پژوهش نامه معارف حسینی 4 : نخستین فصلنامه تخصصی امام حسین علیه السلام

مشخصات کتاب

فصل نامه علمی _ تخصصی

سال اول، شماره 4، تابستان 1397

صاحب امتیاز و مدیرمسئول: دکتر محمدحسین مردانی نوکنده

سردبیر: دکتر سید محمدکاظم طباطبایی

مدیر داخلی: غفار عموزاده آرائی

مدیر اجرایی: دکتر حسین قلندری

ویراستار فارسی: سعید صناعتی

مترجم و ویراستار انگلیسی: دکتر محمدرضافخرروحانی

طراح جلد: حسن فرزانگان

صفحه آرا: علی قنبری

مدیر روابط عمومی: علیرضا شابدین

لیتوگرافی، چاپ و صحافی: مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی

هیئت تحریریه: دکتر نجف لک زایی استاد دانشگاه باقر العلوم(علیه السلام)

دکتر مجتبی رحماندوست دانشیار دانشگاه تهران

دکتر ناصر رفیعی محمدی دانشیار جامعة المصطفی العالمیه

دکتر علی بیات دانشیار دانشگاه تهران

دکتر علی حاجی خانی دانشیار دانشگاه تربیت مدرس

دکتر غلامرضا خوش فر دانشیار دانشگاه گلستان

دکتر محمدرضا سنگری استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

دکتر مصطفی دلشاد تهرانی استادیار دانشگاه قرآن و حدیث

دکتر محمد رضا فخر روحانی استادیار دانشگاه قم

دکتر مهدی مردانی(گلستانی) استادیار دانشگاه قرآن و حدیث

نشانی پستی: گرگان _ صندوق پستی853-49175، فصل نامه پژوهش نامه معارف حسینی

کدپستی: 4916935379

نمابر: 32131590-017 همراه: 09113701235

ایمیل فصل نامه: ayate.boostan@gmail.com http://www.maarefehosseini.ir

شمارگان: 1200 نسخه بها: 000/125 ریال

این فصل نامه با همکاری اداره کل تبلیغات اسلامی گلستان منتشر می گردد.

ویراستار دیجیتالی:محمد منصوری

ص: 1

اشاره

فصل نامه علمی _ تخصصی پژوهش نامه معارف حسینی نشریه ای با موضوع مطالعات اسلامی (با تمرکز بر معارف امام حسین(علیه السلام)) به زبان فارسی و گستره سراسری و نوع انتشار مجله ای به شماره ثبت75858 فعالیت خویش را با رویکرد علمی _ تخصصی آغاز نموده است.

فصل نامه علمی _ تخصصی پژوهش نامه معارف حسینی در پایگاه های زیر نمایه می شود:

1. بانک نشریات کشور www. magiran. ir

2. مرکز اطلاعات و مدارک علمی جهاد دانشگاهی www. sid. ir

3. پایگاه مجلات تخصصی نور www. noorrmags. ir

4. پرتال جامع علوم انسانی _ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

5. پایگاه نشریات علمی _ تخصصی دانشگاهی ایران (پانتا)

6. کتابخوان همراه پژوهان @pajoohaan_ir

مشاور عالی:

حجت الاسلام نورالله ولی نژاد

مشاوران علمی فصل نامه در عراق:

1. شیخ علی الفتلاوی (مدیر کتابخانه حرم امام حسین(علیه السلام) در کربلا)

2. دکتر محمد حسین علی (دانشگاه کربلا)

3. دکتر سید حسن عیسی الحکیم (دانشگاه کوفه)

4. دکتر هادی التمیمی (الجامعة الاسلامیة نجف اشرف)

5. دکتر سید سلمان هادی آل طعمه (پژوهشگر کربلا)

6. سید یونس الموسوی (حرم حضرت ابوالفضل(علیه السلام))

7. سید حیدر غازی جاسم الموسوی (دانشگاه بابل، مؤسسه ترجمه الکفیل)

ص: 2

شیوه نگارش و چگونگی پذیرش مقاله در آیت بوستان- پژوهش نامه معارف حسینی

- مقاله باید حاصل پژوهش علمی در یکی از موضوعات مرتبط با معارف حسینی باشد.

- هیئت تحریریه در رد پذیرش و ویرایش مقاله ها آزاد است.

- تقدم و تأخر چاپ مقاله ها با بررسی و نظر هیئت تحریریه مشخص می شود.

- مسئولیت درستی مطالب مندرج در مقاله به عهده نویسنده است و فصلنامه آیت بوستان هیچگونه مسئولیتی در قبال آن ندارد.

- در هر مقاله ، فاصله خطوط 1 ، حاشیه از دو طرف 4 و از زیر و زبر 5 سانتی متر باشد و هر مقاله باید حداکثر 18 صفحه A4 ( با قلم نازنین (12) و برپایه دستور خط مصوّب فرهنگستان زبان و ادب فارسی (www.persianacademy.com) نگاشته شود.

- مقالات باید در محیط Word 2000 / 2003 XP حروف چینی و به دفتر فصلنامه ارسال شود.

- در صفحه عنوان ، به ترتیب ، عنوان مقاله نازنین (15 زیر عنوان نازنین (13) ، نام نویسنده / نویسندگان (نازنین) (13) ، رتبه علمی و نام دانشگاه یا سازمان وابسته همان قلم) ، چکیده (در 5 تا 8 خط ، کلید واژه ها ( 5 تا 7 واژه ، شماره تماس و نشانی الکترونیکی نویسنده در پاورقی آورده شود. اطلاعات مندرج در بند پیشین به زبان انگلیسی ، در صفحه ای جداگانه آورده شود.

- تصويرها ، جدولها و نمودارها با مشخصات دقیق در صفحات جداگانه آورده شود.

- هر مقاله باید شامل مقدمه مواد روشها و بحث و نتیجه گیری باشد.

- توضیحات در انتهای مقاله به صورت پی نوشت ذکر شود.

- ارجاعات تمام نقل و قولها مستقیم و غیر مستقیم باید به صورت زیر تنظیم شود : (نام خانوادگی نویسنده / نویسندگان ، سال نشر: شماره صفحه)

اگر از یک نویسنده در یک سال بیش از یک اثر منتشر شده باشد ، این آثار با ذکر حروف الف : ب ، و... يا b a و... پس از سال انتشار از هم متمایز شوند.

ص: 3

- اگر کتاب بیش ار سه نویسنده داشته باشد، پس از نام نخستین نویسنده عبارت « و همکاران» نوشته شود؛ اثری که نام نویسنده ندارد به نام کتاب ارجاع داده شود؛ اثری که توسط مؤسسه یا سازمانی فراهم آمده باشد به نام مؤسسه یا سازمان ارجاع شود.

- فهرست منابع و مآخذ در پایان مقاله به ترتیب حروف الفبا و به صورت زیر تنظیم شود: کتاب : نام خانوادگی، نام نویسنده / نویسندگان) سال نشر). نام کتاب. نام و نام خانوادگی افراد دخیل (مصحح، مترجم، ويراستار و ...). شمارۀ چاپ محل نشر ناشر کتابی که نام مؤلف ندارد: نام کتاب سال نشر) شماره چاپ محل نشر: ناشر کتابی که تالیف یک مؤسسه است: نام مؤسسه مؤلف. سال نشر نام کتاب شماره چاپ. محل نشر: ناشر.

مقاله: نام خانوادگی، نام نویسنده / نویسندگان سال نشر عنوان مقاله». نام ویراستاریا گرد آورنده.

نام مجموعه مقالات محل نشر: نام ناشر. شماره صفحات مقاله.

- حق چاپ مقاله، پس از پذیرش برای آیت بوستان پژوهش نامه معارف حسینی) محفوظ است و نویسنده نمی تواند آن را به نشریه دیگر ارائه دهد.

- مقاله های دریافت شده بازگردانده نمی شود.

فصلنامه آیت بوستان - پژوهش نامه معارف حسینی

ص: 4

عکس

ص: 5

ص: 6

صحابه حسين(علیه السلام)، ويژگي ها و فضيلت ها (2)

دکترمحمدرضا سنگري

اشاره

استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

m.sangari@yahoo.com

چكيده

يكي از ساحت ها و قلمروهايي كه ما را در شناخت دقيق و عميق عاشورا راهبري و ياري مي رساند، شناخت ابعاد و اضلاع شخصيت ياران و صحابة اوست؛ شناخت ياران، اسوه ها و الگوهايي متعالي را فراروي نسل امروز نيز قرار خواهد داد. در شماره پيشين برخي ويژگي ها و فضيلت ها مانند پيروزي در آزمون ها، معرفت و بصيرت، عزت مندي و ذلّت ناپذيري، آزادي و رهايي، كانون رحمت و شدّت، اخلاص در بينش و منش مطرح شد، در اين شماره ويژگي هاي ديگر چون شجاعت و دلاوري، ولايت مداري، صبر و استقامت، غيرت و حميّت ديني، مواسات و همدلي و روشنگري و بصيرت افزايي مطرح مي شود.

كليدواژه ها: عاشورا، اصحاب حسين(علیه السلام)، ويژگي ها و فضائل.

ص: 7

شجاعت و دلاوري

رزمگاه، آزمونگاه انسان و لحظه هاي خطير خطر، جلوه گاه اراده هاي سترگ و جان هاي نيرومند و شجاع است. حضرت علي اكبر(علیه السلام) در دور دوم نبرد در ميدان كربلا در رجز خويش فرمود:

الحربُ قد بانت لَهَا الحقائق *** و ظَهَرَتْ مِنْ بعدها مصادق

و اللهُ ربّ العرش لانُفارِقُ *** مجموعَكَم اَوْ تُغْمد البوارق

جنگ حقايق را آشكار مي سازد و جلوه هاي حقيقت پس از آن چهره مي نمايد. به پروردگار عرش سوگند كه هرگز گروه شما را رها نخواهم كرد تا شمشيرها در تن هايتان (يا در غلاف) قرار گيرند.

(آينه در كربلاست، 1388: 397)

شجاعت و دلاوري فضيلتي است كه دشوارترين، تلخ ترين و هولناك ترين رويدادها را تحمل پذير مي سازد. ياران حسين، نه تشنگي، نه گرسنگي، نه زخم، نه تمسخر و نه مرگ را به چيزي گرفتند آنان عاشقانه و بي باكانه روياروي تيرها و تيغ ها و نيزه ها مي ايستادند و مي جنگيدند و به تعبير و توصيف شكوهمندي كه از آنان شده است:

قومٌ اِذا نُودوا لِدَفْعُ مُلِمَّهٍ *** و الخيلُ بين مَدَعَّسٍ و مُكَردسٍ

لَبسِوا القلوبَ علي الدّروعَ فَاَقْبلوا *** يتهافتونَ اِلي ذهاب الَانفس

گروهي كه چون روياروي دشمن قرار گيرند و دشمن غرق در سلاح و سواره باشد، قلب هايشان را بر زره هايشان مي پوشانند و تا لحظة جان دادن شجاعانه مي جنگند.

(اللّهوف علي قتلي الطّفوف، 1389: 162)

در يك معادله ساده دست كم روبه روي هر يك از ياران امام دويست نفر ايستاده اند؛ آنان آب و غذا و تداركات كافي دارند و اين سو در محاصره، نه آب، نه غذا و نه زاد و توشه ي كافي اما با اين كه مي دانند كشته مي شوند در چهره هايشان نشاني از هراس و تراس نيست.

رجز خواندن در چنين موقعيتي خود حماسه است؛ آن هم اگر رجزخوان كودك و نوجوان باشد؛ يازده دوازده ساله اي كه دمي پيش پدرش در همان ميدان شهيد شده و او مادر داغديده اي در كنار خويش دارد با و لباني عطش زده، در مقابل دشمناني

ص: 8

خونخوار مي خواند:

اميري حسينٌ و نعم الامير *** سرورُ فؤاد البشير النَذير

عليٌّ و فاطمهُ و الداهُ *** و هل تعلمون لَهُ مِنْ نظير

لَهُ طلعهٌ مثلُ شمس الضّحي *** لهُ غُرّهٌ مثلُ بدرٍ مَنيرٍ

آقا و رهبر من حسين است و چه رهبري! او شادي بخش جان پيامبر، بشير و نذير است؛ پدر و مادرش علي و فاطمه اند آيا هم تراز او كسي را مي يابيد و مي شناسيد؟ سيمايش چون آفتاب مي درخشد و پيشاني اش روشناي ماهتاب دارد.

اگر كودكي چون عمرو بن جُناده اين گونه شجاعانه مي جنگد پيري چون عابس بن ابي شبيب شاكري نيز چنين است. عابس، دلير و شب زنده دار و سخنور و شاعر بود. راوي حديث در كوفه و شخصيتي عالم و پيري موي سپيد كه پيامبر را نيز درك كرد بود، روز عاشورا با خويش گفت: فَاِنَّ هذا اليوم ينبغي لنا اَنْ نطلب فيه الاجر بكلّ ما قدرنا عليه فانّهُ لاعمل بعداليوم و انّما هُوَ الحساب، اين را گفت و خود را به امام در كنار ميدان رساند و به امام عرض كرد: يا اباعبدالله هيچ آفريده اي بر زمين، نزد من عزيزتر و محبوب تر از تو نيست. اگر مي توانستم با چيزي بهتر از جان، از شما دفاع كنم، دريغ نمي ورزيدم، درود بر تو يا اباعبدالله، خدا را گواه مي گيرم كه بر راه تو و پدرت هستم.

در ميدان كسي هماوردش نبود، فرياد زد الافيكم رجُل؟ يك مرد در ميان شما نيست كه به ميدان آيد و بجنگد؟

عمر سعد گفت: با او نمي توانيد بجنگيد، سنگبارانش كنيد، عابس كلاه خُود و زره را دور افكند و در ميان بُهت و شگفتي همگان، جنگيد تا بر اثر سنگ ها و زخم ها و شمشيرها بر خاك افتاد.

لبخند بر مرگ، شيوة شيرينِ ياران حسين است. رزم در تشنه كامي و برهنگي تنها رسم عابس نبود، همة ياران، سروگونه و كوه وار ايستادند و حماسه آفريدند و درس شجاعت و فداكاري به تاريخ آموختند.

ص: 9

ولايت مداري

ياران بصير عاشورا، امام شناس و ولايت مدار بودند؛ معرفت آنان نسبت به امام خويش، در رفتار عاشقانه، عالمانه و پاكبازانة آنان نسبت به امامشان تجلي يافته بود. آنان عارف به حق امام بودند و با همين معرفت و شناخت، پاكبازي و سرافشاني و فداكاري در راه امام را با همة وجود در سخت ترين آزمون ها و موقعيت ها پذيرا شدند.

ياران امام، مصداق بارز تولي و تبرّي بودند. هم دوست شناس بودند و هم دشمن شناس؛ به همان شدت كه ارادت و عشق به امام داشتند به همان اندازه از دشمن حق، نفرت و برائت داشتند. هم امام هدايت را مي شناختند و هم امام ضلالت را. در منزل ثعلبيه وقتي ميان امام و يكي از مسافران ملاقاتي صورتپذيرفت، مسافر تفسير آيه يوم ندعوا كُلَّ اُناسٍ بامامِهِمْ (اسراء/ 71) را پرسيد، امام فرمود: اِمامٌ دعا الي هُديً فَاَجابوا اليه و امامٌ دعا الي ضلالهٍ فَاَجابوا اليها هؤلاء في الجنّه و هؤلاء في النّار و هُوَ قولُهُ تعالي فريقٌ في الجنّهِ و فريقٌ في السَعير (سخنان حسين بن علي، 1386: 135) آري امام و پيشوايي هست كه مردم را به راه راست و به سوي سعادت و خوشبختي مي خواند و گروهي به وي پاسخ مثبت داده و از او پيروي مي كنند و پيشواي ديگري نيز هست كه به سوي انحراف و بدبختي دعوت مي كند، گروه ديگري نيز به وي جواب مثبت مي دهند كه گروه اول در بهشت و گروه دوم در دوزخ است امام سپس فرمود معناي آيه ديگر كه فريقٌ في الجنّه و فريقٌ في السَعير، گروهي در بهشت اند و گروهي در دوزخ، همين است.

ياران حسيني به كمال دين رسيده بودند و كمال دين، همين قرار گرفتن زيرِ چتر ولايت و برائت از دشمنان است. كمال دين را حضرت رضا(علیه السلام) اين گونه بيان كرده اند: كمالُ الدّين ولايتُنا و البرائهِ مِنْ عَدُوِّنا (بحارالانوار، 1403 ق، ج 27: 58)

پير عاشورا، جابربن عروه انصاري، در ميدان نبرد وقتي رجز مي خواند، در رجز خويش دفاع از اباعبدالله را دفاع از پيامبر مي دانست و مي گفت:

قد علمت حقّاً بنو غفار *** و خندفٌ ثُمّ بنو نزار

ص: 10

بنصرِنا لاحمد المختار *** يا قوم حاموا عن بني الاطهار

الطّيبين السّاده الاخيار *** صلّي عليهم خالقُ الابرار

قبايل بني غفار و خندف و نزار به خوبي مي دانند كه ما ياور و جان باختة پيامبر برگزيده خداييم. اي مردم، حامي و ياور خاندان پاك و پيشوايان مردم نيكوكار باشيد، خانداني كه درود آفريدگار نيكان و درست كاران بر آنان باد.

(آينه داران آفتاب: 1387: 718)

حُرّ بن يزيد رياحي، يار آزاده و جوانمرد عاشورا، در رزمگاه كربلا پژواك صدايش مي پيچيد كه:

اِنّي اَنَا الحُرَّ و مأوي الضَيف *** اَضْربُ في اعناقكم بالسَيف

عَنْ خير مَنْ حَلَّ بلاد الخَيْفِ *** اَضْرِبكُم و لا اري مِنْ حَيْفِ

من حُرّم، پناهگاه ميهمان و زبانزد مهمان نوازي، كه گردن هايتان را به شمشير مي سپارم؛ من پاسدار بهترين مرد سرزمين مكّه ام. مي جنگم و شمشير مي زنم و پروا نمي كنم كه نبرد من ستمگرانه نيست.

(همان: 646)

در اين رجز چند نكته هست، نخست آن كه به پيمان شكني و مهمان كُشي كوفيان اشاره مي كند كه علي رغم دعوت از امام به جاي حمايت و پذيرايي، مقابل او شمشير كشيدند. نكته ي دوّم امام را بهترين مرد سرزمين مكّه، يعني سرزمين وحي مي داند و گويي دفاع از امام دفاع از كعبه است و نكتة سوم آن كه دفاع از امام را عين عدالت و مصداق بارز ستم ستيزي معرفي مي كند.

مرور رجزهاي ياران عاشورا، سرشار از اشارات ولايت مداري ياران است و برائت از بيدادگران، ابوشعثاء كندي در رجز خود، تقابل ميان دو جبهه حسين(علیه السلام) و عمرسعد را بيان مي كند و مي گويد

يا ربّ اِنّي للحسين ناصرٌ *** ولابنِ سعدٍ تاركٌ و هَاجِرُ

پروردگارا من ياور حسينم و از ابن سعد دوري و بيزاري مي جويم.

(همان: 704)

ص: 11

مظهر ارادت و تسليم در مقابل ولايت حسيني، ابوالفضل العّباس است كه پيك امين امام، محافظ و جانباز او بود و در حماسة شكوهمند رفتن به علقمه، وقتي خنكاي آب، دستان تشنه اش را نواخت و آب را تا فضاي لب هاي خشكيده فرا آورد، ناگهان به ياد لبان تشنه ي برادر و امام خويش افتاد و با خويش گفت:

يا نفس من بعدالحسين هوني *** فبعدهُ لاكنتِ اَنْ تكوني

هذا حسينٌ شاربُ المنون *** و تشربين باردالعينِ

هيهات ما هذا فعالُ ديني *** و لافِعالُ صادق امين

اي من! مباد بعد از حسين بماني. مولاي تو حسين مرگ مي نوشد و تو مي خواهي آب گوارا بنوشي؟ نه، اين رسم و راه جوانمردي و دينداري و صداقت نيست و آن گاه كه دست راستش جدا مي شود، مي گويد من از دينم و از امام صادق پاك سيرتم كه از نسل پيامبر است حمايت مي كنم.

و عن امام صادق اليقين *** نَجْل النَّبَي الطّاهر الامين

(بحارالانوار، ج 45: 36)

نكته آن است كه دفاع ابوالفضل به پاس و انگيزة برادري نيست كه حسين را «امام» خويش مي داند. حتّي كاروان اسيران نيز در تمام راه، ولايت پذير بودند و چشم و گوش به سخنان امام خويش سيدالسّاجدين سپرده بودند و در تصميم گيري ها، هدايت و اشارت امام را محور و مبنا قرار مي دادند.عشق ورزي و محبت آنان به اباعبدالله و سيدالساجدين ريشه در همان باور عميق ولايت داشت نه رشته خويشاوندي و خانوادگي، حتي وقتي رباب - همسر وفادار اباعبدالله الحسين(علیه السلام) - در مجلس ابن زياد سر امام را برداشت و بوسيد و بر دامن گذاشت و گفت:

و احسيناً فلا نسيتُ حُسيناً *** اَقْصَدَتْهُ اَسِنّهُ الادعياء

غادروهُ بكربلاء صريعاً *** لاسَقَي اللهُ جانَبِيْ كربلاء

و احسينا! من هرگز فراموش نمي كنم و نخواهم كرد كه لشكر كفر با پيكر حسين و با نيزه ها چه كردند و از ياد نمي برم كه جنازه اش را در كربلا روي خاك رها كرده و دفن نكردند، او را تشنه كشتند! خداوند هيچ وقت كربلا را سيراب نسازد.

(بررسي تاريخ عاشورا، 1372: 157)

ص: 12

اين مرثيه، به سبب صرفاً همسر امام بودن گفته نشده بلكه عظمت امام و عمق جنايت دشمن را روشن مي سازد.

آموزة اصحاب حسين به همة ما همين است كه اِنّي اتقرَبُ الي اللهِ بزيارتكم و بمحبّتكُم وَ اَبْرءُ الي اللهِ من اعدائكم (مفاتيح الجنان، بي تا: 442)

كربلا آموخت كه بايد هر روز جبهه خويش را تعيين كنيم و معلوم كنيم با كه هستيم و با كه نيستيم. همين است كه خواندن زيارت عاشورا كه پيام محوري آن همين است، در هر روز توصيه شده است.

صبر و استقامت

صبر بر شدائد و استقامت در راه تحقق آرمان هاي ديني آن قدر دشوار و طاقت سوز و كمرشكن است كه پيامبر فرمود سوره ي هود پيرم كرد؛ شيبتني سورة هود، پرسيدند: چه چيزي از آن سوره شما را پير كرد آيا داستان انبيا و نابودي اُمّت ها؟ فرمود خير، بلكه اين قول خداوند كه فرمود فاستقم كما اُمِرْتَ... .

(ترجمه قرآن كريم، 1374: 234)

وقتي صحنه ي نبرد داغ و مرگ ريز و ميدان غرق خون و هياهوي جنگاوران است چه بسيار زانوان كه سست مي شود و چه اراده ها كه لرزان و ترسان و هراسان به فكر رهايي و گريز مي افتند.

در آزمونگاه خوف و جوع و نقص اموال و انفس تنها صابران، فائز و سرفراز و پيروزند و در لحظه هاي هولناك رويارويي، تنها مؤمنان به نصر و فتح الهي، و شيفتگان شهادت و وصال گام فراپس نمي گذارند. قرآن كريم در توصيف هنگامه ي جهاد و شهادت، از كساني ياد مي كند كه از وحشت و ترس به شيوه ي بي هوشانو وازدگان و مرگ رسيدگان نگاه مي كنند، چشم هايي كه گرد شده اند و مرگ در آن ها پرسه مي زند ينظرونَ اليك نَظَرَ المغشّي عليه من الموت (محمد/ 20) و تدورُ اعينهم كالّذي يغشي عليه من الموت (احزاب/ 19)

راز آنان كه شكيب و استقامت نمي ورزند آن است كه اسير و دل بسته اند و دلواپس از

ص: 13

دست دادن داشته ها و سرمايه هايند آنان كه خدا را مشتري، تن را كالا و بهشت را بهاي از تن گذشتن مي دانند چه باك و پرواي خطر دارند. آن كه از خود رسته است به تعبير اميرمؤمنان علي(علیه السلام)

في الزّلازل و قورً و في المكاره صبورٌ (نهج البلاغه، 1387: 288) در لغزشگاه ها استوار و باوقار و در سختي ها صبور و شكيباست. در كربلا، ياران پاكباز حسيني در موقعيت محاصره، تمسخر و شماتت، تحقير و تهديد و در برهنگي شمشيرهاي حريص و نيزه هاي شقاوت و تيرهاي قساوت جز صبر و صلابت از خود نشان ندادند.

امام عاشورا، خود در موقعيت هاي گوناگون آنان را به صبر دعوت مي كرد و نتايج اين صبوري را نيز گوشزد مي كرد. صبح عاشورا، پس از برگزاري نماز صبح، امام در خطابه اي كوتاه اما پرشور و آتشين فرمود: صبراً بني الكرام فما الموتُ اِلاّ قنطره تَعْبُرَ بكم عن البُؤُس و الضّراءِ الي الجنان الواسعه و النَعم الدّائمه فايّكم يكرهُ اَنْ ينتقل مِنْ سجنٍ الي قصر و ما هُوَ لاعدائكم اِلّا كَمَنْ يَنتقلُ مِنْ قصرٍ الي سجنٍ و عذابٍ (سخنان حسين بن علي از مدينه تا كربلا، 1374: 182)

اي بزرگ زادگان، صبور و شكيبا باشيد كه مرگ جز پل و گذرگاهي نيست كه از رنج و سختي، شما را به بهشت بيكرانه و نعمت هاي جاودانه مي رساند. كدام يك از شما خوش ندارد كه از زندان به قصر درآيد. همين مرگ براي دشمنان شما رفتن از قصر به زندان و شكنجه گاه است.

ايمان و حُبّ الهي و اعتماد وثقه به قول خداوندي، راز اصلي صبوري و پايداري ياران و حتّي احساس لذّت و حلاوت كردن هنگام مواجهه شدن با مصائب و شدائد است؛ اگر قاسم بن الحسن(علیه السلام) اَحلي من العسل مي گويد و مرگ را شهد و شيريني مي انگارد از همين خاستگاه و سرچشمه است.

در زيارت ناحيه مقدّسه، حضرت اباعبدالله الحسين(علیه السلام) «محتسب صابر» خوانده مي شود:

ص: 14

السّلام علي المحتسب الصابر، السّلامُ علي المظلوم بلاناصر؛

سلام بر آن شكيبايي كه دل در شمارش خداي خود داشت و بي ياور و ستمديده بود.

همين ويژگي براي ابوالفضل العباس در زيارت نامه آمده است.

امام در يارانش تجلّي كرده بود و آنان نيز محتسب صابر بودند و متناسب با درجات و كمالات خويش، صبور صحنه هاي هولناك و اراده شكن.

اين كه امام ياران را به عبادت و تهّجد و زمزمه با محبوب مي خواند براي همين است. كسي كه شب بزرگ داشته باشد مي تواند روز بزرگ را رقم بزند. آنان كه زاهد شب اند مي توانند «شير» روز باشند. كسي كه شبانگاه خوف دارد و شكرگزاري، روزي همه «فرح» خواهد داشت علي در توصيف همين انسان هاست كه مي فرمايد:

يُمْسي وَهمُّهُ الشُّكْرُ و يُصبحُ و هَمُّهُ الذَكَر يبيتُ حَذِراً و يُصبحُ فَرَحاً (نهج البلاغه، 1387: 288)شب را با «شكرگزاري» به صبح مي رساند و روز را با ذكر، با اين همه ترسان و هراسان است اما صبحگاهان نشاط و سرزندگي در رفتارش پيداست.

در سپيده دمان عاشورا، پس از نماز صبح، امام در جمع يارانش كه از سفر شبانگاه اشك و زمزمه به صبح رسيده بودند سخن گفت، آن گاه با گوشه چشم به انبوه سياه دشمن نگريست و سر به آسمان برداشت و با خداي خويش زمزمه كرد:

اللهّم اَنْتَ ثقتي في كُلّ كربٍ و رجائي في كُلّ شِدْهٍ و اَنْتَ لي في كُلّ امرٍ نَزَلَ بي ثقه و عُدَهٍ كَمْ مِنْ هَمّ يَضعُفُ فيه الفُوَاد و تَقِلُّ فيه الحيلهُ وَ يخذلُ فيه الصّديق و يشمتُ فيه العَدوّ اَنْزَلَتَهَ بك و شكوتْهُ اليك رغبهً منّي اليك عَمَّنَ سِواكَ فكشفتُه وَ فرّجَتُه فَاَنْتَ وليُّ كُلِّ نعمهٍ و مُنتَهي كُلِّ رَغْبهٍ (سخنان حسين بن علي از مدينه تا ؟؟؟، 1374: 185)

خدايا تكيه گاه و اعتماد من در هنگامه سختي و رنج تويي و اميد در رويدادهاي ناگوار، و ساز و برگ من در مشكلات تويي تو. چه غم هاي هستي سوز و كمرشكن كه دل را مي گدازند و اميدها را نااميد مي سازند، دوستان را دور مي گردانند و دشمنان را به طعنه و شماتت مي كشانند. در اين لحظه هاي دشوار تنها و تنها به

ص: 15

پيشگاه تو شكوه مي آورم و از ديگران اميد مي گسلم. تويي كه مرا درمي يابي و ابرهاي غم را مي زدايي و به ساحل آرامشم مي رساني. خدايا تو صاحب هر نعمت و نهايت خواسته و آرزوي همگاني.

امام عاشورا در اين نيايش، راز ايستادگي و صبوري را مي نماياند؛ اعتماد به خدا پشتوانه ي گذار از طوفان ها و گرداب هاست. اين اعتماد و اعتقاد، طعنه و تسمخر و زخم و درد را تحمل پذير مي سازد و دشواري ها را آسان.

ياران امام زير چتر اين نيايش ها و در پرتو آموزه هاي امام خويش، بشكوه و نستوه ايستادند و فداكاري كردند. يار پاكباز امام، حنظله شبامي، وقتي پس از نبردي سخت، مقابل تير و نيزه و شمشير ايستاد و با تني گلگون و چهره اي ارغواني از ميدان به ديدار امام بازگشت، از مولايش پرسيد: يا سيّدي و مولاي اَفَلا نروحُ الي ربّنا و نَلْحَقُ، اي سرور و مولاي من آيا ما با اين جان فشاني ها و فداكاري ها به بارگاه محبوب نمي رويم و به ديدار حق نمي پيونديم؟ امام پاسخ داد: چرا! چرا! لحظه اي ديگر به چيزي خواهي رسيد كه براي تو از همه ي دنيا و آن چه در آن است بهتر و سعادت آورتر است پس بشتاب (در سوگ امير آزادي (ترجمه مثيرالاحزان)، 1380: 236)

شگفت آن است كه در ميدان نبرد، برخي از ياران در واگويه و گفت وگو با خويش، خود را به صبوري و پايداري دعوت مي كردند؛ احمدبن حسن، فرزند برومند امام مجتبي(علیه السلام)، پس از شهادت برادرش قاسم به ميدان رفت اندكي جنگيد و به سبب شدّت تشنگي بازگشت و از عمو آب طلبيد امام فرمود: اندكي ديگر صبر كن، جدّت رسول خدا تو را سيراب خواهد كرد و او در بازگشت با خويش زمزمه كرد:

اصِبْرِ قليلاً فالُمنا بعدالعطش ** فَاِنّ روحي في الجهاد تنكمش

لاارهبُ الموت اذا الموتُ وَحَش *** وَلَمْ اكُنْ عند اللّقاء ذارَعَش

اي نفس، لختي تشنگي را تحمل كن كه آرزو بعد از تشنگي است. زيرا كه روح من در جهاد زياد مي كوشد.

وقتي مرگ هراس انگيز باشد مرا هراس و واهمه اي نيست و در هنگام مبارزه ترسان و لرزان نيستم.

(ذريعه النّجاه (ترجمه)، 1380: 251)

ص: 16

شايد يكي از زيباترين توصيفات در باب صبوري ياران امام حسين(علیه السلام) اين سروده باشد:

قومٌ اذا نودوا لِدَفعُ مُلمِّهٍ *** و القومُ بين مُدَعَّسٍ و مُكَردَسٍ

لَبِسوا القلوبُ علي الدَّروعُ و اقبلوا *** يتهافتون علي ذهاب الانفُسِ

گروهي كه هرگاه در نبردگاه، به ياري و دفع گرفتاري فراخوانده شوند دل هاي خود را روي زره مي پوشانند (از تن گذشته و جان به ميدان مي آورند) و براي جانبازي بر يكديگر سبقت و پيشي مي گيرند (و اين در حالي است كه دشمن آنان غرق در اسلحه و تا دندان مسلّح است)

(الملهوف علي قتلي الطُفوف، 1348: 122)

شكوه صبوري را در ياوران پس از عاشورا روشن تر مي توان ديد؛ زنان و كودكاني كه از كنار بدن هاي پاره پاره مي گذرند و شاهد هلهله و شادي دشمن بي رحم اند و در اشك و تازيانه و خارزار، عازم فردايي مبهم و نامشخص اند، صبوري مي ورزند و چون امام وصيت كرده جزع نكنند و گريبان چاك نزنند و صورت نخراشند تا دشمن شاد شوند، صبورانه و موقرانه، همه ي رنج ها و داغ ها و زخم ها را به جان مي خرند و بر آرمان و راه شهيدان پاي مي فشرند و در مجلس عبيدالله و يزيد شجاعانه مي ايستند و حقيقت را آشكار و فريب و دروغ را تخطئه و رسوا مي كنند.

زينب كبري(علیها السلام)، فاطمه صغري، رباب، سكينه، ام كلثوم، زير جتر ولايت سيدالسّاجدين، با شكيبي شگفت، رسالت و مأموريت خويش را به خوبي به فرجام رساندند، حقيقت آن است اگر در زيارت ناحيه مقدسه دربارة اباعبدالله الحسين(علیه السلام) آمده است كه عَجَبَتْ مِنْ صبرِكَ مَلائكه السّماءِ، فرشتگان آسمان از صبوري تو به شگفت آمدند همين جمله توصيف شكيب شگفت كاروان اسيران نيز هست.

اگر مقام و جايگاه شهيدان كربلا و بازماندگان اسير چنين رفيع و والاست به پاس همين صبوري و ايستادگي است. در قرآن پاداش صبوران شمارش ناپذير است. انّما يوفّي الصابرون اجرهُم بغير حساب (الزّمر/ 10) و صبوران، صلوات و رحمت و هدايت الهي را مي يابند؛ اولئك عليهم صلواتٌ من ربّهم و رحمهً و اولئك هُمُ المهتدون (بقره/ 157)

ص: 17

پاداش شهيدان كربلا، به پاس صبوري، استمرار وجودي آنان و تأثير جاودانه و پايان ناپذير در تاريخ است. پاداش صبر، ظفر است و نصر. اميرالمؤمنين علي(علیه السلام) مي فرمايد: من ركب مركب الصبّر اهتدي الي مضامر النَصر. (ميزان الحكمه، ج 3، 1416 ق: 1559) هر كس بر مركب صبر سوار شود، به ميدانگاه ياري حق و پيروزي خواهد رسيد.

كربلا، بزرگ ترين پيروزي تاريخ است و زيباترين صحنه و صفحه و اين همه را از صبوري در راه و آرمان الهي دارد.

غيرت و حميت ديني

مؤمن غيور است و زشتي و ناروايي را برنمي تابد. سرچشمة غيرت مؤمنانه ايمان و پيوندي است كه با محبوب و پروردگار و ارزش هاي الهي دارد، علي(علیه السلام) مي فرمايد: غيرهُ الرّجلِ ايمانٌ (ترجمه و شرح غررالحكم، 1378، ج 2: 265)

در معناي غيرت نوشته اند: و الغيرهُ نفرهٌ طبيعيّهٌ تكونُ عَنْ بُخّل مشاركه الغير في امرِ محبوبِ لَهُ (مجمع البحرين، بي تا، ج 2: 1347) غيرت، نفرت و انزجار طبيعي است كه انسان از مشاركت ديگري در كار محبوبش دارد.

مؤمن هرگاه ببيند حريم ارزش ها مخدوش مي شود، پرده ها دريده مي شود، هنجارها ناديده گرفته مي شود و بي تفاوتي و سكوت در هنگام زير پانهادن قوانين الهي رواج مي يابد. برمي آشوبد و به هرگونه زباني، روي گرداني و اقدام عملي - روياروي ناروايي مي ايستد. چنين كسي محبوب پروردگار مي شود چرا كه خداوند غيرتمندان را دوست دارد، اِنّ اللهَ يُحِبُّ مِنْ عباده الغيور (ميزان الحكمه: 1362، ج 7: 357)

آشناترين گونه ي غيرت، غيرت ناموسي است، اما فراتر از آن «غيرت ديني» است؛ غيرتمند ديني «معروف» را مي ستايد، منتشر مي كند، از آن دفاع مي كند، در تعميق و تثبيت آن مي كوشد و اگر به حريم معروف تجاوز شود به گفتار و نوشتار و رفتار، تجاوز و

ص: 18

درازدستي را تخطئه و محكوم مي كند.

غيرتمند ديني «منكر» را تحمل نمي كند و «هرگاه و هرجا و از هركس» منكر ببيند با روش هاي مناسب و متناسب كه در آموزه هاي ديني هست، مقابل «منكر» مي ايستد و تا رفع و حذف آن از پاي نمي نشيند.

از نشانه هاي فقر غيرت ديني، رضا به ناروا و فعل ناپسند است. اميرمؤمنان علي(علیه السلام) مي فرمايد: الرّاضي بفعل قومٍ كالدّاخل فيه مَعَهُم و علي كُلَ داخلٍ في باطلٍ اثمان: اِثْمُ العمل و اِثْم الّرِضي به (نهج البلاغه، 1386: 390)، آن كه به كار گروهي خشنود است همچون كسي است كه در آن كار ميان آنان بوده است وهركس در كار باطلي وارد شود دو گناه مرتكب شده است نخست گناه عمل به باطل و دوم رضايت به آن گناه و باطل.

حقيقت آن است كه عاشورا و كربلا محصول فقر غيرت ديني و اجتماعي بود؛ اگر جامعه و به ويژه نخبگان، مسئوليت شناس بودند، اگر انحراف ها و كجروي ها تذكر داده مي شد و اگر بي تفاوتي و بي غيرتي ديني نبود، عاشورا رخ نمي داد. امام حسين(علیه السلام) در برخورد با مروان بن حكم در مدينه كه امام را به بيعت بايزيد فرامي خواند فرمود: از رسول خدا شنيدم كه خلافت بر دودمان ابوسفيان و طُلقاء - آزادشدگان فتح مكه به دست پيامبر كه ابوسفيان نيز از آن ها بود - حرام است. اگر معاويه را بر منبر من ديديد شكمش را بشكافيد؛

فَواللّه لقد رآهُ اَهلَ المَدينه علي منبر جدّي فَلَمْ يفعلوا ما اُمِروا به، فابتلاهُمُ اللهُ بِاْبِنه يزيدَ! زادَهُ اللهُ في النّار عذاباً (فرهنگ جامع سخنان امام حسين، 1381: 323)

به خدا سوگند اهل مدينه او را بر منبر جدّم ديدند و به فرمانش عمل نكردند، از اين رو خداوند آنان را به فرزندش يزيد گرفتار كرد. خداوند عذابش را در آتش بيفزايد.

گناه ببيني و نخروشي، انحراف بنگري و دم برنياوري، معاويه ها و يزيدها را پرورش مي دهد، كربلا مي سازد و نااهلان و خيانتكاران را تقويت مي كند. در فرهنگ ديني هر كس

ص: 19

غيرت ديني ندارد «مؤمن ضعيف» ناميده مي شود. پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اِنّ الله يبغضُ المؤمنُ الضعيفُ الّذي لادين لَهُ، قيل لَهُ و ما المؤمِنُ الضعيفُ الّذي لادينَ لَهُ؟ قالَ: الّذي لاينهي عن المنكر (معاني الاخبار، 1361: 324) خداوند مؤمن ضعيف را خوش ندارد و از او نفرت دارد. پرسيدند مؤمن ضعيف بي دين كيست؟ فرمود: آن كسي كه نهي از منكر و زشتي نمي كند.

مظهر غيرت در عاشورا خود حضرت اباعبدالله الحسين(علیه السلام) است كه در رجز خود فرمود:

اَنَا الحسينُ بنُ علي *** آليتُ اَنْ لاانثني

احمي عيالاتِ ابي *** اَمضي علي دين النّبي

منم حسين فرزند علي! سوگند ياد كرده ام در برابر ظالمان سر فرود نياورم، از خاندان و حريم پدرم (آل الله) دفاع مي كنم و بر راه دين پيامبر خدا رهسپارم.

(فرهنگ جامع سخنان امام حسين(علیه السلام)، 1381: 560)

غيرتمند ميدان نبرد عاشورا مسلم بن عوسجه اسدي است كه در آخرين لحظه ها امام همراه حبيب بن مظاهر اسدي به بالينش آمد و خطاب به او كه هنوز نيمه جان بود فرمود: پروردگارت تو را رحمت كند اي مسلم بن عوسجه و حبيب به او نزديك شد و گفت: اي مسلم! چه سخت و گران است بر من به خاك افتادن تو! بهشتت بشارت و مبارك باد!

مسلم با ناتواني پاسخ داد: خدا به خير بشارتت دهد. حبيب گفت: اگر نه اين بود كه من هم در همين لحظات به تو مي پيوندم دوست داشتم وصاياي تو را بشنوم و آن گونه كه پيوند خويشي و ايماني ما مي طلبدبه آن ها عمل كنم. مسلم تمام توان خويش را در انگشت خويش جمع كرد و به امام اشاره كرد و گفت: خدا رحمتت كند تو را به ياري اين مرد سفارش مي كنم پايدار بمان تا در ركابش جان دهي. (تاريخ الطبري، ج 5: 436)

غيرت ديني و حميت و پافشاري ياران امام آن گونه بود كه كعب بن جابر - قاتل بُرير بن خُضير همداني كه از ياران برجسته امام بود - در وصف شهداي كربلا مي گويد:

لم تَرَ عيني مثلهم في زمانهم *** و لاقبلهم في النّاس اِذ اَنَا يافَع

اَشَدَّ قِراعاً بالسّيوف لدي الوغا *** اَلا كُلَ مَنْ يحمي الذّمار مقارعُ

و قد صبروا الطَمن و الَضّرب جُسَراً *** و قد نازلوا لَوْ اَنَّ ذالك نَافع

ص: 20

چشم من مانند آنان را در ميان مردم نديد، نه در روزگار خودشان و نه آن گاه كه من جوان بودم و به بلوغ نرسيده بودم، در هنگامه نبرد و رزم، شمشيرشان كوبنده ترين ضربه ها را داشت و هرگاه كسي غيرتمندانه از آبرو و حيثيت خود دفاع و پاسداري كند بايد چنين باشد. آنان در مقابل ضربات شمشير و تير و نيزه، شجاعانه استواري و استقامت مي ورزيدند حتي وقتي احساس مي كردند كه دست به گريبان شدن و رويارويي ديگر سودي نمي بخشد.

(سفينه البحار، 1416 ق، ج 5: 41)

اين اعتراف نشان مي دهد كه غيور مردان صحنه عاشورا به سبب همين غيرت بود كه پروايشان از خطر و زخم و شهادت نبود و دليرانه و سرسختانه مي جنگيدند.

نمونه هاي بارز غيرتمندي در ادامة نهضت حسيني را در دفاع عبدالله بن عفيف در كوفه از مقام و پايگاه اباعبدالله الحسين(علیه السلام) و رويارويي اين مرد مبارز با عبيدالله بن زياد بايد ديد. عبدالله عفيف دو چشم خويش را در جمل - چشم چپ - وصفيّن - چشم راست - از دست داده بود اما وقتي در مجلس عبيدالله زياد اهانت وي را به امام حسين(علیه السلام) شنيد تاب نياورد و اعتراض كرد و سرانجام به شهادت رسيد.

كاروان غيور حسيني نيز در كوفه و شام با حميت و غيرت تمام مقابل عبيدالله بن زياد و يزيدبن معاويه ايستادند و با روشنگري و رسواگري، دشمن مغرور را خوار و شكسته كردند.

مواسات و همدلي و وحدت

ياران عاشورا، چنان از خويش رسته بودند كه «من» و «تن» نمي ديدند و مگر همة تفرقه ها و فاصله ها و درگيري ها از اين جا آغاز نمي شود كه «من» محور ديدن ها و طلبيدن ها شود؟در كربلا، پاكان و وارستگان و رها شدگان از تعلقات گرداگرد اباعبدالله حلقه زده اند همين است كه نفاق و افتراق در اين ميانه نيست؛ وحدت در هدف، وحدت در گفتار، وحدت در رفتار و از همه مهم تر وحدت در رهبري، ياران را يگانه ساخته است.

اگر جبهة مقابل مرور شود، تقابل، چندگانگي، پريشاني و نفاق جاي وفاق را گرفته است؛ شمر در پي حذف عمرسعد و عمرسعد در پي ناكام سازي شمر است؛ شبث بن

ص: 21

ربعي با عمر سعد هماهنگ نيست و فرماندهان و حتي خيل حاضران بارها با هم جدل و منازعه دارند.

وقتي شمر امان نامه مي آورد تا شايد بتواند چهار ياور بزرگ حسين(علیه السلام) را از ميدان بيرون آورد، هر چهار برادر، متحد و همدل، او را خوار و شكسته و تهي دست باز مي گردانند و عاشقانه و عالمانه با امام خويش بر سر پيمان پاي مي فشرند.

مسلم بن عوسجه اسدي، يار پاكباز و زاهد و قرآن شناس امام، وقتي با دعوت امام مواجه مي شود كه همگان را به رفتن مي خواند و تاريكي شب را پرده شرمساري و فرصت رهايي از خطر و خوف مي شناساند، بشكوه و استوار برمي خيزد و مي گويد:

اَنحنُ نتخلّي عنك وَلم نعذَرُ الي الله في اداء حقكَ؟ اما والله لاافارقك حتّي اكسّر في صدورهم رمحي و اضربهم بسيفي ما ثبت قائمه بيدي و الله لولم يكن معي سلحي لقذفتهم بالحجاره دونك حتّي اموتُ معك (تاريخ كامل، 1385 ق، ج 4: 58)

آيا دست از همدلي و همراهي تو برداريم در حالي كه عذر و بهانه اي در پيشگاه الهي نداريم. سوگند به خدا از تو جدا نمي شويم و با دشمنان مي جنگيم تا نيزه در سينة دشمن بشكند، تا شمشير در دستم هست مي ستيزم و اگر سلاحي نباشد با سنگ نبرد خواهم كرد تا به شهادت برسم.

مطالعة نهضت حسيني از آغاز تا فرجام نشان مي دهد در هيچ رويدادي و در هيچ منزلي، نشان از دوگانگي و چندگانگي و اختلاف يافت نمي شود. همه چشم در چشم امام خويش دارند و در تصميم گيري و فعاليت ها محور و ملاك و فصل الخطاب امام است.

هم صدايي و يك صدايي چنان در ياران امام هست كه گاه رجزها شبيه هم مي شود. اصحاب عاشورا چنان همدل و يگانه اند كه همة گفته هايشان را گويي از يك زبان مي شنويم و همة رفتارها گويي از يك تن سرزده است؛ شگفت آن است كه يك سخن يا رفتار، گاه به چندتن نسبت داده مي شود و به همين سبب همين يگانگي راه و انديشه و گفتار و رفتار، انتسابش به هر يك پذيرفتني يا تكرار آن توجيه يافتني است (آينه داران آفتاب، 1392، ج 2: 20)

نوع سخنان در هنگام اعلام وفاداري، در ميدان رزم و هنگام شهادت چنان يگانه

ص: 22

است كه گويي پيش تر تمرين و تكرار كرده اند و هم پيمان شده اند كه همچون هم سخن بگويند و عمل كنند.اين ويژگي، تنها در رفتار ياران پاكباز نيست؛ كاروان اسيران، زنان و كودكان نيز همدل و يگانه اند؛ خطبه هاي حضرت زينب(علیها السلام)، ام كلثوم(علیها السلام)، سخنان حضرت سكينه با آن چه امام سيدالساجدين بيان مي كنند گويي از يك حنجره تراويده است. موضعگيري ها همه همسان و همگون و بافت و ساخت گفت وگو با عبيدالله و يزيد و مردم كوفه و شام و منازل راه اسارت همسان است.

در ميدان نبرد، ياران از هم پيشي مي گيرند، جان خود را سپر همديگر مي سازند و همديگر را به مقاومت و صبوري و پاكبازي مي خوانند وصيت مسلم بن عوسجه اسدي به حبيب بن مظاهر اسدي از همين نمونه هاست كه به وي گفت: اي حبيب وصيت مي كنم كه تا پاي جان ياور و حامي او باشي و حبيب پاسخ داد: به خداي كعبه سوگند كه او را با همة هستي خود ياري خواهم كرد (مقتل الحسين خوارزمي، بي تا، ج 4: 15)

ياران همدل حسين(علیه السلام)، اينك نيز در كنار هم خفته اند؛ شايد راز و رمز قرار دادن همه در كنار هم و دفن ياران بي هيچ فاصله به اشارت امام سجاد(علیه السلام)، همين باشد.

عاشورا، آيينة وحدت، يكدلي و يگانگي است و ياران حسين مصداق و جلوه گاه اين يكتايي و همدلي.

روشنگري و بصيرت افزايي

امر به معروف و نهي از منكر، يكي از اركان دعوت و وصيت امام عاشوراست؛ زشتي ها و پلشتي ها را بايد محكوم و تقبيح كرد و درستي ها و راستي ها را ستود و نمود.

ياران روشن بين امام، همچون خود امام، چهرة بيداد و ستم را رسوا مي كردند و معروف ها را تكريم و تحسين مي كردند؛ شيوة امام و ياران در روشنگري و بصيرت افزايي چندگونه بود:

نخست معرفي خود و پشتوانه هاي علمي، معنوي و فرهنگي خويش با امام، رواياتي را كه پيامبر دربارة وي فرموده بود باز مي گفت: اين كه او فرزند پيامبر، مادرش فاطمه، پدرش

ص: 23

علي، عموهايش جعفر و حمزه شهيد و جده اش خديجه كبري است بخشي از اين روشنگري بود تا مخاطب ها بدانند روياروي چه كسي هستند و دوستان بدانند با چه كسي همراه و همسفر شده اند.

در منزل شراف، وقتي با سياه حُرَبن يزيد ريايي مواجه شد فرمود: امّا بعد ايّها الناس فانَكُم اِن تتقوا اللهِ وَ تَعْرفوا الحقّ لِاَهْله يُكْن ارضي لله و نَحْنُ اهلَ بيت محمد (صلي الله عليه و آله) اَوْلي بولايه هذا الامر مِنْ هؤلاء المدّعين ما لَيْسَ لَهُم و السّائرين بالجور و العُدوان و اِنْ اَبيتُم اِلّا الكراهه لَنا و الجهل بحقّنا و كانَ رأيُكم الآن غير ما آتتني بِهِ كُتُبُكُم اَنْصَرِفْ عنكُم (سخنان حسين بن علي از مدينه تا كربلا، 1374: 120)

مردم از خدا بترسيد و بپذيريد كه حق در دست اهل حق باشد موجب خشنودي خداوند خواهد شد و ما اهل بيت پيامبر به ولايت و رهبري مردم شايسته تر و سزاوارتر از اين ها (بني اميه) هستيم كه به ناحقمدعي اين مقام بوده و هميشه راه ظلم و فساد و دشمني با خدا را در پيش گرفته اند و اگر در اين راهي كه در پيش گرفته ايد پافشاري كنيد و از ما روي بگردانيد و حق ما را نشناسيد و فعلاً خواسته شما غير از آن باشد كه در دعوت نامه هاي شما منعكس شده است من از همين جا مراجعت مي كنم.

ياران امام نيز در عاشورا خود را بر «دين علي» معرفي مي كنند و در مقابل، ياران عمرسعد را بر «دين عثمان» مي دانند. يعني دو جريان را روشنگرانه مقابل هم مي دانستند و از ولايت اهل بيت دفاع و حمايت مي كردند.

نكته دوم معرفي دشمن بود و نيرنگ ها، سياهي ها و ناروايي هاي وي. امام عاشورا در طول نهضت خود از مدينه به مكه و از مكه به عراق در برخورد با دو گروه - پيران و جوانان - دو شيوة تبليغي داشت؛ در برخورد با پيران كه رسول خدا را درك يا روايات او را در خاطر داشتند، جايگاه خود را با اتكا به همان روايات بيان مي كرد و گاه نيز رواياتي را كه دربارة بني اميه و ناشايستگي آن ها از زبان پيامبر بود بازگو مي كرد اما در برخورد با جوانان به جاي تكيه بر روايات، انحرافات، قتل ها و زشتي هاي دشمن را باز مي گفت و بدين شيوه روشنگري مي كرد.

ص: 24

ياران امام نيز در رجزهاي خود و يا در گفت وگو با سپاه دشمن بر همين شيوه پاي مي فشردند؛ آنان جنايات بني اميه را باز مي گفتند و يا شأن و موقعيت امام را تبيين و تحليل مي كردند.

عبدالرحمن غفاري و برادرش عبدالله در رجزخواني ميدان عاشورا، هر دو اين گونه رجز خواندند.

قد علمت حقّاً بنو غفار *** و خِنْدفٍ بعد بني نَزار

لنصربنَ معشر الفُجّار *** بكلّ غضبٍ صارم بتّار

يا قومَ ذُودواعَنْ بني الاحرار *** بالَمْشرِفِي و القنا الخطّار

(اعيان الشيّعه، ج 1، 1403 ق: 611)

بنوغفار و خندف و بني نزار به درستي مي دانند كه ما با قدرت تمام فجّار (بدكاران ستمگر) را با شمشيرهايمان درهم مي كوبيم و از آزادزادگان (فرزندان پيامبر و اهل بيت) با شمشير و نيزه محافظت و پاسداري مي كنيم.

نكتة سوم كه در روشنگري هاي ياران امام حسين(علیه السلام) مي يابيم تخطئة انديشه هاي انحرافي چون جبرگرايي، مرجئه گرايي و دفاع و مشروعيت بخشي به حكومت باطل و اشرافي است كه اين ويژگي هم در رجزهاي ياران و هم در خطبه ها و مجادله ها و مناظره هاي امام سجاد(علیه السلام) و زينب كبري(علیها السلام) و ديگر همراهان كاروان اسيران مشهود است. در هنگام ورود كاروان اسيران و آوردن سر مطهر اباعبدالله به كاخ يزيد، يزيدآيه 26 سورة آل عمران را قرائت مي كند و پيروزي خود و برتري يافتنش در كربلا را ارادة الهي مي خواند! وقتي مي خواند: قُل اللّهَم مالك الملك تؤتي الملك مَنْ تشاء و تنزع الملك مَنْ تشاء و تُعِزُّ مَنْ تشاء و تُذِلَّ مَنْ تشاء بيدك الخير اِنّكَ علي كُلَ شيءٍ قدير، امام سجاد(علیه السلام) براي شكست اين تفكر كه آن هم با استناد به قرآن مي كوشد جمعيت و حاضران را مجاب كند امام آيات 22-23 سوره حديد را مي خواند كه میفرمایید:

ما اصابَ مِنْ مصيبهٍ في الارض و لافي انفسكم اِلّا في كتابٍ مَنْ قبلِ اَنْ نبراَها اِنّ ذالك علي اللهِ يسير لكي لاتأسوا علي ما فاتكم و لاتفرحوا بِما اتاكُم و اللهُ لايُحِبُّ كُلَّ مُختالٍ فخور،

ص: 25

هيچ رويداد سختي در زمين و در زندگي شما رخ نمي دهد مگر آن كه در كتابي پيش از آن ثبت گرديده است. اين كار بر خدا آسان است و براي آن است كه تا بر آن چه از دستتان رفته است اندوهگين نشويد و دست آورده ها مغرورتان نسازد. خداوند خود بزرگ بنيان مغرور را دوست ندارد.

