الهی نامه : بستان راز و گلستان نیاز

مشخصات کتاب

سرشناسه : یزدی ، محمدکاظم بن عبدالعظیم ، 1247؟ - 1338؟ق

عنوان و نام پدیدآور : الهی نامه : بستان راز و گلستان نیاز/ اثر محمد کاظم طباطبائی یزدی ؛ به کوشش استادی

مشخصات نشر : قم : موسسه در راه حق ، 1378.

مشخصات ظاهری : ص 21

شابک : 964-6425-63-1720ریال ؛ 964-6425-63-1720ریال

وضعیت فهرست نویسی : فهرست نویسی قبلی

عنوان دیگر : بستان راز و گلستان نیاز

موضوع : مناجات

شناسه افزوده : استادی ، رضا، 1316 - ، گردآورنده

شناسه افزوده : موسسه در راه حق

رده بندی کنگره : BP271/8/ی 4الف 7

رده بندی دیویی : 297/778

شماره کتابشناسی ملی : م 79-4325

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم مریم محققیان

الهی نامه

بستان راز و گلستان نیاز

اثر : آیت الله العظمى آقا سید محمد كاظم طباطبائی یزدی قدس سرّه

متوفای 1337 هجری قمری

به کوشش: آیت الله استادی

ص: 1

اشاره

حضرت علی علیه السلام: کتاب ، بوستان فرزانگان است

طباطبایی یزدی، سید محمد کاظم

الهی نامه: بستان راز و گلستان نیاز / سید محمد کاظم طباطبایی یزدی - قم : انتشارات در راه حق ، 1378 .

24 ص .

720 ریال ISBN 964-6425-63-1

فهرست نویسی بر اساس اطلاعات فیپا (فهرست نویسی پیش از انتشار)

1. دعا ها - نيايش . الف . عنوان. ب عنوان: بستان راز و گلستان نیاز

8 ک 9 غ / 8 / 267 BP

297/772

انتشارات در راه حق

الهی نامه

تأليف: آیت الله العظمی سید محمد کاظم طباطبایی یزدی قدس سره

به کوشش: آیت الله رضا استادی

طرح جلد: محسن زمانی

چاپ اول: 1378، پنج هزار جلد

لیتوگرافی: المهدى: چاپ خانه سپهر

کلیه حقوق برای ناشر محفوظ است

72 تومان

ص: 2

الهی نامه بستان راز و گلستان نیاز

بسم الله الرحمن الرحيم

کاظما تا کی به خواب غفلتی *** فکر خود کن تا که داری مهلتی

كاظما عمرت هدر شد در خیال *** شرم بادت از خدای لا یزال

کاظما برخیز و فکر راه کن *** توشه ای از بهر خود همراه کن

کاظما از بی خودی سوی خود آی *** خرده خرده روی کن سوی خدای

﴿ لك الحمد مَنْ هُوَ اَقْرَبُ إِلَيَّ مِنْ حَبْلِ الوَريد وَ لَكَ الشُّكْرِ يَا مَنْ هُوَ فِي غَايَةِ قُرْبِهِ بَعِيدُ رَبِّ أَرْشِدْنِي الَىَّ طَرِيقِ مَعْرِفَتِكَ وَ أَلْهَمَنِي سَبِيلِ مَحَبَّتَكَ ، وَ أَذِقْنِي حَلَاوَةَ ذَكَرِكَ ، وَ وَفِّقْنِي لحمدك ، وَ شُكْرَكَ .

الهی تو شاهیّ و ما بنده ایم *** به شاهیّ تو جمله نازنده ایم

تو پروردگار و همه بنده ات *** تو فیّاضی و جمله شرمنده ات

ز فيض وجودت وجود همه *** ز تو گشته پیدا نمود همه

ز هستی نشانی ندارد جهان *** به نور تو گردیده عالم عیان

اگر لمحه ای باز داری نظر *** نماند برای دو عالم اثر

ص: 3

گسسته شود رشته ممکنات *** کند عود سوى عدم کائنات

الهى الهى فقير توأم *** به هر جا روم دستگیر توأم

نباشد مرا از تو راه گریز *** ندارم ز حكم تو جای ستيز

الهی امیدم به درگاه تو است *** که سازی خدایا تو کارم درست

به جنّت مرا گر در آری عطاست *** به دوزخ گرم می فرستی سزاست

کسی سر نپیچید ز فرمان تو *** همه واله و مست و حیران تو

الهی ای کریم متعال و ای خلّاق بی مثال، و ای قدیم لا يزال، به چه زبان ثنایت گویم، و چگونه طریق شکر و سپاست پویم، من تحير في ذاته سواه، تباركت و تعاليت انت الله لا اله الا انت تقدست اسماؤك، و جل ثناؤك، و عظمت نعماؤك، و لا تحصى آلاؤك

ای که وجودت همه فضل است و جود *** گر تو نبودی نبدی هیچ بود

الهی نعمتت بی شمار و آلائت افزون از انحصار، خرد بر احصاء یکی از هزاران غیر قادر و زبان از بیان اندکی از بسیار آن قاصر است، بجز اعتراف به عجز و ناتوانی چاره ای نه و بغیر از اقرار به جهل و نادانی راهی نیست

شرمنده از آنم که ندانم چه بگویم *** آزرده از آنم که چرا هیچ ندانم

الهی به ستایشت مرا راهی نیست و به طریق درودت مرا آگاهی نه هر چه گویم نقص تو است بهتر آن که بگویم ما عرفناك حق معرفتك، عجز الواصفون عن صفتك.

