with a variety of symbols that refer to Ashura. The present paper focuses on the Ashura symbols in his poem. Keywords: Imam al-Husayn, the Ashura movement, contemporary Arabic literature

The Precise Locus of Ali al-Asghar's

Tomb Based on Sunni and Shiite Sources

Adonis,

Sayyid Hasan Qoreyshi Karban Muhammad-Javad Mohri

The Ashura tragedy had since been regarded as a symbol of the Umayyad tyranny and the oppression imposed on the descendants of the Prophet Muhammad. In this tragedy, massacring children has highlighted it and shows another page of the Umayyad animosity and savageness. Ali al- Asghar, an infant son of Imam al-Husayn was brutally martyred by an arrow. The present paper renders a profile of this infant martyr, the way he was martyred, and the precise locus of his tomb. The information abailable here is based on authoritative sources written by Sunni and Shiite historians. Keywords: Imam al-Husayn, Ali al-Asghar, Abd Allah, martyrdom, Sunni and Shiite sources

Common Denominators of Ashura

and the Uprising of Imam al-Mahdi Baed on Hadiths

HamzehbIbrahim Pour Muhammad-Hadi Qahhari Sayyid Reza Mousawi

Shiite hadiths indicate common denominators of Ashura and the future uprising of Imam al-Mahdi, all based on the event of Ghadir Khumm. Togethet, they make the underlying structure of Shiite doctrines. Such

ص: 187

denominators are expressly mentioned in a number of ziarat-texts and prayers, e.g., Du'a al-Nudbah, Ziarat Ashura, and Ziarat al-Nahiya al- Muqaddasah. The overall conclusion is that the future uprising of Imam al- Mahdi shall certainly be in continuation of the movement of Imam al- Husayn.

Keywords: Mahdism, Imam al-Husayn, Ashura, hadith, relation between Ashura and Mahdism

A Quranic Orientation Toward Imam al-Husayn's Moral Conduct and its Status on Islamic Lifestyle

Sayyida Kowthar Musavi Asghar Tahmasebi-Boldaji

Good and admirable conuct and moral practices exert their influence on one's felicity both in this world and in the hereafter. It brings about effects on reinforcing moral virtues and abstaining from vices. The present paper is based on examples from the life of Imam al-Husayn and the Holy Quran from both of which practical lessons can be inferred.

Keywords: Imam al-Husayn, the Holy Quran, moralities, moral virtues, felicity.

Imam al-Husayn in the Shiite Poem of al-Sharif al-Razi

Ahmad Omid-Ali

Imam al-Husayn's movement has since influenced Arabic literature. The late Sharif al-Razi also manifested the influence he received from this movement. The present paper studies this influence in that all his poems and elegies were heavily influenced by the character and afflictions of Imam al- Husayn.

Keywords: Imam al-Husayn, Sharif al-Razi, Shiite literature, elegy

ص: 188

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109