نكتة چهارمي كه در رجز و گفتار ياران حسين(علیه السلام) ديده مي شود، تبيين انگيزه ها و عناصر مؤثر درآمدن دشمن به كربلا و داشتن روحيه قساوت و بي رحمي و نصيحت ناپذيري است، هر چند امام خود انگيزه و سبب سنگدلي و موعظه ناپذيري آنان را اين گونه بيان نمود: قد اِنخزلت عطيَاتكم مَنَ الحرام و مُلِئت بطونَكم من الحرام فطبع الله علي قلوبكم (فرهنگ جامع سخنان امام حسين(علیه السلام)، 1381: 473) اين كه به سخنان من گوش نمي دهيد از آن است كه بخشش هايتان در حرام منحصر شده و شكم هايتان از حرام پرگشته است و خدا بر دل هاي شما مهر زده است.

ياران امام بارها در رجزهاي خويش به پستي و دنائت و قساوت دشمن اشاره مي كردند و ويژگي ها و انگيزه هاي آنان را برمي شمردند. جُناده بن كعب بن حارث الانصاري در رجز خويش مي گويد:

اَنَا جُنادً و انا ابن الحارث *** لَستُ بخّوارٍ و لابناكث

عن بيعتي حتّي پرثني و ارثي *** اليوم شلوي في الصعيد ماكث (الاقبال بالاعمال الحسنه، 1392 ق: ج 3، 79)

من جناده فرزند حارثم كه هرگز سستي و پيمان شكني نمي شناسم و بر پيمان خويش تا ريختن خونم بر ريگزار پاي خواهم فشرد كه اين رجز اشاره به پيمان شكني كوفيان (سپاه دشمن) و خوار بودن (سستي و گيجي اعتقادي) دارد. اسلم بن عمرو نيز در رجز خود اين گونه روشنگرانه، پنهان وجود عمرسعد و جنايتكاران كربلا را مي كاود و مي گويد:

البحرُ مِنْ طعني و ضربي يصطلي *** و الجوُّ مِنْ سهمي و نبلي يمتلي

اذا حُسامي في يميني ينجلي *** ينشقُّ قلب الحاسد المبجّل (المبخّل)

(آينه در كربلاست، 1388: 335)

ص: 26

دريا از ضربات شمشير من شعله ور مي شود و فضا از بارش تيرهايم لبريز و سرشار مي گردد. آن گاه كه شمشير در دست راستم درخشش آغاز كند، قلب حسود بُخل ور يا خودپسند و خودخواه را خواهد شكافت.

حسادت، بخل ورزي، خودبزرگ بيني كاذب، تصويري از انگيزه ها و شخصيت عمرسعد و يارانش است كه در اين رجز طرح و تخطئه شده است.

با مرور سخنان ياران، ويژگي هاي شخصيتي و فضايل وجودي آنان را مي توان يافت، همان گونه كه سلوك و سيرت آنان نيز بيانگر فضايل و خصائل آنان است.

نتيجه گيري

شناخت عاشوراي حسيني و ابعاد آن بدون شناخت ياران و صحابه مخلص و پاكباز و صديق وي ممكن نيست. براي رسيدن به چنين شناختي و درك فضايل و ويژگي هاي ياران بايد رجزها و سخنان آنان را تبيين و تحليل كرد. سخنان ياران اباعبدالله الحسين(علیه السلام)، هم شيوه هاي روشنگري و هم روش ها و اسلوب مطلوبِ معروف و منكرشناسي را روشن خواهد كرد. جز اين سلوك و رفتار ياران عاشورا، فضايل و ابعاد شخصيت آنان را مي نماياند و شكوه و عظمت كربلا را بيشتر آفتابي و مشخص مي سازد.

پيشنهاد مي شود پژوهشگران عرصه عاشورا، درباب ابعاد ديگر وجودي ياران مانند انگيزه ها، روش هاي امام در جذب و پرورش و تعالي ياران، رابطه ياران با امام، رابطة آنان با دشمن، تبارشناسي ياران و ديگر موضوعات در اين زمينه به پژوهش و مطالعه بپردازند.

ص: 27

منابع

- قرآن كريم، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي.

- ابن اثير(1385ق) تاريخ الكامل ، بيروت ،دارصادر.

- ابن بابويه، ابوجعفر محمدبن علي بن الحسین(1361) معاني الاخبار، تصحيح علي اكبر غفاري، منشورات جماعه المدرسين، قم ،حوزه العلميه.

- اخطب خوارزم، ابوالمؤيد الموفق بن احمد المكي(1423ق) مقتل الحسين ، تحقيق شيخ محمد سماوي، مكتبه المفيد، قم ،انورالهدي.

- الطريحي، فخرالدين(بی تا) مجمع البحرين ، تحقيق و نشر قسم الدراسات الاسلاميه،تهران، مؤسسة البعثه.

- امين، سيد محسن(1401) اعيان الشيعه ، تحقيق حسن امين،بیروت، دارالتعارف.

- حلي ، علامه ابن نما (1380ش) در سوگ امير آزادي، ترجمه مثيرالاحزان ، ترجمه علي كرمي، نشر حاذق.

- دشتي ، محمد(1387) نهج البلاغه، تهران، آدينه سبز، چاپ سوم.

- ری شهری ، محمد(1416ق)ميزان الحكمه، قم، دارالحديث.

- سنگری ، محمدرضا (1387) آينه داران آفتاب، تهران، نشر بين الملل.

- سيدبن طاووس (1392) الاقبال بالاعمال الحسنه ، تحقيق جواد قيومي اصفهاني، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي ، چاپ دوم.

- سيدبن طاووس(1389) لهوف، ترجمه سيداحمد فهري، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل ، چاپ چهارم.

- فرهنگ جامع سخنان امام حسين (علیه السلام) (1381) ترجمه علي مؤيدي، قم، نشر مشرقين، چاپ چهارم.

- قمي،شیخ عباس(1416ق) سفينه البحار و مدينه الحكم و الآثار ، قم، دارالاسوه، چاپ دوم.

- قمي، شيخ عباس، مفاتيح الجنان.

ص: 28

- گرمارودي تبريزي، مولا محمد رفيع(1380) اشك هاي خونين در سوگ امام حسين (ترجمه ذريعه النجّاه)، ترجمه و بازنويسي محمدحسين رحيميان، تهران، نشر حاذق.

- مجلسي، محمدباقر(1403ق) بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار عليهم السلام ، بیروت، داراحياء التراث العربي، چاپ دوم.

- نجمي، محمدصادق (1374) سخنان حسين بن علي از مدينه تا شهادت ، تهران، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ چهارم.

- نجمي، محمدصادق (1386) سخنان حسين بن علي از مدينه تا كربلا ، قم، مؤسسه بوستان كتاب، ج 17.

ص: 29

ص: 30

منطق حاکم بر احتجاجات حضرت زینب(علیها السلام) پیرامون قیام امام حسین(علیه السلام)

دکتر محمد رنجبر حسینی

دکتر محمد رنجبر حسینی(1)

طاهره عطار(2)

چکیده

حضرت زینب (علیها السلام) یکی از مهمترین شخصیت های تاثیرگذار در ماندگاری قیام امام حسین (علیه السلام) می باشند. ایشان علاوه بر پرستاری و همراهی کاروان اسیران، در کوفه و شام خطبه ها و سخنرانی هایی ایراد فرمودند. این سخنرانی ها حامل احتجاجاتی با عوامل حکومتی و مردم کوفه و شام بوده که از نیرومندترین عوامل جاودانه ساختن قیام عاشورا ، رسوا کننده دستگاه بنی امیه ، اثبات حقانیت و مظلومیت امام حسین (علیه السلام) می باشد. بر این احتجاجات حضرت زینب (علیها السلام) از حیث شکل و محتوا منطق خاصی حاکم بوده که توانسته چنین آثار سترگی بر جامعه آن روز بگذارد.

لذا این نوشتار با روش توصیفی-تحلیلی و شیوه کتابخانه ای با تکیه بر احتجاجات زینب کبری(علیها السلام) در جریان قیام امام حسین (علیه السلام) با هدف دستیابی به منطق حاکم بر احتجاجات ایشان سامان یافته است .

کلید واژه ها : احتجاجات ، حضرت زینب(علیها السلام)، قیام امام حسین (علیه السلام) ، منطق حاکم

ص: 31


1- .استادیار گروه کلام دانشگاه قرآن وحدیثranjbar.m@qhu.ac.ir
2- .کارشناس ارشد علوم حدیث گرایش کلام و عقاید T.ATTAR.mihanmail.ir

مقدمه

احتجاج و مناظره از شیوه های مطلوب و مؤثری است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) برای ابلاغ رسالت الهی خویش به کار برده و بعد از ایشان ائمه معصومین(علیه السلام) به عنوان ادامه دهندگان ابلاغ این پیام سعادت بخش از همان شیوه استفاده کرده و هر یک در جای خود سهم به سزایی در تبلیغ معارف دینی با تأثیر بر شخصیت و رفتار انسان ها داشته اند.

قرآن کریم به عنوان کتاب سعادت بخش زندگی همه ی انسان ها که اجرای دستورات آن بر هر مسلمانی لازم است، از یک سو مسلمانان را از جدل و بحث های بی ثمر منع کرده و از سوی دیگر به بحث و مباحثه تشویق می کند و می فرما ید:« وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتي هِيَ أَحْسَن» (عنکبوت/46) با اهل کتاب مجادله نکنید مگر با شیوه ای که احسن است.

از آن جا که دین مبین اسلام راه و رسم تبلیغ را به گونه خاصی مطرح نموده، به نحوی که از هر جهت با سبک تبلیغات دیگران متفاوت است، شناخت و اجرای دستورات آن لازم و ضروی خواهد بود. لذا قرآن کریم درباره شیوه تبلیغ و هدایت مردم به آیین اسلام سه راه و شیوه را مطرح ساخته، می فرماید:

«أُدْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ»(نحل/125).

خدای متعال دعوت به دین حق را در چهارچوب حکمت و موعظة حسنه قرار داده ولی جدال احسن را صرفاً برای دفع شبهات جدال گران و اقناع یا ارضای آنان مقرر ساخته است.(ر.ك: ديلمى، 1377ش، ص31)

مناظره و تبادل فکر و نظر به عنوان یکی از شیوه های تبلیغی، در صورتی که اصول، شرایط و ضوابط خاص آن رعایت شود می تواند در راستای دعوت و تبلیغ به عنوان کاری مقدس و هدفدار، موفقیت هایی را حاصل نماید (ر.ك: حسينى همدانى نجفى، 1363ش، ص246 ؛ مجلسى، محمدتقى ،1414 ق، ص168). با جرأت می توان گفت که در هیچ آیینی به اندازهاسلام، آزادی اندیشه و ابراز عقیده وجود نداشته، تا در پرتو آن،

ص: 32

مخالفان بتوانند حتی پیش رهبران آن آیین، اظهار عقیده کنند و به بحث و گفتگو بنشینند و در قبول یا رد آنچه می شنوند، آزاد باشند. در تاریخ زندگی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و همچنین ائمه معصومین (علیه السلام)، موارد فراوانی یافت می شود که مخالفان اسلام با آنها به مناظره و بحث و گفتگو نشسته اند و انتقادهایی را که به اصول اسلام و یا فروع آن داشته اند، با کمال آزادی و صراحت بیان کرده اند و بدون این که مورد کوچکترین اهانتی واقع شوند، ایرادهای آنها مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.(ر.ك: محمدی ری شهری، 1383ش، ص 11) .

سیره حضرات معصومین(علیه السلام) چنین بوده که با بi کار گیری منطق صحیح احتجاج، کوشیده اند تا حق را ثابت کرده و باطل را محکوم کنند. بر همین اساس زینب (علیها السلام) بعد از واقعه کربلا در ایّام سخت اسارت از هر مجال و فرصتی جهت روشنگری افکار عمومی برای آگاهی از مظلومیت امام حسین(علیه السلام) و یارانش در فاجعه کربلا و محکومیت امویان به جهت فساد و انحراف از اسلام ناب و همچنین عوامفریبی و سوءاستفاده از غفلت مردم، استفاده کرده و پیام آور قیام امام حسین(علیه السلام) بوده و مانع از هدر رفتن خون آن حضرت و یاران مظلومش در کربلا گردید. آری! اگر زینب در کربلا نبود، کربلا در کر بلا می ماند و حقایق آشکار نمی گشت.

لذا

با توجه به اهمیت مناظره و گفت و گو در تبلیغ دین و نقش آن در دفاع از مبانی دینی و اعتقادی، این پژوهش بر آن است تا با رویکردی روش شناسانه، احتجاجات حضرت زینب (علیها السلام) پیرامون نهضت عاشورا را از منابع معتبر روایی بازخوانی کرده و منطق حاکم بر این احتجاجات را به دست آورد تا مبلغان و منادیان مظلومیت امام حسین (علیه السلام) و یارانش بتوانند برای تداوم بخشی اهداف بلند قیام عاشورا در جامعه امروزی از این منطق حاکم ، بهره ببرند.

2.شرح مفاهیم

1-2. احتجاج و مناظره

حجّت، در لغت به معنای برهان است. (قرشی، 1371 ش: 107)

ص: 33

«قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ» (انعام/149)

حجّت دليلى است كه مقصود را روشن می كند. «بگو دليل كامل براى خداست اگر می خواست همه را هدايت می كرد». على هذا محاجّه به معنى حجّت آوردن، آن است كه هر يک بخواهد با حجّت خود ديگرى را از دليل خود منصرف كند. (راغب اصفهانى، 1374ش :365 )

احتجاج در اصطلاح خاصّ کلامی، نوعی بحث علمی و استدلالی است که امام (علیه السلام) با مردم گمراه و نادان نموده اند یعنی کسانی که در اشتباه و ضلالت افتاده اند یا در جهالت و نادانی مانده اند یا فکر آن ها منحرف است و درست نمی توانند فکر کنند از وظایف امام (علیه السلام) است که با این طبقات مناظره و احتجاج نموده آن ها را از شبهات و انحراف فکری نجات بخشند.

مناظره هم در لغت یعنی :«با هم نظر کردن، یعنی فکر کردن در حقیقت و ماهیت چیزی، در واقع به مجادله و نزاع با همدیگر و بحث با یکدیگر در حقیقت و ماهیت چیزی مناظره گویند». (ر.ك: لغتنامه دهخدا)

«مناظره، گفتگوى رو در رو و نبرد نظرى با سخن و خطابه است و نيز بيان آنچه را كه به بصيرت درک می شود». ( راغب اصفهانى، پیشین: 365)

آنچه از دیدگاه اسلام بعد از برهان آوری در احتجاج و مناظرات، اهمیّت دارد، در حقیقت «اتمام حجت» است و انجام وظیفه در این راه، نه اینکه حتماً خواهیم توانست طرف گفتگو را همفکر خود سازیم. گرچه تلاش ما براین نکته است ولی اگر نتوانستیم تا این حد پیشرفت کنیم، حداقل اتمام حجّت کرده باشیم. وقتی انسان به دنبال چنین هدفی باشد، به هیچ وجه نباید در مناظره ها از حالت طبیعی خارج شود و با فشار و ابزار دیگری، برای هدایت و اتمام حجت اقدام نماید. ما در این راه، دلیل و برهان را ارائه می دهیم: یکی برای اینکه وظیفه ی خود را انجام دادهباشیم و دیگر اینکه فردای قیامت، طرفِ مقابل ما نتواند بگوید : «اگر چنین برهان و استدلالی را شنیده بودم، ایمان می آوردم». (جمالی، 1386ش: 9)

ص: 34

3.منطق حاکم بر احتجاجات حضرت زینب(علیها السلام)

منظور از منطق حاکم بر احتجاجات حضرت زینب (علیها السلام) فنون ، روش و محتوایی است که در احتجاجات ایشان با دستگاه بنی امیه و بعضی مردم کوفه و شام به کار رفته به نوعی که به اقناع یا اسکات خصم منجر شده و در نتیجه به رسوایی دستگاه بنی امیه و اثبات مظلومیت امام حسین(علیه السلام) و یارانش و تداوم نهضت عاشورا انجامیده است، که در ادامه بدان ها اشاره خواهیم نمود.

1/3. پیش بردن بحث به صورت منظم

با دقت و تفحص در سخنان حضرت زینب(علیها السلام) در کوفه و شام می توان به نظم و هماهنگی در بیان مطالب ایشان پی برد. نظم منطقی که در چگونگی شروع مطلب، پیش بردن بحث و به نتیجه ی مطلوب رساندن خطبه وجود دارد، سبک خطبه های امام حسین(علیه السلام) و امام سجاد(علیه السلام) در جریان عاشورا را در ذهن تداعی می کند. حضرت زینب(علیها السلام) در مواجهه با مجلس یزید و برخورد توهین آمیز او با سر مقدس امام حسین(علیه السلام) و همچنین با خاندان ایشان با صلابت، خطبه ای خواند و در آن به نقد اعمال و کردار یزیدیان پرداخت و چنان روشنگری کرد که مجلس بزم یزید به مجلس سرزنش و رسوایی او تبدیل شد. در این خطبه حضرت زینب(علیها السلام) پس از حمد و ثنای خداوند و درود بر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با استناد به قرآن در چگونگی اعمال بدکاران، ذهن مخاطبان را برای دریافت حقایقی که قصد بیان آن را دارد، آماده می کند. با پرسش های مداوم، اعمال و مدعیات یزید را تحلیل و نقد کرده و با استناد به قرآن پیروزی ظاهری و زندگی کنونی او را مهلتی از جانب پروردگار دانسته تا بیش از پیش بر گناهان خود بیفزاید. سپس با سؤالاتی حساب شده به مقایسه ی اوضاع اولاد و خاندان پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که اکنون در هیأت اسیران با سر و وضع نامناسب در معرض دید نامحرمان قرار دارند، با زنان و کنیزکان یزید که در حجاب و پشت پرده قرار داشتند؛ عدالت یزید را زیر سؤال می برد. روشنگری های آن حضرت با صلابت و استواری ادامه می یابد و پی در پی یزید مورد رسوایی قرار می گیرد تا این که در پایان خطبه برای یزیدچیزی جز شماتت و پشیمانی او نمی ماند و عزت و آبروی اهل بیت (علیهم السلام) مانند سابق برقرار

ص: 35

می گردد. (ر.ک. طبرسی، 1403، ج2: 308-310).

2/3. بیدار کردن فطرت با به کار گیری زبان انگیزشی

حضرت زینب(علیها السلام) در کوفه با مردمی مواجه بود که بیعت شکسته و موجب به وجود آمدن فاجعه ای بس دردناک شده بودند . چه بسا اگر اهل کوفه امام حسین(علیه السلام) را یاری می کردند، امروز خاندان ایشان در ظاهر اسیر و به بند کشیده نبودند. بنا بر این باید زینب کبری(علیها السلام) وجدان و فطرت کوفیان را بیدار کند و زشتی عملی را که مرتکب شدند برایشان روشن نماید. ایشان با زبان انگیزشی که با افزایش شوق و انگیزه ی درونی تأثیرگذاری بیشتری بر مخاطبان برای دریافت حقایق می گذارد به بیدار نمودن فطرت خفته آنها می پردازد. در بخشی از سخنانی که برای کوفیان ایراد کرد، چنین فرمود:

«أَ تَدْرُونَ وَيْلَكُمْ أَيَّ كَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ ص فَرَثْتُمْ وَ أَيَّ عَهْدٍ نَكَثْتُمْ وَ أَيَّ كَرِيمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُمْ وَ أَيَّ حُرْمَةٍ لَهُ هَتَكْتُمْ وَ أَيَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُمْ لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدًّا تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا لَقَدْ جِئْتُمْ بِهَا شَوْهَاءَ صَلْعَاءَ عَنْقَاءَ سَوْدَاءَ فَقْمَاءَ خَرْقَاءَ كَطِلَاعِ الْأَرْضِ أَوْ مِلْ ءِ السَّمَاءِ أَ فَعَجِبْتُمْ أَنْ تُمْطِرَ السَّمَاءُ دَما ً وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى وَ هُمْ لا يُنْصَرُونَ فَلَا يَسْتَخِفَّنَّكُمُ الْمَهَلُ فَإِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يَحْفِزُهُ الْبِدَارُ وَ لَا يُخْشَى عَلَيْهِ فَوْتُ النَّارِ كَلَّا إِنَّ رَبَّكَ لَنَا وَ لَهُمْ لَبِالْمِرْصادِ» (طبرسي،1403، ج 2: 304).

مى دانيد چه جگرى از رسول خدا شكافتيد و چه پيمانى شكستيد و چه پرده گى او را از پرده بيرون كشيديد و چه حرمتى از وى بدريديد و چه خونى ريختيد؟! كارى شگفت آورديد كه نزديك است از هول آن آسمانها فرو ريزد و زمين بشكافد و كوه ها متلاشى شود و از هم بپاشد، مصيبتى است دشوار و بزرگ و بد و كج و پيچيده و شوم كه راه چاره در آن بسته در عظمت به پر بودن زمين و آسمان است، آيا شگفت آوريد اگر آسمان خون ببارد، و عذاب آخرت خواركننده تر است و هيچ يارى نشوند، پس تأخير و مهلت شما را چيره نكند كه خداى تعالى از شتاب و عجله منزّه است و از فوت خونى نمى ترسد و او در كمينگاه ما و شما است.یا در مجلس یزید در شهر شام خطاب به یزید که مغرور از پیروزی خود بود، فرمود:

« أَ مِنَ الْعَدْلِ يَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ وَ إِمَاءَكَ وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَايَا قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ وَ

ص: 36

تَسْتَشْرِفُهُنَّ الْمَنَاقِلُ وَ يَتَبَرَّزْنَ لِأَهْلِ الْمَنَاهِلِ وَ يَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَرِيبُ وَ الْبَعِيدُ وَ الْغَائِبُ وَ الشَّهِيدُ وَ الشَّرِيفُ وَ الْوَضِيعُ وَ الدَّنِيُّ وَ الرَّفِيعُ لَيْسَ مَعَهُنَّ مِنْ رِجَالِهِنَّ وَلِيٌّ وَ لَا مِنْ حُمَاتِهِنَّ حَمِيٌّ» (طبرسي،1403، ج 2: 308).

اى پسر آن مردمى كه جدّ من اسيرشان كرد پس از آن آزاد فرمود! از عدل است كه تو زنان و كنيزان خود در پشت پرده، نشانى و دختران رسول خدا را اسير بدين سوى و آن سوى كشانى، پرده آنان را بدرى؛ روى آنان را بگشایى، دشمنان آنان را از شهرى به شهرى برند و بومى و غريب چشم بدانها دوزند و نزديك و دور، وضيع و شريف چهره آنان را مى نگرند از مردان آنان نه پرستارى مانده است نه ياورى نه نگهدارى و نه مددكارى!

3/3. سخن همراه با استفهام تقریری

استفهام های تقریری جملاتی سوالی هستند که سوال کننده از طرف مقابل مطالبی را می پرسد که مورد قبول اوست اما یا به فراموشی سپرده شده یا طرف مقابل خود را به تغافل زده ، لذا سوال کننده گویا با این استفهام از او اقرار می گیرد تا حقیقت آشکار شود. در احتجاجات حضرت زینب (علیها السلام) این سیاق استفهامی مشاهده می شود. به عنوان نمونه خطاب به مردم کوفه چنین فرمود:

«أَ تَبْكُونَ أَخِي أَجَلْ وَ اللَّهِ فَابْكُوا فَإِنَّكُمْ أَحْرَى بِالْبُكَاءِ .... وَ أَنَّى تَرْحَضُونَ قُتِلَ سَلِيلُ خَاتَمِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنِ الرِّسَالَةِ وَ سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»(طبرسي،1403، ج 2: 303).

آيا براى برادرم مى گرييد، آرى بگرييد كه شايسته گريستنيد، .... چگونه از خود بشویيد اين ننگ را كه فرزند خاتم انبياء؛ معدن رسالت و سيّد جوانان أهل بهشت را كشتيد؟

و در ادامه خطبه فرمود:

« أَ تَدْرُونَ وَيْلَكُمْ أَيَّ كَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ ص فَرَثْتُمْ وَ أَيَّ عَهْدٍ نَكَثْتُمْ وَ أَيَّ كَرِيمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُمْ وَ أَيَّ حُرْمَةٍ لَهُ هَتَكْتُمْ وَ أَيَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُمْ» (طبرسي،1403، ج 2: 304).

مى دانيد چه جگرى از رسول خدا شكافتيد و چه پيمانى شكستيد و چه پرده گى او را از پرده بيرون كشيديد و چه حرمتى از وى بدريديد و چه خونى ريختيد؟!

و یا در شهر شام خطاب به یزید فرمود:

ص: 37

«هَلْ رَأْيُكَ إِلَّا فَنَدٌ وَ أَيَّامُكَ إِلَّا عَدَدٌ وَ جَمْعُكَ إِلَّا بَدَدٌ يَوْمَ يُنَادِي الْمُنَادِي: «أَلَا لَعَنهُ اللَّهِ علی الظَّالِمَینَ» (طبرسي،1403، ج 2: 310)( مجلسی، 1403، ج45: 160).

حاصل رأى و اندیشه ات نیست، الّا سستی و خرافت و روزگار زندگانیت نیست مگر اندک و جمع اثاث سلطنت نیست مگر پراکندگی. آن روز كه منادى فرياد زند: «لعنت خدا بر ستمكاران متجاوز».

4/3. پاسخ مستدل و قاطع

چنان که در مناظره طرف مقابل ادعای باطلی را بیان کند ، طرف دیگر می تواند با پاسخ مستدل و قاطع ابطال ادعای طرف مقابل را آشکار کند. این حاضر جوابی و پاسخ کوبنده و البته مستدل سخن باطل را در نطفه خفه می کند . در دارالاماره ی کوفه عبیدالله بن زیاد در صدد بود به هر نحوی که شده از حضرت زینب(علیها السلام) اقرار بر ضعف و شکست در جریان کربلا بگیرد اما آن حضرت با پاسخ های مستدل و قاطع خود، پی در پی، نقشه های او را باطل می کرد.

ابن زیاد گفت: « الحمد للّه الذي فضحكم و قتلكم و أكذب احدوثتكم».

حمد ميكنم خدا را كه شما را رسوا كرد و از بين برد و حرفهاى تازه شما را تكذيب كرد.حضرت زينب(علیها السلام) فرمود: « الحمد للّه الذي أكرمنا بنبيّه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، و طهّرنا من الرجس تطهيرا، إنّما يفتضح الفاسق، و يكذب الفاجر، و هو غيرنا»( طبرسی، 1417،ج 1 : 471).

ستايش مي كنم خداوندى را كه ما را به وسيله پيغمبرش گرامى داشت و ما را از هر پليدى پاك گردانيد مفتضح و رسوا و دروغ گو كسانى هستند كه فاسق و فاجر باشند و ما از آنان نيستيم.

یعنی ای عبيد! تنها انسان نماهاى فاسق و خودكامه و پليد كارند كه رسوا مى گردند و عناصر بدانديش و بدكردارند كه دروغ مى بافند و فاسق و فاجر، ديگران هستند كه حقوق و آزادى و حق حاكميت مردم بر سرنوشت خويش را بازيچه مى سازند، نه ما خاندان وحى و

ص: 38

رسالت (ابن نما حلی،1380: 304).

ابن زیاد ادامه داد: « ديدى خدا با برادرت، حسين و خاندانت چه كرد؟»

بانوى سرفراز گيتى دليرانه فرمود:

«ما رأيت إلّا جميلا، هؤلاء قوم كتب اللَّه عليهم القتل فبرزوا إلى مضاجعهم، و سيجمع اللَّه بينك و بينهم فتحاج و تخاصم، فانظر لمن الفلح...!» (ابن نما حلی، 1406: 90).

جز زيبا نديدم، آنان (حسين و يارانش) گروهى بودند كه خدا بر آنان شهادت را مقرّر داشته، و آنان به سوى قتلگاه خود شتافتند و زودا كه خدا بين تو و آنان جمع فرموده، بعد تو محاجّه و مخاصمه شوى، بنگر پيروزى از آن چه كسى خواهد بود .. .

همچنین در شهر شام در مجلسی که اسرای فاجعه کربلا را پیش یزید آورده بودند، او با چوب خیزران به سر مبارک امام حسین(علیه السلام) می زد و از سر خوشی اشعاری مبنی بر پیروزی خود و شکست امام حسین(علیه السلام) می خواند حضرت زینب(علیها السلام) با روش پاسخ نقضی و با استناد به قرآن کریم ادعای پیروزی یزید بر امام حسین(علیه السلام) و خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را ابطال کرد.

« فَمَهْلًا مَهْلًا لَا تَطِشْ جَهْلًا! أَ نَسِيتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ؟!»(طبرسي،1403، ج 2: 308).

اندكى آهسته تر! جاهلانه قدم بر ندار! آيا قول خداى تعالى را فراموش كردى: كافران نپندارند كه چون ايشان را مهلت داديم، خيرى براى آنان است، نه چنانست بلكه ما آنها را مهلت دهيم تا گناه بيشتر كنند و آنان را عذابى باشد دردناك؟!.

5/3. تسجیل

فن تسجیل یعنی استفاده از الفاظی در مناظره که وقوع مطلب مورد نظر را به طور مسجّل و حتمی بر مخاطب اثبات می کند. مثلا همراه نمودن سخن با قسم این حالت را در مخاطب ایجاد می کند .از این فن در مناظرات حضرت زینب(علیها السلام) چندین مورد، قابل

ص: 39

ملاحظه است. در مجلس یزید که فرمود:

« فَوَ اللَّهِ الَّذِي شَرَّفَنَا بِالْوَحْيِ وَ الْكِتَابِ وَ النُّبُوَّةِ وَ الِانْتِخَابِ لَا تُدْرِكُ أَمَدَنَا وَ لَا تَبْلُغُ غَايَتَنَا وَ لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لَا يُرْحَضُ عَنْكَ عَارُنَا »(طبرسي،1403، ج 2: 310)( مجلسی، 1403، ج45: 159).

یعنی به خدا یی که ما را با وحی و کتاب و نبوت برتری داد و انتخاب کرد، سوگند ذكر ما را از يادها نتوانى محو كنی و وحى ما را كه خداوند فرستاد نتوانى مي رانيد و به غايت ما نتوانى رسيد و ننگ اين ستم را از خويش نتوانى سترد.

و همچنین در همین خطبه فرمود:

«لَعَمْرِي لَقَدْ نَكَأْتَ الْقَرْحَةَ وَ اسْتَأْصَلْتَ الشَّافَةَ بِإِرَاقَتِكَ دَمَ سَيِّدِ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ ابْنِ يَعْسُوبِ دِينِ الْعَرَبِ وَ شَمْسِ آلِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ »(طبرسي،1403، ج 2: 309).

به جانم قسم با ريختن خون سرور جوانان بهشتى، و فرزند پيشواى عرب، و خورشيد آل عبد المطّلب زخم را ناسور كرده و ريشه هاى فضيلت و تقوى را از جا بركندى!

6/3. ابطال مغالطه

یکی از فنون مناظره، ابطال مغالطات طرف مقابل است. کلامی را مغالطه می دانند که مخاطب را به اشتباه و غلط می اندازد (مظفر،محمد رضا،1388 :477). شخص مغالطه گر با فریب اذهان مخاطب درصدد جبران شکست خود یا اثبات مدعای باطل خود می باشد. بعضی منطق دانان تا 110 نوع مغالطه را بر شمرده اند (خندان، علی اصغر، 1379: 120). یکی از انواع مغالطه اتهام زنی می باشد. یکی از طرفین احتجاج برای فرار از بحث ، جبران شکست یا انحراف اذهان مخاطبان به طرف مقابل اتهامی میزند. همانند اتهام جادوگر و ساحر که کافران و مشرکان در وقت در ماندگی به پیامبران خدا می زدند. حضرت زینب (علیها السلام) در احتجاجات خود مغالطات ابن زیاد و یزید را برای گمراه نمودن ذهن مردم بر ملا کرده و سخن حق و مظلومیت امام حسین(علیه السلام) را آشکار ساخت.

در دارالاماره ی کوفه زمانی که عبیدالله بن زیاد در برابر پاسخ های نقض آن حضرت درمانده شده بود از سر واماندگی گفت: هذه سجّاعة، و لعمري لقد كان أبوک شاعرا

ص: 40

سجّاعا» (ابن نما حلی، 1406: 90)

اين زن با قافيه و آهنگ سخن مى گويد، سوگند به جانم، پدرت نيز شاعر قافيه پرداز بود.

حضرت زینب در برابر این مغالطه فرمود:

« ما للمرأة و السجاعة إِنَّ لِي عَنِ السِّجَاعَةِ لَشُغُلًا و إني لأعجب ممن يشتفي بقتل أئمته و يعلم أنهم منتقمون منه في آخرته»( ابن نما حلی، 1406: 91)

«اى پسر زياد، زن را به قافيه پردازى چه كار؟ و من تعجّب مى كنم از كسى كه با قتل امامانش، دلش را شفا مى بخشد و مى داند كه فرداى قيامت آنها از او انتقام مى گيرند.

به بیان دیگر یعنی؛ پسر مرجانه! مرا با سخن پردازى و سخن سازى چه كار؟! بيدادى كه در حقّ خاندان وحى و رسالت رفته است از كجا مى گذارد من سخن بگويم و شراره دل را بپراكنم!من از شقاوت كسانى در بهت و حيرتم كه با كشتن پيشوايان و امامان نور، دل را مرهم مى نهند؛ آن هم در حالى كه مى دانند آن شهيدان پاكباخته و سرفراز در سراى آخرت و در پيشگاه خدا، داد خود را از آن تبهكاران خواهند ستاند!( ابن نما حلی، 1380: 306)

یا در دربار یزید در شام زمانی که مرد شامی به گمان این که اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ، اسیران رومی هستند، از یزید مطالبه ی دختر امام حسین(علیه السلام) به عنوان کنیز کرد، مناظره ای بین یزید و حضرت زینب(علیها السلام) درگرفت و به اینجا رسید که يزيد گفت: تنها پدر و برادر تو بودند كه از دين خارج شدند!. این مغالطه ی یزید بود که خواست علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) را از دین برگشته و خارجی جلوه دهد که با پاسخ صریح و قاطعانه ی حضرت زینب(علیها السلام) باطل گردید. حضرت فرمود:

« بِدِينِ اللَّهِ وَ دِيْنِ أَبِي وَ دِينِ أَخِي اهْتَدَيْتَ أَنْتَ إِنْ كُنْتَ مُسْلِماً !» (طبرسي،1403، ج 2: 310)

در پرتو دين خدا و آیين [جدّ و] پدر و برادر من بود كه تو هدايت شدى اگر واقعاً مسلمانى!

این بهترین پاسخ بود ؛ زیرا در مناظرات بهترین پاسخ به یک مغالطه، رد آن ادعا و

ص: 41

آشکار نمودن مغالطه طرف مقابل می باشد.

7/3. تحلیل دقیق مدعیات طرف مقابل

دراحتجاج گاهی لازم است که شخص مناظره کننده ابتدا مدعیّات طرف مقابل را تحلیل و شفاف سازی کند تا در مرحله ی بعد بهتر بتواند پاسخ او را با روش مناسب بدهد. یزید با عوام فریبی خود را دوستدار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیتش معرفی می کرد و خود را در فاجعه کربلا بی تقصیر جلوه می داد . حضرت زینب(علیها السلام) با رد امید دلسوزی و غمگساری داشتن یزید برای اسلام و مسلمین، گستاخی او بر خدا و انکار رسول و رد قرآن را اثبات کرده و فرمود:

« عُتُوّاً مِنْكَ عَلَى اللَّهِ وَ جُحُوداً لِرَسُولِ اللَّهِ وَ دَفْعاً لِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ- وَ لَا غَرْوَ مِنْكَ وَ لَا عَجَبَ مِنْ فِعْلِكَ وَ أَنَّى تُرْتَجَى مُرَاقَبَةُ مَنْ لَفَظَ فُوهُ أَكْبَادَ الشُّهَدَاءِ وَ نَبَتَ لَحْمُهُ بِدِمَاءِ السُّعَدَاءِ وَ نَصَبَ الْحَرْبَ لِسَيِّدِ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَمَعَ الْأَحْزَابَ وَ شَهَرَ الْحِرَابَ وَ هَزَّ السُّيُوفَ فِي وَجْهِ رَسُولِ اللَّهِ صأَشَدِّ الْعَرَبِ جُحُوداً وَ أَنْكَرِهِمْ لَهُ رَسُولًا وَ أَظْهَرِهِمْ لَهُ عُدْوَاناً وَ أَعْتَاهُمْ عَلَى الرَّبِّ كُفْراً وَ طُغْيَاناً أَلَا إِنَّهَا نَتِيجَةُ خِلَالِ الْكُفْرِ وَ صَبٍّ يُجَرْجِرُ فِي الصَّدْرِ لِقَتْلَى يَوْمِ بَدْرٍ» (طبرسي،1403، ج 2: 307).

اينها همه از گستاخى تو بر خدا و انكار بر رسول خدا و ردّ بر قرآن است، و تعجّبى ندارد و از چون تويى اين اعمال شگفت نيست، چگونه اميد دلسوزى و غمگسارى باشد از آنكه دهانش جگر پاكان را جويد و بيرون انداخت و گوشتش از خون شهيدان برویيد و عليه سرور انبياء جنگ راه انداخت، و احزاب را گرد آورد، و اعلان جنگ نمود و شمشيرها را بر روى رسول خدا كشيد؟! همو كه از تمام عرب به خدا منكرتر بود و ناسپاس ترين فرستاده بود و بيش از همه با خدا اظهار دشمنى مى كرد و از سر كفر و طغيان مستكبرترين فرد بر پروردگار ! ألا! اينها همه ثمره پس مانده كفر و كينه اى است كه از درون سينه براى مردگان بدر مى غرّد!

همچنین حضرت زینب(علیها السلام) دشمنی یزید را با خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با این روش اثبات کرد، فرمود:

« فَلَا يَسْتَبْطِئُ فِي بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ مَنْ كَانَ نَظَرُهُ إِلَيْنَا شَنَفاً وَ إِحَناً وَ أَضْغَانَا يُظْهِرُ كُفْرَهُ بِرَسُولِ اللَّهِ وَ يُفْصِحُ ذَلِكَ بِلِسَانِهِ- وَ هُوَ يَقُولُ فَرِحاً بِقَتْلِ وُلْدِهِ وَ سَبْيِ ذُرِّيَّتِهِ غَيْرَ

ص: 42

مُتَحَوِّبٍ وَ لَا مُسْتَعْظِمٍ يَهْتِفُ بِأَشْيَاخِهِ

لَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً *** وَ لَقَالُوا يَا يَزِيدُ لَا تَشَلَ

مُنْحَنِياً عَلَى ثَنَايَا أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ كَانَ مُقَبَّلُ رَسُولِ اللَّهِ ص يَنْكُتُهَا بِمِخْصَرَتِهِ قَدِ الْتَمَعَ السُّرُورُ بِوَجْهِهِ»(طبرسي،1403، ج 2: 309)

پس چگونه به دشمنى ما خانواده شتاب ننمايد آنكه سوى ما به چشم كينه و بغض نگرد، كفر خود به رسول خدا ابراز داشته و سخن بر زبان پرداخته و از سر سرور به قتل اولاد رسول و اسارت ذرّيّه اش بدون هيچ تحزّن و استعظامى به پدران خود باليده و مى گويد:

از شادى و سرور فرياد مى زدند و مى گفتند: يزيد دستت شل مباد! و رو به دندانهاى أبو عبد اللَّه- همان مكان بوسه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله- نموده با عصاى كوتاهش بدانها مى زند و شادى و سرور از رخسارش مى درخشد!!طبق این تحلیل و نقد، دشمنی یزید با خاندان پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) کاملا روشن است. پس این سوال در ذهن مخاطبان شکل می گیرد که آیا از چنین شخصی ادعای مسلمانی و آن هم خلیفه و پیشوا بودن قابل پذیرش است؟!

در ادامه حضرت زینب(علیها السلام) پیروزی به ظاهر یزید را از اساس باطل خوانده و شجاعانه فرمود:

«أَ ظَنَنْتَ يَا يَزِيدُ حِينَ أَخَذْتَ عَلَيْنَا أَقْطَارَ الْأَرْضِ وَ ضَيَّقْتَ عَلَيْنَا آفَاقَ السَّمَاءِ فَأَصْبَحْنَا لَكَ فِي إِسَارٍ نُسَاقُ إِلَيْكَ سَوْقاً فِي قِطَارٍ وَ أَنْتَ عَلَيْنَا ذُو اقْتِدَارٍ أَنَّ بِنَا مِنَ اللَّهِ هَوَاناً وَ عَلَيْكَ مِنْهُ كَرَامَةً وَ امْتِنَاناً وَ أَنَّ ذَلِكَ لِعِظَمِ خَطَرِكَ وَ جَلَالَةِ قَدْرِكَ فَشَمَخْتَ بِأَنْفِكَ وَ نَظَرْتَ فِي عَطْفِكَ

تَضْرِبُ أَصْدَرَيْكَ فَرَحاً وَ تَنْفُضُ مِذْرَوَيْكَ مَرَحاً حِينَ رَأَيْتَ الدُّنْيَا لَكَ مُسْتَوْسِقَةً وَ الْأُمُورَ لَدَيْكَ مُتَّسِقَةً وَ حِينَ صَفَا لَكَ مُلْكُنَا وَ خَلَصَ لَكَ سُلْطَانُنَا فَمَهْلًا مَهْلًا لَا تَطِشْ جَهْلًا...أَنَسِيتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ ؟» » (طبرسي،1403، ج 2: 308).

اى يزيد، آيا پندارى كه چون اقطار زمين و آفاق آسمان را بر ما بستى و راه چاره بر ما مسدود ساختى تا ما را برده وار به هر سوى كشانيدند ما نزد خدا خواريم و تو گرامى نزد اويى، و اين غلبه تو بر ما از فرّ و آبروى تو است نزد خدا، پس بينى بالا

ص: 43

كشيدى و تكبّر نمودى و بخود باليدى، خرّم و شادان كه دنيا در چنبر كمند تو بسته و كارهاى تو آراسته، ملك و پادشاهى ما تو را صافى گشته اندكى آهسته تر! جاهلانه قدم بر ندار!... آيا قول خداى تعالى را فراموش كردى: كافران نپندارند كه چون ايشان را مهلت داديم، خيرى براى آنان است، نه چنانست بلكه ما آنها را مهلت دهيم تا گناه بيشتر كنند و آنان را عذابى باشد دردناك؟!.

8/3. صبوری و پرهیز از عصبانیّت

هنگامی که اسرای واقعه ی کربلا را در کوفه نزد ابن زیاد آوردند، او با غرور از پیروزی به تک تک اسرای خاندان امام حسین(علیه السلام) با نگاهی تحقیرآمیز می نگریست تا این که به حضرت زینب(علیها السلام)رسید. پرسید این زن کیست؟ كسى جواب او را نداد دو مرتبه سؤال خود را تكرار كرد، يكى از كنيزان حضرت زينب گفت: اين زن زينب، دختر فاطمه است و او هم دختر رسول اللَّه است، ابن زياد روى خود را به طرف زينب كرد و گفت:

حمد مي كنم خدا را كه شما را رسوا كرد و از بين برد و حرف هاى تازه شما را تكذيب كرد.

حضرت زينب(علیها السلام) در کمال متانت و بدون عصبانیت و برآشفتگی فرمود:

« الحمد للّه الذي أكرمنا بنبيّه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، و طهّرنا من الرجس تطهيرا، إنّما يفتضح الفاسق، و يكذب الفاجر، و هو غيرنا»( طبرسی،1417، ج 1 : 471).

ستايش مي كنم خداوندى را كه ما را به وسيله پيغمبرش گرامى داشت و ما را از هر پليدى پاك گردانيد مفتضح و رسوا و دروغ گو كسانى هستند كه فاسق و فاجر باشند و ما از آنان نيستيم.

ابن زیاد كه در برابر منطق دليرانه و ستم ستيز زينب(علیها السلام) وامانده بود، همانند همه استبدادگران حقير و پليد روزگاران، به دشنام گويى پرداخت و گفت:

«لقد شفانى اللَّه من طغاتك و العصاة المردة من أهل بيتك»( طبرسی،1417، ج 1: 472) یعنی خدا با كشتن برادر بلند پرواز و گردنكش تو و بستگان و ياران شورشگر خاندانت درد و زخم هاى دلم را مرهم نهاد!

ص: 44

دخت فرزانه على (علیه السلام) فرمود:

«لقد قتلت كهلى و قطعت فرعى و اجتثثت اصلى، فأن تشفيت بهذا فقد اشتفيت!» (طبرسی،1417، ج 1: 472).

بزرگ مرا كشتى، شاخه هايم را قطع كردى، و بنيادم را از بن بر آوردى، اگر شفاى تو اين بود كه بدان رسيدى. زینب کبری(علیها السلام) با این جملات کوتاه به عبیدالله فهماندکه؛ تو با زشت ترين شيوه استبدادى ات سالار خاندانم را، تنها به خاطر دعوت به حق و عدالت و دفاع از حقوق و امنيت و حاكميت انسانها بر سرنوشتشان، ظالمانه و بي رحمانه به شهادت رساندى و شاخه ها و برگ و باراين درخت تناور و بارور را بريدى و با شرارتى حيرت انگيز، به پندار خودت ريشه اين درخت مقدّس را كندى! حال اگر شفاى دل تو در كشتن حسين من و ياران و جوانان ماست، چنين باشد، اينك كه به پندار شيطانى خويش شفا يافته اى! ( ابن نما حلی، 1380: 305).

8/3. شجاعت در بیان صریح و قاطع

شجاعت حضرت زینب(علیها السلام) در صلابت و صراحت بیان ایشان و در تمامی پاسخ هایی که در آن اوضاع بحرانی در دارالاماره کوفه به عبیدالله بن زیاد داده و نیز خطبه ای که در مجلس یزید ایراد کرده کاملا واضح و روشن است به گونه ای که تمامی افراد حاضر در مجالس را تحت تأثیر قرار داد و غرور یزید و امویان را در هم شکست مخصوصا در فرازی که به یزید فرمود:

« وَ مَا اسْتِصْغَارِي قَدْرَكَ وَ لَا اسْتِعْظَامِي تَقْرِيعَكَ تَوَهُّماً لِانْتِجَاعِ الْخِطَابِ فِيكَ بَعْدَ أَنْ تَرَكْتَ عُيُونَ الْمُسْلِمِينَ بِهِ عَبْرَى وَ صَدْرَهُمْ عِنْدَ ذِكْرِهِ حَرَّى فَتِلْكَ قُلُوبٌ قَاسِيَةٌ وَ نُفُوسٌ طَاغِيَةٌ وَ أَجْسَامٌ مَحْشُوَّةٌ بِسَخَطِ اللَّهِ وَ لَعْنَةِ الرَّسُولِ قَدْ عَشَّشَ فِيهَا الشَّيْطَانُ وَ فَرَخَ وَ مَنْ هُنَاكَ مِثْلُكَ مَا دَرَجَ (طبرسي،1403، ج 2: 309)

و اگر مصائب روزگار با من اين جنايت كرد (و مرا به اسيرى به اينجا كشانيد) و ناچار شدم با تو سخن گويم باز قدر تو را بسيار پست دانم و سرزنشهاى عظيم كنم تو را و نكوهش بسيار (و اين حشمت و امارتت موجب ترس و وحشت من نشود و

ص: 45

خود را نبازم و نترسم و اين جزع و بيتابى كه در من بينى از هيبت تو نيست) پس از آنكه چشمهاى مسلمين را (در مصيبت برادر و خاندانم) گرياندى و دلهاشان را برياندى، اعوان و يارانت در اين راه دلهايى سخت داشتند، و جانهاى سركش و ابدانى مملوّ از غضب خدا و لعن رسول، كه شيطان در آن لانه كرده و تخم گذارده بود، و با تكيه بر اين گروه قدم برداشته و اقدام كردى.

حضرت زینب(علیها السلام) پس از برشماری برخی افعال ناشایست یزید، علت اینگونه اعمال را با صراحت و قاطعیت اینگونه بیان کرد:« عُتُوّاً مِنْكَ عَلَى اللَّهِ وَ جُحُوداً لِرَسُولِ اللَّهِ وَ دَفْعاً لِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ- وَ لَا غَرْوَ مِنْكَ وَ لَا عَجَبَ مِنْ فِعْلِكَ» (طبرسي،1403، ج 2: 308)(مجلسی، 1403، ج45: 158).

یعنی اينها همه از گستاخى تو بر خدا و انكار بر رسول خدا و ردّ بر قرآن است، و تعجّبى ندارد و از چون تويى اين اعمال شگفت نيست...

شاهد دیگر در صراحت و قاطعیت کلام حضرت زینب(علیها السلام) پاسخی بود که به یزید داد هنگامی که مرد شامی و سرخ روی، فاطمه دخت گرامى امام حسين عليه السّلام را به عنوان کنیز از یزید مطالبه کرد حضرت زينب عليها السّلام به مرد شامى گفت: دروغ بافتى و پستى كردى، بخدا كه اين كار نه از تو و نه از او (يزيد) ساخته است! يزيد به خشم آمده و گفت: اين در حيطه قدرت من است اگر بخواهم همان كنم حضرت زينب قاطعانه فرمود:

«كَلَّا وَ اللَّهِ مَا جَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ لَكَ إِلَّا أَنْ تَخْرُجَ مِنْ مِلَّتِنَا وَ تَدِينَ بِغَيْرِ دِينِنَا »( طبرسی، 1403، ج2: 310).

هرگز! بخدا سوگند كه خداوند اين را براى تو قرار نداده، مگر اينكه بخواهى از آیين و دين ما خارج شده و دين ديگرى اختيار كنى!

نتیجه گیری

از تحلیل و بررسی مناظرات و احتجاج های حضرت زینب(علیها السلام) در جریان قیام امام حسین(علیه السلام) روشن گردید که آن حضرت اگرچه یک زن بوده و از معصومین نبوده اند، اما روش احتجاجات ایشان در زنده نگه داشتن دین پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) همان راه ائمه

ص: 46

معصومین(علیه السلام) و راه حق و حقیقت بوده است. شیرزن واقعه ی کربلا نگذاشت که اسلام در آن حادثه ی شوم به پایان رسد بلکه از همان روز عاشورا به عنوان سرور و

بزرگتر بازماندگان آن واقعه در موقعیت های مختلف با ایراد خطبه های روشنگرانه و نیز پاسخ هایی که در جواب خصم بیان می فرمود، دستگاه حکومت اموی را به عوامفریبی افکار عمومی، انحراف از اسلام ناب ، متجاوز به حریم پاک اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) متهمکرده و چهره واقعی امویان را به عموم مردم نمایاند و پیام اصلی قیام امام حسین(علیه السلام) را به گوش آنان رساند.

آن بانوی مکرّمه در کوفه وجدان افراد را بر زشتی عهدشکنی و بی وفایی که با امام حسین(علیه السلام) روا داشتند، مورد خطاب قرار داده و آنان را بر گناهی که مرتکب شده بودند، سرزنش کرد. در مناظره با عبیدالله بن زیاد دلیرانه و عالمانه از شهدای کربلا دفاع کرد. در شهر شام، در رویارویی با یزید که خود را خلیفه ی مسلمین می دانست و در عین حال مجلس بزم و شادی در غلبه بر خاندان عصمت و طهارت ترتیب داده بود و بسی افعال زشت مرتکب می شد و با عوام فریبی، امام حسین(علیه السلام) و یاران شهیدش را طاغی و شورشی می خواند، شجاعانه و با صلابت به ایراد خطبه پرداخته و حقیقت امر را بر همگان روشن نمود به گونه ای که عزت و آبروی اهل بیت (علیهم السلام) حفظ گشته و یزید رسوای عام و خاص شد. باید از سیره و روش دخت گرامی علی(علیه السلام) در تبعیت از امام زمانش و دفاع از شهدای مظلوم کربلا و زنده نگه داشتن اسلام ناب و مبارزه با ظلم و عوام فریبی با انواع درغ ها و شایعات، درس گرفت. زمانی که مردم بر اثر تبلیغات سوء دچار غفلت شده و تشخیص حق از باطل سخت می گردد، جای سکوت نیست باید با منطق صحیح احتجاج از حق و حقیقت دفاع کرد.

ص: 47

کتابنامه

1. قرآن کریم

2. ابن نما حلى، جعفر بن محمد،( 1380)، در سوگ امير آزادى( ترجمه مثير الأحزان)، مترجم: علی کرمی، چاپ اول، قم، نشر حاذق.

3. ابن نما حلى، جعفر بن محمد،(1406)، مثير الأحزان، به تصحیح مدرسه امام مهدی(علیه السلام)، چاپ سوم، قم، نشر مدرسه امام مهدی(علیه السلام).

4. جمالی، نصرت الله،1386ش، روش گفتمان یا مناظره، قم، نشر مهدیه.1. حر عاملی، محمدبن حسن،( 1409)، وسائل الشیعه، به تصحیح مؤسسة آل البيت عليهم السلام، چاپ اول، قم، انتشارات مؤسسة آل البيت عليهم السلام.

2. حسينى همدانى نجفى، محمد، 1363ش، درخشان پرتوى از اصول كافى، چاپ اول، قم، چاپخانه علميه قم، ج2.

3. خندان ، علی اصغر ، منطق کاربردی ، (1379) ، تهران ، انتشارات سمت

4. ديلمى، حسن بن محمد، 1377ش، إرشاد القلوب، ترجمه رضايى، چاپ سوم، تهران، ج 1.

5. دهخدا، علی اکبر،(1377)، لغت نامه، زیر نظر محمد معین و سید جعفر شهیدی، چاپ پنجم، تهران، انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.

6. راغب اصفهانى، حسين بن محمد، 1374ش، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن ، مترجم: غلامرضا خسروى،

محقق / مصحح: غلامرضا خسروى حسينى ، چاپ دوم، تهران، مرتضوي، ج4 .

7. سیدبن طاووس، علی بن موسی،( 1378)، سوگنامه کربلا( ترجمه لهوف)، مترجم: محمد طاهر دزفولی، چاپ اول، قم، انتشارات مؤمنین.