الهی به آن چه گمان کنم چنانی نه چنانی، بلکه همانی که خود می دانی انت كما اثنيت على نفسك، لا احصي ثناءاً عليك يا ذا المجد و الكبرياء و الفخر و البهاء.

الهی دیگ رحمتت در جوش، و دریای احسانت در خروش است.

ص: 4

الهی خوان انعامت گسترده و هر مخلوقی از آن فیضی برده و به قدر قابلیّت و استعداد خود از آن خورده فلك الحمد يا الهي بلا غاية، و لك الشكر من غير نهاية.

الهی ابواب فیض به روی خاص و عام گشادی، و قسمت هر ذره ای از ذرات مخلوقات را در ظرف قابلیّتش نهادی، و از میان مخلوقات انسان را تشريف خدمت دادی سپاس بی قیاس تو را سزاست و شکر بی اندازه تو را رواست.

الهی اگر چه این بنده عاصی شرمنده تو است از کثرت معاصی، و قابل هیچ گونه احسان و اکرامی و لایق هیچ نوع افضال و انعامی نیست و[لى] اکرام تو بی نهایت، و لطف تو بی غایت است چه شود اگر قابلیّت کرم نمایی، و استعداد فيوضات مرحمت فرمایی؟

الهی چه کنم؟ کجا روم؟ که را جویم؟ راز خود با که گویم؟ نه به جایی راهی و نه ملجأ ، و پناهی، و نه غیر از تو پادشاهی.

الهى و ربّي و رجائي به جز تو نیست مرا راهی به جائی چه می شود در این ظلمت شب و تنهائی نظر رحمتی به من نمائی

الهی پست ترین بنده ای از بندگانت حقیر تر شرمنده ای از شرمندگانت با نهایت عجز و زاری و ذلت و خواری حلقه کوب باب احسان، و امیدوار عطوفت و امتنان تو است اگر چه بنده ای لئیم است اما به در خانه كريم است وگر او عبدی است غریق عصیان ولی پروردگارش خداوندی است رحمان

الهی بنده ای هستم لاهی، و شرمنده ای هستم واهی رویم بدین سیاهی، حالم بدین تباهی به حق روح رسالت پناهی، گاه گاهی بر من بکن نگاهی.

ص: 5

یا رب چه شود كه يك نگاهی *** بر من فکنی تو گاه گاهی

الهی احوالم چنان است که می دانی و اعمالم چنین است که می بینی و افعالم زشت و زبون کردارم ناپسند و واژگون ولی بر کرم تو است اعتمادم، و به لطف تو است استنادم.

الهی اگر چه بر درگهت رویی ننهادم ولی مرا ببخشای به حق اشرف اولاد آدم.

الهی از تو شرمسارم و هیچ رویی به درگهت ندارم بنده ای حقیر و ذلیل و خارم، لکن به رحمتت امیدوارم

الها ،ملکا، معبودا پادشاها مرا به خود وامگذار، بلکه بر رضا و بندگی خود بدار.

الهی به رحمتت امیدوارم و از معاصی خود شرمسارم، گناهانم بریز، آبرویم مريز.

الهی از تو به تو پناه می برم و خود را به تو می سپارم، تو خود دانی و کرمت، گردن به فرمانت نهادم، و خود را به تو دادم.

الهی چه شود بر این مسکین فقیر و حقیر ترحمّی فرمایی؟ و از غضب خود دور نمایی.

الهی ای پروردگار عزیز نه پای گریز دارم و نه زبان ستیز.

الهی به جز تو ندارم ،پناهی و سوی احدی مرا نیست ،راهی خودت بر حالم مطلّع و آگاهی

الهی عاجزم، درمانده ام ،عاصیم، شرمنده ام، چاکرم تا زنده ام.

الهی اگر من مقصرم تو کریمی، و اگر من مذنبم تو رحیمی و اگر من حقیرم تو خداوند عظیمی

ص: 6

الهی تو خداوند بی نیازی چه شود گر مرا بنوازشی بنوازی

الهی ای قدیم و ای ربِّ رحیم و ای حکیم علیم، و ای بینای خبیر، و ای دانای بصیر و ای توانای قدير تو عالم السّر و الخفيّاتی، تو خداوند معطى المَسئلاتی روی سؤال به درگاه تو بی زوال کرده و حاجات خود را به در کرمت آورده ام.

الهی بر تو است اعتمادم و به تو است استنادم و تمنّا آن که از دوزخم آزاد، و به وصول رضوانم دلشاد فرمایی.

الهى، ربّي ،سيّدي انت مولاي و مؤيّدي، و انت سندي و مشيّدي.

الهی ای کردگار غفّار و ای پروردگار مختار، و ای آفریننده هفت و چهار جميع حاجاتم برآر و به راه توفیقم بدار.

الهی من چنینم که می بینی و تو چنانی که می دانی، اگر من همینم که عاجزم و مسكينم تو همانی که قادر و توانایی.

الهی با کردار زشتم طالب بهشتم با آن که نکشتم و دانه ای نهشتم، به جز آن که حُبّ تو را به دل سرشتم

الهی اگر چه پستم ولی منسوب به تو هستم بنده تو هستم و دل به رحمت تو بستم در انتظار کرمت نشستم.

الهی اگر ناقابلم به درگاه تو سائلم و اگر بی حاصلم، به تقصیر و قصور خود قائلم و اگر جاهلم به تو مایل و از غیر به تو بالمرة منعزل و زائلم، و هر چه هستم فقیر و عائلم اگر ترحمی فرمایی روا است و اگر منع نمایی بجا است و در این باب چون و چرا گفتن خطا است، امر، دست تو، و جميع مطالب پای بست تو است بيدك ازمّة الامور و مجاريها و انت مالك رقاب الامم و باريها، و بيدك ملكوت كلّ شيء، و اليك مرجع الامور و انت على كلّ شيء قدير

ص: 7

الهى تمام مَن، عجز و قصور، و در سرشت من ضعف و فتور است، و ذات تو تمام قدرت و در غایت قوّت و در نهایت عزّت و شوکت است.

الهى حلقه كوب باب کرمت، و گدای در خانه و حرمت، حاجت دارد، و به غیر از این درگاه جایی سراغ ندارد و پیوسته تخم امید در مزرع دل می کارد و نقش مطلوب بر صفحه خاطر می نگارد تو دانی و رحمت بی نهایتت.

الهی به حقّ ذات یگانه ات و به حقّ صفات فرزانه ات نومیدم مکن کجا روم؟ چکنم؟ چاره از که جویم؟ راز دل با که بگویم؟ درد دل به که اظهار کنم؟ لا اقرع الّا بابك، و لا اطلب الّا جنابك ان اعطيت شكرت و ان منعت ،صبرت لكن يا ربّي ما انا و ما خطري هبني بفضلك، و لا تعاملني بعدلك.

الهی در چاه طمع محبوس به نظر رحمت تو محروسم، و از خود و غیر تو مأيوسم، و به تو مأنوسم.

الهی ای مونس بی کسان و ای فریا درس درماندگان، و ای چاره بیچارگان.

الهی از خود به سوی تو می گریزم و از تو به تو پناه می برم و از سوء حال و اختلال احوال، و تفرّق بال، و كثرت آمال، به سوی تو شکایت می کنم ای خداوند ذو الجلال ولی کردگار لا یزال به حقّ محمد و آل عليهم صلواتك الى يوم المآل، در همین ساعت و همین حال از کرم عمیم خودت شمیمی به مشام دل برسان و شمّه ای از فیض جود خود شاملم فرما.

الهى لك الغنى و لى الفقر .

الهی در خود به جز عجز و بیچارگی و ناتوانی و شرمندگی نمی بینم، ودر تو بغیر از غنای من جميع الجهات و توانائی مشاهده نمی کنم.

الهی به بدى من مرا مبين.

الهی چکنم؟ کجا روم؟ درمانده ام ،ناتوانم، ذلیلم، عاجزم، حقیرم، فقیرم

ص: 8

سراپا قصور و تقصیرم بی تدبیرم نه کسی که دامنش بگیرم، نه راه گریز که پیش گیرم، به حق خودت دست گیرم.

الهی ای طبیب درد ها و ای حبیب قلوب مرد ها

الهی در سرشتم عجز و ناتوانی و سرنوشتم فقر ذاتی و پریشانی است، چنان که به حقیقت خودت می دانی نه حاجتی به ذکر و بیانی، اگر مرا به خود واگذاری تو دانی و اگر ترحمی فرمایی معدن کرم و احسانی

الهی الهی از من همه عصيان و خطا است لكن اگر بیامرزی جود و عطا است و از تو رواست

ای دوای درد بی درمان ما *** همی نه از کرم بر جان ما

الهی امورم درهم و صبرم کم، و دلم پر از غم است ای فارج الهموم، ای کاشف الغموم، ای گشاینده کار ها، و ای نماینده راه ها، گشایشی نما، و رونقى مرحمت فرما

ای که اندر دست تو آمال ما *** روشن اندر پیش تو احوال ما

گر دهی آمال ما از جود تو است *** ور نه گر مانع شوی زاعمال ما

گر عطای تو به قدر کار ما *** فاش گویم پس بدا بر حال ما

الهی تا ندهی دست نگیرم چرا که به غیر از این راه نیست تدبیرم به جز درگاه تو درگاهی و سوای تو راهی ندارم

الهی رو به درگهت نهادم و در خدمتت ستاده، دل به تو دادم، و از یاد تو دلشادم از کرمت بکن آزادم، به حق اشرف اولاد آدم.

الهی از پرتو جودت وجودم دادی، از لطف شاملت کاملم کن و از احسانت هستم کردی، از امتنان دستم بگیر.

الهی اگر از نادانی گاهی غیر از تو را ببینم دلم به سوی تو است.