8. شریف قرشی، شیخ باقر،1380ش، زندگانی حضرت امام حسین(علیه السلام)، چاپ اول، بنیاد معارف اسلامی، ج1

9. طبرسی، احمدبن علی،(1403)، الاحتجاج علی اهل اللجاج، به تصحیح محمد باقر

ص: 48

خرسان، چاپ اول، مشهد، نشر مرتضی.

10. طبرسى، فضل بن حسن،(1417)،إعلام الورى بأعلام الهدى( ط- الحديثة)، به تصحیخ مؤسسه آل البیت، چاپ اول، قم، نشر آل البیت.

11. کلینی، محمدبن یعقوب،( 1407)، الكافي( ط- الإسلامية)، به تصحیح علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، چاپ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه.

12. محمدی ری شهری، محمد، 1383ش، مناظره و گفتگو در اسلام، قم، دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر.1. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى،(1403)، بحار الأنوار( ط- بيروت)، به تحقیق و تصحیح جمعى از محققان، چاپ دوم، بیروت، انتشارات دار إحياء التراث العربي.

2. مظفر ، محمد رضا، المنطق (1388ه) ، قم ، انتشارات جامعه مدرسین

ص: 49

ص: 50

سیاست عزّت مدارانۀ امام حسین(علیه السلام) در برابر معاویه

سمیه عابدی - مهدی مردانی

سمیه عابدی(1)

مهدی مردانی (گلستانی)(2)

چکیده

عزّت از اصول اخلاقی است که در روایات اسلامی به حفظ آن در تمام ابعاد زندگی تأکید شده است. امام حسین(علیه السلام) الگوی کامل عزّتمندی است، اما تاکنون تنها به عزّت در سیره ی سیاسی ایشان در قیام عاشورا توجه شده است. با وجود سپری شدن بیشتر مدت امامت ایشان در زمان معاویه، شخصیّت سیاسی فاسد و منحصر بفرد معاویه و اختناق حاکم بر آن دوران، جا دارد درباره عزّت در سیرۀ سیاسی امام حسین(علیه السلام) در برابر معاویه، پژوهشی به عمل آید. با نظر به مفهوم عزّت و مؤلفه های آن در سیاست، شخصیّت و منش سیاسی امام حسین(علیه السلام) ، آن حضرت، سیاست عزّت مدارانه ای را در سه محور اصلی ظلم و طاغوت ستیزی، استقلال و عدم وابستگی به غیر، حفظ و پایبندی به هنجارهای اخلاقی در برابر معاویه به اجرا درآورده است.

کلید واژگان :عزّت در سیاست، سیرۀ سیاسی عزّت مدارنه، شخصیّت سیاسی امام حسین(علیه السلام)، شخصیّت سیاسی معاویه

ص: 51


1- . کارشناس ارشد علوم حدیث گرایش نهج البلاغه sobhzohour14@gmail.com
2- . عضو هیات علمی دانشگاه قرآن و حدیث. Mardani.m@qhu.ac.ir

مقدمه

عزّت از اصول و ارزش های اخلاقی است که در اسلام بسیار به آن توجه شده است. گستره ی معنایی عزّت محدود نبوده و تمام ابعاد زندگی از جمله فردی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را در برمی گیرد. جایگاه، مفهوم و مؤلفه های حفظ عزّت، از جمله موضوعاتی است که هر شیعه باید آن را از الگوهایی، همچون امامان معصوم (علیه السلام) بیاموزد.

امام حسین(علیه السلام) در میان شیعیان نمونۀ کامل یک انسان عزّت مدار است اما تاکنون سخن از عزّت در سلوک سیاسی حضرت را بیشتر محدود به قیام و واقعۀ عاشورا نموده اند که به نظر می رسد قیام خونین را عامل حفظ عزّت می دانند و یا به دلیل اطلاعات تاریخی و روایات منقول بسیار محدود از دوران امامت امام حسین(علیه السلام) در حیات معاویه، به این موضوع نپرداخته اند. زیرا معاویه اختناق شدیدی بر جامعه حاکم کرده بود و سعی داشت امام حسین(علیه السلام) و روش و منش ایشان شناخته نشود. حال آن که همۀدوران امامت ایشان در زمان معاویه سپری شده است و قیام امام ظرف چند ماه، در آخرین سال امامتشان به وقوع پیوسته است.

اعتقاد شیعه بر این است که ائمۀ اطهار (علیهم السلام) در همۀ ساحت های زندگی خویش، تمام اصول و ارزش های اخلاقی را حفظ و رعایت نموده اند و از این جهت الگوی کاملی برای تمام بشریّت هستند. بنابراین عزّت در سیرۀ سیاسی امام حسین(علیه السلام) در برابر معاویه به عنوان فرضیه ی پژوهش پیش روست. بر اساس این فرضیه، سوالاتی مطرح می شود همچون: عزّت به چه معناست؟ ارتباط عزّت و سیاست چگونه است؟ شخصیّت سیاسی معاویه و امام حسین(علیه السلام) بر چه اصولی استوار بوده است؟ چگونه در طول ده سال، مقارنت امامت امام حسین(علیه السلام) با حکومت معاویه، عزّت در سیره ی سیاسی ایشان حفظ شده است؟

تاکنون در چند پژوهش به شخصیت عزّت مند امام حسین(علیه السلام) پرداخته شده که یا به طور ویژه به قیام عاشورا اشاره شده است (بدیعیان گورتی و همکاران، 1390)

ص: 52

و یا علاوه بر قیام کربلا ، جایگاه ایشان در قرآن کریم نیز مورد توجه گرفته است (رحیم پور، 1388) پژوهش های اندکی نیز پیرامون امامت امام حسین(علیه السلام) در زمان حکومت معاویه به انجام رسیده که در آنان به اصل عزّت پرداخته نشده است و تنها با تحلیل شخصیّت و دسیسه های معاویه، علّت عدم قیام امام در زمان معاویه را تبیین کرده اند (رنجبر، 1381؛ فروغی ابری، 1380؛ پیشوایی، 1387: 143-161مطهری، 1383: 75-90).

به دنبال پاسخ روشنی به هر یک از سوالات این پژوهه، لازم است ابتدا مفهوم عزّت در لغت و اصطلاح و ارتباط عزّت با سیاست تبیین شود و سپس به وجوه مختلف شخصیّت سیاسی امام حسین(علیه السلام) و معاویه خواهیم پرداخت و جلوه های عزّت در سیرۀ سیاسی سیدالشهدا(علیه السلام) در برابر معاویه بیان خواهد شد.

1- مفهوم شناسی عزّت

1-1- عزّت در لغت

عزّت در لغت بر شدّت و قدرت و آنچه که متضمّن معنای غلبه و قهر است دلالت دارد (ابن فارس، 1366ق: 4، 38؛ ابن منظور، 1414: 9، 185؛ قریشی، 1378: 4، 339) و به معنی صلابت، محکمی، قوّت و حالت شکست ناپذیری است (راغب اصفهانی، 1404: 332 و 333) و در معانی دیگری چون سخت و گران (راغب اصفهانی، 1404: 333)، نایاب (حسینی موسوی، 1458ق، 3، 206) و غیرت نیز به کار رفته است (طباطبایی، 1374: 17، 22).

2 -1- عزّت در اصطلاح

برخی از پژوهشگران نتیجه ی کرامت نفس (خودارزشمندی) را عزّت نفس می دانند (سبحانی نیا، 1392: 195 - 209؛ بدیعیان و همکاران،1390: 8 و 9) و برخی از آنان این دو معنی را یکی دانسته اند (مطهری، 1386: 141 - 150) بعضی دیگر علل موجده و مبقیّه ی عزّت را اطاعت و بندگی خداوند،انقطاع از خلق و دست یافتن به کمالات روحی دانسته اند اما بر این باورند عزّت مندی یک شخصیّت در دارا بودن کرامت و حریّت است (رحیم پور، 1388: 33 و 34). برآیند نظرات نشان می دهد کرامت و عزّت نفس با یکدیگر

ص: 53

رابطه ای تنگاتنگ دارند به طوری که فقدان کرامت نفس بر عزّتمندی یک شخصیّت خدشه وارد می کند.

کرامت نفس، امری است ذاتی که خداوند انسان را به صورت تکوینی (بقره: 29 - 34؛ مؤمنون: 15؛ اعراف:11؛ جاثیه:13؛ اسراء:70) و تشریعی (احزاب:72) به آن مفتخر کرده است. کرامت در لغت به معنی بزرگوار شدن، شرافت و حرمت داشتن است (ابن منظور، 1414: 12، 76) در راستای کرامت ذاتی، در اسلام کرامت اکتسابی تعریف شده تا هر فرد با اعمال خود بالفعل به تکریم نفس خویش بپردازد و به توصیۀ امام علی(علیه السلام) آن را به بهایی جز بهشت نفروشد (سید رضی، 1417: حکمت 456). باور و احساس خودارزشمندی به انسان اجازۀ حقیر و پست کردن خویش را نمی دهد. از این طریق انسان در سدد حفظ عزّت خود برمی آید. درواقع مقصود از عزّت نفس، حالت نفوذ ناپذیری است که مانع مغلوب شدن است (جوادی آملی، 1385: 369). افزایش عزت نفس احیا کنندۀ احساس توانمندی و ارزشمندی در انسان ها و جزئی از سلامت روان است (بیابنگرد، 1384: 64).

باید توجه داشت هر جا عزّت نفس به جایی کشیده شود که باعث شود انسان حقی را زیر پا بگذارد و یا از پذیرش حق امتناع ورزد، در ورطه ی تکبّر سقوط کرده است زیرا تکبّر یعنی این که انسان از روی عناد و سرکشی از قبول حقیقت امتناع ورزد (انیس و همکاران، 1350: 773) از این رو می توان نتیجه گرفت انسان عزّت مند خود را از نظر شرافت انسانی بزرگ می داند اما به دیگران هم احترام می گذارد در صورتی که فرد متکبّر خود را برتر از دیگران می داند.

در کلام معصومان(علیه السلام) عزّت محدود نبوده و تعریف واحد و مشخصی از عزّت نشده است بلکه در همۀ ابعاد زندگی اعم از فردی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی حفظ حرمت و عدم نفوذناپذیری به عنوان یک اصل مورد توجه قرار گرفته است که به بعد سیاسی آن اشاره خواهیم کرد.

3-1- عزّت در سیاست

سیاست در لغت به معنی پاس داشتن ملک، نگهداری، حراست، حکم راندن بر

ص: 54

رعیّت، ریاست، داوری (دهخدا، 1377: 1071) اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور، درایت، خردمندی (عمید،، 1371: 2، 467)، عهده دار شدن امور مردم و رسیدگی به آنان (ابن منظور، 1414: 6 ،108) است. در حقیقت سیاست به معنی این است که فردی جامعه را به نحوی هدایت کند که صلاح جامعه است یعنی همان صراط مستقیم که ما در سورۀ حمد آن را از خداوند می خواهیم. این سیاست مخصوص اولیاء و انبیاست آن ها مردم را حرکت می دهند در جهتی که به صلاح دنیا و آخرت مردم است (موسوی خمینی، 1379: 192 و 193).از آنجا که عزّت به مفهوم نفودناپذری است لذا بالاصاله از آن خداوند و بالافاضه از آن اهل ایمان است (منافقون: 8) و هر که خواهان عزّت باشد باید آن را از خداوند بخواهد (فاطر: 10) امام علی(علیه السلام) نیز در تبیین این حقیقت، هر عزّتی که از خداوند نباشد را ذلت دانسته اند (مجلسی، 1404: 78، 10). به عبارتی انسان عزّتمند در عرصۀ سیاسی فردی نفوذناپذیر است که مقهور شرایط زمان و مکان نمی شود و جامعه و شرایط مکان و زمان را مقهور خویش می سازد. رویکرد انسان عزّت مدار در روابط سیاسی عزّت و کرامت برای دیگر افراد جامعه بوجود می آورد (بدیعیان و همکاران،1390: 13) و در حقیقت جامعه را در جهتی که به صلاح آنان است هدایت می کند.

در روایات اسلامی مؤمنان به صراحت از اینکه خود را در مقابل دیگران به ذلت بکشانند نهی شده اند (مجلسی، 1404: 64، 72) و در روایاتی اطاعت از خداوند و ترک گناه (سید رضی، 1417: نامه 53؛ تمیمی آمدی، 1420: 692؛ کلینی، 1367ق: 5، 64، ح 5؛ حر عاملی، 1414: 3، 202)، فضائل اخلاقی (خوانساری، 1336: 1، 152، ح572؛ مجلسی، 1404: 15، 211)، استقلال و خودباوری با قطع امید کردن از مردم (کلینی، 1367ق: 2، و 148و 148؛ حرانی، 1382: 89؛ مجلسی، 1404: 72، 109، ح 12) و عدم پذیرش سرپرستی و دوستی کافران و مشرکان (حرانی، 1382: 215؛ شوشتری، 1409: 11، 601؛ آل عمران: 28؛ نساء: 139) از مؤلفه های حفظ عزّت در زندگی قلمداد شده است که در سیرۀ سیاسی نیز کاربرد دارد.

ص: 55

2- شخصیت سیاسی امام حسین(علیه السلام) و معاویه

معاویه شخصیّت سیاسی منفور و سیاه تاریخ اسلام است که در زمان حکومت خود بر حرکت جامعۀ اسلامی تأثیرگذار (از جهت منفی) بوده است. معاویه در نیرنگ و فریب افکار عمومی روش های خاصّی داشت که خود پایه گذار آن ها در جهان اسلام بود. برخلاف معاویه، امام حسین(علیه السلام) شخصیت معنوی و سیاسی بزرگ آن روز دنیای اسلام بود که التزام به اخلاق را جزء لاینفک سیاست می دانست. حفظ عزّت و رویارویی سیاسی با شخصیّت پیچیده ای چون معاویه نیازمند بینش و فراست خاصی است. برای دستیابی به شخصیّت سیاسی امام حسین(علیه السلام) ابتدا باید شخصیّت سیاسی معاویه مورد بررسی قرار بگیرد تا مؤلفه های سیاست عزّت مدارانۀ امام در برابر معاویه تبیین شود.

1-2- شخصیّت سیاسی معاویه

شخصیّت و سیاست معاویه به حدّی از اخلاق و دیانت فاصله داشت که معدود اندیشمندانی همچون ابن خلدون به دفاع و تطهیر او پرداخته اند (1366: 1، 370). معاویه معاصر با سه امام بوده است. شخصیت سیاسی او از زمان امام علی(علیه السلام) بروز پیدا کرد. آنچه از محتوای نامه های امام علی(علیه السلام) خطاب به معاویه می توان برداشت نمود این است که از مشکلات اساسی معاویه، دنیا پرستی اوست (بشیر و جانیپور، 1388: 11) در حقیقت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) ریشۀ کلیّۀ مشکلات معاویه را عدم اعتقاد صحیح و ایمان واقعی وی به خداوند و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می داند (همان، ص23).

معاویه که قدرت را اصیل و هدف غایی خود می دید، به حکومت به عنوان ابزاری برای تربیت جامعه می نگریست. در نگاه معاویه قدرت به عنوان یک ابزار در خدمت به دين و مكتب اسلام نیست، بلکه در خدمت به شخص خلیفه و منافع اوست (عمرانی، 1390: 40). قدرت طلبی معاویه باعث شد نظرات و تفاسیر شخصی به عنوان حقایق دینی برای مردم بیان شود همچنین به تحریف و جعل احادیث فضائل علی(علیه السلام) و فضیلت سازی برای خلفا و خود می پرداخت و سب و لعن امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر منابر دستور حکومتی وی بود (مفید،1384: 173). به عبارتی معاویه با تحریف دین سعی در مهار مردم و حفظ

ص: 56

حکومت خود داشت، مردم شام را به نحو خاصی تربیت کرده بود که آن ها تنها با اسلام سفیانی، اسلامی که فقط منفعت جویی شخصی و اغراض فردی را ملاحظه می کرد و برای رسیدن به آن هر چیزی را حلال می نمود، آشنا بودند (عاملی، 1371: 13).

وی در اقدامی سازمان دهی شده به تحریف و جعل احادیثی در خصوص شخصیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) پرداخت که این روایات علاوه بر بی اعتبار کردن شخصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در حد یک انسان معمولی، بخش عظیمی از اسلام راستین را نیز از اعتبار ساقط کرد. (عسکری، 1387: 193-202) گرچه معاویه اسلام را تحریف کرده بود اما ظواهر اسلام را نسبتا حفظ می نمود و با سیاست های عوام فریبانه به حکومت خود رنگ شرعی و اسلامی داده بود (پیشوایی، 1387: ص125).

خصومت معاویه نسبت به امام علی(علیه السلام) به حدی بود که کارگزاران خود در شهرها را ملزم کرده بود دربارۀ هر کس اثبات شود که شیعه است و یا خاندان امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) را دوست دارد مجازات هایی چون شکنجه، غارت اموال، ویران کردن خانه اش، قطع مقرری از بیت المال اعمال کنند (ابن ابى الحديد، 1337: 11، 45) اين فشار و اختناق پس از شهادت امام حسن(علیه السلام) توسط معاويه - يعنى در ده سال امامت امام حسين(علیه السلام)- شدت چشم گيرى يافت. (همان، 43-46)

در واقع شخصیّت سیاسی معاویه مبتنی بر نظریۀ ماکیاول است. او از نظریه پردازانی است که به صراحت از لزوم استفاده از خشونت و ستمگری در سیاست یاد می کند و به سیاستمداران توصیه می کند که در صحنۀ سیاست چندان پی فضیلت و اخلاق نباشد وگرنه عرصه را می بازند. (اسلامی،1383: 141) سیاست در مکتب معاویه عبارت بود از تشخیص هدف و به دست آوردن آن از هر راه ممکن، او بنیان گذار چنین نگرشی به سیاست در تاریخ اسلام است. معاویه بر این پایه و با تکیه بر شعار اَلمُلکُ عَقیم (سیاست نازاست) بر چنگ انداختن به قدرت و حراست از قدرت به دست آمده، حاضر بود دست به هر کاری بزند و هر نوع ابزاری را به کار گیرد (محمّدی ری شهری، 1379: 26 و 25).

امام حسین(علیه السلام) ده سال در دوران حکومت فاسد معاویه زندگی کرد. با توجه به چنان

ص: 57

شخصیّت پیچیده و نیرنگ بازی چون معاویه، امام می بایست سیاست و منش خاصی که مبتنی بر اخلاق الهی باشد در پیش می گرفتند تا فرصت طلبی معاویه نتواند از آن به نفع خود استفاده کند.

2-2- شخصیّت سیاسی امام حسین(علیه السلام)

از دیدگاه اسلام سیاست از اخلاق بیرون نیست بلکه توأم و همراه با اخلاق است. رفتارهای سیاسی مانند سایر رفتارهای اختیاری انسان به عنوان اخلاق وی مورد ارزش گذاری قرار می گیرند. هدف رفتارها و تصمیم های سیاسی در راستای هدف اخلاق بوده و چیزی خارج از آن نیست و معیارهای اخلاقی در همه جا و برای همۀ افراد یکسان است. (شریفی، 1389: 92).

اصول اخلاقی حاکم بر منش و شخصیّت سیاسی امام حسین(علیه السلام)؛ صداقت، حفظ کرامت و حقوق انسان ها، وفای به عهد، عدم فریب، نفی خشونت و خونریزی و عزت نفس است. (شفیعی قهفرخی، 1378). در نظر برخی پژوهشگران کلید شخصیّت امام حسین(علیه السلام) حماسه، عظمت، صلابت، شدت، ایستادگی و حق پرستی است (مطهری، 1384: 36) لذا در شخصیّت سیاسی امام حسین(علیه السلام) اخلاق و سیاست دو رکن جدایی ناپذیرند.

با توصیفاتی که از شخصیّت سیاسی معاویه به عمل آمد روشن است مقابله با او درایت هوشمندانه ای می طلبد چرا که چنین فرد فرصت طلبی از هر کلام و اقدامی به نفع مقاصد خود بهره می گرفت و در راه رسیدن به اهدافش از هیچ کاری ابایی نداشت. با تأمل در سیرۀ سیاسی امام حسین(علیه السلام) در برابر معاویه به مبارزه ای همه جانبه و در عین حال خاموش پی می بریم. شخصیّت سیاسی امام حسین(علیه السلام) در مواجهه با معاویه به نحوی بود که او کمترین استفاده ای از آن نبرد و در عین حال به نحوی بود که مردم در درک حقیقت حکومت معاویه به بلوغ فکری برسند و از غفلت بیدار شوند.

گرچه گزارش های تاریخی و روایات منقول از امام حسین(علیه السلام) در دوران معاویه بسیار اندک است اما امام هرگز عزلت نشینی و سکوت را برنگزید، بلکه با در پیش گرفتن صبری

ص: 58

سازنده در جایی که فرصت را مناسب می یافت علاوه بر تعلیم و تربیت مردمان، بدون هیچ ابایی به بیان حقایقی از ماهیّت حکومت امویان می پرداخت (کشی، 1348، 49 - 51؛ اربلی، 1401: 2, 206 و...).

علاوه بر شخصیّت سیاسی معاویه، شرایط زمانه و میزان فهم مردمان، یکی دیگر از دلایل برگزیدن چنین روشی از سوی امام حسین(علیه السلام)، موقعیت ایشان در حکومت معاویه بود. امام حسین(علیه السلام) برخلاف امام حسن(علیه السلام)، در جایگاه حاکم و خلیفۀ مسلمانان نبود. گرچه ایشان امام برحق مسلمین بود و طبق گزارشات تاریخی پس از امام مجتبی(علیه السلام) همۀ مردم بی درنگ با او بیعت کرده بودند (اربلی، 1401: 178؛ ابن بابویه، 1377: 209) اما این بیعت برای برقراری حکومت سیاسی نبود و ایشان در آن دوران همچون دیگر مردمان در حکومت سهم داشت و با شرایط آن روز جامعه، وظیفۀ قیام و سرکوبی بر عهدۀ ایشان نبود و مقابلۀ سیاسی امام حسین (علیه السلام) با معاویه از سر وظیفۀ ایمانی بود.

3- جلوه های عزّت در شخصیّت سیاسی امام حسین(علیه السلام)

چنان که گذشت، معاویه با آغاز امامت امام حسین (علیه السلام) بر اختناق جامعه و آزار شیعیان شدت بیشتری بخشید به همین دلیل گزارشات تاریخی و روایات اندکی از امام حسین (علیه السلام) در دوران معاویه به ثبت رسیده است. اما با وجود اندک بودن متون، می توان سیاست عزّت مدارانۀ امام در برابر معاویه را ملاحظه کرد.

1-3- ظلم ستیزی و طاغوت ستیزی

همانطور که بیان شد، یکی از مؤلفه های سیاست عزّت مدارانه، نپذیرفتن سلطۀ دیگران مخصوصا کافران و ظالمان است. امام حسین(علیه السلام) هرگز سلطۀ طاغوتی چون معاویه را نپذیرفت و این مهم را با عدم بیعت با معاویه و جانشینش یزید، افشای حقایق تلخی از حکومت وی و... نشان داد.

1-1-3- عدم بیعت

بیعت با خلیفۀ ستمگر پذیرش ظلم و ستم و مشروعیّت دادن به نحوۀ حکومت داری وی است. امام حسین(علیه السلام) در سیاست عزّت مدارانۀ خود در برابر معاویه هرگز با او بیعت

ص: 59

ننمودند بطوری که در طول ده سال حکومت معاویه، بیعت امام حسین(علیه السلام) با معاویه و همچنین درخواستی از سوی معاویه مبنی بر بیعت گرفتن از امام در هیچ یک از کتب تاریخی گزارش نشده است. کما اینکه معاویه به امام حسن(علیه السلام) نیز درخواست بیعت نکرد، شاید دلیل اصلی آن، اطمینان معاویه از امتناع امام حسن و امام حسین(علیه السلام) در بیعت با خود بود. ضمن اینکه در مفاد صلح امام حسن(علیه السلام) واگذاری خلافت پس از مرگ معاویه به امام حسین(علیه السلام) ذکر شده است (ابن بابویه، 1380: 1، 216؛ بلاذری،1417: 3، 47) و از آنجا که معاویه یقین داشت امام حسین(علیه السلام) عهد شکن نیست درخواستی برای گرفتن بیعت از ایشان ننمود.

نپذیرفتن طاغوت و ظلم ستیزی امام حسین(علیه السلام) به اینجا ختم نشد. معاویه در اواخر عمر خویش یزید را به جانشینی معرفی کرد که بلافاصله با واکنش تند امام(علیه السلام) مواجه شد (كشى، 1348: 94؛ اربلی، 1401: 2, 206) ایشان معاویه را به خاطر شکستن پیمان صلح و تعیین یزید به عنوان جانشین و فریب افراد از این طریق مورد نکوهش قرار دادند (کشی، 1348، 49 - 51).

معاويه هم در بيعت گرفتن براى يزيد، به او اصرارى نكرد و امام(علیه السلام) همچنين بود تا معاويه درگذشت. پس از مرگ معاویه و هنگامی که ولید قصد بیعت گرفتن از ایشان برای یزید را داشت، فرمودند:

«زیر بار بردگی و ذلّت نخواهم رفت.» (گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، 1386: 315)امام حسین(علیه السلام) بیعت با طاغوت ستمگری چون یزید را مغایر با عزّت و تن دادن به ذلّت دانسته اند. از این گفتۀ حضرت بدون در نظر گرفتن مستندات تاریخی می توان نتیجه گرفت؛ امام حسین(علیه السلام) هرگز با معاویه نیز بیعت ننموده اند و با بیعت با او تن به بردگی و ذلّت نداده اند.

2-1-3- افشاگری از فساد دستگاه معاویه

یکی از تدابیر معاویه این بود که مردم شام را از شناسائی بزرگان اسلام که در خارج شام می زیستند، باز می داشت. این روش، ابزاری بود برای بی خبر نگاه داشتن مردم و فریفتن آن ها. (آل یاسین، 1348: 349 و 348) علاوه بر آن شیعیان و دوست داران امام علی(علیه السلام)

ص: 60

را مورد آزار و شکنجه های فراوان قرار می داد (ابن ابى الحديد، 1337: 11، 45) اين فشار و اختناق در ده سال امامت امام حسين(علیه السلام) افزايش چشم گيرى يافت. (همان، ص43 -46) امام حسین(علیه السلام) در راستای بر هم زدن حیله های معاویه و بازگرداندن عزّت به جامعۀ اسلامی به افشاگری از فساد و تباهی حکومت معاویه و انتقاد از فریبکاری و دروغ گویی وی و اطرافیانش می پرداخت (طبرسی، 1352: 167).

در زمانی که فشار و اختناق حکومت معاویه بر شیعیان شدت گرفته بود امام حسین(علیه السلام) به حج مشرف شده و از صحابه، تابعین، بزرگان آن روز جامعۀ اسلامی و عموم بنی هاشم خواست که در چادر او واقع در منی اجتماع کنند. بالغ بر هفتصد تن از تابعین و دویست نفر از صحابه نزد آن حضرت گرد آمدند. امام حسین(علیه السلام) این چنین کلام خویش را آغاز نمود:

«دیدید که این مرد زورگو و ستمگر با ما و شیعیان ما چه کرد؟ من مطالبی را با شما در میان می گذارم. اگر درست بود تصدیق و اگر دروغ بود تکذیب کنید. سخنان مرا بشنوید و گفتارم را بنویسید و وقتی به شهرها و میان قبائل خود بازگشتید با افراد مورد اعتماد و اطمینان در میان بگذارید و آنان را به رهبری ما دعوت کنید زیرا می ترسم این موضوع به دست فراموشی سپرده شود و حق نابود و مغلوب گردد.» (هلالی، 1375: 206؛ طبرسی، 1352: 161)

سپس امام(علیه السلام) فضیلت ها و سوابق درخشان پدرش امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و خاندان امامت را برشمرد و بدعت ها و جنایات و اعمال ضد اسلامی معاویه را تشریح کرد (همان) و بدین وسیله حرکت بزرگ تبلیغی بر ضد حکومت معاویه پدید آورد تا جامعۀ اسلامی متوجه ذلّتی که معاویه آن ها را در آن گرفتار نموده بود، بشوند و دست از حمایت این طاغوت ستمگر بردارند.

3-1-3- توقیف اموال غصب شدۀ بیت المال

در مقابل سخت گيرى ها و فشارهاى اقتصادى و سياسى كه بر شيعيان و پيروان خاندان علوى وارد مى شد، معاويه به كارگزاران و وابستگان خويش و همۀ كسانى كه در به قدرت رسيدن او نقش داشتند، بخشش هاى بدون حساب از بيت المال مى كرد تا جايى

ص: 61

كه او را پرخرج ترين خليفه دانسته اند. (ابن ابىالحديد، 1337: 11، 43 - 46) مال اندوزی و علاقه به استفادۀ شخصی از بیت المال از ویژگی های برجستۀ معاویه است و به تعبیری معاویه سد محکمی از قدرت و ثروت را بر گرد خود به وجود آورد و با استفاده از بیت المال مسلمین افراد را می خرید (جرداق، 1376: 5، 33).

در آن زمان کاروانی از یمن که حامل مقداری از بیت المال بود از طریق مدینه رهسپار دمشق شد. امام حسین(علیه السلام) با اطلاع از این موضوع آن را ضبط کرد و در میان مستمندان بنی هاشم و دیگران تقسیم نمود و نامه ای بدین شرح به معاویه نوشت:

«کاروانی از یمن از اینجا عبور می کرد که حامل اموال و پارچه ها و عطریاتی برای تو بود تا آن ها را به خزانۀ دمشق سرازیر کنی و به خویشانت که تاکنون شکم ها و جیب های خود را از بیت المال پر کرده اند ببخشی. من آن ها را ضبط کردم. و السلام.» (پیشوایی، 1387: 161)

بی شک امام حسین(علیه السلام) آن اموال را به مصارف شخصی نرساندند بلکه این اقدام امام حسین(علیه السلام) یک حرکت آشکار در جهت نامشروع معرفی کردن حکومت معاویه و مخالفت صریح با او بود و هیچ کس جز ایشان جرأت چنین کاری را نداشت.

4-1-3- معرفی شخصیّت و فضائل امام علی (علیه السلام)

سب و لعن امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بر منابر دستور حکومتی معاویه بود (مفید،1384: 173) او برای مخدوش کردن و شکستن شأن امام علی (علیه السلام) دست به این کار زده و حتی خود را امیرالمؤمنین نامیده بود. در مقابل این ظلم، امام حسین (علیه السلام) در سخنان ارزنده ای به شأن امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نزد خداوند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ایمان، حقانیّت، آخرت گرایی، شجاعت و ساده زیستی حضرت (علیه السلام) اشاره نموده اند (دشتی، 1391: 27-33). امام حسین (علیه السلام) در دفاع از حقانیّت پدر بزرگوارشان، ولایت ایشان را معیار قبولی اعمال دانسته و فرموده اند:

«کسی که زاهد و عابد است اما فضیلت امام علی (علیه السلام) بر دیگر انسان ها پس از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را باور ندارد، انکار ولایت در وجودش چون شعلۀ آتشی در روز طوفانی است و دیگر اعمالش هر چند فراوان باشد چونان علف های خشک

ص: 62

بیابان است که شعلۀ آتش در انان زبانه کشد و همه را بسوزاند.» (همان، 31)

امام حسین (علیه السلام) در کلامی اختصاصی بودن لقب امیرالمؤمنین برای امام علی (علیه السلام) را اثبات نمودند. ایشان به این حقیقت که این لقب از سوی خداوند برای امام علی (علیه السلام) تعیین شده اشاره کرده و فرموده اند:

«پروردگار بزرگ روزی جبرئیل را بسوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاد و از او خواست در دوران زندگانی خود به ولایت و رهبری علی (علیه السلام) شهادت دهد و با لقب امیرالمؤمنین او را بخواند» (همان، 32 و 33)امام حسین (علیه السلام) این چنین به ظلم ستیزی با معاویه در خصوص بی حرمتی به امیرالمؤمنین (علیه السلام) پرداختند تا مردم را از دسیسۀ معاویه آگاه کنند.

5-1-3- باز پس گرفتن اموال خویش از معاویه

در شهر مدینه زمین مرغوبی متعلّق به امام حسین (علیه السلام) بود. معاویه در آن طمع کرد و دستور داد عوامل او در مدینه آن را تصاحب کنند. امام (علیه السلام) با معاویه ملاقات کرد و قاطعانه به او گفت:

«معاویه، یکی از سه راه را انتخاب کن، یا زمین را از من خریداری کن و قیمت عادلانه آن را بمن برگردان یا زمین را به من برگردان یا ابن زبیر و ابن عمر را دستور ده که قضاوت کنند وگرنه هم پیمانان خود را فرامی خوانم و با شمشیر زمین را از تو خواهم گرفت.» (مجلسی، 1404: 44، 205)

در روزگاری که ولید بن عتبه از سوی معاویه فرماندار مدینه بود می خواست اموالی که به حضرت اباعبدالله (علیه السلام) تعلق داشت را با زور تصاحب کند. امام حسین (علیه السلام) قاطعانه پیام داد:

« به خدا سوگند یا حق مرا می دهی یا شمشیر را برداشته در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بپا می خیزم و آنان که با من هم سوگند و هم پیمان هستند را به قیام دعوت می کنم.»

وقتی دیگر بزرگان پیام امام را شنیدند با حسین (علیه السلام) اعلام هم پیمانی کردند، فرماندار

ص: 63

مدینه موقعیت خود را در خطر دید و اموال امام (علیه السلام) را پس داد. (همان) بنابراین ایشان اجازۀ تجاوز به اموال و حریم شخصی خویش را نمی داد و قاطعانه با او برخورد می کرد تا عزّت و استقلال خویش را حفظ نماید.

2-3- استقلال و عدم وابستگی به غیر

از مؤلفه های دیگر سیاست عزّت مدارانه، حفظ استقلال و عدم وابستگی به غیر است زیرا در غیر این صورت تحت سلطۀ دیگری قرار خواهیم گرفت و مجبور به اطاعت می شویم. امام حسین(علیه السلام) به معاویه اجازه نداد ذرّه ای استقلال ایشان را خدشه دار کند تا مبادا از این طریق عزّت امام از بین برود و معاویه ایشان را تحت کنترل خود درآورد.

1-2-3- عدم پذیرش خویشاوندی با معاویه

یکی از اقدامات معاویه در راستای تطهیر شخصیّت سیاسی خود طرح خویشاوندی با امام حسین(علیه السلام) بود. او با دغل کاری که داشت می توانست از پیوند خویشاوندی با امام حسین(علیه السلام) به خود و حکومتش مشروعیّت داده و امام(علیه السلام) را وابسته به حکومت معرفی کند. اما امام(علیه السلام) با هوشیاری پیش از سوء استفادۀ معاویه از این فرصت، نقشۀ او را بر هم زد.معاویه دختر حضرت زینب(علیها السلام) و عبدالله بن جعفر را در ازای پرداخت دیون عبدالله خواستگاری کرد. عبدالله اختیار را به امام حسین(علیه السلام) داد و امر ازدواج دخترش را به ایشان سپرد، دختر نیز چنین کرد. وقتی معاویه شنید که اختیاردار دختر عبدالله، امام حسین(علیه السلام) شده است به مروان پیغام داد تا مجلسی فراهم کند و به نزد امام برود و رضایت را از ایشان بگیرد. مروان مردم را گرد آورد و دف و شیرینی حاضر کرد و از امام حسین(علیه السلام) خواست که طبق نظر معاویه به این ازدواج رضایت بدهد. پیش از این مجلس امام خواهرزاده اش را به نکاح جوانی از بنی هاشم در آورده بود و در این مجلس اعلام نمود. مروان خواست مردم را بفریبد و امام را نیرنگ باز معرفی کند که در خفا خواهرزاده اش را به عقد دیگری در آورده است اما امام حسین(علیه السلام) به مروان مواردی از عملکرد معاویه را یادآور شد تا برای همه اثبات شود که این معاویه است که دروغ گو و فریبکار است و پیش از این با فریبکاری به

ص: 64

مقاصد خود رسیده است. ایشان علاوه بر پرداخت دیون عبدالله، هزینۀ آغاز زندگی خواهرزاده اش را نیز تقبل کرد (مجلسی، 1404: 44، 207) امام حسین(علیه السلام) با بر هم زدن نقشۀ کثیف معاویه، استقلال خود و خاندانش را حفظ نمود.

2-2-3- امتناع از معامله با معاویه

امام حسین(علیه السلام) بنا به وصیت پدر بزرگوارشان، پس از امام حسن(علیه السلام) نظارت و زعامت بر موقوفات امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) که زمین کشاورزی، باغ و چاه های زیادی بود را بر عهده داشتند (مفید، 1346: 311) معاویه از این فرصت استفاده نمود و می خواست با نیرنگی دیگر امام را وام دار و وابسته به خود کند تا عزّت ایشان خدشه دار شود. به همین منظور به امام حسین(علیه السلام) پیشنهاد خرید یکی از چاه هایی که امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) وقف فقرای مدینه نموده بود، کرد. اما امام(علیه السلام) با اینکه در مضیقه بودند حاضر به استفادۀ شخصی و نامشروع از اموال وقفی پدر بزرگوارشان نشدند و چاه را نفروختند (گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، 1386: 285) در حقیقت عزّت نفس و ذلّت ناپذیری امام حسین(علیه السلام) بود که ایشان را از فروش چاه وقفی به معاویه بازداشت.

3-2-3- تبیین جایگاه امامت

معاویه در آن روزگار در برابر امامت قد علم کند و مردم در دینداری نیز او را شاخص و معیار بدانند. در همین راستا احادیثی در فضائل خود جعل نمود و در ظاهر به کردارش رنگ شرعی داده بود. (عاملی، 1371: 13) در مقابل، امام حسین (علیه السلام) در هر فرصتی به اثبات و جایگاه امامت، نام و تعداد امامان(علیه السلام) اشاره می نمود تا مردم بدانند جایگاه امامت با نرسیدن به خلافت و حکومت دچار تزلزل نمی شود و امام مسئولیتی الهی دارد که وابسته به خلافت نیست. همچنانکه در پاسخ به سؤال کسی که راه شناخت خداوند را پرسید، فرمودند:«شناخت خداوند به این است که مردم هر زمان رهبر خود را بشناسند، امامی که اطاعت او واجب است. تا بوسیلۀ رهبر خدا را بشناسند.» (دشتی، 1391: 24)

ایشان در سخنانی به صراحت به نام و تعداد امامان معصوم (علیه السلام) اشاره می فرمایند:

ص: 65

« از پدرم علی (علیه السلام) معنای عترت در حدیث ثقلین سؤال شد، ایشان پاسخ دادند: هدف از عترت؛ من و حسن و حسین و نه امام از فرزندان حسین می باشند که نهمین آنان، مهدی و قائم امامان (علیه السلام) می باشد آنان از قرآن و قرآن از آنان جدا نمی شود تا در کنار حوض کوثر بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شوند.» (همان، 26)

امام (علیه السلام) در احادیثی دیگر به نقل از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به اثبات امامت، تعداد و نام آنان اشاره می فرمایند (همان، 24-26 و 33-39) که در آن زمان علاوه بر اینکه رسالت خویش به عنوان امام امّت را به انجام رسانده اند، باعث شدند نیرنگ معاویه در نشان دادن سرکوبی و شکست امام حسین (علیه السلام) در نرسیدن به خلافت، رنگ ببازد.

3-3- حفظ و پایبندی به هنجارهای اخلاقی

آخرین مؤلفۀ سیاست عزّت مدارنه، حفظ و پایبندی به اصول و هنجارهای اخلاقی است. برخلاف عده ای که سیاست را از اخلاق جدا می دانند، اسلام قائل به یگانگی اخلاق و سیاست است و آن را جزء شوون یک فرد مسلمان می داند. بی شک امام حسین(علیه السلام) الگوی تمام نمای اخلاق مداری در سیاست است اما با توجه به اندک بودن گزارش های تاریخی از سلوک ایشان با معاویه تنها برخی از آن اصول را بر می شمریم.

1-3-3- عدم پیمان شکنی

به عقیدۀ برخی پژوهشگران وفای به پیمان نامۀ صلح امام حسن(علیه السلام) یکی از موانع قیام امام حسین(علیه السلام) در روزگار معاویه بود (رنجبر، 1381: 70 و 71). برخی دیگر نیز با استناد به نقض پیمان صلح از سوی معاویه، شرایط جامعه را عامل عدم قیام ایشان می دانند (فروغی ابری، 1380: 10-15؛ پیشوایی، 1387: 148 و 149).

تاريخ گواهى مى دهد كه معاويه نه تنها به هيچ كدام از مواد پيمان نامه عمل نكرد، بلكه خود به نقض پیمان صلح بلافاصله پش از انعقاد آن اذعان کرده بود (ابوالفرج اصفهانى، 1386: 77؛ مفید، 1417: 2، 14) بنابراين، پيمان صلح عملاً از طرف معاويه از اعتبار افتاده بود و لازم الوفاء نبود، اما مطلبی که پژوهشگران به آن کمتر توجه کرده اند عدم آگاهی مردم نسبت به نقض پیمان توسط معاویه بود. محقیقنی که دلیل عدم قیام امام

ص: 66

حسین(علیه السلام) در روزگار معاویه را بی ارتباط با پیمان نامه صلح می دانند معتقدند تنها به این دلیل که معاویه می توانست از این فرصت استفاده کند و آن را دستاویزتبلیغاتی خود قرار بدهد که امام(علیه السلام) پیمان صلح را زیر پا گذاشته است (فروغی ابری، 1380: 10-15؛ پیشوایی، 1387: 148 و 149) ایشان اقدام به قیام مسلحانه نکردند. اما این موضوع تنها زمانی می تواند دستاویز معاویه قرار بگیرد که مردم در خفقان و بی خبری از اقدامات حکومتی قرار داشته باشند. امام حسن(علیه السلام) برای حفظ عزّت و صلاحدید جامعۀ اسلامی پیمان صلح با معاویه مرقوم کردند که مفاد آن گواه این حقیقت است. چنانکه فرموده اند:

«تا معاویه زنده است قرارداد صلحی بین ما وجود دارد گرچه خوشایند من نیست اما آنگاه که بمیرد تجدید نظر می کنیم.» (دشتی، 1391: 40)

امام حسین(علیه السلام) نیز تا وقتی که مردم از نقض آن توسط معاویه آگاه نشده بودند، نمی توانستند اقدامی خلاف معاهده انجام دهند، زیرا معاویه در میان مردم برای خود وجاهت شرعی داشت، بنابراین امام حسین(علیه السلام) نمی توانست ذلّت نقض معاهده را به جان بخرد و علیه معاویه، خلاف آنچه در پیمان نامه ذکر شده اقدامی نماید.

2-3-3- نفی خشونت از جامعه

با اقدامات ظالمانۀ معاویه در هیچ یک از گزارش های تاریخی، اقدامی از سوی امام حسین(علیه السلام) مبنی بر برهم زدن نظم و آرامش جامعه و شوراندن کارگزاران علیه حکومت ذکر نشده است، در صورتی که معاویه برای استحکام بخشیدن به قدرتی که در نگاهش اصیل بود به تحریک عاملان خویش بر ضد همدیگر می پرداخت، تا مبادا قدرتشان آنقدر زیاد شود که برای قدرت مرکزی مشکلی ایجاد کنند. نمونه ی عینی این تحریکات، تحریک مروان، سعید بن عاص، عمروبن عاص و مغیرۀ بن شعبه بر ضد همدیگر بوده است (عمرانی، 1390: 60).

امام حسین(علیه السلام) معاویه را از به کارگیری خشونت نهی کرده و او را مورد سرزنش قرار می داد (کشی، 1348، صص49-51) امام حسین (علیه السلام) علی رغم وصیّت امام حسن(علیه السلام) از دفن ایشان در کنار جدّ بزرگوارشان چشم پوشی کردند تا «به اندازه ی حجامتی هم خونی ریخته نشود» (طبری، بی تا، ص61) و پیوسته می کوشیدند تا از وقوع فتنه ی فراگیر در جامعه

ص: 67

جلوگیری کنند (گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، 1386: 304).

اصول اخلاقی حاکم بر شخصیّت سیاسی امام حسین(علیه السلام) به حدی است که برای حفظ جان مسلمانان نه تنها اقدام به خشونت در جامعه نکردند بلکه معاویه را نیز از به کارگیری خشونت نهی نمودند.

4-3- 3- صبر

در زمان معاویه گاهی برخی شیعیان به امام حسین(علیه السلام) پیشنهاد قیام علیه معاویه می دادند. اما هر بار ایشان آنان را به صبر و پایداری تا زمانی که معاویه زنده است، دعوت می کردند (دينورى، 1364: 220-221) زیرا در آن زمان با سیاست کثیف معاویه و بی خبری مردم شرایطی به وجود آمده بود که افراد جامعه تمایلی به حرکت و انقلابی علیه ظلم و طاغوت معاویه نداشتند حتی قیام های دیگری چونحجربن عدى، كه در راستاى احقاق حقوق الهى و اهل بيت(علیه السلام) بود، بدون آن كه جامعه اسلامى واكنش قابل توجهى از خود نشان دهد سركوب شد، در حالى كه حجر مسلمانى پارسا و از شب زنده داران و روزه داران و بزرگان صحابه به شمار مى آمد. (دينورى، 1364: 224؛ ابن عبدالبر، 1380ق: 1، 391؛ جزری، 1385ق: 1، 461-462)

سیرۀ سیاسی امام حسین(علیه السلام) بیش از پیش مردم را با ماهیّت اصلی معاویه آشنا کرد. این صبر سازنده ی امام در مقابل معاویه، خود اتمام حجّتی برای مردم بود به طوری که بعد از بیست سال کوفه تغییر کرده بود. آنان قدرشناس امام علی(علیه السلام)، امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) شده بودند (مطهری، 1383: 86 و 87). كار شيعه در ده سال آخر حكومت معاويه، بزرگ و به شكل عجيبى در خاور دولت اسلامى و در جنوب بلاد غربى انتشار پيدا كرد. هنگام مرگ معاويه، بسيارى از مسلمانان، به ويژه مردم عراق، دشمنى بنى اميّه و دوستى اهل بيت(علیه السلام) را جزئى از دين و آيين خويش مى دانستند (حسین، 1363: 216).

نتیجه گیری

عزّت به معنی نفوذناپذیری و صلابت است. انسانی عزّت مند است که از کرامت نفس برخوردار باشد. در کلام معصومان(علیه السلام) عزّت محدود نبوده و تعریف واحد و مشخصی از

ص: 68

عزّت نشده است و در همۀ ابعاد زندگی، حفظ حرمت و عدم نفوذناپذیری به عنوان یک اصل مورد توجه قرار گرفته است. در نگاه ائمه(علیه السلام) تنها کسانی به عزّت در سیاست دست پیدا می کنند که در سایۀ اطاعت خداوند گام بردارند، به حفظ فضائل اخلاقی بکوشند و استقلال خود را در همۀ زمینه ها حفظ کنند.

در نگاه معاویه اخلاق جدای از سیاست بود او حکومت به عنوان ابزاری برای تربیت جامعه می نگریست و قدرت هدف غایی وی بود. معاویه در نیرنگ و فریب افکار عمومی روش های خاصی داشت که خود پایه گذار آن ها در جهان اسلام بود. برخلاف معاویه، امام حسین(علیه السلام) شخصیت معنوی و سیاسی بزرگ آن روز دنیای اسلام بود که التزام به اخلاق را جزء لاینفک سیاست می دانست. امام حسین(علیه السلام) با درایت هوشمندانه ای در مقابل معاویۀ فاسد و فرصت طلب، سیاست عزّت مدارانه ای در پیش گرفت و در این راستا به ظلم و طاغوت معاویه با عدم بیعت با او و ولیعهدش یزید، افشاگری از فساد دستگاه حکومتی وی و ... تن نداد. با نپذیرفتن پیشنهاد خویشاوندی و فروش اموال وقفی به معاویه سلطۀ او را نپذیرفت و استقلال خویش را حفظ نمود. ایشان به اصول و هنجارهای اخلاقی همچون عدم پیمان شکنی و نقض صلح امام حسن(علیه السلام)، صبر و نفی خشونت در جامعه پایبند بود.

ص: 69

منابع و مآخذ

- آل یاسین، رضی، صلح امام حسن(علیه السلام) (پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ)، سیّد علی خامنه ای، تهران، مؤسسه انتشارات آسیا، 1348،

- ابن ابی الحدید، عزالدین ابوحامد(1337)، شرح نهج البلاغه، چ1، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی نجفی.

- ابن بابویه، محمد بن علی. (1377). کمال الدین و تمام النعمه. محمد باقر کمره ای. تهران: کتابفروشی اسلامی.

- ابن بابویه، محمد بن علی. (1380). علل الشرایع. محمدجواد ذهنی تهرانی. قم: مؤمنین.

- ابن خلدون، عبدالرحمن. (1366). مقدمه، ترجمه محمدپروین گنابادی، چ5. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

- ابن فارس، احمد. (1366ق). معجم مقاییس اللغه. قاهره: دار احیاء الکتب العربیه.

- ابن عبدالبر قرطبی، یوسف بن عبدالله. (1380ق). الاستیعاب فی معرفه الاصحاب. تحقیق علی محمد بجاوی. قاهره: نهضه مصر.

- ابن منظور، محمد بن مکرم. (1414ق). لسان العرب. بیروت: دارالفکر.

- ابولفرج اصفهانی، علی بن حسین. (1386). مقاتل الطالبین. شرح و تحقیق احمد صقر. قم: الزهرا 3.

- انیس، ابراهیم و دیگران. (1350). معجم الوسیط. تهران: ناصر خسرو.

- بلاذری، احمد بن یحیی. (1417). انساب الاشراف. بیروت: دارالفکر، بیروت.

- بیابانگرد، اسماعیل. (1384). روش های افزایش عزت نفس در کودکان و نوجوانان، تهران: انجمن اولیا و مربیان.

- پیشوایی، مهدی. (1387). سیرۀ پیشوایان دینی. چ20. قم: موسسه امام صادق(علیه السلام).

- تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد (1420ق)، غررالحکم و دررالکلم، قم: اعلام الاسلامی.

ص: 70

- جرداق، جرج. (1376). امام علی(علیه السلام) صدای عدالت انسانی (علی و عصراو). ترجمه سید هادی خسرو شاهی، چ3. قم: خرم.

- جزری، ابن اثیر. (1385ق). الکامل فی التاریخ. بیروت: دارالصادر.

- جوادی آملی، عبدالله. (1385). توحید در قرآن. چ2. قم: اسراء.

- حرانی، حسین بن علی بن شعبه. (1382). تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله و سلم)، ترجمه صادق حسن زاده، قم: آل علی(علیه السلام).

- حر عاملی، محمد بن الحسن. (1414). وسائل الشیعه. چ2. قم: مؤسسۀ آل البیت (علیهم السلام).

- حسين، طه. (1363). على(علیه السلام) و فرزندانش. ترجمه احمد آرام. چ2. تهران: چاپخانه و انتشارات علمى.

- حسینی موسوی، نورالدین. (1458). فروق اللغات فی التمییز بین مفاد الکلمات. تهران: الثقافه الاسلامیه.

- خوانساری، جمال الدین محمد. (1336). شرح جمال الدین محمد خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم. تهران: دانشگاه تهران.

- دشتی، محمد. (1391). فرهنگ سخنان امام حسین(علیه السلام). چ4. تهران: بهشت جاوید.

- دهخدا، علی اکبر (1377)، لغتنامه، تهران: گلستان.

- دینوری، احمد بن داوود. (1364). اخبار الطوال. ترجمه محمود دامغانی. تهران: نی.

- راغب اصفهانی، ابالقاسم حسین بن محمد بن ابالفضل. (1404ق). المفردات فی غریب القرآن. چ2. بی جا: مطبعه خدمات چاپی.

- سبحانی نیا، محمدتقی. (1392). رفتار اخلاقی انسان با خود. قم: موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث.

- سید رضی. (1417). نهج البلاغه. تصحیح صبحی صالح. قم: موسسه دارالهجره.

- شوشتری، نورالله بن شریف الدین. (1409). احقاق الحق و ازهاق الباطل. قم: کتابخانۀ عمومی آیت الله مرعشی نجفی (ره).

- شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان. (1384). الارشاد فی معرفه حجج الله علی

ص: 71

العباد. قم: محبین.

- طباطبایی، سید محمد حسین. (1374). المیزان فی تفسیر القرآن. ترجمه سید محمد باقر موسوی. چ5. قم: انتشارات جامعه اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

- طبرسی، احمد بن علی. (1352). الاحتجاج. چ2. مشهد: مرتضی.

- عاملی، جعفرمرتضی. (1371). سیرۀ صحیح پیامبر بزرگ اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم). ترجمه حسین تاج آبادی. قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلام.

- علامه عسکری، مرتضی. (1387). نقش ائمه (علیه السلام) در احیای دین، چ2. تهران: اصول الدین (علامه عسکری).- عمرانی، سجاد (1390)، بررسی تطبیقی شاخص های حکمرانی در سیرۀ علوی و اموی(با تأکید بر معاویه)، کارشناسی ارشد، دانشگاه مجازی قرآن و حدیث، شهر ری.

- عمید، حسن (1371)، فرهنگ عمید، چ3، تهران، امیرکبیر.

- فروغی ابری، اصغر. (1380). «چرا امام حسین(علیه السلام) به روزگار معاویه قیام نکرد؟». مطالعات اسلامی. شماره53 و 54، صص 3 - 32.

- قریشی، سید علی اکبر. (1378). قاموس قرآن. تهران: دارالکتب الاسلامیه.

- کلینی، محمد بن یعقوب (1367ق)، الکافی. تهران: دارالکتب الاسلامیه.

- گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم. (1386). فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام). ترجمه علی مؤیدی. چ6. قم، معروف.

- مجلسی، محمد باقر. (1404). بحار الانوار. بیروت: موسسه الوفاء.

- محمّدی ری شهری، محمّد. (1379). سیاست نامۀ امام علی(علیه السلام). به کوشش مهدی مهریزی. قم: دارالحدیث.

- مطهری، مرتضی. (1386). تعلیم و تربیت در اسلام. چ57. تهران: صدرا.

- مطهری، مرتضی. (1383). سیری در سیرۀ ائمه اطهار (علیهم السلام). چ25. تهران: صدرا.

- مطهری، مرتضی. (1384). حماسۀ حسینی. چ46. تهران: صدرا.

- موسوی خمینی، روح الله. (1379). ولایت فقیه. چ9. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار

ص: 72

امام خمینی (ره).

- نراقی، محمد مهدی. (1386). جامع السعادات. چ7. قم: اسماعیلیان.

- هلالی، سلیم بن قیس. (1375). اسرار آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم). چ3. قم: الهادی.

- مقالات

- اسلامی، حسن. (1383). «نسبت اخلاق و سیاست؛ بررسی چهار نظریه». فصلنامه علوم سیاسی. شماره 26.

- بدیعیان، راضیه و ابراهیم میرشاه جعفری و محمد جواد لیاقت دار. (1390). «الگوی روابط انسانی عزت مدار با تأکید بر سیرۀ امام حسین(علیه السلام)». تربیت اسلامی. سال 6. شماره 13. صص 7-24.

- بشیر، حسن و محمد جانی پور. (1388). «شخصیت شناسی معاویه در کلام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)». دین و ارتباطات. سال 16، شماره اول و دوم. صص147-117.