گر چه شود چشم به هر رهگذار *** دل نبود جز به تو امیدوار

ص: 9

دیده ظاهر همه جا بنگرد *** دیده دل گشته تو را پرده دار

در دلم نبود خیالی غیر دوست *** ره ندارد دیگری آن جا که او است

در شغاف قلب ذکرش کامن است *** یاد او جا کرده اندر رگّ و پوست

ذکر او باشد شفای درد ها *** غیر درد او، چه درد او نکواست

الهی گاهی به خیال خود گمان می کنم که مطلب یافتن، و حاجت گرفتن از تو سهل است چون نيك نظر می کنم در خود هیچ جهت استحقاق مشاهده نمی کنم نزديك است كه مأیوس شوم.

الهی چون رحمت تو را می بینم امیدوارم و چون عدم استعداد خود را می بینم شرمسار می شوم

الهی مرا استحقاق نباید چون این مطلب در حیّز امکان نیاید، زیرا که عبد ذلیل کی مستحق مطلبی از ربِّ جلیل شود؟ و لکن تو را عطا با ناشایستگی باید تا انسداد باب لطف لازم نیاید.

الهی به تو تذلّل می کنم آن نوع که مطلوب تو است و تضرّع می نمایم آن سان که محبوب تو است.

الهی کیفیّت طلب را نمی دانم مرا تعلیم فرما

الهی یا دفع مرض (عرض) فرما یا اعطاء غرض.

الهی یا بخواه که نخواهم یا بده آن چه می خواهم.

الهی یا بساز کارم و بده آن چه امیدوارم یا توفیق ده تا دست از مطلوب خواهش بردارم.

الهی یا برآر ،کامم یا بکن آرامم

الهی من از کثرت تقصیر و قصورم از تو دورم، تو به من نزدیکی، چه خداوند بی همتا و شریکی این هم نعمتی از نعمت های بی منتهای تو است، فلك

ص: 10

الحمد يا من هو اقرب الّي من حبل الوريد، و يا من هو في كمال قربه من عباده بعيد.

الهي يا قويّ و يا عزیز آبرویم مریز، گناهانم بریز، که ندارم پای گریز، و نه زبان ستيز.

الهى اى ربِّ قدیم و ای خلّاق حکیم تو را بحقّ خودت قسم می دهم، بر این ضعیف ناتوان، و اعجز عاجزان و افقر فقيران و مقصرترين مقصران، ترحم فرما.

الهى توفيق رفیقم کن تا به راه تو آیم، و تو را به این نعمت عظمی ستایم.

الها، ملکا، معبودا، پادشاها، بنده نوازا، پست ترین بنده ای از بندگانت با کمال شرمساری و عجز و زاری و ذلّت و خاکساری و ناتوانی و ناچاری رو به درگاه تو آورده حلقه کوب باب احسان تو گشته امیدش آن که از روی کرم و بزرگواری و بنده نوازی و پروردگاری، نظر رحمتی به او افکنده، به آن چه سزاوار بزرگی و لایق خدایی و کردگاری تو است برسانی، و از خاك مذلّتش برداشته از ورطه پستیش برهانی، چنان که صلاح می دانی.

الهی اگر من پستم تو بزرگی و اگر من ذلیل و عاجزم تو عزیز و قادری.

الهي اعوذ بك من كل سوء و شدّة يا من ليس له غاية و مدة، و في كل ما نزل بی ثقة وعدّة.

الهی ای امید امیدواران، و ای پناه ضعیفان و خاکساران، به تو امیدوارم و پیوسته تخم رجاء در مزرع دل می کارم و طمع رحمتت بر لوح دل می نگارم به حقّ خودت نا امیدم مكن يا من لا يحتاج في ايجاد ما يريد الى شيء، حتى قول: «كن» بل ان اراد ان يقول: «كن» يكن.

الهی با خاطر خسته، دل به تو بسته دست امید از غیر تو شسته، رشته

ص: 11

طمع از ما عدا گسسته و در انتظار رحمتت نشسته ام می دهی کریمی، نمی دهی حکیمی، می خوانی شاکرم می رانی صابرم، اگر می بخشی مختاری غفّاری، و اگر نه خداوند قهّاری

الهی الهی چشم امیدم به درگاه تو باز و دست طمعم به سوی تو دراز، و روی نیاز به درگاه تو بی نیاز ای خداوند بی شريك و انباز و ای پروردگار کار ساز بنده نواز، به مقربان درگاهت این رو سیاه را به نوازی بفراز ای کریم متعال و ای خلّاق بی مثال و ای قدیم لا یزال به چه زبانی ثنایت گویم و به چه بیان طریق مدحتت پویم تباركت و تعاليت يا من تحيّر في ذاته سواه، انت الله لا اله الا انت سبحانك تقدّست اسماؤك، و جل ثناؤك، و عظمت نعماؤك، و لا تحصى آلاؤك.

الهی اگر نه سزاوار رحمتم تو سزاوار کرمی، و اگر نه لایق بخششم، تو خداوند عالمی.

الهى بعدت الآمال، و كثرت الاحمال و الاثقال، و قصرت الاعمال و ساءت الاقوال، و اختلّت الاحوال، و قربت الاجال و خسرت الصفقة الحال و المال يا الله الملك المتعال و يا ذا القدرة و الجلال و العزة و الكمال و المجد و الجمال و يا ذا العطاء و النوال يا مبتدئا بالنعم و الافضال و يا بادئا بالاحسان ،و الاجمال و يا معطياً من غير سؤال و يا جواداً غير بخّال، و يا حيّاً بلا زوال و يا قيوماً بلا كلال و يا منعماً بلا ملال يا ربّ الوهاد و الجبال يا سيّدي و سيدي (سندي ظ)، و ربّي و مؤيّدي، ارجوك فلا تخيبني.

الهى و ان كان قد اخرست ذنوبي لساني عن السؤال، وباعدتني عن دار الوصال، و لم يبق لي من كثرة المعاصي وجه للمقال، و غمرتني في لجج الغيّ و الضلال و لا استحقّ بعد ذلك للعطاء و النوال و الانعام و الافضال، لكنّك جلّت قدرتك، و تقدّست اسماؤك، شأنك الاحسان من غير استحقاق، و فتح

ص: 12

ابواب الرحمة من غير اغلاق و الابتداء بالاكرام و الاشفاق و العفو و الاعتاق، فلك الحمد حمدا بلا نهاية، و لك الشكر شكراً بلا غاية، و لك المنّة، و لك العزة، و لك الفخر و البهاء و لك المجد و السناء و لك الملك و الملكوت و لك القهر و الجبروت، و لك العزّة ، و العظموت و انت العلى الاعلى، و انت الرب الارفع الاسنى، و انت الفاعل لما تشاء، و انت على كل شيء قدير، و انا العبد الضعيف الذليل العاجز الحقير الفقير المسكين المستكين ،البائس اليائس، فمثلك يا الهي يليق ان يرحم مثلي، فاني في غاية الفقر، و نهاية الضعف و العجز جامع للقصورات بلا غايات و لا نهايات

من ممكنم و ذات من از عجز سرشته *** بر لوح وجودم رقم نقص نوشته

تو واجبي و ذات تو از عیب مبرّا *** نومید نه آن دل که به امید تو گشته

الهی رشته بندگی در گردن افکنده و از غیر تو دل برکنده و از همه جا وامانده، رو به تو آورده، تو را خوانده ام.

الهی به سوی تو انابه و عجز و لابه می نمایم ای موضع امید امیدواران و ای محلّ آروزی آرزو داران، و ای غمگسار غمخواران، و ای نوازنده نیازمندان، به حق اسم اعظمت تو را قسم می دهم مرا به نظر رحمت واسعه خود بنواز، و جميع مهمات مرا بساز.

الهی ای خداوند بر حق و ای غنی مطلق گدای در خانه توأم و حاجات خود را به نزد تو آورده ام اگر می فرمایی که مستحق احسان نیستم، از باب آن که حاصلی ندارم عطای تو به استحقاق نیست، وجود تو را حاجت به حاصل نه و اگر فرمایی که ،ناقابلم زمام قابلیّت بدست تو است. اگر برانی خودت می دانی که چاره ای ندارم

الهی هر چند مرا دور کنی باز امید کرم و رأفت تو مرا می خواند.

«گویا دل من از گل امّید سرشته»

ص: 13

الهی بنده ذلیلم به درگاه تو ،دخیلم گمراهم تویی ربِّ ،جلیلم تو

طبیب هر ،دردى ومن سقيم وعليلم.

الهی از من سؤال است و از تو نوال و وظیفه من عرض حال است و شایسته تو اکرام و افضال، سزاوار به من تذلّل است و زیبنده تو تفضّل، و لایق من خاکساری و ناله و زاری است و از تو عطوفت و احسان و بزرگواری از من عبودیّت و بندگی است و از تو خداوندی و نوازندگی

الهی ای آفریدگار بی چون و ای پروردگار درون و برون و ای دانای ما كان و ما يکون ای کریم بخشنده و ای قدیم پاینده و ای زنده نماینده و ای برآرنده حاجات هر خواهنده

الهی ذلیلم ، خوارم عاجزم ، ناچارم حاجتمندم درد دارم ،مریضم بیمارم ،ناتوانم مختل است کارم اگر چه عاصیم ولی شرمسارم، حقيرم، لكن تویی خداوندگارم فقیرم تو را دارم

الهى ای سود سودای عاشقان و ای سرمایه تجارت زاهدان و ای نور

هویدای عارفان و ای سرور سینه های چاك و اى فرح بخش دل های غمناك.

الهی درماندگی خواهم اگر تو مونس بی کسانی، فقر مرا خوش تر اگر تو ملجأ فقیرانی، عجز مرا بهتر اگر تو ملاذ عاجزانی.

الهى اى قاضى الحاجات اى منفّس الكربات اى معطى السؤالات اى ولّي الرغبات اى كافي المهمّات اى عالم الخفيّات، اى غنّى بالذات، ای بی نیاز من جميع الجهات چه شود به این حقیر قصیر بی تدبیر پر تقصیر، مسكين مستکین درمانده وا مانده شرمنده بد کردار بد رفتار که هیچ خیری به خود راه بردار نیست نگاهی کنی یا من یفعل ما يشاء، و يعطي من يشاء، و هو على كل شيء قدير، و بالاجابة جدير.