- رنجبر، محسن. (1381). «مواضع امام حسين(علیه السلام) در برابر حكومت معاويه». معرفت. سال 11. شماره 52. صص 62-75.- رحیم پور، مهناز. (1388). «تبیین شخصیت قرآنی و عزتمند امام حسین(علیه السلام)». بینات. سال16، شماره 64. صص 26 - 37.

- شریفی، عنایت الله. (1389). «اخلاق سیاسی از منظر نهج البلاغه». رهیافت انقلاب اسلامی. سال چهارم. شماره 13. صص 87 - 104.

شفیعی قهفرخی، امید. (1387). «اخلاق و سیاست در سیره و سخن امام حسین(علیه السلام)». ره آورد سیاسی، سال هفتم. شماره 19. صص 113-130.

ص: 73

ص: 74

علل انحراف امّت اسلامی در مستندات قیام عاشورا

دکتر نصرت نیل ساز - مرجان شیری محمدآبادی

دکتر نصرت نیل ساز، استادیار دانشگاه تربیت مدرس(1)

مرجان شیری محمدآبادی، کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث(2)

چکیده

امّت اسلامی بعد از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، هر روز بیش از پیش از ارزش های اسلامی فاصله می گرفت و به دوران جاهلی برمی گشت، تا جایی که به کشتار شجره ی طیّبه و ثقل اصغر، هتک حرمت و به اسارت گرفتن اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دست زد. این مقال در صدد است با بررسی خطبه ها و احتجاجات امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت شان، در قیام عاشورا و توجه به قرآن و احادیث نبوی، به مهمّ ترین علل انحراف جامعه اسلامی دست یابد. گرد آوری اطلاعات به روش کتابخانه ای صورت گرفته و پژوهش به شیوه توصیفی- تحلیلی نوشته شده است و به این نتیجه دست یافته که مهم ترین علل انحراف جامعه اسلامی در آن زمان و در واقع در تمام زمان ها، ترک اطاعت اهل بیت و اطاعت و پیروی از حکّام ظالم است که این دو، نتیجه انحرافی است که در سقیفه به وجود آمد و منجر به مهجوریّت اهل بیت و قدرت یافتن بنی امیّه شد.

واژگان کلیدی: امام حسین (علیه السلام)، اهل بیت ، فضایل اهل بیت ، خطبه ها.

ص: 75


1- . nilsaz@modares.ac.ir
2- . m.shiri.m1394@gmail.com

مقدمه

هر حادثه ای چه كوچك و چه بزرگ ريشه اى در گذشته دارد و از پيوند سلسله حوادثى- همچون حلقه هاى به هم پيوسته زنجير- پديد مى آيد، همان گونه كه آثار و پى آمدهايى در آينده خواهد داشت. حادثه بزرگى همچون واقعه عاشورا نيز از اين قاعده مستثنا نيست و علل وقوع آن ریشه در حوادث گذشته دارد. فجایع این حادثه ی غمبار چنان عمیق و عظیم است که ذهن هر پرسشگر را با این سؤال مواجه می کند که چه اتفاقی در جامعه اسلامی روی داد که تنها 50 سال بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، نواده محبوب شان و تنها بازمانده خمسه طيّبه را به آن صورت فجيع به شهادت رساند، به كودك و پير و جوان و زن و مرد اين خانواده رحم نكرد، جمعى را از دم تيغ گذراند و جمعى ديگر را به اسارت برد و از هيچ ستمى در حق آنان دريغ نورزید، در حالی که هنوز اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و کسانی که بسیاری از وقایع دوران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را روایت می کردند، زنده بودند؛ کسانی که شاهد محبت ها و سفارش های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در باره ی اهل بیت بودند. چه شد که ارزش ها و هنجارهای اسلامی تغییر یافت، باورهای دینی تحریف و سیره نبوی فراموش شد و ارزش های جاهلی بازگشت، به طوری که سخنان و موعظه های امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت و یارانشان در طول قیام عاشورا، تأثیر چندانی بر خواص و عوام جامعه نگذاشت و آنها نه تنها حاضر به یاری سیدالشهداء (علیه السلام) نشدند، بلکه به جنگ با ایشان پرداخته و آن فاجعه مصیبت بار را رقم زدند.

قطعاً یکی از منابع مهم برای شناخت تاریخ صدر اسلام نامه ها، خطبه ها و احتجاجاتی است که در حوادث مهم میان افراد مختلف رد و بدل شده است. نامه های علی (علیه السلام) به معاویه و برعکس، خطبه های متعدد حضرت علی (علیه السلام) و اصحاب شان مانند ابن عباس و عمار و مالک اشتر در جنگ های جمل، صفین و نهروان از مهم ترین نمونه ها است. در شناخت جنبه های مختلف قیام عاشورا هم بررسی خطبه ها و احتجاجات متعدد امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت ایشان اهمیتی بسزا دارند. بررسی دقیق این موارد می تواند پرده از علل انحراف جامعه اسلامی که به واقعۀ کربلا انجامید، بردارد.

ص: 76

1- مهجور ساختن اهل بیت (علیهم السلام)

اشاره

در حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، اهل بیت (علیهم السلام) در امّت اسلامی، جایگاه ویژه ای داشتند چرا که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در مواضع متعددی، ایشان را به عنوان جانشینان خود معرفی کرده، و لزوم اطاعت و پیروی از آنها را متذکر می شدند. به گونه ای که در زمان ایشان هیچ گونه اختلافی در مفهوم و مصداق اهل بیت وجود نداشت و تنها امام علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (علیها السلام) و حسنین علیهماالسِّلام با این عنوان شناخته می شدند. (محمدی ری شهری (1379) ج1، ص20) همچنین رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در موارد متعددی، فضایل اهل بیت را بیان و ضمن ابراز محبت، بر لزوم مودّت و محبّت ایشان تأکید می کردند. گرچه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز مانند دیگر انسان ها داراى عاطفه و احساسات انسانى بودند، اما ارزیابىایشان از افراد، برگرفته از حقیقت بود. زیرا که خداى متعال می فرماید: «وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوى* إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحی: و هرگز به هواى نفس سخن نمى گويد؛ سخن او هيچ غير وحى خدا نيست.» (نجم: 3-4) و همچنین در آیات بسیاری مانند: «وَ مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَیهِمْ حَفِیظاً: هر كه رسول را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده، و هر كه مخالفت كند (كيفر مخالفتش با خداست و) ما تو را به نگهبانى آنها نفرستاده ايم.» (نساء:80) لزوم اطاعت از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را متذکر می شود. ازاین رو، وقتى پیامبر گرامى اسلام والاترین ارزش ها را برای اهل بیت (علیهم السلام) قائل مى شدند و امر به پیروی و اطاعت از ایشان می کردند، به دلیل امیال و احساسات نبود، بلکه بر اساس فرمان خداوند و وحی الهی بود.

همچنین خداوند متعال در قرآن کریم به محبّت و دوستی اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داده و بسیار بر آن تأکید کرده است، تا جایی که آن را اجر رسالت و راهی به سوی خداوند شمرده است. در حالی که پیامبران الهی از سوی خداوند مأمور بودند، که هیچ گاه از مردم، درخواست اجر و مزد نکنند، بلکه همواره مزد خود را از خداوند طلب کنند. چنانکه در بسیاری از آیات مانند: «وَ یا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ مالاً إِنْ أَجرِی إِلاَّ عَلَى اللَّهِ: و اى قوم، من از شما درعوض هدايت ملك و مالى نمى خواهم، اجر من تنها بر خداست.» (هود:29) و «وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِی إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ: و من اجرى از شما براى رسالت نمى خواهم و پاداش من جز بر عهده خداى عالمیان نیست.» (شعراء:109،127،

ص: 77

164و180) این مطلب از قول سایر پیامبران الهی و در آیات متعددی مانند: «وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ: و تو از امّت خود اجر رسالت نمى خواهی.» (یوسف:104) و «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ: بگو: من مزد رسالت از شما نمى خواهم.» (ص:86) از قول پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است. اما پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در دو آیه به دستور خداوند، از مردم درخواست مزد معنوی می کنند و در آیۀ 47 سوره سبأ می فرمایند: این مزد به نفع خودتان است. «قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ: پاداشى كه از شما خواسته ام، به سود شماست.»

این مزد معنوى یك بار در آیۀ 57 سوره فرقان آمده است: «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلًا: بگو: من از شما امّت مزد رسالت نمى خواهم، اجر من همين بس كه هر كه بخواهد راهى به سوى خداى خود پيش گيرد.» و یك بار در آیۀ 23 سوره شوری «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی: بگو من از شما در برابر رسالتم مزدى طلب نمى كنم به جز مودت نسبت به اقرباء.» بنابراین، مزد رسالت دو چیز است: یكى انتخاب راه خدا (طوسی، بی تا، ج7، ص501؛ سید بن قطب (1414) ج5، ص2575؛ طباطبایی(1417) ج15، ص231) و دیگرى مودّت قربى (قمی (1367) ج2، ص275؛ طبری (1412) ج25، ص15؛ طوسی، (بی تا) ج9، ص159؛ سیوطی (1404) ج6، ص6؛ طباطبایی (1417) ج18، ص43). جالب آنكه در هر دوتعبیر كلمه «الاّ» مطرح شده است، یعنى مزد من تنها همین مورد است. بنابراین، باید راه خدا و مودّت اهل بیت یكى باشد، زیرا اگر دو تا باشد، تناقض است، یعنى نمى توان گفت: من فقط شب مطالعه مى كنم و بار دیگر گفت: من فقط روز مطالعه مى كنم، بلکه محصور باید یك چیز باشد. پس وقتی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از طرف خداوند یك بار مأمور مى شود كه به مردم بگوید: مزد من تنها انتخاب راه خداست و بار دیگر مأمور مى شود كه بگوید: مزد من فقط مودّت قربى است. در واقع باید این دو درخواست یكى باشد، یعنى راه خدا همان مودّت قربى باشد. (قرائتی (1386) ج10، ص394)

در دعای ندبه نیز، این مطلب بیان شده است، آنجا که می فرماید:

«ثُمَّ جَعَلْتَ أَجْرَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فِی كِتَابِكَ فَقُلْتَ «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرا إِلا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى» (شوری:23) وَ قُلْتَ «مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ»

ص: 78

(سبأ:47) وَ قُلْتَ «مَا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلا مَنْ شَاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلا» (فرقان:57) فَکانُوا هُمُ السَّبیلَ الیکَ وَ المَسلَکَ اِلی رِضوانِک (مشهدی(1419) ص576): سپس در کتابت پاداش محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را موّدت اهل بيت او قرار دادى، و فرمودی بگو من از شما براى رسالت پاداشى جز مودّت نزديكانم نمى خواهم، و فرمودى: آنچه به عنوان پاداش از شما خواستم، آن هم به سود شماست و فرمودى: من از شما براى رسالت پاداشى نمى خواهم، جز كسى كه بخواهد، راهى به جانب پروردگارش بگيرد، پس آنان راه به سوى تو بودند.» علامه طباطبایى در این باره می فرمایند: درخواست مودّت نسبت به اهل بیت، بدین دلیل است كه مردم معارف دین را از اهل بیت بگیرند، نه اینكه مالى به عنوان مزد رسالت به آنان بدهند. ازاین رو، پذیرش این ولایت و رهبرى، سبب تقرّب به سوى خداوند و سعادت خود انسان ها مى باشد و نتیجه اش به خود آنان باز مى گردد. (طباطبایی (1417) ج18، ص46)

1- غصب خلافت

با وجود سفارش های فراوان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ خلافت و جانشینی امام علی (علیه السلام)، بعد از وفات رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، برخی صحابه با حضور در سقیفه بنی ساعده، حرمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شکسته و نصّ صریح ایشان را، در نصب امام على (علیه السلام) براى خلافت و رهبرى امّت به فراموشى سپردند. (مكارم شیرازى (بی تا) ص117) در جریان سقیفه، ملاک های ارزشی و اسلامی به کنار نهاده شد و خلق و خو و رقابت های جاهلی و قبیله ای عرب، نمایان گردید و بحث (منّا و منکم) مطرح شد1 و سرانجام مهاجران با استناد به برتری قبیلۀ قریش و استفاده از دشمنی ها و اختلافات داخلی انصار، پیروز شدند. (جعفریان (1374) ج2، ص19-25)

در صورتی که با وجود نصّ صریح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ جانشینی امام علی (علیه السلام)، جایی برای اجتهاد وجود نداشت. انکار امامّت و ممانعت از تداوم یافتن رهبری الهی که درغدیر

ص: 79

ابلاغ شده بود، سبب انحراف جامعه اسلامی شد، که این انحراف منجر به وقوع عاشورا گردید. بدین سبب حضرت زینب (علیها السلام)، هنگامی که در قتلگاه نوحه سرایی کردند، امام حسین (علیه السلام) را کشته روز دوشنبه می دانند: «بِأَبي مَن أضحى عَسكَرُهُ في يَومِ الإِثنَينِ نَهبا، بِأَبي مَن فُسطاطُهُ مُقَطَّعُ العُرى (ابن طاووس (بی تا) ص134) پدرم فداى آن كه لشكرش روز دوشنبه به تاراج رفت! پدرم فداى آن كه طناب هاى خيمه اش را گُسستند» در حالی که به روایت تاریخ، واقعه عاشورا در روز جمعه یا شنبه رخ داده (مفید (بی تا) ج2، ص98؛ خوارزمی (بی تا) ج2، صص40و47) و وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و تشکیل سقیفه در روز دوشنبه بوده است. (ابن سعد (بی تا) ج2، ص216؛ ابن اثیر (بی تا) ج1، ص33)

در قیام عاشورا، اولین بار سیدالشهداء (علیه السلام) در نامه به سران بصره، اشاره به غصب خلافت می کنند: خداوند، محمّد )ص) را از بندگانش برگزید... و ما دودمان و نزدیكان و وارثان او و شایسته ترین ها نسبت به او و به جایگاهش در میان مردمیم. امّا قوم ما، جايگاه ما را از آن خود كردند. (طبری (بی تا) ج5، ص357)

حضرت مسلم هم در احتجاج با ابن زیاد، معاویه و یزید را غاصب خلافت می داند: به خدا سوگند كه معاويه، خليفۀ امّت بر پايۀ اجماع آنان نبود؛ بلكه با نيرنگ، بر وصىّ پيامبر، غلبه كرد و خلافت را از وى غصب نمود. پسرش يزيد نيز همين گونه است. (قرشی (1429) ج2، ص399)

مسلم در سخنانش اشاره به نیرنگ و فریب کاری معاویه در تصرف حکومت می کند، بعد از کشته شدن عثمان، مردم خود برای بیعت با امام علی (علیه السلام) به سوی ایشان هجوم بردند و ایشان به خلافت رسیدند. حضرت علی (علیه السلام)، برای اصلاح جامعه، فرمانداران فاسد از جمله معاویه را عزل کردند. اما معاویه که در مدت امارت طولانی خود بر شام، علاوه بر انباشتن ثروت فراوان، شامیان را به دلخواه خود تربیت کرده بود، از پذیرش فرمان

ص: 80

امام علی (علیه السلام) سرپیچی کرد و با حمایت شامیان جنگ صفین را رقم زد و در نهایت با حیله و مکر عمروعاص توانست در این جنگ پیروز شود. (نک: جعفریان (1374) ج2، ص276-360) بعد از جنگ صفین تا شهادت امام علی (علیه السلام) حوادثی رخ داد، (نک: جعفریان (1374) ص276-333) که سبب شد امام علی (علیه السلام) نتوانند به جنگ با معاویه بپردازند. بعد از شهادت امام علی (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام) به خلافت رسیدند و آمادة جنگ با معاویه شدند. اما معاویه با تطمیع فرماندهان سپاه امام حسن (علیه السلام) و شایعه پراکنی در میان سپاهیان ایشان، آنها را پراکنده ساخت و آن حضرت را ناچار به پذیرش صلح و خلافت را غصب کرد. (نک: جعفریان (1374) ص360-369)

بعد از شهادت اباعبدالله (علیه السلام) در کوفه، حضرت فاطمه صغری (علیها السلام) با ایراد خطبه ای، با بیان الهی بودن خلافت حضرت علی (علیه السلام)، اشاره به غصب خلافت می کنند: خدایا به تو پناه می برم که بر تو دروغ ببندم و بر خلاف عهد و پیمانی که برای جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)،علی بن ابی طالب گرفته ای، سخن گویم، کسی که حقش را گرفتند. (ابن طاووس (بی تا) ص149)

و امام سجاد (علیه السلام) با ایراد خطبه طولانی ای در مسجد شام، ضمن معرفی امام علی (علیه السلام) با اشاره به نصّ الهی و لیاقت و شایستگی امام علی(علیه السلام)، خلافت را حق ایشان می دانند: الإِمامُ بِالنَّصِّ وَ الاستِحقاقِ. (خوارزمی(بی تا) ج2، ص69)

1- اقدامات فرهنگی

1-1-1 منع نقل و نگارش حدیث

یکی از اقدامات خلفاء، منع نقل و نگارش حدیث بود، (ذهبی (بی تا) ج1، صص2و6) که مانع نشر فضایل اهل بیت (علیهم السلام) شد و سبب شد منزلت و شأن اهل بیت (علیهم السلام) در جامعه به فراموشی سپرده شود، به طوری که تنها محبوبیت اهل بیت (علیهم السلام) به سبب انتساب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. معاویه با به قدرت رسیدن، سعی داشت این محبوبیت را نیز از بین ببرد، او از یک طرف بنی امیّه را به مردم بخصوص شامیان، به عنوان خویشاوندان نزدیک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معرفی می کرد، چنان که مردم شام فکر می کردند، تنها اقوام و خویشاوندان

ص: 81

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، بنی امیّه هستند. (مسعودی (بی تا) ج3، ص43) و از طرف دیگر، اهل بیت (علیهم السلام) را به عنوان آل علی (علیه السلام) به مردم معرفی می کرد و با منع نقل احادیث فضایل امام علی (علیه السلام)، جعل حدیث و لعن امام (علیه السلام) بر منابر و متهم کردن به شرکت در قتل عثمان، آن حضرت (علیه السلام) و اهل بیت شان را به عنوان دشمنان اسلام و قاتلان خلیفه سوم معرفی می کرد. (ابن ابی الحدید (1379) ج5، ص142) اباعبدالله (علیه السلام) در منزل ثعلبیه، در ملاقات با ابوهره، می فرمایند: إنَّ بَنی اُمَیةَ...شَتَموا عِرضی فَصَبَرتُ (ابن اعثم (1391) ج5، ص124): همانا بنى امیّه... دشنامم دادند، صبر کردم.

با توجه به این واقعیات بود که سیدالشهداء (علیه السلام) و اهل بیت شان در قیام عاشورا، بر بیشترین موضوعی که تأکید داشتند، یادآوری جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) بود. چنان که امام حسین (علیه السلام) 12 بار، امام سجاد (علیه السلام) 7 بار، حضرت زینب (علیها السلام) 3 بار، حضرت فاطمه صغری (علیها السلام) و حضرت ام کلثوم (علیها السلام) و حضرت مسلم هر کدام 1 بار به بیان جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) پرداختند. آن حضرات با توجه به اینکه به سبب منع نقل و نگارش حدیث، احادیث منقول درباره فضایل ایشان، فراموش شده است و اکثریت مردم، پیرو مکتب خلفاء هستند و معتقد به امامّت اباعبدالله (علیه السلام) نیستند، بلکه بیشترین محبوبیت ایشان به سبب انتساب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، در یادآوری جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) بر بیشترین نکته ای که تأکید داشتند، رابطه شان با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. در ذیل برای رعایت اختصار تنها نمونه هایی ذکر می شود.

زمانی که اسراء اهل بیت (علیهم السلام) را در غل و زنجیر، وارد مجلس جشن و سرور یزید کردند، حضرت زینب (علیها السلام) در خطبه ای فصیح و طولانی، با عناوین (بنات رسول، ذریه محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، ذریّه رسول، عترت رسول و لحم رسول) رابطه خود با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بیان کرده و با اقتباس از حدیث نبوی، امام حسین (علیه السلام) را به عنوان سیّد جوانان بهشت و اهل بیت (علیهم السلام) را به عنوان ستارگان زمین معرفی می کنند. و با تلاوت آیه «وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْیاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ» (آل عمران:169) و اقتباس عبارت «حِزبِ اللّهِ» از آیه 22 سوره مجادله، ضمن معرفی خود به عنوان حزب الله و اعلام حقانیت راه شان،

ص: 82

خود را پیروز این جنگ می دانند، چرا که این آیات حزب خداوند را گرچه کشته شوند، زنده و پیروز می داند. ایشان در پایان این خطبه، بعد از حمد و سپاس خداوند متعال، با اقتباس عبارت «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِیلُ» از آیه 173 سوره آل عمران، که در سیاق آیات جهاد، دربارة اجابت فرمان الهی توسط متقین، بعد از جنگ احد،2 نازل شده است و بیان کننده سخن مؤمنان و متقین هنگام سختی و گرفتاری در جنگ و جهاد است، اهل بیت (علیهم السلام) را تلویحاً به عنوان مؤمنان و متقین معرفی می کنند، چرا که در مصیبت عظیم عاشورا همین سخن را بر زبان جاری ساختند. (نک: قرشی (1429) ج3، ص 378-388)

زمانی هم که یزید به منظور قدرت نمایی و اعلام پیروزی و حقانیت امویان، در مسجد دمشق مجلسی برپا کرد و خطیب او به مجد و ستایش امویان و نکوهش و ناسزاگویی امام حسین (علیه السلام) پرداخت، امام سجاد (علیه السلام)، با سرزنش آن خطیب، او را دروغگو نامید و از یزید، اجازه سخنرانی خواست. یزید با این که می دانست سخنان امام (علیه السلام) باعث رسوایی او خواهد شد، بر اثر اصرار فراوان حاضران، ناچار به امام (علیه السلام) اجازه سخنرانی داد. زین العابدین (علیه السلام)، که وارث دانش و فصاحت علوى و شجاعت و جسارت حسینى است، با آرامش تمام و در نهایت فصاحت و بلاغت و موقعیت شناسى، با ایراد خطبه فصیحی که عظمت آن دلها را به لرزه در آورد و اشک ها را روان ساخت، با معرفی اهل بیت (علیهم السلام) به شامیان، امویان را رسوا کرد. (نک: خوارزمی (بی تا) ج2، ص69-70) ایشان در ابتدای این

ص: 83

خطبه با نام بردن از هفت شخصیّت برجسته اهل بیت (علیهم السلام)، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام علی (علیه السلام) به عنوان صدیق، جعفر طیّار، حضرت حمزه با عناوین اسدالله و اسدالرّسول، حضرت زهراء (علیها السلام) و حسنین علیهماالسّلام با عناوین سبطین امّت و سرور جوانان بهشت، به معرفی اهل بیت (علیهم السلام) می پردازند: و فُضِّلنا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِی المُختارَ مُحَمَّدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، و مِنَّا الصِّدّیقُ، و مِنَّا الطَّیارُ، و مِنَّا أسَدُاللّهِ و أسَدُالرَّسولِ، و مِنّا سَیدَةُ نِساءِ العالَمینَ فاطِمَةُ البَتولُ، و مِنّا سِبطی هذِهِ الاُمَّةِ، و سَیدی شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ (خوارزمی (بی تا) ج2، ص69): برترى داده شدیم به اینکه: پيامبر برگزيده، محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، از ماست. (على) صدّيق، از ماست. (جعفر) طيّار، از ماست. شير خدا و پيامبر (حمزه)، از ماست. سرور زنان جهان، فاطمه بتول، از ماست. دو سبط اين امّت و دو سرور جوانان بهشت، از مايند.

امام سجاد (علیه السلام) در این تعابیر با اقتباس از احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که همه مسلمانان در آن اتفاق نظر دارند، فضایل اهل بیت (علیهم السلام) را بیان کردند. این احادیث عبارتند از:1- «الصدیق»، برگرفته از این حدیث است: عن أبی ذر و سلمان قالا: أخذ النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) لى الله بید على فقال إن هذا أول من آمن بی و هذا أول من یصافحنی یوم القیامة و هذا الصدیق الأكبر و هذا فاروق هذه الأمة یفرق بین الحق و الباطل و هذا یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الظالمین (طبرانی (بی تا) ج6، ص269؛ هیثمی (1408) ج9، ص102): پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دست علی (علیه السلام) را گرفت و فرمود: همانا ایشان، اولین کسی است که به من ایمان آورده و اولین کسی است که در روز قیامّت با من مصاحفه می کند و بزرگترین صدیق و فاروق این امّت است که حق و باطل را از هم جدا می سازد و او رئیس مؤمنان است و مال رئیس ستمگران است.

2- هنگامی که جعفر بن ابی طالب برادر امام علی (علیه السلام) در سال هشتم هجری در جنگ موته واقع در شام، آن قدر جنگید تا هر دو دستش به ضرب شمشیر دشمنان از بدن جدا شد و به شهادت رسید، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به فرزند او عبدالله بن جعفر فرمودند:

ص: 84

«هنیئا لك یا عبدالله بن جعفر أبوك یطیر مع الملائكة فی السماء: گوارایت باد ای عبدالله پسر جعفر، پدرت در آسمان با ملائکه پرواز می کند.» (هیثمی (1408) ج9، ص273) از آن به بعد، جعفر بن ابی طالب به جعفر طیار معروف شد.

3- «أسَدُ اللّهِ و أسَدُ الرَّسولِ» در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره تعداد انبیاء و تعداد اولوالعزم از آنان و این که هر پیامبری دارای وصی بوده، سخن گفته و آن گاه به خصوصیات خود و خاندانش اشاره می کند و در ضمن آن می فرماید: «وَ عَلی قائِمة العَرشِ مَکتُوبٌ: حَمزَةُ اَسَدُاللهِ وَ اَسَدُ رَسولِهِ وَ سَیّدُالشُّهَداء (کلینی (1363) ج1، ص224): و بر ستون عرش نوشته شده است: حمزه شیر خداوند و رسولش و سرور شهداء است.»

4- «سَیدَةُ نِساءِ العالَمینَ» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در بستر بیماریی که منجر به رحلت آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) شد، فرمودند: یا فاطمة ألا ترضین ان تكونی سیدة نساء العالمین، و سیدة نساء هذه الأمة و سیدة نساء المؤمنین (حاکم نیشابوری (بی تا) ج3، ص156) ای فاطمه آیا راضی نمی شوی که سرور زنان جهانیان و سرور زنان این امّت و زنان مؤمن باشی.

5- «سِبطی هذِهِ الاُمَّةِ» برگرفته از این حدیث است:

أن یعلى بن مرة قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): حسین منی و أنا منه أحب الله من أحبه، الحسن و الحسین سبطان من الأسباط (طبرانی (بی تا) ج3، ص32، متقی هندی (1409) ج12، ص116) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: حسین از من و من از حسینم. خداوند دوست1- دارد کسی را که حسین را دوست بدارد. حسن و حسین دو سبط از نوادگان هستند.

6- عبارت «سَیدی شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ» اشاره به این حدیث است:

ص: 85

عن أبی سعید الخدری قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): هذانِ سَیدا شَبابِ أهِلِ الجَنَّةِ (ابن حنبل (بی تا) ج3، ص3): پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: این دو سرور جوانان بهشت هستند.

در ادامه این خطبه، امام سجاد (علیه السلام) با توجه به شناخت نسبی شامیان از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، بعد از منسوب کردن خود به ایشان، تنها در چند جمله به معرفی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرداخته و در بخش اعظم این خطبه، خطاب به جامعه ای که پس از گذشت پنجاه سال از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، بر اثر سیاستهای خلفاء و به خصوص سیاستهای معاویه در دشمنی با امام علی (علیه السلام)، نه تنها فضایل و رشادت های امام علی (علیه السلام) را به فراموشی سپرده بودند، بلکه ایشان را به عنوان فردی تارک الصلاة، دشمن دین و قاتل خلیفه سوم می شناختند و لعن می کردند، به معرفی امام علی (علیه السلام) می پردازند. آن حضرت بعد از بیان نسبتشان با علی (علیه السلام) «انا ابن علی المرتضی»، 83 ویژگی از صفت های حضرت علی (علیه السلام) را در منبر شام به گوش حاضران می رساند. (نک: خوارزمی (بی تا) ج2، ص69) این اوصاف به سوابق امام علی (علیه السلام) در موقعیت های مختلف اشاره دارد:

1- پیشگامی در ایمان با عبارات: «لَم یكفُر بِاللّهِ طَرفَةَ عَینٍ»، «أَوّلِ مَن أجابَ وَ استَجابَ للّهِ مِنَ المُؤمِنینَ»، «أقدَمِ السّابِقینَ»

- عبارت «أَوّلِ مَن أجابَ وَ استَجابَ للّهِ مِنَ المُؤمِنینَ»، اشاره به اینکه، امام علی (علیه السلام)، اولین فردی بودند که، به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آوردند. (حاکم نیشابوری (بی تا) ج3، ص133؛ طبرانی (بی تا) ج1، ص95) امیرالمؤمنین (علیه السلام) خود در این باره مى فرمایند: (پیغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هر سال مدتى در كوه حرا به سر مى برد. من او را در این مدت مى دیدم و جز من كسى او را نمى دید. در آن روزها غیر از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه (علیها السلام) كسى به اسلام نگرویده بود و من سومین آنها بودم. من نور وحى و رسالت را مى دیدم و بوى نبوت را استشمام مى كردم.) (شریف رضی (1389) ص650)

2- پیشگامی در بزنگاه های دشوار دوران رسالت، با عبارات: «هاجَرَ الهِجرَتَینِ»، «بایعَ البَیعَتَینِ»، «عَقَبِی، بَدرِی اُحُدِی، شَجَرِی مُهاجِرِی»

- منظور از دو هجرت: یکی هجرت از مكّه به مدینه و دیگرى ممكن است اشاره به

ص: 86

هجرت به طائف همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال یازدهم بعثت و یا هجرت آن حضرت به كوفه در ایام خلافت باشد. (مکارم شیرازی (بی تا) ص607) در منابع اهل سنت نیز، هجرت های امام علی (علیه السلام) به مدینه (ابن اثیر (1407) ج2، ص7) و طائف (ابن ابی الحدید (1959) ج4، ص127) ذکر شده اند.- منظور از دو بیعت: یكى بیعت رضوان (شجره) در جریان صلح حدیبیّه و دیگرى بیعت سال فتح مكه است. تأکید بر این دو بیعت در سخنان حضرت علی (علیه السلام) خطاب به شورایی که عمر برای خلافت تعیین کرده بود و نیز در کلام امام حسن (علیه السلام) به هنگام احتجاج با معاویه پس از فرمان لعن علی (علیه السلام) بر منابر دیده می شود3: «إنَّهُ بایعَ الْبَیعَتَینِ كلتیهما: بِیعَةَ الْفَتْحِ وَ بَیعَةَ الرِّضْوانِ» (ابن ابى الحدید (1959) ج 6، ص 288)

- «عقبیٌ» اشاره است به بیعت «عقبه» كه توسط جمعى از مردم مدینه در سال دوازدهم بعثت با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در گردنه اى در منا صورت گرفت و به بیعت و پیمان «عقبه» معروف شد. در آنجا كه جمعى از مردم مدینه به طور مخفیانه با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتگو و بیعت مى كردند، امام على (علیه السلام) در دهانه آن گردنه نگهبانى مى دادند و مراقب اوضاع بودند. (مکارم شیرازی (بی تا) ص608)

3- اشاره به تلاش های امام علی (علیه السلام) در صحنه های دشوار نبرد برای نابودی کفر و استوارسازی پایه های دین در صدر اسلام،4 با عباراتی چون: «ضَرَبَ خَراطیمَ الخَلقِ حَتّى قالوا: لا إلهَ إلَا اللّهُ»، «ضَرَبَ بَینَ یدَی رَسولِ اللّهِ بِسَیفَینِ»، «قاتَلَ بِبَدرٍ و

ص: 87

حُنَینٍ»،5 «المُحامی عَن حَرَمِ المُسلِمینَ» و غیره.

4- اشاره به وسعت دانش و علم امام علی (علیه السلام) با عبارات: «لِسانِ حِكمَةِ العابِدینَ»، «بُستانِ حِكمَةِ اللّهِ»، «عَیبَةِ عِلمِ اللّهِ»

- پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، هم به وسعت علم و دانش امام علی (علیه السلام) تصریح کرده اند: به طور مثال ابن عباس نقل می کند که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِی بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْیأْتِ الْبَابَ. (طبرانی (بی تا) ج11، ص55؛ حاکم نیشابوری (بی تا) ج3، ص126)

5- اشاره به فضایل اخلاقی ایشان با عباراتی چون: «سَمِحٌ سَخِی، بُهلولٌ زَكِی»، «رَضِی مَرضِی، مِقدامٌ هُمامٌ، صابِرٌ»، «مُهَذَّبٌ قَوّامٌ، شُجاعٌ قَمقامٌ»

6- اشاره به فضایل معنوی و عبادی امام علی (علیه السلام) با عباراتی چون: «یعسوبِ المُسلِمینَ، و نورِ المُجاهِدینَ، و زَینِ العابِدینَ، و تاجِ البَكّائینَ، و أصبَرِ الصّابِرینَ»

در این خطبه غراء امام سجاد (علیه السلام) همچینین با اقتباس از قرآن و احادیث نبوی بر سه نکتة مهم دیگر هم تأکید کرده اند:

نخست (أَنا ابنُ صالِحِ المُؤمِنینَ) که برگرفته از آیه 4 سوره تحریم: «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِیرٌ: خداوند يار و نگهبان اوست و جبرئيل امين و مردان صالح با ايمان و فرشتگان حق، يار و مددكار اويند.»، امام علی (علیه السلام) را به عنوان صالح مؤمنان، معرفی کردند، مفسّران در ذیل این آیه روایاتی نقل کرده اند که صالح المؤمنین، امام علی (علیه السلام)1- هستند. (حسکانی (1411) ج2، ص341؛ ثعلبی (1422) ج9، ص348؛ طبرسی (1372) ج10، ص475؛ سیوطی (1404) ج6، ص244؛ طباطبایی (1417) ج19، ص340)

2- امام (علیه السلام) در این عبارت (قاتِلِ النّاكِثینَ وَ القاسِطینَ وَ المارِقینَ) با اقتباس از این حدیث نبوی: (عن ابو ایوب انصاری قال: أمر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علی بن أبی طالب بقتال

ص: 88

الناكثین و القاسطین و المارقین: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی بن ابی طالب دستور داد که با پیمان شکنان و ستمگران و از دین خارج شدگان بجنگد.) (طبرانی (بی تا) ج10، ص91؛ حاکم نیشابوری (بی تا) ج3، ص139) اشاره به جنگ های جمل، صفین و نهروان کرده اند و حقانیت امام علی (علیه السلام) در این جنگ ها و بطلان دشمنانشان به خصوص معاویه، را متذکر شده اند.

3- امام (علیه السلام) در این عبارت (أبُوالسِّبطَینِ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ) با اقتباس از حدیث نبوی (نک. همین پژوهش، ص9) یکی دیگر از فضایل امام علی (علیه السلام) را ذکر کرده اند.

بدعت گزاری

اقدام دیگری که نقش مهمی در انحرافات جامعه داشت، بدعت هایی بود که در دین با عنوان اجتهاد ایجاد شده بود. اجتهاد در مخالفت با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که در زمان حیات ایشان از برخی صحابه مشاهده می شد، (نک: موسوی عاملی (1429) ص170) و هم زمان با وفات آن حضرت در سقیفه علنی شد، بعد از وفات ایشان به صورت گسترده تری ادامه یافت. برخی خلفاء، بر اساس مصالح مورد نظر خود، در برابر نصوص مسلّم، اجتهاد می کردند. به طوری که سنت های آنها تبدیل به سنت رسمی و رایج در جامعه اسلامی شد، و هر کس به سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عمل می کرد، مورد ضرب و شتم قرار می گرفت. (نک: گروهی از تاریخ پژوهان (1393) ج1، ص239) این کار مجوزی برای حاکمان بعدی شد تا آنها هم بر اساس مصالح خود، حرام را حلال کرده و با نام اجتهاد خود، به توجیه آن بپردازند. مثلاً: هنگامی که معاویه ربا را رسماً حلال کرد، در جواب اعتراض کننده به این کار گفت: این اجتهاد من است. (امینی (1397) ج10، ص184) همچنین او مدتی بعد از شهادت امام حسن (علیه السلام) در مدینه، با ایراد یک خطبه عمومی با توسل به سیره خلفاء اعلام کرد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، خلیفه تعیین نکردند، اما ابوبکر، عمر را تعیین کرد و عمر نیز شورا تعیین کرد، پس هیچ کدام از آنها به روش دیگری عمل نکردند، به همین دلیل من هم می توانم به روش خود عمل کرده و فرزندم را جانشین خود سازم. (نک: جعفریان (1374) ج2، ص433-442)

ص: 89

امام حسین (علیه السلام) در نامه به سران بصره، اشاره به بدعت هایی که در دین گذاشته شد، می کنند: إنَّ السُّنَّةَ قَد اُمیتَت، و إنَّ البِدعَةَ قَد اُحییت (طبری (بی تا) ج5، ص357): همانا سنت مرده و بدعت زنده شده است.

2- قدرت یافتن بنی امیّه

اشاره

بنی امیّه فرزندان امیة بن عبدشمس بن عبدمناف،6 جد سوم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. اختلافات بین آنها و بنی هاشم ریشه در عصر جاهلیت داشته و به حسادت امیّه به عمویش هاشم بر می گردد. با درگذشت عبدمناف، هاشم امر سقایت و رفادت (اطعام) حجاج را برعهده گرفت و کرامّت و سخاوتش، سبب رشد روز افزون اعتبار و احترامش شد. که این امر حسادت دیگران به خصوص برادرزاده اش امیّه را به دنبال داشت، تا آنجا که او به عمویش هاشم پیشنهاد داد حکمی بین آنها داوری کرده و تعیین برتری نماید، و مقرر شد که بازنده پنجاه شتر پرداخته و ده سال از مکه تبعید شود. آنها برای حکمیت نزد کاهن بنی خزاعه رفتند و او به شرافت هاشم رأی داد، بنابراین امیّه پنجاه شتر پرداخت و ده سال به شام رفت، این ماجرا سبب دشمنی بنی امیّه با بنی هاشم گردید. (مقریزی (1401) ص34) این اختلافات همواره بین بنی هاشم و بنی امیّه ادامه داشت، تا اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به رسالت مبعوث شد. با آغاز بعثت، بنی امیّه دشمنی خود را با دین آشکار کردند و تکذیب رسالت و نبوت را در دستور کار خود قرار دادند و با تمام توان خود به مقابله با اسلام پرداختند.

مقریزی در کتاب النزاع و التخاصم بین بنی امیّه و بنی هاشم، ده نفر از بزرگان بنی امیّه را به عنوان سرسخت ترین دشمنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معرفی می کند، که دو نفر از آنها در حال کفر

ص: 90

مردند (نک: مقریزی (1401) ص38و45) و پنج نفر توسط مسلمانان کشته شدند. (نک: مقریزی (1401) ص 39- 45) و سه نفر دیگر هم در فتح مکه به ظاهر اسلام آوردند، اما در باطن در فکر انتقام و انهدام اساس اسلام بودند و حاکمان اموی از نسل همین سه نفر هستند. آنها عبارتند از:

ابوسفیان بن حرب پدر معاویه، او از جمله استهزاءکنندگان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و در تمام جنگ هایی که بین مشرکان و مسلمانان در گرفت، نقش مؤثری داشت. به طور مثال او یکی از تأمین کنندگان مالی مشرکان در جنگ احد و فرمانده ی آنها در جنگ احد و احزاب بود. (ابن اثیر (1407) ج1، ص593) هند بن عتبة همسر ابوسفیان و مادر معاویه، او در جنگ احد، حضرت حمزه را مثله کرد و جگرش را در دهان گذاشت و جوید. (یعقوبی (بی تا) ج2، ص47) و حکم بن ابی العاص که پدر مروان و عموی عثمان است، حکم بعد از اسلام ظاهریش هم، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را استهزاء و آزار و اذیت می كرد. بنابراین، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را لعن و به طائف تبعید کردند. (مقریزی (1401) ص38)پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که متوجه نفاق بنی امیّه بودند، در زمان حیاتشان هرگز به آنها پست و مقام حکومتی ندادند و بارها خطر آنها را گوشزد کردند:

1- پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هرگاه تعداد بنی امیّه به سی تن برسد، سرزمین خدا را ملک خود و بندگان خدا را بردگان خود قرار داده، دین خدا را به نفاق خواهند گرفت. (یعقوبی (بی تا) ج2، ص172)

2- انس بن مالک می گوید: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمود: به زودی مردی از امّت من، بر مردم چیره می شود که فراخ روده و گشاده گلوست، می خورد ولی سیر نمی شود، گناه جن و انس را به دوش می کشد، روزی به جست و جوی فرمانروایی بر می آید. هرگاه بر او دست یافتید، شکمش را پاره کنید.

انس می گوید: در دست رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چوب دستی ای بود که نوک آن را به شکم معاویه نهاده بودند. (ابن ابی الحدید (1959) ج4، ص108)

ص: 91

3- ابو سعید خدری می گوید: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

به زودی بعد از من، امّتم، خاندانم را می کشند و آواره می کنند. بی تردید کینه توزترین قوم ما نسبت به ما، بنی امیّه، بنی مغیره و بنی مخزوم هستند. (حاکم نیشابوری (بی تا) ج4، ص534؛ متقی هندی (1409) ج11، ص169)

4- همچنین مفسران شیعه و سنّی در تفسیر آیه ی 60 سوره ی اسراء «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیا الَّتِی أَرَیناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآن: و ما رؤيايى را كه به تو ارائه داديم و درختى را كه به لعن در قرآن ياد شده (درخت نژاد بنى اميه) قرار نداديم جز براى آزمايش و امّتحان مردم.» اخبار متعددی را از ده تن از صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، (امام علی (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام)، ابن عباس، ابن عمر، سعید بن مسیب، ابوهریره، عایشه، یعلی بن مرة، سهل بن سعد الساعدی، سعد بن بشار) نقل کرده اند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خواب بوزینه هایی را دیدند که از منبرشان بالا می رفتند، و بعد از بیداری، از حاکمیّت بنی امیّه در آینده، اظهار ناراحتی و نگرانی کردند. (نک: ابن ابی حاتم (1419) ج7، ص2336؛ طوسی (بی تا) ج6، ص494؛ فخرالدین رازی (1420) ج20، ص360؛ آلوسی (1415) ج8، ص102؛ طباطبایی (1417) ج13، ص137) و سوره ی قدر (نک: ثعلبی (1422) ج10، ص257؛ فخرالدین رازی (1420) ج32، ص231؛ سیوطی (1404) ج6، ص371)

متأسفانه با وجود اخطارهای فراوان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره خلافت بنی امیّه، بعد از رحلت ایشان، بنی امیّه به تدریج به مراکز حساس حکومتی نفوذ کرده و زمینه را برای حاکمیت سیاسی خود فراهم کردند. در زمان خلیفه اول، یزید بن ابوسفیان فرماندهسپاه روم شد. (یعقوبی (بی تا) ج2، ص1333) و بعد از مرگ یزید، معاویة بن ابوسفیان در مقام او ابقاء شد و امارت تمامی شامات به او سپرده شد. با وجود اینکه معاویه برای خود ثروت انبوهی اندوخت و عمر، او را کسرای عرب نامید، هرگز از او بازخواستی نشد. (جعفریان (1374) ج2، ص77) این اقدام و سپس تشکیل شورای شش نفره به دستور عمر، برای تعیین خلیفه سوم، نقش عمده ای در به قدرت رسیدن بنی امیّه داشت. با مرگ عمر و به خلافت رسیدن عثمان، که خود از امویان بود، در واقع حکومت امویان آغاز شد.

ص: 92

بدین گونه تنها سی سال بعد از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، دشمنان سرسخت اسلام در چهره ی نفاق توانستند، عهده دار حکومت مسلمین شوند و با نام دین در صدد نابودی اسلام برآیند. مؤید این مطلب، برخی از سخنان ابوسفیان، معاویه و یزید است. به طور مثال با به خلافت رسیدن عثمان، ابوسفیان خطاب به او گفت: امر (خلافت) را امر جاهلی قرار بده. همچنین گفت: خلافت را در میان خود موروثی کرده، میان فرزندان خود بگردانید، هیچ بهشت و جهنمی در کار نیست. (جعفریان (1374) ج2، ص143)

در دوران خلافت معاویه، وقتی مغیرة بن شعبه، از او خواست که دست از دشمنی با بنی هاشم بردارد، معاویه گفت: هیهات آن برادر تیمی (ابوبکر) به حکومت رسید و عدالت کرد و چنین و چنان کرد، همین که مرد، از یادها رفت و تنها یادی از او مانده است که کسی بگوید: ابوبکر؛ پس از او، برادر بنی عدی (عمر) حکومت کرد. او هم ده سال تلاش کرد و همین که مرد، از یادها رفت و تنها یادی از او مانده است که کسی بگوید: عمر؛ بعد از او، برادر ما عثمان که کسی در حسب و نسب به رتبه او نمی رسید، حکومت کرد و چون مرد، نام او نیز مرد. اما این برادر هاشمی، هر روز پنج بار به نام او بانگ می زنند: اشهد انَّ مُحمّداً رسولُ الله؛ با وجود این دیگر چه چیزی باقی می ماند؟ ای بی مادر به خدا سوگند، وقتی به خاک رفتیم دیگر رفته ایم. (ابن ابی الحدید (1379) ج5، ص130)

یزید هم در مجلس سروری که به مناسبت پیروزی بر امام حسین (علیه السلام) ترتیب داده بود، در حضور اسرای اهل بیت (علیهم السلام)، اشراف و بزرگان، در حالی که با چوبدستی اش بر لب و دندان مبارک سیدالشهداء (علیه السلام) می زد، با سرودن ابیاتی، کفر و بی ایمانی و حقد و کینه خود را نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، آشکار ساخت: (هاشميان، با فرمانروايى، بازى كردند، و گرنه، نه خبرى آمده و نه وحيى نازل شده است. من از خِندِف7 نيستم، اگر انتقام آنچه را خاندان محمّد كرده اند، از ايشان نگيرم. (نک: خوارزمی (بی تا) ج2، ص60)

در قیام عاشورا، حضرت زینب (علیها السلام) در پایان خطبه ای طولانی در مجلس یزید تلویحاً،

ص: 93

هدف یزید (بنی امیّه) را نابودی اسلام و محو ذکر اهل بیت (علیهم السلام)، می دانند: فَوَاللّهِ لا تَمحُوذِكرَنا، و لا تُمیتُ وَحینا (ابن نما (1318) ص55): سوگند به خداوند که یاد ما را محو نمی کنی و وحی ما را نابود نمی کنی.

غارت بیت المال

معاویه به منظور اختصاص دادن اموال بیت المال به خود، آن را مال الله خواند، بدین ترتیب اختلاف طبقاتی شدیدی در جامعه نمودار گشت. همچنین رفاه گرایی شدید خلیفه سوم و سپس معاویه، سبب شد که مردم نیز، گرفتار رفاه گرایی شده و نسبت به آرمانها و ارزش های دین، بی اعتنا شوند. (نک. جعفریان (1374) ج2، ص241-242و 248)

اباعبدالله(علیه السلام) در ملاقات با ابوهره در منزل ثعلبیه، بنی امیّه را غارتگر اموالشان می دانند: إنَّ بَنی اُمَیةَ أخَذوا مالی فَصَبَرتُ (ابن اعثم (1391) ج5، ص124): بنى امیّه، دارایى ام را گرفتند، بردبارى كردم.

این سخن سیدالشهداء (علیه السلام)، احتمالاً اشاره است، به ماجرای فدک و محروم شدن خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از خمس است که از بعد وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آغاز شد. (نک: موسوی عاملی (1429) ص27)

سیدالشهداء (علیه السلام) در خطبه ای در منزل بیضه، بنی امیّه را غارتگر بیت المال می نامند: ألا و إنَّ هؤُلاءِ قَد لَزِموا طاعَةَ الشَّیطانِ...وَ استَأثَروا بِالفَیءِ، و أحَلّوا حَرامَ اللّهِ، و حَرَّموا حَلالَهُ: (طبری (بی تا) ج5، ص403؛ ابن اثیر (1407) ج3، ص280) بدانيد كه اينان، به اطاعت شيطان در آمده اند...و فیء8 را به خويش اختصاص داده اند و حرام خدا را حلال دانسته و حلال خدا را حرام شمرده اند.

اباعبدالله (علیه السلام) روز عاشورا در خطبه ای، سپاهیان بنی امیّه را حرام خوار می نامند:

قَدِ انخَزَلَت عَطِيّاتُكُم مِنَ الحَرامِ، و مُلِئَت بُطونُكُم مِنَ الحَرامِ (خوارزمی (بی تا)

ص: 94

ج2، ص6): عطاياى حرام، شما را سست كرده و شكمتان از حرام، آكنده شده است.

ترویج فساد

با خلافت معاویه بر مسلمانان، ظلم و فساد سراسر ممالک اسلامی را فراگرفت، بدین سبب که تمامی كارگزاران اصلى حكومت معاویه، انسان هاى طمّاع و هوس رانى بودند كه به طمع رسیدن، به آمال شیطانى و اغراض مادّى، تن به اطاعت او داده بودند. وجود این افراد فاسد در رأس امور که تظاهر علنی به فسق و فجور می کردند، سبب عادى سازى منكرات در جامعه شده و ارزش هاى معنوى جامعه را به خطر انداخت. (مکارمشیرازی (بی تا) ص163-164) همچنین معاویه خود، آشکارا اعمال حرامی مانند پوشیدن حریر، استعمال ظروف طلا و نقره، جمع آورى غنایم براى خود، شرب خمر و خریدن آن، حلال شمردن ربا، اختصاص دادن اموالی برای جعل حدیث، ترویج سب و ناسزاگویی به علی (علیه السلام)، اجرا نكردن حدود الهى و مقرّرات اسلام درباره اطرافیان و كسانى كه مورد علاقه اش بودند، را انجام می داد. (نک: مکارم شیرازی (بی تا) ص202-203)

با توجه به ماهیت بنی امیّه و اقدامات منافقانه آنها بود که امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت ایشان در طول قیام عاشورا در مواضع مختلف ماهیت آنها را افشا و خطرشان را برای اسلام گوشزد کردند، چنان که سیدالشهداء (علیه السلام) 6 بار، امام سجاد (علیه السلام) 2 بار، حضرت زینب (علیها السلام) 2 بار و حضرت مسلم 1 بار به افشای ماهیت بنی امیّه پرداختند. در ذیل نمونه هایی از این موارد ذکر می شود.

هنگامی که در کوفه مسلم بن عقیل، بعد از مبارزه یک تنه و نمایش رشادت های فراوان در مقابل سپاه ابن زیاد، اسیر شد و او را نزد ابن زیاد بردند و ابن زیاد او را متهم به فتنه انگیزی کرد، حضرت مسلم در پاسخ به او، ضمن رد این اتهام، آنها (بنی امیّه) را مروّجان فساد، غاصبان خلافت و پیرو اعمال کسری و قیصر نامید. (نک: ابن اعثم (1391) ج5، ص103؛ ابن طاووس (بی تا) ص57)

این که حضرت مسلم می فرماید: شما پیرو اعمال کسری و قیصر هستید، بدین سبب

ص: 95

است که معاویه مانند شاهان، برای خود قصری ساخته بود و در هیبت آنها ظاهر می شد، به طوری که عمر او را کسرای عرب نامید، (ابن اثیر (بی تا) ج4، ص386) همچنین او همانند شاهان، فرزندش یزید را به عنوان خلیفه بعد از خود منصوب کرد. و اینکه آنها را ترویج کننده فساد می داند، به سبب بسیاری از اعمال معاویه و یزید و کارگزاران آنها است. مانند:

1- معاویه اعلام کرد: هر کس از فضایل امام علی (علیه السلام) و خاندانش سخن بگوید، جان و مالش در امان نخواهد بود. ( ابن حنبل (بی تا) ج4، ص127)

2- او با منسوب کردن زیاد بن ابیه به ابوسفیان، حکم اسلام را علناً نقض کرد.9 (ابن اثیر (1407) ج3، ص301)

3- یزید، شرابخوار، زناکار و تارک الصلاة بود، و در ملأ عام فسق و فجور می کرد. (یعقوبی (بی تا) ج2، ص220)

حضرت مسلم در ادامه این احتجاج، آنها (بنی امیّه) را به خروج بر امام هدایت، تفرقه انگیزی میان مسلمانان و غصب خلافت محکوم می کند:....لِأَنَّكُم أوَّلُ مَن خَرَجَ عَلى إمامِ هُدىً، و شَقَّ عَصَا المُسلِمینَ، و أخَذَ هذَا الأَمرَ غَصباً، و نازَعَ أهلَهُ بِالظُّلمِ وَ العُدوانِ (ابناعثم (1391) ج5، ص103): چرا كه شما اوّلین كسانى هستید كه بر امام هدایت، خروج كردید و وحدت مسلمانان را در هم شكستید و حكومت را غصب كردید و با اهل آن، با ستم و عدوان، به نزاع پرداختید.

مسلم با این سخن که، اولین فردی که بر امام بر حق خروج کرد شما بودید، به دو نکته اشاره می کند: یکی اینکه خروج بر امام هدایت، جرم و نامشروع است نه خروج بر هر امامی، چرا که امویان با ترویج این عقیده که هیچ کس حق اعتراض بر امام را ندارد حتی اگر آن امام فاسد باشد، امام حسین (علیه السلام) را که

ص: 96

علیه یزید قیام کرده بودند، به عنوان فردی که از دین خارج شده، به مردم معرفی می کردند.10 دیگر اینکه اگر کسی حق خروج بر امام را ندارد و قیام کننده بر امام، از دین خارج می شود، معاویه اولین فردی است که بر امام خروج کرده، پس او از دین خارج شده است. معاویه با تمسک به خون عثمان علیه امام علی (علیه السلام) قیام کرد و با به راه انداختن جنگ صفین، علاوه بر اینکه سبب کشته شدن بسیاری از مسلمانان شد، با فریب کاری در ماجرای حکمیّت، سبب تفرقه بین مسلمین و بوجود آمدن خوارج نیز شد. (نک. جعفریان (1374) ج2، ص277-307)

حضرت زینب (علیها السلام) با ایراد خطبه ای طولانی در مجلس جشن یزید، در حالی که یزید و اطرافیانش به دلیل پیروزی ظاهری سرمست سرور و غرور هستند، آنها را از اوج غرور به زیر کشیدند. ایشان در ابتدای این خطبه، با قرائت آیه10 سوره روم، کفر یزید را اعلام می کنند، سپس با خطاب قرار دادن یزید با تعبیر «یابن الطلقاء»11، ضمن اینکه دشمنی بنی امیّه با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را متذکر می شوند، با یادآوری جریان بخشش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در فتح مکه از بنی امیّه و مقایسه آن با رفتار اکنون یزید با اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، بی عدالتی و قدرنشناسی یزید را بیان می کنند، این تعبیر را پدر بزرگوارشان، امام علی (علیه السلام)، نیز سالها قبل در نامه به معاویه بکار بردند:

«وَ مَا لِلطُّلَقَاءِ وَ أَبْنَاءِ الطُّلَقَاءِ، وَ التَّمْییزَ بَینَ الْمُهَاجِرِینَ الاْوَّلِینَ، وَ تَرْتِیبَ دَرَجَاتِهِمْ، وَ تَعْرِیفَ طَبَقَاتِهِمْ:

آزادشدگان و فرزندان آزادشدگان را چه رسد كه میان مهاجران نخستین فرق نهند و درجات و طبقات ایشان را تعیین كنند، یا ترتیب دهند.»