الهی اگر مرا می سوزانی به آتش محبتّت به سوزان، نه به آتش

ص: 14

جهنمت.

الهی به مهرت گرفتارم کن، نه به قهرت آزاد.

الهی به تیر غمت دلم را ریش کن و از یاد خودت مرا بی خویش گردان

الهی من به خدایی تو راضیم نمی دانم تو به بندگی من راضی هستی یا نه؟

الهی مردم برات آزادی می خواهند کاظم سرخط بندگی

الهی اگر همه سرفرازی و دلشادی می طلبند من فروتنی و شرمندگی.

الهی به هر نام نامیت کامی روا است و به هر اسم گرامیت دردی دوا يا من اسمه دواء و ذكره شفاء و طاعته غنى إرحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البكاء

الهی از من سؤال است و از تو نوال وظیفه من التماس و تذلّل است و عادت تو اكرام و تفضّل.

الهی از من الحاح است و از تو انجاح و از من زاری است و از تو غفاری از من نیازش و از تو نوازش از من اظهار حال است و از تو احسان و افضال از من عذر گفتن است و از تو پذیرفتن

الهی توفیق ده تا شوری کنم و از عالم مجاز عبوری و در راه حقیقت سوری و از مردم زمانه دوری

الهی ای سازنده بساز و ای نوازنده، بنواز، و ای برازنده کارم بپرداز و ای دهنده، بده و ای بخشنده ببخش

الهی بر ما مگير و ان كان كلّنا تقصير.

الهی اگر چنان است که منع و اعطاء پیش تو یکسان و عطاء نزد تو آسان احسانت به من خیری عیان است و بزرگی تو را نشان به من نفعی از

ص: 15

آن است و تو را نه نقصی در آن پس چه مانع در میان است؟ و اگر اهلیّت در کار است پس چکُند بنده ای که ناچار است؟ و اگر استحقاق باید از ما نشاید، و اگر تفضّل است پس نه جای تعلّل است.

الهی اگر من از حاجت خود بگذرم حاجت از من نمی گذرد.

الهی اگر من گدایی نمی دانم تو خدایی می دانی، و اگر عجز من بی پایان است تو هر چه خواهی می توانی

الهی زمانی است دراز که چشم امیدم باز است و رویم بر خاك نياز پیوسته در انتظارم و همیشه امیدوارم.

ای بسا خوابیده ام امیدوار *** و اى بسا بیدار بودم بانتظار

الهی دست از طلب ندارم تا کام من بر آید *** یا حاجتم برآید یا جان من در آید

الهی اگر سؤالم نه بجا است تو را از جا و بی جا چه پروا است؟ و اگر آرزویم دراز و دور است معذورم که صاحب حاجت کور است.

الهی به ذات اقدست و به نام مقدّست در این ساعت طغرای کامرانی به نامم مجری و فرمان حاجت روایی در حقّم ممضى بفرما.

الهی به حقّ خودت الهی بحقّ خودت الهی بحقّ خودت به اسم اعظمت الهی به نام اجل اکرمت حاجتم بر آر، و بیش از این منتظرم مدار.

الهی خودت می دانی دلم افسرده و خاطرم پژمرده می دانی قلبم خون و حالم چون است.

الهی اگر من سزاوار ترحم نیستم تو سزاوار کرم هستی تو را در این

ص: 16

ساعت به حقّ محمّد و آل محمّد صلواتك عليهم اجمعین، قسم می دهم که مرا رحم كن، و حاجتم بر آر و بر محمّد صلّى الله عليه و آله و سلم منّت گذار.

الهی چکنم؟ خوارم پست و بی مقدارم ولی چشم طمع به تو دارم و به تو امیدوارم.

الهی به نامی که اگر بخوانمت اجابت می کنی اجابت کن یا غنّي، يا مغني، يا وليّ الرغبات يا كافي المهمّات، يا الله.

الهى انت انت و انا انا انت الغني بالذات، و انا الفقير من جميع الجهات.

الهی دستم از هر جا کوتاه و امیدم از هر جهت بریده، خودت می دانی نه بجز تو راهی دارم و نه سوای تو ملجأ و پناهی

الهی کاظم چنگ به کرم تو زده و رو به تو آورده، و از همه جا رسته، و دل به تو بسته منظورش دار مسرورش کن مراعاتش فرما اجابتش کن کسی ندارد حقیر و بی تدبیر است.

الهی دیده ای ده که غیر از تو نبیند و دلی ده که غیر از تو نگزیند.

الهی مرا آفریدی و خلعت انسانیت بر قامتم بریدی معصیت تو کردم پرده ام ندریدی، شکرت نگفتم نعمتم نبریدی

الهی دیده دلم را روشنایی ده، و مرا به خود آشنایی.

الهی از آن ترسانم که بار خویش به منزل نرسانم و از این هراسانم که معصیت تو است آسانم.

الهی شب تارم روز روشن است اگر تو مرا مونسی و بخت تنهایم تخت سلطنت است اگر تو با من آشنایی

الهی بنده ای از بندگانت که کاظم است نامش پست است مقامش بلندش کن ضایع است ایّامش رعایتش نما مشوّش البال است اکرامش کن،

ص: 17

مختلّ الحال است اصلاحش فرما، مضطرب القلب است آرامش کن از تو گریزان است رامش کن ناقص است تمامش کن فقیر است انعامش کن اسیر شهوات است خلاصش کن گرفتار هوای نفس است رهاییش ده در قید تعلّقات است فکش کن ضعیف النفس است قوّتش ده.

الهی ای قدیم پاینده و ای نور تابنده ای خدای همیشه زنده، و ای جوینده یابنده ای توانای کننده، و ای دانای بیننده، ای خبیر شنونده و ای جواد بخشنده ای محل امید هر بنده

الهى در دار وجود تویی و بس به جز ذات تو نیست وجودی ملتمس و به غیر از تو نیست کس الهی درمانده ام و وامانده ام به فریادم رس.

الهی ای پدید پدیدار و ای نماینده پنهان و آشکار و ای پیدای ناپیدا و ای نور هویدا .

الهی اگر از فرمانت سرپیچم از من بگذر که من هیچم.

الهی ای نور رخشنده و ای مهربان بخشنده از خود و اغیار بی زارم و به کرم تو امیدوار.

الهی گمانم به تو نيك و دلم به تو نزديك است.

الهی پرستش تو را سزا است و از آن بی نیازی و پرستشت مایه بی نیازی است.

الهی من چه ام؟ چیستم؟ خود ندانم کیستم؟ در خود نگریستم به حقیقت دیدم هیچ نیستم

الهی اگر بر من نظر داری ،آزادم [و اگر] از نظر بداری و به خود واگذاری برکنده بنیادم.

الهى دل مرا از یاد خودت شاد و به آب رحمتت آباد گردان

الهی دلم را از غم خودت خالی مگذار چرا که هر دلی غمت در آن

ص: 18

زیاد است فرح آباد است.

هر غمت اندر دلم مرهم زخمش بود *** نیست غم اندر دلی کز تو مشوّش بود

الهی کاظم هیچ است با هیچ چه می کنی؟

الهی اگر من بدم تو نیکی و اگر من از تو دورم تو به من نزدیکی.

الهی به کردارم گرفتار و از رفتارم بی زار و از نفس و شیطان در آزارم تو پناه می آرم.

الهی به خود وامگذارم و از خاک مذلّت بردار، و به راه رضای خود بدارم.

الهی نامه عملم سیاه، و حالم چون روزگارم تباه است، و زبانم از معذرت لال و عمرم در معرض زوال است ولی اعتمادم بر خداى لا يزال و كريم ذو الجلال است.

الهی در ابتداء به کرمت وجودم دادی و جميع ادوات خیر در من نهادی در انجام نیز به کرم معامله فرما.

الهی به تو پناه می برم از آن که مزدم به روایی دهی و جزای عملم به سزایی

الهی با من به فضلت معامله فرما نه به عدلت.

الهی اگر من سزاوار عفو نیستم تو اهل کرمی

الهی اگر مرا به گناه بگیری و عذرم نپذیری، پس جودت چه شد؟ کرمت کجا رفت؟

الهی رو به تو آوردم با رخساره زردم و دل پر دردم و آه سردم مگذار نومید برگردم

الهی در سرای وجود تو هستی و به جز تو ندارد کسی در در آن دستی، و اگر در هستی بر ممکنات بستی همه برگردند به نیستی و پستی.

الهی ای سبب ساز سبب سوز و ای غم پرداز غم افزوز، روز گارم از

ص: 19

تو فیروز است و کار و بارم از تو به هر روز - (كذا).

الهى دلم را خلوت خود کن

دلی ده در آن دل تو باشی *** به راهی بدارم که منزل تو باشی

به دریای فکرت فرو برده ام سر *** الهی چنان کن که ساحل تو باشی

الهی ای خدای خود آی، ای زنده به خود پای، وای بی شریك بی جای وای در عالم امکان فرمان فرمای

الهی عاجزم ناتوانم بیچاره ام سرگردانم جاهلم، نادانم، طالبم، خواهانم ،باکیم ،نالانم مقصّرم می دانم تائبم تو را می خوانم، راجیم تویی محلّ گمانم، مذنبم، ولی از دوستانم.

الهی دلم در بند تو است، و گردنم در کمند تو.

الهی نه از اهل زمانه دلتنگ و نه با ادوار فلکی در جنگم زیرا که تمام امور منوط به اختیار و قدرت تو و همه ممکنات مقهور و مربوط به فرمان تو است به فرمان تو خرسند و به حکم و قضای تو پابندم

الهى مشت خاکی را چه شاید؟ و از او چه آید؟ و با او چه باید؟

الهیای دانای راز، و ای خداوند بی شریک و بی انباز از وادی جهالتم برهان و به سر منزل علم و معرفتم برسان.