ص: 97

در ادامه ایشان با یادآوری جنگ احد و جویده شدن جگر حضرت حمزه توسط هند، مادربزرگ یزید، بغض و کینه بنی امیّه را نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) بیان می کنند. سپس در قالب دعا، یزید را ظالم و قاتل اهل بیت (علیهم السلام) معرفی می کنند و در پایان هم ضمن معرفی او به عنوان حزب شیطان، ظلم و ستم او را بیان می کنند: (سپس فرجام بدكاران، این شد كه آیات خدا را انكار كردند و آنها را مسخره مى كردند.) (روم:10)...اى فرزند آزادشدگان (مكّه) آیا این، عدالت است كه كنیزان و زنانت را در پرده مى دارى و دختران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به اسارت مى كشى و پرده شان را مى درى و سیمایشان را آشكار مى كنى... و چگونه مواظبت كسى امید برده شود كه دهانش جگر پاكان را (در جنگ احد، گاز زد و) بیرون انداخت و گوشتش ازخون شهیدان، روییده است؟!...خدایا! حقّ ما را بستان و از آن كه بر ما ستم كرد، انتقام بگیر و خشمت را بر كسى كه خون هاى ما را ریخت و حامیان ما را كشت، فرود آر...شگفت و بس شگفت كه نجیب زادگان حزب خدا، به دست آزادشدگان حزب شیطان، كشته مى شوند! از این دست ها، خون ما مى چكد و دهانشان از (دیدن) گوشت ما آب افتاده است. (قرشی (1429) ج3، ص 378-388)

ایجاد جو رعب و وحشت

یکی از اقدامات معاویه، قتل و آزار مخالفان به خصوص شیعیان و اِعمال فشار اقتصادی بر آنها بود، او به کارگزارانش دستور قطع کردن مقرری سالیانه شیعیان و کشتار و شکنجه آنها را داد. به طور مثال او حجر بن عدی و یارانش را، به دلیل امتناع از سبّ و لعن امام علی (علیه السلام) کشت (ابن اثیر (1407) ج3، ص335) و زیاد بن ابیه را به عنوان حاکم کوفه، مأمور سرکوبی شیعیان کرد، زیاد دائماً در پی شیعیان بود و هر کجا آنها را می یافت به قتل می رساند، دستها و پاهایشان را قطع می کرد و چشم هایشان را از حدقه در می آورد. (جعفریان (1374) ج2، ص416)

مسلم در احتجاج با ابن زیاد، به جنایت های پدرش اشاره می کند: كسى كه آدم مى كشد و با این حال، به لهو و لعب، مشغول است، گویا چیزى نشده است.

ص: 98

(ابن اعثم (1391) ج5، ص98) و در ادامه ابن زیاد را جنایتکار می نامد: همانا تو کشتن های ناگوار و زشتی مثله کردن و رفتارهای خبیث را رها نمی کنی. (ابن اعثم، ج5، ص100)

اباعبدالله (علیه السلام) در احتجاج با ولید بن عتبه، یزید را آدمکُش می نامد: يزيد مردى فاسق و آدمكُش است. (ابن اعثم (1391) ج5، ص13)

ترویج جبرگرایی

یکی از روش هایی که همواره توسط طاغوت و طاغوتیان برای رسیدن به اهداف پلید به کار گرفته شده عوام فریبی با ترویج عقاید باطل است. یکی از عقاید باطلی که بنی امیّه به شدت رواج داد عقیده به جبر بود که ریشه در عصر جاهلی دارد. در باورهای اعراب جاهلی، اعتقاد قوی وجود داشت، مبنی بر اینکه چگونگی زندگی انسان از پیش به واسطه دهر که واقعیتی طبیعی است و مورد ستایش و پرستش واقع نمی شود، مقدر شده است. (دادبه (1392) ج7، ص523)

معاویه اولین فردی است که با تکیه بر چنین پیشینه ای، به قصد دفاع از سیاست های بیدادگرانه خود و از میدان به درکردن مخالفان به ترویج این عقیده پرداخت. (عبدالجبار (بی تا) ج8، ص4) به طور مثال او بعد از صلح با امام حسن (علیه السلام) ضمن خطبه ای که در جمع کوفیان خواند، با استدلال به تفکر جبرگرایی، حکومتش بر مسلمانان را خواست خدا دانست. (مفید (بی تا) ج2، ص12) همچنین زمانی که با تطمیع و تهدید،درصدد گرفتن بیعت برای خلافت یزید بود و عایشه به او اعتراض کرد، در پاسخ، خلافت یزید را خواست و قضای خداوند دانست. (ابن قتیبه دینوری (بی تا) ج1، ص158) بدین گونه امویان با استدلال به عقیدة جبر، حکومت خود بر مردم و سرکوب وحشیانه مخالفان را خواست خداوند متعال معرفی کرده و به مردم القاء می کردند که حق اعتراض بر آنها را ندارند. آنها در واقعه عاشورا نیز سعی داشتند با توسل به این عقیده، شهادت امام حسین (علیه السلام) را توجیه و خود را تبرئه کنند. هنگامی که اهل بیت (علیهم السلام) را وارد مجلس ابن زیاد کردند، ابن زیاد که با توسل به عقیده جبر،

ص: 99

سعی در تبرئه کردن خود و بنی امیّه داشت، خطاب به حضرت زینب (علیها السلام)، بعد از حمد خداوند، کشته شدن و شکست اهل بیت (علیهم السلام) در جنگ را به معنای رسوایی آنها و خواست خداوند دانست. حضرت زینب (علیها السلام) برای رد سخن او، ابتدا این حقیقت را بیان می کنند که معیار رسوایی، شکست در میدان جنگ نیست، بلکه پستی و رسوایی از آن مردم فاجر و فاسق است که غیر از ما هستند و ما اهل کرامّت و طهارت هستیم. سپس با منسوب کردن ابن زیاد به مادرش مرجانه، فسق و فجور او را یادآوری و ابن زیاد را رسوا ساخت. (نک: مفید، (بی تا) ج2، ص120) در ادامة این احتجاج، ابن زیاد دوباره، کشته شدن اهل بیت (علیهم السلام) را به خداوند منسوب می کند. حضرت زینب (علیها السلام) در پاسخ به او، با اقتباس از آیه 154 سوره آل عمران، تلویحاً می فرمایند: شهادت برای آنها مقدر شده بود، اما این تقدیر جبر نیست و با انتخاب و اختیار منافاتی ندارد و آنها خود با حسن اختیارشان شهادت را برگزیدند. (جوادی آملی (1390) ج16، ص77) و با معرفی ابن زیاد به عنوان قاتل امام حسین (علیه السلام)، سخنش را رد می کنند. (نک: خوارزمی (بی تا) ج2، ص42)

در همین مجلس، وقتی که ابن زیاد با دیدن امام سجاد (علیه السلام)، درباره اسم ایشان پرسید و پاسخ شنید که ایشان علی بن حسین هستند. او با طرح این سؤال که مگر علی بن حسین را خداوند نکشت، با توسل به عقیده جبر، سعی دارد که اعمال پلید خود را به خدا نسبت دهد. در این زمان امام سجاد (علیه السلام) با این پاسخ که برادرم را مردم کشتند و سپس با قرائت آیات 42 زمر و 145آل عمران، سخن او را رد می کنند. (نک: طبری (بی تا) ج5، ص457)

3- نتیجه گیری

سیدالشهداء (علیه السلام) و اهل بیت ایشان در طول قیام حماسه ساز عاشورا، با سخنان بصیرت زای خود، جامعه اسلامی را از خواب غفلت بیدار کرده و مانع نابودی اسلام ناب محمّدی شدند. آن حضرات در خطبه ها و احتجاجات متعددشان، با توجه به علل اصلی انحراف امّت اسلام که ترک اطاعت اهل بیت (علیهم السلام) و اطاعت و پیروی از حکّام ظالم

ص: 100

است، با تأکید بر جایگاه اهل بیت (علیهم السلام)و عواقب پیروی از حکّام ظالم که مصداق بارز آنها در آن زمان، بنی امیّه بود، مسلمانان را متوجه این دو امر مهم کردند. ایشان در سخنانشان، 25مرتبه جایگاه اهل بیت (علیهم السلام)، 11 بار جایگاه و ماهیت بنی امیّه، را در مواضع مختلف بیان کردند.

ص: 101

پی نوشتها

[1]. انصار پیشنهاد دادند که امیری از انصار و امیری از مهاجران خلافت را به عهده بگیرند، اما عمر ضمن رد کردن این پیشنهاد با ابوبکر بیعت کرد. (جعفریان (1374) ج2، ص16)

2. بعد از جنگ احد وقتى خبر رسید كه ابوسفیان و یارانش تصمیم دارند، دوباره برگردند و گفته اند ما بیهوده جنگ را خاتمه دادیم، باید ادامه مى دادیم تا همه مسلمانان را از بین مى بردیم، اینك دوباره بر سر بقیه آنان مى تازیم، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با تعدادی از اصحابشان تا حمراء الاسد به استقبال لشكر دشمن آمد و همین امر موجب انصراف ابوسفیان و یارانش از پیمودن ادامه راه گردید، در این بین كاروانى از قبیله عبد قیس مى گذشت، ابوسفیان به ایشان گفت: در سر راه خود به محمد بر مى خورید، به او برسانید كه ما تصمیم گرفته ایم دوباره بر سر اصحابش بتازیم و همه را از بین ببریم. كاروان نامبرده وقتى به حمراء الاسد رسیدند، پیام ابوسفیان را به آن جناب رساندند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و مؤمنینی كه همراهش بودند گفتند: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِیلُ» خداى تعالى هم بدین مناسبت آیه «الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ، لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ» (آل عمران:172) را نازل كرد. (قمی (1367) ج1، ص125؛ سیوطی (1404) ج2، ص101؛ طباطبایی (1417) ج4، ص72)

3. بعد از مرگ عمر، هنگامی که امام علی (علیه السلام) دیدند افراد شورای عمر می خواهند با عثمان بیعت کنند، به منظور اتمام حجت با آنها، با بیان فضایل شان، جایگاه خود را بیان کردند: «نشدتكم بالله، هل فیكم من بایع البیعتین - بیعة الفتح و بیعة الرضوان - غیری؟ قالوا: لا» (هاشمی خوئی (بی تا) ج3، ص86)؛ امام حسن (علیه السلام) نیز، هنگامی که دیدند معاویه دستور لعن بر امام علی (علیه السلام) را صادر کرده، در احتجاج با معاویه، در بیان فضایل امام علی (علیه السلام) به این دو بیعت اشاره کردند. (ابن ابى الحدید (1959) ج 6، ص 288؛ امینی (1397) ج 10، ص 168.)

4. امام علی (علیه السلام) در تمام جنگهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، به غیر از جنگ تبوک که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایشان را به عنوان جانشین خود در مدینه قرار دادند، شرکت داشته و علمدار سپاه ایشان بودند. (بلاذری (1959) ج2، ص90.)

5. ایشان در تمامی جنگ ها از جمله دو جنگ بدر و حنین شرکت داشتند. (طبری (بی تا) ج2، ص134و 344؛ ابن اثیر (1407) ج2، ص17 و ص 137)6. برخی نسبت بنی امیّه را با قریش رد کرده و گفته اند: امیّه بنده ای رومی بود که عبدالشمس او را خرید و به رسم عرب در جاهلیّت او را پسر خود خواند و به این سخن امام علی (علیه السلام) در نامه به معاویه استشهاد می کنند: (اما اینكه گفته اى: ما همه فرزندان «عبدمناف هستیم» بلى چنین است! اما «امیّه» چون «هاشم» و «حرب» چون «عبد المطلب» و «ابوسفیان» مانند «ابوطالب» نخواهند بود و هرگز مهاجران چون اسیران آزاد شده نیستند و فرزندان صحیح النسب چون منسوب به پدر نیستند.) (صافی گلپایگانی (1421) ص228)

7. خِندِف لقب لیلی دختر حلوان بن عمران بن اِلحاف بن قضاعه، کنیز الیاس بن مضر بن نزار بن عدنان (از اجداد قریش) بوده است. فرزندان الیاس، زادة او و بدو منسوبند و خندفی خوانده می شوند. (ابن منظور (1416) ج4، ص227)

8. فیء، غنائم و اموالی است که از کفار بدون جنگ، نصیب مسلمانان شده و متعلق به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، اهل بیت(علیهم السلام)، یتیمان، مساکین و در راه ماندگان است. (طباطبایی (1417) ج19، ص203-204)

9. چرا که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: الولد للفراش و للعاهر بالحجر: فرزند متعلق به بستر است و مرد زناکار را سنگ پاداش. (ابن اثیر (1407) ج3، ص301)

10. یکی از رایج ترین اصطلاحات سیاسی ای که توسط خلفاء دوم و سوم و به خصوص امویان برای دوام پایه های خلافت گذارده شد، مفهوم اطاعت از امام هر چند فاسد باشد، بود. (نک. جعفریان (1374) ج2، ص163-173و 490)

11. به كسانی از اهل مكه گفته می شود كه پس از فتح این شهر، مسلمان شدند و سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آنها را آزاد كرد. اینها عموماً مستحق مجازات بودند، اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، آزادشان كردند و آنان را به بردگی نگرفتند. (بیهقی، (بی تا) ج9، ص118)

منابع

1- آلوسی، سید محمود (1415ق) روح المعانی فی تفسیرالقرآن العظیم، بیروت: دارالکتب العلمیه.1- ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله (1959م) شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احياء الكتب العربية عيسى البابي الحلبي و شركاه.

2- ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله (1379ش) جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود، چ دوم، تهران: نشر نی.

3- ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد (1419ق) تفسیر القرآن العظیم، عربستان سعودی: مکتبة نزار مصطفی الباز.

4- ابن اثیر، علی بن محمد (1407ق) الكامل فی التاریخ، تحقیق: قاضی، عبدالله، بیروت: دار الكتاب العلمیة.

5- ابن اثیر، علی بن محمد (بی تا) اسدالغابه، بیروت: دارالکتاب العربی.

6- ابن اعثم، احمد (1391ق) الفتوح، حیدرآباد: دائرة المعارف العثمانیة.

7- ابن حنبل، احمد (بی تا) المسند، بیروت: دار صادر.

8- ابن سعد، محمّد بن سعد (بی تا) الطبقات الکبری، بیروت: دار صادر.

9- ابن طاووس، علی بن موسی (بی تا) اللهوف علی قتلی الطفوف، تهران: انتشارات جهان.

10- ابن قتیبه دینوری، ابو محمد بن عبدالله (بی تا) الامامة و السیاسة، تحقیق: زینی، طه محمد، مؤسسة الحلبی و شرکاء.

11- ابن منظور، محمد بن مکرم (1416ق) لسان العرب، تحقیق: عبدالوهاب، امین محمد، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

12- ابن نما، جعفر بن محمّد (1318ق) مثیر الأحزان، تهران: دارالخلافة.

13- امینی، عبدالحسین احمد (1397ق) الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، چ چهارم، بیروت: دارالکتب العربی.

14- بخاری، إسماعیل بن إبراهیم (1401ق) صحیح البخاری، دارالفکر للطباعة و النشر و

ص: 102

التوزیع.

1- بلاذری، احمد بن یحیی (1959م) انساب الاشراف، تحقیق: حمیدالله، محمد، مصر: دارالمعارف.

2- بیهقی، احمد (بی تا) السنن الكبرى، دار الفكر.

3- ثعلبی، احمد (1422ق) الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

4- جعفریان، رسول (1374ش) تاریخ سیاسی اسلام، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

5- جوادی آملی، عبدالله (1390ش) تسنیم، قم: مرکز نشر اسراء، چ دوم.

6- حاکم نیشابوری، محمد (بی تا) المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: مرعشلی، یوسف عبدالرحمن، بی جا.

7- حسکانی، عبیدالله بن احمد (1411ق) شواهد التنزیل لقواعد التقضیل، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی.

8- خوارزمی، موفق بن احمد (بی تا) مقتل الحسین، تحقیق: سماوی، محمد، قم: مکتبة المفید.

9- دادبه، اصغر (1392ش) «جبر و اختیار»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران: مرکز پژوهش های اسلامی و ایرانی.

10- ذهبی، شمس الدین (بی تا) تذکرة الحفاظ، بیروت: دارالکتب العلمیة.

11- رازی، فخرالدین محمد بن عمر (1420ق) مفاتیح الغیب، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

12- سید بن قطب، ابراهیم (1412ق) فی ظلال القرآن، بیروت: دارالشروق.

13- سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن (1404ق) الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم: کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی.

14- شریف رضی، محمد بن حسین (1389ش) نهج البلاغه، مترجم: جعفری، محمدتقی، چ نهم، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.

ص: 103

1- صافی گلپایگانی، لطف الله (1421ق) پرتویی از عظمت امام حسین (علیه السلام)، قم: مؤسسه انتشارات حضرت معصومه (علیه السلام).

2- طباطبایی، محمدحسین (1417ق) المیزان فی تفسیرالقرآن، قم: دفترانتشارات اسلامی جامعه ی مدرسین حوزه علمیه قم.

3- طبرانی، سلیمان بن احمد (بی تا) المعجم الكبیر، تحقیق: سلفی، حمدی عبدالمجید، دارإحیاء التراث العربی.

4- طبرسی، فضل بن حسن (1372ش) مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات ناصر خسرو.

5- طبری، محمد بن جریر (1412ق) جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار المعرفة.

6- طبری، محمد بن جریر (بی تا) التاریخ (تاریخ الامم و الملوک)، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر: دار المعارف.

7- طوسی، محمد بن حسن (بی تا) التبیان فی تفسیرالقرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

8- عبدالجبار، ابوالحسن (بی تا) المغنی فی ابواب التوحید و العدل، تحقیق: طویل، توفیق/ زاید، سعید، مصر: وزارة الثقافة و الارشاد القومی.

9- قرائتی، محسن (1386ش) تفسیر نور، چاپ هفتم، تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.

10- قرشی، باقر شریف (1429ق) حیاة الامام الحسین بن علی (علیه السلام)، تحقیق: قرشی، مهدی باقر، کربلا: العتبة الحسینیة المقدسة.

11- قمی، علی بن ابراهیم (1367ش) تفسیر قمی، قم: دارالکتاب.

12- کلینی، محمد بن یعقوب (1363ش) الکافی، تحقیق: غفاری، علی اکبر، چ پنجم، تهران: دار الکتب الاسلامیّه.

13- گروهی از تاریخ پژوهان (1393ش) مقتل جامع سیدالشهداء (علیه السلام)، چ نهم، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.

1- متقی هندی، علاءالدین علی بن حسام (1409ق) کنزالعمال، تحقیق: بكری حیانی،

ص: 104

تصحیح: صفوة السقا، بیروت: مؤسسة الرسالة.

2- محمدی ری شهری، محمد (1379ش) اهل بیت در قرآن و حدیث، ترجمه: شیخی، حمیدرضا/ آژیر، حمیدرضا، قم: دارالحدیث.

3- مسعودی، علی بن حسین (بی تا) مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: عبدالحمید، محمد محیی الدین، بیروت: المکتبة الاسلامیة.

4- مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج (بی تا) صحیح مسلم، بیروت: دار الفكر.

5- مشهدی، محمد بن جعفر (1419ق) المزار، تحقیق: قیومی اصفهانی، جواد، قم: نشر القیوم.

6- مفید، محمد بن محمد بن نعمان (بی تا) الإرشاد فی معرفة حجج اللّه على العباد، تهران: انتشارات علمیة الإسلامیة.

7- مقریزی، احمد بن علی (1401ق) النزاع و التخاصم بین بنی امیة و بنی هاشم، بیروت: مؤسسه اهل البیت.

8- مكارم شیرازى، ناصر (بی تا) عاشورا ریشه ها انگیزه ها، رویدادها پیامدها، قم: مدرسه الامام على بن ابى الطالب.

9- موسوی عاملی، شرف الدین (1429ق) النص و الاجتهاد، دارالقاری.

10- هاشمی خوئی، حبیب الله (بی تا) منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، تحقیق: میانجی، إبراهیم، تهران: بنیاد فرهنگ امام المهدی (عج)، چ چهارم.

11- هیثمی، علی (1408ق) مجمع الزوائد، بیروت: دار الكتب العلمیة.

یعقوبی، احمد (بی تا) التاریخ، بیروت: دار صادر.

ص: 105

ص: 106

قیام عاشورا از دیدگاه منابع تاریخی اهل سنّت

(با تکیه بر آثاربخاری، طبری و ذهبی)

دکترسیداحمدعقیلی ،استادیار وعضوهیات علمی دانشگاه سیستان وبلوچستان

ثریاریگی،کارشناسی ارشدتاریخ اسلام

چکیده

حادثه کربلا از وقایع مهم و به یادماندنی تاریخ اسلام است که مقاصد و مفاهیم والا و پرارزشی را در بردارد. با توجه به اهمیّت واقعه عاشورا ، اکثر مورخان اسلامی -که اهل سنّت می باشند- به توجه و تامل این واقعه بزرگ پرداخته اند. از جمله مورخان بزرگ اهل سنّت می توان بخاری، طبری، ذهبی و غیره را نام برد که مقاله حاضر به بررسی نگرش این سه تاریخ نگار اسلامی درباره نهضت عاشورا می پردازد. از دیدگاه این منابع قیام امام حسین(علیه السلام)، نهضت فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که برای خدا قیام کرد. اساس آن آزادی، عدالت و شرافت است، او می خواست تا مردم از ظلم و جور حاکمان زمان رهایی یابند و برای تحقق این آرمان والا و الهی با عشق و ایمان و با کمال شجاعت و شهامت قدم برداشت و در نهایت با شهادت وجود با ارزش خویش به همگان درس آزادگی و عزت آموخت.

آنچه در این پژوهش مورد بررسی قرار می گیرد، ارائه پاسخی مستدل به این پرسش اساسی است که دیدگاه منابع تاریخی اهل سنّت با تاکید برسه کتاب (بخاری، طبری، ذهبی) در مورد قیام عاشورا چگونه است؟رهیافت این پژوهش که با

ص: 107

رویکرد توصیفی- تحلیلی حاصل شد نشان می دهدکه دیدگاه مشترک این منابع نسبت به نهضت امام حسین(علیه السلام)، توام با ارادت خاصی نسبت به خاندان رسول خدا (علیهم سلام) از جمله حضرت حسین(علیه السلام) می باشد. به طوری که بزرگان اهل سنّت در منابع به ایشان لقب سیدالشهدا داده اند و شهادت مظلومانه آن حضرت و یارانش را در کربلا با برگزاری مراسم طبق اعتقادات خودشان از جمله، نماز خواندن و روزه گرفتن در روز عاشورا گرامی می دارند.

واژگان کلیدی: قیام عاشورا، امام حسین(علیه السلام)، بخاری، طبری،ذهبی.

Email:s.rigi91@yahoo.com

شماره تماس09158418288

مقدمه

اساساً یکی از اهداف بزرگ امام حسین(علیه السلام) مبارزه با جهل و نادانی و تلاش برای آزادی و آزادگی بود و بر این امرتأکید داشت که هرگز تن به ذلّت در مقابل زورگویان نخواهد داد، این امر باعث شد تا به جنگ نابرابر تن بدهد که در آن تعداد زیادی از یاران باوفایش به شهادت رسیدند و در تاریخ به نام حادثه کربلا ثبت شد، حادثه ای که دریاد و خاطره مسلمانان ثبت شده و فراموش نخواهد شد و هرساله با برگزاری مراسم عزاداری با روش خاص در میان آنان شهادت مظلومانه خاندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گرامی داشته می شود، در واقع قیام عاشورا از وقایع بزرگ و سرنوشت ساز است به طوری که رهبر قیام امام حسین(علیه السلام) را به الگو ونمونه برای سایر رهبران جهان اسلام در مبارزه با ظلم و جور زمانه تبدیل کرد. تمامی ادیان و مسلمانان از جمله اهل سنّت ارادت خاصی نسبت به امام حسین(علیه السلام) دارند و ایام محرم و شهادت آن حضرت و یاران باوفایش را گرامی می دارند، اهل سنّت با نماز خواندن و تلاوت قرآن در ده روز ایام محرم و همچنین روزه گرفتن در روز تاسوعا و عاشورا ارادت و عشق خود را به امام حسین(علیه السلام) نشان می دهند.

آنچه مقرر است در مطالعه حاضر مورد بررسی قرار گیرد، دیدگاه منابع تاریخی اهل سنّت از جمله بخاری، طبری و ذهبی در مورد قیام عاشورا است. بر این اساس مقاله ی حاضر به دنبال پاسخی در خور به این سوال است که منابع تاریخی فوق که

ص: 108

همه از بزرگان اهل سنّت می باشند چه عقیده و دیدگاهی درباره حادثه کربلا در آثار خویش ابراز داشته اند؟

فرض اصلی مقاله آن است که منابع تاریخی فوق چنین معتقدند که قیام عاشورا انقلابی بزرگ در تاریخ اسلام است که در آن خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به شهادت رسیدند. به طوری که هرگز در میان مسلمین فراموش نشده بلکه هرساله با فرارسیدن ایام محرم گرامی داشته می شود، اهل سنّت هم ارادت خاصی نسبت به امام حسین(علیه السلام) دارند و با آداب و رسوم خاص با خاندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ابراز همدردی می کنند.

درباره پیشینه تحقیق نظر به اهمیت موضوع قیام عاشورا ، در دهه های اخیر، تحقیقات دامنه داری توسط بزرگان اهل سنّت با استناد به منابع دست اول از جمله طبری، بخاری، ذهبی و غیره صورت گرفته که به واقعه عاشورا به صورت کلی و یا موردی توجه کرده اند. از جمله تحقیقات جدید که در این زمینه به نگارش در آمده: سیرت امام حسین(علیه السلام) نوشته اسماعیل ارباب؛ شهسوارکربلا نوشته مولانا عبدالرحمن سربازی؛ شهیدکربلا نوشته مفتی عبدالرحمن چابهاری که در این پژوهش از آنها استفاده شده با این حال آنچه در پژوهش حاضر به آن پرداخته خواهد شد، ضمن تکمیل مطالعات پیشین ارائه تصویری دقیق تر از قیام عاشورا از دیدگاه منابع تاریخی اهل سنّت با تاکید بر آثار بخاری، طبری و ذهبی و بیان نمودن قسمتی از اعتقادات اهل سنّت درباره این واقعه و آداب و رسوم روز عاشورا است.

معرفی منابع مورد تحقیق:

کتاب صحیح بخاری، نوشته امام ابوعبدالله محمدبن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره بن بردزبه بخاری است، وی درسیزده شوال 194ه در شهر بخارا در خانواده متدین دیده به جهان گشود، تحصیلات خود را از مکاتب سنّتی شهر بخارا آغاز کرد و در آغاز حفظ حدیث به وی الهام گردید، سپس به حلقه درس علما شهر بخارا مانند علامه داخلی روی آورد، تالیفات زیادی از خود به جای گذاشت ازجمله: کتاب قضایا الصحابه و التابعین و اقاویلهم، التاریخ الکبیر، الادب المفرد، اسامی الصحابه،

ص: 109

التاریخ الکبیر، التاریخ الاوسط و غیره....کتاب الجامع الصحیح من السندمن حدیث رسول الله و سنه و ایام معروف به صحیح بخاری، به اتفاق مسلمانان صحیح ترین کتاب بعد از قرآن کریم است، امام بخاری در مدت 16 سال آن را از میان احادیثی که حفظ داشت نوشت، او می گوید: هر وقت حدیثی را می خواستم بنویسم ابتدا غسل کرده دو رکعت نماز می خواندم سپس استخاره می نمودم و پس از یقین از صحت حدیث آن را ذکر می کردم. (بخاری،1413: مقدمه).

این کتاب در قرون گذشته مورد توجه علمای مسلمین قرار گرفته است به طوری که بیش از صد شرح تعلیق و حاشیه بر آن نوشته شده است که از میان آنها می توان به شرح فتح الباری، تالیف علامه ابن حجرعسقلانی و عمدالقاری اثر بدرالدینی عینی اشاره کرد که در نوع خود بی نظیر هستند و بهترین شرح های صحیح بخاری به شمار می روند. این کتاب حاوی احادیث صحیح رسول الله می باشد که در این پژوهش قسمتهایی که ایشان به قیام امام حسین(علیه السلام) اشاره داشته اند مورد توجه ودقت واقع شده است، بخاری در این کتاب به تحلیل واقعه عاشورا اشاره کرده ابتدا به نسب و فضائل آن حضرت و دعوت مردم کوفه و سپس شهادت امام حسین(علیه السلام) و مهم تر اینکه درباره اعتقاد اهل سنّت در مورد عزادرای و روزه روز عاشورا پرداخته است.

تاریخ طبری: اثر ابوجعفر محمد بن جریر طبری می باشد که به زبان عربی نوشته شده است. از کتاب های تاریخ عمومی است از دو بخش تاریخ جهان و اسلام تشکیل شده است، قسمت زیادی از بخش تاریخ اسلام این کتاب به وقایع تاریخ اسلام پرداخته و وقایع را به صورت سال شمار هجری آورده است. طبری به دلیل این که فقیه و متکلم بود روایت مربوط به تاریخ اسلام را با وقوف و دقت بیشتری می آورد. طبری در جلد هفتم کتاب تاریخ طبری حوادث سال 61 هجری را به طور مفصل توضیح داده است از ابتدای حرکت امام حسین(علیه السلام) به طرف کوفه و بیعت نکردن با یزید تا چگونگی شهادت امام حسین(علیه السلام) پرداخته و تمام جوانب قیام عاشورا را مورد بررسی قرار داده که در پژوهش حاضر به آن پرداخته خواهد شد.

ص: 110

سیراعلام النبلاء: نوشته شمس الدین محمدبن احمد ذهبی مورّخ و محدّث مشهور و نویسنده پرکار سده هشتم هجری است. وی تاریخ هفتصد ساله اسلامی را به هفتاد دهه تقسیم کرد و به هر دهه عنوان طبقه داد. وی مختصری از این کتاب را فراهم آورد و آن را العبرفی خبرمن غبر نامید، وی خلاصه ای از تاریخ اسلام از آغاز تا 744 و وفات مشاهیر هر سال به شیوه سال شمار نگاشت و آن را دول اسلامی نامید. علاوه بر این وی تالیفات زیادی در حدیث رجال و تاریخ دارد ازجمله: میزان الاعتدال، الکاشف، المغنی فی الضعفا، سیراعلام النباء و تاریخ اسلام . در جلد سوم این کتاب به قیام امام حسین(علیه السلام) پرداخته که در این پژوهش مورد استفاده واقع شده است. از فضائل امام حسین ، دعوت مردم کوفه و نامه های که برای آن حضرت فرستادند ، شهادت مسلم بن عقیل و سایر حوادث واقعه کربلا را مورد بررسی قرار داده است.

نسب و فضائل امام حسین(علیه السلام)در منابع تاریخی اهل سنّت: ایشان ابوعبدالله حسین بن علی بن ابیطالب فرزند دوم علی بن ابیطالب(علیه السلام) و فاطمه زهرا دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است. امام حسین(علیه السلام) لقب های متعددی دارد، که عبارتند از: سید، وفی، ولی،مبارک، سبط، شهیدکربلا (ابن الجوزی،1401: 210). عده ای از بزرگان و منابع اهل سنّت هم امام حسین(علیه السلام) را لقب سیدالشهداء داده اند، زیرا رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: سرور شهیدان حمزءّبن عبدالمطلب است و همچنین مردی که در مقابل حاکم ظالم قیام می کند و او را امربه معروف و نهی از منکر کند و به دست او کشته شود.

امام حسین(علیه السلام) در پنجم شعبان سال چهارم هجری در مدینه منوره به دنیا آمد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در این روز بی نهایت خوشحال گردید به دیدارش رفت و کام او را با آب دهان خویش متبرّک ساخته و در حق وی دعای خیر کرد و فرمود: پسرم را چه نام نهاده اید؟ حضرت علی(علیه السلام) در جواب گفت: او را حرب جنگاور نامیده ام، سپس پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: نام او حسین است و در روز هفتم ولادتش آن حضرت گوسفندی عقیقه کرد و فرمود: موی سرش را بچینید و هم وزن آن نقره صدقه دهید (ابن حنبل، 1414، ج1: 158). امام حسن و حسین(علیه السلام) در دوران کودکی همواره مورد لطف و عنایت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داشتند تا جایی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آن دو را فرزندان خود نامید و هرگاه پیش حضرت

ص: 111

فاطمه(علیها السلام) می آمد، می فرمود: فرزندانم را نزد من بیاورید و فرمود: آن دو برادر دوگل خوشبوی من در دنیا هستند (بخاری،1412، ج4: 588) و حسن و حسین سید و سرور جوانان بهشتی اند (طبرانی،1404،ج3:39).

علاوه بر این روایت ها فراوانی در مورد توجه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به امام حسن و حسین(علیه السلام) وجود دارد، یعلی بن مره می گوید: روزی امام حسین(علیه السلام) درکوچه بازی می کرد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) دست هایش را دراز کرد امام حسین(علیه السلام) بهاین سو و آن سو می رفت، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) او را خنداند و در بغل گرفت و فرمود: حسین از من است و من از حسین ام، خداوند دوست بدارد کسی را که حسین را دوست می دارد. (ابن ماجه، 1416، ج1: 97).

جابربن عبدالله هم روایت می کند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هرکس دوست دارد به مردی از اهل بهشت بنگرد به حسین بن علی نگاه کند (ابن حبان،1414،ج15: 421). در واقع همه این روایات دلالت بر فضائل و مناقب والای حضرت حسین(علیه السلام) دارد.

خلفای راشدین و سایر صحابه هم برای حضرت حسن و حسین(علیه السلام) که از خاندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، بی نهایت احترام قائل بودند و آن دو نفر را دوست می داشتند و همواره آنان را مورد بزرگداشت و احترام قرار می دادند، خلیفه اول در مورد احترام به اهل بیت فرمود: حرمت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را در مورد احترام به اهل بیت آن حضرت مراعات کنید (بخاری،1412،ج4: 579).

عقبةبن حارث هم روایت می کند. روزی ابوبکر را دیدم که امام حسین(علیه السلام) را بلند کرده و می گوید: به جان پدرم به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شبیه است، علامه ابن کثیر دمشقی روایت می کند که خلیفه اول امام حسین(علیه السلام) را مورد اکرام و بزرگداشت قرار می داد. خلیفه سوم هم نسبت به فرزندان حضرت علی(علیه السلام) اظهار محبت می کرد تا آنجا که امام حسن و حسین(علیه السلام) را از شرکت کنندگان غزوه بدر به شمار می آورد (ابن سعد،1405،ج3: 296). در واقع همه این روایت ها بیانگر این مطلب است که امام حسین(علیه السلام) در نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، خلفای

ص: 112

راشدین و سایر صحابه مقام والایی داشته و به وی احترام می گذاشتند.

خصوصیات برجسته امام حسین(علیه السلام):

امام حسین(علیه السلام) از ویژگی ها و سجایای اخلاقی بسیار والایی برخوردار بود که او را به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از هر حیث مشابه می ساخت، آن حضرت در اوج بخشندگی و گذشت از دو صفت ممتاز و شایسته انسانی یعنی وفا و شجاعت برخوردار بود، در مقام برخورد با مردم کسی را تخطئه نمی کرد، بلکه همواره در آموزش و ایجاد بینش عمیق دین سعی و تلاش می کرد. امام حسین(علیه السلام) بخشنده، وفادار و شجاع بود به همین دلیل پس از وفات برادرش علیه معاویه قیام نکرد، زیرا برادرش با او صلح کرده و پیمانی برقرار ساخته بود و زمانی که یارانش او را ترغیب کردند تا با معاویه به مبارزه برخیزد و خلافت را از او بازستاند به آنان گوشزد کرد که معاویه با برادرش پیمانی دارد که تا موعدش فرا نرسیده نقض آن روا نیست که این امرنشان دهنده وفاداریش به عهد و پیمان بود.

علاوه بر این امام حسین(علیه السلام) در شجاعت نمونه بود، وی در نبردهای آفریقای شمالی، طبرستان و قسطنطنیه شرکت داشت و در تمامی نبردهای پدر بزرگوارش از جمل تا صفین در رکاب وی حاضر بودکه نشان از شجاعت وی بود اما اوج شجاعت حضرت حسین(علیه السلام) در حادثه کربلا بود.امام حسین(علیه السلام) شخصیتی عاطفی، مهربان، فروتن و بخشنده بود و در راه فراهم آوردن نیازمندی های مردم بسیار کوشا بود و همه تلاش و کوشش خویش را در جهت برطرف کردن ناراحتی ها و اندوه های مردم به کار می برد، روایت شده روزی گذرش برگروهی از بینوایان افتاد که خوراک می خوردند و آن حضرت را به خوردن خوراک دعوت کردند که پیاده شد و با آنان خوراک خورد و فرمود: من دعوت شما را پذیرفتم، شما هم باید دعوت مرا بپذیرید، سپس از آنها برای یک مهمانی در خانه خویش دعوت به عمل آورد(بخاری،1412،ج7: 98).

ذهبی از مورخان اهل سنّت می گوید: امام حسین(علیه السلام) در عبادت و نیایش خداوند متعال الگو و نمونه بود و برای رسیدن به این آرمان جان خویش را از دست داد، آن

ص: 113

حضرت افزون بر نمازهای پنجگانه بسیار به نمازهای سنّت و نافله علاقه داشت و روزها را روزه می گرفت و شب ها را در نیایش خداوند سپری می کرد. مصعب روایت می کند که امام حسین(علیه السلام) بیست و پنج بار با پای پیاده حج خانه خدا را انجام داد(ذهبی،1413،ج3: 278).

امام حسین(علیه السلام)

آن چنان در عبادت و تقوا نمونه بود که در جهاد هم نماز را برپا می کرد، امام حسین(علیه السلام)

در جریان نبرد به موذن دستور داد بانگ اذان گوید تا نماز بخوانند بعد از برپایی نماز حمد خداوند گفت و فرمود: ای مردم اگر پرهیزگار باشید و حق را برای صاحب حق بشناسید بیشتر مایه رضایت خداوند است (طبری،1369، ج7: 2991). اکثر منابع تاریخی اهل سنّت از جمله بخاری، طبری و ذهبی و کسانی که بعدا و از کتاب ها این مورخان استفاده نمود ه اند به تقوا و فروتنی و رشادت ها امام حسین(علیه السلام) اشاره کرده اند.

امام حسین(علیه السلام) در روزگارخلافت یزید:

پس از آن که یزید بر مسند خلافت نشست، هیچ غمی جز بیعت حسین بن علی، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر نداشت، زیرا به خوبی می دانست که این افراد در رأس کسانی قرار دارند که در زمان معاویه از بیعت با او سر باز زدند به همین دلیل یزید در اولین اقدام برای حاکم مدینه ولیدبن عتبه نامه ای ارسال کرد و از او خواست تا از امام حسین(علیه السلام)، عبدالله بن عمر و عبدلله بن زبیر که از بیعت با او سر باز زده اند را وادار به بیعت کند (ابن خلدون، 1379 ،ج1: 403).

ولید پس از دریافت نامه مروان بن حکم را که حاکم قبلی مدینه بود برای مشورت فراخواند و از او نظر خواست، مروان دستور داد تا افرادی را نزد امام حسین، عیدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بفرستد و از آنان برای یزید بیعت بگیرد و اگر امتناع کردند در این صورت گردنشان را بزنند، فرستاده ی ولید نزد حسین بن علی و عبدالله بن زبیر رفت و هردو بزرگوار را در مسجد یافت و پیام حاکم مدینه را به آنان ابلاغ کرد، امام

ص: 114

حسین(علیه السلام) بافهم و فراست خاصی که داشت حقیقت را دریافت و فرمود: چنین به نظر می رسد که معاویه درگذشته و حاکم مدینه می خواهد قبل از انتشار این خبر از ما برای یزید بیعت بگیرد.

عبدالله بن زبیر نیز فرموده ایشان را تایید کرد، امام حسین(علیه السلام) برای تحقق بیشتر تصمیم گرفت تا نزد حاکم مدینه حاضر شود لذا به کسانی از یاران خویش فرمان داد تا سلاح برگیرند و همراه او به خانه ولیدبن عتبه بیایند و به آنان توصیه کرد اگر دیدید من شما را فرا خواندم و یا اینکه شنیدید صدایم بلند شده است همگی شتابان به کمک من آیید در غیر این صورت کاری نکنید تا به نزد شما برگردم، چون بیعت با یزید را به آن حضرت پیشنهاد کردند، گفت: من پنهانی بیعت نمی کنم هرگاه امیر در مسجد حاضر شد و مردم را به بیعت با یزید فراخواند من نیز همراه ایشان بیعت خواهم کرد(طبری،1363،ج7: 2905).

حاکم مدینه علی رغم مخالفت مروان پیشنهاد امام حسین(علیه السلام) را پذیرفت، اما پس از آنکه حضرت به خانه بازگشت تصمیم گرفت تا شب هنگام به مکّه هجرت کند، عبدالله بن زبیر نیز به همراه برادرش جعفر در همان شب از مدینه به سوی مکّه عازم شد و در آنجا مورد احترام و توجه بزرگان شهر قرار گرفت و گروه های مختلفی از مردم اطراف ایشان جمع شدند و به سخنان شیوایی او گوش فرادادند، ابن زبیر هم در جوار خانه کعبه عبادت و نیایش می پرداخت و بعد از ادای نماز به همراه تعداد زیادی از مردم به نزد امام حسین (علیه السلام) می رفت.

مردم کوفه هم که در این مدت با فضائل امام حسین(علیه السلام) آشنایی داشتند و به زهد و تقوای خاندانش معتقد بودند و زمانی که شنیدند معاویه فوت شده و کار خلافت به یزید واگذار شده و امام حسین (علیه السلام) از بیعت با یزید امتناع ورزیده و به مکّه آمده است نامه های فراوانی به حضرت نوشته و او را دعوت نمودندبه کوفه بیاید (ذهبی،1413،ج3: 299).

امام حسین(علیه السلام) درنگ می کرد که به این همه دعوت چه پاسخی دهد اما در نهایت پسرعمویش مسلم بن عقیل را جهت ارزیابی آن دیار به کوفه فرستاد، مسلم بعد از ورود به

ص: 115

کوفه با استقبال گرم مردم روبه رو گردید و هزاران نفر از مردم کوفه به نیابت امام حسین(علیه السلام) با وی بیعت نمودند، مسلم سپس به حضرت نامه نوشت و اوضاع مساعد کوفه و اشتیاق مردم را به امام حسین(علیه السلام) گزارش داد، از طرفی برخی اهالی کوفه طی نامه ای یزید را از وقایع کوفه و آمادگی مردم در بیعت با حضرت مطلع ساختند، یزید پس از شنیدن این خبر امارت کوفه را به عبیدالله بن زیاد واگذار کرد و به وی دستور داد تا به محض ورود به کوفه مسلم بن عقیل را تبعید یا به قتل برساند، این زیاد به کوفه آمد و مردم را با تهدید و تطمیع از اطراف مسلم بن عقیل پراکنده ساخت به طوری که در پایان مسلم تنها ماند، سرانجام سربازان ابن زیاد مسلم بن عقیل را محاصره کردند و او را نزد عبیدالله بن زیاد بردند، ابن زیاد پس از گفتگو با وی دستور داد تا گردنش را بزنند جلادان ابن زیاد مسلم بن عقیل را در حالی که تکبیر می گفت به بالای قصرالاماره برده و سرش را از تنش جدا کردند، با این حال امام حسین(علیه السلام) یک روز پیش از آن، ازمکّه به سوی کوفه حرکت کرده بود و از شهادت مسلم بن عقیل اطلاع نداشت بسیاری از دوستان حضرت حسین(علیه السلام) هنگامی که شنیدند ایشان قصد عزیمت به کوفه را دارد از وی خواستند تا از رفتن خودداری نماید واز بی وفایی ها و عملکرد نادرست اهل کوفه یاد کردند اما امام حسین(علیه السلام) از تصمصم خود منصرف نشد و به راهش ادامه داد.

کاروان امام حسین(علیه السلام) در نزدیکی کوه بلند با گروهی از لشکر عبیدالله بن زیاد روبرو شد که فرماندهی آن را حربن یزید در راس هزار سوارکار بر عهده داشت آنان فرمان یافته بودند که امام حسین(علیه السلام) را رها نکنند و او را نزد عبیدالله بن زیاد در کوفه آورند، آنگاه امام حسین(علیه السلام) راه غریب را در پیش گرفت و سوارکاران ابن زیاد همچنان ملازمش بودند، روز دوم محرم 61هجری حضرت حسین(علیه السلام) در یکی از نواحی نینوا به نام کربلا فرود آمد و در آنجا خیمه های خویش را برافراشتند. فردای آن روز عمربن سعد با چهارهزار نفر از کوفه رسید و در مقابل یاران حضرت صف آرایی کرد مذاکراتی در میان سران دو لشکر انجام گرفت اما نتیجه ای در برنداشت هنگامی که حضرت حسین(علیه السلام) مشاهده کرد این قوم با او به فریب و خدعه برخاسته اند تصمیم به دعوت آنها گرفت، عمامه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را بر سرنهاده و بر شتر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سوار شد و بر فراز جایگاه بلندی قرار گرفت تا مردم صدای او را

ص: 116

بشنوند آنگاه با صدای بلند و رسا پس از حمد و ستایش خداوند فرمود:

نسبم را به یاد آورید که من کیستم، کشتن و شکستن حرمت من چگونه روا خواهد بود مگر نه که من فرزند دختر پیامبرتانم؟ آیا نشنیده اید که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره من و برادرم فرمود: اینان سرور جوانان بهشتی اند وای به حالتان (بخاری، 1412،ج7: 100). آیا کسی از شما را کشته ام و خون او را می خواهید یا اینکه مالی از شما را از بین برده ام که از من کیفر آن را می خواهید و قصد دارید در این باره انتقام بگیرید؟

سپس نام آن دسته از مردم کوفه را به زبان آورد که او را برای بیعت دعوت کرده بودند و در سپاه ابن زیاد به جنگ او آمده بودند از این سخنان زمین زیرپای آنان لرزید و گروهی از لشکر دشمن به صف امام حسین(علیه السلام) پیوستند از جمله حربن یزید یکی از فرماندهان بزرگ سپاه ابن زیاد به امام حسین(علیه السلام) و یاران او ملحق گردید (عقاد،1380:123).

آغاز نبرد خونین:

روز جمعه دهم محرم عمربن سعد با لشکر همراهش وارد جنگ شد، امام حسین(علیه السلام) به اصحابش دستور داد تا در نقاط معینی مستقر شوند، یاران حضرت 72 تن بودند که سی و دو نفر سواره و چهل نفر پیاده بودند پرچم در دست عباس بن علی(علیه السلام) بود. همین که قوای دشمن جلو آمد حضرت دستانش را به طرف آسمان بلند کرد و شروع به دعا خواندن کرد، پریشانی و اضطراب سپاهیان دشمن را فراگرفته بود تا آن که عمربن سعد خود را به نزدیکی اردوگاه حضرت رساند و تیری را به سوی خیمه هایش پرتاب کرد و بانگ زد در نزد امیر برای من گواهیدهید نخستین کسی بوده ام که به سوی حسین تیر انداختم، آنگاه تیرهای پیاپی به سوی اردوگاه امام حسین(علیه السلام) رها می شدند و آن حضرت به تیرها و یارانش می نگریست و فرمود: یاران بزرگوار من از جای برخیزید و بدانید که این تیرها پیام آوران شوم این مردمانند برای ما و بدین ترتیب جنگ آغاز شد و یاران حضرت شجاعت و رشادتی از خود نشان دادند که نظیرآن را جز در حماسه و افسانه ها نمی توان سراغ داشت.

ص: 117

لشکر باطل با آن که تعدادش زیاد بود از پایمردی در برابر سپاه حق ناتوان ماند تا آنجا که هر لحظه سوارکاری از آنان کشته و نقش زمین می شد، سرانجام عروةبن قیس جلودار سوارکاران لشکر ابن زیاد به ابن سعد گفت: آیا نمی بینی که چگونه امروز لشکر من در برابر این مردمان اندک شمار نقش بر زمین می شوند به سوی آنان پیاده نظام و تیراندازان را بفرست، آنگاه پانصد نفر به فرماندهی حصین بن نمیر بر سر یاران امام حسین(علیه السلام) باران تیر رها کردند تا آنجا که چنان برتن و جان لشکر امام حسین(علیه السلام) نیزه و تیر نشست که از کار افتادند و سوارکاران و پیاده نظام همگی زخمی شدند و بسیاری هم به شهادت رسیدند، حربن یزید همراه با امام حسین(علیه السلام) با کمال شجاعت و دلیری جنگید و بسیاری از دشمنان را از پای درآورد و سرانجام خودش به شهادت رسید، خاندان امام حسین(علیه السلام) و برادران گرامیش در راه دفاع از امام حسین(علیه السلام) یکی پس از دیگری به جنگ پرداختند و به شهادت رسیدند، هنگام ظهر امام حسین(علیه السلام) و تعدادی از یارانش نماز خوف خواندند دشمن به حضرت نزدیک شده بود که یکی از یاران با وفایش خود را سپر قرار داد تا اینکه به شدت مجروح شد و بر زمین افتاد آنگاه زهیربن القین از حضرت دفاع نمود و سخت جنگید تا شهید شد، حضرت علی اکبر در این روز با نیزه مره بن منذشقی به شهادت رسید، امام حسین(علیه السلام) با دیدن این صحنه فرمود:

«خداوند این قوم را هلاک گرداند که تو را شهید کردند، چقدر این قوم جاهل و نادانند.»

در شدت تشنگی و گرمی امام حسین(علیه السلام) به نبردش ادامه داد، اما وقتی دید که فرزندش عبدالله از شدت درد و تشنگی به خود می پیچید با گلویی گرفته از حزن و اندوه او را به قصد سیراب کردن بر دستان خویش بالا آورد و به مردمان ستمکار گفت: اگر در حق ما از خداوند پروا نمی دارید درباره این کودک از خداوند بهراسید، آنگاه یکی از دشمنان تیری به سوی کودک معصوم پرتاب کرد و گفت: بیا با این سیرابش کن، تیر بر سینه کودک اصابت کرد، حضرت حسین(علیه السلام) مشتی از خون کودک را به آسمان فروپاشید و فرمود:

پروردگارا اگر از آسمان پیروزی را بر ما دریغ داشته ای آن را بهر آنچه برتر از آن است قرار ده و برای ما از این قوم ستمکار انتقام بگیر (ذهبی،1413: 203).

امام حسین(علیه السلام) در جنگ با لشکر انبوهی که بر او یورش می آوردند یکه و تنها ماند گاه به

ص: 118

افرادی که او را محاصره کرده بودند حمله می کرد و به تنهایی صفوف آنان را درهم می شکست اما کسی جرات حمله به حضرت را نداشت زیرا به شهادت رساندن آن بزرگوار بر آنان بسیار دشوار بود و کسی که مرتکب چنین گناهی می شدکیفر سختی از جانب خداوند در انتظارش بود تا آن که شمربن ذی الجوشن برآشفت و فریاد زد: وای به حالتان درباره این مرد چشم به چه داشته اید مادرتان به عزایتان بنشیند او را بکشید، از بیم نکوهش و کیفر شمر پیش چشمان او بر آن حضرت یورش آوردند و زرعه بن شریک تمیمی ضربه ای بر دست چپ آن بزرگوار وارد ساخت، کسی دیگر ضربه ای بر شانه مبارکش فرود آورد و بدین سان حضرت حسین(رض) نقش زمین شد اما آنان همچنان حضرت را آماج نیزه ها و شمشیرهای خود قرار دادند به طوری که روایت شده پس از شهادتش سی و سه ضربه نیزه و سی و چهار ضربه شمشیر بر وجود مبارکش مشاهده شد.

آنگاه سنان بن ابی عمرو اصبحی سر مبارک آن بزرگوار را از تن جدا کرد و به خولی بن یزید داد سپس ده سوارکار بنابر فرمان ابن زیاد پیکرهای مقدس شهیدان را زیر سم اسبان خویش لگدمال کردند، آنگاه سرها را بریدند و پیش چشم اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آنان را بر نیزه افراشتند و پیکرهای شهیدان را افتاده بر پشت بر زمین رها کردند و از کنار زنان اندوهگین و مصیبت دیده اردوگاه حضرت حسین(علیه السلام) گذشتنددر این هنگام زینب فریاد زد:

یا محمدا ! این حسین است که بر خاک خفته است و دخترانت را به اسارت گرفته اند و همه فرزندانت را کشته اند و اینک باد صبا بر آنان وزیدن گرفته است (عقاد،1380: 139)

پیکرهای پاک شهیدان حق بر خاک افتاده بود تا آنکه افرادی از قبیله بنی اسد که در آن نواحی سکونت داشتند بدان جا آمدند و بر پیکرهای مطهر آنان نماز گزاردند و آنان را دفن کردند.

همه مورخان از جمله طبری،بخاری و ذهبی معتقدند که سرهای کشته شدگان را به همراه زنان به کوفه بردند و ابن زیاد فرمان داد تا سرهای آنان را میان قبائل کوفه بگردانند، صبح فردای آن روز سر مبارک امام حسین(علیه السلام) را به قصر ابن زیاد بردند و با تکه چوبی

ص: 119

دندان ها و لب های مبارکش را می شکستند در این هنگام زیدبن ارقم از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آنجا بود و فریادزد: چوبدستی را از این دندان ها برگیر سوگند به ذاتی که معبود راستینی جزء او نیست من خود لبان مبارک رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را بر این لبان دیده ام که آنها را می بوسید، آنگاه با چشمان اشک بار از آنجا بیرون آمد و خطاب به مردم کوفه گفت:

ای ملت عرب شما فرزند حضرت فاطمه(علیها السلام) را به قتل رساندید و پسر ابن زیاد را امیر خود ساختید در حالی که او بهترین افراد را شکنجه و به بردگی گرفته شما را چه شده که به این ذلت و خواری تن داده ای (طبری،،1369،ج7: 3079).

ابن زیاد با وقاحت تمام سر آن حضرت و یارانش را افراشته بر نیزه ها به دمشق فرستاد، آن گاه زنان اهل بیت را همانند اسیران جنگی سوار بر شتر به دنبال آنان روانه ساخت تا اینکه کاروان سرهای از تن جدا شده شهیدانو زنان در بدر به هم رسیدند و با هم بر یزید وارد شدند در این هنگام رفتار زنان دربار یزید بهتر از خود یزید با خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود، آنان به زینب و فاطمه دختران امام حسین(علیه السلام) دلداری دادند و از آنان خواستند تا بگویند در کربلا چه چیزی را از آنان باز ستاده اند تا همانند و حتی بیشتر از آنها را به آنان بازگردانند، سرانجام یزید به نعمان بن بشیر کارگزار قبلی خویش در کوفه فرمان داد تا آل حسین(علیه السلام) را به مدینه ببرد .