الهى و سيّدي غلبني الجهل ،فخلّصني، فانّه عندك سهل، و انت لذلك اهل

الهی از جهالت و نادانی از جان خود سیر، و از حیرت و سرگردانی درگیرم، نه راهی که چاره آن پذیرم و نه طبیبی که دامنش بگیرم، به غیر از توکّل به تو نیست تدبیرم

الهی ای دانای آشكار و خفیّ، انت العالم باحوالي و اوصافي، و انت

ص: 20

الكافي، و انت الشافي آه آه من غلبة الغفلة و الجهالة، ثم آه آه من شدّة الكسالة و البطالة.

الهی ای طبیب درد ها و مرض ها و اى رافع علت ها و غرض ها اليك المشتكى، و عليك الحوالة.

آهاً لجهي ثم آها آهاً *** ويلا و ويحاً و ثبوراً آهاً

تبّاً لنفسي عجباً لداها *** يا ليتني نلت لها دواها

فارحمني اللّهم يا الها *** بفاطم و زوجها و ابناها

پایان

ص: 21

انتشارات در راه حق منتشر کرده است

آئین زندگی و درس های اخلاق اسلامی... آیة الله حاج میرزا جواد آقا تهرانی قدس سره

اخلاق اسلامی... محمدرضا امین زاده

الهی نامه...آية الله العظمى سيد محمد كاظم طباطبایی یزدی قدس سرّه

انسان شناسی...محمدرضا امین زاده

اسلام و ارضاء غریزه جنسی... محمدرضا امین زاده

25 درس در بارۀ امامت... آية الله رضا استادی

به خاطر تو (ماجرای کربلایی کاظم در قالب داستان)... حسین صالح

پرسش هایی پیرامون نبوّت... هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

پنجاه درس اخلاقی... حاج شیخ عباس قمی قدس سره

ثارالله (خون حسین در رگ های اسلام)...حاج شیخ حسین عندلیب قدس سره

تفسير نور... استاد محسن قرائتی

جوانان و ازدواج... هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

خلاصه اسرار الصلوة... حاج میرزا جواد ملکی تبریزی قدس سره

خلاصة معراج السعادة... حاج شیخ عباس قمی قدس سره

خورشیدی در کاروان... غلامرضا آبروی

درس هایی از اصول دین...هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

داستان کربلایی کاظم...هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

دورۀ زندگانی پیشوایان معصوم علیهم السلام...هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

نگرشی کوتاه به زندگی پیامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم... هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

بانوی بانوان حضرت فاطمه زهرا علیها السلام...هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

پیشوای اول حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام... هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

پیشوای دوم حضرت امام حسن علیه السلام...هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

پیشوای سوم حضرت امام حسین علیه السلام...هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

پیشوای چهارم حضرت امام سجاد علیه السلام... هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

پیشوای پنجم حضرت امام محمد باقر علیه السلام...هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

پیشوای ششم حضرت امام جعفر صادق علیه السلام...هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

ص: 22

پیشوای هفتم حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام...هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

پیشوای هشتم حضرت امام علی بن موسى الرضا علیه السلام...هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

پیشوای نهم حضرت امام محمّد تقیعلیه السلام...هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

پیشوای دهم حضرت امام هادی علیه السلام...هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

پیشوای یازدهم حضرت امام حسن عسکری علیه السلام...هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

پیشوای دوازدهم حضرت امام حجة بن الحسن المهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)علیه السلام...هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

رسالة في العبادة... حسین ایرانی

رشوه ... محمد رضا امین زاده

رسالۀ اخلاق و سیر و سلوک ...علامه میر سید حسین قزوینی قدس سره

روزه... هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

زیارت جامعه ...هيأت تحریریه مؤسسه در راه حق

زيارت عاشورا همراه با دعای علقمه ... استاد مهدی الهی قمشه ای

سیمای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ... حاج شیخ عباس قمی قدس سره

سه رساله ( گناهان كبيريه محرم و نامحرم، احكام الغيبة)... آية الله احمد مجتهدی تهرانی

سخنی پیرامون حدیث ثقلین ...آية الله سید محسن خرّازی

شبی در قطار... حسین علی انصاری راد

شرح صد کلمه قصار از کلمات امیر المومنين علیه السلام ... حاج شیخ عباس قمی تر

صله رحم (پیوند خویشاوندی)... مرتضی صابر خراسانی

علم پیامبر و امام در قرآن... هيأت تحريريه مؤسسه در راه حق

عمدة الاصول... آية الله سید محسن خرّازی

فاطمه علیها السلام معیار شناخت... غلامرضا کاردان

فضائل اهل بیت (از منابع اهل سنت) ...محمدرضا امین زاده

مزد بگیران آن سوی مرز... حسین علی انصاری راد

منازل الآخره (پیرامون مرگ و جهان پس از مرگ)...حاج شيخ عباس قمى قدس سره

ميزان المطالب... حاج شیخ جواد تهرانی قدس سره

نماز... هيأت تحريريه مؤسسه در راه حق

ولایت فقیه... هيأت تحريريه مؤسسه در راه حق

هدف خدا از آفرینش انسان چیست؟ ...هيأت تحريريه مؤسسه در راه حق

ص: 23

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109