سرانجام یزید:

یزید در دوران حکومت خویش کارها و اعمال بسیار زشت و سنگینی را مرتکب شد که بر هیچ کس پوشیده نماند و باعث انزجار مسلمانان از وی شد، یزید عملکرد ابن زیاد را تایید کرد هیچ یک از کارگزارانش را به علت فاجعه کربلا کیفر نداد و خودش همان سیاستی را در پیش گرفت که کارگزارانش اعمال می داشتند، چنان که در یک عمل وحشتناک و دور از انتظار حرمت مدینة النبی را شکست و لشکری به فرماندهی مسلم بن عقبة بدانجا گسیل داشت که مردم مدینه را به زنجیر کشیدند و بسیاری از مهاجران و انصار و فرزندانشان را به شهادت رساندند. علاوه بر این، یورش گستاخانه یزید به مکّه مکرمّه آغاز شد، اما فرمانده خونخوار آن که قصد داشت همان وقایعی را که در مدینه

ص: 120

مرتکب شده بود در مکه انجام دهد که در راه مرد . سپس لشکر یزید مکه مکرمه را به محاصره خود درآورد و بعد از چند روز جنگ و درگیری پیغام رسید که یزید مرده است و در آن هنگام لشکریان یزید دست از محاصره برداشتند و متفرق شدند. اما عمل زشت تر وی فاجعه کربلا و قتل عام اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود.

در کتاب های عقاید و تاریخ اهل سنّت از قاتلان امام حسین(علیه السلام) به صراحت اعلام انزجار و تبری شده و بر آنان لعن و نفرین شده است.

احمد سرهندی مشهور به مجدد ثانی می فرماید: «یزید بی دولت در زمره فسقه است و توقف در لعنت او بنابر اصل مقرر اهل سنّت است که شخص معین را اگرچه کافر باشد تجویز لعنت نکرده اند مگر آنکه به یقین معلوم کنند که ختم او بر کفر بوده نه آنکه او شایان لعنت نیست».

برخی دیگر از محققان اهل سنّت به صراحت یزید را مورد لعن قرار داده اند و اعمال ناشایست و سیاست او را مورد انتقاد قرار داده اند از جمله : شیخ عبدالحق دهلوی می فرماید: وی مبغوض ترین مردم نزد ما است و کارهای که این بدبخت بی سعادت در این امت کرده هیچ کس نکرده است، بعد از قتل امام حسین(علیه السلام) و اهانت اهل بیت لشکری برای تخریب مدینه منوره و قتل عام در آنجا فرستاده و بسیاری از صحابه و تابعین را امر به قتل داده و بعد از تخریب مدینه هم امر به انهدام مکه معظمه و قتل عبدالله بن زبیر کرده که دیگر احتمال توبه و رجوع او را خدا داند، حق تعالی دل های ما را و تمام مسلمانان را از محبت و موالات وی و اعوان و انصار وی و هرکه بااهل بیت نبوی بد بوده و بد اندیشیده و حق ایشان را پایمال کرده و با ایشان به راه محبت و صدق عقیدت نیست و نبوده نگه دارد و ما را در زمره محبان اهل بیت محشور گرداند (دهلوی،1412: 173).

احمدبن عبدالحلیم مشهور به ابن تیمیه هم می فرماید:

همانا یزید از پادشاهان مسلمان بود که در کل کارهای بدی انجام داد، پیشوایان میانه رو و سلف در مورد یزید و دیگر کسان که همانند او بوده اند، می گویند: نه ما

ص: 121

آنان را ناسزا می گوییم و نه به آنان محبت می ورزیم (ابن تیمیه،1381،ج4: 475).

منابع مورد تحقیق از جمله بخاری، طبری و ذهبی در مورد یزید همانند اکثر مورخان هل سنّت از رفتاریزید در کشتن امام حسین(علیه السلام) اعلام انزجار کرد ه اند.

دلایل وزمینه های وقوع حادثه کربلا ازدیدگاه سه منبع مورد تحقیق:

در مورد علت قیام عاشورا تفاوت چندان بارزی بین اهل سنّت با تشیع وجود ندارد و هردو گروه در زمینه علت قیام از نقطه نظر مشترک برخوردار هستند، در بین متفکران اهل سنّت از جله بخاری، طبری و ذهبی هم دیدگاه مشترک در این مورد وجود دارد، برخی از تحلیل گران و متفکران ضمن اینکه دلایلی را مطرح کرده اند اما این حرکت را توام با حکمت و فلسفه دانسته اند. در واقعه علت قیام امام حسین(علیه السلام) این بود که حکومت ستم کار وقت از امام حسین(علیه السلام) بیعت اجباری می خواست و ایشان از این امر سر باز زد و در جواب اصرار عبدالله بن عباس فرمود: اگر من در جایی دیگر به شهادت برسم بهتر از آن است که حرم خداوند بخاطر من مورد تهاجم قرار گیرد.

از دیدگاه طبری قیام امام حسین(علیه السلام) بخاطر دعوت مردم کوفه بود که برای حضرت نامه نوشتند و اعلام حمایت و آمادگی کامل کردند، لذا عزم و هدف اصلی ایشان به وجود آوردن حکومت اسلامی بود (طبری، 1967،ج5: 338) و بعد از دریافت نامه به طرف کوفه حرکت کرد. اما ذهبی معتقد است که قیام امام حسین(علیه السلام) بیشتر بخاطر امر به معروف و نهی از منکر بوده و قطع نظر از این بوده که امام حسین(علیه السلام) را برای بیعت تحت فشار قرار دهند و یا مردم کوفه از او دعوت کنند (ذهبی،1413: 300).

با این حال مسئله مهم تر این بود که قیام امام حسین(علیه السلام) قیام در مقابل ظلم و جور زمان بود، البته عده ای از علمای اهل سنّت از جمله بخاری تحلیل جالب تری دارند و معتقدند که امام حسین(علیه السلام) کاملا علم به شهادت داشت و به این نتیجه رسیده بود که مطلقا زمان گرفتن حکومت نیست و احتمال هم نمی داد که حکومت اسلامی برای او

ص: 122

فراهم آید به همین دلیل تنها راهی که می توانست انجام دهد راه شهادت بود تا از این طریق ستم کاری و ظلم زمان را برملا سازد به طوری که این حکومت تا آنجا ظلم و ستم پیشه کرده که حتی حاضر است فرزند پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را به شهادت برساند.

نتیجه گیری

قیام عاشوار از انقلاب های مهمی است که در میان تمام ادیان پیروان و طرفدارانی دارد و امام حسین(علیه السلام) برای همه الگو و نمونه است، امام حسین(علیه السلام) شهید جاوید و زنده تاریخ اسلام است که فریاد عزت، عدالت خواهی، برابری و آزادگی را سرداد او آموخت که در مقابل ظلم و استبداد و خودکامگی مستکبران باید قیام کرد، زیرا که ذلّت و خواری از ساحت ما دور است و زندگی پیکار در راه عقیده است. پیام های مهم و بزرگ نهضت عاشورا در طول تاریخ همواره مورد توجه انقلابیون و رهبران ملی و سیاسی جهان بوده است، مسلمانان نباید این قیام را با پیام های بزرگ و ارزنده فقط در اظهار غم و اندوه و با برگزاری مراسم عزاداری و عبادت خلاصه کنند، مسلمانان بدانند که امام حسین(علیه السلام) به آنها درس عزت، استقامت، شهامت و آزادگی داد، او داعیه امر به معروف و نهی از منکر داشت، پیامش حکومت قرآن بر مردم بود تا عدل و قسط و برادری و برابری در همه جا فراگیر شود و حکومت اسلامی به صورت فراگیر و کامل در همه ابعاد زندگی مسلمانان پیاده شود و در راه تحقق این آرمان الهی تا پای جان ایستاد. از این رو مسلمانان باید شهامت و شجاعت امام حسین(علیه السلام) را سرمشق زندگی خود قرار دهند و خود را به اخلاق زیبا و خصال نیکوی آن شهید بزرگوار بیارایند و از خود در مقابل ظلم و استبداد یزیدیان زمان استقامت و پایمردی نشان دهند آنگاه است که مسلمانان در مقابل دشمنان اسلام احساس عزت و سربلندی می کنند و در مقابل هیچ قدرت و حکومتی تسلیم نمی شوند.

غالب مورخان اسلامی به این واقعه با توجه ودقت خاص نگریسته اند. در این پژوهش تاکید ما بیشتر بر آثار بخاری، طبری و ذهبی است اگرچه سایر مورخان در گذشته و حال به این جریان پرداخته اند. هر سه مورخ مورد نظر پژوهش در اکثر موارد دیدگاه مشترک نسبت به این واقعه داشته اند و تفاوت بارز بین آنها نیست. نکته افتراق عقیده سه مورّخ

ص: 123

اول در بررسی دلایل و زمینه های قیام است که هر کدام دلیل قیام امام را از منظر خویش به بحث گذاشته و نکته افتراق دیگر در آن است که بخاری به این واقعه نگاه عمیق تر داشته به طوری که دیدگاه اهل سنّت را درمورد عزاداری و روزه روز عاشورا را به تاکید مورد بررسی قرار داده و برای صحت این موارد احادیثی از پیامبر و سایر بزرگان و صحابه در این باره را ذکر کرده است به طوری که مورخان در دوره های بعد برای بیان حوادث این واقعه به کتاب بخاری رجوع کرده اند.

ص: 124

منابع

-قرآن.

-ابن سعد کاتب واقدی، محمد،(1410)،الطبقات الکبری، تحقیقمحمدعبدالقادرعطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چ1.

-ابن الجوزی،سبط،(1401)،تذکرةالخواص،موسسه اهل بیت.

-ابن حنبل، احمد،(1414)، مسنداحمدبن حنبل،موسسه التاریخ العربی.

-ابن ماجه،(1416)، سنن ابن ماجه، انتشارات دارالمعرفة.

-ابن حبان،(1414)، صحیح ابن حبان،انتشارات موسسه الرسالة.

-ابن کثیر،ابوالفداء،(1423)، البدایةوالنهایة، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

-ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد ،(1385/1965)، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر.

-ابن خلدون، عبدالرحمن،(1379)، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمدپروین گنابادی،انتشارات علمی فرهنگی.

-ابن تیمیه، احمد،(1381)،مجموع فتاوی شیخ الاسلام احمدبن تیمیه، مطابع الریاض.

-ارباب، اسماعیل،(1390)، سیرت حضرت حسین بن علی(رض)، تربت جام، انتشارات خواجه عبدالله انصاری.

-بخاری،(1412)، الجامع الصحیح، دارالکتب العلمیه.

-دهلوی،عبدالحق،(1412)، تکمیل الایمان،کراچی، انتشارات الرحیم اکدمی.

-ذهبی،(1413)، سیراعلام النبلاء، موسسه الرسالة.

-سربازی، عبدالرحمن،(1386)، شهسوارکربلا، چابهار،جامعة الحرمین الشریفین.

-طبری، محمدبن جریر،(1369)،تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر.

-_____________،(1967)تاریخ الامم الملوک،تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم،بیروت،

ص: 125

دارالتراث، چ2.

-طبرانی،(1404)، المعجم الکبیر، بیروت، داراحیاءالتراث العربی.

-عقاد،عباس محمود،(1380)،واقعه کربلا، ترجمه مسعود انصاری، نشرپردیس.

-غزالی،(بی تا)، احیاء علوم الدین، ترجمه مویدالدین محمدخوارزمی، انتشارات علمی فرهنگی،

-کلینی،(1375)، اصول کافی، انتشارات اسوه.

-نعمانی، عبدالعزیز،(1381)، روایتی از انقلاب عاشورا و شهادت حضرت حسین(رض)، مجله ندای اسلام، سال سوم و چهارم، شماره12و13،صص19-7.

ص: 126

مقایسه برپایی مراسم عاشورا در ایران و هند

اشاره

(با تکیه بر شهر بنگلور)

دکتر شهربانو دلبری - زهرا زحمتکش

دکتر شهربانو دلبری (1)

زهرا زحمتکش (2)

چکیده

در تاریخ شیعه مراسم ماه محرم، بزرگ ترین و گسترده ترین مراسم سنتی مذهبی و یکی از برجسته ترین نمونه های میراث فرهنگی معنوی در ایران و کشورهای منطقه است و با توجه به اهمیت این شاخه از میراث فرهنگی، پرداختن به آن بسیار ضروری می باشد. هدف از این پژوهش مقایسه برپایی مراسم عاشورا در ایران و هند با تکیه بر شهر بنگلور هندوستان می باشد. مقاله حاضر می کوشد به این سؤال پاسخ دهد که مقایسه مراسم عاشورا در ایران و هند با تأکید بر شهر بنگلور چگونه است؟ نتایج این پژوهش نشان می دهد ویژگی های خاصّ جغرافیایی و مکانی این دو منطقه منجر به پایداری در رفتارها و آیین های عاشورایی همراه با حفظ تمامیّت سرزمین و حراست از ارزش های مذهبی گردیده و این آمیختگی نیز سبب رشد ارزش های اسلامی و انسانی و همچنین گسترش آن در پهنه های عقیدتی مناطق مجاور شده است. این مقاله با استفاده از روش تحلیلی - توصیفی به بررسی آیین های سوگواری در ایران و هند، با تأکید بر شهر بنگلور می پردازد.

کلیدواژه: عاشورا، محرم، عزاداری، بنگلور، آیین های سوگواری.

ص: 127


1- استادیار، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد و نویسندۀ مسئول مقاله Tarikh-2003@yahoo.com
2- کارشناسی ارشد رشته تاریخ و تمدن ملل اسلامی ، z.zahmatkesh1@yahoo.com

مقدمه

شیعه به عنوان یک جمعیت مسلمان دارای اشتراکات عمده ای در آموزه ها و آیین ها با سایر مسلمانان است؛ از جمله آیین هایی که به شکل یک سنت و قالب فرهنگی جوامع شیعی قابل مشاهده است، مراسم برگزاری نکوداشت امام سوم شیعیان، حسین ابن علی(علیه السلام) است. این مراسم که غالباً به عاشورا یاد می شود از مهّم ترین حرکت های از این دست می باشد. بسیاری از حرکت هایی که در 10 ماه محرّم توسط شیعیان اجرا می گردد، ریشه در آداب و رسوم قبل از اسلام دارد. به این معنی که شیعیان هر منطقه از جهان با توجه به گرایشات و نوع تفکرات و عملکردها و هنجارهایی که قبل از حضور اسلام و پیوستن به این آیین داشته اند، به شکلی آن ها را در مراسم عاشورایی دخیل کرده اند. شیعیان هند که حدود 15 درصد جمعیت نزدیک به یکصد و پنجاه میلیونی مسلمانان این کشور را تشکیل می دهند، دارای قوانین اجتماعی جداگانه ای برای خود می باشند. با توجه به اینکه شیعیان این منطقه در میان مسلمانان در اقلیت می باشند. از نظر سیاسی جایگاه خاصی در هند ندارند ولی به دلیل موازنه موجود در قدرت ها برای جامعه، شیعیان در انتخابات عمومی هند با اهمیت محسوب می شود. عزاداری برای ائمه شیعه و مخصوصا امام حسین(علیه السلام) همراه با تعصب برگزار می گردد. برگزاری مراسم قمه زنی و راه انداختن حمام خون، اوج ارادت و انجام یک عمل مذهبی و ارادت شیعیان هند می باشد. بنگلور یکی از مراکز مهم این مراسم در هند است. توجه و میزان ارادت دولتمردان مسلمان که گرایش های شیعی داشتند، در برپایی مراسم عاشورا سهم به سزایی داشته است.

از آن جا که اکثر ملل تمایل به حفظ فرهنگ و دستاوردهای پیشینیان خود دارند، به هر شکل ممکن از آن و باورهای جدیدشان تلفیقی می سازند و از آن سود می برند؛ در واقع با یک تیر دو نشان می زنند؛ هم بر باورهای قدیم خود که به آن ها عشق می ورزیدند و نسل در نسل آن ها را انجام می دادند، مقیّد می مانند و از طرف دیگر به اعتقادات و باورهای قوم غالب و جدید خویش احترام می گذارند. بنابر این گاه تفکیک این ها از یکدیگر بسیار دشوار می باشد.

ص: 128

الف) سوگواری عاشورا توسط اهل بیت (علیهم السلام)

اولین مراسم سوگواری امام حسین(علیه السلام) ، توسط حضرت زینب(علیها السلام) خواهر ایشان، در کنار اجساد کشته شدگان در روز عاشورا و سپس محزون بودن بنی هاشم زمان پیروزی مختار بر سپاه یزید، برگزار شده است. همچنین مراسم عزادارى امام حسين(علیه السلام) در روز يازدهم محرم سال 61 هجرى در كنار اجساد شهيدان نیز توسط اهل بيت(علیه السلام) برگزار گرديد. پس از آن، هنگام ورود کاروان اسیران به کوفه، امام زين العابدين(علیه السلام) و حضرت زينب و ام كلثوم(علیها السلام) براى مردم كوفه كه براى تماشا آمده بودند، سخنرانى كردند. در پى اين سخنراني ها صداى ضجه و گريه از خانه ها و مردم بلند شد (ابن طاووس، 1378: 239).پس از ورود کاروان اسراء به شام و خطابه خوانی امام سجاد(علیه السلام) در شام، يزيد به اهل بيت امام حسين(علیه السلام) اجازه داد كه عزادارى كنند و اهل بيت به مدت سه روز، به طور رسمى در شام عزادارى كردند. در پى آن خطابه و عزاداري ها، انقلاب بزرگ فكرى در شام پديد آمد و اكثر قريب به اتفاق مردم نسبت به دستگاه حاكمه بدبين شدند. بعد از شهادت امام حسين(علیه السلام) ائمه خود اقامه عزادارى مى كردند و شيعيان را به اقامه عزا و گريه تشويق می نمودند (رجبی، 1400ق: 57).

ب) سوگواری عاشورا در ایران

اشاره

گزارشهای تاریخی حکایت از اقامه عزا برای شهدای کربلاء و سید شهیدان، حسین بن علی(علیه السلام)

در ایران بعد از واقعه عاشورا دارد .

از آغاز تا سده نهم

بعد از واقعه عاشورا، شیعیان ایران همواره به یاد امام حسین(علیه السلام) و مصائبی که بر اهل بیت (علیهم السلام) و اصحابش، وارد گردید، بوده اند و در روزهای تاسوعا و عاشورا مجالس سوگواری برپا می داشته اند.

ستم ها و فجایع و سیاهکاری های آشکار امویان و بنی عباس نسبت به اهل بیت، موجب گردید که علاقه دوستداران اهل بیت نسبت به امام حسین(علیه السلام) و دیگر اولاد علی و انزجار از مخالفان این خاندان مضاعف گردد که این ویژگی در سروده ها، آثار منثور و دیگر

ص: 129

موضع گیری های شیعیان به خوبی منعکس است. امّا با وجود تلاش های فکری، فرهنگی و ادبی شیعیان در مورد پر حرارت نمودن حادثه عاشورا، تا زمان حکومت احمد معزالدوله دیلمی، ارادت مندان حضرت امام حسین(علیه السلام) عزاداری رسمی در مقیاس وسیع نداشتند و یک سال قبل از این که وی دستور تعطیلی مراکز کسب و کار و سوگواری در روز عاشورا را بدهد، یعنی در سال 351 ه-.ق، در ماه ربیع الاول، عدّه ای بر دیوارهای مساجد شعارهایی مبنی بر لع-ن معاویه و چیزهای دیگر می نوشتند، معزالدوله نه تنها با این کار مخالفتی نکرد بلکه تأکید نمود به لعن امویان تصریح گردد. یک سال بعد یعنی در عاشورای سال 352 ه.ق به دستور معزّالدوله عزای عمومی اعلام شد و از مردم خواسته شد که با پوشیدن جامه سیاه، اندوه خود را نشان دهند. (ابن خلدون،1363: ج2، 358؛ ذهبى،1413ق: ج26، 11).

در عاشورای سال 352 ه.ق نیز گریه و ندبه برای امام حسین(علیه السلام) و نوحه خوانی و برپایی مجالس ماتم برای آن امام برگزار گردید. (ابن الجوزى، 1412ق: ج 7، 15 ).

در این روز با آویختن پارچه های کهنه و سیاه اعلام عزا نمودند. (ابن تغری بردی، بی تا: ج 4، 218).

در سال 398 ه-. ق که روز عاشورا مصادف با عید مهرگان بود، مراسم عید را به تأخیر انداختند (ابن اثیر، 1407 ق: ج 8، 326 ؛ ابن العماد الحنبلی، بی تا: ج 3، 130 ).مورخین به برپایی این مراسم در تمام طول سلطه آل بویه اشاره دارند (ابن الجوزى، 1412ق:ج14، 361). در سال 393 ه-.ق شیعیان و اهل سنت از برگزاری مراسم مذهبی خود منع شدند (همان: 82)، هر چه حکومت آل بویه به پایان عمر خود نزدیک مى شد و ضعف آن بیش تر می گردید، نزاع میان شیعه و سنّى نیز افزون تر مى شد، لذا سلاطین آل بویه مى کوشیدند به هر نحو ممکن، برگزارى مراسم عاشورا و عید غدیر را، که خود بانى آن بودند، ملغى کنند اما پافشارى شیعیان براى برگزارى مراسم عاشورا ادامه یافت.

در سال 402 ه-.ق فخرالملک، وزیر سلطان بهاءالدوله برگزارى مراسم عاشورا را آزاد اعلام کرد و براى جلوگیرى از وقوع فتنه، تدابیرى اندیشید (همان: ج15، 125)، ولى بار دیگر خودش در سال 406 ه-.ق برگزارى مراسم عاشورا را منع کرد که اصرار شیعیان به

ص: 130

برگزارى آن، باعث نزاع آنها با ساکنان محله باب الشعیر شد و تعداد زیادى در این نزاع کشته شدند. (ابن اثیر، 1407 ق: ج 17، 133).

سلاطین سلجوقى از دوستداران ائمه شیعه بودند. ملکشاه به همراه خواجه نظام در سال 479 ه-.ق به زیارت کاظمین، نجف و کربلا رفت. محمد بن عبدالله بلخى پس از سخنرانى و وعظ براى عالمان، مسئولان و طلاب نظامیه اهل سنت، روضه مى خواند و از مظلومیت هاى اهل بیت پیامبر یاد مى کرد. (الطباطبائى، 1417ق: 296) این رسم تا اوایل سلطنت طغرل سلجوقى در بغداد و شهرهاى دیگر ایران معمول بوده است. (ابن اثیر، 1407 ق: ج 17، 133).

در ابتداى قرن هفتم، چون محمّد خوارزمشاه خواست علاء الملک ترمذى (دولافوز،1316ق: ج 2، 644 ) از سادات حسینى خراسان را به عنوان خلیفه در برابر الناصر عباسی مطرح کند، تا حدود زیادى نفوذ معنوى خلفاى عباسى - که حامى مذهب سنّت بودند - رو به کاهش گذاشت و سرانجام در نیمه دوم قرن هفتم در سال 656ق با سقوط بغداد و حاکمیت یافتن ایلخانان در ایران و عراق، مذهب اهل سنّت با بحران جدى روبه رو شد از این رو فرصت مناسبى براى توسعه تشیع و برگزارى شعائر و مراسم مذهبى آن فراهم گردید و با روى خوش نشان دادن غازان خان به شیعیان و سرانجام با رسمى شدن مذهب تشیّع در مدت کوتاهى در زمان «اولجایتو»، مراسم عزادارى عمومیت یافت. مردم هرات، پایتخت تیموریان، در نیمه دوم قرن نهم با فرارسیدن ماه محرم، به برگزارى مجالس سوگوارى براى امام حسین(علیه السلام) اهتمام مى ورزیدند و حتى شاهزادگان و امرا نیز به برگزارى مجالس عزا همّت مى گماشتند. (اسفزارى، بى تا: ج 1، 269).

عصر صفویه

دولت صفویه که مذهب تشیّع را در ایران رسمی نمود، حوادث عاشورا را محور تبلیغات خویش قرار داد و علی(علیه السلام) و فرزندانش را مظهر تمامی تلاش های خود معرفی کرد و شور و هیجان شیعیان را با برپایی مجالس ویژه اهل بیت حفظ نمود.

ص: 131

در دهه های نخست حکومت صفویه مراسم سوگواری عاشورا در دهه اول محرّم برگزار می گردید امّا به مرور ایام از ابتدای محرم تا آخر صفر، ایّام عزا و ماتم شناخته شد. (چکلووسکی،1367 : 166-167).

در دوران صفویّه سرودن شعر در مدح و رثای ائمه و شهدای کربلا برای شاعران، افتخاری بسیار بزرگ محسوب می شد و این تأثیری فراوان بر آینده آیین سوگواری محرم گذارد، به گونه ای که تظاهرات شکوه مند شیعیان در محرم هر سال، در نشر و اشاعه ی مذهب تشیّع در فلات قارّه ایران، مساعدت فراوانی کرد. در این زمان کتاب «روضة الشهداء» به رشته تحریر درآمد و قوّه ی محرکه ای برای پیدایش مراسم محرم شد.

در طول دوره صفویه شکل مهّم و معروف دیگری از نمایش مذهبی پدید آمد که در ارتباط با واقعه ی کربلا و شهادت امام حسین(علیه السلام) و یارانش بود. غالب این داستان ها از کتاب «روضة الشهداء» گرفته می شد و از اوایل سده شانزدهم در میان شیعیان به گونه ای گسترده انتشار یافت. از این زمان به بعد تکیه ها و حسینیه ها و موقوفات مربوط به عزادارى امام حسین (علیه السلام) در ایران شکل گرفت. (هالیستر،1373: 199 -202)

دوران افشاریه و زندیه

مجالس سوگواری برای امام حسین(علیه السلام) چنان با آداب و رسوم و زندگی فردی و اجتماعی مردم ممزوج گردید و انگیزه های آنان را به شکلی تقویت کرد که هیچ عاملی نمی توانست، مردمان ایران را از اجرای چنین مراسمی باز دارد. (ماربین، بی تا : 45) بدین سان وقتی که نادر شاه افشار کوشید از ترتیب دادن چنین برنامه هایی جلوگیری کند، موفقیتی به دست نیاورد.

جونس هنوی می نویسد: « نادر شاه در نتیجه ی غلبه ی بر ترکان به فکر افتاده بود که روزی دو کشور ایران و عثمانی را به صورت مملکتی واحد درآورد ... از آنجا که نادرشاه به آیین تسنّن پرورش یافته بود، احتمال دارد که بدین علّت آن عقیده را در سر می پرورانید. در مورد سوگواری در شهادت حسین بن علی(علیه السلام) اگرچه این عمل مرسوم شده بود ولی چون امکان داشت موجب شورش و آشوب گردد و مخالف منافع نادر باشد، وی آن را نهی کرد،

ص: 132

در این مورد قرار گذاشتند فتوای ملّاباشی را بپذیرند پس او رابه حضور پادشاه آوردند. وی خطاب به نادر چنین گفت: پادشاهان حق ندارند که بگویند خدای عالم را چگونه باید پرستش کرد، قوانین ما از طرف خداوند به رسولش نازل شده و راهنمای ماست. از آنجا که هر تغییری در مسایل مذهبی عواقب خطرناکی در بردارد، امیدوارم اقدامی نکنید که مخالف مصالح مؤمنین باشد و از فتوحات شما بکاهد، نادر به جای این که نظر او را مورد بررسی قرار دهد و به اجرا بگذارد از این که فردی توانسته در مقابل روحیه آمرانه اش مقاومت کند خشمگین شد از این جهت به دستور نادر، این ملّای خوش فکر و ناصح کشته شد» (هنوی، 1365: 158).

پس از اختناق دوران سلطه افغانها و افشاریان در قرن دوازدهم هجری، مراسم عزاداری به نحوی شایان توجه حیات دوباره و نوینی پیدا کرد که نوآوری هایی با آن همراه گردید. این تکامل که در شمال ایران وفارس روی می دهد ملازم با گسترش وسایلی است برای راه اندازی تعزیه های سیّار و دسته های سینه زنی و مناظر زنده مصائب (چلکلووسکی، 1367: 166).

در دوره زندیه نیز برپایی مراسم دهه محرم و عاشورا همچنان پر رونق باقی می ماند، به عنوان نمونه شخص کریم خان مقیّد به آداب و مراسم مذهبی بود و به تقلید از شاهان صفوی در ماه محرم دسته جات عزاداری را برپا می کرد.

دوره قاجاریه

در دوره قاجار نیز که علمای بزرگ نفوذ فراوان داشتند و قاجاریه به تقلید از شاهان گذشته در گسترده شدن این مراسم نقش داشتند، خصوصاً در عهد ناصری دهه اول محرم عزاداری و حرکت دسته ها در مساجد و تکایا و برگزاری مراسم دیگر به اوج خود رسید که عامل اصلی این امور علمای بزرگ شیعه بودند که در تهران و شهرستان ها این آیین را همراه با اطعام و پذیرایی از عزاداران سیدالشهداء رواج دادند.

بسیاری بر این باورند که قاجاریان بیشترین تنوع در گونه های عزاداری را مرسوم کرد،

ص: 133

چرا که علاوه بر شبیه خوانی و تعزیه، بر پایی سقاخانه، تیغ زنی، سخنوری، مراسم دفن شهدای کربلا، مراسم تشت گذاری و... نیز در این دوره مرسوم شد.

دوران پهلوی و انقلاب اسلامی

پس از قاجاریان و با به تخت نشستن رضا شاه، دوره رکود دسته جات و هیئت های عزاداری شروع شد، در این دوره تکیه ها بسته و عزاداری ممنوع شد و این رویکرد منجر به آن شد که گونه دیگری از عزاداری در قالب هیئت های عزاداری خانگی رشد بیشتری کنند و این جلسات به صورت هفتگی یا ماهانه برقرار شود. در دوره پهلوی دوّم، محمدرضا شاه هرچه کرد نتوانست با قدرت و تأثیرگذاری هیئت های مذهبی و دهه محرم مقابله کند. به گونه ای که به باور بسیاری کلید انقلاب اسلامی از دهه «1340و به ویژه محرم 1342» در ایران زده شد. علاوه بر این راهپیمایی میلیونی در تهران و سراسر ایران در روزهای تاسوعا و عاشورای حسینی در سال 57 به مثابه تیر خلاصی بود به حکومت شاهنشاهی که پایان آن را حتمی کرد.

با پیروزی انقلاب اسلامی همچون دمیدن خون تازه ای در رگ های شیعیان و سنّت های عاشورایی بود، از آن تاریخ تاکنون همه شیوه های مقبول و مرسوم عزاداری در نقاط مختلف ایران اجرا می شود (معتمدی، 1387: 121).

شیوه ها و آیین عزاداری در ایران

اشاره

در ماه هاي محرم و صفر عزاداری و سوگواری در تمام شهرهای ایران به اشکال مختلف برگزار می شود که در این قسمت قصد داریم به مهم ترین آنها پرداخته شود.

1. پرده خوانی

پرده خوانی، هنری از هنرهای نمایشی عامه است که به نقل واقعه های مذهبی، به ویژه واقعه ی عاشورا، از روی تصاویر نقاشی شده روی پرده اختصاص دارد. پرده خوانی را «شمایل گردانی»، «پرده داری» و «پرده گردانی» نیز می گویند. (حسن بیگی،1366: 341؛ بیضایی،1346: 73؛ ملک پور،1363: 135)

ص: 134

پرده خوانی در عصر صفوی، با رونق گرفتن نقاشی های پرده، متداول شد (غریب پور،1379: 45) و به صورت شمایل نگاری بر روی پرده، دیوار، شیشه و کتاب در آمد. پرده خوانی در عصر قاجار رونق بیشتری یافت و پرده خوانی و شمایل گردانی به مجموعه آیین های مراسم سوگواری افزوده شد كه در مکان های متبرکی مانند امام زاده ها و زیارتگاه ها برپا می شد (همو، 1378: 56) رفته رفته در تمام ایام سال پرده خوانان در محل تجمع و گذر مردم، مانند میدان ها و سر گذرها، پرده می گشودند و پرده خوانی می کردند.

2. شمایل نگاری

شمایل نگاری مذهبی در ایران بر اساس مضامین برگرفته از تاریخ مذهبی تشیع از اواخر دوره آل بویه (320-448 ق) معمول بوده و در دوره صفوی در میان مردم شیعه ایران به طور چشم گیری شیوع یافت و به صورت شمایل نگاری روی دیوار، پرده و مصوّر کردن کتاب نمودار شد.

از اواخر دوره صفوی به این سو، عزاداری در روز عاشورا و به نمایش درآوردن وقایع روز کربلا صورت جدّی تری یافت. از آن پس شیعیان ایران در دسته های عزاداری عاشورا شبیه هایی از شخصیت های مقدس مذهبی و شهیدان کربلا را در محلّه ها و گذرگاه ها می گرداندند. هر یک از این شبیه ها، پیاده یا سواره، روی ارابه یا چهارچرخه، شرح مصائب شهیدان و اهل بيت امام حسین(علیه السلام) را با سخنانی منظوم می خواندند.

3. سپاه پوش شدن و حضور در مجالس

پوشیدن جامه عزا، که معمولاً سیاه، کبود یا نیلی است، از شایع ترین رفتار در اين مدّت است. در تمام ایام این دو ماه، مردم در خانه های مسکونی و همچنین تکیه ها و حسینیه های کوچک و بزرگ با برپا کردن چادر به روضه خوانی، برپایی تعزیه، اطعام مساکین و... می پردازند و هر کس به نسبت توان خود به گونه ای در این مراسم و نیز تقبّل هزینه های آن شرکت می جوید.

ص: 135

4. روضه خوانی

معزالدوله دیلمی در سال 351 قمري تعزیّت را در سطح عمومی برقرار ساخت. ابراز همدردی و شرکت دسته جمعی در نمایش حزن انگیز در سرنوشت حسین(علیه السلام) ،جزء لاینفک مراسم سوگواری بود.

واژه روضه خوانی و عنوان روضه خوانی در اوایل عصر صفوی پدید آمد و پیش از آن این اصطلاح وجود نداشت. روضه-خوانان در عصر صفوی کار مناقب خوانان، مداحان و مرثیه سرایان گذشته را انجام می دادند. از سوی دیگر جای قصه گویان و مقتل خوانان و حتی واعظان را هم گرفته بودند. از این زمان به بعد وعظ وخطابه و مرثیه سرایی در وجود روضه خوانان جمع شد و آنان با درهم آمیختن نظم و نثر مردم را به گریه وامی داشتند. (محمد زاده،1389: 296)

5. تابوت واره

شیعیان جهان، به ویژه شیعیان ایران، در مراسم سالگرد شهادت شهیدان دینی خود صندوق آرایه بندی شده ای را در دسته های عزا می گردانند که اگر چه تابوت نیست، اما مظهر و نمادی از تابوت شهید به شمار می آید. این تابوت های نمادین را که از آنها به «تابوت واره» تعبیر می شود، به شکل های گوناگون و شبیه به صندوق گور، ضریح و گنبد و بارگاه می سازند و در حوزه های جغرافیایی مختلف ایران به نام های نخل، حجله، شیدونه، دُغدُغه، شش گوشه، نهر علقمه، شط فرات و ... می نامند. برخی از این تابوت واره ها فقط به نواحی خاصی از ایران اختصاص دارد.

6. حمل عَلَم

برای دسته گردانی، هر محله عَلَم یا علامت مخصوص به خود را داشته است که از علم های محله های دیگر متمایز بوده و هنگام عزاداری اهل محل به دنبال آن به راه می افتادند و سینه زنی و نوحه خوانی می کردند. کلماتی چون بیرق، درفش، پرچم، رایت، لوا، علامت و بند نیز به همین معنا به کار می روند.

حمل علم در مراسم دینی محرم از دوران آل بویه در ایران رایج شد و از دوران صفویه

ص: 136

مراسم محرم و علم کشی رواج بیشتری یافته، رسمی شد و در مراسم آیینی سینه زنی و تعزیه مورد استفاده قرار گرفت.

در دربار ناصرالدین شاه روز سوم محرم عَلَمی به نام عَلَم شاه، که بر سر آن پنجه بزرگ از زر ناب ساخته شده بود، به اندرون می آوردند و زنان دربار در پای آن عزاداری، سینه زنی و نوحه خوانی می کردند. سپس گروهی عَلَم شاه را به حرکت درآورده، به تکیه دولت می بردند و مراسم عزاداری و تعزیه خوانی در پای آن اجرا می گردید. (معیر الممالک، 1351: 106)

7. سینه زنی

در عزاداري برای سید الشهداء (علیه السلام) و دیگر ائمه ی مظلوم، همراه نوحه خوانی، عزاداران بر سر و سینه می زنند كه به آن سینه زنی می گویند. این سنّت در میان عرب ها رواج داشته و بعدها به صورت امروزي در آمده است. اين گونه نوحه گری ابتدا به صورت فردی بوده و با مرور زمان به شکل گروهی و دسته های سوگواری درآمد است.

دسته گردانی، سینه زنی و نوحه خوانی که در زمان صفویه رایج شده و توسعه پیدا کرده بود، در عصر قاجاریه با توسعه و تجمّل بیشتر در پایتخت رواج یافت. دسته گردانی در عصر قاجار به ویژه در زمان ناصرالدین شاه با آداب و تشریفات و تجمل بسیار برگزار می شد. دسته های روز با نقاره، موزیک جدید، علم،بیرق، و کتل و دسته های شب با طبق های چراغ زنبوری، حجله، و مشعل به راه می افتادند و در فواصل دسته، سینه زن ها با آهنگ موزون سینه می زدند. (مشحون،1350: 26)

8. زنجیرزنی

زنجيرزني از سنّت های عزاداری در ایران است كه در پاکستان و هندوستان نیز از دیرباز رواج داشته است. در ایّام عاشورا، به صورت دسته جمعی و در هیئت های عزاداری، همراه با نوحه خوانی زنجير را بر پشت می زنند و گاهی جای آن کبود یا مجروح می شود؛ این مراسم غالباً با سنج زني همراه است.

این شیوه عزاداری به ویژه در برخی مناطق و ملّت ها که تیغ هایی هم به زنجیر

ص: 137

می بستند، در نگاه برخی غیرمسلمانان تأثیر سوء داشت. بنابراين برخی علما به حرمت زنجیر زدن و قمه زدن و خون از سر و پشت خویش جاری کردن فتوا دادند، در مقابل، علمای دیگری در پاسخ به استفتاهای مردم حکم به جواز اين كار دادند.

9. قمه زنی

از مراسمی است که در بعضی از شهرستان ها و بلاد شیعی توسط برخی از عزاداران امام حسین(علیه السلام) اجرا می شود. اين كار در تأسی به مجروح و شهید شدن سید الشهداء(علیه السلام) و شهیدان کربلا و اظهار آمادگی برای خون دادن و سر باختن در راه امام حسین(علیه السلام) انجام می دهند. در اين مراسم، صبح روز عاشورا افراد با پوشیدن لباس سفید و بلندی همچون کفن، به صورت دسته جمعی، قمه بر سر می زنند تا خون از سر بر صورت و لباس سفید جاری شود. بعضی برای قمه زنی نذر می کنند، همچنین برخی نذری را درباره کودکان خردسال انجام می دهند و بر سر آنان در حدی که از محل آن خون جاری گردد تیغ می زنند. قمه زنی نیز مثل زنجیرزنی و شبیه خوانی از دیرباز مورد اختلاف نظر علما و پیروان و مقلدین آنان بوده است كه بر جواز یا عدم جواز آن حكم كرده اند.

10. طبل زنی

طبل نامی عمومی است برای هر یک از سازهای کوبی. اين سازها عموماً یک تنه توخالي (معمولاً مخروطی یا استوانه ای شکل) دارند و یک یا دو پوست بر يك دهنه یا دو دهنه آن کشیده شده است كه با دست یا دست های کوچک چوبی نواخته می شود. حد و تنوع صدای طبل بستگی به وسعت پوست و مهارت نوازنده دارد. (مصاحب،1383: ذیل واژه طبل)

طبل در گذشته برای تحریک روحیه رزمی در میدان های جنگ استفاده می شد و در کربلا هم طبل جنگ نواخته می شد. در تعزیه های عاشورا، با نواختن طبل همه از برگزاری تعزیه خبردار می شدند و گرد هم می آمدند و شیپور و طبل برای جلب تماشاگر بوده است. در دسته های عزاداری نیز همراه سینه زنی و زنجیرزنی طبل نواخته می شود.

ص: 138

ج) عاشورا درهند

اشاره

شیعیان هند که حدود 15 درصد جمعیت، نزدیک به یک صد و پنجاه میلیونی مسلمانان این کشور را تشکیل می دهند؛ در ماه های محرم و صفر و به ویژه در دهه عاشورا با علاقه وصف نشدنی برنامه های مختلف و ویژه ای را برگزار می کنند؛ لذا توجه به عزاداری در این کشور بسیار ضروری است.

تاریخ عزاداری در هند

اسلام در اواخر قرن اول با حمله محمد بن قاسم ثقفی به هند (سند) وارد شد (ابن اثیر، 1407ق : ج4،885) و بر اساس برخی نقل ها، از طریق بازرگانان به بعضی از مناطق هند رسید. بعضی از فرق شیعی همچون اسماعیلیان نیز از همان قرون اولیه، حکومت های محلّی تشکیل دادند و طبیعتا ً عزای سید الشهدا را نیز به صورت کم رنگ آغاز کردند. (رضوی ،1376: 132)

مراسم مذهبی شیعیان به صورت رسمی و علنی در زمان قطب شاهیان، عادل شاهیان و .. شروع شد.

سلسله حکومت اسلامی مقتدر در هند به نام دولت گورکانیان، بابریان و مغول در نیمه اول قرن دهم به وجود آمد که در بین سلسله های حکومتی شبه قاره هند، بسیار مهم و پرقدرت بودند. عزاداری در هند در دوران حکومت مغول ها با فراز و نشیب های متنوعی روبه رو بود و در بعضی از مناطق هند، حکومتهای مستقل یا نیمه مستقل شیعی هم زمان با حکومت مغول ها، به صورت علنی عزاداری می کردند و در مناطق تحت سیطره حاکمان مغول نیز اگرچه عزاداری به صورت علنی و رسمی انجام نمی شد اما در برهه ای از زمان و در بعضی مناطق با اهتمام خاص و با دسته های خیابانی انجام می شد (رک: لاپیدوس،1367: ج1، 231).

نوّابین منطقه اوده (که بیشتر شهرهای ایالت یوپی امروزی را شامل می شود) در احیای مراسم عزاداری حتی از حکام و سردمداران دکن نیز پیشی گرفتند. حاکمان شیعی دکن قبل از زمان مغول و احیاناً بعد از آن نیز در ماه محرم،در این زمینه اهتمام زیادی

ص: 139

می ورزیدند،ولی شاهان یا نوابین اوده عزاداری را رونق زیادی بخشیدند (هالستر،1373:591-691) و هیأت و دسته های خیابانی، به صورت یک فرهنگ عمومی در هند شکل گرفت و کم کم افراد مذهب و ادیان دیگر (سنّی ها و هندوها) نیز در این مراسم شرکت کردند.

تقریبا هم زمان با حکومت پادشاهان اوده، جنبش هایی مخالف با عزاداری نیز در هند فعال بودند؛ مانند جنبش فرایضی که رهبر آن حاجی شریعت اللّه بود با حرمت نهادن تکریم اولیا و بزرگان دینی، مولودی، جشن میلاد پیامبر و تعزیه سیدالشهدا شدیدا مخالفت می کردند (لاپیدوس،1367: ج1 ،712).با توجه به این که جنبش هایی افراطی،با تشیع و عزاداری مخالفت شدید می کردند،در آن وضعیت نه فقط زنده نگه داشتن عزاداری بلکه گسترش بی سابقه آن کار بزرگی است که نوابین انجام دادند البته در این زمینه، فعالیت ها و تلاش های علمای هند را نیز نباید فراموش کرد.

نقش ایرانیان در ترویج عزاداری در شبه قاره هند

ایرانیان مهاجر، چه شیعه و چه اهل سنّت، در قرن های ششم و هفتم هجری مراسم عزاداری شهیدان کربلا را همراه مردم هند در مساجد، پادگان های نظامی و در مجامع عمومی برگزار می نمودند (جوزجانی،1964م : 174-175).

یکی از کتابهایی که تأثیر بسزایی در ترویج عزاداری و نحوه برگزاری آن در ایران صفوی و به تبع آن در هند داشته است، کتاب روضة الشهدای ملا حسین واعظ کاشفی است. با آغاز مهاجرت گسترده صوفیان از ایران و ماوراءالنهر در قرن هفتم هجری به هند، در سراسر هند شبکه وسیع خانقاه و حسینیه توسط آنها تأسیس گردید و درهای آن بر روی پیروان همه ادیان در هند گشوده شد و این رسم و سنت تاکنون نیز به قوت خود باقی است. یکی از ویژگیهای برجسته صوفیان یاد شده ترویج محبت اهل بیت اطهار علیهم السلام مخصوصا برگزاری مراسم عزاداری شهیدان کربلا بود (برنی ،بی تا: 348-351).

ص: 140

ظهیر الدین بابر بنیانگذار حکومت گورکانیان در هند بود. وی در ماه رجب سال 932 ق حاکم افغانی در هند به نام ابراهیم لودهی را در پانی پت شکست داد.. امپراتور بابر در سال 917 ق مذهب شیعه را پذیرفت؛ چرا که مورد حمایت فرماندهان شیعه و ایرانی قرار گرفته بود و روابط نزدیک بابر با شاه طهماسب صفوی باعث شد که شیعیان در شمال هند آزادی بیشتری را برای برگزاری مراسم دینی خود مخصوصا برگزاری مراسم عزاداری شهیدان کربلا به دست آورند و از این رو همراهان بابر که شیعه و ایرانی بودند، در ایام محرم مراسم عزاداری را به سبک سنتهای رایج در ایران برگزار می کردند.

چندی پس از سرنگونی حکومتهای شیعه و ایرانی قطب شاهیان و عادلشاهیان در سال 1098 ق توسط امپراتور اورنگ زیب گورکانی، حکومت شیعه دیگری در شمال هند به نام پادشاهی اوده به دست یک ایرانی از نیشابور خراسان تأسیس گردید که پایتخت آن، نخست شهر فیض آباد و سپس لکهنو بود. در دوران حکومت سلاطین شیعه و ایرانی اوده شبیه بارگاههای ائمه اطهار علیهم السلام ، با همان عظمت و شکل واقعی در این شهر ساخته شد. همچنین در این شهر محلهایی به نام «کربلا» توسط آنها احداث گردید.

تداوم برگزاری مراسم عزاداری در میان تمامی اقشار غیر مسلمان در قلمرو سابق سلاطین شیعی و ایرانی در جنوب هند، نتیجه زحمات تبلیغی علمای مهاجر ایران آن زمان بوده است.در عصرحاضر نیز ایرانیان شیعه که اغلب دانشجو هستند در این مراسم شرکت می کنند و به دنبال دسته هندی ها به عزاداری می پردازند البته به شیوه ای کاملا متفاوت و با چند علم و کتل و پرچم و به آرامی دست هایشان به سینه می زنند و نام حسین(علیه السلام) را می آورند .

وضعیت فعلی عزاداری

وضعیت فعلی عزاداری در هند از لحاظ گسترش آن و آزادی اجرای مراسم، بسیار مساعد است. در حال حاضر، عزاداری در مناطق مختلف هند با اهتمام خاص برگزار می شود.

ص: 141

پاسداشت روز عاشورا

مردم هند از واژه حرم برای روز عاشورا استفاده می کنند و البته مجلس عزاداری آن ها در روزهای 9 و 10 محرم Ashora joolus نام دارد.

احترام مردم هندوستان به امام حسین(علیه السلام) به اندازه ای است که از زمان ماهاتما گاندی رهبر استقلال هند، روز عاشورا در این کشور تعطیل رسمی اعلام شده است بنابراین ادارات دولتی، دفاتر پست و بانکها تعطیل هستند.

شیعیان هند شب عاشورا را نیز همانند شب های قدر گرامی می دارند و تا صبح بیدار می مانند و به عزاداری و مرثیه سرایی می پردازند.

همچنین از جمله آداب و رسوم ویژه ماه های محرم و صفر در بین شیعیان هند این است که هیچ گونه مراسم ازدواجی در این ماه انجام نمی گیرد و مردم ترجیح می دهند لباس نو خریداری نکنند و از برگزاری مراسمی همچون جشن تولد نیز پرهیز می کنند (حکمت، 1377: 152).

مراسم استقبال از محرم

عزاداران با خانه تکانی و نظافت حسینیه ها؛ مساجد و احداث تکیه ها و آماده سازی مکان های عزاداری به منظور برگزاری آیین بزرگداشت یاد و خاطره سالار شهیدان و یارانش چند روز قبل از آغاز ماه محرم با شور و هیجان خاصی به استقبال این ماه می روند. و با حضور در مراسم عزاداری و سوگواری عشق و ارادت خود را به امام حسین(علیه السلام) و خاندان اهل بیت (علیهم السلام) ابراز می دارند.

این برنامه ها از روز اوّل محرم آغاز می شود و تا پایان روز عاشورا و مراسم ویژه شام غریبان در تمامی روز و تا ساعاتی از شب ادامه می یابد (هالیستر، 1373: 69).

مکان ویژه برگزاری مراسم عاشورا

در مناطق شیعه نشین شمال هند از جمله شهرهای «لکنهو»، «امرهه»،«کشمیر» و«بنگلور» عموماً مکانهای ویژه ای ساخته می شود که به «امام باره» معروف است و تقریباً مکانی همچون تکیه و حسینیه در ایران است که عزاداری ماه محرم

ص: 142

در آن ها برگزار می گردد.پادشاهان اَوده علاوه بر تعدادی امام باره یا عزاخانه کوچک، سه امام باره بزرگ ساختند. عزاخانه های آصف الدوله، حسین آباد و شاه نجف، همچنین کربلای تالکتوره، درگاه حضرت عبّاس و درگاه کاظمین، در شمار امام باره های تاریخی هند به شمار می آیند و ویژه عزاداری و اجرای مراسم عاشورایی ساخته شده اند(جعفر،1363: ش7،31).

حتی در جنوب هند نیز مکان هایی به نام عاشوراخانه وجود دارد که از دوره قطب شاهیان به جا مانده که ابتدا در جنوب هند برپا و بعد حتی پس از سلسله قطب شاهیان گسترش یافته و به شمال هند نیز کشیده شده است.

يكي از پايگاه هاي عمده عزاداران شهر دهلي، مسجد جامع مشهور و تاريخي دهلي است كه در منطقه دهلي قديم واقع شده است و يكي از مراكز تجمع عزاداراران ماه محرم در شهر اجمير ، آرامگاه خواجه معين الدين چشتي است.

نامگذاری ایام عاشورا

چند روز دهه اوّل محرم هر کدام به نام اهل بیت و یاران امام حسین (علیه السلام) نامگذاری شده است و هر روز به نام خاصی مراسم برگزار می گردد.

از روز چهارم محرم به نام حضرت حرّ (علیه السلام) عزاداری می شود که همراه با برگزاری مجالس عزا؛ مردم نذورات خود را نیز در قالب غذاهای ویژه ای که برای این ایام می پزند، ادا می کنند (سلیمی، 1381: 94).

روز پنجم به نام فرزندان حضرت زینب(علیها السلام)؛ روز ششم به نام حضرت علی اکبر(علیه السلام) هفتم محرم به نام حضرت قاسم(علیه السلام)؛ هشتم به یاد حضرت ابوالفضل(علیه السلام) نهم به نام حضرت علی اصغر(علیه السلام) و دهم به نام سالار شهیدان حضرت اباعبدا... الحسین(علیه السلام) گرامی داشته می شود.

حضور پیروان آیین های مختلف

در بسیاری از شهرهای هند نه تنها شیعیان و مسلمانان، بلکه حتی بسیاری از پیروان

ص: 143

آیین هند و دیگر ادیان نیز در مراسم عاشورا حضور می یابند و حتی برای اجابت حاجات خود در این مراسم نذر و دعا می کنند(هالیستر، 1373: 69). در بعضی از شهرها برهمن ها نیز در ایام محرم و روز اربعین در مجالس عزا شرکت می کنند. در گذشته و تا امروز بسیاری از مهاراجه های هند نیز در مراسم تعزیه شرکت می نمایند.

همچنین در لکهنو، دهلی، چنّایی، کلکته و سایر نقاط هند حنفی مذهبها و صوفیان به یادبود شهدای کربلا عزاداری می کنند (جعفر،1363:ش7، 32)

حضور پرشور عزاداران

مردم هند اعمّ از شیعه، سنی و هندوها از مراسم عزاداری امام حسین (علیه السلام) استقبال ویژه می کنند و سال به سال بر شمار عزاداران اباعبدالله الحسین(علیه السلام) افزوده می شود و هرسال این مراسم با شکوه بیشتری ازسالهای قبل برگزار می شود (شوشتری، 1381: 19). شمار مردم حاضر اعم از زن و مرد و پير و جوان در عزاداري هاي شهر دهلي، به اندازه اي است كه موجب ترافيك سنگين در برخي از خيابان ها و معابر پايتخت هند می شود.

در دهلی، مراسم ماه محرم، خیلی مفصل برگزار می شود. همچنین در طول ده روز، در ایالت اوتارپرادش، شهرهای مختلف از جمله لکنهو، فیض آباد، بنارس و امروهه، سرينگرو بنگلور مراسم عزاداری بسیار مفصلی برگزار می شود. در جنوب نیز در شهر حیدرآباد، مرکز ایالت آندراپرادش و در شمال، در کشمیر نیز مراسم عزاداری بسیار پرشور برگزار می گردد (هالیستر، 1373: 69).

شیوه برگزاری مراسم

برنامه روز عاشورا به طور منظم مانند آنچه در ایران انجام می گیرد و در یک مسیر خاص از محل هیئت های عزاداری تا محل قبرستان شیعیان انجام می گیرد (بی آزار شیرازی، 1377: 148).

از اول تا ششم محرم عموماً مجالس عزاداری در منازل و یا امام باره ها انجام می گردد، اما از این روز به بعد دسته های عزادار بعد از ظهرها به خیابان ها آمده و مراسم خود را به صورت راهپیمایی در خیابان انجام می دهند،

ص: 144

شب عاشورا، برنامه عزاداری متفاوت از شب های دیگر است و در محل خاصی نزدیکی مسجد شیعیان، همه عزاداران جمع می شوند و به ترتیب عزاداری می نمایند سه هیئت عرب ها و ایرانی ها و هندی ها در ساعات مشخصی در این محل عزاداری می نمایند

در ضمن عزاداري هاي شهر سرينگر و برخي مناطق ديگر كشمير، برخوردهايي بين گروه هاي رقيب شيعه و نيز بين شيعيان و سني ها بروز می کند. ناگفته نماند كه در دو دهه گذشته، به دليل شرايط امنيتي خاص كشمير و رقابت شديد احزاب سياسي وابسته به مسلمانان سني و شيعه، عزاداري هاي ماه محرم سرينگر و برخي از مناطق اين ايالت، راحت و بدون دردسر نبوده است (شهیدی، 1380: 115).

افزون بر اين، عزاداران دهلي «امام باره هاي» تزئين شده اي را روي چرخ هاي دستي كوچك قرار داده و در برخي از معابر حركت مي دهند. زينت زيبای اين امام باره ها، مايه جلب توجه افزون تر عابران به عزاداري مسلمانان می شود.

از روز اوّل محرم عزاداران با شربت پذیرایی می شوند، امّا در روزهای تاسوعا و عاشورا مردم همراه با دیگر غذاها نذورات خود را به صورت غذایی که به حاضری معروف است و شامل مقداری نان و کباب و یا غذایی شبیه به قیمه ایرانی است در اختیار عزاداران قرار می دهند. در روز نهم که به یاد حضرت علی اصغر(علیه السلام) گرامی داشته می شود توزیع شیر میان مردم بسیار رایج است.

شیوه ها و آیین عزاداری

اشاره

عزاداران هندی آیین های گوناگون برای عزاداری عاشورا دارند که به برخی از آنها پراخته می شود.

1.حمل علم

عزاداران، علم هاي سبز رنگي را حمل مي كنند كه روي آن ها عبارت «حسين» نوشته شده است همچنین در دستجات عزاداری پرچم عباس علیه السّلام را در روز عاشورا با خود حمل می نمایند و پشت این پرچم عزاداری می کنند ،همچنين برخي از عزاداران، پرچم هاي

ص: 145

كوچك سبز رنگي را كه حاوي عبارت «يا حسين» است، بر پيشاني شان می بندند.

2.شبیه خوانی(رقص ببر)

در مناطقی از هند به خصوص جنوبی ترین آن که بیشتر مردم مسلمان هستند فرهنگ منطقه با اعتقادات مذهبی آمیخته شده و پولیکالی که با نام رقص ببر هم معروف می باشد را در روزهای عزاداری عاشورا در ایالت کرالا برپا می کنند. نشانی را به شکل ببر نقاشی می کنند و ماسک ببر می زنند و می غرند و در خیابان رژه می روند، می خوانند و می رقصند و حرکات ببر را تقلید می کنند. آنها با این کار می خواهند به صورت خیالی، تصویری از شجاعت امام حسین را به نمایش بگذارند! به نظر می رسد منظور اعتقاد به این واقعه باشد که حتی حیوانات، عزادار حادثهٔ کربلا بودند.

این قضیه را حتی می توان به مراسم عزاداری و شبیه خوانی در روز عاشورا در ایران در شهرستان مهریز یزد همانند ساخت، که مردانی به لباس شیر می روند و با ماشین دور تا دور حسینیه چرخانده می شود. باید در نظر گرفت واژهٔ رقص الزاماً به معنای آیینی برای شادمانی نیست.

3.سخنوری و نوحه خوانی

در برخی از مناطق شیعه نشین هند عزاداری امام حسین(علیه السلام) عموماً شامل سخنرانی توسط علمای محلی و نیز نوحه خوانی به زبان محلی صورت می گیرد.

4.سینه زنی، زنجیرزنی

سینه زنی، زنجیرزنی از جمله سنت های عزاداری می باشد که در هندوستان در بزرگداشت عاشورا از دیرباز رواج داشته است، بعد از نماز مغرب و عشا مراسم شام غریبان آغاز می شود و مردم هر شهر یا محله در یک محل جمع می شوند، امّا رسوم ویژه ای برای این شب آنچنان که در ایران معمول است وجود ندارد و تنها مرثیه خوانان به ذکر مصیبت بازماندگان عاشورا می پردازند.

گروه های شیعه هند، انجمن شرعی شیعیان ، انجمن علما و واعظین در مراسم سینه زنی و زنجیرزنی از بعضی سازها همچون طبل و تعدادی ادوات موسیقی محلی نیز

ص: 146

هماهنگ با نوای مرثیه استفاده می شود.

5.فاقه شکنی

عزاداری روز عاشورا نیز که از بامداد این روز آغاز می گردد تا عصر ادامه می یابد و عموماً مردم در این فاصله به حرمت شرایطی که در این ساعات در روز عاشورا بر خاندان امام حسین(علیه السلام) گذشته است از خوردن پرهیز می کنند و بعد از اتمام رسمی مراسم به هنگام عصر روزه نمادین خود را با غذاهای نذری که با عدس و برنج پخته می شود افطار می کنند که به این عمل «فاقه شکنی» گفته می شود.

6.راه رفتن روی آتش

یکی از برنامه های عزاداری شیعیان هند در لکهنو، دهلی، چنّایی، کلکته و سایر نقاط هند ، راه رفتن روی آتش است آنها از کنده های چوب آتشی بر پا می کنند و تا عصر، زمانی که کنده ها به ذغال های آتشین تبدیل شود، از بچه دو ساله گرفته تا مرد 70 ساله، روی آن آتش با پای برهنه راه می روند.

این مراسم ساعت 3 بامداد صورت می گیرد ، ظاهراً هیچ اثری از سوختگی کف پا با عبور از روی زغال های گداخته وجود ندارد. (بی آزار شیرازی، 1377: 148).

7.قمه زنی

بسیاری از مراسم عاشورایی در شبه قاره هند ریشه در اعتقادات صوفیان و دراویش دارد که هیچ ارتباطی به مبانی دین اسلام ندارد. با ورود اندیشه های تصوف شیعی در هند، از طریق پاکستان بسیاری به هند منتقل شده است که اکنون نیز در هر دو کشور این آداب و رسوم رواج دارد.

در دهلی و دیگر شهرها و روستاهای هند، عزاداران زیادی قمه زنی می کنند و یا با زنجیره هایی که در سر آن تیغ های چاقو مانند دارد، به پشت خود می زنند که در نتیجه آن خون از سراسر بدن فواره می زند. البته این مراسم نسبت به گذشته کمتر شده است.

8.تابوت واره

«تعزیه» از شاخصه های اصلی ماه محرم در هند است. در شمال هند این کلمه به

ص: 147

ماکت قبری که شبیه بارگاه مقدس امام حسین علیه السّلام در کربلاست، اطلاق می گردد و آن را به نیکوترین وجهی در دسته های عزاداری در روز عاشورا در سراسر شمال هند به نمایش می گذارند. در جنوب هند این تعزیه ها را «تابوت»می خوانند .

این نکته قابل ذکر است که مراسم دسته جات اهل سنت، به مراتب بیشتر از شیعیان است، سنی ها شب تاسوعا، با شبیه روضه امام حسین(علیه السلام) حرکت می کنند و در یک جا جمع می شوند و صبح آن ها را به محله ای به نام کربلا می برند و در آنجا دفن می کنند. اهل تسنن و تشیع، با یک حالت خاصی و با احترام و یک حالت حزن، این تعزیه ها را در کربلا دفن می کنند.

9. شکستن جواهرات توسط زنان

در هند مرسوم است که شب اوّل محرم، زنان شیعه جواهرات و النگوهای دست های خودشان را برمی دارند و آن ها را خرد می کنند و طلاجاتی که دارند از خودشان جدا می کنند. این مراسمی است که در همه جای هند پیدا می شود. ماه عزا با این مراسم شروع می شود.

10.نگهداری زره امام حسین در خانه

مرسوم است که در هر خانه، شبیه زره امام حسین(علیه السلام) را دارند. اگر اتاق اضافی ندارند، در آن صورت، حتی در طاقچه ها زره امام حسین(علیه السلام) را دارند. اگر در یک خانه پنج نفر هستند، هر کس به اسم خود، در آنجا پنج زره امام حسین(علیه السلام) را دارد.

11. بازگشت مردم به زادگاه شان از سراسر جهان

کسانی که دور از خانه های خود بسر می برند، در آغاز ماه محرم به خانه های خودشان برمی گردند و حتی از کشورهای خارجی نیز باز می گردند. هندی ها معتقدند که بایستی در زادگاه خودشان عزاداری کنند.

12.بزرگداشت حضرت قاسم

از هفتم تا دهم محرم مراسمی برگزار می شود که در بزرگداشت پسر امام حسن، قاسم هست. قاسم، در حالی کشته شد که تازه داماد بود. همراه با هیئتی که در صفوف منظم

ص: 148

می روند، اسب سفیدی (دلدل یا ذوالجناح) می رود که نشانه مرکب امام حسین هست. یا اشاره به اسب عروس قاسم دارد. قاسم دقیقاً قبل از حادثه کربلا با دختر امام حسین (فاطمه صغرا) ازدواج کرده بود. به خاطر همین مردم مکرراً فریاد می زنند: عروس! داماد! عروس! داماد!

بهره وری رهبران هندی از موج عاشوراگرایی در استقلال هند

موج عاشوراگرایی درهند، چنان وسیع و گسترده است که همواره رهبران سیاسی هند را تحت تأثیر خود قرار می داده است و آنهایی که در فکر آزادی هند بوده اند، همچون گاندی، نهرو، ابوالکلام آزاد و... در سخنانی که از آنان نقل گردیده است، روح عاشورایی را نمادی از عزت یافته اند و برای پیروزی به استقبال عاشورا رفته و جامعه را به سوی مبارزات رهایی بخش گسیل داشته اند.

مهاتما گاندی رهبر بزرگ هند، که دغدغه ی استقلال هند را در سر داشته و عملاً وارد میدان مبارزه با انگلستان شده و به هدف استقلال، دست یافته است، گرایش به عمل کرد عاشورایی را در هند وجهه ی نظر و تلاش گسترده ی سیاسی خود قرار داده (رک: دها، 1363: 227) و چنین می گوید:«من زندگی امام حسین، رهبر شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده ام و توجه کافی به صفحات تاریخ کربلا نموده ام و برمن روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از امام حسین پیروی کند و راه او را در پیش بگیرد» (الحسن،بی تا: 67).

و در جای دیگری می گوید: «من مبارزه را از شهیدان بزرگ عاشورا آموختم»(احمد،1367: 32).

مراسم عزاداری عاشورا در بنگلور هندوستان

بنگلور يكي از شهرهاي جنوبي هند و مركز ايالت كارناتاكاست. با اين كه نزديك استوا واقع شده، اما آب و هواي منحصر به فرد و مطبوعش اون رو از بقيه شهرهاي هندوستان متمايز مي كند.

ص: 149

اغلب شیعیان بنگلور که اصلیت آن ها متعلق به شهری در نزدیکی بنگلور به نام علیپور است، برخلاف مسلمانان سنی که پایگاه ضعیف اقتصادی دارند از پایگاه اقتصادی و اجتماعی نسبتا بهتری برخوردارند. بخصوص آن هایی که به بنگلور مهاجرت کرده اند اغلب به کار تجارت سنگ های قیمتی مشغولند و به کشورهای مختلف اسلامی جهت تجارت به خصوص ایران سفر می کنند. منطقه ای که زندگی می کنند در نزدیکی همان جانسون مارکت محله ایست که عزادرای صورت می گیرد.

مکان مخصوص برگزاری مراسم

يكي از محله هاي شيعه نشين در بنگلور به محلۀ شيرازي ها شهرت دارد، در اين محل مسجد عسكري و يك قبرستان متعلق به شيعيان واقع شده و محل اصلي مراسم عاشوراست. دسته هاي عزاداري روز عاشورا از جلوي اين مسجد و قبرستان عبور می کنند و غذاهاي نذري در همين جا توزيع مي شود رایج ترین نذر مردم توزیع شیر در میان عزاداران است مراسم عزادای عاشورا در بنگلور شهری با حدود 200000 نفر شیعه جزء شهرهایی است که نسبت به جمعیت تعداد کمی شیعه را در خود جای داده است .مسجد عسگری تنها و مهم ترین مسجد شیعیان در محله جانسون مارکت واقع است و خانۀ شیرازی روحانی شیعه ای که کلیۀ این مراسم را رهبری می کند، مکان های عزاداری شیعیان شهر بنگلور می باشند. محلّه جانسون مارکت در مرکز بنگلور هندوستان، یک سره سیاه پوش بود و از همه جای آن فریاد یا حسین به گوش می رسید.

حضور پیروان ادیان مختلف

ویژگی عزاداری عزاداران حسینی حضور گسترده و با معنویت خاص، اهل تسنن همراه با شیعیان و یا به صورت مجزا در مراسم مختلفی است که در جای جای کشور پهناور هند به اجرا در می آید.

شیوه برگزاری روز عاشورا

پلیس از ساعت 11 ظهر کل خیابان را مسدود می کند و تمام راه هایی که قرار است عزاداری در آن انجام بگیرد را در کنترل خود درمی آورد، و اجازه عبور و مرور ماشین

ص: 150

نمی دهد اسب هایی به یاد حادثه کربلا تزیین می شود و مردم به اطراف اسب ها آمده و آن ها را به عنوان تبرک نوازش می کنند. از پسر بچه های خردسال تا مردان میان سال در میان دسته های عزاداری با بدن های برهنه، بر سر و سینه خود می زنند. حضور نوجوانان و جوانان و حتی کودکان در میان کاروان های عزاداران حسینی، درحالی که پیشانی بندهای قرمز و سبز، مزین به نام مبارک سالار شهیدان و نیز نام امام خمینی(ره) و سیدحسن نصرالله بر پیشانی داشتند، حکایت از ورود بینش جدیدی در مراسم عزادارای شیفتگان حسین(علیه السلام) در هند دارد. وسیله ای که تیغ ها راتیز می کند در گوشه ای از خیابان گذاشته می شود. قمه زن ها در صفی به انتظار تیز کردن تیغ هایشان هستند چند نفر در جلوی دسته به دست می گیرند و در واقع زنجیرزنی با الفاظ یا حسین یا ابوالفضل شروع می شود، در ابتدا تنها سینه زنی بود و بعد با بالا گرفتن صدای یا حسین شور خاصی در مجمع به وجود می آید و افراد مراسم اصلی یعنی قمه زنی و زنجیرزنی را شروع می کنند خون به همه جا پاشیده می شود. سر اغلب غرق خون و با دست های خون آلود پرچم سفیدی که نام امام حسین(علیه السلام) بر آن نگاشته شده بود را قرمز می کردند (خواجه پیری، 1392: 4).

مراسم عاشورا در این شهر حداقل 2 تا 3 ساعت به طول می انجامد و در این میان عده ای از هوش می روند و عده ای هم که جراحات سنگین برداشته اند به وسیله جمع به خارج از گروه سینه زنان هدایت می شوند تمام منطقه توسط پلیس تحت کنترل است و در آمبولانس در آن ها حضور دارد که جوانان مصدوم را حمل می کنند. در اطراف صف عزاداری، مردمی به تماشا می ایستند، مردمی که بیشتر مسلمانان و بعضی غیر مسلمان هستند

شب عاشورا برنامه عزاداری متفاوت از شب های دیگر است و در محل خاصی نزدیک مسجد شیعیان، همه عزاداران جمع می شوند و به ترتیب عزاداری می نمایند سه هیئت عرب ها و ایرانی ها و هندی ها در ساعات مشخصی در این محل عزاداری می نمایند .

شب عاشورا عده ای از مردان در اطراف تپه ای از آتش که رو به سوختن و تبدیل به ذغال شده است حلقه می زنند و به دعا و انجام سینه زنی می پردازند وقتی آتش خاموش و تبدیل به خاکستر سوزان شد روی آتش راه می روند که ذکر حسین و ابوالفضل

ص: 151

می کنند چنین مراسمی را در بین دراویش خاکساریه در ایران و عارفان و صوفیان هند هم می توان دید.

نحوه عزاداری زنان

جایگاه زنان در برپایی مراسم عاشورایی در هند از اهمیّت ویژه ای برخوردار است، زنان در هند در روزهای محرم به طور جداگانه عزادرای می کنند مانند زنان مسلمان در هر منطقه دیگر و زنان مسلمان بنگلور در جایی عزاداری می کنند که صدایی از آن ها شنیده نشود در مکان های خصوصی بدون وجود هیچ مردی که صدای عزاداری را بشنود معمولا عزاداری زنان در شب عاشورا در خانه آیت الله شیرازی توسط زنان منعقد می شود و زنی به سخنرانی مشغول می شود و به خصوص از زینب خواهر حسین(علیه السلام) که در عاشورا بسیار دچار زجر شده و خطابه مهّم را صحبت می کنند و زنان را به گریستن ترغیب می کنند زنان بر روی زمین می نشینند و به حالت دایره وار گریه می کنند و سینه می زنند بعد از مدتی که نوحه خوان (مداح) صدایش را بلندتر کرد شور بیشتری در بین حاضرین به وجود می آید و علاوه بر سینه زدن بر سر و زانوهایخود با شدت بیشتری می کوبند و به عزاداری می پردازند. معمولاً در این مجالس زنان دانشجوی ایرانی هم شرکت می کنند و همراه با زنان هندی به عزاداری می پردازند.

نتیجه گیری

تاریخ تشیع گویای این حقیقت است که فرهنگ عاشورا از مهّم ترین عوامل اتفاق و اتّحاد و عزّت، بین شیعیان بوده و هست. حکومت های شیعه در ایران به ویژه آل بویه و صفویه هم با بهره گیری از این ظرفیت موجود در بین شیعیان، به اهداف مادی و معنوی خود جامه عمل پوشاندند.

در این راستا عزاداری شهیدان کربلا جزء اعتقادات و باورهای اکثریّت جمعیّت یک میلیاردی کشور پهناور هند اعم از مسلمانان و غیرمسلمانان می باشد و این روز را به عنوان «روز عزا» تلقی می کنند .

عزاداری هند، مخصوصاً از عصر مغول تا عصر حاضر، از مهم ترین بخش تاریخ هند به

ص: 152

شمار می آید و در طول چند قرن، این عزاداری روزبه روز گسترش یافته است. این موضوع از چشم نویسندگان و پژوهش گران غربی مخفی نمانده و همان طور که آن ها دیگر موضوعات مهم تاریخ هند را مطالعه و بررسی کرده اند وضعیت فعلی عزاداری در هند از لحاظ گسترش آن و آزادی اجرای مراسم، بسیار مساعد است. در حال حاضر، عزاداری در مناطق مختلف هند با اهتمام خاص برگزار می شود. در خصوص نقش ایران و ایرانیان در مراسم عزاداری مسلمانان هند باید اشاره کرد که تمامی عزاداری ها از ایران به هند آمده است. همه کسانی که از ایران به هند آمدند، از جمله حاکمان، علما و دانشمندان، مراسم عزاداری را در اینجا مرسوم کردند. نحوۀ عزاداری در هند، همان نحوۀ عزاداری در ایران است که البته رنگ و بوی هندی دارد. سوابق عزاداری در هند، بسیار قدیمی است. نتایج این پژوهش نشان میدهد ویژگی های خاص جغرافیایی و مکانی این دو منطقه منجر به پایداری در رفتارها و آیین های عاشورایی همراه با حفظ تمامیت و سرزمین و حراست از ارزش های مذهبی گردیده و این آمیختگی نیز سبب رشد ارزش های اسلامی و انسانی و همچنین گسترش آن در پهنه های عقیدتی مناطق مجاور شده است، همچنین یکی از دلایل مهم در همانندی میان مراسم ایرانی ها و هندی ها بحث مهاجرت و حضور ایرانیان در هند است و این که جامعه مذهبی هند و مناطق مجاور مانند بنگلور خود آمادگی برپایی چنین مراسماتی را داشته است.

ص: 153

منابع

1.ابن اثیر، عزالدین ابی الحسن. (1407ق). الکامل فی التاریخ. بیروت: دارالکتب العلمیه،.

2.ابن تغری بردی، جمال الدین ابی المحاسن یوسف. (بی تا). النجوم الزاهرۀ فی ملوک مصر و القاهره. دارالکتاب مصر.

3.ابن الجوزى،أبو الفرج عبد الرحمن بن على بن محمد.(1412ق). المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، بیروت:دار الکتب العلمیة.4.ابن خلدون، بد الرحمن بن محمد.(1363). العبر، ترجمه عبد المحمد آیتى،بی جا: :مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى.

5.ابن طاووس، سید. (1378). اللهوف فی قتلی الطفوف. ترجمه عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، قم: دفتر نشر نوید اسلام.

6.ابن العماد الحنبلی، ابی الفلاح عبدالحی.(بی تا). شذرات الذهب، بیروت: داراحیاء التراث العربی.

7.احمد، عزیزالدین .(1367). تاریخ تفکر اسلامی در هند، مترجمان نقی لطفی، محمد جعفر یاحقی، تهران: مؤسسه ی کیهان.

8..بی آزار شیرازی، عبدالکریم. (1377). عاشورا در سرزمین ها، ایران و شبه قارۀ هند. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

9.بیضایی، بهران.(1346). بازیابی یک تعزیه،بی تا: بررسی کتاب.

10.چلکلووسکی،پیتر. (1367). تعزیه هنر بومی ایران. ترجمه داوود حاتمی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

11.جعفر، حسین علی.(1363). «تعزیه داری در هند»، ترجمه افضل دلویی، کیهان فرهنگی، ش 7، صص31-32.

12.حسن بیگی، محمد رضا.(1366). تهران قدیم، تهران: انتشارات ققنوس.

13.الحسن، مشیر.(بی تا).جنبش اسلامی و گرایش های قومی در مستعمره ی هند، ترجمه ی حسن

14.لاهوتی،مشهد: مرکز بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.

ص: 154

15.حکمت، علی اصغر. (1337). سرزمین هند. تهران: دانشگاه تهران.

16.خواجه پیری، مهدی. (1392). «مراسم عاشورا در هند و بنگلور». مجله اخبار شیعیان فروردین 1387، شماره29.

17.دولافوز، ث. ف. (1316). تاریخ هند، ترجمه محمّد تقى فخر داعى گیلانى، تهران: چاپخانه مجلس.

18.دها، شیلا.(1363). تاریخ هند، ترجمه ی داود حاتمی، بی جا: خوشه.

19.الذهبى، شمس الدین محمد بن احمد.(1413ق).تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، بیروت: دار الکتاب العربى.

20.رجبی، حسین، «امام حسین(علیه السلام) و عاشورا از دیدگاه برخی نویسندگان معاصر(1)»، اسوه، 51.

21.رضوی اطهر،عباس.(1367). شیعه در هند، ترجمه مرکز مطالعات و تحقیقات، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.22..زمجی اسفزاری، معین الدین محمد. (بی تا). روضات الجنات فی اوصاف مدینۀ هرات، کلکمۀ مطبعه زرپاسری.

23.سراج جوزجانی،منهاج.(1864م).طبقات ناصری، کلکته: .

24.سلیمی، عبدالحکیم. (1381). فلسفۀ عزاداری امام حسین(علیه السلام)، مجموعه مقالات همایش امام حسین(علیه السلام). تهران: نشر مجمع جهانی اهل بیت.

25.شوشتری، جعفر. (1381). «نگاهی به واقعۀ عاشورا»، ترجمه خلیل الله فاضلی، جام جم، 17و 19/ 1/81.

26.شهیدی، عنایت الله. (1380). پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی. تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی.

27.الطباطبایی، سیدعبدالعزیز. (1417ق). معجم اعلام الشیعه. قم: مؤسسه آل البیت.

28.غریب پور، بهروز.(1378). هنر مقدس صورت خوانی=پرده خوانی، فصلنامه هنر، ش4، 56.

29.غریب پور، سیامک.(1379).نمایش در لرستان، از آیین تا سال 1370، خرم آباد: بی نا.

30.لاپیدوس،ایرام،(1376).جوامع اسلامی،ترجمه محمد رضا و محسن مدیر شانه چی،

ص: 155

مشهد: آستان قدس رضوی.

31.ماربین آلمانی.(بی تا). سیاسة الحسینیه یارولیسیون کبیر، تهران:چاپ زهره .

32.محمد زاده، مرضی.(1389). عاشورا در شعر معاصر و فرهنگ عامه، تهران:مجتمع فرهنگی عاشورا.

33.مشحون، حسن.(1350). موسیقی مذهبی ایران،تهران : سازمان جشن هنر.

34.مصاحب، غلامحسین.(1383). دایره المعارف فارسی، تهران: انتشارات امیرکبیر.

35.معتمدی، سیدحسین. (1387). عزاداری سنتی شیعیان. قم: عصر ظهور.

36.معیر الممالک، دوستعلی.(1351). یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، تهران: بی نا .

37.ملک پور، جمشید.(1363). ادبیات نمایشی در ایران، تهران:توس .

38.هالیستر، جان نورمن. (1373). تشیع در هند. ترجمه آزر میدخت، مشایخ فریدى، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.

39.هنوی، جونس .(1365). زندگی نادرشاه، ترجمه اسماعیل دولتشاهی،تهران: انتشارت علمی و فرهنگی .

ص: 156

امام حسین(علیه السلام) و عاشورا درقصیده "آمنت بالحسین " محمّد مهدي جواهري

دکتر محمود شهبازي - اصغر شهبازي

دکتر محمود شهبازي(1)

استاديار گروه زبان و ادبيات عربي دانشگاه اراک

اصغر شهبازي(2)

دانشجوي دكتري زبان وادبيات عربي دانشگاه اصفهان

چكيده

حماسه ي جاويدان امام حسين (علیه السلام)، در ادبيات بازتابي گسترده داشته و از دير باز قالب هاي ادبي گوناگون عرصه ي نمايش انديشه و عواطف ادبا و نويسندگان بسياري بوده است. محمّد مهدي جواهري، سراينده نام آشناي عراق، با الگوگيري از اين حادثه، زبان و انديشه خويش را در راستاي اعتلاي ارزش های ميهني و انقلابي قرار داده است. او در دو قصيده به نام هاي «آمنتُ بالحسين» و «عاشورا»، به ستايش امام حسين (علیه السلام) و توصيف معارف حسيني پرداخته است. در نگاه او عاشورا را بايد در متن تاريخ شناخت و آن را از تحريفات به دور داشت، از اين رو با رويكردي تند، افرادي را كه عاشورا را در خدمت منافع خود گرفته اند، مورد نکوهش قرار مي دهد.

در اين مقاله ضمن بررسي محتوا و موضوعات قصيده «آمنتُ بالحسين» جواهري، به ويژگي هاي ادبي و زباني آن اشاره مي گردد.

واژگان كليدي: جواهري، شعر عاشورايي، قصيده آمنت بالحسين.

ص: 157


1- 1. شماره تماس: 09183686250 آدرس پست الکترونيکي M-shahbazi@araku.ac.ir
2- 2. آدرس پست الکترونيکي aliasghar.shahbazi@gmail.com

1- مقدمه

حماسه ي امام حسين (علیه السلام) حادثه اي مهم و درس آموز به شمار مي آيد كه فراتر از يك فراز تاريخ اسلام، به عرصه گاه تحليل و نكته سنجي ها مبدل شده است. اين واقعه از هنگام ظهورش تا عصر کنوني، تأثيري شگرف از خود در راه پيشبرد تعاليم ديني داشته و همواره مورد اهتمام بسياري از انديشمندان و صاحب نظران مسلمان و غير مسلمان بوده است، بسياري از آن ها حماسه ي حسيني را عامل حياتي براي اسلام به حساب آورده و به موضوعاتي چون: علل شکل گيري و پيدايش اين واقعه، درس ها و آموزه هاي آن، عزاداري، تحريف ها و ... نظر افکنده اند.

استاد مطهّري به عنوان يكي از عاشورا پژوهان بزرگ معاصر، ضمن اشاره به نقش اين حماسه در جاودانه ساختن اسلام، آن را اين گونه ترسيم مي نمايد: «حادثه عاشورا و تاريخچه کربلا دو صفحه دارد، يک صفحه سفيد و نوراني و يک صفحه تاريک و ظلماني که هر دو صفحه اش يا بي نظير است و يا کم نظير. امّا صفحه سياه و تاريک، از آن نظر سياه و تاريک است که در آن فقط جنايت بي نظير و يا کم نظير مي بينيم... از اين نظر حادثه کربلا يک جنايت است، يک مصيبت است، يک رثا است[...] امّا آيا تاريخچه عاشورا فقط همين يک صفحه است؟ آيا فقط رثا است؟ فقط مصيبت است و چيز ديگري نيست؟! اشتباه ما همين است. اين تاريخچه يک صفحه هم دارد که قهرمان آن صفحه، ديگر پسر معاويه نيست، پسر زياد نيست، پسر سعد نيست، شمر نيست. در آنجا قهرمان حسين است. در آن صفحه، ديگر جنايت نيست، تراژدي نيست، بلکه حماسه است، تجلي حق پرستي است...» (مطهري، 1376، ج1: 121- 124).

اين حماسه به دليل ماهيت عزّت مدار و استقلال خواهانه خود، توانسته است همواره به عنوان الگويي راهگشا، در برابر مردم آزاديخواه و انقلابي عراق قرار گيرد و از آنجا که شعر و ادب در اين سرزمين جايگاهي ويژه دارد، بيشتر اين انديشه ها در اين قالب متبلور گشته است «الشِّعْرُ فِي العِرَاقِ مَصْدَرٌ عَمِيْقُ الجُذُورِ بِالْتُّرَاثِ العَرَبِيِّ تَأرِيخاً وَنَشْأَة ً وَتَطَوُّراً،لِذَلِكَ عُدَّتْ ِبيْئَةُ العِرَاقِ مِنْ البِيْئَاتِ الشِّعْرِيَّةِ الغَنِيَّةِ فِي تَأرِيْخِ الشِّعْرِ العَرَبِيِّ قَدِيْمِهِ وَحَدِيْثِهِ»

ص: 158

(نخبة من الباحثين العراقيين، 1985، ج 13: 291).

در نوشتار حاضر تلاش مي شود سروده «آمنت بالحسين» جواهري که از اشعار عاشورايي معروف سده اخير است مورد تحليل قرار گيرد. اين قصيده در سه بخش و 64 بيت است که شاعر آن را در دهه پنجم زندگي خود مي سرايد. گفتنی است که اين قصيده از شهرتي مثال زدني در ميان مردم عراق برخوردار گشته و خود شاعر نيز از آن با افتخار ياد مي کند؛ همچنين، پانزده بيت از ابيات اين چکامه زيبا بر سر در حرم مطهّر حضرت امام حسين (علیه السلام) نگاشته شده است.

1- پيشينه تحقيق

در پيشينه پژوهش بايد يادآور شويم که در باب معرفي، بررسي و تحليل انديشه اين سراينده نامي عراق، افزون بر کتاب ها، طرح ها و رساله هاي دانشگاهي، مقاله هاي فراواني نگاشته شده است که ذکر يک يک نام آن ها از حوصله اين مختصر بيرون است؛ امّا، آن چه که با اين گفتار ارتباط نزديکي دارد عبارتند از: «امام حسين (علیه السلام) در شعر معاصر عربی» (انسيه خزعلی، 1383ه.ش)، «الإمام الحسين (علیه السلام) وحقيقية الإيمان عند الجواهري» (فليح کريم خضير الرکابي، 2007م)، «بررسی شعر عاشورايي در دو ادب فارسی و عربی با تکيه بر شعر شهريار و جواهری» (ابوالحسن مقدسی و زهرا بهشتی، 1390ه.ش).

در آثار ياد شده، محتواي کلّي سروده «آمنت بالحسين» مورد بررسي قرار گرفته و تحليلي از ساختار قصيده انجام نيافته است. با توجه به اين مطلب، اين گفتار تلاش دارد پس از درنگي كوتاه در انديشه جواهري، سروده وي را در محورهاي زبان، موسيقي و تصويرگرايي، تحليل نمايد تا خوانشي درست از شعر وي ارائه شود.

2- گذري بر ويژگي اشعار جواهري

جواهري در آغوش خانواده اي روحاني و اهل ادب در شهر نجف ديده بر جهان گشود(1).

ص: 159


1- . درباره تاريخ تولد جواهري روايات گوناگوني هست، برخي سال 1899م را سال تولّد او دانسته (بصري، 180:1994) و برخي چون مؤلّف ماضي النجف وحاضرها، سال 1900م را سال تولد او مي دانند (آل محبوبه، 1986: 2/136) خود شاعر نيز سال هاي مختلفي را از جمله 1901م را سال تولدش معرفي مي كند (خاقاني، 1408: 10/ 143).

خانواده اش به دليل فضل ديني و علمي، در ميان مردم نجف شهره بودند. شور شعر و ادب از همان اوان کودکي را چنان او را به خود جذب مي کند، که با وجود تشويق پدر و خانواده به تحصيل فقه و علوم ديني، علوم ادبي را ترجيح داده و به دليل بلندهمتي، اصالت خانوادگي و شايستگي ديري نمي پايد که بر تخت ملک الشعرايي گام مي نهد (آل محبوبه، 1986: 2/ 137)، البته که فضاي ادب پرور عراق کانوني مناسب براي پرورش و شکوفايی چنين استعدادي بود (بهاءالدين، مراديان، 2011: 24).

جواهري شاعري با رسالت اجتماعی ست به گونه اي که مهر به مردم و سرزمين عراق، عصاره ديوان اوست:

أنَا العِرَاقُ لِسَانِي قَلبُهُ وَدَمِي *** فُرَاتُهُ وَکِيَانِي مِنهُ أَشطَارُ

(جواهري، 1982: 2/ 523)

من عراقم، زبانم دل آن، خونم فراتش و تمام وجودم تکه هاي آن است.

بسياري از بزرگان عرصه علم و ادب او را ستوده و سروده هاي وي را ارج مي نهند. وي «با همه تقيدي که به اسلوب کلاسيک دارد، در سراسر کشورهاي عربی به عنوان شاعر بي همتا و گوينده توانای روزگار ما مورد قبول است» (شفيعي کدکني، 1387: 74). نگارنده کتاب «ماضي النجف وحاضرها» او را «بلبل غرای عراق ناميده» (آل محبوبه، 1986: 2/ 136)، و « معروف رصافي» نيز وي را خداوندگار شعر مي خواند:

أَقُولُ لِرَبِّ الشِّعْرِ مَهْدِي الجَوَاهِرِ *** إِلَی كَمْ تُناغِي بِالقَوافِي السَّوَاحِرِ

(بصري، 4: 184)به خداوندگار شعر، مهدي جواهري، مي گويم چقدر با اشعار سحرآميز عشق بازي مي كني؟!

2-1. جلوه هاي عاشورا در انديشه جواهري

جواهري عاشوراي حسيني را به حقّ در دل پذيرفته و حضرت را راه جوي حقّ و عدالت

ص: 160

در طول تاريخ بشريت معرفي مي كند. در اين راستا، در مصاحبه اي كه با مؤلّف كتاب «شعراء الغري» دارد، درباره ي برجسته ترين شخصيت تاريخ چنين مي گويد: «هُو سُقْرَاط، وَالسَّبَبُ الَّذِي حَدَاني لِهَذا، كَوْنُه شُرْبَ كَأْسِ الموْتِ فَرِحاً مُبْتَهِجاً دِفَاعاً عَنْ الحَقِّ،...فَخلَّدَ الصَّوْرة َ الأولَی لِلْشَخْصِيَّةِ الجبَّارةِ، وَلَوْسَأَلْتَ عَنْ بَعْدِ هَذَا التَّأرِيخِ بِثَلاثةِ آلافِ سَنَةٍ، لَقُلْتُ الحُسَينَ (علیه السلام) وَلقُلْتُ إنَّه زَادَ عَلَيه» (خاقاني، 1408: 10/ 148).

(اگر درباره شخصيت هاي بزرگ تاريخ سؤال نمائي، مي گويم:) اين شخصيت، سقراط است و آن چه مرا به سويش فرا مي خواند اين است که براي دفاع از حقّ، جام مرگ را با سرور سر کشيد و (بدين وسيله) نخستين تصوير شخصيت عظيم انساني را ترسيم و آن را جاودان ساخت و اگر پس از اين تاريخ و در طي سه هزار سال، سؤال نمایي، مي گويم: امام حسين (علیه السلام) است که بسي عظيم تر از اوست.

چنان که ملاحظه مي شود در اين تعبير، نگاه شاعر با جامعيّت، فراسوي زمان را در نوردیده و سقراط را که جام مرگ را با سرور به کام مي کشد، مي بيند؛ پس از او، چهره ي بي نظير امام حسين (علیه السلام) تمام انديشه ي شاعر را درمي ربايد که فراتر از تمام اسطوره ها ايستاده و نقشی از عظمت در نگاه شاعر به تصوير در آورده است. جواهري در دو قصيده، به نام هاي «عاشورا» و «آمنتُ بالحسين» به اين حادثه پرداخته است. سروده «عاشوراء» که شاعر از آن با عنوان «رَوْعَة التَّاريخ» (شكوه تاريخ) ياد مي كند، در 68 بيت و 5 بخش، در سال 1935م به رشته ي نظم کشيده شده است. چکامه عينيه «آمنْتُبالحُسَين» نيز سروده ديگر شاعر است که از شهرتي خاص برخوردار بوده و گاه در مجالس حسيني قرائت مي شود.

3- مضامين قصيده آمنْتُ بالحُسَين

3-1. مطلع قصيده

آغاز سروده، زمزمه هاي عاشقانه اي است که با ياد حرم مطهّر حضرت شروع مي شود. اين حرم هرچند که در طول تاريخ بارها تخريب گشته؛ امّا، پيوسته کانون مشتاقان و رمز کرامت و پايداري بوده است:

فِداءٌ لِمَثْواكَ مِنْ مَضْجَعِ *** تَنَوَّرَ بِالأَبْلَجِ الأَروَعِ

ص: 161

بِأَعْبَقَ مِنْ نَفَحَاتِ الجِنَا *** نِ رَوحاً، وَمِنْ مِسْكِهَا أَضْوَعِ

وَرَعْياً لِيَوْمِكَ يَوْمِ «الطُّفُوفِ» *** وَسَقياً لِأَرْضِكَ مِنْ مَصرَعِ

وَحُزْناً عَلَيكَ بِحَبْسِ النُّفُوسِ *** عَلَی نَهْجِكَ النَّيِّرِ المَهْيَعِ

وَصَوناً لِمَجْدِكَ مِنْ أنْ يُذَالَ *** بِمَا أنْتَ تَأباهُ مِنْ مُبْدِعِ

(همان، 1982: 2/ 266)

جانم فداي مدفن تو باد، مدفني كه به زيباروي دليري همچون تو روشنايي يافته است. (آرامگاهي) که عطر آن خوشبوتر از رائحه ي گلستان و بهتر از مشك آن است. خداوند حافظ روز تو، «روز طف» باشد، و سيراب باد سرزمينت (کربلا) که تو در آن به شهادت رسيدي! دردا و حسرتا بر تو که جان ها را در راه روشن و درخشانت وقف نمودي. خداوند حافظ شرف و مجد تو باد از اين که مورد اهانت قرار گيرد از چيزهايي که تو ابا داری بدعت گذار آن باشي.

شاعر با گذر از ذکر سرزمين کربلا و حرم حضرت، در هر بيتي از ابيات، صفات حضرت را برمي شمارد. گاه حضرت را در ميان اصحاب خلود تنها و بي همتا «وتر» (بيت ششم) مي بيند و گاه وي را پندآموز بلندهمتان«عظة الطامحين» (بيت هفتم)، ياشاخسار بي همتاي بني هاشم «غصن هاشم» (بيت سی يکم) و يا پرچمدار سرود جاودانگي «واصل نشيد الخلود» (بيت سي و دوم)، مي خواند.

جواهري در برابر عظمت امام (علیه السلام)، با نهایت فروتني، سر بر زمين نهاده و گونه بر خاكي مي سايد كه حضرت با افتخار و پايمردي به شهادت رسيده است:

تَلُوذُ الدُّهورُ فَمِنْ سُجَّد *** عَلَى جَانِبَيهِ وَمِنْ رُكَّعِ

شَمَمْتُ ثَرَاكَ فَهَبَّ النَّسِيمُ *** نَسِيمُ الكَرَامَةِ مِن بَلقعِ

وَعفَّرتُ خَدِّي بِحَيْثُ استرا. . *** .حَ خَدٌّ تَفَرَّى وَلَمْ يَضْرَعِ

وَحَيْثُ سنابِكُ خيلِ الطُغا. . . *** .ةِ جَالَتْ عَلَيهِ وَلَمْ يَخْشَعِ

(همان، 1982: 2/ 266)

مردم روزگاران به تو پناه مي آورند، سجده کنان و در حال رکوع در کنار حرم تو حضور دارند. من تربتت را (که عطر کرامت مي دهد) بوييدم، نسيم کرامت از سوي زمين خشک و بایر وزان بود (اشاره به حقيقت کار ما که از مکتب حسيني دور افتاده است) و گونه ام را بر تربتی ساييدم که صورت تو بر روي آن شکافته شده بود؛ ولي، در

ص: 162

(برابر دشمن) تن به ذلت نداد، جايي که سم اسب طاغیان بر روي آن جولان داد، ولي، تو تسليم آنها نشدي.

3-2. حضور امام (علیه السلام) در عصر حاضر

در ادامه، شاعر تلاش دارد رسالت امام (علیه السلام) را که دعوت به حيات آزادگي است، به تصوير در آورد: «إنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَكُنْتُمْ لا تَخَافُونَ المَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً في دُنْياكُمْ» (خوارزمي، 1367: 2/ 33). او با تصوير خيالي كه مي سازد، حضور حضرت و تأثير وي در دميدن روح زندگي در ميان انسان عصر جديد را به نمايش مي گذارد (خزعلي، 1383: 326):

كَأنَّ يَدَاً مِنْ وَرَاءِ الضَّرِي . . *** . .حِ حَمْرَاءَ مَبْتُورَةَ الإصْبَعِ

تَمُدُّ إلَی عَالمٍَ بِالخُنُو. . *** . .عِ وَالضَّيْمِ ذِي شَرَقٍ مُتْرَعِ

لِتُبْدِلَ مِنْهُ جَدِيبَ الضَّمِيرِ *** بِآخَرَ مُعْشَوْشِبٍ مُمْرِعِ

وَتَدْفَعَ هذِي النُّفُوسَ الصِّغا . . . *** . .رَ خَوفاً إلَی حَرَمٍ أمْنَعِ

(همان، 1982: 2/ 267)

گويي دستي با انگشت بريده از درون ضريح به سوي دنيايي مملو از ظلم و اندوه مي شود تا اين كه جان هاي خالي از وجدان را به وجودي شكوفا تبديل كند و نفوس حقير را به حريمي امن هدايت کند.

3-3. توصيف عظمت امام (علیه السلام)

در بخش دوم شعر، شاعر باز چون آغاز قصيده با نداي محبوب، زمزمه هاي ستايش و پاسداشت مقام و جايگاه ايشان را از سر گرفته و در اين ميان اشاره اي لطيف به کرامت مادر، پدر و خاندان حضرت دارد. خانداني که دين مبين اسلام (در آغوش آن ها) شروع به باليدن و ثمر دادن نمود:

بَنُو هَاشِمٍ رَهْطُ النَّبِيِّ وَفِيهُمُ *** تَرَعْرَعَ هَذَا الدِّيْنُ غَرْسَاً فَأثْمَرَا

(همان، 1982: 2/ 88)

ص: 163

پس از اين نداهاي عاشقانه و بيان حضور امام (علیه السلام) در جامعه، شاعر حضرت را هادي مرکب جاودانگي مي خواند که اشاره اي لطيف به اين آيه دارد: ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾ (آل عمران: 169):

تَعَالَيْتَ مِنْ فَلَكٍ قُطْرُهُ *** يَدُورُ عَلَی المِحْوَرِ الأوْسَعِ

فَيَا بنَ البَتُولِ وَحَسْبِي بِهَا *** ضَمَاناً عَلَی كُلِّ مَا أدَّعِي

وَيَابنَ التي لَم يَضَعْ مِثلُهَا *** كَمِثلِكَ حَملاً وَلَم تُرْضِع

وَيا غُصْنَ هَاشِمَ لم يَنْفَتِح *** بِأزْهَرَ مِنْكَ وَلم يُفْرِعِ

وَيَا وَاصِلاً مِن نَشِيدِ الخُلُود *** خِتَامَ القَصِيدَةِ بِالمَطلَعِ

وَأَنْتَ تُسَيِّرُ رَكْبَ الخُلُو.. *** ..دِ مَا تَسْتَجِدَّ لَهُ يَتْبَعِ

(همان، 1982: 2/ 268)

شكوه و عظمت تو فراتر از كره ي آسماني است كه قُطر آن بر مداري عظيم مي گردد. اي زاده بتول! مادرت ضامن تمام چيزي هايي است که من ادعای آن را دارم. اي شاخسار درخت هاشم، شكوفاتر از تو در اين خاندان نشکفته است. اي استمرار بخش سرود جاودانگي، تو مضمون سروده هاي (جاودانگي) هستي از مطلع تا پايان. مركب جاودانگي بر دستان تو هدايت مي يابد و همه چيز به دنبال اين مركب روان است.

3-4. انتقاد از تحريف

اين قصيده چون بسياري از سروده هاي جواهري از خرده گيري نسبت به سياست و انتقاد به مدعيان تهي نيست و بار ديگر از غضب شاعر نسبت به آن ها پرده برمي دارد. روح سرگردان شاعر در پی حقّ جويي است.

بي گمان خُلق سرکش شاعري چون جواهري اين را بر نمي تابد و به صراحت اعلام مي دارد که وي در انديشه، زندگي و دين چون عامه نيست: «أنا ضِدُّ الجُمهُورِ فِي العَيشِ والتَّفکِيرِ طُرّاً وَضِدُّهُ فِي الدِّينِ» (جواهري، 2000: 1/ 411). از اين جهت نگاه شاعر، نگاهي ژرف و دقيق است، وي از رهگذر خرد و تأمّل، خواهان رسيدن به حقيقت است و بر خلاف افراد مقلّدِ تاريك انديش، احساسي به حادثه نمي نگرد. او با يادآوري روز عاشورا و مراسم عزاي حسين (علیه السلام)، با رويكردي تند و اعتراض گونه، سياست مداراني را كه عزاي

ص: 164

عاشورا را در خدمت منافع خود گرفته و آن را به رنگ دل خواه خود آراسته اند،مورد نهيب قرار مي دهد و با كنار زدن حجاب ها و نقاب ها از چهره ي عاشورا در صدد كشف حقيقت و نماياندن چهره ي واقعي نهضت امام (علیه السلام) است، نهضتي كه حقيقت آن فراتر از مراسم هاي متداول عزاداري و اندوه است:

تَمثَّلتُ يَومَكَ فِي خَاطِرِي *** وَرَدَّدتُ صَوتَكَ فِي مَسمَعِي

وَمَحَّصْتُ أمْرَكَ لَمْ أرْتَهِبْ *** بِنَقْلِ الرُّوَاةِ وَلَمْ أُخْدَعِ

وَقُلْتُ لَعَلَّ دَوِيَّ السِّنِينَ *** بِأصْدَاءِ حَادِثِكَ المُفْجِعِ

لَعَلَّ السِّيَاسَةَ فِيْمَا جَنَتْ *** عَلَی لَاصِقٍ بِكَ أَوْ مُدَّعِي

يَدَاً فِي اصْطِبَاغِ حَدِيثِ الحُسَيْنِ *** بِلَوْنٍ أُرِيدَ لَهُ مُمْتَعِ

(همان، 1982: 2/ 268)

روز شهادتت را در خاطرم به تصوير کشيدم و صدايت را در گوشم طنين انداز نمودم و بي هيچ ترسي در پي كشف حقيقت تو برآمدم و به نقل راويان اعتنايي نداشته و فريفته آن ها نشدم و با خود گفتم كه شايد پژواك ساليان، زنگاري بر روي واقعه ي دردناك تو باشد و شايد سياست به دوستداران يا داعیان تو جنايت نموده و دستي در پي نشان دادن رنگي دل خواه بر حديثت باشد.

در باب حقيقت جويي شاعر و تحريف در مسأله عاشورا در قصيده (عاشورا روعة التاريخ) نيز به صراحت به افرادي كه در پي توصيف و تشريح عاشورا برآمده و دست به تحريف آن زده اند، مي گويد كه بايد اين حماسه ي بزرگ انساني به متن تاريخ بازگردد؛ چرا كه روزگار بهترين تجلّي بخش آثار آن است:

أَقُولُ لِأقْوامٍ مَضَوا في مُصَابِهِ *** يَسُومُونَه التَّحْرِيفَ حَتَّی تَغَيَّرَا

دَعُوا رَوْعَةَ التَّارِيخِ تَأْخُذْ مَحَلَّها *** وَلا تَجْهَدُوا آياتِهِ أنْ تُحَوَّرَا

وَخَلُّوا لِسَانَ الدَّهْرِ يَنْطِقْ فإنَّهُ *** بَلِيغٌ إِذَا مَا حَاوَلَ النُّطْقَ عَبَّرَا

(همان، 1982: 2/ 88)

من به اقوامي كه در پي مصيبتش رفتند و در پي تحريف و تغيير آن شدند، مي گويم: عاشورا اين شكوه تاريخ را رها كنيد تا بر جايگاه خود قرار گيرد و سعي در دگرگوني نشانه هاي آن نكنيد. زبان روزگار را تنها گذاريد تا سخن گويد؛ چرا كه در هنگام گفتار،

ص: 165

بسيار فصيح سخن گويد.

در ادامه شاعر براي کشف حقيقت راه حسيني زنگار ساليان و پرده هاي نيرنگ را از حادثه كنار نهاده و در جستجوي راه واقعي است که سرانجام چهره ي راستين و حقيقي امام (علیه السلام) بر وي کشف مي شود، چهره اي كه با شكوه تر از آن نديده است:

وَلَمَّا أزَحْتُ طِلَاءَ القُرُونِ *** وَسِتْرَ الخِدَاعِ عَنِ المَخْدَعِ

أُرِيدُ الحَقِيقَةَ فِي ذَاتِهَا *** بِغَيرِ الطَّبِيعَة لَم تُطْبَعِ

وَجَدْتُكَ فِي صُورَةٍ لَمْ أُرَعْ *** بِأَعْظَمَ مِنْهَا وَلَا أَرْوَعِ

(همان، 1982: 2/ 268)

آن گاه که زنگار قرون و پرده نيرنگ را کنار نهادم و خواستار دريافت عين حقيقت بدون هيچ رنگ وتزويري شدم، تو را در بزرگ ترين صورت يافتم که پيش تر بزرگ تر و زيباتر از آن نديده بودم.

3-5. ايمان راستين

ايمان راستين حاکي از سکون و آرامشي خاص در نفس نسبت به امری است که از لازمه هاي آن التزام عملي به آن است (طباطبايي، 1372: 16/ 277). ايمان حقيقي انسان را از دو راهي و پوچي ها مي رهاند و در دل، زبان و عمل خود را نشان مي دهد: «الإيمانُ معرفةٌ باللقلبِ وإقرارٌ باللسان وعملٌ بالأرکان» (نهج البلاغه،1391: 482).

جواهری هم با زدودن شدن شك و اقامه ي دليل، بر راستين بودن راه حسيني واقف گشته و هوشمندانه به انديشه اي سره دست مي يازد و ايمان خويش را مرهون خردورزي و کنکاش در امر عاشورا مي داند:

فنَوَّرْتَ ما اظْلَمَّ مِن فِكرتي *** وقِّوْمتَ ما اعوجَّ مِن أضلُعي

وَآمَنْتُ إِيْمَانَ مَنْ لا يَرَی *** سِوَی العَقْلِ فِي الشَّكِّ مِنْ مَرْجَعِ

بِأَنَّ الإبَاءَ، وَوَحْيَ السَّمَاء *** وَفِيْضَ النُّبُوَّةِ، مِنْ مَنْبَعِ

تَجَمَّعَ فِي جَوْهرٍ خَالِصٍ *** تَنَزَّهَ عَنْ عَرَضِ المَطْمَعِ

(همان، 1982: 2/ 269)

ص: 166

تاريک هاي انديشه ام را روشن کردي و ناسازي هاي ترديد را از دلم زدودي. من بسان كسي كه جز خرد در برابر ترديد مرجعي نمي شناسد، ايماني راستين به سازش ناپذيري، وحي آسماني و فيض نبوّت که در جوهري خالص (وجود تو) جمع گشته است آوردم و دريافتم كه اين ها از آزمندي و حرص به دور است.

4- ساختار زباني قصيده

سطح زباني شعر را مي بايست در سه سطح خردتر يعني سطح لغوي، آوايي و نحوي مورد بررسی قرار داد، شرح هر يک از اين سطوح در زير بيان مي شود:

4-1 سطح لغوي (lexical)

در اين بخش با سطح واژگاني و کلمه بندي شاعر آشنا مي شويم. «کلمه بندي و تلفيق کلمات به انتخاب آگاهانه نوع کلمات از نظر سطح زبان و از نظر تناسب آن ها با موضوع و شيوه چيدن آن ها در کنار يک ديگر که منجر به ساختاري از جملات و عبارات مي شود» مرتبط است (داد، 1387: 404). چنان که مي دانيم جواهري شاعري سخت پايبند ادب قديم است. الگوي او شاعران پيشين، به ويژه شاعران عصر عباسي است و آن ها را در برابر ديدگان خويش قرار داده و در سروده هاي خويش به آن ها توجه دارد و در برخي جاها نيز برآنان پيشي مي گيرد (خياط، 1390: 97). او با حفظ اين ميراث ماندگار و توجه به مفاهيم و معاني بزرگان شعر پيشين انديشه ها و خيال شعريش را جلا بخشيد؛ از اين رو، يكي از بارزترين علايم اين شعر، متانت اسلوب و زبان است. اين قصيده هم چونديگر سروده هايش از زباني گرم و رسا برخوردار است. رويکرد تأمّل گراي شاعر به خوبي از ظاهر سروده پيداست و شالوده آن با قصايد سياسي، ملّي و قومي که قبل و بعد از آن سروده است، تفاوتي ندارد (ممتحن و ديگران، 1390: 151).

عنوان قصيده «آمنت بالحسين» (به حسين ايمان آوردم) در همان ابتدا تداعي بخش مضامين مورد نظر شاعر است پيوند اين عنوان را با ابيات پاياني دقيق تر مي يابيم.

ص: 167

اين عنوان به صراحت پرده از باور قلبي و صدق شاعر برداشته و به نوعي الهام گر استواري باور اوست. وي با انتخاب اين عنوان «به جامعه اي مملو از رکود و خمود اشاره مي کند که مکاتب فکري از پاسخ به نياز او عاجز گشته است» (امين مقدسي و بهشتي، 1391: 78).

مطلع قصيده با ياد بارگاه مطهّر امام (علیه السلام) شروع گشته كه مطابق با سبك قصيده هاي کلاسيک است. اين افتتاح نشاني از تبعيت شاعر از ميراث قديم است. قصيده در سه بخش سروده شده است و هر بخش از آن موضوعي را اساس خود قرار داده است که در پايان، رشته اي به نام وحدت موضوع، آن ها را به يكديگر پيوند مي زند. در هر سه بخش چيره دستي شاعر در گزارش انديشه دروني به خوبی نمایان است. در اين سروده برخلاف «قصايد قديم که پريشاني مضامين به حدي بودکه هر دو سه بيت و گاهي هر بيت از دنياي سخن مي گفت» (شفيعي، 1380: 57) وحدت انديشه و طرح مشخص انديشه شاعر به خوبی احساس مي شود.

آن چه كه در ساختار واژگاني قصيده به نظر مي رسد، بيان ساده و روان شاعر و به دور از تكلّف اوست؛ در واقع، بيش تر تلاش وي در بيان مضمون و معناست تا آراستگي و ظرافت هاي واژگاني. قاموس واژگانيش، در برگيرنده واژگان امروزي است که غالب آن ها حسي بوده و ابهامي در معاني ندارند. انتخاب واژگان و تعابيري چون: «ستر الخداع» (پرده نيرنگ)، «ثياب التقاة» (جامه زاهدان)، «نقل الرواة» (نقل راویان)، «المخلصون الدعاة» (داعیان مخلص)، هر يک به نوعي حکایت از فضاي حاکم بر عراق آن روز است، فضايي که در آن وقايع مذهبي دستاويزي مناسب براي عوام فريبي و منفعت طلبي بودهاست. چنان که الفاظي مانند «ايمان»، «شک»، «حقیقت» که واژگان کليدي سروده است، فضاي دروني شاعر را ترسيم مي کند. تقابل ميان شک و ايمان و بسامد آن و مرداف هاي معنايي آن دو، هر يک به ترتيب 4 و 5 مرتبه، نشان از نزاع دروني در انديشه شاعر است که پس از زدودگي غبار ترديد، با بياني آميخته با استواري و تأکيد که واژه هاي «تنوّرتَ»، «قوّمتَ»، «اظلمّ» و «اعوجّ» حامل آنند، نداي ايمان سر مي دهد، اين اوزان به نوعي بر قدرت معاني افزوده و توجه مخاطب را

ص: 168

به خود جلب مي سازد.

4-2 سطح آوايي (Phonostylistics)

در اين بخش به سطح آوايي و ابزارهاي موسيقي آفرين اين قصيده مي پردازيم. قصيده در بحر متقارب مُثمَّن محذوف (فَعُولن، فَعُولن، فَعُولن، فَعَل) سروده شده است. اين وزن از جمله اوزاني است كه به واسطه ي سادگي و آساني، در تفصيل سخن مؤثّر است (علي، 1997: 106)، شايد از همين روست که از دير زمان ها اين بحر، قالبي مناسب براي مضامین فخر و مدح، حماسه هاي بلند و داستان هاي عاشقانه بوده است. اين وزن کمال تناسب را با معاني و مفاهيم چکامه دارد؛ چرا که مضمون غالب شعر، بيان عشق ورزي شاعر است.

انتخاب حرف حلقي «ع» به عنوان رَوي قافيه در وراي جنبه ي موسيقيايي خود (موسيقي کناري)، با ويژگي خروج از عمق جان و رها كردن درد درون، با حادثه عاشورا دمساز است و به نيكي اندوه را به مخاطب مي رساند (خزعلي، 1383: 325)، حرف مدّ «اي» که از اشباع حرکت رَوِي آفريده گشته، کيفيتي متين به آهنگ شعر مي بخشيد. آرايه هاي ادبي قصيده هم متناسب و هماهنگ با ساختار قصيده به كار رفته است كه نشان از ظرافت هاي شاعرانه دارد. موسيقي دروني يا داخلي، نوع ديگر موسيقي اين شعر است که از تناسب حروف و واژه ها ايجاد مي شود:الف) تکرار حروف: واج آرايي و تکرار برخي از واژگان و حروف در ابيات، سببي در افزايش اين نوع از موسيقي (موسيقي دروني) است که موجبات گوش نوازي كلام شاعر شده است، به عنوان نمونه واج آرايي حرف «ا»، «ب» و «ن» در بيت زير:

وَيا ابنَ البَطِينِ بِلا بِطْنَةٍ *** وَيابْنَ الفَتَی الحَاسِرِ الأَنْزَعِ

بسامد بالاي حروفي که در جدول زير به آن ها اشاره گشته است در تکميل فضاي داخلي موسيقي قصيده نقشي به سزا ايفا مي کند. تکرار فراوان حروف جهر (آوای بلند) چون: «ع، و، ل، م، ن، ي» در مقابل حروف مهموس (حروف بي واک) چون: «ا، ت»، طنين پر تحرّک و خيزش موج آواها را تداعي گر است.

ص: 169

جدول (1) بسامد حروف پر کاربرد قصيده

حروف الف ل م و ي ع ن ت

تعداد 330 236 188 147 139 125 122 104

ب) تکرار واژگان: صنعت تكرار در متون ادبي ضمن اغراض و کارکردهاي بلاغي خاص در باروري معنا، در آهنگ متن نقش مهمي دارد. اين صنعت خود را به شکل هاي ردالصدر علي العجز، رد العجز علي الصدر، تشابه الأطراف، عکس و غيره نشان مي دهد. تکرار کلمه هاي «ابن» و مشتقات آن در 7 مورد، کلمه «خير» 5 مرتبه، شک 4 مرتبه، کلمه «يوم»، «مفزع»، «اروع» و «تعاليت» هر کدام 3 مرتبه، «آمنت»، «خد» (گونه)، «نسيم»، «صوت»، «قبر»، «مثل»، «عالم»، «سماء»، «ارض»، «خداع»، «خلود»، «هاشم»، «موضع»، هر يک دو مرتبه نمونه هايي از صنعت تکرار در اين قصيده هستند.

در برخي از ابيات طباق (تضاد) ميان واژگان تداعي گر نكته بيني شاعر است كه از عوامل مؤثّر بر موسيقي دروني شعر است، مانند نمونه هاي زير:

وَأنْ تُطْعِمَ المَوْتَ خَيْرَ البَنِيْنَ *** مِنْ الأكْهَلِيْنَ إلَی الرُّضَّعِ

يَسِيرُ الوَرَی بِرِكَابِ الزَّمَا.. *** ..نِ مِنْ مُسْتَقِيمٍ وَمِنْ أَظْلُعِ

فَتَنَوَّرتَ مَا اظْلَمَّ مِنْ فِكْرَتِي *** وَقَوَّمْتُ مَا اعْوَجَّ مِنْ أضْلُعِي

در بيت نخست ميان واژگان «الأكهَلِين» و «الرُّضَّع» آرايه ي طباق وجود دارد؛ و در بيت هاي بعدي ميان «مُسْتَقِيمٍ» و «أَظْلُعِ»، «تَنَوَّرتَ» و «اظْلَمَّ» و ميان «قوَّمْت» و «اعْوَجَّ» تضاد موجود هست.

کاربرد جناس نيز در برخي از ابيات قصيده، تناسب واژگاني را تشكيل داده كه در ساختار موسيقايي ابيات مؤثّر است. بيت هاي زير از آن نمونه اند:

تَعَالَيْتَ مِنْ مُفْزِعٍ لِلْحُتُوفِ *** وَبُورِكَ قَبْرُكَ مِنْ مَفْزَعِ

وَطُفْتُ بِقَبْرِكَ طَوْفَ الخَيَالْ *** بِصُوْمَعَةِ المُلْهِمِ المُبْدِعِ

لَعَلَّ لِذَاكَ وَكَوْنِ الشَّجِيّ *** بِصُوْمَعَةِ المُلْهِمِ المُبْدِعِ

وَلَمَّا أزَحْتُ طِلَاءَ القُرُونِ *** وَسِتْرَ الخداعِ عَنِ المَخْدَعِ

وَجَدْتُكَ فِي صُورَةٍ لَمْ أُرَعْ *** بِأعْظَمَ مِنْهَا وَلَا أَرْوَعِ

ص: 170

در اين ابيات ميان واژگان: «مَفْزَع مُفْزِع»، «طُفْت طَوْف»، «وَلُوعَا - مُولَع»، «الخداع - المَخْدَع»، «أُرَعْ - أَرْوَع» آرايه جناس به كار رفته که نقشي به سزا در فضاي موسيقايي چکامه ايفا مي کنند.

4-3 سطح نحوي (Syntactical)

نخستين مطلبي که در سطح نحوی قصيده به ذهن متبادر مي گردد، پايبندي شاعر به قواعد دستوري است؛ جز در مورادي که ضرورت شعري، وي را به انحراف از بايد و نبايدهاي دستور سوق مي دهد، براي نمونه، در بيت دوم، تقديم «من مسکها» بر«أضوع»، يا تنوين بر اسم غير منصرف «هاشم» در بيت 52، از آن جمله است که شاعر به اضطرار از قواعد دستوري سرپيچي نموده است.

اسلوب غالب گفتار شاعر کاربرد جمله هاي خبري است؛ امّا براي تنوّع در بيان، از اسلوب انشائي نيز در برخي از ابيات بهره مي گيرد. عنوان قصيده جمله ي خبري است که افاده خبر مي کند. در ميان جمله هاي فعليه، غالب افعال ماضي و به صيغه غائب بيان شده اند که نشان از توصيف حوادث گذشته است. بقيه افعال در (14) مورد به صيغه مخاطب و (19) مورد به صيغه متکلم بيان شده است. در مطلع قصيده تکرار اسلوب دعا هم جالب توجه مي نمايد. جمله هاي دعايي: «فِدَاءٌ لِمَثواك»، «رَعياً لِيَوْمكَ»، «سَقياً لِأَرْضِك»، «حُزْناً عَلَيكَ» و «صوتاً لِمجدک» در 5 بيت نخست سبک بيان قصايد قديم را به ياد مي آورد. زماني که شاعر بر آثار برجاي مانده محبوب خویش ناله سر مي داد و براي آباداني سرزمين معشوقه اش طلب باران مي نمود.

خطاب پيوسته شاعر با امام حسين (علیه السلام)، نشان از حضور گسترده ي حضرت در قصيده دارد، تکرار ضمير «أنت»، «تَ»، «کَ» خطاب، در کنار ضمير «أنا» و «تُ» متکلم، حالت گفت وگو در ساختار چکامه را ترسيم نموده است (ر.ک. رکابي، 2007: 91)، اين گفت وگو، در بيشتر ابيات قصيده جاري گشته است. شاعر با نداي حضرت (علیه السلام) در 8 مورد و آن هم با حرف نداي «يا» که از ادوات نداي بعيد است به دنبال بيان غرض بلاغي ديگري است كه مفهوم شكوه شأن و مقام امام (علیه السلام) را مي رساند براي نمونه:

ص: 171

فَيَا أيُّهَا الوِتْرُ فِي خَالِدِي- *** نَ فَذَّاً إلَی الآنَ لمْ يُشْفَعِ

وَيَا عِظَة َ الطَّامِحِينَ العِظَامِ *** لِلَاهِينَ عَنْ غَدِهِمْ قُنَّعِ

(جواهري، 1982: 2/ 266)

نکته ديگري که در ساختار نحوي اين قصيده به نظر مي آيد، بسامد قابل توجه «أفعل» تفضيل در ابيات است (در 19 مورد). شاعر از اين بنا و قالب صرفي براي مقايسهو تفضيل ميان پديده ها بهره گرفته و به نوعي اوج و عظمت محبوب خويش را نشان مي دهد.

4-4. سطح ادبي (Literary Level)

تصوير يا همان خيال image/imagery عنصر اساسي براي کلام شاعرانه است و مقصود از آن، مجموعه تصرفات بياني و مجازي است که گوينده با کلمات تصوير نموده و نقشي را در ذهن خواننده يا شنونده مي آفريند (داد، 1387: 139). بنابراين مراد از صورت شعري همان انواع مجازي است (عباس، 1979: 238) که شاعر با پيوندي نو با جهان پيرامون خود و اجزاي طبيعت، آفريننده صحنه هاي هنري است که احساسات مخاطب خويش را فرا گرفته و تحت تأثير خويش مي سازد. ميزان توفيق شاعر نيز در ترازوي نقد، بستگي به همان ميزان تأثيرگذاري در مخاطب است.

چنان که پيش تر نيز بيان شد اين سروده شهره اي خاص يافته و ذکر آن همواره در مجالس حسيني بر زبان هاست. در اين بخش در تحليل شعر به دنبال پاسخ به اين سؤاليم که شاعر براي انتقال شايسته معنا چه تصاوير هنري ترسيم نموده و تکيه اصلي وي بر کدام يک از اساليب تصوير ساز است؟ حال بار ديگر به شعر برمي گرديم و به اسلوب شاعر در خلق تابلوهاي دقيق و هنرمندانه نظاره مي کنيم، هرچند که به نظر مي رسد فضاي پرواز در ساحت خيال و دريافت هاي شاعرانه همچنان خالی است که بي گمان حقيقت جويي شاعر اين ميدان خيال پردازي را تنگ و محصور ساخته است.

بارزترين صحنه خيال شاعر در بيت پانزدهم قصيده است که در قالب تشبيه حضور امام در عصر حاضر را مجسم مي سازد، دستي که براي نجات بشريت از بيداد زمانه به سوي مردم خفته دراز شده است، گويا شاعر در اين بخش نيز به نوعي متأثر از رسالت

ص: 172

اجتماعي خويش در برابر جامعه عراق است:

كَأنَّ يَدَاً مِنْ وَرَاءِ الضَّرِي . . *** . .حِ حَمْرَاءَ مَبْتُورَةَ الإصْبَعِ

تَمُدُّ إلَی عَالمٍَ بِالخُنُو. . *** . .عِ وَالضَّيْمِ ذِي شَرَقٍ مُتْرَعِ

کاربرد مجازي برخي از واژگان و تعابير چون: «دهور» و «يد»، بخش ديگري از شبکه تصويري اين قصيده است که در فضاسازي شاعرانه و تأثير در مخاطب نقش مهمي ايفا مي نمايد. مقصود از دهور زائراني اند که مشتاقانه به حرم حضرت رو مي آورند. مقصود از لفظ «يد» نيز افرادي هستند که در انديشه بهره گيري از اين واقعه اند.

تلوذُ الدُّهورُ فمِنْ سُجَّد *** على جانبيه . ومِنْ رُكَّع

يَدَاً فِي اصْطِبَاغِ حَدِيثِ الحُسَيْنِ *** بِلَوْنٍ أُرِيدَ لَهُ مُمْتَعِ

شاعر با ندا و خطاب حضرت گويي فضايي از گفت و گو ميان خود و حضرت متصور مي شود که نشاني از علاقه و تنيدگي شاعر با محبوب خويش است. وي خاندان رسول را چون درختي تناور مي بيند که حسين (علیه السلام) شاخسار روشن آن است که با مرگ که چون درنده ا ي است به نبرد خاسته و برترين ياران را از پير و جوان براي جاودانگي اسلام تقديم داشته است.

5- نتيجه گيري

جواهري شاعر کلاسيک ادب عربي در فضاي معنوي خانواده شيعي در شهر نجف رشد نمود. وي با ورود به عرصه جامعه و آشنايي با فضاي سياسي - اجتماعي عراق، قلم و انديشه خويش را در خدمت آگاهي مردم کشورش قرار داد. جواهری کساني را که مراسم ديني، چون عاشورا، را در مسير منافع خويش قرار مي دهند، نکوهش مي کند. موضع نخستين جواهري در برابر قضيه عاشورا موضع شک و ترديد است؛ از اين رو، براي دستيابي به حقيقت به گفته هاي مداحان و اهل سياست توجه نمي کند. او براي پاسخ بهحس حقيقت جويي خويش - چنان که خود اذعان دارد- از «منبع انديشه» مدد مي گيرد که در نهايت به ايمان قلبي مي رسد.

چکامه «آمنت بالحسين» جواهري در کنار انسجام معاني و مضامين از زباني ساده و

ص: 173

روان برخوردار است. غالب مضمون آن بيان احساسات دروني شاعر نسبت به امام (علیه السلام) است. اين قصيده مانند ديگر سروده هايش سبک و سياق قصائد قديمي را دارد. استفاده از تصاوير شعري حسي و پرهيز از آرايه هاي لفظي متکلّفانه از ويژگي هاي مهم اين سروده است. غالب واژگان و تعابير شاعر در قصيده تداعي گر روح انقلابي اوست. برخي از واژگان نيز براي اعتراض به سياستمدارن و فضاي حاکم بر عراق، به صورت ايحائي و رمزي به کار رفته اند (چون: «ستر الخداع» (پرده نيرنگ)، «ثياب التقاة» (جامه زاهدان) و غيره، که هر يک به نوعي فضاي حاکم بر عراق آن روز را روايت مي کنند، فضايي که در آن وقايع مذهبي دستاويزي مناسب براي عوام فريبي و منفعت طلبي بوده است.

ص: 174

منابع

الف) عربي

· قرآن کريم

· نهج البلاغه، (1391)، ترجمه محمد دشتي، چ 3، قم: رسالت يعقوبي.

1. آل محبوبه، شيخ جعفر، (1986)، ماضي النجف وحاضرها، ج2، بيروت، دارالأضواء.

2. بصري، مير، (1994)، اعلام الأدب فی العراق الحديث، تقديم: جليل العطية، لندن: دار الحکمة.

3. بهاءالدين، جعفر؛ مراديان، علي اکبر (2011)، الإلتزام في شعر محمدمهدي الجواهري، بيروت: دارالکتب العربي.

4. جواهري، محمّدمهدي، (1982)، ديوان الجواهري. چ سوم. 4 ج. بيروت: دارالعوده.

5. حسن، عبدالله (1418)، ليلة عاشوراء في الحديث والأدب. بي جا.

6. خاقاني، علي، (1408)، شعراء الغري (النجفيات). الطبعه الثانيه. ج 10. قم، مكتبه آيه الله العظمی المرعشي النجفي.

7. خوارزمي، موفق بن احمد (1367)، مقتل الحسين (علیه السلام). 2 ج. تعليق محمّد السماوي. نجف: مطبعة الزهراء.

8. خيّاط، جلال، (1390)، الشعر العراقي الحديث، بيروت، دارالصادر.

9. ربابعة، موسی، (2003)، الأسلوبية مفاهيمها وتجلياتها، إربد (اردن): دارالکندي للنشر و التوزيع.

10. طباطبايي، محمّدحسين، (1372)، الميزان في تفسير القرآن، چ5، دارالکتب الإسلامية.1. عباس، احسان، (1979)، فن الشعر، بيروت: دارالثقافة.

2. علي، عبدالرضا، (1997)، موسيقی الشعر العربي قديمه وحديثه. عمان، دارالشروق.

3. رکابي، فليح کريم خضير، (2007)، الإمام الحسين (علیه السلام) وحقيقية الإيمان عند الجواهري،

4. نخبة من الباحثين العراقيين (1985م). حضارة العراق. ج 13. بغداد: دارالحرية.

ص: 175

ب) کتب فارسي

5. بهار، محمّدتقي، (1349)، سبک شناسي، ج1، تهران: انتشارات اميرکبير.

6. خزعلي، انسيه، (1383) امام حسين (علیه السلام) در شعر معاصر عربي. تهران: اميركبير.

7. داد، سيما، (1387)، فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران: مرواريد.

8. شفيعي کدکني، محمدرضا، (1387)، شعر معاصر عرب، تهران: سخن.

9. مطهّري، مرتضي، (1376)، حماسه حسيني. چ بيست و هفتم، تهران: صدرا.

ج) مقالات

10. امين مقدسي، ابوالحسن؛ بهشتي، زهرا، (1391)، «بررسی شعر عاشورايي در دو ادب فارسی و عربی با تکيه بر شعر شهريار و جواهري»، نشريه ادبيات پايداري، سال 4، شماره هفتم.1. فتوحي، محمود، (1388)، «سبک شناسي زبان، سرشت سخن ادبي، برجستگي و شخصي سازي زبان»، فصلنامه زبان و ادب پارسي، ش 41، صص: 23- 40.

2. ممتحن، مهدي؛ محمديان حسين؛ روديني، محمد امين، (1390)، «دين در انديشه جواهري و شهريار»، مجله مطالعات ادبيات تطبيقي، سال چهارم، شماره 15: 143- 164.

ص: 176

نکته هایی از معارف حسینی

اشاره

هدایت پذیری و هدایت ناپذیری

بررسی موردی رفتار زهیر بن قين وعبيد الله بن حر

سيد محمد كاظم طباطبایی

سيد محمد كاظم طباطبایی(1)

مقدمه

این نوشته در پی آن است تا با تحلیل رویکرد هدایتگری امام حسین (علیه السلام) نسبت به زهير بن قين وعبيد الله بن حر جعفی، عوامل و مؤلفه های هدایت پذیری و هدایت ناپذیری انسانها را استخراج کرده و راهکاری در پیش دید مردمان دوره معاصر قرار دهد.

امام حسین (علیه السلام)همانند سایر انبیاء و اوصياء الهى حجّت خداوندی است و وظیفه هدایتگری و دستگیری افراد و کمال بخشی و ارتقای آنان را بر عهده دارد این مهم در جریان واقعه کربلا و عاشورا نمود و ظهوری ویژه دارد. امام (علیه السلام) افزون بر سخنرانی های عمومی و نامه نگاری های گسترده به شهرها قبایل و رؤسای قبایل به گونه خصوصی نیز در صدد دستگیری هدایت راهنمایی و تکامل بخشی به افراد بوده است.

تحلیل چگونگی برخورد ایشان با حربن یزید ریاحی زهیر بن قين وعبيد الله بن حر جعفی امری شایسته دقت .است دقت بیشتر در این امر سبب شناخت عوامل هدایت و سعادت و چرایی شقاوت و انحطاط انسان هاست. به راستی چرا تلاش سیدالشهداء (علیه السلام) در هدایت زهیر بن قین به نتیجه رسید ولی تلاش بیشتر ایشان در

ص: 177


1- دانشیار دانشگاه قرآن و حدیث قم.

هدایت عبیدالله بن حر جعفی ناکام ماند و به نتیجه نرسید؟ روشن است ک_ه ام_ام (علیه السلام)درصدد هدایت گری هر دو نفر بوده است. روش به کار رفته هم یکسان است ولی نتیجه برآمده از آن متفاوت است. ابتدا داستان این دو نفر را مرور کنیم:

زهیر بن قین از رزمندگان و نام آوران شاخص کوفه شجاع، دارای اعتبار اجتماعی و طرفدار عثمان بود و ادعای معاویه در خونخواهی عثمان را باور داشت. او اگرچه با امیرالمؤمنین (علیه السلام)مخالف نبود و فضایل ایشان را باور داشت ولی معتقد بود که عثمان، مظلومانه و به جفا کشته شده و معاویه حق خونخواهی از او را دارد.

از این منظر او در چالشی طولانی مدت 25 سال با علویان بود. عثمان در پایان سال 35 هجری کشته شده و او با باوری 25 ساله به مظلومیت او اکنون با چالشی جدید میان بنی امیه و علویان روبه رو شده بود با این اوصاف طبیعی است که اونامه ای به امام حسین(علیه السلام) ننویسد. او اگر چه در مکه و در مراسم حج حضور داشت، ولی با توجه به پیشینه عثمانیگری خود با حضرتش روبه رو نشده بود و سخن سید الشهدا (علیه السلام)را هم نشنیده بود.

پس از اتمام مراسم حج در مسیر حرکت از مکه به کوفه نیز به گونه ای حرکت میکرد که با حضرت سیدالشهداء هم مسیر و هم راه نشود تقدیر الهی بر آن قرار گرفت که او در یکی از مراحل سفر به ناچار با حضرتش در یک منزل آبگاه) بین راهی مستقر شد. روال عادی سفر در آن دوره، حرکت کاروان با شتریا پیاده بود که در یک روز حدود 45 کیلومتر (8 فرسخ پیموده میشد و سپس در کنار چاهی مستقر شده و اطراق میکردند. اگر کسی در آبگاه مناسب اطراق نمیکرد لازم بود که 45 کیلومتر دیگر حرکت کند تا به آبگاه و بارانداز بعدی رسیده و اطراق کند. در مسیرهای خوش آب و هوا یا در کنار رودخانه، امکان انتخاب زمان حرکت و توقف بیشتر بود ولی در بیابان این امکان وجود نداشت و کاروانها و افراد به ناچار از قانون حرکت 45 کیلومتر در روز تبعیت میکردند.

تقدیر الهی آن بود که او با حضرتش در یک منزل قرار گیرد. او از این همراهی اکراه داشت و آن را نمی پسندید؛ زیرا نمیخواست با امام حسین (علیه السلام)روبه رو شود. امام (علیه السلام) از این فرصتِ هدایتگری استفاده و او را به چادر خود دعوت کرد. او در ابتدا نپذیرفت و بالأخره با اصرار

ص: 178

همسر خود به دیدار امام .رفت گزارش این دیدار خصوصی و سخنانی که بین آنان رد و بدل شد در هیچ منبع ثبت نشده است ولی نتیجه آن عجیب بود. زهیر بن قین که با اکراه و چهره عبوس به چادر امام حسین (علیه السلام)پای گذارده بود با چهره ای خندان از آن خارج و حسینی شد. آن مقدار که حتی در بحبوحه حوادث سخت تاسوعا و عاشورا، لحظه ای تردید به خود راه نداد در شب عاشورا به مقتدایش گفت:

کاش هزار جان داشتم و کشته میشدم و جسدم را می سوزاندند آنگاه دوباره زنده می شدم و در رکابت جهاد می کردم.

او به امام (علیه السلام)نامه ننوشته با ایشان بیعت نکرده بود تا در بند تعصب عربی بیعت ونامه و تعهد باشد. آزاد بود آزاد آزاد ولی با اختیار خویش، وجودش را در بند عشق سیدالشهداء اسیر ساخت با عشق به این وادی پا نهاد و جان برکف در پیش روی امام حسین (علیه السلام) جهاد کرد.

فرد دیگری که همین شرایط را تجربه کرد، عبیدالله بن حر جعفی بود. او نیز در زمان امیر مؤمنان به معاویه پیوسته بود او عدالت علوی را در حق خود به عیان دیده بود که حضرتش ادعای او را که در سپاه معاویه بود - بر علیه خانواده همسرش که در سپاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند - ترجیح داده و ذره ای به دوستی و دشمنی طرفین دعوا توجه نکرده بود.

او نیز در زمانی نزدیک به محرم سال 61 هجری در یک مرحله از سفر با امام(علیه السلام) هم منزل شد. امام(علیه السلام) در پی او فرستاد و او را به خیمه خویش دعوت کرد. او نپذیرفت و از رفتن نزد امام (علیه السلام)سرباز زد. متأسفانه همسر دلسوز و مشفقی نیز نداشت تا او را به دیدار امام(علیه السلام) ترغیب کند. امام (علیه السلام)که حجت خدا و امام هدایت است، شخصا به چادر او آمد و از او طلب یاری کرد. بهشت را به وی وعده داد و جرم های گذشته او را بخشوده اعلام کرد.

این همه رحمت لطافت و شفقت در آهن سرد قلب و احساس او اثر نکرد و او از یاری ابا کرد. درک و شعوری نداشت تا هدف حضرت را از این دعوت بفهمد. اسب خود را به حضرت پیشنهاد کرد که قدرت دارد از هر معرکه ای بگریزد و سوار خود را به سلامت نجات

ص: 179

دهد. درکوته فکری او همین بس که گمان میکرد حضرتش واقعاً به یاری او نیاز دارد. امام هدایت و حجت خدا را نمیدید و ایشان را نیازمند کمک خود احساس میکرد. نیازمند کمک از مردی که پیشینه ای طولانی در نبرد با امیر مؤمنان داشت و هیچگاه از علویان دلِ خوشی نداشت. امام(علیه السلام) که از هدایت او نومید شده بود در نهایت فرمود که به او واسب او نیازی ندارد و خیمه او را ترک کرد.

اکنون و در تحلیل این دو حادثه این سؤال پدید می آید: چرا دعوت اول سيدالشهداء (علیه السلام) از زهیر به هدایت و جاودانگی او منجر شد و دعوت دوم ایشان از عبید الله بن حر جعفی ناکام ماند و نه تنها به هدایت او نیانجامید، فردی که در نهایت دزد غارتگر و راهزن شد؟ تفاوت در چه بود؟

در هر دو واقعه دعوت کننده هدایتگر منجی و حجت الهی واحد بود. از منظر فاعلیت فاعل برترین فرد روی زمین در زمانه خویش دست هدایتگر خویش دراز کرده بود تا مردمان را به اوج .ببرد از اینرو از جانب فاعلیت ،فاعل هیچ کاستی و حتی تفاوتی نبود. پس تفاوت را باید از جانب دیگر جستجو کرد؛ قابلیت قابل! و تأثیر پذیری از چراغ هدایت وسفينة النجاه !

توجه به این نکته مهم است و برای ما اهمیت تام دارد زیرا تاکنون بحث از وقایع تاریخ بود، حوادثی که در زمان خود واقع شده و به انجام رسیده است. ولی ریشه یابی و چرایی هدایت پذیری زهیر و هدایت ناپذیری عبیدالله فرا تاریخ است. فرا زمان و فرامکان. آنچه اکنون برای من و ما اهمیت دارد بررسی عوامل این دو گونه برخورد و نتیجه است. چه کنم که همانند عبیدالله نباشم که حتی دعوت هدایتگری سیدالشهداء (علیه السلام) نیز در من تأثير نگذارد؟ چه روشی در پیش گیرم که همانند زهیر بن قین حتی پس از 25 سال انحراف، عاقبت به خیر گشته و جزو برگزیدگان باشم؟

آنالیز شخصیت این دو نفر و تمایز روحیات ، خلقیات ، فرهنگ، بینش و روش آنان کمک میکند که حتی پس از انحراف نیز راه هدایت را گم نکنم. نکاتی که اکنون بیان می شود برگرفته از هندسه معرفتی دین است که در دو شخصیت بروز و ظهور یافته است.

ص: 180

1. طالب حق بودن وطالب باطل بودن

به گونه طبیعی همه افراد تظاهر میکند که حق طلب هستند و مسیر آنان حق و حقیقت است و مخالفان در مسیر باطل حرکت میکنند این ویژگی متعارف انسان است. اوگمان میکند توهم و تخیّل دارد که طریق او طریق هدایت است و دیگر مسیرها به بیراهه می رود.

فقیه، عارف، صوفی، فیلسوف، سنی، شیعه خارجی، قرمطی ،ایرانی ،سعودی امریکایی و روسی همه این گونه هستند. حتی افراد داعش نیز همین ادعا را داشته و قربة الی الله شیعیان را میکشند خود را منفجر میکند تا شیعه ای را بکشد چپ راست ،پایداری اصول گرا و اصلاح طلب همه این گونه هستند.

این تصور غلطی است که گمان کنیم شمار فراوان مسیحیان یا سنیان، حقانیت اسلام و شیعه را می دانند و بر مخالفت با آن اصرار می ورزند. البته گروه اندکی نیز وجود دارند که با علم به باطل بودن مسیر خود با پیروی از تمایلات و خواسته ها یا برای رسیدن به قدرت و ثروت، بر مسیر باطل خود اصرار داشته و تظاهر به حقانیت آن میکنند. بسیاری از رهبران جریانهای انحرافی از این گروه هستند. اگر چه حتی برخی از آنان نیز ممکن است حقانیت خود را باور داشته باشند تفاوت بین کسی که حق جوست ولی به سبب اشتباه یا درک نادرست به انحراف کشیده شده و مسیر باطل را می رود با کسی که باطل گراست و با وجود شناخت حق به دشمنی با حق و حقیقت برمی خیزد بسیار زیاد است.

امیر مؤمنان (علیه السلام)این تفاوت را میان خوارج و بنی امیه و معاویه مطرح کرده و می فرمایند:

لا تقتلوا (يا لاتقاتلوا الخوارج بعدى فليس من طلب الحق فاخطأه كمن طلب الباطل فادركه. (نهج البلاغه خطبه 60)

خوارج، یعنی کسانی که در مقابل امیر مؤمنان ایستاده و جنگ نهروان را به راه انداختند از منظر حضرتش، طالب حق بودند اگر چه جهالت و لجاجت آنان سبب شد که در

نهایت گروهی از آنان برگمراهی خود باقی مانده و به دست حضرت راهی دوزخ شوند.

ص: 181

توجه و هشدار نسبت به این نکته بسیار مهم است. ما در کجا ایستاده ایم طالب حقیم یا پی جوی باطل هر کس میتواند وجدان خود را قاضی کرده و عملکرد خود را بسنجد وحق جویی خود را محک بزند.

معاويه عمروعاص ابن زیاد عمر بن سعد، عبد الله بن زبیر و برخی دیگر از افراد سرشناس به دنبال حق نبودند ولی افراد بسیاری از سپاه جمل یا سپاه نهروان به راستی در پی حق و حقیقت بودند.

امام هدایت امام علی(علیه السلام) که به هدایت خلق اهتمام داشت شخصا یا با واسطه به دیدار خوارج رفت و جمعیت 12 هزار نفری آنان را در چند مرحله به 2800 نفر کاهش داد. یعنی بیش از 75 درصد آنان را از آتش دوزخ نجات داد. زهیر بن قین عثمانی بود و عثمان را مقتول مظلوم میدانست. اگرچه این باور او ناصحیح بود ولی او با حق پنداشتن باور خود به دنبال احقاق حق بود. معاویه این گونه نبود. حتی طلحه و زبیر که از سران مخالفان عثمان بودند نیز حق جو وحق پونبودند. ولی زهیر و شمار فراوانی از انسانهای ساده دل واقعاً در پی حق بودند و عثمانی شدن آنان نیز با انگیزه حق جویی بود اکنون و در پایان سخن به روزگار خود برگردیم: در چه مرحله ای ایستاده ایم؟ حق جوییم یا معاند؟

2. شنیدن نظر مخالف

کسی که نظر خود را حق میداند و بر حقانیت آن استدلال دارد و براتقان نظر خود پافشاری میکند از شنیدن نظر و استدلال مخالفان و محاجّه با آنان ابایی ندارد. پرهیز از شنودن نظر مخالف و گریز از رویارویی بحث ،و احتجاج نشان دهنده عدم اتقان رأی و نظر پذیرفته شده شخص است.

آنگاه که سیدالشهداء (علیه السلام)با سپاه کوفه و ابن زیاد سخن میگفت، به دستور عمر سعد سپاهیان ولوله میکردند تا سخن حضرت به گوش سپاهیان نرسد. اگر زهیر بن قین بر موضع پیشین خود باقی میماند و به نصیحت همسر خ_ود گ_وش نداده و سخن سید الشهداء را نمی شنید با باور عثمانی از دنیا رفته و بدبخت میشد. افراد تا در گروه

ص: 182

و فرقه خود و همفکران خود هستند معمولاً به نقد تفکر یا باور خود نمی پردازند، بلکه در آن مسیر راسخ تر و تند روانه تر نیز عمل میکنند به همین سبب است که فرقه ها و گروه های انحرافی به جلسات درون گروهی خود اهمیت داده و افراد را از روبه رو شدن با نظر مخالف پرهیز می دهند

سازمان منافقین فرقه های انحرافی و حتی گروهها با سلیقه هایی متفاوت مذهبی همین رویه را در پیش میگیرند چون مرید چشم و گوش بسته بهتر از کسی است که در پی شنیدن نظر دیگران است و ممکن است نسبت به مبانی و اصول حاکم گروه خود سؤال داشته باشد.

خوارج آنگاه که پس از بازگشت از جنگ صفین داعیه استدلال قرآنی داشتند و خود را حق مطلق میپنداشتند. هنگامی که امیر مؤمنان با آنها احتجاج میکرد با سر و صدا و شلوغ کاری، مانع از شنودن سخن امام (علیه السلام)می شدند. آنگاه که امیر مؤمنان (علیه السلام)ابن عباس را برای محاجه با آنان فرستاد با فریاد میگفتند به سخنان او گوش ندهید چون سخن نافذ و لسان شایسته ای دارد و شما را از راه خود منحرف میکند.

آنان سخن خود را حق پنداشته و از شنیدن سخن مخالف هراس داشتند. توجه به این عامل در همه جا و همه وقت اهمیت دارد که حتی اگر فردی خود را حق مطلق می پندارد از شنیدن سخنان و استدلال مخالفان خود فرار نکند.

حضرت نوح (علیه السلام)به این شیوه اشاره کرده و به خدا عرضه می دارد: هرگاه مشرکان را دعوت میکنم که مورد آمرزش تو قرار گیرند جعلوا اصابعهم في آذانهم؛ انگشت درگوش خود میکنند تا صحبت مرا نشنوند.

3.پرهيز از لجاجت، عناد

گفتم که بسیاری از مردمان خود و راه خود را حق میپندارند ملاک و معیار شناسایی حق واقعی از توهم ، تخیّل و حق پنداری چیست؟ داشتن یا نداشتن روحیه عناد یکی از معیارهاست. اگر طریق درست تشخیص داده و بر آن استدلال علمی ارائه شود از لجبازی و عناد و تحکم پرهیز می شود. حق جو درپی

ص: 183

هم حق است. او در پی مچگیری و لجبازی نیست. قرآن کریم ویژگی فرعونیان را این گونه بیان میکند و جحدوا بها واستيقنتها انفسهم » یعنی انکار و جحود آنان در حالی بود که در درون خود به حقانیت حضرت موسی (علیه السلام) یقین داشتند.

فرد لجوج و عنود، امکان راهیابی و هدایت ندارد؛ زیرا گمان میکن_د ک_ه ح_ق را می شناسد و محتاج معرفتی دیگر نیست تا معرفت افزایی باعث هدایت او شود.

در مباحث سیاسی و اجتماعی معاصر این ویژگی پررنگ تر مشاهده می.شود اگر کسی در وجود خود لجاجت و عناد را مشاهده کرد به کار خود و حقانیت خود شک کند. لجاجت و عناد گونهای تعصب منفی و عصبیت جاهلی است.

این ویژگی در خوارج و در سپاه ابن زیاد به چشم می آید. خوارج ویژگیهای مثبت فراوان داشتند. ،عابد زاهد، دنیا گریز، شجاع رزمنده و بی اعتنا به زخارف دنیا بودند. ولی لجاجت ،و عناد آنان را به سمت رویارویی با امیرمؤمنان سوق داد.

هرکس قطره ای از اقیانوس وجود علی را احساس کند نمیتواند او را دوست نداشته باشد. مگر میتوان خوبی و زیبایی و زلالی و عشق را دوست نداشت. چگونه است که این افراد با داشتن این همه ویژگی مثبت به نبرد با امیر خوبی ها رفتند. زمانی که اثبات شد که اشتباه آنان در جنگ سبب پیروزی معاویه شد به جای عذرخواهی و پوزش گفتند: علی هم از ما تبعیت کرد و کافر شد پس او هم باید توبه کند.

یکی از زیر شاخه های لجاجت تعنّت است. امیر مؤمنان(علیه السلام) می فرماید: فاسئل تفهما ولا تسئل :تعنتاً برای فهمیدن بپرس نه برای در مشقت افکندن پرسش کردن برخی برای فهمیدن نیست برای مچ گیری است. آنان در پی فهم حق نیستند. سؤال آنان برای پاسخ شنیدن نیست برای در تنگنا قرار دادن سؤال شونده .است آنان با سؤال خویش در صدد به چالش کشیدن فرد مقابل هستند.

این افراد حق جو نیستند اگر چه تظاهر به حق جویی کنند. احتجاج زهیر و سپاه کوفه از این منظر قابل بررسی است.

در عاشورا سپاه کوفه زهیر را مخاطب قرار دادند که تو در اینجا چه میکنی؟ تو علوی نبودی عثمانی بودی و برضد این خانواده چرا جایگاه و خط خود را عوض کردی؟

ص: 184

این سؤالات برای پاسخ خواستن نیست. برای فرار از پاسخ است تا به گونه ای جواب زهیر را ندهند که چرا نامه نوشته و به تعهد خود وفادار نبوده اند به نظر می رسد لجبازی و عناد، در خمیره بسیاری از ما وجود دارد. اگر چیزی را قبلاً صحيح شمرده و بدان باور داشتیم همیشه در پی توجیه آن هستیم نقل شده است که آیت الله سیستانی در ملاقات با برخی از مسئولان و خاطره نویسی آنان گفته اند: چگونه است که در خاطرات منتشر شده مسئولان ایرانی، همیشه موفقیت ها بزرگ جلوه داده می شود ولی هیچگاه از خطایی در طول مثلاً س_ی س__ال خاطره نویسی یاد نمی شود؟

4. توان بازگشت و توان اعلان بازگشت

کسی که سالها مسیری را حق شمرده و یا تظاهر به حقانیت آن کرده است چگونه میتواند بطلان آن را اعلان و بازگشت خود را علنی کند؟ این رویکرد کاری بسیار دشوار است که تنها افراد خاص از پس آن برمی آیند زهیر بن قین و حربن یزید ریاحی از این گروه اندک بوده اند.

بازگشت یعنی خطا شمردن تلاش سالهای پیشین و اعلان رسمی بازگشت، یعنی فریاد کردن و برملا کردن این خطا این توان در عهده افراد اندکی است. به ویژه اگر شخصی وجاهت یافته و یا در رتبه بالای اجتماعی و فرهنگی باشد. سخن نقل شده از آیت الله سیستانی نیز ناظر به همین موضع است چگونه است که هیچ مقام و مسئولی به خطای خود اقرار نکرده و آن را علنی نمیکند. ظاهراً همه ما خود را دارای مقامی شبه عصمت میبینیم که هیچگاه خطای خود را ندیده و بدان اعتراف نمیکنیم. هدایت پذیری یعنی پذیرش خطا و انحراف ،پیشین توانایی رجوع از آن و گاه علنی ساختن بازگشت و توبه.

زهیر بن قین و حربن یزید ریاحی از این توانایی برخوردار بودند. زهیر کسی است که می تواند سابقه 25 ساله عثمانی بودن خود را با افتخار زیر پا بگذارد و علوی بودن خود را اظهار کند.

ص: 185

نکته مهم در ویژگی زمان شناسی بازگشت و اعلان بازگشت است. اگر این اعلان برای دستیابی به موقعیت سیاسی و اجتماعی و یا به دست آوردن ثروت و قدرت باشد در حقیقت بازگشت نیست بلکه تصوّر هزینه منفعت است بنابراین برخی کسانی که با اظهار توبه و ندامت از زندان آزاد شده و مورد عفو قرار میگیرند هدایت شده نیستند بلکه فرصت طلب هستند.

اهمیت کار زهیر و حربن یزید ریاحی آن است که در زمانی بازگشته اند که هیچ نفع مادی و دنیوی برای آنان متصوّر نبوده و پس از مدت کمی به شهادت رسیده اند. طول دوره زمان ندامت تا زمان شهادت حربن یزید ریاحی کمتر از دو ساعت بوده است.

بنابراین اعلان بازگشت مطلبی غیر از فرصت طلبی است. فرد بازگشت کننده و مخاطبان او نیز تفاوت میان بازگشت واقعی و فرصت طلبی را تشخیص میدهند

نتیجه گیری

هدایت پذیری و هدایت ناپذیری افراد در گرو ویژگیهای شخصی و شخصیتی آنهاست. اگر فرد طالب حق ، آمادگی شنیدن سخن مخالف را داشته و از لجاجت و عناد بپرهیزد زمینه هدایت پذیری او فراهم میآید ابراز بازگشت از مسیر پیشین انحرافی، هدایت پذیری او را نمایان میکند ولی اگر یک ویژگی از ویژگیهای یاد شده در وجود او نباشد، هدایت ناپذیر است و توقع رهنمونی به حق برای او ممکن نیست.

ص: 186

معرفی کتاب

دکتر محمدرضا فخر روحانی

دکتر محمدرضا فخر روحانی(1)

هادي التميمي، ردّ الشبهات عن تاريخ الامام الحسين والثوره الحسينيه ، كربلا: العتبه الشلالا الحسینیه، 1435 ق / 2014م . 215 صص.

حرکت های بزرگ تاریخ معمولاً در گذر زمان دچار آسیب های جدی از قبیل تحریف افتادگی و اضافات غیرواقعی می گردند. از این رو، تنها محققان تیز نگر می توانند سره را از ناسره تشخیص داده و اصل وقایع را از نظر متنی - تاریخی بازسازی کنند واقعه عاشورا نیز از چنین آفت هایی مصون نبوده است از این رو محقق معاصر عراقی ، آقای دکتر هادی التمیمی، استاد الجامعه الاسلاميه نجف اشرف کتاب فوق را به رشته تحریر درآورده است کتاب مورد بررسی بیش از سی شبهه را مطرح می.کند طرح این موارد به این صورت است که نخست پرسشی مطرح شده سپس ریشه های آن انحراف فکری به استناد قدیمی ترین متون مورد شناسایی قرار گرفته و سپس پاسخ درست ارائه می گردد.

ص: 187


1- استادیار دانشگاه قم

ذیلاً برخی از مواردی که در این کتاب پاسخ داده شده اند مطرح میگردند. ابتدا ن_ام حرب بر امام حسین(علیه السلام) نهاده شده بود؛ مشارکت امام حسین(علیه السلام) در فتوحات آفریقا، طبرستان، جرجان و مصر؛ عدم اقدام سیاسی جدی و سخت امام حسین (علیه السلام) در دوره حاکمیت معاویه؛ موضع گیری کوفیان در قبال حرکت امام حسین (علیه السلام) دلایل خروج امام حسین (علیه السلام) از مکه طرح مذاکره سیاسی امام حسین (علیه السلام)با یزید کوتاهی های امام حسین(علیه السلام) در ع_لن__ی ک__ردن دع_وت خ_ود ب_رای ع_ام_ه م_ردم و جزئیات دف__ن ک___ردن ام__ام حسین (علیه السلام)توسط حضرت امام سجاد(علیه السلام).

در نوشتن کتاب فوق بیش از 280 کتاب و رساله دانشگاهی مورد استفاده قرار گرفتند و به علاوه، نویسنده محترم از نظرات تعداد قابل توجهی از نویسندگان سنی مذهب در جهان عرب هم بهره مند شدند شایسته است که این کتاب ارجمند به چندین زبان زنده دنیا ترجمه گردد .

ص: 188

فراخوان نگارش مقاله برای فصلنامه پژوهش نامه معارف حسینی

با توجه به اهمیت و تأثیر عاشورا و امام حسین(علیه السلام) در جوامع بشری به ویژه جامعه امروز اسلام، جمعی از دردمندان صاحب قلم و اندیشمند که ترکیبی از اساتید حوزه و دانشگاه می باشند، با نیتی الهی و به دور از نگرشهای سیاسی و زودگذر، بر آن شدند که انتشار فصلنامه پژوهشنامه معارف حسینی را با رویکردی علمی در مرحله اول برای مخاطبان داخل کشور و در گام بعدی برای دنیای اسلام آغاز نمایند.

فصلنامه علمی - تخصصی پژوهش نامه معارف حسینی ضمن قدردانی از تلاشهای صورت گرفته در تبلیغ و ترویج فرهنگ حسینی درصدد است در حوزه های ذیل به ترویج و گسترش فرهنگ حسینی بپردازد

1. شخصیت و ویژگیهای سیدالشهداء (علیه السلام)به عنوان امام، اسوه والگو

٢. معارف و احادیث گزارش شده از امام حسین(علیه السلام) یا مرتبط با ایشان

3. تبیین تاریخی و تاریخ تحلیلی نهضت عاشورا و حماسه کربلا

4. سیره و سبک زندگی سیدالشهداء (علیه السلام)

5. تحلیل عصری و روزآمد از سیره حسینی و نهضت عاشورا

6. معرفی توصیفی، تحلیلی و انتقادی منابع و مصادر مرتبط با امام حسین (علیه السلام) و نهضت عاشورا

7. ادب و هنر عاشورایی

8. سایر موضوعات مرتبط با معارف حسینی

از تمامی علاقه مندان و نویسندگان محترم درخواست میشود که مقالات علمی خود را بر اساس فرمت تعریف شده نشریه به سامانه فصلنامه ارسال نمایند.

ای که از روز ازل ما را جدا کردی حسین *** یک نگه کردی و ما را مبتلاکردی حسین

ص: 189

ص: 190

از متقاضیان حقیقی و حقوقی دریافت فصلنامه درخواست میشود که فرم مربوط به اشتراک را تکمیل نموده و همراه با اصل فیش بانکی به دفتر فصلنامه پژوهش نامه معارف حسینی ارسال نمایند

حق اشتراک سالیانه 300000 ریال

هزینه اشتراک فصلنامه را به شماره حساب 5560041220 (و یا شماره کارت 6104337869274975) بانک ملت به نام مع محمد حسین مردانی نوکنده واریز نمایید.

آدرس پستی مجله گرگان - صندوق پستی 853 - 49175 فصلنامه پژوهش نامه معارف حسینی

تلفکس: 43858321-021

همراه : 09113701235

ص: 191

فرم اشتراک فصل نامه علمی _ تخصصی پژوهش نامه معارف حسینی

مشخصات متقاضی

نام خانوادگی:.............................................. نام: ...........................................

جنسیت: زن £ مرد £ _ میزان تحصیلات:............... رشته تحصیلی: ..........

شغل:...................... تاریخ و شماره فیش بانکی:.................................... مبلغ واریز شده:

متقاضی اشتراک از شماره:........ آدرس پستی و کد پستی: .......................

............................................................................................................... صندوق پستی:........................................ تلفن: ............................................ همراه: .....................................................................................................

امضای متقاضی

مشخصات مؤسسۀ متقاضی دریافت فصل نامه

نام مؤسسه:..................................... واحد درخواست کننده: ....................... آدرس پستی: ........................................................................................... ................................................................................................................

صندوق پستی:..................تلفن:..................... همراه: ..................................

تاریخ و شماره فیش بانکی: ..................................................................... مبلغ واریز شده: ......................................................................................

امضای مسئول و مهر مؤسسه

ص: 192

Journal of Husayni Research Studies

Vol. 1, No.4, winter 2016-2017

Journal of Husayni Research Studies is credited with being the first Iranian quarterly journal of research papers in the realm of Husayni, particularly Ashura, studies. Although published mainly in Persian, the scope of papers published in it is by no means limited to Iran and/or the Persian language; it is international in both scope and theme.

Proprietor and founder: Dr. Muhammad-Husayn Mardani Nowkandeh Editor-in-Chief: Sayyid Muhammad-KazemTabataba'ie Vice-Editor-in-Chief: Mahdi Mardani (Golestani)

Editorial Board:

Dr. Sayyid Khalil Bastan, AllamahTabataba'ie University Dr. Ali Bayat, University of Tehran

Dr. Mustafa Delshad-Tehrani, Quran and Hadith University Dr. Muhammad-Reza Fakhr-Rohani, University of Qum

Dr. Gholam-Reza Khoshfar, University of Golestan

Dr. Najaf Lakzayi, Baqir al-Ulum University, Qum

Dr. Nasser Rafi'i-Muhammadi, Al-Mustafa International University Dr. Muhammad-Jawad Rudgar, Institute of Islamic Culture and Thought

Dr. Husayn-Ali Sa'di, Imam Sadiq University

Dr. Muhammad-Reza Sangari, Institute of Islamic Culture and Thought

English sections: Dr. Muhammad-Reza Fakhr-Rohani

Contact information

Telefax: +98-21-43858321

Mailing address: PO Box 49175-853, Gorgan, Iran.

http://www.maarefehosseini.ir

Ayate.boostan@gmail.com

ص: 193

2

Abstracts

ABSTRACTS

Companions of Imam al-Husayn: Their Characteristics and Merits, Pt. 2

Dr. Muhammad-Reza Sangari

In this issue, i.e., the second part of the essay, other characteristics are discussed, e.g., bravery, loyalty with regard to Imam al-Husayn, forbearance, steadfastness, zealousness, sense of mutual understanding, cooperation, and insightfulness. All cases are supported by concrete examples.

Keywords: Ashura, Imam al-Husayn's companions, characteristics and

merits

The Rhetoric and Logic of Zaynab bt.

Ali's Arguments on Imam al-Husayn's Movement

Dr. Muhammad Ranjbar-Husayni and Tahereh Attar

Zaynab bt. Ali played a key and historic role in making Imam al-Husayn's movement eternal. Besides taking care of the severely injured survivors of the Ashura episode, she delivered harangues at both Kufah and Damascus, such that she both disclosed the real face of the Umayyad dynasty and proved the rightfulness of Imam al-Husayn and his unique movement. The present essay highlights certain rhetorical and logical aspects of her historic talks.

Keywords: Arguments, Zaynab bt. Ali, Imam al-Husayn's movement

ص: 194

Imam al-Husayn's High-Status Policies against Muawiyah

Somayyeh Abedi and Mahdi Mardani Golestani

Imam al-Husayn proved the best model of high-status policies and self- esteem throughout history. Since most writings focus on this characteristic in his behavior in the Ashura episode, the present paper deals with the same morale in his treatment with and against the Umayyad ruler, Muawiyah, the iconic figure of suppresion and duplicity in his time. Imam al-Husayn proved to fight tyranny, retaining his independence, and reinforcing high moral values.

Keywords: Self-esteem in policies, political conduct, the political personality of Imam al-Husayn, Muawiyah's political character.

Reasons of Muslim's Deviation

in Documenting the Ashura Movement

Dr. Nosrat Nilsaz and Marjan Shiri Muhammadabadi

The Muslim ummah used to get away from the teachings of the Prophet Muhammad after his demise such that they and their selected rulers resorted back to the hackneyed Jahiliyyah values. This bounce-back found expression in their endeavor to fight and kill Imam al-Husayn and his companions in the Ashura episode. The main reasons for this deviation seem to be abandoning following the Ahl al-Bayt and following the footsteps of the tyrant rulers, two factors that had earlier resulted in the formation of the Saqifah event and forsaking the Ahl al-Bayt.

Keywords: Imam al-Husayn, Ahl al-Bayt, the merits of the Ahl al-Bayt, and sermons.

The Ashura Movement as Reflected in Sunni Historical Sources: Evidence from al-Bukhari, al-Tabari, and al-Dhahabi

Sayyid Ahmad Aqili and Sorayya Rigui

The Ashura episode proved replete with highly valuable lessons for the world. As such, certain outstanding Muslim historians, who were Sunni, dealt with this historic chapter. Al-Bukhari, al-Tabari, and al-Dhahabi reported that Imam al-Husayn's movement was for the sake of Allah, all based on restoring freedom, justice, and dignity. He sacrificed his life ib this cause and gave an unforgetable lesson of self-esteem and freedom to mankind. The present study indicates that the above-mentioned historians

3

Journal of Husayni Research Studies, Vol.4, No. 4

ص: 195

had a high regard for Imam al-Husayn, giving him the title of the Prince of Martyrs (Sayyid al-Shuhada), and commemorate Ashura in certain ways based on their own conduct.

Keywords: The Ashura movement, Imam al-Husayn, al-Bukhari, al-Tabari, and al-Dhahabi

Ashura Ceremonies in Iran and Banglore, India: A Comparative Study

Dr. Shahrbanu Delbari and Zahra Zahmatkesh

The Muharram ceremonies and festivals have since turned into the common cultural legacy of both Iran and the neighboring lands and nations. Focusing on certain aspects of the Ashura festivals in Banglore, it shows that they have certain common points, yet historically and geographically they have retained certain features that contributed to their integrity and continuation.

Keywords: Ashura, Muharram, mourning festivals, Banglore.

Imam al-Husayn and Ashura in Muhammad Mahdi alJawaheri's Qasida "Amantu bi al-Husayn"

Dr. Mahmud Shahbazi and Asghar Shahbazi

The event of Ashura has since left its prfound mark on literature and resulted in application of various literary forms and genres to this end. Muhammad Mahdi al-Jawaheri, a contemporary Shiite Iraqi poet composed two qasidas, i.e., "Amantu bi al-Husayn" and "Ashura" in which he praised Imam al-Husayn and his ideas and ideals. From his viewpoint, Ashura must be understood and appreciated in its own historical context: it must be preserved from any falsification. In this way, he rebukes all those who wish to resort to Ashura for their own mean, short-term, and transitory purposes. The paper touches upon the literary flavor of the qasidas in question. Keywords: Iraqi poet al-Jawaheri, Ashura poetry, Ashura qasida.

ص: 196

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109